احكام بانوان

مشخصات كتاب

سرشناسه : سبحانی تبریزی جعفر، 1308 - عنوان و نام پديدآور : احکام بانوان / مطابق با فتاوای جعفر سبحانی ؛ [تهیه و تنظیم احمد فاضلی بیارجمندی]. مشخصات نشر : قم: موسسه امام صادق ع) 1387. مشخصات ظاهری : 177 ص. موضوع : زنان -- وضع حقوقی و قوانین (فقه) موضوع : فقه جعفری -- رساله عملیه شناسه افزوده : فاضلی بیارجمندی احمد، 1338 -، گردآورنده شناسه افزوده : موسسه امام صادق (ع) رده بندی کنگره : BP189 /س24‮الف 3 1387 رده بندی دیویی : 297/36 شماره کتابشناسی ملی : 1634606

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

در باره ى تفاوت زن و مرد سخنان گوناگون و گاه متناقضى بيان شده است. برخى اين تفاوت، را بسيار زياد و عده اى بسيار كم پنداشته اند.

آن چه مى توان از آن دفاع كرد اين است كه ميان زن و مرد تفاوت وجود دارد و شايسته نيست كسى مدعى تساوى زن و مرد در همه ى زمينه ها باشد. البته هر دو، برخوردار از گوهر انسانيت و استعداد سير به سوى كمال مى باشند و در ارزشها و احكامى كه به انسانيّت آنها مربوط است، يكسان هستند.

در يك نگاه گذرا مى توان ديدگاه قرآن كريم را چنين ترسيم نمود:

1. خداوند هدف آفرينش آدميان را كه عبوديت، امتحان، حيات طيبه، و شناخت قدرت الهى است، براى زن و مرد به صورت يكسان مطرح كرده است.

2. در مورد ارزش هاى انسانى، مثل ايمان و عمل صالح، علم و

صفحه 12

دانش، سبقت در ايمان، تقوا و پارسايى، هجرت و دفاع نيز با زن و مرد يك سان برخورد شده است،

مثلاً به برابرى زن و مرد در ارزش هاى ياد شده اين گونه تصريح مى كند:

مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان عبادت پيشه، مردان و زنان راست گو، مردان و زنان شكيبا، مردان و زنان فروتن، مردان و زنان صدقه دهنده، مردان و زنان روزه دار، مردان و زنان پاك دامن، مردان و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى كنند، خدا براى )همه ى( آنان آمرزش و پاداش بزرگ فراهم ساخته است.(1) 3. خداوند مسير تكامل و راه سعادت را براى همگان، صراط مستقيم معرفى مى كند. و شيطان را دشمن مشترك انسان مى داند.(2)

4. خداوند زنان و مردان را مكمل هم مى داند و مى فرمايد:

(هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ.(3) «آنان (زنان) پوشش شمايند و شماپوشش آن ها مى باشيد.» 5. خداوند آن گاه كه نمونه اى براى مؤمنان و كافران ذكر مى كند از مردان سخن نمى گويد; بلكه (شايد به خاطر نقش ويژه ى زنان) از مريم و آسيه همسر فرعون به عنوان الگوى همه ى مؤمنان ياد 1. سوره احزاب، آيه 35.

2.سوره فاطر، آيه6.

3. سوره بقره، آيه 187،

صفحه 13

مى كند.(1) البته همسر نوح و همسر لوط را هم به عنوان نمونه ى كافران معرفى كرده است.(2)

6 . خداوند كار نيك زنان و مردان را به طور يك سان ارج مى نهد، قابل پاداش مى داند.

«پس پروردگارشان دعاى آن ها را اجابت كرد )و فرمود: (من عمل هيچ كدام از شما، از مرد و زن، كه همه از يكديگريد، تباه نمى كنم...».(3) 7. در مواردى كه خداوند اختيار

برخى امور اجرايى را به

مرد سپرده است، رفتار به نيكى (معاشرت به معروف) را به عنوان يك اصل قانونى و نه يك توصيه ى اخلاقى محض، لازم دانسته است (عَاشِرُو هُنَّ بِالْمَعْرُوفِ)(4) جالب اين كه واژه ى «معروف» 38 بار در قرآن كريم ذكر شده است كه 19 مورد آن توصيه به مردان در باب رفتار با زنان است.

8. خداوند نظارت بر رفتارهاى جامعه ى اسلامى(امر به معروف و نهى از منكر) را به عنوان يك حق به زنان و مردان سپرده است. از جمله در سوره ى توبه مى فرمايد:

«مردان مؤمن و زنان مؤمن بر يكديگر ولايت دارند، به 1. سوره تحريم، آيه11و12.

2. سوره تحريم، آيه10.

3. سوره آل عمران، آيه 195.

4. سوره نساء، آيه19.

صفحه 14

نيكى فرمان مى دهند و از ناشايست باز مى دارند.» (1) 9. خداوند مشاركت زنان را در قالب بيعت تاييد مى كند و مى فرمايد:

«اى پيامبر اگر زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بيعت كنند، بدين شرط كه هيچ كسى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، فرزندى را كه متعلق به شوهرشان نيست، به دروغ به او نسبت ندهند و در كارهاى نيك از تو نافرمانى نكنند، با آن ها بيعت كن و از خدا برايشان آمرزش بخواه.» (2) 10. خداوند زنده به گور كردن دختران و شوم دانستن آنان را به شدت مذمت مى كند و مى فرمايد:

(وَ إِذَا الْمَوؤُدَةُ سُئِلَتْ بِاَى ذَنْب قُتِلَتْ).(3)

«و آن هنگام كه پيرامون دختران زنده به گور شده سؤال شود كه به كدامين گناه كشته شدند؟!». در جاى ديگر عده اى از

مردان را به خاطر رفتار ناشايست چنين مذمت مى كند:

«هرگاه به يكى از آن ها بشارت دهند كه دخترى نصيب تو شده است، صورتش (از شدّت ناراحتى)، به خاطر خبر

1. سوره توبه، آيه71.

2. سوره ممتحنه، آيه12.

3. سوره تكوير، آيه8.

صفحه 15

بدى كه به او داده شده است سياه مى شود و به شدت خشمگين مى گردد، از قوم و قبيله خود متوارى مى گردد (و نمى داند) آيا آن دختر را با پذيرش ننگ نگهدارد، يا در خاك پنهانش سازد؟ چه بد حكم مى كنند!»(1) اين اصول ده گانه قرآنى نوع نگرش قرآن به زن را كه مبتنى بر پذيرش تساوى آن دو در بسيارى از احكام است، نشان مى دهد البته زن و مرد در بعضى از مسايل تكوينى با هم تفاوت هايى دارند تفاوتهايى كه جنس زن و ج_ن_س م_رد را قوام مى بخشد.وزن را زن ، قرار مى دهد و مرد را مرد. تفاوتهاى جنسيتى ، واقعيتهايى حكيمانه اند كه دست تدبير الهى ، آنهارا به عنوان بخشى از نظام احسنِ وجود، قرار داده است :

(خَلَق السَّماواتِ وَ الأَرْضَ بِالْحَق وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيهِ الْمَصيرُ). (2)

«آسمانها و زمين را بحق آفريد و شما را (در عالم جنين) تصوير كرد، تصويرى زيبا و دلپذير و سرانجامِ (همه) بسوى اوست.» همين تفاوتهاست كه منشأ كمال و موجب احساس نياز متقابل و زمينه بقاى حيات انسانى و اجتماعى و تحكيم پيوندها مى شود.

ناديده انگاشتن اين تفاوتها كه چيزى جز رحمت و حكمت الهى 1. سوره نحل، آيه58.

2. سوره تغابن، آيه3.

صفحه 16

نيست ، به معناى مبارزه باواقعياتى است

كه بود و نبود آنها به خواست و نوع داورى اين و آن بستگى ندارد.

در تنظيم روابط و مناسبات اجتماعى و تقسيم مسؤوليتهاى فردى وجمعى، و در م_ع_رفى سيماى اجتماعى هر يك از زن و مرد; چه در حوزه مسؤوليتها و مسائل خانوادگى ، و چه در زم_ينه هاى اجتماعى ، طبيعى ومنطقى است كه تفاوتهاى يادشده به عنوان واقعياتى غير قابل انكار پذيرفته و لحاظ شود و منشاء موقعيتها و مسؤوليتهايى خاص ، در هر يك از دوجنس زن و مرد ب_اش_د.

به عنوان مثال ، مرد را در موقعيت مسؤوليت سنگين تامين هزينه زندگى خود و خانواده قرار دهد و زن را برخوان زندگى بنشاند، و در مقابل، زن را در موقعيت عهده دارى فرزند قرار دهد و اين بار گران را ب_ر دوش او ن_هد.

چنان كه قرآن كريم به دنبال تاكيد برنيكى به پدر و مادر، تنها از بار گران و دشوارفرزنددارى كه اختصاصاتوسط مادر انجام مى شود ياد مى كند:

(وَ وَصَّينَا الإِنْسانَ بِوالِدَيهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ...).(1)

«ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند،

1. سوره احقاف، آيه15.

صفحه 17

مادرش او را با ناراحتى حمل مى كند و با ناراحتى بر زمين مى گذارد و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد...» نزديك به همين مفاد را در آيه اى ديگر نيز يادآور شده است . ك_ما اينكه وقتى حكم سرپرستى و قيمومت مردان (شوهرها) بر زنان را صادر

مى كند، در اشاره به خاستگاه اين حكم ، همين تفاوت طبيعى ميان زن و مرد را نيز يادآور مى شود:

(الرِّجالُ قوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض وَ بِما أَنْفَقوا مِنْ أَمْوالِهِمْ...)(1)

«مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتريهايى كه خداوند (از نظرنظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و بخاطر انفاقهايى كه از اموالشان (در مورد زنان) مى كنند...» بنابراين كاملاً منطقى است كه برخى تفاوتهاى حكيمانه تكوينى، منشاء برخى اختلافات ح_قوقى و مسؤوليتهاى فردى و اجتماعى و احكام تشريعى باشد و موقعيتهاى متفاوتى ايجاد كند و تعدد نقشها را موجب شود.

امام على(عليه السلام)مى فرمايد:

«... فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الأَشْياءِ فِى التَّوَاصُفِ وَ أَضْيقُهَا 1. سوره نساء، آيه34.

صفحه 18

فِى التَّنَاصُفِ لاَ يجْرِى لأَحَد إِلاّ جَرَى عَلَيهِ وَ لاَ يجْرِى عَلَيهِ إِلاّ جَرَى لَهُ ...».(1)

«حق گسترده ترين چيزهاست در توصيف و گفتگو، و تنگترين چيزهاست دركردار و انصاف دادن با هم.كسى را بر ديگرى حقى نيست مگر اينكه آن ديگرى را هم براو حقى است.» تفاوتهاى طبيعى ميان زن و مرد و تعدد مسؤوليتها و نقشهايى كه به تناسب اين تفاوتها به وجود مى آيد، واقعيتهايى انكارناپذيرند.

مثلا پدربودن و فرزند بودن، دو نقش و موقعيت متفاوت است كه هر يك حقوقى و تكاليفى رامى طلبد.چنان كه استادى وشاگردى نيز دو نقش متفاوت است با حقوق و تكاليفى .قرار گرفتن در موقعيت مديريت جامعه، شرايط و حقوقى متفاوت با موقعيت و نقش رعيت و توده مردم را ايجاب مى كند.

زن و م_رد نيز، چه در چارچوب روابط خانوادگى و همسرى وپدر و مادرى ، و

چه در مناسبات اجتماعى ، به خاطر تعدد ن_قش و ت_ف_اوت برخى موقعيتها كه دارند، در كنار حقوق و مسؤوليتهاى مشترك ، حقوق و مسؤوليتهاى متفاوتى نيز دارند و تساوى و تشابه همه جانبه آنان امرى ناممكن و غير معقول است .

اين بخش از حقوق و مسؤوليتهاى متفاوت ، هر چند در مقايسه 1. نهج البلاغه، خطبه 216 .

صفحه 19

باوظايف و حقوق مشترك ، اندك است ولى بسيار مهم و راهگشاست وناديده گرفتن آن باعث مى شود كه آن بخش ديگر نيز آسيب ب_ب_يند.

بنابراين شعار تساوى همه جانبه زنان و مردان اگر به معناى ناديده گرفتن اين دسته از نقشها و م_وقع_يتهاى متفاوت باشد، ادعايى غير منطقى و ناشدنى است .

شكى نيست كه زن ومرد در بسيارى از احكام شرعى يكسان وبرابرند، مثلاً در مطهرات ونجاسات و همچنين احكام نماز وخمس وزكات، شرائطى يكسان دارند، از اين جهت، در اين رساله، كوششى به عمل آمده است تا تنها مسائلى را متذكر شويم كه از ويژگيهاى زن يا بيشتر به او مرتبط است .

قم _ موسسه امام صادق(عليه السلام)

دفتر آيت الله العظمى جعفر سبحانى تبريزى

سيد احمد فاضلى بيارجمندى

تابستان 1387 هجرى قمرى

احكام تقليد

انسان مى تواند از روى اجتهاد يا تقليد به احكام دين عمل كند.

اجتهاد تلاش متخصّصان براى استخراج احكام دين از منابع آن است كه مهمترين آنها قرآن و احاديث معصومان(عليهم السلام)است.

تقليد به معناى پيروى است و در اينجا به معناى پيروى از مجتهد مى باشد.

مسأله 1. كسى كه مجتهد نيست و نمى تواند احكام و دستورهاى الهى را از منابع آن به دست آورد، بايد

از مجتهد تقليد كند; يعنى كارهاى خود را مطابق با فتواى او انجام دهد.

مسأله 2. اَعلَم كسى است كه در استنباط حكم خدا از مدارك و منابع، ماهرتر باشد.

مسأله 3.زنان مى توانند علوم اسلامى را تحصيل كنند و به مقام اجتهاد، برسند.

مسأله 4. اگر زنى به مقام اجتهاد برسد، ديگران - چه زن چه مرد _ نمى تواند از او تقليد كنند . صفحه 22

بلوغ و نشانه هاى آن

مسأله 5. نشانه بلوغ در دختران يكى از چهار چيز است:

الف) تمام شدن نه سال قمرى(1) ووارد شدن به ده سالگى قمرى.

ب) بيرون آمدن منى.

ج) روييدن موى درشت بالاى عورت.

د)ديدن خون حيض

مسأله 6. سنّ نُه سالگى سنّ تكليف است، و الزاماً سنّ ازدواج نيست. توضيح اين كه: ازدواج در صورتى جايز است كه دختر رشد جسمانى كافى براى ازدواج داشته باشد، و در صورتى كه كارشناسان به طور خاص يا به طور عام تأييد كنند كه فلان دختر يا عموم دختران در محيط ما، در فلان سن، رشد جسمانى كافى براى ازدواج ندارند، ازدواج در چنان سنّى حرام است.

مراحل بلوغ

بلوغ به حسب ادلّه شرع، سه مرحله دارد:

الف)بلوغ به معناى سنّ تكليف و رعايت واجب و حرام و انجام 1. نه سال قمرى سه ماه و چند روز از نه سال شمسى كمتر است. صفحه 23

نماز وروزه ومانند آن. البته درصورتى دختران در اوائل بلوغ توان روزه گرفتن را نداشته باشند به طوريكه مايه ضرر و زيان باشد و اين حالت تا ماه رمضان ديگر ادامه داشته باشد روزه از ايشان ساقط است.

ب) بلوغ براى ازدواج، به طورى كه دختران از نظر جسمى آمادگى

كافى داشته باشند، و خطر إفضاء و نقايص ديگرى در كار نباشد.

ج) بلوغ و رشد براى مسائل اقتصادى و مالى، به طورى كه در معاملات مغبون نشوند.

مسأله 7. ديدن خون حيض براى دختران، از نشانه هاى بلوغ است.

مسأله 8.ختنه كردن دختران و زنان واجب نيست;هر چند مستحب است و با برداشتن قطعه كوچك گوشت كه بالاى فرج است ختنه انجام مى گيرد.

مسأله 9. درشت شدن صدا و رشد جسمانى، مانند افزايش طول قد، بزرگ شدن پستانها، باسن ها و مانند آن، به تنهايى علائم بلوغ نيست.

احكام طهارت

بول كودك شير خوار

مسأله 10. هر گاه چيزى با بول پسر يا دختر شير خوارى كه غذاخور نشده نجس گردد، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزندكه به تمام جاهاى نجس آن برسد پاك مى شود و در لباس و فرش و مانند آن فشار لازم نيست، ولى احتياط مستحب آن است كه دو مرتبه بريزند.

الكل

مسأله 11. استفاده از الكل براى ضدّ عفونى كردن محلّ تزريقات، يا ناف بچه، اشكالى ندارد و پاك است.ولى احتياط مستحب آن است كه مواضع اصابت آن را آب بكشند.

مسأله 12. عطرها و ادكلن هاى خارجى كه در بازار به فروش مى رسد، چون يقين به نجاست آنها نيست براى نماز اشكال ندارد. صفحه 25

احكام تخلى

مسأله 13. واجب است انسان وقت تخلى و مواقع ديگر، عورت خود را از كسانى كه مكلفند، اگرچه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنين از ديوانه مميز و بچه هاى مميز كه خوب و بد را مى فهمند، بپوشاند ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.

مسأله 14. براى زن

استبراى از بول لازم نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند پاك است يا نه، پاك مى باشد. وضو و غسل او را هم باطل نمى كند.

راههاى ثابت شدن نجاست

مسأله 15. نجس بودن چيزى از سه راه ثابت مى شود:

1. آن كه انسان يقين پيدا كند.

2. آن كه كسى كه چيزى در اختيار اوست (مثل صاحب خانه) خبر دهد كه آن چيز نجس است.

3. آن كه فرد موثق گواهى دهد.

مسأله 16. در مسأله نجاست يقين قطعى و صد در صد لازم است. و مادامى كه چنين يقينى حاصل نشود تكليفى ندارد، و اگر يقين صد در صد حاصل شد اجتناب لازم است; مگر در موارد اضطرار. صفحه 26

مسأله 17. افراد وسواسى نبايد به علم خود در طهارت و نجاست توجّه كنند، بلكه بايد ببينند افراد معمولى در چه مورد يقين به طهارت يا نجاست پيدا مى كنند، و به همان ترتيب عمل كنند، و براى ترك وسواس بهترين راه بى اعتنايى است.

مسائل متفرقه نجاست

مسأله 18.محتواى مايعى كه از كيسه آب جنين خارج مى شود پاك است، مگر اين كه آلوده به خون باشد.

مسأله 19. از آنجا كه امروزه بسيارى از لوازم آرايشى مورد مصرف بانوان از جفت جنين تهيه مى شود، و جفت جنين تا آلوده به خون نباشد، يا شك داشته باشيم، پاك است، اين وسائل آرايش محكوم به طهارت است.

مسأله 20. استفراغ نجس نيست; مگر اين كه بدانيد خونى همراه آن است. و فرقى بين بچه و بزرگ، دختر يا پسر نمى باشد.

مسأله 21. ظرفى را كه با شراب نجس شده، بايد سه مرتبه با آب قليل بشويند، و دست در

آن بمالند، و مستحبّ است هفت مرتبه شسته شود. صفحه 27

مسائل وضو

مسأله 22. در وضو، صورت و دستها را نبايد بيش از دو بار شست، و لكن بايد توجّه كرد كه منظور از سه بار، يا دو بار شستن اين است كه عضو مورد نظر يك بار كاملاً شسته شود، سپس بار دوم را شروع كند و كامل بشويد، امّا ريختن آب بر عضوى، دو بار، يا بيشتر، تا زمانى كه از شستن كامل آن فارغ نشده يك بار حساب مى شود.

مسأله 23. كسى كه موى سر او به اندازه اى بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش مى ريزد، يا به جاهاى ديگر سر مى ريزد، بايد بيخ موها را مسح كند. و بهتر است كه قبل از وضو، فرق سر را باز كند تا پس از شستن دست چپ، بين موها، يا پوست سر را به راحتى مسح نمايد.

مسأله 24. اگر هنگام وضو گرفتن شخص ديگرى آب را در دست انسان مى ريزد، و شما آن را به صورت يا دستها مى زده ايد وضوى شما باطل نبوده، ولى اين كار كراهت دارد.

مسأله 25. لاكى كه خانمها روى ناخن پاهايشان مى زنند،مانع از مسح است بايد به اندازه سه انگشت از ناخن هارا آزاد بگذارند، و روى آنها مسح كنند.

مسأله 26. بانوانى كه موى مصنوعى كشت كرده اند تنها در صورتى كه آب به پوست سر برسد مسح آنها صحيح است.

مسأله 27. هر گاه زن در جايى وضو بگيرد كه نامحرم او را ببيند، صفحه 28

وضوى او باطل نيست; هر چند گناه كرده است.

مسأله 28. خانمهايى كه خطّ ابروى

خود را ترميم مى كنند،اين كار سه صورت دارد:

1. آب به پوست بدن مى رسد .

2. خالكوبى با رنگ است، كه زير پوست قرار مى گيرد;در هردو صورت، وضو و غسل آنها صحيح است .

3. آب به پوست نمى رسد،در اين صورت اگر امكان برداشتن باشد بايد مانع برداشته شود و در صورتى كه اين كار ممكن نباشد، بايد علاوه بر وضو تيمم هم بكند.

مسأله 29. جوهرِ خودنويس، ماژيك و رنگى كه خانمها براى موى سر استفاده مى كننداگر جرم نداشته باشد وضو و غسل باآن صحيح است.

مسأله 30. زنانى كه خود را براى شوهرانشان آرايش مى كنند، در صورتى كه موادّ آرايشى مورد استفاده جرمى، كه مانع از رسيدن آب به پوست صورت است، نداشته باشد وضو صحيح است و شستن با صابون لازم نيست. پس لاكى را كه روى ناخن پاهايشان ميزنند، براى مسح پا اشكال دارد.

مسأله 31. وجود انگشتر و دستبند و مانند آن، اگر مانع از رسيدن آب نباشد، براى وضو ضررى ندارد و مى تواند آن را جابجا كند تا آب به زير آن برسد و شسته شود.

مسأله 32. بلند كردن ناخن در حدّ معقول براى خانمها اشكالى ندارد.

احكام جنابت

مسأله 33. زنان و دختران در صورتى كه به اوج شهوت جنسى برسند و رطوبتى از آنان خارج شود محتلم شده وبايد براى نماز وروزه غسل جنابت كنند.

مسأله 34. آميزش با وسائلى مانند «كاندوم» كه از تماسّ مستقيم جلوگيرى مى كند و مانع ريختن نطفه مى شود، نيز موجب غسل جنابت مى شود.

نشانه هاى احتلام

مسأله 35. اگر رطوبتى از زن خارج شود و نداند منى است يا رطوبت ديگر، چنانچه خروج

آن با «شهوت» بوده باشد آن رطوبت حكم منى دارد و اگر اين نشانه، را نداشته باشد حكم منى ندارد.

مسأله 36. ترشّحات سفيدرنگى كه خانمها معمولا مى بينند، در صورتى كه به اوج شهوت جنسى نرسند غسل ندارد.

مسأله 37. هر گاه در مورد احتلام شك حاصل شود، غسل واجب نيست.

مسأله 38. اگر زنى پس از آميزش با همسرش بلافاصله غسل كرد و بعد از غسل باقيمانده منى از او خارج شود، ولى نمى داند كه از خود اوست، يا از شوهرش غسل دو باره لازم نيست. صفحه 30

مسائل جنابت

مسأله 39. كاركردن (مثل پخت و پز) قبل از غسل جنابت كراهتى ندارد، هر چند بهتر است انسان درهمه حال با طهارت باشد.

مسأله 40. نوشتن آيات قرآن و اسماء متبركّه براى زن حائض يا جنب اگر آن را لمس نكند حرام نمى باشد.

مسأله 41. قرائت بيش از هفت آيه براى جنب و حائض مكروه است.(يعنى ثواب آن كمتر است)

مسأله 42. آرايش براى همسر در حال جنابت وايام عادت كراهت ندارد.

مسأله 43. مستحّب است بعد از بيرون آمدن منى بول كند تا ذرّات باقيمانده خارج شود و اگر نكند و بعد از غسل رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند منى است يا رطوبت ديگر، حكم منى دارد و بايد دوباره غسل كند. احتياط مستحب آن است كه زنان نيز بوسيله بول كردن قبل از غسل استبراء كنند.

مسأله 44. اگر دختريا خانمى دست به استمناء يا « خود ارضايى » بزند و در همان حال رطوبتى از او خارج شود كار حرامى انجام داده است، و واجب است براى نماز و روزه خود غسل كند . صفحه

31

چيزهايى كه برجنب حرام است

مسأله 45. پنج چيز بر جنب حرام است: اول رساندن جايى از بدن به خط قرآن يا به اسم خدا و پيغمبران و امامان(عليهم السلام)، به طورى كه در وضو گفته شد.

دوم رفتن در مسجدالحرام و مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) اگرچه از يك در داخل و از در ديگر خارج شود.

سوم توقف در مساجد ديگر ولى اگر از يك در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براى برداشتن چيزى برود مانعى ندارد و احتياط واجب آن است كه در حرم امامان هم توقف نكند.

چهارم گذاشتن چيزى در مسجد در غير حال عبور.

پنجم خواندن آيه اى كه پس از خواندن آن بايد سجده كرد و آنها در چهار سوره است اول: سوره سى و دوم قرآن (الم تنزيل) دوم: سوره چهل و يكم (حم سجده) سوم: سوره پنجاه و سوم (والنجم) چهارم: سوره نود و ششم (اقرأ) و احتياط آن است يك حرف از اين چهار سوره را هم نخواند.

چيزهايى كه بر جنب مكروه است

مسأله 46. نه چيز بر جنب مكروه است: اول و

دوم خوردن و آشاميدن ولى اگر وضو بگيرد يا استنشاق و مضمضه نمايد، مكروه نيست.

سوم خواندن بيشتر از هفت آيه از سوره هايى كه سجده واجب ندارد.

چهارم رساندن جايى از بدن به جلد و حاشيه و بين خط هاى صفحه 32

قرآن.

پنجم همراه داشتن قرآن،

ششم خوابيدن ولى اگر وضو بگيرد يا به واسطه نداشتن آب، تيمّم كند، مكروه نيست.

هفتم خضاب كردن به حنا و مانند آن.

هشتم ماليدن روغن به بدن

نهم جماع كردن

بعد از آنكه محتلم شده، يعنى در خواب منى از او بيرون آمده باشد.

غسل جنابت

مسأله 47. غسل جنابت به خودى خود مستحب است و براى خواندن نمار واجب و مانند آن واجب مى شود. ولى براى نماز ميت و سجده شكر و سجده هاى واجب قرآن غسل جنابت لازم نيست.

مسأله 48. لازم نيست در وقت غسل، نيت كند كه غسل واجب يا مستحب مى كنم و اگر فقط به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافى است.

مسأله 49. اگر يقين كند وقت نماز شده و نيت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پيش از وقت غسل كرده، غسل او صحيح است.

عرق جنب از حرام

مسأله 50. آميزش با همسر در حال عادت ماهيانه، يا در حال روزه ماه مبارك رمضان حرام است و اگر عرق كند، احتياط واجب آن است كه با آن معامله عرق جنب از حرام كند، يعنى با بدن و يا لباسى كه صفحه 33

با آن آلوده است نماز نخواند.

مسأله 51. عرق جنب از حرام مانند كسى كه از طريق حرام مانند زنا و يا لواط و يا استمناء جنب شود پاك است ولى با بدن و يا لباسى كه با آن آلوده شده، نماز نخواند.

مسأله 52. اگر جنب از حرام به واسطه تنگى وقت يا عذر ديگر به جاى غسل تيمّم نمايد، و بعد از تيمّم عرق كند اجتناب از عرق لازم نيست.

مسأله 53. اگر كسى از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكى كند باز نمى تواند با عرق آن نماز بخواند. ولى اگر اول با حلال

خود نزديكى كند و بعد از حرام

جنب شود، اجتناب از عرق آن لازم نيست.

ّاحكام ميت

مسأله 54. اگر زن در مرگ شوهر يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند يا صورت خود را بخراشد به طورى كه خون بيايد يا موى خود را بكند، بايد يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را طعام دهد و يا آنها را بپوشاند و اگر نتواند بايد سه روز روزه بگيرد بلكه اگر خون هم نيايد بنابر احتياط واجب، به اين دستور عمل نمايد.و پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر جايز نيست .

مسأله 55. احتياط واجب آن است كه زنها در گريه بر ميت صدا را صفحه 34

خيلى بلند نكنند و فرياد نكشند.

مسأله 56. نگاه كردن زن يا شوهر پس از مرگ ديگرى به عكسها و فيلمهاى مشترك بلا مانع است.

غسل ميت

مسأله 57. غسل بچه مسلمان اگرچه زنازاده باشد، واجب است. و همچنين كسى كه از بچگى ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد.

مسأله 58. بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.

مسأله 59. براى غسل و كفن و نماز و دفن ميت بايد از ولى او اجازه بگيرند، شوهر نسبت به زن خود از همه أولى است، سپس كسانى كه از ميت ارث مى برند، به ترتيبى كه در ارث بيان شد، ولايت بر ميت دارند. و چنانچه در يك طبقه، هم مرد و هم زن وجود باشد احتياط اين است

كه از هر دو اجازه بگيرند.

مسأله 60. اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد باطل است ولى زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم مى تواند زن خود را غسل دهد; اگرچه احتياط مستحب آن است كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد، مگر اين كه وصيتى در ميان باشد. صفحه 35

مسأله 61. مرد مى تواند دختر بچه اى را كه سنّ او از سه سال كمتر است غسل دهد و زن هم مى تواند پسر بچه اى را كه كمتر از سه سال دارد غسل دهد.

مسأله 62. اگر براى غسل دادن ميتى كه مرد است مرد پيدا نشود، زنانى كه با او نسبت دارند و محرمند مثل مادر و خواهر و خاله و عمه، يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، مى توانند با پوشاندن عورت او غسلش بدهند. و نيز اگر براى غسل ميت زن، زن ديگرى نباشد، مردهايى كه با او نسبت دارند و محرمند، يا به واسطه شير خوردن محرم شده اند، مى توانند با پوشاندن عورت او را غسل دهند.

مسأله 63. هرگاه زن، ميت زن را غسل دهد، جايز است غير از عورت، بدن او را برهنه كند.

مسأله 64. زنى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميت براى او كافى است.

كفن

مسأله 65. كفن زن، بر شوهر است. اگرچه زن از خود مال داشته باشد و همچنين اگر زن را به شرحى كه در كتاب طلاق گفته مى شود، طلاق رجعى

بدهند و پيش از تمام شدن عدّه بميرد، شوهرش بايد كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، ولىّ شوهر بايد از صفحه 36

مال او كفن زن را بدهد.

مسأله 66. اگر شوهر قدرت تهيه كفن همسرش را نداشته باشد و خود زن نيز مالى نداشته باشد، در صورتى كه پدر و مادر قدرت داشته باشند احتياط واجب آن است كه كفن را بدهند و اگر قدرت ندارند هزينه آن بر عهده بيت المال مسلمين است.

مسأله 67. كَفن كردن ميت با پارچه ابريشم خالص جايز نيست و احتياط واجب آن است كه با پارچه طلا بافت هم كفن نشود.

مسأله 68.در تعداد قطعه هاى كفن و نيز در كيفيت و چگونگى آن، تفاوتى بين ميت مرد و زن نيست.

نماز ميّت

مسأله 69. نماز ميت پنج تكبير و چهار ذكر دارد كه تنها در ذكر چهارم بين ميت مرد و زن تفاوت وجود دارد و در بقيه مثل هم هستند، بنابراين هر گاه ميت، زن باشد كافى است كه بعد از تكبير چهارم بگويد:

اَللّهُمَّ اغْفرْ لِهذِهِ الميت و اگر اين ذكر را بگويد بهتر است: اَللّهُمَّ اِنَّ هذِه اَمَتُك وَ ابْنَةُ عَبْدِك وابْنَةُ اَمَتِك نَزَلَتْ بِك وَ اَنْتَ خَيرُ مَنْزُول بِه، اَللّهُمَّ انّا لا نَعْلَمُ مِنْها اِلاّخَيراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فى اِحْسانِها وَ اِنْ كانَتْ مُسيئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اَللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَك فى اَعْلى عِلّيينَ وَ صفحه 37

اخْلُفْ عَلى اَهْلِها فِى الْغابِرينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِك يا اَرْحَمَ الرّاحمينَ.

مسأله 70. مستحبّ است ، امام جماعت يا كسى كه فراداى نماز ميت مى خواند، اگر ميت

زن است مقابل سينه اش بايستد.

مسأله 71. مستحبّ است زن حائض، در صورتى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند، در يك صف تنها بايستد.

دفْن

مسأله 72. اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچه، مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوى چپ، پشت به قبله بخوابانند كه روى بچه به طرف قبله باشد بلكه اگر هنوز روح هم به بدن او داخل نشده باشد، بنابر احتياط واجب بايد به همين دستور عمل كنند.

مسأله 73. اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براى مادر خطر داشته باشد بايد به آسان ترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولى بايد اين كار به وسيله شوهرش اگر اهل فن است يا زنى كه اهل فن باشد انجام گيرد و اگر ممكن نيست، مرد محرمى كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود مرد نامحرمى كه اهل فن باشد بچه را بيرون بياورد و در صورتى كه آن صفحه 38

هم پيدا نشود كسى كه اهل فن نباشد مى تواند بچه را بيرون آورد.

مسأله 74. هرگاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد بايد به وسيله كسانى كه در مسأله پيش گفته شد از هر طرفى كه بچه سالم بيرون مى آيد بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند ولى اگر بين پهلوى چپ و راست در سالم بودن بچه فرقى نباشد احتياط واجب آن است كه از پهلوى چپ بيرون آورند.

مسأله 75. خوب است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد كسى

كه ميت را در قبر مى گذارد; با طهارت و سر برهنه و پابرهنه باشد و از طرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد و غير از خويشان ميت كسانى كه حاضرند، با پشت دست بر قبر خاك بريزند و بگويند: إنّا للّهِ و إنّا إلَيهِ راجِعونَ. اگر ميت زن است كسى كه با او محرم مى باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.

نبْش قبر

مسأله 76. نبش قبر مسلمان، يعنى شكافتن قبر او اگرچه طفل يا ديوانه باشد حرام است.ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد .

مسأله 77.نبش قبر براى انجام يك مطلب شرعى كه اهمّيت آن از شكافتن قبر بيشتر است،اشكال ندارد. صفحه 39

مسأله 78.نبش قبردر صورتى كه بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله اى كه دفنش كرده اند بيرون آورند واجب است.

عادت ماهانه (1) - نشانه هاى خون حيض

مسأله 79. حيض، كه گاهى از آن به «عادت ماهيانه» تعبير مى شود،خونى است كه غالباً در هر ماه چند روزى از رحم زن ها خارج مى شود. و زن را در موقع ديدن خون حيض، «حائض» مى گويند و به هنگام انعقاد نطفه، غذاى فرزند است.

مسأله 80. خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سرخ و يا سرخ مايل به سياهى است و با فشار و كمى سوزش بيرون مى آيد.

مسأله 81.زنى كه معمولاً ماهى يك مرتبه خون مى بيند اگر در يك ماه دوبار خون ببيند و آن خون نشانه هاى حيض داشته باشد، چنانچه روزهايى كه در وسط پاك بوده ده روز يا بيشتر باشد، بايد هر

دو را حيض قرار دهد(2).

مسأله 82. زن هاى قرشى بعد از تمام شدن شصت سال، يائسه مى شوند، يعنى خون حيض نمى بينند و زن هايى كه قرشى نيستند بعد 1.يا همان «پِرِيُد» 2. ولى اگر روزهاى وسط كمتر از ده روز باشد، خون دوّم خون استحاضه

است. صفحه 40

از تمام شدن پنجاه سال يائسه مى شوند.

مسأله 83. خونى كه دختر، پيش از تمام شدن نه سال و زن بعد از يائسه شدن مى بينند، حيض نيست.

مسأله 84. مدت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمى شود و اگر مختصرى هم از سه روز كمتر باشد حيض نيست.

مسأله 85. بايد سه روز اول حيض، پشت سرهم باشد، پس اگر

مثلا دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند، اگر اين حالت بيش از ده روز طول نكشد احتياط واجب آن است كه

هم اعمال مستحاضه را انجام دهد و هم از محرمات حائض اجتناب

كند.

مسأله 86. پس خون حيض داراى شرايط ذيل است :

1. دختر بالغ باشد. 2. يائسه نباشد. 3. مدّت كمتر از سه روز نباشد. 4. بيشتر از ده روز نباشد. 5. سه روز اوّل حيض متصل باشد. 6. بين دوحيض حداقل ده روز فاصله بيفتد.

مسأله 87. لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در فضاى فرج خون باشد كافى است و چنانچه در بين سه روز مختصرى پاك شود و مدت پاك شدن به قدرى كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج خون بوده، باز هم حيض است.

مسأله 88. لازم نيست شب اول و شب چهارم را

خون ببيند، ولى صفحه 41

بايد در شب دوم و سوم خون قطع نشود; پس اگر از اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم به نحوى كه گفته شد پشت سرهم خون بيايد، يا در وسط هاى روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم هم هيچ خون قطع نشود، حيض است.

مسأله 89. اگر سه روز پشت سرهم خون ببيند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببيند و روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده، روى هم از ده روز بيشتر نشود، روزهايى هم كه در وسط، پاك بوده در حكم حيض است.

مسأله 90. اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل است يا خون حيض بايد همه عبادتهايى كه زن غير حائض انجام مى دهد به جا آورد و از محرمات حائض اجتناب نمايد.

مسأله 91. اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا نفاس، چنانچه شرايط حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد.

مسأله 92. اگر خونى ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت، بايد خود را وارسى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند، بعد بيرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همه آن رسيده، حيض است.

مسأله 93. اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد سه روز خون ببيند، خون دوم حيض است و در خون اول و روزهاى بعد كه پاك بود بين عمل مستحاضه و محرمات حائض

جمع كند. صفحه 42

مسأله 94. زن حامله و زنى كه بچه شير مى دهد، ممكن است حيض ببينند.

مسأله 95. دخترى كه نمى داند نه سالش تمام شده يا نه، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض نيست. و اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد و اطمينان به حيض بودنش پيدا كند حيض است و معلوم مى شود نه سال او تمام شده است.

مسأله 96. زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه حيض است و يائسه نشده است.

مسأله 97. گوش دادن به آيات سجده واجب، همانند تلاوت آنها، براى شخص حائض جايز است، و اگر آيه سجده را بشنود بايد در همان حال سجده كند.

مسأله 98. ازدواج و مراسم عقد در حال عادت ماهيانه جايز است.

مسأله 99.هنگامى كه زن از خون حيض پاك شود طلاق او صحيح است، و همسرش نيز مى تواند با او نزديكى كند، هر چند هنوز غسل نكرده باشد; ولى احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از نزديكى خوددارى كند، ولى كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده، مانند توقّف در مسجد ومسّ خط قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمى شود.

مسأله 100.شير دادن بچّه شيرخوار در ايّام عادت ماهيانه هيچ اثر نامطلوبى ندارد. صفحه 43

مسأله 101. اصلاح صورت، رنگ كردن مو، و آرايش به هنگام عادت ماهيانه اشكال ندارد.

نشانه پايان يافتن عادت ماهيانه

مسأله 102. نشانه پايان يافتن عادت ماهيانه به اين صورت است كه اگر زمان و ايّام عادت معلوم باشد، و در حدود

همان زمان خون قطع شود، و لكّه اى پيدا نباشد، عادت پايان يافته و انتظار بيشترى لازم نيست.

مسأله 103.هنگامى كه زن از حيض پاك شود بايد براى انجام عبادات خود غسل كند، و اگر دسترسى به آب ندارد تيمّم نمايد. لازم به ذكر است كه غسل حيض همانند غسل جنابت انجام مى شود ولى از وضو كفايت نمى كند .

مسأله 104.هرگاه پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد غسل كند و عبادتهاى خود را انجام دهد، اگر چه يقين داشته باشد پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند.

مسأله 105. نمازهاى زنانى كه در حال حيض يا نفاس هستند، قضا ندارد، ولى روزه هاى آنها قضا دارد. شايد علّت آن اين باشد كه روزه در طول سال فقط يك ماه واجب است، و قضاى آن مشكل نخواهد بود; امّا نماز كه هر روز خوانده مى شود اگر نياز به قضا داشته باشد، براى بانوان سنگين خواهد بود. علاوه بر اين، روزه مانع كار كردن زنان نيست، امّا قضاى نمازها مانع كار آنهاست. صفحه 44

احكام حائض

مسأله 106. چند چيز بر حائض حرام است: اول عبادت هايى كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمّم بجا آورده شود ولى بجا آوردن عبادت هايى كه وضو و غسل و تيمّم براى آنها لازم نيست، مانند نماز ميت، مانعى ندارد. دوم تمام چيزهايى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد. سوم جماع كردن در فرج، كه هم براى مرد حرام و هم براى زن، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى

هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند.

مسأله 107. جماع كردن در روزهايى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى شرعاً بايد براى خود حيض قرار دهد حرام است. پس زنى كه بيشتر از ده روز خون مى بيند و بايد به نحوى كه بعداً گفته مى شود روزهاى عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، شوهرش نمى تواند در آن روزها با او نزديكى نمايد.

مسأله 108. اگر شماره روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اول آن با زن خود در قبُل جماع كند، بنابر احتياط واجب بايد هيجده نخود طلا كفاره به فقير بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند، بايد چهار و نيم نخود بدهد. مثلا زنى كه شش روز خون حيض مى بيند، اگر شوهرش در شب يا روز اول و دوم با او جماع كند بايد هيجده نخود طلا بدهد و در صفحه 45

شب و يا روز سوم و چهارم، نه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم، بايد چهار نخود و نيم بدهد.

مسأله 109. براى پرداخت كفاره لازم نيست طلاى سكه دار بدهد ولى اگر بخواهد قيمت آن را بدهد بايد به قيمت روزى كه مى پردازد حساب كند.

مسأله 110. اگر كسى هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حيض، با زن خود جماع كند، بايد هر سه كفاره را كه روى هم سى ويك نخود و نيم مى شود بدهد.

مسأله 111. اگر انسان

بعد از آن كه در حال حيض جماع كرده و كفاره آن را داده دوباره جماع كند بنابر احتياط واجب، باز هم بايد كفاره بدهد.

مسأله 112. اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند و در بين آنها كفاره ندهد احتياط واجب آن است كه براى هر جماع يك كفاره بدهد.

مسأله 113. اگر مرد در حال جماع بفهمد، زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود بنابر احتياط واجب بايد كفاره بدهد.

مسأله 114. اگر مرد با زن حائض زنا كند يا با زن حائض نامحرمى به گمان اين كه عيال خود او است جماع نمايد، احتياط واجب آن است كه كفاره بدهد.

مسأله 115. كسى كه نمى تواند كفاره بدهد بهتر آن است كه صدقه اى به فقير بدهد و اگر نمى تواند بنا بر احتياط واجب بايد استغفار صفحه 46

كند و هر وقت توانست بايد كفاره را بدهد.

مسأله 116. طلاق دادن زن در حال حيض، به طورى كه در كتاب طلاق گفته مى شود باطل است.

مسأله 117. اگر زن در بين نماز حائض شود، نماز او باطل است.

مسأله 118. اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او صحيح است. ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازى كه خوانده باطل است.

مسأله 119. بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براى نماز و عبادت هاى ديگرى كه بايد با وضو يا غسل يا تيمّم بجا آورده شود، غسل كند. و شيوه آن مثل غسل جنابت است. ولى براى نماز بايد پيش از غسل يا

بعد از آن، وضو هم بگيرد و اگر پيش از غسل وضو بگيرد بهتر است.

مسأله 120. هرگاه زن از خون حيض پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد; طلاق او صحيح است و شوهرش هم پس از شستن محل مى تواند با او نزديكى كند; ولى احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از نزديكى با او خوددارى نمايد. اما كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمى شود.

مسأله 121. اگر آب، براى وضو و غسل كافى نباشد و به اندازه اى باشد كه بتواند يا غسل كند يا وضو بگيرد بنابر احتياط واجب بايد غسل صفحه 47

كند و بدل از وضو، تيمّم كند و اگر فقط براى وضو كافى باشد و به اندازه غسل نباشد، بايد وضو بگيرد و عوض غسل تيمّم نمايد. و اگر براى هيچ يك از آنها آب ندارد، بايد دو تيمّم كند، يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو.

مسأله 122. هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مى شود، بايد فوراً نماز بخواند.

مسأله 123. اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از اول وقت به اندازه انجام واجبات يك نماز بگذرد و حائض شود; قضاى آن نماز بر او واجب است ولى در تندخواندن و كندخواندن و چيزهاى ديگر، بايد ملاحظه حال خود را بكند مثلا زنى كه مسافر نيست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب مى شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نمازبه بيانى كه گفته

شد از اول ظهر بگذرد و حائض شود و براى كسى كه مسافر است، گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافى است و نيز بايد ملاحظه تهيه شرايطى را كه دارا نيست بنمايد پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن يك نماز بگذرد و حائض شود قضا واجب است وگرنه واجب نيست.

مسأله 124. اگر زن در آخر وقت نماز، از خون پاك شود و به اندازه غسل و وضو و مقدمات ديگر نماز مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند، بايد قضاى آن را بجا آورد. صفحه 48

مسأله 125. اگر زن حائض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد، ولى مى تواند با تيمّم نماز را در وقت بخواند بنابر احتياط واجب، آن نماز را بخواند و اگر گذشته از تنگى وقت، تكليفش تيمّم است، مثل آن كه آب برايش ضرر دارد، بايد تيمّم كند و آن نماز را بخواند.

مسأله 126. اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه بايد نمازش را بخواند.

مسأله 127. اگر به خيال اين كه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد; نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.

مسأله 128. مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمى تواند وضو بگيرد، تيمّم نمايد و در جاى نماز رو

به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.

مسأله 129. خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن به حاشيه ومابين خط هاى قرآن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن براى حائض مكروه است.

اقسام زنان حائض

مسأله 130. زنان حائض بر شش گونه هستند: 1_ صاحب عادت وقتيه و عدديه; و آن زنى است كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون صفحه 49

حيض ببيند و شماره روزهاى حيض او هم در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل آن كه دو ماه پشت سرهم از اول ماه تا هفتم خون ببيند. 2_ صاحب عادت وقتيه; و آن زنى است كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين، خون حيض ببيند ولى شماره روزهاى حيض او در هر دو ماه يك اندازه نباشد; مثلا دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود. 3_ صاحب عادت عدديه; و آن زنى است كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم به يك اندازه باشد; ولى وقت ديدن آن دو خون يكى نباشد; مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند. 4_ مضطربه; و آن زنى است كه چند ماه خون ديده، ولى عادت معينى پيدا نكرده يا عادتش به هم خورده; مثلا سه دفعه يا بيشتر بر خلاف عادت سابقه حائض شده و عادت تازه اى پيدا نكرده است. 5_ مبتدئه; و آن زنى است كه براى اولين بار حائض مى

شود. 6_ ناسيه; و آن زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است. هر كدام از اينها احكامى دارند كه در مسايل آينده گفته مى شود.

1. صاحب عادت وقتيه و عدديه

مسأله 131. زنهايى كه عادت وقتيه و عدديه دارند سه دسته اند:

1. زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين هم پاك شود، مثلا دو ماه پشت سرهم از روز اول ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اول صفحه 50

ماه تا هفتم است.

2. زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سرهم چند روز معين مثلا از اول ماه تا هشتم خونى كه مى بيند نشانه هاى حيض را دارد; يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد و بقيه خون هاى او نشانه هاى استحاضه را دارد، عادت او از اول ماه تا هشتم مى شود.

3. زنى كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد، يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند، و تمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، عادت او به اندازه تمام روزهايى است كه خون ديده و در وسط پاك بوده است و لازم نيست روزهايى كه پاك بوده در هر دو ماه يك اندازه باشد.

مسأله 132. زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر يا دو

سه روز عقب تر خون ببيند، به طورى كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته اگرچه آن خون، نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد به احكامى كه براى زن حائض گفته شد عمل كند. و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده مثل اين كه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادت هايى را كه بجا نياورده قضا نمايد.

مسأله 133. زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد گاهى سه حالت به او دست مى دهد: صفحه 51

1. چند روز پيش از عادت و همه روزهاى عادت و چند روز بعد از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است. و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط خونى را كه در روزهاى عادت خود ديده، حيض است و خونى كه پيش از آن و بعد از آن ديده استحاضه مى باشد. و بايد عبادت هايى را كه در روزهاى پيش از عادت و بعد از عادت بجا نياورده قضا نمايد.

2.اگر همه روزهاى عادت را فقط با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى عادت او حيض است و خونى كه جلوتر از آن ديده استحاضه مى باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده بايد قضا نمايد.

3. اگر همه روزهاى عادت را فقط با چند روز بعد از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است. و اگر بيشتر شود فقط روزهاى عادت حيض و باقى استحاضه است.

مسأله 134. زنى كه

عادت دارد، اگر بعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون، كمتر از ده روز باشد و همه روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد، مثل آنكه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند، چند صورت دارد:

1. آن كه تمام خونى كه دفعه اول ديده، يا مقدارى از آن، در روزهاى صفحه 52

عادت باشد و خون دوم كه بعد از پاك شدن مى بيند در روزهاى عادت نباشد، كه بايد همه خون اول را حيض و خون دوم را استحاضه قرار دهد.

2. آن كه خون اول در روزهاى عادت نباشد و تمام خون دوم يا مقدارى از آن در روزهاى عادت باشد كه بايد همه خون دوم را حيض و خون اول را استحاضه قرار دهد.

3. آن كه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد و خون اولى كه در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر نباشد و با پاكى وسط و مقدارى از خون دوم كه آن هم در روزهاى عادت بوده از ده روز بيشتر نباشد، كه در اين صورت همه آنها حيض است و مقدارى از خون اول كه پيش از روزهاى عادت بوده و مقدارى از خون دوم كه بعد از روزهاى عادت بوده استحاضه است; مثلا اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتى كه يك ماه از اول تا ششم خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون

ببيند، از سوم تا دهم، حيض است و از اول تا سوم و همچنين از دهم تا پانزدهم استحاضه مى باشد.

4. آن كه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد ولى خون اولى كه در روزهاى عادت بوده، از سه روز كمتر باشد كه بايد در تمام دو خون و پاكى وسط، كارهايى را كه بر حائض حرام است و سابقاً گفته شد ترك كند و كارهاى استحاضه را بجا آورد; صفحه 53

يعنى به شيوه اى كه براى زن مستحاضه گفته شد، عبادت هاى خود را انجام دهد.

مسأله 135. زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خون نبيند و در غير آن وقت به شماره روزهاى حيضش خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت ديده باشد چه بعد از آن.

مسأله 136. زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند ولى شماره روزهاى آن كمتر و يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شماره روزهاى عادتى كه داشته خون ببيند، بايد در هر دو خون كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهاى استحاضه را بجا آورد.

مسأله 137. زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده اگرچه نشانه هاى حيض را نداشته باشد، حيض است و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده اگرچه نشانه هاى حيض را داشته باشد استحاضه است. مثلا زنى كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است،

اگر از اول تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مى باشد.

2. صاحب عادت وقتيه

مسأله 138. زن هايى كه عادت وقتيه دارند; يعنى دو ماه پشت سرهم در وقت معين، خون ببينند، سه دسته اند: صفحه 54

1. زنى كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود ولى شماره روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد; مثلا دو ماه پشت سرهم روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، كه اين زن بايد روز اول ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.

2. زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سرهم در وقت معين خون او نشانه هاى حيض را دارد يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد و بقيه خون هاى او نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهايى كه خون او نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه نيست. مثلا در ماه اول، از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم، از اول ماه تا هشتم خون او نشانه هاى حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد. اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.

3. زنى كه دو ماه پشت سرهم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه

در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد، مثلا در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد. اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.

مسأله 139. زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت خود يا دو صفحه 55

سه روز پيش از عادت يا دو سه روز بعد از عادت خون ببيند به طورى كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، اگرچه آن خون نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد به احكامى كه براى زن هاى حائض گفته شد، عمل نمايد. و اگر بعد بفهمد حيض نبوده، مثل آنكه پيش از سه روز پاك شود، بايد عبادت هايى را كه بجا نياورده قضا نمايد.

مسأله 140. زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را به واسطه نشانه هاى آن تشخيص دهد، بايد شماره عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، چه پدرى باشند و چه مادرى، زنده باشند يا مرده، ولى در صورتى مى تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد كه شماره روزهاى حيض همه آنان يك اندازه باشد و اگر شماره روزهاى حيض آنان يك اندازه نباشد; مثلا عادت بعضى پنج روز و عادت بعضى ديگر هفت روز باشد، احتياط واجب آن است كه در هر ماه هفت روز، ايام عادت خود قرار دهد.

3. صاحب عادت عدديه

مسأله 141. زن هايى كه عادت عدديه دارند يعنى شماره روزهاى حيض معين ولى وقت آن مشخص نيست، سه دسته اند:

1. زنى كه

شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سرهم يك اندازه باشد، ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد كه در اين صورت هرچند روزى كه خون ديده عادت اومى شود. مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، صفحه 56

عادت او پنج روز مى شود.

2. زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سرهم چند روز از خونى كه مى بيند نشانه حيض و بقيه استحاضه را دارد و شماره روزهايى كه خون نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است; اما وقت آن يكى نيست، در اين صورت هر چند روزى كه خون او نشانه حيض را دارد، عادت او مى شود. مثلا اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم، خون او نشانه حيض و بقيه نشانه استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى عادت او پنج روز مى شود.

3. زنى كه دو ماه پشت سرهم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت خون ديدن، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، كه اگر تمام روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و شماره روزهاى آن هم به يك اندازه باشد، تمام روزهايى كه خون ديده با روزهاى وسط كه پاك بوده عادت حيض او مى شود و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد; مثلا اگر

ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم از هشت روز بيشتر نشود، عادت او هشت روز مى شود. صفحه 57

4. مضطربه

مسأله 142. زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده است چند صورت دارد:

1. در تمام ماه فقط ده روز يا كمتر _ سه روز _ خون مى بيند، همه اش حيض است.

2. در تمام ماه بيشتر از ده روز خون مى بيند و روزهايى كه آن خون نشانه هاى حيض را دارد، بيشتر از سه روز و كمتر از ده روز است، همه اين روزها حيض محسوب مى شود.

3. اگر همه روزهاى بيشتر از ده روز از نظر اوصاف يكسان است به عادت اكثريت قاطع خويشان از نظر عدد عمل كند.

4. اگر خويشان از نظر شماره ايام، مختلف هستند هفت روز حيض و باقى مانده را استحاضه محسوب كند.

5. مبتدئه

مسأله 143. مبتدئه يعنى زنى كه دفعه اول خون ديدن اوست، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خون هايى كه ديده يك جور باشد، بايد عادت خويشان خود را به طورى كه در وقتيه گفته شد حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.

مسأله 144. مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر

از ده روز نباشد، همه صفحه 58

آن حيض است.

مسأله 145. اگر مبتدئه بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد از سه روز كمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد از روز اولى كه خون نشانه حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد، به خويشاوندان خود رجوع كند و بقيه را استحاضه قرار دهد.

6. ناسيه

مسأله 146. ناسيه يعنى زنى كه عادت خود را فراموش كرده است; اگر بيشتر از ده روز خون ببيند بايد روزهايى كه خون او نشانه حيض را دارد تا ده روز، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر نتواند حيض را به واسطه نشانه هاى آن تشخيص دهد، بنابر احتياط واجب بايد هفت روز اول را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.

مسائل متفرقه حيض

مسأله 147. مبتدئه و مضطربه و ناسيه و زنى كه فقط عادت عدديه دارد، اگر خونى ببينند كه نشانه هاى حيض داشته باشد، يا يقين كنند كه سه روز طول مى كشد، بايد عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده بايد عبادت هايى را كه بجا نياورده اند قضا نمايند.

ولى اگر يقين نكنند كه تا سه روز طول مى كشد و نشانه هاى صفحه 59

حيض را هم نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد تا سه روز كارهاى استحاضه را بجا آورند و كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايند و چنانچه پيش از سه روز پاك نشدند، بايد آن را حيض قرار دهند. ولى زنى كه عادت

وقتيه يا «وقتيه و عدديه» دارد، به محض ديدن خون در ايام عادت، عبادت را ترك مى كند.

مسأله 148. زنى كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض، عادت داشته باشد چه در عدد حيض يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شماره روزهاى آن، يا هم وقت و هم شماره روزهاى آن يكى باشد، عادتش برمى گردد به آنچه در اين دو ماه ديده است; مثلا اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مى ديده و پاك مى شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم عادت او مى شود.

مسأله 149. مقصود از يك ماه، از ابتداى خون ديدن است تا سى روز، نه از روز اول ماه تا آخر ماه.

مسأله 150. زنى كه معمولا هر ماه يك مرتبه خون مى بيند، اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و هر دو خون نشانه هاى حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.

مسأله 151. اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه حيض را دارد، بعد، ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و صفحه 60

دوباره سه روز خونى به نشانه هاى حيض ببيند، بايد خون اول و خون آخر را كه نشانه هاى حيض داشته، حيض قرار دهد.

مسأله 152. اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن،

خون نيست; بايد براى عبادت هاى خود غسل كند، اگرچه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند; ولى اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند نبايد غسل كند و نمى تواند نماز بخواند و بايد به احكام حائض رفتار نمايد.

مسأله 153. اگر زن پيش از ده روز پاك شود، و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل كند و عبادت هاى خود را بجا آورد و اگر پاك نبود اگرچه به آب زرد رنگى هم آلوده باشد، در اين صورت به احكامى كه قبلا گفته شد عمل كند.

مسأله 154. خونهايى كه زنان غير قريشى بعد از 50 سال قمرى مى بينند، استحاضه محسوب مى شود; خواه به شكل و صفات حيض باشد يا نباشد. اما زنان قريشى بعد از اتمام شصت سال يائسه مى شوند.

مسأله 155. زن حائض بنابر احتياط نمى تواند وارد رواق هايى كه قبر مطهر ائمه(عليهم السلام) از آنجا ديده مى شود، بشود ولى وارد شدن زن حائض به رواق هايى كه قبر مطهر از آنجا ديده نمى شود و همچنين صحن ها اشكال ندارد.

مسأله 156. حضور زنان حائض و جُنب در حسينيه ها به هنگام صفحه 61

عزادارى و رفتن به گلزار شهداء و قرائت فاتحه و شركت در جلسات قرآن اشكالى ندارد; ولى آيات سجده را نخوانند ولى گوش كردن آن اشكالى ندارد.

مسأله 157.خانمى كه جهت جلوگيرى از حاملگى ، از دستگاه آى يو دى استفاده مى

كند اگر در اين حالت خونريزى رخ دهد:

اگر خونريزى از رحم بوده و در آن شرايط حيض باشد ، حكم حيض را دارد و اگر ثابت شود كه دستگاه ياد شده موجب سقط جنين پس از انعقاد نطفه شده است، در اين صورت خون ياد شده حكم نفاس را دارد و در غير اين صورت حكم استحاضه را دارد مگر اين كه معلوم شود خون به خاطر زخمى است كه در رحم بوجود آمده است كه در اين صورت ، حكم قروح وجروح را دارد ، و غسل و وضو لازم نيست .

مسأله 158. استفاده از پلاكهائى، كه مزين به لفظ جلاله اللّه و يا اسامى ائمه(عليهم السلام)ويا آيات قرآنى است در ايام عادت ماهيانه در صورتى كه با پوست بدن تماسّ نداشته باشد اشكالى ندارد. البتّه همراه داشتن قرآن براى حائض مكروه است.

مسأله 159. هر گاه زن جُنب بوده و عادت ماهيانه او فرا برسد، يا در حال عادت ماهيانه محتلم يا جنب شود، يا به مرده اى دست بزند، و بطور كلّى غسلى بر او واجب شود، ميتواند غسل جنابت با غسل مس ميت را انجام دهد و پس از پاك شدن بايد براى حيض غسل كند و همچنين غسلهاى مستحب را نيز مى تواند انجام دهد. صفحه 62

مسأله 160. پس از تمام شدن عادت، لازم نيست لباسهايى را كه در طول عادت پوشيده اند، آب بكشند،مگر لباسهايى كه نجس شده باشد.

مسأله 161. عرق زن حائض پاك است.

مسأله 162. كهنه هايى كه در ايام عادت مورد استفاده قرار مى گيرد، و پس از شستن غالباً رنگ خون باقى مى ماند، در صورتى

كه جرم خون در آن نباشد، باقى ماندن رنگ ضررى ندارد;گر چه بهتر است مراعات بهداشت بشود.

آميزش جنسى در حالت حيض

مسأله 163. آميزش در حال حيض حرام است وبايد مرد كفاره دهد.

مسأله 164. بازى كردن با همسر در حال حيض حرام نيست و كفّاره هم ندارد.

مسأله 165. اگر مرد در حال نزديكى بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشد حكم آن در احكام حائض ملاحظه شود.

مسأله 166. هرگاه زن بگويد: «حائض هستم» يا «از حيض پاك شده ام» سخن او پذيرفته مى شود; مگر اين كه مورد سوء ظن باشد.

استحاضه

مسأله 167.يكى از خون هايى كه از زن خارج مى شود خون استحاضه است و زن را در موقع ديدن خون استحاضه، مستحاضه مى گويند واگر زن حائض بيش از ده روز خون ببيند، به مقدار ايام عادت حيض و بقيّه حكم مستحاضه را دارد.

مسأله 168. خون استحاضه خونى است كه حيض و نفاس و زخم و دمل نباشد. در بيشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون مى آيد و غليظ هم نيست ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.

مسأله 169. استحاضه سه قسم است: قليله و متوسطه و كثيره.

1. «استحاضه قليله» آن است كه خون در پنبه اى كه زن داخل فرج مى نمايد نفوذ نكند يعنى از طرف ديگر ظاهر نشود.

2. «استحاضه متوسطه» آن است كه خون در پنبه فرو رود و از طرف ديگر ظاهر شود ولى به دستمالى كه معمولا زن ها

براى جلوگيرى از خون مى بندند، نرسد.

3. «استحاضه كثيره» آن است كه خون، از پنبه به دستمال برسد.

صفحه 64

وظيفه مستحاضه

مسأله 170. در استحاضه قليله بايد زن براى هر نماز يك وضو بگيرد و پنبه يا نوار بهداشتى را عوض كند يا (آب بكشد) و قبل از نماز، ظاهر فرْج را - هم اگر خون به آن رسيده - آب بكشد. و غسل براو واجب نيست.

مسأله 171. در استحاضه متوسطه بايد زن براى نماز صبح غسل كند و تا صبح فردا براى نمازهاى خود كارهاى استحاضه قليله را كه در مسأله پيش گفته شد انجام دهد.( براى هر نماز يك وضو بگيردو...).

اگر عمداً يا از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نكند بايد پيش از نماز مغرب و عشاء غسل نمايد چه آن كه خون بيايد يا قطع شده باشد; و نمازهايى را كه بدون غسل خوانده بايد غسل كند و وضو بگيرد و آنها را دوباره بخواند.

مسأله 172. در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاى استحاضه متوسطه كه در مسأله پيش گفته شد، (براى هر نماز دستمال يا نوار بهداشتى را عوض كند، يا آب بكشد و يك غسل براى نماز صبح انجام دهد) بايد يك غسل براى نماز «ظهروعصر» و يك غسل براى نماز «مغرب و عشاء» بجا آورد و در هر وعده بين نمازها مثلاً ظهر و عصر ويا مغرب وعشاء فاصله نيندازد و اگر مثلاً بين نماز ظهر و عصر فاصله بيندازد،

صفحه 65

بايد براى نماز عصر دوباره غسل

كند و نيز اگر بين نماز مغرب و عشاء فاصله بيندازد، بايد براى نماز عشاء دوباره غسل نمايد.

پس در استحاضه كثيره، سه وظيفه دارد:

1. هر روز بايد سه غسل بكند.(براى هر وعده ى نماز يك غسل دارد)

2. براى هرنماز يك وضو بگيرد( پنج وضو در روز)

3. ميان دونماز فاصله نيندازد. احكام استحاضه

مسأله 173. اگر زن مستحاضه پيش از وقت نماز، وضو و غسل را انجام داده باشد بنابر احتياط واجب، بايد در موقع نماز، وضو و غسل را دوباره بجا آورد.

مسأله 174. مستحاضه متوسطه كه بايد وضو بگيرد و غسل كند هر كدام را اول بجا آورد صحيح است. امّا احتياط واجب آن است كه مستحاضه كثيره اوّل وضو بگيرد، سپس غسل كند.

مسأله 175. اگر استحاضه قليله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.

مسأله 176. اگر استحاضه قليله يا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثيره شود بايد براى نماز ظهر و عصر، يك غسل و براى نماز مغرب و عشاء غسل ديگرى بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود،

صفحه 66

بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.

مسأله 177. مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز براى نماز غسل كند، غسل او باطل است و اگر نزديك اذان صبح، براى نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند احتياط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دوباره

غسل و وضو را بجا آورد.

مسأله 178. زن مستحاضه براى هر نمازى چه واجب باشد و چه مستحب، بايد وضو بگيرد و نيز اگر بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند، يا بخواهد نمازى را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، بايد تمام كارهايى را كه براى استحاضه گفته شده انجام دهد; ولى براى خواندن نماز احتياط و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا آورد، لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.

مسأله 179. زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد، فقط براى نماز اولى كه مى خواند، بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد و براى نمازهاى بعد لازم نيست.

مسأله 180. اگر زن نداند استحاضه او از كدام يك از اقسام سه گانه است، موقعى كه مى خواهد نماز بخواند، بنابر احتياط واجب مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند وبيرون آورد و بعد از آنكه فهميد استحاضه او كدام يك از آن سه قسم است، كارهايى را كه براى آن قسم بيان گرديد انجام دهد.

صفحه 67

مسأله 181. زن مستحاضه اگر پيش از آن كه خود را وارسى كند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده مثلا استحاضه اش قليله بوده و به وظيفه استحاضه قليله عمل نموده، نماز او صحيح است و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه اش نباشد مثل آن كه استحاضه او متوسطه بوده و به وظيفه قليله رفتار كرده، نماز او باطل است.

مسأله 182. زن مستحاضه اگر نتواند

خود را وارسى نمايد، بايد به آنچه مسلّماً وظيفه اوست عمل كند، مثلا اگر نمى داند استحاضه او قليله است يا متوسطه، بايد كارهاى استحاضه قليله را انجام دهد و اگر نمى داند متوسطه است يا كثيره، بايد كارهاى استحاضه متوسطه را انجام دهد ولى اگر بداند سابقاً كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفه همان قسم رفتار كند.

مسأله 183. اگر خون استحاضه در باطن باشد و بيرون نيايد، وضو و غسل باطل نمى شود و اگر بيرون بيايد هرچند كم باشد وضو و غسل را به تفصيلى كه گذشت باطل مى كند.

مسأله 184. زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسى نمايد و خون نبيند اگرچه بداند دوباره خون مى آيد، با وضويى كه دارد مى تواند نماز بخواند.

مسأله 185. زن مستحاضه اگر بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل شده خونى از او بيرون نيامده و اطمينان دارد كه بيرون نخواهد

صفحه 68

آمد مى تواند خواندن نماز را به تأخير بيندازد.

مسأله 186. اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلى پاك مى شود، يا به اندازه خواندن نماز خون بند مى آيد، بنابر احتياط واجب، بايد صبر كند و نماز را در وقتى كه پاك است بخواند.

مسأله 187. مستحاضه كثيره و متوسطه وقتى به كلى از خون پاك شد بايد غسل كند، و اگر بداند از وقتى كه براى نماز پيش، مشغول غسل شده ديگر خون نيامده و موقع غسل و وضو، خون از باطن قطع شده بود، لازم نيست دوباره غسل كند.

مسأله 188. مستحاضه قليله بعد از

وضو، و مستحاضه كثيره و متوسطه بعد از غسل و وضو، بايد فوراً مشغول نماز شود ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاى قبل از نماز اشكال ندارد، و در نماز هم مى تواند كارهاى مستحب مثل قنوت و غير آن را بجا آورد.

مسأله 189. زن مستحاضه اگر بين غسل و نماز فاصله بيندازد و خون بيرون آيد _ هرچنددر فضاى فرج- بايد دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود.

مسأله 190. اگر خون استحاضه زن، جريان داشته باشد و قطع نشود، چنانچه براى او ضرر ندارد، بايد پيش از غسل و بعد از آن به وسيله پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند، ولى اگر هميشه جريان ندارد، فقط بايد بعد از وضو و غسل از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند و چنانچه كوتاهى كند و خون بيرون آيد، بايد دوباره غسل كند و وضو هم

صفحه 69

بگيرد و اگر نماز هم خوانده بايد دوباره بخواند.

مسأله 191. اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحيح است ولى اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه، كثيره شود، بنابر احتياط واجب چنانچه مشغول غسل ترتيبى بوده همان را از سر بگيرد و اگر مشغول غسل ارتماسى بوده بهتر آن است كه همان را دوباره انجام دهد. مسائل ديگر استحاضه

مسأله 192. اگر استحاضه كثيره، قليله شود، بايد براى نماز اول عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل قليله را انجام دهد و نيز اگر استحاضه متوسطه، قليله شود بايد براى نماز اول، عمل متوسطه و براى نمازهاى بعد عمل قليله را بجا آورد. اگر استحاضه كثيره زن، متوسطه شود، بايد براى نماز

اول عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل متوسطه را بجا آورد. مثلا اگر پيش از نماز ظهر، استحاضه كثيره، متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند و براى نماز عصر و مغرب و عشاء فقط وضو بگيرد.

مسأله 193. اگر استحاضه قليله زن، پيش از نماز يا بين نماز، متوسطه يا كثيره شود بايد كارهاى متوسطه يا كثيره را كه گفته شد انجام دهد. و اگر استحاضه متوسطه، كثيره شود بايد كارهاى استحاضه كثيره را انجام دهد و چنانچه براى استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فايده ندارد و بايد دوباره براى كثيره غسل كند.

صفحه 70

مسأله 194. اگر در بين نماز، استحاضه متوسطه زن، كثيره شود، بايد نماز را بشكند و براى استحاضه كثيره غسل كند و وضو بگيرد و كارهاى ديگر آن را انجام دهد و همان نماز را بخواند. و اگر براى هيچ كدام از غسل و وضو وقت ندارد بايد دو تيمّم كند; يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو و اگر براى يكى از آنها وقت ندارد بايد عوض آن تيمّم كند و ديگرى را بجا آورد ولى اگر براى تيمّم هم وقت ندارد نمى تواند نماز را بشكند و بايد نماز را تمام كند و بنابر احتياط واجب قضا نمايد و همچنين است اگر در بين نماز، استحاضه قليله او، متوسطه يا كثيره شود.

مسأله 195. اگر در بين نماز خون بند بيايد و مستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، بنابر احتياط بايد وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد.

مسأله

196. اگر مستحاضه يكى از كارهايى را كه بر او واجب مى باشد حتى عوض كردن پنبه را ترك كند نمازش باطل است.

مسأله 197. مستحاضه قليله اگر بخواهد غير از نماز كارى انجام دهد، كه شرط آن وضو داشتن است، مثلا بخواهد دست به خط قرآن بزند بايد وضو بگيرد و وضويى كه براى نماز گرفته كافى نيست.

مسأله 198. رفتن به مسجدالحرام و مسجدالنبى(صلى الله عليه وآله)و توقف در ساير مساجد و خواندن سوره اى كه سجده واجب دارد براى زن مستحاضه اشكال ندارد ولى نزديكى شوهر با او بنابر احتياط واجب در

صفحه 71

صورتى حلال مى شود كه غسل كند; اگرچه كارهاى ديگرى را كه براى نماز واجب است، مثل وضو و عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد.

مسأله 199. نماز آيات بر مستحاضه واجب است. و بايد براى نماز آيات هم كارهايى را كه براى نماز يوميه گفته شد، انجام دهد.

مسأله 200. هرگاه در وقت نماز يوميه، نماز آيات بر مستحاضه واجب شود اگرچه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، بايد براى نماز آيات هم تمام كارهايى را كه براى نماز يوميه او واجب است انجام دهد.

مسأله 201. زن مستحاضه نبايد نماز قضا بخواند.

مسأله 202. اگر زن بداند خونى كه از او خارج مى شود خون زخم نيست و شرعاً حكم حيض و نفاس را ندارد بنابر احتياط واجب، بايد به دستور استحاضه عمل كند بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خون هاى ديگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد كارهاى استحاضه را انجام

دهد.

مسأله 203. زن در ايام استحاضه اگر وظائف مستحاضه را انجام دهد در حكم طاهر است، و همه عبادات را مى تواند انجام دهد وبنابراحتياط واجب، نزديكى شوهر با او در صورتى حلال مى شود كه غسل كند، اگر چه كارهاى ديگرى را كه براى نماز، واجب است مثل وضو و عوض كردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد.

صفحه 72

مسأله 204. خانمى كه چند ماه پى در پى لكّه مى بيند، چند صورت دارد:

*اگر ثابت شود كه خون مربوط به زخم يا دمل است غسل ندارد و طبق معمول پس از شستن بايد وضو بگيرد و نماز بخواند

*اگر خون مربوط به عوارض رحم بوده باشد و صفات و شرائط خون حيض نداشته باشد در حكم استحاضه است.

مسأله 205. طلاق زن مستحاضه در صورتى كه غسلهاى خود را انجام داده باشد، با حفظ ديگر شرايط، صحيح است.

مسأله 206. مستحاضه مى تواند داخل مسجد الحرام و مسجد النبى شود و در بقيه مساجد و حرم ائمّه اطهار(عليهم السلام) توقف داشته باشد.

مسأله 207. استحاضه، بر خلاف حيض و نفاس از نظر زمانى، حداقل و حدّاكثر ندارد.

مسأله 208. خانمى كه در سنّ كسى است كه عادتاً حيض مى بيند، عمل جرّاحى كرده و رحم او را برداشته اند، اگر خونى از آنها خارج شود، حكم عادت ماهانه و استحاضه را ندارد، و تنها بايد محل را بشويند.

مسأله 209. خانمها در سنّ 50سال قمرى، (تقريباً معادل 48سال و 6 ماه شمسى است)، يائسه مى شوند، حال اگر بعد از اين سن هر ماه، مثل زمان عادت ماهيانه با همان اوصاف

سابق حيض ببينند، بين احكام حيض و مستحاضه جمع كنند.

مسأله 210. مستحاضه قليله كه براى هر نماز يك وضو بگيرد،

صفحه 73

حال اگر بعد از نماز ظهر هيچ خونى نبيند و بخواهد نماز عصر را بخواند، در اين صورت وضو گرفتن لازم نيست.

مسأله 211. اگر مستحاضه قليله نماز عصر خود را بخواند و تا نماز مغرب خون نبيند، مى تواند با همان وضو، نماز مغرب و عشا را بخواند.

مسأله 212. اگر مستحاضه قليله بخواهد كارى انجام دهد كه شرط آن طهارت است; مانند رساندن جايى از بدن به خط قرآن، يا طواف واجب خانه خدا و مانند آن، بايد براى انجام آنها وضو بگيرد، و همچنين تكرار آن وضو دارد; وى براى نافله هاى نمازهاى واجب وضوى اضافى لازم نيست، و همچنين براى نماز شب كه پشت سر هم بجا مى آورد يك وضو كافى است.

مسأله 213.مستحاضه قليله پس از پاك شدن از خون، غسل بر او واجب نيست.

مسأله 214. مستحاضه كثيره، هرگاه غسلهاى روزانه خود را انجام دهد براى اعمال ديگر، مانند طواف، نماز آيات، و نماز شب، غسل ديگرى بر او واجب نيست، تنها بايد وضو بگيرد.

مسأله 215. زنهايى كه از داروهاى ضد حاملگى استفاده مى كنند اگر لكه هاى خونى را در ايام عادت و غير آن مشاهده كنند چنانچه اين لكه ها واجد شرايط شرعى حيض نباشد، حكم حيض را ندارد بلكه محكوم به استحاضه است.

صفحه 74

روزه در حال استحاضه

مسأله 216. زن مستحاضه بايد روزه ماه رمضان را بگيرد و در صورتى روزه او درست است كه غسل نماز مغرب و عشاى

شبى كه مى خواهد فرداى آن روز روزه بگيرد، بجا آورد و همچنين غسل، روزى كه روزه است.

مسأله 217. احتياط مستحب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزى كه روزه است به مقدارى كه مى تواند، از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.

مسأله 218. اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نكند روزه او صحيح است.

مسأله 219.شرط صحّت روزه مستحاضه كثيره فقط انجام غسل است و شرايط ديگرى، از قبيل تعويض نوار بهداشتى آلوده، و جلوگيرى از سرايت خون به ساير اعضا، لازم نيست و شرط خاصّى ندارد.

احكام نفاس

مسأله 220. از وقتى كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مى آيد، هر خونى كه زن مى بيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است. و زن را در اين حال ، نفساء مى گويند.

مسأله 221. خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه

صفحه 75

مى بيند نفاس نيست.

مسأله 222. لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر خون بسته اى هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، يا دو نفر قابله بگويند كه اگر در رحم مى ماند انسان مى شد، خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.

مسأله 223. ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد(يعنى از نظر زمانى حدّاقل ندارد)، ولى بيشتر از ده روز نمى شود.

مسأله 224. هرگاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده اگر مى ماند انسان مى شد يا نه، اگر وارسى آسان باشد، وارسى

كند.

مسأله 225. توقف در مسجد و دست زدن به خط قرآن و كارهاى ديگرى كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب و مستحب و مكروه است، بر نفساء هم واجب و مستحب و مكروه مى باشد.

مسأله 226. طلاق دادن زنى كه در حال نفاس مى باشد باطل است و نزديكى كردن با او حرام مى باشد. و اگر شوهرش با او نزديكى كند، احتياط واجب آن است كه به شيوه اى كه در احكام حيض گفته شد كفاره بدهد.

مسأله 227. وقتى زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادت هاى خود را بجا آورد. و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه تمام

صفحه 76

روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده، روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد، تمام آن هانفاس است و اگر روزهايى كه در وسط پاك بوده روزه گرفته باشد بايد قضا نمايد.

مسأله 228. اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند كه اگر پاك است، براى عبادت هاى خود غسل كند.

مسأله 229. اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد. چنانچه در حيض، عادت دارد به اندازه روزهاى عادت او، نفاس و بقيه استحاضه است. و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه مى باشد و احتياط مستحب آن است كسى كه عادت دارد از روز بعد از عادت و كسى كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا

روز هيجدهم زايمان، كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.

مسأله 230. زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادتش خون نفاس ببيند، بايد به اندازه روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد و بعد از آن تا روز دهم عبادت را ترك نمايد. پس اگر از ده روز بگذرد، به اندازه روزهاى عادتش، نفاس و بقيه استحاضه است و و عبادت هايى را كه ترك كرده بايد قضا كند.

مسأله 231. اگر پس از وضع حمل، يك ماه يا بيشتر، خون ببيند، اگر در حيض عادت دارد، به مقدار روزهاى عادتش نفاس قرار دهد، پس از آن تا ده روز حكم استحاضه را دارد و اگر پس از گذشتن ده روز، ايام

صفحه 77

عادت او فرا رسد، مطابق احكام حائض عمل كند خواه نشانه هاى حيض داشته باشد يا نه و اگر ايام عادت او فرا نرسد حكم استحاضه را دارد، مگر اين كه نشانه هاى حيض در آن باشد.

مسأله 232. زنى كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، ده روز اول آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است. و خونى كه بعد از آن مى بيند، اگر نشانه حيض را داشته باشد حيض وگرنه آن هم استحاضه مى باشد.

مسأله 233. زنى كه عمل سقط جنين -كُرتاژ- را انجام داده، بعد از سقط جنين اگر خونى را مشاهده كرد و لو به صورت لكه باشد، محكوم به نفاس است.

مسأله 234.ورود در حرم امام

زادگان براى زنى كه در حال حيض و يا نفاس است مانع ندارد.

مسأله 235. اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمداً غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمداً تيمم نكند، روزه اش باطل است.

مسأله 236. اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين است، با تيمم روزه اش صحيح است و لازم نيست تا صبح بيدار بماند و اگر بخواهد روزه مستحب يا روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه كفّاره وقت آن معين نيست، نمى تواند با تيمم

صفحه 78

روزه بگيرد.

مسأله 237. اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد، يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده، روزه او صحيح است .

مسأله 238. اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند اگرچه نزديك مغرب باشد، روزه او باطل است.

مسأله 239. اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك روز يا چند روز يادش بيايد، روزه هايى كه گرفته بايد قضا كند.

مسأله 240. اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و تا اذان غسل نكند، و در تنگى وقت تيمم هم نكند، روزه اش باطل است. ولى اگر تيمم كند، روزه او صحيح است.

مسأله 241.

اگر زنى كه در حال استحاضه است، غسل هاى خود را به تفصيلى كه در احكام استحاضه گفته شد، به جا آورد، روزه او صحيح است.

مسأله 242.در ايّام نفاس تنها «روز» ملاك است، و شبانه روز ملاك نمى باشد.

مسأله 243. خانمهايى كه فرزندهاى چند قلو بدنيا مى آورند، شروع نفاس از بچه اوّل است،و پايان آن پس از ده روز كامل مى باشد، ولى احتياط آن است كه در مقدار زائد بر آن نسبت به بچّه اخير، ميان احكام

صفحه 79

نفاس و استحاضه جمع كند.

مسأله 244.خون نفاس در حقيقت باقيمانده خون حيض است، و معمولاً داراى صفات آن مى باشد; ولى دارا بودن آن صفات از نظر رنگ، سرعت، حرارت، برودت و مانند آن، در آن شرط نيست.

مسأله 245. در صورتى كه بعد از خروج ناقص جنين ، خونى مشاهده شود اين خون حكم خون نفاس را دارد.

نماز و شرائط آن

مسأله 246. اجابت دعوت شوهر بر انجام نمازهاى مستحبّى مقدّم است.

مسأله 247. زن بايد در موقع نماز تمام بدن، حتّى سر و موى خود را، بپوشاند ولى پوشاندن گردى صورت (مقدارى كه در وضو شسته مى شود) و دستها تا مچ و پاها تا مچ لازم نيست، امّا براى اين كه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده احتياط اين است كه مقدارى از اطراف صورت و قدرى پايين تر از مچ را هم بپوشاند.

مسأله 248. براى زنان پوشانيدن موهاى مصنوعى و زينتهاى پنهانى (مانند دستبند و گردنبند) نيز لازم است. ولى زينت آلات روى لباس باشد اشكالى ندارد.

مسأله 249. احتياط واجب آن است كه مرد لباس زنانه و

زن لباس

صفحه 80

مردانه نپوشد; ملاك آن نيز عرف است . ولى اگر با آن لباس نماز بخواند اشكال ندارد.

مسأله 250. اگر سر سوزنى خون حيض، در بدن يا لباس نمازگزار باشد نماز او باطل است و بنابر احتياط واجب بايد خون نفاس، و استحاضه، و خون سگ و خوك، و كافر و مردار و حيوان حرام گوشت در بدن، يا لباس نمازگزار نباشد، ولى خون هاى ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت اگرچه در چند جاى بدن و لباس باشد در صورتى كه روى هم كمتر از سطح يك «درهم» باشد. نمازخواندن با آن اشكال ندارد.

مسأله 251. از پوشيدن لباسهاى تنگ و چسبان كه حجم بدن را نشان مى دهد، در نماز خوددارى شود.

مسأله 252. بنابر احتياط واجب بايد زن عقب تر از مرد بايستد و جاى سجده او از جاى ايستادن مرد كمى عقب تر باشد.

مسأله 253. اگر بين مرد و زن، ديوار يا پرده، يا چيز ديگرى يا

اينكه ميانشان تقريباً چهار متر و نيم فاصله باشد نمازشان صحيح

است.

مسأله 254. ديوار حائل بين صفوف بانوان و آقايان نبايد به قدرى بلند باشد كه دو محل را از هم جدا كند، و در واقع همه آنها زير يك سقف نماز بخوانند، اشكال ندارد.

مسأله 255. براى زنها نمازخواندن در خانه بهتر است، ولى اگر

صفحه 81

بتوانند كاملاً خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر است در مسجد نماز بخوانند.

مسأله 256. مستحب است انسان با كسى كه در مسجد حاضر نمى شود غذا نخورد و در كارها با او مشورت نكند و همسايه

او نشود، و از او زن نگيرد و به او زن ندهد.

مسأله 257. نماز خواندن با مانتو و شلوار و روسرى معمولى، يا بلوز و دامن و جوراب و روسرى معمولى، به گونه اى كه به جز گردى صورت و دستها تا مچ بقيه بدن پوشيده باشد، مانعى ندارد. هرچند چادر حجاب برتر است.

مسأله 258. پوشيدن لباس طلاباف براى مرد حرام و نماز با آن باطل است، ولى براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.

مسأله 259. زينت كردن به طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچى طلا به دست براى مرد حرام و نمازخواندن با آنها باطل است. و احتياط واجب آن است كه از استعمال عينك طلا هم خوددارى كند; ولى زينت كردن به طلا، براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.

مسأله 260. پوشيدن لباس ابريشمى براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.

مسأله 261. استفاده از چادرهاى نازك كه در برابر نور، بدن نمايان مى شود در حال نماز در صورتى كه در آنجا نورى نباشد كه بدن نمايان

صفحه 82

شود اشكالى دارد ولى اگر زير چادر لباس بر بدن داشته باشد اشكالى ندارد.

مسأله 262. چنانچه زن هنگام نماز، يا پس از آن، دريابد قسمتى از اندامش كه پوشيدن آن لازم بوده، پوشيده نشده است، نمازش صحيح است.

مسأله 263. در جايى كه شخص نامحرم به قصد تلذّذ به دستها(تا مچ) و گردى صورت زن نمازگزار كه زينت دارد، نگاه مى كند، نمازش صحيح است. ولى احتياط واجب آن است كه

خود را در معرض ديد نامحرم قرار ندهد. اذان و اقامه

مسأله 264.اذان و اقامه مردان و زنان مانند هم است، تفاوتى با هم ندارد; ولى اگر زن مايل باشد مى تواند بجاى اذان كامل، تنها چهار تكبير و شهادتين را بگويد، و بجاى اقامه، دو تكبير و شهادت به وحدانيّت خداوند و نبوّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بدهد.

مسأله 265. در پنج مورد اذان ساقط مى شود و بنابر احتياط

واجب بايد آن را ترك كرد. يكى از آن موارد، نماز عصر و عشاى

زن مستحاضه است كه بايد بلافاصله آن را بعد از نماز ظهر يا مغرب بخواند.

مسأله 266. اگر مرد اذان زن را بشنود اذان از او ساقط نمى شود،

صفحه 83

ولى اگر زن اذان مرد را بشنود از او ساقط مى شود.

مسأله 267. در جماعتى كه مردان و زنان شركت دارند، اذان و اقامه نماز جماعت را، بايد مرد بگويد، ولى در جماعت زنان، اذان و اقامه زنان كافى است. احكام متفرّقه نماز

مسأله 268. زنى شوهرش اهل خمس و وجوهات شرعيّه نيست، نماز خواندن زن در خانه و لباس هايى كه شوهر براى او تهيه مى كند صحيح است.

مسأله 269. اگر زن در كنار مرد يا جلوتر بايستد و با هم وارد نماز شوند نماز هر دو باطل است، امّا اگر يكى قبلاً وارد نماز شده باشد نماز او صحيح، و نماز دومى باطل است.

مسأله 270.فردى كه در قرائت و اذكار نمازش غلطهاى زيادى ديده مى شود قادر به ياد گرفتن نباشد، به همان شكل كه مى تواند بخواند و در صورت امكان، نماز را با جماعت بخواند.

مسأله 271.هنگام سجده علاوه بر مواضع هفتگانه كه بايد بر روى زمين قرار گيرد، بهتر است زنان آرنجها را به قصد رجا خوب است بر زمين بگذارند، ولى واجب نيست.

مسأله 272. يكى از مبطلات نماز، باطل شدن وضو به هنگام نماز است، خواه عمداً باشد يا سهواً، و يا از روى ناچارى، ولى خارج شدن

صفحه 84

خون از زن مستحاضه نماز را باطل نمى كند، به شرط اين كه به دستورات استحاضه عمل كرده باشد.

مسأله 273. هرگاه مرد، يا زن نامحرم، وحتى بچه اى كه خوب و بد را مى فهمد به نمازگزار يا غير نمازگزار سلام كند، جواب او به همان نحوى كه او سلام كرده واجب است.

مسأله 274.اگر مرد نامحرمى به زن نمازگزار سلام كند، جواب سلام واجب است. نماز مسافر

مسأله 275. در صورت مسافرت كردن زن بدون اجازه شوهر نمازش تمام است. زيرا سفر او معصيت محسوب مى شود، مگر اين كه سفر واجب باشد.

مسأله 276.اگر مرد محلّى را براى خود وطن انتخاب كند زن نيز از نظر وطن تابع شوهر مى باشد.

مسأله 277. خروج الزامى زن از وطن، به تبعيت از شوهر،چنانچه اميدوار باشد كه شوهر را باز گرداند اعراض از وطن نيست و اگر اميدى ندارد اعراض خود به خود حاصل است.

مسأله 278. اگر زن تصميم دارد با شوهر خود در شهر ديگرى زندگى كند و او و شوهرش قصد بازگشت براى اقامت مستمّر به شهر پدرى نداشته باشند به هنگام بازگشت (مثلاً براى صله رحم ) نماز و

صفحه 85

روزه اش شكسته است; زيرا اعراض حاصل شده است. و داشتن و

نداشتن ملك تأثيرى در اين حكم ندارد.

مسأله 279. زنى به عقد دائم مردى، كه اهل شهرستان ديگرى مى باشد، درآمده است ولى هنوز عروسى نكرده اند. قبل از شروع زندگى مشترك، شهرستان شوهر، وطن زن محسوب نمى شود. نماز جماعت و جمعه

مسأله 280. زن مستحاضه، بنابر احتياط واجب، حق ندارد امام جماعت بانوان شود.

مسأله 281. نماز جمعه توسّط مردان منعقد مى شود; ولى زنان هم مى توانند در آن شركت كنند.

مسأله 282. امامت زنان در نماز جمعه جايز نيست; هر چند در نمازهاى ديگر، براى خودشان جايز مى باشد.

مسأله 283.زنان مى توانند در نماز جمعه شركت كنند، و نمازشان صحيح و مجزى از نماز ظهر است; امّا به تنهايى (بدون شركت مردان) نمى توانند نماز جمعه تشكيل دهند، همان گونه كه نمى توانند مكمّل (حدّاقل) عدد لازم - پنج نفر - باشند.

مسأله 284.نماز جمعه براى زنان واجب نيست; ولى شركت آنها در نماز جمعه، مخصوصاً در زمان ما، امر مطلوبى است.

احكام روزه

احكام روزه

مسأله 285. جويدن غذا براى بچه و همچنين چشيدن غذا و مانند آن و شستشوى دهان با آب يا دارو، اگر چيزى از آن فرو نرود روزه را باطل نمى كند و اگر بدون اراده به حلق برسد اشكالى ندارد، البته اگر از اوّل بداند بى اختيار به حلق مى رسد روزه اش باطل است و قضا و كفّاره دارد.

مسأله 286. اگر زنى در ماه مبارك رمضان پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى غسل وقت نداشته باشد و تيمّم كند، روزه اش صحيح است، امّا اگر براى هيچ كدام از

غسل و تيمّم وقت ندارد بايد بعداً غسل كند و روزه او نيز صحيح است.

مسأله 287. اگر زنى كه در حال حيض يا نفاس بوده پس از پاك شدن غسل را فراموش كند و تا آخر ماه مبارك رمضان به همين شكل روزه بگيرد واجب است كه روزه ها را قضا كند، ولى كفّاره ندارد.

مسأله 288. زنى كه در حال استحاضه است بايد غسل خود را، به تفصيلى كه در احكام استحاضه گفته شد، به جا آورد و روزه او در حالت استحاضه صحيح است. بخلاف «حيض و نفاس» كه روزه از او ساقط ميشود ولى قضاى آن را بايد بجا آورد.

مسأله 289. كسى كه به واسطه بيمارى، يا حيض، يا نفاس، روزه ماه رمضان را نگيرد، و پيش از پايان ماه رمضان از دنيا برود، لازم

صفحه 87

نيست روزه هايى را كه نگرفته براى او قضا نمايند. برخى از مكروهات روزه

مسأله 290. چند كار براى روزه دار مكروه است، از جمله:

الف: سرمه كشيدن، در صورتى كه مزّه يا بوى آن به حلق برسد همچنين مداد كشيدن براى خانمهاى روزه دار، در حكم سرمه كشيدن است و مكروه مى باشد.

ب : نشستن زن در آب، بنا بر احتياط.

قضا و كفّاره روزه

مسأله 291. هرگاه روزه خود را عمداً باطل كند، بعد به مسافرت برود كفّاره از او ساقط نمى شود، همچنين است اگر عمداً روزه خود را باطل كند بعد عذرى مانند حيض، يا نفاس، يا بيمارى براى او پيدا شود .

مسأله 292. بوسيدن مرد روزه دار همسرش را بدون قصد آمدن منى كراهت دارد و اگر به

قصد بيرون آمدن منى باشد، روزه او باطل مى شود اگرچه منى بيرون نيايد.

مسأله 293. اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است، جماع كند، اگر زن بر عمل راضى باشد، هر كدام بايد كفاره بدهد و اگر مجبور كرده باشد، كفّاره روزه خودش و روزه زن را بايد بدهد.

صفحه 88

مسأله 294. اگر روزه دار در ماه رمضان، با زن خود كه روزه دار است، جماع كند و در بين جماع زن راضى شود، بايد مرد دو كفّاره و زن يك كفاره بدهد.

مسأله 295. اگر روزه دار در ماه رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نمايد، يك كفّاره بر او واجب مى شود و روزه زن صحيح است و كفّاره هم بر او واجب نيست.

مسأله 296. اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غيرجماع كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند به جا آورد مثلاً آب و يا غذا بخورد كفاره بر هيچ كدام واجب نيست.

مسأله 297. كسى كه به واسطه مسافرت يا مرض روزه نمى گيرد، نمى تواند زن روزه دار خود را مجبور به جماع كند، ولى اگر او را مجبور نمايد، بنابر احتياط بايد كفاره زن را بدهد.

مسأله 298. گرفتن روزه مستحبى در صورتى كه باعث از بين رفتن حق شوهر مى شود براى زن جايز نيست، بلكه اگر حق شوهر هم از بين نرود، ولى شوهر، او را از گرفتن روزه مستحبى منع كند، بنابر احتياط واجب بايد خوددارى كند.

مسأله 299. روزه مستحبى اولاد اگر اسباب اذيت پدر و مادر، يا جد

شود جايز نيست، بلكه اگر اسباب اذيت آنان نشود ولى او را از

گرفتن روزه مستحبى جلوگيرى كنند، احتياط مستحب آن است كه روزه نگيرد.

صفحه 89

زنانى كه روزه بر آنها واجب نيست

مسأله 300. زنى كه زائيدن او نزديك است و روزه براى حملش يا خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نيست. و بايد براى هر روز يك مُدّ (معادل 750 گرم) طعام يعنى آرد يا گندمومانند آنهابه فقير بدهد. و در هر دو صورت روزه هايى را كه نگرفته بايد قضا كند.

مسأله 301. زنى كه بچه شير مى دهد و شير او كم است چه مادر بچه، يا دايه او باشد، يا بى اجرت شير دهد، اگر روزه براى بچه اى كه شير مى دهد ضرر دارد روزه بر او واجب نيست. و بايد براى هر روز يك مدّ طعام يعنى گندم و مانند آن به فقير بدهد و نيز اگر براى خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست، و بايد براى هر روز يك مُد طعام به فقير بدهد. و در هر دو صورت روزه هايى را كه نگرفته بايد قضا نمايد.

مسأله 302. دخترى كه به سنّ بلوغ رسيده، ولى به واسطه ضعف جسمانى توان روزه گرفتن در ماه مبارك رمضان ندارد و بعد از ماه مبارك هم تا سال بعد نمى تواند قضا كند، بايد براى هر روز يك مُدّ طعام كفّاره بدهد; يعنى براى هر روز معادل 750 گرم آرد گندم، يا مانند آن، به فقير بدهد و قضاى اين روزه ها بر او واجب نيست.

مسأله 303. اگر زن، در حال روزه نذر معين، خون حيض

ببيند احتياط لازم آنست كه عوض آن را نه به قصد قضا بلكه به قصد مطلوبيت به جا آورد.

صفحه 90

روزه هاى حرام و مستحب

مسأله 304. روزه گرفتن زن (روزه مستحبّى) در صورتى كه حق شوهرش از بين برود بدون اجازه او جايز نيست.

مسأله 305. براى زنانى كه در بين روز از عادت ماهانه يا نفاس پاك مى شوند مستحبّ است اعمالى كه روزه را باطل مى كند ترك كنند، هر چند روزه آن روز بر آنها واجب نيست.

زكات فطره

مسأله 306. اگر انسان نانخور كسى باشد، ولى قبل از غروب عيد فطر نانخور ديگرى شود، زكات فطره او برعهده شخص دوم است; مثل اين كه دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود كه شوهرش بايد فطره او را بدهد.

مسأله 307. زنى كه شوهرش مخارج او را نمى دهد و نانخور ديگرى است فطره اش برعهده كسى است كه نانخور او مى باشد و

اگر زن غنى است و از مال خود خرج مى كند بايد شخصاً فطره را

بدهد.

مسأله 308. فطره طفلى كه از مادر يا دايه شير مى خورد، بر كسى است كه مخارج مادر يا دايه را مى دهد. ولى اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل برمى دارد فطره طفل بر كسى واجب نيست.

حج

حج

مسأله 309. كسى كه از طرف ديگرى براى حج اجير شده، بايد طواف نساء را از طرف خود به جا آورد و بهتر اين است نيت «ما فى الذمه» كند و اگر به جا نياورد، زن بر آن اجير حرام مى شود.

مسأله 310. هر گونه لمس، بوسيدن همسر، نگاه

كردن به او در حال احرام از روى شهوت جايز نيست .

مسأله 311. اگر مردى در حال احرام با زن خود عمدا مجامعت كند، در صورتى كه زن را م_ج_بور به اين كار نمايد، بايد دو كفاره بدهد و اگر هر دو رضايت داشته باشند، هر يك بايد يك كفاره بدهد.

مسأله 312. اگر مرد طواف نساء را كه يكى از كارهاى حج است،

به جا نياورد، زنش كه به واسطه مُحْرِم شدن بر او حرام شده بود،

حلال نمى شود. و نيز اگر زن طواف نساء نكند، شوهرش بر او حلال نمى شود ولى اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند، به يكديگر حلال مى شوند.

مسأله 313. اگ_ر مرد با زن به حج مشرف شوند و عمدا يا سهوا طواف نساء و نماز آن را بجا نياورند و يا اشتباه بجا آورن_د زن و م_رد ب_ه يكديگر حلال نمى شوند و تا زمانى كه خود آنان و يا در مواردى نايب آنها طواف و نماز را بجا نياورده باشد، آميزش و ديگر روابط زن و شوهر بر آنها حرام خواهد بود.

صفحه 92

مسأله 314. خانمى كه به لحاظ مالى و بدنى و ساير شرايط مستطيع است، ولى طفل شير خوارى دارد كه با غير او آرام نمى گيرد و نمى تواند او را همراه خود ببرد، چنانچه جدا شدن از طفل موجب خطر جانى يا بيمارى شديد او، يا سبب عُسر و حرج براى ديگران شود مستطيع نيست.

مسأله 315. زنى كه به لحاظ مالى و بدنى قدرت انجام حج را

دارد اگر بداند كه در صورت رفتن به تنهايى به حج شوهرش او

را

طلاق مى دهد و در نتيجه زندگى او مختل خواهد شد مستطيع

نمى باشد .

مسأله 316. زنى كه مهريه او وافى به حج هست و مطالبه آن از شوهر مفسده اى چون اختلاف خانوادگى و طلاق به وجود نمى آورد بايد با دريافت مهريه خود به حج برود.

مسأله 317. بنا بر احتياط واجب زن بايد تكبيرة الاحرام و قرائت در نماز و تلبيه (در موقع مُحرم شدن) را اگر نامحرم مى شنود آهسته بگويد.

مسأله 318. اگر در عمره تمتع پيش از سعى، جماع يا لواط كند عمره اش باطل مى شود و كفاره آن، يك شتر است. و واجب است همان عمره باطل را تمام كند و اگر وقت دارد به ميقات برود و عمره تمتع را اعاده نمايد و اگر وقت اعاده ندارد واجب است حج افراد و بعد عمره مفرده به جا آورد و احوط اعاده حج است در سال آينده و اگر بعد از سعى و قبل از تقصير، جماع يا لواط كرده عمره باطل نمى شود لكن يك شتر

صفحه 93

كفاره بر او واجب است.

مسأله 319. زنان مى توانند از لباس دوخته در حالت احرام بهره گيرند فقط نبايد دستكش در دست كنند.

مسأله 320. كسى كه معذور باشد و يا احتمال عذر بدهد مثل زنى كه احتمال بدهد در اثر عادت زنانگى نتواند پس از مراجعت از منى طواف نساء و نماز آن را به جا بياورد، مى تواند اين دو عمل را بعد از آنكه محرم به احرام حج شد، مقدم بر وقوف عرفات بدارد، بلكه در صورت خوف از عدم تمكن، لازم است. و

پس از بازگشت، اگر توانايى اعاده آن را دارد، احوط آن است كه اعاده كند، و اگر خود توانايى آن را ندارد، نايب بگيرد.

مسأله 321. اگر زن در حال طواف، از سه شوط و نيم به بعد حائض شود و تا وقت وقوف در عرفات پاك نشود عمره تمتع او صحيح است و سعى و تقصير را با همان حال حيض انجام دهد و در موقع حج، محرم به احرام حج تمتع شود و در بازگشت از منى به مكه بعد از پاك شدن ابتدا قضاى باقى مانده از طواف عمره را با نمازش به جا آورد سپس به اعمال حج بپردازد و اگر تا وقت حركت همراهان از مكه پاك نشد و ناچار شد كه با آنها برود جايز است براى قضاى باقى مانده طواف عمره و نماز آن و طوافِ حج و نمازش نايب بگيرد.

مسأله 322. مستحاضه كثيره بايد براى نماز خود غسل كند و وضو بگيرد خواه پس از غسل كردن تا پايان نماز طواف، خون قطع گردد يا نه

صفحه 94

ولى احتياط مستحب آن است كه براى هر يك از طواف ونماز آن، غسل جداگانه اى بنمايد.

مسأله 323. اگر زن بعد از اعمال حج در منى حائض شود و به مكه بيايد و پيش از آن كه پاك شود ناچار به رفتن از مكه شود مثل اين كه همراهان او عازم مراجعت باشند لازم است بر او كه نايب بگيرد و بعد از آن كه نايب، طواف حج و نماز آن را انجام داد خودش سعى را به جا آورد و بعد از سعى، براى طواف نساء

و نماز آن نائب بگيرد.

مسأله 324. اگر زن پس از اعمال حج اثر عادت در خود ببيند و شك كند كه پيش از انجام عمل حايض شده يا بعد از تمام شدن اعمال، اعتنا به اين شك نكند و حج او محكوم به صحت است.

مسأله 325. زنى كه به واسطه خوردن قرص و يا تزريق آمپول، جلو عادت زنانه را گرفته لكن در ايام عادت روزى يك لحظه خون مى بيند با عمل به وظايف مستحاضه، طواف و نماز او صحيح است.

مسأله 326. زنى كه روى ناخن او، لاك چسبيده بوده با اين كيفيت، اعمال حج را به جا آورده و نمى دانسته كه اين رنگ لاك، مانع براى وضو و غسل مى باشد در اين صورت ، طواف او باطل است و او در حال احرام است و اگر در ذى حجه در مكه متوجه شود بعد از ازاله مانع، با غسل يا وضو طواف حج و سعى و طواف نساء را به جا آورد و بعداً نيز عمره مفرده همراه با طواف نساء انجام دهد تا از احرام بيرون آيد.

مسأله 327. طواف نساء و نماز آن در عمره مفرده و در حج بر زن

صفحه 95

نيز لازم است و تا آن را به جا نياورد مرد بر او حلال نمى شود بلكه اگر طفل را هم محرم نمودند طواف نساء براى او هم لازم است و تا طواف نساء او انجام نشود، زن بر او پس از بلوغ حلال نمى شود.

مسأله 328. اگر در مقام ابراهيم (عليه السلام)بواسطه ازدحام و كثرت جمعيت ممكن نشود كه مردان جلو

بايستند و يا رعايت اين شرط حرجى باشد و يا لازمه آن بهم خوردن موالات بين طواف و نماز گردد در اين صورت رعايت اين شرط لازم نيست و نماز آنها صحيح است .

مسأله 329. كسى كه از مريض پرستارى مى كند نيز اگر مثل بيمار نمى تواند در روز، رمى جمرات كند جائز است در شب رمى كند ولى اگر با وصف پرستارى بتواند در روز رمى كند، رمى در شب براى او جايز نيست.

احكام اعتكاف

مسأله 330. در استحباب اعتكاف فرقى بين زنان و مردان نيست، زنان نيز مى توانند معتكف شوند.

مسأله 331. زن بنابر احتياط واجب بايد از همسرش براى اعتكاف اجازه بگيرد; ولى فرزندان بالغ احتياج به اجازه ولىّ ندارند.

مسأله 332. اگر مردى به همسرش اجازه اعتكاف بدهد، ولى در روز سوم پشيمان شود، زن بايد اعتكاف را تا آخر ادامه مى دهد.

مسأله 333. با توجه به اين كه غالب موادّ آرايشى بانوان داراى

صفحه 96

بوى خوش است آرايش نمودن زن معتكف اشكال دارد.

مسأله 334. اگر زن معتكف را در دو روز نخست روزهاى اعتكاف طلاق رجعى دهند، اعتكافش باطل مى شود، و بايد براى ادامه عدّه به خانه شوهر برود، زيرا زن در مدّت عدّه طلاق رجعى، نبايد از خانه شوهر خارج شود.

احكام خمس

مسأله 335.هر كس درآمدى زايد بر مخارجش دارد بايد خمس درآمد خود را پس از گذشتن يك سال بپردازد . البته اگر سال خمسى دارد ميزان پايان سال خمسى است بنابراين بعد از گذشتن سال بايد اموال خود را تخميس كند، و تفاوتى بين زن و مرد از اين جهت نيست.

مسأله 336. به مهريه خانمها خمس تعلّق مى گيرد.

مسأله 337. خانمى كه داراى زينت آلات طلا باشد و برخى از آن نيز هديه باشد و سال بر آن بگذرد، چنانچه زينت آلات مزبور مورد نياز و جزء شؤون او بوده باشد خمس ندارد.

مسأله 338. اگر از غير كسب مالى به دست آورد; مثلاً چيزى به او ببخشند واجب است خمس آن را بدهد و همچنين هر نوع درآمدى كه از ناحيه غيركسب به دست بيايد، مثلاً

چيزى از طريق وصيت به او برسد، فقط ارثى كه از نزديكان به انسان برسد خمس ندارد.

صفحه 97

مسأله 339.ارث مشمول خمس نيست; ولى زمينهاى موروثى كه قيمت آنها از زمانى كه مال الارث به او منتقل شده افزايش يافته باشد، به افزايش آن خمس تعلق مى گيرد .

مسأله 340. اگر انسان نتواند يكجا جهيزيه دختر را تهيه كند و مجبور باشد كه هر سال مقدارى از آن را تهيه نمايد يا در شهرى باشد كه معمولاً هر سال مقدارى از جهيزيه دختر را تهيه مى كنند، چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه بخرد، خمس ندارد.

مسأله 341. اگر در اثناء سال از منفعت كسب اثاثيه اى براى منزل بخرد، چنانچه در بين سال يا سال هاى بعد احتياجش از آن برطرف ش_ود، احتياط مستح_ب آن است كه خمس آن را بده_د و همچنين است زيورآلات زنانه، اگر در بين سال وقت زينت كردن زن ها به آنها بگذرد.

مسأله 342. لباس هاى متعدّد و همچنين انگشتر و زيورآلات و وسايل مختلف زندگى، اگر همه آنها مورد نياز و در حدّ شأن او باشد و از درآمد همان سال تهيه شده باشد خمس ندارد، ولى اگر زايد بر نياز و شأن باشد، مقدار زيادى، خمس دارد.

مسأله 343. كسى كه زنش سيده است نبايد به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند ولى اگر مخارج ديگران بر آن زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد، جايز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند.

مسأله 344. اگر كسى مجبور شد براى حلّ

مشكلى، زينت آلاتش را

صفحه 98

بفروشد اگر بيش از يك سال آن پول بماند، مشمول خمس نيست و اين در صورتى است كه نگهدارى آن براى حل آن مشكل باشد.

مسأله 345. چنانچه پدرى كه _ نعوذ بالله _ ثروتش از راه حرام بدست آمده، جهيزيه اى براى دخترش تهيه كند، يا هديه اى به او بدهد كه دختر يقين ندارد كه از مال حرام است، براى او اشكالى ندارد. و اگر يقين دارد، چنانچه مقدار حرام و صاحبانش شناخته شده نيستند، واجب است خمس آن را بپردازد، و بقيّه پاك مى شود.

مسأله 346. سيادت از طريق مادر به فرزندان در بعضى از احكام سيادت (از جمله گرفتن خمس) منتقل نمى شود. ولى اين گونه افراد به خاطر انتسابشان به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) داراى احترام هستند.

مسأله 347. مى توان به زن سيده اى كه شوهرش سيّد نيست، ولى نيازمند است، از سهم سادات كمك نمود، تا خرج شوهر و فرزندانش كند.

زكات

مسأله 348. به كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد اگرچه مخارج او بر انسان واجب باشد، مى شود زكات داد. ولى اگر زن براى خرجى خودش قرض كرده باشد شوهر نمى تواند بدهى او را از زكات بدهد بلكه اگر كس ديگرى هم كه مخارج او بر انسان واجب است براى خرجى خود قرض كند احتياط واجب آن است كه بدهى او را از

صفحه 99

زكات ندهد.

مسأله 349. اگر انسان زكات به پسرش بدهد كه خرج زن و خادم خود نمايد اشكال ندارد.

مسأله 350. پدر مى تواند به پسرش زكات بدهد

كه براى خود زن بگيرد پسر هم مى تواند براى آنكه پدرش زن بگيرد زكات خود را به او بدهد.

مسأله 351. زنى كه صيغه شده اگر فقير باشد، شوهرش و ديگران مى توانند به او زكات بدهند. ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط كند كه مخارج او را بدهد، يا به جهت ديگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتى كه شوهر مخارج آن زن را بدهد يا زن بتواند او را مجبور كند، نمى شود به آن زن زكات داد.

مسأله 352. زن مى تواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، اگرچه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نمايد.

مسأله 353. زكات تنها به طلاهايى تعلق مى گيرد كه به صورت سكّه رايج معامله باشد و چون سكه هاى بهار آزادى پول رايج معامله در بازار محسوب نمى شود، زكات ندارد.

مسأله 354. اگر كسى مفقود الاثر گرديد و زن جهت طلاق به دادگاه مراجعه كرد و قرار شد چهار سال جستجو نموده، سپس حكم طلاق را صادر كنند در اين مدّت اگر زن از جهت نفقه در مضيقه باشد، مى تواند از زكات استفاده كند.

صفحه 100

مسأله 355. اگر شوهر وضع مالى مناسبى ندارد و مخارج خانواده اش را به سختى تأمين مى كند، در صورتى كه زنش سيده نباشد مى تواند زكات بگيرد و صرف مخارج نمايد.

احكام ازدواج

مسأله 356. صيغه خواهر و برادرى موجب محرميت نيست و اين نحو صيغه در شرع مقدس اسلام وجود ندارد.

مسأله 357. ازدواج انسان با زن شوهر مادرش(1) در صورتى كه از شوهر خود طلاق گرفته باشدو در عقد ديگرى

نباشد، صحيح است و مانعى ندارد.

مسأله 358. زنِ پدرزن درصورتى كه مادرزن داماد نباشد، به داماد محرم نيست.

مسأله 359. اگر مردى با زنى زنا كند، برادر زانى مى تواند با آن زن ازدواج كند.

مسأله 360. مرد مسلمان مى تواند زن اهل ذمه را متعه نمايد ولى بنابر احتياط واجب نمى تواند با زن اهل ذمه ازدواج دايمى بكند. و صيغه متعه او همان صيغه متعه زن مسلمان است و زن مسلمان جايز نيست با كافر ازدواج كند نه متعه و نه دائم و اگر ازدواج كند باطل و به كافر زنا داده <

1.مادر انسان با مردى ازدواج كند و آن مرد زن قبلى خود را طلاق داده باشد. صفحه 101

است و مرد كافر اگر مايل به ازدواج با مسلمان است بايد مسلمان شود.

مسأله 361. هرگاه زن بگويد: «شوهر ندارم» مى توان حرف او را قبول كرد، به شرط آن كه متّهم نباشد.

مسأله 362. بوسيدن و لمس كردن همجنس (مثل اين كه زنى، زن ديگرى را ببوسد) براى لذّت، جايز نيست. خواستگارى

مسأله 363. تحقيق كردن در مورد پسران، چنانچه تحقيق آميخته به گناه نشود، و مقدّمه ازدواج باشد مانعى ندارد ولى در جايى كه انسان قصد ازدواج ندارد، نبايد تحقيق كند.

مسأله 364. اگر دختر يا پسر به هنگام خواستگارى داراى مشكلى از نظر جسمى باشد،و آن مشكل آشكار نباشد واجب نيست آن را به طرف مقابل بگويد، ولى خلاف آن را نگويد. امّا اگر مشكل مهمّى باشد، به نحوى كه اگر طرف بفهمد، اقدام به ازدواج نمى كند، گفتنش لازم است.

مهريه

مسأله 365. تعيين مهر در عقد دائم واجب

نيست، و بدون آن عقد صحيح است، ولى چنانچه بعداً با زن نزديكى كند بايد مهر را او را

صفحه 102

مطابق معمول زنهايى كه مثل او هستند، بدهد.

مسأله 366. اخلاق اسلامى ايجاب مى كند كه مهريّه ها سبك باشد، و اصولاً ازدواج اگر با هزينه كم انجام گيرد، مايه سعادت زوجين خواهد شد، وسنگين كردن بار ازدواج شرعاًمذموم و عواقب ناگوار و مسؤوليّت شديد دارد.

مسأله 367. مهر حدّ ثابتى ندارد، ولى شايسته است از مهريّه هاى سنگين پرهيز شود.

مسأله 368. منظور از «مهرالمسمّى» همان مهرى است كه در عقد نامبرده مى شود. مراد از «مهرالمثل» آن است كه مثلاً به هنگام عقد نامى از مهر نبرده اند، در اين صورت بايد ديد مهر امثال آن زن در عرف و عادت چقدر است و به او بپردازند.

مسأله 369. منظور از «مهر السنّه» مهر حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)است، كه معروف است پانصد درهم (دويست و شصت و دو نيم مثقال نقره) بوده است.

مسأله 370. اگر مردى مهريه همسرش را به قدرى سنگين كرده باشد كه معادل كل حقوق ماهيانه تمام عمرش هم كفاف آن را نكند، كار خوبى نكرده، ولى عقد و مهر باطل نيست; مگر اين كه در حدّى باشد كه آن مهريّه را سفيهانه بدانند.

مسأله 371.زن حق دارد قبل از تمكين مطالبه مهر كند; حتّى اگر شوهر قدرت بر پرداخت مهريّه نداشته باشد.

صفحه 103

مسأله 372.شوهر بايد نفقه همسرش را بپردازد و اگر نفقه همسرش را پرداخت نكند و اين امر مدتها ادامه يابد و باعث ضرر و زيان زوجه، يا عسر و حرج شديد او شود،

حاكم شرع مرد را وادار به طلاق مى كند، و اگر طلاق نداد حاكم شرع طلاق مى دهد.

مسأله 373. اگر مرد مهر زن را كه در عقد معين كند و قصدش اين باشد كه آن را ندهد، عقد صحيح است ولى مهر را بايد بدهد.

مسأله 374. اگر زن مهريّه خود را ببخشد، مشروط بر اين كه تا زنده است شوهرش همسر ديگرى اختيار نكند، اشكالى ندارد. چنانچه مرد از شرط تخلف كند و ازدواج مجدّد نمايد، ازدواجش صحيح است وزن دوم بر او حرام نيست; ولى زن اوّل مى تواند مهريه اش را باز پس بگيرد.

مسأله 375. اگر زن مهر خود را به شوهر صلح كند كه زن ديگر نگيرد، به اين معنى كه از حق شرعى خود استفاده نكند، لازم است به مصالحه عمل كنند، يعنى زن مهر را نگيرد، و مرد هم با زن ديگر ازدواج ننمايد.

مسأله 376.پدر يا مادر عروس در صورتى مى تواند مطالبه شير بها بكند كه به صورت شرط ضمن العقد به هنگام خواندن نكاح قيد شود. مجلس عروسى

مسأله 377. موسيقى مطلقاً حرام است خواه در مجالس عروسى و غير عروسى.

صفحه 104

مسأله 378. رقص زن فقط براى شوهرش جايز است، نه در حضور زنان ديگر. و ديگر اقسام رقص حرام و جايز نيست.

مسأله 379. كف زدن اشكالى ندارد، مگر اين كه مفسده خاصى بر آن مترتب شود.

مسأله 380. آواز خوانى زنان و دختران بصورت انفرادى يا دستجمعى، در محفل خصوصى زنان، و مجالس عروسى، اگر مناسب مجالس لهو و فساد باشد، جايز نيست.

مسأله 381. كف زدن و چوب بازى در

مجالس عروسى اشكالى ندارد، مگر اين كه مفسده خاصّى بر آن مترتب شود.

مسأله 382. شركت در عروسى، يا مجالس ديگر، كه انسان مى داند در آن رعايت احكام اسلامى نمى شود (از قبيل اختلاط زن و مرد، رقص و پايكوبى، استفاده از نوارهاى موسيقى و مانند آن) گناه وحرام است. اولياى عقد

مسأله 383.دخترى كه به حدّ بلوغ رسيده و رشيده است، يعنى مصلحت خود را تشخيص مى دهد، چنانچه باكره باشد احتياط آن است كه با اجازه پدر يا جدّ پدرى ازدواج نمايد; ولى اگر همسر مناسبى براى دختر پيدا شود و پدر مخالفت كند اجازه او شرط نيست. همچنين اگر به پدر يا جدّ پدرى خود دسترسى نداشته باشد و دختر هم احتياج به شوهر كردن داشته باشد، يا اين كه دختر قبلاً شوهر كرده باشد، كه در اين دو

صفحه 105

صورت نيز اجازه پدر و جدّ پدرى در ازدواج جديد لازم نيست.

مسأله 384. دختر باكره اى كه به سن بلوغ رسيده و رشيده است بدون اذن پدر، جايز نيست، خود را به عقد موقّت مردى درآورد.

مسأله 385. شخصى مايل به ازدواج با دخترى است كه خودش او را پسنديده، امّا والدينش فرد ديگرى را در نظر دارند، اگر بتواند موافقت آنها را جلب كند، در غير اين صورت رعايت نظر آنها لازم نيست گر چه اين امر موجب ناراحتى آنها شود.

مسأله 386. در نكاح موقّت باكره بالغه رشيده اگر بنابر دخول نباشد، يا دختر عدم دخول را شرط نمايد، باز اذن ولى شرط است .

مسأله 387. اگر مرد مقلّد مرجعى باشد كه معتقد است:«ازدواج موقّت دختر باكره

بدون اجازه پدرش جايز است». ولى دختر مقلّد كسى است كه مى گويد: «احتياط واجب كسب اجازه پدر است» دختر بنابر احتياط واجب نمى تواند بدون اجازه پدر ازدواج كند.

مسأله 388. دختر باكره اى كه پدر و جدّ پدرى ندارد، به هنگام ازدواج احتياط اين است كه از بعضى بزرگترهاى فاميل اجازه بگيرد; مخصوصاً برادر بزرگتر.

مسأله 389. در صورتى كه پدر يا جدّ پدرى غايب باشد، و دختر باكره احتياج به شوهر داشته باشد، اجازه ولى ساقط مى شود. معناى «احتياج داشتن به شوهر» اين است كه به سنّى رسيده كه هرگاه شوهر نكند به زحمت يا خطر مى افتد.

صفحه 106

مسأله 390.منظور از كفو شرعى در ازدواج آن است كه مسلمان باشد، و منظور از كفو عرفى آن است كه از نظر شؤون اجتماعى با هم متناسب باشند. و مراعات كفو عرفى لازم نيست; مگر در جايى كه دختر رشد فكرى كافى ندارد، و ولىّ براى او شوهر انتخاب مى كند.

مسأله 391. دختر و پسرى (العياذ بالله) رابطه نامشروع داشته اند كه در نتيجه دختر حامله مى شود، در ازدواج آنان با يكديگر، اجازه پدر دختر شرط نيست; ولى بهتر است با موافقت او اقدام كنند.

مسأله 392. در يك حادثه رانندگى يا در اثر تجاوز بكارت دخترى زايل شده، وبا مراجعه به پزشك جرّاح ترميم گرديده است. براى ازدواج اذن پدر در هر دو صورت شرط است.

مسأله 393. تزويج صغير و صغيره به وسيله اوليا تنها در صورتى كه به مصلحت آنان باشد جايز است.

مسأله 394.اگر پدرى، دختر صغيره خود را كه كمتر از نُه سال دارد،

بدون اطلاع او به عقد مردى، كه بزرگتر است درآورده است. دختر پس از بلوغ نارضايتى خود را اعلام و اصرار بر جدايى نمايد، چنانچه اين عقد به مصلحت دختر نبوده باطل است و دختر مى تواند بدون طلاق شوهر كند; ولى اگر دختر بعد از بلوغ رضايت داده نمى تواند آن را برهم زند.

مسأله 395. اگر دخترى بخواهد عقد موقت كند، ولى معلوم نيست پدر او راضى است يا نه؟ گرچه دختر بگويد: «پدرم راضى است»، احتياط آن است كه از پدر دختر اجازه گرفته شود.

صفحه 107

احكام عقد

مسأله 396. در زناشوئى چه دائم و چه موقت، بايد صيغه خوانده شود و تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مى خوانند، يا ديگرى را وكيل مى كنند كه از طرف آنان بخواند.

مسأله 397. وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مى تواند براى خواندن صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.

مسأله 398. زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است، به يكديگر حلال نمى شوند و گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده است، كفايت نمى كند ولى اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده ام و مورد اعتماد باشد كافى است.

مسأله 399. اگر زنى كسى را وكيل كند كه مثلاً ده روز او را به عقد موقت مردى درآورد و ابتداى ده روز را معين نكند بايد آغاز آن را از روز و ساعتى كه عقد مى كند قرار دهد.

مسأله 400. يك نفر مى تواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا غيردائم

از طرف دو نفر وكيل شود و نيز انسان مى تواند از طرف زن وكيل شود و او را براى خود به طور دائم يا غيردائم عقد كند ولى احتياط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند.

صفحه 108

كيفيت خواندن عقد دائم

مسأله 401. اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگويد: «زَوَّجْتُك نَفْسِى عَلَى الصَّداق المَعْلُوم» (يعنى خود را زن تو نمودم، به مهرى كه معين شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگويد: «قبِلْتُ التَّزْوِيجَ على الصَّداق المعلومِ» (يعنى قبول كردم ازدواج را با مهرى كه معين شده) عقد صحيح است و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكيل زن بگويد: «زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتِى فاطِمَةَ مُوَكِّلِك اَحْمَدَ عَلَى الصَّداق المَعْلُومِ». پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: «قبِلْتُ التَّزويج لِمُوَكِّلِى اَحْمَدَ عَلَى الصَّداق الْمَعْلُومِ» صحيح مى باشد.

دستور خواندن عقد موقت

مسأله 402. اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد موقت را بخوانند، بعد از آن كه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد: «زَوَّجْتُك نَفْسِى الى الاجل المعلوم عَلَى المَهْرِ المَعْلُومِ»، بعد بدون فاصله مرد بگويد: «قبِلْتُ التزويجَ الى الاجلِ المعلومِ على المهرِ المعلومِ»، صحيح است. و اگر ديگرى را وكيل كنند و اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد: «مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتِى مُوَكّلَك الى الاجل المعلوم عَلَى المَهْرِ المَعْلُومِ»، پس بدون فاصله وكيل مرد بگويد: «قبِلْتُ ذلك لِمُوَكِّلِى» صحيح مى باشد.

صفحه 109

شرائط عقد

مسأله 403. عقد ازدواج چند شرط دارد:

اول: عقد را به عربى

صحيح بخوانند. و اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى صحيح بخوانند; بايد كسى را كه مى تواند عقد را به عربى صحيح بخواند وكيل كنند، و اگر نتوانند كسى را كه به عربى صحيح مى خواند وكيل كنند بايد خودشان به غيرعربى بخوانند اما بايد لفظى بگويند كه معنى «زَوَّجت و قبلت» را بفهماند.

دوم: مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مى خوانند قصد انشاء داشته باشند يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مى خوانند، زن به گفتن «زَوَّجتك نفسى» قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن «قبلت التزويج» زن بودن او را براى خود قبول نمايد، و اگر وكيل مرد و زن صيغه را مى خوانند، به گفتن «زوَّجت و قبلت» قصدشان اين باشد كه مرد و زنى كه آنان را وكيل كرده اند، زن و شوهر شوند.

سوم: كسى كه صيغه را مى خواند عاقل باشد، و بنابر احتياط بالغ باشد چه براى خودش بخواند، يا از طرف ديگرى وكيل شده باشد.

چهارم: اگر وكيل زن و شوهر يا ولى آنها صيغه را مى خوانند، در عقد، زن و شوهر را معين كنند مثلاً اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند. پس كسى كه چند دختر دارد، اگر به مردى بگويد

صفحه 110

«زَوَّجْتُك اِحدى بَناتى» و او بگويد «قبلت» يعنى قبول كردم، چون در موقع عقد، دختر را معين نكرده اند عقد باطل است.

پنجم: زن و مرد به ازدواج راضى باشند.

مسأله 404. اگر در عقد يك حرف غلط خوانده شود كه معنى

آن را عوض كند عقد باطل است.

مسأله 405. كسى كه دستور زبان عربى را نمى داند، اگر قرائتش صحيح باشد و معناى هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظى معناى آن را قصد نمايد، مى تواند عقد را بخواند.

مسأله 406. اگر بستگان يا نزديكان زن، او را براى مردى بدون اجازه او عقد كنند و بعداً زن بگويد به آن عقد راضى هستم، عقد صحيح است و همچنين است در مورد مرد.

مسأله 407. اگر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند و بعد از خواندن عقد راضى شوند و بگويند با آن عقد راضى هستيم عقد صحيح است.

مسأله 408. پدر و جد پدرى مى توانند فرزند نابالغ يا ديوانه خود را كه به حال ديوانگى بالغ شده است با رعايت مصلحت ايشان تزويج كنند. و بعد از آن كه طفل بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد، نبايد آن را به هم بزنند.

مسأله 409. اگر دختر باكره نباشد در صورتى كه بكارتش به واسطه شوهر كردن از بين رفته باشد، اجازه پدر و جد لازم نيست.

صفحه 111

مسأله 410. اگر پدر، يا جد پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگيرد، پسر بايد بعد از بالغ شدن خرج آن زن را _ در صورت تمكين و قابليت براى مسائل زناشويى _ بدهد.

مسأله 411. اگر پدر، يا جد پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگيرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالى داشته، مديون مهر زن است و اگر در موقع عقد مالى نداشته، پدر يا جد او بايد مهر زن را

بدهند.

به هم زدن عقد (بواسطه عيوب و..) مسأله 412. اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از اين هفت عيب را دارد مى تواند عقد را به هم بزند:

1. ديوانگى. 2. مرض خوره. 3. مرض برص. 4. كورى. 5. شَلْ بودن به طورى كه معلوم باشد. 6. آن كه افضا شده، يعنى راه بول و حيض او يكى شده باشد. ولى اگر راه حيض و غائط او يكى شده باشد، به هم زدن عقد اشكال دارد و بايد احتياط شود. 7. آن كه گوشت، يا استخوانى يا غدّه اى در فرج او باشد كه مانع نزديكى شود.

مسأله 413. اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او ديوانه است، يا آلت مردى ندارد، يا عنّين است و نمى تواند نزديكى نمايد، يا تخم ها او را كشيده اند; مى تواند عقد را به هم بزند.

مسأله 414. اگر مرد يا زن، به واسطه يكى از عيب هايى كه در دو

صفحه 112

مسأله پيش گفته شد عقد را به هم بزند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند.

مسأله 415. اگر به واسطه آن كه مرد عنّين است و نمى تواند نزديكى كند; زن عقد را به هم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد. ولى اگر به واسطه يكى از عيب هاى ديگرى كه گفته شد مرد، يا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزديكى نكرده باشد، چيزى بر او نيست و اگر نزديكى كرده، بايد تمام مهر را بدهد.

و از آنجا كه مسائل مربوط «فسخ عقد» از جانب مرد و يا زن،

شرايط خاصى دارد،

لازم است هر نوع فسخ زير نظر حاكم شرع صورت پذيرد.

مسأله 416. در صورتى كه اطمينان حاصل شود كه زوج عنين است، لازم است با مراجعه به حاكم شرع يك سال به او فرصت معالجه داده شود.

مسأله 417. اگر زن و شوهرى قبل از نزديكى، يا بعد از ازدواج و دخول، به مرض جنون ادوارى مبتلا شوند، هر يك حقّ فسخ نكاح را دارند.

مسأله 418.مردى با دخترى ازدواج نموده، و پس از آن طبق نظر متخصصان و اقرار خانواده و خود دختر، معلوم شده كه قبل از ازدواج داراى مرتبه اى از جنون بوده،ولى اكنون مشكلى وجود ندارد، در اين صورت شوهر حقّ فسخ ندارد.

صفحه 113

مسأله 419. اگر زنى مدتى است كه به عقد دائم فردى درآمده كه به علّت ناتوانى جسمى قادر به نزديكى نبوده و هنوز زن باكره است در صورتى كه اين زن به عيب شوهر رضايت نداده باشد، حقّ فسخ دارد. و چنانچه حكم را نمى دانسته و فسخ نكرده و آماده تمكين بوده، حقّ نفقه دارد. و در صورت جدا شدن با فسخ، زن حقّ نصف مهر را دارد.

مسأله 420.اگر فردى از لحاظ جنسى در حالت عادى موفّق به عمل نزديكى نباشد، ولى با استفاده از داروهاى موجود، كه توسّط پزشكان مورد تأييد و تجويز است، قادر به اين كار باشد، بيمارى مذكور «عَنَنْ» محسوب نمى شود، و موجب فسخ نكاح نمى باشد.

مسأله 421. زنى پس از سالها ازدواج بچه دار نشده است، دكتر تشخيص داده كه عيب از مرد مى باشد، اكنون زن مى گويد: «شوهرم فاقد بيضه است». و بدين جهت

بچه دار نشده است، در صورتى كه زن آگاهى بر اين امر نداشته، مى تواند فسخ كند; مگر اين كه بعد از آگاه شدن راضى شده و با او زندگى كرده باشد.

مسأله 422. تمام مواردى كه مرد يا زن اظهار صفاتى كنند كه موجب كمال باشد و يا حتى موجب كمال نباشد، ولى رضايت طرف مقابل به خاطر وجود آن صفات باشد «مثلاً گويد تاكنون ازدواج نكرده ام و فرزندى ندارم» و طرف ديگر با اين شرط آماده ازدواج با او شود، و بعداً كشف خلاف گردد، در تمام اين موارد در صورتى كه به صورت شرط ضمنى در عقد ذكر شود يا عقد مبنى بر آن باشد طرفى كه اغفال شده

صفحه 114

خيار فسخ دارد، و مى تواند بدون طلاق عقد نكاح را بر هم بزند ولى احتياط آن است كه با طلاق از هم جدا شوند.

مسأله 423.زوج در موقع ازدواج، با اشتغال زوجه در خارج از منزل موافقت كرده و متعهد شده كه ممانعت نكند، حال پس از گذشت چند سال از ازدواج و اشتغال زوجه، مانع ادامه كار او شده است، اگر شوهر از شرط تخلّف كند، زوجه مى تواند به حاكم شرع رجوع كند و به دستور او عمل كند.

مسأله 424. هرگاه بعد از عروسى معلوم شود كه دختر مدّتهاست به بيمارى صرع(غش) مبتلا است، خود دختر و دكترش هم تصديق نموده اند، ولى پدر و مادرش اين مطلب را پنهان كرده اند،مرد نمى تواند عقد را فسخ كند و اگر بخواهد دختر را طلاق دهد، چنانچه عروسى نموده بايد تمام مهر را بپردازد. ولى اگر در

مذاكرات قبل از عقد يا به هنگام اجراى صيغه عقد، شرط سلامت از اين بيمارى را كرده باشند، شوهر خيار فسخ دارد. نكاح غير صحيح

مسأله 425. اگر زن بعد از ازدواج بفهمد شوهرش مسلمان نيست، نمى تواند با او زندگى كند، و ازدواجش باطل است.

مسأله 426. ازدواج موقّت زن مسلمان با غير مسلمان، حتى اهل كتاب حرام است.

صفحه 115

مسأله 427.چنانچه پس از عقد و نزديكى مشخص گردد كه يكى از طرفين يا هر دو خنثاى مشكل است، نكاح باطل است.

مسأله 428. ازدواج زنان و دختران شيعه، با جوانان و مردان اهل سنّت در صورتى كه خوف انحراف از عقايد حقه نباشد مانعى ندارد; ولى در صورتى كه احتمال انحراف عقيدتى باشد جايز نيست.

مسأله 429. ازدواج با پسرى كه به ظاهر مسلمان است، ولى اهل نماز نيست، جايز است، ولى بايد تدريجاً او را دعوت به انجام واجبات نمود. محارم و زنانى كه ازدواج با آنان حرام است

مسأله 430.ازدواج با زن هايى كه با انسان محرم هستند (مثل مادر و خواهر، عمّه، خاله و مادرزن)، حرام است.

مسأله 431. عمّه و خاله پدر، عمّه و خاله پدرِپدر، عمّه و خاله مادر، عمّه و خاله مادرِمادر، هر چه بالا روند، به انسان محرمند.

مسأله 432. پدر و جدّ شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترىِ او هر چه پائين آيند، چه در موقع عقد باشند، يا بعداً به دنيا بيايند، به زن او محرم هستند.

مسأله 433. اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد، اگرچه با او نزديكى نكند، مادر و مادرِ مادرِ آن زن

و مادرِ پدر او هر چه بالا روند، به آن مرد محرم مى شوند.

صفحه 116

مسأله 434. اگر زنى را عقد كند و با او نزديكى نمايد، دختر و نوه دخترى و پسرىِ آن زن، هر چه پائين روند - چه در وقت عقد باشند يا بعداً به دنيا بيايند - به آن مرد محرم مى شوند.

مسأله 435. اگر با زنى زنا كند، نمى تواند با دختر او ازدواج كند، و اگر زنى را عقد نمايد و با او نزديكى كند بعد با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمى شود و اگر پيش از آن كه با او نزديكى كند با مادر او زنا نمايد، احتياط واجب آن است كه از آن زن به وسيله طلاق جدا شود.

مسأله 436. اگر مردى با زنى زنا كند، پسر آن مرد نمى تواند با آن زن ازدواج بكند.

مسأله 437. زن مسلمان نمى تواند به عقد كافر درآيد ولى مرد مسلمان مى تواند با زن هاى اهل كتاب به طور موقت ازدواج كند.

مسأله 438. اگر با زنى كه در عدّه طلاق رجعى است زنا كند، آن زن بر او حرام مى شود و اگر با زنى كه در عدّه متعه، يا طلاق بائن، يا عده وفات است زنا كند، بعداً مى تواند او را عقد نمايد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند و معناى طلاق رجعى و طلاق بائن و عده متعه و عده وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.

مسأله 439. اگر با زن بى شوهرى كه در عدّه نيست زنا كند، بعداً مى

تواند آن زن را براى خود عقد نمايد، ولى احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند بعد او را عقد نمايد و همچنين است اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد كند.

صفحه 117

مسأله 440. اگر زنى را كه در عدّه ديگرى است براى خود عقد كند. چنانچه مرد و زن، يا يكى از آنان بدانند كه كار حرامى انجام مى دهند يعنى بدانند كه عدّه زن تمام نشده و عقد كردن زن در عده حرام است آن زن بر او حرام مى شود، اگرچه مرد بعد از عقد با آن زن، نزديكى نكرده باشد.

مسأله 441. اگر زنى را براى خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عدّه بوده چنانچه هيچ كدام نمى دانسته اند زن در عده است و يا نمى دانسته اند كه عقد كردن زن در عده حرام است، در صورتى كه مرد با او نزديكى كرده باشد، آن زن بر او حرام مى شود. و در غير اين صورت مى توانند صبر كنند، پس از خروج از عده، مجدداً عقد كنند.

مسأله 442. اگر انسان بداند زنى شوهر دارد و او را عقد كند بايد از او جدا شود و بعداً هم نمى تواند او را براى خود عقد كند، هر چند با او نزديكى نكرده باشد.

مسأله 443. اگر زن شوهردار - نعوذ بالله - زنا بكند، بر شوهر خود حرام نمى شود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقى باشد، بهتر است كه شوهر، او را طلاق دهد ولى بايد مهرش را بدهد.

مسأله 444. زنى را كه

طلاق داده اند و زنى كه صيغه بوده و شوهرش مدت او را بخشيده يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتى شوهر كند و بعد شك كند كه موقع عقد شوهر دوم، عده شوهر اول تمام بوده يا نه، بايد به شك خود اعتنا نكند.

صفحه 118

مسأله 445. مادر و خواهر و دختر كسى كه لواط داده بر لواط كننده حرام است اگرچه لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند. ولى اگر شك كند كه دخول شده يا نه، بر او حرام نمى شوند.

مسأله 446. اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسى ازدواج نمايد و بعد از ازدواج با آن كس لواط كند آنها بر او حرام نمى شوند. مگر اين كه زن را طلاق داده باشد و بخواهد پس از خروج از عده مجدداً ازدواج كند، در اين صورت احتياط لازم اين است كه ازدواج نكند.

مسأله 447. اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى هم نكرده باشد، تا وقتى كه آن زن در عقد اوست، نمى تواند با دختر او ازدواج كند.

مسأله 448. اگر زنى را براى خود عقد كند، دائمه باشد، يا صيغه، تا وقتى كه آن زن در عقد اوست، نمى تواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد. و در ازدواج موقت اگر مدت زن تمام بشود يا به وى ببخشند تا عده او به پايان نرسد، نمى تواند با خواهر او ازدواج كند.

مسأله 449. اگر زن خود را به ترتيبى كه در كتاب طلاق گفته مى شود، طلاق رِجعى دهد، در بين عدّه نمى تواند خواهر او را عقد نمايد، بلكه در

عدّه طلاق بائن هم كه بعداً بيان مى شود، احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با خواهر او خوددارى نمايد.

مسأله 450. انسان نمى تواند بدون اجازه زن خود با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج كند ولى اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نمايد و بعداً زن بگويد به آن عقد راضى هستم، اشكال ندارد و احتياط موكد اين

صفحه 119

است كه عقد را تجديد كند.

مسأله 451. اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده يا خواهرزاده او را عقد كرده و حرفى نزند، چنانچه بعداً رضايت ندهد، عقد آنان باطل است. ولى اگر از حرف نزدنش معلوم باشد كه باطناً راضى بوده شوهرش نمى تواند از برادرزاده او جدا شود مگر آن كه او را طلاق دهد.

مسأله 452. اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در

حال احرام نيست، ازدواج كند عقد او باطل است، و اگر زن مى دانسته

كه ازدواج كردن در حال احرام حرام است، بايد با آن مرد ازدواج نكند.

و همچنين است اگر مرد در حال احرام باشد، و زن در حال احرام

نباشد.

مسأله 453. اگر كسى دختر نابالغى را براى خود عقد كند، پيش از آن كه نه سال دختر تمام شود، نبايد با او نزديكى كند، و همچنين اگر نه سال او تمام شد و استعداد جسمانى براى نزديكى نداشته باشد نبايد با او نزديكى نمايد و اگر نزديكى انجام داد و او را «افضا» نمود هيچ وقت نبايد با او نزديكى كند.

مسأله 454. زنى را كه سه مرتبه طلاق داده اند، بر شوهرش حرام مى شود، ولى اگر با شرائطى كه در كتاب

طلاق گفته مى شود با مرد ديگرى ازدواج كند و شوهر دوم او را طلاق بدهد، شوهر اول مى تواند دوباره او را براى خود عقد نمايد.

صفحه 120

شرايط مجاز و غير مجاز در عقد نكاح

مسأله 455. اگر زن در عقد با مرد شرط كند كه او را از شهر بيرون نبرد و مرد هم قبول كند، نبايد زن را از آن شهر بيرون ببرد مگر با رضايت او.

مسأله 456. زن مى تواند حق وكالت در طلاق خويش را براى فرد ثالثى، مثلاً پدرش، به عنوان شرط ضمن العقد قرار دهد. و بعد از عقد ازدواج نيز مى توان آن را در ضمن معامله ديگرى، هر چند بعد از ازدواج باشد، براى شخص ثالثى قرار داد.

مسأله 457. زن مى تواند درموقع اجراى عقد نكاح با شوهرش شرط كند كه تحصيل يا تدريس خود را همچنان ادامه دهد .

مسأله 458.زن مى تواند شرط كند كه از طرف مرد وكيل در طلاق خويش باشد واين شرط مى تواند در ضمن عقد ازدواج، يا عقد لازم ديگرى باشد وبه طور جداگانه انجام شود.

مسأله 459. اگر زن در موقع عقد شرط كند كه هرگاه شوهرش مثلاً مسافرت نمايد، يا معتاد به موادّ مخدّر گردد، يا خرجى او را ندهد، اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است; ولى هرگاه شرط كند كه او از طرف شوهرش وكيل باشد كه هرگاه شوهر اين كارها را انجام دهد خود را مطلّقه كند، اين وكالت صحيح است، و در چنين صورتى حق دارد خود را طلاق دهد.

صفحه 121

احكام عقد دائم

1. اطاعت از شوهر

مسأله 460.

زنى كه عقد دائمى شده، نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود يا كارى را در خارج خانه انتخاب كند، مگر براى نيازمندى هاى جزئى كه با حقوق زوج و شئون او منافات نداشته باشد و بدون عذر شرعى نبايد از نزديكى كردن او جلوگيرى كند در اين صورت، تهيه غذا و لباس و منزل او و لوازم ديگرى كه در كتاب هاى فقهى ذكر شده بر شوهر واجب است و اگر تهيه نكند، چه توانائى داشته باشد، يا نداشته باشد، مديون زن است. و در عين حال شوهر نبايد از خروج زن براى ديدار پدر و مادر و ارحام در حد معمول جلوگيرى كند. مسأله 461. اگر زن در كارهايى كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر را نكند، گناهكار است و حق غذا و لباس و منزل و همخوابى ندارد ولى مهر او از بين نمى رود. مسأله 462. مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند. مسأله 463. مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نيست ولى اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر ببرد بايد خرج سفر او را بدهد.

مسأله 464. زنى كه از شوهر اطاعت مى كند اگر مطالبه خرجى كند

صفحه 122

و شوهر ندهد مى تواند در هر روز به اندازه خرجى آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و اگر ممكن نيست چنانچه ناچار باشد كه معاش خود را تهيه كند، در موقعى كه مشغول تهيه معاش است، اطاعت شوهر بر او واجب نيست. 2. تمكين و همخوابى

مسأله 465. مرد نمى تواند زن دائمى خود

را به طورى ترك كند كه نه مثل زن شوهردار باشد نه مثل زن بى شوهر، لكن واجب نيست هر چهار شب يك شب نزد او بماند.

مسأله 466. شوهر نمى تواند بيش از چهارماه نزديكى با عيال دائمى خود را ترك كند. مگر اين كه زن در سن بالائى باشد.

3. مهريّه

مسأله 467. اگر در عقد دائمى، مهر را معين نكنند عقد صحيح است و چنانچه مرد با زن نزديكى كند، بايد مهر او را مطابق مهر زنهايى كه مثل او هستند، بدهد.

مسأله 468. اگر موقع خواندن عقد دائمى براى دادن مهر مدتى معين نكرده باشند، زن مى تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكى كردن شوهر جلوگيرى كند. چه شوهر توانائى دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد. مگر اين كه ناتوانى مالى شوهر در زمان عقد قرينه باشد كه پرداخت مهر «عندالاستطاعه» خواهد بود.

صفحه 123

ازدواج موقت

مسأله 469.ازدواج موقت اگر با شرايط معقول و رعايت موازين شرعى انجام شود، و دستاويزى براى هوسبازان و فساد بيشتر نشود به يقين براى جامعه مفيد و كارساز است .

مسأله 470. صيغه كردن زن در صورتى كه قصد زناشوئى داشته باشد صحيح است اگرچه براى لذت بردن هم نباشد.

مسأله 471. شوهر بيش از چهار ماه نبايد نزديكى با متعه خود را ترك كند مگر اين كه زن در سن بالايى باشد.

مسأله 472. زنى كه صيغه مى شود اگر در عقد شرط كند كه شوهر با او نزديكى نكند، عقد و شرط او صحيح است و شوهر فقط مى تواند لذت هاى ديگر از او ببرد، ولى اگر بعداً به نزديكى

راضى شود، شوهر مى تواند با او نزديكى نمايد.

مسأله 473. زنى كه صيغه شده اگرچه آبستن شود، حق خرجى ندارد.

مسأله 474. زنى كه صيغه شده حق همخوابى ندارد و از شوهر ارث نمى برد، و شوهر هم از او ارث نمى برد.

مسأله 475. زنى كه صيغه شده اگر نداند كه حق خرجى و همخوابى ندارد، عقد او صحيح است و براى آن كه نمى دانسته حقى به شوهر پيدا نمى كند.

صفحه 124

مسأله 476. زنى كه صيغه شده، مى تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود، ولى اگر به واسطه بيرون رفتن، حق شوهر از بين مى رود، بيرون رفتن او حرام است.

مسأله 477. اگر زنى مردى را وكيل كند كه به مدت و مبلغ معين او را براى خود صيغه نمايد، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد يا به غير از مدت يا مبلغى كه معين شده او را صيغه كند، وقتى آن زن فهميد، اگر بگويد راضى هستم عقد صحيح وگرنه باطل است.

مسأله 478. پدر و جد پدرى مى توانند براى محرم شدن، با زنى كه در يك خانه زندگى مى كنند او را به عقد موقت پسر نابالغ خود درآورند به شرط اين كه مدت عقد به اندازه اى باشد كه پسر به حد بهره گيرى جنسى برسد و نيز مى توانند دختر نابالغ خود را براى محرم شدن بستگان به عقد كسى درآورد به شرط آنكه مدت آن به قدرى باشد كه امكان استمتاع از او باشد سپس بعد از عقد مرد مى تواند بقيه مدت را به دختر نابالغ ببخشد.

مسأله 479. اگر مرد مدت صيغه را ببخشد، خواه با او نزديكى كرده يا نزديكى نكرده باشد، بايد تمام چيزى را كه قرار گذاشتند به او بدهد.

مسأله 480. مرد مى تواند زنى را كه صيغه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده به عقد دائم خود درآورد.

مسأله 481. ازدواج موقت پس از تمام شدن مدت عده دارد، و فرزندانى كه از آن متولد مى شوند، تمام حقوق فرزندى را دارند و از پدر و

صفحه 125

مادر و بستگان خود ارث مى برند هر چند آن زن و شوهر از يكديگر ارث نبرند.

مسأله 482. متعه كردن زنِ زانيه، جايز نيست .

مسأله 483. زنهايى كه عده نگهدار نيستند و دائما متعه كسى مى شوند ولى فاحشه هم نيستنداگر بگويد شوهر ندارم يا بگويد در عده نيستم حرف او قبول است مگر در صورتى كه علم بر خلاف آن باشد. احكام نگاه كردن

مسأله 484. نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است. و نگاه كردن به صورت و دست ها اگر به قصد لذت باشد، حرام است، و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام مى باشد مگر آن مقدار كه معمولاً نمى پوشانند و نگاه كردن به صورت و بدن و موى دختر نابالغ اگر به قصد لذت نباشد، و به واسطه نگاه كردن هم انسان نترسد كه به حرام بيفتد، اشكال ندارد ولى بنابر احتياط بايد جاهايى را كه مثل ران و شكم معمولاً مى پوشانند نگاه نكند.

مسأله 485. اگر انسان بدون قصد لذت به سر و

صورت و دست هاى زن هاى اهل كتاب كه بيشتر از حد شرعى آن را باز مى كنند نگاه كند، در صورتى كه نترسد كه به حرام بيفتد، اشكال ندارد.

مسأله 486. زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند، بلكه احتياط واجب آن است كه بدن و موى خود را از پسرى هم كه بالغ

صفحه 126

نشده، ولى خوب و بد را مى فهمد و به حدى رسيده كه موردنظر شهوانى است، بپوشاند.

مسأله 487. نگاه كردن به عورت ديگرى حرام است، اگرچه از پشت شيشه يا در آئينه يا آب صاف و مانند اينها باشد. و احتياط واجب آن است كه به عورت بچه مميز هم نگاه نكنند. ولى زن و شوهر مى توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

مسأله 488. مرد و زنى كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند، مى توانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

مسأله 489. مرد نبايد با قصد لذت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذت حرام است.

احكام پزشكى

مسأله 490. هر گاه پرستار و يا طبيب ناچار باشد دست به عورت بيمار بزند بايد دستكش در دست كند كه دست او به عورت آنها نرسد و همچنين است اگر پرستار و يا طبيب مرد ناچار شود دست به بدن زن بزند يا پرستار و طبيب زن دست به بدن مرد بزند بايد دستكش در دست كنند، مگر اين كه ضرورتى در كار باشد.

مسأله 491. لمس و تماس دست دانشجوى پسر، با دست زن بيمار

موقع گرفتن نبض و معاينه و معالجه، در مقام آموزش علمى كه از نظر استاد الزامى است، تنها در مورد ضرورت جايز است و اگر امكان داشته

صفحه 127

باشد از روى پيراهن بگيرد.

مسأله 492. تزريق آمپول به بيمار زن، توسطّ مرد نامحرم،كه مستلزم نگاه وتماس نامحرم مى شود در غير صورت ضرورت جايز نيست.

مسأله 493. در صورت وجود زنان لايق، در كارهاى مربوط به زايمان، حضور مردان در اين موارد در بخشهاى زايمان، كه موجب نظر يا تماس با بدن زنان مى شود،جايز نيست.

مسأله 494. اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و يا دست به بدن او بزند، اشكال ندارد ولى اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نبايد دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه كند، نبايد او را نگاه كند.

مسأله 495. اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت او نگاه كند، بنابر احتياط واجب بايد آئينه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند ولى اگر چاره اى جز نگاه كردن به عورت نباشد، اشكال ندارد. جلوگيرى از انعقاد نطفه

مسأله 496. ازدواج و تكثير اولاد از مستحبات مورد تأكيد در اسلام است. در حديثى از پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) چنين نقل شده است: ازدواج كنيد و فرزند پيدا كنيد من به واسطه شما بر امتهاى ديگر مباهات مى كنم.

صفحه 128

مسأله 497.جلوگيرى از بچه دار شدن با شرايط زير اشكال ندارد:

1. موجب عقيم شدن دائمى نشود.

2. اين كار مستلزم فعل حرامى نشود.

3 . شوهر رضايت داشته باشد.

مسأله 498. از آنجا كه گفته مى شود كه دستگاه آى _ يو _ دى و دستگاههاى نظير آن از انعقاد نطفه در رحم جلوگيرى نمى كند بلكه بعد از انعقاد نطفه و تشكيل جنين ، از جايگزين شدن آن در رحم جلوگيرى مى كند، در واقع جنين سقط مى شود، بنابراين استفاده كردن از اينگونه دستگاهها به طور كلى جايز نيست و اسقاط جنين علاوه بر حرام بودن ، ديه نيز دارد.

مسأله 499.در صورت رضايت زوج وزوجه براى جلوگيرى از انعقاد نطفه هر وسيله اى كه بى ضرر باشد و باعث نقص مرد يا زن نشود (مثل اين كه مرد يا زن براى هميشه از قابليت توليد مثل بيفتد) مجاز است; ولى اگر مستلزم نظر يا لمس حرام باشد جايز نيست، مگر در موقع ضرورت.

مسأله 500. زن را نمى توان مجبور كرد كه مثلا لوله هاى خود را ببندد، حتّى نمى توان او را مجبور كرد كه به وسيله قرص و مانند آن جلوگيرى كند; ولى مرد مى تواند با خوردن دارو، يا استفاده از آمپول، يا مانند آن، موقتاً از انعقاد نطفه جلوگيرى كند.

مسأله 501. اگر پزشكان به خانمى بگويند:حاملگى برايت خطر

صفحه 129

دارد در صورتى كه از گفتار آنها اطمينان حاصل شود جلو گيرى بلامانع است.

مسأله 502. مصرف قرصهاى ضد حاملگى، براى پيشگيرى از باردارى، درصورتى كه ضرر قابل ملاحظه اى نداشته باشد و همسر راضى باشد، مانعى ندارد.

مسأله 503. ج_ايز نيست زن بدون اجازه شوهرش ، از قرص ضد حاملگى استفاده نمايد و يا به روشهاى ديگر از حامله شدن جلوگيرى كند.

مسأله 504. ح_رام

اس_ت زن ب_دون رض_ايت ش_وه_ر از ان_زال م_رد در رح_م خ_ود ممانعت به عمل آورد بلكه بعيد نيست كه زن بايد در صورت انجام اين فعل حرام ، ديه نطفه را نيز بپردازد.

مسأله 505. اگ_ر پزشكهاى معتمد ب_ه خانمى بگويند در صورتى كه حامله شوى برايت خطر جانى دارد، زن مى تواند در صورتى كه راه معمولى ديگرى براى جلوگيرى از حامله شدن نباشد لوله هاى رحم خود را ببندد، اگر چه مستلزم عقيم شدن دائمى بشود. سقط جنين

مسأله 506. س_قط جنين توسط هر كسى و با هر وسيله اى جايز نيست.

صفحه 130

مسأله 507. اگر مادر در غير ضرورت كارى كند كه فرزندش سقط شود علاوه بر اينكه فعل حرامى را مرتكب شده، بايد ديه آن را بپردازد و از آن ديه چيزى به خود مادر به عنوان ارث نمى رسد.

مسأله 508.حفاظت از بچه در رحم واجب است . (يعنى مادر بايد تمام شرايط لازم جهت حفظ و سلامتى بچه را فراهم كند.)

مسأله 509. اگر زنى از زنا آبستن شود، جايز نيست بچه اش را سقط كند.

مسائل متفرّقه زناشوئى

مسأله 510. كسى كه به واسطه نداشتن زن به حرام مى افتد، براى حفظ عفت خود لازم است زن بگيرد.

مسأله 511. اگر شوهر در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد از عقد ثابت شود كه بكارت او به وسيله نزديكى قبل از عقد از بين رفته، مى تواند عقد را به هم بزند.

مسأله 512. اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتى باشند كه كسى در آنجا نباشد و ديگرى هم نمى تواند وارد شود بايد از آنجا

بيرون بروند.

مسأله 513. اگر زن انسان، از شوهر ديگرش دخترى داشته باشد; انسان مى تواند آن دختر را براى پسر خود كه از آن زن نيست، عقد كند و نيز اگر دخترى را براى پسر خود عقد كند مى تواند با مادر آن دختر ازدواج

صفحه 131

نمايد.

مسأله 514. اگر مرد نداند كه زن در عده است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچه اى از آنان به دنيا بيايد، حلال زاده است و شرعاً فرزند هر دو مى باشد ولى اگر زن مى دانسته كه در عدّه است و مى دانسته كه ازدواج در عده حرام است شرعاً بچه، فرزند پدر است و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به يكديگر حرام مى باشند.

مسأله 515. اگر زن بگويد يائسه ام نبايد حرف او را قبول كرد، ولى اگر بگويد شوهر ندارم، حرف او قبول مى شود.

مسأله 516. اگر بعد از آن كه انسان با زنى ازدواج كرد، كسى بگويد آن زن شوهر دارد و زن بگويد ندارم، چنانچه شرعاً ثابت نشود كه زن شوهر دارد، بايد حرف زن را قبول كرد. مگر اين كه مدعى شوهر داشتن مورد اعتماد باشد در اين صورت بايد از او جدا شود.

مسأله 517. اگر زنى كه آزاد و مسلمان و عاقل است دخترى داشته باشد تا هفت سال دختر تمام نشده، پدر نمى تواند او را از مادرش جدا كند.

مسأله 518. مستحب است در شوهر دادن دخترى كه بالغه است يعنى مكلّف شده عجله كنند، حضرت صادق(عليه السلام) فرمودند: يكى از سعادت هاى مرد آن

است كه دخترش در خانه او حيض نبيند.

مسأله 519. هر گاه مرد در روزه ماه رمضان يا در حال حيض زن با او نزديكى كند معصيت كرده، ولى اگر بچه اى از آنان به دنيا بيايد، حلال

صفحه 132

زاده است.

مسأله 520. زنى كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عده وفات كه مقدار آن در احكام طلاق گفته خواهد شد، شوهر كند، و شوهر اول از سفر برگردد، بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولى اگر شوهر دوم با او نزديكى كرده باشد; زن بايد عده نگهدارد و شوهر دوم بايد مهر او را مطابق زن هايى كه مثل او هستند، بدهد ولى خرج عده ندارد. مستحبات آميزش

1.گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» هنگام آميزش ، زيرا باعث پرهيز ماندن از شيطان مى شود.

2. از خداوند فرزندى پاك و مبارك و سالم طلب كند و اين دعا را بخواند:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الَّذِى لاَ إِلَهَ إِلاّ هُوَ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ اللَّهُمَّ إِنْ قضَيتَ مِنِّى فِى هَذِهِ اللَّيلَةِ خَلِيفَةً فَلاَ تَجْعَلْ لِلشَّيطَانِ فِيهِ شِرْكاً وَ لاَ نَصِيباً وَ لاَ حَظّاً وَ اجْعَلْهُ مُؤْمِناً مُخْلِصاً مُصَفًّى مِنَ الشَّيطَانِ وَ رِجْزِهِ جَلَّ ثَنَاؤُكِ.»

3. با وضو باشند، خصوصا اگر زن حامله باشد.

4. قبل از آميزش ملاعبه كردن .

صفحه 133

5. درنگ كردن و تعجيل نداشتن .

6. در مكان مستور باشند. مكروهات آميزش

1. در شبى كه ماه ويا خورشيد گرفته باشد.

2 . در هنگام غروب آفتاب تا قرمزى هوا برود.

3. در شب عيد فطر و قربان .

4. در سفر

اگر آب براى غسل نباشد.

5. آميزش در حالى كه هر دو كاملاً عريان باشند.

6. در ح_ال اح_ت_لام قب_ل از غسل .

7 . بعد از غذا و با شكم پر.

8 . در حال ايستاده.

9 .دستمال نظافت مرد و زن يكى باشد.

تلقيح

مسأله 521. هرگاه نطفه مرد را در رحم همسرش وارد كنند (خواه با استفاده از مقدّمات حلال باشد، يا نعوذ باللّه حرام) فرزندى كه از او متولّد مى شود حلال زاده است و متعلّق به آن مرد مى باشد و تمام احكام فرزند (مانند ارث و نفقه و غير آن) را دارد.

صفحه 134

مسأله 522. جايز نيست نطفه مرد بيگانه را در رحم زنى وارد كنند، خواه با اجازه آن زن باشد يا نه، و خواه شوهر داشته باشد يا نه، و خواه شوهرش اجازه بدهد يا نه، ولى اگر اين كار از روى علم و عمد انجام گيرد، بچه اى كه از آن متولّد مى شود فرزند آنها حساب نمى شودو احكام ارث و مانند آن را ندارد، امّا اگر آن بچه دختر باشد صاحب آن نطفه نمى تواند با او ازدواج كند و اگر پسر باشد با آن مادر نمى تواند ازدواج نمايد و همچنين در مورد ساير مسائل مربوط به ازدواج.

مسأله 523. وارد ن_م_ودن م_ن_ى م_رد، در رح_م زوجه او با آلاتى مانند سرنگ و يا امثال آن اشكال ندارد. لكن بايد از مقدمات حرام احتراز نمود. پس اگر مرد با رضايت زن ، اين عمل را خودش انجام دهد، و منى خود را به وجه حلالى به دست بياورد مانع ندارد.

مسأله 524. اگر

نطفه زن و شوهر با هم در خارج از رحم تلفيق شود سپس جنين را در رحم زن ديگر كه شوهر ندارد قرار دهند اشكال ندارد و فرزند متعلق به صاحبان نطفه مى باشد .مشروط به آنكه از ارتكاب مقدمات حرام احتراز نمايند.

والدين و فرزندان

مسأله 525. واجب است هنگام تولد فرزند، كسانى كه مادر را كمك مى كنند (مانند پزشك ، پرستار، ماما و...) زن باشند مگر در مقام اضطرار و يا نبودن زن ، البته بودن شوهر، نزد زن در هنگام وضع حمل اشكالى

صفحه 135

ندارد، اگر چه اضطرار هم نباشد.

مسأله 526. ختنه كردن فرزند پسر واجب است و مستحب است در روز هفتم بعد از ولادت باشد، ولى اگ_ر به تاخير بيفتد اشكالى ندارد و چنانچه تا بعد از بلوغ اين كار صورت نگيرد، بعد از آن بر خود فرزند واجب خواهد بود براى انجام آن اقدام كند.

مسأله 527. اگر فرزند مختون (ختنه شده) به دنيا بيايد، واجب نيست او را ختنه كنند. مستحبات ولادت فرزند

مسأله 528. انجام امور ذيل بعد از تولد فرزند مستحب است :

1. شستن فرزند بعد از تولد اگر برايش ضرر نداشته باشد.

2. اذان گفتن در گوش راست و اقامه گفتن در گوش چپ فرزند.

3. ماليدن آب فرات و تربت سيدالشهداء (عليه السلام)به سقف دهان او.

4. نامگذارى او به نامهاى زيبا.

بهتر است از اسمائى باشد كه متضمن عبوديت خداوند باشد مانند: عبدالرحيم ، عبدالرحمن و امثال آن و يا نام پيامبران باشد و بهترين آن محمد است .

5. تراشيدن موى سر نوزاد يك هفته بعد از تولد و صدقه دادن طلا

صفحه 136

يا نقره، هم وزن موها .

6. دادن وليمه در زمان تولد فرزند و يا چند روز بعد از آن .

7 .ختنه كردن در روز هفتم .

8.دادن وليم_ه ه_نگام ختنه كردن فرزند.

9. تغذيه بچه با شير مادر.

مسأله 529. از م_س_تحبات مؤ كده براى فرزندان ، عقيقه كردن است ، چه فرزند پسر ب_اش_د چه دخ_ت_ر. عقيقه كردن يعنى قربانى كردن گاو يا گوسفند يا شتر با توجه به احكام ذيل .

1.مستحب است براى پسر حيوان نر، و براى دختر حيوان ماده باشد.

2. نمى توان به جاى قربانى كردن ، پول آن را صدقه داد.

3. م_س_ت_ح_ب اس_ت عقيقه در روز ه_ف_ت_م ت_ولد ف_رزن_د ب_اش_د، ام_ا اگ_ر از روى ع_ذر و يا ج_ه_ل ب_ه م_س_اله و يا هر دليل ديگر عقيقه در وقت مذبور انجام نشد، بعدا نيز مى تواند عقيقه كند

4. اگ_ر پدر و م_ادر ت_ا قب_ل از س_ن بلوغ براى فرزند عقيقه نكردند، فرزند مى تواند خودش اقدام به عقيقه كند.

5. اگ_ر ب_راى ش_خ_ص_ى تا آخر عمر عقيقه نشود، مستحب است بازماندگان او برايش عقيقه كنند.

6 .مستحب است دعوت شوندگان از عقيقه بخورند و سپس براى فرزند دعا كنند.

صفحه 137

تغذيه فرزند

مسأله 530. مستحب است كه كودك با شير مادر تغذيه شود و تغذيه كامل با شير مادر دو سال (24 ماه) است. ولى بيست و يك ماه هم كافى است و كمتر از آن ستم در حق بچه است .

مسأله 531. در صورتى كه تغذيه بچه منحصر در شير مادر نباشد بر مادر واجب نيست كه فرزند خود را شير

بدهد، چه مجانى و چه با اج_رت. بنابراين اگر بتوان بچه را با شير خشك و يا با دايه گرفتن و يا با شير گاو و گوسفند و مانند آن ت_غ_ذيه كرد و براى فرزند هم ضررى از اين ناحيه نبود، بر مادر واجب نيست فرزند را شير بدهد.

مسأله 532. اگ_ر ت_غ_ذيه بچه منحصر به شير مادر باشد (مثلا شير ديگران براى او ضرر داشته باشد و يا بدانها دسترسى نباشد) مادر مى تواند براى شير دادن ب_چه ط_لب اج_رت ن_م_ايد و پدر ب_ايد از م_ال خ_ود ب_چه (اگ_ر ص_اح_ب م_ال ب_اش_د) آن را ب_ده_د; و اگ_ر ب_چه ام_والى نداشت بايد خودش بپردازد و اگر او هم ن_داش_ت و يا ب_چه اصلا پدر نداشت ، از پدر بزرگ (جدّ پدرى) او اجرت گرفته مى ش_ود; و اگ_ر ه_يچكدام نبودند و يا برايشان مقدور نبود اجرت را بپردازند، تغذيه بچه ب_ه ع_هده مادر خواهد بود، يا مجانا بچه را شير دهد و يا دايه اى را براى او اجير كند.

مسأله 533. در ايام سرپرستى هر كدام از پدر و مادر، اگر ديگرى

صفحه 138

خواست بچه اش را ب_ب_ين_د يا اين_ك_ه ب_ه او چيزى ب_رس_ان_د، يا م_ش_كل و ضررى را از او برطرف كند، و يا اينكه مدتى در كنار هم باشند، ديگرى نبايد مانع شود. نفقه

مسأله 534. وجوب نفقه فرزندان ، براى پدر تكليف است و مخالفت آن معصيت مى باشد، لكن دين نمى شود.

مسأله 535. پدر و م_ادر مى ت_وانن_د از م_واد خوراكى فرزندان بدون اجازه آنها ب_خ_ورن_د و ه_مينطور فرزندان مى توانند از مواد خوراكى پدر و مادر بخورند

به شرط آنكه ندانند كه آنها راضى نيستند، اما لازم نيست بدانند حتما آنها راضى هستند.

مسأله 536. هزينه دارو و درمان زوجه مريض و مداوا در حدّ متعارف جزء نفقه است.

مسأله 537. براى همسر و فرزندان شخصى كه از راه نامشروع كسب درآمد مى كند، اگر مى دانند نفقه اى كه به آنها پرداخته مى شود از همان پول است، تصرّف در آن جايز نيست; مگر در حال ضرورت.

مسأله 538. اگر شخص ثالث در ضمن عقد ازدواج نفقه زوجه را تعهّد نمايد، به اين معنى كه هرگاه بين زن و شوهر راجع به نفقه اختلافى به وجود آمد، نفقه زوجه را پرداخت نمايد. و در اين صورت نفقه بر عهده او خواهد بود.

صفحه 139

مسأله 539. مخارج فرزندان در صورت نيازمند بودنشان به عهده پدر است و اگر پدر فقير بود و يا اصلا پدر نبود، به عهده پدر پدر و اگر هيچكدام نبودند مخارج به عهده مادر بچه است و اگر م_ادر ه_م ن_ب_ود و يا فقير بود به گونه اى كه نتواند مخارج بچه را بپردازد، به عهده پدر مادر و بعد، مادر پدر وبعد، مادر مادر و بعد، پدر بزرگ مادر و به همين ترتيب ، مى باشد. حضانت

مسأله 540. ت_ا دو س_ال اول زندگى ، نگهدارى و تربيت فرزند به عهده مادر اوست و بعد از آن ، تا سن هفت سالگى تربيت و نگهدارى پسر به عهده پدر و دختر به عهده مادر مى باشد، و بعد از هفت سالگى تا سن بلوغ چه پسر و چه دختر به عهده پدر و بعد از سن بلوغ

حق حضانت ساقط مى شود اين در صورتى است كه پدر و مادر هر دو زنده باشند و مادر، شوهر ديگرى نكرده باشد اما اگر مادر پس از طلاق شوهر اول شوهر ديگرى كرده باشد حق حضانت مخصوص پدر است.

مسأله 541. در مورد نگهدارى بچه و پرورش او تا زمان بلوغ، مادر بچّه بر جدّ او مقدّم است; حتى در صورتى كه زن پس از فوت شوهرش ازدواج كند، ولى در مسأله ولايت بر اموال بچه، حق با جدّ است و مادر ولايتى بر اموال كودك ندارد.

مسأله 542. بعد از جدايى زن و شوهر هرگاه دخترشان به سن بلوغ

صفحه 140

رسيده، فرزند نزد هركدام دوست داشته باشد، مى تواند زندگى كند و نه پدر مى تواند او را اجبار كند و نه مادر.

مسأله 543. ه_ر يك از پدر و م_ادر، اگ_ر قبل از رسيدن نوبت حضانت از دنيا برود، حق سرپرستى مخصوص ديگرى مى شود، ن_ه وص_ى يا ن_زديك_ان م_توفى . و در صورت وفات پدر، مادر داراى حق سر پرستى است هر چند شوهر كرده باشد. ولى احتياط در صورت اخير اين است كه رضايت كسى كه شرعا بعد از پدر و مادر صاحب حق حضانت است جلب شود . نشوز

مسأله 544.هرگاه زوجه از ايفاى وظايف زوجيّت خوددارى نمايد، ناشزه بوده و مستحق نفقه نخواهد بود. حال اگر شوهر از انجام وظايف زوجيّت سرباز زند، در اين صورت زوج نيز ناشز است، و زوجه مى تواند به حاكم شرع شكايت كند تا او را وادار به انجام وظيفه نمايد، و در صورت لزوم تعزير كند.

هديه به فرزندان

مسأله 545. اگر

پدر چيزى را به فرزندانش ببخشد و آن را به آنها تحويل دهد، نمى تواند آن را پس بگيرد.

صفحه 141

مسأله 546. تفاوت قائل شدن بين فرزندان در هديه دادن مكروه است .

مسأله 547. مستحب است انسان به بعضى از فرزندان كه داراى خصوصيتى هستند كه باعث اولويت آنها از ديدگاه دينى مى شود، بيشتر از ديگران هديه بدهد البته در صورتى كه موجب فتنه يا دشمنى و كينه و عقده نگردد. روابط اجتماعى

مسأله 548. بر فرزندان لازم است كه در سه وقت يعنى پس از نماز صبح و بعد از نماز ظهر وپس از نماز عشاء اگر بخواهند مكانى كه پدر و مادر در آن تنها هستند وارد شوند اذن بگيرند.

مسأله 549. اگ_ر ك_س_ى ب_چه را ط_ورى ب_زن_د ك_ه ديه واج_ب ش_ود، ديه مال طفل است و اگر بميرد بايد به ورثه او بدهند.

احكام شير دادن (رضاع)

مسأله 550. اگر زنى بچه اى را با شرائطى كه در آينده گفته خواهد شد، شير دهد، آن بچه به اين عده محرم مى شود:

1. خود زن و آن را «مادر رضاعى» مى گويند.

2. شوهر زن كه شير مال اوست و او را «پدر رضاعى» مى گويند.

صفحه 142

3. پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگرچه پدر و مادر رضاعى او باشند.

4. بچه هايى كه از آن زن به دنيا آمده اند، يا به دنيا مى آيند.

5. بچه هاى اولاد آن زن هر چه پائين روند، چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد او آن بچه ها را شير داده باشند.

6. خواهر و برادر آن زن

اگرچه رضاعى باشند يعنى به واسطه شير خوردن، با آن زن خواهر و برادر شده باشند.

7. عمو و عمه آن زن اگرچه رضاعى باشند.

8. دائى و خاله آن زن اگرچه رضاعى باشند.

9. اولاد شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه پائين روند، اگرچه اولاد رضاعى او باشند.

10 پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه بالا روند.

11. خواهر و برادر شوهرى كه شير مال او است اگرچه خواهر و برادر رضاعى او باشند.

12. عمو و عمه و دائى و خاله شوهرى كه شير مال اوست، هر چه بالا روند. اگرچه رضاعى باشند. و نيز عدّه ديگرى هم كه در مسائل بعد گفته مى شود، به واسطه شير دادن محرم مى شوند.

مسأله 551. اگر زنى بچه اى را با شرائطى كه در آينده گفته مى شود شير دهد، پدر آن بچه نمى تواند با دخترهايى كه از آن زن به دنيا

صفحه 143

آمده اند، ازدواج كند. و نيز نمى تواند دخترهاى شوهرى را كه شير مال اوست، براى خود عقد نمايد، بلكه احتياط واجب آن است كه دخترهاى رضاعى او را هم براى خود عقد ننمايد ولى جايز است با دخترهاى رضاعى آن زن ازدواج كند، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با آنان هم ازدواج نكند، و نگاه محرمانه يعنى نگاهى كه انسان مى تواند به محرم هاى خود كند، به آنان ننمايد.

مسأله 552. اگر زنى بچه اى را با شرائطى كه در آينده گفته مى شود شير دهد، شوهر آن زن كه صاحب شير است،

به خواهرهاى آن بچه محرم نمى شود ولى احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننمايد و نيز خويشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمى شوند.

مسأله 553. اگر زنى بچه اى را شير دهد، به برادرهاى آن بچه محرم نمى شود. و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچه اى كه شير خورده محرم نمى شوند.

مسأله 554. اگر انسان با زنى كه دخترى را شير كامل داده ازدواج كند و با آن زن نزديكى نمايد، ديگر نمى تواند آن دختر را براى خود عقد كند.

مسأله 555. اگر انسان با دخترى ازدواج كند، ديگر نمى تواند با زنى كه آن دختر را شير كامل داده، ازدواج نمايد.

مسأله 556. انسان نمى تواند با دخترى كه مادر، يا مادر بزرگ انسان صفحه 144

او را شير كامل داده ازدواج كند. و نيز اگر زن پدر انسان، از شير پدر

او دخترى را شير داده باشد; انسان نمى تواند با آن دختر ازدواج نمايد.

و چنانچه دختر شيرخوارى را براى خود عقد كند، بعد مادر يا مادربزرگ، يا زن پدر او از شير همان پدر آن دختر را شير دهد، عقد باطل

مى شود.

مسأله 557. با دخترى كه خواهر، يا زن برادر انسان از شير برادرش او را شير كامل داده است، نمى شود ازدواج كرد. و همچنين است اگر خواهرزاده، يا برادرزاده، يا نوه خواهر، يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.

مسأله 558. اگر زنى بچه دختر خود را با شرائطى كه گفته خواهد شد شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مى شود و

همچنين است اگر بچه اى را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد. ولى اگر بچه پسر خود را شير دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شيرخوار است، بر شوهر خود حرام نمى شود.

مسأله 559. اگر زن پدر دخترى، بچه شوهر آن دختر را از شير آن پدر، شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مى شود. چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.

مسأله 560. شير دادن بچّه شيرخوار در ايّام عادت ماهيانه هيچ اثر نامطلوبى ندارد.

صفحه 145

شرائط شير دادنى كه علت محرم شدن است

مسأله 561. شير دادنى كه علت محرم شدن است، هشت شرط دارد:

1. بچه، شير زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنى كه مرده است شير بخورد، فائده ندارد.

2. شير آن زن از حرام نباشد; پس اگر شير بچه اى را كه از زنا به دنيا آمده به بچه ديگر بدهند، به واسطه آن شير، بچه به كسى محرم نمى شود.

3. بچه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوى او بريزند نتيجه ندارد.

4. شير، خالص و با چيز ديگر مخلوط نباشد، مگر اين كه به قدرى كم باشد كه در آن مستهلك شود.

5. شير از يك شوهر باشد. پس اگر زن شيردهى را طلاق دهند، بعد شوهر ديگرى كند و از او آبستن شود و تا موقع زائيدن. شيرى كه از شوهر اول داشته باقى باشد و مثلاً هشت دفعه پيش از زائيدن از شير شوهر اول و هفت دفعه بعد از زائيدن از شير شوهر دوم به

بچه اى بدهد، آن بچه به كسى محرم نمى شود.

6. بچه به واسطه مرض شير را قى نكند و اگر قى كند، بنابر احتياط واجب كسانى كه به واسطه شير خوردن به آن بچه محرم

صفحه 146

مى شوند، بايد با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.

7. پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز به طورى كه در مسأله بعد گفته مى شود، شير سير بخورد، يا مقدارى شير به او بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روئيده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به او شير دهند، احتياط مستحب آن است كسانى كه به واسطه شير خوردن او به او محرم مى شوند، با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.

8 . دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال. او را شير دهند، به كسى محرم نمى شود. ولى چنانچه از موقع زائيدن زن شيرده بيشتر از دو سال گذشته باشد و شير او باقى باشد و بچه اى را شير دهد آن بچه به كسانى كه گفته شد، محرم مى شود.

مسأله 562. بايد بچه در بين يك شبانه روز غذا يا شير كس ديگر را نخورد ولى اگر كمى غذا بخورد كه نگويند در بين غذا خورده، اشكال ندارد و نيز بايد پانزده مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شير بخورد. ولى اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند، يا كمى

صبر كند، كه از وقتى كه پستان در دهان مى گيرد تا وقتى سير مى شود، يك دفعه حساب شود، اشكال ندارد.

صفحه 147

مسأله 563. اگر زن از شير شوهر خود بچه اى را شير دهد، بعد شوهر ديگر كند و از شير آن شوهر هم بچه ديگر را شير دهد آن دو بچه به يكديگر محرم نمى شوند. اگرچه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به يكديگر ننمايند.

مسأله 564. اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد، همه آنان به يكديگر و به شوهر و به زنى كه آنان را شير داده، محرم مى شوند.

مسأله 565. اگر كسى چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرائطى كه گفتيم، بچه اى را شير دهد، همه آن بچه ها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زن ها محرم مى شوند.

مسأله 566. اگر كسى دو زن شيرده داشته باشد و يكى از آنان بچه اى را مثلاً هشت مرتبه و ديگرى هفت مرتبه شيربدهد آن بچه به كسى محرم نمى شود.

مسأله 567. اگر زنى از شير يك شوهر پسر و دخترى را شير كامل بدهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمى شوند. و احتياط مستحب اين است كه با يكديگر ازدواج نكنند.

مسأله 568. انسان نمى تواند بدون اذن زن خود، با زن هايى كه به واسطه شير خوردن، خواهرزاده يا برادرزاده زن او شده اند، ازدواج كند. و نيز اگر با پسرى لواط كند، نمى تواند با دختر و خواهر و مادر

و مادربزرگ آن پسر كه رضاعى هستند يعنى به واسطه شير خوردن، دختر و خواهر و

صفحه 148

مادر او شده اند، ازدواج نمايد.

مسأله 569. زنى كه برادر انسان را شير داده، به انسان محرم نمى شود، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

مسأله 570. انسان نمى تواند با دو خواهر، اگرچه رضاعى باشند، يعنى به واسطه شير خوردن خواهر يكديگر شده باشند، ازدواج كند; و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند. در صورتى كه عقد آنان در يك وقت بوده هر دو باطل است و اگر در يك وقت نبوده، عقد اولى صحيح و عقد دومى باطل مى باشد.

مسأله 571. اگر زن از شيرِ شوهرِ خود كسانى را كه بعداً گفته مى شود شير دهد، شوهرش بر او حرام نمى شود، اگرچه بهتر آن است كه احتياط كنند:

1. برادر و خواهر خود را.

2. عمو و عمه و دائى و خاله خود را.

3. اولاد عمو و اولاد دائى خود را.

4. برادرزاده خود را.

5. برادر شوهر، يا خواهر شوهر خود را.

6. خواهرزاده خود، يا خواهرزاده شوهرش را.

7. عمو و عمه و دائى و خاله شوهرش را.

8 . نوه زن ديگر شوهر خود را.

مسأله 572. اگر كسى دختر عمه يا دختر خاله انسان را شير دهد به

صفحه 149

انسان محرم نمى شود ولى احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با او خوددارى نمايد. آداب شير دادن

مسأله 573. براى شير دادن بچه بهتر از هر كس مادر او است و سزاوار است كه مادر براى

شير دادن از شوهر خود مزد نگيرد و خوب است كه شوهر مزد بدهد. و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مى تواند بچه را از او گرفته و به دايه بدهد.

مسأله 574. مستحب است دايه اى كه براى طفل مى گيرند، داراى عقل و عفّت و صورت نيكو باشد و مكروه است كم عقل يا بدصورت، يا بدخلق، يا زنازاده باشد. و نيز مكروه است دايه اى بگيرند كه بچه اى كه دارد، از زنا به دنيا آمده باشد.

مسائل متفرّقه شير دادن

مسأله 575. مستحب است از زن ها جلوگيرى كنند كه هر بچه اى را شير ندهند، زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانى شير داده اند و بعداً دو نفر محرم با يكديگر ازدواج نمايند.

مسأله 576. كسانى كه به واسطه شير خوردن، خويشى پيدا مى كنند، مستحب است يكديگر را احترام نمايند، ولى از يكديگر ارث

صفحه 150

نمى برند و حق هاى خويشى كه انسان با خويشان خود دارد، براى آنان نيست.

مسأله 577. در صورتى كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام شير بدهند.

مسأله 578. اگر به واسطه شير دادن، حق شوهر از بين نرود، زن مى تواند بدون اجازه شوهر; بچه كس ديگر را شير دهد، ولى جايز نيست بچه اى را شير دهد كه به واسطه شير دادن به آن بچه به شوهر خود حرام شود. مثلاً اگر شوهر او دختر شيرخوارى را براى خود عقد كرده باشد، زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد، خودش مادرزن شوهر مى شود

و بر او حرام مى گردد.

مسأله 579. اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود، بايد دختر شيرخوارى را براى مدتى كه قابليت بهره گيرى جنسى داشته باشد براى خود صيغه كند و با شرائطى كه گفته شد، زن برادرش آن دختر را شير دهد. و پس از مدتى مى تواند مدت را ببخشد.

مسأله 580. اگر مرد پيش از آن كه زنى را براى خود عقد كند، بگويد به واسطه شير خوردن، آن زن بر او حرام شده: مثلاً بگويد شير مادر او را خورده; چنانچه معلوم نباشد كه دروغ مى گويد نمى تواند با آن زن ازدواج كند. و اگر بعد از عقد بگويد و خود زن هم حرف او را قبول نمايد، عقد باطل است پس اگر مرد با او نزديكى نكرده باشد، يا نزديكى كرده باشد، ولى در وقت نزديكى كردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و

صفحه 151

اگر بعد از نزديكى بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر بايد مهر او را مطابق زن هايى كه مثل او هستند، بدهد.

مسأله 581. اگر زن پيش از عقد بگويد به واسطه شير خوردن بر مردى حرام شده، چنانچه معلوم نباشد كه دروغ مى گويد نمى تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگويد، مثل صورتى است كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر او حرام است و حكم آن در مسأله پيش گفته شد.

مسأله 582. شير دادنى كه علت محرم شدن است، به دو چيز ثابت مى شود:

اول خبر دادن عده اى كه انسان از

گفته آنان اطمينان پيدا كند.

دوم شهادت دو مرد عادل يا چهار زن يا دو زن باشند، ولى بايد شرائط شير دادن را هم بگويند. مثلاً بگويند ما ديده ايم كه فلان بچه بيست و چهار ساعت از پستان فلان زن شير خورده و چيزى هم در بين نخورده و همچنين ساير شرط ها را كه قبلاً گفته شد، شرح دهند. ولى اگر معلوم باشد كه شرائط را مى دانند و در شرايط شير دادن با هم مخالف نيستند، لازم نيست شرائط را شرح دهند.

مسأله 583. اگر شك كنند بچه به مقدارى كه علت محرم شدن است، شير خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده، بچه به كسى محرم نمى شود. ولى بهتر آن است كه احتياط كنند.

احكام طلاق

مسأله 584. مردى كه زن خود را طلاق مى دهد، بايد عاقل و بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد; پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد، صحيح نيست.

مسأله 585. زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكى يا در حال نفاس يا حيض كه پيش از اين پاكى بود با او نزديكى نكرده باشد و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مى شود.

مسأله 586. طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

اول آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.

دوم آبستن باشد و

اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.

سوم مرد به واسطه غائب و يا محبوس بودن نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

مسأله 587. اگر زن را از خون حيض پاك بداند طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و جِدّاً او را طلاق دهد بعد معلوم شود پاك بوده،

صفحه 153

طلاق او صحيح است.

مسأله 588. كسى كه مى داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غائب شود مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، اگر استعلام ممكن نباشد بايد تا مدتى كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مى شوند، صبر كند.

مسأله 589. اگر مردى كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگرچه اطلاع او از روى عادت حيض زن; يا نشانه هاى ديگرى باشد كه در شرع معين شده، بايدتا مدتى كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مى شوند، صبر كند.

مسأله 590. اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است، نزديكى كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود. ولى زنى را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است; اگر بعد از نزديكى طلاق دهد، اشكال ندارد و همچنين است اگر يائسه باشد يعنى اگر سيده است، بيشتر

از شصت سال و اگر سيده نيست، بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 591. هر گاه با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و در همان پاكى جدّاً طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، اشكال ندارد.

مسأله 592. اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى

صفحه 154

كند و مسافرت نمايد چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، اگر استعلام ممكن نباشد بايد به قدرى كه زن معمولاً بعد از آن پاكى خون مى بيند و دوباره پاك مى شود، صبر كند و بهتر اين است كه يك ماه صبر نمايد.

مسأله 593. اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضى كه حيض نمى بيند يا در آفرينش چنين است طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از نزديكى با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.

مسأله 594. طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، بايد بگويد: زَوْجَتِى فاطِمَهُ طالِق يعنى زن من فاطمه رها است و اگر ديگرى را وكيل كند آن وكيل بايد بگويد: زَوْجَةُ مَوَكِّلِى فاطِمَةُ طالِق.

مسأله 595. زنى كه صيغه شده، مثلاً يك ماهه يا يكساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت را به او ببخشد به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو

بخشيدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست. عدّه طلاق

مسأله 596. زن يائسه عده ندارد; اگرچه شوهرش با او نزديكى كرده باشد و بعد از طلاق مى تواند فوراً شوهر كند و دخترى كه نه سالش

صفحه 155

تمام نشده نيز عده ندارد.

مسأله 597. زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكى كند و طلاقش دهد، بعداز طلاق بايد عده نگهدارد يعنى بعد از آن كه در پاكى طلاقش داد، به قدرى صبر كند كه دوبار حيض ببيند و پاك شود و همينكه حيض سوم را ديد، عده او تمام مى شود و مى تواند شوهر كند. ولى اگر پيش از نزديكى كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد، يعنى مى تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.

مسأله 598. زنى كه حيض نمى بيند اگر در سن زنهايى باشد كه حيض مى بينند، چنانچه شوهرش بعد از نزديكى كردن او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه يعنى نود روز تمام عده نگاه دارد.

مسأله 599. اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده آن يا دنيا آمدن، يا سقط شدن بچه او است، بنابر اين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق بچه او به دنيا آيد، عده اش تمام مى شود.

مسأله 600. عده ازدواج موقت پس از تمام شدن و يا بخشيدن باقى مانده مدت، دو حيض است و اگر حيض نمى بيند، چهل و پنج روز بايد از شوهر كردن خوددارى نمايد.

مسأله 601. ابتداى عده طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام مى شود،

چه زن بداند طلاقش داده اند، يا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند; لازم نيست دوباره عده نگهدارد.

صفحه 156

عده زنى كه شوهرش مرده

مسأله 602. زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عده نگهدارد اگرچه يائسه يا صيغه باشد، يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زائيدن عده نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنيا بيايد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عده را عده وفات مى گويند.

مسأله 603. زنى كه در عده وفات مى باشد حرام است لباسى كه در عرف زينت حساب مى شود بپوشد و سرمه بكشد و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود بر او حرام مى باشد.

مسأله 604. اگر زن بگويد عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مى شود:

اول: آن كه مورد تهمت نباشد.

دوم: از طلاق يا مردن شوهرش به قدرى گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.

مسأله 605. زنى كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو كند ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.

صفحه 157

طلاق بائن و طلاق رجعى

مسأله 606. طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر پنج قسمت است:

اول: طلاق زنى

كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم: طلاق زنى كه يائسه باشد يعنى اگر سيده است، بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

سوم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.

چهارم: طلاق زنى كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم: طلاق خُلع و مُبارات. و احكام اينها بعداً گفته خواهد شد. و غير اينها طلاق رجعى است كه بعد از طلاق تا وقتى زن در عده است، مرد مى تواند به او رجوع نمايد.

مسأله 607. كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانه اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده، بيرون كند. ولى در بعضى از مواقع كه در كتاب هاى مفصل گفته شده. بيرون كردن او اشكال ندارد و نيز حرام است زن براى كارهاى غيرلازم از آن خانه بيرون رود.

صفحه 158

احكام رجوع كردن

مسأله 608. در طلاق رجعى مرد به دو قسم مى تواند به زن خود رجوع كند:

اول: حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.

دوم: كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است و در هر دو مورد در باطن قصد رجوع كند.

مسأله 609. براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد، بگويد به زنم رجوع كردم، صحيح است.

مسأله 610. مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر حق رجوع خود را در برابر مبلغى مصالحه كند، مصالحه صحيح و ديگر حق رجوع

نخواهد داشت.

مسأله 611. اگر زنى را دو بار طلاق دهد و بعد از هر طلاقى به او رجوع كند، يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اول حلال مى شود، يعنى مى تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

اوّل: آن كه عقد شوهر دوم هميشگى باشد و اگر مثلاً يك ماهه

صفحه 159

يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اول نمى تواند او را عقد كند.

دوم: شوهر دوم با او نزديكى كند.

سوم: شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.

چهارم: عدّه طلاق يا عدّه وفات شوهر دوم تمام شود. طلاق خُلع

مسأله 612. طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را به او مى بخشد كه طلاقش دهد طلاق خلع گويند.

مسأله 613. اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد مى گويد: «زَوْجَتِى فاطِمَةُ خلعتها عَلى ما بَذَلَتْ هِى طالِق» (يعنى زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).

مسأله 614. اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وكيل، صيغه طلاق را اين طور مى خواند:

«عَنْ مُوَكِّلَتِى فاطِمَة بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلِى مُحَمَّد لِيخْلَعَها عَلَيهِ» پس از آن بدون

فاصله مى گويد: «زَوجَةُ مَوَكِّلِى خلعتها عَلى ما بَذَلَتْ هِى طالِق» و اگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى

صفحه 160

را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد وكيل بايد به جاى كلمه (مهرها) آن چيز را بگويد مثلاً اگر صد هزار تومان داده، بايد بگويد: «بَذَلْتُ مِأَةَ الف تُومان». سپس از طرف شوهر قبول كند و بگويد قبلت ذلك بعداً بگويد زوجة موكّلى خلعتها على ما بذلت هى طالق. طلاق مُبارات

مسأله 615. اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد كه او را طلاق دهد آن طلاق را مبارات گويند.

مسأله 616. اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، بايد بگويد: بارَأْتُ زَوْجَتِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها فَهِى طالِق. يعنى از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست، و اگر ديگرى را وكيل كند وكيل بايد بگويد: بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَكِّلِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها فَهِى طالِق. و در هر دو صورت اگر به جاى كلمه (على مهرها) «لمهرها» بگويد، اشكال ندارد.

مسأله 617. صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود ولى اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسى بگويد براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.

مسأله 618. اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مى تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

صفحه 161

مسأله 619. مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى گيرد،

بايد بيشتر از مهر نباشد، ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد، اشكال ندارد. احكام متفرّقه طلاق

مسأله 620. اگر با زن نامحرمى به گمان اين كه عيال خود او است، نزديكى كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد، بايد عده نگهدارد.

مسأله 621. اگر با زنى كه مى داند عيالش نيست زنا كند، چنانچه زن گمان كند كه شوهر او است، بنابر احتياط واجب بايد عده نگهدارد.

مسأله 622. اگر مرد; زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود طلاق و عقد آن زن صحيح است ولى هر دو معصيت بزرگى كرده اند.

مسأله 623. هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد، اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است و چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند. يا مثلاً تا شش ماه خرجى ندهد، از همين حالا از طرف شوهر وكيل باشد خود را طلاق دهد چنانچه پس از مسافرتِ مَرد، يا خرجى ندادن شش ماه، خود را طلاق دهد، صحيح است.

مسأله 624. زنى كه شوهرش گم شده; اگر بخواهد به ديگرى

صفحه 162

شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل برود و به راهنمايى او عمل نمايد.

مسأله 625. پدر و جد پدرى ديوانه اگر مصلحت باشد مى توانند زن او را طلاق بدهند.

مسأله 626. اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود _ در صورت مصلحت _ زنى را صيغه كند; اگرچه مقدارى از زمان تكليف بچه جزء مدت صيغه باشد،

مثلاً براى پسر چهارده ساله خودش زنى را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مى تواند مدت آن زن را ببخشد ولى زن دائمى او را نمى تواند طلاق دهد.

مسأله 627. اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمى داند بنابر احتياط واجب نبايد آن زن را براى كس ديگر عقد كند.

زِنا

مسأله 628. اگر كسى با زنى كه شوهر ندارد و در عدّه كسى هم نيست زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچه اى از آنان پيدا شود، در صورتى كه ندانند از نطفه حلال است يا حرام، آن بچه حلال زاده است.

مسأله 629. اگر مردى با زن شوهر دار زنا كند آن زن بر آن مرد حرام ابدى مى شود.

صفحه 163

مسأله 630. چنانچه زن، ناشزه باشد و بى اذن شوهر از خانه رفته و مشغول به كارى شده و برنمى گردد اگر شوهر زنا كند محصن نيست لكن زن مذكوره محصنه است.

مسأله 631. كسى كه از زنا به دنيا آمده، اگر زن بگيرد و بچه اى پيدا كند آن بچه حلال زاده است.

مسأله 632. هر گاه شوهر زندانى باشد هر كدام از زن شوهر در آن حال زنا كنند هيچ يك از زوج و زوجه محصن نيستند.

مسأله 633. هر گاه شوهر عنّين باشد و زوجه اش زنا دهد زوجه محصنه نيست.

مسأله 634.اگر بعد از عقد و دخول پسر، پدرِ پسر با عروس زنا كند زنِ پسر بر پسر حرام

نمى شود وبر زانى حد جارى مى شود .

مسأله 635. كسى كه زن شوهر دار را از خانه اش با زور بيرون كند و چندين مرتبه با او زنا كند حدّ شرعى دارد و بر زنى كه مكرهه بوده است حدّى نيست.

مسأله 636. چنانچه ثبوت زنا به اقرار باشد حاكم شرع مى تواند عفو كند.

مسأله 637. زنى كه از راه نامشروع باردار شده، جايز نيست بچه اش را سقط كند و فرزند او حساب مى شود، فقط ارث از او نمى برد.

احكام پوشش

مسأله 638.بدون شك حجاب از مسلّمات اسلام است، و تمام فقهاى اسلام در آن اتّفاق نظر دارند، و هرگونه بدحجابى و بى حجابى بر خلاف شريعت مقدّسه است.

مسأله 639. انتخاب چادر مشكى براى زنان مكروه نيست. و استفاده از رنگهاى ساده ديگر، مادام كه منشأ مفاسدى نشود، جايز است; البته رنگهاى سنگين بهتر است.

مسأله 640. پوشيدن لباسهاى زينتى حرام است و منظور از لباس زينتى اين است كه عرف آن را لباس زينت مى خوانند، ولى مانتوهاى معمولى زينتى نيست، و لباسى كه تمام بدن جز صورت و كفّين رابپوشاند كافى است; هر چند چادر محفوظ تر و شايسته تر است.

مسأله 641.مقدار پوشش، در برابر زنان غير مسلمان آن است كه زنان مسلمان كه بدن خود را در برابر زنان غير مسلمان برهنه نكنند.

مسأله 642. حجاب براى حفظ شخصيّت زن، وجلوگيرى از انحراف و گسترش فساد در جامعه اسلامى است. و همان گونه كه اصل پوشيدن لباس براى زنان و مردان منافات با آزادى آنها ندارد، حجاب نيز چنين است.

مسأله 643. دست دادن زن

با مرد نامحرم با دستكش جز در موارد

صفحه 165

ضرورت جايز نيست مشروط بر اين كه فشار ندهد.

مسأله 644. نگريستن به مرد نامحرم هرگاه نظر از روى شهوت نباشد، اشكالى ندارد.

مسأله 645.زنان مى توانند به قسمتهايى از بدن بچه هاى غير بالغ كه معمولاً پوشانيده نمى شود نگاه كنند. و نگاه به عورت بچه غير مميز اشكالى ندارد، و مادران در موارد ضرورت مى توانند آن را جهت شستشو يا غير آن لمس كنند.

چند مسئله متفرّقه

مسأله 646. آرايشگرى خانمى را آرايش مى كند و مى داند آن خانم با وضعيت نامناسب در اجتماع رفت و آمد مى نمايد، پولى كه از آرايشگر دريافت مى كند حلال است; لكن آن خانم، كه خود را در معرض ديد نامحرمان قرار مى دهد، گناهكار است.

مسأله 647. رانندگى اتومبيل براى زنان با حفظ حجاب اسلامى و جهات شرعى ديگر، مانعى ندارد.

مسأله 648. خروج زن از منزل براى انجام واجبات، مثل تشرّف به حجّ واجب، و مراجعه به دكتر، و صله رحم به مقدار لازم، و شركت در جلسات در مواردى كه اگر به مجالس دينى و مساجد نرود، از اسلام دور مى ماند، و تعاليم لازمه اسلامى را فرا نمى گيرد، و اخلاق اسلامى را

صفحه 166

ترك مى كند، يا در آن ضعيف مى شود، منوط به اجازه شوهر نيست; بلكه در چنين شرايطى شركت در مراسم مزبور، براى بانوان مانعى ندارد، هر چند شوهر راضى نباشد.

مسأله 649. يكى از مواردى كه نجس بودن لباس نمازگزار جايز است لباسهاى كوچك نمازگزار، مانند جوراب است، ولى جورابهاى بلند كه گاهى بجاى شلوار از آن

استفاده مى شود مشمول اين حكم نيست.

گفتگو با نامحرم

مسأله 650. گفتگو با زن نامحرم در صورتى كه به طور عادى باشد مانعى ندارد.

مسأله 651. گفتگو با مردان نامحرم در حدود سخنان عادى، مشروط به اين كه منشأ فسادى نباشد جايز است.

مسأله 652. مرد و زنى كه مى خواهند با يكديگر ازدواج كنند، مى توانند به مقدار لازم در جلسه اى بنشينند ويكديگر را ببينند وبا يكديگر صحبت كنند. واگر در يك جلسه مقصود حاصل نشد، مى توانند در چند جلسه با هم بنشينند و صحبت كنند، و سپس تصميم بگيرند.

مسأله 653. مكالمه تلفنى پسر و دختر و مراوده طرفين جهت دوستى جايز نيست; مگر به مقدارى كه براى تحقيق در ازدواج ضرورت دارد.

مسأله 654. اگر زن و مرد در مكانى هستند كه معمولاً هيچ كس

صفحه 167

رفت و آمد نمى كند، خلوت با اجنبيّه محسوب مى شود. و خلوت با اجنبيّه، حتى اگر فكر مى كنند به حرام نمى افتند حرام است.

مسأله 655. گاه دانشجوى پسرى در بين عدّه اى دانشجوى دختر، ويا بالعكس درس مى خواند، با توجه به اين كه اگر با اين شرايط تحصيل را ادامه ندهد متضرّر مى شود اگر موجب كار حرامى نمى شود اشكالى ندارد; ولى سزاوار است مسؤولين كشورهاى اسلامى برنامه اى براى جداساختن مراكز تحصيلى پسران و دختران تنظيم كنند.

مسأله 656. شنيدن صداى زن نامحرم، در صورتى كه به قصد لذّت نباشد و سبب انجام گناه نشود اشكالى ندارد; ولى زن نبايد لحن صداى خود را طورى كند كه هوس انگيز باشد.

مسأله 657. خانمهايى كه در مجالس زنانه مداحى يا

روضه خوانى با آهنگ مى كنند اگر متوجه شوند كه مرد يا بچه هايى كه خوب و بد را مى فهمند صداى آنها را مى شنود لازم است احتياطا، صداى خود را آهسته تر كند و يا بدون تكيه بر صوت بخواند.

مسأله 658. اگر زن با صوت قرآن بخواند، مرد نامحرم نمى تواند با قصد لذت يا خوف وقوع در حرام به آن گوش دهد و بين نوار و غير نوار فرقى نمى كند.

عكس

مسأله 659. عكس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نيست ولى اگر براى عكس برداشتن مجبور شود كه به بدن او غير از صورت و دستها نگاه كند يا دست به بدن او بزند حرام است و اگر زن نامحرمى را بشناسد، و آن زن مقيد به حجاب شرعى باشد نبايد به عكس بدون حجاب او نگاه كند.

مسأله 660. ديدن عكس زنان بدون حجاب غير مسلمان، بدون قصد لذّت در صورتى كه نترسد كه به حرام بيفتد اشكال ندارد. و بنابر احتياط جاهايى را كه مثل ران و شكم معمولاً مى پوشانند به هيچ وجه نگاه نكند.

مسأله 661. عكس گرفتن از زنان به وسيله زنان اشكال ندارد، اما اگر اين كار براى آن باشد كه عكسها را در اختيار نامحرمان قرار دهد، كار او حرام است .

مسأله 662. نگاه كردن به فيلمهاى مبتذل، كه موجب فساد خود انسان يا خانواده اش مى شود، جايز نيست و بايد از نگاه كردن به آن خوددارى كرد.

مسأله 663. نگاه به قصد لذت به شناگران ولو غير مسلمان حرام مى باشد.

مسأله 664. نگاه به فيلمهاى خارجى با بدنهاى

عريان در صورتى

صفحه 169

كه خوف افتادن به حرام داشته باشد جايزنيست و نيز نگاه كردن به جاهايى كه معمولا پوشانده مى شود مطلقا حرام است چه قصد لذت داشته باشد يا نداشته باشد .

اختلاط زن و مرد

مسأله 665. احتياط واجب آن است كه مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتى كه كسى در آنجا نيست و ديگرى هم نمى تواند وارد شود، نمانند; اگر در آنجا نماز بخوانند نماز آنها اشكال دارد.

مسأله 666. در كلاسهائى كه هم اساتيد مرد و هم اساتيد زن، تدريس مى كنند، نگاه كردن دانشجويان مرد به استاد زن و بالعكس

- در صورتى كه نگاه هوس آلود نباشد _ در مورد وجه و كفّين اشكالى ندارد.

خوردن شير زن

مسأله 667.خوردن شير زن حرام نيست و اگر مردى شير زنش را بخورد اشكالى در محرميت شوهر با بستگان زن و بر عكس ايجاد نمى شود .

مرتد شدن

مسأله 668. مسلمانى كه منكر خدا يا پيغمبر يا معاد شود، يا حكم ضرورى دين يعنى حكمى را كه مسلمانان جزء دين اسلام مى دانند مثل واجب بودن نماز و روزه انكار كند، در صورتى كه منكر شدن آن حكم; به انكار خدا يا پيغمبر برگردد، مرتد است.

مسأله 669. اگر زن پيش از آن كه شوهرش با او نزديكى كند، به طورى كه در مسأله پيش گفته شد مرتد شود; عقد او باطل مى گردد و عده هم ندارد. و همچنين است اگر بعد از نزديكى مرتد شود ولى يائسه باشد يعنى اگر سيده است شصت سال و اگر سيده نيست پنجاه سال او تمام شده باشد اما اگر يائسه نباشد، بايد به دستورى كه در احكام طلاق گفته خواهد شد عده نگهدارد; پس اگر در بين عده مسلمان شود عقد باقى و اگر تا آخر عده مرتد بماند، عقد باطل است.

احكام ارث

مسأله 670. كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند، سه دسته هستند:

دسته اول: پدر و مادر و اولاد ميت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پائين روند هر كدام آنان كه به ميت نزديكتر است، ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست، دسته دوم ارث نمى برند.

صفحه 171

مسأله 671. دسته دوم: جد و جده، خواه پدرى باشد يا مادرى و هر چه بالا رود و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر كدام به ميت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست، دسته سوم ارث نمى برند.

دسته سوم: عمو

و عمّه و دائى و خاله هر چه بالا رود و

اولاد آنان هر چه پائين روند و تا يك نفر از عموها و عمه ها و دائى ها و خاله هاى ميت زنده اند، اولاد آنان ارث نمى برند ولى اگر ميت عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد و غير از اينها وارثى نداشته باشد، ارث به پسر عموى پدر و مادرى مى رسد و عموى پدرى ارث نمى برد.

مسأله 672. اگر عمو و عمه و دائى و خاله خود ميت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله پدر و مادر ميت ارث مى برند و اگر اينها نباشند، اولادشان ارث مى برند و اگر اينها هم نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله جد و جده ميت و اگر اينها نباشند، اولادشان ارث مى برند.

مسأله 673. زن و شوهر به تفصيلى كه در زير گفته مى شود، از يكديگر ارث مى برند. و تفصيل احكام ارث دسته هايى كه در بالا ذكر شد در رساله عمليه موجود است.

صفحه 172

ارث زن و شوهر

مسأله 674. اگر زنى بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او و بقيه را ورثه ديگر مى برند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته باشد، يك چهارم همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مى برند.

مسأله 675. اگر مردى بميرد و اولاد نداشته باشد، يك چهارم مال او را زن دائمىو بقيه را ورثه ديگر مى برند. و اگر از آن زن و زن

ديگرى اولاد داشته باشد، يك هشتم اموال منقول را زن، و بقيه را ورثه ديگر مى برند. و امّا از زمين مسكونى و قيمت آن ارث نمى برد ولى از قيمت اعيانى آن مثل ساختمان و درخت ارث مى برد، همچنان كه از زمين باغ و زراعت ارث مى برد.

مسأله 676. اگر زن بخواهد در چيزى كه از آن ارث نمى برد (مانند خانه مسكونى يا اعيانى كه از عين آن ارث نمى برد و از قيمت آن ارث مى برد) تصرف كند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. ونيز ورثه تا سهم زن را نداده اند; نبايد در چيزهايى كه زن از عين و يا قيمت آنها ارث مى برد، بدون اجازه او تصرف كنند. و چنانچه پيش از دادن سهم زن، اينها را بفروشند، در صورتى كه زن معامله را اجازه دهد، صحيح وگرنه نسبت به سهم او باطل است.

مسأله 677. اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت نمايند،

صفحه 173

بايد حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند، تا از بين بروند، چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قيمت بدهند.

مسأله 678. مجراى آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر و چيزهايى كه در آن به كار رفته، در حكم ساختمان است.

مسأله 679. اگر ميت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد; يك چهارم مال و اگر اولاد داشته باشد; يك هشتم مال به شرحى كه گفته شد، به طور مساوى بين زن هاى عقدى او قسمت مى شود. اگرچه شوهر با هيچ

يك از آنان يا بعض آنان نزديكى نكرده باشد; ولى اگر در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفته; زنى را عقد كرده و با او نزديكى نكرده است، آن زن از او ارث نمى برد و حق مهر هم ندارد.

مسأله 680. اگر زن در حال بيمارى، شوهر كند و به همان بيمارى بميرد، شوهرش اگرچه با او نزديكى نكرده باشد، از او ارث مى برد.

مسأله 681. اگر زن را به ترتيبى كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعى بدهند و در بين عده بميرد، شوهر از او ارث مى برد. و نيز اگر شوهر در بين عده زن بميرد، زن از او ارث مى برد. ولى اگر بعداز گذشتن عده رجعى يا در عده طلاق بائن يكى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمى برد.

مسأله 682. اگر شوهر در حال مرض، عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن دوازده مال هلالى بميرد، زن با سه شرط از او ارث مى برد:

اول آن كه در اين مدت شوهر ديگر نكرده باشد.

صفحه 174

دوم طلاق به تقاضا و يا رضايت زن نباشد.

سوم شوهر در مرضى كه در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطه آن مرض يا به جهت ديگرى بميرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگرى از دنيا برود، زن از او ارث نمى برد.

مسأله 683. لباسى كه مرد براى پوشيدن زن خود گرفته اگرچه زن آن را پوشيده باشد، بعداز مردن شوهر، جزء مال شوهر است مگر اين كه به او تمليك كرده باشد. مسائل متفرّقه ارث

مسأله

684. اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكى باشد. مثلاً از دو زن او در يك وقت دو پسر به دنيا آمده باشد، بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميت را به طور مساوى بين خودشان قسمت كنند.

مسأله 685. هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند، در صورتى كه ميت بچه اى داشته باشد كه در شكم مادر است، و در طبقه او وارث ديگرى هم مانند اولاد و پدر و مادر باشد. براى بچه اى كه در شكم است، _ كه اگر زنده به دنيا بيايد، ارث مى برد _. سهم دو پسر را كنار مى گذارند. ولى اگر احتمال بدهند بيشتر است، مثلاً احتمال بدهند كه زن به سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار مى گذارند. و چنانچه مثلاً يك پسر يا يك دختر به دنيا آمده; زيادى را ورثه بين خودشان تقسيم مى كنند.

احكام نذر و عهد

مسأله 686. نذر آن است كه انسان براى خدا انجام چيزى يا ترك آن را بر خود لازم قرار دهد.

مسأله 687. در نذر بايد صيغه خوانده شود و لازم نيست آن را به عربى بخوانند پس اگر بگويد چنانچه مريض من خوب شود، براى خدا بر من است كه مبلغى به فقير بدهم نذر او صحيح است.

مسأله 688. نذر زن در صورتى كه با حقوق شوهر منافى باشد صحيح نيست و اگر در چنين مورد با اذن او نذر كرد، شوهر نمى تواند از انجام آن ممانعت كند.

مسأله 689. اگر پدر يا مادر نذر كند كه دختر خود را به سيد شوهر دهد بعد از آن كه دختر

به تكليف رسيد لازم است او را راضى نمايند كه به سيد شوهر كند. و اگر راضى نشد، تكليفى براى آنان نيست.

مسأله 690. بر فرزند واجب نيست در نذر و عهد از پدرش اجازه بگيرد. و هرگاه فرزند نذرى كند بدون اين كه به پدر خبر دهد، بايد به آن نذر عمل كند.

مسأله 691. اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد يعنى يك بنده آزاد كند يا به شصت فقير طعام دهد يا دو ماه پشت سر هم روزه بگيرد.

صفحه 176

مسأله 692. در عهد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود، و نيز كارى را كه عهد مى كند انجام دهد، و بايد ترك آن بهتر از انجام آن نباشد.

مسأله 693. اگر به عهد خود عمل نكند، بايد كفاره بدهد يعنى شصت فقير را سير كند، يا دو ماه روزه بگيرد، يا يك بنده آزاد كند.

احكام قسم خوردن

مسأله 694. اگر قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند مثلاً قسم بخورد كه روزه بگيرد، يا دود استعمال نكند، چنانچه عمداً مخالفت كند; بايد كفاره بدهد، يعنى يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را سير كند، يا آنانرا بپوشاند و اگر اينها را نتواند بايد سه روز روزه بگيرد.

مسأله 695. اگر فرزند بدون اجازه پدر، و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، احتياط آن است كه بر قسم خود پاى بند باشند، مگر اين كه پس از قسم، از آن نهى كنند.

مسأله 696. كسى كه قسم مى خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مكروه است و اگر دروغ

باشد حرام و از گناهان بزرگ مى باشد، ولى اگر براى اينكه خودش يا مسلمان ديگرى را از شرّ ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشكال ندارد بلكه گاهى واجب مى شود واين جور قسم خوردن غير از قسمى است كه در مسائل پيش گفته شد.

هبه

مسأله 697. هبه اى كه مرد به همسرش مى دهد در صورتى كه اصل هبه باقى است قابل بازگشت است; مگر اين كه زوجه از خويشاوندان نسبى باشد.

ربا

مسأله 698. در چند مورد ربا گرفتن حرام نيست:

1. ربا گرفتن مسلمان از كافر كه در پناه اسلام نيستند.

2. ربا گرفتن پدر و فرزند از يكديگر.

3. ربا گرفتن زن و شوهر از يكديگر.

فال

مسأله 699. فال گيرى، كف بينى و طالع بينى و ديگر انواع كهانت شرعا مجاز نيست و پولى كه بابت آن داده مى شود حرام است

و آخر دعوانا ان الحمد للّه ربّ العالمين

قم: مؤسّسه تعليماتى و تحقيقاتى امام صادق(عليه السلام)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109