فَدَک، از غصب تا تخریب

مشخصات کتاب

سرشناسه: مجلسی کوپایی، غلامحسین، 1344

عنوان و نام پدیدآور: فدک از غصب تا تخریب / غلام حسین مجلسی کوپائی.

مشخصات نشر: قم: دلیل ما 1389.

مشخصات ظاهری: 290 ص.: مصور (رنگی).

شابک: 40000 ریال: 978-964-397-481-7

یادداشت: به همراه گزارشی از سفر گروهی ایرانی به همراه آقای هاشمی رفسنجانی به عربستان سعودی (فدک) است.

یادداشت: چاپ قبلی: قم: دلیل ما 1388 (307 ص.).

یادداشت: چاپ دوم.

یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع: فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق -- خطبه ها

موضوع: خطبه فدک

موضوع: فدک

رده بندی کنگره: BP27/25/م26ف4 1389

رده بندی دیویی: 297/973

شماره کتابشناسی ملی: 2090629

ص: 1

اشاره

تصویر

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

تقدیم

تقدیم به پیشگاه

خاتم الأنبیاء، حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم

و امیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیه السلام

و صدّیقه کبری، فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها

و امامان معصوم و مظلوم شیعه علیهم السّلام

بالأخص منجی عالم، انتقام گیرنده از غاصبین فَدَک

حضرت بقیّة اللَّه الأعظم، حجّة بن الحسن العسکری

أرواحنا و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

ص: 8

فهرست مطلب

پیشگفتار 19

فدک در چند جمله 19

فصل اوّل

جنگ خیبر / 27

جنگ خیبر ، ز حوادث سال هفتم هجرت 29

اشغال شبانه نقاط حسّاس 30

فتح دژهای ناعم و قموص 31

کَرّارٌ غَیْرُ فَرّار 32

علی کجاست؟! 33

قتل مرحب به دست حضرت علی علیه السلام 35

خصوصیّات دَرِ قلعه خیبر 36

اعتراف دشمن به فضائل حضرت علی علیه السلام 37

فتح خیبر مقدمه صلح فدک 38

امروز خیبر 40

عکسهای خیبر 41

ص: 9

فصل دوّم

نحله / 45

سؤالات نحله 47

سؤال اوّل: «فدک» ملک چه کسی بود؟ 47

دلائل مالکیت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله 47

1 . قرآن 47

2 . روایات 49

3 . اقرار ابابکر 51

4 . اقرار عمر 51

5 . اقرار علمای اهل سنّت 52

سؤال دوّم : در زمان رسول اکرم صلی الله علیه وآله «فدک» در دست چه کسی بود؟ 52

دلائل مالکیت حضرت زهرا علیها السلام 53

1 . آیات قرآن 53

2 . روایات 55

دستور خدا به اعطای حق فاطمه زهراء علیها السلام 55

3 . سند کتبی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله 57

پاره کردن نوشته رسول اللَّه صلی الله علیه وآله توسط عمر 58

4 . بخشش های حضرت زهراء علیها السلام از اموال فدک 59

5 . اخراج وکلای حضرت فاطمه علیها السلام از «فدک» توسط ابابکر 59

6 . ادعای حضرت زهراء علیها السلام بر ملکیّت فدک 60

7 . شهادت حضرت علی علیه السلام و ام ایمن 60

8 . نوشتن نامه رد «فدک» توسط خود ابابکر 60

در کتب شیعه 61

ص: 10

در کتب اهل سنّت 61

9 . نامه حضرت علی علیه السلام به عثمان بن حنیف 61

10 . برگرداندن فدک توسط خلفاء 62

11 . اقرار علمای اهل سنّت 63

سؤال سوّم: چرا پیامبراسلام صلی الله علیه وآله «فدک» را به دختر خود حضرت فاطمه علیها السلام بخشید؟ 65

1 . امر خداوند علیم و حکیم 66

2 . زمامداری حکومت 66

3 . تألیف قلوب 66

4 . کمک به بینوایان و فقراء 67

5 . زندگی آبرومند 67

سؤال چهارم: چرا خلیفه و اطرافیانش به فکر غصب «فدک» افتادند؟ 67

1 . رشوه به مخالفان حکومت 67

2 . کمبود بودجه 68

3 . ترس از قدرت اقتصادی امیرالمؤمنین علی علیه السلام 69

غصب فدک یا غصب خلافت؟ 70

سؤال پنجم: آیا درآمد «فدک» به اندازه ای بود که پایه های حکومت را محکم کند؟ 71

دلائل وسعت «فدک» و درآمد بسیار آن 71

1 - اجاره هفتاد هزار دیناری 71

2 - تقسیم فدک بین سه نفر 72

3 - تجهیز سپاه اسلام 72

4 - شهر فدک 72

مقدمه سؤال ششم 73

سؤال ششم: آیا شاهد خواستن ابابکر از حضرت زهراء علیها السلام امری صحیح بود؟ 74

1 . قانون ذوالید 74

ص: 11

2 . عصمت حضرت زهراء علیها السلام 76

3 . علم قاضی 77

4 . برخورد قبلی خلیفه با دو تن از صحابه 78

مقدمه سؤال هفتم 79

سؤال هفتم: آیا ابابکر حق داشت شهود حضرت فاطمه علیها السلام را رد کند؟ 80

نکته اوّل 80

1 . آیه کریمه مباهله 80

2 . آیه کریمه تطهیر 81

3 . صدّیق اکبر 81

4 . حق همیشه با اوست 81

5 . همراه با قرآن تا قیامت 82

6 . بالاترین قاضی 82

نکته دوّم 83

نکته سوّم 84

آخرین نکات 87

فصل سوّم

ادّعای ارث / 89

سؤالات ادّعای ارث 91

سؤال أوّل: آیا با تمسک به حدیث «لا نورث» می شود حضرت زهراء علیها السلام را از ارث محروم کرد؟ 92

چهارده اشکال بر حدیث «لانورث» 92

این خبر با قرآن تعارض دارد 93

سؤال دوّم: آیا آیات ذکر شده ، بر ارث گذاردن انبیاء دلالت می کند؟ 96

ص: 12

سؤال سوّم: آیا با این خبر می شود قرآن را تخصیص زد ؟ 99

سؤال چهارم: آیا ابابکر در مسند قضاوت می توانست با علم خود که با شنیدن روایت از پیامبر صلی الله علیه وآله به دست آمده بود حکم کند؟ 100

سؤال پنجم: آیا عدم ایراد واشکال بر ابابکر (در جریان غصب فدک) از طرف صحابه و مردم آن زمان می تواند دلیل بر صحت مدعای او باشد؟ 101

1 . بی تفاوتی مردم آن زمان 102

2 . اشکال نگرفتن مردم بر تغییر سنتهای رسول اللَّه صلی الله علیه وآله 102

3 . ترس و وحشت از حکومت 103

نقشه قتل حضرت علی علیه السلام 103

این روایت خبر واحد است و فقط ابابکر آن را نقل کرده است 106

منازعه حضرت علی و عباس بن عبدالمطلب در زمان عمر 108

سؤال ششم: عثمان ، عبدالرحمن بن عوف ، زبیر و سعد راویان خبر «لانورث» یا شاهدان بر آن؟ 115

دو نکته زیبا 116

استثنائی ترین دادگاه تاریخ 116

راوی خبر ، فاسق است 117

سؤال هفتم: اگر اموال پیامبر صلی الله علیه وآله صدقه بود ، چرا آن را برای دخترش بیان نکرد؟ 119

جهل ابابکر و عمر به احکام اسلامی ، در صحّت حدیث «لا نورّث» و تمسّک به آن ، ایجاد شک می کند 120

اضطراب روایات ابی بکر در حدیث لانورّث 122

متضاد بودن عمل ابابکر به حدیث لانورث و نهی او از نقل حدیث 122

سؤال هشتم: اگر اموال پیامبر صلی الله علیه وآله صدقه است و ارث نمی رسد ، چرا همسران پیامبر بعد از او بدون ارائه دلیل در حجره های پیامبر صلی الله علیه وآله سکونت داشتند؟ 124

سؤال نهم: ابوبکر و عمر با چه حقی در حجره پیامبر صلی الله علیه وآله دفن شدند؟ 125

ص: 13

نکته ای دیگر 128

سؤال دهم: چرا حدیث «لانُوَرِّث» توسط ابابکر ، عمر ، عثمان ، عایشه ، حفصه ، خلفاء بنی امیه و بنی عباس نقض گردید؟ 128

1 . ابابکر 128

2 . عمر 129

3 . عثمان و زنان پیامبر صلی الله علیه وآله 130

4 . عایشه 131

نقض حدیث «لانورث» توسط خلفا در طول تاریخ 133

و اینک نمونه ای از این اختلافات 134

تشکیل جلسه هزار نفری علماء در امر «فدک» در زمان مأمون 139

سؤال یازدهم: چرا حضرت علی علیه السلام در زمان حکومت خود «فدک» را برنگرداند؟ 144

1 . تقیّه ایشان ، حتی در زمان زمامداری و حکومت 144

2 . ما اهل بیت ، چیزی را که از روی ظلم از ما غصب شده ، پس نمی گیریم 146

3 . حضرت علی علیه السلام کراهت داشتند چیزی را که خداوند غاصبش را کیفر داده ، باز پس بگیرند 147

4 . بی ارزش بودن بُعد مادّی فدک برای اهل بیت علیهم السلام 148

گرفتن نامه رد «فدک» از ابابکر و جسارتهای بی شرمانه عمر 148

حضرت زهراء در حالی که بر غاصبین «فدک» غضبناک بود ، از دنیا رفت 150

جزای غاصبین «فدک» به دست امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف 156

فصل چهارم

باغهای هفتگانه / 157

باغهای هفتگانه (عوالی أو الحوائط السّبعه) 159

مالکیّت پیامبر صلی الله علیه وآله بر باغهای هفت گانه (عوالی أو الحوائط السّبعه) 159

ص: 14

اسامی این هفت باغ در کتب تاریخی 160

غصب عوالی و مطالبه حضرت زهراء علیها السلام 161

فصل پنجم

خطبه فدکیّه / 165

خطبه فدکیّه در کتب علماء 167

از علماء اهل سنّت 167

از علماء شیعه 168

مدارک خطبه فدکیّه 169

متن خطبه فدکیّه ( احتجاج حضرت زهرا علیها السلام در مقابل مردم پس از غصب فدک ) 170

1 . حمد و شکر خداوند 171

2 . شهادت به وحدانیّت خداوند 171

3 . شهادت به رسالت حضرت محمّد صلی الله علیه وآله 172

4 . علت رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله 173

5 . رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله 174

6 . امر مردم به تبعیت از قرآن 174

7 . فلسفه احکام الهی 175

8 . ای مردم بدانید من فاطمه دختر محمّد صلی الله علیه وآله هستم 177

9 . شما مردمی ضعیف و ذلیل بودید که توسط پدرم عزیز شدید 178

10 . در هنگام جنگها حضرت علی علیه السلام خاموش کننده آن بود و شما فرار می کردید و منتظر نزول بلاها بر ما بودید؟ 179

11 . چرا بعد از پیامبر پیرو یک شیطان فرومایه پست شدید 180

12 . مقابل جسارتهای شما مانند کسی که نیزه ای در شکم دارد صبر می کنیم 181

13 . استدلال به آیات قرآن برای ارث بردن از پدرش رسول گرامی اسلام 182

ص: 15

14 . سه سؤال بیدار کننده 183

15 . چرا در حق من سستی می کنید؟! 184

16 . شما قدرت نظامی آن را دارید که حق مرا باز پس بگیرید 186

17 . هشدار بر شما که رفاه طلبی شما را خانه نشین کرده است 187

18 . حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در پاسخ ابوبکر چنین فرمود 190

19 . حضرت زهرا علیها السلام روی به مردم کرده فرمود 191

20 . سپس روی به قبر رسول اللَّه صلی الله علیه وآله نمود و فرمود 192

21 . سپس حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ساکت شد و به خانه برگشت 194

گفتار علماء و بزرگان درباره عظمت این خطبه 196

فصل ششم

اشعار فدکیّه / 199

خطبه حضرت زهرا علیها السلام «حاج غلامرضا سازگار» 201

خطبه فدکیّه «محمّد علی مردانی» 212

فدک ، غدیر ، سقیفه «حاج غلامرضا سازگار» 225

حدود فدک «حاج سیّد رضا مؤیّد» 229

فدک «حاج سیّد رضا مؤیّد» 230

کوچه ، سیلی ، فدک «حسن ژولیده نیشابوری» 231

فدک «حبیب اللَّه چایچیان» 232

احتجاج حضرت زهرا علیها السلام «خوشدل» 233

سرگذشت فدک «امیر ایزدی همدانی» 237

فصل هفتم

امروزِ فدک / 243

طرح مسئله فدک در روزنامه جمهوری اسلامی 246

ص: 16

مقدمه ای برای احیاء فدک 247

زهرای عزیز ، ما به «فدک» رسیده ایم 249

نکته های این مقاله 253

طرح مسئله فدک در خطبه های نماز جمعه تهران 254

خلفا بیست و چهار بار فدک را گرفتند و بازگرداندند 259

گزارش سفر به فدک 262

نکته های برجسته این سخنرانی 265

گفتگو با شبکه اوّل سیمای جمهوری اسلامی ایران 267

طرح مسئله فدک در فصلنامه میقات حجّ 273

گزارش سفر به «فدک» در اجلاسیه جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم توسط حضرت آیة اللَّه ، هاشمی رفسنجانی 274

از صفا تا فدک 279

گزارشی از فدک ، دوشنبه 20/3/1387 284

گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران «ایرنا» از حضور نخستین گروه ایرانی در فدک 286

برپایی نمایشگاههای عکس «باغ فدک» در 7 استان کشور «خبرگزاری فارس» 287

دیدار تعدادی از مسئولان ، از نمایشگاه عکس باغ فدک «خبرگزاری مهر» 4 تیر 1387 287

مسئولیت ما ... 289

پیشنهادات 289

تصاویر منطقه فدک 291

ص: 17

ص: 18

پیشگفتار (فَدَک در چند جمله

ما در این قسمت در نظر داریم ماجرای «فَدَک» را به صورت کلی و خلاصه خدمت شما بیان کنیم تا یک آگاهی اجمالی در زمینه «فَدَک» به شما داده باشیم، اما برای تکمیل مطالب و بحثهای پیرامون آن همراه با منابع و مآخذ آن به متن کتاب مراجعه فرمائید.

در سال هفتم هجرت به علت همدست شدن یهود با کفار در جنگ خندق، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم تصمیم گرفتند یهودیان منطقه خَیْبَر را زیر لوای اسلام در آوردند. که این مهم با جنگ خَیْبَر و فتح دژهای مستحکم خَیْبَر، توسط لشکر اسلام و به وسیله شجاعت ها و رشادت های امیرالمؤمنین علی علیه السلام انجام گرفت همزمان با فتح خَیْبَر، اهل «فَدَک» چون خبر قدرت لشکر اسلام، در فتح خَیْبَر را شنیدند برای حفظ جان خود گروهی را برای مذاکره نزد رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرستادند.

نتیجه این مذاکره چنین شد که سرزمین «فَدَک» و نصف درآمد آن، از آنِ پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم باشد و یهودیان منطقه به عنوان کارگر در آن کار کنند و از نصف دیگر در آمد «فَدَک» استفاده نمایند.

لازم به ذکر است که: سرزمینهایی که بدون جنگ و خونریزی به دست پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم

ص: 19

برسد طبق آیه «فَیْ ء» (1) ملک خاص رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می گردد و مسلمانان در آن هیچ حقّی ندارند (2).

بعد از این قضایا پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم طبق دستور خداوند و آیه شریفه:

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» «فَدَک» را به دخترشان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بخشیدند و بعد از دادن سند کتبی به او، حضرت علی علیه السلام و اُم اَیْمَن را بر این مسأله شاهد گرفتند (3).

فَدَک از سال هفتم تا دهم هجری به مدت سه سال در زمان حیات پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در اختیار حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود، تا اینکه رسول اللَّه رحلت فرمود، و ابوبکر خلافت را غصب کرد، و برای استحکام خلافت خود با کمک و مشورت رفیقش عمر تصمیم به غصب «فَدَک» گرفتند، و بر این مبنا وکیل حضرت فاطمه علیها السلام را از «فَدَک» اخراج کردند.

زمانی که خبر به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام رسید، ایشان برای باز پس گرفتن حق خود به مسجد آمدند و ابوبکر را خطاب قرار داده فرمودند: چرا وکیل مرا از فَدَک اخراج کردی؟ ابوبکر گفت: «فَدَک» ملک پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده است و من الآن جانشین پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هستم پس «فَدَک» باید در اختیار من باشد.

حضرت زهرا علیها السلام سند کتبی را که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به ایشان داده بودند به عنوان مدرک و دلیل ارائه دادند ولی عمر آن را گرفت آب دهان در آن انداخت و سپس آن را پاره کرد (4).

بعد از این جسارت بی شرمانه عمر، حضرت زهرا علیها السلام به منزل رفتند. به دنبال آن حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام به مسجد آمده و خطاب به ابوبکر (در حالی که مهاجرین

ص: 20


1- 1. وَ ما أَفاءَ اللَّه عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما اَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَ لا رِکابٍ وَلْکِنَّ اللَّه یسَّلِطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یشاءُ وَاللَّه عَلی کُلِ شَی ءٍ قَدِیر». سوره مبارکه حشر، آیات 6 و 7.
2- 2. مراجعه شود به سؤالات نحله (سؤال اوّل).
3- 3. مراجعه شود به سؤالات نحله (سؤال دوّم).
4- 4. بحارالأنوار، جلد 30، صفحه 348؛ و جلد 53، صفحه 17 هدایة الکبری، صفحه 46 مختصر بصائر الدرجات، صفحه 161 فَدَک و العوالی، صفحه 278.

و انصار در مسجد اطراف او نشسته بودند) فرمودند: چرا حق فاطمه را از او گرفتی در حالی که او در زمان حیات رسول اللَّه مالک «فَدَک» بود؟

ابوبکر گفت: «فَدَک» حق مسلمانان است، اگر فاطمه شهودی بر مالک بودن بیاورد فَدَک از آن اوست و الاّ در آن حقّی ندارد.

حضرت علی علیه السلام فرمودند: ای ابابکر آیا تو بر خلاف حکم خدا برای ما حکم می کنی؟ گفت: نه.

در اینجا حضرت علی علیه السلام به قانون ذوالید اشاره کردند و فرمودند: ای ابابکر اگر در دست مسلمانان چیزی باشد و من ادعای مالکیت آن شیی ء را داشته باشم تو از چه کسی شاهد می خواهی؟ گفت از شما که ادعای مالکیت داری حضرت فرمودند: پس چرا الآن که «فَدَک» در دست حضرت زهرا علیها السلام است و در زمان حیات رسول اللَّه در آن تصرف داشته (و به اصطلاح فقهی ذوالید می باشد) از فاطمه شاهد می خواهی، در حالی که شما ادعای ملکیت «فَدَک» را دارید و شما باید شاهد بیاورید (1).

پس ابوبکر که متوجه اشتباه خود شده بود ساکت شد و عمر به سخن در آمد و گفت: یا علی این حرفها را رها کن.

اگر شهود عادلی بر این مطلب شهادت دادند «فَدَک» از آن شماست و الاّ «فَدَک» از آن مسلمانان است و تو و فاطمه در آن حقی ندارید.

حضرت علی علیه السلام برای اینکه باز آنها را متوجه اشتباه خود کنند.

فرمودند: آیا کتاب خدا، قرآن را خوانده اید؟ گفتند: بله، حضرت فرمودند پس به من بگویید آیه تطهیر: «إِنَّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا» (2) درباره چه کسی نازل شده است؟

ص: 21


1- 5. احتجاج جلد 1 ص 92 بحارالانوار جلد29 ص 127 عوالم العلوم جلد11/2 ص 752 (البیّنة علی المدّعی) و مراجعه شود به سؤال ششم.
2- 6. سوره مبارکه احزاب، آیه 33.

آیا درباره ما اهل بیت یا درباره دیگران؟

گفتند: درباره شما.

آن وقت حضرت علی علیه السلام فرمودند: حال اگر شهودی در مقابل شما شهادت بدهند که (نعوذ باللَّه) حضرت فاطمه اشتباهی انجام داده است شما چه می کنید.

ابوبکر گفت: بر او حدّ جاری می کنم مثل جاری کردن حدود بر سایر زنان مسلمان.

حضرت علی علیه السلام فرمودند: الآن تو کافر شدی.

ابوبکر گفت: به چه علّت؟ حضرت علی علیه السلام فرمودند:

لِأَنَّکَ رَدَدْتَ شَهادَةَ اللَّه لَها بِالطَّهارَةِ وَ قَبِلْتَ شَهادَةَ النّاسِ عَلَیها. (1)

چون تو شهادت خداوند به پاک بودن حضرت زهرا سلام اللَّه علیها را رد کرده ای و شهادت مردم را بر علیه او پذیرفته ای.

همانطور که اکنون حکم خدا و رسول خدا که «فَدَک» را ملک حضرت فاطمه قرار داده اند رد نموده ای و شهادت یک اعرابی که بر پشت پای خود بول می کند را پذیرفته ای.

در این حال مهاجرین و انصار که اطراف ابوبکر و عمر نشسته بودند به همدیگر نگاه کردند و گفتند: به خدا قسم علی بن ابیطالب راست می گوید.

تا اینجا حضرت علی علیه السلام بر آنها ثابت کرد که ردِّ قول فاطمه ردِّ قول خدا و رسول خدا است و شاهد خواستن از فاطمه امری اشتباه می باشد.

روز دیگر حضرت فاطمه علیها السلام، برای اثبات حق خود حضرت علی علیه السلام و اُم اَیْمَن را برای ادای شهادت در مسجد حاضر نمودند، اُم اَیْمَن برای شهادت حاضر شد و گفت: شما را به خدا قسم می دهم آیا از رسول خدا شنیده اید که فرمود: فاطمه سرور زنان اهل بهشت است، عمر و ابابکر گفتند: بله شنیده ایم.

ص: 22


1- 7. احتجاج، جلد 1 صفحه 92 بحارالانوار، جلد 29 صفحه 127 و 124 عوالم العلوم، جلد11/2 صفحه 752 و 763 علل الشرایع، جلد 1 صفحه 190.

آیا شما از رسول خدا شنیده اید که فرمود: اُم اَیْمَن یک زن بهشتی است، گفتند: بله شنیده ایم.

اُم اَیْمَن گفت: پس آیا ممکن است فاطمه که سرور زنان بهشت است و من که یک زن بهشتی هستم دروغ بگوییم.

عمر گفت: اُم اَیْمَن این حرفها را رها کن بگو بدانم بر چه چیزی شهادت می دهی؟!

آنگاه اُم اَیْمَن در مقام شهادت گفت: من در خانه ی حضرت فاطمه علیها السلام در حضور رسول اللَّه نشسته بودم که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورد:

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ»

حق خویشاوندان را عطا کن.

و بدنبال آن حضرت رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به فاطمه عطا کردند و حضرت علی و من را بر این مطلب شاهد گرفتند.

بعد از شهادت اُم اَیْمَن، حضرت علی علیه السلام هم به همین صورت شهادت دادند.

اما آنها برای ردِّ این شهادت چاره ای جز تهمت نداشتند به همین خاطر عمر گفت: اُم اَیْمَن یک زن است و شهادت یک زن کافی نیست وَ أمّا عَلیّ فَیَجُرُّ إلی نَفْسه و اما علی در این شهادت نفع می برد پس به سوی خودش می کشد. (1)

(به خدا پناه می بریم از این حرفهای زشت و تهمتهای دروغ به ولیّ خدا).

بعد از این احتجاجات واضحه و ردّ آن توسط غاصبین خلافت، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام برای احقاق حق خود به صورت دیگر استدلال نموده و خطاب به ابوبکر و عمر فرمودند: شما اقرار می کنید که «فَدَک» ملک رسول اللَّه بوده و قبول دارید که من

ص: 23


1- 8. مراجعه شود به سؤال هفتم در سؤالات نحله، البته لازم به ذکر است که بعداً، اسماء بنت عمیس و رباح غلام رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام بر این مسأله شهادت دادند ولی تمام این شهادتها به دلائل واهی رد شد. بحارالانوار، جلد 29، صفحه 194 عو العلوم، جلد 11/2، صفحه 635 فَدَک و العوالی، صفحه 278.

تنها فرزند و وارث پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می باشم، پس مالکیت «فَدَک» بعد از پدرم رسول اللَّه به عنوان ارث به من می رسد. ولی ابوبکر که ظاهراً از قبل خود را برای چنین استدلالی آماده کرده بود در جواب حضرت زهرا علیها السلام به یک حدیث ساختگی تمسک جست و گفت: من از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیدم که حضرت فرمودند:

نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاء لا نُوَرِّثُ؛ (1)

ما گروه انبیاء ارث نمی گذاریم.

حضرت زهرا علیها السلام در جواب این حدیث ساختگی به قرآن استدلال نموده و فرمودند: ای پسر ابی قحافه آیا در کتاب خدا چنین آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم.

مگر قرآن نمی فرماید:

«وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُودَ» (2)

حضرت داود از حضرت سلیمان ارث بُرد.

و در سرگذشت یحیی بن زکریا علیهما السلام نقل فرموده که:

«فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ ولیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (3)

خدایا از جانب خود فرزندی به من ببخش که از من و از آل یعقوب ارث ببرد.

و بعد از استدلال به پنج آیه از قرآن کریم (4) فرمودند:

أَفَخَصَّکُمُ اللَّه بِآیَةٍ أَخَرَجَ أَبِی مِنْها أَمْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَینِ لا یَتَوارِثانِ أَوَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ

ص: 24


1- 9. مراجعه شود به فصل سوّم. (چهارده اشکال بر این حدیث ذکر شده است).
2- 10. سوره مبارکه نمل، آیه 16.
3- 11. سوره مبارکه مریم، آیه 6 مراجعه شود به عوالم العلوم، جلد 11/2 صفحه 630 تا 637.
4- 12. مراجعه شود به فصل سوّم «این خبر با قرآن تعارض دارد».

مِنْ أَبِی وَ بْنِ عَمِّی.

آیا خداوند اختصاصاً برای شما آیه ای فرستاده که پدرم را از آن استثناء کرده باشد؟! و یا اینکه می گویید اهل دو ملت از یکدیگر ارث نمی برند و من و پدرم اهل یک ملت و آئین نیستیم؟! یا شما به خاص و عام قرآن از پدرم و پسر عمویم علی علیه السلام داناتر هستید؟!.

حضرت زهرا علیها السلام با استدلال به قرآن برای همگان ثابت نمودند که این حدیث، سخن پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نیست چون با قرآن تناقض دارد. بلکه این سخن خود ابابکر است که آن را به دروغ به رسول اللَّه نسبت می دهد تا «فَدَک» را غصب نماید.

امّا مثل اینکه گوشهای خلفاء غاصب کر گردیده و بر قلبهای آنان مهر زده اند و آنها قصد عمل کردن به آیات قرآن و دستورات رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را ندارند. و حضرت زهرا علیها السلام با دلی پر از غم و حالتی پریشان به منزل بازگشتند و باز با امیرالمؤمنین علیه السلام در این زمینه به مشورت پرداختند.

حضرت علی علیه السلام راه جدیدی را ارائه داده و به حضرت زهرا علیها السلام فرمودند:

در زمانی که ابوبکر تنها باشد (عمر در کنار او نباشد) پیش او برو و به او بگو: تو ادعا می کنی که جای پدرم نشسته ای و جانشین پدرم هستی، حال اگر «فَدَک» از آن تو بود و من از تو تقاضا می کردم که «فَدَک» را به من ببخشی بر تو لازم بود که آن را به من برگردانی.

حضرت زهرا علیها السلام فردا برای اجرای پیشنهاد امیرالمؤمنین به مسجد آمده و به صورتی با ابوبکر سخن گفتند که ابوبکر تسلیم گردید و نوشت که باید فَدَک به حضرت زهرا علیها السلام برگردد.

حضرت زهرا علیها السلام نامه ردّ «فَدَک» را گرفته و در حالی از مسجد خارج شدند که نامه در دستانشان بود اما عمر از راه رسید و گفت: ای دختر محمّد این کتابت چیست؟ حضرت زهرا علیها السلام جواب دادند نامه ای است که ابوبکر در ردّ فَدَک برای من نوشته

ص: 25

است، عمر نامه را طلب نمود و حضرت زهرا علیها السلام از دادن نامه ابا کردند.

فَرَفَسَها بِرِجْلِهِ وَ کانَتْ حامِلَةٌ بِإبْنٍ اِسْمُهُ الْمُحْسِنُ فَأسْقَطَتْ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها ثُمَّ لَطَمَها فَکَأَنِّی اَنْظُرُ إلی قُرْطٍ فِی اُذُنِها حِینَ نُفَقَتْ ثُمَّ أَخَذَ الْکِتابَ فَخَرِقَه. (1)

پس عمر با لگد به حضرت زهرا سلام اللَّه علیها جسارت کرد در حالی که او به فرزندش محسن حامله بود و محسن را سقط کرد. سپس با سیلی به صورت حضرت فاطمه زد و گویا من (امام صادق) می بینم که گوشواره در گوش مادرم در اثر آن سیلی شکسته شده است، پس عمر نامه را گرفت و پاره کرد.

آنگاه حضرت زهرا علیها السلام در آن حال به او نفرین کردند و فرمودند:

بَقَرَ اللَّه بَطْنَکَ کَما بَقَرْتَ صَحِیفَتِی.

خداوند شکمت را پاره کند همانطور که نامه مرا پاره کردی.

و اما زمانی که حضرت زهرا علیها السلام احساس کردند تمام راهها برای برگرداندن فَدَک که مقدمه بازگشت خلافت به حضرت علی علیه السلام بود بسته است، و عمر و ابابکر تصمیم بر غصب خلافت و «فَدَک» دارند، برای اتمام حجت بر مردم و بیدار کردن تمام مسلمانان جهان در تمام اعصار به مسجد تشریف آوردند و در حضور مهاجر و انصار و غاصبین خلافت خطبه ای با فصاحت و بلاغت کامل ایراد نمودند.

شما می توانید متن عربی و ترجمه خطبه را در فصل پنجم کتاب مطالعه فرمائید.

ص: 26


1- 13. اختصاص، صفحه 178 بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 189 عوالم العلوم، جلد 2، صفحه 650 سیره حلبیه، جلد 3، صفحه 362. برای توضیح بیشتر مراجعه شود به فصل سوّم «گرفتن نامه ردّ فَدَک از ابابکر و …» که منابع بیشتری از کتب شیعه و سنّی ذکر شده است.

فصل اوّل: جنگ خَیْبَر (از حوادث سال هفتم هجرت

[علل وقوع جنگ خَیْبَر]

ص: 27

ص: 28

جلگه وسیع حاصلخیزی را که در شمال مدینه به فاصله سی دو فرسنگی (1) آن قرار دارد «وادی خَیْبَر» می نامند و پیش از بعثت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، ملت یهود برای سکونت و حفاظت خویش در آن نقطه، دژهای هفتگانه محکمی ساخته بودند از آنجا که آب و خاک این منطقه برای کشاورزی آمادگی کاملی داشت، ساکنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهیه سلاح و طرز دفاع، مهارت کاملی پیدا کرده بودند و آمار جمعیت آنها بالغ بر بیست هزار نفر بود، و میان آنها مردان جنگاور و دلیر فراوان به چشم می خورد (2).

جرم بزرگی که یهودیان خَیْبَر داشتند، این بود که تمام قبائل عرب را برای کوبیدن حکومت اسلام تشویق کردند و سپاه شرک با کمک مالی یهودیان خَیْبَر، در یک روز از نقاط مختلف عربستان حرکت کرده خود را به پشت مدینه رسانیدند. در نتیجه، جنگ احزاب (خندق) رخ داد و سپاه مهاجم با تدابیر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و جانفشانی یاران او پس از

ص: 29


1- 14. فاصله مدینه تا خَیْبَر که در استان حائل قرار دارد از مسیر فعلی 180 کیلومتر است.
2- 15. سیره حلبی، جلد 3، صفحه 36 تاریخ یعقوبی، جلد 2، صفحه 46.

یک ماه توقف در پشت خندق، متفرق شدند و به وطن خود از آن جمله یهودیان خَیْبَر به خَیْبَر باز گشتند و مرکز اسلام آرامش خود را باز یافت. نا جوانمردی یهودیان خَیْبَر، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را بر آن داشت که این کانون خطر را برچیند، و همه آنها را خلع سلاح کند.

زیرا بیم آن می رفت که این ملت لجوج و ماجراجو، بار دیگر با صرف هزینه های سنگین، بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان برانگیزند، و صحنه نبرد احزاب بار دیگر تکرار شود. بخصوص تعصب یهود نسبت به آئین خود، بیش از علاقه مردم قریش به بت پرستی بود، و برای همین تعصب کور بود که هزار مشرک اسلام می آورد، ولی یک یهودی حاضر نبود دست از کیش خود بردارد.

خلاصه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمان داد که مسلمانان برای تسخیر آخرین مراکز یهود در سرزمین عربستان آماده شوند و پرچم سفیدی به دست حضرت علی علیه السلام داد و فرمان حرکت را صادر نمود و رهبر بزرگ اسلام با هزار و شش صد سرباز که دویست سواره نظام در میان آنها بود به سوی خَیْبَر پیشروی کرد (1).

اشغال شبانه نقاط حسّاس

دژهای هفتگانه خَیْبَر، هر کدام نام مخصوصی داشتند و نامهای آنها به قرار زیر بود: نَاعِم، قَمُوص، کَتِیبة، نسطاة، شِقّ، وَطِیح، سَلَالِم. برخی از این دژها گاهی به یکی از سرداران آن دژ منسوب می شد مثلا می گفتند: دژ مَرْحَب، همچنین برای حفاظت و کنترل اخبار دژ، در کنار هر دژی، برج مراقبت ساخته شده بود، تا نگهبانان برجها، جریان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند، و طرز ساختمان برج و دژ طوری بود که ساکنان آنها بر بیرون قلعه کاملا مسلط بودند و با منجنیق و غیره می توانستند دشمن را سنگباران کنند (2).

ص: 30


1- 16. البته پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، به خاطر مسائل نظامی علاقه مند بود کسی از مقصد وی آگاه نشود تا زمانی که لشکر به بیابان «رجیع» رسید، حرکت لشکر را به سوی خَیْبَر قرار داد.
2- 17. سیره حلبی، جلد3، صفحه 38.

در میان این جمعیت بیست هزار نفری، دو هزار مرد جنگی و دلاور به چشم می خورد که فکر آنها از نظر آب و ذخائر غذایی کاملا آسوده بود، و در انبارها، ذخایر زیادی داشتند.

نخستین کاری که برای تسخیر این دژهای محکم صورت گرفت این بود که تمام نقاط حساس و راهها به وسیله سربازان اسلام به صورت مخفیانه و شبانه اشغال گردید که نگهبانان برجها نیز از این کار آگاهی نیافتند و صبحگاهان که کشاورزان «خَیْبَر» با لوازم کشاورزی از قلعه ها بیرون آمدند چشمهای آنها به سربازان دلیر و مجاهد اسلام افتاد و آنها با دیدن این منظره با ترس و وحشت پا به فرار گذاردند و به دژها پناه بردند و در داخل دژها شورای جنگی تشکیل گردید. و نتیجه شورا این بود که زنان و کودکان را در یکی از دژها، و ذخائر غذایی را در دژ دیگر جای دهند.

دلیران و جنگاوران هر قلعه با سنگ و تیر از بالا دفاع کنند و قهرمانان هر دژ در موقع خاصی از دژ بیرون آیند و در بیرون دژ با دلیران اسلام بجنگند.

دلاوران یهودی با این نقشه توانستند مدت یک ماه در برابر ارتش نیرومند اسلام مقاومت کنند به طوری که گاهی برای تسخیر یک دژ ده روز تلاش انجام می گرفت و نتیجه ای به دست نمی آمد.

فتح دژهای نَاعِم و قَمُوص

درباره جزئیات نبرد خَیْبَر نمی توان نظر قاطع ابراز کرد، ولی از مجموع کتابهای تاریخ و سیره نویسان چنین استفاده می شود که سربازان اسلام دژها را یک یک محاصره می کردند و کوشش می نمودند که ارتباط دژ محاصره شده را از دژهای دیگر قطع نمایند، و پس از گشودن آن دژ، به محاصره دژ دیگر می پرداختند. دژهایی که با یکدیگر ارتباط زیر زمینی داشتند و یا رزمندگان و دلاوران آنها به دفاع سرسختانه بر می خواستند گشودن آنها سخت تر صورت می گرفت.

به عقیده گروهی از تاریخ نویسان، نخستین دژی که از خَیْبَر پس از رنجهای فراوان به دست ارتش اسلام افتاد دژ «نَاعِم» بود گشودن این دژ به قیمت کشته شدن

ص: 31

یکی از سرداران بزرگ اسلام به نام «محمود بن مسلمه انصاری» (1) و زخمی گشتن پنجاه تن از سربازان اسلام تمام شد.

شورای نظامی تصویب نمود که پس از فتح دژ نَاعِم، سربازان متوجه قلعه «قَمُوص» شوند. ریاست این دژ با فرزندان «أَبِی الْحَقِیق» بود. این دژ نیز با فداکاری سربازان اسلام گشوده شد و «صفیه» دختر «حُیَیّ بن أَخْطَب» که بعدها در ردیف زنان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم قرار گرفت، اسیر گردید. این پیروزی بزرگ روحیه سربازان اسلام را تقویت کرد و رعب و وحشت بر قلوب یهودیان مستولی گشت. ولی مسلمانان از نظر مواد غذایی در مضیقه عجیبی بودند به طوری که برای رفع گرسنگی، از گوشت برخی از حیوانات که خوردن گوشت آنها مکروه است استفاده می نمودند. و دژی که مواد غذایی فراوانی در آنجا بود هنوز به دست مسلمانان نیفتاده بود.

کَرّارٌ غَیْرُ فَرّار

پس از فتح قلعه های مزبور، سپاهیان اسلام به طرف دژهای «وَطِیح» و «سَلَالِم» یورش بردند. ولی مسلمانان در طی ده روز جنگ و دادن تلفات سنگین نتوانستند نتیجه ای بگیرند.

در یکی از روزها «ابوبکر» مأمور فتح گردید و با پرچم سفید تا لب دژ آمد ولی پس از مدتی مسلمانان بدون نتیجه بازگشتند و فرمانده و سپاه هر کدام گناه را برگردن یکدیگر انداختند و همدیگر را به فرار متهم می نمودند.

روز دیگر فرماندهی لشکر به عهده «عمر» واگذار شد. او نیز داستان دوست خود را تکرار کرد (2).

ص: 32


1- 18. او توسط سنگ بزرگی که از بالای دژ پرتاب شده بود شهید گردید.
2- 19. ابن ابی الحدید از سرگذشت فرار این دو نفر، سخت متأثر گشته و در قصیده معروف خود چنین می گوید: و ما انس لا انس اللذین تقدما و فرهما و الفر، قد علما. اگر همه چیز را فراموش کنم، هرگز سرگذشت این دو نفر را فراموش نخواهم کرد، زیرا آنان شمشیر به دست گرفته و با اینکه می دانستند فرار از دشمن حرام است، پشت به دشمن کرده فرار نمودند.

و بنا بر نقل طبری، (1) عمر، پس از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری و شجاعت فوق العاده فرمانده دژ مَرْحَب، یاران پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را مرعوب می ساخت. این وضع، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و یاران او را سخت ناراحت کرده بود. در این لحظات پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم افسران و دلاوران ارتش را گرد آورد و جمله ارزنده زیر را که در صفحات تاریخ ضبط است فرمودند:

لَاَعْطِِینَّ الرّایه غَدَاً رَجُلاً یُحِبُّ اللَّه وَ رَسُولَه وَ یُحِبُّهُ اللَّه وَ رَسُوُلُهُ یفْتَحُ اللَّه عَلی یدَیه لَیسَ بِفَرَّارٍ. (2)

این پرچم را فردا به دست کسی می دهم که خدا و پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را دوست دارد و خدا و پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هم او را دوست دارند و خداوند این دژ را به دست او می گشاید او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد فرار نمی کند.

و بنا بر نقل طبرسی و حلبی، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم چنین فرمودند: «کَرّارٌ غَیْرُ فَرّار»، یعنی به سوی دشمن حمله کرده و هرگز فرار نمی کند.

این جمله که حاکی از فضیلت و برتری و شهامت آن سرداری است که قرار بود فتح و پیروزی به دست او صورت بگیرد، غریوی از شادی توأم با اضطراب و دلهره در میان ارتش و سرداران سپاه برانگیخت. هر فردی آرزو می کرد که این مدال بزرگ نظامی نصیب وی گردد و این قرعه به نام او افتد.

علی کجاست؟!

سیاهی شب همه جا را فرا گرفت، سربازان اسلام به خوابگاه خود رفتند، نگهبانان در مواضع مرتفع مراقب اوضاع دشمن بودند. آفتاب با طلوع خود، سینه افق را شکافت و خورشید با اشعه طلایی خود دشت و دمن را روشن ساخت. سرداران گرد پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آمده

ص: 33


1- 20. تاریخ طبری، جلد2، صفحه 300.
2- 21. مجمع البیان، جلد 9، صفحه 120 سیره حلبی، جلد 2، صفحه 43 تاریخ ابن هشام، جلد 3، صفحه 349.

و دو سردار شکست خورده با گردنهای کشیده (1) متوجه دستور پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شده می خواستند هر چه زودتر بفهمند که این پرچم پر افتخار به دست چه کسی داده خواهد شد.

سکوت پر انتظار مردم، با جمله پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم که فرمودند: «علی کجاست؟» در هم شکست. در پاسخ او گفته شد: دچار چشم درد گردیده و در گوشه ای در حال استراحت است. پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمودند: او را بیاورید، طبری می گوید: علی را بر شتر سوار نموده و در برابر خیمه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرود آوردند. این جمله حاکی است عارضه چشم به قدری سخت بوده که سردار را از پای درآورده بود.

پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم دستی بر دیدگان او کشید و در حق او دعا نمود. این عمل و آن دعا، مانند دم مسیحایی آن چنان اثر نیک در دیدگان او گذارد که سردار نامی اسلام تا پایان عمر به چشم درد مبتلا نگردید.

پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم پرچم را به دست حضرت علی علیه السلام دادند. و چنین یاد آور شدند که قبل از جنگ نمایندگانی را به سوی سران دژ اعزام بدارد و آنها را به آئین اسلام دعوت نماید. اگر آن را نپذیرفتند آنها را به وظایف خویش تحت لوای حکومت اسلام آشنا نماید که باید خلع سلاح شوند و با پرداخت جزیه در سایه حکومت اسلامی آزادند زندگی کنند و اگر به هیچ کدام گردن ننهادند با آنان بجنگد. آخرین جمله ای که مقام فرماندهی بدرقه راه علی ساختند این چنین بود:

لَئِنْ یهْدِی اللَّه بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیرٌ مِنْ اَنْ یکُونَ لَکَ حُمْرُ النِّعَمِ. (2)

هرگاه خداوند یک فرد را به وسیله تو هدایت کند بهتر از این است که مالک چهارپایان (شتران) سرخ موی باشی.

آری پیامبر عالی قدر اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در بحبوحه جنگ، باز در فکر راهنمایی مردم بود و همین می رساند که تمام این نبردها برای هدایت مردم بوده است.

ص: 34


1- 22. تاریخ طبری چنین می نویسد: فتطاول ابوبکر و عمر.
2- 23. صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 195 صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 23 و22.

قتل مَرْحَب به دست حضرت علی علیه السلام

هنگامی که امیرمؤمنان علیه السلام از ناحیه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مأمور شد که دژهای «وَطِیح» و «سَلَالِم» را بگشاید (دژهایی که دو فرمانده قبلی موفق به گشودن آنها نشده بودند و با فرار خود ضربه جبران ناپذیری بر حیثیت ارتش اسلام زده بودند) زره محکمی بر تن کرد و شمشیر مخصوص خود، ذوالفقار را حمایل نموده هروله کنان و با شهامت خاصی که شایسته قهرمانان ویژه میدان های جنگی است، به سوی دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به دست او داده بود، در نزدیکی خَیْبَر بر زمین نصب نمود.

در این لحظه در خَیْبَر باز گردید و دلاوران یهود از آن بیرون ریختند. نخست برادر مَرْحَب به نام «حارث» جلو آمد، هیبت نعره او آن چنان مهیب بود که سربازانی که پشت سر امیرالمؤمنین بودند بی اختیار عقب رفتند ولی حضرت علی علیه السلام مانند کوه، پا برجا ماند، لحظه ای نگذشت که جسد مجروح «حارث» به روی خاک افتاد و جان سپرد.

مرگ حارث، «مَرْحَب» را سخت غمگین و متأثر ساخت، و او را برای گرفتن انتقام خون برادر برانگیخت، و در حالی که غرق سلاح بود، زره یمانی بر تن داشت و کلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده شده بود بر سر گذاشته و «کلاه خود» را روی آن قرار داده بود جلو آمد، و به رسم قهرمانان عرب رجزی خواند.

حضرت علی علیه السلام نیز رجزی در برابر او سرود و چنین فرمود:

اَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی اُمّی حِیدَرَة

ضَرْغامُ آجامٍ وَ لَیثٍ قَسْوَرَة

من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر (شیر) خوانده، مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم.

عَبْلُ الزِّراعَینِ غَلِیظُ الْقَصِرَة

کَلَیثِ غاباتٍ کَرِیرَ الْمَنْظِرَة

بازوان قوی و گردن نیرومند دارم، در میدان نبرد مانند شیر بیشه ها، صاحب منظری مهیب هستم.

رجزهای دو قهرمان پایان یافت. صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام

ص: 35

و یهود، وحشت عجیبی در دل ناظران پدید آورد ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مَرْحَب فرود آمد و سپر و کلاه خود و سنگ و سر را تا دندان دو نیم ساخت، این ضربت آن چنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر مَرْحَب ایستاده بودند، پا به فرار گذارده، به دژ پناهنده شدند، و عده ای ماندند، که در جنگ تن به تن به دست حضرت علی علیه السلام کشته شدند.

علی علیه السلام یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب نمود. در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر حضرت علی علیه السلام زد و سپر از دست ایشان افتاد. امیرمؤمنان حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فوراً متوجه در قلعه گردید و آن را با قدرت الهی از جای کند و به جای سپر استفاده نمود. در نتیجه قلعه ای که مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند در مدت کوتاهی به دست توانای حضرت علی علیه السلام گشوده شد.

حال برای اینکه به عظمت کار پی ببرید به نظر چند تن از تاریخ نویسان درباره در قلعه خَیْبَر توجه کنید.

خصوصیّات دَرِ قلعه خَیْبَر

طبری و ابن هشام می نویسند: پس از آنکه حضرت علی علیه السلام در را روی زمین افکند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع، سعی کردند آن را از این رو به آن رو کنند ولی نتوانستند (1) یعقوبی در تاریخ خود می نویسد: درِ حصار از سنگ و طول آن چهار زرع و پهنای آن دو زرع بود (2).

شیخ مفید در ارشاد (3) به سند خاصی از امیرمؤمنان، سرگذشت کندن در خَیْبَر را چنین نقل می کند: من در خَیْبَر را کنده به جای سپر به کار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پلی به روی خندقی که یهودیان کنده بودند قرار دادم. سپس آن را میان خندق

ص: 36


1- 24. تاریخ طبری جلد 2، صفحه 94 سیره ابن هشام، جلد 3، صفحه 349.
2- 25. تاریخ یعقوبی، جلد 2، صفحه 46.
3- 26. ارشاد، شیخ مفید، صفحه 59.

پرتاب کردم، مردی پرسید: آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ گفتم به اندازه سنگینی که از سپر خود احساس می کردم. نویسندگان سیره، مطالب شگفت انگیزی درباره کندن در خَیْبَر و خصوصیات آن، در رشادتهای حضرت علی علیه السلام نوشته اند.

این حوادث هرگز با قدرت های معمولی بشری وفق نمی دهد. أمیر مؤمنان خود در این باره توضیح داده و شک و تردید را از بین برده اند. آن حضرت در پاسخ شخصی چنین فرموده اند:

ما قَلَعْتُها بِقُوَّةٍ بَشَرِیة وَلکِنْ قَلَعْتُها بِقُوَّةٍ إِلهِیَّةٍ وَ نَفْسٍ بِلِقاءِ رَبِّها مُطْمَئِنَّةٍ راضِیةٍ (1).

من هرگز آن در را با نیروی بشری از جا نکندم، بلکه در پرتو نیرویی الهی و با نفسی که به ملاقات با خدایش مطمئن و خشنود است، این کار را انجام دادم. (2)

اعتراف دشمن به فضائل حضرت علی علیه السلام

روزی معاویه به سعد وقاص اعتراض کرد که چرا به علی علیه السلام ناسزا نمی گوئی؟!

او در پاسخ وی چنین گفت: من هر موقع به یاد سه فضیلت از فضائل علی علیه السلام می افتم، آرزو می کنم ای کاش من یکی از این سه فضیلت را داشتم:

1. روزی که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم او را در مدینه جانشین خود قرار داد و خود به جنگ تبوک رفت و به علی چنین گفت: تو نسبت به من همان منصب را داری که هارون نسبت به موسی داشت، جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد آمد.

2. روز خَیْبَر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم او را دوست دارند. افسران و فرماندهان عالیقدر اسلام در آرزوی چنین مقامی بودند، فردای آن روز پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حضرت علی علیه السلام را خواست و پرچم را به او داد، و خدا در

ص: 37


1- 27. بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 21.
2- 28. مراجعه شود به کتاب فروغ ابدیت، جلد 2، از صفحه 240 تا صفحه 270.

پرتو جانبازی او پیروزی بزرگی را نصیب ما کرد.

3. روزی که قرار شد پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم با سران نجران به مباهله بپردازد، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم دست علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را گرفت و گفت:

اللَّهُمَّ هؤُلاءِ أَهْلِی (1)

فتح خَیْبَر مقدمه صلح فَدَک

آری پس از پیروزی لشکر اسلام در جنگ خَیْبَر و فتح قلعه های خَیْبَر با شجاعتها و رشادتهای حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام اهالی یهودی «فَدَک» برای حفظ جان خود از باب صلح و مصالحه با پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وارد شدند.

معجم البلدان، از کتب مشهور اهل تسنن در این زمینه چنین می نویسند:

فَدَک قَرْیةٌ بِالْحِجازِ بَینَها وَ بَینَ الْمَدِینَةِ یوْمانِ وَ قِیلَ ثَلاثَةَ، أَفاءَ اللَّه عَلی رَسُولِهِ فِی سَنَةِ سَبْع صُلْحَاً …

فَدَک دهکده ای است در حجاز که فاصله اش تا مدینه دو یا سه روز است و خداوند متعال آنرا در سال هفتم هجری به صورت صلح به پیامبرش بخشید …

… و داستان از این قرار بود که رسول خدا، پس از ورود به خَیْبَر و فتح قلعه ها و دژهای محکم آن، سه روز در آن جامانده و حلقه محاصره را بر یهودیان سخت گرفت. آنان نمایندگانی نزد حضرت فرستاده، در خواست کردند که به آنان اجازه دهد تا از آن سرزمین کوچ کنند. رسول خدا چنین اجازه ای را به آنان داد این خبر به اهل «فَدَک» رسید نماینده ای نزد حضرت فرستاده در خواست کردند که حضرت با آنان بر نصف میوه ها و اموالشان مصالحه کند، حضرت با تقاضای آنان موافقت فرمود بنابراین «فَدَک» از جمله آبادی ها و املاکی است که به صورت جنگ و تاخت و تاز فتح نشده

ص: 38


1- 29. صحیح مسلم، جلد 7، صفحه 120.

است و از این رو به صورت خالص ملک آن حضرت شد

… وَ فِیها عَینٌ فَوّارَةٌ وَ نَخِیلٌ کَثِیرَةٌ (وَ هِی الَّتِی قالَتْ فاطِمَة رَضِی اللَّه عَنْها إنَّ رَسُولَ اللَّه نَحَلَنِیها فَقالَ اَبُوبِکرُ اُرِیدُ لِذلِکَ شُهُوداً وَ لَها قِصَّةٌ)؛ …

و این سرزمین دارای چشمه ای جوشان و درختان خرمای فراوان بود … (1).

تاریخ نویس مشهور اهل سنّت محمّد بن جریر طبری (متوفای 310 ه ق) در تاریخ الامم و الملوک می نویسد: … رسول اللَّه اهالی خَیْبَر را در قلعه های خودشان به نام های «وَطِیح و سَلَالِم» محصور کرد، تا جایی که یقین به هلاکت و نابودی خود کرده، از حضرت در خواست کردند که آنان را از آنجا کوچ دهد تا بدین وسیله خون خود را حفظ کنند. حضرت با درخواست آنان موافقت کرد. سپس پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بر تمام اموال آنان دست گذاشته و نواحی «شق و نَطَاة و کَتِیبة» و تمامی دژها و قلعه ها را غیر از قلعه «وَطِیح و سَلَالِم» تصرف کرد.

اهالی «فَدَک» که از این ماجرا خبردار شدند نماینده ای نزد حضرت فرستادند و درخواست کردند که همین رفتار را با آنان نیز داشته باشد، و بدین وسیله خون و جانشان را حفظ کرده، و دست از اموال خویش برداشتند. حضرت با پیشنهاد آنان موافقت کرد. فردی که بین آنان و حضرت رسول وساطت می کرد «مُحَیِّصَة بن مسعود» هم پیمان قبیله بنی حارثه بود هنگامی که کار اهالی خَیْبَر به انجام رسید از حضرت خواستند که با آنان بر نصف اموالشان مصالحه کند و گفتند: ما نسبت به این سرزمین از شما آشناتریم و بهتر می توانیم آنجا را آباد و سرسبز کنیم.

حضرت بر مبنای نصف با آنان مصالحه کرده، قرار گذاشت که این اختیار را داشته باشد که هرگاه خواست آنان را از این سرزمین بیرون کند و حق اخراج آنها را داشته باشد. اهالی «فَدَک» نیز به همین گونه با آن حضرت مصالحه کردند. خَیْبَر «فَیْ ء» و متعلق به مسلمانان بود، ولی «فَدَک» از آن رسول خدا بود زیرا آنان تاخت و تازی نسبت به آنجا نداشتند (2).

ص: 39


1- 30. معجم البلدان، جلد 4، صفحه 238.
2- 31. تاریخ الامم و الملوک، جلد 3، صفحه 256.

امروز خَیْبَر

روایت آقایان حسین مظفر و علی آقا محمّدی (از اعضاء هیئتی که امسال به فَدَک رفتند) از سفر به خَیْبَر چنین است: دیدن قلعه خَیْبَر که فتح آن خاطراتی حماسی و فتح الفتوحی بزرگ را در اذهان شیعیان شیفته علی علیه السلام مصور می سازد، از آرزوهای بزرگ ما بود کما این که آرزوی همه زائران مشتاق است. صبح روز سوّم استقرار در مدینه (یکشنبه 19/3/1387) به سوی خَیْبَر حرکت کردیم و 180 کیلومتر به طرف شمال مدینه پیش رفتیم و بعد از دو ساعت به منطقه خَیْبَر رسیدیم. ابتدا وارد روستایی متروکه شدیم که خانه هایی با دیوارهای گِلی و اتاق های تو در تو و قدیمی داشتند. از نخلستانی قدیمی و بی رمق با برگ های آغشته به گرد و غبار، که بعضی از آنها زرد بودند، عبور کردیم و در انتهای باغستان به تپه ای بزرگ رسیدیم که با سیم هایی محصور شده بود. قلعه معروف خَیْبَر در بالای همین تپه قرار داشت؛ قلعه ای با سنگ های بسیار سخت و خشن، تصور رفتن به بالای قلعه در وضع عادی بسیار مشکل و شاید ناممکن بود. هیبت این دژ نفوذ ناپذیر که اعاظم صدر اسلام از تسخیر آن عاجز شده بودند کاملاً مشهود بود اما تسخیر آن توسط مولای خَیْبَر شکن، علی رغم همه تجهیزات و سربازان آماده و تا دندان مسلح و تسلط آنها بر اطراف قلعه، اعجاب انگیز و چیزی شبیه معجزه بود و نشان داد که در برابر ایمان مولای متقیان حتی قلعه خَیْبَر نیز از مصادیق بارز «وَ إِنَّ أَوهَنَ البُیوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوت» است … درباره موقعیت مکانی خَیْبَر و فَدَک، با توجه به مسیری که پیمودیم و با توجه به فاصله 180 کیلومتری که خَیْبَر تا مدینه دارد می توان به این نتیجه رسید که آنچه در تاریخ درباره تسلیم شدن اهالی «فَدَک» بعد از فتح خَیْبَر آمده و نشان دهنده نزدیکی مکانی فَدَک با خَیْبَر می باشد درست است. زیرا مسیر نیم دایره ای که ما برای رفتن به «فَدَک» پیمودیم موقعیت مکانی آن را در شرق خَیْبَر ترسیم می کند. جایی که به طور طبیعی و میان بر، باید حدود 80 کیلومتری شرق خَیْبَر باشد. (1)

ص: 40


1- 32. فصلنامه میقات حج، شماره 64، صفحه 174.

عکس های خَیْبَر

تصویر

قلعه خیبر ، روی تپه ای بلند با زیرساختی محکم و مرتفع ساخته شده است تا سربازان | مسلح بهود ضمن تسلط بر اطراف قلعه ، با پرتاب سنگ از نزدیک شدن سربازان اسلام جلوگیری کنند . به راستی فتح این دژ نفوذ ناپذیر فقط با دستان پر قدرت امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام امکان پذیر بوده است .

ص: 41

تصویر

آیا ، خیبر ، که یادآور نام با عظمت رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و نشانه پیروزی اسلام بر یهود و شجاعت های حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام است ، باید به فراموشی سپرده شود ؟!

ص: 42

تصویر

چشمه ای که در خیبر به دست حضرت علی علیه السلام جاری شده و به چشمه علی معروف است اکثر چشمه های خیبر بر اثر بی توجهی خشکیده است .

ص: 43

تصویر

سقف فرو ریخته و قلعه خیبر د و خانه های ویران شده پائین قلعه ، نشانه توطئه ی دیگری از وهابیت در جهت محو نمودن آثار تاریخی باقیمانده اسلام از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است

ص: 44

فصل دوّم: نحله (سؤالات نحله)

اشاره

ص: 45

ص: 46

ما بحث را از این جا به بعد با طرح سؤال ادامه می دهیم. سؤالاتی که ممکن است در ذهن هر طالب حقیقتی درباره مسأله «فَدَک» پیش بیاید و بعد از طرح سؤال، با استفاده از کتب شیعه و اهل سنّت در صدد پاسخ گویی با جوابهای متعدد و قانع کننده بر آمده ایم.

سؤال اوّل: «فَدَک» ملک چه کسی بود؟

آیا «فَدَک» جزء بیت المال مسلمین بود یا ملک خاص رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم؟

[«فَدَک» جزء اموال شخصی پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بود]

این مسأله در تاریخ و کُتب فریقین ثابت شده است که «فَدَک» جزء اموال شخصی پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بود و می توان گفت علماء شیعه و سنّی بر این مسأله اجماع دارند.

دلائل مالکیت رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم

1. قرآن

قرآن کریم می فرماید:

«وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما اَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَ لا رِکابٍ

ص: 47

وَلکِنَّ اللَّهَ یسَّلِطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ عَلی کُلِ شَی ءٍ قَدِیر» «ما أَفاءَ اللَّه عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیتمی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَی لا یکُونَ دُوْلَةً بَینَ الاَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما اتیکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهیکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه شَدِیدُ الْعِقابِ». (1)

خداوند هر غنیمتی از آنان (یهودیان بَنِی النَّضِیر) به رسول خود بر گردانید، بدون جنگ شما بود. و شما بر اموال آنان هیچ اسب و شتری نتاختید، لکن خداوند رسولان خود را بر هر کس که بخواهد مسلّط می گرداند و او قادر بر هر چیزی می باشد.

آنچه خدا از اموال اهل قری به رسول خود برگردانید از آنِ خدا و رسول او و از آنِ خویشان رسول و فقیران و مساکین و درماندگان در راه است تا اموال بین توان گران دست به دست نچرخد و هر دستوری که رسول به شما داد بگیرید و از هر گناهی نهیتان کرد آن را ترک کنید و از خدا بترسید که خدا عقابی سخت دارد.

برای روشن شدن ترجمه آیه، أوّل باید معنای «فَیْ ء» بیان شود.

«فَیْ ء» مصدر فاء، یفی ء و در لغت به معنای «رجوع و بازگشت» می باشد و چون پیامبر و امام علیهما السلام مالک حقیقی تمام اموال می باشند زمانی که صاحبان اراضی و املاک بدون جنگ و خونریزی تسلیم شوند این اموال دوباره به آن بزرگواران بر می گردد و ملک خاص آنها می شود که در اصطلاح به آن «فَیْ ء» می گویند.

و آیه شریفه «وَ ما أَفاءَ اللَّه عَلی رَسُولِهِ» تصدیق بر این مطلب دارد که فَیْ ء سرزمینی است که «بلا خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ» بدون جنگ و خونریزی به دست پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم رسیده و مالک آن، ایشان می باشند.

ص: 48


1- 33. سوره مبارکه حشر، آیه 6 و 7.

علاّمه طباطبایی در «تفسیر المیزان» ذیل آیه دوّم، این چنین می فرماید:

این آیه در مقام بیان مصرف فَیْ ء است که در آیه أوّل ذکر شده، از ظاهر این آیه بر می آید که می خواهد موارد مصرف فَیْ ء در آیه قبلی را بیان کند و فَیْ ء در آن آیه را که خصوص بنی النضیر بود به همه فَیْ ءهای دیگر عمومیت دهد و بفرماید: حکم فَیْ ء مخصوص فَیْ ء بنی النضیر نیست، بلکه همه فَیْ ءها همین حکم را دارد.

سپس فرموده: «فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ» یعنی قسمتی از فَیْ ء مخصوص خدا و قسمتی از آن مخصوص رسول خداست. منظور از اینکه گفتیم مخصوص خداست این است که باید زیر نظر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در راه رضای خدا صرف شود و آنچه سهم رسول خدا است در مصارف شخصی آن جناب مصرف شود.

سپس فرموده: «وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیتمی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» منظور از ذی القربی خویشانِ رسول خدا و دودمان آن جناب است. معنا ندارد که ما آن را به قرابت عموم مؤمنین حمل کنیم و مراد از یتامی و مساکین و ابن سبیل هم، یتیمان و مساکین و ابن السبیل اهل بیت می باشند و از اهل بیت نیز در این زمینه روایت رسیده است (1).

قالَ عَلی بْنِ الْحُسَینِ علیه السلام: هُمْ قُرَبائُنا وَ مَساکِینُنا وَ اَبْناءُ سَبِیلِنا. (2)

امام چهارم حضرت زین العابدین علیه السلام فرمودند: منظور این آیه قُرَبای ما و مسکینان ما و ابن السبیل ما می باشد.

و روایتی به همین مضمون از حضرت علی علیه السلام نیز نقل شده است.

2. روایات

از ابن عباس روایت شده است که آیه شریفه:

«ما أَفاءَ اللَّه عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری» درباره اموال کفار «اهل قُری» نازل شد

ص: 49


1- 34. تفسیر المیزان، جلد 19، جزء بیست و هشتم، سوره مبارکه حشر، صفحه 353 و مراجعه شود به کتاب خمس، حضرت آیه اللَّه حاج سیّد حسن فقیه امامی صفحه 15.
2- 35. تفسیر المیزان، جلد 19، صفحه 362 مجمع البیان، جلد 9، صفحه 261.

و اهل قَری عبارت بودند از بَنِی النَّظِیرِ و بنی قُرَیْظَة (که در مدینه بودند) و اهل «فَدَک» (که سرزمینی است در سه میلی مدینه) و اهل خَیْبَر و دهات عُرَیْنَة و یَنْبُع، که خدای تعالی اختیار اموال اینان را به رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم سپرد، تا بر هر نحوی که خواست در آن حکم کند و خبر داد که تمامی این اموال ملک شخصی اوست و لذا وقتی عده ای اعتراض کردند که چرا پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم این اموال را تقسیم نمی کند؟ در پاسخشان آیه مذکور نازل شد. (1)

ابن ابی الحدید روایت کرده که ابوبکر گفت: ابو زید عُمَر بن شَبَّة از حیَّان بن بشْر از یحیی بن آدم از ابن ابی زائده از محمّد بن اسحاق از زُهْرِی روایت کرده که گوید: تعدادی از اهالی خَیْبَر در حصار خود باقی مانده و از رسول خدا درخواست کردند که خونشان را نریزد و به آنان اجازه دهد تا از آن سرزمین کوچ کنند. حضرت با درخواست آنان موافقت فرمود. اهالی «فَدَک» از این قرار داد با خبر شدند و درخواست کردند که با آنان نیز بدین گونه رفتار شود و حضرت با تقاضای ایشان موافقت فرمود.

وَ کانَتْ لِلنَبِّی خاصَّه لِأَنَّهُ لَمْ یُوجَفْ عَلَیها بِخَیلٍ وَ لا رِکابٍ (2)

و از آنجا که «فَدَک» با قهر و غلبه و تاخت و تاز لشکر اسلام فتح نشده بود تمامی آن ملک خاص رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می باشد.

و فخر رازی نیز گفته است: خداوند این آیات را در جواب اصحاب فرستاد و بیان نمود که، غنیمت با «فَیْ ء» فرق می کند زیرا در مورد تحصیل غنیمت شما مسلمین سختی و مشقت تحمل کرده اید و با جنگ و لشکر کشی بر آن مسلط شده اید، بر خلاف «فَیْ ء» که دشمن خود تسلیم شده است، پس امر آن به رسول خدا واگذار گردیده و در هر مصرفی که وی مصلحت بداند آن را خرج می کند (3).

ص: 50


1- 36. مجمع البیان جلد 9، صفحه 260، تفسیر المیزان جلد 19، صفحه 361.
2- 37. ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه، جلد 16، صفحه 210، ذیل نامه 45.
3- 38. پاورقی کتاب «فَدَک» آیت اللَّه سید محمد حسن قزوینی، صفحه 70.
3. اقرار ابابکر

دلیل دیگر بر اینکه «فَدَک» ملک پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده است (نه جزء بیت المال مسلمین) اقرار خود ابابکر در جواب حضرت فاطمه علیها السلام می باشد. زمانی که حضرت فاطمه علیها السلام برای گرفتن «فَدَک» به ابابکر مراجعه نمودند ابابکر نگفت فَدَک جزء بیت المال بوده و حق تو نیست بلکه گفت: پیامبران ارث نمی گذارند و معنای این جمله اقرار به این مطلب است که «فَدَک» ملک پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده ولی چون پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ارث نمی گذارد این ملک از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به شما نمی رسد.

4. اقرار عمر

جامع الاصول از صحیح ابی داود روایت می کند که عمر گفت: اموال بنی نضیر اموالی است که خداوند بدون جنگ و خونریزی و لشکرکشی به رسول خدا باز گردانید.

فَکانَتْ لِرَسُولِ اللَّه خاصَّةً قُری عُرَیْنَةٍ وَ فَدَک وَ کَذا وَ کَذا ینْفِقُ عَلی اَهْلِهِ مِنْها نَفَقَةَ سَنَتِهِمْ … (1)

پس قریه های عُرَیْنَة و فَدَک و کذا و کذا ملک خاص رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بود و ایشان نفقه سالیانه اهل خود را از این اموال می داد. و ما بقی آن را در تهیه اسلحه و چهار پا برای آماده ساختن سپاه برای جهاد در راه خدا صرف می کرد و سپس آیه «ما أَفاءَ اللَّه عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ» را تلاوت می نمود.

همچنین در روایتی که در صحیح مسلم آمده و در آن منازعه حضرت علی علیه السلام و عباس ذکر شده است، در ابتدای آن عمر با خواندن آیه «ما أَفاءَ اللَّه» بر این مسأله اقرار می نماید. (2)

ص: 51


1- 39. سنن ابی داود، جلد 3، صفحه 141، حدیث 2965 و 2966 بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 348 عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 709.
2- 40. صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 151.
5. اقرار علمای اهل سنّت

شیخ شهاب الدین یاقوت حموی در معجم البلدان می نویسد:

… بنابراین «فَدَک» از جمله آبادی ها و املاکی است که به صورت جنگ و تاخت و تاز فتح نشده و از این رو به صورت خالص ملک آن حضرت شد … (1)

تاریخ نویس مشهور محمّد بن جریر طبری متوفای سال 310 می گوید:

… خَیْبَر «فَیْ ء» مسلمانان، ولی «فَدَک» از آن رسول خدا بود، زیرا آنان تاخت و تازی نسبت به آنجا نداشتند. (2)

ابن منظور در لسان العرب گوید: … «فَدَک» دهکده ای در خَیْبَر است و گفته شده که در ناحیه حجاز می باشد. در آنجا چشمه و نخلستانی است، خداوند آن را به پیامبرش بخشید … (3)

مورخ بزرگ اهل سنّت، عزّالدین ابوالحسن معروف به ابن اثیر می گوید: خَیْبَر «فَیْ ء» برای مسلمانان بود و «فَدَک» مخصوص رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم چون سرزمینی بود که بدون جنگ و خونریزی به دست رسول خدا رسید. (4)

با توجه به دلایل ذکر شده، اینگونه روشن گردید که، «فَدَک» ملک اختصاصی پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده و شیعه و سنّی بر این مسأله اتفاق نظر دارند.

سؤال دوّم: در زمان رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» در دست چه کسی بود؟

[«فَدَک» در زمان رسول الله صلی علیه و آله و سلم در ملکیت و اختیار حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود]

ادّله بسیاری بر این مطلب دلالت می کند که پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به دخترش

ص: 52


1- 41. معجم البلدان، جلد 4، صفحه 38، این قسمت به صورت کامل در اوّل بحث آمده است.
2- 42. تاریخ الامم و الملوک، جلد 3، صفحه 256، این قسمت به صورت کامل در أوّل بحث آمده است.
3- 43. فاطمه بهجة قلب المصطفی، صفحه 391.
4- 44. الکامل فی التاریخ، جلد 3، صفحه 211.

حضرت فاطمه علیها السلام بخشید و تا زمان رحلت رسول اکرم به مدّت سه سال «فَدَک» در ملکیت و اختیار حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود.

در اینجا به یازده دلیل اشاره می کنیم:

دلائل مالکیت حضرت زهرا علیها السلام

1. آیات قرآن

الف) سوره مبارکه بنی اسرائیل، آیه 26

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه»

ب) سوره مبارکه روم، آیه 38

«فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه»

حق خویشاوندان و ارحام خود را عطا کن

طبق تفسیر اکثر مفسرین شیعه و سنّی، این دو آیه مربوط به جریان «فَدَک» و اعطای آن به حضرت فاطمه علیها السلام می باشد.

در اینجا به ذکر بعضی از منابع تفسیری، و روایتی در ذیل این آیه اکتفا می نماییم.

1. تفسیر عَیَّاشِی، جلد 2، صفحات 281 و 287.

2. تفسیر فرات، صفحات 239 و 322.

3. تأویل الآیات، صفحه 435.

4. مجمع البیان، جلد 8، صفحه 306، و، جلد 6، صفحه 411.

5. تفسیر قمی، صفحه 380.

6. تفسیر شیخ ابوالفتح رازی، جلد 3، صفحه 349.

7. تفسیر البرهان، جلد 2، صفحه 415 (با ذکر 12 روایت) و جلد 3، صفحه 263.

عیون اخبار الرضا با ذکر سند از ریان بن صلت روایت می کند؟

ص: 53

علی بن موسی الرّضا علیه السلام فرمودند: اما قول خداوند «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه»؟

دلالت می کند بر اینکه خصوصیتی در اهل بیت است که خداوند ایشان را به این خصوصیت مختص نموده و آنها را بر امت برگزیده است.

زمانی که این آیه بر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نازل شد، فرمودند: فاطمه را به پیش من بخوانید و چون حضرت فاطمه خدمت پدر رسیدند، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمودند:

یا فاطِمَةُ فَقالَتْ: لَبَیکَ یا رَسُولَ اللَّه فَقالَ: هذِهِ فَدَک هِی مِمَّا لَمْ یُوجَفْ عَلَیْها بِخَیلِ وَ لا رِکابٍ وَ هِی لِی خاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِینَ وَ قَدْ جَعَلْتُها لَکِ لِما أَمَرَنِی اللَّه تَعالی بِهِ فَخُذیها لَکِ وَ لِوُلْدِکِ. (1)

ای فاطمه این فَدَک از اموالی است که بدون جنگ و لشکر کشی به دست ن رسیده است و ملک خاص من است و مسلمانان در آن حقی ندارند و با امر خداوند آن را برای تو قرار دادم پس فَدَک را بگیر تا از آنِ تو و فرزندان تو باشد.

اکنون به تفسیر آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» در کتب اهل سنّت توجه کنید:

عبدالرّحمن جلال الدین سیوطی (2)، ذیل آیه شریفه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» می گوید: بزاز و ابویعلی و ابن ابی حاتم و ابن مردویه از ابوسعید خُدْرِی روایت می کنند:

هنگامی که آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» نازل شد پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فاطمه را طلبید و «فَدَک» را به او بخشید.

ابن مردویه از ابن عباس روایت نموده: هنگامی که آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» نازل شد رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به فاطمه بخشید.

ص: 54


1- 45. عیون اخبار الرضا، جلد 12، صفحه 211 بحارالأنوار، جلد 25، صفحه 223 فَدَک و العوالی، صفحه 141.
2- 46. الدّر المنثور، جلد 5، صفحه 273.

هیثمی در کتاب خود (1) از ابوسعید خُدْرِی نقل می کند:

لَمَّا نَزَلَتْ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» دَعا رَسُولُ اللَّه فاطمَه وَ اَعْطاها فَدَکاً

«چون آیه شریفه نازل شد پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فاطمه را صدا زد و «فَدَک» را به او عطا نمود.»

هیثمی می گوید که طبرانی نیز این روایت را نقل کرده است.

ذهبی (2)، این روایت را ذکر کرده و آن را روایتی صحیح دانسته است.

متّقی (3) از ابوسعید چنین روایت کرده:

چون آیه شریفه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» نازل شد پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمودند: ای فاطمه «فَدَک» از آن تو می باشد. (4)

2. روایات:

دستور خدا به اعطای حق فاطمه زهرا علیها السلام

در این قسمت به نقل بعضی از روایاتی که دلالت بر اعطای «فَدَک» به حضرت زهرا علیها السلام بعد از نزول آیه شریفه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» توسط پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم دارند می پردازیم:

الف) اعلام الوری: ابان می گوید زراره برای من چنین حدیث کرد که امام محمّد باقر علیه السلام فرمودند: … چون پیامبر گرامی اسلام از جنگ خَیْبَر فارغ شدند، به حضرت علی علیه السلام فرمودند: به سوی «فَدَک» برو و آن را بگیر، ایشان به سوی فَدَک رفتند و اهل «فَدَک» با او مصالحه نمودند تا اینکه خونشان حفظ گردد پس «فَدَک» از اموال خاص

ص: 55


1- 47. مجمع، هیثمی، جلد 7، صفحه 490.
2- 48. میزان الإعتدال، جلد 2، صفحه 228.
3- 49. کنز الأعمال، جلد 2، صفحه 158.
4- 50. به نقل از فضائل الخمسه، جلد 3، صفحه 136

و خالص رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می باشد.

فَنَزَلَ جِبْرِئیلُ فَقالَ: إنَّ اللَّه عَزَّوَجَّلَ یأْمُرُکَ أَنْ تُؤْتِی ذَوی الْقُرْبی حَقَّه فَقالَ یا جِبْرِئیلُ: وَ مَنْ قُرَبایی وَ ما حَقّها؟ قالَ: فاطِمَه فَاعْطِها حَوائِطُ فَدَک وَ ما للَّه وَ لِرسُولِه فیها.

جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند عزّو جلّ تو را امر می کند که حَقِّ ذِی الْقُرْبی را عطا فرمائی، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمود: ای جبرئیل خویشان من چه کسانی هستند و حق آنها چیست؟ گفت منظور از ذوی القربی، فاطمه علیها السلام می باشد، پس فَدَک و آنچه برای خدا و رسول خدا در آن می باشد به او عطا کن.

فَدعا رَسُولُ اللَّه فاطِمَةَ وَ کَتَبَ لَها کِتاباً جاءَتْ بِه بَعدَ مَوْتِ اَبیها الی ابی بَکر وَ قالَتْ: هذا کِتابُ رَسُولِ اللَّه لی وَ لِإِبْنی. (1)

آنگاه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فاطمه را صدا زدند و سند فَدَک را به نام وی نوشتند که البته بعدا ایشان با این قباله در مقابل ابابکر احتجاج کرده و فرمودند این نوشته رسول خدا برای من و فرزندان من است.

ب) تفسیر عَیَّاشِی: عبدالرحمن از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده که امام صادق فرمودند: چون آیه شریفه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه وَ الْمِسْکِینَ» نازل شد پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمودند: ای جبرئیل مسکین را شناختم ولی بگو منظور از ذوی القربی کیست؟ جبرئیل گفت: آنها خویشان تو می باشند. پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، حسن و حسین و فاطمه را صدا زدند و فرمودند: پروردگارم به من امر فرموده که عطا کنم به شما آن چیزهایی را که خداوند به من برگردانده است و من «فَدَک» را به شما عطا کردم. (2)

ج) تفسیر عَیَّاشِی: اَبَان بن تَغْلِب می گوید: خدمت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم:

ص: 56


1- 51. اعلام الوری، صفحه 100 بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 22 عوالم العلوم، جلد 11 / 2، صفحه 615.
2- 52. بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 119 و120 تفسیر عَیَّاشِی، جلد 2، صفحه 287 برهان، جلد 2، صفحه 415 غایة المرام، صفحه 323 به نقل از عوالم العلوم، جلد 11/2؛ صفحه 617 حدیث (18 و 17).

آیا رسول خدا «فَدَک» را به فاطمه عطا کردند؟

قال: کانَ لَها مِنَ اللَّه. (1)

خداوند فاطمه را مالک فَدَک قرار داد.

در بحارالأنوار، جلد 29، از صفحه 105 الی 129 و در صفحه 195 و همچنین در عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 612 الی 622 روایات متعددی در تفسیر و توضیح آیه شریفه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» و اعطای «فَدَک» به حضرت زهرا علیها السلام نقل شده است.

ضمنا علاّمه مجلسی می فرماید: سیّد بن طاووس (2) از قول محمّد بن عباس بن علی بن مروان در کتاب تفسیرش چنین نقل می کند که:

حدیث «فَدَک» در تفسیر قول خداوند «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» از بیست طریق روایت شده است (3).

3. سند کتبی رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم
[اُکْتُبْ لِفاطِمَةَ علیها السلام بِفَدَک نِحْلَةً مِن رَسُولِ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم]

ففی الخرائج و الجرائح روی عن ابی عبداللَّه علیه السلام: … فَدَعا بِأَدِیمٍ وَ دَعا عَلیَّ بْنَ اَبِیطالِبْ علیه السلام فقالَ: اُکْتُبْ لِفاطِمَةَ علیها السلام بِفَدَک نِحْلَةً مِن رَسُولِ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَشَهِدَ عَلی ذَلک عَلِیَ بْنَ اَبِیطالِب وَ مَوْلَی رَسُولِ اللَّه وَ اُم اَیْمَن. (4)

امام صادق علیه السلام فرمودند: … پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم پوستی طلب کرد و به حضرت علی علیه السلام فرمود: بنویس فَدَک هدیه ای از رسول خدا برای فاطمه است. و بعد حضرت علی و غلام خود (رَبَاح) و اُم اَیْمَن را بر این مسأله شاهد گرفت.

ص: 57


1- 53. بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 119 و120 تفسیر عَیَّاشِی، جلد 2، صفحه 287 برهان، جلد 2، صفحه 415 غایة المرام، صفحه 323 به نقل از عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 617 حدیث (18 و 17).
2- 54. سعد السعود، صفحه 101.
3- 55. بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 123.
4- 56. الخرائج و الجرائح، جلد 1، صفحه 112 عنه البحار، جلد 29، صفحه 114.

وَ قَالَ الْعلامَّةُ الْمَجلِسی: فَدَعا رَسُولُ اللَّه فاطِمَةَ وَ کَتَبَ لَها کِتابَاً جاءَتْ بِهِ بَعْدَ وَفاةِ اَبْیها اِلی ابِی بَکر وَ قالَتْ: هذا کِتابُ رَسُولِ اللَّه لِی وَ لِاِبْنِی. (1)

علامّه مجلسی می گوید: پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حضرت فاطمه علیها السلام را خواست و برای او (فَدَک) را نوشت و ایشان بعد از رحلت رسول اللَّه آن کتابت را پیش ابابکر آورد و گفت: این نوشته رسول خدا برای من و فرزندان من است.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز در سفینة البحار این مسأله را ذکر نموده اند (2).

پاره کردن نوشته رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم توسط عمر

حضرت زهرا علیها السلام زمانی که از ظلم ظالمان بر خود خبر می دادند فرمودند:

… وَ ظَلَمُونِی وَ اَخَذُوا اِرْثِی، وَ خَرَّقُوا صَحِیفَتِی اَلَّتِی کَتَبَها لِی اَبِی بِمِلکِ فَدَک وَ الْعَوالِی وَ کَذَّبُوا شُهُودِی. (3)

بر من ظلم کردند و ارث مرا گرفتند و صحیفه ای که پدرم در ملکیت فَدَک و عوالی برای من نوشته بود، پاره کردند و شاهدان من را تکذیب نمودند.

در حدیثی امام صادق علیه السلام برای مُفَضَّل در رابطه با رجعت و بازگشت ائمه به دنیا و شکایات آنها نزد رسول اللَّه سخن می گویند و می فرمایند:

ثُمَّ تَبْدَأُ فاطِمَةُ علیها السلام فَتَشْکُوا مِنْ عُمَر وَ ما نالَها مِنْهُ وَ مِنْ اَبِی بَکرٍ وَ اَخْذِ فَدَک، وَ ما رَدَّ عَلَیها مِنْ قَوْلِهِ «اِنَّ الْأَنْبِیاءَ لا تُورَثُ» وَ إحِْتِجاجِها بِقولِ یحیی و زَکَرِیا علیهما السلام وَ قِصَّةِ داوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ قَوْلِ صاحِبِهِ:

هاتِی صَحِیفَتَکِ الَّتِی ذَکَرْتِ اِنَّ اَباکِ قَدْ کَتَبَها لَکِ وَ إِخْراجِهَا الصَّحِیفَةَ، وَ اَخْذِها مِنها وَ نَشْرِها عَلی رُؤُسِ الْاَشْهادِ

ص: 58


1- 57. فَدَک و العوالی، صفحه 278.
2- 58. سفینة البحار، جلد 2، صفحه 350.
3- 59. بحارالأنوار، جلد 30، صفحه 348.

مِنْ قُرَیشٍ وَ سائِرِ الْمُهاجِرینَ وَ الانْصارِ وَ سائِرِ العَرَبِ، وَ تَفِله فِیها وَ تَمْزِیقِهِ اِیاها … (1)

حضرت فاطمه زهرا علیها السلام شکایت می کنند: از عمر و از آن ستمهایی که از جانب او رسیده و از ابابکر و از گرفتن فَدَک، و جعل حدیث ما انبیاء ارث نمی گذاریم … و از قول رفیقش عمر که گفت: نوشته ای که گفتی پدرت درباره فَدَک به تو داده بیاور و از گرفتن آن نامه و نشان دادن آن بر تمام مردم از مهاجرین و انصار و از آب دهان انداختن به آن نامه و پاره کردن آن و …

4. بخشش های حضرت زهرا علیها السلام از اموال فَدَک

آنچه مسلم است حضرت زهرا علیها السلام در طول حیات خود، بخششهای فراوانی داشته اند که بی شک یکی از منابع مهم این بخششها، طی سه سال آخر عمر ایشان، از درآمدهای «فَدَک» بوده است.

5. اخراج وکلای حضرت فاطمه علیها السلام از «فَدَک» توسط ابابکر

قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: لَمَّا بُویِعَ أبُوبَکْر وَ اسْتَقَامَ لَهُ الأمْرُ عَلی جَمیعِ الْمُهَاجِرینَ وَ الأنْصَارِ، بَعَثَ إلی فَدَک مَنْ أخْرَجَ وَکیلَ فَاطِمَةَ علیها السلام بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مِنْهَا … (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: چون مردم با ابوبکر بیعت کردند و پایه های حکومت وی بر مهاجرین و انصار محکم گردید، کسی را به سوی فَدَک فرستاد تا وکیل فاطمه، دختر رسول اللَّه، علیهما السلام را از فَدَک بیرون کند …

قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ جَلَسَ أبُوبَکْر مَجْلِسَهُ بَعَث إلَی

ص: 59


1- 60. خصائص الزهراء، جلد 3، صفحه 382، 371 فَدَک و العوالی، صفحه 279.
2- 61. احتجاج طبرسی، جلد 1، صفحه 119 عنه بحارالانوار، جلد 29، صفحه 127 عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 751 فَدَک و العوالی، صفحه 257.

وَکیلِ فَاطِمَةَ علیها السلام فَأخْرَجَهُ مِنْ فَدَک. (1)

چون پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از دنیا رفتند، ابوبکر به جای ایشان نشست، و کسی را به سوی وکیل فاطمه در فَدَک فرستاد، پس او را از فَدَک بیرون کرد …

6. ادعای حضرت زهرا علیها السلام بر ملکیّت فَدَک

معصوم بودن حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از هر گناه، احتمال ادعای دروغین را در ایشان به طور کلی منتفی می سازد و این عصمت توسط آیه تطهیر ثابت شده و مورد قبول علماء شیعه و سنّی می باشد و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در احتجاج با ابابکر هم به همین آیه استدلال نمودند.

7. شهادت حضرت علی علیه السلام و اُم اَیْمَن

البته بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام و اُم اَیْمَن، امام حسن و امام حسین علیهما السلام و رباح (غلام پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) و اسماء بنت عمیس نیز شهادت دادند که «فَدَک» را پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در زمان حیات به دختر خود حضرت فاطمه علیها السلام بخشیدند. (2)

8. نوشتن نامه رد «فَدَک» توسط خود ابابکر
[روایت امام صادق علیه السلام]

عَن أَبی عَبْدِاللَّه علیه السلام: فَدَعا بِکتابٍ فَکَتَبَهُ لَها بَردِّ فَدَک فَقال: فَخَرَجَتْ وَ الْکِتابُ مَعها فَلَقِیها عُمَرَ فَقال: یا بِنتَ مُحَمَّد ما هذا الْکتاب الّذی مَعَک؟ فَقالَتْ: کِتابٌ کَتَبَ لِی اَبُوبِکر بِرَدِّ فَدَک … (3)

ص: 60


1- 62. اختصاص مفید، صفحه 185، عنه بحار الانوار، جلد 29، صفحه 192 عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 423 فَدَک و العوالی، صفحه 260.
2- 63. بحارالانوار، جلد 29 صفحه 194 عوالم العلوم، جلد 11 / 2 صفحه 635 فَدَک و العوالی، صفحه 278، دلیل ششم و هفتم در بحثهای بعدی توضیح بیشتری داده خواهد شد.
3- 64. اختصاص، صفحه 178 بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 194 عوالم، جلد 11/2، صفحه 650.

امام صادق علیه السلام در یک روایت طولانی می فرماید: … پس ابوبکر ورقه ای را (وسائل نوشتن) را طلبید و رد فَدَک را برای حضرت زهرا علیها السلام نوشت، هنگامی که حضرت نامه را گرفته و از نزد ابابکر خارج شدند در بین راه با عمر برخورد کردند، عمر گفت: ای دختر محمّد، این نوشته ای که در دست داری چیست؟ حضرت جواب دادند: این نامه ای است که ابوبکر به عنوان ردّ فَدَک برای من نوشته است …

البته این مضمون در روایات و کتب مختلف شیعه و سنّی ذکر شده است و ما به ذکر بعضی از منابع این روایات اکتفا می نماییم:

[مضمون روایت] در کتب شیعه

بحارالأنوار، جلد 29 در صفحات 123، 128، 157، 189 و 342 - عوالم العلوم، جلد 11/2 در صفحات 647، 650، 651 و 752 - کامل بهائی، جلد 1، صفحه 309- الغدیر، جلد 7، صفحه 195- احتجاج، جلد 1، صفحه 92- فَدَک و العوالی، صفحه 277 تا 282.

[مضمون روایت] در کتب اهل سنّت

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحه 101 و صفحه 274 و دو روایت در جزء 16، صفحه 87 - سیره حلبیّه، جلد 3، صفحه 362.

9. نامه حضرت علی علیه السلام به عثمان بن حنیف

… بَلی کانَتْ فِی اَیدِینا فَدَک مِنْ کُلِّ ما أظَلَّتْهُ السَماءُ فَشَحَّتْ عَنها نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَلَیها نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِین وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّه. (1)

ص: 61


1- 65. نهج البلاغه فیض الاسلام، صفحه 967، نامه حضرت علی علیه السلام به عثمان بن حنیف یکی از فرماندارانش (نامه 45)، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 77.

آری از تمام آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است فَدَک در دست ما بود که گروهی بر آن بخل ورزیدند. (آن را از ما غصب کردند) و دیگران بخشش نموده و از آن گذشتند و بهترین حاکم خداوند می باشد.

10. برگرداندن فَدَک توسط خلفاء

بعضی از خلفاء بنی امیه و بنی عباس «فَدَک» را به فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام برگرداندند، (1) از جمله مأمون، در ضمن نامه ای به قُثَم بن جعفر، فرماندار خود در مدینه به مالکیت حضرت فاطمه علیها السلام در زمان رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم این چنین اقرار می کند:

و اما بعد، همانا أمیرالمؤمنین (مأمون) با توجه به موقعیت و مقامی که نسبت به دین خدا و جانشینی رسول خدا و قرابتی که نسبت به آن حضرت دارد، شایسته ترین فرد است که به سنّت رسول خدا عمل کرده، دستورات او را به کار ببندد. به هر کس که آن حضرت بخششی کرده، ببخشد و هر کس را مورد تصدّق و صدقه خود قرار داده، مورد آن عطا و صدقه قرار دهد. توفیق و نگهداری امیرالمؤمنین با خداست و به او (در عمل کردن به آنچه موجب تقرب به اوست) رغبت و تمایل دارد.

وَ قَدْ کانَ رَسُولُ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَعْطی فاطِمَه بِنْتَ رَسُولِ اللَّه فَدَکاً وَ تَصَدَّقَ بِها عَلَیها وَ کانَ ذلِکَ أَمْراً ظاهِراً مَعْرُوفَاً لاإِخْتلافَ فِیهِ بَین آلَ رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم. (2)

و همانا رسول خدا فَدَک را به دخترش فاطمه بخشیده و آن را به او هدیه داد، این یک عمل ظاهر و آشکار و معروفی بود که در بین خاندان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم اختلافی در آن وجود نداشت، و پیوسته کسانی که نسبت به آن اولویت داشتند مدعی و خواهان آن بودند، از این جهت امیرالمؤمنین (مأمون) چنین صلاح دید که آن را به ورثه حضرت رسول برگرداند …

ص: 62


1- 66. این مطلب در بحث «نقض حدیث لا نُوَرِّثُ توسط خلفا» مفصل بیان شده است.
2- 67. الغدیر، جلد 7، صفحه 196 عوالم العلوم، جلد، 11/2، صفحه 780 مجمع البلدان.
11. اقرار علمای اهل سنّت:

دانشمندان شیعه و گروهی از محدثان اهل تسنن اتفاق نظر دارند، که وقتی آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیل» نازل گردید، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به دختر خود حضرت فاطمه علیها السلام بخشیدند.

سند حدیث به دو صحابی بزرگ أبوسعید خُدْرِی و ابن عباس منتهی می گردد و از محدثان اهل تسنن شخصیت های بزرگی این حدیث را نقل کرده اند از جمله:

1. جلال الدین سیوطی، متوفای سال 909 هجری قمری، در تفسیر خود می نویسد: وقتی آیه یاد شده نازل گردید، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فاطمه را خواست و «فَدَک» را به او عطا فرمود، سپس اضافه می کند:

این حدیث را محدثانی مانند: بزاز و ابویعلی و ابن ابی حاتم و ابن مَردویه از صحابی معروف ابو سعید خُدْرِی نقل کرده اند. و نیز می گوید «ابن مردویه» از ابن عباس نقل کرده است وقتی آیه یاد شده نازل گردید پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به فاطمه تملیک کرد. (1)

2. علاء الدین، علی بن حسام، معروف به متقی هندی، ساکن مکّه و متوفای سال 976 هجری قمری، نیز حدیث یاد شده را نقل کرده است.

و همچنین اضافه می کند: محدثانی مانند ابن النّجار و حاکم در تاریخ خود حدیث را از ابوسعید خُدْرِی نقل کرده اند. (2)

3. ابواسحاق، احمد بن محمّد بن ابراهیم نیشابوری، (معروف به ثعلبی) متوفای 427 یا 437 هجری قمری، در تفسیر خود (3) جریان را نقل می کند.

4. مورّخ شهیر، بَلاذُرِی متوفای سال 279 هجری قمری، متن نامه مأمون را که به

ص: 63


1- 68. الدر المنثور، جلد 4، صفحه 117.
2- 69. کنز العمال، باب صله رحم، جلد 2، صفحه 157.
3- 70. الکشف و البیان.

والی مدینه نوشته، این چنین نقل کرده است: پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم سرزمین «فَدَک» را به فاطمه بخشید و آن را به او هدیه داد. این عملی ظاهر و معروف و شناخته شده بود که در بین افراد خاندان رسول خدا هیچ گونه اختلافی در آن وجود نداشت. (1)

5. احمد بن عبد العزیز جوهری، مؤلف کتاب «السّقیفه» می نویسد:

هنگامی که عمر بن عبدالعزیز زمام امور را به دست گرفت نخستین مظلمه ای را که به صاحبانش پس داد این بود که «فَدَک» را به حسن بن حسن بن علی علیه السلام باز گردانید. (2) از این جمله استفاده می شود که «فَدَک» ملک دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده است.

6. ابن ابی الحدید، شأن نزول آیه را درباره «فَدَک» از ابی سعید خُدْرِی نقل کرده است. و در فصلی که برای تحقیق این موضوع در شرح نهج البلاغه اختصاص داده است از مذاکره ای که با استاد مدرسه غربی بغداد داشته، استفاده می شود که: وی معتقد است که پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به دختر گرامی خود حضرت فاطمه علیها السلام بخشیده است. (3)

7. حلبی در سیره خود سرگذشت طرح ادعای دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و نامهای شهود او را آورده و می گوید: خلیفه وقت قباله «فَدَک» را به نام حضرت زهرا صادر نمود، ولی عمر آن را گرفت و پاره کرد. (4)

8. مسعودی در کتاب «مروج الذهب» می گوید: دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم با ابی بکر پیرامون فَدَک مذاکره نمود، از او خواست که «فَدَک» را برای او باز گرداند و علی و حسنین و اُم اَیْمَن را به عنوان شاهد آورد (5).

9. یاقوت حموی در «معجم البلدان» می نویسد: فاطمه پیش ابوبکر رفت و گفت

ص: 64


1- 71. فتوح البلدان، صفحه 46 معجم البلدان، جلد 4، صفحه 240.
2- 72. شرح ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 216.
3- 73. شرح ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 284 و صفحه 268.
4- 74. سیره حلبی، جلد 13، صفحه 400.
5- 75. مروج الذهب، جلد 2، صفحه 200.

پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به من بخشیده است خلیفه شاهد خواست و … (سرانجام می نویسد) در دوران خلافت عمر، «فَدَک» به دودمان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم باز گردانیده شد زیرا وضع در آمد مسلمانان بسیار رضایت بخش بود (1).

10. سمهودی، در کتاب «وفاء الوفاء» مذاکره فاطمه را با ابوبکر نقل می کند و سپس می افزاید: علی و اُم اَیْمَن به نفع فاطمه گواهی دادند و هر دو گفتند: پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَدَک را در زمان حیات خودشان به فاطمه بخشیده است، و هم چنین می گوید:

فَدَک در دوران خلافت عُمَر بن عبد العزیز به خاندان حضرت زهرا علیها السلام باز گردانیده شد. (2)

11. ابن منظور در «لسان العرب» می نویسد: در «فَدَک» چشمه و نخلستانی است که، خداوند آن را به پیامبرش بخشید …

حضرت علی علیه السلام می گوید: که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آن را در زمان حیات خود به فاطمه علیها السلام بخشید.

12. استاد عبدالفتاح، عبدالمقصود می گوید:

سرزمین «فَدَک» چه به صورت بخشش و یا به عنوان ارث، حق خالص فاطمه بود که نمی شود بحث و جدل و شک و تردیدی در آن ابراز داشت. (3)

سؤال سوّم: چرا پیامبر اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به دختر خود حضرت فاطمه علیها السلام بخشید؟

اشاره

با اینکه ما می دانیم اهل بیت علیهم السلام دلبستگی به دنیا نداشتند پس چرا پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به دختر خود بخشید؟ در جواب این سؤال با استفاده از قرائن می توانیم به پنج مطلب اشاره کنیم:

ص: 65


1- 76. معجم البلدان، جلد 3، صفحه 378.
2- 77. وفاء الوفاء، جلد 2، صفحه 160 (با استفاده از کتاب پژوهشی پیرامون زندگی حضرت علی علیه السلام استاد جعفر سبحانی، صفحه 292 الی صفحه 296.)
3- 78. مقدمه کتاب «فَدَک» از آیت اللَّه سید محمد حسن قزوینی.

1. امر خداوند علیم و حکیم

امام باقر علیه السلام می فرمایند: پیامبر گرامی اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بعد از نزول آیه کریمه:

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» از جبرئیل سؤال فرمود: ذوی القربی کیست؟ و حق او کدام است؟ جبرئیل از طرف خداوند پیام آورد: منظور از ذوی القربی حضرت فاطمه علیها السلام است و حق او «فَدَک» می باشد، آنگاه پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، «فَدَک» را به دختر خود بخشیدند. (1)

2. زمامداری حکومت

پس از پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، امیرالمؤمنین علیه السلام باید حکومت و ولایت جامعه را به دست می گرفتند، و چون هر حکومتی برای پیاده نمودن اهداف خود، نیازمند به سرمایه مادی می باشد، درآمد فَدَک، می توانست بهترین سرمایه برای تحقق اهداف پیشرفته حضرت علی علیه السلام در جامعه اسلامی محسوب گردد، و گویا دستگاه حکومت ابوبکر نیز به این نتیجه رسیده بود، لذا در همان روزهای نخست فَدَک را از دست خاندان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم خارج نمود، تا ضمن محکم نمودن پایه های لرزان حکومت غاصبانه خود، دستان حضرت علی علیه السلام را از این سرمایه مادی کوتاه کند.

3. تألیف قلوب

پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می دانست که گروهی کینه حضرت علی علیه السلام را در دل دارند زیرا بسیاری از خویشان آنها در میدانهای نبرد به شمشیر وی کشته شده اند و یکی از راههای از بین بردن کینه ها و تالیف قلوب آنها کمکهای مالی و دلجویی از آنها می باشد تا از این طریق خارهایی که بر سر خلافت بود از میان برداشته شود، و به همین خاطر حضرت علی علیه السلام غیر از بیت المال باید مالی را در دست داشته باشند که اختیار آن به دست

ص: 66


1- 79. بحارالانوار، جلد 21، صفحه 22 عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 615 و مراجعه شود به سؤال قبل.

خودشان باشد و در مواقع خاص بتوانند از آن استفاده کنند.

4. کمک به بینوایان و فقراء

احسان و کرم نسبت به افراد جامعه، بالأخص فقراء و ضعیفان، همیشه جزء اخلاق زندگی اهل بیت علیهم السلام بوده، و در آمد «فَدَک» می توانست سرمایه خوبی برای رفع نیاز محتاجان و بینوایان، با دستان پرمهر حضرت علی و زهرا علیهما السلام باشد.

5. زندگی آبرومند

آخرین انگیزه ای که می تواند دلیل بخشش «فَدَک» به حضرت زهرا علیها السلام باشد این است که دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و فرزندان او در آینده با توجه به حوادثی که ممکن است اتفاق بیفتد، باید زندگانی آبرومندی داشته باشند، و قسمتی از درآمد «فَدَک» می تواند زندگی مادی و اجتماعی آنها را تامین کند.

سؤال چهارم: چرا خلیفه و اطرافیانش به فکر غصب «فَدَک» افتادند؟

دلایل

1. رشوه به مخالفان حکومت

همانگونه که می دانید و در تاریخ ذکر شده بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، عده ای خاص در سقیفه تصمیم گرفتند بر خلاف سفارشات پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، خلافت را به ابوبکر واگذار کنند و هر چند این تصمیم نابخردانه مورد تأیید عده ای در جامعه قرار گرفت، ولی این پیروزی نسبی برای ادامه خلافت کافی نبود، چون این تصمیم مخالفان زیادی داشت، از جمله بنی امیّه، که در رأس آنها ابوسفیان قرار گرفته بود، و خلافت خلیفه را به رسمیت نمی شناختند. (1)

ص: 67


1- 80. ابوسفیان وقتی خبر خلافت ابوبکر را شنید به عنوان اعتراض گفت: ما را با ابی فضیل چکار؟! و به عنوان اقدام عملی از مکه به مدینه آمد و به خانه حضرت علی علیه السلام و عباس رفت و هر دو را برای قیام مسلحانه علیه ابوبکر دعوت کرد و گفت: من مدینه را با سواره و پیاده پر می کنم برخیزید و زمام امور را بدست گیرید.

در چنین شرائطی باید با دادن بعضی از پستها به سران مخالف و رشوه مالی به عده ای دیگر، مخالفان را همراه و همیار حکومت نمود یا از سکوت آنها به نفع حکومت استفاده کرد. مثلاً خلیفه برای ساکت کردن ابوسفیان فرزند وی معاویه را برای حکومت شام انتخاب کرد، که ابوسفیان با شنیدن این خبر گفت: ابوبکر صله رحم کرده است. (1)

همچنین خلیفه باید برای ساکت کردن مهاجر و انصار به ویژه خزرجیان، که از روز نخست با او بیعت نکردند و با دلی پر از خشم از سقیفه بیرون آمدند، اموالی را بین آنها تقسیم کند. (2)

2. کمبود بودجه

خلیفه غاصب، دچار کمبود بودجه شدیدی شده بود. چون هم بیت المال خالی بود و هم قبایل اطراف از دادن زکات به مأموران حکومتی خودداری می کردند.

این در حالی بود که احتمال جنگ های داخلی و خارجی داده می شد و در صورت چنین مسائلی خلیفه می خواست از درآمد «فَدَک» در این راه استفاده کند، چنانکه عمر به گونه ای به این مطلب اعتراف کرده است.

مورخ معروف «حلبی» در سیره خود می نویسد: ابوبکر مایل بود که «فَدَک» در دست دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم باقی بماند، و حتی مالکیت فاطمه را در ورقه ای تصدیق کرد. اما عمر از دادن ورقه به فاطمه مانع گردید و رو به ابوبکر کرد و گفت: فردا تو به در آمد

ص: 68


1- 81. تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 202.
2- 82. هر چند کسانی متوجه این نکته بوده و این پول را رشوه می دانستند و از گرفتن آن سرباز می زدند. در تاریخ آمده است: «زید بن ثابت» سهمیه یکی از زنان «بنی عدی» را به در خانه او آورد، آن بانوی گرامی پرسید: این چیست؟ زید گفت: سهمیه ای است که خلیفه میان زنان انصار تقسیم کرده است. آن بانو در جواب گفت: برای خرید دینم رشوه می دهید، سوگند به خدا چیزی از او نمی پذیرم.

«فَدَک» نیاز شدیدی پیدا خواهی کرد زیرا اگر مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قیام کنند، از کجا هزینه جنگی آنها را تأمین خواهی نمود؟! (1).

3. ترس از قدرت اقتصادی امیرالمؤمنین علی علیه السلام

حضرت علی علیه السلام تمام شرائط رهبری جامعه و جانشینی رسول گرامی اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از علم و دانش، تقوی و پرهیزکاری، شجاعت، سخاوت، سوابق درخشان، قرابت و خویشاوندی با پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و بالخصوص توصیه ها و سفارشات پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم درباره جانشینی او را داشت. و هرگاه فردی با این شرایط و زمینه، قدرت مالی و اقتصادی هم داشته باشد و بخواهد با خلافت لرزان خلیفه رقابت کند، دستگاه خلافت با خطر بزرگی روبرو می گردد و چنین شخصی اگر با حکومت به مبارزه رو در رو هم نپردازد، خود با چنین موقعیتی حکومتی در کنار آن حکومت تشکیل داده است.

ابوبکر و اطرافیانش با توجه به این نکات و با علم به اینکه فضایل درونی حضرت علی علیه السلام قابل غصب نیست، به فکر سلب قدرت اقتصادی آن حضرت افتادند، تا با خالی بودن دستان حضرت علی علیه السلام گروهی از مردم دور ایشان جمع نشوند. این حقیقت از گفتگوی عمر با خلیفه به روشنی استفاده می شود. که به ابابکر گفت:

انَّ النّاسَ عَبِیدُ هذِهِ الدُّنْیا لا یرِیدُونَ غَیرَها فَامْنَعْ عَنْ عَلی وَ أَهْلِ بَیتِهِ الْخُمْسَ وَ الْفَی ءَ وَ فَدَکاً فَإِنَّ شِیعَتَهُ إِذا عَلِمُوا بِذلِک تَرَکُوا عَلِیاً وَ أَقْبِلُوا إِلیک رَغْبَةً فِی الدُّنْیا. (2)

مردم بندگان این دنیا هستند و جز آن هدفی ندارند، تو خمس و فَیْ ء و فَدَک را از علی بگیر. وقتی مردم و پیروان او دستان او را خالی دیدند او را رها می کنند و به خاطر رغبت مردم به دنیا به تو متمایل می گردند.

ص: 69


1- 83. سیره حلبی، جلد 3، صفحه 400.
2- 84. ناسخ التواریخ، جلد حضرت زهرا علیها السلام، صفحه 122 بحارالانوار، جلد 29، صفحه 194.

به همین دلیل دستگاه حکومت نه تنها خاندان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را از «فَدَک» محروم کرد، بلکه آنان را از یک پنجم غنایم جنگی که به تصریح قرآن (1) مربوط به خویشاوندان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است، نیز محروم ساخت و پس از درگذشت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، دیناری از این راه به آنان پرداخت نشد. (2)

[جمع بندی:] غصب فَدَک یا غصب خلافت؟

از مطالب فوق به وضوح روشن می شود پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به خاطر محکم کردن خلافت جانشین خود، یعنی: حضرت علی علیه السلام «فَدَک» را به دخترشان فاطمه علیها السلام بخشیدند و غاصبان خلافت هم به خاطر تضعیف حضرت علی علیه السلام و محکم نمودن پایه های لرزان حکومت خود، دست به غصب «فَدَک» آلوده نمودند و در نتیجه معلوم می شود بحث «فَدَک» یک بحث مادی و دنیوی نبوده بلکه مسأله، حقانیت حضرت علی علیه السلام و جانشینی رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده است، به همین علت حضرت زهرا و علی علیهما السلام بر باز پس گیری «فَدَک» اینقدر اصرار نمودند. حال به روایت زیر توجه کنید، تا مطلب روشن تر گردد.

علی بن اسباط می گوید: زمانی که امام موسی بن جعفر علیه السلام دیدند مهدی عباسی رد مظالم می کند و حقوق غصب شده را به صاحبان حق برمی گرداند. به مهدی عباسی فرمودند: چرا حق غصب شده ما را بر نمی گردانی؟

مهدی عباسی گفت حق شما چیست؟ حضرت فرمودند: «فَدَک» (3).

پس مهدی عباسی گفت: حدّ آن را برای من معین کنید، تا آن را به شما بر گردانم. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: حدّ أوّل آن کوه احد و حدّ دیگرش عدیش مصر، حد سوّم آن سیف البحر و حد آخرش دُومَة الْجَنْدَلِ، مهدی عباسی با تعجب

ص: 70


1- 85. سوره مبارکه انفال، آیه 41: وَ اعْلَمُوا إِنّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَإِنَّ للَّه خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذی الْقُرْبی.
2- 86. با استفاده از کتاب پژوهشی پیرامون زندگی حضرت علی علیه السلام، صفحه 265 الی 275.
3- 87. البته بعد از توضیحاتی در مورد فَدَک و غصب فَدَک، حضرت فرمودند: فَدَک از حقوق غصب شده ما می باشد.

پرسید تمام اینها؟ حضرت فرمودند بله.

یعنی: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به مهدی عباسی فهماندند: که غصب فَدَک برابر بود با غصب خلافت رسول اللَّه و اگر کسی بخواهد «فَدَک» را برگرداند، باید خلافت بر تمام سرزمینهای اسلامی را برگرداند. (1)

باز برای تایید مطلب به این اقرار استاد و شاگرد اهل تسنن توجه فرمائید:

ابن ابی الحدید می گوید: به استاد بزرگ و مدرس بغداد علی بن الفار گفتم: آیا زهرا علیها السلام در ادعای خود در مورد «فَدَک» راستگو بوده؟ گفت: بلی. گفتم خلیفه می دانست که او زنی راستگو است؟ گفت: بلی. گفتم پس چرا خلیفه حق مسلم او را در اختیارش نگذاشت؟

در این موقع استاد لبخندی زد و با کمال وقار گفت: هرگاه آن روز سخن او را می پذیرفت و روی این جهت که او یک زن راستگو است بدون درخواست شاهد، فَدَک را به وی باز می گردانید، فردا او از این موقعیت به نفع علی علیه السلام استفاده می کرد و می گفت: خلافت مربوط به شوهرم علی است و او در این موقع ناچار بود، خلافت را به علی علیه السلام واگذار کند. ولی او برای اینکه باب تقاضا و مناظرات بسته شود، حضرت زهرا را از حق مسلم خود محروم ساخت.

سؤال پنجم: آیا درآمد «فَدَک» به اندازه ای بود که پایه های حکومت را محکم کند؟

دلائل وسعت «فَدَک» و درآمد بسیار آن:

1 - اجاره هفتاد هزار دیناری

سیّد بن طاووس می نویسد: پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم سرزمین «فَدَک» را به مبلغ 24000 دینار اجاره داده بودند و در برخی از احادیث 70000 دینار نیز نقل شده است، که ظاهراً این

ص: 71


1- 88. کافی، جلد 1، صفحه 543 بحارالأنوار، جلد 48، صفحه 156 عوالم العلوم فاطمة الزهرا، جلد 2، صفحه 773 و در روایتی دیگر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در جواب هارون الرشید جوابی مشابه این جواب را دادند.

اختلاف به حسب تفاوت درآمد سالیانه «فَدَک» بوده است. (1)

2 - تقسیم فَدَک بین سه نفر

هنگامی که معاویه به خلافت رسید «فَدَک» را میان سه نفر تقسیم کرد:

مروان بن حکم، عمر بن عثمان و یزید فرزند خودش (2).

از این تقسیم استفاده می شود که «فَدَک» یک سرزمین قابل ملاحظه ای بود که معاویه توانست آن را میان سه نفر (با اشتها) که هر کدام نماینده فامیل بزرگی بودند تقسیم کند.

3 - تجهیز سپاه اسلام

هنگامی که حضرت فاطمه علیها السلام با ابابکر درباره «فَدَک» گفتگو نمود و گواهان خود را برای اثبات مدعای خود پیش او آورد، ابوبکر در پاسخ دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم گفت: «فَدَک» ملک شخصی پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نبود، بلکه از اموال مسلمانان بود که از درآمد آن سپاهی را مجهز می کرد و برای نبرد با دشمنان می فرستاد و در راه خدا نیز انفاق می کرد. یعنی درآمد «فَدَک» برای تجهیز سپاه کافی بود، و این نشانه بزرگیست. (3)

4 - شهر فَدَک

در کتب تاریخی از «فَدَک» به عنوان قریه یا شهر «فَدَک» تعبیر شده است، و اکنون نیز اگر به عکسهای «فَدَک» نگاه کنید خانه ها و برج ها و …، شهر بودن «فَدَک» را نشان می دهد و عبدالرحمن جابر در توضیحاتش برای هیئت ایرانی می گوید: وسعت منطقه «فَدَک» 50 کیلومتر در 50 کیلومتر می باشد. (4)

ص: 72


1- 89. کشف المحجه، سیّد بن طاووس، صفحه 124.
2- 90. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 216.
3- 91. پژوهشی عمیق در زندگی علی علیه السلام، صفحه 265.
4- 92. مراجعه شود به فصل هفتم.

مقدمه سؤال ششم:

تاکنون ثابت شد، که «فَدَک» ملک خاص رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده آن را در زمان حیاتش به حضرت فاطمه علیها السلام بخشیده است. اما بعد از رحلت رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ابابکر غاصبانه به جای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نشست و دستور داد: وکیل حضرت فاطمه علیها السلام از «فَدَک» خارج شود و بدین طریق «فَدَک» را نیز غصب کرد.

بدنبال غصب «فَدَک» حضرت علی و فاطمه زهرا علیهما السلام برای باز پس گرفتن حق خود پیش خلیفه غاصب آمده و به غصب «فَدَک» اعتراض نمودند. ابابکر گفت: فَدَک ملک رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده و الآن من جانشین رسول اللَّه هستم و «فَدَک» باید در دست من باشد. و اگر شما مالک «فَدَک» هستید باید بر این مطلب شاهد بیاورید.

سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که: آیا طبق قوانین شرع مقدس اسلام شاهد خواستن از حضرت زهرا علیها السلام امری صحیح بود یا نه؟

توضیح مطلب: اگر در یک جامعه اسلامی ملک کسی را که در دست او بوده است از او غصب کنند، او برای باز پس گرفتن ملک خود باید به دادگاهی شکایت کند و آن دادگاه طبق قوانین اسلامی به نفع یا ضرر او حکمی را صادر نماید.

الآن در این مسأله ثابت شد که «فَدَک» در تصرف حضرت زهرا علیها السلام بوده و کارگزاران ایشان در آن مشغول کار بوده اند، و در این حال «فَدَک» غصب شده است.

حضرت زهرا علیها السلام برای طرح شکایت خود به تنها مرجع اسلامی زمان یعنی ابابکر که خود را خلیفه رسول اللَّه می داند رجوع کرد. تا با قوانین شرع برای او حکمی صادر شود، با گذشت از این اشکال که قاضی دادگاه - ابوبکر - خود طرف دعوی است.

سؤالی که اینجا مطرح است این است که: آیا این قاضی طبق قوانین شرعی از چه کسی باید شاهد بخواهد؟

ص: 73

سؤال ششم: آیا شاهد خواستن ابابکر از حضرت زهرا علیها السلام امری صحیح بود؟

پاسخ:

[این کار مخالف با قوانین شرع اسلام می باشد]

به یقین این کار ابابکر صحیح نبوده و مخالف با قوانین شرع اسلام می باشد، برای اثبات این مطلب به دلائل زیر توجه فرمایید:

[دلایل]
1. قانون ذوالید:

از نظر اسلام اگر ملکی در دستان شخصی باشد (ذوالید) مالک آن شناخته می شود، و اگر غیر از این باشد لازمه آن هرج و مرج در نظام جامعه است.

حال اگر شخص دیگری که ذوالید نیست، ادعای ملکیت داشته باشد، باید بر این ادعای خود دلیل بیاورد، و شارع مقدس در مقام قضاوت در این مسأله فرموده:

الْبَینَةُ عَلَی الْمُدَّعِی

مدعی برای اثبات ادعای خود باید بیّنه (دو شاهد) بیاورد.

اما در مسأله فَدَک، ثابت شد که «فَدَک» در اختیار حضرت زهرا علیها السلام بود، حال اگر مسلمانان یا ابابکر ادعا دارند که آنها مالک «فَدَک» می باشند باید بر این ادعا دو شاهد بیاورند. ولی اینجا ابابکر بر خلاف حکم اسلام، از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام که ذوالید و مالک می باشند طلب شاهد نموده است.

اکنون به روایتی اشاره می کنیم که امیرالمؤمنین علی علیه السلام چگونه ابابکر را بر اشتباه خود آگاه نمود.

علل الشرایع: امام صادق علیه السلام فرمودند: چون ابابکر «فَدَک» را از حضرت فاطمه علیها السلام گرفت و وکیل حضرت را از «فَدَک» خارج کرد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مسجد آمدند و ابابکر در مسجد نشسته بود و مهاجرین و انصار در اطراف او قرار گرفته بودند، حضرت رو به ابابکر کرده و فرمودند:

ص: 74

یا اَبابَکر لِمَ مَنَعْتَ فاطِمَه علیها السلام ما جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَها وَ وَکِیلِها فِیهِ مُنْذَ سَنِینَ؟

ای ابابکر چرا فاطمه را از فَدَک منع نمودی در حالی که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَدَک را برای او قرار داده بود و وکیل او چندین سال در فَدَک بود.

ابابکر جواب داد: «فَدَک» ملک مسلمین است، اگر فاطمه شاهد عادلی بر اثبات ملکیت خود بیاورد، پس «فَدَک» از آن اوست و گرنه هیچ حقی در «فَدَک» ندارد.

حضرت علی علیه السلام فرمودند: ای ابابکر آیا برای ما بخلاف حکم خدا بر مسلمانان حکم می کنی؟ ابابکر: نه، حضرت فرمودند: به من بگو اگر در دست مسلمانان چیزی باشد و من ادعا کنم آن چیز از آن من است از چه کسی تقاضای بیّنه (دو شاهد) می کنی. ابابکر: از شما، دوباره حضرت فرمودند: و اگر در دست من چیزی باشد و مسلمانان در آن ادعای ملکیت کنند، باز از من تقاضای بیّنه می کنی؟ پس ابابکر خاموش شد. (1)

و در روایت احتجاج از امام صادق علیه السلام چنین آمده:

قال علی علیه السلام: فَما بالَ فاطِمَةَ سَأَلْتَهَا الْبَینَةَ عَلی ما فِی یدَیها؟ وَ قَدْ مَلَکَتْهُ فِی حَیاةِ رَسُولِ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ بَعْدَه.

حضرت علی علیه السلام فرمودند: پس چرا از حضرت فاطمه علیها السلام برای فَدَکی که در دستهای اوست تقاضای بینه می کنی؟! و حال آن که این فَدَک را در زمان حیات رسول خدا و بعد از آن مالک بوده است.

ای ابابکر چرا تو از مسلمانان به خاطر این ادعایشان طلب بیّنه نمی کنی.

پس ابابکر خاموش شد و سپس عمر گفت: یا علی این صحبتها را رها کن، ما قدرت بر دلیل شما نداریم، اگر شهود عادلی آوردی حق با شماست و گرنه «فَدَک» از

ص: 75


1- 93. علل الشرایع، جلد 1، صفحه 190 بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 124، (طبع حجر، جلد 8، صفحه 91) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 762.

آن مسلمانان است و برای تو و فاطمه در آن حقی نیست … (1)

(در ادامه روایت حضرت از راه دیگری استدلال نمودند که در ادامه بحث به آن اشاره خواهیم کرد).

2. عصمت حضرت زهرا علیها السلام:

دلیل دیگر بر اینکه ابابکر نمی بایست از حضرت زهرا علیها السلام شاهد بخواهد «عصمت» حضرت می باشد، که معصوم بودن حضرت زهرا علیها السلام از هر گناه، احتمالِ ادعای دروغین را، در ایشان به طور کلی منتفی می سازد و این عصمت توسط آیه تطهیر ثابت شده، و مورد قبول تمام علمای شیعه و سنّی می باشد.

بهترین سخن در اینجا کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در احتجاج با ابابکر است که می فرمایند:

یا اَبابَکر تَقْرَاُ کِتابَ اللَّهِ؟ قالَ: نَعم قالَ أَخْبِرْنِی عَن قَولِ اللَّه عَزَّوجَلَّ: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا» فِیمَنْ نَزَلَتْ فِینا اَمْ فِی غَیرِنا؟ قالَ: بَلْ فِیکُمْ …

ای ابابکر آیا قرآن می خوانی؟ گفت: بله، پس به من خبر بده از قول خداوند عزّوجل که می فرماید:

همانا خداوند اراده کرده تا رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک گرداند. درباره چه کسانی نازل شده است، درباره ما یا غیر ما؟ ابابکر گفت: درباره شما …

حال ای ابابکر بگو چه کار خواهی کرد اگر شهودی شهادت بدهند که فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم کار خلافی انجام داده است.

ص: 76


1- 94. احتجاج جلد 1، صفحه 94، بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 127 (جلد 8، صفحه 94 حجر) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 752.

ابابکر گفت: حد بر او جاری می کنم، همانگونه که بر زنان مسلمان چنین می کنم.

قالَ: إِذَنْ کُنْتَ عِندَاللَّه مِنَ الْکافِرین، قالَ لِمَ؟ قالَ: لِأَنَّکَ رَدَدْتَ شَهادَةَ اللَّه لَها بِالْطَّهارَة، وَ قَبِلْتَ شَهادَةَ النّاسِ عَلَیها … فَدَمْدَمَ النّاسُ وَ انْکَرُوا، وَ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إلی بَعْضٍ، وَ قالُوا: صَدَقَ وَ اللَّه عَلی بْنُ أَبِی طالِبْ علیه السلام …

علی علیه السلام فرمود: در این صورت تو در نزد خدا کافر به شمار می روی. ابابکر گفت: به چه علت؟ حضرت فرمودند: چون تو شهادت خداوند به طهارت و پاک بودن حضرت فاطمه علیها السلام از هر گناهی را رد کرده ای و شهادت مردم را بر علیه او پذیرفته ای …

پس مردم با کلماتی آمیخته از غضب، ابابکر را انکار کرده، و در حالی که همدیگر را نگاه می کردند می گفتند: به خدا قسم علی بن ابیطالب راست می گوید …» (1).

3. علم قاضی:

دلیل دیگر بر اینکه ابابکر نباید شاهد مطالبه کند، این است که او باید به علم خود عمل می کرد، چون حاکم می تواند در مواردی که علم به وقوع چیزی دارد، بدون اینکه کسی شهادت بدهد حکم کند، زیرا علم او از گواهی شاهدان قوی تر است. و دلیل بر درستی گفتار ما روایت زیر می باشد:

مرد اعرابی در مورد ناقه ای با رسول خدا به نزاع برخاست. حضرت به او فرمود: این ناقه مال من است و من پولش را به تو داده ام. اعرابی گفت: چه کسی بر این مطلب به نفع تو شهادت می دهد؟ «خُزَیْمَة بن ثابت» گفت: من بر این مطلب شهادت می دهم. پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از او پرسیدند: تو از کجا علم پیدا کردی؟ آیا در آنجا که من این شتر را خریدم حاضر بودی؟ گفت: نه، لکن من از آنجا که یقین به رسالت شما دارم به این مطلب نیز یقین دارم. حضرت فرمود: من شهادت تو را نافذ

ص: 77


1- 95. احتجاج، صفحه 92 بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 127 حدیث 27 عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 752.

و قابل اجرا می دانم و آن را به منزله دو شهادت قرار می دهم. بدین جهت او را ذوالشهادتین نامیدند. (1)

این داستانی مشهور و شبیه به داستان حضرت زهرا علیها السلام است، از آن جهت که «خُزَیْمَة» ندیده بود که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم پول شتر را داده اند ولی چون می دانست او رسول خداست و معصوم از هر گناه می باشد و جز به حق و راستی سخن نمی گوید، علم به صدقِ ادعای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم پیدا کرد و به نفع او شهادت داد.

پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هم نه تنها کار او را امضاء کرده و شهادت او را قبول نمودند، بلکه او را نیز مورد تشویق قرار دادند، در مسأله «فَدَک» هم، چون ابابکر می دانست حضرت زهرا علیها السلام طبق آیه تطهیر معصوم بوده (2) و از هر گناه پاک می باشد، و در آنچه ادعا می کند صادق است، پس باید از این علم خود استفاده می کرد و به نفع حضرت زهرا علیها السلام حکم به رد «فَدَک» می داد، و دیگر احتیاج به طلب بیّنه نبود.

4. برخورد قبلی خلیفه با دو تن از صحابه:

دلیل دیگر بر اینکه ابابکر نباید طلب بیّنه می کرد، برخورد او با جابر بن عبد اللَّه و جریر بن عبداللَّه است. چون در روایت آمده است که:

ابابکر بعد از رحلت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم اعلام عمومی کرد که هر کس طلبی یا وعده ای از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم دارد حاضر شود، پس جریر بن عبداللَّه و جابر بن عبد اللَّه حاضر شدند و ادعا کردند که چیزی از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم طلبکارند، ابابکر بدون درخواست بیّنه طلب آنان را پرداخت نمود.

حضرت زهرا علیها السلام این برخورد دو گانه را به آنها گوشزد فرمود و چون عمر گفت: ای دختر محمّد برای اثبات ادعای خود بینه بیاور حضرت فاطمه علیها السلام جواب داد:

ص: 78


1- 96. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جزء 16، صفحه 101.
2- 97. طبق اقرار ابابکر در روایت احتجاج که نقل شد.

«قَدْ صَدَقْتُمْ جابِر بْنِ عَبْدِاللَّه وَ جَریرِ بْنِ عَبداللَّه وَ لَمْ تَسْأَلُوا هُمَا الْبَینَه». (1)

شما ادعای جابر بن عبداللَّه و جریر بن عبداللَّه را قبول نمودید، و از او بیّنه طلب نکردید.

پس چگونه از دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم طلب بیّنه می کنید، جواب مضحکانه عمر این بود که جابر و جریر چیز کم ارزشی را طلب می کردند، ولی تو امر بزرگی را ادّعا می کنی.

از اتفاق مأمون نیز در هنگام ردّ فَدَک، با تمسک به این روایت با علمای مخالف معارضه کرد و حتی راویان رساله مأمون می گویند:

فَتَعَجَّبَ الْمأمون مِنْ ذلک وَ قالَ: أما کانَتْ فاطِمَةُ وَ شُهُودُها تُجْرَوْنَ مَجْری جَرِیرِ بْنِ عَبْدِاللَّه وَ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّه. (2)

مأمون از این برخورد دوگانه ابابکر تعجب کرد و گفت: آیا فاطمه و شاهدان او به اندازه جریر بن عبداللَّه و جابر بن عبداللَّه ارزش نداشتند.

مقدمه سؤال هفتم:

ثابت شد در این دادگاه از حضرت فاطمه علیها السلام نباید شاهد بخواهند، ولی حضرت فاطمه علیها السلام برای اثبات حق خود، حضرت علی علیه السلام و اُم اَیْمَن را به عنوان شاهد (بر این مطلب که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به امر خداوند «فَدَک» را به ایشان بخشیده بود) حاضر نمود، جواب وقیحانه ابابکر و عمر این بود که: اُم اَیْمَن یک زن است و شهادت یک زن کافی نیست، و حضرت علی علیه السلام هم به نفع خود شهادت می دهد. و بدین صورت شهود حضرت فاطمه علیها السلام را رد کردند.

حال سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که: آیا ابابکر حق داشت شهود حضرت فاطمه علیها السلام را رد کند؟

ص: 79


1- 98. عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 635.
2- 99. عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 777 و 778، به نقل از: الطرائف، صفحه 248.

سؤال هفتم: آیا ابابکر حق داشت شهود حضرت فاطمه علیها السلام را رد کند؟

نکته اوّل:

[شاهد اول اُم اَیْمَن و رد کردن شهادت او]

اولین نکته ای که باید به آن اشاره کنیم این است که: طبق اکثر روایات، شهود حضرت فاطمه علیها السلام، حضرت علی علیه السلام و اُم اَیْمَن بوده اند، و مشاهده می کنیم که اُم اَیْمَن أوّل از غاصبان «فَدَک» اقرار می گیرد که آیا پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در مورد من نفرمود: «اُم اَیْمَن یک زن بهشتی است» (1) تا فی الجمله از آنها برای راستگو بودن خود اقرار بگیرد.

و معلوم است که: پیامبری که مقام عصمت دارند و قرآن در مدحشان فرموده:

«ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلا وَحیٌ یُوحی (2).

«از روی هوی و هوس صحبت نمی کند، بلکه آنچه را می گوید کلام خداوند است که به ایشان وحی می شود». یک زن دروغگو را از اهل بهشت نمی خواند.

در نتیجه، رد کردن شهادت اُم اَیْمَن رد کردن کلام رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می باشد، که ابابکر حق چنین کاری را نداشت.

[شاهد دوم علی علیه السلام و رد کردن شهادت او]
[از بزرگترین ردّ شهادت حضرت علی علیه السلام بود]

و امّا ردّ شهادت حضرت علی علیه السلام از بزرگترین اشتباهات ابابکر بوده است، برای روشن شدن مطلب به دلائل زیر توجه فرمایید:

[دلائل این اشتباه ابابکر]
1. آیه کریمه مباهله:

طبق این آیه:

«قُل تَعالَوا نَدْعُ اَبنائَنا و اَبْنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا و اَنْفُسَکُمْ»

خداوند حضرت علی علیه السلام را نفس رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم

ص: 80


1- 100. احتجاج، صفحه 92 بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 127 عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 751.
2- 101. سوره مبارکه نجم، جزء 27، آیه 3.

قرار داده است، و رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، حضرت علی علیه السلام را برادر خود، و گوشت او را گوشت خود، و خون او را خون خود می داند. پس ردّ شهادت حضرت علی علیه السلام برابر با ردّ شهادت رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می باشد.

2. آیه کریمه تطهیر:

خداوند در آیه تطهیر حضرت علی علیه السلام را از هرگونه رجس و گناهی پاک دانسته، و این سخن بی شرمانه آنها که: علی به سوی خودش می کشد، رد کلام خدا و توهین به آیات قرآن است.

3. صدّیق اکبر

پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حضرت علی علیه السلام را صدّیق اکبر (1) معرفی نموده اند، پس چگونه ابوبکر می تواند حضرت علی علیه السلام را در اینجا دروغگو بداند.

4. حق همیشه با اوست

پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرموده اند:

عَلِیٌ مَعَ الْحَقّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی لن یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَی الْحَوض (2).

علی با حق است و حق با علی است، و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند، تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

اینجا هم طبق فرمایش رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، ابابکر باید می گفت حق با علی است نه اینکه به او تهمت بزند.

ص: 81


1- 102. مجمع الهیثمی، جلد 9، صفحه 102 کنز العُمّال، جلد 11، صفحه 616.
2- 103. صحیح ترمذی، جلد 2، صفحه 298 مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحه 124 و 119 تاریخ بغداد، جلد 14، صفحه 321 مجمع هیثمی، جلد 7، صفحه 235.
5. همراه با قرآن تا قیامت

پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمودند:

عَلِیٌ معَ القُرآن و القُرآنُ معَ عَلی لا یَفْتَرِقان حتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْض (1).

همیشه علی با قرآن است و قرآن با علی است و این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

پس ردِّ علی، ردّ قرآن است، و ردّ قرآن ردّ کلام خداوند است.

6. بالاترین قاضی

پیامبر اکرم فرمودند:

أقْضی اُمَّتی عَلِیّ.

علی بن ابیطالب در قضاوت بالاترین فرد امت من است.

و عمر نیز به این مسأله اقرار کرده و گفته: اَقْضَانَا عَلِیّ (2). عالم ترین ما به قضاوت، حضرت علی است.

و در مسأله قضاوت بارها برای عمر مشکل پیش آمد، و برای حل مشکل به حضرت علی علیه السلام رجوع کرد و گفت:

لَوْلا عَلِیٌ لَهَلَکَ عُمَر. (3)

اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.

انصاف بدهید آیا چنین شخصیتی که در مسأله قضاوت، فقیه ترین مردم است،

ص: 82


1- 104. مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحه 134 کنزالعمال، جلد 11، صفحه 603 ذخائر العقبی، صفحه 83.
2- 105. مسند احمد، جلد 5، صفحه 113.
3- 106. مناقب خوارزمی، صفحه 81 ذخائر العقبی، صفحه 82.

ممکن است به نفع خود شهادت دهد!! (1).

مأمون بعد از جلسه هزار نفری علما و شنیدن حرف های موافق و مخالف تصمیم گرفت فَدَک را به فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام برگرداند و در دفاع از کار خود چنین گفت: آیا می توان گفت و یا معتقد شد که علی بن ابی طالب علیه السلام با آن زهد و پرهیز کاری، بی جهت و به دروغ به نفع فاطمه علیها السلام گواهی دهد با این که خداوند و رسولش او را به داشتن این فضائل ستوده اند؟ و آیا می توان گفت: که او با آن همه علم و فضلی که داشت، حکم نمی دانسته، و از روی جهل به محکمه رفته و شهادت داده است؟ و آیا جایز است که گفته شود حضرت فاطمه علیها السلام با آن طهارت و عصمتی که داشت و با اینکه او بانوی زنان جهانیان و بانوی زنان اهل بهشت است (بدان گونه که روایت کردید) چیزی را بخواهد که به او تعلق نداشته و در این ادعا به همه مسلمانان ستم روا دارد؟ و بر این مطلب به خداوند یکتا سوگند یاد کند، و یا جایز است که بگوییم: اُم اَیْمَن و اسماء بنت عمیس به دروغ شهادت داده اند، با این که آن دو از اهل بهشت می باشند؟

طعن و ایراد بر حضرت فاطمه علیها السلام و گواهان او طعن و ایراد بر کتاب خدا و الحاد و کژاندیشی در دین اوست. خداوند پاک و منزه است که قضیه و داستان چنین باشد که ذکر شده است.

نکته دوّم:

در اینجا بعضی از علماء اهل سنّت به دفاع برخاسته و در توجیه عمل ابابکر، گفته اند: علت ردّ شهادت اُم اَیْمَن علیها السلام این بوده که ابابکر در مقام قضاوت می خواسته است بین مسلمانان فرق نگذارد، و چون این شهادت از حد نصاب کمتر بوده شهادت آنها را قبول نکرده است.

ص: 83


1- 107. مراجعه شود به کتاب فَدَک و العوالی، صفحه 300 الی 307.

در جواب این سخن باید گفت:

اولاً: با ذکر مطالب فوق، تفاوت بین حضرت علی علیه السلام و اُم اَیْمَن با دیگر مسلمانان بسیار واضح است.

ثانیاً: از نظر فقهی اگر ابابکر می خواست صحیح قضاوت کند و فرقی با دیگران نگذارد باید حضرت زهرا علیها السلام را دعوت به قسم خوردن می نمود، تا با یک شاهد و قسم خوردن حق به ایشان برگردد.

و این حکم در روایات اهل سنّت نیز به آن تصریح شده است. همانطور که در صحیح مسلم در آغاز کتاب قضاء از ابن عباس روایت شده است: «رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم با قسم خوردن مدعی و شهادت یک شاهد حکم نمود.» (1)

و در کتاب «الکنز» نیز از دار قطنی از پسر عمر روایت شده است که گفت: «خدا درباره حق با دو شاهد حکم داده است. اگر مدعی دو شاهد آورد حقش را می گیرد و اگر یک شاهد آورد باید علاوه بر آن قسم بخورد تا حقش را بگیرد.» (2)

نکته سوّم:

این است که بنا بر بعضی از روایات، شهود از نظر تعداد در حد نصاب و بلکه بالاتر بودند، ولی ابابکر و عمر قصد قضاوت عادلانه و اسلامی را نداشتند، بلکه تمام هدف آنها تصرف «فَدَک» بود، تا با در آمد آن بتوانند پایه های حکومت غاصبانه خود را حفظ نمایند، و اگر شما به روایت زیر دقت کنید کاملا بر این امر آگاه خواهید شد.

علاّمه حلی، در کشکولی که منصوب به ایشان است از مفضل از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

… فقالَ لَها عُمر: دَعِینا مِنْ اَباطِیلِک وَ احْضُرِینا مَنْ یَشْهَدُ لَکِ بِما

ص: 84


1- 108. سنن ترمذی، جلد 3، صفحه 627 باب 13، ما جاء فی الیمین مع الشاهد.
2- 109. دلائل الصدق علاّمه مظفّر، جلد 3، صفحه 70.

تَقُولِینَ. فَبَعَثَتْ إلی عَلی و َالْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ علیهم السلام وَ اُم اَیْمَن وَ أَسْماءِ بِنْتَ عُمَیسِ وَ کانَتْ تَحْتَ أَبِی بَکرِ بْنِ أبِی قُحافَه فَأَقْبَلُوا إلی أَبِی بَکرِ وَ شَهِدُوا لَها بِجَمِیعِ ما قالَتْ وَ ادَّعَتْهُ.

پس عمر به حضرت زهرا علیها السلام گفت: این حرف های باطل را رها کن (نعوذ باللَّه) و کسی را حاضر کن تا بر ادعای تو شهادت بدهد. پس حضرت فاطمه علیها السلام حضرت علی و حسن و حسین علیهم السلام، و اُم اَیْمَن و اسماء بنت عمیس (1) (که در آن زمان همسر ابوبکر بود) را حاضر نمود و همه این بزرگواران سخنان حضرت فاطمه را تصدیق کردند و بر صحت ادعای آن حضرت شهادت دادند.

ولی ابابکر تمام شهود را به بهانه های مختلف رد کرد و گفت: اما علی پس او شوهر فاطمه است و اما حسن و حسین فرزندان فاطمه می باشند و اُم اَیْمَن کنیز ایشان است. و اما اسماء بنت عمیس تحت جعفر بن ابی طالب بوده پس وی نیز به نفع بنی هاشم شهادت می دهد و او در خانه فاطمه نیز خدمت می کند.

وَ کُلُّ هؤُلاءِ یَجُرُّونَ إلی أَنْفُسِهِمْ.

و تمام این شهود به نفع خودشان شهادت می دهند.

فَقالَ عَلی علیه السلام: أَمَّا فاطِمَةُ فَبِضْعَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ مَنْ آذاها فَقَدَ آذی رَسُولَ اللَّه وَ مَنْ کَذَّبَها فَقَدْ کَذَّبَ رَسُولَ اللَّه …

پس حضرت علی علیه السلام در مقابل این عمل ابابکر (ردِّ شهود) چنین فرمودند: اما حضرت فاطمه علیها السلام، پس او پاره تن رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است و کسی که او را اذیت کند پس رسول خدا را اذیت کرده است و کسی که سخنان او را تکذیب کند پس رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را تکذیب کرده است.

ص: 85


1- 110. علاوه بر این بزرگواران، رباح، غلامی از پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بر صحت ادعای حضرت زهرا علیها السلام شهادت داد. فَدَک و العوالی، صفحه 278، به نقل از: الخرائج و الجرائح.

و اما حسن و حسین، آنان نیز فرزندان رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می باشند، و طبق فرمایش رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آقای جوانان اهل بهشت می باشند و کسی که این دو را تکذیب کند رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را تکذیب کرده، چون اهل بهشت راستگویانند.

وَ أَمّا أَنَا فَقَدْ قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: أَنْتَ مِنِّی و أَنَا مِنک وَ أَنْتَ أَخی فِی الدُّنیا وَ الآخِرةَ، وَالرّادُّ عَلَیکَ هُوَ الرّادُّ عَلَیَّ، مَنْ أَطاعَکَ فَقَدْ أَطاعَنِی، وَ مَنْ عَصاکَ فَقَدْ عَصانِی.

اما من، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم درباره ام فرمود: تو از من و من از تو هستم. تو برادر من در دنیا و آخرت می باشی و کسی که تو را رد کند من را رد کرده است. و کسی که از تو اطاعت کند از من اطاعت کرده است و کسی که تو را نافرمانی کند نا فرمانی من را کرده است.

و اما اُم اَیْمَن، او زنی است که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به بهشتی بودن او شهادت دادند.

و اما اسماء بنت عمیس، زنی است که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در حق او و ذریه او دعای خیر نمودند.

فقالَ عُمر: أَنْتُمْ کَما وَصَفْتُم بِهِ أَنْفُسَکُمْ وَلکِنْ شَهادَةُ الْجارِ إِلی نَفْسِهِ لاتُقْبَلُ.

عمر در مقابل این دفاع علی علیه السلام از شهود، چنین گفت:

تمام این صفات در مورد شما صادق است و شما همانطور هستید که خودتان وصف نمودید، و لکن شهادت ذی نفع برای خودش قبول نمی شود.

علی علیه السلام فرمودند: اگر تو به این فضائل ما اقرار داری و انکار نمی کنی و در همین حال شهادت رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را قبول نداری پس باید گفت: إنّا للَّهِ وَ إنّا إلَیْهِ راجِعُون اگر ما ادعایی برای خودمان داشته باشیم و تو از ما بیّنه و شهود مطالبه کنی، پس یاری کنده ای نیست که ما را یاری نماید، و حال آنکه شما بر حکومت خدا و حکومت

ص: 86

رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم غلبه کرده اید، و آن را بدون بیّنه و دلیلی از خانه او به خانه غیر برده اید.

«وَ سَیَعْلَمُ الذِّینَ ظَلَمُوا أیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» (1)

پس آگاه باشید که کسانی که ظلم و ستم کرده اند بزودی بر ایشان معلوم خواهد شد که به کدامین کیفر گاه بازگشت خواهند کرد.

سپس حضرت علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمودند: برگردید تا اینکه خداوند بین ما حکم کند که او بهترین حکم کنندگان است. (2)

آخرین نکات

ابابکر و عمر بن خطاب شهود حضرت فاطمه را به اتّهام نفع بردن در شهادت رد کردند در حالی که:

1. شاهدین در حین شهادت نفعی نمی بردند، بلکه آنها از این جهت که بعداً وارث می شوند شاید نفعی به آنها می رسید.

بله اگر شاهد با شهادت خود قسمتی از مال را مالک شود، مثل شهادت شریک برای شریک، و شهادت مولی برای عبدش، شهادت او قابل قبول نیست.

ولی این مسأله در شهود حضرت فاطمه علیها السلام منتفی بوده و ای کاش می دانستیم چه کسی باید برای حضرت زهرا علیها السلام شهادت بدهد در حالی که شهادت علی چون شوهر فاطمه است و شهادت حسن و حسین چون فرزندان فاطمه اند و شهادت اُم اَیْمَن و اسماء و هر کس دیگر چون دوستان فاطمه اند مورد قبول نمی گردد، آیا دشمنان به نفع حضرت فاطمه زهرا علیها السلام شهادت می دهند؟!!.

2. مسأله دیگر اینکه، در شهادت مسأله عدالت شرط اصلی است و اگر شاهد عادل باشد نافع بودن او، به شهادتش ضرری نمی زند. و به این مطلب جمعی از

ص: 87


1- 111. سوره مبارکه شعراء، آیه 227.
2- 112. بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 194 (جلد 8، صفحه 102 ط حجر) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 635.

علمای اهل سنّت تصریح کرده اند. (1)

3. اگر ادعای جلب منفعت در شهادت مُضِرّ باشد، پس چگونه عایشه و حفصه و عمر بر حدیث ساختگی «لا نُوَرِّثُ» شهادت دادند و شهادت آنها مورد قبول واقع شد.

در حالی که:

1. عایشه دختر ابابکر و حَفْصَة دختر عمر است.

2. حضور عایشه و حفصه و عمر به عنوان شاهد باعث شد که «فَدَک» جزء صدقات مسلمین گردد، و این سه نفر هم در آن شریک شوند، پس چگونه شهادت حضرت علی و حسن و حسین علیهم السلام با تهمت جلب منفعت رد می شود، ولی گواهی عایشه و حفصه و عمر با تحقق منفعت رد نمی شود؟!.

ص: 88


1- 113. قرطبی در تفسیرش، جلد 5، صفحه 411.

فصل سوّم: ادّعای ارث

[علت استدلال حضرت فاطمه علیها سلام به مسأله ارث فَدَک]

ص: 89

ص: 90

آنچه تاکنون در سؤالات مطرح شد، بحث نِحْلَهْ (بخشش) و مسائل پیرامون آن بود و اما مسأله بعد این است که حضرت زهرا علیها السلام وقتی از طریق ادعای نحله نتوانستند حق خود را باز پس بگیرند از طریق دیگری با ابابکر احتجاج و بحث نمودند و آن ادعای ارث بود. یعنی حضرت فرمودند:

اگر شما قبول ندارید که پیامبر گرامی اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را در زمان حیات به من بخشیده لااقل باید قبول کنید، «فَدَک» بعد از درگذشت آن حضرت، به عنوان ارث به تنها فرزندش می رسد.

ابابکر، وقتی با این احتجاج جدید فاطمه علیها السلام رو به رو شد، و دید با هیچ دلیلی نمی تواند حضرت را از حق خود محروم کند به یک روایت تمسک جست و گفت:

إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه یقُولُ: إِنّا (نَحنُ) مَعاشِرَ الْأَنْبِیاء لا نُوَرِّثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةً. (1)

ص: 91


1- 114. صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 82، و جلد 4، صفحه 42 صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 153 دلائل الصدق، جلد 3، صفحه 40.

من از رسول خدا شنیدم که فرمودند: ما گروه انبیاء، ارث نمی گذاریم و آنچه از ما باقی می ماند، صدقه است.

اکنون در ذیل این حدیث مباحث و سؤالات مختلفی پیش می آید که توجه شما را به این مباحث جلب می کنیم و بحث را با یک سؤال شروع می کنیم.

سؤال أوّل: آیا با تمسک به حدیث «لا نُوَرِّثُ» می شود حضرت زهرا علیها السلام را از ارث محروم کرد؟

جواب

در جواب باید گفت: این حدیث ساخته خود ابابکر است و کلام رسول اللَّه نیست و ابابکر و عمر چون حدس می زدند که حضرت فاطمه زهرا علیها السلام با این استدلال حق خود را مطالبه می کند آنها این حدیث را ساختند و به رسول اللَّه نسبت دادند به همین علت اشکالات بسیار زیادی بر این حدیث وارد است که ما ابتداءً سر فصل این اشکالات را ذکر می کنیم و در ادامه به بحث های پیرامون آن می پردازیم:

چهارده اشکال بر حدیث «لا نُوَرِّثُ»

1. این خبر با قرآن تعارض دارد.

2. با این خبر، نمی توان قرآن را تخصیص زد.

3. حدیث، خبر واحد است.

4. راوی خبر، فاسق است.

5. حضرت علی علیه السلام خبر را باطل و راوی آن را کاذب می دانند.

6. حضرت فاطمه زهرا علیها السلام این روایت را انکار کردند، و حکم به دروغ بودن آن دادند.

7. اگر اموال پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم صدقه بود، باید پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم طبق آیه: «وَ اَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین» این حکم را به دختر و داماد خود ابلاغ می کردند.

8. این حکم در هیچ یک از انبیاء گذشته سابقه نداشته است.

ص: 92

9. جهل ابابکر و عمر به احکام اسلامی در صحت حدیث و تمسک به آن انسان را به شک می اندازد.

10. اضطراب روایات ابی بکر در نقل این حدیث آن را از حجیت می اندازد.

11. نقل و تمسک ابابکر به این حدیث با روش او در منع نقل حدیث از رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم تناقض دارد.

12. استفاده های شخصی و عملکرد زنان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، ابابکر و عمر از حجره های آن حضرت با این حدیث تناقض دارد.

13. نقض حدیث توسط ابابکر، عمر، عثمان، عایشه و حفصه.

14. عملکرد خلفاء بنی امیه و بنی عباس با این حدیث تناقض دارد.

اکنون به صورت تفصیلی به شرح این چهارده اشکال می پردازیم:

[مهمترین اشکال روایت این است که] این خبر با قرآن تعارض دارد

در بحث دلالت این روایت باید گفت بزرگترین و مهمترین اشکال روایت این است که با آیات ارث در قرآن کریم تعارض دارد و حضرت زهرای مرضیه علیها السلام در احتجاجات (1) خود با ابوبکر و در خطبه فَدَکیّه با استدلال به آیات ارث، ابوبکر را بر اشتباه خود آگاه ساخته و او را محکوم نمودند. آنجا که فرمودند:

یا بْنَ أَبِی قُحافَه! أَفِی کِتابِ اللَّه أَنْ تَرِثَ أَباکَ وَ لا أَرِثَ أَبِی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیئَاً فَرِّیا!

ای فرزند ابوقحافه، آیا در کتاب خدا است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ چه دروغ عجیبی ساخته ای!!.

یعنی این حدیثی که تو از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نقل می کنی، کلام رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نیست چون با قرآن مطابقت ندارد و بعد از این استدلال کلّی، به بعضی از آیات ارث بالخصوص

ص: 93


1- 115. عوالم العلوم، جلد 11 / 2 صفحات 630 تا 637.

اشاره کرده و فرمودند:

اَفَعَلی عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّه وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ إِذْ یقُولُ:

«وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُودَ.» (1) وَ قالَ فِی مَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یحْیی بْنِ زَکَرِیا إِذْ قالَ: «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیاً یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (2).

وَ قالَ: «وَاُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّه» (3) وَ قالَ: «یُوصِیکُمُ اللَّه فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیینِ.» (4) وَ قالَ: «إِنْ تَرَکَ خَیرَاً الْوَصِیةُ لِلْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبَینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ» (5)

آیا از روی عمد کتاب خدا را ترک گفتید و در پشت سر انداختید که می گوید: سلیمان از داوود ارث برد و در سر گذشت یحیی بن زکریا نقل فرموده که: خدایا از جانب خود فرزندی به من ببخش که از من و از آل یعقوب ارث ببرد و فرمود: در کتاب خدا خویشاوندان در ارث از یکدیگر اولی هستند.

و فرمود: خداوند به شما درباره فرزندان توصیه می کند که سهم پسران دو برابر دختران است.

و فرمود: اگر شخصی مالی را پس از خود باقی گذاشت برای پدر و مادر و خویشاوندان نزدیک به طور شایسته وصیت کند این بر همه پرهیزکاران حق است.

که این آیات بر ارث بردن فرزندان و خویشان و همچنین ارث بردن فرزندان انبیاء و مستثنی نبودن آنها از احکام ارث دلالت دارد.

آنگاه حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: با توجه به این آیات قرآن و با توجه به اینکه

ص: 94


1- 116. سوره مبارکه نمل، آیه 16.
2- 117. سوره مبارکه مریم، آیه 5 و 6.
3- 118. سوره مبارکه انفال، آیه 75، و مراجعه شود به تفسیر المیزان، جلد 9، صفحه 190.
4- 119. سوره مبارکه نساء، آیه 11.
5- 120. سوره مبارکه بقره، آیه 180.

شما می دانید من فاطمه دختر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می باشم، پس چرا شما گمان می کنید که من از پدرم ارث نمی برم؟ و سپس برای محکم کردن جوانب استدلال با جملاتی بسیار زیبا و پر معنی که شامل سؤالاتی بود، در بیان اشکالات و پاسخ آنها بر آمده و می فرمایند:

أفَخَصَّکُمُ اللَّه بِآیةٍ أَخْرَجَ أَبِی مِنْها؟

آیا خداوند اختصاصاً برای شما آیه ای فرستاده که پدرم را از آن استثناء کرده باشد؟

أَمْ هَل تَقُولُونَ: إنَّ أَهْلَ مِلَّتَینِ لا یَتَوارَثانِ. أَوَلَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَةٍ واحِدَة؟.

و یا این که می گویید اهل دو ملت از یکدیگر ارث نمی برند، و من و پدرم اهل یک ملت و آیین نیستیم؟!

أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟!

یا شما به خاص و عام قرآن از پدرم و پسر عمویم علی علیه السلام داناترید؟!!

و چون برای حضرت زهرا علیها السلام ثابت شد که اینها قصد عمل کردن به قرآن کریم و رد «فَدَک» به ایشان را ندارند، فرمودند:

فَدُونَکَها مَخُطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یومَ حَشَرَکَ فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّه، وَالزَّعِیمُ مُحَمَّدٌ وَ الْمَوعِدُ الْقِیامَةُ وَ عِنْدَ السّاعَةِ یخْسَِرُ الْمُبْطِلُونَ وَ لا ینْفَعُکُمْ إذْ تَنْدِمُونَ «وَ لِکُلِّ نَبَاءٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یاتِیهِ عَذابٌ یخْزِیهِ وَ یحِلُّ عَلَیهِ عَذابٌ مُقِیمٌ.» (1)

پس بگیر ارث مرا که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است. اما بدان در روز حشر با تو روبه رو خواهد شد. در دادگاهی شایسته که داور آن خدا و به سرپرستی محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و به هنگام قیامت بر پا خواهد شد

ص: 95


1- 121. قسمت اوّل اقتباس از سوره مبارکه انعام، آیه 67 و قسمت اخیر اقتباس از سوره مبارکه هود، آیه 39 می باشد.

و در آن روز است که باطل گرایان در زیان خواهند بود و آن وقت پشیمانی برای شما سودی ندارد. و برای هر خبری قرار گاهی است و بزودی می دانید که چه کسی دچار عذاب خوار کننده و عذابی جاویدان خواهد شد. (1)

سؤال دوّم: آیا آیات ذکر شده، بر ارث گذاردن انبیاء دلالت می کند؟

اولاً: باید گفت استدلال نمودن به این آیات توسط حضرت زهرای مرضیّه علیها السلام که خانه ایشان محل نزول وحی الهی بوده بالاترین دلیل بر دلالت این آیات بر مطلب فوق می باشد.

ثانیاً: باید متذکر شویم که از حاضران در مسجد، کسی اشکال بر دلالت این آیات وارد ننمود، و حتی ابابکر و عمر نیز در مقام جواب نگفتند: این آیات دلالت بر ارث گذاردن انبیاء نمی کند، بلکه خواستند با یک حدیث ساختگی بگویند: این آیات با این روایت تخصیص خورده است.

ثالثاً: اشکالی که بعضی از علمای اهل سنّت مطرح نموده، و منظور از ارث در آیه «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُودَ» (2) را، نبوت و علم دانسته اند صحیح نیست، زیرا متبادِر از لفظ ارث، ارث در اموال است، نه نبوت و علم، و آیه دیگر که می فرماید:

«وَ کُلاًّ آتَیناهُ حُکْمَاً وَ عِلْمَاً» (3)

ما به هر یک از آن دو (سلیمان و داود) حکم نبوت و علم دادیم.

قرینه بر این مطلب است که نبوت و علم ارث نبوده، بلکه موهبتی الهی می باشد.

چون معلوم می شود که نبوتِ سلیمان در حال حیات پدرش به او موهبت شده بود

ص: 96


1- 122. خطبه حضرت زهرا علیها السلام در فصل پنجم کتاب به صورت کامل آورده شده است.
2- 123. سوره مبارکه نمل، آیه 16.
3- 124. سوره مبارکه انبیاء، آیه 79.

و دیگر احتیاجی نیست که خداوند بفرماید: سلیمان بعد از در گذشت داود نبوت را از او ارث برد در نتیجه با این قرینه قطعی مراد از ارث، در آیه شریفه همان میراث مالی است، چنانچه صدّیقه طاهره علیها السلام بدان استدلال نمودند.

و علاّمه طباطبایی رحمه الله در تفسیر «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُودَ» می نویسد: یعنی سلیمان مال و ملک را از داود ارث برد و اینکه بعضی مفسرین گفته اند مراد از این ارث، ارث بردن نبوت و علم است صحیح نمی باشد، برای اینکه نبوت ارثی نیست چون قابل انتقال نیست.

و اما علم، هر چند با نوعی مسامحه و مجاز می توان گفت که قابل انتقال است، اما این انتقال حقیقی نیست، برای اینکه استاد، علم خود را به شاگرد انتقال نمی دهد، و گرنه باید دیگر خودش علم نداشته باشد، لیکن این انتقال مجازی هم، در علم فکری و حصولی متصور است، که با درس خواندن بدست می آید ولی علمی که انبیاء اختصاص به آن داده شده اند از مقوله درس خواندن نیست بلکه کرامتی است از خدا به ایشان که دست فکر و ممارست بدان نمی رسد. بله ممکن است با همان عنایت و مجاز بگوییم: فلان مرد عادی، علم را از پیغمبری ارث برده، یعنی آن پیغمبر وی را تعلیم داده، ولی نمی شود گفت: فلان پیغمبر علم خود را از پیغمبر دیگر یا از غیر پیغمبر ارث برده است. (1)

و اما آیه بعد تصریح بر ارث بردن یحیی از زکریا دارد:

«وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِی مِنْ وَرَایی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیاً یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِ رَضِیاً.» (2)

من از خویشاوندان و اقاربی که از من ارث می برند می ترسم و زن من نازا است پس از جانب خود ولیی (فرزندی) به من عطا کن که او از من و از خاندان یعقوب (خاندان همسرم) ارث ببرد و پروردگارا او را مورد پسند خود قرار ده.

ص: 97


1- 125. تفسیر المیزان، جلد 15 سوره مبارکه نمل، آیه 16.
2- 126. سوره مبارکه مریم، آیه 5 و 6.

اما وجه دلالت آیه بر مراد این است که: لفظ میراث در شریعت، عرف و لغت و وقتی به صورت مطلق و بدون قید ذکر شود، فقط معنای ارث مالی از آن فهمیده می شود و در غیر آن استفاده نمی گردد، مگر مجازاً و جایز نیست از ظاهر لفظ و حقیقت آن عدول کنیم، مگر اینکه برای معنای مجازی آن قرینه ای داشته باشیم و حال آنکه ما در این آیه قرینه بر معنای حقیقی این لفظ یعنی ارث مالی داریم، زیرا ترس زکریا از انتقال نبوت به خویشان معنایی ندارد، چون اگر آنها لایق این منصب باشند جای نگرانی و ترس نیست، و خداوند حکیم می داند رسالت را در کجا قرار دهد «اللَّهُ یَعْلَمُ حَیثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهَ» و اگر آن خویشان شایسته مقام نبوت نباشند باز جای ترس برای زکریا باقی نمی ماند چون خداوند فرموده من رسالت را به ظالمین واگذار نمی کنم «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ» و در نتیجه ترس از انتقال نبوت صحیح نیست و با این قرینه قطعی، ثابت می شود ترس زکریا، از امور مالی بوده چون او می ترسد ارث و ترکه او را خویشان فاسدش در معصیت استفاده کنند.

لذا از خدای متعال در خواست فرزندی شایسته برای ارث بردن از مالش نمود چنانچه از دعای او (بارالها او را مایه خشنودی خود قرار بده) همین معنی استفاده می شود. برای اینکه در خواست این قید با ارث بردن نبوت مناسبت ندارد، زیرا مانند آن است که شخصی بگوید: خداوندا پیامبری برای ما مبعوث گردان که مورد رضایت تو باشد. و این نکته نیز قرینه دیگری است که منظور از «یَرِثُنِی» در آیه شریفه ارث مال است همانطور که حضرت زهرا علیها السلام از این آیه چنین استفاده ای نموده اند. (1)

ضمناً اکثر علمای اهل سنّت نیز بر این مسأله اقرار دارند که، انبیاء ارث مالی می گذارند. از جمله در کُتبِ، تفسیر الکبیر، تفسیر القرطبی، جامع البیان، معانی البیان، فتح القدیر، زاد المسیر، فتح الباری، الدرالمنثور و کشّاف، علمای اهل سنّت در ذیل آیات ارث بر این مسأله اذعان کرده اند که، انبیاء برای فرزندان خود مال به ارث گذارده اند. (2)

ص: 98


1- 127. مراجعه شود به عوالم العلوم جلد 11/2 صفحه 712 الی 714 تفسیر المیزان، جلد 14، صفحه 10 الی 18.
2- 128. مراجعه شود به کتاب فَدَک و العوالی از صفحه 438 الی صفحه 444.

و مسأله دیگر که باید به آن اشاره کنیم این است که اگر ارث در آیات، ارث مالی نباشد و منظور ارث نبوت است پس باید فرزندان تمام انبیاء پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم باشند در حالی که یقیناً این چنین نیست.

سؤال سوّم: آیا با این خبر می شود قرآن را تخصیص زد؟

بعضی از علمای اهل سنّت، از جمله قاضی القضاة صاحب مغنی، گفته اند: که این روایت عمومات آیات ارث را تخصیص می زند. به این معنی که قرآن می گوید: همه مکلفین ارث می گذارند ولی این روایت انبیاء را جدا نموده و می گوید: انبیاء ارث نمی گذارند.

در جواب باید گفت: این روایت بر (فرض صحت) مخصص آیات نیست، بلکه معارض با آیات ارث می باشد، یعنی: روایت به صورت کلی می گوید: انبیاء ارث نمی گذارند، ولی قرآن می گوید: سلیمان از داود ارث برد، و یحیی از زکریا ارث می برد، یعنی دو نفر از انبیاء که ارث گذارده اند را به تصریح نام برده است.

علاّمه امینی رحمه الله در جواب این عده می فرماید:

تخصیص قرآن تنها با دلیلِ ثابتِ قطعی جایز است، نه با خبر واحدی که نمی توان عموم آن را به خاطر مخالفت آن با سیره انبیاء گذشته پذیرفت. و نه با خبر واحدی که صدّیقه این امت علیها السلام و صدّیق آن، که وارث علم پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است و خداوند سبحان در قرآن او را جان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شمرده است آن را نپذیرفت. نه با خبر واحدی که همه این محنتها و کینه ها را بر امت تحمیل کرد، و باب دشمنی را کاملاً گشود و آتش بغض و دشمنی را در قرن های بعدی در میان آنها شعله ور ساخت و اجتماع مسلمین را از روز نخست از هم گسست و سلامتی و ملایمت و وحدت کلمه آنها را نابود ساخت. (1)

ص: 99


1- 129. الغدیر، جلد 7، صفحه 193 برگزیده ای جامع از الغدیر، صفحه 652.

حال اگر گفته شود:

شما بر عکس سخن بالا عمل کنید یعنی عمومیت خبر را با آیات قرآن تخصیص بزنید.

(توضیح اینکه: خبر «لا نُوَرِّثُ» به صورت کلی می گوید که، همه انبیاء ارث نمی گذارند و قرآن می فرماید: به استثناء دو نفر از آنها (حضرت داود و یحیی) ارث گذارده اند. در این صورت، دیگر بین خبر و آیات تعارضی پیش نیامده، بلکه آیه مخصص خبر گردیده است.)

در جواب می گوییم: استثناء کردن این دو پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از حکم انبیاء، مخالف اجماع امّت است، چون تمامی علمای شیعه و اکثر علمای سنّی بر این مطلب اجماع دارند که انبیاء ارث می گذارند، و اجماع عدّه خاصی از علمای اهل تسنّن بر این است که انبیاء ارث نمی گذارند، و استثناء نمودن این دو پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، (هیچکدام از انبیاء ارث نمی گذارند، مگر حضرت داود و یحیی) قول جدیدی است که مخالف هر دو اجماع می باشد، و هیچ کس قائل به آن نشده است. (1)

سؤال چهارم: آیا ابابکر در مسند قضاوت می توانست با علم خود که با شنیدن روایت از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به دست آمده بود حکم کند؟

اولاً: باید گفت رای بعضی از علماء بر این است که: قاضی با علم خود نمی تواند حکم بدهد، چون او همیشه در مظان تهمت می باشد، و بویژه در اینجا که قرائنی بر این تهمت وجود دارد. چون با صدقه شدن اموال باقیمانده از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، خود ابابکر هم در آن سهیم می گردد، و بالاتر و مهمتر اینکه او می خواهد به عنوان: خلیفه مسلمین «فَدَک» را در اختیار کامل خود قرار دهد، تا به عنوان یک منبع بزرگ مالی پایه های حکومت غاصبانه خود را محکم گرداند.

ص: 100


1- 130. عوالم العلوم، 11/2، صفحه 718.

مؤید این مطلب روایتی است که ابوالطفیل از ابوبکر نقل می کند: که چون حضرت فاطمه علیها السلام برای طلب میراث پدرش رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به نزد ابابکر آمد، ابابکر به او گفت:

«من از رسول خدا شنیدم که ایشان فرمودند: همانا زمانی که خداوند مالی را در اختیار پیامبری قرار داد پس مالک آن مال، جانشین آن پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می باشد.» (1)

و مرحوم علاّمه مظفر می گوید:

وَالظّاهِرُ إِنَّ فَدَک صارَتْ مِنْ مُخْتَصاتِ أَبِی بَکرِ وَ عُمَر کَما عَنِ السُّیوطِی فِی تارِیخِ الْخُلَفاءِ. (2)

و ظاهر این است که فَدَک از اموال شخصی ابوبکر و عمر گردید همانطور که سیوطی در کتاب تاریخ الخلفاء ذکر کرده است.

ثانیاً: چرا علمایی که در اینجا عقیده دارند قاضی با یک خبر معارض قرآن، علم پیدا کرده، و باید به علم خود عمل کند، در باب نِحلَه (بخشش) چنین رأیی نداشتند، و نمی گفتند قاضی باید به علمی که از صدق گفتار صدّیقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به دست آورده، باید به نفع او قضاوت کند، و «فَدَک» را به عنوان بخشش پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به او برگرداند.

سؤال پنجم: آیا عدم ایراد و اشکال بر ابابکر (در جریان غصب فَدَک) از طرف صحابه و مردم آن زمان می تواند دلیل بر صحت مدعای او باشد؟

پاسخ

یقیناً این سکوت مردم دلیل بر رضایت آنها نبوده است برای روشن شدن مطلب به نکات زیر توجه فرمائید:

ص: 101


1- 131. سنن ابی داود، جلد 3، صفحه 144، حدیث 2973 کنز العمال، جلد 4، صفحه 371، حدیث 10960.
2- 132. دلائل الصدق، جلد 3، صفحه 54.

[دلایل اینکه سکوت مردم دلیل رضایت آنها نبوده است]

1. بی تفاوتی مردم آن زمان

1. نخستین مطلب نقضی که در جواب این سؤال می توان گفت: این است که: همانگونه که هیچ کس بر ابابکر ایراد و اشکالی نگرفت، هیچ کس بر حضرت زهرا علیها السلام نیز ایراد و اشکالی نگرفته است. یعنی وقتی حضرت زهرا علیها السلام ادعای مالکیت «فَدَک» نمودند، و بدنبال آن مسائل بعدی پیش آمد، کسی بر این ادعای حضرت ایرادی نگرفت، و کسی با ایشان مخالفت نکرد، و لااقل کسی به ایشان نگفت: شما با این ادعا قدر و منزلت خود را پائین می آورید.

پس باید بگوئیم: مردم آن زمان به هیچ یک از دو طرف درگیری کار نداشتند، و نسبت به جریانات سیاسی بی تفاوت بودند، در نتیجه ما نمی توانیم سکوت آنان را در مقابل ابابکر دلیل بر رضایت آنها و در نتیجه، دلیل بر صحت مدعای ابابکر بگیریم.

2. اشکال نگرفتن مردم بر تغییر سنتهای رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم

چگونه می توان ایراد نگرفتن و سکوت مردم را حجت قاطع و دلیل روشن بر حقانیت ابابکر دانست، در حالی که آنها علناً حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می کردند، و سنتهای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را تغییر می دادند، و کسی بر آنها اشکال نمی گرفت. آیا عمر بی پروا بر روی منبر فریاد نزد:

«دو متعه، متعه حج و متعه زنان، در زمان رسول خدا حلال بود و من آنها را منع کرده، بر انجام آنها کیفر می کنم»؟ (1)

آیا کسی بر این گفته بی شرمانه او ایراد گرفت؟ آیا کسی به او اعتراض کرد که تو چه حقی داری که حلال خدا را حرام می کنی؟ و یا لااقل کسی از او توضیحی در این رابطه خواست؟.

ص: 102


1- 133. مراجعه شود به الغدیر، جلد 6، از صفحه 198 تا صفحه 240.
3. ترس و وحشت از حکومت
[توضیح]

در صورتی می تواند ایراد نگرفتن و سکوت جامعه، دلیل بر صحت اعمال حاکم باشد، که هیچ گونه ترس و وحشتی از سخن گفتن در مقابل او وجود نداشته باشد. ولی سکوت و عدم ایراد در مقابل کسانی که دارای جاه و مقام، امر و نهی، زدن و زندان کردن، بستن و کشتن می باشند، حجتی شفا بخش و دلیلی روشن نخواهد بود.

در زمانی که خلیفه جرأت می کند ریسمان بر گردن حضرت علی علیه السلام که داماد پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و بزرگترین مدافع اسلام در صحنه های مختلف بوده بیندازد، و او را در مقابل مردمی که فضائل امیرالمؤمنین را از دو لب گهربار پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیده اند، کشان کشان به سوی مسجد ببرد، و با شمشیری که بالای سر او قرار می دهد با زور و اجبار بیعت بگیرد، آیا مردم می توانند بر کارهای چنین خلیفه ای ایراد و اشکال بگیرند؟!.

آیا در زمانی که به دستور خلیفه ضربات تازیانه بر پاره تن رسول خدا و یگانه دختری که مایه شادی قلب رسول خدا بوده وارد می گردد، و حتی یک نفر بر این اعمال وقیحانه اعتراضی ندارد، می توان عدم ایراد آنها را، دلیل بر صحت مدعای خلیفه دانست؟.

پس معلوم می شود که مردم در آن زمان در ترس، وحشت و تقیّه بسیار شدیدی زندگی می کردند، که حق اعتراض بر هیچ امری را نداشتند.

شرارت، ظلم و بی شرمی آنها تا جایی پیش رفت، که در مسأله «فَدَک» بعد از آنکه حضرت علی علیه السلام با احتجاجات خود آنها را رسوا نمودند، نقشه قتل حضرت علی علیه السلام را کشیدند.

برای روشن شدن این مطلب به روایت امام صادق علیه السلام توجه فرمائید.

نقشه قتل حضرت علی علیه السلام

در کتاب احتجاج، از امام صادق علیه السلام روایتی ذکر شده که، ابتدا امام صادق علیه السلام به

ص: 103

مسأله «فَدَک» و غصب آن توسط ابابکر و دادخواهی حضرت زهرا علیها السلام اشاره دارند و در ادامه، احتجاج حضرت علی علیه السلام به قانون «الْبَینَةُ عَلَی الْمُدَّعِی» و «آیه تطهیر» و در نتیجه رسوا شدن ابابکر و عمر در مسجد، مقابل مردم را بیان می کنند و می فرمایند: پس مردم غضبناک شدند و گفتند: به خدا قسم حق با علی بن ابیطالب است.

ابوبکر و عمر به منزل خود رجوع کردند. ابوبکر، عمر را خواست و به او گفت: مشاهده کردی علی امروز با ما چه کرد؟ به خدا قسم اگر جلسه دیگری مثل این جلسه پیش بیاید، علی کار را بر ما مشکل می کند، نظر تو چیست؟ عمر گفت: نظر من کشتن اوست! ابوبکر گفت: چه کسی او را بکشد؟ عمر جواب داد: خالد بن ولید. آنگاه خالد را طلبیدند و به او گفتند می خواهیم تو را بر یک امر عظیم مأموریت بدهیم، گفت: هر چه باشد انجام می دهم، حتی اگر کشتن علی بن ابی طالب را درخواست کنید، ابابکر و عمر گفتند: خواسته ما همین است، خالد گفت: چه زمانی او را بکشم. ابابکر جواب داد: در مسجد هنگام نماز در کنار او بایست و زمانی که سلام نماز را دادی گردن او را بزن، خالد قبول کرد.

اسماء بنت عمیس که در آن زمان همسر ابوبکر بود، از جریان مطلّع گردید، و به کنیز خود گفت: به منزل علی و فاطمه علیهما السلام برو و این آیه را بخوان:

«إِنَّ الْمَلَأَ یأْتَمِرُونَ بِکَ لِیقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النّاصِحِینَ». (1)

حضرت علی علیه السلام در جواب فرمودند: به اسماء بگو خداوند بین آنها و اراده ای که دارند حائل می شود.

حضرت در مسجد حاضر شدند، و خالد طبق نقشه کنار حضرت علی علیه السلام نشست. زمانی که ابوبکر در تشهد آخر نشست، بر آنچه تصمیم گرفته بود پشیمان شد، و از فتنه و آشوبِ پس از واقعه ترسید، و در فکر بود و سلام نمی داد که مردم گمان بردند

ص: 104


1- 134. سوره مبارکه قصص، آیه 20، قصه موسی «ای موسی، رجالِ دربار فرعون در کار تو مشورت می کنند که تو را به قتل برسانند، به زودی از شهر خارج شو و من درباره تو خیر خواه هستم.»

او سهو کرده است، سپس گفت:

«یا خالِدُ لا تَفْعَلَنَّ ما اَمَرْتُکَ وَ السَّلامُ عَلِیکُم وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرکاتُهُ».

ای خالد آنچه به تو امر کرده بودم انجام نده، و سپس سلام نماز را داد.

آنگاه امیرالمؤمنین به خالد فرمودند: خالد، ابوبکر تو را به چه چیزی امر کرده بود؟ گفت: به قتل شما، حضرت فرمودند: آیا تو انجام می دادی؟ گفت: به خدا قسم آری، سپس حضرت علی علیه السلام او را گرفته و بر زمین کوبیدند، مردم جمع شدند و عمر بر قتل خالد ترسید، و مردم حضرت علی علیه السلام را به خدا و پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم قسم دادند تا او را رها کردند، آنگاه حضرت علی علیه السلام یقه عمر را گرفته و فرمودند: ای پسر صَهّاک به خدا قسم اگر عهد با رسول اللَّه نبود هر آینه می فهمیدی که کدامین ما ضعیف تر و کم تعدادتر می باشیم. (1)

در کتاب منتخب التواریخ به نقل از احتجاج طبرسی آورده است که:

امیرالمؤمنین علیه السلام متوجه خالد بن ولید شد و فرمود: اگر نهیت نکرده بود، تو مرا می کشتی، گفت بله به خدا قسم، شمشیر را بر آنجایی می گذاشتم که بیشتر از همه مو دارد (منظور سر حضرت) حضرت فرمود: «کَذَبْتَ لا اُمَّ لَکَ، مَنْ یفْعَلُه أَضْیقَ خِلْقَةِ اِسْتٍ مِنْکَ» (اِسْت به معنای دُبُر)، «وَ کَفی بِهذا ذُلاً وَ ذَمّاً».

و در روایت ابوذر غفاری است که: امیرالمؤمنین علیه السلام با انگشت سبّابه وسطی خالد را چنان فشار داد که خالد جامه اش را نجس کرد، و صیحه کشید و پا به زمین می زد، پس ابوبکر عمر را فرستاد نزد عباس بن عبدالمطلب که شفاعت بنماید و خالد را از دست حضرت علی علیه السلام نجات دهد، عباس آمد خدمت امیرالمؤمنین و قسم داد به حق: «الْقَبْرِ وَ مَنْ فِیهِ»، (یعنی رسول اللَّه)، و به حق دو نور دیده اش و به حق فاطمه زهرا علیها السلام که دست از خالد بر دارد و پیشانی آن بزرگوار را بوسید و حضرت خالد را رها کرد. و به خانه برگشت. (2)

ص: 105


1- 135. احتجاج، جلد 1، صفحه 119 بحارالأنوار، جلد 8، چاپ قدیم، صفحه 94 عوالم العلوم، 11/2، صفحه 753 و 754، به نقل از علل الشرایع، صفحه 763.
2- 136. منتخب التواریخ، بخش حضرت زهرا علیها السلام، صفحه 72.

[2 نکته دیگر]

این روایت خبر واحد است و فقط ابابکر آن را نقل کرده است

روایتی را که راوی آن یک نفر بوده یا به حد تواتر نرسیده باشد، خبر واحد گویند و عمل به خبر واحد شرایطی دارد، از جمله این که راوی آن عادل و صحیح العقیده باشد و خبر او با مشهور مخالفت نداشته باشد، مخصوصاً اگر راویانِ خبر مشهور، احفظ و اضبط (1) و اعدل باشند که در این صورت آن خبر واحد، شاذِّ مردود، به حساب می آید که هیچ یک از علماء، عمل به آن را صحیح نمی دانند. (2)

روایت «انا معاشر الانبیاء لا نُوَرِّثُ» از همین قسم است یعنی تمام علماء شیعه آن را خبری می دانند که فقط و فقط ابوبکر آن را از رسول اللَّه نقل کرده و چون معتقد به فسق راوی می باشند و آن را مخالف قرآن و احادیث مشهور می دانند عمل به آن را مردود دانسته و از آن اعراض کرده اند.

و البته خود علمای اهل سنّت نیز این روایت را خبر واحد می دانند (3) ولی آن را پذیرفته اند و حتی با آن قرآن را تخصیص زده اند، که بحثهای آن را در ادامه کتاب مطرح می کنیم. (4)

و عایشه نیز به این موضوع اقرار دارد که پدرش تنها ناقل این روایت است.

ابن حجر در «صواعق المحرقه»، و متقی هندی در «کتاب کنز العمال» در بخش فضائل ابابکر از ابوالقاسم نجوی و ابن عساکر از عایشه روایت کرده اند که عایشه گفته:

إِنَّ النّاسَ اِخْتَلَفُوا فِی مِیراثِ رَسُولَ اللَّه فَما وَجَدُوا عِندَ أَحَدٍ مِنْ ذلک

ص: 106


1- 137. احفظ کسی را که حافظه بسیار قوی دارد می گویند، اضبط، آن راوی را گویند که در ثبت و ضبط روایات بسیار دقیق عمل می کند.
2- 138. مراجعه شود به کتاب الرّعایه فی علم الدّرایه، شهید ثانی، صفحه 115 و صفحه 103 و 88.
3- 139. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 4، صفحه 85 و در صفحه 82 می نویسد: و المشهور انّه لم یرو حدیثُ انتفاء الارث الا ابوبکر وحده.
4- 140. مراجعه شود به سؤال: آیا با این خبر می شود قرآن را تخصیص زد؟

عِلْماً فَقالَ اَبُوبِکرُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه یقُولُ: إِنّا مَعاشِرَ الْأَنْبیاء لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ. (1)

همانا مردم در میراث رسول خدا اختلاف کردند، پس هیچ کس در این موضوع مطلبی نمی دانست، در این هنگام ابوبکر گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: ما طایفه پیامبران ارث نمی گذاریم و هر چه از ما باقی بماند صدقه است.

اکنون اگر گفته شود که مالک بن اوس بن الحدثان نیز این روایت را نقل کرده است پس راوی خبر دو نفر می شوند و از خبر واحد خارج می شود در پاسخ می گوئیم أوّل شما به روایت توجه کنید:

قَدْ رُوِی إنَّ اَبابَکرَ یومَ حاجَّ فاطِمَةُ قالَ اُنْشُدُاللَّه إِمْرءً سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّه فِی هذا شَیئَاً! فَرَوی مالِکُ بْنِ اَوسِ بْنِ الْحَدَثانِ: اِنَّهُ سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّه. (2)

روایت شده است (رُوِی) که ابابکر در روزی که با حضرت فاطمه احتجاج کرد: گفت شما را به خدا قسم می دهم هر کس در این موضوع مطلبی شنیده است بازگو کند پس مالک بن أَوْس بن الْحَدَثَان روایت کرد که این مطلب را از رسول خدا شنیده است.

حال باید گفت با نگاه أوّل به روایت مشخص می شود که راوی خبر مشخص نیست که چه کسی می باشد و در اصطلاح راوی خبر مجهول است و این نوع روایت در نهایت ضعف می باشد و از همین جهت خود علمای اهل سنّت نیز با تعبیر (قیل) «گفته شده است» از آن یاد می کنند و در نتیجه این روایت را خبر واحدی می دانند که راوی آن فقط ابابکر می باشد.

ص: 107


1- 141. کنز العمال، جلد 12، صفحه 488 و ابن حجر در صواعق در شبهه چهارم، فصل پنجم، باب أوّل به نقل از فاطمة بهجة قلب المصطفی، صفحه 426.
2- 142. شرح نهج البلاغه، جلد 4، جزء 16، صفحه 85.

و نکته دیگر که باید تذکر دهیم این است که: چگونه ممکن است مالک بن اوس حدیثی را از رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نقل کرده باشد در حالی که هیچ کس او را جزءِ صحابه به شمار نیاورده و هیچ روایتی از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نقل نکرده و در هیچ جنگ یا صلحی در کنار پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و اصحاب رسول اللَّه نام او ذکر نشده است. (1)

و امیرالمؤمنین علیه السلام از او به عنوان یک اعرابی که بر پشت پایش بول می کند تعبیر کرده اند.

باز اگر گفته شود عمر، عثمان، عبدالرحمن، زبیر و سعد بن ابی وقاص نیز تصدیق نموده اند که این خبر از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است پس در نتیجه این خبر واحد نیست و از چند طریق ثابت می شود. در جواب این عده باید أوّل روایتی را که علماء اهل سنّت از آن چنین استفاده ای را برده اند ذکر کنیم و بعد به پاسخ این شبهه بپردازیم به همین علت ما بحث بعدی را به مباحث پیرامون این روایت که متن آن درباره منازعه حضرت علی علیه السلام و عباس می باشد اختصاص داده ایم و بعد از ذکر اشکالات وارده بر آن، پاسخ علماء شیعه به این شبهه را ذکر می کنیم.

منازعه حضرت علی و عباس بن عبدالمطلب در زمان عمر

روایتی درباره منازعه حضرت علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در زمان عمر در صحاح اهل سنّت و دیگر کتب معتبر آنها (2) ذکر شده است که علماء از جهات مختلف روی این روایت بحث نموده اند: ما أوّل متن روایت را ذکر می کنیم و سپس به مباحث آن می پردازیم.

مالک ابن اوس می گوید: حضرت علی و عباس برای ادعای ارث از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، پیش عمر آمدند و این در حالی بود که عثمان و عبدالرحمن بن عوف و زبیر و سعد

ص: 108


1- 143. طبقات، جلد 5، صفحه 56 فتح الباری، جلد 6، صفحه 142.
2- 144. صحیح مسلم، جلد 5 صفحه 152 صحیح بخاری، جلد 4 صفحه 43، جلد 5 صفحه 23، جلد6 صفحه 191، جلد 8 صفحه 147 شرح ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 222 صحیح ابن حنان، جلد 14، صفحه 576.

در جلسه حاضر بودند. (1)

فَدَخَلا فقالَ عَبّاسُ: یا أمیرالمؤمنین إقْضِ بَینی وَ بَینَ هذا - یعنی عَلِیاً - الکاذِبِ الآثِم الغادِرِ الخائِن. فَقالَ القَوم: اَجَل یا اَمیرَالمُؤمِنین فَاقضِ بَیْنَهُم و اَرِحْهُمْ. فقالَ عُمَرُ اتَّئِدا (2) اَنْشُدُکُمْ بِاللَّهِ الَّذِی بِاِذْنِه تَقُومُ السَّماءَ وَ الْأَرْضَ، أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّه قالَ: لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْنا صَدَقَةٌ؟

قالُوا: نَعَمْ.

ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی الْعَباسِ وَ عَلیٍّ فَقالَ:

اَنْشُدُکُما بِاللَّهِ الَّذِی بِاِذْنِه تَقُومُ السَّماءَ وَ الْأَرْضَ أَتَعْلَمانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّه قالَ لا نُوَرِّثُ ما تَرکْناهُ صَدَقَةٌ؟

قالا: نَعَمْ … إِلی أَنْ قالَ (عُمَر): فَلَمّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّه قالَ أَبابَکرُ أَنا وَلیُّ رَسُولِ اللَّه فَجِئْتُما تَطْلُبُ مِیراثَکَ مِنِ ابْنِ أَخِیکَ وَ یطْلُبُ هذا مِیراثُ إِمْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیها فَقالَ أَبُوبِکرُ قالَ رَسُولُ اللَّه:

ما نُوَّرِثُ ما تَرکْنا صَدَقَةٌ

فَرَأَیتُماهُ کاذِباً آثِماً غادِرَاً خائِناً وَاللَّه یعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بارُّ راشِدٌ تابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّی أَبوبِکرُ وَ أَنَا وَلیُّ رَسُولِ اللَّه وَ وَلیُّ أَبوبَکرٍ فَرَأیتُمانِی کاذباً آثِماً غادِرَاً خائِناً وَاللَّه یَعْلَمُ إنِّی لَصادِقٌ بارٌّ راشِدٌّ تابِعٌ لِلْحَقِّ …

زمانی که حضرت علی و عباس وارد شدند، عباس به عمر گفت: یا أمیرالمؤمنین بین من و این شخص دروغگو و گنهکار «و کذا و کذا» قضاوت کن. (به خدا پناه می بریم از این تهمت های ناروا) پس حاضرین گفتند: ای عمر بین آنها قضاوت کن و آنها را از این مشاجره راحت نما. عمر گفت: صبر کنید و مهلت دهید. آن گاه عمر رو به عثمان، عبدالرحمن عوف، زبیر و سعد کرد و گفت: شما را به آن خدایی که به اذن او زمین و آسمان بر پا داشته شده است قسم می دهم که آیا شما می دانید که رسول خدا فرمود: ما انبیاء ارث نمی گذاریم، آنچه از ما باقی می ماند صدقه است؟ این چند نفر (عثمان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر و سعد) گفتند: بله، سپس عمر رو به علی و عباس

ص: 109


1- 145. در بعضی از روایات این چهار نفر چنین نام برده شده اند: طلحه، زبیر، عبدالرحمن و سعد.
2- 146. در صحیح بخاری «اِتَّئِدُوا اَی لا تَعجَلُوا» آمده است.

کرد و گفت: شما را به آن خدایی که به اذن او آسمان و زمین بر پا داشته شده است آیا می دانید که رسول خدا فرمود: ما انبیاء ارث نمی گذاریم آنچه از ما باقی می ماند صدقه است؟ این دو نفر فرمودند: بله … تا اینکه عمر گفت چون رسول خدا وفات کرد ابوبکر گفت من جانشین رسول خدا هستم پس شما (علی و عباس) آمدید و میراث خود را طلب نمودید، عباس ارث خود را از پسر برادر خود، و علی ارث همسر خود از پدرش، پس ابوبکر در جواب شما گفت: پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمود: ما انبیاء ارث نمی گذاریم، آنچه ما باقی می گذاریم صدقه است. ولی شما ابوبکر را دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن می دانستید و خدا می داند که او راستگو، نیکوکار، هدایتگر و تابع حق بود. سپس ابوبکر وفات کرد و من جانشین رسول خدا و جانشین ابوبکر هستم و الآن شما من را دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن می دانید. و خداوند می داند که من راستگو و نیکوکار، هدایتگر و تابع حق هستم … (1)

اکنون به اشکالاتی که علماء بر این روایت وارد دانسته اند توجه فرمایید:

1. راوی خبر مالک بن أَوْسُ بْنُ الْحَدَثَان می باشد و او همان کسی است که شهادت داد که ابوبکر حدیث «لا نُوَرِّثُ» را از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیده است و علماء علم حدیث او را جز صحابه رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نمی شناسند، و حضرت علی علیه السلام او را این چنین وصف می کند: عربی که به پشت پایش بول می کند. (2)

2. در این روایت ذکر شده که حضرت علی و عباس در نزد عمر به همدیگر فحش دادند. و این واضح ترین دلیل بر کذب خبر است چون حضرت علی علیه السلام که حتی به دشمنان هم فحش نمی دهد و پیروانش را از فحش دادن منع می کند چگونه ممکن است به عبّاس بن عبدالمطلب عموی پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و بزرگترین صحابه رسول اللَّه ناسزا

ص: 110


1- 147. صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 152 صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 147، مشابه این روایت با اندکی تفاوت.
2- 148. مالک بن اوس النصری، هو سعید المدنی، توفّی سنة اثنتین أو احدی و تسعین، و تأخّر اسلامه، عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 768.

بگوید و چگونه ممکن است عباس نسبت کذب و خیانت به حضرت علی علیه السلام بدهد و حال آنکه می داند آیه تطهیر در شأن او نازل شده است. پس معلوم می شود این خبر، قول منافقین است که می خواهند به امام علیه السلام ناسزا بگویند و کار خلاف ابوبکر و عمر را اصلاح کنند (1).

3. دراین روایت به اقرار حضرت علی علیه السلام و عباس به خبر ابابکر اشاره شده است آنجا که عمر آنها را قسم می دهد که آیا شما می دانید که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمود: ما انبیاء ارث نمی گذاریم آنچه از ما باقی می ماند صدقه است؟ و در جواب آنها می گویند: بله.

در اینجا باید گفت اگر این دو بزرگوار این روایت را قبول داشتند پس چرا اینها برای ادعای ارث نزد عمر آمده اند. با قطع نظر از مقام عصمت و علم مولای متقیان، مقام زهد و تقوای آن بزرگوار بر هیچ منصفی پوشیده نیست، بنابراین چگونه است که آن حضرت با این همه کمالات و با این که می داند پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ارث نمی گذارد، باز برای گرفتن ارث همسر خود ادعایی داشته باشد.

و اتفاقا ابن حجر عسقلانی (از علمای اهل سنّت) متذکر این تناقض عجیب در این روایت شده است و چنین می گوید: و فِی ذلِکَ إِشْکالٌ شَدِیدٌ … در مضمون این روایت اشکال شدیدی می باشد، زیرا اصل داستان این است که عباس و علی می دانستند که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرموده: «لا نُوَرِّثُ …» پس اگر این حدیث را از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیده بودند چرا آن را از ابابکر مطالبه می کردند؟ و اگر از ابوبکر شنیده بودند به طوری که بر ایشان اطمینان حاصل شده که این روایت از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است، چگونه و چرا آن را از عمر مطالبه می کردند؟ (2)

پس معلوم می شود که حضرت علی علیه السلام و عباس با ادعای ارث می خواسته اند ابابکر و عمر را دروغگو و خائن معرفی کنند و از قضا خود عمر هم متوجه این مطلب

ص: 111


1- 149. مراجعه شود به الغدیر جلد 7 صفحه 194.
2- 150. فتح الباری فی شرح البخاری، جلد 6، صفحه 255؛ شرح خطبه، صفحه 293.

شده آنجا که به حضرت علی و عباس می گوید:

فَرَأیْتُماهُ کَاذِبَاً آثِمَاً غَادِرَاً خائِناً … فَرَأیْتُمانِی کَاذِبَاً آثِمَاً غَادِرَاً خَائِناً …

پس شما ابابکر را دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن می دانید، شما مرا نیز دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن می دانید.

4. به نظر فقهای شیعه عمو با بودن دختر ارث نمی برد، چون عمو در طبقه سوّم ارث و دختر در طبقه أوّل می باشد. هر چند در احکام اهل سنّت این حکم تغییر کرده و آنها عمو را با وجود دختر وارث می دانند.

5. اگر این خبر صحیح باشد در آن طعن بر خلافت ابی بکر و عمر است چون عمر به حضرت علی و عباس گفت: شما ابابکر را دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن می دانید، و من را نیز دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن می دانید. و این اقرار خود عمر بر این است که حضرت علی و عباس که بزرگان بنی هاشم هستند راضی به خلافت ابی بکر و عمر و حکم آنها درباره «فَدَک» نیستند. و حجتی قوی تر از این روایت که صحیح بخاری و صحیح مسلم و صحیح ابن حنّان و دیگر علماء بزرگ اهل سنّت ذکر کرده اند، نیست.

هر چند احمد بن حنبل و بخاری در نقل حدیث تحریف کرده اند و به جای «کَاذِباً آثِماً غَادِراً خَائِناً» کلمه «کذا و کذا» گذاشته اند.

6. اگر این خبر را با تمام اشکالاتی که بر آن وارد است قبول کنیم باید بگوییم که نزاع بین حضرت علی و عباس یک نزاع ساختگی بوده است تا اینکه عمر و پیروانش را بر خطای او در غصب «فَدَک» و میراث پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آگاه سازند. (1) کما اینکه این دو بزرگوار در زمان خلافت ابوبکر نیز به همین صورت (منازعه ظاهری) عمل نمودند که روایت آن را شیخ طبرسی در کتاب احتجاج ذکر کرده است، (2) و مشابه این قضیه را

ص: 112


1- 151. بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 69.
2- 152. احتجاج، جلد 1، صفحه 88، روی الشیخ الطبرسی رحمه الله، عن ابِی رافع، قالَ: انّی عِندَ ابی بکر اذ طلع علیّ و العباس یتدافعان و یختصمان فی میراثِ النّبی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فقالَ ابوبکر: یکفیکم القصیرُ الطویل - یعنی بالقصیرِ علیاً و بالطویل العباس، فقالَ العباس اَنَا عَمٌّ النبّی و وارثُهُ و قد حالَ علیٌّ بینی و بینَ تَرَکته فقالَ ابوبکر: فأین کنتَ یا عباس حین جَمَعَ النّبی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بنی عبدالمطلب و انت احدهم فقالَ: «ایکم یؤازِرنِی و یَکونُ وَصِیّی و خَلیفَتِی فِی أهلِی یُنجزُ عِداتِی و یَقضی دَینِی» فاحجمتم عنها الا علی؟! فقال النبّی: «انت کذلک» فقال العباس: فما اقعدک فِی مجلسک هذا؟! تَقَدَّمْتَهُ وَ تَأَمَّرْتَ عَلَیه؟ فقال ابوبکر: اعذرونی یا بنی عبدالمطلب.

قرآن در تنازع ظاهری دو ملک در حضور حضرت داود علیه السلام بیان می کند. برای روشن شدن مطلب و رفع بعضی از شبهات به روایت زیر توجه فرمایید:

یحیی بن خالد برمکی در حضور هارون الرشید از هشام بن حکم سؤال کرد:

آیا حق می تواند در دو جهت مختلف باشد: پس هشام گفت: نه. یحیی برمکی گفت: به من خبر بده از دو نفر که در حکم دین تنازع و اختلاف کردند: آیا ممکن است از این سه حالت بیرون باشند؟:

1 - هر دو صاحب حق باشند 2 - هر دو باطل باشند 3 - یکی حق و دیگری باطل باشد.

هشام گفت: بله از این سه حالت خارج نیست و بلکه جایز نیست که هر دو صاحب حق باشند.

یحیی گفت: به من خبر بده از علی و عباس زمانی که آن دو، در میراث منازعه کردند، کدام حق و کدام باطل بودند؟

فقالَ هِشام: فَنَظَرْتُ اِذا اَنَا قُلْتُ عَلیٌّ هُوَ الْمُحِقُّ ضَرَبَ عُنُقی وِ اِنْ قُلْتُ الْعَباسُ هُوَ الْمُحِقُّ خَرَجْتُ عَنْ دِینِی وَ کَفَرْتُ.

هشام گفت: من دیدم اگر بگویم علی حق است گردنم را می زنند، (چون هارون الرشید از فرزندان عباس بود) و اگر بگویم عباس حق است از دینم خارج شده کافر شده ام.

آنگاه به یاد قول امام صادق علیه السلام افتادم که حضرت فرمودند:

ای هشام تا زمانی که با زبانت ما را یاری می کنی روح القدس تو را تأیید و کمک می کند.

ص: 113

پس گفتم: هیچ کدام از این دو خطا نکرده اند و هر دو صاحب حق بودند و نظیر این تنازع در قرآن در قصه حضرت داود علیه السلام آمده است قال اللَّه تبارک و تعالی:

«و هَلْ أتاکَ نَبَؤُ الْخَصْمِ إذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ …»

و ای رسول آیا حکایت آن دو خصم (دو ملک) به تو رسیده که از بالای محراب بر حضرت داود وارد شدند و داود سخت هراسان شد آن دو گفتند: نترس ما، دو خصم یکدیگر هستیم که بر هم ظلم کرده ایم، میان ما بحق حکم کن و ما را به راه راست هدایت فرما.

این برادر من نود و نه میش دارد و من یک میش. او با قهر و غلبه می گوید: این یک میش را هم به من واگذار کن. داود (بدون تامل و درنگ) گفت: به تو ظلم کرده است که می خواهد میش تو را به نود و نه میش خود اضافه کند … (پس از این قضاوت بی تأمل و سریع هر چند به حق) داود دانست که ما او را سخت امتحان کرده ایم … (1)

هشام پس از قرائت آیات گفت: حال کدام یک از این دو ملک خطا کار و کدام بر حق می باشند؟ یحیی گفت: هر دو بر حق بودند، چون این دو در حقیقت نزاعی با هم نداشتند و بلکه این دو ملک، این نزاع ساختگی را پیش داود علیه السلام بردند تا او را بر خطایش (بدون تامل و درنگ حکم کردن) آگاه سازند.

هشام گفت: همچنین حضرت علی و عباس در حقیقت با هم اختلافی نداشتند، بلکه این اختلاف و نزاع را ظاهر نمودند تا ابابکر را بر غلط و خطایش در میراث پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آگاه سازند. (2)

ص: 114


1- 153. سوره مبارکه ص، آیات 21 الی 24 (تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 267 و جلد 13، سوره مبارکه انبیاء، صفحه 506.)
2- 154. بحارالأنوار، جلد 10، صفحه 293 فَدَک و العوالی صفحه 178.

سؤال ششم: عثمان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر و سعد راویان خبر «لا نُوَرِّثُ» یا شاهدان بر آن؟

[پاسخ]

امّا در پاسخ کسانی که خواسته بودند از مقدمه این روایت استفاده کنند، و عثمان، عبدالرحمن بن عوف، زیبر و سعد را راوی روایت «لا نُوَرِّثُ» بدانند باید بگوییم:

اولاً: عمر این چند نفر را سوگند داد که آیا این روایت را از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می دانید؟ و آنان در جواب گفتند: بله، سؤال از علم است نه از شنیدن (عمر نگفت: آیا این روایت را از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیده اید؟) آنان نیز به اعتماد روایت ابوبکر گفتند: ما روایت را از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می دانیم. پس اینها شاهد بر روایت ابوبکر از رسول خدا هستند، نه راوی روایت.

توضیح بیشتر اینکه: در اینجا چون عمر می خواست طبق این روایت «لا نُوَرِّثُ» حکم صادر کند و ادّعا می کرد که این حدیث را ابابکر از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیده است، پس باید طبق قاعده: «البیّنه علی المدّعی» بر این مسأله شاهد بیاورد به همین علّت از این چند نفر به عنوان شاهد بر روایت استفاده کرد.

ثانیاً: این شهادت در زمان خلافت عمر اتفاق افتاده نه در زمان ابوبکر و ابن ابی الحدید با حالت تعجب در اینجا چنین می گوید:

فَأَینَ کانَتْ هذِهِ الرِوایاتُ أَیامَ أَبوبِکرَ! ما نَقَلَ أَنَّ أَحَدَاً مِنْ هؤُلاءِ یومَ خُصُومَةَ فاطِمَه وَ أَبِی بَکر رَوی مِنْ هذا شَیئاً!! (1)

پس این راویان در زمان ابابکر کجا بودند؟ چرا از احدی نقل نشده است که حتی یکی از این چند نفر در زمان خصومت فاطمه با ابوبکر روایتی در این زمینه نقل کرده باشند!!

و ثالثاً: این چند نفر متهم هستند که با حضرت علی علیه السلام دشمنی باطنی داشته اند

ص: 115


1- 155. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 4، جزء 16، صفحه 85.

و شهادت چنین افرادی قابل اعتماد نیست.

و رابعاً: اینها در این جهت هم متهم هستند که با این شهادت خود نفعی را برای خود جلب می کنند: زیرا وقتی «فَدَک» صدقه شد، آنها نیز از آن صدقه استفاده خواهند کرد.

خامساً: از علمای اهل سنّت و از جمله: قاضی القضات سؤال می کنیم که شما چرا آن چهار نفر را شاهد بر روایت گرفته اید ولی علی و عباس را شاهد بر روایت ندانسته اید؟!

و سادساً: ابن ابی الحدید بر شهادت عثمان اشکال گرفته است آنجا که می گوید: اگر عثمان می دانست که پیامبران ارث نمی گذارند پس چرا او از طرف زنهای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مأمور شد تا ارث آنها را از ابابکر طلب نماید. (1)

دو نکته زیبا

[توضیح]

نکته دیگر در مورد روایت «لا نُوَرِّثُ …» این است که: اینجا راوی خبر، خود مدعی نیز می باشد و این مسأله او را در معرض تهمت جعل حدیث قرار می دهد. توضیح اینکه: ابابکر ادعا دارد که «فَدَک» از آنِ حضرت فاطمه علیها السلام نیست بلکه فَدَک جزء اموال مسلمین است و باید بین آنها تقسیم شود و در این صورت خود ابابکر هم در «فَدَک» ذی حق می شود پس این مدعی نمی تواند برای اثبات ادعای خود روایتی را از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نقل کند که فقط و فقط خود او شنیده است.

استثنائی ترین دادگاه تاریخ

جالبتر اینکه راوی خبر علاوه بر مدعی بودن، قاضی نیز می باشد، و می خواهد با این دلیلی که خود آورده، ذی حق بودن خودش را، خود او حکم کند و باید گفت در هیچ کجای کره زمین و در هیچ زمانی چنین دادگاهی تشکیل نشده و چنین قضاوتی

ص: 116


1- 156. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 4، جزء 16، صفحه 83.

صورت نگرفته است که شخصی در آنِ واحد مدعی و شاهد و قاضی باشد و یقیناً رأی چنین دادگاهی از پیش مشخص می باشد، مخصوصا اگر قاضی این دادگاه ابوبکر و همکار او عمر باشد.

راوی خبر، فاسق است

تاکنون معلوم شد که روایت «لا نُوَرِّثُ» خبر واحد است که راوی آن فقط و فقط ابابکر بوده است. حال با توجه به این مطلب که اعتبار خبر به اعتبار راوی آن است، باید دید که آیا راوی خبر یعنی ابابکر، شخصی مورد اعتماد و عادل است تا خبر او را قبول کنیم یا غیر قابل اعتماد و جزء روایات مردود شمرده می شود. و ما برای ثابت کردن فسق ابوبکر در میان روایات به ذکر چند روایت اکتفا می کنیم و قضاوت را به شما می سپاریم.

اَبان از سُلَیم نقل می کند: که قبل از واقعه صفین حضرت علی علیه السلام فرمود: … در جریان جنگ خندق عَمْرِو بْنِ عَبدِود، عُمَر را به اسم صدا زد و عمر پشت به او کرد و به دوستان خود پناهنده شد و پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وقتی وحشت عمر را دیدند تبسمی کردند و فرمودند:

أَینَ حَبِیبِی عَلِی؟

دوستم علی کجاست؟ ای دوستم یا علی، جلو بیا.

این در حالی بود که عمر در روز خندق به دوستان خود گفت: وقتی دشمن از هر طرف بر ما هجوم آورد، ما محمّد را به آنها تحویل خواهیم داد تا از این واقعه سالم خارج شویم.

فَقالَ: لَهُ صاحِبُهُ: لا، وَلکِنْ نَتَّخِذُ صَنَمَاً عَظِیمَاً نَعْبُدُه! لِأَنّا لا نَأَمَنُ أَنَ یظْفِرَ إبْنِ أَبِی کَبْشَه فَیکُونُ هَلاکَنا وَلکِنْ یکُونُ هذَا الصَّنَمُ لَنا ذُخْرَاً فَإِنْ ظَفَرَتْ قُرَیشٌ أَظْهَرْنا عِبادَةَ هذَا الصَّنَمِ وَ اَعْلَمْناهُمْ إِنّا لَنْ نُفارِقْ دِینَنَا وَ إِنْ رَجَعَتْ دَوْلَةُ إِبْنِ أبِی کَبْشَه کُنّا مُقِیمِینَ عَلی عِبادَةِ هذَا الصَّنَمِ سِرَّاً … (1)

ص: 117


1- 157. اسرار آل محمّد، سلیم بن قیس، صفحه 150 و در ترجمه فارسی، صفحه 117 و در چاپ جدید صفحه 361 حدیث 15.

ابابکر به عمر گفت: نه، لکن ما بت بزرگی را برای پرستیدن بر می گیریم چون ما ایمن از پیروزی پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نیستیم. این بت ذخیره خوبی برای ماست تا اگر قریش بر ما پیروز شد، بت پرستی خود را ظاهر کنیم و به آنها بفهمانیم که ما از دین خود دست بر نداشتیم و اگر دولت محمّد پیروز شد ما مخفیانه بر بت پرستی خود باقی خواهیم ماند … و خلاصه ادامه روایت چنین است که: جبرئیل این خبر را بعد از قتل عمر بن عبدود به پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم رساند و پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حضرت علی علیه السلام را مأمور کردند تا آن بت را از مخفیگاهش خارج کرده و آن را تکه تکه کند. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: به خدا قسم ناراحتی شکسته شدن بت آنها را تا آخر عمر در چهره آنها می دیدم.

علاّمه امینی رحمه الله در الغدیر (جلد 7 از، صفحه 95 به بعد) در رابطه با قمار بازی و میگساری ابوبکر مطالبی را از کتب اهل سنّت نقل کرده است، و از جمله این روایت را که: بزاز می گوید انس بن مالک گفت: من در خانه ابا طلحه ساقی آن گروه (یازده نفره) بودم و باده انگور و انجیر، به هم آمیخته را در بین آنها تقسیم می کردم و در میان آنها مردی به نام ابوبکر بود که چون از آن شراب نوشید، این چنین شعر خواند:

و بر انگیخته خدا به ما می گوید: که دوباره زنده خواهیم شد. چگونه آن کس که ریشه کن شده، زندگی باز خواهد یافت.

و در همین حالت نوشیدن و مستی بودند که مردی از مسلمانان وارد شد و گفت: چه می کنید؟ خداوند تبارک و تعالی دستور حرام بودن شراب را فرو فرستاده است (تا پایان حدیث) (1)

ص: 118


1- 158. صحیح بخاری، کتاب تفسیر، سوره مبارکه مائده، ذیل آیه خمر صحیح مسلم، کتاب اشربه، باب تحریم خمر، و سیوطی در دُرّالمنثور، جلد 2، صفحه 321 احمد در مسندش، جلد 3، صفحه 181 و 228 طبری، در تفسیرش، جلد 7، صفحه 24 بیهقی در سنن کبری، جلد 8، صفحه 290 و 286 ابن کثیر در تفسیرش، جلد 2، صفحه 94 و 93، به نقل از الغدیر، جلد 7، صفحه 99.

سؤال هفتم: اگر اموال پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم صدقه بود، چرا آن را برای دخترش بیان نکرد؟

پاسخ

در حالی که اولاً: این مطلب مورد نیاز حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام بوده و هیچ لزومی نداشته که ابابکر از این حدیث اطّلاع داشته باشد. چون او در هیچ طبقه از ورّاث پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم قرار نداشته است. پس اگر این حدیث را پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فقط به شخص ابابکر ابلاغ فرموده باشد عمل بیجایی انجام داده و سخن لغوی بر زبان جاری ساخته است در حالی که قرآن در مورد ایشان می فرماید:

«وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إلّا وَحْی یُوحی (1)

پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از روی هوی و هوس سخنی بر زبان نمی آورد بلکه کلمات او وحی الهی می باشد.

ثانیاً: اگر این مطلب را برای دخترش بیان می کرد، دیگر حضرت زهرا علیها السلام ارث خود را طلب نمی کرد (چون ما قائل به عصمت ایشان می باشیم) و برای باز پس گرفتن حق خود از خانه خارج نمی گردید و بر علیه خلیفه وقت نمی شورید و خطبه نمی خواند و دیگر این اختلافها بین امت اسلامی پیش نمی آمد تا جایی که گروهی اعتقاد پیدا کنند که خلیفه غاصب بوده است.

ثالثاً: آیا این عدم بیان، عدم اعتنایی به دختر گرامیشان بشمار نمی رود، همان دختری که او را پاره تن و باعث شادمانی قلب خویش خوانده اند.

رابعاً: پیامبر گرامی اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم باید طبق آیه شریفه «وَ اَنْذِرْ عَشیرَتکَ الْاَقْرَبینَ» (2) خویشان نزدیک خود را انذار کن.

ابتدا نزدیکان را به احکام و سنن آشنا کنند و حال آنکه کسی از خلق، نزدیکتر از

ص: 119


1- 159. سوره مبارکه نجم، آیه 3.
2- 160. سوره مبارکه شعراء، آیه 214.

دخترش فاطمه علیها السلام و دامادش علی بن ابیطالب نبود پس چگونه ممکن است، ابوبکر به تنهایی این حکم را شنیده باشد و نزدیکان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از علی و فاطمه علیهما السلام، عباس و بنی هاشم، و زنان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و احدی از صحابه این حکم را نشنیده باشند.

ام سلمه رضوان اللَّه علیها در مسجد رسول اللَّه بعد از خطبه حضرت زهرا علیها السلام به این آیه استناد کرد و فرمود:

… اَتَزْعَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حَرَّمَ عَلَیها مِیراثَها وَ لَمْ یُعْلِمْها، وَ قَدْ قالَ اللَّه تَعالی وَ اَنْذِرْ عَشیرَتکَ الْاَقْرَبِینَ. اَفَانْذَرها وَ خالَفَتْ مُتُطَلِّبَة؟! وَ هِی خِیرَةُ النِّسوانِ وَ اُمُّ سادَةِ أَشبالِ؟!.

آیا گمان می کنید رسول اللَّه میراث خود را بر فاطمه حرام کرده است و این حکم را به او اعلام نکرده و حال آنکه قرآن می فرماید: خویشان نزدیک را انذار کن. و یا اینکه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به دخترش فاطمه گفته ولی او بر خلاف حکم رسول اللَّه مطالبه ارث می کند؟ چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که او بهترین زنان عالم است و مادر شیر بچه های رسول خداست.

یعنی شما با جعل حدیث «لا نُوَرِّثُ» باید یکی از این دو خلاف را قائل شوید:

1. یا باید بگویید پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بر خلاف دستور خدا، حکم را به فاطمه نفرموده است.

2. یا اینکه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حکم را فرموده، ولی فاطمه بر خلاف حکم پدر مطالبه ارث می کند. راوی می گوید: ام سلمه را به خاطر دفاع از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، آن سال از حقوق بیت المال محروم کردند (1).

جهل ابابکر و عمر به احکام اسلامی، در صحّت حدیث «لا نُوَرِّثُ» و تمسّک به آن، انسان را به شک می اندازد.

از عجایب این است که ابابکر بر کرسی قضاوت نشسته و مالکیت حضرت زهرا علیها السلام

ص: 120


1- 161. دلائل الامامه،، صفحه 39.

را رد می کند در حالی که علماء و محدثین شیعه و سنّی بر این مسأله اتفاق دارند که او به بسیاری از احکام اسلامی جاهل بود به طور مثال در باب ارث حکم جده (مادر بزرگ) را نمی دانست که آیا او از میت ارث می برد یا نه؟ (1)

و همچنین رفیق او عمر معنای کلاله در باب ارث، در آیه: «وَ اِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَه» (2) را نمی دانست و خود او اقرار کرد که:

کُلُ النّاسِ اَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْبُیوت.

همه مردم از عمر فقیه تر هستند، حتی زنهای در خانه ها (3)

وَ کُلٌ اَفْقَهُ مِنْ عُمَر حَتَّی الْعَجائِز

همه مردم حتی پیرزنان از عمر داناترند. (4)

حال کسانی که در این مرتبه از جهل و عجز از علم به کتاب خدا و احکام شریعت هستند چگونه این حدیث را نقل کرده اند، و این حکم عجیب را بر خلاف قرآن از آن استنباط نمودند، آن هم در مقابل حضرت علی و زهرا علیهما السلام که همه (از جمله خود عمر و ابابکر) اقرار به اعلمیّت آنها در همه علوم بخصوص در علم به آیات قرآن دارند. (5)

ص: 121


1- 162. مسند احمد، جلد 4، صفحه 225، سنن ابن ماجه، جلد 2، صفحه 909، سنن ترمذی، جلد 3، صفحه 283، فَدَک و العوالی، صفحه 421.
2- 163. کلاله به میّتی گفته می شود که از طبقه اول یعنی پدر و مادر و فرزند، وارثی نداشته باشد و از طبقه دوم یعنی برادران و خواهران او، از او ارث ببرند. مراجعه شود به تفسیر نمونه جلد 3 صفحه 376. سوره مبارکه نساء، آیه 12.
3- 164. سنن کبری، جلد 7، صفحه 233 شرح نهج البلاغه، جلد 12، صفحه 15.
4- 165. فتوحات الاسلامیه، جلد 2، صفحه 408.
5- 166. مراجعه شود به برگزیده ای جامع از الغدیر، علاّمه امینی، تلخیص و ترجمه، محمّد حسن شفیعی (فهرست موضوعی کتاب: مطاعن ابوبکر، صفحه 1287 و مطاعن عمر، صفحه 1298 که علاّمه امینی 22 مورد از جهل ابوبکر و عمر به احکام اسلامی را از کتب اهل سنّت نقل کرده است).

اضطراب روایات ابی بکر در حدیث لا نُوَرِّثُ

از نکته های مهم در این بحث که فقط به آن اشاره می کنیم این است که کلمات ابوبکر در این حدیث به صورت های مختلف ذکر شده که علاوه بر اختلاف در لفظ حدیث باعث اختلاف در معنی هم می شود.

حال به این اختلافات توجه کنید:

1. نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنبیاء لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةً.

2. اِنَّ النَّبِی لا یُوَّرِثُ.

3. اِنَّ اللَّه اِذا اَطْعَمَ نَبیاً طُعْمَةً فَهِی لِلَّذی یَقُومُ مِنْ بَعْدِه.

4. إِنَّما هِی طُعْمَةُ اللَّه فِی حَیاتِی، فَإِذا مِتُّ فَهِی بَینَ الْمُسْلِمِینَ.

5. اِنَّ اللَّه تَعالی یُطْعِمُ النَّبِی الطُعْمَةَ ما کانَ حَیاً، فَإِذا قَبَضَهُ اللَّه اِلیه رُفِعَتْ.

6. نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَبَاً وَ لا فِضَّةً وَ لا داراً وَ لا عِقارَاً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْحِکْمَةَ وَالْکُتُبَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَةَ وَ ما کانَ لَنَا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلیِّ الَأَمْرِ بَعْدَنا أَنْ یحْکُمَ فِیه بِحُکْمِه.

و شکی نیست که اضطراب در یک حدیث تا این حد، آن هم در خبری که راوی آن فقط یک نفر باشد منجر به سقوط حدیث از حُجیت و اعتبار می شود. (1)

متضاد بودن عمل ابابکر به حدیث لا نُوَرِّثُ و نهی او از نقل حدیث

ذَهبی عالم اهل تسنن روایت کرده است:

جَمَعَ اَبوبَکرٌ النَّاسَ بَعْدَ وَفاةِ نَبِیِّهِمْ، فَقالَ: اِنَّکُمْ تُحَدِّثُونَ عَنْ رَسُولِ اللَّه اَحادِیثَ تَخْتَلِفُونَ فِیها، وَالنَّاسُ بَعْدَکُمْ اَشَدُّ اِخْتِلافاً فَلا تُحَدِّثُوا عَنْ

ص: 122


1- 167. فَدَک و العوالی، صفحه 491 الی 494.

رَسُولِ اللَّه شَیئَاً، فَمَنْ سَأَلَکُم فَقُولُوا: بَینَنا وَ بَینَکُمْ کِتابُ اللَّه، فَاسْتَحَلُّوا حَلالَه وَ حَرِّمُوا حَرامَه.

ابوبکر بعد از رحلت رسول اللَّه مردم را جمع کرد و گفت: شما از رسول اللَّه احادیثی نقل می کنید که در آن اختلاف دارید و مردم بعد از شما به اختلاف شدیدتری دچار می شوند، از این به بعد، از رسول اللَّه سخنی نقل نکنید و اگر کسی از شما سؤالی کرد بگویید بین ما و شما کتاب خدا حکم می کند. پس حلال قرآن را حلال و حرام قرآن را حرام بدانید.

آنگاه ذهبی می گوید: ابابکر جمیع احادیث پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را که در کتابی بود و تعداد آن به 500 حدیث می رسید در آتش سوزانید. (1)

حال با این روش ابابکر چند اشکال پیش می آید:

1. چرا کسی که مانع از نقل حدیث است، حدیثی از قول پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نقل می کند و بر طبق آن عمل کرده و حضرت زهرا علیها السلام را از «فَدَک» محروم می نماید.

2. کسی که مردم را به عمل کردن به قرآن امر می کند، پس چرا بر خلاف آیات قرآن که از ارث گذاشتن انبیاء خبر می دهد عمل می کند.

3. ابوبکر می گوید: حدیث نقل نکنید چون باعث اختلاف بین امت اسلامی می شود. پس چگونه خودش حدیثی نقل کرد که باعث شدیدترین اختلافات بین مسلمانان از آن زمان تاکنون گردیده است.

البته لازم به ذکر است که: خلیفه دوم نیز برای جلوگیری از نوشتن احادیث پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم طی بخشنامه ای به تمام مناطق اسلامی نوشت: هر کس حدیثی از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نوشته، باید آن را از بین ببرد. وی تنها به صدور این بخش نامه اکتفا نکرد، بلکه به تمام یاران پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و حافظان حدیث اکیدا هشدار داد که از نقل و کتابت حدیث خودداری کنند. او هر کس را که اقدام به نقل حدیث می نمود،

ص: 123


1- 168. تذکرة الحفّاظ، جلد 1، صفحه 2 الی 5 فَدَک و العوالی، صفحه 420.

به شدت مجازات می کرد، چنانکه «ابن مسعود» و «ابودرداء» و «ابوذر غفاری» را به جرم نقل حدیث زندانی کرد و این سه تن تا هنگام مرگ عمر در زندان بسر می بردند!. (1)

سؤال هشتم: اگر اموال پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم صدقه است و ارث نمی رسد، چرا همسران پیامبر بعد از او بدون ارائه دلیل در حجره های پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم سکونت داشتند؟

انتقال حجره ها به زنان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از دو صورت خارج نیست:

1. ارث به آنها رسیده باشد.

2. پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حجره ها را به همسرانش بخشیده باشند.

اگر بر وجه ارث باشد، مخالف حدیث «لا نُوَرِّثُ» است و اگر بر وجه بخشش باشد، چرا ابابکر از آنها دلیل و مدرک برای بخشش طلب نکرد، همانطور که از حضرت زهرا علیها السلام لیل و شاهد خواست که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به او بخشیده است.

علاّمه مجلسی (ره) بعد از ذکر این مطلب می نویسد:

وَ هذا مِنْ اَعْظَمِ الشَّواهِدْ لِمَنْ لَهُ اَدْنی بَصِیرَة عَلَی اِنَّهُ لَمْ یفْعَلْ ما فَعَلَ اِلاّ عَداوَةً لِأَهْلِ بَیتِ الرِّسالَة وَ لَمْ یَقُلْ ما قالَ اِلاّ افْتِراءً عَلَی اللَّه وَ رَسُولِهِ.

این بزرگترین شاهد بر این است که ابابکر فَدَک را غصب نکرد، مگر به خاطر دشمنی با اهل بیت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، و آن سخن و حدیث (لا نُوَرِّثُ) را نگفت، مگر اینکه افتراء و دروغ بر خدا و پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم زد. (2)

ص: 124


1- 169. مستدرک علی الصحیحین، جلد 1، صفحه 110 تذکرة الحفاظ، جلد 1، صفحه 7. مراجعه شود به سیره پیشوایان، سیره امام محمد باقر علیه السلام، صفحه 322 تا 324.
2- 170. بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 392.

سؤال نهم: ابوبکر و عمر با چه حقی در حجره پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم دفن شدند؟

[پاسخ]

اگر بگویید به حق عایشه و حفصه از ارث، جواب این است که: خود ابابکر گفت: پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ارث نمی گذارد. (و اگر ارث هم بگذارد حق عایشه و حفصه از حجره پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم کمتر از یک وجب می باشد).

و اگر بگویید اموال پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم (طبق این روایت ابابکر) صدقه است و حق تمام مسلمانان است در این صورت باید رضایت تمام مسلمانان را حاصل می کردند، که آنها در این مورد اجازه ای از مسلمانان نگرفتند.

برای واضح شدن این مطلب به حکایت بسیار زیبایی که مناظره ای است بین فضّال بن الحسن کوفی و ابوحنیفه توجه فرمائید:

علاّمه شیخ محمّد علی حائری سنقری رحمه الله در کتاب الخصائص الزهراء علیها السلام می نویسد: یکی از امامیه می گوید: من با فضال کوفی بودم و مرور کردیم به جماعتی که در آن ابوحنیفه روبروی اصحابش نشسته بود، پس فضّال گفت: به خدا قسم او را رها نمی کنم تا اینکه با حجت و دلیل او را ساکت گردانم، گفتم تو قادر بر این کار نیستی، او از تو در بحث قوی تر است.

گفت: ساکت شو! به خدا قسم حجت مرد گمراه بر حجت مرد مؤمن غلبه نمی کند، سپس جلو رفت و مقابل ابو حنیفه ایستاد و گفت:

ای قاضی، من یک برادر رافضی (شیعه) دارم که از من سنش بیشتر است و می گوید: افضل خلق بعد از رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم علی بن ابیطالب علیه السلام است، ولی من می گویم ابوبکر افضل است. پیش تو آمده ام تا حجت و دلیلی به من تعلیم دهی تا به او بگویم.

ابوحنیفه گفت: به برادر رافضیت بگو، در فضلیت ابوبکر و عمر همین کفایت می کند که، این دو در جنگ بدر و سائر جنگها جلیس و همنشین پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بودند ولی علی دور از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در حال جنگ بود.

ص: 125

فضال گفت: من این مطلب را به برادر رافضیم گفته ام، ولی او با این آیه قرآن جواب من را داده که:

«فَضَّلَ اللَّه الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ اَجراً عظیما» (1)

خداوند مجاهدین را بر قاعدین (نشستگان) اجری عظیم داده است و علی مجاهدت می کرد و آن دو نشسته بودند پس علی افضل از آنان است.

ابوحنیفه گفت: (به برادر رافضیت بگو) ابابکر و عمر در کنار رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم دفن شدند و حال آنکه علی در مسافتی بسیار دور دفن شده است، چه فضیلتی بالاتر از این؟!، فضّال گفت: من این مطلب را به برادر رافضیم گفته ام، و لیکن او با این آیه از قرآن جواب مرا داد، که خداوند می فرماید:

«یا اَیُّهَا الّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبیِّ اِلاّ اَنْ یُؤذَنَ لَکُمْ» (2)

ای کسانی که ایمان آورده اید بدون اجازه وارد خانه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نشوید و پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در خانه خود دفن شده بود و ثابت نشده است که، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم اجازه دفن به ابابکر و عمر در خانه خود داده باشد. پس این دو نفر با آیه قرآن مخالفت کرده اند، چون در خانه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بدون اذن او دفن شده اند!!

ابوحنیفه گفت: عایشه و حفصه چون مهریه خود را در زمان ازدواج از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نگرفته بودند دفن پدرانشان در این مکان را بدل از مهریه قرار دادند.

فضّال گفت: من این مطلب را هم به برادر رافضیم گفته ام، ولی او به من گفت: مگر آیه قرآن را نشنیده ای که می فرماید:

«یا أَیهَا النَّبی اِنّا اَحْلَلْنا لَکَ اَزْواجَکَ اللّاتی آتیتَ اُجُورَهُنَّ» (3)

ای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، ما زنانی که مهرشان را عطا کردی بر تو حلال کردیم.

ص: 126


1- 171. سوره مبارکه نساء، آیه 95.
2- 172. سوره مبارکه احزاب، آیه 53.
3- 173. سوره مبارکه احزاب، آیه 50.

و این آیه تصریح به این مسأله دارد که، زنهای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مهریه خود را گرفته اند و در ذمّه رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم چیزی باقی نمانده است.

ابوحنیفه گفت: به برادر رافضیت بگو: این دو در سهم عایشه و حفصه از ارثی که به پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم رسیده بود، دفن شده اند.

پس فضال گفت: من به او گفته ام، ولی او به من جواب داد که:

شما (اهل سنّت) ادّعا دارید که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ارث نمی گذارد، و به همین دلیل ابوبکر حضرت فاطمه علیها السلام را از «فَدَک» محروم نمود، و به ایشان گفت: من از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیده ام که: پیامبران ارث نمی گذارند.

پس چگونه عایشه و حفصه از رسول خدا ارث می برند، در حالی که همسر اویند، ولی فاطمه علیها السلام که دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است، و نزدیک ترین خلق به اوست از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ارث نمی برد؟!!.

و اگر تسلیم شویم که عایشه و حفصه از رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ارث می برند (باید بگوئیم) که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نُه همسر داشت، و سهم همه آنها یک هشتم است، و اگر یک هشتم را تقسیم بر 9 نفر کنیم، حق هر کدام از آنها بسیار ناچیز می شود، و اگر بخواهیم حق عایشه و حفصه را از حجره پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم حساب کنیم به مقدار یک وجب هم نمی رسد، بلکه به اندازه یک تخم مرغ می باشد، پس چگونه عمر و ابابکر به اندازه دو قبر در این حجره تصرف کردند؟!!

پس ابوحنیفه ساکت شده، سپس فریاد زد: او را خارج کنید او خودش یک رافضی خبیث است، و برادری ندارد؟! (1)

ص: 127


1- 174. فَدَک و العوالی، صفحه 478، به نقل از کتاب خطی، اربعین فی خصائص الزهراء، جلد 3، صفحه 423 و مشابه این روایت در بحارالأنوار، جلد 47، صفحه 400 احتجاج، صفحه 17.

نکته ای دیگر

جمله آخر این حدیث می گوید:

مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَة

جمیع اموال پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بعد از او صدقه است.

در حالی که در تاریخ و از اصحاب رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هیچ مطلب و شاهدی بر این مسأله ذکر نشده است، که تمام اموال پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بعد از او به عنوان صدقه بین مسلمانان تقسیم شد، یا جزء بیت المال گردید، و مسأله دیگر این که: شخص موصی (وصیت کننده) طبق شرع، حق ندارد در بیش از ثلث مالش وصیت کند، پس چگونه ممکن است پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم که صاحب شریعت هستند، تمام اموالشان صدقه باشد.

پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم اصحاب خود را منع می کردند که، به بیش از ثلث، وصیت، کنند و می فرمودند: اگر ورثه شما غنی باشند بهتر از آن است که آنها را محتاج به مردم رها کنید. (1)

حال چگونه ممکن است پیامبر گرامی اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم تمام اموال خود را برای مسلمین قرار دهند و وارثین خود را از ارث محروم نمایند.

سؤال دهم: چرا حدیث «لا نُوَرِّثُ» توسط ابابکر، عمر، عثمان، عایشه، حفصه، خلفاء بنی امیه و بنی عباس نقض گردید؟

1. ابابکر

خود ابابکر در چند مورد این حدیث را عملا نقض کرده است.

الف) با برگرداندن شمشیر، شتر و عمامه رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به حضرت علی علیه السلام که ابن

ص: 128


1- 175. صحیح بخاری، جلد 2، صفحه 82 صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 71.

ابی الحدید (1) و علاّمه حلی (2) این اشکال را ذکر کرده اند.

ب) با نوشتن نامه رد فَدَک، که در کتاب الغدیر (3) علاّمه امینی رحمه الله به آن اشاره شده و در جریان پاره کردن نامه، توسط عمر به منابع و مأخذ آن به صورت کامل اشاره خواهیم کرد.

ج) با اقرار به اینکه اهل پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از ایشان ارث می برند.

ابن ابی الحدید روایتی را با ذکر سند از ابی الطفیل نقل می کند که:

أَرْسَلَتْ فاطِمَةُ إِلی أَبَی بَکر ءَ اَنْتَ وَرِثَ رَسُولَ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَمْ أَهْلَه، قالَ بَلْ أَهْلَه …

حضرت زهرا علیها السلام پیغام فرستادند به سوی ابوبکر، که آیا تو از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ارث می بری یا اهل او؟ و ابوبکر در جواب گفت: اهل او.

سپس ابن ابی الحدید، بعد از ذکر روایت می گوید:

وَ هذا تَصْرِیحٌ بِأَنَّهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مَورُوثٌ یَرِثُه أَهْلُه وَ هُوَ خِلافُ قَولِهِ لا نُوَرِّثُ. (4)

و این کلام ابوبکر صراحت دارد بر اینکه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ارث می گذارد و اهلش وارث او هستند و این اقرار او مخالف روایت «لا نُوَرِّثُ» می باشد.

2. عمر

برگرداندن «فَدَک» به حضرت علی علیه السلام و عباس در زمان عمر، که روایت آن در صحیح بخاری و صحیح مسلم (5) ذکر شده، و همچنین در متن الغدیر که چند

ص: 129


1- 176. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحه 83 و 84.
2- 177. عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 644.
3- 178. الغدیر، جلد 7، صفحه 194.
4- 179. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحه 81 و 82.
5- 180. صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 147 صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 152 مراجعه شود به بحث: «منازعه حضرت علی و عباس در زمان عمر»

صفحه بعد آورده می شود، اشاره به این مطلب شده است.

3. عثمان و زنان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم

الف) شیخ ملاّ تقی هندی، در کتاب کنزالعمال «در باب خلافة الصدیق» روایتی از ابن عباس نقل می کند که: حضرت علی علیه السلام و عباس مشاجره ارث خواهی از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را بعد از ابابکر و عمر در زمان خلافت عثمان، به نزد او بردند، و عثمان در برابر اظهارات آنها ساکت شد، و سر خود را پائین انداخت، و این حدیث دلالت دارد بر اینکه عثمان سخن ابوبکر و عمر را تأیید نمی کند، و تقریباً در مورد تسلیم میراث پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به علی علیه السلام و عباس و تقسیم بین آنها فکر می کند و این مطلب بر خلاف آن حدیثی است که ابوبکر به پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نسبت داده است، زیرا اگر عثمان حدیث (لا نُوَرِّثُ) را پذیرفته بود، نباید سر به زیر بیاندازد، بلکه سزاوار بود بدون درنگ با کمال قاطعیت، همان سخن ابابکر و عمر را بازگو نماید.

ب) قالَ مالک بْنِ أَوْس: أَنَا سَمِعْتُ عایشَه تَقُولُ: أَرْسَلَ أَزْواجُ النَّبِی عُثْمانَ بْنِ عَفّان إلی أَبِی بَکرِ یسْأَلُ لَهُنَّ مِیراثَهُنَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلّی اللَّهُ عَلَیْهِ مِمّا أَفاءَ اللَّه عَلَیهِ حَتّی کُنْتُ أَرُدُّهُنَّ عَنْ ذلک فَقُلْتُ أَلا تَتَّقِینَ اللَّهَ أَلَمْ تَعْلَمْنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ یقُولُ: لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةً. (1)

مالک بن اوس می گوید: من از عایشه شنیدم که می گفت: زنهای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم عثمان بن عفان را به نزد ابوبکر فرستادند و ارث خود را از اموال پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مطالبه کردند، و من (عایشه) آنها را از این طلب منع کردم و گفتم: آیا از خدا نمی ترسید! آیا نمی دانید پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمود: ما ارث نمی گذاریم و متروکه ما صدقه است.

از این روایت به خوبی استفاده می شود که زنان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از ابابکر مطالبه ارث

ص: 130


1- 181. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحه 83 و 84.

نمودند و این دلیل بر این است که آنها روایت (لا نُوَرِّثُ) را قبول نداشتند، و همچنین عثمان نیز با قبول وکالت از طرف آنها به طور عملی اعلام کرد که من نیز حدیث (لا نُوَرِّثُ) را قبول ندارم و الا او باید در جواب زنان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مثل ابوبکر و عمر چنین می گفت: پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرموده است: پیامبران ارث نمی گذارند نه اینکه خودش در مطالبه ارث از ابوبکر، وکیل مدافع همسران پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم گردد.

4. عایشه

فروة بن مجاشع از امام باقر علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمود: عایشه نزد عثمان آمد و گفت: آن سهمیه ای را که پدرم و عمر بن خطاب به من می دادند، به من رد کن، عثمان گفت: من در کتاب و سنّت جایی برای چنین چیزی که برای تو مقرر باشد نیافتم، و همانا پدرت و عمر بن خطاب از روی رضایت خاطر و دلخواه خود به تو بخشش می کردند، و من این کار را نمی کنم.

قالَتْ لَه: فَأَعْطِنِی مِیراثِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، فَقالَ لَها أَوَ لَمْ تَجِیئِینِی أَنْتَ وَ مالِکُ بْنُ أوْسِ النَّصْرِی فَشَهِدْتُما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لا یوَرِّثُ حَتّی مَنَعْتُما فاطِمَه مِیراثَها وَ أَبْطَلْتُما حَقَّها فَکَیفَ تَطْلُبِینَ الْیومَ مِیراثاً مِنَ النَّبِی صَلَّی اللَّه عَلَیهِ؟! فَتَرَکَتْهُ وَ أنْصَرَفَتْ … (1)

عایشه به عثمان گفت: پس سهم ارث مرا از رسول خدا بده، عثمان گفت: مگر تو و مالک بن اوس نصری نزد من نیامدید و گواهی دادید که رسول خدا ارث نمی گذارد، تا جایی که فاطمه را از ارث خود منع کردید، و حق او را پایمال نمودید؟ حال چگونه امروز ارث از جانب پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم طلب می کنی؟ عایشه او را رها کرد و برگشت، از آن روز به بعد هرگاه عثمان برای نماز بیرون

ص: 131


1- 182. امالی شیخ مفید، مجلس پانزدهم، صفحه 125، حدیث 3 بحارالأنوار، جلد 31، صفحه 483 (جلد 8، صفحه 373 طبع حجر) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 768.

می شد عایشه پیراهن رسول خدا را می گرفت، و بر سر چوبی بلند می کرد، و می گفت: همانا عثمان با صاحب این پیراهن مخالفت ورزید، و سنّت او را رها ساخته است.

در کشف الغمه: روایت شده است که عایشه و حفصه هر دو برای مطالبه ارث نزد عثمان آمدند و چون عایشه، عثمان را (به آن صورت که در روایت قبل ذکر شد) اذیت کرد عثمان نیز بر منبر رفت و چنین گفت:

إنَّ هذِهِ الزَّعْراءِ عَدَوةُ اللَّه

این زن کم مو دشمن خداست، خداوند مَثَل او و رفیقش حفصه را در قرآن چنین آورده:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَذِینَ کَفَرُوا امْرَأةَ نُوحٍ وَ امْرَأَةَ لُوطٍ کانَتَا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمُا فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیئَاً وَ قِیلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ». (1)

خداوند برای کسانی که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثال زده است که آنها تحت سر پرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط آنها با این دو (پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند.

عایشه در جواب عثمان گفت: ای نعثل (پیر مرد خرفت) ای دشمن خدا! همانا رسول خدا تو را به اسم نعثل یهودی یمنی اسم گذاری کرد. بعد عایشه و عثمان همدیگر را لعن نمودند و عایشه قسم خورد که در شهری که عثمان حاضر است زندگی نمی کند و به سوی مکه خارج شد. (2)

ص: 132


1- 183. سوره مبارکه تحریم، آیه 10، جزء 28.
2- 184. کشف الغمه، جلد 1، صفحه 478، به نقل از عوالم العلوم 11/2، صفحه 769.

لازم به ذکر است که در این روایت علاوه بر عایشه، حفصه نیز مطالبه ارث کرده و او نیز جزء ناقضین روایت «لا نُوَرِّثُ» شناخته می شود و این مطلب را روایتی که شریک بن عبداللَّه در کتاب الایضاح نقل کرده است تایید می نماید. (1)

صاحب مستدرکات عوالم العلوم می گوید: ابن اعثم صاحب کتاب «اَلْفُتُوح» نقل کرده است که عایشه گفت این پیرمرد خرفت (نعثل) را بکشید خداوند او را بکشد چون او سنّت رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را تغییر داده است و حال آنکه آب غسل پیراهن رسول خدا خشک نشده است و در این حال عایشه به سوی مکه خارج شد.

و غیر او (ابن اعثم) چنین روایت کرده اند: و چون عثمان کشته شد عایشه به مدینه برگشت و شخصی با او ملاقات کرد پس عایشه از اخبار زمان سؤال کرد و چون در جواب شنید که مردم راضی به خلافت علی علیه السلام شده اند گفت: به خدا قسم من انتقام خون عثمان را می گیرم به او گفته شد: تو حریص بر قتل عثمان بودی حال چگونه می خواهی انتقام خون او را بگیری. عایشه گفت: آن زمانی که من دستور قتل عثمان را دادم او را نکشتند و او را رها کردند تا اینکه توبه کرد و از گناهان پاک شد. (2)

[5-] نقض حدیث «لا نُوَرِّثُ» توسط خلفا در طول تاریخ

[نقض حدیث توسط خود راوی (ابوبکر) پس ار احتجاج حضرت فاطمه سلام الله علیها «فَدَک» را به آن حضرت واگذار کرد … ولی عمر مانع شد]

ما در اینجا برای عملکرد ابوبکر و عمر و دیگر خلفاء بر خلاف حدیث لا نُوَرِّثُ در طول تاریخ، از متن کتاب ارزشمند الغدیر استفاده کرده و آن را به صورت کامل برای شما ذکر می کنیم.

علاّمه امینی رحمه الله در جلد هفتم الغدیر بعد از ذکر مطالبی در رابطه با «فَدَک» چنین می نویسد: … مطلب دیگر آنکه اگر ابوبکر در نقل این حدیث صادق بوده و به راستی این حدیث را از پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیده بود، پس چرا خود با نوشته ای که به دست

ص: 133


1- 185. الایضاح، صفحه 256 به نقل از عوالم العلوم، 11/2، صفحه 770.
2- 186. عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 769.

فاطمه علیها السلام داد فرمایش پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را نقض کرد و «فَدَک» را به آن حضرت واگذار کرد و البته عمر از راه رسید و به او گفت: این نوشته چیست؟ او گفت: در این نامه میراث فاطمه را از پدرش به او واگذار کرده ام، عمر گفت: از چه راهی به مسلمانان بخشش خواهی کرد با اینکه عرب به جنگ تو برخاسته و جنگ با آنان هزینه لازم دارد، بعد عمر نامه را گرفت و پاره کرد.

این مطلب را سبط بن جوزی به طوری که در السیرة الحلبیه، جلد 3، صفحه 391 آمده است نقل کرده است.

و اگر روایت ارث نگذاشتن پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم درست بود و خلیفه در نقل این روایت صادق بود پس این اختلاف نظرها پس از خلیفه چه بود.

و اینک نمونه ای از این اختلافات

1. پس از آنکه عمر به خلافت رسید «فَدَک» را به ورثه رسول خدا واگذار کرد و علی بن ابیطالب علیه السلام و عباس بن عبدالمطلب در آن اختلاف کردند. علی علیه السلام می گفت: که رسول خدا در زمان حیات خود آن را به حضرت فاطمه علیها السلام بخشیده است و عباس این مطلب را قبول نکرده می گفت: این ملک رسول خدا بود و من وارث آن حضرت می باشم. نزاع خود را نزد عمر مطرح کردند وی از اینکه بین آن دو حکم کند خود داری کرده و گفت: شما به شأن و موقعیت خود آگاهتر هستید من آن را به شما واگذار کردم.

مراجعه کنید به صحیح بخاری کتاب الجهاد و السیر باب فرض الخمس، جلد 5، صفحه 3 الی 10، صحیح مسلم کتاب الجهاد و السیر باب حُکمِ الفَی ء و الاموال تالیف ابو عبید، صفحه 11، وی حدیث بخاری را به صورت ناتمام آورده است، سنن بیهقی، جلد6، صفحه 299، مجمع البلدان، جلد 6، صفحه 343، تفسیر ابن کثیر جلد 4، صفحه 335، تاریخ ابن کثیر، جلد 5، صفحه 288 و تاج العروس، جلد 7، صفحه 166.

ما به اشکالات و ایرادهای وارد شده به احادیث این باب، مثلِ اصل نزاع خیالی بین عباس و علی علیهما السلام و یا عبارتی که در صحیح مسلم آمده که عباس به عمر گفت: ای

ص: 134

امیرالمؤمنین! بین من و این دروغگوی گنهکار و فریبکارِ خائن، قضاوت کن!! کاری نداریم. آیا واقعاً می شود پذیرفت که عباس با علی بن ابی طالب آن آقا و بزرگ خاندان پاک و مطهر بدین گونه رفتار کند؟ با اینکه در پیش روی خود آیه تطهیر را داشت و دیگر آیاتی را که در قرآن مجید در شأن آن بزرگوار نازل شده بود و همه را می دانست؟! در این صورت برای عباس چه قدر و ارزشی باقی می ماند و با در نظر گرفتن فرمایش پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم درباره علی علیه السلام دیگر چه حکمی می توان برای عباس صادر کرد که فرمود: هر کس علی را سب کند (دشنام دهد) مرا سب کرده است و هر کس مرا سب کند، خداوند را سب کرده، و هر کس خداوند را سب کند، او را به صورت به آتش جهنم می افکند.

نه به خدا سوگند ما جناب عباس را از این گونه نسبتهای ناروا منزّه و مبرّا می دانیم و چنین می دانیم که آنان می خواستند علی علیه السلام را سب کنند این احادیث دروغین را از قول عباس جعل کرده آن را رهگذری برای ناسزاگویی به امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دادند. خداوند کینه ها و حسادتهایی را که در سینه هایشان پنهان کرده اند و آنچه را آشکار می کردند به خوبی می داند و شکوه و شکایت را باید به پیشگاه خداوند برد.

2. در زمان خلافت عثمان، مروان بن حکم به دستور عثمان، «فَدَک» را به خود اختصاص داد و به تصرف در آورد، چنانکه در سنن بیهقی، جلد 6، صفحه 301 آمده است.

3. معاویه در زمان خلافت خود، ثلث «فَدَک» را به مروان بن حکم و ثلث دیگر را به عُمَر بن عثمان بن عفان و ثلث سوّم را به پسرش یزید داد و این تقسیم پس از شهادت حضرت حسن بن علی علیهما السلام بود. این ملک تا زمان خلافت مروان بن حکم به همین گونه در دست آنان بود و مروان آن را به خود اختصاص داده به پسرش عبدالعزیز بخشید و او به پسرش عمر بن عبد العزیز واگذار کرد.

4. هنگامی که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید، خطبه ای ایراد کرده و گفت: همانا «فَدَک» از جمله اموالی بود که خداوند به رسولش بخشید و اختصاص داد

ص: 135

و مسلمانان در راه دستیابی بر آن جنگی نکرده و کوششی نداشتند. فاطمه علیها السلام آن را از آن حضرت درخواست کرد. حضرت فرمود: تو نمی بایست از من بخواهی و من نیز نمی توانم به تو واگذار کنم. و بعد حضرت در آمد آن را به کسانی که در راه مانده (ابن السبیل) محسوب می شدند می بخشید بعد که ابوبکر، عمر، عثمان و علی علیه السلام به حکومت رسیدند آن را به همان موردی که رسول خدا قرار داده بود اختصاص دادند. معاویه که به حکومت رسید آن را به مروان بخشید و مروان به پدرم و به عبدالملک داد و بعد به من و ولید و سلیمان رسید، ولید که به حکومت رسید، از او خواستم سهمش را از «فَدَک» به من ببخشد.

همچنین از سلیمان خواستم که سهمش را به من بدهد. آن دو با درخواست من موافقت کرده، سهم خود را به من واگذار کردند و من دیگر اموالی را که دارم بیش از این مال دوست می دارم، بنابراین آن را به همین موردی که در اصل بود واگذار کردم. (1)

5. در دوران حکومت عمر بن عبد العزیز، «فَدَک» در دست فرزندان حضرت زهرا علیها السلام بود و بعد که یزید بن عبد الملک به حکومت رسید، از آنان گرفت و تا پایان خلافت بنی امیه بین بنی مروان دست به دست می گشت.

6. هنگامی که ابو العباس سفاح به حکومت رسید آن را به عبداللَّه بن حسن بن حسن بن علی امیرالمؤمنین برگردانید.

7. بعد که ابو جعفر منصور دوانیقی به خلافت رسید آن را از اولاد امام حسن علیه السلام پس گرفت.

8. مهدی پسر منصور عباسی به فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام برگردانید.

ص: 136


1- 187. در کتاب کامل بهایی، جلد 2، صفحه 9 چنین آمده: عمر بن عبدالعزیز، دوات و کاغذ خواست و ابتدا کرد: بِسم اللَّه الرحمن الرحیم، هذا ما ردّ عمر بن عبدالعزیز ظلامة محمّد بن علی الباقر فَدَک. این است آنچه رد کرد و باز داد عمر بن عبدالعزیز به محمّد بن علی الباقر، «فَدَک» را که به ظلم گرفته بودند و تسلیم کرد و معترف شد که ابوبکر و عمر و عثمان بر فاطمه ظلم کردند.

9. موسی بن مهدی و برادرش آن را از فرزندان حضرت زهرا گرفتند و تا زمان خلافت مأمون در دست بنی عباس بود.

10. مأمون در سال 210 آن را به فرزندان حضرت زهرا علیها السلام برگردانده، به قُثَم بن جعفر والی خود در مدینه چنین نوشت:

اما بعد، همانا امیرالمؤمنین علیه السلام مأمون با توجه به موقعیت و مقامی که نسبت به دین خدا و جانشینی رسول خدا و خویشاوندیی که نسبت به آن حضرت دارد، شایسته ترین فرد است که به سنّت رسول خدا عمل کرده، دستورات او را به کار ببندد. به هر کس که آن حضرت بخششی کرده، به او ببخشد و هر کس را که مورد تصدق و صدقه خود قرار داده، مورد آن عطا و صدقه قرار دهد. توفیق و نگهداری امیرالمؤمنین علیه السلام با خداست و به او در آنچه که موجب تقرب به اوست رغبت و تمایل دارد. رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به دخترش فاطمه علیها السلام «فَدَک» را بخشیده و این یک کار ظاهر و آشکار و شناخته شده ای بود، که در بین خاندان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم اختلافی در آن وجود نداشت، و پیوسته کسانی که نسبت به آن اولویت داشتند مدعی و خواهان آن بودند از این جهت امیرالمؤمنین مأمون چنین صلاح دید که آن را به ورثه حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم برگرداند، و به خاطر تقرب به خدا از طریق اقامه حق، و اجرای عدالت الهی، به آنان واگذار کند و با تنفیذ امر و دستور پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم خود را به ایشان نزدیک گرداند.

از این جهت دستور داد که در دواوین و پرونده های نمایندگانش این مطلب ثبت و ضبط شود، که اگر در تمام مراسم (دینی پس از رحلت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فریاد می زدند که هر کس از رسول خدا صدقه ای می گرفته و یا هبه و وعده ای از آن حضرت داشته بیاید و یاد آوری کند، قولش پذیرفته شده، وعده ای که به او داده شده انجام می پذیرد، در بین همه آنان فاطمه علیها السلام برای پذیرش گفتارش در آنچه رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم برای او قرار داده بود، سزاوارترین و شایسته ترین فرد بشمار می رفت.

امیرالمؤمنین (مأمون) به نماینده خویش مبارک طبری نوشته است که: «فَدَک» را به

ص: 137

وارثان فاطمه دختر رسول خدا علیهما السلام با تمام حدود و مرزها و همه حقوق مربوط به آن از بردگان و غَلاّت و چیزهای دیگر باز گرداند، و آن را به محمّد بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب و محمّد بن عبداللَّه بن حسن بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب که امیرالمؤمنین آن دو نفر را متولی و سرپرست این اموال قرار داده است، تسلیم کند.

این مطلب را از رأی و نظر امیرالمؤمنین مأمون و الهام خداوندی در طاعتش و توفیق خداوندی در تقرب به او و رسولش دانسته و به کسانی که در نزد تو هستند اعلام کن و محمّد بن یحیی و محمّد بن عبداللَّه را به همان امری که مبارک طبری را مأمور می کنی به کار بگمار و در مورد تعمیر و آبادانی و فراوانی غلات آنجا به آنها کمک کن. ان شاء اللَّه و السلام.

این نامه در روز چهارشنبه دو روز مانده به آخر ذی القعده سال 210 هجری نوشته شده.

11. هنگامی که متوکل علی اللَّه به خلافت رسید، دستور داد فَدَک به همان حالت پیش از مأمون بر گردد. به کتاب های زیر مراجعه کنید:

فتوح البلدان تالیف بَلاذُرِی صفحه 41 و 39

تاریخ یعقوبی، جلد 3، صفحه 48

عقد الفرید، جلد 2، صفحه 323

معجم البلدان، جلد 6، صفحه 344

تاریخ ابن کثیر، جلد 9، صفحه 200 (که وی در اینجا تحریفی دارد که چندان هم این گونه تحریفات از او بی سابقه نیست.)

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 4، صفحه 103

تاریخ الخلفاء، سیوطی، صفحه 154

جمهرة رسائل العرب، جلد 3، صفحه 510

و اعلام النساء، جلد 3، صفحه 1211.

تمام این رد و برگشتها که در دوران خلافت انجام گرفته با آن حدیث نامتناسب با کتاب و سنّت که خلیفه نقل کرد در تضاد می باشد.

در اینجا کلام علاّمه امینی رحمه الله در کتاب شریف الغدیر تمام شد. (1)

ص: 138


1- 188. الغدیر، علاّمه امینی رحمه الله، جلد 7، صفحه 194 الی 197.

در کتاب فَدَک و العوالی جریان «فَدَک» بعد از متوکل چنین آمده است:

اکثر تواریخ ماجرای «فَدَک» بعد از متوکل را ذکر نکرده اند و متذکر نشده اند، که فَدَک در زمان «منتصر» فرزند متوکل در دست چه کسی بود، فقط مسعودی (1) و ذهبی (2) به این مسأله تصریح کرده اند که:

«منتصر»، فَدَک را به فرزندان فاطمه برگرداند.

علاّمه مجلسی می نویسد: «معتضد» آن را رد کرد و «مُکتَفی» آن را پس گرفت و گفته شده «مقتدر» دوباره آن را به فرزندان فاطمه علیها السلام برگرداند. (3) و امام مظفر بعد از تاریخ «فَدَک» می گوید: … و بعد از آن خلیفه «الراضی» آن را به فرزندان فاطمه برگرداند (4) تاریخ نشان می دهد که «فَدَک» از سال 11 هجری یعنی زمان ابوبکر تا سال 322 هجری که زمان خلیفه «الراضی» بوده، دست به دست گشته و همیشه مورد نزاع قرار گرفته است و نشان می دهد که «فَدَک» یک بُعد سیاسی داشته، که آن بُعد مهمتر از مسائل اقتصادی آن بوده است.

هر وقت سیاست حکم می کرده، خلفاء آن را در اختیار می گرفتند، و هر وقت صلاح می دانستند آن را به فرزندان فاطمه بر می گرداندند. (5)

تشکیل جلسه هزار نفری علماء در امر «فَدَک» در زمان مأمون

دانشمند پارسا، سیّد بن طاووس می فرماید: عده ای از اولاد امام حسن و امام حسین علیهما السلام در زمان مأمون خلیفه عباسی، داستان «فَدَک» را نزد وی برده، به او گفتند: که فَدَک و عوالی از مادرشان حضرت زهرا علیها السلام بوده و ابوبکر آن را از دست آن حضرت به ناحق

ص: 139


1- 189. مروج الذهب، جلد 4، صفحه 147.
2- 190. سیّد اعلام النّبلاء، جلد 12، صفحه 43.
3- 191. بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 210.
4- 192. دلائل الصدق، جلد 3، صفحه 579.
5- 193. فَدَک و العوالی، صفحه 227 و 228.

گرفته است و از او خواستند که این ستم را از آنان دفع کرده حق ایشان را باز گرداند.

مأمون دویست نفر از علمای عراق و حجاز و دیگر نقاط را احضار کرده و به آنان سفارش اکید کرد، که در این مورد، حق، حقیقت، صداقت و راستی را در نظر گرفته، امانت را به صاحبش بر گردانند، و مطالبی را که وارثان فاطمه به او گفته بودند بازگو کرده از آنها خواست احادیث صحیحی را که در این مورد دارند بیان کنند.

عده زیادی از آنان از جمله: بشیر بن ولید و واقدی و بِشْر بن عَتَّاب در ضمن احادیثی که سندش از طریق صحابه، به رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می رسید، نقل کردند که آن حضرت پس از فتح خَیْبَر، چندین روستا از روستاهای یهود را به خود اختصاص داد. جبرئیل بر آن حضرت نازل شده، این آیه را آورد که خداوند می فرماید: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّه» (1) حضرت از جبرئیل پرسید: «ذا القربی» چه کسی است؟ و حقش چیست؟

جبرئیل گفت: «ذا القربی» فاطمه است، «فَدَک» را به او واگذار کن. حضرت فَدَک را به او عطا کرد و پس از چندی عوالی (2) را نیز به او بخشید.

از آن زمان تا هنگام رحلت پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم عواید و منافع آن به فاطمه رسید. ابوبکر پس از روی کار آمدن و بیعت مردم با او، آن حضرت را از تصرف در فَدَک و عوالی جلوگیری کرده، آنها را از او گرفت. فاطمه علیها السلام در این مورد با او صحبت کرده گفت: اینها به من تعلق داشته و پدرم به من بخشیده است.

ابوبکر پاسخ داد: من از آنچه که رسول خدا به تو بخشیده، تو را منع نمی کنم. بنابراین تصمیم گرفت در این مورد سندی نوشته به او بدهد. عمر از او خواست که این کار را متوقف ساخته و انجام ندهد و گفت: او یک زن است، از او نسبت به آنچه که ادعا کرده، تقاضای شاهد و بیّنه کن. ابوبکر از حضرت خواست برای ادعای خود شاهد بیاورد. ایشان هم اُم اَیْمَن و اسماء بنت عمیس را به همراه علی بن ابی طالب علیه السلام

ص: 140


1- 194. سوره مبارکه اسراء، آیه 26.
2- 195. مراجعه شود به فصل ششم «باغ های هفتگانه، عوالی»

به عنوان شهود معرفی کردند، و آنان همگی بر این مطلب شهادت دادند.

ابوبکر سند «فَدَک» را نوشت، این خبر به عمر رسید، نزد ابوبکر آمده، علت این کار را از او پرسید، ابوبکر داستان را به او گفت، وی نامه را از او گرفته و نابود ساخت و گفت: فاطمه یک زن است و علی بن ابی طالب شوهرش می باشد، او به نفع خود نظر می دهد و نمی توان به شهادت دو زن بدون اینکه مردی در بین باشد ترتیب اثر داد.

ابوبکر به حضرت فاطمه علیها السلام پیغام داده، نظریه عمر را گفت:

حضرت به خداوند یکتا سوگند یاد کرد، که اینان جز به درستی و راستی شهادت نداده اند. ابوبکر گفت: شاید تو راستگو باشی، اما شاهدی را بیاور که نخواهد به نفع خود شهادت دهد.

حضرت فرمود: آیا شما دو نفر از پدرم رسول خدا نشنیده اید که می فرمود: اسماء دختر عمیس و اُم اَیْمَن اهل بهشت می باشند؟ آن دو گفتند: آری. حضرت فرمود: آیا می شود دو زنی که اهل بهشتند، به باطل و دروغ گواهی دهند؟

حضرت با حال گریه و ناله از نزد آنان بیرون آمده در حالی که پدرش را صدا می زد، و می گفت: پدرم به من خبر داد که من نخستین کسی هستم که به او می پیوندم. به خدا سوگند از این دو نفر به او شکایت خواهم کرد. پس از چندی حضرت بیمار شد و وصیت کرد که آن دو نفر بر او نماز نگزارند، و تا هنگام وفات از آن دو کناره گرفته، با آنان سخنی نگفت، و حضرت علی و عباس او را شبانه دفن کردند.

مأمون آن عده را از مجلس خود مرخص کرده، روز دیگر هزار نفر از دانشمندان و فقیهان را احضار و شرح حال را به آنان گفت و به تقوا و ترس از خدا آنان را سفارش کرده، آنان با یکدیگر به بحث و جدال پرداخته و سپس به دو گروه تقسیم شدند. عده ای گفتند: به نظر ما شوهر همیشه به نفع خود شهادت می دهد و بنا بر این، شهادت او اثری ندارد. اما سوگندی که فاطمه یاد کرد، به همراه شهادت آن دو زنِ دیگر، ادعای او را ثابت می کند.

ص: 141

گروه دیگر گفتند: به نظر ما، شهادت به همراه سوگند حکمی را ثابت نمی کند، اما شهادت زوج در نزد ما حجت است و ما معتقد نیستیم که به نفع خود شهادت داده است، بنابراین، شهادت حضرت علی علیه السلام همراه با شهادت دو زن مُثبِت حکم می باشد. نتیجه نظریه هر دو گروه با اینکه در مقدماتش با یکدیگر اختلاف داشت، آن بود که «فَدَک» و عوالی ملک فاطمه علیها السلام می باشد.

پس از پایان این نظر خواهی، مأمون از آنان خواست که شمه ای از فضائل علی علیه السلام را بازگو کنند.

آنان فضایل متعددی از آن حضرت را بازگو کردند که در رساله مأمون آمده است. سپس از آنان خواست که در فضائل حضرت فاطمه علیها السلام روایاتی بیاورند و آنان نیز روایاتی را از پدرش، پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در این زمینه خواندند.

درباره اُم اَیْمَن و اسماء بنت عمیس از آنان پرسید، در این زمینه نیز احادیثی از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم روایت کردند، که آن دو از اهل بهشت می باشند.

مأمون گفت: آیا می توان گفت و یا معتقد شد که علی بن ابی طالب علیه السلام با آن زهد و پرهیز کاری، بی جهت و به دروغ به نفع فاطمه علیها السلام گواهی دهد با این که خداوند و رسولش او را به داشتن این فضائل ستوده اند؟ و آیا می توان گفت: که او با آن همه علم و فضلی که داشت، حکم نمی دانسته، و از روی جهل به محکمه رفته و شهادت داده است؟ و آیا جایز است که گفته شود حضرت فاطمه علیها السلام با آن طهارت و عصمتی که داشت و با اینکه او بانوی زنان جهانیان و بانوی زنان اهل بهشت است (بدان گونه که روایت کردید) چیزی را بخواهد که به او تعلق نداشته و در این ادعا به همه مسلمانان ستم روا دارد؟ و بر این مطلب به خداوند یکتا سوگند یاد کند، و یا جایز است که بگوییم: اُم اَیْمَن و اسماء بنت عمیس به دروغ شهادت داده اند، با این که آن دو از اهل بهشت می باشند؟

طعن و ایراد بر حضرت فاطمه علیها السلام و گواهان او طعن و ایراد بر کتاب خدا و الحاد و

ص: 142

کژاندیشی در دین اوست. خداوند پاک و منزه است که قضیه و داستان چنین باشد که ذکر شده است.

سپس مأمون با آنان به همان حدیثی بحث و احتجاج کرد که خودشان روایت کرده بودند، که حضرت علی علیه السلام پس از رحلت حضرت رسول به صدای بلند در بین مردم فریاد زد و چنین فرمود:

هر کسی که طلب یا و عده ای از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم دارد، بیاید و از من بگیرد، عده ای نزد حضرت جمع شدند. حضرت بدون اینکه از آنها بیّنه و شاهدی بخواهد، هر آن چه که گفتند به آنان داد. ابوبکر نیز بدان گونه ندا در داد. جریر بن عبداللَّه حاضر شده مدعی گردید که چیزهایی را از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم طلب کار است. ابوبکر نیز بدون اینکه از او بینه و شاهدی بخواهد آنها را به او داد. جابر بن عبداللَّه نیز نزد ابوبکر آمده و گفت: حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به او وعده داده که از اموال بحرین سه مشت به او بدهد. هنگامی که مال بحرین رسید، ابوبکر سه مشت از آنها را برداشته بدون اینکه از جابر بن عبداللَّه، بیّنه و شاهدی درخواست کند به او بخشید.

عبدالمحمود گوید: حمیدی این حدیث را در «الجمع بین الصحیحین» در حدیث نهم از إفراد مسلم، از مسند جابر آورده و ذکر کرده که، جابر گفت: من شمردم، دیدم پانصد تاست. ابوبکر گفت: دو برابر آن را بگیر.

راویان رساله مأمون گویند: مأمون از این امر تعجب کرده و گفت: آیا فاطمه و شهود و گواهانش به اندازه جریر بن عبداللَّه و جابر بن عبداللَّه نزد اینان ارزش نداشتند؟!

پس نوشته های این رساله را فرستاده، دستور داد که در موسم حج پیش روی همه مردم خوانده شود، و «فَدَک» و عوالی را به محمّد بن یحیی بن حسین بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب سپرده، تا آن را آباد کرده منافع و در آمد آن را بین ورثه حضرت فاطمه دختر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم تقسیم کند. (1)

ص: 143


1- 196. الطرائف، صفحه 251 تا 248.

سؤال یازدهم: چرا حضرت علی علیه السلام در زمان حکومت خود «فَدَک» را برنگرداند؟

1. تقیّه ایشان، حتی در زمان زمامداری و حکومت:

علت برنگرداندن «فَدَک» در فرمایشات آن حضرت:

شیخ کلینی رحمه الله در خطبه ای از امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمود:

ثُمَّ اَقْبَلَ بِوَجْهِه وَ حَولَهُ ناسٌ مِنْ بَیْتِه وَ خاصَّتِه وَ شِیعَتِه فَقال: قَدْ عَمِلَتْ الوُلاةُ قَبْلی اَعْمالاً خالَفُوا فِیها رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مُتُعَمِّدینَ لِخِلافِه، ناقِضینَ لِعَهْدِه، مُغَیِّرینَ لِسُنَّتِه. وَ لَوْ حَمَلْتُ النّاسَ عَلی تَرْکِها وَ حَوَّلْتُها إلِی مَواضِعِها یَعنِی اَلْأَعْمالَ الَّتِی غُیِّرَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ إلِی ما کانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی، حَتّی أبْقی وَحْدِی أو قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِی الَّذینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ أَمامَتِی مِنْ کِتابِ اللَّه عَزَّوَجَلَّ وَ سُنَةِ رَسُولِ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، أَرَأَیتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقامِ إِبْراهِیمَ عَلَیهِ السَّلام، فَرَدَدْتُهُ إِلی الْمَوْضِعِ الَّذِی وَضَعَ فِیهِ رَسُولُ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ رَدَدْتُ فَدَکاً إِلی وَرَثِةِ فاطِمَه علیها السلام … اِذاً وَاللَّهِ لَتَفَرَّقُوا عَنِّی.

و َ اللَّه لَقَد أَمَرْتُ النّاسَ أنْ لا یجْتَمِعُوا فِی شَهْرِ رَمِضانَ إِلاّ فِی فَرِیضَةٍ، وَ أَعْلَمْتُهُمْ أنَّ إجْتِماعَهُمْ فِی النَّوافِلَ بِدْعَةٌ، فَتَنَادی بَعْضُ أَهْلِ عَسْکَرِی مِمَّنْ یُقاتِلُ مَعِی: یا أَهْلَ الإِسْلامِ غَیَّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ، ینْهانا عَنِ الصَّلاةِ فِی شَهْرِ رَمِضانَ تَطَوُّعَاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ یثُورُوا فِی ناحِیةِ جانِبِ عَسْکَرِی … (1)

ص: 144


1- 197. الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، تألیف آیت اللَّه رحمانی همدانی، صفحه 734 به نقل از روضه کافی مرحوم کلینی، صفحه 59 تا 63 و فاطمة بهجة قلب المصطفی، صفحه 415 و شادمانی دل پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، صفحه 552.

سپس روی به حاضران کرد و در حالی که گرد او جمعی از خاندان و مخصوصان و شیعیان او بودند فرمود: زمامداران پیش از من کارهایی کردند که در آن ها با رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از راه تعمّد مخالفت ورزیدند و پیمان او را شکستند و روش او را دگرگون ساختند، که اگر مردم را وادار می کردم که آنها را ترک کنند (یعنی سنتهای تغییر یافته پس از رسول خدا را) و آنها را به وضعیت قبلی خود و به همان گونه که در زمان رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بود برگردانم، لشکریانم از اطرافم پراکنده می شدند و تنها و بی کس می ماندم و یا تنها تعداد اندکی از شیعیانم که قدر و منزلت و وجوب امامت مرا از کتاب خدای متعال و سنّت رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شناخته بودند در کنارم باقی می ماندند.

آیا فکر نمی کنید که اگر دستور می دادم مقام ابراهیم را به همان جایی که رسول خدا آن را در آنجا نهاده بود، قرار دهند و فَدَک را به ورثه حضرت زهرا علیها السلام برگردانند … (در اینجا حضرت 27 مورد از بدعتهای خلفای قبلی را شمردند و آنگاه فرمودند).

به خدا سوگند مردم از پیرامون من پراکنده و متفرق می شدند، به خدا سوگند به مردم دستور دادم که در ماه رمضان جز برای نماز واجب در جماعت حاضر نشوند، و اعلام کردم که نماز نافله را به جماعت خواندن بدعت است، برخی از لشکریانم که در رکاب من می جنگیدند فریاد زدند، ای مسلمانان سنّت عمر تغییر یافت، ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان نهی می کنند. و ترسیدم که یک جناح از لشکریانم سر به آشوب بردارند …

حضرت امام محمّد باقر علیه السلام در جواب محمّد بن اسحاق فرمودند:

… کانَ یَکْرَهُ أنْ یُدَّعی عَلَیهِ مُخالَفَةُ أَبِی بَکرٍ وَ عُمَرٍ. (1)

حضرت علی علیه السلام کراهت داشتند که بر علیه ایشان ادعا بشود که او مخالف ابوبکر و عمر عمل می کند و این نشانه تقیه بسیار شدید حضرت بوده است.

ص: 145


1- 198. عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 765.

و شیخ طوسی رحمه الله نیز در این زمینه می نویسد: کسی اشکال نکند که بر امیرالمؤمنین علیه السلام لازم بود، زمانی که به حکومت رسید و زمام امور را در دست گرفت، «فَدَک» را به صاحبانش، ورثه حضرت زهرا علیها السلام واگذار کند، ولی اقدام به این کار ننمود. زیرا علت عدم اقدام به این مطلب همان چیزی است که نسبت به تنفیذ احکام ناروای آنان در بقیه مطلب وجود داشت که ما در گذشته، به طور مختصر و در مواردی به طور تفصیل در این باره صحبت کردیم، که با اینکه زمام امور در دست آن حضرت بود و ظاهرا خلیفه مسلمانان به شمار می آمد، اما در شرایط تقیه سخت به سر می برد و چندان هم دست حضرت در این گونه کارها باز نبود (1).

سیّد مرتضی نیز دلیل بر عدم استرداد «فَدَک» توسط امیرالمؤمنین علی علیه السلام و خود داری کردن حضرت از تغییر بدعتها را، تقیه قویه می دانند (2)

و درباره تقیه حضرت علی علیه السلام در زمان خلفاء، شیخ طوسی رحمه الله در کتاب «المفصح فی امامة أمیرالمؤمنین و الائمه علیهم السلام» می نویسد:

اما آنچه پرسش کننده در مورد نماز گزاردن آن حضرت با آنان پرسید در پاسخ می گوییم: نماز خواندن آن حضرت با آنان به صورت اقتداء کردن به آنها نبود، بلکه حضرت نماز خودش را می خواند، و فقط با رکوع آنان به رکوع می رفت و به همراه تکبیر آنها تکبیر می گفت، و این گونه هماهنگی و همراهی به فتوای هیچ یک از فقهاء اقتدا محسوب نمی شود. (3)

2. ما اهل بیت، چیزی را که از روی ظلم از ما غصب شده، پس نمی گیریم.

ابراهیم کرخی از امام صادق علیه السلام سؤال کرد چرا امیرالمؤمنین علیه السلام پس از آنکه به حکومت رسید «فَدَک» را به ملکیت خود بر نگرداند؟

ص: 146


1- 199. فاطمة بهجة قلب المصطفی، صفحه 413 به نقل از تلخیص الشافی، جلد 3، صفحه 130.
2- 200. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحه 103 (جلد 16، صفحه 278).
3- 201. فاطمة بهجة قلب المصطفی، صفحه 416 به نقل از تلخیص الشافی، جلد 1، صفحه 157.

حضرت پاسخ دادند: به خاطر اقتداء به رسول اللَّه، که پس از فتح مکه چون عقیل خانه حضرت را فروخته بود، به پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم گفته شد: یا رسول اللَّه آیا خانه خود را پس نمی گیرید؟ فرمود: مگر عقیل خانه ای را برای ما باقی گذاشته است؟.

إنّا أَهْلُ بَیتٍ لَا نَسْتَرْجِعُ شَیئاً یُؤخَذُ مِنّا ظُلْمَاً فَلِذلِکَ لَمْ یسْتَرْجِعْ فَدَکاً لَمَّا وَلَّی. (1)

ما خاندانی هستیم، که اگر چیزی از ما به ستم گرفته شود، پس نمی گیریم، و بدین جهت هم حضرت علی علیه السلام پس از آنکه به حکومت رسید فَدَک را پس نگرفت.

و در روایت دیگر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در جواب علی بن فضّال همین مطلب را فرمودند. (2)

3. حضرت علی علیه السلام کراهت داشتند چیزی را که خداوند غاصبش را کیفر داده، باز پس بگیرند.

ابوبصیر از امام صادق علیه السلام سؤال می کند: چرا حضرت علی علیه السلام پس از آنکه زمام خلافت را به دست گرفت، «فَدَک» را بر نگردانید؟ و از آنها پس نگرفت؟ حضرت در پاسخ فرمودند: به خاطر آنکه هم ظالم و هم مظلوم هر دو از دنیا رفته بودند. خداوند ستمگر را کیفر و به ستمدیده پاداش و اجر عنایت کرده بود.

فَکَرِهَ أَنْ یَسْتَرْجِعَ شَیْئَاً قَدْ عاقَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ غَاصِبَهُ وَ أَثابَ عَلِیهِ الْمَغْصُوبَ. (3)

حضرت علی علیه السلام خوش نداشتند چیزی را که خداوند غاصبش را کیفر و مغصوب را پاداش داده بود، برگردانده و پس بگیرند.

ص: 147


1- 202. عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 766 از علل الشرایع، صفحه 155 از الطرائف، صفحه 251 بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 396.
2- 203. عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 766.
3- 204. عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 766 از علل الشرایع، صفحه 154 از الطرائف، صفحه 251 بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 395 کشف الغمه، صفحه 494.

4. بی ارزش بودن بُعد مادّی فَدَک برای اهل بیت علیهم السلام

«فَدَک» وسیله مطالبه خلافت بود و الآن زمان طرح آن دعوا گذشته و فقط بُعد مادّی فَدَک باقی مانده بود، که آن هم برای حضرت علی علیه السلام ارزشی نداشت.

پس فَدَک باید به همان حال باقی می ماند، تا دلیلی واضح و شاهدی صادق، بر ظلم ابابکر و عمر نسبت فاطمه علیها السلام باشد، به همین خاطر ائمه معصومین علیهم السلام نیز با تأسی به جدّ بزرگوارشان، حضرت علی علیه السلام، در بازگشت فَدَک تلاشی ننمودند.

گرفتن نامه رد «فَدَک» از ابابکر و جسارتهای بی شرمانه عمر

اختصاص: عبداللَّه بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که … حضرت علی علیه السلام (بعد از احتجاجات گذشته) به حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند:

در زمانی که ابوبکر تنها باشد (عمر در کنار او نباشد) پیش او برو و به او بگو: تو ادعا می کنی که جای پدرم نشسته ای و جانشین پدرم هستی، حال اگر «فَدَک» از آن تو بود و من از تو تقاضا می کردم که «فَدَک» را به من ببخشی بر تو لازم بود که آن را به من برگردانی.

حضرت فاطمه علیها السلام به دستور حضرت علی علیه السلام عمل نمودند، و ابوبکر تصدیق نمود، و نوشت که باید «فَدَک» به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام برگردد. حضرت زهرا علیها السلام در حالی از مسجد خارج شدند که آن نوشته در دستشان بود. عمر در راه حضرت را دید و گفت: ای دختر محمّد این کتابت چیست؟ حضرت زهرا علیها السلام جواب دادند: نامه ای است که ابوبکر در رد «فَدَک» برای من نوشته است، عمر نامه را طلب کرد، حضرت زهرا علیها السلام از دادن نامه امتناع نمودند.

فَرَفَسَها بِرِجْلِهِ وَ کانَتْ حامِلَةٌ بِابْنٍ اِسْمُهُ الْمُحْسِنْ فَأسْقَطَتْ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها ثُمَّ لَطَمَها فَکَأَنِّی اَنْظُرُ إلی قُرْطٍ فِی اُذُنِها حِینَ نُفِقَتْ ثُمَّ

ص: 148

أَخَذَ الْکِتابَ فَخَرِقَه …

عمر با لگد به حضرت زهرا علیها السلام جسارت کرد در حالی که او به فرزندش محسن باردار بود و محسن را سقط کرد، آنگاه با سیلی به صورت حضرت فاطمه علیها السلام زد گویا من (امام صادق) می بینم که در اثر آن سیلی، گوشواره در گوش مادرم شکسته است، پس عمر نامه را گرفت و پاره کرد.

پس از هفتاد و پنج روز بیماری، بر اثر آن ضربت به شهادت رسید. و در هنگام احتضار به حضرت علی علیه السلام وصیت نمود که: یا علی تو را به حق رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم قسم می دهم که ابوبکر و عمر در تشییع جنازه من حاضر نشوند و بر بدن من نماز نخوانند.

به این علت حضرت علی علیه السلام بدن فاطمه علیها السلام را شبانه دفن نمود و صبح، هنگامی که ابوبکر و عمر فهمیدند، اعتراض کردند، ولی حضرت علی علیه السلام فرمودند: این سفارش خود فاطمه علیها السلام بود.

عمر گفت: به خدا قسم نبش قبر می کنم تا بر آن نماز بخوانم حضرت علی علیه السلام فرمود: به خدا قسم تا من زنده ام و ذوالفقار در دستانم می باشد تو چنین کاری را نمی توانی انجام بدهی و تو بر این مطلب آگاهی!.

آنگاه ابوبکر گفت: برگردیم او به فاطمه علیها السلام سزاوارتر از ماست و مردم نیز برگشتند. (1)

البته این مضمون در روایات مختلف و در کتب شیعه و سنی ذکر شده است. و ما به ذکر بعضی از منابع اکتفا می کنیم:

بحارالأنوار، جلد 26، صفحه 192، جلد 29 در صفحات 128، 134، 157، 192

عوالم العلوم فاطمه الزهراء، جلد 2 در صفحات 647، 650، 651 و 752،

الغدیر، جلد 7، صفحه 195

احتجاج، جلد 1، صفحه 92

کامل بهائی، جلد 1، صفحه 309

اختصاص، صفحه 185

فَدَک و العوالی، 279 تا 282.

ص: 149


1- 205. اختصاص، صفحه 178 بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 189 عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 650.

اما کتب اهل سنّت: سبط بن الجوزی در کتاب سیره حلبیّه (1) چنین آورده است …:

ثُمَّ اَخَذَ عُمَرُ الْکِتابَ فَشَقَّهُ.

عمر نامه را گرفت و پاره کرد.

و در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید چنین ذکر شده است.

… فَدَفَعَ بِیدِهِ صَدْرَها وَ أَخَذَ الصَّحِیفَةَ فَخَرَقَها بَعْدَ أَنْ تَفِلَ فِیها فَمَحاها وَ إِنِّها دَعَتْ عَلَیهِ فَقالَتْ: بَقَرَ اللَّه بَطْنَکَ کَما بَقَرْتَ صَحِیفَتِی. (2)

عمر با دست خود به سینه حضرت زهرا علیها السلام کوبید و نامه را گرفت و بعد از آنکه با آب دهن نوشته آن را محو کرد، آن را پاره نمود، در این هنگام حضرت زهرا علیها السلام در حق او نفرین کرده و فرمودند: خداوند شکمت را پاره کند همانطور که نامه مرا پاره کردی.

حضرت زهرا در حالی که بر غاصبین «فَدَک» غضبناک بود، از دنیا رفت

صحیح مسلم با ذکر سند از عایشه روایت می کند که گفت: فاطمه علیها السلام کسی را نزد ابی بکر فرستاد، و از وی درخواست ارث خود از آنچه خداوند به پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم اختصاص داده بود، نمود … پس ابوبکر از پرداخت هرگونه چیزی به فاطمه علیها السلام خودداری کرد.

فَوَجَدَتْ فاطِمَةُ عَلی أَبِی بَکْرٍ فِی ذلِک فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتّی تُوُفِّیَتْ وَ عاشَتْ بَعْدَ النَّبِی سِتَّةَ أَشْهُرٍ فَلَمَّا تُوُفِّیتْ دَفَنَها زَوْجُها عَلیٌ لَیلاً وَ لَمْ یؤْذِنْ بِها أَبابَکرٍ وَ صَلَّی عَلَیها وَ کانَ لِعَلیٍّ مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ (3) حَیاةَ فاطِمَةَ فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ إسْتَنْکَرَ عَلِیٌ وُجُوهَ النّاس. (4)

ص: 150


1- 206. سیره حلبیّه، جلد 3، صفحه 362.
2- 207. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحات 87، 101 و 274.
3- 208. در کتاب صحیح مسلم (وجهه) آمده است.
4- 209. صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 154 (باب قول النّبی: لا نُوَرِّثُ).

به همین جهت فاطمه سخت از ابابکر ناراحت شده بر او غضب کرد و او را ترک نمود و با وی هرگز صحبت نکرد تا از دنیا رفت و حال آنکه، شش ماه بعد از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم زنده بود و زمانی که از دنیا رفت، حضرت علی علیه السلام بر او نماز خواند، او را شبانه دفن نمود، و اجازه نداد ابوبکر در مراسم او حاضر شود، و بر او نماز بخواند.

و در زمان حیات حضرت فاطمه علیها السلام، حضرت علی علیه السلام احترام خاصی در بین مردم داشت و چون فاطمه علیها السلام به شهادت رسید، حضرت علی علیه السلام از ملاقات با مردم خودداری می کرد.

لازم به ذکر است که در حاشیه این روایت در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم «وَجَدَتْ»، به معنی «غَضَبَتْ» (غضبناک شد) ترجمه شده است.

صحیح بخاری، با ذکر سند از عایشه نقل می کند که: فاطمه و عباس نزد ابابکر آمده و از او در خواست ارث خود از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را نمودند و این دو نفر سرزمین فَدَک و سهم خود از خَیْبَر را طلب کردند. ابابکر گفت: من از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیدم که فرمود: ما انبیاء ارث نمی گذاریم و آنچه از اموال ما باقی بماند، صدقه است.

… فَهَجَرَتْهُ فاطِمَةُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتّی ماتَتْ. (1)

پس به همین علت فاطمه علیها السلام از ابی بکر کناره گیری کرد و تا زنده بود با او سخن نگفت.

ابن کثیر در «البدایه و النهایه» همین روایت را از صحیح بخاری نقل کرده، و در ادامه آن چنین می گوید: احمد حنبل نیز این حدیث را همین طور نقل کرده است.

سپس احمد روایتی را با ذکر سند از عروه از عایشه نقل می کند که: بعد از آنکه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از دنیا رفت، فاطمه علیها السلام از ابوبکر خواست که میراثش را از آنچه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از خود باقی گذاشته و خداوند به او اختصاص داده بود به او برگرداند، لکن ابوبکر در

ص: 151


1- 210. صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 82 و جلد 8 صفحه 3، کتاب الفرائض.

جواب گفت: پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرموده است: ما ارثی از خود باقی نمی گذاریم و آنچه از ما باقی بماند، صدقه است.

فَغَضِبَتْ فاطِمَةُ وَ هَجِرَتْ أبابَکر فَلَمْ تَزَلْ مُهاجَرَتهُ حَتّی تُوفِّیتْ. (1)

پس حضرت فاطمه غضبناک شد و ابوبکر را ترک کرد و برای همیشه از او دوری گزید، تا از دنیا رحلت گزید.

عمر رضا کحاله از علمای اهل سنّت در کتاب اعلام النساء چنین می نویسد:

… ثُمَّ قالَ عُمَر لِأبِی بَکر اِنْطَلِقْ بِنا إلی فاطِمَةَ فَإِنّا قَدْ أَغْضَبْناها.

سپس عمر به ابوبکر گفت: بیا با هم به سراغ فاطمه علیها السلام برویم، چرا که ما او را غضبناک کردیم.

پس به اتفاق یکدیگر به خانه فاطمه علیها السلام رفتند، و از وی اجازه ورود خواستند، ولی فاطمه علیها السلام به آن دو اجازه ورود نداد، آنگاه به علی علیه السلام مراجعه نموده و با وی صحبت کردند، و حضرت آن دو را نزد فاطمه علیها السلام بردند.

فَلَمَّا قَعَدا عِنْدَها حَوَّلَتْ وَجْهَها إلی الْحائِطِ فَسَلَّما عَلَیها فَلَمْ تَرِدْ علیهما السلام …

وقتی آن دو نزد فاطمه علیها السلام نشستند، حضرت روی خویش را از آنان به طرف دیوار بر گرداند، سپس عمر و ابوبکر به ایشان سلام کردند، ولی حضرت جواب سلام آن دو را ندادند.

ابوبکر صحبت را آغاز کرد، و سخن را به آنجا رساند که: من از پدرت شنیدم که فرمود: ما انبیاء ارث نمی گذاریم، و آنچه از ما باقی می ماند صدقه است، فاطمه علیها السلام گفت: آیا اگر حدیثی از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم برای شما بخوانم آن را می شناسید و به آن عمل می کنید؟ ابوبکر و عمر گفتند: آری.

فَقالَتْ: نَشَدْتُکُما اللَّهَ، أَلَمْ تَسْمَعا رَسُولَ اللَّه یقُولُ: رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضای

ص: 152


1- 211. البدایة و النهایة، جلد 5، صفحه 306 باب انّه قال: لا نُوَرِّثُ.

وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطِی، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَةَ ابْنَتِی فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَرْضی فاطِمَةَ فَقَدْ أرْضَانِی، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِی.

قالا: نَعَمْ سَمِعْناهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ.

قالَتْ: فَإِنِّی أُشْهِدُ اللَّه وَ مَلائِکَتَهُ إِنَّکُما أَسْخَطْتُمانِی وَ ما أَرْضَیتُمانِی وَ لَئِنْ لَقِیتُ النَّبِی لَأَشْکُوَنَّکُما إِلَیهِ.

فَقالَ ابوبکر: أَنَا عائِذٌ باللَّه تَعالی مِنْ سَخَطِهِ وَ سَخَطِکِ یا فاطِمَةُ، ثُمَّ انْتَحَبَ أَبُوبَکرٍ یَبْکی، حَتّی کادَتْ نَفْسُهُ اَنْ تَزْهَقَ.

وَ هِی تَقُولُ: وَاللَّه لِاَ أَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَیکَ فِی کُلِّ صَلاةٍ أُصَلِّیها. (1)

فاطمه علیها السلام فرمود: شما را بخدا قسم، آیا این حدیث را از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نشنیده اید که می فرمود: رضایت فاطمه علیها السلام رضایت من است و سخط و غضب فاطمه علیها السلام از سخط و غضب من است. هر که دخترم فاطمه علیها السلام را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که فاطمه علیها السلام را خشنود کند مرا راضی و خشنود نموده است و هر که فاطمه علیها السلام را به خشم آورد، همانا مرا به خشم آورده است؟ آن دو گفتند: بله ما از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم این سخن را شنیده ایم.

در این موقع حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: همانا خدا و ملائکه او را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به غضب در آوردید و رضای خاطر مرا به جای نیاوردید، و زمانی که رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را ملاقات کنم، از شما دونفر نزد او شکایت خواهم نمود.

ابوبکر گفت: من پناه می برم به خدا از سخط و غضب خدا و سخط و غضب تو ای فاطمه، سپس شروع به گریه نمود به گونه ای که نزدیک بود جان از بدنش خارج شود.

و در این حال حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: به خدا قسم در هر نمازی که می خوانم تو را نفرین می کنم.

ص: 153


1- 212. اعلام النّساء، جلد 4، صفحه 123 و 124، باب الفاء، فاطمة بنت محمّد.

ابن قتیبه دینوری در کتاب «الإمامة و السیاسة» می نویسد:

پس از چندی که گذشت عمر به ابابکر گفت: بیا تا نزد فاطمه علیها السلام برویم چرا که ما او را به غضب در آورده ایم. پس به اتفاق یکدیگر نزد فاطمه علیها السلام رفته و از او اجازه ورود خواستند، لکن حضرت به آنها اجازه ندادند، ناچار نزد علی علیه السلام آمده و با او سخن گفتند. تا آن که علی علیه السلام آنها را به خدمت فاطمه علیها السلام بردند. پس همین که آن دو نزد حضرت نشستند، حضرت صورت خود را به طرف دیوار برگرداند. در این هنگام آن دو به ایشان سلام کردند ولی حضرت زهرا علیها السلام جواب سلامشان را ندادند.

آنگاه ابوبکر شروع به سخن کرد و گفت: ای حبییه رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آیا ما در مورد ارث پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و همچنین در مورد شوهرت تو را به غضب در آورده ایم؟ فاطمه علیها السلام فرمود: تو را چه می شود که اهل و خانواده ات از تو ارث ببرند، ولی ما از محمّد ارث نبریم؟ سپس فرمود: آیا اگر حدیثی از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را به یاد شما بیاورم می پذیرید و به آن اعتقاد پیدا می کنید؟ عمر و ابابکر گفتند: آری.

آنگاه حضرت زهرا علیها السلام فرمود: شما را به خدا قسم آیا از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نشنیدید که می فرمود: رضایت فاطمه، رضایت من و غضب فاطمه، غضب من است، پس هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هر کس وی را به غضب و خشم آورد همانا مرا به غضب در آورده است؟

عمر و ابابکر گفتند: آری. از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شنیده ایم.

سپس فاطمه علیها السلام فرمود: همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب در آوردید و مرا راضی نکردید، و هرگاه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکایت خواهم نمود!!.

در این هنگام ابوبکر شروع به گریه کرد در حالی که فاطمه علیها السلام می فرمود: بخدا قسم تو را در هر نمازی که بخوانم نفرین خواهم نمود (1).

ص: 154


1- 213. ابن قتیبه دینوری، متوفی سال 276 هجری، در کتاب خود به نام الإمامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 13 چاپ سوّم مصر سال چاپ 1382، البته لازم به ذکر است که در بعضی از چاپهای اخیر کشورهای عربی این قسمت حذف شده است و عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب الإمام علی بن ابی طالب، جلد 1، صفحه 192 این ملاقات را ذکر کرده است.

در کتاب «انوار النعمانیّه» چنین آمده است: زمانی که این دو وارد شدند و فاطمه علیها السلام را دیدند سلام کردند، ولی حضرت زهرا علیها السلام جواب سلام آنها را نداد، و صورت خود را از آنها برگرداند، آن دو جلوی صورت حضرت نشستند تا چند مرتبه این کار تکرار شد، و حضرت زهرا علیها السلام به علی علیه السلام فرمودند:

یا عَلِیُّ جَافِ الثَّوْبَ عَلَیَّ وَ قالَتْ لِنِسْوَةٍ حَوْلَها: حَوِّلْنَ وَجْهِی فَلمَّا حَوَّلْنَ وَجْهَهَا حَوّلا وُجُوهَهُما اِلَیها. (1)

یا علی! پارچه را بر رویم بینداز و به زنهای اطراف بسترش فرمود: صورت مرا از این دو برگردانید (شاید بر اثر شدت بیماری، حضرت قادر بر انجام کاری نبودند، و از اطرافیان کمک می گرفتند) چون زنها چنین کردند، عمر و ابابکر (با کمال بی شرمی) دوباره روبروی حضرت نشستند.

علاّمه مجلسی رحمه الله بعد از نقل روایات شیعه و سنّی در این زمینه، می فرماید: هرگز شک نکنید در اینکه: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بر اینها غضبناک بود، امامت آنها را قبول نداشت، از آنها اطاعت نکرد، و بر این حال باقی بود تا به کرامت و رضوان خدا رسید. (2)

حال با توجه به مطالب گذشته در این کلام رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در باره غضب و رضایت حضرت فاطمه علیها السلام دقت فرمایید که حضرت فرمودند:

اِنَّ اللَّهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ وَ یَرْضی لِرِضاها (3)

بدرستی که خداوند با غضب حضرت فاطمه علیها السلام غضبناک و با رضایت و خشنودی آن حضرت راضی و خشنود می گردد.

ص: 155


1- 214. انوار النّعمانیة، جلد 1، صفحه 74، فَدَک و العوالی، صفحه 599.
2- 215. بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 332 فَدَک و العوالی، صفحه 613.
3- 216. علامه میرجهانی رحمة اللَّه علیه در کتاب «جنة العاصمه» صفحه 205 و 206 از 32 کتاب علماء اهل سنت این روایت را نقل کرده است.

جزای غاصبین «فَدَک» به دست امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف

قالَ الْباقِرُ علیه السلام ثُمَّ یسِیرُ (الْقائِمُ) إلی مَدِینَةٍ …

ثُمَّ یُخْرِجُ الْأَزْرَقَ وَ زَرِیقَ لَعَنَهُما اللَّه غَضَّیْنِ طَرِیَّیْنِ یُکَلِّمَهُما فَیُجِیبانَهُ فَیرْتابُ عِنْدَ ذلِکَ الْمُبْطِلُونَ … ثُمَّ یُحْرِقُهُما بِالْحَطَبِ الَّذِی جَمَعاهُ لِیحْرِقا بِهِ عَلِیاً وَ فاطِمَه وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ وَ ذلِکَ الْحَطَبُ عِنْدَنا نَتَوارَثُهُ …

امام باقر علیه السلام فرمودند: سپس قائم آل محمّد عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف به سوی مدینه سیر می کند … و در آنجا ازرق و زریق را که لعنت خداوند بر آنها باد با بدنی تر و تازه از قبر خارج می کند، تا آنها صحبت کرده و آنها جواب بدهند.

پس افرادی که عقیده باطل دارند، با دیدن بدن تر و تازه آن دو نفر به امام زمان شک می کنند. آنگاه امام زمان عجل اللَّه فرجه آن دو نفر را به آتش می کشند، البته با همان هیزم هایی که آنها جمع کرده بودند تا با آن علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را آتش بزنند و آن هیزم ها اکنون در دست ما اهل بیت است تا به دست امام زمان برسد.

بحارالأنوار عن ابی عبداللَّه علیه السلام:

اِذا قَدِمَ الْقائِمُ الْمَدِینَةَ … ثُمَّ یُخْرِجُهُما غَضَّیْنِ رَطْبَینِ فَیلْعَنُهُما وَ یَتَبَرَّءُ مِنْهُما وَ یُصْلِبُهُما ثُمَّ یُنْزِلُهُما وَ یُحْرِقُهُما ثُمَّ یُذریهُما فِی الرِّیحِ. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: زمانی که قائم آل محمّد عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف قدم به مدینه گذارد آن دو نفر را از قبر خارج می کند، در حالی که بدن آنها تر و تازه می باشد. پس بر آنها لعنت کرده و از آنها بیزاری می جوید، و سپس آنها را به دار می زند، و بدن آنها را به آتش کشیده و خاکستر آن را به دریا می ریزد.

ص: 156


1- 217. بحارالأنوار، جلد 52، صفحه 386 و جلد 53، صفحه 11 مدینة المعاجز، جلد 2، صفحه 245، و در روایت دیگر، امام صادق علیه السلام این عمل را اولین اقدام امام زمان عجّل اللَّه فرجه می شمارند.

فصل چهارم: باغهای هفتگانه (عوالی)

مالکیّت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بر باغهای هفتگانه (عوالی أو الحوائط السّبعه)

ص: 157

ص: 158

مُخَیریق یکی از علماء یهود بود که در مدینه اسکان داشت و او علم تورات می دانست. و در تورات به ظهور پیامبر آخرالزمان صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و اسم و صفات و علامات او آشنا شده بود. در همان سال أوّل هجرت پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به مدینه، این عالم یهودی ایمان آورد. او ملازم رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در سفر و حضر گردید تا جایی که از اصحاب رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شمرده شد. و در سال سوّم هجرت زمانی که شنید پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم عازم احد می باشد، تصمیم بر یاری پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم گرفت و ابتداء به سوی قوم خود رفت و به آنها گفت: ای یهودیان چرا محمّد را یاری نمی کنید، در حالی که به خدا قسم شما می دانید که او پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است و یاری او بر شما واجب می باشد، ولی یهودیان در جواب گفتند: امروز شنبه است.

پس اسلحه خود را برداشت تا با پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به اُحد برود و قبل از خروج خود چنین وصیت کرد:

اِنْ اُصِبْتُ فَاَمْوالی اِلی مُحَمّدٍ، یَضَعُها حَیثُ یَشَاءُ. (1)

ص: 159


1- 218. معجم البلدان، جلد 5، صفحه 241 تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 209.

اگر من کشته شدم پس اموالم از آن محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم باشد تا هر کجا خواست مصرف کند.

او در جنگ احد جنگ سختی کرد، تا اینکه جراحات زیادی بر بدنش وارد شد و از اسب به زمین افتاد و شهید شد.

قالَ السَّمْهُودِی: فَلَمّا حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ قالَ: اَمْوالِی اِلی مُحَمّدٍ یَضَعُها حَیثُ یَشاءُ … وَ جَعَلَ ما لَهُ وَ سَبْعَ حَوائِطَ لِرَسُولِ اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم.

سمهودی می گوید: چون لحظه شهادت او رسید گفت: اموال من از آن محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم باشد به هرگونه می خواهد در آن تصرّف کند … و مال خود که هفت باغ بود برای رسول اللَّه قرار داد.

و علاّمه مجلسی رحمه الله نیز می نویسد: مخیریق یکی از علماء بنی نظیر بود که اسلام آورد و در کنار رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم جنگید و اموالش را که هفت باغ بود، برای رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وصیت کرد. (1)

این هفت باغ در مدینه منوره در منطقه عوالی در محلّه بنی النظیر به صورت متفرق قرار داد و از تاریخ معلوم می شود که تا مسجد النبی فاصله زیادی نداشته است. امروزه منطقه عوالی از مشهورترین و مهم ترین مناطق و مراکز مدینه به شمار می آید.

اسامی این هفت باغ در کتب تاریخی:

1. العَوَاف (الاَعَوَاف) 2. الدّلال (الکَلا) 3. البُرقه 4. المِیثَبْ (المبیت، المُثِیب) 5. الحَسْنی (الحُسنی) 6. الصافیه 7. مَشْرَبَةُ اُمِّ اِبْراهِیم.

امّ ابراهیم همان «ماریه قبطیه» است که پادشاه اسکندریه آن را به پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هدیه داد و چون عایشه به خاطر حسادت از او نزد پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شکایت می کرد، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم او را به این باغ آوردند، تا در آنجا زندگی کند و خود حضرت به این باغ رفت و آمد

ص: 160


1- 219. فَدَک و العوالی، صفحه 62.

داشتند تا اینکه ابراهیم، فرزند رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از ماریه در این باغ بدنیا آمد. به همین علت اسم این باغ را «مشرَبه امّ ابراهیم» گزاشتند.

الآن در این باغ مسجدی به نام «مسجد مشربه امّ ابراهیم» وجود دارد که به گفته شیخ کلینی و شیخ حرّ عاملی، اینجا مسکن و مصلای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده است. (1)

در مشربه امّ ابراهیم، قبوری از اهل عوالی موجود است که در بین آنها قبر دو بانوی بزرگوار اسلام یعنی: قبر حمیده، مادر موسی بن جعفر علیه السلام و قبر نجمه خاتون، مادر حضرت علی بن موسی الرضا و حضرت فاطمه معصومه علیها السلام قرار دارد. (2)

غصب عوالی و مطالبه حضرت زهرا علیها السلام

اخباری صحیح در کتب شیعه و سنّی به این مسأله دلالت می کند که، پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک و عوالی» را در یک زمان به دخترشان حضرت فاطمه علیها السلام بخشیدند. (3)

در منازعه بین حضرت فاطمه علیها السلام و دستگاه حکومتی ابوبکر، علاوه بر «فَدَک»، عوالی نیز مورد بحث بوده و ابابکر طبق حدیث ساختگی «لا نُوَرِّثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَة» اموال پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را صدقه می دانسته و آن را در اختیار خود قرار داد.

در صحیح مسلم و صحیح بخاری و بعضی دیگر از کُتب اهل سنّت از قول عایشه این چنین روایت شده است که:

اِنَّ فاطِمَةَ اَرْسَلَتْ اِلی ابِی بَکرٍ تَسْأَلَهُ مِیراثَها مِنَ النَّبِی فِی ما اَفاءَ اللَّه عَلی رَسُولِهِ تَطْلُبُ صَدَقَةَ النَّبِی الَّتِی بِالْمَدِینَةِ، وَ فَدَک، وَ ما بَقِیَ مِنْ خُمْسِ خَیْبَر.

فَقَالَ اَبُوبَکر: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ. اِنَّما یَأَکُلُ

ص: 161


1- 220. کافی، جلد 4، صفحه 560 وسائل الشیعه، جلد 14، صفحه 352.
2- 221. آثار اسلامی مکه و مدینه، صفحه 162 فَدَک و العوالی، صحه 55.
3- 222. شواهد التنزیل، جلد 1، صفحه 441 بحارالأنوار، جلد 16، صفحه 109 و جلد 22، صفحه 297 دلائل الصدق، امام مظفّر، جلد 3، صفحه 578 الطرائف، سیّد بن طاوس، جلد 1، صفحه 247.

آلُ مُحَمّدٍ مِنْ هَذا الْمالِ، وَ اِنِّی و اللَّهِ لا أُغَیِّرُ شَیئَاً مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّه عَنْ حالِها الَّتِی کانَتَ عَلَیْها فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَاَعْمَلَنَّ فِیها بِما عَمِلَ بِه رَسُولُ اللَّهِ

فَاَبی اَبُوبَکر اَنْ یَدْفَعَ اِلی فاطِمَةَ شِیئاً.

فَوَجَدَتْ فاطِمَةُ عَلی اَبِی بَکرٍ فِی ذَلک، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتّی تُوُفِّیتْ وَ عاشَتْ بَعْدَ النَّبِی سِتَةَ اَشْهُرٍ فَلَمّا تُوُفِیَتْ دَفَنَها زَوْجُها عَلِیٌ لَیلاً وَ لَمْ یؤْذَنْ بِها اَبابَکر وَ صَلّی عَلَیْها عَلِیٌّ. (1)

حضرت فاطمه کسی را پیش ابابکر فرستاد تا میراث او را از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در اموالی که خداوند (طبق آیه فَیْ ء) بر رسولش برگردانده بود، مطالبه کند. که آن اموال شامل صدقات پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در مدینه (که منظور همین عوالی می باشد)، فَدَک و باقیمانده از خمس خَیْبَر بود.

ابابکر در جواب گفت: رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرموده: ما انبیاء ارث نمی گذاریم و اموال ما صدقه است و فقط آل محمّد از این اموال به اندازه خوردن می توانند استفاده کنند، و به خدا قسم من سنّت رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در زمان حیاتش را نسبت به این اموال تغییر نمی دهم.

ابابکر چیزی از اموال رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را در اختیار فاطمه علیها السلام قرار نداد و حضرت زهرا علیها السلام بر ابابکر غضبناک شدند و از او دوری گزیدند، و تا مرگ با او صحبت نکردند، در حالی که فاطمه علیها السلام بعد از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شش ماه زندگی کرد، و زمانی که از دنیا رحلت نمود، حضرت علی علیه السلام شبانه بر او نماز خواند و شبانه او را دفن کرد، و ابابکر را خبر ننمود.

ابابصیر از امام محمّد باقر علیه السلام روایت می کند: که حضرت فرمودند: می خواهی از وصیت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام برایت بگویم؟ گفتم: بله.

فَاَخَرَجَ حُقّاً او سَفْطاً، (2) فاخرجَ مِنْهُ کِتاباً فَقَرأه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

ص: 162


1- 223. صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 82 صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 54 سنن کبری، جلد 4، صفحه 29.
2- 224. حُق: کوزه کوچک، سفط: کدوی میان تهی.

هَذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، اَوْصَتْ بِحَوائِطَهَا السَّبْعَةِ: بِالْعَوَاف وَ الدّلالِ وَ الْبُرقَةِ وَ الْمَبِیتِ (اَلْمُثِیب) وَ الْحُسْنی (الْحَسنی) وَ الصَّافِیةِ وَ مالِ اُمِّ اِبراهِیمَ اِلی عَلِی بْنِ اَبِیطالِبٍ علیه السلام، فَإِنْ مَضی عَلِیّ فَإلَیَ الْحَسَنِ، فَإِنْ مَضَی الْحَسَنُ فَإلِی الْحُسَینِ، فإِنْ مضَی الْحُسَینُ فَإِلی الاَْکْبَرِ مِنْ وُلْدِی.

تُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ذَلِک وَ الْمِقْدادَ بْن الْاَسْوَد، و الزُّبَیْرَ بْن العَوّامِ وَ کَتَبَ عَلِیّ بْنِ اَبِیطالِبْ علیه السلام. (1)

امام محمّد باقر علیه السلام نوشته ای را از یک صندوقچه ای خارج کرده و چنین قرائت نمودند:

به نام خداوند بخشنده، مهربان، این وصیت نامه حضرت فاطمه دختر محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است که وصیت کرد به حوائط سبعه (باغهای هفتگانه): عَوَاف، دَلَال، بُرْقَه، مَبِیت (مِیثَب) حُسنی (حَسنَی) صَافِیَة و مال «ام ابراهیم» (مشربه ام ابراهیم)، برای علی بن ابیطالب علیه السلام و بعد از او برای حسن و بعد از او برای حسین و بعد از او برای بزرگترین فرزندانم.

و حضرت زهرا علیها السلام بر این وصیت خداوند و مقداد و زبیر را شاهد گرفتند و حضرت علی علیه السلام این وصیت را نوشت.

زید بن علی نیز وصیت نامه ای از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به همین مضمون از امام حسن مجتبی علیه السلام روایت کرده است. (2)

ص: 163


1- 225. اصول کافی، جلد 7، صفحه 47.
2- 226. بحارالانوار، علامه مجلسی، جلد 100، صفحه 185. این فصل ترجمه و تلخیص از کتاب فَدَک و العوالی او الحوائط السبعة تألیف سید محمد باقر حسینی جلالی، صفحات 37 تا 74 می باشد.

ص: 164

فصل پنجم: خطبه فَدَکیّه

خطبه فَدَکیّه در کتب علماء

اشاره

ص: 165

ص: 166

خطبه فَدَک را راویان بزرگ شیعه و سنّی روایت کرده، و کتابهای خویش را به نقل آن آراسته اند، که نام برخی از آنان بدین شرح است:

از علماء اهل سنّت

1. «ابن طَیْفُور» دانشمند عصر مأمون، متولد سال 204 هجری قمری، در کتاب بلاغات النساء، صفحه 12.

2. «ابن ابی الحدید معتزلی» در شرح نهج البلاغه، جلد 16، صفحه 252، ذیل نامه حضرت علی علیه السلام به عثمان بن حنیف.

3. «ابن منظور» ادیب و لغت شناس مشهور، در کتاب لسان العرب، ذیل ماده (لُمَّ).

4. «ابن اثیر» لغت شناس معروف و پیشوای علم و ادب، در النّهایه، ذیل مادّه لُمَّه: گروهی از زنان.

5. «علی بن حسین مسعودی» مورخ و تاریخ نویس امین، در کتاب مروج الذهب، جلد 2، صفحه 311.

6. «استاد توفیق ابو علم» در کتاب اهل بیت، صفحه 157.

ص: 167

7. علاّمه محقّق، «عمر رضا کحاله» در اعلام النساء، جلد 4، صفحه 116.

از علماء شیعه

1. «علامه اِرْبِلِی» در کَشْف الغُمَّه، جلد 1، صفحه 479.

2. «احمد طبرسی» در کتاب احتجاج طبرسی جلد 1، صفحه 131.

3. «شیخ صدوق» در علل الشرایع.

4. «سید بن طاوس» در الطرائف.

5. «علامه مجلسی» در بحارالانوار (جلد 8، صفحه 108، چاپ کمپانی) جلد 29 صفحه 215، در ضمن نقل خطبه می گوید: این خطبه، از جمله خطبه های مشهوری است که شیعه و سنّی با سندهای متعدد آن را نقل کرده اند، و من از آن جهت تمام اسناد آن را اینجا آوردم که دلیلی بر تعدد اسناد و راویان آن باشد.

و در ادامه بحث می فرماید: شیخ صدوق بخشی از خطبه را در علل الشرایع، و سیّد بن طاووس در کتاب الطرائف، موارد شکایت و احتجاج این خطبه را نقل کرده است.

6. «سید مرتضی» در کتاب تلخیص الشافی، جلد 3، صفحه 140، بعد از نقل خطبه می گوید: این خطبه بدین گونه از طرق مختلف و وجوه فراوان روایت شده است.

7. «علامه سیّد شرف الدّین» در کتاب النّص و الإجتهاد، صفحه های: 106 و 107 می نویسد: … شما می توانید مدارک این خطبه را در کتاب احتجاج طبرسی و بحارالانوار علاّمه مجلسی ببینید، و از نویسندگان و بزرگان اهل سنّت نیز افرادی مانند: ابوبکر محمّد بن عبدالعزیز جوهری در کتاب «سقیفه و فَدَک» با اسناد آن را نقل کرده است، که برخی به حضرت زینب (دختر حضرت علی و فاطمه) و بعضی به امام ابوجعفر (حضرت امام محمّد باقر) و برخی دیگر به عبداللَّه بن حسن بن حسن (نوه امام حسن مجتبی علیهم السلام می رسد که همگی اسناد خود را مرفوعاً به حضرت زهرا علیها السلام می رسانند.

8. «علامه بحرانی» در کتاب عوالم العلوم فاطمة الزهراء جلد دوّم.

البته لازم به ذکر است که صاحب مستدرکات عوالم العلوم حضرت آیة اللَّه العظمی

ص: 168

حاج سیّد محمّد باقر ابطحی (سلمه اللَّه تعالی) در ذیل این خطبه به شرح و توضیح بعضی از مطالب آن پرداخته اند.

مدارک خطبه فَدَکیّه

حال به ذکر سند از دو عالم بزرگ عامه و خاصه یعنی ابن ابی الحدید معتزلی و سید مرتضی از علماء بزرگ تشیع توجه فرمایید.

ابن ابی الحدید از ابوبکر جوهری (1) (که او را عالم، محدث ماهر در ادبیات، پرهیزکار و مورد وثوق می داند) به چهار طریق این خطبه را روایت کرده است. (2)

1. جوهری از محمّد بن زکریا از جعفر بن محمّد ابن عماره از پدرش از حسن بن صالح بن حق از دو تن از اهل بیت بنی هاشم از زینب دختر امیرالمؤمنین از صدیقه طاهره علیهم السلام.

2. جوهری از جعفر بن محمّد بن عمار. از پدرش جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین علیهم السلام (امام صادق علیه السلام).

3. جوهری از عثمان بن عمران فجیعی از نائل بن نجیع از عمر بن شمر از جابر جعفی از ابی جعفر محمّد بن علی (امام باقر) علیه السلام.

4. جوهری از احمد بن محمّد بن یزید از عبداللَّه بن حسن المعروف بعبداللَّه محض ابن فاطمه بنت الحسین و ابن الحسن المثنی.

اما سید مرتضی در کتاب نفیس شافی (3) این خطبه را به دو طریق نقل فرموده است:

1. ابوعبداللَّه محمّد بن عمران مرزبانی (نقل شده که از مشایخ شیخ مفید بود.) از محمّد بن احد کاتب از احمد بن عبیداللَّه نحوی از زنادی از شرقی بن قطامی از محمّد بن اسحاق از صالح بن کیسان از عروة بن زبیر از عایشه.

ص: 169


1- 227. از کتاب سقیفه و فَدَک.
2- 228. نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 16 صفحه 210.
3- 229. تلخیص الشافی جلد 3 صفحه 140.

2. به تحویل سند (1) مرزبانی از احمد بن محمّد مکی از محمّد بن قاسم یمانی از ابن عایشه (ابوعبدالرحمن عبیداللَّه بن محمّد بن حسین تیمی).

متن خطبه فَدَکیّه (احتجاج حضرت زهرا علیها السلام در مقابل مردم پس از غصب فَدَک) (231)

[حرکت حضرت فاطمه علیها السلام به مسجد برای ایراد خطبه]

عبداللَّه بن حسن علیه السلام به اِسنادش از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است: هنگامی که ابوبکر قطعاً تصمیم گرفت فَدَک را از حضرت زهرا علیها السلام باز ستاند، و مانع تصرّف ایشان در آن سرزمین شود، این خبر به آن حضرت رسید، مقنعه اش را بر سر انداخته خود را در چادر پیچید و به همراه گروهی از کنیزان و زنان خویشاوند خود، در حالی که دنباله های لباسش برزمین کشیده می شد و راه رفتن و حرکاتش چیزی از راه رفتن و حرکات رسول خدا کم نمی آورد و کاملاً شبیه آن حضرت بود، از خانه بیرون آمده تا اینکه (به مسجد) وارد شد. اطراف ابوبکر را عدّه ای از مهاجر و انصار گرفته بودند. پرده ای برای حضرت آویختند و حضرت در پشت پرده نشست. پس از آن ناله ی جانگدازی از دل برون آورد که مردم از شنیدن آن گریان شدند و اضطراب و خروش در جمعیّت پدید آمد. سپس لحظه ای مکث کرده تا همهمه و هیجان جمعیّت فرونشست و سرو صداها خاموش شد و شدّت آن کاهش یافت، سخن را با حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر آغاز کرد. گریه مردم بار دیگر شروع شد. پس از سکوت

ص: 170


1- 230. تحویل سند، یک اصطلاح رجالی است یعنی یک نفر از دو یا چند طریق خبر را روایت کرده باشد مراجعه شود به کتاب شرح خطبه حضرت زهرا علیها السلام، آیة اللَّه سیّد عزّ الدّین حسینی زنجانی، جلد 1، صفحه 17 تا 23.

و آرامش آنان، به سخنان خود ادامه داده چنین فرمود:

1. حمد و شکر خداوند

اَلحَمدُ لِلَّه عَلی ما اَنعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، والثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِن عُمُومِ نِعَمٍ ابتَدَأَها، وَ سُبُوغِ آلاءٍ اَسْداها وَ تَمامِ مِنَنٍ والاها، جَمَّ عَنِ الاِْحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَای عَنِ الجَزَاء اَمَدُها وَ تَفاوَتَ عَنِ الاِْدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتّصالِها وَ اسْتَحْمَدَ اِلَی الخَلائِقِ بِاِجْزالِها وَ ثَنّی بالنَّدْبِ اِلی اَمْثالِها.

سپاس خداوند را بر آنچه نعمت داده، و شکر بر آنچه که (به جهت روشنی و بینایی) در دل افکنده، و ستایش به آنچه که از پیش فرستاده است، از نعمتهای همگانی که پیشاپیش (قبل از درخواست و استحقاق بنده) آغاز کرده و ریزش نعمتهایی که به فراوانی فرستاده و هرگونه نعمتی که ارزانی داشته است، تعداد آنها از شمار فزون، و از پاداش و مزد به دور، و نهایتش از دسترسی بیرون است.

مردم را برای فزونی بخشیدن نعمت و اتّصال و تداوم آن به شکرگزاری فراخواند و از ایشان خواست که به ستایش و حمد حضرتش بپردازند تا نعمتها را بر ایشان بیش از پیش مقدّر فرماید و دوباره ایشان را به همانند آنها فرا خواند.

2. شهادت به وحدانیّت خداوند

وَ اَشهَدُ اَن لا اِلهَ إلّا اللّهُ وَحدَهُ لا شریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الاِْخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی الْفِکْرِ مَعْقُولَها، اَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الاَْبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الاَْلسُنِ صِفَتُهُ وَ مِنَ الاَْوهامِ کَیْفِیَّتُهُ، اِبْتَدَعَ الاَْشْیاءَ لا مِن شَیْ ءٍ کانَ قَبْلَها وَ اَنْشَأَها بِلاَ احْتِذاءِ اَمثِلَةٍ امْتَثَلَها، کَوَّنها بِقُدْرَتِهِ، و ذَرَأهَا بِمَشیَّتِهِ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إلی تَکْوِیِنها وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها الاّ تَثْبِیتاً لِحکْمَتِهِ وَ تَنْبِیهاً عَلی طاعَتِهِ وَ اِظْهَاراً لِقُدرَتِهِ وَ تَعَبُّداً

ص: 171

لِبَریَّتِهِ، وَ اِعزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً مِنهُ اِلی جَنَّتِهِ.

و گواهی می دهم که جز اللَّه خدایی نیست و یکتایی است که شریکی برای او وجود ندارد، لا اله الا اللَّه کلمه ای است که تأویلش را اخلاص قرار داده و (1) پیوندش را در دلها نهاده و در فکر برای تعقّل آن روشنایی ایجاد کرده است، خداوندی که دیدارش برای دیدگان، و توصیفش برای زبانها، و درک چگونگی اش برای وَهْمها ناشدنی است. اشیاء را نه از چیزی که قبل از آن باشد، (و از نیستی) پدیدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو اشیاء را آفرید و به قدرت خویش خلق کرد، و به خواست خود پدید آورد بدون اینکه به آفرینش آنها نیازی داشته باشد و یا در شکل بخشیدن به آنها فایده ای برایش باشد، جز اینکه حکمتش را پایدار و بر طاعت و قدرتش دیگران را آگاه و برای آفریدگانش موجب تعبّد و بندگی و برای دعوتش موجب سرافرازی باشد.

پس از آن، بر طاعت و گوش فرا دادن آنان ثواب را مترتّب و بر نافرمانی شان عقاب و کیفر را نهاده تا بندگانش را از خشم خود باز دارد و به سوی بهشت فراخواند.

3. شهادت به رسالت حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم

وَ اَشهَدُ اَنَّ اَبی مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِختارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنِ اجْتَبلَهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنِ ابْتَعَثَهُ، اِذِ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ وَ بِسِتْرِ الاَْهاویلِ مَصُونَةٌ وَ بِنَهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ،

ص: 172


1- 232. علامه مجلسی در ذیل این کلمه گوید: مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را برای خداوند خالص نموده و ریا و هدفهای فاسد را با آن مخلوط نکند و در هیچ یک از کارهایش به غیر خداوند متعال توسّل نجوید - و تأویل کلمه توحید همین است - زیرا کسی که یقین داشته باشد که خالق و مدّبر خداوند است و در خدایی اش با کسی شریک نیست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسی را شریک قرار ندهد و در هیچ کاری به غیر او متوجّه نشود.

عِلْماً مِنَ اللّهِ تَعالی بِمَآئِلِ الاُْمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعرِفَةً بِمَواقعِ الْمَقْدُورِ.

و گواهی می دهم که پدرم محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، بنده و رسول اوست، پیش از آنکه به او مأموریت دهد، وی را برگزید و برتری و شرافت بخشید و قبل از پدید آوردنش او را نام نهاد و قبل از آنکه او را مبعوث کند، او را برگزیده است؛ در آن هنگام که خلائق در پس پرده غیب مکتوم و در پشت پرده های ترسناک نگه داری شده و در کنار مرز نیستی به سر می بردند. چون خداوند نتیجه و پیامد کارها را می دانست و به رویدادهای روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهای شدنی آشنا بود.

4. علت رسالت پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم

اِبْتعَثَهُ اللّهُ تَعالی اِتماماً لاَِمرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلی اِمْضاءِ حُکْمِهِ وَ اِنْفاذاً لِمَقادِیرِ حَتْمِهِ، فَرَاَی الاُْمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لاَِوْثانِها، مُنکِرَةً لِلّهِ مَعَ عِرْفانِها، فَانَارَ اللّهُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ظُلَمَها وَ کَشَفَ عَنِ القُلُوبِ بُهَمَها، وَ جلَّی عَنِ الاَْبصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ وَ اَنْقَذَهُمْ مِنَ الغِوایَةِ وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ العِمایَةِ، وَ هَداهُم اِلیَ الدّینِ الْقَویمِ وَ دَعاهُمْ اِلَی الطَّرِیقِ الْمُسْتَقیمِ.

خداوند او را برای اتمام و اکمال فرمانش و اراده حتمی بر اجرای احکام و دستوراتش و لازم الاجرا بودن مقدّرات و قوانین حتمی خود مبعوث کرد، آن حضرت امّتها را با اینکه دارای ادیانی بودند، به حالت پراکنده و فرقه فرقه مشاهده فرمود، در حالی که اطراف آتشهای برافروخته خود را گرفته بتهایشان را می پرستیدند و با اینکه (فطرتاً) خداوند را می شناختند، منکر او بودند. خداوند گمراهی (و تاریکی درونی) ایشان را به وجود حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم روشن و از دلها ابهامات و تیرگیها و مشکلات ذهنی و کج فهمی ها را زدود. با برداشتن پرده ها و حجابها از جلو چشم آنان، به چشمان ایشان

ص: 173

روشنی بخشید و در بین مردم برای هدایت و راهنمایی به پا خاست و آنان را از گمراهی و تباهی نجات داده و از کوری و نابینایی رهانید و بینش و بینایی بخشید، به دین استوار راهنمایی شان ساخته به راه راست هدایتشان فرمود.

5. رحلت پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم

ثُمَّ قَبَضَهَ اللَّهُ اِلَیهِ قَبْضَ رَأفَةٍ وَ اخْتِیارٍ وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٍ (1) عَن تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الاَْبرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفّارِ وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّی اللَّهُ عَلی اَبِی نَبِیِّه وَ اَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ وَ صَفَیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.

آنگاه خداوند او را با مهربانی و با در نظر گرفتن آنچه که مصلحت او بود، و رغبت ایثار خویش قبض روح کرد و محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از رنج و زحمت این دنیا آسوده گشت فرشتگان نیکوکار اطرافش را گرفته، خشنودی پروردگار بخشاینده شامل حالش شد و در همسایگی خداوند فرمانروای مقتدر به سر می برد. درود خداوند بر پدرم، پیامبر خدا و امین او بر وحی و برگزیده و منتخب او از بین آفریدگانش و فردِ مورد پسند و خشنودی او، سلام و رحمت و برکات خداوند بر او باد.

6. امر مردم به تبعیت از قرآن

آنگاه حضرتش روی به اهل مجلس کرده فرمود:

اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصْبُ اَمرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلی اَنْفُسِکُمْ و بُلَغاؤُهُ اِلَی الاُْمَمِ وَ زعَمْتُمْ حَقٌّ لَکُمْ، لِلّهِ فیکُمْ عَهْدٌ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَالْقُرْآنُ الصَّادِقُ والنُّورُ السَّاطِعُ والضِّیاءُ اللّامِعُ، بَیِّنَةٌ بَصائِرُهُ، مُنکَشِفَةٌ سَرائِرُهُ، مَتَجَلِّیَةٌ ظَواهِرُهُ،

ص: 174


1- 233. در بعضی از نسخ «فَمُحَمَّدٌ» و در برخی آمده «مُحَمَّدٌ» آمده است.

مُغْتَبِطَةٌ بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِدٌ اِلَی الرِّضْوانِ اتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَی النَّجاةِ إسْماعُهُ (1)، بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ وَ بَراهِینُهُ الْکافِیَةُ. وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ وَ رُخَصُهُ المَوْهُوبَةُ وَ شَرایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ

شما ای بندگان خدا! مخاطبان و مسؤولان مستقیم امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او امینهای خداوند بر خویشتن رسانندگان دین خدا به دیگر امتها هستید. حقی از خداوند بر گردن شماست، خداوند را در بین شما عهد و قراری است که در نزد شما گذارده، و بازمانده ای است که بر شما به خلافت و نیابت خود بر گزیده است و آن کتاب ناطق الهی و قرآن راستین، نور درخشان و چراغ تابناک است، دیدگاههایش مُستَدَلّ و روشن، اسرارش آشکار (در نزد اهل آن) و ظواهرش درخشان است. پیروانش مورد غبطه دیگران و پیروی اش راهبر به سوی بهشت برین، و تلاوت آن موجب رهایی است. به وسیله آن به حجتهای روشن الهی می توان دست یافت و دستورات واضح، حرامهایی که از آن بر حذر شده اید، دلایل روشن، براهین کافی، فضیلتهای مستحبی، امور جایز که موهبتی است (از سوی خداوند بر شما)، و نیز قوانین مکتوب خداوندی از طریق آن قرآن حاصل می شود.

7. فلسفه احکام الهی

فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرکِ، وَ الصَّلاةَ تَنزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، و الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفسِ وَ نَماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبِیتاً لِلاِْخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدِّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً لِلْقُلُوبِ وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا اَماناً مِنَ الْفُرْقَةِ وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلاِْسْلامِ. وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الاَْجْرِ وَ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ وَ بِرَّ الْوالِدَینِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ وَ صِلَةَ الاَْرحامِ مَنْماةً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصاصَ حِصْناً لِلدِّماءِ، وَ الوَفاءَ

ص: 175


1- 234. در بعضی از نسخ «احتجاج» و سایر روایات «اِسْتِماعُهُ» آمده است که منظور گوش دادن به قرآن است.

بِالنَّذْرِ تَعرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکاییلِ وَ الْمَوازِینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ، وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْر تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ. وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، فَ «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ اِلّا وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (1) وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ «اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِن عِبادِهِ الْعُلَماءُ». (2)

پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از تکبّر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان (از آلودگی گناهان از جمله بُخل) و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری را موجب انسجام و تقویت دلها، و اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملّت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را عزّت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامّه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیّت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزی ها، وفای به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیّت او اخلاص پیشه کنند،پس «از خداوند بدان گونه که شایسته است، پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز در حال مسلمانی از دنیا نروید!» و خدا را در آنچه که شما را

ص: 176


1- 235. سوره مبارکه آل عمران آیه: 102.
2- 236. سوره مبارکه فاطر: 35.

بدان امر می کند و آنچه که نهی می کند، فرمانبرداری کنید! زیرا «فقط بندگان بینا و دانا از خداوند خوف و ترس دارند».

8. ای مردم بدانید من فاطمه دختر محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هستم

ثُمَّ قالَت: اَیُّها النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنِّی فاطِمَةُ وَ اَبی مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، اَقوُلُ عَوداً وَ بَدْءاً وَ لا اَقوُلُ غَلَطاً وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً: «لَقَدْ جاءَکُم رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ» (1)، فَاِنْ تَعزُوهُ وَ تَعرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ وَ اَخا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجالِکُمْ وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ اِلَیْهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنِّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکِینَ ضارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِاَکْظامِهِمْ داعِیاً إلی سَبیلِ رَبِّه بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ، یَکْسِرُ الْاصنامَ وَ یَنْکُتُ الْهامَ حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلُّوا الدُّبُرَ، حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ وَ اَسْفَرَ الحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ وَ خَرسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطِینِ وَ طاحَ وَ شِیظُ النِّفاقِ و انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقاقِ.

آنگاه فرمود: ای مردم! بدانید که من فاطمه هستم و پدرم حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می باشد. سخنانی حساب شده و دارای آغاز و انجام می گویم، بیهوده و یاوه سخن نمی گویم و کاری که انجام می دهم، درست است و ناروا نیست: «پیامبری از خود شما برایتان آمد، آنچه که شما را به زحمت می انداخت، بر او دشوار بود، نسبت به (خیر و صلاح) شما تمایل شدید داشت و به ایمان آورندگان مهربان و دلسوز بود» اگر حسب و نسب او را بدانید و بشناسید او را پدر من می یابید، نه پدر هیچ یک از زنان شما، و برادرِ پسرعموی من و نه برادرِ پسرعموی هیچ یک از مردان شما، و چه خوب افتخاری است که انسان منسوب به او باشد. درود خداوند بر او و خاندانش

ص: 177


1- 237. سوره مبارکه توبه آیه: 128

باد! آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و بیم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ایشان را فشرد و با حکمت و پند نیکو ایشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود، بتها را شکست و گردنفرازان را سرکوب کرد تا اینکه جمع ایشان شکست خورده پا به فرار گذاشتند، شب پرده سیاهش را از چهره صبحگاهان به یک سو زد و حق و حقیقت راستین آشکار شد، رهبر دین لب به سخن گشود و هوی و هوس شیاطین فرو نشست، فرومایگان منافق نابود شدند و گره ها و عقده های کفر و اختلاف گشوده شد و منحل گشت.

9. شما مردمی ضعیف و ذلیل بودید که توسط پدرم عزیز شدید

وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الاِْخْلاصِ فِی نَفَرٍ مِنَ الْبِیضِ الْخِماصِ وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ مُذْقَةَ الشّارِبِ وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ وَ قُبْسَةِ الْعَجْلانِ وَ مَوْطِی ءَ الاَْقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْوَرَقَ، اَذِلَّةً خاسِئِینَ، «تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ» (1).

شما به همراه گروهی از سپیدرویان پاک نهاد (پارسیان) (2) گویای کلمه اخلاص شدید و حال آنکه بر لب پرتگاه گودال جهنّم بودید. به خاطر ضعف و ناتوانی شما، هر کس که از راه می رسید، می توانست شما را نابود کند، جرعه ای برای هر تشنه و طعمه ای برای هر گرسنه و آتش گیره هر شعله ای بودید، زیر پای دیگران له شده بودید، آبهای گندیده آمیخته به بول شتر می آشامیدید و پوست دباغی نشده حیوانات و برگ درختان را می خوردید، ذلیل و توسری خور بودید، و «از آن وحشت داشتید که دیگران از اطراف به شما هجوم آورند».

ص: 178


1- 238. سوره مبارکه انفال، آیه 26.
2- 239. بحارالانوار، جلد 29، صفحه 266، او المراد بهم (البیض الخماص) من آمن من العجم کسلمان رضی الله عنه و غیره.

10. در هنگام جنگها حضرت علی علیه السلام خاموش کننده آن بود و شما فرار می کردید و منتظر نزول بلاها بر ما بودید؟

فَاَنقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ و تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، بَعدَ اللّتَیَّا وَالَّتِی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمَ الرِّجالِ وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ، «کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ» (1) اَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطانِ وَ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِی ءُ حَتّی یَطَاَ صِماخَها بِاَخْمَصِهِ وَ یُخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ سَیِّدِ اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً، مُجِدّاً کادِحاً، وَ اَنْتُمْ فی رِفاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ وادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ وَ تَتَوَکَّفُونَ الاَْخبارَ وَ تَنْکُصُونَ عِندَ النِّزالِ وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.

خداوند تبارک و تعالی شما را به وسیله حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از آن گرفتاریها نجات داد،اما نجاتی بعد از حوادث بزرگ و کوچک و بعد از دست و پنجه نرم کردن با مردان دلیر و گرگان عرب و شورشیان اهل کتاب «هرگاه که آتشی برای جنگ برافروختند، خداوند آن را خاموش کرد» و یا اگر شیطان خواست سرکشی کند و یا زورگویی از مشرکین خودی نشان دهد برادرش علی را به کام آنها می فرستاد، علی دست از درگیری و جنگ بر نمی داشت مگر اینکه آنان را گوشمالی داده شراره های آن آتش را با شمشیر خود خاموش می کرد، او در راه خدا رنج دیده و در انجام دستوراتش کوشا و به رسول خدا نزدیک و نسبت به اولیای خدا سرور بود. آستین همّت را بالا زده، خیر خواه، کوشا و در پیگیری کار تلاشگر و ساعی بود و شما (در همان شرایط) در آسایش و رفاه به سر می بردید، به فکر خود بودید و از نعمتها بهره مند، آسوده و بی خیال در کمین ما نشسته که اوضاع چگونه می چرخد (و کی علیه ما خواهد شد)

ص: 179


1- 240. سوره مبارکه مائده آیه: 64.

و گوش به زنگ، در آنجا که قرار آسایش بود، زودتر از دیگران بر زمین نشسته و آن هنگام که جنگ و کشتار می شد، پا به فرار می گذاشتید.

11. چرا بعد از پیامبر پیرو یک شیطان فرومایه پست شدید

فَلَمَّا اخْتارَ اللَّهُ لِنَبیِّه دارَ اَنْبِیائِهِ و مَأْوی اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسِیکَةُ النِّفاقِ وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ و نَطَقَ کاظِمُ الْغاوِین وَ نَبَغَ خامِلُ الاَْقَلِّینَ وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلِینَ فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ راْسَهُ مِنْ مَغْرِزِهِ هاتِفاً بِکُمْ، فَاَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فِیهِ مُلاحِظِینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُم وَ اَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ، هذا وَ الْعَهْدُ قَریبٌ و الْکَلْمُ رَحِیبٌ وَالْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ، وَالرَّسُولُ لمَّا یُقْبَر، ابْتداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، «اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ». (1)

هنگامی که خداوند خانه پیامبران و آرامگاه برگزیدگانش را برای پیامبرش اختیار کرد (پیامبر رحلت فرمود) خار نفاق در میان شما ظاهر و جامه دین کهنه شد و ساکت گمراهان به سخن آمد و گمنامی از گروه پست نابغه شد و شتر اهل باطل بانگ برآورد و در میدانهای شما به جولان در آمد و شیطان در حالی که ندایتان می داد سرش را از مخفیگاه خود بیرون آورد و شما را عمل کننده به دعوتش یافت و برای فریب خوردن در کنار خود ملاحظه کرد. پس به آزمایش شما پرداخته از شما خواست (که به دستوراتش) قیام کنید. پس شما را بی وزن و ناچیز دید. تحریکتان کرد، زود به خشم آمدید. نتیجه آن شد که بر غیر شتر خود داغ زدید و به آبشخوری که حقّ دیگری بود، وارد شدید (مقام خلافت و ولایتی را که حقّ دیگری بود، غصب کردید) این تغییر و تحریف به هنگامی انجام شد که چیزی از دوران رسول خدا نگذشته، و زخم به استخوان

ص: 180


1- 241. سوره مبارکه توبه: آیه 49.

رسیده گسترش پیدا کرده، و جراحت بهبود نیافته و هنوز پیامبر دفن نشده بود. شما شتاب کرده وانمود کردید که خوفِ فتنه و آشوب می رود. «آگاه باشید که خود در فتنه سقوط کرده اید و دوزخ، کافران را احاطه کرده است».

12. مقابل جسارتهای شما مانند کسی که نیزه ای در شکم دارد صبر می کنیم

فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ اَنّی تُؤْفَکُونَ؟ وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظهُرِکُمْ. اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، وَ زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، اَرَغْبَةً عَنْهُ تُرِیدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً» (1) «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِْسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ» (2). ثُمَّ لَمْ تَلبَثُوا اِلّا رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفرَتُها وَ یَسْلَسَ قِیادُها، ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُون وَقْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَویِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِ الدِّینَ الْجَلِیِّ وَ اِهْمادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لاَِهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَالضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمُدی وَ وَخْزِ السِّنانِ فِی الْحَشا وَ اَنْتُمْ تَزْعُمُونَ اَنْ لا إرْثَ لَنا، «اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (3) اَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمسِ الضَّاحِیَةِ اَنِّی ابْنَتُهُ.

پس دور است از شما، شما را چه شده است؟ و به کجا می روید و چه بیراهه می روید؟! در حالی که کتاب خداوند پیش روی شماست، مسائلش روشن، دستوراتش درخشان، نشانه های آن روشن و منوّر، مُحرّمات و نواهی اش آشکار و فرامینش واضح است، شما آن را پشت سر انداختید، آیا تصمیم دارید از آن دست برداشته چشم پوشی کنید؟ و یا می خواهید بر خلاف آن

ص: 181


1- 242. سوره مبارکه کهف آیه: 50.
2- 243. سوره مبارکه آل عمران آیه: 85.
3- 244. سوره مبارکه مائده آیه: 50 که «یَبْغُونَ» در آیه آمده است.

حکم نمایید؟ (که این) «برای ستمگران جایگزین بدی است» «و هر کس دنبال دینی غیر از اسلام برود، هرگز از او پذیرفته نیست و در آخرت از زیانکاران است.» پس شما چندان صبر نکردید که سرکشی این فتنه فرو بنشیند و گرفتن مهار این ستور رمیده آسان گردد و شروع به افروختن شعله ها و جرقّه هایش کرده سپس باد آن را فرا گرفت و آوای شیطان گمراه کننده را پاسخ مثبت داده در پی خاموش کردن انوار درخشان دین نورانی و نابود کردن سنّتهای پیامبر برگزیده برآمدید، وانمود کردید که کف روی شیر را می گیرید، در حالی که تمامی شیر را نوشیدید (چیزی را نشان دادید و غیر آن عمل کردید) و نسبت به خاندان پیامبر دورویی و نفاق به خرج دادید، در همان حالی که در کمین ایشان (و غصب حقّ آنان) بودید. ما در مقابل شما همچون کسی که دستش بر لبه کارد گذاشته و یا نیزه ای در امعاء و احشایش فرورفته، صبر و پایداری می کنیم. شما پنداشته اید که ما را ارثی نیست،آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی می کنید؟ برای مردمی که اهل یقین و ایمانند، چه کسی از خداوند بهتر دستور می دهد و داوری می کند؟ آیا نمی دانید؟ آری بلکه بر اینان بسان خورشید درخشان روشن است که من دختر پیامبرم.

13. استدلال به آیات قرآن برای ارث بردن از پدرش رسول گرامی اسلام

اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ اَ اُغْلَبُ عَلی اِرْثِی یَا ابْنَ اَبی قُحافَةَ! أفی کِتابِ اللَّهِ اَنْ تَرِثَ اَباکَ وَ لا اَرِثَ اَبی؟! «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً» (1) اَفعَلَی عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهورِکُمْ اِذ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (2) وَقالَ فیَما اقْتَصَّ مِن خَبَرِ یَحْیَی بْنَ زَکَرِیّا علیهما السلام اِذْ قالَ: «رَبِّ فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعقُوبَ» (3) وَقالَ: «وَ اُولُوا

ص: 182


1- 245. اقتباس از سوره مریم آیه 27.
2- 246. سوره مبارکه نمل: آیه 16.
3- 247. سوره مبارکه مریم آیه 6.

الاَْرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ» (1) وَ قالَ: «یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَیَیْنِ» (2) وَقالَ: «اِنْ تَرَک خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ» (3) وَزَعَمْتُمْ اَلّا حِظْوَةَ لِی وَ لا اِرْثَ مِنْ اَبی وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا (4).

ای مسلمانان! آیا من نسبت به گرفتن ارث خود باید مغلوب شوم؟ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟!تو مطلب ناروا و سخن نامناسبی گفته ای. آیا عمداً کتاب خدا کنار گذاشته و پشت سرتان انداخته اید در حالی که قرآن می گوید: «سلیمان از داود ارث برد». و در آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو می کند و می گوید: «پروردگارا! از سوی خودت جانشینی به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد» و نیز فرموده: «خویشاوندان برخی نسبت به برخی دیگر در کتاب خداوند اولی و مقدّم می باشند.» و نیز فرموده: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد.» و نیز فرموده: «اگر مالی را از خود بر جای گذاشت برای پدر و مادر و خویشاوندان به گونه خیر و شناخته شده و معروف وصیّت کند و این برای پرهیزکاران کاری درست و شایسته است.» شما پنداشته اید که من بهره ای نداشته، از پدرم ارث نمی برم و هیچ رابطه و پیوندی بین ما نیست.

14. سه سؤال بیدار کننده

اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِآیَةٍ اَخرَجَ مِنها اَبِی؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ اَهْلُ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ

ص: 183


1- 248. سوره مبارکه انفال آیه: 75.
2- 249. سوره مبارکه نساء آیه: 11.
3- 250. سوره مبارکه بقره آیه: 180.
4- 251. حضرت زهرا علیها السلام با آوردن پنج آیه از قرآن کریم جواب حدیث جعلی ابوبکر (نحن معاشر الانبیاء لا نُوَرِّثُ) را می فرمایند. مراجعه شود به فصل سّوم: «این حدیث با قرآن تعارض دارد»

وَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبِی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟! اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِه مِنْ اَبِی وَ ابْنِ عَمِّی، فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً، تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، فَنِعْمَ الحَکَمُ اللَّهُ، وَالزَّعِیمُ مَحَمَّدٌ وَالمَوْعِدُ الْقِیامَةُ وَ عِنْدَ السَّاعَةِ ما تَخْسِرُونَ وَ لا یَنفَعُکُمْ اِذْ تَنْدَمُونَ، «وَ لِکُلِّ نَبَاءٍ مُستَقَرٌ وَ سَوْفَ تَعلَمُونَ مَنْ یَأتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیِه وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ». (1)

آیا خداوند اختصاصاً برای شما آیه ای فرستاده که پدرم را از آن استثناء کرده باشد؟ و یا اینکه می گویید اهل دو ملّت از یکدیگر ارث نمی برند و من و پدرم اهل یک ملّت و آیین نیستیم؟!! و یا شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن از پدر و پسر عمویم علی علیه السلام داناتر می دانید؟پس این شما و این فَدَک که همچون شتر مهار کشیده و بار کرده در اختیار شما باشد و روز واپسین و رستاخیز تو و آن (فَدَک) با هم روبرو خواهید شد. خداوند بهترین داور، محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بهترین رهبر، و قیامت هنگامه وعده و قرار است، در آن روز زیانی که نموده اید مشاهده خواهید کرد، و در آن هنگام پشیمانی سودی ندارد.

«هر رویدادی را جایگاهی است و بزودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوار کننده فرود آمده و شکنجه ای پایدار وارد خواهد شد» (از آیه چنین استفاده می شود که: همچون قصه گنهکاران نوح علیه السلام هم غرق می شوید و به هلاکت می رسید و هم عذابی جاودانه در انتظارتان است).

15. آنگاه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به سوی انصار نظر افکنده و فرمودند: چرا در حقّ من سستی می کنید؟!

یا مَعاشِرَ الْفِتْیَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ اَنْصارَ الاِْسلامِ!ما هذِهِ الْغَمِیزَةُ فِی حَقِّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتِی، أما کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم اَبِی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ؟ سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلی ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ! اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، فَخَطْبٌ جَلیلٌ اسْتَوْسَعَ

ص: 184


1- 252. قسمت أوّل اقتباس از سوره مبارکه انعام آیه 67 و قسمت اخیر اقتباس از سوره مبارکه هود آیه 39 می باشد.

وَهْیُهُ وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ وَانْفَتَقَ رَتْقُهُ وَ اَظْلَمَتِ الاَْرْضُ لِغَیْبَتِهِ وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ وَ اَکْدَتِ الآْمالُ وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ وَ اُزِیلَتِ الْحُرمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ. فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمی لامِثْلُها نازِلَةٌ وَ لا بائقَةٌ عاجِلَةٌ اَعْلَنَ بِها کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فِی اَفْنِیَتِکُمْ فِی مَمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ هِتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اِلْحاناً وَ لِقَبلِهِ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ حُکْمٌ فَصْلٌ و قَضاءٌ حَتْمٌ: «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ». (1)

ای گروه جوانمرادان و ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این ضعف و سستی در حق من، و این سهل انگاری و خواب آلودگی، نسبت به ستمی که بر من روا شده، برای چیست؟ آیا رسول خدا پدرم نمی فرمود: حرمت هر کس باید در فرزندش حفظ شود. چه زود و با عجله حادثه ای را پدید آوردید و چه با شتاب بیراهه رفتید! و حال آنکه شما توانایی و نیروی کافی در جهت دستیابی به هدف من را دارید آیا می گویند محمّد مُرد؟!! آری مرگ او مصیبتی بزرگ بود که اثر آن همه جا را گرفت و شکافش آشکار گردید، و پیچیدگی آن همه گیر شد، و روی زمین با غیبتش تیره گشت. و ستارگان در مصیبتش گرفته شدند و آرزوها به آخر رسید. و کوهها فروتنی کرد. و حریمها درهم شکست و حرمتها به هنگام مرگش درهم ریخت به خدا سوگند این بلای بزرگ و مصیبت عظیمی است که بلایی همانند آن نیامده و مصیبتی مانند آن نازل نگشته است این کتاب خدای عزوجل در خانه های شماست که در صبح و شام بلند و آهسته و به صورت عادی و یا با لحن مطبوع می خوانید که می گوید: قبل از پیامبر هم حادثه قطعی مرگ بر پیامبران گذشته جاری شده است: «و نیست محمّد جز اینکه پیامبر است و پیش از او پیامبرانی آمده اند (و رفته اند) پس اگر او بمیرد و یا کشته شود شما به گذشته خود (جاهلیت) برمی گردید؟ (و مرتد

ص: 185


1- 253. سوره مبارکه آل عمران آیه: 144.

می شوید) و یقیناً هر کس به گذشته اش برگردد هرگز به خدا زیانی نمی رساند و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».

16. شما قدرت نظامی آن را دارید که حق مرا باز پس بگیرید

اَیْهاً بَنِی قیلةَ، أ اُهْضَمُ تُراثَ اَبِیَه وَ اَنْتُمْ بِمَرْأی مِنِّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُبْتَدأٍ وَ مَجْمَعٍ؟! تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمُلُکُمُ الْخَبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الاَْداةِ وَ القُوَّةِ وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةِ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجِیبُونَ وَ تَأْتِیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغِیثُونَ وَ اَنْتُمْ مَوصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَالصَّلاحِ، وَ النُّجْبَةُ الَّتِی انْتُجِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتُیِرَتْ، قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ وَ ناطَحْتُمُ الاُْمَمْ وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ فَلا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ نَأمُرُکُمْ فَتَأتَمِرُونَ حَتی دارَتْ بِنا رَحَی الاِْسْلامِ وَ دَرَّ حَلَبُ الاَْیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعَرَةُ الشِّرْکِ وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الاِْفْکِ وَ خَمَدَتْ نِیْرانُ الْکُفْرِ وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّی جُرْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِْعْلانِ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الاِْقْدامِ وَ اَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الاِْیمانِ؟ «ألا تُقاتِلُونَ قَومَاً نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ أتَخْشَونَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخَشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». (1)

ای وای، ای قوم اوس و خزرج (فرزندان قیله دختر کاهل)! آیا میراث پدرم بلعیده شود در حالی که شما مرا می بینید و صدای مرا می شنوید و آغاز و فرجام کار به شما برمی گردد و زمام امور در دست شماست؟! آوای ستمدیده، شما را احاطه کرده و از هر جهت از قضیّه آگاهید، شما نفرات و توان و نیرو دارید، ابزار و وسایل در دست شما و اسلحه و تجهیزات در اختیارتان است، فریاد ستمدیده را می شنوید و پاسخ نمی گویید و آه و ناله اش به گوشتان می رسد و به فریادش نمی رسید، با اینکه مشهور به رزم آوری و معروف به

ص: 186


1- 254. سوره مبارکه توبه آیه: 13.

خیر و صلاحید، برگزیدگان جامعه و اشراف قومید، شما با اعراب جنگیده و رنج و زحمت بسیاری متحمّل شده اید، با امّتها درگیر شده گردنفرازان را بر زمین زدید، نه ما دست بردار بودیم نه شما، همیشه و در هر حالتی هر دستوری که به شما دادیم، پیروی کردید تا اینکه سنگ آسیای اسلام به گردش آمده روزگاران به ثمر رسید، شرک از خروش ایستاد، طغیانِ تهمت و ناروا فرونشست، و آتش کفر به خاموشی گرایید، آشوب و فتنه آرام و نظام دیانت منسجم گردید، پس از روشنی و وضوحِ راه به کدام سمت منحرف شده و بعد از آشکار شدن حق چه چیزی را می خواهید پنهان کنید؟!پس از آنکه قدم برداشته اید چرا می لغزید و به عقب بر می گردید؟ و پس از ایمان چرا مشرک می شوید؟! «آیا با مردمی که پیمانهای خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفته اند، نمی خواهید بجنگید با آنکه جنگ را آغاز کرده اند؟ آیا از آنان می ترسید، با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده و دین را باور کرده اید؟.»

17. هشدار بر شما که رفاه طلبی شما را خانه نشین کرده است

اَلا قَد اَری اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَی الْخَفْضِ، وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَالْقَبْضِ وَ خَلَوْتُم بِالدَّعَةِ وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضَّیقِ بِالسِّعَةِ فَمَجَجْتُمْ ما وَعَیْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذی تَسَوَّغْتُمْ فَ «اِنْ تَکفُرُوا اَنتُمْ وَ مَنْ فِی الاَْرْضِ جَمِیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ» (1).

اَلا وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ عَلی مَعْرِفَةٍ مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خامَرَتْکُمْ وَالْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبکُمْ، وَلکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ وَ خَوَرُ الْقَنا، وَ بَثَّةُ الصُّدُورِ وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ. فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةِ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللَّهِ وَ شَنارِ الاَْبَدِ مَوصُولَةٌ بِنارِ

ص: 187


1- 255. سوره مبارکه ابراهیم: آیه 8.

اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الاَْفئِدَةِ، فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ؛ «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» (1).

وَ اَنَا ابْنَتُهُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ «فَاعْلَمُوا اِنَّا عامِلُونَ وَانْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ» (2).

آگاه و هوشیار باشید! هشدار بر شما (3)، من شما را می بینم که به خوش گذرانی و تن پروی روی آورده اید و کسی را که شایسته دخل و تصرف در کارهاست کنار زده اید و به تن پروری و راحت طلبی در گوشه ای آرام تن داده اید. و از فشارها و سختیها (ی مسؤولیت) به فضای باز بی احساس روی آورده اید.

آنچه را از ایمان فرا گرفته بودید از دهان بیرون انداختید و آن شربت گوارایی را که به آسانی فرو برده بودید قِی کردید و بدانید که «اگر شما و تمام افراد روی زمین کافر شوند خداوند بی نیاز و ستوده است.»

آگاه باشید (هشدار بر شما) آنچه را که گفتم، با آگاهی کامل نسبت به انگیزه یاری نکردن شما و نیرنگ و حقّه بازی های شما بود که دلهایتان را فرا گرفته و با قلب و روحتان درهم آمیخته است. این سخنان، خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم و غیظ من برخاسته از بی تابی و توانفرسایی من حکایت می کرد، شِکوه از دلتنگی کرده بدین وسیله اتمام حجّت نمودم، پس این شما و این شتر خلافت، بر آن سوار شده بتازید؛ امّا بدانید که پشتش زخمی، پایش لنگان، ننگ و عارش جاودان، و نشان خشم الهی بر آن خورده و رسوایی اش همیشگی، و به آتش جانگداز و سوزان الهی متّصل است که بر دلها اثر می گذارد و لهیب آن جانسوز است (و نه مانند آتش دنیا که فقط ظاهر را می سوزاند و به قلب و روح کاری ندارد)، آنچه را که انجام دهید، پیش روی پروردگار بوده و او ناظر و بیناست «و به زودی ستمگران خواهند

ص: 188


1- 256. سوره مبارکه شعراء: آیه 227.
2- 257. اقتباس از آیات 121 و 122 سوره هود.
3- 258. ألا قد اری) اَلا حرف تنبیه، قد حرف تحقیق، بر سر فعل ماضی نشانه هشدار شدید و حتمی است.

دانست که به چه جایگاهی بازگشت می کنند.»

من دختر پیامبر هشدار دهنده شمایم که از عذاب سرسخت پیش رویتان شما را بیم می داد.

«پس هرکاری که می خواهید انجام دهید که ما هم کار خود را انجام خواهیم داد و شما منتظر باشید که ما هم منتظریم.»

سخنان حضرت زهرا علیها السلام که بدینجا رسید، ابوبکر چنین پاسخ داد:

ای دختر رسول خدا! پدرت نسبت به مؤمنان مهربان بود و با بزرگواری رفتار می کرد، دلسوز و با محبّت بود، نسبت به کافران (همچون) عذابی دردناک و کیفری بزرگ بود. ما اگر بخواهیم کسی را به او نسبت دهیم جز تو هیچ یک از زنان را دختر او نمی دانیم و برادرِ شوهر تو بود و کس دیگری (افتخار) برادری وی را کسب نکرد. او را بر دیگر خویشاوندان خود ترجیح داده و در هر کار مهمّی یاری می کرد.

شما را فقط سعادتمندان دوست می دارند و جز افراد شقی و بدبخت کسی با شما دشمنی نمی کند شما خاندان پاک حضرت رسول و برگزیدگان منتخب خدا می باشید شما راهنمای ما به سوی خیر و رهبر ما به سوی بهشت هستید. و تو ای بهترین زنان و دختر بهترین پیامبران، در گفتارت صادق و در تیزهوشی و خردمندی سابقه دار می باشی، حقّ تو از تو گرفته نشده و گفتارت را کسی تکذیب نکرده و به خدا سوگند که من از نظریّه و رأی رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم تجاوز نکرده ام. آن حضرت فرمود: از ما گروه پیامبران کسی ارث نمی برد و طلا و نقره و خانه و ملک و املاکی از خود به ارث نمی گذاریم. بلکه کتاب، حکمت، دانش و نبوّت را به یادگار و ارث می گذاریم. هر آذوقه ای که از ما باز ماند، به ولیّ امر بعد از ما مربوط می شود که هرگونه صلاح دید، حکم کند. ما آنچه را که شما در نظر دارید در راه خرید اسلحه و ساز و برگ جنگی خرج کرده ایم تا به وسیله آنها مسلمانان با کافران هم آورد باشند و به جهاد علیه آنان برخاسته با سرکشان و یاغیان و تبهکاران مبارزه کنند در این تصمیم گیری عموم مسلمانان

ص: 189

شرکت داشته، اجماع کرده اند و این تنها من نبوده ام که تصمیم گرفته باشم و نسبت به این نظریه، استبداد رأی نداشته ام. این موضع من است، و این اموال من در اختیار توست. چیزی از تو دریغ نداشته، نمی خواهیم اندوخته کنیم و به تو ندهیم. تو بانوی زنان امّت پدرت و شجره طیبه نسبت به فرزندانت می باشی. از تصرّف در اموالت جلوگیری نشده است و از اصل و فرع سرمایه ات چیزی کاسته نمی شود در آنچه که در اختیار شخص من است و از اموال من به شمار می آید، هر دستوری که بفرمایید اجرا می شود. آیا شما صلاح می دانید که من در این مورد خلاف دستور پدرت حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم عمل کنم؟!

18. حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در پاسخ ابوبکر چنین فرمود:

سُبْحانَ اللَّهِ! ما کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً وَ لا لاَِحْکامِهِ مُخالِفاً بَلْ کانَ یَتَّبِعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَی الْغَدْرِ اعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبِیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فِی حَیاتِهِ. هذا کِتابُ اللَّهِ حَکَماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ «یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» (1) «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (2) فَبَیَّنَ عَزَّوَجَلَّ فِیما وَزَّعَ عَلَیْهِ مِنَ الاَْقساطِ وَشَرَّعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمِیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذُّکْرانِ وَ الْاُناثِ ما اَزاحَ عِلَّةَ الْمُبطِلِینَ وَ اَزالَ التَظنِّی وَ الشُّبُهاتِ فِی الْغابِرِینَ، کَلّا «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ». (3)

سبحان اللَّه پاک و منزّه است خداوند! هیچ گاه رسول خدا از کتاب خدا روی گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سوره های آن بود.

ص: 190


1- 259. سوره مبارکه مریم آیه: 7.
2- 260. سوره مبارکه نمل آیه: 16.
3- 261. سوره مبارکه یوسف: آیه 18.

آیا شما بر نیرنگ و فریب اجماع کرده بهانه های دروغین بر او بسته اید؟ این کار شما پس از رحلت آن حضرت، مانند همان فتنه ها و غائله هایی است که در زمان زنده بودن آن حضرت برای هلاکتش انجام می شد. این کتاب خدا که داوری دادگر است و بیان آن حلّ و فصل می کند (دعوی ما را) که می فرماید: درخواست زکریا از خداوند آن بود که به او فرزندی بدهد و گفت: (آن فرزند) «وارث من و آل یعقوب باشد.» و یا در جای دیگر می فرماید: «سلیمان از داود ارث برد.» بنابراین، خداوند متعال در آنچه که توزیع و تقسیم کرده، سهم هر کسی را تعیین و مقدار واجب و حتمی از میراث را مشخص ساخته است، سهم پسران و دختران را به گونه ای واضح و روشن بیان داشته، بهانه جوییِ یاوه سرایان را باطل ساخته و از بدگمانی و شبهه افراد وامانده در آینده جلوگیری نموده است. نه، چنین نیست، «بلکه شما خودتان را گول می زنید و نفوس شما کاری (قبیح) را برایتان با جلوه ای زیبا نمایش داده است. و من بردباری و صبری نیکو و جمیل خواهم کرد و بر آنچه که شما توصیف می کنید، از خداوند کمک می جویم!.»

ابوبکر با شنیدن این فرمایش، چنین گفت: خداوند و رسولش راست گفته اند و دختر پیامبر نیز درست می گوید. تو معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، رکن دین و سرچشمه برهان و دلیل می باشی. حق گویی تو را بعید نمی شمرم و سخنانت را ناروا نمی دانم. اینک این مسلمانانند که می توانند بین من و تو داوری کنند. آنچه را که بر عهده گرفته ام عهده دار گشته ام. نه زور گفته ام و نه استبداد داشته و نه تنها خود تصمیم گرفته ام. اینان بر این کار گواه و شاهدند.

19. حضرت زهرا علیها السلام روی به مردم کرده فرمود:

مَعاشِرَ النَّاسِ الْمُسْرِعَةِ اِلی قِیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخاسِرِ «اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها» (1) کَلّا بَلْ رانَ عَلی

ص: 191


1- 262. سوره مبارکه محمّد (ص) آیه 24.

قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ وَ شَرَّ ما مِنْهُ اعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَّنَ. وَاللَّهِ. مَحْمِلَهُ ثَقِیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بِیلاً اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ وَ بانَ ماوَراءَهُ الضَّراءُ «وَ بَدَأ لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ» (1) وَ «خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبِطلُونَ». (2)

ای مردمی که شتابان به گفتار باطل روی آورده کار زشت زیانبار را با دیده اغماض نگریسته و آن را پذیرفته اید! «آیا در قرآن اندیشه نمی کنند (نمی کنید) یا اینکه قفل بر در دلهایشان (یتان) است؟» نه چنین نیست، بلکه کارهای زشتتان بر دلهایتان نقش بسته، (جایی برای خیراندیشی و تفکّر صحیح باقی نگذاشته است) گوشها و چشمهایتان را از شما گرفته است و چه بد جایی برگشتید و چه بد موضع گرفتید، به بد چیزی اشاره کرده اید و به معاوضه نامناسب و بدی رضا داده اید. به خدا سوگند، هنگامی که پرده ها به یک سو زده شود، بارَش را سنگین و پیامدش را خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمی کردید و به ذهنتان نمی آمد، برایتان آشکار خواهد شد «و در آن هنگام آنها که بر باطل هستند، زیان خواهند دید.»

20. سپس روی به قبر رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم نمود و فرمود:

1. قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ و هَنْبَثَةٌ

لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَم تَکْبُرِ الْخَطْبُ

2. اِنّا فَقَدْناکَ فَقْدَ الاَْرْضِ وابِلَها

وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُم وَ قَدْ نَکِبُوا

3. وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ

عِندَ الاِْلهِ عَلَی الاَْدْنَیْنِ مُقْتَرِبٌ

4. اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوی صُدُورِهِمْ

لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ

5. تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَاسْتُخِفَّ بِنا

لَمّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الاَْرْضِ مُغْتَصَبٌ

ص: 192


1- 263. اقتباس از سوره زمر: 47.
2- 264. سوره مبارکه غافر: آیه 78.

6. وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ

عَلَیْکَ تُنْزَلُ مِنْ ذِی الْعِزَّةِ الْکُتُبُ

7. وَ کانَ جِبْرِیلُ بِالآْیاتِ یُونِسُنا

فَقَدْ فُقِدْتَ فَکُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجِبٌ

8. فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادَفَنا

لَمّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ

9. اِنَّا رُزِئْنا بِما لَم یُرْزَءْ ذُوشَجَنٍ

مِنَ الْبَرِیَّةِ لا عَجَمٌ وَ لا عَرَبُ (1)

1. ای پدر بزرگوارم بعد از تو حوادث و فتنه ها برپا شد که اگر تو شاهد آن بودی چنین نمی شد.

2. چون از میان ما رفتی ما مثل زمینی شدیم که باران نبیند. پدرم، قوم تو مختل و منحرف شده اند تو شاهد آنها باش که به چه نکبتی افتاده اند.

3. خاندان و اهل بیت هر شخصی که در پیشگاه خداوند قرب و منزلت داشت در بین مردم محترم بود بغیر از ما که احترام ما را نگه نداشتند.

ص: 193


1- 265. در بعضی از کتب این چند بیت شعر اضافه شده است. 1 - سیعلَمُ المتولی ظلم حامَتنا یوم القیامة انَّی سوف یَنقَلِبُ 2 - و سَوْفَ نَبْکیکَ ما عِشنا و ما بقیتُ له العیون بِتِهْمالٍ لها سَکبُ 3 - و قَدْ رُزِئنا به محضاً خلیقَتُهُ صافیِ الضَّرائب و الاعراقِ والنَّسَبُ 4 - فانتَ خیرُ عبادِ اللّه کُلِّهِمْ واَصْدَقُ النّاسِ حینَ الصِّدقِ و الکَذِبُ 5 - و کان جِبْریلُ روح القدس زائرنا فغابَ عنَّا فَکُلُّ الْخَیرِ مُحْتَجِبُ 6 - ضاقَتْ عَلَیَّ بِلادٌ بَعْدَ ما رَحُبَتْ وَ سِیمَ سِبطاکَ خَسْفاً فِیهِ لِی نَصَبُ 1 - آنان که امروز بر من ظلم و ستم کردند به زودی در قیامت حامیان مرا می بینند و آن وقت به کیفر اعمال خویش می رسند. 2 - ای پدر، تا زنده ام بر تو می گریم و تا زندگی هست همیشه بر تو گریانم، چشمان من از فشاندن اشک باز نمی ایستد و آب آن خشک نمی شود. 3 - ما خاندان مصیبت زده شدیم، در حالی که برگزیده خدا بودیم - ای پدر، ما در خَلق و خُلق و حسب و نَسب، سر آمد عالم بودیم. 4 - تو از همه بندگان خدا برتر و بالاتری و در وقت صدق و کذب، تو از همه راستگوتر. 5 - و آن فرشته پاک، جبرئیل و روح القدس که به زیارت ما می آمد دیگر از ما غائب شد و خیر و برکت را از میان ما برد. 6 - ای پدر بزرگوارم، بعد از تو دنیا با همه وسعتش بر دیدگان فاطمه تنگ و تاریک شده است، و دو پسرش که دو نوه شما هستند به مصیبت تو افسرده شده اند.

4. ای پدر عزیز: آنان که در سینه های خود کینه تو را پنهان داشتند چون شما رفتید و بین شما و ما، خاک حائل شد آن کینه ها را آشکار ساختند.

5. هنگامی که تو از دنیا رفتی، مردم با تندی و بی رحمی با ما رفتار کردند و آنچه از زمین در دست ما بود از ما غصب کردند (عرصه را بر ما تنگ کردند).

6. شما ماه شب چهارده ما و چراغ زندگانی ما بودی. به نام تو از آسمان جبرئیل با وحی و کتاب فرود می آمد.

7. جبرئیل به وسیله آیات قرآن کریم مونس ما بود و با فوت شما تمام خیر و برکت از دست رفت.

8. ای کاش پیش از شما من مرده بودم و چون شما رفتی کتاب خداوند معنی دیگری شد.

9. ای پدر بزرگوار، در مرگ شما آن چنان مصیبت و اندوهی به ما رسید که به هیچ اندوهناکی از مردمان عجم و عرب نرسیده بود.

21. سپس حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ساکت شد و به خانه برگشت و امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر در خانه در انتظار او بود تا جمال زهرا علیها السلام بر او طلوع کند. وقتی حضرت به خانه رسید و قرار گرفت به مولا فرمود:

یا ابْنَ اَبی طالِب! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِینِ! نَقَضْتَ قادِمَةَ الاَْجْدَلِ، فَخانَکَ رِیشُ الاَْعْزَلِ، هذَا ابْنُ اَبِی قُحافَةَ، یَبْتَزُّنِی نُحَیْلَةَ اَبِی وَ بُلْغَةَ ابْنِی، لَقَدْ اَجْهَرَ فِی خِصامِی وَ أَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فِی کَلامِی، حَتَّی حَبَسَتْنِی قَیْلَةُ نَصْرَها وَالْمُهاجِرَةُ وَصْلَها وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونِی طَرْفَها فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً وَ عُدْتُ راغِمَةً، اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ أضَعْتَ حَدَّکَ افْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَافتَرَشْتَ التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطِلا، وَ لا خِیارَ لِی، لَیْتَنِی مِتُّ قَبلَ هَنِیَّتِی وَ دُونَ زَلَّتِی، عَذِیرِیَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً وَیْلایَ فِی کُلِّ شارِقٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَتِ الْعَضُدُ، شَکْوایَ اِلی اَبِی وَ عَدْوایَ اِلی رَبِّی، اللَّهُمَّ اَنْتَ اَشَدُّ قُوَّةً وَ حَوْلاً وَ اَحَدُّ بأْساً وَ تَنْکِیلاً.

فَقالَ اَمِیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام: لا وَیلَ عَلَیْکَ، الْوَیْلُ لِشَانِئِکِ نَهْنِهی عَنْ وَجْدِکِ

ص: 194

یَا ابْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدوری، فَاِنْ کُنْتِ تُرِیدِینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ وَ ما اَعَدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ، فَقالَتْ: حَسْبِیَ اللَّهُ، وَ أَمْسَکَتْ.

ای پسر ابوطالب! چرا مانند طفل در شکم مادر پرده نشین شده ای و چون کودک خانه نشین گشته ای؟! تو بودی که تیر صفت از کمان پر می کشیدی و شاه پرهای بازهای بلند پرواز را درهم می شکستی اینک این پسر ابی قحافه به ظلم و ستم هدیه و عطای پدرم، و قوت و معیشت فرزندانم را می رباید و با من به دشمنی برخاسته است و در سخن گفتن با درشتی با من مجادله می کند تا جایی که انصار ما را یاری نمی کنند و مهاجرین ریسمان محبت و دوستی ما بریده اند و مردمان دیگر در حق ما چشم پوشی کرده اند نه دافعی دارم نه حامی. با دلی پر از خشم بیرون رفتم و با حالی افسرده برگشتم. آن روز که لبه شمشیر خود را بکار نینداختی همان روز خویشتن را خانه نشین کردی، روزی که حق تو را ضایع کردند سرت را پائین انداختی تو آن کس بودی که گرگان عرب را شکار می کردی اکنون چه شده است که خانه نشین شده ای.

از من گوینده ای را دور نکردی و باطلی را از من برنگرداندی من که قدرت و اختیاری بَر دفاع از خود ندارم ای کاش قبل از این جفا و سستی و قبل از آنکه به چنین خواری مبتلا شوم مرده بودم (شما نظاره کنید که فاطمه مظلومه چگونه عقده های دل خود را با أوّل مظلوم عالم بیان می کند چون می بیند پناهگاهی غیر از حضرت علی ندارد) از اینکه با تو این گونه سخن می گویم در نزد خداوند عذر می خواهم وای بر من در هر صبح و عصر که پدر و تکیه گاه خود را از دست دادم و قوت و نیروی بازوی من سست شد من شکایت به پیش پدر گرامیم می برم و از خداوند دادخواهی می نمایم.

بارالها، خداوندا، قوّت و قدرت تو از همه بیشتر است و عذاب و نکال تو از همه شدیدتر.

در این لحظه امیرالمؤمنین علیه السلام دیگر طاقت شنیدن شکوای حضرت زهرا علیها السلام

ص: 195

را نیاورد و فرمود:

ای فاطمه عزیز من! ویل و عذاب بر تو نیست بلکه بر دشمنان تو می باشد. ای دختر برگزیده جهانیان، و ای باقیمانده پیامبر آخرالزمان من در امر خویش سستی نورزیدم و در طلب حق تو کوتاهی نکردم اگر مقصد تو قوت و روزی است که می دانی خداوند ضامن روزی می باشد و کفیل روزی شما مأمون و محفوظ است و آنچه خداوند برای شما آماده کرده افضل از آن می باشد که از شما قطع کردند خداوند را کافی بدان.

پس حضرت زهرا سلام اللَّه علیها فرمودند «حسبی اللَّه» و خاموش شدند. (1)

گفتار علماء و بزرگان درباره عظمت این خطبه

1. علاّمه مجلسی قدس سره: این خطبه شیوا را که از ناحیه بانوی زنان، حضرت زهرا علیها السلام صادر شده و فکر خطیبان مبرّز و سخنور را به خود مشغول داشته، موجب بهت و حیرت ایشان شده است، توضیح می دهیم. (2)

2. علامه محقق اِرْبِلِی قدّس سرّه: سخنرانی آن حضرت، سخنوران بلیغ را سرگردان و فصحا را ناتوان کرده است … این گفتار، از خطبه های زیبا و بدیع است که پرتوی از نور نبوّت آن را در برگرفته و شکوفه ای از گلستان رسالت در آن دیده می شود. (3)

3. علامه سید محمّد تقی رضوی قمی قدّس سرّه: … زبان ادیبان و سخنوران از سرودن چنان خطبه ای و کمتر از آن عاجز، و عقل حکیمان و خردمندان از ادراکِ کُنه آن ناتوان است. چگونه چنین نباشد؟ در حالی که از زبان مقام عصمت الهیّه سرزده، از مشکاة و جایگاه مشعل نبوّت مصطفویه درخشیده، از گنجینه اسرار مرتضویه

ص: 196


1- 266. در ترجمه خطبه بیشتر از دو کتاب استفاده شده است: «فاطمه زهرا علیها السلام شادمانی دل پیامبر» صفحات 476 به بعد و شرح خطبه حضرت زهرا علیها السلام تألیف آیة اللَّه سیّد عزّالدّین حسینی زنجانی.
2- 267. بحارالانوار جلد 29 صفحه 215.
3- 268. کشف الغمة جلد 1 صفحه 473 و 479.

جلوه گری کرده، از گلستان زهرای زکیه شکوفا گشته و از چشمه سار حکمت ربّانیه جوشیده است. (1)

4. مولی محمّد علی تبریزی انصاری: اگر این خطبه بر کوههای برافراشته ایراد می شد آنها را خاشع و فرو ریخته می دیدی. هر چند در آن دلهای سختی که به سان سنگ و یا سخت تر از آن بود، تاثیری نکرد و آن گفتاری است که از کلام آفریدگار فروتر، و از کلام آفریدگان فراتر …

نسبت این خطبه به کلمات فصیح دیگر، به سان ستارگان نورانی آسمان در مقابل سنگهای سیاه روی زمین است … و اثر را با مؤثرش سنخیّت می باشد، این کلمات از پاره تن پیامبر، همسر امیرالمؤمنین و چکیده نبوت و عصاره فتّوت، صدیقه کبری و انسیه حوراء، چشمه و منبع نور، مادر امامان برگزیده و سروران بزرگوار، بانوی زنان، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام صادر شده است. (2)

ص: 197


1- 269. الدّره البیضاء، صفحه 1.
2- 270. اللمعة البیضاء صفحه 2، و مراجعه شود به کتاب گرانقدر فاطمة بهجة قلب المصطفی، آیة اللَّه رحمانی همدانی، صفحه 387 و 388.

ص: 198

فصل ششم: أشعار فَدَکیّه

خطبه حضرت زهرا علیها السلام «حاج غلامرضا سازگار»

ص: 199

ص: 200

به نام رحمان و رحیم خدا

لب به سخن وا کنم از ابتدا

حکایت از محشر کبرا کنم

ترجمه خُطبه ی زهرا کنم

بعد نبی پاسخ حقِّ نمک

غصب خلافت شد و غصب فَدَک

عصمت حق، فاطمه دُخت رسول

کُفوِ علی، ام ابیها بتول

غصب فَدَک، دوری روی پدر

بی کسی شوهر و قتل پسر

شُعله شد و از دل او سر گرفت

مُهر سکوت از لب خود برگرفت

ناله به دل،اشک به چشم تَرَش

رو به سوی مسجد پیغمبرش

زنان هاشمی به دنبال او

محو کمال و مات اجلال او

در پس پرده حجاب ایستاد

ناله زد و آه کشید از نهاد

پای صدای ناله فاطمه

ریخت به هم نظام مسجد همه

گریه زمام خود ز کف داده بود

مدینه در تلاطم افتاده بود

صدای گریه شد چو کم کم خموش

به خطبه فاطمه دادند گوش

عصمت حق لب به سخن باز کرد

بدین عبارت سخن آغاز کرد

حمد خدا راست به انعامها

شکر بر او زان همه الهامها

ص: 201

ستایش او را که ز لطف و کرم

پیش قدم شد به عطای نعم

گسترده نعمت الوان بسی

منّت جودش به سر هر کسی

نعمت پی در پی او پیش پیش

از عدد و طاعت و اوهام بیش

پای چنین سفره آراسته

شکر ز ما، حمد ز ما خواسته

شکر طلب کرد که گیرد زوال

حمد ز ما خواست که بخشد کمال

پس به جزای شکر و حمد و ثنا

کرد دو چندان کرمش را به ما

لبم به توحید گواهی دهد

که صدق و اخلاص الهی دهد

دل را سازد بخدا متصّل

چراغ عقل را کند مشتعل

اوست فراتر به جمال و کمال

از نگه و از سخن و از خیال

عالم هستی ز عدم ساخته

ساخته و بسته و پرداخته

این همه صورت که به عالم نگاشت

نقشه ز اندازه و الگو نداشت

گشت به قدرتش جهان پایدار

داد فزونی همه را بی شمار

او که بدین خلقت حاجت نداشت

سود بر او این همه صورت نداشت

جز به ثبوت حکمت و قدرتش

و ز پی فرمانبری و طاعتش

خواست که فرمان عبادت دهد

دعوت فرماید و عزّت دهد

می خرد از بنده خود در حساب

طاعت و عصیان به ثواب و عقاب

بعد ستایش خدای ودود

بر پدرم شخص محمّد درود

آنکه خدا کرد ورا انتخاب

پیشتر از رسالت آن جناب

خواند و پسندید بدین شوکتش

پیشتر از ولادت و بعثتش

در آن زمانها که جهان وجود

در عدم و تیرگی و غیب بود

بهر کمال امر و انجام کار

از طرف ذات خداوندگار

بعثت آن عبد مؤیّد رسید

حکم رسالت به محمّد رسید

دید پیمبر همه در اختلاف

هر که گرفته است طریقی خلاف

آن به بُتش ساجدُ این عبد نار

قوم دگر منکر پروردگار

ص: 202

تا که خداوند کریم ودود

ظلمتشان را به محمّد زدود

پرده ز چشم دلشان برگرفت

ابر ضلالت ره دیگر گرفت

خاست نبی بهر هدایت بپا

کرد بشر را ز ضلالت رها

چشم و دل کور بشر باز شد

دوره روشنگری آغاز شد

راهبری کرد به دین قویم

خواند شما را به ره مستقیم

تا که بفرمان خدای ودود

کرد ز تن روح محمّد صعود

روح وی از رأفت و از اختیار

گشت رها از تعب روزگار

همره خیل ملک آن مقتدا

رفت به رضوان به جوار خدا

بر پدرم درود حیّ مبین

رسول و برگزیده بود و امین

مرضی حق حضرت خیرالأنام

بر او درود و برکات و سلام

الغرض آن عبد خدایی صفات

کرد سوی مسجدیان التفات

گفت عباد اللَّه در امر و نهی

حمل کنندگان اسلام و وحی

معتمد و امین حق بین هم

مبلّغین او به سوی اُمَم

بقیة اللّهش زعیم شماست

این سند عهد قدیم شماست

اوست کتابی که به حق ناطق است

بنام قرآن، به سخن صادق است

نورش در اوج درخشندگی

شعاع آن را همه تابندگی

بُرهانش بر همگان آشکار

باطن آن چو ظاهرش نور بار

تابع آن را سوی جنّت برند

به پیروانش همه حسرت برند

دست توسل سوی قرآن برید

تا حُجج اللَّه ورا بنگرید

ذکر شده به آیه هایش تمام

واجب و مستحب، مُباح و حرام

ادلّه و برهانش سر به سر

روشن و کافی از برای بشر

اوست قوانین خدا در خطاب

که آمده جمع شما را کتاب

ایمان را قرار داده خدا

تا کند از شرک، بشر را رها

برای تنزیه، ز هر کبر و ناز

حکم نماز آمد از بی نیاز

ص: 203

زکات بر تزکیه نفس خواست

روزه به تثبیت خلوص شماست

حجّ بود از برای تحکیم دین

عدل برای وحدت مسلمین

طاعت ما برای حفظ نظام

واجب شد بر همه خاص و عام

امامت ماست در اجرای دین

مانع از تفرقه مسلمین

جهاد بر عزّت و وارستگی است

صبر برای اجر شایستگی است

برای اصلاح بشر از خطا

امر به معروف به او شد عطا

نیکی فرزند به مادر و پدر

پیش عقوبت خدا شد سپر

بر صله رَحِم خدا حکم داد

تا که شود جمع طوایف زیاد

برای حفظ حرمت خون، قصاص

یافته از جانب حق اختصاص

وفا به نذر است به فرمان او

موجب آمرزش و غفران او

تا نشود حق کسی کاسته

کیل به هر بیع و شرا خواسته

نهی شده بنده او از شراب

کآن همه رجس است و پلید و عذاب

منع شده گناه تهمت بسی

تا نشود موجب لعنت کسی

حرمت دُزدی شده تا خاص و عام

دامنشان پاک بُود از حرام

شرک حرام آمده تا پاک پاک

پیش خدا بنده نهد سر به خاک

کمال تقواست شما را پناه

پس همه پرهیز کنید از گناه

از ره تقوی به خدا بگروید

مباد روز مرگ کافر شوید

امر خدا را همه اجرا کنید

ز نهی او یکسره پروا کنید

آنکه خود آگه بود از خیر و شر

می کند از خشم الهی حذر

باز ندا داد به مردم همه

گفت بدانید منم فاطمه

فاطمه ام آری بابم نبی است

آخر و آغاز کلامم یکی است

بستگیم هست به وحی اله

نیست به فعل و سخنم اشتباه

رسولی از سوی خدای شما

آمده از شما برای شما

بار غم شما به دوشش عظیم

به مؤمنین رئوف بود و رحیم

ص: 204

معرفت و بینشتان خود گواست

کو پدر من نه زنان شماست

بن عمّ من بر او برادر بود

نه این شرف ز مرد دیگر بُود

به که چه نیکوست مرا نسبتش

درود حق بر وی و بر عترتش

او که خود ابلاغ رسالت نمود

زبان به اندرز و نصیحت گشود

ز مشرکین رو سوی معبود بُرد

شکستشان داد و گلوشان فشرد

به حکمت و منطق نیکو جدا

خواند بشر را به طریق خُدا

بُتان شکست و بتگران را فکند

تا که پراکنده به هر سو شدند

رفت شب و صبح سیاهی زُدود

رهبر دین لب به تکلّم گشود

بانگ شیاطین همه جا شد خموش

ماند لب منافقین از خروش

گسسته شد سلسله های نفاق

بریده شد ندای کفر و شقاق

شما به اخلاص گشودید لب

همره رو سفیدهای عرب

شما که بودید حقیر و تباه

گرسنگانی به لب پرتگاه

چو خوردن آب و غذا دشمنان

به سویتان گشوده دست و دهان

عُمرِ شما جرقّه ای بود و بس

زیر لگدها همه چون خار و خس

شرابتان ز آب گندیده بود

غذایتان برگ خزان دیده بود

تغذیه از پوست حیوانتان

لرزه ز بیم خصم، بر جانتان

تا به محمّد که ز حیّ ودود

بر وی و آلش صلوات و درود

از پس ارشاد شما روز و شب

دید بسی محنت و رنج و تعب

گاه ز گرگان عرب در عذاب

گاه ز سرکشان اهل کتاب

جنگ به هر صحنه که آتش فکند

شد به ستم چو شاخ شیطان بلند

افعی فتنه چو دهن باز کرد

او به علی درد دل ابراز کرد

رو به سوی برادر خویش بُرد

به کام اژدهای جنگش سپرد

علی دمی خسته نشد از قتال

داد به خیل سرکشان گوشمال

به تیغ آن مجاهد سخت کوش

شراره های فتنه می شد خموش

ص: 205

علی به حق همیشه پابند بود

مطیع فرمان خداوند بود

به مصطفی همدم و همراه بود

سید اولیای اللّه بود

ناصح و ثابت قدم و سخت کوش

شما همه در طلب عیش و نوش

روی زمین غرق نعم در امان

تا چه کند چرخ به ما خاندان

منتظر سختی ما در ملال

دائم در حال فرار از قتال

تا که رسول خویش را کبریا

بُرد به دارالشرف انبیا

او به دیار اصفیا جا گرفت

بین شما نفاق بالا گرفت

جامه دین کهنه شد و کاسته

گمره گمرهان بپا خواسته

پست ترین شد به شما پیشتاز

در طلب فتنه دهن کرد باز

او به شما چیره و شیطان دون

کرد ز مخفی گه خود سر برون

خواند شما را و شما از ستم

یک سره گفتید به پاسخ نَعَم

آنچه که او خواست شما آن شدید

دشمن ما، حامی شیطان شدید

داغ زن اشتر دیگر شدید

راهی آبشخور دیگر شدید

هنوز پیمان نبی تازه بود

به گوشتان ز وحی آوازه بود

جراحت زخمِ فراقش به دل

نرفته جسم پاک او زیر گل

ز بیم فتنه، فتنه ها ساختید

خویش به چاه فتنه انداختید

روز جزا با شرری بس عظیم

به کافران احاطه دارد جهیم

هیهات از شما که کافر شوید

چه می کنید و به کجا می روید؟

پیش روی شما کتاب خداست

امور آن ظاهر و حُکمش رساست

پرچم نورانی او استوار

اوامر و نواهیش آشکار

راه خود از خدا جدا ساختید

قرآن را پشت سر انداختید

یا شده تسلیم کتابی جدا

وای به ظالم از عذاب خدا

هر کس آرد به جز اسلام دین

زو نپذیرند به طور یقین

سعی و تلاشش همگی بی ثمر

نیست بر او غیر زیان و ضرر

ص: 206

صبر نکردید در آن صحنه ها

رام شود مرکب این فتنه ها

باد زن آتش سوزان شدید

شیطان را بنده فرمان شدید

در پی خاموشی و تضعیف دین

پای فشردید به تخفیف دین

عهد شما با نبی از یاد رفت

هستی تان یک سره بر باد رفت

ای به زبان حق، دلتان را نفاق

کرده به مخفی گه خود اتفاق

آل نبی را همه دادید سیر

از سر نیزه ها به فرمان غیر

ما چو کسی که رفته تیغش به دست

بر گلویش نیزه فرو رفته است

به ذات معبود توکّل کنیم

صبر نمائیم و تحمّل کنیم

نیست مرا ارث گمان کرده اید

روی به جاهلیت آورده اید

کیست که بهتر ز خدای مُبین

حکم کند برای اهل یقین

چو مِهر تابنده عیان بر شماست

که فاطمه دُخت رسول خداست

آیا ساکتید ای مسلمین

که حق من غصب شود این چنین؟

پور ابو قحافه غالب شود

ارث مرا به زور صاحب شود

یا بن ابی قحافه این ناروا

آمده باشد به کتاب خدا؟

تو ببری از پدرت ارث و من

منع ز ارث پدر خویشتن

وه که چه قانون بدی ساختید

قرآن را پشت سرانداختید

ارث نبی نص کتاب خداست

قصّه داود و سلیمان گواست

این زکریاست که وقت دعا

گفت خدایا پسری ده مرا

تا ببرد ارث ز جاه و حِشَم

از من و ذُرّیه یعقوب هم

و ز اولو الارحام خدا گفته باز

هست به یکدیگرشان امتیاز

باز شما را به کتاب مبین

توصیه فرموده خدا این چنین

هر چه که میراث به دختر رسد

بر پسر از آن دو برابر رسد

قرآن گوید که به ترک جهان

بر پدر و مادر و بستگان

به نیکی و خیر وصیّت کنید

که حق متقین رعایت کنید

ص: 207

آیا من از پدرم مصطفا

بهره ندارم به گمان شما؟

آیا آیه ای است خاص شما

کزان خدا کرده نبی را جُدا؟

آیا من نه دخترم زان پدر

یا ز دو ملّتیم ما یک دگر؟

آیا ما جدا از این اُمتیم

من و محمّد نه ز یک ملّتیم

آیا در خصوص قرآن سرید

از پدر و شوهر من برترید

این شتر خلافت، اینش زمام

بتاز با سرعت هر چه تمام

بتاز تا روی به حشر آوری

کیفر کار خویش را بنگری

روز جزا خدا وکیل من است

خاتم انبیا کفیل من است

روز زیان روز پریشانیت

می ندهد سود، پشیمانیت

چون به شما روز جزا روی داد

جایگهی هست به هر رویداد

خود همه بینید به قعر جحیم

کیست معذّب به عذاب الیم؟

نسل جوان که بازوی ملّتید

ذخیره های مکتب واُمتید

چه شد که در سکوت بنشسته اید

لب ز دفاع من فرو بسته اید

مگر نداده پدرم آگهی

اَلْمَرءُ یُحْفَظُ فی وُلدِهِ

یعنی احترام هر پاک خو

بسته به احترام فرزند او

چه زود قول او فراموش شد

غفلت با شما هم آغوش شد

شما توانید در این ماجرا

بازستانید حقوق مرا

آیا این است شما را دلیل

مات مُحمَّدٌ فخطبٌ جلیل

رشته اتّصال از این غم گسیخت

خاک مصیبت به سر خلق ریخت

سینه اُمّید در این غم شکافت

چاره آن را نتوان باز یافت

ظلمت بر اهل زمین چیره شد

روی همه ستار گان تیره شد

ریخت فرو در غم او کوهها

شکسته شد حریمها را بها

گشت در این فاجعه ارتحال

حُرمت اهل بیت او پایمال

قسم به عزّت خدای بزرگ

مصیبت اوست بلای بزرگ

ص: 208

مصیبتی که مثل آن در جهان

نیامده فرود از آسمان

این خبری بوده که پروردگار

گفته به قرآن مجید آشکار

همان کتابی که میان شماست

آیاتش ورد زبان شماست

بلند و آرام به هر صبح و شام

تلاوتش کنید با احترام

مرگ رسل بوده ز روز ازل

مشیّت خدای عزّوجل

گفت خدا نیست محمّد مگر؟

رسول از جانب حق بر بشر

پیمبران پیش از او مُرده اند

رو به سوی دار بقا بُرده اند

اگر بمیرد آن رسول جلیل

و یا شود به دست دشمن قتیل

آیا از دین نگران می شوید؟

پیرو راه پدران می شوید

هر آنکه از دین خدا بازگشت

کرده به دین پدران بازگشت

زیان نه هرگز به خدا می رسد

به شاکرین زود جزا می رسد

ای پسران مام (1) دو انجمن

آیا بلعیده شود حق من

شما که بر ناله من ناظرید

گوش فرا داده همه حاضرید

مجمعتان راست توان قیام

گشته برای همه حجّت تمام

یکسره بی شبهه گواهید حال

که حق فاطمه شده پایمال

از چه نشستید شما را به دست

اسلحه و قدرت پیکار هست

دعوتتان می کنم و بی هُشید

ناله من شنیده و خامُشید

ای همه موصوف به جنگاوری

وی شده معروف به دین پروری

به خیر و نیکی و وفا منتخب

جنگیده با عجم و با عرب

کرده تحمّل بلا بارها

ستاده در هجوم پیکارها

به طاعت ما همه بودید راه

تا که ز ما گرفته مکتب قوام

سینه ایام پر از شیر شد

کفر فرو ماند و زمین گیر شد

ص: 209


1- 271. قبیله اوس و خزرج.

تهمت و افتراء فراموش شد

شراره های کفر خاموش شد

ریشه هرج و مرج بر باد رفت

نظام داد آمد و بیداد رفت

چه شد که بعد از آن همه آگهی

شدید گُم به وادی گمرهی

چرا به کار خویش سرگشته اید

چرا زدین خویش برگشته اید

لوای دین که بود بر دوشتان

فتاد و گردید فراموشتان

از پس اعلان وفا در خفا

دست گشودید به جور و جفا

پیش رُوید و به عقب تاختید

یکسره مشرک شده دین باختید

ندا دهد خدای حیّ مبین

الا نمی جنگید با ناکثین؟

که عهد خود شکسته، مرتد شدید

در پی اخراج محمّد شدید

آیا در هراس از دشمنید

ز حق بترسید اگر مؤمنید

الا، که می بینم در هر نگاه

شما گرفتید طریق رفاه

علی که در حکم سزاوار بود

واقف اسرار به هر کار بود

تا بگریزید ز پروردگار

زدید آن حجت حق را کنار

در طلب راحتی و تنبلی

جدا شدید از نبی و از علی

آنچه گرفتید ز کف باختید

گوهر خود به دور انداختید

اگر شما و جمله اهل زمین

کفر بورزید به حیّ مبین

خدا بُود از همگان بی نیاز

زبان به حمدش بگشایند باز

الا که من گفتم و دانم شما

گذشته کارتان ز اندرز ما

سُستی و پستی و سکوت و رفاه

کرده دگر قلب شما را سیاه

بود کلامم همه سوز درون

با شرر ناله ام آمد برون

در شرر نار دل افروختم

گفتم و فریاد زدم سوختم

خطبه من ناله از دل رهاست

اتمام حجّت من با شماست

این شتر خلافت و این شما

سخت بگیرید مهار ورا

او به جبین نشان باطل زده

زخم به پشت پاش تاول زده

ص: 210

مُهر غصب،بُوَد به پیشانیش

زشتی جاودانه ارزانیش

سوار آن تاخته سوی جهیم

احاطه اش کرده عذاب عظیم

آنچه که کردید بود آشکار

به محضر حضرت پرودگار

زود جزا دهد به ظالم نشان

که ظلم بر که می رساند زیان

منم همان دخت رسول مجید

که بیم تان داده ز نار شدید

شما و ظلم و ستم و خودسری

ما و تلاش و صبر و روشنگری

شما و ما در گرو کار خویش

منتظر حاصل رفتار خویش

سوز درون ریخت برون فاطمه

پاسخ او بود سکوت همه

هر چه که آمد به سر روزگار

بود از آن خامُشی مرگبار

دخت رسول و خطبه بی جواب

وای به خامُشان ز روز حساب

«میثم» را چه زَهره لب وا کند

ترجمه ی خُطبه زهرا کند

آنچه که گفتم به دفاع بتول

بار خدایا ز کرم کن قبول (1)

ص: 211


1- 272. نخل میثم، جلد اول، صفحه 107.

خطبه فَدَکیّه - «محمّد علی مردانی»

حمد سزد قادر بخشنده را

خالق انوار درخشنده را

آنکه همه خلقت عالم از اوست

جوهره هستی آدم از اوست

لوح قلم کرسی و ارض و سما

مهر و سپهر و فلک و ماسوی

ساجد حقند، نبات و جماد

آتش و آب و شجر و خاک و باد

بعد ثنای صمد بی نیاز

احمد مرسل نبی سرفراز

هست سزاوار درود سلام

با همه عترت و آلش تمام

بعد تحیت به رسول خدا

شرح دهم واقعه ای جانگزا

راوی این واقعه عبداللهست

این سخن از سبط رسول اللهست

او ز پدر نقل روایت کند

از علی این گونه حکایت کند

چون سخن از غصب فَدَک گفته شد

فاش یکی فتنه بنهفته شد

فاطمه آن عصمت پاک خدای

فاطمه آن آینه حق نمای

فاطمه آن گوهر بحر شرف

در گرانمایه دین را صدف

شمسه ایوان جمال و جلال

نیره کامله ذوالجلال

فاطمه آن دره تاج رسول

عاقله فاضله یعنی بتول

ص: 212

همچو پدر شد سوی مسجد روان

هشته سر اندر قدمش آسمان

سلسله در سلسله بودش به راه

خیل زنان زهره صفت گرد ماه

گویی ظاهر شده ختم رسل

جانب مسجد شده آن عقل کل

شد به حرم بانوی بیت الحرم

فاطمه طاهره محترم

دختر پیغمبر والا تبار

همسر حیدر ولی کردگار

آن که بود کوثر و تسنیم از او

آن که قلم یافته تعلیم از او

با همه عز و جبروت و وقار

شد به پس پرده نهان پرده دار

داشت ابابکر به منبر مکان

با همه اصحاب ز خرد و کلان

مظهر احمد ز جگر زد خروش

قلزم قهر نبی آمد به جوش

گشت قیامت بجهان آشکار

رفت ز انصار و مهاجر قرار

ناله کنان صیحه زنان مرد و زن

مسجد گویی شده بیت الحزن

بانوی اسلام چو آرام شد

صید سخن در کف او رام شد

حمد و ثنا و صلوات و درود

خواند خدا را و پدر را ستود

بار دگر بانگ نوا شد بپا

از سخن دخت رسول خدا

غنچه توحید دهن باز کرد

معنی کوثر سخن آغاز کرد

بانوی اسلام از این احتجاج

خواست نهد بر سر اسلام تاج

زد به عدو بانگ که هشیار باش

رفت ز ره قافله بیدار باش

گفت سخن به ز در آبدار

در خور محبوب خداوندگار

مسجد پیغمبر و احباب او

مرکز دانشگه اصحاب او

مهبط جبریل و مقام خلیل

محکمه ای بی بدل و بی بدیل

مطلب او روشن و مقصد پدید

مدرک او نص کتاب مجید

خصم نبی مدعی دادگاه

عصمت کبرای خدا دادخواه

بود سوی خالق سرمد سجود

خواند به پیغمبر و آلش درود

پس سوی حضار ز راه عتاب

کرد در آن محکمه زهرا خطاب

ص: 213

کای ز خدا بی خبران العجب

کور دلان خیره سران العجب

خانه اسلام به امر خدا

گشت چو بر دست پیمبر بنا

چون پدرم باب نبوت گشود

غیر علی یار و ندیمش که بود

نور فروزان امام مبین

در نظر مردم اهل یقین

هست چو خورشید فلک تابناک

نیست بر او از گذر ابر باک

احمد مرسل که رسول خداست

بر همه خلق جهان رهنماست

هست عیان بر همه افکار او

کوشش و جانبازی و افکار او

با صفت و شیوه پیغمبری

کرد شما را سوی دین رهبری

داشت چراغی به فرا راهتان

تا شده روشن دل گمراهتان

بت بشکستید و مسلمان شدید

اهل سخن تابع قرآن شدید

حالی ایا مردم با داد و دین

ای همگان صاحب نفس امین

این من و این نص کتاب خدا

این من و این مجمع و این پیشوا

من نه مگر دختر پیغمبرم

من نه مگر فاطمه اطهرم

همسر من نیست مگر مرتضی

ابن عم احمد و شیر خدا

آن که بتان را ز حرم بر فکند

از همه ابطال عدو سر فکند

صِهر نبی آن که به گاه جدال

در صف اسلام نبودش همال

آن که نبی را بستودی به جان

داشتی از اهرمنش در امان

آن که به هنگامه ی خونین بدر

فارغ از اندیشه هر کید و غدر

گرد سر خاتم پیغمبران

بود چو پروانه همی پر زنان

لیک شما غرق نشاط و طرب

گرم صفا با امرای عرب

بر سرتان سایه زده سایبان

تا که بلایی رسد از آسمان

دهر به کام دل دشمن شود

خاک یتیمی به سر من شود

دامن همت به کمر زد علی

بر جگر خصم شرر زد علی

لیک شما را نبُد از کارزار

جز غدر و مکر و فریب و فرار

ص: 214

حال که پیغمبر آخر زمان

ز امر خدا دیده ببست از جهان

جامه دین پاره شد از خار و خس

دزد به تن کرده لباس عسس

جاهل گمراه به افسونگری

خاسته بر دعوی پیغمبری

چون شتر مست تکان داده دُم

تا شده باطل حق و حق گشته گم

داغ به غیر شتر خود زدید

عقل رها کرده رهی بد زدید

آتشی از کینه بیفروختید

خرمن دین را به عبث سوختید

مدّعیان شیوه شیطان کجا؟

سنّت پیغمبر پاکان کجا؟

جای کف شیر بخوردید شیر

روبه مکار شده شیر گیر

تا که چو من طایر بشکسته بال

قامت سروم شده از غم هلال

تا که یکی جاهل گم کرده راه

از سر بغض و حسد و اشتباه

غصب کند حق من خسته را

صید کند طایر پر بسته را

پس به ابابکر به پرخاش گفت

کای شده با شیوه ابلیس جفت

چیست که اینگونه خطا می زنی

تهمت بی جا به خدا می زنی

نیست سزاوار تو ای بوالفتن

امر خدا پشت سر انداختن

این نه مگر آیه قرآن بُوَد؟

وارث داود سلیمان بُوَد؟

قصه یحیی به کتاب خدا

شاهد ارث آمده بر انبیا

گر تو بدانی اولوالارحام را

سر فکنی این طمع خام را

آیه «یوصیکم» اگر خوانده ای

از چه چنین خنگ خطا رانده ای؟

«ان ترک خیراً» از بهر چیست؟

نصّ کتابست جواب تو چیست؟

چیست گمان تو ز غارتگری

آبروی خوش چرا می بری؟

جمله بدانید همه خاص و عام

هست علی صاحب قرآن تمام

کاشف اسرار خفی و جلی

بعد نبی نیست به غیر از علی

این تو و این اُشتر و این بارِاو

این تو و این رشته افسار او

خیز و بزن بار و بگیر و ببر

تا به صف حشر برِ دادگر

ص: 215

حاکم آن محکمه باشد اله

هست در او ختم رسل دادخواه

ماه چو در جلوه به صحرا شود

دزد سر گردنه رسوا شود

وای بر آن کو رهِ باطل سپرد

غیر ندامت ز بطالت نبرد

آتش نیران خدای احد

بر سر او خیمه زند تا ابد

من به تو اعلام خطر می کنم

آگهت از این همه شر می کنم

چونکه تو را نیست به حق دسترس

دست به نشتر مزن ای بوالهوس

ختم سخن را چو به هشدار کرد

پس روی خود جانب انصار کرد

کرد بدانها به توقّع نگاه

گفت که ای مردم آزادخواه

خانه اسلام مقام من است

این حرم از باب گِرام من است

آیه تطهیر به اکرام ماست

زینت آیات خدا نام ماست

من که مهین بانوی این خانه ام

وارث این منصب جانانه ام

چیست که اینگونه عذابم کنید

بعد پدر خانه خرابم کنید

شد ز شما دین نبی استوار

نیست به از این سند افتخار

بهر حضانت چو پرافراشتید

بیضه اسلام نگه داشتید

باب من اکنون ز جهان رخت بست

پشت فلک زین غم عظمی شکست

ای ز شما «قیله» سرافراز و شاد

مردمِ با مادرِ والا نژاد

می شنوید این همه فریاد من

شد به فلک در ره حق داد من

چون همه رزمنده و کند آورید

شیر ژیانید و غضنفر فرید

تابع فرمان پیمبر بُدید

پیشرو مردم دیگر بُدید

چیست که غافل ز خدا گشته اید

از هدف خویش جدا گشته اید

مستی و رخوت ز چه؟ غفلت چرا

در ره دین سستی همت چرا

آبروی خویش چرا ریختید

رشته وحدت ز چه بگسیختید

من به شما بانگ خطر می زنم

از غم اسلام به سر می زنم

عاقبت کفر و عناد و نفاق

نیست به جز ذلت و رنج و شقاق

ص: 216

آمده چون موسم غارتگری

کرده شما را ز حمیّت بری

اینک این اُشتر و این بار او

جمله چو هستید گرفتار او

بار دگر بر سر بارش نهید

تنگی زرین به کنارش نهید

لیک بدانید که این داغ ننگ

بر رُختان تا به ابد بسته رنگ

کار شما در بر چشم خداست

کیفر آن آتش خشم خداست

دختر والای بشیر و نذیر

کُفو علی سیّد صاحب سریر

دادِ سخن داد در آن انجمن

بست ز هر باب ره اهرمن

گرچه بلند است بنای ستم

آه ستمدیده از او نیست کم

بلبل باغ نبوی با امید

ختم سخن کرد به قید امید

تا مگر آن مردم دور از حساب

زان همه حجّت چه دهندش جواب

گفت ابابکر که ای پاک دین

دخت رسول مدنی امین

باب گِرام تو به اهل جهان

مشفق و غمخوار بُد و مهربان

یار ستمدیده و مظلوم بود

راهبر مردم محروم بود

احمد مرسل که حبیب خداست

باب تو و ابن عم مرتضی است

هست برابر به امام مبین

شیر خدا رهبر اهل یقین

داد ز تقوی به علی برتری

تا که رساندش به سر و سروری

گفت که انسان سعادت نصیب

با علی و فاطمه باشد حبیب

خصم علی خصم محمّد بود

خصمی او دشمن سرمد بود

بخت بد او را که به تو دشمن است

دشمن تو پیرو اهریمن است

آل نبی تاج سر عالمند

اشرف اولاد بنی آدمند

مشعل توحید به دست علی است

آب حیات از سر شست علی است

دخت نبی شمسه خوبان توئی

سیّده و سرور نسوان توئی

نیست به عالم چو تو کس راستگو

همچو تویی پاک دل و نیکخو

بر احد قادر یکتا قسم

حق خداوند تعالی قسم

ص: 217

می روم آن سان که نبی پا گذاشت

زان قدمی پیش نخواهم گذاشت

پیشرو قافله با اقربا

کذب نگوید ننماید خطا

قادر قهّار گواه من است

راه رسول است نه راه من است

گفت که از مکنت پیغمبران

ارث نماند دِرَمی در جهان

نه زر و نه نقره و نی دانه ای

نه حَشَم و خانه و کاشانه ای

غیر کتاب آنچه بماند به جا

حق بود از بهر اولوالامر ما

ارث پیمبر ز اولوا الامر اوست

آنچه کند بر حسب امر اوست

آنچه تو می جویی و خواهان شدی

آمدی و در طلب آن شدی

ما پی تجهیز سلاح و سپاه

بهره بجوئیم از او چندگاه

بنیه اسلام قوی تر کنیم

لشکر اسلام غنی تر کنیم

من ز خود این حکم ندادم چنین

بلکه بود با نظر مسلمین

اینک این حال من و مال من

هست به فرمان تو اموال من

نیست دریغ از تو مرا جان و مال

از تو نه پنهان بودم هیچ حال

سیّد نسوان جهان جز تو نیست

نخله طوبای جنان جز تو نیست

در شرف بحر فضائل توئی

نور هدی حجّت کامل توئی

حکم تو نافذ چو کلام خداست

لایق شأن تو سلام خداست

لیک تو مپسند کز این ماجرا

من بنهم قول نبی زیر پا

فاطمه چون این سخن از وی شنید

آه جگر سوز ز دل برکشید

گفت که یالَلْعجب این حرف چیست؟

این سخنان جز غدر و مکر نیست

وا اَسَفا این چه تبهکاری است

این چه فسونکاری و غدّاری است

آنکه از او غصب فَدَک می کنی

مدحتش از حقّ نمک می کنی

آنکه بود قول رسولش هدف

از چه کند حقّ بتولش تلف

قول رسول اللَّه و قرآن یکی است

آنچه نبی گفته و یزدان یکی است

ختم رُسُل پیرو امر خداست

این سخن از قول پیمبر خطاست

ص: 218

بهر هلاکش به زمان حیات

دام فکندند محبّان لات

بعد وفاتش بود این دام و قید

تهمت و کذب و غدر و مکر و کید

اینک اَیا مردم دور از وفا

حاکم ما هست کلام خدا

او حَکَمِ بین حق و باطل است

ناطق قطعی حکم عادل است

بار دگر آیتی از ارث خواند

داد سخن داد و بسی در فشاند

از زکریای نبی کرد یاد

داغ به پیشانی باطل نهاد

بس سخن از فرقت یعقوب گفت

آنچه بباید ز بد و خوب گفت

گفت که جز صبر مرا چاره نیست

غیر خدا حامی بیچاره کیست؟

دید چو آن قوم ستم کیش را

هیچ نبینند مگر خویش را

نیست به جز ظلم و ستم کارشان

خاطرش آزرد ز آزارشان

گفت که ای مردم دور از ادب

فاطمه ام دخت رسول عرب

سوزم و سازم ز ستمهایتان

تا به صف حشر رسد پایتان

ختم سخن کرد به صبر جمیل

صبر و سکون خواست ز حی جلیل

زاده قحافه چو اینسان بدید

برق رضایت زد و چشمش پرید

با صَدَق اللَّه و صَدَق الرَّسُول

وصف نبی گفت و مدیح بتول

بار دگر لب به ثنا برگشود

گفت که ای عصمت ربّ ودود

معدن لطف و کرم و حکمتی

مشعل نور و شرف و رحمتی

پایه دین گوهر حکمت ز توست

بحر سخا چشمه حجّت ز تو است

هست کلام تو چنان درّ ناب

من به تو از نهی نگویم جواب

این من و این انجمن مسلمین

این تو و این قاطبه مؤمنین

من که چنین سلسله در گردنم

خویش به آتش ز چه رو افکنم

آنچه من از خوب و ز بد کرده ام

غصب فَدَک را نه ز خود کرده ام

عامه مردم که پناه منند

در همه احوال گواه منند

آن چه من از سود و زیان می کنم

کار برای همگان می کنم

ص: 219

نیست تو را چاره در این ماجرا

صبر کن و باش رضا بر قضا

زاده قحافه چو گفت این سخن

بار دگر فاطمه ممتحن

همچو نبی لب به سخن باز کرد

در بر مردم سخن آغاز کرد

کز چه در این راه خطا می روید

زین خط بیجا به کجا می روید

راه کج و کار بد و ناپسند

نیست شما را به خدا سودمند

آنکه در این راه دلیل شماست

در وحل افتاده ذلیل شماست

در ره او پای خِرَد در گل است

حمل چنین بار گران مشکل است

کرده قضا کور و کر و لالتان

از پی اندوختن مالتان

روز جزا پرده چو یکسو نهند

حاصل ما را به ترازو نهند

وای بر آن کس که در این کشتزار

کاشته بذری که نیاید به کار

هر که در این مزرعه بنمود کشت

می درود کشته چه زیبا چه زشت

آن که ره جهل و ضلالت گزید

گشت گرفتار عذاب شدید

هست حدیثی ز رُوات اَنام

آمده در سیره ابن هشام

دور ابابکر چو پایان گرفت

بانک زدش مرگ و گریبان گرفت

راه ز هر سو به رخش بسته شد

شانه اش از بار ندم خسته شد

داس اجل رشته عمرش برید

جامه جان را ز تن او درید

گفت که هیهات که بگذشت کار

چون دم مرگ است و دم احتضار

خواست در آن لحظه دو تا پیرهن

هر دو بپوشید به جای کفن

عایشه اش گفت که جان پدر

هست تو را گنج و طلا و گهر

داده تو را دولت افزون خدا

از چه نخواهی کفنی پر بها

گفت ابوبکر به اندوه و درد

با دل پر حسرت و با روی زرد

آنچه مرا جمع شد از گنج و مال

نیست به جز مایه وزر و وبال

شد بدن من چو به خاک اندرون

ساعت دیگر همه چرکست و خون

حاصل دنیا که به جز مهل نیست

ای خنک آن کس که سرافراز نیست

ص: 220

خصمی پیغمبر والا تبار

هست یقین در دو جهان شرمسار

الغرض آن محرم اسرار حق

فاطمه آن مظهر انوار حق

رو سوی آرامگه باب کرد

شکوه بر آن مِهر جهانتاب کرد

گفت پدر خون رود از دیده ام

بسکه ز خصم تو ستم دیده ام

بعد تو ای سیّد ملک حجاز

گشت بپا فتنه و شد پرده باز

تا تو بدی پرچم دین باز بود

ملت اسلام سرافراز بود

رفتی و اهل تو پریشان شدند

امت تو پیرو شیطان شدند

بعد تو شد رنگ دگر آشکار

روز به چشمم شده چون شام تار

روی تو بد شمع شبستان ما

مهر فروزنده ایوان ما

عالمی از تو به نشاط و سرور

کرد جهان از تو همی کسب نور

چونکه خدا را به تو پیوند بود

مونس ما پیک خداوند بود

کاش که پیش از تو سپردیم جان

ای پدر ای بار ستمدیدگان

دست ستم هر که به ما می زند

بر سر او دست خدا می زند

تا که کنم خویش به قربان تو

اشک فشانم پی هجران تو

از غمت ای محور دین را مدار

هست جهان بشری داغدار

سرّ خدا بودی و محبوب حق

نور خدا بودی و مطلوب حق

رفتی و خیرات ز ما رخ نهفت

گشت سلیل تو به اندوه جفت

بعد توام ای پدر از عمر سیر

تنگ گرفته است به ما چرخ پیر

بهر حسین و حسنم دل فکار

شد ز دلم تاب و توان و قرار

بانوی خوبان جهان فاطمه

سیده جمع زنان فاطمه

از دل خود آتش حسرت فشاند

اشک غم از دیده به شدت فشاند

درد دل خود برِ بابا شمرد

همچو گل لاله ز داغش فسرد

مرغ حرم سوی حرمخانه شد

بانوی عصمت سوی کاشانه شد

شیر خدا مظهر پروردگار

می کشد اندر ره او انتظار

ص: 221

پرده نشین حرم کبریا

گفت که ای معدن سر خدا

از چه چنین خانه نشین گشته ای

دل ز جان شسته و بنشسته ای

پرده نشینی چو جنین در شکم

روی نهان کرده چنان متهم

شهپر مرغان بلند آشیان

بستی و بشکستی و دادی امان

لیک کنون زاغ و بط و ماکیان

کرده تو را زیر پر خون نهان

آنچه مرا بود ز ارث پدر

مهریه مادر و نان پسر

دشمن اسلام به زور و علن

غصب نمود از من و طفلان من

یافتم اینگونه که آن نابکار

با منش استیزه بود آشکار

عامه مردم همه از خاص و عام

جمله انصار و مهاجر تمام

قدر من غمزده نشناختند

جانب بیگانه بپرداختند

راه دفاع از همه جا بسته شد

رشته الفت همه بگسسته شد

با دو صد امید پی حق خویش

رفتم و گشتم ز ستم سینه ریش

تا تو ز کف تیغ بینداختی

با غم و اندوه و الم ساختی

تا بنهادی به زمین تیغ تیز

خصم برافراشت لوای ستیز

گرگ دغل را بدریدی چو شیر

نک مگست می زند ای شیر گیر

من همه خود گفته ام از گفتنی

سفتم در لیک چه در سفتنی

تیره دلان را سخن حق چه سود

حاصلم از گفته به جز غم نبود

گو چه کنم ای مه برج وقار

شد ز کفم چاره و از دل قرار

کاش که دست اجلم پیش از این

بردی و ظلمی نکشیدم چنین

یا علی این خود نه گناه من است

خالق من بر تو گواه من است

آه که از گردش شام و سحر

هر دمم از نو غمی آید به بر

بعد پدر بر من ماتمزده

خانه ویران شده ماتمکده

پشتم از این ماتم عظمی شکست

پای ز ره ماند و شد از کار دست

شِکوه برم نزد رسول کبار

دادرسم نیست به جز کردگار

ص: 222

بارخدایا چو تویی دادرس

ای ز تو فریاد به فریاد رس

دید علی شافع یوم الحساب

فاطمه را در تعب و التهاب

از پی آرامش آن نور حق

گفت که ای برده ز خوبان سبق

صبر کن و گریه بی حد مکن

از غم ایام تو دل بد مکن

حسرت و اندوه ز بد خواه توست

خالق پاک تو مددخواه توست

بشنو ایا دخت حبیب خدا

مام امامان، دُرِ بحرِ سخا

نیست کسی بعد خداوندگار

بر تو چو من در غم ایام یار

در ره اسلام به هر گیر و دار

بودم و هستم به خدا استوار

گسترش عدل شعار من است

سستی و اهمال نه کار من است

دانم ایا دختر خیر البشر

نیست تو را در پی روزی نظر

دعوی حق منشأ پیکار ماست

در دو جهان حق طلبی کار ماست

من که در این دار کفیل تو ام

عبد تو ام گرچه دلیل توام

آنچه کنون در ید فرمان توست

بهتر از آن قطع شده نان توست

پس بگو ای دختر ختم رسل

هست خدایم بس از این جزء و کل

فاطمه چون این سخن حق شنید

بحر خروشان به دمی آرمید

ساکت و آرام شد آن بحر جُود

برد برِ خالق یکتا سجود

گوهر یکدانه کانِ وقار

زد به جهان از تَفِ آهش شرار

گشت خمش لیک ز گفتار او

رفت ز بیداد گران آبرو

گشت خمش لیک از این احتجاج

بر سر اسلام زد از فخر تاج

خلق جهان شاد ز ارشاد اوست

تاج شرف بر سر اولاد اوست

خطبه آن شمسه برج حیا

هست درخشنده چو مهر سما

هست مهِ ملک حیا فاطمه

شافعه روز جزا فاطمه

چون به صف حشر قدم می نهد

بر زبر چرخ علم می نهد

خصمی او جای به نیران کند

شکوه ز اعدا بَرِ یزدان کند

ص: 223

هست جنان جان محبان او

هر که بود ریزه خور خوان او

می دهد از لطف به دستش برات

تا دهدش زآتش دوزخ نجات

هدیه «مردانی» افسرده حال

در برِ آن مظهر عزّ و جلال

نیست به جز دفتر اشعار او

حاصل عمرش بود آثار او

هست همه مدحتِ آل رسول

تا کند آن بانوی عُظمی قبول

هست همه مدح و رثای حسین

جان جهانی به فدای حسین

هدیه چو موری به سلیمان برد

قطره اشکی برِ عمان برد

مُهر چو بر دفتر او می نهد

تاج شرف بر سر او می نهد (1)

ص: 224


1- 273. دو دریای رحمت، دیوان محمّد علی مردانی.

فَدَک، غدیر، سقیفه - «حاج غلامرضا سازگار»

شهر مدینه با همه زیبایی و صفا

جولانگه ستم شده آبستن جفا

دشمن گرفته سخت کمین در لباس دوست

طرح هزار فتنه کشیده است در خَفا

مردم چون نقشها که به دیوار در سکوت

عترت غریب مانده و قرآن به زیر پا

نفس نبی ولیّ خدا بُرده سر به جیب

پُور ابوقحافه به منبر گرفته جا

زاغ سیاه و خرمن گل وامصیبتا

بیگانه جانشین نبی وامحمّدا

دندان برای غصب فَدَک کرده سخت تیز

قول دروغ بسته به پیغمبر خدا

اخراج از فَدَک شده عُمّال فاطمه

بی اطلاع فاطمه بی اذن مرتضا

گر اذن می گرفت خلیفه، گناه بود

یا آنکه بود حضرت دادار نارضا

اوّل فَدَک گرفت سپس خواست بیّنه

این بی عدالتی که شنیده است در قضا

غصب فَدَک نبوده روا از کسی که خود

پیراهن زفاف به سائل کند عطا

کفر است کفر خواستن شاهد از کسی

کو را خدا ستوده به تطهیر و هَل اَتا

هرگز روا نبود که شاهد طلب کند

آن هم ز روح بین دو پهلوی مصطفا

آن کو پیمبر از غضبش می کند غضب

وان کو شود به شادی او شاد کبریا

ظلم و ستم به حضرت او بود ناپسند

غصب حقوق حقّه او بود ناروا

ص: 225

بردند حق فاطمه را و به کذب محض

گفتند ارث می نگذارند انبیا

قول دروغ محض و خلاف کتاب حق

دادند فاش نسبت آن را به مصطفا

اوّل کسی که غصب فَدَک کرد از بتول

أوّل کسی که او به نبی بست افترا

داود ارث بهر سلیمان گذاشته

بوده است قصّه زکریا، گواه ما

دشمن دروغ گفت، شهادت دهد رسول

زهرا درست گفت، گواهی دهد خدا

آیا رسول و فاطمه اش از دو ملّتند؟

یا بود آیه ای که نبی بود از آن جُدا؟

یا آنکه بود دانش آنان به حکم حقّ

بالاتر از رسول و فراتر ز مرتضا

گر قول «لا نُوَرِّثُ» می بود از رسول

آن را نگفت با علی و فاطمه چرا

باور کنم که حضرت صدیقه و دروغ

باور کنم ز عصمت حق گفته خطا؟

زهرا دروغ گفت که روح صداقت است؟

یا آنکه کرد غصب فَدَک را ز ابتدا؟

پور ابوقحافه برد ارث از پدر

حقّ یگانه دخت پیمبر به زیر پا

ازا ین گذشته، بود فَدَک ملک فاطمه

فرموده بود شخص پیمبر بدو عطا

ارثی نبود تا بستانند از بتول

گیرم که بود این سخن ناروا، روا

آنکس که بست کذب به پیغمبر از ستم

وان کو که کرد غصب فَدَک از ره جفا

نگذاشت دخترش ز چه با ادعای ارث

در خانه رسول شود دفن مجبتا

او غاصب فَدَک شد و انکار ارث کرد

این کرد روز دفن حسن ارث ادعا

تا حال کس نگفته که یک دین و دو مرام

هرگز کسی ندیده که یک بام و دو هوا

بیت نبی به فاطمه اش ارث می رسید

زهرا چو رفت از حسنین است آن سرا

گردید بی اجازه اولاد فاطمه

در بیت وحی دفن تن آن دو تن چرا؟

ور ارث نیست حق تمامی مردم است

باید برون نمود از آن خانه آن دو را

گیرم که بر خلیفه خلاف کتاب حق

غصب فَدَک ز فاطمه می کرد اقتضا

طبق کدام آیه قرآن حلال بود

بی حرمتی به خانه ناموس کبریا

این قول من نه بلکه فریقین گفته اند

زهرا هماره زین دو نفر بود نارضا

خشم خدا و فاطمه و مصطفی یکی است

این نکته را رسول خدا گفته بارها

ص: 226

آن کو امام خود نشناسد یقین کنید

میرد به جاهلیّت، فرمود مصطفا

امام اوست که زهرا امام خواند

او کیست جز ولی خدا شخص مرتضا

خوشبخت آنکه چنگ به حبل المتین زند

بیچاره آن کسی که علی را کند رها

زهرا به دوستی علی تازیانه خورد

شیعه در این طریق به او کرده اقتدا

این ما و دوستی علیّ و طریق او

این خصم تازیانه و دشنام و ناسزا

ما از علی جدا نشدیم و نمی شویم

صد بار اگر شود سرمان از بدن جدا

گفتا نبی حقیقت کلّ سید رسل

گر ما سوا شوند همه از علی سوا

حق جانب علی بود و خلق باطلند

حجت تمام گشته از این قول بهر ما

دین از علی است همچو نبوت که از نبی است

حق با علی است زانکه جدا نیست با خدا

بیگانه با خداست به پیغمبرش قسم

هر کس که با غدیر وعلی نیست آشنا

قومی غدیریند و گروهی سقیفه ای

هشدار با که می روی و می روی کجا؟

هرگز غدیر را به سقیفه نمی دهم

کان جنّت ولا بود این دوزخ بلا

آنجا بنای دین به ولایت نهاده شد

اینجا لوای فتنه در اسلام شد بپا

روز غدیر گشت علی میرِ مؤمنین

روز سقیفه خانه نشین گشت مرتضا

باللَّه شکسته از لگد آن سقیفه شد

پهلوی دخت قافله سالار انبیا

شمشیری از سقیفه برون آمد و از آن

فرق علی به دامن محراب شد دوتا

روز سقیفه دست علی بسته شد به ظلم

روز سقیفه فاطمه شد پشت در فدا

روز سقیفه محسن زهرا شهید شد

تیر ستم به حنجر اصغر گرفت جا

روز سقیفه آتش صفّین بر فروخت

روز سقیفه جنگ جمل گشت ابتدا

روز سقیفه کرد معاویه سر بلند

روز سقیفه پاره شده قلب مجتبا

روز سقیفه مالک اشتر شهید شد

پشت علی ز ماتم عمّار شد دوتا

روز سقیفه خصم به شمشیر ظلم کشت

عَمْرو و سعید و میثم و حُجْر و رُشَید را

روز سقیفه با قلم فتنه ثبت شد

تاریخ سرنوشت شهیدان کربلا

روز سقیفه از حرم عترت رسول

دودی بلند گشت که بگذشت از سما

ص: 227

روز سقیفه با لب خشک از حسین سر

بین دو نهر آب، جدا گشت از قفا

روز سقیفه بود که زیر سُمِ ستور

جسم عزیز فاطمه گردید توتیا

روز سقیفه زینب کبری اسیر شد

هفتاد داغ دید به صحرای نینوا

پیچیده بین سلسله آن سقیفه شد

جسمی که جسم و جان همه عالمش فدا

با دست آن سقیفه به دامان خاک ریخت

خونی که در بهاش خدا بود خونبها

چوب همان سقیفه لبی را کبود کرد

کان را حضور فاطمه بوسید مصطفا

تیغ همان سقیفه سری را ز تن برید

کز او رسیده دیده خورشید را ضیا

با سنگ آن سقیفه جبینی شکسته شد

کائینه بود، آئینه حسن کبریا

آری به رب کعبه قسم هر جنایتی

سرمنشأش سقیفه بود تا صف جزا

بیگانه گر به جای پیمبر نمی نشست

هرگز سر حسین نمی شد ز تن جدا

محصول آن سقیفه همانا یزید بود

محصول آن یزید، جنایات کربلا

«میثم» سقیفه راه علی نیست کج مرو

راه غدیر گیر و به زهرا کن اقتدا (1)

ص: 228


1- 274. نخل میثم، جلد 1، صفحه 400.

حدود فَدَک - «حاج سیّد رضا مؤیّد»

ای آفتاب حُسن به زیبائیت سلام

وی آسمان فضل به دانائیت سلام

در صبر شاخصی به شکیبائیت سلام

تنها توی کاظمی که به تنهائیت سلام

هرگز غضب به قلب رئوفت نیافت دست

از آب عفو آتش خشمت فرونشست

تو عبد صالح و به کفت قدرت خداست

هر ادعا را قدرت و عزت تو را سزاست

هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست

کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست

قدرت از آن توست که بر ابر پیل وار

فرمان دهی و شیعه خود را کنی سوار

روزی خلیفه خواند تو را کی ابا الحسن

اکنون بگیر نامه رد فَدَک زمن

کردی تو امتناع از این کار و این سخن

بسیار رفت بین شما اندر انجمن

کآخر شدی پذیره و گفتی به آن عنود

من می کنم قبول ولیکن به این حدود

یک حدّ آن به ملک عَدَن یابد انتها

حدّی دگر شود به سمرقند منتهی

دیگر از آن حدود رسد تا به افرقا

سیف البحر است حدّ دگر از فَدَک هِلا

خواهی اگر که ملک فَدَک را به ما دهی

باید به واگذاری مُلکت رضا دهی

آن غاصب فَدَک چو حدود فدک شناخت

کین حدّ و مرز کشور او را احاطه ساخت

شرمندگی ز گفته خود بُرد و رنگ باخت

از شرم آب گشته و از خشم برگداخت

ص: 229

گفتا که با جواب تو بر مدّعای ما

باقی نماند چیز دگر از برای ما

ای وارث فَدَک که بود بنده ات ملک

صد داغ دل برای تو جا مانده از فَدَک

از خاطرات فاطمه داغی فدیت لک

زان ردّ نامه فَدَک و کوچه و کتک

می خواستی تو ردّ فَدَک را و در حجاب

دشمن نداد جز به شهادت تو را جواب

فَدَک - «حاج سیّد رضا مؤید»

گیرم که بود بغض علی در نهاد تو

سیلی زدن به صورت زهرا دگر چرا

سیلی زدی به فاطمه دستت شکسته باد

مادر زدن مقابل چشم پسر چرا؟

* * *

بگرفت نامه فَدَکم را و پاره کرد

با شدّتی که جان مرا در خطر گرفت

سیلی مگر نوازش پهلو شکسته است

ظلمی تمام ناشده، ظلمی دگر گرفت

* * *

روزی که دوّمی سر راه مرا گرفت

با من ز هیچگونه جنایت ابا نکرد

دستش حجاب صورت من شد ولی به قهر

سیلی به روی من زد و خوف از خدا نکرد

* * *

عیادت می کند قاتل ز من، اینقدر مظلومم

بیایید و ز سوی او بگردانید رویم را

نه تنها من نماز خویش را بنشسته می خوانم

که با همیاری فضه به جای آرم وضویم را

* * *

پی گرفتن حقّ امام مظلومم

ز هر کسی که کمک خواستم جوابم کرد

به عضو عضو تنم مانده جای غصب فَدَک

مرا که «بَضْعَةُ مِنّی پدر خطابم کرد

ص: 230

سرمایه محبت زهراست دین من

من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم

گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا

یک ذره از محبت زهرا نمی دهم

* * *

تا صاحب فَدَک ببرد نیز بهره ای

نقش فَدَک به صورت صاحب فَدَک زدند

یابن الحسن بیا و به ما دوستان بگو

زهرا چه کرده بود که او را کتک زدند (1)

کوچه، سیلی، فَدَک - «حسن ژولیده نیشابوری»

در کوچه خزان به گل سر راه گرفت

بغض آمد و در گلو رهِ آه گرفت

جبریل به خورشید ولایت می گفت

خاموش چرا نشسته ای ماه گرفت

* * *

آن روز که بذر ناله بلبل می کاشت

با ناله به سینه سنبل می کاشت

در کوچه هاشمی به ضرب سیلی

بر صورت فاطمه عدو گل می کاشت

* * *

تا چشم علی به صورت یار افتاد

قلبش به خدا به سینه از کار افتاد

رو کرد به قبر مصطفی و فرمود

بازوی علی دگر ز پیکار افتاد

* * *

منم علی که ز داغ غمت سیه پوشم

کنار قبر تو با یاد تو هم آغوشم

قسم به جان تو زهرا، هر آنچه کردم سعی

حدیث کوچه و سیلی نشد فراموشم

* * *

ص: 231


1- 275. ابیات فوق از اشعار مختلف کتاب جلوه های رسالت، حاج سید رضا مؤید انتخاب شده است.

حدیث کوچه دلم را به پیچ و تاب انداخت

چنانکه خصم به دست علی طناب انداخت

ز وصف کوچه همین بس که بعد از آن زهرا

به پیش دیده شوهر به رُخ نقاب انداخت

* * *

کسی به پیکر من جز غم تو تاب نداد

هجوم اشک به چشمم مجال خواب نداد

حدیث کوچه و سیلی بگو تو خود با من

که این سؤالِ مرا هیچکس جواب نداد

* * *

یا رب آن یار پریچهره ی ما را برسان

مصلح کل بشر، خون خدا را برسان

تا بگیرد به جهان دادِ دل فاطمه را

جان زهرا و علی مهدی ما را برسان (1)

فَدَک - «حبیب اللَّه چایچیان»

محمّد و علی چو اصل و من چو امّ خلقتم

منم که باب خویش را در این مقام مادرم

فَدَک چه جلوه ای کند به پیشگاه دولتم

که مالکیت جنان به کف بود چو حیدرم

علیه غاصب فَدَک از آن قیام کرده ام

که راه بر جهاد حق، نشان دهم به پیروم

حسان بود مودّت رسول و آل مصطفی

امید برزخِ من و پناه روز محشرم (2)

ص: 232


1- 276. ای چشم ها بگیرید، صفحه 327.
2- 277. آئینه عصمت، صفحه 523.

احتجاج حضرت زهرا علیها السلام - «خوشدل»

چند روزی است که پیغمبر والای کریم

رخت بسته ز جهان جانب جنات نعیم

شده با رحلت او امت اسلام یتیم

هر که را می نگری قلب وی از غصه دو نیم

هر کجا می نگری ناله و غوغا باشد

گرد محنت به رخ یثرب و بطحا باشد

* * *

خاصه امروز که گویی غم و رنج دگر است

مسجد ختم رسل مرکز آشوب و شر است

بر سر منبر بوبکر و به نزدش عمر است

هر که از مسجدیان بینی چشمش به در است

گوئیا منتظر آمدن فاطمه اند

که سوی در نگران منتظرانه همه اند

* * *

آری از راه رسد نور دل خیر بشر

بهترین بانوی اسلام، علی را همسر

اشک در دیده وی حلقه زنان همچو گهر

بگرفته است به کف دست دو فرخنده پسر

همچنین دخترکی ماه لقا در بر اوست

آری این زینب کبری بود و دختر اوست

* * *

گوئیا می دهدش طرز سخن گفتن یاد

گویدش دخترکم دادِ سخن باید داد

ویژه در بزم یزید بتر از صد شدّاد

داد خود گیر و مرو هیچ به زیر بیداد

غیر نامی نبود فرق، پلید است پلید

هست امروز ابوبکر و به فرداست یزید

ص: 233

بر زنان گرچه جهاد است در اسلام حرام

لیک هنگام دفاعند به مردان همگام

در دفاع حق خو د باید کردن اقدام

نیست رهبانیت و عزلت اندر اسلام

مرد و زن، خرد و کلان در ره آئین و شرف

چون من و تو همه را باید جان اندر کف

* * *

الغرض فاطمه نزدیک به منبر گردید

سر بوبکر به تعظیم و ادب خم گردید

نظرش جانب آن دخت پیمبر گردید

خواهد اندر بر صدیقه سخنور گردید

که امان هیچ نخواهد دهدش دخت رسول

به سخن آید و فرماید کای خصم جهول

* * *

تو نه آنی که از آن پیش که آید پدرم

بت پرستیدی و بودی پی دینار و درم

پدرم با کمک همسر فرخنده فرم

پاک از لوث بتان کرده همه بیت و حرم

تا که امروز تو از نعمت اسلام چنین

گر چه اندر خور تو نیست شدی صدر نشین

* * *

عرب آن روز که خود نعمت اسلام نداشت

در جهان مدنیّت ابداً نام نداشت

در ره علم و ادب هیچ زمان گام نداشت

و سر جهل و ستم لحظه ای آرام نداشت

اگر امروز چنین دولت سرمد دارد

همه از پرتو تعلیم محمّد دارد

* * *

این محمّد نه مگر هست گرامی پدرم

که شد از دست من و خاک الم شد به سرم

آب غسلش نشدی خشک که خون شد جگرم

بشکستید ز کین پهلو با ضرب درم

عمر از امر تو سوزاند در خانه من

قُنفُذش کرد سیه پشت من و شانه من

* * *

بعد از آنی که زدی آن همه از کین کتکم

حالیا بر سر آنی که بگیری فَدَکم

عوض آنکه یتیمم من و سازی کمکم

تو مپندار که مظلومه بی یار و تکم

می گشایم به خدا از پی نفرین لب را

با خدا عرضه کنم درد خود و مطلب را

* * *

ص: 234

احتجاج من مظلومه به گیتی ماند

هر که آید پس از این قصه آن را خواند

چون ستمکاری و ظلم تو به زهرا داند

لعن و نفرین به سر و روی تو می افشاند

این فَدَک نان من و این دو سه اطفال من است

به خداوند قسم ملک فَدَک مال من است

* * *

گر بگویی ز رسل ارث نماند به جهان

«لا نُوَرِّثُ» که بود جعل، نمایی عنوان

برو ای بیخبر از حکم خدا قران خوان

که ز داوود برد ارث سلیمان به عیان

گر چه از عهد پدر بُد فَدَکم اندر دست

که نه ارث است مرا ملک فَدَک موهوبه است

* * *

شاهد ار خواهی این پادشه مردان است

هم حسینم چو حسن آگه از این دستان است

همچنین شاهد من یک دو تن از نسوان است

گر چه بالاتر از این شاهد من قرآن است

پاکی و صدق مرا آیه تطهیر گواست

تو چه گویی که گواه من دلخسته خداست

* * *

گفت و آنقدر دلیل آورد آن دخت رسول

که شد عاجز به جوابش عدوی شوم جهول

لیک ننمود ز راه حیل و مکر قبول

هیچ دانی ز چه ننمود قبول او ز بتول

دید بی ملک فَدَک نام علی بر فلک است

غصب حقش نشود تا که به دستش فَدَک است

* * *

آری این قاعده و رسم ستمکاران است

که تهی خواهند از مردم با همت دست

وز همین راه بر این طایفه بدهند شکست

یار دون همت و پست است بلی دنیِّ پست

بی سبب نیست که گردیده قرین با زر، زور

زور گویند به نیروی زر این قوم جسور

* * *

لیک با این همه حق می شود آخر پیروز

قدرت باطل آری نبود جز دو سه روز

چهره روشن حق گردد عالم افروز

«خوشدلا» ناله مظولم بود ظالم سوز

نه همین فاطمه روز عدوی خود شب کرد

روز را شب به یزید و صفِ او زینب کرد

* * *

ص: 235

ای مسلمانان امروز شما از زن و مرد

پیروی بایدتان از علی و زهرا کرد

علی آن بود که با ظلم و ستم داشت نبرد

فاطمه نیز چو خود زینب کبری پرورد

تا که با عون حسینش صف خصمان شکنند

مشتها دست به هم داده و سندان شکنند

* * *

هست در خاتمه اظهار چنین نکته ضرور

که رسول مدنی مظهر غفران غفور

داد آزادی زن را به جهانی دستور

اندر آن عصر که دختر بشدی زنده به گور

لیک آزادی اسلام بُدی ربانی

نه که آزادی بی دینی و شهوترانی (1)

* * *

ص: 236


1- 278. دیوان خوشدل.

سرگذشت فَدَک - «امیر ایزدی همدانی»

به سال هفتم هجرت رسول عالی جاه

شدی ز وحدت قوم یهود و کفر آگاه

لذا به امر مطاع جناب خیر بشر

شدند لشکر اسلام عازم خَیْبَر

دیار خَیْبَر را بود هفت قلعه، تمام

چو کوه سر به فلک داشتند استحکام

در آن قلاع یکی پهلوان جنگ آور

به نام مَرْحَب و همرزم با هزار نفر

ز خوف او دو امیر سپاه پیغمبر

نخست روز ابابکر و روز بعد عمر

فرار کرده ز میدان جنگ برگشتند

نموده پشت به دشمن به ننگ برگشتند

عَلَم سپرد دگر روز احمد مختار

به غیر فرّاری که اوست حیدر کرار

به نیم ضربت حیدر دو نیم شد مَرْحَب

ز جای کند در قلعه را امیر عرب

قسم به کعبه که قتل چنین یل و بطلی

نبود کار کسی در صحابه غیر علی

یهودیان فَدَک این خبر چو بشنیدند

شکوه و قدرت اسلام و لشکرش دیدند

ز ترس جان همگی فکر صلح افتادند

پیام صلح برای نبی فرستادند

پس از مذاکره گردید این مفاد قبول

به حکم «فی ء» فَدَک گشت ملک خاص رسول

یهودیان پی نصف درآمد املاک

شدند کارگزاران خواجه لَولَاک

رسول نیز به حکم «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی»

بداد ملک فَدَک را به دخترش زهرا

ص: 237

سند نوشت که بندد زبان دشمن را

گرفت شاهد، حیدر و اُم اَیْمَن را

سه سال بعد که از سمّ شهید گشت رسول

گرفت ملک فَدَک را عدو ز دست بتول

بدون اذن بهین دخت خواجه معراج

وکیل فاطمه گردید از فَدَک اخراج

شنید فاطمه وقتی که این قضایا را

به مسجد آمد و بوبکر را چنین گفتا

تو قلبِ پاره قلب رسول، خون کردی

چرا وکیل مرا از فَدَک برون کردی

جواب داد: فَدَک بوده ملک پیغمبر

به رأی خلق، منم جانشین آن سرور

کنون که رهبری خلق کار من باشد

فَدَک به جاست که در اختیار من باشد

بتول طاهره از مصطفی سند آورد

یکی سند که بسی بود مستند آورد

در آن میانه به ناگاه زاده خطاب

گرفت نامه، بر آن از دهان فکندی آب

کسی که گفت «لَیَهْجُرْ» ستم دوباره نمود

به دست خویش سند را ز کینه پاره نمود

روانه شد سوی منزل حبیبه داور

به مسجد آمدی آنگاه فاتح خَیْبَر

به پیش دیده خیل مهاجر و انصار

خطاب کرد به بوبکر، حیدر کرار

فَدَک ز عهد نبی بوده در کف زهرا

چرا گرفته ای از دست صاحبش آن را؟

جواب داد: فَدَک حق مسلمین باشد

اگر که فاطمه را مدّعا جز این باشد

بگو که بر سخن خویشتن شهود آرد

و گرنه دست از این ادّعایش بردارد

علی به یاد وی آورد امر سرمد را

بیان نمود از احکام فقه، ذوالید را

بگفت: بیّنه باید تو آوری، نه بتول

چرا که بوده فَدَک در یدِ عزیز رسول

شهی که گشت ز وی مفتخر ابوطالب

به ذوالفقار سخن بر خلیفه شد غالب

عمر گشود زبان گفت: زین مقال چه سود

برای ردّ فَدَک لازم است شرط شهود

گواه خواست ز شخصی که کردگار بصیر

گواه پاکی او شد به آیت تطهیر

دوباره روز دگر دختر رسول اللَّه

به مسجد آمد و آورد شاهدان همراه

یکی علیّ و دگر شاهد اُم اَیْمَن بود

که طبق قول پیمبر، بهشتی آن زن بود

به غاصبان خلافت بیان نمود آن زن

به بیت فاطمه روزی نشسته بودم من

حضور داشت رسول خدا در آن منزل

امین وحی الهی بر او شدی نازل

ص: 238

بیان نمود ز فرمان خالق اکبر

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حقه» به پیغمبر

رسول نیز ز فرمان کردگار فَدَک

بداد فاطمه را ملک و اختیار فَدَک

من و علی ز پیمبر، گواه فاطمه ایم

به نفع فاطمه شاهد در این مخاصمه ایم

بر این قضیه دوباره علی شهادت داد

علی که شیعه او را خدا سعادت داد

عمر گشود زبان بهر عذر آوردن

نداشت چاره و شد گرم متّهم کردن

که چون ز ردّ فَدَک نفع می برد حیدر

شهادتش نبود معتبر در این محضر

در اُم اَیْمَن و حرفش اگر خلافی نیست

ولی شهادت یک زن دلیل کافی نیست

از این کلام عدو یافت دست آویزی

نگشت عاید صدّیقه از فَدَک چیزی

شهود دیگری آورد حضرت زهرا

حسن حسین رباحِ غلام، با اسماء

ولی شهادت ایشان نیامدی مقبول

به نزد آن دو که کردند غصب جای رسول

هنوز فاطمه احقاق حقّ خود می کرد

دلیل دیگر از بهر غاصبان آورد

خطاب کرد شما را بر این بُوَد اقرار

که بوده است فَدَک ملک احمد مختار

به حکم شرع شود چون که عمر شخصی طی

هر آنچه مانده از او می رسد به وارث وی

منم که وارث میراث مصطفی هستم

خجسته دختر سالار انبیا هستم

همان دقیقه ابابکر بد مرام و خبیث

ز قول سیّد اسرا نمود جعل حدیث

به کذب گفت: شیندم ز صاحب قرآن

که ارث می نگذارند انبیا به جهان

شنیده چون که شدی «لا نُوَرِّثُ» از دهنش

شدند عایشه و حفصه شاهد سخنش

چو افترا به نبی بسته شد بتول آشفت

به ناخلف پسر بو قحافه پاسخ گفت

کجای قرآن فرموده حیّ دادگرم

تو ارث از پدرِ خود بریّ و من نبرم

بدون پرده بیان کرده حق به فرقانش

رواست ارث ز داود بر سلیمانش

مگر نخواسته یحیی ز درگه محبوب

که زاده اش ببرد ارث از بنی یعقوب

به پنج آیه دلالت نمود از قرآن

که بوده کذب کلام خلیفه نادان

سؤال کرد که آیا کتاب حق به نصوص

نموده مسأله ارث بر شما مخصوص

ولی من و پدرم را نموده خارج از آن

اگر چنین بود، اسرار را کنید اعلان

ص: 239

و یا جداست ز هم مذهب من و پدرم

بدین جهت نسزد ارث از پدر ببرم

و یا شدید به فهم رموز قرآنی

بصیرتر ز رسول و علیّ عمرانی

از این خطابه شیوا نمود او اثبات

که نیست بر سخن غاصبان دلیل و ثبات

اگر چه فاطمه آورد آیه پی در پی

ولیک باز فَدَک را عدو نداد به وی

به خانه آمد و طبق «وَ اَمْرُهُمْ شوْری

نمود شور در این باره با ولیّ خدا

علی بگفت: الا یادگار پیغمبر

برو به نزد ابابکر در غیاب عمر

بگو تو راست چنین ادّعا که در دوران

پس از رسول تویی جانشین او به جهان

کنون تکیه گهت گشته منبر محمود

به فرض اینکه تمام فَدَک از آنِ تو بود

اگر که فاطمه بودش چنین تقاضائی

که سر زمین فَدَک را به او ببخشائی

لزوم داشت به یک آن، نه کمتر از آنی

به فاطمه فَدَک از لطف بازگردانی

چرا که من گلِ گلزار مصطفی بودم

سُرورِ سینه پیغمبر خدا بودم

چو راهکار علی را عمل نمود بتول

فتاد نزد ابابکر گفته اش مقبول

نوشت نامه که این قصه مختصر گردد

به فاطمه، فَدَک او دوباره برگردد

گرفت فاطمه این دست خطّ و شد دلشاد

ز مسجد نبوی سوی خانه راه افتاد

امید داشت که این مژده را دهد به علی

هزار شوق به دل داشت آن عزیزِ ولی

میان کوچه عمر دید دخت طاها را

گرفت از ره بیداد راهِ زهرا را

سؤال کرد که این نامه چیست در دستت

که کرده است چنین شادمان و سرمستت

بتول طاهره لب باز کرد بهر جواب

خطاب کرد به ناپاک زاده خطاب

اگر چه داغ به دل مثل لاله بگرفتم

برای ردّ فَدَک این قباله بگرفتم

عمر قباله طلب کرد از عزیز رسول

ولیک فاطمه در خواستش نکرد قبول

در آن میانه عدو باز هم جنایت کرد

جسارت دگری بر گل ولایت کرد

کسی که بغض علی را مُدام در دل داشت

کسی که منکر حق بود و فکر باطل داشت

کسی که دشمن قرآن و آل یاسین بود

همیشه در پی نابود کردن دین بود

همان که کرد ز مَرْحَب فرار موقع جنگ

به سوی فاطمه شد حمله ور به کوچه تنگ

ص: 240

به جای مزد نبی شعله بر دل همه زد

خلاف امر مودّت لگد به فاطمه زد

روایت است که او باردار محسن بود

امید داشت و چشم انتظار محسن بود

چه کرد خصم به بانوی هیجده ساله

نمود گلچین، پامال، غنچه و لاله

دمی که فاطمه را زد عمر لگد محکم

ز خانواده سادات، گشت ثلثی کم

کشید آه جگر سوز و ناله زد جانکاه

شهید محسنِ شش ماه شد بدون گناه

مهِ مدینه همان دم گرفت و نیلی شد

رخ عزیز پیمبر نشان سیلی شد

هزار کوه غم و غصه بود بر دوشش

چو گوشواره زهرا شکست در گوشش

فزوده شد به غم و دردِ بی شماره او

به خاک کوچه بیفتاد گوشواره او

نگشت نرم دل خصم ز آه و ناله او

گرفت عاقبت از فاطمه قباله او

به پیش دیده زهرا عدوی بدکاره

قباله فَدَکش را نمود صد پاره

بتولِ طاهره نفرین نمود با دل خون

خطاب کرد به خطّاب زاده ملعون

الا که از تو مرا شد کبود رخساره

خدا کند شکمت را چو نامه ام پاره

دعای فاطمه گردید مستجاب آن روز

که پاره شد دل خصمش به خنجر فیروز

درودُ و مغفرت و رحمت خداوندی

نثار روح ابولؤلؤ نهاوندی

همان که در همدان مثل گل شکوفا شد

اجابت از دم تیغش دعای زهرا شد

شده است بارگهش قلب پیکر کاشان

بلند گنبد او تاج بر سر کاشان

خدا گواه چنین کار نیست شایسته

که گشته است دَرِ بارگاه او بسته

ز دوست خواستش این است «ایزدی» هر روز

به خصم فاطمه فیروز سان شود پیروز (1)

ص: 241


1- 279. با تشکر از شاعر اهل بیت علیهم السلام، آقای امیر ایزدی همدانی.

ص: 242

فصل هفتم: امروزِ فَدَک

[گزارش سفر آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی به سرزمین «فَدَک» در سیمای جمهوری اسلامی]

ص: 243

ص: 244

در روز میلاد حضرت زهرا علیها السلام در حال شنیدن اخبار سراسری سیمای جمهوری اسلامی که در ساعت 14، پخش می شود بودم که در قسمتی از خبر، گوینده اخبار گفت:

«امروز می خواهیم گزارشی خاص که مربوط به حضرت زهرا علیها السلام می باشد پخش کنیم، ولی اگر این گزارش حزن انگیز بود و از این جهت با امروز که روز میلاد حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است مناسبتی ندارد عذرخواهی می کنیم، گزارش ما به سفر آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی به سرزمین «فَدَک» اختصاص دارد و این اولین تصاویر از «فَدَک» می باشد که الآن برای شما پخش می کنیم.»

با این توضیحات سراسر وجودم متوجه این گزارش گردید و وقتی چشمم به نخلستانهای نیمه خشکیده و بعضاً قطع شده و همچنین حصارهای گلی که با بی توجهی تبدیل به خرابه هایی شده بود افتاد تمام بدنم لرزید، و اشک از چشمانم جاری گشت، و زیر لب گفتم: خدایا اینها حتی به نخلهایی که مربوط به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است رحم نمی کنند، چرا این قدر کینه و خصومت نسبت به دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم …؟

سه روز بعد (در تاریخ 8/4/1387) آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی بیشترین زمان خطبه دوّم نماز جمعه تهران را به مسأله «فَدَک» و سفر خود به سرزمین اختصاص داد.

ص: 245

اینجانب که در آن زمان مشغول تألیف کتاب «فَدَک» بودم این تصاویر برایم انگیزه تازه ای ایجاد کرد و بر آن شدم که تصاویر پخش شده از «فَدَک» و سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی را بدست آورم.

با راهنمایی سروش سیمای اصفهان با سروش سیمای تهران تماس گرفتم و آنها در جواب گفتند: «ارسال تمام برنامه های پخش شده از سیما برای ما امکان دارد به غیر از اخبار و تبلیغات.» و به این علت تلاش اینجانب فقط برای بدست آوردن خطبه های آقای هاشمی رفسنجانی نتیجه داد ولی پیگیری خود را برای بدست آوردن تصاویر فَدَک ادامه دادم و با راهنمایی استاد گرامی، حضرت آیت اللَّه، حاج سید حجت ابطحی که همیشه در فعالیت های فاطمیه مشوق و راهنمای بنده بوده اند به مرکز صدا و سیمای اصفهان رفتم و با رئیس صدا و سیمای اصفهان ملاقات نمودم.

در این ملاقات صمیمی و گرم، ایشان فرمودند دسترسی به آن تصاویر فعلاً ممکن نیست ولی قرار است در آینده فیلم بلند مدتی از این سفر از صدا و سیما پخش شود، ولی شما می توانید برای بدست آوردن عکس هایی از «فَدَک» به روزنامه جمهوری اسلامی ایران، (مورخ 25 خرداد 1387) مراجعه کنید.

این بشارت مرا بسیار خوشحال نمود و نتیجه این پی گیریها این شد که به روزنامه جمهوری اسلامی ایران، دست یافتم.

طرح مسأله ی فَدَک در روزنامه جمهوری اسلامی

در صفحه أوّل روزنامه عکس بسیار بزرگی از «فَدَک» چاپ شده و در کنار آن جمله: مقدمه ای برای احیاء «فَدَک» به چشم می خورد. در زیر عکس نوشته شده: این عکس صحنه ای از منطقه مرکزی «فَدَک» را با نخلستانهای آن نشان می دهد، تصویری که در جریان سفر آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی به «فَدَک» در تاریخ 20 خرداد ماه 87 برداشته شده است.

ص: 246

گزارش تصویری «فَدَک» را در صفحه 14 روزنامه امروز ملاحظه نمائید.

در صفحه 14 روزنامه، 9 عکس از «فَدَک» ملاحظه می فرمایید که در بالای عکسها جمله: اَلحائِطُ تُرَحِّبُ بِکُم (1) که زیر آن کلمه «فَدَک» نوشته شده و در کنار آن «مقاله ای تحت عنوان «مقدمه ای بر احیاء فَدَک» گزارشی از این سفر می دهد که توجه شما را به آن مقاله و عکسها (2) جلب می کنیم.

مقدمه ای برای احیاء فَدَک

روح کنجکاو و جستجوگر آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی، هر بار که سفری به اماکن مقدسه و متبرکه اسلامی پیش می آید گوشه ای از تاریخ غبار گرفته اسلام را از غربت خارج می کند و راه را برای بازشناسی آن هموار می سازد.

در سفر10 روزه رئیس مجلس خبرگان رهبری به عربستان (13 تا 22 خرداد ماه 1387) یک روز از این سفر به بازدید از «فَدَک» اختصاص یافت، «فَدَک» منطقه ای در شمال شرق مدینه است که ملک شخصی پیامبر گرامی اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بود و ایشان آن را به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بخشیده بودند. بعد از رحلت پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، غصب شد و عثمان آن را به مروان بن حکم داد و او «فَدَک» را به دو فرزند خود عبدالملک و عبدالعزیز هبه کرد.

عمربن عبدالعزیز که از خلفای بنی امیه از شاخه مروانی بود، وقتی به حکومت رسید «فَدَک» را به فرزندان حضرت زهرا برگرداند، ولی یزید بن عبدالملک وقتی به حکومت رسید آن را پس گرفت و تا دوران خلافت سفاح در دست بنی مروان بود تا اینکه سفاح آن را به حسن بن حسن بن علی علیه السلام برگرداند تا میان اولاد حضرت

ص: 247


1- 280. شهر حائط به شما خوش آمد می گوید. این تابلوی ورودی شهر «فَدَک» است و حائط (به معنی دیوار) اسم جدیدی است که وهابیت برای حذف نام «فَدَک» بر این شهر قرار داده است.
2- 281. عکسها را در پایان کتاب ملاحظه فرمائید.

زهرا علیها السلام تقسیم کند ولی منصور دوانیقی آن را از آنها گرفت.

بار دیگر مهدی، فرزند منصور، «فَدَک» را به اولاد فاطمه زهرا علیها السلام برگرداند، اما موسی الهادی آن را از آنها پس گرفت و همچنان در دست بنی عباس بود تا اینکه مأمون بار دیگر آنرا به اولاد فاطمه زهرا علیها السلام برگرداند و سرانجام متوکل عباسی فَدَک را از آنها پس گرفت …

با این تاریخچه پرفراز و نشیب و پس از آنکه در هزار سال گذشته سرنوشت فَدَک در هاله ای از ابهام فرو برده شد، این منطقه مهم به حال خود رها شد، و تحولات زیادی را پشت سر گذاشت تا اینکه در قرن اخیر به دلیل دیوارهای مستحکمی که به طول 6 کیلومتر در 6 کیلومتر در چهارطرف آن برای حفاظت اهالی از دزدان و اشرار وجود داشت به «حائط» معروف شد، که به معنای دیوار است ولی نام «فَدَک» همچنان در اسناد و مدارک و بر زبانها باقی ماند، به طوری که حتی هم اکنون بر تابلوی ورودی شهر زیر نام حائط، کلمه «فَدَک» نیز به چشم می خورد.

در جریان بازدید آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی از «فَدَک» که در تاریخ 20 خرداد 87 صورت گرفت، پیرمردی از اهالی فَدَک، که قبلاً رئیس دایره امر به معروف و نهی از منکر منطقه بود، و هم اکنون نیز طبق گفته خودش به دعوت مسؤولان منطقه مشغول همکاری با آنهاست، توضیح داد که مسجد این محل «مسجد فاطمه» نام دارد، نخلستانهای آن به «بستان فاطمه»، چشمه ها به «عیون فاطمه» و خود منطقه به «وادی فاطمه» معروف است.

ورود آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی و همراهان به «فَدَک» شور و شوقی در مردم منطقه پدید آورد به طوری که از خانه ها بیرون زدند و بر بام ها و بلندی های اطراف مشغول تماشای صحنه های بازدید شدند. سفر به «فَدَک» برای مسؤولان عربستانی که آقای هاشمی رفسنجانی را همراهی می کردند نیز بسیار جالب بود و تازگی داشت به طوری که در بازگشت به مدینه ضمن تشکر از ایشان که با این اقدام موجب شدند آنها نیز برای اولین بار قدم به «فَدَک» بگذارند، گفتند ما تاکنون از چنین مسائلی مطلع

ص: 248

نبودیم و آنچه در «فَدَک» دیدیم و شنیدیم برای خود ما نیز تازگی داشت.

از چاهها و چشمه ها و نخلستانهای فَدَک، گفتنی های زیادی وجود دارد که باید در جای خود به تفصیل بیان شود، اما دراین گزارش تصویری ضمن دعوت شما به ملاحظه تعدادی از عکس هایی که در جریان این سفر یک روزه به «فَدَک» برداشته شده، لازم است این نکته را یادآور شویم که:

بازدید آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی از «فَدَک» می تواند و به خواست خدا باید مقدمه ای برای احیاء «فَدَک» باشد (پایان مقاله).

اما در صفحه سوّم همین روزنامه (25/3/1387) از حجت الاسلام محمّد رضا نوری شاهرودی یکی از دوستان و همسفری های آقای هاشمی رفسنجانی در این سفر مقاله ای زیبا چاپ شده است تحت عنوان:

زهرای عزیز، ما به «فَدَک» رسیده ایم.

امسال از غربت همیشگی قبرستان بقیع در ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام خبری نبود، چون بانوان ایرانی با حمایت رئیس مجلس خبرگان رهبری وارد آن مزار نورانی شدند، و در کنار دیگر زائران مشتاق به مرثیه سرایی و سوگواری یگانه دخت پیامبر اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم پرداختند.

هجده سال زندگی، دوران بسیار کوتاهی برای کسی است که لباس هستی به آفرینش او تکوین یافته است. در هیچ برهه ای از تاریخ سراغ ندارم که امت با این سرعت سفارشهای پیامبرشان را فراموش کنند، و کشتی نجات خود و بشریت آینده را به آتش بکشند. چه شد که فرشته ای معصوم که نگاه او دل رسول خدا را شاد و چهره اش را خندان می نمود، به این روز افتد، که برای جلوگیری از انحراف رسالت پدر و احقاق حق جانشین مظلومش، اینگونه در شبهای تاریک و غریب مدینه، به در خانه مهاجر و انصار رود و وصایای اشرف کائنات و غدیر جاودانه را به یک یک آن قوم کینه توز گوشزد نماید؟!.

ص: 249

صبوری و اصرار بر مقاومت، و ایثار «ام ابیها» در احقاق حقوق بزرگ مرد تاریخ انسانیت، سبب گشت که نشانه های مرقد مقدسش هم مجهول بماند. بی جهت نیست که در وقتی که نزدیک بود جان از کالبد صاحب ذوالفقار بیرون رود، او با چشمی گریان و آهی سوزان زمزمه می کند که سنگینی بار مصیبت، کمر تاریخ را می شکند، چه رسد به تنهایی و غربت و بی کسی حضرت علی علیه السلام.

محنت تاریخی وارثان بحق پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم از ساعتی آغاز شد که اهل بیت را از مراتب و درجاتی که خداوند برای آنان در نظر گرفته بود، پائین کشیدند و نگذاشتند فضائل و مناقب و سیره کوثر کائنات هستی و الگوی زندگی همه زنان گیتی به منصه ظهور برسد.

عبادت و پرستش خالق هستی از سجده ها و قنوت های دخت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مفهوم و معنا گرفته است. آن تندیس رضا که با صبر و بردباری و اشک هایی سرشار از معنویت و مظلومیت، تاریخ تشیع را در نشئه تکوین نگاشته است. او شجره طیبه ای است که با اخلاق و عرفان و عفاف و حمایت از ولایت با آن شجاعت و شهامت، آموزه چگونه زیستن را به پیروان خود ارزانی داشت، و تاریخ را جوش و خروش دیگری بخشید. هر فصل از زندگی اش، کتابی مرصع و وزین است که نیاز به کاوش و تحقیق و قرائت دقیق دارد …

آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی در مدینه تصمیم گرفت موقعیت جغرافیایی «فَدَک» که میراث قطعی همه سادات است را زنده کند و با عزمی راسخ با اتومبیل برای رسیدن به مقصود بیش از 260 کیلومتر از شهر مدینه منوره به سوی استان «حائل» را در نوردید و به شهر «حائط» و «حویطه» که به گفته آیت اللَّه شیخ محمّد علی عمری رهبر شیعیان مدینه همان «فَدَک» است، رسید.

در شهر حائط فرماندار و مسؤولین این شهر به استقبال مهمان ویژه خود آمده بودند. آقای نایف فرماندار شهر گفت:

اینجا «فَدَک» است و الآن قدیمی ها هنوز به آن «فَدَک» می گویند. شهر حدود 35 هزار نفر جمعیت دارد، ولی جمعیت کل منطقه به اضافه روستانشینان و عشایر کوچ نشین به صدهزار نفر می رسد.

ص: 250

فرماندار مردی را معرفی کرد که «محمّد عبدالرحمن جابر» نام داشت، تا توضیحات لازم را بدهد.

آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی از او پرسید: چرا به این منطقه «فَدَک» می گویند؟

عبدالرحمن جابر: چون پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آن را به حضرت فاطمه علیها السلام بخشید.

آقای هاشمی رفسنجانی: چرا پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آن را به حضرت فاطمه علیها السلام بخشید؟

عبدالرحمن جابر: نظر ما این است که چون اهالی این منطقه بدون درگیری آنرا به پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هدیه کردند.

آقای هاشمی رفسنجانی: دراین منطقه چه چیزهایی به نام فاطمه علیها السلام وجود دارد؟

عبدالرحمن جابر: چشمه های هفت گانه فاطمه، مسجد فاطمه، وادی فاطمه و بساتین (باغستانهای) فاطمه.

آقای هاشمی رفسنجانی: چرا اسم «فَدَک» را عوض کردید و حائط یعنی دیوار می گوئید؟

جابر: در این منطقه سه دیوار بلند است که به صورت حلقه، منطقه را احاطه کرده است. درون دیوارها باغ (بستان) فاطمه نام دارد که در «معجم البلدان» یاقوت حِموی هم ذکر شده است. مسجدی که الآن ترمیم شده، مربوط به زمان پیامبر اسلام صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بوده، که به مسجد فاطمه معروف است. ما آل جابر هستیم که قدمتی چند صد ساله در منطقه داریم و پیش از دولت سعودی حکمران اینجا بوده ایم.

آقای هاشمی رفسنجانی: مساحت کل «فَدَک» چقدر است؟

جابر: مساحت منطقه «فَدَک» 50 در 50 کیلومتر است.

آقای هاشمی رفسنجانی: آب منطقه چگونه است؟

جابر: «فَدَک» دارای هفت چشمه آب بوده، که به «عیون فاطمه» معروف است، که به دلیل اهمال و بی توجهی به کشاورزی، آب آن کم شده و شاید علت کمی آب حفر چاههای عمیق (آرتزین) در منطقه باشد.

آقای هاشمی رفسنجانی: می خواهم از آب «چشمه فاطمه» بخورم.

ص: 251

جابر و دیگر همراهان: آقای هاشمی این کار را نکنید چون نمی دانیم وضع آب چگونه است.

آقای هاشمی در حالی که قطرات اشکِ چشمانش، با چشمه فاطمه مخلوط شده بود گفت: «آیا بی سعادتی و حیف نیست که انسان تا اینجا بیاید و از چشمه فاطمه سیراب نشود؟» این جمله باعث شد که قطرات اشک چشمان همراهان نیز در چشمه بریزد.

صدا و سیما باید فیلم «فَدَک» را بارها پخش نموده و در اذهان ملت عزیز ایران زنده نگاه دارد، اساساً رادیو و تلویزیون و مطبوعات حداقل در ایام شهادت آن بانوی بزرگ اسلام باید شرح زندگی و مجاهدتهای آن اسوه کامل ارزشها و مقاومت و فضائل اخلاقی که محور هدفمند تعالیم آسمانی و اهل بیت دانا و توانای اسلام است را به صورتی جذاب برای مخاطبان ولایتمدارِ خود بازگو کنند. آموزش و پرورش باید چکیده ای از زندگی سراسر افتخار این بانوی نمونه الهی که بیشترین قرابت مادی و معنوی در میان زنان جهان با خاتم رسل را دارد برای یادگیری و الگو برداری نونهالان این مرز و بوم در کتابهای درسی قرار دهد و جایگاه بانویی که سیده زنان عالم بود و در تولدش مریم و آسیه، خدیجه همسر با وفای حضرت مصطفی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را کمک می کردند و فرشتگان و زنان بهشتی بر او آب بهشتی می ریختند، و برای خدمت به وی بر یکدیگر سبقت می گرفتند، و براین خدمت بر عرشیان و فرشیان فخر می ورزیدند را تبیین نماید.

واقعاً فاطمه علیها السلام، جان رسول خدا، مام ائمه معصومین علیهم السلام که تبلیغ و ترویج او با گفتار و کردار، آموزه هایی چون چشمه جوشان و دریایی مواج و خروشان و شمعی فروزان در گستره زمان، برای آبادی دین و ایمان و دنیای خردمندان و ذخیره آخرت هر انسان است.

پیشنهاد دیگر آنکه عالمان و رهپویان معصومان و فرهیختگان، خصوصاً زنان مؤمن و معتقد این مرز و بوم با افتخار باید نهضت و جنبش «فاطمه شناسی» و «فاطمه پژوهشی» را در دستور کار خود برای جستجوگران مسیر فضیلت و حقیقت قرار دهند که اگر شگفتی زندگانی این خورشید عالم تاب روشن نشود، همگان مسؤولیم.

ص: 252

نکته های این مقاله

1. جمعیت صد هزار نفری منطقه «فَدَک» و وسعت 50 در50 کیلومتری آن که وسعت این منطقه را می رساند.

2. اقرار عبدالرحمن جابر به اینکه «فَدَک» را پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بدون درگیری به دست آورد و آن را به فاطمه علیها السلام بخشید.

3. باقی بودن چشمه های هفت گانه که در تاریخ «فَدَک» ذکر شده.

4. چشمه ها و باغها و مسجد به نام فاطمه است که حاکی از مالکیت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام می باشد.

5. تعویض نام «فَدَک» که قبل از اسلام تاکنون به این نام بوده، به نام «حائط» به بهانه چند دیوار توسط وهابیت، مسأله ای است که نباید از کنار آن گذشت.

آنهایی که با تغییر نام ها (1) و تخریب مکانهای مقدس می خواهند به اهداف شوم خود دست یابند.

6. بی توجهی به منطقه «فَدَک» به حدّی که چشمه ها بخشکد و نخلها قطع شود و خانه ها و حصارهای «فَدَک» به مرور زمان خراب گردد، تا در آینده آثاری از فَدَک باقی نماند، یکی دیگر از توطئه های طراحی شده وهابیت، نسبت به آثار اهل بیت علیهم السلام می باشد، همانهایی که کوچه های بنی هاشم و قبرستان بقیع و حرم سامّرا و حرم حضرت ابوطالب و خدیجه کبری را به بهانه های واهی خراب نمودند، و مسیر حجاج را از برکه غدیرخم تغییر دادند تا به خیال خود، آثار اسلام و تشیع را به مرور زمان از بین ببرند.

7. ما شیعیان در مقابل این جنایتها وظیفه داریم که نام «فَدَک» را که سند حقانیّت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است زنده نگه داریم.

ص: 253


1- 282. مثلاً: محل تولد پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را کتابخانه کرده و نام آن را «مکتبه» گزارده اند.

8. مسؤولین کشور می توانند از قدرت و نفوذ سیاسی خود به نفع منافع تشیع استفاده کنند، که در غیر این صورت روز قیامت مقابل اهل بیت علیهم السلام مسؤولند.

9. سفر یک روزه حجاج بیت اللَّه الحرام و مدینه منوّره به «فَدَک» می تواند دسیسه های دشمن را در این زمینه از بین ببرد.

طرح مسأله فَدَک در خطبه های نماز جمعه تهران

[مقدمه و تاریخچه ای بر فَدَک]

اما همین طور که اشاره کردم سه روز بعد از میلاد حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در روز جمعه 23 جمادی الثانی 1429 هجری قمری، حضرت آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی قسمتی از خطبه دوّم نماز جمعه تهران را به مسأله «فَدَک» اختصاص داده و سفر خود به «فَدَک» را تشریح نمودند که توجه شما را به متن این خطبه که در روزنامه جمهوری اسلامی (4/8/1387) در صفحه 11 و 12 به چاپ رسیده است، جلب می نمایم:

… در مورد «فَدَک»، من در سفر قبل که خَیْبَر را دیده بودم می خواستم «فَدَک» هم بروم، این طلب من باقی بود، این دفعه برادران سعودی به وعده ای که داده بودند عمل کردند، هیأت ما را خیلی خوب به «فَدَک» بردند. چیزهای عجیبی دیدیم و صمیمانه تشکر می کنم از روحیه ای که آنجا دیدیم، از علاقه ای که در «فَدَک» نسبت به حضرت زهرا علیها السلام مشاهده کردیم و دیدیم نام حضرت زهرا علیها السلام زنده است، در آنجا که پای ایرانیها و ماها به آنجا نرسیده بود، آن حقیقت حضرت زهرا علیها السلام هنوز آنجا جلوه دارد.

زیاد خوانده بودم راجع به فَدَک، نمی توانستم خیلی بفهمم، چرا مسأله یک مزرعه اینقدر در تاریخ مهم است. از لحظه فتح خَیْبَر یعنی از سال هفتم هجرت پیغمبر تا 300 تا 400 سال بعد این مسأله یک مسأله زنده و مشاجره ای و مورد توجه دنیای اسلام بوده است، چرا اینقدر این مهم است، این را نمی فهمیدم.

البته خوب احتجاجات معمولی در تاریخ است، آدم اینها را می بیند ولی روح قضیه را از این چیزها آدم باید بزرگتر ببیند، که بیهوده سخن به این درازی نشود،

ص: 254

این یک ماجرای واقعی در پشت سرش دارد. من کمی از این تاریخ می گویم، بعد کمی از مشاهدات خود را عرض می کنم.

در جنگ خندق در مدینه معلوم شد یهودیها که تقریباً اقتصاد جزیرة العرب در دستشان بود با مشرکین ساخته اند و توطئه کرده اند و عهدشان را شکسته اند و درگیری با یهود شروع شد.

در خندق شکست خوردند بعد سریه ها و جنگهای کوچکی بود و مسأله به جنگ خَیْبَر رسید که آنجا پایگاه اصلی شان بود، قلعه های فراوان مستحکم و مزارع بسیار وسیع و پرثمر اطراف آنجا است که اگر انسان تاریخ آن موقع حجاز را ببیند می فهمد که چقدر آن موقع محصول داشتند و زرخیز بوده و چقدر آباد بوده است، و خیلی روشن است که تا شمال مدینه سرسبز بوده و بویژه منطقه «فَدَک» و خَیْبَر.

پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم برای حل مشکلی که از ناحیه مشرکین و یهود پیش آمده بود، به خَیْبَر رفتند، از اینجا مسأله «فَدَک» شروع می شود، همزمان با رفتن به خَیْبَر، ایشان یک گروهی را به رهبری شخصی به نام «مُحَیِّصَة» فرستادند به فَدَک، «فَدَک» تقریباً 90 کیلومتر با خَیْبَر فاصله دارد ولی در همان منطقه است، که مسأله آنجا را همراه حل کنند. خود این برای من اهمیت داشت که چطور، مگر «فَدَک» چقدر اهمیت داشته است که هم وزن خَیْبَر در این لشکر کشی پیغمبر مورد توجه بوده است. این را آنجا فهمیدم که همین جورها بوده و اهمیت بسیار بالایی دارد که حالا آنها را عرض می کنم.

زمانی که «مُحَیِّصَة» رفت بعضی از قلعه های خَیْبَر تحت محاصره پیغمبر بود و هنوز فتح نشده بود، پیغمبر آنها را دعوت کرده بود که بدون جنگ بیایید مذاکره کنیم و صلح کنیم و حقوق شما محفوظ باشد و امنیت برقرار باشد و جان و مالتان محفوظ باشد. آنها باور نمی کردند که خَیْبَر بشکند هیچ کس باور نمی کرد، مشرکان مکه منتظر بودند پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم در خَیْبَر بشکند و بعد اسلام را از پای درآورند، این قدر اهمیت قائل بودند برای خَیْبَر، آنها از أوّل طفره می رفتند ولی با توضیحاتی که «مُحَیِّصَة» داد آنها کمی به حال آمدند و گفتند ما هیأت می فرستیم پیش پیغمبر. هیأت را پیش پیغمبر

ص: 255

فرستادند ببینند چه می شود. در همین فاصله قلعه های خَیْبَر فتح شد و چیزی که باور کردنی نبود در آن مقطع، اتفاق افتاد. آنها هم دیگر می دانستند مقاومت آنها فایده ای ندارد، آمدند و گفتند کسی را بفرستید تا مصالحه کنیم.

علی ابن ابی طالب از طرف پیغمبر مأمور شدند با یک جمعی به فَدَک بروند، که فَدَک را بدون جنگ تحویل بگیرند، آنها وقتی اسم حضرت علی را شنیدند دیگر تصمیم گرفتند که تسلیم شوند و شدند. و من یک چیز در روایت دیدم، هنوز برایم یک قدری جای مطالعه دارد، که یک بار پیغمبر و علی ابن ابی طالب در یک مسافرت طی الارض به «فَدَک» رفته بودند، قبل از این خَیْبَر، و در آنجا آن سورها و برج و باروها و استحکامات «فَدَک» و مزارع «فَدَک» را بررسی کرده بودند. این حالا یک سری توجیهات دیگر لازم دارد، ولی اهمیت «فَدَک» را می رساند که مهم بوده است.

به هر حال علی ابن ابی طالب به «فَدَک» تشریف بردند و آنها هم بزرگانشان جمع شدند، قرارداد خوبی بستند در قراردادشان هم تاریخ اختلاف دارد، در یک نظر می گویند نصف «فَدَک» را تحویل پیغمبر دادند و نصف دیگر را برای خودشان نگه داشتند، بعضی ها هم می گویند نه، همه «فَدَک» را دادند اما گفتند محصولاتش نصف از ما و نصف از شما، چون کارکنانش هم خودشان بودند، و فقط مدیریتش با پیغمبر بود. این نظر دومی بهتر می تواند صحیح باشد به هر حال مسأله «فَدَک» بدون جنگ تمام شد. اینهایی که عرض می کنم تمامش را هم اهل سنّت دارند و هم شیعه دارند، فقط از زاویه تاریخ شیعی عرض نمی کنم.

مورد به موردش را در کتب معتبر اهل سنّت می بینید. مثلاً همین که می خواهم بگویم از کتاب «تفسیر دُرّ المنثور» که از علمای بنام اهل سنّت است عرض می کنم. وقتی که «فَدَک» مساله اش این طور شد جبرئیل به پیغمبر نازل شد و گفت خداوند از شما می خواهد که «فَدَک» را به مصداق قرآن و آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» (1) به زهرا

ص: 256


1- 283. سوره مبارکه بنی اسرائیل، آیه 26. مراجعه شود به فصل دوم کتاب.

واگذار کنید. و پیغمبر واگذار کردند. دُرّ المنثور در تفسیر آیه مربوطه که گویا در سوره مبارکه «اسرا» است، دو روایت نقل می کند یکی از «ابوسعید خُدْرِی» که از بزرگان روایت اهل سنّت و یکی از «ابن عباس» که پیغمبر «فَدَک» را به حضرت زهرا واگذار کرده آن هم به فرمان الهی مبنای فقهی اش هم روشن است، چون عمل پیغمبر این جوری بود، آیه قرآن هم همین را می گوید، در جنگها اگر با جنگ چیزی را گرفتند غنایم بین تمام رزمندگان تقسیم می شود. خمس آن هم به بیت المال داده می شود، ولی اگر بدون جنگ گرفتند این خالصه در اختیار پیغمبر است. این آیه قرآن است در سوره مبارکه «حشر» (1) می توانید بخوانید.

پس این اراضی بدون جنگ در اختیار پیغمبر بود و دستور خداوند هم طبق این روایات که عرض می کنم این بود که به حضرت زهرا علیها السلام بدهند.

حالا چرا به حضرت زهرا علیها السلام منحصر به این هم نیست چیزهای دیگری هم به حضرت زهرا داده اند که باید در کنار این ببینیم و ما نتوانستیم. یک چیز دیگری هم به نام «عوالی» که هفت حدیقه است، هفت مزرعه است، آنها هم به حضرت زهرا علیها السلام واگذار شده است، که در وصیتنامه حضرت زهرا علیها السلام اسم اینها آمده است.

این «عوالی» داستان عجیبی دارد (2). در جنگ احد وقتی که مشرکین به مدینه حمله کردند، جلسه ای یهودیان تشکیل دادند، هنوز هم پیمان پیغمبر بودند، یک عالم یهودی بنام «مُخَیْریق» در جمع یهودیان گفت شما که می دانید این پیغمبر است، شما می دانید و ما منتظر بودیم ما از راههای دور آمدیم که وقتی پیغمبر ظهور می کند در رکابش باشیم چرا حمایت نمی کنید. الان تهدید می شود راه پیغمبر، کسی به حرفش گوش نکرد. خودش سوار اسب شد آمد در میدان احد، وقتی که آمد دو لشکر در مقابل هم صف کشیده بودند و جنگ داشت شروع می شد، ایستاد و فریاد زد به مسلمانها گفت:

ص: 257


1- 284. سوره مبارکه حشر، آیه 6 و 7، مراجعه شود به فصل دوم کتاب.
2- 285. مراجعه شود به فصل چهارم.

شهادت بدهید که من هر چه داشتم به پیغمبر واگذار کردم و زد به لشکر و شهید شد، وقتی که شهید شد، پیغمبر به او گفتند که «مُخَیْریق» وارد بهشت شد بدون اینکه یک رکعت نماز خوانده باشد و راه خودش را پیدا کرد.

چون آنهایی که بدست آمده بود جزو غنایم جنگ نبود، پیغمبر آنها را به حضرت زهرا علیها السلام واگذار کردند، حالا می گوییم چرا به حضرت زهرا علیها السلام واگذار می شود. مصارفی که حضرت زهرا از اینها دارند ما دقیق نمی دانیم ولی از وصیتنامه اشان می شود یک چیزهایی فهمید که چه مصرفی ایشان داشتند.

در وصیتنامه حضرت زهرا علیها السلام من حدود 15 مورد دیدم، خوب خیلی از آنها مسائل مهمی است که فعلاً به بحث ما مربوط نیست دو موردش به اینجا مربوط است. به حضرت علی علیه السلام می فرماید که آن مقرری که من برای زنان بنی هاشم و همسران پیغمبر می پرداختم بعد از من هم شما بپرداز. و در یک روایتی دارد 12 یا 14 اوقیه به هر کدام از آنها حضرت زهرا علیها السلام می پرداخت.

و در یک بند دیگری می گوید یک جعبه سبزی است که آن مال دختر ابوذر است به ایشان بپردازند. و در بند دیگری می گوید این مقدار را به «امامه» دختر خواهرم، که بعداً همسر حضرت علی شد، بخاطر مشکلاتی که دارد بپردازید، مصارف این جوری. و باز از همین ها استفاده می شود که در زمان خود پیغمبر مراجعات مالی که بنی هاشم و فقراء که می آمدند، داشتند این نهادی که حضرت زهرا علیها السلام تأسیس کرده بودند، به اینها رسیدگی و اداره می کرد.

ایشان وکلایی داشتند. وکلایی در «فَدَک» داشتند که اموال سهم خودشان را می گرفتند و می فرستادند و حضرت زهرا علیها السلام اداره می کردند. از بعضی روایات می شود استفاده کرد، تحلیل تاریخی اش هم همین است که پیغمبر و برنامه الهی این بوده که می دانستند خاندان پیغمبر بعد از رحلت ایشان، در سیاستهای متضادی که پیش می آید دچار مشکلات می شوند، مشکلات مالی و خیلی چیزها می آید. با آیه

ص: 258

قرآن با این روایات صریح و با شهادتهایی که خیلی ها دادند. این «فَدَک» را در اختیار حضرت زهرا علیها السلام و خاندانشان گذاشتند.

بعضی روایات دارد که اینها وقف بود و متولی آن حضرت زهرا علیها السلام بود، یا وقف خاص بود، اینها بحثهایی است که هر یکی از آنها احتیاج به یک بررسی دارد و من اینجا نمی خواهم بررسی کنم و کسانی که می خواهند و می توانند پیدا کنند. اهمیت «فَدَک» را اگر می خواهید توجه کنید تا برسم به آن بخش آخر که می خواهم عرض کنم.

خلفا بیست و چهار بار فَدَک را گرفتند و باز گرداندند

در طول تاریخ ببینید، به این مزرعه چه آمده است، خلفا بیست و چهار بار «فَدَک» را گرفتند یا پس دادند (1)، از همان روز بعد از رحلت پیغمبر شروع شد و تا زمان «الراضی» خلیفه عباسی که در سنه 323 خلیفه شده و تا سنه 329 خلیفه بوده، تا آن موقع گرفتن و پس دادن «فَدَک» ادامه داشته است. چرا؟ مگر یک قطعه ملک چه رمزی در آن است و چه مسائلی دارد که اینقدر خلفای بزرگی حتی مثل هارون الرشید که می گفت به ابر هر جا می خواهی بری، برو، آخرش هم در زمین من باید بباری، این طور کسی بود، باز هم «فَدَک» مساله بود.

فَدَک مسأله سیاسی است، همان مسأله امامت است، همان مسأله ولایت است، همان مسأله مقاومت است. نیروهایی که مظلوم می شوند و مقاومت می کنند و این یک پرچم بود. هنوز هم یک پرچم است دیگر بعداً هم من تعقیب نکردم تاریخ را بعداً چه اتفاقی افتاده است. تا قرن چهارم دیدم، حالا من اینهایی که گرفتند و پس دادند را برایتان بخوانم، گفتم 24 مورد، أوّل بار خلیفه أوّل ابابکر گرفت، البته استدلال او این بود که این اموال در زمان پیغمبر دست ولی امر یعنی خود پیغمبر بوده و می توانستند به هر کسی بدهند یا بگیرند، الان ما هستیم و ما تصمیم می گیریم. حضرت زهرا علیها السلام استدلال کردند

ص: 259


1- 286. مراجعه شود به فصل سوم، بحث: «نقض حدیث لا نُوَرِّثُ توسط خلفا در طول تاریخ»

و استدلال پذیرفته شد. ابابکر نوشت و «فَدَک» را پس داد. أوّل دستور داده بود وکیلهای حضرت زهرا علیها السلام را از «فَدَک» اخراج کنند، بعد دوباره نامه نوشت گفت: برگردند. منتهی خلیفه دوّم عمر مخالف بود و نامه حضرت زهرا علیها السلام را گرفت و پاره کرد و نگذاشت اجرا شود. این اولین حادثه بود. یک بار گرفتند و پس دادند و دوباره گرفتند. در بعضی از تواریخ و روایات آمده که زمان عمر خلیفه دوّم با چیزهایی که دید قانع شد که حق با حضرت زهرا علیها السلام بوده و در زمان خودش فَدَک را به حضرت زهرا علیها السلام برگرداند. حضرت زهرا علیها السلام که نبودند به خاندان اهل بیت علیهم السلام برگرداندند. و بود تا زمان معاویه یکی یکی پیش می رویم. أوّل عطای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم دوّم پس گرفتن ابوبکر، سوّم پس دادن ابوبکر به حضرت زهرا علیها السلام با آن نوشته. البته حضرت زهرا علیها السلام در استدلالهایی که با ابوبکر داشتند نامه ای و حکمی از پیغمبر را نشان دادند و گفتند نوشته پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است که به من واگذار کرده و این سند مهمی شد برایشان.

بعد گفتیم عمر در زمان خلیفه أوّل پس گرفت، بعد عمر پس داد. و زمان معاویه دوباره پس گرفتند و به همین صورت بود، چون در زمان معاویه، اهل بیت با معاویه سازشی نداشتند. قبل از آن این اختلافات شدید نبود. بعد از معاویه اختلافات جدی شد، آنها به عنوان منبع تأمین مالی اهل بیت پس گرفتند و دست آنها بود تا زمان عمر ابن عبدالعزیز و عمر ابن عبدالعزیز هم به خاطر اینکه یک معلم شیعی در موقع تحصیلش او را هدایت کرده بود، اولین کاری که کرد، «فَدَک» را به آل پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم برگرداند ولی در تاریخ دارد با درخواست امام باقر علیه السلام، حضرت ملاقاتی کردند با عمر ابن عبدالعزیز و «فَدَک» را خواستند و ایشان در اختیار گذاشت، این ششمین مورد بود.

هفتمین مورد یزید بن عبدالملک بود که دوباره پس گرفت و تا آخر عمر بنی امیه دست بنی امیه بود. سفاح اولین خلیفه عباسی است که توجهات شیعی هم داشت و با هم رزمی شیعیان و علویها که توانسته بودند بنی امیه را بشکنند، دوباره پس داد.

بعد از اینکه بنی الحسن فساد را در دولت بنی عباس دیدند و مبارزاتشان را شروع کردند منصور دوانیقی پس گرفت. این نهمین مورد است و یک مقداری که فضا

ص: 260

آرام تر شد، مهدی فرزند منصور عباسی که خلیفه بعدی بود، «فَدَک» را پس داد. دوباره هادی عباسی به خاطر دیدن تحرکهای خاندان اهل بیت بخصوص بنی الحسن پس گرفت. این هم یازدهمین مورد است.

در زمان هارون الرشید، حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام پیشنهاد کردند که برگردانید، هارون به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام گفت: شما حدود «فَدَک» را تعیین کنید تا من برگردانم. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به هارون الرشید فرمودند: شما نمی دهید. ولی در روایت است که حضرت حدود سیاسی برای فَدَک معرفی کرده اند. و هارون الرشید گفت: این جوری نمی شود و نداد.

ولی مأمون یک کار عجیب و غریبی کرد. این دیگر به نظر من از نقاط برجسته فَدَک است که باید رفت دنبالش. دوزادهمین مورد می رسیم به مأمون که می خواست پس بدهد. اما مخالفت زیاد بود. مأمون با برادرش اختلاف داشت. مشاجره داشتند بعد هم صف کشی شده بود بین نیروها، کار تصمیم گیری دشوار بود. مأمون دو جلسه گذاشت، یک جلسه 200 نفری از علماء جمع شدند، بحث کردند و به این نتیجه رسیدند که «فَدَک» متعلق به حضرت زهرا علیها السلام بوده، و پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم داده و باید برگردد. خبر این جلسه منتشر شد و مخالفتهایی پیدا شد. مأمون 1000 نفر را از سراسر دنیا دعوت کرد. مثل کنگره های سراسری که ماها می گیریم. (1) از سراسر آورد. از جاهای مختلف اینها بحثهای زیادی کردند و نتیجه باز به نفع خاندان اهل بیت علیهم السلام شد اگر بشود در تاریخ این بحثها را پیدا کرد. خیلی خوب است. مخالف چه می گفته موافق چه می گفته. وقتی این جلسه تمام شد، متنی در جلسه تهیه شد و یک جمله را من می خوانم که مأمون نوشت به حاکم مدینه، مأمون خودش مدینه نبود. دستور داد که: انَّهُ قَد کَانَ رَسُولُ اللَّهِ أعْطَی إبْنَتَهُ فَاطِمَةَ فَدَکاً.

گفت ما از این بحثها فهمیدیم که پیغمبر این را داده به حضرت فاطمه علیها السلام و مال

ص: 261


1- 287. الطرائف، صفحه 248. مراجعه شود به فصل سوم، بحث: «تشکیل جلسه هزار نفری علما در امر فَدَک در زمان مأمون»

آنهاست. دستور داد آنها هم پس دادند. یک دفعه مثل بمب صدا کرد که یکی از جرقه هایش در شعرهای دعبل خزاعی است:

أصْبَحَ وَجْه الزَّمانِ قَد ضَحِکا

بِرَدِّ مَأمُونَ هَاشِماً فَدَکاً

می گوید چهره زمانه و تاریخ لبخند زد، وقتی خبر شد که مأمون با این چنین مقدمه ای «فَدَک» را به بنی هاشم برگرداند. به شعرها و ادبیات هم رسید.

سیزدهمین مورد معتصم عباسی گرفت. چهاردهمین مورد واثق عباسی پس داد. پانزدهمین مورد متوکل گرفت. متوکل خصومتش را با اهل بیت علیهم السلام همه می دانید. و شانزدهمین فرزندش منتصر پس داد. منتصر همان کسی است که پدر خودش را هم به خاطر عداوتهایش با اهل بیت کشت. چهره سیاسی قضیه خیلی خوب روشن می شود و هفدهمین مورد حاکم بعد از منتصر پس گرفت و هجدهمین مورد مستعین پس داد. نوزدهمین مورد معتز پس گرفت و معتمد بیستمین مورد پس داد و بیست و یکمین، خلیفه بعد از معتمد پس گرفت و بیست و دومش معتمد پس داد، بیست و سوّم حاکم بعدی گرفت و بیست و چهارم در سال 324، الراضی که خلیفه عالم و دانشمندی بود پس داد. و این آخرین باری است که حالا من دیده ام. ببینید یک قطعه زمین، یک مزرعه، با آن مقدماتش و مؤخراتش و تاریخش خیلی ارزشمند است.

گزارش سفر به فَدَک

من از مسؤولان عربستان سعودی تشکر می کنم که ما را بردند تا من قدری بفهمم، منطقه را ببینیم، چرا این جور است. اوّلا: در خود عربستان کسی «فَدَک» را نمی شناخت ما وقتی می خواستیم برویم شب آقای «العمری» که از علمای بزرگ مدینه است و شخصیت والا مقامی است، من مهمانش بودم به من گفت: شما چرا می روید این همه راه، چیزی نمی بینید. اصلاً چیزی به نام «فَدَک» نمی بینید، یک منطقه است. من گفتم حالا می رویم بعلاوه من منطقه را می خواهم ببینم. من

ص: 262

می خواهم بدانم، منطقه قدیم چگونه بوده است.

بالأخره رفتیم. خیلی هم راه رفتیم. راهی که ما رفتیم، طولانی شد. 260 کیلومتر رفتیم. اما اگر کسی بخواهد مستقیم از مدینه برود و راه درست وجود داشته باشد کمتر از 130 کیلومتر است. می گویند در زمان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم دو تا سه روز با وسایل آن روز راه بوده است. خَیْبَر هم 160 کیلومتر از مدینه است و اینها تقریباً موازی هم در شرق و غرب هستند. وقتی که رفتیم چیزی نمی دانستیم. یک کسی را شناسایی کردیم که پیدا شود و بیاید پیش ما و توضیح بدهد و وارد آن بخش شهر که می خواستیم بشویم، دیدیم یک تابلوی بزرگی أوّل شهر زده اند: «اَلحائِطُ تُرَحِّبُ بِکُم» و زیرش هم با کلمه درشت نوشته اند: «فَدَک»، چشم ما روشن شد.

حالت خاصی پیدا کردیم، ما اصلاً انتظاری نداشتیم که کلمه ای به نام «فَدَک» در آن بیابان ببینیم و دیدیم. وارد شهر شدیم، یک شهر زیبا در دامنه ارتفاعات، دامنه کوه و گشتی زدیم، و ما را بردند به «فَدَک» قدیمی، رفتیم آنجا کنار شهر و متصل به شهر بود. رفتیم و دیدیم وارد شهر شدیم، یک شهر زیبا در دامنه ارتفاعات، دامنه کوه و گشتی زدیم. رفتیم و دیدیم مسؤولان شهرستان فرماندار و دیگران هم آمده بودند، یک نقطه ای ایستاده بودند ما هم پیاده شدیم. یک خرابه ای بود. برج و بارو و دیوارهای قدیمی مشخص بود. شکل ساختمانها عمدتاً گلی است. سنگهایی هم هست که نشان می دهد منطقه آتش فشان داشته، جمعیت زیادی بودند. فرماندار، بخشدار، رئیس شورای شهر، علماء و … بودند، پیرمرد روشن ضمیری بود. این هم برایم جالب بود که آنجا من یک ذرّه تعصب ندیدم. آنها ما را می شناختند که ما شیعه هستیم و از ایران آمده ایم. اختلافات شیعه و سنّی و وهّابی و … را می دانستند. این آقا هم خودش مسؤول امر به معروف و نهی از منکر بود. ایشان آمد برای ما توضیح داد سه، چهار کلمه گفت و من لرزیدم.

حتماً همراهان من همین حال را داشتند. کنار یک ساختمانی ایستاده بودیم. ساختمان بدی هم نبود. خراب نشده بود راهنما گفت: «هذا مسجد فاطمه» قلب ما

ص: 263

یک باره تکان خورد اشکهایمان ریخت اما سعی کردیم آنها توجه نکنند. (از اینجا به بعد سخنرانی با گریه شنوندگان همراه بود).

پرسیدم این مسجد را یعنی حضرت فاطمه ساخته اند، گفت بله، آخرین بار هم این مسجد را عثمانی ها ساخته اند. الان متروک است در همان جایی که بودیم رودخانه بود. رو به رویمان هم نخلستان بود، نخلستانهایی که نخلهایش هم داشت خشک می شد، راهنما گفت: «هذا بستان فاطمه» من گفتم: یعنی این نخلستان از آن زمان تا بحال است. گفت بله، همین جا نقطه بستان و نقطه عبور آب بود و سپس گفت: «هذا وادی فاطمه» وادی معمولاً به آن جاهایی می گویند که رودخانه ها بعد از اینکه از دره ها عبور کند جلویشان باز می شود. معانی دیگری هم دارد.

بعد از دور چیزی را نشان داد و گفت: «این چشمه های حضرت فاطمه» است. البته چشمه ها دارد خشک می شود به خاطر اینکه چاهای عمیق زده اند. هر چه از خدا خواسته بودیم خدا به ما در این سفر به ما داده بود. یکی یکی مکانهای مهم «فَدَک» را دیدیم سؤالات زیادی کردیم. آن راهنما هم بدون هیچ تعصبی هر چه می دانست به ما گفت و ضبط هم شد. توضیحاتی به ما دادند بعد ما آمدیم به شهرداری برای مراسم معارفه.

من احساس کردم مردم آنجا علاقه مند به حضرت فاطمه هستند خیلی با احترام اسم ایشان را می برند. خوب می دانند این آقای راهنما خودش از مأمورین امر به معروف حکومت سعودی در مدینه بود، ما فکر می کنیم اینها سخت گیر هستند ولی ما سخت گیری ندیدیم. حتی مأموران عربستان که با ما آمده بودند و زیاد هم بودند. از وزیر تا سطوح پایین تر آمده بودند. از ما تشکر کردند و گفتند: شما باعث شدید ما یک جای شناخته نشده کشورمان را شناختیم، و از شما تشکر می کنیم. آنها هم قدرانی کردند، به هر حال این «فَدَک» بود.

من می خواهم عرض کنم این حادثه «فَدَک» با این حوادثش بحث بیشتری می طلبد بدون آنکه تفرقه آمیز باشد. «فَدَک» می تواند وسیله اتحاد باشد. خدا کند روزی بیاید مردمی که به حج می روند، یک تور بگذراند و بروند از آنجا و «فَدَک» را هم ببینند.

ص: 264

یکی از خواسته های آنها این بود که ایرانیها بیایند اینجا. الان دارند تدارکات می ببینند. استاندارش گفت که ما منتظریم شیعیان بیایند ببینند. عمیر هم که رفتیم شهر امعاء استاندارش گفت ما منتظر هستیم ایرانیها بیایند ببینند وقتی حضرت علی علیه السلام به یمن رفته، از اینجا عبور کرده و چیزهای زیادی می توانید ببینید.

به نظر می رسد که یکی از کارهای خوب این است که دولت عربستان این آثار ارزشمند تاریخ اسلامی را که افتخار همه اسلام است و برای خود عربستان بسیار اهمیت دارد کم کم معرفی کند، و شاید نظر وسیعی که آقای ملک عبداللَّه دارد آنها را به این نقطه برساند.

من می خواهم عرض کنم که حضرت زهرا علیها السلام را از نواحی مختلف می شود شناخت، ما درباره عظمت حضرت زهرا علیها السلام کم گفته ایم. شخصیت زهرا علیها السلام را در همان زمان ببینید. در همان زمان که فشار آوردند از علی ابن ابیطالب بیعت بگیرند حضرت زهرا علیها السلام آن صحنه را که دید نتوانست تحمل کند، یک جمله گفت و همه را متوحش کرد. فرمود دست از پسر عموی من بردارید. اگر ادامه دهید گیسوانم را باز می کنم و نفرینتان می کنم و می دانم چه بر سرتان می آید.

خَلُّوا بْنَ عَمّی عَلِیّاً أوْ لَأشْکوا إلَی السَّمیعِ الْبَصیر … (1)

پسر عمویم علی علیه السلام را رها کنید و گرنه به خدای شنوای بینا شکایت می کنم.

یک جمله حضرت زهرا علیها السلام صحنه را آرام کرد. خیلی ها فهمیدند که حضرت زهرا علیها السلام شخصیت بزرگی است و ما چنین مقتدایی داریم تا ان شاء اللَّه استفاده کنیم.

نکته های برجسته این سخنرانی

1. مسأله «فَدَک» یک مسأله سیاسی است، مسأله امامت است و «فَدَک» یک پرچم مقاومت بود و هنوز هم یک پرچم است.

ص: 265


1- 288. مأساة الزّهراء علیها السلام، سیّد جفر مرتضی، جلد 2، صفحه 26.

2. خلفاء 24 بار «فَدَک» را گرفتند و پس دادند، از جمله ابابکر «فَدَک» را گرفت، و پس داد و عمر گرفت و دوباره پس داد.

3. مأمون یک جلسه 200 نفری و بعد یک جلسه 1000 نفری از علماء سراسر دنیا را تشکیل داد تا درباره «فَدَک» بحث شود و نتیجه این جلسه این بود که مأمون به والی مدینه نوشت: ما از این بحثها فهمیدیم که پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام عطا کرده است، و الآن باید «فَدَک» به بنی هاشم برگردد.

4. «فَدَک» تا 300 سال یک مسأله همیشه زنده و مشاجره ای بوده است. آخرین خلیفه که «فَدَک» را پس داد «الراضی» در سال 324 هجری قمری بود.

5. فاصله مدینه تا «فَدَک» به صورت مستقیم 130 کیلومتر ولی با جاده های امروزی 260 کیلومتر می باشد.

6. فاصله خَیْبَر تا «فَدَک» 90 کیلومتر می باشد ولی هر دو در عرض هم و در یک منطقه هستند.

7. نام اصلی منطقه به «الحائط» تغییر کرده و «فَدَک» نام فرعی شده که تابلو «اَلحائِطُ تُرَحِّبُ بِکُم» نشانه این مسأله است.

8. «فَدَک» یک شهر زیبا در دامنه کوه و «فَدَک» قدیمی متصل به شهر «الحائط» است.

9. «فَدَک» با برج و بارو و دیوارهای قدیمی مشخص بود و عمدتاً شکل ساختمانهای آن گلی بود.

10. استقبال مردم و مسؤولین این شهر از یک عالم شیعه و ایرانی.

11. علاقه مندی مردم «فَدَک» به حضرت زهرا علیها السلام و اینکه آنها اسم حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را با احترام می بردند.

12. پیشنهادات أرزشمند و جالب ایشان:

1 - زائرین خانه خدا و مدینة الرسول به «فَدَک» بروند، و از نزدیک آن را ببینند. استاندار «فَدَک» گفت: ما منتظر شیعیان هستیم.

ص: 266

2 - یکی از کارهای خوب این است که دولت عربستان این آثار ارزشمند تاریخ اسلامی را که افتخار همه اسلام است و برای خود عربستان بسیار اهمیت دارد معرفی کند.

گفتگو با شبکه اوّل سیمای جمهوری اسلامی ایران

در شب عید مبعث سال 1429 ه ق، از شبکه أوّل سیمای جمهوری اسلامی ایران مصاحبه ای از آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی پخش شد که ایشان ضمن بیان مطالبی درباره رسول گرامی اسلام حضرت محمّد مصطفی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و خاطراتی از سفر خود به کشور عربستان بر ضرورت احیای آثار اسلامی در عربستان تأکید کردند.

توجه شما را به قسمتی از این مصاحبه که مربوط به فَدَک و آثار اسلامی در عربستان بود جلب می کنیم. (1)

… مجری: این سفر برای خود شما تازگی و حلاوت داشته و برای ما هم شیرین بود. اولین بار بود که نام «فَدَک» با تصویر برای ما گره خورد. شاید ذهنیتی که در خصوص «فَدَک» داشتیم حالا دیگر عینیّت پیدا کرده بود و تصاویرش را می دیدیم. از «فَدَک» برای ما بگویید.

آقای هاشمی رفسنجانی: من سالهاست به خاطر تأثیری که از میراث فرهنگ اسلامی و صدر اسلام در سازندگی انسانها می شناسم، همیشه در فکر بودم که باید نقبی بزنیم به عربستان از مکه و مدینه که معمولاً همه می رویم به جاهایی که متأسفانه از دسترس بیرون رفته، خیلی چیزها هست.

یکی از آثار بد تفکر وهابی ها و سلفی ها که آنها خودشان را توحیدی می دانند، فکر می کنند توجه به گذشته و قبور و آثار قدیمی، اینها انسان را از خدا دور می کند. اشتباه می کنند؛ چون خود قرآن از ما مکرر خواسته بگردید در زمین آثار گذشتگان را ببینید

ص: 267


1- 289. این برنامه 65 دقیقه ای که در شامگاه سه شنبه 9/5/1387 پخش گردید، 27 دقیقه آن مربوط به فَدَک بود، و در حین مصاحبه دقایقی از فیلم مربوط به سفر هیأت ایرانی به فَدَک پخش گردید، شما می توانید با مراجعه به سروش سیمای تهران سی دی این برنامه را دریافت کنید.

و عبرت بگیرید. این میدان آموزش قرآن است و حتی آثار تاریخی را اسم می برد.

مثلاً بعضی از مناطقی که اقوام گذشته بوده اند و رفته اند و آثارشان مانده.

قرآن می فرماید: شما دارید می بینید اینها را. خوب این تفکر برای من یک تفکر اصیلی بود.

وقتی که با مسؤولان عربستان آشنا شدیم، من جزو اهدافم بود که کم کم این مانعی که وهابی ها آنجا ایجاد کرده اند به خصوص بر سر آثاری که از پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و ائمه علیهم السلام بزرگان صحابه در صدر اسلام مانده، اینها را کم کم بشناسیم و معرفی کنیم.

یک بار ملک عبداللَّه که آن موقع امیر بود در تهران بود. جلسه ای بود، علمای دینی هم همراهش بودند. بحث های قرآنی می کردند. نمونه هایی که قرآن اشاره می کند در خاک خود عربستان اطراف مکه و مدینه هست و قرآن مثال می زند را برایشان گفتم. گفتم: چرا نمی گذارید اینها را ما بیاییم ببینیم و خودتان چرا نمی بینید، چرا معرفی نمی کنید؟ کم کم این در را باز کردم، از آن وقتی که دیگر روابطمان، روابط کم مشکل شد، من هر سفری که رفتم آنجا، از آنها خواهش کردم که بگذارید یک جاهای کشف نشده امروزی را برویم پیدا کنیم، اینها با کلّیت موافقت می کردند ولی از علمای تند روی وهابی می ترسند. چون آنها عکس العمل نشان می دهند. حرام می دانند. سخت هم هست برای سران عربستان که با علمای خودشان بر سر این مسائل درگیر شوند. به هر حال قانعشان کردند. آنها هم روی دوستی و میهمان نوازی گاهی خواسته های من را رد نمی کردند.

اولین چیزی که از آنها خواستم، گفتم برویم خَیْبَر را ببینیم و بعد «فَدَک» را. آنها اصلاً «فَدَک» را نمی شناختند. خَیْبَر را می شناختند. چون جنگ خَیْبَر معروف است. ما را خَیْبَر بردند. دیدنی است. قلعه بزرگی که حضرت علی علیه السلام با مَرْحَب جنگید و فتح کرد و همان کمر قدرت یهود را که تقریباً وارد جنگ با پیغمبر شده بودند شکست. چشمه ای مانده بود و به نام چشمه علی علیه السلام معروف است. ما را بردند سرچشمه علی علیه السلام ماهی های کوچکی در چشمه بود. البته طبیعت خَیْبَر هنوز مانده است. چشمه

ص: 268

در عمق درّه بود. آنجا چیز جالبی که برای من اتفاق افتاد، در شهرداری خَیْبَر میزبانان ما آمدند داستان فتح خَیْبَر را شهردار آنجا برای ما خواند. ما که خودمان معلم این چیزها هستیم تحت تأثیر آنها قرار گرفتیم. چگونه در آخرین لحظه، پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم عَلَم را به دست علی ابن ابیطالب داد. خیلی صحبت های شهردار خَیْبَر برای ما شیرین بود.

آنجا ما گفتیم می خواهیم برویم فَدَک. راهش ماشین رو نیست. با این ماشین هایی که همراه ماست، ما نمی توانیم برویم. با جیپ می توانیم برویم و آن هم خیلی طولانی است. آن سفر را منصرف شدیم. فرصت نکردیم تا این سفر پیش آمد. ما هم عهد قدیمی را به یاد آوردیم و گفتیم ما می خواهیم برویم فَدَک.

آنها هم با چهره باز پذیرفتند. ما را بردند به فَدَک. ولی همه نمی دانستند «فَدَک» چیست و کجاست. اصلاً من دنبال چه هستم. حتی آقای عمری که از علمای بزرگ شیعه و همان جا بزرگ شده و الان نزدیک 100 سال عمر دارد، می گفت: اگر شما بروید چیزی نمی بینید. آنها هم نتوانسته بودند تا به حال بروند. من گفتم بالأخره ما می رویم قرار گذاشتیم و رفتیم.

اولین لحظه ای که به منطقه «فَدَک» وارد شدیم، یک چیزی مثل هدیه آسمانی دیدیم. تابلویی دیدیم نوشته بود: «الحائط تُرَحِّبُ بِکُم»، زیرش هم کلمه «فَدَک» را درشت نوشته بود. ما دیدیم که چطور می گویند فَدَک را نمی شناسیم. از آن لحظه دیگر بحث من با وزیر همراه و کسانی که با ما در ماشین بودند، درباره «فَدَک» عوض شد و درباره «فَدَک» خیلی حرف زدیم. شهر حائط را دیدیم. گشت زدیم کنار شهر حائط، شهر قدیمی است که آن «فَدَک» است فَدَک مانده است. در تصویرها می بینید که چگونه شهری بوده. شهری است که از داخل یک رودخانه که دو طرفش به ارتفاع می رود، شروع می شود و اطراف همین جوری پله پله ساختمان است که ساختمانها نوعاً از سنگ های آذری و آتشفشانی است. دیوارها ساخته شده اند. به نقطه مرکزی رودخانه که رفتیم، دیدیم مسؤولان شهر آنجا منتظر ما هستند. استقبال کردند و ما خواستیم سؤال شروع کنیم که دیدیم آنها آماده جواب هستند.

ص: 269

پیرمرد خوش اخلاقی به نام آقای عبدالرحمان جابر، از طایفه آل جابر بود. می گفت: ما قبلاً، از 150 سال پیش، طایفه جابری، حاکم این منطقه بودیم ولی سعودی ها که آمدند از ما گرفتند و حال حاکم نیستیم ولی اینجا هستیم. پیرمرد توضیح داد. همان جا که ایستاده بود می گفت: «هذا وادی فاطمه»، من پرواز کردم! اولین بار نام فاطمه را از زبان اینها شنیدیم. بعد یک نخلستانی بود که قسمتی از آن خیلی سرسبز و در جوار رودخانه بود و یک قسمتی هم داشت نخل هایش از بین می رفت و داشت خشک می شد. گفت: «هذا بستان فاطمه» و بعد کنارمان یک ساختمان نسبتاً جالبی بود، گفت: «هذا مسجد فاطمه» و از دور چشمه هایی را نشان داد و گفت: «هذه عیون فاطمه». واقعاً هر چه می خواستیم به دست آورده بودیم. شروع کردم سؤالات زیادی از این پیرمرد کردم. این مسجد کی ساخته شده بود؟ گفت: این مسجد در زمان حضرت فاطمه علیها السلام اینجا بوده است گفتم: مگر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام اینجا بوده حالا من تاریخ را می دانستم، اما می خواستم ببینم آنها چه می گویند؟ گفت: نه، بعد از جنگ خَیْبَر، مردم «فَدَک» رفتند آنجا، با پیغمبر صلح کردند و چون «فَدَک» با جنگ فتح نشد، در اختیار پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بود. غنیمت نبود که به رزمندگان بدهند.

پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هم به دستور خداوند این را در اختیار حضرت فاطمه علیها السلام گذاشت و حضرت فاطمه علیها السلام از سال هفتم تا آخر عمر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آنجا را اداره می کردند و از محصولاتش هزینه فقرای مدینه و به خصوص بنی هاشم را می پرداختند.

آخرین چشمه ای که در «فَدَک» آب داشت یک قدری از خزه ها رویش را گرفته بود. دیدیم آب دارد آنجا حرکت می کند. رفتم قدری آب بخورم. نمی گذاشتند. یک مشتی از آب خوردم. طراوتش مرا گرفت. برایم لذت بخش بود.

من در سفر قبلی، با آقای امیر مقرم، برادر کوچک ملک عبداللَّه که در مدینه آن موقع امیر بود، سر میز شام از او پرسیدم و گفتم: چرا آثار تاریخی را در معرض دید عموم نمی گذارید. گفت: ما اخیراً تصمیم گرفته ایم آثار تاریخی و فرهنگی اسلامی را احیا کنیم و مسلمانها بیایند ببینند.

ص: 270

در مدینه هزار اثر ارزشمند شناسایی شده است، در خود مدینه و اطراف مدینه، در کلّ مملکت عربستان 5 هزار اثر تاریخی اسلامی شناسنامه دار شده اند.

من چند جا در این مدت که به مکه و مدینه سفر کرده ام دیده ام، یکی از این جاهایی که رفته ام همین در راه فرودگاه مدینه روستایی است به نام «عُرَیض»، بیرون جاده است. آنجا چون «علی ابن ابراهیم عریضی» آنجا هست و مسجدی به نام او بوده، ما رفتیم آنجا. در تاریخ هم خوانده بودم. چند نفر از ائمه ما در آن روستا زندگی می کردند. امام رضا علیه السلام را وقتی می خواستند به خراسان بیاورند، از این خانه حرکت دادند. نخلستان های خیلی زیبایی هم داشت. رفتیم میان نخلستان ها، گفتند این نخلستان ها همه الان مال شیعیان است.

از همان زمانی که ائمه بوده اند، آنجا مزرعه و نخلستان بوده و هم اکنون مانده است، در آنجا معلمی شیعه بود و باغ خرمایی داشت. ما رفتیم باغ، این معلم شیعه وضع شیعیان منطقه را برای ما شرح داد. این یک جا بود. یکی از جاهایی که دیدنی است، «مدائن صالح» است. من اینها را خوانده بودم. مدائن صالح را و آثاری که در کوه ها و خانه هایی که تراشیده بودند، آن موقع پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به مسلمانها می گفت که در قرآن هست و شما دارید می بینید خانه هایی که در کوه تراشیده اند و بعد بلا آمده.

یک استانی است به نام «العُلی» که مدائن صالح بالای العلی است. من خواهش کردم از مقامات عربستان که ما را ببرند آنجا. با هواپیمای 330 که در زمین خاکی هم می نشیند ما را بردند آنجا. رفتیم آنجا واقعاً دیدنی است. کوه های بلند متعلق به چندین هزار سال پیش. مردم خانه تراشیده اند. خانه راهرو دارد، سالن دارد، اتاق دارد. گاهی من می دیدم که 40 متر ارتفاع خانه ها است. گفتم با چه ابزاری این بالاها را تراشیده اند. قوم عاد و ثمود و صالح که در قرآن همه اینها هستند. رفتیم آن خانه ها را دیدیم. واقعاً دیدنی و عبرت آموز است.

بعد از من، آن نقطه شد یک نقطه توریستی. یکی از جاهایی که باز به خواهش من آنها موافقت کردند ما برویم «یَنْبُع» بود. آنجا هم چیزی شبیه همین خَیْبَر و فَدَک، یک

ص: 271

منطقه زراعی بوده. زمان پیغمبر دست یهودی ها بوده. فتح شده، تقسیم شده بین رزمندگان آن موقع. الان و بعد از 1400 سال که من رفتم دیدم جاهایی به نام امام حسن، امام حسین، حضرت علی علیهم السلام بود. چاه حضرت علی علیه السلام بود. منطقه ای به نام «منطقه شرفا» بود. چون طایفه قریش جزو شرفای آن زمان بودند. محله ای به نام شُرَفا بود. حقیقتاً خیلی آثار دیدنی در عربستان هست. ما آنچه در تاریخ می خواندیم، دیدیم. «بدر» را دیدیم، معمولاً زوار را نمی برند، منطقه جنگی بدر را دیدیم، مقبره شهدای بدر را دیدیم. خیلی دیدنی است. معجزاتی که آنجا اتفاق افتاده. ملائکه ای که نازل شده اند و آن مرکز فرماندهی پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، چاهی که برای آب بوده. یکی از جاهای واقعاً دیدنی بود.

«آبار علی» علیه السلام را در بیرون مدینه دیدیم. البته آن خادمی که آمد و به ما توضیح می داد وقتی ما را شناخت که ایرانی هستیم می خواست بگوید متعلق به حضرت علی علیه السلام نبوده، و متعلق به یک علی دیگری بوده.

از مهم ترین نقاطی که مورد علاقه ما و همه شماها است، «بقیع» است. بقیع مملو از شخصیت های بزرگ صدر اسلام، از جمله چند امام شیعه و احتمالاً حضرت زهرا علیها السلام شاید آنجا هستند. نمی گذاشتند کسی داخل بقیع برود. وهابی ها حرام می دانند. زنها را اجازه نمی دادند بقیع بروند. من یکی از کارهایم این بود که این سد را بشکنم.

وقتی خودم می روم با اجازه مقامات عربستان می روم و همه زوّار به خصوص زنها را هم همراه می برم. هر بار رفته ام به همه اجازه داده اند که زیارت بیایند. مذاکراتی با مقامات عربستان کرده ام. استدلال کردم و گفتم:

شما نمی توانید تابع افکار خشک یک عده مقدس خشک که هیچ ارزشی برای میراث فرهنگی اسلامی قائل نیستند کشورتان را ضعیف کنید. دنیا برای آثار اسلامی منطقه عربستان ارزش قائل است. شما در عربستان بیشتر از همه دنیا میراث ارزشمند دارید. همه دنیا عاشق هستند که بیایند این میراث را ببینند. اینها را احیا کنید. بگذارید مردم دنیا مخصوصاً شیعه ها بیایند و از نزدیک با میراث اسلامی آشنا شوند.

شما اگر بیایید و این کار را بکنید و بقیع را برای آنها آزاد کنید و این آثار را نشان

ص: 272

دهید، صدها میلیون شیعه و دوستداران اهل بیت علیهم السلام را محب خودتان می کنید. شما چرا این سرمایه را استفاده نمی کنید؟ چرا مردم دنیا را از دست خودتان عصبانی می کنید. این چه سیاستی است؟! مملکت دارای این نیست.

ایشان منطق من را پذیرفت، مشکلاتش را گفت، فکر می کنم باب گفتگوی ما انشاء اللَّه اگر خداوند این توفیق را بدهد یک روزی برسیم به این که همه آثار متروکه در اختیار مسلمانان سراسر جهان قرار بگیرد. خیلی ممنون حاج آقا، یک دعا برای ما بکنید، دعایی که همه باید بکنیم و خداوند خواسته این طور دعا کنیم وقتی که اعمال مکه را انجام دادیم، خداوند می فرماید: اگر می خواهید دعا کنید بگویید:

«رَبَّنا آتِنا فی الدُّنیا حَسَنهً وَ فی الآخِرَةِ حَسَنهً وَ قِنا عَذابَ النَّار».

هم دنیایمان را خوب کن و هم آخرتمان را خوب کن و هم ما را از آتش جهنم مصون بدار.

طرح مسأله فَدَک در فصلنامه میقات حجّ

حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، فصلنامه ای را در رابطه با مسائل حج منتشر می کند. این فصلنامه در تابستان امسال، ویژه نامه ای را به سفر ده روزه آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی به عربستان اختصاص داده است و به خاطر اهمیت سفر ایشان به شهر فَدَک در این مسافرت، بیشترین صفحات این ویژه نامه که در 264 صفحه به چاپ رسیده، به مباحث و مسائل فَدَک اختصاص یافته است در این فصلنامه 6 مقاله، چند سخنرانی و گزارش و 9 تصویر رنگی از فَدَک به چاپ رسیده است.

ضمن تشکر از مسؤولین محترم این فصلنامه و عرض خسته نباشید به خاطر چاپ این مجموعه در رابطه با «فَدَک» قسمت هایی از مطالب این «ویژه نامه» را در اینجا ذکر می کنیم.

ص: 273

گزارش سفر به «فَدَک» در اجلاسیه جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم توسط حضرت آیة اللَّه، هاشمی رفسنجانی

… یکی از چیزهای خیلی خوبی که داشتیم «فَدَک» بود، «فَدَک» حقیقتاً برای من در این سفر یک هدیه بود، واقعاً لطف خداوند بود، شماها شاید اکثرتان تاریخ «فَدَک» را خوانده باشید منتهی من چیزهایی خوانده بودم نمی فهمیدم چرا این طوری است؟ چرا یک منطقه کشاورزی این قدر در تاریخ مهم شده است؟، چرا این قدر سیاسی شده؟ چرا این قدر خود ائمه آن را مربوط به امامت می کنند؟ اصلاً حدود «فَدَک» را تعیین می کنند، حرفهای خیلی مهمی می زنند، تاریخش را خوانده بودم و اصل قضیه برایم عجیب بود، چون آن چیزی که در تاریخ آمده، این است که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بعد از جنگ خندق و خیانت یهودی ها آنها را تنبیه کردند و خَیْبَر را گرفتند.

هماهنگ با فتح خَیْبَر، ظاهراً به شخصی به نام مُحَیِّصَة مسؤولیت دادند؛ گفتند: برو فَدَک و به مردم آنجا بگو که شما نجنگید و بیایید تسلیم بشوید و جانتان را نجات بدهید، ما هم حقوق شما را حفظ می کنیم. مُحَیِّصَة نزد شخصیت های بزرگ فَدَک رفت، که 90 کیلومتر فعلاً با خَیْبَر فاصله دارد - آن زمان یک روز بیشتر تقریباً راه بوده است - با یک گروهی رفتند و به علمای یهود پیام پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را دادند. آنها گفتند: ما خدمت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می آییم. چند نفر انسان دوست، عالم و شخصیت های معتبر یهود را انتخاب کردند و خدمت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم آمدند. پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمود: اگر شما پیشنهاد ما را نپذیرید، برای شما سخت می شود، گفتند: نه کار با مشکل است، من اینجا را خوانده بودم دنبال این بودم که چطوری بوده که اینها این حرف را می زنند.

آنها گفتند: «فَدَک» جایی است که سه تا برج و بارو پشت سر هم دارد؛ یعنی یک سور دو سه سور، و هر سوری هم اطرافش برجی هست و تمام این سورها درهای مخصوص و کلیدهای خاصی دارد، ما این کلیدها را جمع می کنیم در یک صندوقی نگاه می داریم، وقتی کسی به ما حمله بکند به این آسانی نمی تواند از آنجا عبور کند و آسان نیست.

ص: 274

پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فرمود: همان کلیدهایی که شما می گویید الان در دست من است. اینها یک دفعه تکان خوردند، دیدند در دست پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم است. اینها که در یک اتاق مهر و موم شده بود، در همان جا جمعی از اینهایی که آمده بودند مسلمان شدند، چون آنها می فهمیدند. گفتند: این کلیدها را از کجا آوردید و چه کسی به شما داده است؟ به یک نفر مظنون شده بودند.

حضرت فرمودند: نه، مظنون نشوید، همان کسی که الواح را برای حضرت موسی آورد، همان کسی که تابوت را برای بنی اسرائیل آورد، برای من هم اینها را آورد. لذا اینها مسلمان شدند و ایستادند، عده ای هم رفتند. (1)

پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هم حکم کردند و گفتند: هر کس مسلمان شد، خمس از اموالش را می گیریم و هر کسی مسلمان نشد همه اموالش را می گیریم و جان خودش نجات پیدا می کند، «فَدَک» همین طوری بدون جنگ تسلیم شد.

بر اساس آیه ای که همه بهتر از من می دانید: «فَما أَوجَفتُم عَلیهِ مِن خَیلٍ وَ لا رِکابِ» در روایت ما دارد که جبرئیل آمده و به پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم گفت بر اساس «وَ آتِ ذَا القُربی حَقَّه» این باید به حضرت زهرا علیها السلام داده شود. پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هم نوشتند (2) «فَدَک» را به حضرت زهرا علیها السلام دادند و سه سال زهرا اینجا را اداره می کردند.

عاملان حضرت زهرا آنجا بودند و سهم خودشان را می گرفتند و می آوردند مدینه، آن طوری که من در منابع کار کردم و همه شما هم کار کردید و از تخصص های شماست.

حضرت محصول «فَدَک» را در اختیار فقراء و اقوام و همه می گذاشتند، خودشان مصرف نمی کردند.

حتی ایشان وقتی به زمان رحلتشان می رسند، یکی از موارد وصیت نامه این است که برای زنهای پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و همه بخش های دیگر اهل بیت سهمیه قرار دادند و حضرت علی علیه السلام بسیج شدند که از این «فَدَک» و اموالی که آنجا جمع شده بود، به اینها

ص: 275


1- 290. فَدَک و العوالی، صفحه 130، به نقل از مناقب شهرآشوب.
2- 291. مراجعه شود به فصل دوم.

بدهند، اینها همه تاریخ است، من رفتم ببینم آنجا چیست؟

در مدینه با هر کسی که صحبت می کردیم می گفتند شما بیخود می روی، آنجا هیچی نیست، «فَدَک» یک اسم تاریخی است، الان هیچی وجود ندارد، حتی آقای عمری که ما میهمان ایشان بودیم و بالأخره باید همه چیز را آنجا خوب بشناسد عالم قدیمی آنجاست شب به من گفت شما لازم نیست بروید هر چه می خواهید ما می توانیم به شما بگوییم آنجا چیزی نیست.

من گفتم به هر حال قرار گذاشتیم و میزبان ما محبت کرده و تنظیم کرده و درست نیست نرویم، به هر حال منطقه را می خواهم ببینم که اصلاً منطقه چیست، رفتیم، راه دور بود، ما از اتوبان آنجا 260 کیلومتر راه رفتیم تا وارد «فَدَک» شدیم، وقتی از جاده اصلی وارد شهر می خواستیم بشویم، تابلویی دیدم مثل اینکه دنیا را به من دادند، تابلو نوشته بود، «الحائط تُرَحِّبُ بِکُم» زیرش هم درشت نوشته بود «فَدَک» ما دیدیم که دیگر اینجا اسم «فَدَک» نیست، اینجا همان «فَدَک» است، وارد شدیم، شهر تمیزی بود، شهر را گشتیم و بعد ما را بردند آن قسمت قدیمی شهر که همین قدیمی است و من در محاسبات می گویم همان جایی است که «فَدَک» اصلی بوده است، این کنار شهر است، وصل به شهر است، مسؤولان شهر هم آنجا جمع شده بودند، از ما آن جا استقبال کردند.

وقتی پیاده شدیم یک پیر مرد خوش زبانی که خودش مسؤول امر به معروف آن شهر بود و بازنشسته شده بود یا در حال بازنشستگی بود. او برای ما توضیح می داد. تا ما ایستادیم، زیر آفتاب بودیم، گفتم خب حالا بگویید قضیه اینجا چیست؟ گفت: «هذا وادی فاطمه» این وادی حضرت فاطمه است. وادی رودخانه است، رودخانه ای که وسیع می شود، از بین دو درّه که رودخانه ای می رود آنجا که باز می شود، اینجا را عربها وادی می گویند.

البته وادی در لغت خیلی تعریف دارد؛ یک مصداقش این است. بعد یک

ص: 276

ساختمانی پهلوی ما بود که ساختمان نسبتاً خوبی بود و بقیه بیشتر مخروبه بود. گفت: «هذا مسجد فاطمه» من گفتم یعنی این مسجد را حضرت زهرا علیها السلام ساخته اند؟ گفت بله، وقتی پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به حضرت زهرا علیها السلام تحویل دادند، ایشان اینجا، این مسجد را ساختند و این مسجد در طول تاریخ بارها خراب شده و آخرین بار عثمانی ها این مسجد را 250 سال پیش ساختند و الان هم کسی در مسجد نیست، به خاطر اینکه بیرون شهر است، ما رفتیم پشت بام مسجد، عکسش را هم دیدم در روزنامه ها هست، بعد آمدیم پایین، یک نخلستانی جلوی ما بود همان أوّل، گفت: «هذا بستان فاطمه». این هم بستان ایشان بوده.

چشمه هایی اشاره کرد و گفت: «هذه عیون فاطمه» چهار عنوان را ایشان معرفی کرد و اینها هم ضبط شد، من از ایشان پرسیدم چرا پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم «فَدَک» را به حضرت زهرا داد؟ هرچه که پرسیدم، او که می دانست توضیح داد و جواب داد، اما آن را که من الان می خواهم بگویم، ما آنجا که ایستاده بودیم رودخانه بود، اطرافمان به صورت پلکانی در دامنه کوه بود و طبقه به طبقه ساخته شده بود، خانه بود، خانه ها مثل این که زلزله خراب کند، این طوری بود، برج ها پیدا بود ولی نیمه مخروبه بودند، دیوارها هنوز کاملاً مشخص است، من به نظرم آن حرفی که صاحبان یهودی «فَدَک» به پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم گفته بودند درست بوده، به نظرم همین جا بوده؛ یعنی یک جای محاصره شده، حفاظت شده و این که حالا فلسفه این که خداوند خواسته این هدیه به حضرت زهرا علیها السلام داده بشود بحث های دیگری است که از عهده شما بر می آید.

آنجا پر آب است. اخیراً که چاههای زیادی زدند، چشمه های بالا خشک شده و یک چشمه ای پایین بود که هنوز آب داشت. ما رفتیم سر آن چشمه، از آن چشمه هم آب خوردیم. آب کم داشت. ولی چاههایی که زده بودند 20 متری به آب رسیده بود. گفتند هرچه آب بخواهید از این چاهها می توانیم برداریم.

البته او یک ادعای بزرگی کرد و من هنوز نمی دانم، من گفتم منطقه «فَدَک» چقدر

ص: 277

وسعتش است؟ ایشان گفت 50 کیلومتر در 50 کیلومتر، حالا ما دیگر این را ندیدیم این حرفی بود که ایشان زد، چون جمعیت کل منطقه «فَدَک» بیش از 100 هزار تاست، ما فیلم داریم، من نمی دانم بنا بوده این فیلم همراه ما باشد، اگر آقایان مایل باشند می توانند تصویر را ببینند. (1)

ص: 278


1- 292. فصلنامه میقات حج، شماره 64، صفحه 128.

از صفا تا فَدَک

… پیش از ظهر یک شنبه چند نفر از همراهان به منطقه خَیْبَر رفتند تا قلعه معروف و تاریخی خَیْبَر را ببینند، آقای هاشمی رفسنجانی در سفر اولشان (سال 76) از خَیْبَر دیدار کرده بودند و این بار دیدار از «فَدَک» را در برنامه داشتند، ولی آقایان حسین مظفّر، مصطفی میر سلیم، علی آقا محمّدی، داود دانش جعفری و حجة الإسلام معادیخواه علاقمند بودند به خَیْبَر هم بروند، و همین کار را هم کردند.

روایت آقایان مظفر و آقا محمّدی، که ایشان هم از اعضای هیأت بود از سفر به خَیْبَر چنین است:

دیدن قلعه خَیْبَر که فتح آن خاطراتی حماسی و فتح الفتوحی بزرگ را در اذهان شیعیان شیفته علی علیه السلام مصور می سازد، از آرزوهای بزرگ ما بود کما این که آرزوی همه زائران مشتاق است، صبح روز سوّم استقرار در مدینه (یک شنبه 1387) به سوی خَیْبَر حرکت کردیم و 180 کیلومتر به طرف شمال مدینه پیش رفتیم و بعد از دو ساعت به منطقه خَیْبَر رسیدیم، ابتدا وارد روستایی متروکه شدیم که خانه هایی با دیوارهای گِلی و اتاق های تو در تو و قدیمی داشتند، از نخلستانی قدیمی و بی رمق با برگ های آغشته به گرد و غبار، که بعضی از آنها زرد بودند، عبور کردیم و در انتهای

ص: 279

باغستان به تپه ای بزرگ رسیدیم که با سیم هایی محصور شده بود، قلعه معروف خَیْبَر در بالای همین تپه قرار داشت؛ قلعه ای با سنگ های بسیار سخت و خشن، تصور رفتن به بالای قلعه در وضع عادی بسیار مشکل و شاید ناممکن بود.

هیبت این دژ نفوذ ناپذیر که اعاظم صدر اسلام از تسخیر آن عاجز شده بودند، کاملا مشهود بود، اما تسخیر آن توسط مولای خَیْبَر شکن علی رغم همه تجهیزات و سربازان آماده و تا دندان مسلح و تسلط آنها بر اطراف قلعه، اعجاب انگیز و چیزی شبیه معجزه بود و نشان داد که در برابر ایمان مولای متقیان حتی قلعه خَیْبَر نیز از مصادیق بارز «وَ إِنَّ أَوهَنَ البُیوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوت» است.

شب دوشنبه برای دیدار شیعیان مدینه به حسینیه آنها در منطقه «العوالی» رفتیم. از قدیم معروف بود که شیعیان مدینه وضع مالی خوبی ندارند، اما حالا اینطور نیست، این واقعیت را از تجدید بنای حسینیّه و شامی که آنها به ما دادند و از ناهار امیر مدینه دست کمی نداشت به خوبی می شد فهمید، اشتغال شیعیان مدینه به مشاغل مناسب و مساعدت هایی که به آنها شده، در سال های اخیر وضع آنها را متحول کرده است.

آقای عمری، رهبر شیعیان مدینه که بالای 90 سال سن دارد و تقریباً از کار افتاده است، آقای هاشمی را در آغوش گرفت و از این دیدار اظهار خرسندی زیادی کرد، او که با صبر و مقاومت و تحمل شدائد و زندان های متعدد توانست هویت شیعیان مدینه را حفظ کند، اکنون از فضای بازی که برای شیعیان در عربستان فراهم شده راضی است و آقای هاشمی رفسنجانی هم طی سخنانی که در جمع شیعیان در همین دیدار داشت صبر و متانت و مقاومت آقای عمری را عامل مهمی برای رسیدن به وضعیت مناسب دانستند.

آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی در سفرهایی که به عربستان داشتند، معمولاً علاوه بر زیارت و دیدارها و گفتگوها از یک یا چند منطقه تاریخی که نقشی در شکل گیری حوادث صدر اسلام داشتند یا ارتباطی با هویت اسلامی کشور عربستان و یا با تاریخ اقوامی که سرگذشت آنها در قرآن آمده، دارند دیدار به عمل آورده اند.

ص: 280

در سفر أوّل (1376) خَیْبَر، طائف و منطقه ای که منسوب به قوم ثمود است، مورد دیدار ایشان قرار گرفت، و به شرق عربستان که محل زندگی اکثر شیعیان این کشور می باشد نیز رفتند و با شیعیان دیدار کردند.

در سفر دوّم (1384) به آبار علی، یَنْبُع و بدر رفتند، و در این سفر که سفر سوّم بود، «فَدَک» در برنامه بود.

شب دوشنبه که میهمان آقای عمری و شیعیان مدینه بودیم، وقتی آقای عمری متوجه شد که قرار است آقای هاشمی رفسنجانی و همراهان فردا به «فَدَک» بروند گفت در آنجا چیزی وجود ندارد که شما ببینید. این سخن قدری موجب تردید شد؛ به طوری که آقای هاشمی رفسنجانی بعد از این میهمانی و هنگامی که در نیمه شب عازم زیارت حرم حضرت رسول بودیم موضوع را با همراهان در میان گذاشتند و نظر خواهی کردند که: سفر به «فَدَک» که قرار است فردا باشد انجام شود یا نه، نظرها عموما مثبت بود و سرانجام تصمیم این شد که این سفر انجام شود.

ساعت 5: 7 صبح دوشنبه 20 خرداد عازم «فَدَک» شدیم. از آزاد راه «قصیم» که مدینه را به ریاض وصل می کند، حدود یکصد کیلومتر به طرف شرق رفتیم و از آنجا به جاده ای وارد شدیم که در جهت شمال به استان «حائل» می رود. تقریبا همین مقدار هم در جاده ی «حائل» به طرف شمال رفتیم و بعد وارد جاده ای شدیم که به طرف غرب؛ یعنی به طرف مدینه می رفت. در مجموع بعد از طی مسافتی حدود 260 کیلومتر در ساعت 5: 10 به شهری رسیدیم که بر پیشانی دروازه ی ورودی آن نوشته بود: «الحائط تُرحِّبُ بِکُم»؛ شهر حائط به شما خوش آمد می گوید؛ زیر این جمله هم، کلمه «فَدَک» نقش بسته بود؛ یعنی این شهر که اکنون حائط نام دارد، نام اصلی آن «فَدَک» است؛ منطقه ای بین استان حائل و استان مدینه. این شهر دو قسمت دارد؛ قسمت شرقی؛ که جدید ساخت است و شامل ادارات و خانه های مسکونی نوساز می باشد و قسمت غربی که نخلستان ها، خانه های قدیمی، چشمه ها و آثار تاریخی در آن به چشم می خورد. «فَدَک» همین قسمت قدیمی است.

ص: 281

راهنماها آقای هاشمی و هیأت همراه را مستقیماً به همین قسمت غربی بردند. در لحظه ورود، یک پیرمرد که می گفت تا دو سال قبل رئیس امر به معروف و نهی از منکر همین شهر بوده که بازنشست شده ولی باز هم به دعوت مسؤولان شهر با آنها همکاری می کند، جلو آمد و ضمن خوش آمد گویی مشغول توضیح دادن شد.

او گفت: این منطقه «وادی فاطمه» نام دارد به این نخلستان ها می گوییم «بساتین فاطمه» اینجا مسجدی هست که نامش «مسجد فاطمه» است و چشمه هایی در این نخلستان ها وجود دارند که اهالی به آنها می گویند «عیون فاطمه».

این جملات همه ما را به وجد آورد و چهره آقای هاشمی رفسنجانی کاملاً نشان می داد که با دیدن این صحنه و شنیدن این مطالب تکان خورده و شگفت زده شده است. با این که قرار بود فقط نیم ساعتی در «فَدَک» بمانیم و به مدینه برگردیم آقای هاشمی رفسنجانی به فرماندار که جزء مستقبلین بود گفتند بگویید ناهار تهیه کنند ما تا ظهر در اینجا می مانیم و از پیرمرد راهنما خواستند هیأت را برای دیدن مسجد و چشمه ها و قسمت هایی از نخلستان ها راهنمایی کند.

مسجد چون در قسمت قدیمی قرار داشت تقریبا متروکه بود اکثر چشمه ها به دلیل خشک سالی و همچنین حفر چاههای نیمه عمیق توسط اهالی خشک شده بودند غیر از دو چشمه، که یکی از آنها با آب قابل توجهی جاری بود و دیگری مرطوب بود ولی به دلیل عدم رسیدگی و لایروبی نشدن جاری نبود. نخل ها هم بیشترشان سرپا بودند و تعدادی هم خشک شده بودند، آقای هاشمی رفسنجانی وقتی به کنار چشمه جاری رسیدند، با اشتیاق زاید الوصفی با کف دست یک جرعه از آن نوشیدند و به توصیه راهنمای اهل محل و بعضی همراهان که می گفتند چون این آب بهداشتی نیست از آن نخورید، اعتنایی نکردند و گفتند این کمال بی سعادتی است که تا اینجا بیاییم و از آب چشمه «فَدَک» نخوریم.

کار بسیار ابتکاری و جالبی که آقای هاشمی رفسنجانی در «فَدَک» انجام دادند این بود که در کنار همین چشمه، روی تپه کوچکی ایستادند و در حالی که دوربین

ص: 282

تلویزیونی مشغول فیلم برداری بودند، از پیرمرد راهنما که «عبدالرحمان آل جابر» نام داشت درباره نام منطقه، نام نخلستان ها، نام چشمه ها، نام مسجد و سایر خصوصیات پرسیدند و عبدالرحمان هم به همه سؤال ها جواب داد؛ جوابهایی که در همه آنها نام «فَدَک» موج می زد و در جواب این سؤال که اینجا مال چه کسی بود هم گفت: «فَدَک» ملک شخصی پیغمبر بود که آن را به دختر خود فاطمه بخشید.

او در صحبت هایش این را هم گفت که اینجا تا یکصد سال قبل تحت حکومت خاندان آل جابر بود، که من هم از همین خاندان هستم، ولی از آن زمان به دست آل سعود افتاده، او وقتی به این جمله رسید، نگاهی به مأموران و مسؤولان حاضر در صحنه انداخت و این جمله را هم اضافه کرد که: البته آل سعود بحمداللَّه رفتار خوبی با ما دارند …

پشت بام مسجد فاطمه، چشم انداز خوبی به نخلستان های «فَدَک» داشت، همانجا به «حاج خسرو ورکانی» عکاس روزنامه گفتم از این بلندی عکس هایی از صحنه های دوردست بگیرد و او هم که از دیدن «فَدَک» هیجان زده شده بود تا توانست عکس گرفت، همان بالا که بودیم، یکی از مسؤولان فرهنگی شهر آمد و ضمن معرفی خود برای جواب دادن به سؤال ها اعلام آمادگی کرد، از او پرسیدم چرا نام این شهر حائط است، گفت: تا حدود یکصد سال قبل برای محافظت در برابر دزدان و اشرار اطراف این منطقه به وسعت 6 کیلومتر در 6 کیلومتر دیوار کشیده شده بود که هنوز قسمتی از دیوارها موجود است.

به همین دلیل نام «حائط» که به معنای دیوار است روی این شهر مانده است، او درباره نام اصلی گفت: مردم این منطقه اینجا را به نام «فَدَک» می شناسند و این نام همچنان بر سر زبانهاست.

بعد از صرف ناهار که حاضری بود و خواندن نماز ظهر و عصر در بلدیه، در قسمت شهر جدید، ساعت یک بعد از ظهر عازم مدینه شدیم، در حالی که همه احساس می کردیم بعد از قرن های متمادی، یکبار دیگر «فَدَک» به دست آمده است. همین

ص: 283

قدر که «فَدَک» را بعد از این همه مدت پیدا کرده ایم به این معناست که آن را به دست آورده ایم و این واقعه مقدمه ای است برای احیای فَدَک.

درباره موقعیت مکانی فَدَک، با توجه به مسیری که پیمودیم و با توجه به فاصله 180 کیلومتری که خَیْبَر تا مدینه دارد می توان به این نتیجه رسید که آنچه در تاریخ درباره تسلیم شدن اهالی «فَدَک» بعد از فتح خَیْبَر آمده و نشان دهنده ی نزدیکی مکانی «فَدَک» با خَیْبَر می باشد درست است؛ زیرا مسیر نیم دایره ای که ما برای رفتن به «فَدَک» پیمودیم موقعیت مکانی آن را در شرق خَیْبَر ترسیم می کند؛ جایی که به طور طبیعی و میان بر، باید حدود 80 کیلومتری شرق خَیْبَر باشد.

نکته جالب توجه این است که اهالی عربستان، حتی نسل کنونی منطقه می دانند جایی به نام «فَدَک» وجود دارد، هر چند درباره ی شناسنامه «فَدَک» و تاریخ آن اطلاع چندانی ندارند. این نکته هنگامی برای ما جالب تر شد که وزیر همراه آقای هاشمی رفسنجانی و سایر همراهان سعودی ایشان، بعد از بازگشت به مدینه از ایشان به خاطر این که سبب آشنایی آنها با مسائل مربوط به «فَدَک» و تعلق آن به دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم شدند، تشکر کردند. (1)

گزارشی از فَدَک، دوشنبه 20/3/1387

آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی، ساعت هفت و نیم به سوی «فَدَک» حرکت کردند، آب و آذوقه ای که به همراهان می دادند، برایشان تعجب انگیز بود؛ زیرا همه فکر می کردند، «فَدَک» باغی است در نزدیکی مدینه! خودروها به راه افتادند. از مدینه خارج شدند و به سوی جنوب حرکت کردند، در جاده هیچ گیاهی سبز نبود، هر از گاهی گله های شتر در دو سوی جاده دیده می شدند، دلم به حالشان سوخت که ژاژ می خاییدند. هنوز حدود 200 کیلومتر تا شهر حایل مانده بود که خودروها به سمت چپ تغییر مسیر دادند و خیلی زود به میدانی رسیدند که بالای آن نوشته ای،

ص: 284


1- فصلنامه میقات حج، شماره 64، صفحه 174 قسمتی از مقاله جناب آقای مسیح مهاجری.

مقدم مسافران را به شهر حائط گرامی می داشت.

خنده ام می گیرد که درباره بافت گیاهان بنویسم؛ چون گیاهی نبود و اصلاً خاکی نبود، زمینی بود پوشیده از سنگ های سیاه که گویی سنگ ها را در آن پهن کرده اند. به شهر حائط رسیدیم و از بلوارهای تمیز آن گذشتیم، زمین همچنان پوشیده از سنگ بود، جاده جز فراز و فرود چیزی نداشت و پس از گذشتن از بلندی و چرخش 45 درجه ای و ورود به جاده های فرعی، منطقه ای سرسبز نمایان شد.

نخل های سر بریده و سوخته اش هر ایرانی را به یاد آبادان زمان جنگ می انداخت، اما منطقه آن قدر سرسبز بود که هر بیننده ای را به تعجب وا می داشت.

چند تن از اهالی شهر «فَدَک» که یکی از آنان خود را مسؤول امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرده بود، توضیح می دادند و در دور دست ها گروه گروه مرد و زن از پشت بام ها و بالای دیوارها تماشا می کردند.

وجود چاهی بزرگ با دلوی که روی آن بود، همه را به سوی خود برد که با هشدار مسؤولان کنار کشیدند، به پشت بام یکی از خانه های قدیمی تقریباً مرتفع رفتیم تا دور دست ها دیده شود، به ساختمان ساده ای رسیدیم که پنجره های آن را گل گرفته بودند.

آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی از این مکان پرسید و مردی ریش قرمز که خود را برادر زاده رئیس قبیله معرفی می کرد، گفت: اینجا مسجد حضرت فاطمه است. بارها خراب شده و باز ساخته اند.

خانه های قدیمی ساخته شده از سنگ و گل، یاد آور قلعه های قدیمی ایرانیان بود. به سوی چشمه های کم آب رفتیم و هر کس برای تبرّک و شاید شفای دردهای ناشناخته خویش از آن می نوشید، کمی شور بود، اما در آن بیابان بی آب و علفی که از مدینه تا آنجا دیده بودیم، «تَجری مِن تَحتِها الأنهار» بود، دیدار 45 دقیقه طول کشید و در برگشت، به شهرداری حائط آمدیم، مراسم استقبال رسمی انجام شد و برای ناهار به آلاچیقی رفتیم که سقف آن از چادر بود! ناهاری که همراه برده بودیم، صرف کردیم و نماز جماعت در نماز خانه کوچک شهرداری برپا شد.

ص: 285

در محل باغ «فَدَک» خبرنگاران به سوی آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی رفتند و از ایشان پرسیدند، که ایشان پاسخ ها را به همراهان فَدَکی خویش محوّل کرد.

ساعت 2 بعد از ظهر خودروها در مسیر تقریباً 300 کیلومتری برگشت به سوی مدینه حرکت کردند و به محل اقامت رسیدند. (1)

گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران «ایرنا» از حضور نخستین گروه ایرانی در فَدَک

رئیس مجلس خبرگان رهبری و هیأت همراه، بامداد دوشنبه به عنوان نخستین گروه ایرانی وارد منطقه «فَدَک» که مزّین به نام صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است، شدند و از آن دیدار کردند، به گزارش ایرنا، هیچ یک از همراهان آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی تصور نمی کردند، که چنین افتخاری نصیبشان شود، مردم منطقه فَدَک که این روزها آن را «حائط» می نامند، هنوز هم این شهر را به نام فاطمه می شناسند، مسجد فاطمه در «فَدَک» هنوز هم پابرجاست و هنوز هم می توان از فَدَک بوی یاس سفید را استشمام کرد.

خبرنگار «ایرنا» از اهالی منطقه پرسید: نام اینجا چیست؟ پاسخ دادند: «وادی فاطمه»، هنوز آن را ارثیه زهرای مرضیه می دانستند. گرچه بخش اعظم نخلستانهای فَدَک خشکیده است، اما هنوز هم نخل هایی رشید سایه خود را بر وادی فاطمه می افکند. به این نخلستان ها «بوستان فاطمه» می گویند.

«فَدَک» را پیامبر اعظم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم به فاطمه علیها السلام بخشیده بود، «فَدَک» در صدر اسلام، در اختیار شخص پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بود و در آیاتی در سوره مبارکه حشر نیز به آن اشاره شده است، «فَدَک» امروز با کوچ نشینان اطراف آن، 150 هزار نفر جمعیت دارد، هاشمی رفسنجانی پس از دیدار از این منطقه، به خبرنگاران گفت: «حالت عاطفی که در جمع

ص: 286


1- فصلنامه میقات حج، شماره 64، صفحه 21.

حاضر ایجاد شده، قابل بحث نیست.» وی تصریح کرد: «آثار و نام حضرت زهرا علیها السلام هنوز در همه بخش های «فَدَک» وجود دارد و جای جای این سرزمین مزّین به قدوم زهرای اطهر است.»

برپایی نمایشگاههای عکس «باغ فَدَک» در 7 استان کشور «خبرگزاری فارس»:

نمایشگاه «باغ فَدَک» و «سوره» در استان های یزد، خراسان جنوبی، مازندران، بوشهر، کرج، قزوین و کرمان تا 12 شهریور برپا گردید.

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از واحد خبر حوزه هنری، خانه عکاسان ایران، نمایشگاه «باغ فَدَک» را با 24 قطعه عکس که از باغ «فَدَک» عکاسی شده در معرض دید عموم قرار داده می شود.

این آثار در سفر اخیر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به عربستان سعودی و نیز دیدار وی از شهر حائط (محل باغ فَدَک) عکاسی شده است.

عکس های «باغ فَدَک» به ترتیب زمانی از 2 تا 8 مرداد به گالری حوزه هنری استان یزد، از 10 تا 20 مرداد در گالری حوزه هنری کرج، از 24 تا 31 مرداد در گالری حوزه هنری بیرجند، از 3 تا 9 شهریور در گالری حوزه هنری قزوین، از 16 تا 21 شهریور در گالری حوزه هنری استان مازندران و از 13 تا 19 مهر در گالری حوزه هنری بوشهر به نمایش گذاشته می شود.

دیدار تعدادی از مسؤولان، از نمایشگاه عکس باغ فَدَک «خبرگزاری مهر» سه شنبه 4 تیر 1387

به گزارش خبرنگار مهر، در ابتدای این مراسم رسول اولیازاده رئیس خانه عکاسان گفت: خوشبختانه به برکت سفر اخیر آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی به عربستان و حضور در منطقه «فَدَک» ما شاهد برگزاری نمایشگاهی هستیم که تاکنون تصویری از آن برایمان وجود نداشت و ما فقط در ذهن خود با این منطقه آشنا بودیم.

ص: 287

وی افزود: آن چیزی که محمّد کاظم پور با دوربین خود از منطقه «فَدَک» ثبت کرده مایه افتخار ماست؛ زیرا برای اولین بار مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام این چنین برای ما بازگو شده است. این منطقه همانطور که در روایت های مختلف تاریخی آمده بارها از دست شیعیان گرفته شده و این به اعتقاد من سندی معتبر برای اثبات مظلومیت شیعه است.

حسن بنیانیان رئیس حوزه هنری با تقدیر از برگزاری این نمایشگاه و این که نمایشگاه باید با شکوه بیشتر برگزار می شد گفت: باید به این نکته اذعان داشت حق عکس هایی که بغض 1400 ساله شیعه و مظلومیت او را احیا می کند به درستی اداء نشده و من امیدوارم در آینده تمهیداتی اندیشیده شود که این تصاویر با برگزاری یک مراسم باشکوه در خانه عکاسان رو نمایی شود.

وی با اشاره به سفر اخیر رئیس مجلس خبرگان رهبری به کشور عربستان تصریح کرد: این سفر پختگی و تدبیر آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی را نشان داد که در این دوره پر تنش و بحران، آبی را روی آتش ریخت و به عربستان سفر کرد تا مباحث مورد اختلاف شیعه و سنّی را حل کند.

رئیس حوزه هنری گفت: احساس مسؤولیت برای شیعه در این شرایط لوازمی دارد و ما باید کاری کنیم که احیای بغض شیعه طوری منعکس شود که موجب سوء استفاده نباشد. به معنای دقیق تر ما باید با اهل تسنّن طوری برخورد کنیم که بد سلیقگی بین شیعه و سنّی به وجود نیاید.

در ادامه این مراسم رئیس دفتر رئیس مجلس خبرگان رهبری در صحبت هایی با تقدیر از برگزار کنندگان نمایشگاه عکس باغ «فَدَک» گفت: امیدواریم این نمایشگاه شروع خوبی برای «فَدَک» شناسی و زهرا شناسی ما باشد تا به وسیله آن بهتر بتوانیم با اهل بیت و قرآن آشنا شویم.

نمایشگاه 20 قطعه عکس کاظم پور از دیدار رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و زائران ایرانی از باغ «فَدَک» در شهر حائط عربستان، تا دهم تیر ماه در گالری خانه عکاسان ایران برپا شد.

ص: 288

مسئولیت ما …

اکنون که وهابیت می خواهد نام «فَدَک» را که یادآور حقّانیّت علی بن ابیطالب علیه السلام و مظلومیتهای حضرت زهرا علیها السلام می باشد محو نماید. دوستان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام می توانند برای احیای نام فَدَک تلاش و فعالیّتی انجام دهند تا مشمول دعای امام صادق علیه السلام گردند که فرمودند:

رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أحْیَی أمْرَنَا

خداوند رحمت کند کسی را که، امر ما اهل بیت را احیا کند.

پیشنهادات

1. می توان مراکز بزرگ علمی، حوزه های علمیه، مراکز دانشگاهی، مؤسّسه های دینی، هیئات مذهبی، صندوقهای قرض الحسنه، مراکز اجتماعی و اقتصادی، مدارس، مراکز درمانی، کانونهای فرهنگی، شهرها، میدانها و خیابانهای بزرگ شهر را به نام «فَدَک» نام گذاری نمود تا ضمن ماندگار نمودن این سند مظلومیّت حضرت زهرا علیها السلام با توطئه وهابیّت نسبت به محو آثار اهل بیت علیهم السلام مقابله کنیم.

2. گویندگان مذهبی و خطباء دانشمند در سطوح مختلف و مجالس متنوّع به بیان

ص: 289

مباحث فَدَک و تشریح مقاصد غاصبین آن و شرح خطبه فَدَکیّه حضرت زهرا علیها السلام بپردازند. تا با ایجاد آگاهی های لازم و ارتقاء دادن سطح معرفت مردم نسبت به موضوع «فَدَک» زمینه را برای برافروخته شدن شعله های محبّت و دوستی به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام فراهم سازند.

3. شعراء با ذوق و با ایمان و دلسوختگان حضرت صدیقه طاهره علیها السلام با سرودن اشعاری زیبا و جذاب درباره «فَدَک» راه کمیت ها، دعبل ها و سیّد حمیری ها را ادامه داده، و از حریم مقدس اهل بیت علیهم السلام دفاع نمایند.

4. مدّاحان و مرثیه سرایان ائمه معصومین علیهم السلام با خواندن اشعار فَدَکیه در مجالس اهل بیت علیهم السلام بالاخص در ایام فاطمیّه قلب دوستان حضرت زهرا علیها السلام را به هیجان در آوند تا باعث یک حرکت خودجوش و عمومی نسبت به این مسأله ولایی باشیم.

5. طراحان هنرمند، طرحهایی زیبا در قالب پوستر، پلاکارد و پرچم درباره فَدَک ارائه دهند، تا با چاپ و نصب آنها در تیراژی وسیع، توسط هیئات مذهبی و دوستان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در محافل عمومی، باعث توجه عموم مردم به مسأله «فَدَک» گردد.

6. صدا و سیما با ساختن برنامه های متنوّع، جذّاب و دیدنی و پخش مکرّر تصاویر بازدید هیئت ایرانی از فَدَک اذهان عموم مردم را با مسأله فَدَک بیشتر آشنا گرداند.

و السّلام

با درود و سپاس بی حد به درگاه خداوند متعال و عرض ادب به پیشگاه مقدس محور عالم امکان امام زمان ارواحنا فداه، و امید به شفاعت شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، و با تشکر و قدردانی از کلیّه کسانی که مرا در خلق این اثر فاطمی یاری نمودند.

حوزه علمیه اصفهان

غلامحسین فرزند مرحوم حاج علی اکبر مجلسی کوپائی

نهم ربیع الاول 1430 - اسفند 1387

ص: 290

تصاویر منطقه فَدَک

ص: 291

تصویر

1- شروع مسیر از میدان مطار ه در مدینه منوره ، در جاده مدینه منوره - قصیم

2-و بعد از طی 129 کیلومتر مسافت از میدان مطار در مدینه منوره به تابلویی می رسیم که شما را به طرف چپ برای رسیدن به شهر «حائل» راهنمایی می کند. این تابلو 7 کیلومتر بعد از شهر قران * قرار دارد).

3- بعد از پیمودن 107 کیلومتر از تابلوی قبلی ، به شهر «خلیفه» می رسیم ، در شهر خلیفه میدان کوچکی را دور زده به طرف چپ حرکت می کنیم که این تابلو شما را به سوی شهر «حائطه راهنمایی می کند

4-بعد از طی 34 کیلومتر از شهر خلیفه به شهر «حائط » که اسم جدید برای شهر تاریخی «فدک » است میرسیم و در مقابل خود ، | ورودی شهر را به این صورت مشاهده می کنیم

این تصویر و سایر تصاویر درج شده در این کتاب از بین 150 عکس خیبر وفدک که از سایتهای مختلف داخلی و خارجی گرفته شده ، انتخاب گردیده است.

ص: 292

تصویر

این تصاویر از سایت اینترنتی www.wikimapia.org

گرفته شده است. مختصات جغرافیایی سرزمین فدک جهت استفاده محققین در بالای نقشه مشاهده می شود

ص: 293

تصویر

روزنامه جمهوری اسلامی در روز شنبه مورخ 25 خرداد سال 1387 مطابق با 10 جمادی الثانی 1629 هجری قمری در صفحه اول خود ضمن چاپ عکس بزرگی از منطقه مرکزی فدک و آوردن دو مقاله تحت عنوان و مقدمه ای برای احیاء فدک » (صفحه 14) و زهرای عزیز (س) ما به فدک رسیدیم » (صفحه 3) ، در صفحه 14 با درج 9 عکس ، یک گزارش تصویری از فدک ارائه داده است . در قسمتی از این مقاله چنین آمده است : بازدید آیت الله هاشمی رفسنجانی از فدک می تواند و به خواست خدا باید مقدمه ای برای احیاء فدک باشد . در فصل آخر کتاب به شرح و تفصیل این مقالات پرداخته شده است)

ص: 294

تصویر

تابلوی ورودی شهر احائط (فدک) که در کنار شهر قدیمی فدک و قرار دارد . به راستی چرا باید نام شهری که قبل از اسلام تا کنون ، فدک، پوده تغییر کند و به اسم «الحائط» که به معنی و دیوار ه است ، نامیده شود

ص: 295

تصویر

مسجد فاطمه سلام الله علیها که در شهر قدیمی فدک واقع شده و با اینکه قابل استفاده می باشد مورد بی توجهی حکومت وهابیت قرار گرفته است ^M19.jpg

ص: 296

تصویر

در این شهر هنوز نام اند که با نام حضرت فاطمه سلام الله علیها) همراه می باشد، چرا که نخلستان ها به پستان فاطمه ، مسجد به نام مسجد فاطمه ، چشمه ها به نام و عیون فاطمه و خود منطقه به نام ، وادی فاطمه شناخته می شود .

ص: 297

تصویر

در صحنه جالب از دیدار هیئت ایرانی از «شهر فدک» که می تواند مقدمه ای برای زیارت زائران بیت الله الحرام و مدینه منوره از این منطقه متبرک و تاریخی باشد.

ص: 298

تصویر

دیدار هینت ایرانی از منطقه ویران شده در وادی فاطمه سلام الله علیها نمایی از خانه های ویران شده فدک

ص: 299

تصویر

نام فدک همیشه در صفحه تاریخ و دیوان مظلومیت های حضرت زهرا سلام الله علیها باقی خواهد ماند اگر چه خانه های آن خراب شود و نخل های آن بخشکند.

ص: 300

تصویر

« کوچه های فدک »، یادآور کوچه های بنی هاشم و مظلومیت های حضرت زهرا سلام الله علیها

ص: 301

تصویر

تصاویر دلخراش از « منطقه فدک» قلب دوستان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می شکند و اشکشان را جاری می سازد ؛ پس باید برای فرج مولا صاحب الزمان (عج) دعا نمود .

ص: 302

تصویر

تنها چشمه باقی مانده از هفت چشمه فدک ، که شش چشمه دیگر در اثر بی توجهی حکومت وهابیت خشکیده است .

دورنمایی از نخلستان فدک معروف به بستان فاطمه سلام الله علیها

ص: 303

تصویر

جرم این نخل های خشکیده این است که « نخل های فدک » است و فدک متعلق به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد

ص: 304

تصویر

چاه های خشکیده ، نخل های قطع شده و فضای ویران ، نشانه هایی از کینه های ظالمانه وهابیون نسبت به نام مقدس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ص: 305

پی نوشت

(1) وَ ما أَفاءَ اللَّه عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما اَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَ لا رِکابٍ وَلْکِنَّ اللَّه یسَّلِطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یشاءُ وَاللَّه عَلی کُلِ شَی ءٍ قَدِیر».

سوره مبارکه حشر، آیات 6 و 7.

(2) مراجعه شود به سؤالات نحله (سؤال اوّل).

(3) مراجعه شود به سؤالات نحله (سؤال دوّم).

(4) بحارالأنوار، جلد 30، صفحه 348؛ و جلد 53، صفحه 17

هدایة الکبری، صفحه 46

مختصر بصائر الدرجات، صفحه 161

فَدَک و العوالی، صفحه 278.

(5) احتجاج جلد 1 ص 92

بحارالانوار جلد29 ص 127

عوالم العلوم جلد11/2 ص 752 (البیّنة علی المدّعی) و مراجعه شود به سؤال ششم.

(6) سوره مبارکه احزاب، آیه 33.

(7) احتجاج، جلد 1 صفحه 92

بحارالانوار، جلد 29 صفحه 127 و 124

عوالم العلوم، جلد11/2 صفحه 752 و 763

علل الشرایع، جلد 1 صفحه 190.

(8) مراجعه شود به سؤال هفتم در سؤالات نحله، البته لازم به ذکر است که بعداً، اسماء بنت عمیس و رباح غلام رسول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام بر این مسأله شهادت دادند ولی تمام این شهادتها به دلائل واهی رد شد.

بحارالانوار، جلد 29، صفحه 194

عو العلوم، جلد 11/2، صفحه 635

فَدَک و العوالی، صفحه 278.

(9) مراجعه شود به فصل سوّم. (چهارده اشکال بر این حدیث ذکر شده است).

(10) سوره مبارکه نمل، آیه 16.

(11) سوره مبارکه مریم، آیه 6

مراجعه شود به عوالم العلوم، جلد 11/2 صفحه 630 تا 637.

(12) مراجعه شود به فصل سوّم «این خبر با قرآن تعارض دارد».

(13) اختصاص، صفحه 178

بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 189

عوالم العلوم، جلد 2، صفحه 650

سیره حلبیه، جلد 3، صفحه 362.

برای توضیح بیشتر مراجعه شود به فصل سوّم «گرفتن نامه ردّ فَدَک از ابابکر و …» که منابع بیشتری از کتب شیعه و سنّی ذکر شده است.

(14) فاصله مدینه تا خَیْبَر که در استان حائل قرار دارد از مسیر فعلی 180 کیلومتر است.

(15) سیره حلبی، جلد 3، صفحه 36

تاریخ یعقوبی، جلد 2، صفحه 46.

(16) البته پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، به خاطر مسائل نظامی علاقه مند بود کسی از مقصد وی آگاه نشود تا زمانی که لشکر به بیابان «رجیع» رسید، حرکت لشکر را به سوی خَیْبَر قرار داد.

(17) سیره حلبی، جلد3، صفحه 38.

(18) او توسط سنگ بزرگی که از بالای دژ پرتاب شده بود شهید گردید.

(19) ابن ابی الحدید از سرگذشت فرار این دو نفر، سخت متأثر گشته و در قصیده معروف خود چنین می گوید:

و ما انس لا انس اللذین تقدما

و فرهما و الفر، قد علما.

اگر همه چیز را فراموش کنم، هرگز سرگذشت این دو نفر را فراموش نخواهم کرد، زیرا آنان شمشیر به دست گرفته و با اینکه می دانستند فرار از دشمن حرام است، پشت به دشمن کرده فرار نمودند.

(20) تاریخ طبری، جلد2، صفحه 300.

(21) مجمع البیان، جلد 9، صفحه 120

سیره حلبی، جلد 2، صفحه 43

تاریخ ابن هشام، جلد 3، صفحه 349.

(22) تاریخ طبری چنین می نویسد: فتطاول ابوبکر و عمر.

(23) صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 195

صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 23 و22.

(24) تاریخ طبری جلد 2، صفحه 94

سیره ابن هشام، جلد 3، صفحه 349.

(25) تاریخ یعقوبی، جلد 2، صفحه 46.

(26) ارشاد، شیخ مفید، صفحه 59.

(27) بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 21.

(28) مراجعه شود به کتاب فروغ ابدیت، جلد 2، از صفحه 240 تا صفحه 270.

(29) صحیح مسلم، جلد 7، صفحه 120.

(30) معجم البلدان، جلد 4، صفحه 238.

(31) تاریخ الامم و الملوک، جلد 3، صفحه 256.

(32) فصلنامه میقات حج، شماره 64، صفحه 174.

(33) سوره مبارکه حشر، آیه 6 و 7.

(34) تفسیر المیزان، جلد 19، جزء بیست و هشتم، سوره مبارکه حشر، صفحه 353

و مراجعه شود به کتاب خمس، حضرت آیه اللَّه حاج سیّد حسن فقیه امامی صفحه 15.

(35) تفسیر المیزان، جلد 19، صفحه 362

مجمع البیان، جلد 9، صفحه 261.

(36) مجمع البیان جلد 9، صفحه 260، تفسیر المیزان جلد 19، صفحه 361.

(37) ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه، جلد 16، صفحه 210، ذیل نامه 45.

(38) پاورقی کتاب «فَدَک» آیت اللَّه سید محمد حسن قزوینی، صفحه 70.

(39) سنن ابی داود، جلد 3، صفحه 141، حدیث 2965 و 2966

بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 348

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 709.

(40) صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 151.

(41) معجم البلدان، جلد 4، صفحه 38، این قسمت به صورت کامل در اوّل بحث آمده است.

(42) تاریخ الامم و الملوک، جلد 3، صفحه 256، این قسمت به صورت کامل در أوّل بحث آمده است.

(43) فاطمه بهجة قلب المصطفی، صفحه 391.

(44) الکامل فی التاریخ، جلد 3، صفحه 211.

(45) عیون اخبار الرضا، جلد 12، صفحه 211

بحارالأنوار، جلد 25، صفحه 223

فَدَک و العوالی، صفحه 141.

(46) الدّر المنثور، جلد 5، صفحه 273.

(47) مجمع، هیثمی، جلد 7، صفحه 490.

(48) میزان الإعتدال، جلد 2، صفحه 228.

(49) کنز الأعمال، جلد 2، صفحه 158.

(50) به نقل از فضائل الخمسه، جلد 3، صفحه 136

(51) اعلام الوری، صفحه 100

بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 22

عوالم العلوم، جلد 11 / 2، صفحه 615.

(52) بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 119 و120

تفسیر عَیَّاشِی، جلد 2، صفحه 287

برهان، جلد 2، صفحه 415

غایة المرام، صفحه 323 به نقل از عوالم العلوم، جلد 11/2؛ صفحه 617 حدیث (18 و 17).

(53) بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 119 و120

تفسیر عَیَّاشِی، جلد 2، صفحه 287

برهان، جلد 2، صفحه 415

غایة المرام، صفحه 323 به نقل از عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 617 حدیث (18 و 17).

(54) سعد السعود، صفحه 101.

(55) بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 123.

(56) الخرائج و الجرائح، جلد 1، صفحه 112 عنه البحار، جلد 29، صفحه 114.

(57) فَدَک و العوالی، صفحه 278.

(58) سفینة البحار، جلد 2، صفحه 350.

(59) بحارالأنوار، جلد 30، صفحه 348.

(60) خصائص الزهراء، جلد 3، صفحه 382، 371

فَدَک و العوالی، صفحه 279.

(61) احتجاج طبرسی، جلد 1، صفحه 119

عنه بحارالانوار، جلد 29، صفحه 127

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 751

فَدَک و العوالی، صفحه 257.

(62) اختصاص مفید، صفحه 185، عنه بحار الانوار، جلد 29، صفحه 192

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 423

فَدَک و العوالی، صفحه 260.

(63) بحارالانوار، جلد 29 صفحه 194

عوالم العلوم، جلد 11 / 2 صفحه 635

فَدَک و العوالی، صفحه 278، دلیل ششم و هفتم در بحثهای بعدی توضیح بیشتری داده خواهد شد.

(64) اختصاص، صفحه 178

بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 194

عوالم، جلد 11/2، صفحه 650.

(65) نهج البلاغه فیض الاسلام، صفحه 967، نامه حضرت علی علیه السلام به عثمان بن حنیف یکی از فرماندارانش (نامه 45)، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 77.

(66) این مطلب در بحث «نقض حدیث لا نُوَرِّثُ توسط خلفا» مفصل بیان شده است.

(67) الغدیر، جلد 7، صفحه 196

عوالم العلوم، جلد، 11/2، صفحه 780

مجمع البلدان.

(68) الدر المنثور، جلد 4، صفحه 117.

(69) کنز العمال، باب صله رحم، جلد 2، صفحه 157.

(70) الکشف و البیان.

(71) فتوح البلدان، صفحه 46

معجم البلدان، جلد 4، صفحه 240.

(72) شرح ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 216.

(73) شرح ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 284 و صفحه 268.

(74) سیره حلبی، جلد 13، صفحه 400.

(75) مروج الذهب، جلد 2، صفحه 200.

(76) معجم البلدان، جلد 3، صفحه 378.

(77) وفاء الوفاء، جلد 2، صفحه 160 (با استفاده از کتاب پژوهشی پیرامون زندگی حضرت علی علیه السلام استاد جعفر سبحانی، صفحه 292 الی صفحه 296.)

(78) مقدمه کتاب «فَدَک» از آیت اللَّه سید محمد حسن قزوینی.

(79) بحارالانوار، جلد 21، صفحه 22

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 615 و مراجعه شود به سؤال قبل.

(80) ابوسفیان وقتی خبر خلافت ابوبکر را شنید به عنوان اعتراض گفت: ما را با ابی فضیل چکار؟! و به عنوان اقدام عملی از مکه به مدینه آمد و به خانه حضرت علی علیه السلام و عباس رفت و هر دو را برای قیام مسلحانه علیه ابوبکر دعوت کرد و گفت: من مدینه را با سواره و پیاده پر می کنم برخیزید و زمام امور را بدست گیرید.

(81) تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 202.

(82) هر چند کسانی متوجه این نکته بوده و این پول را رشوه می دانستند و از گرفتن آن سرباز می زدند. در تاریخ آمده است: «زید بن ثابت» سهمیه یکی از زنان «بنی عدی» را به در خانه او آورد، آن بانوی گرامی پرسید: این چیست؟ زید گفت: سهمیه ای است که خلیفه میان زنان انصار تقسیم کرده است. آن بانو در جواب گفت: برای خرید دینم رشوه می دهید، سوگند به خدا چیزی از او نمی پذیرم.

(83) سیره حلبی، جلد 3، صفحه 400.

(84) ناسخ التواریخ، جلد حضرت زهرا علیها السلام، صفحه 122

بحارالانوار، جلد 29، صفحه 194.

(85) سوره مبارکه انفال، آیه 41: وَ اعْلَمُوا إِنّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَإِنَّ للَّه خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذی الْقُرْبی.

(86) با استفاده از کتاب پژوهشی پیرامون زندگی حضرت علی علیه السلام، صفحه 265 الی 275.

(87) البته بعد از توضیحاتی در مورد فَدَک و غصب فَدَک، حضرت فرمودند: فَدَک از حقوق غصب شده ما می باشد.

(88) کافی، جلد 1، صفحه 543

بحارالأنوار، جلد 48، صفحه 156

عوالم العلوم فاطمة الزهرا، جلد 2، صفحه 773 و در روایتی دیگر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در جواب هارون الرشید جوابی مشابه این جواب را دادند.

(89) کشف المحجه، سیّد بن طاووس، صفحه 124.

(90) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 216.

(91) پژوهشی عمیق در زندگی علی علیه السلام، صفحه 265.

(92) مراجعه شود به فصل هفتم.

(93) علل الشرایع، جلد 1، صفحه 190

بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 124، (طبع حجر، جلد 8، صفحه 91)

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 762.

(94) احتجاج جلد 1، صفحه 94، بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 127 (جلد 8، صفحه 94 حجر) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 752.

(95) احتجاج، صفحه 92

بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 127 حدیث 27

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 752.

(96) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جزء 16، صفحه 101.

(97) طبق اقرار ابابکر در روایت احتجاج که نقل شد.

(98) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 635.

(99) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 777 و 778، به نقل از: الطرائف، صفحه 248.

(100) احتجاج، صفحه 92

بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 127

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 751.

(101) سوره مبارکه نجم، جزء 27، آیه 3.

(102) مجمع الهیثمی، جلد 9، صفحه 102

کنز العُمّال، جلد 11، صفحه 616.

(103) صحیح ترمذی، جلد 2، صفحه 298

مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحه 124 و 119

تاریخ بغداد، جلد 14، صفحه 321

مجمع هیثمی، جلد 7، صفحه 235.

(104) مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحه 134

کنزالعمال، جلد 11، صفحه 603

ذخائر العقبی، صفحه 83.

(105) مسند احمد، جلد 5، صفحه 113.

(106) مناقب خوارزمی، صفحه 81

ذخائر العقبی، صفحه 82.

(107) مراجعه شود به کتاب فَدَک و العوالی، صفحه 300 الی 307.

(108) سنن ترمذی، جلد 3، صفحه 627 باب 13، ما جاء فی الیمین مع الشاهد.

(109) دلائل الصدق علاّمه مظفّر، جلد 3، صفحه 70.

(110) علاوه بر این بزرگواران، رباح، غلامی از پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بر صحت ادعای حضرت زهرا علیها السلام شهادت داد. فَدَک و العوالی، صفحه 278، به نقل از: الخرائج و الجرائح.

(111) سوره مبارکه شعراء، آیه 227.

(112) بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 194 (جلد 8، صفحه 102 ط حجر)

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 635.

(113) قرطبی در تفسیرش، جلد 5، صفحه 411.

(114) صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 82، و جلد 4، صفحه 42

صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 153

دلائل الصدق، جلد 3، صفحه 40.

(115) عوالم العلوم، جلد 11 / 2 صفحات 630 تا 637.

(116) سوره مبارکه نمل، آیه 16.

(117) سوره مبارکه مریم، آیه 5 و 6.

(118) سوره مبارکه انفال، آیه 75، و مراجعه شود به تفسیر المیزان، جلد 9، صفحه 190.

(119) سوره مبارکه نساء، آیه 11.

(120) سوره مبارکه بقره، آیه 180.

(121) قسمت اوّل اقتباس از سوره مبارکه انعام، آیه 67 و قسمت اخیر اقتباس از سوره مبارکه هود، آیه 39 می باشد.

(122) خطبه حضرت زهرا علیها السلام در فصل پنجم کتاب به صورت کامل آورده شده است.

(123) سوره مبارکه نمل، آیه 16.

(124) سوره مبارکه انبیاء، آیه 79.

(125) تفسیر المیزان، جلد 15

سوره مبارکه نمل، آیه 16.

(126) سوره مبارکه مریم، آیه 5 و 6.

(127) مراجعه شود به عوالم العلوم جلد 11/2 صفحه 712 الی 714

تفسیر المیزان، جلد 14، صفحه 10 الی 18.

(128) مراجعه شود به کتاب فَدَک و العوالی از صفحه 438 الی صفحه 444.

(129) الغدیر، جلد 7، صفحه 193

برگزیده ای جامع از الغدیر، صفحه 652.

(130) عوالم العلوم، 11/2، صفحه 718.

(131) سنن ابی داود، جلد 3، صفحه 144، حدیث 2973

کنز العمال، جلد 4، صفحه 371، حدیث 10960.

(132) دلائل الصدق، جلد 3، صفحه 54.

(133) مراجعه شود به الغدیر، جلد 6، از صفحه 198 تا صفحه 240.

(134) سوره مبارکه قصص، آیه 20، قصه موسی «ای موسی، رجالِ دربار فرعون در کار تو مشورت می کنند که تو را به قتل برسانند، به زودی از شهر خارج شو و من درباره تو خیر خواه هستم.»

(135) احتجاج، جلد 1، صفحه 119

بحارالأنوار، جلد 8، چاپ قدیم، صفحه 94

عوالم العلوم، 11/2، صفحه 753 و 754، به نقل از علل الشرایع، صفحه 763.

(136) منتخب التواریخ، بخش حضرت زهرا علیها السلام، صفحه 72.

(137) احفظ کسی را که حافظه بسیار قوی دارد می گویند، اضبط، آن راوی را گویند که در ثبت و ضبط روایات بسیار دقیق عمل می کند.

(138) مراجعه شود به کتاب الرّعایه فی علم الدّرایه، شهید ثانی، صفحه 115 و صفحه 103 و 88.

(139) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 4، صفحه 85 و در صفحه 82 می نویسد: و المشهور انّه لم یرو حدیثُ انتفاء الارث الا ابوبکر وحده.

(140) مراجعه شود به سؤال: آیا با این خبر می شود قرآن را تخصیص زد؟

(141) کنز العمال، جلد 12، صفحه 488 و ابن حجر در صواعق در شبهه چهارم، فصل پنجم، باب أوّل

به نقل از فاطمة بهجة قلب المصطفی، صفحه 426.

(142) شرح نهج البلاغه، جلد 4، جزء 16، صفحه 85.

(143) طبقات، جلد 5، صفحه 56

فتح الباری، جلد 6، صفحه 142.

(144) صحیح مسلم، جلد 5 صفحه 152

صحیح بخاری، جلد 4 صفحه 43، جلد 5 صفحه 23، جلد6 صفحه 191، جلد 8 صفحه 147

شرح ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 222

صحیح ابن حنان، جلد 14، صفحه 576.

(145) در بعضی از روایات این چهار نفر چنین نام برده شده اند: طلحه، زبیر، عبدالرحمن و سعد.

(146) در صحیح بخاری «اِتَّئِدُوا اَی لا تَعجَلُوا» آمده است.

(147) صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 152

صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 147، مشابه این روایت با اندکی تفاوت.

(148) مالک بن اوس النصری، هو سعید المدنی، توفّی سنة اثنتین أو احدی و تسعین، و تأخّر اسلامه، عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 768.

(149) مراجعه شود به الغدیر جلد 7 صفحه 194.

(150) فتح الباری فی شرح البخاری، جلد 6، صفحه 255؛ شرح خطبه، صفحه 293.

(151) بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 69.

(152) احتجاج، جلد 1، صفحه 88، روی الشیخ الطبرسی رحمه الله، عن ابِی رافع، قالَ: انّی عِندَ ابی بکر اذ طلع علیّ و العباس یتدافعان و یختصمان فی میراثِ النّبی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فقالَ ابوبکر: یکفیکم القصیرُ الطویل - یعنی بالقصیرِ علیاً و بالطویل العباس، فقالَ العباس اَنَا عَمٌّ النبّی و وارثُهُ و قد حالَ علیٌّ بینی و بینَ تَرَکته فقالَ ابوبکر: فأین کنتَ یا عباس حین جَمَعَ النّبی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بنی عبدالمطلب و انت احدهم فقالَ: «ایکم یؤازِرنِی و یَکونُ وَصِیّی و خَلیفَتِی فِی أهلِی یُنجزُ عِداتِی و یَقضی دَینِی» فاحجمتم عنها الا علی؟! فقال النبّی: «انت کذلک» فقال العباس: فما اقعدک فِی مجلسک هذا؟! تَقَدَّمْتَهُ وَ تَأَمَّرْتَ عَلَیه؟ فقال ابوبکر: اعذرونی یا بنی عبدالمطلب.

(153) سوره مبارکه ص، آیات 21 الی 24 (تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 267 و جلد 13، سوره مبارکه انبیاء، صفحه 506.)

(154) بحارالأنوار، جلد 10، صفحه 293

فَدَک و العوالی صفحه 178.

(155) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 4، جزء 16، صفحه 85.

(156) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 4، جزء 16، صفحه 83.

(157) اسرار آل محمّد، سلیم بن قیس، صفحه 150 و در ترجمه فارسی، صفحه 117 و در چاپ جدید صفحه 361 حدیث 15.

(158) صحیح بخاری، کتاب تفسیر، سوره مبارکه مائده، ذیل آیه خمر

صحیح مسلم، کتاب اشربه، باب تحریم خمر، و سیوطی در دُرّالمنثور، جلد 2، صفحه 321

احمد در مسندش، جلد 3، صفحه 181 و 228

طبری، در تفسیرش، جلد 7، صفحه 24

بیهقی در سنن کبری، جلد 8، صفحه 290 و 286

ابن کثیر در تفسیرش، جلد 2، صفحه 94 و 93، به نقل از الغدیر، جلد 7، صفحه 99.

(159) سوره مبارکه نجم، آیه 3.

(160) سوره مبارکه شعراء، آیه 214.

(161) دلائل الامامه،، صفحه 39.

(162) مسند احمد، جلد 4، صفحه 225، سنن ابن ماجه، جلد 2، صفحه 909، سنن ترمذی، جلد 3، صفحه 283، فَدَک و العوالی، صفحه 421.

(163) کلاله به میّتی گفته می شود که از طبقه اول یعنی پدر و مادر و فرزند، وارثی نداشته باشد و از طبقه دوم یعنی برادران و خواهران او، از او ارث ببرند. مراجعه شود به تفسیر نمونه جلد 3 صفحه 376. سوره مبارکه نساء، آیه 12.

(164) سنن کبری، جلد 7، صفحه 233

شرح نهج البلاغه، جلد 12، صفحه 15.

(165) فتوحات الاسلامیه، جلد 2، صفحه 408.

(166) مراجعه شود به برگزیده ای جامع از الغدیر، علاّمه امینی، تلخیص و ترجمه، محمّد حسن شفیعی (فهرست موضوعی کتاب: مطاعن ابوبکر، صفحه 1287 و مطاعن عمر، صفحه 1298 که علاّمه امینی 22 مورد از جهل ابوبکر و عمر به احکام اسلامی را از کتب اهل سنّت نقل کرده است).

(167) فَدَک و العوالی، صفحه 491 الی 494.

(168) تذکرة الحفّاظ، جلد 1، صفحه 2 الی 5

فَدَک و العوالی، صفحه 420.

(169) مستدرک علی الصحیحین، جلد 1، صفحه 110

تذکرة الحفاظ، جلد 1، صفحه 7. مراجعه شود به سیره پیشوایان، سیره امام محمد باقر علیه السلام، صفحه 322 تا 324.

(170) بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 392.

(171) سوره مبارکه نساء، آیه 95.

(172) سوره مبارکه احزاب، آیه 53.

(173) سوره مبارکه احزاب، آیه 50.

(174) فَدَک و العوالی، صفحه 478، به نقل از کتاب خطی، اربعین فی خصائص الزهراء، جلد 3، صفحه 423 و مشابه این روایت در بحارالأنوار، جلد 47، صفحه 400

احتجاج، صفحه 17.

(175) صحیح بخاری، جلد 2، صفحه 82

صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 71.

(176) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحه 83 و 84.

(177) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 644.

(178) الغدیر، جلد 7، صفحه 194.

(179) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحه 81 و 82.

(180) صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 147

صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 152

مراجعه شود به بحث: «منازعه حضرت علی و عباس در زمان عمر»

(181) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحه 83 و 84.

(182) امالی شیخ مفید، مجلس پانزدهم، صفحه 125، حدیث 3

بحارالأنوار، جلد 31، صفحه 483 (جلد 8، صفحه 373 طبع حجر)

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 768.

(183) سوره مبارکه تحریم، آیه 10، جزء 28.

(184) کشف الغمه، جلد 1، صفحه 478، به نقل از عوالم العلوم 11/2، صفحه 769.

(185) الایضاح، صفحه 256 به نقل از عوالم العلوم، 11/2، صفحه 770.

(186) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 769.

(187) در کتاب کامل بهایی، جلد 2، صفحه 9 چنین آمده:

عمر بن عبدالعزیز، دوات و کاغذ خواست و ابتدا کرد: بِسم اللَّه الرحمن الرحیم، هذا ما ردّ عمر بن عبدالعزیز ظلامة محمّد بن علی الباقر فَدَک.

این است آنچه رد کرد و باز داد عمر بن عبدالعزیز به محمّد بن علی الباقر، «فَدَک» را که به ظلم گرفته بودند و تسلیم کرد و معترف شد که ابوبکر و عمر و عثمان بر فاطمه ظلم کردند.

(188) الغدیر، علاّمه امینی رحمه الله، جلد 7، صفحه 194 الی 197.

(189) مروج الذهب، جلد 4، صفحه 147.

(190) سیّد اعلام النّبلاء، جلد 12، صفحه 43.

(191) بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 210.

(192) دلائل الصدق، جلد 3، صفحه 579.

(193) فَدَک و العوالی، صفحه 227 و 228.

(194) سوره مبارکه اسراء، آیه 26.

(195) مراجعه شود به فصل ششم «باغ های هفتگانه، عوالی»

(196) الطرائف، صفحه 251 تا 248.

(197) الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، تألیف آیت اللَّه رحمانی همدانی، صفحه 734 به نقل از روضه کافی مرحوم کلینی، صفحه 59 تا 63 و فاطمة بهجة قلب المصطفی، صفحه 415 و شادمانی دل پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، صفحه 552.

(198) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 765.

(199) فاطمة بهجة قلب المصطفی، صفحه 413 به نقل از تلخیص الشافی، جلد 3، صفحه 130.

(200) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحه 103 (جلد 16، صفحه 278).

(201) فاطمة بهجة قلب المصطفی، صفحه 416 به نقل از تلخیص الشافی، جلد 1، صفحه 157.

(202) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 766 از علل الشرایع، صفحه 155 از الطرائف، صفحه 251

بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 396.

(203) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 766.

(204) عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 766 از علل الشرایع، صفحه 154 از الطرائف، صفحه 251

بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 395

کشف الغمه، صفحه 494.

(205) اختصاص، صفحه 178

بحارالأنوار، جلد 29، صفحه 189

عوالم العلوم، جلد 11/2، صفحه 650.

(206) سیره حلبیّه، جلد 3، صفحه 362.

(207) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جزء 16، صفحات 87، 101 و 274.

(208) در کتاب صحیح مسلم (وجهه) آمده است.

(209) صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 154 (باب قول النّبی: لا نُوَرِّثُ).

(210) صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 82 و جلد 8 صفحه 3، کتاب الفرائض.

(211) البدایة و النهایة، جلد 5، صفحه 306 باب انّه قال: لا نُوَرِّثُ.

(212) اعلام النّساء، جلد 4، صفحه 123 و 124، باب الفاء، فاطمة بنت محمّد.

(213) ابن قتیبه دینوری، متوفی سال 276 هجری، در کتاب خود به نام الإمامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 13 چاپ سوّم مصر سال چاپ 1382، البته لازم به ذکر است که در بعضی از چاپهای اخیر کشورهای عربی این قسمت حذف شده است و عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب الإمام علی بن ابی طالب، جلد 1، صفحه 192 این ملاقات را ذکر کرده است.

(214) انوار النّعمانیة، جلد 1، صفحه 74، فَدَک و العوالی، صفحه 599.

(215) بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 332

فَدَک و العوالی، صفحه 613.

(216) علامه میرجهانی رحمة اللَّه علیه در کتاب «جنة العاصمه» صفحه 205 و 206 از 32 کتاب علماء اهل سنت این روایت را نقل کرده است.

(217) بحارالأنوار، جلد 52، صفحه 386

و جلد 53، صفحه 11

مدینة المعاجز، جلد 2، صفحه 245، و در روایت دیگر، امام صادق علیه السلام این عمل را اولین اقدام امام زمان عجّل اللَّه فرجه می شمارند.

(218) معجم البلدان، جلد 5، صفحه 241

تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 209.

(219) فَدَک و العوالی، صفحه 62.

(220) کافی، جلد 4، صفحه 560

وسائل الشیعه، جلد 14، صفحه 352.

(221) آثار اسلامی مکه و مدینه، صفحه 162

فَدَک و العوالی، صحه 55.

(222) شواهد التنزیل، جلد 1، صفحه 441

بحارالأنوار، جلد 16، صفحه 109 و جلد 22، صفحه 297

دلائل الصدق، امام مظفّر، جلد 3، صفحه 578

الطرائف، سیّد بن طاوس، جلد 1، صفحه 247.

(223) صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 82

صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 54

سنن کبری، جلد 4، صفحه 29.

(224) حُق: کوزه کوچک، سفط: کدوی میان تهی.

(225) اصول کافی، جلد 7، صفحه 47.

(226) بحارالانوار، علامه مجلسی، جلد 100، صفحه 185. این فصل ترجمه و تلخیص از کتاب فَدَک و العوالی او الحوائط السبعة تألیف سید محمد باقر حسینی جلالی، صفحات 37 تا 74 می باشد.

(227) از کتاب سقیفه و فَدَک.

(228) نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 16 صفحه 210.

(229) تلخیص الشافی جلد 3 صفحه 140.

(230) تحویل سند، یک اصطلاح رجالی است یعنی یک نفر از دو یا چند طریق خبر را روایت کرده باشد

مراجعه شود به کتاب شرح خطبه حضرت زهرا علیها السلام، آیة اللَّه سیّد عزّ الدّین حسینی زنجانی، جلد 1، صفحه 17 تا 23.

(231) مرحوم مجلسی در بحارالأنوار جلد 29 ص 215 چاپ جدید، (ج 8 ص 114 چاپ کمپانی) می نویسد: این خطبه شیوا را که از ناحیه بانوی زنان، حضرت زهرا علیها السلام صادر شده است و فکر خطیبان مبرّز و سخنور را به خود مشغول داشته موجب بهت و حیرت ایشان شده است، توضیح می دهیم و شرح می کنیم و شرح خود را بر مبنای روایت «احتجاج» قرار می دهیم و در صورت لزوم به روایات دیگر نیز اشاره خواهیم داشت.

(232) علامه مجلسی در ذیل این کلمه گوید: مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را برای خداوند خالص نموده و ریا و هدفهای فاسد را با آن مخلوط نکند و در هیچ یک از کارهایش به غیر خداوند متعال توسّل نجوید - و تأویل کلمه توحید همین است - زیرا کسی که یقین داشته باشد که خالق و مدّبر خداوند است و در خدایی اش با کسی شریک نیست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسی را شریک قرار ندهد و در هیچ کاری به غیر او متوجّه نشود.

(233) در بعضی از نسخ «فَمُحَمَّدٌ» و در برخی آمده «مُحَمَّدٌ» آمده است.

(234) در بعضی از نسخ «احتجاج» و سایر روایات «اِسْتِماعُهُ» آمده است که منظور گوش دادن به قرآن است.

(235) سوره مبارکه آل عمران آیه: 102.

(236) سوره مبارکه فاطر: 35.

(237) سوره مبارکه توبه آیه: 128

(238) سوره مبارکه انفال، آیه 26.

(239) بحارالانوار، جلد 29، صفحه 266، او المراد بهم (البیض الخماص) من آمن من العجم کسلمان رضی الله عنه و غیره.

(240) سوره مبارکه مائده آیه: 64.

(241) سوره مبارکه توبه: آیه 49.

(242) سوره مبارکه کهف آیه: 50.

(243) سوره مبارکه آل عمران آیه: 85.

(244) سوره مبارکه مائده آیه: 50 که «یَبْغُونَ» در آیه آمده است.

(245) اقتباس از سوره مریم آیه 27.

(246) سوره مبارکه نمل: آیه 16.

(247) سوره مبارکه مریم آیه 6.

(248) سوره مبارکه انفال آیه: 75.

(249) سوره مبارکه نساء آیه: 11.

(250) سوره مبارکه بقره آیه: 180.

(251) حضرت زهرا علیها السلام با آوردن پنج آیه از قرآن کریم جواب حدیث جعلی ابوبکر (نحن معاشر الانبیاء لا نُوَرِّثُ) را می فرمایند. مراجعه شود به فصل سّوم: «این حدیث با قرآن تعارض دارد»

(252) قسمت أوّل اقتباس از سوره مبارکه انعام آیه 67 و قسمت اخیر اقتباس از سوره مبارکه هود آیه 39 می باشد.

(253) سوره مبارکه آل عمران آیه: 144.

(254) سوره مبارکه توبه آیه: 13.

(255) سوره مبارکه ابراهیم: آیه 8.

(256) سوره مبارکه شعراء: آیه 227.

(257) اقتباس از آیات 121 و 122 سوره هود.

(258) ألا قد اری) اَلا حرف تنبیه، قد حرف تحقیق، بر سر فعل ماضی نشانه هشدار شدید و حتمی است.

(259) سوره مبارکه مریم آیه: 7.

(260) سوره مبارکه نمل آیه: 16.

(261) سوره مبارکه یوسف: آیه 18.

(262) سوره مبارکه محمّد (ص) آیه 24.

(263) اقتباس از سوره زمر: 47.

(264) سوره مبارکه غافر: آیه 78.

(265) در بعضی از کتب این چند بیت شعر اضافه شده است.

1 - سیعلَمُ المتولی ظلم حامَتنا

یوم القیامة انَّی سوف یَنقَلِبُ

2 - و سَوْفَ نَبْکیکَ ما عِشنا و ما بقیتُ

له العیون بِتِهْمالٍ لها سَکبُ

3 - و قَدْ رُزِئنا به محضاً خلیقَتُهُ

صافیِ الضَّرائب و الاعراقِ والنَّسَبُ

4 - فانتَ خیرُ عبادِ اللّه کُلِّهِمْ

واَصْدَقُ النّاسِ حینَ الصِّدقِ و الکَذِبُ

5 - و کان جِبْریلُ روح القدس زائرنا

فغابَ عنَّا فَکُلُّ الْخَیرِ مُحْتَجِبُ

6 - ضاقَتْ عَلَیَّ بِلادٌ بَعْدَ ما رَحُبَتْ

وَ سِیمَ سِبطاکَ خَسْفاً فِیهِ لِی نَصَبُ

1 - آنان که امروز بر من ظلم و ستم کردند به زودی در قیامت حامیان مرا می بینند و آن وقت به کیفر اعمال خویش می رسند.

2 - ای پدر، تا زنده ام بر تو می گریم و تا زندگی هست همیشه بر تو گریانم، چشمان من از فشاندن اشک باز نمی ایستد و آب آن خشک نمی شود.

3 - ما خاندان مصیبت زده شدیم، در حالی که برگزیده خدا بودیم - ای پدر، ما در خَلق و خُلق و حسب و نَسب، سر آمد عالم بودیم.

4 - تو از همه بندگان خدا برتر و بالاتری و در وقت صدق و کذب، تو از همه راستگوتر.

5 - و آن فرشته پاک، جبرئیل و روح القدس که به زیارت ما می آمد دیگر از ما غائب شد و خیر و برکت را از میان ما برد.

6 - ای پدر بزرگوارم، بعد از تو دنیا با همه وسعتش بر دیدگان فاطمه تنگ و تاریک شده است، و دو پسرش که دو نوه شما هستند به مصیبت تو افسرده شده اند.

(266) در ترجمه خطبه بیشتر از دو کتاب استفاده شده است: «فاطمه زهرا علیها السلام شادمانی دل پیامبر» صفحات 476 به بعد و شرح خطبه حضرت زهرا علیها السلام تألیف آیة اللَّه سیّد عزّالدّین حسینی زنجانی.

(267) بحارالانوار جلد 29 صفحه 215.

(268) کشف الغمة جلد 1 صفحه 473 و 479.

(269) الدّره البیضاء، صفحه 1.

(270) اللمعة البیضاء صفحه 2، و مراجعه شود به کتاب گرانقدر فاطمة بهجة قلب المصطفی، آیة اللَّه رحمانی همدانی، صفحه 387 و 388.

(271) قبیله اوس و خزرج.

(272) نخل میثم، جلد اول، صفحه 107.

(273) دو دریای رحمت، دیوان محمّد علی مردانی.

(274) نخل میثم، جلد 1، صفحه 400.

(275) ابیات فوق از اشعار مختلف کتاب جلوه های رسالت، حاج سید رضا مؤید انتخاب شده است.

(276) ای چشم ها بگیرید، صفحه 327.

(277) آئینه عصمت، صفحه 523.

(278) دیوان خوشدل.

(279) با تشکر از شاعر اهل بیت علیهم السلام، آقای امیر ایزدی همدانی.

(280) شهر حائط به شما خوش آمد می گوید. این تابلوی ورودی شهر «فَدَک» است و حائط (به معنی دیوار) اسم جدیدی است که وهابیت برای حذف نام «فَدَک» بر این شهر قرار داده است.

(281) عکسها را در پایان کتاب ملاحظه فرمائید.

(282) مثلاً: محل تولد پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم را کتابخانه کرده و نام آن را «مکتبه» گزارده اند.

(283) سوره مبارکه بنی اسرائیل، آیه 26. مراجعه شود به فصل دوم کتاب.

(284) سوره مبارکه حشر، آیه 6 و 7، مراجعه شود به فصل دوم کتاب.

(285) مراجعه شود به فصل چهارم.

(286) مراجعه شود به فصل سوم، بحث: «نقض حدیث لا نُوَرِّثُ توسط خلفا در طول تاریخ»

(287) الطرائف، صفحه 248. مراجعه شود به فصل سوم، بحث: «تشکیل جلسه هزار نفری علما در امر فَدَک در زمان مأمون»

(288) مأساة الزّهراء علیها السلام، سیّد جفر مرتضی، جلد 2، صفحه 26.

(289) این برنامه 65 دقیقه ای که در شامگاه سه شنبه 9/5/1387 پخش گردید، 27 دقیقه آن مربوط به فَدَک بود، و در حین مصاحبه دقایقی از فیلم مربوط به سفر هیأت ایرانی به فَدَک پخش گردید، شما می توانید با مراجعه به سروش سیمای تهران سی دی این برنامه را دریافت کنید.

(290) فَدَک و العوالی، صفحه 130، به نقل از مناقب شهرآشوب.

(291) مراجعه شود به فصل دوم.

(292) فصلنامه میقات حج، شماره 64، صفحه 128.

(293) فصلنامه میقات حج، شماره 64، صفحه 174 قسمتی از مقاله جناب آقای مسیح مهاجری.

(294) فصلنامه میقات حج، شماره 64، صفحه 21.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109