بحث هايى از فقه تطبيقى

مشخصات كتاب

سرشناسه : پيشوايي مهدي عنوان و نام پديدآور : بحث هايي از فقه تطبيقي مولفان مهدي پيشوايي حسين گودرزي مشخصات نشر : تهران مشعر، 1381.

مشخصات ظاهري : ص 124

شابك : 964-6293-24-745000ريال يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس موضوع : فقه تطبيقي شناسه افزوده : گودرزي حسين رده بندي كنگره : BP169/7/پ 9ب 27 1381

رده بندي ديويي : 297/324

شماره كتابشناسي ملي : م 81-45397

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

مقدمه

ص:7

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

«مراتب معنوى حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مى نمايد، حاصل نخواهد شد مگر آن كه دستورات عبادى حج به طور صحيح و شايسته مو به مو عمل شود».

حضرت امام خمينى- قدس سرّه-

حجّ نمايشى پرشكوه، از اوج رهايى انسان موحّد از همه چيز جز او، و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس، و جلوه بى مانندى از عشق و ايثار، و آگاهى و مسئوليت، در گستره حيات فردى و اجتماعى است. پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزشهاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گرچه با اين عبادت الهى، آشنايى ديرينه دارند، و هر سال با حضور شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد مى زدايند، و با حضرت دوست تجديد ميثاق مى كنند، و

ص: 8

گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از آموزه هاى حيات بخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بى شمارى از اين فرضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

پيروزى انقلاب اسلامى، در پرتو انديشه هاى تابناك امام خمينى- رضوان اللَّه تعالى عليه- حجّ را نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند، و سيماى راستين و محتواى غنى آن را نماياند. امّا هنوز راهى دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حجّ گزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف كريمه، و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكة اللَّه، و توقّف انبيا و اوليا بود، گام بگذارد.

در راستاى تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الها از انديشه هاى والا و ماندگار امام راحل، احياگر حجّ ابراهيمى- قدّس سرّه الشّريف- و بهره گيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامى حضرت آيةاللَّه خامنه اى- مدّ ظلّه العالى- با تأسيس معاونت آموزش و تحقيقات، تلاش مى كند فصل جديدى فراراه انديشمندان مسلمان، و علاقمندان به فرهنگ حجّ، و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه، آثار گوناگون پيرامون حقايق و معارف حجّ، آشنايى با اماكن مقدسه، تاريخ و سرگذشت شخصيت هاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و

ص: 9

عرضه خاطرات و به ويژه آموزش مسائل و آداب حجّ تلاش هايى را آغاز كرده است.

آنچه اينك پيش روى خواننده قرار دارد برگ سبزى است از اين دفتر.

بى گمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارسايى ها خواهد كاست، و در اين راه معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقه مندان استقبال كرده، و دست آنان را به گرمى مى فشارد.

و من اللَّه التوفيق و عليه التكلان

معاونت آموزش و تحقيقات

بعثه مقام معظم رهبرى

ص:10

ص: 11

پيامبر اسلام در سال دهم هجرت با حضور بيش از صدهزار نفر از مسلمانان، فريضه بزرگ حج را انجام داد و به اين وسيله اين عبادت بزرگ را به مسلمانان آموزش داد، لذا در اعمال مهم حج مانند: احرام، طواف، سعى بين صفا و مروه، وقوف در عرفات، مشعر و منى، ذبح قربانى، رمى جمرات، چندان اختلافى در ميان مسلمانان نيست، زيرا ياران و همراهان حضرت، از نزديك، اين برنامه ها را مشاهده نموده، وبراى ديگران نقل و آنان نيز به سهم خود آن را روايت كرده اند تا به نسلهاى بعدى رسيده است.

گرچه در اصول حج اختلافى وجود ندارد، ليكن در پاره اى از فروع و جزئيات مناسك حج، بين فقهاى شيعه و سنى از يك طرف، و فقهاى چهارگانه اهل تسنن از طرف ديگر اختلاف نظر وجود دارد.

همچنين در مورد اذان و اقامه، اوقات نماز، نماز جماعت و آداب آن و مانند اينها نيز موضوع از اين قرار است؛ يعنى با آنكه در اصل اينها

ص: 12

اختلافى نيست، اما در برخى از مسائل فرعى مربوط به آن اختلاف نظر فقهى بين علماى اسلام وجود دارد.

از سوى ديگرى در موسم حج حاجيانى كه از سرتاسر جهان در اين كنگره بزرگ شركت مى كنند، از پيروان مذاهب مختلف اسلامى هستند و هر كدام اعمال خود را طبق مذهب فقهى خويش انجام مى دهند، بنابر اين اگر ديگران از ديدگاه فقهى آنان بى خبر باشند، سوء تفاهم ها و گاه رنجشها و مشكلاتى را به دنبال خواهد داشت.

با توجه به اين ملاحظات، جزوه حاضر كه نوعى فقه تطبيقى پيرامون بخشى از مسائل ياد شده است در «مركز تحقيقات حج» تهيه و تنظيم شده و طى آن ريشه هاى فقهى ديدگاه هاى فقهاى تشيع و تسنن در زمينه تعدادى از مسائل مورد ابتلا در سفر حج، تبيين و توضيح داده شده است. اميد است اين مجموعه كوچك در سفر حج براى ارشاد و راهنمايى حجاج- كه غالباً در اين زمينه آگاهى لازم را ندارند- مفيد واقع شود. و اگر كاستيهايى دارد- كه طبعاً هم چنين است- با يادآورى و تذكّرات دانشمندان و صاحب نظران و روحانيان محترم گروههاى حج، در فرصتهاى آينده برطرف و تكميل گردد.

قم- مهدى پيشوائى

اسفند 1371 ه. ش

آيا خواب ناقض وضو است؟

اشاره

ص: 13

از جمله امورى كه مبطل و ناقض وضو است «خواب» مى باشد، لذا در كتابهاى مفصل فقهى، روائى و نيز در كتابهاى فتوايى، فصلى تحت اين عنوان منعقد شده است.

فقهاى شيعه در اين مورد گفته اند: از جمله نواقض وضو، خواب است، كم باشد، يا زياد، در حال ايستاده باشد، يا نشسته، به پهلو باشد، يا در حال راه رفتن، البته به شرط اينكه خواب به قلب و چشم و گوش او چيره شود. بنابر اين «چرت زدنى» كه به اين حد از خواب نرسد وضو را باطل نمى كند. (1)

اجمال اين مسأله مورد اتفاق «شيعه» و «سنى» است، اگر چه به برخى از فقهاى هر دو فرقه نسبت مخالفت داده اند. (2)

كدام خواب ناقض است؟


1- سيد كاظم يزدى- ره-، عروة الوثقى، دارالكتب الاسلاميه، ص 61.
2- از اهل سنت به «اوزاعى» و از شيعه به مرحوم «صدوق» و پدرش نسبت داده اند. ولى برخى از فقهاى معاصر اين نسبت را به صدوق و پدرش، دور از واقعيت و مردود دانسته اند؛ التنقيح تقريرات فقه آيةاللَّه خوئى- ره-، مؤسسه آل البيت، ج 4، ص 480.

ص: 14

در اينكه چگونه خوابى ناقض وضو است، هم در ميان شيعه و سنى و هم در ميان خود فقهاى چهارگانه اهل تسنن اختلاف نظر وجود دارد كه ذيلًا به توضيح مواردى از آن مى پردازيم:

آراء و نظريات فقهاى شيعه

فقهاى شيعه گفته اند: خوابى وضو را باطل مى كند كه بر دل مستولى و چيره شود، تا آنجا كه شعور و احساس را از كار بياندازد. و به تعبير ديگر: خواب واقعى ناقض وضو است و نشانه و علامت آن اين است كه بر گوش و چشم مستولى و چيره مى شود. (1) البته تعبيراتى از قبيل مستولى بر «دل»، «چشم» و «گوش»، برگرفته از رواياتى است كه از امامان معصوم- عليهم السلام- رسيده است. (2) لذا اين گونه تعبيرها هم در كتابهاى فقهى نخستين شيعه و هم در منابع فقهى معاصر آمده است و غالباً فقهاى شيعه دو تعبيرى كه در روايات آمده است به كار برده اند: يكى «خواب غالب بر عقل» (3) و ديگرى «خواب غالب بر چشم و


1- التنقيح تقريرات فقه آيةاللَّه خوئى- ره-، ص 480.
2- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت لأحياء التراث، ج 1، باب 3 نواقض الوضوء، ح 2، 7.
3- شيخ مفيد، مقنعه ضمن جوامع الفقهيه، ص 3؛ سلّار، المراسم ضمن جوامع الفقهية، ص 567؛ سيد مرتضى، ناصريات، ص 222؛ آيةاللَّه خوئى- ره-، منهاج الصالحين، قم، ط 28، مدينة العلم، ج 1، ص 42.

ص: 15

گوش». (1) البته اختلاف اين دو تعبير به اين معنا نيست كه فقهاى شيعه در تعريف خوابى كه ناقض است اختلاف نظر دارند، بلكه تعبير نخست، به تبيين اصل و واقعيت خواب ناقض پرداخته، و تعبير دوم به نشانه هاى آن اشاره كرده است، لذا برخى از فقها از هر دو عبارت و تعبير استفاده نموده و چنين گفته اند:

چهارم از نواقض وضو «خواب غالب بر عقل» است و راه شناخت چنين خوابى غلبه آن بر گوش و چشم است. (2)

دلائل فقهاى شيعه

اولين دليل فقهاى شيعه از سلف تا معاصرين، آيه وضو است:

«يا ايّها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق ...». (3)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون به نماز برخاستيد صورت و دستهايتان را با آرنج بشوييد».

از فقهاى نخستين شيعه، مرحوم سيد مرتضى (355- 436 ه. ق)


1- شيخ طوسى، من نكت النهاية ضمن جوامع الفقهيّة، ص 601؛ محمد بن على بن حمزه معروف به ابن حمزه، الوسيله، ص 700؛ شيخ طوسى، النهاية ضمن جوامع الفقهيّة، ص 266؛ امام خمينى- رضوان اللَّه عليه-، تحرير الوسيله، قم، النشر الاسلامى التابعة لجامعة المدرسين، ج 1، ص 27؛ محقق حلى، المعتبر فى شرح المختصر، قم مؤسسة الشهداء، ج 1، ص 108.
2- آية اللَّه خوئى- ره-، منهاج الصالحين، ج 1، ص 42.
3- مائده: 6.

ص: 16

در «ناصريات» (1) و «الانتصار» (2) و ابن زهره (511- 585 ه ق) در «الغنيه» (3) اظهار داشته اند: «چنانكه تمام مفسرين در تفسير اين آيه گفته اند: مقصود از آن، «اذا قمتم من النوم» است، يعنى «چون از خواب برخاستيد، براى نماز، وضو بگيريد». برخى از فقهاى بزرگ معاصر نيز در بيان دلايل حكم مورد بحث، به اين آيه اشاره نموده اند. (4) گذشته از اينكه فقهاى مذكور در استدلال به آيه، اجماع مفسرين را مطرح كرده اند، آنچه براى فقهاى شيعه مهم است اين است كه امام معصوم نيز چنين تفسيرى از آيه نموده است، چنانكه در حديث موثقى از «ابن بكير» نقل شده است كه مى گويد:

به امام صادق- ع- عرض كردم: معناى آيه: «اذا قمتم الى الصلوة ...» چيست؟

حضرت فرمود: «يعنى هرگاه از خواب برخاستيد»، عرض كردم: خواب وضو را باطل مى كند؟ فرمود: «هرگاه بر گوش غالب آيد و صدا را نشنود» (5) لذا فقهاى شيعه بر اساس تفسير آيه و تبيين امام معصوم- ع-، فتوا داده اند كه خواب، خود حدث و ناقض وضو است.

بنا بر نقل «ابن رشد قرطبى»- از فقهاى قرن پنجم اهل سنت- در «بداية المجتهد» برخى از فقهاى اهل سنت نيز در مورد ناقض بودن


1- سيد مرتضى، ناصريات ضمن جوامع الفقهيّة، ص 222؛ الإنتصار ضمن جوامع الفقهيّة، ص 104.
2- همان مدرك.
3- ابن زهرة، الغنيه ضمن جوامع الفقهيّة، ص 487.
4- آية اللَّه خوئى، التنقيح، قم، آل البيت، ج 4، ص 479.
5- شيخ حر عاملى، وسايل الشيعة، ج 1، باب 6، نواقض الوضوء، ح 7.

ص: 17

«خواب» با اين آيه استدلال كرده اند. (1)

نظريه فقهاى اهل سنت

ابن رشد نظريه فقهاى اهل سنت را در مورد ناقض بودن «خواب» به سه دسته تقسيم مى كند:

الف: گروهى آن را- چه اندك باشد، چه بسيار- حدث و ناقض وضو مى دانند.- چنانكه در دنباله بحث خواهيم گفت، فقهاى شافعى و حنبلى بر اين نظريه اند-.

ب: دسته اى ديگر آن را حدث و موجب وضو نمى دانند مگر اينكه يقين كند در خواب حدثى از او سر زده است.

ج: گروه سوّم فرق نهاده اند ميان خواب سبك، و خواب سنگين و تنها دومى را ناقض وضو دانسته اند. نظريه اكثريت فقهاى اهل تسنن همين است. (2)

يادآورى اين نكته لازم است كه اين مسأله از اينجا ريشه مى گيرد كه آيا «خواب» خود حدثى است مستقل و موجب نقض وضو؟ يا اينكه خواب موضوعيّت ندارد ولى چون در حال خواب بدن سست مى شود و ممكن است موجب حدثى ديگر شود، از اين جهت ناقض وضو است؟

فقهاى شيعه بر اساس روايات امامان معصوم- عليهم السلام- و آيه وضو، خواب مستولى بر چشم و گوش را بطور اطلاق ناقض مى دانند، چه در حال ايستاده، چه نشسته و چه در حالات ديگر و اين معنا صراحتاً در


1- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، بيروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 36.
2- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، بيروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 37- 36.

ص: 18

روايتى از معصوم آمده است كه فرموده: «النوم حدث» (1) كه خود خواب را حدث معرفى نموده است. بر اين اساس در كلمات فقهاى شيعه در اعصار نخستين، در شمارش نواقض وضو چنين آمده است:

«والنوم فِانّه بمجرده حَدثٌ»، (2) «خواب، خود حدث است».

و برخى با تعبير ديگر آن را از جمله حدثها دانسته و گفته اند:

«من الأحداث الموجبة للوضوء، النوم»، (3) «از جمله حدثهاى ناقض وضو، خواب است».

آيا ناقض بودن خواب براى وضو از ويژگيهاى فقه اماميه است؟

فقهاى حنبلى و شافعى با نظريه فوق موافقند. آنان معتقدند كه:

«النوم ينقض الوضوء بنفسه»، (4) «خواب به تنهايى ناقض وضو است». و مرحوم سيد مرتضى علم الهدى در دو كتاب خود «الإنتصار» و «ناصريات» به موافقت فقهاى شافعى با نظريه اماميه اشاره نموده است. (5) و در الإنتصار كه فتاواى ويژه شيعه را نقل مى كند در اين مورد چنين مى گويد:


1- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 1، ص 253، ح 4 لاينقض الوضوء الّا حدث و النوم حدث.
2- ابن زهرة، الغنية ضمن جوامع الفقهيّة، ص 487؛ سيد مرتضى، ناصريات ضمن جوامع الفقهيّة ص 222؛ سيد مرتضى، الإنتصار ضمن جوامع الفقهيّة، ص 140.
3- شيخ مفيد، المقنعه ضمن جوامع الفقهيّة، ص 3.
4- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على مذاهب الاربعه، بيروت، دارالفكر، ج 1، ص 80، البته شافعى قيدى براى آن ذكر نكرده است.
5- سيد مرتضى، ناصريات ضمن جوامع الفقهيّة، ص 222.

ص: 19

از امورى كه گمان برده شده از ويژگيهاى فقه «اماميه» است، ناقض بودن «خواب» براى وضو است، ولى اين از اختصاصات شيعه اماميه نيست زيرا كه «مزنى» شافعى نيز چنين نظريه اى دارد. (1)

حنبليها در اين زمينه گفته اند: خواب نقض وضو مى كند در هر حالتى كه باشد، مگر اينكه از نظر عرف خواب اندكى باشد كه وضو را باطل نمى كند. شافعيها نيز گفته اند: خود خواب ناقض وضو است، اگر چه يقين داشته باشد كه حدثى ديگر از او صادر نشده است. (2)

در قبال نظريه فوق، نظريه ديگرى از اهل تسنن است كه خود خواب را حدث نمى داند بلكه از آن جهت كه پيدايش حدث ديگرى بر آن مترتب است، مبطل مى دانند. (3)

از نظر فقهاى حنفى خواب در سه حالت ناقض وضو است: 1- خوابيدن به پهلو 2- خوابيدن به پشت 3- خواب نشسته اى كه يك پا را از زير بدن خارج نمايد و بر يك پا تكيه كند. (4) چنانكه ملاحظه مى شود، «حالات و نحوه خوابيدن» در حكم به بطلان وضو و عدم حكم به بطلان، نزد آنان مؤثر است، زيرا «خواب» در نظر آنان موضوع حكم نيست بلكه «حالتى كه موجب بروز حدث است»، موضوع حكم است.

اين نكته قابل دقت است كه كلمات فقهاى سلف شيعه كه به صورت اطلاق، حكم به ناقض بودن خواب نموده اند، بدون آنكه حالت


1- سيد مرتضى، الإنتصار، ص 140.
2- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على مذاهب الاربعة، ج 1، ص 80.
3- همان مدرك.
4- همان مدرك.

ص: 20

خاصّى در آن دخيل باشد، ناظر به فتواى اين دسته از فقهاى اهل سنت است. (1)

فقهاى مالكى در حالات شخص خوابيده، تفصيل نداده اند بلكه در خودِ خواب تفصيل قائل شده اند، به اين صورت كه اگر خواب سنگين باشد در هرحال ناقض وضو است، اگر چه مدت كوتاهى باشد و اگر سبك باشد، ناقض نيست اگر چه مدتى طول بكشد. (2)

نكته:

باتوجه به تفصيلاتى كه فقهاى اهل تسنن و تشيع در مورد ناقض بودن «خواب» مطرح كرده اند، آنچه گاهى در حرم مكى و مدنى ديده مى شود كه شخصى در حال نشسته ساعتى مى خوابد و بعد بدون تجديد وضو نماز مى خواند، بنابر فتواى فقهاى شيعه، شافعى، و حنبلى اشكال دارد.

اذان و اقامه

اشاره


1- به عنوان نمونه، ابن زهرة، در الغنية، ص 487، مى گويد: «فانه نوم بمجرده حدث من غير اعتبار باحوال النائم»؛ و در ناصريات سيد مرتضى، ص 222، آمده است: «وعندنا: ان النوم الغالب على العقل و التمييز ينقض الوضوء على اختلاف حالات النائم»؛ و در عروة الوثقى، ص 60، سيد كاظم يزدى، فرموده است: «الرابع النوم مطلقاً».
2- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على مذاهب الاربعة، ج 1، ص 80.

ص: 21

اذان و اقامه اهل سنت از نظر وقت، كيفيت و تعداد فرازهاى آن با شيعه تفاوتهايى دارد.

مى دانيم «اذان» در لغت به معناى «اعلام» است، (1) و در اسلام اعلام اوقات نماز به وسيله الفاظ خاص، اذان ناميده مى شود، (2) و جز برخى از فرق اهل تسنن، (3) فقهاى فرق ديگر آن را مستحب مؤكد مى دانند، (4) چنانكه شيعه نيز آن رامستحب مؤكد مى داند. (5)

اذان پيش از طلوع فجر


1- فيومى مصباح المنير.
2- محمد جواد مغنية، الفقه على المذاهب الخمسه، ج 7، ص 101- نيل الأوطار، شوكانى، بيروت، دارالتراث، ج 2، ص 31.
3- مالك، پيشواى فرقه مالكيه اذان را فقط براى نماز جماعت مساجد واجب مى داند- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، بيروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 106.
4- شافعى و ابوحنيفه آن را مستحب مى دانند چه در نماز فرادى و چه در جماعت ولى در جماعت تأكيد بيشترى دارند. ابن رشد، همان كتاب، ص 106.
5- امام خمينى- ره- تحريرالوسيلة، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسين، 1363 ه. ش، ج 1، ص 139.

ص:22

در حقيقت اذان براى نمازهاى يوميه مشروع است، و فقهاى اسلام، وقت آن را بعد از داخل شدن وقت نماز مى دانند، (1) جز در نماز صبح كه برخى از فقهاى اهل تسنن آن را پيش از طلوع فجر جايز دانسته اند. و بدين جهت اذانى كه در مكه و مدينه قبل از طلوع فجر گفته مى شود، بر اساس اين مبناى فقهى است. البته گرچه گفتن اذان اعلام را قبل از طلوع فجر جايز مى دانند، ولى براى خواندن نماز صبح به آن اكتفا نكرده و بعد از داخل شدن وقت نماز صبح، اذان ديگرى نيز مى گويند و برخى از فقهاى آنان به اين معنا فتوا داده اند. (2)

بايد توجه داشت كه اين حكم اختصاص به اهل تسنن ندارد، بلكه برخى از فقهاى شيعه نيز اذان اعلام پيش از طلوع فجر را جايز مى دانند؛ چنانكه در كتابهاى برخى از مراجع متأخر، به آن فتوا داده شده (3) و در روايات شيعه نيز وارد گرديده است. (4)

با توجه به آنچه گفته شد، اين ابهام از ذهن زائران ايرانى برطرف مى گردد كه چرا يك ساعت قبل از طلوع فجر در مسجد الحرام و مسجد النبى اذان مى گويند؟ زيرا معلوم و واضح شد كه آنان اين كار را بر اساس يك حكم فقهى انجام مى دهند، و- چنانكه گفته شد- اختصاص به فقه


1- نووى، الأذكار، بيروت، دارالعلوم الحديث، ص 37، ابن رشد، بداية المجتهد، بيروت، دار المعرفة، ج 1، ص 107.
2- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، ص 107.
3- آيةاللَّه خويى- ره- منهاج الصالحين، قم، مدينة العلم، ج 1، ص 151.
4- مجلسى- ره- بحارالأنوار، بيروت، الوفاء، ج 81، ص 117.

ص: 23

آنان ندارد، بلكه در فتاواى فقهاى شيعه نيز به چشم مى خورد.

و اما اين كه بسيارى از حاجيان تصور مى كنند سه اذان گفته مى شود، درست نيست، بلكه دو تاى اولى اذان و سومى اقامه است. گواه اين مطلب، اين است كه در سومى هر يك از فرازها را يك بار، و پس از آنها جمله «قد قامت الصلاة» را كه فرازهاى ويژه اقامه است مى گويند.

كلمات اذان

از جمله موارد اختلاف در اذان، تفاوت تعداد فرازهاى آن است كه اهل تسنن جمله «حى على خير العمل» را كه به معناى: «بشتاب به سوى بهترين عمل (نماز)» مى باشد را در اذان نمى گويند و به جاى آن در اذان صبح «الصلاة خيرٌ من النوم» «نماز بهتر از خواب است» را جايگزين مى كنند و اين از موارد مهم اختلاف ميان شيعه و اهل تسنن است.

تاريخ حذف «حى على خير العمل» از اذان، به دوران خلافت خليفه دوم برمى گردد، زيرا در زمان او جنگ و جهاد با كفار و دشمنان اسلام به اوج خود رسيده بود، خليفه فكر كرد كه تكرار «حى على خير العمل» پنج نوبت در شبانه روز با روح جهاد و مبارزه مسلمانان سازگار نيست! و اگر اين روال ادامه يابد ممكن است رزمندگان اسلام جبهه جنگ را رها كرده به نماز بپردازند، لذا دستور داد آن جمله را از اذان حذف نمايند، چنانكه صدوق- ره- نقل مى كند كه «عكرمه» از «ابن عباس» پرسيد: چرا «حى على خير العمل» از اذان حذف شده است؟ ابن عباس گفت: عمر به اين كار دستور داد، و خواست مردم تنها به نماز تكيه نكنند

ص: 24

و جهاد را رها نمايند. به اين جهت آن راحذف نمود! (1)

امام باقر- ع- نيز فرمود: جمله «حى على خير العمل» در زمان رسول خدا، و نيز در زمان ابوبكر و اوائل خلافت عمر گفته مى شد، سپس عمر دستور حذف آن را داد، وقتى علت آن را پرسيدند، گفت: مردم عوام وقتى بشنوند كه نماز بهترين عمل است، در جهاد سستى كرده و از رفتن به جبهه خوددارى مى ورزند. (2)

و از امام چهارم نيز نقل شده است كه «حى على خير العمل» در اذانِ نخستينِ اسلام بوده است، (3) و گفته اند كه «عبداللَّه» فرزند «عمر» گاهى در اذان خود آن را مى گفته است. (4)

برخى از دانشمندان اهل تسنن نيز نقل كرده اند كه اين جمله در زمان رسول خدا در اذان گفته مى شده و در زمان عمر از آن حذف گرديده است، چنانكه «قوشجى» يكى از دانشمندان برجسته جهان تسنن نقل مى كند كه عمر مى گفت: «مردم! سه چيز در زمان رسول خدا رايج و مورد عمل بود و من از آنها نهى مى كنم، و آنها را حرام اعلام مى كنم، و هر كس آنها را به جا آورد، او را مجازات مى كنم، و آن سه چيز عبارتند از: 1- متعه (ازدواج موقت). 2- روابط زناشويى دو همسر بين عمره تمتع و حج تمتع. 3- گفتن «حى على خير العمل» در اذان. (5)


1- مجلسى، بحارالأنوار، بيروت، مؤسسه وفاء، ج 81، ص 140.
2- مجلسى، همان كتاب، ص 160.
3- شوكانى، نيل الأوطار، قاهره، دارالتراث، ج 2، ص 38 و 83.
4- همان مأخذ.
5- قوشجى، شرح تجريد الأعتقاد، ط قديم، ص 484- سيد شرف الدين، النص والأجتهاد، ط 3، نجف الأشرف 1383 ه. ق، ص 224. البته قوشجى پس از نقل قضيه، اقدام خليفه را چنين توجيه مى كند كه وى اجتهاد كرده است. ولى مى دانيم كه اجتهاد در مقابل نص هرگز اعتبار ندارد.

ص: 25

«ابوالقاسم كوفى» (متوفاى 352 ه ق) در باره چيزهايى كه عمر از اذان كاست يا به آن افزود، مى نويسد:

«چنانكه از روايات وارد شده از طريق شيعه معلوم مى شود، جمله «حى على خير العمل» در اذان عهد رسول خدا- ص- بوده است، و عمر اين جمله را- به اين بهانه- از اذان حذف نمود تا مردم تنها بر نماز تكيه نكنند، و جهاد را رها ننمايند و با اين توجيه اين فراز را از اذان و اقامه حذف نمود، و پيروانش نيز پذيرفتند و از او پيروى كردند». (1)

ترديدى نيست كه اقدام خليفه در مورد تغيير اذان، به نظر او يك اجتهاد بود، و به پندار او اين عمل به صورت مقطعى به نفع اسلام بود، ولى گذشته از اينكه در چنين موارد روشنى كه دستور صريح آن را پيامبر اسلام داده است جاى اجتهاد نيست، روش خليفه در ادوار بعدى هم كه ديگر مسأله جنگ مطرح نبود همچنان ادامه يافت، چنانكه تا امروز نيز در تمام محافل تسنن، اذان بدون «حى على خير العمل» گفته مى شود ولى شيعيان در همان زمان هم چنين تغييرى را نپسنديدند، و اذان را به صورت نخستين آن مى گفتند و تا كنون نيز ميان آنان به همان شكل زمان پيامبر- ص- معمول است.

الصلاة خير من النوم

از جمله موارد اختلاف در اذان شيعه و سنى جمله «الصلاة خير من


1- ابوالقاسم على بن احمد الكوفى، الأستغاثة، بى تا ص 24- 23.

ص: 26

النوم» (1) در اذان صبح است، اين جمله در اصطلاح فقها، «تثويب» (2) ناميده مى شود، و هر بامداد بر فراز مساجد مكه و مدينه در اذان گفته مى شود، و حاجيان ايرانى با شنيدن آن مى پرسند چرا در اذان به جاى «حى على خير العمل» اين جمله را مى گويند؟

بايد براى روشن شدن مطلب بگوييم: حذف «حى على خير العمل» و اضافه كردن «الصلاة خير النوم» از يك جا سرچشمه گرفته و تاريخچه واحدى دارند كه از اين قرار است:

مالك (پيشواى فرقه مالكيه) مى گويد: «براى من چنين نقل كرده اند: در زمان خلافت عمر مؤذن او براى گفتن اذان حاضر شد، ولى او را خفته يافت، خطاب به وى گفت: «الصلاة خير النوم» عمر وقتى اين جمله را شنيد، پسنديد و دستور داد آن را در اذان صبح بگويند». (3)

و گويا از آن زمان، مثل بسيارى از فتاواى بدون دليل در ميان مسلمانان رايج گرديد و اكنون نيز فقهاى اهل تسنن چنين فتوا مى دهند، (4) ولى چنانكه خواهيم گفت فقهاى همه مذاهب در اين مورد اتفاق نظر ندارند


1- نماز از خواب بهتر است.
2- تثويب در لغت به معناى بازگشت بعد از رفتن مى باشد، و چون مؤذن، پس از آنكه با گفتن «حى على الصلاة» مسلمانان را، به برگزارى نماز دعوت مى كند، با گفتن «الصلاة خير من النوم» يا با جمله «الصلاة يرحمكم اللَّه» مجدداً مردم را به اقامه نماز مى خواند، از اين نظر «الصلاة خير ...» را «تثويب» ناميده اند. به همين جهت برخى آن را چنين معنا كرده اند: اذان گفتن و پس از آن فراخواندن مجدد مردم براى نماز.
3- مالك، موطاء، بيروت، دارالفكر، 1407 ه. ق، ج 1، ص 61.
4- الكويت، وزارة الأوقاف و الشئون الأسلامية، موسوعةالفقهية، 1407 ه. ق، ج 1، ص 150.

ص: 27

چنانكه نقل شده است كه مردم كوفه به جاى «الصلاة خير من النوم» بين اذان و اقامه «حى على الصلاة» و «حى على الفلاح» را تكرار مى كردند (1) و اين تغيير لفظ شايد از اين جهت بوده است كه دليلى براى گفتن «الصلاة خير من النوم» وجود نداشته، لذا بهتر اين ديده اند كه براى دعوت مجدد مردم به نماز از كلمات خود اذان استفاده كنند. در هر حال چون گفتن اين جمله فاقد دليل شرعى است، شيعه و شافعى (در برخى فتاوايش) آن را بدعت دانسته اند (2) چنانكه پسر عمر نيز آن را بدعت مى دانسته و از گفتن آن اكراه داشته است. نقل شده كه وى روزى در مسجد چون اين جمله را از مؤذنى شنيد به عنوان اعتراض از مسجد خارج گشت. (3)

با توجه به آنچه گفته شد، اگر چه برخى فقهاى اهل سنت به جواز گفتن فراز ياد شده، در اذان صبح فتوا داده اند ولى بسيارى ديگر آن را جايز ندانسته اند و علت اختلاف نظر آنها اين است كه آيا اين جمله در زمان پيامبر گفته مى شده يا چنانكه گفته شد، به دستور خليفه دوم جزء اذان قرار گرفته است.

فضيلت نماز جماعت


1- لغت نامه دهخدا، به نقل از كشاف اصطلاحات فنون. به همين معنا سيد مرتضى نيز در ناصريات تصريح كرده است. ضمن جوامع الفقهية، قم، مكتبة النجفى، ص 228 و ر. ك: الكويت، وزارة الأوقاف و الشئون الاسلامية، همان كتاب، ط 2، ص 361. و مجلسى، بحارالأنوار، بيروت، دارالوفاء، ج 81، ص 168.
2- شوكانى، نيل الأوطار، قاهره، دارالتراث، ج 2، ص 38.
3- محمد جواد مغنية، الفقه على مذاهب الخمسة، ج 7، پاورقى، به نقل از كتاب المغنى ابن قدامه، ج 1، ص 408 و شوكانى همان مدرك، ص 38.

ص:28

ص: 29

فقهاى شيعه بر اساس رواياتى كه در باب «نماز جماعت» از پيشوايان اسلام رسيده، اقامه نمازهاى يوميه به صورت جماعت را مستحب مؤكد و داراى ارزش و پاداش بزرگ مى دانند. از فقهاى معاصر، امام خمينى- ره- در اين زمينه چنين فتوا داده است:

با جماعت خواندن همه نمازهاى واجب، بخصوص نمازهاى مستحب مؤكد است و در نمازهاى صبح، مغرب و عشاء استحباب تأكيد بيشترى دارد. (1)

در «منهاج الصالحين» مى خوانيم:

با جماعت اقامه كردن تمام نمازهاى واجب- جز نماز طواف- مستحب است، و استحباب آن در نمازهاى يوميه، بخصوص در نماز صبح، مغرب و عشاء مؤكد است. نماز جماعت ثواب زيادى دارد و در


1- تحريرالوسيله، مؤسسة النشر الاسلامى التابعه لجماعةالمدرسين، قم، ص 24.

ص: 30

تشويق به اقامه جماعت و نكوهش ترك آن، اخبار فراوانى با مضامين بلندى نقل شده است، كه چنين تأكيد و اجر و فضيلتى در مورد بيشتر مستحبات ديگر نشده است. (1)

در فقه اهل سنت نيز بر اقامه نماز جماعت، تأكيد شده است. بر اساس فقه مذهب «حنبلى» و «شافعى» نماز جماعت واجب و هر كس بدون عذر آن را ترك كند، گناهكار است و بايد تعزير شود و شهادتش در دادگاه پذيرفته نيست. (2)

براى آنكه به اهميت و فضيلت نماز جماعت از نظر شيعه، بيشتر توجه كنيم، ترجمه چند حديث از پيشوايان معصوم را در اين باره مى آوريم:

1- فضيل و زراره (دو تن از ياران امام صادق- عليه السلام-) مى گويند: به امام عرض كرديم: آيا نماز جماعت واجب است؟

حضرت فرمود: «نماز، واجب است ولى بپا داشتن آن با جماعت مستحب مى باشد، منتهى اگر كسى بدون عذر و از روى بى اعتنايى و بى رغبتى به نماز و اجتماع مسلمانان، در آن شركت نكند، نمازش كامل نيست. (3)

2- پيامبر اسلام- ص- فرمود: هر كس نمازهاى پنج گانه را به


1- منهاج الصالحين، آية اللَّه خويى- ره- ط 28، قم، مدينة العلم، 1410 ه. ق، ص 210.
2- فتاوى هيئت كبار العلماء، مكتبة التراث الاسلامى، القاهره بى تا، ص 249، وزارة الأوقاف و الشئون الاسلامية، الموسوعة الفقهية، ط 2، ج 15، ص 281.
3- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء تراث العربى، ج 5، باب 1، ابواب صلاة الجماعة، ح 2، 4، 7، 9.

ص: 31

جماعت بخواند، به او گمان نيك بريد. (1)

3- باز رسول خدا- ص- فرمود: هر كس در جستجوى جماعت به مسجدى برود، براى هر قدم او هفتاد هزار حسنه نوشته مى شود و به همان مقدار (در پيشگاه خدا) ارتقاى رتبه مى يابد. و اگر در آن حال بميرد، خداوند هفتاد هزار فرشته را مأمور مى كند كه در قبر به ديدار او بروند و به او مژده (بهشت) دهند و در تنهايى همنشين او گردند و تا روز قيامت براى او طلب آمرزش نمايند. (2)

4- امام رضا- ع- فرمود: نماز جماعت تشريع گشته است تا اينكه اخلاص و يكتاپرستى و اسلام بندگان و عبادت آنان براى خدا آشكار و روشن و هويدا گردد؛ زيرا اظهار آن خود حجت و دليلى از طرف خداى يگانه بر مردم شرق و غرب است. و نيز براى اين است كه منافق و آن كس كه نماز را سبك مى شمارد، آنچه را كه اقرار نموده ادا كند و پايبندى خود به اسلام و وظايف دينى را به اين وسيله آشكار سازد. و همچنين براى اين است كه مسلمانان بتوانند درباره يكديگر شهادت بدهند.

از اين گذشته اقامه جماعت، كمك به نيكى و تقوا و بازدارنده از بسيارى از گناهان است. (3)

شكوه نماز جماعت در حرمين

اشاره


1- همان مدرك.
2- همان مدرك.
3- همان مدرك.

ص:32

ص: 33

نماز جماعت، يكى از جلوه گاههاى اتحاد و همبستگى مسلمانان و لغو امتيازهاى طبقاتى است. اين مراسم عبادى- سياسى بويژه در موسم حج در مسجد الحرام و مسجد النبى- ص- با شكوه و عظمت بيشترى برگزار مى گردد؛ زيرا مسلمانان كه از سراسر جهان، براى انجام اعمال و مناسك حج به مكه و مدينه روى مى آورند، و انگيزه اى جز عبادت نداشته و فراغت كامل براى انجام آن دارند، ساعتها پيش از آغاز نماز جماعت همچون سيلى خروشان به سوى مسجد سرازير مى شوند و با برگزارى اين فريضه، شكوه، عظمت، اتفاق، اتحاد و برادرى در جهان اسلام را به نمايش مى گذارند و بدين وسيله گوشه اى از عظمت و شكوه كنگره بزرگ حج به نمايش درمى آيد.

در اين مراسم پرشكوه، هر نمازگزار گرچه بيش از قطره اى در درياى بزرگ نيست، اما چون به دريا مى پيوندد و موج به وجود مى آورد، در خود احساس قدرت مى كند.

ص: 34

از سوى ديگر چون در اين مراسم باشكوه، پيروان همه فرقه ها و مذاهب اسلامى شركت مى كنند، بديهى است كه گاهى موارد اختلاف فقهى جزئى پيش مى آيد؛ چنانكه گروهى از اهل سنت با دست بسته نماز مى خوانند و عده اى ديگر همچون مالكيها، بدون بستن دست، نماز مى گزارند. يا گروهى- مانند حنفيها- در قنوتهايى كه هنگام بروز مشكل و گرفتارى براى مسلمانان (عند النازلة) خوانده مى شود، اگر در نماز مغرب باشد، همراهى نمى كنند، چون قنوت را در اين نماز جايز نمى دانند. ولى اين اختلاف جزئى موجب عدم شركت آنان در نمازهاى جماعت نمى شود و آنان به وحدت و همبستگى، بيشتر فكر مى كنند تا موارد اختلاف!

اهميت شركت در نماز جماعت اهل سنت

امام خمينى- ره- بر اساس همين حفظ وحدت و ناديده گرفتن موارد اختلاف جزئى فتوا داده است كه:

«در وقتى كه در مسجد الحرام يا مسجد النبى نماز جماعت منعقد شد، مؤمنين نبايد از آنجا خارج شوند و بايد از جماعت تخلف نكنند و با ساير مسلمين به جماعت، نماز بخوانند». (1)

حضرت آية الله العظمى اراكى- مد ظله العالى- در پاسخ اين استفتاء كه «آيا نماز خواندان با جماعت اهل تسنن در مسجد الحرام و مسجد النبى- ص- مجزى است يا خير؟»، فرموده اند: «بلى مجزى


1- مناسك حج، قم، چ 4، پاسدار اسلام، ص 257، مسائل متفرقه، مساله 1.

ص: 35

است». (1)

روايات متعددى در تشويق به شركت در نماز جماعت اهل سنت از پيشوايان معصوم رسيده است كه ظاهراً مبناى فتاواى فقهاى شيعه در اين باره، همين روايات است و ما به عنوان نمونه، ترجمه چند حديث را مى آوريم:

1- امام ششم- عليه السلام- فرمود: هر كس با آنان (اهل سنت) در صف اول، نماز جماعت بخواند، همچون كسى است كه در صف اول همراه رسول خدا نماز خوانده است. (2)

2- امام صادق- ع- از «اسحاق بن عمار» پرسيد: آيا با آنان (اهل سنت) نماز مى خوانى؟ عرض كرد: بلى. فرمود: با آنان نماز بگزار زيرا كسى كه در صف اول با آنان نماز مى گزارد، همچون كسى است كه شمشير به دست گرفته، در راه خدا پيكار مى كند. (3)

3- حضرت صادق- ع- يكى از يارانش را كه در مورد نماز خواندن با اهل سنت ترديد داشت، تشويق به شركت در نماز آنان كرد و فرمود: تو، به مسجد از آنان سزاوارترى، نخستين كسى باش كه وارد مسجد مى شود و آخرين كسى باش كه از مسجد بيرون مى رود، با مردم خوش اخلاق باش و سخن نيك بگو. (4)

نظم صفها در نماز جماعت


1- على افتخارى، آراء المراجع فى الحج، قم، دارالقرآن الكريم، چاپ سوم، 412 ه. ق، ص 416.
2- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 5، ابواب صلاة الجماعه، ح 1، 6، 7، ص 382- 381.
3- همان مدرك.
4- همان مدرك.

ص:36

از جمله مستحبات نماز جماعت در فقه شيعه، مستقيم بودن صفها و پر كردن جاهاى خالى آن به وسيله نمازگزاران، و شانه به شانه ايستادن آنها است.

پر كردن صفها و خوددارى از تشكيل يك صف به تنهايى، چنان اهميت دارد كه به فتواى فقهاى شيعه مكروه است كه كسى با وجود جاى خالى در صفها، به تنهايى يك صف تشكيل بدهد، بلكه بهتر است در يكى از صفهايى كه هنوز تكميل نشده، قرار بگيرد. (1) در اين زمينه رواياتى نقل شده است كه ترجمه دو نمونه از آنها را مى آوريم:

1- پيامبر اسلام- ص- فرمود: «وقتى كه به نماز ايستاديد، صفوف خود را مستقيم و منظم، و جاهاى خالى آن را پركنيد ...» (2)

2- باز آن حضرت فرمود: «مردم! صفوف خود را (در نماز جماعت) منظم كنيد و شانه هايتان را به هم بچسبانيد تا بين صفها فاصله نباشد ...» (3)

از ديدگاه فقه تسنن

اين مسأله از نظر فقه اهل تسنن نيز از اهميت ويژه اى برخوردار


1- سيد محمد كاظم يزدى، العروة الوثقى، ص 282.
2- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث الاسلامى، ج 5، ص 472 باب استحباب اقامة الصفوف و اتمامها و المحازاة بين المناكب و تسوية الخلل.
3- همان مدرك.

ص: 37

است چنانكه مشاهده مى شود كه در نماز جماعتهاى مسجد الحرام و مسجد النبى، امام جماعت قبل از تكبيرة الاحرام با جملاتى مانند: «سوّوا صفوفكم» (1) يا «استووا» (2) نمازگزاران را دعوت به منظم و مستقيم بودن صفها مى كند. فقهاى اهل تسنن در اين زمينه به روايتى استناد مى كنند كه از پيامبر اسلام به اين مضمون نقل شده است:

«صفوف نماز را منظم كنيد زيرا منظم بودن صفها از شروط نماز است». (3)

بايد توجه داشت كه گرچه اكثر فقهاى اهل سنت، روى پر كردن صفها تأكيد كرده و ايستادن به تنهايى در يك صف را مكروه دانسته اند، اما در عين حال، نماز چنين شخصى را- جز حنبليها (4) بقيه فرقه ها- صحيح مى دانند. (5)

در بعضى از كتب فقهى اهل تسنن در اين زمينه آمده است:

اگر كسى در صفوف نماز جماعت جا پيدا نكرد و هيچ جاى خالى بين صف ها وجود نداشت، تكبيرة الاحرام را بگويد و خود را به يكى از نمازگزارها بچسباند، و بر آن شخص مستحب است با وى (شخص فاقد جا) موافقت كند. (6)


1- صفهاى خود را راست و منظم كنيد.
2- مستقيم و منظم بايستيد.
3- عبدالقادر الرحباوى، الصلوة على المذاهب الاربعة، ط 2، قاهره، دار السلام للطباعة و النشر و التوزيع، 1403 ه. ق. ص 193.
4- بهاءالدين عبدالرحمن المقدسى، العدة فى شرح العمدة فى فقه احمد بن حنبل، ص 97.
5- ابن رشد، بداية المجتهد، بيروت، دارالمعرفة، ص 149.
6- بهاءالدين المقدسى، همان كتاب، ص 193.

ص: 38

اگر در موسم حج- كه مسجدها پر از جمعيت مى شود- مشاهده مى گردد كه گاهى شخصى هنگام نماز جماعت، جاى خالى نمى يابد و تكبير مى گويد و در كنار يكى از افراد صف جلو قرار مى گيرد، بر اساس همين فتواست.

البته همه اينها در صورتى است كه نمازگزار مرد باشد، و اگر زن باشد، حكم ديگرى دارد كه فعلًا مورد بحث ما نيست.

لزوم اتصال در نماز جماعت (اتحاد مكانى)

يكى از شروط صحت نماز جماعت، اتصال بين مأموم و امام و بين صفهاى مأمومين است، بطورى كه اگر اتصال رعايت نشود، نماز باطل خواهد بود، ولى در جزئيات اين مسأله بين فقه شيعه و اهل تسنن اختلافهايى هست كه توضيح مى دهيم:

نظر فقه شيعه

از نظر فقه شيعه بايد مأموم از امام بيش از حد معمول و عادى دور نباشد، و لازم است كه فاصله بين محل سجده نمازگزار با صف جلو بيش از مقدار يك قدم متعارف نباشد بلكه احتياط و بهتر آن است كه فاصله بين دو نمازگزار (دو صف) بيش از مقدار «انسانى در حال سجده» نباشد بطورى كه هرگاه سجده كردند، سجده گاه نمازگزار صف بعدى، نزديك جاى ايستادن نمازگزار صف جلو، بدون فاصله باشد. (1)

نظر فقهاى اهل سنت

اشاره


1- سيد محمد كاظم يزدى، العروة الوثقى، ص 272.

ص:39

فقهاى اهل سنت بصورت كلى، امكان آگاهى مأموم از نماز امام را- چه از راه رؤيت وى و چه از راه شنيدن صدايش- شرط صحت اقتداء مى دانند مگر آنكه اتحاد مكانى بين امام و مأموم وجود نداشته باشد، ولى اتحاد مكانى را هر كدام به نحوى تفسير كرده اند كه موجب اختلاف فتاواى آنان در اين زمينه شده است كه ذيلًا فتاواى پيشوايان اهل تسنن توضيح داده مى شود:

1- شافعى

اگر امام و مأموم در مسجد نماز بگزارند، محل نماز، يك مكان محسوب مى شود و حتى اگر فاصله بين آنان بيش از سيصد ذراع هم باشد، اشكال ندارد (زيرا اتحاد مكانى بين مأموم و امام حفظ شده است) به شرط اينكه حايلى كه مانع از امكان دسترسى مأموم به امام، بدون پشت كردن به قبله باشد- مانند در بسته شده- وجود نداشته باشد. بنابر اين اگر امام در آخر مسجد، و مأموم در اول مسجد قرار بگيرد نماز وى صحيح است.

اما اگر در خارج مسجد نماز بگزارند، در صورتى كه فاصله بين آن دو، بيش از سيصد ذراع تقريبى نباشد، نماز صحيح است اگر چه رود قابل كشتيرانى، يا راه پر رفت و آمد، بين آنها فاصله باشد (مشروط بر اينكه حايلى از نوع آنچه گفته شد در بين نباشد).

ولى اگر يكى در مسجد، و ديگرى در خارج باشد- مانند نمازهاى مسجد الحرام و مسجد النبى و اطراف آنها- اگر فاصله انتهاى مسجد، با

ص: 40

نمازگزارى كه بيرون مسجد ايستاده بيش از سيصد ذراع نباشد و حايلى- از قبيل آنچه گفته شد- بين آنان نباشد، نماز صحيح وگرنه باطل است. (1)

2- ابو حنيفه

اختلاف مكانى بين مأموم و امام موجب بطلان نماز است. چه از حال امام (قرائت، ركوع، سجود و ...) آگاه باشد و چه نباشد. بنابر اين اگر كسى در خانه اش كه بوسيله راه و امثال آن از مسجد جدا شده است، اقتدا كند نمازش باطل است، چون در دو مكان نماز خوانده اند. اما اگر خانه اش متصل به مسجد باشد بطورى كه فاصله اى بين آن دو، جز ديوار نباشد، يا در پشت بام متصل به مسجد اقتدا كند- در صورتى كه حال امام بر او پوشيده نباشد- نمازش صحيح است زيرا در اين دو صورت، هم اتحاد مكانى محفوظ است و هم حال امام را مى داند. همچنين اگر مكان نماز جماعت، واحد اما وسيع باشد مانند مساجد بزرگ، به شرط اينكه از حال امام- از راه رؤيت يا شنيدن صداى او يا رؤيت ديگر اقتدا كنندگان- آگاه باشد و فاصله اى در حد عبور و مرور ماشين يا رودخانه قابل كشتيرانى در بين نباشد، نماز صحيح است.

اما در بيابان يا مساجد بزرگ- مانند مسجد الأقصى- اگر بين مأموم و امام، فاصله اى به اندازه دو صف باشد، نماز باطل است. (2)

3- مالك

اختلاف مكانى، موجب بطلان نماز جماعت نمى شود، بنابر اين


1- عبدالرحمن الجزيرى، كتاب الفقه على المذاهب الاربعة، بيروت، دارالفكر، ج 1، ص 415.
2- عبدالرحم الجزيرى، همان كتاب، ص 416- 415.

ص: 41

اگر بين مأموم و امام، ديوار، راه و خيابان و رود قابل كشتيرانى فاصله باشد، نماز صحيح است به شرط اينكه مأموم از حال امام باخبر شود، اگر چه به وسيله مكبر باشد. (1)

اختلاف مكانى، موجب بطلان نماز مى گردد، مثلًا اگر بين امام و مأموم رود قابل كشتيرانى عبور كند، نماز مأموم باطل مى شود.

اگر امام و مأموم هر دو در مسجد باشند، در صورتى كه تكبيرة الاحرام امام را بشنود، اقتدا صحيح است اگر چه بين آن دو، حايلى باشد.

و چنانكه امام در مسجد، و مأموم در خارج آن باشد، اقتدا صحيح است به شرط اينكه مأموم، خود امام يا كسى را كه پشت سر اوست، ببيند، اگر چه در بعضى از حالات نماز يا از ميان نرده و ميله و امثال اينها بوده و فاصله بين آنان بيش از سيصد ذراع باشد. (2)

با توجه به آنچه از فتاواى فقهاى اهل سنت گفته شد، روشن مى گردد كه در نماز جماعتهاى مسجد الحرام و مسجد النبى كه گاهى صفوف نمازگزاران تا بيرون مسجد و خيابانهاى اطراف كشيده مى شود، در برخى از حالات نماز مأمومين باطل است. مثلًا بر اساس فتواى «ابوحنيفه» اگر بين برخى از صفهاى بيرون مسجد، با امام يا صفهاى متصل به امام، راه يا خيابان فاصله باشد، نماز صفهاى بريده از امام يا از صفهاى قبلى، باطل خواهد بود.

در هر حال عمل عوام كه غالباً از احكام و مسائل دينى آگاهى لازم را ندارند، نمى تواند ملاك باشد، و بايد فتاواى فقها مبناى عمل و


1- همان كتاب.
2- همان كتاب.

ص: 42

مورد توجه قرار گيرد. از اين نظر است كه امام خمينى- ره- در پاسخ اين استفتاء كه: «اگر انجام نماز به كيفيتى باشد كه معلوم نيست موافق نظر اهل سنت باشد، مانند سجده بر پشت نمازگزاران صف جلو، عدم رعايت اتصال و ... آيا نماز در اين گونه موارد بايد اعاده شود؟»

فرموده اند: اعاده دارد. (1)

مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد

يكى از شروط صحت اقتدا، اين است كه مأموم نبايد در نماز جماعت جلوتر از امام بايستد وگرنه نمازش باطل خواهد بود. اما اگر مساوى با امام بايستد، به فتواى برخى از فقهاى شيعه نمازش صحيح است. (2)

«امام خمينى»- ره- در اين زمينه چنين فتوا داده است: «از شروط صحت نماز جماعت، يكى اين است كه مأموم جلوتر از امام نايستد و احوط اين است كه حداقل اندكى عقب تر بايستد. اما اگر با امام مساوى ايستاد ولى به علت طول قد، در ركوع و سجود، از امام جلوتر قرار گرفت، اشكال ندارد، اگر چه احوط اين است كه طورى بايستد كه در تمام حالات نماز، از امام جلوتر قرار نگيرد، بخصوص موقع نشستن، زانوى او از زانوى امام جلوتر نباشد. (3)

فقهاى اهل سنت نيز جلوتر ايستادن مأموم را موجب بطلان نماز


1- مناسك حج، مسائل متفرقه، ص 261.
2- السيد محمد كاظم اليزدى، العروة الوثقى، ص 272.
3- تحرير الوسيله، ج 1، ص 244.

ص: 43

مى دانند، تنها «مالك» (پيشواى فرقه مالكى) آن را مكروه مى داند و مى گويد: اگر همه مأمومين جلوتر از امام بايستند، باز نماز آنان اشكال ندارد. (1)

در موسم حج گاهى مشاهده مى شود كه گروهى از مأمومين طورى صف مى بندند كه از امام جلوتر قرار مى گيرند. طبعاً همه آنهاپيرو «مالك» نيستند كه تقدم امام را لازم نمى داند، بلكه بسيارى از آنان به اين حكم فقهى (كه هم در ميان شيعيان و هم در ميان اهل تسنن مسلم است) توجه ندارند.

نماز جماعت استداره اى پيرامون كعبه

در رابطه با مسأله لزوم تقدم امام بر مأموم، مسأله نماز استداره اى در اطراف كعبه در كتب فقهى مطرح شده است. مقصود از نماز استداره اى اين است كه امام جماعت در مسجد الحرام، در يك طرف كعبه به نماز بايستد، و مأمومين از چهار طرف (به صورت دايره اى) به او اقتدا كنند. اين گونه نماز كه در زمان ما به ويژه در موسم حج برگزار مى گردد، از نظر فقهاى شيعه و سنى، هر دو مورد اختلاف است: آن دسته از فقهاى اهل تسنن كه تقدم مأموم بر امام را جايز ندانسته اند، نماز استداره اى در اطراف كعبه را استثنائاً صحيح دانسته اند. تنها فقهاى شافعيه مى گويند: اگر مأموم در همان طرف كه امام ايستاده، جلوتر از او بايستد، نمازش باطل است، ولى اگر در طرفهاى ديگر (مانند روبرو) قرار بگيرد،


1- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، ص 414؛ عبدالقادر الرحباوى، الصلوة على المذاهب الاربعة، ص 191.

ص: 44

نمازش صحيح است. ولى اگر (به خاطر ضرورت، مانند تنگى مسجد) ناگزير نباشد، مكروه است. (1)

نماز استداره اى از ديدگاه فقه شيعه

مرحوم «سيد محمد كاظم يزدى- ره-» نماز استداره اى را صحيح مى داند، (2) و امام خمينى- ره- در پاسخ به اين استفتاء كه: «كسى كه نماز را در مسجد الحرام به نحو استداره اى خوانده است، بطورى كه رو در روى امام جماعت و يا طرفين او ايستاده بوده است، آيا اين نماز احتياج به اعاده دارد؟» نوشته اند:

«با وضع فعلى نياز به اعاده ندارد». (3) ولى فقهاى معاصر نوعاً در صحت نماز استداره اى اشكال مى كنند. (4) و لذا كسى كه بخواهد بر اساس فتاواى مراجع معظم احتياط كند، بايد در همان طرفى كه امام جماعت در آن سمت نماز مى خواند، نماز بخواند.

سجده بر پشت نمازگزار؟!

اشاره


1- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، ص 414.
2- سيد محمد كاظم يزدى- ره-، العروة الوثقى، ص 214.
3- امام خمينى- ره-، مناسك حج، مسائل متفرقه، ص 260.
4- على افتخارى گلپايگانى، آراء المراجع فى الحج، چ 3، 1412 ه. ق، ص 414.

ص:45

يكى از شروط سجده اين است كه «محل سجده» (جايى كه پيشانى نمازگزار روى زمين قرار مى گيرد) از محل قرار گفتن زانو بلندتر يا پست تر نباشد ولى مقدار بلندى يا پستى كه موجب باطل شدن نماز است از نظر فقها مورد اختلاف است. فقهاى شيعه گفته اند: بايد مقدار بلندى يا پستى آن بيش از ضخامت يك خشت يا بيش از مقدار چهار انگشت بسته نباشد. (1)

از ميان فقهاى اهل سنت، فرقه «حنفيه» گفته اند: آن مقدار بلندى سجده گاه كه موجب باطل شدن نماز است، در صورتى است كه بيش از نصف «ذراع» باشد. و بيش از اين در صورتى صحيح است كه زيادى و ازدحام جمعيت موجب گردد نمازگزار در جماعت بر پشت نمازگزار ديگرى سجده كند، كه اين سجده با سه شرط صحيح است:


1- امام خمينى- ره-، تحرير الوسيلة، مؤسسة النشر الإسلامى التابعة لجماعة المدرسين- قم، ج 1، ص 157.

ص: 46

الف: نمازگزار جاى خالى روى زمين براى سجده نيابد.

ب: هر دو نمازگزار در يك نماز باشند.

ج: زانوهايش روى زمين باشد و اگر زانوها روى زمين نباشد نمازش باطل خواهد بود. (1)

ريشه تاريخى حكم فوق

در زمان خلافت خليفه دوم در اثر مهاجرت مسلمانان به مدينه و كثرت جمعيت آن شهر، مسجد النبى- ص- گنجايش همه نمازگزاران را نداشت، لذا بعدها خليفه مجبور گشت كه آن را توسعه دهد. «سيّار بن معرور» مى گويد: روزى عمربن خطاب براى ما خطبه خواند و ضمن آن گفت: اى مردم! اين مسجد را پيامبر بنا فرموده است و همه انصار و مهاجران در ساختن آن همراهى كرده ايم، در اين مسجد نماز بگزاريد و اگر جايى براى سجده نيافتيد، بر پشت برادران مسلمان خود سجده كنيد. (2)

سجده بر پشت نمازگزار به شكلى كه گفته شد، از نظر فقه شيعه، نه تنها از نظر ارتفاع محل سجده از محل زانو باطل است، بلكه اگر- فرضاً- اين مقدار مرتفع هم نباشد از اين نظر باطل است كه سجده تنها بر زمين (مانند خاك، سنگ و ...) و نباتات (غير مأكول و ملبوس) صحيح است و بر انواع ملبوس و مأكول انسان و نيز بر معادن صحيح نيست. (3)

عبور از مقابل نمازگزار

اشاره


1- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على مذاهب الأربعة، ج 1، ص 233.
2- ابوبكر احمد بن حسين بيهقى، دلائل النبوة، ترجمه مهدوى دامغانى، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، ج 2، ص 191.
3- امام خمينى- ره-، تحرير الوسيله، ج 1، ص 135.

ص: 47

از جمله مسائلى كه در محيط زيارتى مكه و مدينه مشهود بوده و جلب توجه مى كند، اين است كه اگر كسى از مقابل نمازگزارى بگذرد، مورد اعتراض او، يا ديگران قرار مى گيرد.

لذا افرادى كه متوجه اين معنا هستند، اگر در مسير حركت خود متوجه نمازگزارى بشوند، از چند قدم جلوتر از او و يا اگر در صف نماز جماعت باشد از صف جلوتر عبور مى كنند، يا اينكه صبر مى كنند تا نماز تمام شود و بعد حركت كنند. البته شك نيست كه خوددارى از عبور از مقابل نمازگزار بسيار پسنديده و مطلوب است و رعايت ادب نسبت به نماز محسوب مى شود، چنانكه در روايات ما نيز وارد شده است. (1) ولى برخى از مسلمانان و حجاج، پا را از اين فراتر نهاده در مواردى عبور از مقابل نمازگزار را حرام، حتى نماز او را نيز باطل مى دانند!


1- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، چ 2، تهران، دارالكتب الإسلامية، ج 2، باب 11، ح 10، ص 436.

ص: 48

اين فتوا در ميان اهل سنت از صدر اسلام تا كنون وجود داشته و گاهى موافقت و مخالفت با آن به زد و خورد منجر شده و به دادرسى نزد والى و حاكم مى رسيده است.

نظر به اهميت اين موضوع و براى روشن شدن حجاج بيت اللَّه الحرام، بايد به سراغ احاديث و فتاواى اهل سنت و روايات شيعه برويم تا از كيفيت و چگونگى آن به خوبى با خبر شويم:

نخست بايد توجه داشته باشيم كه به اعتقاد شيعه و سنى مستحب است نمازگزار در مقابل خود (بعد از محل سجده) چيزى قرار دهد (مثل عصا) تا حجابى باشد ميان او و كسى كه از مقابلش عبور مى كند. (1) در كتابهاى هر دو مذهب روايتى از پيامبر اكرم- ص- به اين مضمون نقل شده است كه:

پيامبر هنگام نماز «عصا» يا چيزى نظير آن را بين خود و قبله قرار مى داد، تا فاصله باشد ميان او و كسى كه از مقابلش مى گذرد.

ولى اهل تسنن به دنبال اين حكم گفته اند:

«اگر كسى چنين حايلى بين خود و قبله قرار دهد، در صورتى كه از مقابلش بگذرد تا جايى كه مى تواند بايد مانع از عبور او شود، و اگر


1- مسلم، صحيح مسلم، تحقيق دكتر هاشم و دكتر لاشين، ط 1، بيروت، مؤسسه عزالدين، 1407، ج 1، ص 450، باب سترة المصلى، آيةاللَّه خويى- ره- منهاج الصالحين، چ 28، قم، نشر مدينة العلم، ج 1، ص 150، مسأله 68 ترجمه عبارت منهاج: «اگر نمازگزار در معرض عبور شخصى از مقابل خود باشد مستحب است كه حايلى بين خود و او قرار دهد، اگر چه به وسيله عصا يا طناب يا مقدارى خاك باشد».

ص: 49

عابر در رفتن اصرار كرد، با او بجنگد، زيرا او شيطان است». (1) و در مواردى از جمله عبور زن نماز را باطل مى دانند. (2)

از آنجا كه آنان اين حكم را بسيار جدى مى گرفتند، در گذشته زد و خوردهايى ميان نمازگزاران و عابران در مسجدالحرام و مسجدالنبى- ص- به وجود مى آمده، و گاهى ماجرا حتى تا محكمه و دارالاماره كشيده مى شده است، چنانكه نمونه اى از آنها را شخصى به نام «صالح بن سمان» نقل مى كند. وى مى گويد:

«يك روز جمعه من همراه «ابو سعيد» بودم، او نماز مى خواند و چيزى در مقابل خود گذاشته بود كه ميان او و مردم حايل و مانع باشد، كه ناگهان جوانى (از قبيله ابى معيط) آمد، و خواست از برابر «ابو سعيد» بگذرد، «ابو سعيد» به گلوى او زد تا برگردد، مرد جوان نگاه كرد و ديد هيچ راهى جز عبوراز پيش روى «ابو سعيد» ندارد، دوباره برگشت «ابوسعيد» اين بار شديدتر از دفعه گذشته بر سينه او كوفت، جوان به «ابو سعيد» بد گفت، و سپس جمعيت را شكافت و از مسجد خارج شد و نزد «مروان» (حاكم مدينه) رفت و از آنچه بر سرش آمده بود به مروان شكايت كرد، ابوسعيد نيز نزد مروان رفت. «مروان» به وى گفت: با برادر زاده ات (برادر ايمانى) چه كرده اى كه از تو شكايت مى كند؟ «ابو سعيد» در پاسخ اين حديث را خواند:


1- مسلم، صحيح مسلم، ط 1، بيروت، مؤسسه عزالدين، ج 1، ص 455، باب منع المار بين يدى المصلى.
2- عثيمين، دروس و فتاوى، ط 2، مكتبة اولى النهى، رياض، دارالخضر، بيروت، 1411 ه. ق، ص 109.

ص: 50

«از پيامبر شنيدم كه گفت: هرگاه يكى از شما نماز مى خواند و چيزى به عنوان مانع بين خود و مردم قرار داده و كسى خواست بين او و حايل حركت كند، به گردنش بزند، و اگر خوددارى كرد با او بجنگد زيرا او شيطان است» (1).

البته با وجود اين روايت اكثر فقهاى اهل سنت فتوا داده اند كه عبور از مقابل نمازگزار و حايل، يا از بين نمازگزار و محل سجده، نماز را باطل نمى كند؛ زيرا روايت ديگرى نقل شده حاكى از آن كه پيامبر اسلام اين كار را ديده و نهى نفرمودند. (2) بنابراين عمل پيامبر- ص- را دليل بر جواز دانسته اند. ولى با اين حال برخى از آنان در جلوگيرى از عبور افراد از مقابل نمازگزار سخت اصرار مى ورزند و برخى از فقهاى فعلى عربستان فتوا داده اند كه عبور زن از مقابل نمازگزارى كه حايل در مقابل خود قرار نداده، يا عبور وى از بين نمازگزار و محل سجده او، موجب بطلان نماز مى شود، و بايد نمازگزار نماز خود را اعاده كند، اگر چه در ركعت آخر نماز خود باشد، اين حكم را در مسجد الحرام نيز نافذ مى دانند. (3)

عبور از مقابل نمازگزار از ديدگاه شيعه

آنچه از فتاوا و عمل اهل تسنن در مورد عدم جواز عبور از مقابل


1- مسلم، صحيح مسلم، تحقيق دكتر هاشم و دكتر لاشين، بيروت، مؤسسه عزالدين، 1407 ه. ق، ج 1 ص 455.
2- ابن رشد قرطبى، بدايةالمجتهد، بيروت، دارالمعرفة، 1409، ج 1، ص 180.
3- محمد بن صالح عثيمين، دروس و فتاوى فى الحرم المكى، ط 2، رياض، بيروت، مكتبه اولى النهى و دارالخضر، 1411 ه. ق، ص 110- 109.

ص: 51

نمازگزار استفاده مى شود، اين است كه آنان از اين نهى چنين استفاده كرده اند كه: با گذشتن شخص يا حيوانى از مقابل نمازگزار، نماز او قطع و ارتباطش با خدا بريده مى شود! گويى اينان ارتباط نمازگزار (بوسيله نماز) با خدا را، يك ارتباط مادى (مانند ارتباط تلفنى) پنداشته اند در صورتى كه چنين نيست، چرا كه ارتباط نمازگزار با خدا، ارتباطى معنوى است، و با عبور كسى قطع نمى شود.

از بررسى روايات شيعه، چنين برمى آيد كه امامان معصوم- عليهم السلام- با اين فكر ابتدايى مخالف بوده اند. گواه اين معنا اين است كه بعد از عصر رسول خدا- ص- تا عصر امام حسن عسكرى- ع- از امامان شيعه در ردّ اين فكر، رواياتى نقل شده است، و اين نشان مى دهد كه اين فكر در دوران (250 ساله) امامت آنان وجود داشته است، همچنان كه اكنون نيز وجود دارد. و ما براى نمونه، سه روايت را كه در سه مقطع: آغاز، ميانه و پايان اين تاريخ 250 ساله نقل گرديده، يادآورى مى نماييم:

1- امام چهارم مى فرمايد: «پدرم نماز مى خواند، شخصى از مقابلش گذشت، يكى از همراهان پدرم او را از اين كار بازداشت، چون امام از نماز فارغ گشت، فرمود: چرا مانع از عبور او شدى؟ پاسخ داد: به علت اين كه ميان تو و محراب نماز فاصله انداخت، امام فرمود: «واى بر تو، خداوند به من نزديك تر از اين است كه كسى بتواند با عبور خود بين من و او جدايى بيندازد». (1)

از اعتراض آن شخص و توضيح امام- ع- روشن مى شود كه اين


1- شيخ حر عاملى- ره- وسايل الشيعة، چ 2، تهران، دارالكتب الأسلاميه، ج 2، ص 436، ح 4.

ص: 52

فكر از بعد از وفات پيامبر- ص- و جود داشته است.

2- روزى ابوحنيفه برامام صادق- ع- وارد شده و به آن حضرت گفت: فرزندت موسى (امام هفتم) را ديدم كه نماز مى خواند، مردم از مقابلش مى گذشتند ولى او آنان را باز نمى داشت، مى دانى چنين كارى يعنى چه؟! (نماز باطل مى شود).

امام صادق- ع- فرمود: موسى را بخوانيد. او را خواستند.

امام- ع- فرمود: فرزندم! ابوحنيفه مى گويد: تو در حالى كه مشغول نماز بودى مردم از برابرت عبور مى كردند و تو از رفت و آمد آنان جلوگيرى نمى كردى؟

موسى- ع-: آرى اى پدر! كسى كه براى او نماز مى گزارم به من نزديكتر است از آنان كه از مقابل من مى گذرند. خداوند فرموده است: «ما به انسان از رگ گردنش نزديكتريم». (1)

(چون داستان به اينجا رسيد) امام صادق- ع- فرزندش را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم فداى تو اى گنجينه رازها. (2)

3- «ابو سليمان» (يكى از ياران امام يازدهم) مى گويد: در محفلى كه من نيز حضور داشتم ياران حضرت امام حسن عسكرى- ع- از او پرسيدند: آيا چيزى نماز را قطع مى كند؟ (عبور اشخاص از مقابل نمازگزار موجب قطع نماز مى شود؟) حضرت فرمود: نه، چنين نيست كه نماز از مقابل نمازگزار عبور كند، بلكه نماز از آن سمت و جهتى مى گذرد


1- نحن اقرب اليه من حبل الوريد، سوره ق: آيه 16.
2- شيخ حر عاملى- ره- وسائل الشيعة، ج 12، ص 436، ح 11.

ص: 53

كه نمازگزار بدان رو نموده است (1) (نمازگزار رو به خدا دارد و نماز به جهت و سمت خدا است و از مقابل او نمى گذرد كه اگر كسى از آنجا گذشت قطع گردد).

نكته قابل توجه اين است كه: جمله اى كه در رد اين فكر و بى پايه بودن آن آمده است از امامان متعدد، در اعصار مختلف، از راويان متعدد، در قالب يك جمله نقل شده است، و آن، جمله زير است:

«الّذى اصلّى له اقرب الىَّ من الذى مرّ قُدّامى». (2)

«آن كس كه براى او نماز مى گزارم به من نزديكتر از كسى است كه از مقابل من مى گذرد».

و اين حاكى از اين است كه امامان در مقابل آن انديشه ابتدايى كه فقهاى عامه مطرح مى كردند، موضع واحدى اتخاذ نموده اند، تا اين فكر را از جامعه مسلمان بزدايند.

آرى در برخى از روايات ما نيز وارد شده كه خوب و نيكو است كه نمازگزار حايل و مانع بين خود و عابرين قرار دهد، و شايسته است كه مانع از عبور از مقابل نماز شود، و فقهاى شيعه هم به اين معنا فتوا داده اند، ولى روايات اين را نوعى ادب و احترام براى نماز معرفى كرده اند، (3) نه از آن جهت كه ارتباط نمازگزار با خدا قطع مى شود! و آنچه در كتب حديث اهل سنت نقل شده كه پيامبر اسلام هنگام نماز در مقابل

خود حايل و مانعى (ولو عصا) قرار مى داد، در روايات شيعه هم آمده كه پيامبر چنين كارى انجام مى داده، ولى علت و حكمت آن قطع ارتباط


1- شيخ حر عاملى- ره- وسائل الشيعة، تهران، دارلكتب الإسلامية، چ 2، ج 2، ص 434، ح 5.
2- همان مدرك. جمله فوق در احاديث: 3، 5، 6، 10، 11، به همان تعبير يا با اندك تفاوتى ذكر شده است. شيخ حر عاملى- ره- وسائل الشيعه، تهران، دارلكتب الاسلاميه، چ 2، ج 2، ص 434، ح 5.
3- مدرك فوق، ص 436، ح 10 «ولكن ذلك ادب الصلاة و توقيرها».

ص: 54

نمازگزار با خدا نيست، بلكه از باب ادب و احترام به نماز است.

با توجه به آنچه در اين باب گفته شد، به حجاج محترم ايرانى بويژه بانوان توصيه مى شود كه در مسجد الحرام و مسجد النبى و اصولًا هر جايگاه نماز، از مقابل نمازگزاران، تا پايان نماز عبور نكنند.

آيا

اشاره

ص: 55

«بسم الله الرحمن الرحيم»

را در نماز بايد بلند خواند يا آهسته؟

در نماز جماعتهايى كه در مكه و مدينه برپا مى شود صداى «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» امام جماعت از بلندگوهاى مسجدالحرام و مسجدالنبى و مساجد ديگر به گوش نمى رسد! گاهى برخى از حجاج مى پرسند: چرا «بسم اللَّه ...» را نمى خوانند؟!

آيا «بسم اللَّه ...» جزء سوره است يا نه؟

بايد توجه داشت كه اين موضوع نيز برخاسته از يك نظريه فقهى است و آن اين است كه: آيا «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» يكى از آيات سوره حمد است يا نه؟ و به صورت كلّى آيا «بسم اللَّه ...» يكى از آيات هر سوره قرآن است يا نه؟

ص: 56

در نتيجه، هر كس معتقد است «بسم اللَّه ...» از آيات سوره حمد است، قرائت آن را در نماز واجب مى داند. همچنين كسى كه آن را آيه اى از هر سوره مى داند، طبعاً- چه در حمد و چه در غير حمد- فتوا به وجوب قرائت آن مى دهد. (1)

براساس اين مطلب، فقهاى فرقه مالكيه، چون «بسم اللَّه ...» را جزء سوره نمى دانند، فتوا داده اند كه نه در نمازهاى «جهريه» (نمازهايى كه بايد بلند خوانده شود) خوانده مى شود و نه در «اخفاتيّه» (نمازهايى كه بايد آهسته خوانده شود). (2) و فقهاى «شافعيّه» اتفاق نظر دارند كه «بسم اللَّه» جزء همه سوره هاى قرآن است و بايد خوانده شود. (3)

اما فقهاى شيعه، براساس روايات امامان معصوم، (4) معتقند كه:

«بسم اللَّه ...» جزء همه سوره هاى قرآن- جز سوره برائت- است. (5) لذا فتوا داده اند كه اگر كسى «حمد» يا سوره بعد از «حمد» را بدون «بسم اللَّه ...» بخواند، حمد و سوره كامل نخوانده است، و اين مطلبى است كه هم فقهاى گذشته شيعه آن را مطرح كرده اند، (6) و هم فقهاى معاصر.

«امام خمينى»- رضوان اللَّه عليه- در «تحريرالوسيله» چنين فتوا داده


1- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، بيروت، دارلمعرفة، ج 1، ص 125.
2- همان مأخذ.
3- فخر رازى، تفسير مفاتيح الغيب، بيروت، ط 3، داراحياء التراث العربى، ج 1، ص 205.
4- مجلسى، بحارالأنوار، بيروت، مؤسسه وفاء، ج 82، ص 75- 74. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، تهران، دارالكتب الإسلاميه، ج 4، ص 745.
5- سيد كاظم يزدى، عروةالوثقى، تهران، دارالكتب الأسلاميه، ص 220، مسئله 9.
6- سيد مرتضى، شرح الجمل العلم و العمل، تصحيح مدير شانه چى، چاپ دانشگاه مشهد، ص.

ص: 57

است: «بسم اللَّه ...» جزء هر يك از سوره هاى قرآن است،- جز سوره برائت- (1).

فتاواى فقها در باره بلند خواندن بسم الله ...

آنچه گفته شد در باره اصل جزء بودن «بسم اللَّه ...» در حمد و سوره هاى ديگر قرآن است، اما در مورد بلند يا آهسته خواندن آن در نماز، «ابوحنيفه» و «احمد حنبل» فتوا داده اند كه: بايد در هر نمازى آهسته خوانده شود. (2) ولى «شافعى» معتقد است بايد در نمازهاى «جهريه» با صداى بلند، و در نمازهاى «اخفاتيّه» آهسته خوانده شود. (3)

اما فقهاى شيعه فتوا داده اند كه: بلند خواندن «بسم اللَّه» در نمازهاى «جهريّه» واجب، و در نمازهاى «اخفاتيه» مستحب است. (4)

اهميّت بلند خواندن بسم الله ...

مسأله بلند خواند «بسم اللَّه» در نماز، از نظر فقه شيعه نه تنها يك مسأله فقهى است، بلكه از روايات پيشوايان معصوم استفاده مى شود كه چون حكومتهاى وقت، نوعاً از آهسته خواندن «بسم اللَّه ...» جانبدارى مى كردند، امامان بشدّت با آن مخالفت مى ورزيدند، و بقدرى در اين زمينه پافشارى مى كردند كه مسأله، كم كم رنگ «سياسى» به خود گرفت


1- تحريرالوسيله، انتشارات اسلامى، 1363، ج 1، ص 149.
2- ابن رشد، بدايةالمجتهد، بيروت، دارالمعرفة، ج 9، ص 125.
3- همان مأخذ.
4- سيد كاظم يزدى، عروة الوثقى، تهران، دارالكتب الأسلامية، ص 221، مسئله 21.

ص: 58

چنانكه نقل شده است كه: روزى على- عليه السلام- در حضور جمعى از اهل بيت و ياران خاصّ خود خطبه اى خواند، و ضمن آن، پس از برشمردن تحريفها و دگرگونيهايى كه زمامداران پيشين- دانسته و آگاهانه- در احكام اسلام به وجود آورده بودند، اظهار نگرانى كرد كه: اگر من بخواهم امت اسلامى را به زمان رسول خدا برگردانم و آنان را وادار به اجراى صورت درست اين احكام كنم، سپاهيان من از اطرافم پراكنده مى شوند، و جز تعداد اندكى از شيعيان و كسانى كه موقعيت و فضيلت مرا مى شناسند، و امامتم را قبول دارند، كسى با من نمى ماند. امام در اين خطبه يكى از احكام تحريف شده را بلند خواندن «بسم اللَّه ...» معرفى كرد. (1)

اين بيان امام نشان مى دهد كه بلند خواندن «بسم اللَّه ...» بر اثر فشار زمامداران قبلى، چنان به دست فراموشى سپرده شده بوده كه عامه مردم حاضر نبودند آن راحتى از شخصيت والايى چون على- عليه السلام- بپذيرند!

اين مسأله به قدرى اهميت داشت كه از طرف امامان معصوم بعد از على- ع- هم مورد تأكيد واقع شده است، چنانكه «امام رضا»- عليه السلام- آن را به مأمون عباسى توصيه نموده، مى فرمايد: جهر «بسم اللَّه ...» در همه نمازها سنت است. (2)

«امام عسكرى»- ع- نيز آن را يكى از نشانه هاى پنجگانه مؤمن


1- كلينى، الروضة من الكافى، ط 2، تهران، 1389 ه. ق، دارالكتب الإسلامية، ص 63- 58.
2- شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، تهران، دارالكتب الإسلاميه، ج 4، ح 6، ص 758.

ص: 59

شمرده است. (1)

سير تاريخى مسأله

بررسى سير تاريخى اين مسأله نشان مى دهد كه زمامداران وقت، اصرار زياد داشتند كه بر خلاف تأكيد فراوان پيشوايان اهل بيت، آهسته خواندن «بسم اللَّه ...» را به هر قيمتى كه هست تثبيت كنند، از اين نظر، گاهى پيشوايان معصوم، از روى تقيه آهسته مى خواندند و پيروان خود را نيز به آن دعوت مى كردند بطورى كه مرحوم «شيخ حرّ عاملى» در كتاب «وسائل الشيعه» بابى تحت عنوان: «جايز بودن ترك بسم اللَّه ...» و نيز «جايز بودن آهسته خواندن آن از روى تقيه» باز كرده است، (2) و اين نشان مى دهد كه فشار و اصرار از طرف حكومتهاى وقت، به قدرى شديد بوده كه امامان، تقيه را تجويز نموده اند.

اين بحث را با نقل سخنى از «فخر رازى» يكى از بزرگترين مفسران اهل سنت به پايان مى بريم، وى در اين زمينه بحث گسترده اى دارد و اقوال و فتاواى اهل سنت را نقد و بررسى مى كند و از نظريه جزء بودن «بسم اللَّه ...» و بلند خواندن آن در نماز جانبدارى مى كند و مى گويد:

مذهب فقهى «على»- عليه السلام- بلند خواندن بسم اللَّه در تمام نمازهاى، «اخفاتيّه» و «جهريه» بوده و در تمام عمر به اين مذهب و روش ثابت مانده است. حقانيت مذهب فقهى على- ع- در ذهنم قوى و


1- شيخ حرّ عاملى، همان كتاب، ج 5، باب 56 المزار و ما يناسبه، ح 1، ص 373.
2- وسائل الشيعه، تهران، دارالكتب الإسلامية، ج 4، ص 747، باب 12.

ص: 60

در انديشه و عقلم استوار و پايدار است، و هرگز به وسيله گفتار مخالفان او، زايل نمى گردد، و اگر در هر چيزى ترديد كنيم، در اين مطلب شكى نداريم كه اگر در انتخاب سخنان بعضى از فقها يا سخنان على تعارض واقع شود، ترجيح با سخنان على- ع- است.

بدين سان فخر رازى با گزينش و برترى دادن نظريه فقهى على- ع- در اين مسأله، فتواى فقهاى آن عصر را رد مى كند، و در مورد ريشه تاريخى و سياسى آهسته خواندن «بسم اللَّه ...» چنين اضافه مى كند:

اينكه حكومت بنى اميه در جلوگيرى از بلند خواندن «بسم اللَّه ...» مبالغه و زياده روى مى كردند، تلاشى در جهت نابودسازى آثار على- عليه السلام- بوده است!.

فخر رازى آنگاه مى نويسد: «شافعى» نقل كرده است كه سالى معاويه به مدينه آمد و با مردم نماز جماعت گزارد اما «بسم اللَّه ...» نگفت، و هنگام ركوع و سجود «اللَّه اكبر» نگفت، وقتى سلام آخر را گفت، مهاجران و انصار گفتند: اى معاويه! از نماز ما دزديدى! «بسم اللَّه ...» كجا رفت؟! تكبير هنگام سجده چه شد؟! معاويه ناگزير نماز را مجدداً با «بسم اللَّه ...» و تكبير خواند. به گفته «شافعى» چون معاويه خليفه اى نيرومند بوده است، اگر بلند خواندن «بسم اللَّه ...» از نظر صحابه- مهاجران و انصار- مسلّم و قطعى نبود، توان اظهار و اعتراض به معاويه را نداشتند. (1)

آمين


1- فخر رازى، تفسير مفاتيح الغيب، بيروت، ط 3، داراحياء التراث العربى، ج 1، ص 206- 204.

ص: 61

فقهاى اهل سنت فتوا داده اند كه آمين گفتن بعد از قرائت حمد، براى كسى كه نماز را فرادى مى خواند، هم در نماز جهريه و هم در نماز اخفاتيه مستحب است. و نيز در نماز جماعت، براى مأموم و امام در نماز اخفاتيه، و براى مأموم در نماز جهريه مستحب مى باشد. (1)

در هر حال فقهاى مذاهب چهارگانه اتفاق دارند بر اين كه اگر مأموم در نماز جماعت، قرائت امام را بشنود، مستحب است بعد از اتمام قرائت آمين بگويد. (2)

اما اين كه آمين را بايد آهسته گفت يا بلند، همه فقهاى اهل سنت فتوا داده اند كه در نمازهاى اخفاتيه (ظهر و عصر) بايد آهسته گفته شود. (3)


1- الموسوعة الفقهية، وزارة الأوقاف و الشئون الأسلاميه، الكويت، جزء اول ص 111.
2- همان مدرك، ص 112.
3- همان مدرك.

ص: 62

(چنانكه در مساجد مكه و مدينه در نماز ظهر و عصر صداى آمين به گوش نمى رسد.)

ولى در نمازهاى جهريه (مغرب، عشاء و صبح) به فتواى فقهاى مذهب «شافعيه» و «حنبليه» مستحب است با صداى بلند گفته شود. (1)

از آنجا كه امام جماعتهاى مساجد كشور عربستان نوعاً پيرو مذهب حنبلى هستند، بر اساس اين فتوا آمين را با صداى بلند مى گويند، مأمومين نيز از آنان تبعيت مى كنند.

***

از نظر فقه شيعه، گفتن «آمين» پس از قرائت «حمد» حرام و موجب بطلان نماز است زيرا اين كلمه خارج از كلمات نماز، و از كلام بشر است.

در اين مسأله فرقى بين نماز فرادى و نيز بين امام و مأموم نيست. (2)

بنا بر اين شيعيان نبايد اين كلمه را- هر چند در نماز جماعت- بگويند. و از اين نظر نبايد نگرانى داشته باشند، زيرا- چنانكه گفتيم- فقهاى اهل سنت گفتن اين كلمه را مستحب مى دانند بنابر اين ترك آن، از نظر اين فقها بى اشكال است.

قنوت

اشاره


1- همان مدرك، ص 113. و دروس و فتاوى فى الحرم المكّى، محمد بن صالح عثيمين، ط دوم، رياض، بيروت، 1411 ه. ق. ص 108 السنة الجهر بالتأمين على الفاتحة.
2- شيخ محمد جواد مغنيه، الفقه على المذاهب الخمسة، ص 110، سيد كاظم يزدى، العروة الوثقى مبطلات نماز، ص 250، مسأله 10.

ص: 63

«قنوت» در لغت به معناى «طاعت» است و در اصطلاح فقها عبارت است از «دعا» در اثناى نمازهاى يوميه بعد از قرائت و قبل از ركوع ركعت دوم.

فقهاى شيعه بر اساس روايات منقول از امامان معصوم- عليهم السلام- فتوا داده اند كه قنوت در همه نمازهاى واجب، مستحب است (1) و اگر كسى آن را از روى عمد يا سهو ترك كند، نمازش صحيح است، و همچنين اگر كسى در نمازهاى جماعت مكه و مدينه شركت كرد و قنوت خوانده نشد، اشكالى ندارد، زيرا فقط يك مستحب ترك شده است.

قنوت از نظر اهل سنت

هيچ كدام از فقهاى اهل سنت، قنوت را واجب ندانسته اند، اما در


1- امام خمينى- ره-، تحرير الوسيله، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، ج 1، ص 165؛ بحارالانوار، ج 82، ص 208.

ص: 64

مورد جايز و مستحب بودن آن، اختلاف نظر شديد و فتاواى گوناگون دارند، (1) كه بيان همه آنها از حدود اين بحث خارج است، از اين رو فتاواى آنان را در سه مورد خلاصه مى كنيم:

1- قنوت در نماز صبح: «ابو حنيفه» قنوت را نه تنها در نماز صبح بلكه در هيچ يك از نمازها- جز نماز وتر- جايز نمى داند. فرقه «مالكى» و «شافعى» آن را در نماز صبح مستحب مى دانند (2) ولى استحباب قنوت از نظر «شافعى» استحباب مؤكد است، بطورى كه- طبق فتواى وى- گر چه ترك قنوت، نماز را باطل نمى كند، اما براى ترك آن، چه سهواً و چه عمداً، بايد سجده سهو بجا آورد (3) و اگر برخى از اهل سنت در نماز صبح قنوت مى گيرند، بر اساس اين فتواى فقهى است.

2- در هيچ يك از نمازهاى يوميه، چه بلايى نازل شده باشد و چه نشده باشد، قنوت جايز نيست. (4)

3- قنوت عندالنازله: فتواى مشهور از شافعى، اين است كه: در صورت نزول بلا يا بروز هر مشكلى براى مسلمانان، قنوت در غير نماز صبح جايز است (5) ولى گروهى از فقها فتوا داده اند كه: قنوت در موقع نزول بلا، فقط در نماز صبح جايز است (6) ليكن در مقابل آنان، دسته اى ديگر از فقها گفته اند: قنوت هنگام نزول بلا، در همه نمازها جايز است و


1- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، بيروت، دارالوفاء، ص 132- 133.
2- همان.
3- نووى، الاذكار، بيروت، دارالوفاء، ص 57.
4- شوكانى، نيل الاوطار، بيروت، دارالتراث، ص 345.
5- نووى، مدرك سابق، ص 57.
6- شوكانى، نيل الاوطار، ص 346.

ص: 65

اختصاص به نماز معينى ندارد. (1)

اين فتوا از اين نظر به قنوت «عندالنازله» معروف شده است كه طبق نقل مورخان، پيامبر اسلام- ص- گروهى از مسلمانان را براى دعوت قبيله «بنى سليم» به اسلام، نزد آنان فرستاد، ولى آنان مبلغان اسلام را ناجوانمردانه كشتند (2) از اين رو پيامبر به مدت يك ماه در نمازهاى صبح، ظهر، عصر، مغرب، و عشا قنوت مى گرفت و آنان را لعن و نفرين مى كرد. (3)

«محمد بن سعد» مى نويسد: در يك شب خبر شهداى «بئر معونه» و شهداى «رجيع» (4)به رسول خدا رسيد، و حضرت در اثر اين دو فاجعه سوگوار و داغدار شد و در قنوت نماز دعا مى كرد كه: خدايا! از طايفه هاى: «بنى لحيان»، «عضل»، «قاره»، «زغب»، «رعل»، «ذكوان»، و «عُصَيَّه» را كه فرمان خدا و رسول را نبرده اند، انتقام بگير، و آنان را به قحطى سختى گرفتار ساز. خدايا! «بنى عامر» را هدايت فرما، و از «عامر بن طفيل» خون ما را بگير. (5)

بعد از آن، مسلمانان از اين روش پيامبر پيروى مى كردند و هنگام نزول بلا يا بروز گرفتارى و مشكل بزرگ براى مسلمانان، در نماز قنوت


1- همان.
2- در ميان مورخان، اين حادثه بنام فاجعه «بئر معونه» معروف است.
3- شوكانى، نيل الاوطار، قاهره، مكتبة دارالتراث، ج 1، ص 350.
4- «رجيع» نام محلى بود كه پيش از حادثه بئر معونه، گروهى ديگر از ياران پيامبربه دست مشركان به شهادت رسيدند.
5- الطبقات الكبرى، بيروت، دار صادر، ج 2، ص 53؛ دكتر آيتى، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، چ 2، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1361، ص 332.

ص: 66

مى گرفتند و طى آن براى پيروزى و رفع گرفتارى مسلمانان دعا، و بر دشمنان اسلام لعن و نفرين مى كردند.

بر اساس همين روش بود كه در موسم حج سال 1371 شمسى، به مناسبت كشتار بى رحمانه مسلمانان «بوسنى و هرزگوين» توسط صرب هاى جنايتكار، امام جماعتهاى مكه و مدينه قنوت مى گرفتند و براى مسلمانان دعا و بر صرب ها نفرين مى نمودند.

آنچه گفتيم بر اساس نظريه فقهى مقبول از نظر اهل سنت است.

اما در فقه شيعه، گرچه قنوتى به اين عنوان (قنوت عندالنازله) مطرح نشده است، ولى فقهاى شيعه، نفرين بر دشمنان و بردن نام آنها را هنگام نماز جايز مى دانند. (1)

دعاى قنوت

خواندن هيچ دعايى در قنوت واجب نمى باشد، ولى دعاهاى مختلفى نقل شده است كه خواندن آنها در قنوت مستحب است و افضل از همه آنها «كلمات فرج» است. يعنى: «لااله الّا اللَّه الحليم الكريم، لااله الّا اللَّه العلى العظيم ...» (2)


1- سيد محمد كاظم يزدى، العروة الوثقى، فصل القنوت، ص 242.
2- خدايا! مرا با كسانى كه هدايت نموده اى، هدايت فرما، و با كسانى كه تندرستى به آنان عطا كرده اى، عافيت عنايت كن، و مرا جزء دوستانت قرار بده، و آنچه بر من عطا كردى، با بركت قرار بده، و از خطر قضا و مقدراتت، محفوظم دار چه بر آنكه تو بر همه حكم مى رانى و كسى بر تو حكمروايى ندارد. آنكس كه او را دوست بدارى، خوار و ذليل نمى گردد، خدايا! تو پروردگار والامقام و بزرگوارى.

ص: 67

از طريق اهل سنت نقل شده است كه «امام حسن مجتيى»- ع- مى فرمود: جدم پيامبر، اين دعا را به من ياد داد تا در نماز «وتر» بخوانم:

«اللهم اهدنى فمن هديت، و عافنى فمن عافيت، و تَوَّلَنى فيمن تَوَّليْتَ، و بارك لى فيما اعطيت، وقِنى شَرَّ ما قضيت، فانك تقضى و لايُقْضَى عليك و انه لا يذّلُ من و اليت، تباركت ربنا و تعاليت». (1)

اين دعا را حجاج كشورهاى مختلف در قنوت نماز در مراسم حج مى خوانند.

ديدگاه شيعه و سنى پيرامون سلام آخر نماز

اشاره


1- نووى، الاذكار، بيروت، دارالعلوم الحديثة، ص 58- 57.

ص:68

ص:69

سلام آخر نماز، از مواردى است كه بين فقهاى شيعه و مفتيان اهل سنت، هم از نظر «الفاظ»، و هم از نظر «دفعات سلام»، مورد اختلاف است و نشانه هاى اين اختلاف فقهى، در مراسم حج زمانى كه پيروان تمام گروههاى اسلامى در نماز جماعت شركت مى كنند- به چشم مى خورد، كه امام جماعت در پايان نماز، دو سلام مى گويد. صورت خود را در اولى به جانب راست و در دومى به سمت چپ متوجه مى كند و كلمه «و بركاته» را پس از سلام نمى گويد.

از اين نظر لازم است با فتاواى فقهاى دو مذهب در اين زمينه آشنا شويم:

اكثر فقهاى اهل سنت- جز ابوحنيفه- سلام آخر نماز را واجب دانسته و اتمام نماز را موقوف به گفتن آن مى دانند. به فتواى اين گروه،

ص: 70

گفتن سلام آخر، در نماز جماعت، براى هر يك از امام و مأموم يكبار واجب است و در اين مورد استناد مى كنند به حديث منقول از على- ع- كه فرمود: «تحليلها التسليم» يعنى با گفتن سلام، نماز تمام مى شود و آنچه در حال نماز حرام بود، حلال مى گردد.

«مالك» (پيشواى فرقه مالكى) مى گويد: در نماز جماعت بايد مأموم دو بار و امام يكبار سلام بگويد. (1) ولى مشهور در ميان فقهاى اهل سنت اين است كه: نمازگزار دو سلام مى گويد: در اولى صورت را به جانب راست و در دومى به جانب چپ متوجه مى كند، سلام اول، واجب و موجب اتمام نماز است و دومى مستحب مى باشد. (2) اگر در مكه و مدينه ملاحظه مى شود كه در پايان نماز دو سلام به دو طرف مى دهند، بر اساس همين فتواست. و چنانكه گفتيم اهل سنت در سلام، فقط «السلام عليكم و رحمة اللَّه» مى گويند و گفتن «و بركاته» را مستحب نمى دانند. (3)

ديدگاه فقهاى شيعه

سلام آخر، از نظر فقهاى شيعه نيز از واجبات نماز است و تمام شدن نماز و حلال شدن چيزهايى كه در حال نماز حرام است، موقوف به گفتن اين سلام است. البته براى هر يك از امام و مأموم يكبار بيشتر واجب نيست. (4)

به فتواى فقهاى شيعه، مستحب است كه نمازگزار- چه در نماز فرادى و چه در جماعت- هنگام سلام آخر، با گوشه چشم به سمت


1- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، ط 9، بيروت، دارالمعرفة، 1409 ه. ق، ج 1، ص 131.
2- نووى، الاذكار، بيروت، دارالعلوم الحديثة، ص 66.
3- نووى، همان كتاب، ص 65.
4- امام خمينى- ره-، تحريرالوسيله، قم، مؤسسه النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين، 1404 ه. ق، ج 1، ص 163.

ص: 71

راست اشاره كند، بگونه اى كه روى از قبله برنگرداند، و اگر در نماز جماعت كسى در سمت چپ اوست، مستحب است سلامى هم با اشاره به سمت چپ كنند. (1)

جمع بين نمازها؟

اشاره


1- سيدكاظم يزدى- ره-، العروة الوثقى، تهران، دارالكتب الاسلامية، ص 240.

ص:72

ص:73

اوقات نمازهاى واجب پنجگانه از مسائلى است كه بين فقهاى شيعه و اهل سنت مورد اختلاف بوده و اين نيز چون موارد گذشته، از يك اختلاف فقهى سرچشمه گرفته است، برخى از فقهاى اهل سنت رعايت اوقات فضيلت (اوّل وقت) نماز را واجب دانسته اند، بر اساس اين فتوا بايد هر يك از نمازهاى ظهر، عصر، مغرب و عشا جداگانه (در وقت خود) خوانده شود ولى فقهاى شيعه جدا خواندن نمازها را مستحب، و با هم خواندن آنها را جايز مى دانند. (1)

فتاواى اهل سنّت

فقهاى اهل سنت در مورد اوقات نمازهاى يوميه، دو نظر دارند:

1- گروهى خواندن نماز- در حال اختيار و بدون عذر- در اوقات


1- سيدكاظم يزدى- ره-، العروة الوثقى، تهران، دارالكتب الاسلامية، ص 174- 173، مسأله 7.

ص: 74

معين (پنج وقت) را واجب شمرده، جمع بين آنها را جايز نمى دانند. (1)

ولى اگر كسى به علت عذرى، مانند سفر و باران، نماز را از وقت معين به تأخير اندازد، به فتواى اين گروه، اشكال ندارد. چنانكه با هم نماز خواندن نماز ظهر و عصر در روز نهم ذيحجه در «عرفات» و نيز جمع بين مغرب و عشا در شب دهم ذيحجه در «مشعرالحرام» را جايز مى دانند. (2)

2- گروهى ديگر از فقها مانند: اشهب (از فقهاى مالكيه)، ابن منذر (از فقهاى شافعيه)، ابن سيرين و ابن شبرمه جمع بين نماز «ظهر- عصر» و «مغرب- عشاء» را- در حال اختيار و بدون عذر- جايز مى دانند مشروط بر اين كه به صورت عادت درنيايد، به طورى كه هميشه با هم خوانده شوند. (3)

اين فتوا به روشنى نسان مى دهد كه از نظر فقهاى ياد شده، جمع خواندن اين نمازها بدون عذر هم جايز است. چنانكه «ابن منذر» تصريح كرده است كه جمع خواندن در «حضر» بدون اين كه ترس، باران يا بيمارى در كار باشد، جايز است.

همچنين «ابن منذر» مى گويد: گروهى از «اهل حديث» نيز چنين فتوا داده اند، زيرا حديثى از «ابن عباس» نقل شده است، حاكى از اين كه پيامبر اسلام (ص) بدون اين كه ترس يا بارانى وجود داشته باشد، نماز ظهر- عصر و مغرب- عشاء را در مدينه (در حضر) با هم خواند. وقتى علت


1- وزارة الاوقات و الشئون الاسلامية، الكويت، الموسوعة الفقهيه، ط 2، 1406، ج 7، ص 187 بن باز و عثيمين فتاوى هيئة كبار العلماء، قاهرة، التراث الاسلامى، ج 1، ص 198 و 220.
2- همان.
3- همان، ج 15، ص 292.

ص: 75

آن را از ابن عباس پرسيدند، گفت: «به اين خاطر بود كه براى امت اسلامى عسر و حرج نباشد».

همچنين رواياتى نقل شده كه نشان مى دهد كه گروهى از صحابه و تابعين، بدون عذر، جمع بين دو نماز مى كردند. (1)

گويابه همين دليل است كه اكثر فقهاى شافعى، اول وقت نماز ظهر را «وقت فضيلت» و بقيه را «وقت اختيارى» مى دانند. (2) و چنانكه گفتيم «اشهب» كه از فقهاى مالكى است، جمع بين دو نماز را در حال جايز مى دانسته، كه از فقهاى مالكى است، جمع بين دو نماز را در هر حال جايز مى دانسته، و بنا به نقلى «مالك» تنها، جمع بين نماز مغرب و عشا را بى اشكال مى دانسته است. (3)

احاديث حاكى از جواز جمع بين نمازها

نكته قابل توجه اين است كه تعداد فقهاى طرفدار «جمع بين نمازها» بسيار زياد است و برخى از آنان همچون احمد الصدوق العمارى به حدى در اين فتوا مصرّ است كه در اين باره كتابى نگاشته است. (4) مدرك و مستند فتاواى اين گروه- چنانكه اشاره كرديم- رواياتى است كه در كتب اهل سنت آمده و حاكى از اين است كه پيامبر در حال اختيار و بدون عذر (باران، سفر و ...) بين نمازها جمع نموده است، كه به نقل چهار روايت از آنها بسنده مى كنيم:


1- همان، ج 7، ص 173.
2- همان، ج 15، ص 292.
3- ابن رشد، بداية المجتهد، بيروت، دارالمعرفه، 9، 14، ج 1، ص 173.
4- شيخ احمد الصديق الغمارى، ازاله الخطر ممن جمع بين الصلاتين فى الحضر، به نقل از الفقه على مذاهب الخمسة مغنيه، ص 79 ..

ص: 76

1- «مالك» (پيشواى فرقه مالكى) نقل مى كند كه: پيامبر در حضر بين دو نماز جمع نمود. (1)

2- «احمد حنبل» از ابن عباس نقل مى كند كه: پيامبر، نماز ظهر- عصر و مغرب- عشا را با هم خواند، بدون اين كه سفر يا ترس در ميان باشد. از ابن عباس پرسيدند: چرا با هم خواند؟ گفت: تا امت به سختى و مشقت گرفتار نشود. (2) (اين همان حديثى است كه گفتيم «اهل حديث» به آن استناد مى كننند).

3- «احمد حنبل» از ابن عباس نقل مى كند كه: با رسول خدا (ص) هشت ركعت (ظهر و عصر) و هفت ركعت (مغرب و عشا) را با هم خوانديم. (3)

4- باز «احمد حنبل» از ابن عباس نقل مى كند كه: رسول خدا (ص) در مدينه (بدون اين كه مسافر باشد) بين نماز ظهر و عصر و نيز مغرب و عشا جمع نمود. (4)

در اين باره رواياتى از طريق شيعه نيز نقل شده است: چنانكه «زاراه» از امام صادق (ع) نقل مى كند كه فرمود: پيامبر (ص) بدون اين كه علتى (مانند باران و ترس) در ميان باشد، نماز ظهر و عصر را بعد از فرا رسيدن ظهر، با جماعت خواند. (5)

فضيلت نماز در اول وقت، از ديدگاه امامان شيعه


1- وزارة الاوقاف والشئون الاسلاميه، الكويت، ط 2، 1406، ج 7، ص 173.
2- احمد حنبل، مسند، بيروت بى تا دارالصادر، ج 1، ص 283- 221.
3- همان.
4- همان.
5- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 3، ب 3، مواقيت الصلاة، ج 6.

ص:77

بايد توجه نمود كه اگرچه فقهاى شيعه، بر اساس روايات رسيده از پيامبر و امامان، فتوا به جواز جمع داده اند، ولى گزاردن نماز در وقت فضيلت را افضل مى دانند و روى آن تكيه مى كنند. و ما به مناسبت بحث، نمونه هايى از احاديث رسيده از امامان- عليهم السلام- را نقل مى كنيم تا برادران مسلمان به نمزا اول وقت، عنايت بيشرى داشته باشند:

1- امام صادق- عليه السلام-: هر نمازى دو وقت دارد و اول آن بهتر است و روا نيست كه بدون عذر آخرين وقت را برگزيند.

2- محمد بن مسلم: از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود: چون وقت نماز مى شود درهاى آسمان براى بالا رفتن اعمال گشوده مى شود و دوست ندارم عملى پيش از عمل من صعود كند، و در نامه عمل كسى قبل از نامه عمل من چيزى نوشته شود.

3- امام صادق (ع): جبرئيل به رسول خدا گفت: افضل اوقات، اول وقت است.

4- زراره از امام باقر (ع) پرسيد: آيا اول وقت افضل است يا وسط يا آخر آن؟

امام فرمود: اول آن، زيرا كه رسول خدا فرمود: خداوند كار خيرى را دوست دارد كه زودتر انجام شود.

5- امام صادق (ع): برترى اول وقت بر آخر وقت مانند برترى آخرت بر دنيا است.

6- از امام صادق (ع) معناى آيه: (فَوَيْلٌ لّلْمُصَلّينَ* الَّذِينَ هُمْ عَن

ص: 78

صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ) (1)

را پرسيدند، حضرت فرمود: مقصود كسانى هستند كه نماز را بدون عذر به تأخير مى اندازند.

نماز مستحبى پيش از ظهر


1- مطففين، 1 و 2.

ص: 79

از جمله مواردى كه غالباً در موسم حج خصوصاً در حرم رسول خدا موجب مشاجره مى گردد، خواندن نماز مستحبى پيش از ظهر است.

عده اى از اهل سنت آن را حرام مى دانند، و در مواردى عملًا از انجام آن جلوگيرى مى نمايند كه متقابلًا برخى از حاجيان خشمگين و عصبانى مى شوند و مى پرسند: «چرا نماز خواندن در حرم پيامبر حرام است؟!».

البته اين مشكل، بيشتر در محل محراب مسجد اصلى پيامبر پش مى آيد كه حجاج به نيابت از پدر و مادر و گذشتگان با به نيت خود، چند ركعت نماز مستحبى مى خوانند.

بايد توجه داشته كه اين اعتراض آنان، برخاسته از يك اختلاف نظر فقهى ميان ما و آنان است، بدين معنا كه فقهاى اهل سنت، در گزاردن نماز در سه وقت از روز، اختلاف نظر دارند: 1- بعد از نماز صبح تا طلوع

ص: 80

آفتاب. 2- هنگام طلوع آفتاب. 3- هنگام غروب آفتاب. (1)

در اين رابطه يادآور مى شويم كه:

1- اكثر فقهاى اهل سنت فتوا به كراهت نماز مستحبى (ابتدايى و بدون سبب) بعد از نماز صبح و عصر مى دهند.

2- شافعى ها هر نمازى كه سبب و مناسبتى داشته باشد، مثل نماز، «تحيت مسجد» و نماز «استسقاء» (طلب باران) و مانند اينها را در اين سه وقت جايز مى دانند. (2)

3- حنفيها خواندن هيچ نمازى را در اين اوقات جايز نمى دانند، چه نماز قضا و چه نماز مستحبى. (3)

با توجه به نظريه هاى فقهى مذكور، آنان خواندن نمازهاى مستحبى پيش از ظهر را حرام يا مكروه مى دانند و از اين جهت است كه اعتراض يا جلوگيرى مى نمايند.

در اينجا براى آگاهى بيشتر خوانندگان گرامى، نظر فقهى شيعه را به طور اختصار ذكر مى كنيم: اصولًا بايد توجه داشته كه فقها نمازهاى مستحبى را به دو دسته تقيم نموده اند:

1- نافله مُرَتَّبه (نمازهاى استحبابى كه پيش از يكى از نمازهاى يوميه يا بعد از آنها خوانده مى شود).

2- نافله غير مُرَتَّبه (نمازهاى مستحبى ديگر، غير از نافله هاى ياد


1- ابن رشد قطبى، بداية المجتهد، ط نهم، بيروت، 1409 ه. ق، ج 1، ص 101.
2- وزارة الاوقاف والشئون الإسلامية، الموسوعة الفقهية- الكويت- ط 2، 1406 ه. ق، ج 7، ص 183 باب اوقات الصلاة.
3- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، ط نهم، بيروت، دارالمعرفة، 1409، ج 1، ص 103.

ص: 81

شده) كه آن نيز دو قسم است:

الف: نافله اى كه به جهت چيزى، و مناسبت خاصى خوانده مى شود كه آن را اصطلاحاً «ذات السبب» گويند مثل نماز تحيت مسجد و نماز زيارت كه به جهت زيارت خوانده مى شود، و نماز اول ماه، نمازهاى ايام و ليالى ماه رمضان. فقهاى شيعه در مورد اين دسته از نمازها گفته اند: هنگام طلوع و غروب خورشيد و هر وقت ديگرى خوندان آن جايز است. (1) چنانكه شافعى از فقهاى اهل تسنن نيز همين فتوا را داده است. (2)

همچنين فقهاى معاصر مكه و مدينه نيز به اين دو معنا فتوا داده اند. (3)

ب: نماز نافله اى كه سبب و علت خاصى ندارد، ولى از آنجا كه نماز بهترين عبادت، و معراج مؤمن است، شخص مسلمان بدون آن كه مناسبت خاصى داشته باشد، چند ركعت نماز مى خواند. شكى نيست كه خواندن چنين نمازى در اصل اشكالى ندارد، و اكثر فقهاى شيعه خواندن آن را در هر زمان از شبانه روز جايز دانسته اند، اگرچه در صبح يا عصر باشد، ولى برخى از آنان گفته اند شروع به خواندن آنها در چند وقت ياد شده در زير كراهت دارد:

1- بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب.

2- از هنگام طلوع خورشيد تا هنگام بالا آمدن و گسترده شدن


1- سيد كاظم يزدى، عروة الوثق، تهران، دراالكتب الإسلامية، ص 176.
2- ابن رشد قطبى، بداية المجتهد، ط نهم، بيروت، دارالمعرفه، 1409 ه. ق.، ج 1، ص 103.
3- عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز، فتاوا و تنبيهات و نصايح، ط 1، قاهره، مكتبة السنة، 1409 ه. ق، ص 292، فتاوى هيئة كبار العلماء، قاهره، مكتبة التراث الإسلامى، ج 1، ص 292.

ص: 82

نور آن.

3- از هنگام بالا آمدن خورشيد تا ظهر. (1)

از مجموع آنچه گفته شد به اين نتيجه مى رسيم كه اعتراض به خواندن نمازهاى مستحبى تنها بر اساس نظر فقهى برخى از فقهاى اهل تسنن مثل «ابوحنيفه» مى تواند درست باشد، زيرا چنانكه گفته شد تنها اوست كه اقامه نماز در اين اوقات را حرام مى داند، اما اكثر فقهاى اهل سنت فتوا به كراهت مى دهند نه حرمت، و همه فقها با نظر ابوحنيفه موافق نيستند و چنانكه گفتيم شافعى نمازهاى مستحبى داراى سبب و مناسبت را بعد از طلوع آفتاب جايز مى داند، معلوم است كه كراهت در اين گونه موارد به معناى اين است كه ثواب عمل، نسبت به انجام آن در ساير موارد، كمتر است، نه اين كه بدعت و حرام باشد.

بنابراين در برابر اعلام تحريم اين گونه نمازها در حرم پيامبر، بايد فتواى شافعى را گوشزد كرد.

نماز طواف از ديدگاه فقهاى شيعه و سنى

اشاره


1- سيد كاظم يزدى، عروة الوثقى، تهران، دارالكتب الإسلاميه، ص 176. مرحوم سيد كاظم يزدى كراهت خواندن نماز در اين اوقات را مورد اشكال مى داند، ولى مرحوم آيةاللَّه العظمى بروجردى در حاشيه بر نظرية او اشكال را ضعيف دانسته قائل به كراهت نماز در اوقات مذكور شده است.

ص:83

از جمله واجبات عمره و حج در فقه شيعه، نماز طواف است. طواف كننده بعد از اتمام عمره و طواف حج، دو ركعت نمازا- مثل صبح- مى خواند و احوط آن است كه بعد از طواف بلافاصله نماز بخواند. (1)

اما فقهاى اهل تسنن در مورد حكم نماز طواف دو نظريه مختلف داده اند:

الف- «شافعيها» و «حنبليها» نماز طواف را از مستحبات طواف مى دانند. (2)

بنابراين نه تنها واجبى به نام نماز طواف را در حج قبول ندراند،


1- امام خمينى ره، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 149.
2- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على مذاهب الاربعة، بيروت، دارالفكر، ج 1، ص 658- 657.

ص: 84

بلكه استحباب آن را در ضمن طواف مى دانند و لذا مى گويند: از جمله مستحبات طواف، خواندن دو ركعت نماز است.

شافعيها معتقدند كه آن دو ركعت نماز هم لازم نيست حتماً به نيت نماز طواف باشد بلكه هر نمازى اگرچه نماز واجب (مثلًا نماز صبح) يا نماز نافله باشد، كافى است. ولى در هر حال مستحب است بلافاصله بعد از طواف بخواند. (1)

«ابن رشد» مى گويد: فقها اجماع دارند بر اينكه: از مستحبات طواف است كه بعد از آن، دو ركعت نماز خوانده شود و در اين باره استناد كرده اند به عمل رسول خدا كه دور كعبه طواف (هفت شوط) كرد و در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواند و فرمود: حج خود را از من ياد بگيريد. (2)

ب- «مالكيه» و «حنفيه» خواندن دو ركعت نماز، بعد از طواف را از واجبات طواف مى دانند. «مالكيه» تصريح مى نمايند كه: نماز طواف جزئى از «طواف» است و لذا فتوا داده اند كه اگر وضو يا غسل كسى بعد از طواف و قبل از نماز آن، باطل شود بايد بعد از گرفتن وضو يا انجام غسل، دوباره طواف كند و بلافاصله نماز طواف را بخواند تا بين اين دو، فاصله ايجاد نشود.

از آنچه گفته شد معلوم مى شود كه در اصل وجوب نماز طواف، بين فقهاى اهل سنت اختلاف نظر هست. از فتاواى برخى از فقهاى فعلى


1- الجزيرى، همان كتاب، ص 656.
2- بداية المجتهد، بيروت، دارالوفاء، ج 1، ص 341.

ص: 85

عربستان برمى آيد كه آنان در اين مسأله تابع فقه حنبلى و شافعى هستند و لذا فتوا به استحباب نماز طواف داده اند و گفته اند: اگر نماز طواف را فراموش نمود اشكال ندارد زيرا كه سنت است و واجب نيست. (1)

دلائل وجوب نماز طواف در فقه شيعه

روايات فراوانى از پيشوايان ما رسيده است كه به روشنى، وجوب نماز طواف را نشان مى دهد. و در برخى از آنها به آيه شريفه (وَ اتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَ هِيمَ مُصَلًّى) (2)

استناد شده است. اينك به عنوان نمونه ترجمه سه حديث را در اينجا مى آوريم:

1- امام صادق (ع) فرمود: «وقتى كه از طواف فارغ شدى به مقام ابراهيم برو، آن را رو به روى خود قرار داده و دو ركعت نماز بخوان ... و اين دو ركعت واجب است ...» (3)

2- همچنين امام صادق (ع) فرمود: «خواندن دو ركعت نماز طواف عمره و طواف حج و طواف نساء نزد مقام ابراهيم واجب است». (4)

3- باز امام ششم فرمود: «طواف كننده، بايد نماز طواف را پشت مقام ابراهيم بخواند، زيرا خداوند فرموده است: «مقام ابراهيم را نمازگاه خويش قرار دهيد» (5) و اگر نماز طواف را در جاى ديگر خواندى بايد آن


1- بن باز، الفتاوى المهمة، ص 41.
2- بقره: 125.
3- جامع احاديث الشيعة، ج 11، ص 375، از باب 53؛ فيض كاشانى، الوافى، مكتبة اميرالمؤمنين، اصفهان، ج 13، ص 905.
4- جامع احاديث الشيعة، ج 11، ص 379.
5- بقره: 125.

ص: 86

را دوباره در پشت مقام بخوانى. (1)

محل نماز طواف

نماز طواف در كدام نقطه از مسجد الحرام خوانده شود؟

فقهاى شيعه كه قائل به وجوب آن هستند، گفته اند: واجب است اين نماز نزد مقام ابراهيم خوانده شود و احتياط واجب آن است كه آن را پشت مقام ابراهيم به جا آورد به طورى كه «سنگى» كه «مقام» است بين او و خانه كعبه واقع شود، و بهتر آن است كه هر چه ممكن باشد نزديكتر بايستد، البته نه به طورى كه مزاحمت براى سايرين ايجاد كند (2) ليكن فقهاى اهل سنت، چه آنان كه نماز طواف را واجب مى دانند و چه آنان كه مستحب مى دانند، خواندن آن را پشت مقام ابراهيم، افضل و مستحب مى دانند نه واجب، و مى گويند: اگر نزد مقام ممكن نشد در «حجر اسماعيل» زير ناودان، و اگر در حجر هم ممكن نبود در جايى نزديك كعبه بخواند (3) برخى از فقهاى معاصر عربستان سعودى نيز عيناً همين گونه فتوا داده اند. (4)

اگر در موسم حج ديده مى شود كه برخى از مسلمانان غير شيعى نيز پشت مقام ابراهيم نماز طواف مى خوانند، از اين جهت است كه فقهاى آنان خواندن اين نماز را در پشت مقام افضل مى دانند و آنان كه توجه


1- بقره: 125.
2- امام خمينى ره، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 147.
3- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على المذاهب الاربعة، بيروت، دارالفكر، ج 1، ص 658.
4- بن باز، الفتاوى المهمة، رياض، ص 41- 40.

ص: 87

دارند، به اين استحباب عمل مى نمايند.

گاهى در موسم حج مشاهده مى شود كه تجمع نمازگزاران پشت مقام ابراهيم براى طواف كنندگان ايجاد مزاحمت مى نمايد و احياناً با اعتراض آنان روبه رو مى شود. بايد توجه داشت كه اين موضوع نيز ريشه در فتواى فقهاى آنان دارد كه يا نماز طواف را واجب نمى دانند، يا اگر واجب هم بدانند خواندن آن را در پشت مقام واجب نمى دانند، ولى به اين نكته نيز بايد توجه نمود كه اگرچه فقهاى شيعه طبق حكم قرآن و روايات، خواندن نماز طواف در پشت مقام را واجب مى دانند ليكن فرموده اند: «اگر كسى به واسطه زيادى جمعيت نتوانست پشت مقام بايستد به طورى كه گفته شود نزد مقام نماز مى خواند به واسطه دورى زياد، در يكى از دو جانب به جا آورد، در جايى كه گفته شود نزد مقام نماز مى خواند». (1)

در اين مورد كه بايد نماز طواف را پشت مقام ابراهيم خواند، علاوه بر رواياتى كه نقل شد، ترجمه دو روايت را نيز در ذيل مى آوريم:

1- امام رضا (ع) فرمود: «جايز نيست كسى نماز طواف را جز پشت مقام- همين جايى كه امروز هست- بخواند». (2)

2- امام صادق فرمود: «بعد از هر طواف به دور كعبه (طواف عمره، طواف حج، طواف نساء) بايد دو ركعت نماز نزد مقام ابراهيم بخواند». (3)

رمى جمره از ديدگاه فقهاى شيعه و اهل سنت

اشاره


1- امام خمينى ره، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 150.
2- جامع احاديث الشيعه، ج 11، ص 276.
3- بقره: 125.

ص:88

ص:89

يكى از احكام «منى» و از جمله واجبات حج در روز عيد قربان (دهم ذيحجه) به اتفاق فقهاى شيعه و سنى، رمى جمره عقبه است، و همه مسلمانان اتفاق دارند بر اين كه: پيامبر اسلام (ص) بعد از وقوف در مشعر (در شب دهم ذيحجه) و پس از گزاردن نماز صبح، قبل از طلوع خورشيد به جانب منى حركت كرد و در روز دهم ذيحجه رمى جمره عقبه نمود، و نيز اتفاق دارند كه هر كس بعد از طلوع خورشيد تا هنگام ظهر- و به نظر شيعه تا غروب خورشيد- رمى جمره كند صحيح است و آن را در وقتش انجام داده است، همچنين اجماع مسلمانان بر اين است كه رسول خدا (ص) در روز عيد قربان تنها جمره عقبه را رمى نموده

ص: 90

است. (1)

در كتب فقهى شيعه، در اين مورد چنين آمده است: چهارم از اعمال حج تمتع، انداختن سنگ ريزه به جمره عقبه در منى مى باشد. (2) و در واجبات منى- كه سه امر است- گفته اند: اول: «رمى جمره عقبه» يعنى ريگ انداختن به جمره كه نام محلى است در «منى».

(3)

در روايات آمده است: سنگ ريزه ها را برگير و نزد «جمره عقبه» برو و آن را از روبه رو بيانداز. (4) بنابراين، همه فرق اسلامى قبول دارند كه روز عيد قربان در منى انجام «رمى عقبه» واجب است و فقهاى چهارگانه اهل تسنن همچون فقهاى شيعه آن را از جمله واجبات حج مى دانند و اين نيز نزد آن ان مسلّم است كه بايد هفت ريگ انداخته شود، و بايد به طور «رمى» يعنى «انداختن» باشد نه اين كه آن را به جمره بگذارد. (5)

گذشته از اين موارد اتفاق، در كيفيت انداختن ريگ ها به جمرة و وقت انداختن آن ميان فقهاى شيعه و سنى اختلاف نظر هست كه شناختن موارد اختلاف نظرها براى «رمى نمودن» در موقع مناسب راه گشا خواهد بود، از اين رو در اين موارد ذيلًا توضيح مى دهيم:

زمان رمى جمره عقبه


1- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، بيروت، دارالوفاء، ج 1، ص 350.
2- امام خمينى ره مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 47- 203.
3- همان.
4- وسايل الشيعه، تهران، مكتبة الإسلامية، ج 1، ص 71، باب 3، ابواب رمى جمرة العقبة.
5- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على المذاهب الاربعة، بيروت، ج 1، ص 665؛ امام خمينى ره، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 204.

ص:91

گفته شد كه رمى «جمره عقبه» بايد در روز عيد انجام پذيرد ولى فقهاى اهل سنت در اين نكته اتفاق نظر دارند كه پيش از ظهر روز عيد- از طلوع خورشيد تا ظهر- وقت مستحب آن است. (1) «حنفيه» كه وقت اداى آن را از طلوع فجر روز عيد تا فجر روز بعد مى دانند، انجام دادن آن را در پيش از ظهر مستحب، بعد زا ظهر «مباح» و در شب مكروه مى دانند (2) چنانكه «مالكيه» نيز تأخير آن را از ظهر روز عيد مكروه مى شمارند. (3) فقهاى معاصر «حنبلى» نيز گفته اند: سزاوار است كه رمى جمره عقبه در روز انجام گيرد- نه در شب- و مدت آن تمام روز است تا غروب. (4)

اما وقت انداختن ريگ بر «جمره عقبه» نزد فقهاى شيعه، از طلوع آفتاب روز دهم است تا غروب آن و اگر فراموش كرد، تا روز سيزدهم مى تواند به جا آورد. (5) اين معنا از روايات رسيده از امامان معصوم- عليهم السلام- استفاده مى شود، چنانكه روايت شده است: مابين طلوع خورشيد و غروب آن «رمى جمرة» نماييد. (6)

بنابر آنچه گفته شد شيعيان مى توانند برا سهولت كار، رمى جمره


1- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، بيروت، دارالوفاء، ج 1، ص 351؛ وزارةالأوقاف والشئون الاسلامية الكويتية، موسوعة الفقهية، جزء 15، ص 279.
2- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على مذاهب الاربعة، بيروت، دارالفكر، ج 1، ص 666.
3- همان، ص 668.
4- فتاوى هيئة كبار العلماء، قاهرة، مكتبة التراث الاسلامى، ج 1، ص 491.
5- امام خمينى ره، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 203، مسأله 5.
6- شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعة، ج 10، باب 13 حج، ص 78، ح 2.

ص: 92

عبة را در روز دهم، بعد از ظهر انجام دهند، زيرا بيشتر اهل تسنن، پيش از ظهر كه وقت استحبابى آن است «رمى» مى نمايند و اطراف جمره تا حدّى خلوت است.

كيفيت انداختن ريگ

اهل سنت در كيفيت «انداختن» ريگ گفته اند: لازم است به طور «خَذْف» باشد؛ يعنى سنگ را روى انگشت ابهدام بگذارد، و سپس با ناخن انگشت سبابه آن را پرتاب كند. (1) اما از نظر فقهاى شيعه كيفيت انداختن سنگ به جمرات به شكل مزبور؛ يعنى انداختن سنگريزه به كمك انگشت ابهام و سبابه، مستحب است نه واجب. (2) و در اين باره رواياتى از طريق شيعه رسيده است، از جمله از امام موسى بن جعفر (ع) نقل شده كه فرمود: سنگ ها را به گونه «خذف» رمى كنيد؛ يعنى بر انگشت ابهام گذارده و با «سبابه» بياندازيد. (3) ولى گويا فقهاى شيعه اين گونه روايات را به معناى استحباب گرفته اند؛ چنانكه امام خمينى (ره) در مستحبات «رمى» مى فرمايد:

سنگ ريزه را بر انگشت ابهام گذارده و با ناخن انگشت شهادت (سبابه) بياندازد. (4)(5)

رمى در ايام تشريق (11، 12، 13 ذيحجه)


1- عبدالرحمن الجزايرى، الفقه على المذاهب الأربعة، بيروت، دارالفكر، ج 1، ص 668.
2- شيخ طوسى، نهاية ضمن ينابيع الفقهية، قسم الحج تهران، ط 1، ص 199.
3- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج 10، باب 7 استحباب الرمى خذفاً وكيفيته، ص 73.
4- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج 10، باب 7 استحباب الرمى خذفاً وكيفيته، ص 73.
5- امام خمينى ره مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 206.

ص:93

شبهايى كه واجب است «حاج» در «منى» بيتوته كند بايد در روز آنها «رمى» جمرات سه گانه كند؛ يعنى سنگ ريزه بزند به سه محل كه آنها را «جمره اولى»، «جمره وسطى» و «جمره عقبه» گويند. و اشخاصى كه شب سيزدهم را در منى مى مانند، واجب است روز سيزدهم نيز «رمى جمرات» كنند. (1) در مورد تعداد سنگ ريزه هايى كه بايد به جمره ها بياندازد، فقهاى شيعه و اهل سنت اتفاق دارند كه در روز 10 و 11 و 12 ذيحجه بايد جمعاً «چهل و نه» سنگ ريزه بزند، هفت عدد آن در روز عيد به جمره عقبه و بقيه را در روز 11 و 12 به سه جمره (هر كدام هفت عدد) بزند. و اگر به عللى شب سيزدهم در منى ماند، بايد در روز آن 21 عدد سنگ به سه جمره بزند كه جمعاً تعداد سنگها در اين صورت به هفتاد خواهد رسيد. (2)

و بعد از آنكه روز دوازدهم به جمرات سه گانه «رمى» نمود مى تواند بعد از ظهر از «منى» به سوى مكه كوچ نمايد، و اين معنا نزد فقهاى شيعه و سنّى مسلم است (3) زيرا قرآن در اين مورد چنين مى گويد:

(وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِى أَيَّامٍ مَّعْدُودَ تٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِى يَوْمَيْنِ فَلَآ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن


1- امام خمينى ره، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 245 ع، مسأله 1- 2.
2- .
3- ابن رشد قرطبى، بداية المجتهد، بيروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 352؛ امام خمينى ره، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 243.

ص: 94

تَأَخَّرَ فَلَآ إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ) (1)

«خداوند را در روزهايى چند (11، 12، 13 و ذيحجه) ياد كنيد و هر كه در «دو روز» شتاب كند (و از منى به مكه برود) مرتكب گناهى نشده است. و هر پرهيزگارى كه تأخير كند (وشب سيزدهم نيز در منى بماند) گناهى نكرده است، از خدا بترسيد و بدانيد كه همگان به پيشگاه وى گرد مى آييد».

در تفسير آيه آمده است كه معناى آن رخصت در جواز كوچ كردن در روز دوم از ايام تشريق (روز داوزدهم ذيحجه) مى باشد، اگرچه بهتر آن است كه شب سيزدهم را نيز در منى بماند و در روز آن به سوى مكه كوچ كند تا اين كه عبادت همه سه شبانه روز بيتوته در منى را به دست آورده باشد. (2)

وقت رمى در ايام تشريق

در وقت رمى در روز 11 و 12 ذيحجه اختلاف نظر وجود دارد. فقهاى شيعه در مورد وقت آن چنين فرموده اند: وقت انداختن سنگ از اول طلوع آفتاب تا غروب آفتاب روزى است كه شب آن روز را بيتوته كرده است. و در شب جايز نيست. (3)

اما فقهاى مذاهب چهارگانه اهل سنت در اين مورد اتفاق نظر دارند كه بايد رمى جمرات سه گانه بعد از زوال خورشيد (ظهر شرعى انجام پذيرد. «حنفيه» و «مالكيه» گفته اند: اگر قبل از ظهر «رمى» نمايند


1- بقره: 203.
2- شيخ طبرسى، مجمع البيان، بيروت، دار احياء التراث العربى، ج 1، ص 299؛ مقدس اردبيلى، زبدة البيان فى احكام القرآن، تهران، مكتبة المرتضوية، ص 281.
3- امام خمينى ره، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 245.

ص: 95

جايز نيست. به فتواى مالكيه: اگر پيش از ظهر انجام دهد و بعد از ظهر دوباره انجام ندهد، بايد يك قربانى بكشد. (1) از اين گفته معلوم مى شود «رمى در ايام تشريق» را در پيش از ظهر كافى نمى دانند.

تذكر: چنانكه معلوم شد فقهاى اهل تسنن وقت «رمى» در ايام تشريق را از ظهر تا غروب مى دانند و پيش از ظهر جايز نمى دانند، ولى فقهاى شيعه پيش از ظهر را نيز جايز مى دانند، بنابراين حجاج شيعه براى سهولت كار مى توانند «رمى» روز 11 و 12 ذيحجه را پيش از ظهر انجام دهند تا با ازدحام جمعيت روبه رو نشوند.

جمرات كجاست؟

راز و رمزهاى حج


1- عبدالرحمن الجزيرى، الفقه على مذاهب الاربعة، بيروت، دارالفكر، ج 1، ص 204.

ص:96

ص: 97

جمرات كجاست؟

راز و رمزهاى حج

حج در اسلام اسرارى دارد. حج عبادتى است ذكرى و عملى، و هر عملى اشاره اى دارد به رازى تاريخى و رمزى در گذشته هاى دور تاريخ كهن پيامبران، به ويژه مى توان گفت سراسر اعمال واذكارش ايماء و اشاره به سرگذشت شيخ الأنبياء، حضرت ابراهيم (ع) و خاندان اوست: قرنها است كه حاجيان، ميان دو كوه صفا و مروه در «سعى» اند به ياد هاجر، و در منا «قربانى» مى كنند به ياد اسماعيل، و «لبيك» خداى يكتا را مى گويند به اجابت از دعوت قهرمان توحيد، ابراهيم (ع)، از شيطان ابراز نفرت مى كنند به پيروى از ابراهيم، ابراهيمى كه مورد ابتلا و آزمايش خداوند قرار گرفت: (وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَ هِيمَ رَبُّهُ و بِكَلِمتٍ فَأَتَمَّهُنَّ) (1)

« (به خاطر بياور) هنگامى را كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده آزمايش در همه آنها برآمد» كه بنا به نقل ابن عباس در


1- بقره: 124.

ص: 98

چهار مورد از مشاعر (مراسم حج) آزموده شده است: 1- طواف 2- سعى بين صفا و مروه 3- رمى جمار (سنگ زدن به سه جمره) (1) 4- افاضه (كوچ از عرفات به مشعر).

پس شايسته است تاريخچه اين ابتلات كه ريشه يك فريضه بزرگ گشته است، مورد بررسى قرار گيرد. اينك در اين نوشتار، ابتدا به تاريخچه يكى از آنها؛ يعنى جمرات مى پردازيم و سپس جايگاه آنها را مورد بررسى قرار مى دهيم:

جمرات سه گانه

جمرات نام سه محل در منا است كه اگر از سمت مكه، رو به منا برويم، از دامنه كوهى كه فاصل ميان مكه و منا است، شروع مى شود، و به طرف عمق منا تا حدود 270 متر پيش مى رود و در زمان ما، هر يك به صورت ستونى چهار گوش استكه از سنگهاى برهم چيده شده، يا ملاطى از سيمان ساخته شده و چهار طرفش باز است جز جمره عقبه كه درگذشته فقط يك طرفش باز و آزاد بوده؛ زيرا به كوه متصل بوده ا ست و در سالهاى اخير كه كوه برداشه شده بود، در جانب كوه، ديوارى مشاهده شد كه ديوار پشت آن را برداشته اند و آن نيز شكلى چون دو ستون ديگر پيدا كرده است.

هر يك از جمرات نامى دارد: به ترتيب از سمت منا رو به مكه، به اوّلى «جمره اولى» و به دومى «جمره وُسطى» و به آخرى «جمره عَقَبه»


1- طبرى، تاريخ الأمم و الملوك، بيروت، دار القاموس الحديث، ج 1، ص 144.

ص: 99

مى گويند. شايد علت اين نامها اين باشد كه چون حاجى از مشعر به طرف منا حركت مى كند و از دل منا به جانب جمرات روى مى آورد، نخستين جمره اى كه به آن مى رسد، جمره اولى است و سپس جمره وسطى و بعد جمره عقبه.

سابقه تاريخى رمى جمرات

گفته شد كه اعمال حج سرشار از ايماء و اشاره به آزمايشها و نيايشهاى ابراهيم خليل (ع) و از آن جمله «رمى جمرات»؛ يعنى سنگريزه زدن به سه محل ياد شده است كه بايد روز عيد قربآن و روز يازدهم و دوازدهم و در مواردى روز سيزدهم ذيحجه انجام گيرد.

گرچه اين عمل، تعبّدى است و بايد به قصد قربت انجام گيرد؛ زيرا جزئى از فريضه بزرگ حج است اما اشكالى ندارد كه تاريخچه آن در گذشته هاى دور؛ يعنى روزگاران پيامبران، از نظر روايات بررسى شود.

مطالبى كه پيرامون سابقه تاريخى رمى جمرات گزارش شده است، متفاوت است: در برخى روايات، سابقه اين عمل تا زمان حضرت آدم كشانده شده و در برخى ديگر سابقه تاريخى آن را تا ابراهيم (ع) مى رسانند. در مورد حضرت ابراهيم (ع) نيز سخن به اختلاف است:

پاره اى روايات، آن را از تعاليم جبرئيل به ابراهيم هنگام آموزش منماسك حج مى داند و پاره اى ديگر ظهور شيطان به ابراهيم و سنگ انداختن ابراهيم به او را آغاز پيدايش اين عمل معرفى مى كند و دسته ديگر، آن را يادآور سنگهايى مى داند كه ابراهيم (ع) به قوچ قربانى زد. اينك به تفصيل، همه اين روايات را نقل مى كنيم:

ص: 100

1- از امام صادق (ع) نقل شده است: نخستين كسى كه «رمى جمار» نمود (به جمرات سنگ انداخت) آدم (ع) بود. (1) چون خداوند اراده فرمود كه آدم را توبه دهد، جبرئيل را نزد او فرستاد، جبرئيل گفت: خداوند مرا نزد تو فرستاده تا مناسكى كه به وسيله آن توبه تو پذيرفته مى شود به تو آموزش دهم و آنگاه او را به مشاعر (عرفات، مشعر و منا) بود. وقتى كه خواست او ار از منا به طواف خانه خدا آورد، در ناحيه جمره عقبه شيطان بر آدم آشكار گشت و از او پرسيد: آهنگ كجا دارى؟ جبرئيل به آدم گفت:

او را هفت سنگ بزن و با انداختن هر سنگى تكبير بگو. آدم چنانكه جبرئيل گفت، انجام داد و شيطان رفت. جبرئيل روز دوم دست آدم را گرفت تا به جمره اولى رسيد. ابليس بر او آشكار شد، جبرئيل گفت: هفت سنگ به او بزن و با هر سنگى تكبير بگو. آدم چنان كرد. ابليس رفت و دوباره در محل جمره وسطى بر او آشكار شد و به آدم گفت: آهنگ كجا دارى؟ جبرئيل گفت: او را هفت سنگ بزن و با هر سنگى تكبير بگو، و آدم چنان كرد و ابليس فرار كرد و اين عمل را تا چهار روز انجام داد و جبرئيل بعد از آن به آدم گفت: شيطان را بعد از اين هرگز نخواهى ديد. (2)

2- چون ابراهيم از ساختن خانه خدا فارغ گشت، جبرئيل مناسك و آداب حج را به او آموخت و چون وارد منا شدند و از ناحيه «عقبه» فرود آمدند، شيطان در ناحيه جمره عقبه بر او آشكار شد، جبرئيل گفت: او را سنگ بزن، ابراهيم هفت بار او را سنگ انداخت و شيطان پنهان شد.


1- صدوق، علل الشرائع، قم، مكتبة الداورى، صص 423؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، قم، مؤسسة آل البيت، ج 14 ص 54 و 55.
2- صدوق، همان كتاب، ص 401.

ص: 101

دوباره در جمره وسطى بر او ظاهر شد، جبرئيل گفت: او را سنگ بزن، ابراهيم هفت بار سنگ انداخت و شيطان پنهان شد. براى بار سوم در محل جمره اولى بر او آشكار شد. مجدداً جبرئيل گفت: او را سنگ بزن، ابراهيم نيز هفت سنگ بر او زد و شيطان مخفى شد. (1)

3- در گزارشى ديگر چنين آمده است: چون ابراهيم از ساختن خانه خدا فارغ گشت، گفت خداوندا كار را به سامان رساندم، اينك مراسم را به ما تعليم فرما. خداوند جبرئيل را فرستاد كه ابراهيم راه حج ياد دهد. روز قربانى كه فرا رسيد شيطان بر او آشكار گشت، جبرئيل گفت: او را سنگ بزن، ابراهيم هفت سنگ انداخت و فردا و روز سوم نيز چنين كرد: (2) «بروسوى» مؤلف تفسير «روح البيان» نيز علت مشروع شدن «رمى جمرات» را همين مى داند. (3)

4- طبرى رمى جمرات را يادآور سنگهايى مى داند كه ابراهيم خليل به قوچ قرباين زد. در ترجمه تفسير طبرى، در اين باره چنين آمده است:

پس جبرئيل (ع) آن كبش را كه آورده بود به دست اسماعيل داد تا فدا كند و آن كبش از دست او بجست و بدويد و از آن كوه فرو آمد و به كوه منا برشد و آن جايگاه كه امروز قربانى مى كنند، و حاجيان قربان آنجا كنند و سنگ اندازند. و خداى تعالى خواست كه جايگاه قربان بدين كوه (منا) باشد و ابراهيم (ع) از پس آن

كبش همى دويد، و آن كبش چون به جايگاه قربان رسيد آنجا بايستاد و پيشتر ابراهيم سنگ بيانداخت و آن گاه كبش بايستاد و اسماعيل برفت و او


1- ازرقى، اخبار مكه، قم، منشورات الشريف الرضى، ج 1، ص 67؛ ياقوت حموى، معجم البلدان، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1399 ه. ق.، ج 4، ص 465، كلمه كعبه.
2- ازرقى، همان، ص 71- بنا به نقل رفعت پاشا، طبرانى، حاكم نيشابورى و بيهقى نيز چنين معنايى را نقل نموده اند. مرآت الحرمين، ج 1، ص 137.
3- روح البيان، بيروت، دار احياء.

ص: 102

را بگرفت و ابراهيم بيامد و او را قربان كرد و آن جايگاه كه امروز حاجيان قربان كنند و سنگ اندازند.

و آن بيست و يك سنگ كه ابراهيم (ع) به آن كبش انداخت و به سر راه آن نيز سنتى گشت كه حاجيان چون بدان جايگاه رسند سه روز هر روزى ايشان را بيست و يك سنگ ببايد انداخت. (1)

5- روايات منقول از امامان شيعه، با گزارش سوم سازگار است. اين روايات از طريق ائمه از پيامبر اسلام (ص) نيز نقل شده است و از اين نظر از اهميت بيشترى برخوردار است. چنانكه از امام صادق (ع) نقل شده است: نخستين كسى كه «رمى جمار» كرد، آدم بود. بعد از آن جبرئيل نزد ابراهيم آمد و گفت: اى ابراهيم سنگ بزن، ابراهيم به جمره عقبه سنگ انداخت زيرا شيطان نزد جمره بر او آشكار شده بود. (2)

طبق روايت ديگرى، على بن جعفر از برادرش امام موسى بن جعفر پرسيد: چرا «رمى جمره» مشروع شده است؟ امام پاسخ داد: چون شيطان لعين در محل جمرات بر ابراهيم (ع) ظاهر شد و ابراهيم بر او سنگ زد و سنت بر اين جارى گشت. (3)

همچنين امام چهارم از پيامبر (ص) و ائمه پيشين نقل مى كند: از


1- ترجمه تفسير طبرى، فراهم آمده در زمان سلطنت منصور بن نوح سامانى، به تصحيح حبيب يغمائى، ج 6، صص 1542- 1541.
2- صدوق، علل الشرائع، قم، مكتبة الداورى، ص 423؛ مجلسى، بحارالانوار، بيروت دارالوفاء، ج 96، ص 273.
3- صدوق، همان.

ص: 103

اين رو به رمى جمره دستور داده اند كه ابليس لعين در محل «جمرات» بر ابراهيم آشكار شده و ابراهيم او را سنگ زده است و از اين جهت سنت بر اين جارى شده است. (1)

روايات ديگر نيز كه در زمينه ثواب و آداب رمى جمرات از ائمه معصوم نقل شده است، اين معنا را تأيييد مى كند؛ چنانكه از امام صادق (ع) روايت شده است:

هر كس رمى جمره كند، خداوند به پاداش هر سنگى، گناهى از وى پاك مى كند. چون مؤمن سنگ اندازد، فرشته اى آن را مى گيرد و اگر غير مؤمن اندازد، شيطان به او ناسزا مى گويد و مى گويد: تو سنگ نزدى. (2) از اين رو جمرات سمبل شيطان محسوب مى گردد؛ چنانكه در دعاى «رمى جمرات» نيز به اين معنا اشاره شده است: «اللَّه اكبر اللّهمّ ادحر عنّى الشيطان»؛ (3) «خدايا شيطان را از من دور گردان.»

رمى جمره در مراسم حج زمان جاهليت

از اسناد و شواهد تاريخى و نيز از اشعار شعراى عرب در عصر جاهليت استفاده مى شود كه در مراسم حج كه پيش از ظهور اسلام در ميان بت پرستان جزيرة العرب برگزار مى شد (البته به صورت مسخ شده و تحريف يافته) رمى جمره نيز جزئى از اعمال حج بوده و از محل جمرات به نام «جمار» ياد مى شده است.


1- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت، ج 14، ص 54 و 55.
2- شيخ حر عاملى، همان كتاب، ج 10، ص 69، باب 1، رمى جمرات.
3- شيخ حر عاملى، همان، ج 10، ص 69، باب 1، رمى جمرات.

ص: 104

«ابن هشام» در حوادث عصر جاهليت مى نويسد: «غوث بن مُرّ» و پس از او فرزندانش متولّى كوچ حاجيان از عرفات به مشعر و از مشعر به منا و از منا به مكه بودند. روز كوچ از منا (يوم النّفر) كه فرا مى رسيد، مى بايست يكى از اين متوليان ابتدا خود رمى جمره كند و سپس به حجاج اجازه رمى دهد. كسانى كه شتاب داشتند كه رمى جمره كرده زودتر به سمت مكه حركت كنند، به وى مى گفتند: برخيز و سنگ بزن تا با تو سنگ بزنيم. او مى گفت: نه به خدا سوگند، دست نگهداريد تا ظهر شود. شنتابندگان او را با سنگ مى زدند و مى گفتند: واى بر تو، برخيز و سنگ بزن، ولى او همچنان خوددارى مى كرد. وقتى كه ظهر مى شد برمى خاست و سنگ مى زد و مردم نيز بر او سنگ مى زدند. (1)

در اوائل بعثت پيامبر اسلام (ص) كه جان آن حضرت از طرف قبائل بت پرست مكه به شدت مورد تهديد بود، ابوطالب، عموى حضرت، اعلام حمايت از پيامبر كرد و در اين باره قصيده بلندى سرود و طى آن به ذات اقدس خدا و به مظاهر مقدس حج مانند: كعبه، حجرالأسود، مقام ابراهيم و ... سوگند ياد كرد كه در حمايت از پيامبر خدا عقب نشينى نخواهد كرد. از آن جمله به جمره سوگند ياد كرد و گفت:

وبالجمرة الكبرى اذا صمدوا لها يَؤُمون قذفَاً رأسها بالجنادل (2)

«سوگند به جمره كبرى، آن هنگام كه (حاجيان) مى خواهند با سنگ بر سر آن بزنند.»

از «ابن قيس رقيّات» سروده اى به اين صورت به دست ما رسيده است:


1- ابن هشام، سيرة النبى، قاهره، مطبعة مصطفى البابى الحلبى، ج 1، ص 125 و 126.
2- ابن هشام، همان، ص 293.

ص: 105

فمنى فالجمار من عبد شمس مُقْقِرات، فَبَلْدَح فحِراء (1)

«سرزمين منا و جمار كه بى آب و علفند، و نيز منطقه بَلْدَح و حراء، همه از آن عبد شمس است.»

از مجنون (بنى عامر) نقل شده است كه گويا ليلى را در موسم حج در منا و خيف جستجو كرد و او را نيافت و با آه و حسرت چنين سرود:

ولم ار ليلى بعد موقف ساعة بخيف منى ترمى جِمار المُحَصَّب

ويبدى الحصى منها، اذا قذفت به من البرد اطراف البنان المَخَضَب (2)

«ليلى را نديدم كه پس از مقدارى توقف در خيف منا، در سرزمين مُحَصَّب، به جمار، سنگ بزند و هنگامى كه سنگريزه ها را پرتاب مى كند، سر انگشتان خضاب شده او، او از زير لباسش نمايان گردد.»

اينها همه گواهى مى دهد كه رمى جمار در عصر جاهليت، جزئى از مناسك حج بوده است.

فقهاى شيعه و اهل سنت اتفاق دارند كه يكى از واجبات حج و اعمال منا، «رمى جمرات» است. همچنين تعداد سنگها و چگونگى انداختن آنها مورد اتفاق آنان مى باشد. اما چنانكه از مطالعه مناسك علما و مراجع دينى معاصر برمى آيد، اصل جمره را معين نفرموده اند. گويا به اعتماد اين كه محل آن در «منا» مشخص و روشن است، يا از باب اين كه تعيين موضوع به عهده مجتهد نيست، به صورت سربسته گفته اند:

«رمى جمره، يعنى ريگ انداختن به جمره كه نام محلى است در


1- ياقوت حموى، معجم البلدان، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1399 ه ج 1، ص 480، كلمه «بَلدح».
2- ياقوت حموى، همان، ج 2، ص 412، كلمه «خيف».

ص: 106

منا». (1) برخى از فقها اين مقدار نيز توضيح نداده اند، بلكه به طور اطلاق گفته اند: «از كارهاى واجب در منا رمى جمره است». (2) ولى توضيح نداده اند كه آيا مراد، ستونهاى سنگى است كه اينك در منا به نام «جمره» شناخته مى شوند يا اينكه زمين و محل ستونهاى كنونى است. (چنانكه فقهاى اهل سنت مى گويند.)

در هر حال با اين كه هيچ يك از فقها در مناسك روشن نساخته اند كه «جمره عبارت از ستونهاى سنگى است» اما فعلًا سيره حجاج شيعه اين استكه به ستونهايى كه در منا بنا شده، سنگ مى اندازند و آن را جمره مى نامند. و بر اساس فتواى فقها كه شرط صحت رمى را «رسيدن سنگريزه به جمره» دانسته اند، (3) حاجيان رسيدن آن را به «بدنه» ستونها واجب مى دانند و اگر به دايره اطراف ستون بيفتد، صحيح نمى دانند.

ولى از كند و كاو در كتب لغت و كلام فقهاى سلف و سفرنامه هاى حج، چنين برمى آيد كه «جمره» نام آن محل و «زمين» است و ستونها فقط علامتند تا «زمينِ جمره» شناخته شود.

جمره در لغت

«جمره» در لغت به معناى آتش برافروخته و گداخته و همچنين به معناى ريگ مى باشد و جمع آن «جمار» است. عرب سنگريزه ها را نيز «جمار» مى نامد و محل جمع شدن ريگها در نما را «جمرات» مى گويند. به


1- مناسك حج، امام خمينى ره، قم، پاسدار اسلام، ص 203.
2- آيت اللَّه گلپايگانى، مناسك حج، قم، دارالقرآن الكريم، ص 131؛ آيت اللَّه خوئى ره مناسك حج، نجف، ص 152.
3- امام خمينى، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 204.

ص: 107

هر تلّ و پشته اى از ريگ نيز «جمره» مى گويند و از اين جهت سنگ ريزه ها را در «منا» جمره گفته اند كه با ريگها زده مى شود، و يا از اين جهت كه محل جمع شدن ريگهايى است كه به آن زده مى شود. (1)

از «مصباح المنير فيومى» نيز برمى آيد كه نام «جمره» از نظر لغوى به اين مناسبت است كه محل اصابت سنگريزه ها است. (2) بنابراين ارتباطى با «عمودهاى» سنگى كه در زمان ما در آنجا منصوب است، ندارد.

وضع جمره در گذشته

آنچه از مطالعه و جستجو در تاريخ و سفرنامه هاى حج به دست مى آيد، اين است كه ستونهاى چهار گوشى كه امروزه ديده مى شود و حدود 9 متر ارتفاع و قطرهاى مختلف دارند، در ادوار گذشته تغيير شكلهايى پيدا كرده است و شايد اصلًا روزگارى اثرى از اين ستونها نبوده است.

چنانكه «محب الدين طبرى» (متوفاى 494 ه) مى گويد: «رمى» (محل انداختن سنگها) حد معينى ندارد جز اين كه بر فراز هر جمره، علمى برافراشته اند و آن عمودى است معلق و آويزان كه ريگها را به زير يا به اطراف آن «علم» مى اندازد، و احتياط اين است كه دور از آن محل نباشد.

برخى از متأخرين آن را محدود به 3 متر از هر طرف نموده اند جز در «جمره عقبه» كه چون در كنار كوه واقع شده، قط يك طرف دارد. (3)


1- طريحى، مجمع البحرين، لغت «جمره»- زبيدى، تاج العروس، بيروت، ج 10، كلمه «جمره».
2- در مصباح المنير فيومى آمده است: «كل شى ء جمعته فقد جمرته و منه «الجمرة» و هى مجتمع الحصى بمنى، فكل كومة من الحصى جمرة، والجمع جمرات».
3- ابراهيم رفعت پاشا، مرآة الحرمين، قاهره، دارالكتب المصرية، افست تهران، المطبعة العلمية، ج 1، ص 48.

ص: 108

به احتمال قوى، اين «پرچم ها» كه «محب الدين طبرى» از آن ياد مى كند، در قرن پنجم براى اين در محل جمرات نصب شده بوده كه حاجيان محل «جمره» را گم نكنند و اشتباهاً به جاى ديگر سنگ نزنند، زيرا در آن زمان «منا» بيابانى بيش نبوده است و تعيين محل جمره نياز به نشانه اى داشته است.

چنانكه نقل كرده اند، در زمانهاى گذشته گاهى حجاج محل «رمى» را گم مى كردند و از روى اشتباه به جاى ديگر سنگ مى انداختند. مى گويند در زمان حكومت متوكل عباسى مردم ناآگاه جاى «جمره» را تغيير دادند و در غير محل «رمى» سنگ مى انداختند. «اسحاق بن سلمة الصائغ» كه از طرف متوكل مسؤول امور حج و كعبه بود، پشت جمره عقبه، ديوارى ساخت تا محل رمى مشخص شود. (1)

«ابن جُبَير اندلسى» (539- 614 ه) در سفرنامه خود، در وصف جمره عقبه مى گويد: در اول منا از سمت مكه واقع شده است و در سمت چپ كسى كه عازم مكه است، قرار گرفته و در وسط راه واقع است و به علت ريگهاى جمرات كه در آن جمع شده، بلند شده است. و در آن عَلَم و نشانه اى همچون نشانه هاى حرم كه گفتيم، نصب شده است.

آنگاه در مورد جمره وسطى و اولى مى گويد:

بعد از جمره عقبه، محل جمره وسطى است، و آن نيز نشانه اى


1- ابراهيم رفعت پاشا، همان كتاب، ج 1، ص 329؛ برخى از فقها و علماى بزرگ شيعه كه حدود چهل سال پيش به حج مشرف شده اند تأييد مى كنند كه ستونهاى كنونى جمرات، در آن زمان وجود نداشته و تنها علامتى از يك چوبه تير بر بالاى محل جمرات آويزان بوده است. از آن جمله حجةالاسلام آقاى حاج شيخ على افتخارى گلپايگانى كه از مطلع ترين و آگاه ترين افراد در مسائل حج است، در گفتگوى حضورى، اين موضوع را نقل مى كرد.

ص: 109

دارد و بين اين دو، به اندازه پرتاب يك تير فاصله است. و پس از آن به جمره اولى مى رسد كه فاصله اش با آن، به اندازه فاصله با ديگرى است. (1)

«ميرزا محمد حسين فراهانى، در سفرنامه خود (2) در وصف جمرات مى گويد:

«در بازار منا سه علامت از گچ و آجر به قد دو ذرع درست كرده به فاصله هزار ذرع به يكديگر و يكى را جمره اول و يكى را دويم و يكى را سويم مى گويند. (3)

جمره در كتب فقها

1- شهيد اول در «دروس» فرموده است: «جمره بناى مخصوص يا محل و اطراف آن است كه ريگها در آن جمع مى شوند». (4)

شهيد ثانى قول ديگرى به صورت «قيل» (گفته شده) نقل مى كند و مى گويد: به محل جمع شدن ريگها جمره گفته اند و برخى ديگر «زمين» آن محل را جمره ناميده اند. (5)

در برخى از كتب فقهى استدلالى، چنين آمده است: «اهل لغت و فقه درباره «جمره» اختلاف نظر آشكار دارند، ولى شكى نيست كه سنگ


1- رحلة ابن جبير، بيروت، دار صادر، 1384 ه، ص 136.
2- سفر وى در سال 1302- 1303 ه صورت گرفته است.
3- سفرنامه ميرزا محمدحسين فراهانى، به كوشش مسعود گلزارى، تهران، انتشارات فردوسى، 1362 ه. ش؛ ص 208.
4- الجمرة البنأ المخصوص او موضعه و ما حوله بما يجتمع من الحصى، شرح لمعة، تهران، دارالكتب الأسلاميه، ج 1، ص 234.
5- «الجمرة» قيل مجمع الحصى و قيل هى الأرض، شرح لمعه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 234.

ص: 110

انداختن به آن موضع خاص، كافى است و در صورت شك در اين كه آيا آن محل وسيع است يا تنگ؟ در صورتى كه اصل محل رمى معلوم باشد، اصل برائت جارى مى شود و مقيد به حد معينى نمى گردد. (1)

از اين فتواها چنين استفاده مى شود كه جمره حد معينى- كه خود ستونها باشد- ندارد و اين كه شهيد اول محلى را كه «ريگها در آن جمع مى شود»، جمره مى داند و يا برخى از فقها در صورت شك در وسعت و تنگى محل رمى، اصل برائت جارى مى كنند، همه حاكى از اين است كه جمره وسيعتر از بناهاى فعلى در منا است.

از اينها گذشته فقها در مسائل مربوط به رمى جمره، گاهى از «جمره» به «ارض» (زمين) تعبير نموده اند كه حكايت از اين دارد كه نزد فقها، آن «زمين» جمره است نه ستونها:

اگر ريگ را انداخت و در «محمل» (كجاوه) افتاد يا بر پشت مركبى اصابت كرد و سپس روى زمين افتاد كفايت مى كند. (2)

اين گونه تعبير و مشابه آن، در كتب فقهى، در طرح مسأله رمى جمرات، فراوان آمده است كه چند نمونه آن را در پاورقى ملاحظه مى فرماييد. (3)

- واذا رمى جمرة بحصاة فوقعت فى محملة اعاد مكانها غيرها، فان اصابت شيئاً و وقعت على الجمرة فلا اعادة عليها، قاضى ابن البرّاج، المهذب الحج، ضمن مجموعه ينابيع الفقهيّة، ج 1، تهران، ص 338.

- ... ولو وقعت الحصى على شى ء وانحدرت على الجمرة جاز ...، شرايع الإسلام ضمن الينابع الفقهية- حج- ص 635.

- وكذا كفى لو وقعت الحصى على غير ارض الجمرة ثم و ثبت اليها بواسطة صدم الأرض و شبهها، (4)


1- اما الجمرة فقد اختلف ارباب اللغة فاحشاً ولكن لا ريب فى الاكتفاء بذلك الموضع الخاص فى الرمى و على تقدير الشك فى كونه ضيّقاً او وسيعاً بعد ثبوت الأصل يحكم بالبرائة وعدم التقييد ... كتاب الحج تقريرات آيةاللَّه محقق داماد، عبداللَّه جوادى آملى، ج 3، ص 116.
2- اذا رمى حصاة و وقعت فى محمل او على ظهر بعير ثم سقطت على الأرض اجزأت، ابن زهره، الغنية، ضمن الينابيع افقهية- الحج- چ اول، تهران، مركز بحوث الحج و العمرة، 1406 ه ق، ص 442.
3- واذا رمى بحصاة فوقعت فى محمل او على ظهر بعير ثم سقطت على الأرض اجزأت- نظام الدين ابى الحسن الصهرشتى، اصباح الشيعة بمصباح الشريعة ضمن مجموعة الينابيع الفقهيّة- حج- ج 1، تهران، مركز بحوث الحج و العمرة، 1406 ه. ق. ص 264.
4- شرح لمعة، تهران، درالكتب الإسلاميه، ج 1، ص 234.

ص: 111

علاوه بر فتاواى فقها، تعبير «ارض» در مورد محل رمى، در برخى از روايات نيز آمده است. مثلًا در بعضى از نسخه هاى «فقه الرضا» چنين روايت شده است:

«و ان رميت بها فوقعت فى محمل اعدال مكانها، و ان اصاب انسانا ثم او جملا، ثم وقعت على الأرض اجزأه» (1)

آيا با توجه به اين قرائن و شواهد، نمى توان نتيجه گرفت كه مقصود از جرمه زمينى است كه ستونهاى كنونى در آن ساخته شده است، نه خود ستونها؟ بنابراين اگر سنگريزه به ستونها نخورد و در حوضچه اطراف آنها بيفتد، كافى خواهد بود؟

طبعاً در نهايت، آراء و فتاواى فقها و مراجع محترم تقليد در اين مورد تعيين كننده است.

مقام ابراهيم و سير تاريخى آن

قداست و سابقه تاريخى مقام ابراهيم


1- حاج ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسة آل البيت، ج 10، ص 71.

ص: 112

از جمله آيات و نشانه هاى خداوند در روى زمين «مقام ابراهيم» است (1) و آن عبارت از سنگى است به مقدار يك ذراع در يك ذراع كه اثر پاى حضرت ابراهيم در آن باقى است. (2)


1- «فيه آيات بيّنات مقام ابراهيم ....» آل عمران: 97.
2- در مورد نامگذارى مقام و باقى ماندن جاى پاى حضرت ابراهيم ع در سنگ مزبور سه وجه گفته اند: الف: چون هنگام ساختن كعبه ديوارها بلند شد و دسترسى ابراهيم به آن دشوار بود، اسماعيل سنگى را كه به مقام مشهور است آورد و ابراهيم روى آن مى ايستاد و خانه را مى ساخت و آن سنگ را همچنان گرد خانه مى گردانيد، تا آن كه روبه روى در خانه خدا رسيد. ابن عباس مى گويد: چون ابراهيم روى آن سنگ مى ايستاد، به مقام ابراهيم مشهور شده است. همچنين از او نقل شده استكه چون ابراهيم روى آن سنگ ايستاد، دو پاى او در آن فرو رفت. ازرقى، اخبار مكه، مكه مكرمه، دارالثقافة 1403 هق. ج 1، ص 59؛ نظام الدين نيشابورى، تفسير غرائب القرآن، حاشيه تفسير طبرى، بيروت، دار احياء تراث العربى، ج 1، ص 395. ب: آنگاه كه به ابراهيم فرمان داده شد كه به مردم اعلان حج كند، ابراهيم عرض كرد: پروردگارا! صداى من بر همگان نمى رسد، خداوند فرمود: تو اعلان كن، برعهده من است كه صداى تو را به همگان برسانم. ابراهيم بر فراز مقام قرار گرفت و مقام چندان مرتفع شد كه از كوهها بلندتر گرديد و چون ابلاغ كرد سنگ تاب نياورد و دو پاى ابراهيم در آن فرو رفت. ارزقى، همان، ج 2، ص 30؛ صدوق، علل الشرائع، قم، مكتبة الداورى، ص 423. ج: بار دوم كه ابراهيم از شام براى سركشى به اسماعيل و هاجر به مكه آمد، همسر اسماعيل سنگى براى ابراهيم آورد كه بر آن بايستد تا سرش را شستشو دهد، چون ابراهيم پا بر آن نهاد، پاى وى در سنگ فرو رفت و اثرش باقى ماند مجمع البيان، طبرسى، تهران، مكتبة العلمية الإسلامية، ج 1، ص 203. برخى احتمال داده اند كه حضرت ابراهيم در هر سه مورد، روى همين سنگ قرار گرفته است؛ يعنى سنگى كه همسر اسماعيل براى ابراهيم آورد تا بر آن پا نهد كه سرش را شستشو دهد، همان سنگ را اسماعيل براى او آورد تا بر آن بايستد و خانه را بسازد و ابراهيم باز بر همان سنگ ايستاد و فرمان زيارت خانه خدا را ابلاغ كرد نظام الدين نيشابورى، همان، ص 395.

ص: 113

مقام ابراهيم از جمله سنگهاى مقدس روى زمين است. روايت شده است كه از سنگهاى بهشتى در روى زمين، يكى سنگ «مقام» و ديگرى «حجرالأسود» است. (1) مقام از يادگارهاى حضرت ابراهيم (ع) است كه هزاران سال بر آن گذشته و از حوادث گوناگون طبيعى و اجتماعى مصون مانده است، و چنانكه گفته شد قرآن آن را از آيات روشن خداوند مى داند. (2) اين حاكى از آن است كه كسانى كه كعبه را مقدس مى دانستند، نشانه هاى ابراهيم، معمار كعبه را نيز ارج مى نهاده اند. از اين رو در حفظ و حراست شكل كعبه و آثار مبوط به آن، نهايت تلاش و جديت را نموده اند كه از مهمترين آنها «حجرالأسود» و «سنگ مقام» است كه چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، مورد توجّه و احترام و تقدّس بوده اند. اما سرگذشت اين دو اثر، متفاوت است؛ چون محل حجرالأسود از همان آغاز معين بود و در گوشه كعبه و كنار دَرِ آن كار


1- ابوعلى الفضل بن حسن الطبرى، مجمع البيان، بيروت، دار احياء التراث العربى، ج 1، ص 203؛ ازرقى، اخبار مكه، مكه، دارالثقافه، 1403 هق.، ج 2، ص 29.
2- آل عمران: 97.

ص: 114

گذاشته شده بود، در تغييراتى كه در اثر حوادث و مرور زمان بر اين خانه پيش مى آمد محل آن تغيير نكرده است ولى در مورد مقام ابراهيم كه در بناى كعبه جاى مخصوصى نداشته و در خارج و كنار كعبه بود دچار جابجايى شده است. از آنجا اين تغيير در روايات و تاريخ مورد بحث قرار گرفته است و از طرفى در فقه شيعه واجب و از نظر اهل سنت مستحب است كه نماز طواف، پشت مقام خوانده شود، سزاوار است اين موضوع مورد بررسى قرار گيرد كه محل اصلى مقام كجا بوده و چرا و چگونه و به دست چه كسى تغيير مكان پيدا كرده است؟!

محل اصلى مقام

در روايات بسيارى از اهل سنت و شيعه و گزارش مورخان آمده است كه:

«كان المقام ملصقاً بالبيت»؛ «مقام ابراهيم به خانه (خدا) چسبيده بوده است». (1)

هنگامى كه ابراهيم خانه را مى ساخت آنگه كه ديوارها بلند شد و دست ابراهيم به آن نرسيد، اسماعيل اين سنگ را براى او آورد و ابراهيم روى آن مى ايستاد و گرد خانه مى گشت و سنگهاى ديوار را كار مى گذاشت و آنگاه كه بنا تمام شد، سنگ (مقام) را كنار خانه گذاشت. اين


1- ابن سعد، طبقات، ج 3، ص 284؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، بيروت، دارالمعرفة، ج 3، ص 169؛ فاكهى، اخبار مكه، مكه المكرمة، مكتبة و مطبعة النهضة الحديثه، ج 1، ص 454 و 455؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، قم انتشارات اسماعيليان افست، ج 12، ص 75؛ جلال الدين سيوطى، تاريخ الخلفاء منشورات الشريف رضى افست، ص 137؛ رشيد رضا، تفسير المنار، بيروت، دارالمعرفه، ج 1، ص 462.

ص: 115

موضوع را «سعيد بن جبير» از «ابن عباس» نقل مى كند. (1) چسبيده بودن «مقام» به خانه خدا علاوه بر مآخذ اهل سنت در منابع و كتب شيعه نيز آمده است. (2)

ازرقى در اخبار مكه از ابوسعيد خُدرى نقل مى كند كه ابراهيم مأمور شد مقام را قبله خود قرار دهد و آن را كنار در كنونى كعبه قرار داد و مدتها قبله بود و پس از آن اسماعيل نيز به جانب آن روبه روى در كعبه نماز مى گزارد و مدتها قبله بود. پيامبر اسلام (ص) چون به مكه مى آمد، چنان روبه روى كعبه قرار مى گرفت كه مقام روبه روى ايشان؛ ميان او و خانه واقع مى شد. (3)

از آنچه گفته شد معلوم مى شود كه قبله قرار دادن مقام، از زمان ابراهيم و اسماعيل تا زمان پيامبر (ص) سابقه تاريخى دارد. قرآن نيز مسلمانان را بدين معنا دعوت مى كند: «مقام را جايگاه نماز قرار دهيد». (4)

معلوم مى شود كه مقام ويژگى و خصوصيتى دارد كه بايد محل نماز و قبله نمازگزار باشد.

بنابراين مى توان از احاديث و گزارشهاى فراوان تاريخى، اطمينان پيدا كرد كه جاى مقام، محل فعلى آن نبوده و نزديك در خانه و چسبيده به آن بوده است، چنانكه «فأسى» و «فاكهى» از مردم مكه نقل مى كنند كه بين مقام و كعبه به مقدار عبور بزى فاصله بوده است. (5)

تغيير محل مقام توسط چه كسى انجام پذيرفت؟


1- ازرقى، همان، ج 2، ص 32.
2- صدوق، علل الشرايع، بيروت، دار احياء التراث العربى، ص 423؛ كلينى، الروضة من الكافى، ترجمه كمره اى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1397 هق ج 1، ص 96- 95؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، قم، مؤسسة آل البيت- عليهم السلام- 1412 ه. ق ج 13، ص 350.
3- ارزقى، همان، ص 30 و 31.
4- «واتخذوا من مقام ابراهيم مُصلّى»؛ بقره: 125.
5- فاكهى، همان، ج 1، ص 355؛ فاسى، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، بيروت، دارالكتب العلمية، ج 1، ص 207.

ص:116

اكنون كه روشن شد مقام به بيت متصل بوده، بايد ديد محلّ آن چگونه، چرا و به وسيله چه كسى تغيير يافته و مقدار 27 ذراع ميان خانه و مقام فاصله ايجاد شده است؟ آنچه در گزارش مورخان و كتب حديث به دست مى آيد اين است كه خليفه دوم محلّ مقام را تغيير داده است. اين معنا گاهى در ضمن بيان حادثه اى طبيعى، به نام سيل «ام نهشل» نقل شده، و گاهى به عنوان ادليات و ابداعات و ابتكارات مهم عمر در دوران خلافتش، و گاهى به صورت گزارشى در باب مقام ياد شده است. ما براى اين كه همه جوانب تاريخى اين حادثه روشن شود هر سه گزارش را از نظر خوانندگان ارجمند مى گذرانيم و سپس به نقد و بررسى آنها مى پردازيم:

1- ابوالوليد ازرقى: مؤلف كتاب اخبار مكه، از پدربزرگ خود از داود بن عبدالرحمن اهز ابن جُريج از كثير بن كثير بن مطلب بن ابى وداعه سهمى (1) از پدرش و او از پدربزرگش نقل مى كند كه مى گفته است: پيش از اين كه عمر بن خطاب سنگ چنين منطقه بالاى مكه را درستكند، از ناحيه در بنى شيبه سيلاب وارد مسجدالحرام مى شد؛ آن چنان كه اين در را «در سيل ها» نام گذارده بودند و گاهى مقام را از جاى خود مى كند و آن را كنار كعبه مى برد تا آن كه به بروزگار حكومت عمر به خطاب سيلى آمد كه به سيل «ام نشهل» معروف شد؛ زيرا ام نهشل دختر ابى عبيدة بن ابى احيحه، سعيد بن عاص را با خ ود برد و او در آن سيل غرق شد و مرد، اين سيل مقام را از جاى كند و برد و آن را در محله پايين مكه به دست


1- از راويانى ا ست كه برخى او را ضعيف و برخى ضعيف و برخى قوى و مورداعتماد دانسته اند، رك به: ميزان الاعتدال ذهبى، ج 3، ص 409، ذيل شماره 6948- م.

ص: 117

آوردند و آوردند و به پرده هاى كعبه متصل كردند و در اين باره براى عصر نوشتند و او در حالى كه از اين واقعه ترسيده بود در ماه رمضان به قصد عمره به مكه آمد (1) محل اصلى مقام را سيل از ميان برده بود و نشانه آن هم محو شده بود، عمر مردم را فراخواند و گفت شما را به خدا سوگند مى دهم هر كس اطلاعى از جاى دقيق مقام دارد مرا آگاه كند، مطلب بن ابى وداعه (2) سهمى گفت: اى امير مؤمنان من مى دانم؛ زيرا از چنين پيشامدى بيمناك بودم و اندازه فواصل آن را تا حجرالأسود و حجر اسماعيل و چاه زمزم با نخ گرفته ام و در خانه ام موجود است، عمر به او گفت: همين جا بنشين و بفرست آن نخ را بياورند. چون نخ و ريسمان را آوردند و اندازه گرفتند جاى مقام همين جاى كنونى تعيين شد، عمر از مردم ديگر هم پرسيد و با آنان مشورت كرد، گفتند: آرى همين جا محل مقام است و چون اين موضوع ثابت شد و براى عمر مسلم شد؛ نخست براى آن پايه اى ساختند و سپس مقام را به جاى خود منتقل كردند كه تا امروز همچنان بر جاى خود باقى است. (3)

2- مورخان و رجال نويسان اهل سنت در شرح زندگانى و خلافت عمر، بدون آن كه به انگيزه كار، اشاره كند، مى نويسند:

«هو (عمر) الّذى اخّر المقام الى موضعه اليوم و كان ملصقاً بالبيت»؛ «عمر بود كه مقام را به عقب كشيد و در محل كنونى قرار داد و قبلًا


1- طبرى مى گويد اين سيل در سال هفدهم هجرت بوده است.
2- مطلب روز فتح مكه مسلمان شد، غ پدرش در جنگ بدر اسير شد، مطلب مدتى ساكن كوفه بود و سپس به مدينه برگشت، رك به: ابن اثير، اسدالغابه، ج 4، ص 374- م.
3- اخبار مكه، ترجمه دكتر محمود مهدوى دامغانى، تهران، چاپ و نشر بنياد مستضعفان، 1368 هش. ج 2، ص 327.

ص: 118

چسبيده به كعبه بود». (1)

در منابع شيعه نيز تغيير محل مقام، به عمر نسبت داده شده است. (2)

3- فاكهى از سعيد بن جبير نقل مى كند: مقام ابراهيم كنار كعبه بود و هنگامى كه ديوارها بالا مى آمد، روى بر آن مى ايستاد تا بر ديوارها مسلّط شود، و چون جمعيت زائران بسيار شد، عمر ترسيد كه آن را پايمال كنند.

از اين رو آن را به جايى كه امروزه هست برگردانيد. (3)

«ابن حجر عسقلانى» اين معنا را بدنى گونه مطرح مى كند: چون عمر ديد ماندن مقام در محل اصلى موجب تضييق بر نمازگزاران و طواف كنندگان مى شود، آن را در محلى قرار داد تا رفع مشكل و تنگنا از حجاج بشود. (4)

انگيزه تغيير محل مقام؟

از آنچه گفته شد معلوم مى شود كه مقام ابراهيم به وسيله عمر جا به جا شده است اما اين كه انگيزه او در اين كار چه بوده مورد اختلاف است:

چنانكه گذشت، برخى اين تغيير را به حادثه سيل «ام نهشل» كه


1- فاكهى، همان كتاب، ج 1، ص 454؛ ابن سعد، همان، ج 3، ص 284؛ ابن ابى الحديد، همان، ج 12، ص 75؛ ابن حجر عسقلانى، همان، ج 3، ص 169؛ سيوطى، همان، ص 137؛ رشيد رضا، همان، ج 1، ص 462؛ ازرقى، همان، ج 2، ص 32.
2- صدوق، همان، ص 423؛ ابوالقاسم كوفى، الأستغاثة، ص 43؛ الروضة من الكافى، ترجمه كمره اى، تهران، كتابفروشى اسلامية، 1397 هق. ص 96- 95؛ مظفر، دلائل الصدق، بيروت، دارالوفاء، ج 3، ص 136.
3- فاكهى، همان، ج 1، ص 454.
4- فتح البارى، بيروت، دارالمعرفة، ج 3، ص 169.

ص: 119

شرحش گذشت مرتبط دانسته اند و غالباً چنين گفته اند:

«سيل مقام را جا به جا كرد، عمر آن را به اينجا كه محل اصلى آن است برگردانيد.»

بايد ديد اين محل همان محل زمان رسول خدا است، يا اين كه به محلى برگردانده كه خود قبلًا به آنجا انتقال داده بود؟!

«ابن حجر» از «ابن عيينه» نقل مى كند كه مقام در زمان رسول خدا به خانه چسبيده بود و عمر آن را تغيير داد، پس از آن سيلى آمده، آن را برد و عمر به جايى كه قبلًا تعيين كرده بود برگردانيد. (1)

اين گزارش نشان مى دهد كه پيش از واقعه سيل، عمر مقام را تغيير داده بود و بعد از اين واقعه، آن را مجدداً به همان محل برگردانيده است. (2)

چنانكه گذشت، عده اى ديگر براى تغيير محل مقام، توجيهى ديگر گفته اند: چون مقام پايمان نمازگزاران مى شد، عمر دست به اين تغيير زد، و براى اين كه محل، براى طواف و نماز وسيعتر شود، مقام را به عقب برگردانيد.

برخى از علماى اهل سنت، تغيير محل مقام توسط عمر را، با گزينش مقام ابراهيم به عنوان «مصلّى» (نمازگاه) ارتباط داده و گفته اند: نزول آيه «واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلى» موافق پيشنهاد عمر به پيامبر بوده است، چنانكه عبداللَّه بن عمر مى گويد: پيامبر دست عمر را گرفت و نزد مقام برد و فرمود: اين مقام ابراهيم است. عمر گفت: يا رسول اللَّه چرا آن را «مصلّى» قرار نمى دهى؟ و بعد از آن آيه «واتخذوا من مقام ابراهيم


1- همان.
2- همان.

ص: 120

مصلى» نازل شد. (1)

«ابن حجر» تغيير محل مقام به وسيله عمر را به نزول آيه ياد شده چنين ارتباط مى دهد: چون به درخواست عمر، مقام، «مصلّى» شده بود، تغيير محل آن براى او آسان بود و آمادگى چنين كارى را داشت. (2) وى براى اين كه كار عمر را شرعى قلمداد نمايد چنين اضافه مى كنند: از اين كه صحابه و تابعين هيچ گونه اعتراضى به اين اقدام نكردند، معلوم مى شود كه اين كار مورد تأييد آنان بوده و مورد اتفاق و اجماع واقع شده است. (3)

نقد و بررسى گزارشها و اقوال

در بدو نظر تشخيص واقعيت قضيه از ميان اين گزارشها و اقوال و رواياتى كه پيرامون اين قضيه در منابع اهل سنت وارد شده، مشكل مى نمايد. از اين رو برخى از دانشمندان معاصر اهل سنت، در ارزيابى صحّت اين گزارشها، به زحمت افتاده و از ميان آنها گزارش نخست را برگزيده اند و نظريه دوم را از اين نظر بعيد شمرده اند كه عمر، به خود جرأت و اجازه نمى داده كه محل مقام را از جايى كه زمان پيامبر (ص) و ابوبكر بوده، تغيير دهد. (4) و به نظر مى رسد نقل دوم درست باشد.

ولى ارتباط اين موضوع با پيشنهاد عمر راجع به مقام و نزول آيه مربوط به مقام ابراهيم به اين مناسبت، مشكوك به نظر مى رسد؛ زيرا راوى


1- ابن حجر، همان، ج 1، ص 69. البته در صفحات آينده خواهيم گفت كه تغيير محل مقام، مورد اعتراض امامان معصوم و جانشينان واقعى پيامبر واقع شده است.
2- همان.
3- همان.
4- حسين عبداللَّه سلامه، تاريخ عمارة مسجدالحرام، جدّه، 1400 ه.

ص: 121

اين روايت، عبداللَّه بن عمر است و به گفته دانشمندان علم حديث يكى از موارد، انگيزه جعل حديث فضائل افراد» است. حال اگر فرزندى فضيلت پدر را نقل كند، جاى تأمل بيشترى است. از اين گذشته مفسّران گفته اند:

سوره بقره (كه آيه مزبور جزء آن است) در مدينه نازل شده است و اين آيه را استثنا نكرده اند. بنابراين نزول آيه مربوط به مقام، ارتباطى با عمر نداشته تا- چنانكه ابن حجر عنوان مى كند- زمينه اى براى تسهيل تغيير محل آن باشد! تلاش افرادى مانند ابن حجر براى ارتباط اين دو موضوع با يكديگر، تلاش براى موجه جلوه دادن كار خليفه دوم به نظر مى رسد.

در منابع و روايات شيعه، تغيير محل مقام توسط عمر، جزء بدعتهاى او شمرده شده است. بنابراين اگر قضيه سيل ام نهشل درست باشد، معلوم مى شود سيل، مقام را بعد از تغيير محل آن توسط عمر، جابجا كرده و او آن را به محل قبلى برگردانيده است.

اعتراض امامان به تغيير محل مقام

نقل شده است كه روزى على (ع) در حضور جمعى از اهل بيت و ياران خاص خود خطبه اى خوانده و ضمن آن، پس از برشمردند تحريفها و دگرگونيهايى كه زمامداران پيشين- دانسته و آگاهانه- در احكام اسلام به وجود آورده بودند، اظهار نگرانى كرد و فرمود: اگر من بخواهم امت اسلامى را به زمان رسول خدا برگردانم و آنان را وادار به اجراى صورت درست اين احكام كنم، سپاهيان من از اطرافم پراكنده مى شوند، و جز تعداد اندكى از شيعيان و كسانى كه موقعيت و فضيلت مرا مى شناسند، و امامتم را قبول دارند، كسى با من نمى ماند. امام در اين خطبه يكى از احكام تحريف

ص: 122

شده را، تغيير محل مقام از محل زمان پيامبر اسلام (ص) معرفى فرمود. (1)

امام صادق (ع) فرمود: چون خداوند به ابراهيم وحى نمود:

(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ)

و مردم را به حج فراخوان تا پياده يا سوار بر شتران تكيده، از راه هاى دور، نزد تو بيايند». (2)

ابراهيم سنگى را كه هنوز اثر پاهايش در آن است، برگرفت و آن را جنب خانه و چسبيده به آن قرار داد. سپس روى آن ايستاد و با صداى بلند آنچه را خدا فرمانش داده بود گفت. چون ندا داد، سنگ تاب نياورد و پاى ابراهيم در آن فرو رفت. ابراهيم پاى خود را بيرون كشيد و سنگ در همان محل باقى ماند. و چون بعدها جمعيت بسيار شد و مردم ازدحام آوردند (پيشينيان) رأيشان بر اين قرار گرفت كه آن را در اين محل قرار دهند تا اين كه محل طواف براى طواف كنندگان باز شود. چون خداوند محمد (ص) را مبعوث كرد او مقام را به جايى كه ابراهيم قرار داده بود برگردانيد. تا زمانى كه رسول خدا زنده بود و زمان خلافت ابى بكر و آغاز خلافت عمر در همان محل قرار داشت، ليكن عمر گفت مردم در محل مقام ازدحام مى كنند، چه كسى جاى آن را در زمان جاهليت مى داند؟ مردى گفت: من محل آن را با معيارى اندازه گرفته ام. عمر گفت: آن نزد تو است؟ گفت: من محل آن را با معيارى اندازه گرفته ام. عمر گفت آن نزد تو است؟ گفت:

آرى، عمر گفت: آن را بياور و آنگاه دستور داد مقام را برداشته و به جايى كه الآن هست انتقال دهند. (3)

تأثير فقهى جابجايى مقام


1- كلينى، الروضة من الكافى، ط 2، تهران، 1389 هق. دارالكتب الاسلاميه، ص 63- 58.
2- حج: 27.
3- صدوق، علل الشرايع، نجف، مكتبة الحيدرية، ص 423.

ص:123

جابجايى مقام توسط خليفه دوم موجب گشت كه بعدها در ذهن و انديشه مردم در مورد نماز طواف، اين سؤال پيش آيد كه تكليف نماز پشت مقام چگونه است؟ آيا خواندن نماز طواف در محل فعلى مقام صحيح است يا نه؟ بر اين اساس از امام رضا (ع) در اين مورد چنين سؤال مى شود: آيا دو ركعت نماز واجب طواف را پشت مقامى كه الآن هست بخوانم يا جايى كه در عهد رسول خدا (ص) بوده است؟ امام مى فرمايد پشت جايى كه فعلًا مقام هست بخوان. (1)

محمد بن مسلم مى گويد: (از حضرت صادق يا باقر- عليهم السلام-) درباره محدوده طواف، در اطراف خانه خدا، محدوده اى كه اگر كسى خارج از آن طواف كند، دور خانه طواف ننموده است، پرسيدم.

امام فرمود: مردم در عهد رسول خدا (ص) برگرد خانه و مقام طواف مى نمودند و شما امروزه ميان مقام و خانه طواف مى كنيد. محدوده طواف جايگاه فعلى مقام است، هر كس از آن تجاوز كند از جمله طواف كنندگان محسوب نمى شود. محدوده طواف در روزگار پيشين و امروزه يكى است:

به مقدار فاصله بين قمام و خانه، از هر طرف. هر كس طواف كند و بيش از فاصله مذكور از خانه دور شود، خانه را طواف ننموده است؛ چون كه بر مسجد (الحرام) طواف نموده، نه بر دور كعبه. و چون در محدوده طواف، دور نزده است طوافش درست نيست. (2)


1- شيخ حرّ عاملى، همان، ج 13، ص 422، ح 18112.
2- همان، ص 350، ح 17920؛ توضيح: خوانندگان گرامى توجه داشته باشند كه نظر فقهاى شيعه در مورد محدوده طواف بدين شرح است: الف: امام خمينى- قدس سره-: در صورت امكام ولو در وقت خلوت بايد طواف در حد بين مقام ابراهيم و خانه كه مسافت بيست و شش ذراع و نيم است باشد و دورتر از آن حد، كفايت نمى كند و در صورت عدم امكان ولو در وقت خلوت، طواف در خارج حد مزبور مانع ندارد با مراعات الاقرب فالاقرب. امام خمينى- ره-، مناسك حج، قم، پاسدار اسلام، ص 121. آيةاللَّه خويى- ره-: ظاهر اين است كه طواف در دورتر از اين مسافت يست و شش ذراع و نيم نيز كافى باشد؛ خصوصاً براى كسانى كه در اين مسافت نتوانند طواف كنند يا طواف در آن بر آنها مشقّت داشته باشد و مراعات احتياط با قدرت و تمكّن بهتر و اولى است. افتخارى، آراء المراجع، قم، انتشارات دارالقرآن الكريم، ص 231. ج: آيةاللَّه گلپايگانى- ره-: در صورت ازدحام طواف كنندگان، تا حدّى كه عرفاً اتصال آنان محفوظ باشد، در فاصله بيشتر از حدّ مذكور، در پشت مقام ابراهيم- عليه السّلام- نيز طواف صحيح است، و در اين حال تفاوتى بين مضطرّ و غير آن نيست. آداب و احكام حج، انتشارات دارالقرآن الكريم، ص 200.

ص:124

ص: 125

بر اين اساس همين دلايل روايى، فقهاى معاصر شيعه در فقه استدلالى، در مورد محل نماز طواف تصريح مى كنند كه بايد پشت مقام در محل فعلى، خوانده شود نه پشت محل مقام كه در زمان پيامبر بوده است، به عنوان نمونه به نقل دو فتوا اكتفا مى كنيم:

1- چنانكه طواف حد معينى دارد، نماز طواف هم محل معينى دارد و در غير آن محل نبايد خوانده شود، و آن، محل مقام فعلى است نه محل مقامى كه در عهد رسول خدا بوده است. (1)

2- مشهور ميان فقهاى شيعه اين است كه نماز طواف بايد نزد مقام خوانده شود و مقصود از مقام، محل فعلى آن است نه جايى كه در عهد رسول خدا و يا در عهد ابراهيم، بنيانگذار كعبه بوده است. (2)


1- آيةاللَّه داماد، كتاب الحج، تقرير آيةاللَّه جوادى آملى، ج 1، ص 472.
2- آيةاللَّه داماد، همان، ص 462.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109