تفسير سوره نور

مشخصات كتاب

سرشناسه : قرائتي محسن 1324 - عنوان و نام پديدآور : تفسير سوره نور/ محسن قرائتي. مشخصات نشر : تهران: مركز فرهنگي درسهايي از قرآن 1388. مشخصات ظاهري : [108 ص. .م س 19/5 × 9/5 شابك : 7000 ريال 978-964-5652-84-3 ؛ 50000 ريال (چاپ ششم) وضعيت فهرست نويسي : فاپا(چاپ هشتم). يادداشت : چاپ اول : زمستان 1386. يادداشت : چاپ ششم: تابستان 1387. يادداشت : چاپ هشتم. موضوع : تفاسير (سوره نور) موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14 رده بندي كنگره : BP102/55 /ق4ت7 1388 رده بندي ديويي : 297/18 شماره كتابشناسي ملي : 1174705

اشاره

تفسير سوره نور

اين سوره شصت و چهار آيه دارد و در مدينه نازل شده است.

علّت نام گذارى اين سوره به «نور»، آيه ى سى وپنج آن است كه خداوند را به عنوانِ نور آسمان ها و زمين معرّفى مى كند.

از آنجا كه در اين سوره سفارش هاى بسيار در مورد رعايت عفّت و پاكدامنى تو

آيه 1 تا 5

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده مهربان سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَآ ءَايَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (1) (اين) سوره اى است كه آن را نازل كرديم و (عمل به) آن را واجب كرديم و در آن آياتى روشن فرستاديم. شايد شما متذكّر شويد. پيام ها:

1- كلمه ى «سوره» يك نام گذارى از طرف خداوند براى يك مجموعه آيات از قرآن كريم است. «سورة... انزلنا فيها آيات»

2- احكام، به دستور خداوند واجب مى شود. «فرضناها»

3- قرآن، قانون اساسى و آيين نامه ى الزامى و اجرايى دين است. «فرضناها»

4- قرآن، كتابى است كه آيات آن، روشن وقابل فهم است. «فيها آيات بينات» (گرچه درك قسمتى از آياتش نيازمند دقّت وتحقيق وتفسير است)

5 - انسان به پند و تذكّر نيازمند است. «لعلّكم تذكّرون»

6- معارف قرآن در فطرت انسان ريشه دارد و با تذكّر، پرده ى غفلت برداشته مى شود. «تذكّرون»

اَلزَّانِيَةُ وَالزَّانِى فَاجْلِدُواْ كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِاْئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِى دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ (2)

هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد. و اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، در اجراى حكم خدا نسبت به آن دو گرفتار دلسوزى نشويد و هنگام كيفر آن

دو، گروهى از مؤمنان حاضر و ناظر باشند. نكته ها:

احكام زنا بر اساس شرايط افراد متفاوت مى شود، در اين آيه فقط به يك صورت اشاره شده كه اگر مرد يا زن مجردى زنا كند، صد تازيانه مى خورد، ولى اگر كسى با داشتن همسر و دسترسى به او، مرتكب زنا شود، رجم و سنگسار مى گردد.

مفاسد زنا در قرآن و روايات قرآن، زنا را كارى زشت مى داند و از نزديك شدن به آن نهى مى كند. «و لاتقربوا الزّنا»(1) ترك زنا را نشانه ى بندگان راستين خداوند مى شمرد. «و عباد الرّحمن... لايزنون»(2) و دورى از اين گناه را شرط بيعت با پيامبر مى داند. «اذا جائك ... و لا يزنين»(3)

برخى از مفاسد اجتماعى زنا، در يكى از سخنان حضرت رضا عليه السلام چنين عنوان شده است:

1- ارتكاب قتل به واسطه ى سقط جنين.

2- بر هم خوردن نظام خانوادگى و خويشاوندى.

3- ترك تربيت فرزندان.

4- از بين رفتن موازين ارث.(4)

* حضرت على عليه السلام ترك زنا را مايه ى استحكام خانواده وترك هم جنس بازى را عامل حفظ نسل مى داند.(5)

* پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: زنا داراى زيان هاى دنيوى و اُخروى است:

امّا در دنيا: از بين رفتن نورانيّت و زيبايى انسان، مرگ زودرس و قطع روزى.

امّا در آخرت: درماندگى، هنگام حساب قيامت; غضب الهى و جهنّم هميشگى.(6)

* از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده است: هر گاه زنا زياد شود، مرگ ناگهانى هم زياد مى شود.(7)

* زنا نكنيد، تا همسران شما نيز به زنا آلوده نشوند. هر كه به ناموس ديگران تجاوز كند، به ناموسش تجاوز خواهد شد. آن گونه كه

با ديگران رفتار كنيد، با شما رفتار خواهد شد.(8)

از مكافات عمل غافل مشو

گندم از گندم برويد جو ز جو

* چهار چيز است كه هر يك از آنها در هر خانه اى باشد، آن خانه، ويرانه است و بركت ندارد: 1- خيانت. 2- دزدى. 3- شرابخوارى. 4- زنا.(9)

* زنا، از بزرگ ترين گناهان كبيره است.(10)

* امام صادق عليه السلام فرمود: هر گاه مردم مرتكب چهار گناه شوند، به چهار بلا گرفتار شوند:

1- زمانى كه زنا رواج يابد، زلزله خواهد آمد.

2- هر گاه مردم زكات نپردازند، چهار پايان به هلاكت مى رسند.

3- هرگاه قضاوت مسئولان قضايى، ظالمانه باشد، باران نخواهد باريد.

4- زمانى كه پيمان شكنى رواج يابد، مشركان بر مسلمانان غلبه خواهند كرد.(11)

پيام ها:

1- آزادى جنسى و روابط نامشروع، در اسلام ممنوع است. «الزّانية... فاجلدوا...»

2- نقش زنان در ايجاد روابط نامشروع و فراهم آوردن مقدّمات آن، از مردان بيشتر است، به همين دليل كلمه زانيه قبل از كلمه زانى آمده است. «الزّانية و الزّانى» بر خلاف دزدى كه نقش مردان بيشتر است و لذا كلمه سارق، بر سارقه مقدم شده است. «السّارق و السّارقة»(12)

3- تنبيه بدنى مجرم، براى تأديب او وحفظ عفت عمومى لازم است. «فاجلدوا»

4- در روابط نامشروع هر دو طرف به يك ميزان تنبيه مى شوند. «كل واحد»

5 - حدود كيفر بايد از طرف خداوند معين شود. «مأة جلدة»

6- در مجازات مجرمان، ترحم و تحت تأثير عواطف قرار گرفتن، جايز است. «لا تأخذكم بهما رأفة»

7- محبّت و رأفت بايد در مدار شرع باشد. «لا تأخذكم بهما رأفة»

8 - دين، تنها نماز وروزه نيست; اجراى حدود

الهى از اركان دين است. «فى دين اللّه»

9- صلابت و قاطعيّت در اجراى قوانين، در سايه ى ايمان به مبدأ و معاد به دست مى آيد. «اِن كنتم تومنون بالله واليوم الآخر»

10- اجراى حدود، نشانه ى ايمان به خداست. «ان كنتم تؤمنون»

11- مجازات مجرم بايد به گونه اى باشد، كه مايه عبرت ديگران شود. «وليشهدعذابهما»

12- زناكار، علاوه بر شكنجه ى جسمى، از نظر روحى نيز بايد زجر ببيند. «وليشهد عذابهما طائفة...»

13- حضور مردم، اهرمى است براى كنترل قاضى ومجرى. «وليشهد...طائفة»

14- از حضور مؤمنان در صحنه، براى نهى از منكر استفاده كنيم. «وليشهد»

15- تنها مسلمانان حقّ حضور در مراسم اجراى حدّ الهى را دارند. «من المؤمنين»

اَلزَّانِى لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (3)

مرد زناكار، جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نكند. و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد. واين (زناشويى) بر مؤمنان حرام است. نكته ها:

اين آيه، حال و هواى آيه ى «الخبيثات للخبيثين والخبيثون للخبيثات» را دارد كه در آيه 26 همين سوره مى آيد و بيانگر اين اصل است كه: كبوتر با كبوتر، باز با باز.

علاوه بر تنبيه جسمى و اجتماعى، بايد محدويّت هاى ديگرى نيز براى زناكار باشد.

در روايات آمده است كه حكم اين آيه در باره ى كسانى است كه به زنا شهرت دارند. و اگر زناكارى توبه كرد مى تواند مانند ديگران با فرد دلخواهش ازدواج كند.(13)

امام باقرعليه السلام فرمود: در اين آيه، خداوند زناكار را در برابر مؤمن قرار داده و اين نشان مى دهد كه زناكار مؤمن نيست.(14)

پيام ها:

1-

در ازدواج، مسأله ى كفو بودن، يعنى همسان و هم شأن بودن همسران، يك اصل است. زيرا زنان و مردان ناپاك، لايق همسران پاك نيستند. «الزّانى لا ينكح الاّ زانيه»

2- افراد فاسد، در جامعه اسلامى مطرودند. «لا ينكح الاّ زانية»

3- در قرآن، زناكار در كنار مشرك قرار گرفته است. «زانية او مشركة»

4- مردان و زنان مؤمن، بايد همسران پاك و پاكدامن انتخاب كنند. «حرّم ذلك على المؤمنين»

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُواْ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَآءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُواْ لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (4)

و كسانى كه به زنان پاكدامن وشوهردار نسبت زنا مى دهند و چهار شاهد نمى آورند، پس هشتاد تازيانه به آنان بزنيد و گواهى آنان را هرگز نپذيريد و آنان خود فاسقند. نكته ها:

گرچه در آيات قبل، سخن از كيفر زناكاران به ميان آمد، اما اثبات زنا، امرى آسان و سهل نيست، بلكه بايد چهار نفر عادل به تحقق آن گواهى دهند و اگر يك نفر كمتر در دادگاه حاضر شود، آن سه نفر كه نسبت زنا داده اند، هر كدام هشتاد ضربه شلاق مى خورند.

از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چرا براى اثبات قتل دو شاهد لازم است، ولى براى اثبات زنا چهار شاهد؟ حضرت فرمود: با ثابت شدن قتل، يك نفر به كيفر مى رسد، امّا با اثبات زنا، دو نفر (زن و مرد زناكار).(15)

پيام ها:

1- تهمت، به منزله ى پرتاب تير وهجوم به آبروى مردم است. «يرمون»

2- تهمت زدن به زنان همسردار و پاكدامن، كيفر سخت ترى دارد. «المحصنات»

3- دفاع از حريم زنان پاكدامن واجب است. «يرمون المحصنات... فاجلدوهم»

4- از ميان تهمت هاى گوناگون، تهمت

زنا حدّ و قانون معين دارد و قرآن با صراحت بر آن تكيه كرده است. «ثمانين جلدة»

5 - تهمت به قدرى مهم است كه در مجازات مجرم، فاصله ى تهمت زنا با خود زنا بيست ضربه شلاق است. «مأة جلدة - ثمانين جلدة»

6- كسى كه به ديگران تهمت زنا بزند، شهادت و گواهى اش اعتبار ندارد. «لا تقبلوا لهم شهادة ابدا»

7- براى حفظ آبروى مردم، گاهى افراد متعدّدى شلاق مى خورند. «فاجلدوهم»

8 - تهمت، هم عقوبت بدنى دارد، «فاجلدوهم» هم اجتماعى، «لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» و هم اخروى. «اولئك هم الفاسقون»

9- كسانى كه به زنان پاكدامن تهمت مى زنند، سرآمد فاسقانند. «هم الفاسقون»

10- شرط گواه شدن، عدالت است وگواهى فاسق قبول نيست. «لا تقبلوا لهم شهادة... هم الفاسقون»

إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (5)

مگر كسانى كه پس از آن (تهمت زدن) توبه كنند و در مقام اصلاح (و جبران) برآيند، كه قطعاً خداوند آمرزنده و مهربان است. نكته ها:

در حديث مى خوانيم: توبه كسى كه آبروى زنان پاكدامن را برده، اين است كه در محضر مردم گفته خود را تكذيب نمايد.(16)

پيام ها:

1- توبه، سبب تجديد حيات دينى و اجتماعى است. «الاّ الّذين تابوا... واصلحوا»

2- در مكتب اسلام، حتّى گنهكاران به بن بست نمى رسند. «الاّ الّذين تابوا»

3- توبه، بايد با اصلاح و جبران اشتباه و عمل نيك همراه باشد. «تابوا... واصلحوا»

4- نااميدى از مغفرت و رحمت الهى، بى جاست. «اِنّ اللّه غفور رحيم»

5 - باز بودن راه توبه براى همه، نشانه ى رحمت الهى است. «رحيم» --------------------------------------------------------------------------------

1) اسراء، 32.

2) فرقان، 63 - 68.

3)

ممتحنه، 12.

4) بحار، ج 79، ص 24.

5) نهج البلاغه، حكمت 252.

6) بحار، ج 77، ص 58.

7) بحار، ج 73، ص 372.

8) بحار، ج 76، ص 27.

9) بحار، ج 76، ص 19.

10) بحار، ج 76، ص 19.

11) بحار، ج 76، ص 21.

12) مائده، 38.

13) تفسير الميزان ؛ كافى، ج 5، ص 354.

14) كافى، ج 2، ص 32.

15) تفسير كنزالدقائق.

16) كافى، ج 7، ص 241.

آيه 6 تا 10

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَآءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ (6) وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (7)

و كسانى كه به همسران خود نسبت زنا دهند، و جز خودشان شاهدى نداشته باشند، گواهى هر يك از آنان چنين است كه چهار مرتبه به خدا سوگند ياد كند كه از راستگويان است. و پنجمين بار (بگويد:) لعنت خدا بر او اگر از دروغگويان باشد!

وَيَدْرَؤُاْ عَنْهَا الْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ (8)

و عذاب (سنگسار) را از آن زن دفع مى كند، اينكه او (در مقام دفاع) چهار بار به خدا قسم بخورد شوهرش (در اين نسبتى كه به او مى دهد) از دروغگويان است.

وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَآ إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ (9) وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ورَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ (10)

و مرتبه پنجم (بگويد:) غضب خدا بر او باد اگر شوهرش از راستگويان باشد. و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، (رسوا مى شديد و نظام خانوادگى شما مختل مى شد) و همانا خداوند توبه پذير و حكيم است. نكته ها:

وقتى آيه ى چهارم نازل شد و حكم نسبت دادن زنا به زنان پاكدامن را بيان كرد، «سعدبن عباده» گفت: يا رسول اللّه! اگر مردى وارد خانه شد و فاسقى را در

كنار همسر خود ديد چه كند؟ اگر فرياد بزند، شلاق مى خورد، چون يك نفر است و شاهد هم ندارد. اگر سكوت كند، غيرتش اجازه نمى دهد. اگر به دنبال يافتن شاهد برود، كار تمام مى شود. در اين ميان شخصى به نام «هلال بن اميه» با اضطراب وارد شد و به پيامبرصلى الله عليه وآله عرض كرد: زنم را با مردى در حال زنا ديدم، به خدا سوگند راست مى گويم. پيامبر صلى الله عليه وآله ناراحت شد. اصحاب آن حضرت نيز هيجان زده شدند كه اين مرد، هم ناموسش را در چنين حالى ديده است و هم شلاق خواهد خورد، زيرا شاهدى ندارد تا سخن خود را ثابت كند. ناگهان اين آيه نازل شد «والّذين يرمون ...» كه اگر مردى به همسرش نسبت زنا داد و شاهدى نداشت، به جاى آوردن چهار شاهد، چهار بار بگويد: «اُشهد باللّه انّى لمن الصادقين» خدا را گواه مى گيرم كه من از راستگويانم. و براى تحكيم و تثبيت ادّعاى خود يك بار هم اين جمله را بگويد: «لعنة اللّه علىّ ان كنتُ من الكاذبين» لعنت خدا بر من اگر از دروغگويان باشم.

البتّه زن نيز همچون شوهرش حقّ دارد از خود دفاع كند، زيرا ممكن است مردى با چهار سوگند دروغ، همسر خود را به سنگسار شدن محكوم كند و براى هميشه آبروى او و بستگانش را ببرد. اسلام كه حامى حقوق همگان است براى پيشگيرى از وقوع اين كار، به زن نيز اجازه داده است تا براى اثبات پاكدامنى خود و نجات از سنگسار، چهار بار سوگند ياد كند و چنين بگويد: «اُشهد باللّه انّه لَمِن الكاذِبين» خدا را گواه مى گيرم

كه همسرم از دروغگويان است. و براى محكم كارى بيشتر بگويد: «غَضِب اللّه علىّ اِن كان من الصادقين» قهر و غضب خدا بر من اگر همسرم از راستگويان باشد.

در پنجمين جمله ى مرد، «لعنت خدا» بود و در پنجمين جمله ى زن، «غضب خدا» كه از لعنت شديدتر است، زيرا حساسيّت كسى كه مورد تهمت قرار گرفته، بيشتر است و براى نجات از سنگسار شدن حاضر است غضب خدا را تحمّل كند.

به هر حال، اگر در محضر قاضى و حاكم اسلامى، اين ده جمله (پنج جمله از مرد و پنج جمله از زن) گفته شود، در اصطلاح به اين كار، «لِعان» (يكديگر را لعن كردن) مى گويند. البتّه در اين مورد مسائل فقهى و حقوقى خاصّى مطرح است. قاضى بايد زن و شوهر را موعظه نمايد و سعى كند لعان واقع نشود و در صورت لزوم اجرا، آن دو را به مكان هاى مقدّس مانند مسجد ببرد و رو به قبله بنشاند، آن گاه مراسم لعان انجام گيرد.

با اجراى لعان و سوگند خوردن زن و شوهر و گفتن جمله هاى ذكر شده، اسلام قوانينى را در نظر گرفته است كه بايد به آنها عمل شود:

1- اين زن و مرد، بدون صيغه ى طلاق، براى هميشه از يكديگر جدا مى شوند و حقّ مراجعه و ازدواج مجدد ندارند.

2- مرد هشتاد ضربه شلاق نمى خورد و زن سنگسار نمى شود.

قرار دادن چهار شاهد يا چهار سوگند، آن هم با لعنت و غضب، براى اثبات زنا، نشانه ى آن است كه خداوند با فضل و رحمت خود از طريق اين گونه احكام، مانع رسوايى شده و گرنه هر روز خانواده هايى رسوا و

قبيله ها و فاميل هايى به تباهى كشيده مى شوند.

پيام ها:

1- آبرو و حفظ آن در اسلام مورد توجّه است. «أربع شهادات باللّه» (قانون چهار سوگند و يك لعنت برخود، براى كنترل مردم از رسوا كردن يكديگر است)

2- در اثبات زناى همسر، چهار سوگند و يك لعنت، به جاى چهار شاهد پذيرفته است. «اِن لم يكن لهم شهداء... فَشَهادةُ أحدهم أربع شهادات»

3- اسلام، حامى حقوق زن است. زن نيز با چهار سوگند مى تواند اتّهامى را كه مرد با چهار سوگند اثبات كرده، از خود دفع كند. «أربع شهادات... أربع شهادات»

4- اسلام براى پيشگيرى از فرو پاشى نظام خانواده، علاوه بر چهار بار خدا را گواه گرفتن، گفتن جمله ى پنجمى را نيز بر هر يك از طرفين واجب كرده است. «والخامسة»

5 - با سوگند زن، راه سوء استفاده مردان بسته مى شود. «و يدرؤا عنها العذاب»

6- نفرين برخود، در شرايطى جايز است. «غضب اللّه عليها»

7- اجراى قوانين و دستورات خداوند به نفع خود مردم است. «و لولا فضل اللّه عليكم»

8 - عذر پذيرى خداوند، با مصلحت و حكمت همراه است. «تَوّابٌ حكيم»

9- قوانين كيفرى اسلام، احكامى سنجيده و برخاسته از حكمت الهى است. «حكيم»

آيه 11 تا 15

إِنَّ الَّذِينَ جَآءُو بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِىٍ مِّنهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِى تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ (11)

همانا كسانى كه آن دروغ بزرگ را (در ميان) آوردند، گروهى از خود شما بودند. آن را براى خود شرّ نپنداريد، بلكه آن (در نهايت) به نفع شماست. هر كدام از آنان بدان اندازه از گناه كه مرتكب

شده است، به كيفر رسد وبراى كسى كه بخش بزرگ گناه را بر عهده گرفته عذاب بزرگى است. نكته ها:

كلمه ى «اِفك» در لغت، به معناى انصراف از حقّ به باطل است. تهمت زدن نيز نوعى پوشاندن حقّ و جلوه دادن باطل است.

برخى مفسّران درباره ى شأن نزول اين آيه گفته اند: پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در هر سفرى با قيد قرعه يكى از همسرانش را همراه مى برد. در جنگ «بنى مصطلق» عايشه را برد. وقتى كه نبرد پايان يافت و مردم به مدينه باز مى گشتند، عايشه براى تطهير و يا يافتن دانه هاى گردنبند گمشده اش از قافله عقب ماند. يكى از اصحاب كه او نيز از قافله دور مانده بود، عايشه را به لشكر رساند. بعضى افراد به عايشه و آن صحابى، تهمت ناروا زدند. اين اتهام به گوش مردم رسيد، پيامبر ناراحت شد و عايشه به خانه ى پدر رفت و گريه ها كرد تا آن كه اين آيه نازل شد.(17)

جمعى ديگر از مفسّران و خصوصاً نويسنده تفسير «اطيب البيان» با استفاده از روايات متعدّد و مستند نقل مى كنند كه اين آيه درباره ى «ماريه قبطيه» (يكى ديگر از همسران رسول خدا) است، كه خداوند به او فرزندى به نام «ابراهيم» داد، ولى پس از 18 ماه از دنيا رفت. عايشه و حَفصِه گفتند: اى رسول خدا! چرا گريه مى كنى؟ ابراهيم فرزند تو نبود، بلكه شخص ديگرى غير از تو با ماريه همبستر شده و ابراهيم متولد شده است. اينجا بود كه اين آيه نازل شد. علاّمه جعفر مرتضى در كتاب گرانقدر (حديث الافك) نيز اين بيان را تأييد مى كند در مورد هر دو شأن نزول

سؤالاتى مطرح است ولى هدف ما در اين تفسير، پيام گيرى از متن آيات است و درباره ى شأن نزولها بحث گسترده اى نداريم.

در ماجراى افك چندين گناه نهفته است: دروغ، سوءظن به مؤمن، ايذاى مؤمن، تهمت، اهانت، آزردن پيامبرصلى الله عليه وآله، تضعيف خاندان رسالت و شايعه پردازى.

پيام ها:

1- افراد فاسق، از نسبت دادن زنا به همسر پيامبر نيز ابايى ندارند. «جاءو بالاِفك»

2- گاهى شايعه سازان، با سازماندهى قبلى و قصد توطئه، شايعه را القا مى كنند. «عُصبة» «(عُصبة» يعنى گروه متشكّل و متعصّبى كه هدفى را دنبال مى كند)

3- مراقب شايعه سازان در ميان خود باشيد. «منكم»

4- گاهى در پيش آمدهاى تلخ منافعى وجود دارد. (مانند روشن شدن چهره ى منافقان، هوشيارى مردم، امدادهاى الهى براى مظلوم) «لاتحسبوه شرّاً لكم»

5 - اميد دادن به خودى ها در برابر توطئه و تهمت بدخواهان لازم است. «بل هو خيرٌ لكم»

6- كيفرهاى الهى، عادلانه ومتناسب با اعمال ماست. «لكلّ امرىٍ منهم ما اكتسب»

7- در گناهان دسته جمعى، هر يك از افراد به مقدار سهم خود مجرم است. «لكلّ امرىٍ منهم ما اكتسب من الاثم»

8 - انسان زمانى مجرم و مقصّر است كه با علم و قصد گناه كند. «اِكتسب من الاثم»

9- پيامد گناه هر كس گريبان گير خود اوست. «لكلّ امرىٍ منهم مَا اكتسب من الاثم»

10- مجازات كسى كه مسئوليّت و نقش اصلى را در ارتكاب جرم دارد، بزرگ تر است. «والّذى تَولّى كِبره... له عذابٌ عظيم»

لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْراً وَ قَالُواْ هَذَآ إِفْكٌ مُّبِينٌ (12)

چرا زمانى كه تهمت را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خويش گمان خوب نبردند و

نگفتند كه اين تهمتى بزرگ وآشكار است؟

لَوْلَا جَآءُو عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَآءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُواْ بِالشُّهَدَآءِ فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ (13)

چرا چهار شاهد بر صحت آن تهمت نياوردند؟ پس چون گواهان لازم را نياوردند، آنان نزد خدا همان دروغگويانند. نكته ها:

خداوند در اين آيه، مسلمانان را به خاطر بدگمانى به همسر پيامبر و آسيب پذيرى آنان در برابر شايعات، توبيخ مى كند.

قرآن گاهى به جاى كلمه ى «ديگران» كلمه ى «شما» را به كار برده است تا به مسلمانان بگويد: همه ى شما يكى هستيد. مثلاً به جاى اين كه بگويد: به ديگران نيش و طعنه نزنيد، مى فرمايد: «لا تَلمِزوا اَنفسكم»(18) به خودتان نيش نزنيد. و به جاى اين كه بگويد: وقتى كه وارد خانه اى شديد به ديگران سلام كنيد، مى فرمايد: «فسَلّموا على اَنفسِكم»(19) به خودتان سلام كنيد. در اين آيه نيز به جاى اين كه بگويد: به ديگران حسن ظن داشته باشيد مى فرمايد: «ظنّ... بأنفسهم خيراً» به خودتان حسن ظن داشته باشيد.

در قرآن كريم، كلمه ى «لولا» در موارد متعدّدى براى انتقاد و توبيخ به كار رفته است كه در اين جا چند مورد را ذكر مى كنيم:

1- (لولا يَنهاهم الرّبّانيّون»(20) چرا علما نهى از منكر نمى كنند؟

2- (لولا اذ سَمعتُموه»(21) چرا هر شنيده اى را مى پذيريد؟

3- (لولا جاءوا عليه باَربعة شُهداء»(22) چرا براى سخن نارواى خود چهار شاهد نمى آورند؟

4- (لولا تَستَغفرون»(23) چرا از خدا آمرزش نمى خواهيد؟

5 - (فلولا اذ جاءهم بأسُنا تَضرّعوا»(24) چرا زمانى كه عذاب ما به آنان رسيد، تضرّع نكردند؟

6- (فلولا تَشكرون»(25) چرا شكرگزار نيستيد؟

7- (فلولا تصدّقون»(26) چرا تصديق نمى كنيد؟

8 - (فلولا تذكّرون»(27) چرا عبرت نمى گيريد؟

9- (فلولا نَفَر من

كلّ فِرقَة مِنهم طائفة لِيَتفقّهوا فِى الدّين»(28) چرا از هر فرقه اى دسته اى كوچ نمى كنند تا در دين آگاهى پيدا كنند؟

پيام ها:

1- دامن زدن به شايعه و پخش آن، ممنوع است. «(لولا» نشانه توبيخ از سوءظن و پخش شايعات است)

2- در جامعه ى اسلامى بايد روحيه ى حسن ظن حاكم باشد. «ظَنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خَيراً» (حسن ظن، يكى از آثار ايمان است).

3- همه ى مردم در برابر آبروى يك «فرد» مسئول هستند. «المؤمنون و المؤمنات»

4- بنى آدم اعضاى يكديگرند. تهمت به هر عضوى از جامعه ى اسلامى، همانند تهمت به ديگر اعضاست. «بأنفسهم خَيراً»

5 - اصل اوّليه در عمل مسلمان، صحت است، مگر جرم او با دليل ثابت شود. «ظَنّ المؤمنون والمؤمنات بأنفسِهم خَيراً»

6- حفظ حريم پيامبر صلى الله عليه وآله و خانواده اش بر هر مؤمنى واجب است. «لولا... قالوا هذا إفك مبين»

7- در برابر شنيده هاى ناروا در مورد مؤمنان، سكوت ممنوع است. «لولا... قالوا هذا إفك مبين»

8 - جامعه ى ساده دل، زودباور و ياوه گو، توبيخ مى شود. «لولاجاءو عليه باَربعة»

9- اتهام زنا اگر ثابت نشود، نسبت دهنده ى آن دروغگو است. «هم الكاذبون»

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِى الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِى مَآ أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (14)

و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت بر شما نبود، به سزاى آن سخنان كه گفتيد، قطعاً عذابى بزرگ به شما مى رسيد. نكته ها:

كلمه ى «أفَضتم» از «اِفاضة» در موردى به كار مى رود كه در مسئله اى بسيار گفتگو شود و همه را به خود مشغول سازد و اين نشان مى دهد كه تهمت به همسر پيامبر مسئله ى روز شده و

همه به آن مشغول بودند.

پيام ها:

1- انسان خوش باور و بى مبالات، در معرض پذيرش تهمت ها، توطئه ها وعذابى سخت است. «و لولا... لمسّكم عذاب عظيم»

2- امّت اسلامى تحت حمايت و لطف خداست. «و لولافضل اللّه...»

3- هيچ كس از خداطلبى ندارد. رحمت و لطف، از فضل اوست نه استحقاق ما. «فضل اللّه عليكم و رحمته»

4- شايعات به منزله ى گردابى است كه برخى در آن غرق مى شوند. «اَفَضتم فيه»

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ (15)

آنگاه كه از زبان يكديگر (تهمت را) مى گرفتيد و آنچه را به آن علم نداشتيد، دهان به دهان مى گفتيد واين را ساده وكوچك مى پنداشتيد، در حالى كه آن نزد خدا بزرگ است. نكته ها:

زبان، تنها عضوى است كه در طول عمر انسان، از حرف زدن، نه درد مى گيرد و نه خسته مى شود. شكل و اندازه ى آن كوچك، امّا جرم و گناه آن بزرگ است. چه بسيارند كافرانى كه با گفتن يك جمله (شهادت به يگانگى خداوند) مسلمان و پاك مى شوند و مسلمانانى كه با گفتن كفر به خدا، يا انكار احكام دين، كافر و نجس مى شوند. زبان، از يك سو مى تواند با راستگويى، ذكر و دعا و نصيحت ديگران، صفا بيافريند و از سوى ديگر قادر است با نيش زدن به اين و آن، كدورت ايجاد كند. زبان كليد عقل و چراغ علم و ساده ترين و ارزان ترين وسيله ى انتقال علوم و تجربيات است. علماى اخلاق درباره ى زبان كتابها و مطالب بسيارى نوشته اند.

پيام ها:

1- پذيرش آنچه بر سرزبان هاست، بدون تحقيق محكوم است. «تلقونه باَلسِنتكم»

2- سخن بايد

بر اساس علم باشد. «تقولون باَفواهِكم ما ليس لكم به علم»

3- آبروى مردم را ساده ننگريم. «و تَحسِبونَه هَيّناً»

4- نقل تهمت ها و شايعات از گناهان كبيره است. «و هو عنداللّه عظيم»

5 - كوچكى يا بزرگى گناه را بايد خداوند تعين كند. «عنداللّه عظيم»

6- همه ى محاسبات انسان واقع بينانه نيست. «تَحسِبونه هَيّناً و هو عنداللّه عظيم» --------------------------------------------------------------------------------

17) تفسير ابن كثير.

18) حجرات، 11.

19) نور، 61.

20) مائده، 63.

21) نور، 12.

22) نور، 13.

23) نمل، 46.

24) انعام، 43.

25) واقعه، 70.

26) واقعه، 57.

27) واقعه، 62.

28) توبه، 122.

آيه 16 تا 20

وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ (16)

چرا هنگامى كه (آن تهمت را) شنيديد، نگفتيد: ما را نرسد كه در اين باره حرفى بزنيم. (پروردگارا) تو منزّهى، اين بهتانى بزرگ است. نكته ها:

در سه آيه پى درپى كلمه ى عظيم آمده است; يك بار «عذابٌ عظيم» و دو بار (با دو بيان) «بهتانٌ عظيم» تا بگويد گناه بزرگ كيفر بزرگ دارد.

سخن ناروا نسبت به مردم، سبب بُهت آنان مى شود، لذا به آن «بُهتان» گفته مى شود.

پيام ها:

1- نهى از منكر واجب است. «و لولا اذ سَمعتموه» (سخن گفتن براى دفاع از آبروى مسلمان واجب است)

2- انسان در برابر شنيده ها، مسئول است. «لولا اذسمعتموه»

3- هنگام برخورد با مسائل مهم، «سبحان اللّه» بگوييد. «سبحانك»

4- تمام دنيا متاع قليل است، ولى بهتان به مسلمان نزد خداوند عظيم است. «بهتانٌ عظيم»

يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (17)

و خداوند شما را موعظه مى كند كه اگر ايمان داريد هرگز امثال اين تهمت ها را تكرار نكنيد.

وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأَيَاتِ وَاللَّهُ

عَلِيمٌ حَكِيمٌ (18)

خداوند براى شما آيات خود را بيان مى كند و او دانا و حكيم است. پيام ها:

1- مردم به موعظه نياز دارند. «يَعِظُكم اللّه»

2- واعظ اصلى خداست. «يَعِظُكم اللّه»

3- ايمان شرط تأثير موعظه است. «يَعِظُكم اللّه ... اِن كنتم مؤمنين»

4- موعظه بايد در مسير حفظ آبروى مردم و جلوگيرى از سوء ظن باشد. «يَعِظُكم اللّه أن تَعودوا لمثله»

5 - دامن زدن به سوءظن وافترا، سبب محو ايمان است. «يَعِظُكم... ان كنتم مؤمنين»

6- پشيمانى از گذشته كافى نيست، گناه را نبايد تكرار كرد. «تَعودوا لمثله»

7- تكرار نكردن تخلّف، نشانه ى ايمان است. «تَعودوا لمثله اِن كنتم مؤمنين»

8 - تهمت نزنيد و عمل مسلمان را حمل بر صحّت كنيد. «أن تَعودوا لمثله»

9- گناهكاران را به توبه از گناه موعظه كنيد. «يَعِظُكم اللّه أن تَعودوا لمثله»

10- سرچشمه دستورات اسلام، علم و حكمت الهى است. «عليمٌ حكيم»

11- مقتضاى علم و حكمت الهى، بيان احكام براى مردم و رها نكردن آن هاست. «و يُبيّن اللّه... عليمٌ حكيم»

إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (19) وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ (20)

همانا براى كسانى كه دوست دارند زشتى ها درباره ى اهل ايمان شايع گردد، در دنيا وآخرت عذاب دردناكى است، و خداوند مى داند و شما نمى دانيد. و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود و اين كه خداوند رئوف و مهربان است (شما را سخت كيفر مى داد). نكته ها:

اشاعه ى فحشا، گاهى با زبان و قلم است و گاهى با ايجاد

مراكز فحشا و تشويق ديگران به گناه و قرار دادن امكانات گناه در اختيار آنان.

امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه آن چه را درباره ى مؤمنى بشنود، براى ديگران بازگو كند، جزء مصاديق اين آيه است.(29)

در حديث مى خوانيم: كسى كه كار زشتى را شايع كند، مانند كسى است كه آن را مرتكب شده است.(30)

پيام ها:

1- ما در برابر علاقه و خواسته هاى خود مسئوليم. «يُحبّون... لهم عذاب»

2- علاقه به گناه، مقدّمه ى گناه است. در راه نهى از منكر، علاقه به منكر را محو كنيم. «يُحبّون ...»

3- در ميان گناهان، تنها گناهى كه حتّى دوست داشتن آن، گناه كبيره است، ريختن آبروى مؤمن است. «يُحبّون... عذابٌ اليم»

4- علاقه به ريختن آبروى ديگران، در همين دنيا كيفر دارد. «فى الدّنيا»

5 - كسانى كه دنبال بى آبرو كردن ديگران هستند، نظام اسلامى بايد آنها را تنبيه كند. «عذابٌ اليمٌ فى الدّنيا»

6- ما عمق فاجعه ى تهمت را نمى دانيم. «و انتم لا تعلمون»

7- چه بسا سرچشمه ى برخى از عذاب هاى دنيوى كه نصيب ما مى شود، علاقه به بى آبرو شدن ديگران است. «و انتم لا تعلمون» --------------------------------------------------------------------------------

29) تفسير كنزالدقائق.

30) تفسير كنزالدقائق.

آيه 21 تا 25

يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَآءِ وَالْمُنْكَرِ وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدَاً وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّى مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! گام هاى شيطان را پيروى نكنيد و هر كس پيرو گام هاى شيطان شود، همانا كه او به فحشا و منكر فرمان مى دهد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما

نبود، هرگز هيچ يك از شما پاك نمى شد. ولى خداوند هر كس را بخواهد پاك مى سازد و خداوند شنوا و داناست. نكته ها:

در آيات 14، 20 و 21 سه بار سخن از فضل و رحمت خداوند آمده است تا بگويد اگر لطف او نبود، معلوم نبود وضع شما چگونه باشد!

«خُطوات» جمع «خُطوة» به معناى گام است. قرآن در مورد نحوه ى منحرف كردن شيطان، عبارتِ «خطوات شيطان» را به كار برده است تا بگويد: شيطان، گام به گام انسان را به سوى انجام گناهان مى كشاند.

در قرآن چند مرتبه از «خُطوات الشيطان» سخن به ميان آمده است; يك جا مى فرمايد: «اُدخلوا فى السِلم كافّة و لاتَتّبعوا خُطوات»(31) همگى در صلح و آشتى درآييد و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد. و در جاى ديگر مى فرمايد: «كُلوا ممّا فى الارض حلالاً طيّبا و لا تَتّبعوا خُطوات»(32) از چيزهاى حلال و دلپسند بخوريد و مواظب گام هاى شيطان باشيد و از آن پيروى نكنيد. در اين آيه نيز پيرامون اشاعه ى فحشا نسبت به مؤمنين مى فرمايد: از گام هاى شيطان پيروى نكنيد.

نمونه گام هاى شيطان عبارت است از: دوستى با افراد فاسد، شركت در مجالس آنان، ارتكاب گناهان كوچك، و پس از آن گناهان بزرگ و در نهايت قساوت قلب و بدعاقبتى و پايانى شوم.

پيام ها:

1- به ايمان خود مغرور نشويم، توجّه به هشدارهاى پى در پى لازم است. «يا ايّها الّذين آمنوا لا تَتّبعوا»

2- شيطان براى گمراه كردن مؤمنان، بيش از ديگران تلاش مى كند. «يا ايّها الّذين آمنوا لا تَتّبعوا خُطوات»

3- سياست شيطان، نفوذ تدريجى و گام به گام است. «خطوات» (از همان گام اوّل مواظب باشيم).

4- انسان به ناچار بايد راهى را طى كند و گامى بردارد، مهم انتخاب راه مستقيم و دورى از گام هاى شيطان است. «خُطوات»

5 - اشاعه ى فحشا، از گام هاى شيطانى است. (با توجّه به آيه قبل) «لا تَتّبعوا خُطوات الشيطان»

6- با مردم مستدل سخن بگوييم. خداوند مى فرمايد: از شيطان پيروى نكنيد، (سپس دليل آن را ذكر مى كند:) زيرا او به گناه فرمان مى دهد. «فاِنّه يأمر بالفحشاء...»

7- شيطان به كسى فرمان مى دهد كه اهل پيروى از او باشد. «و مَن يتّبع خُطوات... فاِنّه يَأمر...»

8 - كار شيطان، با نماز در تضادّ است. شيطان به انسان دستور گناه مى دهد، «فاِنّه يأمر بالفحشاء و المنكر» امّا نماز انسان را از گناه باز مى دارد. «انّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر...»(33)

9- تزكيه، بدون توفيق الهى امكان ندارد. «ولولا ... ما زَكى ...»

10- انسان در هر لحظه به لطف خداوند نياز دارد. (تكرار جمله «لولا فضل اللّه» در اين آيه و آيات قبل)

11- در مسير زندگى انسان، فريب و فحشا وجود دارد، ولى راه توبه و نجات نيز باز است. «و لولا فضل اللّه»

12- حتّى اولياى خدا به توفيق الهى نياز دارند. «ما زَكى منكم من اَحد»

13- خداوند حكيم، به مقدار لياقت و ظرفيّت افراد، خير و سعادت نازل مى كند. «من يشاء»

14- علم به اينكه خدا همه چيز را مى بيند و مى شنود، بهترين عامل بازدارنده از فحشا و منكرات است. «واللّه سميعٌ عليم»

وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُواْ الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُواْ أُوْلِى الْقُرْبَى وَ الْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُواْ وَ لْيَصْفَحُواْ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ

رَّحِيمٌ (22)

صاحبان مال و وسعت از شما نبايد سوگند بخورند كه به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چيزى ندهند، بلكه بايد عفو و گذشت نمايند و از آنان درگذرند. آيا دوست نداريد كه خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است. نكته ها:

كلمه ى «يأتل» از ريشه «اَلْو» به معناى كوتاهى كردن و يا از «اَلى» به معناى سوگند ياد كردن است، همانند «ايلاء» در مباحث فقهى.(34)

«عفو» به معناى بخشيدن است و «صَفح» به معناى ناديده گرفتن كه مرحله بالاتر از عفو است. بعضى گفته اند كه «صفح» آن عفوى است كه در آن ملامت نباشد.

در آيات قبل از كسانى كه تهمت مى زنند به شدّت انتقاد شد، بعضى از اصحاب سوگند ياد كردند كه به افراد تهمت زن هرگز انفاق نكنند، اين آيه مى فرمايد: به خاطر لغزشهاى قبل، محرومان را بى نصيب نگذاريد. (شأن نزول)

پيام ها:

1- مرفّهين در برابر محرومان مسئول هستند. «و لا يَأتل ...»

2- مهم تر از انفاق، استمرار آن و خسته نشدن از آن و كوتاهى نكردن در آن است. «و لا يَأتل »

3- در انفاق، هم از وسعت مالى و هم از امكانات ديگر خود استفاده كنيد. «اولوا الفضل ... والسّعة»

4- در كمك كردن، بستگان اولويّت دارند. «اولى القُربى»

5 - در پيمودن مراحل كمال، بلند همّت باشيد وبه حداقل اكتفا نكنيد. ابتدا كلمه ى «عفو» آمده، در مرحله ى بالاتر «صفح» آمده است. «ولْيَعفوا وليَصفحوا»

6- كسى كه ديگران را ببخشد، به بخشش الهى نزديكتر است. (عفو و گذشت وسيله ى جلب مغفرت الهى است) «الا تحبّون أن يغفر اللّه لكم»

7- هدف از عفو و

گذشت ديگران، كسب مغفرت خدا باشد، نه چيز ديگر. «الا تُحبّون أن يَغفر اللّه لكم»

8 - در شيوه ى تبليغ، از احساسات وعواطف مردم كمك بگيريم. «الا تحبون»

9- رهبران دينى بايد مردم را به انفاق و عفو و گذشت تشويق كنند. (تمام آيه)

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُواْ فِى الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (23)

همانا كسانى كه به زنان پاكدامن و با ايمان و بى خبر (از هرگونه آلودگى) و نسبت بد مى دهند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى دورند و برايشان عذاب بزرگى است. نكته ها:

با اينكه در قرآن، كافران، پيمان شكنان، قاتلان، طرفداران طاغوت، منافقان، مفسدان، مشركان، مستكبران، ظالمان، كتمان كنندگان حقّ و دروغگويان مورد لعنت قرار گرفته اند، ولى لعنت دنيا و آخرت همراه با عذاب عظيم، مخصوص كسانى است كه آبروى افراد پاك را مى برند.

امام صادق عليه السلام اين آيه را گواه بر آن دانستند كه نسبت ناروا به زنان پاكدامن و عفيف از گناهان كبيره است.(35)

پيام ها:

1- آسيب پذيرى زن بيشتر است، بايد به افراد آسيب رسان هشدار داد. «يرمون المحصنات»

2- كسى كه پاك تر است تهمت به او خطرناكتر است. «المحصناتِ الغافلات المؤمنات»

3- تهمت، علاوه بر عذاب آخرت، در دنيا نيز كيفر دارد. «لُعِنوا فى الدّنيا» (لعنت در دنيا، با اجراى حدّ و ردّ گواهى او به عنوان فاسق است.)

4- حمايت از حقوق زن، از برنامه هاى قرآنى است. «يَرمون... لُعِنوا»

يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (24)

روزى كه زبان ها و دست ها و پاهايشان، عليه آنان به آنچه انجام داده اند گواهى مى دهند. نكته ها:

مسأله ى گواهى دادن اعضاى بدن در

قيامت، بارها در قرآن مطرح شده است. در سوره ى فصّلت مى خوانيم: «حتّى اذا ما جاءوها شَهِد عليهم سَمعُهم و ابصارُهم و جُلودُهم بما كانوا يعملون»(36) هنگامى كه به دوزخ رسند، گوش و چشم و پوست بدن آنان به گناهانى كه انجام داده اند، گواهى دهند. در سوره ى يس مى خوانيم: «أليوم نَختِمُ على أفواهِهم و تُكلِّمُنا ايديهِم و تَشهَد أرجُلُهم بما كانوا يَكسِبون»(37) در آن روز بر دهان كافران مهر خموشى زنيم و دست هايشان با ما سخن گويند و پاهايشان به آنچه كرده اند گواهى دهند.

چون در شهادت، بايد در مورد ديگرى گواهى داد، پس معلوم مى شود جوهر وشخصيّت انسان غير از اعضاى بدن اوست كه عليه او شهادت مى دهند. زيرا شاهد ومشهود بايد از هم جدا باشند.

پيام ها:

1- در دادگاه قيامت، انسان حتى مالك اعضاى خود نيست. «تَشهدُ عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم»

2- گواهى دادن، به درك و شعور نياز دارد. بنابراين اعضاى بدن آنچه را انجام مى دهند درك مى كنند، گرچه ما نفهميم. «تَشهَدُ عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم»

3- در قيامت، بر تمامى گفتار و رفتار گواه آورده مى شود. «بما كانوا يعملون»

يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25)

در آن روز، خداوند جزاى حقّ آنان را بى كم و كاست خواهد داد و آنان خواهند دانست كه خداوند همان حقيقت آشكار است. نكته ها:

كلمه ى «دين» در آيه، يا به معناى جزاست و يا به معناى شريعت. بنابراين معناى آيه يا چنين است كه در قيامت، خداوند جزاى مردم را كامل مى دهد و يا آنكه شريعت حقّه در آن روز عرضه خواهد شد و همه ى مكتب

سازان خيالى خواهند فهميد كه خداوند همان معبود حقّ و آشكار است.(38)

در دنيا بخاطر محدوديت هايى كه هست كيفر كامل داده نمى شود. مثلاً اگر خلبانى شهرى را بمباران كرد و هزاران نفر را كشت، ما در دنيا چگونه او را كيفر كنيم، امّا در قيامت محدوديت نيست و مجرم بارها در دوزخ سوخته و دوباره زنده مى شود.

پيام ها:

1- تنها در قيامت است كه كيفرها بطور كامل داده مى شود. «يومئذ يُوَفّيهم»

2- كيفرهاى الهى در قيامت بر اساس شهادت وگواهى وحقّ است. «تشهد عليهم... يُوَفّيهم اللّه»

3- خداوند از كيفر و پاداش كسى نمى كاهد. «يُوَفّيهم»

4- در قيامت، وقتى پرده هاى غفلت، غرور، جهل، تبليغات كاذب و هوسها كنار مى روند، مردم حقيقت را مى فهمند. «و يعلمون... هو الحقّ» --------------------------------------------------------------------------------

31) بقره، 208.

32) بقره، 168.

33) عنكبوت، 45.

34) مفردات راغب.

35) بحار، ج 76، ص 9.

36) فصّلت، 20.

37) يس، 65.

38) تفسير الميزان.

آيه 26 تا 30

اَلْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (26)

زنان پليد، سزاوار مردان پليدند ومردان پليد، سزاوار زنان پليد. زنان پاك براى مردان پاك و مردان پاك براى زنان پاك. آنان از آنچه درباره ايشان مى گويند منزّهند و براى آنان مغفرت و روزى نيكويى است. نكته ها:

اين آيه يك اصل كلّى را مطرح مى كند كه در انتخاب همسر بايد دقّت كرد و اصل را بر ايمان و پاكدامنى گذاشت، نه زيبايى و ثروت. معنايش اين نيست كه اگر مردى يا زنى خوب بود حتماً همسرش نيز خوب بوده و مشمول مغفرت و رزق كريم و اهل بهشت است. زيرا قرآن ملاك را ايمان و تقوا و عمل صالح مى داند و

لذا با اينكه حضرت نوح و لوط، طيّب بودند، امّا همسرانشان از خبيثات و دوزخى اند.

كلمه ى «طيّب» به معناى دلپسند و مطلوب است و در قرآن در توصيف مال، ذرّيه، فرزند، كلام، شهر، همسر، غذا و رزق، مسكن، درخت و تحيّت آمده است و در مقابل آن كلمه ى «خَبيث» است كه آن هم براى مال، انسان، همسر، سخن، عمل و شجره به عنوان وصف مطرح شده است.

اين آيه را چند نوع مى توان معنا كرد:

الف: با توجّه به آيات قبل كه درباره ى تهمت به زنان پاكدامن و ماجراى افك بود و با توجّه به جمله ى: «مبرّئون ممّا يقولون»، معناى آيه اين باشد كه كلمات خبيث مثل تهمت و افترا، شايسته افراد خبيث و سخنان پاك شايسته ى افراد پاك است و مردم پليد سخن زشت مى گويند و مردم پاك، سخنان پاك مى گويند.

ب: ممكن است مراد آيه بيان يك حكم شرعى باشد كه ازدواج پاكان با ناپاكان ممنوع است. نظير آيه اوّل همين سوره كه فرمود: «الزّانى لايَنكح الاّ زانية» مرد زناكار جز زن زناكار را به همسرى نگيرد، همان گونه كه روايتى از امام باقرعليه السلام اين معنا را تأييد مى كند.(39)

ج: ممكن است مراد آيه همسويى فكرى، عقيدتى، اخلاقى وبه اصطلاح هم شأن و هم كفو بودن همسر باشد. يعنى هر كس بطور طبيعى به سراغ همفكر خود مى رود.

ذرّه اى كه در همه ارض و سماست جنس خود را همچو كاه و كهرباست ناريان مر ناريان را جاذبند

نوريان مر نوريان را طالبند

در قرآن، براى رزق اوصافى ذكر شده است از جمله:

«رزقاً حسنا»(40)، (رزقٌ كريم»(41)، (رَزَقكم اللّه حلالاً طيّبا»(42)، (يَرزُقه من حيث لايَحتسب»(43)، (يُرزَقون فيها

بغير حساب»(44)

پيام ها:

1- طبع افراد پليد چنين است كه به سراغ پليدى ها مى روند، برخلاف افراد پاك طينت كه به سراغ خوبى ها مى روند. «الخبيثيات للخبيثين... الطيّبات للطيّبين»

2- استفاده از نعمت ها و طيّبات، حقّ اهل ايمان است. «والطّيّبات للطّيبّين»

3- سالم ماندن نسل هاى پاك، از توصيه هاى قرآن است. «والطيّبات للطّيبّين»

4- حمايت از پاكدامن ها لازم است. «اولئك مبرؤن ممّا يقولون»

5 - معنويّات بر ماديّات مقدّم است. (در قرآن هر جا عبارت «رزق كريم» آمده، قبلش عبارت «لهم مغفرة» آمده است.)

يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (27)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خانه هايى كه منزل شما نيست، وارد نشويد، مگر آنكه اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام كنيد. اين دستور به نفع شماست، شايد پند گيريد. نكته ها:

معناى «اِستيناس»، اجازه خواستن و اعلام ورود است كه به گفته ى روايات مى تواند با ذكر خدا باشد و يا با سلام كردن و امثال آن.(45)

شخصى از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيد: آيا براى ورود به منزل مادرم اجازه بگيرم؟ فرمود: بله، گفت: در خانه جز او كسى نيست و جز من خادمى ندارد! حضرت فرمود: آيا دوست دارى مادرت را بدون لباس مناسب ببينى؟ گفت نه. فرمود: پس اجازه بگير.

در روايتى ديگر، پيامبرصلى الله عليه وآله از ورود مردان به خانه زنانى كه همسران آنان حضور ندارند نهى فرمود.(46)

در روايات مى خوانيم: اجازه گرفتن براى ورود به خانه ديگران سه مرتبه باشد تا اهل خانه فرصت جمع و جور كردن خود را داشته باشند. وبراى نجات غريق و

مظلوم و مورد آتش سوزى، اجازه لازم نيست.(47)

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هرگاه مى خواست وارد منزلى شود، براى اجازه گرفتن، روبروى در خانه نمى ايستاد تا نگاه مباركشان به داخل خانه نيفتد.(48)

پيام ها:

1- اهل ايمان، در امور زندگى بايد از وحى الهى دستور بگيرند. «يا ايّها الّذين آمنوا»

2- امنيّت و آزادى براى ساكنين خانه بايد حفظ شود. «لا تَدخلوا» (ورود به حريم ديگران به صورت سرزده، حرام است.)

3- از مواضع تهمت دورى كنيد. «لا تَدخلوا... ذلكم خير»

4- باز بودن در خانه، دليل جواز ورود نيست. «لا تَدخلوا»

5 - مالكيّت افراد محترم است. «لا تَدخلوا»

6- برخورد مؤمنان با يكديگر، بايد با محبّت همراه باشد. «تَستأنسوا و تُسلّموا»

7- از هر كارى كه موجب شكستن حريم حيا وحجاب مى شود، دورى كنيد. «تستأنسوا»

8 - وارد شونده بايد سلام كند، هر كه باشد. «تسلّموا على اهلها» (سلام كردن لازم نيست از كوچكتر به بزرگتر باشد.)

9- مراعات ادب وحقّ ديگران، سرچشمه ى سعادت بشر است. «ذلكم خيرلكم»

10- دستورات الهى را فراموش نكنيم و به ياد داشته باشيم. «لعلّكم تَذكّرون»

11- آداب واخلاق دينى، همان نداى فطرت است، ليكن فطرت بيدار وهشيار. «تَذكّرون»

فَإِن لَّمْ تَجِدُواْ فِيهَآ أَحَداً فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (28)

پس اگر كسى را در خانه نيافتيد، وارد آنجا نشويد تا آنكه (به نحوى) به شما اجازه ى ورود داده شود واگر به شما گفته شد كه بازگرديد، برگرديد (وناراحت نشويد). اين براى پاك ماندن شما بهتر است و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. پيام ها:

1- ورود به خانه ى ديگران، بدون اجازه ى صاحب خانه، حرام است. «فلاتَدخلوا»

2- ورود، اجازه ى قطعى مى خواهد، «حتّى يُؤذن لكم» ولى عدم ورود نياز به صراحت صاحبخانه ندارد، بلكه به مجرد پيدا شدن علائم نارضايتى بازگشتن لازم است. «اذا قيل لكم ارجعوا فارجعوا»

3- ورود به خانه مردم نياز به اذن و اجازه دارد; خواه اذن دهنده صاحب خانه و مالك باشد، يا مقام مجاز ديگر نظير حاكم اسلامى. (جمله «يؤذن» مجهول آمده تا اصل اذن را ثابت كند و نامى از اذن دهنده نيامده است)

4- توقّف پشت در خانه ى مردم ممنوع است. «اِرجعُوا»

5 - نپذيرفتن مهمان ناخوانده جايز است. «ارجِعوا»

6- عذر صاحب خانه را بپذيريم و خود را به صاحب خانه تحميل نكنيم. «اِرجِعُوا فارجِعوا»

7- صفا، صميميّت و نداشتن توقّع بيجا، از بركات اخلاق اسلامى است. «اِرجِعوا فارجِعوا»

8 - راه خودسازى و تزكيه، عمل به آداب اسلامى و مراعات حقوق مردم است. «اِرجِعوا - هو اَزكى لكم»

9- گاهى رشد انسان به اين است كه سر او به سنگ بخورد. «اِرجعوا - هو اَزكى لكم» (هر برگشتى شكست نيست.)

10- ملاك در تنظيم روابط اجتماعى مردم، رشد و طهارت است. «اَزكى لكم» (اوامر و نواهى خداوند، راه رشد و طهارت است.)

11- علم خداوند به عملكرد ما رمز تشويق و تهديد ماست. «بما تعملون عليم»

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُواْ بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ (29)

بر شما گناهى نيست كه به منازل غير مسكونى كه در آن متاعى داريد وارد شويد وخداوند به آنچه آشكار و يا كتمان مى كنيد آگاه

است. نكته ها:

حساب مراكز عمومى كه ساكنين خاصّى ندارد، مثل هتل ها، كاروانسراها، فروشگاه ها و ادارات كه درب آنها به روى همه باز است و مردم از رفت وآمد به آنجا بهره مند مى شوند، از حساب خانه هاى شخصى جداست و براى ورود و رفتن به آن مراكز اجازه گرفتن لازم نيست.(49)

پيام ها:

1- رفتن به مراكز عمومى بدون داشتن هدفى سودمند، براى ولگردى وپرسه زدن ممنوع است. «تدخلوا بيوتاً غير مسكونة فيها متاع لكم»

2- در ورود به مراكز عمومى، خدا را در نظر بگيريم و بدانيم خداوند افكار و رفتار ما را زير نظر دارد. «واللّه يعلم ما تبدون و ما تكتمون»

قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (30)

به مردان مؤمن بگو: از برخى نگاه ها چشم پوشى كنند و دامن خود را حفظ نمايند. اين براى پاك ماندن آنان بهتر است. خداوند به آنچه انجام مى دهند آگاه است. نكته ها:

در شأن نزول اين آيه مى خوانيم: جوانى در بين راه، زنى را ديد، به او چشم دوخت و به دنبال او راه افتاد. طورى غرق نگاه بود كه صورتش به ديوار خورد و مجروح شد، نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و ماجرا را نقل كرد. اين آيه نازل شد.(50)

رواياتى درباره ى نگاه:

* حضرت على عليه السلام فرمود: «لكم اوّل نَظَرة الى المرئة فلا تتّبعوها بنَظرة اُخرى واحذروا الفتنة»(51) نگاه اوّل مانعى ندارد ولى ادامه ى نگاه اشكال دارد، زيرا سبب فتنه مى شود.

* در حديثى مى خوانيم: تمام چشم ها در قيامت گريان است مگر سه چشم: چشمى كه از ترس خدا بگريد، چشمى كه از گناه بسته

شود و چشمى كه در راه خدا بيدار بماند.(52)

* در «صحيح بخارى» مى خوانيم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: جلو راه مردم ننشينيد. برخى گفتند: ما ناچاريم از نشستن. فرمود: پس حقّ آن را ادا كنيد. پرسيدند حقّ آن چيست؟ فرمود: «غَضّ البَصر و كَفّ الاَذى و رَدّ السلام والامر بالمعروف و النهى عن المنكر» ترك چشم چرانى و مردم آزارى، جواب دادن به سلام ديگران، امر به معروف و نهى از منكر.

* حضرت عيسى عليه السلام فرمود: از نگاه به نامحرم بپرهيزيد كه بذر شهوت را در دل مى نشاند و همين براى دچار شدن انسان به فتنه كافى است.(53)

* حضرت على عليه السلام فرمود: «العَين رائِدُ القلب» چشم، دل را بدنبال خودمى كشد. «العَين مَصائد الشيطان» چشم، قلاّب شيطان است. و چشم پوشى بهترين راه دورى از شهوات است.(54)

* پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «النَظَر سَهْم مسموم مِن سهام ابليس فمَن تَركَها خَوفاً من اللّه اعطاه اللّه ايماناً يَجِد حلاوة فى قلبه»(55) نگاه بد تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است. هر كس از ترس خدا چشم خود را فرو بندد، خداوند به او ايمانى مى دهد كه از درون، شيرينى آن را احساس مى كند.

* پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: هركس چشم خود را از حرام پر كند، در قيامت چشم او از آتش پر خواهد شد مگر اينكه توبه كند.(56)

پيام ها:

1- لازمه ى ايمان، حفظ نگاه از حرام است. «قل للمؤمنين يغضّوا...»

2- جاذبه هاى غريزى را بايد كنترل كرد. «يغضّوا من ابصارهم»

3- گناه را از سرچشمه جلوگيرى كنيم وتقوا را از چشم شروع كنيم.«من ابصارهم»

4- چشم پاك، مقدّمه ى پاكدامنى

است. «يَغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم»

5 - پوشش مناسب، براى مردان نيز واجب است. «يَحفظوا فُروجهم»

6- چشم چرانى و بى عفّتى، مانع رشد معنوى انسان است. «يغضّوا - يحفظوا - ازكى»

7- همواره در محضر خدا هستيم. در محضر خدا معصيت نكنيم. «يغضّوا... اِنّ اللّه خبير بما يصنعون» --------------------------------------------------------------------------------

39) تفسير مجمع البيان.

40) نحل، 67.

41) انفال، 4.

42) مائده، 88.

43) طلاق، 3.

44) غافر، 40.

45) تفسير نورالثقلين.

46) تفسير نورالثقلين.

47) تفسير كبيرفخررازى.

48) تفاسير كبير و فى ظلال.

49) تفسير برهان.

50) تفسير كنزالدقائق.

51) تفسير كنزالدقائق.

52) تفسير روح البيان.

53) غررالحكم.

54) بحار، ج 104، ص 38.

55) بحار، 76، ص 336.

56) تفسير نورالثقلين.

آيه 31 و 32

وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَايُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَآئِهِنَّ أَوْ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَآئِهِنَّ أَوْ أَبْنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَآئِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِى الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُواْ عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَآءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُواْ إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31)

و به زنان با ايمان بگو: از برخى نگاه ها چشم پوشى كنند و دامن هاى خود را حفظ نمايند و جز آنچه (به طور طبيعى) ظاهر است، زينت هاى خود را آشكار نكنند و روسرى خود را بر گردن بيفكنند (تا علاوه بر سر، گردن و سينه ى آنان نيز پوشيده باشد) و زينت خود را ظاهر نكنند جز براى شوهر، يا پدر يا پدرشوهر، يا پسر، يا پسرشوهر (كه از همسر ديگر است) يا برادر، يا پسربرادر، يا پسرخواهر، يا زنان (هم كيش)، يا آنچه مالك شده اند (از كنيز و

برده)، يا مردان خدمتكار كه تمايل جنسى ندارند، يا كودكانى كه (به سنّ تمييز نرسيده و) بر امور جنسى زنان آگاه نيستند. و نيز پاى خود را به گونه اى به زمين نكوبند كه آنچه از زيور مخفى دارند آشكار شود. اى مؤمنان! همگى به سوى خدا باز گرديد و توبه كنيد تا رستگار شويد. نكته ها:

با اينكه خداوند در قرآن به جزئيات احكام نماز و زكات اشاره نكرده و بيان آنها و بسيارى از مسائل ديگر را به عهده ى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله گزارده، ولى در بيان مسائل خانوادگى و تربيتى به ريزترين مسائل پرداخته است.

همچون مردان كه بايد از نگاه آلوده به زنان بپرهيزند، زنان نيز نبايد از روى شهوت به مردان نامحرم بنگرند، بلكه بايد نگاه خود را كنترل كنند و زينت و زيبايى خود را از نامحرم بپوشانند، جز صورت و دست ها كه به طور طبيعى ظاهر است و پوشش آنها، موجب مشكلاتى در انجام امور زندگى مى شود.

«خُمُر» جمع «خِمار» يعنى روسرى و «جُيوب» جمع «جِيب» به معناى گردن وسينه است.

امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از آيه ى «يَغضُضنَ من ابصارهنّ و يحفظوا فروجهنّ» آن است كه حتّى زنان به عورت زنان نگاه نكنند و عورت خود را از نگاه ديگران حفظ نمايند.(57)

پيامبرصلى الله عليه وآله در تفسير جمله ى «الاّ لِبُعولتهنّ» فرمود: خداوند آن دسته از زنان را كه روى و موى خود را براى شوهر آرايش نمى كنند و نيازهاى شوهر را برآورده نمى سازند، لعنت كرده است.(58)

كلمه «اِربة» به معناى حاجت و نياز است. مراد از «اولى الاربة» خدمتگزاران و ملازمانى هستند كه به جهت بالا بودن

سنّ يا شرايط جسمى همچون ابله بودن، تمايل به همسر ندارند.(59)

توبه، گاهى در مورد يك گناه فردى و گاهى براى تغيير دادن يك فرهنگ فاسد عمومى است، كه آيه ظاهراً درباره ى نوع دوم است. زيرا در جاهليّت گردن وسينه ى زنان باز بود.(60)

حفظ حجاب و ترك جلوه گرى، ثمرات بسيارى دارد كه برخى از آنها عبارت است از:

آرامش روحى، استحكام پيوند خانوادگى، حفظ نسل، جلوگيرى از سوء قصد و تجاوز، پيشگيرى از امراض مقاربتى و روانى، پائين آمدن آمار طلاق، خودكشى، فرزندان نامشروع و سقط جنين، از بين رفتن رقابت هاى منفى، حفظ شخصيّت و انسانيّت زن، و نجات از چشم ها و دلهاى هوسبازى كه امروز غرب و شرق را در خود فرو برده است.

پيام ها:

1- در لزوم عفّت و پاكدامنى و ترك نگاه حرام، بين زن و مرد فرقى نيست. «يَغضّوا - يَغضُضن - يَحفظوا - يَحفظن»

2- جلوه گرى زنان، در جامعه ممنوع است. «ولا يُبدين زينتهنّ»

3- ظاهر بودن قسمت هايى از بدن كه به طور طبيعى پيداست، (صورت، دست يا پا) مانعى ندارد. «الاّ ما ظَهَر منها»

4- در ميان انواع پوشش ها، نام مقنعه و روسرى آمده و اين دليل بر اهميّت پوشش سر و گردن است. «خُمُرهنّ على جيوبهنّ»

5 - در وضع قانون بايد به ضرورت ها، واقعيّت ها و نيازها توجّه شود. (اگر پوشاندن صورت و دست ها تا مچ، واجب مى شد، براى عموم زنان مشكل بود) «الاّ ما ظَهر منها»

6- اسلام به نيازهاى غريزى همسران پاسخ مثبت مى دهد. «الاّ لبُعولتهنّ»

7- پوشيدن هرگونه كفش و لباسى كه هنگام راه رفتن، سبب آشكار شدن زيورها و زيبايى هاى زن شود، جايز نيست. «ولا

يضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ»

8 - زن، حقّ مالكيّت دارد. «مَلَكت ايمانهنّ»

9- زن، زينت خود را به زنان مسلمان نشان دهد و نزد زنان كفّار خود را بپوشاند. «نسائهنّ» (زيرا ممكن است آنها نزد شوهرانشان يا مردان بيگانه، آنچه را از زن مسلمان ديده اند توصيف كنند.)

10- حجاب و پوشش زن به خاطر تمايلات جنسى مردان است. لذا در برابر مردانى كه ميل به همسر ندارند پوشش لازم نيست. «غير اولى الاِربَة من الرجال»

11- حجاب وپوشش، واجب است. «وليَضربنَ بخُمُرهنّ»

12- هركارى كه زينت زن را آشكار كند يا ديگران را از آن آگاه سازد ممنوع است. «ليعلم مايُخفين من زينتهنّ»

13- با حفظ حجاب، حضور زن در جامعه مانعى ندارد. «ولا يُبدينَ زينتهنّ» (همان گونه كه شركت زن در نماز جماعت بلامانع است. «و اركَعى مع الرّاكعين»(61)

14- مقتضاى ايمان، توبه به درگاه خداوند است. «توبوا الى اللّه جميعاً ايّها المؤمنون»

15- توبه، كليد رستگارى است. «تُوبوا... تفلحون»

16- راه رستگارى، بازگشت از مسيرهاى انحرافى است. «تُوبوا الى اللّه... تفلحون»

وَأَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَآئِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (32)

پسران و دختران بى همسر و غلامان و كنيزان شايسته (ازدواج) خود را همسر دهيد. اگر تنگدست باشند، خداوند از فضل خود بى نيازشان مى گرداند و خداوند، گشايشگر داناست. نكته ها:

«اَيامى جمع «أيم»، يعنى كسى كه همسر ندارد، خواه مرد باشد يا زن، باكره باشد يا بيوه.

بهترين واسطه گرى ها، شفاعت و واسطه گرى در امر ازدواج است. چنانكه در روايت آمده است: كسى كه ديگرى را داماد يا عروس كند،

در سايه ى عرش خداست.(62)

پدر و مادرى كه با داشتن امكانات، فرزندشان را همسر نمى دهند، اگر فرزند مرتكب گناه شود، والدين در گناه او شريك هستند.(63) پيام ها:

1- جامعه ى اسلامى، مسئول ازدواج افراد بى همسر است. «و اَنكِحوا»

2- ازدواج در اسلام، امرى مقدّس و مورد تأكيد است. «و اَنكحوا»

3- لازم نيست خواستگارى، از طرف خاصّى باشد، هر يك از طرفين ازدواج مى توانند پيشقدم شوند. «و اَنكحوا»

4- تنها سفارش به ترك نگاه حرام، كافى نيست، مسأله ى ازدواج را بايد حل كنيم. «يَغضّوا، يَغضُضن، انكحوا»

5 - زنان بيوه را همسر دهيد. «و اَنكِحوا الايامى»«(اَيامى ، شامل آنان نيز مى شود.)

6- داشتن صلاحيّت، شرط طرفين عقد است. «والصّالحين» (يعنى بايد صلاحيّت اداره زندگى مشترك را داشته باشند.)

7- اقدام جامعه براى عروس و داماد كردن افراد صالح، تشويقى است كه جوانان لااُبالى و هرزه نيز خود را در مدار صالحان قرار دهند. «والصّالحين...» (بنا بر اين كه مراد از صلاحيّت، صلاحيّت اخلاقى و مكتبى باشد.)

8 - در تأمين نيازهاى جنسى، فرقى ميان انسان ها نيست. (زن، مرد، غلام و كنيز) «منكم، عبادكم، امائكم»

9- فقر، نبايد مانع اقدام در امر ازدواج شود. «اِن يكونوا فقراء...»

10- در صورت فقر، به ازدواج اقدام كنيد و بر خدا توكّل نماييد. «يُغنِهم اللّه»

11- فقر، براى عروس وداماد عيب نيست. «ان يكونوا فقراء...»

12- خداوند، تأمين زندگى عروس و داماد را وعده داده است و ازدواج، وسيله وسعت و بركت زندگى است. «يغنهم اللّه»

13- تحقّق وعده هاى الهى از سرچشمه ى فضل بى پايان اوست. «فضله - واسع»

14- رشد و توسعه اى كه خداوند نصيب بندگانش مى فرمايد، بر اساس

علم و حكمت اوست. «واسعٌ عليم»

-------------------------------------------------------------------------------- 57) تفسير نورالثقلين.

58) كافى، ج 5، ص 523.

59) تفسير كبير فخررازى.

60) آل عمران، 43.

61) تفسير نورالثقلين.

62) تفسير مجمع البيان.

63) مجموعه روايات از تفسير نورالثقلين مى باشد. ازدواج در اسلام

ازدواج در اسلام

اسلام ازدواج را امرى مقدس مى داند، بر خلاف مسيحيت كه مجرد بودن را ارزش مى داند و لذا پاپ و روحانيون مسيحى نبايد ازدواج كنند و جواز ازدواج براى مسيحيان بخاطر جلوگيرى از فساد بيشتر و به اصطلاح دفع افسد به فاسد است.

درباره ى ازدواج، روايات بسيارى آمده است كه به چند مورد آن اشاره مى كنيم:

* امام صادق عليه السلام فرمود: توسعه ى زندگى، در سايه ى ازدواج است.

* كسى كه از ترس فقر ازدواج نكند، به خداوند سوءظن برده است.

* دوركعت نماز كسى كه همسر دارد، بهتراز هفتاد ركعت نماز كسى است كه همسر ندارد.(64) فوائد ازدواج

1. انس و آرامش قرآن مى فرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»(65): از نشانه هاى قدرت خدا آن است كه از جنس خودتان همسرانى آفريد تا در نزد آنان آرامش يابيد و ميان شما مودّت و رحمت قرار داد.

يكى از نيازهاى بشر انس و الفت است و لذا تنهايى براى او دشوار است و نياز به كسى دارد كه امين و غمخوار و مهربان و رازدار او باشد تا با او انس بگيرد و عشقش را خالصانه نثار او كند. بهترين فردى كه مى تواند اين نياز را تامين كند همسر است، چه زن و چه شوهر. قرآن از ميان فوائد بسيار ازدواج تنها اين مورد را نام برده كه معلوم مى شود مهم ترين

فائده است.

2. حفظ عفت و مصونيت از گناه رسول خداصلى الله عليه وآله در يك روايت فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ»(66) هر كس ازدواج كند نيمى از دينش را حفظ كرده است.

و در روايتى ديگر فرمود: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ طَاهِراً مُطَهَّراً فَلْيَلْقَهُ بِزَوْجَةٍ»(67) هر كه دوست دارد در قيامت خدا را پاك و پاكيزه ملاقات كند همسر اختيار كند.

3. سلامتى جسم و روان دانشمندان مى گويند: ارضاى صحيح و به موقع غريزه جنسى براى سلامت جسم و جان يك ضرورت است و ترك آن باعث بيمارى هاى روانى و امراضى از قبيل ضعف اعصاب، اضطراب، افسردگى، يأس، تشنج، تندخويى، بدبينى، گوشه گيرى و گاهى سوء هاضمه و سردرد مى شود.(68)

4. بقاى نسل بقاى نسل بشر در گرو ازدواج و زناشويى است و در اسلام امر تربيت نسل يكى از وظايف والدين شمرده شده كه علاوه بر آثار دنيوى، در قيامت نيز مورد بازخواست قرار مى گيرد.

5 . استقلال دختر و پسر قبل از ازدواج جزئى از خانواده و تابع والدين محسوب مى شوند، در حالى كه پس از ازدواج مستقل تصميم مى گيرند و مسئوليت مى پذيرند.

6. امنيت جامعه اگر بنياد خانواده مستحكم باشد، از فساد، طغيان، قتل و سرقت، جنايت و تجاوز به عنف و خودكشى تا حدّ زيادى كاسته مى شود، چون اكثر اين موارد از افرادى سر مى زند كه از كانون گرم خانواده محرومند.(69) دقت در انتخاب همسر

امام صادق عليه السلام فرمود: «زن به منزله گلوبندى است كه بر گردن مى افكنى پس مراقب باش».

در انتخاب همسر احساسات غلبه نكند. عجله نكنيد و پس از فكر

و مشورت و گفتگو اقدام كنيد. بحش زيادى از اختلافات خانوادگى ريشه اش عدم دقت در انتخاب همسر است. همسر شريك زندگى است و تاثيرش تا پايان عمر و تا قيامت هست.

معمولا ازدواجهاى سطحى كه با يك برخورد و آشنايى در اتوبوس و يا پارك صورت مى گيرد عاقبت خوبى ندارد. ويژگى هاى همسر خوب 1. با ايمان الف. قرآن مى فرمايد: «و لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّى يُؤمِنَّ وَ لأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ و لو أعْجَبَتْكُمْ و لا تُنْكِحُوا المُشرِكِينَ حَتّى يُؤمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ و لو أعْجَبَكُمْ اولئِكَ يَدْعُونَ الَى النّارِ وَ اللّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ»(70) و با زنان مشرك ازدواج نكنيد مگر آنكه ايمان بياورند و همان كنيزى با ايمان بهتر از زن آزاد مشرك است هر چند از (زيبايى) او به شگفت آييد و به مشركان زن ندهيد مگر آنكه ايمان بياورند و همانا برده مؤمن بهتر از آزاد مشرك است هر چند از (مال و زيبايى) او شگفت زده شويد.

ب. امام صادق عليه السلام فرمود: «إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ لِجَمَالِهَا أَوْ مَالِهَا وُكِلَ إِلَى ذَلِكَ وَ إِذَا تَزَوَّجَهَا لِدِينِهَا رَزَقَهُ اللَّهُ الْجَمَالَ وَ الْمَالَ»(71); هنگامى كه مرد به خاطر مال و جمال زن با او ازدواج كند، به همان واگذار مى شود و هرگاه به خاطر دينش با او ازدواج كند، خداوند مال و جمال را رزق او مى سازد.

2. خوش اخلاق امام رضاعليه السلام در جواب يكى از يارانش كه نوشته بود قصد ازدواج با كسى را دارم كه خوش اخلاق نيست، فرمودند: اگر بد اخلاق است با او ازدواج نكن.(72)

اخلاق در زندگى باعث شيرينى زندگى

و رشد خانواده مى شود. امورى همچون: راستگويى، امانتدارى، خوش زبانى، خيرخواهى، گذشت و ايثار، بردبارى، وظيفه شناسى، نجابت، كم توقعى، نرم خوئى، و... امتيازات يك انسان است كه اسلام به آنها اهميت داده است.

3. اصالت خانوادگى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «أيُّها النَّاسُ ايَّاكُم و خَضْرَاءَ الدِّمَن. قيل يا رسولَ اللَّهِ و ما خَضْرَاءُ الدِّمَنِ؟ قالَ: المَرأةُ الحَسْنَاءُ فى مَنْبِتِ السَّوْءِ»(73); مردم از سبزه هايى كه بر زباله مى رويد بپرهيزيد. گفتند: يا رسول اللّه مراد شما چيست؟ فرمود: زنان زيبارويى كه در خانواده اى ناپاك روئيده اند.

4. سواد و تحصيلات علم و دانش براى انسان يك كمال و براى همسر يك مزيت است. با فرد باسواد زودتر مى شود به تفاهم رسيد و برنامه هاى بهترى براى آينده ريخت. ليكن هر باسوادى، باتدبير نيست. متاسفانه مدارس و دانشگاه ها در كشور ما درس زندگى نمى دهند.

5 . سلامت جسم سلامت جسم از نعمتهاى بزرگ الهى و از مزاياى يك همسر است. در روايت است با كسانى كه بيماريهاى مسرى دارند ازدواج نكنيد. البته ازدواج با ايثارگران جانباز، لياقت و شايستگى و از خودگذشتگى مى خواهد.

6. تناسب سنى انسان در سنين مختلف حالات متفاوت دارد. تمايلات جنسى نيز در هر سنى يكسان نيست، پس بايد بين سن دختر و پسر تناسبى باشد و بهتر است زن چندسالى از مرد كوچكتر باشد، اما نه تفاوت فاحش (چنانچه در بعضى شهرها رسم است) كه زندگى را با مشكلات فراوان روبرو مى كند. مهريه 1. مرد براى اثبات صداقت خويش، مهريه را نثار زن مى كند و لذا به آن صداق مى گويند و پشتوانه زن است در طول زندگى و پس

از طلاق يا مرگ همسر.

2. مقدار مهر در اسلام تعيين نشده، اما در احاديث از مهريه هاى سنگين و همچنين بسيار اندك مذمت شده و چنين آمده است كه مهريه زياد مايه كينه و عداوت مى شود.(74)

3. مرد بايد سعى كند در اولين فرصت كه تمكن پيدا كرد مهريه زن را بپردازد.

4. زن مالك مهر است و هر كارى بخواهد مى تواند با آن بكند، ببخشد يا تجارت كند.

5. در روايات، به مردى كه قصد دادن مهريه را نداشته باشد، سارق و زناكار اطلاق شده است.(75)

6. شيربها، اگر جزئى از مهريه باشد كه براى تهيه جهيزيه بگيرند اشكال ندارد، اما اگر اضافه بر مهر باشد، نامشروع است. جهيزيه 1. داماد، نه شرعا و نه قانونا حق مطالبه جهاز ندارد، ولى مرسوم است كه خانواده عروس اسباب و لوازم زندگى را خريدارى مى كنند و اين رسم خوبى است، چنانكه پيامبر نيز براى دخترش فاطمه جهيزيه تهيه كرد.

2. جهاز براى تامين آسايش است نه فخرفروشى و خودنمايى.

3. ليست جهاز حضرت فاطمه:

1- يك پيراهن 2- يك روسرى بزرگ 3- يك حُلّه سياه 4- دو عدد تشك، 5- يك تختخواب از ليف خرما 6- چهار عدد بالش 7-يك حصير 8- يك آسياب دستى 9- يك كاسه مسى 10- يك مشك چرمى 11- يك طشت لباسشويى 12- يك كاسه شير 13- يك ظرف آبخورى 14- يك پرده 15- يك آفتابه 16- يك كوزه 17- يك پوست براى فرش 18- دو كوزه سفالين 19- يك عبا مراسم عقد و عروسى در اسلام سفارش شده مراسم عقد و عروسى با تشريفات و حضور مردم و همراه با

شادى برگزار شود. رسول خداصلى الله عليه وآله عقد فاطمه زهراعليها السلام را در مسجد در حضور انصار و مهاجرين اجرا كردند و دستور دادند بين حاضرين خرما پخش كنند.

هنگام عروسى حضرت زهراعليها السلام رسول خداصلى الله عليه وآله به همسرانش فرمود: فاطمه را آرايش كنيد و خوشبو سازيد، اطاقش را فرش كنيد تا او را به خانه شوهر بفرستيم.(76)

رسول خدا صلى الله عليه وآله شب عروسى دخترش به زنان مهاجر و انصار فرمود: فاطمه را تا خانه شوهر همراهى كنيد و شادى كنيد، ليكن مواظب باشيد چيزى نگوئيد كه خدا بدان راضى نباشد.

پيامبرصلى الله عليه وآله به حضرت على عليه السلام فرمود: در عروسى بايد وليمه داده شود. اما آن حضرت پول نداشت، لذا يكى از انصار داوطلب شد كه گوسفندى قربانى كند. --------------------------------------------------------------------------------

64) روم، 21.

65) كافى، ج 5، ص 328.

66) النوادر راوندى، ص 12.

67) انتخاب همسر، امينى، ص 26.

68) انتخاب همسر، ص 29.

69) بقره، 221.

70) كافى، ج 5، ص 333.

71) كافى، ج 5، ص 563.

72) كافى، ج 5، ص 332.

73) مكارم الاخلاق، ص 237.

74) وسائل، ج 15، ص 21.

75) بحار، ج 43، ص 131.

76) طه، 50.

آيه 33 تا 35

وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِى ءَاتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُواْ فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَآءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (33)

و كسانى كه وسيله ى ازدواج نمى يابند، پاكدامنى و عفت پيشه كنند، تا آن كه خداوند از كرم خويش، آنان را بى نياز نمايد. و هر كدام از غلامان و كنيزان شما كه خواهان بازخريد و آزادى (تدريجى)

خود باشند، اگر در آنان خير و شايستگى ديديد، تقاضاى آنان را بپذيريد و (براى كمك به آزاد شدن آنان) از مالى كه خدا به شما داده به آنان بدهيد، و كنيزان خود را كه تصميم بر پاكدامنى دارند، به خاطر رسيدن به مال دنيا به فحشا وادار نكنيد، و هر كس آنان را مجبور كند، همانا خداوند براى آنان كه به اكراه وادار گشته اند، بخشنده ى مهربان است. نكته ها:

ابتدا بايد سفارش كرد كه هركس مى تواند ازدواج كند، سپس به غير متأهّلان سفارش عفت و پاكدامنى. (آيه «وانكحوا» قبل از آيه «وليستعفف» آمده است)

چنانكه در روايات آمده است: در جاهليّت، كنيزان را براى كسب درآمد به فحشا وادار مى كردند. لذا خداوند مى فرمايد: به جاى آنكه كنيزان را به گناه وادار كنيد، زمينه ازدواج آنان را فراهم سازيد.

در مورد رفتار با اسيران جنگى، يكى از اين چند راه را مى توانيم پيش بگيريم:

الف: همه ى اسيران را يكجا آزاد كنيم، كه در اين صورت، دوباره به جنگ باز مى گردند.

ب: همه را بكشيم، كه اين، نشانه ى سنگدلى خواهد بود.

ج: اسرا را در منطقه اى گرد آوريم و از بيت المال مسلمانان، مخارج آنان را تأمين كنيم. (در اين طرح، بايد بى گناهان هزينه ى مجرمان را بپردازند).

د: آنها را ميان مسلمانان تقسيم كنيم تا سيره ى اسلام و مسلمانان را مشاهده كنند و به تدريج تحت تأثير قرار گيرند و مسلمان شوند، سپس از راه هاى مختلف، آنها را آزاد كنيم، كه اين طرح، بهترين است، و طرح اسلام نيز همين است.

بگذريم كه نظام جنگ در آن زمان اين بود كه اسير جنگى را به عنوان برده

مورد استفاده قرار مى دادند و اسلام نيز مقابله به مثل مى كرد، همان گونه كه امروز در دنيا اسيران را در اردوگاه ها قرار مى دهند و ما نيز بايد قوانين بين المللى جنگ را تا آنجا كه منافاتى با مذهب ما نداشته باشد بپذيريم.

پيام ها:

1- دسترسى نداشتن به همسر، مجوّز گناه نيست، صبر و عفّت لازم است. «وليَستَعفف»

2- هر كجا احساس خطر بيشتر باشد، سفارش مخصوص لازم است. «وليَستَعفِف الّذين لايَجِدونَ نكاحا» (چون افراد غير متأهل بيشتر از ديگران در معرض فحشا و منكر هستند، خداوند در فرمان به عفّت، آنان را مخاطب قرار داده است)

3- اگر عفّت و تقوا داشته باشيم، خداوند ما را بى نياز مى كند. «وليَستَعفِف... يُغنيهم اللّه» (جوانان بخاطر امكانات ازدواج، به سراغ تهيّه ى مال از راه حرام نروند و عفّت و تقواى مالى از خود نشان دهند)

4- در حفظ عفّت و پاكدامنى عمومى، هم بايد جوانان خود را حفظ كنند، «و ليَستَعفف»، هم حكومت قيام كند «واَنكحوا الاَيامى»، و هم ثروتمندان جامعه به پاخيزند. «و آتوهم من مال اللّه»

5 - در هر قراردادى حتّى با زيردستان خود، سند كتبى داشته باشيد. «مما مَلَكت اَيمانكم فكاتِبوهم»

6- قرارداد بازخريد زيردستان بايد با علم به مصلحت آنان باشد. «فكاتبوهم اِن عَلِمتُم فيهم خَيراً»

7- اسلام براى آزادى بردگان، طرح هاى مختلفى دارد. يكى از آنها قرارداد بازخريد است. «فكاتبوهم»

8 - دارايى و اموال را از خود ندانيد بلكه از خداست كه چند روزى امانت به شما داده است. «مال اللّه»

9- ثروتمندان در قبال ازدواج جوانان، مسئوليّت بيشترى دارند. «و آتوهم من مال اللّه الّذى آتاكم»

10- بردگان در بستن قرارداد،

هم طراز مالكان خود هستند. «(فكاتبوهم» در موردى است كه هر دو طرف برابر هم باشند)

11- از مال الهى (بودجه ى زكات) هم براى آزادى بردگان و هم براى ازدواج جوانان هزينه كنيد. «و آتوهم من مال اللّه»

12- بكارگيرى زيردستان در امور حرام، ممنوع است. «و لا تكرهوا فَتَياتكم على البِغاء»

13- دنياطلبى، سرچشمه ى گناهان است. «لا تكرهوا ... لتبتغوا عرض الحياة الدّنيا»

14- ثروت اندوزى از راه هاى نامشروع جايز نيست. «لتَبتغوا عرض الحياة الدّنيا»

15- دنيا زودگذر است. «عرض الحياة الدّنيا» (كلمه «عرض» به معناى عارضى و زودگذر است)

16- ارزشها نبايد فداى مال و ماديّات شود. «لاتكرهوا... لتبتغوا»

17- شخصيّت كنيزان مانند دخترانِ آزاد است. «(فَتَياتكم» و نفرمود: «امائكم»)

18- اسلام حامى كنيزان است. «لاتكرهوا فتياتكم...»

19- پاكدامنى و عفت براى زن بهترين ارزش است. «اِن أرَدنَ تحصّناً»

20- سرچشمه بخشى از گناهان، بزرگترها هستند. «لاتكرهوا... أردن تحصّناً»

21- افراد مجبور شده به گناه، مورد عفو قرار مى گيرند. «فاِنّ اللّه من بعد اكراههنّ غفورٌ رحيم»

وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ ءَايَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَمَثَلاً مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ (34)

همانا ما به سوى شما آياتى روشنگر فرستاديم و از كسانى كه قبل از شما بودند نمونه هايى برجسته پندى براى پرهيزكاران فرستاديم. پيام ها:

1- خداوند با مردم اتمام حجّت مى كند. «اَنزلنا اليكم آيات مبيّنات»

2- آيات قرآن، نور و روشنگر است. «آيات مبيّنات»

3- تاريخ گذشتگان، چراغ راه آيندگان است. «مثلاً من الّذين خَلَوا من قبلكم»

4- قرآن كتاب جامعى است. «آيات - مثلاً - موعظة»

5 - پند پذيرى، دلى آماده مى خواهد. «موعظةً للمتّقين»

6- متّقين نيز به موعظه نيازمندند. «موعظةً للمتّقين»

أللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَآءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ (35)

خداوند، نور آسمان ها وزمين است. مَثَل نور او همچون چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد. آن چراغ در ميان حبابى شيشه اى و آن شيشه همچون ستاره اى تابان و درخشان، چراغ از روغن درخت پر بركت زيتونى بر افروخته شده، كه نه شرقى است و نه غربى. (روغنش به قدرى صاف و شفّاف است) كه بدون تماس آتش نزديك است (شعله ور شود و) روشنى دهد. نورى است بر فراز نور ديگر. هر كس را خداوند بخواهد به نور خويش هدايت مى كند، و خداوند براى مردم مَثَل ها مى زند و به هر چيزى آگاه است. نكته ها:

«نور» يعنى چيزى كه هم خودش روشن است و هم سبب روشنى اشياى ديگر مى شود. در فرهنگ اسلام امورى به عنوان «نور» معرفى شده است: قرآن، علم، عقل، ايمان، هدايت، اسلام، پيامبر صلى الله عليه وآله و امامان معصوم عليهم السلام.

«مشكاة» يعنى چراغدان. «دُرّى» به معناى پر نور و پر فروغ است. «زِيت» روغن زيتون را گويند كه وسيله ى روشنايى بوده است.

اگر درخت زيتون در وسط باغ باشد، كه در تمام روز آفتاب بخورد، روغنش بهتر مى شود، ولى اگر در اطراف باغ و مزرعه باشد، يا در وقت صبح آفتاب دارد يا عصر. «زيتونةٍ لاشرقيّةٍ و لا غربيّة»

«اللّه نور السموات و الارض» يعنى: خداوند هدايت

كننده ى آسمان و زمين است. چون هدايت آفرينش، در آيات ديگر نيز آمده است. «أعطى كل شى ء خلقه ثمّ هَدى»(77) وجمله ى «نورٌ على نور» به معناى هدايت هاى دايمى و پى در پى است و در پايان آيه نيز مى فرمايد: «يَهدى اللّه لنوره»

قرآن در اين آيه خداوند را به نور تشبيه نموده است. با مطالعه اجمالى روشن مى شود كه نور داراى خواص و ويژگى هاى زير است:

1- نور، لطيف ترين موجود در جهان ماده و سرچشمه زيبائى ها و لطافت ها است.

2- نور، بالاترين سرعت را در جهان ماده داراست و با سرعت سيصد هزار كيلومتر در ثانيه مى تواند در يك چشم بر هم زدن (يعنى كمتر از يك ثانيه) كره زمين را هفت بار دور بزند، به همين دليل مسافت هاى فوق العاده عظيم و سرسام آور نجومى را فقط با سرعت نور مى سنجند و واحد سنجش آنها سال نورى است، يعنى مسافتى كه نور در يك سال مى پيمايد.

3- نور، وسيله تبيين اجسام و مشاهده موجودات است، و بدون آن چيزى را نمى توان ديد، بنا بر اين هم «ظاهر» است و هم «مظهر» (ظاهر كننده غير).

4- نور آفتاب كه مهم ترين نور در دنياى ما است پرورش دهنده گلها و گياهان بلكه رمز بقاى همه موجودات زنده است.

5 - تمام انرژى هاى موجود در محيط (به جز انرژى اتمى) همه از نور آفتاب سرچشمه مى گيرد، حركت بادها، ريزش باران و جريان نهرها و آبشارها و بالاخره حركت همه موجودات زنده با كمى دقت به نور آفتاب منتهى مى شود.

سرچشمه گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگه مى دارد همان نور آفتاب است حتى گرمى آتش كه از

چوب درختان و يا ذغال سنگ و يا نفت و مشتقات آن به دست مى آيد نيز از گرمى آفتاب است.

6- نور آفتاب نابود كننده انواع ميكروب ها و موجودات موذى است و اگر تابش اين نور پر بركت نبود كره زمين، تبديل به بيمارستان بزرگى مى شد كه همه ساكنانش با مرگ دست به گريبان بودند.

خلاصه هر چه در اين پديده عجيب عالم يعنى نور مى نگريم و دقيق تر مى شويم آثار گرانبها و بركات عظيم آن آشكارتر مى شود.

امّا عجيب است كه بشر با اين همه پيشرفت علمى از شناخت حقيقت نور كه يك امر مادى است عاجز مانده و آن وقت در پى شناخت ذات و حقيقت خداست و چه بسا اين نيز يكى از وجوه تشبيه خدا به نور باشد.

حال اگر بخواهيم براى ذات پاك خدا تشبيه و تمثيلى از موجودات حسى انتخاب كنيم (گر چه مقام با عظمت او از هر شبيه و نظيرى برتر است) آيا جز از واژه «نور» مى توان استفاده كرد؟ همان خدايى كه پديد آورنده تمام هستى است، روشنى بخش عالم است، همه موجودات به بركت او زنده اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند كه اگر لحظه اى لطف خود را از آنها باز گيرد همگى در ظلمت فنا و نيستى فرو مى روند.

جالب اينكه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت كسب مى كند:

قرآن نور است چون كلام اوست.

اسلام نور است چون آئين او است.

پيامبران نورند چون فرستادگان اويند.

امامان انوار الهى هستند چون حافظان آئين او بعد از پيامبرانند.

ايمان نور است چون رمز پيوند با

او است.

علم نور است چون سبب آشنايى با او است.(78)

پيام ها:

1- هستى، فيض خداوند و پرتوى از نور اوست، قوام و بقاى هستى از اوست. «اللّه نور السموات...»

2- نور خدا هم گسترده است و هم ثابت. (شيشه، هم نور را زياد مى كند و هم نور را از خاموش شدن حفظ مى كند.) «المصباح فى زُجاجة»

3- زيتون، درخت مباركى است. «شَجرةٍ مُباركةٍ زَيتونة»

4- روشنى نور خدا از ذات اوست نه از جرقه هاى بيرونى. «يَكاد زَيتُها يضى ء و لو لم تمسسهُ نار»

5 - گرچه خداوند نور آسمان ها و زمين و مايه خلقت و هدايت همه هستى است، اما جايگاه او در زمين، دل هاى پاك و شفّاف افراد مؤمن است كه با نور ايمان برافروخته مى گردد و هرچه خلوص ايمان بيشتر باشد، تلألؤ بيشترى وارد. «يهدى اللّه لنوره من يشاء...» --------------------------------------------------------------------------------

77) تفسير نمونه.

78) بقره، 127.

آيه 36 تا 40

فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالغُدُوِّ وَالْأَصَالِ (36)

(اين نور هدايت) در خانه هايى است كه خداوند اذن داده رفعت يابند و نام او در آنها ذكر شود. در آنها بامدادان و شامگاهان او را تسبيح گويند. نكته ها:

در زيارت جامعه خطاب به ائمّه معصومين عليهم السلام مى خوانيم: «جَعَلكم فى بيوتٍ أذِن اللّه أن تُرفع...» بنابراين حرم امامان معصوم عليهم السلام، يكى از مصاديق اين آيه است.

كلمه ى «ترفع» در آيه به معناى بلندى مكانى نيز مى تواند باشد، نظير آيه ى «اذ يَرفع ابراهيم القواعِدَ من البيت و اسماعيل»(79) كه حضرت ابراهيم پايه هاى كعبه را بلند ساخت.

امام باقرعليه السلام فرمود: مراد از «بيوت» در اين آيه، خانه هاى انبيا و حكما و امامان معصوم مى باشد.(80) و

«ثعلبى» در تفسير خود نقل مى كند: روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مشغول تلاوت اين آيه بود. ابوبكر برخاست و پرسيد: آيا خانه ى فاطمه عليها السلام و على عليه السلام از مصاديق اين آيه است؟ فرمود: آرى، از بهترين مصاديق اين آيه است.(81)

امام كاظم عليه السلام فرمود: مراد از «بالغدوّ و الآصال» در آيه، اوقات نماز است.(82)

در فرهنگ قرآن، در موارد متعدّدى به جاى نماز، واژه تسبيح آمده است، مانند: «وسبّح بالعشىّ والابكار»(83)، (و سَبّح بحَمدِ ربّك قبلَ طلوع الشمس و قبل الغروب»(84)

پيام ها:

1- راهيابى به نور هدايت خداوند، با رفت و آمد به مساجد به دست مى آيد. «اللّه نور... يهدى اللّه لنوره... فى بيوت...»

2- بلند ساختن مساجد وكانون هاى عبادت مانعى ندارد. «أذن اللّه أن ترفع»

3- مكان ها يكسان نيستند و بعضى از آنها، بر بعضى ديگر برترى دارند. «فى بيوت أذن اللّه أن تُرفَع»

4- مساجد بايد از هر جهت از خانه هاى ديگر بهتر و برتر باشند. «أن تُرفَع»

5 - بزرگى و عظمت، مخصوص خدا و مواردى است كه او اجازه مى دهد. «أذن اللّه أن تُرفَع»

6- اصل در استفاده از مساجد، نماز و ذكر خداست، نه مراسم ديگر. «يُذكرُ فيها اسمه»

7- درهاى مسجد بايد در اوقات نماز باز باشد و كسى حقّ ندارد آن را ببندد. «يسبّح له فيها بالغُدوّ و الآصال»

8 - تسبيح خداوند، بايد هر صبح و شام تكرار شود. «يسبّح... بالغُدوّ و الآصال» (عنصر زمان و مكان در

عبادت مؤثّر است.)

رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَ إِيتَآءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ

(37)

مردانى كه هيچ تجارت و معامله اى، آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زكات، به خود مشغول نمى سازد، آنها از روزى كه در آن، دلها و چشم ها دگرگون مى شود، بيمناكند. نكته ها:

«تجارت»، داد و ستد دايمى است كه براى به دست آوردن سود انجام مى گيرد، ولى «بيع» خريد و فروش مقطعى براى رفع نيازهاى زندگى است.(85)

كلمه ى «رِجال» در اين آيه شامل همه ى بندگان خدا مى شود، چه مرد و چه زن.

در حديث مى خوانيم: مراد از كسانى كه در اين آيه از آنها ياد شده است، تجارى هستند كه با شنيدن صداى اذان، تجارت را رها مى كنند و به سوى نماز مى روند.(86)

تجارت، تنها عاملى نيست كه انسان را سرگرم مى كند و از ياد خدا باز مى دارد، عوامل ديگرى نيز در قرآن كريم ذكر شده است، از جمله: تكاثر، آرزو، فرزند و دوست بد.

پيام ها:

1- كسانى كه تجارت آنان را غافل نكند، مردان بزرگى هستند. «(رجالٌ» با تنوين آمده كه علامت بزرگى و عظمت است)

2- تلاش و اقتصاد منهاى ياد خدا، پوچ و بى ارزش است. «(لا تُلهيهم» به جاى «لاتمنعهم»، بيانگر آن است كه اگر به تجارت سرگرم واز نماز غافل شدى كار تو لهو، پوچ وبى ارزش است)

3- تجارت و اقتصاد، لغزشگاه بزرگى است. «لا تُلهيهم تجارة»

4- اگر ايمان و اراده ى قوى باشد، ابزار و وسائل اثرى ندارند. «لا تُلهيهم تجارة»

5- بازار اسلامى، هنگام نماز بايد تعطيل شود. «لا تُلهيهم تجارة»

6- حتّى كارهاى حلال و مباح نبايد انسان را از ياد خدا غافل كند، چه رسد به كارهاى مكروه و حرام. «لا تُلهيهم تجارة»

7-

ترك دنيا و تجارت، ارزش نيست، بلكه تجارت همراه با ياد خدا و نماز و زكات ارزش است. «لا تُلهيهم تجارة... عن ذكر اللّه و...» (مردان خدا براى زندگى مادّى خود تلاش مى كنند، ولى از آخرت غافل نيستند.)

8 - ايمان به آخرت، دنيا را نزد انسان كوچك مى كند. «لا تُلهيهم... يخافون يوماً»

9- با اين كه نماز ذكر خداست، ولى به خاطر اهميّت، جداگانه مطرح شده است. «ذكر اللّه و اقام الصلوة»

10- نماز و زكات عِدل يكديگرند و كسانى استحقاق ستايش دارند كه اهل هر دو باشند. «اَقام الصّلوة و ايتاء الزّكاة»

11- دنيا، شما را از آخرت غافل نكند. «يَخافون يوماً»

12- صحنه هاى قيامت، چشم ها را خاشع و دلها را منقلب مى سازد. «تَتقلّب فيه القلوب والابصار»

13- در قيامت، معيارها عوض مى شود. (آنچه در دنيا در ديده ها و دل ها جلوه مى كند، در آخرت به شكل ديگرى درمى آيد. آنچه امروز به سوى آن مى رويم، فردا از آن فرار خواهيم كرد). «تَتَقلّب فيه القلوب والابصار»

لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (38)

تا خداوند به آنان به نيكوتر از آنچه كرده اند پاداش بدهد واز فضل و رحمت خويش بر پاداششان بيفزايد و خداوند هر كس را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد. پيام ها:

1- خداوند كم و كاستى هاى اعمال مردان خدا را جبران كرده و پاداش كامل به آنان مى دهد. «لِيجزيَهم اللّه أحسن ما عملوا»

2- مردان خدا همواره در حال رشد بوده و ابعاد وجودى آنان گسترش مى يابد. «(يَزيدهم...» و نفرمود: «يزيد لهم...»)

3- پاداش را بيش از عمل بدهيد. «و يزيدهم من فضله» (در

اسلام سفارش شده است كه مزد را معيّن كنيد، ولى هنگام پرداخت بيش از آن مقدار بدهيد.)

4- اگر از سود دنيا بگذريد، به سود بى حساب آخرت مى رسيد. «لاتُلهيهم تجارة - واللّه يرزق ... بغيرحساب» (مراد از بى حساب، پاداشى فراوان و فوق انتظار است.)

وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْئَانُ مَآءً حَتَّى إِذَا جَآءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (39)

اعمال كسانى كه كافر شدند همچون سرابى در بيابان است كه تشنه، آن را آب مى پندارد، تا آن هنگام كه به سراغ آن آمد آن را چيزى نيافت، و خدا را نزد خويش يافت كه حساب او را بى كم و كاست داده است و خداوند به سرعت به حساب ها مى رسد. نكته ها:

كلمه «قِيعة» به معناى زمين مسطح و بزرگ همچون بيابان است و«ظَمأن» كسى را مى گويند كه عطشش زياد باشد. كلمه «وَفّى به معناى پاداش و كيفر كامل و بدون كم و كاست است.

پيام ها:

1- شرط قبولى عمل، داشتن ايمان است و سعادت انسان نيز در گرو ايمان است. «والّذين كفروا اعمالهم كسَراب» (كفر سبب حبط و پوچى عمل است)

2- اعمال كفّار فريبنده است. «كسراب...» (به انگيزه ها بنگريد، نه به جلوه ها و ظاهر تلاش ها.)

3- در تعليم و تربيت، استفاده از مثال و تشبيه مؤثّر است. «اعمالهم كسراب...»

4- قيامت، روزِ بُروز حقايق است. «لم يجده شيئا و وجد اللّه عنده»

5 - سعادت خواهى، در فطرت همه انسان ها وجود دارد و انگيزه ى تمام حركت ها رسيدن به خير است، لكن تفاوت در واقع بينى و خيال گرايى است. «يحسبه... ماءً»

6- كفّار در قيامت، هيچ سرمايه اى

ندارند. «لم يجده شيئاً»

7- علاوه بر عقيده، اعمال انسان در سرنوشت او مؤثّر است. «ليَجزيَهم أحسن ما عملوا... اعمالهم كسراب...»

8 - همه ى مردم، روزى خدا را باور خواهند كرد. «و وجَدَ اللّه عنده»

9- در قيامت، رسيدگى به حساب افراد هم كامل و دقيق است و هم سريع. «فوَفّاه حسابه... سريع الحساب» (برخلاف حسابرسى هاى دنيوى كه يادقيق و كامل نيست و يا همراه معطّلى است.)

أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِى بَحْرٍ لُّجِّىٍ ّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَآ أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ (40)

يا همچون ظلماتى است در درياى عميق و متلاطم كه موجى بزرگ آن را مى پوشاند، روى آن، موج ديگرى است و بالاى آن ابرى، ظلماتى است تو در تو (كه كافر در آن ها غرق شده است) هنگامى كه دست خود را (براى نجات) برآورد، كسى آن را نمى بيند (تا نجاتش دهد). و براى هر كس كه خداوند نورى قرار ندهد، هيچ نورى براى او نخواهد بود. نكته ها:

كافر عادّى به اسلام نزديك است، و اميدى به بازگشت او هست، مانند كدورت ساده اى كه ميان دو نفر وجود دارد و كار آن دو به صلح و آشتى نزديك است. امّا كافرانى كه در راه كفر، تلاش ها و اعمال خلاف بسيارى دارند، برگشت آنان بسيار سخت است. كافرى كه در عقيده اش اصرار ورزيده و به دنبال كفرش، حقّ را تحقير و جنگ ها كرده و بودجه ها خرج نموده و افرادى را دور خود گرد آورده و به اين عنوان معروف شده است، بازگشت او به

دامن اسلام بسيار سخت و بعيد است. زيرا هر تلاش او، موجى از ظلمت بر موج هاى قبل افزوده و اعمال كفرآلودش، كفر او را محكم تر ساخته است.

اعمال كفّار به جاى اين كه راه را براى آنان باز كند، گمراه ترشان مى كند و حجابى روى حجاب هاى قبلى است. نظير آيه ى «والّذين كفروا اوليائهم الطاغوت يُخرجونَهم من النّور الى الظلمات...»(87)

پيام ها:

1- بايد از الگوهاى مثبت و منفى، هر دو سخن گفت. (الگوى مثبت; «رجالٌ لاتُلهيهِم...» و الگوى منفى: «والّذين كفروا... او كظلمات...»

2- در برابر نور الهى (آيه 35) كه «نورٌ على نور» بود، در اين آيه سخن از ظلمت فوق ظلمت است. «ظلماتٌ بعضها فوقَ بعض»

3- هر عملى از مؤمن، نور و هر عملى از كافر، ظلمت است. «اعمالهم... كظلمات»

4- اعمال خوب كفّار، سراب واعمال بد آنها ظلمات است. «كسَراب...او كظلمات»

5 - علم و عقل، انسان را از نور وحى الهى بى نياز نمى كنند. اگر نور الهى نباشد، هيچ نورى انسان را نجات نمى دهد. «فما له من نور» --------------------------------------------------------------------------------

79) تفسير نورالثقلين.

80) تفسير روح المعانى.

81) بحار، ج 23، ص 326.

82) آل عمران، 41.

83) ق، 39.

84) تفسير الميزان.

85) تفسير نورالثقلين.

86) اسراء، 44.

87) تفسير كبيرفخررازى، روح البيان.

آيه 41 تا 45

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهُ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَآفَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ (41)

آيا نديدى كه هر كه در آسمان ها و زمين است و پرندگان بال گشوده (در حال پرواز) براى خدا تسبيح مى گويند، و هر يك نيايش و تسبيح خود را مى داند؟ و خداوند به آنچه مى كنند داناست.

وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (42)

و فرمانروايى آسمان ها و زمين، مخصوص

خداست. و بازگشت (همه) به سوى اوست. نكته ها:

ظاهر آيه همانطور است كه ترجمه شد، امّا ممكن است فاعل «عَلِمَ صلاته» خدا باشد، نه موجودات، كه در اين صورت معناى آيه چنين مى شود: خداوند از نيايش و تسبيح همه ى موجودات آگاه است.

قرآن، بارها مسأله ى تسبيح موجودات و سجده و نماز آنها را با صراحت بيان كرده و فرموده است: شما تسبيح آنها را نمى فهميد.(88) از اين آيات به دست مى آيد كه علم و شعور، مخصوص انسان ها نيست. گرچه بعضى مفسّران تسبيح موجودات هستى را تسبيح تكوينى و زبان حال آفرينش دانسته اند، ولى ظاهر آيات بر خلاف اين مطلب است.

خداوند، در اين آيه چند مرتبه به صورت غير مستقيم، به انسان هشدار داده است:

الف: موجودات آسمان و زمين و پرندگان در حال تسبيح هستند. چرا انسان غافل است؟!

ب: تسبيح موجودات، آگاهانه است. چرا انسان در نماز حضور قلب ندارد؟!

ج: پرندگان، هنگام پرواز در هوا در حال تسبيح و نمازند، امّا برخى انسان ها هنگام پرواز در آسمان، در حال غفلت و مستى به سر مى برند!

در روايات مى خوانيم: امام صادق عليه السلام هنگامى كه صداى گنجشكى را شنيد فرمود: اين پرنده مشغول دعا و تسبيح است.(89)

پيام ها:

1- تنها به خود نينديشيد، به اطراف خود هم بنگريد و در هستى نيز مطالعه و انديشه كنيد. «ألم تَرَ»

2- در ميان موجودات هستى، پرندگان، آن هم در حال پرواز، توجّه خاصّى به خدا دارند. «و الطّير صافّات»

3- همه ى موجودات هستى، شعور دارند ونماز و تسبيح موجودات، آگاهانه است. «كلّ قد عَلِم صلاته»

4- نماز، در صورتى ارزش دارد كه نمازگزار بداند چه

مى گويد و چه مى كند. «كلّ قد علم صلاته»

5 - نماز و تسبيح هر موجودى به صورت خاصّى است. «صلاته و تَسبيحه»

6- خداوند، بر جزئيات تمام هستى آگاه است. «عليم بما يفعلون»

7- نظام هستى، هم فرمانروا دارد; «ولِلّه مُلك...» و هم هدفدار است. «و الى اللّه المصير»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى سَحَاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَآءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَآءُ وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَآءُ يَكَادُ سَنَابَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ (43)

آيا نديدى كه خداوند ابرها را به آرامى مى راند. سپس بين آنها پيوند برقرار مى كند. آن گاه آن را متراكم مى سازد. پس مى بينى كه باران از ميان آن بيرون مى آيد و خداوند از آسمان از ابرهائى همچون كوه، تگرگ فرو مى فرستد. پس آن را به هر كس بخواهد مى رساند و از هر كس بخواهد باز مى دارد. نزديك است درخشندگى برق آن ابر، چشم ها را كور كند. نكته ها:

«يُزجى» به معناى حركت آهسته همراه با دفع است. «بضاعة مزجاة» يعنى سرمايه اى كه كم كم قابل دفع و برگرداندن است.

كلمه «رُكام» به معناى تراكم و «وَدق» به معناى باران است. كلمه ى «سَنا» به معناى درخشش است و «سَنا برق» يعنى درخشش برق.

اگر كسى با هواپيما بالاتر از ابرها پرواز كند، مى بيند كه توده هاى ابر مثل كوه است و اين از معجزات قرآن است كه 14 قرن قبل فرمود: «يُنزّل من السماء من جبال فيها من بَرَد» از كوهِ ابر، تگرگ مى فرستيم.

پيام ها:

1- سخن حقّ خود را با بيان نمونه ها تثبيت كنيد. «ولِلّه مُلك السموات... ألم تَرَ...»

2- دقّت

در آفرينش، بهترين راه شناخت خدا ومايه ى عشق به اوست. «ألم تَرَ...»

3- تمام حركت ها در جهان طبيعت، با قدرت و اراده ى الهى و براى هدفى حكيمانه انجام مى گيرد. «يُزجى، يؤلّف، يَجعله»

4- عوامل طبيعى، مسير تحقّق اراده ى خداست، نه به جاى خدا. «يُزجى، يؤلّف، يَجعله، ينزّل»

5 - بارش باران و تگرگ و مفيد بودن يا مضرّ بودن آن به اراده خداست. «فيُصيب به مَن يشاء و يَصرفه عن مَن يشاء»

يُقَلِّبُ اللَّهُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِى الْأَبْصَارِ(44)

خداوند، شب و روز را جا به جا مى كند. همانا در اين امر براى اهل بصيرت، عبرتى قطعى است. پيام ها:

1- تغييرات و آمد و رفت شب و روز، تصادفى نيست، بلكه بر اساس نظامى دقيق استوار است. «يقلّب اللّه الّيل و النهار»

2- پديده هاى هستى عبرت انگيز است، درباره ى آنها تفكّر كنيد. «لَعِبرة لاُولى الابصار»

3- كسى كه اهل بصيرت باشد، مى تواند از همه ى زمانها و مكانها درس بگيرد. «اليل والنهار ... لاُولى الابصار»

4- تشويق به تدبّر و نهى از سطحى نگرى، از سفارشات پى در پى قرآن است. «لعبرة لاولى الابصار»

وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّةٍ مِّن مَّآءٍ فَمِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى بَطْنِهِ وَ مِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَآءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ (45)

و خداوند هر جنبده اى را از آب آفريد، پس برخى از آنها بر شكم خويش راه مى رود و برخى بر دو پا راه مى رود و بعضى بر چهار پا راه مى رود. خداوند هر چه بخواهد مى آفريند، زيرا خدا بر هر چيزى تواناست.

نكته ها:

در اين آيه،

خداوند به اصناف حيوانات اشاره فرموده است: خزندگان، چرندگان و پرندگان.

تفكّر در ساختمان وجودى حيوانات، گامى براى خداشناسى است. حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه درباره ى برخى حيوانات از جمله طاووس ومورچه سخنانى آموزنده گفته است.

اين آيه بدنبال آيه قبل است; يعنى همان گونه كه جابجايى شب و روز براى اهل بصيرت عبرت آموز است، آفرينش همه حيوانات از آب نيز وسيله ى عبرت است.

ممكن است تنوين در كلمه ى «ماء» به اصطلاح تنوين «تنويع» باشد، يعنى خداوند انواع موجودات را از انواع آبها و مايعات مناسب خود آفريد.(90)

پيام ها:

1- همه ى جنبنده ها با اراده ى او آفريده شده اند. «و اللّه خَلَقَ كلّ دابّة»

2- اگر انسان در حركت و رشد معنوى نباشد، در حركت ظاهرى همچون ديگر جنبندگان خواهد بود. «يمشى، يمشى، يمشى»

3- مادّه ى اصلى همه ى جنبنده ها آب است، «ماء» ولى قدرت نمايى خدا به گونه اى است كه از اين مادّه ى ساده، اين همه موجودات متنوّع خلق مى كند. «و اللّه خلق كلّ دابّة من ماء فمنهم... و منهم... و منهم...» --------------------------------------------------------------------------------

88) تفسير راهنما.

89) فروق اللغة.

90) بقره، 25.

آيه 46 تا 50

لَقَدْ أَنزَلْنَآ ءَايَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَاللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَآءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (46)

به راستى كه آياتى روشنگر نازل كرديم و خداوند هر كه را بخواهد به راه مستقيم هدايت مى كند. نكته ها:

در فرق ميان كلماتِ «سَبيل» و «طريق» با «صراط» گفته اند كه صراط به راهى مى گويند كه پيمودن آن هموار باشد و هيچ پيچيدگى و دشوارى نداشته باشد.(91)

پيام ها:

1- خداوند، با فرستادن آيات روشنگر، اتمام حجّت كرده است. «انزلنا آيات مبيّنات»

2- آيات الهى وسيله ى هدايت هستند ولى اصل هدايت كار اوست. «واللّه يهدى من يشاء...»

وَيَقُولُونَ

ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَولَّى فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَآ أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (47)

و مى گويند: ما به خدا و رسول ايمان آورديم و پيروى نموديم. امّا گروهى از آنان بعد از اين اقرار، (به گفته خود) پشت مى نمايند و آنان مؤمن واقعى نيستند. نكته ها:

اين آيه و آيات بعد درباره ى منافقان مدينه است كه ادّعاى يارىِ پيامبر را داشتند، ولى در عمل سرپيچى مى كردند.

پيام ها:

1- به شعارهاى زيبا وفريبنده تكيه نكنيم، ايمان و ثبات قدم لازم است. «يقولون... يَتولىّ»

2- منافقان، ادّعاى ايمان خود را تكرار مى كنند و بر آن تأكيد مى ورزند. (كلمه «يقولون» فعل مضارع و نشانه استمرار است و تكرار حرف (باء) در «باللّه و بالرّسول» نشانه ى تأكيد است.)

3- پيمان شكن، دين ندارد. «يقولون - يَتولّى - ما اولئك بالمؤمنين»

4- ايمان، از عمل جدا نيست. «يَتولّى ... و ما اولئك بالمؤمنين» (منافقان در كنار «آمنّا»، كلمه ى «أطَعنا» را مى آوردند، ولى در عمل بى اعتنا بودند.)

وَإِذَا دُعُواْ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ (48)

و هرگاه به سوى خدا و رسولش خوانده شوند، تا پيامبر ميانشان داورى كند، آن گاه است كه گروهى از آنان، روى گردان مى شوند.

وَإِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُواْ إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ (49)

و(لى) اگر حقّ با آنان (و به سودشان) باشد، با رضايت و تسليم به سوى پيامبر مى آيند. نكته ها:

قضاوت و داورى رسول خداصلى الله عليه وآله چيزى جز بيان حكم خدا نيست. چنانكه در آيه 105 سوره نساء مى خوانيم: «لتَحكمَ بين النّاس بما أراك اللّه» تا ميان مردم به (موجب) آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى.

پيام ها:

1-

نشانه ى ايمان واقعى، پذيرفتن حكم پيامبر و نشانه ى نفاق، روى گردانى از آن است. «اذا دُعوا... فريق منهم مُعرضون»

2- داورى و قضاوت از شئون انبيا مى باشد. «لِيحكُمَ بينهم»

3- حكم پيامبر، همان حكم خداوند است. «(ليحكم» مفرد آمده، نه تثنيه)

4- در انتقاد، انصاف داشته باشيد و همه را نكوبيد. «فَريق منهم»

5 - قضاوت عادلانه، خوشايند گروهى از مردم نيست. «فَريق منهم مُعرضون»

6- به هر گرويدن و اظهار علاقه اى تكيه نكنيد. «واِن يكن لهم الحقّ يأتوا اليه...» (به سراغ پيامبر مى آيند، امّا در صورتى كه سخن پيامبر به نفع آنها باشد!)

7- منافق، فرصت طلب است و نان را به نرخ روز مى خورد. «و اِن يكن لهم الحقّ... مذعنين»

8 - پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله حتّى براى منافقان، (آنجا كه حقّ با آنان بود) به نفع آنان حكم مى كرد. «ليحكم بينهم... ان يكن لهم الحقّ»

أَفِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُواْ أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50)

آيا در دل هايشان بيمارى است، يا دچار شك شده اند، يا بيم آن دارند كه خداوند و پيامبرش حقّى از آنان ضايع كنند؟ (نه)، بلكه آنان خود ستمگرند. نكته ها:

كلمه ى «حيف» به معناى خروج از اعتدال، از روى ظلم و جور است.

پيام ها:

1- بى ايمانى، يك مرض روحى است. «و ما اولئك بالمؤمنين... أفى قلوبهم مرض»

2- دليل اعراض از پيامبر سه چيز است: بيمارى هاى روحى، ترديد و سوءظن. «أفى قلوبهم مرَضٌ أم ارتابوا أم يخافون أن يَحيف اللّه عليهم»

3- شك و سوءظن به خداوند، ظلم است. (ظلم به خود و انبيا) «اولئك هم الظالمون» --------------------------------------------------------------------------------

91)

بقره، 43.

آيه 51 تا 55

إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُواْ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(51)

(ولى) هنگامى كه مؤمنان را به خدا وپيامبرش فراخوانند، تا ميانشان داورى كند، سخنشان جز اين نيست كه مى گويند: شنيديم واطاعت كرديم، اينان همان رستگارانند. نكته ها:

چهار آيه ى قبل، برخورد منافقان نسبت به داورى پيامبر اسلام را ترسيم كرد و اين آيه برخورد مؤمنان واقعى را مطرح مى كند، تا مردم در خود بنگرند كه در برابر حكم خداوند از كدام دسته هستند.

پيام ها:

1- حرف و راه مؤمن هميشه يكى است. «انّما كان قول المؤمنين»

2- تسليم شدن در برابر حقّ، شيوه ى دائمى مؤمنان است. «كان قول المؤمنين... سمعنا و اطعنا»

3- توجّه مؤمن به راهى است كه دعوت مى شود. «دُعوا الى اللّه و رسوله»

4- آنچه براى مؤمن مهم است، عمل به وظيفه ى الهى و پذيرش حكم خدا و رسول است. (خواه به نفع او باشد يا به ضررش). «ليحكُم بينهم»

5 - داورى از شئون انبيا است. «ليَحكُم بينهم»

6- آنچه مهم است، شنيدن و عمل كردن است، نه شنيدن تنها. «سَمِعنا و اَطعنا»

7- اطاعت مؤمنان از پيامبر براساس آگاهى است. (تقديم «سمعنا» بر «اطعنا»)

8 - رسيدن به رستگارى، در سايه ى تسليم بودن در برابر فرمان خدا و اطاعت كردن از اوست. «سَمِعنا و اَطعنا و اولئك هم المفلحون»

9- ديندارى، در نزاع ها و قبول يا ردّ قضاوت هاى حقّ، معلوم مى شود. «اولئك هم المفلحون»

وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَآئِزُونَ (52)

و هر كه از خدا و رسولش پيروى كند و از خدا بترسد

و از او پروا كند، پس آنان همان رستگارانند. نكته ها:

«فخر رازى» در تفسيرش مى گويد: فوز و رستگارى در سه چيز است:

1- اطاعت از خدا و رسول، در شادى و غم.

2- ترس از خدا در مورد كارهاى گذشته.

3- رعايت تقوا، در باقيمانده ى عمر.

پيام ها:

1- سعادت، كارى به نژاد و سن و جنس و قبيله ندارد، هركس تسليم خدا باشد، رستگار مى شود. «مَن يُطع... هم الفائزون»

2- پيامبر صلى الله عليه وآله معصوم است، زيرا اطاعت از او، بى قيد و شرط آمده است. «مَن يُطع اللّه و رسوله»

3- آنچه ارزش است، خشيت درونى و پرواى بيرونى است. «يخش اللّه و يَتّقْه»

4- اطاعت بايد هم از خدا باشد و هم از رسول، و در كنار آن غرور نباشد، بلكه روحيّه ى خشيت و تقوا باشد. «يُطع اللّه و رسوله و يَخش اللّه»

5 - خداترسانِ تقوا پيشه كه مطيع خدا و رسولند، حتماً رستگار مى شوند. «فاولئك هم الفائزون»

وَأَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُواْ طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (53)

و سخت ترين سوگندها را به نام خدا خوردند، كه اگر (براى جبهه و جهاد) دستور دهى، از خانه خارج مى شوند. (به آنان) بگو: سوگند نخوريد، اطاعت پسنديده (اطاعت در عمل است، نه سوگند به زبان)، همانا خداوند به كارهايى كه انجام مى دهيد آگاه است. پيام ها:

1- به هر سوگندى اطمينان نكنيد. زيرا منافقان از مقدّسات سوء استفاده مى كنند. «واقسموا باللّه...»

2- هرچه درون پوك تر باشد، تظاهر و خودنمايى بيشتر است. «جَهْد ايمانهم»

3- مسلمانى، تنها به گفتار نيست، كردار هم لازم است. «طاعةٌ معروفة»

4- با نپذيرفتن سوگند منافقان، جلو سوء استفاده آنان را بگيريد. «قل لاتقسموا»

5 - خداوند، منافقان را تهديد مى كند كه من به گفتار و رفتار شما آگاه هستم. «ان اللّه خبير بما تعلمون»

قُلْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُواْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ (54)

بگو: خدا را اطاعت كنيد و پيامبر را نيز اطاعت كنيد. پس اگر سرپيچى نماييد، (به پيامبر زيانى نمى رسد، زيرا) بر او فقط آن (تكليفى) است كه به عهده اش گذاشته شده و بر شما نيز آن (تكليفى) است كه به عهده ى شما گذاشته شده است. واگر اطاعتش كنيد، هدايت مى يابيد و پيامبر جز تبليغ روشن مسئوليّتى ندارد. نكته ها:

تكرار «اطيعوا» نشان آن است كه پيامبر دو شأن دارد: يكى بيان وحى الهى; «اطيعوا اللّه» و ديگرى دستورات حكومتى; «اطيعوا الرّسول».

در قرآن به مواردى برمى خوريم كه دو دستور در كنار يكديگر ذكر شده است و بايد هر دو اجرا شود وعمل كردن به يكى كافى نيست، از جمله:

* ايمان و عمل. «آمنوا و عملوا الصالحات»(92)

* نماز و زكات. «اقيموا الصلاة و آتوا الزّكاة»(93)

* تشكّر از خداوند و والدين. «أن اشكر لى و لوالديك»(94)

* اطاعت از خدا و رسول. «اطيعوا اللّه و اطعيوا الرّسول» كه در اين آيه آمده است.

در قرآن، جمله «و اِن تَولّوا» زياد بكار رفته است و در تمام موارد به پيامبر دلدارى مى دهد كه از بى اعتنايى مردم نسبت به تبليغ خود دلسرد نشود.

پيام ها:

1- پيامبر مأمور است كه منافقان را به اطاعت فراخواند. «قل اطيعوا...»

2- اطاعت

از اوامر و نواهى پيامبرصلى الله عليه وآله مثل اطاعت از دستورات خدا، واجب است. «اطيعوا الرّسول»

3- رهنمودهاى پيامبر هماهنگ با فرمان هاى الهى است. «اطيعوا اللّه و اطيعوا الرّسول»

4- پيروى يا سرپيچى مردم، در اداى وظيفه ى پيامبران اثرى ندارد. «فاِن تَولّوا فانّما عليه ما حمّل»

5 - تكليف هر فردى، مربوط به خود اوست. «عليه ما حُمّل و عليكم ما حُمّلتم»

6- رشد هدايت، در سايه اطاعت است. «اِن تُطيعوه تهتدوا»

7- پيامبران، ابلاغ مى كنند نه اجبار. «و ما على الرّسول الاّ البلاغ»

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (55)

خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين جانشين قرار دهد، همان گونه كه كسانى پيش از ايشان را جانشين كرد، و قطعاً دينى را كه خداوند براى آنان پسنديده است، براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان امنيّت را جايگزين كند، تا (تنها) مرا بپرستند و چيزى را براى من شريك نگيرند، و هر كس بعد از اين، كفر ورزد پس آنان همان فاسقانند. نكته ها:

در روايات بسيارى از امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهم السلام مى خوانيم: مصداق كامل اين آيه، حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام است.(95) كه خداوند وعده داده است در آن روز اهل ايمان بر جهان حكومت كنند.

در قرآن، بارها به حكومت نهايى صالحان

تصريح شده است، از جمله:

سه مرتبه فرمود: «ليُظهِره على الدّين كلّه»(96) اسلام بر همه ى اديان پيروز خواهد شد.

در جاى ديگرى فرمود: «انّ الارض يرثها عبادىَ الصالحون»(97) بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد.

و در جاى ديگر مى خوانيم: «والعاقبة للتّقوى»(98) يا «والعاقبة للمتّقين»(99)

مراد از جانشينى مؤمنان، يا جانشينى از خداست در زمين و يا جايگزينى از اقوام پيشين.

«قُرطبى» در تفسير خود، درباره ى پيروزى كامل اسلام چند حديث نقل مى كند و مى گويد: در زمين خانه اى نخواهد بود مگر آن كه اسلام در آن خانه وارد خواهد شد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در آخرين حج خود در مسير برگشت از مكّه (روز هيجدهم ذى الحجه) در غدير خم به فرمان خداوند، حضرت على عليه السلام را جانشين خود قرار داد، آيه نازل شد امروز من اسلام را به عنوان دين كامل براى شما پسنديدم; «رَضيتُ لكم الاسلام ديناً»(100) در اين آيه نيز وعده ى خداوند پيروزى آن دينى است كه پسنديده است; «دينهم الّذِى ارتضى لهم». بنابراين اسلامى كه جهان را خواهد گرفت، اسلامِ غدير خم است.

پيام ها:

1- اسلام، دين آينده ى جهان است. آينده ى تاريخ به سود مؤمنان و شكست سلطه ى كافران است. «وعداللّه... ليمكننّ لهم دينهم»

2- به مؤمنان، اميد دهيد تا فشار و سختى ها، آنها را مأيوس نكند. «وعد اللّه الّذين آمنوا»

3- كليد و رمز لياقت براى بدست گرفتن حكومت گسترده حقّ، ايمان و عمل صالح است. «الّذين آمنوا و عملوا الصالحات»

4- دين، از سياست جدا نيست، بلكه سياست و حكومت براى حفظ دين است. «ليستخلفنّهم ... يعبدوننى»

5 - در بيان وعده هاى الهى، براى باور كردن مردم، بيان

نمونه هايى از تاريخ گذشته مفيد است. «كما استخلف الّذين من قبلهم»

6- پيروزى نهايى اهل حقّ، يك سنّت الهى است. «كما استخلف الّذين من قبلهم»

7- هدف از حكومت اهل ايمان، استقرار دين الهى در زمين و رسيدن به توحيد و امنيّت كامل است. «ليمكّننّ لهم دينهم - ليبدلّنهم - لايشركون»

8 - دست خدا را در تحولات تاريخ ببينيم. «وعداللّه ... ليمكّننّ لهم - ليبدلّنهم»

9- دين اسلام، تنها دين مورد رضايت الهى است. «دينهم الّذى ارتضى لهم»

10- امنيّت واقعى، در سايه ى حكومت دين است. «وليبدلّنّهم من بعد خوفهم أمنا»

11- امنيّت در جامعه ى اسلامى، شرايط مناسبى براى عبادت فراهم مى سازد. «أمنا يعبدوننى» (هدف نهايى وعده هاى الهى، عبادت خالصانه خداوند است)

12- عبادت خدا، زمانى كامل است كه هيچ گونه شركى در كنار آن نباشد. «يعبدوننى لايشركون»

13- در زمان حكومت صالحان نيز، گروهى انحراف خواهند داشت. «وعداللّه ... و من كفر بعد ذلك» --------------------------------------------------------------------------------

92) لقمان، 14.

93) تفسير نورالثقلين.

94) توبه، 33 ؛ فتح، 28 و صفّ، 9.

95) انبياء، 105.

96) طه، 132.

97) اعراف، 128.

98) مائده، 3.

99) بحار، ج 93، ص 104.

100) تفسير الميزان.

آيه 56 تا 60

وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَوَءَاتُواْ الزَّكَاةَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (56)

و نماز را به پا داريد و زكات را بپردازيد و از پيامبر اطاعت كنيد. شايد مورد رحمت قرار گيريد.

لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مُعْجِزِينَ فِى الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ (57)

هرگز گمان مبر كه كفّار ما را در زمين عاجز و درمانده مى كنند. جايگاه آنان آتش است و به راستى كه سرانجام بدى است. نكته ها:

امام صادق عليه السلام با تلاوت اين آيه فرمود: زكاتِ فطره، مصداق زكات در آيه و واجب است.(101)

شايد آيه پاسخ سؤالى باشد كه بعد از آيه قبل مطرح مى شود كه با آن همه كفر و نفاق و امكاناتى كه مخالفان دارند، چگونه خداوند به مؤمنان وعده حاكميّت بر زمين را مى دهد؟

اين آيه مى فرمايد: «ولا تحسبنّ الّذين كفروا معجزين فى الارض» ترديد نكن، زيرا مخالفان نمى توانند در هيچ كجاى زمين اراده و راه خداوند را مختل و عاجز نمايند. بر خلاف ميل و پندار نادرست دشمنان، روزى حكومت امام زمان عليه السلام محقّق خواهد شد.(102)

پيام ها:

1- اقامه نماز و اداى زكات، نمونه بارز عمل صالحى است كه در حاكميّت مؤمنان انجام مى شود. «وعد اللّه الّذين آمنوا... اقيموا الصلاة و...»

2- در اسلام، مسائل عبادى «اقيموا الصلاة» و مسائل مالى «آتوا الزكاة» و مسائل سياسى و حكومتى «اطعيوا الرسول» از يكديگر جدا نيستند.

3- وعده هاى الهى (كه در آيه قبل بود)، سبب تن پرورى نشود! «اقيموا... آتوا الزكاة...»

4- شرط رسيدن به رحمت الهى، پيروى از خدا و رسول است. «لعلّكم ترحمون»

5 - كفّار، اگر چه ابرقدرت باشند، امّا در برابر قدرت خدا شكست خواهند خورد. «لاتحسبنّ الّذين كفروا معجزين...»

يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسْتَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُواْ الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صَلاَةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلاَةِ الْعِشَآءِ ثَلاَثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأَيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (58)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! غلامان و فرزندانى كه به سنّ بلوغ و احتلام نرسيده اند، در سه وقت (براى ورود به اتاق) از شما اجازه بگيرند: پيش از نماز صبح

و هنگام نيمروز، كه لباس از تن بيرون مى كنيد، و بعد از نماز عشا. اين سه وقت، هنگام خلوت شماست، اما در غير اين سه وقت، بر شما و بر آنان گناهى نيست كه بدون اذن وارد شوند، زيرا آنان پيوسته با شما در رفت و آمد هستند و بعضى بر بعضى وارد مى شوند. خداوند آيات خود را اين گونه براى شما بيان مى كند و خداوند دانا و حكيم است. نكته ها:

اگر بار ديگر، از ابتداى سوره نگاهى به آيات آن بكنيم، خواهيم ديد كه سياست پيشگيرى از گناه در احكام الهى نهفته است، مثلاً زن و مرد زناكار را در برابر چشم ديگران تنبيه كنيد، (آيه 1) ازدواج آنان را محدود كنيد، (آيه 3) اگر كسى بدون چهار شاهد نسبت ناروا داد، هشتاد تازيانه بزنيد، (آيه 4) اگر تهمتى را شنيديد برخورد كنيد، (آيه 12) هركس اشاعه فحشا را دوست بدارد، عذاب اليم خواهد داشت، (آيه 19) بدنبال گام هاى شيطان نرويد، (آيه 21) كسانى كه به زنان پاكدامن تهمت بزنند عذاب عظيم خواهند داشت، (آيه 23) پاكان به سراغ ناپاكان نروند، (آيه 26) سرزده به خانه ديگران نرويد و اگر گفتند برگرديد بپذيريد و برگرديد، (آيه 27- 28) چشمان خود را از نامحرم پيش كشيد و خيره نشويد، (آيه 30-31) زنان زيور خود را نشان ندهند، براى ازدواج افراد بى همسر قيام كنيد و از فقر نترسيد، (آيه 32) و در اين آيه مى فرمايد: ساعاتى با همسرتان خلوت كنيد كه بدانيد فرزندان و خادمان منزل سرزده وارد نمى شوند. آرى تمام اين دستورات براى جلوگيرى از فحشا و بلوغ زودرس و حفظ حريم و حيا و

آبرو است.

پيام ها:

1- مسئول آموزش احكام دين به فرزندان، والدين مؤمن هستند. «يا ايّها الّذين آمنوا ليستأذنكم»

2- محل خواب والدين بايد جدا از فرزندان باشد، وگرنه نياز به اذن نبود. «ليستأذنكم»

3- كودكى و بردگى، بهانه اى براى شكست حريم ديگران نيست. «ليستأذنكم»

4- مرد بايد در طول شبانه روز، اوقاتى را به همسر خود اختصاص دهد. «ليستأذنكم»

5 - حتى فرزندان نابالغ بايد احكام خانواده را بدانند و مراعات كنند. «ليستأذنكم ... الّذين لم يبلغوا الحُلُم»

6- اسلام دين زندگى است و از جامعيّت كاملى برخوردار است. هم براى مسايل مهم مانند تشكيل حكومت جهانى (كه در آيه 55 آمده است) طرح و برنامه دارد. و هم براى مسائل جزئى مانند ورود كودك به اتاق والدين. «ليستأذنكم ... الّذين لم يبلغوا الحُلُم»

7- كودكان بايد پاكدامنى را از محيط خانه بياموزند. «ليستأذنكم»

8 - تربيت و آموختن آداب اسلامى را قبل از بلوغ كودكان شروع كنيم. «الّذين لم يبلغوا الحُلُم»

9- لباس كار و لباس بيرون را بايد در خانه كنار گذاشت. «تضعون ثيابكم»

10- استراحت بعد از ظهر و در ميان ساعات كار، مفيد و مناسب است. «تضعون ثيابكم من الظهيرة»

11- تنظيم وقت، در زندگى مسلمانان بايد بر اساس اوقات نماز صورت گيرد. «قبل صلوة الفجر - بعد صلوة العشاء»

12- تمام احكام الهى بر اساس علم و حكمت است. «عليم حكيم»

وَ إِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَئْذِنُواْ كَمَا اسْتَئْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (59)

و هر گاه كودكان شما به حد بلوغ رسيدند، پس بايد همانند كسانى كه قبلاً بالغ شده اند، (در

همه وقت) اجازه (ورود) بگيرند. خداوند اين گونه آيات خود را براى شما بيان مى كند و خداوند دانا و حكيم است. نكته ها:

كلمه ى «حُلُم» و «احتلام» به معناى جنب شدن در خواب است كه يكى از نشانه هاى بلوغ مى باشد. البتّه نشانه هاى بلوغ براى دختران و پسران متفاوت است كه در رساله هاى مراجع تقليد آمده است.

آيه قبل، اجازه گرفتن كودكان را به سه زمان مشخّص اختصاص داد، اما اين آيه زمان مشخّصى را اعلام نكرده و فرزندان بالغ، در تمام اوقات بايد براى ورود به اتاق والدين اجازه بگيرند.

براى ريشه كن ساختن يك مفسده اجتماعى مانند اعمال منافى عفت تنها توسل به اجراى حدود و تازيانه كافى نيست، در هيچ يك از مسائل اجتماعى چنين برخوردى نتيجه مطلوب را نخواهد داد، بلكه بايد مجموعه اى ترتيب داد از آموزش فكرى و فرهنگى آميخته با آداب اخلاقى و عاطفى، و آموزش هاى صحيح اسلامى، و ايجاد يك محيط اجتماعى سالم، سپس مجازات را به عنوان يك عامل در كنار اين عوامل در نظر گرفت.

به همين دليل در اين سوره نور كه در واقع سوره عفّت است از مجازات مردان و زنان زناكار شروع مى كند، و به مسائل ديگر مانند فراهم آوردن وسائل ازدواج سالم، رعايت حجاب اسلامى، نهى از چشم چرانى، تحريم متهم ساختن افراد به آلودگى ناموسى، و بالاخره اجازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود به اطاق پدران و مادران، گسترش مى دهد.

اين نشان مى دهد كه اسلام از هيچ يك از ريزه كارى هاى مربوط به اين مساله غفلت نكرده است.

خدمتكاران و فرزندان بالغ نيز موظفند بدون اجازه وارد نشوند، حتى كودكان نابالغ كه مرتبا نزد پدر

و مادر هستند نيز آموزش داده شوند كه در اوقات استراحت پدر و مادر بدون اجازه وارد نشوند.

اين يك ادب اسلامى است هر چند متاسفانه امروزه كمتر رعايت مى شود و با اينكه قرآن صريحا آن را در آيات فوق بيان كرده است، در نوشته ها و سخنرانى ها نيز كمتر ديده مى شود كه پيرامون اين حكم اسلامى و فلسفه آن بحث شود، و معلوم نيست به چه دليل اين حكم قطعى قرآن مورد غفلت و بى توجهى قرار گرفته است؟

لازم است پدران و مادران اين مسائل را جدى بگيرند، و فرزندان خود را عادت دهند هنگام ورود اجازه بگيرند، و همچنين از كارهايى كه سبب تحريك فرزندان مى گردد از جمله خوابيدن زن و مرد در اطاقى كه بچه هاى مميز مى خوابند تا آنجا كه امكان دارد پرهيز كنند، و بدانند اين امور از نظر تربيتى فوق العاده در سرنوشت آنها مؤثر است.

در حديثى از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مى خوانيم: «ايّاكم و ان يجامع الرجل امراته و الصبى فى المهد ينظر اليهما»(103) مبادا در حالى كه كودكى در گهواره به شما مى نگرد آميزش جنسى كنيد.(104)

پيام ها:

1- احتلام، نشانه رسيدن به بلوغ شرعى است. «و اذا بلغ الاطفال... الحُلُم»

2- بزرگان و اطرافيان، براى نوجوانان الگو هستند. «كما استأذن الّذين من قبلهم»

3- با اعمال خود، فرزندان را تربيت كنيد. «كما استأذن الّذين من قبلهم»

4- در تربيت فرزندان، از الگوهاى زنده استفاده كنيد. «كما استأذن ...»

5 - دستوراتى كه خداوند براى حفظ عفت صادر كرده، آگاهانه وحكيمانه است. «عليم حكيم»

وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَآءِ الَّتِى لَا يَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن

يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (60)

و بر زنان وانشسته اى كه اميدى به ازدواج ندارند، باكى نيست كه پوشش خود را زمين گذارند، به شرطى كه زينت خود را آشكار نكنند. و عفّت ورزيدن براى آنان بهتر است و خداوند شنوا و آگاه است. نكته ها:

از آيات قرآن استفاده مى شود كه حجاب و پوشش بانوان در برابر افراد نامحرم، نبايد تحريك كننده و شهوت انگيز باشد، زيرا تنها موارد زير استثنا شده است:

* «غير اولى الاربة»(105) كسى كه شهوتى ندارد.

* «او الطفل الّذين لم يظهروا على عَورات النساء» بچّه اى كه از شهوت، چيزى نمى داند.

* «لا يَرجون نكاحاً» زنان سالخورده اى كه اميد ازدواج ندارند.

بنابراين، مسأله روى تحريك احساسات جنسى و گناه دور مى زند و اگر حدّاقلِّ حجاب اسلامى، براى جلوگيرى از گناه كافى نباشد، لازم است بانوان چادر و حجاب برتر داشته باشند.

امام صادق عليه السلام درباره ى «يضعن ثيابهنّ» فرمودند: مراد كنار گذاشتن روسرى و روپوش است نه برهنگى.(106)

اصل حجاب از احكام ثابت و ضرورى اسلام است، ولى نحوه ى پوشش، بر اين اساس است كه تمايلات جنسى را تحريك نكند و عامل حفظ عفّت و پاكدامنى باشد.

پيام ها:

1- قوانين اسلام مطابق با واقعيّت ها و ضرورت ها و نيازها و توانايى ها است. (بايد براى پيرزنى كه ميل به همسر ندارد و آرايش نمى كند، مسئله را آسان گرفت) «و القواعد من النساء الَّتى لا يرجون نكاحاً... ان يضعن ثيابهن»

2- براى زنان، چه پير و چه جوان، نشان دادن آرايش و زينت ممنوع است. «غير متبرّجات بزينة»

3- سالخوردگى به تنهايى كافى نيست، بلكه بايد بى ميلى به ازدواج

نيز باشد تا اجازه برداشتن روسرى را داشته باشند. «القواعد... لايرجون نكاحاً»

4- حجاب، مايه ى حفظ عفّت است. «أن يستعففن خير لهن»

5 - حجاب، به نفع زنان است. «خيرٌ لهن»

6- دوخت لباس و نوع و رنگ آن، هر چه به عفت نزديك تر باشد، بهتر است. «و ان يستعففن خيرٌ لهن»

7- در كنار آزادى، هشدار لازم است. (اگر از آسان بودن و راحتى احكام الهى، سوء استفاده شود و براى اهداف شيطانى، عمل شود، خدا شنوا و آگاه است و به حساب متخلفان مى رسد). «واللّه سميع عليم» --------------------------------------------------------------------------------

101) بحار، ج 103، ص 295.

102) تفسير نمونه.

103) نور، 31.

104) تفسير نورالثقلين ؛ كافى، ج 57، ص 522.

105) تفسير نورالثقلين.

106) تفسير الميزان.

آيه 61 تا 64

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُواْ مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيوُتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيوُتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيوُتِ خَالاَتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُواْ جَمِيعاً أَوْ أَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُواْ عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأَيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (61)

بر نابينا و لنگ و بيمار و بر خودتان ايرادى نيست كه بخوريد از خانه هاى خود يا خانه هاى پدرانتان يا خانه هاى مادرانتان يا خانه هاى برادرانتان يا خانه هاى خواهرانتان يا خانه هاى عموهايتان يا خانه هاى عمه هايتان يا خانه هاى دايى هايتان يا خانه هاى خاله هايتان يا خانه هايى كه كليدهايش را در اختيار داريد، يا خانه هاى دوستانتان. بر شما باكى نيست كه دسته جمعى بخوريد يا پراكنده (و تنها)، و چون وارد خانه اى

شديد، پس بر يكديگر سلام كنيد، كه تحيّتى است الهى و مبارك و پسنديده. خداوند آيات خود را اين چنين براى شما بيان مى كند، شايد كه بينديشيد. نكته ها:

امام باقرعليه السلام مى فرمايد: قبل از اسلام، افراد نابينا و لنگ و مريض حقّ نداشتند با افراد سالم غذا بخورند. اين آيه به آنان اجازه داد تا با افراد سالم و دسته جمعى غذا بخورند، يا اگر خواستند جداگانه ميل كنند.(107) آرى در جامعه بايد از حقوق افراد معلول دفاع كرد.

علاّمه طباطبايى مى فرمايد: ظاهر آيه چنين است كه خداوند براى مؤمنان حقّى قرار داده كه بتوانند از خانه فرزندان و خويشان و دوستانشان به ميزان احتياج بخورند و مصرف كنند و اين اذن، كلّى و فراگير است، لكن ابتداى آيه به سه گروه اشاره كرده كه معمولاً نمى توانند غذاى خود را تأمين كنند و نيازمند ديگران هستند، اما حكم به اين سه گروه اختصاصى ندارد و براى همه مؤمنان است.(108)

قرآن با بيان يك اصل و قانون كلّى بيان مى كند كه همان گونه كه افراد نابينا و لنگ و مريض از غذا خوردن در خانه هايى معافند، شما نيز در مصرف غذا از خانه هايى كه در آيه آمده معاف مى باشيد.

اين آيه تنها اجازه ى استفاده از خانه ى خويشانِ نَسَبى را بيان كرده و نامى از فاميل سببى مثل پدر زن و مادر زن و برادر زن و خواهر زن نبرده است.

اين آيه تنها درباره ى غذا خوردن است، ولى تصرّفات ديگر مشروط به گرفتن اجازه است. و خوردن غذا از خانه هاى ياد شده نيز بايد طبيعى و دور از اسراف و تبذير باشد.(109)

در موارد ذكر شده در

آيه، همين كه از رضايت صاحبخانه با خبر باشيم كافى است، ولى گاهى قرائن نشان مى دهد كه اين يازده گروه ميل ندارند از غذاى خانه آنان بخوريم، مثل آنكه خوردنى را در جاى مخصوصى پنهان كرده اند. در چنين مواردى بايد دست نگه داريم.

در تفسير مجمع البيان مى خوانيم: بخش اوّل آيه مربوط به معاف بودن نابينا و لنگ و بيمار از شركت در جهاد است و قسمت بعدى آيه مربوط به غذا خوردن است.

امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامى كه شخصى وارد خانه مى شود و بر اهل آن سلام مى كند و آنان جواب دهند، اين سلام بر خويشتن است.(110)

خانه ى فرزند در اين آيه نيامده است، شايد به خاطر اين كه اين مورد، روشن و مسلم است. در حديث مى خوانيم: «انت و مالك لابيك» تو و مالت از آن پدرت مى باشيد.

پيام ها:

1- ديگران را بر خود مقدّم بداريم، خصوصاً محرومان را. «الاعمى - الاعرج - المريض - انفسكم»

2- روابط خانوادگى و خويشاوندى، در مسائل حقوقى اثر مى گذارند. (گرچه غذا ملك صاحبخانه است، ولى اسلام روابط خويشاوندى و عاطفى را در اين موارد بر مالكيّت افراد غالب نموده است.) «أن تأكلوا من... بيوت اعمامكم»

3- قرائن عرفى و اطمينان عقلايى براى جواز مصرف از خانه ديگران كافى است. (مثلاً دادن كليد خانه، نشان رضايت است) «ملكتم مفاتحه او صديقكم»

4- در اسلام، حقّ دوست در كنار حقّ فاميل قرار داده شده است. «اعمامكم... او صديقكم» (از «افلاطون» پرسيدند: برادرت را بيشتر دوست دارى يا رفيقت را؟ گفت: برادرم را زمانى كه رفيقم باشد.)(111)

5 - سلام كردن، از آداب ورود به منزل است. «اذا

دخلتم بيوتاً فسلّموا»

6- سلام، ادبى آسمانى، مبارك و پسنديده است. «تحيّة من عنداللّه مباركة طيّبة»

7- سلام كردن، در خير و بركت زندگى مؤثّر است. «مباركة طيّبة»

8 - اهل خانه به منزله ى جان شما هستند. «سلّموا على انفسكم»

9- مرز حقّ و حقوق را بايد خداوند تعيين فرمايد. «يبين اللّه لكم الآيات»

10- در احكام الهى بايد انديشيد. «لعلّكم تعقلون»

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُواْ حَتَّى يَسْتَئْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَئْذِنُونَكَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَئْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمُ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (62)

مؤمنان (واقعى) تنها كسانى هستند كه به خدا وپيامبرش ايمان آورده و هرگاه با پيامبر بر كارى اجتماع نمايند، بدون اجازه او نمى روند. همانا كسانى كه اجازه مى گيرند، آنانند كه به خدا وپيامبرش ايمان دارند. پس (اى پيامبر!) اگر براى بعضى از كارهاى خود از تو اجازه خواستند، به هركس از آنان كه خواستى (ومصلحت بود) اجازه بده وبراى آنان از خدا طلب آمرزش كن، كه خداوند بخشنده ومهربان است. نكته ها:

در كتب تفسير، درباره ى شأن نزول اين آيه مطالب گوناگونى ذكر شده است كه موارد عمده ى آن را در اين جا مى آوريم:

1- اين آيه، مربوط به «حنظله» است، كه شب عروسى او فرمان حركت به سوى اُحد صادر شده بود. او با كسب اجازه از محضر پيامبر صلى الله عليه وآله به خانه رفت و مراسم زفاف را بجا آورد و بدون آن كه غسل كند به جبهه رفت و به شهادت رسيد. پيامبر فرمود: «فرشتگان او را غسل دادند».

خداوند

از همان يك شبى كه حنظله با همسرش بود، فرزندى به او عطا كرد كه ماجراى زندگى او مفصّل است.(112)

2- اين آيه درباره ى منافقين است، كه هرگاه با مردم بودند، به نماز مى ايستادند و اگر كسى آنان را نمى ديد و تنها بودند، از نماز فرار مى كردند.(113)

3- رسول خدا صلى الله عليه وآله گروهى را براى كارى اعزام فرمود، ولى آنان به سراغ كارهاى شخصى خود رفتند، و اين آيه در باره آنان نازل شد.

4- اين آيه در مورد مسلمانانى است كه مشغول كندن خندق بودند و براى سركشى به خانواده ى خود از پيامبر اجازه مى خواستند.

اجازه گرفتن از رهبر، نشانه ى ادب، تسليم، قانونمندى، عشق به رهبر و نظم و نظام است.

پيام ها:

1- حضور در كنار رهبرى، براى حل مشكلات، نشانه ى ايمان، و ترك آن نشانه ى نفاق يا ضعف ايمان است. «كانوا معه على امر جامع»

2- در مسائل تشكيلاتى، كه بر اساس همفكرى و مشورت، تصميم گرفته مى شود، خودمحورى و خودمختارى ممنوع است. «على امر جامع لم يذهبوا»

3- در زندگى اجتماعى، وجود رهبر و پيروى از او لازم است. «على امر جامع لم يذهبوا»

4- ايمان بايد همراه با تسليم و اطاعت از رهبرى باشد. «لم يذهبوا حتّى يستأذنوه»

5 - بايد نظام اجتماعى و كارهاى گروهى را ارج نهيم. «لم يذهبوا حتّى يستأذنوه»

6- بعضى مسائل را بايد سربسته گفت. «لبعض شأنهم»

7- رهبرى در اسلام، همراه با مصلحت انديشى و رحمت است. «فأذن لمن شئت منهم - و استغفر لهم»

8 - تصميم گيرى نهايى با رهبر است. «لمَن شئت منهم» (پيامبر در مسائل جامعه، بر مردم ولايت دارد).

9- رهبر

بايد در اعمال سياست هاى خود انعطاف پذير و واقع بين باشد. «فأذن لمن شئت منهم»

10- رهبران الهى، عذر پذير و مهربانند. «واستغفر لهم اللّه»

11- اذن پيامبر، كار را مجاز و حلال مى كند ولى نفسِ رها كردن كارهاى عمومى در حضور رهبر، نياز به استغفار دارد. «فأذن... واستغفر لهم»

12- طرح مسائل شخصى در هنگام اشتغال به كارهاى عمومى، گرچه با اجازه باشد، زيبا نيست و بايد عذرخواهى كرد. «واستغفر لهم»

13- استغفار ودعاى پيامبرصلى الله عليه وآله براى ديگران، مستجاب است. «واستغفر لهم اللّه اِنّ اللّه غفور رحيم»

لَا تَجْعَلُواْ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (63)

آن گونه كه يكديگر را صدا مى زنيد پيامبر را صدا نزنيد. خدا مى داند چه كسانى از شما مخفيانه و با پنهان شدن پشت سر ديگرى از صحنه مى گريزد. پس كسانى كه از فرمان او سرپيچى مى كنند، بايد از اين كه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا به عذاب دردناكى گرفتار شوند بترسند. نكته ها:

«تسلّل»، خارج شدن پنهانى و«لواذ» پنهان شدن پشت سر ديگرى است كه كار منافقان بود.

در مورد معناى اين آيه، چهار احتمال وجود دارد:

1- پيامبر را مثل ديگران صدا نزنيد. در روايت مى خوانيم: «يا محمّد»، «يا ابالقاسم» نگوييد، بلكه «يا رسول اللّه» و «يا نبىّ اللّه» بگوييد.(114) در روايت ديگر آمده است كه اين آيه درباره ى جانشينان معصوم آن حضرت نيز جريان دارد.(115)

2- اگر پيامبر صلى الله عليه وآله شما را به كارى مثل رفتن به جبهه و خواندن نماز دعوت كرد، حتماً اطاعت كنيد و دعوت

او را ساده نگيريد.

3- پيامبر را با صداى بلند صدا نزنيد.(116)

4- نفرين و دعاى پيامبر مستجاب است، مواظب باشيد.(117)

پيام ها:

1- رهبرى الهى، حريم دارد و داراى مقام و احترام است. هم نام او را با احترام ببريد و هم با تمام وجود تسليم او باشيد و فراخوانى او را مانند فراخوانى ديگران ندانيد. «لا تجعلوا دعاء الرسول...»

2- ساده گرفتن پيام هاى رهبرى و بى توجّهى به آنها، فتنه و عذاب به دنبال دارد. «فتنة او... عذاب اليم»

3- مخالفت فرمان خدا و رسول، يا فتنه ى دنيوى به دنبال دارد يا كيفر اُخروى. «يخالفون عن امره... فتنة او تصيبهم عذاب اليم»

أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمُ (64)

آگاه باش! آنچه در آسمان ها وزمين است براى خداست. بى شك آنچه (از افكار ونيّات) را كه شما بر آن هستيد، مى داند و روزى را كه به سوى او بازگردانده مى شوند، (مى داند) پس آنان را به آنچه عمل كرده اند آگاه مى كند و خداوند به همه چيز آگاه است. پيام ها:

1- خداوند، مالك همه چيز و آگاه به همه ى فكرها و نيّت هاست. بنابراين نفاق و مخالفت امر او چرا؟ «فليحذر الّذين يخالفون... قد يعلم... فينبّئهم»

2- ايمان به علم خداوند، وسيله ى بازدارنده از بدى هاست. «يعلم ما انتم عليه... فينبّئهم»

«والحمدللّه ربّ العالمين» --------------------------------------------------------------------------------

107) تفسير صافى.

108) تفسير نورالثقلين.

109) تفسير مراغى.

110) تفسير الميزان.

111) تفسير كبيرفخررازى.

112) تفسير نورالثقلين.

113) بحار، ج 23، ص 301.

114) تفسير مجمع البيان.

115) تفسير كبيرفخررازى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109