آيينه رمضان

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : آيينه رمضان

محمد حسين فلاح زاده/تدوين مركز تحقيقات حج مشخصات نشر : تهران مشعر، 1382.

مشخصات ظاهري : ص 280

شابك : 964-6293-52-210000ريال ؛ 964-6293-52-210000ريال يادداشت : فارسي - عربي يادداشت : عنوان ديگر: آيين رمضان مناسبتها، احكام ادعيه و آداب

يادداشت : كتابنامه ص 28

عنوان ديگر : آيين رمضان مناسبتها، احكام ادعيه و آداب

عنوان ديگر : آيين رمضان مناسبتها، احكام آداب موضوع : رمضان موضوع : رمضان -- احاديث موضوع : دعاهاي ماه رمضان موضوع : رمضان -- آداب و رسوم موضوع : روزه شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت مركز تحقيقات حج رده بندي كنگره : BP188/آ9 1382

رده بندي ديويي : 297/354

شماره كتابشناسي ملي : م 83-253

ص:1

پيشگفتار

باسمه تعالى

عظمت و شرافت زمانها و زمينها يكسان نيست. در تمام زمين، مكه را حرم خدا و در همه زمان، ماه رمضان را «ماه خدا» ناميده اند.

روزه داران ماه خدا و زائران حرم خدا هر دو از ميهمانان پروردگارند.

اين ماه و آن شهر داراى ويژگيهايى است كه احكام و آداب ويژه اى را به خود اختصاص داده است.

از اين رو بر آن شديم نوشته حاضر را براى علاقمندان، آماده كنيم، ولى از آنجا كه از وقت تصميم گيرى تا ماه رمضان فاصله چندانى نبود، بيشتر مطالب آن را از متنهايى برگرفتيم كه پيشتر منتشر شده و در دسترس اهل مطالعه قرار گرفته بود.

سعى ما در تهيه اين مجموعه آن است كه مطالب را گزينش كرده با نظم و ترتيب و زير عنوان مربوط به خود بياوريم و اينك آن را در چهار بخش سامان مى دهيم:

بخش اوّل: در محضر ماه مبارك رمضان.

بخش دوّم: مناسبتها.

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص: 12

بخش سوم: احكام روزه.

بخش چهارم: ادعيه و آداب ماه رمضان.

انتشار اين دفتر، گام اوّل اين راه است و اميدواريم كه اهل دقّت و نظر، ما را از راهنماييهاى خود بهره مند سازند. تا در آينده بتوانيم كتابى سودمندتر تقديم نماييم.

يادآورى دو نكته:

1- بخش دوّم اين كتاب (احكام) مطابق با فتاواى حضرت امام خمينى قدس سره مى باشد. و مواردى كه با فتاواى ساير مراجع تفاوت دارد و اختلاف فتوا به حدّى است كه عمل به متن كتاب موجب بطلان عمل يا ترك واجبى براى مقلّدان ساير مراجع مى باشد، فتاواى مراجع بزرگ تقليد در پايان همان صفحه آورده شده است تا براى مقلّدان آن بزرگواران نيز مفيد باشد.

2- با كمال احترام به مقام مراجع عظام تقليد، جهت حفظ اختصار، در حواشى كتاب، تنها به لقب معروف آنان اكتفا شده است.

ربّنا تقبّل منّا إنّك أنتَ السَميعُ العَليم

معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى

پاييز 1377 ه. ش.

سلام بر رمضان

رمضان، دعوت است و تو مهمان.

رمضان دعوتى است معنوى و تو ميهمان خدايى.

مگر نه اينكه مهمان بايد به دلخواه صاحبخانه رفتار كند؟

مگر نه اينكه هر چه را ميزبان آورد بايد تناول كرد و هر جا كه او گفت، آرميد؟! ...

تو اينك، در كجاى جهانى؟ و جايگاه تو در پهنه خلقت كجاست؟

براى چه آمده اى؟

از كجا آمده اى و به كجا خواهى رفت؟

تا كجا مى توانى پرواز كنى و با كدام بال و پر و به سوى كدام مقصود و در كدام جهت؟

آيا خود را شناخته اى تا بدانى كه براى چه كارى؟

آيا استعدادهايت را بازشناسى كرده اى كه بدانى تا كجا مى توانى پيش بروى؟

و ... اساساً مال اين جهانى يا متعلّق به آن جهان؟

براى بقايى يا فنا؟

ص:13

ص: 14

براى ماندن يارفتن؟ براى عروج ياسقوط؟ براى صعوديا براى هبوط؟ ...

هيچ انديشيده اى كه در پرواز، چه عاملى نيرويت مى دهد و كدام عامل، بال و پرت را مى شكند؟

در حركت، چه انگيزه اى به سوى بهشتت مى برد و كدام نيّت در آتشت مى افكند؟

چه عملى از حركت بازت مى دارد و كدامين عمل شتابانش مى كند؟

چه كارى به عفونتِ «خود خواهى» گرفتارت مى كند و چه كارى به طراوت و عطر «خداجويى» و «خدايابى» مى رساندت؟! ....

ابليس را شناخته اى تا از دشمنى اش در امان باشى؟

شيطان را شناخته اى تا از وسوسه هايش مصونيّت يابى؟

با «نفس امّاره» وميدان عملش وزمينه تلاش واغوايش آشنا شده اى تا در آن ميدان، از پشت، ضربه نخورى، بلكه بتوانى پشتِ نفس را بر خاك بمالى و به زمين برسانى، با نيروى تقوا و با فنِّ «جهاد اكبر»؟ ....

راه رشد و تزكيه و عوامل «فلاح» و علل «فجور» را مى دانى؟

دنياى «تو در تو» و شگفتِ «دل» را گشته اى؟

«نفسِ» هزار چهره را شناخته اى تا با هر نقابى كه بر نفسانيّت مى زند و پيش مى آيد آنرا بشناسى و از هر جا حمله آورد، به ضدّ حمله بپردازى و هرگاه زهر ريخت، پاد زهر بكار برى؟

«رمضان»، براى سلوك اين راه است.

براى هجرت درونى است. براى سير در دنياى باطن است.

براى مرور بر نفسانيات و اخلاقيّات است.

براى آنست كه ملكات نفسانى را در جان خويش پرورش دهى.

ص: 15

براى آنست كه ارزشهاى متعالى را در عمق وجود خويش جاى دهى و پديد آورى.

براى آنست كه «اخلاق»، جزءِ بافتِ درونى تو شود، نه حركتِ خشك بيرونى.

اگر دل را در اختيار صالحات گذاشتى،

اگر شوق به خير و تقوا در عشق به اللَّه را در دل مشتعل ساختى.

ديگر «حسنات» و «صالحات»، جريان زلالى مى شود كه خودبه خود از آن چشمه مى جوشد و از درون به بيرون سرايت مى كند و از «قلب»، به «اندام» مى رسد، و از «دل» بر «ديده» تأثير مى گذارد.

اگر به ديدار رمضان مى روى،- كه لقاءِ خداوند نيز مى باشد- بايد چهره جان را هم بيارايى و «جمال باطن» را هم داشته باشى.

اخلاق، زيبايى درون است كه به ظاهر، جارى مى شود.

تقوا، هدايت باطنى است كه در عمل خارجى، راه مى نمايد.

رمضان، فرصت محاسبه است.

تو اگر سالكِ راه هدايتى،

تو اگر به «خودسازى» علاقه مندى

تو اگر براى رشد و كمال خود، بهايى قائل هستى.

فرصت رمضان را مغتنم بشمار.

فضايل اخلاقى خود را بازرسى و بازشناسى كن.

اگر نيست، پديدآور،

اگر هست، تقويت كن.

اگر اندك است، افزونش ساز،

ص: 16

اگر بسيار است، سپاس خدا بگو.

اگر متزلزل است، استوارش كن،

اگر گهگاه است، استمرارش بخش.

خلاصه ... در اين ماه، به «خود» برس.

تو، يك «از پيش ساخته تغييرناپذير» نيستى.

تو بر جبر، سرشته نشده اى.

تو «چگونه بودن» و «چگونه شدن» خويش رامى توانى انتخاب كنى.

ترسيم سيماى اخلاق در دست توست.

چهره را مى توان با «آرايش» يا «آلايش»، زيبا يا زشت كرد.

چهره باطن هم توسّط اخلاق، قابل تغيير و زشت و زيبا شدن است.

رمضان، فرصتِ استفاده از «نفحاتِ ربّ» است.

جان را در مسير وزش اين نسيم قرار بده، تا طيران معنوى كند.

دل را به آواى ملكوتىِ «سحر» ها و «نجوا» ها و «مناجات» ها و «تلاوت» ها بسپار.

رمضان، موسم «عبادت» است و عبادت، غذاى روح است.

رمضان، فصل مناجات و دعاست. و دعا، نردبان تعالى جان است.

رمضان، دوره تزكيه و تهذيب و تربيت و ساختن و مقاومت كردن و تحمّل نمودن است.

ايّام عفاف وكنترل وامساك وتوجّه به خدا و تقرب به پروردگار است.

دريغ ... كه اين فرصت بگذرد وكارى نكنى كه خدا را از خويش راضى كنى.

از تو حركت و همّت، از خدا بركت و توفيق ... ان شاءاللَّه. (1)

بخش اوّل در محضر ماه مبارك رمضان

الف: اهميت روزه و ماه مبارك رمضان

اگر ما در هر نمازى چند بار از خداى سبحان استعانت مى كنيم و مى گوييم:

ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعِين، راه كمك رسانى را هم خدا بيان فرموده است. يعنى اين چنين نيست كه شما به ما بگوييد: كمك برسان و ما رايگان كمك برسانيم، اگر سخن از ايّاكَ نَسْتَعِين است راهش را هم قرآن به ما آموخت كه:

واستعينوا بالصّبر و الصّلوة. (2)

و اين صبر به «صوم» تفسير و تطبيق شده است. در بيان نورانى امام صادق عليه السلام هست كه مى فرمايد: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوة قال يعنى بالصّبر الصّوم، آن گاه فرمود: «اذا نزلت بالرَّجلَ نازلةً اوالشدّة فليصمّ». (3)


1- برگرفته از كتاب روايت انقلاب، ج 2، استاد جواد محدثى.
2- سوره بقره، آيه 45 و 153
3- روضة المتقين ج 3 ص 228

ص:17

ص:18

ص:19

ص: 20

نه تنها در مسأله جنگ بلكه اگر مشكلات ديگرى هم براى انسان پيش آيد براى حل آن مشكلات، روزه بگيرد.

بايد ديد اين روزه چه نقشى دارد كه مشكل را حل مى كند؟ انسان را به كجا مى رساند كه بر مشكل پيروز مى شود؟ اين امساك ظاهرى است يا اسرارى دارد كه آن اسرار روح را به مقام بالا مى رساند و روح بلند بر طبيعت فائق مى شود؟

فرمود براى پيروزى بر شدائد روزه بگيريد، خدا از اين راه به شما كمك مى رساند، چون «الصّوم لي و أنا أجزي بِه» اگر كسى براى خدا روزه گرفت، چون كارها به دست اوست مشكل را حل مى كند، فرمود:

ما كارها را براى افراد كه در مسير مستقيم اند راحت مى كنيم: وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى* فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى.

در عظمت ماه مبارك

رسول اللَّه صلى الله عليه و آله از ماه مبارك رمضان به «شهر اللَّه» ياد فرمود: «قد أقبل اليكم شهر اللَّه» ماه خدا به شما روى كرد، چون در اين ماه صوم اللَّه مطرح است، چون روزه مال خداست و اين ماه، ماه روزه است، لذا ماه مبارك رمضان را شهر اللَّه مى نامند، چه اين كه ماه رجب «شهر ولايت» است و ماه شعبان هم «شهر نبوت و رسالت». و در دعاهاى ماه رجب فرمودند كه از خداوند متعال بخواهيد كه زمينه توفيق ماه مبارك رمضان از هم اكنون براى شما مهيّا و فراهم بشود.

اينطور نيست كه هر كس بتواند به عظمت ماه مبارك رمضان راه بيابد قبل از اين كه مقدماتى را طى كرده باشد.

ص: 21

در روايتى فرمودند: شما نگوييد: رمضان آمد، رمضان رفت، بگوييد: شهر رمضان آمد و شهر رمضان رفت، زيرا رمضان اسمى از اسمهاى مبارك خداى سبحان است.

اگر انسان در اين شهراللَّه به لقاءاللَّه نرسد به باطن روزه نرسيده است، بلكه يك روزه اى در سطح طبيعت گرفته است و پاداشى را هم كه به او مى دهند در همان سطح است. اين كه مى فرمايد: «الصّوم لي وَ أنا اجزي به» يعنى روزه مال من است و من شخصاً جزاى روزه دار را خواهم داد. سخن از «مَن» است، خودش را مطرح مى كند، روزه ماه من است و من هستم كه جزاى روزه دار را مى دهم، به فرشتگان نمى گويم او را بهشت ببريد، من خودم جزاى او را مى دهم.

خودش چگونه جزا مى دهد؟ به يك عده اى مى فرمايد: فَادْخُلِى فِى عِبادِى وَ ادْخُلِى جَنَّتِى. حال آيا در آنجا سخن از خوردن و پوشيدن و نوشيدن است، يا انسان به جايى مى رسد كه از آنچه بنام خوردن و پوشيدن و امثال اينهاست، مى گذرد و به جايى مى رسد كه جاى آنها نيست، در عين حال كه خوراكى ها و پوشاكى ها را در مرتبه نازله دارد، فرمود: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ* فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ (1)

اگر روزه براى اين است كه انسان به تقوا برسد، تقوا دو درجه دارد:

يكى همان بهشتى است كه درآن نعمتهاى فراوان موجود است: انَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ نَهَر براى لذائذ ظاهرى است، يكى هم عنداللَّه


1- سوره قمر، آيه 54

ص: 22

است، آنجا ديگر سخن از سيب و گلابى نيست. سيب و گلابى از آن جسم و بدن اوست كه «جنّاتٍ وَ نَهَر» براى بدن اوست، امّا لقاء حق براى روح اوست. اين سرّ و باطن روزه است.

همه ماهها پشت سر ماه مباركند

امام سجاد عليه السلام در دعا وداع مى فرمايد:

«السلام عليك من شهر لاتنافسه الأيام من شهر»

«سلام بر تو اى ماهى كه هيچ ماهى با تو مسابقه و رقابت ندارد.»

در منافسه وقتى انسان مى دود و مسابقه مى دهد، نفس نفس مى زند تا به مقصد برسد، خداى سبحان هم فرمود: براى گرفتن فضايل منافسه بدهيد: فَلْيَتَنافَسُ الْمُتَنافِسُون شما نفس نفس بزنيد تا آن شى ء نفيس و ارزنده را بگيريد.

امام عليه السلام در خطاب به ماه مبارك مى فرمايد: هيچ ماه و ايامى و لحظاتى با تو منافسه نمى كند و رقابت ندارد: تو پيشگامى و همه ماهها به دنبال تو هستند. اين چنين نيست كه انسان بگويد: در ماه مبارك رمضان حرفها را مى شنوم و بعداً عمل مى كنم، اگر فعلًا عمل نشود، بعداً هم عمل نمى شود، چون زمانهاى ديگر آن قدرت را ندارد كه با ماه مبارك رمضان در كسب توفيق انسان رقابت كنند.

ماه مبارك با همراهانش مى آيد

در بيان نورانى نبىّ گرامى اسلام صلى الله عليه و آله هست كه حضرت مى فرمايد:

ص: 23

«أيّها الناس قد أقبل إليكم شهراللَّه بالبركة والرّحمة و المغفرة».

فرمود: مردم ماه خدا رو كرده است، سخن از آمدن و نزديك شدن نيست، اين ماه به خدا منسوب است و اين ماه خدا با همراهانش به شما رو كرده است «بالبركة و الرحمة و المغفرة» با بركت و رحمت و مغفرت. مواظب باشيد و به استقبالش بشتابيد، آماده باشديد كه او را درست درك كنيد.

«بركت» خير مستدام است، آنچه كه مى ماند بركت است، در بيابان گودالى هايى كه آب ها در آن جمع مى شود و مى ماند را «بِركه» مى گويند. اين ماه به همراه بركت، رحمت و مغفرت است. رحمت و مغفرت تنها آمرزش از گناهان نيست، آن درجات عاليه را هم خداى سبحان رحمت مى نامد. رحمت خاصّه كه مخصوص مؤمنين است:

انَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِين (1)

در ماه مبارك رمضان تحصيل اين رحمت خاصّه آسان است.

اول سالِ اهلِ سير و سلوك

از ابن طاووس نقل شده است كه مى فرمايد: عده اى اول سالشان اول فرودين است. يك نوجوان اول سال او اوّل فروردين است كه تلاش مى كند لباس نو بپوشد، درختها اوّل سالشان فروردين است كه لباسهاى نو و تازه در بر مى كنند، يك تاجر كه كارگاه توليدى دارد در فرصت ديگرى اوّل سال را تعيين مى كند، امّا آنها كه اهل سير و


1- اعراف، آيه 56

ص:23

ص: 24

سلوكند، اوّل سالشان ماه مبارك رمضان است، حسابها را از ماه مبارك تا ماه مبارك بررسى مى كنند، كه ماه مبارك رمضان گذشته چه درجه اى داشته و امسال چه درجه اى دارند، چقدر مطلب فهميده و چقدر مسائل برايشان حل شده است، چقدر در برابر گناه قدرت تمكين داشته و چقدر در برابر دشمن قدرت تصميم دارند.

ماه مبارك رمضان براى سالكان الى اللَّه ماه محاسبه است. لذا امام سجّاد عليه السلام فرمود: هيچكس در سراسر جهان به اندازه ما در اين ماه استفاده نكرد.

«و اربحنا أفضل ارباح العالمين». (1)

اگر انسان يك مسافرى است كه سفر ابد در پيش دارد، ره توشه آن سفر ابد را بايد در همين چند روز تهيه كند، و اگر درهاى آسمان به چهره مؤمن باز مى شود، و اگر مؤمن مى تواند با وارستگى به باطن عالم راه پيدا كند، و اگر بهترين فرصت، ماه مبارك رمضان است، پس بهترين سود را ماه مبارك رمضان و اهلش دارند.

انسان وارسته عاشق ماه مبارك

رسول اللَّه صلى الله عليه و آله فرمود:

«افضل النّاس من عشق العبادة فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرّع لها هو لايبالى على ما أصبح من الدنيا على عسرٍ أم على يُسر». (2)


1- صحيفه سجاديه، دعاى 45، در وداع ماه مبارك.
2- اصول كافى، ج 2، باب عبادت، حديث 3

ص: 25

خوشا به حال كسى كه عبادت را معشوق خود بداند؛ با عبادت معانقه كند و آن را با تمام وجود لمس كند، خوشا به حال چنين نمازگزار و روزه دارى كه عاشق صوم باشد.

اين حديث شريف مى فرمايد: بهترين چهره هاى مردمى، آن انسانى است كه به عبادت عشق ورزد، ما را وادار مى كند كه اوّل شائق بعد عاشق عبادت باشيم.

شائق به كسى مى گويند كه ندارد و مى طلبد، عاشق به كسى مى گويند كه رسيد و نگه مى دارد. آن انسان تشنه اى كه به دنبال چشمه مى رود را مى گويند مشتاق چشمه است، وقتى به آب رسيد و آب را گرفت و حفظ كرد، مى گويند او عاشق چشمه است. شوق قبل از وصول است و عشق بعد از وصال گفته اند «عشق» كه يك واژه عربى است از يك گياه خاصى كه «عَشَقه» نام دارد، مشتق شده است كه در فارسى به آن پيچك مى گوييم. اين گياه وقتى به درخت چسبيد آنرا رها نمى كند و راه نفس درخت را مى بندد، كم كم آن درخت زرد مى شود، برگهايش ريخته و سرانجام خشك مى شود، در اين هنگام مى گويند درخت را عشقه گرفته، عاشق به يك چنين انسانى مى گويند، آن پيچكِ عبادت او را گرفت، او را زرد كرد، راه نفس او را بست، سرانجام او را خشك و از خود تهى كرد، به اين انسان مى گويند عاشق عبادت است.

لذا در اسرار روزه گرفتن گفتند: روزه بگيريد براى اين كه آن نشاط حيوانى كم بشود، مثل درختى كه او را پيچك گرفته كه ديگر رشد نمى كند.

ميهمان خدا بودن

طبق فرمايش نورانى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خطبه شعبانيه، مؤمنين در اين ماه مبارك به ضيافت الهى دعوت شده اند.

«هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُم فِيهِ إلى ضِيافَةِ اللَّه».

مهمان بايستى كارى بكند كه صاحبخانه مى كند، مهمان خدايى كه «يُطعِمُ و لايُطعَم» است، اگر خداى سبحان مى بخشد و نمى گيرد، انسان هم بايستى در اين ماه خويى پيدا كند كه ببخشد و نگيرد، چون هيچ دستى بهتر از دست بخشنده نيست و هيچ دستى هم بدتر از دست بگير نيست. اگر كسى تلاش و كوشش كرد كه ديگر در كنار سفره او به بهشت بروند، اين يد بخشنده دارد، و اگر تلاش كرد كه به بركت ديگران به بهشت برود، اين دست گيرنده دارد. در بيانات پيامبر صلى الله عليه و آله هست كه حضرت مى فرمايد: «اليد العليا خيرٌ من اليد السّفلى (1)

در شبهاى ماه مبارك رمضان اين روح بلند را به انسان مى آموزند و مى گويند هر شب بگوييد: «خدايا تو كه دينت را حفظ مى كنى و ممكن نيست كه دست از دينت بردارى، آن توفيق را بده كه دين تو بدست من زنده بشود»، نه اين كه ديگران دين تو را زنده كنند و من كنار سفره دين بنشينم، بگذار كه نماز و روزه به دست من و با خون من زنده بشود كه ديگران مهمان من باشند، نه اين كه ديگران بجنگند و خون بدهند و دين را احيا كنند و من نماز بخوانم و


1- ارشاد القلوب ديلمى- باب 18

ص:26

ص: 27

روزه بگيرم.

«و اجعلني ممّن تنتصر به لدينك و لاتستبدل لي غيري»

«خدايا چنين عوض نكن كه من را بدهى و ديگرى را جاى من بياورى»

چون اين تهديد را خداى سبحان كرد و فرمود: من از دينم حمايت مى كنم و دست از دينم بر نمى دارم، شما نشد ديگرى را مى آورم وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَايَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ. (1)

فرمود: حالا اگر حفظ دين با شما نشد، با ديگرى، شما اگر خلوص را از دست داديد شما را مى برد و ديگرى را جاى شما مى آورد.

اين خوى بزرگ منشى را در دعاها به ما آموختند كه سعى كنيد اين چنين دعا كنيد. هرگز از خدا مال زياد نخواهيد، بلكه بخواهيد كه آبرويتان محفوظ باشد.

كسى كه مهمان خدا شد، اوصاف صاحبخانه را به عنوان آنچه در نزد خداست، از خدا مسئلت مى كند، آن روح بى نيازى و بزرگوارى را طلب مى كند، و خداى سبحان كه ميزبان است چنين پذيرايى مى كند.

ضيافة اللَّه همان لقاءاللَّه را نتيجه خواهد داد.

پيامبر صلى الله عليه و آله در ادامه فرمودند: «وجعلتم فيه من أهل كرامة اللَّه» شما در اين ماه كريم هستيد. انسان كريم آن بزرگوار و بزرگ منشى است كه طبعش به طبيعت آلوده نيست. فرمود شما در اين ماه از خداى سبحان كرامت بخواهيد و آبروى انسان كريم را خداوند نمى ريزد و


1- محمّد: 38

ص: 28

هميشه آن را حفظ مى كند. شما بايد در اين ماه توشه كرامت تهيه كنيد كه همان وصف خاصّ فرشتگان است. اگر فرشتگان «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُون» بندگان مكرَّم و كريم اند، شما در كنار سفره كرامت دعوت شده ايد سعى كنيد كريم بشويد و در ادامه فرمود: «أنفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة و عملكم فيه مقبول».

ب: سفارشات در ماه مبارك

افضل اعمال در ماه مبارك

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در جواب سؤال اميرالمؤمنين عليه السلام كه عرض مى كند. «ما أفضل الاعمال فى هذا الشهر» (1)

فرمودند: «يا أباالحسن أفضل الأعمال فى هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه عزّوجلّ»؛ بهترين اعمال در اين ماه پارسايى از محرّمات خداست، آنچه را كه خداوند تحريم فرموده انسان نسبت به آنها ورع داشته و وارسته باشد.

ورع درجاتى دارد:

اولين درجه آن كه از همه نازلتر است ورع اهل توبه است كه انسان از هر معصيتى مى پرهيزد و توبه مى كند و به اطاعت روى مى آورد.

از اين بالاتر ورع اهل صلاح است كه آنها از مشتبهات نيز


1- خطبه شعبانيه، اربعين شيخ بهايى، حديث 9

ص: 29

مى پرهيزند:

«دَعْ ما يُرِيبُك الى ما لايُرِيبُك» (1)

؛ «كارى كه مشتبه است و حلال بودن آن روشن نيست را ترك كنيد.» غذاى شبهه ناك را نخورده و حرف شبهه ناك نزنند.

گرچه ظاهراً حلال است ولى چون حليّتش مشكوك است، ترك كن. اين ورع صالحين است.

درجه بالاتر از آن ورع اهل تقواست. اينان نه تنها از محرمات پرهيز داشته و از مشتبهات نيز اعراض مى كنند بلكه از حلالهايى كه انسان را به سوى مشتبه مى كشاند نيز مى پرهيزند. گاهى انسان درباره افراد سخن مى گويد، همين كه ديد كم كم ممكن است سخن به جايى بكشد كه احتمال هتك حيثيت يا غيبت مى دهد، ترك مى كند. يا در مسائل مالى كه كم كم ممكن است دستش به مال مشتبه آلوده بشود، ترك مى كند. آن حلالى را كه احتمال مى دهد كه كم كم پيامد شبهه ناك داشته باشد را ترك مى كند. اين ورع اهل تقواست.

بالاترين درجه ورع صديقين است. و آن اين كه از هر چه غير خداست وارسته اند، از هر چه غير حق است پرهيز مى كنند. اگر قلب جز محبت خدا چيز ديگر را نپذيرفت قلب صدّيق است. در سوره احزاب خداوند فرمود:

مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِه (2)

قلب يعنى همان لطيفه الهى و همان جان الهى، و انسان بيش از

ص: 30

يك قلب ندارد. اگر هر انسانى يك قلب دارد و اگر به ما آموختند كه از خداى سبحان مسئلت كنيد كه در اين قلب جز محبت حق چيزى راه پيدا نكند: «وَ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً»، اين تربيت، صديقين است، آنگاه چيزى در قلب غير از ياد حق نيست و اين قلب از هر چه غير حق است پرهيز كرده و وارسته مى شود.

انس با قرآن

ماه مبارك رمضان مستقيماً به خداوند سبحان استناد دارد. تنها ماهى كه در قرآن كريم نام او آمده است ماه مبارك رمضان است و اين ماه را خداوند سبحان به نزول قرآن معرفى كرد و فرمود:

شَهْرُ رَمَضان الَّذُى انْزِلَ فِيهِ الْقُرْآن

عظمت اين ماه به نزول قرآن كريم است نه به روزه گرفتن. قرآن كريم احكام و حكمى دارد كه يكى از آن احكام روزه گرفتن است. ماه مبارك رمضان ماه نزول قران كريم است، انسان در اين ماه ميهمان خداوند است و خداوند هم در اين ماه غذايى به نام قرآن براى انسانها فرستاده است.

از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله رسيده است: «انّ هذا القرآن مأدبة اللَّه» قرآن غذاى آماده الهى است. قرآن سفره نيست كه هر كسى غذاى خود را همراه بياورد و آن را در سر سفره قرآن بخورد. كسى حق ندارد كه خواسته هاى خود را بر قرآن تحميل كند، برداشتهاى خود را به حساب قرآن گذارد. قرآن غذايى است آماده، هر كسى گرسنه معارف باشد از اين غذا استفاده مى كند.


1- بحارالأنوار، ج 2، ص 259، ح 7.
2- سوره احزاب، آيه 4

ص:30

ص: 31

خداوند در اين ماه ما را به قرآن خواندن فرا خوانده است و با ما در اين ماه سخن مى گويد. اگر كسى بخواهد با ظاهر قرآن در تماس باشد بايد ظاهر پاك و طاهرى داشته باشد، بدون طهارت و وضو نمى شود با ظاهر قرآن در تماس بود، حتى نمى شود قرآن را به لب گذاشت و بوسيد. امّا با محتوا، معنا، تفسير و جان قرآن را لايَمَسُّهُ الّاالْمُطَهَّرُون (1)

اهل بيت عصمت و طهارت را خدا از هر آلودگى منزه و پاك كرد، اينها كه مطهّرند. مى توانند با محتواى قرآن در تماس باشند. با جان و روح قرآن در ارتباط بوده و خود، قرآن متحرك باشند.

انسان در اين ماه مهمان سفره پربار قرآن است، هر كسى به اندازه نياز و استعدادش مى تواند از آن تغذيه شود.

دعا در ماه مبارك

طبق فرمايش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دعاها در ماه مبارك مقبول است كه فرمود:

«ودعائكم فيه مستجاب».

بايد توجه داشت كه چه دعايى بكند و براى چه كسى، دعا در سطح بلند و براى همه باشد، اينطور نباشد كه تنها خودمان را دعا كنيم.

مردى در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: خدايا پيامبر را بيامرز، مرا بيامرز. لسانش لسان حصر بود. حضرت فرمودند: تو چرا دور رحمت خدا را سنگ چين كردى. بگو: «إذا دعا أحدكم فليعمّ فإنّه


1- واقعه، آيه 77، احزاب، آيه 33

ص: 32

اوجب للدّعاء».

بنگريد دعاى امام رضا صلى الله عليه و آله را چقدر كريمانه است:

«واغفر لمن فى مشارق الأرض و مغاربها من المؤمنين و المؤمنات» (1)

«خدايا درمشرق و مغرب عالم هر كسى كه اهل ايمان است او را بيامرز».

آن دينى كه مى گويد سحر در نماز شب عده زيادى را دعا كن، حداقل چهل نفر، همان دين مى گويد روز به فكر حلّ كار چهل مؤمن هم باش، براى اين كه و قتى مى گويد شب برخيز و ديگران را هم دعا كن، يعنى روز هم مواظب كارشان باش. اين دين درس كرم به انسان مى آموزد كه ديگران مهمان سفره انسان باشند.

ابوحمزه ثمالى از شاگران خوب امام سجّاد عليه السلام بوده و امام عليه السلام در دعاى معروف به ابوحمزه ثمالى به ما مى آموزند كه عرض كنيم: خدايا بزرگ و كوچك ما، زن و مرد، روستايى و شهرى، دور و نزديك، همه و همه را بيامرز.

اين چنين نباشد كه انسان در دعا فقط به فكر خود و بستگان نزديكش باشد. و امّا اين كه براى خود چه بخواهد در بخش پيشين گذشت كه روح بى نيازى و كريمانه را مسئلت كند، از خداى سبحان مسئلت كند كه توفيق يارى نصيب او كرده و او را در راه اسلام و انقلاب و شهدا ثابت قدم بدارد، و تداوم حاكميت اسلام را به رهبرى


1- بحارالانوار، ج 12، ص 23

ص: 33

ولىّ فقيه تا ظهور حجّت الهى «عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف» طلب نمايد.

فضيلت صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله در ماه مبارك

وجود مبارك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين خطبه فرمود:

«و من أكثر فيه من الصلّوة ثقل اللَّه ميزانه يوم تُخَفّف فيه الموازين»

هر كس در اين ماه بر من زياد صلوات بفرستد ترازوى اعمالش سنگين خواهد شد، روزى كه ترازوى اعمال بسيارى از مردم سبك مى شود.

در قيامت اعمال انسان را با يك واحد مخصوصى مى سنجند، نه با اجرام مادى و امثال آن در دنيا انسان اگر خواسته باشد متاع مادى را بسنجد آن را با يك ترازوى خاصّ مادّى توزين مى كند مثلًا درجه حرارت را با ميزان مخصوص آن، اشياى كيلويى را با كيلو، اشياى مترى را با متر، مسائل ادبى مثل شعر را با وزن خاص آن.

امّا اعمال ما را در روز قيامت با حق مى سنجند كه قرآن مى فرمايد:

وَالوَزْن يَومَئِذٍ اْلحَقُّ(1)

يعنى در آن روز اعمال و عقايد و اخلاق مردم را با حق مى سنجند.

حق در يك طرف و اعمال در طرف ديگر كه مشخص مى شود حق است و چه عملى از حق بى بهره بود. و در قرآن مى فرمايد: آنان كه


1- اعراف، آيه 8

ص: 34

اعمالشان سنگين است اهل سعادت بوده و آنان كه اعمالشان سبك است از سعادت محرومند.

در بيانات اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است، چه اين كه در بيان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله هم رسيده است كه حضرتش فرمود:

«زِنُوا قَبْلَ أنْ تُوزَنوا»

در نهج البلاغه، خطبه 90 چنين آمده است:

«زنوا أنفسكم من قبل أن توزنوا و حاسبوها من قبل أن تحاسبوا ...»

روزى مى رسد كه انسانها را وزن مى كنند كه كدام انسان سبك و كدام انسان سنگين است. كمال انسان به عقل و معارف عقلى اوست، خود را با يك ميزانى كه خدا نازل كرده است بسنجد، با ميزان قرآن كريم و با وزنى كه حق است.

حضرت فرمود: در ماه مبارك رمضان هر كس بيشتر بر من صلوات بفرستد خدا ترازوى او را سنگين مى كند.

چون صلوات بر آن حضرت يك دعايى مستجاب است و چون همراه صلوات حاجت خود را خواستيد، خداى سبحان اينچنين نيست كه يكى را برآورده كند و ديگرى را برآورده نكند، لذا در برنامه هاى آموزنده امام سجاد عليه السلام كه مَثَل اعلاى نيايش و دعا را به ما مى آموزاند، در بسيارى از فرازهاى ادعيه ايشان صلوات به چشم مى خورد، هر مطلبى را كه آن حضرت از خدا مى خواهند قبل و بعدش صلوات است، چون آن اول و اين آخر را خداوند مستجاب مى كند بين آنها را هم مستجاب خواهد كرد.

ماه مبارك و رهايى انسان از اسارت گناهان

حضرت فرمود:

«أيّها النّاس انّ انفسكم مرهونة بأعمالكم ففكّوها باستغفاركم»

مردم شما آزاد نيستيد، جانتان در گروِ كارهاى شماست، يعنى اين كارهايى كه انجام داده ايد يك قفسى و طنابى از آنها ساخته ايد و دست و بال خود را با آن قفس و طناب بسته ايد، پس شما در رهن و گرو هستيد.

كسى كه بدهكار است گرو مى سپارد، مثلًا خانه و فرش را گرو مى دهد، كسى كه از لحاظ عقيده و اخلاق و عمل صالح بدهكار باشد، ديگر با مال قابل گرو نيست، اين جا خود شخص را گرو مى گيرند.

نعمتى به ارزش نعمت آزادى بسيار كم است و آزاد، آن انسانى است كه على عليه السلام فرمود: «و من ترك الشّهوات كان حراً»؛ «كسى كه شهوت ها را ترك كرد آزاد است.»

فرمود: در اين ماه خودتان را آزاد كنيد و اين فكّ رهن به استغفار و طلب مغفرت است. در قرآن كريم فرمود: كُلُ نَفْسٍ بِمَاكَسَبَتْ رَهِينَةٌ* إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ (1)

آنهايى كه با ميمنت كار كردند آزادند، آنها كه گرفتار شهوت و غضب نبودند آزادند. آن كسى كه مى گويد هر چه دلم بخواهد مى گويم و هر چه دلم بخواهد مى كنم و هر جا دلم بخواهد مى روم، معلوم


1- سوره مدثر، آيه 38

ص:35

ص: 36

مى شود صاحب اين سخن در گروِ شهوت است نه در اختيار عقل.

انسان براى اين كه ببيند آزاد است يا در قفس، ببيند چه گونه مى انديشد.

و انقلاب براى اين بود كه جز خداى سبحان كسى بر ما مسلط نشود، براى اين بود كه ما بنده خدا بشويم ولاغير.

اين كه گفتند چندين بار در شبانه روز بگوييد: «استغفر اللَّهَ رَبّي و أتوب إليه» در نماز و در غير نماز براى خود و ديگران طلب مغفرت كنيد براى آن است كه اين ميله هاى فولادين را يكى پس از ديگرى بشكنيد و از بين ببريد.

صله ارحام و حفظ لسان از دستورهاى ماه مبارك

وجود مبارك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در آن خطبه نورانى فرمود:

«وَ صِلُوا ارحامَكم واحفظوا الْسِنَتكم».

«ارحام را صله و ديدن و زبانتان را حفظ كنيد».

نه تنها در روز كه روزه هستيد، بلكه در تمام ماه، زيرا اين امور آداب روز نيست، بلكه آداب ماه روزه است. در اين ماه بايد زبان را حفظ كرد و چيزى بهتر از فراگيرى علوم الهى، گفتن و شنيدن معارف دين نيست، علم است كه زمينه اى براى به عقل رسيدن انسان مى گردد و انسان عاقل آسوده است، هرگز انسان عاقل در عذاب نيست، لذا فرمود: در اين ماه زبانتان را حفظ كنيد.

امام صادق عليه السلام از اجداد گرامى شان از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نقل فرمود: «مَن عرّف اللَّه و عظّمه منع فاحسن الكلام و بطنه من الطعام و عنّا نفسه

ص: 37

بالصَّيام و القيام». (1)

حضرت فرمود: براى اين كه انسان مواظب دهان باشد و هر حرفى را بزند معرفت خدا لازم است: كسى كه خدا را بشناسد و او را بزرگ بشمارد در پيش خداى عظيم هر حرفى را نمى زند و شكم را به هر غذاى حرام آلوده نمى كند، كنار هر سفره اى نمى نشيند، عنايت دارد كه خود را با روزه گرفتن بپروراند، خود او مورد عنايت اوست و خودش را فراموش نمى كند.

يكى از نصيحت طلبان به اباذر نوشت كه مرا نصيحت كن. اباذر هم در جواب مرقوم فرمود: به عزيزترين دوستانت ستم نكن. دوباره آن شخص در جواب نوشت كه اين يك مطلب روشنى است، انسان كه به دوست عزيزش جفا نمى كند. من از شما نصيحت خواستم و شما آن گونه جواب گفتيد.

اباذر در جواب فرمود: عزيزترين افراد نسبت به آدم خود آدم است، هيچ كس به اندازه خود آدم پيش انسان عزيز نيست. فرمود: جان خود را نيازار، نرنجان و آسيب نرسان چون هر گناهى را كه انسان مرتكب مى شود فشارى است كه به جان خود وارد مى كند. (2)

و در سوره مباركه مائده به ما فرمود: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ مؤمنين مواظب جانتان باشيد، از حريم جانتان پاسدارى كنيد. و در سوره مباركه اعراف فرمود: متقين كسانى هستند كه با ياد خداى سبحان اجازه نمى دهند كه شياطين در اطراف كعبه جانشان به


1- اربعين شيخ بهايى، حديث 2
2- ارشاد القلوب ديليم.

ص: 38

طواف بپردازند.

إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنْ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (1)

مقدار خوردن در ماه مبارك

انسان در ماه مبارك رمضان احساس عظمت مى كند و بزرگى خود را مى يابد، مى گويد:

«من بزرگتر از آن هستم كه آلوده بشوم و تن به گناه بدهم». اين بزرگى خود را يافتن، در اثر روزه گرفتن است، كه مقدمات اوليّه روزه، امساك و كم خورى است.

از ارسطو سؤال كردند: چرا شما كم مى خوريد؟ گفت: من مى خورم براى اين كه بمانم و ديگران مى مانند براى اين كه بخورند، بگذار زياد بخورند. آنان كه پرخور هستند، هم عمرشان كم است و هم به آن معارف الهى دسترسى ندارند. هرگز انسان پرخور به فهم در نمى آيد.

امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل فرمود كه: يك وقتى جبرئيل- سلام اللَّه عليه- در روزى و زمانى كه سابقه نداشت وارد شد، گفتم: در وقتى آمدى كه بى سابقه بود، آيا خبرى مهمّى است، براى اين كه حالت شما، حالت ارعاب است. فرمود: تو ترسى ندارى براى اين كه «غفراللَّه لك ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر». فرمود: پس براى چه آمده اى؟ جبرئيل گفت: خداى سبحان شما را از چند چيز نهى كرد: اول از بت پرستى، دوم از ميگسارى، سوم از جدال با مردم و


1- اعراف، آيه 201.

ص: 39

بحث علمى را به صورت مجادله درآوردن، آن گاه فرمود در كنار اين دستورات، يك خصلتى ديگر را خداى سبحان به شما امر كرد كه براى همه شؤون زندگى است كه براى مبدأ و منتهايت سودمند است:

«يقول لك ربّك ما ابغضتُ وعاءً قطّ كبغضي بطناً ملأناً».

خدا مى گويد: چيزى پيش من مبغوض تر از شكم پر نيست، كه انسان هميشه سير باشد. چون او كه مانند بهائم مى خورد، مانند جماد مى افتد.

پرخورى هم عمر را كم مى كند و هم سلامت را از انسان مى گيرد، و بالاتر از همه فهم و انديشه و شعور را از انسان مى ربايد، اگر انسان بخواهد به اسرار عالم راه پيدا كند چاره اى جز سبكبار بودن درون ندارد و اين را كسى مى گويد كه مى فرمايد: «أنا والسّاعة كهاتين».

در خاتمه از خداى سبحان مسئلت مى كنيم كه توفيق عنايت كند تا از روزه داران واقعى بوده و از بار بافته گان به ضيافت الهى باشيم.

«و آخر دعوانا أن الحمدللَّه ربّ العالمين». (1)


1- از ص 21 تا اينجا از مقاله حضرت آيةاللَّه جوادى آملى، تهيّه و تنظيم منصور براعتى از كتاب رهتوشه راهيان نور، ويژه ماه مبارك رمضان 1418 ه. ق. گرفته شده است.

ص: 40

صفحه سفيد

بخش دوم مناسبتها

اشاره

1- وفات حضرت خديجه عليها السلام

2- ميلاد امام حسن مجتبى عليه السلام

3- غزوه بدر

4- بركات شب قدر

5- على عليه السلام در بستر تاريخ

6- فتح مكه

7- على عليه السلام اى عدالت مظلوم

8- هفته كمك به مستضعفين

9- روز جهانى قدس

10- عيد فطر

11- ميعاد با فطرت

ص:41

ص: 42

صفحه سفيد

وفات حضرت خديجه عليها السلام

اشاره

دهم ماه مبارك رمضان مصادف است با سالروز وفات بانوى نمونه اسلام، حضرت خديجه كبرى عليها السلام.

خديجه بنت «خويلد بن اسد بن عبدالعزى بن قصىّ بن كلاب» همسر گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله اولين زنى است كه به پيامبر صلى الله عليه و آله و دين اسلام گراييد و با مال و ثروت خويش آن حضرت را يارى داد. در سن خديجه هنگام ازدواج اختلاف است كه از 25 تا 45 سالگى گفته اند. (1)پيامبر صلى الله عليه و آله تا زمانى كه خديجه زنده بود زن ديگرى اختيار نكرد. آن حضرت علاقه بسيارى نسبت به ايشان داشت كه به هيچ يك از زنان ديگرش نداشت. روايات زيادى از آن حضرت در مورد اوصاف و القاب وى نقل شده است از جمله:

«أَفْضَلُ نِساء أَهْل الْجَنَّة خَديجَة» (2)

(بهترين زنان بهشت، خديجه است).


1- ابى كثير، البداية والنهاية 2/ 295؛ مجلسى، بحارالانوار 16/ 12.
2- احمد بن حنبل، المسند 6/ 117- 118.

ص:43

ص: 44

در جاى ديگرى مى فرمايد: به درستى كه من خديجه را بر زنان امتم برترى مى دهم همان گونه كه مريم بر زنان عالم برترى داده شد، (1) قسم به خدا كه بهتر از خديجه پس از او براى من جايگزين نكرد ... او ايمان آورد هنگامى كه مردم مرا تكفير مى كردند و هنگامى كه مردم مرا تكذيب مى كردند او مرا تأييد مى نمود، هنگامى كه مردم مالشان را از من دريغ كردند او اموالش را در اختيار من گذاشت. خداوند از او فرزندانى به من عطا كرد در حالى كه از زنان ديگر نداد. (2)

خداوند متعال زحمات اين بانوى فداكار را در حمايت از اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بيان كرده است:

جبرئيل عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد و گفت اى نبى خدا! اين خديجه است كه نزد تو مى آيد و ظرفى از غذا همراه اوست هنگامى كه به تو رسيد از جانب پروردگارت و از جانب من به او سلام برسان و بشارت ده كه خانه اى در بهشت براى اوست. (3)

عايشه مى گويد: من پيوسته براينكه روزگار خديجه رادرك نكرده بودم، تأسّف مى خوردم و از علاقه و مهر پيامبر، نسبت به او هميشه تعجب مى كردم؛ زيرا پيامبر او را مكرّر ياد مى كرد؛ و اگر گوسفندى مى كشت، سهمى براى دوستان خديجه كنار مى گذاشت و برايشان مى فرستاد.

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله در حال بيرون رفتن از خانه بود كه از خديجه


1- هيثمى، مجمع الزوائد 9/ 223.
2- هيثمى، همان جا.
3- ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى 7/ 108- 109؛ سبط بن جوزى، همان 302.

ص: 45

ياد كرد و از او تعريف نمود. من نتوانستم خودم را كنترل كنم، با كمال جرأت گفتم: وى پيرزنى بيش نبود و خدا بهتر از او را نصيب شما كرده است! آثار خشم و غضب در پيشانى پيامبر ظاهر شد و فرمود: ابداً چنين نيست، خديجه هنگامى به من ايمان آورد كه مردم همگى در حال كفر و شرك به سر مى بردند؛ او اموال و ثروت خود را در سخت ترين مواقع در اختيار من گذارد و خدا از او فرزندانى نصيبم نمود كه به ديگر همسرانم نداد. (1)

سن خديجه

معروف اين است كه خديجه هنگام ازدواج 40 سال داشته و 15 سال پيش از عام الفيل، قدم به عرصه وجود نهاده است؛ ولى بعضى كمتر از اين نوشته اند. وى قبلًا دو شوهر كرده بود، به نامهاى «عتيق ابن عائذ» و «ابوهالة مالك بن بناش التميمى» كه رشته زندگى هر كدام به وسيله مرگ گسسته بود.

فرزندان خديجه از پيامبر

خديجه كبرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله داراى دو پسر به نامهاى «قاسم» و «عبداللَّه» بود كه به آنها طاهر و طيّب مى گفتند و چهار دختر داشت كه رقيّه، زينب، امّ كلثوم و فاطمه- سلام اللَّه عليها- نام داشتند. دو پسر آن حضرت قبل از بعثت از دنيا رفتند؛ ولى دخترانش باقى ماندند.

شبهاى تاريك، راه خانه خديجه تا غار حراء به روزى روشن از اخلاص و اميد و فداكارى تبديل شد. كوه بزرگ نور كه امروزه بعضى از


1- بحار الانوار، ج 16، ص 8

ص: 46

مردان نيز از صعود به آن عاجزند، در سايه اخلاص و فداكارى و عظمت گامهاى خديجه كوچك مى نمود. آن بانوى فداكار به رغم آن همه ثروت و مكنت، سه سال در شعب ابى طالب، گرسنه در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيد و آرامِ جان او بود.

وفات خديجه

حضرت خديجه در تمام دوره دشوار و پرحادثه پيش از هجرت به عنوان همسرى فداكار در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و لحظه اى او را در آن كوران حوادث تنها نگذاشت و سرانجام سه سال پيش از هجرت دنيا را به درود گفت. آخرين سخن وى در آستانه مرگ، با آن سابقه خدمت و فداكارى، اين بود كه: «اى رسول خدا! من درباره تو كوتاهى نمودم و آنچه در خور توست به انجام نرساندم و در اين لحظه اگر خواسته اى داشته باشم، آن خواسته رضايت توست.» و بدين ترتيب آن بانوى بزرگوار ديده از جهان فروبست؛ ولى براى هميشه به عنوان زنى نمونه براى زنان اسلام در تاريخ باقى ماند، اميد است زنان مسلمان ما با الگو قرار دادن اين بزرگ بانوى اسلام، شايستگى خويش را براى خدمت هر چه بيشتر به اسلام به اثبات رسانده و فرزندانى صالح و متعهّد تربيت نمايند. جسد پاك خديجه را در قبرستان حجون مكّه به خاك سپردند. موقعيت قبر وى در آخر قبرستان و نزديك قبور ابوطالب و عبدالمطلّب است. (1)

ميلاد امام حسن مجتبى عليه السلام

امام حسن مجتبى عليه السلام در نيمه رمضان سال سوّم هجرى، در شهر مدينه منوّره ديده به جهان گشود.

پدرش، امير مؤمنان على بن ابيطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه دختر پيامبر خدا است- درود و رحمت خدا بر آنان-.

در تاريخ، از اين كوتاهتر و در عالم نسب ها، از اين پرشرافت تر، نسبى وجود ندارد.

در شهر مدينه، شب نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت، تولد يافت. فرزند نخستين پدر و مادرش بود. رسول اكرم صلى الله عليه و آله بلافاصله پس از ولادتش او را گرفت؛ در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس براى او گوسفندى قربانى كرد؛ سرش را تراشيد و هموزن موى سرش- كه يكدوم و چيزى افزون بود- نقره به مستمندان داد؛ دستور داد تا سر او را عطر آگين كنند. و از آن هنگام، آيين عقيقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد، پديد آمد.

او را حسن نام داد و اين نام در جاهليت سابقه نداشت. و كنيه او


1- از ص 42 تا اينجا از كتاب، تاريخ و آثار اسلامى مكّه مكرّمه و مدينه منوّره، اصغر قائدان و كتاب ياد ايّام، معاونت فرهنگى شوراى سياستگذارى ائمّه جمعه گرفته شده است.

ص:47

ص: 48

را ابومحمد نهاد و اين تنها كنيه اوست.

لقب هاى او: السبط است و السيد و الزكى و المجتبى و التقى.

همسران او عبارتند از: «ام الحق» دختر طلحة بن عبيداللَّه؛ «حفصه» دختر عبدالرحمن بن ابى بكر؛ «هند» دختر سهيل بن عمرو؛ و «جعدة» دختر اشعث بن قيس و اين آخرين، همان است كه به اغواى معاويه او را مسموم و شهيد كرد.

فرندان آنحضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند، بنام هاى:

زيد، حسن، عمرو، قاسم، عبداللَّه، عبدالرحمن، حسن اثرم، طلحة، ام الحسن، ام الحسين، فاطمه، ام سلمة، رقيه، ام عبداللَّه و فاطمه.

نسل او فقط از دو پسرش: حسن و زيد، باقى ماند و از غير ايندو انتساب به آنحضرت درست نيست.

«هيچكس از جهت منظر و اخلاق و پيكر و رويه و مجد و بزرگوارى، به رسول اكرم شبيه تر از او نبود» وصف كنندگانش او را اينچنين ستوده اند. و گفته اند:

داراى رخساره ئى سفيد آميخته به اندكى سرخى؛ چشمانى سياه؛ گونه ئى هموار؛ محاسنى انبوه؛ گيسوانى مجعد و پر؛ گردنى سيمگون؛ اندامى متناسب؛ شانه ئى عريض؛ استخوانى درشت؛ ميانى باريك؛ قدى ميانه؛ نه چندان بلند و نه كوتاه؛ سيمائى نمكين و چهره ئى در شمار زيباترين چهره ها بود.

بيست و پنج بار حج كرد پياده، در حاليكه اسبهاى نجيب را با او يدك مى كشيدند.

هر گاه از مرگ ياد مى كرد مى گريست و هر گاه از قبر ياد مى كرد

ص: 49

مى گريست و هر گاه محشر را و عبور از صراط را بياد مى آورد مى گريست و هر گاه به ياد ايستادن به پاى حساب مى افتاد همچون مار گزيده به خود مى پيچيد، از خدا طلب بهشت مى كرد و به او از آتش پناه مى برد.

و چون وضو مى ساخت و به نماز مى ايستاد، بدنش بلرزه مى افتاد و رنگش زرد مى شد.

سه نوبت، دارائيش را با خدا تقسيم كرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت. و با اين همه، در تمامى حالات به ياد خدا بود.

گفته اند: «در زمان خودش آن حضرت عابدترين مردم و بى اعتناترين مردم به زيور دنيا بود».

محمد بن اسحق گفت: «پس از رسولخدا صلى الله عليه و آله هيچكس از حيث آبرو و بلندى قدر، به حسن بن على نرسيد. بر در خانه اش فرش مى گستردند و چون او از خانه بيرون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شد و باحترام او كسى از برابرش عبور نمى كرد و او چون مى فهميد، برمى خاست و به خانه ميرفت و آنگاه مردم رفت و آمد مى كردند».

در راه مكه از مركبش فرود آمد و پياده به راه ادامه داد، در كاروان كسى نماند كه بدو تأسى نجويد و پياده نشود، حتى سعد بن ابى وقاص كه پياده شد و در كنار آن حضرت راه افتاد.

«مدرك بن زياد» به ابن عباس- كه براى حسن و حسين ركاب گرفته بود و لباسشان را مرتب مى كرد- گفت: «تو از اينها سالخوده ترى! ركاب برايشان مى گيرى؟» وى جواب داد: «اى فرومايه

ص: 50

پست! تو چه ميدانى اينها كى اند! اينها پسران رسول خدايند. آيا اين موهبتى از جانب خدا بر من نيست كه ركابشان را بگيرم و لباسشان را مرتب كنم؟!».

با اين شأن و منزلت، تواضعش چنان بود كه: روزى بر عده ئى مستمند مى گذشت و آنها پاره هاى نان را بر زمين نهاده و خود روى زمين نشسته بودند و مى خورند. چون حسن بن على را ديدند گفتند:

«اى پسر رسول خدا بيا با ما هم غذا شو!» فوراً از مركب خود فرود آمد و گفت: «خدا متكبران را دوست نمى دارد» و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به ميهمانى خود دعوت كرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاك.

بخشش و كرم او آنچنان بود كه مردى حاجت نزد او آورد. آن حضرت باو گفت: «حاجتت را بنويس و به ما بده» و چون نامه او را خواند، دو برابر خواسته اش بدو بخشيد. يكى از حاضران گفت: اين نامه چقدر براى او پربركت بود، اى پسر رسول خدا!. فرمود: «بركت آن براى ما بيشتر بود، زيرا ما را از اهل نيكى ساخت. مگر نمى دانى كه نيكى آن است كه بى خواهش به كسى چيزى دهند و اما آنچه پس از خواهش مى دهند، بهاى ناچيزى است در برابر آبروى او. شايد آنكس شبى را با اضطراب و ميان بيم و اميد بسر برده و نميدانسته كه آيا در برابر عرض نيازش، دست رد به سينه او خواهى زد يا شادى قبول به او خواهى بخشيد و اكنون با تن لرزان و دل پرتپش نزد تو آمده، آنگاه اگر تو فقط بقدر خواسته اش باو ببخشى، در برابر آبروئى كه نزد تو ريخته بهاى اندكى باو داده ئى».

ص:50

ص: 51

مدائنى روايت كرده كه: «حسن و حسين و عبداللَّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خيمه ئى رسيدند كه پيرزنى در آن زندگى مى كرد، از او آب طلبيدند. گفت: اين گوسفند را بدوشيد و شير آن را با آب بياميزيد و بياشاميد. چنين كردند.

سپس از او غذا خواستند، گفت: همين گوسفند را داريم، بكشيد و بخوريد. يكى از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقدارى بريان كرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پير زن گفتند: ما از قريشيم، به حج مى رويم، چون باز گشتيم نزد ما بيا با تو به نيكى رفتار خواهيم كرد و رفتند.

شوهر زن كه آمد و از جريان خبر يافت، گفت واى بر تو! گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى كشى، آنگاه مى گوئى: از قريش بودند!؟.

روزگارى گذشت و كار بر پير زن سخت شد، از آن محل كوچ كرد و به مدينه عبورش افتاد. حسن بن على او را ديد و شناخت. پيش رفت و گفت: مرا مى شناسى؟ گفت نه! گفت: من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم. و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر باو دادند.

آنگاه او را نزد برادرش حسين بن على فرستاد، آنحضرت نيز به همان اندازه بدو بخشيد و او را نزد عبداللَّه بن جعفر فرستاد و او نيز عطائى همانند آنان به او داد».

و بجز اينها، سخن در كرم و بخشش فراوان است كه ما اكنون درصدد بيان آنها نيستيم.

حلم و گذشت او چنان بود كه- به گفته مروان- با كوهها برابرى مى كرد.

ص: 52

زهد و بى اعتنائى او به زيور دنيا آنچنان بود كه «محمد بن على بن الحسين بن بابويه» (متوفى به سال 381 هجرى) كتابى را بنام: زهد الحسن عليه السلام بدين صفت او اختصاص داد و در اينباره همين بس كه از همه دنيا يكباره بخاطر دين صرفنظر كرد.

او سرور جوانان بهشت و يكى از دو نفرى است كه دودمان پيامبر منحصراً از نسل آنان بوجود آمد؛ و يكى از چهار نفرى است كه رسول خدا با آنان به مباهله نصاراى نجران حاضر شد؛ و يكى از پنج نفر اصحاب كساء؛ و يكى از دوازده نفرى است كه خدا فرمانبرى آنان را بر بندگانش واجب و فرض ساخته. و او يكى از كسانى است كه در قرآن كريم پاك و منزه از پليدى معرفى شده؛ و يكى از كسانى است كه خدا دوستى آنان را پاداش رسالت پيامبر دانسته؛ و يكى از آنانكه رسول اكرم ايشانرا هموزن قرآن و يكى از دو دست آويز گران وزنه قرار داده. و او ريحانه رسول خدا و محبوب اوست و آنكسى است كه پيامبر دعا ميكرد خدا دوستدار او را دوست بدارد.

افتخارات او بقدرى است كه ياد كردن آنها بطول مى انجامد و تازه پس از بيانى دراز بآخر نمى رسد.

پس از وفات پدرش، مسلمانان با او به خلافت، بيعت كردند. در همان مدت كوتاه حكومتش، به بهترين شكلى كارها را اداره كرد. در پانزدهم جمادى الاولى سال 41 (بنابر صحيح ترين روايتها) با معاويه قرار صلح منعقد ساخت و با اينكار هم دين را حفظ كرد و هم مؤمنان را از قتل نجات داد و در اينكار بر طبق آموزش خاصى كه بوسيله پدرش از پيامبر دريافت كرده بود، عمل نمود. دوران خلافت رسمى و

ص: 53

ظاهرى او هفت ماه و بيست و چهار روز بود.

پس از امضاى قرار داد صلح، به مدينه بازگشت و در ان شهر اقامت گزيد و خانه او براى ساكنان و واردان آن شهر، دومين حرم شد و او خود در اين هر دو حرم، جلوه گاه هدايت و فرازگاه دانش و پناه گاه مسلمانان گشت. دور و بر او مردمى از شهرهاى دور دست گرد آمدند براى فهم و شناخت دين و سپس رفتن و قوم خود را از قهر و عذاب بيم دادن. و اينها همان شاگردان و حاملان دانش او و راويان از او بودند. و حسن بن على بخاطر علم و دانش فراوانى كه خدا بدو ارزانى داشته بود و هم بخاطر قدر و منزلت بلندى كه در دل مردم داشت، تواناترين بشر بود براى پيشوائى امت و رهبر فكرى آنان و درست كردن عقايدشان و متحد ساختن و بهم بستن ايشان.

نماز صبحگاه را كه ميخواند، تا بر آمدن آفتاب در مسجد رسول خدا مى نشست و به ذكر خدا مى پرداخت.

بزرگان و برگزيدگان مردم گرد او مى نشستند و او با آنان سخن مى گفت. ابن صباغ (در كتاب الفصول المهمه ص 159) مى نويسد:

«مردم گرد او جمع مى شدند و او با سخنان خود عقده هاى علمى را مى گشود و ايرادهاى مخالفين را پاسخ مى داد».

چون حج ميگزارد، در هنگام طواف مردم براى اينكه به او سلام كنند آنچنان ازدحام ميكردند كه گاه نزديك بود خود او پايمال شود!

او را بارها مسموم كردند. در آخرين بار بود كه احساس خطر كرد، به برادرش حسين عليه السلام گفت: «من بزودى از تو جدا خواهم شد و به پرودرگارم خواهم پيوست بدان كه مرا مسموم كرده و كبدم را تباه

ص: 54

ساخته اند. من خود، عامل و سبب اينكار را مى شناسم و در پيشگاه خدا از مسبب آن دادخواهى خواهم كرد، سپس فرمود: «مرا در كنار رسول خدا بخاك سپار زيرا من به او و خانه او اولى تر (1) ؛ ولى اگر نگذاشتند تو را به حق آن پيوندى كه به خدا نزديكت ساخته و به خويشاوندى نزديكى كه با پيامبر خدا دارى سوگند مى دهم كه نگذارى بخاطر من قطره خونى ريخته شود؛ بگذار تا رسول خدا را ملاقات كنيم و نزد او از دشمنان دادخواهى نمائيم و جفاى مردم را باو باز گوئيم».

سپس سفارشهاى لازم را درباره خاندان و فرزندانش و آنجه از خود بجا گذارده بود باو كرد و او را به آنچه پدرشان على در لحظه مرگ وصيت كرده بود، وصيت نمود و جانشينى او را به شيعيان اعلام كرد. و در روز 17 ماه صفر سال 49 وفات يافت.

ابوالفرج اصفهانى نوشته است: «معاويه ميخواست براى پسرش يزيد بيعت بگيرد و در انجام اين منظور، هيچ چيز براى او گرانبارتر و مزاحم تر از حسن بن على و سعد بن ابى وقاص نبود. بدينجهت هر دو را با وسائل مخفى مسموم كرد».

و بسى روشن است كه فجايع بزرگى از اين نوع، همچون تازيانه ئى


1- اولويت به پيامبر از اينرو كه فرزند و پاره تن بلكه جزئى از او بود و كسى ازفرزند به پدر و از جزء به كل نزديكتر و اولى تر نيست. و اما اولويت به خانه پيامبر بدينجهت كه او وارث شرعى مادرش صديقه طاهره و او يگانه وارث پدرش رسول خدا بود. فاطمه از پدر ارث مى برد همچنانكه سليمان از داود. و دليلى نيست كه عمومات ارث در اين مورد تخصيص خورده باشد.

ص: 55

بر پيكر خواب رفته و تخدير شده مردم بود كه شعور و درك آنان را برمى انگيخت و احساس درد را در آنان زنده مى ساخت. اقطار اسلامى دهان به دهان خبر اين پيشامد بزرگ را پخش كردند؛ در هر گوشه، موج شيون مردم از زمينه شورشى خبر ميداد و در هر سال، بلند شدن غوغائى، دستگاه حكومت را به انقلابى تهديد مى كرد. و خداى سبحان مى گويد: «ستمگران بزودى خواهند دانست كه به چه سرانجامى دچار مى شوند».

سبط ابن جوزى به سند خود از ابن سعد و او از واقدى روايت كرده: حسن بن على در هنگام احتضار گفت مرا در كنار پدرم- يعنى رسول اكرم- دفن كنيد. امويان و مروان حكم و سعيد بن العاص- كه والى مدينه بود- بپا خواستند و نگذاشتند! ابن سعد مى گويد: يكى از مخالفان عايشه بود كه گفت: «هيچكس نبايد با رسول خدا دفن شود».

انبوهى از مردم گرد حسين بن على مجتمع شده گفتند: ما را با آل مروان واگذار، بخدا قسم آنان در دست ما بسى حقير و ناچيزند. فرمود:

«برادرم وصيت كرده كه نبايد بخاطر او قطره ئى خون ريخته شود و اگر اين سفارش نمى بود مى ديديد كه شمشيرهاى خدا با آنان چه مى كند.

آنها عهد ميان ما و خود را شكستند و شرائط ما را زير پا نهادند» با اين سخن به شرائط صلح اشاره مى كرد.

حسن بن على را از آنجا به قبرستان بقيع بردند و در كنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد بخاك سپردند. در كتاب «الاصابة» از واقدى و او از ثعلبه نقل مى كند كه گفت: روزى كه حسن بن على وفات يافت

ص: 56

و در بقيع مدفون شد، من حاضر بودم، انبوهى جمعيت آنچنان بود كه اگر در بقيع سوزنى مى افكندند بر سر انسانى مى افتاد و به زمين نمى رسيد. (1)

غزوه بدر

اشاره

هفده ماه رمضان سالروز غزوه بدر مى باشد كه در اين قسمت به بررسى اين غزوه پرداخته شده است.

از نبردهاى بزرگ و نمايان اسلام، جنگ بدر است. كسانى كه در اين جبهه شركت كرده بودند، بعدها امتياز مخصوصى در ميان مسلمانان پيدا نمودند. در هر واقعه اى كه يك يا چند نفر از مجاهدان بدر شركت مى نمودند و يا به مطلبى گواهى مى دادند؛ مى گفتند چند نفر از بدرى ها با ما موافق هستند. در شرح زندگانى اصحاب پيامبر، كسانى را كه در وقعه بدر شركت نموده اند، «بدرى» مى نامند و علت اين اهميّت از تشريح اين حادثه به دست مى آيد.

در نيمه جمادى الاولى سال دوم، گزارشى به مدينه رسيد كه كاروان قريش به سرپرستى «ابوسفيان» از مكه به شام مى رود. پيامبر براى تعقيب كاروان تا «ذات العشيره» رفت و تا اوائل ماه ديگر، در آن نقطه توقف كرد، ولى دست به كاروان نيافت. و زمان بازگشت كاروان، تقريبا


1- از ص 47 تا اينجا از كتاب «صلح امام حسن عليه السلام» نوشته شيخ راضى آل ياسين ترجمه مقام معظّم رهبرى، آيةاللَّه سيد على خامنه اى- مدّظلّه العالى- گرفته شده است

ص:57

ص: 58

معين بود، زيرا اوائل پاييز كاروان قريش، از شام به مكه باز مى گشت.

در تمام نبردها كسب اطلاعات، نخستين گام پيروزى بود. تا فرمانده لشكر، از استعداد دشمن و نقطه تمركز آنها و روحيه جنگجويان آگاه نباشد، چه بسا ممكن است در نخستين برخورد شكست بخورد.

بنا به نقل مرحوم مجلسى، (1)رسول خدا «عدى»، را براى كسب اطلاعات از مسير كاروان و تعداد محافظان كاروان و نوع كالايشان اعزام نمود. اطلاعات رسيده به قرار زير بود:

1- كراوان بزرگى است كه تمام اهل مكه در آن شركت دارند.

2- سرپرست كاروان «ابوسفيان»، و در حدود چهل نفر پاسبانى آن را بر عهده دارند.

3- هزار شتر، مال التجاره را حمل مى كند، و ارزش كالا حدود پنجاه هزار دينار است.

از آنجا كه ثروت مسلمانان مهاجر مقيم مدينه، از طرف قريش مصادره شده بود، بسيار به موقع بود كه مسلمانان كالاهاى تجارتى آنها را ضبط كنند! و اگر قريش، بر عناد و لجاجت خود در مصادره اموال مسلمانان مهاجر استقامت ورزند، مسلمانان متقابلا كالاهاى تجارتى را ميان خود به عنوان غنيمت جنگى تصرف كنند. از اينرو، رسول خدا رو به اصحاب خود كرد و فرمود:

هان، اى مردم اين كاروان قريش است. مى توانيد براى تصرف


1- «بحار»، ج 19/ 217.

ص: 59

اموال قريش از مدينه بيرون برويد، شايد گشايشى در كار شما رخ دهد. (1)

سخن پيامبر مى رساند كه رسول گرامى، به آنان نويد گشايش در زندگى مى دهد. وسيله اين گشايش، ضبط كالاهائى بود كه كاروان قريش آن را حمل مى كرد، و مجوز اين مسأله همان بود كه يادآور شديم و گفتيم كه قريش كليه دارائى مهاجران را در مكه ضبط كرده و به آنان اجازه رفت و آمد به محل زندگى نمى دادند و كليه اموال منقول و غير منقول آنان، در مكه متروك مانده بود. پيداست كه هر انسان عاقل و خردمندى به خود اجازه مى دهد با دشمن، همان معامله را انجام دهد كه او با وى انجام داده است.

اصولا بايد توجه داشت كه علت هجوم مسلمانان به كاروان قريش، همان مظلوميت و ستم كشى مسلمانان بود كه قرآن نيز متذكر آن است و به همين جهت به آنان اجازه هجوم مى دهد و مى فرمايد:

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (2)

«به افرادى كه مورد هجوم واقع شده اند اجازه دفاع داده شد.

زيرا آنان مظلوم و ستمديده اند و خداوند به كمك و يارى آنان قادر و توانا است».


1- هذا غير قريش فيها اموالهم فاخرجوا اليها لعل اللَّه يغنمكموها- «مغازى واقدى»، ج 1/ 20.
2- سوره حج/ 39.

ص: 60

ابوسفيان، موقع رفتن به شام متوجه شده بود كه پيامبر در تعقيب كاروان او است. از اين نظر هنگام مراجعت احتياط را از دست نداد، و از كاروانها سراغ مى گرفت كه آيا محمد خطوط تجارتى را اشغال كرده است؟ تا اينكه به او گزارشى رسيد:

پيامبر با اصحاب خود از مدينه بيرون آمده و در تعقيب كاروان قريش مى باشد. و در سرزمين «ذفران» كه در دو منزلى «بدر» است موضع گرفته است.

ابوسفيان، از پيشروى خوددارى كرد. چاره جز اين نديد كه قريش را از سرنوشت كاروان آگاه سازد. شترسوار تندروى به نام «ضمضم بن عمرو غفارى» را اجير كرد و به او چنين دستور داد: خود را به مكه برسان و دلاوران قريش و صاحبان كالاها را خبر كن تا براى نجات كاروان از حمله مسلمانان، از مكه بيرون آيند.

«ضمضم»، سريعا خود را به مكه رساند و به فرمان ابوسفيان گوشهاى شتر خود را بريد و بينى آن را شكافت و جهازش را برگردانيد و پيراهن خود را از جلو و عقب چاك زد، و بر روى شتر ايستاد و فرياد زد: مردم! شترانى كه حامل ناقه مشكند در خطرند. محمد و ياران او در صدد مصادره كالاهاى شما هستند، گمان نمى كنم به دست شما برسد، به فرياد برسيد! يارى كنيد! (1)

مشكلى كه قريش با آن روبرو شدند

زمان حركت اعلام شد. سران قريش متوجه شدند كه دشمن سرسختى، مانند قبيله بنى بكر در پيش دارند. چه بسا ممكن است از پشت مورد حمله آنان قرار گيرند. دشمنى بنى بكر با قريش روى خون ريزى بود كه ابن هشام تفصيل آن را در سيره خود نوشته است. (2) در اين هنگام «سراقة بن مالك»، از اشراف بنى كنانه كه تيره اى از بنى بكر است به آنها اطمينان داد، كه هرگز چنين حادثه اى رخ نخواهد داد، و قريش با اطمينان كامل از مكه بيرون بروند.

پيامبر براى مقابله با كاروان بازرگانى قريش، از مدينه حركت كرده بود و در منزلى به نام «ذفران» فرود آمد. و در انتظار عبور كاروان بود.

ناگهان گزارش تازه اى رسيد، و افكار فرماندهان ارتش اسلام را دگرگون ساخت، و فصل جديدى در زندگى آنها گشود. گزارش به پيامبر رسيد، كه مردم مكه براى حفاظت كاروان از مكه بيرون آمده اند، و در همين حوالى تمركز يافته اند و طوائف در تشكيل اين ارتش شركت كرده اند.

رهبر عزيز مسلمانان خود را بر سر دوراهى ديد، از يك طرف او و ياران وى براى مصادره كالاهاى تجارتى از مدينه بيرون آمده بودند و براى مقابله با يك ارتش بزرگ مكه آمادگى نداشتند؛ چه از نظر نفرات و چه از نظر وسائل جنگى. از طرف ديگر اگر از راهى كه آمده بودند باز مى گشتند، افتخاراتى را كه در پناه مانورها و تظاهرات نظامى به دست


1- اللطيمة اللطيمة اموالكم مع ابى سفيان قد عرض لها محمد في اصحابه لا ارى ان تدركوها الغوث الغوث- «تاريخ كامل»، 2/ 81.
2- «سيره ابن هشام»، ج 2/ 248- 249.

ص:61

ص: 62

آورده بودند از دست مى دادند.

چه بسا دشمن به پيشروى خود ادامه داده و مركز اسلام (مدينه) را مورد حمله قرار مى داد بنا بر اين، پيامبر صلاح در اين ديد كه هرگز عقب نشينى نكند و با قوائى كه در اختيار دارد تا آخرين لحظه نبرد كند.

كسب اطلاعات از اوضاع دشمن

ستون رزمى اسلام در نقطه اى كه كاملا با اصول «استتارى» موافق بود، موضع گرفت و از هرگونه تظاهر كه باعث كشف اسرار گردد جلوگيرى به عمل آمد. دسته هاى مختلف شروع به كسب اطلاعات از قريش و كاروان نمودند. اطلاعات رسيده از طريق مختلف به قرار زير بود:

الف: نخست خود پيامبر با يك سرباز دلاور مسافتى راه رفتند، و بر رئيس قبيله اى وارد شدند و به او گفتند: از قريش و محمد و ياران او چه اطلاعى داريد؟

وى چنين گفت: به من گزارش داده اند كه محمد و ياران او، چنين روزى از مدينه حركت كرده اند. اگر گزارش دهنده راستگو باشد، اكنون او و يارانش در چنين نقطه اى هستند (نقطه اى را نشان داد كه ستون اسلام در آنجا موضع گرفته بودند)، و نيز به من خبر داده اند كه قريش در چنين روزى از مكه حركت كرده است. اگر گزارش رسيده صحيح باشد، ناچار اكنون در فلان نقطه هستند (نقطه اى را معين كرد كه قريش درست در آنجا تمركز داشتند).

ب: يك گروه گشتى كه در ميان آنها زبير عوام و سعد ابى وقاص

ص: 63

بود، به فرماندهى على عليه السلام كنار آب «بدر» رفتند تا اطلاعات بيشترى به دست آورند. اين نقطه معمولا مركز تجمع و دست به دست گشتن اطلاعات بود. گروه مزبور در اطراف آب، به شتر آب كشى با دو غلام كه متعلق به قريش بودند برخورد كردند، و هردو را دستگير كرده به محضر پيامبر گرامى آوردند. پس از بازجوئى معلوم شد كه يكى از دو غلام متعلق به «بنى الحجاج»، و ديگرى متعلق به «بنى العاص» است، و مأمورند كه آب قريش برسانند.

پيامبر از آنها پرسيد كه قريش كجا هستند؟ گفتند پشت كوهى كه در بالاى بيابان قرار گرفته است. سپس از تعداد نفرات پرسيد. گفتند:

تحقيقا نمى دانيم. فرمود روزى چند شتر مى كشند؟ گفتند يك روز ده شتر، و روز ديگر نه شتر. حضرت فرمود: عبتة بن ربيعه، شيبة بن ربيعه، ابوالبخترى بن هشام، ابوجهل بن هشام، حكيم بن حزام، و اميّة بن خلف و ... در ميان آنها هستند. در اين هنگام رو به اصحاب خود كرد و فرمود:

شهر مكه جگر پاره هاى خود را بيرون ريخته است. (1)«سيسپس دستور داد اين دو نفر زندانى گردند تا تحقيقات ادامه يابد.

ج: دو نفر مأموريت پيدا كردند كه وارد دهكده «بدر» شوند، و اطلاعاتى از كاروان به عمل آورند. آنها در كنار تلّى نزديك به آب پياده شدند، و وانمود كردند كه تشنه هستند و آمده اند آب بخورند. اتفاقا در كنار چاه، دو نفر زن با يكديگر سخن مى گفتند. يكى به ديگرى


1- هذه مكة قد القت اليكم افلاذ كبدها- «سيره ابن هشام»، ج 1/ 617.

ص: 64

مى گفت كه: چرا قرض خود را نمى پردازى، مى دانى كه من نيز نيازمندم؟ ديگرى در پاسخ وى گفت: كه فردا يا پس فردا كاروان مى رسد، و من براى كاروان كار مى كنم، سپس بدهى خود را ادا مى نمايم. «مجدى بن عمرو»، كه در نزديكى اين دو نفر زن بود، گفتار بدهكار را تصديق كرد و آن دو زن را از هم جدا نمود.

هر دو سوار از استماع اين خبر خوشحال شدند، با رعايت قاعده «استتار»، خود را به فرماندهى كل قواى اسلام رساندند، و پيامبر را از آنچه شنيده بودند آگاه ساختند. اكنون كه پيامبر گرامى با كسب اين اطلاعات از ورود كاروان و موقعيت قريش كاملا آگاه شده است؛ لازم است، به مقدمات كار بپردازند.

چگونه ابوسفيان گريخت

ابوسفيان سرپرست كاروان كه موقع رفتن مورد تعرض دسته اى از مسلمانان واقع شده بود؛ به خوبى مى دانست كه هنگام بازگشت به طور قطع از طرف مسلمانان مورد تعرض قرار خواهد گرفت. از اين نظر، وقتى كه كاروان به منطقه نفوذ اسلام رسيد؛ او كاروان را در نقطه اى استراحت داد و خود براى كسب اطلاعات وارد دهكده «بدر» شد. «مجدى بن عمرو» را در آنجا ملاقات كرد و از او پرسيد كه: ايا در اين اطراف كسانى را ديده است كه به آنها بدگمان باشد؟ وى گفت چيزى كه باعث بدگمانى من گردد، نديده ام. فقط دو شتر سوارى را ديدم كه شتران خود را روى تلى خوابانيدند و پائين آمدند آب خوردند و رفتند. ابوسفيان روى تل آمد چند پِشكل از شتر آنها را شكافت، از

ص: 65

هسته خرمائى كه در ميان پشكل بود، آنها را شناخت و يقين كرد كه آنها اهل مدينه هستند. فورا به سوى كاروان برگشت و مسير كاروان را عوض كرد، و دو منزل را يكى كرده كاروان را از منطقه نفوذ اسلام بيرون برد. همچنين، شخصى را مأمور كرد كه به قريش اطلاع دهد كه كاروان از دستبرد مسلمانان جان به سلامت برد، و آنان نيز از راهى كه آمده اند برگردند و كار محمد را به خود عرب واگذار كنند.

اختلاف نظر ميان قريش

وقتى نماينده ابوسفيان پيام وى را به سران جمعيت ابلاغ كرد، دودستگى عجيبى ميان آنان پديد آمد.

قبيله «بنى زهره» و «اخنس بن شريق» باهم پيمانان خود از راهى كه آمده بودند بازگشتند: زيرا مى گفتند غرض ما حفظ كالاهاى بزرگ «بنى زهره» بود و آن نيز عملى گرديد. «طالب»، فرزند ابوطالب هم كه به اجبار قريش از مكه بيرون آمده بود، بر اثر يك مشاجره لفظى كه مى گفتند قلوب شما بنى هاشم با «محمد» است، از راهى كه آمده بود بازگشت.

ابوجهل بر خلاف نظر ابوسفيان اصرار ورزيد كه ما بايد به منطقه «بدر» برويم و در آنجا سه روز بمانيم و شترانى را بكشيم و شراب بخوريم و زنان رامشگر براى ما آواز بخوانند، صيت قدرت و توانائى ما به گوش عرب برسد و تا ابد از ما حساب ببرند.

سخنان فريبنده ابوجهل، قريش را بر آن داشت كه از آن نقطه حركت كنند و در نقطه مرتفعى از بيابان، پشت تپه اى فرود آيند. باران

ص: 66

شديدى باريد كه راه رفتن را براى قريش سخت كرد و آنان را از پيشروى بازداشت.

حركت قريش

بامدادان، روز هفدهم رمضان سال دوم هجرت، قريش از پشت آن تپه ريگ به دشت «بدر» سرازير شدند. هنگامى كه چشم پيامبر به قريش افتاد، رو به آسمان كرد و گفت: خدايا، قريش با كبر و اعجاب به جنگ تو و تكذيب رسول تو برخاسته است، پروردگارا كمكى را كه به من فرموده اى، محقق نما و آنان را از امروز هلاك ساز. (1)

شوراى قريش

نيروهاى قريش در نقطه اى از بدر متمركز شدند، ولى از قدرت مسلمانان و تعداد آنها آگاه نبودند. براى تحصيل آمار سربازان اسلام، «عمير بن وهب» را كه مردى دلاور و در تخمين زدن جمعيت ماهر بود؛ مأمور كردند كه شمار همه ياران محمد صلى الله عليه و آله را به دست آورد. او با اسب خود در اطراف اردوگاه سربازان اسلام گردش كرد و بازگشت، و گزارش داد شماره مسلمانان در حدود سيصد نفر است. ولى گفت: لازم است با يك گشت ديگر ببينم كه آيا در پشت سر، كمينگاه، يا نيروى امدادى دارند يا نه؟

او سرتاسر بيابان را گردش كرد. بالا و پائين را زير پا نهاد. خبر


1- اللهم هذه قريش قد اقبلت بخيلائها تحادك و تكذب رسولك الخ.

ص: 67

مهيب و وحشت آورى آورد، او گفت مسلمانان كمين و پناهگاهى ندارند ولى شترانى را ديدم كه براى شما از مدينه، مرگ را سوغات آورده اند. سپس افزود:

گروهى را ديدم كه جز شمشيرهاى خود پناهگاهى ندارند. تا هريك از آنها يك نفر از شما را نكشند كشته نخواهند شد. هرگاه به تعداد خودشان از شما كشتند ديگر زندگى چه سودى خواهد داشت؟

تصميم نهائى را خود بگيريد. (1)

«واقدى» و مرحوم «مجلسى»، جمله ديگرى را نيز نقل فرموده اند و آن اينكه: نمى بينيد كه خاموشند وحرف نمى زنند و تصميم و اراده از قيافه آن ها مى بارد، همچون افعى هاى كشنده زبان هاى خود را در اطراف دهان گردش مى دهند؟ (2)

چيزى كه جنگ را قطعى ساخت

«اسود مخزومى»، مرد تندخويى بود. چشمش به حوضى افتاد كه مسلمانان ساخته بودند. پيمان بست كه يكى از اين سه كار را انجام دهد: يا از آب حوض بنوشد، يا آن را ويران كند، و يا كشته شود. او از صفوف مشركان بيرون آمد و در نزديكى حوض، با افسر رشيد اسلام،


1- قوم ليس معهم منعة ولا ملجأ الاسيوفهم والله ما ارى ان يقتل رجل منهم حتى يقتل رجلا منكم فاذا اصابوا منكم اعدادهم فما خيرالعيش بعد ذلك فراوا رأيكم- «سيره ابن هشام»، ج 1/ 622.
2- اما ترونهم خرسا لا يتكلمون يتلمطون تلمظ الافاعى- «مغازى»، ج 1/ 62 و «بحار»، ج 19/ 234.

ص: 68

حمزه روبرو گرديد. نبرد ميان آن دو در گرفت، حمزه با يك ضربت پاى او را از ساق جدا كرد. او براى اينكه به پيمان خود عمل كند خود را كنار حوض كشيد تا از آب حوض بنوشد. حمزه، با زدن ضربت ديگرى او را در ميان آب كشت.

اين پيش آمد مسأله جنگ را قطعى ساخت. زيرا هيچ چيزى براى تحريك يك جمعيت، بالاتر از خونريزى نيست. گروهى كه بغض و كينه گلوى آنها را مى فشرد و دنبال بهانه مى گشتند، اكنون بهترين بهانه به دست آنها افتاده، ديگر خود را ملزم به جنگ مى بينند. (1)

جنگهاى تن به تن

رسم ديرينه عرب، در آغاز جنگ، نبردهاى تن به تن بود. سپس حمله عمومى آغاز مى شد.

پس از كشته شدن اسود مخزومى، سه نفر از دلاوران قريش، از صفوف قريش بيرون آمدند و مبارز طلبيدند. اين سه نفر عبارت بودند از: «عتبه»، و برادر او «شيبة»، فرزندان «ربيعه» و فرزند عتبه «وليد».

هرسه نفر در حالى كه غرق در سلاح بودند، در وسط ميدان غرش كنان اسب دوانيده هماورد طلبيدند. سه جوان رشيد از جوانان انصار، به نامهاى: «عوف» «معوذ» «عبداللَّه رواحه»، براى نبرد آنان از اردوگاه مسلمانان به سوى ميدان آمدند. وقتى «عتبه» شناخت كه آنان از جوانان مدينه هستند، گفت ما با شما كارى نداريم.


1- «تاريخ طبرى»، ج 2/ 149.

ص: 69

سپس يك نفر داد زد: محمد! كسانى از اقوام ما كه همشأن ما هستند، آنها را به سوى ما بفرست (1)پيامبر رو كرد به «عبيده» و «حمزه» و «على»، فرمود: برخيزيد. سه افسر دلاور سر و صورت خود را پوشانيده روانه رزمگاه شدند.

طرف نبرد حمزه «شيبه» بود و هماورد «عبيده» «عتبه» بوده است كه حمزه و على پس از كشتن مبارزان خود، به سوى عتبه رفتند و او را با شمشير از پاى درآوردند.

حمله عمومى آغاز مى گردد:

كشته شدن دلاوران قريش، سبب شد كه حمله عمومى آغاز گردد حمله هاى دست جمعى قريش شروع شد، پيامبر از همان مقر فرماندهى دستور داد، كه از حمله خوددارى نمايند و با تيراندازى، از پيشروى دشمن جلوگيرى كنند.

خصوصيات حمله عمومى در تواريخ اسلام تا حدى ضبط گرديده است، ولى اين مطلب مسلم است كه پيامبر گاهى از مقر فرماندهى پايين مى آمد، و مسلمانان را براى نبرد در راه خدا و حمله به دشمن تحريك و تحريض مى نمود. يكبار در ميان مسلمانان با صداى بلند فرمود:

به خدائى كه جان محمد در دست اوست، هركس امروز با بردبارى نبرد كند، و نبرد او براى خدا باشد و در اين راه كشته شود، خدا


1- يا محمد اخرج الينا اكفاءنا من قومنا.

ص: 70

او را وارد بهشت مى كند. (1)

سخنان فرمانده كل قوا، آنچنان تأثير مى كرد كه برخى براى اينكه زودتر شهيد شوند، زره از تن كنده و مشغول جنگ مى شدند. «عمير حمام»، از رسول خدا پرسيد فاصله من تا بهشت چيست؟ فرمود: نبرد با سران كفر، وى چند عدد خرمائى كه در دست داشت به دور ريخت و مشغول نبرد گشت. سپس پيامبر اكرم مشتى خاك برداشت و به سوى قريش ريخت و فرمود:

روهاى شما دگرگون باد! (2) سپس دستور حمله عمومى داد.

چيزى نگذشت كه آثار پيروزى در ناحيه مسلمانان نمايان گرديد.

دشمن كاملًا مرعوب گشته و پا به فرار گذارد. سربازان اسلام كه از روى ايمان نبرد مى كردند و مى دانستند كه كشتن و كشته شدن هر دو سعادت است، از هيچ عاملى نمى ترسيدند و چيزى از پيشروى آنها جلوگيرى نمى كرد.

ميزان خسارات و تلفات

در اين نبرد، چهارده نفر از مسلمانان و هفتاد نفر از قريش كشته شدند، و هفتاد نفر اسير گشتند؛ كه از سران آنها: نضر بن حارث، عقبة ابن ابى معيط، ابو غره، سهيل بن عمرو، عباس و ابوالعاص بود.(3)


1- والذى نفس محمد بيده، لا يقاتلهم اليوم رجل فيقتل صابرا محتسبا مقبلا غير مدبر الا ادخله اللَّه الجنة.
2- شاهت الوجوه- «سيره ابن هشام»، 1/ 628.
3- - «سيره ابن هشام»، ج 2/ 706- 708؛ «مغازى واقدى»، ج 1/ 138- 173.

ص: 71

شهداى بدر، در گوشه رزمگاه به خاك سپرده شدند. اكنون نيز قبور آنها باقى است. سپس پيامبر دستور داد، كشته هاى قريش را جمع آورى كنند، و در ميان چاهى بريزند. (1)

بركات شب قدر

«خداوند ان شاء اللَّه شماها را توفيق دهد كه با سلامت و سعادت، وارد به ضيافت اللَّه بشويد و از اين مائده هاى آسمانى كه قرآن وعده داده مستفيض بشويد و با يك روح سالمى، وارد بشويم و «ليلة القدر» را دريابيم.»

امام خمينى قدس سره

در گذر روزها و هفته ها و ماهها و سالها، گاهى لحظه هايى سرنوشت ساز مى گذرد كه انسان را، جامعه را، و گاهى تاريخى را عوض مى كند.

لحظه هايى جدا از لحظه هاى ديگر.

با آب و رنگى خدايى، با ويژگيهايى استثنايى ... سرشار از آگاهى و اقبال و توجّه و حضور و انتخاب، و ارزش شناسى و ارزش آفرينى و خودسازى.

رمضان، ماه توجّه به خويشتن و پرداختن به خداست.

در اين ماه، بايد رنگ و بوى خدايى بگيرى.


1- از ص 57 تا اينجا از كتاب فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، آية اللَّه جعفر سبحانى، نشر مشعر گرفته شده است.

ص:72

ص: 73

از ميان ماهها، ماه رمضان، و از شبها، «شب قدر»، اهمّيت خاصّى دارد. اين شب را بايد زنده نگه دارى، احيا كنى، از شام تا بام، بيگانه با خواب باشى و ناآشنا با غفلت.

با ياد خدا و «ذكر» و «دعا» و مناجات، به صبح آورى، وضعيّت خود را تحليل كنى، كه كيستى؟ چيستى؟ در كجايى؟ چه مى كنى؟ كجا مى روى؟ هستى ولى «چگونه»؟

اگر در شب قدر، سرنوشتها تعيين مى شود، خودت نيز در اين تعيين سرنوشت، سهيم و شريكى، بسته به اين است كه «امشب» چه بخواهى و چگونه بودنى را «انتخاب» كنى و كدام «قدر» و ارزش را براى خود «مقدّر» نمايى.

وقتى كه تو در چنگ غفلت و بى خبرى و نسيان و خود فراموشى و خدافراموشى اسيرى، و نمى خواهى وضعيّت خود را در رابطه با خالق و معاد و حساب و كتاب، روشن كنى، چگونه مى توانى اميدوار رحمت، در اين شب، سلام و تحيّات و بركات الهى را بر تو نازل كند؟ ..

فيض حق، امشب به در خانه ات مى آيد، بايد تو بيدار شوى كه در به رويش بگشايى. لحظه اى غفلت سبب مى شود محروم شوى.

شب قدر، از هزار ماه، بهتر است، و تنها همين يك شب هم، شب قدر است.

به قول سعدى:

«شبها اگر همه قدر بودى، شب قدر، بى قدر بودى» (1)


1- گلستان، باب هشتم.

ص: 74

برقى مى جهد و زاويه هاى تاريك، روشن مى شود، بايد چشمانت گشوده باشد تا قبل از تاريكى مجدّد، «ديدنى» ها را ببينى.

سروشى به گوش مى رسد، گوشت بايد باز باشد تا شنيدنها را بشنوى، دريچه قلب را بايد به روى آن اشراقات بگشايى و زير آبشار فيض الهى، تطهير جان كنى.

شب قدر، شب انتخاب و تصميم و خود يابى و خودسازى است. در اين شبها، بايد «حرّيت» خويش را بازيابى. از چنگ هوس و عادت و گناه، رها شوى و به «عبوديّت» خدا برسى.

سخن از ماندن و رفتن نيست. سخن از «چگونه بودن» است.

تو بايد با توجّه و حضور و آگاهى شب «قدر» ت، خمير هستى ات را با دو دست «انتخاب» خويش، نقش ساز و شكل پرداز باشى، به بودن خود بايد هويّت ببخشى.

در شب قدر، بايد قدر خود را بشناسى.

«در شب قدر، كه از چشمه نور

«آيه هايى روشن،

«جلوه هايى جانسوز،

«تا سحرگاه، فرو مى بارد،

«واى اگر از وزش نفحه خير

«و ... از اين ريزش فيض

«بهره هايى نبرى،

«ورنه، افسانه سرد است و سراب،

«آن همه شور دل و ناله و فريادگرى! ..

ص: 75

«مى رسد لحظه ديدار .. ولى

«حيف اگر در «شب قدر»،

«قدرِ» خود، نشناسى، ديده و اين همه خشك،

«نفس و اين همه سرد؟!

«تو و اين سنگدلى؟

«من و اين بى دردى؟! ..

«كاروان رفته و ما، مانده ز «راه»

«گرد اين قافله را مى بينيم،

«وادى ايمن» و منزلگه دوست،

«گرچه دور است ... ولى

«اين قدَر هست كه بانگ جرسى مى آيد».

شبى چنين عظيم و گرانقدر و سرنوشت ساز، كه همه ساله در هر ماه رمضان تكرار مى شود، شبى كه قرآن نيز در چنين شبى نازل شده است، يكى از سه شب 19 و 21 و 23 رمضان است.

پيشوايان، معيّن نكرده اند، تا اينكه براى دريافتن بركات آن، بيشتر رو به جانب خداوند آورى، همچنانكه خود اين شب، گرامى تر از ديگر شبهاست، عمل تو نيز در اين شب، پاداشى مضاعف و ارزشى چند برابر دارد، و پيشوايان و ائمّه اهل بيت عليهم السلام تأكيد فراوان در دعا و احياى اين شب نموده اند.

اگر غفلت كنى، بعد حسرت و اندوه خواهى خورد.

خواجه عبداللَّه انصارى در مورد شب قدر مى گويد:

«امشب، شب نوازش بندگان است، هنگام پذيرفتن توبه

ص: 76

گناهكاران است، وعده گاه آشتى جويان است، هنگام ناز شيفتگان و رازدوستان است.

در تمام شب قدر، داعيان را اجابت، و سائلان را عطيّت، و مجتهدان را معونت، و مطيعان را مثوبت، و عاصيان را مغفرت، و محبّان را كرامت است.» (1)

اگر از مطيعانى، بر طاعت بيفزاى، و اگر گنهكارى، دست از معصيت بشوى، و بركات ليلة القدر را درياب! ...

با دستانى كه عطر قرآن گرفته،

با دهانى كه با ذكر و دعا معطّر و خوشبو گشته است،

با تن و جانى كه در خدمت خدا آورده اى،

با قلبى كه امشب، جلا داده اى، رو به آستان رحمت پروردگار كن و از او بخواه تا توفيقت دهد تا زبان به بيهوده نگشايى و گوش به ناروا مدارى، و چشم از گناه بپوشى و شكم خود را انبار حرام نسازى، و عفّت را در تاراج شعله هاى فساد نسوزانى.

شرم و حيا را در خواستن از او كنار بگذار،

سرمايه اشك را بردار،

به بازار توبه و انابت برو،

در اين درگاه، شكسته دلى و اشك، مشترى دارد و خضوع و نياز، قرب مى آورد.

از او بخواه، با عجز و لابه، با سوز و گداز، با چشمى اشكبار و قلبى


1- تفسير ادبى عرفانى قرآن مجيد، ص 626

ص: 77

شكسته، كه تو را به «بندگى» بپذيرد و طاعتت را قبول كند.

مولايمان على عليه السلام مى فرمود:

خدايا، عزّتم همين بس كه بنده تو باشم.

و افتخارم همين كافى است كه پروردگار من باشى. (1)

«براى شب قدر اعمال و آداب بسيارى وارد شده است كه در بخش سوّم همين كتاب خواهد آمد.»

على عليه السلام در بستر تاريخ

اشاره

حضرت على عليه السلام در روز جمعه سيزدهم ماه رجب و سى سال پس از عام الفيل، از بانويى به نام فاطمه دختر اسد پسر هاشم در كعبه زاده شد.

جز على را نبود هيچ كس اين قدر و بها كه بود مولد او خانه مخصوص خدا

نه عجب گر كه بود زادگهش خانه حق كه به يمن كرم اوست به پا هر دو سرا

پدر او ابوطالب، بزرگ بطحا (مكه) و رئيس بنى هاشم بود. سى سال از ولادت حضرت محمد صلى الله عليه و آله گذشته بود كه امير مؤمنان على عليه السلام پا به عرصه گيتى نهاد و از آغاز زندگى از لطف و مهربانى پيامبر صلى الله عليه و آله بهره مند شد.

على عليه السلام در توصيف آن ايام مى فرمايد: «وقد علمتم موضعي من رسول اللَّه بالقرابة القريبة»؛ (2)

«شما خويشاوندى و نسبت و منزلت مرا


1- برگرفته از كتاب «خط سبز سلوك» استاد جواد محدّثى.
2- فيض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه قاصعه.

ص:78

ص: 79

نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانيد.»

طهارت نفسانى على عليه السلام و پرورش او در دامان پيامبر سبب شد تا از دوران كودكى با ديده نافذ و گوش شنواى خود چيزهايى را ببيند و صداهايى را بشنود كه براى مردم عادى غير ممكن بود. او مى فرمايد:

«أرى نورَالْوَحْى وَالرسالة و أشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّة ...» (1)

؛ «نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوت و پيامبرى را مى بوييدم ...» آن حضرت بعد از بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ده ساله بود كه ايمان آورد و افتخار سبقت در پذيرش اسلام را به خود اختصاص داد. خود آن حضرت مى فرمايد:

«أنا عبداللَّه و أخو رسول اللَّه ...» (2)

؛ «من بنده خدا و برادر رسول خدايم.

هفت سال زودتر از ساير مردم و اولين كسى هستم كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز گزاردم».

23 سال فداكارى

على عليه السلام پس از بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله 23 سال در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله و بازوى پرتوان او بود و با تمام وجود به دفاع از آرمان و اهداف عالى پيامبر عظيم الشأن اسلام پرداخت و در سخت ترين لحظات، با ايثار و از خودگذشتگى به يارى پيامبر صلى الله عليه و آله شتافت كه از اين ره گذر، به افتخارهايى نايل آمد و حوادثى مانند:


1- همان، ص 812.
2- تاريخ طبرى، ج 2، ص 213.

ص: 80

1- ماجراى يوم الانذار؛

2- داستان ليلةالمبيت؛

3- ماموريت ابلاغ آيات برائت؛

4- فتح قلعه هاى خيبر؛

5- واقعه غدير؛

6- همسرى تنها دخت پيامبر.

و غيره آن را به خود اختصاص داد.

پس از جنگ احد و هنگامى كه سپاه اسلام به مدينه باز مى گشتند، حضرت فاطمه زهرا صلى الله عليه و آله به استقبال سپاهيان شتافت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چون فاطمه عليها السلام را ديد شمشير على عليه السلام را به او داد و فرمود: «خذيه يا فاطمة! فقد ادّى بعلك ماعليه وقد قتل اللَّه بسيفه صناديد قريش» (1)

؛ «اى فاطمه! اين شمشير را بگير. شوهرت حق اين شمشير را ادا كرد و خداوند با شمشير او، گردن كشان قريش را هلاك ساخت».

جنگ خندق با حمله همه جانبه كفار قريش به مدينه صورت گرفت. زمانى كه على عليه السلام به مصاف عمرو بن عبدود رفت، پيامبر اكرم فرمود: «بَرَزَ الايمانُ كُلُّهُ الَى الشِّركِ كُلِّهِ» (2)

؛ «تمامى ايمان به جنگ تمامى كفر شتافت».

25 سال سكوت تلخ

پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله صداقت، پاكى و امتيازهايى همانند سبقت در پذيرش اسلام، وصى و وزير و برادر پيامبر بودن، و حديث


1- اعلام الورى، ص 193.
2- كنزالفوايد، ص 137.

ص: 81

منزلت و ثقلين و غدير و ... به دست فراموشى سپرده شد و نيرنگ، فريب، كتمان حقايق، تحريف و زور چهره گشود و غمى بزرگ بر جان دل سوزان و پيش گامان نهضت اسلامى نشست و آل رسول مجبور به سكوت و كناره گيرى شدند. مهم ترين عوامل كناره گيرى امير مؤمنان على عليه السلام از حكومت به شرح زير بيان مى شود:

1- ضرورت حفظ اسلام و عزّت مسلمين و يك پارچگى امت اسلام جهت مقابله با حملات انتقام جويانه احتمالى دشمنان داخلى و خارجى و كسانى كه در صدد تلافى شكست هاى فضيحت بار خود به دست مسلمانان و مخصوصا على عليه السلام بودند.

2- لزوم جلوگيرى از ايجاد زمينه انحراف و ارتداد افراد زيادى كه تازه مسلمان بودند و قادر به تجزيه و تحليل صحيح مسائل نبودند.

3- حاكميّت جو تحريف، زور و اختناق و فشار، حتى نسبت به حريم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و خاندان آن حضرت.

4- بى نتيجه ماندن رهنمودهاى آن حضرت براى دعوت مردم به سوى حق.

على عليه السلام پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همراه گروهى از بنى هاشم نزد خليفه اول رفت و با او به احتجاج پرداخت و ويژگى هاى خود را برشمرد و به او گفت: چراشما در ميراث خلافت با من به نزاع برخاستيد. (1) طبق نوشته بسيارى از تاريخ نويسان، آن حضرت در برخى شب ها همراه با دختر گرامى پيامبر اكرم و حسنين، با سران


1- مفصل اين گفتگو در احتجاج طبرسى، ج 1، ص 95 آمده است.

ص: 82

انصار ملاقات مى كرد تا خلافت را به مسير واقعى خود باز گرداند اما از اين فعاليت ها نتيجه اى نگرفت.

5- خوگرفتن بسيارى از مردم با وضعيت موجود بيعت بزرگان قبايل با خليفه اوّل.

6- برخوردار نبودن از امكانات و قدرت كافى براى بازپس گيرى خلافت.

ابن ابى الحديد در ذيل خطبه 215 نقل مى كند: «روزى فاطمه (س) على عليه السلام را دعوت به قيام مى كرد. در همين حال فرياد مؤذّن بلند شد كه: اشهد انّ محمدا رسول اللَّه. على عليه السلام به زهرا (س) فرمود: آيا دوست دارى اين فرياد خاموش شود؟ گفت: نه. حضرت فرمود: سخن من جز اين نيست».

مهم ترين فعاليت هاى امام عليه السلام در دوران كناره گيرى از خلافت

آن حضرت هرچند در مقام خلافت نبود اما نسبت به ساير شئون اجتماعى نيز بى توجه نبود و در اين دوره 25 ساله خدماتى ارائه داد كه مهم ترين آن ها عبارت است از:

1- تفسير قرآن و حل مشكلات آيات و تربيت شاگردانى مانند ابن عباس.

2- پاسخ به پرسش هاى دانشمندان ديگر اديان از جمله يهوديان و مسيحيان كه پس از فوت پيامبر براى تحقيق در باره اسلام رهسپار مدينه مى شدند.

ص: 83

3- بيان حكم بسيارى از مسائل جديد كه در مورد آن ها نصّى از پيامبر اكرم و قرآن نرسيده بود.

4- براى تأمين زندگى نيازمندان و درماندگان مى كوشيد و به دست خود درخت مى كاشت، باغ احداث مى كرد، چاه و قنات حفر مى كرد و حتى براى يهوديان بنى قريظه و بنى النضير كارگرى مى كرد و حاصل كار خود را ميان بى نوايان تقسيم مى كرد. نظر به اهميت اين قبيل خدمات و براى بهره گيرى از سيره آن بزرگوار در زندگى روزمرّه خود به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

الف) آن حضرت از حاصل دست رنج خود هزار بنده را خريد و آزاد كرد. امام صادق عليه السلام با اشاره به آنچه گفته شد، فرمود: «انّ علياً اعتق الف مملوك من كدّ يدهِ» (1)

ب) يكى از مشاغل على عليه السلام در عصر رسالت و پس از آن، كشاورزى و درخت كارى بود و آن حضرت بسيارى از خدمات و انفاقات خود را از اين طريق انجام مى داد. آورده اند: «مردى در نزد آن حضرت يك وسق (هر وسق معادل شصت صاع و هر صاع تقريبا يك من است) هسته خرما ديد. پرسيد: مقصود از گردآورى اين همه هسته خرما چيست؟ فرمود: همه آن ها به اذن خدا، درخت خرما خواهد شد.

راوى مى گويد: امام آن هسته ها را كاشت و نخلستانى پديد آورد و آن را وقف كرد». (2)


1- فروع كافى، ج 5 ص 74 و بحارالانوار، ج 41، ص 43.
2- بحارالانوار، ج 61، ص 33.

ص: 84

ج) آن حضرت املاك زيادى را كه خود آباد كرده بود وقف كرد كه اسامى موقوفات متعدد و وقف نامه هاى آن حضرت در كتاب هاى حديث و تاريخ آمده است. طبق نقل مورخان معتبر، درآمد سالانه آن موقوفات چهل هزار دينار بود كه تمام صرف بى نوايان مى شد. شگفت آن كه على رغم اين درآمد سرشار، آن حضرت مجبور مى شد براى تأمين هزينه زندگى، شمشير خود را بفروشد.

د) تأسيس و تعمير مساجدى متعدد كه منابع تاريخى به بعضى از آن اشاره كردند. مانند مسجدالفتح در مدينه، مسجدى در كنار قبر حمزه، مسجدى در ميقات، مسجدى در كوفه و مسجدى در بصره و ...

ه) چاه هاى بسيار بين مكه و مدينه بدست آن حضرت حفر شد، از جمله قناتى است به نام «ينبع» كه آن حضرت فرمود: «اين قنات وقف زايران خانه خدا و ره گذرانى است كه از اين جا مى گذرند. كسى حق فروش آب آن را ندارد و فرزندانم هرگز آن را به ميراث نمى برند». (1)

چون واسطه غيب و شهود است على ديباچه دفتر وجود است على

درياى كمال و هنر و علم و عمل بحر كرم و سخا وجود است على

5- هرگاه دستگاه خلافت در مسائلى بابن بست روبرو مى شد براى حل آن، از على عليه السلام مدد مى گرفت. در اين مورد شواهد فراوانى


1- جعفر سبحانى، فروغ ولايت، ص 295 به بعد.

ص: 85

وجود دارد. كه گوياى اين حقيقت است.

ويژگى دوران خلافت عثمان

پس از سپرى شدن دوران حكومت خليفه اول و دوم و روى كارآمدن عثمان توسط شوراى شش نفره، در اثر سياست هاى غلط امويان حاكم به سركردگى عثمان، حوادث تلخ و ناگوارى رخ داد كه امير مؤمنان على عليه السلام را به صحنه كشيد و جريان هايى به وجود آمد و يا شدت يافت كه در سقوط عثمان و فتنه هاى دوران تصدى حكومت از طرف على عليه السلام نيز تأثير داشت.

پس از اوج گيرى نارضايتى مردم از دستگاه خلافت و مساعد يافتن جو عمومى، مصمم شدند دستگاه حكومتى را به صراط مستقيم بازگردانند، اما تلاش آنان كارساز نشد و خليفه سوم كشته شد. در اين ماجرا على عليه السلام باشناختى كه از اوضاع و احوال سياسى آن زمان و فتنه هايى كه ممكن بود بعد از كشته شدن عثمان به وجود آيد بارها وساطت كرد اما نتيجه مطلوبى به دست نياورد و بالاخره مردم با كشتن عثمان؛ به حكومت او پايان دادند.

دوران خلافت اميرالمؤمنين على عليه السلام

پس از كشته شدن عثمان، جو مدينه به شدت متشنج شد. در هرجا سخن از خليفه آينده بود. مردم مصر، على عليه السلام را و اهل بصره، طلحه و كوفيان زبير را معرفى كردند و سرانجام قرعه به نام على عليه السلام افتاد، اما آن حضرت از پذيرش خلافت با توجه به عللى كه ذيلا بيان

ص: 86

مى شود امتناع مى ورزيد:

1- از بين رفتن زمينه براى اصلاحات و سامان بخشيدن به نظام فروپاشيده سياسى.

2- فقدان امكانات و نيروهاى كارآمد به تعداد كافى براى اداره امور كشور.

3- عدم آمادگى مردم براى پذيرش آرمان هاى اصيل اسلامى از زبان آن حضرت و خوگرفتن با عقايد انحرافى در طول 25 سال حكومت سه خليفه.

4- نامناسب بودن جو عمومى پس از قتل عثمان به دليل بى خبرى و عدم شناخت صحيح مردم از حوادثى كه در مدينه رخ داد و منجر به قتل خليفه شد.

حضرت على عليه السلام با توجه به آن جو آشفته فرمود: «من به اقتضاى آنچه مى بينم چنين جوابى دادم و گفتم مرا رها كرده سراغ ديگرى برويد و اگر گفته شما را بپذيرم حوادثى (كه آن را پيش بينى مى كنم) رخ خواهد داد. بنا بر اين مرا واگذاريد كه من نيز چون يكى از شما باشم.» (1)

سرانجام پافشارى مردم، آن حضرت را به پذيرش خواسته آنان واداشت تا حكومت را (آن گونه كه خود مى خواست) بپذيرد. (خود آن حضرت در خطبه شقشقيه، علت پذيرفتن حكومت و بيعت مردم را بيان مى كند). مردم نيز فريادهاى (البيعه، البيعه) كه از اعماق


1- تاريخ طبرى، ج 4، ص 434 چاپ مصر.

ص: 87

وجودشان مى جوشيد سر دادند و حضرت على عليه السلام رهبرى مسلمانان را به عهده گرفت و براى تأمين سعادت همه جانبه جامعه اسلامى، حركت گسترده اى را آغاز كرد.

اصولى از برنامه حكومتى على عليه السلام

1- انتخاب كارگزاران لايق براى امور حكومتى و گماردن مأمورانى براى نظارت بر اعمال و گفتار آنان. هرگاه تخلفى از كارگزاران خود مى ديد آنان را مؤاخذه مى كرد. ماجراى عثمان بن حنيف و والى اهواز، شاهد براين مدعا است.

2- تبعيّت از احكام الهى و پافشارى در اجراى آن، كه پيش از خلافت به آن اشاره كرده بود. آن حضرت در شوراى شش نفره انتخاب سوّمين خليفه صريحا اعلام كرد كه او حكومت و خلافت را به شرطى مى پذيرد كه كتاب خدا و سنت پيامبر و آن چه خود بر اساس آن تشخيص مى دهد مبناى عمل قرار گيرد و چون پيشنهاد ديگران براساس عمل بر سيره شيخين بود از قبول آن صرف نظر كرد. پس از قتل عثمان باز همان شرايط را اعلام كرده، مى فرمايد: «واعلموا انّى ان اجبتكم ركبت بكم ما اعلم ...» «1»

؛ «بدانيد اگر من دعوت شما را (براى خلافت) پذيرفتم آن طور كه خودم مى دانم و مى فهمم عمل مى كنم و به توصيه احدى گوش نخواهم داد».

3- مقدم داشتن قانون و ارزش ها بر اصل حكومت، از ديگر اصول

ص: 88

حكومت على عليه السلام است، زيرا در منطق على عليه السلام حكومت وسيله تحقق ارزش هاست و اين طور نيست كه ارزش ها را فداى حاكميت چند روزه و حفظ حكومت بداند.

دوستان خيرانديش به حضور حضرت آمدند و با خلوص نيت و خيرخواهى به آن حضرت پيشنهاد كردند كه خود را از درد سر افراد متنفذى كه بعضى از آن ها از شخصيت هاى اول اسلام هستند (همچون طلحه و زبير) راحت كند و فعلا در باره آن ها مساوات و برابرى را رعايت نكند تا حكومت او قدرت بگيرد. آن حضرت در پاسخ فرمود: «اتأمرونّى ان اطلب النصر بالجور (1)؛ آيا شما از من مى خواهيد كه پيروزى را به قيمت تبعيض و ستمگرى به دست آورم و عدالت را فداى سياست و سيادت كنم؟! نه سوگند به ذات پروردگار كه تا دنيا دنيا است چنين كارى نخواهم كرد».

4- تأمين آزادى هاى اجتماعى براى مردم از سوى على عليه السلام بيشتر در زمينه برخورد با خوارج متبلور است. اميرالمؤمنين با آن ها با منتهى درجه آزادى رفتار كرد و در عين قدرت، با آنان كارى نداشت و تا زمانى كه شمشير نكشيده بودند، در رديف ديگران قرار داشتند و همانند آنان حقوق خود را از بيت المال مى گرفتند.

5- امتيازات نژادى و تبعيضات قومى، از نظر امام مردود بود و همه مسلمانان از نظر امام مساوى بودند و به طور مساوى از بيت المال بهره مى بردند. قبل از ايشان امتيازات قومى و نژادى فراوان به چشم


1- همان، خطبه 126.

ص: 89

مى خورد، اما اسلام على عليه السلام مبتنى بر سيره رسول اللَّه است، هرچند بسيار گران تمام شود. او اجازه نمى دهد كه دست اندركاران حكومت، از موقعيت خود نردبانى براى دستيابى به اميال خود و بستگان بسازند. و اين براى آن حضرت كه آهن گداخته را نزديك دست برادر خود «عقيل» مى برد و مى گويد: «تو مى خواهى با رسيدن به خواسته خويش، على را گرفتار آتش عذاب الهى كنى؟ (1)افتخارى مى شود كه به آن مى باليم.

6- عدالت از ديگر ره آوردهاى حكومت على عليه السلام بود.

سياست اميرالمؤمنين بر مبناى اصل عدالت پايه ريزى شد و همين امر مشكلات فراوانى را براى آن حضرت ايجاد كرد.

شهيد مطرى رحمه الله با اشاره به اين اصل مى فرمايد: «تبعيض و رفيق بازى، باندسازى و دهان ها را با لقمه هاى بزرگ بستن و دوختن، همواره ابزار لازم سياست قلمداد شده است. اكنون مردى زمامدار و كشتى سياست را ناخدا شده كه دشمن اين ابزار است» (2).

7- زهد و عدم دل بستگى به مظاهر دنيوى، از برجسته ترين ويژگى هاى امام على عليه السلام است. استاد مطهرى رحمه الله در اين باره مى فرمايد:

[عدم دلبستگى به دنيا و بى توجهى به زرق و برق آن و هم دردى و شركت در غم ديگران، مخصوصا در مورد پيشوايان امت كه چشم ها به آنان دوخته است اهميت به سزايى دارد. على عليه السلام در دوره خلافت بيش


1- فيض الاسلام، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 215
2- سيرى در نهج البلاغه، ص 115.

ص: 90

از هر وقت ديگر زاهدانه زندگى مى كرد.

به طوركلّى محورهاى عمده برنامه هاى اميرالمؤمنين عبارت بود از:

1- انتخاب افراد لايق و متدين و امين براى امور اجرايى كشور؛

2- اصرار بر اجراى قانون از سوى مسئولان اجرايى؛

3- حفظ آزادى ها و تلاش در احقاق حقوق مردم؛

4- تلاش براى عمران و آبادى؛

5- حفظ امنيت كشور؛

6- تربيت مردم و تبيين ارزش وجودى آن ها و شخصيّت دادن به آحاد جامعه؛

7- بسط علم و دانش؛

8- برخورد با متجاسرين و قانون شكنان و ...

دشمنان على عليه السلام در سه جبهه

براى شناخت دشمنان على عليه السلام شناخت جو و شرايط حاكم بر آن زمان و طيف بيعت كنندگان ضرورى است. به طور كلّى بيعت كنندگان چند دسته بودند:

1- افرادى چون طلحه وزبير كه هدف هاى سياسى- اقتصادى داشتند.

2- افرادى كه انگيزه قومى داشتند و به لحاظ خونى يا پيمان قومى، طرفدار بنى هاشم و بالتّبع على عليه السلام بودند.

3- وفاداران و معتقدان به حضرت.

4- انقلابيونى كه از مناطق مختلف آمده بودند و على رغم خواست على عليه السلام بر خليفه سوم شوريده بودند و به دليل جذبه عدالت آن

ص: 91

حضرت، بر گرد ايشان جمع شده بودند.

از آن جا كه بيعت كنندگان، يك هدف را دنبال نمى كردند، طبيعى بود برخى از آنان به لحاظ برآورده نشدن آرزوهاى شان در مقابل آن حضرت صف آرايى كنند. اين افراد به طور عمده سه دسته بودند.

خود آن حضرت مى فرمايد: «چون به امر خلافت قيام كردم طايفه اى بيعت را شكستند (ناكثين) جمعى از دين بيرون رفتند (مارقين) و گروهى ديگر طغيان كردند (قاسطين)» (1).

جناح ناكثين

اولين كسانى كه در مقابل آن حضرت صف آرايى كردند طلحه و زبير و عايشه بودند حضرت در جلسه اى كه با طلحه و زبير دارد چراغ را خاموش مى كند و مى گويد: «اين چراغ به بيت المال تعلق دارد و جز در كارهاى مسلمين نبايد مورد استفاده قرار گيرد.» آن ها عدالت بى انعطاف على عليه السلام را نپسنديده وهمه اميدهاى خودرا برباد رفته ديدند.

و حتى ديدند كه بايد نسبت به اندوخته هاى قبلى خود نيز پاسخ گو باشند، علم خون خواهى عثمان را برافراشتند و ارتشى را سامان دادند و از مكّه به سمت بصره حركت كردند و جنگ جمل را به وجود آوردند.

جناح قاسطين

اين گروه مستكبران بى ايمانى بودند كه پس از فتح مكه- به


1- فيض الاسلام، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 3.

ص: 92

ظاهر- اسلام آوردند. در رأس اين گروه معاوية بن ابوسفيان قرار داشت كه از طرف خليفه دوم عهده دار ولايت شام بود. مردم آن سامان كه با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حشر و نشر نداشتند اسلام را از ديد معاويه مى شناختند و حكومت او را نسبت به سلطنت هاى خودكامه پيشينيان كه دست نشانده ايران يا روم بودند، مطلوب مى ديدند.

معاويه كه در كمك به عثمان سستى كرده بود، حالا كشته شدن عثمان را بهترين فرصت براى نيل به آرزوى ديرينه خود مى دانست.

از اين رو پيراهن عثمان را در مسجد آويخت و علم خون خواهى برافراشت. آن گاه با جمع كردن افراد كاردان و مطيع (كه در بين آنان، شكست خوردگان جمل و سردمدارانى كه در زمان عثمان به نوايى رسيده بودند نيز وجود داشتند) سپاهى بزرگ براى جنگ و قيام مسلحانه عليه اميرالمؤمنين عليه السلام فراهم كرد و جنگ صفين را به وجود آورد.

جناح مارقين

در بحبوحه جنگ صفين كه چيزى نمانده بود لشكر اسلام به پيروزى نهايى برسد، معاويه با مشورت عمر و عاص به نيرنگى ماهرانه دست زد و دستور داد سپاهيانش قرآن ها را سر نيزه كنند و مسئله حكميت قرآن را مطرح كنند بدين وسيله، عده اى از سپاهيان ساده انديش اميرالمؤمنين عليه السلام فريب خورده و از ادامه جنگ دست كشيدند و اعلام نمودند كه با قرآن جنگ نخواهند كرد. اين عده جاهل و ساده انديش از ادامه جنگ با معاويه خوددارى و اميرالمؤمنين عليه السلام را

ص: 93

به قتل تهديد كردند. اين اقدام آنان، معاويه را از شكست قطعى نجات داد.

وقتى اشعث بن قيس پيمان متاركه جنگ را بين قبايل مى خواند مارقين زمزمه جديدى آغاز كردند و شعار «لا حكم الّا للَّه» را سر دادند و به حضرت على عليه السلام اعتراض كردند كه چرا حكميت را پذيرفته است.

حضرت على عليه السلام پاسخ داد كه من از اول با توقف جنگ و قبول حكميت مخالف بودم و اين شما بوديد كه آن را بر من تحميل كرديد و حالا نيز كه آن را پذيرفته ايم خلاف اسلام عمل نكرده ايم، امّا آنان اصرار داشتند كه قبول حكميّت گناه كبيره است و مرتكب گناه كبيره از دين خارج است و بايد توبه كند و خود توبه كردند و از على عليه السلام نيز خواستند كه توبه كند. آنان صف خويش را از على عليه السلام جدا كردند و به يك فرقه سياسى با عقايد خاصى تبديل شدند. آنان به ايجاد مزاحمت براى امام و اهانت به وى پرداختند و سرانجام ياغى شده و بيرون شهر كوفه خيمه زدند و به عنوان طرفدارى از اسلام، با ايجاد رعب و وحشت و ترور طرفداران على عليه السلام پرداختند. هيچ كس از تيررس تكفير و طغيان و شمشير آنان در امان نبود. آن ها تنها خود را مسلمان مى دانستند و بقيّه مسلمانان را كافر، حتى ازدواج با ديگر مسلمانان و خوردن گوشتى كه به دست آنان ذبح مى شد را حرام مى دانستند و كشتن آنان را جايز مى شمردند.

آنان به صورت علنى شمشير كشيده، كسانى را كه با عقايدشان مخالف بود مى كشتند و از كشتن زنان و فرزندانى كه در رحم داشتند ابا نداشتند.

ص: 94

وقتى شرارت آنان به اين حد رسيد، على عليه السلام ديگر درنگ را جايز ندانست و آماده مقابله با آنان شد، ولى ابتدا پرچمى را به عنوان پرچم امان نصب كرد تا آنان كه مايلند از افكار و روش خود دست بردارند و به مسلمانان بپيوندند. از جمعيت دوازده هزار نفرى آنان، هشت هزار تن زير پرچم جمع شدند، اما چهار هزار بر موضع خويش اصرار ورزيدند و آن گونه كه تاريخ مى نويسد، حضرت آنان را در نبرد نهروان از دم شمشير گذراند و كمتر از ده نفر نجات يافتند كه ابن ملجم يكى از اين افراد بود.

هرچند ترسيم چهره خبيث و پليد اين افراد با چند نمونه تاريخى غير ممكن است، اما شواهد عينى و وجود همين طرز تفكر جاهلانه و مقدس مآبانه در انقلاب و جامعه اسلامى امروز تا اندازه اى ما را در شناخت اين جريان، كمك مى كند.

سياست شيطانى معاويه

پس از واقعه نهروان و پيروزى امام در اين جنگ، آن حضرت در صدد بود كه با سامان بخشيدن به نيروهاى موجود و بازگرداندن آرامش به مناطق تحت امر خود، زمينه اجراى منويات و برنامه هاى زيربنايى خود را آغاز نمايد و از طرفى با ايجاد ارتشى منسجم و قوى كار را بر معاويه تنگ گرفته و منطقه شام را از زيز سلطه او خارج سازد، اما نيرنگ و حيله معاويه از يك سو و بى تفاوتى، راحت طلبى، بهانه گيرى و ساده انديشى مردم از سوى ديگر، چنين فرصتى را از آن حضرت سلب كرد. معاويه در اين مقطع حساس از تاريخ، سياست

ص: 95

ايجاد رعب و وحشت، ترور، غارت و ايجاد ناامنى و سلب آسايش مردم را در پيش گرفت و نيروهاى قوى و بى باك و خون آشام را در قالب لشگرهايى با فرماندهانى مجرّب، روانه مناطق مختلف و سرزمين هاى تحت امر امام عليه السلام كرد كه به موارد زير اشاره مى شود:

1- ضحاك بن قيس فهرى را به فرماندهى سه الى چهار هزار نفر برگزيد و فرمان داد كه به سمت كوفه برود و قبايل تحت امر امام را غارت كند.

2- بسر بن ارطاة را در رأس سه هزار نفر فرستاد تا راه حجاز و مدينه را در پيش گيرند و به هرجا كه رسيدند مردم را به بيعت با معاويه فراخوانند و اگر تن ندادند آنان را بكشند. جناياتى كه بسر، در مدينه، طايف، سرزمين تباله و بنى كنانه، يمن، نجران، صنعا و جيشان مرتكب شد تاريخ را شرمنده كرد. تاريخ مى نويسد: «بسر در اين سفر، سى هزار نفر را كشت و گروهى را در آتش سوزاند.»

3- سفيان بن عوف غامدى را در رأس لشكر جرار شش هزار نفرى به سمت فرات حركت داد تا به شهر هيبت (كه در بالاى انبار قرار داشت) برسد واز آن جا به سمت انبار برود و اگر در مسير خود مقاومتى نديد غارت كنان تا شهر انبار بتازد و اگر در آن جا لشكرى نديد، تا به مداين برود و از آن جا به شام باز گردد.

اخبار و گزارش هاى دردناك و تكان دهنده اين وقايع و حوادث تلخ از گوشه و كنار به امام مى رسيد و از آن جا كه مردم سخت به دنيا چسبيده بودند، فريادهاى آن حضرت در دل سنگ آنان اثر نمى گذاشت. آن حضرت پس از شنيدن اخبار غارت گرى ضحاك، خطبه 29 و هنگام اطلاع از جنايات بسر، خطبه 25 و با شنيدن فجايع

ص: 96

سفيان خطبه 27 را ايراد كردند. (1)

سرانجام روزى براى آخرين بار خطبه اى آتشين ايراد كرد و در مردم شورى به پا ساخت و اشتياق به جهاد را در دل آنان زنده كرد.

حضرت در اين خطبه فرمود:

«سپاس خدايى را سزاست كه سرانجام بندگان و امور جهان به سوى اوست. برادران ما كه خون آنان در صفين ريخته شد زيانى نكردند، زيرا چنين روزى را نديدند تا جام هاى غصّه را سر بكشند ...

كجا رفتند برادران من كه در راه حق گام برداشتند، و در آن راه جان سپردند! كجاست عمار؟! كجاست ابن تيهان؟! كجاست ذوالشهادتين؟! بندگان خدا! جهاد به پا داريد. من امروز اردو مى زنم و هركس كه خواهان رفتن به ميدان جهاد است آماده رفتن شود.»

نوف بكالى مى گويد: پس از آن، حسين عليه السلام را بر ده هزار تن، قيس ابن سعد را بر ده هزار، ابو ايّوب انصارى را بر ده هزار و ديگران را به فرماندهى گروه هاى ديگر گمارد و اراده بازگشت به صفين داشت (كه با اهل شام و در رأس آن با معاويه بجنگد) اما هنوز صبح نشده بود كه ابن ملجم، حضرت را در محراب از پاى درآورد. لشگريان باز گشتند و ما چون گوسفندانى بوديم كه شبان خود را گم كرده باشند و از هر طرف طعمه گرگان شده باشند.» (2)

در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان افطار را ميهمان دخترش «ام كلثوم» بود. هنگام افطار سه لقمه غذا خورد وسپس به عبادت پرداخت.


1- شماره خطبه ها براساس نهج البلاغه فيض الاسلام تنظيم شده است.
2- فيض الاسلام، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 181.

ص: 97

آن شب را تا صبح در اضطراب بود. گاهى به آسمان نگاه مى كرد و حركت ستارگان را مى نگريست و هرچه طلوع فجر نزديك تر مى شد تشويش آن حضرت بيشتر مى شد و مى فرمود: «به خدا قسم نه من دروغ مى گويم و نه آن كسى كه به من خبر داده دروغ گفته است. اين است شبى كه به من وعده داده اند و شهادت من در همين شب است».

و سرانجام آن شب هولناك به پايان رسيد و على عليه السلام در تاريكى سحر براى اداى نماز صبح به سوى مسجد حركت كرد. امام وارد مسجد شد و به نماز ايستاد و تكبير افتتاح گفت و پس از قرائت به سجده رفت. در اين هنگام ابن ملجم در حالى كه فرياد مى زد: «للَّه الحكم لا لك يا على» با شمشير زهرآلود ضربتى بر سر مبارك على عليه السلام وارد آورد. از قضا اين ضربت بر محلّى اصابت كرد كه سابقاً شمشير عمرو بن عبدود برآن وارد شده بود و فرق مبارك آن حضرت را تا پيشانى شكافت.

ايمان و امان و مذهبش بود نماز در وقت عروج مركبش بود نماز

هنگام كه هنگامه آن كار رسيد چون بوسه ميان دولبش بود نماز

خون از سر على در محراب جارى شد و محاسن شريفش را رنگين كرد.

در اين حال فرمود: «فزت و ربّ الكعبه (1)؛ به خداى كعبه سوگند كه رستگار شدم.»(2)

فتح مكه

اشاره

سرگذشت «فتح مكه»، از فرازهاى خواندنى و شيرين تاريخ اسلام و در عين حال آموزنده و روشنگر اهداف مقدس پيامبر اسلام، و روشن كننده اخلاق و رفتار نيكوى آن حضرت است.

در اين فصل از تاريخ، راستگوئى و وفادارى پيامبر و پيروان وى به كليه موادى كه در قرارداد «حديبيه» امضاء كرده بودند، روشن مى گردد.

و در برابر آن، نفاق و خيانت مشركان قريش در اجراء مواد صلحنامه، آشكار مى شود.

بررسى اين قسمت از تاريخ، كاردانى و حسن تدبير و سياست خردمندانه پيامبر را در گشودن آخرين و سخت ترين دژ دشمن ثابت مى نمايد. گوئى اين مرد آسمانى، پاسى از عمر خود را در يكى از دانشگاه هاى بزرگ نظامى گذرانده بود، كه بسان يك فرمانده توانا نقشه فتح را، آنچنان طرح و ترسيم نمود كه بدون رنج و مشقت، بزرگترين پيروزى نصيب مسلمانان گرديد.

در اين جريان تاريخى، چهره انسان دوست و پرمهر پيامبر به جان


1- جعفر سبحانى، فروغ ولايت، ص 697- 695.
2- مطالب ص 78 تا اينجا از مقاله آقاى نادعلى صالحى از كتاب ره توشه ماه رمضان 1375 ه. ش. گرفته شده است.

ص:98

ص: 99

و مال دشمنان خون آشام خود، روشن مى گردد. و خواهيم ديد كه آن مرد بزرگ، با روشن بينى خاصى پس از پيروزى عظيم، جنايات قريش را ناديده گرفت، و عفو عمومى را اعلام نمود. اينك آغاز مطلب:

در سال هشتم هجرت، قراردادى ميان سران قريش و پيامبر بسته شد، كه به امضاء طرفين رسيد. ماده سوم آن حاكى از اين بود كه:

مسلمانان و قريش مى توانند با هر قبيله اى پيمان ببندند. براساس اين ماده، قبيله «خزاعه» با مسلمانان هم پيمان شدند و پيامبر اسلام دفاع از آب و خاك و جان و مال آنان را به عهده گرفت: و قبيله «بنى كنانه» كه از دشمنان ديرينه قبيله «خزاعه» و هم مرز آنان بودند، با قريش هم پيمان گشتند. اين جريان، با بستن يك قرارداد صلح دهساله كه حافظ امنيت اجتماعى و صلح عمومى در نقاط عربستان بود، پايان پذيرفت.

طبق اين قرارداد، طرفين نبايد بر ضد يكديگر قيام مسلحانه نمايند، و يا هم پيمانان خود را بر ضد هم پيمان طرف مقابل، تحريك كنند. دو سال از آغاز اين قرارداد گذشت، و طرفين در صلح و رفاه، و امنيت بسر مى بردند؛ تا آنجا كه مسلمانان در سال بعد با كمال آزادى، به زيارت خانه خدا رفته و مراسم مذهبى و وظائف اسلامى خود را در برابر ديدگان هزاران دشمن بت پرست انجام دادند.

پيامبر در ماه «جمادى الاولى» سال هشتم، يك هنگ سه هزار نفرى را به فرماندهى سه تن از افسران ارشد اسلام، به كرانه هاى شام براى سركوبى عمال روم- كه مبلّغان بى پناه اسلام را ناجوانمردانه كشته بودند- اعزام نمود. سپاه اسلام در اين مأموريت اگرچه جان به

ص: 100

سلامت بردند، و فقط سه افسر و چند سرباز بيش كشته ندادند؛ ولى با پيروزى چشمگيرى كه از مجاهدان اسلام انتظار مى رفت، باز نگشتند، و عمليات آنها بيشتر به حالت «جنگ و گريز» شباهت داشت. انتشار اين خبر در ميان سران قريش، موجب جرأت وجسارت آنان گرديد.

آنان تصور كردند كه نيروى نظامى اسلام به ضعف و ناتوانى گرائيده، و مسلمانان روح سلحشورى و سربازى را از دست داده اند. از اين نظر، تصميم گرفتند كه محيط صلح و آرامش را بهم بزنند. نخست در ميان قبيله «بنوبكر» (1) اسلحه پخش كرده و آنان را تحريك كردند، كه شبانه به قبيله «خزاعه»- كه با مسلمانان هم پيمان بودند- حمله ببرند و گروهى را كشته و دسته اى را اسير كردند. حتى به اين نيز اكتفا نكرده، دسته اى از قريش شبانه در جنگ بر ضد «خزاعه» شركت كردند. و از اين طريق پيمان «حديبيه» را زيرپا نهاده؛ صلح و آرامش دوساله را به نبرد و خونريزى تبديل كردند.

در نتيجه اين حمله شبانه، گروهى از قبيله خزاعه كه در بستر خواب آرميده و يا در حالت عبادت بودند، كشته شده، و دسته اى اسير گرديدند. عده اى نيز خانه و آشيانه را ترك گفته، و به مكه- كه سرزمين «امنى» براى عرب به شمار مى رفت- پناه بردند. آوارگانى كه به مكه آمده بودند، به خانه «بديل بن ورقاع» (2) رفته، سرگذشت جانگداز قبيله خويش را تشريح نمودند.


1- ر
2- بديل، يكى از شخصيتهاى بزرگ و سالخورده قبيله خزاعه بود كه در مكه زندگى مى كرد و در آنروز 97 سال داشت- «امالى طوسى»/ 239.

ص: 101

ستمديدگان خزاعه براى اينكه نداى مظلوميت خود را به گوش پيامبر برسانند، رئيس قبيله خود «عمرو سالم» را خدمت پيامبر فرستادند. او وارد مدينه شد و يكسره به مسجد آمد و در ميان مردم ايستاد. اشعار جانسوزى را كه حاكى از مظلوميت و استغاثه قبيله «خزاعه» بود، با آهنگ خاصى قرائت كرد و پيامبر را به احترام آن پيمانى كه با قبيله خزاعه بسته بود سوگند داد؛ و او را دعوت به كمك گرفتن خون مظلومان نمود و در پايان اشعار خود، چنين گفت:

هم بيتونا بلوتير هجدا (1) و قتلونا ركعا و سجّداً

اى پيامبر خدا! مشركان قريش، امضاء كنندگان متاركه جنگ به مدت دهسال، نيمه شب در حالى كه گروهى از ما در كنار آب «وتير» خواب بوديم و دسته اى در دل شب در حال پرستش و ركوع و سجود بودند، بر سر اين جمعيت بى پناه غير مسلح ريخته، آنها را قتل عام كردند. اين شاعر جمله زير رابه منظور تحريك عواطف و روح سلحشورى مسلمانان، زياد تكرار مى كرد و گفت:

قُتِلنا وَقَد اسلمنا: يعنى در حالى كه مسلمان بوديم، قتل عام شديم.

اشعار عاطفى و تحريك آميز رئيس قبيله، كار خود را كرد. پيامبر در برابر انبوهى از مسلمانان رو به عمرو نمود و گفت: «نُصِرت يا عمرو سالم»، يعنى: اى عمرو ترا كمك خواهم كرد. اين وعده قطعى، آرامش


1- «وتير»، آبگاهى در پايين «مكه» براى قبيله «خزاعه» بود. و «هجد»، جمع «ههاجد» به معنى خفته ها و گاهى به معنى «بيدارها» نيز به كار مى رود، و در حقيقت كلمه از «اضداد» است

ص: 102

عجيبى به «عمرو» بخشيد، زيرا او يقين كرد كه پيامبر در اين نزديكى انتقام قبيله خزاعه را از قريش كه مسبب واقعى جريان بودند خواهد گرفت؛ ولى هرگز تصور نمى كرد كه اين كار با فتح و برانداختن حكومت ظالمانه قريش صورت خواهد گرفت.

چيزى نگذشت كه «بديل و رقاء»، با گروهى از قبيله خزاعه براى استمداد، خدمت پيامبر رسيدند، و همكارى «قريش» را با بنى بكر در كوبيدن و كشتن جوانان خزاعه به عرض پيامبر رسانيدند، و سپس راه مكه را در پيش گرفتند.

جاسوسى به دام افتاد

پيامبر اسلام براى فتح مكه و گشودن محكمترين دژهاى بت پرستى، و برانداختن حكومت ظالمانه قريش- كه بزرگترين سد در راه پيشرفت آئين توحيد بود- بسيج عمومى اعلام كرد. او از خداوند خواست كه جاسوسان قريش از حركت مسلمانان آگاه نشوند. در آغاز ماه رمضان، از اطراف و اكناف، سپاهيان انبوهى در «مدينه» جمع شدند كه تاريخ نگاران خصوصيات آن را چنين مى نگارند:

مهاجران، هفتصد نفر با سيصد اسب و سه پرچم.

انصار، چهار هزار نفر با هفتصد اسب و پرچم هاى بيشتر.

قبيله مزينه، هزار نفر با صد اسب و صد زره و سه پرچم.

قبيله اسلم، با چهارصد نفر با سى اسب و دو پرچم.

قبيله جهينه، هشتصد نفر با پنجاه اسب و چهار پرچم.

قبيله بنى كعب، پانصد نفر با سه پرچم.

ص: 103

و باقيمانده سپاه را افراد قبيله هاى غفار، اشجع و بنى سليم تشكيل مى دادند. (1)

ابن هشام مى گويد: كليه سپاهيان اسلام به ده هزار نفر مى رسيدند.

آنگاه مى افزايد:

از بنى سليم هفتصد و برخى مى گويند هزار نفر، از بنى غفار چهارصد نفر، از اسلم چهارصد نفر، از «مزينه» هزار و سيصد نفر و باقيمانده از مهاجر و انصار و هم پيمانان آنان و گروهى از قبائل تميم و قيس و اسد بودند.

براى عملى ساختن اين موضوع، تمام طرق و شوارعى كه منتهى به مكه مى گرديد، تحت مراقبت مأموران حكومت اسلام قرار گرفت، و رفت و آمد، شديدا تحت كنترل درآمد.

پيامبر حركت مى كند

براى رعايت اصل «غافلگيرى»، تا لحظه فرمان حركت، وقت حركت و مسير و مقصد براى كسى روشن نبود. روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجرت، فرمان حركت صادر گرديد. البته فرمان آماده باش به كليه مسلمانان مدينه و حوالى آن قبلا داده شده بود.

روزى كه پيامبر از «مدينه» خارج شد، مردى را به نام «ابورهم» غفارى نماينده خود در مدينه قرار داد، و در نزديكى مدينه از سپاه خود سان ديد. وقتى حضرتش، كمى از مدينه فاصله گرفت، در نقطه اى به


1- «مغازى واقدى»، ج 2/ 779- 800.

ص: 104

نام «كديد» آبى خواست و روزه خود را افطار نمود، و به همه دستور داد كه افطار كنند. گروه زيادى افطار كردند، ولى عده كمى تصور كردند كه اگر روزه بگيرند و با دهن روزه جهاد نمايند، پاداش آنها افزون تر خواهد بود. از اين نظر از شكستن روزه خوددارى نمودند.

اين افراد ساده لوح، تصور نكردند كه پيامبرى كه دستور روزه در ماه رمضان را داده، همان پيامبر نيز دستور افطار داده است. اگر او رهبر سعادت و راهنماى حق مى باشد، در هر دو حالت و در هردو فرمان، خواهان سعادت و نيك فرجامى مردم است و تبعيض در دستورهاى او نيست. پيامبر از امتناع اين دسته ناراحت شد و فرمود:

آنان گروه گناهكار و سركش مى باشند. (1)

يك چنين سبقت و پيشى گيرى بر پيامبر، يك نوع انحراف از حق و حاكى از عدم ايمان كامل اين عده به پيامبر و شريعت او است.

از اين نظر، قرآن چنين افرادى را ملامت كرده و مى گويد: «يا أيّهاالّذين آمنوا لا تقدّموا بين يدى اللَّه و رسوله» (2) يعنى: اى افراد باايمان! بر خدا و پيامبر او سبقت نگيريد.

عباس بن عبدالمطلب، از مسلمانان مقيم مكه بود كه به دستور پيامبر در مكه اقامت گزيده و پيامبر را از تصميمات قريش آگاه مى ساخت. او پس از جنگ «خيبر»، تظاهر به اسلام مى نمود، ولى روابط او با سران قريش محفوظ بود. او تصميم گرفت كه به عنوان


1- «وسائل الشيعه»، ج 7/ 124؛ «سيره حلبى»، ج 3/ 90.
2- سوره حجرات/ 1.

ص: 105

يكى از آخرين خانواده هاى مسلمان، مكه را ترك گويد و در مدينه اقامت گزيند. در همان روزهائى كه پيامبر عازم مكه بود؛ او به سمت مدينه حركت كرده و در نيمه راه، در سرزمين «جحفه» با پيامبر ملاقات نمود. وجود عباس در فتح مكه بسيار سودمند و به نفع طرفين تمام گرديد، و اگر او نبود شايد فتح مكه بدون مقاومت قريش صورت نمى گرفت.

از اين نظر، هيچ بعيد نيست كه حركت او به دستور پيامبر بوده، تا در اين بين نقش اصلاح طلبانه خود را ايفا كند.

تاكتيك جالب ارتش اسلام

«مرّ الظهران»، در چند كيلومترى مكه قرار دارد. پيامبر، با كمال مهارت اردوى ده هزار نفرى خود را تا كرانه هاى مكه رهبرى نمود؛ در حالى كه قريش و جاسوسان آنها و كسانى كه به نفع آنها فعاليت مى كردند، هرگز از حركت سپاه آگاهى نداشتند. پيامبر براى ايجاد رعب و هراس در دل مردم مكه، و براى اينكه اهالى بدون مقاومت سر تسليم فرود آورند، و اين دژ بزرگ و مركز بزرگ و مقدس بدون خونريزى فتح گردد؛ دستور داد، كه سربازان اسلام در نقاط مرتفع آتش افروزند. و براى ايجاد ترس بيشتر، دستور داد هر فردى به طور مستقل آتش افروخته، تا نوارى از شعله هاى آتش؛ كلّيه كوهها و نقاط مرتفع را فراگيرد، قريش و هم پيمانان آنان، در خواب غفلت فرو رفته بودند. از طرف ديگر، زبانه هاى آتش و شعله هاى آن- كه كليه نقاط مرتفع را به صورت توده آتشى درآورده، و به بيوت و خانه هاى اهل

ص: 106

مكه روشنائى بخشيده بود- رعب و وحشتى در دل آنها افكند، و توجه آنها را بسوى نقاط مرتفع جلب نمود.

در اين لحظه، سران قريش مانند «ابوسفيان بن حرب» و «حكيم ابن حزام»، كه براى تحقيق از مكه بيرون آمده به جستجو پرداختند.

«عباس بن عبدالمطلب»، كه از «جحفه» ملازم ركاب پيامبر بود، با خود فكر كرد كه اگر اردوى اسلام با مقاومت قريش روبرو شوند؛ گروه زيادى از قريش كشته خواهد شد. پس چه بهتر، نقشى را ايفاء كند كه به نفع طرفين تمام گردد و قريش را وادار به تسليم نمايد.

او بر استر سفيد پيامبر سوار شد، و شبانه راه مكه را در پيش گرفت، تا محاصره مكه را بوسيله سپاه اسلام به سمع سران قريش برساند و آنها را از فزونى سپاه اسلام؛ و روح سلحشورى آنان، آگاه سازد، و به آنها بفهماند كه چاره اى جز تسليم نيست.

او از دور مذاكره «ابوسفيان» و «بديل ورقاء» را شنيد كه به يكديگر چنين مى گفتند:

ابوسفيان: من تا كنون آتشى به اين فزونى و سپاهى به اين فراوانى نديده ام.

بديل بن ورقاء: آنان قبيله «خزاعه» هستند كه براى نبرد آماده شده اند.

ابوسفيان: خزاعه كمتر از آنند كه چنين آتشى روشن كنند، و چنين اردوئى تشكيل دهند.

در اين بين عباس سخنان آنان را قطع كرد و ابوسفيان را صدا زد و گفت: «ابو حنظله»! (ابوحنظله كنيه ابوسفيان بود). ابوسفيان فورا

ص: 107

صداى عباس را شناخت و گفت: «ابوالفضل» (كنيه عباس است) چه مى گوئى؟، عباس گفت: به خدا سوگند اين شعله ها و آتش ها مربوط به سربازان محمد است. او با سپاه بس نيرومندى به سوى قريش آمده، و هرگز قريش تاب مقاومت آن را ندارند.

سخنان عباس، لرزه شديدى بر اندام ابى سفيان افكند، و در حالى كه بدنش مى لرزيد و دندانهايش بهم مى خورد، رو به عباس كرد و گفت: پدر و مادرم فداى تو چاره چيست؟

گفت چاره اينست كه همراه من به ملاقات پيامبر بيائى و از او امان بخواهى، وگرنه جان همه قريش در خطر است.

سپس او را بر ترك استر سوار كرد و به جانب اردوى اسلام روانه گرديد. و آن دو نفر (بديل بن ورقاء و حكيم بن حزام) كه همراه ابوسفيان براى تفتيش حال آمده بودند؛ بسوى مكه باز گشتند.

ابوسفيان در حضور پيامبر

وقتى چشم پيامبر به ابوسفيان افتاد گفت: آيا وقت آن نشده است كه بدانى جز خداى يگانه خدائى نيست؟! ابوسفيان در پاسخ وى گفت:

پدر و مادرم فداى تو باد چقدر بردبار و كريم و با بستگان خود مهربانى؟ من اكنون فهميدم كه اگر خدائى جز او بود تا كنون به سود ما كارى انجام مى داد. پيامبر پس از اقرار وى به يگانگى خدا افزود، كه آيا وقت آن نشده كه بدانى من پيامبر خدا هستم؟! ابوسفيان جمله قبلى را تكرار كرده گفت: چقدر تو بردبار و كريمى و با خويشاوندان مهربانى! من در رسالت شما فعلا در فكر و انديشه هستم. «عباس»، از ترديد و

ص: 108

شك ابوسفيان ناراحت شد و گفت: اگر اسلام نياورى جانت در خطر است. هرچه زودتر به يگانگى خدا و رسالت محمد گواهى بده.

ابوسفيان اقرار و اعتراف به يگانگى و رسالت حضرت رسول نمود و در سلك مسلمانان درآمد.

اگرچه ابوسفيان، در محيط رعب و ترس ايمان آورد و اين طرز ايمان هيچ گاه مورد نظر و هدف پيامبر اسلام و آئين وى نبود؛ ولى مصالحى ايجاب مى كرد، كه به هر نحوى باشد ابوسفيان در سلك مسلمانان درآيد، تا بزرگترين مانع از سر راه گرايش مردم مكه به اسلام برداشته شود. زيرا افرادى مانند ابوسفيان و ابوجهل و عكرمه و صفوان بن اميه و ... ساليان درازى بود كه محيطى پر از رعب و وحشت به وجود آورده بودند و كسى جرأت نمى كرد در باره اسلام فكر كند، و يا تمايلات خود را ابراز نمايد. اگر اسلام ظاهرى ابوسفيان، براى او مفيد نبود، براى پيامبر اسلام و افراد ديگرى كه تحت سيطره او قرار گرفته و رابطه خويشاوندى با او داشتند، بسيار مفيد و سودمند بود.

با اين حال، پيامبر دستور آزادى ابوسفيان را صادر نكرد، زيرا از تحريكات وى تا قبل از فتح مكه، مطمئن نبود. از اينرو، به عباس دستور داد- كه براى جهتى كه بعداً خواهيم گفت- او را در تنگناى دره اى نگاه دارد. عباس رو به پيامبر نموده، گفت: ابوسفيان كه رياست و عظمت را دوست دارد، اكنون كه كارش به اينجا رسيده، براى او در اين جريان مقامى مرحمت بفرما.

با اينكه ابوسفيان در طول بيست سال، بزرگترين ضربه ها را بر اسلام و مسلمانان وارد ساخته بود، با اين وصف پيامبر روى مصالحى،

ص: 109

به ابوسفيان مقامى داد و جمله تاريخى خود را كه حاكى از يك جهان، بزرگى روح است، به اين صورت بيان كرد:

«ابوسفيان مى تواند به مردم اطمينان دهد كه هركس به محيط مسجدالحرام پناهنده شود، و يا سلاح به زمين بگذارد و بى طرفى خود را اعلام كند، و يا در خانه اش را ببندد، و يا به خانه ابى سفيان پناه ببرد، (و بنا به نقلى: يا به خانه حكيم بن حزام برود)، از تعرض ارتش اسلام محفوظ خواهد ماند».(1)

مكه بدون خونريزى تسليم مى شود

اردوى باشكوه اسلام تا چند كيلومترى «مكه» پيشروى كرده بود.

پيامبر تصميم داشت كه شهر را بدون مقاومت و خونريزى فتح كند؛ و دشمن بدون قيد و شرط تسليم گردد.

از عواملى كه به تحقق اين هدف- علاوه بر مسأله «استتار» و «اصل غافلگيرى»- كمك شايانى نمود؛ اين بود كه عباس عموى پيامبر بعنوان خيرخواهى براى قريش به سوى مكه رفت، و ابوسفيان را به اردوگاه اسلام آورد، و سران قريش بدون ابوسفيان نمى توانستند، تصميم قاطعى بگيرند.

هنگامى كه او در برابر عظمت بى سابقه پيامبر اسلام، سر تسليم فرود آورد و ابراز ايمان نمود، پيامبر خواست از وجود او براى ارعاب


1- «سيره ابن هشام»، ج 2/ 400- 404؛ «مجمع البيان»، ج 10/ 554- 556؛ «مغازى واقدى»، ج 2/ 816- 818؛ «شرح ابن ابى الحديد»، ج 17/ 268.

ص: 110

مشركان، حداكثر استفاده را بنمايد. از اين نظر، دستور داد عباس، ابوسفيان را در تنگناى دره بازداشت كند تا واحدهاى ارتش نوبنياد اسلام، با تجهيزات و ساز و برگ خود، در برابر او رژه روند، و او در روز روشن از قدرت نظامى اسلام آگاه گردد، و پس از بازگشت به مكه، مردم را از قدرت ارتش اسلام بترساند، و آنها را از فكر مقاومت باز دارد.

عظمت واحدهاى ارتش اسلام آن چنان «ابوسفيان» را مرعوب خود ساخته بود كه بى اختيار رو به عباس كرد و گفت: هيچ قدرتى نمى تواند در برابر اين نيروها مقاومت كند، عباس! سلطنت و رياست برادرزاده تو خيلى اوج گرفته است.

عباس برگشته با قيافه توبيخ آميز گفت: سرچشمه قدرت برادرزاده من، نبوت و رسالتى است كه از طرف خدا دارد و هرگز مربوط به قدرتهاى ظاهرى و مادى نيست.

پيامبر مصلحت ديد كه ابوسفيان را آزاد نمايد، تا او به موقع قبل از ورود نيروها و واحدهاى ارتش اسلام، به مكه رفته؛ اهالى را از قدرت فوق العاده مسلمانان آگاه سازد، و راه نجات را به آنها نشان بدهد. زيرا تنها مرعوب ساختن مردم، بدون نشان دادن راه نجات، هدف پيامبر را عملى نمى ساخت.

ابوسفيان وارد شهر گرديد. مردم كه شب گذشته در اضطراب و وحشت بسر برده بودند، و بدون هم فكرى وى نمى توانستند تصميمى بگيرند؛ دور او حلقه زدند. او با رنگ پريده و بدن لرزان، در حالى كه به سوى مدينه اشاره مى كرد، رو به مردم كرد و گفت:

ص: 111

واحدهائى از ارتش اسلام كه هيچ كس را تاب مقاومت آنان نيست، شهر را محاصره كرده اند و چند لحظه ديگر وارد شهر مى گردند. پيشواى آنان «محمد»، به من قول داده كه هركس به مسجد و محيط كعبه پناه ببرد، و يا اسلحه به زمين گذارد، در خانه خود را به عنوان بى طرفى ببندد، و يا وارد خانه من و يا خانه «حكيم حزام» گردد؛ جان و مال او محترم و از خطر مصون است.

پيامبر به اين نيز اكتفاء نكرد. پس از ورود به مكه علاوه بر پناهگاههاى سه گانه، پرچمى به دست «عبداللَّه خثعمى» داد و فرمود كه فرياد كند: هركس زير پرچم او گرد آيد در امان است. (1)

«ابوسفيان» با اين پيام، آنچنان روحيه مردم مكه را تضعيف نمود كه اگر فكر مقاومت در دسته اى نيز وجود داشت به كلى از بين رفت و كليه مقدماتى كه از شب گذشته، با اقدامات عباس صورت گرفته بود، به ثمر رسيد، و در نظر واقع بينان، فتح مكه آنهم بدون مقاومت قريش امرى مسلم گرديد. مردم وحشت زده هر كدام به نقطه اى پناه بردند، و گريز و فرار در شهر به راه افتاد، و دشمن شماره يك اسلام، بر اثر نقشه خردمندانه پيامبر، بزرگترين خدمت را به ارتش اسلام نمود.

در اين ميان، زن ابوسفيان، «هند»، مردم را به مقاومت دعوت نمود، و سخنانى ركيك نثار همسرش مى كرد. كار از كار گذشته، و هرگونه داد و فريادى مشت بر سندان بود. گروهى از سران افراطى، مانند «صفوان اميه» و «عكرمة بن ابى جهل» و «سهيل بن عمرو»


1- «امتاع الاسماع»، ج 1/ 379.

ص: 112

(قهرمانان و نماينده مخصوص قريش در صلح حديبيه)، سوگند ياد كردند كه از ورود نيروهاى اسلام به شهر جلوگيرى كنند؛ و گروهى فريب آنان را خورده، با شمشيرهاى برهنه راه را به روى نخستين واحد ارتش اسلام بستند.

نيروهاى نظامى اسلام وارد شهر مى شوند

پيش از آنكه نيروهاى اسلام وارد شاهراههاى مكه شوند، پيامبر تمام فرماندهان را احضار كرد و فرمود: تمام كوشش من اين است كه فتح مكه بدون خونريزى صورت گيرد. از اين نظر، از كشتن افراد غير مزاحم بايد خوددارى نمود، ولى بايد ده نفر به نامهاى «عكرمة بن ابى جهل» و «هبّار بن الاسود» و «عبداللَّه بن سعد ابيسرح» و «مِقيس حُبابه ليثى» (1) و «حويرث بن نقيذ» و عبداللَّه ابن الزبيرى» و «حارث بن طلاطلة» و چهار زن كه هركدام از اين ده نفر مرتكب قتل و جنايت شده و يا آتش افروز جنگهاى گذشته بودند؛ در هركجا دستگير شوند بلافاصله اعدام گردند. (2)

تمام واحدها بدون نبرد و جنگ وارد شهر شدند و دروازه ها به روى آنها باز بود؛ جز در مسير واحدى كه خالد بن وليد فرماندهى آن را در اختيار داشت، دسته اى به تحريك عكرمه و صفوان، و سهيل به نبرد پرداختند و با پرتاب كردن تير و شمشير، بسوى آنان ابراز مقاومت


1- يا «صبابه»، چنانكه تاريخ الخميس در ج 2 ص 93 ضبط كرده است
2- «سيره ابن هشام»، ج 2/ 409؛ «تاريخ الخميس»، 2/ 90- 94.

ص: 113

كردند؛ ولى با دادن دوازده يا سيزده كشته محركان متوارى گرديدند، و ديگران پا به فرار گذاردند. (1)

شكستن بتها! شست وشوى كعبه

شهر مكه كه ساليان درازى پايگاه شرك و بت پرستى بود، در برابر نيروهاى چشمگير توحيد، تسليم گرديد، و همه نقاط شهر در تصرف سربازان اسلام درآمد. پيامبر لحظه اى چند، در خيمه اى كه مخصوص آن حضرت بود و در نقطه اى به نام «حجون» زده بودند، استراحت نمود. سپس در حالى كه سوار شتر بود، براى زيارت و طواف خانه خدا رهسپار مسجدالحرام گرديد.

در نخستين دور طواف، متوجه بتهاى بزرگى به نام «هُبَل» و «اساف» و «نائله» گرديد، كه بالاى در كعبه نصب كرده بودند. و با نيزه اى كه در دست داشت، ضربه محكمى بر آنها زد، و آنها را روى زمين افكند. و اين آيه را خواند: «قل جاءالحقّ و زهق الباطل، إنّ الباطل كان زهوقا»: يعنى: حق با شكوه و پيروزمندانه جلوه كرد، و باطل محو و نابود گرديد، حقا كه باطل از نخست بى اساس بود. «هبل» در برابر ديدگان مشركان به دستور پيامبر شكسته گرديد. اين بت بزرگى كه ساليان دراز بر افكار مردم شبه جزيره حكومت مى كرد، در برابر ديدگان آنها سرنگون گرديد. «زبير» به عنوان مسخره رو به ابى سفيان كرد و


1- «سيره ابن هشام»، ج 2/ 408؛ و به نقل واقدى ج 2/ 825- 826، بيست و هشت كشته داشتند.

ص: 114

گفت: «هبل» اين بت بزرگ شكسته شد!!

«ابوسفيان»، با كمال ناراحتى به زبير گفت: دست بردار، و ما را رها ساز. اگر از «هبل» كارى ساخته بود، سرانجام كار ما اين نبود و فهميد كه مقدرات آنها به دست آن نبود.

على عليه السلام بر دوش پيامبر صلى الله عليه و آله

محدثان و تاريخ نگاران مى گويند:

قسمتى از بت هاى منصوب بر داخل كعبه، و يا بيرون آن، به وسيله على عليه السلام سرنگون شد. پيامبر به على فرمود: على! بنشين تا من بردوش تو قرار گيرم، و بتها را سرنگون كنم. على در حالى كه كنار ديوار كعبه قرار گرفته بود، پيامبر را بر دوش گرفت ولى احساس سنگينى و ضعف نمود. پيامبر از وضع على آگاه شد، دستور داد كه على بر دوش او قرار گيرد. على بر دوش پيامبر قرار گرفت و بت بزرگ قريش را كه از مس بود، بر زمين افكند. آنگاه به انداختن ديگر بت ها پرداخت. (1)

شاعر سخنور «حلّه»، و «ابن العرندس» كه از شاعران قرن نهم اسلامى است؛ در قصيده خود پيرامون اين فضيلت چنين مى گويد:

و صعود غارب احمد فضل له دون القرابة والصحابة افضلا

صعود على بر دوش احمد، فضيلتى است براى او. اين فضيلت، غير


1- مدارك اين فضيلت تاريخى، در كتاب «الغدير»، ج 7/ 10- 13، وارد شده است.

ص: 115

از خويشاوندى و هم نشينى است.

پيامبر دستور داد درب كعبه را باز كردند، و در حالى كه دستهاى خود را بر چهار چوبه هاى درب گذارده بود، و همه مردم قيافه نورانى و جذاب او را مى ديدند؛ رو به مردم كرده چنين گفت: «الحمد للَّه الّذي صدق و عدهُ و نصر عبدهُ و هزم الأحزاب وحدهُ»: سپاس خدائى را كه بو وعده خود عمل نمود و بنده خود را كمك كرد، و دشمنان را به تنهائى سركوب ساخت.

سكوت تامى بر محوطه مسجد و بيرون آن، حكفرما بود. نفسها در سينه ها حبس، و افكار و تصورات مختلفى بر مغز و عقل مردم حكومت مى كرد. مردم مكه در اين لحظات به ياد آن همه ظلم و ستم و بيدادگريهاى خود افتاده، فكرهاى مختلفى مى كردند.

اكنون گروهى كه چند بار با پيامبر به نبرد خونين برخاسته، و جوانان و ياران او را به خاك و خون كشيده اند، و سرانجام هم تصميم گرفته بودند كه شبانه به خانه بى پناه او بريزند، او را ريزه ريزه كنند؛ در چنگال قدرت پيامبر گرفتار شده، و پيامبر مى تواند از آنان همه نوع انتقام بگيرد.

اين مردم با تذكر جرائم بزرگ خود، به يكديگر مى گفتند: لابد همه ما را از دم تيغ خواهد گذراند. يا گروهى را كشته، و گروهى را بازداشت خواهد نمود و زنان و اطفال ما را به اسارت خواهد كشيد.

آنان گرفتار افكار مختلف شيطانى بودند كه ناگهان پيامبر با جمله هاى زير سكوت آنها را شكست و چنين گفت: ماذا تقولون؟! و

ص: 116

ماذا تظنون؟! يعنى: چه مى گوئيد و در باره من چگونه فكر مى كنيد، مردم بهت زده و حيران و بيمناك، همگى با صداى لرزان و شكسته روى سوابق و عواطف بزرگى كه از پيامبر داشتند، گفتند: ما جز خوبى و نيكى چيزى در باره تو نمى انديشيم؛ ترا برادر بزرگوار خويش؛ و فرزند برادر بزرگوار خود مى دانيم. پيامبر كه بالطبع رؤف و مهربان و باگذشت بود وقتى با جمله هاى عاطفى و تحريك آميز آنان روبرو گرديد؛ چنين گفت:

من نيز همان جمله اى را كه برادرم يوسف به برادران ستمگر خود گفت؛ بشما مى گويم: لَاتَثْرِيبَ عَلَيْكُمْ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ؛ «امروز بر شما ملامتى نيست. خدا گناهان شما را مى آمرزد، او ارحم الراحمين است.» (1)

پيامبر عفو عمومى اعلام مى كند

پيامبر عفو عمومى را به شرح زير آغاز كرد و گفت: شما مردم هموطنان بسيار نامناسبى بوديد. رسالت مرا تكذيب كرديد و مرا از خانه ام بيرون ساختيد، و در دورترين نقطه اى كه به آنجا پناهنده شده بودم، با من به نبرد برخاستيد، ولى من با اين جرائم، همه شماها را مى بخشم و بند بردگى را از پاى شما باز مى كنم و اعلام مى نمايم كه:

«اذْهَبُوا فَأَنتُم الطُّلَقاء»؛ «برويد دنبال زندگى خود، همه شماها آزاديد.»(2)

على عليه السلام، اى عدالت مظلوم

به مناسبت 21 ماه رمضان، شهادت اولين پيشواى شيعيان جهان، حضرت على عليه السلام

«نجوايى با پيشواى پاكان و امام حقيقت، كه كشته عدالت گرديد و محراب خونين كوفه را سندى زنده و جاويد، بر رسوايى خوارج ساخت تا تاريخ بداند كه وقتى دسته اى، پيوند «ولايت» را از امام بگسلند، تا مرز كشتن «امام» نيز پيش مى روند و «امت» را بى «امام» مى گذارند. و اين، ستمى است بزرگ به امت، كه «عدالت مجسم» را از دست مى دهد ...»

اى على! ... اى عدالت مظلوم

اى على، اى حماسه انسان!

اى على، اى عصاره اى ز وجود!

اينك ما، سنگينى رسالتى را بر دوش خود احساس مى كنيم كه به پهناى هستى، بر چهارده ستون قرن هاى اين هزار و چهارصد سال استوار شده است.


1- «مغازى واقدى»، ج 2/ 835؛ بحار، ج 21/ 107 و 132.
2- از ص 97 تااينجا از كتاب، فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، آية اللَّه جعفر سبحانى گرفته شده است.

ص:117

ص: 118

ما كه باده عشق تو را مى كشيم و خود را عاشق و شيعه سينه چاك تو مى دانيم، بار سنگين چهارده قرن خون و حماسه و شهادت و ايثار را به دوش مى كشيم. ادعايى است بس بزرگ ...

توانمان باد تا كه زير اين بار، نلغزيم و حامل اين «امانت» باشيم.

هشيارى مان باد، تا رگه هاى باريك و جويبارهاى كوچك «حرف» ها و «دعوت» ها و «راه» ها و «هدف» ها، ما را از آن رود پرخروش علوى منحرف نسازد و همواره داخل «خط» باشيم.

* اى على! اى شهيد شيوه عدل

اى على، اى اميد هر محروم

سرتاسر زندگانى ات يك «فرياد» بود و تمام سخنانت يك «پيام» را باز مى گفت و تمام گريه ها و مناجات هايت يك «عشق» را مى نماياند و تمام شمشير زدن ها و جهادها و حماسه آفرينى هايت در پاسدارى از يك «حقيقت والا» بود.

از آنروزى كه در شبه قاره مستطيل شكل عربستان به كانون وحى و آيين خدا ايمان آوردى و تلاش هايت را در «طول» خط ايمان و «عرض» پهنه دعوت مكى و جهاد مدنى متمركز ساختى، «محيط» جهل و كفر و شرارت را، به «مساحت» علم و ايمان و تقوا و خير مبدل ساختى و به تنهايى در پيرامون محمّد صلى الله عليه و آله امتى به پا ايستاده بودى، همچنانكه ابراهيم، آن تبرزن توحيد، و شرك ستيز نستوه، به تنهايى امتى بود، قائم و قانت!

*

ص: 119

اى على، اى تجسم ايمان

اى على، اى تبلور مكتب

اى على، اى تو معنى قرآن!

يار محمّد صلى الله عليه و آله در «حرا» بودى و بازوى تواناى اسلام، در «بدر».

شمشير برنده ايمان بودى، در «احد».

گرد دلاور مدينه بودى، در «احزاب»

در ركاب رسول، پا به ركاب فاتح بدر و خيبر و احزاب

براى گسترش دين و زدودن موانع راه، از «خندق» به «خيبر» و از «يمن» به «ينبع» همواه در تلاش و حركت بودى.

براى جهاد با «نفاق» و «بغى» گامى در «صفين» داشتى و شمشيرى در ميان اصحاب «جمل» مى زدى و مبارزه اى در «نهروان» مى كردى.

از «مكه» تا «مدينه» را، با بال «هجرت» پيمودى و از مدينه تا كوفه را، براى پى ريزى حكومت عدل بى نظير در گيتى، به شوق، سپردى و زندگيت تمام، اين بود.

از «كعبه ولادت» تا «محراب شهادت»، فاصله اى از نور را طى كردى و همانند بسيارى از صفاتت كه منحصر به توست، در اين افتخار نيز بى شريك بودى.

نديده كسى درجهان اين سعادت به كعبه ولادت، به مسجد شهادت

و شهادت خونين تو در محراب، همان ميلاد شگفت در كعبه بود.

از خدا، به سوى خدا ... و در خانه خدا.

*

ص: 120

اى على ... اى قضاوت داود

اى على ... اى تحمل ايوب

اى على ... اى شكوه ابراهيم

اى بزرگ آيتى، ز غيب و شهود!

سينه ات به فراخناى هفت آسمان بود و نورت، برگرفته از سايه عرش خدا. و تو خود، فرشته اى زمينى و انسانى و آسمانى بودى، و درد تلخ و بزرگ تو، زيستن با ما! ...

تو از سلاله آن سلسله پاك نهادى بودى كه دنيا و آنچه در آنست در برابر بهاى معنوى ات بى بهاست و حكومت و رياست و دنيا و فرمانروايى در برابر شكوه روحت به رايگان هم نمى ارزد.

اما تو، اى قديس پاك، با خاكيان نشست و برخاست مى كردى و از پيامبر زيباترين و محبوب ترين كنيه دلخواهت را جايزه گرفتى ...

- آرى اى «ابوتراب»!

در كنار اينهمه، نهروانيان و پيروان جمل و اهل بغى در «صفين» به جنگ تو آمدند و تو، به ناچار با «قاسطين و ناكثين و مارقين» به نبردى مقدس و خدايى برخاستى و عمرى را با جهل ابوجهل ها و لهيب آتش فتنه ابولهب ها و زوزه هاى معاويه ها و بى شعورى ابوموسى اشعرى ها و سفاهت ابوسفيان ها و لجام گسيختگى «ابن ملجم» ها درگير بودى و پتك حق بر فرق باطل مى كوبيدى.

* اى على، اى حقيقت روشن

اى على، اى جمال جلوه داد

ص: 121

اى على، اى طلوع، در ظلمت.

اى كه ميلادت، انفجار «فلاح»

سخن بسيار است و مجال اندك، فرصت آن نيست كه از شكوه ولادتت، از برگرفتن نامت از نام خداى على اعلا، از مراسم نامگذارى ات، از دوران كودكى ات در دامان تربيت محمّدى، از جوانى و رزم هايت، از مردانگى ايثارهايت، از زهد و عبادت هايت، از اخلاص و استقامتت، از شيردلى و شجاعتت، از دانش و حكمتت، از نهج البلاغه فياضت، از «غرر الحكم» موج خيز و درخشانت، از سخنورى و فصاحتت، از نيايش هاى شبانه ات، از ... از ... سخنى بگويم.

اما ...

آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد

وما تشنگان چشمه زلال معرفتت اميدواريم تا در پرتو شناخت بهتر و بيشتر تو، راه زندگى را روشنتر پيدا كنيم و تو را اسوه خويش سازيم.

چرا كه تو اسوه انسان و الگوى ايمان آورندگان اخلاص پيشه اى، و انسانيّت از تو درس مى گيرد. تو نسخه منحصر به فرد عالم خلقتى، جان بركف نهاده راه دينى، شهيد عدل كشته شرفى، معجون «اشك» و «آهنى». وجودى چند بعدى هستى.

اى نخستين شهيد، در محراب اى كشيده ز خون، به چهره نقاب

مسجد كوفه داغدار از تو «خون» و «محراب» يادگاراز تو

خون فرقت هنوز مى جوشد شب، ز سوگت سياه مى پوشد (1)

هفته كمك به مستضعفين

اشاره

از پانزدهم تا بيست و يكم ماه مبارك رمضان از سوى كميته امداد امام خمينى رحمه الله به عنوان هفته كمك به مستضعفين اعلام گرديده است. آغاز اين هفته، ولادت سبط اكبر رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام مى باشد كه در انفاق و كمك به مستضعفان جامعه شايسته ترين الگو و اسوه به شمار مى آيد. بنابراين بسيار بجا و مناسب است كه مردم ايثارگر ما به پيروى از آن حضرت تا آنجا كه در توان خويش دارند، به يارى اين قشر محروم جامعه شتافته و به آنان كمك نمايند؛ به خصوص كه در اين هفته مقارن با ايام ماه پرفضيلت رمضان مى باشد.

ماه رمضان و انفاق

گر چه انفاق در راه خدا، در هر ماهى از ماههاى سال، اجر و ثواب بسيار دارد ولى همانگونه كه اين ماه نسبت بر ديگر ماهها، داراى فضيلت و برترىِ بيشترى است، اعمال خير و از آن جمله انفاق در آن


1- برگرفته از كتاب روايت انقلاب، ج 1، استاد جواد محدّثى، انتشارات امير كبير.

ص:122

ص: 123

نيز از مزاياى ويژه اى برخوردار است و رسول گرامى اسلام آن را ماه مواسات (شهر المواساة) ناميده و مردم را به حمايت و يارى مستضعفان فراخوانده است. اميرمؤمنان عليه السلام از آن حضرت روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

مردم! ماه خداوند همراه با بركت و رحمت و مغفرت، به شما روى آورده است؛ ماهى كه نزد خداوند بهترين ماهها، روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعتهايش برترين ساعات مى باشد ... به هنگام احساس گرسنگى و تشنگى در آن، گرسنگى و تشنگى روز رستاخيز را به خاطر آوريد، و بر تهى دستان و مستمندان جامعه خويش انفاق نماييد. (1)

يكى از علل تشريع روزه در روايات اهل بيت عليهم السلام احساس رنج گرسنگى و محروميت مستمندان ذكر شده است. امام صادق عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد:

علت تشريع روزه اين است كه توانمندان و تهى دستان باهم مساوى گردند؛ زيرا كه ثروتمند چنين نيست كه گرسنگى را احساس نمايد تا بر مستمند ترحم كند، براى اينكه او هر چه بخواهد به آن دست مى يابد، لذا خداى عزّوجلّ اراده فرموده تا (به اين وسيله) ميان خلق خويش مساوات برقرار سازد، و انسان توانمند رنج گرسنگى را بچشد و در نتيجه بر ضعيف و محروم رقت نموده و به شخص گرسنه و تهى دست


1- وافى، ج 11، ص 367- 366

ص: 124

ترحم ورزد. (1)

و در حديث ديگرى، رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره مزاياى ماه رمضان مى فرمايد:

«... وينادي منادٍ كلّ ليلة: هل من سائل؟ هل من مستغفرٍ؟ اللّهمّ اعطِ كلّ منفق خلفاً واعط كلّ ممسك تلفاً»

«در هر شب (رمضان) منادى آسمانى ندا مى دهد: آيا كسى هست كه خواسته و حاجتى طلب نمايد؟ آيا توبه كننده اى هست؟ خداوندا! به هر كس كه انفاق مى نمايد عوض عنايت فرما و هر كس از انفاق مالش خوددارى ورزد، آن را تلف كن.» (2)

روز جهانى قدس

اشاره

(آخرين جمعه ماه مبارك رمضان)

قدس، قبله نخستين و حرم دوم مسلمانان جهان، سرزمين اصلى و وطن ميليونها آواره مسلمان فلسطينى است كه استكبار جهانى توسط صهيونيسم جنايتكار، از سال 1948 آن سرزمين را از دست ساكنانش خارج ساخت و تحت سلطه نيروهاى اشغالگر قدس قرار داد.

اين توطئه از همان اولين سالهاى اجرا، با مقاومت مردم مسلمان فلسطين و اعتراض مسلمانان و انسانهاى آزاده و بيدار دل جهان مواجه شد و به شكل مبارزات پيگير و سياسى- نظامى، چهره خود را نشان داد. ملّت بزرگوار و مسلمان ايران نيز پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، مسأله آزادسازى فلسطين از چنگال غاصبان قدس را سرلوحه آرمانهايش قرار داده و همه ساله روز قدس را به فرياد كشيدن برسر ستمكاران تاريخ تبديل كرده است.

نجات قدس، آرمان امام راحل

چنانكه مى دانيم مسأله فلسطين در روح و جان امام خمينى قدس سره جاى


1- بحار الانوار، ج 69، ص 371
2- برگرفته از كتاب ياد ايّام، ج 2، شوراى سياستگذارى ائمّه جمعه.

ص:125

ص: 126

گرفته بود و ايشان در مواضع و سخنان، با قدرت از آن ياد مى كردند.

امام، امّت اسلامى را به تحريم اسرائيل و تشديد محاصره و افزايش مقابله با آن تا آزادى سرزمينهاى اشغالى از چنگ صهيونيستها، دعوت كردند. همين امر يكى از علل دشمنى استعمار و صهيونيسم جهانى با ايشان بود و نخستين مسأله اسلامى كه پيش از انقلاب بارها و بارها توجه و اهتمام امام را به خود جلب كرد قضيّه اشغال سرزمين بيت المقدّس بود، كه در اين زمينه امام در پيامهاى مكرّر خويش، افكار عمومى مسلمانان را متوجّه اين جنايت مى نمودند.

پس از پيروزى انقلاب اسلامى، امام امّت قدس سره در اوّلين فرصت روزى را براى نجات قدس از چنگال صهيونيستهاى جنايتكار، به عنوان روز قدس تعيين نمودند و در بخشى از پيامى كه به همين مناسبت صادر نمودند، فرمودند:

«من در طى ساليان دراز، خطر اسرائيل غاصب را گوشزد مسلمين نمودم كه اكنون، اين روزها به حملات وحشيانه خود به برادران و خواهران فلسطينى شدّت بخشيده است و به ويژه در جنوب لبنان به قصد نابودى مبارزان فلسطينى پياپى خانه و كاشانه ايشان را بمباران مى كند.

من از عموم مسلمانان جهان و دولتهاى اسلامى مى خواهم كه براى كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن، به هم بپيوندند؛ و جميع مسلمانان را دعوت مى كنم آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را كه از ايام قدر است و مى تواند تعيين كننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، به عنوان «روز

ص: 127

قدس» انتخاب و طى مراسمى همبستگى بين المللى مسلمانان را در حمايت از حقوق قانونى مردم مسلمان فلسطين اعلام نمايند.»

و به اين سان پيام پيامبر گونه امام راحلمان، نور اميد به دل مظلومان فلسطينى تاباند و ميليونها انسان آزاده و مبارز را براى مقابله عملى با توطئه هاى رژيم اشغالگر قدس و آمريكاى جهانخوار مصمّم تر و استوارتر كرد.

پيام امام خمينى قدس سره نقطه عطفى در تاريخ مبارزات ملّت فلسطين شد و مسلمانان جهان رابراى مقابله با جنايت پيشگان تاريخ، به يكپارچگى و وحدت كلمه دعوت كرد.

امام خمينى قدس سره با اعلام آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان «روز قدس» بر مبارزه پايان ناپذير مستضعفين با جهانخواران ظالم تأكيد كردند و فرمودند:

«روز قدس روز جهانى است، روزى نيست كه فقط اختصاص به قدس داشته باشد، روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است.» (1)

عيد فطر

اشاره

عيد فطر يكى از اعياد بزرگ اسلامى است، به همين مناسبت بيانات پرمحتواى شهيد بزرگوار حجةالاسلام والمسلمين باهنر را، كه حاوى نكات مهمى در باره شكوه و عظمت اين عيد است، مى آوريم:

ما در اسلام دو عيد داريم؛ يكى عيد فطر و ديگرى عيد قربان؛ و نماز عيدهم در همين دو عيد وارد شده است و دعوت به اجتماع مردم هم در اين دو عيد سفارش شده است. اين دو عيد را برادران اهل سنت در كشورهاى عربى خيلى ارج مى نهند و جشن مى گيرند و مراسم بزرگ برپا مى كنند.

خوشبختانه در اوايل انقلاب و پس از آن، در ايران اسلامى نيز عيد فطر شكل و شمايل تازه اى پيدا كرد و برادران و خواهران شاهد بودند كه مراسم عيد فطر در تپه هاى قيطريه مبدأ حركت منظم و راهپيمايى عظيمى در سراسر خيابانهاى تهران بود كه به دنبال آن، راهپيمايى ها و تظاهرات و شهادتها و استقبال از مرگ و حركت انقلابى به سوى پيروزى، به صورت گسترده اى آغاز شد.

عيد فطر عيد پيروزى است

عيد فطر و عيد قربان به دنبال دو توفيق است و در حقيقت عيد پيروزى است. عيد فطر به دنبال پيروزى در عبادتهاى ماه رمضان است، آنان كه روزه مى گيرند و نماز مى گزارند و قرآن تلاوت مى كنند و سحرگاهان ماه مبارك رمضان به راز و نياز و عبادت و مناجات مشغولند و در محافل و مجالس مذهبى شركت مى كنند و روح خود را با برادران مسلمانشان در سراسر دنيا پيوند معنوى مى دهند، ماه رمضان يك موفقيت و توفيق الهى است براى آنها كه به دنبالش عيد فطر مى آيد.

و چنين است عيد قربان؛ آنگاه كه سيل عظيمى از جمعيت سراسر دنيا در اجتماع ايام حج و مراسم زيارت خانه خدا موفق به انجام اين فريضه بزرگ مى شوند و اين كنگره عظيم اجتماعى، سياسى و اسلامى را برپا مى دارند، پس از آن عيد قربان را كه عيد پيروزى است و موفقيت در اعمال و مناسك است بر آنان گرامى خواهد بود.

جلوه هاى عيد اسلامى فطر

ما معمولًا در اين دو عيد اسلامى، سه جلوه بزرگ به دنبال پيروزى مى بينيم كه اين سه جلوه براى مراحل بعد از از پيروزى، درسى است بسيار آموزنده و جالب:

1- دانستيم كه عيد فطر و قربان در واقع عيد پيروزى است، عيد توفيق، سربلندى، نشاط معنوى و انجام وظيفه است؛ و يكى از اعمال جالب و ارزشمند كه در اين عيد بر عهده هر مسلمان است، اين است


1- برگرفته از كتاب ياد ايام، ج 2، شوراى سياستگذارى ائمّه جمعه.

ص:128

ص:129

ص: 130

كه سهمى از آنچه دارد براى مستضعفان اختصاص دهد. در عيد فطر مردم زكات فطره مى دهند؛ يعنى حداقل از طرف خود و افراد خانواده و تحت تكفل خويش به اندازه 3 كيلوگرم- تقريبا- از غذاى معمولى روزمرّه در اختيار بيچارگان و مستمندان قرار مى دهند و در عيد قربان، مردم با قربانى كردن شتر و گاو و گوسفند مى توانند كمكى به گرسنگان بكنندد اطعموا القانع و المغتر. (1)

اين مسأله را مى توان به عنوان الگويى از خدمت به مستضعفان دانست و در حقيقت گامى كوتاه و نمونه اى كوچك از وظايف بعد از پيروزى است كه بايد نسبت به بينوايان و مستضعفان انجام پذيرد.

هر پيروزى كه عليه طاغوتها، مستكبران، مترفين و زورگويان و زراندوزان خون آشام انجام مى شود، بايستى به دنبال آن پيروزى، برق نشاط در جبين مستضعفين بجهد. بايد اقدامهاى فعال و جدى در راه حاكميت مستضعفين و روى كار آمدن محرومان و بيچارگان باشد. بايد در پرتو آزادى، زير بازوى مستضعف و محروم گرفته شود و آنان بتوانند به حيات و حركت و آزادى و حقوق اوليه خود برساند.

وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ.

درس تزكيه و خودسازى

2- درس ديگرى كه از عيد فطر و قربان مى گيريم، درس نماز


1- سوره حج، آيه 36

ص: 131

است. درس تزكيه، خودسازى و پاكسازى درون است. «قد افلح من زكاها و قد خاب من دسّاها» اين آيه در نماز عيد خوانده مى شود؛ يعنى وقتى اوج پيروزى مى رسد، لازم است انسان به خودش باز گردد و خود را از آلودگيها پاك و منزّه كند.

مبادا غرور پيروزى او را دچار نوعى خودسرى و يا انحراف كند. و لذا در سوره فتح مى فرمايد: «وقتى نصر و پيروزى پروردگارت رسيد و ديدى كه فوج فوج جمعيت وارد دين خدا مى شوند، خداى را حمد و سپاس گو و استغفار كن». تازه پس از پيروزى موقع استغفار و خودسازى است ...

درس بسيج عمومى و همبستگى اجتماعى

3- سومين درسى كه از اين دو عيد بزرگ مى گيريم، درس بسيج عمومى و همبستگى اجتماعى و وحدت است. ماه رمضان را با توفيق پشت سر گذاشته ايم و اكنون عيد فطر را جشن مى گيريم، امّا درست در دل جشن، فرمان نماز عيد فطر و حركت دسته جمعى مردم و اتحاد و همآهنگى داده مى شود؛ و در خطبه هاى نماز عيد برنامه هاى سياسى و اجتماعى براى مردم در يك هماهنگى و وحدت و بسيج عمومى بيان مى شود. (1)

ميعاد با فطرت

«عيد»، «ميعاد» ى در زمان است.

و «فطر»، ميثاقى با «فطرت»!

چرا كه رمضان، دعوتى است به بازيافتن «خود گمشده»،

ندايى است، براى توجه به خداى فراموش شده،

ضيافتى است براى تناول از مائده «تقوا»

و پايان اين مهمانى خدايى، «عيد قبول» است،

عيد توفيق بر «طاعت» و «اطاعت»،

عيد توبه و تهذيب نفس،

عيد ذكر و ياد محرومان و گرسنگان،

عيد «كفّ نفس» و «كنترل خواسته ها»

*** «فطر»، چيدن ميوه هايى است كه از «فطرت» مى جوشد!

فطر، سپاس نعمتى است كه در رمضان نازل شده است.

اگر «تقوا»، فلسفه فريضه روزه است (... لعكم تتقون)


1- برگرفته از كتاب «ياد ايّام» معاونت فرهنگى شوراى سياستگذارى ائمّه جمعه.

ص:132

ص: 133

و اگر روزه، آزمايش اخلاص بندگان است (... والصّيام ابتلاء لاخلاص الخلق)

پس فطر هم، عيدى است براين پيروزى معنوى در جبهه «جهاد اكبر»!

اگر غلبه بر خصم بيرون، شيپور پيروزى مى طلبد،

پيروزى بر خصم درون (نفس) جشنى روحانى دارد بنام «عيد فطر»، كه ميثاق بستن با فطرت ما از سوى روزه داران مجاهده گر اعلام مى دارد.

اگر در بند «شكم» و «شهوت» بودن، اسارت است.

روزه، رها سازنده انسان از اين «تعلّق» است.

پس، «فطر»، شادى اين توفيق يكماهه در مهار زدن به خواسته هاى نفس و تمنّيات غرايز است.

براى «بنده»، هيچ لحظه اى زيباتر از قبول و پسند «مولا» نيست!

و براى «مهمان»، هيچ صحنه اى دلپذيرتر از پذيرايى «ميزبان» نيست!

آيا حضور يك ماه بر سفره نعمت و رحمت خدا، خرسندى ندارد؟

آيا پذيرش در مائده كرامت مولا، «عيد» نيست؟

دست ما، واسطه است.

نعمت ها، از آن خداست و بندگان محتاج و بينوا، «عيال خداوند» ند.

اطعامى كه مى دهى،

احسانى كه مى كنى،

ص: 134

سفره اى كه مى گشايى،

بار و توشه اى كه براى محرومى مى بندى

همه و همه ... رساندن «رزق خدا» به «عبد خدا» است.

و دستهاى ما، عامل اين ربط و ايصال و وصول است.

پس درود بر دستى كه در اين ماه، بر چهره يتيمى لبخند شادى نشانده است.

تبريك بر كسى كه سعادت «طعام فقير» داشته است،

مريزاد، دستى كه از مهر، بر سر يتيمى كشيده شده است،

مرحبا، بر مالى كه در راه خدا خرج شده است،

عيد «فطر»، پاداش «افطار» هاى خالصانه و بجاست.

مهر قبولى انفاق هاى به قصد قربت است،

«پايان نامه» دوره ايثار و گذشت، در مسائل مالى است.

*** رمضانى را پشت سر نهادى، كه فصل عبادت و بهار قرآن بود.

از شب تا روز، بركات آسمانى نازل مى شد.

«شب قدر» ش، اوج اين «جذبه» معنوى بود كه بر تارك رمضان مى درخشيد.

رمضان، ماهى بود خجسته و مبارك،

با شب زنده دارى هاى سالكان،

با اشكهاى شب بيداران،

با استغفارهاى متهجّدان،

با «يارب، يارب» هاى سحرخيزان،

ص: 135

با دست هاى گشوده از نياز،

با دلهاى لرزان از خوف و خشيت خدا،

با لحظه هاى سرشار از معنا و معنويت پيش از افطار،

با ترنّم دلنشين و حزين «تلاوت قرآن» در صبح و شام،

با نمازهاى مستحبّى و دعاهاى روزانه،

با توجّه هاى بيشتر به خدا،

با كاهش چشمگير گناه تقلّب، نيرنگ و شيادى!

با زنده شدن چراغ «فطرت» در شبستان «دل»،

با آمادگى هاى سى روزه، براى نشستن پيرامون شبچراغ «فطر»! پس، اين عيد، مدرك كاميابى و موفقيّت، در «كلاس فشرده رمضان» است.

«فطر»، عيد خداجوئى و خداترسى و خداپرستى است.

بركت بخش «ماه مبارك» است.

*** درود بر فطر «فطرت»،

سلام بر «فطر» ذكر و نيايش،

اين رمضان نيز گذشت!

و چه حسرتى مى خورند، آنانكه از اين «بازار خير»، تهيدست برگشتند ...

و چه زيانكارند، آنانكه در «ماه مغفرت»، دستى به استغفار، بر آستان «غفّار» نگشودند،

و ميثاقى با «فطرت خدائى» و «فطر الهى» نبستند.

ص: 136

تا ... رمضانى ديگر،

و شب قدر و روزهاى روزه اى ديگر، كه زنده باشد و كه رخت به عالمى ديگر كشيده باشد، خدا مى داند! ...

«عيد فطر»، بر فاتحان عرصه هاى «جهاد با نفس»، گرامى باد.(1)


1- برگرفته از كتاب روايت انقلاب، ج 2، استاد جواد محدّثى.

ص: 137

بخش سوّم

1- نيّت روزه

2- مبطلات روزه

3- قضا و كفّاره روزه

4- روزه مسافر

5- راههاى ثابت شدن اوّل ماه

6- اعتكاف

7- زكات فطره

ص: 138

صفحه سفيد

احكام روزه

نيّت روزه

احكام روزه(1)

نيت روزه

1- روزه از عبادات است و بايد براى انجام فرمان خداوند به جا آورده شود. (2)

2- انسان مى تواند در هر شب ماه رمضان براى روزه فرداى آن، نيّت كند و بهتر است كه شب اوّل ماه هم روزه همه ماه را نيّت كند. (3)

3- لازم نيست نيّت روزه را به زبان بگويد بلكه همين قدر كه براى انجام دستور خداوند عالم، از اذان صبح تا مغرب، كارى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد كافى است.(4)

مُبطلات روزه

روزه دار بايد از «اذان صبح» تا «مغرب» از برخى كارها بپرهيزد و اگر پرهيز نكند، روزه اش باطل مى شود، به مجموعه اين كارها «مُبطلاتِ روزه» گفته مى شود، كه عبارتند از:

* خوردن و آشاميدن.

* دروغ بستن به خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و جانشينان آن حضرت عليهم السلام.

* رساندن غبار غليظ به حلق. (5)

* فرو بردن تمام سر در آب. (6)

* قى كردن.

* آميزش.

* استمناء.

* باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح.

* اماله كردن با چيزهاى روان. (7)

احكام مبطلات روزه

خوردن و آشاميدن

1- اگر روزه دار عمداً چيزى بخورد يا بياشامد، روزه اش باطل مى شود هرچند خوردن و آشاميدن آن معمول نباشد؛ مانند خاك و نفت. (8)

2- اگر كسى عمداً چيزى را كه لاى دندانش مانده است فرو برد، روزه اش باطل مى شود. (9)

3- فرو بردن آب دهان، روزه را باطل نمى كند، هر چند زياد باشد.(10)

4- اگر روزه دار به سبب فراموشى (نمى داند روزه است) چيزى بخورد يا بياشامد، روزه اش باطل نمى شود. (11)

5- انسان نمى تواند، بخاطر ضعف، روزه را بخورد ولى اگر ضعف او به قدرى است كه معمولًا نمى شود آن را تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد. (12)

6- فرو بردن اخلاط سر و سينه، تا به فضاى دهان نرسيده روزه را باطل نمى كند، ولى اگر داخل فضاى دهان شود، احتياط واجب آن


1- متن اين بخش، از كتاب «آموزش فقه»، محمّد حسين فلاح زاده و حواشى آن از كتب فقهى مراجع عظام تقليد گرفته شده است.
2- توضيح المسائل، م 1550.
3- توضيح المسائل، م 1551.
4- توضيح المسائل، م 1550.
5- آيات عظام، اراكى، خويى، سيستانى، بهجت: رساندن غبار به حلق.آية اللَّه زنجانى: احتياط مستحب آن است كه از رساندن غبار به حلق جلوگيرى كند.
6- آية اللَّه گلپايگانى، آية اللَّه صافى: فروبردن تمام سر در آب حرام است و بنابر احتياط لازم روزه راهم باطل مى كند. آية اللَّه زنجانى: بر روزه دار حرام است سر را در آب فرو برد ولى ظاهراً روزه را باطل نمى كند. آية اللَّه سيستانى: روزه را باطل نمى كند، گر چه كراهت شديد دارد.
7- توضيح المسائل، م 1572.
8- توضيح المسائل، م 1573.
9- توضيح المسائل، م 1577.
10- توضيح المسائل، م 1579.
11- توضيح المسائل، م 1575.
12- توضيح المسائل، م 1583.

ص:139

ص:140

ص:141

ص: 142

است كه آن را فرو نبرد.(1)

تزريق آمپول

اشاره

اگر آمپول به جاى غذا (2)، هر چند عضو را بى حس كند ولى احتياط واجب (3)آن است از آمپولى كه به جاى غذا به كار مى رود پرهيز كند. (4)

رساندن غبار غليظ به حلق «5»

رساندن غبار غليظ به حلق (5)

اگر روزه دار غبار غليظى به حلق برساند، روزه اش باطل مى شود؛ چه غبار خوراكيها باشد مانند آرد، يا غير خوراكى مانند خاك.

فرو بردن تمام سر در آب

اگر روزه دار عمداً تمام سر را در آب مطلق فروبرد، روزه اش باطل مى شود(6)

ص: 143

قى كردن

1- هر گاه روزه دار عمداً قى كند، هر چند به سبب بيمارى باشد، روزه اش باطل مى شود. (7)

2- اگر روزه دار بى اختيار قى كند، روزه اش باطل نمى شود. (8)

باقى ماندن بر جنابت تا اذان صبح

1- اگر شخص جنب در روزه رمضان يا قضاى (9) آن عمداً تا اذان صبح غسل نكند و يا اگر وظيفه اش تيمم است تيمم نكند روزه اش باطل است.

2- اگر جنب در روزه ماه رمضان غسل يا تيمم را فراموش كند و پس از يك يا چند روز يادش بيايد: بايد آن روزه ها را قضا كند. (10)

3- اگر روزه دار، در خواب جنب شود، واجب نيست فوراً غسل كند و روزه اش صحيح است. (11)

4- اگر شخص جنب در شب ماه رمضان مى داند براى غسل، قبل از اذان صبح بيدار نمى شود، نبايد بخوابد و اگر بخوابد و بيدار نشود،


1- توضيح المسائل، م 1580.
2- آية اللَّه مكارم: اگر به جاى غذا يا نباشد تزريق آن روزه را باطل نمى كند
3- آيات عظام خويى تبريزى، سيستانى: بهتر آن است كه پرهيز كند.آية اللَّه فاضل: بايد از آن پرهيز كند.
4- توضيح المسائل، م 1576.
5- به حاشيه 1 صفحه 140 مراجعه فرماييد.
6- به حاشيه 2، صفحه 140 مراجعه فرماييد.
7- توضيح المسائل، م 1646.
8- توضيح المسائل، م 1646.
9- آية اللَّه زنجانى: اگر وقت قضاى روزه ماه رمضان تنگ شده و تا اذان صبح جنب بماند بنابر احتياط واجب، روزه آن روز را گرفته، عوض آن را هم بجا آورد.
10- توضيح المسائل، م 1622.
11- توضيح المسائل، م 1632.

ص:143

ص: 144

روزه اش باطل است.(1)

باقى ماندن بر حيض و نفاس

1- اگر زن در ماه رمضان قبل از اذان صبح از خون پاك شود و

الف: عمداً تا اذان غسل نكند يا اگر وظيفه اش تيمم است تيمم نكند، روزه اش باطل است.

ب: براى غسل وقت ندارد: بايد تيمم كند و روزه اش صحيح است.

2- اگر نزديك اذان صبح پاك شود، وبراى تيمم ياغسل وقت نداشته باشد، روزه اش صحيح است.

3- اگر بعد از اذان بفهمد كه قبل از اذان پاك شده روزه اش صحيح است.

4- اگر بعد از اذان پاك شود، روزه اش باطل است.

5- اگر در روز، حيض يا نفاس ببيند، گرچه نزديك مغرب باشد، روزه اش باطل است.

اگر مستحاضه غسلهاى خود را به تفصيلى كه در احكام استحاضه گفته شده به جا آورد روزه اش صحيح است. (2)

كارهايى كه بر روزه دار مكروه است

1- انجام دادن هر كارى كه سبب ضعف شود؛ مانند خون دادن.

2- بوييدن گياهان معطر (عطر زدن مكروه نيست).

3- خيس كردن لباسى كه بر تن دارد.

4- مسواك كردن با چوب تر.

5- كشيدن دندان و هر كارى كه به سبب آن از دهان خون بيايد. (3)

روزه قضا

اگر كسى روزه را در وقت آن نگيرد، بايد روز ديگرى، به جاى آن روزه بگيرد، پس روزه اى كه بعد از وقت آن، به جا آورده مى شود، «روزه قضا» نام دارد.

كفاره روزه

كفّاره، همان جريمه اى است كه براى باطل كردن روزه معين شده است و عبارت است از:

* آزاد كردن يك بَرده

* دو ماه روزه گرفتن كه سى و يك روز آن بايد پى در پى باشد

* سير كردن شصت فقير، يا دادن يك مُدّ طعام به هريك از آنها.


1- توضيح المسائل، م 1625.
2- توضيح المسائل، م 1643. آية اللَّه سيستانى، آية اللَّه زنجانى: هر چندغسلهاى خود را بجا نياورد روزه اش صحيح است. آية اللَّه زنجانى ولى احتياط مستحب است كه قضاى روزه را نيز بجا آورد. آية اللَّه خويى، آية اللَّه تبريزى: اگر زنى كه در حال استحاضه كثيره است غسلهاى خود را به تفصيلى كه در احكام استحاضه گفته شده بجا آورد روزه اش صحيح است.
3- توضيح المسائل، م 1657.

ص:145

ص: 146

كسى كه كفّاره بر او واجب شود، بايد يكى از اين سه را انجام دهد و چون امروزه «برده» به معناى فقهىِ آن يافت نمى شود، مورد دوّم يا سوّم را انجام مى دهد، و اگر هيچ يك از اينها برايش مقدور نيست، (1) هر مقدار كه مى تواند بايد به فقير طعام بدهد و اگر اصلًا نتواند طعام بدهد، بايد استغفار كند.(2)

* اگر عمداً روزه رمضان را نگيرد و يا عمداً آن را باطل كند، قضا و كفاره واجب مى شود.(3)

دراين موارد بجا آوردن قضاى روزه واجب است ولى كفّاره ندارد:

1- روزه هايى كه به واسطه سفر باطل شده است. (4)


1- آية اللَّه اراكى: 18 روز روزه بگيرد، هر چند كه مى تواند به فقرا طعام دهد و اگربتواند 18 روز روزه بگيرد يا چند مدّ طعام بدهد هر مقدار از اين دو را كه مى تواند عمل كند و اگر آن را هم نتواند انجام دهد بايد استغفار كند. آية اللَّه گلپايگانى: هر مقدار كه ميتواند صدقه به فقرا بدهد و اگر از صدقه دادن هم عاجز باشد 18 روز پى درپى روزه بگيرد و اگر روزه هم نتوانست بگيرد، استغفار كند، و هر قدر مى تواند روزه بگيرد و اگر اصلًا نمى تواند روزه بگيرد، استغفار كند. آية اللَّه فاضل: مخيّر است بين اينكه 18 روز روزه بگيرد يا هر چند مدّ كه مى تواند به فقرا طعام بدهد و اگر نتواند، بايد استغفار كند. آيةاللَّه صافى، آيةاللَّه مكارم: هرقدر مى تواند صدقه به فقرا بدهد واستغفار كند. آية اللَّه خويى، آية اللَّه تبريزى: بنابر احتياط بايد به قدر امكان صدقه بدهد و استغفار كند.
2- توضيح المسائل، م 1660- 1661.
3- همان، م 1658 و 1710.
4- تحرير الوسيله، ج 1، ص 298، م 4.

ص: 147

2- روزه هاى ايام حيض و نفاس بانوان. (1)

3- بر اثر ندانستن مسأله، مبطلى انجام داده ولى نمى توانسته مسأله را ياد بگيرد، يا اصلًا ملتفت نبوده. (2)

مواردى كه فقط بايد براى هريك روزيك مدطعام به فقير داده شود:

1- به واسطه مرض نتواند روزه بگيرد و مرض او تا سال بعد طول بكشد و اگر چنانچه مرض او تا چندين سال طول بكشد قضاى سال آخر را بايد به جا آورد و سالهاى گذشته را براى هر يك روز يك مد طعام به فقير بدهد. (3)

2- كسى كه به واسطه پيرى، روزه گرفتن برايش مشقت دارد و بعد از رمضان هم نمى تواند قضاى آن را به جا آورد.(4)

مواردى كه بايد قضاى روزه را به جا آورد و براى هريك روزه يك مد طعام به فقير بدهد:

1- به واسطه عذرى روزه نگرفته و بعد از ماه رمضان عذر برطرف شده و تا رمضان سال بعد عمداً قضاى آن را به جا نياورده است. (5)

2- به واسطه عذرى روزه نگرفته و بعد از رمضان عذر او برطرف


1- العروة الوثقى، ج 2، ص 390، م 3.
2- همان، م 1659.
3- توضيح المسائل، م 1703 و 1707.
4- توضيح المسائل، م 1726.
5- توضيح المسائل، م 1705.

ص: 148

شده و تا چند سال قضاى آن را تأخير انداخته (قضا و يك كفاره 10 سيرى)، كفاره تكرار نمى شود. (1)

3- موقعى كه عذر دارد، تصميم او بر اين است كه بعد از برطرف شدن عذر، قضاى روزه را به جا آورد و عذر برطرف شد و پيش از آن كه قضا كند در تنگى وقت عذرى برايش پيدا شود، قضاى آن واجب و يك مد طعام احتياط واجب است. (2)

4- در قضاى روزه كوتاهى كند و وقت تنگ شود و در تنگى وقت عذرى برايش پيش آيد. (3)

احكام قضا و كفاره روزه

1- لازم نيست قضاى روزه را فوراً به جا آورد، ولى بنابراحتياط واجب بايد تا رمضان سال بعد انجام دهد.(4)

2- اگر چند ماه رمضان روزه قضا دارد، هر كدام را اوّل بگيرد اشكال ندارد، ولى اگر وقت قضاى روزه آخرين ماه رمضان تنگ است؛ مثلًا ده روز از رمضان آخر، قضا دارد و ده روز به رمضان مانده است، بايد اوّل قضاى آن را بگيرد. (5)

3- انسان نبايد در انجام كفاره كوتاهى كند، ولى لازم نيست، فوراً


1- توضيح المسائل، م 1709.
2- توضيح المسائل، م 1706.
3- توضيح المسائل، م 1706.
4- العروةالوثقى، ج 2، ص 230، م 7 و تحريرالوسيله، ج 1، ص 298، م 4.
5- توضيح المسائل، م 1698.

ص: 149

آن را انجام دهد. (1)

4- اگر كفّاره بر انسان واجب شود، چند سال بر آن بگذرد و به جا نياورد، چيزى بر آن اضافه نمى شود.(2)

5- اگر به سبب عذرى مانند سفر، روزه نگرفته و پس از رمضان عذر او بر طرف شود و تا رمضان سال بعد، عمداً قضاى آن را به جا نياورد، بايد علاوه بر قضا، براى هر روز يك مُدّ طعام به فقير بدهد. (3)

6- كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته،(4)اگر بعدازظهر عمداً آن راباطل كند، بايد به ده فقير، هر كدام يك مدّ طعام بدهد. و اگر نمى تواند طعام بدهد، بنابر احتياط واجب بايد سه روز پى در پى روزه بگيرد. (5)

روزه مسافر

اشاره

مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر، دو ركعت بخواند، نبايد در آن سفر روزه بگيرد ولى بايد قضاى آن را به جا آورد و مسافرى كه نمازش را تمام مى خواند؛ مثل (6) كسى كه شغل او سفر


1- توضيح المسائل، م 1684.
2- توضيح المسائل، م 1685.
3- توضيح المسائل، م 1705.
4- آيةاللَّه زنجانى: كسى كه قضاى روزه ماه رمضان را گرفته، اگر از شب نيّت روزه كرده و پيش از ظهر عمداً كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد نيز بايد همين مقدار كفاره بدهد.
5- توضيح المسائل، م 1687.
6- آية اللَّه زنجانى، آية اللَّه صانعى: مثل كسى كه زياد مسافرت مى كند يا سفر اومعصيت است بايد در سفر روزه بگيرد.

ص: 150

است، بايد در سفر روزه بگيرد. (1)

احكام روزه مسافر:

به سفر رفتن:

از سفر برگشتن:

1- قبل از ظهر به مسافرت مى رود: وقتى به حد ترخص رسيد، (2) بايد روزه اش را باطل كند و اگر قبل از آن روزه را باطل كند، به احتياط واجب بايد كفاره بدهد.

2- بعداز ظهربه مسافرت مى رود: روزه اش صحيح است و نبايد آنراباطل كند.

1- قبل از ظهر به وطن يا جايى كه بنا دارد ده روز بماند

الف: كارى كه روزه را باطل مى كند، انجام نداده است: بايد روزه آن روز را تمام كند و صحيح است.

ب: روزه را باطل كرده است: روزه آن روز بر او واجب نيست و بايد قضاى آن را بجا آورد.

2- بعد از ظهر برسد: روزه اش باطل است و بايد قضاى آن را بجا آورد.(3)


1- توضيح المسائل، م 1714- توضيح المسائل، م 1714.
2- آية اللَّه خويى، آية اللَّه تبريزى: در صورتى كه از شب نيت سفر داشته باشدروزه اش باطل مى شود والّا بنابر احتياط واجب روزه را تمام كند و بعداً قضا لازم نيست و اگر پيش از رسيدن به حدّ ترخص روزه را باطل كند كفّاره بر او واجب است. آية اللَّه صافى: بايد نيّت روزه نداشته باشد و اگر شب قصد سفر نكرده باشد احتياط مستحب اتمام روزه و قضاى آن است. آيةاللَّه خويى: در صورتى كه از شب نيّت سفر داشته باشد روزه اش باطل مى شود والّا بنابر احتياط واجب روزه را تمام و بعداً قضا كند و اگر پيش از رسيدن به حدّ ترخص روزه راباطل كندكفار بر او واجب است.
3- توضيح المسائل. م 1714- 1721- 1722- 1723.

ص: 151

مسأله: مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد، ولى اگر براى فرار از روزه باشد مكروه است.(1)

نماز مسافر

پس از بيان احكام روزه مسافر مناسب است تعدادى از مسائل نماز مسافر كه مورد نياز زائران بيت اللَّه الحرام مى باشد، يادآور شويم:

1- اگر مدّت اقامت زائران در مدينه منوّره ده روز يا بيشتر باشد بايد نماز را تمام بخوانند هر چند در بين ده روز به مسجد قبا، قبلتين، مساجد خندق يا به زيارت شهداى احد بروند، چون به سبب توسعه شهر، اين اماكن به شهر متّصل شده است.

2- زائرانى كه در ماه رمضان، در مكّه مكرّمه قصد ماندن ده روز دارند، بايد نماز را تمام بخوانند و روزه صحيح است و رفتن به عرفات و مشعرالحرام و منى، چون به حدّ مسافت نيست، هر چند عرفات خارج از ترخّص است ولى چون قصد توقّف زياد در آنجا را ندارد و معمولًا در سفر عمره توقفشان در عرفات زياد طول نمى كشد، ضررى به قصد ده روز ندارد.

3- برادرانى كه براى انجام كار خود، زياد به مدينه يا جدّه يا بيرون شهر مدينه يا مكّه- در مسافت چهار فرسخ يا بيشتر- تردد دارند، ولى


1- توضيح المسائل، م 1715.

ص: 152

سفر براى آنها شغل نمى باشد نمازشان در سفر شكسته و روزه باطل است. (1)

4- مسافرى كه نمازش شكسته است در اماكن زير مى تواند نماز را تمام يا شكسته بخواند ولى نمى تواند روزه بگيرد.

مسجد الحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله، مسجد كوفه، حرم امام حسين عليه السلام (2)

5- حكم مسأله قبل اختصاص به مسجد قديم ندارد، بلكه در قسمتهاى توسعه يافته جديد هم مسافر مى تواند نماز را تمام يا شكسته بخواند.

راههاى ثابت شدن اول ماه

1- خود انسان ماه را ببيند.


1- آيات عظام اراكى، خامنه اى، تبريزى، بهجت، زنجانى، مكارم، صانعى، سيستانى، صافى: چنين افرادى در غير سفر اوّل بايد نماز را تمام بخوانند و روزه نيز صحيح است.
2- آية اللَّه اراكى، آية اللَّه بهجت: اگر بخواهد در جايى كه اوّل جزء مسجد نبوده و عبد اضافه شده نماز بخواند احتياط آن است كه شكسته بخواند. آيات عظام گلپايگانى، خامنه اى، فاضل، مكارم، صافى، سيستانى: بلكه در تمام دو شهر مكّه و مدينه هم مى تواند نماز را تمام بخواند. آية اللَّه خويى، آية اللَّه تبريزى: در دو شهر قديمى مكّه و مدينه مى تواند تمام بخواند. آية اللَّه زنجانى: در شهرهاى مكه و مدينه و نجف (يا كوفه) و كربلا تأكيد بسيار شده كه قصد اقامت ده روز كرده و نماز را تمام بخوانند ولى تا قصد اقامه نكرده، ظاهراً مانند ساير شهرها بايد نماز را شكسته بخوانند.

ص: 153

2- عده اى كه از گفته آنان يقين (1) پيدا مى شود بگويند ماه را ديده ايم و همچنين است هر چيزى كه بواسطه آن يقين پيدا شود.

3- دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديده ايم.

4- سى روز از اول شعبان بگذرد، اول رمضان ثابت مى شود و سى روز از اول رمضان بگذرد اول شوال ثابت مى شود.

5- حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است. (2)

چند مسأله:

1- اول ماه با پيشگويى منجمّان ثابت نمى شود ولى اگر انسان از گفته آنان يقين پيدا كند بايد به آن عمل نمايد. (3)

2- بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن، دليل نمى شود كه شب پيش، شب اول ماه بوده است.(4)

3- اگر در شهرى، اول ماه ثابت شود، براى مردم شهر ديگر فايده ندارد؛ (5)مگر آن دو شهر به هم نزديك باشند يا انسان بداند كه افق


1- آيات عظام: گلپايگانى، خويى، صافى، تبريزى، سيستانى، بهجت، زنجانى: يااطمينان پيدا مى شود.
2- توضيح المسائل، م 1730.
3- توضيح المسائل، م 1732.
4- توضيح المسائل، م 1733
5- آيات عظام: خويى، تبريزى، نورى: در شهرهاى ديگر چه دور باشند چه نزديك چه در افق متحد باشند يا نه ثابت مى شود نورى همين قدر كه در شب بودن آن مثل مكه و كراچى يا لندن و كابل كه مثل تهران و واشنگتن اشتراك داشته باشند ثابت مى شود.

ص: 154

آنها يكى است. (1)

4- روزى را كه انسان نمى داند آخر رمضان است يا اول شوال، بايد روزه بگيرد، ولى اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است بايد افطار كند. (2)

5- اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسى هم كه از او تقليد نمى كند بايد به حكم او عمل كند (3)ولى كسى كه مى داند حاكم شرع اشتباه كرده است نمى تواند به حكم او عمل كند.(4)

اعتكاف

اشاره

اعتكاف

يكى از كارهاى مستحب، اعتكاف است و اعتكاف عبارت است از ماندن در مسجد با شرايطى كه خواهد آمد. (5) چون برخى از زائران عزيز در ماه مبارك رمضان، مايل به اعتكاف در مسجدالحرام مى باشد خلاصه اى از احكام آن را در اينجا مى آوريم ولى يادآورى مى كنيم كه هرگز بدون هماهنگى با مسؤولان و روحانى كاروان، معتكف نشوند.

شرايط اعتكاف

اشاره

1- معتكف عاقل باشد، پس اعتكاف از ديوانه صحيح نيست.

2- نيّت، با قصد قربت و اخلاص در مسجد بماند.

3- روزه گرفتن، مدتى كه در مسجد است بايد روزه دار باشد، پس


1- توضيح المسائل، م 1735.
2- توضيح المسائل، م 1737.
3- آية اللَّه خويى، آية اللَّه سيستانى: اوّل ماه به حكم حاكم شرع ثابت نمى شود ورعايت احتياط اولى است. آية اللَّه زنجانى: ثبوت ماه به حكم حاكم محل اشكال است، بلى اگر موجب اطمينان باشد كافى است.
4- توضيح المسائل، م 1731.
5- تحريرالوسيله، ج 1، كتاب صوم، خاتمه فى الاعتكاف، ص 304.

ص:155

ص: 156

كسى كه نمى تواند روزه بگيرد يا مى تواند روزه بگيرد ولى روزه نگيرد اعتكاف او صحيح نيست.

4- از سه روز كمتر نباشد، حداقل اعتكاف سه روز است ولى در زياده حدّى ندارد.

5- در يكى از اين مساجد معتكف شود:

مسجدالحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله، مسجد كوفه، مسجد بصره

و در غير اين چهار مسجد، تنها در مسجد جامع هر شهر، (1) به قصد رجاء مانع ندارد. و در ساير مساجد جايز نيست.

6- اجازه گرفتن از كسى كه اجازه او لازم است، مثل اجازه زن از شوهر خويش در صورتى كه اعتكاف موجب از بين رفتن حق او باشد (بنابر احتياط واجب اجازه او لازم است) و اجازه فرزند از والدين، در صورتى كه اعتكاف او موجب اذيت و آزار آنها باشد.

7- ماندن در مسجد و بيرون نرفتن از آن در مدت اعتكاف(2)

شرايط اعتكاف

1- معتكف عاقل باشد، پس اعتكاف از ديوانه صحيح نيست.

2- نيّت، با قصد قربت و اخلاص در مسجد بماند.

3- روزه گرفتن، مدتى كه در مسجد است بايد روزه دار باشد، پس

كسى كه نمى تواند روزه بگيرد يا مى تواند روزه بگيرد ولى روزه نگيرد اعتكاف او صحيح نيست.

4- از سه روز كمتر نباشد، حداقل اعتكاف سه روز است ولى در زياده حدّى ندارد.

5- در يكى از اين مساجد معتكف شود:

مسجدالحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله، مسجد كوفه، مسجد بصره

و در غير اين چهار مسجد، تنها در مسجد جامع هر شهر، (3) به قصد رجاء مانع ندارد. و در ساير مساجد جايز نيست.

6- اجازه گرفتن از كسى كه اجازه او لازم است، مثل اجازه زن از شوهر خويش در صورتى كه اعتكاف موجب از بين رفتن حق او باشد (بنابر احتياط واجب اجازه او لازم است) و اجازه فرزند از والدين، در صورتى كه اعتكاف او موجب اذيت و آزار آنها باشد.

7- ماندن در مسجد و بيرون نرفتن از آن در مدت اعتكاف (4)

احكام اعتكاف

1- نيّت اعتكاف بايد از اذان صبح كه آغاز روزه است باشد، بنابراين كسى كه ديرتر از آن وقت به مسجد برسد، آن روز نمى تواند


1- آيات عظام، خويى، گلپايگانى، اراكى، فاضل، نورى، سيستانى، مكارم: اعتكاف درمسجد جامع شهر نيز كافى است
2- تحريرالوسيله، ج 1، ص 304، القول فى شروطه.
3- آيات عظام، خويى، گلپايگانى، اراكى، فاضل، نورى، سيستانى، مكارم: اعتكاف درمسجد جامع شهر نيز كافى است.
4- تحريرالوسيله، ج 1، ص 304، القول فى شروطه.

ص: 157

اعتكاف را شروع كند. (1)

2- روزه در اعتكاف لازم نيست براى اعتكاف باشد، بلكه مى تواند روزه ماه رمضان، قضاى آن، يا روزه نذرى باشد. (2)

3- قطع و رها كردن اعتكاف مستحبى، در روزهاى اوّل و دوّم جايز است ولى پس از تمام شدن دو روز، ماندن روز سوّم واجب مى شود و قطع اعتكاف جايز نيست. (3)

4- اگر عمداً و با اختيار از مسجد خارج شود، اعتكاف باطل مى شود، هر چند جاهل به حكم باشد ولى از روى ضرورت چه ضرورت عقلى يا شرعى يا عرفى باشد خارج شدن از مسجد اشكال ندارد مانند اين موارد:

* براى قضاى حاجت (تخلّى)

* انجام غسل جنابت

* اقامه شهادت (شهادت دادن در دادگاه)

* عيادت مريض

* تشييع جنازه

* بدرقه مسافر

* استقبال كسى كه از سفر برمى گردد

اگر به خاطر ضرورت از مسجد بيرون رود، بنابر احتياط واجب بايد


1- همان- الثانى.
2- تحريرالوسيله، ج 1، ص 305، الثالث.
3- تحريرالوسيله، ج 1، ص 306، م 3.

ص: 158

نزديكترين راه را انتخاب كند و بيش از مقدار نياز بيرون مسجد نماند و ننشيند و زير سايه حركت نكند و در صورت امكان نبايد زير سايه بنشيند. (1)

محرّمات اعتكاف

انسان در حال اعتكاف از اين كارها بايد پرهيز كند:

1- امور جنسى و شهوت آميز؛ مانند بوسه، لمس، آميزش

2- استمنا (بنابر احتياط واجب)

3- بوييدن چيزهاى خوشبو و عطريات حتى گياهان خوشبو، همراه با لذت. (2)

4- خريد و فروش

5- ساير انواع تجارت؛ مثل صلح و اجاره و غير اينها (بنابر احتياط واجب)

6- جدال در امور دينى و دنيوى براى غلبه بر ديگرى و اظهار فضل و برترى بر او. (3)

زكات فطره

پس از پايان يافتن ماه مبارك رمضان؛ يعنى در شب عيد فطر، افرادى كه داراى شرايط باشند، بايد زكاتى بپردازند كه مقدار و مواد مصرف آن خواهد آمد. اين زكات بنام زكات فطره خوانده مى شود.

كسى كه در شب عيد فطر داراى اين شرايط باشد زكات فطره بر او واجب است:

1- بالغ باشد. 2- عاقل باشد. 3- بنده كسى نباشد. 4- فقير نباشد. (4)

فردى كه داراى شرايط فوق باشد بايد زكات خود و كسانى كه در مغرب شب عيد فطر نان خور او هستند را بپردازد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر (يعنى حتى اگر فرزند كوچك او كه


1- تحريرالوسيله، ج 1، ص 306 السابع و ص 307، م 9.
2- آية اللَّه مكارم، آية اللَّه نورى: هر چند براى لذّت نباشد حرام است؛ مثلًا براى امتحان ببويد. آية اللَّه گلپايگانى: بدون قصد لذّت بردن نيز بنابر احتياط واجب جايز نيست.
3- تحريرالوسيله، ج 1، ص 309.
4- توضيح المسائل، م 1991.

ص:159

ص: 160

نان خور اوست به مسافرت رفته باشد بايد زكات او را بدهد) و همچنين مهمانى كه با رضايت او پيش از غروب شب عيد فطر وارد خانه اش شده باشد، (1) بايد زكات او را بدهد. (2)

مقدار زكات فطره: هر نفرى يك صاع كه تقريباً 3 كيلو است. (3)

جنس زكات فطره: گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت و مانند اينها. (4)

وقت وجوب زكات فطره: شب عيد فطر. (5)

وقت پرداخت زكات فطره: از شب عيد تا ظهر روز عيد فطر و بهتر آن است كه در روز عيد بدهد و اگر نماز عيد مى خواند بنابر احتياط واجب قبل از نماز عيد بپردازد.(6)

مصرف زكات فطره: همان مصرف زكات مال است، گرچه احتياط مستحب آنست كه فقط به فقراى مؤمن واطفال آنها و به مساكين بدهد. (7)

احكام زكات فطره

1- كسى كه مخارج سال خود و اهل و عيالش را ندارد و كسبى هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و اهل و عيالش را بگذراند فقير است و دادن زكات فطره بر او واجب نيست.(8)

2- فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر، بدون رضايت صاحبخانه وارد مى شود در»

(9)صورتى كه نان خور او حساب شود، واجب است و همچنين است فطره كسى كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجى او را بدهد. (10)


1- آية اللَّه گلپايگانى، آية اللَّه صافى: در صورتى كه بگويند امشب نان او را داده واجب است زكات فطره او را پرداخت كند هر چند نان خور او حساب نشود.
2- توضيح المسائل، م 1991 و 1995. آية اللَّه مكارم: اما اگر فقط براى شب عيد دعوت شده فطره او بر ميزبان واجب نيست.
3- توضيح المسائل، م 1991.
4- همان.
5- تحرير الوسيله، ج 1، ص 348.
6- تحريرالوسيله، ج 1، ص 348؛ توضيح المسائل، م 2029.
7- توضيح المسائل، م 2014.
8- توضيح المسائل، م 1992.
9- آية اللَّه مكارم: بنابر احتياط واجب فطره او را بدهد. آيات عظام صافى، سيستانى، گلپايگانى: و مدتى نزد او مى ماند بنابر احتياط واجب است. آية اللَّه خويى: و مدتى نزد او مى ماند محل اشكال است بلكه اظهر عدم وجوب است اگر چه بهتر دادن زكات است. آية اللَّه فاضل: و مدتى نزد او مى ماند در صورتى كه نان خور او حساب شود بنابر احتياط واجب است. آية اللَّه تبريزى: و مدتى نزد او مى ماند محل اشكال است اگر چه احوط دادن زكات فطره او است.
10- توضيح المسائل، م 1996 آية اللَّه بهجت: فطره كسى كه پيش از برآمدن هلال ماه شوال مهمان شخص ديگرى شده است بر ميزبان واجب است به شرط آن كه براى خوردن غذا به منزل او آمده باشد ولى بعداً مانعى پيش آيد كه نتواند غذا صرف كند.

صك161

ص: 162

3- فطره مهمانى كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مى شود، (1) بر صاحبخانه واجب نيست، اگر چه پيش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند.(2)

4- كسى كه ديگرى بايد فطره او را بدهد واجب نيست فطره خود را بدهد.(3)

5- اگر فطره انسان بر كسى واجب باشد و او فطره را ندهد بر خودش(4) واجب نمى شود.(5)

6- كسى كه سيد نيست نمى تواند به سيد فطره بدهد، حتى اگر سيدى نان خور او باشد نمى تواند فطره او را به سيد ديگر بدهد. (6)

7- فقيرى كه فطره به او مى دهند لازم نيست عادل باشد ولى


1- آية اللَّه خويى، آية اللَّه تبريزى: در صورتى كه ناخور او حساب شود بنابر احتياطواجب است و الا واجب نيست اگر چه پيش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او افطار كند.
2- توضيح المسائل، م 1997 آية اللَّه مكارم: اگر ميهمان قبل از غروب آفتاب و فقط براى شب عيد دعوت شده باشد فطره او بر ميزبان واجب نيست.
3- توضيح المسائل، م 2005.
4- آية اللَّه سيستانى، آية اللَّه مكارم: بنابر احتياط، واجب مى شود.
5- توضيح المسائل، م 2006.
6- توضيح المسائل، م 2009.

ص: 163

احتياط واجب آن است كه به شرابخوار (1) و كسى كه آشكارا معصيت كبيره مى كند فطره ندهند.(2)

8- به كسى كه فطره رادرمعصيت مصرف مى كند نبايد فطره بدهند. (3)

9- احتياط(4)واجب آن است كه به يك فقير بيش از مخارج سالش و كمتر از يك صاع فطره ندهند. (5)

10- اگر فطره را كنار بگذارد، نمى تواند آن را براى خودش بردارد و مالى ديگر را براى فطره بگذارد.(6)

11- اگر در محل خودش مستحق پيدا شود(7)احتياط واجب آنست كه فطره را به جاى ديگر نبرد و اگر به جاى ديگر ببرد و تلف شود بايد عوض آن را بدهد. (8)


1- يات عظام فاضل، گلپايگانى، صافى: و به كسى كه معصيت مى كند فطره ندهند.
2- توضيح المسائل، م 2016 آية اللَّه بهجت: به كسى كه معصيت كبيره و امورى كه در اسلام منكر و قبيح هست مرتكب مى شود خصوصاً كسى كه آشكارا معصيت انجام مى دهد بنابر احتياط واجب نبايد زكات بدهند مگر به قدر ضروريات او و خانواده اش.
3- توضيح المسائل، م 2017.
4- آية اللَّه سيستانى: احتياط مستحب است.
5- توضيح المسائل، م 2018.
6- توضيح المسائل، م 2032.
7- آية اللَّه اراكى: مى تواند آن را به جاى ديگر ببرد اگر چه احتياط مستحب آن است كه به جاى ديگر نبرد.
8- توضيح المسائل، م 2035.

ص: 164

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

محضر مبارك حضرت آية اللَّه العظمى خامنه اى- مدّ ظلّه العالى

با عرض سلام و تحيّت، در آستانه ماه شريف و مبارك رمضان و با توجّه به توسعه شهرها و عدم امكان تشخيص دقيق لحظه طلوع فجر خواهشمند است نظر شريف خود را در مورد زمان امساك براى روزه و اقامه نماز صبح اعلام فرمايند.

خداوند سايه پربركت آن زعيم عاليمقام را تا ظهور ولى عصر (عج) بر سر مسلمانان مستدام فرمايد.

مصلاى امام خمينى طهران

بسمه تعالى

مقتضى است مؤمنين محترم ايدهم اللَّه تعالى جهت رعايت احتياط در مورد امساك روزه و وقت نماز صبح همزمان با شروع اذان صبح اعلامى از رسانه ها براى روزه امساك نمايند و حدود پنج الى شش دقيقه بعد از اذان شروع به اداى فريضه صبح نمايند.

بخش چهارم ادعيه وآداب

اشاره

در تهيه اين توشه از كتابهاى زير استفاده شده است:

1- ره توشه راهيان نور، ويژه ماه مبارك رمضان، 1418 ه.

ق./ 1376 ه. ش. دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميّه قم. معاونت آموزش مبلّغين (طرح هجرت).

2- ره توشه راهيان نور، ويژه ماه مبارك رمضان (1417 ق، 1376 ش.) دفتر تبليغات حوزه عليمه قم، معاونت آموزش مبلّغين (طرح هجرت).

3- خطّ سبز سلوك، استاد جواد محدثى، انتشارات نصر، چاپ اوّل 1376.

4- روايت انقلاب، ج 1، استاد جواد محدّثى، انتشارات امير كبير، چاپ سوّم 1371.

5- روايت انقلاب ج 2، استاد جواد محدّثى، انتشارات تربيت، چاپ دوّم، 1376.

6- ياد ايّام، ج 2، معاونت فرهنگى شوراى سياستگذارى ائمه جمعه، ناشر شوراى سياستگذارى ائمه جمعه، چاپ اوّل، 1375.

7- صلح امام حسن عليه السلام، شيخ راضى آل ياسين، ترجمه رهبر معظّم انقلاب اسلامى حضرت آية اللَّه خامنه اى، انتشارات آسيا، چاپ اوّل، 1348.

8- تاريخ و آثار اسلامى مكّه مكرّمه و مدينه منوّره، اصغر قائدان،

ص:165

ص:166

ص: 167

نشر مشعر، چاپ دوّم، 1374.

9- فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام. آية اللَّه جعفر سبحانى، نشر مشعر.

10- آموزش فقه، محمّد حسين فلاح زاده، دفتر نشر الهادى، چاپ پنجم، 1377.

11- مفاتيح الجنان، ترجمه استاد حاج سيد هاشم رسولى محلّاتى، انتشارات كتابخانه صدر، چاپ دوّم، 1376.

اعمال مشترك ماه رمضان

ادعيه و اعمالى كه در تمام ماه رمضان مستحب است:

اعمال مشترك ماه رمضان (1)

ادعيه و اعمالى كه در تمام ماه رمضان مستحب است:

1- بهترين اعمال در ماه مبارك رمضان، خواندن قرآن است و در حديث است كه هرچيزى را بهارى است و بهار قرآن ماه رمضان است، چه اينكه قرآن در اين ماه نازل شده و روايت شده است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام قبل از شروع به تلاوت قرآن اين دعا را مى خواند.

اللهُمَّ انّى اشْهَدُ انَّ هذا كِتابُكَ الْمُنْزَلُ مِنْ عِنْدِكَ عَلى رَسُولِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَكَلامُكَ النَّاطِقُ عَلى لِسانِ نَبِيِّكَ جَعَلْتَهُ هادِياً مِنْكَ الى خَلْقِكَ وَحَبْلًا مُتَّصِلًا فيما بَيْنَكَ وَبَيْنَ عِبادِكَ اللهُمَّ انّى نَشَرْتُ عَهْدَكَ وَكِتابَكَ اللهُمَّ فَاجْعَلْ نَظَرى فيهِ عِبادَةً وَقِرآئَتى فيهِ فِكْراً وَفِكْرى فيهِ اعْتِباراً وَاجْعَلْنى مِمَّنْ اتَّعَظَ بِبَيانِ مَواعِظِكَ فيهِ وَاجْتَنَبَ مَعاصيكَ وَلا


1- مطالب بخش سوّم از كتاب شريف مفاتيح الجنان، حاج شيخ عبّاس قمى گرفته شده است.

ص: 168

تَطْبَعْ عِنْدَ قِرائَتى عَلى سَمْعى وَلا تَجْعَلْ عَلى بَصَرى غِشاوَةً وَلا تَجْعَلْ قِرائَتى قِرائَةً لا تَدَبُّرَ فيها بَلِ اجْعَلْنى اتَدَبَّرُ اياتِهِ وَاحْكامَهُ آخِذاً بِشَرايِعِ دينِكَ وَلا تَجْعَلْ نَظَرى فيهِ غَفْلَةً وَلا قِرائَتى هَذَراً انَّكَ انْتَ الرَّؤُفُ الرَّحيمُ.

و بعد از قرائت قرآن مجيد اين دعا را مى خواند:

اللهُمَّ انّى قَدْ قَرَاْتُ ما قَضَيْتَ مِنْ كِتابِكَ الَّذى انْزَلْتَهُ عَلى نَبِيِّكَ الصَّادِقِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ رَبَّنا اللهُمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ يُحِلُّ حَلالَهُ وَيُحَرِّمُ حَرامَهُ وَيُؤْمِنُ بِمُحْكَمِهِ وَمُتَشابِهِهِ وَاجْعَلْهُ لى انْساً فى قَبْرى وَانْساً فى حَشْرى وَاجْعَلْنى مِمَّنْ تُرْقيهِ بِكُلِّ ايَةٍ قَرَاها دَرَجَةً فى اعْلا عِلِّيّينَ امينَ رَبَّ الْعالَمينَ.

2- خواندن دعاى حج كه حضرت صادق عليه السلام در ماه رمضان مى خواند و آن دعا اين است:

اللهُمَّ انّى بِكَ وَمِنْكَ اطْلُبُ حاجَتى وَمَنْ طَلَبَ حاجَةً الىَ النَّاسِ فَانّى لا اطْلُبُ حاجَتى الَّا مِنْكَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ وَاسْئَلُكَ بِفَضْلِكَ وَرِضْوانِكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَاهْلِ بَيْتِهِ وَانْ تَجْعَلَ لى فى عامى هذا الى بَيْتِكَ الْحَرامِ سَبيلًا حِجَّةً مَبْرُورَةً مُتَقبَّلَةً زاكِيَةً خالِصَةً لَكَ تَقَرُّ بِها عَيْنى وَتَرْفَعُ بِها

ص: 169

دَرَجَتى وَتَرْزُقَنى انْ اغُضَّ بَصَرى وَانْ احْفَظَ فَرْجى وَانْ اكُفَّ بِها عَنْ جَميعِ مَحارِمِكَ حَتّى لايَكُونَ شَى ءٌ آثَرَ عِنْدى مِنْ طاعَتِكَ وَخَشْيَتِكَ وَالْعَمَلِ بِما احْبَبْتَ وَالتَّرْكِ لِما كَرِهْتَ وَنَهَيْتَ عَنْهُ وَاجْعَلْ ذلِكَ فى يُسْرٍ وَيَسارٍ وَعافِيَةٍ وَما انْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ وَاسْئَلُكَ انْ تَجْعَلَ وَفاتى قَتْلًا فى سَبيلِكَ تَحْتَ رايَةِ نَبِيِّكَ مَعَ اوْلِيآئِكَ وَاسْئَلُكَ انْ تَقْتُلَ بى اعْدآئَكَ وَاعْدآءَ رَسُولِكَ وَاسْئَلُكَ انْ تُكْرِمَنى بِهَوانِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَلا تُهِنّى بِكَرامَةِ احَدٍ مِنْ اوْلِيآئِكَ اللهُمَّ اجْعَلْ لى مَعَ الرَّسُولِ سَبيلًا حَسْبِىَ اللَّهُ ما شآءَ اللَّهُ.

دعاهايى كه پس از نمازهاى واجب خوانده مى شود

1- دعايى كه از امام جعفر صادق و امام موسى كاظم عليهما السلام روايت شده است:

اللهُمَّ ارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ، فى عامى هذا وَفى كُلِّ عامٍ، ما ابْقَيْتَنى فى يُسْرٍ مِنْكَ وَعافِيَةٍ وَسَعَةِ رِزْقٍ وَلا تُخْلِنى مِنْ تِلْكَ الْمواقِفِ الْكَريمَةِ وَالْمَشاهِدِ الشَّريفَةِ وَزِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَفى جَميعِ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالأخِرَةِ فَكُنْ لى اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الأَمْرِ الْمَحْتُومِ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ مِنَ الْقَضآءِ الَّذى لا يُرَدُّ وَلا يُبَدَّلُ انْ تَكْتُبَنى مِنْ

ص: 170

حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ، الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ، الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ، الْمُكَفَّرِ عَنْهُمْ سَيِّئاتُهُمْ وَاجْعَلْ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ انْ تُطيلَ عُمْرى وَتُوَسِّعَ عَلَىَّ رِزْقى وَتُؤدِّى عَنّى امانَتى وَدَيْنى آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ.

2- دعاى معروف:

يا عَلِىُّ يا عَظيمُ يا غَفُورُ يا رَحيمُ انْتَ الرَّبُّ الْعَظيمُ الَّذى لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَى ءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ وَهذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَكَرَّمْتَهُ وَشَرَّفْتَهُ وَفَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ وَهُوَ الشَّهْرُ الَّذى فَرَضْتَ صِيامَهُ عَلَىَّ وَهُوَ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى انْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ وَجَعَلْتَ فيهِ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَجَعَلْتَها خَيْراً مِنْ الْفِ شَهْرٍ فَيا ذَالْمَنِّ وَلا يُمَنُّ عَلَيْكَ مُنَّ عَلَىَّ بِفَكاكِ رَقَبَتى مِنَ النَّارِ فيمَنْ تَمُنُّ عَلَيْهِ وَادْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ.

3- دعايى كه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت شده است:

اللهُمَّ ادْخِلْ عَلى اهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ اللَّهُمَّ اغْنِ كُلَّ فَقيرٍ اللهُمَّ اشْبِعْ كُلَّ جايِعٍ اللهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيانٍ اللهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدينٍ اللهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ اللهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَريبٍ اللهُمَّ فُكَّ كُلَّ اسيرٍ اللهُمَّ اصْلِحْ كُلَّ فاسِدٍ مِنْ امُورِ

ص: 171

الْمُسْلِمينَ اللهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَريضٍ اللهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناكَ اللهُمَّ غَيِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِكَ اللهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَاغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ انَّكَ عَلى كُلِّشَى ءٍ قَديرٌ.

اعمال شبهاى ماه رمضان

اعمال مشترك شبهاى ماه رمضان:

1- آنكه افطار كردن با چيز پاكيزه از حرام و شُبهات و بهتر آنست كه به خرماى حلال افطار كند تا ثواب نمازش چهارصد برابر گردد و به خرما و آب و به رطب و به شير و به حلوا و به نبات و به آب گرم به هر كدام كه افطار كند نيز خوبست.

2- در وقت افطار دعاهايى كه از معصومين عليهم السلام رسيده است بخواند و ازجمله آنهاست اين دعا:

اللهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَعَلى رِزْقِكَ افْطَرْتُ وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ.

تا خدا عطا كند به او ثواب هر كسى را كه در اين روز روزه داشته و روايت شده كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام هرگاه مى خواست افطار كند مى گفت:

بِسْمِ اللَّهِ اللهُمَّ لَكَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِكَ افْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنَّا انَّكَ انْتَ السَّميعُ الْعَليمُ.

ص:172

ص: 173

در لقمه اوّل بگويد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحَيمِ يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ اغْفِرْ لى تا خدا او را بيامرزد.

3- در وقت افطار سوره قدر بخواند.

4- در وقت افطار صدقه و افطار دهد روزه داران را اگر چه به چند دانه خرما يا آب نوشيدن باشد و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت شده است، كسى كه افطار دهد روزه دارى را از براى او خواهد بود مثل اجرِ آن روزه دار بدون آنكه از اجر او چيزى كم شود.

6- هر شب خواندن هزار مرتبه سوره «قدر» مستحب است.

7- هر شب صد مرتبه سوره «دُخان» را بخواند.

8- بخواند اين دعا را:

اللهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى انْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى عامى هذا وَفى كُلِّ عامٍ وَاغْفِرْ لى تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ فَانَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ يا عَلَّامُ.

9- هر شب بخواند بعد از مغرب دعاى حجّ را كه در صفحه 168 گذشت.

10- بخواند در هر شب از ماه رمضان دعاى معروف افتتاح را.

دعاى افتتاح

دعاى افتتاح

اللهُمَّ انّى افْتَتِحُ الثَّنآءَ بِحَمْدِكَ وَانْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَّنِكَ وَايْقَنْتُ انَّكَ انْتَ ارْحَمُ الرَّاحِمينَ فى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَاشَدُّ الْمُعاقِبينَ فى مَوْضِعِ النَّكالِ وَالنَّقِمَةِ وَاعْظَمُ الْمُتَجَبِّرينَ فى مَوْضِعِ الْكِبْريآءِ وَالْعَظَمَةِ اللهُمَّ اذِنْتَ لى فى دُعآئِكَ وَمَسْئَلَتِكَ فَاسْمَعْ يا سَميعُ مِدْحَتى وَاجِبْ يا رَحيمُ دَعْوَتى وَاقِلْ يا غَفُورُ عَثْرَتى فَكَمْ يآ الهى مِنْ كُرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَها وَهُمُومٍ قَدْ كَشَفْتَها وَعَثْرَةٍ قَدْ اقَلْتَها وَرَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَها وَحَلْقَةِ بَلاءٍ قَدْ فَكَكْتَها الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً الْحَمْدُ للَّهِ بِجَميعِ مَحامِدِهِ كُلِّهَا عَلى جَميعِ نِعَمِهِ كُلِّها الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى لا مُضآدَّ لَهُ فى مُلْكِهِ وَلا مُنازِعَ لَهُ فى امْرِهِ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى لا شَريكَ لَهُ فى خَلْقِهِ وَلا شَبيهَ لَهُ فى عَظَمَتِهِ الْحَمْدُ للَّهِ الْفاشى فِى الْخَلْقِ امْرُهُ وَ حَمْدُهُ الظَّاهِرِ بِالْكَرَمِ مَجْدُهُ الْباسِطِ بِالْجُودِ يَدَهُ الَّذى لا تَنْقُصُ خَزآئِنُهُ وَلا تَزيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطآءِ الَّا جُوداً وَ كَرَماً انَّهُ هُوَ الْعَزيزُ الْوَهَّابُ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ قَليلًا مِنْ كَثيرٍ مَعَ حاجَةٍ بى الَيْهِ عَظيمَةٍ وَغِناكَ عَنْهُ قَديمٌ وَ هُوَ عِنْدى كَثيرٌ وَهُوَ

ص:174

ص: 175

عَلَيْكَ سَهْلٌ يَسيرٌ اللهُمَّ انَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبى وَتَجاوُزَكَ عَنْ خَطيئَتى وَصَفْحَكَ عَنْ ظُلْمى وَسِتْرَكَ عَلى قَبيحِ عَمَلى وَحِلْمَكَ عَنْ كَثيرِ جُرْمى عِنْدَ ما كانَ مِنْ خَطأى وَعَمْدى اطْمَعَنى فى انْ اسْئَلَكَ ما لا اسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ الَّذى رَزَقْتَنى مِنْ رَحْمَتِكَ وَارَيْتَنى مَنْ قُدْرَتِكَ وَعَرَّفْتَنى مِنْ اجابَتِكَ فَصِرْتُ ادْعُوكَ آمِناً وَاسْئَلُكَ مِسْتَأنِساً لا خآئِفاً وَلا وَجِلًا مُدِلًّا عَلَيْكَ فيما قَصَدْتُ فيهِ الَيْكَ فَانْ ابْطَا عَنّى عَتَبْتُ بِجَهْلى عَلَيْكَ وَلَعَلَّ الَّذى ابْطَاعَنّى هُوَ خَيْرٌ لى لِعِلْمِكَ بِعاقِبَةِ الْأُمُورِ فَلَمْ ارَ مَوْلًا كَريماً اصْبَرَ عَلى عَبْدٍ لَئيمٍ مِنْكَ عَلَىَّ يا رَبِّ انَّكَ تَدْعُونى فَاوَلّى عَنْكَ وَتَتَحَبَّبُ الَىَّ فَاتَبَغَّضُ الَيْكَ وَتَتَوَدَّدُ الَىَّ فَلا اقْبَلُ مِنْكَ كَانَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لى وَالْأِحْسانِ الَىَّ وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ فَارْحَمَ عَبْدَكَ الْجاهِلَ وَجُدْ عَلَيْهِ بِفَضْلِ احْسانِكَ انَّكَ جَوادٌ كَريمٌ الْحَمْدُ للَّهِ مالِكِ الْمُلْكِ مُجْرِى الْفُلْكِ مُسَخِّرِ الرِّياحِ فالِقِ الْأِصْباحِ دَيَّانِ الدّينِ رَبِّ الْعَالَمينَ الْحَمْدُ للَّهِ عَلى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ عَلى عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ عَلى طُولِ اناتِهِ فى غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلى ما يُريدُ الْحَمْدُ للَّهِ خالِقِ الْخَلْقِ باسِطِ الرِّزْقِ فالقِ الْأِصْباحِ ذِى الْجَلالِ وَالْأِكْرامِ وَالْفَضْلِ وَالْأِنْعامِ الَّذى بَعُدَ فَلا يُرى وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوى تَبارَكَ وَتَعالى الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى

ص: 176

لَيْسَ لَهُ مُنازِ عٌ يُعادِلُهُ وَلا شَبيهٌ يُشاكِلُهُ وَلا ظَهيرٌ يُعاضِدُهُ قَهَرَ بِعِزَّتِهِ الْأَعِزَّآءَ وَتَواضَعَ لِعَظَمَتِهِ الْعُظَمآءُ فَبَلَغَ بِقُدْرَتِهِ ما يَشآءُ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى يُجيبُنى حينَ اناديهِ وَيَسْتُرُ عَلَىَّ كُلَّ عُورَةٍ وَانَا اعْصيهِ وَ يُعَظِّمُ الْنِّعْمَةَ عَلَىَّ فَلا اجازيهِ فَكَمْ مِنْ مَوْهِبَةٍ هَنيئَةٍ قَدْ اعْطانى وَعَظيمَةٍ مَخُوفَةٍ قَدْ كَفانى وَبَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ ارانى فَاثْنى عَلَيْهِ حامِداً وَاذْكُرُهُ مُسَبِّحاً الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى لا يُهْتَكُ حِجابُهُ وَلا يُغْلَقُ بابُهُ وَلا يُرَدُّ سآئِلُهُ وَلا يُخَيَّبُ آمِلُهُ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى يُؤْمِنُ الْخآئِفينَ وَيُنَجِّى الصَّالِحينَ وَيَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفينَ وَيَضَعُ الْمُسْتَكْبِرينَ وَ يُهْلِكُ مُلُوكاً وَيَسْتَخْلِفُ آخَرينِ وَالْحَمْدُ للَّهِ قاصمِ الجَّبارينَ مُبيرِ الظَّالِمينَ مُدْرِكِ الْهارِبينَ نَكالِ الظَّالِمينَ صَريخِ الْمُسْتَصْرِخينَ مَوْضِع حاجاتِ الطَّالِبينَ مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنينَ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى مِنْ خَشْيَتِهِ تَرْعَدُ السَّمآءُ وَ سُكَّانُها وَتَرْجُفُ الْأَرْضُ وَعُمَّارُها وَتَمُوجُ الْبِحارُ وَمَنْ يَسْبَحُ فى غَمَراتِها الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَما كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا انْ هَدانَا اللَّهُ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى يَخْلُقُ وَلَمْ يُخْلَقْ وَيَرْزُقُ وَلا يُرْزَقُ وَيُطْعِمُ وَلا يُطْعَمُ وَيُميتُ الْأَحيآءَ وَيُحْيِى الْمَوْتى وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّشَىْ ءٍ قَديرٌ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَامينِكَ وَصَفِيِّكَ وَحَبيبِكَ وَخِيَرَتِكَ مَنْ خَلْقِكَ وَحافِظِ سِرِّكَ وَمُبَلِّغِ رِسالاتِكَ افْضَلَ وَاحْسَنَ وَاجْمَلَ

ص: 177

وَاكْمَلَ وَازْكى وَانْمى وَاطْيَبَ وَاطْهَرَ وَاسْنى وَاكْثَرَ ما صَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ وَتَحَنَّنْتَ وَسَلَّمْتَ عَلى احَدٍ مِن عِبادِكَ وَانْبِيآئِكَ وَرُسُلِكَ وَصِفْوَتِكَ وَاهْلِ الْكَرامَةِ عَلَيْكَ مِن خَلْقِكَ اللهُمَّ وَصَلِّ عَلى عَلىٍّ اميرِ الْمُؤْمِنينَ وَوَصِىِّ رَسوُلِ رَبِّ الْعالَمينَ عَبْدِكَ وَوَليِّكَ وَاخى رَسُولِكَ وَحُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ وَآيَتِكَ الْكُبْرى وَالنَّبأِ الْعَظيمِ وَصَلِّ عَلَى الصِّدّيقَةِ الطَّاهِرَةِ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ وَصَلِّ عَلى سِبْطَىِ الرَّحْمَةِ وَامامَىِ الْهُدى الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيّدَىْ شَبابِ اهْلِ الْجَّنَةِ وَصَلِّ عَلى ائِمَّةِ الْمُسْلِمينَ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِىِّ بْنِ مُوسى وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ وَعَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ وَالْخَلَفِ الْهادى الْمَهْدِىِّ حُجَجِكَ عَلى عِبادِكَ وَامَنآئِكَ فى بِلادِكَ صَلَوةً كَثيرَةً دآئِمَةً اللهُمَّ وَصَلِّ عَلى وَلِىِّ امْرِكَ الْقآئِمِ الْمُؤَمَّلِ وَالْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ وَحُفَّهُ بِمَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبينَ وَايِّدْهُ بِروُحِ الْقُدُسِ يا رَبَّ الْعالَمينَ اللهُمَّ اجْعَلْهُ الدَّاعِىَ الى كِتابِكَ وَالْقآئِمَ بِدينِكَ اسْتَخْلِفْهُ فى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفْتَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِ مَكِّنْ لَهُ دينَهُ الَّذِى ارْتَضَيْتَهُ لَهُ ابْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ امْناً يَعْبُدُكَ لا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئاً اللهُمَّ اعِزَّهُ وَاعْزِزْ بِهِ وَانْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ وَانْصُرْهُ نَصْراً عَزيزاً وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسيراً وَاجْعَلْ لَهُ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً اللهُمَ

ص: 178

اظْهِرْ بِهِ دينَكَ وَسُنَّةَ نَبِيِّكَ حَتّى لا يَسْتَخْفِىَ بِشَىْ ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ احَدٍ مِنَ الْخَلْقِ اللهُمَّ انَّا نَرْغَبُ الَيْكَ فى دَوْلَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْأِسْلامَ وَاهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ الى طاعَتِكَ وَالْقادَةِ الى سَبيلِكَ وَتَرْزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ اللهُمَّ ما عَرَّفْتَنا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْناهُ وَما قَصُرْنا عَنْهُ فَبَلِّغْناهُ اللهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعَثَنا وَاشْعَبْ بِهِ صَدْعَنا وَارْتُقْ بِهِ فَتْقَنا وَكَثِّرْبِهِ قِلَّتَنا وَاعْزِزْ بِهِ ذِلَّتَنا وَاغْنِ بِهِ عآئِلَنا وَاقْضِ بِهِ عَنْ مُغْرَمِنا وَاجْبُرْبِهِ فَقْرَنا وَسُدَّ بِهِ خَلَّتَنا وَيَسِّرْ بِهِ عُسْرَنا وَبَيِّضْ بِهِ وُجُوهَنا وَفُكَّ بِهِ اسْرَنا وَانْجِحْ بِهِ طَلِبَتَنا وَانْجِزْ بِهِ مَواعيدَنا وَاسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنا وَاعْطِنا بِهِ سُؤْلَنا وَبَلِّغْنا بِهِ مِنَ الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ آمالَنا وَاعْطِنا بِهِ فُوْقَ رَغْبَتِنا يا خَيْرَ الْمَسْئُولينَ وَاوْسَعَ الْمُعْطينَ اشْفِ بِهِ صُدُورَنا وَاذْهِبْ بِهِ غَيْظَ قُلُوبِنا وَاهْدِنا بِهِ لِمَا اخْتُلِفَ فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِاذْنِكَ انَّكَ تَهْدى مَنْ تَشآءُ الى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ وَانْصُرْنا بِهِ عَلى عَدُوِّكَ وَعَدُوِّنآ الهَ الْحَقِّ آمينَ اللهُمَّ انَّا نَشْكوُ الَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ والِهِ وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا وَكَثْرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنا وَشِدّةَ الْفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنا فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ والِهِ وَاعِنَّا عَلى ذلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ وَبِضُرٍّ تَكْشِفُهُ وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ وَرَحْمَةٍ مِنْكَ تَجَلِّلُناها وَعافِيَةٍ مِنْكَ تُلْبِسُناها بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ.

ص: 179

11- هر شب اين دعا را نيز بخواند:

اللهُمَّ بِرَحْمَتِكَ فِى الصَّالِحينَ فَادْخِلْنا وَفى عِلِّيّينَ فَارْفَعْنا وِبَكَاْسٍ مِنْ مَعينٍ مِنْ عَيْنٍ سَلْسَبيلٍ فَاسْقِنا وَمِنَ الْحُورِ الْعينِ بِرَحْمَتِكَ فَزَوِّجْنا وَمِنَ الْوِلْدانِ الْمُخَلَّدينَ كَانَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ فَاخْدِمْنا وَمِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ وَلُحُومِ الطَّيْرِ فَاطْعِمْنا وَ مِنْ ثِيابِ السُّنْدُسِ وَالْحَريرِ وَالْأِسْتَبْرَقِ فَا لْبِسْنا وَلَيْلَةَ الْقَدْرِ وَحَجَّ بَيْتِكَ الْحرامِ وَقَتْلًا فى سَبيلِكَ فَوَفِّقْ لَنا وَصالِحَ الدُّعآءِ وَالْمَسْئَلةِ فَاسْتَجِبْ لَنا وَاذا جَمَعْتَ الأَوَّلينَ وَالأخِرينَ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَارْحَمْنا وَبَرآئَةً مِنَ النَّارِ فَاكْتُبْ لَنا وَفى جَهَنَّمَ فَلا تَغُلَّنا وَفى عَذابِكَ وَهَوانِكَ فَلا تَبْتَلِنا وَمِنَ الزَّقُّومِ وَالضَّريعِ فَلا تُطْعِمْنا وَمَعَ الشَّياطينِ فَلا تَجْعَلْنا وَفِى النَّارِ عَلى وُجُوهِنا فَلا تَكْبُبْنا وَمِنْ ثِيابِ النَّارِ وَسَرابيلِ الْقَطِرانِ فَلا تُلْبِسْنا وَمِنْ كُلِّ سُوءٍ يا لا الهَ الَّا انْتَ بِحَقِّ لا الهَ الَّا انْتَ فَنَجِّنا.

اعمال شبهاى ماه رمضان

12- از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه در هر شب ماه رمضان مى خوانى:

اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ انْ تَجْعَلَ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ فِى الْأَمْرِ الْحَكيمِ مِنَ الْقَضآءِ الَّذى لا يُرَدُّ وَلا يُبَدَّلُ انْ تَكْتُبَنى مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ الْمُكَفَّرِ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ وَانْ تَجْعَلَ فيما

ص: 180

تَقْضى وَتُقَدِّرُ انْ تُطيلَ عُمْرى فى خَيْرٍ وَعافِيَةٍ وَتُوَسِّعَ فى رِزْقى وَتَجْعَلَنى مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وَلا تَسْتَبْدِلْ بى غَيْرى

13- در انيس الصّالحين است كه در هر شب از شبهاى ماه رمضان بخواند:

اعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِكَ الْكَريمِ انْ يَنْقَضِىَ عَنّى شَهْرُ رَمَضانَ اوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتى هذِهِ وَلَكَ قِبَلى تَبِعَةٌ اوْ ذَنْبٌ تُعَذِّبُنى عَلَيْهِ

14- بجا آوردن نمازهاى مستحبى شبهاى ماه رمضان، بدين ترتيب: در هر شب ماه رَمَضان دو ركعت نماز در هر ركعت حمد و توحيد سه مرتبه و چون سلام داد بگويد:

سُبْحانَ مَنْ هُوَ حَفيظٌ لا يَغْفُلُ سُبحانَ مَنْ هُوَ رَحيمٌ لا يَعْجَلُ سُبْحانَ مَنْ هُوَ قآئِمٌ لا يَسْهُو سُبْحانَ مَنْ هُوَ دائِمٌ لا يَلْهُو.

پس بگويد تسبيحات اربع را هفت مرتبه پس بگويد:

سُبْحانَكَ سُبْحانَكَ سُبْحانَكَ يا عَظيمُ اغْفِرْ لِىَ الذَّنْبَ الْعَظيمَ.

پس ده مرتبه صلوات بفرستد بر پيغمبر و آل او عليهم السلام در دهه اوّل و دهه دويّم ماه رمضان (بيست شب اوّل) در هر شبى بيست ركعت خوانده شود هر دو ركعت به يك سلام به اين طريق كه هشت ركعت آن را بعد از نماز مغرب بخواند و دوازده ركعت ديگر را بعد از نماز عشاء و در دهه آخر در هر شب سى ركعت بخواند باز هشت ركعت آن را بعد

ص: 181

از نماز مغرب و بيست و دو ركعت ديگر را بعد از نماز عشاء و مجموع اين نمازها هفتصد ركعت مى شود و باقيمانده را كه سيصد ركعت است در شبهاى قدر بخواند يعنى شب نوزدهم صد ركعت و شب بيست و يكم صد ركعت و شب بيست و سيّم صد ركعت پس مجموع هزار ركعت شود.

و روايت شده كه مى خوانى بعد از هر دو ركعت از نمازهاى مستحبى ماه رمضان:

اللهُمَّ اجْعَلْ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَفيما تَفْرُقُ مِنَ الْأَمْرِ الْحَكيمِ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ انْ تَجْعَلَنى مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ الْمَغْفُورِ ذُنوُبُهُمْ وَاسْئَلُكَ انْ تُطيلَ عُمْرى فى طاعَتِكَ وَتُوَسِّعَ لى فى رِزْقى ياارْحَمَ الرَّاحِمينَ.

اعمال مختصّ شبهاى ماه رمضان

اعمال شب اوّل

1- به دنبال رؤيت هلال رفتن.

2- چون ماه را ديد رو به قبله دستها را به طرف آسمان بلند كند و بگويد:

رَبّى وَرَبُّكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ اللهُمَّ اهِلَّهُ عَلَيْنا بِالْأَمْنِ وَالْأِيمانِ وَالسَّلامَةِ وَالْإِسْلامِ وَالْمُسارَعَةِ الى ما تُحِبُّ وَتَرْضى

ص: 182

اللهُمَّ بارِكَ لَنا فى شَهْرِنا هذا وَارْزُقْنا خَيْرَهُ وَعَوْنَهُ وَاصْرِفْ عَنَّا ضُرَّهُ وَشَرَّهُ وَبَلائَهُ وَفِتْنَتَهُ.

و روايت شده كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله چون رؤيت مى كرد هلال ما رمضان را روى شريف را به جانب قبله مى فرمود و مى گفت:

اللهُمَّ اهِلَّهُ عَلَيْنا بِالْأَمْنِ والْإِيمانِ وَالسَّلامَةِ وَالْإِسْلامِ وَالْعافِيَةِ الْمُجَلَّلَةِ وَدِفاعِ الْأَسْقامِ وَالْعَوْنِ عَلَى الصَّلاةِ وَالصِّيامِ وَالْقِيامِ وَتِلاوَةِ الْقُر انِ اللهُمَّ سَلِّمْنا لِشَهْرِ رَمَضانَ وَتَسَلَّمْهُ مِّنا وَسَلِّمْنا فيهِ حَتّى يَنْقَضِىَ عَنَّا شَهْرُ رَمَضانَ وَقَدْ عَفَوْتَ عَنَّا وَغَفَرْتَ لَنا وَرَحِمْتَنا.

و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه چون رؤيت هلال نمودى بگو:

اللهُمَّ قَدْ حَضَرَ شَهْرُ رَمَضانَ وَقَدِ افْتَرَضْتَ عَلَيْنا صِيامَهُ وَانْزَلْتَ فيهِ الْقُر انَ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ اللهُمَّ اعِنَّا عَلى صِيامِهِ وَتَقَبَّلْهُ مِنَّا وَسَلِّمْنا فيهِ وَسَلِّمْنا مِنْهُ وَسَلِّمْهُ لَنا فى يُسْرٍ مِنْكَ وَعافِيَةٍ انَّكَ عَلى كُلِّشَىْ ءٍ قَديرٌ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ.

3- خواندن دعاى چهل و سوّم صحيفه سجاديه كه امام

ص: 183

زين العابدين عليه السلام در وقت رؤيت هلال خوانده اند و آن دعا اين است:

ايُّهَا الْخَلْقُ الْمُطيعُ الدَّائِبُ السَّريعُ الْمُتَرَدِّدُ فى مَنازِلِ التَّقْديرِ الْمُتَصَرِّفُ فى فَلَكِ التَّدْبيرِ امَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِكَ الظُّلَمَ وَاوْضَحَ بِكَ الْبُهَمَ وجَعَلَكَ ايَةً مِنْ اياتِ مُلْكِهِ وَعَلامَةً مِنْ عَلاماتِ سُلْطانِهِ فَحَدَّ بِكَ الزَّمانَ وَامْتَهَنَكَ بِالْكَمالِ وَالنُّقْصانِ وَالطُّلُوعِ والْأُفُولِ وَالْإِنارَةِ وَالْكُسُوفِ فى كُلِّ ذلِكَ انْتَ لَهُ مُطيعٌ وَالى ارادَتِهِ سَريعٌ سُبْحانَهُ ما اعْجَبَ ما دَبَّرَ مِنْ امْرِكَ وَالْطَفَ ما صَنَعَ فى شَاْنِكَ جَعَلَك مِفْتاحَ شَهْرٍ حادِثٍ لِأَمْرٍ حادِثٍ فَاسْئَلُ اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكَ وَخالِقى وَخالِقَكَ وَمُقَدِّرى وَمُقَدِّرَكَ وَمُصَوِّرى وَمُصَوِّرَكَ انْ يُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْ يَجْعَلَكَ هِلالَ بَرَكةٍ لا تَمْحَقُهَا الْأَيَّامُ وَطَهارَةٍ لا تُدَنِّسُهَا الْأثامُ هِلالَ امْنٍ مِنَ الأفاتِ وَسَلامَةٍ مِنَ السَّيِّئاتِ هِلالَ سَعْدٍ لا نَحْسَ فيهِ وَيُمْنٍ لا نَكَدَ مَعَهُ وَيُسْرٍ لا يُمازِجُهُ عُسْرٌ وَخَيْرٍ لا يَشُوبُهُ شَرٌّ هِلالَ امْنٍ وَايمانٍ وَنِعْمَةٍ وَاحْسانٍ وَسَلامَةٍ وَاسْلامٍ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنا مِنْ ارْضى مَنْ طَلَعَ عَلَيْهِ وَازْكى مَنْ نَظَرَ الَيْهِ وَاسْعَدَ مَنْ تَعَبَّدَ لَكَ فيهِ وَوَفِّقْنَا اللهُمَّ فيهِ لِلطَّاعَةِ وَالتَّوْبَةِ وَاعْصِمْنا فيهِ مِنَ الاثامِ وَالْحَوبَةِ وَاوْزِعْنا فيهِ شُكْرَ النِّعْمَةِ وَالْبِسْنا فيهِ جُنَنَ الْعافِيَةِ وَاتْمِمْ عَلَيْنا بِاسْتِكْمالِ طاعَتِكَ فيهِ الْمِنَّةَ انَّكَ انْتَ الْمَنَّانُ الْحَميدُ وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ و الِهِ

ص: 184

الطَيِّبينَ وَاجْعَلْ لَنا فيهِ عَوناً مِنْكَ عَلى ما نَدَبْتَنا الَيْهِ مِنْ مُفْتَرَضِ طاعَتِكَ وَتَقَبَّلْها انَّكَ الْأَكْرَمُ مِنْ كُلِّ كَريمٍ وَالْأَرْحَمُ مِنْ كُلِّ رَحيمٍ امينَ امينَ رَبَّ الْعالَمينَ.

4- زيارت قبر امام حسين عليه السلام كند تا گناهانش ريخته شود و ثواب حجّاج و معتمرين آن سال را دريابد.

5- از اين شب ابتدا كند به خواندن هزار ركعت نماز اين ماه به نحوى كه در اعمال مشترك ماه رمضان صفحه 180 گذشت.

6- خواندن دو ركعت نماز در هر ركعت پس از حمد، سوره انعام.

7- بعد از نماز مغرب دستها را بلند كند و بخواند اين دعاء را كه از امام جواد عليه السلام نقل شده است.

اللهُمَّ يا مَنْ يَمْلِكُ التَّدْبيرَ وَهُوَ عَلى كُلِّشَىْ ءٍ قَديرٌ يا مَنْ يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَما تُخْفِى الصُّدُورُ وَتُجِنُّ الضَّميرُ وَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ اللهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ نَوى فَعَمِلَ وَلاتَجْعَلْنا مِمَّنْ شَقِىَ فَكَسِلَ وَلا مِمَّنْ هُوَ عَلى غَيْرِ عَمَلٍ يَتَّكِلُ اللهُمَّ صَحِّحْ ابْدانَنا مِنَ الْعِلَلِ وَاعِنَّا عَلى مَا افْتَرَضْتَ عَلَيْنا مِنَ الْعَمَلِ حَتّى يَنْقَضِىَ عَنَّا شَهْرُكَ هذا وَقَدْ ادَّيْنا مَفْرُوضَكَ فيهِ عَلَيْنا اللهُمَّ اعِنَّا عَلى صِيامِهِ وَوَفِّقْنا لِقِيامِهِ وَنَشِّطْنا فيهِ لِلصَّلاةِ وَلا تَحْجُبْنا مِنَ الْقِرآئَةِ وَسَهِّلْ لَنا فيهِ ايتآءَ الزَّكوةِ اللهُمَّ لا تُسَلِّطْ عَلَيْنا وَصَباً وَلا تَعَباً وَلا سَقَماً وَلا عَطَباً اللهُمَّ ارْزُقْنا الْإِفْطارَ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ

ص: 185

اللهُمَّ سَهِّلْ لَنا فيهِ ما قَسَمْتَهُ مِنْ رِزْقِكَ وَيَسِّرْ ما قَدَّرْتَهُ مِنْ امْرِكَ وَاجْعَلْهُ حَلالًا طَيِّباً نَقِيّاً مِنَ الْأثامِ خالِصاً مِنَ الْأصارِ وَالْأَجْرامِ اللهُمَّ لا تُطْعِمْنا الَّا طَيِّباً غَيْرَ خَبيثٍ وَلا حَرامٍ وَاجْعَلْ رِزْقَكَ لَنا حَلالًا لا يَشُوبُهُ دَنَسٌ وَلا اسْقامٌ يا مَنْ عِلْمُهُ بِالسِّرِّ كَعِلْمِهِ بالْأَعْلانِ يا مُتَفَضِّلًا عَلى عِبادِهِ بِالْإِحْسانِ يا مَنْ هُوَ عَلى كُلِّشَىْ ءٍ قَديرٌ وَبِكُلِّشَىْ ءٍ عَليمٌ خَبيرٌ الْهِمْنا ذِكْرَكَ وَجَنِّبْنا عُسْرَكَ وَانِلْنا يُسْرَكَ وَاهْدِنا لِلرَّشادِ وَوَفِّقْنا لِلسَّدادِ وَاعْصِمْنا مِنَ الْبَلايا وَصُنَّا مِنَ الْأَوْزارِ وَالْخَطايا يا مَنْ لا يَغْفِرُ عَظيمَ الذُّنُوبِ غَيْرُهُ وَلا يَكْشِفُ السُّوءَ الَّا هُوَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ وَاكْرَمَ الْأَكْرَمينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَاهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبينَ وَاجْعَلْ صِيامَنا مَقْبُولًا وَبِالْبِرِّ وَالتَّقْوى مَوْصُولًا وَكَذلِكَ فَاجْعَلْ سَعْيَنا مَشْكُوراً وَقِيامَنا مَبْرُوراً وَقُرْ انَنا مَرْفُوعاً وَدُعآئَنا مَسْمُوعاً وَاهْدِنا لِلْحُسْنى وَجَنِّبْنَا الْعُسْرى وَيَسِّرْنا لِلْيُسْرى وَاعْلِ لَنَا الدَّرَجاتِ وَضاعِفْ لَنا الْحَسَناتِ وَاقْبَلْ مِنَّا الصَّوْمَ وَالصَّلاةَ وَاسْمَعْ مِنَّا الدَّعَواتِ وَاغْفِرْ لَنَا الْخَطيئاتِ وَتَجاوَزْ عَنَّا السَّيِّئاتِ وَاجْعَلْنا مِنَ الْعامِلينَ الْفائِزينَ وَلا تَجْعَلْنا مِنَ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّآلّينَ حَتّى يَنْقَضِىَ شَهْرُ رَمَضانَ عَنَّا وَقَدْ قَبِلْتَ فيهِ صِيامَنا وَقِيامَنا وَزَكَّيْتَ فيهِ اعْمالَنا وَغَفَرْتَ فيهِ ذُنوبَنا وَاجْزَلْتَ فيهِ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ نَصيبَنا فَانَّكَ الْإِلهُ الْمُجيبُ وَالرَّبُّ الْقَريبُ وَانْتَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ مُحيطٌ.

ص: 186

8- خواندن اين دعا كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است:

اللهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ مُنَزِّلَ الْقُرْآنِ هذا شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى انْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَانْزَلْتَ فيهِ آياتٍ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ اللهُمَّ ارْزُقْنا صِيامَهُ وَاعِنَّا عَلى قِيامِهِ اللهُمَّ سَلِّمْهُ لَنا وَسَلِّمْنا فيهِ وَتَسَلَّمْهُ مِنَّا فى يُسْرٍ مِنْكَ وَمُعافاةٍ وَاجْعَلْ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَفيما تَفْرُقُ مِنَ الْأَمْرِ الْحَكيمِ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ مِنَ الْقَضآءِ الَّذى لا يُرَدُّ وَلا يُبَدَّلُ انْ تَكْتُبَنى مِنْ حُجّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ، الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ، الْمُكَفَّرِ عَنْهُمْ سَيِّئاتُهُمْ وَاجْعَلْ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ انْ تُطيلَ عُمْرى وَتُوَسِّعَ عَلىَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ.

9- خواندن دعايى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در شب اوّل ماه رمضان مى خواند:

الْحَمْدَ للَّهِ الَّذى اكْرَمَنا بِكَ ايُّهَا الشَّهرُ الْمُبارَكُ اللهُمَّ فَقَوِّنا عَلى صِيامِنا وَقِيامِنا وَثبِّتْ اقْدامَنا وَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ اللهُمَّ انْتَ الْواحِدُ فَلا وَلَدَ لَكَ وَانْتَ الصَّمَدُ فلا شِبْهَ لَكَ وَانْتَ الْعَزيزُ فَلا يُعِزُّكَ شَىْ ءٌ وَانْتَ الْغَنِىُّ وَا نَا الْفَقيرُ وَانْتَ الْمَوْلى وَا نَا الْعَبْدُ وَانْتَ الْغَفُورُ وَا نَا الْمُذْنِبُ وَانْتَ الرَّحيمُ وَا نَا الْمُخْطِئُ وَانْتَ الْخالِقُ وَا نَا الْمَخْلُوقُ وَانْتَ الْحَىُّ وَا نَا الْمَيِّتُ

ص: 187

اسْئَلُكَ بِرَحْمَتِكَ انْ تَغْفِرَ لى وَتَرْحَمَنى وَتَجاوَزَ عَنّى انَّكَ عَلى كُلِّشَىْ ءٍ قَديرٌ.

10- خواندن دعاى جوشن كبير كه در آخر كتاب خواهد آمد.

11- خواندن دعاى حج كه در صفحه 168 گذشت.

اعمال شب سيزدهم

1- غسل.

2- چهار ركعت نماز در هر ركعت حمد و بيست و پنج مرتبه توحيد.

3- دو ركعت نماز كه در شب سيزدهم رجب و شعبان نيز خوانده مى شود در هر ركعت بعد از حمد يس و تَبارَكَ الْمُلْك و توحيد بخواند.

اعمال شب چهاردهم

دو نماز دو ركعتى كه در هريك از آنها سوره «يس» و «تبارك» و «توحيد» خوانده مى شود.

اعمال شب پانزدهم

از شبهاى با بركت و اعمال آن عبارت است از:

1- غسل.

2- زيارت امام حسين عليه السلام.

3- شش ركعت نماز به حمد و يس و تبارك و توحيد.

4- صدركعت نماز در هر ركعت بعد از حمد ده مرتبه توحيد بخواند.

اعمال شبهاى قدر

اعمال مشترك

1- غسل و بهتر است هنگام غروب آفتاب غسل كند.

2- دو ركعت نماز، در هر ركعت بعد از حمد هفت مرتبه توحيد بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَاتُوبُ الَيْهِ بگويد.

3- قرآن مجيد را بگشايد و بگذارد در مقابل خود و بگويد:

اللهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ ارْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فيهِ وَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلا احَدَ اعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ پس ده مرتبه بگويد بِكَ يا اللَّهُ و ده مرتبه بِمُحَمَّدٍ و ده مرتبه بِعَلىٍّ وده مرتبه بِفاطِمَةَ و ده مرتبه بِالْحَسَنِ و ده مرتبه بِالْحُسَيْنِ و ده مرتبه بِعَلِىّ بْنِ الْحُسَيْنِ و ده مرتبه بُمَحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ و ده مرتبه بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ و ده مرتبه بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ و ده مرتبه بِعَلِىِّ بْنِ مُوسى و ده مرتبه بِمُحَمَّدِبْنِ عَلِىٍّ و ده مرتبه بِعَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ و ده مرتبه بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ و ده مرتبه بِالْحُجَّةِ. پس هر حاجت كه دارى طلب كن.

ص:188

ص: 189

5- زيارت كند امام حسين عليه السلام.

6- احيا بدارد اين شبها را.

7- صد ركعت نماز كند كه فضيلت بسيار دارد و افضل آنست كه در هر ركعت بعد از حمد ده مرتبه توحيد بخواند.

8- بخواند دعايى كه از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده و آن دعا اين است:

اللهُمَّ انّى امْسَيْتُ لَكَ عَبْداً داخِراً لا امْلِكُ لِنَفْسى نَفْعاً وَلا ضَرّاً وَلا اصْرِفُ عَنْها سُوءاً اشْهَدُ بِذلِكَ عَلى نَفْسى وَاعْتَرِفُ لَكَ بِضَعْفِ قُوَّتى وَقِلَّةِ حيلَتى فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْجِزْ لى ما وَعَدْتَنى وَجَميعَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ فى هذِهِ اللَّيْلَةِ وَاتْمِمْ عَلَىَّ ما اتَيْتَنى فَانّى عَبْدُكَ الْمِسْكينُ الْمُسْتَكينُ الضَّعيفُ الْفَقيرُ الْمَهينُ اللهُمَّ لا تَجْعَلْنى ناسِياً لِذِكْرِكَ فيما اوْلَيْتَنى وَلا [غافِلًا] لِإِحْسانِكَ فيما اعْطَيْتَنى وَلا ايِساً مِنْ اجابَتِكَ وَانْ ابْطَاتْ عَنّى فى سَرَّآءَ اوْ ضَرَّآءَ اوْ شِدَّةٍ اوْ رَخآءٍ اوْ عافِيَةٍ اوْ بَلاءٍ اوْ بُؤْسٍ اوْ نَعْمآءَ انَّكَ سَميعُ الدُّعآءِ.

علّامه مجلسى رحمه الله فرموده كه بهترين اعمال در اين شبها طلب آمرزش و دعا از براى مطالب دنيا و آخرت خود و پدر و مادر و خويشان خود و برادران مؤمن زنده و مرده ايشان است و اذْكار و صلوات بر محمد و آل محمد عليهم السلام آنچه مقدور شود.

9- خواندن دعاى جوشن كبير كه در آخر كتاب خواهد آمد.

اعمال مختص

اعمال و آداب شب نوزدهم

1- صد مرتبه اسْتَغْفِرُاللَّهَ رَبّى وَ اتُوبُ الَيْهِ.

2- صد مرتبه اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ اميرِ الْمُؤْمِنينَ.

3- خواندن اين دعا:

اللهُمَّ اْجْعَلْ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَفيما تَفْرُقُ مِنَ الْأَمْرِ الحَكيمِ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَفِى الْقَضآءِ الَّذى لا يُرَدُّ وَلا يُبَدَّلُ انْ تَكْتُبَنى مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ الْمُكَفَّرِ عَنْهُمْ سَيِّئاتُهُمْ وَاجْعَلْ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ انْ تُطيلَ عُمْرى وَتُوَسِّعَ عَلَىَّ فى رِزْقى سپس حاجتهاى خود را از خداوند درخواست كند.

اعمال شب بيست و يكم

فضيلتش زيادتر از شب نوزدهم است و بايد اعمال مشترك شبهاى قدر را بجا آورد(1) و در اين شب كه شب شهادت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است صلوات زياد بفرستد و قاتلان آن حضرت را لعن و نفرين كند و مى تواند بگويد:


1- اعمال مشترك شبهاى قدر را در صفحه 188 گذشت.

ص:190

ص: 191

«اللّهمَّ الْعَن قَتَلَةَ أميرالمُؤمِنِين» و از اين شب شروع كند به دعاهاى شبهاى دهه آخر ماه رمضان.

اعمال شب بيست و سيّم

اين شب نيز از شبهاى قدر است و علاوه بر اعمال مشترك شبهاى قدر اين اعمال نيز براى آن ذكر شده است:

1- خواندن سوره عنكبوت و رُوم كه حضرت صادق عليه السلام قَسم ياد فرموده كه: خواننده اين دو سوره دراين شب از اهل بهشت است.

2- خواندن سوره دُخان.

3- خواندن سوره قَدر هزار مرتبه.

4- خواندن اين دعاها نيز وارد شده است:

* يا رَبَّ لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَجاعِلَها خَيْراً مِنْ الْفِ شَهْرٍ وَرَبَّ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَالْجِبالِ وَالْبِحارِ وَالظُّلَمِ والْأَنْوارِ وَالْأَرْضِ وَالسَّمآءِ يا بارِئُ يا مُصَوِّرُ يا حَنَّانُ يا مَنَّانُ يا اللَّهُ يا رَحْمنُ يا اللَّهُ يا قَيُّومُ يا اللَّهُ يا بَديعُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِيآءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّينَ وَاسائَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً يُذهِبُ الشَّكَّ عَنّى وَتُرْضِيَنى بِما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا

ص: 192

عَذابَ النَّارِ الْحَريقِ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ الَيْكَ وَالْإِنابَةَ والتَّوبَةَ والتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ.

بعد از ستايش كردن حقّ تعالى به بزرگوارى و فرستادن صلوات بر پيغمبر صلى الله عليه و آله مكرّر مى گوئى:

اللهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى ابآئِهِ فى هذِهِ الساعَةِ وَفى كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقآئِداً وَناصِراً وَدَليلًا وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ ارْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلًا.

و دستهاى خود را به سوى آسمان بلند مى كنى و مى خوانى:

يا مُدَبِّرَ الْأُمُورِ يا باعِثَ مَنْ فِى الْقُبُورِ يا مُجْرِىَ الْبُحُورِ يا مُلَيِّنَ الْحَديدِ لِداوُدَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمدٍ.

سپس حاجات خود را از خدا مى خواهى.

و نيز بخواند اين دعا را: اللهُمَّ امْدُدْ لى فى عُمْرى وَاوْسِعْ لى فى رِزْقى وَاصِحَّ لى جِسْمى وَبَلِّغْنى امَلى وَانْ كُنْتُ مِنَ الْأَشْقِيآءِ فَاْمحُنى مِنَ الْأَشْقِيآءِ وَاْكتُبْنى مِنَ السُّعَدآءِ فَانَّكَ قُلْتَ فى كِتابِكَ الْمُنْزَلِ عَلى نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ الِهِ يَمْحُو اللَّهُ ما يَشآءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ امُّ الْكِتابِ.

ص: 193

5- آنكه غير از غسل اوّل شب در آخر شب نيز غسل كند و بدانكه از براى غسل و احياء اين شب و زيارت امام حسين عليه السلام و صد ركعت نماز، فضيلت بسيار است. شيخ طوسى در تهذيب روايت كرده از ابوبصير از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: در شبى كه اميد مى رود شب قَدر باشد صد ركعت نماز كن و بخوان در هر ركعت قُلْ هُوَاللَّهُ احَدٌ را ده مرتبه. گفتم: فدايت شوم اگر قوّت نداشته باشم ايستاده بجا آورم فرمود: نشسته بجا آور، گفتم: اگر قوّت نداشته باشم نشسته بجا آورم، فرمود: بجا آور به همان حالى كه به قفا خفته اى در فراش خود و از دعائم الاسلام روايتست كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در دهه آخر ماه رمضان رختخواب خود را جمع مى كرد و كمر خود را محكم مى بست براى عبادت و در شب بيست و سيّم اهل خود را بيدار مى كرد و آنها را كه خواب رُبُوده بود آب بصورتشان مى پاشيد و حضرت فاطمه عليها السلام نمى گذاشت در اين شب احدى از اهلش بخوابد و علاج مى فرمود خواب آنها را به كمى طعام و مهيّا مى كرد آنها را براى احياء آن شب از روز؛ يعنى امر مى فرمود كه روز را خواب و استراحت كنند كه شب خوابشان نبرد و احيا بدارند و مى فرمود: محروم كسى است كه از خير امشب محروم بماند و روايت شده كه حضرت صادق عليه السلام سخت مريض شده بود چون شب بيست و سيّم ماه رمضان شد موالى خود را امر فرمود كه حركتش دادند به مسجد بردند و آن شب را در مسجد بود تا به صبح علامه مجلسى رحمه الله فرموده كه هر مقدار قرآن كه ممكن باشد در

ص: 194

اين شب بخواند و دعاهاى صحيفه كامله سجّاديه را بخواند خصوصاً دعاى مكارم الاخلاق و دعاى توبه و روزهاى اين شبها را نيز بايد حرمت داشت و به عبادت و تلاوت و دعا به سَر آورد زيرا كه در احاديث معتبره وارد شده است كه روز قدر در فضيلت مثل شب قدر است.

اعمال شبهاى دهه آخر ماه رمضان

* اعمال شبهاى دهه آخر ماه رمضان

1- امام جعفر صادق عليه السلام روايت فرمود: مى گويى در دهه آخر ماه رمضان در هر شب:

اعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِكَ الْكَريمِ أنْ يَنْقَضِىَ عَنّى شَهْرُ رَمَضانَ اوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتى هذِهِ وَلَكَ قِبَلى ذَنْبٌ اوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنى عَلَيْهِ.

2- و نيز آن حضرت عليه السلام در هر شب از دهه آخر، پس از تمام نمازهاى واجب و مستحب مى خواند:

اللهُمَّ ادِّعَنَّا حَقَّ ما مَضى مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ وَاغْفِرْ لَنا تَقْصيرَنا فيهِ وَتَسَلَّمْهُ مِنَّا مَقْبُولًا وَلا تُؤاخِذْنا بِاسْرافِنا عَلى انْفُسِنا وَاجْعَلْنا مِنَ الْمَرْحُومينَ وَلا تَجْعَلْنا مِنَ الْمَحْرُومينَ.

3- و از جمله نقل شده است كه حضرت صادق عليه السلام در هر شب از دهه آخر مى خواند:

ص: 195

اللهُمَّ انَّكَ قُلْتَ فى كِتابِكَ الْمُنْزَلِ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى انْزِلَ فيهِ الْقُرْ انُ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ فَعَظَّمْتَ حُرْمَةَ شَهْرِ رَمَضانَ بِما انْزَلْتَ فيهِ مِنَ الْقُر انِ وَخَصَصْتَهُ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ وَجَعَلْتَها خَيْراً مِنْ الْفِ شَهْرٍ اللهُمَّ وَهذِهِ ايَّامُ شَهْرِ رَمَضانَ قَدِ انْقَضَتْ وَلَياليهِ قَدْ تَصَرَّمَتْ وَقَدْ صِرْتُ يا الهى مِنْهُ الى ما انْتَ اعْلَمُ بِهِ مِنّى وَاحْصى لِعَدَدِهِ مِنَ الْخَلْقِ اجْمَعينَ فَاسْئَلُكَ بِما سَئَلَكَ بِهِ مَلائِكَتُكَ الْمُقَرَّبُونَ وَانْبِيآؤُكَ الْمُرْسَلُونَ وَعِبادُكَ الصَّالِحُونَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَفُكَّ رَقَبَتى مِنَ النَّارِ وَتُدْخِلَنِى الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَانْ تَتَفَضَّلَ عَلىَّ بِعَفْوِكَ وَكَرَمِكَ وَتَتَقَبَّلَ تَقَرُّبى وَتَسْتَجيبَ دُعآئى وَتَمُنَّ عَلَىَّ بِالْأَمْنِ يَوْمَ الْخَوْفِ مِنْ كُلِّ هَوْلٍ اعْدَدْتَهُ لِيَومِ الْقِيامَةِ الهى وَاعُوذُ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ وَبِجَلالِكَ الْعَظيمِ انْ يَنْقَضِىَ ايَّامُ شَهْرِ رَمَضانَ وَلَياليهِ وَلَكَ قِبَلى تَبِعَةٌ اوْ ذَنْبٌ تُؤاخِذُنى بِهِ اوْ خَطيئَةٌ تُريدُ انْ تَقْتَصَّها مِنّى لَمْ تَغْفِرْها لى سَيِّدى سَيِّدى سَيِّدى اسْئَلُكَ يا لا الهَ الَّا انْتَ اذْ لا الهَ الَّا انْتَ انْ كُنْتَ رَضيتَ عَنى فى هذَا الشَّهْرِ فَاْزدَدْ عَنّى رِضاً وَانْ لَمْ تَكُنْ رَضيتَ عَّنى فَمِنَ الْأنَ

فَارْضَ عَنّى يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ يا اللَّهُ يا احَدُ يا صَمَدُ يا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً احَدٌ و بسيار بگو: يا مُلَيِّنَ الْحَديدِ لِداوُدَ عَلَيْهِ السَّلامُ يا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْكُرَبِ الْعِظامِ عَنْ ايُّوبَ

ص: 196

عَلَيْهِ السَّلامُ اىْ مُفَرِّجَ هَمِّ يَعْقُوبَ عَلَيْهِ السَّلامُ اىْ مُنَفِّسَ غَمِّ يُوسُفَ عَلَيْهِ السَّلامُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ كَما انْتَ اهْلُهُ انْ تُصَلِّىَ عَلَيْهِمْ اجْمَعينَ وَافْعَلْ بى ما انْتَ اهْلُهُ وَلا تَفْعَلْ بى ما انَا اهْلُهُ.

4- در هر شب از شبهاى اين دهه، غسل مستحب است.

5- اعتكاف در اين دهه، مستحب است و فضيلت بسيار دارد و افضل اوقات اعتكاف است. (1)

دعاى شب بيست و دويّم

يا سالِخَ النَّهارِ مِنَ اللَّيْلِ فَاذا نَحْنُ مُظْلِمُونَ لِمُسْتَقَرِّها بِتَقْديرِكَ يا عَزيزُ يا عَليمُ وَمُقَدِّرَ حَتّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ يا نُورَ كُلِّ نُورٍ وَمُنْتَهى كُلِّ رَغْبَةٍ وَوَلِىَّ كُلِّ نِعْمَةٍ يا اللَّهُ يا رَحْمنُ يا اللَّهُ يا قُدُّوسُ يا احَدُ يا واحِدُ يا فَرْدُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِياءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَاهْلِ بَيْتِهِ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّينَ وَاسآئَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّى وَتُرْضِيَنى بِما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنةً وَفِى الْاخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ الْحَريقِ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ


1- احكام اعتكاف در صفحه 156 گذشت.

ص: 197

وَشُكْرَكَ وَالرَّغَبَةَ الَيْكَ وَالْإِنابَةَ وَالتَّوفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ.

دعاى شب بيست و سوّم

در اعمال شب هاى قدر ذكر شد.

دعاى شب بيست و چهارم

يا فالِقَ الْإِصْباحِ وَجاعِلَ اللَّيْلِ سَكَناً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْباناً يا عَزيزُ يا عَليمُ يا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ وَالْقُوَّةِ وَالْحَوْلِ وَالْفَضْلِ والْإِنْعامِ وَالْجَلالِ وَالْإِكْرامِ يا اللَّهُ يا رَحْمنُ يا اللَّهُ يا فَرْدُ يا وِتْرُ يا اللَّهُ يا ظاهِرُ يا باطِنُ يا حَىُّ لا الهَ الَّا انْتَ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِيآءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّينَ وَاسائَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً يَذْهَبُ بِالشَّكِّ عَنّى وَرِضىً بِما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَهً وَقِنا عَذابَ النَّارِ الْحَريقِ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ الَيْكَ وَالإنابَةَ وَالتَّوْبَهَ وَالتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ

ص: 198

دعاى شب بيست و پنجم

يا جاعِلَ اللَّيْلِ لِباساً وَالنَّهارِ مَعاشاً وَالْأَرْضِ مِهاداً وَالْجِبالِ اوْتاداً يا اللَّهُ يا قاهِرُ يا اللَّهُ يا جَبَّارُ يا اللَّهُ يا سَميعُ يا اللَّهُ يا قَريبُ يا اللَّهُ يا مُجيبُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِياءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّينَ وَاسائَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّى وَرِضىً بِما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ الْحَريقِ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ الَيْكَ وَالْإِنابَةَ وَالتَّوْبَةَ والتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ

دعاى شب بيست و ششم

يا جاعِلَ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ ايَتَيْنِ يا مَنْ مَحا ايَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلَ ايَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْهُ وَرِضْواناً يا مُفَصِّلَ كُلِّشَىْ ءٍ تَفْصيلًا يا ماجِدُ يا وَهَّابُ يا اللَّهُ يا جَوادُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِيآءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمدٍ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّينَ

ص: 199

وَاسآئَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّى وَتُرضِيَنى بِما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ الْحَريقِ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ الَيْكَ وَالْإِنابَةَ [وَالتَّوْبَةَ] وَالتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ.

دعاى شب بيست و هفتم

يا مآدَّ الظِّلِّ وَلَوْ شِئْتَ لَجَعَلْتَهُ ساكِناً وَجَعَلْتَ الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَليلًا ثُمَّ قَبَضْتَهُ [الَيْكَ قَبْضاً يَسيراً يا ذَاالْجُودِ وَالطَّوْلِ وَالْكِبْرِيآءِ وَالْألاءِ لا الهَ إلَّا انْتَ عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ لا إلهَ إلَّا انْتَ يا قُدُّوسُ يا سَلامُ يا مُؤْمِنُ يامُهَيْمِنُ يا عَزيزُ ياجَبَّارُ يا مُتَكَبِّرُ يا اللَّهُ يا خالِقُ يا بارِئُ يا مُصَوِّرُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِياءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّينَ وَاسآئَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّى وَتُرْضِيَنى بِما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ الْحَريقِ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ الَيْكَ وَالْإِنابَةَ وَالتَّوْبَةَ

ص: 200

والتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ.

دعاى شب بيست و هشتم

يا خازِنَ اللَّيْلِ فِى الْهَوآءِ وَخازِنَ النُّورِ فِى السَّمآءِ وَمانِعَ السَّمآءِ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إلَّا بِاذْنِهِ وَحابِسَهُما انْ تَزُولا يا عَليمُ يا [عَظيمُ يا غَفُورُ يا دائِمُ يا اللَّهُ يا وارِثُ يا باعِثَ مَنْ فِى الْقُبُورِ يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِيآءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّينَ وَاسآئَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّى وَتُرْضِيَنى بِما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ الْحَريقِ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ الَيْكَ وَالْإِنابَةَ [وَالتَّوْبَةَ] والتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ.

براى اين شب نيز به خصوص، غسل كردن مستحب است و روايت شده كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام در اين شب اين دعا را مكرر مى خواند از اوّل شب تا به آخر شب:

ص: 201

اللهُمَّ ارْزُقْنِى التَّجافِىَ عَنْ دارِ الغُرُورِ وَالْإِنابَةَ الى دارِ الْخُلُودِ وَالْإِسْتِعْدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ.

دعاى شب بيست و نهم

يا مُكَوِّرَ اللَّيْلِ عَلَى النَّهارِ وَمُكَوِّرَ النَّهارِ عَلَى اللَّيْلِ يا عَليمُ يا حَكيمُ يا رَبَّ الْأَرْبابِ وَسَيِّدَ الساداتِ لا الهَ إلَّا انْتَ يا اقْرَبَ الَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِياءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّيِنَ وَاسآئَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّى وَتُرْضِيَنى بِما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الأخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ الْحَريقِ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ الَيْكَ وَالْإِنابَةَ وَالتَّوْبَةَ وَالتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ.

دعاى شب سى ام

الْحَمْدُ للَّهِ لا شَريكَ لَهُ الْحَمْدُ للَّهِ كَما يَنْبَغى لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ وَكَما هُوَ اهْلُهُ يا قُدُّوسُ يا نُورُ يا نُورَ الْقُدْسِ يا سُبُّوحُ يا مُنْتَهَى التَّسْبيحِ يا رَحْمنُ يا فاعِلَ الرَّحْمَةِ يا اللَّهُ يا عَليمُ يا كَبيرُ

ص: 202

يا اللَّهُ يا لَطيفُ يا جَليلُ يا اللَّهُ يا سَميعُ يا بَصيرُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ يا اللَّهُ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِيآءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَاهْلِ بَيْتِهِ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّينَ وَاسآئَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنّى وَتُرْضِيَنى بِما قَسَمْتَ لى وَآتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ الْحَريقِ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَالرَّغْبَةَ الَيْكَ وَالْإِنابَةَ وَالتَّوْبَةَ والتَّوْفيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ.

اللهُمَّ اجْعَلْ فيما تَقْضى وَفيما تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَفيما تَفْرُقُ مِنَ الْأَمْرِ الْحَكيمِ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ مِنَ الْقَضآءِ الَّذى لا يُرَدُّ وَلا يُبَدَّلُ انْ تَكْتُبَنى مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى عامى هذَا الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ الْمُكَفَّرِ عَنْهُمْ سَيِّئاتُهُمْ وَاجْعَلْ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ انْ تُطيلَ عُمْرى وَتُوَسِّعَ لى فى رِزْقى

اين دعا را: يا باطِناً فى ظُهُورِهِ وَيا ظاهِراً فى بُطُونِهِ وَيا باطِناً لَيْسَ يَخْفى وَيا ظاهِراً لَيْسَ يُرى يا مَوْصُوفاً لا يَبْلُغُ بِكَيْنُونَتِهِ مَوْصُوفٌ وَلا حَدٌّ مَحْدُودٌ وَيا غآئِباً غَيْرَ مَفْقُودٍ وَيا شاهِداً غَيْرَ

ص: 203

مَشْهُودٍ يُطْلَبُ فَيُصابُ وَلَمْ يَخْلُ مِنْهُ السَّمواتُ وَالْأَرْضُ وَمابَيْنَهُما طَرْفَةَ عَيْنٍ لا يُدْرَكُ بِكَيْفٍ وَلا يُؤَيَّنُ بِايْنٍ وَلا بِحَيْثٍ انْتَ نُورُ النُّورِ وَرَبُّ الْأَرْبابِ احَطْتَ بِجَميعِ الْأُمُورِ سُبْحانَ مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ سُبْحانَ مَنْ هُوَ هكَذا وَلا هكَذا غَيْرُهُ پس دعا مى كنى بدانچه بخواهى.

شب آخر ماه رمضان

شب بسيار مباركى است و ازبراى اين شب چند عمل است.

1- غسل.

2- زيارت امام حسين عليه السلام.

3- خواندن سوره انعام و كهف و يس و صد مرتبه اسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَاتُوبُ الَيْهِ.

4- خواندن اين دعا كه شيخ كلينى از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده:

اللهُمَّ هذا شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى انْزَلْتَ فيهِ الْقُرْ انَ وَقَدْ تَصَرَّمَ وَاعُوذُ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ يا رَبِّ انْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتى هذِهِ اوْ يَتَصَرَّمَ شَهْرُ رَمَضانَ وَلَكَ قِبَلى تَبِعَةٌ اوْ ذَنْبٌ تُريدُ انْ تُعَذِّبَنى بِهِ يَوْمَ الْقاكَ.

5- بخواند دعاء يا مُدَبِّرَ الْامُورِ كه در اعمال شب بيست و سوّم گذشت.

6- وداع كند ماه رمضان را به دعاهاى وداع و شايد بهترين آنها

ص: 204

دعاى چهل و پنجم صحيفه كامله (1)باشد و سيّد بن طاووس روايت كرده است از حضرت صادق عليه السلام كه هر كه در شب آخر ماه رمضان وداع كند آن ماه شريف را و بگويد:

اللهُمَّ لا تَجْعَلْهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيامى لِشَهْرِ رَمَضانَ وَاعُوذُ بِكَ انْ يَطْلُعَ فَجْرُ هذِهِ اللَّيْلَةِ الَّا وَقَدْ غَفَرْتَ لى

بيامرزد حق تعالى او را پيش از آنكه صبح كند و روزى فرمايد او را توبه و انابه.

نمازهاى شبهاى ماه رمضان

نمازهاى شبهاى ماه رمضان

بجز نمازهايى كه قبلًا در اعمال برخى از شبهاى ماه رمضان ذكر شد علّامه مجلسى رحمه الله در زادالمعاد در فصل آخر اعمال ماه رمضان ذكر فرموده كه ما نيز در پايان اين نوشته مى آوريم تا كسانى كه فرصت و توفيق دارند بتوانند آنها را بجا آورند.

نماز شب اوّل: چهارركعت درهرركعت بعداز حمدپانزده مرتبه توحيد

نماز شب دوّم: چهار ركعت در هر ركعت بعد از حمد بيست مرتبه «قدر».

نماز شب سيّم: ده ركعت در هر ركعت حمد و پنجاه مرتبه توحيد.

نماز شب چهارم: هشت ركعت درهرركعت حمد وبيست مرتبه «قدر».

نماز شب پنجم: دو ركعت در هر ركعت حمد و پنجاه مرتبه توحيد و


1- به جهت طولانى بودن دعا از ذكر آن صرف نظر كرديم، علاقمندان مى توانندبه صحيفه سجاديه مراجعه كنند.

ص: 205

بعد از سلام صد مرتبه الّلهُمَّ صَلّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ.

نماز شب ششم: چهار ركعت در هر ركعت حمد و سوره تَبارَكَ الَّذى بِيَدِهِ الْمُلْكُ.

نمازشب هفتم: چهار ركعت درهر ركعت حمد و سيزده مرتبه «قدر».

نماز شب هشتم: دو ركعت در هر ركعت حمد و ده مرتبه توحيد و بعد از سلام هزار مرتبه سُبْحانَ اللَّهِ.

نماز شب نهم: شش ركعت ميان نماز شام و خفتن در هر ركعت حمد و هفت مرتبه آيةالكرسى و بعد از اتمام پنجاه مرتبه اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ.

نماز شب دهم: بيست ركعت در هر ركعت حمد و سى مرتبه توحيد.

نماز شب يازدهم: دو ركعت در هر ركعت حمد و بيست مرتبه سوره «كوثر».

نماز شب دوازدهم: هشت ركعت در هر ركعت حمد و سى مرتبه انَّا انْزَلْناهُ.

نماز شب سيزدهم: چهار ركعت در هر ركعت حمد و بيست و پنج مرتبه توحيد.

نماز شب چهاردهم: شش ركعت در هر ركعت حمد و سى مرتبه اذا زُلْزِلَتْ.

نماز شب پانزدهم: چهار ركعت در دو ركعت اوّل بعد از حمد صد مرتبه توحيد و در دو ركعت ديگر پنجاه مرتبه توحيد.

نماز شب شانزدهم: دوازده ركعت در هر ركعت حمد و دوازده مرتبه الْهيكُمُ التَّكاثُرُ.

ص: 206

نماز شب هفدهم: دو ركعت در ركعت اوّل حمد و هر سوره كه خواهد و در ركعت دوّم حمد و صد مرتبه توحيد و بعد از سلام صد مرتبه لا الهَ الَّا اللَّهُ.

نماز شب هيجدهم: چهار ركعت در هر ركعت حمد و بيست و پنج مرتبه انَّا اعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ.

نماز شب نوزدهم: پنجاه ركعت با حمد و پنجاه مرتبه اذا زُلْزِلَتْ و گويا مراد آن باشد كه در هر ركعت يك مرتبه بخواند زيرا كه مشكلست در يك شب دو هزار و پانصد مرتبه اذا زُلْزِلَتْ خواندن.

نماز شب بيستم و بيست و يكم و بيست و دوّم و بيست و سيّم و بيست و چهارم: در هر يك هشت ركعت به هر سوره كه ميسّر شود.

نمازشب بيست و پنجم: هشت ركعت در هر ركعت حمد و ده مرتبه توحيد.

نماز شب بيست و ششم: هشت ركعت در هر ركعت حمد و صد مرتبه توحيد.

نماز شب بيست و هفتم: چهار ركعت در هر ركعت حمد و تَبارَكَ الَّذى بِيَدِهِ الْمُلْكُ و اگر نتواند بيست و پنج مرتبه توحيد.

نماز شب بيست و هشتم: شش ركعت در هر ركعت حمد و صد مرتبه آيةالكرسى و صد مرتبه توحيد و صد مرتبه كَوْثَرْ و بعد از نماز صد مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد.

نمازشب بيست ونهم: دو ركعت در هر ركعت حمد و بيست مرتبه توحيد.

نمازشب سى ام: دوازده ركعت در هر ركعت حمد و بيست مرتبه توحيد و بعد از فارغ شدن صد مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد و اين نمازها چنانچه مذكور شد هر دو ركعت به يك سلام است.

اعمال سحرهاى ماه مبارك رمضان

1- سحرى خوردن اگر چه به يك دانه خرما يا جرعه اى آب باشد.

2- خواندن سوره قدر در وقت خوردن سحرى.

3- خواندن دعاى عظيم الشأنى كه از حضرت امام رضا عليه السلام نقل شده كه فرمود: اين دعايى است كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام در سحرهاى ماه رمضان مى خواند:

اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهآئِكَ بِابْهاهُ وَكُلُّ بَهآئِكَ بَهِىٌّ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِبَهآئِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِاجَلِّهِ وَكُلُّ جَلالِكَ جَليلٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِاعْظَمِها وَكُلُّ عَظَمَتِكَ عَظَيمَةٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها اللهُمَّ انّى اسَئَلُكَ مِنْ نُورِكَ بِانْوَرِهِ وَكُلُّ نُورِكَ نَيِّرٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِنُورِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ رَحْمَتِكَ بِاوْسَعِها وَكُلُّ رَحْمَتِكَ واسِعَةٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِرَحْمَتِكَ كُلِّها اللهُمَ

ص:207

ص: 208

انّى اسْئَلُكَ مِنْ كَلِماتِكَ بِاتَمِّها وَكُلُّ كَلِماتِكَ تآمَّةٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكَلِماتِكَ كُلِّهَا اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ كَمالِكَ بِاكْمَلِهِ وَكُلُّ كَمالِكَ كامِلٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكَمالِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ اسمآئِكَ بِاكْبَرِها وَكُلُّ اسْمآئِكَ كَبيرَةٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِاسْمآئِكَ كُلِّها اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عِزَّتِكَ باعَزِّها وَكُلُّ عِزَّتِكَ عَزيزَةٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّها اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِامْضاها وَكُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَةٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ قُدْرَتِكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتى اسْتَطَلْتَ بِها عَلى كُلِّشَىْ ءٍ وَكُلُّ قُدْرَتِكَ مُسْتَطيلَةٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلِّها اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِانْفَذِهِ وَكُلُّ عِلْمِكَ نافِذٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعِلْمِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ قَوْلِكَ بِارْضاهُ وَكُلُّ قَوْلِكَ رَضِىٌّ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِقَوْلِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَسآئِلِكَ بِاحَبِّها الَيْكَ وَكُلُّ مَسآئِلِكَ الَيْكَ حَبيبَةٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَسآئِلِكَ كُلِّها اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِاشْرَفِهِ وَكُلُّ شَرَفِكَ شَريفٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ سُلْطانِكَ بِادْوَمِهِ وَكُلُّ سُلطانِكَ دآئِمٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِسُلْطانِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مُلْكِكَ بِافْخَرِهِ وَكُلُّ مُلْكِكَ فاخِرٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمُلْكِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عُلُوِّكَ بِاعْلاهُ وَكُلُّ عُلُوِّكَ

ص: 209

عالٍ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعُلُوِّكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَنِّكَ بِاقْدَمِهِ وَكُلُّ مَنِّكَ قَديمٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَنِّكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ آياتِكَ بِاكْرَمِها وَكُلُّ آياتِكَ كَريمَةٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِآياتِكَ كُلِّها اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِما انْتَ فيهِ مِنَ الشَّاْنِ وَالْجَبَرُوتِ وَاسْئَلُكَ بِكُلِّ شَاْنٍ وَحْدَهُ وَ جَبَرُوتٍ وَحْدَها اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِما تُجيبُنى [بِهِ حينَ اسْئَلُكَ فَاجِبْنى يا اللَّهُ.

پس هر حاجت كه دارى از خدا بطلب كه البتّه برآورده است.

4- خواندن دعايى كه «ابو حمزه ثمالى» روايت كرده كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام درماه رمضان بيشتر از شب را نماز مى كرد و چون سحر مى شد اين دعا را مى خواند.

دعاى ابوحمزه ثمالى

دعاى ابوحمزه ثمالى

الهى لا تُؤَدِّبْنى بِعُقوُبَتِكَ وَلا تَمْكُرْ بى فى حيلَتِكَ مِنْ ايْنَ لِىَ الْخَيْرُ يا رَبِّ وَلا يوُجَدُ الَّا مِنْ عِنْدِكَ وَمِنْ ايْنَ لِىَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ الَّا بِكَ لَا الَّذى احْسَنَ اسْتَغْنى عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ وَلَا الَّذى اسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ بگويد تا آنكه نفس قطع شود [بِكَ عَرَفْتُكَ وَانْتَ دَلَلْتَنى عَلَيْكَ وَدَعَوْتَنى الَيْكَ وَلَوْلا انْتَ لَمْ ادْرِ ما انْتَ الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى ادْعوُهُ فَيُجيبُنى وَانْ كُنْتُ بَطيئاً حينَ يَدْعوُنى وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى اسْئَلُهُ فَيُعْطينى وَانْ كُنْتُ وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى

ص: 210

اناديهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتى وَاخْلوُ بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّى بِغَيْرِ شَفيعٍ فَيَقْضى لى حاجَتى الْحَمْدُللَّهِ الَّذى لا ادْعُو غَيْرَهُ وَلَوْ دَعَوْتُ غَيْرَهُ لَمْ يَسْتَجِبْ لى دُعآئى وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى لا ارْجُو غَيْرَهُ وَلَوْ رَجَوْتُ غَيْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجآئى وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى وَكَلَنى الَيْهِ فَاكْرَمَنى وَلَمْ يَكِلْنى الَى النَّاسِ فَيُهينُونى وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى تَحَبَّبَ الَىَّ وَهُوَ غَنِىٌّ عَنّى وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى يَحْلُمُ عَنّى حَتّى كَا نّى لا ذَنْبَ لى فَرَبّى احْمَدُ شَى ءٍ عِنْدى وَاحَقُّ بِحَمْدى اللهُمَّ انّى اجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ الَيْكَ مُشْرَعَةً وَمَناهِلَ الرَّجآءِ الَيْكَ مُتْرَعَةً وَالْأِسْتِعانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ امَّلَكَ مُباحَةً وَابْوابَ الدُّعآءِ الَيْكَ لِلصَّارِخينَ مَفْتوُحَةً وَاعْلَمُ انَّكَ لِلرَّاجى بِمَوْضِعِ اجابَةٍ وَلِلْمَلْهوُفينَ بِمَرْصَدِ اغاثَةٍ وَانَّ فِى اللَّهْفِ الى جوُدِكَ وَالرِّضا بِقَضآئِكَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلينَ وَمَنْدوُحَةً عَمَّا فى ايْدِى الْمُسْتَاْثِرينَ وَانَّ الرَّاحِلَ الَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ وَانَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ الَّا انْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَكَ وَقَدْ قَصَدْتُ الَيْكَ بِطَلِبَتى وَتَوَجَّهْتُ الَيْكَ بِحاجَتى وَجَعَلْتُ بِكَ اسْتِغاثَتى وَبِدُعآئِكَ تَوَسُّلى مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقاقٍ لِاسْتِماعِكَ مِنّى وَلَا اسْتيجابٍ لِعَفْوِكَ عَنّى بَلْ لِثِقَتى بِكَرَمِكَ وَسُكوُنى الى صِدْقِ وَعْدِكَ وَلَجَائ الىَ الْإيمانِ بِتَوْحيدِكَ وَيَقينى بِمَعْرِفَتِكَ مِنّى انْ لا رَبَّ [لى غَيْرُكَ وَلا الهَ الَّا انْتَ وَحْدَكَ لا شَريكَ

ص: 211

لَكَ اللهُمَّ انْتَ الْقائِلُ وَقَوْلُكَ حَقٌّ وَوَعْدُكَ صِدْقٌ وَاسْئَلوُا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ انَ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً وَلَيْسَ مِنْ صِفاتِكَ يا سَيّدى انْ تَاْمُرَ بِالسُّؤالِ وَتَمْنَعَ الْعَطِيَّةَ وَانْتَ الْمَنّانُ بِالْعَطِيَّاتِ عَلى اهْلِ مَمْلَكَتِكَ وَالْعائِدُ عَلَيْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَاْفَتِكَ الهى رَبَّيْتَنى فى نِعَمِكَ وَاحْسانِكَ صَغيراً وَنَوَّهْتَ بِاسْمى كَبيراً فَيامَنْ رَبَّانى فِى الدُّنْيا بِاحْسانِهِ وَتَفَضُّلِهِ وَنِعَمِهِ وَاشارَ لى فِى الْأخِرَةِ الى عَفْوِهِ وَكَرَمِهِ مَعْرِفَتى يا مَوْلاىَ دَليلى عَلَيْكَ وَحُبّى لَكَ شَفيعى الَيْكَ وَانَا واثِقٌ مِنْ دَليلى بِدَلالَتِكَ وَساكِنٌ مِنْ شَفيعى الى شَفاعَتِكَ ادْعوُكَ يا سَيِّدى بِلِسانٍ قَدْ اخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ اناجيكَ بِقَلْبٍ قَدْ اوْبَقَهُ جُرْمُهُ ادْعوُكَ يا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِياً خآئِفاً اذا رَايْتُ مَوْلاىَ ذُنوُبى فَزِعْتُ وَاذا رَايْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ فَانْ عَفَوْتَ فَخَيْرُ راحِمٍ وَانْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظالِمٍ حُجَّتى يا اللَّهُ فى جُرْاتى عَلى مَسْئَلَتِكَ مَعَ اتْيانى ما تَكْرَهُ جُودُكَ وَكَرَمُكَ وَعُدَّتى فى شِدَّتى مَعَ قِلَّةِ حَيائى رَاْفَتُكَ وَرَحْمَتُكَ وَقَدْ رَجَوْتُ انْ لا تَخيبَ بَيْنَ ذَيْنِ وَذَيْنِ مُنْيَتى فَحَقِّقْ رَجآئى وَاسْمَعْ دُعآئى يا خَيْرَ مَنْ دَعاهُ داعٍ وَافْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ عَظُمَ يا سَيِّدى امَلى وَسآءَ عَمَلى فَاعْطِنى مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدارِ امَلى وَلا تُؤاخِذْنى بِاسْوَءِ عَمَلى فَانَّ كَرَمَكَ يَجِلُّ عَنْ مُجازاةِ الْمُذْنِبينَ وَحِلْمَكَ يَكْبُرُ عَنْ مُكافاةِ الْمُقَصِّرينَ وَا نَا ياسَيِّدى عائِذٌ بِفَضْلِكَ هارِبٌ مِنْكَ الَيْكَ مُتَنَجِّزٌ

ص: 212

ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ احْسَنَ بِكَ ظَنّاً وَما ا نَا يا رَبِّ وَما خَطَرى هَبْنى بِفَضْلِكَ وَتَصَدَّقْ عَلَىَّ بِعَفْوِكَ اىْ رَبِّ جَلِّلْنى بِسَتْرِكَ وَاعْفُ عَنْ تَوْبيخى بِكَرَمِ وَجْهِكَ فَلَوِ اطَّلَعَ الْيَوْمَ عَلى ذَنْبى غَيْرُكَ ما فَعَلْتُهُ وَلَوْ خِفْتُ تَعْجيلَ الْعُقوُبَةِ لَا اجْتَنَبْتُهُ لا لِأَنَّكَ اهْوَنُ النَّاظِرينَ وَاخَفُّ الْمُطَّلِعينَ [عَلَىَ بَلْ لِأَنَّكَ يارَبِّ خَيْرُ السَّاتِرينَ وَاحْكَمُ الْحاكِمينَ وَاكْرَمُ الْأَكْرَمينَ سَتَّارُ الْعُيوُبِ غَفَّارُ الذُّنوُبِ عَلَّامُ الْغُيوُبِ تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِكَرَمِكَ وَتُؤَخِّرُ الْعُقوُبَةَ بِحِلْمِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلى حِلْمِكَ بَعْدَ عِلْمِكَ وَعَلى عَفْوِكَ بَعْدَ قُدْرَتِكَ وَيَحْمِلُنى وَيُجَرِّئُنى عَلى مَعْصِيَتِكَ حِلْمُكَ عَنّى وَيَدْعوُنى الى قِلَّةِ الْحَيآءِ سِتْرُكَ عَلَىَّ وَيُسْرِعُنى الَى التَّوَثُّبِ عَلى مَحارِمِكَ مَعْرِفَتى بِسَعَةِ رَحْمَتِكَ وَعَظيمِ عَفْوِكَ يا حَليمُ يا كَريمُ يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا غافِرَ الذَّنْبِ يا قابِلَ التَّوْبِ يا عَظيمَ الْمَنِّ يا قَديمَ الْأِحسانِ ايْنَ سَتْرُكَ الْجَميلُ ايْنَ عَفْوُكَ الْجَليلُ ايْنَ فَرَجُكَ الْقَريبُ ايْنَ غِياثُكَ السَّريعُ ايْنَ رَحْمَتُكَ الْواسِعَةُ ايْنَ عَطاياكَ الْفاضِلَةُ ايْنَ مَواهِبُكَ الْهَنيئَةُ ايْنَ صَنائِعُكَ السَّنِيَّةُ ايْنَ فَضْلُكَ الْعَظيمُ ايْنَ مَنُّكَ الْجَسيمُ ايْنَ احْسانُكَ الْقَديمُ ايْنَ كَرَمُكَ يا كَريمُ بِهِ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ فَاسْتَنْقِذْنى وَبِرَحْمَتِكَ فَخَلِّصْنى يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ لَسْتُ اتَّكِلُ فِى النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ عَلى اعْمالِنا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنا

ص: 213

لِأَنَّكَ اهْلُ التَّقْوى وَاهْلُ الْمَغْفِرَةِ تُبْدِئُ بِالْأِحْسانِ نِعَماً وَتَعْفوُ عَنِ الذَّنْبِ كَرَماً فَما نَدْرى ما نَشْكُرُ اجَميلَ ما تَنْشُرُ امْ قَبيحَ ما تَسْتُرُ امْ عَظيمَ ما ابْلَيْتَ وَاوْلَيْتَ امْ كَثيرَ ما مِنْهُ نَجَّيْتَ وَعافَيْتَ يا حَبيبَ مَنْ تَحَبَّبَ الَيْكَ وَيا قُرَّةَ عَيْنِ مَنْ لاذَبِكَ وَانْقَطَعَ الَيْكَ انْتَ الْمُحْسِنُ وَنَحْنُ الْمُسيئوُنَ فَتَجاوَزْ يا رَبِّ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدَنا بِجَميلِ ما عِنْدَكَ وَاىُّ جَهْلٍ يا رَبِّ لا يَسَعُهُ جوُدُكَ اوْ اىُّ زَمانٍ اطْوَلُ مِنْ اناتِكَ وَما قَدْرُ اعْمالِنا فى جَنْبِ نِعَمِكَ وَكَيْفَ نَسْتَكْثِرُ اعْمالًا نُقابِلُ بِها كَرَمَكَ بَلْ كَيْفَ يَضيقُ عَلَى الْمُذْنِبينَ ما وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِكَ يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ فَوَ عِزَّتِكَ يا سَيِّدى لَوْ نَهَرْتَنى ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا انْتَهى الَىَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجوُدِكَ وَكَرَمِكَ وَانْتَ الْفاعِلُ لِما تَشآءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيْفَ تَشآءُ وَتَرْحَمُ مَنْ تَشآءُ بِما تَشآءُ كَيْفَ تَشآءُ لا تُسْئَلُ عَنْ فِعْلِكَ وَلا تُنازَعُ فى مُلْكِكَ وَلا تُشارَكُ فى امْرِكَ وَلا تُضآدُّ فى حُكْمِكَ وَلا يَعْتَرِضُ عَلَيْكَ احَدٌ فى تَدْبيرِكَ لَكَ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ يا رَبِّ هذا مَقامُ مَنْ لاذَبِكَ وَاسْتَجارَ بِكَرَمِكَ وَالِفَ احْسانَكَ وَنِعَمَكَ وَانْتَ الْجَوادُ الَّذى لايَضيقُ عَفْوُكَ وَلا يَنْقُصُ فَضْلُكَ وَلا تَقِلُّ رَحْمَتُكَ وَقَدْ تَوَثَّقْنا مِنْكَ بِالصَّفْحِ الْقَديمِ وَالْفَضْلِ الْعَظيمِ وَالرَّحْمَةِ الْواسِعَةِ افَتُراكَ يا رَبِّ تُخْلِفُ

ص: 214

ظُنوُنَنا اوْ تُخَيِّبُ آمالَنا كَلَّا يا كَريمُ فَلَيْسَ هذا ظَنُّنا بِكَ وَلا هذا فيكَ طَمَعُنا يا رَبِّ انَّ لَنا فيكَ امَلًا طَويلًا كَثيراً انَّ لَنا فيكَ رَجآءً عَظيماً عَصَيْناكَ وَنَحْنُ نَرْجوُ انْ تَسْتُرَ عَلَيْنا وَدَعَوْناكَ وَنَحْنُ نَرْجوُ انْ تَسْتَجيبَ لَنا فَحَقِّقْ رَجآئَنا مَوْلانا فَقَدْ عَلِمْنا ما نَسْتَوْجِبُ بِاعْمالِنا وَلكِنْ عِلْمُكَ فينا وَعِلْمُنا بِانَّكَ لا تَصْرِفُنا عَنْكَ وَانْ كُنَّا غَيْرَ مُسْتَوْجِبينَ لِرَحْمَتِكَ فَانْتَ اهْلٌ انْ تَجوُدَ عَلَيْنا وَعَلَى الْمُذْنِبينَ بِفَضْلِ سَعَتِكَ فَامْنُنْ عَلَيْنا بِما انْتَ اهْلُهُ وَجُدْ عَلَيْنا فَانَّا مُحْتاجوُنَ الى نَيْلِكَ يا غَفَّارُ بِنوُرِكَ اهْتَدَيْنا وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَيْنا وَبِنِعْمَتِكَ اصْبَحْنا وَامْسَيْنا ذُنوُبُنا بَيْنَ يَدَيْكَ نَسْتَغْفِرُكَ الَّلهُمَّ مِنْها وَنَتوُبُ الَيْكَ تَتَحَبَّبُ الَيْنا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ بِالذُّنوُبِ خَيْرُكَ الَيْنا نازِلٌ وَشَّرُنا الَيْكَ صاعِدٌ وَلَمْ يَزَلْ وَلا يَزالُ مَلَكٌ كَريمٌ يَاْتيكَ عَنَّا بِعَمَلٍ قَبيحٍ فَلا يَمْنَعُكَ ذلِكَ مِنْ انْ تَحوُطَنا بِنِعَمِكَ وَتَتَفَضَّلَ عَلَيْنا بِآلآئِكَ فَسُبْحانَكَ ما احْلَمَكَ وَاعْظَمَكَ وَاكْرَمَكَ مُبْدِئاً وَمُعيداً تَقَدَّسَتْ اسْمآئُكَ وَجَلَّ ثَناؤُكَ وَكَرُمَ صَنائِعُكَ وَفِعالُكَ انْتَ الهى اوْسَعُ فَضْلًا وَاعْظَمُ حِلْماً مِنْ انْ تُقايِسَنى بِفِعْلى وَخَطيئَتى فَالْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ سَيِّدى سَيِّدى سَيِّدى اللهُمَّ اشْغَلْنا بِذِكْرِكَ وَاعِذْنا مِنْ سَخَطِكَ وَاجِرْنا مِنْ عَذابِكَ وَارْزُقْنا مِنْ مَواهِبِكَ وَانْعِمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلِكَ وَارْزُقْنا حَجَّ بَيْتِكَ وَزِيارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ

ص: 215

وَرَحْمَتُكَ وَمَغْفِرَتُكَ وَرِضْوانُكَ عَلَيْهِ وَعَلى اهْلِ بَيْتِهِ انَّكَ قَريبٌ مُجيبٌ وَارْزُقْنا عَمَلًا بِطاعَتِكَ وَتَوَفَّنا عَلى مِلَّتِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ والِهِ اللهُمَّ اغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَّ وَارْحَمْهُما كَما رَبَّيانى صَغيراً اجْزِهما بِالْأِحسانِ احْساناً وَبِالسَّيِّئاتِ غُفْراناً اللهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ الْأَحيآءِ مِنْهُمْ وَالْأَمواتِ وَتابِعْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ اللهُمَّ اغْفِرْ لِحَيِّنا وَمَيِّتِنا وَشاهِدِنا وَغآئِبِنا ذَكَرِنا وَانْثانا صَغيرِنا وَكَبيرِنا حُرِّنا وَمَمْلوُكِنا كَذَبَ الْعادِلوُنَ بِاللَّهِ وَضَلّوُا ضَلالًا بَعيداً وَخَسِروُا خُسْراناً مُبيناً اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاخْتِمْ لى بِخَيْرٍ وَاكْفِنى ما اهَمَّنى مِنْ امْرِ دُنْياىَ وَآخِرَتى وَلاتُسَلِّطْ عَلَىَّ مَنْ لا يَرْحَمُنى وَاجْعَلْ عَلَىَّ مِنْكَ واقِيَةً باقِيَةً وَلا تَسْلُبْنى صالِحَ ما انْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ وَارْزُقْنى مِنْ فَضْلِكَ رِزْقاً واسِعاً حَلالًا طَيِّباً اللهُمَّ احْرُسْنى بِحَراسَتِكَ وَاحْفَظْنى بِحِفْظِكَ وَاكْلَأْنى بِكِلائَتِكَ وَارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى عامِنا هذا وَفى كُلِّ عامٍ وَزِيارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ وَالْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَلا تُخْلِنى يا رَبَّ مِنْ تِلْكَ الْمَشاهِدِ الشَّريفَةِ وَالْمَواقِفِ الْكَريمَةِ اللهُمَّ تُبْ عَلَىَّ حَتّى لا اعْصِيَكَ وَالْهِمْنِى الْخَيْرَ وَالْعَمَلَ بِهِ وَخَشْيَتَكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ ما ابْقَيْتَنى يا رَبَّ الْعالَمينَ اللهُمَّ انّى كُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَيَّاْتُ وَتَعَبَّاْتُ وَقُمْتُ لِلصَّلوةِ بَيْنَ يَدَيْكَ وَناجَيْتُكَ الْقَيْتَ عَلَىَّ نُعاساً اذا انَا صَلَّيْتُ

ص: 216

وَسَلَبْتَنى مُناجاتَكَ اذا ا نَا ناجَيْتُ مالى كُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَريرَتى وَقَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوَّابينَ مَجْلِسى عَرَضَتْ لى بَلِيَّةٌ ازالَتْ قَدَمى وَحالَتْ بَيْنى وَبَيْنَ خِدْمَتِكَ سَيِّدى لَعَلَّكَ عَنْ بابِكَ طَرَدْتَنى وَعَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَنى اوْ لَعَلَّكَ رَايْتَنى مُسْتَخِفّاً بِحَقِّكَ فَاقْصَيْتَنى اوْ لَعَلَّكَ رَايْتَنى مُعْرِضاً عَنْكَ فَقَلَيْتَنى اوْ لَعَلَّكَ وَجَدْتَنى فى مَقامِ الْكاذِبينَ فَرَفَضْتَنى اوْ لَعَلَّكَ رَايْتَنى غَيْرَ شاكِرٍ لِنَعْمآئِكَ فَحَرَمْتَنى اوْ لَعَلَّكَ فَقَدْتَنى مِنْ مَجالِسِ الْعُلَمآءِ فَخَذَلْتَنى اوْ لَعَلَّكَ رَايْتَنى فِى الْغافِلينَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ آيَسْتَنى اوْ لَعَلَّكَ رَايْتَنى آلِفَ مَجالِسِ الْبَطَّالينَ فَبَيْنى وَبَيْنَهُمْ خَلَّيْتَنى اوْ لَعَلَّكَ لَمْ تُحِبَّ انْ تَسْمَعَ دُعآئى فَباعَدْتَنى اوْ لَعَلَّكَ بِجُرْمى وَجَريرَتى كافَيْتَنى اوْ لَعَلَّكَ بِقِلَّةِ حَيآئى مِنْكَ جازَيْتَنى فَانْ عَفَوْتَ يا رَبِّ فَطالَ ما عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبينَ قَبْلى لِأَنَّ كَرَمَكَ اىْ رَبِّ يَجِلُّ عَنْ مُكافاتِ الْمُقَصِّرينَ وَا نَا عائِذٌ بِفَضْلِكَ هارِبٌ مِنْكَ الَيْكَ مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ احْسَنَ بِكَ ظَنّاً الهى انْتَ اوْسَعُ فَضْلًا وَاعْظَمُ حِلْماً مِنْ انْ تُقايِسَنى بِعَمَلى اوْ انْ تَسْتَزِلَّنى بِخَطيئَتى وَما ا نَا يا سَيِّدى وَما خَطَرى هَبْنى بِفَضْلِكَ سَيِّدى وَتَصَدَّقْ عَلَىَّ بِعَفْوِكَ وَجَلِّلْنى بِسِتْرِكَ وَاعْفُ عَنْ تَوْبيخى بِكَرَمِ وَجْهِكَ سَيِّدى انَا الصَّغيرُ الَّذى رَبَّيْتَهُ وَا نَا الْجاهِلُ الَّذى عَلَّمْتَهُ وَا نَا الضَّآلُّ الَّذى هَدَيْتَهُ

ص: 217

وَا نَاالْوَضيعُ الَّذى رَفَعْتَهُ وَا نَا الْخآئِفُ الَّذى آمَنْتَهُ وَالْجايِعُ الَّذى اشْبَعْتَهُ وَالْعَطْشانُ الَّذى ارْوَيْتَهُ وَالْعارِى الَّذى كَسَوْتَهُ وَالْفَقيرُ الَّذى اغْنَيْتَهُ وَالضَّعيفُ الَّذى قَوَّيْتَهُ وَالذَّليلُ الَّذى اعْزَزْتَهُ وَالسَّقيمُ الَّذى شَفَيْتَهُ وَالسَّآئِلُ الَّذى اعْطَيْتَهُ وَالْمُذْنِبُ الَّذى سَتَرْتَهُ وَالْخاطِئُ الَّذى اقَلْتَهُ وَا نَاالْقَليلُ الَّذى كَثَّرْتَهُ وَالْمُسْتَضْعَفُ الَّذى نَصَرْتَهُ وَا نَا الطَّريدُالَّذى آوَيْتَهُ ا نَا يا رَبِّ الَّذى لَمْ اسْتَحْيِكَ فِى الْخَلاءِ وَلَمْ اراقِبْكَ فِى الْمَلاءِ ا نَا صاحِبُ الدَّواهِى الْعُظْمى ا نَا الَّذى عَلى سَيِّدِهِ اجْتَرى ا نَا الَّذى عَصَيْتُ جَبَّارَ السَّمآءِ ا نَا الَّذى اعْطَيْتُ عَلى مَعاصِى الْجَليلِ الرُّشا ا نَا الَّذى حينَ بُشِّرْتُ بِها خَرَجْتُ الَيْها اسْعى انَا الَّذى امْهَلْتَنى فَمَا ارْعَوَيْتُ وَسَتَرْتَ عَلىَّ فَمَا اسْتَحْيَيْتُ وَعَمِلْتُ بِالْمَعاصى فَتَعَدَّيْتُ وَاسْقَطْتَنى مِنْ عَيْنِكَ فَما بالَيْتُ فَبِحِلْمِكَ امْهَلَتْنى وَبِسِتْرِكَ سَتَرْتَنى حَتَّى كَانَّكَ اغْفَلْتَنى وَمِنْ عُقوُباتِ الْمَعاصى جَنَّبْتَنى حَتَّى كَانَّكَ اسْتَحْيَيْتَنى الهى لَمْ اعْصِكَ حينَ عَصَيْتُكَ وَا نَا بِرُبوُبِيَّتِكَ جاحِدٌ وَلا بِامْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَلا لِعُقوُبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَلا لِوَعيدِكَ مُتَهاوِنٌ لكِنْ خَطيئَةٌ عَرَضَتْ وَسَوَّلَتْ لى نَفْسى وَغَلَبَنى هَواىَ وَاعانَنى عَلَيْها شِقْوَتى وَغَرَّنى سِتْرُكَ الْمُرْخى عَلَىَّ فَقَدْ عَصَيْتُكَ وَخالَفْتُكَ بِجَهْدى فَالْانَ مِنْ عَذابِكَ مَنْ يَسْتَنْقِذُنى وَمِنْ ايْدِى الْخُصَمآءِ غَداً مَنْ

ص: 218

يُخَلِّصُنى وَبِحَبْلِ مَنْ اتَّصِلُ انْ انْتَ قَطَعْتَ حَبْلَكَ عَنّى فَواسَوْ اتا عَلى ما احْصى كِتابُكَ مِنْ عَمَلِى الَّذى لَوْلا ما ارْجوُ مِنْ كَرَمِكَ وَسَعَةِ رَحْمَتِكَ وَنَهْيِكَ ايَّاىَ عَنِ الْقُنوُطِ لَقَنَطْتُ عِنْدَما اتَذَكَّرُها يا خَيْرَ مَنْ دَعاهُ داع وَافْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ اللهُمَّ بِذِمَّةِ الْأِسْلامِ اتَوَسَّلُ الَيْكَ وَبِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ اعْتَمِدُ الَيْكَ وَبِحُبِّى النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الْقُرَشِىَّ الْهاشِمِىَّ الْعَرَبِىَّ التِّهامِىَّ الْمَكِّىَّ الْمَدَنِىَّ ارْجوُ الزُّلْفَةَ لَدَيْكَ فَلا توُحِشِ اسْتيناسَ ايمانى وَلا تَجْعَلْ ثَوابى ثَوابَ مَنْ عَبَدَ سِواكَ فَانَّ قَوْماً آمَنوُا بِالْسِنَتِهِمْ لِيَحْقِنوُا بِهِ دِمآئَهُمْ فَادْرَكوُا ما امَّلوُا وَانَّا آمَنَّا بِكَ بِالْسِنَتِنا وَقُلوُبِنا لِتَعْفُوَ عَنَّا فَادْرِكْنا ما امَّلْنا وَثَبِّتْ رَجائَكَ فى صُدوُرِنا وَلا تُزِغْ قُلوُبَنا بَعْدَ اذْ هَدَيْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً انَّكَ انْتَ الْوَهَّابُ فَوَعِزَّتِكَ لَوِ انْتَهَرْتَنى ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِما الْهِمَ قَلْبى مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِكَرَمِكَ وَسَعَةِ رَحْمَتِكَ الى مَنْ يَذْهَبُ الْعَبْدُ الَّا الى مَوْلاهُ وَالى مَنْ يَلْتَجِئُ الْمَخْلوُقُ الَّا الى خالِقِهِ الهى لَوْ قَرَنْتَنى بِالْأَصْفادِ وَمَنَعْتَنى سَيْبَكَ مِنْ بَيْنِ الْأَشْهادِ وَدَلَلْتَ عَلى فَضايِحى عُيوُنَ الْعِبادِ وَامَرْتَ بى الَى النَّارِ وَحُلْتَ بَيْنى وَبَيْنَ الْأَبْرارِ ما قَطَعْتُ رَجآئى مِنْكَ وَما صَرَفْتُ تَاْميلى لِلْعَفْوِ عَنْكَ وَلا خَرَجَ حُبُّكَ مِنْ قَلْبى ا نَا لا انْسى ايادِيَكَ عِنْدى وَسَتْرَكَ عَلَىَّ فى دارِ الدُّنْيا سَيِّدى اخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبى وَاجْمَعْ

ص: 219

بَيْنى وَبَيْنَ الْمُصْطَفى وَآلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَخاتَمِ النَّبِيّينَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَانْقُلْنى الى دَرَجَةِ الَّتوْبَةِ الَيْكَ وَاعِنّى بِالْبُكآءِ عَلى نَفْسى فَقَدْ افْنَيْتُ بِالتَّسْويفِ وَالْأمالِ عُمْرى وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْأيِسينَ مِنْ خَيْرى فَمَنْ يَكوُنُ اسْوَءَ حالًا مِنّى انْ ا نَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى الى قَبْرى لَمْ امَهِّدْهُ لِرَقْدَتى وَلَمْ افْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتى وَمالى لا ابْكى وَلا ادْرى الى ما يَكوُنُ مَصيرى وَارى نَفْسى تُخادِعُنى وَايَّامى تُخاتِلُنى وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسى اجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمالى لا ابْكى ابْكى لِخُروُجِ نَفْسى ابْكى لِظُلْمَةِ قَبْرى ابْكى لِضيقِ لَحَدى ابْكى لِسُؤالِ مُنْكَرٍ وَنَكيرٍ ايَّاىَ ابْكى لِخُروُجى مِنْ قَبْرى عُرْياناً ذَليلًا حامِلًا ثِقْلى عَلى ظَهْرى انْظُرُ مَرَّةً عَنْ يَمينى وَاخْرى عَنْ شِمالى اذِ الْخَلائِقُ فى شَاْنٍ غَيْرِ شَاْنى لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاْنٌ يُغْنيهِ وُجوُهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَوُجوُهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ وَذِلَّةٌ سَيِّدى عَلَيْكَ مُعَوَّلى وَمُعْتَمَدى وَرَجآئى وَتَوَكُّلى وَبِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقى تُصيبُ بِرَحْمَتِكَ مَنْ تَشآءُ وَتَهْدى بِكَرامَتِكَ مَنْ تُحِبُّ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلى ما نَقَّيْتَ مِنَ الشِّرْكِ قَلْبى وَلَكَ الْحَمْدُ عَلى بَسْطِ لِسانى افَبِلِسانى هذَا الْكالِّ اشْكُرُكَ امْ بِغايَةِ جَهْدى فى عَمَلى ارْضيكَ وَما قَدْرُ لِسانى يا رَبِّ فى جَنْبِ شُكْرِكَ وَما قَدْرُ عَمَلى فى جَنْبِ نِعَمِكَ

ص: 220

وَاحْسانِكَ [الَىَ الهى انَ جوُدَكَ بَسَطَ امَلى وَشُكْرَكَ قَبِلَ عَمَلى سَيِّدى الَيْكَ رَغْبَتى وَالَيْكَ رَهْبَتى وَالَيْكَ تَاْميلى وَقَدْ ساقَنى الَيْكَ امَلى وَعَلَيْكَ يا واحِدى عَكَفَتْ هِمَّتى وَفيما عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتى وَلَكَ خالِصُ رَجآئى وَخَوْفى وَبِكَ انِسَتْ مَحَبَّتى وَالَيْكَ الْقَيْتُ بِيَدى وَبِحَبْلِ طاعَتِكَ مَدَدْتُ رَهْبَتى [يا] مَوْلاىَ بِذِكْرِكَ عاشَ قَلْبى وَبِمُناجاتِكَ بَرَّدْتُ ا لَمَ الْخَوْفِ عَنّى فَيا مَوْلاىَ وَيا مُؤَمَّلى وَيا مُنْتَهى سُؤْلى فَرِّقْ بَيْنى وَبَيْنَ ذَنْبِىَ الْمانِعِ لى مِنْ لُزُومِ طاعَتِكَ فَانَّما اسْئَلُكَ لِقَديمِ الرَّجآءِ فيكَ وَعَظيمِ الطَّمَعِ مِنْكَ الَّذى اوْجَبْتَهُ عَلى نَفْسِكَ مِنَ الرَّاْفَةِ وَالرَّحْمَةِ فَالْأَمْرُ لَكَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ وَالْخَلْقُ كُلُّهُمْ عِيالُكَ وَفى قَبْضَتِكَ وَكُلُّشَىْ ءٍ خاضِعٌ لَكَ تَبارَكْتَ يا رَبَّ الْعالَمينَ الهى ارْحَمْنى اذَاانْقَطَعَتْ حُجَّتى وَكَّلَّ عَنْ جَوابِكَ لِسانى وَطاشَ عِنْدَ سُؤالِكَ ايَّاىَ لُبّى فَيا عَظيمَ رَجآئى لا تُخَيِّبْنى اذَااشْتَدَّتْ فاقَتى وَلا تَرُدَّنى لِجَهْلى وَلا تَمْنَعْنى لِقِلَّةِ صَبْرى اعْطِنى لِفَقْرى وَارْحَمْنى لِضَعْفى سَيِّدى عَلَيْكَ مُعْتَمَدى وَمُعَوَّلى وَرَجآئى وَتَوَكُّلى وَبِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقى وَبِفِنائِكَ احُطُّ رَحْلى وَبِجوُدِكَ اقْصِدُ طَلِبَتى وَبِكَرَمِكَ اىْ رَبِّ اسْتَفْتِحُ دُعآئى وَلَدَيْكَ ارْجوُ فاقَتى وَبِغِناكَ اجْبُرُ عَيْلَتى وَتَحْتَ ظِلِّ عَفْوِكَ قِيامى وَالى جوُدِكَ وَكَرَمِكَ ارْفَعُ بَصَرى وَالى مَعْروُفِكَ اديمُ

ص: 221

نَظَرى فَلا تُحْرِقْنى بِالنَّارِ وَانْتَ مَوْضِعُ امَلى وَلا تُسْكِنِّى الْهاوِيَةَ فَانَّكَ قُرَّةُ عَيْنى يا سَيِّدى لا تُكَذِّبْ ظَنّى بِاحْسانِكَ وَمَعْروُفِكَ فَانَّكَ ثِقَتى وَلا تَحْرِمْنى ثَوابَكَ فَانَّكَ الْعارِفُ بِفَقْرى الهى انْ كانَ قَدْ دَنا اجَلى وَلَمْ يُقَرِّبْنى مِنْكَ عَمَلى فَقَدْ جَعَلْتُ الْأِعْتِرافَ الَيْكَ بِذَنْبى وَسآئِلَ عِلَلى الهى انْ عَفَوْتَ فَمَنْ اوْلى مِنْكَ بِالْعَفْوِ وَانْ عَذَّبْتَ فَمَنْ اعْدَلُ مِنْكَ فِى الْحُكْمِ ارْحَمْ فى هذِهِ الدُّنْيا غُرْبَتى وَعِنْدَ الْمَوْتِ كُرْبَتى وَفِى الْقَبْرِ وَحْدَتى وَفِى اللَّحْدِ وَحْشَتى وَاذا نُشِرْتُ لِلْحِسابِ بَيْنَ يَدَيْكَ ذُلَّ مَوْقِفى وَاغْفِرْ لى ما خَفِىَ عَلَى الْآدَمِيّينَ مِنْ عَمَلى وَادِمْ لى ما بِهِ سَتَرْتَنى وَارْحَمْنى صَريعاً عَلَى الْفِراشِ تُقَلِّبُنى ايْدى احِبَّتى وَتَفَضَّلْ عَلَىَّ مَمْدوُداً عَلَى الْمُغْتَسَلِ يُقَلِّبُنى صالِحُ جيرَتى وَتَحَنَّنْ عَلَىَّ مَحْموُلًا قَدْ تَناوَلَ الْأَقْرِبآءُ اطْرافَ جِنازَتى وَجُدْ عَلَىَّ مَنْقوُلًا قَدْ نَزَلْتُ بِكَ وَحيداً فى حُفْرَتى وَارْحَمْ فى ذلِكَ الْبَيْتِ الْجَديدِ غُرْبَتى حَتّى لا اسْتَاْنِسَ بِغَيْرِكَ يا سَيِّدى انْ وَكَلْتَنى الى نَفْسى هَلَكْتُ سَيِّدى فَبِمَنْ اسْتَغيثُ انْ لَمْ تُقِلْنى عَثَرْتى فَالى مَنْ افْزَعُ انْ فَقَدْتُ عِنايَتَكَ فى ضَجْعَتى وَالى مَنْ الْتَجِئُ انْ لَمْ تُنَفِّسْ كُرْبَتى سَيِّدى مَنْ لى وَمَنْ يَرْحَمُنى انْ لَمْ تَرْحَمْنى وَفَضْلَ مَنْ اؤَمِّلُ انْ عَدِمْتُ فَضْلَكَ يَوْمَ فاقَتى وَالى مَنِ الْفِرارُ مِنَ الذُّنوُبِ اذَاانْقَضى اجَلى سَيِّدى لا تُعَذِّبْنى وَا نَا

ص: 222

ارْجوُكَ الهى حَقِّقْ رَجآئى وَآمِنْ خَوْفى فَانَّ كَثْرَةَ ذُنوُبى لا ارْجوُ فيها الَّا عَفْوَكَ سَيِّدى ا نَا اسْئَلُكَ ما لا اسْتَحِقُّ وَانْتَ اهْلُ التَّقْوى وَاهْلُ الْمَغْفِرَةِ فَاغْفِرْ لى وَالْبِسْنى مِنْ نَظَرِكَ ثَوْباً يُغَطّى عَلَىَّ التَّبِعاتِ وَتَغْفِرُها لى وَلا اطالَبُ بِها انَّكَ ذوُ مَنٍّ قَديمٍ وَصَفْحٍ عَظيمٍ وَتَجاوُزٍ كَريمٍ الهى انْتَ الَّذى تُفيضُ سَيْبَكَ عَلى مَنْ لا يَسْئَلُكَ وَعَلَى الْجاحِدينَ بِرُبوُبِيَّتِكَ فَكَيْفَ سَيِّدى بِمَنْ سَئَلَكَ وَايْقَنَ انَّ الْخَلْقَ لَكَ وَالْأَمْرَ الَيْكَ تَبارَكْتَ وَتَعالَيْتَ يا رَبَّ الْعالَمينَ سَيِّدى عَبْدُكَ بِبابِكَ اقامَتْهُ الْخَصاصَةُ بَيْنَ يَدَيْكَ يَقْرَعُ بابَ احْسانِكَ بِدُعآئِهِ فَلا تُعْرِضْ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ عَنّى وَاقْبَلْ مِنّى ما اقوُلُ فَقَدْ دَعَوْتُ بِهذَا الدُّعاءِ وَا نَا ارْجوُ انْ لا تَرُدَّنى مَعْرِفَةً مِنّى بِرَاْفَتِكَ وَرَحْمَتِكَ الهى انْتَ الَّذى لا يُحْفيكَ سآئِلٌ وَلا يَنْقُصُكَ نآئِلٌ انْتَ كَما تَقوُلُ وَفَوْقَ ما نَقوُلُ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ صَبْراً جَميلًا وَفَرَجاً قَريباً وَقَولًا صادِقاً وَاجْراً عَظيماً اسْئَلُكَ يا رَبِّ مِنَ الْخَيْرِ كُلِّهِ ما عَلِمْتُ مِنْهُ وَما لَمْ اعْلَمْ اسْئَلُكَ اللَّهُمَّ مِنْ خَيْرِ ما سَئَلَكَ مِنْهُ عِبادُكَ الصَّالِحوُنَ يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَاجْوَدَ مَنْ اعْطى اعْطِنى سُؤْلى فى نَفْسى وَاهْلى وَوالِدىَّ وَ وُلْدى وَاهْلِ حُزانَتى وَاخْوانى فيكَ وَارْغِدْ عَيْشى وَاظْهِرْ مُرُوَّتى وَاصْلِحْ جَميعَ احْوالى وَاجْعَلْنى مِمَّنْ اطَلْتَ عُمْرَهُ وَحَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَاتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ وَرَضيتَ عَنْهُ

ص: 223

وَاحْيَيْتَهُ حَيوةً طَيِّبَةً فى ادْوَمِ السُّروُرِ وَاسْبَغِ الْكَرامَةِ وَاتَمِّ الْعَيْشِ انَّكَ تَفْعَلُ ما تَشآءُ وَلا تَفْعَلُ ما يَشآءُ غَيْرُكَ اللهُمَّ خُصَّنى مِنْكَ بِخاصَّةِ ذِكْرِكَ وَلا تَجْعَلْ شَيْئاً مِمَّا اتَقَرَّبُ بِهِ فى آناءِ اللَّيْلِ وَاطْرافِ النَّهارِ رِيآءً وَلا سُمْعَةً وَلا اشَراً وَلا بَطَراً وَاجْعَلْنى لَكَ مِنَ الْخاشِعينَ اللهُمَّ اعْطِنى السِّعَةَ فِى الرِّزْقِ وَالْأَمْنَ فِى الْوَطَنِ وَقُرَّةَ الْعَيْنِ فِى الْأَهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ وَالْمُقامَ فى نِعَمِكَ عِنْدى وَالصِّحَّةَ فِى الْجِسْمِ وَالْقُوَّةَ فِى الْبَدَنِ وَالسَّلامَةَ فِى الدّينِ وَاسْتَعْمِلْنى بِطاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسوُلِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ابَداً مَا اسْتَعْمَرْتَنى وَاجْعَلْنى مِنْ اوْفَرِ عِبادِكَ عِنْدَكَ نَصيباً فى كُلِّ خَيْرٍ انْزَلْتَهُ وَتُنْزِلُهُ فى شَهْرِ رَمَضانَ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَما انْتَ مُنْزِلُهُ فى كُلِّ سَنَةٍ مِنْ رَحْمَةٍ تَنْشُرُها وَعافِيَةٍ تُلْبِسُها وَبَلِيَّةٍ تَدْفَعُها وَحَسَناتٍ تَتَقَبَّلُها وَسَيِّئاتٍ تَتَجاوَزُ عَنْها وَارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى عامِنا هذا وَفى كُلِّ عامٍ وَارْزُقْنى رِزْقاً واسِعاً مِنْ فَضْلِكَ الْواسِعِ وَاصْرِفْ عَنّى يا سَيِّدى الْأَسْوآءَ وَاقْضِ عَنِّى الدَّيْنَ وَالظُّلاماتِ حَتّى لا اتَاذّى بِشَىْ ءٍ مِنْهُ وَخُذْ عَنّى بِاسْماعِ وَابْصارِ اعْدائى وَحُسَّادى وَالْباغينَ عَلَىَّ وَانْصُرْنى عَلَيْهِمْ وَاقِرَّ عَيْنى وَفَرِّحْ قَلْبى وَاجْعَلْ لى مِنْ هَمّى وَكَرْبى فَرَجاً وَمَخْرَجاً وَاجْعَلْ مَنْ ارادَنى بِسُوءٍ مِنْ جَميعِ خَلْقِكَ تَحْتَ قَدَمَىَّ وَاكْفِنى شَرَّ الشَّيْطانِ وَشَرَّ

ص: 224

السُّلْطانِ وَسَيِّئاتِ عَمَلى وَطَهِّرْنى مِنَ الذُّنوُبِ كُلِّها وَاجِرْنى مِنَ النَّارِ بِعَفْوِكَ وَادْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَزَوِّجْنى مِنَ الْحوُرِ الْعينِ بِفَضْلِكَ وَا لْحِقْنى بِاوْلِيآئِكَ الصَّالِحينَ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الْأَبْرارِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ الْأَخْيارِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ وَعَلى اجْسادِهِمْ وَارْواحِهِمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ الهى وَسَيِّدى وَعِزَّتِكَ وَجَلالِكَ لَئِنْ طالَبْتَنى بِذُنوُبى لَأُطالِبَنَّكَ بِعَفْوِكَ وَلَئِنْ طالَبْتَنى بِلُؤْمى لَأُطالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ وَلَئِنْ ادْخَلْتَنِى النَّارَ لَأُخْبِرَنَّ اهْلَ النَّارِ بِحُبّى لَكَ الهى وَسَيِّدى انْ كُنْتَ لا تَغْفِرُ الَّا لِأَوْلِيآئِكَ وَاهْلِ طاعَتِكَ فَالى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبوُنَ وَانْ كُنْتَ لا تُكْرِمُ الَّا اهْلَ الْوَفآءِ بِكَ فَبِمَنْ يَسْتَغيثُ الْمُسْيئوُنَ الهى انْ ادْخَلْتَنِى النَّارَ فَفى ذلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَانْ ادْخَلْتَنِى الْجَنَّةَ فَفى ذلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ وَا نَا وَاللَّهِ اعْلَمُ انَّ سُرُورَنَبِيِّكَ احَبُّ الَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّكَ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ انْ تَمْلَأَ قَلْبى حُبّاً لَكَ وَخَشْيَةً مِنْكَ وَتَصْديقاً بِكِتابِكَ وَايماناً بِكَ وَفَرَقاً مِنْكَ وَشَوْقاً الَيْكَ يا ذَاالْجَلالِ وَالْأِكْرامِ حَبِّبْ الَىَّ لِقائَكَ وَاحْبِبْ لِقآئى وَاجْعَلْ لى فى لِقآئِكَ الرَّاحَةَ وَالْفَرَجَ وَالْكَرامَةَ اللهُمَّ الْحِقْنى بِصالِحِ مَنْ مَضى وَاجْعَلْنى مِنْ صالِحِ مَنْ بَقِىَ وَخُذْ بى سَبيلَ الصَّالِحينَ وَاعِنّى عَلى نَفْسى بِما تُعينُ بِهِ الصَّالِحينَ عَلى انْفُسِهِمْ وَاخْتِمْ عَمَلى بِاحْسَنِهِ وَاجْعَلْ ثَوابى مِنْهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَاعِنّى عَلى

ص: 225

صالِحِ ما اعْطَيْتَنى وَثَبِّتْنى يا رَبِّ وَلا تَرُدَّنى فى سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنى مِنْهُ يا رَبَّ الْعالَمينَ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ ايماناً لا اجَلَ لَهُ دوُنَ لِقائِكَ احْيِنى ما احْيَيْتَنى عَلَيْهِ وَتَوَفَّنى اذا تَوَفَّيْتَنى عَلَيْهِ وَابْعَثْنى اذا بَعَثْتَنى عَلَيْهِ وَابْرِءْ قَلْبى مِنَ الرِّيآءِ وَالشَّكِّ وَالسُّمْعَةِ فى دينِكَ حَتّى يَكوُنَ عَمَلى خالِصاً لَكَ اللهُمَّ اعْطِنى بَصيرَةً فى دينِكَ وَفَهْماً فى حُكْمِكَ وَفِقْهاً فى عِلْمِكَ وَكِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِكَ وَوَرَعاً يَحْجُزُنى عَنْ مَعاصيكَ وَبَيِّضْ وَجْهى بِنوُرِكَ وَاجْعَلْ رَغْبَتى فيما عِنْدَكَ وَتَوَفَّنى فى سَبيلِكَ وَعَلى مِلَّةَ رَسوُلِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ اللهُمَّ انّى اعوُذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَالْفَشَلِ وَالْهَمِّ وَالْجُبْنِ وَالْبُخْلِ وَالْغَفْلَةِ وَالْقَسْوَةِ وَالْمَسْكَنَةِ وَالْفَقْرِ وَالْفاقَةِ وَكُلِّ بَلِيَّةٍ وَالْفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ وَاعوُذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لا تَقْنَعْ وَبَطْنٍ لا يَشْبَعُ وَقَلْبٍ لا يَخْشَعُ وَدُعاءٍ لا يُسْمَعُ وَعَمَلٍ لا يَنْفَعُ وَاعوُذُ بِكَ يا رَبِّ عَلى نَفْسى وَدينى وَمالى وَعَلى جَميعِ ما رَزَقْتَنى مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ انَّكَ انْتَ السَّميعُ الْعَليمُ اللهُمَّ انَّهُ لا يُجيرُنى مِنْكَ احَدٌ وَلا اجِدُ مِنْ دوُنِكَ مُلْتَحَداً فَلا تَجْعَلْ نَفْسى فى شَىْ ءٍ مِنْ عَذابِكَ وَلا تَرُدَّنى بِهَلَكَةٍ وَلا تَرُدَّنى بِعَذابٍ اليمٍ اللهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّى وَاعْلِ ذِكْرى وَارْفَعْ دَرَجَتى وَحُطَّ وِزْرى وَلا تَذْكُرْنى بِخَطيئَتى وَاجْعَلْ ثَوابَ مَجْلِسى وَثَوابَ مَنْطِقى وَثَوابَ دُعآئى رِضاكَ

ص: 226

وَالْجَنَّةَ وَاعْطِنى يا رَبِّ جَميعَ ما سَالْتُكَ وَزِدْنى مِنْ فَضْلِكَ انّى الَيْكَ راغِبٌ يا رَبَّ الْعالَمينَ اللهُمَّ انَّكَ انْزَلْتَ فى كِتابِكَ انْ نَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنا وَقَدْ ظَلَمْنا انْفُسَنا فَاعْفُ عَنَّا فَانَّكَ اوْلى بِذلِكَ مِنَّا وَامَرْتَنا انْ لا نَرُدَّ سائِلًا عَنْ ابْوابِنا وَقَدْ جِئْتُكَ سائِلًا فَلا تَرُدَّنى الَّا بِقَضآءِ حاجَتى وَامَرْتَنا بِالْأِحْسانِ الى ما مَلَكَتْ ايْمانُنا وَنَحْنُ ارِقَّآءُكَ فَاعْتِقْ رِقابَنا مِنَ النَّارِ يا مَفْزَعى عِنْدَ كُرْبَتى وَيا غَوْثى عِنْدَ شِدَّتى الَيْكَ فَزِعْتُ وَبِكَ اسْتَغَثْتُ وَلُذْتُ لا الوُذُ بِسِواكَ وَلا اطْلُبُ الْفَرَجَ الَّا مِنْكَ فَاغِثْنى وَفَرِّجْ عَنّى يا مَنْ يَفُكُّ الْأَسيرَ وَيَعْفوُ عَنِ الْكَثيرِ اقْبَلْ مِنِّى الْيَسيرَ وَاعْفُ عَنِّى الْكَثيرَ انَّكَ انْتَ الرَّحيمُ الْغَفوُرُ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ ايماناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَيَقيناً صادِقاً حَتّى اعْلَمَ ا نَّهُ لَنْ يُصيبَنى الَّا ما كَتَبْتَ لى وَرَضِّنى مِنَ الْعَيْشِ بِما قَسَمْتَ لى يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ.

5- خواندن اين دعا كه مختصرترين دعاهاى سحر است:

يا مَفْزَعى عِنْدَ كُرْبَتى وَيا غَوْثى عِنْدَ شِدَّتى الَيْكَ فَزِعْتُ وَبِكَ اسْتَغَثْتُ وَبِكَ لُذْتُ لا الُوذُ بِسِواكَ وَلا اطْلُبُ الْفَرَجَ الَّا مِنْكَ فَاغِثْنى وَفَرِّجْ عَنّى يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَيَعْفُو عَنِ الْكَثيرِ اقْبَلْ مِنِّى الْيَسيرَ وَاعْفُ عَنِّى الْكَثيرَ انَّكَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ ايماناً تُباشِرُبِهِ قَلْبى وَيَقيناً حَتّى اعْلَمَ انَّهُ لَنْ

ص: 227

يُصيَبنى الَّا ما كَتَبْتَ لى وَرَضِّنى مِنَ الْعَيْشِ بِما قَسَمْتَ لى يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ يا عُدَّتى فى كُرْبَتى وَيا صاحِبى فى شِدَّتى وَيا وَلِيّى فى نِعْمَتى وَيا غايَتى فى رَغْبَتى انْتَ السَّاتِرُ عَوْرَتى وَالْأمِنُ رَوْعَتى وَالْمُقيلُ عَثْرَتى فَاغْفِرْ لى خَطيئَتى يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ.

6- خواندن اين تسبيحات:

سُبْحانَ مَنْ يَعْلَمُ جَوارِحَ الْقُلُوبِ سُبْحانَ مَنْ يُحْصى عَدَدَ الذُّنُوبِ سُبْحانَ مَنْ لا يَخْفى عَلَيْهِ خافِيَةٌ فِى السَّماواتِ وَالْأَرَضينَ سُبْحانَ الرَّبِّ الْوَدُودِ سُبْحانَ الْفَرْدِ الْوِتْرِ سُبْحانَ الْعَظيمِ الْأَعْظَمِ سُبْحانَ مَنْ لا يَعْتَدى عَلى اهْلِ مَمْلَكَتِهِ سُبْحانَ مَنْ لا يُؤاخِذُ اهْلَ الْأَرْضِ بِا لْوانِ الْعَذابِ سُبْحانَ الْحَنَّانِ الْمَنَّانِ سُبْحانَ الرَّؤُفِ الرَّحيمِ سُبْحانَ الْجَبَّارِ الْجَوادِ سُبْحانَ الْكَريمِ الْحَليمِ سُبْحانَ الْبَصيرِ الْعَليمِ سُبْحانَ الْبَصيرِ الْواسِعِ سُبْحانَ اللَّهِ عَلى اقْبالِ النَّهارِ سُبْحانَ اللَّهِ عَلى ادْبارِ النَّهارِ سُبْحانَ اللَّهِ عَلى ادْبارِ اللَّيْلِ واقْبالِ النَّهارِ وَلَهُ الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَالْعَظَمةُ وَالْكِبرِيآءُ مَعَ كُلِّ نَفَسٍ وَكُلِّ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَكُلِّ لَمْحَةٍ سَبَقَ فى عِلْمِهِ سُبْحانَكَ مِلأَ ما احْصى كِتابُكَ سُبْحانَكَ زِنَةَ عَرْشِكَ سُبْحانَكَ سُبْحانَكَ سُبْحانَكَ.

ص: 228

اعمال روزهاى ماه رمضان

اعمالى كه هر روز انجام مى شود:

1- خواندن اين دعا:

اللهُمَّ هذا شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى انْزَلْتَ فيهِ الْقُرآنَ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرقانِ وَ هذا شَهْرُ الصِّيامِ وَهذا شَهْرُ الْقِيامِ وَهذا شَهْرُ الْإِنابَةِ وَهذا شَهْرُ التَّوْبَةِ وَهذا شَهْرُ الْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ وَهذا شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النَّارِ وَالْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ وَهذا شَهْرٌ فيهِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ الَّتى هِىَ خَيْرٌ مِنْ الْفِ شَهْرٍ اللهُمَّ فَصَلّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاعّنى عَلى صِيامِهِ وَقِيامِهِ وَسَلِّمْهُ لى وَسَلِّمْنى فيهِ وَاعِنّى عَلَيْهِ بِافْضَلِ عَوْنِكَ وَوَفِّقْنى فيهِ لِطاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَاوْلِيآئِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفَرِّغْنى فيهِ لِعِبادَتِكَ وَدُعآئِكَ وَتِلاوَةِ كِتابِكَ وَاعْظِمْ لى فيهِ الْبَرَكَةَ وَاحْسِنْ لى فيهِ الْعافِيَةَ وَاصِحَّ فيهِ بَدَنى وَاوْسِعْ لى فيهِ رِزْقى وَاكْفِنى فيهِ ما اهَمَّنى وَاسْتَجِبْ فيهِ دُعآئى وَبَلِّغْنى فيهِ رَجآئى اللهُمَّ صَلِ

ص: 229

عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاذْهِبْ عَنّى فيهِ النُّعاسَ وَالْكَسَلَ وَالسَّاْمَةَ وَالْفَتْرَةَ وَالْقَسْوَةَ وَالْغَفْلَةَ وَالْغِرَّةَ وَجَنِّبْنى فيهِ الْعِلَلَ وَالْأَسْقامَ وَالْهُمُومَ وَالْأَحْزانَ وَالْأَعْراضَ وَالْأَمْراضَ وَالْخَطايا وَالذُّنُوبَ وَاصْرِفْ عَنّى فيهِ السُّوءَ وَالْفَحشآءَ وَالْجَهْدَ وَالْبَلاءَ وَالتَّعَبَ وَالْعَنآءَ انَّكَ سَميعُ الدُّعآءِ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاعِذْنى فيهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ وَهَمْزِهِ وَلَمْزِهِ وَنَفْثِهِ وَنَفْخِهِ وَوَسْوَسَتِهِ وَتَثْبيطِهِ وَكَيْدِهِ وَمَكْرِهِ وَحَبآئِلِهِ وَخُدَعِهِ وَامانِيِّهِ وَغُرُورِهِ وَفِتْنَتِهِ وَشَرَكِهِ وَاحْزابِهِ وَاتْباعِهِ واشْياعِهِ وَاوْلِيآئِهِ وَشُرَكآئِهِ وَجَميعِ مَكائِدِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنا قِيامَهُ وَصِيامَهُ وَبُلُوغَ الْأَمَلِ فيهِ وَفى قِيامِهِ وَاسْتِكْمالَ ما يُرْضيكَ عَنّى صَبْراً وَاحْتِساباً وَايماناً وَيَقيناً ثُمَّ تَقَبَّلْ ذلِكَ مِنّى بِالْأَضْعافِ الْكَثيرَةِ والْأَجْرِ الْعَظيمِ يا رَبَّ الْعالَمينَ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنى الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ وَالْإِجْتِهادَ وَالْقُوَّةَ وَالنَّشاطَ وَالْإِنابَةَ وَالتَّوْبَةَ وَالْقُرْبَةَ وَالْخَيْرَ الْمَقْبُولَ وَالرَّغْبَةَ وَالرَّهْبَةَ وَالتَّضَرُّعَ وَالْخُشُوعَ وَالرِّقَّةَ وَالنِّيَّةَ الصَّادِقَهَ وَصِدْقَ اللِّسانِ وَالْوَجَلَ مِنْكَ وَالرَّجآءَ لَكَ وَالتَّوَكُّلَ عَلَيْكَ وَالثِّقَةَ بِكَ وَالْوَرَعَ عَنْ مَحارِمِكَ مَعَ صالِحِ الْقَوْلِ وَمَقْبُولِ السَّعْىِ وَمَرْفُوعِ الْعَمَلِ وَمُسْتَجابِ الدَّعْوَةِ وَلا تَحُلْ بَيْنى وَبَيْنَ شىْ ءٍ مِنْ ذلِكَ بَعَرَضٍ وَلا مَرَضٍ وَلا هَمٍّ وَلا

ص: 230

غَمٍّ وَلا سُقْمٍ وَلا غَفْلَةٍ وَلا نِسْيانٍ بَلْ بِالتَّعاهُدِ وَالتَّحَفُّظِ لَكَ وَفيكَ وَالرِّعايَةِ لِحَقِّكَ وَالْوَفآءِ بَعَهْدِكَ وَوَعْدِكَ بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاقْسِمْ لى فيهِ افْضَلَ ما تَقْسِمُهُ لِعبادِكَ الصَّالِحينَ وَاعْطِنى فيهِ افْضَلَ ما تُعْطى اوْلِيآئَكَ الْمُقَرَّبينَ مِنَ الرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ وَالتَّحَنُّنِ وَالْإِجابَةِ وَالْعَفْوِ وَالْمَغْفِرَةِ الدَّائِمَةِ وَالْعافِيَةِ وَالْمُعافاةِ وَالْعِتْقِ مِنَ النَّارِ وَالْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ وَخَيْرِ الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْ دُعآئى فيهِ الَيْكَ واصِلًا وَرَحْمَتَكَ وَخَيْرَكَ الَىَّ فيهِ نازِلًا وَعَمَلى فيهِ مَقْبُولًا وَسَعْيى فيهِ مَشْكُوراً وَذَنْبى فيهِ مَغْفُوراً حَتّى يَكُونَ نَصيبى فيهِ الْأَكْثَرَ وَحَظِّى فيهِ الْأَوْفَرَ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَوَفِّقْنى فيهِ لِلَيْلَةِ الْقَدْرِ عَلى افْضَلِ حالٍ تُحِبُّ انْ يَكُونَ عَلَيْها احَدٌ مِنْ اوْلِيآئِكَ وَارْضاها لَكَ ثُمَّ اجْعَلْها لى خَيْراً مِنْ الْفِ شَهْرٍ وَارْزُقْنى فيها افْضَلَ ما رَزَقْتَ احَداً مِمَّنْ بَلَّغْتَهُ ايَّاها وَاكْرَمْتَهُ بِها وَاْجعَلْنى فيها مِنْ عُتَقآئِكَ مِنْ جَهَنَّمَ وطُلَقآئِكَ مِنَ النَّارِ وَسُعَداءِ خَلْقِكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَرِضْوانِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنا فى شَهْرِنا هذَا الْجِدَّ وَالْإِجْتِهادَ وَالْقُوَّةَ وَالنَّشاطَ وَما تُحِبُّ وَتَرْضى اللهُمَّ رَبَّ الْفَجْرِ وَلَيالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَربَّ شَهْرِ رَمَضانَ وَما انْزَلْتَ فيهِ مِنَ

ص: 231

الْقُرآنِ وَرَبَّ جَبْرَئيلَ وَميكآئيلَ وَاسْرافيلَ وَعِزْرآئيلَ وَجَميعِ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ وَربَّ ابْراهيمَ وَاسْماعيلَ وَاسْحقَ وَيَعْقُوبَ وَربَّ مُوسى وَ النَّبِيِّينَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ اجْمَعينَ وَاسْئَلُكَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ وَبِحَقِّهِمْ عَلَيْكَ وَبِحَقِّكَ الْعَظيمِ لَمَّا صَلَّيْتَ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَعَلَيْهِمْ اجْمَعينَ وَنَظَرْتَ الَىَّ نَظْرَةً رَحيمَةً تَرْضى بِها عَنّى رِضىً لا سَخَطَ عَلَىَّ بَعْدَهُ ابَداً وَاعْطَيْتَنى جَميعَ سُؤْلى وَرَغْبَتى وَامْنِيَّتى وَارادَتى وَصَرَفْتَ عَنّى ما اكْرَهُ وَاحْذَرُ وَاخافُ عَلى نَفْسى وَما لا اخافُ وَعَنْ اهْلى وَمالى وَاخْوانى وَذُرِّيَّتى اللهُمَّ الَيْكَ فَرَرْنا مِنْ ذُنُوبِنا فاوِنا تآئِبينَ وَتُبْ عَلَيْنا مُسْتَغْفِرينَ وَاغْفِرْ لَنا مُتَعوِّذينَ وَاعِذْنا مُسْتَجيرينَ وَاجِرْنا مُسْتَسْلِمينَ وَلا تَخْذُلْنا راهِبينَ وَآمِنَّا راغِبينَ وَشَفِّعْنا سآئِلينَ وَاعْطِنا انَّكَ سَميعُ الدُّعآءِ قَريبٌ مُجيبٌ اللهُمَّ انْتَ رَبِّى وَانَا عَبْدُكَ وَاحَقُّ مَنْ سَئَلَ الْعَبْدُ رَبُّهُ وَلَمْ يَسْئَلِ الْعْبادُ مِثْلَكَ كَرَماً وَجُوداً يا مَوْضِعَ شَكْوىَ السَّائِلينَ وَيا مُنْتَهى حاجَةِ الرَّاغِبينَ وَيا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ وَيا مُجيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ وَيا مَلْجَا الْهارِبينَ وَيا صَريخَ الْمُسْتَصْرِخينَ وَيا رَبَّ الْمُسْتَضْعَفينَ وَيا كاشِفَ كَرْبِ الْمَكْرُوبينَ وَيا فارِجَ هَمِّ الْمَهْمُومينَ وَيا كاشِفَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ يااللَّهُ يارَحْمنُ يارَحيمُ ياارْحَمَ الرَّاحِمينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ وَجُرْمى وَاسْرافى عَلى نَفْسى وَارْزُقْنى مِنْ فَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ

ص: 232

فَانَّهُ لا يَمْلِكُها غَيْرُكَ وَاعْفُ عَنّى وَاغْفِرْ لى كُلَّ ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبى وَاعْصِمْنى فيما بَقِىَ مِنْ عُمْرى وَاسْتُرْ عَلَىَّ وَعَلى والِدىَّ وَ وُلْدى وَقَرابَتى وَاهْلِ حُزانَتى وَ [كُلُ مَنْ كانَ مِنّى بِسَبيْلٍ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ فى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ فَانَّ ذلِكَ كُلَّهُ بِيَدِكَ وَانْتَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ فَلا تُخَيِّبْنى يا سَيِّدى وَلا تَرُدَّ دُعآئى وَلا يَدى الى نَحْرى حَتّى تَفْعَلَ ذلِكَ بى وَتَسْتَجيبَ لى جَميعَ ما سَئَلْتُكَ وَتَزيدَنى مِنْ فَضْلِكَ فَانَّكَ عَلى كُلِّشَىْ ءٍ قَديرٌ وَنَحْنُ الَيْكَ راغِبُونَ اللهُمَّ لَكَ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا وَالْكِبْرِيآءُ وَالْألاءُ اسْئَلُكَ بِاسْمِكَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ انْ كُنْتَ قَضَيْتَ فى هذِهِ اللَّيْلَةِ تَنَزُّلَ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ فيها انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَجْعَلَ اسْمى فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاحْسانى فى عِلِّيّينَ وَاسآئَتى مَغْفُورَةً وَانْ تَهَبَ لى يَقيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَايماناً لا يَشُوبُهُ شَكٌّ وَرِضىً بِما قَسَمْتَ لى وَآتِنى فى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الأخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنى عَذابَ النَّارِ وَانْ لَمْ تَكُنْ قَضَيْتَ فى هذِهِ اللَّيْلَةِ تَنَزُّلَ الْمَلئِكَةِ وَالرُّوحِ فيها فَاخِّرْنى الى ذلِكَ وَارْزُقْنى فيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَطاعَتَكَ وَحُسْنَ عِبادَتِكَ وصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍبِافْضَلِ صَلَواتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ يا احَدُ يا صَمَدُ يا رَبَّ مُحَمَّدٍ اغْضَبِ الْيَوْمَ لِمُحَمَّدٍ وَلِأَبْرارِ عِتْرَتِهِ واقْتُلْ

ص: 233

اعْدائَهُمْ بَدَداً وَاحْصِهِمْ عَدَداً وَلا تَدَعْ عَلى ظَهْرِ الأَرْضِ مِنْهُمْ احَداً وَلا تَغْفِرْ لَهُمْ ابَداً يا حَسَنَ الصُّحْبَةِ يا خَليفَةَ النَّبِيّينَ انْتَ

ارْحَمُ الرَّاحِمينَ الْبَدى ءُ الْبَديعُ الَّذى لَيْسَ كَمِثْلِكَ شَى ءٌ وَالدَّآئِمُ غَيْرُ الْغافِلِ وَالْحَىُّ الَّذى لا يَمُوتُ انْتَ كُلَّ يَوْمٍ فى شَاْنٍ انْتَ خَليفَةُ مُحَمَّدٍ وَناصِرُ مُحَمَّدٍ وَمُفَضِّلُ مُحَمَّدٍ اسْئَلُكَ انْ تَنْصُرَ وَصِىَّ مُحَمَّدٍ وَخَليفَةَ مُحَمَّدٍ وَالْقآئِمَ بِالْقِسْطِ مِنْ اوْصِيآءِمُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ اعْطِفْ عَلَيْهِمْ نَصْرَكَ يا لا الهَ الَّا انْتَ بِحَقِّ لا الهَ إلَّا انْتَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى مَعَهُمْ فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ وَاجْعَلْ عاقِبَةَ امْرى الى غُفْرانِكَ وَرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ وَكَذلِكَ نَسَبْتَ نَفْسَكَ يا سَيِّدى بِاللَّطيفِ بَلى انَّكَ لَطيفٌ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَالْطُفْ بى لِما تَشآءُ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنِى الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ فى عامِنا هذا وَتَطَوَّلْ عَلَىَّ بِجَميعِ حَوآئِجى لِلْأخِرَةِ وَالدُّنْيا پس سه مرتبه بگويد اسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّى وَاتُوبُ الَيْهِ انَّ رَبِّى قَريبٌ مُجيبٌ اسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّى وَاتُوبُ الَيْهِ انَّ رَبّى رَحيمٌ وَدُودٌ اسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّى وَاتُوبُ الَيْهِ انَّهُ كانَ غَفَّاراً اللهُمَّ اغْفِرْ لى انَّكَ ارْحَمُ الرَّاحِمينَ رَبِّ انّى عَمِلْتُ سُوءاً وَظَلَمْتُ نَفْسى فَاغْفِرْ لى انَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ الَّا انْتَ اسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذى لا الهَ الَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ الْحَليمُ الْعَظيمُ الْكَريمُ الْغَفَّارُ

ص: 234

لِلذَّنْبِ الْعَظيمِ وَاتُوبُ الَيْهِ اسْتَغْفِرُ اللَّهَ انَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً پس اين دعا را بخواند اللهُمَّ إنّى اسْئَلُكَ انْ تُصلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَجْعَلَ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْعَظيمِ الْمَحْتُومِ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ مِنَ الْقَضآءِ الَّذى لا يُرَدُّ وَلا يُبَدَّلُ انْ تَكْتُبَنى مِنْ حُجَّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ الْمُكَفَّرِ عَنْهُمْ سَيِّئاتُهُمْ وَانْ تَجْعَلَ فيما تَقْضى وَتُقَدِّرُ انْ تُطيلَ عُمْرى وَتُوَسِّعَ فى رِزْقى وَتُؤَدِّىَ عَنّى امانَتى وَدَيْنى آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ اللهُمَّ اجْعَلْ لى مِنْ امْرى فَرَجاً وَمَخْرَجاً وَارْزُقْنى مِنْ حَيْثُ احْتَسِبُ وَمِنْ حَيْثُ لا احْتَسِبُ وَاحْرُسْنى مِنْ حَيْثُ احْتَرِسُ وَمِنْ حَيْثُ لا احْتَرِسُ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَسَلِّمْ كَثيراً.

2- خواندن اين تسبيحات كه ده جزء است و هر جزء آن مشتمل بر ده سُبْحانَ اللَّهِ:

(1) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ المُصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ سُبْحانَ اللَّهِ السَّميعِ الَّذى لَيْسَ شَىْ ءٌ اسْمَعَ مِنْهُ يَسْمَعُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ ما تَحْتَ سَبْعِ ارَضينَ وَيَسْمَعُ

ص: 235

ما فى ظُلُماتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَيَسْمَعُ الْأَنينَ وَالشَّكْوى وَيَسْمَعُ السِّرَّ وَاخْفى وَيَسْمَعُ وَساوِسَ الصُّدُورِ وَلا يُصِمُّ سَمْعَهُ صَوْتٌ (2) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ الُمصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ سُبْحانَ اللَّهِ الْبَصيرِ الَّذى لَيْسَ شَى ءٌ ابْصَرَ مِنْهُ يُبْصِرُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ ما تَحْتَ سَبْعِ ارَضينَ وَيُبْصِرُ ما فى ظُلُماتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ لا تُدْرِكُهُ الْأبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ لا تُغْشى بَصَرَهُ الظُّلْمَةُ وَلا يُسْتَتَرُ مِنْهُ بِسِتْرٍ وَلا يُوارى مِنْهُ جِدارٌ وَلا يَغيبُ عَنْهُ بَرٌّ وَلا بَحْرٌ وَلا يَكِنُّ مِنْهُ جَبَلٌ ما فى اصْلِهِ وَلا قَلْبٌ ما فيهِ وَلا جَنْبٌ ما فى قَلْبِهِ وَلا يَسْتَتِرُ مِنْهُ صَغيرٌ وَلا كَبيرٌ وَلا يَسْتَخْفى مِنْهُ صَغيرٌ لِصِغَرِهِ وَلا يَخْفى عَلَيْهِ شَى ءٌ فِى الْأَرْضِ وَلا فِى السَّمآءِ هُوَ الَّذى يُصَوِّرُكُمْ فِى الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشآءُ لا الهَ الَّا هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (3) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ الُمصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ

ص: 236

سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ سُبْحانَ اللَّهِ الَّذى يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلائِكَةُ مِنْ خيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصيبُ بِها مَنْ يَشآءُ وَيُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَى رَحْمَتِهِ وَيُنَزِّلُ الْمآءَ مِنَ السَّمآءِ بِكَلِمَتِهِ وَيُنْبِتُ النَّباتَ بِقُدْرَتِهِ وَيَسْقُطُ الْوَرَقُ بِعِلْمِهِ سُبْحانَ اللَّهِ الَّذى لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلا فِى السَّمآءِ وَلا اصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَلا اكْبَرُ الَّا فى كِتابٍ مُبينٍ (4) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ الُمصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ سُبْحانَ اللَّهِ الَّذى يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ انْثى وَما تَغيْضُ الْأَرْحامُ وَما تَزْدادُ وَكُلُّشَىْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ الْكَبيْرُ الْمُتَعالِ سَوآءٌ مِنْكُمْ مَنْ اسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسارِبٌ بِالنَّهارِ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ امْرِ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ الَّذى يُميتُ الْأَحْيآءَ وَيُحْيِى الْمَوْتى وَيَعْلَمُ ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَيُقِرُّ فِى الْأَرْحامِ ما يَشآءُ الى اجَلٍ مُسَمّىً (5) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ الُمصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ

ص: 237

فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ سُبْحانَ اللَّهِ مالِكِ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشآءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشآءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشآءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ انَّكَ عَلى كُلِّشَى ءٍ قَديرٌ تُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشآءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (6) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ الْمُصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها الَّا هُوَ وَيَعْلَمُ ما فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ الَّا يَعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فى ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا يابِسٍ الَّا فى كِتابٍ مُبينٍ (7) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ الْمُصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ سُبْحانَ اللَّهِ الَّذى لا يُحْصى مِدْحَتَهُ الْقآئِلُونَ وَلا يَجْزى بالائِهِ الشَّاكِرُونَ

ص: 238

الْعابِدُونَ وَهُوَ كَما قالَ وَفَوْقَ ما نَقُولُ وَاللَّهُ سُبْحانَهُ كَما اثْنى عَلى نَفْسِهِ وَلا يُحيطُونَ بِشَىْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ الَّا بِما شآءَوَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ وَلا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَهُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ (8) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ الُمصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ سُبْحانَ اللَّهِ الَّذى يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِى الْأَرْضِ وَما يَخْرُجُ مِنْها وَما يَنْزِلُ مِنَ السَّمآءِ وَما يَعْرُجُ فيها وَلا يَشْغَلُهُ ما يَلِجُ فِى الْأَرْضِ وَمايَخْرُجُ مِنْها عَمَّا يَنْزِلُ مِنَ السَّمآءِ وَما يَعْرُجُ فيها وَلا يَشْغَلُهُ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّمآءِ وَما يَعْرُجُ فيها عَمَّا يَلِجُ فِى الْأَرْضِ وَما يَخْرُجُ مِنْها وَلا يَشْغَلُهُ عِلْمُ شَىْ ءٍ عَنْ عِلْمِ شَىْ ءٍ وَلا يَشْغَلُهُ خَلْقُ شَىْ ءٍ عَنْ خَلْقِ شَىْ ءٍ وَلا حِفْظُ شَىْ ءٍ عَنْ حِفْظِ شَىْ ءٍ وَلا يُساويهِ شَىْ ءٌ وَلا يَعْدِلُهُ شَىْ ءٌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (9) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ الُمصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ سُبْحانَ اللَّهِ فاطِرِ

ص: 239

السَّماواتِ وَالْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا اولى اجْنِحَةٍ مَثْنى وَثُلاثَ وَرُباعَ يَزيدُ فِى الْخَلْقِ ما يَشآءُ انَّ اللَّهَ عَلى كُلِّشَىْ ءٍ قَديرٌ ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (10) سُبْحانَ اللَّهِ بارِئِ النَّسَمِ سُبْحانَ اللَّهِ الُمصَوِّرِ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ الْأَزْواجِ كُلِّها سُبْحانَ اللَّهِ جاعِلِ الظُّلُماتِ وَالنُّورِ سُبْحانَ اللَّهِ فالِقِ الْحَبِّ وَالنَّوى سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ كُلِّشَى ءٍ سُبْحانَ اللَّهِ خالِقِ ما يُرى وَما لا يُرى سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ سُبْحانَ اللَّهِ الَّذى يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَما فِى الْأَرْضِ ما يَكوُنُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ الَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَلا خَمْسَةٍ الَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَلا ادْنى مِنْ ذلِكَ وَلا اكْثَرَ الَّا هُوَ مَعَهُمْ ايْنَما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ انَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليمٌ.

3- خواندن اين صلوات:

انَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَةُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلّوُا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْليماً لَبَّيْكَ يا رَبِّ وَسَعْدَيْكَ وَسُبْحانَكَ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبارِكَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَما صَلَّيْتَ وَبارَكْتَ عَلى ابْراهيمَ وَآلِ ابْراهيمَ انَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ اللهُمَّ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ كَما رَحِمْتَ ابْراهيمَ وآلَ

ص: 240

ابْراهيمَ انَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ اللهُمَّ سَلِّمْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَما سَلَّمْتَ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمينَ اللهُمَّ امْنُنْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَما مَنَنْتَ عَلى مُوسى وَهرُونَ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَما شَرَّفْتَنا بِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَما هَدَيْتَنا بِهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلوُنَ وَالْأخِرُونَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ السَّلامُ كُلَّما طَلَعَتْ شَمْسٌ اوْ غَرَبَتْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ السَّلامُ كُلَّما طَرَفَتْ عَيْنٌ اوْ بَرَقَتْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ السَّلامُ كُلَّما ذُكِرَ السَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ السَّلامُ كُلَّما سَبَّحَ اللَّهَ مَلَكٌ اوْ قَدَّسَهُ السَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ فِى الْأَوَّلينَ وَالسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ فِى الْأخِرينَ وَالسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ فِى الدُّنْيا وَالأخِرَةِ اللهُمَّ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَرَبَّ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ وَرَبَّ الْحِلِّ وَالْحَرامِ ابْلِغْ مُحَمَّداً نَبيَّكَ عَنَّا السَّلامَ اللهُمَّ اعْطِ مُحَمَّداً مِنَ الْبَهآءِ وَالنَّضْرَةِ وَالسُّرُورِ وَالْكَرامَةِ وَالْغِبْطَةِ وَالْوَسيلَةِ وَالْمَنْزِلَةِ وَالْمَقامِ وَالشَّرَفِ وَالرِّفْعَةِ وَالشَّفاعَةِ عِنْدَكَ يَوْمَ الْقِيامَةِ افْضَلَ ما تُعْطى احَداً مِنْ خَلْقِكَ وَاعْطِ مُحَمَّداً فَوْقَ ما تُعْطِى الْخَلائِقَ مِنَ الْخَيْرِ اضْعافاً كَثيرَةً لا يُحْصيها غَيْرُكَ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اطْيَبَ وَاطْهَرَ وَازْكى وَانْمى وَافْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى احَدٍ مِنَ الْأَوَّلينَ وَالْأخِرينَ وَعَلى احَدٍ مِنْ خَلْقِكَ يا ارْحَمَ

ص: 241

الرَّاحِمينَ اللهُمَّ صَلِّ عَلى عَلىٍّ اميرِ الْمُؤْمِنينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ شَرِكَ فى دَمِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ نَبيِّكَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ وَالْعَنْ مَنْ آذى نَبِيَّكَ فيها اللهُمَّ صَلِّ عَلىَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ امامَىِ الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُما وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ شَرِكَ فى دِمائِهِما اللهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ امامِ الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ ظَلَمَهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِىٍّ امامِ الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ ظَلَمَهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ امامِ الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ ظَلَمَهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ امامِ الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ شَرِكَ فى دَمِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسى امامِ الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ شَرِكَ فى دَمِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ امامِ الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ ظَلَمَهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍامامِ الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ ظَلَمَهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ امامِ

ص: 242

الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَضاعِفِ الْعَذابَ عَلى مَنْ ظَلَمَهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ امامِ الْمُسْلِمينَ وَوالِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى الْقاسِمِ وَالطَّاهِرِ ابْنَىْ نَبِيِّكَ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى رُقَيَّةَ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَالْعَنْ مَنْ آذى نَبِيَّكَ فيها اللهُمَّ صَلِّ عَلَى امِّ كُلْثُومَ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَالْعَنْ مَنْ آذى نَبِيَّكَ فيها اللهُمَّ صَلِّ عَلَى ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ اللهُمَّ اخْلُفْ نَبِيَّكَ فى اهْلِ بَيْتِهِ اللهُمَّ مَكِّنْ لَهُمْ فِى الْأَرْضِ اللهُمَّ اجْعَلْنا مِنْ عَدَدِهِمْ وَمَدَدِهِمْ وَانْصارِهِمْ عَلىَ الْحَقِّ فِى السِّرِّ وَالْعَلانِيَةِ اللهُمَّ اطْلُبْ بِذَحْلِهِمْ وَوِتْرِهِمْ وَدِمآئِهِمْ وَكُفَّ عَنَّا وَعَنْهُمْ وَعَنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ بَاْسَ كُلِّ باغٍ وَطاغٍ وَكُلِّ دآبَّةٍ انْتَ آخِذٌ بِناصِيَتِها انَّكَ اشَدُّ بَاْساً وَاشَدُّ تَنْكيلًا سيد بن طاوس فرموده و مى گويى: يا عُدَّتى فى كُرْبَتى وَيا صاحِبى فى شِدَّتى وَيا وَلِيّى فى نِعْمَتى وَيا غايَتى فى رَغْبَتى انْتَ السَّاتِرُ عَوْرَتى وَالْمُؤْمِنُ رَوْعَتى وَالْمُقيلُ عَثْرَتى فَاغْفِرْ لى خَطيئَتى يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ و مى گوئى اللهُمَّ انّى ادْعُوكَ لِهَمٍّ لا يُفَرِّجُهُ غَيْرُكَ وَلِرَحْمَةٍ لا تُنالُ الَّا بِكَ وَلِكَرْبٍ لا يَكْشِفُهُ الَّا انْتَ وَلِرَغْبَةٍ لا تُبْلَغُ الّا بِكَ وَلِحاجَةٍ لا يَقْضيها الَّا انْتَ اللهُمَّ فَكَما كانَ مِنْ شَاْنِكَ ما اذِنْتَ لى بِهِ مِنْ مَسْئَلَتِكَ وَرَحِمْتَنى بِهِ مِنْ ذِكْرِكَ فَلْيَكُنْ مِنْ شَاْنِكَ سَيِّدِى الْإِجابَةُ لى فيما دَعَوْتُكَ وَعَوآئِدُ

ص: 243

الْإِفْضالِ فيما رَجَوْتُكَ وَالنَّجاةُ مِمَّا فَزِعْتُ الَيْكَ فيهِ فَانْ لَمْ اكُنْ اهْلًا انْ ابْلُغَ رَحْمَتَكَ فَانَّ رَحْمَتَكَ اهْلٌ انْ تَبْلُغَنى وَتَسَعَنى وَانْ لَمْ اكُنْ لِلْإِجابَةِ اهْلًا فَانْتَ اهْلُ الْفَضْلِ وَرَحْمَتُكَ وَسِعَتْ كُلَّشَىْ ءٍ فَلْتَسَعْنى رَحْمَتُكَ يا الهى يا كَريمُ اسْئَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَاهْلِ بَيْتِهِ وَانْ تُفَرِّجَ هَمّى وَتَكْشِفَ كَرْبى وَغَمّى وَتَرْحَمَنى بِرَحْمَتِكَ وَتَرْزُقَنى مِنْ فَضْلِكَ انَّكَ سَميعُ الدُّعآءِ قَريبٌ مُجيبٌ.

4- خواندن اين دعا:

اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ بِافْضَلِهِ وَكُلُّ فَضْلِكَ فاضِلٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِفَضْلِكَ كُلِّه اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ رِزْقِكَ بِاعَمِّهِ وَكُلُّ رِزْقِكَ عآمٌّ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِرِزْقِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عَطآئِكَ بِاهْنَأِهِ وَكُلُّ عَطآئِكَ هَنى ءٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعَطآئِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ خَيْرِكَ بِاعْجَلِهِ وَكُلُّ خَيْرِكَ عاجِلٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِخَيْرِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ احْسانِكَ بِاحْسَنِهِ وَكُلُّ احْسانِكَ حَسَنٌ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِاحْسانِكَ كُلِّهِ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِما تُجيبُنى بِهِ حينَ اسْئَلُكَ فَاجِبْنى يا اللَّهُ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ الْمُرْتَضى وَرسُولِكَ الْمُصْطَفى وَامينِكَ وَنَجِيِّكَ دُونَ خَلْقِكَ وَنَجيبِكَ مِنْ

ص: 244

عِبادِكَ وَنَبِيِّكَ بِالصِّدْقِ وَحَبيبِكَ وَصَلِّ عَلى رَسُولِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنَ الْعالَمينَ الْبَشيرِ النَّذيرِ السِّراجِ الْمُنيرِ وَعلى اهْلِ بَيْتِهِ الْأَبْرارِ الطَّاهِرينَ وَعَلى مَلائِكَتِكَ الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَحَجَبْتَهُمْ عَنْ خَلْقِكَ وَعَلى انْبِيآئِكَ الَّذينَ يُنْبِئُونَ عَنْكَ بِالصِّدْقِ وَعَلى رُسُلِكَ الَّذينَ خَصَصْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَفَضَّلْتَهُمْ عَلَى الْعالَمينَ بِرِسالاتِكَ وَعَلى عِبادِكَ الصَّالِحينَ الَّذينَ ادْخَلْتَهُمْ فى رَحْمَتِكَ الْأَئِمَّةِ الْمُهْتَدينَ الرَّاشِدينَ وَاوْلِيآئِكَ الْمُطَهَّرينَ وَعَلى جَبْرَئيلَ وَميكآئيلَ وَاسْرافيلَ وَمَلَكِ الْمَوْتِ وَعَلى رِضْوانَ خازِنِ الْجِنانِ وَعَلى مالِكٍ خازِنِ النَّارِ وَرُوحِ الْقُدُسِ وَالرُّوحِ الْأَمينِ وَحَمَلَةِ عَرْشِكَ الْمُقَرَّبينَ وَعَلى الْمَلَكَيْنِ الْحافِظَيْنِ عَلَىَّ بِالصَّلاةِ الَّتى تُحِبُّ انْ يُصَلِّىَ بِها عَلَيْهِمْ اهْلُ السَّماواتِ وَاهْلُ الْأَرَضينَ صَلوةً طَيِّبَةً كَثيرةً مُبارَكَةً زاكِيَةً نامِيَةً ظاهِرَةً باطِنَةً شَريفَةً فاضِلَةً تُبَيِّنُ بِها فَضْلَهُمْ عَلَى الْأَوَّلينَ وَالْأخِرينَ اللهُمَّ وَاعْطِ مُحَمَّداً الْوَسيلَةَ وَالشَّرَفَ وَالْفَضيلَةَ وَاجْزِهِ خَيْرَ ما جَزَيْتَ نَبِيّاً عَنْ امَّتِهِ اللهُمَّ وَاعْطِ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَعَ كُلِّ زُلْفَةٍ زُلْفَةً وَمَعَ كُلِّ وَسيلَةٍ وَسيلَةً وَمَعَ كُلِّ فَضيلَةٍ فَضيلَةً وَمَعَ كُلِّ شَرَفٍ شَرَفاً تُعْطى مُحَمَّداً وَ الَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ افْضَلَ ما اعْطَيْتَ احَداً مِنَ الْأَوَّلينَ وَالْأخِرينَ اللهُمَّ وَاجْعَلْ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ادْنَى

ص: 245

الْمُرْسَلينَ مِنْكَ مَجْلِساً وَافْسَحَهُمْ فِى الْجَنَّةِ عِنْدَكَ مَنْزِلًا وَاقْرَبَهُمْ الَيْكَ وَسيلَةً وَاجْعَلْهُ اوَّلَ شافِعٍ وَاوَّلَ مُشَفَّعٍ وَاوَّلَ قآئِلٍ وَانْجَحَ سائِلٍ وَابْعَثْهُ الْمَقامَ الْمَحْمُودَ الَّذى يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْأخِرُونَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ وَاسْئَلُكَ انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَانْ تَسْمَعَ صَوْتى وَتُجيبَ دَعْوَتى وَتَجاوَزَ عَنْ خَطيئَتى وَتَصْفَحَ عَنْ ظُلْمى وَتُنْجِحَ طَلِبَتى وَتَقْضِىَ حاجَتى وَتُنْجِزَ لى ما وَعَدْتَنى وَتُقيلَ عَثْرَتى وَتَغْفِرَ ذُنُوبى وَتَعْفُوَ عَنْ جُرْمى وَتُقْبِلَ عَلَىَّ وَلاتُعْرِضَ عَنّى وَتَرْحَمَنى وَلا تُعَذِّبَنى وَتُعافِيَنى وَلا تَبْتَلِيَنى وَتَرْزُقَنى مِنَ الرِّزْقِ اطْيَبَهُ وَاوْسَعَهُ وَلا تَحْرِمَنى يا رَبِّ وَاقْضِ عَنّى دَيْنى وَضَعْ عَنّى وِزْرى وَلا تُحَمِّلْنى ما لا طاقَةَ لى بِهِ يامَوْلاىَ وَادْخِلْنى فى كُلِّ خَيْرٍ ادْخَلْتَ فيهِ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ وَاخْرِجْنى مِنْ كُلِّ سُوءٍ اخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ.

پس سه مرتبه بگو:

اللهُمَّ انّى ادْعُوكَ كَما امَرْتَنى فَاسْتَجِبْ لى كَما وَعَدْتَنى

پس بگو:

اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ قَليلًا مِنْ كَثيرٍ مَعَ حاجَةٍ بى الَيْهِ عَظيمَةٍ وَغِناكَ عَنْهُ قَديمٌ وَهُوَ عِنْدى كَثيرٌ وَهُوَ عَلَيْكَ سَهْلٌ يَسيرٌ فَامْنُنْ

ص: 246

عَلَىَّ بِهِ انَّكَ عَلى كُلِّشَىْ ءٍ قَديرٌ امينَ رَبَّ الْعالَمينَ.

7- خواندن اين دعا:

اللهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى انْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ عَلى عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ ارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى هذَا الْعامِ وَفى كُلِّ عامٍ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ فَانَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا

ذَاالْجَلالِ وَالْأِكْرامِ.

8- در هر روز صدمرتبه اين ذكر رابگويد:

سُبْحانَ الضَّآرِّ النَّافِعِ سُبْحانَ الْقاضى بالْحَقِّ سُبْحانَ الْعَلِىِّ الْأَعْلى سُبْحانَهُ وَبِحَمْدِهِ سُبْحانَهُ وَتَعالى

9- صد مرتبه صلوات فرستادن بر رسول خدا (ص) و اگر زيادتر فرستاد، افضل است.

اعمال و آداب روز اوّل ماه رمضان

1- غسل كردن.

2- زدن كفى از گلاب به روى خود.

3- خواندن نماز اوّل هر ماه كه دو ركعت است و در ركعت اوّل پس از حمد، سى مرتبه سوره «قل هو اللَّه أحد» و در ركعت دوّم پس از حمد سى مرتبه سوره «قدر» خوانده مى شود.

4- خواندن دو ركعت نماز روز اوّل ماه رمضان كه در ركعت اوّل

ص: 247

«حمد» و «انّا فتحنا» و در ركعت دوم «حمد» و هر سوره كه خواهد بخواند.

5- بعد از طلوع فجر اين دعا را بخواند:

اللهُمَّ قَدْ حَضَرَ شَهْرُ رَمَضانَ وَقَدِ افْتَرَضْتَ عَلَيْنا صِيامَهُ وَانْزَلْتَ فيهِ الْقُرآنَ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ اللهُمَّ اعِنَّا عَلى صِيامِهِ وَتَقَبَّلْهُ مِنَّا وَتَسَلَّمْهُ مِنَّا وَسَلِّمْهُ لَنا فى يُسْرٍ مِنَكَ وَعافِيَةٍ انَّكَ عَلى كُلِّشَىْ ءٍ قَديرٌ.

6- خواندن دعاى چهل و چهارم صحيفه سجّاديه (1) را اگر در شب نخوانده.

7- خواندن اين دعا كه از امام موسى كاظم عليه السلام نقل شده است:

اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذى دانَ لَهُ كُلُّشَىْ ءٍ وَبِرَحْمَتِكَ الَّتى وَسِعَتْ كُلَّشَىْ ءٍ وَبِعَظَمَتِكَ الَّتى تَواضَعَ لَها كُلُّشَىْ ءٍ وَبِعِزَّتِكَ الَّتى قَهَرْتَ كُلَّشَىْ ءٍ وَبِقُوَّتِكَ الَّتى خَضَعَ لَها كُلُّشَىْ ءٍ وَبِجَبَرُوتِكَ الَّتى غَلَبَتْ كُلَّشَىْ ءٍ وَبِعِلْمِكَ الَّذى احاطَ بِكُلِّشَىْ ءٍ يا نُورُ يا قُدُّوسُ يا اوَّلُ قبْلَ كُلِّشَىْ ءٍ [وَيا باقِياً بَعْدَ كُلِّشَىْ ءٍ] يااللَّهُ يارَحْمنُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَيِّرُ النِّعَمَ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ النِّقَمَ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ


1- به جهت طولانى بودن دعا، از ذكر آن صرفنظر كرديم، علاقمندان مى توانندبه صحيفه سجّاديه مراجعه كنند.

ص: 248

الَّتى تَقْطَعُ الرَّجآءَ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُديلُ الْأَعْدآءَ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَرُدُّ الدُّعآءَ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى يُسْتَحَقُّ بِها نُزُولُ الْبَلاءِ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ غَيْثَ السَّمآءِ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَكْشِفُ الْغِطآءَ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُعَجِّلُ الْفَنآءَ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُورِثُ النَّدَمَ وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِكُ الْعِصَمَ وَالْبِسْنى دِرْعَكَ الْحَصينَةَ الَّتى لا تُرامُ وَعافِنى مِنْ شَرِّ ما احاذِرُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ فى مُسْتَقْبَلِ سَنَتى هذِهِ اللهُمَّ رَبَّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبَّ الْأَرَضينَ السَّبْعِ وَما فيهِنَّ وَما بَيْنَهُنَّ وَرَبَّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَرَبَّ السْبْعِ الْمَثانى وَالْقُرْآنِ الْعَظيمِ وَرَبَّ اسْرافيلَ وَميكآئيلَ وَجَبْرَئيلَ وَرَبَّ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ وَخاتَمِ النَّبِيّينَ اسْئَلُكَ بِكَ وَبِما سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ يا عَظيمُ انْتَ الَّذى تَمُنُّ بِالْعَظيمِ وَتَدْفَعُ كُلَّ مَحْذُورٍ وَتُعْطى كُلَّ جَزِيلٍ وَتُضاعِفُ الْحَسَناتِ بِالْقَليلِ وَبِالْكَثيرِ وَتَفْعَلُ ما تَشآءُ يا قَديرُ يا اللَّهُ يا رَحْمنُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَاهْلِ بَيْتِهِ وَالْبِسْنى فى مُسْتَقْبَلِ سَنَتى هذِهِ سِتْرَكَ وَنَضِّرْ وَجْهى بِنُورِكَ وَاحِبَّنى بِمَحبَّتِكَ وَبَلِّغْنى رِضْوانَكَ وَشَريفَ كَرامَتِكَ وَجَسيمَ عَطِيَّتِكَ وَاعْطِنى مِنْ خَيْرِ ما عِنْدَكَ وَمِنْ خَيْرِ ما انْتَ مُعْطيهِ احَداً مِنْ خَلْقِكَ وَالْبِسْنى مَعَ ذلِكَ عافِيَتَكَ يا مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوى وَيا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى وَيا عالِمَ كُلِّ خَفِيَّةٍ وَيا

ص: 249

دافِعَ ما تَشآءُ مِنْ بَلِيَّةٍ يا كَريمَ الْعَفْوِ يا حَسَنَ التَّجاوُزِ تَوَفَّنى عَلى مِلَّةِ ابْراهيمَ وَفِطْرَتِهِ وَعَلى دينِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ وَسُنَّتِهِ وَعَلى خَيْرِ الْوَفاةِ فَتَوَفَّنى مُوالِياً لِأَولِيآئِكَ وَمُعادِياً لِأَعْدآئِكَ اللهُمَّ وَجَنِّبْنى فى هذِهِ السَّنَةِ كُلَّ عَمَلٍ اوْ قَوْلٍ اوْ فِعْلٍ يُباعِدُنى مِنْكَ وَاجْلِبْنى الَى كُلِّ عَمَلٍ اوْ قَوْلٍ اوْ فِعْلٍ يُقَرِّبُنى مِنْكَ فى هذِهِ السَّنَةِ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ وَامْنَعْنى مِنْ كُلِّ عَمَلٍ اوْ قَوْلٍ اوْ فِعْلٍ يَكُونُ مِنّى اخافُ ضَرَرَ عاقِبَتِهِ وَاخافُ مَقْتَكَ ايَّاىَ عَلَيْهِ حِذارَ انْ تَصْرِفَ وَجْهَكَ الْكَريمَ عَنّى فَاسْتَوجِبَ بِهِ نَقْصاً مِنْ حَظٍّ لى عِنْدَكَ يا رَؤُفُ يا رَحيمُ اللهُمَّ اجْعَلْنى فى مُسْتَقْبَلِ سَنَتى هذِهِ فى حِفْظِكَ وفى جِوارِكَ وَفى كَنَفِكَ وَجَلِّلْنى سِتْرَ عافِيَتِكَ وَهَبْ لى كَرامَتَكَ عَزَّ جارُكَ وَجَلَّ ثَنآؤُكَ وَلا الهَ غَيْرُكَ اللهُمَّ اجْعَلْنى تابِعاً لِصالِحى مَنْ مَضى مِنْ اوْلِيآئِكَ وَالْحِقْنى بِهِمْ وَاجْعَلْنى مُسَلِّماً لِمَنْ قالَ بِالصِّدْقِ عَلَيْكَ مِنْهُمْ وَاعُوذُ بِكَ اللهُمَّ انْ تُحيطَ بى خَطيئَتى وَظُلْمى وَاسْرافى عَلى نَفْسى وَاتِّباعى لِهَواىَ وَاشْتِغالى بِشَهَواتى فَيَحُولُ ذلِكَ بَيْنى وَبَيْنَ رَحْمَتِكَ وَرِضْوانِكَ فَاكُونُ مَنْسِيّاً عِنْدَكَ مُتَعَرِّضاً لِسَخَطِكَ وَنِقْمَتِكَ اللهُمَّ وَفِّقْنى لِكُلِّ عَمَلٍ صالِحٍ تَرْضى بِهِ عَنّى وَقَرِّبْنى الَيْكَ زُلْفى اللهُمَّ كَما كَفَيْتَ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ هَوْلَ عَدُوِّهِ وَفَرَّجْتَ هَمَّهُ

ص: 250

وَكَشَفْتَ غَمَّهُ وَصَدَقْتَهُ وَعْدَكَ وَانْجَزْتَ لَهُ عَهْدَكَ اللهُمَّ فَبِذلِكَ فَاكْفِنى هَوْلَ هذِهِ السَّنَةِ وَآفاتِها وَاسْقامَها وَفِتْنَتَها وَشُرُورَها وَاحزانَها وَضيقَ الْمَعاشِ فيها وَبَلِّغْنى بِرَحْمَتِكَ كَمالَ الْعافِيَةِ بِتَمامِ دَوامِ النِّعْمَةِ عِنْدى الى مُنْتَهى اجَلى اسْئَلُكَ سُؤالَ مَنْ اسآءَ وَظَلَمَ وَاسْتَكانَ وَاعْتَرَفَ وَاسْئَلُكَ انْ تَغْفِرَ لى ما مَضى مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى حَصَرَتْها حَفَظَتُكَ وَاحْصَتْها كِرامُ مَلائِكَتِكَ عَلَىَّ وَانْ تَعْصِمَنى الهى مِنَ الذُّنُوبِ فيما بَقِىَ مِنْ عُمْرى الى مُنْتَهى اجَلى يا اللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ صَلِّ عَلَى مُحمَّدٍ وَاهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ اتِنى كُلَّ ما سَئَلْتُكَ وَرَغِبْتُ الَيْكَ فيهِ فَانَّكَ امَرْتَنى بِالدُّعاءِ وَتَكَفَّلْتَ لى بِالْإِجابَةِ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ.

دعاهاى روزهاى ماه رمضان

روز اوّل

اللهُمَّ اجْعَلْ صِيامى فيهِ صِيامَ الصَّآئِمينَ وَقِيامى فيهِ قيامَ الْقآئِمينَ وَنَبِّهْنى فيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلينَ وَهَبْ لى جُرْمى فيهِ يا الهَ الْعالَمينَ وَاعْفُ عَنّى يا عافِياً عَنِ الْمُجْرِمينَ

ص: 251

روز دوّم

اللهُمَّ قَرِّبْنى فيهِ الى مَرْضاتِكَ وَجَنِّبْنى فيهِ مِنْ سَخَطِكَ وَنَقِماتِكَ وَوَفِّقْنى فيهِ لِقِرآئِةِ اياتِكَ بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ.

روز سيّم

اللهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ الذِّهْنَ وَالتَّنْبيهَ وَباعِدْنى فيهِ مِنَ السَّفاهَةِ وَالْتَّمْويهِ وَاجْعَلْ لى نَصيباً مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تُنْزِلُ فيهِ بِجُودِكَ يا اجْوَدَ الْأَجْوَدينَ.

روز چهارم

اللهُمَّ قَوِّنى فيهِ عَلى اقامَةِ امْرِكَ وَاذِقْنى فيهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ وَاوْزِعْنى فيهِ لِأَدآءِ شُكْرِكَ بِكَرَمِكَ وَاحْفَظْنى فيهِ بِحِفْظِكَ وَسِتْرِكَ يا ابْصَرَ النَّاظِرينَ.

روز پنجم

اللهُمَّ اجْعَلْنى فيهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ وَاجْعَلْنى فيهِ مِنْ عِبادِكَ الصَّالِحينَ اْلقانِتينَ وَاجْعَلنى فيهِ مِنْ اوْلِيآئِكَ الْمُقَرَّبينَ بِرَأْفَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ.

ص: 252

روز ششم

اللهُمَّ لا تَخْذُلْنى فيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ وَلاتَضْرِبْنى بِسِياطِ نَقِمَتِكَ وَزَحْزِحْنى فيهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِكَ بِمَنِّكَ وَاياديكَ يا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرَّاغِبينَ.

روز هفتم

اللهُمَّ اعِنّى فيهِ عَلى صِيامِهِ وَقِيامِهِ وَجَنِّبْنى فيهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ اثامِهِ وَارْزُقْنى فيهِ ذِكْرَكَ بِدَوامِهِ بِتَوْفيقِكَ يا هادِىَ الْمُضِلّينَ.

روز هشتم

اللهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ رَحْمَةَ الْأَيْتامِ وَاطْعامَ اْلطَّعامِ وَافْشآءَ السَّلامِ وَصُحْبَةَ الْكِرامِ بِطَوْلِكَ يا مَلْجَا الْأمِلينَ.

روز نهم

اللهُمَّ اجْعَلْ لى فيهِ نَصيباً مِنْ رَحْمَتِكَ الْواسِعَةِ وَاهْدِنى فيهِ لِبَراهينِكَ السَّاطِعَةِ وَخُذْ بِناصِيَتى الى مَرْضاتِكَ الْجامِعَةِ بِمَحَبَّتِكَ يا امَلَ الْمُشْتاقينَ.

روز دهم

اللهُمَّ اجْعَلْنى فيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلينَ عَلَيْكَ وَاجْعَلْنى فيهِ مِنَ

ص: 253

الْفآئِزينَ لَدَيْكَ وَاجْعَلْنى فيهِ مِنَ الْمُقَرَّبينَ الَيْكَ بِاحْسانِكَ يا غايَةَ الطَّالِبينَ.

روز يازدهم

اللهُمَّ حَبِّبْ الَىَّ فيهِ الْأِحْسانَ وَكَرِّهْ الَىَّ فيهِ الْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ وَحَرِّمْ عَلَىَّ فيهِ السَّخَطَ وَالنّيرانَ بِعَوْنِكَ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ.

روز دوازدهم

اللهُمَّ زَيِّنّى فيهِ بِالسِتْرِ وَالْعَفافِ وَاسْتُرْنى فيهِ بِلِباسِ الْقُنُوعِ وَالْكِفافِ وَاحْمِلْنى فيهِ عَلَى الْعَدْلِ وَالْأِنْصافِ وَ امِنّى فيهِ مِنْ كُلِّ ما اخافُ بِعِصْمَتِكَ يا عِصْمَةَ الْخآئِفينَ.

روز سيزدهم

اللهُمَّ طَهِّرْنى فيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالْأَقْذارِ وَصَبِّرْنى فيهِ عَلى كآئِناتِ الْأَقْدارِ وَوَفِّقْنى فيهِ لِلتُّقى وَصُحْبَةِ الْأَبْرارِ بِعَوْنِكَ يا قُرَّةَ عَيْنِ الْمَساكينَ.

روز چهاردهم

اللهُمَّ لا تُؤاخِذْنى فيهِ بِالْعَثَراتِ وَاقِلْنى فيهِ مِنَ الْخَطايا وَالْهَفَواتِ وَلاتَجْعَلْنى فيهِ غَرَضاً لِلْبَلايا وَالْأفاتِ بِعِزَّتِكَ يا عِزَّ الْمُسْلِمينَ.

ص: 254

روز پانزدهم

اللهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ طاعَةَ الْخاشِعينَ وَاشْرَحْ فيهِ صَدْرى بِانابَةِالْمُخْبِتينَ بِامانِكَ يا امانَ الْخآئِفينَ.

روز شانزدهم

اللهُمَّ وَفِّقْنى فيهِ لِمُوافَقَةِ الْأَبْرارِ وَجَنِّبْنى فيهِ يا الهَ الْعالَمينَ.

روز هفدهم

اللهُمَّ اهْدِنى فيهِ لِصالِحِ الْأَعْمالِ وَاقْضِ لى فيهِ الْحَوآئِجَ وَالْأمالَ يا مَنْ لا يَحْتاجُ الَى التَّفْسيرِ وَالسُّؤالِ يا عالِماً بِما فى صُدُورِ الْعالَمينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّاهِرينَ.

روز هيجدهم

اللهُمَّ نَبِّهْنى فيهِ لِبَرَكاتِ اسْحارِهِ وَنَوِّرْ فيهِ قَلْبى بِضيآءِ انْوارِهِ وَخُذْ بِكُلِّ اعْضآئى الىَ اتِّباعِ اثارِهِ بِنُورِكَ يا مُنَوِّرَ قُلُوبِ الْعارِفينَ.

روز نوزدهم

اللهُمَّ وَفِّرْ فيهِ حَظّى مِنْ بَرَكاتِهِ وَسَهِّلْ سَبيلى الى خَيْراتِهِ وَلا

ص: 255

تَحْرِمْنى قَبُولَ حَسَناتِهِ يا هادِياً الَى الْحَقِّ الْمُبينِ.

روز بيستم

اللهُمَّ افْتَحْ لى فيهِ ابْوابَ الْجِنانِ وَاغْلِقْ عَنّى فيهِ ابْوابَ النّيرانِ وَوَفِّقْنى فيهِ لِتلاوَةِ الْقُرْ انِ يا مُنْزِلَ السَّكينَةِ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ.

روز بيست و يكم

اللهُمَّ اجْعَلْ لى فيهِ الى مَرْضاتِكَ دَليلًا وَلا تَجْعَلْ لِلشَّيْطانِ فيهِ عَلَىَّ سَبيلًا وَاجْعَلِ الْجَنَّةَ لى مَنْزِلًا وَمَقيلًا يا قاضِىَ حَوآئِجِ الطَّالِبينَ.

روز بيست و دويّم

اللهُمَّ افْتَحْ لى فيهِ ابْوابَ فَضْلِكَ وَانْزِلْ عَلَىَّ فيهِ بَرَكاتِكَ وَوَفِّقْنى فيهِ لِمُوجِباتِ مَرْضاتِكَ وَاسْكِنّى فيهِ بُحْبُوحاتِ جَنَّاتِكَ يا مُجيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ.

روز بيست و سيّم

اللهُمَّ اغْسِلْنى فيهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَطَهِّرْنى فيهِ مِنَ الْعُيُوبِ وَامْتَحِنْ قَلْبى فيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ يا مُقيلَ عَثَراتِ الْمُذْنِبينَ.

ص: 256

روز بيست و چهارم

اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ فيهِ ما يُرْضيكَ وَاعُوذُبِكَ مِمَّا يُؤْذيكَ وَاسْئَلُكَ التَّوْفيقَ فيهِ لِأَنْ اطيعَكَ وَلا اعْصِيَكَ يا جَوادَ السَّآئِلينَ.

روز بيست و پنجم

اللهُمَّ اجْعَلْنى فيهِ مُحِبَّاً لِأَوْلِيآئِكَ وَمُعادِياً لِأَعْدآئِكَ مُسْتَنّاً بِسُنَّةِ خاتَمِ انْبِيآئِكَ يا عاصِمَ قُلُوبِ النَّبِيّينَ.

روز بيست و ششم

اللهُمَّ اجْعَلْ سَعْيى فيهِ مَشْكُوراً وَذَنْبى فيهِ مَغْفُوراً وَعَمَلى فيهِ مَقْبُولًا وَعَيْبى فيهِ مَسْتُوراً يا اسْمَعَ السَّامِعينَ.

روز بيست و هفتم

اللهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَصَيِّرْ امُورى فيهِ مِنَ الْعُسْرِ الَى الْيُسْرِ وَاقْبَلْ مَعاذيرى وَحُطَّ عَنّىِ الذَّنْبَ وَالْوِزْرَ يا رَؤُفاً بِعِبادِهِ الصَّالِحينَ.

روز بيست و هشتم

اللهُمَّ وَفِّرْ حَظّى فيهِ مِنَ النَّوافِلِ وَاكْرِمْنى فيهِ بِاحْضارِ الْمَسآئِلِ

ص: 257

وَقَرِّبْ فيهِ وَسيلَتى الَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسآئِلِ يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ الْحاحُ الْمُلِحّينَ.

روز بيست و نهم

اللهُمَّ غَشِّنى فيهِ بِالرَّحْمَةِ وَارْزُقْنى فيهِ التَّوْفيقَ وَالْعِصْمَةَ وَطَهِّرْ قَلْبى مِنْ غَياهِبِ التُّهَمَةِ يا رَحيماً بِعِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ.

روز سى ام

اللهُمَّ اجْعَلْ صِيامى فيهِ بِالشُّكْرِ وَالْقَبُولِ عَلى ما تَرْضاهُ وَيَرْضاهُ الرَّسُولُ مُحْكَمَةً فُرُوعُهُ بِالْأُصُولِ بِحَقِّ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّاهِرينَ وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.

اعمال عيد فطر

اعمال شب عيد فطر

از جمله شبهاى باشرافت است و در فضيلت و ثواب عبادت و احياى آن احاديث بسيار وارد شده و روايت شده است كه آن شب كمتر از شب قدر نيست و از براى آن چند عمل است:

1- غسل كردن وقت غروب آفتاب.

2- احياء آن شب به نماز و دعا و استغفار و سؤال از حقّ تعالى و بَيْتُوته در مسجد.

3- خواندن اين تكبيرها: اللَّهُ اكْبَرُ اللَّهُ اكْبَرُ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَاللَّهُ اكْبَرُ اللَّهُ اكْبَرُ وَللَّهِ الْحَمْدُ الْحَمْدُ للَّهِ عَلى ما هَدينا وَلَهُ الشُّكْرُ على ما اوْلينا.

4- چون نماز مغرب و نافله آنرا خواند دستها را به سوى آسمان بلند كند وبگويد: يا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ يا ذَاالْجُودِ يا مُصْطَفِىَ مُحَمَّدٍ وَناصِرَهُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْ لى كُلَّ ذَنْبٍ احْصَيْتَهُ وَهُوَ عِنْدَكَ فى كِتابٍ مُبينٍ.

پس به سجده برود و صد مرتبه در سجده بگويد اتُوبُ الَى اللَّهِ

ص:258

ص: 259

پس هر حاجت كه دارد از حقّ تعالى بخواهد كه انشاء اللَّه برآورده خواهد شد و در روايت شيخ طوسى است كه بعد از نماز مغرب به به سجده رود و بگويد:

يا ذَاالْحَوْلِ يا ذَاالطَّوْلِ يا مُصْطَفِياً مُحَمَّداً وَناصِرَهُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْ لى كُلَّ ذَنْبٍ اذْنَبْتُهُ وَنَسيتُهُ ا نَا وَهُوَ عِنْدَكَ فى كِتابٍ مُبينٍ پس بگويد صد مرتبه اتُوبُ الَى اللَّهِ.

5- زيارت كند امام حسين عليه السلام را كه فضيلت بسيار دارد.

6- ده مرتبه بگويد: يا دآئِمَ الْفَضْلِ على البَرّية يا باسِطَ اليَدينِ بالعَطِيّة، صلّ على مُحمّد وآله خير الورى سجيّة، واغفر لنا يا ذا العلى في هذه العشية.

7- بجا آورد ده ركعت نمازى كه در شب آخر ماه رمضان گذشت.

بجز اينها اعمال ديگرى نيز براى شب عيد فطر ذكر شده است كه علاقمندان مى توانند به كتاب مفاتيح الجنان مراجعه بفرمايند.

اعمال روز عيد فطر

1- خواندن تكبيرات مستحبى (1)پس از نماز صبح و نماز عيد.

2- پرداختن زكات فطره كه احكام آن در بخش دوّم گذشت.

3- غسل و بهتر آن است كه اگر ممكن شود از نهر غسل كنى و وقت آن بعد از طلوع فجر است تا زمان بجا آوردن نماز عيد و چون خواستى غسل كنى بگو:


1- كيفيت تكبيرها در صفحه 250 گذشت.

ص: 260

اللهُمَّ ايماناً بِكَ وَتَصْديقاً بِكِتابِكَ وَاتّباعُ سُنَّةِ نَبيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ. پس بسم اللَّه بگو و غسل كن و چون از غسل فارغ شدى بگو: اللهُمَّ اجْعَلْهُ كَفَّارَةً لِذُنُوبى وَطَهِّرْ دينى اللهُمَّ اذْهِبْ عَنِّى الدَّنَسَ.

4- پوشيدن جامه نيكو و به كار بردن بوى خوش و رفتن به صحرا در غير مكّه براى نماز كردن در زير آسمان.

5- افطار كردن پيش از نماز عيد در اوّل روز و بهتر آنست كه به خرما يا به شيرينى باشد و شيخ مفيد فرموده مستحب است تناول كردن مقدار كمى از تربت سيّدالشهداء عليه السلام كه شفا است از براى هر دردى.

6- حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود بخوان در عيد فطر و قربان و جمعه وقتى كه مهيّا شدى به جهت خواندن اين دعا هنگام بيرون رفتن به نماز عيد:

اللهُمَّ مَنْ تَهَيَّأَ فى هذَا الْيَوْمِ اوْ تَعَبَّأَ اوْ اعَدَّ وَاسْتَعَدَّ لِوِفادَةٍ الى مَخْلُوقٍ رَجآءَ رِفْدِهِ وَنَوافِلِهِ وَفَواضِلِهِ وَعَطاياهُ فَانَّ الَيْكَ يا سَيِّدى تَهْيِئَتى وَتَعْبِئَتى وَاعْدادى وَاسْتِعْدادى رَجآءَ رِفْدِكَ وَجَوائِزِكَ وَنَوافِلِكَ وَفَواضِلِكَ وَفَضآئِلِكَ وَعَطاياكَ وَقَدْ غَدَوْتُ الى عيدٍ مِنْ اعْيادِ امَّةِ نَبيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَعَلى الِهِ وَلَمْ افِدْ الَيْكَ الْيَوْمَ بِعَمَلٍ صالِحٍ اثِقُ بِهِ قَدَّمْتُهُ وَلا تَوَجَّهْتُ بِمَخْلُوقٍ امَّلْتُهُ وَلكِنْ اتَيْتُكَ خاضِعاً مُقِرّاً بِذُنُوبى

ص: 261

وَاسآئَتى الى نَفْسى فَيا عَظيمُ يا عَظيمُ يا عَظيمُ اغْفِرْ لِىَ الْعَظيمَ مِنْ ذُنُوبى فَانَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ الْعِظامَ الَّا انْتَ يا لا الهَ الَّا انْتَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ.

7- خواندن نماز عيد و آن دو ركعت است در ركعت اوّل حمد و سوره اعْلى بخواند و بعد از قرائت پنج تكبير بگويد و بعد از هر تكبيرى اين قنوت را بخواند:

اللهُمَّ اهْلَ الْكِبْرِيآءِ وَالْعَظَمَةِ وَاهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَاهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَاهْلَ التَّقْوى وَالْمَغْفِرَةِ اسْئَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْيَومِ الَّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمينَ عيداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ذُخْراً [وَشَرَفاً] وَمَزِيْداً انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَانْ تُدْخِلَنى فى كُلِّ خَيْرٍ ادْخَلْتَ فيهِ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ وَانْ تُخْرِجَنى مِنْ كُلِّ سُوءٍ اخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ اللهُمَّ انّى اسْئَلُكَ خَيْرَ ما سَئَلَكَ مِنْهُ عِبادُكَ الصَّالِحُونَ وَاعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الْصَّالِحُونَ.

پس تكبير ششم را بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع و سجود برخيزد به ركعت دوم و بعد از حمد سوره وَالشَّمْسِ بخواند پس چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبيرى آن قنوت را بخواند و چون فارغ شد تكبير پنجم را گويد و به ركوع رود پس نماز را تمام كند و بعد از سلام تسبيح زهراء عليها السلام بفرستد و بعد از نماز عيد دعاهاى بسيار وارد شده

ص: 262

است و شايد بهترين آنها دعاى چهل و ششم صحيفه كامله باشد و مستحب است كه نماز عيد در زير آسمان و بر روى زمين بدون فرش و بُوريا واقع شود و برگردد از مُصَلّى از غير آن راهى كه رفته بود و دعا كند از براى برادران دينى خود به قبولى اعمال.

8- زيارت امام حسين عليه السلام.

9- خواندن دعاى ندبه.

دعاى جوشن كبير

دعاى بسيار با فضيلتى است، كه در روز اوّل ماه رمضان و در شبهاى قدر خوانده مى شود.

اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا اللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ يا كَريمُ يا مُقيمُ يا عَظيمُ يا قَديمُ يا عَليمُ يا حَليمُ يا حَكيمُ سُبْحانَكَ يا لا الهَ إلّاانْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النَّارِ يا رَبِّ (2) يا سَيِّدَ السَّاداتِ يا مُجيبَ الدَّعَواتِ يا رافِعَ الدَّرَجاتِ يا وَلِيَّ الْحَسَناتِ يا غافِرَ الْخَطيئاتِ يا مُعْطِيَ الْمَسْأَلاتِ يا قابِلَ التَّوْباتِ يا سامِعَ الْاصْواتِ يا عالِمَ الْخَفِيَّاتِ يا دافِعَ الْبَلِيَّاتِ (3) يا خَيْرَ الْغافِرينَ يا خَيْرَ الْفاتِحينَ يا خَيْرَ النَّاصِرينَ يا خَيْرَ الْحاكِمينَ يا خَيْرَ الرَّازِقينَ يا خَيْرَ الْوارِثينَ يا خَيْرَ الْحامِدينَ يا خَيْرَ الذَّاكِرينَ يا خَيْرَ الْمُنْزِلينَ يا خَيْرَ الْمُحْسِنينَ (4) يا مَنْ لَهُ

ص: 263

الْعِزَّةُ وَالْجَمالُ يا مَنْ لَهُ الْقُدْرَةُ وَالْكَمالُ يا مَنْ لَهُ الْمُلْكُ وَالْجَلالُ يا مَنْ هُوَ الْكَبيرُ الْمُتَعالُ يا مُنْشِى ءَ الْسَّحابِ الثِّقالِ يا مَنْ هُوَ شَديدُ الِمحالِ يا مَنْ هُوَ سَريعُ الْحِسابِ يا مَنْ هُوَ شَديدُ الْعِقابِ يا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ يا مَنْ عِنْدَهُ امُّ الْكِتابِ (5) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا حَنَّانُ يا مَنَّانُ يا دَيَّانُ يا بُرْهانُ يا سُلْطانُ يا رِضْوانُ يا غُفْرانُ يا سُبْحانُ يا مُسْتَعانُ يا ذَا الْمَنِّ وَالْبَيانِ (6) يا مَنْ تَواضَعَ كُلُّ شَيْ ءٍ لِعَظَمَتِهِ يا مَنِ اسْتَسْلَمَ كُلُّ شَيْ ءٍ لِقُدْرَتِهِ يا مَنْ ذَلَّ كُلُّ شَيْ ءٍ لِعِزَّتِهِ يا مَنْ خَضَعَ كُلُّ شَيْ ءٍ لِهَيْبَتِهِ يا مَنِ انْقادَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنْ خَشْيَتِهِ يا مَنْ تَشَقَّقَتِ الْجِبالُ مِنْ مَخافَتِهِ يا مَنْ قامَتِ السَّماواتُ بِامْرِهِ يا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِاذْنِهِ يا مَنْ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ يا مَنْ لا يَعْتَدي عَلى اهْلِ مَمْلَكَتِهِ (7) يا غافِرَ الْخَطايا يا كاشِفَ الْبَلايا يا مُنْتَهَي الرَّجايا يا مُجْزِلَ الْعَطايا يا واهِبَ الْهَدايا يا رازِقَ الْبَرايا يا قاضِيَ الْمَنايا يا سامِعَ الشَّكايا يا باعِثَ الْبَرايا يا مُطْلِقَ الْأُسارى (8) ياذَا الْحَمْدِ وَالثَّناءِ يا ذَا الْفَخْرِ وَاْلبَهاءِ يا ذَا الَمجْدِ وَالسَّناءِ يا ذَا الْعَهْدِ وَالْوَفاءِ يا ذَا الْعَفْوِ وَالرِّضاءِ يا ذَا الْمَنِّ وَالْعَطاءِ يا ذَا الْفَضْلِ وَالْقَضاءِ يا ذَا الْعِزِّ وَالْبَقاءِ يا ذَا الْجُودِ وَالسَّخاءِ يا ذَا الْألاءِ وَالنَّعْماءِ (9) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا مانِعُ يا دافِعُ يا رافِعُ يا صانِعُ يا نافِعُ يا سامِعُ يا جامِعُ يا شافِعُ يا واسِعُ يا مُوسِعُ

ص: 264

(10) يا صانِعَ كُلِّ مَصْنُوعٍ يا خالِقَ كُلِّ مَخْلُوقٍ يا رازِقَ كُلِّ مَرْزُوقٍ يا مالِكَ كُلِّ مَمْلُوكٍ يا كاشِفَ كُلِّ مَكْرُوبٍ يا فارِجَ كُلِّ مَهْمُومٍ يا راحِمَ كُلِّ مَرْحُومٍ يا ناصِرَ كُلِّ مَخْذُولٍ يا ساتِرَ كُلِّ مَعْيُوبٍ يا مَلْجَأَ كُلِّ مَطْرُودٍ (11) يا عُدَّتى عِنْدَ شِدَّتي يا رَجائي عِنْدَ مُصيبَتي يا مُونِسي عِنْدَ وَحْشَتي يا صاحِبي عِنْدَ غُرْبَتي يا وَلِيّي عِنْدَ نِعْمَتي يا غِياثى عِنْدَ كُرْبَتى يا دَليلي عِنْدَ حَيْرَتى يا غَنائى عِنْدَ افْتِقارى يا مَلجَئي عِنْدَ اضْطِرارى يا مُعينى عِنْدَ مَفْزَعى (12) يا عَلّامَ الْغُيُوبِ يا غَفَّارَ الذُّنُوبِ يا سَتَّارَ الْعُيُوبِ يا كاشِفَ الْكُرُوبِ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ يا طَبيبَ الْقُلُوبِ يا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ يا انيسَ الْقُلُوبِ يا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ يا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ (13) اللهُمَّ انّى اسْأَلُكَ بِاْسمِكَ يا جَليلُ يا جَميلُ يا وَكيلُ يا كَفيلُ يا دَليلُ يا قَبيلُ يا مُديلُ يا مُنيلُ يا مُقيلُ يا مُحيلُ (14) يا دَليلَ الْمُتَحَيِّرينَ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ يا صَريخَ الْمُسْتَصْرِخينَ يا جارَ الْمُسْتَجيرينَ يا امانَ الْخائِفينَ يا عَوْنَ الْمُؤْمِنينَ يا راحِمَ الْمَساكينَ يا مَلْجَأَ الْعاصينَ يا غافِرَ الْمُذْنِبينَ يا مُجيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ (15) يا ذَا الْجُودِ وَالْإِحْسانِ يا ذَا الْفَضْلِ وَالْامْتِنانِ يا ذَا الْأَمْنِ وَالْأَمانِ يا ذَا الْقُدْسِ وَالسُّبْحانِ يا ذَا الْحِكْمَةِ وَالْبَيانِ يا ذَا الرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ يا ذَا الْحُجَّةِ وَالْبُرْهانِ يا ذَا الْعَظَمَةِ وَالسُّلْطانِ يا ذَا الرَّأْفَةِ وَالْمُسْتَعانِ يا ذَا العَفْوِ وَالْغُفْرانِ (16) يا

ص: 265

مَنْ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ هُوَ الهُ كُلِّ شَي ءٍ يا مَنْ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ هُوَ صانِعُ كُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ هُوَ قَبْلَ كُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ هُوَ بَعْدَ كُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ هُوَ فَوْقَ كُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ هُوَ عالِمٌ بِكُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ هُوَ قادِرٌ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ هُوَ يَبْقى وَيَفْنى كُلُّ شَيْ ءٍ (17) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا مُؤْمِنُ يا مُهَيْمِنُ يا مُكَوِّنُ يا مُلَقِّنُ يا مُبَيِّنُ يا مُهَوِّنُ يا مُمَكِّنُ يا مُزَيِّنُ يا مُعْلِنُ يا مُقَسِّمُ (18) يا مَنْ هُوَ فى مُلْكِهِ مُقيمٌ يا مَنْ هُوَ فى سُلْطانِهِ قَديمٌ يا مَنْ هُو فى جَلالِهِ عَظيمٌ يا مَنْ هُوَ عَلى عِبادِهِ رَحيمٌ يا مَنْ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ يا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصاهُ حَليمٌ يا مَنْ هُوَ بِمَنْ رَجاهُ كَريمٌ يا مَنْ هُوَ فى صُنْعِهِ حَكيمٌ يا مَنْ هُوَ فى حِكْمَتِهِ لَطيفٌ يا مَنْ هُوَ فى لُطْفِهِ قَديمٌ (19) يا مَنْ لا يُرْجى إلّافَضْلُهُ يا مَنْ لا يُسْأَلُ إلّاعَفْوُهُ يا مَنْ لا يُنْظَرُ إلّابِرُّهُ يا مَنْ لا يُخافُ إلّاعَدْلُهُ يا مَنْ لا يَدُومُ إلّامُلْكُهُ يا مَنْ لا سُلْطانَ إلّاسُلْطانُهُ يا مَنْ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَتُهُ يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ يا مَنْ احاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْمُهُ يا مَنْ لَيْسَ احَدٌ مِثْلَهُ (20) يا فارِجَ الْهَمِّ يا كاشِفَ الْغَمِّ يا غافِرَ الذَّنْبِ يا قابِلَ التَّوْبِ يا خالِقَ الْخَلْقِ يا صادِقَ الْوَعْدِ يا مُوفِىَ الْعَهْدِ يا عالِمَ السِّرِّ يا فالِقَ الْحَبِّ يا رازِقَ الْأَنامِ (21) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا عَلِيُّ يا وَفِيُّ يا غَنِيُّ يا مَلِيُّ يا حَفِيُّ يا رَضِيُّ يا زَكِيُّ يا بَدِيُّ يا قَوِيُّ يا وَلِيُّ (22) يا مَنْ

ص: 266

اظْهَرَ الْجَميلَ يا مَنْ سَتَرَ الْقَبيحَ يا مَنْ لَمْ يُؤاخِذْ بِالْجَريرَةِ يا مَنْ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يا عَظيمَ الْعَفْوِ يا حَسَنَ التَّجاوُزِ يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يا صاحِبَ كُلِّ نَجْوى يا مُنْتَهى كُلِّ شَكْوى (23) يا ذَا النِّعْمَةِ السَّابِغَةِ يا ذَا الرَّحْمَةِ الْواسِعَةِ يا ذَا الْمِنَّةِ السَّابِقَةِ يا ذَا الْحِكْمَةِ الْبالِغَةِ يا ذَا الْقُدْرَةِ الْكامِلَةِ يا ذَا الْحُجَّةِ الْقاطِعَةِ يا ذَا الْكَرامَةِ الظَّاهِرَةِ يا ذَا الْعِزَّةِ الدَّائِمَةِ يا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتينَةِ يا ذَا الْعَظَمَةِ الْمَنيعَةِ (24) يا بَديعَ السَّماواتِ يا جاعِلَ الظُّلُماتِ يا راحِمَ الْعَبَراتِ يا مُقيلَ الْعَثَراتِ يا ساتِرَ الْعَوْراتِ يا مُحْيِيَ الْأَمْواتِ يا مُنْزِلَ الآياتِ يا مُضَعِّفَ الْحَسَناتِ يا ماحِيَ السَّيِّئاتِ يا شَديدَ النَّقِماتِ (25) اللهُمَّ انّى اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا مُصَوِّرُ يا مُقَدِّرُ يا مُدَبِّرُ يا مُطَهِّرُ يا مُنَوِّرُ يا مُيَسِّرُ يا مُبَشِّرُ يا مُنْذِرُ يا مُقَدِّمُ يا مُؤَخِّرُ (26) يا رَبَّ الْبَيْتِ الْحَرامِ يا رَبَّ الشَّهْرِ الْحَرامِ يا رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ يا رَبَّ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ يا رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ يا رَبَّ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ يا رَبَّ الْحِلِّ وَالْحَرامِ يا رَبَّ النُّورِ وَالظَّلامِ يا رَبَّ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ يا رَبَّ الْقُدْرَةِ فِي الْأَنامِ (27) يا احْكَمَ الْحاكِمينَ يا اعْدَلَ الْعادِلينَ يا اصْدَقَ الصَّادِقينَ يا اطْهَرَ الطَّاهِرينَ يا احْسَنَ الْخالِقينَ يا اسْرَعَ الْحاسِبينَ يا اسْمَعَ السَّامِعينَ يا ابْصَرَالنَّاظِرينَ يا اشْفَعَ الشَّافِعينَ يا اكْرَمَ الْأَكْرَمينَ

ص: 267

(28) يا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ يا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ يا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ يا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ يا غِياثَ مَنْ لا غِياثَ لَهُ يا فَخْرَ مَنْ لا فَخْرَ لَهُ يا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ يا مُعينَ مَنْ لا مُعينَ لَهُ يا انيسَ مَنْ لا انيسَ لَهُ يا امانَ مَنْ لا امانَ لَهُ (29) اللهُمَّ انّى اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا عاصِمُ يا قائِمُ يا دائِمُ يا راحِمُ يا سالِمُ يا حاكِمُ يا عالِمُ يا قاسِمُ يا قابِضُ يا باسِطُ (30) يا عاصِمَ مَنِ اسْتَعْصَمَهُ يا راحِمَ مَنِ اسْتَرْحَمَهُ يا غافِرَ مَنِ اسْتَغْفَرَهُ يا ناصِرَ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ يا حافِظَ مَنِ اسْتَحْفَظَهُ يا مُكْرِمَ مَنِ اسْتَكْرَمَهُ يا مُرْشِدَ مَنِ اسْتَرْشَدَهُ يا صَريخَ مَنِ اسْتَصْرَخَهُ يا مُعينَ مَنِ اسْتَعانَهُ يا مُغيثَ مَنِ اسْتَغاثَهُ (31) يا عَزيزاً لا يُضامٌ يا لَطيفاً لا يُرامُ يا قَيُّوماً لا يَنامُ يا دائِماً لا يَفُوتُ يا حَيّاً لا يَمُوتُ يا مَلِكاً لا يَزُولُ يا باقِياً لا يَفْنى يا عالِماً لا يَجْهَلُ يا صَمَداً لا يُطْعَمُ يا قَوِيّاً لا يَضْعُفُ (32) اللهُمَّ انّى اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا احَدُ يا واحِدُ يا شاهِدُ يا ماجِدُ يا حامِدُ يا راشِدُ يا باعِثُ يا وارِثُ يا ضارُّ يا نافِعُ (33) يا اعْظَمَ مِنْ كُلِّ عَظيمٍ يا اكْرَمَ مِنْ كُلِّ كَريمٍ يا ارْحَمَ مِنْ كُلِّ رَحيمٍ يا اعْلَمَ مِنْ كُلِّ عَليمٍ يا احْكَمَ مِنْ كُلِّ حَكيمٍ يا اقْدَمَ مِنْ كُلِّ قَديمٍ يا اكْبَرَ مِنْ كُلِّ كَبيرٍ يا الْطَفَ مِنْ كُلِّ لَطيفٍ يا اجَلَّ مِن كُلِّ جَليلٍ يا اعَزَّ مِنْ كُلِّ عَزيزٍ (34) يا كَريمَ الصَّفْحِ يا عَظيمَ الْمَنِّ يا كَثيرَ الْخَيْرِ يا قَديمَ الْفَضْلِ يا دائِمَ اللُّطْفِ يا لَطيفَ الصُّنْعِ يا

ص: 268

مُنَفِّسَ الْكَرْبِ يا كاشِفَ الضُّرِّ يا مالِكَ الْمُلْكِ يا قاضِيَ الْحَقِّ (35) يا مَنْ هُوَ فى عَهْدِهِ وَفِيٌّ يا مَنْ هُوَ في وَفائِهِ قَوِيٌّ يا مَنْ هُوَ في قُوَّتِهِ عَلِيٌّ يا مَنْ هُوَ في عُلُوِّهِ قَريبٌ يا مَنْ هُوَ فى قُرْبِهِ لَطيفٌ يا مَنْ هُوَ فى لُطْفِهِ شَريفٌ يا مَنْ هُوَ فى شَرَفِهِ عَزيزٌ يا مَنْ هُوَ فى عِزِّهِ عَظيمٌ يا مَنْ هُوَ فى عَظَمَتِهِ مَجيدٌ يا مَنْ هُوَ فى مَجْدِهِ حَميدٌ (36) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا كافى يا شافى يا وافى يا مُعافى يا هادى يا داعى يا قاضى يا راضى يا عالي يا باقي (37) يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ خاضِعٌ لَهُ يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ خاشِعٌ لَهُ يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ كائِنٌ لَهُ يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ مَوْجُودٌ بِهِ يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ مُنيبٌ الَيْهِ يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ خائِفٌ مِنْهُ يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ قائِمٌ بِهِ يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ صائِرٌ الَيْهِ يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ يا مَنْ كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إلّاوَجْهَهُ (38) يا مَنْ لا مَفَرَّ إلّاالَيْهِ يا مَنْ لا مَفْزَعَ إلّاالَيْهِ يا مَنْ لا مَقْصَدَ إلّاالَيْهِ يا مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ إلّاالَيْهِ يا مَنْ لا يُرْغَبُ إلّاالَيْهِ يا مَنْ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلّابِهِ يا مَنْ لا يُسْتَعانُ إلّابِهِ يا مَنْ لا يُتَوَكَّلُ إلّاعَلَيْهِ يا مَنْ لا يُرْجى إلّاهُوَ يا مَنْ لا يُعْبَدُ إلّاهو (39) يا خَيْرَ الْمَرْهُوبينَ يا خَيْرَ الْمَرْغُوبينَ يا خَيْرَ الْمَطْلُوبينَ يا خَيْرَ الْمَسْؤولينَ يا خَيْرَ الْمَقْصُودينَ يا خَيْرَ الْمَذْكُورينَ يا خَيْرَ الْمَشْكُورينَ يا خَيْرَ الَمحْبُوبينَ يا خَيْرَ الْمَدْعُوّينَ يا خَيْرَ الْمُسْتَأْنِسينَ (40) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ

ص: 269

يا غافِرُ يا ساتِرُ يا قادِرُ يا قاهِرُ يا فاطِرُ يا كاسِرُ يا جابِرُ يا ذاكِرُ يا ناظِرُ يا ناصِرُ (41) يا مَنْ خَلَقَ فَسَوّى يا مَنْ قَدَّرَ فَهَدى يا مَنْ يَكْشِفُ الْبَلْوى يا مَنْ يَسْمَعُ النَّجْوى يا مَنْ يُنْقِذُ الْغَرْقى يا مَنْ يُنْجِي الْهَلْكى يا مَنْ يَشْفِي الْمَرْضى يا مَنْ اضْحَكَ وَابْكى يا مَنْ اماتَ وَاحْيى يا مَنْ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْانْثى (42) يا مَنْ فيِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ سَبيلُهُ يا مَنْ فِي الْافاقِ اياتُهُ يا مَنْ فِي الْاياتِ بُرْهانُهُ يا مَنْ فِي الْمَماتِ قُدْرَتُهُ يا مَنْ فِي الْقُبُورِ عِبْرَتُهُ يا مَنْ فِي الْقِيامَةِ مُلْكُهُ يا مَنْ فِي الْحِسابِ هَيْبَتُهُ يا مَنْ فِي الْميزانِ قَضاؤُهُ يا مَنْ فِي الْجَنَّةِ ثَوابُهُ يا مَنْ فِي النَّارِ عِقابُهُ (43) يا مَنْ الَيْهِ يَهْرَبُ الْخائِفُونَ يا مَنْ الَيْهِ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ يا مَنْ الَيْهِ يَقْصِدُ الْمُنيبُونَ يا مَنْ الَيْهِ يَرْغَبُ الزَّاهِدُونَ يا مَنْ الَيْهِ يَلْجَأُ الْمُتَحَيِّرُونَ يا مَنْ بِهِ يَسْتَأْنِسُ الْمُريدُونَ يا مَنْ بِه يَفْتَخِرُ الُمحِبُّونَ يا مَنْ فى عَفْوِهِ يَطْمَعُ الْخاطِئُونَ يا مَنْ الَيْهِ يَسْكُنُ الْمُوقِنُونَ يا مَنْ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (44) اللهُمَّ انّى اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا حَبيبُ يا طَبيبُ يا قَريبُ يا رَقيبُ يا حَسيبُ يا مُهيبُ يا مُثيبُ يا مُجيبُ يا خَبيرُ يا بَصيرُ (45) يا اقَرَبَ مِنْ كُلِّ قَريبٍ يا احَبَّ مِنْ كُلِّ حَبيبٍ يا ابْصَرَ مِنْ كُلِّ بَصيرٍ يا اخْبَرَ مِنْ كُلِّ خَبيرٍ يا اشْرَفَ مِنْ كُلِّ شَريفٍ يا ارْفَعَ مِنْ كُلِّ رَفيعٍ يا اقْوى مِنْ كُلِّ قَوِيٍّ يا اغْنى مِنْ كُلِّ غَنِيٍّ يا اجْوَدَ مِنْ كُلِّ جَوادٍ يا ارْافَ

ص: 270

مِنْ كُلِّ رَؤوُفٍ (46) يا غالِباً غَيْرَ مَغْلُوبٍ يا صانِعاً غَيْرَ مَصْنُوعٍ يا خالِقاً غَيْرَ مَخْلُوقٍ يا مالِكاً غَيْرَ مَمْلُوكٍ يا قاهِراً غَيْرَ مَقْهُورٍ يا رافِعاً غَيْرَ مَرْفُوعٍ يا حافِظاً غَيْرَ مَحْفُوظٍ يا ناصِراً غَيْرَ مَنْصُورٍ يا شاهِداً غَيْرَ غائِبٍ يا قَريباً غَيْرَ بَعيدٍ (47) يا نُورَ النُّورِ يا مُنَوِّرَ النُّورِ يا خالِقَ النُّورِ يا مُدَبِّرَ النُّورِ يا مُقَدِّرَ النُّورِ يا نُورَ كُلّ نُورٍ يا نُوراً قَبْلَ كُلّ نُورٍ يا نُوراً بَعْدَ كُلِّ نُورٍ يا نُوراً فَوْقَ كُلّ نُورٍ يا نُوراً لَيْسَ كَمِثْلِهِ نُورٌ (48) يا مَنْ عَطاؤُهُ شَريفٌ يا مَنْ فِعْلُهُ لَطيفٌ يا مَنْ لُطْفُهُ مُقيمٌ يا مَنْ احْسانُهُ قَديمٌ يا مَنْ قَوْلُهُ حَقٌّ يا مَنْ وَعْدُهُ صِدْقٌ يا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ يا مَنْ عَذابُهُ عَدْلٌ يا مَنْ ذِكْرُهُ حُلْوٌ يا مَنْ فَضْلُهُ عَميمٌ (49) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا مُسَهِّلُ يا مُفَصِّلُ يا مُبَدِّلُ يا مُذَلِّلُ يا مُنَزِّلُ يا مُنَوِّلُ يا مُفْضِلُ يا مُجْزِلُ يا مُمْهِلُ يا مُجْمِلُ (50) يا مَنْ يَرى وَلا يُرى يا مَنْ يَخْلُقُ وَلا يُخْلَقُ يا مَنْ يَهْدى وَلا يُهْدى يا مَنْ يُحْيي وَلا يُحْيا يا مَنْ يَسْأَلُ وَلا يُسْأَلُ يا مَنْ يُطْعِمُ وَلا يُطْعَمُ يا مَنْ يُجيرُ وَلا يُجارُ عَلَيْهِ يا مَنْ يَقْضى وَلا يُقْضى عَلَيْهِ يا مَنْ يَحْكُمُ وَلا يُحْكَمُ عَلَيْهِ يا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً احَدٌ (51) يا نِعْمَ الْحَسيبُ يا نِعْمَ الطَّبيبُ يا نِعْمَ الرَّقيبُ يا نِعْمَ الْقَريبُ يا نِعْمَ الْمٌجيبُ يا نِعْمَ الْحَبيبُ يا نِعْمَ الْكَفيلُ يا نِعْمَ الَوْكيلُ يا نِعْمَ الْمَوْلى يا نِعْمَ النَّصيرُ (52) يا سُرُورَ الْعارِفينَ يا مُنَى

ص: 271

الُمحِبّينَ يا انيسَ الْمُريدينَ يا حَبيبَ التَّوَّابينَ يا رازِقَ الْمُقِلّينَ يا رَجاءَ الْمُذْنِبينَ يا قُرَّةَ عَيْنِ الْعابِدينَ يا مُنَفِّسُ عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجُ عَنِ الْمَغْمُومينَ يا الهَ الْأَوَّلينَ وَالآخِرينَ (53) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا رَبَّنا يا الهَنا يا سَيِّدَنا يا مَوْلانا يا ناصِرَنا يا حافِظَنا يا دَليلَنا يا مُعينَنا يا حَبيبَنا يا طَبيبَنا (54) يا رَبَّ النَّبيّينَ وَالْأَبْرارِ يا رَبَّ الصِّدّيقينَ وَالْأَخْيارِ يا رَبَّ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ يا رَبَّ الصِّغارِ وَالْكِبارِ يا رَبَّ الْحُبُوبِ وَالِّثمارِ يا رَبَّ الْأَنْهارِ وَالْأَشْجارِ يا رَبَّ الصَّحارى وَالْقِفارِ يا رَبَّ الْبَراري وَالْبِحارِ يا رَبَّ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ يا رَبَّ الْاعْلانِ وَالْاسْرارِ (55) يا مَنْ نَفَذَ في كُلِّ شَيْ ءٍ امْرُهُ يا مَنْ لَحِقَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْمُهُ يا مَنْ بَلَغَتْ الى كُلِّ شَيْ ءٍ قُدْرَتُهُ يا مَنْ لا تُحْصِى الْعِبادُ نِعَمَهُ يا مَنْ لا تَبْلُغُ الْخَلائِقُ شُكْرَهُ يا مَنْ لا تُدْرِكُ الْأَفْهامُ جَلالَهُ يا مَنْ لا تَنالُ الْأَوْهامُ كُنْهَهُ يا مَنِ الْعَظَمَةُ وَالْكِبْرِياءُ رِداؤُهُ يا مَنْ لا تَرُدُّ الْعِبادُ قَضاءَهُ يا مَنْ لا مُلْكَ إلّامُلْكُهُ يا مَنْ لا عَطاءَ إلّاعَطاؤُهُ (56) يا مَنْ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى يا مَنْ لَهُ الصِّفاتُ الْعُلْيا يا مَنْ لَهُ الْاخِرَةُ وَالْاولى يا مَنْ لَهُ الْجَنَّةُ الْمَاْوى يا مَنْ لَهُ الآياتُ الْكُبْرى يا مَنْ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى يا مَنْ لَهُ الْحُكْمُ وَالْقَضاءُ يا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَالْفَضاءُ يا مَنْ لَهُ الْعَرْشُ وَالثَّرى يا مَنْ لَهُ السَّماواتُ الْعُلى (57) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا عَفُوُّ يا غَفُورُ يا صَبُورُ يا شَكُورُ يا

ص: 272

رَؤوفُ يا عَطُوفُ يا مَسْؤولُ يا وَدُودُ يا سُبُّوحُ يا قُدُّوسُ (58) يا مَنْ فِي السَّماءِ عَظَمَتُهُ يا مَنْ فِي الْأَرْضِ آياتُهُ يا مَنْ في كُلِّ شَيْ ءٍ دَلائِلُهُ يا مَنْ فِي الْبِحارِ عَجائِبُهُ يا مَنْ فِي الْجِبالِ خَزائِنُهُ يا مَنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ يا مَنْ الَيْهِ يَرْجِعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ يا مَنْ اظْهَرَ في كُلِّ شَيْ ءٍ لُطْفَهُ يا مَنْ احْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ يا مَنْ تَصَرَّفَ فِي الْخَلائِقِ قُدْرَتُهُ (59) يا حَبيبَ مَنْ لا حَبيبَ لَهُ يا طَبيبَ مَنْ لا طَبيبَ لَهُ يا مُجيبَ مَنْ لا مُجيبَ لَهُ يا شَفيقَ مَنْ لا شَفيقَ لَهُ يا رَفيقَ مَنْ لا رَفيقَ لَهُ يا مُغيثَ مَن لا مُغيثَ لَهُ يا دَليلَ مَنْ لا دَليلَ لَهُ يا انيسَ مَنْ لا انيسَ لَهُ يا راحِمَ مَنْ لا راحِمَ لَهُ يا صاحِبَ مَنْ لا صاحِبَ لَهُ (60) يا كافِيَ مَنِ اسْتَكْفاهُ يا هادِيَ مَنِ اسْتَهْداهُ يا كالِى ءَ مَنِ اسْتَكْلاهُ يا راعِيَ مَنِ اسْتَرْعاهُ يا شافِيَ مَنِ اسْتَشْفاهُ يا قاضِيَ مَنِ اسْتَقْضاهُ يا مُغْنِيَ مَنِ اسْتَغْناهُ يا مُوفِيَ مَنِ اسْتَوْفاهُ يا مُقَوِّيَ مَنِ اسْتَقْواهُ يا وَلِيَّ مَنِ اسْتَوْلاهُ (61) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا خالِقُ يا رازِقُ يا ناطِقُ يا صادِقُ يا فالِقُ يا فارِقُ يا فاتِقُ يا راتِقُ يا سابِقُ يا سامِقُ (62) يا مَنْ يُقَلِّبُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ يا مَنْ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالْأَنْوارَ يا مَنْ خَلَقَ الظِّلَّ وَالْحَرُورَ يا مَنْ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ يا مَنْ قَدَّرَ الْخَيْرَ وَالشَّرَّ يا مَنْ خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ يا مَنْ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ يا مَنْ لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً يا مَنْ لَيْسَ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ يا

ص: 273

مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ (63) يا مَنْ يَعْلَمُ مُرادَ الْمُريدينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ضَميرَ الصَّامِتينَ يا مَنْ يَسْمَعُ انينَ الْواهِنينَ يا مَنْ يَرى بُكاءَ الْخائِفينَ يا مَنْ يَمْلِكُ حَوائِجَ السَّائِلينَ يا مَنْ يَقْبَلُ عُذْرَ التَّائِبينَ يا مَنْ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدينَ يا مَنْ لا يُضيعُ اجْرَ الْمٌحْسِنينَ يا مَنْ لا يَبْعُدُ عَنْ قُلُوبِ الْعارِفينَ يا اجْوَدَ الْأَجْودينَ (64) يا دائِمَ الْبَقاءِ يا سامِعَ الدُّعاءِ يا واسِعَ الْعَطاءِ يا غافِرَ الْخَطاءِ يا بَديعَ السَّماءِ يا حَسَنَ الْبَلاءِ يا جَميلَ الثَّناءِ يا قَديمَ السَّناءِ يا كَثيرَ الْوَفاءِ يا شَريفَ الْجَزاءِ (65) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا سَتَّارُ يا غَفَّارُ يا قَهَّارُ يا جَبَّارُ يا صَبَّارُ يا بارُّ يا مُخْتارُ يا فَتَّاحُ يا نَفَّاحُ يا مُرْتاحُ (66) يا مَنْ خَلَقَنى وَسَوَّاني يا مَنْ رَزَقَني وَرَبَّاني يا مَنْ اطْعَمَنى وَسَقانى يا مَنْ قَرَّبَنى وَ ادْنانى يا مَنْ عَصَمَنى وَكَفانى يا مَنْ حَفِظَني وَكَلانى يا مَنْ اعَزَّنى وَاغْنانى يا مَنْ وَفَّقَنى وَهَدانى يا مَنْ آنَسَنى وَآوَانى يا مَنْ اماتَنى وَاحْيانى (67) يا مَنْ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ يا مَنْ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ يا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ يا مَنْ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إلّابِاذْنِهِ يا مَنْ هُوَ اعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ يا مَنْ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ يا مَنْ لا رادَّ لِقَضائِهِ يا مَنِ انْقادَ كُلُّ شَيْ ءٍ لِامْرِهِ يا مَنِ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ يا مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ (68) يا مَنْ جَعَلَ الْأَرْضَ مِهاداً يا مَنْ جَعَلَ

ص: 274

الْجِبالَ اوْتاداً يا مَنْ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً يا مَنْ جَعَلَ الْقَمَرَ نُوراً يا مَنْ جَعَلَ اللَّيْلَ لِباساً يا مَنْ جَعَلَ النَّهارَ مَعاشاً يا مَنْ جَعَلَ النَّوْمَ سُباتاً يا مَنْ جَعَلَ السَّمآءَ بِناءً يا مَنْ جَعَلَ الْأَشْياءَ ازْواجاً يا مَنْ جَعَلَ النَّارَ مِرْصاداً (69) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا سَميعُ يا شَفيعُ يا رَفيعُ يا مَنيعُ يا سَريعُ يا بَديعُ يا كَبيرُ يا قَديرُ يا خَبيرُ يا مُجيرُ (70) يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ يا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ يا حَيُّ الَّذي لَيْسَ كَمِثْلِهِ حَيٌّ يا حَيُّ الَّذي لا يُشارِكُهُ حَيٌّ يا حَيُّ الَّذى لا يَحْتاجُ الى حَيٍّ يا حَيُّ الَّذى يُميتُ كُلَّ حَيٍّ يا حَيُّ الَّذى يَرْزُقُ كُلَّ حَيٍّ يا حَيّاً لَمْ يَرِثِ الْحَياةَ مِنْ حَيٍّ يا حَيُّ الَّذى يُحْيِي الْمَوْتى يا حَيُّ يا قَيُّومُ لا تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ (71) يا مَنْ لَهُ ذِكْرٌ لا يُنْسى يا مَنْ لَهُ نُورٌ لا يُطْفى يا مَنْ لَهُ نِعَمٌ لا تُعَدُّ يا مَنْ لَهُ مُلْكٌ لا يَزُولُ يا مَنْ لَهُ ثَناءٌ لا يُحْصى يا مَنْ لَهُ جَلالٌ لا يُكَيَّفُ يا مَنْ لَهُ كَمالٌ لا يُدْرَكُ يا مَنْ لَهُ قَضاءٌ لا يُرَدُّ يا مَنْ لَهُ صِفاتٌ لا تُبَدَّلُ يا مَنْ لَهُ نُعُوتٌ لا تُغَيَّرُ (72) يا رَبَّ الْعالَمينَ يا مالِكَ يَوْمِ الدّينِ يا غايَةَ الطَّالِبينَ يا ظَهْرَ اللَّاجينَ يا مُدْرِكَ الْهارِبينَ يا مَنْ يُحِبُّ الصَّابِرينَ يا مَنْ يُحِبُّ التَّوَّابينَ يا مَنْ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ يا مَنْ يُحِبُّ الُمحْسِنينَ يا مَنْ هُوَ اعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ (73) اللهُمَّ انّى اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا شَفيقُ يا رَفيقُ يا حَفيظُ يا مُحيطُ يا مُقيتُ يا مُغيثُ يا مُعِزُّ يا مُذِلُّ يا مُبْدِئُ يا

ص: 275

مُعيدُ (74) يا مَنْ هُوَ احَدٌ بِلا ضِدٍّ يا مَنْ هُوَ فَرْدٌ بِلا نِدٍّ يا مَنْ هُوَ صَمَدٌ بِلا عَيْبٍ يا مَنْ هُوَ وِتْرٌ بِلا كَيْفٍ يا مَنْ هُوَ قاضٍ بِلا حَيْفٍ يا مَنْ هُوَ رَبٌّ بِلا وَزيرٍ يا مَنْ هُوَ عَزيزٌ بِلا ذُلٍّ يا مَنْ هُوَ غَنِيٌّ بِلا فَقْرٍ يا مَنْ هُوَ مَلِكٌ بِلا عَزْلٍ يا مَنْ هُوَ مَوْصُوفٌ بِلا شَبيهٍ (75) يا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرينَ يا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرينَ يا مَنْ حَمْدُهُ عِزٌّ لِلْحامِدينَ يا مَنْ طاعَتُهُ نَجاةٌ لِلْمُطيعينَ يا مَنْ بابُهُ مَفْتُوحٌ لِلطَّالِبينَ يا مَنْ سَبيلُهُ واضِحٌ لِلْمُنيبينَ يا مَنْ آياتُهُ بُرْهانٌ لِلنَّاظِرينَ يا مَنْ كِتابُهُ تَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقينَ يا مَنْ رِزْقُهُ عُمُومٌ لِلطَّائِعينَ وَالْعاصينَ يا مَنْ رَحْمَتُهُ قَريبٌ مِنَ الْمحْسِنينَ (76) يا مَنْ تَبارَكَ اسْمُهُ يا مَنْ تَعالى جَدُّهُ يا مَنْ لا الهَ غَيْرُهُ يا مَنْ جَلَّ ثَناؤُهُ يا مَنْ تَقَدَّسَتَ اسْماؤُهُ يا مَنْ يَدُومُ بَقاؤُهُ يا مَنِ الْعَظَمَةُ بَهاؤُهُ يا مَنِ الْكِبْرِياءُ رِداؤُهُ يا مَنْ لا تُحْصى الآؤُهُ يا مَنْ لا تُعَدُّ نَعْماؤُهُ (77) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا مُعينُ يا امينُ يا مُبينُ يا مَتينُ يا مَكينُ يا رَشيدُ يا حَميدُ يا مَجيدُ يا شَديدُ يا شَهيدُ (78) يا ذَا الْعَرْشِ الَمجيدِ يا ذَا الْقَوْلِ السَّديدِ يا ذَا الْفِعْلِ الرَّشيدِ يا ذَا الْبَطْشِ الشَّديدِ يا ذَا الْوَعْدِ وَالْوَعيدِ يا مَنْ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَميدُ يا مَنْ هُوَ فَعَّالٌ لِما يُريدُ يا مَنْ هُوَ قَريبٌ غَيْرُ بَعيدٍ يا مَنْ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهيدٌ يا مَنْ هُوَ لَيْسَ بِظَلّامٍ لِلْعَبيدِ (79) يا مَنْ لا شَريكَ لَهُ وَلا وَزيرَ يا مَنْ لا شَبيهَ لَهُ وَلا نَظيرَ يا

ص: 276

خالِقَ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ الْمُنيرِ يا مُغْنِيَ الْبائِسِ الْفَقيرِ يا رازِقَ الْطِّفْلِ الصَّغيرِ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسيرِ يا عِصْمَةَ الْخآئِفِ الْمُسْتَجيرِ يا مَنْ هُوَ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ يا مَنْ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ (80) يا ذَا الْجُودِ وَالنِّعَمِ يا ذَا الْفَضْلِ وَالْكَرَمِ يا خالِقَ اللَّوْحِ وَالْقَلَمِ يا بارِئَ الذَّرِّ وَالنَّسَمِ يا ذَا الْبَأْسِ وَالنِّقَمِ يا مُلْهِمَ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ يا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْأَلَمِ يا عالِمَ السِّرِّ وَالْهِمَمِ يا رَبَّ الْبَيْتِ وَالْحَرَمِ يا مَنْ خَلَقَ الْأَشياءَ مِنَ الْعَدَمِ (81) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا فاعِلُ يا جاعِلُ يا قابِلُ يا كامِلُ يا فاصِلُ يا واصِلُ يا عادِلُ يا غالِبُ يا طالِبُ يا واهِبُ (82) يا مَنْ انْعَمَ بِطَوْلِهِ يا مَنْ اكْرَمَ بِجُودِهِ يا مَنْ جادَ بِلُطْفِهِ يا مَنْ تَعَزَّزَ بِقُدْرَتِهِ يا مَنْ قَدَّرَ بِحِكْمَتِهِ يا مَنْ حَكَمَ بِتَدْبيرِهِ يا مَنْ دَبَّرَ بِعِلْمِهِ يا مَنْ تَجاوَزَ بِحِلْمِهِ يا مَنْ دَنا في عُلُوِّهِ يا مَنْ عَلا في دُنُوِّهِ (83) يا مَنْ يَخْلُقُ ما يَشاءُ يا مَنْ يَفْعَلُ ما يَشاءُ يا مَنْ يَهْدي مَنْ يَشاءُ يا مَنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ يا مَنْ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ يا مَنْ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشآءُ يا مَنْ يُعِزُّ مَنْ يَشاءِ يا مَنْ يُذِلُّ مَنْ يَشاءُ يا مَنْ يُصَوِّرُ فِي الْأَرْحامِ ما يَشاءُ يا مَنْ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ (84) يا مَنْ لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً يا مَنْ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً يا مَنْ لا يُشْرِكُ في حُكْمِهِ احَداً يا مَنْ جَعَلَ الْمَلائِكَةَ رُسُلًا يا مَنْ جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً يا مَنْ جَعَلَ

ص: 277

الْأَرْضَ قَراراً يا مَنْ خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً يا مَنْ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ امَداً يا مَنْ احاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً يا مَنْ احْصى كُلَّ شَيْ ءٍ عَدَداً (85) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا اوَّلُ يا اخِرُ يا ظاهِرُ يا باطِنُ يا بَرُّ يا حَقُّ يا فَرْدُ يا وِتْرُ يا صَمَدُ يا سَرْمَدُ (86) يا خَيْرَ مَعْرُوفٍ عُرِفَ يا افْضَلَ مَعْبُودٍ عُبِدَ يا اجَلَّ مَشْكُورٍ شُكِرَ يا اعَزَّ مَذْكُورٍ ذُكِرَ يا اعْلى مَحْمُودٍ حُمِدَ يا اقْدَمَ مَوْجُودٍ طُلِبَ يا ارْفَعَ مَوْصُوفٍ وُصِفَ يا اكْبَرَ مَقْصُودٍ قُصِدَ يا اكْرَمَ مَسْؤولٍ سُئِلَ يا اشْرَفَ مَحْبُوبٍ عُلِمَ (87) يا حَبيبَ الْباكينَ يا سَيِّدَ الْمُتَوَكِّلينَ يا هادِيَ الْمُضِلّينَ يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنينَ يا انيسَ الذَّاكِرينَ يا مَفْزَعَ الْمَلْهُوفينَ يا مُنْجِيَ الصَّادِقينَ يا اقْدَرَ الْقادِرينَ يا اعْلَمَ الْعالِمينَ يا الهَ الْخَلْقِ اجْمَعينَ (88) يا مَنْ عَلا فَقَهَرَ يا مَنْ مَلَكَ فَقَدَرَ يا مَنْ بَطَنَ فَخَبَرَ يا مَنْ عُبِدَ فَشَكَرَ يا مَنْ عُصِيَ فَغَفَرَ يا مَنْ لا تَحْويهِ الْفِكَرُ يا مَنْ لا يُدْرِكُهُ بَصَرٌ يا مَنْ لا يَخْفى عَلَيْهِ اثَرٌ يا رازِقَ الْبَشَرِ يا مُقَدِّرَ كُلِّ قَدَرٍ (89) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا حافِظُ يا بارِئُ يا ذارِئُ يا باذِخُ يا فارِجُ يا فاتِحُ يا كاشِفُ يا ضامِنُ يا امِرُ يا ناهي (90) يا مَنْ لا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إلّا هُوَ يا مَنْ لا يَصْرِفُ السُّوءَ إلّاهُوَ يا مَنْ لا يَخْلُقُ الْخَلْقَ إلّاهُوَ يا مَنْ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ إلّاهُوَ يا مَنْ لا يُتِمُّ النِّعْمَةَ إلّاهُوَ يا مَنْ لا يُقَلِّبُ الْقُلُوبَ إلّاهُوَ يا مَنْ لا يُدَبِّرُ الْامْرَ إلّاهُوَ يا مَنْ لا يُنَزِّلُ

ص: 278

الْغَيْثَ إلّاهُوَ يا مَنْ لا يَبْسُطُ الرِّزْقَ إلّاهُوَ يا مَنْ لا يُحْيِي الْمَوْتى إلّاهُوَ (91) يا مُعينَ الْضُعَفاءِ يا صاحِبَ الْغُرَباءِ يا ناصِرَ الْأَوْلِياءِ يا قاهِرَ الْأَعْداءِ يا رافِعَ السَّماءِ يا انيسَ الْأَصْفِياءِ يا حَبيبَ الْأَتْقِياءِ يا كَنْزَ الْفُقَراءِ يا الهَ الْأَغْنِياءِ يا اكْرَمَ الْكُرَماءِ (92) يا كافِياً مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ يا قائِماً عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ لا يُشْبِهُهُ شَيْ ءٌ يا مَنْ لا يَزيدُ في مُلْكِهِ شَيْ ءٌ يا مَنْ لا يَخْفى عَلَيْهِ شَيْ ءٌ يا مَنْ لا يَنْقُصُ مِنْ خَزائِنِهِ شَيْ ءٌ يا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ يا مَنْ لا يَعْزُبُ عَنْ عِلْمِهِ شَي ءٌ يا مَنْ هُوَ خَبيرٌ بِكُلِّ شَيْ ءٍ يا مَنْ وَسِعَتْ رَحْمَتُهُ كُلَّ شَيْ ءٍ (93) اللهُمَّ انّي اسْئَلُكَ بِاسْمِكَ يا مُكْرِمُ يا مُطْعِمُ يا مُنْعِمُ يا مُعْطى يا مُغْني يا مُقْني يا مُفْني يا مُحْيي يا مُرْضي يا مُنْجي (94) يا اوَّلَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَآخِرَهُ يا الهَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَمَليكَهُ يا رَبَّ كُلِّ شَيْ ءٍ وَصانِعَهُ يا بارِئَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَخالِقَهُ يا قابِضَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَباسِطَهُ يا مُبْدِئَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَمُعيدَهُ يا مُنْشِئَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَمُقَدِّرَهُ يا مُكَوِّنَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَمُحَوِّلَهُ يا مُحْيِيَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَمُميتَهُ يا خالِقَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَوارِثَهُ (95) يا خَيْرَ ذاكِرٍ وَمَذْكُورٍ يا خَيْرَ شاكِرٍ وَمَشْكُورٍ يا خَيْرَ حامِدٍ وَمَحْمُودٍ يا خَيْرَ شاهِدٍ وَمَشْهُودٍ يا خَيْرَ داعٍ وَمَدْعُوٍّ يا خَيْرَ مُجيبٍ وَمُجابٍ يا خَيْرَ مُؤنِسٍ وَانيسٍ يا خَيْرَ صاحِبٍ وَجَليسٍ يا خَيْرَ مَقْصُودٍ وَمَطْلُوبٍ يا خَيْرَ حَبيبٍ وَمَحْبُوبٍ (96) يا مَنْ هُوَ لِمَنْ دَعاهُ

ص: 279

مُجيبٌ يا مَنْ هُوَ لِمَنْ اطاعَهُ حَبيبٌ يا مَنْ هُوَ الى مَنْ احَبَّهُ قَريبٌ يا مَنْ هُوَ بِمَنِ اسْتَحْفَظَهُ رَقيبٌ يا مَنْ هُوَ بِمَنْ رَجاهُ كَريمٌ يا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصاهُ حَليمٌ يا مَنْ هُوَ في عَظَمَتِهِ رَحيمٌ يا مَنْ هُوَ في حِكْمَتِهِ عَظيمٌ يا مَنْ هُوَ في احْسانِهِ قَديمٌ يا مَنْ هُوَ بِمَنْ ارادَهُ عَليمٌ (97) اللهُمَّ انّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يا مُسَبِّبُ يا مُرَغِّبُ يا مُقَلِّبُ يا مُعَقِّبُ يا مُرَتِّبُ يا مُخَوِّفُ يا مُحَذِّرُ يا مُذَكِّرُ يا مُسَخِّرُ يا مُغَيِّرُ (98) يا مَنْ عِلْمُهُ سابِقٌ يا مَنْ وَعْدُهُ صادِقٌ يا مَنْ لُطْفُهُ ظاهِرٌ يا مَنْ امْرُهُ غالِبٌ يا مَنْ كِتابُهُ مُحْكَمٌ يا مَنْ قَضاؤُهُ كأئِنٌ يا مَنْ قُرْانُهُ مَجيدٌ يا مَنْ مُلْكُهُ قَديمٌ يا مَنْ فَضْلُهُ عَميمٌ يا مَنْ عَرْشُهُ عَظيمٌ (99) يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ يا مَنْ لا يَمْنَعُهُ فِعْلٌ عَنْ فِعْلٍ يا مَنْ لا يُلْهيهِ قَوْلٌ عَنْ قَوْلٍ يا مَنْ لا يُغَلِّطُهُ سُؤالٌ عَنْ سُؤالٍ يا مَنْ لا يَحْجُبُهُ شَيْ ءٌ عَنْ شَيْ ءٍ يا مَنْ لا يُبْرِمُهُ الْحاحُ الْمُلِحّينَ يا مَنْ هُوَ غايَةُ مُرادِ الْمُريدينَ يا مَنْ هُوَ مُنْتَهى هِمَمِ الْعارِفينَ يا مَنْ هُوَ مُنْتَهى طَلَبِ الطَّالِبينَ يا مَنْ لا يَخْفى عَلَيْهِ ذَرَّةٌ فِي الْعالَمينَ (100) يا حَليماً لا يَعْجَلُ يا جَواداً لا يَبْخَلُ يا صادِقاً لا يُخْلِفُ يا وَهَّاباً لا يَمَلُّ يا قاهِراً لا يُغْلَبُ يا عَظيماً لا يُوصَفُ يا عَدْلًا لا يَحيفُ يا غَنِيّاً لا يَفْتَقِرُ يا كَبيراً لا يَصْغُرُ يا حافِظاً لا يَغْفُلُ سُبْحانَكَ يا لا الهَ إلّاانْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النَّارِ يا رَبِّ.

ص: 280

در تهيه اين نوشته از كتابهاى زير استفاده شده است:

1- آموزش فقه، محمّد حسين فلاح زاده، دفتر نشر الهادى، چاپ پنجم، 1377.

2- تاريخ و آثار اسلامى مكّه مكرّمه و مدينه منوّره، اصغر قائدان، نشر مشعر، چاپ دوّم، 1374.

3- خطّ سبز سلوك، استاد جواد محدثى، انتشارات نصر، چاپ اوّل 1376.

4- روايت انقلاب، ج 1، استاد جواد محدّثى، انتشارات امير كبير، چاپ سوّم 1371.

5- روايت انقلاب، ج 2، استاد جواد محدّثى، انتشارات تربيت، چاپ دوّم، 1376.

6- ره توشه راهيان نور، ويژه ماه مبارك رمضان (1417 ق، 1376 ش.) دفتر تبليغات حوزه عليمه قم، معاونت آموزش مبلّغين (طرح هجرت).

7- ره توشه راهيان نور، ويژه ماه مبارك رمضان، (1418 ق./ 1376 ش.) دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميّه قم. معاونت آموزش مبلّغين (طرح هجرت).

8- صلح امام حسن عليه السلام، شيخ راضى آل ياسين، ترجمه رهبر معظّم انقلاب اسلامى حضرت آية اللَّه خامنه اى، انتشارات آسيا، چاپ اوّل، 1348.

9- فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، آية اللَّه جعفر سبحانى، نشر مشعر.

چاپ هشتم، 1376.

10- مفاتيح الجنان، ترجمه استاد حاج سيد هاشم رسولى محلّاتى، انتشارات كتابخانه صدر، چاپ دوّم، 1376.

11- ياد ايّام، ج 2، معاونت فرهنگى شوراى سياستگذارى ائمه جمعه، ناشر، شوراى سياستگذارى ائمه جمعه، چاپ اوّل، 1375.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109