پژوهش گونه اى درباره مصحف فاطمه عليها السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : مهدوي راد، محمدعلي

عنوان و نام پديدآور : پژوهش گونه اي درباره مصحف فاطمه عليها السلام/نويسنده محمدعلي مهدوي راد.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1386.

مشخصات ظاهري : 84 ص 19×5/19 س م.

شابك : 5000 ريال 978-964-540-077-2

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : قرآن -- جمع و گردآوري .

موضوع : مصحف فاطمه (س).

رده بندي كنگره : BP72/6/م9پ4 1386

رده بندي ديويي : 297/19

شماره كتابشناسي ملي : 1173089

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

درآمد

حكايت اين وجيزه

ص:7

با عنوان «مصحف فاطمه عليها السلام» آشنا بودم و در ضمن نگارش «تدوين حديث» به اجمال بدان پرداخته بودم.

به روزگارى توفيق الهى رفيق شد و اين بنده براى انجام «عمره مفرده» به ديار دوست شدم، روزهاى مدينه با بهره هاى معنوى و كشش ها و جذبه هاى روحانى با داغ و دريغ گذشت. آنگاه به مكه وارد شديم حرم امن الهى؛ شب جمعه مقابل مستجار با مولى على امير مؤمنان هم نوا شدم تا دعاى كميل را در جمع اندكى از «دوستان صفا» و «همراهان وفا» زمزمه كنيم. سطور آغازين، چشم ها اشك آلود و سينه ها آكنده از غم بود كه «آمر به معروف و ناهى از منكرى» (: بخوان: آمر به منكر و ناهى از معروف) دستار سرخ و سفيد بر سر، رسيد: كه برخيزيد و ادامه ندهيد، بگو مگو با او را روا ندانستيم، مكانى ديگر جستيم

ص: 8

خلوت تر، تا شايد بدور از چشم آن حضرتِ گزمه و همگنانش زمزمه ها را ادامه دهيم؛ سوگمندانه باز از راه رسيد و اين بار گفتگو فراز آمد و كار به مشاجره كشيد، كسى ديگر گويا از هم اينان امّا معتدل تر و شايد بهره مند از خِرد و ... آمد و با ميانجيگرى او كار پايان گرفت.

امّا گفتگوى من با او ادامه يافت- النهايه اين بار در فضايى برادرانه و با سلامت و حرمت و احترام ... سخن به درازا كشيد تا بالأخره گفت: چرا و به چه دليل مى گوييد به فاطمه » [وحى مى شده است؟ گفتم چه اشكالى دارد؟! گفت اشكال دارد؟! گفتم: پرسيدم چه اشكالى دارد؟ و بدون اينكه منتظر جواب باشم گفتم: گويا شما معتقديد كه ما معتقديم به آن حضرت، وحى مى شد: وحى تشريعى، گفت: آرى، گفتم: دروغ است، هيچ شيعه اى بدين باور ندارد. شيعيان معتقدند به محضر آن بزرگوار «ملك» و يا «ملائكه» بار مى يافتند و با او سخن مى گفتند، از اين روى آن حضرت را «محدّثه» مى ناميم و اين مشكلى ندارد. شما هم از اينگونه موارد داريد؟ گفت: نه! گفتم چرا شما عمر بن الخطاب را «محدّث» مى دانيد و حتى برخى ديگر صحابه را ... مستندات را گفتم، آرام گرفت و گفت اينها را بنويسيد و بگوييد. گفتم: ده ها بَلْ صدها بار عالمان ما گفته اند، نوشته اند امّا كو گوش شنوا؟ ... با تأكيد گفت:

بنويسيد و به همه برسانيد و ..

ص: 9

از سفر «ديار دوست» كه برگشتم، مطالعه در اين موضوع را كه آگاهى هاى اندكى از آن داشتم گستراندم، همه روايات مربوطه را گرد آوردم، و پژوهش هاى عالمان را هم نگريستم و مقالتى رقم زدم كه در آيينه پژوهش شماره 57 چاپ شدو مورد استقبال قرار گرفت و عالمان بزرگى اين ضعيف را به خاطر آن نواختند، آنچه اينك پيش روى شماست همان مقاله است با افزودنى ها و دگرگونى هايى ... كه اينك با نيك انديشى و همّت والاى دوست ديرين و فرزانه ام حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج سيّدعلى قاضى عسكر جامه ديگر پوشيده و نشر مى يابد. اميدوارم سودمند افتد و اين بنده را مشمول عنايات فاطمه اطهر عليها السلام و فرزندان عزيز و بزرگوارش بگرداند.

واللَّه من وراء القصد

محمّدعلى مهدوى راد

20/ 8/ 86

مقدّمه

ص:10

ص:11

در زندگانى و سيره فاطمه اطهر عليها السلام از مجموعه اى سخن مى رود با عنوان «مصحف فاطمه». از اين عنوان و چگونگى آن در روايات بسيارى در منابع شيعى سخن رفته است. گونه گونى روايات و گاه تهافت بَل تعارض ظاهرى آنها باعث شده است كه داورى ها در چگونگى آن يك داستان نباشد. محققان و عالمان اهل سنت نيز در اين باره كما بيش سخن گفته اند و طبق معمول چون «حقيقت را» نيافته اند «ره افسانه زده اند» و «رطب و يابس» را به هم بافته «راهى بديهى نبرده اند» اكنون سزامند چنان مى بينم كه ابتدا به كشش ها و كوشش هايى در اين زمينه اشاره كنم و آنگاه بر پايه نقل ها و روايات و نقد و تحليل سندى و محتوايى احاديث در حد امكان غبار از چهره موضوع بزدايم و در پايان برخى از داورى هاى عالمان را بياورم تا به

ص: 12

عيار آنچه آمده است سنجيده و نقد شود و توفيق از خداوند است.

روايات مرتبط با اين بحث از جمله در كهن ترين منابع حديثى شيعه «بصائر الدرجات» (1) و «كافى» (2) آمده است. و در كافى بيشترين اند.

نقل ها را علّامه مجلسى رضوان اللَّه عليه در بحارالانوار آورده است. بر اساس شمارش برخى از فاضلان يادكرد علّامه مجلسى در بحارالانوار با حذف تكرارها به 22 مورد مى رسد با توجه به اين كه برخى از موارد از جمله روايتى از «مناقب» ابن شهرآشوب در بحارالانوار نيامده است. كه بر روى هم به 28 مورد مى رسد بحارالأنوار، ج 26 باب ابواب علومهم عليهم السلام، بيشترين نقل هاى مرتبط با «مصحف فاطمه عليها السلام را در خود جاى داده است. در مستدركات «عوالم العلوم» نيز روايات ياد شده گزارش شده است، محققان «عوالم» متأسفانه گاه بين روايات مرتبط با مصحف فاطمه عليها السلام و روايات «صحيفه على عليه السلام خلط كرده اند. (3) در روزگاران اخير شايد اولّين كسى كه به تفصيل به موضوع ياد شده پرداخته، علّامه عاليقدر سيد محسن امين


1- بصائر الدرجات، باب 14، ح 2، 3، 5، 6، 8، 9، 15، ...
2- كافى، ج 1، ص 238 به بعد.
3- عوالم العلوم ... و مستدركاتها، ج 2/ 833 به بعد.

ص: 13

عاملى باشد.

وى در اثر گرانقدر خود «اعيان الشيعه» بدين موضوع پرداخته و به تفصيل از چگونگى آن سخن به ميان آورده و كوشيده است برخى از آن تهافت نمايى و تعارض نمايى هاىِ روايات را حل كند. (1) عالمان و محققان ديگرى نيز به موضوع بحث پرداختند كه در ضمن بحث از آنها ياد خواهد شد، اما از كسانى كه به تفصيل از اين موضوع ياد كرده و در جهت تنقيح آن قلم زده اند استاد علّامه سيد جعفر مرتضى عاملى است كه در «مأساة الزهراء» (2) بدين بحث پرداخته اند و پس از آن در «خلْفيات كتاب مأساة الزهراء» آن بحث را پى گرفته اند، در هر دو مورد وى به انگيزه نقد آراء برخى از عالمان و مفسران معاصر بدين نكته و موضوع پرداخته است.

و بالاخره بايد ياد كنم از بحث بسيار خوب و با تتبع بسيار در روايات نقل ها و اسانيد رواياتِ آقا سيدهاشم هاشمى در كتاب «حوار مع فضل اللَّه حول الزهراء عليها السلام كه بحثى است سودمند و با تأكيد به اين نكته كه متأسفانه وى چون ادب نفس و مالًا ادب بحث را پاس نداشته اند،


1- اعيان الشيعه، ج 1/ 314 چاپ سوم، بيروت مطبعة الانصاف، چاپ هاى پسين داراى كاستى است كه بدان اشاره خواهيم كرد.
2- مأساة الزهراء، ج 1، ص 117- 106.

ص: 14

پژوهش ارجمندشان از ديده ها بازمانده است. اى كاش چنين نمى بود. (1) پژوهش وى گسترده ترين پژوهش درباره مصحف فاطمه عليها السلام، كه در ضمن بحث، هم به نقد اسانيد پرداخته و هم كوشيده اند برخى از تعارض نمايى ها را حل كنند و در نهايت يادكردنى است كتاب بسيار خوب آقاى اكرم بركات با عنوان «حقيقة مصحف فاطمه عند الشيعه» كه ضمن پژوهش دقيق و گسترده در ابعاد بحث به مباحث جنبى و حاشيه اى بسيارى نيز پرداخته اند و بالأخره ياد كنم از آنچه بر اين قلم رفته است با عنوان «پژوهشگونه اى درباره مصحف فاطمه عليها السلام» (2) و اكنون آنچه در اين مقالت و با توجه به فسحت مقال و ميدان و اقتضاى مجال نگاشته خواهد آمد، با توجه به تمام بحث ها و پژوهش هايى است كه سامان يافته است و نيز با درنگريستن به آنچه عالمان و محققان و پاسداران تفكر شيعى درباره آن قلم زده اند كه گاه لغزشى و يا لغزش هايى بر خامه و يا خامه ها رفته است (بارى! ان الجواد قد يكبووا انّ الصارم قد ينبو) و الكمال لله وحده.

مصحف فاطمه عليها السلام


1- حوار مع فضل اللَّه حول الزهراء عليها السلام، ص 219- 137.
2- آيينه پژوهش، شماره 75، سال 13 شماره 3، مرداد و شهريور 1381

ص:15

اين عنوان در منابع و روايات بسيارى آمده است، كه دست كم برخى از روايات آن داراى اسانيد صحيح و استوارى هستند، از اين روى در اصل وجود آن هيچ گونه ترديدى روا نيست، و برخى ترديدها در اصل آن و يا تلقى اينكه صورت تفصيل يافته روايت و يا صحيفه ديگرى است، (1) چنانكه خواهيم ديد پايه اى ندارد. اكنون و در آغاز بحث برخى از آن روايات را مى آوريم:

«محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن ابى عبيدة قال: سأل أباعبداللَّه عليه السلام بعض أصحابنا عن الجفر فقال هو جلد ثور مملوء علماً، قال له: فالجامعة؟ قال: تلك صحيفة طولها سبعون ذراعاً فى عرض الأديم مثل


1- ميراث مكتوب شيعه/ 42.

ص: 16

فخد الفالج، فيها كل ما يحتاج الناس اليه، وليس من قضية الا وهى فيها، حتى ارش الخدش. قال:

فمحصف فاطمة؟! قال فسكت طويلاً ثم قال: انّكم لتبحثون عما تريدون و عما لاتريدون ان فاطمة مكثت بعد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله خمسة و سبعين يوماً وكانَ دخلها حزن شديد على أبيها وكان جبرئيل عليه السلام يأتيها فيحسن عزائها على أبيها، و يطيّب نفسها، ويخبرها عن أبيها ومكانه ويخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، وكان على عليه السلام يكتب ذلك، فهذا مصحف فاطمه.» (1)

«ابوعبيده گويد: يكى از شيعيان از حضرت صادق عليه السلام درباره «جفر» پرسيد. امام عليه السلام فرمود: «جفر» پوست گاوى است پر از علم. گفت جامعه چيست؟ فرمود: طومارى است به درازاى هفتاد ذراع و عرض يك پوست؛ مانند ران شتر فربه كه تمام نيازمندى هاى مردم در آن است. همه قضايا حتى «جريمه خراش» در آن هست. گفت: مصحف فاطمه چيست؟ امام عليه السلام مدتى طولانى سكوت كرد، آن گاه فرمود:

شما از آنچه مى خواهيد و نمى خواهيد، جستجو مى كنيد.

فاطمه عليها السلام پس از پيامبر صلى الله عليه و آله هفتادوپنج روز در دنيا بود و از فراق پدر اندوه بسيارى داشت. جبرئيل مى آمد و او را در مرگ پدر تسلّى مى داد و او را خوشدل مى ساخت. از


1- الكافى الاصول ج 1، ص 59- 60.

ص: 17

احوال پدر و جايگاهش سخن مى گفت و سرگذشت فرزندانش را پس از وى گزارش مى كرد. و على عليه السلام اين ها را مى نوشت، آن نوشته ها «مصحف فاطمه عليها السلام» است.»

نگاهى به سند حديث

علامه مجلسى، حديث بالا را با عنوان «صحيح» ياد كرده است. (1) نگاهى گذرا به سند آن نشانگر استوارى اين داورى درباره سند حديث است.

1. محمد بن يحيى كه لقبش «عطار» است، «ثقه» است. نجاشى از او با عنوان هاى «ثقه، عين، كثيرالحديث» ياد كرده است. (2)

2. احمد بن محمد، كه احمد بن محمد بن عيسى است، و از «ثقات». (3)

3. ابن محبوب، كه يا «حسن بن محبوب» است و يا محمد بن على بن محبوب و هردو از «ثقات» هستند. (4)

4. ابن رئاب؛ كه على بن رئاب است كه شيخ طوسى درباره وى گفته است: «... هو ثقة، جليل القدر». (5)

5. ابوعبيده، كه زياد بن عيسى، ابوعبيدة الحذّاء است. (6)


1- مرآت العقول، ج 3، ص 59.
2- رجال النجاشى، ص 353.
3- هداية المحدثين، ص 175.
4- رجال الطوسى، ص 334؛ منتهى المقال، ج 2، ص 447.
5- الفهرست، ص 151.
6- رجال النجاشى، ج 1، ص 388، شبيرى، ص 170.

ص: 18

بدين سان روشن است كه اين حديث از جمله احاديث «صحاح» است و راويان آن يكسر از ثقات و چهره هاى والاى راويانِ شيعى.

اين روايت نشانگر اين است كه جبرئيل محتوا «مصحف» را پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله براى تسلى دلِ پاكِ فاطمه اطهر عليها السلام املا كرده و على عليه السلام آن را نوشته است؛ و به اجمال اشاره شده است كه «مصحف» از جمله مشتمل بوده است بر جريان هايى كه در ميان فرزندان آن حضرت و درباره آن ها رخ خواهد نمود. روايات هم مضمون با اين حديث با اندكى كاستى و يا افزونى، فراوان است و از اين روى داورى ها درباره آن گونه گون. اكنون يكى ديگر از نقل ها را بياوريم:

«عن الحسين بن أبى العلاء قال: سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول ان عندى الجفر الأبيض، قال: قلت فاىّ شى فيه؟ قال عليه السلام: زبورداود وتوراةموسى وانجيل عيسى وصحف ابراهيم والحلال والحرام ومصحف فاطمة ماأزعم أن فيه قرآناً. و فيه ما يحتاج الناس الينا ولا نحتاج الى احد حتى فيه الجلده ونصف الجلده وربع الجلده وأرش الخدش ....» (1)

«حسين بن ابى العلاء گفت: شنيدم امام صادق عليه السلام


1- الكافى، ج 1، ص 240؛ بصائر الدرجات، ص 150.

ص: 19

فرمود: همانا «جفر سفيد» نزد من است. گفتم در آن چيست؟ فرمود: زبور داود و تورات موسى و انجيل عيسى و صحف ابراهيم و حلال و حرام و مصحف فاطمه. بر اين باور نيستم كه در مصحف چيزى از قرآن باشد. در آن [جفر سفيد] است آنچه مردم به ما نيازمندند- و ما به كسى نيازمند نيستيم- حتى مجازات يك تازيانه و نصف تازيانه و يك چهارم تازيانه و جريمه خراش.»

اين روايت ها و همگنان آنها، پيش از هرچيز نشانگر عظمت، جلالت و بى بديلى شخصيت حضرت زهرا است.

البته شخصيت والا، و جايگاه بلند «صديقه طاهره» در آموزه هاى كتاب و سنت، بارهاى بار گزارش شده است و نصوصِ نشانگر «مكانت بى بديل» آن بزرگوار، فراوان تر و روشن تر از آن است كه نيازى به يادآورى و تذكار داشته باشد. با اين همه از سخن ارجمند امام خمينى رحمه الله درباره شخصيت حضرت زهرا عليها السلام كه با روايات «مصحف» نيز مرتبط است، نمى توان گذشت:

«مسئله آمدن جبرئيل براى كسى، يك مسئله ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براى هركسى مى آيد و امكان دارد بيايد. اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسى كه جبرئيل مى خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است ... و اين تناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبيا درجه اول بوده است، مثل رسول خدا و موسى و عيسى و ابراهيم و امثال اين ها. بين همه كس نبوده است. بعد از اين

ص: 20

هم بين كسى ديگر نشده است، حتى درباره ائمه هم من نديده ام كه وارد شده باشد.

اين طور كه جبرئيل به آن ها نازل شده باشد، فقط اين است كه براى حضرت زهرا عليها السلام است كه من ديده ام كه جبرئيل به طور مكرر در اين هفتادوپنج روز وارد مى شده و مسائل آتيه اى كه بر ذريّه او مى گذشته است اين مسائل را مى گفته است و حضرت امير هم ثبت مى كرده است ... در هر صورت من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلى كه براى حضرت زهرا ذكر كرده اند- با اين كه آن ها هم فضايل بزرگى است- اين فضيلت را من بالاتر از همه مى دانم كه براى غير انبيا عليه السلام، آن هم نه همه انبيا، براى طبقه بالاى انبيا عليه السلام و بعضى از اوليايى كه در رتبه آن ها هست، براى كسى ديگر حاصل نشده. و با اين تعبيرى كه مراوده داشته است جبرئيل در اين هفتادوچند روز، براى هيچ كس تاكنون واقع نشده و اين از فضايلى است كه از مختصات حضرت صديقه عليها السلام است.» (1)

كلام بلندامام رحمه الله افزون بر جريان «مصحف» و چگونگى آن اشارتى دارند به يكى ديگر از فضايل و مناقب فاطمه اطهر عليها السلام كه چون پيوند تنگاتنگ با بحث ما دارد، در پايان بحث از مصحف بدان اشاره اى خواهيم كرد.

مصحف فاطمه و مباحث مرتبط با آن

اكنون سخن را درباره مصحف فاطمه عليها السلام آغاز مى كنيم


1- صحيفه نور، ج 19، ص 278 و 289.

ص: 21

با يادآورى اين نكته كه درباره مصحف بايد مسائل زير روشن شود:

1. چگونگى و چيستى آن؛

2. املاكننده آن؛

3. نويسنده آن؛

4. سرنوشت آن؛

5. اندازه و حجم آن.

واژه «مصحف» در ادب عربى

قبل از هر چيز بر اين نكته تأكيد كنيم كه عنوان «مصحف» هرگز نبايد اين پندار را به وجود بياورد كه اين عنوان، عنوانى است همسوى با آنچه در آن روزگاران بوده است؛ مانند مصحف عبداللَّه بن مسعود، مصحف عايشه، مصحف ابى بن كعب و ... و مآلًا كسى بر پايه برخى نقل ها- كه پس از اين خواهيم آورد- درباره آن بر طبل اتهام كهنه و بى اساس عليه شيعه بكوبد، كه شيعه با باور به «مصحف فاطمه» به تحريف قرآن باور داشته و چنين مى پندارد كه بخشى از قرآن از ميان رفته است.

بارى، بر اين نكته تأكيد مى كنيم كه نه به لحاظ لغت و نه اصطلاح عالمان و مفسران «مصحف» عَلَم براى «قرآن كريم» نبوده است. اين واژه به «قرآن» نيز اطلاق مى شده است؛ به ويژه در روزگارانى واپسين تر از صدر اسلام.

«مصحف» براساس گزارش لغويان، مجموعه اى از

ص: 22

نگاشته هاى قرار گرفته در ميان دو «لتِ» جلد كتاب (: مابين الدفتين) را گويند. از كهن ترين فرهنگ لغوى بياوريم:

وسمى المصحف، مصحفاً لانّه اصحف. أى جعل جامعاً للصحف المكتوبة بين الدّفتين. (1)

كاربرد آن در روايات نيز نشانگر معناى لغوى آن است.

اگر به قرآن هم «مصحف» گفته شده با عنايت به اين جهت بوده است. بنگريد:

عن النبى صلى الله عليه و آله: مَن قرأ القرآن فى المصحف كانت له ألفا حسنه ومَن قرأه فى غير المصحف- فأظنّه قال- كألف حسنه. (2)

آن كه قرآن را در «مصحف» قرائت كند، دو هزار «حسنه» از آنِ او خواهد بود و آن كه در غير «مصحف» بخواند- به گمانم گفت- هزار «حسنه».

بر همين پايه بوده است كه هر مجموعه اى با ويژگى يادشده را- يعنى قرار گرفتن در ميان دو لتِ جلد را- مصحف مى گفتند. به اين نص تاريخى بنگريد:

عن أبى اسحاق الفزارى قال سألت الأوزاعى قلت: مصحف من مصاحف الروم أصبناه فى بلاده


1- العين، ج 3، ص 120، و نيز ر. ك: الصحاح، ج 4، ص 1348؛ لسان العرب، ج 9، ص 186؛ المعجم الوسيط، ص 508 و ....
2- البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 546.

ص: 23

أو غيرهم؟! (1) ...

اوزاعى به سال 88 هجرى ديده به جهان گشوده و به سال 157 هجرى زندگى را بدرود گفته است. (2) بدين سان اين نص تاريخى نشانگر آن است كه در قرن اول، اين واژه مفهومى عام داشته است و به هر مجموعه يا ويژگى يادشده اطلاق مى شده است. از ابوسعيد خُدرى خواستند تا «حديث» املا كند، ننوشت و گفت:

لانكتبكم شيئاً أتجعلونه مصاحف تقرؤنها، وقد كان فيكم يحدثنا فنحفظ عنه، فاحفظوا عنا كما حفظنا نحن عن نيتكم. (3)

«چيزى نمى نويسيم آيا مى خواهيد قرآن را چونان «مصاحفى» قرار دهيد كه مى خوانيد؟! در ميان شما كسانى بودند كه براى ما حديث مى گفتند و ما حفظ مى كرديم، شما نيز بدان گونه كه ما حفظ مى كرديم، حفظ كنيد.»

روشن است كه مراد ابوسعيد از واژه «مصاحف» كتاب و كتاب ها است و نه قرآن. و چنين است كاربرد اين واژه در بيان و بنان پيشينيان از عالمان. به مثل جاحظ بر پايه تقسيمى كه در تدوين كتابش روا داشته بود، مى نويسد:

تم المصحف الاوّل، ويتلوه المصحف الثانى من


1- كتاب المصاحف، ص 177.
2- الطبقات، ج 7، ص 488؛ تهذيب الكمال، ج 17، ص 315.
3- تقييد العلم، ص 36.

ص: 24

كتاب الحيوان و ... (1)

آقاى ناصرالدين الأسد در كتاب ارجمندش «مصادر الشعر الجاهلى» نوشته است:

وكانوا كذلك يطلقون على الكتاب المجموع لفظ المصحف ويقصدون به مطلق الكتاب لا القرآن وحده ... (2)

«بدين گونه آنان بر «كتاب جمع شده» لفظ مصحف را اطلاق مى كردند و از آن، كتاب را مراد مى كردند؛ مطلقا و نه قرآن را فقط.»

بدين سان اگر كسى چون آقاى قصيمى به محض اين كه عنوان «مصحف» را بنگرد و در وصف آن بخواند كه چندين برابر قرآن بوده است- كه پس از اين خواهيم آورد- و چنان بپندارد كه شيعه با توجه به آن به تحريف قرآن باور دارد، بى گمان يا از سر جهل است و يا غرض آميخته به مرض. (3)

نگارنده مصحف


1- الحيوان، ج 1، ص 388، و نيز، ج 2، ص 375؛ ج 3، ص 395 و ....
2- مصادر الشعر الجاهلى، ص 139.
3- الصراع بين الاسلام والوثنيه، ج 1، ص 13، چاپ دوّم. عبداللَّه بن على القصيمى در كتاب «الصراع بين الوثنيّة والاسلام» كه از كينه توزانه ترين نگاشته هاى عليه شيعه است ذيل عنوان: القرآن صنائع منه ثلاثة أرباعه عند الشيعة. نوشته اند: شيعه بر اين باور است كه قرآن را بدان گونه كه خداوند آن را نازل كردهاست: / كما انزله اللَّه ... هيچكس جز امامان جمع نكرده اند و هر كس جز اين ادعا كند دروغ مى گويد، و نيز بر اين باور است كه نزد پيشوايان آنها «مصحف فاطمه» بوده است كه در آن مانند قرآن ما بوده است و سه برابر ... شگفتا كه وى عبارت هاى برخى روايات «كافى» را با دخل و تصرّف آورده و به شيعه نسبت داده است، از قسمت اوّل ادّعا بر پايه دو روايت با تعبيرى كه آورده است و ما داخل پرانتز گذاشتيم و معنايش نه آن است كه وى فهميده است. از چگونگى اين روايات به تفصيل در مقامى ديگر سخن گفته ام مجلّه علوم حديث شماره 38- 37، مقاله ميراث مكتوب علوى امّا قسمت دوّم ادعا رواياتى است درباره حجم مصحف فاطمه عليها السلام، كه در همين نوشته آمده است و صريح است كه سخن از حجم فيزيكى آن است و مانند سازى آن به حجم فيزيكى قرآن مجيد از اين روى در برخى از آنها تصريح شده است كه «واللَّه ما فيه من قرآنكم حرف واحد» امّا جناب قصيمى «قرآنكم» را «قرآننا» كرده و با تصرّفى نا بجا نتيجه اى واهى و زشت گرفته و به شيعه نسبت داده است، «چون غرض آمد هنر پوشيده شد» نقد عالمانه و ارجمند اين كتاب را بنگريد در كتاب «الدعوة الاسلامية للإمام الخنيزى». براى آگاهى از اين گونه كسان و آثارشان ر. ك: دفاع عن الكافى، ج 2، ص 353.

ص:25

گفتيم كه ابتدا بايد از نگارنده آن، سخن گوييم، تا روشن شود كه نگارنده آن مجموعه كيست. در حديثى كه پيشتر آورديم، به صراحت آمده بود:

وكان على عليه السلام يكتب ذلك ... (1)


1- الكافى، ج 1، ص 241.

ص: 26

اين مضمون در روايات مختلف و با عبارت هاى گونه گون آمده است. امام صادق عليه السلام ضمن پاسخ از چگونگى «مصحف» فرموده اند:

فجعل اميرالمؤمنين يكتب كلّما سمع حتى أثبت من ذلك مصحفاً. (1)

در روايت ديگرى آمده است:

وخطّه على عليه السلام بيده. (2)

بدين سان تمام روايت هايى كه به گونه اى از «مصحف» ياد كرده اند، در اين كه «كتابت» آن را اميرالمؤمنين به عهده داشته اند، هم داستانند. در برابر اين همه يك نقل كه فقط ابن رستم طبرى آن را گزارش كرده است، نشانگر آن است كه «مصحف فاطمه عليها السلام» را ملائكه به گونه اى مكتوب براى حضرت زهرا عليها السلام آورده اند؛ بدين سان املا نشده است تا آن را مولا نگاشته باشد. در بخشى از آن آمده است:

«چون خداوند نزول آن را براى حضرت زهرا عليها السلام اراده فرمود، جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل را دستور داد كه «مصحف» را برگيرند. بدين سان آنان در شب جمعه اى-


1- همان، ص 240، ح 2؛ بصائر الدرجات، ص 157، ح 18.
2- بصائرالدرجات، ص 153، ح 5 و نيز ر. ك: همان، ص 155، ح 14؛ 157، ح 19؛ 161، ح 33 و ....

ص: 27

ثلث دوم از شب- فرود آمدند؛ در حالى كه آن حضرت مشغول تهجّد بودند؛ پس از فراغت آن بزرگوار از تهجد، سلام كردند و مصحف را در حجره نهادند ...» (1)

چنان كه روشن است، عبارت «... ووضعوا المصحف فى حجرها ...» نشانگر آن است كه خود كتاب نازل شده است نه محتواى آن، كه به روشنى در تعارض با مضمون رواياتى است كه پيش تر آورديم. اكنون براى حل تعارض، يا بايد در مضمون اين روايت تصرف كرده، توجيه كنيم كه «نهادن مصحف در حجره» به همان معناى املا است تا با كتابت حضرت در تعارض نباشد. اما روشن است كه توجيهى است ناموجّه و آميخته به تكلّف. دو ديگر اين كه اين روايت را يكسر طرد كنيم و با توجه به سند روايت، آن را از حجيت بيندازيم. چرا كه در سند روايت جعفر بن محمد بن مالك فزارى وجود دارد كه به «فساد در مذهب»، (2) «وضع حديث»، «روايت از مجهولان»، «دروغگويى» (3) و «غلوّ» متهم است، و به گفته ابن غضائرى:

«تمام عيب هاى ضعفا در او فراهم آمده است.» (4)

چنين است كه نقد و ردّ اين روايت و روى برتافتن از


1- دلائل الامامه، ص 106.
2- رجال النجاشى، ج 1، ص 302.
3- معجم رجال الحديث، ج 4، ص 117.
4- ابن غضائرى، الرجال، ص 48.

ص: 28

آن سزاوارتر است؛ (1) بنابراين روايات ديگر بر حجيت خود باقى مى مانند ودر پاسخ به اين پرسش كه نگارنده «مصحف» كيست، بدون هيچ ترديدى بايد گفت «على عليه السلام».

املاكننده مصحف

متنى كه پيش تر آورديم نشانگر اين بود كه محتواى «مصحف» را جبرئيل املا كرده و على عليه السلام نوشته است. اين موضوع در روايات مختلفى كه در اين زمينه آمده است يكسان نيست. اكنون آنچه را در مجموع نقل ها يافته ايم، مى آوريم تا بنگريم چگونه مى شود بين محتواى گونه گون روايات جمع كرد.


1- برخى از عالمان به هنگام سخن از «مصحف فاطمه عليها السلام» و چگونگى آن، اين روايت را در كنار روايات ديگر گزارش كرده اند؛ بدون اين كه توجه كنند كه محتواى اين روايات با روايت ديگر در تنافى آشكار است. نمونه را بنگريد به: فاطمه الزهرا عليها السلام بهجة قلب المصطفى صلى الله عليه و آله، ص 173- 175. شگفتا كه اين بزرگوار در پايانِ بحث، نكاتى را با استنباط از روايات ذيل «فائدتان» آورده است و يكى از آنها را بدين گونه رقم زده است: از روايات استفاده مى شود كه «مصحف» در حيات رسول اللَّه صلى الله عليه و آله موجود بوده است. با اين كه در آغاز بحث احاديثى را كه نشانگر آن است كه مصحف به وسيله جبرئيل و پس از رحلت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بر حضرت فاطمه عليها السلام عرضه شده است، نيز آورده است ص 173- 174 و اولين فايده مستفاد از روايات را نيز همين دانسته است! نكته ديگر اين كه وى نيز مانند بسيارى از عالمان، مصحف را مشتمل بر احكام شرعى دانسته است كه نااستوارى آن را آورده ايم.

ص: 29

1. خداوند تبارك و تعالى

در برخى روايات به صراحت آمده است كه املاكننده خداوند است. در روايتى كه ابوبصير از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده، آمده است:

... انّما هى هو شى ء املاه اللَّه ... (1)

2. مَلَك

در برخى روايت ها از مَلَكى به عنوان املاكننده سخن رفته است. در روايتى كه حماد بن عثمان از امام صادق عليه السلام نقل مى كند، آمده است:

... فأرسل اللَّه اليها ملكاً يسلّى غمّها ويحدّثها فسكت ذلك الى اميرالمؤمنين عليه السلام فقال: اذا احسست بذلك وسمعت الصوت قولى لى فأعلمته بذلك، فجعل اميرالمؤمنين عليه السلام يكتب كلما سمع حتى أسمع أثبت من ذلك مصحفاً. (2)

اين روايت به صراحت نشانگر اين است كه على عليه السلام به


1- بصائر الدرجات، ص 152، ح 3؛ الوافى، ج 3، ص 579- 580؛ بحارالانوار، ج 26، ص 39. در متن بصائرالدرجات «... املاها اللَّه ...» است كه ظاهراً غلط است، و در نقل وافى، اين جمله وجود ندارد كه احتمال افتادگى دارد.
2- الكافى، ج 1، ص 245؛ بصائرالدرجات، ص 157.

ص: 30

هنگام املاى «مَلَك»، محتواى صحيفه را در آن جمع بوده، خود مى شنيده و مى نگاشته است.

3. جبرئيل

در رواياتى نيز از جبرئيل به عنوان املاكننده «مصحف» ياد شده است. (1) در روايت ابوعبيده از امام صادق عليه السلام كه عالمان آن را روايات «صحيح» تلقى كرده اند، آمده است:

وكانَ جبرئيل يأتيها فيحس عزائها على أبيها، ويطيب نفسها ويخبرها عن أبيها ومكانه، ويخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها وكانَ على عليه السلام يكتب ذلك، فهذا مصحف فاطمة. (2)

اين روايت به صراحت املاكننده را جبرئيل تلقى مى كند. درروايت ديگرى آمده است كه عمر بن يزيد مى گويد به امام صادق عليه السلام گفتم:

الذى أملى جبرئيل على عليه السلام أقرآن؟!

قال: لا. (3)


1- مرآت العقول، ج 3، ص 59.
2- الكافى، ج 1، ص 241، ح 5؛ بصائرالدرجات، ص 153- 154، ح 6.
3- بصائرالدرجات، ص 157؛ بحارالانوار، ج 26، ص 43.

ص: 31

4. رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

در منابع و رواياتى از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به عنوان املاكننده اين مجموعه ياد شده است. برخى از اين نقل ها بدين قرارند: از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:

وعندنا مصحف فاطمه، اما واللَّه ما فيه حرف من القرآن ولكنه املاء رسول اللَّه و خطّ على عليه السلام. (1)

و نيز از آن بزرگوار نقل شده است كه فرمود:

وعندنا واللَّه مصحف فاطمه مافيه آية من كتاب اللَّه وانه لأملاء رسول اللَّه صلى الله عليه و آله وخطه على بيده. (2)

روايت ديگرى را نيز برخى از عالمان ضمن روايات «مصحف» آورده اند كه تصريح به املاى «رسول اللَّه صلى الله عليه و آله» دارد، اما گويا آن روايت با اين «مصحف» پيوندى ندارد.

متن روايت چنين است:

... و انّ عندنا كتاباً املاء رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و خطّ على،


1- بصائرالدرجات، ص 157، ح 19؛ همان، ج 26، ص 46.
2- همان، ص 153، ح 5؛ همان، ج 47، ص 271، ح 3. روشن است كه اين روايت درباره صحيفه است كه آن داستانى ديگر دارد، كه به آن پيش تر پرداخته ايم.

ص: 32

صحيفة فيها كل حلال وحرام وانكم لتأتونا بالأمر فتعرف اذا أخذتم به، وتعرف اذا تركتموه. (1)

به روشنى اين گونه نقل ها نشانگر آن است كه «رسول اللَّه صلى الله عليه و آله» املا فرموده اند و مولا اميرالمؤمنين عليه السلام نگاشته اند.

اكنون بنگريم با عناوين چهارگانه چه بايد كرد: آيا مى توان به گونه اى اين «تعارض نمايى» را حل كرد يا نه؟

روشن است كه بين عناوين سه گانه اول تعارضى نيست.

خداوند «مصحف» را به وسيله و يا به تعبير ديگر به واسطه ملكى كه همان جبرئيل باشد، املا كرده است. اما روشن است كه پذيرش اين كه املاكننده جبرئيل بوده است، با باور به اين كه املاكننده پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است، در تعارض آشكار است. اكنون بنگريم كه چسان مى شود اين تعارض را حل كرد. نكته اى را كه قبل از حل تعارض مى بايد بدان توجه داشت- و در موضوع بحث مهم است- اين است كه از رواياتى كه نشانگر اين است كه املاكننده جبرئيل بوده؛ به سادگى نمى توان از آنها دست برداشت؛ چرا كه از يكسوى در ميان آن ها روايت «صحيح السند» وجود دارد- چنان كه پيش تر آورديم- و از سوى ديگر به صراحت روايات آمده است كه اين املا و نگارش و تدوين پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و در آن مدت كوتاه حيات فاطمه اطهر عليها السلام بوده


1- عوالم العلوم، ج 11، بخش دوم، ص 839.

ص: 33

است؛ پس توجيه اين كه جبرئيل محتواى مصحف را به پيامبر صلى الله عليه و آله املا كرده و آن گاه آن حضرت براى فاطمه عليها السلام واخوانده، توجيهى ناموجه است.

احتمالات گوناگون در حل تعارض

1. كتابى با محتواى گوناگون

ممكن است چنان پنداشته شود كه «مصحف» فاطمه، كتابى بوده است با محتوايى گوناگون كه بخشى از آن معارفى بوده است به املاى پيامبر صلى الله عليه و آله و بخش ديگر به املاى جبرئيل. اين احتمال گرچه دور نمى نمايد، جز اين كه با تعابير به كار گرفته شده در روايات، سازگارى ندارد.

ظاهر روايات نشانگر اين است كه مصحف يكسر املاى يك نفر بوده است. نمونه هايى را بنگريد:

... وكانَ جبرئيل يأتيها ... و يخبرها عن أبيها و ...

فهذا مصحف فاطمه. (1)

فأرسل اليها ملكاً يسلى عنها غمها ويحدثها ...

فجعل [اى على يكتب كل ما سمع حتى أثبت من ذلك مصحفاً ... (2)

كاملًا روشن است كه هر دو نقل- كه همگون هايى نيز


1- الكافى، ج 1، ص 240.
2- بصائرالدرجات، ص 177، ح 18؛ بحارالانوار، ج 26، ص 44، ح 77.

ص: 34

دارند- نشانگر آن است كه جبرئيل (: ملك) آن را يكسر املا كرده است؛ بدين سان تفكيك آن به دو بخش و دو املاكننده، خلاف ظاهر روايات است.

2. دو گونه مصحف

علامه سيد محسن امين عاملى بر اين باور رفته اند كه حضرت را دو مصحف بوده است. يكى به املاى پيامبر صلى الله عليه و آله و ديگرى به املاى جبرئيل (: ملك). (1) سيد امين رحمه الله كه اين احتمال را «اولى» مى دانند، هيچ قرينه اى بر «اولويت» ذكر


1- اعيان الشيعه، ج 1، ص 314 چاپ سوم، بيروت، مطبعةالأنصاف 1370. مؤلف بخش قابل توجهى از روايات مرتبط با «مصحف فاطمه عليها السلام» را آورده و در جمع روايات درباره املاكننده آن و نيز محتواى «مصحف» سخن گفته است. در چاپ جديد كه زير نظر فرزند برومند مؤلف، آقاى سيد حسن امين انجام شده است، از اين مبحث به جز چند روايات ديگر مطالب آن حذف شده است! بخش مهمى از آغاز اعيان الشيعه مرتبط است با تاريخ تشيع، فرهنگ و تمدن و ثقافت شيعى دولت ها و اقاليم شيعى و ... اين بخش را «مركز الغدير للدراسات الاسلاميه» با تحقيق و تعليق تجديد چاپ كرده و با عنوان «الشيعه فى مسارهم التاريخى» نشر داده است. محققان اين بخش را عيناً از چاپ جديد برگرفته اند، مآلًا بحث مرتبط با «مصحف فاطمه» در اين چاپ تحقيق هم ناقص است. شايسته بود محققان به چاپِ نشريافته در زمان مؤلف مراجعه مى كردند و اين بحث را كه درباره «مصحف فاطمه عليها السلام» بحثى سودمند و دقيق است، يكسر مى آوردند.

ص: 35

نمى كنند. اما توان گفت كه احتمال سيد امين را مى شود با توجه به اين نكته كه فاطمه عليها السلام را يك و يا- دقيق تر- دو كتاب ديگر بوده است، تقويت كرد. يكى از آنچه را ياد شد، حضرت صادق عليه السلام در ضمن سخن درباره تعيين وزن «درهم» كه مورد اختلاف بوده، ياد كرده است. آن حضرت در جواب پرسش حاكم مدينه و سؤال عبداللَّه بن حسن به گونه اى برخلاف آنچه مشهور بوده پاسخ گفته و چگونگى و چرايى آن پاسخ را مستند كرده است به «كتاب فاطمه». (1) در نقل ديگرى نيز امام عليه السلام از «كتاب فاطمه» ياد كرده است. (2) به ويژه آن كه «مصحف» فاطمه عليها السلام چنان كه خواهد آمد، مشتمل بر احكام و تشريع نيست. و اين حقيقت به گونه اى مؤيد اين است كه آنچه را پيامبر صلى الله عليه و آله بر فاطمه عليها السلام املا كرده است، غير از مصحف مورد گفتگو است؛ اما اين احتمال ضعيف خواهد شد اگر بر اين نكته توجه كنيم كه در روايات از دو گونه «مصحف» سخن نرفته است، از دو مجموعه مكتوب يا بيش تر سخن رفته است و آنچه در روايات درباره «املا» ى مصحف سخن رفته، يك نوع است بدون دوگونگى.


1- الكافى / الفروع، ج 3، ص 507، ح 2. شرح روايت را بنگريد در: مصابيح الانوار، ج 2، ص 436 و پانوشت كافى در صفحه ياد شده.
2- الكافى / الاصول ج 1، ص 242؛ علل الشرايع، ص 207.

ص: 36

3. مراد از رسول اللَّه جبرئيل است

اين احتمال گويا پذيرفتنى ترين باشد. به ويژه اگر بدين نكته توجه كنيم كه در ضمن روايتى از محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام آمده است:

وخلّفت فاطمة مصحفاً ما هو قرآن، ولكنه كلام من كلام اللَّه أنزل عليهااملاء رسول اللَّه وخطّ على عليه السلام. (1)

ظاهر روايت «تنافى» را مى نماياند؛ چرا كه جمله اى از آن مى گويد: «كلام من كلام اللَّه انزل عليها». اين جمله نشانگر آن است كه «نزول آنچه بوده براى حضرت زهرا عليها السلام بدون واسطه بوده است» و اما جمله اى ديگر كه مى گويد: «املاء رسول اللَّه صلى الله عليه و آله»، نمايانگر اين است كه املاكننده رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است و روشن است كه اگر مراد از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، پيامبر صلى الله عليه و آله باشد، اين دو جمله با هم در تنافى خواهند بود؛ چرا كه اگر مراد از «رسول اللَّه» پيامبر صلى الله عليه و آله باشد و املاكننده هم آن بزرگوار باشد، ديگر تعبير به «أنزل عليها» استوار نخواهد بود. بدين سان توان گفت كه مراد از «رسول اللَّه» جبرئيل است و چون چنين شود، تنافى از آن دو جمله نيز رخت برخواهد بست. بنابراين معناى كلام حضرت صادق عليه السلام اين است كه:

«فاطمه عليها السلام مصحفى بر جاى نهاده است كه قرآن نيست.


1- بصائرالدرجات، ص 155، ح 14.

ص: 37

اما كلام خداوند است كه بر آن بزرگوار نازل شده و جبرئيل آن را املا كرده و على عليه السلام نوشته است.»

احتمال علامه مجلسى را با توجه به آنچه ياد شد، مى توان تقويت كرد. يعنى پذيرفتنى است كه جمله «رسول اللَّه» منصرف است به رسول اكرم صلى الله عليه و آله- چنان كه سيد امين بر آن تأكيد كرده است- اما قرينه گذشته، براى دست برداشتن از اين ظاهر و انصراف بسنده است. افزون بر اين كه تعبير از «ملائكه» به «رسول اللَّه» در ادب كتاب و سنت بسى شايع و رايج است:

«اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ». (1)

«خداوند از فرشتگان رسولانى برمى گزيند، و همچنين از مردم. خداوند شنوا و بيناست.»

«الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا». (2)

«سپاس ويژه خداوندى است كه آفريننده آسمان ها و زمين است كه فرشتگان را رسولانى قرار داد ...» (3)


1- حج: 75.
2- فاطر: 1.
3- و نيز بنگريد: به اعراف، آيه 37؛ انعام، آيه 61؛ هود، آيه 69 و 77؛ حجر، آيه 15 و 61؛ مريم، آيه 17، 18 و 19؛ طه، آيه 20.

ص: 38

در سوره هود (آيه 81) آمده است:

«يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ».

«گفتند: اى لوط، ما فرستادگان پروردگار توايم. آن ها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد.»

ابوبصير از صادقين عليهما السلام نقل مى كند:

لمّا قال جبرئيل «انا رسل ربك» قال له لوط: يا جبرئيل عجّل. (1)

«همين كه جبرئيل گفت: «ما فرستادگان پروردگار توايم» لوط گفت: هان جبرئيل شتاب كن.»

حضرت رضا عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارش، و آنان از على عليه السلام و آن بزرگوار از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:

الملائكة هم رسل اللَّه. (2)

حضرت باقر عليه السلام از اميرالمؤمنين عليه السلام و آن امام همام از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:

يا على انى واللَّه ما احدثك الاّ ماسمعته أذناى، ووعاه قلبى، ونظره بصرى ان لم يكن من اللَّه


1- علل الشرايع، ص 551، باب 340، ح 6؛ نورالثقلين، ج 3، ص 306.
2- بحارالانوار، ج 59، ص 322.

ص: 39

فمن رسوله يعنى جبرئيل عليه السلام فاياك يا على أن تفضح سرّى. (1)

«هان! اى على! به خداى سوگند هر آنچه براى تو وامى گويم، آن را از خداوند با گوش هايم شنيده و با قلبم دريافته و با چشمانم ديده ام. و اگرنه از خداوند نباشد از رسولش جبرئيل دريافته ام؛ پس هرگز اسرار و ناپيداهاى مرا فاش نكن.»

رواياتى كه در آن ها از ملائكه و يا جبرئيل به رسول اللَّه صلى الله عليه و آله تعبير شده باشد بسى فراوان است و آنچه آمد نمونه اى است اندك از بسيار. بدين سان احتمال علامه را استوارتر مى دانيم كه «رسول اللَّه» در روايت جبرئيل باشد؛ كه بدين صورت هم تعارض از روايات رخت برمى بندد و روايات بسيارى كه نشانگر آن بود كه اين حادثه پس از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله رخ داده است به قوت خود باقى مى ماند.

محتواى مصحف

روايات بسيارى كه درباره مصحف حضرت فاطمه عليها السلام از امامان عليهم السلام گزارش شده است، به چگونگى محتواى آن نيز اشاراتى روشن و روشنگر دارند. روايات چيزهايى را نفى كرده و حقايق و مسائلى را اثبات كرده اند. يعنى از


1- بحارالانوار، ج 59، ص 306.

ص: 40

يكسوى تأكيد كرده اند كه مسائلى و مباحثى در مصحف نيست، و اين همه تأكيد و تصريح شايد نشانگر آن باشد كه در همان روزگاران نيز از واژه «مصحف» نكاتى را مى پنداشتند و يا مى كوشيدند به پندارها بدهند كه ناروا بوده است و امام عليه السلام با توجه بدان جوّ، بر نفى آن تأكيد كرده اند. از سوى ديگر محتواى آن و چگونگى محتوا را برنمايانده اند. اكنون به آنچه در روايات، ياد شده، نگاهى بيفكنيم:

1. مصحف فاطمه عليها السلام مشتمل بر قرآن نيست

در قريب به اتفاق روايات مرتبط با مصحف، تصريح شده است كه مصحف فاطمه عليها السلام به هيچ روى مشتمل بر قرآن نيست. اين همه تأكيد و تصريح، به پندار ما، به لحاظ همان نكته اى است كه پيش تر آورديم.

در رواياتى كه از حضرت صادق عليه السلام درباره مصحف نقل شده است، امام عليه السلام با تعابير مختلف اشتمال آن را بر قرآن، نفى كرده است. در برخى آمده است:

... وعندنا مصحف فاطمه، اما واللَّه ماهو بالقرآن. (1)

حسين بن ابى العلاء مى گويد كه از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:


1- بصائرالدرجات، ص 151؛ بحارالانوار، ج 26، ص 38؛ ج 47، ص 270.

ص: 41

ومصحف فاطمه ما أزعم فيه (1)

[أنه (2)

] قرآناً

در نقل محمد بن مسلم آمده است كه فرمود:

وخلقت فاطمة مصحفاً ما هو قرآن. (3)

در نقلى ديگر از امام صادق عليه السلام آن بزرگوار، با تأكيد و تصريح فرموده اند:

وعندنا مصحف فاطمة أما- واللَّه- ما فيه حرف من القرآن. (4)

و در نقلى ديگر:

ما فيه آية من القرآن. (5)

و از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نقل كرده اند كه فرموده است:


1- بصائرالدرجات، ص 150؛ الكافى / الاصول ج 1، ص 240؛ بحارالانوار، ج 37، ص 38.
2- بصائرالدرجات، ص 154؛ بحارالانوار، ج 26، ص 45؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 836.
3- بصائرالدرجات، ص 155؛ بحارالانوار، ج 26، ص 41؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 835.
4- بصائرالدرجات، ص 157؛ بحارالانوار، ج 26، ص 46؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 839.
5- بصائرالدرجات، ص 153؛ بحارالانوار، ج 47، ص 271.

ص: 42

عندى مصحف فاطمة ليس فيه شي ءٌ من القرآن. (1)

آنچه آورديم، بخشى از روايات نشانگر نفى اشتمال «مصحف» بر قرآن بود؛ روايات ديگرى نيز از اين مطلب، به تأكيد و تصريح سخن گفته اند. (2)

اكنون بيفزاييم كه با توجه به آنچه آمد و با دقت در روايات بسيارى كه به صراحت اشتمال «مصحف فاطمه عليها السلام» را بر قرآن نفى كرده اند و در ميان آن ها روايات صحاح نيز كم نيست، اگر روايتى و گزارشى برخلاف آنچه آمده، باشد، بى گمان اعتبارى نخواهد داشت و نبايد بدان وقعى نهاد. مانند اين روايت:

محمد بن سليمان ديلمى از ابوبصير نقل مى كند كه وى از حضرت صادق عليه السلام گزارش كرده است كه آن بزرگوار آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ* لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ» را بدين گونه تلاوت مى كرده است:

«سأل سائل بعذاب واقع للكافرين بولاية على ليس له دافع.»


1- بصائرالدرجات، ص 154؛ بحارالانوار، ج 26، ص 18؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 843.
2- بنگريد به بصائرالدرجات، ص 150؛ عوالم العلوم والمعارف والاحوال من الايات والاخبار والاقوال، ج 11، ص 2؛ «سيدة النساء فاطمة الزهراء»، ص 833؛ مستدرك سفينة البحار، ج 6، ص 198.

ص: 43

ثم قال هكذا هى فى مصحف فاطمة. (1)

كتابى كه علامه مجلسى روايت را از آن نقل مى كند و از آن به رمز «كنز» ياد مى كند، كتابى است با عنوان «كنز جامع الفوائد» كه علامه آن را گزيده «تأويل الآيات الطاهره» سيد شرف الدين حسينى استرآبادى دانسته است كه مؤلف يا عالمى ديگر و شايد على بن سيف بن منصور آن را گزينش كرده باشد. (2) نقل مجلسى گويا كوتاه شده روايتى است تقريباً مفصّل كه در كافى به گونه «اضمار» آمده و مشتمل بر اين بخش منقول مجلسى رحمه الله نيز هست. (3) بخش منقول مجلسى رحمه الله را شرف الدين استرآبادى در ذيل تأويل آيه يادشده و به دو نقل كه هردو يك نقل است و نه افزون بر آن آورده است. (4) در تمام اين نقل ها كه سند تقريباً سياق واحدى دارد، راوى خبر، ابوبصير محمد بن سليمان ديلمى است. او كه گاه به «بصرى» و ديگرگاه به «نصرى» نام بردار شده است، (5) براساس اظهارنظر قاطع رجاليان از غاليان


1- بحارالانوار، ج 37، ص 176.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 13.
3- الكافى / الاصول ج 8، ص 57.
4- تأويل الآيات الطاهره، ج 2، ص 723.
5- آيةاللَّه خويى رحمه الله تأكيد مى كند كه همه اين عناوين يكى است. تفرشى رحمه الله نيز بر اتحاد اين عناوين چندگانه تصريح كرده است. معجم الرجال الحديث، ج 17، ص 135 به بعد؛ نقدالرجال، ج 4، ص 221 و نيز ر. ك: منتهى المقال، ج 6، ص 62؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 298

ص: 44

مطرود و نااستوارانى است كه سخنش به هيچ روى پذيرفتنى نيست. ابن غضائرى درباره او نوشته است:

ضعيف فى حديثه، مرتفع فى مذهبه لايلتفت اليه. (1)

نجاشى نوشته است:

ضعيف جداًّ يُعّولُ عليه فى شى ء. (2)

شيخ طوسى رحمه الله در ضمن اصحاب امام هفتم عليه السلام از او بدين سان ياد كرده است:

محمد بن سليمان البصرى الديلمى، له كتاب يرمى بالغلو. (3)

تفرشى نيز در كتاب ارجمندش نوشته است:

الديلمى ضعيف جدّا، لايعوّل عليه فى شى ء. (4)

آيةاللَّه خويى رحمه الله پس از گزارش ديدگاه هاى رجاليان، نكاتى را درباره او آورده است؛ از جمله اين كه:


1- ابن الغضائرى، الرجال، ص 91.
2- رجال النجاشى، ج 2، ص 269 / طبعة قم، 365
3- رجال الطوسى، ص 343.
4- نقد الرجال، ج 4، ص 220.

ص: 45

ان محمد بن سليمان، هذا لايعمل بروايته لتضعيف النجاشى والشيخ المويد بتضعيف ابن الغضائرى .... (1)

بدين سان اين روايت يكسر مطرود و مردود است.

افزون بر آنچه ياد شد، تعارضِ آن است با روايات بسيار و بعضاً «صحيح السند» كه در اين بحث به تكرار آن روايات آمده است.

گزيده سخن اين كه، «مصحف» فاطمه اطهر عليها السلام به هيچ روى مشتمل بر قرآن نبوده است و هيچ كلمه و حرفى از قرآن در آن وجود نداشته است؛ و نصوص روايى بسيار، در اين باره چنان روشن است كه هيچ گونه ترديدى را برنمى تابد. اى كاش آن گونه كسان كه فقط با شنيدن اين كلمه، چه و چها كه به شيعه نسبت نداده اند، يكى از اين روايات را مى نگريستند (2) و چونان عالم و مفسّر بلندآوازه


1- معجم رجال الحديث، ج 17، ص 138.
2- شگفتا كه برخى اين روايات را ديده اند و بر چگونگى آنها نيز آگاه گشته اند، اما حق را برنتابيده «ره افسانه زده اند». آقاى قفارى كه يكى از كين توزانه ترين آثار را در نقد انديشه ها و عقايد تشيع نگاشته است، اين روايات را ديده؛ اما شگفتا از نوع نگاه، بررسى و نتيجه گيرى. او، در كتابش بحثى را درباره «مصحف فاطمه عليها السلام» پى نهاده و با تكيه به روايات ياد شده، چنان پنداشته كه روايات مصحف با هم در تناقض و تضاد است، پس اصل «مصحف» موهوم و بى بنياد است. گاه بر اين باور مى رود كه مصحف مشتمل بر احكام است و ديگرگاه از نقل هايى نفى اشتمال آن را بر قرآن گزارش مى كند و بالاخره تلاش مى كند كه با استناد به خبرى مجعول، نشان دهد كه برخى اشتمال آن را به قرآن پذيرفته اند. گاه مى گويد شيعه معتقد است كه مصحف سه برابر قرآن بوده است، يعنى قرآن كمتر از «مصحف فاطمه عليها السلام» بوده است! اين گونه استنتاج ها اگر از چيزى حكايت كند، به پندارم جز از بيمارى ذهنى نويسنده حكايت نخواهد كرد. كتاب قفارى با عنوان «اصول مذهب الشيعة الامامية الأثنا عشريه- عرض و نقد-» سرشار است از كج فهمى و از آن اسفبارتر تحريف نصوص و تقطيع روايات براى بهره گيرى هاى پندارى جناب مؤلف. خوشبختانه بخش مرتبط با قرآن آن را دوست فاضل ما حضرت آقاى دكتر فتح اللَّه محمدى نجارزادگان نقد كرده و در ضمن آن برخى از وارونه خوانى ها و وارونه نويسى هاى قفارى را از روايات و آراى دانشمندان شيعه نشان داده است سلامة القرآن من التحريف، الدكتور فتح اللَّه محمدى، الطهران، نشر مشعر، 1382

ص: 46

مصرى، آقاى محمد ابوزهره بر اين حقيقت خستو شده و آن را صريح گزارش مى كردند. نامبرده در ضمن بحث از روايات تحريف و نفى هرگونه تحريف از ساحت قرآن و تصريح و تأكيد بر تحريف ناپذيرى قرآن كريم، بخشى از روايتى از كافى را كه در آن ضمن سخن از چگونگى «جفر» و «جامعه» و «مصحف فاطمه عليها السلام» سخن رفته است، مى نويسد:

«ظاهر صريح اين روايت نشانگر آن است كه، آنچه به

ص: 47

وسيله جبرئيل بر فاطمه عليها السلام عرضه شده است، هرگز مشتمل بر قرآن نبوده است.» (1)


1- الامام الصادق حياته و عصره، ص 256. با اين كه فهم درست و استوار ابوزهره را از نقل مرتبط با «مصحف فاطمه عليها السلام» مى ستاييم، از عدم تأمل وى در روايات «كافى» و مآلًا نسبت قول به «تحريف» به كلينى را به واقع نقطه سياهى در پرونده علمى او مى دانيم. وى در كتابى كه ياد شد، به درستى و استوارى از ساحت قرآن دفاع مى كند، و با پذيرش روايات نشانگر «تحريف» در كتاب هاى فريقين، به درستى تأكيد مى كند كه اين روايات مجعول و ساخته و پرداخته مخاصمان دين و قرآن است. آنگاه تأكيد مى كند كه عالمان اهل سنت هرگز زير بار اين روايات نرفته، آنها را نقد كرده اند و آنها را از ساحت عقيده دينى سترده اند. اما برخى از عالمان شيعه- با اين كه جايگاهى والا در حديث دارند- آن احاديث را نقل كرده اند و بر «صدق آنچه روايت كرده اند، اصرار ورزيده اند» و ابوجعفر كلينى در رأس اين هاست. الأمام الصادق ...، ص 255 و اين مطلب را اندكى گزيده تر و با لحنى ملايم تر در كتاب ديگرش «الأمام زيد حياته و عصره ...» ص 350- 351، نيز آورده است. اكنون يادآورى كنم كه: 1. نقل وى از روايات كافى نقلى استوار و دقيق نيست و به ويژه اولين مورد از نقل وى از كافى آميخته اى است از چند روايت و مآلًا استنتاجى است نادرست. به واقع او بخشى از روايت 1 «باب فيه ذكر الصحيفة والجفر والجامعة و مصحف فاطمة عليها السلام» را با روايت 2 به هم آميخته و آنچه را خود مى پنداشته بر كلينى تحميل كرده است. 2. مى گويد: كلينى از صادق]« [روايت كرده است كه او گفته است در قرآنى كه على- كرم اللَّه وجهه- جمع كرده و به گمان كلينى سه برابر قرآن بوده، اما از قرآن شما يك حرف هم در آن نبوده و ... شگفتا كه در هيچ نقلى از نقل هاى كلينى چنين تركيبى وجود ندارد. به واقع در روايتى هم كه اين گونه مطالبى وجود دارد، پايان حديث از باب ياد شده است كه در نقل ابوزهره با روايت ديگر آميخته شده است. 3. ابوزهره گويا بر تفسير پندارى خود از «كلينى» اشكال مى كند و روايت را ظاهر در اين مى بيند كه آنچه بر فاطمه عليها السلام نازل شده، پيوند با قرآن ندارد بلكه «شايد جفر باشد كه ...» اين پندار ابوزهره نيز با آنچه آورده ايم و خواهيم آورد، يكسر تباه است. 4. و بالاخره بايد به آقاى ابوزهره و همگنان يادآورى كرد كه آنچه كلينى نقل كرده است و شما آورده ايد، پيوندى با تحريف ندارد و دو ديگر آن كه «كلينى» روايت كرده است، و روشن است كه «بين» «روايت» و «درايت» فاصله بسيار است. سه ديگر آن كه «كلينى» نه تنها بر درستى و استوارى آنچه نقل كرده، اصرار نورزيده است، بلكه پس از بيست سال كاوش، پژوهش و سختكوشى و ... احتمال وجود رواياتى نااستوار را در كتابش منتفى ندانسته و از اين روى ضمن تأكيد بر دشوارى بل غيرممكن بودن شناخت قطعى و همه جانبه سره از ناسره، خواننده اين مجموعه و حتماً ديگر مراجعه كنندگان را در بازشناسى به ملاك ها و معيارهايى رهنمون شده است. الكافى، ج 1، ص 8 5. عالم جليل، استاد توفيق فكيكى در مقاله اى عالمانه به آنچه از ابوزهره آورديم، پرداخته و با تكيه و تأكيد بر فرق بين «روايت» و «درايت» و اين كه آنچه را كلينى گزارش كرده است، نقل اوست از احاديث و نه لزوماً باور او بر همه آنچه نقل كرده است، از ساحت والاى كلينى دفاع مى كند. رسالة الاسلام، مجله اسلاميه، عالميه، تصدر عن دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه بالقاهره، السنة الثانية عشره، العدد الأول، ص 65 به بعد و چنين است نقد عالمانه آقاى عبداللَّه السبيتى به بخش هايى از كتاب ابوزهره و از جمله بر آنچه ياد شد ر. ك: مع ابى زهره فى كتاب الامام الصادق عليه السلام، بى تا، بى نا، به ويژه صفحات 211- 218 6. اكنون كه سخن بدين جا كشيد، و بر روايات كافى و پيوند آنها با تحريف قرآن كريم اشاره شد، بيفزاييم كه آقاى عميدى در پژوهشى عالمانه و دامن گستر، يك يك اين روايات را آورده و به لحاظ سند و متن به دقت درباره آنها بحث كرده و از ساحت والاى كلينى، اين طعن و ناراستى را زدوده است. دفاع عن الكافى، ثامر هاشم حبيب العميدى مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، قم، 1416، ج 2، ص 336 به بعد

ص:48

ص: 49

2. مصحف فاطمه عليها السلام مشتمل بر احكام نيست

دست كم در يك روايت به صراحت آمده است كه «مصحف» مشتمل بر حلال و حرام نيز نيست.

روايت چنين است:

... فجعل اميرالمؤمنين يكتب كلّما سمع حتى أثبت من ذلك مصحفاً قال: ثم قال: أما انّه ليس فيه شى ء من الحلال والحرام ولكن فيه علم مايكون. (1)

اين حقيقت را از رواياتى كه اشتمال آن را بر قرآن نفى مى كند، نيز توان فهميد. چون قرآن مشتمل بر احكام است


1- الكافى، ج 1، ص 240؛ مرآت العقول، ج 3، ص 57.

ص: 50

و نفى مصحف بر اشتمال به قرآن، ضمناً نفى اشتمال آن بر احكام نيز تواند بود. اكنون ديدگاه برخى از عالمان را بياوريم كه آن را مشتمل بر «حلال و حرام» دانسته و روشن است كه آن بزرگواران در اين روايات و يك روايتِ صريح تأمل نكرده اند. محقق عاليقدر لبنانى هاشم معروف الحسنى در ضمن بحث از عناوينى چون «جفر»، «جامعه» و «مصحف فاطمه عليها السلام» و چگونگى محتواى آن ها نوشته است:

«رواياتى كه بدين عناوين پرداخته اند، تصريح كرده اند كه ... مصحف فاطمه عليها السلام مشتمل بوده است بر احكام و ...». (1)

و در موردى ديگر ضمن بحث از آنچه ياد شد، نوشته اند:

«اما «مصحف فاطمه» مشتمل است بر بيش ترين احكام و اصول و بنياد آنچه مردم بدان نيازمندند.» (2)

محقق سختكوش و حديث پژوه، حضرت سيد محمدرضا جلالى حسينى، در ضمن بحث از سيره معصومان عليهم السلام در تدوين حديث از «كتاب فاطمه عليها السلام» سخن گفته اند و با تكيه بر مصادر، محتواى آن را اجمالًا شناسانده اند و از جمله با تكيه بر روايتى از كافى (3) نوشته اند كه «چگونگى زكات نقدين را امام عليه السلام با تكيه بدان جواب


1- دراسات في الحديث والمحدثين، ص 301 و 302.
2- همان.
3- الكافى / الفروع ج 3، ص 507.

ص: 51

داده اند» و در ادامه بحث نوشته اند كه «كتاب فاطمه» همانى است كه به «مصحف فاطمه» شناخته مى شود. (1) به پندار ما «كتاب فاطمه عليها السلام» غير از «مصحف فاطمه عليها السلام» است؛ بنابراين در اين سخن دو مسامحه صورت گرفته است:

1. اين كه مصحف فاطمه عليها السلام همان كتاب فاطمه عليها السلام نيست.

2. اين كه مصحف فاطمه عليها السلام مشتمل بر احكام نيست.

علامه سيد محسن امين عاملى رحمه الله در ضمن گزارش تفصيلى روايات مرتبط با مصحف، روايتى را نيز مى آورد كه به صراحت اشتمال آن بر «احكام و حلال و حرام» را نفى مى كند. (2) اما در ادامه بحث «مصحف فاطمه عليها السلام» را با «كتاب فاطمه» كه از جمله مشتمل بوده است بر «احكام»، يكى تلقى مى كند. پس مآلًا مى پذيرد كه مصحف مشتمل بر «احكام و حلال و حرام» بوده است. (3) علامه سيد محمدحسين فضل اللَّه نيز ضمن باور به وحدت «كتاب فاطمه» و «مصحف فاطمه» نوشته اند:

«ارجح اقوال اين است كه مصحف، مشتمل است بر حلال و حرام و ...» (4)


1- تدوين السنة الشريفه، ص 76- 77.
2- اعيان الشيعه چاپ پيشين ج 1، ص 33.
3- همان، ص 315.
4- الزهرا القدوه، ص 191- 195.

ص: 52

خطيب مشهور، روانشاد سيد محمدكاظم قزوينى نيز در كتاب سودمندش درباره حضرت زهرا عليها السلام ضمن سخن از لقب والاى حضرت يعنى «محدثه» و گزارش روايات مرتبط با «مصحف» نوشته اند:

«در فرجام اين بحث مى گوييم: مصحف فاطمه زهرا كتابى بوده است ضخيم و مشتمل بر تمام احكام شرعى و فراگير قانون عقوبات در اسلام و ....» (1)

شگفتا كه اين داورى با اين عنوان و تفصيل در هيچ روايتى وارد نشده است.

اين داورى از سوى عالمان بيش تر مستند است به روايتى كه كلينى رحمه الله آن را در كافى آورده است؛ بدين گونه:

عن الحسين بن ابى العلاء قال: سمعت اباعبداللَّه يقول «ان عندى الجفر الأبيض، قال: قلت فاى شي ء فيه؟ قال عليه السلام زبور داود و توراة موسى و انجيل عيسى و صحف ابراهيم و الحلال والحرام، و مصحف فاطمه، ما أزعم أن فيه قرآناً، وفيه مايحتاج الناس الينا ولانحتاج الى احد حتى فيه الجلده ونصف الجلده وربع الجلده و أرش الخدش. (2)


1- فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، ص 96.
2- الكافى / الاصول ج 1، ص 240، ح 3.

ص: 53

ظاهر روايت اين است كه امام عليه السلام فرموده اند: «نزد ما «جفر» است و ... و مصحف فاطمه عليها السلام كه در آن قرآن نيست و در آن آنچه بدان نياز داريم، وجود دارد و ما به كسى نيازى نداريم و در آن حكم تعزير است ...»

بر اين اساس «مصحف فاطمه» نيز مشتمل خواهد بود بر احكام و در اين صورت در تنافى خواهد بود با روايتى كه به صراحت اشتمال آن را بر احكام و حلال و حرام تصريح كرده است. اكنون بنگريم اين تنافى را چگونه مى توان رفع كرد. علامه مجلسى نوشته اند:

«شايد تمام «ضميرها» در اين روايت يا دو «ضمير» اخير در آن به «جفر» برمى گردد و نه «مصحف» بدين سان از روايات تنافى رفع مى شود.» (1)

علامه سيد جعفر مرتضى بر اين باورند كه جمله «وفيه مايحتاج الناس الينا» به «ما أزعم ان فيه قرآناً» عطف نشده است تا اين كه بيانگر محتواى مصحف باشد، بلكه آن جمله معطوف به «زبور داود و تورات موسى و ...» است.

يعنى «جفر ابيض» مشتمل است بر زبور داود و تورات موسى و مصحف فاطمه، و در آن [جفر ابيض حلال و حرام است و آنچه مردمان بدان نياز دارند. وى اين تفسير از روايت را از جمله مستند مى كنند به رواياتى كه محتواى «جفر ابيض» را گزارش كرده اند؛ از جمله روايتى از عنبسة


1- مرآت العقول، ج 3، ص 57.

ص: 54

ابن مصعب كه در آن آمده است: جفر مشتمل است بر سلاح رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و كتاب هايى و مصحف فاطمه. (1)

آقاى اكرم بركات نيز كه تحقيقى همه سويه درباره «مصحف فاطمه عليها السلام» و نيز «جفر» انجام داده اند، بدون هيچ ترديدى بر اين باورند كه ضمير در «... وفيه مايحتاج» به «جفر» برمى گردد، نه مصحف و اين نكته را مى كوشند با قرائتى استوار سازند؛ از جمله:

1. اين كه عين اين مضمون در روايت ديگرى آمده است. در آن روايت سخن از جفر است و اشتمال آن بر ريز و درشت احكام با همان تعابيرى كه در روايت مورد گفتگوى ما آمده است، و آن گاه از «مصحف» سخن رفته است.

2. ديگر اين كه جفر در بيش ترين كاربرد آن در روايات، ظرفى است بزرگ و از جمله مشتمل بر كتاب «جامعه» كه آن با اين ويژگى ها، يعنى «... فيه مايحتاج اليه الناس ... ارش الخدش ... الجلد و ...» مكرر وصف شده است. (2)

با توجه به آنچه آمد، توان گفت كه روايت «حسين


1- مأساة الزهراء، ج 1، ص 109. روايت را بنگريد در بصائرالدرجات، ص 154- 156، بحارالانوار، ج 27، ص 271.
2- حقيقة مصحف فاطمه عند الشيعه، ص 99؛ حقيقة الجفر عند الشيعة الاماميه، ص 88- 95.

ص: 55

ابن علا» به هيچ روى دلالت ندارد كه «مصحف فاطمه عليها السلام» مشتمل بوده است بر حلال و حرام و احكام شرعى.

برخى از عالمان براى اشتمال «مصحف» بر احكام، به روايت طولانى ديگرى نيز استناد كرده اند، (1) كه در آن آمده است كه منصور دوانيقى از فرماندارش در مدينه مى خواهد تا از چگونگى پرداخت زكات اموال براساس هر 200 درهم، پنج درهم كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است و در زمان وى، در هر 200 درهم، هفت درهم مقرر شده بود، از مردم مدينه به ويژه از حضرت صادق عليه السلام و عبداللَّه ابن الحسن بپرسند. حضرت صادق عليه السلام پاسخ مى دهند.

عبداللَّه بن الحسن چون بر آن جواب آگاهى مى يابد، از امام عليه السلام سؤال مى كند كه اين پاسخ را از كجا گرفته اى؟

امام عليه السلام مى فرمايند:

قرأت فى كتاب امك فاطمه ... (2).

برخى از عالمان از اين پاسخ امام عليه السلام استفاده كرده اند كه مراد از «كتاب فاطمه» مصحف بوده است، پس مصحف يادشده مشتمل بوده است بر احكام شرعى. (3)


1- تدوين السنة الشريفه، ص 77؛ الزهرا القدوه، ص 193.
2- الكافى / الفروع ج 3، ص 508. توضيح روايت را از شرح و توضيح علامه فقيد، شيخ ابوالحسن شعرانى رحمه الله نگاشتم كه بر پايه بيان فيض رحمه الله به تفصيل روايت را شرح كرده است. الوافى، ج 6، ص 225- 228
3- الاربعين، ص 560.

ص: 56

به پندار ما، مراد از «كتاب» در اين روايت «مصحف فاطمه» نيست. يا كتابى است مستقل چنان كه پيش تر احتمال داده ايم و يا اين كه در اين روايت اساساً سخن از فاطمه اطهر عليها السلام نيست و به قرائنى «فاطمه» ى ديگرى مراد است.

احتمال اين كه «كتاب فاطمه» مجموعه اى باشد به جز «مصحف» فاطمه؛ احتمالى است كه علامه مجلسى رحمه الله آن را آورده است. آن بزرگوار در ضمن شرح اين حديث و طرح اين نكته كه برخى از روايات به صراحت اشتمال مصحف فاطمه عليها السلام را بر احكام نفى كرده است. نوشته اند:

«احتمال دارد مراد فقدان احكام شرعى بالاصاله باشد كه با وجود اخبار و احاديثى كه زمينه استنباط احكام شرعى را داشته باشد، منافات ندارد، دو ديگر اين كه «كتاب فاطمه» مجموعه اى باشد به جز «مصحف فاطمه». (1)

به پندار ما پذيرش اين روايت احتمال اول را نفى مى كند، چون آنچه در اين روايت است، حكم صريح است و نه مستنبط؛ حكم بالاصاله است، نه مستخرج از روايات.

احتمال ديگرى كه برخى از فاضلان ياد كرده اند (2) و با


1- الاربعين، ص 559- 560.
2- سيد هاشم هاشمى، حوار مع فضل اللَّه حول الزهرا، ص 181. كتاب آقاى هاشمى پرماده است و عالمانه و به انگيزه نقد سخنان علامه سيدمحمدحسين فضل اللَّه، اما لحن كتاب غيرعالمانه است و ستيزه جويانه و ناهمدلانه و سرشار از طعن و نيش و نسبت هاى ناروا. شايسته است نويسنده در چاپى ديگر اين همه را بسترد و سخن عالمانه را با آميزه هاى غيرعالمانه و وهن آلود نيالايد.

ص: 57

توجه به قرائنى نزديك به واقع مى نمايد، اين است كه مراد از فاطمه در اين روايت، فاطمه بنت الحسين عليه السلام مادر عبداللَّه بن حسن باشد، نه فاطمه زهرا عليها السلام. حضرت صادق عليه السلام خطاب به عبداللَّه بن حسن فرمودند: «قرأت فى كتاب امّك ...» و نفرمود «كتاب امك فاطمة الزهرا» يا «كتاب جدتك الزهرا ...» ... چرا كه:

1. ممكن است آن بانوى جليله، كتابى از پدر و يا برادر روايت مى كرده است كه در آن مسائلى از حلال و حرام بوده است و امام عليه السلام بدان اشاره كرده است.

2. ديگر آن كه براساس رواياتى امام حسين عليه السلام پيش از شهادت كتاب «جامعه» را نزد فاطمه، دخترش كه مادر عبداللَّه بن حسن است، به امانت نهاده بود. امام عليه السلام به واقع بدان اشاره مى كند، و با اين اشارت از يكسوى جايگاه والاى آن بانوى بزرگوار را مى نماياند و از سوى ديگر شايد به جهات سياسى و فضاى حاكم، نمى خواهد بنياد و جايگاه «جامعه» را بنماياند.

اين احتمال به ويژه با تكيه و تأكيد بر وجه دوم بعيد نمى نمايد. كلينى رحمه الله دو روايت نقل مى كند كه امام حسين عليه السلام در آستانه شهادت، نگاشته اى را به فاطمه عليها السلام سپرد و وى

ص: 58

آن را پس از مدتى به امام زين العابدين عليه السلام مى دهد و چون از آن بزرگوار از چگونگى كتاب سؤال مى كنند، مى فرمايد: «در آن نيازمندى هاى مردمان است؛ حتى ارش الخدش». اين ويژگى دقيقاً وصفى است كه مكرر براى «كتاب جامعه» در روايات آمده است.

رواياتى از اين دست در بصائر الدرجات (1) نيز آمده است. اين احتمالات دست كم روايت را از قلمرو صراحت مى اندازد و مفهوم آن را به اجمال مى كشاند كه ديگر نمى شود، براى اثبات مدعا بدان استناد كرد. بدين سان توان گفت كه «مصحف فاطمه عليها السلام» مشتمل بر احكام و مسائل حلال و حرام نبوده است.

محتواى مصحف

اكنون بنگريم كه آن مجموعه گرانقدر، مشتمل بر چگونه مسائلى بوده است، و پيك الهى در آن ديدارهاى ملكوتى از چه حقايقى با فاطمه اطهر عليها السلام سخن مى داشته است. پيش تر آورديم كه روايات در باب «مصحف فاطمه» در منابع روايى فراوان است و در بسيارى از آن ها چگونگى محتواى مصحف گزارش شده است؛ از جمله در حديثى كه در آغاز بحث آورديم، يعنى «صحيحه» ابوعبيده.


1- بصائرالدرجات، ص 148.

ص: 59

1. جايگاه پدر و آينده فرزندان

در ضمن آن روايت آمده بود:

ويخبرها عن أبيها ومكانه ويخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها ....

« [در اين گفتگوها جبرئيل از پدر و جايگاهش و از آنچه درباره فرزندان آن حضرت در گذرگاه زمان اتفاق مى افتد، سخن مى گفت و گزارش مى داد.» (1)

2. رويدادهايى از آينده

در ضمن برخى از روايات آمده است كه در آن مجموعه از رويدادهاى آينده سخن رفته است و حتى گاهى برخى از امامان عليهم السلام پيشگويى هاى خويش را بدان مستند كرده اند. در روايت حماد بن عيسى به نقل از حضرت صادق عليه السلام آمده است كه:

... انه ليس فيه شى ء من الحلال والحرام ولكن فيه علم ما يكون.

«... در آن از حلال و حرام چيزى نيست، اما مشتمل است بر آگاهى هاى آينده.» (2)


1- الكافى / الاصول ج 1، ص 59- 60؛ بصائرالدرجات، ص 153.
2- الكافى، ج 1، ص 240؛ بصائرالدرجات، ص 157؛ بحارالانوار، ج 26، ص 44؛ الوافى، ج 3، ص 580.

ص: 60

در نقل ديگرى آمده است:

ففيه ما يكون من حادث .... (1)

چنان كه پيش تر آورديم، امامان عليهم السلام گاه در اين موضوع به «مصحف» استناد كرده اند؛ از جمله امام صادق عليه السلام درباره ظهور و بروز جريان «زندقه» و ... (2)

3. يادِ پيامبران و اوصيا

از برخى نقل ها مى توان دريافت كه مصحف از جمله مشتمل بوده است بر يادكرد پيامبران و اوصياى آن ها.

ابن شهرآشوب آورده است كه درباره «محمد بن عبداللَّه بن حسن» از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند، امام عليه السلام فرمودند:

«هيچ «نبى»، «وصى» و «ملكى» نيست جز آن كه نامش در كتابى با عنوان «مصحف» فاطمه نزد من است و من بدان نگريستم و در ضمن آن ها نام «محمد بن عبداللَّه» را نديدم.» (3)

محمد بن عبداللَّه بن حسن مشهور به «نفس زكيّه» مراد است كه به روزگار امام صادق عليه السلام عليه حكومت بنى عباس قيام كرد. مردمان را براى بيعت به سويش فراخواند و


1- روضةالواعظين، ج 1، ص 211؛ بحارالانوار، ج 26، ص 18.
2- الكافى، ج 1، ص 241؛ بصائرالدرجات، ص 138.
3- المناقب، ج 3، ص 373؛ بحارالانوار، ج 26، ص 32.

ص: 61

براساس برخى از روايات، (1) امام صادق عليه السلام را نيز به بيعت دعوت كرد. امام عليه السلام او را از خيزش و رويارويى با حكومت نهى كرد، اما او نپذيرفت. بنابراين بدان روزگار كسانى بودند كه براى محمد بن عبداللَّه، جايگاه «وصايت» را باور داشتند و امام عليه السلام با توجه بدان فضا در جواب سؤال كننده، بدان گونه كه گذشت، پاسخ داده اند. (2)


1- الكافى، ج 1، ص 358.
2- محمد بن عبداللَّه بن حسن، ملقب به «نفس الزكيه» از چهره هاى والاى تشيع و از قائمان به حق، آمران به معروف و ناهيان از منكر بوده است. سيد بن طاووس رحمه الله در اقبال به تفصيل از بنى حسن عليهم السلام به ويژه محمد بن عبداللَّه بن حسن ياد كرده و بر اين كه آن چهره هاى مجاهد در راه خدا و براى احقاق حق قيام مى كردند و داعيه «امامت» نداشتند، تأكيد كرده است. به ويژه سخنى روشن و صريح از ابراهيم بن عبداللَّه درباره برادرش «محمد بن عبداللَّه» و داعيه «مهدويت» او آورده و انتساب آن ادعا را تكذيب كرده است. الاقبال، ص 87- 89 علامه امينى رحمه الله نيز با تكيه بر آنچه سيد بن طاووس نقل كرده، «نفس زكيه» را ستوده و قيام او را قيامى الهى با تمسك به خدا و رسول تلقى كرده است. الغدير، ج 3، ص 378 حضرت صادق عليه السلام با علم به ناكامى اين قيام، محمد بن عبداللَّه را از فرجام سرخ آن آگاهاند و بدو هشدار داد و پس از شهادت آن بزرگوار و برادرش از آنان به نيكى ياد كرد و آنان را ستود. مقاتل الطالبيين، ص 239 به هر حال موضع امام عليه السلام با توجه به گونه گونى نقل ها نيازمند بررسى دقيق ترى است. بررسى تمام نقل ها، توجه به اسناد آن ها و نيز بررسى متن و چگونگى گزارش و موضع محمد بن عبداللَّه در روزگارى كه بر مدينه و مكه چيره بود، به روشنى نشانگر آن است كه آن بزرگوار «داعى الى الحق» بود و بى گمان داعيه «مهدويت» نداشت. نگاه كنيد به: انساب الاشراف، ج 1، ص 98 به بعد، تحقيق محقق عاليقدر، حاج شيخ محمدباقر محمودى، پانوشت هاى محقق يادشده در صفحات مختلف كتاب در ضمن يادكرد محمد بن عبداللَّه و قيامش. و نيز محمد كاظمى پوران، قيام هاى شيعه در عصر عباسى، ص 99 به بعد، كه بحثى است تفصيلى با نقد و بررسى روايات و نقل هايى مختلف و نيز سيرة رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و اهل بيته عليهم السلام، ج 2، ص 304 به بعد؛ موسوعة الامام الصادق عليه السلام، باقر شريف القرشى، ج 7، ص 132 به بعد.

ص: 62

4. يادكرد حاكمان

در روايتى كه پيش تر آورديم از جمله آمده است كه:

... و اما مصحف فاطمه ففيه مايكون من حادث، و اسماء من يملك الى أن تقوم الساعه ... (1)

در روايت فضيل بن سكرة از امام صادق عليه السلام نيز همين مضمون آمده است، نهايت امام عليه السلام در آن نقل از «كتاب فاطمه» ياد مى كند و نه از «مصحف فاطمه» اما آهنگ كلام تقريباً همان آهنگ روايت «مناقب» است كه با تكيه بر نفى نام «محمد بن عبداللَّه بن حسن» جزء اوصيا بر وجود نام حاكمان تصريح شده بود. (2)


1- روضةالواعظين، ج 1، ص 211؛ بحارالانوار، ج 2، ص 18.
2- الامامة والتبصره، ص 50 / ص 180، تحقيق جلالى؛ الكافى، ج 1، ص 242؛ علل الشرايع، ص 207؛ الوافى، ج 3، ص 584.

ص: 63

5. وصيت فاطمه عليها السلام

در روايات متعددى از اشتمال «مصحف فاطمه عليها السلام» بر «وصيت» آن بزرگوار ياد شده است. در ضمن روايت سليمان بن خالد از امام صادق عليه السلام آمده است كه:

... وليخرجوا مصحف فاطمه فان فيه وصية فاطمه عليها السلام ... (1)

اكنون بنگريم وصيت چه مى تواند باشد. در روايات مرتبط با فاطمه اطهر عليها السلام از دو گونه وصيت سخن رفته است. وصيتى مرتبط با چند قطعه باغ و وصيتى سياسى درباره چگونگى برخورد حاكميت با آن حضرت و مسائل مرتبط با مراسم تدفين و گويا مراد از وصيت همين ها باشد.

وصيت مربوط به باغ ها

در روايات متعددى آمده است كه فاطمه عليها السلام مكتوبى بر جاى نهاده است مشتمل بر وصيت آن بزرگوار. از جمله:

عن أبى بصير «قال: أبوجعفر عليه السلام: الا أحدثك بوصية فاطمة عليها السلام؟ قلت بَلى، فأخرج حقاً أو سَفَطاً فأخرج منه كتاباً فقرءَ [ه بسم اللَّه الرحمن الرحيم: هذا ما


1- بصائرالدرجات، ص 157 و 158؛ الكافى، ج 1، ص 241؛ الوافى، ج 3، ص 583؛ مرآت العقول، ج 3، ص 58.

ص: 64

اوصت به فاطمه بنت محمد ... (1)

ابوبصير مى گويد، حضرت باقر عليه السلام گفت: درباره وصيت فاطمه سخنى بگويم؟! گفتم: بلى. آنگاه امام پوستى بيرون و ازميان آن كتابى بركشيد كه در آن نوشته بود:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم. اين است آنچه بدان وصيت كرده است دختر محمد صلى الله عليه و آله ...

محتواى اين وصيت كه در روايات به اجمال و تفصيل گزارش شده است، چگونگى «توليت» «باغ هاى هفتگانه» است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن ها را وقف فاطمه عليها السلام كرده بود. آن حضرت در اين وصيت، توليت آن را به على عليه السلام و آن گاه امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و آن گاه فرزند بزرگ از فرزندان اباعبداللَّه الحسين عليه السلام وانهاده است. (2)

وصيت سياسى

پس از پيامبر صلى الله عليه و آله با دگرسانى صحنه سياست و رقم


1- تهذيب الاحكام، ج 9، ص 169؛ الكافى / الفروع ج 7، ص 48؛ دعائم الاسلام، ج 2، ص 343.
2- منابع پيشين و نيز كافى، ج 7، ص 47، باب صدقات النبى صلى الله عليه و آله و فاطمه والائمه عليهم السلام، ح 1، 5 و 6. و نيز بنگريد به عوالم العلوم، ج 11/ 12 ص 1060 به بعد. محقق عاليقدر كتاب، حضرت آقاى موحدى ابطحى، در ضمن مستدركات كتاب به تفصيل گونه هاى مختلف نقل اين وصيت را گزارش كرده است.

ص: 65

خوردن حاكميت برخلاف آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله با تكيه بر وحى الهى رقم زده بود؛ و به «تنْ كشيدن جامه خلافت كسى كه آن جامه بدان قامت سخت ناراست بود» فاطمه اطهر عليها السلام براى احقاق «حق خلافت» و «خلافت حق» بپا خاست و در اين راه چونان وظيفه اى الهى بسى كوشيد؛ از آن سوى حاكمان و سياست آفرينانى كه حاكميت را بدان گونه كه مى خواستند و انديشيده بودند، رقم زده بودند با آن «طاهره مطهره» مقابله كردند، به ستيز برخاستند، ستم روا داشتند، بر پيشاروى خانه اش خار و خاشاك اندودند و بر درب خانه اى كه هنوز پژواك پيك وحى را به روشنى در خود داشت، آتش ريختند. شگفتا كه بر اين همه دژم انديشى، سيه رويى و بى پروايى، افتخار هم كردند. فاطمه اطهر عليها السلام كه ديد در برابر «قوه قاهره» حكومت و منطقِ «اصالت قهر و غلبه» نمى تواند كارى كند، و «آب رفته بر جوى باز نمى گردد» و به تعبير بيدارگر و تكان دهنده اش:

«آنان كه روزگارى با عرب درافتاده بودند و رنج كارزار به جان خريده بودند و با امت ها به رزم برخاسته با پهلوانان نبرد كرده بودند ... اكنون ميراث پدر گرامى زهرا را به تاراج مى ديدند و خودش را ستم روا شده، شمشير به نيام كرده فرياد دادخواهى زهراى اطهر را پاسخ نمى گفتند ... چون خوارى با وجودشان سرشته و نيرنگ بر دل هايشان چيره

ص: 66

گشته بود ... (1)»

و به تعبير مولاى متقيان اميرمؤمنان:

«مى ديد كه حقى كه به من رسيده و از آنِ من است به تاراج رفته، غارت مى شود، با اين همه چونان كسى كه بر چشمش خارى بخلد و در گلويش استخوان گير كند، شكيبايى پيشه كردم.» (2)

بارى چون چنين شد، زهراى اطهر عليها السلام نيز چونان همسر مظلوم و بزرگوارش «بعد اللتيا والتى» شكيبايى پيشه كرد، اما براى اين كه آنچه را بر او روا شده است، در كانون پرسش ها و جستجوگرى هوشمندان قرار دهد، و براى روشن شدن آنچه رخ داده بود، تدبيرى انديشيد، و «وصيت» كرد؛ وصيتى هوشمندانه، انگيزاننده، جانسوز، و انديشه برانگيز:

... [خطاب به على عليه السلام اذا انامت فغسّلنى بيدك و حنطّنى وكفّنى وادفنّى ليلاً ولايشهدنى فلان و فلان ... (3)


1- برداشتى از خطبه عظيم حضرت زهرا عليها السلام در مسجد نبوى. در آنچه آمد، بدون دگرسانى محتوايى ساختار كلام را به اقتضاى سخن تغيير داده ام.
2- نهج البلاغه، خ 3 «خطبه شقشقيه».
3- بحارالانوار، ج 103، ص 185؛ معانى الاخبار، ص 357؛ بحارالانوار، ج 43، ص 159، 182 و 183؛ ج 78، ص 255.

ص: 67

در برخى نقل ها آمده است كه «ولاتؤذنن رجلين ذكرتهما» و گونه هاى ديگرى نيز نقل شده است كه محتواى آن ها يكسان است و آن تأكيد بر انجام مخفيانه و شبانه مراسم «كفن و دفن»! و اعلام عملى انزجار، شكوه و موضع خشم آلود از «حاكميت» و موضع حاكمان و .... (1)

حجم مصحف


1- اميرمؤمنان على عليه السلام كه با دلى آكنده از غم مراسم «كفن و دفن» را در دل شب انجام داد، در پاسخ پرسش كسى كه از چرايى خاكسپارى شبانه حضرت زهرا عليها السلام پرسيده بود، بر اين نكته تصريح كرده است. امالى صدوق، مجلس 94، ح 9؛ علل الشرايع، ص 185 پژواك اين قصه آكنده از غصه با اين تدبير هوشمندانه فاطمه اطهر عليها السلام بگسترد، و چنان شد كه در منابع بسيارى از آثار تاريخى ثبت و ضبط گشت و در صفحات تاريخ بر جاى ماند؛ از جمله بنگريد به: الطبقات الكبرى، ج 8، ص 29 و 30؛ تاريخ الامم والملوك، ج 3، ص 208؛ صحيح البخارى، ج 5، ص 177؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 1380؛ اعلام الورى، ج 1، ص 300 پانوشت محقق از شمارى منابع اهل سنت؛ ترتيب الامالى، ج 5، 72 پانوشت محقق از منابع فراوانى از اهل سنت؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 153؛ الذرية الطاهره، دولابى، ص 152 و .... اكنون سزامند چنان مى دانم كه تحليل و تفسير و تصوير زيبا، ارجمند و نكته آموز و كوتاه زنده ياد دكتر على شريعتى را از چرايى اين وصيت بياورم: [فاطمه] ... آرام و سبكبار بر بستر خفت، رو به قبله كرد، در انتظار ماند لحظه اى گذشت و لحظاتى ... ناگهان از خانه شيون برخاست پلك هايش را فروبست و چشم هايش را به روى محبوبش- كه در انتظار او بود- گشود شمعى از آتش و رنج، در خانه على خاموش شد و على تنها ماند با كودكانش از على خواسته بود. تا او را شب دفن كنند، گورش را كسى نشناسد، آن دو شيخ جنازه اش را تشييع نكنند و على چنين كرد اما كسى نمى داند كه چگونه و هنوز نمى داند كجا؛ در خانه اش؟ يا در بقيع؟ معلوم نيست. بر محققان است تا تحقيق كنند؛ اما من كه محقق نيستم. دوست نمى دارم تحقيق كنم. نمى خواهم جاى واقعى قبرش را پيدا كنم. مدفن او بايد همواره نامعلوم بماند، تا آنچه را كه او مى خواست، معلوم بماند. و او مى خواست كه قبرش را نشناسند، هيچگاه و هيچ كس تا هميشه، همه كس بپرسند، چرا؟ فاطمه فاطمه است، ص 199- 200؛ قسمتى از آنچه آمد در متن كتاب است و قسمتى در پاورقى متن كه هر دو قسمت را در نقل به هم آميختم

ص:68

در برخى از روايات مرتبط با مصحف فاطمه عليها السلام، از حجم آن نيز سخن رفته است. در روايت ابوبصير كه بارها در ضمن اين مبحث بدان اشاره شده است، آمده است:

وان عندنا مصحف فاطمة عليها السلام و مايدريهم ما مصحف فاطمة، قال: مصحف فيه مثل قرآنكم

ص: 69

ثلاث مرات، واللَّه مافيه من قرآنكم حرف واحد ... (1)

در اين سخن به صراحت حجم آن سه برابر قرآن دانسته شده است. اكنون بيفزاييم كه پرسيدنى است كه آيا امام عليه السلام در اين سخن در پى آن است كه حجم فيزيكى آن را دقيقاً مشخص كند؟

«سه برابر» آيا چندى و چونى دقيق آن را نشان مى دهد؟ آيا در اين سخن اشارتى به محتوا و گستره دانش نهفته در آن نيست؟ اين عدد كنايه از كثرت نيست؟

هيچ گونه قرينه و يا قراينى در روايات براى پاسخ بدين سؤال ها نداريم. صراحت سخن درباره حجم آن در سنجش با قرآن به لحاظ كمى است.

مصحف چونان ميراثى ماندگار در نزد امامان عليهم السلام

از نقل هاى فراوانى توان دريافت كه مصحف فاطمه عليها السلام چونان ميراثى در نزد امامان عليهم السلام مى بوده است، و امامان عليهم السلام در هنگامه بدرود زندگى، مصحف را به امام بعدى تحويل مى دادند. ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:

ما مات ابوجعفر حتى قبض مصحف فاطمه عليها السلام. (2)

پيش تر آورديم كه حضرت صادق عليه السلام يك آينده نگرى


1- بصائرالدرجات، ص 152.
2- بصائرالدرجات، ص 158؛ بحارالانوار، ج 26، ص 47.

ص: 70

را به «مصحف فاطمه عليها السلام» مستند كرده بود، و در نصوص مختلفى، امامان عليهم السلام با تعبير «عندى» و يا «عندنا»، از آن سخن گفته اند كه نشانگر وجود آن اثر گرانقدر چونان ميراثى در محضر امامان عليهم السلام است. چنين است كه حضرت رضا عليه السلام در ضمن شماره نشانه هاى امامت، از جمله فرموده اند: ... نزد او «جفر» و «جامعه» است و نيز «مصحف فاطمه». (1)

بدين سان روشن است كه اكنون آن صفحات زرين در محضر حضرت حجة بن الحسن العسكرى عليه السلام است. اين حقيقت در اين روايت نيز به روشنى آمده است.

عبدالملك بن اعين مى گويد:

أرانى ابوجعفر عليه السلام بعض كتب على عليه السلام ثم قال لى: لا تحاسبى كتب هذه الكتب؟! قلت: أبين الرأى فيها، قال: هات، قلت: علم أن قائمكم يقوم يوماً فأحب أن يعمل بما فيها. قال: صدقت. (2)

«حضرت باقر عليه السلام قسمتى از كتاب هاى على عليه السلام را به من نشان داد و فرمود: اميرمؤمنان براى چه اين ها را نوشت؟

گفتم: بسيار واضح است. فرمود: بگو. گفتم: مى دانست كه


1- الخصال، ج 2، ص 528.
2- بصائرالدرجات، ص 162؛ بحارالانوار، ج 26، ص 51؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 520.

ص: 71

روزى قائم شما قيام مى كند؛ خواست مطابق آن ها عمل كند. فرمود: راست گفتى.»

علامه عاليقدر، شيعه شناس بزرگ، شيخ آقابزرگ تهرانى نوشته اند:

«مصحف فاطمه» از جمله ميراث امامت نزد پيشوا و مولاى ما صاحب الزمان عليه السلام است. اين حقيقت از طرق متعدد از امامان عليهم السلام در روايات ما گزارش شده است.» (1)

بدين رو «مصحف فاطمه عليها السلام» مجموعه اى است آكنده از حقايق الهى كه به وسيله پيك ربانّى بر فاطمه اطهر عليها السلام قرائت شده و مولا اميرالمؤمنين عليه السلام آن را نگاشته و پس از خود نزد فرزندان به ميراث مانده است.

نگاهى به برخى داورى ها درباره مصحف فاطمه عليها السلام

اكنون و پيش از آن كه به «تكمله» بحث بپردازيم سزامند است از برخى داورى هاى نادرست ياد كنم، با اشاره اى به چگونگى آنها، پرداختن به اين دو داورى بدانجهت است كه هر دو نويسنده داراى آوازه اى بلند و جايگاهى شايسته در پژوهش اند.

استاد ارجمند جناب آقاى پروفسور مدرسى طباطبايى در كتاب بسيار ارجمند و سودمند خود «ميراث مكتوب شيعه» ضمن گزارش نقل هاى مختلفِ مرتبط با مصحف كه ما دراين مقاله آورده ايم، به نكاتى پرداخته مانند اينكه


1- الذريعة، ج 21، 126.

ص: 72

«گويا مصحف مشتمل بر احكام شرعى بوده است» يا مشتمل بر «انديشه هاى باطنى بوده است» و ... فراتر از اين همه به نوعى چگونگى و يا چگونگى هاى «مصحف» را چه به لحاظ فيزيكى و چه به لحاظ محتوى ساخته و پرداخته و آن را بسط داده شده نقل و يا نقل هاى كوتاهى دانسته اند كه راويان چنان كرده اند و در نهايت با استناد به نويسنده اى معاصر!! بر اين باور مى روند كه مصحف «تغيير تكاملى فكر وجود يك صحيفه به يك مصحف است و ...» (1)

نوشته وى مشتمل بر چندين و چند داورى نادرست است انديشه هاى باطنى يعنى چه؟! ديگر اينكه با تكيه بر يك روايت و باعدم دقت در متن آن، «مصحف» را مشتمل بر احكام دانستن و آنگاه نوشتن كه احتمالًا [اين روايت موضوع كتاب را بسط داده و مطالبى را كه مردم براى انجام وظايف دين شان بدان محتاجند از جمله، جزئيات ديات اعضاى انسانى را در آن جاى مى دهد، چه معنايى دارد! پيشتر روايت ياد شده را آورديم و گفتيم در آن روايت [روايت حسين بن ابى العلاء] ضميربه جفر ابيض برمى گردد نه مصحف. و از همه شگفت انگيزتر داورى پايانى بحث است، يعنى اينكه مصحف صورت تفصيلى حديث جابر باشد، آورديم كه دستكم سند برخى از احاديث نشانگر اينكه اين محتوى به وسيله جبرئيل املاء


1- ميراث مكتوب شيعه، 39- 42.

ص: 73

شده و على عليه السلام در محضر فاطمه عليها السلام نگاشته است، صحيح است، آنگاه چگونه مى شود مجموعه اى بدانسان سترگ را تفصيل يافته «صحيفه اى» دانست در حد چند ورق در جهت ياد كردن امامان عليهم السلام و ... بگذريم كه برخى از نقل هاى وى از احاديث نيز دقيق نيست.

ديگر يادكنم از داورى استاد بلند آوازه مغربى دكتر محمدعابد جابرى، كه محققى است شناخته شده و داراى آثارى بسيار و به ويژه با سمت و سويى نقّادانه و به اصطلاح روشنفكرانه. وى در جديدترين اثرش «مدخل الى القرآن الكريم» از جمله به موضوع «تحريف قرآن» در انديشه متفكران و عالمان شيعه پرداخته و در ضمن آن از «مصحف فاطمه عليها السلام نيز ياد كرده اند.

وى آورده است كه: در اين بحث از غاليان شيعه ياد مى كنيم كه آنان از محدوده تحريف فراتر رفته و ادّعاى نبوت و تلقى وحى كرده اند، چرا كه پيشوايان شيعه از روزگاران كهن تا امروز از غاليان و انديشه هاى آنان بيزارى جسته اند، بدين سان فقط به مطالبى بسنده مى كنيم كه در مصادر رسمى شيعى موجود است از جمله مطالبى كه به شيعه نسبت داده اند اينكه برخى از آنان به صراحت مدعى وجود «مصحفى» هستند ويژه فاطمه عليها السلام دختر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله با عنوان «مصحف فاطمه» اما برخى از مراجع و منابع شيعى «مصحف» به معناى «قرآن» بودن آن را نفى كرده اند، و

ص: 74

مى گويند كه «مصحف فاطمه عليها السلام تفسير برخى از احكام شرعى است به املاء رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و نگارش امام على عليه السلام. (1)

شگفتا حضرت استاد (با اينكه آثار وى نشان مى دهد كه برخى از منابع و آثار شيعى را ديده است)، بدون تأمل و دقت و بدون مراجعه به منابع روايى شيعى، در دو سطر چندين و چند اشتباه مرتكب شده اند.

1. هيچ عالم و محدث و مفسر و فقيه شيعى، مصحف فاطمه را، مصحف قرآنى تلقى نكرده است، پس اين كدام مرجع رسمى شيعى است كه استاد تصريح كرده اند كه با استناد به آنها سخن خواهند گفت.

2. مصحف فاطمه عليها السلام هرگز مشتمل احكام شرعى و تفسير آنها نبوده است.

3. مصحف فاطمه عليها السلام املاء سيدنا رسول الله صلى الله عليه و آله! نبوده است بلكه چنانكه گذشت املاء جبرئيل است براى فاطمه عليها السلام و خط على عليه السلام.

شگفتا استادى بلند پايه چونان دكتر جابرى با آن همه ادّعاىِ آزادانديشى و شكستن حصارهاى مسلكى و مذهبى و داعيه دارى «نقد عقل عربى» و با تصريح به نوشتن بر پايه «مراجع رسمى» يك مذهب، در دو سطر چند اشتباه بزرگ مرتكب مى شود، استاد در ادامه بحث هم درباره تحريف «گاه به ميخ زده و گاه به نعل» و با اينكه


1- مدخل الى القرآن الكريم، ج 1/ 226.

ص: 75

«البيان» آيت اللَّه خويى رضوان اللَّه عليه را در اختيار داشته و از بحث تحريف وى مطلب نقل كرده است، با اينهمه بحث را چنان سامان مى دهد كه گويا شيعه همچنان در بخش مهمى معتقد به تحريف است!!. برخى از نااستوارى ها و كژنويسى ها درباره مصحف فاطمه عليها السلام را در ضمن مقاله آورديم، بر آن هم يك داورى منصفانه و هوشمندانه را نيز بيفزاييم. آقاى عبدالحليم جندى در كتاب ارجمند خود الإمام جعفر الصادق عليه السلام از «مصحف فاطمه عليها السلام» ياد كرده است و پس از نقد روايتى كه در آغاز بحث آورديم نوشته اند: پس اين مصحف به معناى اصطلاح ويژه «مصحف» كه از آن كتاب الهى مراد مى شود نيست؛ بلكه قطعاً از مدونات حديثى آغازين شيعه است. (1)

واكنون با «تكمله اى» بحث را به پايان مى بريم. اين تكمله را از آن جهت افزوديم كه چگونگى باور شيعه درباره «مصحف فاطمه عليها السلام» از جمله پرسش از چرايى و چگونگى ارتباط ملائكه با آن بانوى اطهر را برانگيخته است.

تكمله

اكنون و در فرجام سخن درباره مصحف فاطمه عليها السلام شايسته است به يكى از «القاب» فاطمه اطهر عليها السلام كه از يكسوى به گونه اى با بحث ما مرتبط است، و از سوىِ ديگر


1- الإمام جعفر الصادق عليه السلام/ 24.

ص: 76

توجيه گر و تبيين كننده چرايى و چگونگى وارد شدن جبرئيل بر حضرت زهرا عليها السلام و سخن گفتن با آن بانوى اطهر، بپردازيم. از جمله القاب والاى فاطمه اطهر عليها السلام لقب «محدثه» است. حضرت صادق عليه السلام درباره اين «منقبت» والاى آن بزرگوار فرموده است:

فاطمة بنت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله كانت محدّثة ولم تكن نبيّة، انّما سميت فاطمة محدثة لأن الملائكة كانت تهبَط من السماء فتُناديها- كما تنادى مريم بنت عمران ....

«فاطمه دختر رسول خدا «محدثه» بود نه پيامبر. فاطمه را از اين رو «محدثه» ناميده اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مى شدند و با او- همان گونه كه با مريم بنت عمران گفت وگو داشتند- سخن مى گفتند ...». (1)

حضرت صادق عليه السلام بر پايه اين روايت، از يكسوى آن حضرت را به اين «منقبت والا» مى ستايد و از سوى ديگر اين عنوان را تفسير مى كند. اين تفسير از «محدث»، يعنى اين كه، «محدَّث»، «سخنِ پيك الهى را مى شنود و او را نمى بيند» در روايات بسيارى با الفاظ مختلف آمده است؛ به مثل:


1- علل الشرايع، ج 2، ص 182؛ بحارالانوار، ج 43، ص 78؛ الاختصاص، ص 329.

ص: 77

المحدث الذى يسمع الصوت ولا يرى شيئاً. (1)

المحدث فهو الذى يسمع كلام الملك فيحدثه من غير أن يراه ... (2)

المحدث الذى يسمع كلام الملائكة وحديثهم ولا يرى شيئاً بل ينقر فى أذنه و ينكت فى قلبه. (3)

باهمين تصويراز «محدث» درروايات بسيارى امامان عليهم السلام و اوصياء رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و حتى برخى از نيك كرداران پاكنهاد، مانند سلمان «محدث» دانسته شده اند. (4) عالمان


1- بصائرالدرجات، ص 369 و 370.
2- همان، ص 371.
3- همان، ص 368؛ و نيز بنگريد: الكافى الاصول، ج 1، ص 176، 177، 243؛ بصائرالدرجات، ص 322، 374- 368؛ الاختصاص، ص 328، 329؛ بحارالانوار، ج 11، ص 41؛ ج 26، ص 74- 82.
4- بنگريد به: الكافى الاصول، ج 1، ص 176، 243؛ الاختصاص، ص 328، 329؛ بصائرالدرجات، ص 328، 319، 372؛ الخصال، ج 2، ص 476؛ معانى الاخبار، ص 102؛ الغيبه نعمانى، ص 60؛ بحارالانوار، ج 25، ص 77؛ ج 26، ص 66، 72، 74؛ ج 36، ص 272، 383، 393 ... محدث بودن سلمان را بنگريد در امالى الطوسى، ص 407، ح 814، ترتيب الأمالى، ج 2، ص 497، ح 1008، و بصائر الدرجات، ص 322، ح 4، الخرائج والجرائح، ج 2، ص. 830 كشى نيز مطالب نشانگر اين حقيقت را آورده است. يكجا با عنوان: «... وكان سلمان محدثاً»، اختيار معرفة الرجال، ص 12، شماره 27 و در مورد با عنوان «... يبعث اللَّه اليه ملكاً ينقر فى أذنه يقول سميت و سميت»، اختيار معرفةالرجال، ج 1، ص 62- 63، ح 36.

ص: 78

اهل سنت نيز از يكسوى وجود «محدث» در فرهنگ اسلامى را پذيرفته اند و از سوى ديگر همين تصويرى را كه براى «محدث» از روايات شيعى آورده ايم در منابع تفسيرى و روايى آورده اند. بنابراين عنوان «محدث»- برخلاف آنچه برخى از فاضلان اهل سنت پنداشته و يا كوشيده اند بر پندارها بدهند (1)- چيزى نيست كه شيعه آن را ساخته و پرداخته و پيشوايانشان را بدان ستوده باشند. باور به اين عنوان در ميان مذاهب اسلامى همگانى بوده و روايات و نصوص آن نيز در منابع فريقين آمده است. علامه امينى در اين باره نوشته اند:

«دانشمندان شيعه وسنى همگى قائل به وجود «محدث» در اسلام مى باشند و معتقدند كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله يقيناً بشرى «محدث» (الهام گيرنده و گوش فرادهنده به حديث فرشتگان) بايد وجود داشته باشد؛ انسانى كه تمام گفتار و كردارش مطابق فرامين الهى و مورد تصديق و تصويب خدايى است. هم صحبت و هم راز چنين فردى، آن فرشته اى است كه واسطه فيض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور مى گيرد با كمال فرمان پذيرى به آن عمل مى كند. اعتقاد شيعيان اين است كه ائمه اطهار همگى «محدث» مى باشند، دانشمندان سنى نيز قائلند بر اين كه بعد


1- الصراع بين الاسلام والوثنية، ج 1، ص 1؛ ج 2، ص 35 به نقل از: الغدير، ج 5، ص 79.

ص: 79

از پيامبر صلى الله عليه و آله بشرى محدث بايد وجود داشته باشد، تا فرشتگان با او حديث گويند و از جانب خداى تعالى راه هاى حق و باطل را به او نشان دهند.» (1)

آورديم كه اين باور در منابع فريقين آمده است.

بدين سان سخن عالمان اهل سنت نيز مستند است بر رواياتى چند كه از جمله در صحاح آن ها آمده است؛ از جمله بخارى گزارش مى كند:

قال النبى: لقد كان فيمن كان قبلكم من بنى اسرائيل رجال يُكلمون مِن غير أن يكونوا أنبيا. فإن يكن من امتى منهم احد فعمر. (2)

همگون با اين نقل را مسلم چنين آورده است:

عن النبى: قد كان فى الأسم قبلكم محدثون، فان يكن فى امتى منهم احد فانّ عمر بن الخطاب منهم. (3)

آن گاه مسلم خود از قول ابن وهب نقل مى كند كه در تفسير «محدثون» گفته است:


1- فاطمه زهرا عليها السلام، ص 224- 225.
2- صحيح البخارى، ج 5، ص 77- 78. كتاب المناقب، باب مناقب عمر ابن الخطاب
3- صحيح مسلم، ج 4، ص 44، ح 2398.

ص: 80

تفسير محدثون، ملهمون.

و قسطلانى در شرح خود بر بخارى نوشته است:

«محدثون» يعنى اين كه راستى بر زبان آن ها جارى مى شود، بدون اين كه «نبى» باشند. (1) از خطابى آورده است كه: يعنى چيزى بر دل او [محدث افكنده مى شود؛ بدان سان كه گويا با او سخن گفته شده است ...». (2)


1- ارشاد السارى، ج 7، ص 482.
2- روايت با مضمونى كه آورديم در منابع اهل سنت بسيار است و آنچه را از مسلم نقل كرديم، به گفته ابن جوزى «متفق عليه» است صفة الصفوة، ج 1، ص 177 ابوجعفر طحاوى نيز اين روايت را با طرق مختلفى گزارش كرده است و آنگاه گفته است: «عمر رض با الهام سخن مى گفت» و براى اين كه نمونه اى از «ملهَمات» وى را گزارش كند، از انس بن مالك روايت كرده است كه عمر بن الخطاب گفت، خداوند در مواردى براساس انديشه من آيه فرستاد / آنچه از آن عالمان اهل سنت به موافقات عمر ياد كرده اند از جمله اين كه روزى به پيامبر گفتم بر زنان تو نيكان و بدان وارد مى شوند. شايسته است آنان را به پوشش امر كنى. پس از آن آيه «حجاب» نازل شد .... مشكل الآثار، ج 2، ص 257 شگفتا از «دوستى خاله خرسه» آنان كه چنين مناقبى را براى عمر ساخته اند، چه انديشيده اند؟! به گفته علامه امينى اگر اين گونه بافته ها «الهام الهى باشد» بايد فاتحه اسلام را خواند. شايسته بود عالمان اهل سنت از سَرِ خرد اين گونه سخن ها را بر عمر انكار مى كردند؛ سخنانى كه جايگاه نبوت را فرومى افكند و كرامت رسالت را مى شكند و بر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله طعن وارد مى كند و ... الغدير، ج 5، ص 69- 70

ص: 81

قرطبى نيز در تفسيرش به مناسبت قرائتى منسوب به ابن عباس در تفسير «محدث» نوشته است:

«محدث» (به فتح دال) يعنى «مُلهَم» آن كه به درستى و راستى گمان مى برد؛ آن كه در جانش حق به گونه الهام و مكاشفه از ملأ اعلى القا مى شود، يا راستى و درستى بر زبانش جارى مى شود، يا ملائكه بدون اين كه پيامبر باشد، با او سخن مى گويند يا چون سخن مى گويد و انديشه اى ابراز مى دارد، درست است و استوار، كه گويا آن سخن بدو عرضه شده است و در جانش از عالم ملكوت الهام شده است ... اين جايگاه كرامتى است كه خداوند آن را بر بندگان صالحش كرامت مى كند؛ منزلتى است والا از منزلت هاى اولياى الهى.» (1)

با توجه و تكيه به آنچه آمد و همگنان آن ها است كه علامه امينى رحمه الله در اثر جاويدانش «الغدير» نوشته است:

«امت اسلامى در اين كه در اين امت مانند امت هاى پيشين مردمانى خواهند بود «محدَّث» يك داستانند. و بر اين حقيقت آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله در «صحاح» و «مسانيد» فريقين وارد شده است، گواهى است روشن.» (2)

سخن قرطبى را پيش تر آورديم، كه براساس تفسير وى اين جايگاه كرامتى است الهى، كه خداوند آن را به


1- الجامع لأحكام القرآن، ج 2، ص 53.
2- الغدير، ج 5، ص 67.

ص: 82

نيك نهادان و پاك دلان و پيراسته جانان كرامت مى كند. از اين روى با نگاهى گذرا در منابع رجالى اهل سنت كسان بسيارى را توان يافت كه «محدث» تلقى شده اند؛ مانند عمران بن حصين خزاعى (م 52) (1)، ابوالمعالى الصالح (م 427) (2) و .... با اين همه آيا آن گونه كسان كه، با تكيه به رواياتى با محتوايى كه ياد شد، به شيعه نسبت هاى ناروا مى دهند و همه جا مى پراكنند كه آنان بر اين باورند كه به امامانشان و ... وحى مى شود. آيا از نصوص ياد شده در منابع خود خبر ندارند؟! و از مصاديقى كه عالمانشان براى «محدث» برشمرده اند، آگاهى ندارند؟! اگر چنين باشد، آيا اين گونه كسان مى دانند كه افترا مى بندند؛ نه به يك تن و تنى چند از عالمان، بلكه بر جريانى ناب در تفكر اسلامى؟

علامه امينى رحمه الله پس از بحثى ارجمند در اين زمينه نوشته اند:

«در ميان اين امت، مردمانى بوده اند «محدث»، چنان كه در ميان امت هاى پيشين بوده اند. اميرمؤمنان، فرزندانش پيشوايان پاك عالمان محدث بوده اند و پيامبر نبوده اند. اين جايگاه ويژه آنان و ويژه منصب امامت آن ها نبوده و نيست، بلكه صديقه طاهره- كريمه نبى اعظم- «محدثه»


1- الطبقات، ج 4، ص 288؛ الاصابه، ج 4، ص 585؛ اسد الغابه، ج 4، ص 269.
2- صفوة الصفوه، ج 2، ص 280؛ المنتظم، ج 17، ص 82.

ص: 83

بود، سلمان فارسى «محدث» بود. بارى، تمام امامان عليهم السلام از عترت طاهره محدث بودند. اما هر محدثى امام نيست، و «محدث» آگاه به امورى است كه حقايق بدو براساس آنچه راه هايش در روايات آمده است، الهام مى شود. اين است آنچه شيعه بدان باور دارد و نه جز آن. و اين است آنچه در نصوص فريقين درباره «محدث» آمده است، بدون اختلاف در ميان مذاهب اسلامى و بدون اين كه شيعه در اين باره سخنى برخلاف آنچه ديگران بر آن باور دارند، گفته باشد.» (1)

علامه عاليقدر آن گاه از سر سوز و درد، سخنان عبداللَّه قصيمى را ياد مى كند، با تأكيد بر كذب محض بودن آنچه او گفته است و آن گاه بحث را- چونان كه در همه بحث ها شيوه اوست- با اين آيت الهى فرجام مى دهد: (2)


1- همان، ص 77.
2- علامه امينى رحمه الله در ضمن نقد و رد برخى از سخنان عالمان اهل سنت درباره مناقب مولا عليه السلام و اثبات آن مناقب و فضايل بر پايه منابع اهل سنت و پيراستن آن عناوين و مناقب از پندارهاى ناروا و نشان دادن چهره اصيل باورهاى شيعى، از «محدث» بودن امامان عليهم السلام نيز بحث كرده است كه بحثى است ژرف و سرشار از استناد الغدير، ج 5، ص 67- 80 كه در ضمن آن روايات مرتبط با «محدثه» بودن حضرت زهرا عليها السلام را نيز آورده است. آن بزرگوار در ضمن گفتارى درباره فضايل و مناقب حضرت زهرا عليها السلام از جمله درباره «محدثه» بودن آن بانوى اطهر نيز سخن گفته اند. اين گفتار با تنظيم، تحقيق و تعليق بسيار گسترده و سودمند فرزند ارجمند آن بزرگوار آقاى محمد امينى نشر يافته است. آقاى امينى در استوارسازى مطالب پدر بزرگوارشان و مستندسازى گفتار وى به شايستگى تلاش كرده اند. منابع بسيارى را ديده اند و روايات فراوانى را آورده و يا منابع و مصادر آن ها را نشان داده اند. شكراللَّه مساعيه. ر. ك: علامه امينى، فاطمه زهرا عليها السلام، مقدمه، پاورقى و تعليقات از محمد امينى، ص 223- 237.

ص: 84

«إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ». (1)

دامن سخن را درباره «مصحف فاطمه عليها السلام» برمى چينيم، و از خداوند متعال براى فهم شخصيت والاى معصومان عليهم السلام و درك ابعاد آموزه هاى آن عزيزان، و زندگى بر پايه «سنت» آنان كه «صراط الهى است» توفيق مى طلبيم.

فهرست منابع


1- نحل/ 105.

ص:85

1. نهج البلاغه.

2. بصائر الدرجات فى المقامات و فضائل أهل البيت عليهم السلام، للعلّامة شيخ القميين أبي جعفر محمّد بن صفّار (290 م) قدم له وعلّق عليه وصحّحه: الحاج ميرزا «محسن كوچه باغى»، بى نا، بى تا.

3. الكافى، ثقةالاسلام ابى جعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى الرازى رحمه الله، صحّحه وعلّق عليه على اكبر الغفارى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، الطبعة الثالثة، 1388.

4. عوالم العلوم والمعارف والأحوال من الآيات والأخبار والاقوال، في أحوال سيّدة النساء فاطمة الزهراء، (ج 11) للمحدّث الكبير المتتبّع الخبير الشيخ عبدالحى البحرانى الاصفهانى ومستدركاتها، للسيّد محمّد باقر بن المرتضى الموسوى الموحّد الأبطحى الاصفهانى، تحقيق و نشر: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام، الطبعة الرابعة، 1425.

5. اعيان الشيعه، للعلّامة السيّد محسن الأمين، بيروت، مطبعة الانصاف، الطبعة الثالثه، بى تا.

6. مأساة الزهراء عليها السلام، شبهات و ردود، سماحة العلّامة المحقّق السيّد جعفر مرتضى العاملى، بيروت، دار السيرة، الطبعة الأولى، 1417.

7. حوار مع فضل الله حول الزهراء، السيّدهاشم الهاشمى، دار الهدى

ص: 86

للطباعة والنشر، بى جا، الطبعة الثانية.

8. آيينه پژوهش، ويژه نقد كتاب، كتاب شناسى و اطلاع رسانى در حوزه فرهنگ اسلامى (دو ماهنامه) مدير مسؤول: محمّدجعفر گيلانى، سردبير: محمّدعلى مهدوى راد.

9. ميراث مكتوب شيعه، از سه قرن نخستين شيعه، دكتر سيّد حسين مدرسى طباطبايى، ترجمه: سيّدعلى قرائى، رسول جعفريان، قم، كتابخانه تخصصى تاريخ اسلام و ايران، 1383.

10. مرآت العقول فى شرح أخبار آل الرسول، العلّامة شيخ الاسلام المولى محمّدباقر المجلسى، اخراج و مقابلة و تصحيح: السيّدهاشم الرسولى، تهران، دار الكتب الاسلامية، الطبعة الثانية، 1394.

11. رجال النجاشى، الشيخ الجليل ابوالعباس احمد بن على بن احمد بن العباس، التحقيق: السيّد موسى الشبيرى الزنجانى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، الطبعة الأولى، 1407.

12. هداية المحدثين الى طريقة المحمدين، محمد امين بن محمد على الكاظمى، تحقيق: السيد محمد الرجايى، منشورات مكتبة آية اللَّه العظمى المرعشى النجفى، قم، 1405.

13. رجال الطوسى، شيخ الطائفة ابى جعفر محمد بن حسن الطوسى، حقّقه و علّق عليه و قدّم له العلامة الكبير السيد محمد صادق آل بحرالعلوم، المطبعة و المكتبة الحيدرية، نجف، 1381 ه. ق.

(:- تحقيق: جوادالقيومى، مؤسسة النشر الإسلامى، قم 1415.

14. منتهى المقال فى احوال الرجال، الرجالى الخبير أبى على الحائرى، الشيخ محمد بن اسماعيل المازندرانى، تحقيق: مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، قم، 1416.

15. الفهرست، شيخ الطائفة الإمامية، أبى جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، به كوشش محمود راميار، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، دانشگاه مشهد، 1351.

(:- صحّحه و علّق عليه، العلامة السيد محمد صادق

ص: 87

آل بحرالعلوم، المكتبة الرضوية، نجف، بى تا.

16. صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاى حضرت امام خمينى قدس سره، چاپ دوم، سازمان اسناد و مدارك انقلاب اسلامى، تهران، 1370.

17. العين، لأبى عبد الرحمن الخليل بن احمد الفراهيدى، تحقيق:

الدكتور مهدى المخزومى، الدكتور ابراهيم السامرائى، قم، منشورات دارالهجرى، 1405.

18. الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربيه، اسماعيل بن حماد جوهرى، تحقيق: احمد عبد الغفور، عطّار، قاهره، 1376، بيروت، دارالعلم للملائين، 1407.

19. لسان العرب، الإمام العلّامة ابن منظور، نسقه و علّق عليه: على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، الطبعة الأولى، 1408.

20. المعجم الوسيط، ابراهيم أنيس، محمد خلف الى احمد و ... (افست) دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، الطبعة الرابعة، 1412.

21. البرهان فى علوم القرآن، للإمام بدرالدين محمد بن عبد اللَّه الزركشى، تحقيق: الدكتور يوسف عبد الرحمن المرعشلى و ... بيروت دارالمعرفة، الطبعة الأولى، 1410.

22. المصاحف، ابوبكر عبد اللَّه بن ابى داود السجستانى، بيروت، دارالكتب العلمية.

23. الطبقات الكبرى، لابن سعد، بيروت، دارصادر، بى تا.

24. تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، للحافظ المتقن جمال الدين أبى الحجاج يوسف المزى، حققه و ضبط نصّه و علّق عليه، الدكتور بشار عواد معروف، بيروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثانية، 1405.

25. تقييد العلم، ابوبكر احمد بن على بن ثابت الخطيب البغدادى، صدّره و حققه و علق عليه: يوسف العش، نشرته دار احياء السنة النبوية، الطبعة الثانية، 1947.

26. مصادر الشعر الجاهلى و قيمتها التاريخيّه، ناصرالدين الأسد، بيروت، دارالجبل، الطبعة السابعة، 1988 م.

ص: 88

27. الصراع بين الوثنية و الإسلام، عبد اللَّه بن على القصيمى، الطبعة الثانية، دارالكتب، 1427 بى جا.

28. الحيوان، أبى عثمان عمر وبن بحر الجاحظ، تحقيق و شرح:

عبدالسلام هارون، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا.

29. دلائل الإمامة، للمحدث الشيخ ابى جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبرى الصغير من اعلام القرن الخامس الهجرى، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية، مؤسسة البعثة، قم، 1413.

30. الرجال، لابن الغضائرى، احمد بن الحسين بن عبيد اللَّه بن ابراهيم ابى الحسين الواسطى البغدادى، تحقيق: السيد محمدرضا الحسينى الجلالى، قم، دارالحديث، 1380.

31. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، للإمام الأكبر زعيم الحوزات العلمية، السيد ابوالقاسم الموسوى الخوئى، طهران، الطبعة الخامسة، 1413.

32. فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، الحاج الشيخ احمد الرحمانى الهمدانى، طهران، نشر المرضية، الطبعة الثانية، 1372.

33. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار أئمة الأطهار، العلم العلّامة الشيخ محمد باقر المجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403.

34. كتاب الوافى، للمحدث الفاضل و الحكيم العارف الكامل محمد محسن المشتهر بالفيض الكاشانى التحقيق و التصحيح: ضياء الدين الحسينى العلّامة، مكتبة الإمام أميرالمؤمنين على عليه السلام العامّة، اصفهانى.

35. مصابيح الأنوار لحلّ مشكلات، لعبداللَّه شبّر، تحقيق: السيد على نجل السيّد محمد، قم، مكتبة بصيرتى، بى تا.

36. علل الشرايع، الشيخ الصدوق، بيروت، داراحياء التراث العربى، الطبعة الأولى.

37. تفسير الثقلين، للعلّامة الشيخ عبد على بن جمعة العروسى الحويزى، تحقيق: السيد على عاشور، بيروت، مؤسسة التاريخ العربى،

ص: 89

الطبعة الأولى، 1422.

38. مستدرك سفينة البحار، الشيخ على النمازى الشاهرودى، طهران، مؤسسة البعثة، الطبعة الأولى، 1410.

39. تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، السيد شرف الدين على الحسينى، الإستَرآبادى النجفى، تحقيق: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام، قم، الطبعة الأولى، 1407.

40. نقد الرجال، الرجال المحقق، السيد مصطفى بن الحسين الحسينى التفرشى، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم، الطبعة الأولى، 1418.

41. قاموس الرجال، العلّامة المحقق آيت اللَّه العظمى الشيخ محمد تقى التسترى، تحقيق ونشر، مؤسسة النشر الإسلامى، قم، الطبعة الأولى، 1410.

42. أصول مذهب الشيعة الإماميّة الإثنى عشريّة، ناصربن عبداللَّه بن على الغفارى، الطبعة الثانية، 1415.

43. سلامة القرآن من التحريف وتفنيد الاقتراءات، على الشيعة الإماميّة، الدكتور فتح اللَّه المحمّدى، تهران، نشر مشعر، 1382.

44. الإمام الصادق، حياته وعصره، آراؤه الفقهيّه، الإمام محمّد ابوزهرة، القاهرة، دار الفكر العربى، 1425.

45. الإمام زيد، حياته و عصره، آرائه الفقهيّة، الإمام محمّدابوزهرة، القاهرة، دارالفكر العربى، 1425.

46. رسالة الإسلام، مجلّة اسلامية، عالمية، تصدرعن دار التقريب بين المذاهب الإسلامية، القاهرة، السنة الثانية.

47. مع ابى زهرة فى كتاب الإمام الصادق، عبدالحى السبيتى، بى تا، بى جا.

48. دفاع عن الكافى، ثامر هاشم حبيب العميدى، مركز الغدير الدراسات الإسلامية، قم، 1416.

49. دراسات فى الحديث و المحدّثين، هاشم معروف الحسنى، بيروت،

ص: 90

دارالتعارف للمطبوعات، الطبعة الثانيه، 1398.

50. تدوين السنة الشريفة، بدايته المبكر فى عهد الرسول و مصيرته فى عهود الخلفاء الى نهاية القرن الأوّل، السيد محمدرضا الحسينى الجلالى، قم، مكتب الاعلام الإسلامى، 1413

51. الزهراء القدوة، آية اللَّه العظمى السيد محمّد حسين فضل اللَّه، اعداد و تنسيق، حسين أحمد الخشن، دار الملاك، 1421.

52. فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، السيد محمد كاظم القزوينى، قم، 1414.

53. حقيقة مصحف فاطمة عند الشيعة، اكرم بركات العاملى، بيروت، دارالصفوة، 1418، الطبعة الأولى.

54. حقيقة الجفر عند الشيعة الإمامية عند الشيعة، اكرم بركات العاملى، بيروت، دار الصفوة، الطبعة الأولى، 1416.

55. روضة الواعظين، محمد بن القتال النيسابورى، به تصحيح: حسين الأعلمى، مؤسسة الأعلمى، بيروت، بى تا.

56. مناقب آل أبى طالب، أبى جعفر محمد بن على بن شهر آشوب السروى المازندرانى، بيروت، دار الأضواء، الطبعة الثانية، 1412.

57. الغدير في الكتاب والسنة والأدب، العلّامة الشيخ عبد الحسين أحمد الأمينى النجفى، تحقيق: مركز الغديرالدراسات الإسلامية، قم، الطبعة الثانية، 1414.

58. مقاتل الطالبين، لأبى الفرج الإصفهانى، شرح و تحقيق: السيد احمد صقر، قم، منشورات الرضى (افست)، 1414.

59. الإقبال بالأعمال الحسنية فيما يعمل مرة في السنة، رضى الدين على بن موسى بن جعفر بن طاووس، تحقيق: جواد القيومى الإصفهانى، قم، المكتب الإعلامى الإسلامى، الطبعة الثانية، 1418.

60. أنساب الأشراف، النسّابة والمؤرخ الشهير احمد بن يحيى بن جابر البلاذرى، حققه و علّق عليه، الشيخ محمد باقر المحمودى، مجمع احياء الثقافة الإسلامية، قم، الطبعة الثانية، 1419.

ص: 91

61. موسوعة الإمام الصادق، باقر شريف القرشى، بيروت، دار الأضواء، الطبعة الأولى، 1413.

62. الإمامة والتبصرة، الإمام أبى الحسن على بن الحسين بن موسى ابن بابويه القمى، حققه و قدّم له، السيد محمدرضا الحسينى، بيروت، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، لإحياء التراث، 1407.

63. قيام هاى شيعه در عصر عباسى، محمد كاظمى پوران، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات، 1380.

64. سيرة رسول اللَّه واهل بيته، لجنة التأليف، مؤسسة البلاغ، المعاونية الثقافية للمجمع العالمى، لأهل البيت عليهم السلام، الطبعة الأولى، طهران، 1414.

65. تهذيب الأحكام، لشيخ الطائفة، أبي جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، صحّحه و علّق عليه، على اكبر الغفارى، تهران، مكتبة الصدوق، 1417.

66. دعائم الإسلام، ابى حنيفة النعمان بن محمد التميمى، تحقيق:

آصف بن على اصغر فيضى، مصر، دارالمعارف، الطبعة الثانية، بى تا.

67. معانى الأخبار، ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى، تصحيح: على اكبر الغفارى، قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1361.

68. الأمالى، ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية، مؤسسة البعثة، قم.

69. تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم والملوك) لأبى جعفر محمد بن جرير الطبرى، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، الطبعة الثانية، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا.

70. صحيح البخارى، ابى عبد اللَّه محمد بن اسماعيل البخارى الجعفى، تحقيق: مصطفى ديب البغا، دمشق، دار ابن كثير، الطبعة الرابعة، 1410.

71. صحيح مسلم، ابى الحسين مسلم بن الحجاج القشيرى النيشابورى، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقى، بيروت، دارالفكر، الطبعة الثانية،

ص: 92

1398.

72. ترتيب الأمالى، (ترتيب موضوعى لأمالى المشايخ الثلاثة: الصدوق و المفيد و الطوسى)، تأليف: محمد جواد المحمودى، مؤسسة المعارف الإسلامية، قم، الطبعة الأولى، 1420.

73. الذرية الطاهرة النبوية، أبو بشر محمد بن احمد بن حماد الدولابى، تحقيق: سعد المبارك الحسن، الكويت: الدار السلفية، الطبعة الأولى، 1407.

74. فاطمه، فاطمه است، دكتر على شريعتى، رسالت قلم، تهران، بى تا.

75. الخصال، ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى المعروف بالشيخ الصدوق، تحقيق: على اكبر الغفارى، قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1403.

76. اثبات الهداة، محمد بن الحسن الحرّ العاملى، قم، المطبعة العلمية، بى تا.

77. الذريعة الى تصانيف الشيعة، العلّامة الشيخ آقا بزرگ الطهرانى، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، قم، بى تا.

78. مدخل إلى القرآن الكريم، محمد عابد الجابرى، مركز دراسات الوحدة العربية، بيروت، الطبعة الأولى، 2006.

79. الإمام جعفر الصادق، عبدالحليم الجندى، تحقيق: احمد جاسم المالكى، المجمع العالمى للتقريب بين المذاهب الإسلامية، الطبعة الأولى، 1424.

80. الاختصاص (المنسوب الى الشيخ المفيد) محمد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى، صحّحه وعلّق عليه على اكبر الغفارى، قم، مؤسسة النشر الإسلامى، بى تا.

81. الأمالى، ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى، تحقيق: قسم الدراسات الإسلاميه، مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414.

82. اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشى، لشيخ الطائفة الإماميّة، أبى جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، صحّحه وعلق

ص: 93

عليه، حسن المصطفوى، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، 1348.

83. الخرائج والجرائح، للفقيه المحدّث و المفسّر الكبير، قطب الدين الراوندى، فى اعلام النبى والأئمه عليهم السلام، تحقيق و نشر، مؤسسة الإمام المهدى، قم، 1409.

84. الغيب، الشيخ الأجل ابى زينب محمد بن ابراهيم النعمانى، تحقيق:

على اكبر الغفارى، مكتبة الصدوق، طهران، بى تا.

85. الأربعين، محمد باقر المجلسى، تصحيح: محمد حسن التفرشى، دارالكتب العلميه و اسماعيليان، قم.

86. صفوة الصفوة، لأبى الفرج جمال الدين، عبد الرحمن بن على بن محمد المعروف بابن الجوزى، تحقيق: محمد هارون، دارالفكر، بيروت، الطبعة الأولى، 1413.

87. مشكل الآثار، لأبى جعفر أحمد بن محمد الأزدى الحجرى الطحاوى، دارصادر، بيروت، بى تا.

88. الجامع لأحكام القرآن، محمد بن احمد قرطبى، تحقيق: هشام سمير البخارى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1416.

89. المنتظم فى تاريخ الأمم والملوك، لأبى الفرج عبدالرحمن بن على بن محمد ابن الجوزى، دراسة و تحقيق: محمد عبدالقادر عطا، مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، 1412.

90. فاطمه زهراء، علّامه امينى، مقدّمه و پاورقى و تعليقات از: محمد امينى نجفى، انتشارات استقلال، تهران، ناصر خسرو، 1376.

}

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109