آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)

مشخصات کتاب

سرشناسه : رکنی یزدی ، محمدمهدی ، - 1309

عنوان و نام پديدآور : آشنایی با علوم قرآنی / تالیف محمدمهدی رکنی یزدی

مشخصات نشر : تهران سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت ).

مشهد: آستان قدس رضوی ، بنیاد پژوهشهای اسلامی ، 1379.

مشخصات ظاهری : دوازده ، ص 223

فروست : (سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت )؛ 429. زبان و ادبیات فارسی 17)

شابک : 964-459-441-x 5000ریال ؛ 964-459-441-x 5000ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : پشت جلد به انگلیسی :Muhammad Mehdi Rukni Yazdi: An introduction to quranic sciences .

یادداشت : کتابنامه : ص . [216] - 223؛ همچنین به صورت زیرنویس

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی

شناسه افزوده : سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت )

شناسه افزوده : بنیاد پژوهشهای اسلامی

رده بندی کنگره : BP69/5 /ر8آ5

رده بندی دیویی : 297/15

شماره کتابشناسی ملی : م 79-10277

درآمد

اشاره

درآمد

بسم الله الرحمن الرحيم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً «1» سپاس و ستايش خداوند قرآن را كه با انشاء كلام و ارسال پيام، تعليماتش را به آدميان ابلاغ كرد، و بزرگ نامه هدايتش را به روى همگان گشود، و راه رستگارى را به خاك نشينان نمود.

شكر پروردگارى را كه دليل درستى نبوّت آخرين پيام آورش را كتاب قرار داد؛ اثرى جاودانه كه باطل از هيچ سو بدان راه نيافت و سخن بشرى با آن در نياميخت.

پس دست ناخورده و حرفى در جاى حرفى از آن ننشسته به دست مان رسيد، تا ما را آگاهى و هشيارى بخشد و از ظلمات جهل و تباهى به كانون معرفت و سعادت رهنمون شود.

درود و رحمت برآورنده اين كتاب، آخرين پيام آور الهى حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله كه نخستين معلّم و مفسّر

قرآن بود، و بر نخستين مرد گرونده بدو و دانش آموخته از او على بن ابى طالب عليه السّلام و فرزندانش كه امامان معصوم و منصوص از سوى پيامبر اكرم بودند و عالم به تفسير و تأويل قرآن.

پوزش از پيشگاه قرآن

پوزش از پيشگاه قرآن

براى نويسنده اى كه امروز مى خواهد مطلبى درباره قرآن مجيد بنويسد همواره اين شرمندگى هست كه با وجود پژوهشهاى گسترده اى كه علماى ژرف انديش در طول قرنها انجام داده اند، چگونه نوشته اى مختصر و خرد را عرضه كند كه ناخواسته و ندانسته

__________________________________________________

(1) «ستايش خدايى را كه كتاب [آسمانى ] را بر بنده خود فرو فرستاد، و هيچ گونه كژى در آن ننهاد.» (كهف/ 1)

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 2

حقّ كلام اللّه را تضييع نكرده باشد. از ديگر سو مى داند كه قرآن اقيانوس ژرف و گسترده اى است كه غوّاصان معرفت و طالبان هدايت را به قدر تلاش و ظرفيتشان از لئالى ارزشمند خود نصيب مى بخشد؛ چنان كه در سالهاى اخير هم قرآن پژوهان حوزه و دانشگاه آثارى چند از ترجمه و تفسير و تاريخ قرآن و اعجاز آن تأليف كرده اند كه هر يك به قدر خود روشنگر عظمت و رفعت سخن الهى است، امّا چون كلمات خدا پايان ندارد و مزاياى قرآن بيشمار است جاى بازنويسى و بهره گيريهاى تازه از اين كتاب زنده و پاينده وجود دارد.

امّا اثرى كه با نام آشنايى با علوم قرآنى عرضه مى شود، به توصيه مديريت ارجمند سازمان «سمت» برابر برنامه اين درس فراهم آمده، تا در رشته تحصيلى ادبيّات

فارسى تدريس شود؛ با وجود اين مطالب به زبانى است كه مى تواند براى هر طالب علمى سودمند باشد.

و اينك چند يادآورى:

1- با توجّه به هدف مذكور كوشش نويسنده بر اين بوده است كه از بحثهاى كهنه (مانند حدوث و قدم قرآن) يا شبهه برانگيز پرهيز كند و به مباحثى كه اهمّيت و اصالت قرآن را مى رساند و مايه افزايش ايمان و عمل صالح است بيشتر بپردازد، و همه جا بحث را مستند و مستدلّ به پايان برد.

2- به رعايت برنامه درسى بسيارى از يادداشتهاى فراهم آمده حذف شد، و آنچه نقلش مناسب مقام بود ولى حفظ آنها ضرورت نداشت به صورت پاورقى توضيحى ذيل صفحه آمد.

3- مشخصات كامل كتابهاى مأخذ در پايان آمده امّا در پى نوشتها براى اختصار به ذكر مؤلف و كتابش بسنده شده.

4- فهرست اصطلاحاتى كه در متن توضيح داده شده و ديگر كلمات كليدى در پايان كتاب آمده تا يادگيرى و حفظ آنها آسانتر شود و نمايه اى از كتاب باشد.

كتابهايى، از اين دست مبتنى بر منقولات و اسناد و كتب پيشينيان است كه نويسنده هم طبعا از آنها بهره جسته، بنابراين بر ذمّه خود فرض مى داند از تمام كسانى كه در راه قرآن پژوهى بويژه در عصر كنونى پيش قدم بوده اند سپاسگزارى كند، و براى همگان از خداوند وهّاب پاداش دوجهانى بطلبد؛ و براى خطاهاى ناخواسته در اين دفتر عرض كند:

رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا ...

مشهد- محمّد مهدى ركنى يزدى بهمن ماه 1378

آشنايى با علوم

قرآنى(ركنى)، ص: 3

پيشگفتار

تاريخ قرآن، علوم قرآنى

تاريخ قرآن، علوم قرآنى

آن گونه كه تاريخ روايت مى كند اعراب جاهلى با آن كه از دانش و بينش علمى بهره اى نداشتند، كالاى سخن در نظرشان ارزشمند بود، و سخن سرايان سالى يك بار بهترين اشعار خود را عرضه مى كردند، و نقّادان بهترين سروده سال را برگزيده معرّفى مى نمودند. از آن پس شاعر و قبيله اش معروف و سرافراز مى شدند و به نام و نانى مى رسيدند.

در چنين عصرى و در ميان چنين مردمى بيابان نشين، پاك مردى از تبار پاكان- دودمان ابراهيم عليه السّلام- مأمور هدايت جهانيان و دعوت به توحيد مى شود، در حالى كه سرمايه و ابزارش جز كالاى سخن نيست، امّا نه سخنى «تنيده ز دل، بافته ز جان» يعنى تراويده از ذهن انسان، بلكه سخنى آسمانى، از رنگى ديگر با آهنگى ديگر.

اين سخن كه وحى الهى بود درونمايه اى بديع و پيامى شنيدنى داشت، كه با زبانى اديبانه و استوار بيان مى شد و در دلها مى نشست. حق طلبان بدان گرويدند، پيام را گرفتند و سخن را در سينه ها حفظ كردند و براى يكدگر خواندند و به فرمان پيام آور آن را بر سنگ و چوب و پوست و پارچه نوشتند، تا گاه آن رسيد كه پيش نويسها در يك جا گردآورى شد و «مصحف» نام گرفت.

سرگذشت كتاب خدا از شروع وحى و ابلاغ آن، تا قرائت و كتابت آيات وحى شده، گردآورى رقعه ها و تدوين نهايى آن، «تاريخ قرآن مجيد» است، كه يكى از «علوم قرآنى» به شمار مى رود.

بحثهايى كه به شناخت صورت ظاهر اين كتاب مربوط مى شود چون نامها و اوصاف

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 4

قرآن، تعريف آيه، سوره و نامهاى آن، بحث سوره هاى مكّى و مدنى، اسباب نزول آيات، وجوه اعجاز قرآن، تعريف تفسير و تأويل، و نيز اصطلاحاتى مانند ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه «علوم قرآنى» نام گرفته. اين نامگذارى ظاهرا برگرفته از نام دو كتاب جامع اين علم: البرهان فى علوم القرآن تأليف بدر الدّين محمّد زركشى (م. 794 ق)، و الإتقان فى علوم القرآن از جلال الدّين عبد الرّحمان سيوطى (م. 911 ق) است. برخى از قرآن پژوهان اخير از اين جهت كه تاريخ قرآن خود يكى از دانشهاى مربوط به كلام اللّه است و سير تاريخى بسيارى از مباحث اين علم را نشان مى دهد، تأليف خود را تاريخ قرآن ناميده ساير مباحث قرآنى را در آن آورده اند، مانند كتاب گرانقدر تاريخ قرآن نوشته دكتر محمود راميار و كتابى ديگر با همين نام اثر محققانه آية اللّه محمّد هادى معرفت كه هر دو، مباحث علوم قرآنى را نيز در بردارد. پژوهشى در تاريخ قرآن به قلم استاد سيّد محمّد باقر حجتى و قرآن در اسلام تأليف علّامه سيّد محمّد حسين طباطبايى نيز دو كتاب ارزشمند در همين موضوع است.

پيش از ورود در بحثهاى اصلى مقدمه اى درباره «ضرورت شناخت قرآن» و سپس نگاهى تاريخى به ويژگيها و صفات آورنده قرآن ضرورى است. بحثى استدلالى در توصيف وحى و ردّ برخى شبهات هم بايد داشته باشيم، تا چگونگى ارتباط انسان زمينى با فرا سوى جهان طبيعى روشن شود و بدين ترتيب مقدّمات لازم گفته آيد.

ضرورت شناخت قرآن

ضرورت شناخت قرآن

1- هيچ

انديشيده ايم اگر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله امروز بخواهد به اصلاحات بنيادين دست زند و رسالتى كه پانزده قرن پيش داشت مجدد بيابد، آغاز كار و نخستين پيامش چه خواهد بود؟

به دليل آنچه در ابتداى بعثت انجام داده نخستين پيامش دعوت به قرآن است و فراگيرى آن، بويژه زمانى كه فتنه هاى گمراه كننده چون پاره هاى شب تار راه مستقيم را بر امّت اسلامى بپوشاند، بايد به قرآن روى آورد و از آن امان نامه الهى، هدايت طلبيد و پناهگاه جست، كه هر كس آن را پيش روى خود قرار دهد او را به فردوس برين

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 5

رهنمون شود و هر كس پشت سرنهد و بدان عمل نكند، او را به آتش دوزخ كشاند.

با استدلالى ساده مى توان اين نظريه را به منكران قبولاند كه: درست است زمان ما با عصر بعثت از نظر تمدن و پيشرفت علوم تجربى و مادّى قابل مقايسه نيست، امّا از جهت ظلم و فساد و كشتار همانند آن عهد و بلكه با منكراتى بيشتر و ستمى گسترده تر است و اصلاحات هم در همين موارد بايد انجام گيرد. به بيان ديگر بيمارى و درد اجتماعى همان است كه در آن عصر جاهليّت بوده، گرچه صورت ظاهرش ديگر گونه شده. پس چون درد همان است، راه درمان نيز بايد همان باشد كه شواهد تاريخى و پيشرفتهاى مسلمين نشان مى دهد خطا از زمانى شروع شد كه مسلمانان از تعليمات قرآن و عترت روى برتافتند،

تا بديشان آن رسيد از بلا و پس ماندگى كه شاهد آنيم.

2- آنچه گفته شد اهمّيت اجتماعى و تربيتى قرآن مجيد بود، امّا از نظرى ديگر نيز كتاب خدا بايد براى دانش طلبان- خاصّه ادب دوستان و هنرمندان- مورد توجّه و استفاده قرار گيرد، چه تنها كتابى است كه در شيوايى و زيبايى بيان، يعنى بعد ادبى در مرتبه اى از رفعت و برترى است كه از عرب و عجم كس را بدان دسترس نبوده و نيست، زيرا پس از گذشت پانزده قرن، در ميدان تحدّى و هماورد طلبى همچنان بى معارض و بى مماثل برجا مانده و از همان زمان به عنوان نمونه عالى و مثل اعلاى ادبى مورد قبول و اعتراف مسلمان و غير مسلمان واقع شده است.

اين ويژگى و امتياز مهمّ ادبى كلام اللّه نه تنها احياگر زبان و ادبيّات عربى بوده، بلكه بر زبان و ادبيّات ساير كشورهاى تازه مسلمان نيز تأثيرى عميق داشته است. چنان كه تاريخ ادبيّات و فرهنگ ما نشان مى دهد، ادبيّات فارسى با معارف و آموزشهاى قرآن و حديث وابستگى و پيوستگى فراوان دارد و تحت تأثير آن است؛ مثلا اشعارى كه توحيد يا وصف جلال و جمال آفريدگار است و آنچه نعت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و تعليمات اخلاقى و فضايل انسانى را در بردارد و نيز بسيارى از اشعار عرفانى كه همه ادبيّات ما را رنگ معنوى بخشيده و نظر جهانيان را جلب كرده، بى ترديد و امدار قرآن كريم مى باشد، و درونمايه- بلكه آرايه هايش- از سخن خدا و رسول اوست. درك و فهم اين معانى والا و سروده هاى زيبا بى شك شناخت بيشتر خاستگاه و منشأ

آن را مى طلبد. بنابراين بر دانشجويان ادبيّات فارسى- و بلكه تمام علاقه مندان به شعر و نثر كهن- بايسته و ضرورى

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 6

است كه به «شناخت قرآن» روى آورند و با تلاوت و فهم معانى آيات، منبع و سرچشمه جوشان آن آثار را بيابند، تا دريافتى درست از ادبيّات داشته باشند و از نگرش سطحى گذشته به عمق معانى برسند. يكى از اهداف در نظر گرفتن درس «آشنايى با علوم قرآنى» در برنامه تحصيلى رشته ادبيّات فارسى، برآوردن اين نياز علمى بوده است.

3- نزديك شدن و بار يافتن به آستان قرآن براى شناخت بيشتر آن، موجبات و انگيزه هاى مهمترى دارد كه از جمله تدبّر و ژرف انديشى در آن به عنوان يك كتاب جهانى و منشور آسمانى است. كتابى كه مورد توجّه و پژوهش ميليونها مسلمان و صدها غير مسلمان دانشمند است كه از رازهايش پرده برمى گيرند و از ژرفايش حقايقى ناشناخته برمى كشند. پس ما كه مسلمانيم چگونه مى توانيم شناختى عالمانه نسبت بدان نداشته باشيم و به حقايقش نينديشيم؟ در حالى كه قرآن آيين نامه اسلام و دستورنامه زندگى است و توجّهى بيشتر مى طلبد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 7

فصل 1 وحى، ارتباط با فراسوى جهان

پيامبر امّى

پيامبر امّى

مى دانيم آورنده و عرضه كننده قرآن مجيد پيامبر اسلام محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله بود. از ويژگيهاى زندگى آن حضرت اين

است كه سيره و تاريخ حياتش روشن است. علاوه بر معروفيّت قبيله و اجدادش، حوادث زندگى آن زبده و برگزيده نيز از كودكى معلوم و نوشته شده است. موجبات و اسباب اين روشنى نخست نزديك بودن تاريخ حيات و بعثت آن حضرت به عصر ماست. دو ديگر رسمى كه عربها در ثبت و ضبط شرح حال و نسب بزرگانشان داشتند، بويژه چهره هاى محبوب و با شخصيّتى چون محمّد امين صلّى اللّه عليه و اله. سه ديگر رواج تعليم و كتابت، كه در پى تعليمات قرآنى معمول شده بود، و نوعى امتياز و افتخار اجتماعى و مثوبت اخروى را در برداشت.

آنچه در تاريخ فرزند يتيم عبد اللّه قطعى و مسلّم بوده، اين است كه وى نزد هيچ معلّم و استادى نرفته و به مكتب و مدرسه اى پا ننهاده است. «1» نه تنها استاد معلّم كه پدر و- جز اندكى- مادر را هم نديده و تحت تأثير هيچ تعليم و تربيت بشرى قرار نگرفته است.

آموزشگاه او صحراى حجاز و آموزگارش آفريدگار جهان و كتابش طبيعت روشن و آسمان صاف آن ديار بوده. صفحه دلش از هر نقشى پاك مانده، پذيراى يادگيرى از عالم بالا بود.

قرآن از اين خصوصيّت پيامبر اكرم، به «امّى» تعبير كرده، يعنى كسى كه دانش نياموخته و نمى نويسد و نمى خواند: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ... «2» «پس به خدا و

__________________________________________________

(1) مطهّرى، مرتضى «پيامبر امّى»، محمّد خاتم پيامبران، 2/ 594.

(2) اعراف/ 158. ترجمه تمام آيه كه دعوت جهانى پيامبر اكرم را مى رساند نقل مى شود: «بگو اى مردم! من

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 8

فرستاده اش كه پيامبر درس نخوانده اى است ايمان بياوريد.» امّى منسوب است به «امّ» و صفت كسى قرار مى گيرد كه مانند روزى كه از مادرزاده شده نمى نويسد و نمى خواند. در ترجمه هاى قديمى قرآن مجيد امّى را به «نانويسنده»، «نانويسنده ناخواننده» ترجمه كرده اند. «1»

آيه اى ديگر به اين ويژگى تصريح دارد: وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ، إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ «2» «و پيش از آن [وحى و نبوّت ] نه كتابى مى خواندى و نه به دست خود [مكتوبى ] مى نوشتى، چه در آن صورت باطل انديشان شك و شبهه به ميان مى آوردند.»

سياق آيه نشان مى دهد كه نخواندن و ننوشتن حضرتش براى رفع اشكال باطل انديشان و شبهه انگيزان درباره نزول وحى و پيام آورى است. آيه بعد از آن در ردّ اين ترديد مى فرمايد: «اين قرآن آيات بيّنات- نشانه هاى روشن به دور از هر شك است- كه در سينه هاى كسانى است كه علم الهى بدانان داده شده.»

نه تنها قرآن كريم و كتابهاى سيره و زندگينامه پيامبر ما مطلبى كه دلالت بر درس خواندن و خط آموزى، بويژه قبل از بعثت داشته باشد نياورده اند، «3» بلكه مورّخان غربى هم به اين واقعيّت اعتراف كرده اند، چنان كه ويل دورانت مى نويسد:

«ظاهرا، هيچ كس در اين فكر نبود كه وى [پيامبر اسلام ] را خواندن و نوشتن بياموزد. در آن موقع هنر خواندن و نوشتن به نظر عربها اهميّتى نداشت. به همين جهت در قبيله قريش بيش از هفده تن خواندن و نوشتن نمى دانستند ... پس از نيل به مقام پيامبرى كاتب

__________________________________________________

پيامبر خدا به

سوى همه شما هستم. همان [خدايى ] كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست. هيچ معبودى جز او نيست كه زنده مى كند و مى ميراند. پس به خدا و فرستاده او- كه پيامبر درس نخوانده اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد- بگرويد و او را پيروى كنيد، اميد كه هدايت شويد.» (قرآن مجيد، ترجمه محمّد مهدى فولادوند). ترجمه آيات از اين چاپ نقل مى شود و در صورتى كه مأخذ ديگرى بود، نام آن ذكر مى شود.

(1) رجوع كنيد به: ياحقى، دكتر محمّد جعفر، فرهنگنامه قرآنى، 1/ 258: الأمّى.

(2) عنكبوت/ 48.

(3) از آثار پيشينيان، ر ك: رفيع الدين اسحاق بن محمّد همدانى، سيرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، نصف اوّل. از آثار جديد ر ك: محمّد ابو زهره، خاتم پيامبران، جلد نخست كه زندگينامه حضرت است؛ نيز ر ك: آيتى، محمّد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، تجديد نظر و اضافات از دكتر ابو القاسم گرجى.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 9

مخصوص داشت، مع ذالك معروف ترين و بليغ ترين كتاب زبان عربى به زبان وى جارى شد، و دقايق امور را بهتر از مردم تعليم ديده مى شناخت». «1»

اشكالى كه ممكن است به نظر برسد اين است كه ننوشتن و نخواندن نقص است و شايسته پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله نيست. پاسخ را متفكر بزرگ ابن خلدون پس از بحثى كه درباره خط و نوشتن كرده، داده است، بدين ترتيب كه آن را جزء هنرهاى دستى مى شمارد نه

علم كه شناخت حقايق است «2» يا فضايل اخلاقى چون سخاوت و عدالت، به طور خلاصه چنين مى گويد:

«پيغمبر امّى بود، امّى بودن براى او كمال بود، زيرا او علم خويش را از بالا فرا گرفته بود.

امّا امّى بودن براى ما نقص است زيرا مساوى است با جاهل بودن ما». «3»

آرى حكمت الهى چنين مقدّر كرده بود كه آورنده قرآن و ايجاد كننده نهضت فرهنگى اسلام، تحت تأثير هيچ تعليم و تلقينى- حتّى از سوى پدر و مادر- قرار نگرفته باشد، تا صفحه روشن ذهنش از نقشهاى باطل محيط و آداب و عادات جاهلى رنگ نپذيرد و آينه وار حقايقى كه از مبدأ جهان بدو مى رسد منعكس كند. بدين گونه حبيب خدا و محبوب دلها كه به مكتب نرفته و خط ننوشته بود، با تلاوت كلام اللّه و ابلاغ و تعليم آن خود «مسأله آموز صد مدرّس شد». «4»

__________________________________________________

(1) دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ترجمه ابو القاسم پاينده (كتاب دوم)، چاپ سوم، 4/ 207. ويل دورانت كه نويسنده اى چيره دست و مورّخى تواناست، با بينش غربى خود ويژگى مردم عصر جاهلى را نيكو توصيف كرده: «عرب پيش از اسلام خواندن و نوشتن نمى دانست، ولى پس از اسب و زن و شراب، شعر را از همه چيز بيشتر دوست مى داشت. در ميان اعراب دوره جاهليّت عالم و مورّخ نبود، ولى علاقه فراوان به فصاحت زبان و صحّت گفتار و اشعار مختلف موزون وجود داشت ... اعراب به قدمت و كمال زبان خويش مى باليدند ... شاعر براى مردم خود مورّخ، متخصّص انساب، هجاگر، عالم اخلاق، روزنامه و پيام آور آينده و نيز وسيله اعلان جنگ بود ...» «همان مأخذ، 4/ 202).

(2) از علم به مناسبت موضوع آن تعريفهاى متعددى شده است. در اين باره ر ك: دهخدا، على اكبر، لغت نامه:

علم.

(3) ابن خلدون، مقدّمه، 494- 495؛ به نقل از: مطهرى، پيامبر امّى، همان، ص 587.

(4) بدون شك حافظ در اين بيت با زبان تغزّل به درس نخواندگى و امّى بودن پيامبر اشاره دارد كه مى گويد:

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 10

در اين باره حضرت رضا عليه السّلام ضمن مناظره شان با پيشوايان دينى آن زمان، خطاب به رأس الجالوت- عالم يهوديان- فرمود: از نشانه هاى صدق پيامبر اسلام اين است كه شخصى بود يتيم، تهيدست، شبان، مزدكار، هيچ كتابى نخوانده و نزد هيچ معلّمى نرفته بود. امّا قرآن را [از سوى خداوند] آورد، كه در آن سرگذشت پيامبران و خبر گذشتگان و آيندگان بود. «1» به بيان ديگر چنين كتابى از چنان پيغام آورى امّى، بهترين دليل است كه وحى الهى و سخن خداست، و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله در دعوت و ادّعايش صادق است.

نياز انسان به وحى

نياز انسان به وحى

از اصول اعتقادى دينداران و اديان توحيدى، باور داشتن «وحى» است، يعنى امكان ارتباط انسانى زبده و برگزيده با آفريدگار جهان است، براى پيغام آوردن از سوى او به جهت راهنمايى بشر. فرستادن وحى در

واقع پاسخ به نياز مهمّ انسانهاست كه پروردگار از راه لطف بر بشر منّت نهاده است. نياز انسان به وحى براى اين است: اولا بشرى كه صاحب انديشه و خرد، عقيده و اختيار است، به انحرافات فكرى و عقايد خرافى دچار نشود و از حق و حقيقت باز نماند و راه كمالش را بيابد، و به همين جهت آفريدگار داناى توانا از راه لطف «2» راهنمايانى ستوده خصال از جنس انسانها انتخاب كرده و بدانها مأموريت داده تا همنوعان خود را، از هر نژاد و قوم و سرزمينى هستند، به حقايقى كه از ديده و انديشه شان برتر است و از عقلشان فراتر رهنمون شوند؛ «3» زيرا بسا حقايق و واقعيتهاست كه انسان با همه دانش و آگاهيى كه پيدا كرده است نمى تواند بدانها پى برد، چنان كه اختلاف نظر فلاسفه و عقايد گوناگون دانشمندان را در اصول اوّليه اعتقادى- مانند آفريدگار جهان و تكليف انسان- مى بينيم و شاهد بحثهايى كه پايان ندارد هستيم. آرى در اين باب فصل الخطاب «4» همان است كه از راه وحى بيان شده و

__________________________________________________

(1) صدوق، ابو جعفر محمّد بن على (م. 381 ه. ق.)، عيون أخبار الرضا، 1/ 136.

(2) لطف: در اصطلاح علم كلام يعنى: آنچه بنده را به طاعت نزديك و از معصيت دور مى دارد، بدون آن كه به حدّ اجبار برسد. شرح المصطلحات الفلسفيّه،: لطفه تعالى.

(3) ... وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ بقره/ 151: «و آنچه را نمى دانستيد به شما ياد مى دهد.»

(4) فصل الخطاب: كلام فصيح كه حق را از باطل جدا سازد. (فرهنگ فارسى، تركيبات خارجى).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 11

دين شناسان و متكلّمان آنها را مستدل شرح داده اند. «1»

ثانيا انسان موجودى است اجتماعى، با همانند خود زيست مى كند و زندگى اش جمعى است نه فردى. نه تنها براى رفع نيازهاى مادى به همنوعان خود احتياج دارد، بلكه از نظر عاطفى و روحى نيز به همدم و مونس و دوست نيازمند است. امّا غرايز اصيل انسانى چون حبّ ذات و سودجويى موجب برخورد منافع افراد جامعه و ايجاد اختلاف مى شود. براى برقرارى نظم و احقاق حق و جلوگيرى از تجاوز به حقوق ديگران، راهى جز وجود قانون و اعتقاد افراد به آن نيست. ولى قانونى جامع و عادلانه است كه از گروهى خاص جانبدارى نكرده باشد و عدالت اجتماعى را به معنى واقعى در نظر بگيرد و اين نيست جز قانونى كه آفريدگار به علم واقعى اش و با وحى به انبيا و رسالت دادن به آنها وضع و به بشر ابلاغ كرده است.

اديان الهى بويژه اسلام براى پاسخ به اين دو نياز- عقايد صحيح خردمندانه و قانونهاى عادلانه- از طريق وحى پديد آمده است، تا آدميان را بر پروردگار حكيم جاى اعتراضى نباشد. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً «2» «پيامبرانى كه بشارتگر و هشدار دهنده بودند، تا براى مردم پس از [فرستادن ] پيامبران در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است». آرى حكمت الهى اقتضا مى كند كه مردم را توسط رسولانش

بياگاهاند و هدايت كند، و قدرت و چيرگى اش «3» آنان را پيروز گرداند.

اكنون كه لزوم وحى و نياز بشر را به هدايت خداوند دانستيم، گوييم وحى پديده اى تحقّق يافته است نه رويدادى نو ظهور در اسلام، چنان كه در كلام اللّه آمده:

__________________________________________________

(1) اگر منصفانه بينديشيم مى يابيم كه حلّ معمّاى آفرينش و دشواريهاى هستى شناسى، تا جايى كه فكر محدود ما مى تواند بفهمد، در جهان بينى قرآنى پاسخ خردپسند و دلنشين يافته، نه در تشكيكها و تخريبهاى اعتقادى كه از سوى فيلسوف نمايان مادى و پوزيتيويست ارائه شده، و حيرت افزوده و راه به جايى نبرده و سرانجامش پوچ گرايى شده است.

(2) نساء/ 165.

(3) راغب اصفهانى در معنى عزيز (چون صفت آفريدگار باشد) مى نويسد: «العزيز: الّذى يقهر و لا يقهر»: آن كه غلبه مى كند و [بر هر چيزى ] چيره است و هيچ گاه مغلوب و مقهور نمى شود. ر ك: المفردات فى غريب القرآن: عزّ.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 12

إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ «1» «ما همچنان كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم، به تو [نيز] وحى كرديم.» آثار اين وحى كتابهاى آسمانى است كه در دست است و هزاران ميليون پيرو عقيده مند با ايمان دارد. آخرين و مهمترين كتاب وحيانى قرآن مجيد است كه تحريف ناشده به دست ما رسيده و در راه شناخت آن هستيم.

خلوت گزينى و دوران آمادگى

خلوت گزينى و دوران آمادگى

اين پرسش ذهنهاى جوياست كه پيامبر اسلام پيش از بعثت و دعوت به

اسلام خود از چه آيينى پيروى مى كرد؟ در پاسخى كوتاه گوييم: بنابر آنچه از مدارك مذهبى برمى آيد حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله از كودكى در عين عنايت پروردگار بود و نظر مهرآميز آفريدگارش او را از عقايد باطل و اعمال ناشايست جاهلى بركنار مى داشت و فضايل اخلاقى را به وى مى آموخت، «2» تا به حدّ اعلاى عقل و كمالات انسانى نايل شد، به گونه اى كه از جوانى در بين مردم به لقب «امين» شهرت يافت. اين وصف جلوه اى است از خرد ناب و سرشت پاك و فطرت سالم آن حضرت كه با ستايش و پرستش خداى يكتا تقويت مى شد. در اين سير معنوى از برنامه هايى كه آن جناب اجرا مى كرد- بويژه در سالهاى نزديك بعثتش- خلوت گزينى و رفتن به غار حرا در ماه رمضان براى اعتكاف «3» و عبادت بود كه آن را «تحنّث» مى گفتند، و معنى لغوى اش دورى از «حنث» يعنى گناه است.

امّا شريعت و آيينى كه حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله پيش از بعثت بر طبق آن عبادت مى كردند ظاهرا آيين حنيفى بود. «حنيف» كه در لغت «ميل كننده [از باطل به حق ]، بازگشته از

__________________________________________________

(1) نساء/ 163.

(2) ر ك: على بن ابى طالب عليه السّلام، نهج البلاغه، ترجمه شهيدى، دكتر سيّد جعفر، خطبه 192، ص 222.

(3) اعتكاف: در لغت گوشه نشينى براى عبادت است. در شرع، درنگ كردن در مسجد است به نيّت عبادت.

اعتكاف در شريعت اسلام مستحبّ است، امّا ممكن است با نذر يا قسم يا عهد بر شخص واجب شود.

زمان آن ايّامى است كه روزه گرفتن در آن صحيح باشد و بهترين اوقاتش دهه آخر

ماه رمضان است ...

(ترجمه و برگرفته از: الامام الخمينى، روح اللّه الموسوى، تحرير الوسيله، 1/ 277- 278. بنابراين «تحنّث» با تفاوتهايى همانند اعتكاف در مسجد است كه بعدها در اسلام تشريع شد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 13

كيشهاى بد» «1» است. در استعمال قرآنى «مراد از آن توحيد فطرى و روش و نگرش انبياى الهى مخصوصا حضرت ابراهيم عليه السّلام بوده است و به نوعى، نقطه مقابل شرك و مشركان شمرده مى شود ... بين حنيفيّت و فطرت يعنى نگرش پاك و بى آلايش و گرايش غريزى و فطرى نسبت به آفريدگار جهان پيوندى هست.» «2» آياتى چند از قرآن كه درباره ستايش از ملّت (دين) حنيف ابراهيم عليه السّلام هست مى تواند مؤيّد اين نظر باشد، مانند: قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ، دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «3» «بگو آرى! پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است: دينى پايدار، آيين ابراهيم حق گراى، و او از مشركان نبود.»

به هر حال، پيامبر ما بر فراز حرا عبادت خود را انجام مى داد. كوه بلند حرا كه دور از غوغاى شهر و آلودگى شرك واقع شده بود، فراغتى براى حضرت پيش مى آورد كه به زيستن با خود و با خداى خود بپردازد و با فكر و ذكر و ستايش و نيايش، قلب مصفّاى خويش را صافيتر كند و براى ارتباط با جهان غيب و شنيدن وحى آماده شود؛ زيرا پيامبران تا به مرتبه اى والا از كمال عقلى و

صفاى روحى نرسيده باشند، توان پذيرش وحى و برقرار كردن رابطه با آن سوى جهان مادى را ندارند، كه قرآن كريم خود از وحى به «گفتارى ثقيل و سنگين» «4» تعبير كرده. داشتن چنين عقلى كامل و تحصيل اين توان و تحمّل، جز با بندگى صميمانه و يارى جستن از مبدأ و مصدر وحى حاصل نمى شود، و اين كارى بود كه حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله چند سالى پيش از پيامبرى انجام مى داد. «چون به چهل سالگى كه سن كمال است رسيد و خداوند شايستگى او را از هر جهت دانست،

__________________________________________________

(1) لسان التنزيل، به اهتمام محقّق، دكتر مهدى: حنفاء.

(2) قرآن كريم، ترجمه و توضيحات از خرّمشاهى، بهاء الدّين، ذيل صفحه 21.

(3) انعام/ 161. آيه 125 سوره نساء نيز مؤيّدى ديگر بر آن نظر است: وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً: «و دين چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار است و از آيين ابراهيم حق گرا پيروى كرده است؟» و در سوره روم/ 30، دين حنيف را فطرت الهى (آفرينش طبيعى خدا داده) كه همه بدان سرشته شده اند معرّفى مى كند.

(4) در سوره مزّمّل آيه 5، كه از سوره هاى مكّى و در ابتداى نزول وحى بر پيامبر فرود آمده مى خوانيم: إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا «در حقيقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مى كنيم.»

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)،

ص: 14

درهاى آسمان را به رويش گشود و به فرشتگان اجازه داد كه بر او فرود آيند و او بدانان مى نگريست [چون ديده نهان بين يافته بود]، و رحمت الهى سراپايش را فرا گرفت» «1» كه او پيامبر رحمت بود و مظهر رحمت نامحدود آفريدگار. «2» بنابر آنچه محدّثان و سيره نويسان تصريح كرده اند: آغاز پيامبرى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله رؤياى صادقه (خواب راستين) بود كه همچون سپيده دم بامداد مى آمد، يعنى روشن و بى ترديد. اين حال خاص را رؤياى صادقه ناميده اند «3» براى جدا كردن آن از خوابهاى معمولى.

آغاز وحى

آغاز وحى

در يكى از همين گوشه گيريها و تأمّلات روحانى بود كه بدون انتظار قبلى «4» در شبى از شبهاى ماه مبارك رمضان كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله در غار حرا به سر مى بردند، جبرئيل امين فرود آمد و از حضرت خواست نوشته اى را كه برديبايى بود بخوانند. پاسخ دادند كه من نمى توانم بخوانم. جبريل باز گفت: بخوان، و همان پاسخ را شنيد. براى بار سوم كه حضرت را وادار به خواندن كرد، پرسيدند چه بخوانم؟ پيك الهى گفت:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ* الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ «5» «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. انسان را از علق «6» آفريد. بخوان، و پروردگار تو كريمترين [كريمان ] است. همان كس كه به وسيله قلم آموخت. آنچه را كه انسان

__________________________________________________

(1) ترجمه چند سطر از حديث مفصلى است كه در تفسير امام حسن عسكرى عليه السّلام از امام على بن محمّد الهادى عليه السّلام نقل شده است. ر ك: مجلسى، محمّد

باقر، بحار الأنوار، 18/ 206.

(2) آيات متعددّى نماد و نمونه رحمت بودن پيامبر بزرگوار اسلام را مى رساند، چنان كه تاريخ و سيره حضرت نيز حكايتى از عظمت و كثرت رحمت (بخشودن و بخشايش) حضرت است و اينك يك آيه: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ:: «و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم» انبياء/ 107.

(3) ر ك: بحار الانوار، 18/ 227، حديث 71؛ راميار، محمود، تاريخ قرآن، چاپ دوم، 45- 46.

(4) در سوره قصص، آيه 86 خداوند خطاب به پيامبرش مى فرمايد: وَ ما كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ يُلْقى إِلَيْكَ الْكِتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ: «و تو اميدوار نبودى كه بر تو كتاب القا شود، بلكه اين رحمتى از پروردگار تو بود.»

(5) علق/ 1- 5. بنا به نظر اكثر قرآن پژوهان اين پنج آيه نخستين آياتى است كه بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله نازل شده.

(6) فولادوند، كه ترجمه آيات از ايشان است، ذيل صفحه 597 ترجمه نوشته اند: «علق را ما «آويزك» ترجمه كرده ايم.» در بحث از اسامى سوره ها راجع به اهمّيت انتخاب «علق» توضيح خواهيم داد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 15

نمى دانست [بتدريج به او] آموخت.»

و بدين گونه شبى مبارك به صبح روشن هدايت انجاميد و در تاريخ تمدن بشرى فصلى نوين گشوده شد. فصلى كه آغازش با خواندن، آموزش دادن و ارزش بخشيدن به نوشتن بود، و انجامش پيدايش فرهنگ غنى و علوم متنوّع اسلامى، با الهام از رهنمودهاى قرآن و براى شناخت حقايق آن.

در

پايان بحث اين نكته گفتنى است كه حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله در اين كه وحى پيام الهى است و او به رسالت مهمّى مأمور شده، هيچ شك نداشت و ترديدى به خود راه نمى داد؛ زيرا پيش از نزول آيات سوره علق، خداوند به صورت رؤياى صادقه مأموريت و رسالتش را به وى اطّلاع داده بود. اين خوابهاى راستين روشن، در واقع مكاشفه هايى بود كه پيشاپيش، حقايقى را به آن حضرت نشان مى داد، تا به نبوتش يقين كند و اصولا معقول و منطقى نيست كه نبىّ خاتم به چنان رسالت جهانى برانگيخته شود و آن آيات بيّنات بر وى نازل گردد و او خود اندكى در ترديد باشد. «1» در اين باب پاسخى كه امام جعفر صادق عليه السّلام به زراره (يكى از صحابه و شاگردانشان) مى دهند روشنگر مسأله است.

او مى پرسد: چگونه پيامبر اطمينان مى يافت كه آنچه از سوى خدا به او رسيده وسوسه شيطان نباشد؟ حضرت صادق عليه السّلام پاسخ دادند: «چون خداوند بنده اى را به رسولى برگزيند سكينه (آرامش) و وقار بر قلبش نازل مى كند، در نتيجه آنچه از جانب خدا مى آيد مانند آن است كه به چشم مى بيند، يعنى اطمينان و يقين برايش حاصل مى شود.» «2»

معانى وحى

اشاره

معانى وحى

كتاب الهى به صورتى خاص كه آن را «وحى» نامند از سوى آفريدگار توسط جبرئيل بر حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله نازل شده، بنابراين وحى نخستين مسأله در شناخت قرآن است.

اهمّيت موضوع اقتضا مى كند به بررسى معانى اين واژه در كتابهاى لغت و كاربردهاى آن

__________________________________________________

(1) بيان اين مطلب در ردّ گزافه هايى است كه در برخى منقولات تاريخى آمده و بررسى

سند و متن اخبار، ضعف و نادرستى آنها را نشان مى دهد. براى تفصيل ر ك: عسكرى، سيّد مرتضى، نقش ائمه در احياء دين، تنظيم جاودان، محمّد على، شماره 4، 6- 13.

(2) ر ك: بحار الانوار، 18/ 262.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 16

در قرآن كريم بپردازيم.

آن گونه كه لغت شناسان اوّليّه عرب گفته اند، معنى اصلى «وحى، ايحاء» پوشيده اعلام كردن است، و بدين جهت الهام (در دل افكندن) هم وحى ناميده شده. بر همين مبنا به اشاره و ايما و سخن پنهانى هم وحى گفته شده. «1» راغب اصفهانى نخستين معنى «وحى» را «اشاره سريع» ذكر كرده. «2» بنابراين هر نوع آگاه كردن و اطّلاع دادن به صورت پوشيده و پنهان وحى است. با عنايت به اين معانى اصلى است كه قرآن مجيد مشتقات «وحى» را در مورد زير به كار برده است:

1- پيغام خداوند به فرشتگان:

1- پيغام خداوند به فرشتگان:

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا «3» «هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده اند ثابت قدم بداريد.»

2- هدايت تكوينى و الهام غريزى حيوانات:

2- هدايت تكوينى و الهام غريزى حيوانات:

وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ «4» ... «و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [هدايت غريزى ] كرد كه از پاره اى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست مى كنند، خانه هايى براى خود درست كن، سپس از همه ميوه ها بخور.» از اين معنى به «تسخير» يعنى «فرمانبردار گردانيدن آفريدگار» نيز تعبير مى كنند «5» كه شامل همه عوامل طبيعى و قوانين جارى در جهان مى شود و بر اين مبناست كه مى فرمايد: وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها «6» «و [پس از آفرينش آسمانها] در هر آسمانى كار [مربوط به ] آن را وحى فرمود و مقرّر داشت.»

__________________________________________________

(1) ابن منظور، لسان العرب، 15/ 241.

(2) ر ك: المفردات فى غريب القرآن: وحى.

(3) انفال/ 12.

(4) نحل/ 67- 68. جهت مقايسه و درك بهتر معنى وحى، ترجمه آيه از تفسير كشف الاسرار تأليف ميبدى، رشيد الدين نيز نقل مى شود: «خداوند تو آگاهى افكند زنبور عسل را [و دريافت را در دل ايشان داد] كه خانه گيريد در كوهها و در درخت و در بنايى كه سازند. پس مى خوريد از گل هر ميوه اى ...» (5/ 408).

(5) ر ك: تفليسى، حبيش بن ابراهيم، وجوه قرآن، به اهتمام دكتر محقّق، ص 306. گفتنى است كه مؤلف كتاب صورتهاى گوناگون كاربرد يك

كلمه را به مناسبتهاى مختلف در قرآن برمى شمرد، چنان كه براى كلمه «وحى» تا ده معنى و مورد استعمال برشمرده است. ما به نقل چهار معنى مهمتر بسنده كرديم.

(6) فصّلت/ 12.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 17

3- الهام، در دل افكندن مطلبى:

3- الهام، در دل افكندن مطلبى:

وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ، فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ «1» ... «و به مادر موسى وحى كرديم [به دلش انداختيم ] كه او را شير ده، و چون بر او بيمناك شدى او را در دريا [نيل ] بينداز ...» گفتنى است كه قرآن مجيد براى بيان وسوسه هاى گمراه كننده شيطانى نيز ماده «وحى، ايحاء» را به كار برده، چنان كه مى فرمايد: وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ «2» «و در حقيقت شيطانها به دوستان خود وسوسه مى كنند تا با شما ستيزه نمايند.»

4- سخن گفتن آفريدگار با بنده برگزيده خود:

4- سخن گفتن آفريدگار با بنده برگزيده خود:

وحى بدين معنى مقدّمه رسالت و پيام آورى از سوى خداست و مورد بحث ماست، و روى دادن آن بر طبق آيه اى از قرآن كريم به سه گونه است: وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ «3» «و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه ] وحى، يا از فراسوى حجابى، يا فرستاده اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد. آرى، اوست بلند مرتبه سنجيده كار.»

توصيف پايانى آيه از آفريدگار متعال به «بلند مرتبه سنجيده كار» قابل تأمّل است و مى رساند كه مقام بلند آن ذات مجرّد نامتناهى مقتضى آن است كه مستقيما با خاك نشينان آلوده در گفت و گو نباشد (زيرا محال عقلى است)، امّا براى برقرار كردن ارتباط و رهنمود دادن به آدميان راهى را برگزيند كه با حكمت و سنجيده و پسنديده كار كردن بسازد و آن فقط راه وحى است،

يعنى نهانى آگاهاندن كه يا از راه معنيى در دل پيامبر افكندن است، يا از پشت پرده غيب تكلّم كردن، چنان كه با حضرت موسى عليه السّلام سخن گفت، «4» يا فرشته اى را به رسولى روانه كند، تا آنچه بايد و شايد پنهانى به پيامبر بگويد و او فراگيرد و بر مردم بخواند. وحى بر پيامبر ما صلّى اللّه عليه و اله بيشتر با اين واسطه- كه جبرئيل يا روح الأمين يا روح القدس ناميده شده- بوده است و در قرآن بدان تصريح شده:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ* لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ* بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ «5» «روح الأمين آن را

__________________________________________________

(1) قصص/ 7.

(2) أنعام/ 121.

(3) شورى/ 51.

(4) و كلّم اللّه موسى تكليما نساء/ 164: «و خدا با موسى آشكارا سخن گفت.»

(5) شعراء/ 193- 195.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 18

بر دلت نازل كرد، تا از جمله هشدار دهندگان باشى؛ به زبان عربى روشن.»

نكته شايان ذكر اين است كه در آيه مذكور، علاوه بر معرّفى واسطه وحى- كه از موجودات روحانى و امانتدار است- كيفيّت تلقّى و فراگرفتن پيامبر اكرم وحى را نيز ذكر مى كند و آن فرود آمدن وحى به «قلب پيامبر» است نه مثلا به ذهن، و قلب در عرف قرآن «نفس انسان» است كه درك و شعور بدان منسوب مى باشد. علّامه طباطبايى از اين تعبير نتيجه گرفته اند كه «پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله قرآن را از فرشته وحى با نفس خود يعنى با

تمام وجود خود تلقّى مى كرد نه از راه گوش». «1»

حالت پيامبر در گرفتن وحى

حالت پيامبر در گرفتن وحى

از اخبار تاريخى و مذهبى چنين برمى آيد كه تلقّى «2» وحى براى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله همراه با دشوارى و بروز حالاتى خاص بوده، مانند احساس سنگينى بر بدن، نشستن قطرات عرق بر چهره، خيره شدن نگاه به آسمان و دقايقى چند مجذوب ملكوت شدن. به نظر نويسنده علّت بروز چنين حالاتى، اين است كه با همه مقامات معنوى و روحانى كه آن حضرت داشتند، باز بشرى بودند با كالبد مادى، كه مى بايست ارتباط روحى با جان جهان و جهان جان برقرار كنند و پذيراى امر و نهى و حكم و تكليف آفريدگار شوند و اين امرى بس دشوار و سنگين- و براى غير انبيا محال- است. در نتيجه، هنگام برقرار شدن ارتباط، با فشار روح بر تن، واكنشهاى جسمانى در حضرت پديدار مى شده كه اصحاب مى ديدند و شاهد عينى بودند كه بعد از اين حالات رسول خدا به تلاوت آيات وحى شده مى پرداخت و تكرار مى كرد تا حاضران حفظ كنند و كاتبان بنويسند.

در بعضى اخبار به بروز چنين احوالى تصريح شده. از جمله آنها خبرى است كه از امام محمّد باقر عليه السّلام نقل شده كه: عثمان بن مظعون «3» گفت كه من روزى در مكّه از خانه حضرت رسالت پناه صلّى اللّه عليه و اله گذشتم، ديدم آن حضرت در خانه نشسته است. پس نزد او

__________________________________________________

(1) طباطبايى، سيّد محمّد حسين، قرآن در اسلام، ص 91.

(2) تلقّى: آموختن، فراگرفتن، دريافتن.

(3) از اصحاب پارساى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله. «چهاردهمين مردى است كه

اسلام آورد. دو بار به حبشه مهاجرت كرد. نخستين مهاجرى است كه در مدينه درگذشت.» تاريخ قرآن، ذيل صفحه 103.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 19

نشستم و مشغول سخن شدم. ناگاه ديدم كه ديده هاى مباركش به سوى آسمان باز ماند تا مدتى، پس ديده خود را به جانب راست گردانيد و سر خود را حركت مى داد مانند كسى كه با كسى سخن گويد و از كسى سخن شنود. پس بعد از مدتى به جانب آسمان نگريست. سپس به جانب چپ خود نظر كرد و رو به جانب من گردانيد. از چهره گلگونش عرق مى ريخت. من گفتم: يا رسول اللّه! هرگز شما را بر اين حالت نديده بودم.

فرمود: مشاهده كردى حال مرا؟ گفتم: بلى. فرمود: جبرئيل بود بر من نازل شد و اين آيه «1» را آورد: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «2» يعنى: «در حقيقت خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد. به شما اندرز مى دهد باشد كه پند گيريد.»

حديث مناسب ديگر در اين باب منقول از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله است، در پاسخ حارث بن هشام كه پرسيد: «وحى چگونه بر شما نازل مى شود؟ حضرت فرمود: گاه صدايى همانند صداى جرس [آهنگ دراى ] به گوش من مى رسيد، و وحيى كه بدين صورت بر من نازل مى شد، سخت

بر من گران و سنگين بود. سپس اين صداها قطع مى شد و آنچه را جبرائيل مى گفت فرا مى گرفتم. گاهى جبرائيل به صورت مردى بر من فرود مى آمد و سپس با من سخن مى گفت و من گفته هاى او را حفظ و از بر مى كردم». «3»

شناسايى وحى

شناسايى وحى

آنچه نقل شد چگونگى فرود آمدن وحى و حالت گيرنده آن- پيامبر بزرگوار- بود.

روشن است كه اين گونه ارتباط با مبدأ متعال امرى استثنايى و مخصوص انسانهايى است كه آفريدگار به فضل خويش آنها را استعداد و شايستگى تلقّى وحى و تحمّل بار رسالت داده و پيامبران اولوالعزم «4» ناميده مى شوند، يعنى پيامبرانى كه با اراده اى پولادين

__________________________________________________

(1) نحل/ 90.

(2) مجلسى، محمّد باقر، حيات القلوب، 2/ 258، به نقل از: راميار، تاريخ قرآن، 103- 104.

(3) الإتقان، 1/ 76؛ بحار الانوار، 6/ 669 به نقل از: حجتى، سيّد محمّد باقر، پژوهشى در تاريخ قرآن، 33- 34.

(4) اولوا العزم: (صفت مركب) خداوندان صبر- صاحبان كوشش و ثبات- پيغمبران عمده كه بر امور عهد كرده

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 20

و صبرى متين در پيشبرد رسالتى كه بر عهده شان گذاشته شده گام برمى دارند. امّا تلقّى وحى و شناخت آن كه ويژه چنان افرادى معدود و معيّن است براى افراد ديگر ممكن نيست، چون حالتى است خاصّ آنان و مانند ساير حالات و تجارب روحى كه مستقيما دريافت مى شود قابل انتقال به ديگران نمى باشد، «1» ولى آثار و نشانيهايش قابل شناخت و دريافت است. «آرى، آنچه از

خبر آسمان و غيب جهان ممكن است در اختيار ما قرار گيرد همين است كه به صورت كلماتى نورانى بر جان پاك محمّدى صلّى اللّه عليه و اله تابيده و بازتابش آيات گرانقدر قرآن مجيد است كه بزرگ نامه راهنما و برنامه سعادت بخش انسانهاست و ما با تلاوت و تدبّر در آن مى توانيم خود را در وزشگاه نسيم وحى قرار دهيم، و رايحه آسمانى اش را استشمام كنيم. در اين گلگشت مينوى است كه مى بينيم آيات بيّنات قرآن نه انديشه نابغه اى بزرگ است و نه نوشته اديبى چيره دست، بلكه وحى آسمانى است و كلام اللّه» «2»، كه به زيباترين سبك و هنرى ترين شيوه بيان شده است.

پيام آور يا نابغه

پيام آور يا نابغه

وحى قرآن كه با «بخوان» آغاز گشت و مدح قلم و تعليم كرد، آورنده اش فردى «امّى» بود، برخاسته از ميان اقوامى امّى، جاهل، بت پرست و دور از تمدن؛ يعنى در شرايطى كاملا نامناسب براى پيدايش چنين پيام آورى و نامتناسب با چنان پيام وحيانى. «3» اگر بنابر

__________________________________________________

خود و سپرده خداى تعالى آهنگ و كوشش كردند و آنان مؤسّس اديان بزرگ و صاحب كتاب آسمانى هستند و عبارتند از: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمّد (صلوات اللّه عليهم). تركيب مذكور مأخوذ است از آيه 34، سوره احقاف: فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ. فرهنگ فارسى، بخش 2.

(1) اقبال پاكستانى موضوع را بدين گونه توجيه مى كند كه «حالهاى باطنى بيش از آن كه به «انديشه» شباهت داشته باشند به «احساس» شباهت دارند. تفسير و تعبيرى كه مرد باطنى يا پيغمبر به محتواى خودآگاهى خويش مى دهد، ممكن است به صورت جمله هايى به ديگران انتقال داده شود، ولى خود محتوا قابل انتقال نيست»، زيرا

يافتنى است نه گفتنى. اقبال پاكستانى، محمّد، احياء فكر دينى در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص 24.

(2) ركنى، محمّد مهدى، نامه هدايت، ص 25.

(3) مقصود اين است كه چون مردم عربستان دور از تمدن بودند، پس شرايط موجود و مقتضيات محيط چنان پيامبرى را به وجود نياورده؛ زيرا واقعا تناسبى و تشابهى بين آنچه آنان داشتند و آنچه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله آورد وجود ندارد، تا بتوان گفت دومى اثر پذير از اولين است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 21

لجاج و خيره سرى نباشد، اين شواهد- كه تاريخ صحيح روايتگر آن است و مسلمان و نامسلمان بدان معترف- همه نشان كلام اللّه بودن قرآن است و آسمانى بودن وحى، ولى با وجود اين نشانها بعضى از منكران امروزى- به پيروى از شرق شناسان غربى- پيامبر را نابغه اى مصلح و خيرانديش معرّفى مى كنند كه از امتيازات خاصّ روانى برخوردار بوده و از فساد اوضاع اجتماعى زمانش رنج مى برده و براى اصلاح آن چاره انديشى مى كرده و سرانجام بهترين راه را دعوت به خدا و روز جزا دانسته است. در نقد اين نظر گوييم:

اولا: مدّعيان هيچ دليل قابل قبول حسّى، عقلى، تاريخى ... براى اثبات فرضيه خود ندارند، بلكه مدّعايشان پندارى است بى سند و بدون مستند.

ثانيا: اگر چه ظاهر اين فرضيه، پيامبر را نابغه، مصلح و دلسوز و مستضعفان معرّفى مى كند، امّا در واقع فردى دروغگو و شيّاد يا خيالاتى و باطل انديش مى شمرد كه به نادرستى و كذب ادّعاى رسالت الهى

مى كند، يا افكار خود را وحى الهى مى پندارد.

ثالثا: زندگى روشن و تاريخ مستند پيامبر اسلام و حالات روحانى حضرتش- كه اشاره كوتاهى به آنها شد- بطلان آن نظريه را آشكار مى كند، زيرا از خصوصيّات دعوت پيامبران- خاصّه پيامبر ما- يقين به وحى، ايمان جازم به مأموريت و رسالت الهى خود، صداقت در گفتار و امانت در كردار، قاطعيّت در عمل، استقامت در راه هدف و بالاخره توكّل به آفريدگار و پيشرفتى است كه در پى داشته و نوابغ از اين همه بى بهره اند. افزون بر اين، سخن خدا كه كلامى است پس از پانزده قرن همچنان بى مثال و بى همتا، در ميدان تحدّى استوار برجا مانده، نادرستى آن ادّعا و درستى دعوت مصطفى صلّى اللّه عليه و اله را ثابت مى كند. بحث بعدى نيز شامل ادلّه اى بر بطلان اين گونه شبهات ظاهر فريب است. «1»

فرق وحى با الهام و تجلّى ضمير ناخودآگاه

فرق وحى با الهام و تجلّى ضمير ناخودآگاه

گفتيم وحى، پوشيده اعلام كردن است و هم نوعى ارتباط روحانى پيامبران است با جهان ناپيدا، و بديهى است آنچه ناپيداست فراتر از حسّ و تجربه ماست، امّا همين وحى پنهان- چون انرژى و قوه جاذبه زمين و ساير امور ناپيدا- اثر و نشانش پيدا و هويداست،

__________________________________________________

(1) براى ملاحظه آيات مربوط در اين باب ر ك: نصرى، عبد اللّه، مبانى رسالت انبياء در قرآن، 203- 208.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 22

يعنى قرآن مجيد، كه درخشى است از آسمان حقيقت تابان گشته تا ظلمتكده خاكيان را به نور هدايت و تربيت

روشن گرداند.

آنچه ذكر شد باور مسلمانان و بلكه تمام دينداران است كه اعجاز قرآن و استدلالهاى آمده در آن، الهى بودن وحى را ثابت مى كند. با وجود اين ماديگرايان و پيروان اصالت تجربه و پوزيتيويستها كه جهان غير مادى را باور ندارند، «1» در موضوع وحى هم منشأ خدايى و ماوراء طبيعى آن را منكر مى شوند. بعضى وحى را چون الهام مى شمرند كه براى بسيارى از افراد روى مى دهد و برخى آن را ناشى از ضمير ناخودآگاه مى دانند كه از درون خود انسان مى جوشد.

در ردّ گفته منكران، پاسخ كلّى و كوتاه اين است كه بدانچه مى گويند يقين ندارند و ادّعايشان جز پندار و فرضيه اى بى دليل نيست «2» و استدلالى بر پايه آزمون يا عقل ندارند. مهمترين دعويشان كه به جاى استدلال به كار مى برند اين است كه: چون وحى قابل شناخت علمى نيست، يعنى پذيراى تحليل مادى و ادراك حسّى نمى باشد، پس در نظر ما پذيرفتنى نيست.

به سادگى مى توان جواب داد كه: نيافتن چيزى دليل بر نبودن آن نيست. بسا واقعيّتهاى جهان هست كه ما با ابزارهاى محدود آزمايشگاهى خود، بدان دسترسى پيدا نكرده ايم و قابل تحليل مادى برايمان نمى باشد، امّا وجود دارند. نمونه اى از آن، ادراكات فرا حسى «3» و فرا روان شناسى است كه در سده اخير در دانشگاههاى مهم جهان درباره

__________________________________________________

(1) «امروزه نه فقط براى اهل فلسفه و دين، بلكه براى اهل علم هم قول به ماترياليسم، ساده دلانه و سطحى نگرانه است. چه ماده موجود، صلب، صريح و ايستاى ثابت العين مشت پركن قابل اشاره حسيّه قديم نيست. ماده كه رابطه متقابل با انرژى دارد، مشتى تموّج و تلاطم است، يا يك

سلسله رويداد است ...

آرى تحوّلات عظيم و انقلابى علم در قرن اخير، در جزم و جمود ماترياليسم قديم رخنه انداخته است.» ر ك: خرّمشاهى، بهاءالدّين، «كرامات و خوارق عادات»، جهان غيب و غيب جهان، 67.

(2) قرآن مجيد در پاسخ چنين منكرانى مى فرمايد: ... وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ، إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ جاثيه/ 24: ...

«و به اين [مطلب ] هيچ دانشى [يقينى ] ندارند، [و] جز [طريق ] گمان نمى سپرند.»

(3) ادراكات فرا حسّى يا ماوراء حسّى. در انگليسى noitPecreP- yrosneS- artxE كه مخفّف آن PSE است. مقصود از «ادراكات فرا حسّى عبارت است از: كسب اطّلاع (معرفت يا آگاهى) از يك امر يا شى ء يا رويداد بدون دخالت حواس عادى بشرى» و چند شعبه عمده دارد و ... موضوع تحقيقات روحى يا

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 23

آنها با روشهاى علمى آزمونهاى متعدّد انجام داده اند و صحت برخى از آنها مورد تأييد و تصديق واقع شده كه از آنهاست: هيپنوتيسم يا خواب مصنوعى، تله پاتى يا دورآگاهى و انديشه خوانى، تماس با ارواح يا احضار ارواح. در تكميل بحث و پاسخ اين شبهات گوييم:

1- منشأ الهام براى شخص ملهم معلوم نيست، در حالى كه پيامبر آورنده وحى را كه فرشته است مى بيند، يا صدا را مى شنود، به گونه اى كه جاى ترديد برايش باقى نمى ماند.

حالات خاصّى كه هنگام فرود آمدن وحى به پيامبر ما دست مى داد تظاهر آن بود، و نشانى از آسمانى بودن وحى براى اصحاب محسوب مى شد.

2- الهامات يا تراوشهاى ضمير

ناخودآگاه جنبه فردى و خصوصى دارد و به زمينه انفعالى ملهم يا ضمير ناخودآگاهش بستگى دارد و لزوما متضمّن خير و صلاح و تعالى و رشد نيست و معانيى محدود را در بردارد. بنابراين قابل تعميم و استفاده عموم نيست و نمى تواند تشكيل مكتب يا دين دهد تا پيامبر به تبليغ آن بپردازد.

3- وحى همين تفاوتها را با مكاشفه عارفان دارد، بويژه كه در كشف و درون بينى، ذوق و مواجيد «1» عارفان دخالت دارد، بدين معنى كه هر مكاشفه اى رنگ عقيده و طريقه عارف را دارد. اختلافى كه در مكاشفات صوفيان فرقه ها و مذاهب گوناگون پيدا مى شود ناشى از همين امر است.

4- كسى كه به او الهام شده مأموريّتى براى تبليغ آنچه يافته ندارد، بلكه برعكس خود از آن دريافت و شناخت كه غير منتظره بوده بهره علمى يا رهنمودى در امور زندگى مى برد، امّا وحى آغاز بعثت پيامبران و عرضه آيينى نو و شروع اصلاحات اجتماعى مى باشد و همه انبيا آغازگر چنين حركت اجتماعى بوده اند.

5- چنان كه در كتابهاى تفسير و تاريخ قرآن نوشته اند گاه وحى الهى براى مدتى قطع مى شد و جبرئيل پيامى براى رسول معظّم صلّى اللّه عليه و اله نمى آورد. اين پيش آمد ناخواسته

__________________________________________________

- فرا روان شناسى (ygolohcysparaP) را تشكيل مى دهد. ر ك: جهان غيب و غيب جهان، 47.

(1) مواجيد: جمع «وجد» بر خلاف قياس. در اصطلاح تصوّف حالات و مقاماتى كه به طريق كشف و وجدان [يافتن ] بر اوليا و عرفا ظاهر مى شود.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 24

و غير منتظره را «فترت «1» وحى» خوانده اند كه از جمله در شأن نزول و تفسير آيات 23 و 24 سوره كهف آن را ذكر كرده اند. خلاصه و كوتاه شده آن را نقل مى كنيم تا موقعيّت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در برابر وحى الهى بيشتر روشن شود و فرق اساسى وحى با الهام، تجلى ضمير آگاه يا ناخودآگاه، مكاشفه و امورى از اين گونه آشكار گردد:

سران كفار و مخالفان سرسخت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله از دانشمندان يهود چند سؤال امتحانى دشوار خواستند، تا حضرت را بيازمايند. آنان هم سه پرسش تاريخى غامض طرح كردند:

1- جوانمردانى كه در زمانهاى پيشين بودند، و بر پادشاهشان خروج كردند، سپس پنهان شدند و خوابيدند، بگو: چقدر خوابيدند؟ شمارشان چقدر بود؟ غير از خودشان چه چيزى همراه داشتند؟ و داستانشان چيست؟

2- دانشمندى كه حضرت موسى عليه السّلام مأمور شد از او پيروى كند و آموزش گيرد كه بود؟ و داستانش چيست؟

3- گروهى كه مغرب و مشرق را پيمودند و به سدّ يأجوج و مأجوج رسيدند چه كسانى بودند و سرگذشت آنان چيست؟

يهوديان پاسخها را- كه از تورات مى دانستند- به كافران املا كردند و گفتند اگر مطابق اينها جواب داد او راستگو است و اگر جز اين پاسخ داد وى را صادق و پيامبر ندانيد. «2» امّا اصل مطلب را كه جواب پيامبر و مورد نظر است از قلم ابو الفتوح رازى نقل مى كنيم:

«رسول- عليه السّلام- گفت: فردا خبر دهم شما را، و نگفت: إن شاء اللّه. جبريل بر دگر روز نيامد، تا چند روز برآمد جبريل نيامد. و ايشان پيغامبر را- عليه السّلام-

طعن مى زدند ... [تا] جبريل آمد و قصّه ايشان با رسول گفت ... آنگه رسول را ادب آموخت و آنچه مندوب اليه «3» است گفت: مگو كه من فردا كارى كنم الّا آنگه كه بگوى [بگويى ]:

__________________________________________________

(1) فترت: فاصله زمانى بين آمدن دو پيامبر كه در اين مدت وحى نازل نمى شود. به معنى انقطاع موقّت وحى هم به كار رفته.

(2) ر ك: طباطبايى، سيّد محمّد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، 13/ 278، حديث از تفسير قمى به روايت از امام جعفر صادق عليه السّلام است.

(3) ندب: در عرف شرع، كارى كه فاعلش مستحق مدح و ثواب باشد، امّا بر تاركش گناه و عقابى نباشد

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 25

ان شاءاللّه.» «1»

نگفتن «ان شاء اللّه» براى نبىّ معظّم البتّه ترك اولى بود نه كارى حرام، با وجود اين به جهت عنايتى كه خداوند به حضرت داشت،؛ وى را به آنچه مستحبّ است متوجّه كرد.

ما امروز مى توانيم در مدت تأخير جواب حال اشتياق و انتظار پيامبر و مسلمانان را به رسيدن وحى در نظر آوريم، مخصوصا كه پرسندگان كافر كيش به طعن و تبليغ سوء بر ضدّ اسلام و رسولش مى پرداختند. ولى در عوض مى توانيم به اين رويداد استدلال كنيم كه وحى از سوى آفريدگار حكيم به وى مى رسيده، و جوشش ذهنى حضرتش- يعنى خود ساخته- نبوده. بويژه كه در مورد سه سؤال مذكور، پاسخها- كه در سوره كهف آمده- چنان بود كه جاى اعتراض و اشكال برجا نگذاشت و

آشكار شد كه از وحى الهى است و بس.

6- توجّه به اسباب و زمينه هاى نزول آيات از يك سو، آغاز شدن بسيارى از آيات با كلمه «قل» «2» (بگو) از ديگر سو، آشكارا ثابت مى كند كه وحى جوششى از باطن پيامبر يا سخنى تراويده از ذوق و انديشه حضرتش نيست، بلكه پيامى است از برون كه گاه شخص نبىّ اكرم مخاطب است، و سياق بسيارى از آيات نشان مى دهد كه قرآن ارتباطى است بين ذاتى متعالى كه آمر است و ناهى، با مخاطبى كه مأمور است و مجبور، بدون آن كه حق تصرّف و تغيير در معنى يا الفاظ وحى داشته باشد، «3» يا حق داشته باشد در ابلاغ

__________________________________________________

لغت نامه دهخدا.

مندوب: اسم مفعول آن است يعنى مستحبّ.

(1) ر ك: خزاعى نيشابورى (ابو الفتوح رازى)، حسين بن على بن محمّد، روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، 12/ 337.

(2) اين كلمه كلّا 332 بار در قرآن مجيد آمده: 221 بار در آيات مكى و 111 بار در آيات مدنى. ر ك: روحانى، دكتر محمود، المعجم الإحصائى لألفاظ القرآن الكريم، فرهنگ آمارى كلمات قرآن كريم، 3/ 1166.

(3) آيات در اين معنى بسيار است، به نقل نمونه اى بسنده مى شود: «و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنان كه به ديدار ما اميد ندارند مى گويند: قرآن ديگرى جز اين بياور يا آن را عوض كن.» پاسخ خداوند كه پيامبر اكرم بايد به كافران بدهد چنين است: قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي. إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ. إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ يونس/ 15: «بگو مرا نرسد

كه آن را از پيش خود عوض كنم. جز آنچه را كه به من وحى مى شود پيروى نمى كنم. اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از عذاب

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 26

آن تأخير كند و آيه تبليغ «1» در سوره مائده صريح در اين معنى است. نتيجه آن كه وحى با الهام، مكاشفه، جلوه گرى ضمير ناخودآگاه و انديشه نابغه اى آگاه فرق ذاتى دارد و در ماهيّت متفاوت است و از دو مقوله جداگانه مى باشد حافظ- كه از شاگردان مكتب بلاغت قرآن است- تبعيّت نبىّ اكرم صلّى اللّه عليه و آله را در برابر وحى الهى و بازگو كردن آن را بى كم و كاست، اين چنين به تصوير كشيده:

در پس آينه طوطى صفتم «2» داشته اند آنچه استاد ازل گفت بگو مى گويم «3»

__________________________________________________

روزى بزرگ مى ترسم.»

(1) يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ. وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ مائده/ 67 «اى پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى دارد. آرى خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.»

(2) طوطى صفت: تركيب تشبيهى است، يعنى آن كه صفت طوطى را دارد. صفت بارز طوطى بازگو كردن و تكرار كلماتى است كه

به او آموخته اند.

(3) حافظ شيرازى، ديوان خواجه شمس الدّين محمّد، ص 262، غزل 380.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 27

فصل 2 نزول قرآن

اشاره

فصل 2 نزول قرآن

مبدأ و خاستگاه قرآن مجيد را دانستيم كه لوح محفوظ «1» است. لوحى غير مادى و براى ما درنيافتنى «2»، كه فرشتگان مى توانند فرمانهاى الهى را از آن دريابند و اجرا كنند.

جبرئيل امين سخن خدا را كه بر آن لوح محفوظ از خطا ثبت بود دريافته به صورت وحى- سخنى نهان از همگان- به پيامبر ما مى رساند و قرآن بدين گونه به قلب مطهّر حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله نازل مى شد و حضرت با علاقه آنها را حفظ مى كرد و بر مردم مى خواند.

بحثى كه اينك پيش مى آيد اين است كه آيا قرآن كريم نزول دفعى و يك باره داشته يا به تدريج فرود آمده؟ و پذيرش هر يك از اين دو نظر چه مشكلى دارد؟ نخست به متن كلام اللّه مراجعه كرده، آيات مربوط را در دو دسته نقل مى كنيم:

__________________________________________________

(1) خداى تعالى پس از آن كه تكذيب كافران را در آيات پايانى سوره بروج ياد مى كند، به پيامبر محبوبش قوّت قلب مى دهد كه خدا بر آنان محيط است و همه در دست قدرت اويند. بعد به توصيف قرآن مى پردازد: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ* فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» بروج/ 21- 22 در اين دو آيه پايان سوره، پايگاه والاى قرآن را كه بس بلند و دست نيافتنى است يادآور مى شود، و اين كه از هرگونه تصرّف و تغيير

انسانى يا شيطانى محفوظ است. فرهنگهاى قرآنى «مجيد» را كه وصف قرآن است، بزرگوار، شكوهمند معنى كرده اند. ر ك:

لسان التنزيل، فرهنگنامه قرآنى.

(2) «لوح صفحه عريضى است كه چيزى بر آن مى نويسند ... در اين جا منظور صفحه اى است كه قرآن مجيد بر آن ثبت و ضبط شده است، ولى نه صفحه اى همچون الواح متداول در ميان ما ... به نظر مى رسد همان صفحه علم خداوند است كه شرق و غرب عالم [بل كل جهان ] را فراگرفته. آرى قرآن از علم بى پايان حق سرچشمه گرفته، نه زاييده فكر بشر است نه القاء شياطين و محتوايش شاهد بر اين مدّعاست.» تفسير نمونه، 26/ 353- 354. نيز ر ك: لغت نامه دهخدا: لوح.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 28

الف) آياتى كه ظاهرا نزول يك باره قرآن را مى رساند و در آنها افعال از مصدر «إنزال» است:

1- شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ «ماه رمضان [همان ماه ] است كه در آن، قرآن فروفرستاده شده است، [كتابى ] كه مردم را راهبر، و [متضمّن ] دلايل آشكار هدايت، و [ميزان ] تشخيص حق از باطل است.» «1»

2- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ* فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ «ما فرو فرستاديم اين نامه را در شبى با بركت، خيرافزاى، كه ما آگاه كنيم خلق را به اين نامه. در اين شب حكم كنند و بر جاى خويش بنهند هر فرمانى نيكو و كارى راست. «2»»

3- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ

«ما فرو فرستاديم قرآن را در شب حكم و بريدن بهره ها. «3»»

1- قرآن مجيد در شب نازل شده، شبى مبارك، شبى كه خير آن زياد و ماندگار است.

مباركى و نيكويى اين شب به واسطه همين نزول نامه هدايت و پيام آسمانى است، كه سرآغاز تحوّل تاريخ و نقطه عطفى در فرهنگ بشرى است.

2- اين شب فرخنده همان شب قدر است. شبى بلندقدر و ارجمند كه عبادت در آن از هزار ماه (بدون شب قدر) افضل و برتر است. اين شب در ماه مبارك روزه قرار دارد كه مؤمنان ميهمان خدايند و قرآن غذاى معنوى آنان است.

3- در اين ليله مباركه، تقدير يعنى اندازه گيرى عمر و رزق و بهره آدميان تا سال آينده بر طبق حكمت الهى و مصلحت كلّى تعيين مى شود.

__________________________________________________

(1) بقره/ 185.

(2) دخان/ 3- 4. ترجمه آيات از كشف الاسرار انتخاب شد (9/ 91) تا خوانندگان را به نمونه اى از دقت در انتخاب معادلهاى رساى لغات قرآن در ترجمه قرآنهاى كهن توجّه دهيم: «مبارك» را پس از ترجمه به «با بركت»، براى اين كه معنى اصلى آن گفته شود، صفت «خيرافزاى» را هم مى افزايد، با عنايت به اين كه در تفسير آيه آمده: و سمّاها مباركة لأنّها كثيرة الخير و البركة، لما ينزل فيها من الرحمة و يجاب فيها من الدّعوة (ص 91). نيز «يفرق» را «حكم كنند و بر جاى خويش بنهند» معنى كرده تا تمام معانيى را كه كلمه در سياق آيه دارد رسانده باشد، و تقديرات را سنجيده و حكيمانه معرّفى كند. امّا ترجمه «منذرين» به «آگاه مى كنيم» براى اين است كه «انذار» هشدار دادن است، يعنى آگاه ساختن

توأم با بيم دادن از عاقبت بد گناه.

(3) قدر/ 1. ترجمه از كشف الاسرار؛ 10/ 557. ميبدى در تفسيرش مى نويسد: «ليلة القدر» معناه: «ليلة تقدير الأمور و الأحكام و الفصل ...» با توجّه به اين تفسير، فصل را بريدن معنى كرده است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 29

نكته تقارن و همزمانى نزول قرآن با اين شب سرنوشت ساز بسيار قابل تأمّل است و اين نكته باريك را مى رساند كه قرآن خود سرنوشت سعادتمندانه انسانها را تعيين مى كند، و آن كه كتاب خدا را بر سرگذارد و انديشه قرآنى داشته باشد، يقينا سرنوشتى خوش و فرجامى نيكو خواهد داشت و از بهترين تقديرها برخوردار مى شود.

ب) دسته دوم آياتى است كه رساننده نزول تدريجى قرآن است.

در اين گونه آيات، مشتقات فعل «تنزيل» به كار رفته كه نزول تدريجى چيزى را مى رساند، «1» و اينك چند نمونه:

1- وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا «و قرآنى [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل كرديم تا آن را به آرامى بر مردم بخوانى و آن را به تدريج نازل كرديم. «2»»

2- وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً* كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا «و كسانى كه كافر شدند گفتند: چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟ اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم ] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيديم و آن را به آرامى [بر تو] خوانديم. «3»»

3- وَ

نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً «و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى كنيم، [ولى ] ستمگران را جز زيان نمى افزايد. «4»»

چنان كه ملاحظه مى شود آيه نخست صريحا به فرود آمدن جزء جزء قرآن دلالت دارد، تا مسلمانان رفته رفته آن را بياموزند؛ و آيه 2 پاسخ كافران است كه بهانه جويى كرده

__________________________________________________

(1) راغب اصفهانى فرق «انزال» و «تنزيل» را در توصيف فرود آمدن قرآن و فرشتگان در اين مى داند كه «تنزيل در جايى است كه نزول چيزى رفته رفته و بارى بعد از بار ديگر انجام گيرد، ولى انزال عامّ است» يعنى نزول تدريجى و دفعى هر دو را مى رساند و سپس شواهدى از آيات نقل مى كند.

(2) اسراء (بنى اسرائيل)/ 106.

(3) فرقان/ 32. در كشف الاسرار جمله لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ را به «تا دل تو را به آن نيرو مى دهيم» (نيرو بدهيم) ترجمه كرده 7/ 20.

(4) اسراء/ 82. در تفسير آيه مى خوانيم: «من القرآن» «من» در آورد تا بدانى كه قرآن كه فرود آمد نجم نجم فرود آمد، چيز چيز چنان كه به روزگار به وى حاجت بود و لايق بود. كشف الاسرار، 5/ 612.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 30

مى خواستند قرآن چون صحف حضرت ابراهيم عليه السّلام يا تورات حضرت موسى عليه السّلام يك جا فرود آيد و خداوند حكمت آن را دلگرمى و آرامش قلب نبىّ معظّم مى شمرد، و نيز تا

مسلمانان بدانند كه رشته ارتباط حضرت با مبدأ وحى گسسته نشده و نه تنها براى رسول اكرم قوّت قلب باشد، بلكه براى مؤمنان هم مايه افزايش ايمان و آرامش روان شود.

(آيه 3).

اينك گوييم آيات دسته اول ظاهرا با دسته دوم ناسازگارى دارد، زيرا آنها نزول را در شب قدر و يك باره بيان مى كند و دسته دوم بيان كننده نزول تدريجى است كه در طول دوران بعثت ادامه داشته. براى حل اين تعارض ظاهرى دو راه حل معروفتر و قابل اعتناست:

1- نظرى كه نخست از سوى ابن عباس اظهار شده و سپس در بعضى تفسيرها و كتابهاى علوم قرآنى- مانند الإتقان- نيز آمده و فشرده اش را ابو الفتوح رازى در تفسير سوره قدر آورده است كه براى آشنايى با شيوه تفسير قدما عينا نقل مى شود: «قوله تعالى:) ... إنّا أنزلناه، گفت: ما فرو فرستاديم قرآن را. «ها» كنايت است از نامذكورى به حكم آن كه اشتباه نخواهد بودن. «1» در شب قدر يعنى در شب قدر فرو فرستاديم آن را از لوح محفوظ به آسمان دنيا به بيت العزّة، «2» و جبريل- عليه السّلام- بر سفره «3» املا كرد. آنگه به نجوم «4» فرود مى آورد آيت آيت و سورت سورت به حسب حاجت بر وفق مصلحت.»

سپس اشكالى كه از جهت نزول يك باره پيش مى آيد و يك جواب آن را داد كه: از

__________________________________________________

(1) مقصود آن است كه «ه» در «انزلناه» مرجعش ذكر نشده، ولى معلوم است كه به قرآن برمى گردد.

(2) بيت العزّة: كه آن را بيت المعمور نيز خوانده اند بنابر بعضى روايات محلّى است در آسمان دنيا كه نزديكتر از ساير آسمانها به زمين

است. ظاهرا مراد تنزّلى است كه كلام اللّه پيدا مى كند تا از عالم مجرّدات به جهان مادّى برسد، و اللّه اعلم.

(3) سفره: نويسندگان، جمع سافر است؛ و فرشتگان كه اعمال بندگان را نگاه دارنده (منتهى الأرب).

(4) نجم: غير از معنى معروف «ستاره»، به «وقت معين» نيز اطلاق مى شود (منتهى الأرب). امّا تعبير به نجوم، نجوما، نجم نجم (در عبارت منقول از كشف الاسرار در پى نوشت 4 صفحه قبل) «يعنى: وقت به وقت، و ستاره به ستاره. علّت هم اين بود كه عرب ديون خود را بر حسب اوقات نجومى تقسيط مى كرد. مثلا پول يا متاعى كه مى گرفتند، برگرداندن آن را به وقت طلوع ستاره اى تا ستاره ديگر (در منازل ماه يا بروج خورشيد) ... موكول مى ساختند». راميار، تاريخ قرآن، ص 185.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 31

آسمان دنيا- كه نزديكتر به زمين است- بر حسب نياز رفته رفته نازل مى شود، جواب ديگرى هم مى دهد كه مراد ابتداى نزول قرآن است، كه در شب قدر واقع شده نه نزول همه آن، و اين است عبارت تفسير:

«اگر گويند خداى تعالى مى گويد: من قرآن در شب قدر فرستادم، پس در دگر اوقات چه فرستاد؟ گوييم: يك جواب آن است كه در متن كتاب برفت. و جواب ديگر آن است: إِنَّا أَنْزَلْناهُ، أى إبتدأنا إنزاله فى ليلة القدر، چنان كه يكى از ما گويد: أنا أخرج غدا إلى الحجّ، من فردا به حج مى روم، و باشد كه به دو ماه آن جا رسد،

يعنى ابتداى رفتن به حج فردا خواهم كردن. «1»»

2- بر نظريه اى كه ذكر شد، محققان خدشه وارد كرده اند. «2» چون مجال نقل آن ردّ و ايرادها نيست، از آن در گذشته به ذكر دومين راه حلّ مى پردازيم كه سنجيده تر است.

استاد ابو عبد اللّه مجتهد زنجانى مى نويسد:

«بعد از نزول آيه اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ تا مدّت سه سال آيه اى از قرآن نازل نشد و اين مدت به زمان فترت وحى موسوم شده. سپس قرآن بر حضرتش به مرور زمان و آيه آيه نازل گرديد ...» «3»

آية اللّه معرفت، پس از ذكر آغاز نزول قرآن در شب قدر از ماه رمضان مى نويسند:

«آغاز وحى رسالى (بعثت) در 27 ماه رجب، 13 سال پيش از هجرت (609 ميلادى) بود، ولى نزول قرآن به عنوان كتاب آسمانى سه سال تأخير داشت ... پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در اين مدّت دعوت خود را سرّى انجام مى داد تا آيه فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ نازل شد و دستور اعلان

__________________________________________________

(1) روض الجنان، 20/ 342. همين معنى (ابتداى نزول) را ميبدى نيز نقل كرده. كشف الأسرار، 10/ 558.

(2) ر ك: راميار، تاريخ قرآن، 186- 187؛ معرفت، تاريخ قرآن، 40- 42.

(3) مجتهد زنجانى، ابو عبد اللّه، تاريخ قرآن، ترجمه ابو القاسم سحاب، 30. دكتر راميار شب قدر را آغاز نزول مى شمرد نه نزول تمام قرآن و با استناد به اقوال بزرگانى چون زمخشرى و فخر رازى و شيخ مفيد مى نويسد: «اشاره بدين آغاز نزول در قرآن مجيد حاكى از عظمت و فخامت مسأله است. اين روزى بوده كه تاريخ بشريّت در آن ورق خورده ... روز آغاز هدايت بشرى براى طول

حيات بشر است» (ص 192)، امّا از زمان فترت نامى نبرده است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 32

دعوت را دريافت كرد. «1»»

تاريخ اسلام نيز گواهى مى دهد كه پس از نزول پنج آيه آغاز سوره علق، حضرت خديجه و على عليه السّلام به اسلام گرويدند و بعد دعوت پنهانى انجام گرفت و نماز كه از آغاز نبوّت بر حضرت واجب شد، در درّه كوههاى اطراف مكّه با اندك گرويدگان خوانده مى شد و رفته رفته شمار افراد مسلمان افزونى گرفت. رفيع الدّين اسحاق بن محمّد همدانى، بعد از شرح آنچه ذكر شد مى نويسد: «2» «از اول دعوت تا اين ساعت كه [اسلام ] آشكارا شد، سه سال برآمده بود. بعد از آن حق تعالى اين آيت فرو فرستاد، قوله تعالى: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ* إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ. «3»

بنابر اين مدّت نزول تدريجى قرآن مجيد (بعد از نزول پنج آيه سوره علق) بيست سال مى شود كه سه سال بعد از بعثت آغاز و تا آخرين سال زندگى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ادامه داشته است. با اين حساب تضادّى بين دو رويداد تاريخى قطعى: نزول قرآن در شب قدر و بعثت در 27 رجب، باقى نمى ماند.

__________________________________________________

(1) معرفت، تاريخ قرآن، ص 32- 33. يادآور مى شود: راميار نيز اين نظر را پذيرفته و در «جدول تاريخى گاه شمار سيره رسول خدا و حوادث مهم جهان» در پايان تاريخ قرآن، صفحه 701 به بعد درباره نخستين وحى مى نويسد:

دوشنبه 18 ژوئن 610 27

رجب 1 بعثت نخستين وحى در چهل سالگى (به عقيده اماميّه).

دوشنبه 6 اوت 610 17 رمضان 1 بعثت نخستين وحى (نزول 5 آيه اوّل سوره علق) در 40 سالگى (به اعتقاد اهل سنّت).

روز دوم بعثت: نزول نماز وسطى [ظهر] به دو ركعت، اسلام آوردن خديجه، على، زيد و ابو بكر [با اندك فاصله ]. توضيح اين كه يك سال تفاوت بين تاريخ مذكور با آنچه آقاى معرفت ذكر كرده اند (609 م.) در تطبيق سال قمرى با سال ميلادى است و قابل اغماض است.

(2) ر ك: سيرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، 1/ 232. درباره نخستين مسلمانان و گروندگان؛ نيز: تاريخ پيامبر اسلام، ص 85- 89.

(3) حجر/ 94- 95: «پس آنچه را بدان مأمورى آشكار كن و از مشركان روى برتاب كه ما [شرّ] ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم كرد.»

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 33

اسباب نزول، شأن نزول

اسباب نزول، شأن نزول

دانستيم آيات قرآن كريم رفته رفته از طريق وحى بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرود آمده است، اينك مى افزاييم: بسيارى از آيات و گاه يك سوره كامل به مناسبت رويدادى اجتماعى يا پرسشى كه از رسول مكرّم شده نازل گشته. آنچه زمينه و موجب نزول آيات مى شده اصطلاحا اسباب نزول يا شأن نزول «1» ناميده اند، كه اطّلاع از آنها مفسّر را در فهم مراد خداى تعالى از آن آيات كمك مى كند، زيرا علم به سبب، موجب علم به مسبّب مى شود.

از اين رو، و هم از فرط اهتمامى

كه مسلمانان از صدر اسلام به تمام مسائل مربوط به قرآن كريم داشته اند، به گردآورى اخبار مربوط به شأن نزول پرداخته اند و حتّى كتابهايى مستقلّ در اين باب تأليف كرده اند، مانند اسباب النّزول از ابو الحسن على واحدى نيشابورى (م. 468) و لباب النّقول فى أسباب النّزول «2» فراهم آورده جلال الدّين عبد الرحمان سيوطىّ (م. 911). و از دانشمندان معاصر كتاب: نمونه بيّنات در شأن نزول آيات از دكتر محمّد باقر محقّق شايان ذكر است.

شأن نزول را مفسّران ذيل آيات مربوط نقل كرده اند، زيرا- چنان كه گفتيم- مى تواند روشنگر مراد خداى تعالى باشد، و ارتباطى تنگاتنگ با تفسير آيات دارد. به عنوان مثال در تفسير آيه: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً، «3» «مفسّران (شيخ طوسى، ميبدى، ابو الفتوح و طبرسى) مى نويسند كه اين آيه در حق سعد بن ابى وقّاص نازل شده است كه چون اسلام آورد، مادرش- جميله دختر ابى سفيان ...- گفت اى سعد! آيا صابى (كژدين)

__________________________________________________

(1) بعضى از قرآن پژوهان بين اين دو تعبير فرق قايل شده اند. بدين معنى كه سبب نزول را حادثه يا پيشامدى دانسته اند كه در پى آيه يا آياتى نازل شده، و آن رويداد باعث و موجب نزول آيه شده است (مانند مثالى كه در متن درباره شيوه رفتار با والدين مشرك نقل شده)؛ و شأن نزول اعمّ از آن است و شامل پيش آمدها و فرض احكام و غير اينها مى باشد. ر ك: معرفت، تاريخ قرآن، ص 65- 66.

(2) اين دو كتاب در يك جلد- به صورت متن و ذيل- با عنوان شأن نزول آيات توسط اسلامى، دكتر محمّد جعفر ترجمه شده است.

(3) عنكبوت/

8، ترجمه تمام آيه چنين است: «و انسان را سفارش كرده ايم كه به پدر و مادرش نيكى كند و [مى گوييم ] اگر تو را واداشتند كه چيزى را كه بدان علم ندارى شريك من گردانى، پس از آن دو اطاعت مكن؛ چرا كه بازگشت شما به سوى من است، و آنگاه به [حقيقت ] آنچه مى كرديد آگاهتان مى سازم» قرآن كريم، ترجمه، توضيحات و واژه نامه از خرّمشاهى، بهاء الدّين، 397.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 34

شدى؟ و سوگند خورد كه نه از آفتاب به سايه رود و نه خوراك و نوشابه بخورد، مگر آن كه فرزندش از دين محمّد صلّى اللّه عليه و آله برگردد. سه روز از اين اعتصاب غذا گذشت و مادرش بى رمق شد. او به نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رفت و حال خود و مادر بازگفت. حضرت فرمودند: هر خير و خوبى در حق مادرت به جاى آور، امّا در شرك خدا از او فرمان مبر. سعد به مادرش گفت: مادر! اگر هفتاد جان داشته باشى و يكان يكان بدهى از دين محمّد صلّى اللّه عليه و آله برنمى گردم؛ اگر مى خواهى همچنان آب و غذا نخور. مادر كه عزم او را راسخ ديد اعتصاب خود را شكست و تسليم شد». «1»

گستردگى معنى آيات

گستردگى معنى آيات

روشن است كه آيات قرآن هر چند در مورد حادثه يا فردى معيّن نازل شده باشد، حكم آن همگانى و همواره برجاست، جز در مواردى اندك كه در سبب نزول آيات ذكر شده. اين ويژگى

در زبان پيشينيان به تنزيل و تأويل يا ظهر (ظاهر) و بطن (درون، باطن) تعبير شده كه ظاهر آيه، مورد نزول را مى رساند ولى در بطن مفهوم گسترده ترى نهفته است و با تدبّر و ژرف انديشى دريافت مى شود؛ «2» و اين كارى است كه عالم دينى با اجتهاد (كوشش علمى) و تفقّه (فهم عميق و همه جانبه دين) انجام مى دهد، تا احكام جديد را- با كمك ساير ادلّه شرعى- استنباط كند. اين خصوصيّت در واقع رمز جاودانگى قرآن است، زيرا وسعت معانى و ژرفاى بطنهاى كلام اللّه چنين خاصيّتى به آيات داده كه قابل انطباق با اتّفاقها و رويدادهاى تازه باشد و بتوان مسائل مستحدثه- را به كمك ساير ادلّه شرعى- از آن استنباط كرد. اينك نمونه اى نقل مى شود:

در سوره بقره آيه 115 آمده:

__________________________________________________

(1) همان، ذيل صفحه.

(2) درباره حديث معروف «ما فى القرآن آية إلّا و لها ظهر و بطن» كه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است، از امام صادق عليه السّلام سؤال شد. حضرت در جواب فرمود: ظهر همان مورد نزول آيه است و بطن تأويل آن، كه موارد قابل انطباق را شامل مى شود. برخى در گذشته اتّفاق افتاده و برخى هنوز نيامده است. قرآن [پيوسته زنده و قابل بهره گيرى است و] مانند آفتاب و ماه در جريان است. معرفت، تاريخ قرآن، 66.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 35

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ. «1» اين

آيه در ظاهر با آياتى كه رو به كعبه نماز خواندن را واجب كرده منافات دارد.

توجّه به شأن نزول، اين تنافى را برطرف مى كند. شأن نزول آيه به اين شرح است:

«يهوديان به مسلمانان اعتراض مى كردند كه اگر نمازگزاران به سوى بيت المقدّس حق است- آن گونه كه تا كنون عمل مى شد- پس تحويل آن به سوى كعبه باطل است؛ و اگر رو به سوى كعبه نماز خواندن حق است، پس بطلان آنچه تاكنون خوانده شده است ثابت مى شود. خداوند در اين آيه جواب مى دهد: هر دو كار حق بوده و هست، زيرا اصل نماز يك حقيقت ثابت است، ولى رو به سوى كعبه يا بيت المقدس كردن يك امر اعتبارى محض است كه براى ايجاد وحدت در صفوف نمازگزاران جعل [قرار داده ] شده است. به هر كجا كه رو كنى خدا هست و رو به خدا ايستاده اى ... در روايات، از اين آيه استفاده ديگرى نيز شده است و آن اين كه مى توان نمازهاى مستحبى را در حال سواره به هر سويى كه در حركت هستيم به جاى آوريم. اين بطن آيه است كه با راهنمايى معصومين بدان رهنمون شده ايم». «2»

ناگفته نماند همه اخبارى كه شأن نزول آيات را بيان مى كند مسند و معتبر نيست، و جز آنها كه بر طبق موازين علم درايه «3» صحيح شمرده مى شود بقيه قابل اعتماد نمى باشد. «4»

__________________________________________________

(1) «و مشرق و مغرب از آن خداست؛ پس به هر سو رو كنيد آن جا روى [به ] خداست. آرى، خدا گشايشگر داناست.»

(2) معرفت، تاريخ قرآن، 67. نمونه ديگر را در همين مأخذ مى توان ديد.

(3) درايه يا مصطلح الحديث: علمى است

كه از سند حديث و متن آن و چگونگى فراگرفتن و آداب نقل حديث گفت و گو مى كند. موضوع علم درايه عبارت است از سند و متن حديث، و فايده آن شناسايى احاديث مقبول و مردود است (تلخيص از: دراية الحديث، 5- 6).

(4) براى آگاهى از راههاى تشخيص اخبار صحيح از سقيم كه درباره اسباب نزول آيات رسيده، ر ك: معرفت، تاريخ قرآن، 68- 71.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 36

فصل 3 قرائت قرآن و قاريان

اهمّيت قرائت

اهمّيت قرائت

نخستين آياتى كه بر رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله نازل شد با كلمه «إقرأ» آغاز مى شود. «1» خواندن، نوشتن، آموزش دادن از مطالب اصلى اين آيات است كه مهمّ شمرده شده و از نعمتهاى بزرگ آفريدگار و در رديف آفرينش انسان به حساب آمده است. فرمان «بخوان» در طول مدّت نزول قرآن و زندگى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله آشكار و با تكرار اجرا شد و نخستين مرحله اجراى آن توسط خود حضرت بود، يعنى قرائت آيات نازل شده، سنّت نبوى و برنامه شبانه روزى اصحاب و مسلمانان بعدى شد و نقل متواتر كلام اللّه را در طول زمان در پى داشت. «2»

نبىّ مكرّم خود مأمور بود كه آيات الهى را پس از تلقّى از فرشته وحى بر مردم بخواند «3» و همه اصحاب مى بايست تا جايى كه مى توانند در روز و شب، در نماز و غير آن قرآن را تلاوت كنند «4» و همين كار را مى كردند، زيرا سخن خدا براى آنان هم لطف

ادبى داشت و هم معنويّت دينى، هم معارف الهى را تعليم مى داد و هم مكارم اخلاقى را.

سرگذشت پيشينيان در آن عبرت آموز بود و اوامر و نواهى اش برنامه زندگيشان را معيّن

__________________________________________________

(1) پنج آيه نخستين سوره علق با ترجمه اش زير عنوان «آغاز وحى» نقل شده.

(2) ر ك: سيوطى، ترجمه الإتقان، نوع سى و چهارم 1/ 323؛ زنجانى، ابو عبد اللّه؛ تاريخ قرآن، 34- 35 و 41 راجع به تعليم و نشر قرآن، 43، فرستادن قرّاء به مدينه براى تعليم.

(3) در سوره نمل آيات 91- 92 مى خوانيم: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ* وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ: «و مأمورم كه از مسلمانان باشم. و اين كه قرآن را بخوانم.»

(4) فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ... فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ (مزمّل/ 20): «هر چه از قرآن ميسّر مى شود بخوانيد ...

پس هر چه از آن ميسّر شد تلاوت كنيد ...»

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 37

مى كرد و در همه اين موارد به شيواترين زبان بيان شده بود و تأثيرى شگرف داشت.

اصحاب چون كلام اللّه را فرا مى گرفتند در حضور پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله به تكرار مى خواندند تا درستى قرائتشان را گواهى كند، و بعد از حفظ براى ديگران بازگو مى كردند.

بدين ترتيب چند روز بعد از نزول آيه يا سوره اى، سينه به سينه اصحاب گشته حفظ و ضبط مى شد. «1»

تعليم قرآن

تعليم قرآن

هر چند در سالهاى نخست بعثت و در مكّه، تلاوت آيات قرآن به وسيله رسول مكرّم صلّى اللّه عليه

و اله با دشوارى، مخالفت، استهزا و بر پا كردن غوغا همراه بود «2»؛ امّا برخلاف اين كارشكنى ها پيامى نوين بود كه انديشه هاى آزاد بى تعصّب و دلهاى حق طلب را تسخير مى كرد «3» و پيامبر هم پنهان و آشكارا به قرائت و تعليم قرآن مى پرداخت و با آن اسلام را معرّفى مى كرد.

چون آن حضرت به مدينه هجرت كرد و حكومت مستقلّ اسلامى تشكيل شد، تعليم قرآن و اقراء «4» با نظم و آدابى مناسب انجام مى گرفت و به دستور رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله گروهى قابل توجّه از صحابه موظّف شدند به قرائت كلام اللّه و تعليم آن به نو مسلمانان و آموزش

__________________________________________________

(1) ر ك: ترجمه الإتقان 1/ 323؛ زنجانى، تاريخ قرآن، 34- 35.

(2) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ: فصّلت/ 26 «و كسانى كه كافر شدند گفتند: به اين قرآن گوش مدهيد و سخن لغو در آن اندازيد، شايد شما پيروز شويد.»

(3) درباره تأثير قرائت قرآن در شنوندگان و گرويدن آنها به اسلام شواهد فراوان است. از جمله ر ك: راميار، تاريخ قرآن، ص 214 به بعد، كه ايمان آوردن شاعر سخن شناس طفيل بن عمرو (م. 11) را شرح مى دهد.

نمونه ديگر: 219- 220.

(4) اقراء: در لغت به معنى «خواندن آموختن» (فرهنگ فارسى)، وادار به خواندن كردن و به تعبير صاحب منتهى الأرب «خوانانيدن» و مقرى نعت است از آن.

در اصطلاح، عبارت از اين است كه: قارى قرآن را به خواندن دعوت كنند و دعوت كننده به استماع قرائت بپردازد تا لغزش و اشتباه او را جبران كند. پژوهشى در تاريخ قرآن،

ذيل صفحه 238. در همين مأخذ آمده است: «پيامبر اكرم اصرار داشت، اصحاب قرآن را به خاطر بسپارند و حتّى به منظور اقراء آنان را وادار به خواندن مى كرد.»

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 38

احكام- كه روز به روز نازل و تكميل مى شد- بپردازند «1» و حتّى طبق دستور صريح قرآن از شركت در جهاد معذور شدند. «2»

«چون بيشتر ياران پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و مخصوصا صحابه كه از مكه به مدينه مهاجرت كرده بودند بى سواد بوده به خواندن و نوشتن آشنايى نداشتند، به دستور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله از اسيران يهود براى ياد گرفتن خط كه آن زمان بسيار ساده و آسان بود استفاده مى شد و بدين گونه گروهى باسواد به وجود آمد از اين جماعت كسانى كه به قرائت قرآن و حفظ و ضبط سور و آيات آن مشغول بودند قرّاء ناميده مى شدند و از اين گروه بود كه در وقعه بئرمعونه «3» چهل تن يا هفتاد تن يك جا شهيد شدند». «4»

شهادت اين تعداد قارى در يك حادثه دليلى روشن بر كثرت شماره قاريان در زمان حيات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مى باشد و ثمره كوششى است كه حضرتش براى تعليم قرآن انجام داده است. «5»

__________________________________________________

(1) ر ك: فضلى، عبد الهادى، مقدّمه اى بر تاريخ قرائات قرآن كريم، ترجمه و تحرير حجّتى، سيّد محمّد باقر، ص 25- 26.

(2) اشاره به آيه 122 سوره توبه است كه به آيه «نفر»

(كوچ كردن جمعى، گروهى به جايى رفتن) نامگذارى شده و ترجمه آن چنين است: «و شايسته نيست مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقه اى از آنان، دسته اى كوچ نمى كنند تا [دسته اى بمانند و] در دين آگاهى پيدا كنند، و قوم خود را- وقتى به سوى آنان بازگشتند- بيم دهند باشد كه آنان [از كيفر الهى ] بترسند.» علّامه طباطبايى در تفسير آيه نظرى دارند كه ترجمه فشرده آن اين است: اولا مراد از تفقّه در دين فهميدن همه معارف دينى از اصول و فروع است نه تنها احكام عملى و فقه اصطلاحى، ثانيا حكم كوچ كردن براى جهاد از طالبان علوم دينى برداشته شده، تا با پيامبر باشند و در دين تفقّه (فهم عميق) يابند و به نشر اسلام [كه هدف جهاد است ] بپردازند.

الميزان، 9/ 404.

(3) بئر معونه: نام چاه آبى است نزديك مدينه. توضيح اين كه در مناطق خشك و گرمسير همچون عربستان كه منبع مهم استفاده از آب، چاه بوده، چاهها اهمّيت حياتى داشته و گاه به نام خاصّى خوانده مى شده اند. بسا كه در جنگها دسترسى به چاه آب- براى شرب لشكريان و ستوران- موجب پيروزى لشكر مى شده. نام چاههاى مدينه در كتاب پر فايده وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى تأليف سمهودى، نور الدين آمده است.

(4) طباطبايى، سيّد محمّد حسين، قرآن در اسلام، 112.

(5) در كتاب المغازى تأليف واقدى آمده است: «در ميان انصار هفتاد نفر مرد جوان ديده مى شدند كه موسوم به قرّاء بودند و به هنگام درآمدن شب به ناحيه مدينه مى آمدند و به تعليم قرائت مى پرداختند و اقامه نماز

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 39

نهضت قرآن آموزى از نخستين سالهاى نزول آيات- چندان گسترده و فراگير بود كه شامل حال زنان نيز مى شد، چنان كه بعضى مهريه شان را تعليم سوره اى از كلام اللّه قرار مى دادند و بعضى از زنان تا آن حد كوشا و علاقه مند بودند كه تمام قرآن را از بر كرده بودند.

ابن سعد در الطبقات نقل مى كند كه: امّ ورقه- دختر عبد اللّه بن حارث- قرآن را جمع كرده بود. رسول معظّم به ديدن اين زن مى رفت و او را «شهيده» مى خواند. همچنين نام بانوانى چون حفصه و عايشه و امّ سلمه در ميان قاريان به چشم مى خورد. «1»

اهمّيت خواندن و حفظ كردن قرآن

اهمّيت خواندن و حفظ كردن قرآن

در تاريخ جمع و نگاهدارى كلام اللّه، قرائت و از بر كردن آن مهمتر از كتابت شمرده مى شود، زيرا با وجود دشواريهايى كه نوشتن- به سبب كمبود نوشت افزار و نويسنده- داشت، شنيدن و خواندن و به خاطر سپردن تدريجى آيات نازل شده براى ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كارى بس آسانتر و سريعتر بود، زيرا طبيعى است كه درس ناخواندگان از راه استماع و حفظ كردن مطالب را مى آموزند و به ذهن مى سپارند. بدين جهت از نخستين سالهاى نزول آيات و قبل از اين كه به كتابت درآيد، قرآن مجيد در حافظه گرويدگان نگهدارى مى شد و با تكرار و بازخوانى در دلها تثبيت مى گشت.

اين شيوه از پاسدارى سخن خدا در آن زمان امرى رايج و با سابقه بود، چنان كه علاقه فراوان عرب به شعر (ادبيّات) و علم انساب

«2» (بخشى از تاريخ قومى) انگيزه از بركردن قصايد بلند و نسبهاى طولانى بزرگان قبايل مى شد. آنچه اين يادگيرى را مدد مى كرد حافظه قوى آنان بود. درباره قوّت حافظه و توان از بركردن شعر و سلسله انساب

__________________________________________________

مى كردند» المغازى، 2/ 347 به نقل از: مقدّمه اى بر تاريخ قرائات قرآن كريم، 26.

(1) ر ك: ترجمه الاتقان، نوع بيستم در شناختن حفّاظ و راويان قرآن، 1/ 244. نيز: العطّار، داود، موجز علوم القرآن، 153. در تشويق به يادگيرى و ياد دادن سخن خدا در حديث صحيح نبوى آمده: خيركم من تعلّم القرآن و علّمه «بهترين شما كسى است كه قرآن را بياموزد و به ديگران تعليم دهد.» ترجمه الاتقان، نوع سى و چهارم، 323.

(2) علم الأنساب: دانشى است كه از نسبهاى مردم [نژادها، دودمانها] و قاعده هاى كلّى و جزئى آن سخن مى دارد و غرض از آن احتراز از خطا در تعيين نسب اشخاص است. ر ك: لغت نامه دهخدا: انساب.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 40

داستانها نقل شده، مانند آنچه درباره اصمعى (م. 216) شاعر شيرين بيان بصرى نوشته اند كه «بزرگترين قصيده را با يك بار شنيدن حفظ مى كرد. روايت شده كه 16000 ارجوزه «1» را- بجز دواوين عرب- از حفظ داشت». «2»

اين يادگيرى و حفظ، در مورد قرآن و حديث- كه از سر اعتقاد انجام مى گرفت- بسيار زيادتر بود. چنان كه «ابن عقده (م. 332) سيصد هزار حديث باز مى گفت، و يك صد هزار حديث با متن و سند به خاطر داشت. بخارى مى گفت

يك صد هزار حديث صحيح و دويست هزار حديث غير صحيح از حفظ دارم.» «3»

كوتاه سخن آن كه بنا به روش معمول آن زمان، قرآن با عقيده و ايمان فراوان به حافظه هاى قوى سپرده شد و با بازخوانى و تلاوت و تعليم به صورت سنّتى رايج ميان اصحاب، تابعين و مسلمين بعدى در حوزه هاى درسى برجا ماند.

وجود سنّت تلاوت و حفظ كردن قرآن، استاد قاريان شمس الدّين محمّد بن محمّد دمشقى- معروف به ابن الجزرى (م 833)- را بر آن داشته كه بگويد:

«اعتماد در نقل قرآن بر حفظ در قلبها و سينه هاست نه بر خط مصحفها و كتابها. و اين گرامى ترين خصيصه اى است از خداوند متعال بر اين امّت». «4»

بدين گونه وى انتقال شفاهى آيات را بر نوشته ها- خاصّه كه در آغاز با خطّى ابتدايى و ناقص بود- ترجيح داد.

تعريف قرائت

تعريف قرائت

قرائت به معنى خواندن است و در علوم قرآنى، اصطلاحى است كه چنين تعريف مى شود:

«قرائات «5» عبارت از علم به كيفيّت اداى كلمات قرآن و اختلاف اين كيفيّت مى باشد؛ اختلافى كه به ناقل و راوى آن منسوب است «6»».

__________________________________________________

(1) ارجوزه: قصيده گونه اى به وزن رجز، شعر كوتاه.

(2) لغت نامه دهخدا: اصمعى.

(3) راميار، تاريخ قرآن، 237.

(4) پژوهشى در تاريخ قرآن، 245.

(5) چون سخن از قرائتهاى گوناگون است در تعريف آن، لفظ قرائت به صورت جمع آورده شده: قرائات.

(6) ابن الجزرى، منجد المقرئين، قاهره، 1350، ص 3.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 41

توضيحا يادآور مى شويم:

1- ساختمان جمعى

«قرائات» تنوع و گوناگونى خواندن قرآن را توسط استادان قرائت مى رساند.

2- تنوع و اختلاف قرائتها منسوب به قاريان است نه پيامبر اكرم كه مصدر و منشأ قرائت كلام اللّه بوده.

3- هدف اين علم دست يابى به قرائت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و چگونگى اداى كلمات توسط حضرت است.

4- تنها راه رسيدن بدين هدف سماع و نقل از راويان ثقه است. «1»

اصحاب حافظ قرآن

اصحاب حافظ قرآن

چنان كه پيش از اين گفتيم همه اصحاب تحت تعليم رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله بر حسب استعدادشان بيش و كم سوره هايى از كلام اللّه را در حافظه داشتند و در نمازها و نيز براى كسب معرفت و مثوبت تلاوت مى كردند، ولى شمارى كه حافظه اى قويتر و سعيى بيشتر داشتند تمام قرآن كريم را حفظ كردند و به تدريج بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله عرضه مى نمودند.

اين صحابيان كه بيشترين كوشش را در آموزش كلام اللّه داشتند- به ترتيب سال وفات- عبارتند از: ابىّ بن كعب (م. 20)، عبد اللّه بن مسعود (م. 32)، ابو الدرداء عويمر بن زيد (م. 32) عثمان بن عفّان (م. 35)، على بن ابى طالب (م. 40)، ابو موسى اشعرى (م. 44)

زيد بن ثابت (م. 45). «2»

ساير قاريان و حافظان كه از تابعين هستند قرائت را عرضا «3» از آنها دريافت كردند

__________________________________________________

(1) چون قرائت قرآن دانشى است كاملا نقلى، بدين جهت قرآن پژوهان سلف همه تأكيد كرده اند: «قرائت در صورتى قابل اخذ و معتبر مى باشد كه روايت مربوط به آن نقلا و قرائتا و لفظا متّصل باشد و درباره هيچ يك از روات و ناقلان آن طعن و خدشه اى از سوى

علما ديده نشود». مقدمّه اى بر تاريخ قرائات قرآن كريم، 103.

(2) ر ك: مقدّمه اى بر تاريخ قرائات قرآن كريم، 28؛ ترجمه الإتقان، 1/ 245. سيوطى از كسان ديگرى هم كه در ساير شهرها به آموزش قرآن مشهور بودند نام برده است، آنچه در متن آمد شمارى از صحابيانند كه به تعليم قرآن شهره شدند.

(3) «اگر كسى قرآن يا حديث را از حفظ و يا از روى كتاب بر استاد قرائت كند، آن را قرائت عرضى [عرضه

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 42

و مدار اسانيد «1» قرّاء ده گانه نيز بر محور قرائات آنهاست.

قرّاء سبعه

اشاره

قرّاء سبعه

در طبقه بندى قرّاء تابعين طبقه دوم محسوب مى شوند. دانش آموختگان از اينان كه طبقه سوم قاريان را تشكيل مى دهند و حدود نيمه اوّل قرن دوم مى زيستند شهرتى بيشتر كسب كردند و بعد با اندكى تغيير نفرات به قرّاء سبعه معروف شدند كه هر كدام دو راوى «2» مشهور داشتند، و اينك اسامى قاريان: عبد اللّه بن كثير مكّى (م. 120) قارى مكه، نافع بن عبد الرّحمان (م. 159) قارى مدينه، عاصم كوفى (م. حدود 128) كه قرائت را از ابو عبد الرّحمان سلمى و او از حضرت على عليه السّلام روايت مى كند.

__________________________________________________

- كرده، ارائه داده ] مى نامند. امّا سماع عبارت از اين است كه شاگرد و كسى كه مى خواهد قرآن و يا حديث را فراگيرد آن را از زبان استاد بشنود، اعم از آن كه استاد از روى كتاب بخواند و يا با استمداد از حافظه قرائت كند»

علوم الحديث و مصطلحه، 88 و 93. به نقل از: مقدّمه اى بر تاريخ قرائات قرآن كريم، ذيل صفحه 28- 29.

(1) اسانيد: جمع إسناد است و آن عبارت از نسبت دادن حديث به گوينده آن است. همان، 29.

(2) قرائت هر يك از قاريان را تنى چند نقل مى كردند كه در اصطلاح آنها را راوى نامند. كسانى كه از راوى، قرآن يا حديث را بازگو مى كنند به طرق روايت تعبير مى شوند. بنابراين طريق در اصطلاح واسطه هايى است كه قرائت راوى را براى ما بازگو مى كند. هر يك از هفت قارى نامبرده دو راوى برجسته و معروف داشته است، و اصطلاح 14 روايت از همين جا پيدا شده. ما براى اختصار فقط دو راوى قرائت عاصم را نام برديم.

يادآورى:

حفظ كردن نام حافظان و قاريان- به نظر بنده- براى دانشجويان غير متخصّص لزومى ندارد. همين قدر كه بدانند قرآن مجيد به روايت حفص بن سليمان كوفى از قرائت عاصم و او از ابو عبد الرّحمان سلمى و او از حضرت على عليه السّلام (و ديگر صحابه) و ايشان از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله بوده كافى است. زنجيره اسناد قرائتهاى قرآن به مصدر وحى در كتب قدما با دقت و تفصيل ثبت است. امّا براى ملاحظه مقالاتى كه در اين باره نوشته شده، ر ك: پروين بهارزاده، روايت حفص از قرائت عاصم و دلايل ترجيح آن، بيّنات، سال سوم، زمستان 1375، 74- 95. از نكاتى كه نويسنده مقاله پس از بررسى بدان دست يافته اين است كه دوستان و تعليم يافتگان حضرت على عليه السّلام در پيدايش نصّ قرآن موجود سهمى بسزا داشته اند، بدان حد

كه توان گفت: «قرائت كنونى كه قرائت حفص است، يك قرائت شيعى ناب و خالص است» ص 91.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 43

دو راوى او: حفص بن سليمان كوفى (م. 180) و شعبة بن عيّاش (م. 193) هستند.

حفص قرائت عاصم را دقيق تر مى دانست. او و استادش عاصم هر دو از مواليان حضرت على عليه السّلام بوده اند. قرآنى كه امروز ميان مسلمين جهان رايج است بر طبق قرائت حفص مى باشد.

چهارمين قارى، حمزة بن حبيب كوفى (م. 156) است كه فقيه نيز بود و قرائتش را بر امام جعفر صادق عليه السّلام خوانده و از اصحاب و شيعيان حضرت شمرده شده است. «1»

پنجمين قارى على بن حمزه كسائى كوفى (م. 189) است كه از استادان نحو و لغت عرب هم بوده است.

ششمين قارى از قراء سبعه، ابو عمرو بن علاء (م. 154) كه قارى بصره بود.

هفتمين قارى عبد اللّه بن عامر دمشقى (م. 118) قارى شام و پيشواى دينى آن ديار بوده است. «2»

به وسيله اين قاريان و راويانشان قرائتها در شهرهاى اسلامى منتشر شد و امّت مسلمان با نقلهاى متواتر از هم فراگرفتند.

سبب شهرت قرّاء سبعه

سبب شهرت قرّاء سبعه

سده دوم و سوم هجرى، عصر رواج بازار قرائت قرآن بود و بيشترين اشتغال بسيارى از دانشمندان مسلمان را تشكيل مى داد. در نتيجه قرائتهاى مختلف پيدا شد و كتابهايى در اين موضوع فراهم آمد.

در سده چهارم ابن مجاهد (م. 324) كه رياست اقراء مدينه را داشت و كتبى درباره قرائتها تأليف كرده بود، هفت قارى

مورد قبول مراكز تعليم قرائت را كه مكه و مدينه (حرمين)، كوفه و بصره (عراقين) و شام بود گزين كرد «3» و در كتاب القرائات السّبع به معرّفى

__________________________________________________

(1) براى ملاحظه استادان قرائت و زنجيره اسناد او ر ك: پژوهشى در تاريخ قرآن، ص 328.

(2) براى آگاهى از شرح حال و راويان قراء سبعه ر ك: پژوهشى در تاريخ قرآن، 313- 352؛ معرفت، تاريخ قرآن، 147- 148.

(3) هدف ابن مجاهد جلوگيرى از گسترش قرائتها و بهگزين كردن قرائتهاى معمول بود. در بخش كتابت قرآن خواهيم ديد مراكز نامبرده شهرهايى بود كه عثمان قرآن رسمى تهيّه شده را بدان جاها فرستاده بود تا بر طبق

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 44

آنان و اسانيد قرائت و راويانشان پرداخت. بدين گونه قرائتهاى هفت گانه- كه شرطهاى لازم را براى صحّت داشتند- مشهور و مقبول ديگر دانشمندان شد و رواج يافت.

قرّاء عشره

قرّاء عشره

متأخرين از سه تن ديگر ياد مى كنند كه اهتمامى به امر قرائت قرآن داشتند به نامهاى:

خلف بن هشام بغدادى (م. 229)، يعقوب حضرمى (م. 205)، ابو جعفر يزيد مخزومى (م. 130) كه قارى بغداد و بصره و مدينه بودند و هر كدام دو راوى داشتند. اين سه تن با قرّاء سبعه قرّاء ده گانه را تشكيل مى دادند. سند قرائت اين ده قارى از طريق تابعين تابعين به تابعين و از آن طريق به اصحاب و سپس به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مى رسد.

قرّاء اربعة عشر

قرّاء اربعة عشر

چهار قارى ديگر هم كه در همان حوزه هاى تعليم قرائت مشغول بودند ولى قرائتشان شاذّ (برخلاف مشهور) بود نام برده شده اند كه به جهت اختصار نقل نمى شود.

اينك بايد از اين بيت حافظ ياد كنيم كه سروده:

عشقت رسد به فرياد ور خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانى در چارده روايت

چنان كه معلوم است حافظ از 14 روايت ياد كرده نه 14 قرائت. بنابراين مقصودش قرائت «قرّاء اربعة عشر» نيست بلكه نظرش قرائت «قرّاء سبعه» بوده كه هر يك دو راوى داشته اند، پس تعداد روايتهاى آنان به 14 مى رسد. «1»

__________________________________________________

آن قرائت كنند.

(1) بجاست نقل نوشته آقاى خرّمشاهى، در اين باب: «اين كه حافظ قرآن را به چهارده روايت از برداشته است به اين معنى است كه در هر سوره، كلمات و تعابير هر آيه اى را كه داراى دگرخوانى يا اختلاف قرائت بوده است، بر طبق روايات چهارده گانه استاندارد كه برشمرديم بازمى شناخته، و فى المثل مى دانسته

است كه حفص- راوى عاصم و به روايت از او- در آيه سيزدهم از سوره احزاب لا مُقامَ لَكُمْ را به ضم ميم مقام خوانده است، و بقيه يعنى 13 راوى و 6 قارى ديگر به فتح ميم [مقام ] خوانده اند.» دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، به كوشش خرّمشاهى، بهاء الدّين، 1/ 874.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 45

عوامل اختلاف قرائتها

عوامل اختلاف قرائتها

با آن كه اصحاب و تابعين براى يكسان خواندن كلام اللّه كوششى شايسته كردند، ولى عواملى چند گونه گونى قرائتها را پيش آورد كه در شرايط آموزشى آن زمان و نبودن ارتباط نزديك بين حوزه هاى تعليم و نظر اجتهادى هر يك از قاريان، اين رويداد طبيعى است. اينك موجبات و عوامل پيدايش اين اختلاف را- به اختصار- ذكر مى كنيم:

1- اختلاف لهجه ها كه مربوط به گويش استاد قرائت و تفاوت لهجه اى قبايل مختلف عرب بود، چنان كه نقل شده ابن مسعود- يكى از قرّاء سبعه- حتّى حين را «عتّى حين» و «نعم» را «نحم» تلفظ مى كرده. «1» در تفسير مجمع البيان ضمن شرح تفاوت قرائتها آمده:

لا رَيْبَ فِيهِ (بقره/ 2) به صورت «لا ريب فيهى» به اشباع خوانده شده. همچنين در ديگر موارد كه قبل از هاء ضمير ياء ساكن است، مانند إليه، لديه. «2» فعل يَحْسَبُهُمُ (بقره/ 273) را در تمام قرآن تنى چند از قاريان به كسر «سين» تلفظ كرده اند: «يحسبهم». «3» در آيه آخر سوره اخلاص كُفُواً أَحَدٌ (كه قرائت حفص است) به سكون فا و همزه بعد از آن

«كفؤا» و همچنين به ضمّ فا و همزه بعد از آن «كفؤا» قرائت شده. «4»

اگر دقت شود اين گونه اختلاف لهجه ها در تلفّظ كلمات در هر زبان و از جمله فارسى هم وجود دارد و اهل هر شهرستان مى تواند مثالهايى از تفاوت گويش خود با زبان معيار بيابد.

2- اختلاف جزئى در رسم الخط مصاحف كه به دستور عثمان (مقتول در سال 35) نوشته و به مراكز تعليم قرائت ارسال شده بود و آن معلول ابتدايى بودن و نقص هاى خط كوفى بود كه خود استنباطهاى گوناگون و نظرهاى مختلف قرّاء را در پى داشت. اين تفاوت قرائتها چند گونه است و علل مختلفى دارد بدين شرح:

الف) ننوشتن «الف» در وسط كلمات: مثلا كلمه «سماوات» را كه در قرآن مكرّر آمده «سموت» مى نوشتند و بعد از زمانى كه علايم مشخّصه ايجاد شد، به صورت «سموت»

__________________________________________________

(1) پژوهشى در تاريخ قرآن، 305- 306.

(2) طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، 1/ 115.

(3) همان، 1/ 665.

(4) همان، 10/ 856. شايان ذكر است كه ابو على طبرسى- مفسّر عاليقدر شيعه- ذيل تمام آيات موارد اختلاف قرائتها را ياد مى كند. بنابراين در تمام قرآن مجيد تفاوت قرائتهاى قاريان همه ثبت و ضبط شده، چنان كه در كتابهايى ويژه قرائت قرآن نيز آمده است. چون بنابر اختصار است به همان چند نمونه بسنده شد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 46

با گذاشتن الف كوچك بالاى كلمه نوشتند. روشن است كه ننوشتن الف وسط در خواندن برخى كلمات ايجاد

اختلاف مى كند، چنان كه قاريان بصره آيه وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى (بقره/ 51) را بدون الف به صيغه ماضى (ثلاثى مجرد) يعنى «وعدنا» خوانده اند. نافع- قارى مدينه- آيه فِي غَيابَتِ الْجُبِّ (يوسف/ 10) را «فى غيابات الجبّ» خوانده به گمان اين كه جمع است. «1» در سوره فاتحة الكتاب مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ به صورت «ملك» هم قرائت شده. «2»

نكته گفتنى اين كه تفاوت قرائتها و دگرخوانيها همه در كتابهاى مربوط به قرائات و همچنين تفسيرهاى قدما آمده و دليل قاريان براى اثبات نظرشان ذكر شده است، و اين تحفّظ اخلاف را بر ميراث مقدس رسيده از اسلاف ارائه مى دهد.

ب) نداشتن نقطه يا اعجام: چنان كه در بخش «كتابت قرآن» خواهيم ديد، خط كوفى- كه نخست كلام اللّه به آن تحرير شد- عارى از نقطه بود و حرفهاى نقطه دار يا معجمه از بى نقطه يا مهمله مشخّص نمى شد. بديهى است كه اين نقصان در خواندن و جدا كردن گروه حرفهايى كه امتياز و تفاوتش فقط به نقطه است- مانند ب، ث، ث- چقدر دشوارى ايجاد مى كند، و خواننده تنها از راه سماع يا دقت در سياق عبارت مكتوب مى تواند صورت درست كلمه و حرف مربوط را دريابد. نمونه اين ديگرگون خوانى در قرائت كلمه ننشزها (بقره/ 259) روى داده، كه «ننشرها» هم خوانده شده. «3» نيز يكفّر عنكم (بقره/ 271) به صورت «نكفّر عنكم» قرائت شده. «4» براى رفع اين كمبود در اواخر سده اوّل به امر حجّاج بن يوسف كوششهايى به عمل آمد كه شرحش خواهد آمد.

ج) نداشتن اعراب و حركات: عارى بودن مصاحف عثمانى از اعراب نيز در قرائت بعضى آيات موجب دگرگون خواندن شده، چنان كه

در آيه قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (بقره/ 259) را كسايى به صيغه امر «إعلم» خوانده و ديگران مضارع متكلّم. «5» آيه

__________________________________________________

(1) مثالها برگرفته است از: معرفت، تاريخ قرآن، 146.

(2) ر ك: مجمع البيان، 1/ 97، كه دليل ترجيح هر يك از قرائتها را كاملا ذكر كرده.

(3) معرفت، تاريخ قرآن، 145. يادآور مى شود: «ننشز» مصدرش انشاز (بازاى نقطه دار) به معنى «برداشتن» است، لسان التنزيل.

(4) تاريخ قرآن، همان.

(5) همان مأخذ.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 47

بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (بقره/ 10) به صورت «يكذّبون» به ضم يا و تشديد ذال خوانده شده. «1»

براى برطرف كردن اين نقيصه به راهنمايى حضرت على عليه السّلام توسط ابو الأسود دئلى اقداماتى انجام گرفت كه در بحث از كتابت قرآن ذكر مى شود.

تواتر قرآن و اختلاف قرائتها

تواتر قرآن و اختلاف قرائتها

پرسشى كه اينك به ذهن مى رسد اين است كه آيا قرائتهاى گونه گون هفت گانه يا چهارده گانه خللى به تواتر و وحدت قرآتى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله آورده نمى زند؟ پيش از نقل پاسخ به تعريف خبر متواتر و آحاد مى پردازيم:

«متواتر در لغت، آمدن يكى پس از ديگرى بلافاصله است ... و در اصطلاح علم الحديث منظور خبر جماعتى است كه- فى حدّ نفسه نه به ضميمه قراين- اتفاق آنان بر كذب محال باشد و در نتيجه موجب علم (يقين) به مضمون خبر شود. و خبرى كه يك يا چند نفر نقل كرده باشند واحد يا آحاد نامند كه غالبا گفته

آنان يقين آور نمى باشد.» «2»

امّا پاسخ آن سؤال: زركشى مى گويد: قرآن و قرائت آن دو حقيقت جداگانه و غير همديگر مى باشند، زيرا قرآن وحى فرود آمده بر حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله است، ولى قرائتها همان اختلاف در حركات يا تشديد و تخفيف و كيفيّت تلفّظ كلمات آن وحى است. «3»

زرقانى نيز بين قرآن و قرائتهاى هفت گانه آن فرق گذاشته، و به تواتر قرآن- جداى از قرائتهاى گونه گون آن- قائل گشته است. «4» آية اللّه خوئى در اين باره استدلالى روشنتر كرده اند بدين بيان:

لازمه تواتر قرآن تواتر قرائتهاى گوناگون آن نيست، زيرا اختلاف در كيفيّت اداى كلمه اى با اتّفاق نظر درباره اصل آن منافات ندارد. از اين روست كه مثلا اختلاف ناقلان قصايد متنبّى در بعضى كلمات آن، منافات با تواتر اصل قصيده او ندارد. يا اختلاف مورّخان در

__________________________________________________

(1) مجمع البيان، 1/ 134. طبرسى قرائت اهل كوفه را «يكذبون» به فتح يا، و بقيه قاريان را «يكذّبون» ذكر مى كند.

(2) مدير شانه چى، كاظم، علم الحديث، 144؛ همچنين، دراية الحديث، 33.

(3) ر ك: خوئى، سيّد ابو القاسم موسوى، البيان فى تفسير القرآن، 175.

(4) مناهل العرفان، 428، به نقل از: البيان، 174- 175.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 48

خصوصيّات هجرت نبى اكرم از مكه به مدينه، با متواتر بودن اصل هجرت آن حضرت منافى نيست. «1»

ارزيابى قرائتهاى هفت گانه

ارزيابى قرائتهاى هفت گانه

مشهور نزد بيشتر علماى اهل سنّت، تواتر قرائتهاى هفت گانه است، ولى معروف و پذيرفته نزد دانشمندان شيعه عدم تواتر اين قرائتهاست (چنان كه اشاره

شد). حقيقتى كه از تأمّل در موارد اختلاف و تاريخ قرائات روشن مى شود اين است كه قرائتها نوعى اجتهاد و اظهارنظر درباره كلام اللّه است و همه آنها داراى سند متواتر نيست. اين حقيقت را محقّقان از اهل سنّت نيز پذيرفته و بدان تصريح كرده اند. بهترين تعبير محقّقانه در اين باب از زركشى است كه: قرائتهاى هفت گانه از قاريانش به تواتر به ما رسيده، امّا تواتر آنها از پيامبر اكرم معلوم نيست. «2»

قرآن پژوه معاصر، آية اللّه معرفت درباره متواتر نبودن هفت قرائت پس از بحثى مستدلّ چنين نتيجه مى گيرند:

«مسأله تواتر قرائات سبع، اساسا قابل تصوّر نبوده و معقول نيست؛ زيرا در زمان هر يك از قاريان هفت گانه، ناقل تواتر صرفا خود آن قارى بوده نه ديگران، و گرنه آن قرائت بدو نسبت داده نمى شد و جنبه اختصاصى پيدا نمى كرد.» «3»

به بيان ديگر قرائتها- بجز قرائت عاصم- مهمترين شرط تواتر را كه نقل همگانى مردم هر عصر از مبدأ خبر تا مقصد (شنونده) مى باشد ندارد.

عقيده نويسنده درباره قرائتهاى گوناگون، آن است كه امام محمّد بن على- باقر العلوم عليه السّلام به زراره فرمود: همانا قرآن يكى است و از نزد خداى يكتا نازل شده، امّا اختلاف در قرائت آن از سوى راويان پيش آمده. «4»

شرط قرائت صحيح متواتر

شرط قرائت صحيح متواتر

قرآن پژوهان پيشين چون در مقام ارزيابى قرائتهاى مختلف و معيار درستى آنها

__________________________________________________

(1) البيان، 173.

(2) همان، 175.

(3) ر ك: تاريخ قرآن، 150.

(4) الأصول من الكافى، 2/ 630.

آشنايى با

علوم قرآنى(ركنى)، ص: 49

برآمدند چنين اظهار نظر كردند كه: بهترين نظر در اين باره آن است كه استاد استادان ابو الخير محمّد دمشقى معروف به ابن الجزرى نوشته: هر قرائت صحيح بايد سه شرط داشته باشد: مطابقت با قواعد زبان عربى، موافقت با يكى از نسخه هاى مصحف عثمانى و صحّت سند. ردّ اين قرائت جايز نيست هر چند از قرّاء سبعه يا عشره نباشد. «1»

قرائت حفص

قرائت حفص

براى تعيين مصداق چنان قرائتى بايد نوشته استاد معرفت را نقل كنيم كه درباره قرائت حفص مى نويسند:

«يگانه قرائتى كه داراى سند صحيح و با پشتوانه جمهور استوار مى باشد، قرائت حفص است كه در طىّ قرون گذشته تا امروز ميان مسلمانان متداول بوده و هست و آن به چند سبب است:

1- سند طلايى دارد، زيرا حفص از عاصم، او از ابو عبد الرّحمان سلمى و او از مولى امير المؤمنين عليه السّلام نقل كرده است و رجال آن تماما از بزرگان طايفه و مورد ثقه و اطمينان امت بوده اند.

2- توافق آن با قرائت همگانى و جماهيرى مسلمانان است، زيرا عاصم سعى بر آن داشت كه محكمترين و استوارترين قرائتها را كه از طريق صحيح و اطمينان بخش به دست آورده بود به حفص تعليم دهد، و راه به دست آوردن قرائت همگانى موروئى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله همان راهى است كه عاصم انتخاب كرده بود.

3- عاصم شخصا داراى ويژگيهايى بود كه او را در ميان مردم معروف ساخته و مورد اطمينان همگان بود. هر قرائتى را كه فرا مى گرفت آن را بر عدّه اى از صحابه و تابعين جليل القدر عرضه مى داشت و تا اطمينان

كامل به صحّت آن قرائت پيدا نمى كرد آن را نمى پذيرفت ... امام احمد بن حنبل [پيشواى يكى از مذاهب اربعه اهل سنّت ] صرفا قرائت عاصم را پذيرفته بود. حفص [راوى قرائتش ] آگاه ترين مردم به قرائت عاصم بود

__________________________________________________

(1) ابو الخير محمّد بن محمّد دمشقى مشهور به ابن الجزرى، النشر فى القرائات العشر، 1/ 9؛ مؤلف در آغاز كتاب گرانقدرش اسناد قرائتهاى ده گانه را نقل مى كند كه براى پى بردن به دقتهاى شگرفى كه علماى قرائت مى كرده اند مرجعى نيكوست؛ ترجمه الإتقان، انواع بيست و دوم تا بيست و هفتم، 1/ 253.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 50

و پيوسته قرائت او مورد ستايش علما و فقهاى اماميّه بوده است.» «1»

در تكميل بحث گوييم: اگر سيره نبوى و تاريخ صدر اسلام را در نظر آوريم، ولع و عشقى در اصحاب با ايمان، به قرائت كلام اللّه مشاهده مى كنيم، كه نه تنها سوره هاى بلند را در نماز مى خواندند، بلكه تنها كتاب خواندنى و سرود روحانيشان قرآن بود، به طورى كه در سه يا هفت شبانه روز آن را ختم مى كردند، «2» و نيز محفوظات قرآنى خود را بر پيامبر اكرم و ديگر حافظان قرآن عرضه مى داشتند تا به صحّت آن اطمينان حاصل كنند. «3»

بنابراين چنين اثرى كه مكرّر و پيوسته، در روز و شب توسط عامّه مسلمانان هر شهرى تلاوت مى شده، نقل آن بالاتر از حدّ تواتر است، و همين قرائت نصّ كلام اللّه است كه فراتر از قرائتهاى استنباط شده قاريان مى باشد و به ما دستور

داده اند مانند آن قرائت كنيم كه موافق روايت حفص بن سليمان از قرائت عاصم كوفى است و معتبرترين مصاحف كشورهاى اسلامى نيز بر طبق آن تحرير شده.

تلاوت قرآن و ثواب آن

تلاوت قرآن و ثواب آن

از اعمالى كه در اخبار مذهبى ثواب فراوان براى آن نقل شده تلاوت قرآن مجيد

__________________________________________________

(1) ر ك: معرفت، تاريخ قرآن، 153.

(2) ر ك: ترجمه الاتقان، 1/ 338- 340. بر طبق اخبار و تعليم پيشوايان، زياد خواندن كتاب خدا ممدوح است به شرط آن كه با تدبّر همراه باشد. در اين باب به همان مأخذ 345- 346 مراجعه شود، و نيز مى نويسد «سنّت است كه چون يك ختم قرآن را به پايان برد در پى آن ختم ديگرى از سر گيرد» 359. راجع به كراهت تند خواندن، همان 1/ 345.

(3) درباره كوشش صحابه و گروندگان مخلص براى تعليم و تعلّم و حفظ قرآن، شواهد تاريخى بسيارى در دست است. براى نمونه اندكى از آنچه راميار- با استناد به منابع متقن- آورده نقل مى كنيم.

«قاريان قرآن حلقه وار گرد هم در مسجد مى نشستند و چون مردمى امّى بودند هر كس آنچه از قرآن مى دانست بر ديگرى از حفظ مى خواند و بدين ترتيب قرائت همديگر را تصحيح مى كردند. سيّد شريف مرتضى گويد: قرآن را در زمان پيغمبر به درس مى خواندند و از حفظ مى كردند. حتّى جمعى از صحابه مانند عبد اللّه بن مسعود و ابىّ بن كعب چند بار قرآن را نزد پيامبر ختم كردند. شيخ الطائفه طوسى ... در كتاب امالى خود گويد: ابن مسعود هفتاد سوره از نبىّ اكرم و باقى را از حضرت امير على بن ابى طالب آموخت. پاره اى از ياران

پيامبر با دقت و ضبط شگفت آورى تمام آيات را به ترتيب نزول حفظ مى كردند ...» تاريخ قرآن، 244- 245.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 51

است و جز اين هم نشايد، زيرا قرآن سخن آفريدگار و نمودار علم و حكمت اوست و عظمت و قداست خاصّى دارد.

تعيين ثواب براى هر كار، از يك سو نشان اهميّتى است كه شارع به آن عمل مى دهد و از سو ديگر سو پاداش و اجرى است كه انسان به طور طبيعى انتظارش را دارد و نيز انگيزه اى براى انجام دادن اعمال شايسته و از جمله قرائت قرآن مى شود.

در اخبار رسيده از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و ائمه هدى عليه السّلام براى تلاوت كلام اللّه حسنه و بلكه حسناتى ذكر شده. اين ثواب فراوان علوّ شأن قرآن و بزرگداشت آن را مى رساند و نيكو مشوّقى است براى حفظ قرآن و قرائت هر روزه آن، كه در ضمن وسيله تواتر و نقل پياپى سخن خدا از زمان نزول آن شده است. قرآن پژوه بزرگ، عبد الرّحمان سيوطى در اين باب مى گويد:

«بدان كه حفظ قرآن بر امّت مسلمان واجب كفايى است ... جوينى گفته: منظور آن است كه عدد تواتر به هم نخورد و تغيير و تحريفى در آن واقع نشود، بنابراين اگر تا حدّ تواتر افرادى حافظ قرآن باشند از بقيه افراد ساقط است و اگر به اين حدّ نباشد همگى گناه كرده اند.» «1»

مقصود اين است كه در آن زمان (سده دهم هجرى) كه

صنعت چاپ نبود و تكثير قرآن به سادگى انجام نمى گرفت، از بر كردن به جاى نوشتن مورد استفاده قرار مى گرفت و وسيله پاسدارى و نگهداشت تواتر كلام اللّه بود و اين سنّت همچنان در كشورهاى اسلامى بر جا مانده است.

آداب قرائت قرآن

اشاره

آداب قرائت قرآن

اهمّيتى كه قرائت كلام اللّه دارد ايجاب مى كند با آداب «2» و ترتيبى خاص انجام گيرد، تا تأثير معنوى و هدف تعليمى آن بهتر حاصل شود. بدين جهت در متن قرآن كريم آياتى مشاهده مى شود كه اين آداب را آموزش مى دهد. ما به ذكر آنچه در متن كتاب خدا آمده

__________________________________________________

(1) ترجمه الإتقان، 1/ 323.

(2) آداب: جمع ادب. به معنى: نگهداشت اندازه و حد هر چيز، روش پسنديده هر كار، كه در بحث مذكور مراد همين معنى است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 52

و غالبا در هر نوع مطالعه اى نيز مى تواند مورد استفاده قرار گيرد اكتفا مى كنيم: «1»

1- طهارت:

1- طهارت:

به مصداق لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ «2» مس و بسودن كلمات قرآن مجيد جز بر پاكان- كه غسل يا وضو دارند- روا نيست و هنگام تلاوت كلام اللّه داشتن طهارت شرعى مستحبّ است، هم چنان كه بهره معنوى بردن و منوّر شدن از قرآن، وابسته به طهارت روح و اعتقاد قلبى به آن است.

2- استعاذه:

2- استعاذه:

پناه جستن به خداست در ابتداى قرائت كه در اين آيه بدان امر شده: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ «3» «پس چون قرآن مى خوانى [نخست ] از شيطان رانده شده به خدا پناه ببر.» بر طبق اين دستور خواندن كتاب خدا را با جمله أعوذ باللّه من الشّيطان الرجيم» آغاز مى كنند.

بديهى است چون انسان به آفريدگار دانا و توانا پناه جست، از انديشه هاى بد و وسوسه هايى كه به ذهن وارد مى شود در امان مى ماند، و آرامش فكر و تجمّع حواس پيدا مى كند و مى تواند دريافتى صحيح و بهره اى روحانى از قرآن خواندن داشته باشد.

3- سكوت و استماع:

3- سكوت و استماع:

كه در اين آيه بدان فرمان داده شده: وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «4» «و چون قرآن خوانده شود، بدان گوش دهيد و خاموش مانيد، اميد كه بر شما رحمت آيد.»

هر چند كه هنگام خواندن هر كتابى لازمه فهميدنش توجّه و گوش هوش دادن به آن است، امّا مراعات اين دستور نسبت به سخن خدا لازمتر است، زيرا در واقع زمان تلاوت قرآن، خداوند با خواننده سخن مى گويد پس بايد نيكو بنيوشد.

4- تلاوت:

4- تلاوت:

كلمه اى است كه براى دقيق و با تأمل خواندن قرآن كريم و ديگر كتب آسمانى استعمال شده و معنى آن اخصّ از قرائت است، يعنى هر تلاوتى قرائت هست امّا هر قرائتى تلاوت نيست. معنى اصلى «تلاوت» متابعت و پيروى است و چون در

__________________________________________________

(1) هر چند اين بحث ارتباطى مستقيم با علوم قرآنى ندارد، امّا چون در تلاوت قرآن به كار مى آيد و كاربردى است ذكر مى شود. مطالب آن برگرفته است از نامه هدايت، تأليف ديگر نويسنده با تجديد نظر و تلخيص.

(2) واقعه/ 79.

(3) نحل/ 98.

(4) اعراف/ 204.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 53

مورد قرائت قرآن به كار رود متضمّن اين نكته لطيف هست كه قارى بايد از تعليمات قرآن پيروى كند. «1» مصداق كامل چنين تلاوتى، تلاوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله بود، چنان كه خداى تعالى مى فرمايد: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ ... «2»

«اوست

كه در ميان درس ناخواندگان فرستاده اى از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند ...» «3»

5- ترتيل:

5- ترتيل:

واژه ديگرى است كه در كتاب خدا براى خواندن آن به كار رفته و به معنى «هموار و آرميده و پيدا» «4» خواندن كلام اللّه است و به تعبيرى ديگر «اداى حرفها و رعايت وقفهاى آن است»، «5» كه در اين صورت حرفها از مخرج خود ادا مى شود و وقف آيات رعايت مى گردد.

در قرآن مجيد آمده: وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا «6» «و قرآن را شمرده شمرده بخوان.» «7»

تجويد

تجويد

از دانشهايى است كه به نيكو خواندن قرآن كمك مى كند و شعبه اى از علم قرائت است، كه به طور شفاهى از طريق قاريان و مقريان به حركت خود ادامه داده تا به امروز رسيده است. البتّه سابقه آن به زمان پيامبر اكرم و اهتمام ايشان به تلفّظ درست كلمات قرآن مى رسد. «8»

__________________________________________________

(1) ر ك: المفردات فى غريب القرآن: تلى.

(2) جمعه/ 2.

(3) آيات در اين باب متعدّد است. از جمله مراجعه شود به آيه 121 سوره بقره كه در آن تعبير يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ آمده، و طبرسى در جلد اوّل تفسيرش از جمله معانى حق تلاوت را اين مى شمرد كه: الفاظش را با ترتيب مى خوانند و معانى اش را مى فهمند. و بنا به قولى ديگر: چنان كه بايد بدان عمل مى كنند، بدين گونه كه به آيات محكمش عمل مى كنند و به متشابه آن ايمان مى آورند و آنچه را برايشان مشكل است و نمى فهمند به عالمى كه مى فهمد وامى گذارند. ر ك: مجمع البيان فى تفسير القرآن، 1/ 375.

(4) منتهى الأرب فى لغة العرب: رتل.

(5) كشف الأسرار و عدّة الأبرار، 10/ 266.

(6) مزمّل/ 4.

(7) سيوطى در نوع سى و پنجم الإتقان، ترتيل را سنّت و

سريع خواندن را مكروه دانسته.

(8) چنان كه از آن حضرت نقل شده: كسى كه مى خواهد قرآن را تازه و شيوا به همان سان كه نازل شده بخواند، پس به قرائت ابن امّ عبد- يعنى عبد اللّه بن مسعود- بخواند. ابن جزرى، النشر، 1/ 212. به نقل از:

خرّمشاهى، «تجويد»، قرآن پژوهى، 132.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 54

تجويد كه در لغت به معنى «نيكو كردن، نيك گفتن» «1» است در اصطلاح تلاوت قرآن است به صورتى كه مخارج حروف و ويژگيهاى صوتى آنها رعايت گردد، و وقفها در جاى خود صورت گيرد. اين اصطلاح ظاهرا برگرفته از خبرى است كه محقّقان عامّه و خاصّه از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نقل كرده اند كه فرموده است: التّرتيل تجويد الحروف و معرفة الوقوف: «ترتيل همانا خوب ادا كردن حروف و شناخت وقفهاست». «2»

دانستيم علم قرائت ضبط و اداى صحيح كلمات قرآن را بر عهده داشت، امّا تجويد نيكو تلفّظ كردن الفاظ و شناخت مواضع وقفها را در تلاوت تعليم مى دهد.

مهمترين مباحث تجويد عبارت است از: مخارج حروف و صفات آنها، احكام تنوين و نون ساكن كه شامل مباحثى از قبيل ادغام، «3» اخفاء، «4» اظهار «5» و ابدال «6» است؛ نيز مدّ و انواع آن، وقف و ابتدا «7» و غير اينها، كه براى آگاهى بيشتر بايد به كتابهاى تجويد مراجعه كرد.

__________________________________________________

(1) فرهنگ فارسى: تجويد.

(2) النشر، 1/ 209. به نقل از: «تجويد»، قرآن پژوهى 133.

(3) ادغام: عبارت است از همراه كردن

دو حرف در تلفّظ، به گونه اى كه به صورت يك حرف مشدّد ادا گردد مانند: «كم من»، «قد دخلوا». براى ملاحظه انواع ديگر ادغام ر ك: دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى: تجويد.

(4) اخفاء: در لغت به معنى مخفى كردن و در تجويد عبارت است از: اداى حرف در حالتى بين اظهار و ادغام همراه با غنّه (آوازى كه از خيشوم يعنى بن بينى برآيد). بدون تشديد، آن گاه كه بعد از نون ساكن و تنوين، پانزده حرف از الفبا قرار گرفته باشد ... مانند: انتم، من تاب كه حرف تاء بايد به اخفاء تلفظ شود (همان).

(5) اظهار: در تجويد عبارت است از اين كه هرگاه تنوين و نون ساكن به حروف حلقى (ء. ح، خ، ع، غ، ه) برسد تنوين و نون اظهار مى گردد مانند تنحتون، جنّة عالية (همان).

(6) ابدال: در تجويد تبديل كردن نون ساكن است به ميم ساكن آن گاه كه قبل از حرف باء قرار گرفته باشد مانند:

«من بعد» كه «مم بعد» با اخفاء همراه با غنّه خوانده مى شود. «عليم بذات» كه «عليمم بذات» تلفظ مى گردد.

(براى توضيح بيشتر به مأخذ پيش گفته مراجعه شود).

(7) وقف: در اصطلاح تجويد عبارت است از قطع صدا [و ايستادن پس از تلفّظ كلمه اى ] در مدت كوتاهى كه معمولا در آن نفس مى كشند، با قصد دوباره خواندن نه به نيت اعراض، كه هم در ابتداى آيات و هم اواسط آنها مى تواند باشد. ولى در وسط كلمه يا جايى كه كلمه اى به ديگرى از نظر رسم الخط متصل است وقف كردن درست نيست ترجمه الإتقان 1/ 286. هنگام وقف بايد حركت حرف آخر كلمه

به سكون بدل شود.

شروع دوباره تلاوت بعد از وقف «ابتدا» گفته مى شود. (براى آگاهى از انواع وقف و ابتدا، ر ك: دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى: وقف و ابتدا).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 55

علماى قرائت رعايت نكردن قواعد تجويد را در تلاوت قرآن «لحن» نامند يعنى غلط خواندن. اگر لحن در حد رعايت نكردن مخارج حروف در قرائت نماز باشد موجب بطلان آن مى شود. «1»

آداب باطنى قرائت قرآن

آداب باطنى قرائت قرآن

افزون بر آداب ظاهرى، با توجّه به احاديث رسيده، دانشمندان آدابى باطنى و معنوى هم براى قرآن خواندن برشمرده اند كه ما براى كوتاه كردن سخن به نقل عنوانها و توضيحى مختصر- از نوشته محمّد غزالى (م. 505)- بسنده مى كنيم: «2» «زود بيدار شو از خواب اى خواننده قرآن! اى كه مقصود از قرآن را همين خواندن دانسته اى و از معانى آن به ظاهرى بسنده كرده اى. تا چند بر لب اين درياى محيط «3» طواف مى كنى؟ ... آيا رشك نمى برى بر جماعتى كه خود را به امواج اين دريا سپردند، و سرانجام انواع درّ و گوهر به دست آوردند؟ و من اكنون تو را ارشاد كنم ... كه چگونه شنا و غوّاصى كنى در ميان اين دريا ...

تعظيم متكلم: خواننده قرآن بايد در آغاز خواندن قرآن، جلال و عظمت متكلّم را در دل خود حاضر كند و بداند كه: آنچه مى خواند از سخن آدميان نيست و در خواندن سخن خداى خطرى عظيم «4» است ...

حضور دل: و ترك حديث نفس «5» براى خواننده

قرآن لازم است ... خوانند [بايد] در هنگام تلاوت براى قرآن متجرّد «6» شود و همه همّت خود را متوّجه معنى سازد. بعضى از سلف

__________________________________________________

(1) ر ك: خمينى، سيّد روح اللّه موسوى، تحرير الوسيله، القول فى القرائة و الذّكر، مسأله 13، 1/ 151.

(2) ر ك: غزّالى، محمّد بن محمّد، جواهر القرآن، به كوشش خديو جم، حسين، جواهر القرآن از آثار پارسى غزالى است و نثرى همچون كيمياى سعادت، ساده و شيوا دارد.

(3) درياى محيط: درياى احاطه دارنده بر زمين، اقيانوس. درياى بزرگ- در ادبيّات- مثل و مظهر عظمت و وسعت است.

(4) خطرى عظيم: كارى بزرگ، امرى مهمّ.

(5) حديث نفس: (تركيب اضافى)، با خود سخن گفتن.

(6) متجرّد: خالص. مقصود آن است كه قارى قرآن در افكار خود فرو نرفته باشد، بلكه دل به سخن خدا دهد و حضور قلب داشته باشد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 56

چون سوره اى از قرآن مى خواندند و دلشان حاضر نبود، آن را اعاده مى كردند؛ زيرا در قرآن چيزى هست كه دل را بدان انس باشد، اگر خواننده اهل آن باشد.

تدبّر: و آن در پى حضور دل امكان پذير است ... مقصود از تلاوت آن است كه «انديشه در پى آن فراشود» و براى آن ترتيل در خواندن قرآن سنّت است، زيرا به ترتيل ظاهر تدبّر باطن ميسّر مى شود. على عليه السّلام فرمود: در عبارت بى فهم و تلاوت بى تدبّر خيرى نباشد ...». «1»

سيوطى درباره تدبّر در قرآن سخنى نقل كردنى دارد:

«تدبّر و انديشيدن

در معانى قرآن هنگام قرائت سنّت است، زيرا كه همان مقصود اعظم و مطلوب اهمّ است و به وسيله آن سينه ها فراخ و دلها نورانى مى شود. خداوند متعال مى فرمايد: كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ «2» و نيز فرموده: أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ؟ «3» و نحوه آن چنين است كه دلش را با انديشيدن در معنى آنچه تلفّظ مى كند مشغول دارد و معنى هر آيه را بشناسد و در اوامر و نواهى تأمّل كند و باور آنها را به خاطر بسپارد كه اگر در گذشته در آن تقصير كرده عذرخواهى و استغفار نمايد، و اگر به آيه رحمتى رسيد خرسند شود و آن را از درگاه الهى درخواست كند و چون به آيه عذاب بگذرد ترسناك گشته به خداوند پناه برد ...» «4»

__________________________________________________

(1) جواهر القرآن، 54 به بعد.

(2) ص/ 29: « [اين قرآن ] نامه اى است كه فروفرستاديم به تو، بركت كرده (در آن بر خوانندگان آن و نيوشندگان و گرويدگان)، تا بر پى آن مى روند و در وى انديشند، و تا پند گيرند زيركان» ترجمه از كشف الأسرار، 8/ 332.

(3) نساء/ 82: «در نينديشند در اين قرآن (و پس سخن فرانروند به انديشه)» همان 2/ 602 در تفسير آيه راجع به «تدبّر» با توجّه به ريشه آن مى نويسد: «تدبّر آن است كه در آخر كارها نظر كنى، تا اوّل و آخر آن به هم سازى و راست كنى» ص 603.

(4) ترجمه الإتقان، 1/ 345- 346.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)،

ص: 57

فصل 4 كتابت قرآن

خط در عربستان

خط در عربستان

از پيشينه خط در سرزمين عربستان درمى گذريم، كه اخبار تاريخى در اين باب گونه گون است و بيرون از بحث ما. امّا اين قدر توان گفت كه هر چند قوم عرب صحراگرد و به دور از شهرنشينى (تمدّن) و آداب آن بودند، با وجود اين قبل از ظهور اسلام، خط در مكه شناخته شده و مورد استفاده بود، زيرا اولا مكه از نظر موقعيّت جغرافيايى در مسير كاروانهاى تجارى قرار داشت و ثانيا تشكيل مجامع ادبى براى شعرخوانى و گزينش بهترين قصايد، دو عامل اقتصادى و فرهنگى به شمار مى رفت كه براى وجود خط در مكّه مؤثّر بود، زيرا بازرگانان براى نوشتن صورت حساب داد و ستد خود و اهل سخن براى تحرير قصايد برگزيده شان نياز به خط و نوشتن مطالب داشتند. امّا يثرب (مدينة النّبى) محل سكونت اهل كتاب، بويژه يهوديان بود كه از ديرباز با خواندن و نوشتن آشنايى داشتند و حتّى آموختن عبرانى و سريانى در آن شهر مرسوم بود، چنان كه پيامبر اكرم پس از هجرت به آن شهر به زيد بن ثابت- كه نوجوانى بااستعداد بود- فرمودند خط يهود را بياموزد و نامه هاى يهوديان را پاسخ دهد. «1»

خط رايج در حجاز

خط رايج در حجاز

در ابتداى پيدايش اسلام دو نوع خط بين عربها رايج بود: خط حجازى يا نسخ، خط كوفى.

__________________________________________________

(1) ر ك: راميار، تاريخ قرآن، 499- 500.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 58

خاورشناسان منشأ خط حجازى را خط نبطى «1» مى دانند كه در شمال حجاز و

شام رايج بود و عربها به خاطر سهولت نگارش، براى يادداشتهاى عادى و بازرگانى از آن استفاده مى كردند.

خط كوفى از الفباى سريانى «2» گرفته شده كه در شهر قديمى حيره- در نزديكى كوفه- معمول بود. پس از بناى شهر كوفه و انتقال تمدن عرب به آن و پختگى اين خط در آن جا، به خط كوفى معروف شد و در كتابت قرآن مجيد به كار رفت.

خط كوفى بدون نقطه و حركات بود و الف ممدوده را در بين حروف نمى نوشتند، مثلا «الكتاب» را «الكتب» و «الرحمان» را «الرحمن» مى نوشتند. «3»

با آن كه خط در مكه و مدينه شناخته شده بود، شمار اندكى آن را آموخته بودند و به كار مى بستند، چنان كه مورّخان نوشته اند كسانى كه خواندن و نوشتن مى دانستند بنا به نقل بلاذرى در قبيله قريش هفده تن بودند. «4» امّا به اهتمام پيامبر اسلام به زودى تعداد خطنويس چند برابر شد. اينك جا دارد به بيان ارزش قلم و نوشتن در تعليمات رسول اكرم اسلام بپردازيم تا موجبات پيشرفت آن در اسلام روشن شود.

__________________________________________________

(1) نبطى: در اين كه نبطى ها چه قومى بوده و از كجا آمده اند اختلاف است ... احتمال قوى آن است كه اينان نيز مثل اعراب بائده از طوايف آرامى بوده اند كه در شمال عربستان- ميان سواحل فرات و خليج فارس و مديترانه و درياى سرخ- زندگى مى كرده اند. فياض، على اكبر، تاريخ اسلام، ص 16. به نقل از لغت نامه دهخدا: نبط.

(2) سريانى: [سوريانى، منسوب به سوريه ]. نام قومى سامى نژاد كه با قوم آرامى (از قبايل بدوى سامى نژاد سوريه كه در جنوب فلسطين مى زيستند) خويشاوند بودند و در

شمال عراق (بين النهرين) و سوريه (شام) اقامت داشتند. خط سريانى با اندك تغييراتى همان خط آرامى است و بعدها از خط يونانى متأثّر گشته براى كتابت بهتر و مناسبتر شده (گزيده از فرهنگ فارسى).

(3) معرفت، تاريخ قرآن، 117.

(4) احمد بن يحيى بلاذرى مورّخ و جغرافيدان و نسب شناس قرن سوم هجرى، در پايان كتابش فتوح البلدان نام 17 تن باسواد قرشى را ذكر مى كند و مى افزايد از بانوان تنها «شفاء» دختر عبد اللّه عدوى خواندن و نوشتن مى دانست. او مسلمان شد و از مهاجران اوّليّه به شمار مى رود و همان است كه حفصه همسر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را نوشتن آموخت. مطهّرى، مرتضى، «پيامبر امّى» محمّد خاتم پيامبران، 2/ 548- 549. در اين باره نيز ر ك: راميار، تاريخ قرآن، 499- 501.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 59

ارزش قلم و نگارش

ارزش قلم و نگارش

اگرچه در آغاز نزول وحى، كلام اللّه با پياپى خواندن و به خاطر سپردن نگهدارى مى شد و رفته رفته گروهى به نام «حافظ قرآن» معروف شدند، امّا براى صيانت و حفظ اين كلام مقدّس از اندك تحريف و تغييرى، آن هم در طول زمان و بين مسلمين غير عرب زبان، مى بايست از وسيله ديگرى كه قرآن خود يادآور شده بود استفاده مى شد، يعنى قلم.

قلم اين ابزار به ظاهر ساده و بى قدر در قرآن مجيد با اهميّت و ارزشمند شد، زيرا آفريدگار بزرگ چون اشياء مقدّس به آن سوگند خورد و فرمود: وَ الْقَلَمِ وَ ما

يَسْطُرُونَ. «1»

«قسم به قلم و آنچه مى نويسند».

قلم واسطه تعليم و وسيله تفهيم و ابلاغ پيام شد و در نخستين آيات وحى به همين نام آمد: الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ «2» «همان [خدايى ] كه به وسيله قلم آموزش داد.»

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به اصحاب فرمود: دانش را به بند كشيد و نگه داريد. پرسيدند به بند كشيدن دانش چه معنى دارد؟ فرمود: نوشتن آن. «3»

بنا بر اين مى بايست علم و حكمت الهى و احكام اسلامى هم كه به صورت آيات قرآن نازل شده بود در بند نگارش درآيد تا بر جا ماند و گذشت زمان آن را نابود نگرداند يا ديگر گونه نسازد، يعنى حفظ از تحريف.

براى حصول اين مقصود مهمّ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اقدامهايى مفيد انجام داد كه نمونه اى از آنها نقل مى شود:

1- چنان كه در تواريخ معتبر نوشته اند اسيران باسواد جنگ بدر كه نمى توانستند فديه دهند و آزاد شوند ولى سواد داشتند، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سربهايشان را اين قرار داد كه «هر كدام از ايشان، ده پسر از پسران انصار را خواندن و نوشتن نيك بياموزد و سپس آزاد شود و زيد بن ثابت [كاتب وحى ] از همين راه باسواد شده بود». «4»

2- در سخنان آن حضرت نيز تعليماتى دالّ بر كتابت و امر به يادداشت بردارى وجود

__________________________________________________

(1) قلم/ 1.

(2) علق/ 4.

(3) زين الدين بن على العاملى معروف به شهيد ثانى، منية المريد في آداب المفيد و المستفيد، 155.

(4) الطبقات الكبرى، 2/ 22؛ و إمتاع الأسماع، 101، به نقل از: آيتى، تاريخ پيامبر اسلام، 259.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 60

دارد، مانند اين كه مردى از انصار كه شيفته سخن حضرت و از اين كه احاديث به خاطرش نمى ماند دلگير بود راه علاج را پرسيد. فرمودند: «از دست راستت كمك بگير، و با اشاره به او فهماندند كه بنويس». «1» بنابراين، يادداشت كردن گفتار يا تدريس را براى نخستين بار پيامبر اكرم ما آموزش داد و ترويج كرد.

3- آيات و اخبار فراوانى كه از رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله در فضيلت علم، عالم، معلّم و متعلّم رسيده افق گسترده علم و يادگيرى آن را در بينش اسلامى نشان مى دهد كه از جهت زمان و مكان و آموزش دهنده و آموزش گيرنده محدوديّتى ندارد، چنان كه گفته شده:

«ز گهواره تا گور دانش بجوى» و نيز براى آموختن در هر شهرى، حتّى دورترين آنها از مركز اسلام، مانند چين بايد رفت و هر سخن حكيمانه و علم مفيد به حال مسلمانان را از هر عالمى فراگرفت. «2»

نتيجه اين نهضت سوادآموزى بود كه حركت فرهنگى پرشتابى بين مسلمانها به وجود آمد، و از آثار نمايانش افزايش شماره باسوادهاى مكه بود كه از هجده تن مرد و زن- مقارن ظهور اسلام- به 43 يا 45 تن كاتب وحى رسيد كه از بركت قرآن كريم بود «3» و به اين ترتيب خواندن و نوشتن رواج يافت.

نام نوشت افزارها

اشاره

نام نوشت افزارها

اكنون اين پرسش پيش مى آيد كه ابزارهاى نگارش در آن زمان چه بوده؟ پاسخ اين است كه علاوه بر صفحه روشن ذهن آنان، ابزارهاى ساده طبيعى

براى تحرير متداول بوده كه در قرآن كريم نام شمارى از آنها ياد شده، و در روايات مذهبى يا تاريخى نيز شمارى ديگر از آنها آمده كه جداگانه ذيل دو عنوان نقل مى شود:

1- نوشت افزارها در كلام اللّه:

1- نوشت افزارها در كلام اللّه:

قلم و جمع آن اقلام هر كدام در دو آيه ذكر شده. از قلم با

__________________________________________________

(1) منية المريد، 155.

(2) از كلمات قصار امير مؤمنان عليه السّلام است: الحكمة ضالّة المؤمن، فخذ الحكمة و لو من أهل النّفاق «حكمت گمشده مؤمن است. حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد». نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيّد جعفر شهيدى، ص 373. بدين مضمون روايات ديگر نيز داريم كه همه گستردگى فضاى دانش آموزى و حكمت اندوزى را مى رساند.

(3) پژوهشى در تاريخ قرآن، 202.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 61

تجليل ياد شده زيرا در نخستين آيه سوره اى به همين نام به آن سوگند خورده شده: «1» وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «سوگند به قلم و آنچه مى نويسند.»

قرطاس يعنى كاغذ كه در سوره انعام، آيه 7 ذكر شده: وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ ... «و اگر مكتوبى نوشته بر كاغذ بر تو نازل مى كرديم ...» جمع آن قراطيس نيز در آيه 91 همين سوره آمده است.

مداد يعنى مركب كه در سوره كهف آيه 109 آمده: قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً «بگو اگر دريا براى كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آن كه كلمات

پروردگارم پايان پذيرد، قطعا دريا پايان مى يابد، هر چند نظيرش را به مدد [آن ] بياوريم».

صحف جمع صحيفه است و هشت بار در قرآن به كار رفته. صحيفه «2» سطح گسترده چيزى است، مانند «صحيفة الوجه»، و نيز صفحه اى كه بر آن مى نويسند، يعنى كاغذ نوشته شده. در سوره بيّنه آيه 2 و 3 مى خوانيم: رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً* فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ «فرستاده اى از جانب خدا كه [بر آنان ] صحيفه هايى پاك را تلاوت كند كه در آنها نوشته هاى استوار است.» از همين ماده كلمه «مصحف» ساخته شده كه به قرآن گفته مى شود، هرگاه اوراق و صحيفه هاى آن ميان دو جلد قرار گيرد و به صورت كتاب مجلّد درآيد، مانند مصحف ابو بكر، مصحف على عليه السّلام كه اين نامگذارى از زمان خليفه اوّل انجام گرفته است.

رقّ آنچه بر آن نوشته مى شود مانند كاغذ، پوست نازك شده كه بر آن نويسند. يك بار در قرآن آمده: وَ الطُّورِ* وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ* فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ «3» «سوگند به طور، و كتابى نگاشته

__________________________________________________

(1) علق/ 4 (كه قبلا نقل شده)، و قلم/ 1 كه در متن آمده. «أقلام» در سوره لقمان آيه 27 و «اقلامهم» در آل عمران آيه 44 ذكر شده است.

(2) هم ريشه با «صحيفه» كلمه «مصحف» است كه جمع آن «مصاحف» مى باشد. «مصحف» مجموعه «صحف» يا صحيفه ها، يعنى ورقهاى نوشته شده است، بدين جهت «مصحف» را به قرآن اطلاق مى كنند.

(3) طور/ 1- 3. شايان ذكر است كه «طور» كوهى است كه پروردگار در آن جا با حضرت موسى عليه السّلام سخن گفت؛ و مراد از «كتاب مسطور» بنابر يك تفسير «تورات» مى باشد.

بنابراين محل وحى و مناجات، و كتاب شريعت حضرت موسى عليه السّلام و آنچه وحى الهى بر آن نوشته شده (الواح) همه مورد عنايت واقع شده و بدانها

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 62

شده، در طومارى گسترده.»

2- آنچه به جاى كاغذ به كار مى رفته:

2- آنچه به جاى كاغذ به كار مى رفته:

اخبار دينى و تاريخى نام اشيائى كه به سبب كمبود كاغذ مورد استفاده قرار مى گرفته- و آيات را بر آنها مى نوشتند- در اختيار ما مى گذارد و آنها عبارتند از:

عسب جمع عسيب: شاخه هاى خرماست كه برگهاى آن را مى كندند و در قسمت پهن آيات را مى نوشتند.

لخاف جمع لخفه: سنگهاى نازك سفيد (كه براى نوشتن آماده مى كردند).

اكتاف جمع كتف: استخوانهاى شانه. معمولا استخوان شانه شتر يا گوسفند را پس از خشك و صيقلى كردن به كار مى بردند.

رقاع جمع رقعه: پاره و تكه چيزى، برگ كاغذ و پوست و تكه چوب صاف شده و آماده براى نوشتن بر آن.

اديم: چرم دباغى شده، پوست نازك شده. نامه هاى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله بيشتر از اديم بوده.

حرير: پارچه ابريشمى است كه بعدها براى نوشتن مورد استفاده قرار مى گرفته. «1»

در پايان اين بحث يادآور مى شويم كاغذ براى عربها شناخته شده بود و ديديم كه در قرآن هم «قرطاس» آمده. ولى چون فرآورده حجاز نبود كمتر بدان دسترسى پيدا مى كردند و تهيّه آن به بضاعت مالى كاتب بستگى داشت، ولى با پيشرفت كتابت قرآن رفته رفته بيشتر شد، بدان حد كه در زمان عثمان مصاحف بر آن نوشته مى شد و حدود سال

88 ق در مكه نوعى كاغذ تهيّه شد. «2»

اهتمام به كتابت قرآن

اهتمام به كتابت قرآن

كلام اللّه نزد اصحاب، سخن گرانمايه و مقدّسى بود كه به محض نزول وحى با تمام هوش و حواس آن را مى نيوشيدند. گويى وجودشان سراپا يك حلقوم است و آن را

__________________________________________________

سوگند خورده شده است.

(1) برگرفته از: پژوهشى در تاريخ قرآن، 215؛ مباحث فى علوم القرآن، 69- 70.

(2) راميار، تاريخ قرآن، 277 و 279.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 63

مى بلعد، كه مائده آسمانى و قوت روان و قوّت جان بود. ظاهرش زيبا و باطنش پرمعنا بود. آهنگى خوشنوا و نوايى دلارا داشت.

معلوم است كه چنين كلامى با چنان ايمانى كه بدان پيدا كرده بودند و جذّابيّتى كه داشت، چگونه حفاظت و پاسدارى مى شود! نخستين و طبيعى ترين راه، تلاوت و از بركردن آن است كه به وسيله حافظان انجام مى گرفت و اين لازم بود امّا كافى نبود؛ زيرا با از بين رفتن تدريجى حافظان و قاريان- كه قهرى و قطعى بود- احتمال داشت به تمامت و اصالت قرآن خلل وارد شود. براى پيش گيرى از اين رويداد و تثبيت وحى الهى، آورنده پيام خود اهتمام زيادى به نويساندن آيات نازله داشت، بدين جهت پس از پايان يافتن وحى، آيات را بر اصحاب مى خواند و با تكرار بر آنها املا مى كرد و حاضران با همان خط ابتدايى كوفى و ابزارهاى طبيعى، آيات را نوشته ثبت و ضبط مى كردند و با بازخوانى صحّت آن تأييد مى شد.

كاتبان قرآن

كاتبان قرآن

در كتابهاى تاريخ قرآن و علوم قرآنى يا تاريخ صدر اسلام حدود 45 تن

به عنوان «كاتب وحى» نام برده شده اند كه البتّه همه در يك مرتبه از دانش و ورزيدگى، علاقه و آمادگى نبودند. از معروف ترين آنهايند: خلفاى راشدين، مخصوصا على بن ابى طالب و عثمان بن عفّان و نيز طلحه و زبير (در مكه). ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، حذيفة بن يمان و حنظلة بن الربيع در مدينه. «1» از اينان بعضى به سبب قربت و ملازمت بيشتر با حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله كاتب رسمى بودند. از اين عدّه نام سه تن بيشتر از ديگران ذكر شده كه عبارتند از: على بن ابى طالب عليه السّلام «كه از كاتبان اوّليّه و مداوم وحى بوده» «2» و ابىّ بن كعب «3»

__________________________________________________

(1) براى ملاحظه نام كاتبان وحى در مكه و مدينه به طور مشروح ر ك: مأخذ پيشين 263- 264 و تحقيق نقّادانه درباره كسانى كه با اهداف سياسى آنها را جزء كاتبان شمرده اند 265- 267؛ نيز پژوهشى در تاريخ قرآن، 202- 203.

(2) ر ك: راميار، تاريخ قرآن، به نقل از مآخذ كهن، 266. دكتر شاهين، عبد الصبور در تاريخ القرآن، 164 مى نويسد: على بن ابى طالب پسر عمّ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه در نوجوانى اسلام آورد، در اكثر وقايع و غزوات آن حضرت، ملازم و رفيق وى بود. آن حضرت در جمع گردآورندگان قرآن در زمان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله- كه همه قرآن را حفظ كردند- كاتب وحى نيز بوده است. پژوهشى در تاريخ قرآن، 204.

(3) ابىّ بن كعب بن قيس انصارى از صحابه بزرگ كه ملقّب به «سيّد القرّاء» بود، يكى از چهار تن

است كه تمام قرآن را در زمان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله جمع كرد. وفاتش به قول اصحّ 30 هجرى اتفاق افتاده است لغت نامه دهخدا.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 64

و زيد بن ثابت كه در مدينه همسايه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بود.

گردآورى قرآن در زمان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله

گردآورى قرآن در زمان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله

از رقعه هاى مكتوب كه شامل يك سوره يا چندين آيه بود، نسخه اى در منزل آن حضرت نگهدارى مى شد كه اصلى ترين قرآن مكتوب و مرجع و مأخذ ديگر نويسندگان بود، امّا بر صفحاتى ناپيوسته و گوناگون- چون سنگ و چوب و چرم- ضبط شده بود.

ديگر كتّاب وحى هم مالك دست نوشته خود بودند و اين افتخار را داشتند كه قرآن را مستقيما از زبان وحى شنيده و نوشته اند. بدين ترتيب آيات الهى در دو كانون ضبط مى شد، يعنى در سينه ها محفوظ و بر اوراق مكتوب مى گشت و مى ماند.

قرآن پژوهان بر اين عقيده اند كه در حيات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله سوره ها و آيات مكتوب بر الواح و صحف همه گردآورى (تأليف) شد، و تعداد سوره ها و شماره آيات هر كدام مشخّص گشت و در حجره رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله محفوظ بود ولى بين الدفّتين «1» درنيامد، يعنى به صورت كتابى با اوراق همانند پيوسته، زيرا وحى پايان نيافته بود و آيات به تدريج نازل مى شد. «2» اين اقدام نخستين مرحله گردآورى كتاب خدا بود كه زير نظر مستقيم حضرت فراهم

شد. «3»

__________________________________________________

(1) ما بين الدفّتين: اصطلاح قديمى است براى اوراقى كه ميان دو جلد قرار گرفته و به صورت كتاب امروزى درآمده است. «دفّ جلدى از پوست حيوانات بوده كه در آغاز علوم و حوادث را بر آن مى نوشتند. بعدها كاغذها و برگهاى نوشته شده را براى نگهدارى بهتر ميان دو جلد پوستى مى گذاشتند و به آن «الدّفّتين» مى گفتند ... «ما بين اللوحين» هم ميان دو جلد معنى مى دهد. راميار، تاريخ قرآن، 213.

(2) آية اللّه معرفت نوشته اند: «ترتيب بين سوره ها تا ختم قرآن امكان نداشت، زيرا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در حال حيات بود و هر لحظه احتمال نزول سوره ها و آيه هايى مى رفت. بنا بر اين طبيعى است كه پس از يأس از نزول قرآن، كه به پايان يافتن حيات پيغمبر وابسته بود سوره هاى قرآن مرتّب شده باشد». تاريخ قرآن، 85.

(3) در اين باب ر ك: پژوهشى در تاريخ قرآن، 274، نيز دكتر راميار، تاريخ قرآن، 295.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 65

مصحف حضرت على عليه السّلام

مصحف حضرت على عليه السّلام

سؤالى كه اينك پيش مى آيد اين است كه رقعه هاى موجود در حجره رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پس از رحلت ايشان به چه سرنوشتى دچار شد؟ روايات شيعه جوابى روشن دارد كه اخبار رسيده از اهل سنّت نيز همان را تأييد مى كند:

«چون وفات نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله نزديك شد به على عليه السّلام فرمود كه آيات قرآنى در پشت بسترم بر روى

صفحات و رقعه هايى پراكنده است، آن را گرد آوريد كه از ميان نرود.» «1»

بدين ترتيب پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نهانگاه آن نوشته هاى ناپيوسته و صحف قرآنى را به وى نشان داد و او را به گرد آوردن و تدوين آن مأمور كرد. از علماى اهل سنّت، حارث محاسبى (م. 243) مطلب را اين گونه نقل مى كند: «اوراقى در خانه رسول خدا يافته شد كه قرآن در آن برگها پراكنده بود. پس گردآورنده اى آن برگها را گردآورد و با نخى به هم پيوست كه چيزى از آنها گم نشود.» «2»

اگر نامبرده واقعه را سربسته گفته در مآخذ ديگر صريح تر بيان شده، چنان كه محمّد بن سيرين گويد: چون آغاز خلافت ابو بكر شد على بن ابى طالب در خانه خود نشست. به ابوبكر گفتند كه او از بيعت با تو كراهت دارد. اين بود كه ابوبكر او را ملاقات كرد و گفت: آيا از بيعت با من كراهت دارى؟ على عليه السّلام گفت: «با خود پيمان بسته ام كه جز روز جمعه ردا بر دوش نگيرم تا كتاب خدا را در مصحفى گرد آورم، پس آن را انجام داد». «3» به اين رويداد محمّد بن اسحاق معروف به ابن النّديم صاحب كتاب الفهرست چنين تصريح مى كند:

«اوّلين مصحفى كه [پس از رحلت نبىّ مكرّم ] فراهم شد مصحف على بود. آن را ديدم كه به خط على بود و اوراقى از آن ساقط شده و فرزندان حسن بن على آن را به ارث برده بودند.» «4»

__________________________________________________

(1) صافى 1/ 24؛ بحار 19: ب 7، ص 13- 14 و مآخذ ديگر به نقل از راميار، تاريخ قرآن،

290 و 367.

(2) الاتقان 1/ 205؛ برهان 1/ 238 به نقل از تاريخ قرآن، 290.

(3) الاتقان، 1/ 203 (با اندك تفاوت در الفاظ). مصاحف سجستانى، 10؛ ابن سعد 2: 2/ 101 به نقل از تاريخ قرآن، 367.

(4) كتاب الفهرست للنّديم، تصحيح تجدّد، رضا، 30 با تلخيص. ضمنا يادآور مى شود كتاب الفهرست در سال

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 66

مصحف على عليه السّلام ويژگيهايى داشت كه در منابع متعدّد بدين شرح آمده: نخستين ويژگى اين كه سوره ها به ترتيب نزول نوشته شده بود. دوم اين كه قرائت آيات بر طبق قرائت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله ثبت بود و جايى براى اختلاف قرائت در آن نبود. سومين خصوصيّت اين بود كه شأن نزول آيات و برخى توضيحات روشنگر- يعنى تفسير يا تأويل آيات- جدا از متن قرآن در آن آمده بود و بدين جهت بسيارى از حقايق قرآنى را در برداشت. «1»

جمع قرآن در زمان ابو بكر

جمع قرآن در زمان ابو بكر

اگر اهمّيت و عظمت كلام اللّه را در بين مسلمانان صدر اسلام در نظر آوريم، طبيعى است كه انتظار داشته باشيم مقام خلافت براى صيانت و نگهدارى قرآن از دگرگونى، هرگونه كوششى را به جا آورد، مخصوصا كه حوادثى چون جهاد و دفاع از كيان اسلام موجب به شهادت رسيدن حاملان قرآن يعنى حافظان و قاريان هم مى شود، چنان كه پيش آمد، بدين شرح:

در اوايل خلافت ابو بكر، مسيلمه كذّاب در نواحى يمامه «2» ادّعاى پيغمبرى كرد.

خليفه براى دفع او

سپاهى روانه ساخت كه در آن تعدادى حافظ و قارى قرآن بودند. هر چند جنگ با پيروزى مسلمانان و قتل مسيلمه پايان يافت، ولى بنابر نقل مورّخان حدود هفتاد تن از حافظان به شهادت رسيدند. اين حادثه عمر بن خطّاب را برانگيخت كه به ابو بكر هشدار دهد و از او بخواهد كه براى جمع رقعه هاى پراكنده اقدام رسمى و جدّى انجام دهد. علاوه بر اين داشتن مصحف حيثيّت دينى و اجتماعى به صاحبش مى داد و مقام خلافت نمى توانست از آن صرف نظر كند، و نيز قرآن كتاب قانون و مأخذ احكام

__________________________________________________

- 377 ه. ق تأليف شده. براى ملاحظه منابع ديگر ر ك: تاريخ قرآن، 368، زير نوشت 16.

(1) معرفت، تاريخ قرآن، 86. پژوهشى در تاريخ قرآن 390- 392. اتفاقا وجود همين توضيحات تفسيرى دستاويزى براى ردّ مصحف حضرت على شد.

(2) يمامه: نام يك خطّه بزرگ از جزيرة العرب است كه مسيلمه كذّاب از آن جا ظهور كرد و خالد بن وليد براى سركوبى و منكوب ساختن وى بدان جا لشكر كشيد. اين غزوه به «وقعه يمامه» معروف است. لغت نامه دهخدا: يمامه.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 67

اسلامى و مرجع تشريع بود و ضرورت داشت به صورت كامل و مجموع در اختيار باشد.

بنابراين مقتضيات، ابو بكر تصميم به اقدام گرفت و با اعتمادى كه به زيد بن ثابت- كاتب وحى- داشت از او خواست كه به جمع قرآن دست يازد. زيد نخست از اهمّيت و مسؤوليّت كار بيمناك بود،

ولى عمر او را دل داد تا سرانجام پيشنهاد خليفه را پذيرفت و به كمك ديگر صحابه شروع به كار كرد. ابتدا در مدينه به مردم اعلام شد آنچه از آيات و سور به صورت مكتوب يا محفوظ دارند بياورند، تا علاوه بر آنچه خود دارد و مى داند ديگر آيات نيز به طور كامل گردآورى و سوره ها تنظيم شود. «1»

از ياد نبريم كه اين اقدام در سال 12 هجرى انجام گرفت كه فقط يك سال و اندى از رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مى گذشت و «حافظه جمعى مسلمين» آن هم در مهبط وحى، قرآن عزيز را در خاطر داشت و با تلاوت شبانه روزى آيات و ختم پياپى كلام اللّه، «2» از گروهى به گروه ديگر و از نسلى به نسل ديگر منتقل مى شد.

در چنين محيطى مردم آنچه از سخن خدا در حافظه يا بر رقعه ها داشتند به مسجد النّبى آورده عرضه مى كردند. امّا پذيرش آنها به اين شرط بود كه متواتر باشد، «3» تا جاى اندك شبهه اى در قرآن بودن آن نماند. «4» آياتى كه بدين كيفيّت پذيرفته مى گشت به

__________________________________________________

(1) ترجمه الاتقان، 1/ 202، خبر را به روايت از صحيح بخارى نقل كرده.

(2) بنابر اخبارى كه سيوطى نقل كرده (ترجمه الاتقان 1/ 338- 339) آشكار مى شود كه صحابيان- و بلكه تابعان- به قرائت قرآن ولعى شگفت آور داشتند، به طورى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله آنان را از زياد خواندن (بى تدبّر) نهى مى فرمود و اينك يك نمونه از ترجمه الاتقان:

«شيخين از عبد اللّه بن عمر آورده اند كه گفت: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به من فرمود:

قرآن را در مدت يك ماه بخوان.

گفتم: من در خودم نيروى بيشترى مى بينم. فرمود: در ده روز آن را بخوان. عرض كردم: من توان بيشترى دارم. فرمود: آن را در مدت هفت روز بخوان و اضافه مكن». (ص 339)

(3) ناگفته نماند در خبرى كه سيوطى از صحيح بخارى نقل كرده و مأخذ ماست (مذكور در زيرنوشت 29)، وجود دو شاهد را شرط قبولى آيات توسط زيد شمرده، امّا پذيرفتن آيات با شهادت دو عادل درست نيست، زيرا با اين اصل مسلّم بين همه فرق اسلامى مخالفت دارد كه: قرآن از راه تواتر ثابت مى شود نه غير آن؛ و گواهى دو تن تواتر نيست. ر ك: البيان في تفسير القرآن، 276: «... جمع القرآن كان مستندا الى التواتر بين المسلمين، غاية الأمر أنّ الجامع [زيد] قد دوّن فى المصحف ما كان محفوظا في الصدور على نحو التواتر».

(4) توضيح: اين تواتر در آن زمان با حضور حافظان فراوان كارى دشوار نبود، بويژه اگر استفاده از ديگر-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 68

وسيله زيد بن ثابت نوشته مى شد، بنابراين زيد كه خود كاتب پيامبر و حافظ قرآن بود به محفوظاتش اتّكا نمى كرد، بلكه پس از تتبّع و اطمينان، آيات را ثبت مى كرد و جز اين نمى توانست انجام دهد، زيرا غيرت دينى و حميّت قرآنى صحابيان مانع از آن بود كه دست اندركاران خلاف كنند. برعكس نشانيهايى از صحّت اين عمل نقل شده، چنان كه «از عمر بن الخطاب عبارت: الشّيخ و الشّيخة اذا

زنيا فارجموها البتة ...، كه گمان مى كرد آيه قرآن است پذيرفته نشد. از وى شاهد خواستند نتوانست ارائه دهد و بر هر كس عرضه كرد انكار نمود كه از پيغمبر چنين چيزى شنيده باشد.» «1»

بدين گونه زيد و همكارانش با روشى درست، آيات و سور را جمع آورى كردند و قرآنى كه از سوى خليفه حمايت و حفاظت مى شد برايش فراهم آوردند. نوشته اند هر سوره يا چند سوره كوچك كه بر صحايف- ظاهرا چرمى- نوشته و كامل مى شد در صندوقچه اى چرمين به نام «ربعه» «2» مى نهادند تا 114 سوره جمع آورى شد، ولى ترتيبى همانند ترتيب فعلى سوره هاى قرآن نداشت. «3»

تاريخ اين گردآورى سال 12 هجرى قمرى بوده و تا 14 ماه كه در گذشت ابو بكر در سال 13 هجرى است پايان يافته است. «4» اين ربعه ها پس از ابو بكر به خليفه دوم منتقل شد و چون او به قتل رسيد در اختيار دخترش حفصه- همسر رسول اكرم- قرار گرفت.

همين مجموعه هاست كه در زمان عثمان بن عفّان براى تهيّه «قرآن امام» مورد استفاده قرار گرفت.

__________________________________________________

- مصاحف را نيز بپذيريم. صبحى صالح براى رفع اين اشكال به جرح بعضى اخبار رسيده در آن باب مى پردازد. (ر ك: مباحث فى علوم القرآن، 76). راميار تصريح مى كند كار زيد مبنايى استوار داشت زيرا نوشته هاى موجود در خانه پيامبر و مصاحف صحابه نيز مورد استفاده قرار گرفته (تاريخ قرآن، 328).

بنابراين تضادّى بين جمع قرآن در خلافت ابو بكر و جمع بودن آن در زمان پيامبر نمى باشد، بلكه در واقع مراحل مختلف تدوين، تنظيم كتاب خداست كه رفته رفته صورت گرفته.

(1) ر ك: معرفت، تاريخ قرآن، 89.

(2) ربعه: صندوق

اجزاء مصحف (منتهى الأرب). در اصل به معنى «طبله عطّار» است.

(3) معرفت، تاريخ قرآن، 89.

(4) راميار، تاريخ قرآن، 324.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 69

مصحف امام يا قرآن عثمانى

مصحف امام يا قرآن عثمانى

بيشترين كوشش رسمى صحابه براى نگهداشت كلام اللّه از هرگونه لحن «1» و تغيير كلمات، در زمان خلافت عثمان بن عفّان (23- 35 ه. ق.) انجام گرفت. توضيح اين كه پس از رحلت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله، نوشتن قرآن و داشتن مصحف براى كسانى كه خط نوشتن مى دانستند معمول شد. اين كار از اهميّت فوق العاده كلام اللّه در جامعه اسلامى حكايت مى كرد كه به قارى، كاتب، حافظ و دارنده قرآن حيثيّت اجتماعى و شأن دينى مى بخشيد و انگيزه اى بود كه اصحاب را به داشتن مصحفى كامل يا ناتمام وادارد. از اين روست كه در مطالعه تاريخ قرآن مجيد با نام مصاحف متعدّدى روبرو مى شويم مانند: مصحف على عليه السّلام، مصحف ابو بكر، مصحف عبد اللّه بن مسعود، مصحف ابىّ بن كعب و غير اينها.

بعضى از اين مصاحف به شهرهاى تازه مسلمان فرستاده شده بود و بر طبق آن قرائت و آموزش قرآن انجام مى گرفت.

اين مصاحف با همه فوايد و لزومى كه داشت به سبب نقص خط و نداشتن نقطه و اعراب و مقابله نشدن با هم، چون مورد استفاده نو مسلمانان غير عرب قرار مى گرفت قرائتهاى متفاوتى را به وجود مى آورد كه هرگاه با تعصّب عوام در مى آميخت زمينه را براى اختلاف امّت واحد اسلامى فراهم

مى كرد.

اخبارى كه حذيفة بن يمان «2» از تفاوت قرائت مسلمانان كوفه و شام به خليفه داد، او را نگران و از آينده آن وضع بيمناك گرداند. ناچار مسلمانان را گرد آورد و براى آنان سخنرانى كرد و از اختلاف در كلام واحدى كه از سوى خداى واحد نازل شده برحذر داشت. او ضرورت تهيّه مصحف امام يعنى قرآن پيشوا و نمونه را كه همه از آن پيروى كنند يادآور شد كه با موافقت و تأييد صحابه روياروى گشت و شروع به كار كرد. اين مهمترين مرحله استنساخ و تدوين قرآن كريم بود، كه به انگيزه ايجاد وحدت نظر در قرائت انجام مى گرفت و اصطلاحا توحيد مصاحف گفته مى شود.

__________________________________________________

(1) لحن: خطا كردن در اعراب كلمه، غلط خوانى.

(2) حذيفه پسر يمان (م. 36 ه. ق.) اصلا عراقى و از سابقين در اسلام و ركابدار حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله بود و آگاه ترين مردم به شناخت منافقان. در زمان عمر والى مداين شد و در زمان عثمان مأمور آذربايجان بود و در جنگ ارمنستان شركت داشت. پس از عثمان با حضرت على عليه السّلام بيعت كرد. راميار، تاريخ قرآن، 412.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 70

شيوه تدوين مصحف امام

شيوه تدوين مصحف امام

در اقدام به يكى كردن مصاحف، نخستين گام، انتخاب كاتبان موثّق و عالم بود. پس به دستور مقام خلافت انجمنى به رياست زيد بن ثابت تشكيل شد «1» كه تعدادشان به چهار تن مى رسيد و همه بجز زيد از قريش بودند.

اين گروه در وهله نخست براى نوشتن مصحف امام- يعنى نسخه اصلى- دست به كار شدند؛ امّا كار گسترده تر از اين بود و بايد نسخه هاى ديگر نيز نوشته مى شد تا به شهرهاى مهمّ كه مركز تعليم قرآن و همچنين منشأ اختلاف قرائتها بود فرستاده شود. ظاهرا در مرحله دوم و براى تهيّه نسخه هاى ساير شهرهاست كه محمّد بن سيرين مى نويسد: عثمان دوازده تن از قريش و انصار را براى اين كار گرد آورد «2» و از بزرگانى چون ابىّ بن كعب و عبد اللّه بن عبّاس نيز استفاده كرد.

در هر صورت اين خدمت مهمّ از نظر ديگر اصحاب و حافظان قرآن نيز مخفى نبود و آن را تأييد مى كردند، چنان كه در منابع شيعه و اهل سنّت هر دو آمده، مخصوصا حضرت على عليه السّلام علاوه بر صواب دانستن كار، بر كتابت مصحف نيز اشراف داشتند و كاتبان را به واضح و درشت نوشتن حروف تشويق مى كردند. «3»

انجمن، مصحف ابو بكر را- كه از حفصه گرفته بود- اساس كار خود قرار داد، ولى از مراجعه به ساير نوشته ها و كرّاسه ها، «4» بويژه مصحف ابىّ غفلت نورزيد و اين خود يكى از موجبات موفقيّت عثمان در يكتا كردن مصاحف و جلب نظر صحابه بود.

علاوه بر كاتبان دانا و مطمئن و نسخه معتبرى كه اساس قرار گرفت از نسخه اى كه در حجره رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله بود نيز استفاده مى شد و با دقّتى كه لازمه چنان كار سترگ و مهمّى است نوشتن مصاحف انجام مى گرفت. مثلا ابىّ بن كعب نسبت به ضبطى كه از آيه 34

__________________________________________________

(1) درباره علّت انتخاب زيد بن ثابت نوشته اند

مزايايى چون: جوانى و قدرت بر عمل، كمى تعصّب! پذيرفتن اقوال صحابه كبار از قرّاء و حفّاظ و دقت لازم بود. (شاهين، عبد الصبور، تاريخ القرآن، 107). بر اوصاف مذكور بايد وابستگى زيد را به عثمان هم افزود، چنان كه سابقه ممتدى كه از زمان پيامبر اكرم در كتابت وحى داشته نيز نبايد از نظر دور داشت.

(2) مصاحف، 25 و 26، به نقل از: راميار، تاريخ قرآن، 419.

(3) همان، 423.

(4) كرّاسه: (معرّب آن كراسة): مجموعه كوچك، جزوى از قرآن يا كتاب.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 71

سوره توبه: وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ، مى كردند و «واو» را در ابتدايش ننوشته بودند اعتراض و مسؤولان را تهديد كرد، و چون دليل خواستند به آياتى مشابه از سوره جمعه و حشر و انفال كه با «واو» آغاز شده استشهاد نمود تا نظر آن حافظ بزرگ پذيرفته شد. «1»

حميّت دينى همراه با جديّت صحابه براى حفظ اصالت كلام اللّه، موجب شد كه كار استنساخ و توحيد مصاحف بدون مشكل به پايان رسد و بدين گونه وعده الهى براى نگاهدارى و نگاهبانى ذكر تحقّق يابد. «2»

مدت نوشتن مصاحف و شماره آنها

مدت نوشتن مصاحف و شماره آنها

بنا به درست ترين اقوال، تحرير مصاحف حدود پنج سال- 25 تا 30 ه. ق.- زمان گرفت و اين مدّت زيادى نيست، زيا نسخه هاى فراهم آمده ظاهرا بر كاغذهاى ستبر يا پوستهاى نازك شده با خط درشت نوشته مى شد و پس از تحرير، مقابله و بازخوانى مى كردند. اين قرآنها فقط متن كلام

الهى بود، عارى از هر تفسير يا شأن نزول و حتّى نقطه و تقسيم به اجزاء كه بعدها معمول شد.

تعداد مصحفهايى كه نوشته شد پنج نسخه بود. دو نسخه در مدينه و مكه كه نزولگاه قرآن بود نگاه داشته شد. سه نسخه ديگر به شهرهايى كه- در آن زمان- مركز تعليم قرآن و هم منشأ قرائتهاى گونه گون بود ارسال گرديد، يعنى: كوفه، بصره، دمشق. «3» توصيفى كه از مصاحف شده مى رساند كه قطعى بزرگ داشته و در مسجد جامع هر شهر محافظت مى شده و طالبان قرآن از روى آنها استنساخ مى كردند و بدين گونه رفته رفته شمار مصاحف هر شهر افزايش يافت.

نوشته اند براى اين كه يك سان خواندن قرآنها ضمانت اجرايى بيشترى داشته باشد، عثمان با هر يك از مصاحف امام، يك حافظ نيز فرستاد تا قرائت رسمى متواتر را تعليم و رواج دهد، زيرا خط بدون نقطه و اعراب كوفى- با وجود حرفهاى مشابه- درست

__________________________________________________

(1) سيوطى، جلال الدين عبد الرّحمان، الدرّ المنثور في التفسير بالمأثور، 3/ 232 و 269.

(2) از جمله نامهاى قرآن مجيد «ذكر» است، كه در سوره حجر آيه 9 آمده و فرستنده قرآن خود حافظ آن شمرده شده: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ: «بى ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.»

(3) راميار، تاريخ قرآن، 461 و 463.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 72

خواندنش به كمك حافظان قرآن و سماع ممكن بود. «1»

رسم المصحف

رسم المصحف

اصطلاح است براى

خطّى كه قرآن مجيد در زمان عثمان بدان نوشته شد و مسلمانان از فرط علاقه به نگهدارى كلام خدا از هرگونه تغييرى- با آن كه داراى خطاهاى املايى بود- به خود اجازه ندادند در آن دست برند بلكه به همان صورت از آن رونويسى كردند و حق با همانها بود كه به ثابت ماندن رسم مصحف پاى بند بودند، زيرا املاى بعضى كلمات و فصل و وصل آنها براساس نظريّه ها و مكتبهاى زبان شناسى گوناگون مى شود، «2» چنان كه هنوز رسم الخط فارسى هم در همه موارد يك سان و قطعى نشده است.

با آن كه خط بايد نشان دهنده تلفظ كلمه باشد و بار معناى آن را به خواننده منتقل كند، امّا در تمدن بشرى هيچ يك از خطهاى معمول- حتّى در زبانهاى بين المللى- نيست كه اين انتظار را برآورده كند و عينا حاكى از تلفّظ گويندگان آن زبان باشد و از اين جاست كه دشوارى املاى كلمات و تفاوت صورت ملفوظ با مكتوب كلمات پيش مى آيد.

اين مشكل در رسم المصحف مضاعف است، زيرا علاوه بر دشوارى مذكور، به علّت نقص خط كوفى و نيز مبتدى بودن كاتبان، بعضى كلمات قرآنى خطا نوشته شد، چنان كه «بأيد» به صورت «بأييد»، «3» و «بالغداة» به صورت «بالغدوة» «4» تحرير گشت.

در صدر اسلام چون تكيه بيشتر بر سماع، يعنى شنيدن از حافظان و قاريان قرآن بود، اين خطاها ايجاد مشكل چندانى نمى كرد؛ امّا چون اسلام گسترش يافت و مردم غير عرب

__________________________________________________

(1) آية اللّه معرفت، تاريخ قرآن، 114.

(2) ر ك: خرّمشاهى، بهاء الدّين، قرآن و قرآن پژوهى، ص 73.

(3) الذّاريات/ 47: وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا

لَمُوسِعُونَ «و آسمان را به قدرت خود برافراشتيم، و بى گمان ما [آسمان ] گستريم.»

(4) انعام/ 52: وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ: «و كسانى را كه پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان مى خوانند- در حالى كه خشنودى او را مى خواهند- مران.» توضيح: براى بعضى از اين رسم الخطهاى متفاوت با امروز، توجيهى ادبى كرده اند كه مثلا براى نشان دادن ريشه كلمه است، چنان كه «الغدوة» از رشه «غ دو» است. براى ملاحظه كلماتى از اين دست و بحث خطاهاى مربوط به رسم المصحف و كاتبان آن، ر ك: معرفت، تاريخ قرآن، 122- 127.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 73

خواستند كلام اللّه را تلاوت كنند دچار لحن و غلطخوانى مى شدند كه با گذاشتن نقطه و إعراب- در نيمه دوم قرن اوّل- اين كاستى برطرف شد و شرح آن خواهد آمد.

اكنون اين پرسش پيش مى آيد كه با وجود بعضى خطاهاى املايى در مصحف عثمانى، چگونه به صحّت و اصالت قرآن اعتماد توان كرد؟ در پاسخ اين سؤال بجا گوييم: خطاهايى كه در كتابت آن مصحف پيش آمده خللى به قداست و صحّت كلام اللّه وارد نمى كند، زيرا حقيقت قرآن صورت ملفوظ و گفتارى آن است نه صورت مكتوب و نوشتارى. تحرير آيات با هر خط و به هر شيوه اى باشد- مثلا خط لاتين- اگر قرائت مطابق قرائت زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و به زبان حضرتش- يعنى لهجه قريش- باشد، زيانى به الهى بودن سخن

و معناى آن وارد نمى كند، زيرا آنچه جبرئيل آورده «گفتار» بوده نه «نوشتار» و دانستيم كه قرائت قرآن برابر تلفّظ حافظان و تعليم قاريان انجام مى گرفت كه صحّت آن به تواتر رسيده بود. اگر ايراد و اعتراضى باشد به كاتبان مصاحف اوّليّه است كه رعايت اصول نگارش و املاى كلمات را نكرده بودند، چنان كه كلمه «بسطة» را در سوره بقره (آيه 247) با «س» و در سوره اعراف (آيه 69) با «ص» به صورت «بصطة» نوشتند.

نكته گفتنى و شگفت آور اين كه غلطهاى املايى در مصحف برجا ماند، زيرا مسلمانان قداست و حرمتى براى آن مصاحف قائل بودند كه دست بردن در آن را- هر چند براى تصحيح غلطى باشد- جايز نمى شمردند. «1» فايده اين دقّت و سخت گيرى و مخالفت با هرگونه تصرّف و تصحيح مصاحف، صيانت و نگهدارى آن در طول تاريخ از اندك دگرگونى مى باشد، «2» به طورى كه ما امروز اطمينان مى يابيم رسم الخط قرآنهاى

__________________________________________________

(1) قابل ذكر است كه برخلاف بعضى علماى سلف كه نظريّات اغراق آميزى درباره رسم المصحف و تقدّس آن دارند، بعض ديگر مانند قاضى ابو بكر باقلانى (م. 403 ق) در كتاب الإنتصار هوشمندانه مى نويسد: خداوند شكل و نحوه خاصّى از نوشتن را بر مردم واجب نكرده است. و براى نويسندگان مصاحف رسم الخط خاصّى معين نشده كه موظّف باشند بر طبق آن قرآن را ثبت كنند، زيرا وجوب اين موضوع منوط به وجود مدرك و مأخذ است كه نيست و پيامبر مكرّم صلّى اللّه عليه و اله فقط به كتابت قرآن امر كرد و هيچ طريقه خاص را براى نوشتن معين نكرد ... آنچه معيّن شده است

قرائت صحيح است و وسيله قرائت به هر نحوى مى تواند باشد ... همان، با تلخيص 132- 133.

(2) صبحى صالح- از قرآن پژوهان جديد- نيز بر همين عقيده است كه رسم الخط، تعليم پيامبر نيست و اگر بعضى از پيشوايان مذاهب اربعه، چون احمد بن حنبل و مالك و شافعى فتوا داده اند كه آن شيوه نگارش را-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 74

چاپى زمان ما همان رسم المصحف قرن اوّل است و اندك خطاهاى نوشتارى آن را هم مى دانيم، ولى در قرائت و فهم معنى آنها مشكلى نداريم. گفتنى است كه وجود اين خطاهاى املايى خود دليل است بر اين كه هيچ تغيير و تحريف و دستبردى- حتّى به صورت تصحيح املايى- از آغاز تحرير قرآن در آن رخ نداده است.

نابود كردن ساير مصاحف

نابود كردن ساير مصاحف

پس از تحرير مصحف امام و 4- 5 مصحف ديگر كه به شهرهاى مهم ارسال شد، گامى ديگر تا رسيدن به هدف اصلى- يعنى توحيد مصاحف- بايد برداشته مى شد كه خالى از دشوارى نبود و آن بركندن ريشه خلاف و مايه اختلاف بود، يعنى محو كردن ساير مصاحف و رقعه ها. بدين منظور عثمان مأموران فرستاد تا كرّاسه ها و اجزاء خرد و كلان قرآن را كه در شهرهاى مختلف در دست مردم بود جمع كردند و بنابر اخبار تاريخى به حرق يا خرق (پاره كردن) يا شستن (در آب و سركه گرم) نابود كردند. در اين كار جسورانه جلب توافق صحابه- خاصّه حضرت على عليه السّلام- شده بود.

«1»

بدين ترتيب تنها يك قرآن به عنوان مصحف امام- يعنى پيشوا و نمونه عالى- بين مسلمانان رواج يافت كه براساس آن قرائت و كتابت (رونويسى) و تعليم و تعلّم كلام اللّه انجام مى گرفت و وعده خداوند درباره حفظ قرآن از تحريف و دستبرد به حقيقت پيوست.

__________________________________________________

- حفظ كنيد براى آن است كه «نوعى اتّحاد كلمه و چنگ زدن امّت به شعار واحد و اصطلاح يگانه و همانند است». مباحثّ فى علوم القرآن، 278.

قرآن پژوه دانشمند آقاى خرّمشاهى در همين مورد مى نويسد: «رسم عثمانى توقيفى است و غير قابل قياس و غير قابل اصلاحات علمى يا غير علمى، و اغلب فقهاى متقدّم ... تغيير در رسم الخط عثمانى را ناروا دانسته اند و حق با آنان است و گرنه محقّقان مختلف و مخصوصا داعيه داران اصلاح خط تغييرات بسيارى در كتابت قرآن وارد مى كردند و اين سنديّت قدس آميز و 1400 ساله كتابت قرآن خدشه دار مى شد» قرآن كريم، ترجمه، توضيحات و واژه نامه از خرّمشاهى، ذيل صفحه 159.

(1) براى ملاحظه اخبار رسيده در اين باب و نهى امير مؤمنان على عليه السّلام از اعتراض به اين كار عثمان و گفتن «حرّاق المصاحف» به او ر ك: پژوهشى در تاريخ قرآن، 455- 459؛ راميار، تاريخ قرآن، 420. نويسنده شستن را كه روش معمول در آن زمان بوده معقول تر مى داند، بخصوص اگر بخواهيم آن را مورد تأييد حضرت على بدانيم.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 75

سرگذشت مصاحف امام

سرگذشت مصاحف امام

اگر سؤال شود كه مصاحف امام- يا عثمانى-

چه سرنوشتى داشت، اين قدر يقين است كه با حرمت و اهمّيت فراوان روبرو شد و در مسجدها حفظ و نگهدارى مى شد و طالبان براى رونويسى كردن به آنها مراجعه مى كردند. در كتب پيشينيان گاه از آنها نشانى مى دهند:

1- ابن بشكوال (م. 578) و ابن طفيل (م. 581) از مصحف مسجد اعظم قرطبه «1» ياد مى كنند كه در شوال 552 در اختيار ملوك موحّدين «2» درآمده. «3»

2- مصحف فرستاده شده به دمشق در جامع كبير آن شهر در خزانه اى نگهدارى مى شده و هر چند يك بار براى زيارت مردم آن را ارائه مى دادند. اين واقعه را دو جهانگرد معروف سده هفتم و هشتم يعنى ابن جبير (م. 614) و ابن بطوطه (م. 779) در رحله (سفرنامه) خود نقل مى كنند. ابن كثير (م. 774) در كتاب فضائل القرآن؛ قرآن نامبرده را اين چنين معرّفى مى كند:

«مشهورترين مصحف عثمانى امروز در شام به جامع دمشق، نزديك ركن، شرق مقصوره است. اين نسخه سابقا در شهر طبريه بوده و در حدود 518 هجرى آن را به دمشق آورده اند. من آن را ديدم. كتاب گرانقدر بزرگ و ضخيمى بود. به خطّى نيكو و روشن و مركّبى جلى، در برگهايى به گمانم از پوست شتر». «4»

بنابر آنچه نوشته اند اين مصحف در آتش سوزى سال 1310 كه در مسجد دمشق

__________________________________________________

(1) قرطبه: از شهرهاى قديم اسپانيا واقع در كنار رود وادى الكبير در جلگه اندلس. آثار تمدن اسلامى هنوز در اين شهر به خوبى مشاهده مى شود، زيرا مدّتها مركز تمدن اسلامى بوده است. فرهنگ فارسى، اعلام.

(2) موحّدين: سلسله سلاطينى كه در افريقا و اسپانيا سلطنت داشتند ... حكومت آنان از 524

تا 667 ه. ق.

ادامه يافت. برگزيده از لغت نامه.

(3) راميار، تاريخ قرآن، 461 و 468.

(4) راميار، تاريخ قرآن، 468- 469؛ حجتى، پژوهشى در تاريخ قرآن، 461. عين عبارت ابن كثير در فضائل القرآن، در موجز علوم القرآن نقل شده. داود العطّار مؤلّف كتاب اخير، پس از آن مى نويسد: پس از رحلت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله مسلمانان استنساخ از قرآن كريم را استمرار دادند، چنان كه در هر زمان و بين هر گروهى از مردمان هزاران مصحف و هزاران حافظ قرآن مى يابيم. به طورى كه مصاحف پشتيبان و مراقب حافظان است و هزاران حافظ مواظب و مراقب بر نسخه بردارى از قرآن (ترجمه از ص 167). يعنى محافظتى دوگانه از كلام اللّه همواره بوده است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 76

روى داد نابود شد. «1»

3- قرآنى در كتابخانه انستيتو شرق شناسى فرهنگستان علوم ازبكستان (ظاهرا تاشكند) موجود است كه مصحف سمرقندى ناميده مى شود. اين نمونه موجود از مصاحفى است كه به خط عثمان منسوب است. خط كوفى زيبايى است كه نقطه و اعراب ندارد و رسم الخط آن قديمى است. علّت اين نامگذارى را چنين گفته اند كه گويا امير تيمور گوركانى (م. 807) آن را از شام به سمرقند مى برد تا بر سر قبرش نگهدارى شود و بعدها به كتابخانه انستيتو شرق شناسى نامبرده منتقل مى شود. «2»

ضمنا متذكر مى شود: اين انتظار كه نسخه اى از پنج نسخه اوّليّه كه عثمان به شهرها فرستاد يا در مدينه و مكه نگه داشت تاكنون بر

جا مانده باشد توقّعى نابجاست، زيرا با گذشت نزديك به پانزده قرن از نوشتن آنها و حوادثى نابود كننده چون جنگها و آتش سوزى و ويرانى و فرسايش اوراق هر كتابى و نبودن تشكيلات ادارى براى حفاظت و مرمّت آنها، اين فقدان امرى طبيعى و معمولى است و زيانى هم به اصالت كتاب خدا نمى رساند، چون قرآن از همان صدر اسلام در هر عصرى صدها قارى و حافظ در شهرهاى مختلف اسلامى داشته است كه سلسله تواتر آن را حفظ كرده اند. به علاوه استنساخ از مصحف امام و بعد از مصحفهاى رونويسى شده از آن آغاز گرديد و قرآن تكثير شد.

برابر شرحى كه خواهيم داد از نيمه دوم قرن اوّل براى اصلاح خط و نقطه گذارى و اعراب آن اقدامهايى انجام گرفت و در حدّى بدان عنايت و حفاظت مى شد كه يقين مى كنيم رشته ارتباط كتاب آسمانى ما با مصدر و مبدأش- رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله- از دو راه قرائت و كتابت هيچ گاه گسسته نشده است.

4- از راهى ديگر ما به مصاحف نوشته شده در سده اوّل و دوم مى رسيم و آن جزوات و كرّاسه هايى است كه به خطّ منسوب به ائمه معصومين عليهم السّلام مى باشد و در كتابخانه هاى جهان جزء نفايس كتب خطّى نگهدارى مى شود و بهره كتابخانه مركزى

__________________________________________________

(1) خطط الشام: 5/ 279؛ به نقل از راميار، تاريخ قرآن، 469، و مباحث فى علوم القرآن، 89.

(2) براى شرح بيشتر و ملاحظه مآخذ مربوط، ر ك: راميار، تاريخ قرآن، 466- 467.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 77

آستان قدس رضوى در مشهد بيش از ديگر كتابخانه هاست. «1» اگر در صحّت انتساب اين قرآنها به ائمه عليهم السّلام ترديد كنيم، در قدمت و كهنگى آنها نمى توان شك كرد. اين اوراق سير خط و پيشرفت قرآن نويسى را هم نشان مى دهد.

5- از اوايل قرن دوم هجرى كه كشورهاى اسلامى گسترش يافت و نياز به مصحف بيشتر شد، افراد نيكوكار كار خود را كتابت مصحف قرار داده بودند و بى مزد و منّت، كلام اللّه را مى نوشتند و بر مساجد وقف مى كردند. «قرن چهارم و پنجم اوج اين كار است و تصادفا بيشتر قرآنهاى خطّى موجود يادگار اين دوره است.» «2»

نشانه گذارى حروف و اصلاح رسم مصحف

نشانه گذارى حروف و اصلاح رسم مصحف

مصحف امام همراه با آموزگاران آن به مهمترين شهرهاى اسلامى رفت و مأخذ و مرجع تعليم كلام اللّه شد. اين بزرگ نامه از فرط احتياط صحابه كه مبادا با نهادن يك نشانه از صورت اصلى اش ديگرگونه شود، بدون هرگونه علامتى نوشته شده بود.

طبيعى است كه خواندن چنين نوشتارى اگر براى عرب زبانان كارى ساده و عادى بود و ذوق فطرى و حافظه قوى، آنان را در اين مهم يارى مى كرد، امّا براى عجم كارى دشوار و بلكه محال بود. از ديگر سو تعداد مسلمانان غير عرب رو به فزونى مى گذاشت و حلّ اين مشكل ضرورت بيشترى مى يافت، بخصوص كه از اهمّيت اعراب در زبان عربى براى تشخيص اركان جمله- فاعل و مفعول، مبتدا و خبر- باخبريم، و لزوم نقطه را براى بازشناختن حروف مشابه در خط كوفى (مانند ب، ت، ث) مى دانيم. بدين گونه از نيمه دوم قرن اوّل، نشان دار كردن حرفهاى كتاب

خدا ضرورتى فرهنگى، دينى و اجتماعى يافت و به سرحدّ وجوب رسيد. عمل نقطه گذارى (نقط) را اصطلاحا «اعجام» يا تعجيم مى گويند، «3» يعنى برطرف كردن عجمه و گنگى از حروف مشابه، و قرار دادن نشانه

__________________________________________________

(1) براى ملاحظه قرآنهاى خطّى منسوب به حضرت على عليه السّلام و ساير امامان، ر ك: گلچين معانى، احمد، راهنماى گنجينه قرآن، 3- 5، و صفحات بعد آن؛ و پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، 414- 418.

(2) راميار، تاريخ قرآن، 472.

(3) بدين جهت است كه عرب حرفهاى نقطه دار را «معجمه» و حروف بى نقطه را «مهمله» مى نامد. ناگفته نماند بعضى از دانشمندان معتقدند كه نقطه گذارى حروف مشابه خط عربى پيش از اسلام داراى سابقه بوده است،-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 78

براى حركت حروف را «شكل» مى نامند. «1»

فرمانروايان از چنين ضرورتهاى دينى و اجتماعى براى اسلامى جلوه دادن حكومت خود بهره مى جويند. از اين جاست كه زياد بن سميّه «2» كه در حكومت معاوية بن ابى سفيان والى بصره بود، از ابو الأسود دئلى (م. 69) كه مصاحب و تعليم يافته از حضرت على عليه السّلام بود «3» خواست كه براى از بين بردن غلطخوانى قرآن- كه به واسطه عجم پيدا شده- چاره اى بينديشد. او نخست امتناع مى كرد. امّا روزى در گذرگاه خود شنيد كه قرآن خوانى- آيه 3 سوره توبه را كه مى فرمايد: أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ؛ كلمه «رسوله» را به كسر لام «رسوله» قرائت مى كند «4» كه معنى نادرست و اهانت آميزى مى دهد

يعنى: خدا از مشركان و رسولش بيزار است، در صورتى كه معنى صحيح آيه و مراد خداى تعالى اين است كه: «خداوند و پيامبر او از مشركان برى ء و بيزارند.» استماع چنان غلط فاحشى آن دانشمند را برشوراند و ضرورت نقطه گذارى و شكل (اعراب) كتاب خدا را بيش از پيش احساس كرد و آمادگى خود را با كوششى تازه براى حفظ كلام اللّه از تصحيف و تحريف اعلام داشت.

زياد بن سميّه تعدادى «5» نويسنده در اختيار ابو الأسود قرار داد. او پس از آزمون مقدماتى آنان يك تن را برگزيد و به او روش اعجام را آموزش داد و گفت: با رنگى جز

__________________________________________________

- چون با وجود تشابه شكل مثلا «ب، ت، ث» يا «ج، ح، خ» بسيار بعيد به نظر مى رسد كه تازيان آنها را بدون علائم مميّزه و نوعى تفاوت نوشته باشند. پس نقطه گذارى يا گونه اى اعجام در حرفهاى مانند هم بى سابقه نبوده ولى به سبب سهل انگارى نويسندگان به تدريج فراموش شده است. پژوهشى در تاريخ قرآن، 464 با تلخيص.

(1) موجز علوم القرآن، 185 و قاموسهاى عربى.

(2) چون پدرش ناشناخته بود بعضى از وى به «زياد بن ابيه» نام مى برند، و بعضى او را به «سميّه» مادرش منسوب مى كنند. فوتش در كوفه به سال 53 ه. ق. اتّفاق افتاد.

(3) ر ك: موجز علوم القرآن، 187 كه اين موضوع را از چند مأخذ معتبر نقل مى كند. نيز: مجتهد زنجانى، تاريخ قرآن، 107.

(4) گويند زياد بن سميّه فردى را در راه او گماشت تا آيه را غلط بخواند و ابو الأسود را براى برآوردن خواسته اش تحريك كند و همچنين شد.

(5) ابو

عمرو دانى (م. 444 ه. ق) اين واقعه را به شرح ياد كرده، از جمله مى نويسد: «زياد» 30 تن در اختيار ابو الأسود قرار داد كه او يك تن را برگزيد. (المحكم فى نقط المصاحف، دمشق، 1407 ق.، 3- 4).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 79

رنگ سياه- كه متن مصحف بدان تحرير شده- بر طبق تلفّظ من حروف را نشانه گذارى كن. بدين صورت كه چون دو لب خود را باز مى كنم نقطه اى بر آن حرف بگذار و هرگاه لبهايم را پايين مى آورم نقطه اى زير حرف بگذار، و چون در تلفّظ حرفى لبهايم را چسباندم يك نقطه در كنار آن قرار ده. اگر اين حركات را با تنوين تلفظ كردم دو نقطه بگذار. «1»

به اين صورت سه صداى اصلى فتحه و كسره و ضمه به روشى علمى با نقطه گذارى تعيين و ترسيم مى شد، بدين گونه كه ابو الأسود آهسته قرآن مى خواند و كاتب- با مركّبى رنگين- نشانه گذارى مى كرد و هر صفحه اى كه پايان مى يافت در آن تجديد نظر مى نمود، تا همه كتاب خدا با نقطه اعراب گذارى شد.

در راه تكميل اعجام و اعراب قرآن، نام دو تن ديگر نيز برده شده است كه از قرّاء معروف بصره، به نامهاى: يحيى بن يعمر (م. 129) و نصر بن عاصم (م. 89) بودند. يحيى اصلا ايرانى و شيعه بود و كلّيّات نحو را از ابو الأسود فراگرفته بود. نصر بن عاصم نيز شاگرد ابو الاسود شمرده شده. زمان حكومت حجّاج بن يوسف «2» بر عراق، قرائت

قرآن توسط مردم غير عرب دچار تصحيف و غلطخوانى شد. غيرت عربى و جلوگيرى از فساد زبان قرآن، او را واداشت كه از آن دو بخواهد تا نشانه هايى براى تميز دادن حرفهاى مشابه (ب، ت، ث ...) وضع كنند. آنها- و به روايتى نصر بن عاصم- كار ابو الأسود دئلى را دنبال كردند و با قرار دادن نقطه هاى رنگين، حروف همانند را متمايز و جدا كردند. «3»

براى اين كه نقطه هاى نشان اعجام و شكل (اعراب گذارى) از هم بازشناخته شود، از رنگهاى متفاوت- مثلا قرمز و زرد- استفاده مى كردند كه در قرآنهاى خطّى ديرينه سال ديده مى شود.

__________________________________________________

(1) عين اين نقطه گذارى به جاى اعراب با رنگ قرمز و به ترتيب مذكور در تعدادى از قرآنهاى خطّى كهن سال در كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى موجود است.

(2) حجّاج بن يوسف ثقفى سردار بيرحم و خونريز عبد الملك بن مروان اموى، كه از سال 75 هجرى حكومت عراق عجم و عراق عرب را يافت، با همه سفّاكى در ترويج مصحف عثمانى و از بين بردن ساير مصاحف كوشا بود. مردى باكفايت و فصيح بود و براى جلوگيرى از تباهى زبان عربى و لحن در قرآن خدماتى انجام داد فوتش در سال 95 بود. لغت نامه دهخدا؛ راميار، تاريخ قرآن، زيرنوشت 540.

(3) ر ك: مجتهد زنجانى، تاريخ قرآن، 111؛ پژوهشى در تاريخ قرآن، 469، 472- 473.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 80

با وجود كوششهاى مذكور كاستيهايى در خط كوفى وجود داشت كه برطرف كردن آنها

با هوشيارى اديب معروف خليل بن احمد فراهيدى (م. 175) انجام گرفت. او كه اصلا ايرانى بصرى بود نخستين كسى است كه علامت همزه و تشديد و وقف را در خط وضع نمود و همچنين نقطه هاى رنگين را كه نشانگر حركات بود به فتحه و كسره و ضمه تبديل كرد، و براى كلمات تنوين دار همان حركات را مضاعف گرداند. هموست كه مبتكر علم عروض نيز مى باشد. «1»

گفتنى اين كه قاريان و عالمان اسلامى از فرط احتياط در مورد تصرّف نابجا و تحريف كلام اللّه، نخست قرار دادن هرگونه نشانه و اضافه اى را بر رسم مصحف جايز نمى شمردند، چنان كه از عبد اللّه بن مسعود نقل شده كه: قرآن را مجرّد بگردانيد و آن را با چيزى درنياميزيد. امّا بعد به ضرورت امر پى بردند و به استحباب آن هم نظر دادند. پس هر چند آرائشان مختلف بود، ولى هدف و مقصودشان موافق هم بود «2» يعنى حفاظت سخن الهى از هرگونه تحريف و تصحيف. «3»

خلاصه مبحث كتابت قرآن مجيد

خلاصه مبحث كتابت قرآن مجيد

1- از زيد بن ثابت، كاتب وحى نقل شده كه گفت: نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله بوديم و قرآن را از رقعه ها گردآورى مى كرديم. «4» بنابراين حديث و با توجّه به كوششى كه براى نگهداشت كلام اللّه از هرگونه دگرگونى داشتند، مى توان چنين استنباط كرد كه در حيات پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله همه سوره هاى قرآن، به طور كامل و مشخّص و جمع شده در حجره حضرت موجود بود. پس از رحلت آن حضرت، امام على عليه السّلام بدون وقفه آنها را منظّم و بازنويسى كردند تا از پراكندگى محفوظ بماند.

__________________________________________________

(1) لغت نامه دهخدا: خليل بن احمد فراهيدى؛ المحكم فى نقط المصاحف، 49 به بعد.

(2) موجز علوم القرآن، 189.

(3) تحريف: تبديل و تغيير دادن كلام از وضع اصلى.

تصحيف: خطاى در نوشتن- تغيير دادن كلمه به وسيله كاستن يا افزودن نقطه هاى آن.

(4) الاتقان، نوع هجدهم، 202، به نقل از حاكم در مستدرك كه حديث را با سندى به شرط [صحّت از سوى ] شيخين آورده.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 81

2- ابو بكر از بيم ضايع شدن كلام اللّه و ضرورت داشتن مصحفى رسمى براى مقام خلافت، به زيد دستور تحرير قرآنى مخصوص داد كه با يارى ديگر اصحاب و اطّلاع عموم، آنچه به تواتر رسيده بود در صحايفى از چرم و كاغذ بازنويسى كرد. اين صحايف در ربعه هايى نهاده شد تا محفوظ بماند و هنگام نياز بدانها مراجعه شود. اين مصحف رسمى مقام خلافت، بعد به عمر منتقل گشت و پس از قتل عمر بنا به وصيّتش به «حفصه» دختر وى و همسر رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله رسيد.

3- در خلافت عثمان با گسترش كشورهاى اسلامى و اختلاف مصاحف، قرائتها گونه گونه شده بود، در نتيجه وجود مأخذ و مرجعى واحد ضرورت يافت. وى با صوابديد اصحاب به يكى كردن مصحفها دستور داد. براى اجراى اين مهم مصاحف شخصى را از بلاد مختلف به مدينه آوردند و قرآنى كه نزد حفصه بود به امانت گرفتند.

سپس تنى چند از حافظان و كاتبان به سرپرستى زيد بن ثابت به تحرير

مصحفى كه مرجع و امام باشد اقدام كردند كه سوره ها در آن به ترتيب فعلى و برابر آخرين عرضه بر پيامبر اكرم بود. با تكثير نسخه امام و ارسال آن- همراه يك قارى آموزش دهنده- به شهرهاى مهم آن عصر، مسلمانان مرجع و مأخذى واحد و رسمى به دست آوردند و توحيد مصاحف انجام گرفت.

4- چنان كه گفته شد كلام اللّه به مشيّت الهى در زمانهاى مختلف با كوشش صحابه بزرگوار و بلكه همه مسلمين رفته رفته تنظيم و ترتيب يافت تا به صورت «كتاب» درآمد، به طورى كه مورد قبول حافظان و قاريان بزرگى چون حضرت على عليه السّلام، ابىّ بن كعب، ابن مسعود و ديگران قرار گرفت. بعد از آن هم ائمه معصومين ما كه عترت پيامبر و عالم به كتاب خدا بودند شيعيان را ملزم به قرائت از همين قرآن رسمى و متداول بين مسلمين مى كردند. «1»

__________________________________________________

(1) علّامه طباطبايى در اين باب مى نويسند: «على عليه السّلام با اين كه خودش پيش از آن قرآن مجيد را به ترتيب نزول جمع آورى كرده بود و به جماعت نشان داده بود و مورد پذيرش واقع نشده بود و در هيچ يك از جمع اول و دوم وى را شركت نداده بودند، با اين حال، هيچ گونه مخالفت و مقاومت به خرج نداد و مصحف داير را پذيرفت و تا زنده بود- حتّى در زمان خلافت خود- دم از خلاف نزد. و همچنين ائمه اهل بيت عليهم السّلام كه جانشينان و فرزندان آن حضرتند هرگز در اعتبار قرآن مجيد- حتّى به خواصّ شيعيان خود- حرفى-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 82

5- مصحف امام بر طبق روايت حفص از قرائت عاصم از سلمى از حضرت على و عثمان است كه به پيامبر اسلام مى رسد و همان قرائت متواتر مسلمين مى باشد كه در هر عصر گروه گروه آيندگان از گذشتگان نقل كرده اند.

6- كاستيهاى مربوط به خط آن رفته رفته برطرف شده، و كمال صورى را چون كمال معنوى يافته است؛ به طورى كه امروز كتاب خدا در اندازه ها و چاپهاى گوناگون، آراسته و تزيين شده، در جهان عرضه مى شود و حق جويان را به خواندن و دريافتن سخن خدا فرامى خواند.

__________________________________________________

- نزده اند، بلكه پيوسته در بيانان خود استناد به آن جسته اند و شيعيان خود را امر كرده اند كه از قرائت مردم پيروى كنند ...» قرآن در اسلام، 115- 116.

آية اللّه العظمى سيّد ابو القاسم خوئى نيز همين استدلال را در باب صيانت قرآن از تحريف كرده است.

البيان فى تفسير القرآن، 237- 238.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 83

فصل 5 اصالت قرآن كريم

اشاره

فصل 5 اصالت قرآن كريم

«1» دقت وسواس آميزى كه از آغاز نزول وحى- به توصيه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله- در يادگيرى و حفظ و قرائت و ثبت و كتابت قرآن به وسيله اصحاب و سپس تابعين و بعد ساير مسلمين انجام گرفت اين نامه الهى را از هرگونه تغيير و دستبرد در امان داشت؛ به طورى كه امروزه پس از پانزده قرن هر محقّق منصفى مى تواند

ادّعا كند كه قرآن كريم «2» مجموعه همان آياتى است كه بدون كاهش و افزايش بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله نازل شده است، و در صحّت انتسابش به خاتم پيامبران شكى نيست. در تأييد اين مطلب نظر چند تن از دانشمندان محقّق را در اين باره نقل مى كنيم كه هر كدام به صورتى آن را بيان كرده اند:

1- نداشتن نسخه بدل

1- نداشتن نسخه بدل

استاد مطهّرى درباره صحّت انتساب قرآن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و نداشتن نسخه بدل

__________________________________________________

(1) چون بحث «تحريف ناپذيرى قرآن» بيرون از حوصله و برنامه درسى دانشجويان است، از ورود مستقيم در آن صرف نظر شد. به جاى آن به «اصالت قرآن كريم» پرداختيم. طالبان آن بحث مى توانند به مقاله پرفايده «تحريف ناپذيرى قرآن كريم» مراجعه كنند كه خود راهنماى مآخذ ديگر مى باشد. ر ك: خرمشاهى، قرآن پژوهى، 85- 122. همين نوشته در دايرة المعارف تشيع (ج 4) نيز نقل شده است.

(2) راغب در توضيح معنى «كرم» مى نويسد: چون خداى تعالى به آن وصف شود، نامى براى احسان و نعمت او كه ظاهر است مى باشد، مانند آيه فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ؛ و چون وصف انسان باشد، [كريم ] نامى است براى اخلاق و افعال پسنديده اى كه از او ظاهر مى شود و به كسى «كريم» گفته نمى شود مگر آن كه آن خوى و كردار از او ديده شود ... و هر چيزى كه در نوع خودش شريف باشد به «كرم» وصف مى شود. خداى تعالى فرمايد: فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ، وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ، إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً. (المفردات: كرم).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 84

مى نويسد:

«در ميان كتابهاى قديمى، كتاب ديگرى نتوان يافت كه قرنها بر آن گذشته باشد و تا اين حد بلاشبهه باقى مانده باشد. مسائلى از اين قبيل كه فلان سوره مشكوك است، فلان آيه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نيست در مورد قرآن اساسا مطرح نيست. قرآن بر نسخه و نسخه شناسى پيشى گرفت. جاى كوچكترين ترديدى نيست كه آورنده همه آيات موجود حضرت محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله است، كه آنها را به عنوان معجزه و كلام الهى آورد و احدى نمى تواند ادّعا كند و يا احتمال بدهد كه نسخه ديگرى از قرآن وجود داشته و يا دارد. هيچ مستشرقى هم در دنيا پيدا نشده كه قرآن شناسى را بخواهد از اين جا شروع كند كه بگويد بايد به سراغ نسخه هاى قديمى و قديمى ترين نسخه هاى قرآن برويم و ببينيم در آنها چه چيزهايى هست و چه چيزهايى نيست ...

يكى ديگر از جهاتى كه سبب حسن پذيرش قرآن در ميان مردم مى گرديد جنبه ادبى و هنرى فوق العاده قوى آن بود كه از آن به فصاحت و بلاغت تعبير مى شود. جاذبه ادبى شديد قرآن باعث مى شد مردم توجّهشان به آن جلب شود، و آن را به سرعت فراگيرند.

امّا برخلاف ساير كتابهاى ادبى نظير ديوان حافظ و اشعار مولوى و ..... كه علاقه مندان به دلخواه در آن دست مى برند تا آن را به خيال خود كاملتر كنند! احدى به خود اجازه دست بردن در قرآن را نمى داد، زيرا

بلافاصله اين آيه: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ، فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ «1» و آيات ديگرى كه عظمت [كيفر] دروغ بستن بر خدا را آشكار مى كند در ذهنش نقش مى بست و از اين امر منصرف مى شد. به اين ترتيب قبل از آن كه تحريف در اين كتاب آسمانى راه پيدا كند آيات آن [كه در ذهن و زبان عموم بود] متواتر شد و به مرحله اى رسيد كه ديگر انكار و يا كم و زياد كردن حتى يك حرف از آن غير ممكن شد». «2»

2- همه خوانى قرآن و تواتر آن

2- همه خوانى قرآن و تواتر آن

مرحوم علّامه على اكبر دهخدا در پاسخ شبهه «تحريف قرآن» مى نويسد:

__________________________________________________

(1) الحاقّه/ 44- 47: «و اگر [او] پاره اى گفته ها بر ما بسته بود. دست راستش را سخت مى گرفتيم. سپس رگ قلبش را پاره مى كرديم و هيچ يك از شما مانع از [عذاب ] او نمى شد.»

(2) مطهّرى، مرتضى، آشنايى با قرآن- شناخت قرآن- 12- 14 با تلخيص.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 85

«برخى برآنند كه ممكن است قرآن از تحريف بركنار نمانده باشد، زيرا اختلاف در قرائت آن چه بسا كه مايه افزونى يا كاهش در آن گردد. ولى اين گمان تنها در خاطره كسى كه منكر حق است خطور مى كند، زيرا چنان كه گفته شد ده ها تن از كاتبان وحى، آيات قرآن را مى نوشتند و خود پيغمبر و ده ها تن از ياران وى آيات را از برداشتند و علاوه خود

را ملزم مى ديدند كه در نمازهاى خود آنها را تلاوت كنند و در حوادث روزانه بدانها استناد جويند با اين كيفيت چگونه ممكن است تحريف در آن راه يابد. قرآن مانند ساير كتابهاى آسمانى پيش از آن نبود كه در دست عده انگشت شمارى احتكار شود تا در ذهن، اين گمان خطور كند كه به قصد يا بدون قصد دستخوش تحريف و تغيير شده است». «1»

علماى ما از اين رواج و همه خوانى و بازگويى مكرّر آيات كلام اللّه- و هر خبرى كه اين چنين مكرّر نقل شود- به تواتر تعبير مى كنند و ثابت كرده اند قرآن مجيد در حدّى بالاتر از تواتر نقل شده، بنابراين جاى هيچ شكى در اصالت و صحّت آن نيست. «2»

3- تواتر قرآن از منظرى نو

3- تواتر قرآن از منظرى نو

استاد سيّد على كمالى در همين باب مى نويسد:

«عقيده ما آن است كه قرآن از حدّ اكثر تواتر برخوردار است و تحقّق شرايط تواتر درباره قرآن نظيرى ندارد. حال ببينيم مشاهدات ما چه حكم مى كند. آيا هم اكنون انتقال ذهنى (شفاهى و تعليمى) متن قرآن از جمعى به جمع ديگر و عصرى به عصر ديگر چگونه است؟

آيا جمعى از مسلمانان مى توانند متن صحيح قرآن را از روى نسخ قرآن، بدون القاء شفاهى معلم صحيح القرائه فراگيرند؟

__________________________________________________

(1) لغت نامه: قرآن.

(2) آية اللّه سيّد ابو القاسم خوئى در كتاب بيان در علوم و مسائل كلّى قرآن، (ترجمه محمد صادق نجمى- هاشم هريسى، 1/ 230- 231) نوشته اند شيوه استدلال چنين است: بديهى است كلام اللّه اساس آيين اسلام و سرچشمه اصول و فروع آن است، چنان كه معجزه جاويد رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله نيز مى باشد، پس

اهمّيتى فوق العاده دارد. از ديگر سو هر خبر و اثرى چنان مهم انگيزه ها و موجبات نقل آن بسيار است و قرآن مجيد اين خصوصيّت را در حدّ اعلا داشته، بدين جهت خواندن و نقل و ابلاغ آن- از سلف به خلف- پى در پى و متواتر انجام گرفته است، خاصّه كه تأكيد پيامبر مكرم نيز بر آن بوده است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 86

هرگز ... آيا با وجود هزاران قارى غلطخوان، متن صحيح قرآن گم مى شود؟

هرگز. زيرا ميليون ها نسخه قرآن، ناظر و مراقب طرز اداى قاريان است و همچنين ميليون ها قارى عالم به فن، ناظر و مراقب كتابت و نشر و طبع قرآنهاست ...

آيا اين وضع، يعنى انتقال ذهنى متن قرآن از هزاران قارى به هزاران قارى ديگر را مى توان براى طبقه اى (گروهى از مردم يك عصر) قبل از طبقه حاضر ثابت دانست؟

جز اين چيزى قابل تصور نيست؛ زيرا توفّر دواعى (زيادى خواستها و انگيزه ها) براى حفظ و صيانت قرآن، هيچ وقت كمتر از زمان حاضر نبوده است. آيا مى توان اين وضع را براى عصور سابق، تا زمان تدوين قرائات- يعنى قرن سوم- نيز ثابت دانست؟ البته. زيرا هميشه اين شرايط مساوى موجود بوده است.

آيا از عهد تدوين، تا برسد به زمان تهيه مصحف امام، تفاوتى در القائات شفاهى مؤيّدا، به رسم مصاحف يا رسم مصحف مؤيدا به القائات شفاهى، مى توان تصور نمود؟ هرگز.

زيرا شرايط در آن برهه از زمان، مساوى و توفّر دواعى قويتر بوده است. آيا در

تهيه مصاحف امام، در هفده سال بعد از وفات پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله با حضور هزاران نفر از صحابه كه خود پيغمبر را ديده و قرآن را از او شنيده و ناظر بر امر و تصويب كننده آن بوده اند كه عدم اعتراض امير المؤمنين على عليه السّلام دليل آن است، مى توان خدشه وارد ساخت؟ هرگز.

آيا وعده خداوند به حفظ قرآن به صريح آيه: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «1» و همچنين: لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ «2»، در مورد حفظ همين قرآن با ماده و هيأت آن نيست؟ جز اين نمى تواند باشد.

آيا تصويب و [پذيرش ] ائمه ما- سلام اللّه عليهم- و تقرير ايشان، دليل قاطع، بر حجّت بودن همين قرآن نيست؟ البته كه هست». «3»

__________________________________________________

(1) حجر/ 9: «بى ترديد، ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده ايم، و قطعا نگهبان آن خواهيم بود».

(2) فصّلت/ 42: «از پيش روى آن و از پشت سرش [يعنى از هيچ طرف ] باطل به سويش نمى آيد.»

(3) كمالى دزفولى، سيّد على، شناخت قرآن، 178- 179.

به دنبال آنچه در متن نقل شد، نويسنده يك اشكال ديگر هم طرح كرده پاسخ مى دهد: اگر اهل كتاب عين همين استدلال را درباره صحّت متن تورات و انجيل بكنند چه خواهيم گفت؟ خواهيم گفت: زنجير اتصال سند قرآن به مبدأ و پيام آورش حلقه مفقوده اى ندارد اما در مورد كتب ايشان حلقه مفقوده اى هست، هم از-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص:

87

چنان كه ملاحظه مى شود نويسنده خواسته است دليلى از مشاهده و بررسى عينى تواتر و اصالت قرآن را ارائه دهد، بدين جهت با طرح چند سؤال كه جواب آنها بديهى و قطعى است به اين نتيجه رسيده است كه همين قرآن موجود- بدون هيچ دستبرد و تحريفى- همان است كه در صدر اول اسلام و با حضور اصحاب تدوين و تحرير شده است و پيشوايان معصوم ما نيز آن را تأييد و بر صحّت قرائتش تأكيد كرده اند و از همه مهمتر آيات قرآن است كه نازل كننده آنها خود با تأكيد، حفظ و نگهداشت آن را اعلام فرموده و از وارد نشدن باطل (سخن غير خدا) به آن نامه مقدّس خبر داده است.

4- بر جا بودن اوصاف و امتيازات

4- بر جا بودن اوصاف و امتيازات

علامه سيّد محمد حسين طباطبايى در اين باره سخنى بديع دارد، زيرا برهان تحريف ناپذيرى قرآن را در خود آن مى داند و مى نويسد:

«تاريخ قرآن مجيد از روز نزول تا امروز كاملا روشن است. پيوسته سور و آيات قرآنى ورد زبان مسلمانان بوده و دست به دست مى گشته است ... با اين وصف نبايد قرآن مجيد در اعتبار و ثبوت واقعيّت خود نيازمند تاريخ باشد، اگرچه تاريخش روشن هم هست؛ زيرا كتابى كه مدّعى است كه كلام خداست و در اين دعوى به متن خودش استدلال مى كند و به مقام تحدّى (مبارز طلبى) برآمده همه انس و جن را از آوردن مثل خود عاجز مى داند، ديگر نمى شود در اثبات اين كه كلام خداست و تحريف و تغييرى به آن عارض نشده و چنان كه بود مى باشد، نياز به دليلى يا شاهدى غير از خودش پيدا

كند ... آرى روشن ترين برهان بر اين كه قرآنى كه امروزه در دست ماست همان قرآن است كه به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله نازل شده و هيچ گونه تغيير و تحريفى پيدا نكرده همين است كه اوصاف و امتيازاتى كه براى خود بيان نموده هنوز هم باقى است و چنان كه بوده هست ...» «1».

نويسنده سپس به شرح اوصاف قرآن كه از جمله هدايت انسان از راه تعقل و توجه به

__________________________________________________

- حيث فاصله زمانى عهد نزول تا عهد تدوين و كتابت و هم از حيث ضعف در حفظ و كتابت آن. (همان، با تلخيص و بازنويسى، 180).

(1) قرآن در اسلام، 116- 117 (با تلخيص و اندك تغيير).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 88

فطرت و پاسخگويى به نيازهاى مختلف اوست مى پردازد، و توضيح مى دهد كه چگونه با واقع بينى «توحيد» را پايه اصلى همه معارف و تعليمات اخلاقى و تربيتى و حقوقى و عبادى خود قرار مى دهد. در ادامه به بعد اعجاز آن- از جهت لفظى و معنوى- اشاره مى كند و سرانجام نتيجه مى گيرد:

«همه اوصافى كه قرآن پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله داشته همين قرآن دارد، پس هيچ گونه تغيير و تحريفى به آن راه نيافته است به علاوه خداى متعال خود از مصونيت قرآن خبر داده است، چنان كه مى فرمايد: «1» «تحقيقا ما خودمان اين ذكر و يادآورى (قرآن) را نازل كرديم و تحقيقا ما [خود] نگهدار آن خواهيم بود».

نيز مى فرمايد: «تحقيقا اين ذكر و يادآورى كتابى

است كه هيچ گزندى را به خود راه نمى دهد، باطلى و پوچى به آن راه پيدا نمى كند نه از پيش و نه از پس. از خداى حكيم [داناى درست كار] و ستوده تدريجا نازل شده». به مقتضاى اين آيات قرآن مجيد مخصوصا از اين جهت كه يادآورى خدا و راهنماى معارف حقه مى باشد با مصونيت خدايى مصون و از گزند پيش آمدهاى تباه كننده در پناه خداى نگهدار مى باشد ... و تنها كتاب آسمانى است كه روزگارى دراز با مصونيّت در ميان بشر گذرانيده است». «2»

چنان كه ديديم هر يك از دانشوران مذكور از بعدى به اصالت و محفوظ ماندن قرآن از تغيير و تحريف نگريسته اند. اين اتفاق نظر و هماهنگى بزرگان يك ملت و پيشوايان يك مذهب در طول زمان راجع به مسأله اى به حكم عقل دليل صحّت آن نظر و رأى است؛ زيرا چنان محقّقان بزرگى بدون دليل و مدرك روشن- آن هم در امور دينى- اظهار نظر قطعى نمى كنند. بنابراين ترديدى بر جا نمى ماند كه كتاب خدا از آغاز نزول تا زمان تدوين و تكثير- به شرحى كه گذشت- با اهتمام فوق العاده قاريان و حافظان پارسا اصالت نخستين خود را حفظ كرده و مصون از كاهش يا افزايش آيه اى به ما رسيده است.

__________________________________________________

(1) متن آيات در بند 3 متن كتاب آمده، در اين جا به نقل ترجمه آنها بسنده شد.

(2) قرآن در اسلام، 119- 120.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 89

فصل 6 نامهاى كلام اللّه

اهمّيت نام

اشاره

اهمّيت نام

در پگاه آفرينش، آنگاه كه

دست قدرت بر آدم خاكى تشريف «1» خليفة اللّهى «2» پوشانيد، فرشتگان از سبب اين فضيلت و كرامت پرسيدند. خطاب رسيد كه «من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد». «3» سپس آفريدگار حكيم از استعداد دانش آموختن و يادگيرى آدم سخن به ميان آورد و «همه نامها را به آدم تعليم داد» «4» و اين را سبب فضيلت انسان بر ديگر موجودات شمرد. بنابراين آدم با دانستن اسم به صاحب اسم (مسمّى) شناخت پيدا كرد و از نام هر چيز به نامور رهنمون شد و به برترى دانستن (علم) از ديگر مخلوقات- حتّى فرشتگان- ممتاز گشت.

نتيجه مقدمه اين كه براى معرفى كلام اللّه بهتر است به نقل نامها و اوصافى كه در خود قرآن آمده بپردازيم «5» كه هر يك از آنها به مناسبت ويژه اى است و يكى از خصايص آن را مى رساند پس با توضيح آن اسامى يا اوصاف، سخن خدا نيز معرفى مى شود:

__________________________________________________

(1) تشريف: جامه خلعت كه بزرگى به كسى بخشد براى بزرگ گردانيدن او غياث اللغات.

(2) اشاره به اين آيه شريفه دارد: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً: «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت». بقره/ 30.

(3) إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ بقره/ 30.

(4) وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها بقره/ 31.

(5) برخى از كتابهاى تفسير و علوم قرآنى نامهاى زيادى براى كتاب خدا برشمرده اند كه بسيارى از آنها در واقع اوصاف است نه اسم چنان كه مفسر عاليقدر شيعه ابو الفتوح رازى، 41 نام ذكر كرده است (روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، 1/ 8). ما

از نامها به شرح 4 نام مشهورتر بسنده مى كنيم و اوصاف را جداگانه- به صورتى خاص- زير عنوان «معرفى قرآن از زبان قرآن» مى آوريم.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 90

قرآن

قرآن

معروف ترين نام كتاب آسمانى ما مسلمانان و اسم خاص (علم) آن است كه در نخستين سوره هاى نازله مانند مزّمّل (آيه 4) ذكر شده: وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا، و در ساير سوره ها نيز مكرر به همين معنى آمده است. «1» بنابراين از آغاز نزول وحى به همين نام خوانده شده. قرآن در ادب فارسى به «نبى» ترجمه شده «2» و نو بودن سخن الهى را مى رساند.

قرآن از ريشه «ق ر أ» مصدرى است همچون كفران و رجحان «3» كه به معنى خواندن است و به همين معنى در كلام اللّه آمده: إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ، فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ «4» «در حقيقت گردآوردن و خواندن آن بر [عهده ] ماست. پس چون آن را برخوانديم [همان گونه ] خواندن آن را دنبال كن». بنابراين مى توانيم قرآن را «كتاب خواندنى» بناميم كه راستى شايسته خواندن است. و خواندنش كه مقدمه عمل كردن است بر همگان لازم و بايسته.

كتاب

كتاب

مصدرى است كه به معنى «مكتوب» (اسم مفعول) به كار مى رود و به صفحاتى كه بر آن چيزى نوشته باشند، و همچنين به «كلام اللّه» هر چند نوشته نباشد اطلاق مى شود.

اين نام مكرر در قرآن مجيد به همين معنى به كار رفته مانند اين آيات: ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ «5» «اين است كتابى كه در [حقّانيت ] آن هيچ ترديدى نيست، [و] مايه هدايت تقواپيشگان است».

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ «6» «اين است آيات كتاب [آسمانى ] و قرآن روشنگر».

وحى الهى كه نخست به صورت آيات و سور ادا و بازگو مى شد، به دستور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله توسط كاتبان وحى نوشته شد و به صورت

كتاب يا نوشتار درآمد و بدين گونه تثبيت و جاودانه گشت.

__________________________________________________

(1) ر. ك: المعجم الإحصائى، 3/ 1153- 1154. بنابر آمار اين كتاب 58 بار به صورت «القرآن» و 10 بار به صورت «قرآنا» به كار رفته.

(2) ر ك: فرهنگنامه قرآنى، 3/ 1147؛ لسان التنزيل: قرآن؛ برهان قاطع: نبى.

(3) المفردات: قرأ.

(4) القيامه/ 17- 18.

(5) بقره/ 2.

(6) حجر/ 1.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 91

فرقان

فرقان

مصدرى است كه به معنى اسم فاعل به كار مى رود يعنى «فرق گذارنده، جدا كننده».

قرآن مجيد چنان كه آياتش نشان مى دهد جدا كننده حق از باطل و بيان موجبات سعادت و شقاوت انسان است، بدين جهت فرقان ناميده شده و سوره 25 كه در آيه نخست آن «فرقان» آمده به اين نام خوانده شده: تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «بزرگ و [خجسته ] است كسى كه بر بنده خود فرقان [كتاب جدا سازنده حق از باطل ] را نازل فرمود، تا براى جهانيان هشدار دهنده اى باشد».

فرقان به معنى وصفى هم استعمال شده: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ «1» «اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از خدا پروا داريد، براى شما [نيروى ] تشخيص [حق از باطل ] قرار مى دهد و گناهانتان را از شما مى زدايد و شما را مى آمرزد و خدا داراى بخشش بزرگ است».

ذكر

ذكر

در لغت به معنى يادآورى آنچه انسان در حافظه دارد، حاضر شدن چيزى به دل يا بر زبان (ضد نسيان و غفلت) و نيز يكى از اسامى قرآن است كه در چند آيه آمده: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «2»: «و بى ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود».

وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ «3» «و اين [كتاب ]- كه آن را نازل كرده ايم- پندى خجسته است. آيا باز هم آن را انكار مى كنيد؟» تلاوت كلام اللّه موجب تذكّر و يادآورى حق و حقيقت و بيرون آمدن خواننده از غفلت است

و وجه تسميه قرآن به «ذكر» به همين مناسبت است. شايان توجه اين كه بنا بر آياتى از سوره قمر، قرآن وسيله اى آسان براى پندگيرى و يادآورى مى باشد: وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «4» «و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كرده ايم، پس آيا پندگيرنده اى

__________________________________________________

(1) أنفال/ 29.

(2) حجر/ 9.

(3) أنبياء/ 50. سوره ص/ 8 و فصّلت/ 41 نيز ملاحظه شود.

(4) قمر، در آيات 17، 22، 32، 40- به مناسبت سرگذشت اقوامى كه تكذيب انبياء را كردند و به عذاب گرفتار شدند- همين آيه تكرار شده است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 92

هست؟» دريغ است كه ما از اين وسيله سهل و در دسترس، براى غفلت زدايى و يافتن راه درست زندگى بهره نگيريم.

نامهاى ديگرى هم براى كلام اللّه آمده است كه به رعايت اختصار از نقلش درمى گذريم.

تعريف قرآن

تعريف قرآن

قرآن پژوهان به تعريف قرآن پرداخته اند، تا ضمن بيان خصوصيات اصلى اين كتاب، آن را از ديگر كلمات الهى- مانند احاديث قدسى- متمايز گردانند و اينك يكى از اين تعاريف:

قرآن، وحى خدا بر پيامبرش محمّد صلّى اللّه عليه و اله است كه با همين لفظ و معنى و اسلوب [توسط جبرئيل ] بر وى نازل شده، و در مصاحف نوشته است و به تواتر نقل شده و به ما رسيده است. «1»

اين تعريف منطقى جامع و مانع قرآن مجيد بود، اما توصيف و تعريف بهتر را از زبان گويا و رساى آيات آن بايد شنيد، كه موضوع بحث آينده

است.

معرّفى قرآن از زبان قرآن

معرّفى قرآن از زبان قرآن

از نامها و اوصافى كه براى كلام اللّه در متن اين نامه قدسى آمده و معرّف ويژگيهاى آن است، مى توانيم به چنين تعريفهاى مستندى براى آن برسيم:

قرآن كريم «2» كتابى است فرو فرستاده از سوى پروردگار جهانيان، «3» كه يادآورى و پندى براى متّقيان است. «4» كتابى بلند قدر و پيروز (بر معارضان) كه باطل را از هيچ سو بدان راه نيست، و خبرى «5» مهم و مفيد در بردارد. «6»

__________________________________________________

(1) ر ك: موجز علوم القرآن، 17. در اين كتاب پرفايده چند تعريف ديگر هم نقل شده است كه به ترجمه كاملترين آنها اكتفا كرديم. در اين باره نيز ر ك: قرآن پژوهى، 3.

(2) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ واقعه/ 77.

(3) وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ شعراء/ 192.

(4) وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ حاقّه، 48.

(5) وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ. لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ فصّلت/ 41- 42.

(6) قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ ص/ 67 و نيز: عَمَّ يَتَساءَلُونَ. عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ نبأ/ 1- 2. راغب «نبأ» را خبرى مى داند كه-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 93

اين نامه مبارك «1» و قران باعظمت، «2» در آياتى استوار و بى خلل، «3» بهترين سخن نو «4» را عرضه مى كند؛ كه همه نور «5» است و هدايت، «6» سراسر موعظه «7» و حكمت، «8» و مايه شفا و رحمت. «9»

اين كتاب مبين «10» قرآن عربى، دور از ناراستى و هرگونه كژى، «11» روشنگر حق

و باطل «12» و بيان هر مشكل «13» است. نامه اى بى اختلاف «14» و رفع كننده خلاف «15» و وسيله اى آسان براى تذكر و غفلت زدايى «16» مى باشد.

__________________________________________________

- فايده بزرگى دربرداشته باشد و يقين يا ظنّ غالب براى شنونده ايجاد كند.

(1) كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ ص/ 29.

(2) وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ حجر/ 87.

(3) كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ هود، 1.

(4) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ ... (زمر/ 23) چون در ماده «حدث» مفهوم تازگى و نو بودن است (ر ك:

منتهى الارب) «حديث» را مى توان به «سخن نو» ترجمه كرد، خاصّه كه سخن خدا سبكى تازه و شيوه اى يگانه در زبان عربى است و ظاهرا يكى از موجبات شگفتى كافران همين است. چنان كه در اين آيه مى فرمايد: أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ نجم/ 59.

(5) يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً نساء/ 174.

(6) هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ جاثيه/ 20.

(7) يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ يونس/ 57.

(8) وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ (بقره/ 231). حكمت: سخن درست و دلپذير (لسان التنزيل).

(9) آياتى كه در شماره هاى 9 و 10 و 13 آمده ملاحظه شود. معلوم است اوصاف نور، هدايت و رحمت در آيات متعدد آمده و ارتباطى نزديك با هم دارد، زير هدايت با وجود نور تحقّق مى يابد و منشأ آن رحمت است.

(10) قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ

نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ مائده/ 15، تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ يوسف/ 1.

(11) قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ زمر/ 28.

(12) تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً فرقان/ 1.

(13) وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً نحل/ 89.

(14) وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً النساء/ 82.

(15) وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ نحل/ 64.

(16) وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ قمر/ 17.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 94

قرآن مجيد «1» همان ريسمان خداست كه در آويختن به آن مايه وحدت و اخوّت، و زاينده قدرت و زداينده كينه و عداوت است. «2»

قرآن سراسر حكمت «3» سخنى است حق «4» از پيشگاه حق تعالى، كه پذيرفتگان پيامش را تولدى دوباره و حياتى تازه مى بخشد، «5» زيرا روحى است كه به امر پروردگار فرود آمده، «6» و مؤمنان نيكوكار خوش رفتار را به حياتى طيّب و خوش، «7» نيكو فرجام و سعادتمندانه «8» نايل مى گرداند. «9»

__________________________________________________

(1) ق. وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ ق/ 1، بروج/ 21.

(2) وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا. وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً آل عمران/ 103.

(3) وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ يس/ 2. راغب در شمارش معانى «حكيم» مى نويسد و اذا وصف به القرآن فلتضمنه الحكمة. تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ يونس/ 108.

(4) قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ

قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ ... يونس/ 108.

(5) اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ انفال/ 24.

(6) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا شورى/ 52. از قرآن به روح تعبير شده چون حيات بخش دلهاست و نيز حيات اخروى را- كه زندگى حقيقى و هميشگى است- تأمين مى كند.

(7) مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً نحل/ 97. راغب در معنى اصلى «طيّب» مى نويسد: «ما تستلذّه الحواس و ما تستلذّه النفس»: آنچه حواس و نفس از آن لذت برد، لذتى جسمانى و روحانى. چنان كه در آيه تصريح شده در اين پاداش تفاوتى بين مرد و زن نيست.

(8) تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ* هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ ... أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ لقمان/ 2- 5.

(9) يادآور مى شود «معرّفى قرآن از زبان قرآن» در ديگر كتابهاى علوم قرآنى نيامده و اضافه از برنامه درسى است. مقصود نويسنده تعريف و توصيف جامع قرآن از زبان خداوند قرآن است به نثر پارسى (برگرفته و تكميل شده از: نامه هدايت، 115- 117).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 95

فصل 7 ترتيب و تنظيم قرآن مجيد

آيه، سوره

آيه، سوره

قرآن مجيد با الهام از متنش و رهنمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله به صورتى خاص تنظيم و اجزائش نامگذارى شده، و ترتيب و تبويب آن با ديگر كتابها فرق دارد. اين نظم ويژه يكى از امتيازات صورى و مشخّصه هاى كتاب خداست كه از همان آغاز گردآورى و تدوين

دارا بوده است، و اينك شرح آن:

آيه در لغت به معنى نشانه و علامت واضح است، «1» و در سخن خداى متعال به همين معنى به كار رفته: قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً* قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً «2» « [زكريّا] گفت: پروردگارا! براى من نشانه اى قرار ده. فرمود: نشانه ات اين است كه سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگويى». به صورت جمع نيز مكرّر استعمال شده، مانند: سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ «3» «به زودى نشانه هاى [قدرت ] خود را در افقها [ى گوناگون ] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود.»

امّا در اصطلاح به معنى «جمله قرآنى» است كه از جمله هاى قبل و بعد خود- بر طبق قرائت و تعليم پيامبر- جدا شده. معمولا شيوه بيان و فواصل آيات (كلمات پايانى) به صورتى است كه خود پايان آنها را نشان مى دهد؛ به هر صورت تعيين آغاز و انجام آيه و محلّ آن در هر سوره موقوف به سماع و ارشاد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله بوده و از تلاوت حضرت مشخص مى شده.

معنى اصطلاحى آيه با معنى لغوى اش بى تناسب نيست، زيرا هر جمله از قرآن

__________________________________________________

(1) المفردات: أىّ. در توضيح معنى «آيه» مى نويسد: «الآية هى العلامة الظّاهرة و حقيقته لكلّ شى ء ظاهر هو ملازم لشى ء لا يظهر ظهوره.»

(2) آل عمران/ 41.

(3) فصّلت/ 53.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 96

علامت علم و قدرت گوينده و نشان اعجاز چنين كتابى است. در كتاب

خدا آيه به اين معنى اصطلاحى هم به كار رفته، چنان كه مى فرمايد: وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ «1»: «و چون آيه اى را [بنا به مصلحتى ] به جاى آيه ديگر آوريم، و خداوند به آنچه نازل مى كند آگاه تر است ...»

مجموع آيات قرآن كريم بنابر شمارش قاريان كوفه 6236 عدد مى باشد كه آن را منقول از حضرت على عليه السّلام مى دانند و طبرسى آن را صحيح ترين اقوال مى شمرد. «2»

بايد توجّه داشت آيه همه جا جمله مصطلح در نحو نيست. در مواردى اندك آيه جمله اى فرضى است، زيرا تنها يك كلمه مى باشد، مانند الرّحمن كه نخستين آيه سوره اى به همين نام است، و: مدهامّتان كه آيه 64 همان سوره و كوتاه ترين آيه شمرده شده، «3» به معنى «دو باغ كه گياهش سياه نمايد از سبزى و سيرآبى». بيشتر «حروف مقطّعه» اوايل سوره ها نيز يك آيه محسوب شده مانند «طه»، «يس» كه البتّه جمله نيست.

از ديگر سو بعضى آيات از چند جمله تشكيل شده، مانند آيه نور: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... «4»، و بلندترين آيه قرآن كه در سوره بقره- آيه 282- است و به نام «آيه دين» يا تداين (وام دادن) معروف است و يك صفحه كامل 15 سطرى را- در كتابت عثمان طه- در برگرفته، شامل چندين جمله مى باشد. «5» بنابراين طول آيه و پايان آن و ترتيبش در سوره، همه توقيفى و وابسته به قرائت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله بوده است.

__________________________________________________

(1) نحل/ 101.

(2) ر ك: مجمع البيان في تفسير القرآن، الفنّ الأول 1/ 77.

دكتر محمود روحانى- استاد آمار دانشگاه علوم پزشكى مشهد-

پس از چند بار شمارش كلمات و آيات قرآن مى نويسد: «به اين ترتيب از مقايسه دو روش 1) كلمه شمارى 2) شمارش كلمات مشتق و غير مشتق و انطباق نتايج آنها با يكديگر، اطمينان كافى حاصل شد كه آمار به دست آمده يعنى 114 سوره، 6236 آيه، 77807 كلمه؛ مى تواند از اعتبار علمى كافى برخوردار باشد. المعجم الإحصائى لألفاظ القرآن الكريم/ فرهنگ آمارى كلمات قرآن كريم.

(3) ر ك: قرآن در اسلام، 170.

(4) نور/ 35.

(5) ناگفته نماند «بعضى از آيات قرآن برجستگى و شهرت خاصّى يافته اند و با نام كلمه يا معنايى از خود آيه مشهور شده اند، كه بعضى از آنها عبارتند از: آيه اخوّت حجرات/ 10، آيه اكمال مائده/ 3، آيه امانت احزاب/ 72، آيه تبليغ مائده/ 67، آيه تداين و نور (كه در متن ذكر شد)، آية الكرسى بقره/ 255 و غير اينها». قرآن پژوهى، 13 با تلخيص.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 97

آيه تسميه

آيه تسميه

از جمله آيات ارجمند و مهمّ قرآن كه 114 بار از آسمان عزّت بر پيامبر رحمت فرود آمده بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ است كه «آيه تسميه» و به اختصار «بسمله» خوانده مى شود.

در اغلب كتابهاى حديث از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله روايت شده كه: هر كار مهمّى كه با «بسم اللّه» (نام و ياد خدا) شروع نشود ناقص است و سرانجام شايسته ندارد. «1»

آيه تسميه- چنان كه در قرآنها مى بينيم- در سرآغاز همه سوره ها ذكر شده و در سوره فاتحه

آيه اى از آن به شمار آمده «2» برخلاف ساير سوره ها كه در شماره عدد آيات سوره محسوب نشده. بنابر خبرى نبوى نزول آن نشان شروع سوره اى جديد بوده است، امّا در ابتداى سوره برائت (نهمين سوره) نيامده، و اين بر طبق توجيهى كه از حضرت على عليه السّلام نقل شده براى اين است كه «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آيه رحمت و امان است و سوره برائت براى رفع امان و شمشير كشيدن بر مشركانى است كه پيمان شكنى كردند. «3» در برابر اين كمبود ابتداى سوره نهم، در سوره نمل (سوره 27) جزء آيه 30- كه ابتداى نامه حضرت سليمان است به ملكه شهر سبا- به طور كامل ذكر شده. «4» پس جمعا 114 مرتبه در كتاب خدا آمده است.

__________________________________________________

(1) از اين جاست كه در سنّت اسلامى نه تنها كارهاى عبادى چون وضو گرفتن و دعا خواندن بايد با آيه تسميت آغاز شود، بلكه در كارهاى معمولى مانند غذا خوردن، سوار مركب شدن، نامه نوشتن و سخنرانى كردن نيز شايسته است نام خداى بخشنده بر زبان آيد تا دل متوجّه آفريدگار شود و عمل وجهه الهى يابد.

(2) در اين باره كه بسمله آيه اى از سوره حمد است ر ك: روض الجنان و روح الجنان، 1/ 47- 48؛ كه در تأييد مطلب اين خبر را آورده: «معاويه به مدينه آمد و در مسجد رسول- عليه و آله السّلام- نماز كرد، و قرائت به جهر خواند و در اوّل فاتحه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» نخواند. چون نماز تمام كرد مهاجر و انصار از جوانب آواز برآوردند كه: أسرقت الصلوة أم نسيت؛ «نماز بدزديدى يا فراموش كردى؟»

گفت: چگونه؟ گفتند: چرا فاتحه را «بسم اللّه» نگفتى؟ برخيز نماز با سرگير! برخاست و نماز با سرگرفت ...».

(3) ر ك: موجز علوم القرآن، 172.

(4) چنين است متن آيه: قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ (29) إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30): [بلقيس ] گفت اى بزرگان نزد من نامه اى گرامى انداخته شده است. آن از سوى سليمان است و با نام خداوند بخشنده مهربان [آغاز مى گردد]. (ترجمه از خرّمشاهى).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 98

سوره

سوره

در كتب لغت چند معنى براى آن برشمرده اند كه از آنهاست: منزلت بلند، حصار و ديوار گرد شهر. «1» در اصطلاح قرآنى، بخش مستقلّى از كلام اللّه است با نامى مخصوص كه از چند آيه با تعيين و تحديد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله تشكيل شده و از سوره ديگر با آيه تسميه جدا مى شود. پس تمام سوره ها- بجز سوره برائت (توبه)- با آيه شريفه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» شروع مى شود.

تقسيم قرآن مجيد و نامگذارى هر قسمت به «سوره»، به هدايت و تبعيّت از سخن خداست كه در چند آيه «سوره» را به همين معنى اصطلاحى استعمال كرده مانند: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «2» « [اين ] سوره اى است كه آن را نازل و آن را فرض گردانيديم و در آن آياتى روشن فروفرستاديم، باشد كه شما پند پذيريد.»

قرآن كريم 114 سوره دارد كه بعد از فاتحة الكتاب- نخستين

سوره- به ترتيب از سوره هاى بلند به كوتاه مرتّب شده. در اين باب كه آيا توالى سوره ها در كتاب خدا به دستور پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله بوده يا نظر صحابيان؟

دكتر راميار مى نويسد:

«مطالعه دامنه دار در زمينه علوم قرآنى هميشه تأكيد دارد كه نظم سوره ها به فرمان پيامبر خدا تعيين شده است. و ... به ياد بياوريم كه پيامبر اكرم هر سال قرآن را با جبرئيل مقابله مى فرمود و سال آخر دو بار اين مسأله پيش آمد». «3»

__________________________________________________

(1) المفردات: سور. راغب در وجه تسميه سوره قرآن مى نويسد: سوره قرآن را به جهت شباهت به حصار گرداگرد شهر [كه در قديم معمول بوده ] بدين نام خوانده اند، چون همانند «سور بلد» آيات را دربرمى گيرد.

ابو الفتوح نيز همين توجيه را- جزء معانى ديگر- نقل كرده. (روض الجنان، 1/ 15).

(2) نور/ 1. (ترجمه از فولادوند).

(3) تاريخ قرآن، 430. بيشتر قرآن پژوهان ديگر نيز بر همين عقيده اند. در اين ميان صبحى صالح در پاسخ كسانى كه به استناد مصاحف بعضى صحابه- كه ترتيبى ديگر داشته- ترتيب سور را (برخلاف آيات هر سوره) توقيفى نمى دانند، چنين استدلال مى كند كه: آن مصاحف شخصى بوده نه رسمى و عمومى (پس مى توانستند به رأى خود مرتّب كنند). امّا وقتى عثمان ترتيب فعلى را در مصحف امام داد آنها نيز پذيرفتند.

اگر معتقد بودند كه اين كار به آنها واگذار شده، همچنان ترتيب مصاحف خود را رعايت مى كردند نه ترتيب سور را در مصحف امام. مباحث فى علوم القرآن، 71.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 99

بنابراين ترتيب سور و جاى قرار دادن آنها به اشاره و رهنمود حضرت رسول بوده است نه اجتهاد صحابيان يا ترتيب نزول، «1» چنان كه آيات هر سوره هم به دستورشان مرتب شده.

اندازه سوره ها

اندازه سوره ها

چون نظرى به كتاب خدا افكنيم آشكارا مى بينيم شماره آيات سوره ها و تعداد كلمات آيات متفاوت است، و در نتيجه بعضى سوره ها كوتاه و برخى طولانى است.

بلندترين سوره ها «البقره» است كه 286 آيه دارد و در مدينه نازل شده و دومين سوره در ترتيب قرار گرفتن در مصحف است و داراى فضيلت زيادى مى باشد. «2» در سرآغاز اين سوره هدف و مقصد كتاب خدا كه «هدايت» است بيان شده، و در سراسر قرآن اين هدف به صورتهاى مختلف پى گيرى شده: هدايت در عقيده و انديشه با دعوت به توحيد، هدايت در گفتار و رفتار فردى و اجتماعى با دعوت به توحيد كلمه و اخوّت و وحدت. «3»

__________________________________________________

(1) بنابر بعضى اخبار، جبرئيل امين سالى يك بار آيات قرآن را با رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و اله بازخوانى مى كرد. اين كار را اصطلاحا «عرض» خوانند. در آخرين سال حيات حضرت، پيك الهى دو بار، تمام قرآن را بازخوانى كرد كه آن را «عرضه اخير» نامند.

از اين عمل معلوم مى شود كه در اواخر عمر حضرت، سوره ها مشخّص و مرتّب بوده به اصحاب اعلام شده بود. سيوطى نيز مى نويسد: «... سياق سوره ها مانند سياق آيات و حروف قرآن است كه همه اش از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله مى باشد.» ترجمه الاتقان، 1/ 214.

(2) رشيد الدين ميبدى مى نويسد: «بو ذر غفارى از مصطفى صلّى

اللّه عليه و اله پرسيد كه از قرآن كدام سوره مه؟ جواب داد كه سورة البقرة. پرسيد كه از اين سوره كدام آيت بزرگوارتر؟ گفت: آنچه در آن كرسى ياد كرده است، يعنى «آية الكرسى» كه پنجاه كلمه است همه تقديس خداوند عزّ و جلّ». كشف الأسرار و عدّة الأبرار، 1/ 40 مقصود آيه 255 آن سوره است. نيز مى نويسد: «مصطفى صلّى اللّه عليه و اله لشكرى به جايى مى فرستاد و در ميان ايشان پيران و مهتران بودند. يكى كه از ايشان به سن كمتر و كهتر بود بر ايشان امير كرد، به سبب آن كه سورة البقره دانست» (همان 1/ 39). اين خبر از جهات گوناگون قابل تأمّل و بهره گيرى است، از جمله آن كه معيار امتيازات اجتماعى را در عصر پيامبر نشان مى دهد.

(3) شرح موضوع «هدايت» در قرآن مجيد چندان گسترده است كه بايد در كتابى خاصّ بيان شود و از بحث ما-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 100

كوتاه ترين سوره «الكوثر» است به شماره 108 در ترتيب سور؛ در مكه فرود آمده و داراى سه آيه و ده كلمه است. اين سوره با وجود چنين ايجاز و اختصارى داراى چند پيام و خبر غيبى است و نشانى از اعجاز قرآن، كه شرح آنها را در تفاسير نوشته اند. «1»

نخستين سوره قرآن «فاتحة الكتاب» است كه هفت آيه دارد، و به «الحمد»، «سبع المثانى» و «امّ القرآن»- و چند نام ديگر- خوانده شده و هر نام، نشان خصوصيّتى و مزيّتى

از آن است. اوايل بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در مكه نازل شده است. «2» «و از جمله شرف اين سورت آن است كه نماز درست نباشد الّا به اين سورت، و هيچ سورت و آيت به جاى اين بنه ايستد». «3»

مفسران درباره نامهاى اين سوره توجيهاتى دارند كه گزيده اى از آنها نقل مى شود:

«و گفته اند كه «فاتحه» به [سبب ] آن است كه اوّل سورتى كه از آسمان فرو آمد (به قولى على عليه السّلام و ابن عبّاس) اين بود». «4» مقصود اوّل سوره كامل قرآن است وگرنه پنج آيه اوّل سوره علق، نخستين آيات نازله بود كه گفتيم.

ابوالفتوح مى نويسد: «فاتحة الكتاب براى آنش خوانند كه اوّل كتاب است و افتتاح كتاب به اوست ...» «5» و ميبدى نوشته: «سبع مثانى [به جهت ] آن است كه هفت آيت است، و در هر ركعتى نماز به خواندن به وى بازگردند. و نيز گفته اند: از بهر آن كه جبرئيل دو بار به آن فرود آمد، يك بار به مكه و يك بار به مدينه تعظيم آن را. پس اين سوره، هم مكّى است و هم مدنى». «6»

__________________________________________________

- خارج است. همين قدر به اشاره گوييم كلمه «هدى» با مشتقات اسمى و فعلى اش در كلام اللّه 307 بار ذكر شده و اهمّيت آن را در قرآن و نياز انسان را بدان مى رساند.

(1) از جمله ر ك: محمّد تقى شريعتى، تفسير نوين 353- 370، كه حق مطلب را در تفسير سوره ادا كرده و از ابعاد گوناگون مزاياى سوره، جهات اعجاز و معانى بلند آن را توضيح داده است، به زبانى كه دانشجويان دريابند و استادان

بپسندند.

(2) از احكام ضرورى نزد همه مسلمين اين است كه نماز در مكه تشريع شد و به تصريح حديثى از نبىّ اكرم صلّى اللّه عليه و اله كه فرمود: «لا صلوة الّا بفاتحة الكتاب»، پس اين سوره نيز بايد در مكّه نازل شده باشد تا در نماز خوانده شود. البيان فى تفسير القرآن، 444. راميار نيز قول راجح را در نزول نخستين سوره كامل قرآن اين مى داند كه سوره «حمد» است. تاريخ قرآن، 593.

(3) ر ك: روض الجنان، 1/ 38.

(4) ر ك: كشف الأسرار و عدّة الأبرار، 1/ 4.

(5) روض الجنان، 1/ 29.

(6) كشف الأسرار، 1/ 3.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 101

و «امّ القرآن از آن است كه اصل علوم قرآن و جمله كتابهاى خداوند است. هر چه در كتابهاست از علوم دينى و مكارم الاخلاق معظم آن در اين سورت از روى اشارت موجود است «1» ...».

چنان كه رشيد الدّين ميبدى اشاره كرده سوره فاتحه با وجود اختصار، چشمه فيّاض بسيارى از معارف دينى است و اصول اعتقادى و عملى اسلام را به صورت فشرده در بردارد، كه مفسّران به توضيح و تفسير آنها پرداخته اند.

تفاوت آشكار اين سوره با ديگر سوره ها اين است كه سوره هاى قرآن همه از زبان آفريدگار است و معانى از ذاتى متعال به انسانها القاء و انشاء مى شود، امّا در اين سوره معانى به زبان بنده داده و به او آموخته مى شود كه با چه بيانى به ستايش و نيايش

پردازد و پروردگار را چگونه توصيف كند و از او- با گفتن اهدنا- چه بطلبد كه جامع همه خيرات باشد.

حروف مقطّعه

حروف مقطّعه

مقصود از حروف مقطّعه كه در ابتداى 29 سوره قرآن مجيد آمده، 14 حرف- يا مجموعه حروف- غير مكرر الفباى عربى است كه جدا از هم تلفظ مى شود و براى ما رمزى است و به معنى آنها پى نمى بريم و بى شك از متشابهات كلام اللّه است، چنان كه سيوطى در نوع 43 كتابش نوشته.

اين حرفها گاه يكى است مانند: ص/ صاد (سوره 38)، ق/ قاف (50)؛ گاه دو حرف مانند: طه/ طاها (20)؛ يس/ ياسين (38)، حم/ حا ميم كه در ابتداى هفت سوره آمده؛ گاه سه حرف است مانند: الم/ الف لام ميم در آغاز شش سوره، الر/ الف لام را كه در شروع پنج سوره آمده است و طسم/ طا سين ميم در ابتداى دو سوره 26 و 28 است. دو سوره أعراف (7) و رعد (13) با چهار حرف گسسته «المص» و «المر» شروع شده، و سوره مريم (19) با پنج حرف «كهيعص»/ كاف ها يا عين صاد آغاز گشته است. «2»

__________________________________________________

(1) همان 1/ 4.

(2) به رعايت اختصار و سهولت يادگيرى، گزيده اى از اين بحث ذكر شد. براى تفصيل ر ك: پژوهشى در تاريخ قرآن، 112- 136؛ مباحث فى علوم القرآن، 234- 246. عدد بعد از نام سوره شماره ترتيب آن در مصحف مى باشد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 102

نكته ياد كردنى اين كه: سوره هايى كه

حروف مقطّعه در ابتداى آنها آمده همه سور مكّى است جز دو سوره بقره و أعراف كه مدنى است.

با آن كه مفسران همه به متشابه بودن اين حروف معترفند، باز از قديم اظهار نظرهاى احتمالى و ذوقى در باب مراد از آنها كرده اند كه از آنهاست:

1- آوردن حروف مقطّعه در آغاز سوره ها اشاره به اين حقيقت دارد كه سخن خدا كه شما- فصحاى عرب- از آوردن همانندش ناتوانيد از همين حرفهايى تركيب شده كه در اختيار شماست و مى شناسيد، يعنى مواد تشكيل دهنده كلام اللّه حروف شناخته و آشناست كه در دسترس شماست. اگر مى گوييد قرآن سخن خدا و وحى آسمانى نيست مانندش را- هر چند به قدر كوچك ترين سوره باشد- بياوريد. «1»

2- رشيد الدّين ميبدى مفسّر سده ششم، حروف مقطعه را «سرّ» خداوند در قرآن مى داند و در توجيه ذوقى و شاعرانه آنها مى گويد: با حرفهاى مفرد به يكديگر خطاب كردن روش دوستان در آيين محبّت است. اين نوع گفت و گو بيان راز حبيب است با حبيب خود به صورتى كه رقيب از آن اطّلاع نيابد. «2»

3- آية اللّه معرفت در اين باره سخنى روشن تر و مستدل دارد كه بعد از نقل اقوال ديگران بيان مى كند:

«حروف مقطّعه اشارتهاى رمزى به اسرارى است بين خداوند قرآن و آورنده آن- حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله- كه جز كسانى كه امين وحى الهى اند بدان راه نمى يابند. [زيرا] اگر اطّلاع بر مراد و مقصود از اين حرفها براى غير آنان ممكن بود از ابتدا نياز به رمزى گفتن آنها نبود.» «3» و اين نكته اى دقيق و شايان توجّه است.

__________________________________________________

(1) از اين نظريه زمخشرى

صاحب تفسير الكشّاف طرفدارى كرده. پس از او بيضاوى مؤلّف انوار التنزيل و اسرار التأويل (م. 685 ق.) و ديگران نيز اين نظر را بهتر دانسته اند. (ر ك دو مأخذ سابق الذكر). گفتنى است پس از ذكر اين حروف بى فاصله يا بافاصله ذكر قرآن و اعجاز آن و آسمانى بودنش مطرح مى شود و مى تواند ارتباطى بين آن حرفها و آسمانى بودن قرآن و اعجازش باشد بدان معنى كه در متن ذكر شد، علّامه سيّد هبة الدّين شهرستانى در المعجزة الخالده اين نظر را بهترين آراء دانسته و شواهدى بر صحّت آن آورده كه مجال نقلش نيست. ر ك: تفسير نوين، مقدّمه، چهل و هشت- چهل و نه.

(2) كشف الأسرار و عدّة الأبرار، 1/ 39، 41.

(3) معرفت، محمّد هادى، التمهيد في علوم القرآن، الجزء الخامس، 314.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 103

اسامى سوره ها

اسامى سوره ها

هر يك از 114 سوره قرآن مجيد نام يا نامهايى دارد كه از صدر اسلام رايج بوده و در مصاحف ثبت شده. «1» اين نامها- بر طبق رسم عرب در نامگذارى خطبه ها و قصايد- متناسب با محتواى سوره يا كلمات چشمگير در آن يا الفاظ ابتداى سوره مى باشد و مايه امتياز و مشخّص شدن سور از يكديگر مى شود.

قرآن پژوهان وجه تسميه سور را ذكر كرده اند، ما به نقل چند نمونه بسنده مى كنيم: «2» سورة البقره: به مناسبت قصه ماده گاو بنى اسرائيل چنين نامى يافته و آن از سرگذشتهاى عبرت آموز قرآن مجيد است كه فقط همين يك

بار و در اين سوره ذكر شده. «3»

سورة النّساء: به سبب آن كه در 17 آيه آن احكام بانوان به تفصيل بيان شده است. «4»

يونس: تنها سوره اى است كه از سرگذشت و حالات حضرت يونس عليه السّلام سخن به ميان آمده است.

يوسف: سرگذشت پرحادثه و عبرت انگيز آن حضرت در اين سوره يك جا ذكر شده است و 25 بار هم نامش تكرار شده.

نحل: تنها سوره اى است كه در آن از زنبور عسل- اين حشره مفيد با زندگى شگفت آور- سخن به ميان آمده است. و همانند آن است سوره هاى نمل و عنكبوت، كه تنها سوره هايى است كه از اين حشرات شگفت آور ياد شده است و خصوصيّتى از آنها مطرح شده.

__________________________________________________

(1) معرفت و بيشتر قرآن پژوهان اسامى سور را همچون تعداد آيات هر سوره توقيفى مى دانند كه با صلاحديد شخص پيامبر نامگذارى آنها انجام گرفته. تاريخ قرآن، 77. ضمنا يادآور مى شود، هر سوره به ترتيبى كه در مصحف آمده شماره اى دارد (از 1 تا 114) و خاورشناسان بيشتر از شماره براى تعيين سور استفاده مى كنند.

(2) وجه تسميه (سبب نامگذارى) سورة الفاتحة قبلا ذكر شد و اين كه به چند نام خوانده شده.

(3) رشيد الدين ميبدى در تأويل عرفانى و توجيهات شاعرانه از آن قطعه اى استادانه نوشته. براى ملاحظه آن ر ك: كشف الأسرار و عدّة الأبرار، 1/ 229- 230، و با توضيح دشواريهاى لفظى آن در: لطايفى از قرآن كريم، به كوشش محمّد مهدى ركنى، «صفات مردان وارسته»، 316- 319.

(4) مأخذ نويسنده در شرح اين نامگذاريها كتاب تاريخ قرآن، تأليف آية اللّه معرفت است 77- 78 كه گزيده اى از آنها در متن نقل مى شود.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 104

احزاب

احزاب

: تنها سوره اى است كه در آن به واقعه احزاب اشاره شده است، يعنى جنگ خندق كه گروههاى مشرك مكّه و يهود به راه انداختند.

وجوهى كه در نامگذارى سوره ها ذكر شد البتّه وجه انحصارى نيست، كه در نامگذارى كمترين مناسبت كافى است، بدين جهت بعضى سوره ها داراى چند نام مى باشد، يعنى به مناسبتى ديگر نام ديگرى يافته. «1»

تأمّلى در اسامى سوره ها

تأمّلى در اسامى سوره ها

از آنچه راجع به نامگذارى سوره ها گفتيم معلوم شد اين اسامى كه مانند عنوان هر فصل از كتاب يا قصيده و مقاله اى مى باشد از اهمّيت و بار معنايى بيشترى برخوردار است كه مورد عنايت واقع شده و عنوان سوره گشته. اينك برآنيم نگاهى كلّى به مجموع اسامى سور بيفكنيم و در آنها تأمّل كنيم و آنچه به نظر مى رسد به صورت دريافتى ذوقى نه مستند عرضه كنيم، «2» پس به دسته بندى كلّى نامها مى پردازيم:

1- نام شمارى از سوره ها از حروف مقطّعه اى است كه در آغاز آنها آمده: طه (20)، يس (36)، ص (38)، ق (50) و توجّه بيشتر خواننده را به اهمّيت اين حروف رمزى معطوف مى گرداند. چنان كه در چند سوره نخستين كلمه آن مورد عنايت قرار گرفته و نام سوره شده مانند: الصّافات «3» (37)، الذّاريات «4» (51)، المرسلت «5» (77)،

__________________________________________________

(1) براى ملاحظه سوره هايى كه چند نام دارد و نامهاى ديگر آنها به مأخذ پيش گفته صفحه 79 مراجعه شود، و تفصيل آن در الاتقان نوع هفدهم آمده.

(2) آموختن و به خاطر سپردن اصل اين بحث با اندك نمونه- از اسامى سور- و نتيجه پايانى براى دانشجويان كافى است. بناى نويسنده نيز برآوردن همه اسامى سوره ها نبوده است و نامهايى

مناسب گزينش شده است.

(3) الصّافّات: صف زدگان، صف كشيدگان (قرآن كريم، ترجمه خرّمشاهى، ذيل آيه). فرشتگان صف زده [در آسمان ] براى عبادت، يا نفوس صف اندر صف در نماز (شبّر، سيّد عبد اللّه، تفسير القرآن الكريم، 421، معروف به تفسير شبّر)، ترجمه از نويسنده است.

(4) الذّاريات: بادهاى پراكنده گر (ترجمه خرّمشاهى از آيه و توضيح ذيل صفحه).

(5) المرسلات: مراد از آن بادها يا فرشتگان يا پيامبران است. (همان مأخذ). توضيح اين كه در هر سه مورد اخير واو قسم قبل از كلمات آمده و پروردگار به فرشتگان يا بادها (كه از عوامل طبيعى مهمّى است كه آنها را مجرى گرده افشانى، به حركت درآوردن ابرها و كشتيها گردانده) سوگند خورده و اين نيز نشانى بر اهمّيت آنهاست.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 105

عبس «1» (80) و غير اينها.

2- نامهايى كه بر سوره ها نهاده شده بسيار متنوّع و از مفاهيمى گوناگون است، به طورى كه فضاى معنوى بسيار گسترده اى را دربرمى گيرد، چنان كه نام: الرّحمن (55) كه وصفى از رحمت همه گير آفريدگار است، و الإنسان (76) كه از پرتو رحمتش آفريده شده، و انسانهايى پيشوا و رهنما يعنى انبيا: يونس (10)، هود (11)، يوسف (12)، ابراهيم (14)، محمّد صلّى اللّه عليه و اله (47)، نوح (71) و بندگان شايسته يعنى لقمان (31) و مريم (19) همه را در كتاب خدا مى بينيم.

3- از ديگر سو به نام روز مبارك هفته (كه نمازى خاصّ براى تجمّع مسلمين دارد) يعنى الجمعة (62)، و شب بى مانند

و بافضيلت القدر (97)، و روشنگر جهان: النّور (24)، و عبادت اجتماعى بزرگى، چون الحج (22)، و روز رستاخيز و اوصافش- كه در سوره آمده- يعنى الواقعة «2» (56)، الجاثيه «3» (45)، التغابن «4» (64)، الحاقّه «5» (69)، القيمة (75)، القارعة «6» (101) برمى خوريم.

4- قرآن كريم در بسيارى از آيات و حتّى سوره هايى ويژه، به خصوصيّات ظاهرى و باطنى، و صفات روحى و رفتارى انسانها مى پردازد و از حالات مختلف و ژرفاى روان اين آفريده ممتازش خبر مى دهد. آنچه در اين توصيف و تعريف (شناساندن) شايان

__________________________________________________

(1) عبس: فعل ماضى، روى ترش كرد. در مورد فاعل آن ميان مفسّران اختلاف نظر است. ر ك: خرّمشاهى، قرآن كريم، توضيح ذيل آيه، ص 585.

(2) الواقعه: در لغت به معنى پيش آمد بد، حادثه ناگوار است. راغب، كاربرد آن را در مورد شدّت و آنچه مكروه است مى شمرد و از قرآن شواهدى ذكر مى كند مانند: إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ. لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (نخستين آيات سوره 56).

(3) الجاثيه: به زانو درآمده، از ريشه جثوّ (بر وزن دنوّ). زانو زدن به هنگام دادخواهى در ميان عرب رسم بوده است. (خرّمشاهى، قرآن كريم، ذيل 501).

(4) التّغابن: بر يكديگر غبن آوردن (لسان التنزيل). «تغابن تفاعل باشد از غبن، و آن فوت [نابودى و از دست رفتن ] حظّ و مراد باشد» (ابو الفتوح، به نقل از قرآن كريم، ذيل 556).

(5) الحاقّه: قيامت يعنى رستخيز (لسان التنزيل؛ ترجمان القرآن). قيامتى كه وقوع آن واجب و حتمى است.

تفسير شبّر، 529.

(6) القارعه: درهم كوب (قرآن كريم، 600). كوبنده يعنى قيامت (لسان التنزيل).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 106

توجّه است اين حقيقت مى باشد كه تقسيم بندى قرآن از آدميزادگان بر پايه عقيده و انديشه است نه نژاد، رنگ پوست، زادگاه، منطقه جغرافيايى و ديگر عوارض ظاهرى، و اينك نام اين گونه سوره ها: المؤمنون (23)، المنافقين (63)، الكافرون (109) و نزديك به همين دسته بندى است نام سوره الشعرا (26)، المطفّفين «1» (83) كه به تقبيح و تهديد شاعران غير متعهد نامسلمان و كم فروشان بى ايمان مى پردازد.

5- در ميان نامهاى گوناگون و مقدّس سوره ها آنچه جالب توجّه و شگفت انگيز است نام موجوداتى ظاهرا كوچك و ناچيز است كه در بينش توحيدى قرآن چندان مهمّ و شايان دقّت است كه سرلوحه سوره قرار گرفته و اسم آن شده. از اين دست است نام عمومى چهارپايان: الأنعام (6)، و حشراتى چون: النحل (16)، النمل (27)، العنكبوت (29)، و حيوانى پرفايده يعنى البقره (2) و شگفت آور چون الفيل (105) و فلزى سودمند كه دستمايه صنايع شده يعنى الحديد (57)، و ابزار مورد نياز در منزل:

الماعون «2» (107)، و وسيله نوشتن: القلم (68)، و ميوه بسيار مفيد التين «3» (95) كه همه برجسته شده و نام سوره قرار گرفته تا چشمگير شود.

6- نام سوره ها به انسانهاى بزرگ پيام آور، يعنى: الانبياء (21)، و خبر مهم آنان: النبأ (78)؛ و عباداتى تقرّب آور چون السّجده (32) و التوبه «4» (9)، و اخلاص كه لازمه توحيد در عبادت است در: الإخلاص (112)؛ و صفت ممتاز كلام اللّه كه حق و باطل را روشن كند: الفرقان (25)، و حادثه شگفت معراج در الإسراء (17)، و سرگذشت جوانمردان خواب رفته

در الكهف (18) اختصاص ندارد، بلكه مفاهيم اجتماعى و اخلاقى بس مهم

__________________________________________________

(1) المطفّفين: كم پيمايندگان (لسان التنزيل). مطفّفين از مصدر تطفيف است و تطفيف از طفيف (اندك) و طفّ (جانب و كناره يك چيز) گرفته شده است. و مطفّفين كسانى هستند كه در مكيال (پيمانه) و ميزان (ترازو) در مورد اجناس كشيدنى به وزن كم مى گذارند. از لسان العرب، به نقل از قرآن كريم، زيرنوشت 587 با تلخيص.

(2) الماعون: هو كلّ ما يستعان به في فكّ كربة او قضاء حاجة (المصحف الميسّر، 823). مير سيّد شريف جرجانى مصاديق آن را تعيين كرده مى نويسد: قماش خانه چون ديگ و تبر و مانند آن (ترجمان القرآن).

(3) التين: انجير، كه ميوه اى بسيار مفيد و مغذّى است. بعضى مفسّران آن را نام كوهى دانسته اند در ارض مقدّس شام كه انجير بر آن مى رويد (تفسير شبّر).

(4) نام ديگر اين سوره به مناسبت شروع آن با كلمه «براءة» برائت مى باشد به معنى بيزارى (لسان التنزيل). در نقل نام سوره ها آنچه در قرآنهاى رايج ثبت بود آورديم.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 107

چون الشّورى (42) و التكاثر «1» (102) و الهمزة «2» (104) جايگاه خاصّ خود را يافته و مورد ستايش يا نكوهش قرار گرفته است.

7- در كتاب خدا پديده هاى طبيعى هر يك آيتى است از كتاب هستى، كه با دقت نظر و ژرف نگرى ما را به علم و قدرت و حكمت آفريدگار رهنمون مى شود. اين آثار تكوينى در پايه و مرتبه اى از اهمّيت و

عنايت بوده كه عنوان بسيارى از سوره ها قرار گرفته، مانند خورشيد جهان افروز: الشمس (91)، و ماه شب تاب: القمر (54)، و ستاره درخشان:

النّجم (53)، و سپيده دم: الفجر (89) و الفلق (113) و تندر آسمان: الرّعد (13)، و حتّى مرحله اوّليّه وجود آدمى: العلق «3» (96).

8- از ديگر كلماتى كه سرلوحه و عنوان سور قرار گرفته صفات پروردگار است كه جلوه و جايگاه خاصّ خود را در اين نامه آسمانى يافته، و نام سوره هايى كه كلمات در آنها آمده قرار گرفته. از اين گونه است اوصاف فاطر (35)، غافر (40)، و الملك (67) كه تسلّط و فرمانروايى آفريدگار را مى رساند، و صفت اعلاى ربّ: الأعلى «4» (87)؛ و رحمت فراگير و گسترده الهى با كلمه الرحمن (55) كه پيش از اين ذكر شد.

__________________________________________________

(1) التّكاثر: نازيدن به بسيارى مال (لسان التنزيل).

(2) الهمزة: بدگوى از پس (همان). همز: عيب گويى و عيب جويى در غياب كسى (قرآن كريم، 601).

(3) العلق: علاوه بر معنى معروف آن- يعنى خون غليظ لخته شده- كه در تفسيرها ذكر شده، در كتابهاى لغت عربى به معنى «دودة» يا زالو (كرمك آبزى كه خون مى مكد) هم آمده ر ك: لسان العرب، ص 361؛ المفردات:

علق و غير اينها. بنابراين به سادگى مى توان اين معنى را نيز براى آن در آيه دوم سوره 96 در نظر گرفت، امّا نه زالوى سياهى كه خون مى مكد، بلكه موجود ذرّه بينى به طول 60 ميكرون، شناور در نطفه مرد كه شباهت زيادى به زالو دارد، و داراى سر و تنه و دم مى باشد. دم شبيه يك مژه لرزان است و براى حركت سلول به كار مى رود تا خود را به نطفه

زن برساند و لقاح انجام گيرد (ر ك: دكتر رجحان، بافت شناسى انسانى پايه، تجديد نظر يازدهم، انتشارات چهر، ص 712). مقصود بيان اين نكته است كه قرآن براى ارائه قدرت آفريدگار واژه اى را ذكر كرده كه هم براى مردم آن زمان معنى قابل قبولى داشته و هم امروز براى ما مفهوم دقيق تر و عميق ترى را مى رساند. بنابراين گزينش نام سوره ها دقيق و با توجّه به بار معنايى آنها بوده، و حتّى از ميان چند نام مناسب نامى گزيده مى شده كه الهام بخش نكته اى در توحيد، اعجاز قرآن يا پند و عبرتى باشد.

(4) چنين است نخستين آيه سورة «الأعلى»: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى: «نام پروردگار والاى خود را به پاكى بستاى».

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 108

9- در همين راستا بايد شمرد نامهايى كه به رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله ارتباط مى يابد و نشان عنايتى است از فرستنده قرآن به گيرنده پيام، و عبارت است از: زادگاه و شهرى كه دعوتش را از آن شروع كرده: البلد (90)، و قبيله معروفش: قريش (106)، او دليل آشكارى بود براى حق طلبان: البيّنة «1» (98)، و خير كثيرى كه به وى عطا كرده: الكوثر «2» (108)، و خطابهاى حركت بخش در المزّمّل «3» (73) و المدّثّر «4» (74)، و پيروزى نهايى كه به يارى خدا بدان رسيد: النّصر (110).

در اين نگاه كلّى و جستار ادبى مى يابيم كه نام سوره ها- اگر به رسم آن زمان هم معيّن شده «5»- باز سنجيده و پسنديده و

حساب شده است، به طورى كه از تنوّع و جامعيّت خاصّى برخوردار است، و نه تنها در آن به ابعاد معنوى و مادّى حيات انسان توجّه شده، بلكه كلّ جهان از ملك تا ملكوت برجسته شده و آنچه در ايجاد تفكر توحيدى مؤثّر بوده برابر نظر قرار داده شده است. به بيان ديگر اين نامها كه برگرفته و برگزيده از متن سوره هاست، نمايه اى زيباست كه خلاصه و فشرده كتاب خدا را نشان مى دهد؛ در حالى كه مجموعه هماهنگ- يعنى سيستمى- است كه افق نامحدودى از غيب و شهود و آن

__________________________________________________

(1) البيّنة: بيّنه به معنى حجّت واضح و دليل آشكار است، كه در آخر آيه نخست اين سوره آمده و مراد از آن حضرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله است كه در اوّل آيه دوم به صورت بدل (از بيّنه) آمده است: ... حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ.

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ ... بنابراين نفس نفيس پيامبر خود دليل روشن بر درستى دعوتش مى باشد. چنين كس است كه صحف مطهّر را بر مردم تلاوت مى كند. (تفسير شبّر، 563).

(2) الكوثر: در لغت به معنى خير فراوان است و آن دربرمى گيرد همه چيزهايى را كه بدانها تفسير شده از: علم، نبوّت، قرآن، شفاعت، شرف دو جهان، نهرى كه در بهشت است ... يا ذرّيه و نسل او [از حضرت فاطمه عليها سلام ]. اين آيه ردّ است بر آن كس كه گمان كرد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله ابتر است (تفسير شبّر، 567).

(3) المزّمّل: جامه در خود پيچيده (لسان التنزيل). چنين است دو آيه آغازين سوره 73: يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ. قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا: «اى جامه

به خويشتن فرو پيچيده. بپا خيز شب را مگر اندكى» (قرآن مجيد، ترجمه فولادوند).

(4) المدّثّر: جامه بر خود پيچيده- به جامه خواب رفته. سوره 74 اين گونه شروع مى شود: يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ. قُمْ فَأَنْذِرْ: «اى كشيده رداى شب بر سر. برخيز و بترسان» (همان).

(5) مقصود سخن زركشى است كه مى گويد: عرب در نامگذارى، يك گفتار يا قصيده طولانى را به آنچه در آن مشهورتر است نام مى گذارند. اسمهاى سور قرآن نيز بر اين مبناست (ترجمه الإتقان، 196- 197).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 109

جهان و اين جهان را در برابر ديدگانمان قرار مى دهد و معرفتى شايسته بر محور يكتابينى به ما مى بخشد.

سوره هاى عزائم

سوره هاى عزائم

چهار سوره از قرآن مجيد شامل آيه اى است كه در آن امر به سجده براى خداوند شده است. اين سوره ها را «سور عزائم» «1» و آيه را «آيه سجده» مى نامند. خواننده قرآن در صورتى كه آن آيه را بخواند يا به آن گوش دهد و استماع كند، واجب است پس از شنيدن يا خواندن بدون فاصله سجده كند. «2»

سوره هاى عزائم و آيات سجده آنها عبارتند از: سجده (32) آيه 15؛ فصّلت (41) آيه 37؛ نجم (53) آيه آخر يعنى 62؛ علق (96) آيه آخر آن به شماره 19 «3».

فايده و حكمت تقسيم قرآن به سوره ها

فايده و حكمت تقسيم قرآن به سوره ها

قرآن پژوهان براى تقسيم قرآن به 114 سوره حكمتهايى برشمرده اند كه اجمال آنها بدين قرار است:

1- سهولت تعليم و ياد دادن، بويژه براى كودكان كه معمولا از سوره هاى كوتاه آغاز مى كنند، همچنين آسانى حفظ و به خاطر سپردن براى حافظان قرآن.

2- ايجاد نوعى تنوع و تازگى براى قارى قرآن در شروع هر سوره تازه. همانند مسافرى كه در رسيدن به منازل راه ضمن استراحت، با محيطى تازه و مزايايى خاصّ روبرو مى شود و حظّى روحى مى برد و به ادامه راه تشويق مى شود.

3- ايجاد تبويب و نوعى تقسيم مطالب كه لازمه هر كتاب است، هر سوره نيز

__________________________________________________

(1) عزائم اللّه: فريضته الّتى اوجبها: «فريضه خدا كه واجب گردانده». منتهى الأرب: عزم.

(2) توضيح اين كه در سجده قرائت يا استماع آيات مورد بحث، رعايت قبله شرط نيست، ولى بر خوراكى و پوشاكى نبايد سجده كرد. براى آگاهى بيشتر به كتابهاى احكام شرعى مبحث سجده مراجعه شود.

(3) سوره ها بر حسب بلندى و كوتاهى يا كلمه اى كه به آن شروع مى شود داراى

نامهاى گروهى است كه به رعايت اختصار از شرحش صرف نظر مى شود. براى ملاحظه ر ك: راميار، تاريخ قرآن، اقسام سوره ها، 594- 597.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 110

موضوعى را به شيوه اى خاصّ مطرح مى كند. و پرده اى بديع از معانى آسمانى در پيش چشم خواننده مى گستراند. لازمه اين گونه گونى استقلال هر سوره از ديگر سوره هاست.

4- تقسيم كتاب خدا به سوره هاى بلند و كوتاه متضمّن اين واقعيّت است كه هر سوره، حتّى در كمترين حدّ آيات- كه سه عدد است- معجزه و آيتى از آيات الهى بر صحّت نبوّت و دعوت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله است، و با وجود تفاوتهايى كه در سبك بيان و پيام بين سور مكّى و مدنى است، باز همه معجزه است و سخنى است كه بشر مانند آن را- در لفظ و معنى- نمى تواند بياورد. «1»

سوره هاى مكّى و مدنى

اشاره

سوره هاى مكّى و مدنى

مى دانيم آغاز وحى بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در مكّه مكرّمه بود و تا سيزده سال كه حضرت در آن شهر بودند به مناسبتهاى گوناگون- كه شأن نزول گفته مى شود- آيات و سوره هايى نازل مى شد. اين آيات و سوره ها را به مناسبت نزول در مكّه يا اطرافش مكّى نامند و آنچه بعد از هجرت در مدينه نازل شده مدنى گويند. در اين تقسيم بندى محل نزول وحى ملاك نامگذارى است؛ امّا بعضى زمان نزول را ميزان شمرده اند، و آنچه پيش از هجرت «2» نازل شده مكّى و آنچه بعد از آن نازل شده-

هر چند در بيرون از مدينه بوده- مدنى دانسته اند، مانند آيه 3 سوره مائده «3» كه در حجة الوداع در عرفه نازل شد. بالاخره گروهى با توجّه به مضمون سوره و مخاطب آيه سوره ها را به مكّى و مدنى تقسيم كرده اند.

در هر صورت براى پژوهشگر تاريخ قرآن اطّلاع از محل نزول آيات- كه تا حدّى زمان نزول را هم مشخّص مى كند- لازم است، زيرا وقوع رويدادها و تاريخ تشريع احكام

__________________________________________________

(1) با استفاده از: موجز علوم القرآن، 177- 178.

(2) هجرت پيامبر اكرم جمعه اول محرّم سال 14 بعثت، برابر 16 ژوئيه 622 م. مى باشد كه مبدأ سال هجرى است. دوشنبه اول ربيع الأول سال يكم هجرى برابر 13 سپتامبر 622 م. زمان خروج رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله از مكّه براى هجرت به مدينه بوده (راميار، تاريخ قرآن، جدول تاريخى گاه شمار سيره رسول خدا و حوادث مهمّ جهان، 705).

(3) .. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً ... مائده/ 3.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 111

را روشن مى كند و فقيهان را در استنباط احكام عبادى و حقوقى، و متكلّمان را در مباحث كلامى يارى مى رساند و همچنين روشنگر راه مفسّران براى تفسير سخن خدا مى باشد.

تفاوتهاى كلّى سوره هاى مكّى و مدنى

تفاوتهاى كلّى سوره هاى مكّى و مدنى

به حكم بلاغت كه سخن گويى به مقتضاى حال و مقام است، ميان سوره هاى مكّى و مدنى تفاوتهاى ظاهرى و معنايى وجود دارد، زيرا در مكّه غالبا اعراب مشرك معاند و

اشراف قبايل مخاطب بودند، و در مدينه منافقان و يهوديان، كه طبعا دو گونه خطاب و عتاب را مى طلبد. پس از اين مقدمه فرقهاى كلّى- امّا نه قطعى- سوره هاى مكّى و مدنى را ذكر مى كنيم:

1- كوتاهى آيات و سوره ها بيشتر نشان مكّى بودن آنهاست و برعكس بلندى آيات علاوه بر بلندى سوره، مدنى بودن آن را مى رساند.

2- لحن تند و شديد سوره بيشتر با اهل مكّه است، و زبان نرم و ملايم با اهل مدينه كه مخاطب بيشتر مؤمنانند.

3- بحث درباره اصول اعتقادى اسلام و اثبات توحيد و معاد و آسمانى بودن قرآن و برخورد تند با شرك و عادات جاهلى از ويژگيهاى سور مكّى است، و تفصيل احكام و بيان شريعت اسلام و احتجاج با اهل كتاب و مبارزه با منافقان از خصايص سور مدنى است.

4- در سوره هاى مكّى خطابها بيشتر به صورت يا أَيُّهَا النَّاسُ است، و در سوره هاى مدنى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا.

در پايان يادآور مى شويم ملاك تشخيص مكّى و مدنى بودن، يا خبر و نقل است- يعنى سماع- يا شواهد ظاهرى و محتوايى كه كلّيّات آن ذكر شد و نمونه هاى استثنايى نيز دارد. «1»

بحث در مكّى يا مدنى بودن سوره- و گاه آيه- در تفسيرهاى قرآن آمده است و در ابتداى هر سوره هم پس از ذكر نام آن به مكّى يا مدنى بودنش تصريح شده است، بنابراين شماره سوره هاى مكّى 86 و مدنى 28 است.

__________________________________________________

(1) با استفاده از: معرفت، تاريخ قرآن، 50- 51.

آشنايى با علوم

قرآنى(ركنى)، ص: 112

نسخ، ناسخ و منسوخ

نسخ، ناسخ و منسوخ

نسخ در لغت به معنى زايل كردن و از بين بردن، «1» باطل كردن چيزى را و چيز ديگر به جاى آن آوردن «2» است. در اصطلاح برداشته شدن حكمى دينى است در اثر سپرى شدن مدّت آن. پس نسخ در حقيقت پايان يافتن زمان حكمى است كه در آيه منسوخ آمده، و با آيه ناسخ آن اعلان مى شود. «3»

بحث درباره اين موضوع و آياتى كه ادّعاى نسخ و ابطال حكم آنها شده و پاسخ كسانى كه ايرادهايى بدان دارند، مبحث ناسخ و منسوخ در قرآن را تشكيل مى دهد، كه با رعايت اختصار بدان مى پردازيم.

نخست يادآور مى شويم يهوديان از تبديل بعضى احكام قرآن «4»- مانند تغيير جهت قبله از بيت المقدس به كعبه- به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله طعن مى زدند و مى گفتند: اگر فرمان پيشين حق بود چرا باطل شد، و اگر باطل بود چرا چنين حكمى صادر شد؟ و نتيجه مى گرفتند كه قرآن برساخته و گفته خود اوست. «5» در پاسخ خداوند- در سوره بقره- مى فرمايد: ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها* أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ «هر آيه اى را نسخ كنيم يا به [دست ] فراموشى بسپاريم بهتر از آن يا مانندش را مى آوريم.

مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست.» در جاى ديگر مى فرمايد: «و چون آيه اى را جانشين آيه ديگر سازيم- و خدا داناتر است كه چه فروفرستاده است- گويند تو دروغ زنى. چنين نيست، بلكه اكثرشان نمى دانند». «6»

از نظر قرآن پژوهان و علماى اسلام، نسخ هم در قرآن و هم در سنّت رواست،

و انواعى دارد كه از شرح آن درمى گذريم. همين قدر توضيح مى دهيم مورد نسخ احكام

__________________________________________________

(1) مثال آن از قرآن ... فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ حج/ 52: ... «پس خدا آنچه را شيطان القا مى كرد محو مى گردانيد، سپس خدا آيات خود را استوار مى ساخت».

(2) مجمع البيان، 1/ 345. براى ملاحظه ديگر معانى «نسخ» ر ك: لغت نامه دهخدا، ذيل كلمه؛ ترجمه الإتقان، 2/ 69 (نوع چهل و هفتم).

(3) ترجمه البيان، 1/ 12 و 17.

(4) همان، 20- 21.

(5) خرّمشاهى، قرآن كريم، ص 17، ترجمه و توضيحات ذيل آيه 106 سوره بقره.

(6) همان، ترجمه آيه 101 سوره نحل است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 113

است نه اقوال، يعنى چنين نيست كه پيامبر امين اسلام صلّى اللّه عليه و اله سخنى بگويد يا وعده اى بدهد و بعد آن را تغيير دهد. بنابراين نسخ از قبيل تناقض در گفتار نيست، بلكه با تغيير مصلحت- كه خدا بدان آگاه است- حكم شرعى كه در كتاب خدا يا سنّت آمده- بر طبق حكم و صوابديد جديد- تغيير مى يابد. مانند آيه 65 سوره انفال كه بر طبق آن مى بايد هر يك از مجاهدان اسلام با ده تن مقاومت و مبارزه كند، در آيه بعد تخفيف فرمود كه هر كس با دو كس روياروى شود كه معلوم شد در شما ضعف است «1»، يا تبديل وجوب نماز شب به استحباب كه حكم آن در اوايل سوره مزّمّل و نسخ آن

در آخرين آيه همان سوره آمده است. چنان كه از دو آيه مذكور برمى آيد يكى از حكمتهاى نسخ آسان گيرى بر امّت اسلام است، و گاه آزمونى براى نشان دادن حدّ پذيرش بنده نسبت به احكام الهى است كه به وسيله پيامبر ابلاغ مى شود. «2»

__________________________________________________

(1) روض الجنان، 2/ 101.

(2) مانند موضوع «تحويل قبله» از بيت المقدس به مكه، كه حكم آن در سوره بقره آيات 142 تا 144 آمده، و سببش چنين بيان شده: «... و قبله اى را كه بر آن بودى برنگردانديم مگر از آن روى كه كسى را كه پيروى از پيامبر مى كند از كسى كه از عقيده اش بازمى گردد بازشناسانيم.» ر ك: قرآن كريم، ص 22، متن و توضيحات ذيل صفحه.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 114

فصل 8 محكم و متشابه

اشاره

فصل 8 محكم و متشابه

آيات قرآن مجيد در بيان معانى و مضامين خود به دو دسته تقسيم مى شود: محكم و متشابه. اين تقسيم از آيه 7 سوره آل عمران برمى آيد كه مى فرمايد: هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ. مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ. فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ. وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ «اوست كسى كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد. پاره اى از آن آيات محكم [- صريح و روشن ] است. آنها اساس كتابند، و [پاره اى ] ديگر متشابهاتند [كه

تأويل پذيرند]. امّا كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود]، از متشابه آن پيروى مى كنند، با آن كه تأويلش را جز خدا و ريشه داران در دانش كسى نمى داند. [آنان كه ] مى گويند: ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه ] از جانب پروردگار ماست، و جز خردمندان كسى متذكر نمى شود».

در معنى «محكم» و «متشابه» مفسّران و لغت شناسان چند تعريف ارائه داده اند كه به نقل دو نمونه اكتفا مى كنيم:

1- محكم آيه اى است كه مراد از آن بدون قرينه و دلالت سخنى ديگر از ظاهرش دانسته شود مانند: إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «1» «خداوند هيچ ستمى بر مردم روا نمى دارد، ولى مردم خودشان بر خود ستم مى كنند».

2- متشابه آيه اى است كه معنى و مقصود آن از ظاهرش فهميده نمى شود، مگر با قرينه اى همراه شود كه مراد و مقصود را برساند «2» مانند:

__________________________________________________

(1) يونس/ 44.

(2) مجمع البيان، 2/ 699- 700؛ روض الجنان، 4/ 176.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 115

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ «1» «پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده».

در فهم معنى و مراد اين آيه بايد دلالت عقل يا آيه پيشين را- كه هرگونه ظلم را از آفريدگار نفى مى كند- در نظر داشت، تا دانسته شود كه نسبت اضلال به «اللّه» در اين

آيه معنى اى غير از مثلا وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى «2» دارد، زيرا اضلال فرعون عملى كفرآميز و از سر جاه طلبى است، و اضلال الهى نتيجه هوى پرستى شخص حق ناپذير. «3»

در تفسير نمونه از اين دو اصطلاح قرآنى (محكم و متشابه) معنى روشنى مى نمايد:

منظور از «آيات محكمات» آياتى است كه مفهوم آن به قدرى روشن است كه جاى گفت و گو و بحث در معنى آن نيست، مثلا آيه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «4». اين آيات «امّ الكتاب» خوانده شده اند، يعنى اصل و مرجع و مفسّر آيات ديگر.

واژه متشابه در اصل به معنى چيزى است كه قسمتهاى مختلف آن شبيه يكديگر باشد، به همين جهت به جمله ها و كلمه هايى كه معنى آنها پيچيده باشد و گاه احتمالات مختلف درباره آن داده شود متشابه مى گويند و منظور از متشابهات قرآن همين است، يعنى آياتى كه معانى آن در بدو نظر پيچيده است و در آغاز احتمالات متعدد در آن مى رود، اگرچه با توجه به آيات محكم تفسير آنها روشن است. براى نمونه آيه: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ «5» «دست خدا بالاى دستهاى آنان است» ذكر مى شود كه مقصود قدرت خداى تعالى است نه دست به معنى عضو مخصوص. «6»

موجبات تشابه آيات گوناگون است: متشابه از نظر لفظ در جايى كه كلمه داراى چند معنى است مانند كلمات «يد» و «عين» كه بنا به قراينى بايد تشخيص داد در آيه كدام

__________________________________________________

(1) جاثيه/ 23.

(2) طه/ 79: و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت ننمود.

(3) در واقع اضلال الهى در چنين آياتى به معنى به خود واگذاشتن و سلب توفيق

و كمك پروردگار است از كسانى كه به حق و باطل آگاهى دارند (على علم) ولى از روى هوى پرستى زير بار نمى روند. يعنى نتيجه طبيعى و قهرى نپذيرفتن حق و در پى دلخواه خود بودن است كه به گمراهى مى انجامد.

(4) شورى/ 11.

(5) فتح/ 10.

(6) تفسير نمونه؛ 2/ 320- 321 با تلخيص.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 116

معنى آنها اراده شده. متشابه از جهت معنايى كه به واسطه ايجاز آيه يا جابجايى اركان جمله پيش مى آيد. متشابه در آياتى كه اوصاف پروردگار متعال يا قيامت را مى كند، يعنى امورى كه تصور واقعى آنها براى ما ممكن نيست (چون همانند محسوسات ما نمى باشد). «1»

فايده آيات متشابه

اشاره

فايده آيات متشابه

پس از روشن شدن معنى اصطلاحى محكم و متشابه، اين پرسش به ذهن مى آيد كه فايده آمدن متشابهات در كلام اللّه چيست؟

در كتب تفسير به اين بحث پرداخته و پاسخهايى داده اند كه گزيده اى از آنها نقل مى شود:

1- نارسايى تعبيرات و الفاظ:

1- نارسايى تعبيرات و الفاظ:

كلمات و جملاتى كه ما در زندگانى روزانه خود به كار مى بريم براى بيان نيازمنديهاى مادى و امور اين جهانى ماست، امّا از موضوعات اصلى قرآن كريم معرّفى صفات جلال و جمال آفريدگار سبحان است، يعنى واقعيّتى كاملا مجرد و غير مادى و دور از حواس ظاهرى. چون الفاظ و عبارات در توضيح آن حقايق نارسا و قاصر است، خداوند از راه تمثيل، تشبيه، استعاره، كنايه و انواع مجاز كه- در ادب عرب سابقه داشته و لازمه سخن بليغ است- به بيان مطلب پرداخته است مانند اين آيات: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ. «دست خدا بالاى دستهاى آنان است»، الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى «2» «خداى رحمان بر عرش استيلا يافته است». كه ظاهرا جسم بودن خداى سبحان را مى رساند، اما با در نظر گرفتن آيه: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ «چيزى مانند او نيست» و دلالت عقل و جمع معنى اى كه از همه آنها در نظر مى آيد، معلوم مى شود مقصود دست جسمانى يا قرار گرفتن همانند استقرار انسان بر چيزى نمى باشد، بلكه «منظور از عرش خدا مجموعه جهان هستى است كه تخت حكومت او محسوب مى شود. بنابراين «استواى بر عرش» كنايه از تسلط پروردگار و احاطه كامل او نسبت به جهان هستى و نفوذ امر و فرمان و تدبيرش در سراسر عالم

__________________________________________________

(1) المفردات: شبه، با تلخيص، مثالهايش ذيل عنوان بعدى آمده.

(2) طه/ 5.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 117

است». «1»

اما آيه: وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا. «و [فرمان ] پروردگارت و فرشته [ها] صف در صف آيند» تأويلش- چنان كه ابو الفتوح و بسيارى از مفسّران ديگر نوشته اند- به اين است كه بگوييم مضاف آن حذف شده كه: أمر، حكم و قضاء بوده و مضاف اليه به جايش ذكر شده، و اين در زبان عربى نمونه هاى فراوان دارد. استدلال آن مفسّر براى چنين تأويلى اين است كه «براى دلالت عقل ... كه خداى تعالى جسم نيست كه حركت و انتقال بر او روا باشد از جايى به جايى، چه اجسام محدث است و او قديم است». «2» پس در تفسير آيه بايد چنان تأويلى كرد. «3»

2- محدوديت انديشه انسان

2- محدوديت انديشه انسان

بخشى از آيات قرآن در معرفى و نماياندن جهان ناپيدا- يعنى غيب- و امور ماوراء طبيعى و قيامت است كه طبعا برتر از افق درك ماست. معرفى آن عالم غير مادى و روحانى براى خوگرفتگان به سراى طبيعت و زندانيان زمان و مكان، با تعبيرهاى معمولى دشوار و بلكه ناممكن است، كه هم ظرف الفاظ تنگ است و هم ظرفيت افهام.

ناگزير بايد تعبيراتى مأنوس با زندگى مادى ما آورده شود تا دورنمايى از سراى حقيقت و قيامت كبرى در چشم جهان بين ما نمودار شود، مانند آيه ذيل كه سنجش اعمال را در آن روز با تصويرى گويا مى رساند: وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً «4» «و ترازوهاى داد را

در روز رستاخيز مى نهيم پس هيچ كس [در] چيزى ستم نمى بيند». روشن است كه «ميزان» هر وسيله اندازه گيرى است كه متناسب با آنچه اندازه گيرى و وزن مى شود فرق مى كند، چنان كه براى تعيين دماى بدن «ميزان الحراره» به كار مى بريم.

براى سنجش اعمال ميزان متناسب پيشوايان معصوم كه اسوه و الگوى خدايى هستند

__________________________________________________

(1) تفسير نمونه، ج 13/ 160 با اندك تصرّف. ابو الفتوح در يكى از تأويلهايش «استوى» را به معنى «استولى و غلب» مى گيرد و عرش را به معنى ملك و سلطنت، كه نتيجه اش همان است كه از تفسير نمونه نقل كرديم. روض الجنان، 8/ 912- 220.

(2) روض الجنان، 20/ 273

(3) مثال اين نوع استعمال: وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ، يعنى از اهل قريه سؤال كن (يوسف/ 82).

(4) أنبياء/ 47.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 118

مى باشند، نه ترازويى آهنى يا شيشه اى و غير اينها، چنان كه در زيارت امير مؤمنان عليه السّلام به آن تصريح شده: السّلام عليك يا ميزان الأعمال «1».

3- واداشتن مسلمين به تحقيق و بررسى

3- واداشتن مسلمين به تحقيق و بررسى

وجود آيات متشابه از نظر آموزشى فايده اى مهم در بر دارد، زيرا تلاوت كنندگان را به تدبّر و تأمل براى دريافتن معنى و مقصود از آنها وامى دارد، و فكرها را به كار مى اندازد، چنان كه گاه استاد مسأله اى را طرح مى كند و پاسخ را آشكار نمى گويد، بلكه با راهنماييهاى اوّليّه حل مشكل و جواب درست را از دانشجويان مى خواهد. «2»

وجود آيات متشابه و تعبيرات چند بعدى يا مجمل و استعارات و

امثال در اين نامه آسمانى انگيزه و باعثى بوده كه مغزهاى متفكر و شخصيتهاى حقيقت جو را به كاوش و پژوهش واداشته است. نگاهى به تاريخ فرهنگ و ادب اسلامى نشان مى دهد كه علّت به وجود آمدن تحقيقات ادبى و تاريخى و بحثهاى كلامى و فقهى حلّ دشواريهاى قرآن مجيد بوده است كه بخشى از آنها مربوط به آيات متشابه مى باشد.

4- توجه دادن به مفسّر الهى

اشاره

4- توجه دادن به مفسّر الهى

همچنان كه آثار علمى براى درك مطالبش نياز به استاد معلم دارد، كتاب خدا كه متضمّن حقايق دو جهان و امور پيدا و نهان است، و احكامش براى همه زمانها و دينى خاتم اديان مى باشد، به طريق اولى مفسّر و معلّمى در حدّ اعلاى دانش و دور از خطا و لغزش مى خواهد، بخصوص در توضيح مراد خداى تعالى از آيات متشابه. گويى خداوند قرآن، خواسته به اين وسيله ارتباط علمى ما را با آورنده قرآن و خاندان معصومش پايدار كند. گواه اين سخن آيه ذيل است:

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ. فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «3» «و پيش از تو [نيز] جز مردانى را كه به آنان وحى مى كرديم گسيل نداشتيم. اگر نمى دانيد از «پژوهندگان كتابهاى آسمانى» بپرسيد».

__________________________________________________

(1) مفاتيح الجنان، زيارت اول و چهارم از زيارتهاى مطلقه امير المؤمنين عليه السّلام، 568 و 579.

(2) تنزيه القرآن عن المطاعن، 57. نيز ر ك: كشف الاسرار، 2/ 19.

(3) أنبياء/ 7.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 119

چنان كه ابو الفتوح

رازى مى نويسد: «مفسران در اين كه «اهل ذكر» چه كسانند اختلاف نظر دارند. از امير المؤمنين روايت كردند كه او گفت: نحن اهل الذّكر «1» ما اهل ذكريم، و مراد به «ذكر» محمّد است عليه السّلام، أى فسئلوا آل محمد. و مثل اين روايت كرده اند از امام صادق عليه السّلام. و [دليلش اين كه ] خداى تعالى رسول را «ذكر» خواند فى قوله:

... قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً. رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ ...» «2» يعنى: «راستى كه خدا سوى شما تذكارى [- يادآورى، ذكر] فرو فرستاده است: پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى كند ...» «3».

توضيح

توضيح

1- آيه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» خود نمونه اى از آيات متشابه است، به دليل اجمالى كه در تعبير «اهل ذكر» و تعيين مصداق آن مى باشد.

2- ابو الفتوح با استشهاد به آيه اى محكم (آيات 10 و 11 سوره طلاق) به تفسير و روشنگرى آن مى پردازد كه بهترين روش تفسير قرآن است.

3- با اين روش علمى در تفسير معلوم مى شود حضرت على عليه السّلام و خاندان معصومش عالمان به تفسير و تأويل قرآنند، و اخبار صحيح فراوانى نيز مى رساند كه كليد گشايش تأويلات و مشكلات قرآنى نزد آنهاست.

__________________________________________________

(1) در تفسير كشف الاسرار 6/ 214 نيز اين حديث از حضرت على عليه السّلام نقل شده است، يعنى مورد تأييد محدّثان و مفسران اهل سنت هم مى باشد.

(2) روض الجنان، 13/ 209. ابو الفتوح در دنبال آنچه نقل شد نظر ديگر مفسران را در تعيين «اهل الذكر» نقل مى كند كه خلاصه اش اين است: حسن بصرى گفت مراد اهل تورات و انجيل اند. ابن زيد گفت: مراد اهل قرآن اند كه خداى

تعالى قرآن را «ذكر» خواند [از جمله در آيه 2 همين سوره انبياء]. بعضى دگر گفتند: مراد اهل علم اند به اخبار سلف.

نويسنده گويد: روشن است كه امام على عليه السّلام هم «اهل قرآن» است و هم عالم به اخبار سلف به دليل احاديث نبوى متواترى كه كثرت علم حضرت را بيان مى كند، و آثار و اخبارى كه از آن حضرت نقل شده نتيجه اين كه بنابر هر يك از اين اقوال نيز امير مؤمنان مصداق «اهل الذكر» و مرجع حل مشكلات قرآن مى شود.

(3) ترجمه قسمتى از آيه 10 و 11 سوره طلاق- كه مورد استشهاد ابو الفتوح قرار گرفته از آقاى محمد مهدى فولادوند است مانند ديگر موارد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 120

تأويل

اشاره

تأويل

اينك بايد به شرح بقيه كلمات كليدى آيه هفتم آل عمران بپردازيم. در آن آيه پس از تقسيم آيات به محكمات و متشابهات، اين حقيقت گفته شد كه دلهاى منحرف از حق در پى تأويل متشابهات برمى آيند تا در سخن خدا تخليط و فتنه انگيزى كنند. پس بايد بحثى درباره «تأويل» داشته باشيم و معنى آن را در علوم قرآنى روشن كنيم:

تأويل از ريشه «أول» و به معنى رجوع به اصل است، و تأويل چيزى برگرداندن آن به اصل و حقيقتش مى باشد. «1»

مقصود اين است كه گاه ظاهر عبارت يا كارى شبهه برانگيز مى باشد، تأويل براى برطرف كردن شبهه اى است كه در گفتار يا كردار پيدا شده و سبب پنهان شدن حقيقت معنى و هدف اصلى گشته،

پس ضرورى است كه سخن يا عمل را تأويل كنيم تا مراد اصلى گوينده يا فاعل معلوم شود. بنابراين «فرقى هست ميان تفسير و تأويل، كه بيان معنى آيات محكم را تفسير گويند، و بيان معنى آيات متشابه و دگر وجوه و احتمالات او را تأويل گويند و حق تعالى [در آيه مورد بحث ] لفظ تأويل در باب متشابه اطلاق كرد». «2»

اكنون معانى و كاربرد تأويل را در قرآن مجيد ذكر مى كنيم:

1- تأويل متشابه

1- تأويل متشابه

به معنى توجيه صحيح آن است به صورتى كه عقل و نقل آن را بپذيرد. مثال تأويل در كلام متشابه مانند آيه هفتم سوره آل عمران كه توضيح داده شد، و در كار متشابه مانند كارهاى بنده شگرف خداوند- خضر- كه در پايان مصاحبتش با حضرت موسى عليه السّلام گفت: ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً «3» «اين بود تأويل [معنى پنهان ] آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى».

در اين موارد تأويل به معنى «كشف معنى باطنى آيه» مى باشد كه در بعضى احاديث هم آمده و موجب زنده و پاينده بودن كتاب خداست.

__________________________________________________

(1) ر ك: المفردات، أول؛ التفسير و المفسرون، 1/ 19.

(2) روض الجنان، 4/ 179.

(3) الكهف/ 82.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 121

2- تأويل به معنى تعبير خواب

2- تأويل به معنى تعبير خواب

اين مفهوم در سوره يوسف چند بار به كار رفته است مانند اين آيه: قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ «1» «گفتند: خوابهايى است پريشان و ما به تعبير خوابهاى آشفته دانا نيستيم».

3- مآل و سرانجام كار

3- مآل و سرانجام كار

در باب آن اين آيه آمده: وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا «2» «و با ترازوى درست بسنجيد كه اين بهتر و خوش فرجام تر است؛ يعنى عاقبتش بهتر است». «3»

ضرورت تأويل- تأويل ناروا

ضرورت تأويل- تأويل ناروا

از تعريفى كه درباره آيات متشابه شد روشن مى شود كه فهم معنى صحيح آنها كه مراد خداى تعالى است جز با تأويل صحيح- يعنى استفاده از محكمات- صورت نمى گيرد، زيرا معنى ظاهرى مخالف عقل و اصول اعتقادى است. پس تأويل چنين آياتى بايسته و ضرورى است نه دلخواه. مثلا در آيه: وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ «4» «و يهود گفتند دست خدا بسته است» معلوم است كه مقصودشان از «يد» عضو شناخته شده انسان نيست، بلكه كنايه از بركنار انگاشتن خداوند از آفرينش تازه و انفاق و تصرّف در موجودات است و در پاسخى كه در همان آيه آمده: بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ «بلكه هر دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد مى بخشد». نيز بيان مجازى و كنايى به كار رفته، يعنى از باب مشاكله (مشابهت در تعبير)، قدرت بر آفرينش و انفاق و اختيار آفريدگار به «بسط يد» تعبير شده، كه يقينا نمى توان و نبايد آن را به معنى حقيقى ظاهرى اش كه باز بودن دست يا دو دست است معنى كرد و هيچ كدام از مفسران هم چنين تفسيرى نكرده اند. اين گونه تأويلها پسنديده و بلكه الزامى است، امّا متأسفانه تأويل هميشه بدين گونه و در اين حد نيست، بلكه «در طول تاريخ اسلام ارباب ملل و

__________________________________________________

(1) يوسف/ 44.

(2) اسراء/ 35.

(3) برگزيده و خلاصه از: آية اللّه معرفت، التفسير و المفسّرون،

1/ 20- 21.

(4) مائده/ 64.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 122

نحل گوناگون، آيات قرآن را طبق مراد و مذهب خويش تأويل مى كنند و از معانى اصلى خود مى گردانند چنان كه فى المثل باطنيان مراد از «اقيموا الصلوة» را اطاعت از امام يا مراد از صوم را نگهدارى اسرار و بهشت را كنايه از علم و عقل، و جهنم را كنايه از جهل مى گيرند، چنان كه وجه دين و ساير آثار ناصر خسرو آكنده از اين تأويلات است ...

صوفيّه تندرو نظير ابن عربى نيز طرفدار تأويلات نامستند و بى محابا هستند ...» «1». واضح است كه اين گونه تأويلها نه ارزش اعتقادى دارد چون نوعى تفسير به رأى است، و نه ارزش علمى زيرا برخلاف روش تحقيق مى باشد و غير مستند است.

شرايط تأويل

شرايط تأويل

براى تأويل- كه استنباط معانى باطنى قرآن است- شرايط و معيارهايى است كه قطعا بايد رعايت كرد و گرنه تأويل نادرست خواهد بود. از جمله اين شرايط رعايت مناسبت نزديك بين ظاهر و باطن سخن است، يعنى بين دلالت ظاهرى و دلالت باطنى سخن كه دريافت شده تناسب باشد. مثلا در آيه: فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ «2» از امام صادق عليه السّلام سؤال شد اين طعام چيست؟ فرمود: «علمى كه [مسلمان ] فرا مى گيرد از چه كسى اخذ مى نمايد». مناسبت بين معنى ظاهر آيه و تأويل آن آشكار است، زيرا علم غذاى روح است، پس بايد در انتخاب مأخذ و منبعى كه عقايد و افكارش را از آن مى گيرد احتياط كند

تا به فساد عقيده و حيرت يا ضلالت دچار نشود. «3» همچنين تأويل بايد با آيات محكم و روايات متقن و ضروريات اسلام مخالف نباشد. بهره برداريهايى كه برخى از فرق و مسلكها مانند اسماعيليّه و صوفيّه- از كلام اللّه مى كنند از اين گونه است و نوعى تفسير به رأى محسوب مى شود.

راسخان در علم

راسخان در علم

آخرين تعبير مهم و كليدى آيه هفتم سوره آل عمران كه توضيح لازم دارد

__________________________________________________

(1) تأويل، قرآن پژوهى، 163. شرح مطلب را در اين مأخذ ملاحظه فرماييد.

(2) عبس/ 24.

(3) ر ك: التفسير و المفسرون، 1/ 27.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 123

«وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» است به معنى «و تمام دانشان كه در علم پاى استوار دارند». «1»

اما توضيح درباره قرائت آيه است كه بعضى پس از خواندن: وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وقف مى كنند و آيه مذكور را مستأنفه (تازه شروع شده) مى شمرند، در نتيجه علم به تأويل را مخصوص خداى متعال مى دانند؛ امّا مفسّران بزرگى چون طبرسى و ابو الفتوح هر چند آن قول را نقل كرده اند اما با استدلالى پذيرفتنى ترجيح مى دهند جمله بعد يعنى «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» به وسيله «واو» بر «اللّه» عطف شده باشد، در نتيجه معنى آيه اين است كه: تأويل متشابه را كسى نمى داند مگر «اللّه» و ثابت قدمان در علم. «2» ابو على طبرسى در اين باره حديثى از امام باقر عليه السّلام نقل مى كند كه فرمودند: پيامبر خدا برترين راسخان در علم بود و همه آنچه

خدا بر او نازل كرده مى دانست از تأويل و تنزيل قرآن؛ و پذيرفتنى نيست كه [معتقد شويم ] خداى تعالى چيزى بر او بفرستد كه تأويلش را بدو نياموخته باشد. بنابراين رسول خدا و اوصياى پس از وى همه آنها را مى دانند. سپس مى نويسد: «آنچه اين نظر را تأييد مى كند اجماع صحابه و تابعين است بر اين كه تفسير تمام آيات قرآن را مى دانند و ديده نشده كه بر جزئى از قرآن توقف كنند و آن را تفسير نكنند به جهت اين كه متشابه است و جز خدا آن را نمى داند؛ و ابن عباس راجع به اين آيه مى گفت: من از راسخين در علم هستم.» «3»

علاوه بر اين استدلال نقلى خردپسند، ابو الفتوح دليلى عقلى مى آورد و مى نويسد:

«نشايد در حكمت كه [خدا] با رسول- عليه السّلام- خطابى كند كه او نداند، و رسول از قبل او با ما خطاب كند و نه او داند كه چه مى گزارد و نه ما دانيم كه چه مى شنويم! پس رسول عليه السّلام بايد كه داند، و بايد كه عالمان ربّانى از اهل البيت و صحابه او دانند». «4»

نتيجه بحث اين كه در تلاوت آيه هفتم سوره آل عمران بايد «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» را عطف بر «اللّه» بدانيم و باور كنيم كه تفسير محكمات و تأويل متشابهات را خداوند متعال و تمام دانشان كه در علم ثابت قدمند مى دانند، و آنان پيامبر اكرم و عالمان ربّانى كه

__________________________________________________

(1) ترجمه از ميبدى است با اندك تصرف. ر ك: كشف الاسرار، 2/ 16.

(2) ر ك: روض الجنان، 4/ 181.

(3) ر ك: مجمع البيان، 2/ 701.

(4) ر ك: روض

الجنان 4/ 183. در پى آنچه نقل شد دو استدلال ديگر نيز مى آورد كه به رعايت اختصار نقل نمى شود.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 124

عترت طاهره اويند و صحابه اى كه در اين باب سخن گفته اند مى باشند، همانها كه علم خود را از رسول خدا گرفته اند. «1»

حديث ثقلين

حديث ثقلين

اينك سخن به جايى رسيده كه بايد حديث بسيار معتبر و بلكه متواتر «ثقلين» «2» را نقل كنيم، تا استدلالى ديگر بر پايگاه رفيع ائمه معصومين عليهم السّلام در علم به تفسير و تأويل كتاب خدا باشد. اما پيش از ترجمه حديث يادآور مى شويم كه آن را بيش از بيست صحابى با اندك اختلاف در الفاظ نقل كرده اند. «3» سبب تفاوت الفاظ اين است كه پيامبر اكرم آن را در مكانها و موقعيتهاى مختلف بيان فرموده اند و روشن است كه اين تكرار هم حاكى از اهميّت موضوع آن است و هم تفاوت كلمات را سبب مى شود. ما قدر جامع و خلاصه حديث را كه در همه طرق روايت آمده ترجمه و نقل مى كنيم:

«من بين شما دو چيز نفيس بر جا مى گذارم: كتاب خدا و عترتم «4» كه اهل بيت من هستند.

قطعا اين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض (در بهشت) بر من وارد شوند».

__________________________________________________

(1) همان، 4/ 184.

(2) ثقلين: تثنيه ثقل، به معنى چيز نفيس و قيمتى (التفسير الكبير، 9/ 112 به نقل از مأخذى كه ذيلا معرفى مى شود). هر چيز نفيس نگاه داشتنى (فرهنگ فارسى).

(3) براى ملاحظه

صورتهاى گوناگونى كه از حديث نقل شده ر ك: الشيخ قوام الدين الوشنوى- الاستاذ محمد الواعظزاده الخراسانى، حديث الثقلين، المجمع العالمى للتقريب بين المذاهب الإسلامية، 1416 ه. ق.

توضيح اين كه كتابچه نامبرده در 51 صفحه و شامل دو نوشته از دو نويسنده دانشمند است كه نخستين مقاله پس از ذكر سه صفحه مآخذى كه حديث را- با اندك تفاوت در الفاظ- نقل كرده اند (و همه از كتب معتبر برادران اهل سنت مى باشد) متن سخن نبى معظم صلّى اللّه عليه و اله را آورده. كه ترجمه قدر جامع آن را ذكر كرديم. دومين مقاله از استاد ارجمند دانشگاه فردوسى به بحث و نتيجه گيرى از آن اختصاص دارد كه گزيده و خلاصه آن را در متن نقل مى كنيم.

(4) عترة: فرزندان و اخص اقارب مرد (نزديكان خصوصى)، اهل بيت قريب (منتهى الأرب). ابن منظور بعد از ذكر همين معنى مى افزايد: عترة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله ولد فاطمة- رضى اللّه عنها- هذا قول ابن سيدة، و قال الأزهرى- رحمه اللّه- و فى حديث زيد بن ثابت قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله: «إنّى تارك فيكم الثقلين خلفى: كتاب اللّه و عترتى فإنّهما لن يتفرّقا حتّى يردا علىّ الحوض» (لسان العرب: عتر).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 125

اين حديث كه مورد قبول علماى بزرگ اهل سنّت مى باشد و در كتب صحاح و مسندها و تفاسير و تواريخ و لغت نامه هاى عربى آمده، «1» مطالب مهمّى را به ما مى فهماند كه

به طور خلاصه چنين است:

1- عترت- همانند كتاب خدا- مرجع علمى مسلمانان در اصول و فروع دينى مى باشند. بدين معنى كه قول و نظرشان به تنهايى حجّت و سند احكام شرعى است، چنان كه آنچه در كتاب الهى آمده- هر چند تفسيرى از معصوم درباره آن نرسيده باشد- به تنهايى حجيّت دارد و در همه امور دينى مدرك شرعى مى باشد. «2»

2- قرين گرداندن «كتاب و عترت» در آن حديث دليل بر عصمت عترت است، يعنى چنان كه قرآن به دور از خطاست، و باطل از هيچ سو بدان راه ندارد، «3» عترت نيز معصوم از اشتباه و گناهند، و گرنه توصيه پيامبر به تمسّك و تبعيّت از آنان صحيح نبود. «4» بر اين اساس عترتى كه قرين كتاب شمرده شده اند افرادى مخصوص از اهل بيت هستند كه معصوم مى باشند نه تمام فرزندان پيامبر. «5»

3- عترت مانند كتاب تا روز قيامت باقى است و جهان از اين عترت پاك خالى نخواهد بود. از اين طريق مى توان بر ضرورت وجود امام عصر و حياتش استدلال كرد، زيرا جمله: لن يفترقا «هيچ گاه از هم جدا نمى شوند» صريح در اين پيوند زمانى و دوام هر دو ثقل تا قيامت مى باشد. «6»

__________________________________________________

(1) براى ديدن مآخذ و منابع فراوانى كه حديث ثقلين را نقل كرده اند ر ك: حديث الثقلين، 10- 12؛ و ساير كتابها مانند المراجعات شرف الدّين، عبد الحسين.

(2) برگزيده از: حديث الثقلين، 42.

(3) لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ فصّلت/ 42.

(4) زيرا رسول خدا از روى هوى و تمايل شخصى سخنى نمى گفت چنان كه در سوره نجم آيه 3 و 4

مى خوانيم: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى .

(5) ر ك: حديث الثقلين، 43.

(6) همان، 45.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 126

فصل 9 تفسير و سير آن در نگاهى گذرا

اشاره

فصل 9 تفسير و سير آن در نگاهى گذرا

قرآن مجيد كتابى است كه بايد خواند و فهميد. در آياتش تدبّر كرد و تعليماتش را به كار بست؛ امّا وسعت دامنه مطالب، الفاظ ناآشنا و هنرمنديهاى ادبى آن و مخصوصا آيات مجمل و متشابهش نياز به شرح و توضيح دارد. دانشى كه پرده از چهره معانى قرآن برمى گيرد و مراد خداى تعالى را روشن مى كند تفسير ناميده مى شود.

تفسير از ماده «فسر» در لغت به معنى: پيدا و آشكار كردن، بيان نمودن معنى است «1» و در اصطلاح، دانشى است كه به روشن كردن معنى لفظهاى دشوار و توضيح نكات ادبى و شأن نزول آيات و شرح قصه ها و استخراج احكام آنها مى پردازد و چون از باب تفعيل مى باشد مبالغه ماده خود را مى رساند. «2» اين واژه در قرآن يك بار در جواب منكران نبوت به كار رفته: وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً «3» «و براى تو مثلى نياوردند، مگر آن كه [ما] حق را با نيكوترين بيان براى تو آورديم.» يعنى قرآن سخن حق را به بهترين وجه روشن و بيان مى كند.

لزوم تفسير

لزوم تفسير

اگر اين شبهه پيش آيد كه قرآن خود را به وصف «مبين» «4» توصيف كرده، پس چرا نياز به تفسير و روشنگرى دارد؟

__________________________________________________

(1) ر ك: منتهى الأرب؛ لسان التنزيل.

(2) ر ك: المفردات؛ ترجمه الاتقان 2/ 549- 552. در اين مرجع تعريفهاى متعدد از تفسير ذكر شده است.

(3) فرقان/ 33.

(4) از جمله در اين آيه: قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ المائده/ 15.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 127

گوييم: خداوند قرآن به زبان معمول انسانها تكلم كرده با زيبايى و شيوايى تمام، كه لازمه اش به كار بردن آرايه هاى ادبى مانند تشبيه، استعاره، تمثيل، تصوير آفرينى از مفاهيم نامحسوس و غير اينهاست و نيز الفاظ و تعبيرهايى در اين كتاب آمده كه اگر براى مخاطبان آن عصر مفهوم و متداول بوده، امّا امروز براى ما ديرياب است. اين مشكل در فهم تمام آثار ادبى كهن وجود دارد و مخصوص قرآن نيست، بدين جهت مى بينيم بر ديوان شعرا و كتابهاى نثر ادبى شرح و توضيح نوشته مى شود. پس قرآن كه در كمال بلاغت و صبغه ادبى است و گرانبار از معانى گوناگون مربوط به دنيا و آخرت است و مباحث حقوقى و اخلاقى و معرفتى را در بر دارد، به طريق اولى براى درك بهتر و فهم ژرفاى آن نياز به تفسير و تأويل دارد.

دانشهاى لازم براى مفسّر

دانشهاى لازم براى مفسّر

واضح است كه هر تحقيق علمى نياز به مقدّمات مخصوص به خود را دارد كه اگر به دست نيايد تحقيق صورت نخواهد گرفت يا بر طبق موازين علمى نخواهد بود.

بدين جهت قرآن پژوهان براى مفسّر شرايطى برشمرده و اطّلاعاتى را ضرورى دانسته اند كه فشرده آنها به شرح زير است:

علم لغت براى شناخت الفاظ و علم اشتقاق كه مناسبت و ريشه كلمات را بيان مى كند، علم نحو و صرف، دانش قرائتهاى قرآن، علم اسباب نزول آيات، شرح قصّه هاى قرآن و اخبار مربوط به انبيا و اقوامشان، علم حديث و سنّتهاى منقول از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و

اخبارى كه بيان مجمل يا تفسير مبهم قرآن مى باشد، شناخت ناسخ و منسوخ آيات، معرفت احكام دينى و مسائل حقوقى و سياسى كه در علم فقه از آنها بحث مى شود، علم كلام براى پى بردن به دليلهاى عقلى و براهينى كه قرآن در اثبات توحيد و معاد و نبوت و وحيانى بودن خود آورده و بالاخره علم موهبت و آن دانشى است كه پروردگار به شخصى كه به علم خود عمل كند عطا فرمايد. «1» علاوه بر آنچه ذكر شد «مفسّر بايد

__________________________________________________

(1) راغب اصفهانى؛ مقدمة التّفسير، به نقل از: معرفت، التفسير و المفسّرون، 1/ 52- 54. توضيح اين كه چون دين مآلا مكتبى است تربيتى و عملى، عالم دينى بنابر آيات و احاديث زمانى معزّز و ارجمند است كه علم خود را به كار بندد، و از تعليمات الهى پيروى كند و به تهذيب نفس پردازد تا موهبت خدايى شامل حالش-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 128

تفسيرشناس باشد، به اين شرح كه همواره در آثار معتبر مفسّران- از قدما و معاصران- سير كرده، شناخت عميق و ناقدانه اى از آثار گوناگونى كه در زمينه يكايك علوم قرآنى هست داشته باشد و تا مى تواند بدون مراجعه به آثار معتبر علماى سلف از پيش خود اظهار نظر نكند». «1»

تفسير بدون علم، تفسير به رأى

تفسير بدون علم، تفسير به رأى

از آنچه گفتيم روشن شد تفسير كه بيان مراد خداى تعالى از آيات است مهمترين علم قرآنى و بلكه شريف ترين دانش دينى است، زيرا اصول اعتقادى اسلام- از جهت

نظرى- و علم فقه و اخلاق و تهذيب نفس- از جهت عملى- بايد نخست از قرآن استنباط شود كه از طريق تفسير آيات است. اين ارج و منزلت اقتضا مى كند مفسّر شرايطى را رعايت كند و علوم مذكور را بياموزد و نيك بداند تا بتواند با اطمينان دريافت خود را از قرآن، مراد و مقصود الهى معرفى كند، كه در غير اين صورت تفسيرش هم بر طبق قواعد «روش تحقيق علمى» نيست، و هم از جنبه شرعى حرام و ممنوع است، زيرا احاديثى متعدد در نهى از «تفسير بدون علم» رسيده، مانند اين حديث نبوى: «هر كس درباره قرآن بدون دانش سخن بگويد جاى خود را در آتش دوزخ آماده بداند». «2»

آنچه ذكر شد يك نوع از تفسير ناروا بود، امّا نوع ديگر كه حرام است تفسير به رأى است، بدين معنى كه مفسّر عقيده و رأيى به دلخواه- و نه بر مبناى درست- داشته باشد و قرآن را بر وفق آن رأى تأويل كند، يعنى براى درستى غرضش به قرآن احتجاج نمايد.

اين كار، گاه از روى آگاهى و علم است مانند كسى كه بر بدعتى كه وضع كرده به بعضى آيات استناد مى كند و حال آن كه مى داند مراد آيه اين نيست. گاه از روى جهل است

__________________________________________________

- گردد و گرنه به گفته سعدى:

علم هر چند بيشتر خوانى چون عمل در تو نيست نادانى

نه محقّق بود نه دانشمند

چارپايى بر او كتابى چند

(1) خرّمشاهى، «تفسير»، قرآن پژوهى (هفتاد بحث و تحقيق قرآنى)، 145.

(2) شهيد سعيد زين الدّين عاملى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله نقل كرده: من قال في القرآن بغير علم فليتبوّأ مقعده من النار (بحار الأنوار، 89/ 111). به نقل از: التفسير و المفسّرون، 1/ 61. در اين مأخذ احاديث ديگر را هم توان ديد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 129

بدين گونه كه آيه محتمل چندين معنى باشد و او به احتمالى كه غرضش را تأمين و تأييد كند ميل نمايد، كه در اين حال رأى و عقيده اش او را به اين تفسير واداشته نه حقيقت يابى. «1» براى بركنار ماندن از اين ورطه خطرناك مفسّر بايد ذهن خود را از پيشداورى و رنگ آميزيهاى عقيدتى پاك كند، تا دلش شايسته ره يابى به بارگاه قدس قرآن شود.

سير تفسير و تطوّر آن

سير تفسير و تطوّر آن

تفسير قرآن مانند ديگر دانشهاى اسلامى در حركت از سرمنزل وحى تا امروز به پيشرفت و سير كمالى خود ادامه داده و به صورت دانشى روشمند و گسترده درآمده.

نخستين كسى كه به شرح آيات مجمل و توضيح مبهم آنها پرداخت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله بود، كه خداوند مى فرمايد: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «2» «و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى

و اميد كه آنان بينديشند». آرى رسول خدا اوّلين مرجع براى فهم آيات و حلّ مشكلاتش بود.

پس از آن حضرت تنى چند از اصحاب كه از حضورش بيشتر بهره برده بودند به تفسير نامبردار شدند، كه رشيد الدّين ميبدى مفسّر بزرگ سده ششم در پايان تفسيرش از آنان چنين ياد مى كند:

«بدان كه اصحاب رسول صلّى اللّه عليه و اله ايشان كه در تفسير قرآن سخن گفته اند معروف چهار كس اند: على بن ابى طالب عليه السّلام و ابن عبّاس و ابن مسعود و ابىّ بن كعب. و على در علم تفسير از همه فائق و فاضل تر بود، پس ابن عبّاس، قال ابن عباس: علىّ علم علما علّمه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و رسول اللّه علّمه اللّه عزّ و جلّ. فعلم النبىّ من علم اللّه و علم علىّ من علم النّبى صلّى اللّه عليه و اله، و علمى من علم علىّ عليه السّلام و ما علمى و علم اصحاب محمّد صلّى اللّه عليه و اله فى علم علىّ الّا كقطرة فى بحر». «3»

__________________________________________________

(1) ر ك: التفسير و المفسّرون 1/ 65.

(2) نحل/ 44.

(3) كشف الأسرار و عدّة الأبرار، 10/ 686. ترجمه سخن ابن عباس: «على دانشى داشت كه رسول خدا به او آموخته بود، و به حضرت رسول، خداى عزّ و جلّ تعليم داده بود. بنابراين علم پيامبر از علم خداست و علم على از علم پيامبر و دانش من از دانش على [مايه ور] است. دانش من و ديگر اصحاب در جنب دانش على-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 130

ميبدى در دنباله به ياد كرد شبى مهتابى مى پردازد كه حضرت على عليه السّلام براى عبد اللّه بن عبّاس تا طلوع صبح سوره حمد را تفسير مى كرد. آن گونه كه كثرت و وسعت علمش به تفسير كلام اللّه نمايان مى شد.

تا اواخر سده اوّل هجرى روايات تفسيرى اصحاب توسط تابعين به مسلمانان به طور شفاهى منتقل مى شد يا به عنوان بابى در كتب حديث مى آمد و كتابى خاصّ تفسير وجود نداشت. در سده دوم كه تدوين كتب حديث رسما آغاز شد، «1» تفسير هم رفته رفته (از اواخر اين قرن) به صورت دانشى مستقل درآمد و از شرح و توضيح بعضى آيات به تفسير تمام قرآن به ترتيب سوره ها تبديل شد. «شايد نخستين كسى كه تفسير نويسى را گسترش داد و همراه با معنى آيات به خصايص لغوى و بحثهاى ادبى هم پرداخت ابو زكريا يحيى بن زياد الفرّاء- درگذشته به سال 207 ه. ق- باشد. او نخستين دانشمندى است كه قرآن را آيه به آيه بر حسب ترتيب مصحف تفسير كرد.» «2»

تفسير نقلى- تفسير تابعين

اشاره

تفسير نقلى- تفسير تابعين

روش تفسيرهاى اوّليه اعتماد بر احاديث نبوى و اقوال صحابيان و تابعين و اخبار اهل كتاب- در شرح قصص- بود.

اين گونه تفسيرها را- كه تا قرنهاى بعد هم به همين روش ادامه داشت- تفسير نقلى نامند. اتخاذ اين روش- يعنى اتكاى به نقل و روايت- طبيعى و اجتناب ناپذير است، زيرا مصدر و منشأ همه علوم قرآنى به ويژه تفسير آيات- پيامبر اسلام بود و سپس صحابه اى كه به واسطه طول مصاحبت و استعداد يادگيرى از حضرتش استفاده بيشتر كرده بودند،

و منقولات از اينان بايد از راه نقل و روايت به آيندگان منتقل مى شد. «3» اين خدمت در

__________________________________________________

- همچون قطره اى است در دريا.» يادآور مى شود به رعايت اختصار از ذكر شرح حال آن چهار صحابى و نمونه تفسيرهايشان صرف نظر كرديم. طالبان رجوع كنند به: التفسير و المفسّرون، 1/ 212- 268.

(1) ر ك: علم الحديث، 29.

(2) التفسير و المفسّرون، 2/ 13.

(3) درباره تفاوت استعداد و ذكاء صحابيان- كه امرى طبيعى است- ر ك: دكتر محمّد حسين الذهبى، التفسير و المفسّرون، 1/ 35، به نقل از: معرفت، التفسير و المفسّرون 1/ 204- 205، در هر دو مأخذ نمونه هايى كه ميزان درك و دانش اصحاب را نشان مى دهد توان ديد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 131

حوزه هاى تدريس كه در شهرهاى مهم آن زمان «1» تشكيل شده بود توسط تابعين انجام گرفت. تابعين كه به نشر علوم قرآنى همّت گماشته و يا در تفسير، اثرى بر جا گذاشته اند حدود سى تن شماره شده اند «2» كه ما به ذكر چند تن اكتفا مى كنيم:

1- سعيد بن جبير

1- سعيد بن جبير

حبشى سياه چرده نيكو خصالى بود كه در راه ولاى اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به امر حاكم سفاك اموى- حجّاج بن يوسف- در سال 95 ه. ق شهيد شد. قرائت و تفسير را از ابن عبّاس فراگرفت و از او اجازه نقل حديث يافت. در كوفه پاسخ گوى طالبان علم بود.

آرائش در تفسير شمارى از آيات، نقل شده و موجود است. «3»

2- سعيد بن مسيّب

2- سعيد بن مسيّب

دانشمندى پارسا و محدّثى فقيه بود (م. 95 ه ق) در دامان تربيت امام على عليه السّلام پرورش يافته بود، و از اصحاب و مواليان على بن حسين عليه السّلام به شمار مى رفت. از تفسيرى كه درباره بعضى آيات كرده دقّت نظر و اصابت رأى او معلوم مى شود. «4»

3- مجاهد بن جبر

3- مجاهد بن جبر

مقرى و مفسّر قرآن و از شاگردان خاصّ ابن عبّاس به شمار مى رود (م. 104 ه ق. در مكه). همه علما به پايگاه والاى او در تفسير و امانتش در روايت حديث گواهى داده اند.

__________________________________________________

(1) اين شهرها همان مراكزى است كه قرّاء بزرگ نيز در آن جاها به تعليم قرائت اشتغال داشتند و مصاحف امام نيز به آن شهرها ارسال شده بود و عبارت است از: مكه، مدينه، كوفه، بصره و شام. تابعين نيز در اين شهرها مى زيستند و به آموزش قرائت و تفسير و احكام اشتغال داشتند و قرآن محور و مركز همه آموزشها بود.

(2) براى ملاحظه شرح حال و جرح و تعديل اقوال آنان ر ك: معرفت، التفسير و المفسّرون، 1/ 323- 451.

مأخذ ما در معرّفى پنج تن تابعى مذكور همين كتاب است. نويسنده محقّق پس از معرّفى تابعين، تحت عنوان «دور أهل البيت فى التفسير» در فصلى خاص، مقام بلند عترت پيامبر را در تفسير و تأويل قرآن ارائه مى دهد، و خدماتى كه به پيشگاه كلام اللّه و شناخت درست تفسير و تأويل آن كرده اند معرّفى مى كند، ر ك:

1/ 456- 469. مؤلّف در پايان همين فصل نقّادانه به اشتباهاتى كه در كتب تفسيرى پيشين شيعه روى داده، و روايتهاى جعلى كه به ائمه معصوم نسبت داده

شده اشاره مى كند و صواب و صحيح تفسير آيات را بيان مى نمايد، ر ك: 1/ 469- 485.

(3) همان، 1/ 323- 326.

(4) همان، 1/ 326- 333.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 132

نقل است كه از تفسير آيه آيه قرآن مى پرسيد و پاسخ ابن عبّاس را بر الواحى كه داشت مى نوشت. از او تفسيرى در دست است كه چاپ شده. در تفسير به آزاد رأيى و اجتهاد- در برابر اعتماد به روايت تنها- معتقد بود، چنان كه در تفسير آيه (65 بقره) فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ «پس ايشان [يهوديان نافرمان ] را گفتيم: بوزينگانى باشيد طرد شده»، مى گويد:

اين مثلى است كه خدا زده است، همان طور كه فرموده: كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً «همچون مثل چهارپايى است كه كتابهايى را بر پشت مى كشد» و مقصود اين است كه دلهايشان مسخ و ديگرگون شد، مانند قلوب بوزينه ها كه موعظه نمى پذيرد و از آنچه نهى شده باز نمى ايستد. «1»

4- عكرمه مولا ابن عبّاس

4- عكرمه مولا ابن عبّاس

اصلش از بربر- كه شهرى است در سودان- مى باشد. به صورت غلام (- مولى) به ابن عبّاس داده شد، و او در تعليم و تربيت اين برده با استعداد كوشيد به حدّى كه فقيه و مفسّرى گرانقدر و آزاده شد، و جزء فقهاى مكه گشت و از شهرى به شهر ديگر مى رفت و به نشر قرآن و سنّت مى پرداخت. در تفسير همچون استادش ابن عبّاس آزاد رأى بود و به آراى عمومى اعتنايى نداشت.

مثلا استنباطش از آيه وضو (مائده/ 6) اين

بود كه پاها را بايد مسح كرد و همچنين عمل مى كرد. وفاتش در سال 105 ه. ق اتفاق افتاد. «2»

5- ابو سعيد حسن بصرى

5- ابو سعيد حسن بصرى

به سال 22 ه. ق. در مدينه زاده شد و سال 110 ه. ق در بصره فوت كرد. مردى تنومند و خوبرو و خوش بيان و فقيهى پارسا و ثقه بود. مواعظى بليغ در نكوهش دنيا و دعوت به زهد از او نقل شده كه بيشتر آنها را از سخنان امير مؤمنان على عليه السّلام اخذ كرده،

__________________________________________________

(1) همان، 1/ 335- 338. گفتنى است كه ابو الفتوح رازى قول مجاهد را آورده، به صورتى كه تلقى به قبول كرده، چنان كه فخر رازى نيز اين تأويل را بعيد نمى داند. معرفت نيز با استشهاد به آيه 60 سوره مائده آن تأويل را روا مى داند، زيرا ممكن است شدّت عقوبت و آثار اعمال زشت انسان، او را به درجه اى از پستى و خوارى برساند كه صفات و خصوصيّات بوزينه يا خوك را پيدا كند. ر ك: التفسير و المفسرون، 1/ 338.

(2) جامع البيان، 6/ 83؛ مجمع البيان، 3/ 165؛ به نقل از: التفسير و المفسرون، 1/ 359.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 133

ولى چون زمان حكومت حجّاج بن يوسف در بصره مى زيست از تصريح به نام حضرت خوددارى مى كرد. آرائش در تفسير معروف است. «1»

در پايان يادآور مى شود ارزش اقوال تابعين در تفسير، از جهت تقدّم زمانى آنان و نزديك بودن به صدر اسلام است كه مى تواند زمينه ذهنى

براى مفسّر باشد، نه اين كه آرائشان تعبّدى و بدون نقادى پذيرفته شود.

تفسير در سده سوم

اشاره

تفسير در سده سوم

از سده سوم علوم اسلامى متمايز و مشخّص شد و در هر موضوع كتبى خاصّ پديد آمد. دانشمندان نحو و لغت كتابهايى به نام معانى القرآن نوشتند، مانند آثار كسائى، اخفش، فرّاء و زجّاج. گروهى درباره لغات غريب (ناآشنا) و دشوار كتابهايى به نام كلى غريب القرآن يا لغات القرآن تأليف كردند. فقيهان نيز آياتى كه احكام عملى اسلام را دربرداشت گرد آوردند و بدين گونه «آيات الأحكام» پديد آمد مانند احكام القرآن از محمد بن ادريس شافعى (م. 204 ه. ق). مورّخان و سيره نويسان به آيات تاريخى و قصص قرآن توجه كردند و آنها را يك جا گردآورى نمودند و بالاخره گروهى به تحقيق درباره موجبات اعجاز قرآن پرداختند كه رفته رفته به پيدايش كتبى در علوم بلاغى (معانى و بيان و بديع) انجاميد، «2» مانند آثار جاحظ بصرى. «3» چنان كه از آثار مذكور بر مى آيد هدف و جهت گيرى نويسنده بيشتر به سوى علمى است كه در آن مهارت دارد، گرچه همه تأليفات بر محور قرآن و تفسير آن مى گرديد.

__________________________________________________

(1) همان، 1/ 372- 373.

(2) ر ك: دكتر صفا، ذبيح اللّه، تاريخ ادبيّات در ايران، 65. همچنين ر ك: جرجى زيدان، تاريخ آداب اللغة العربية، الجزء الثانى، طبعة جديدة، 12- 19. مؤلف دانشهايى كه از قرآن متفرع شده يا براى خدمت به آن به وجود آمده نام مى برد.

(3) عمرو بن بحر جاحظ بصرى (160- 255 ه. ق). دانشمندى خوش خط، فصيح، نيكو سخن امّا زشت رو بود.

نقل است «هيچ وقت كتابى به دست وى نرسيد مگر اين كه

كاملا آن را خواند، تا جايى كه دكانهاى صحّافان را اجاره مى كرد و شب در آن مى ماند تا كتابها را مطالعه كند» معجم الادباء به نقل از لغت نامه دهخدا: جاحظ.

از جمله آثار اوست: البيان و التبيين (اقسام بيان و گزيده احاديث و خطبه هاست)؛ الإمامة؛ البخلاء؛ التّاج فى اخلاق الملوك؛ نظم القرآن؛ المسائل فى القرآن؛ معانى القرآن؛ لغت نامه دهخدا: جاحظ.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 134

به هر حال در سده سوم مقدّمات علمى و ادبى لازم براى تفسيرى جامع آماده شد، تفسيرى كه شامل همه بحثهاى لازم و مناسب هر آيه باشد. توضيح اين كه قبلا «تفسير قرآن گذرگاه تمام موضوعات اسلامى [و علوم ادبى ] محسوب مى گرديد، ولى از اواخر قرن سوم، تفسير قرآن مستقيما و مستقلا موضوع تدوين گرديد، و صرف نظر از تنوع محتواى قرآن، كشف معانى و مفاهيم آيات قرآن و فهم مقاصد آن به طور مستقل مورد بحث و بررسى قرار گرفت». «1» اينك به معرفى چند تفسير مهمّ عربى و فارسى مى پردازيم:

1- جامع البيان فى تفسير القرآن

اشاره

1- جامع البيان فى تفسير القرآن

چنان كه از نامش برمى آيد نخستين تفسير جامع بحثهايى است كه براى روشن كردن معنى آيات ضرورى است و به روش نقلى نوشته شده. مؤلف آن دانشمند و مورّخ بزرگ محمد بن جرير طبرى (224- 310 ه. ق) است. روش وى در تفسير اين است كه بعد از ذكر آيه اختلاف قرائت و لغت غريب يا مشكل صرفى و نحوى آن را شرح مى دهد و بسا كه به اشعار عرب

استشهاد مى كند. سپس به توضيح و تفسير كلام اللّه مى پردازد و در اين مقام به حديث پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله يا قول اصحاب و تابعين استناد مى جويد. هرگاه چند قول در معنى آيه اى باشد با دليل ادبى يا روايى يكى را ترجيح مى دهد. آنچه در اين تفسير كبير چشمگير است علاوه بر جامعيّت و آوردن همه بحثهاى لازم تفسيرى، نقل اسانيد احاديث است، اما آنچه مايه تأسف است اخبار ضعيف و روايتهاى نامعتبر است كه در رديف حديثهاى صحيح نقل كرده و از ميزان اعتبار اخبارش كاسته. در همين راستا نقل اسرائيليّات است كه در شرح و بسط قصص انبيا آورده و صفاى سخن خدا را به تيرگى اخبار ساختگى و خرافى يهود آلوده است. «2» چون در ديگر تفسيرها هم كه به روش نقلى- يعنى تفسير مأثور- تدوين شده اسرائيليات وارد شده، بجاست توضيحى در باب اين گونه روايات بدهيم، تا مراجعه كنندگان به تفسيرهاى كهن آنها را از متن قرآن و تفسير حقيقى آن بازشناسند.

__________________________________________________

(1) عباسعلى عميد زنجانى، مبانى و روشهاى تفسير قرآن، 36.

(2) با استفاده و برگرفته از التفسير و المفسّرون، 1/ 212- 213.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 135

اسرائيليّات

اسرائيليّات

مقصود «تاريخ و اخبار و قصصى است كه از طريق يهود داخل اسلام شده و غالبا خرافى و بى بنيان است». «1»

متفكر و جامعه شناس بزرگ اسلام- ابن خلدون- در اين باره مى نويسد:

«بيشتر پيروان تورات را حميريانى «2» تشكيل مى دادند كه به دين يهودى

گرويده بودند و چون اسلام آوردند بر همان فرهنگ و معلوماتى كه داشتند ... باقى بودند، مانند اخبار آغاز خلقت و آنچه مربوط به پيشگويى ها و ملاحم بود و اين گروه عبارت بودند از كعب الأحبار (م 32. ه ق) و وهب بن منبّه (34- 114 ه ق) و عبد اللّه بن سلام (م. 43 ه ق).

مفسّران براى شرح و بسط قصص قرآن و چگونگى آغاز خلقت و مسائلى كه جنبه عملى و حكم شرعى ندارد به اقوال آنان اتكاء مى كردند و آن روايات ساختگى را با سهل انگارى نقل مى نمودند، در نتيجه تفسيرهايى كه روش نقلى داشت از اين گونه خرافات و مجعولات انباشته شد». «3»

اما شيعه در تفسير آيات، نص قرآن و قول پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و اهل بيت او را قبول دارند و لا غير. «4»

روشن است كه خوانندگان امروزى تفسيرهاى كهن- كه معمولا به روش نقلى تأليف شده- بايد منشأ و سبب ورود اين گونه اخبار را بدانند و آنها را از تفسير صحيح قرآن بازشناسند و گرنه حقايق كلام اللّه را از اساطير و خرافات يهود تشخيص نخواهند داد.

2- ترجمه تفسير طبرى

2- ترجمه تفسير طبرى

اهمّيتى كه تفسير جامع البيان داشت موجب شد مورد توجه دانشمندان قرار گيرد و به امر منصور بن نوح سامانى توسط علماى ماوراء النهر (از شهرهاى بلخ و بخارا و غير اينها) به پارسى درى ترجمه شود تا قابل استفاده براى پارسى زبانان باشد. ظاهرا برگرداندن

__________________________________________________

(1) لغت نامه دهخدا: اسرائيليّات.

(2) حمير: به فارسى «هاماوران»، شهر و ناحيه اى در يمن. فرهنگ فارسى.

(3) برگزيده و خلاصه از: مقدمه ابن خلدون، چاپ 1337، 2/ 899- 900. براى آگاهى يافتن بر

نمونه هايى از اخبار اسرائيلى ر ك: معرفت، التفسير و المفسّرون، 2/ 141- 311 كه شمارى از اسرائيليّات موجود در تفسيرها را نقل و نقد مى كند.

(4) ر ك: دايرة المعارف تشيّع، ج 2، مبانى و روشهاى تفسير قرآن، منابع تفسيرى شيعه، 44- 46.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 136

آن تفسير به پارسى مورد اشكال بعضى از دانشمندان قرار گرفت كه امير سامانى از فقيهان ماوراء النهر فتوا خواست و آنان با استشهاد به آيه: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ «1» «و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم» ترجمه را جايز شمردند. چنان كه در مقدمه ترجمه آمده آنان با حذف اسنادهاى طولانى احاديث آن را ترجمه كردند كه اكنون موجود است و جزء نخستين آثار نثر كهن پارسى به شمار مى رود و بيشتر ارزش زبانى و ادبى دارد. «2»

ناگفته نماند درباره اين كه ترجمه تفسير طبرى به راستى برگردان تفسير جامع البيان طبرى- با حذف سندهاى اخبار- مى باشد يا مترجمان از منابع تفسيرى ديگر و تاريخ طبرى هم بهره جسته اند، تحقيقات جديد فرض دوم را تأييد مى كند. «3»

3- كشف الأسرار و عدّة الأبرار

3- كشف الأسرار و عدّة الأبرار

در سده ششم هجرى- از سال 520- دانشمندى از اصحاب حديث «4» كه عارف و نويسنده توانايى بود، تفسير مختصر خواجه عبد اللّه انصارى (م. 481 ه ق) را دستمايه

__________________________________________________

(1) ابراهيم/ 4.

(2) ر ك: ترجمه تفسير طبرى، تصحيح و اهتمام حبيب يغمايى، انتشارات دانشگاه تهران، هفت مجلد، 1339 ش.

(3)

ر ك: آذرتاش، آذرنوش، تاريخ ترجمه از عربى به فارسى (ترجمه هاى قرآنى)، 49- 62. نويسنده محقّق از مقايسه و مقابله تفسير جامع البيان با آنچه به نام ترجمه آن معروف است به اين نتيجه رسيده است كه «مقايسه ميان دو كتاب نشان داده است كه چنين نبوده [يعنى ترجمه جامع البيان نمى باشد] و بايد پنداشت كه تفسير طبرى مهمترين منبع آنان بوده است نه مأخذ ترجمه» (ص 62).

(4) اصحاب حديث: گروهى (اصطلاحا طبقه اى) از مسلمانان صدر اسلام (سده هاى دوم و سوم) بودند كه علاوه بر فروع دين، در اصول اعتقادى هم معتقد به سمع (شنيدن و اخذ از پيامبر) و متّكى به نقل بودند و بدين گونه معارف دينى را منوط به تعلّم و تلقّى از انبيا مى دانستند نه استدلال عقلى. بدين جهت نقل حديث در ميان آنان اهميّت فوق العاده داشت و پايه استدلال و استنباط مسائل دينى محسوب مى شد. پس از ظهور متكلّم معروف ابو الحسن- على بن اسماعيل- اشعرى (م. حدود 324 ه. ق) و استوار كردن اصول اعتقادى اهل سنّت بر پايه منقولات و ظواهر آيات، از اوايل سده چهارم «اصحاب حديث» به نام «اشعرى» در مقابل «معتزلى»- كه عقل گرا بودند- ناميده شدند. ر ك: لغت نامه دهخدا، اصحاب حديث، ملل و نحل شهرستانى، 1/ 265.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 137

تحرير تفسيرى كامل قرار داد و كشف الأسرار و عدّة الابرار ناميد، كه در ده جلد چاپ شده. ويژگى آشكار تفسير اين است كه درباره هر چند

آيه سه بار بحث مى كند: نوبت اول ترجمه اى دقيق از آيات مى آورد، با معادلهايى زيبا و رسا براى برگرداندن آنها به پارسى. نوبت دوم به تفسير آيات به روش نقلى مى پردازد و به قول خودش «ديگر نوبت تفسير گوييم و وجوه معانى و قرائات مشهوره و سبب نزول و بيان احكام و ذكر اخبار و آثار و نوادر كه تعلّق به آيت دارد و وجوه و نظائر». «1» امّا نوبت سوم توضيح و تأويل آيات قرآن است «بر لسان اهل اشارت و بر ذوق جوانمردان طريقت»، «2» يعنى توجيه و تأويل برخى آيات به مشرب صوفيان با نثرى مسجع و شاعرانه ولى ارزش تفسيرى ندارد، چنان كه او خود مى نويسد:

«و فرق ميان تفسير و تأويل آن است كه تفسير علم نزول و شأن و قصه آيت است و اين جز به توقيف و سماع درست نيايد و نتوان گفت الّا به نقل و اثر. و تأويل حمل آيت است بر معنيى كه احتمال كند و استنباط اين معنى بر علما محظور نيست، بعد از آن كه موافق كتاب و سنّت باشد». «3»

بنابراين تفسير كامل همه آيات در نوبت دوم كشف الأسرار آمده، و ترجمه نوبت اوّل، و توجيهات نوبت سوم فايده و مزيّتى است بر سرى.

كشف الأسرار در نوبت دوم نمونه خوبى است از تفسير فارسى به روش نقلى كه تمام بحثهاى بايسته تفسير را در بر دارد و شامل است بر شأن نزول آيه، اختلاف قرائت بعضى آيات، بحث در معنى لغات دشوار و وجوه استعمال برخى كلمات در قرآن، ورود در بحثهاى نحوى، طرح مباحث كلامى بر پايه عقايد اصحاب حديث (يا

اشاعره)، بحثهاى فقهى براساس نظر امام شافعى، نقل داستانهاى انبيا و امّتهاى پيشين و بالاخره تاريخ حيات رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله و وقايع صدر اسلام. «4» ضمن احاديثى كه در تفسير آيات آورده

__________________________________________________

(1) ر ك: ابو الفضل رشيد الدين الميبدى، كشف الأسرار و عدّة الأبرار (معروف به تفسير خواجه عبد اللّه انصارى)، تهران، مطبعه مجلس، 1331 ش، 1/ 1.

(2) تعبيرى است از ميبدى كه در كشف الأسرار 10/ 530 آمده و مانندش را در ابتداى بسيارى از نوبتهاى سوم توان ديد مانند: 1/ 27، 1/ 381.

(3) همان، 2/ 20.

(4) براى ملاحظه شواهد ر ك: لطايفى از قرآن كريم، برگزيده از كشف الأسرار و عدّة الأبرار، 38- 54.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 138

اسرائيليّات و اخبار ضعيف هم وجود دارد، امّا آنچه جلب نظر مى كند رواياتى است كه از حضرت على عليه السّلام و فرزندان معصومش نقل مى كند كه علم و اطّلاع گسترده عترت پاك پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله را به تفسير و تأويل سخن خدا مى رساند. «1»

4- روض الجنان و روح الجنان

اشاره

4- روض الجنان و روح الجنان

مشهور به تفسير ابو الفتوح رازى اثرى است گران سنگ در گزارش كلام اللّه همراه با ترجمه آيات به پارسى روان، كه به وسيله دانشمند و متكلّم شيعى- حسين بن على خزاعى نيشابورى- در نيمه اوّل سده ششم تحرير شده است. «2»

اين تفسير با جمله «سپاس خداى را كه بردارنده اين ايوان است و گسترنده اين شادروان» و «درود

بر رسول او كه سيّد پيغمبران و ختم مرسلان است و بر اهل البيت او كه ستارگان زمين و پيشوايان دين اند ...» شروع مى شود، سپس از الطاف الهى بعث رسل و انزال كتب را ياد مى كند، كه موجب هدايت و نزديك شد بندگان به طاعت و دورى از معصيت مى شود. پس از آن به شرايط مفسّر و دانشهاى لازم براى او اشاره مى نمايد. در پايان درخواست جماعتى از دوستان و بزرگان را يادآور مى شود كه به او پيشنهاد تأليفى مى كنند جامع مباحث تفسيرى. و او براى اجابت آنان به نوشتن دو تفسير وعده مى دهد:

«يكى به پارسى و يكى به تازى؛ جز كه پارسى مقدم شد بر تازى براى آن كه طالبان اين

__________________________________________________

(1) اين احاديث را كه در ده جلد تفسير كشف الأسرار پراكنده است، و از حضرت على عليه السّلام تا حضرت على بن موسى الرضا عليه السّلام مى باشد، نويسنده در نوشتارى (متن تعدادى از آنها و نشانى تعدادى را) فراهم آورد، و با عنوان «جلوه هاى تشيّع در تفسير كشف الأسرار» در «يادنامه علّامه امينى» به سال 1352 ش به چاپ رساند.

به مناسبت تشكيل كنگره بزرگداشت ميبدى در ميبد (از شهرستانهاى يزد) در بهار سال 1374 توسط مؤسّسه انتشارات يزد تجديد چاپ شد و در 104 صفحه انتشار يافت.

(2) براى آگاهى به شرح احوال مفسّر- كه چندان روشن نيست- ر ك: حسين بن على بن محمّد الخزاعى النيشابورى، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، به كوشش و تصحيح دكتر محمّد جعفر ياحقى- دكتر محمّد مهدى ناصح، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1371 ش، جلد 1، مقدمه تفسير، بيست- پنجاه

و شش. بنا به تحقيقى مستند و دقيق كه دو استاد مصحّح تفسير كرده اند سال درگذشت ابو الفتوح 554 هجرى قمرى است (مقدمه، پنجاه و نه)، و «تاريخ آغاز به تأليف كتاب پيش از سال 533 بوده است» (شصت و يك)، و بالاخره «تفسير ابو الفتوح در 547 يا سالى چند پيش از آن به پايان رسيده است» (پنجاه و هفت). اين تفسير با مشخّصات ياد شده در 20 جلد منتشر شده است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 139

بيشتر بودند و فايده هر كس بدو عام تر بود». «1»

ابو الفتوح بعد از آن مقدمه، چند فصل ترتيب داده و در آنها از اقسام معانى قرآن- چون محكم و متشابه و مجمل- و راه تفسير آنها و نامهاى قرآن و معنى سورت و آيت و تفسير و تأويل و استعاذه سخن مى گويد و سپس به تفسير سوره «فاتحة الكتاب» مى پردازد. «2»

روش مؤلّف روض الجنان در تفسيرش چنان است كه خود در ابتدا تصريح مى كند:

«تفسير قرآن نشايد كرد ... الّا به اخبار و آثار از رسول عليه السلام و از ائمه حق، چه قول ايشان نيز مسند «3» باشد به رسول خدا- عليه و على آله السلام- و به رأى خود تفسير نشايد كردن ...». «4» بنابراين روض الجنان تفسيرى است متكى به احاديث معصومين و آراء صحابه و تابعين، امّا در مقام مقايسه با كشف الأسرار يا جامع البيان مى بينيم مانند آن دو مفسّر بزرگ به نقل روايات صحيح و سقيم يا

اسرائيليّات- جز به ندرت- نمى پردازد، بلكه به اجتهاد و اظهار نظر، اهمّيت خاص مى دهد، از اين لحاظ بايد آن را تفسير اجتهادى ناميد، از ديگر سو جامع همه بحثهاى لازم تفسيرى است از: معنى دقيق لغات، بحثهاى صرفى يا نحوى براى حلّ دشواريهايى كه به نظر مى رسد با استشهاد نسبتا فراوان به اشعار «5» عربى، شأن نزول آيات و شرح قصص و احكام و پندآموزيهاى مناسب.

امّا بر روى هم به بحثهاى كلامى و فقهى عنايت بيشتر دارد. از روش پسنديده او در تفسير نويسى، ديگر مفسران- مانند امام فخر رازى (متوفّى 606 ه. ق)- پيروى كرده اند. «6»

__________________________________________________

(1) همان، 1- 2.

(2) ر ك: همان، 29- 90.

(3) مسند: (در اصطلاح علم الحديث) حديثى است كه سلسله سند آن در جميع مراتب تا به معصوم مذكور باشد و متّصل؛ كه قهرا حديث مرسل ... را شامل نيست. (علم الحديث، 153)، اسناد داده شده.

(4) روض الجنان 1/ 5.

(5) كافى است يادآور شويم فهرست اشعار عربى كه در پايان جلد اوّل آمده 17 صفحه مى باشد.

(6) ر ك: التفسير و المفسّرون، 2/ 391- 392.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 140

تفسير اجتهادى

تفسير اجتهادى

روشى است در گزارش «1» قرآن كه بعد از تفسير نقلى (مأثور) متداول شد و در واقع نتيجه پيشرفت علم تفسير بود.

در اين روش، مفسّر به عقل و اظهار نظر بيش از خبر و اثر اعتماد مى كند و به دلالت خرد به نقد اخبار مى پردازد؛ «2» امّا نبايد فراموش كرد

كه در اين طريق لغزشگاه زياد است و سرانجامش وخيم. از اين رو، بعد از توكل به خدا و استعانت از او، احاطه علمى و ژرف نگرى و اخلاص، احتراز از رأى شخصى و توجيه آيه مطابق آن واجب است، «3» تا تفسير اجتهادى به تفسير به رأى نينجامد.

«تفسير اجتهادى» را برخى قرآن پژوهان «تفسير عقلى» يا تفسير به رأى ممدوح ناميده اند. «4»

5- مجمع البيان لعلوم القرآن

5- مجمع البيان لعلوم القرآن

تأليف اديب و دانشمند بزرگ ابو على فضل بن حسن طبرسى «5» (468- 548 ه. ق)، از بهترين تفسيرهاى اجتهادى قديم است كه مانند دو تفسير كشف الأسرار و روض الجنان در سده ششم هجرى نوشته شده، با اين تفاوت كه به زبان علمى آن زمان، يعنى عربى است. نظم منطقى و اسلوب پسنديده اى كه مؤلّف در ايراد مطالب رعايت كرده

__________________________________________________

(1) گزارش: شرح، تفسير.

(2) همان، 2/ 349.

(3) همان، 2/ 349- 352. يادآور مى شود تفسير به رأى يا بدون علم قبلا شرح داده شد، آنچه اينك بايد گفت سبب افتادن در اين ورطه است كه نخست: استبداد به رأى است كه مفسّر بدون مراجعه به آراء ديگر مفسّران آنچه به نظرش مى رسد معنى و مراد از آيه بداند. خطر دوم از اين جا ناشى مى شود كه مفسّر به آيه اى اتكا كند و آن را به مذهب يا رأيى كه دارد تطبيق دهد براى استشهاد يا استدلال بر درستى اعتقادش.

(4) ر ك: خرّمشاهى، «تفسير»، قرآن پژوهى، 152- 155؛ نيز ر ك: مبانى و روشهاى تفسير قرآن، 155- 160 كه مؤلف مشخصات «تفسير اجتهادى» و دلايل درستى و بلكه ارجح بودن آن را بر تفسير نقلى ذكر مى كند.

(5)

بر طبق تحقيق گسترده اى كه دكتر كريمان در كتاب «طبرسى و مجمع البيان» كرده است، «طبرس» معرّب «تفرش» مى باشد كه از نواحى اراك است و نسبت دادن آن به طبرستان خطاست، زيرا منسوب به طبرستان را طبرى گويند. او بيشتر عمرش را در مشهد و سبزوار گذرانده است. آرامگاه او در مشهد و نزديك حرم مطهّر رضوى عليه السّلام است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 141

و بحثهاى لغوى، نحوى، بلاغى كه در جاى خود آورده، اين تفسير را از آثار مشابهش ممتاز گردانده است؛ چنان كه با وجود اعتقاد صميمانه به تشيّع «غلوّ و تعصّب غير علمى در آن نيست و از احاديث اهل سنّت [در تفسير آيات ] بسيار نقل كرده است. به واقع لحن و بيان و ادب و متانت مجمع البيان هم در ميان تفسيرهاى قرآن مجيد، كه طبعا جايگاه برخورد عقايد و معتقدات فرقه ها و مذاهب اسلامى است، ممتاز است». «1» بدين جهت در قرن اخير مورد توجّه استادان دانشگاه الأزهر قرار گرفته است و تفسير را با تقريظى در مقدمه آن چاپ كرده اند. «2»

طبرسى مقدّمات هفت گانه اى در ابتداى تفسير آورده كه در آن تعداد كلّ آيات قرآن و نامهاى قاريان مشهور و تعريف و تفسير و تأويل و نامهاى قرآن و وجه اعجاز آن و محفوظ بودنش از كاهش و افزايش را ذكر مى كند، تا اطّلاعات مقدّماتى لازم را به خواننده بدهد. «3» در تفسير هر سوره ابتدا چند آيه را نقل مى كند، سپس ذيل عنوانهاى: قرائت

__________________________________________________

(1) خرّمشاهى، تفسير مجمع البيان؛ قرآن پژوهى، 186. نيز ر ك: معرفت، التفسير و المفسّرون، 2/ 382- 385.

(2) با اين مشخصات در مصر چاپ شده: الامام السّعيد ابو الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان لعلوم القرآن، دار التقريب بين المذاهب الاسلاميّة، القاهرة، الجزء الأول، 1378 ه. ق. 1958 م. آنچه در اين چاپ اهميّت دارد مقدّمه اى است كه رئيس دانشگاه الأزهر در آن زمان- شيخ محمود شلتوت- نوشته و آن را «نسيج وحده» (بافته اى يكتا و بى نظير) خوانده كه با وسعت بحثها و عمق مطالبش، در ترتيب و تنظيم مباحث و تنسيق و تهذيب آنها بهترين روش را برگزيده است كه در ديگر كتابهاى تفسير پيش از آن ديده نمى شود. (مقدمه، 21). در پايان تعصّب نداشتن طبرسى را ستوده و چنين سخن را به پايان مى برد:

مسلمانان داراى دينهاى مختلف نيستند و نه صاحب انجيلهاى گوناگون. آنان داراى دين واحد و كتاب واحد و اصول واحد هستند ... و همه طالبان حقيقى هستند كه از كتاب خدا و سنّت رسول اخذ مى شود و حكمت گمشده آنان است كه از هر جايى آن را مى جويند (مقدمه، 31). بدين گونه اين استاد مصلح، فرقه هاى مختلف مذهبى را به همبستگى و اتّحاد دعوت مى كند و تفسير طبرسى را يكى از مايه هاى وفاق و تقريب بين مذاهب اسلامى مى شمرد.

(3) ر ك: الشيخ ابى على الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، 10 جزء در 5 جلد، انتشارات ناصر خسرو، افست از چاپ دار المعرفة، بيروت، 1365، مقدّمة الكتاب، 77- 86.

يادآور مى شود مأخذ نويسنده اين چاپ است، كه نامش با چاپ قاهره اندك تفاوتى دارد. گفتنى اين كه در

همين چاپ در صفحه 77 (مقدمة الكتاب» آمده: «و سمّيته كتاب مجمع البيان لعلوم القرآن». بنابراين نام صحيح تفسير همين است كه در متن هم ذكر كرديم.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 142

و حجّت هر يك از قرائتها، اعراب و بحث نحوى، و معنى لغات به توضيح آيات مى پردازد و بالاخره زير عنوان «نظم» پيوند و ارتباط معنايى آيات را نشان مى دهد.

طبرسى غير از تفسير مجمع البيان داراى دو كتاب ديگر در تفسير قرآن مى باشد كه عبارت است از: الكاف الشاف كه برگزيده و خلاصه اى از تفسير كشاف زمخشرى مى باشد. سومين تفسيرى كه پديد آورده جوامع الجامع است كه به درخواست فرزندش در جمع بين دو تفسير فوق تأليف كرده. اثر ديگر طبرسى اعلام الورى بأعلام الهدى است كه در فضايل ائمه هدى عليهم السّلام و احوال ايشان است. «1»

در هر قرن تفسيرهاى متعدد عربى و فارسى نوشته شده ولى به رعايت اختصار از معرّفى آنها درمى گذريم و به معرّفى چند تفسير جديد بسنده مى كنيم.

تفسير در سده چهاردهم

نگرش جديد در تفسيرنويسى

نگرش جديد در تفسيرنويسى

تفسير در سير كمالى خود رو به ترقى داشت، تا در سده چهاردهم هجرى همراه با تحوّلات سياسى و اجتماعى- كه نتيجه ارتباط با غرب بود- نگاه مفسّران به قرآن نيز از نظرگاهى جديد شد و تفسيرها منهجى نو و واقع گرا يافت. در توضيحى كوتاه گوييم:

در سده نوزدهم ميلادى كه غرب به پيشرفتهاى علمى و صنعتى نايل شد، كشورهاى اسلامى رفته رفته به عقب ماندگى و جهل خود پى بردند. روشنفكران و مصلحان

اجتماعى آنان دريافتند كه نه تنها از پيشرفتهاى علمى غرب بازمانده اند، كه وضع دينى آنها هم نابسامان و عقب مانده است و پاسخ گوى نيازهاى روز- و به اصطلاح فقهى مسائل مستحدثه- نيست. بدين جهت در قرن چهاردهم نهضتهاى اصلاح طلبانه به صور مختلف در كشورهاى اسلامى- از مصر و الجزاير تا ايران «2» و هند- سر برآورد.

__________________________________________________

(1) ر ك: ابو على الفضل بن الحسن الطبرسى، تفسير جوامع الجامع، مقدمه و تصحيح و تعليقات از دكتر ابو القاسم گرجى، مؤسّسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انسانى دانشگاهها (سمت)، زمستان 1377، مقدمه مصحّح، دوازده- شانزده. بنابر آنچه در اين مقدمه آمده، تأليف مجمع البيان در سال 536 هجرى قمرى پايان يافته است.

(2) اين حركتهاى اصلاح طلبانه از يك سو متوجه نظام دينى كهن سال بود (كه در متن به آن پرداختيم)، از ديگر-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 143

«خصوصيّت اصلى نهضتهاى بيدارى ... در اين بوده است كه اسلام را نه يك عقيده مهجور و ايمان قلبى، بلكه يك نظام كامل عيار دينى و دنيوى و اخلاقى و سياسى و عبادى و اجتماعى مى ديده اند. يعنى يك فرهنگ بالنده نه يك دين راكد كه در حاشيه اجتماع به راه خود برود.» «1» اين فرزانگان مصلح متوجه شدند «دين را كه توانمندترين كانون تحول و ترقّى و اعتلاى علمى و اخلاقى ديرنشان بود، دستخوش زبون انديشيها و بى عمليهاى خويش ساخته اند، از همين روى در عين اعتراض به بيگانه به انتقاد

از خود پرداختند». «2»

بازگشت به قرآن

اشاره

بازگشت به قرآن

براى چاره جويى آنچه اين مصلحان همگى در آن اتّفاق نظر داشتند بازگشت به قرآن بود و يافتن درمان درد جوامع اسلامى از كتابى كه دست ناخورده و سالم باقى مانده و اصالت و حقيقت اوّليه خود را همچنان داراست و مورد قبول همه مسلمين است و اگر تفسير صحيح و دريافت درستى از اين نامه هدايت بشود، توان آن را دارد كه چون زمان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله تحوّل بنيادين در منش و فرهنگ و رفتار مسلمانان به وجود آورد و آنان را به رشد و صلاح و تعالى رهنمون شود.

1- المنار، روش نو در تفسير

1- المنار، روش نو در تفسير

پيشاهنگ اين حركت علمى قرآنى جديد، استاد دانشگاه الازهر و مفتى مصر شيخ محمّد عبده (1266- 1323 ه. ق) است. او همفكر و همكار سيّد جمال الدّين اسدآبادى «3» سلسله جنبان نهضتهاى اصلاحى قرن چهاردهم در كشورهاى اسلامى بود،

__________________________________________________

- سو بعد سياسى داشت و هدف مصلحان رهايى از استعمار غرب (مثلا در الجزاير) بود، يا دگرگونى حكومتهاى مستبد و وابسته به بيگانه، مانند قيام مشروطيّت در ايران كه در سال 1324 ه. ق/ 1906 م.

منجر به تغيير نظام حكومتى و تشكيل مجلس شورى شد.

(1) خرّمشاهى، بهاء الدّين، تفسير و تفاسير جديد، سازمان انتشارات كيهان، 1364، 17.

(2) همان، 18.

(3) سيّد جمال الدّين اسدآبادى (1254- مقتول 1314 ه. ق) متفكر و مصلح اجتماعى شرق. مردى آزادى خواه و ازادمنش و طرفدار استقرار دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان، وى-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 144

با اين تفاوت كه او اصلاحات فرهنگى را مقدّم بر اصلاحات سياسى- كه سيّد جمال تعقيب مى كرد- مى دانست و لذا در تفسير بر ابعاد هدايتى و ارشادى و اخلاقى قرآن- كه تأمين كننده سعادت دو جهان است- تأكيد مى كرد و به بحثهاى لغوى، نحوى، بلاغى جز به ضرورت نمى پرداخت و به اسرائيليّات و روايات ضعيف- هر چند در صحاح ستّه «1» آمده باشد- هيچ وقعى نمى نهاد، چنان كه با تفسير اصحاب حديث و مشبّهه كه آيات متشابه را به ظاهر حمل مى كردند و استنباط عقلى (اجتهادى) را جايز نمى دانستند نيز مخالف بود. روش تفسيرى او را بايد همان روش اجتهادى يا عقلى شمرد كه با به كار انداختن عقل و تدبّر و تفكر در آيات الهى حاصل مى شود، با اندك گرايشهاى علمى جديد و بسط كلام در آياتى كه تعليمات اخلاقى و اجتماعى در بر دارد، و مسكوت گذاشتن و نپرداختن به مطالبى كه قرآن خود آنها را در پرده نهاده، مانند حروف مقطّعه يا امور غيبى كه شناخت حقيقت آن را از ما نخواسته اند و بسا كه ما نمى توانيم به آنها پى بريم، مانند كيفيّت عالم برزخ و بهشت و دوزخ و روح، و تنها ايمان به آنها كافى است، ايمانى كه منشأ كار خير و عمل صالح و اجتناب از معصيت شود نه غرور و تجرّى به گناه.

بدين گونه عبده تفسير را كه دچار ركود و جمود شده بود و مفسّران بيشتر به تكرار گفته هاى پيشينيان (در مباحث ادبى و نقل اسرائيليات و حتّى بحثهاى فقهى و كلامى) مى پرداختند، از آن وضع نجات داد «2» و روشى

خردمندانه و واقع گرا براى ارائه جمال

__________________________________________________

- همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود و پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروة الوثقى را انتشار داد و به سياست انگلستان در شرق، حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان طىّ نطقهاى پرشورى افكار آزادى خواهانه را به مردم تلقين كرد ... (تلخيص از فرهنگ فارسى: جمال الدّين).

(1) صحاح ستّة: مراد شش كتاب است كه شامل احاديث صحيح نبوى مى باشد و در نظر اهل سنّت معتبرترين كتابهاى حديث شمرده مى شود و آنها عبارتند از: صحيح بخارى، صحيح مسلم، صحيح ابن ماجه، صحيح ترمذى، صحيح نسائى و صحيح ابن داود.

(2) پس از اين كه از سده دوم به بعد دانشهاى گوناگون اسلامى پيدا شد، هرگاه مفسّر در يكى از آن علوم تبحّر داشت، در نوشتن تفسيرش بيشتر به آن علم مى پرداخت. به طورى كه گاه هدف و مراد اصلى آيات فرع بحثهاى مثلا نحوى يا كلامى يا اسرائيليّات مى شد و بدين گونه رفته رفته در تفسيرها مباحثى مطرح شد كه جايش نبود و معنى اصلى تفسير كه روشن كردن مراد خداى تعالى از آيه است فراموش شد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 145

نورانى قرآن و استفاده عملى از فروغ آن اتخاذ كرد كه پيروان متعددى يافت و مورد استقبال قرار گرفت.

تفسير استاد عبده كه به صورت شفاهى در الازهر القاء مى شد توسط شاگرد و مريدش رشيد

رضا (م. 1354 ه. ق) تحرير يافته و در مجله المنار منتشر گشته است. اين تفسير با آن كه كامل نيست 12 جلد شده است. «1»

2- الميزان فى تفسير القرآن

2- الميزان فى تفسير القرآن

هرگاه در ميان تفسيرهاى بازمانده از سده چهارم تا چهاردهم هجرى كه با ديدگاهها و روشهاى گوناگون تفسيرى پديد آمده اثرى را بجوييم كه در توضيح و بيان مراد خداوند از آيات- و نه بحثهاى ادبى يا بلاغى و فقهى- در بالاترين سطح علمى- دينى باشد، بى ترديد الميزان فى تفسير القرآن را خواهيم يافت كه نوشته حكيم الهى علّامه سيّد محمّد حسين طباطبايى (1321- 1402 ه. ق) است و در 20 مجلد به عربى «2» و 20 مجلد در ترجمه فارسى «3» چاپ شده است.

پديد آورنده اين اثر گرانقدر در مقدّمه جلد اوّل به سير تفسير نويسى تا سده چهاردهم اشاره مى كند و محققانه به نقد روشهاى تفسيرى محدّثان، متكلّمان، فيلسوفان، صوفيان مى پردازد و به فلاسفه مادى و حس گراى امروز مى رسد كه منكر امور غير مادى- چون روح يا عرش و كرسى- مى باشند و معتقدند كه بايد اين امور را

__________________________________________________

(1) توضيح اين كه از اوّل قرآن تا آيه 126 سوره نساء تقرير و بيان استاد است و تحرير رشيد رضا صاحب مجله المنار، و پس از فوت استاد بعد از آن تا سوره يوسف به همان روش انشاء و نوشته رشيد رضاست.

ر ك: التفسير و المفسّرون، 454- 456. از ديگر تفسيرهايى كه روش عبده در آنها پيروى شده تفسير مراغى (از شيخ احمد مصطفى المراغى)، و فى ظلال القرآن، تأليف مبارز دانشمند مصرى سيّد قطب است كه به فرمان حكومت آن زمان به شهادت

رسيد (سال 1386 ه. ق).

(2) با اين مشخّصات: العلّامه السيّد محمّد حسين الطباطبايى، الميزان في تفسير القرآن، الطبعة الثالثة، 1393 ه. ق/ 1973 م.، منشورات مؤسّسة الأعلمى للمطبوعات، بيروت.

(3) با اين مشخّصات: سيّد محمّد حسين طباطبايى (علّامه فقيد)، ترجمه تفسير الميزان، سيّد محمّد باقر همدانى، با مقدمه آية اللّه جوادى آملى در «سيره تفسيرى استاد علّامه طباطبايى»، 20 جلد، دفتر انتشارات اسلامى، تابستان 1375.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 146

تأويل كرد. در پايان اين نقادى نتيجه مى گيرند كه همه اينان در يك خطا مشتركند و چه خطاى بزرگى! كه نتايج بحثهاى علمى يا فلسفى يا عقايد مذهبى خود را بر قرآن تحميل مى كنند كه در نتيجه «تفسير» به «تطبيق» بدل مى گردد «1» ولى تفسير ناميده مى شود! پس از اين بحث، روش تفسير «الميزان» را بر اين اصل مسلّم قرآنى مى گذارند كه به صريح آيات متعدّد، قرآن: نور آشكار، هدايت براى جهانيان و تبيان هر چيزى مى باشد، «2» بنابراين چگونه ممكن است كتابى كه راهنما و دليل روشن و فرقان است در نيازى كه مردم به فهمش دارند- و نيازى مهمّ است- كافى نباشد؟ نتيجه اين كه براى فهم معنى آيات بايد از ديگر آيات مربوط مدد گرفت، چنان كه حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد: بعضى از قرآن به مدد بعضى آيات ديگر سخن مى گويد، و برخى از آن به برخى ديگر گواهى مى دهد. صاحب الميزان اين دستور را مبناى كار خود قرار داده اند و قرآن را

به وسيله خود قرآن تفسير مى كنند و معنى هر آيه را از آيات نظيرش با تدبّر- كه قرآن بدان امر كرده- استنباط مى نمايند بدون اين كه به دليل فلسفى يا فرضيه علمى يا مكاشفه عرفانى توسّل جويند. «3» سپس زير عنوان «بحث روائى» احاديثى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و ائمه معصومين عليهم السّلام درباره آيات رسيده نقل و گاه نقد مى كنند.

بدين گونه الميزان تفسيرى است جامع بين عقل و نقل و در عين حال شامل بحثهاى نظرى فلسفى و اجتماعى و اخلاقى كه به تناسب آيات در جاى جاى كتاب در فصلى خاصّ طرح مى شود، و به شبهات و اشكالهاى مكاتب الحادى جديد با استدلال عقلى يا قرآنى پاسخ مى دهد. اتخاذ چنين روشى اين مزيّت را دارد كه مؤلّف توفيق مى يابد جمع بين تفسير موضوعى و ترتيبى آيات بنمايد، «4» زيرا براى تفسير آياتى كه موضوع خاصّى را در بر دارد- مثلا اثبات توحيد يا اعجاز قرآن- ديگر آياتى هم كه آن موضوع را داراست يك جا گرد مى آورد و با كنار هم قرار دادن آنها نظر قرآن را در موضوع مورد بحث بيان

__________________________________________________

(1) مقصود از «تطبيق» مطابق ساختن و برابر گرداندن معنى آيات با نظريه هاى علمى يا فلسفى و عرفانى است، در حالى كه در تفسير بايد نظر خودمان را تابع معنى آيه (حكم و مراد الهى) بنماييم. به ديگر سخن: از كلام اللّه شاگردانه كسب عقيده و نظر كنيم، نه استادانه به تأويل قرآن و تطبيق آن با مراد خود بپردازيم.

(2) براى ملاحظه اين گونه آيات به بخش «نامهاى كلام اللّه» ذيل عنوان معرّفى قرآن از زبان قرآن مراجعه

شود.

(3) ر ك: الميزان، 1/ 12 (چاپ بيروت).

(4) التفسير و المفسّرون، 1/ 470.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 147

مى كند. اين مباحث براى افزايش دانش و تصحيح بينش خواننده نسبت به قرآن بسيار مفيد است.

3- تفسير نمونه

3- تفسير نمونه

تفسيرى پارسى است كه به روش اجتهادى و با توجّه به مقتضيات امروز تحرير يافته و نخستين جلد آن در سال 1352 شمسى منتشر شده است. اين اثر با دستيارى چند تن از فضلاى قم و اشراف آية اللّه ناصر مكارم شيرازى پديد آمده. نويسندگان تفسير نمونه با درك صحيح از نيازهاى فرهنگى عصر ما و اطّلاع از شبهات و پرسشهاى مذهبى جوانان و روشنفكران، با استفاده از مهمترين تفسيرهاى اهل سنّت و شيعه، «1» به تفسير كتاب خدا پرداخته اند، به صورتى كه پاسخ گوى سؤالها و اشكالها باشد و چهره نورانى قرآن را به همگان نشان دهد. آقاى مكارم در پاسخ اين پرسش كه بهتر است كدام تفسير را مطالعه كنيم چنين جوابى داده اند: «تفسيرى كه بتواند عظمت قرآن را به تحقيق نه تقليد به ما نشان دهد و به نيازها و دردها و مشكلات ما در اين عصر پاسخ گويد و در عين حال براى همه طبقات مفيد باشد و اصطلاحات علمى، ناهمواريهايى در جاده هاى صاف و روشن آن ايجاد نكند»، «2» و تفسير نمونه با همين خصوصيّات نوشته شده است.

مطالبى كه در تفسير نمونه آمده در مقدمه تحت عنوان «مزاياى اين تفسير» ذكر شده است كه براى معرّفى آن خلاصه اش نقل

مى شود:

1- از آن جا كه قرآن كتاب زندگى و حيات است، در تفسير آيات به جاى پرداختن به مسائل ادبى و عرفانى و مانند آن، توجّه خاصّى به مسائل سازنده زندگى مادى و معنوى و بويژه مسائل اجتماعى شده است ....

2- به تناسب عناوينى كه در آيات مطرح مى شود ذيل هر آيه بحث فشرده و مستقلى درباره موضوعاتى مانند ربا، بردگى، حقوق زن، فلسفه حج ... و اهداف جهاد اسلامى

__________________________________________________

(1) در مقدمه جلد اوّل، اين تفاسير از مآخذ تفسير نمونه معرّفى شده: مجمع البيان از فضل بن حسن طبرسى؛ انوار التنزيل، از قاضى بيضاوى؛ الدرّ المنثور از جلال الدّين سيوطى؛ برهان از محدّث بحرانى؛ الميزان از استاد علّامه طباطبايى؛ المنار تقرير درس محمّد عبده؛ فى ظلال القرآن اثر سيّد قطب؛ تفسير مراغى از احمد مصطفى مراغى.

(2) تفسير نمونه، ج 1، بيست.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 148

و مانند آن آمده است ....

3- كوشش شده ترجمه ذيل آيات روان، سليس و گويا و دقيق بوده باشد.

4- توجّه مخصوصى به ريشه لغات و شأن نزول آيات كه هر دو در فهم دقيق معانى قرآن مؤثّر هستند شده است.

5- اشكالات و ايرادات و سؤالات مختلفى كه گاهى در پيرامون اصول و فروع اسلام مطرح مى گردد به تناسب هر آيه طرح شده و پاسخ فشرده آن ذكر گرديده است مانند شبهه معراج، تعدد زوجات، علّت تفاوت ارث زن و مرد، تفاوت ديه زن و مرد ....

6- از اصطلاحات پيچيده علمى كه نتيجه آن

اختصاص كتاب به صنف خاصّى است دورى [شده ] و به هنگام ضرورت تفسير روشن آن بيان گرديده است.

تفسير نمونه در 27 جلد تدوين و به مدّت 14 سال كار دسته جمعى هر روزى تحرير شده است «1» و مورد استقبال قرار گرفته. ترجمه عربى آن به نام «الأمثل» در 20 جلد منتشر شده است.

ترجمه قرآن

اشاره

ترجمه قرآن

مبحثى كه بعد از «تفسير» جاى سخن دارد ترجمه قرآن است، زيرا هدف در هر دو بيان و توضيح سخن خداست به اجمال و تفصيل. «ترجمه» مصدر فعل رباعى (بر وزن فعلل) و به معنى برگرداندن و بيان كردن كلام است از زبانى (زبان مبدأ) به زبان ديگر «2» (زبان مقصد). چون دانش در انحصار قوم يا ملّت خاصّى نيست، ترجمه كتابهاى علمى و ادبى و تاريخى- با وجود دشواريهايى كه دارد- رايج بوده و هست، امّا ترجمه قرآن كه عينا سخن الهى و وحى آسمانى است دشوارى مضاعفى دارد، زيرا مترجم بايد گزارشگر معانى و حقايقى باشد كه از مقام علم حق تعالى تنزل يافته و در قالب آيات

__________________________________________________

(1) تاريخ پايان مقدمه جلد اوّل تير ماه 1352 و تاريخ پايان جلد 27 مرداد 1366 مى باشد، و از انتشارات «دار الكتب الاسلاميه» تهران است.

(2) ر ك: منتهى الأرب، استاد معرفت در «تعريف ترجمه» نوشته اند: «ترجمه مصدر فعل رباعى و به معناى تبيين و ايضاح است، از اين رو، نوشته هايى كه شرح حال رجال را بيان مى كند كتب تراجم مى نامند و شرح حال هر يك از رجال را ترجمه او مى گويند، تاريخ قرآن، 182.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 149

عربى درآمده تا براى ما خاك نشينان قابل درك و استفاده باشد. «1» بنابراين بايسته است مترجم آيينه اى مصفّا از هوى باشد براى بازتاب نور قرآن. اين صفا و نور تاباندن آن گاه ميسّر مى شود كه مترجم مراد خداوند قرآن را نيك دريافته باشد و در مقدّمات استنباط خود راه خطا نپيموده باشد و اين حاصل نشود مگر كه علاوه بر تسلّط بر زبان عربى و ريزه كاريهاى آن تفسير قرآن را بداند، تا بتواند معنى آياتى را كه مورد بحث و اختلاف نظر است دريابد و سپس ترجمه كند. «2»

آنچه گفته شد راجع به آگاهى لازم و كافى از زبان مبدأ (عربى) بود، دشوارى دوم ترجمه مربوط به زبان مقصد (در اين جا فارسى) است، كه بسا مترجم آشنا به زبان قرآن و تفسير آن، از فرط احتياط همراه با بى ذوقى به ترجمه كلمه به كلمه آيات بپردازد و ترجمه اش تحت اللفظى شود، به طورى كه نه مراد خداوند را درست بازگو كند و نه نثر شيوا و رسايى عرضه نمايد. «3» وجود چنين دشواريهايى در ترجمه قرآن به اضافه نوعى افراط در حفظ اصالت قرآن و جنبه قدسى آن موجب مخالفت بعضى علما با ترجمه قرآن شده، «4» امّا اعتنايى به اين مخالفتها نشد و از نيمه دوم سده چهارم- بر طبق فتواى

__________________________________________________

(1) در آغاز سوره زخرف مى خوانيم: وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ. إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ. وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (2- 4). چنان كه ملاحظه مى شود آفريدگار پس از سوگند خوردن به كتاب روشن (قرآن) مى فرمايد:

«آن را عربى قرار داديم تا بتوانيد در آن بينديشيد و حقايقش را دريابيد، در حالى كه آن معانى نزد ما در امّ الكتاب است، با اين خصوصيّت كه علوّ و برترى دارد و فهم عادى به آن نمى رسد و محكم و استوار است.» ر ك: قرآن در اسلام، 38. آيات 77- 80 سوره واقعه نيز اين مطلب را مى رساند.

(2) «اين هم در صورتى ممكن خواهد بود كه مترجم معنى و منظور قرآن را خوب بفهمد و در فهم دقيق آن نيز از شناخت سه موضوع ناگزير است: الف- آنچه از ظاهر لفظ استفاده مى شود. ب- آنچه عقل و فطرت سالم انسان بر آن حكم مى كند. ج- رواياتى كه در تفسير قرآن از معصوم و خاندان وحى آمده است ... امّا آراء و نظرات شخصى مفسّرين كه در كتابهاى تفسيرشان آورده اند ... مترجم نبايد به آنها اتّكا و استناد كند ...» (آية اللّه خوئى، ترجمه البيان، 1/ 493- 494). يعنى از آراء مفسّران استفاده بكند ولى آنها را مانند احاديث صحيح رسيده از معصومين قطعى نشمرد و تعبدى نپذيرد بلكه حق اظهار نظر را براى خود محفوظ بدارد.

(3) براى آگاهى از ديدگاه عالمان دينى درباره ترجمه متون مذهبى ر ك: محمّد رضا حكيمى، «حكم شرعى ترجمه»، ادبيّات و تعهّد در اسلام، چاپ نخست، 69- 73؛ و درباره ترجمه قرآن مأخذ پيش گفته.

(4) ر ك: معرفت، تاريخ قرآن، مخالفان ترجمه قرآن در مصر، 194؛ «درباره جواز ترجمه قرآن»، دانشنامه قرآن،-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 150

علماى ماوراء النهر- ترجمه سخن خداوند رواج يافت «1» و ترجمه هاى فراوان ديگر هم از آن زمان تاكنون به زبانهاى مختلف انجام گرفته است. با توجّه به جهانى بودن اسلام و پيام قرآن، اين ترجمه ها ضرورى و اجتناب ناپذير بوده است تا مردم كشورهاى غير عربى هم بتوانند از پيام عالمگير قرآن استفاده كنند. بنابراين بايد روشى برگزيد كه ترجمه كلام اللّه- تا ممكن شود- صحيح و بر طبق قواعد تعيين شده باشد. به اختصار گوييم اصولا ترجمه به يكى از سه صورت زيرين انجام مى گيرد:

1- ترجمه تحت اللفظى

1- ترجمه تحت اللفظى

يا كلمه به كلمه، كه مترجم زبان مبدأ را كلمه به كلمه به زبان مقصد برمى گرداند. در ترجمه هاى قديم قرآن، مترجمان با ايمان به رعايت امانت كامل در برگرداندن كلام اللّه به فارسى اين روش را اتخاذ كرده اند. امّا عيب مهم چنين ترجمه اى اين است كه زيبا و رسا نيست چون رعايت اجزاء نحوى جمله- كه در دو زبان همانند نيست- نمى شود، مثلا در جمله فعليه عربى كه فعل در ابتدا آمده و در فارسى بايد در انتها باشد طبعا اين قاعده رعايت نمى شود. به عنوان مثال: قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ «2» «آمد به شما از خدا روشنايى و نامه پيدا.» «3» كه ترجمه روان آن چنين است: «قطعا براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است». «4»

2- ترجمه آزاد

2- ترجمه آزاد

مترجم خود را مقيّد به برگرداندن دقيق لفظ يا معناى متنى كه ترجمه مى شود نمى داند، بلكه به تناسب هدفى كه دارد به كاستن يا افزودن بر محتواى متن مى پردازد،

__________________________________________________

- قرآن پژوهى، 1/ 514- 515.

(1) ر ك: ترجمه تفسير طبرى، مقدمه، كه معرّفى آن در شمار تفسيرها آمد. ناگفته نماند بنابر روايات تاريخى ترجمه قرآن در زمان پيامبر هم انجام گرفته، چنان كه سلمان فارسى سوره حمد را ترجمه كرده، و جعفر بن ابى طالب آياتى از سوره مريم را براى نجاشى پادشاه حبشه ترجمه كرد كه موجب گرايش وى به اسلام شد.

ر ك: معرفت، تاريخ قرآن، 196؛ تاريخ پيامبر اسلام، 459.

(2) مائده/ 15.

(3) كشف الأسرار 3/ 66.

(4) قرآن مجيد، ترجمه فولادوند، ص 110.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 151

گرچه معنى را به طور كلّى منتقل مى كند. روشن است ترجمه آزاد قرآن را نمى توان ترجمه واقعى آن دانست، بلكه بايد آن را استنباط و دريافت ترجمان شمرد.

3- ترجمه معنايى

3- ترجمه معنايى

در اين روش، مترجم معنى را از زبان مبدأ به زبان مقصد برمى گرداند، به طورى كه مراد گوينده يا نويسنده كاملا بيان شود و تا ممكن شود الفاظ دو زبان نيز هماهنگى داشته باشد. بلى گاه براى رساندن مقصود يا روانى جمله بايد عبارتى افزوده شود، كه به رعايت امانت اين افزوده ها را درون هلالين () قرار مى دهند.

اگر هدف از تلاوت قرآن در نظر گرفته شود طبعا اين نتيجه حاصل مى شود كه بهترين نوع ترجمه كلام اللّه، ترجمه معنايى است كه مراد آيات را بازگو مى كند. البتّه كلمات و تعبيرات و جمله بندى بايد شيوا، گويا- و حتّى الامكان- زيبا و خوشخوان باشد، كه سزاوار نام «ترجمه شايسته قرآن»- كه در برترين حد فصاحت و بلاغت است- گردد.

در پايان براى نشان دادن ريزه كاريها و باريك بينى هايى كه در ترجمه قرآن بايد به كار بست به نقل چند مثال و قاعده مى پردازيم.

1- «بدر الدّين زركشى بزرگترين شخصيّت در علوم و معارف قرآنى و جلال الدّين سيوطى درباره كلمه «هدنا» در آيه «وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ» گمان برده اند از ريشه «هدى يهدى» است، در صورتى كه متكلم مع الغير از اين ريشه «هدينا» مى شود، و «هدنا» هم وزن «قلنا» از ريشه «هاد يهود» هم وزن «قال يقول» به معناى

رجوع و بازگشت است، كه در آيه مذكور معناى توبه و بازگشت به سوى خدا را مى دهد». «1»

2- «يكى از مترجمان دانشمند «مثقال ذرّة» در آيه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» از سوره زلزال را به «وزن يك مورچه» ترجمه كرده. در صورتى كه ذرّات پراكنده كه در نور آفتاب ديده مى شوند مقصود است كه تقريبا بى وزن مى باشند.» «2»

__________________________________________________

(1) معرفت، تاريخ قرآن، 201.

(2) همان، 203 با تلخيص. يادآور مى شود «مثقال» بر وزن مفعال اسم آلت است، يعنى وسيله سنجيدن، آلت توزين؛ و نيز به معنى «هم سنگ، هم وزن» مى باشد و در آيه اين معنى اراده شده.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 152

3- «چون مورد تأكيد در قرآن متنوع است نمى توان گفت [در برگرداندنش ] چه ضابطه اى را بايد رعايت كرد. بايد به صورت موضعى گزارش نمود. مثلا در «فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» بايد گفت: فرشتگان همه و همه سجده كردند، تا شمول و استغراق با چنين ترجمه اى مورد تأكيد قرار گيرد». «1»

4- در ترجمه بايد «تمام قيود و صفات و اجزاء متن را با حفظ خصوصيّات بياوريم.

مثلا «عملوا صالحا» با «عملوا الصالحات» متفاوت ترجمه مى شود، اولى را بايد «شايسته عمل كردند» و دومى را «كارهاى شايسته كردند» ترجمه كرد ... در اين پاى بندى [به امانت ] بايد توجّه داشت كه پاره اى از الفاظ مربوط به تركيب و ساختار لفظ متن است و اصلا معنى خاصّى ندارد، مانند ف جواب شرط (- إن جاء حسن فأكرمه) كه اصلا نبايد ترجمه شود. تأكيد

را مى توان به صورتى ديگر درآورد ...» «2».

درباره مشخّصات زبان ترجمه قرآن يكى از مترجمان چيره دست مى نويسد؛ ترجمه بايد:

«داراى نثر فارسى پيشرفته و پخته و متين و مفهوم باشد. مراد از نثر، نثر فارسى معيار است ... اين نثر معيار در عين اين كه استوار است ... در آن بهره هايى از فارسى كهن و امكانات بيانى قديم نثر، و نيز بهره اى از فارسى محاوره اى در حدّ معقول هست كه به اين مورد اخير اشاره اى مى كنم و مثالى مى زنم: در ترجمه «أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قالَ بَلى » بعضى از مترجمان آورده اند «آيا ايمان ندارى؟ گفت: آرى» كه كژتابى ناجورى دارد. همچنين در ترجمه «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا بَلى » بعضى از بهترين مترجمان معاصر هم لغزيده اند و چنين ترجمه كرده اند: «آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى» ... در ترجمه فارسى [بلى ] بايد «چرا» كه بيشتر شخصيّت محاوره اى دارد به كار رود: «آيا ايمان ندارى؟ گفت چرا»، «آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا». همين جا بيفزايم كه استفاده از عنصر تفسيرى و عنصر بيان محاوره اى بايد به حدّاقلّ باشد ...». «3»

__________________________________________________

(1) دكتر حجّتى (در پاسخ شيوه هاى ترجمه قرآن)، مترجم، (مجله)، تابستان 72، ص 43.

(2) دكتر احمد احمدى، همان مأخذ، 45.

(3) بهاء الدّين خرّمشاهى، همان، 48. براى ملاحظه فهرستى از مهمترين ترجمه هاى كهن و امروزى قرآن همراه با اظهار نظرى كوتاه ر ك: خرّمشاهى، قرآن كريم، گفتار مترجم، «تاريخچه اى كوتاه از ترجمه هاى فارسى قرآن مجيد»، 618- 626.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص:

153

فصل 10 معجزه سخن

اشاره

فصل 10 معجزه سخن

اعجاز در لغت به معنى: عاجز ساختن و انجام دادن كارى است كه ديگران از آن عاجز باشند و اسم فاعل آن معجز است، امّا معجزه در اصطلاح كارى است خارق العاده كه مدّعى نبوت به عنايت الهى انجام مى دهد و از حدود قدرت بشر و قانونهاى علمى و يادگيرى بيرون است ... بنابراين دليل بر راست گويى پيامبر و برهان بر ادّعاى نبوتش مى باشد. «1»

توضيح اين كه معجزه رويدادى است غير معمول، ولى نه غير معقول. برخلاف جريان عادى طبيعى و حوادثى است كه مى بينيم، امّا نقض كننده مستقلّات عقلى و بديهيّات «2» نيست. شادروان مطهّرى در توجيه و تعليل معجزه مى نويسد:

«معجزه حكومت يك قانون بر قانون ديگر است، زيرا فرق است ميان نقض قانون و تفوق و حكومت يك قانون بر قانون ديگر. مثلا بدن انسان قوانينى براى فعل و انفعالات و سوخت و ساز مواد غذايى دارد، كه در بيمارى دچار اختلال مى شود. از ديگر سو قوانين روحى و روانى هم در انسان كشف شده است كه بر فعّاليتهاى بدنى او اثر مى گذارد، مثلا بيمار در اثر تلقين هاى اميدبخش كه به او بشود يا نشاط و شادابى كه در روحش ايجاد كنند بهتر مى شود و برعكس يأس روحى و نااميدى سير درمان را كند

__________________________________________________

(1) البلاغى النجفى، محمّد جواد، مقدمة تفسير آلاء الرّحمن، 3.

(2) اوّليّات يا بديهيّات [در منطق ] به قضايايى گويند كه در آنها حكم عقل بدون واسطه است، يعنى صرف تصوّر موضوع و محمول براى تصديق رابطه كافى است: هر چيزى خودش است (الف الف است)، هيچ چيز نمى تواند در آن واحد هم باشد

و هم نباشد؛ كل بزرگتر از جزء است؛ اجتماع نقيضين محال است. (دكتر سياسى، على اكبر، مبانى فلسفه، منطق، 239).

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 154

مى كند. در چنين مواردى تأثير دارو و درمان جسمانى را نفى نمى كنيم، بلكه مى گوييم قواى روحى يك نوع حكومت و تسلّط بر قواى بدنى دارند و نيروهاى جسمانى را در خدمت مى گيرند و از آنها براى بهبود مرض استفاده مى كنند، يا فشارهاى روانى و نااميدى عامل تقويت بيمارى و وخامت حال بيمار مى شود و از تأثير داروها مى كاهد.

مقصود اين است كه معجزه به كار افتادن قانونى است به وسيله پيامبر كه بر قانون عادى طبيعى برترى و حكومت دارد و بر آن اثر مى گذارد و آن را به صورتى غير از صورت معمول- يعنى معجزه- درمى آورد و اين به قدرتى است كه آفريدگار به رسول و پيام آور خود عطا مى كند تا گواه و دليلى بر رسالتش باشد.» «1»

ارتباط معجزه با آورنده آن: «معجزه نمايانگر كمال روحى و معنوى ولىّ خداست. هنگامى كه ولىّ اللّه اعجاز مى كند نيروى بشرى اش متّصل به نيروى الهى است، يعنى خدا به او اراده، قدرت و نيرويى ما فوق بشرى عنايت فرموده است» «2» و اين نبايد مايه شگفتى شود، زيرا انسان- كه برتر و كامل ترين آفريده خداوند است- در اثر عبادت و اطاعت كه رياضتهاى شرعى است چندان به آفريدگار نزديك مى شود كه تجلّى گاه قدرت و اراده او مى شود و چنين شخصى است كه خليفه خدا در زمين است و مصداق

تام: إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً. «3» شاهدى ديگر بر اين سخن، سخن امير مؤمنان على عليه السّلام است كه چون در قلعه خيبر را از جا بركند- كه 40، 50 تن توان آن را نداشتند- فرمود: و اللّه ما قلعت باب خيبر بقوّة جسدانيّة بل بقوّة الهيّة «4» «به خدا سوگند من در خيبر را با قوه جسمانى نكندم، بلكه قوه الهى مرا تأييد كرد.»

لزوم و ضرورت معجزه: مقام و منصب نبوت برترين مناصب است، زيرا انبيا بر فكر و دل مردم حكم فرمايى و ولايت دارند و اين مقام معنوى بس والايى است. چنان كه تاريخ نشان مى دهد مدّعيان دروغين نبوّت (متنبّى ها) هم وجود داشته اند. براى امتياز پيامبران

__________________________________________________

(1) مطهّرى، مرتضى، نبوّت، گزيده و بازنويسى از ص 134- 136.

(2) مطهّرى، آشنايى با قرآن، تفسير سوره هاى حمد و بقره، در تفسير آيات 23 و 24 بقره درباره امكان اعجاز و توجيه آن مفصّل بحث كرده، 154.

(3) «من در زمين جانشينى خواهم گماشت»، و اين سخن آفريدگار است به فرشتگان در آغاز آفرينش. بقره/ 30.

(4) آشنايى با قرآن، 155.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 155

راستين و دروغين به حكم عقل، خداوند بايد مدرك و نشانى به آنها بدهد كه كسى نتواند مانند آن را بياورد و آن چيزى جز معجزه نمى تواند باشد. بنابراين دليلى كه وجود رسولان الهى را براى هدايت مردم ضرورى مى شمارد، داشتن معجزه را هم لازم مى داند تا سندى تقليدناپذير بر حقانيت ادعايشان بتوانند ارائه دهند.

گوناگونى

معجزات: به اقتضاى حكمت الهى معجزه هر پيامبر متناسب با همان زمان و دانش يا هنرى است كه مردم در آن مهارت دارند. بدين گونه بزرگان و علماى هر قوم مى توانند به ارزيابى كار خارق العاده اى كه مشاهده مى كنند بپردازند و در آن قدرت الهى يا حيله بشرى را از هم بازشناسند. بنابر چنين حكمت و مصلحتى است كه معجزه حضرت موسى عصايى بود كه اژدها مى شد و سحر ساحران را باطل مى كرد، و دم حضرت عيسى بيماران درمان نشدنى را شفا مى داد يا مرده را به اذن خدا «1» زنده مى كرد و بنى اسرائيل مى توانستند به صحّت ادّعاى آن دو رسول خدا پى برند.

پيامبر اسلام در بين مردمى برانگيخته شد كه سخنورى و شعرسرايى در نظرشان بس مهم و گرانقدر بود و شاعران بسيار توانايى داشتند. در چنين عصرى و ميان چنين مردمى سخن شناس و ادب دوست، آفريدگار حكيم حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله را برانگيخت و كلام خود را معجزه اش قرار داد، تا بر آنان بخواند و به توحيد و فضايل اخلاقى هدايتشان كند.

معجزه سخن

معجزه سخن

آيا ممكن است ساده ترين كار انسان يعنى «سخن» به صورتى درآيد كه كارى غير عادى شود و معجزه نام گيرد؟ شايد سؤالى شگفت آور باشد و جوابى منفى به ذهن آيد؛ امّا به حقيقت پانزده قرن است كه اين واقعيّت رخ داده و قرآن مجيد كه از حروف و كلمات متداول در زبان عربى تأليف و تشكيل شده، در عرصه فصاحت و بلاغت بى رقيب مانده است. در طول اين زمان بلند، در هر عصرى و بين هر قوم و ملّتى صدها

__________________________________________________

(1) إذن: در لغت به معنى اعلام

است و در شرع برداشتن مانع از تصرّف است، اجازه دادن در تصرّف است براى كسى كه شرعا ممنوع از تصرّف بوده است. (التعريفات) قرآن وقوع معجزات پيامبران را منوط به «اذن خدا» معرّفى مى كند مانند: وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ آل عمران/ 49 وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ رعد/ 38، غافر/ 78.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 156

شاعر توانا و نويسنده چيره دست و حقوق دان متخصّص و عارف پاك نهاد و فيلسوف ژرف انديش ظهور كردند و هزاران جلد كتاب نوشتند و بسى تحقيقات علمى حتّى در علوم انسانى و تربيتى و مسائل فلسفى و اخلاقى انجام دادند، امّا تحدى و مبارز طلبى قرآن همچنان بى معارض ماند و نويسنده اى دانشمند يا دانشمندى پژوهنده يا پژوهنده اى سخنور و شاعر يافت نشد كه حداقلّ مانند كوچكترين سوره كتاب خدا كه سه آيه كوتاه است «1» بياورد، كه سخن سنجان آن را در لفظ زيباتر و در معنى رساتر شمرند يا همانند آن بدانند. نتيجه اين شد كه كلام اللّه به صورت يك معجزه درآمد و مهمتر اين كه معجزه اى در زمينه سخن است كه سه ويژگى مهم دارد:

نخست اين كه سخن گفتن از ساده ترين و طبيعى ترين كارهاى انسان و در اختيار همگان است و مى توان برترى يا پستى آن را در لفظ و معنى تشخيص داد.

دو ديگر اين كه نشان دانش و بينش سخنور و سبب فضيلت و مزيّت صاحب سخن بر همنوعانش مى باشد، زيرا پيام آور

عالم معنى و ظرف بيان انديشه و عقيده است. «2»

سه ديگر اين كه چون نوشته شود اثرى ماندگار و جاودانه است و با گذشت زمان فرسوده و نابود نمى شود و قابل مطالعه و استفاده آيندگان و بررسى و ارزيابى سخن سنجان و معنى شناسان مى باشد.

مزيّت معجزه سخن: روشن است كه اين مزاياى مهم را هيچ پديده ديگر نمى تواند داشته باشد و «كلام اللّه» از نوع «سخن» و داراى هر سه مزيّت مذكور است و اضافه بر آنها در كمال شيوايى با نظم و شيوه اى خاص مى باشد، به طورى كه با سخنان ديگر حتّى خطبه ها و احاديث پيامبر اكرم- كه ابلاغ كننده آيات بود- فرق دارد، در حدّى كه اگر ضمن خطبه اى بيايد مشخّص و ممتاز است. «3»

__________________________________________________

(1) مانند سوره هاى عصر، 103؛ كوثر، 108؛ نصر، 110.

(2) اين ويژگى سخن مربوط به گفتار يا نوشتار انسانهاست، امّا اصل قرآن كريم كه در كتاب مكنون يعنى لوح محفوظ بوده شامل علم الهى است كه در قالب عبارتهاى عربى فرود آمده تا قابل استفاده آدميزادگان شود:

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ. فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ. لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ واقعه/ 77- 80، و بحث درباره همين آيات نازل شده است نه كتاب مكنون.

(3) برگرفته از: نامه هدايت.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 157

امّا امتياز اين معجزه بر ديگر معجزات وحدت و هماهنگى آن با پيام پيامبر خاتم است، بدين معنى كه اعجاز پيامبران پيشين موجب گرايش و گروش عده اى مى شد و سپس پيام و

تعليمات الهى به آنها ابلاغ مى گرديد؛ امّا قرآن مجيد چون از مقوله سخن است، ضمن آن كه صبغه الهى اش نمايان است و برهان نبوت مى باشد، متن پيام پيامبر اسلام را نيز در خود دارد و همواره گويا و رسا به جهانيان ابلاغ مى كند؛ و هم از اين جهت است كه گوييم قرآن معجزه اى معنوى و روحانى است كه بيشتر بر خرد و دل اثر مى گذارد تا چشم ظاهربين، و اثر هدايتش با تفكر و تأمل در آيات به دست مى آيد نه نگرش سطحى و قرآن خود ما را به تدبّر و ژرف انديشى در آياتش فرامى خواند.

آيه، بيّنه

آيه، بيّنه

در قرآن كريم لفظ «معجزه» به معنى اصطلاحى به كار نرفته «1» و به جاى آن «آية/ آيه» آمده كه متضمّن معنى باريكى است؛ زيرا معنى آيه «علامت و نشان آشكار» است كه به چيز ديگرى رهنمون مى شود، مانند علامتهايى كه براى راهنمايى در كنار جاده ها نصب مى شود. «2» راغب اصفهانى شرح بيشترى داده مى نويسد: «آيه» نشان ظاهر و نمايان است كه راهبر به امرى پنهان مى باشد، و در محسوسات و معقولات هر دو وجود دارد: در محسوسات مانند علامتهاى راهنماى كنار جاده ها (كه راه را از بيراهه مشخص مى كند)، و در معقولات مانند مشاهده مصنوع كه وجود صانعش را نشان مى دهد. «3»

در قرآن آيه هم به علامتهاى آفاقى و انفسى گفته شده «4» و هم به «جمله قرآنى» كه ما

__________________________________________________

(1) البتّه مشتقات و كلمات هم خانواده «عجز» مكرر به كار رفته به صورتهاى: معاجزين، معجز، معجزى، معجزين. ر ك: المعجم الإحصائى.

(2) لسان العرب 1/ 281.

(3) المفردات فى غريب القرآن: أى.

(4) مانند اين آيه سَنُرِيهِمْ آياتِنا

فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ فصّلت/ 53 «به زودى نشانه هاى خود را در افقها [ى گوناگون ] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است.» و نيز آيه 105 سوره يوسف: وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ «و چه بسيار نشانه ها در آسمانها و زمين است كه بر آنها مى گذرند، در حالى كه از آنها روى برمى گردانند.» نيز در سوره نحل آيات 11- 13 پس از ذكر آفرينش درختان، باغها، شب و روز و غير اينها، همه را آيه و نشانه اى از علم و قدرت آفريدگار براى متفكران و خردورزان معرّفى كرده است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 158

را به گوينده اش راهنمايى مى كند، «1» و آشكارا مى رساند كه سخن بشر نيست، و هم به كارهاى خارق العاده انبيا كه به روشنى مى فهماند كار انسان معمولى نيست. «2»

معجزه از اين نظر كه دلالت واضحى به قدرت برتر از معمول دارد در كلام اللّه به «بيّنه» هم تعبير شده، «و بيّنه به معنى دليل روشن است، پس مقصود هر قول و عملى است كه از نبى شنيده و ديده شود كه نشانه خدايى دارد و مردم بى غرض به روشنى اين نشانى را مى فهمند، «3» و قهرا بشر مانندش را نخواهد توانست بياورد مثل همه كارهاى خدا». «4»

خلاصه آن كه آنچه متكلّمان معجزه ناميده اند در قرآن به «آيه» و «بيّنه» «5» تعبير شده، زيرا چنان

نشان آشكار و دليل واضحى بر قدرت نمايى آفريدگار و كار غير بشرى است كه جاى ترديد براى حق جويان باقى نمى گذارد

آيات تحدّى

آيات تحدّى

معجزه همواره با تحدّى همراه است. تحدّى به معنى مبارز طلبى يا به نبرد خواندن خصم است. به سخن ديگر: فراخوان همگان براى آوردن مثل معجزه است و به همين

__________________________________________________

(1) آيه به معنى «جمله قرآنى» تعريف و مثالش ذكر شد.

(2) خداوند خطاب به موسى عليه السّلام مى فرمايد: اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي طه/ 42 «تو و برادرت معجزه هاى مرا [براى مردم ] ببريد و در ياد كردن من سستى مكنيد.» در همين سوره آيه 22 «يد بيضا» ى حضرت موسى نيز آيه (معجزه) اى ديگر شمرده شده، و راجع به حضرت عيسى و مادرش مى فرمايد: فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ انبياء/ 91 «و از روح خويش در او دميديم و او و پسرش را براى جهانيان آيتى قرار داديم.» يعنى معجزه اى آشكار يا نشانى از قدرت الهى.

(3) در قرآن «بيّنة» به معنى دليل روشن آمده كه مقصود از آن كتاب خداست: فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ انعام/ 157 «اينك حجّتى از جانب پروردگارتان براى شما آمده و رهنمود و رحمتى است.» گاه صفت «آيه» واقع شده: سَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ بقره/ 211 «از فرزندان اسرائيل بپرس: چه بسيار نشانه هاى روشنى به آنان داديم.»

(4) شريعتى مزينانى، محمّد تقى، وحى و نبوّت، 234.

(5) بيّنات مكرر به معنى معجزات (آيات روشن الهى) به كار رفته، به نمونه اى بسنده مى كنيم: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ

مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ، وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ... بقره/ 253 «برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم. از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد؛ و به عيسى پسر مريم دلايل آشكار داديم و او را به وسيله روح القدس تأييد كرديم ...».

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 159

جهت است كه دليل صحت ادعاى پيامبر خدا مى باشد. امّا اگر كار خارق عادت از ولىّ خدا سر زند و با ادعاى نبوت و رسالت الهى توأم نباشد در اصطلاح «كرامت» (يا به صورت جمع) «كرامات» گفته مى شود. «1»

در قرآن كريم آياتى متعدد است كه در آنها آشكارا به آوردن يك يا چند سوره و يا تمام قرآن تحدّى شده، و انس و جن به معارضه و مقابله با كلام خدا فراخوانده شده اند، ولى كسى نتوانسته با وجود گذشت زمان طولانى اين فراخوان را پاسخ دهد و اينك چند نمونه از اين آيات: وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ «2» «و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شك داريد، پس- اگر راست مى گوييد- سوره اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را- غير خدا- فراخوانيد. پس اگر

نكرديد- و هرگز نمى توانيد كرد- از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.» آنچه در اين آيه مهم است اخبار خداوند است به اين كه مانند قرآن نمى توانيد بياوريد هر چند شاهدان و دوستان خود را براى كمك دعوت كنيد و مهمتر اين كه پيش گويى مى كند كه در آينده هم نخواهيد توانست و اين خبر تحقق يافته و فردى يا جمعى نتوانستند همانندش بياورند.

در سوره يونس (آيه 38) به آوردن سوره اى- گرچه كوچك- فراخوانده شده اند: أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «3» «يا مى گويند: آن را به دروغ ساخته است. بگو: اگر راست مى گوييد سوره اى مانند آن بياوريد و هر كه را جز خدا مى توانيد فراخوانيد.»

بالاخره مهمترين تحدّى در سوره اسراء آمده كه در آن اعلام كرده است كه اگر انس

__________________________________________________

(1) براى ملاحظه تعريف كرامت ر ك: التعريفات؛ و براى اطلاع از امكان و صحّت رويداد آنها ر ك: خرّمشاهى، «كرامات و خوارق عادات»، جهان غيب و غيب جهان، 45- 83.

(2) بقره/ 23- 24.

(3) آيه 13 سوره هود نيز شبيه اين آيه است با اين تفاوت كه به آوردن 10 آيه فراخوانده شده اند. در آيه بعدش مى افزايد: اگر دعوت شدگان به شما جواب ندادند- يعنى نتوانستند- «بدانيد كه آنچه نازل شده است به علم خداست و معبودى جز او نيست».

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 160

و جن گرد هم آيند

و دست در دست هم نهند نمى توانند همانند قرآن بياورند: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً «1» «بگو: اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنان پشتيبان برخى [ديگر] باشند. «2»»

ناگفته نماند مقصود از تحدّى آن است كه مدّعى سخنى ارائه دهد كه چون با كلام اللّه مقايسه شود، همانند يا نزديك بدان باشد، يعنى با همان معيار كه سخنان بليغ را ارزيابى مى كنند گفتار مدّعى را با قرآن بسنجند و نظر دهند. اين مقايسه و سخن سنجى در قبل از اسلام بين شاعران عرب رايج بوده و بدين شرح است:

پيشينه تحدّى و معارضه

پيشينه تحدّى و معارضه

پيش از ظهور اسلام مسابقه ادبى و معارضه «3» شعرى بين اقوام عرب رسم بود و بيشتر در بازار عكاظ انجام مى گرفت. از مكانهايى كه هر ساله در بيست روز اوّل ذى القعده قبايل عرب گرد مى آمدند بازار عكاظ بود كه سه شبانه روز راه تا مكّه فاصله داشت. آنها كه قصد حج داشتند مدتى در آن مركز تجارى اقامت مى كردند و سپس براى انجام دادن مراسم- مطابق رسوم جاهليّت- به مكه مى رفتند. «4» درباره موقعيّت اين بازار نوشته اند: «در عكاظ از اجتماع دينى و اقتصادى استفاده شده بود و محلّى براى اشاعه فرهنگ و ادب و مسائل سياسى نيز بود. در آن جا شعرا اشعار خود را مى خواندند و قبايل و طوايف از

__________________________________________________

(1) إسراء/ 88.

(2) در سوره طور آيه 34 به آوردن «سخنى نو» مانند قرآن فرا خوانده شده اند: فَلْيَأْتُوا

بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ «پس اگر راست مى گويند، سخنى مثل آن بياورند». توضيح اين كه در كلمه «حديث»- كه در آيه به «سخن» ترجمه شده- مفهوم نو بودن (با توجّه به ريشه آن) وجود دارد، چنان كه عرب گويد: «ثمر حديث» يعنى ميوه تازه و «غلام حديث» يعنى پسر تازه به دنيا آمده. ر ك: عسكرى، ابو هلال، الفروق فى اللغة، ترجمه و تعليق و تصحيح دكتر علوى مقدم، محمّد 1/ 352. و نيز شريعتمدارى، جعفر، شرح و تفسير لغات قرآن 1/ 464.

(3) معارضه: مقابله كردن دو خصم و دو حريف با يكديگر- ستيزه كردن- رويارويى (فرهنگ فارسى).

(4) فرهنگ فارسى، اعلام: عكاظ.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 161

مفاخر و مناقب خود سخن مى گفتند و پيمانهاى صلح و آشتى در آن بسته مى شد «1»». در همين جاست كه حوليّات قرائت و در معرض نمايش و داورى سخن شناسان گذاشته مى شد.

حوليّات به قصايدى گفته مى شد كه شاعر براى سرودن و نظم و تهذيب آن يك سال (حول) كار كرده باشد. «2» در واقع اين شعرسرايى و مسابقه ادبى هر ساله، تنها جلوه كار فرهنگى و تلاش ادبى رسمى عربها قبل از اسلام بود كه موجب اصالت زبان و قدرت ادبى آن هم شده بود. در چنين اجتماعى و با وجود چنان رسمى است كه قرآن آن سخنوران و سخن شناسان را به تحدّى و معارضه دعوت مى كند.

روش معارضه

روش معارضه

رويارويى دو اثر ادبى و ارزيابى برترى يكى از آن دو بر ديگرى بايد

بر طبق قاعده اى باشد كه صاحب نظران علوم بلاغى آن را پذيرفته و گفته اند: بين دو سخن معارضه واقع نمى شود مگر اين كه ميان آن دو تشابه و نزديكى باشد، به صورتى كه در مقايسه با هم قابل تشخيص نباشند يا بسيار همانند باشند. روش كسى كه بخواهد با خطبه يا شعر ديگرى معارضه كند اين است كه سخن جديدى بگويد و معنى بديعى بيافريند، سپس در لفظ و معنى ادعاى برابرى يا برترى كند، نه اين كه از گوشه و كنار گفتار طرف مقابل كلماتى بردارد و يكى را به جاى ديگرى گذارد و الفاظ را به هم بپيوندد چون وصله كردن لباس، آن گاه ادعاى معارضه نمايد. «3»

آيا با قرآن معارضه شده؟

آيا با قرآن معارضه شده؟

اگر كسى را اين شبهه پيش آيد كه از كجا معلوم همانند قرآن گفته نشده، در جواب گوييم: از مسلّميات تاريخ است كه اسلام و پيامبرش مخالفان و منكران فراوان داشتند و در بين آنان سخنوران و شاعران توانايى بودند كه براى منصرف كردن حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله از دعوتش كوشش بسيار مى كردند. از ديگر سو به حكم عقل و تجربه اگر از

__________________________________________________

(1) زرياب، عباس، سيره رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، 66. نيز ر ك: ابو زهره، محمّد، معجزه بزرگ، 84.

(2) ر ك: اقرب الموارد، لغت نامه.

(3) العمارى، على، معارضات القرآن؛ رسالة الإسلام (مجلّه)، شوال 1378، سال 11، 2/ 207، با اندك تصرّف در ترجمه.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 162

كسانى

كارى خواسته شود كه انگيزه اى براى انجام دادنش دارند، ولى آن كار را انجام ندهند، اين نشان عجز و درماندگى آنهاست.

از اين دو مقدمه بديهى به اين نتيجه قطعى مى رسيم: عرب و عجم كه مخاطب تحدّى قرآن بودند و بدان ايمان نداشتند انگيزه اى بس مهم براى پاسخ دادن به آن مبارزطلبى داشتند، زيرا منع پيامبر از تلاوت و ابلاغ قرآن به ديگران و جلوگيرى از گسترش اسلام آرمان آنها بود، چون پيروزى پيامبر و پيشرفت اسلام سبب از بين رفتن آيين و حيثيّت و رياست آنان مى شد چنان كه شد. آنها به جنگ و كشته شدن تن در دادند و مبارزه كردند ولى نتوانستند معارضه كنند، زيرا اگر مانند سوره اى كوچك هم آورده بودند مخالفان و دشمنان حتما ثبت و ضبط مى كردند و در مجالس و كوى و بازار مى خواندند و خبرش به ما مى رسيد، چون انگيزه براى نشر چنين اخبار مهمى زياد است. همچنان كه سخنان پست و بى مايه مسيلمه كذّاب «1» نقل شده و در كتب تاريخ و ادب ثبت است. بنابراين يقين پيدا مى كنيم كه آن خداوندان سخن و اعراب زبان آور اصلا توانايى مقابله و معارضه با قرآن را در خود نديدند و اثرى عرضه نكردند. اگر بعضى هوس كردند و در اين درياى ژرف و شگرف وارد شدند غرقه گشتند و اعجاز قرآن را بيشتر نشان دادند.

وجوه اعجاز قرآن

اشاره

وجوه اعجاز قرآن

كتابها و مقالاتى كه درباره قرآن از نويسندگان مسلمان و غير مسلمان بر جا مانده

__________________________________________________

(1) مسيلمه كذّاب: در يمامه خروج كرد و دعوى نبوّت داشت. در سال يازدهم هجرى خالد بن وليد به فرمان ابى بكر بن ابى قحافه او را

بكشت و فتنه پيروانش را بنشاند. (برگزيده از لغت نامه). ادعا مى كرد سخنانى به او وحى مى شود كه بعضى آنها را در معارضه با قرآن دانسته اند. جاحظ اديب سترگ عرب (م. 255 ه. ق.) در كتاب الحيوان ضمن نام بردن از «ضفدع» (قورباغه) مى نويسد: نمى دانم چه چيز مسيلمه را برانگيخته كه از آن حيوان سخن گويد و پندارد كه از چيزهايى است كه به او وحى شده: يا ضفدع بنت ضفدعين، نقّى ما تنقّين، أعلاك فى الماء و أسفلك فى الطين. لا الشارب تمنعين و لا الماء تكدرين (اى چغز [قورباغه ] دختر چغزها، صدا كن [چه خوب ] صدا مى كنى. بالايت در آب است و پايينت در گل، نه آشامنده [آب ] را منع مى كنى و نه آب را گل آلود مى نمايى). به نقل از: معارضات القرآن، رسالة الاسلام سال 11، 2/ 209.

نويسنده مقاله- كه استاد دانشگاه الأزهر بوده- معتقد است اصولا اديبى به معارضه جدّى با قرآن نپرداخته زيرا آن را در مرتبه اى دست نيافتنى ديده، چنان كه جاحظ نيز بر همين نظر بوده.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 163

مى رساند كه قرآن معجزه همه عصرها و براى تمام انسانهاست از همه جهات: در معرّفى صفات جلال و جمال آفريدگار و اثبات مبدأ و معاد، در تعليمات اخلاقى و عبادى و ارائه غايت حيات و شيوه هدايت و تربيت انسان، در امثال و اخبار تاريخى و قصه هاى عبرت آموز، در بشارت و انذار و وعد و وعيدش، در كلمات فصيح و جملات بليغ و توصيفات بديعش،

تأثيرش در نفوس و بالاخره در اسلوب و نظم مخصوص به خودش.

امّا مهمترين وجه اعجاز قرآن در زبان و بيان آن يعنى فصاحت بى نظير و بلاغت معارضه ناپذير آن است، كه تمام قرآن پژوهان قديم و جديد آن را ياد كرده اند و در آيات مكّى نمود بيشترى دارد. ما هم از اعجاز بيانى آغاز مى كنيم با نقل اندكى از شواهد بسيار.

1- فصاحت كلمه و كلام

1- فصاحت كلمه و كلام

كلماتى كه در قرآن آمده نه تنها از عيبهايى مانند غرابت و تنافر حرفها دور است، كه زيبا و خوشنوا هم مى باشد و در نتيجه آيات شيوا و به تعبير قرآن روشن «1» و گوياست. در سخن خداوند تك واژه ها بسيار دقيق و حساب شده است، به صورتى كه نمى توان در جاى آنها لفظى ديگر گذاشت. جاحظ (م. 255 ه. ق) در البيان و التّبيين مى نويسد:

«مردمان با مسامحه الفاظى را در جاى هم به كار مى گيرند و به تفاوتهاى باريك آنها توجّه نمى كنند. آيا نمى بينى كه خداوند در قرآن «جوع» را جز در موضع كيفر يا تنگدستى و نياز شديد و ناتوانى آشكار به كار نبرده است؟ «2» و حال آن كه مردم اين كلمه را- به جاى سغب- درباره گرسنگى عادى- كه توأم با تندرستى و امكان و توانايى براى خوردن است- نيز به كار مى گيرند. همين طور است كلمه «مطر» [- باران ] كه در قرآن به دقت و فقط در موضع انتقام استعمال شده است «3»، ولى عموم مردم و حتّى بيشتر اهل فن، بين آن و «غيث» تفاوت نمى نهند». «4»

__________________________________________________

(1) قرآن مكرر به وصف «مبين» توصيف شده: قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ مائده/ 15، نيز:

يوسف/ 1.

(2) مانند اين آيات: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ ... بقره/ 155، فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ نحل/ 112 نيز: غاشيه/ 7، قريش/ 4.

(3) مانند: وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ فرقان/ 40، وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ شعراء 173 و نمل/ 58، نيز: اعراف/ 84.

(4) فراستخواه، مقصود، زبان قرآن، 224.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 164

لغت شناسان نيز اهميّت اين گونه استعمال دقيق كلمات را ياد كرده اند و حتّى كتابهاى مخصوص به نام الفروق فى اللغة «1» يا فروق اللغات فى التّمييز بين مفاد الكلمات «2» نوشته اند، كه نمونه اى چند از آنها را نقل مى كنيم:

«تفاوت ميان شكر و حمد آن است كه شكر اعتراف به نعمت است جهت بزرگداشت منعم، ليكن حمد ذكر جميل است جهت بزرگداشت محمود [ستوده شده ]، و ممكن است كه در برابر نعمت باشد و يا غير نعمت، ولى شكر فقط در برابر نعمت مى باشد.

جايز است آدمى خود را در برابر چيزهاى نيكو كه بجا آورده حمد كند و جايز نيست كه در اين مورد شكر كند، زيرا شكر در حكم قضاء و پرداخت دين مى باشد و صحيح نيست كه آدمى نسبت به خود دين داشته باشد ... و موجب شكر نعمت و موجب حمد حكمت و مصلحت است. و نقيض حمد، «ذمّ» است ... «3» و نقيض شكر «كفران». «4»

دو لغت قرآنى ديگر كه معمولا يك معنى برايش ذكر مى كنند خوف

و خشيت است كه ترس ترجمه مى شود، و حال آن كه استعمال آن در كلام اللّه تفاوت دارد: خوف ناراحتى نفسانى است از كيفرى كه به سبب گناه يا كوتاهى در طاعت انسان مستحق آن مى شود؛ امّا خشيت حالتى است كه از پى بردن به عظمت آفريدگار و جلال او به انسان با معرفت دست مى دهد، چنان كه مى فرمايد: يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ «5» كه خشيت درباره «ربّ» ذكر شده و خوف درباره سختى حسابرسى «6» قيامت.

به سبب اهميّتى كه كلمه در ساختار جمله دارد و واژگان قرآن بسيار دقيق و جانشين ناپذير است، لغت نويسان از سده هاى نخستين براى پى بردن به استعمال اوّليه

__________________________________________________

(1) با اين مشخصات: عسكرى، ابو هلال، الفروق فى اللّغة (درباره تفاوت لغات مترادف)، ترجمه و تعليق و تصحيح: دكتر محمّد علوى مقدم، دكتر ابراهيم الدّسوقى شتّا، امور فرهنگى آستان قدس رضوى، 1363.

(2) با اين مشخصات: نور الدّين بن نعمة اللّه الجزائرى، فروق اللغات فى التمييز بين مفاد الكلمات، حقّقه الدكتور محمّد رضوان الدّاية، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375.

(3) الفروق فى اللغة، 87.

(4) در تفسيرهاى كهن مانند مجمع البيان طبرسى و كشّاف زمخشرى نيز به مناسبت آيات اين تفاوتهاى لغوى ذكر شده است، از جمله فرق: حمد، مدح، شكر در مجمع البيان 1/ 94.

(5) رعد/ 21.

(6) گزيده و ترجمه از: فروق اللغات، 118- 119.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 165

هر كلمه و معنى ثانوى يا مجازى و اصطلاحى آن كوششهاى

فراوان كرده اند تا دقت و ظرافتى كه در كاربرد الفاظ قرآن است روشن كنند و پرده از راز فصاحت سخن خدا بردارند. «1»

2- بلاغت برتر يا ابر رسانايى

2- بلاغت برتر يا ابر رسانايى

در آيات قرآن رعايت كامل اقتضاى حال و مقام شده است در حدّى كه نظيرى براى آن متصوّر نيست. قرآن در هر موضوعى گوياترين زبان و شيواترين سبك بيان را براى اداى معانى دارد، در حدى كه از بلاغت خارق العاده اش به «ابر رسانايى» تعبير كرده اند، «كه در كمترين قالب و ساختار كلامى، بيشترين و توبر توترين معانى را مى رساند «2»» و اينك چند مثال:

«وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» هود/ 44 «و گفته شد اى زمين! آب خود را بلع كن، و اى آسمان دست بردار، و آب خشك شد و كار صورت پذيرفت، و كشتى بر جودى نشست، و گفته شد دور باد رحمت خدا از ستمكاران.» آيات قبلى صحنه اى از طوفانى سهمناك را ترسيم كرده است. آب از آسمان مى بارد و از زمين مى جوشد. امواج خشن تا قلل كوهها را فرامى گيرد ... بدكاران به كيفر مى رسند. هيچ راه گريز و پناهگاهى براى آنان نيست حتّى براى پسر نوح. امّا يك باره فقط يك آيه صحنه را دگرگون مى كند. آيه اى كه با تمام ايجاز بار معنايى وسيعى با خود حمل مى كند و زيبايى شناسان زبان قرآن در آن شگفتيها ديده اند، از جمله عبد القاهر جرجانى به اين موارد تأكيد مى كند: استعاره هاى أبلعى و أقلعى. مطابقت [صنعت تضاد] ارض و سماء. مناسبت ابلعى و اقلعى. خطاب به زمين،

آن هم با حرف نداى «يا» به جاى «ايّتها» (تا قدرت فائقه الهى را بر زمين برساند).

__________________________________________________

(1) از مهم ترين و نوترين اين آثار المعجم فى فقه لغة القرآن و سرّ بلاغته مى باشد كه به اشراف و مقدّمه استاد محمّد واعظزاده خراسانى تأليف شده و در آن مى نويسند: «لغت قرآن فقهى (فهم عميق) مخصوص به خود دارد كه ارتباط زيادى با اعجاز آن پيدا مى كند» 1/ 14. در اين اثر بديع معنى هر كلمه به ترتيب تاريخى نقل شده.

(2) دلائل الإعجاز، 87 به نقل از زبان قرآن، 241. «ابر رسانايى» تعبيرى است رسا براى بلاغت خارق العاده سخن خداوند كه مؤلف محترم آن كتاب به كار برده است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 166

امر به زمين و اضافه ماء به «ك» (آن آبت را كه در اين حادثه فوران دادى بلع كن نه همه آنها را چون آنها لازمند). صيغه مجهول در «غيض» (تا تحت تصرّف بودن زمين و عدم استقلال آن را برساند). قضى الأمر: تأكيدى براى اين كه خدا هر كارى خواهد كند، و قانونمنديهايش جدّى است. و استوت: سفينه را ذكر نكرده چون معلوم و شناخته شده بود و رسم تفخيم نيز چنين است. قيل در پايان با قيل در آغاز آيه تقارنى به هم رسانيده است «1» ...».

طبرسى پس از تفسير آيه مذكور مى نويسد: در اين آيه از بدايع فصاحت و عجايب بلاغت آن قدر هست كه سخن بشرى نمى تواند بدان نزديك شود، و آرايه هايى را-

از آن قبيل كه نقل شد- نام مى برد و از ايجاز بدون اخلال به معنى و تناسب الفاظ و تصوير شكوهمند آن رويداد ياد مى كند. سپس اين خبر را مى آورد كه: كفّار قريش همدست شدند تا با قرآن معارضه كنند. چون به اين آيه رسيدند سخت درماندند و اعتراف كردند:

اين سخنى است كه همانند كلام بشر نيست و كس را يارى مقابله با آن نمى باشد. «2»

مثال ديگر: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ «اى خردمندان! شما را در قصاص زندگانى است». «3»

اين آيه پس از آيه وجوب قصاص است و حكمت و فايده قصاص را بيان مى كند.

«قصاص» بدل گرفتن «4» است، يعنى كشنده را بكشند و ضارب را به ضرب و جارح را به جرح تنبيه كنند به همان نحو كه عمل كرده بود. «5»

طبرسى در تفسير آيه گويد: اين كار را خداوند مايه زندگى خوانده، زيرا سبب انذار و بيم دادن كسى است كه مى خواهد قتلى انجام دهد، چون بداند به جزاى قتلش خواهد

__________________________________________________

(1) زبان قرآن، 241- 242.

(2) ترجمه و برگزيده از: مجمع البيان فى تفسير القرآن، 5/ 250. همو در تفسير جوامع الجامع خطاب به «ارض» و «سماء» را- كه ويژه خردمندان است- بيشتر مورد توجّه قرار داده، آن را نشان عزّت و قدرت آفريدگار مى شمرد، كه به اين اجرام بسيار بزرگ فرمان تكوينى مى دهد و آنها هم عاقل و مميّز شمرده شده اند و فرمانبردار مى باشند، و امرش را بى درنگ مى پذيرند. ر ك: 2/ 148.

(3) بقره/ 179.

(4) لسان التنزيل، ص 336.

(5) فرهنگ فارسى: قصاص.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 167

رسيد مى ترسد و صرف نظر مى كند، پس موجب ادامه زندگى مقتول و قاتل فرضى مى شود. بعض ديگر مفسران گفته اند: در عصر جاهليّت به جاى يك تن ممكن بود چند تن را- از كينه و دشمنى- بكشند، حكم قصاص آن را از بين مى برد. همانند آيه مذكور در بين عربها جمله «القتل أنفى للقتل» مشهور بود. علماى بلاغت در مقام مقايسه اين جمله با آيه برآمده مى گويند: آشكارا مى بينيم كه تا چه حد آيه معنى را بهتر و با فوايدى بيشتر مى رساند، در حالى كه عبارتش كوتاه تر و از تكرار [كلمه القتل ] به دور و با تأليف و تركيبى بهتر مى باشد. «1»

ابو الفتوح پس از تفسير آيه مى نويسد: «اين آيت از آيات مشار اليهاست در فصاحت، براى آن كه تضمين اين معانى در الفاظى چنين موجز عذب بر وجه كنايت چنان كه ظاهر برعكس نمايد از مراد، «2» بابى باشد جامع انواع فصاحت را ...» سپس چند جمله اى كه عربها براى بيان همين مطلب گفته اند- مانند عبارتى كه از طبرسى آورديم- نقل مى كند و نتيجه مى گيرد «با آن كه حروف بيش از آن است كه لفظ قرآن را، آن عذوبت و طراوت ندارد كه: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ». «3»

عبد القاهر جرجانى به نكته ظريف ديگرى هم اشاره مى كند و مى گويد:

«حيات معرفه نيامده، زيرا منظور مطلق حيات و زندگى نيست، بلكه حياتى است كه به سبب قصاص تأمين مى شده است؛ چون اصل زندگى با قصاص تأمين نمى شده بلكه بخشى از حيات اجتماعى مردمان- هم به لحاظ كمّى

و كاهش قتل و جنايت و هم از حيث كيفى و ايجاد آرامش و امنيّت- مرهون قصاص مى باشد «4»».

3- هنرهاى بديعى، آرايه هاى ادبى

اشاره

3- هنرهاى بديعى، آرايه هاى ادبى

علاوه بر فصاحت و بلاغت آيات به كار رفتن آرايه هايى چون تشبيه، استعاره، تمثيل

__________________________________________________

(1) مجمع البيان 1/ 481.

(2) يعنى ظاهر عبارت دستور كشتن قاتل است امّا در واقع آنچه اراده شده، منع از عداوت و قتل بى حساب و اجراى حكم قصاص براى تأمين حيات فردى و جمعى است.

(3) روض الجنان و روح الجنان 2/ 340.

(4) دلائل الاعجاز فى القرآن، 362، به نقل از: زبان قرآن، 200. ضمنا باريك انديشيهاى آن سخن سنجان قابل توجّه است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 168

و تصويرگرى، جمال ظاهرى و كمال معنايى آيات را در سطحى دست نيافتنى و برتر از عادى قرار داده، سبكى بديع و شيوه اى بى بديل به وجود آورده است كه پيشينيان از آن به «نظم قرآنى» و امروز به «بيان قرآنى» يا «اعجاز بيانى» تعبير مى كنند. «1» اينك از اين آرايه هاى بسيار، اندك نمونه اى نقل مى كنيم:

تشبيه كه- به قول سيوطى- از برترين و شريف ترين انواع بلاغت است و در سخن عرب رواج دارد، «2» در اين آيه به كار رفته: مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً «مثل كسانى كه [عمل به ] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلّف گرديدند] آن گاه آن را به كار نبستند، همچون مثل خرى است كه كتابهايى را بر پشت مى كشد. «3»»

ابو الفتوح در تفسير آيه

مى نويسد: «وجه مثل و شبه از آن جاست كه ايشان ندانند كه در تورات چيست، به منزله آن خر كه نداند كه بر پشت او چيست از آنچه در آن كتابها باشد «4»». امّا طبرسى مى گويد: مثل كسى كه كتاب را حفظ مى كند، ولى مطابق آن عمل نمى كند، مانند مثل كسى است كه نمى داند آنچه را كه در محمول و بارش مى باشد؛ «5» يعنى عمل نكردن به تعليمات قرآن را وجه شبه دانسته است.

استعاره در تعريفش نوشته اند: «مجاز با تشبيه تزويج شده و از آنها استعاره متولّد گشته است. پس استعاره مجازى است كه علاقه اش مشابهت است». «6» سيوطى اين آيه را مثال استعاره محسوس براى محسوس آورده: وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً «7» كه مستعار منه آتش و مستعار له پيرى، و وجه آن شباهت داشتن روشنى آتش به سفيدى موى سر پير مى باشد. «8» «به نظر عبد القاهر جرجانى افزون بر همه هنجارها و حتّى بدايع آن، لطافت ديگرى در نظام گفتارى اين عبارت موج مى زند ... اگر عبارت آيه به صورت «اشتعل

__________________________________________________

(1) روشن است كه اعجاز بيانى قرآن از رعايت قواعد و نكات ظريف ادبى حاصل شده كه مجال شرح آنها نيست. ما در تقسيمى كلّى آنها را زير عنوان فصاحت و بلاغت و هنرهاى بديعى ياد كرديم. تفصيل را در كتابهاى مربوط بايد ديد.

(2) ترجمه الاتقان 2/ 139. يادآور مى شود نوع پنجاه و سوم كتاب به تشبيه و استعاره اختصاص دارد.

(3) جمعه/ 5.

(4) روض الجنان و روح الجنان 19/ 196.

(5) ر ك: مجمع البيان 9/ 430.

(6) ترجمه الإتقان 2/ 145.

(7) مريم/ 4. گفتار حضرت زكريّاست.

(8) ترجمه الاتقان 2/ 146.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 169

شيب الرأس» يا «اشتعل الشيب فى الرأس» هم بود، آيه به هنجار، مستعار، شيوا و زيبا بود، امّا نظم موجود آيه چيزى فراتر است. زيرا «اشتعل» در معنى متعلّق به «شيب» است و در لفظ به «رأس» اسناد گرديده و «شيب» كه سبب اشتعال «رأس» است تميز آورده شده تا فراگيرى اشتعال پيرى در رأس (يعنى سپيدى همه موى) را برساند. [چنان كه ] اگر بگويم «اشتعل النّار فى البيت» يعنى در خانه آتش شعله ور شد امّا وقتى مى گوييم «اشتعل البيت نارا» يعنى بكلّى طعمه حريق شد ...» «1».

به رعايت اختصار از نقل شواهد بيشتر صرف نظر كرده به بحث تمثيل يا امثال قرآنى مى پردازيم، كه خود آيتى از بلاغت كتاب الهى است.

امثال قرآن

امثال قرآن

در ادبيّات پيشرفته از شيوه هاى بيان مقصود به صورت زيبا و مؤثر مثل آوردن است.

علماى بلاغت گويند: مثل در محاورات حكم برهان را در بحثهاى عقلى دارد. بنابر تعريفى كه علماى ادب كرده اند چون ميان دو جمله، علاقه شباهت باشد آن را تمثيل نامند، چنين سخنى اگر شايع و بر زبانها جارى باشد آن را مثل خوانند. «2»

ابراهيم نظّام «3» گويد: «در مثل چهار مزيّت جمع مى شود كه در كلامى غير آن گرد نمى آيد: كوتاهى لفظ و رسيدن به معنى و حسن تشبيه و لطف كنايه، و اين نهايت بلاغت و كمال سخنورى است». «4» در قرآن از اين شيوه بيان استفاده شده و معانى بلند و مسائل

عقلى و نامحسوس را با امثال گوناگون براى مخاطبان محسوس و پذيرفتنى كرده، ضمن آن كه مقصود با شيوايى و بيان ادبى قوى و مؤثر ادا شده است. قرآن خود ما را به اهميّت امثال توجّه مى دهد: وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «5» «و در اين قرآن از هرگونه مثلى براى مردم آورديم، باشد كه آنان پند گيرند».:

__________________________________________________

(1) دلائل الاعجاز، 159، به نقل از: زبان قرآن با تلخيص، 198. مثالها در باب آرايه هاى آيه ها بسيار زياد است.

خواستاران مى توانند به نوع پنجاه و دوم (در حقيقت و مجاز قرآن) و نوع پنجاه و سوم (در تشبيه و استعاره هاى قرآن) رجوع كنند.

(2) ر ك: دهخدا، لغت نامه، مثل.

(3) ابراهيم بن سيار (185- 221 ه. ق.) از پيشوايان معتزله.

(4) به نقل از: حكمت، على اصغر، امثال قرآن، 2.

(5)- زمر/ 27.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 170

از مثالهاى جالب اين آيه است كه در آن، سستى پايگاه و ناپايدارى نقطه اتّكاى كسانى كه به غير خداى متعال توجّه مى كنند و از جز او يارى مى طلبند به پرده هاى سستى كه عنكبوت تنيده همانند شده، يعنى امرى نامحسوس به محسوس: مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ... وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ «1». «داستان كسانى كه غير از خدا دوستانى اختيار كرده اند، همچون داستان عنكبوت است كه

[با آب دهان خود] خانه اى براى خويش ساخته، و در حقيقت- اگر مى دانستند- سست ترين خانه ها همان خانه عنكبوت است ...

و اين مثلها را براى مردم مى زنيم ولى جز دانشوران آنها را درنيابند.»

امثال قرآن ويژگيهايى دارند كه ارزش بلاغى آنها را افزوده و از آنهاست: دقت تصوير، گويا و زنده بودن تصوير كه احساسات و پويشهاى فكرى عناصر زنده در صورت آن يافت مى شود، صداقت و تطابق در برقرارى همانندى ميان مثل و ممثّل له، تنوع در ارائه امثال، زير ساز قرار دادن مثل و حكم بر آن، چنان كه گويى عين ممثّل له است. «2»

برخى آيات از فرط بلاغت حكم مثل يافته و در گفتار و نوشتار مانند امثال به كار مى رود مانند: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ «3» «و فتنة [- شرك ] از قتل بدتر است. وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ «4» «و بسا چيزى را خوش نمى داريد و آن براى شما بهتر است». لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ «5» «در دين هيچ اجبارى نيست». هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ «6» «مگر پاداش احسان جز احسان است؟». كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ «7» «هر كسى در گرو دستاورد خويش است». كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ «8» «هر حزبى [جمعيتى ] بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند». «9»

__________________________________________________

(1) عنكبوت/ 41 و 43.

(2) آژير، حميدرضا، امثال قرآنى، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى.

(3) بقره/ 191.

(4) بقره/ 216.

(5) بقره/ 256.

(6) الرحمن/ 60.

(7) مدّثّر/ 38.

(8) روم/ 32.

(9) نمونه هاى ديگر اين گونه آيات را در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى توان ديد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 171

تصوير هنرى در قرآن

تصوير هنرى در قرآن

مفسّران و اديبان پيشين از منظر هنرى به قرآن نگريسته و بحثها كرده و موى به دو نيم شكافته اند، امّا بديهى است كه در فضاى مباحث ادبى كهن دم مى زدند و سخن امروز را نگفته اند. بنابراين شايسته است با ديدگاههاى جديد ادبى نيز به سخن الهى بنگريم و راز جذّابيّت و اعجاز آن را روشنتر كنيم. در اين باره ادباى عرب زبان آثارى گرانقدر تأليف كرده اند كه از آن ميان التّصوير الفنّى فى القرآن تأليف اديب مبارز سيّد قطب ياد كردنى است. «1» نويسنده پس از بحثهاى مقدماتى به اين نتيجه مى رسد كه يكى از علل تأثير فوق العاده قرآن، در تصويرگرى و شخصيّت دادن به معانى انتزاعى و بى جان و صحنه پردازيهاى آن است، به طورى كه خواننده كلام اللّه با كلمات خشك و بى روح و تعبيرهاى معمولى سر و كار ندارد، بلكه سخن به گونه اى است كه موضوعات معنوى و ذهنى و حالات نفسانى و حتّى رويدادهاى روز قيامت نيز همه جان مى گيرد و به حركت درمى آيد و به صورت تابلوهاى زيبا و گويا به چشم مى آيد:

«به قسمى كه منظره سمعى براى شنونده بزودى تبديل به منظره بصرى و صحنه اى تماشايى مى گردد ... اين جا خود زندگى است كه چهره گشايى مى كند نه حكايت زندگى! ابزارى كه به وسيله آن معانى ذهنى و حالتهاى نفسانى ... مجسم مى گردد تنها و تنها به وسيله همين الفاظ جامد- يعنى واژه هاى بى جان- صورت مى گيرد، نه شخصى است كه گزارشگر و نه رنگى است كه نمايشگر باشد.

اگر اين «دقيقه» را درك كنيم به گوشه اى از رازهاى اعجاز قرآن آشنا شده ايم ... لازم است خاطرنشان كنيم كه تصوير هنرى در قرآن تصويرى است آميخته با رنگ و جنبش و موسيقى و زنگ كلمات و نغمه عبارات و سجع «2» جملات به گونه اى كه ديده و گوش و حس و خيال و هوش و وجدان را از خود

__________________________________________________

(1) دانشمند و نويسنده و مفسّر قرآن كه در راه مبارزه با حاكمان ستمگر مصر در سال 1966 ميلادى به قتل رسيد. كتاب نامبرده با نام آفرينش هنرى در قرآن توسط استاد محمّد مهدى فولادوند با نثرى اديبانه به پارسى برگردانده شده و مأخذ ماست.

(2) كلمات هماهنگ و موزون كه در پايان بند آيات آمده «فاصله» ناميده مى شود نه سجع، هم به احترام كلام خداوند، و هم براى فرق نهادن بين آنها با سجعهاى كاهنان. توضيح بيشتر بعد خواهد آمد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 172

آكنده مى سازد ... و معانى بدين صورت در نفوس آدميان اثر مى گذارند. «1»»

مثالها را از معانى ذهنى كه جامه حسى دربر مى پوشند آغاز مى كنيم: مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْ ءٍ «2» «مثل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند چون خاكسترى است كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن وزد، از آنچه به دست آورده اند بهره اى نتوانند برد.» در اين تابلوسازى جاندار و متحرك، حركت تند باد را در يك روز طوفان زا

در برابر خويش مشاهده مى كنيم كه خاكستر اعمال كافران را چنان به هر سو مى پراكند كه گرد آوردن آن ديگر هرگز صورت نبندد. «3»»

«قرآن به روشنى مى گويد آن خدايان دروغينى كه مورد پرستشند نه مى شنوند و نه اجابت مى كنند، چرا كه نه قادرند به شنيدن نه توضيح دادن، و نيايشگران آنها نيز به هرزه آنان را ندا درمى دهند. اين معنى را قرآن چنان با الفاظ بيان مى كند كه براى ما محسوس و ملموس مى شود و نفس با همان عبارات عادى معانى ذهنى را با قوّت هر چه تمامتر در مى يابد: وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ». «4»

سيد قطب در بخشى خاص عناصر سازنده تصوير را شرح مى دهد و براى آن دو جزء قائل مى شود: خيال انگيزى بر پايه حس، و تجسيم يعنى صورت جسمانى دادن به معنويات برهنه از مادّه، سپس مى نويسد:

«نوعى از خيال انگيزى يا صورتگرى را مى توان شخصيت دادن يا تشخّص بخشيدن ناميد، يعنى به موجودات بى جان زندگى و اوصاف انسانى بخشيدن ... اينك صبح دم مى زند:

وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ «5» با انفاس خوش گويى زندگى آرام بر سطح زمين تپيدن آغاز مى كند ...

زمانى شب در پى روز روان مى شود تا شايد به او برسد: يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً «6» «روز را به شب- كه شتابان آن را مى طلبد- مى پوشاند» گويى خيال در دورى كه

__________________________________________________

(1) آفرينش هنرى در قرآن، 44- 46، با تلخيص.

(2) ابراهيم/ 18. روشن است كه اين نمونه ها مثال براى تشبيه نيز مى باشد.

(3) آفرينش هنرى در قرآن، 47.

(4) همان مأخذ، 51.

(5)

تكوير/ 18.

(6) اعراف/ 54.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 173

در آنها نه نهايت و نه بدايت پيداست اين سير را با آن دو دنبال مى كند. زمين و آسمان گويى دو موجود عاقلند كه خدا به آنها خطاب مى كند و چون به آنها مى فرمايد: خواه با اكراه و خواه با ميل به سوى من آييد پاسخ مى دهند: أَتَيْنا طائِعِينَ «1» «در حال اطاعت آمديم! «2» ...» و نيز از همين قبيل است: وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ «3» «و از گامهاى شيطان پيروى مكنيد.» «4»

«از مثالهايى كه نقل كرديم آشكارا برمى آيد سبك بيان قرآن تصويرى و تخيّلى است نه صرفا ذهنى و لفظى، زيرا مفاهيم، حس و وجدان را تحت تأثير قرار مى دهد و در اعماق وجود ما رخنه مى كند. براى مقايسه اگر بخواهيم نفرت خود را از چيزى- مثلا از دعوت به ايمان آوردن- ابراز داريم مى توانيم آن را با الفاظ عادى ابراز داريم، ولى ملاحظه كنيد چگونه قرآن اين نفرت را با چاشنى نيشخند و نهايت زيبايى بيان مى كند: فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ. كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ. فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ «5» «پس چرا از اين تذكار روگردانند؟ به خران رمنده اى مانند، كه از پيش شيرى گريزان شده است.» ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!» «6» ضمنا فاصله بين دو آيه و آهنگ سخن هم بر القاى معنى مى افزايد.

اكنون كه پرده اى از هنرنمايى قرآن نشان داد شد و رازى از بلاغت اين شگرف نامه آشكار گشت به نكته اى

ديگر نيز پى مى بريم و آن توان و تأثير عميق «هنر» در ابلاغ حقايق و تعليم و تربيت است. سيّد قطب در اين باره مى گويد:

«تعبير قرآنى جمع ميان غرض دينى و هدف هنرى كرده تا آن جا كه زيبايى هنرى براى او ابزارى است كه به وسيله آن وجدان دينى را برمى انگيزد تا بهتر بتواند آن را پذيراى تأثّرات مذهبى سازد. هنر چون به چنين ساحت و مرزى رسيد يعنى با بهترين تعبير بيان

__________________________________________________

(1) فصّلت/ 11. مقصود اين است كه به آسمان و زمين شخصيّت انسانى بخشيده سپس آمدن را به آنها نسبت داده، و مقصود از آمدن اطاعت محض از اراده تكوينى آفريدگار است.

(2) آفرينش هنرى در قرآن، 83.

(3) بقره/ 168.

(4) آفرينش هنرى در قرآن، 85.

(5) مدّثر/ 49- 51.

(6) آفرينش هنرى در قرآن، 183- 184 با اندك دگرگونى و كوتاه كردن نوشته. مثال ديگر وى در اين باب آيه 73 سوره حج است كه ناتوانى خدايان دروغين را نيكو به تصوير كشيده.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 174

عقيده كرد ... آن گاه زيبايى نيز در القاى عقيده به مرز كمال مى رسد. «1»»

در نتيجه اين فصاحت و بلاغت و آرايه هاى ادبى زبان قرآن «سهل ممتنع» شده، و با آن كه براى مخاطبان روشن و قابل فهم است، آوردن مثلش ممتنع گشته. «2»

آنچه نقل شد اندكى از جمال صورى و مزاياى ادبى كتاب خدا بود كه بر روى هم اعجاز بيانى قرآن را تشكيل مى دهد، ولى

از ياد نبريم كه اين ظاهر، باطنى دارد كه هدف اصلى است و آن اصول عقيدتى اسلام و تعليمات انسان ساز قرآن است كه بلاغت كلام و آرايه ها هم براى زيبا بيان كردن و قبولاندن همانهاست. بحث بعدى ما برشمردن اين وجوه اعجاز است.

4- معارف قرآن

اشاره

4- معارف قرآن

معارف عالى و حقايق آسمانى كه اصول عقيدتى اسلام است و با عقل و فطرت آدمى سازگار مى باشد، در قرآن با بيانى رسا و روشن بيان شده و مجموعه هماهنگ و استوارى است كه محال است انسانى عادى- تا چه رسد به امّى- بتواند آن را وضع كند.

برجسته ترين اين معارف «توحيد» است كه پايه و درونمايه ساير عقايد و تعليمات اسلام مى باشد و نه تنها ابتدا و انتهاى زندگى انسان را با آياتى مانند إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ «3» روشن مى كند، بلكه به زندگى جهت و هدف و معنى مى دهد و مسلمانان را از حيرت و پوچى مى رهاند. از آياتى كه در عين ايجاز استدلالى محكم و عقلى بر اثبات مبدأ متعال دارد اين آيه است: أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ «4» «آيا از هيچ [نه چيزى ] خلق شده اند؟

يا خودشان خالق [خود] هستند؟» چون دو شقّى كه مورد استفهام واقع شده به بداهت عقل باطل است، شق سوم- كه به سبب وضوح ياد نشده- صحيح خواهد بود، يعنى آفريدگارى نه مانند خودمان ما را

__________________________________________________

(1) همان، 134.

(2) علّامه شهرستانى «سهل ممتنع» بودن قرآن را از وجوه اعجازش شمرده، مى گويد اين خصوصيّت ملاك اعجاز و تفوق نهايى شعرى بر شعر ديگر بود. ر ك: اعجاز القرآن فى مذهب الشيعة الاماميّه، رسالة الاسلام، سال 3، ص

299.

(3) بقره/ 156. نيز آيه إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً مائده/ 48.

(4) طور/ 35.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 175

خلق كرده.

از آن جا كه اعتقاد به مبدأ در سرشت انسان است، قرآن بيشتر بر يكتابينى و يكتاپرستى تأكيد مى كند و اوصاف آفريدگار را تعليم مى دهد، مانند آيات پايانى سوره حشر: «اوست كه نيست خداى جز او، داناى نهان و آشكارا، اوست آن فراخ بخشايش مهربان.

اوست كه نيست خداى جز او، پادشاه پاك بى عيب، ايمن كننده، گواه راست استوار، تواننده به هيچ هست نماننده، خلق بر مراد خود دارنده، برتر از آن كه ستم كند بر كس، پاكى خداى را از انباز كه او را مى گويند». «1»

سوره مباركه اخلاص با آن كه بيش از چهار آيه كوتاه نيست توحيد كامل آفريدگار را دربردارد و خود نمونه اى از اعجاز در ايجاز است. «2»

از ديگر معارف مهم قرآنى معاد و زنده شدن آدميزادگان- به قدرت آفريدگار- براى رسيدن به پاداش كردارشان مى باشد. استدلال عقلى بر روى دادن حتمى اين واقعه و توصيف مناظر بهشت و دوزخ در قرآن به قدرى روشن و زنده و دقيق است كه جز به وحى الهى نمى تواند باشد و يكى از معجزات اين كتاب است و اينك مثالى از استدلال و اثبات آن:

«مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه اى آفريده ايم، پس به ناگاه وى ستيزه جويى آشكار شده است! و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد. گفت: چه كسى اين استخوانها

را كه چنين پوسيده است زندگى مى بخشد؟ بگو: همان كسى كه نخستين بار آن را پديد آورد و اوست كه به هرگونه آفرينشى داناست. همو كه برايتان در درخت سبز فام اخگر نهاد كه از آن [چون نيازتان افتد] آتش مى افروزيد. آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده توانا نيست كه [باز] مانند آنها را بيافريند؟ آرى اوست آفريننده دانا. چون به چيزى اراده فرمايد كارش اين بس كه مى گويد: باش، پس [بى درنگ ] موجود مى شود.

پس [شكوهمند و] پاك است آن كسى كه ملكوت [- پادشاهاى و حكم رانى ] هر چيزى در

__________________________________________________

(1) ترجمه آيات از تفسير كشف الاسرار 10/ 45 نقل شد.

(2) براى پى بردن به اهميّت اين سوره كه چگونه در چهار آيه كوتاه موزون، عالى ترين معانى توحيد ذات و صفات را بيان كرده به تفسيرها خاصّه الميزان 20/ 387 رجوع شود.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 176

دست اوست، و به سوى او بازگردانيده مى شويد. «1»»

آنچه در اين استدلال مهم مى باشد اين است كه نخست آشكارا شبهه يا اشكال منكران را نقل مى كند، سپس با دلايلى انكارناپذير پاسخ مى دهد. اين يكى از مزاياى مهم قرآن است كه چون داراى منطق قوى و استدلال پذيرفتنى است ايرادها و شبهات مخالفان را صريحا ذكر مى كند، و سپس با برهانى كه مقدّماتش امور بديهى يا يقينى است به پاسخ دادن مى پردازد. مثال ديگر در اين باره، اثبات و حيانى بودن قرآن است و اين كه پيامبر اسلام در ابلاغ رسالتش خود تابع

وحى الهى است، و اينك ترجمه آياتى در اين باب:

«و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنان كه به ديدار ما [يعنى قيامت ] اميد ندارند مى گويند: قرآن ديگرى جز اين بياور، يا آن را عوض كن. بگو: مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم. جز آنچه را كه به من وحى مى شود پيروى نمى كنم. اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روزى بزرگ مى ترسم. بگو: اگر خدا مى خواست آن را بر شما نمى خواندم و [خدا] شما را بدان آگاه نمى گردانيد. قطعا پيش از [آوردن ] آن روزگارى در ميان شما به سر برده ام، آيا فكر نمى كنيد؟» «2» موضوعات اعتقادى ديگر چون وجود فرشتگان و عوالم غيبى، تكليف و مسؤوليت انسان، هدف دار بودن خلقت، لزوم اطاعت و عبادت آفريدگار براى سلوك روحانى و كمال معنوى آدميزاد، اهمّيت علم و تعقّل و تفكّر در آفاق و انفس (جهان محسوس بيرون و درون) و غير اينها همه از آموزه هاى معرفتى قرآن است، كه با بلاغتى تمام و بيانى مستدل و محكم ادا شده است. ارائه چنين معارف والاى بى مانند و جهان بينى خردپسند بر محور توحيد، از انسانى در مهد جهل زيسته و استاد نديده، امّا كتابى آورده كه «مسأله آموز صد مدرّس» شده و ده ها حكيم و عارف وارسته پرورده، بى شك جز به وحى الهى و مبدأ فوق بشرى نمى تواند باشد، و از وجوه اعجاز قرآن است.

قسمهاى قرآن

قسمهاى قرآن

دانستيم اصول فكرى و عقيدتى در كتاب خدا با حجت آوردن براى مخالفان اثبات شده. اينك مى افزاييم به شيوه بيان عرب و روش آنان، گاه مطلب با سوگند تأكيد و در دلها

__________________________________________________

(1) يس/ 77- 83.

ترجمه از فولادوند.

(2) يونس/ 15- 16.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 177

جايگزين مى شود. قسمهاى قرآن با سوگندهاى معمول بشرى متفاوت است بدين جهت از بلاغت و تأثير ويژه اى برخوردار است، مانند: وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ «1» «و از تو خبر مى گيرند: آيا آن [عذاب وعده داده شده ] راست است؟

بگو: آرى! سوگند به پروردگارم كه آن قطعا راست است، و شما نمى توانيد [خدا را] درمانده كنيد».

از عربى حكايت شده كه چون اين آيه را شنيد: وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ. فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ «2» «و روزى شما و آنچه وعده داده شده ايد در آسمان است. پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه واقعا اين حق است همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد.» فرياد زد: چه كسى خداى جليل را به خشم آورده تا به سوگند ياد كردن وادار شود؟! «3» در اين سوگند لطف و بلاغت وصف ناپذيرى است، بدين معنى كه از سوى خدا بودن رزق و وعده هاى الهى را درباره رستاخيز، به امرى بسيار بديهى و انكارناپذير كه سخن گفتن ماست تشبيه كرده، در حالى كه «سخن گفتن خود يكى از بزرگترين روزيها و مواهب پروردگار است كه هيچ موجود زنده اى جز انسان از آن برخوردار نشده است». «4»

از ويژگى قسمهاى قرآن اين است كه علاوه بر سوگند به ذات مقدس «ربّ» به مخلوقاتش نيز سوگند خورده و

بدين گونه عظمت و اهمّيت مقسم به را براى ما يادآور شده چنان كه در اهمّيت قلم و نويسندگى فرمايد: وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «5» «سوگند به قلم و آنچه مى نويسند».

نمونه ديگر در سوره شمس (به شماره 91) است كه با شش سوگند پياپى آغاز شده، سپس مى فرمايد كه آفريدگار زشتكارى و پرهيزگارى را به نفس انسان الهام كرده، بنابراين هر كس به تزكيه نفس (پاكى روح) بپردازد رستگار شود، و آن كه خود را آلوده معاصى كند سرمايه عمر را درباخته و زيان كرده است. با آن سوگندها علاوه بر عظمت

__________________________________________________

(1) يونس/ 53.

(2) ذاريات/ 22- 23.

(3) ترجمه الاتقان، 2/ 421- 422. نيز ر ك: روض الجنان، 18/ 102- 105 كه داستان را به تفصيل از اصمعى نقل كرده.

(4) تفسير نمونه 22/ 337.

(5) قلم/ 1.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 178

آنچه بدانها سوگند ياد كرده (مقسم به)، اهمّيت آنچه را برايش قسم خورده (مقسم له) نيز مى رساند.

از نمونه هاى ديگر سوره 92 (ليل) است كه با قسم به شب و روز و آفريدگار نر و ماده شروع مى شود، و سوره 93 با سوگند به روشنايى روز: وَ الضُّحى .

امّا از آدميان، خداوند تنها در يك مورد به جان مقدس نبىّ معظّم خود قسم ياد كرده، آن هم براى تسلّى پيامبر و بيان حال منكران انبيا كه سرمست غرورند و كور باطن: لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ «1» «به جان تو سوگند، كه آنان [قوم لوط] در مستى خود

سرگردان بودند». اين سوگند ضمن داستان قوم لوط به صورت جمله معترضه آمده، و حاكى از گراميداشت پيامبر خدا و محبوب دلها مى باشد. «2»

5- تشريع و قانون گذارى

5- تشريع و قانون گذارى

با همه اهمّيتى كه مباحث عقيدتى و ماوراء طبيعى قرآن دارد، بايد بدانيم كه تنها كتاب عقيده و ايمان نيست، بلكه آيين نامه زندگى فردى و اجتماعى هر مسلمان است، و برنامه رفتار عملى در خانواده و جامعه و حكومت و قضاوت كه هر خردمند با انصاف بويژه حقوق دانان و علماى تعليم و تربيت را به شگفتى وامى دارد. اين قانونها و آيين نامه ها موضوع دانشى به نام «فقه» و حقوق اسلامى را تشكيل داده و آياتى هم كه به تهذيب نفس و خودسازى مربوط مى شود موضوع علم اخلاق شده.

بنابر مشهور آياتى كه موضوعات فقهى را در بر دارد و «آيات الاحكام» خوانده مى شود حدود پانصد آيه «3» است كه مطمئن ترين منبع استنباط حكمهاست. بيشتر اين آيات احكام را به اختصار بيان مى كند، با وجود اين تمام حيات بشرى را از آغاز ولادت تا پس از مرگ در مدّ نظر دارد، به صورتى كه آيات الاحكام به عبادتهايى چون نماز و روزه و

__________________________________________________

(1) حجر/ 72.

(2) براى توضيحات بيشتر درباره سوگندهاى قرآن ر ك: ترجمه الاتقان، نوع شصت و هفتم 2/ 421- 426.

(3) ر ك: دانش پژوه، محمّد تقى، فهرستواره فقه هزار و چهارصد ساله اسلامى، 233. اين كتاب خود گستردگى فقه اسلامى و كتابهاى فراوانى كه در هر قرن راجع به فقه تأليف شده نشان مى دهد. مجموع آيات احكام نيز در يك كتاب جمع آورى شده مانند: احكام قرآن تأليف خزائلى، محمّد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 179

زكات اختصاص ندارد، بلكه بيشتر درباره احكامى است كه به نظام اجتماعى و روابط سالم و عادلانه خانواده و جامعه اسلامى برمى گردد و همه توسط فقيهان از كتاب و سنّت استنباط شده و در كتب فقهى موجود است. چند عنوان از آن مباحث ياد مى شود:

بازرگانى، شركت، زراعت، وكالت، اجاره، ازدواج، طلاق، ارث، سياست، قضاوت و ديات. «1» تعليمات اخلاقى و تهذيب نفس نيز در كنار اين آيات آمده، مثلا اگر حكم قصاص را بيان كرده دستور عفو و گذشت را هم يادآور شده و بيشتر توصيه كرده.

در مورد حقوق بانوان- كه در آن زمان حقّى براى آنان قائل نبودند- حكم كلّى اش در قرآن اين آيه است: وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ «2» «و مانند همان [وظايفى ] كه بر عهده زنان است به طور شايسته به نفع آنان [بر عهده مردان ] است. كلمه «معروف» نامى است براى هر كارى كه به حكم عقل يا شرع خوبى اش تصديق شده، «3» و در آيات مربوط به طلاق يا ديگر حقوق بانوان در سوره بقره، 12 بار تكرار شده «4» و همواره تأكيد بر اين بوده كه به نيكى و شايستگى با آنان رفتار شود.

مقصود ارائه نمونه اى از احكام عادلانه اسلام در شؤون مختلف جامعه بود كه البتّه با واقع بينى و مصلحت انديشى الهى است نه خواسته هاى اكثريت مردم. خلاصه آن كه بى ترديد يكى از جلوه هاى بارز اعجاز كتاب خدا، تشريع حكيمانه و قانون گذارى عادلانه آن است، كه با مطالعه آيات احكام و پى بردن به نكته سنجى و

مصلحت بينى كه در آنهاست، مى يابيم كه از سوى خداى عليم حكيم صادر شده و در كتابش آمده، و از افكار محدود و نظريه هاى غرض آلود گروهى در برابر گروه ديگر، يا منافع طبقات خاصى از اجتماع به دور است.

__________________________________________________

(1) عنوانها برگزيده اى است از فهرست ابواب كتاب مختصر نافع تأليف محقق حلّى (م. 676 ه. ق.)، و براى آگاهى از پيشرفت فقه و مسائل جديد ر ك: تحرير الوسيلة در 2 جلد.

(2) بقره/ 228. يعنى اگر احكامى وضع شده كه ظاهرا به سود مردان است، در برابر احكامى نيز به نفع بانوان مقرر شده كه مردان بايد عمل كنند و در صورت تخلّف دادگاه اسلامى آنان را وادار به پذيرش حكم مى كند.

(3) المفردات: عرف.

(4) الميزان 2/ 232. صاحب الميزان بحث علمى مفصّلى درباره حقوق بانوان و وضع اجتماعى آنان قبل از اسلام و در اسلام كرده اند كه حق مطلب ادا شده. ر ك: 2/ 266- 276.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 180

6- قصه هاى قرآنى و خبرهاى غيبى

6- قصه هاى قرآنى و خبرهاى غيبى

پرده اى ديگر از اعجاز كتاب خدا را در قصه هاى آن بايد ديد كه جاى جاى به صورتى خاص آمده و سرگذشت پيامبران پيشين و قوم هر يك و سرانجام كارشان را شرح مى دهد. اين سرگذشتها و حوادث، تقطيع شده قسمتهاى برجسته و آموزنده آنها در سوره هاى گوناگون آمده است. امّا رويدادهاى شگفت زندگانى حضرت يوسف يك جا و در سوره اى به همين نام به شيوه اى ديگرگون با ساير قصّه ها نقل شده. «1»

نخست

بايد يادآور شويم كه «قصّه» در قرآن به معنى داستان در استعمال امروزى آن- كه بسيار غير واقعى است- نمى باشد، بلكه مرادف «سرگذشت» يا قسمتى از رويدادهاى حقيقى زندگى يك فرد يا قوم مى باشد كه از گذشته به زمان حال آورده شده به صورتى آموزنده نشان داده مى شود.

اهمّيت تاريخ يا سرگذشت واقعى پيشينيان از اين جهت است كه چون انسان فقط يك بار از مسير عمر و گذرگاه زمان عبور مى كند، تجارب حيات را در آزمايشگاه تاريخ بايد به دست آورد، و سنتهاى الهى «2» را- كه قانونهاى تغييرناپذير جوامع بشرى است- در سرگذشت اقوام درگذشته ببيند. از اين جاست كه خداى تعالى در كتاب راهنماى انسانها، با نقل داستان زندگى اجتماعى پيامبران كه سراسر مجاهده و مبارزه براى اعلاى كلمه حق و نابود كردن باطل بوده، آينه اى بلند در برابر مسلمين قرار داده تا قصه زندگى خويش را در قصص «3» اسلاف بخوانند و از فراز و فرود حيات آگاه شوند و رمز ترقى يا انحطاط جوامع بشرى را بيابند، چنان كه در پايان داستان حضرت يوسف مى فرمايد:

__________________________________________________

(1) سرگذشت آن حضرت در سوره 12 ضمن 111 آيه يك جا ذكر شده، نه چون سرگذشت ساير پيامبران به مناسبتهاى مختلف در سور گوناگون.

(2) ترجمه آيه 22 و 23 سوره فتح چنين است: «و اگر كسانى كه كافر شدند، به جنگ با شما برخيزند، قطعا پشت خواهند كرد و ديگر يار و ياورى نخواهند يافت. سنّت الهى از پيش همين بوده، و در سنّت الهى هرگز تغييرى نخواهد يافت» مقصود اين است: آنان كه با رسولان الهى درافتند مغلوب مى شوند. آيات ديگر (احزاب/ 62،

فاطر 43) نيز در اين باب هست.

(3) قصص: داستانها، سرگذشتها. قصّ الخبر: آگاهانيد او را، منه قوله تعالى: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ: اى نبيّن لك أحسن البيان، (منتهى الأرب). قصّ و قصص: بر گفتن قصه و از پى شدن [به دنبال رفتن ] ترجمان القرآن.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 181

لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ «1» «به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است.»

توجّه به معنى اصلى «عبرت» ارزش آموزشى و كاربردى قصه هاى پيامبران را روشنتر مى كند: مصدر آن «العبر و العبور» است به معنى «از آب بگذشتن» «2»، بعد در امور معنوى به كار رفته: الإعتبار و العبرة «آن حالتى است كه در آن از شناخت آنچه مشاهده مى شود به آنچه ديده نمى شود برسيم» «3»، يعنى گذشتن از ظاهر حوادث و پى بردن به ژرفا و علّت روى دادن آن. چنان كه معنى ديگر «العبر» كتاب به تفكر خواندن است. «4»

امّا معجزه بودن قصص از اين جهت است كه قرآن به عنوان بيننده و گواه حاضر در صحنه از اين رويدادها گزارش مى دهد و حوادث برجسته و پندآموز را به زمان حال آورده پيش چشم مى نهد. جالب تر اين كه خود تصريح مى كند هيچ يك از مخاطبان آنها را نمى دانستند، مثلا بعد از حادثه طوفان نوح و غرق شدن كافران و نجات اندك گرويدگان مى فرمايد: «اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم. پيش از اين نه تو آن را مى دانستى و نه

قوم تو. پس شكيبا باش كه فرجام [نيك ] از آن تقواپيشگان است. «5»»

ارزش و اهمّيت مطلب وقتى معلوم مى شود كه داستانهاى قرآن را با آنچه در تورات و انجيل آمده مقايسه كنيم. مثلا هنگامى كه داستان حضرت آدم و بيرون شدنش را از بهشت در تورات- در فصل سوم از سفر تكوين- بخوانيم مى بينيم همراه با خرافات و كفر است، زيرا به خداوند نسبت كذب و خدعه مى دهد و از اين گونه سخنان باطل و كفرآميز را در فصل 18 و 19 زمان آمدن فرشتگان به حضور حضرت ابراهيم به مژده داشتن

__________________________________________________

(1) يوسف/ 111.

(2) اين كاربرد نخستين كلمه است و مناسب با زندگى روستايى. ر ك: تاج المصادر، 1/ 22.

(3) المفردات: عبر.

(4) تاج المصادر، همان. يادآور مى شود از 7 مورد كه لفظ «عبرة» يا «اعتبروا» در آنها آمده 4 آيه در مورد حوادث تاريخى است و 3 آيه درباره آيات آفاقى.

(5) هود/ 49. تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ، ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا. فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 182

فرزند نيز مى بينيم. «1»

سرگذشت پيامبر پارسايى چون حضرت عيسى و مادرش در انجيل نيز خالى از خبط و خطا نيست، زيرا گذشته از نسبت الوهيّت به وى، «در همان صفحه اوّل انجيل نيز شجرة النّسب عيسى عليه السّلام ما را دچار اشكال مى كند، زيرا در اين باب متن انجيل متّى با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقض است. «2»»

بارى

مقصود از اعجاز كلام اللّه تنها در اخبار از اخبار گذشته و امّتهاى درگذشته كه كسى خبر نداشته «3» نيست بلكه منظور اين است كه با وجود اشتراك در قصه ها با تورات و انجيل، مزيّت قرآن در واقع بينى و حقيقت گويى آن است به صورتى كه يقين مى كنيم اطلاع بر آنها- بخصوص براى فردى امّى و درس ناخوانده- جز از راه وحى ممكن نيست و از اين رو، يكى از ادلّه اعجاز قرآن مى باشد.

علاوه بر قصه هاى پيش گفته، قرآن خبرهايى از تاريخ حيات پيامبر اكرم داده كه تحقق يافته و اطلاع بر آنها فقط از طريق وحى امكان داشته، مانند بازگشت پيامبر از مدينه به مكه كه قرآن به حضرت وعده داده «4» و پس از زمانى كوتاه واقع شده است.

از ديگر آيات كه خبر از آينده داده و به حقيقت پيوسته، آيات نخستين سوره روم است كه به اتفاق مفسّران درباره غلبه روميان مسيحى بر اهل فارس است بعد از آن كه شكست خورده بودند، و آن شكست موجب خشنودى مشركان مكّه شده بود و مسلمين

__________________________________________________

(1) ر ك: البلاغى، محمّد جواد، «مقدمة تفسير آلاء الرحمن» كه در آغاز تفسير القرآن الكريم، از شبّر، سيّد عبد اللّه آمده، ص 7. نمونه هاى ديگر از اين قبيل اباطيل را كه در سفر خروج فصل 3 و 32 نسبت به حضرت موسى و هارون نيز آمده در همان مأخذ مى بينيم.

(2) ر ك: دكتر بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى، 13. نمونه هاى ديگر را نيز در اين كتاب توان ديد.

(3) مانند داستان اصحاب كهف و ذو القرنين كه اهل كتاب از پيامبر پرسيدند، يا اصحاب

اخدود (آتش افروزان در گودال كه مؤمنان را در آن مى سوزاندند) كه در سوره بروج/ 4 ذكر شده. يا اصحاب الرّس كه در رديف عاد و ثمود دو بار در سوره فرقان/ 38، ق/ 12 نام برده شده.

(4) مقصود آيه 85 سوره قصص است: إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ «در حقيقت همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرض كرد يقينا تو را به سوى وعده گاه [زادگاهت ] برمى گرداند.» بنابر آنچه در تفسير و شأن نزول آيه آمده پيامبر علاقه مند بود به مكه- كه زادگاه اوست و حرم خدا در آن است- بازگردد و وحى تحقق اين خواسته را به وى داد و بعد عملى شد. ر ك: تفسير نمونه 16/ 184 و ديگر تفسيرها.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 183

را كه در اقليت بودند به هزيمتى چون هزيمت روميان مسيحى از مجوسيان سرزنش و تهديد مى كردند و اين مايه دلتنگى آنان شده بود. آيات اوّليه سوره، قاطعانه خبر داد كه گرچه پارسيان در اين نبرد پيروز شدند، امّا چيزى نمى گذرد كه از روميان اهل كتاب شكست خواهند خورد. زمان اين پيش بينى را «بضع سنين» كه بين سه تا ده است تعيين كرد، «1» و همچنين شد و اين اخبار از آينده به واقعيّت پيوست. آياتى كه از امور نهانى و حوادث آينده به پيامبر اكرم آگاهى داده متعدد است و در تفسيرها به تفصيل آمده كه به رعايت اختصار از نقل آنها صرف نظر مى شود. «2»

7- نداشتن اختلاف و تناقض

7-

نداشتن اختلاف و تناقض

خواننده قرآن به زودى مى يابد با كتابى روبروست كه در موضوعات گوناگون وارد شده و در هر كدام هدف هدايتى خود را تعقيب كرده: معارف الهى، احكام حقوقى، تعليمات اخلاقى، سرگذشت پيامبران و اقوامشان، توجّه دادن انسان به خودش و به آياتى كه در برّ و بحر و زمين و آسمان است و ديگر مواعظ و حكمتها. اين كتاب در مدت 23 سال بر پيامبر اسلام فرود آمده: در مكه و مدينه، در حضر و سفر، در صلح و جنگ، در حال آرامش يا مبارزه و كوشش، در ابتداى بعثت كه تنها با وجود مخالفان توانا دعوتش را آغاز كرد، تا پسين هنگام كه از آخرين حج- سال دهم هجرت- بازمى گشت و در مقام قدرت و رفعت بوده، در تمام اين احوال مختلف و موقعيتهاى متفاوت آياتى تلاوت مى كرد كه با داشتن محتوايى گوناگون، در بلاغت و استوارى عبارت بى اختلاف بود و با وجود ورود در مباحث نظرى و عملى لفظ و معنى اش تضاد و تناقضى «3» با هم

__________________________________________________

(1) ترجمه چهار آيه اوّل سوره روم: «روميان شكست خوردند، در نزديكترين سرزمين [به مكّه، در اراضى شام ]، ولى بعد از شكستشان در ظرف چند سالى به زودى پيروز خواهند گرديد. [فرجام ] كار در گذشته و آينده از آن خداست، و در آن روز است كه مؤمنان از يارى خدا شاد مى گردند. هر كه را بخواهد يارى مى كند و اوست شكست ناپذير مهربان». براى توضيح بيشتر به تفسيرها مراجعه شود.

(2) ر ك: تفسير نمونه، 24/ 8- 10. كه شأن نزول آيه اوّل سوره ممتحنه را- كه درباره شخصى به نام حاطب است- بيان

مى كند، و نيز همان مأخذ صفحه 271 كه شأن نزول آيه 3 سوره تحريم است و از رويدادهاى زندگى داخلى پيامبر خبر مى دهد.

(3) تناقض: در منطق عبارت از اختلاف دو قضيه در ايجاب و سلب [اثبات و نفى ] است، به صورتى كه-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 184

نداشت و آغاز و انجامش هماهنگ و دعوت كننده به توحيد بود. تأمل در اين خصوصيّت مى رساند كه قرآن از افقى برتر و مبدئى داناتر از انسان صادر شده كه دستخوش تغيير نيست و بشرى كه حالاتش گونه گون و تغييرپذير است و رو به تحول و تكامل يا نقصان است، هيچ گاه نمى تواند منشأ چنين كتابى حكيمانه، پرمايه، ژرف، حركت آفرين و انسان ساز باشد. قرآن خود از اين ويژگى چنين خبر مى دهد: أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً «1» «آيا در [معانى ] قرآن نمى انديشند؟ كه اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مى يافتند.» آرى اين هماهنگى آيات و سازگارى تعليمات و وجود هدفى واحد در سراسر قرآن مى رساند كه خاستگاه آن فراتر از افكار بشرى و مبدأ آن بيرون از آفاق خاكى است.

توضيح: قرآن پژوهان در شمارش وجوه اعجاز كلام اللّه مواردى ديگر هم ذكر كرده اند «2» كه هر يك در حد خود شايان توجّه و تأمل است، هر چند بعضى بايد جزء مزايا و امتيازات كتاب خدا شمرده شود نه معجزه. ما مهمترين آنها را كه در عصر كنونى بيشتر مورد توجّه

است به اختصار ياد مى كنيم.

8- اشارات علمى

8- اشارات علمى

در قرآن به ريزه كاريها و شگفتيهايى كه در آفرينش انسان و جهان به كار رفته و در آن زمان براى هيچ كس معلوم نبوده اشاراتى شده، كه علوم تجربى جديد آنها را آشكار ساخته. با آن كه هدف كتاب خدا بيان اين گونه مسائل نيست، امّا براى اثبات توحيد و قدرت و علم آفريدگار و هدف دار بودن خلقت پرده از رازهاى آفرينش برمى گيرد و ما را به آيات آفاقى و انفسى توجّه مى دهد. در واقع شيوه بيان اين آيات هم معجزه است، زيرا مطلب به صورتى گفته شده كه براى مخاطبان بى خبر از اين علوم شنيدنى بوده و امروز

__________________________________________________

- تصديق يكى تكذيب ديگرى را نتيجه دهد مانند: زيد انسان است، زيد انسان نيست (التعريفات). بنابراين جمع شدن دو قضيه و امر متناقض با هم عقلا محال است.

(1) نساء/ 82. براى ملاحظه تفسير آيه و استدلال به آن ر ك: الميزان، 5/ 19- 20.

(2) ر ك: رسالة الاسلام، سال 3/ 296- 298؛ التمهيد، 4/ 100- 102 كه نظر سيّد عبد اللّه شبّر و علّامه هبة الدين شهرستانى را آورده؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى: اعجاز قرآن.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 185

براى ما نكته آموز است. از اين اشارات است: حركت زمين در آياتى كه از آن تعبير به «مهد» كرده. «1» كرويت زمين با تصريح به وجود مشرقها و مغربها براى زمين در چند آيه «2».

قانون زوجيت و ازدواج در تمام نباتات. «3» اشاره به

وزن داشتن و تركيبات متناسب گياهان «4» كه اندازه گيرى دقيق مواد را در آنها مى رساند.

نه تنها كره زمين و روييدنيهاى آن، زبان حكمت پروردگارند بلكه آسمانى كه بى ستون مرئى برافراشته شده بزرگ آيت قدرت و عظمت آفريدگار است، چنان كه مى فرمايد- اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها «5» «خدا [همان ] كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت.» در اين آيه «ترونها» صفت «عمد» است، «6» يعنى آسمان بدون ستونهاى ديدنى برافراشته است. لازمه تعبير وجود ستونهايى- و نه يك ستون- نامرئى است، كه چيزى جز قوه جاذبه و دافعه بين كرات نمى باشد، يعنى قانونى كه حدود هزار سال پس از بيان قرآن كشف شد. اين دريافت را روايتى كه از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام نقل شده صريحا تأييد مى كند. «7»

__________________________________________________

(1) طه/ 53: الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً «همان [خدايى ] كه زمين را برايتان گهواره اى ساخت.» نيز سوره زخرف/ 10.

(2) معارج/ 40: فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ «به پروردگار خاوران و باختران سوگند ياد مى كنم كه ما تواناييم». نيز ر ك: اعراف/ 137، صافات/ 5. با تأمّل درمى يابيم اگر زمين كروى باشد مشرقها و مغربها خواهد داشت نه شكلى ديگر.

(3) يس/ 36: سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ «پاك [خدايى ] كه از آنچه زمين مى روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمى دانند، همه را نر و ماده [جفت جفت ] گردانيده است.» در اين آيه از دوگانگى همه آفريده ها- حتّى آنچه ما نمى دانيم- كه موجب نياز هر جفت به جفت ديگر است

به بى نيازى و وحدت بارى تعالى استدلال شده.

(4) حجر/ 19: وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْزُونٍ «در روى زمين هر چيزى را با وزن و اندازه مخصوص رويانده ايم.» آيات مذكور (بند 1 تا 4) برگزيده از: ترجمه البيان، 1/ 135- 141؛ نمونه هاى ديگر را در موجز علوم القرآن 70- 72 توان ديد.

(5) رعد/ 2.

(6) الميزان 11/ 289.

(7) پاسخ حضرت به سؤال كننده كه متعجّب شده بود اين است كه: «پس ستونهايى هست و ليكن شما آن را نمى بينيد». تفسير نمونه 10/ 110. در اين مأخذ حديثى از حضرت على عليه السّلام نيز نقل شده كه مى فرمايد:-

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 186

آيات در اين باره بيش از اين است، به همين مقدار كه از سوى دانشمندان متخصّص در تفسير نقل شده اكتفا مى كنيم و يادآور مى شويم كه بعضى از نوگرايان با اندك تناسبى يا احتمالى برخى آيات را اشاره به يكى از كشفهاى علوم تجربى مى شمرند. اين نوع دريافت سطحى هم خلاف امانت دينى است و هم مخالف تحقيق علمى، كه هدفش حقيقت يابى است. «1»

9- اعجاز عددى در قرآن

9- اعجاز عددى در قرآن

بعضى از دانشمندان جديد كه با عدد و رقم و دستگاه پردازشگر سريع يعنى «رايانه» سر و كار دارند به شمارش دسته اى از كلمات قرآن پرداخته و نظريه «اعجاز عددى قرآن» را اظهار داشته اند. قرآن پژوه معاصر عبد الرزّاق نوفل از اين دانشمندان است. او پس از شماره كردن كلمات كليدى قرآن به تناسب و سازگارى ويژه اى بين

آنها رسيده كه بسيار قابل توجّه است.

براى توضيح به نقل شواهدى از ترجمه كتابش مى پردازيم: با آن كه واژه دنيا (الدنيا) و آخرت (الآخرة) در همه آيات با هم نيامده اند شماره استعمال اين دو لفظ هر كدام 115 بار يعنى مساوى «2» مى باشند. تعداد لفظ «الشيطان» و «الملائكه» برابر و هر يك 68 مرتبه است. واژه «بصر» و تمام مشتقات آن و همچنين «بصيرة»- كه ديدن باطنى است- و همه مشتقاتش هر كدام 148 بار به كار رفته. درست برابر همين عدد لفظ «قلب» و مشتقات آن با «فؤاد» و ديگر ساختهايش (افئده، فؤادك، افئدتهم) در قرآن آمده يعنى 148 بار. «3» بسامد كلمه «النفع» و «الفساد» با همه مشتقاتشان هر يك 50 مرتبه آمده و مساوى مى باشند.

نيز بسامد واژه «جحيم» (دوزخ) و «عقاب» با احتساب ديگر ساختهاى آن دو، برابر و

__________________________________________________

- «ستارگان با ستونى از نور به هم مربوط مى باشند» ص 111.

(1) در اين باره ر ك: خرّمشاهى، بهاء الدين، «تفسير پوزيتيويستى قرآن»، سير بى سلوك، 39- 62.

(2) ر ك: نوفل، عبد الرزّاق، اعجاز عددى در قرآن، ترجمه مصطفى حسينى طباطبايى، 21. به رعايت اختصار و گزينش، ترتيب نقل و شيوه نوشتن عين مأخذ نيست و آيات آورده نمى شود.

(3) همان، 28- 31. در كتاب مأخذ بيشتر آيات مورد استشهاد نقل شده است. بقيه شواهد متن نيز به ترتيب از همين مأخذ است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 187

26 بار مى باشد.

كلمات: ملكوت (پادشاهى)، روح القدس (جبرئيل)، محمّد صلّى اللّه

عليه و اله و سراج (چراغ) هر يك 4 بار در قرآن آمده، و تساوى كاربرد اين چهار كلمه مربوط و متناسب را معلوم مى دارد.

نويسنده اعجاز عددى در قرآن در صفحات پايانى كتاب نمونه هاى جالبترى ارائه مى دهد: خداى متعال مى فرمايد: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ، «1» آن گاه مى بينيم واژه شهر (ماه) 12 بار در قرآن مجيد تكرار گشته، درست به اندازه تعداد ماههاى سال! ... واژه «يوم» (با «ال» و بدون آن) 349 بار و به لفظ «يوما» 16 بار كه مجموع اين موارد 365 بار مى شود، به تعداد روزهاى سال! ... واژه «ايّام» به صورت جمع 23 بار و به لفظ «ايّاما» 4 بار و تثنيه آن «يومين» 3 بار كه مجموع اين موارد 30 بار است به شماره روزهاى ماه. سپس نتيجه مى گيرد: «آيا اين نظم و هماهنگى از روى تصادف رخ داده؟ آيا چيزى به نام تصادف در اين جا مى توان يافت؟ تصادف «2» با ايمان متناقض است، زيرا در ملك خدا جز آنچه او مقرّر و مقدّر فرموده و در علم ازلى اش آمده حادثه اى پديد نمى آيد. پس چون تصادف در ميان نبوده و نتواند بود آيا مى توان اين كار را مولود قدرت پيامبرى درس ناخوانده دانست؟ هرگز «3» ...».

10- آهنگ قرآن و جذبه آن

10- آهنگ قرآن و جذبه آن

دقت و حساب شگفت آورى كه در استعمال هر كلمه قرآن شده- و نمونه هايى از آن را نقل كرديم- نغمه و آهنگى خوش و متناسب با معنى در آيات به وجود آورده كه از آن به موسيقى آيات تعبير مى كنند. نخستين چيزى كه گوش در استماع قرآن حس مى كند و او

را به خود مى كشد همين نظام صوتى بديع است كه از توزيع دقيق حركتها و ساكنها و

__________________________________________________

(1) توبه/ 36. «در حقيقت شماره ماهها نزد خدا در كتاب [علم ] خدا دوازده ماه است.

(2) «در نظام جهان با وجود پيدايش ميلياردها پديده منظّم و متناسب و متوالى، تئورى تصادف معنا ندارد، چنان كه در قرآن كريم با وجود هماهنگيها و تناسبهاى بس فراوان و پياپى، فرضيه تصادف مردود است.» نقل از زيرنوشت مترجم، 181.

(3) اعجاز عددى قرآن، 180- 182.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 188

حرفهاى مدّ و غنّه «1» پديد مى آيد. «2» نغمه و خوش آهنگى گاه با كلمات پايانى آيات كه اصطلاحا «فاصله» «3» گويند ايجاد مى شود، بدين جهت در بسيارى از آيات فاصله ها به حروف مدّ و لين و الحاق «ن» ختم مى شود كه در ايجاد نواى طرب انگيز مؤثر است. «4»

نكته گفتنى اين كه براى ايجاد وزن و آهنگ گوشنواز، هيچ گاه حرفى بيجا يا زائد آورده نشده و معنى فداى لفظ نگشته است.

آنچه ذكر شد موسيقى ظاهرى سخن بود كه از تقسيم جملات به اندازه هاى مساوى و اوزان و فاصله ها به وجود مى آمد و مربوط به الفاظ بود، امّا نوع ديگر «موسيقى باطنى» است كه از جلال تعبير قرآنى و ابّهت بيان آن ايجاد مى شود و فيضانى است از متن كلام اللّه. چون جمال لفظ با كمال معنى توأم شود نغمه اى توليد مى كند كه مشاعر آدمى را تحت تأثير قرار مى دهد و حواس را برمى انگيزد، بدين گونه تا اعماق

وجود انسان اثر مى گذارد. اين رازى است از رازهاى جمله بندى قرآن، كه نه شعر است و نه نثر و نه چون كلام سجع گويان، بلكه ساختار خاصى است از كلمات كه آهنگ خوش باطنى آن را آشكار مى كند. مثلا وقتى مى خوانيم: وَ الضُّحى ، وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى . ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى ... با آن كه به بخشهاى مساوى تقسيم نشده نغمه اى گوشنواز را مى شنويم. از كجا؟ از موسيقى درونى آن «5» ....

براى بهره مند شدن از اين موسيقى بيرونى و درونى قرآن است كه در احاديث پيامبر اكرم و ديگر پيشوايان، دستور داده شده كلام اللّه را با «صوت حسن» بخوانيم.

از حضرت رسول عليه السّلام نقل است: هر چيزى را زيورى است و زيور قرآن صوت حسن

__________________________________________________

(1) غنّه: آوازى كه از خيشوم (بن بينى) برآيد.

(2) ر ك: التمهيد، 5/ 158- 166.

(3) فاصله: دانشمندان اسلامى به رعايت احترام كلام اللّه به جاى «سجع» اصطلاح «فاصله» را در قرآن به كار برده اند كه «پايان بند» ترجمه شده. البتّه فرق ديگرى نيز اين دو كلمه با هم دارند، بدين معنى كه بسا در سجع آوردن گوينده معنى را فداى لفظ كند و به تكلّف افتد، امّا در فاصله هاى قرآنى هيچ گاه معنى فداى لفظ نشده است و بلكه فاصله ها در سخن خدا يكى از موجبات بلاغت است. در اين باب ر ك: ابو زهره، محمّد، معجزه بزرگ، 365- 366.

(4) التمهيد 5/ 165. شواهد متعدد قرآنى در اين مأخذ و همچنين كتاب معجزه بزرگ آمده، مانند آيات سوره نجم، و نيز آيات نخستين از سوره طه.

(5) همان، 5/ 169.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 189

است. نيز مى فرمايند: با اصوات خود قرآن را زينت دهيد، همانا صداى خوش زيبايى و حسن قرآن را افزايش مى دهد. «1» اين ويژگى است كه در ترجمه قرآن- حتّى بهترين ترجمه آن- از بين مى رود، و از اين جاست كه گويند ترجمه قرآن، قرآن نيست. «2» زيرا ترجمه- و بلكه تفسير قرآن- نه تنها نمى تواند باطن بسيار عميق و تو در توى سخن حق تعالى را بازگو كند، كه لطف و حسن ظاهرى آن را هم كه در تلاوت و ترتيل نمايان مى شود نمى تواند نشان دهد.

در پايان نقل حديثى از امام جعفر صادق عليه السّلام مى تواند پرده از راز جذّابيت و تأثير فوق العاده قرآن برگيرد كه مى فرمايد: لقد تجلّى اللّه لخلقه فى كلامه و لكنّهم لا يبصرون. «3» «همانا خدا براى بندگان در سخنش جلوه گرى كرده است ولى آنان نمى بينند.»

و از اين برتر سخن خداى تعالى است كه مى فرمايد: وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا «4» «و همين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم». به نظر نويسنده اين روح، نفخه صاحب كلام و تجلّى خداوند پيام است در سخنش. اين روح همان جان جهان است و سبب جذبه قرآن.

__________________________________________________

(1) الحياة 2/ 117. روايات در اين باره متعدد است. ر ك: التمهيد 5/ 177- 178، و ائمّه ما خاصّه امام زين العابدين عليه السّلام قرآن را با صوتى بسيار نيكو و حزين مى خواندند.

(2) امروز كسانى كه در زمينه زبان مقدس دينى تحقيق مى كنند به اين نتيجه

رسيده اند كه در كلام الهى و زبان مقدس اديان مختلف، «صورت» براى خود مستقل از «معنى» اهمّيت و جاذبه دارد، و ترجمه يا مترادف يك دعا يا ذكر يا اسم الهى يا آيه از متون مقدس آن جنبه را ندارد، و نهايتا در نيافتن معانى آنها به اين جنبه قدسى و غيبى و ماورايى آنها خللى نمى رساند. خرّمشاهى، «خواندن و درنيافتن قرآن» قرآن پژوهى، 723.

(3) بحار الأنوار 92/ 107، به نقل از: التفسير و المفسّرون، 1/ 85. همين مضمون از حضرت على عليه السّلام نيز نقل شده ر ك: الحياة 2/ 43- 44.

(4) شورى/ 52.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 190

نمايه

اشاره

نمايه

آيات كسان، جايها فهرست موضوعى كتابنامه

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 191

آيات

آيات

أَتَيْنا طائِعِينَ (فصّلت/ 11) ... 173

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ. لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (واقعه/ 1- 2) ... 105

اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي (طه/ 42) ... 158

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا (انفال/ 12) ... 16

اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ (انفال/ 24) ... 94

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ (جاثيه/ 23) ... 115، 116

أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (نساء/ 82) ... 56

أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (نجم/ 59) ... 93

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ* الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ (علق/ 1- 5) ... 14، 31

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً. (كهف/ 1) ... 1

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً (طه/ 53) ... 185

الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (علق/ 4) ... 59، 61

الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى (طه/ 5) ... 116

اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها (رعد/ 2) ... 185

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ ... (زمر/ 23) ... 93

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... (نور/ 35) ... 96

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً ... (مائده/ 3) ... 108

أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا بَلى (اعراف/ 172) ...

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 192

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (طور/ 35) ... 174

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (يونس/ 38) ... 159

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (قدر/ 1) ... 28

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ* فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (دخان/ 3- 4) ... 28

إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ (نساء/ 163) ... 12

إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا (مزمّل/ 5) ... 13

إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ (قصص/ 85) ... 18

إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (يونس/ 44) ... 114

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (بقره/ 156) ... 174

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (نحل/ 91) ... 19

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (حجر/ 9) ... 71، 86، 91

فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (نمل/ 40) ... 83

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ (توبه/ 36) ... 187

إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ، فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (القيامه/ 17- 18) ... 90

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ. فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ. لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (واقعه/ 77- 80) ... 92، 156

إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (نمل/ 30) ... 97

إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (بقره/ 30) ... 154

أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ (توبه/ 3) ... 78

أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قالَ

بَلى (بقره/ 260) ... 152

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ* فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (بروج/ 21- 22) ... 27

بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ (مائده/ 64) ... 121

بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (بقره/ 10) ... 47

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً (فرقان/ 1) ... 91، 93

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ* هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ ... أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (لقمان/ 2- 5) ... 94

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 193

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ (يونس/ 1) ... 94

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ (يوسف/ 1) ... 93

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ (حجر/ 1) ... 90

تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ، وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ... (بقره/ 253) ... 158

تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ، ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا. فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ.

(هود/ 49) ... 181

حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ. رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ ... (بيّنه/ 1- 2) ... 108

ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (بقره/ 2) ... 90

ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (الكهف/ 82) ... 120

رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا ... 2

رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (نساء/ 165) ... 11

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً* فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ (بينه/ 2- 3) ... 61

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى (اعلى/ 1) ... 107

سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ

الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ (يس/ 36) ... 185

سَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ (بقره/ 211) ... 158

سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ (فصّلت/ 53) ... 95، 157

سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (نور/ 1) ... 98

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ (بقره/ 185) ... 28

عَمَّ يَتَساءَلُونَ. عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (نبأ/ 1- 2) ... 92

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ (اعراف/ 158) ... 7

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 194

فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ (نحل/ 98) ... 52

فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ (احقاف/ 35) ... 20

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ* إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ. (حجر/ 94- 95) ... 32

فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (نحل/ 112) ... 163

فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ... فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ (مزمّل/ 20) ... 36

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ (انبياء/ 7) ... 119

فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (حجر/ 30) ... 152

فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ (انعام/ 157) ... 158

فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (بقره/ 65) ... 132

فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ (معارج/ 40) ... 185

فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (طور/ 34) ... 160

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ (عبس/ 24) ... 122

فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ. كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ. فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (مدثّر/ 49- 51) ... 173

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ

ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (زلزال/ 7) ... 151

فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ (انبياء/ 91) ... 158

فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ (حج/ 52) ... 112

قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (بقره/ 259) ... 46

قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ (نمل/ 29) ... 97

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً* قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً (آل عمران/ 41) ... 95

قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ (يوسف/ 44) ... 121

قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً. رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ (طلاق/ 10- 11) ... 119

قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ (مائده/ 15 و نيز يوسف/ 1) ... 93، 126، 150، 163

قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ (زمر/ 28) ... 93

قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ، دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (انعام/ 161) 13 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً (إسراء/ 88) ... 160

قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (كهف/ 109) ... 61

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 195

قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي. إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ. إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (يونس/ 15) ... 25

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ (ص/ 67) ... 92

قُلْ

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ ... (يونس/ 108) ... 94

ق. وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ (ق/ 1) ... 93

كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ (هود/ 1) ... 93

كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ (ص/ 29) ... 56، 93

كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (روم/ 32) ... 170

كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (مدثّر/ 38) ... 170

كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً (جمعه/ 5) ... 132

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ (بقره/ 256) ... 170

لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ (فصّلت/ 42) ... 86، 125

لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (واقعه/ 79) 47 لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ (حجر/ 72) ... 178

لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ (يوسف/ 111) ... 181

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ (شورى/ 11) ... 115، 116

ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها* أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (بقره/ 106) ... 112

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ...

وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ (عنكبوت/ 41 و 43) ... 170

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً (جمعه/ 5) ... 168

مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْ ءٍ (ابراهيم/ 18) ... 172

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً (نحل/ 97) ... 94

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ (يوسف/ 3) ... 180

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 196

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ* بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ (شعرا/ 193- 195) ... 17

وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ (آل عمران/ 49) ... 155

وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ (نحل/ 101) ... 96

وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (اعراف 204) ... 52

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ... إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ. (بقره/ 30) ... 89

وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ (بقره/ 231) ... 93

وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى (بقره/ 51) ... 46

وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ (توبه/ 34) ... 71

وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (الذاريات/ 47) ... 72

وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً (مريم/ 4) ... 168

وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (تكوير/ 18) ... 172

وَ الضُّحى ، وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى . ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى ... (الضحى/ 1- 2) ... 188

وَ الطُّورِ* وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ* فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ (طور/ 1- 3) ... 61

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا. وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً (آل عمران/ 103) ... 94

وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ (بقره/ 191) ... 170

وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (يس/ 2) ... 94

وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ (قلم/ 1) ... 59، 177

وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ. إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ. وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (زخرف/ 2- 4) ... 149

وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ (اعراف/ 156)

... 151

وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ* وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ (نمل/ 91- 92) ... 36

وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ (شعراء 173 و نمل/ 58، نيز: اعراف/ 84) ... 163

فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (شعراء/ 7) ... 83

وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْزُونٍ (حجر/ 19) ... 185

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (نحل/ 44) ... 129

وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ (بقره/ 23- 24) ... 159

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 197

وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ (انعام/ 121) ... 17

وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (حاقّه، 48) ... 92

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ (شعراء/ 192) ... 92

وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ. لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ (فصّلت/ 41- 42) ... 92

وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ ...

(نحل/ 67- 68) ... 16

وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها (فصّلت/ 12) ... 16

وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ، فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ ... (قصص/ 7) ... 17

وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (فجر/ 22) ... 117

وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا (مزمّل/ 4) ... 53، 90

وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ

وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا (اسراء/ 35) ... 121

وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ (يوسف/ 82) ... 117

وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ (بقره/ 216) ... 170

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها (بقره/ 31) ... 89

وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ (ذاريات/ 22- 23) ... 177

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (فصّلت/ 26) ... 37

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً* كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا (فرقان/ 32) ... 29

وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ (مائده/ 64) ... 121

وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا (بنى اسرائيل/ 106) ... 29

وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (هود/ 44) ... 165

وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ (يوسف/ 105) ... 157

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا (شورى/ 52) ... 94، 190

وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً (نساء/ 164) ... 17

وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ (بقره/ 168) ... 173

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ (انعام/ 52) ... 72

وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً (فرقان/ 33) ... 126

وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ (حجر/ 87) ... 93

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص:

198

وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ (فرقان/ 40) ... 163

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (زمر/ 27) ... 169

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (قمر/ 17، 22، 32 و 40) ... 91، 93

وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ (بقره/ 179) ... 166، 167

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ (بقره/ 115) ... 34

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ ... (بقره/ 155) ... 163

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ، فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ (الحاقّه/ 44- 47) ... 84

وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (النساء/ 82) ... 93

وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ ... (انعام/ 7) ... 61

وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ (بقره/ 228) ... 179

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ (انبياء/ 107) ... 14

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ (نحل/ 64) ... 93

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ. فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (انبياء/ 7) ... 118

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ (ابراهيم/ 4) ... 136

وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (شورى/ 51) ... 17

وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ (رعد/ 38) ... 155

وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ، إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (عنكبوت/ 48) ... 8

وَ ما كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ

يُلْقى إِلَيْكَ الْكِتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ (قصص/ 86) ... 14

وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ، إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (جاثيه/ 24) ... 22

وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ (آل عمران/ 7) ... 123

وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى (نجم/ 3- 4) ... 125

وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ (بقره/ 171) ... 172

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً (نساء/ 125) ... 13

وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً (نحل/ 89) ... 93

وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً (انبياء/ 47) ... 117

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً (اسراء/ 82) ... 29

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 199

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً (عنكبوت/ 8) ... 33

وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (انبياء/ 50) ... 91

وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (يونس/ 53) ... 177

وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره/ 151) ... 10

هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (جاثيه/ 20) ... 93

هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ (الرحمن/ 60) ... 170

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ، مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ. فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ

ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ. وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ (آل عمران/ 7) ... 114

هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ ... (جمعه/ 2) ... 53

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ. قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا (مزمّل/ 1- 2) ... 108

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (يونس/ 57) ... 93

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً (نساء/ 174) ... 93

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (انفال/ 29) ... 91

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ. وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (مائده/ 67) ... 26

يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (رعد/ 21) ... 164

يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ (فتح/ 10) ... 115

يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً «1» (اعراف/ 54) ... 172

__________________________________________________

(1) چون ترجمه احاديث در كتاب آمده، براى يافتن آنها به نام معصومين در نمايه كسان مراجعه شود. تنها حديثى كه متن عربى آن با ترجمه و شرح نقل شده حديث ثقلين در صفحه 124 است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 200

كسان، جايها

كسان، جايها

آدم عليه السّلام، 89، 181 آذربايجان، 69 آذرنوش، آذرتاش، 136 آرام،

احمد، 20 آرامگاه طبرسى، 140 آژير، حميد رضا، 170 آستان قدس رضوى، 77، 79 آيتى، محمّد ابراهيم، 59 ابراهيم عليه السّلام، 3، 13، 20، 30، 181 ابراهيم الدّسوقى شتّا، 164 ابراهيم بن سيار، 169 ابن الجزرى، ابو الخير، محمّد بن محمّد دمشقى، 40، 49، 53 ابن امّ عبد (عبد اللّه بن مسعود) ابن مسعود ابن بشكوال، 75 ابن بطوطه، 75 ابن جبير، 75 ابن خلدون، 9، 135 ابن سعد، 39، 65 ابن طفيل، 75 ابن عباس، 30، 100، 123، 129، 130، 131، 132 ابن عربى، 122 ابن عقده، 40 ابن كثير، 75 ابن مجاهد، 43 ابن مسعود، 45، 50، 53، 81، 129 ابن النّديم، 65 ابو الأسود دئلى، 47، 78، 79 ابو الدرداء عويمر بن زيد، 41 ابو بكر، 32، 61، 65، 66، 67، 68، 69، 70، 81، 162 ابو جعفر يزيد مخزومى، 44 ابو زهره، محمد، 161، 188 ابو سعيد حسن بصرى، 132 ابو عبد الرّحمان سلمى، 42، 49 ابو عمرو بن علاء، 43 ابو عمرو دانى، 78 ابو الفتوح رازى (حسين بن على خزاعى نيشابورى)، 24، 25، 30، 33، 89، 100، 117، 119، 123، 132، 138، 167، 168 ابو موسى اشعرى، 41 ابىّ بن كعب، 41، 50، 63، 64، 69، 70، 81، 129 ابى سفيان، 33 احمد بن حنبل، 49، 73 احمدى، احمد، 152

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 201

اخفش، 133 ارمنستان، 69 ازبكستان، 76 اسپانيا، 75 استانبول، 144 اسدآبادى سيّد جمال الدّين اسلامى، محمّد جعفر، 33 اشعرى، ابو

الحسن- على بن اسماعيل، 136 اصمعى، 40 افريقا، 75 افغانستان، 144 اقبال پاكستانى، محمّد، 20 الجزاير، 142، 143 امام خمينى، 12، 55 امّ سلمه، 39 امّ ورقه، 39 امينى، (علّامه-)، 138 اندلس، 75 انصارى، خواجه عبد اللّه، 136، 137 انگلستان، 144 ايران، 142، 144 بئر معونه، 38 باقر عليه السّلام، 123 باقلانى، ابو بكر، 73 بحرانى (محدّث-)، 147 بخارا، 135 بخارى، محمّد بن اسماعيل جعفى، 40، 67 بربر، 132 بصره، 43، 44، 46، 71، 78، 79، 131، 132، 133 بغداد، 44 بلاذرى، احمد بن يحيى، 58 بلاغى نجفى، محمّد جواد، 153، 182 بلخ، 135 بلقيس، 97 بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 138 بهارزاده، پروين، 42 بيت العزّه، 30 بيت المعمور، 30 بيت المقدّس، 35، 112، 113 بيضاوى، 102، 147 پاينده، ابو القاسم، 9 پيامبر خدا محمّد صلّى اللّه عليه و اله تاشكند، 76 تجدّد، رضا، 65 تفرش، 140 تفليسى، حبيش بن ابراهيم، 16 تهران، 136، 148 تيمور گوركانى، 76 ثمود، 182 جاحظ بصرى، عمرو بن بحر، 133، 162، 163 جاودان، محمّد على، 15 جبرئيل، جبرائيل، جبريل، 15، 19، 24، 30، 92، 98، 99، 100 جرجانى، عبد القاهر، 165، 167، 168 جرجانى، مير سيّد شريف، 106

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 202

جرجى زيدان، 133 جزائرى، نور الدين نعمة اللّه، 164 جزيرة العرب، 66 جعفر صادق عليه السّلام، 15، 34، 43، 122، 188 جميله، 33 جوادى آملى، 145 حارث بن هشام، 19 حافظ شيرازى، 9، 26، 44، 69 حاكم، 80 حبيبى، حسن،

182 حجّاج بن يوسف، 46، 79، 131، 133 حجاز، 58، 62 حجّتى، سيّد محمّد باقر، 4، 19، 38، 75، 152 حجة الوداع، 110 حذيفة بن يمان، 63، 69 حرم مطهّر رضوى عليه السّلام، 140 حسن بن على عليهما السّلام، 65 حسينى طباطبائى، مصطفى، 186 حفص بن سليمان كوفى، 42، 43، 44، 45، 50 حفصه، 39، 68، 70، 81 حكمت، على اصغر، 169 حكيمى، محمّد رضا، 149 حلّى (محقق-)، 179 حمزة بن حبيب كوفى، 43 حمير، 135 حنظلة بن الربيع، 63 حيره، 58 خالد بن وليد، 66، 162 خديجه، 32 خديو جم، حسين، 55 خرّمشاهى، بهاء الدين، 13، 22، 33، 44، 53، 72، 74، 97، 104، 112، 128، 140، 141، 143، 152، 159، 186، 189 خزائلى، محمّد، 178 خزاعى نيشابورى، حسن بن على بن محمّد بن احمد رازى ابو الفتوح خلف بن هشام بغدادى، 44 خليج فارس، 58 خليل بن احمد فراهيدى، 80 خمينى، سيّد روح اللّه موسوى امام خمينى خندق، 104 خوئى (آية اللّه-)، سيّد ابو القاسم موسوى، 47، 82، 149 دار التقريب بين المذاهب الاسلاميّة، 141 دانش پژوه، محمّد تقى، 178 دانشگاه الازهر، 141، 143، 145، 162 دانشگاه تهران، 142 دانشگاه علوم پزشكى مشهد، 96 درياى سرخ، 58 درياى محيط، 55 دمشق، 71، 75، 78 دورانت، ويل، 9 دهخدا، على اكبر، 25، 84، 169 ذهبى، محمّد حسين، 130 راغب اصفهانى، حسين بن محمّد، 11، 19، 83، 92،

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 203

94، 98، 127، 157 راميار، محمود، 4، 14، 19،

30، 32، 37، 40، 58، 62، 63، 64، 65، 68، 69، 70، 71، 74، 75، 76، 79، 98، 100، 109، 110 رأس الجالوت، 10 رشيد رضا، 145 رضا عليه السّلام على بن موسى الرضا عليه السّلام ركنى يزدى، محمّد مهدى، 2، 20، 103 روح الامين، 17 روح القدس (جبرئيل)، 187 روحانى، محمود، 25، 96 زبير، 63 زجّاج، 133 زراره، 15، 48 زرقانى، 47 زركشى، بدر الدين، 4، 47، 48، 151 زرياب، عباس، 161 زمخشرى، 31، 102، 142، 164 زنجانى، ابو عبد اللّه مجتهد زنجانى زياد بن سميّه، 78 زيد بن ثابت، 32، 41، 59، 63، 64، 68، 81، 124 زين الدين عاملى، شهيد ثانى، 59، 128 زين العابدين عليه السّلام على بن حسين سبزوار، 140 سعد بن ابى وقّاص، 33، 34 سعدى شيرازى، 128 سعيد بن جبير، 131 سعيد بن مسيّب، 131 سلمان فارسى، 150 سليمان عليه السّلام، 97 سمت، 2 سمرقند، 76 سمهودى، نور الدين، 38 سودان، 132 سوريه (شام)، 58 سياسى، على اكبر، 153 سيّد جمال الدّين اسدآبادى، 143 سيّد قطب، 145، 147، 171، 172 سيوطى، جلال الدين عبد الرّحمان، 4، 33، 36، 41، 51، 53، 56، 67، 71، 99، 101، 147، 151، 168 شافعى، 73، 137 شام، 43، 58، 69، 75، 76، 131، 183 شاهين، عبد الصبور، 70 شبر، سيّد عبد اللّه، 104، 105، 106، 182، 184 شرف الدين، عبد الحسين، 125 شريعتمدارى، جعفر، 160 شريعتى، محمّد تقى، 100، 158 شعبة بن عيّاش، 43 شهرستانى، هبة الدين، 174، 184 شهيد ثانى، عاملى زين الدّين على زين الدّين على شهيدى، سيّد جعفر، 12، 60 صاحب الميزان طباطبائى (علّامه-)، سيّد محمّد حسين صادق عليه

السّلام جعفر صادق عليه السّلام صبحى صالح، 68، 73، 98

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 204

صدوق، ابو جعفر محمّد بن على، 10 صفا، ذبيح اللّه، 133 طباطبائى (علّامه)، سيّد محمّد حسين 145، 147 طبرسى، ابو على الفضل بن الحسن، 4، 18، 24، 33، 38، 45، 47، 53، 81، 87، 96، 140، 141، 142، 147، 164، 166، 167 طبرس تفرش طبرى، محمد بن جرير، 134، 136 طبريه، 75 طفيل بن عمرو، 37 طلحه، 63 طوسى، 33، 50 عاد، 182 عاصم كوفى، 42، 43، 44، 48، 49، 50 عايشه، 39 عبد اللّه بن حارث، 39 عبد اللّه بن سلام، 135 عبد اللّه بن عامر دمشقى، 43 عبد اللّه بن عباس، 70 عبد اللّه بن عبد المطلّب، 7 عبد اللّه بن عمر، 67 عبد اللّه بن كثير، مكّى، 42 عبد اللّه بن مسعود ابن مسعود عبد الملك بن مروان اموى، 79 عثمان بن عفّان، 41، 45، 63، 68، 69، 70، 71، 72، 74، 76، 81، 98 عراق، 58، 79 عربستان، 20، 38، 57، 58 عرفه، 110 عسكرى، ابو هلال، 160، 164 عسكرى، سيّد مرتضى، 15 عطّار، داود، 39 عكاظ، 160 عكرمه مولا ابن عباس، 132 علّامه امينى، 138 علوى مقدم، محمّد، 160، 164 على بن ابى طالب عليه السّلام، 1، 12، 32، 41، 42، 43، 47، 49، 50، 54، 56، 61، 63، 65، 66، 69، 70، 74، 77، 78، 81، 86، 96، 100، 118، 119، 129، 131، 132، 138، 146، 154، 185، 189 على

بن حسين عليه السّلام، 131، 189 على بن حمزه كسائى كوفى، 43 على بن محمّد الهادى عليه السّلام، 14 على بن موسى الرضا عليه السّلام، 10، 138، 185 عمر بن خطّاب، 66، 67، 68، 69، 81 عميد زنجانى، عباسعلى، 134 عيسى عليه السّلام، 20، 155، 158، 182 غزّالى، محمّد بن محمد، 55 فخر رازى، 132، 139 فرات، 58 فراء، يحيى بن زياد (ابو زكريا)، 130، 133 فضلى، عبد الهادى، 38 فلسطين، 58 فولادوند، محمّد مهدى، 14، 98، 108، 119، 150، 171، 176 فياض، على اكبر، 58

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 205

قاهره، 40، 141، 144 قرطبه، 75 قريش، 8 قم، 147 كتابخانه انستيتو شرق شناسى ازبكستان، 76 كسائى، 133 كعب الاحبار، 135 كعبه، 112 كمالى، سيّد على، 85، 86 كوفه، 58، 69، 71، 78، 131 گرجى، ابو القاسم، 8، 142 گلچين معانى، احمد، 77 مالك، 73 ماوراء النهر، 135، 136، 150 مجاهدين بن جبر، 131، 132 مجتهد زنجانى، ابو عبد اللّه، 31، 36، 78، 79 مجلسى، محمّد باقر، 14، 19 محاسبى، حارث، 65 محقق، محمّد باقر، 33 محقق، مهدى، 13، 16 محمّد صلّى اللّه عليه و اله، 1، 4، 7، 8، 12، 13، 14، 15، 18، 20، 21، 23، 24، 25، 27، 32، 34، 36، 37، 39، 41، 50، 53، 57، 58، 59، 60، 62، 63، 64، 65، 67، 69، 73، 75، 76، 80، 83، 84، 86، 87، 88، 90، 92، 95، 97، 98، 99، 102، 108، 110، 112، 113، 123، 124،

127، 129، 131، 134، 135، 137، 143، 155، 161، 162، 182، 183، 187، 188 محمّد بن ادريس شافعى، 133 محمّد بن اسحاق ابن النديم محمّد بن سيرين، 65 محمّد بن على عليه السّلام، 48 محمّد رضوان الدّاية، 164 محمّد عبده، 143، 144، 145، 147 مديترانه، 58 مدير شانه چى، كاظم، 47 مدينه، 18، 36، 37، 38، 42، 43، 44، 48، 58، 63، 64، 71، 76، 81، 97، 99، 100، 110، 111، 131، 132، 182 مراغى، احمد مصطفى، 147 مريم عليه السّلام، 158 مسجد النّبى، 67 مسجد رسول، 97 مسيلمه كذّاب، 66، 162 مشهد، 2، 77، 140 مصر، 141، 142، 143، 144، 149، 171 مطهّرى، مرتضى، 9، 58، 83، 84، 154 معاوية بن ابى سفيان، 78، 97 معرفت (آية اللّه-)، محمّد هادى، 4، 22، 32، 33، 34، 35، 43، 46، 47، 48، 50، 58، 61، 64، 66، 68، 72، 102، 103، 111، 121، 127، 130، 131، 135، 141، 148، 149، 150، 151 مكّه، 37، 38، 42، 43، 48، 57، 58، 62، 63، 71، 76، 100، 104، 110، 111، 113، 131، 132، 160 منصور بن نوح سامانى، 135

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 206

موحدين، 75 موسى عليه السّلام، 17، 20، 24، 30، 46، 61، 120، 155، 158، 182 ميبد، 138 ميبدى، ابو الفضل رشيد الدين، 28، 33، 99، 101، 102، 123، 129، 130، 137، 138 ناصح، محمّد مهدى، 138 ناصر خسرو، 122 نافع بن عبد الرّحمان، 42 نبى اكرم محمّد صلّى اللّه عليه و

اله نجمى، محمّد صادق، 85 نصر بن عاصم، 79 نصرى، عبد اللّه، 21 نظّام، 169 نوفل، عبد الرزاق، 186 واحدى نيشابورى، ابو الحسن على، 33 وادى الكبير، 75 واعظزاده خراسانى، محمّد، 124، 165 واقدى، 38 وشنوى، شيخ قوام الدين، 124 وهب بن منبّه، 135 هارون عليه السّلام، 182 هريسى، هاشم، 85 همدانى، رفيع الدين اسحاق بن محمّد، 8، 32 همدانى، سيّد محمّد باقر، 145 هند، 142، 144 ياحقى، محمّد جعفر، 8، 138 يأجوج و مأجوج، 24 يثرب (مدينة النّبى)، 57 يحيى بن يعمر، 79 يزد، 138 يعقوب حضرمى، 44 يغمايى، حبيب، 136 يمامه، 66، 162 يمن، 135 يوسف عليه السّلام، 180 يونس عليه السّلام، 103

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 207

فهرست موضوعى «1»

فهرست موضوعى «1»

آ آثار ديگر طبرسى، 142 آثار قابل شناخت وحى، 20 آداب، ادب، 51 آداب باطنى قرآن، 55 تعظيم متكلم، 55 حضور دل، 55 تدبّر، 56 آداب قرائت قرآن، 51 استعاذه، 52 ترتيل، 53 تلاوت، 52 سكوت و استماع، 52 طهارت، 52 آرايه هاى ادبى، 167 استعاره، 127، 168 تشبيه، 127، 168 تصوير هنرى در قرآن، 171 تمثيل، امثال قرآن، 127، 168، 169 آغاز وحى، 14 آموزش يادداشت بردارى، 59 آنچه به جاى كاغذ بوده، 62 اديم، 62 اكتاف، 62 حرير، 62 رقاع، 62 عسب، 62 لخاف، 62 آيات الاحكام و شماره آن، 178 آيات تحدى، 158 آيا ترجمه تفسير طبرى ترجمه جامع البيان است؟ 136 آياتى كه نام خاص دارند، 96 آيه (معنى لغوى و اصطلاحى-)، 95 آية الكرسى، 99

آيه اى كه پذيرفته نشد، 68 آيه اى موجز با استدلال محكم، 176 آيه، بيّنه، 157 آيه، سوره، 95، 96 آيه تسميه، 97 آيه نفر، 38

__________________________________________________

(1) در اين فهرست مطالب متن و پى نوشت صفحات نقل شده، تا مراجعه كنندگان- بويژه دانشجويان- به راحتى موضوعهاى طرح شده در كتاب را بيابند.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 208

الف ابتدا تجويد ابدال تجويد ابر رسانائى قرآن و نمونه آن، 165 ابو الأسود واضع نقط، 78، 79 اجتهاد (كوشش علمى)، 34 احتجاج (به قرآن براى اثبات رأى خود)، 128 اختلاف مصاحف، 81 اخفاء تجويد ادراكات فراحسّى، 22 ادراكات فراروان شناسى، 22 ادراك حسّى، 22 ادغام تجويد اديم، 62 اذن خدا، 155 ارتباط معجزه با آورنده آن، 154 ارجوزه، 40 ارزش قلم و نگارش، 59 ارزيابى قرائتهاى هفت گانه، 48 اسامى سوره ها، 103 اسامى سوره ها نمايه كتاب خدا، 108 اسانيد، 42 اسباب نزول و شأن نزول، 33 استدلال به بقاى امام زمان، 125 استدلال قرآن بر رستاخيز، 175 استعاذه آداب قرائت ...

استعاره، 168 اسرائيليات، 135 اصالت قرآن كريم، 83 اصحاب حافظ قرآن، 41 اصحاب حديث، 136 اضلال الهى (معنى-)، 115 اطمينان پيامبر به وحى، 15 اظهار تجويد اعتراض ابى بن كعب، 71 اعتكاف، 12 اعجاز، معجزه، 153 اعجام/ تعجيم، 77 اقراء، 37 الفباى سريانى، 58 الميزان فى تفسير القرآن، 145 الهام، 17، 142، 143 امّ القرآن، 100، 101 امثال قرآن، 169، 170 امّى (پيامبر-)، 9، 20، 58 اندازه سوره ها، 99 انذار، 28 انزال، تنزيل، 29 انساب (علم-)، 39 انگيزه

معارضه با قرآن، 162 اوامر و نواهى، 36 اولوا العزم، 19 اوّلين مصحف، 65 اهتمام به كتابت قرآن، 62 اهل بيت 124 اهميّت خواندن و حفظ كردن قرآن، 39 ب بازگشت به قرآن، 143

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 209

باطل بودن ماترياليسم، 22 برترى معجزه بر قانونهاى عادى، 153 بر جا بودن امتيازات قرآن، 87 بطن (درون، باطن) قرآن، 34 بعثت، 31 بلندترين آيه، 96 بلندترين سوره ها، 99 پ پيام آور يا نابغه، 20 پيامبر امّى (محمّد خاتم پيامبران)، 7، 9 پيشينه تحدّى و معارضه، 160 پيغام خداوند به فرشتگان، 16 ت تابعين، 42، 131 تاريخ ميلادى هجرت پيامبر، 110 تأمّلى در اسامى سوره ها، 104 تأييد حضرت على بر مصحف رايج، 81 تأثير هنر در ابلاغ حقايق، 173 تأويل، 117، 120، 122، 123 تأويل به معنى تعبير خواب، 121 تأويل متشابه و ضرورى، 120، 121 تأويل ناروا، 121- 122 تأويل و فرق آن با تفسير، 137 تجويد، 53 ابتدا، 54 ابدال، 54 اخفاء، 54 ادغام، 54 اظهار، 54 تنوين، 54 نون ساكن، 54 وقف، 54 تجلّى خداوند در قرآن، 189 تحدّى و مبارزطلبى قرآن، 159، 160، 162 تحريف، تصحيف (معنى-)، 80 تحريف ناپذيرى قرآن، 83، 87 تحنّث، 12 تحويل يا گرداندن قبله، 113 تدبّر آداب باطنى قرآن ترتيب و تنظيم قرآن، 95 ترتيب سوره ها، 99 ترتيل آداب قرائت قرآن ترجمه، تراجم، 149 ترجمه قرآن، 148 ترجمه آزاد، 150، 151 ترجمه تحت اللّفظى، 150 ترجمه معنايى، 151 ترجمه نادرست (چند نمونه)، 151 تشبيه آرايه هاى

ادبى تشريع و قانون گذارى، 178 تشريف، 89

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 210

تصوير هنرى در قرآن، 171 تطبيق به جاى تفسير، 146 تعداد مصحفهايى كه نوشته شد، 71 تعريف قرآن، 92 تعريف قرائت، 40 تعليم قرآن، 37 تفاوتهاى كلّى سوره هاى مكّى و مدنى، 111 تفسير ابو الفتوح يا روض الجنان، 138 تفسير جامع البيان طبرى، 134 تفسير كشف الاسرار ميبدى، 136 تفسير اجتهادى يا تفسير عقلى، 139، 140، 147 تفسير به رأى، 128 تفسير در سده چهاردهم با نگرش جديد، 142 تفسير در سده سوم، 133- 134 تفسير نقلى، تفسير تابعين، 130- 131 تفسير نمونه، 147 تفسير و سير آن در نگاهى گذرا، 126 تفقه در دين، 34 تقارن نزول قرآن با شب قدر، 29 تلاوت قرآن و ثواب آن، 50 تمثيل، 168، 169 تناقض، 183 تنزيل و تأويل، 34 تنوين تجويد تواتر، 48، 85 تواتر قرآن از منظرى نو، 85 تواتر قرآن و اختلاف قرائتها، 47 توجّه دادن به مفسر الهى، 118 توحيد مصاحف، 69، 74 توضيح و تفسير يك آيه متشابه، 119 توقيفى بودن ترتيب سوره ها، 98، 99 توقيفى بودن طول آيه و ترتيبش در سوره، 96، 99 ث ثقلين حديث ثقلين ثواب قرائت، 85 ج جاحظ بصرى و آثارش، 133 جمع آورى قرآن در زمان ابو بكر، 66 چ چهارده روايت خواجه حافظ، 44 ح حافظان مشهور قرآن از اصحاب، 41 حالت پيامبر در گرفتن وحى، 18 حديث ثقلين، 124 حديث نفس، 55 حرفهاى معجمه و مهمله، 77 حروف

مقطعه، 101، 102 حرير (به جاى كاغذ به كار مى رفته)، 62 حضور دل، 55 حقوق بانوان در قرآن (حكم كلّى-)، 179

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 211

حنيف، آيين حنيفى، 12- 13 حوليات، 161 خ خبرهاى غيبى قرآن، 182 خطآموزى زيد بن ثابت، 59 خط حجازى، 57، 58 خط در عربستان، 57 خط رايج در حجاز، 57 خط سريانى، 58 خط كوفى، 57، 58، 72، 76، 80 خط نبطى، 58 خط نسخ، 57 خط يونانى، 58 خلوت گزينى و دوران آمادگى، 12 خليل بن احمد واضع اعراب، 80 خوف و خشيت (فرق-)، 164 د دانشهاى لازم براى تفسير، 127 درايه (علم-)، 35 درون بينى، 23 دوران آمادگى خلوت گزينى ذ ذكر، 71، 91 نامهاى قرآن مجيد ر راز جذابيّت قرآن، 189 راسخان در علم و علمشان به تأويل، 122، 123 راوى قرائت، طرق روايت، 42 رؤياى صادقه، 14 ربعه، 68 رسم المصحف، 72 رقعه، رقاع، 62 روش تفسير المنار، 143 روش تفسيرى ابو الفتوح، 139 روش معارضه، 161 س سبع المثانى، 100 سخن گفتن آفريدگار با بنده برگزيده خود، 17 سرگذشت مصاحف امام، 75 سريانى خط سريانى سكوت و استماع، 52 سوره، سور، 98 سوره هاى عزائم، 109 سوره هاى مكّى و مدنى، 110 سه تن كاتب معروف، 63، 64 سير تفسير و تطور آن، 129 ش شأن نزول آيات، 33، 35 شب قدر، 30

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 212

شرايط تأويل، 122 شرايط مفسّر و دانشهاى لازم، 138 شرط قرائت صحيح متواتر، 48 شستن ديگر مصاحف، 74 شكل، 78 شماره كلمات و آيات و سوره ها، 96، 98 شناسايى (شناخت) وحى، 19 شيوه تدوين مصحف امام، 70 ص صحاح ستّه، 144 صحف (- جمع صحيفه)، 61 ض ضمير آگاه، 24 ضمير ناخودآگاه، 21، 22، 23، 24، 26 ط طرق روايت، 42 طوطى صفت، 26 طهارت آداب قرائت قرآن ظ ظهر و بطن يا تنزيل و تأويل، 34 ع عالم ترين صحابه به تفسير، 129 عبرت و معنى اصلى آن، 181 عترت مرجع علمى و دينى هستند، 124، 125 عدم تناقض آيات، 183 عرض، عرضه اخير، 99 عرض يا مقابله قرآن با جبرئيل، 98، 99 عزائم (سوره هاى-)، 109 عسيب (- جمع عسب)، 62 عشق به قرائت، 50 عصمت عترت، 125 علم الانساب، 39 علم درايه درايه عوامل اختلاف قرائتها، 45 اختلاف لهجه ها، 45 اختلاف در رسم الخط، 45، 46 غ غنه، 188 ف فاصله يا پايان بند آيات، 171، 188 فايده آيات متشابه، 116 فايده تقسيم قرآن به سوره ها، 109 فترت، فترت وحى، 24، 31 فرقان، 91 فرق انزال و تنزيل، 29 فرق حمد و شكر، 164 فرق پيامبر با نوابع، 20 فرق وحى با الهام، 21

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 213

فصاحت كلمه و كلام، 163 فصل الخطاب، 10 ق قاريان و حافظان، 41، 42، 43، 81، 86 قرآن آموزى بانوان، 39 قرآن در حافظه جمعى

مسلمين، 67 قرآن رسول اكرم، 64 قرائت با صوت حسن، 188، 189 قرائت حفص، 49 قرائت صحيح (شرايط-)، 48 قرائت عرضى، 41 قرائت قرآن (تعريف-)، 40 قرّاء، 38 قرّاء اربعة عشر، 44 قرّاء سبعه، 42، 43 قرّاء عشره، 44، 49 قرطاس، 61، 62 قسمهاى قرآن، 176 قصه هاى قرآنى و خبرهاى غيبى، 180 قلم (ارزش-)، 59 قوت حافظه، 39 ك كاتبان قرآن، 63 كتاب و عترت (قرين بودن-)، 125 كتف (به جاى كاغذ به كار مى رفته)، 62 كرّاسه، 70 كشف معنى باطنى آيه، 120 كوتاه ترين آيه، 96 كوتاه ترين سوره، 100 كوفى (خط-)، 58 گ گردآورى قرآن در زمان رسول اكرم (ص)، 64 گستردگى معنى آيات، 34 گوناگونى معجزات، 155 ل لحن، 69 لزوم تفسير، 126 لزوم و ضرورت معجزه، 154 لطف (اصطلاح كلامى)، 12 لوح محفوظ، 27، 30، 156 ليلة القدر، 28 م ما بين الدفّتين، دفّ، 64 مبارك، 28 متجرّد، 55 متشابه، 114، 116، 119 متشابه (انواع آيات-)، 115، 116 متواتر، 47، 48 مجمع البيان لعلوم القرآن، 140، 141 محدوديت انديشه انسان در پى بردن به غيب، 117

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 214

محكم و متشابه، 114، 122 مخارج حروف، 54 مدّت نوشتن مصاحف و شماره آنها، 71 مدّ و غنّه، 188 مزاياى بلاغى آيه قصاص، 166، 167 مزاياى مثل يا تمثيل، 169 مزيت معجزه سخن، 156 مسند (در علم الحديث)، 139 مشخصات زبان ترجمه، 152 مصاحف امام (سرگذشت-)، 75- 77 مصحف ابو بكر، 66 مصحف امام يا عثمانى، 69 شيوه

تدوين، 70 مدت نوشتن و شماره آنها، 71 خطاهاى املايى، 73 مصحف حضرت على عليه السّلام (گرد آوردن اوراق بازمانده)، 65 مصحف دمشق، 75 معارضه با قرآن، 161- 162 معارف قرآن، 174 معانى باطنى قرآن، 122 معانى محكم و متشابه، 114 معجزه به اذن خداست، 155 معجزه رويداد غير معمول است نه غير معقول، 153 معجزه سخن، 155 معجمه (حروف-)، 77 معرّفى قرآن از زبان قرآن، 92 معنى اصطلاحى آيه، 95 معنى اصطلاحى سوره، 98 معنى اصطلاحى نسخ، 112 معنى بينه، 158 معنى ديگر علق (دوده يا زالو)، 107 معنى قصه در قرآن، 180 معنى وحى، 16 مقام اهل بيت پيامبر در تفسير و تأويل، 131 مقايسه قصه حضرت آدم در قرآن و تورات، 181 مقرى، 37 مقصود از تحدّى، 160 مكاشفه (و فرق آن با وحى)، 23، 24، 26 مندوب، 25 مواجيد، 23 مهمترين آيه تحدى، 159- 160 مهمترين وجه اعجاز قرآن، 163 مهمله (حروف)، 77 ن نابود كردن ساير مصاحف، 74 نارسايى تعبيرات و الفاظ، 116 ناسازگارى نزول يك باره با نزول تدريجى و راه حل آن، 30- 32 ناسخ و منسوخ، 4، 112، 113 نام برخى آيات معروف، 97 نامهاى سوره فاتحه، 100

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 215

نامهاى كلام اللّه، 89- 95 ذكر، 91 فرقان، 91 قرآن، 90 كتاب، 90 نبطى خط نبطى نجم، نجم نجم، 30 نخستين آيات نازل شده، 14 نخستين سوره، 100 نخستين تفسيرگو به روايت ميبدى، 129، 130 ندب، 24 نزول تدريجى و مدّت

آن، 29، 32 نزول دفعى و يك باره، 28 نزول قرآن، 27، 30 نسخ در احكام است نه در اقوال، 112- 113 نسخه بدل نداشتن قرآن، 83 نشانه گذارى حروف، 77 نظام صوتى آيات، 187- 188 نقط، 77 نگرشى جديد در تفسيرنويسى، 142 نماز بى بسم اللّه، 97 نمونه اى از استعمال استعاره، 168 نمونه اى از استعمال تشبيه، 168 نمونه اى از اشارات علمى قرآن، 184 نمونه اى از شخصيت بخشيدن، 172 نمونه اى از دقت در كاربرد كلمات 163- 164 نمونه هايى از اعجاز عددى در آيات، 186- 187 نوشت افزارها در قرآن، 60 رق، 61 صحف، 61 قرطاس، 61 مداد، 61 قلم، 60 نون ساكن تجويد نياز انسان به وحى، 10 و واداشتن مسلمين به تحقيق و بررسى، 118 وجوه اعجاز قرآن، 162 وحى، 10، 16، 17، 19، 20، 21، 23، 25 وحى، ايحاء، 16 وحى گفتار بوده نه نوشتار، 73 وقف تجويد ويژگى قسمهاى قرآن، 176 ويژگيهاى مصحف حضرت على عليه السّلام، 66 ويژگيهاى معجزه سخن، 156 ه هدايت تكوينى، 16 همه خوانى قرآن و تواتر آن، 84 هنرهاى بديعى، 167

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 216

كتابنامه

كتابنامه

آشنايى با قرآن، شناخت قرآن، مرتضى مطهّرى، انتشارات صدرا، تهران، چاپخانه سپهر.

آفرينش هنرى در قرآن، سيّد قطب، ترجمه محمّد مهدى فولادوند، بنياد قرآن، تهران، آذر 1359 الإتقان فى علوم القرآن، جلال الدّين عبد الرحمن السيوطى، 2 ج، الطبعة الرابعة، مصر، 1978 م؛ نيز- ترجمه الإتقان.

احكام قرآن، دكتر محمّد خزائلى، سازمان چاپ و انتشارات جاويدان، چاپ سوم، 1358.

احياء فكر دينى در

اسلام، محمّد اقبال لاهورى، ترجمه احمد آرام، مؤسّسه فرهنگى منطقه اى.

ادبيّات و تعهّد در اسلام، محمّد رضا حكيمى، [انتشارات ] فجر، چاپ نخست، دى ماه 1356.

الاصول من الكافى، محمّد بن يعقوب الكلينى الرّازى، مع تعليقات نفيسة مأخوذة من عدّة شروح، 2 ج، دار الكتب الإسلامية، طهران.

اعجاز قرآن و بلاغت محمّد، مصطفى صادق رافعى، ترجمه عبد الحسين ابن الدّين، بنياد قرآن، 1360.

اعجاز عددى قرآن، عبد الرزّاق نوفل، ترجمه مصطفى حسينى طباطبايى، نشر ناشر، 1362.

امثال قرآن، على اصغر حكمت، كانون معرفت، تهران، 1333.

بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار، شيخ محمّد باقر المجلسى، 110 ج، الطبعة الثانية، مؤسسة الوفاء، بيروت- لبنان، 1403/ 1983.

برهان قاطع، محمّد حسين بن خلف تبريزى (برهان)، به اهتمام دكتر محمّد معين، 5 ج، چاپ پنجم، انتشارات امير كبير، تهران، 1362.

البيان فى تفسير القرآن، آية اللّه العظمى السيد ابو القاسم الموسوى الخوئى، المطبعة العلمية، قم، 1394/ 1974.

بيّنات (مجلّه)، «روايت حفص از قرائت عاصم»، پروين بهارزاده، سال سوم، شماره 4، زمستان 1375.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 217

پژوهشى در تاريخ قرآن، دكتر سيّد محمّد باقر حجّتى، چاپ پنجم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368.

تاج المصادر، ابو جعفر احمد بن على البيهقى، تصحيح و تحشيه دكتر هادى عالم زاده، ج 1، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، 1366.

تاريخ آداب اللغة العربية، جرجى زيدان، راجعها و علّق عليها الدكتور شوقى ضيف، الجزء الثانى، طبعة جديدة، دار الهلال.

تاريخ ادبيّات در ايران، دكتر ذبيح اللّه صفا، ج 1، كتابفروشى ابن سينا تهران، 1332.

تاريخ پيامبر اسلام، دكتر محمّد ابراهيم آيتى،

با تجديد نظر و اضافات دكتر ابو القاسم گرجى، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران، 1361.

تاريخ ترجمه از عربى به فارسى، ترجمه هاى قرآنى، آذرتاش آذرنوش، چاپخانه انتشارات سروش، 1375.

تاريخ تمدّن، ويل دورانت، ترجمه ابو القاسم پاينده، كتاب دوم، چاپ سوم، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1372.

تاريخ قرآن، آيت اللّه محمّد هادى معرفت، سازمان «سمت»، چاپ مهر (قم)، زمستان 1375.

تاريخ قرآن، ابو عبد اللّه مجتهد زنجانى، ترجمه ابو القاسم سحاب، شركت مطبوعات، (تاريخ مقدمه مترجم)، 1317/ 1357 ق.

تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار، چاپ دوم، انتشارات امير كبير، چاپخانه سپهر، تهران، 1362.

تاريخ القرآن، الدكتور عبد الصبور شاهين، قاهره، 1966 م.

تحرير الوسيلة، آية اللّه العظمى روح اللّه الموسوى الخمينى، 2 ج، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1404/ 1363.

ترجمان القرآن، مير سيّد شريف جرجانى، به كوشش محمّد دبير سياقى، چاپخانه حيدرى، تهران، 1333.

ترجمه الإتقان فى علوم القرآن، جلال الدّين عبد الرحمن سيوطى، به قلم سيّد مهدى حائرى قزوينى، 2 ج، انتشارات امير كبير، تهران، 1363.

ترجمه البيان، آيت اللّه العظمى سيّد ابو القاسم خوئى، ترجمه محمّد صادق نجمى، هاشم هريسى، 2 ج، چاپ مهر، قم، 1397 ق.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 218

تفسير ابو الفتوح- روض الجنان تفسير القرآن الكريم، السيد عبد اللّه شبّر، طبعة ثانيه، القاهره، 1385/ 1966. [با] مقدّمة تفسير آلاء الرحمن، محمّد جواد البلاغى النجفى (درباره اعجاز قرآن).

تفسير الميزان- الميزان فى تفسير القرآن.

تفسير جوامع الجامع، ابو على الفضل بن الحسن الطبرسى، 3 ج، مقدمه و تصحيح دكتر ابو القاسم گرجى، انتشارات دانشگاه و سازمان

سمت، زمستان 1377.

تفسير كشف الأسرار- كشف الأسرار تفسير نمونه، زير نظر ناصر مكارم شيرازى، 27 ج، دار الكتب الاسلامية، طهران، 1353- 1366.

تفسير نوين، محمّد تقى شريعتى، شركت سهامى انتشار، چاپخانه فاروس، شهريور 1346.

تفسير و تفاسير جديد، بهاء الدين خرّمشاهى، سازمان انتشارات كيهان، زمستان 1364.

التفسير و المفسّرون فى ثوبه القشيب، الشيخ محمّد هادى معرفة، 2 ج، الجامعة الرّضويّة للعلوم الإسلاميّة، مشهد، 1418 ق.

التمهيد فى علوم القرآن، الشيخ محمّد هادى معرفة، 5 ج، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1414 ق.

جوامع الجامع- تفسير جوامع الجامع جواهر القرآن، ابو حامد محمّد بن محمّد غزّالى، به كوشش حسين خديو جم، چاپ دوم، بنياد علوم اسلامى، 1360.

جهان غيب و غيب جهان، (سه مقاله در علم كلام جديد)، بهاء الدين خرّمشاهى، انتشارات كيهان، تابستان 1365.

حديث الثّقلين، الشيخ قوام الدّين الوشنوى- الاستاذ محمّد واعظ زاده الخراسانى، المجمع التقريب بين المذاهب الاسلامية، 1416 ه. ق.

الحياة، محمّد رضا الحكيمى، محمّد الحكيمى، على الحكيمى، 6 ج، الجزء الثانى دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1399 ه. ق.

خاتم پيامبران، محمّد ابو زهره، ترجمه حسين صابرى، جلد اوّل، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1373.

دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، به كوشش بهاء الدين خرّمشاهى، 2 ج، انتشارات دوستان، انتشارات ناهيد، پاييز 1377.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 219

دايرة المعارف تشيّع، زير نظر: احمد صدر حاج سيّد جوادى، بهاء الدين خرّمشاهى، كامران فانى، حسن يوسفى اشكورى، ج 4، (تابعيت- تفسير).

الدرّ المنثور فى التفسير بالمأثور، جلال الدين عبد الرحمن سيوطى، مطبعه اسلاميه، طبع افست.

دراية الحديث، كاظم مدير شانه چى،

مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه مشهد، 1397 ه. ق.

ديوان خواجه شمس الدين محمّد شيرازى، به اهتمام محمّد قزوينى و دكتر قاسم غنى، به سرمايه كتابخانه زوّار، چاپ سينا، تهران، تاريخ مقدمه قزوينى شهريور 1320.

راهنماى گنجينه قرآن، احمد گلچين معانى، كتابخانه آستان قدس، مشهد، 1347.

رسالة الإسلام، مجلّة الاسلامية عالميه، صاحب الإمتياز محمّد تقى القمى، 15 ج، الطبعة الثانية، مجمع البحوث الاسلامية للآستانة الرضوية المقدّسة، 1411 ه./ 1991 م.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، مشهور به تفسير ابو الفتوح رازى، تأليف حسين بن على الخزاعى النيشابورى، به كوشش و تصحيح دكتر محمّد جعفر ياحقّى- دكتر محمّد مهدى ناصح، 20 ج، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1371- 1375.

زبان قرآن، مقصود فراستخواه، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1376.

سيرت رسول اللّه، رفيع الدّين اسحق بن محمّد همدانى، به تصحيح دكتر اصغر مهدوى، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، نصف اوّل، 1360.

سيره رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، دكتر عباس زرياب، سروش، تهران، 1370.

شأن نزول آيات، ترجمه اسباب النزول (واحدى نيشابورى) و لباب النقول (جلال الدين سيوطى)، مترجم دكتر محمّد جعفر اسلامى، بنياد علوم اسلامى، بهار 62.

شرح المصطلحات الفلسفية، قسم الكلام فى مجمع البحوث الاسلامية، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس، 1414 ق.

شرح و تفسير لغات قرآن، تأليف و تحقيق جعفر شريعتمدارى، 4 ج، بنياد پژوهشهاى اسلامى، 1372- 1377.

شناخت قرآن، سيّد على كمالى دزفولى، چاپ دوم، انتشارات اسوه، 1374.

علم الحديث، كاظم مدير شانه چى، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه فردوسى، مشهد، آذر 1354.

عهدين، قرآن و علم، دكتر بوكاى، ترجمه حسن حبيبى، حسينيه ارشاد، مرداد 1357.

عيون أخبار الرضا (ع)، الشيخ الصدوق ابى جعفر محمّد بن على بابويه القمى، الجزء الأوّل

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 220

و الثانى قدّم له السيد محمّد مهدى الخرسان، المطبعة الحيدريه، النجف، 1390/ 1970.

الفروق فى اللغة (درباره تفاوت لغات مترادف)، ابو هلال عسكرى، ترجمه، تعليق و تصحيح دكتر محمّد علوى مقدم- دكتر ابراهيم الدسوقى شتا، جلد يكم، امور فرهنگى آستان قدس رضوى، مهر 1363.

فروق اللغات فى التمييز بين مفاد الكلمات، نور الدين بن نعمة اللّه الجزائرى، حقّقه الدكتور محمّد رضوان الدايه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375.

فرهنگ فارسى، دكتر محمّد معين، 6 ج، چاپ چهارم، انتشارات امير كبير، تهران، 1360.

فرهنگنامه قرآنى، با نظارت دكتر محمّد جعفر ياحقى، 5 ج، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1372- 1376.

الفهرست للنّديم- كتاب الفهرست للنّديم فهرستواره فقه هزار و چهارصد ساله اسلامى در زبان فارسى، محمّد تقى دانش پژوه، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1367.

قرآن پژوهى، (هفتاد بحث و تحقيق قرآن)، بهاء الدين خرّمشاهى، چاپ دوم، مركز نشر فرهنگى مشرق، زمستان 1373.

قرآن در اسلام، سيّد محمّد حسين طباطبايى، دار الكتب الاسلامية، 1350/ 1391.

قرآن كريم، ترجمه، توضيحات و واژه نامه از بهاء الدين خرّمشاهى، انتشارات نيلوفر- انتشارات جامى، تهران، 1374. «1»

قرآن مجيد، ترجمه محمّد مهدى فولادوند، چاپ سوم، تحقيق و نشر دار القرآن كريم، آذر 1376/ رجب 1418.

كتاب الفهرست للنّديم، [محمّد بن اسحق النديم «2»]، با مقدمه رضا تجدّد، طهران، 1391/ مهر 1350.

كشف الأسرار و عدّة الأبرار، ابو الفضل رشيد الدين الميبدى، به سعى و اهتمام على اصغر

__________________________________________________

(1) پيوستهاى پايانى «قرآن كريم» شامل چند مقاله پرفايده درباره: ترجمه قرآن، بحثهاى علوم قرآنى، تحريف

ناپذيرى قرآن، فهم قرآن با قرآن و چند فهرست راه گشا مى باشد.

(2) در باب انتخاب لقب «النديم» به جاى نام مشهور «ابن النديم» براى مؤلف «كتاب الفهرست»، بنا به توضيح مصحّح در ابتداى كتاب، در مواضع مختلف نسخه خطّى اين لقب براى وى ذكر شده است.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 221

حكمت، 10 ج، تهران، 1331- 1339.

لسان التنزيل، «1» به انضمام فرهنگ لغات، چاپ دوم، به اهتمام مهدى محقق، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362.

لسان العرب، ابن منظور [جمال الدين ابو الفضل م. 711]، نسقه على سيرى، 18 ج، دار إحياء التّراث العربية، بيروت- لبنان، 1408/ 1988 م.

لطايفى از قرآن كريم، (برگزيده از كشف الاسرار و عدّة الأبرار)، رشيد الدين ميبدى، به كوشش محمّد مهدى ركنى، چ هشتم، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، 1375.

لغت نامه، على اكبر دهخدا، زير نظر دكتر محمّد معين- دكتر سيّد جعفر شهيدى، 14 ج، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اوّل از دوره جديد، 1372- 1373.

مباحثّ فى علوم القرآن، الدكتور الصبحى الصالح، الطبعة الخامسة، دار العلم، بيروت، 1968.

مبانى رسالت انبياء در قرآن، عبد اللّه نصرى، سروش، 1376.

مبانى فلسفه، دكتر على اكبر سياسى، كتابخانه ابن سينا تهران، 1336.

مبانى و روشهاى تفسير قرآن، عباسعلى عميد زنجانى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، زمستان 1368.

مترجم (مجلّه)، شماره ويژه مباحث ترجمه قرآن، مدير مسؤول و سردبير دكتر على خزاعى فر، سال سوم، شماره دهم، تابستان 1372، مشهد.

مجمع البيان فى تفسير القرآن، الشيخ ابى على الفضل

بن الحسن الطبرسى، 10 جزء در 5 جلد، انتشارات ناصر خسرو، (افست از چاپ دار المعرفة)، تهران، 1365.

مجمع البيان لعلوم القرآن، ابو الفضل بن الحسن الطبرسى، دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه، القاهرة، الجزء الأوّل، 1378/ 1958.

المحكم فى نقط المصاحف، ابو عمرو عثمان بن سعيد الدّانى، بتحقيق الدكتور عزّة حسن، دمشق، 1379 ه. ق.

محمّد خاتم پيامبران، «پيامبر امّى»، مرتضى مطهّرى، انتشارات حسينيه ارشاد، ج 2/ 543، تهران،

__________________________________________________

(1) مؤلّف اين لغت نامه قرآنى ناشناخته است. به حدس آقاى دكتر محقق- مصحّح دانشمند كتاب- زمان تأليف آن سده چهارم يا پنجم هجرى مى باشد.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 222

1348.

مختصر نافع، محقّق حلّى، به اهتمام محمّد تقى دانش پژوه، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362.

المصحف الميسّر، عبد الجليل عيسى، دار الفكر، 1399 ه. ق/ 1979 م.

معجزه بزرگ، پژوهشى در علوم قرآنى، محمّد ابو زهره، ترجمه محمود ذبيحى، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1370.

المعجم الإحصائى لألفاظ القرآن الكريم، فرهنگ آمارى كلمات قرآن كريم، دكتر محمود روحانى، 3 ج، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، 1368.

المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم، محمّد فؤاد عبد الباقى، دار الكتب المصريّة، القاهرة، 1364 ه. ق/ 1945 م.

المعجم فى فقه لغة القرآن و سرّ بلاغته، بارشاد و اشراف الاستاذ محمّد واعظزاده الخراسانى، المجلّد الأوّل، آستانة الرضوية المقدّسة، مشهد، 1419 ه. ق.

مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمّى، مترجم حجّة الاسلام موسوى دامغانى، مؤسسّه تحقيقاتى و انتشارات فيض، زمستان 1371.

المفردات فى غريب القرآن، ابى القاسم الحسين بن محمّد المعروف بالراغب الاصفهانى، تحقيق

و ضبط محمّد سيّد كيلانى، المكتبة المرتضوية، طهران، [تاريخ مقدمه ] 1332.

مقدمه اى بر تاريخ قرائات قرآن كريم، دكتر عبد الهادى فضلى، ترجمه و تحرير دكتر سيّد محمّد باقر حجّتى، انتشارات اسوه، (تاريخ مقدمه)، تير 1365.

مقدمه ابن خلدون، عبد الرحمن بن خلدون، ترجمه پروين گنابادى، 2 ج، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1366.

منتهى الأرب فى لغة العرب، عبد الرحيم بن عبد الكريم صفى پورى، 4 ج، به اهتمام و سرمايه كتابفروشى اسلاميه، ابن سينا چاپ اسلامية افست، 1377 ق.

منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد، زين الدّين على الشامى العاملى، مطبعة الغرى، النجف، 1370 ق.

موجز علوم القرآن، الدكتور داود العطّار، الطبعة الثانية، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت- لبنان، 1399/ 1979.

آشنايى با علوم قرآنى(ركنى)، ص: 223

الميزان فى تفسير القرآن، السيد محمّد حسين الطباطبائى، 20 ج، الطبعة الثالثة، مؤسسة الأعلمى، بيروت، 1393/ 1973.

نامه هدايت، مقدمه اى بر آشنايى با قرآن، محمّد مهدى ركنى يزدى، اداره امور فرهنگى آستان قدس رضوى، چاپخانه دانشگاه مشهد، 1363/ 1404.

نبوت، مرتضى مطهّرى، انتشارات صدرا، بهمن 1373.

النشر فى القراآت العشر، ابو الخير محمّد بن محمّد دمشقى مشهور به ابن الجزرى، به تصحيح على محمّد الضبّاع، 2 ج، مصر.

نقش ائمّه در احياء دين، سيّد مرتضى عسكرى، تنظيم از محمّد على جاودان، شماره 4، انتشارات مجمع علمى اسلامى، چاپ شركت افست.

نمونه بيّنات در شأن نزول آيات، محمّد باقر محقق، شركت سهامى انتشار، 1350.

نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيّد جعفر شهيدى، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1368.

وجوه قرآن، ابو الفضل حبيش بن ابراهيم

تفليسى، به اهتمام دكتر مهدى محقق، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، شهريور 1371.

وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى (ص)، نور الدين على بن احمد السمهودى، حقّقه محمّد محى الدّين عبد الحميد، الطبعة الرابعة، بيروت- لبنان، 1404/ 1984.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109