صحیفه مهدیه : ترجمه الصحیفه المهدیه

مشخصات کتاب

سرشناسه:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

عنوان قراردادی :الصحیفه المهدیه . فارسی - عربی

عنوان و نام پديدآور : صحیفه مهدیه : ترجمه الصحیفه المهدیه/تالیف مرتضی مجتهدی ؛ مترجم موسسه اسلامی ترجمه ؛ مصحح ترجمه محمد ظریف، محمدحسین رحیمیان.

وضعيت ويراست : [ویراست ؟].

مشخصات نشر : قم : الماس، 1388.

مشخصات ظاهری : 751ص.

شابک : :9789647753142 60000 ریال

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- زیارتنامه ها

موضوع : زیارتنامه ها

موضوع : دعاها

شناسه افزوده : مجتهدی، مرتضی، 1333 -، گردآورنده

شناسه افزوده : ظریف، محمد، 1335 -، مصحح

شناسه افزوده : رحیمیان،محمدحسین، 1345 - ، مصحح

شناسه افزوده : موسسه اسلامی ترجمه

رده بندی کنگره : BP267/3/م 3ص 3041 1388

رده بندی دیویی : 297/772

شماره کتابشناسی ملی : 1956600

ص :1

اشاره

صحیفه مهدیه

ترجمه الصحیفه المهدیه

تالیف مرتضی مجتهدی

مترجم موسسه اسلامی

ترجمه: مصحح ترجمه محمد ظریف، محمدحسین رحیمیان

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدّمه

نكتۀ مهمّ 23

ضرورت دعا از نظر عقل و نقل 25

آداب دعا 28

اهميّت مداومت بر دعا 42

نقش يقين در مستجاب شدن دعا 43

يقين و آثار شگفت انگيز آن 45

دعا براى ظهور امام عصر ارواحنا فداه لازم و ضرورى است 47

مظلوم ترين فرد عالم 51

نصيحتى از مرحوم حاج شيخ رجبعلى خيّاط 53

تجربۀ مهمّ مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى 54

دعاى امام عصر ارواحنا فداه براى كسى كه براى فرج و يارى آن حضرت دعا كند 56

تشكيل مجالس دعا براى تعجيل ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 60

مكان هاى مخصوص به آن حضرت ارواحنا فداه 62

ص: 5

1-فضيلت مسجد كوفه و اينكه آنجا جايگاه نماز حضرت مهدى ارواحنا فداه در عصر ظهور است 63

2-فضيلت مسجد سهله كه مقام حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه تعالى فرجه در آنجاست 64

3-مسجد مقدّس جمكران 66

توجّه به وظايف دوران غيبت 71

اعتياد به عصر غيبت امام عصر ارواحنا فداه!73

روش فكرى خود را تغيير دهيد!75

به سوى امير عالم هستى 76

توجّه به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه لازم است 80

انتظار 85

انتظار ظهور يا اعتقاد به ظهور؟ !90

معرفت يا راه انتظار 91

احساس حضور، يا نشانى از معرفت 93

معناى حضور چيست؟97

عظمت امام عصر ارواحنا فداه در كلمات اهل بيت عليهم السّلام 98

بخش اوّل نمازها

1-نماز امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 115

2-نماز ديگر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 115

3-نماز مسجد مقدّس جمكران 117

4-نماز امام زمان ارواحنا فداه در مقام آن حضرت در حلّه و نعمانيّه 118

5-نماز منسوب به امام زمان ارواحنا فداه براى برآورده شدن حاجت ها 119

6-نماز توجّه به حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه تعالى فرجه 120

7-نماز و دعاى فرج براى رفع مشكلات مهمّ 121

8-نماز استغاثه به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 127

ص: 6

9-نماز هديه خدمت امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 130

10-اهداء نماز به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در روز پنج شنبه 131

11-نماز استغاثه به امام زمان ارواحنا فداه در شب هاى پنج شنبه و جمعه 132

12-نماز استغاثه به نحو ديگر 133

13-نماز امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در شب جمعه 133

14-نماز ديگر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 136

15-نماز روز بيست و هفتم ماه رجب 136

16-نماز شب نيمۀ ماه شعبان 138

17-نماز ديگر در شب نيمۀ شعبان 139

بخش دوّم دعاهاى قنوت

1-دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در قنوت نمازها 145

2-قنوت حضرت امام سجّاد عليه السّلام براى برطرف شدن ظلم و ستم از جهان 146

3-قنوت حضرت امام باقر عليه السّلام 148

4-قنوت حضرت امام رضا عليه السّلام 150

5-قنوت حضرت امام جواد عليه السّلام 152

6-دعاى ديگر امام جواد عليه السّلام در قنوت 153

7-قنوت حضرت امام هادى عليه السّلام 156

8-دعاى امام حسن عسكرى عليه السّلام در قنوت 158

9-دعاى قنوت حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه 171

10-دعاى دوّم حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در قنوت 173

11-دعاى سوّم آن حضرت در قنوت 177

12-دعا در قنوت نماز جمعه براى ظهور آن بزرگوار عجّل اللّه تعالى فرجه 177

ص: 7

بخش سوّم ادعيۀ بعد از نمازها

1-دعا براى ظهور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه بعد از هر نماز واجب 181

2-دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه پس از نمازهاى واجب 181

3-دعا براى تشرّف خدمت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه كه بعد از نمازهاى واجب خوانده مى شود 183

4-دعاى ديدار امام زمان ارواحنا فداه 184

5-دعاى بعد از نماز صبح 186

6-دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در تعقيب نماز صبح 187

7-دعاى ديگر براى ظهور آن حضرت ارواحنا فداه پس از نماز صبح 188

8-دعاى ديگرى براى حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه بعد از نماز صبح 188

11-9-دعاهايى كه حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه براى برطرف شدن مشكلات شديد به مردى آموختند 189

12-دعا براى ظهور آن حضرت پس از نماز صبح و ظهر در هر روز 192

13-دعا براى ظهور آن بزرگوار ارواحنا فداه پس از نماز ظهر در هر روز 193

14-دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه پس از نماز عصر 196

15-دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه بعد از دو ركعت اوّل نماز شب 198

16-دعا براى ظهور آن حضرت عجّل اللّه تعالى فرجه بعد از ركعت چهارم نماز شب 200

بخش چهارم دعاهاى ايّام هفته

1-دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در روزهاى پنج شنبه 203

2-صلوات براى ظهور آن حضرت ارواحنا فداه از عصر روز پنجشنبه تا پايان روز جمعه 203

3-دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه در شب جمعه 204

حكايت دعاى علوى مصرى 205

ص: 8

4-دعاى علوى مصرى از امام زمان ارواحنا فداه كه در گرفتارى هاى شديد خوانده مى شود 207

روز جمعه؛ روز حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه است 238

فضيلت دعاى ندبه 239

5-دعاى ندبه 241

6-دعا در روز جمعه بعد از نماز صبح براى تعجيل فرج 256

7-دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در روز جمعه 256

8-دعاى ديگرى براى ظهور آن حضرت در روز جمعه 257

9-صلواتى كه هركس بعد از نماز جمعه بخواند از اصحاب امام زمان ارواحنا فداه خواهد بود 257

10-دعا براى ظهور آن حضرت عجّل اللّه تعالى فرجه در روز جمعه، عيد فطر و عيد قربان 258

حكايت صلوات ضرّاب اصفهانى 259

11-صلوات ضرّاب اصفهانى 264

12-صلوات و دعا در عصر روز جمعه براى ظهور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه 269

13-فضيلت خواندن سورۀ بنى إسرائيل در هر شب جمعه 270

بخش پنجم دعاهاى هر ماه

1-دعا براى ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه در ظهر روز عاشورا 273

2-دعاى ديگرى در روز عاشورا 281

3-دعاى ايّام ماه رجب كه از ناحيۀ مقدّسۀ امام زمان ارواحنا فداه صادر شده است 282

4-دعاى ديگر در ايّام ماه رجب كه از ناحيۀ مقدّسه رسيده است 285

5-دعاى سوّم در ايّام ماه رجب 286

6-دعاى روز سوّم ماه شعبان 290

فضيلت شب نيمۀ شعبان 292

7-دعاى شب نيمۀ شعبان 293

ص: 9

فضيلت (دعاى خضر عليه السّلام معروف به) دعاى كميل در آن شب 295

8-دعاى افتتاح 296

9-دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه بعد از هر نماز در ماه مبارك رمضان 305

10-دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه در روز سيزدهم ماه مبارك رمضان 306

11-دعاى ديگر در روز سيزدهم ماه مبارك رمضان 308

12-دعا هنگام واقع شدن صداى عجيب در ماه مبارك رمضان 314

13-دعا براى ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه در روز هيجدهم ماه مبارك رمضان 316

14-دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه در شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان 317

15-دعاى ديگر براى ظهور آن حضرت ارواحنا فداه در شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان 318

16-دعاى سوّم براى ظهور آن حضرت ارواحنا فداه در شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان 320

17-دعاى روز عيد غدير كسى كه آن را بخواند مانند كسى است كه زير پرچم حضرت قائم عجّل اللّه تعالى فرجه و در خيمۀ آن حضرت باشد 323

18-تسبيح حضرت امام زمان ارواحنا فداه از روز هيجدهم تا آخر هر ماه 328

بخش ششم دعاهايى كه مخصوص روز معيّنى از ايّام هفته نيست

1-دعاى عهد 331

معناى بيعت با حضرت مهدى ارواحنا فداه 335

2-دعاى عهد ديگر 337

3-دعاى زمان غيبت 340

4-دعاى زمان غيبت به روايتى ديگر 346

5-دعاى معرفت در زمان غيبت 354

6-دعاى ديگر در زمان غيبت 363

ص: 10

7-دعاى ديگرى نيز در زمان غيبت 364

8-دعاى غريق در زمان غيبت 365

9-دعاى مناسب با زمان غيبت 366

10-دعاى نجات از فتنه هاى آخر الزّمان 366

11-دعاى امام جواد عليه السّلام براى رفع ظلم و ستم از جهان 368

12-دعا براى حفظ شدن از شرّ دجّال 370

13-دعاى فرج (إلهي عظم البلاء)374

14-دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در حرم حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام 375

15-دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در سجدۀ شكر 376

16-دعاى هنگام عطسه 377

17-دعاى سفر در ساعت مخصوص به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه 378

18-دعا براى ظهور آن حضرت ارواحنا فداه در ساعت دوازدهم روز 380

19-دعاى ديگر در ساعت مخصوص به آن حضرت ارواحنا فداه 382

20-صلوات بر امام زمان ارواحنا فداه 386

21-دعايى از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در آغاز نمازها 387

22-دعاى حضرت صاحب الأمر عجّل اللّه تعالى فرجه 389

23-دعاى سهم الليل، از امام زمان ارواحنا فداه 389

24-دعاى ديگر از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 392

25-دعاى «يا نور النّور» از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 393

26-دعاى ديگر از امام زمان ارواحنا فداه براى رفع مشكلات 394

27-دعاى مهمّ ديگر از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه براى برآورده شدن حاجت ها 395

28-دعاى امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه براى شفاء از بيمارى ها 397

29-دعاى ديگر از امام زمان ارواحنا فداه براى رهايى از سختى ها و حفظ شدن از دزدان 398

30-دعاى ديگرى از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه براى رهايى از سختى ها و مشكلات 399

ص: 11

31-حرز امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 401

32-دعاى حجاب (پنهان بودن) ، از امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه 402

33-دعا براى فرّج در روز ظهور 403

34-دعاى حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه در اوّل ظهور 405

35-دعاى شيعه هنگام خروج حضرت قائم ارواحنا فداه 406

36-دعاى آن حضرت عجّل اللّه تعالى فرجه هنگام عبور از وادى السلام 407

37-صلوات بر حضرت فاطمۀ زهرا عليها السّلام (أللّهمّ صلّ على فاطمة و أبيها. . .)408

38-ثواب خواندن سورۀ مباركۀ «كهف»409

39-از خواصّ سورۀ «يس»410

40-فضيلت سوره هاى «مسبّحات»410

41-خواندن سورۀ «القارعة» سبب ايمنى از فتنۀ دجّال است 412

بخش هفتم توسّل به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

جريان دعاى توسّل خواجه نصير رحمه اللّه 416

1-دعاى توسّل معروف به دعاى توسّل خواجه نصير رحمه اللّه 420

2-دعاى توسّل به حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه 434

3-توسّل به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در مشكلات 435

4-توسّل ديگر به حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه در مشكلات (يا فارس الحجاز)438

5-توسّل ديگر به حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه در مشكلات (يا محمّد يا عليّ. . .)438

6-توسّل ديگر به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه (يا صاحب الزّمان)441

7-توسّل ديگر به آن حضرت صلوات اللّه عليه 442

8-توسّل ديگر به حضرت حجّت ارواحنا فداه (يا حجّة القائم)442

9-توسّل براى رفع بيمارى 443

ص: 12

بخش هشتم عريضه ها

جريانى در مورد نوشتن نامه به محضر امام زمان ارواحنا فداه 448

جريان ديگر در مورد نوشتن نامه به حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه 450

1-كيفيّت نوشتن نامه به محضر امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه 453

2-عريضه اى به خداوند كه در عريضۀ حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه قرار داده مى شود 459

3-عريضۀ استغاثۀ ديگرى به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه 464

بخش نهم استخاره ها

دعاى استخاره آخرين توقيعى بود كه از ناحيۀ مقدّسه صادر شد 471

1-دعاى استخاره كه از امام عصر ارواحنا فداه روايت شده است 472

نكتۀ حايز اهميّت!474

2-دعا براى ظهور آن حضرت عجّل اللّه تعالى فرجه در دعاى استخاره با قرآن 474

3-استخاره با رقعه كه از حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه روايت شده است 476

انواع استخاره با تسبيح كه از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه روايت شده است 477

4-استخارۀ اوّل 477

5-استخارۀ دوّم 478

6-استخارۀ سوّم 479

7-استخارۀ چهارم 479

8-استخارۀ پنجم 480

ص: 13

بخش دهم دعاهايى كه حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه از پدران بزرگوار خود نقل فرموده اند

1-دعاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در سختى ها به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه 483

حكايت حرز يمانى 499

2-حرز يمانى 503

3-دعاى حريق كه صبحگاهان خوانده مى شود 514

4-دعاى الحاح از امام صادق عليه السّلام به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه 529

5-دعاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام پس از نماز واجب به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه 530

6-دعاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در سجدۀ شكر به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه 532

7-دعاى سجدۀ امام سجّاد عليه السّلام در مسجد الحرام به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه 533

حكايت دعاى عبرات 535

8-دعاى عبرات 537

بخش يازدهم زيارت ها

استحباب زيارت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در هر زمان و مكان 551

زيارت حضرات معصومين عليهم السّلام و هديۀ ثواب آن به پيشگاه حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه 552

آداب زيارت 553

1-زيارت آل يس 560

2-زيارت ندبه 566

3-زيارت امام زمان ارواحنا فداه در روز جمعه 575

ص: 14

4-زيارت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه كه در مشكلات و موارد ترسناك خوانده مى شود 577

5-زيارت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در روز يكشنبه كه از حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه روايت شده است 578

6-زيارت ناحيۀ مقدّسه 580

7-زيارت رجبيّه كه در حرم هاى مطهّر اهل بيت عليهم السّلام در ماه رجب خوانده مى شود 604

8-زيارت حضرت صاحب الأمر ارواحنا فداه در حرم مطهّر حضرت امام رضا عليه السّلام 606

9-اذن ورود به حرم هاى ائمّه عليهم السّلام و سرداب مقدّس 607

10-زيارت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در سرداب مقدّس 610

11-زيارت دوّم حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه 624

12-زيارت سوّم حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه 624

13-زيارت چهارم در سرداب مقدّس 624

14-زيارت پنجم حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه 631

ذكر صلوات بر امام زمان ارواحنا فداه 634

15-زيارت ششم حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه 635

16-چگونگى سلام كردن بر امام زمان ارواحنا فداه 639

17-سلام بر آن حضرت ارواحنا فداه به شيوه اى ديگر 640

18-زيارت امام هادى و امام عسكرى عليهما السّلام 640

19-زيارت حضرت نرجس خاتون عليها السلام 643

20-زيارت حضرت حكيمه خاتون عليها السّلام 647

بخش دوازدهم زيارات نوّاب امام عصر ارواحنا فداه و بعضى از دعاهايى كه اصحاب آن حضرت نقل نموده اند

1-زيارت نوّاب امام زمان ارواحنا فداه 651

2-زيارت نايب اوّل جناب عثمان بن سعيد رضوان اللّه عليه 653

ص: 15

3-نماز براى وسعت رزق كه از جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه نقل شده است 657

4-دعاى مهمّ كه جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه آن را بسيار عظيم و باارزش دانسته است 658

5-دعاى سمات كه از نايب دوّم جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه روايت شده است 664

6-دعاى روز عيد فطر كه از جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه روايت شده است 674

7-زيارت مولاى ما امام صادق عليه السّلام به نقل از عثمان بن سعيد و حسين بن روح قدّس سرّهما 682

8-دعاى حضرت خضر عليه السّلام معروف به دعاى كميل 683

خاتمۀ كتاب يا ملحقات بعضى از عباداتى كه مورد توجّه حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه مى باشند

نماز شب 703

زيارت عاشورا 706

دعاى بعد از زيارت عاشورا (دعاى علقمه)712

ستايش مولاى مان امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه از زيارت جامعۀ كبيره 719

زيارت جامعۀ كبيره 721

زيارت امين اللّه و فضيلت آن 734

زيارت وارث 738

منابع و مصادر كتاب 745

ص: 16

مقدّمه

اشاره

(1)

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

حمد و سپاس خدايى را كه ما را آفريد، و پيامبر خود را كه خاتم انبياء است به سوى ما فرستاد و ولايت اوليايش، ائمّۀ هدى عليهم السّلام را براى ما آشكار گردانيد براى كامل كردن دين (2)و روى آوردن به عمل ها (3)و ما را به سوى مكارم اخلاق (4)و بدست آوردن پاداش كردارها (5)هدايت نمود تا در بهشت (6)وارد شويم و در بوستان هاى ابدى بهشت (7)جاويد بمانيم و به جايگاه بلندمرتبه و رفيع (8)در بهشتى كه خانۀ آسايش است (9)برسيم تا فرشتگان را مشاهده كنيم كه خطاب به ما بگويند: سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ (10)؛

ص: 17


1- . لازم به ذكر است كه مؤلّف محترم در اين مقدّمه از فنون بلاغت استفاده كرده، به اين گونه كه ضمن مقدّمه نام تعدادى از كتاب هايى كه در اين نوشته مورد استفاده قرار گرفته، ذكر نموده كه حسن آن در متن عربى كتاب به خوبى جلوه گر است؛ به اين فنّ در اصطلاح علم بديع و بلاغت «براعت استهلال» مى گويند. (ويراستار)
2- 2) . كتاب «كمال الدين» ، تأليف: محدّث بزرگوار شيخ صدوق رحمه اللّه.
3- 3) . كتاب «إقبال الأعمال» ، تأليف: عالم جليل القدر سيّد بن طاووس رحمه اللّه.
4- 4) . كتاب «مكارم الأخلاق» ، تأليف: عالم بزرگوار ابو نصر حسن طبرسى رحمه اللّه.
5- 5) . كتاب «ثواب الأعمال» ، تأليف: محدّث بزرگوار شيخ صدوق رحمه اللّه.
6- 6) . كتاب «دار السلام» ، يكى تأليف: محدّث نورى رحمه اللّه، و ديگرى تأليف: عالم بزرگوار شيخ محمود عراقى رحمه اللّه.
7- 7) . كتاب «جنّات الخلود» ، تأليف: عالم بزرگوار امامى خاتون آبادى رحمه اللّه.
8- 8) . كتاب «المقام الأسنى» ، تأليف: عالم جليل القدر كفعمى رحمه اللّه.
9- 9) . كتاب «جنّة المأوى» ، تأليف: محدّث نورى رحمه اللّه.
10- 10) . سورۀ يس، آيۀ 58. [1]

«سلامى كه گفتارى از پروردگار مهربان است» .

و درود و سلام بر آخرين پيامبران و فرستادگان خدا، ابى القاسم محمّد، كه درود خدا بر او و بر خاندان پاكش باد، همان بزرگوارانى كه براى بيان وظايف بشريّت (1)با بهترين و پاكيزه ترين كلمات (2)و ارشاد بندگان به سوى درياهاى نور (3)، آمدند. آن هم در پرتو چراغى (4)كه مانند «ستاره اى درخشان از درخت پربركت زيتون افروخته باشد» (5)، و روشن گر راه هاى عارفان (6)است، عارفانى كه ارادۀ رسيدن به شهر علم و حكمت را داشته، و از درب رستگارى (7)وارد آن شهر گشته اند.

و سلام و درود مخصوص، بر آخرين اين خاندان نور و رحمت، قائم ايشان، صاحب دعوت نبوى، و نيرو و توان حيدرى، و پاكدامنى فاطمى، و بردبارى حسنى، و شجاعت حسينى، و عبادت سجّادى، و سنّت هاى نيكو و برجاى ماندنى باقرى، و آثار و نشانه هاى جعفرى، و دانش هاى كاظمى، و برهان هاى رضوى، و سخاوت تقوى، و پاكى نقوى، و شكوه عسكرى، و غيبت الهى، قيام كنندۀ به حقّ و كسى كه مردم را به سوى راستى مطلق فرامى خواند، كلمۀ الهى و امان الهى و برهان خداوند، پيروز به امر او و دافع از حريم او، امام پنهان و آشكار، برطرف كنندۀ غصّه ها و سختى ها، صاحب كرم و بخشش ها، امام به حق ابى القاسم محمّد بن الحسن صاحب عصر و زمان، جانشين خداوند و امام انسان ها و جنّيان، كسى كه ستارۀ درخشان (8)در شب بسيار تاريك است، و هم اوست كه ايمنى دهنده از خطرهاى سفرها و زمان ها (9)است. او كه

ص: 18


1- 1) . كتاب «تكاليف الأنام» ، تأليف: عالم محترم على اكبر همدانى رحمه اللّه.
2- 2) . كتاب «الكلم الطيّب» ، تأليف: عالم بزرگوار سيّد على خان مدنى رحمه اللّه.
3- 3) . كتاب «بحار الأنوار» ، تأليف: علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه.
4- 4) . كتاب «المصباح» ، تأليف: عالم جليل القدر كفعمى رحمه اللّه.
5- 5) . كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ؛ سورۀ نور، آيۀ 35. [1]
6- 6) . كتاب «منهاج العارفين» ، تأليف: عالم بزرگوار محمّد حسن سمنانى رحمه اللّه.
7- 7) . كتاب «باب السعادة» ، تأليف: عالم شهير فيض كاشانى رحمه اللّه.
8- 8) . كتاب «نجم الثاقب» ، تأليف: محدّث نورى رحمه اللّه.
9- 9) . كتاب «الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان» ، [2] تأليف: عالم بزرگوار سيّد بن طاووس رحمه اللّه.

سپر حفظكننده (1)در سختى ها و گرفتارى هاست.

اين كتاب، اثر ناچيزى است از بندۀ ضعيف و فانى، به عنوان هديه به شما اى سرور مهربان و بزرگوار؛ اگر مورد قبول قرارش دهى منّتى است عظيم از سوى پروردگار منّان؛ كه به وجود مبارك شما و بخشش بى پايان شما اى صاحب زمان بر من منّت نهاد و اين كتاب با قبول شما، براى من باقيات صالحات (2)و توشۀ روز جزا (3)براى روزى كه «ثروت و فرزندان، نفعى نمى بخشد» (4)قرار مى گيرد، و نيز وسيلۀ رستگارى سئوال كننده (5)و چراغ شب زنده دار (6)خواهد شد، براى هركسى كه آن را بخواند و كليد رستگارى (7)را براى گشودن درهاى رحمت الهى (8)طلب كند.

اميدوارم به واسطۀ قبول نيكوى شما-اى صاحب بخشش و بزرگوارى-اين كتاب آگاهى دهندۀ دوست (9)در راه كشف كليدهاى عالم غيب (10)گردد، براى كسى كه آن را با تأمّل و درنگ مى خواند و ان شاء اللّه به واسطۀ آن در گروه اولياء مقرّبت در خواهد آمد، همان هايى كه داراى سازوبرگ هاى نيرومند (11)هستند، كه خداوند آنان را براى يارى شما آماده كرده تا شما را يارى و كمك كنند.

پس اى عزيز؛ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا اَلضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا اَلْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اَللّهَ يَجْزِي اَلْمُتَصَدِّقِينَ (12)؛ «ما و خاندان مان گرفتار شده ايم، و سرمايۀ ناچيزى

ص: 19


1- 1) . كتاب «الجنّة الواقية» ، منسوب به عالم عاليقدر ميرداماد رحمه اللّه و همچنين عالم بزرگوار كفعمى رحمه اللّه.
2- 2) . كتاب «الباقيات الصالحات» ، تأليف: محدّث قمى رحمه اللّه.
3- 3) . كتاب «زاد المعاد» ، تأليف: علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه.
4- 4) . لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ؛ سورۀ شعراء، آيۀ 88. [1]
5- 5) . كتاب «فلاح السائل» ، تأليف: عالم بزرگوار سيّد بن طاووس رحمه اللّه.
6- 6) . كتاب «مصباح المتهجّد» ، تأليف: عالم بزرگوار شيخ طوسى رحمه اللّه.
7- 7) . كتاب «مفتاح الفلاح» ، تأليف: عالم نامى شيخ بهائى رحمه اللّه.
8- 8) . كتاب «فتح الأبواب» ، تأليف: عالم بزرگوار سيّد بن طاووس رحمه اللّه.
9- 9) . كتاب «تبصرة الولي» ، تأليف: علاّمه سيّد هاشم بحرانى رحمه اللّه.
10- 10) . كتاب «مفاتح الغيب» ، تأليف: علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه.
11- 11) . كتاب «العدد القويّة» ، تأليف: عالم جليل القدر رضى الدين حلّى رحمه اللّه.
12- 12) . سورۀ يوسف، آيۀ 88. [2]

آورده ايم؛ پس، پيمانۀ ما را پر كن و به ما صدقه بده؛ همانا خداوند صدقه دهندگان را پاداش مى دهد» .

اين كتاب مجموعه اى است از نمازها و دعاها و زيارت هايى كه از ناحيۀ مقدّسۀ حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه به دست ما رسيده و يا در مورد حضرت بقيّة اللّه حجّة بن الحسن العسكرى صاحب ولايت كامل و فرمانروايى مطلق در عالم وجود -كه برترين درود و سلام بر او و اجداد گرامى اش باشد-نقل شده است.

مؤلّف، در گردآورى دعاها و زيارات و. . . كه در كتب معتبر (1)آمده و به دستش رسيده سعى داشته است و ادّعا ندارد كه اين كتاب مجموعۀ كاملى از همۀ دعاها و. . . باشد. زيرا عصر غيبت و دورى ما از حضرت حجّت ارواحنا فداه باعث شده بسيارى از دعاهاى صادر شده از ناحيۀ مقدّسه از دسترس ما دور بماند همانند بسيارى از نمازها و زيارات و اذكار؛ چون با كمال تأسّف در عصر غيبت به خاطر دورى و نيز غفلت ما از ساحت شريف امام ارواحنا فداه، بسيارى از آنچه كه از ناحيۀ مقدّسه صادر شده است را نمى يابيم.

چه بسا برخى از اين مطالب به دوستان بزرگوارشان رسيده كه بنا به دلايلى از ما پنهان كرده اند و در جايى ثبت نكرده اند. براى اثبات اين ادّعا ماجرايى را كه براى عالم ربّانى مرحوم آية اللّه حاج شيخ مرتضى حائرى رضوان اللّه تعالى عليه اتّفاق افتاده است نقل مى كنيم؛ ايشان چنين فرموده اند:

ص: 20


1- 1) . بنابر قاعدۀ «تسامح در ادلّۀ سنن» و همچنين «اخبار من بلغ» دقّت بسيار در اسناد ادعيه و زيارات وارده لازم نيست. ولى نبايد قاعدۀ «تسامح در ادلّۀ سنن» و «اخبار من بلغ» را دستاويز قرار داده و هرگونه دعا و زيارت را اگرچه جعلى باشد براى ديگران نقل نمائيم و يا خود به خواندن آنها سرگرم شويم؛ بلكه بايد از اين گونه دعاها و زيارت ها دورى بجوئيم؛ زيرا علاوه بر مضمون هاى اشتباهى كه در بسيارى از اين قبيل ادعيه و زيارات وجود دارد، آن قدر دعاها و زيارات وارده از خاندان بيت وحى عليهم السّلام در دسترس ما وجود دارد كه نيازى به رجوع و نقل و يا خواندن دعاها و زيارت هائى كه مدركى ندارند، نداريم. با توجّه به اين حقيقت، ما آن قسمت از دعاها و زيارت هائى را كه در منابع معتبر وجود ندارد نقل نمى كنيم، و نمازها، دعاها و زيارات هايى را در اين كتاب مى آوريم كه در منابع و مصادر قديم و كتاب هاى معتبر وجود دارند و به جز موارد اندكى متعرّض اختلاف نسخه ها نمى شويم تا خواننده سردرگم نشده و متحيّر نگردد. كسانى كه مى خواهند از اختلاف نسخه ها آگاه شوند به كتاب «الصحيفة المباركة المهديّة» مراجعه نمايند.

دوستى داشتيم كه با حضرت حجّت صلوات اللّه عليه در ارتباط بود و گاهى پيش من مى آمد و تا اوّل انقلاب در ايران، پيوسته باهم ارتباط داشتيم؛ ولى پس از انقلاب، پيش من نيامد و او را زيارت نكردم. به هرحال زمانى براى من مشكلى پيش آمده بود و در همان ايّام با او در ميان گذاشتم و حلّ آن را از او درخواست كردم. آن مشكل اين بود كه بعضى از طلبه ها و نيز افراد ديگر به من مراجعه مى كردند و كمك مى خواستند، و من بعضى از آن ها را نمى شناختم و به همين دليل شك مى كردم كه بايد به آنان كمك كنم، يا نه؟

چون اگر به كسى كه او را نمى شناسم كمك كنم ممكن است مستحقّ نباشد و در صورت كمك نكردن، اين احتمال وجود دارد كه او محتاج و مستحقّ واقعى باشد.

وقتى اين مشكل را با ايشان-كه با امام زمان صلوات اللّه عليه در ارتباط بودند-در ميان گذاشتم، به من گفتند: من إن شاء اللّه جواب را از امام ارواحنا فداه برايتان مى آورم.

وى از پيش من رفت و بعد از چند روز برگشت و دعايى از طرف حضرت حجّت ارواحنا فداه به من عطا كرد و گفت: اگر كسى از تو چيزى خواست و تو او را نمى شناختى اوّل اين دعا را بخوان و بعد به او چيزى بده. همانا حضرت حجّت ارواحنا فداه فرمودند:

وقتى كه اين دعا را بخواند امكان ندارد مراجعه كننده بتواند اين مال را در جايى كه رضاى ما نباشد مصرف كند.

و آن دعا مختصر بود و من مكرّر شاهد بودم كه آن مرحوم هنگامى كه شخص ناشناسى به ايشان مراجعه مى كرد آن را مى خواندند.

غرض از نقل اين قضيّۀ مهمّ-كه پذيرش آن براى بعضى مشكل است-اين بود كه بدانيد همۀ آنچه كه از ناحيۀ مقدّسه صادر شده به دست ما نرسيده است و بسيارى از دعاها و زيارات و نمازها در قلب پاك دوستان آن حضرت مانده و براى مردم ظاهر نكرده اند تا وارد خاك شده اند.

محدّث نورى رحمه اللّه مى فرمايد: گروهى از علماى مورد اعتماد به من خبر دادند كه صاحب الأمر ارواحنا فداه را در حال بيدارى ديده اند و معجزات متعدّدى را از آن حضرت مشاهده كرده اند و آن حضرت بسيارى از اخبار غيبى را به ايشان خبر داده

ص: 21

است و ايشان را به دعاهاى مستجاب دعا نمودند؛ و آن ها را از خطرهاى هلاكت بار نجات داده اند كه كلمات را ياراى توصيف و تفصيل آن ها نيست. (1)

و آنچه را كه ما در اين كتاب گرد آورده ايم در كتاب هاى معتبر آمده است و اين تأليف از الطاف خداوند مهربان در حقّ من است. آنچه از زيبايى و خوبى كه در اين كتاب مى بينيد از تأييدات حضرت بقيّة اللّه صلوات اللّه عليه مى باشد و آنچه كمبود و اشتباه در اين كتاب مشاهده كنيد از ناحيۀ مؤلّف مى باشد.

از خداوند تعالى اميد دارم كه راستى و اخلاص عطا كند و اين كتاب را نيز وسيلۀ تذكّر و راهى براى نزديك شدن به خدا و ولىّ او حضرت صاحب الأمر ارواحنا فداه قرار دهد.

اين كتاب (2)علاوه بر مقدّمه و خاتمه، داراى دوازده «باب» است، همان گونه كه:

إنّ الشهور عند اللّه اثنى عشر شهرا، و أنّ الأئمّة اثنى عشر إماما، و أنّ النقباء اثنى عشر نقيبا. (3)

همانا تعداد ماه ها نزد خداوند، دوازده ماه است و امامان نيز دوازده نفر هستند و به درستى كه نقيبان نيز دوازده نفرند.

و بدانيد كه:

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اِتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (4). فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ

ص: 22


1- 1) . دار السلام:2/137.
2- 2) . كتاب «الصحيفة المباركة المهديّة» با اضافاتى كه پس از چاپ اوّل به آن افزوديم داراى بيش از چهارصد و پنجاه نماز، دعا، زيارت، استخاره. . . است، از آنجا كه باب چهارم، پنجم، يازدهم و دوازدهم آن-يعنى دعاهايى كه امام عصر (ارواحنا فداه) براى افراد يا عليه ديگران نموده اند و همچنين دعاهايى كه هنگام ولادت قرائت نموده اند و دعاهايى كه در ضمن دعاهاى ديگر و همچنين زيارات دربارۀ آن بزرگوار وارد شده است-دارى جنبۀ تخصّصى مى باشد و براى اهل تحقيق مفيد است و از نظر قرائت براى عموم فايده نداشت حذف نموده و با تغييراتى در ترتيب و تبويب آن، كتاب «الصحيفة المهديّة يا المختار من الصحيفة المباركة المهديّة» تدوين گرديد تا إن شاء اللّه مورد استفادۀ عموم قرار گيرد. و اين كتاب-صحيفۀ مهديّه-ترجمۀ آن است كه اكنون در اختيار شما قرار دارد.
3- 3) . بحار الأنوار:36/399. [1]
4- 4) . سورۀ مزّمّل، آيۀ 19. [2]

مِنْهُ وَ أَقِيمُوا اَلصَّلاةَ وَ آتُوا اَلزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اَللّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اَللّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اِسْتَغْفِرُوا اَللّهَ إِنَّ اَللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ . (1)

همانا اين يك وسيلۀ يادآورى است؛ پس هركه خواهد راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد. هرچه از آن مى توانيد بخوانيد؛ و نماز را بپا داريد و زكات بپردازيد و براى خدا قرض و وام نيكو بدهيد و (بدانيد) هر خير و خوبى كه براى خويشتن پيش بفرستيد، آن را نزد خداوند بهتر و با پاداشى بزرگ تر خواهيد يافت؛ و از خداوند طلب آمرزش كنيد؛ همانا خداوند آمرزندۀ مهربان است.

نكتۀ مهمّ:

امامان ما عليهم الصلاة و السلام در فضاى سياسى خاصّى قرار داشتند كه حكومت ملعون و غاصب «حبترى» (2)آن را تأسيس كرده بود تا حكومت عدل علوى، پا نگيرد. لذا به دليل وجود طاغوت هاى اموى و عبّاسى، فرصتى براى بيان اسرار الهى توسط امامان عليهم السّلام نبود. از اين رو حضرت علىّ بن ابى طالب عليه السّلام-اوّلين شخصى كه حقّش غصب شد؛ فرمانرواى فرمانروايان راستين-فرمودند:

كان لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله سرّ لا يعلمه إلاّ قليل. . . و لو لا طغاة هذه الأمّة لبثثت هذا السرّ. (3)

براى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله سرّى بود كه جز اندكى، آن را نمى دانستند. . . و اگر طاغوت هاى اين امّت نبودند اين سرّ را فاش و منتشر مى كردم.

بدين ترتيب درمى يابيم كه اين اسرار را براى مردم بيان نكردند و جز براى تعداد كمى از بزرگان و برترين اوليائشان فاش نساختند، و از آنجايى كه مردم توان پذيرش و نگه دارى اسرار و حقايق معنوى را نداشتند، براى ايشان فاش كردن اسرار و حقايق ممكن نبود؛ زيرا مردم در دولت حبترى قرار داشتند كه آن هم تا ظهور حكومت

ص: 23


1- 1) . سورۀ مزّمّل، آيۀ 20. [1]
2- 2) . حبتر، كنايه از اسم اوّلين غاصب حقّ خلفاى الهى است؛ رجوع كنيد به بحار الأنوار:35/336.
3- 3) . بحار الأنوار:95/306. [2]

الهى حضرت قائم ارواحنا فداه ادامه مى يابد.

امام صادق عليه السّلام در تفسير آيۀ وَ اَللَّيْلِ إِذا يَسْرِ (1)مى فرمايد:

هي دولة حبتر، فهي تسري إلى قيام القائم عليه السّلام (2).

مراد از «شب» ، دولت حبتر است كه تا قيام قائم (صلوات اللّه عليه) ادامه مى يابد.

به اين جهت، امامان عليهم السّلام بسيارى از آن حقايق را تحت عنوان دعا و مناجات بيان فرموده اند كه بايد آن حقايق معنوى را در ميان دعاها جستجو كنيد. البتّه اهل بيت عليهم السّلام كه اسرار و حقايق را در دعاها و زيارت ها به دليل جوّ سياسى در آن عصر گنجاندند، منحصر به بيان آن ها نكردند؛ بلكه مسايل مهمّ اعتقادى و معارف عاليه اى را در دعاها و مناجات ها و زيارت ها بيان نموده اند و اين حقيقت با مراجعه به آن ها، آشكار مى گردد. اهل بيت عليهم السّلام به بيان بسيارى از مسايلى كه تأثير اساسى در حيات بشر دارد نيز پرداخته اند و به جامعۀ بشرى بهترين درس هاى زندگى را داده اند.

در «صحيفۀ كاملۀ سجّاديّه» كه امام عصر ارواحنا فداه درستى آن را تأييد كرده اند، دقّت كنيد تا مشاهده نماييد كه امام زين العابدين عليه السّلام چه حقايق بزرگى را در الفاظ كوتاه به عنوان دعا و مناجات، بيان فرموده است. همچنين در دعاهاى ديگر از آن حضرت و امامان ديگر عليهم السّلام اين حقيقت، ظاهر و آشكار است.

اكنون به يك درس از درسهاى زندگى كه در ادعيه به ما آموخته اند، اشاره مى كنيم:

در مناجات انجيليّۀ امام سجّاد عليه السّلام از خداوند مى خواهيم:

أسألك من الهمم أعلاها. (3)

پروردگارا؛ از همّت ها برترين آن را از تو درخواست مى كنم.

اين سخن، هشدارى از امام سجّاد عليه السّلام است براى هركسى كه دعا مى كند و خدا را مى خواند. يعنى دعاكننده، هركس كه مى خواهد باشد-گرچه خود را جدّا حقير و پست

ص: 24


1- 1) . سورۀ فجر، آيۀ 4. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:24/78. [2]
3- 3) . بحار الأنوار:94/155.

مى شمارد-بايستى از خداوند بخواهد كه به او برترين همّت ها را عنايت كند تا در سايۀ آن، تحوّلى در زندگى خود، ايجاد نمايد تا وجود او در جامعه، داراى تأثير اساسى و مهمّى باشد و اين حقيقتى است كه با تابش نور امام عليه السّلام در قلب انسان تحقّق پيدا مى كند.

آنچه از اهل بيت عليهم السّلام از دعاها به ما رسيده است طور سيناى ولايت هستند. هر كس مى خواهد به وادى ايمن برود، و بر فراز طور سيناى هدايت بالا رود، بايد كفش هايش را بيرون آورده، لباس هايش را پاك نمايد و آداب دعا و مناجات را بياموزد تا آثار عنايت و اجابت را مشاهده نمايد.

آنچه بيان شد، از قرآن و روايات به دست ما رسيده است. آن ها را بپذيريد و فرصت را غنيمت دانسته و از رحمت الهى نااميد نباشيد، كه إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْكافِرُونَ (1)؛ «همانا جز قوم كافر از رحمت خدا نااميد نمى شود» .

و بر اين امر يقين داشته باشيد تا آن نور را ببينيد و آن سرّ را بشناسيد؛ چرا كه ائمّۀ طاهرين عليهم السّلام مردم را با دعاها و مناجات خود، به آن اسرار و حقايق هدايت و راهنمايى مى كنند.

ضرورت دعا از نظر عقل و نقل

قبل از بحث دربارۀ آداب دعا، دربارۀ ضرورت دعا از نظر عقل و نقل سخن مى گوييم:

الف) «دليل عقلى: دور كردن زيان از خويش-در صورت امكان و توان-واجب است؛ از سويى رسيدن زيان در اين دنيا به هر انسانى حتمى است. زيرا هر انسانى مسايلى دارد كه عقلش را مشغول ساخته و فكرش را مشوّش مى كند و به او ضرر مى رساند. اين مسايل يا از درونش پيدا مى شود، مثل عارضه اى كه جسم او را دچار بيمارى كند يا از خارج است همچون آزار ستمگران، و چيزهاى ناپسندى كه از ناحيۀ همسايه و يا شريك مى رسد.

و اگر اكنون به اين ضررها مبتلا نباشد عقل احتمال رويداد آنها را در آينده مى دهد. چگونه اين حقيقت را انكار نماييم و حال آن كه آدمى در منزلگاه حادثه هاست و اين

ص: 25


1- 1) سورۀ يوسف، آيۀ 87. [1]

منزلگاه هيچگاه به يك حال نيست و سختى هاى آن از او جدا نمى گردد.

بنابراين، ضررهاى دنيا يا بر انسان وارد شده اند و يا وارد خواهند شد. و در صورت توان و امكان هر دو را بايد از بين برد. با دعا چنين توانى حاصل مى گردد. دعا هم كه در توان است، پس در هر حال بايد انسان به دعا روى آورد.

حضرت امير المؤمنين و سيّد الوصيّين عليه السّلام نيز بدين معنا خبر داده و فرموده اند:

ما من أحد ابتلي و إن عظمت بلواه بأحق بالدعاء من المعافي الّذي لا يأمن من البلاء. (1)

كسى كه به بلايى مبتلا باشد گرچه بلايش عظيم باشد، سزاوارتر به دعا كردن نيست از شخصى كه در عافيت است؛ كه او هم از بلا و گرفتارى در امان نمى باشد.

ب) دليل روايى: از نظر روايات آشكار است كه همه به دعا محتاج اند، خواه به بلا مبتلا شده باشند و خواه نشده باشند. فايدۀ دعا يا برطرف كردن بلايى است كه وارد شده و يا دور كردن بدى اى است كه به آدمى رسيده است، يا به دست آوردن منفعت و فايده اى است كه دلخواه مى باشد، يا پايدار كردن و نگهدارى نمودن و جلوگيرى از زايل شدن و از بين رفتن خيرى است كه موجود مى باشد.

زيرا ائمّه عليهم السّلام دعا را به عنوان «سلاح» توصيف نموده اند و سلاح وسيله اى است كه سودبخش و برطرف كنندۀ زيان است. همچنين، دعا را «ترس» ناميده اند و ترس سپرى است كه با آن از ناپسندى ها جلوگيرى به عمل مى آيد.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود:

ألا أدلّكم على سلاح ينجيكم من أعدائكم و يدرّ أرزاقكم؟ قالوا: بلى يا رسول اللّه. قال: تدعون ربّكم بالليل و النّهار، فإنّ سلاح المؤمن الدعاء. (2)

مى خواهيد شما را به سلاحى راهنمايى كنم تا او شما را از دشمنان تان نجات دهد و روزى هايتان را بسيار نمايد؟ گفتند: بلى اى رسول خدا.

فرمود: پروردگارتان را در هر روز و شب بخوانيد؛ زيرا كه دعا، اسلحۀ مؤمن است.

ص: 26


1- 1) . بحار الأنوار:93/380. [1]
2- 2) . الكافي:2/468. [2]

امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:

الدعاء ترس المؤمن، و متى تكثر قرع الباب يفتح لك. (1)

دعا سپر مؤمن است، و وقتى درى را زياد كوبيدى، سرانجام برايت باز شود.

امام صادق عليه السّلام فرمود:

الدعاء أنفذ من السنان الحديد (2).

دعا نافذتر از سر نيزۀ آهنين است.

امام كاظم عليه السّلام فرمود:

إنّ الدعاء يردّ ما قدّر و ما لم يقدّر، قال: قلت: و ما قد قدّر فقد عرفته، فما لم يقدّر؟ قال: حتّى لا يكون. 3

همانا دعا بازمى گرداند آنچه را تقدير شده و آنچه را كه تقدير نشده است.

راوى مى گويد: پرسيدم: «آنچه تقدير شده است» را مى دانم، امّا «آنچه تقدير نشده است» چگونه است؟

فرمود: دعا مى كند تا در آينده بلا مقدّر نشود.

امام كاظم عليه السّلام در روايتى ديگر مى فرمايد:

عليكم بالدعاء، فإنّ الدعاء و الطلب إلى اللّه تعالى يردّ البلاء، و قد قدّر و قضى فلم يبق إلاّ إمضائه فإذا دعي اللّه و سئل صرفه صرفه. (3)

شما را سفارش مى كنم به دعا كردن؛ همانا دعا و طلب از خداوند تعالى، بلا را دور مى كند درحالى كه تقدير شده و قضاى الهى برطبق آن صورت پذيرفته؛ ولى فقط اجراى آن باقى مانده است و اگر خداوند خوانده شود و از او بازگرداندن بلا سؤال شود، خداوند آن را برمى گرداند.

و زراره رحمه اللّه از امام باقر عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:

ص: 27


1- 1) . الكافي:2/468. [1]
2- 2 و 3) . الكافي:2/469. [2]
3- 4) . الكافي:2/470. [3]

ألا أدلّكم على شيء لم يستثن فيه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله؟ قلت: بلى.

قال: الدعاء يردّ القضاء و قد أبرم إبراما، و ضمّ أصابعه. (1)

آيا مى خواهيد شما را به چيزى راهنمايى كنم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله در آن هيچ استثنايى نكرده است؟ زراره گفت: آرى.

آن حضرت-انگشتان مبارك شان را درهم كردند و-فرمودند: دعا قضا (تقدير الهى) را بازمى گرداند اگرچه استوار و حتمى شده باشد.

و از امام سيّد العابدين عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:

إنّ الدعاء و البلاء ليتوافقان إلى يوم القيامة، إنّ الدعاء ليردّ البلاء و قد ابرم إبراما. (2)

همانا دعا و گرفتارى تا روز قيامت همراهند. دعا بلا را-حتّى اگر حتمى شده باشد- دور مى گرداند.

آن حضرت در جاى ديگر مى فرمايند:

الدعاء يردّ البلاء النازل و ما لم ينزل.

دعا، بلاى نازل شده و نيز بلايى را كه هنوز نازل نشده است بازمى گرداند.» (3)

آداب دعا

اشاره

حال كه اهميّت دعا كردن و آثار شگفت آور آن با اين گفتار روشن گرديد و نيز اين مطلب فهميده شد كه اگر دعاكننده آداب دعا را مراعات كند به حاجت خود مى رسد، به بيان آداب دعا مى پردازيم:

در كتاب «المختار من كلمات الإمام المهدي عليه السّلام» نقل كرده است:

«آداب دعا را رعايت كنيد و بنگريد چه كسى را مى خوانيد؟ و چگونه و براى چه دعا مى كنيد؟ و در مورد آنچه سئوال و درخواست مى كنيد تفكّر و تأمّل كنيد كه چه

ص: 28


1- 1) . الكافي:2/470. [1]
2- 2) . الكافي:2/469. [2]
3- 3) . عدّة الداعي:11.

چيزى درخواست مى كنيد، چه مقدار و براى چه آن را مى طلبيد؟

به راستى كه دعا طلب اجابت تمام خواسته هاى شما براى حضرت حق، و خالص شدن روح و روان در مشاهدۀ پروردگار است. همانا دعا، برداشتن همۀ اختيارات از خود و تسليم همۀ امور باطنى و ظاهرى به خداى قادر متعال است. حال اگر شرط دعا را بجا نياورديد نبايد منتظر اجابت آن باشيد؛ همانا خداوند پنهان و آشكار را مى داند پس شايد خدا را به چيزى مى خوانيد كه خداوند از درون شما خلاف آن را مى داند.

بدانيد كه اگر خدا ما را به دعا امر نمى كرد و ما خدا را با اخلاص مى خوانديم، خداوند با اجابت خود به ما تفضّل مى كرد، پس حالا كه به دعا امر نموده و ضامن شده اجابت را براى كسى كه با شرايط آن خدا را بخواند، چگونه خواهد بود؟» (1)

سپس مى گويد: «آداب دعا عبارتند از:

اوّل: شروع كردن با نام خداوند.

حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله فرمود:

لا يردّ دعاء أوّله «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» . (2)

دعايى كه با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» شروع شود، رد نمى شود.

دوّم: دعا با حمد و ستايش خداوند باشد.

مولاى ما حضرت امام صادق عليه السّلام فرموده است:

كلّ دعاء لا يكون قبله تحميد فهو أبتر. (3)

هر دعايى كه قبل از آن حمد و سپاس خداوند نباشد، ناقص است و نتيجه ندارد. در نامۀ امير المؤمنين عليه السّلام وارد شده است:

اوّل ستايش و بعد درخواست كردن و طلب نمودن از خداوند. بنابراين، هنگامى كه خداى عزّ و جلّ را خواندى او را حمد و ثنا بگو و ستايش كن و تمجيد نما.

ص: 29


1- 1) . بحار الأنوار:93/322.
2- 2) . بحار الأنوار:93/313. [1]
3- 3) . الكافي:2/503. [2]

راوى مى گويد: گفتم: چگونه او را تمجيد كنم؟

فرمود: مى گويى:

يا من أقرب إليّ من حبل الوريد، يا من يحول بين المرء و قلبه، يا من هو بالمنظر الأعلى، يا من ليس كمثله شيء.

اى كسى كه از رگ گردن به من نزديك ترى؛ اى كسى كه ميان انسان و قلبش حايل مى شوى؛ اى كسى كه در چشم انداز بلندى هستى؛ اى كسى كه هيچ چيزى مانند تو نيست. (1)

سوّم: صلوات فرستادن بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام.

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مى فرمايد:

صلاتكم عليّ إجابة لدعائكم، و زكاة لأعمالكم. (2)

صلوات فرستادن شما بر من، هم باعث اجابت دعاهاى تان است و هم سبب پاكى اعمالتان مى گردد.

مولاى ما امام صادق عليه السّلام فرمود:

لا يزال الدعاء محجوبا حتّى يصلّي على محمّد و آل محمّد. (3)

دعا پيوسته در حجاب است تا اينكه بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام صلوات فرستاده شود.

و نيز فرموده اند:

من كانت له إلى اللّه عزّ و جلّ حاجة فليبدأ بالصلاة على محمّد و آله، ثمّ يسأله حاجته، ثمّ يختم بالصلاة على محمّد و آل محمّد، فإنّ اللّه أكرم من أن يقبل الطرفين و يدع الوسط، إذا كانت الصلاة على محمّد و آل محمّد لا تحجب عنه. (4)

هركسى كه حاجتى از خداوند بخواهد، بايد با صلوات بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام آغاز كند، سپس حاجتش را بخواهد و آن را با صلوات بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام به پايان برساند؛ زيرا خداوند بزرگوارتر از آنست كه ابتدا و انتهاى دعا را قبول كند؛

ص: 30


1- 1) . بحار الأنوار:93/315. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:94/54. [2]
3- 3) . بحار الأنوار:93/312 و 316. [3]
4- 4) . بحار الأنوار:93/316. [4]

ولى وسط آن را رها كند و قبول ننمايد، زمانى كه بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام صلوات فرستاده شود از او محجوب نمى شود.

چهارم: طلب شفاعت كردن است

. مولاى ما امام كاظم عليه السّلام فرمود:

زمانى كه حاجتى از خدا داشتى بگو:

أللّهمّ إنّي أسألك بحقّ محمّد و عليّ، فإنّ لهما عندك شأنا من الشّأن، و قدرا من القدر، فبحقّ ذلك الشّأن و بحقّ ذلك القدر أن تصلّي على محمّد و آل محمّد، و أن تفعل بي كذا و كذا. . .

خدايا؛ من از تو درخواست مى كنم به حقّ محمّد و على، زيرا كه آن دو بزرگوار در پيشگاه تو شأن و منزلتى و قدر و ارزشى دارند. پس به آن شأن و مقامى كه نزد تو دارند بر ايشان صلوات بفرست و اين خواسته را براى من انجام بده.

به درستى هنگامى كه روز قيامت فرارسد هيچ فرشتۀ مقرّبى و هيچ پيامبر مرسلى و هيچ مؤمن آزموده شده اى باقى نمى ماند مگر اينكه در آن روز محتاج به شفاعت اين دو بزرگوار باشند. (1)

و براى اين كه حاجت ها برآورده شود و به خواستۀ خود برسيم، به ناچار بايد به پيشگاه خداوند عزّ و جلّ وسيله اى را تقديم كنيم. به تحقيق كه خداوند ما را به اين امر دستور داده و فرموده است: وَ اِبْتَغُوا إِلَيْهِ اَلْوَسِيلَةَ (2)؛ «به سوى او وسيله اى بجوييد» ، و هيچ وسيله اى مقرّب تر و ارزشمندتر از محمّد و آل محمّد صلّى اللّه عليهم و سلّم نيست و آن، شفاعت است.

در زيارت جامعۀ كبيره آمده است:

أللّهمّ إنّي لو وجدت شفعاء أقرب إليك من محمّد و أهل بيته الأخيار، الأئمّة الأبرار لجعلتهم شفعائي. . .

خدايا؛ هر آينه اگر من شفيعانى مقرّب تر و آبرومندتر از محمّد و اهل بيت نيكوكردار و بزرگوارش كه پيشوايان خير خواهند نزد تو پيدا مى كردم آنها را شفيع خود قرار مى دادم. . .

ص: 31


1- 1) . بحار الأنوار:94/22.
2- 2) . سورۀ مائده، آيۀ 35. [1]

از سويى نصّ صريح روايات دلالت مى كند كه «وسيله» ، همان ائمّه عليهم السّلام هستند و اين منافاتى ندارد با اين كه ما «وسيله» را به نردبان و يا غير آن تفسير كنيم. (چون منظور از نردبان در اينجا وسيلۀ ترقّى و پيشرفت است) .

در روايتى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله آمده است:

هم العروة الوثقى و الوسيلة إلى اللّه. (1)

آنان-يعنى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام-دست آويز محكم و قابل اطمينان و وسيله هستند به سوى پروردگار.

سپس اين آيه را قرائت فرمودند:

يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّهَ وَ اِبْتَغُوا إِلَيْهِ اَلْوَسِيلَةَ (2).

اى ايمان آورندگان؛ تقواى الهى پيشه كنيد و به سوى او وسيله اى جستجو كنيد.

شايد دو صفت ايمان و تقوا شرط لازم براى به دست آوردن وسيله به سوى خداوند متعال باشد، همان طور كه وسيله بدون اين دو سودى ندارد.

بنابراين، هنگامى كه اين دو صفت جمع شدند، وسيله سود مى بخشد؛ چون ولايت وجود نخواهد داشت مگر با ايمان و تقوا.

پنجم: اعتراف به گناهان است.

در روايتى كه از مولاى ما امام صادق عليه السّلام نقل شده، مى فرمايد:

إنّما هي المدحة، ثمّ الإقرار بالذنب ثمّ المسألة؛ و اللّه ما خرج عبد من ذنب إلاّ بالإقرار. (3)

به درستى كه دعا عبارت است از ثناى خدا و بعد اقرار به گناه و بعد از آن سئوال و درخواست. به خدا قسم هيچ بنده اى از گناه خارج نمى شود مگر با اقرار به گناهش (نزد خداى متعال) .

ص: 32


1- 1) . تفسير صافى:1/441. [1]
2- 2) . سورۀ مائده، آيۀ 35. [2]
3- 3) . بحار الأنوار:93/318. [3]

ششم: اين كه دعا از روى غفلت و بيهودگى نباشد، بلكه با روى آوردن دل و توجّه

باشد

. همان طور كه امام صادق عليه السّلام فرمودند:

إنّ اللّه لا يستجيب دعاء بظهر قلب ساه، فإذا دعوت فأقبل بقلبك، ثمّ استيقن الإجابة. (1)

خداوند دعاى شخص غافل را اجابت نمى كند. بنابراين، زمانى كه دعا كردى، با توجّه و حضور قلب دعا كن، سپس به اجابت آن يقين داشته باش.

چون غافل، در حقيقت دعاكننده نيست و دعا واقع نمى شود مگر با توجّه قلب به سوى كسى كه خوانده مى شود.

هفتم: پاك بودن غذا و نوشيدنى و لباس.

چون دعاى صالح از عمل صالح و درست است، و چگونه صلاح و درستى با حرام و ناپاكى جمع خواهد شد؟ اين سخن خداوند تبارك و تعالى: يا أَيُّهَا اَلرُّسُلُ كُلُوا مِنَ اَلطَّيِّباتِ وَ اِعْمَلُوا صالِحاً (2)؛ «اى فرستادگان الهى؛ از پاكيزه ها بخوريد و عمل صالح و شايسته انجام دهيد» ، دلالت مى كند بر ارتباط تنگاتنگ بين عمل صالح و خوراك حلال و پاك.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مى فرمايد:

من أحبّ أن يستجاب دعاؤه فليطيّب مطعمه و مكسبه. (3)

كسى كه دوست دارد دعايش اجابت شود بايد خوراك و كسب و كارش حلال باشد.

در حديث ديگرى آمده است:

طهّر مأكلك، و لا تدخل في بطنك الحرام. (4)

طعام و خوراكت را پاك كن، و در شكم خود حرام را داخل نكن.

ص: 33


1- 1) . بحار الأنوار:93/323. [1]
2- 2) . سورۀ مؤمنون، آيۀ 51. [2]
3- 3) . بحار الأنوار:93/372. [3]
4- 4) . بحار الأنوار:93/373. [4]

در حديث ديگرى آمده است:

أطب كسبك تستجاب دعوتك؛ فإنّ الرجل يرفع اللقمة إلى فيه حراما فما تستجاب له أربعين يوما. (1)

كسب وكار و درآمد خود را پاك كن تا دعايت اجابت شود؛ همانا شخصى كه لقمۀ حرامى را در دهانش مى برد تا چهل روز دعايش به اجابت نمى رسد.

در حديث قدسى آمده است:

فمنك الدعاء و عليّ الإجابة، فلا تحجب عنّي دعوة إلاّ دعوة آكل الحرام. (2)

از تو دعا كردن و از من اجابت آن؛ هيچ دعايى از من محجوب نمى شود مگر دعاى كسى كه حرام مى خورد.

مولاى ما امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:

من سرّه أن يستجاب دعاؤه فليطيّب كسبه. 3

كسى كه دوست دارد دعايش به اجابت رسد، بايد كسب وكار و درآمد خود را پاك كند.

در روايت ديگرى مى فرمايد:

إذا أراد أحدكم أن يستجاب له فليطيّب كسبه، و ليخرج من مظالم الناس، و إنّ اللّه لا يرفع دعاء عبد و في بطنه حرام، أو عنده مظلمة لأحد من خلقه. (3)

زمانى كه يكى از شما بخواهد دعايش اجابت شود بايد كسب وكارش را پاك كند و حقّ مردم در گردنش نباشد؛ چون خداوند دعاى بنده اى را كه در شكمش غذاى حرام باشد، و حقّ احدى از مردم بر گردن او باشد، بالا نمى برد.

هشتم: پرداخت حقّ مردم كه بر گردن دعاكننده باشد.

ص: 34


1- 1) . بحار الأنوار:93/358. [1]
2- 2 و 3) . بحار الأنوار:93/373. [2]
3- 4) . بحار الأنوار:93/321. [3]

مولاى ما امام صادق عليه السّلام فرمودند:

إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: و عزّتي و جلالي لا أجيب دعوة مظلوم دعاني في مظلمة ظلمها، و لأحد عنده مثل تلك المظلمة. (1)

به راستى خداوند متعال مى فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند، دعاى مظلومى را كه به او ظلم شده و مرا در مورد آن مى خواند درحالى كه خودش همان ظلم را در حق ديگرى كرده است، هرگز اجابت نمى كنم.

و مولاى ما امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند:

إنّ اللّه أوحى إلى عيسى بن مريم: قل للملإ من بني اسرائيل: . . . إنّي غير مستجيب لأحد منكم دعوة و لأحد من خلقي قبله مظلمة. (2)

خداوند به عيسى بن مريم وحى فرستاد: به همۀ بنى اسرائيل بگو: . . . من دعاى يكى از شما را درحالى كه براى يكى از بندگانم در گردن او حقّى باشد، اجابت نمى كنم.

نهم: ترك گناهى كه مانع از برآوردن حاجت مى شود.

امام باقر عليه السّلام مى فرمايد:

إنّ العبد يسأل الحاجة فيكون من شأنه قضاؤها إلى أجل قريب، أو إلى وقت بطيء فيذنب العبد ذنبا، فيقول اللّه تبارك و تعالى للملك: لا تقض حاجته و أحرمه إيّاها، فإنّه تعرّض لسخطي و استوجب الحرمان منّي. (3)

همانا بنده اى حاجتى را از خدا طلب مى كند و امكان دارد حاجتش زود برآورده شود يا به تأخير بيفتد؛ در اين هنگام، بنده گناهى انجام مى دهد كه خداوند تبارك و تعالى به ملك دستور مى دهد: حاجتش را برآورده مكن و او را از آن محروم گردان چون او خود را در معرض غضب من قرار داده و موجب محروميّت از من شده است.

دهم: خوش گمان بودن به اجابت دعا.

مقصود از آن، طلب يقين است به اين كه خداوند خلف وعده نمى كند؛ زيرا در

ص: 35


1- 1) . بحار الأنوار:93/320. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:93/373. [2]
3- 3) . بحار الأنوار:73/328. [3]

كلام خود به دعا امر كرده و مستجاب شدن آن را تضمين نموده است: اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ (1)؛ «مرا بخوانيد، تا اجابت كنم شما را» ، و خداوند خلف وعده نمى كند؛ همان گونه كه در قرآن به آن تصريح كرده است:

وَعْدَ اَللّهِ لا يُخْلِفُ اَللّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّاسِ لا يَعْلَمُونَ (2).

اين وعدۀ خداوند است؛ خداوند خلاف وعده اش رفتار نمى كند؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند.

خداوند چگونه خلف وعده كند درحالى كه بى نياز، توانا، بسيار رحم كننده، مهربان و بزرگوار است؟ در حديث آمده است:

فإذا دعوت فأقبل بقلبك ثمّ استيقن الإجابة. (3)(4)

زمانى كه دعا مى كنى، با تمام وجود خدا را بخوان، سپس يقين به اجابت داشته باش.

يازدهم: اصرار و پافشارى در دعا.

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه اين مورد را از آداب دعا شمرده و فرموده است: در وحى قديم چنين آمده است:

لا تملّ من الدّعاء، فإنّي لا أملّ من الإجابة. (5)

از دعا كردن خسته مشو؛ زيرا من از اجابت خسته نمى شوم.

عبد العزيز طويل از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است:

إنّ العبد إذا دعا لم يزل اللّه في حاجته ما لم يستعجل. (6)

همانا بنده وقتى دعا مى كند، خداوند پيوسته در برآوردن حاجتش مى باشد مادامى كه شتابزدگى نكند.

ص: 36


1- 1) . سورۀ غافر، آيۀ 60. [1]
2- 2) . سورۀ روم، آيۀ 6. [2]
3- 3) . بحار الأنوار:93/323. [3]
4- 4) . المختار من كلمات الإمام المهدي:1/238. [4]
5- 5) . بحار الأنوار:93/373. [5]
6- 6) . الكافي:2/474. [6]

همچنين از آن حضرت روايت شده است:

إنّ العبد إذا عجّل فقام لحاجته، يقول اللّه تعالى: استعجل عبدي أتراه يظنّ أنّ حوائجه بيد غيري. (1)

بنده وقتى عجله داشته باشد و برآوردن حاجتش را به سرعت بخواهد، خداوند مى فرمايد: بنده ام شتاب كرد، آيا گمان مى كند حاجتهايش به دست غير من است؟

رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مى فرمايد:

إنّ اللّه يحبّ السائل اللحوح. 2

همانا خداوند، درخواست كننده اى را كه اصرار كند، دوست دارد.

وليد بن عقبۀ هجرى مى گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم كه فرمود:

و اللّه، لا يلحّ عبد مؤمن على اللّه في حاجة إلاّ قضاها له. (2)

به خدا سوگند؛ بندۀ مؤمن در حاجتى اصرار نمى كند مگر اين كه خدا آن را برآورده مى كند.

ابو الصباح از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است:

إنّ اللّه كره إلحاح الناس بعضهم على بعض في المسألة، و أحبّ ذلك لنفسه، إنّ اللّه يحبّ أن يسأل و يطلب ما عنده. 4

به راستى كه خداوند اصرار بعضى از مردم را به بعضى ديگر در مورد خواسته هايشان ناپسند مى داند، ولى اين را در مورد خودش دوست دارد؛ همانا خداوند دوست دارد كه آنچه نزد او است درخواست و طلب شود.

از احمد بن محمّد بن ابو نصر روايت شده كه گويد:

به ابا الحسن عليه السّلام گفتم: فدايت شوم، من از فلان سال تاكنون حاجتى را از خداوند خواستم و در حال حاضر به دليل تأخير در برآورده شدن آن، بر قلب من چيزهايى خطور مى كند (دچار شكّ و وسوسه شده ام) .

ص: 37


1- 1 و 2) . بحار الأنوار:93/374. [1]
2- 3 و 4) . الكافي:2/475. [2]

حضرت در جواب فرمودند:

يا أحمد؛ إيّاك و الشيطان أن يكون له عليك سبيل، حتّى يقنّطك، إنّ أبا جعفر عليه السّلام كان يقول: إنّ المؤمن ليسأل اللّه حاجة فيؤخّر عنه تعجيل إجابته حبّا لصوته و استماع نحيبه.

ثمّ قال: و اللّه ما أخّر اللّه عن المؤمنين ما يطلبون في هذه الدّنيا خير لهم ممّا عجّل لهم فيها، و أيّ شيء الدنيا. (1)

اى احمد؛ بپرهيز از اين كه شيطان به تو راه يابد و تو را نااميد كند، همانا امام باقر عليه السّلام مى فرمود:

مؤمن از خداوند حاجتى را مى طلبد ولى خداوند اجابت آن را به تأخير مى اندازد به اين دليل كه صداى بنده اش را دوست دارد و مى خواهد نالۀ او را بشنود.

سپس فرمود: به خدا قسم، خداوند آنچه را كه مؤمنان در اين دنيا مى طلبند به تأخير نمى اندازد مگر اين كه اين تأخير براى ايشان بهتر است از آنچه براى ايشان تعجيل فرموده است، مگر دنيا چه ارزشى دارد؟ !

از امام صادق عليه السّلام روايت شده است:

إنّ العبد الوليّ للّه يدعو اللّه في الأمر ينوبه، فيقال للملك الموكّل به:

إقض لعبدي حاجته و لا تعجّلها، فإنّي أشتهي أن أسمع نداءه و صوته.

و إنّ العبد العدوّ للّه ليدعو اللّه في الأمر ينوبه، فيقال للملك الموكّل به:

إقض لعبدي حاجته و عجّلها، فإنّي أكره أن أسمع نداءه و صوته.

قال: فيقول الناس: ما اعطي هذا إلاّ لكرامته، و ما منع هذا إلاّ لهوانه. 2

همانا بنده اى كه دوست خداست در امرى خدا را مى خواند و به درگاه او ناله و زارى مى كند، پس به فرشته اى كه مأمور اوست گفته مى شود: حاجت بنده ام را برآورده كن ولى شتاب نكن؛ چون دوست دارم ندا و صداى او را بشنوم.

و بنده اى كه دشمن خداست خداوند را در امرى مى خواند و ناله مى كند، پس به فرشته اى كه مأمور آن است گفته مى شود: حاجتش را برآورده كن و تعجيل نما،

ص: 38


1- 1 و 2) . بحار الأنوار:93/374. [1]

چون من كراهت دارم صدا و نالۀ او را بشنوم.

حضرت فرمود: ولى مردم چنين گويند كه حاجت دستۀ دوّم داده نشده مگر به اين دليل كه كرامتى نزد خداوند دارند و حاجت دستۀ اوّل به تأخير نيفتاده مگر به خاطر پستى آنها در درگاه خداوند.

از آن امام عليه السّلام روايت شده است:

لا يزال المؤمن بخير و رخاء و رحمة من اللّه ما لم يستعجل فيقنط فيترك الدعاء، قلت له: كيف يستعجل؟

قال: يقول: قد دعوت منذ كذا و كذا، و لا أرى الإجابة. (1)

مؤمن مادامى كه شتابزدگى نكند پيوسته در خوبى، راحتى و رحمت الهى است تا آن كه عجله مى كند و نااميد مى شود و دعا را ترك مى كند.

به امام عليه السّلام گفتم: چگونه عجله مى كند؟

فرمود: مى گويد: از فلان وقت، مدّتى طولانى است كه خدا را مى خوانم ولى اجابت آن را نمى بينم.

و نيز آن حضرت فرمودند:

إنّ المؤمن ليدعو اللّه في حاجته فيقول عزّ و جلّ: أخّروا إجابته، شوقا إلى صوته و دعائه. فإذا كان يوم القيامة قال اللّه: عبدي دعوتني في كذا و كذا فأخّرت إجابتك و ثوابك كذا.

قال: فيتمنّى المؤمن أنّه لم يستجب له دعوة في الدّنيا ممّا يرى من حسن الثواب. 2

همانا مؤمن خدا را در مورد حاجتش مى خواند، ولى خداوند عزّ و جل (به ملائكه) مى فرمايد: اجابتش را به تأخير بيندازيد به خاطر شوق و علاقه در شنيدن صدا و دعايش. تا آن كه روز قيامت فرامى رسد؛ خداوند مى فرمايد: بندۀ من؛ مرا خواندى ولى اجابت دعايت را به تأخير انداختم و حالا در مقابل آن، ثواب تو نيز

ص: 39


1- 1 و 2) . بحار الأنوار:93/374. [1]

چنين و چنان است. در فلان مورد نيز دعا كردى ولى من پاسخت را به تأخير انداختم؛ حالا ثواب تو چنان است.

حضرت فرمود: در آن هنگام كه جزا و پاداش نيكوى الهى را مشاهده كرد، مؤمن آرزو مى كند اى كاش هيچ دعايى از او در دنيا مستجاب نمى شد.

امام صادق عليه السّلام فرمودند: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرموده است:

رحم اللّه عبدا طلب من اللّه حاجة فألحّ في الدّعاء، أستجيب له أو لم يستجب له، و تلا هذه الآية:

وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا. (1) (2)

خداوند رحمت كند بنده اى را كه از خداوند حاجتى را بخواهد و در دعا اصرار كند؛ چه دعايش اجابت شود و يا نشود. و اين آيه را تلاوت فرمودند: «و پروردگارم را مى خوانم؛ بدان اميد كه به خاطر خواندن خداى خود، شقى نباشم» .

در تورات آمده است:

يا موسى؛ من أحبّني لم ينسني، و من رجا معروفي ألحّ في مسألتي.

يا موسى؛ إنّي لست بغافل عن خلقي و لكن أحبّ أن تسمع ملائكتي ضجيج الدّعاء من عبادي، و ترى حفظتي تقرّب بني آدم إليّ بما أنا مقوّيهم عليه و مسبّبه لهم.

يا موسى؛ قل لبني إسرائيل: لا تبطرنّكم النعمة فيعاجلكم السلب، و لا تغفلوا عن الشكر فيقارعكم الذلّ، و ألحّوا في الدّعاء تشملكم الرحمة بالإجابة، و تهنئكم العافية. 3

اى موسى؛ آن كه مرا دوست دارد فراموشم نمى كند. و كسى كه اميد خير از من دارد در درخواست كردن از من اصرار مى ورزد.

اى موسى؛ من از آفريدگان خودم غافل نيستم، امّا دوست دارم فرشتگانم ضجّه و فرياد دعاى بندگانم را بشنوند و نگهبانان من ببينند كه انسان ها و فرزندان آدم

ص: 40


1- 1) . سورۀ مريم، آيۀ 48. [1]
2- 2 و 3) . بحار الأنوار:93/375. [2]

چگونه با اين ناله ها كه خودم آنان را به آن نيرو بخشيدم و سبب دعاى آنان شدم، به من نزديك مى شوند.

اى موسى؛ به بنى اسرائيل بگو: نعمت شما را دچار گردنكشى و غرور نكند؛ زيرا در اين صورت به سرعت از شما گرفته مى شود. از شكر غافل نشويد تا ذلّت شما را درهم نكوبد. در دعا اصرار كنيد تا رحمت الهى به سبب اجابت دعا شامل حالتان شود و عافيت گواراى شما گردد.

امام باقر عليه السّلام فرمود:

لا يلحّ عبد مؤمن على اللّه في حاجته إلاّ قضاها له. (1)

بندۀ من در حاجتش بر خداوند اصرار نمى كند مگر اين كه آن را براى او برآورده مى كند.

از منصور صيقل روايت شده است:

قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: ربّما دعا الرجل فاستجيب له ثمّ اخّر ذلك إلى حين؟ قال: فقال: نعم، قلت: و لم ذلك ليزداد من الدعاء؟ قال: نعم. 2

به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: ممكن است كسى دعا كند و دعايش مستجاب گردد سپس تا مدّتى به تأخير بيفتد؟

حضرت فرمود: بلى.

عرض كردم: چرا چنين مى شود؟ آيا براى اين است كه بيشتر دعا كند؟

حضرت فرمود: بلى.

آن چه نقل كرديم امور مهمّ در آداب دعا بود و اكنون بعضى از امور را با تأكيد بيشتر بيان مى كنيم:

ص: 41


1- 1 و 2) . بحار الأنوار:93/375. [1]

اهميّت مداومت بر دعا

مداومت بر دعا و اصرار ورزيدن در ادامۀ آن داراى نقش بسيار مهمّى در رسيدن به مقصود و بدست آوردن حاجت مى باشد. و اين نكتۀ بسيار مهمّى است كه همۀ كسانى كه با دعا سروكار دارند، بايد به آن توجّه داشته باشند؛ زيرا بيشتر افراد قدرت و توانائى آن را ندارند كه با خواندن يك دعا و يا يك زيارت، و يا گفتن يك ذكر، حاجت خود را بگيرند و به مقصودشان نايل شوند.

به عنوان مثال: در بسيارى از امراض جسمانى اگر مرض سطحى باشد، يا تازه شروع شده و كهنه و مزمن نشده باشد مى توان آن را با يك نسخه مداوا و معالجه نمود؛ ولى اگر مدّت بيمارى طولانى و مرض كهنه گرديده باشد، بديهى است كه محتاج به تكرار معالجه و ادامۀ مصرف دارو است.

در امراض روحى نيز جريان از همين قرار است، اگر شخصى گرفتارى روحى شديدى داشته باشد و يا در اصل شديد نبوده، ولى بر اثر گذشت زمان و طولانى شدن آن، در روح جايگزين و به آن معتاد شده، در اين صورت بديهى است كه مشكل اين گونه گرفتارى ها را با خواندن يك بار دعا نمى توان برطرف نمود، بلكه نياز به تكرار دعا دارد؛ همان گونه كه در بسيارى از امراض جسمانى انسان محتاج تكرار و تداوم استفاده از دارو است.

بنابراين، همان گونه كه در امراض جسمى مداوا را ادامه مى دهيم تا دارو كاملا اثر خود را ببخشد، در مواردى كه نياز به دعا مى باشد نيز بايد خواندن دعا را همچنان ادامه دهيم تا اثر آن ظاهر شود.

البتّه ممكن است افرادى با خواندن يك دعا، يا ذكر يك اسم از اسماء اللّه، به نتيجه برسند ولى اين گونه افراد در مجتمع بشرى نادر الوجود و كمياب اند و عموم افراد نبايد توقّع داشته باشند كه مانند آنان با خواندن يك بار دعا، نتيجه اى كه آن ها مى گيرند، بگيرند.

اين يكى از جهاتى است كه در روايات دربارۀ الحاح و اصرار در دعا تأكيد شده است.

ص: 42

نقش يقين در مستجاب شدن دعا

دو چيز در اجابت دعا، داراى تأثير فراوان و اساسى است:

1-رفع موانع قلبى و حجاب هاى ظلمانى و زدودن تيرگى هاى درونى از قلب.

2-ايجاد مقتضى و به وجود آوردن صفا و نورانيّت باطنى.

انسان براى آنكه تير دعايش به هدف بخورد، به اين دو چيز احتياج دارد و بايد اين دو را ايجاد نمايد تا نوبت به اضطرار نرسد.

بنابراين:1-هم بايد پرده هاى تيرگى را از قلب كنار بزند.2-و هم انوار الهى را جايگزين آن نمايد. و يقين، اين كار را انجام مى دهد. هم ظلمت ها، تاريكى ها و شك را از قلب مى زدايد و هم صفا و نورانيّت را در قلب انسان ايجاد مى نمايد.

همۀ كسانى كه در معارف و اعتقادات صحيح به يقين رسيده اند، داراى قلبى باصفا و نورانى بوده و هستند؛ زيرا لازمۀ وجودى يقين، روشنايى و نور در قلب است، و نورى مانند نور يقين وجود ندارد.

حضرت امام باقرعليه السلام مى فرمايند: لا نور كنور اليقين. (1)

هيچ نورى مانند نور يقين نيست.

بديهى است وقتى يقين در قلب آدمى جاى گرفت و قلب نورانى گرديد، تيرگى ها و تاريكى ها از ميان مى روند؛ زيرا نور و ظلمت در يك جا جمع نمى شوند.

پس با به دست آوردن يقين مى توان هم تيرگى ها را كه مانع اجابت دعا مى باشند، برطرف نمود و هم صفا و نورانيّت را كه مقتضى اجابت دعا است، فراهم نمود.

اكنون براى آن كه از نقش يقين در اجابت دعا بيشتر آگاه شويد، به جريان مهمّى كه در جلد اوّل كتاب «اسرار موفّقيّت» نقل كرده ايم، توجّه كنيد:

مرحوم آية اللّه العظمى خوئى در رابطه با اثرات «بسم اللّه الرحمن الرحيم» -در

ص: 43


1- 1) . بحار الأنوار:78/165.

صورتى كه با يقين گفته شود-جريان بسيار جالبى را از شيخ احمد، خادم استاد الفقهاء مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى نقل كرده اند كه وى گفته است:

مرحوم ميرزا، خادم ديگرى داشتند به نام شيخ محمّد كه پس از فوت مرحوم ميرزا، از همنشينى با مردم كناره گرفت.

روزى شخصى نزد شيخ محمّد رفت، ديد هنگام غروب آفتاب چراغ خود را از آب پر نمود و روشن كرد؛ آن شخص بسيار تعجّب كرد و علّت آن را از او پرسيد.

شيخ محمّد در جواب گفت: پس از فوت مرحوم ميرزا از غم و اندوه جدايى از آن بزرگوار، معاشرت با مردم را قطع نمودم و خانه نشين گرديدم و دلم بسيار گرفته و حزن و اندوه شديد وجودم را فراگرفته بود.

در ساعت هاى آخر يكى از روزها، جوانى به صورت يكى از طلاّب عرب بر من وارد شد و با من انس گرفت و تا غروب نزدم ماند. از بيانات او به قدرى لذّت بردم كه تمام غم و اندوه از دلم برطرف شد. او چند روزى نزدم آمد تا من به او مأنوس شدم. در يكى از روزها كه با من صحبت مى كرد، به خاطرم آمد كه امشب چراغم نفت ندارد. چون در آن وقت رسم چنين بود كه مغازه ها را هنگام غروب مى بستند و شب همۀ مغازه ها بسته بود.

از اين جهت در فكر بودم كه اگر براى خريد نفت از منزل خارج شوم، از فيض سخنان ايشان محروم مى شوم، و اگر نفت خريدارى نكنم، شب را بايد در تاريكى بسر برم.

چون مرا متحيّر يافت، متوجّه من شده و فرمود: تو را چه شده است كه به سخنان من خوب گوش نمى دهى؟

گفتم: متوجّه گفتار شما هستم.

فرمود: هرگز، درست به آنچه مى گويم دل نمى دهى!

گفتم: حقيقت اين است كه امشب چراغم نفت ندارد.

فرمود: بسيار جاى تعجّب است كه اين همه ما برايت حديث خوانديم و از فضيلت «بسم اللّه الرحمن الرحيم» سخن گفتيم و تو اين قدر بهره مند نشدى كه از خريد نفت بى نياز شوى؟ !

ص: 44

گفتم: يادم نيست حديثى در اين باره فرموده باشيد!

فرمود: فراموش كرده اى كه گفتم از خواصّ و فوايد «بسم اللّه الرحمن الرحيم» اين است كه چون آن را به قصدى بگويى، آن مقصود حاصل مى شود؟ تو چراغ خود را از آب پر كن، و به اين قصد كه آب داراى خاصيّت نفت باشد، بگو: «بسم اللّه الرحمن الرحيم» .

من قبول كردم، برخاستم چراغ خود را از آب پر نمودم و در آن هنگام به همان نيّت گفتم: «بسم اللّه الرحمن الرحيم» ، چون آن را روشن كردم، افروخته شد و شعله كشيد. از آن زمان هرگاه چراغ خالى مى شود، آن را از آب پر مى كنم و «بسم اللّه الرحمن الرحيم» مى گويم و روشن مى كنم.

مرحوم آية اللّه خوئى پس از نقل اين جريان فرمودند: تعجّب اين است كه پس از نشر اين قضيّه و پخش شدن آن بين مردم، آنچه شيخ محمّد عمل مى كرد از اثر نيفتاد.

همان گونه كه ملاحظه كرديد، گفتن يك مرتبه «بسم اللّه الرحمن الرحيم» از روى يقين، داراى اثر شگفت و خارق العاده بوده است.

آنان كه داراى اسم اعظم اند-و خيلى تعداد آن ها كم است-نيز، از همان اسم هايى كه ميان همۀ مردم متداول است استفاده مى كنند؛ ولى آنچه كه عمل آنان را از ديگران ممتاز مى سازد، يقين آنان است؛ زيرا يقين آنان در تأثير نامى كه تلفّظ مى كنند، نقش اساسى دارد.

يقين و آثار شگفت انگيز آن

چون يقين يكى از مسايل اساسى و داراى آثار بسيار مهمّى مى باشد، بحث دربارۀ آن را ادامه داده و در اين ارتباط مقدّمۀ كوتاهى را بيان مى كنيم:

بسيارى از كسانى كه در راه سير و سلوك و پيمودن راه معنويّت تلاش مى كنند، در جستجوى آنند كه موانع راه خود را بشناسند و بدانند چه عواملى در آنان وجود دارد كه آنان را متوقّف ساخته و مانع از ترقّى و پيشرفت معنوى ايشان مى شود، بلكه گاهى حالت تنزّل و عقب گرد روحى پيش مى آورد.

ص: 45

آن عوامل كه سبب توقّف و تنزّل مى شوند چه چيزهايى هستند؟ و چگونه مى توان آن ها را شناسايى نمود؟ و از همه مهمّ تر چگونه مى توان آن ها را برطرف نموده و نابود ساخت؟ !

اينها سئوالات مهمّى است كه براى بسيارى از كسانى كه در جستجوى امور معنوى مى باشند پيش مى آيد و نمى دانند چگونه بايد مشكل خود را حل كنند؟ و چگونه به پاسخ سئوالات خود دست يابند؟

به دنبال اين سئوالات، سئوال اساسى تر ديگرى به وجود مى آيد-كه با به دست آوردن پاسخ آن، مشكلات قبلى آسان مى شود-و آن اين است كه آيا براى سيرو سلوك و گام نهادن در عالم معنى و پيمودن راه معنويّت، شناخت موانع لازم است؟

آيا حتما بايد عواملى را كه مانع پيشرفت انسان و سبب ركود و توقّف و گاه تنزّل انسان مى باشند، شناسايى نموده، سپس براى برطرف ساختن آن ها تلاش نمود؟ يا راهى وجود دارد كه با پيمودن آن، همۀ موانع خود بخود ريشه كن مى شود گرچه آن ها را شناسايى نكرده باشد؟ آيا پادزهرى وجود دارد كه اثر همۀ زهرها را-از هر نوعى كه باشند-نابود سازد؟

اگر چنين چيزى وجود داشته باشد كه چارۀ همۀ دردها بوده و اثر هرگونه زهر را از بين ببرد حتما بايد در راه تحصيل و بدست آوردن آن تلاش نمود و بعد از آن نيازى به شناختن نوع زهرى كه انسان را گرفتار ساخته، نمى باشد.

بعضى از بزرگان معتقدند راه هايى وجود دارد كه با شناختن آن ها مى توان راه صد ساله را يك شبه پيمود؛ و عواملى وجود دارد كه با آن مى توان موانع را از سر راه برداشت-گرچه آن ها را شناسايى نكرده باشد-و به سر منزل مقصود رسيد.

مرحوم محدّث نورى، «يقين» را يكى از آن عوامل مى داند و معتقد است تأثير يقين آن چنان زياد است كه مى تواند بدون شناخته شدن جزئيّات موانع، آثار آن ها را ريشه كن نموده و وسيلۀ پيشرفت را در انسان ايجاد كند.

ايشان مى فرمايد: كسى كه مى خواهد قلب خود را از صفات زشت پاك نمايد و به خصلت هاى پسنديده زينت بخشد، بدون آن كه خود را در شناخت جزئيّات بيمارى هاى

ص: 46

قلبى و علاج آن و شناخت اضداد و نتايج آن به زحمت افكند، بايد براى تحصيل نور يقين اقدام نمايد.

يقينى كه وقتى در قلب جاى گيرد به طور خودكار آن را از همۀ آلودگى ها و پليدى ها پاك نمايد و نور همۀ صفات پسنديده را به آن بتاباند. بدون يقين، برطرف ساختن مرض قلبى سودى ندارد و تحصيل خصلت پسنديده ممكن نيست. به همين جهت است كه مى بينيم در اخبار فراوان همۀ خصلت هاى پسنديده را از ثمرات يقين قرار داده اند. (1)

مرحوم محدّث نورى بعد از اين كلامش فرموده است: دست كشيدن به خار مغيلان آسان تر از رسيدن به يقين است؛ ولى كسى كه داراى آن شود آن چنان قلبش نورانى مى شود كه موانع را از بين مى برد و يا حداقلّ آن را بى اثر مى سازد.

ما در اينجا به اين مقدار اكتفا مى كنيم؛ كسانى كه خواهان مطالب بيشترى دربارۀ يقين و راه هاى به دست آوردن آن مى باشند به كتاب «اسرار موفقيّت ج 1» بخش «يقين» مراجعه نمايند.

دعا براى ظهور امام عصر ارواحنا فداه

لازم و ضرورى است

پس از بيان آداب دعا مى گوييم: لازم ترين دعا در زمان غيبت، دعا براى ظهور مولاى مان حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه است، زيرا او صاحب ما، و صاحب عصر و زمان؛ بلكه صاحب امر و سرپرست تمام جهان ها است.

آخر چگونه نسبت به آن حضرت-كه پيشوا و امام ماست-غفلت و بى توجّهى كنيم؟ ! درحالى كه اين غفلت، در حقيقت بى توجّهى به يكى از اصول و پايه هاى دين است. بدين سان، دعا براى آن حضرت بايد پيش از دعا براى خويشتن، خانواده و برادران صورت گيرد.

جناب سيّد بن طاووس رحمه اللّه در «جمال الاسبوع» مى فرمايند: پيش تر بيان شد كه

ص: 47


1- 1) . دار السلام:3/150.

بزرگان و رهبران دينى ما، توجّه و اهمّيت خاصّى نسبت به دعا براى حضرت مهدى ارواحنا فداه در هر شب و روز داشته اند و اين در زمان هاى گذشته مرسوم بوده است.

از اين مطلب برمى آيد كه دعا براى آن بزرگوار، از مسايل و شيوه هاى مورد اهتمام مسلمانان و مؤمنان بوده است، چنان كه در تعقيب نماز ظهر روايت كرديم كه امام صادق عليه السّلام، بيشتر و بهتر از آنچه در مورد خويش دعا كنند، در مورد حضرت مهدى ارواحنا فداه دعا نموده اند.

و نيز، در بخش اعمال شب و روز در تعقيباتى كه براى نماز عصر بيان كرديم، بخش زيبايى را آورديم كه امام كاظم عليه السّلام براى حضرت مهدى صلوات اللّه عليه به گونه اى شيوا و بهتر از دعا براى خويش، دعا فرموده اند.

اگر كسى بخواهد دليلى براى اين كار بياورد در صورتى كه جايگاه امام صادق و امام كاظم عليهما السّلام را در اسلام و مسلمين بداند؛ همين كار آن دو بزرگوار، دليلى بسيار خوب برايش خواهد بود. (1)

نيز سيّد بن طاووس رحمه اللّه پس از بيان ثواب دعا كردن براى برادران دينى، مى گويد: در جايى كه دعا كردن براى برادران دينى اين قدر ارزش و ثواب داشته باشد؛ پس دعا كردن براى سلطانى كه سبب خلقت تو است، و اعتقاد دارى كه اگر او نبود خداوند نيز تو را نمى آفريد؛ بسيار بالاتر و به مراتب باارزش تر است.

همان امامى كه اگر نبود، هيچ يك از مكلّفان در زمان خودش و زمان تو، به وجود نمى آمدند؛ آن بزرگوار كه سبب وجود تمام حالاتى كه در تو و در غير توست، و تمام خيرات و بهره هايى است كه شماها به آن مى رسيد.

زنهار، زنهار؛ از اين كه خودت يا يكى از مخلوقات را در دوستى و دعا كردن، بر آن عزيز، مقدّم و پيش بدارى؛ قلب و زبانت را هنگام دعا براى آن سرور ارجمند و والا مقام، با يكديگر هماهنگ كن.

مبادا خيال كنى اين سفارشاتى كه مى كنم، به دليل احتياج آن حضرت به دعاى

ص: 48


1- 1) . جمال الاسبوع:307.

توست، هرگز؛ اگر چنين باورى داشته باشى بدان كه در اعتقاد و دوستى خود، بيمار مى باشى. پر واضح است، اين گفتار من و سفارشاتى كه كردم، تنها به اين خاطر است كه بتوانم قدرى از حق بزرگ او را كه بر عهدۀ توست، به تو بشناسانم و برايت روشن كنم كه چه نيكى هاى شايانى بر تو ارزانى داشته است.

از سويى اگر تو پيش از خودت و عزيزان و نزديكانت، براى آن عزيز، دعا كنى، بهتر مى توانى درهاى اجابت الهى را فراروى خويش بازگردانى؛ زيرا درهاى اجابت و پذيرش دعا را خودت-اى بندۀ خدا؛ -بسته اى و اين كار را با جنايت هايت انجام داده اى!

لذا هنگامى كه دعا كردى براى آن مولاى عزيز نزد مالك مردگان و زندگان، اميد است كه به زودى و به سرعت درهاى اجابت آستان الهى براى خاطر آن بزرگوار باز گردد، و پس از وارد شدن به سراى اجابت و پاسخ گويى خداوند، بتوانى براى خودت و ديگران، در زمره فزون بخشى او دعا كنى.

بدين سان، رحمت و بزرگوارى و توجّه خداوند نيز به تو تعلّق مى گيرد، به اين جهت كه در دعا، به ريسمان و دستاويز خداوند، آويخته و دعا كرده اى.

ممكن است بگوييد: فلان شخص و فلان شخصى را مى شناسم كه جزو اساتيد دينى تو هستند و اين كار را نيز انجام نمى دهند، ولى من به خوبى آگاهم كه اين افراد در بى توجّهى و غفلت نسبت به مولاى ما ارواحنا فداه به سر مى برند! و نسبت به او كوتاهى نموده اند.

در پاسخ اين اشكال به شما عرض مى كنم: كارى را كه گفتم شما انجام بده؛ زيرا، اين حقيقتى آشكار و روشن است، هركسى مولاى ما را واگذارد و به او بى توجّهى روا دارد به خدا سوگند در اشتباهى رسواگر به سر مى برد!

سيّد بن طاووس رحمه اللّه در ادامه مى گويد: فكر مى كنى نظر امامان عليهم السّلام در اين مورد چيست؟ آيا ايشان همانند تو نسبت به اهميّت دعا براى آن حضرت، بى توجّهى نموده و آن را سبك مى شمارند؟ ! بنابراين، از زياد دعا نمودن در نمازهاى واجب براى آن حضرت صلوات اللّه عليه و براى كسى كه دعا براى او جايز است خوددارى نكن.

ص: 49

روايتى صحيح با سند خودم از محمّد بن عليّ بن محبوب (مرجع و استاد علماى قم در زمان خودش) نقل مى كنم كه او در كتابش به نام «المصنّف» از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه حضرتش فرمود:

كلّما كلّمت اللّه تعالى في صلاة الفريضة فليس بكلام.

آنچه با خدا گفتگو كنى در نماز واجب، كلام باطل كنندۀ نماز به حساب نمى آيد.

(سيّد رحمه اللّه مى افزايد:) در چنين شرايطى، ديگر هيچ بهانه اى براى ترك دعا براى آن حضرت ندارى. (1)

در كتاب «مكيال المكارم» آمده است: براساس آيات قرآن و نيز احاديث، دعا از جمله بزرگ ترين عبادت هاست.

از طرفى شكّى نيست كه يكى از بهترين، بزرگ ترين و ارزش مندترين دعاهاى انسان، دعا براى كسى است كه خداوند حقّ او را و دعا كردن براى او را بر تمام انسان ها واجب فرموده است، و نعمت هاى الهى به بركت آن حضرت بر تمام آفريدگانش سرازير مى شود.

نيز، شكّى نيست كه معناى مشغول شدن به خداوند، مشغول شدن به عبادت الهى است، پس دعا كردن براى امام عصر ارواحنا فداه به طور هميشگى، موجب توفيق الهى در بندگى و عبادت او خواهد شد و خدا او را از دوستان خود قرار خواهد داد.

نتيجۀ سخن آن كه: مواظبت كردن بر دعا براى امام عصر، حضرت حجّت ارواحنا فداه و درخواست كردن از خداوند تعجيل فرج و ظهور آن حضرت را، و برطرف كردن غم و اندوهش را و خشنود نمودن آن امام بزرگوار، موجب دست يابى به دوستى خداوند و توفيق در عبادات الهى خواهد بود (و اين مطلبى نيست كه بر كسى پوشيده باشد) .

پس لازم است تمام مؤمنان نسبت به اين مسألۀ مهمّ هميشه و در همه جا توجّه خاصّى مبذول داشته و اهتمام ورزند.

ص: 50


1- 1) فلاح السائل:44.

از جرياناتى كه درستى گفتار ما را تأييد مى كند، آن است كه برادر عزيز ايمانى ام، فاضل وارسته-كه مؤيّد به تأييدات ربّانى است-جناب ميرزا محمّد باقر اصفهانى كه خدا سايه اش را مستدام بدارد و او را به آرزوهايش در اين ايّام برساند مى گويد:

در خواب، يا در حالتى بين خواب و بيدارى، در يكى از همين شب ها ديدم كه امام بزرگوارمان، آن مولاى همۀ آفريدگان و حجّت الهى بر همۀ موجودات، حضرت امام حسن مجتبى عليه الصلاة و السلام سخنانى (به اين مضمون) فرمودند:

بر منبرها به مردم بگوييد و دستور بدهيد كه توبه كنند و براى فرج و تعجيل ظهور امام زمان عليه السّلام دعا كنند. اين دعا، مانند نماز ميّت واجب كفايى نيست كه اگر يك يا چند نفر از مردم آن را انجام دادند، تكليف از ديگران برداشته شود؛ بلكه، همانند نمازهاى واجب روزانه، بر هريك از مكلّفان واجب است كه انجام دهند. . . . (1)

با توجّه به مطالب ياد شده، لزوم دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه روشن شد.

مظلوم ترين فرد عالم

پس از آن كه ضرورت دعا براى مولاى مان امام زمان ارواحنا فداه را ذكر كرديم مى گوييم: متأسّفانه در بيشتر مجالس مذهبى از ياد امام زمان ارواحنا فداه و دعا براى تعجيل ظهور آن حضرت غفلت مى شود. و اگر بدانيم كه تاكنون چقدر از آن حضرت غافل بوده ايم، متوجّه مى شويم كه آن حضرت مظلوم ترين فرد عالم هستند.

اكنون جرياناتى را دربارۀ مظلوميّت آن بزرگوار ذكر مى كنيم:

1-حجّة الإسلام و المسلمين مرحوم آقاى حاج سيّد اسماعيل شرفى نقل نمودند:

به عتبات مقدّسه مشرّف شده بودم و در حرم مطهّر حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام مشغول زيارت بودم. چون دعاى زائرين در قسمت بالاى سر امام حسين عليه السّلام مستجاب است، در آنجا از خداوند خواستم مرا به محضر مبارك مولايم حضرت

ص: 51


1- 1) . مكيال المكارم:1/438. [1]

مهدى ارواحنا فداه مشرّف گرداند و ديدگانم را به جمال بى مثال آن بزرگوار روشن نمايد.

ناگهان هنگامى كه مشغول زيارت بودم خورشيد جهان تاب جمالش ظاهر شد، گرچه در آن هنگام حضرتش را نشناختم؛ ولى شديدا مجذوب آن بزرگوار شدم، پس به او سلام كردم و از ايشان سئوال كردم: آقا؛ شما كيستيد؟

فرمودند: من مظلوم ترين فرد عالم هستم.

من مقصود آن حضرت را متوجّه نشدم و با خود گفتم: شايد ايشان از علماى بزرگ نجف هستند و چون مردم به ايشان گرايش پيدا نكرده اند خود را مظلوم ترين فرد عالم مى داند، در اين هنگام ناگهان متوجّه شدم كه كسى در كنارم نيست.

اينجا بود كه فهميدم خداوند دعايم را مستجاب فرموده و مرا به لقاى حضرتش شرفياب نموده، و او مظلوم ترين فرد عالم و امام زمان من بود، و نعمت حضور آن بزرگوار را زود از دست دادم.

2-حجّة الإسلام و المسلمين آقاى حاج سيّد احمد موسوى-كه از شيفتگان حضرت امام عصر عجّل اللّه تعالى له الفرج مى باشند-از حجّة الإسلام و المسلمين عالم ربّانى مرحوم آقاى حاج شيخ محمّد جعفر جوادى نقل نمودند كه ايشان در عالم كشف، يا شهود خدمت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه مشرّف شده و ايشان را بسيار غمگين مى بيند از حال آن بزرگوار سئوال مى كند، حضرت مى فرمايند:

دلم خون است، دلم خون است.

3-حضرت امام حسين عليه السّلام در عالم مكاشفه به يكى از علماى قم فرمودند:

«. . . مهدى ما در عصر خودش مظلوم است، تا مى توانيد دربارۀ آن حضرت سخن بگوييد و قلم فرسايى كنيد؛ آنچه دربارۀ شخصيّت اين معصوم بگوييد دربارۀ همۀ معصومين (عليهم السّلام) گفته ايد؛ چون حضرات معصومين همه در عصمت و ولايت و امامت يكى هستند و چون اين زمان، دوران مهدى ما است سزاوار است دربارۀ او بيشتر گفتگو شود.

ص: 52

و در خاتمه فرمودند:

باز تأكيد مى كنم دربارۀ مهدى ما زياد سخن بگوييد و بنويسيد، مهدى ما مظلوم است، بيش از آنچه نوشته و گفته شده بايد درباره اش نوشت و گفت» . (1)

نصيحتى از مرحوم حاج شيخ رجبعلى خيّاط

اكنون كه از مظلوميّت آن حضرت آگاه شديم بايد توجّه داشته باشيم كه هدف ما از دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه رسيدن به حالات و مقامات نباشد؛ بلكه خشنودى پروردگار و تقرّب به خداوند و امام زمان ارواحنا فداه را ملاك عمل قرار دهيم.

اينك به اين جريان مهمّ توجّه كنيد: مرحوم آقاى شرفى كه از منتظران ظهور امام عصر ارواحنا فداه بودند، نقل مى كردند: در زمانى كه براى تبليغ، از مشهد مقدّس به شهرستان ها مى رفتم در يكى از مسافرت ها چند روزى قبل از ايّام ماه مبارك رمضان با يكى از دوستان در تهران به محضر مرحوم حاج شيخ رجبعلى خيّاط-كه از سابقين و ثابتين در راه انتظار بودند و مردم را به اين راه تشويق مى نمودند-مشرّف شديم و از ايشان تقاضاى راهنمايى كرديم، و خواستيم كه چيزى به ما بياموزد.

آن بزرگوار طريقۀ ختم آيۀ شريفۀ وَ مَنْ يَتَّقِ اَللّهَ را به ما آموختند (2)و فرمودند: اوّل صدقه بدهيد و چهل روز، روزه بگيريد و اين ختم را در حال روزه انجام دهيد.

نكتۀ مهمّى كه مرحوم حاج شيخ رجبعلى خيّاط فرمودند اين بود كه: مقصودتان از انجام اين ختم تقرّب به حضرت رضا عليه السّلام باشد و حاجت هاى مادّى را در نظر نگيريد.

مرحوم آقاى شرفى فرمودند: من ختم را شروع كردم ولى نتوانستم آن را ادامه دهم و ترك نمودم، ولى دوست من موفّق شد و آن را به پايان رساند. پس از آن كه به

ص: 53


1- 1) . بوستان ولايت:2/18.
2- 2) . دستور اين ختم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل شده و مرحوم آية اللّه حاج شيخ على اكبر نهاوندى آن روايت را در كتاب «گلزار اكبرى» نقل كرده است.

مشهد مقدّس برگشت، وقتى ايشان به حرم مطهّر حضرت امام رضا عليه السّلام مشرّف گرديد، آن حضرت را به صورت نور زيارت كرد. كم كم اين حالت در ايشان تقويت شد تا توانست آن حضرت را ببيند و با آن بزرگوار صحبت نمايد.

هدف ما از نقل اين جريان، نكتۀ مهمّى است كه در دعاها و توسّلات بايد رعايت شود و آن اين است كه انسان علاوه بر آنكه در انجام نمازها، دعاها و توسّلات بايد اخلاص را رعايت كند هدف او هم بايد از انجام آن ها، تقرّب به خداوند باشد تا به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و اهل بيت عليهم السّلام نيز نزديك شود، يعنى اعمالش را به نيّت عبوديّت و بندگى خدا انجام دهد، نه براى رسيدن به حالات و مقامات.

يكى از افراد مشهور و صاحب نفس كه دعايش اثر داشت و با آن، گره از كار افراد مى گشود، از شخصى كه او را صاحب بصيرت مى دانست، سئوال كرده بود: به نظر شما من چه موقعيّت و منزلتى نزد خدا دارم؟

ايشان پس از تأمّل در جواب گفته بودند: شما در كارهاى خداوند زياد دخالت كرده اى.

پس دعاكننده نبايد هيچ گونه سوء استفاده اى از دعاهايش بنمايد، بلكه آن ها را بايد به قصد بندگى پروردگار انجام دهد، نه اين كه به وسيلۀ آن ها دخالت در كارهاى خداوند نموده و يا مردم را به سوى خود جلب نمايد.

تجربۀ مهمّ

مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى

اكنون جريان مهمّى را از مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى كه دليل بر اهميّت مسألۀ انتظار است نقل مى كنيم:

ايشان از دوران كودكى به عبادات و رياضت هاى شرعى اشتغال داشته و زحمات فراوان و طاقت فرسايى را براى رسيدن به اهداف بلند روحى و معنوى متحمّل شده بودند.

ص: 54

ايشان هرچه از اذكار و اوراد و ختومات و همچنين نمازها و آيات قرآنى را كه در مدّت عمر خود از كودكى انجام داده بودند، يادداشت كرده و به خاطر متضمّن بودن آن نوشته بر اسرار و نكات مهمّ، صلاح نمى دانستند كه آن را در اختيار همگان قرار دهند. و به اين جهت آن را مخفى نگه داشته و پنهان مى نمودند.

مرحوم والد معظّم در ارتباط با آن نوشته ها مى فرمودند: مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى در اواخر حيات خود آن نوشته ها را به مرحوم آية اللّه حاج سيّد على رضوى دادند. (1)

مقصود از نقل اين جريان، نكتۀ مهمّى است كه آن را مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى در آخر آن كتاب مرقوم فرموده بودند و بايد درس مهمّى براى همۀ كسانى كه در راه معنويّات و سير و سلوك شرعى گام برمى دارند، باشد.

آنچه ايشان در آخر كتاب خود نوشته بودند اين نكته بود كه:

اى كاش اين اذكار و اوراد و ختومات را در راه نزديك شدن و تقرّب به مولايم امام زمان عجّل اللّه تعالى له الفرج انجام مى دادم.

ببينيد يك شخصيّت مهمّ كه نام ايشان زبان زد خاصّ و عامّ بوده و هست چگونه در آخر عمر اظهار تأسّف مى نمايد و آرزو مى كند كه اى كاش هدف خود را از انجام آن اعمال، تقرّب به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه قرار داده بود.

هيچ گونه ترديدى وجود ندارد كه مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى داراى قدرت مهمّ روحى بوده و از نيرو و قدرتى بسيار كم نظير در ميان افراد و چهره هاى شناخته شده، بهره مند بوده است؛ با اين همه، آرزو مى كند كه كاش سعى و تلاش خود را در راه تقرّب به امير عالم هستى به كار مى برد، و بدست آوردن قدرت تصرّف در افراد و بازگرداندن صحّت و سلامتى را به افراد مريض و كارهايى ديگر از اين قبيل را هدف خود قرار نمى داد.

ص: 55


1- 1) . مرحوم آية اللّه حاج سيّد على رضوى از علماى ربّانى مشهد مقدّس بودند و مرحوم والد معظّم اينجانب با ايشان دوستى و رفاقت خالصانه اى داشتند.

بزرگ ترين درس براى انسان ها اين است كه در هر مسيرى كه مى پيمايند از تجربه هاى مردان بزرگ در آن راه، تجربه آموخته و از يك عمر تلاش و كوشش آن ها استفاده كرده و از معارفى كه آنان پس از سال هاى سال به دست آورده اند بهره مند شوند و به آخرين تجربه ها و نتيجه هايى كه آنان در مسير طولانى حيات خود به آن رسيده اند، كاملا توجّه نموده و به آن عمل نمايند.

به اين نكته توجّه كنيد:

استفاده از تجربه هاى مهمّ مردان بزرگ، ارزش حيات و نتيجۀ زندگى را صدها برابر افزايش مى دهد. پس سعى كنيد به آنچه مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى تجربه نموده و در نوشتۀ خود متذكّر شده اند، عمل نماييد و دعاها، زيارات و ساير عباداتى را كه انجام مى دهيد براى تقرّب به پروردگار باشد تا به اين وسيله به ساحت مقدّس امام عصر ارواحنا فداه تقرّب پيدا كنيد و مقاصد كوچك و كم ارزش را ترك كنيد.

اين حقيقتى است كه اگر به آن عمل كنيد از حيات و زندگى خود كاملا نتيجه مى گيريد.

دعاى امام عصر ارواحنا فداه

براى كسى كه براى فرج و يارى آن حضرت دعا كند

نويسندۀ «مكيال المكارم» مى گويد: از جمله اثرات دعا براى مولاى ما حضرت مهدى ارواحنا فداه آن است كه دعاى آن بزرگوار شامل حال كسى مى شود كه براى آن حضرت دعا كند.

دليل اين مطلب آن است كه علاوه بر اين كه ايشان بيش از هركس نسبت به سپاسگزارى از كسى كه به وى نيكى و احسان كند، اهتمام دارند؛ در دعاى حجاب خود كه در كتاب «مهج الدعوات» آمده است؛ پس از دعا براى تعجيل فرج فرموده است:

. . . و اجعل من يتبعني لنصرة دينك مؤيّدين، و في سبيلك مجاهدين، و على من أرادني و أرادهم بسوء منصورين. . . .

. . . هركسى را كه براى پيروزى آيين تو از من پيروى مى نمايد تأييد فرما، و در راه

ص: 56

خودت از مجاهدين و جهادكنندگان قرار بده و بر كسانى كه سوء قصدى نسبت به من و ايشان كرده اند، يارى فرما. . . .

بدون شك، دعا براى آن حضرت و تعجيل در فرج با كفايتش، نوعى پيروزى و يارى كردن آن بزرگوار است؛ زيرا يكى از نمونه هاى يارى دين و ايمان و يارى امام زمان ارواحنا فداه، يارى كردن زبانى است، و دعا براى آن حضرت از اقسام يارى كردن زبانى به حساب مى آيد؛ و اين چيزى نيست كه بر كسى پنهان باشد.

همچنين بيان علىّ بن ابراهيم قمى در تفسيرش، گفتار ما را تأييد مى كند. ايشان در تفسير آيۀ شريفۀ وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها (1)؛ «اگر به شما اداى احترام شد، شما نيز بهتر از آن يا به همان شكل اداى احترام را پاسخ دهيد» ، فرموده است: منظور از تحيّت، سلام و موارد ديگرى از كارهاى نيك است.

زيرا كه دعا از برترين نوع احسان و نيكى است. بنابراين، هنگامى كه بنده مؤمن براى مولايش امام عصر ارواحنا فداه دعا كند و اين كار را خالصانه انجام دهد؛ مولاى بزرگوارش نيز در پاداش او دعايى خالص براى او خواهد كرد. بديهى است، دعاى امام زمان ارواحنا فداه براى شخص، كليد تمام خيرات و خوبى ها، و نابودكنندۀ همۀ بدى ها است.

گواهى و تأييد اين گفتار، سخن مرحوم قطب راوندى در كتاب «خرائج» است، وى مى گويد:

گروهى از اهل اصفهان-كه از جملۀ ايشان ابو العبّاس احمد بن نصر؛ و ابو جعفر محمّد بن علويه هستند-برايم بازگو كردند كه مردى به نام عبد الرحمان در اصفهان بود و از شيعيان به حساب مى آمد. از او پرسيده شد كه به چه دليل تو از بين تمام مردم روزگار خود، امام هادى عليه السّلام را انتخاب كرده و او را امام و پيشواى خود قرار دادى؟ !

وى گفته است: چيزى را مشاهده كردم كه برايم واجب شده است تا او را امام خود بدانم. من مردى فقير و بى چيز بودم، ولى زبانى گويا داشتم و پر جرأت بودم. در

ص: 57


1- 1) . سورۀ نساء، آيۀ 86. [1]

يكى از سال ها مردم اصفهان مرا از شهر بيرون كردند؛ من نيز به همراه عدّه اى كه براى شكايت و دادخواهى به ديار متوكّل عبّاسى (حاكم وقت) مى رفتند، به راه افتادم؛ تا آن كه به قصر حكومتى او رسيديم. در اين هنگام، دستور احضار امام هادى عليه السّلام را صادر كرد.

از بعضى از حاضران پرسيدم: اين مردى كه دستور احضارش را داده اند، كيست؟

گفتند: او يكى از فرزندان على عليه السّلام است كه شيعيان او را امام و پيشواى خود مى دانند. و من حتم دارم كه متوكّل او را براى كشتن احضار كرده است.

من گفتم: از اين جا نمى روم تا ببينم او چگونه مردى است!

پس از مدّتى آن حضرت را درحالى كه سوار بر اسب بود مشاهده كردم، مردم در سمت راست و چپ آن حضرت صف كشيده بودند و به سويش مى نگريستند. با ديدن او، محبّت و دوستيش در قلبم قرار گرفت، و براى او در درون خود مشغول دعا شدم تا خداوند او را از شرّ متوكّل (لعين) در امان بدارد.

آن بزرگوار نگاهش را به يال اسب دوخته بود و از بين مردم حركت مى كرد، و به راست و چپ خود نيز نگاه نمى كرد. من نيز در درون پيوسته براى او دعا مى كردم.

هنگامى كه خواست از كنار من عبور كند، رو به من كرد و فرمود:

استجاب اللّه دعاك، و طوّل عمرك و كثّر مالك و ولدك.

خداوند، دعايت را اجابت فرمايد؛ عمرت را طولانى، و دارايى و فرزندانت را بسيار گرداند.

آن گاه، من از شكوه و هيبت او بر خود لرزيدم و بين دوستانم افتادم؛ پرسيدند: چه اتّفاقى برايت افتاده است؟

گفتم: خوبم (ولى هيچ چيزى در مورد آن جريان به هيچ كس نگفتم) . پس از اين جريان به اصفهان بازگشتيم، و به واسطۀ دعاى آن بزرگوار، خداوند نيز راه هاى درآمد را به رويم گشود، به گونه اى كه در حال حاضر هزار هزار درهم ارزش خانه و اموال درون خانه ام مى باشد، و بيرون از منزلم نيز بسيار ثروت و دارايى دارم. ده فرزند نيز

ص: 58

نصيبم شده، و بيش از هفتاد سال از عمرم مى گذرد.

من، اين مرد بزرگوار را به عنوان پيشواى خود برگزيدم و او را امام مى دانم؛ چرا كه او چيزى را كه در خاطر من گذشت متوجّه شد، و برايم دعا كرد و خداوند نيز دعايش را در حقّم مستجاب فرمود.

عرض مى كنم: اى خردمند؛ با دقّت انديشه كن و ببين چگونه مولاى ما امام هادى عليه السّلام، پاداش دعا و احسان اين مرد اصفهانى را داد، و آن گونه برايش دعا فرمود؛ با اين كه وقتى آن شخص براى امام عليه السّلام دعا كرد، هنوز جزو پيروان امام عليه السّلام نبود. آيا با وجود اين جريان، مى توانى گمان كنى در مورد امام عصر و مولاى مان حضرت مهدى ارواحنا فداه، با اين كه تو از شيعيان او هستى، كه اگر دعايش كنى، او در مقابل براى تو دعاى خير نمى كند؟ !

نه؛ به خدايى كه جنّ و بشر را آفريد، چنين نيست؛ بلكه، آن حضرت-اگرچه مؤمنان نسبت به اين جهت بى توجّهى مى كنند-براى مؤمنان و شيعيانش دعا مى كند؛ زيرا تمام احسان ها و نيكى ها از ناحيۀ آن حضرت است.

از جمله امورى كه تأكيد بر مدّعاى ما مى نمايد اين است كه يكى از برادران شايسته و بزرگوارم به من گفت كه در عالم رؤيا حضرت مهدى صلوات اللّه عليه را ملاقات كرده، و آن حضرت به او فرموده اند:

إنّى أدعو لكلّ مؤمن يدعو لي بعد ذكر مصائب سيّد الشهداء عليه السّلام في مجالس العزاء.

من حتما براى هر مؤمنى كه در مجلس عزا، بعد از ياد مصيبت هاى سيّد الشهداء عليه السّلام برايم دعا كند، دعا مى كنم.

از خداوند درخواست توفيق دعا براى آن حضرت را داريم؛ همانا، او شنواى دعاست. (1)

ص: 59


1- 1) . مكيال المكارم:1/333. [1]

تشكيل مجالس دعا

براى تعجيل ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

همان طور كه مى توان به تنهايى دعا كرد، مى توان به طور گروهى به دعا پرداخت.

بدين شكل كه مجالسى تشكيل شود و در آن ها از امام عصر ارواحنا فداه ياد شود؛ چرا كه با اين كار، افزون بر اين كه براى امام عليه السّلام دعا شده است، كارهاى نيك ديگرى مانند زنده كردن امر (امامت) امامان عليهم السّلام؛ بيان و بازگو كردن حديث هايى كه از اهل بيت عليهم السّلام رسيده است؛ و. . . صورت مى گيرد.

نويسندۀ كتاب «مكيال المكارم» مى گويد: يكى از تكليف ها و وظايف مردم در زمان غيبت حضرت مهدى ارواحنا فداه، آن است كه مجالسى برپا كنند كه در آن از امام زمان عليه السّلام ياد شود، و خوبى ها، فضيلت ها و مقامات شكوهمندش گفتگو گردد و به اطّلاع همگان برسد، و براى آن وجود شريف در آن مجالس دعا شود و از بذل و بخشش جان و مال در اين راه خوددارى نگردد؛ چرا كه اين كارها، رواج دادن و گسترش آيين خدا، بزرگ داشت و بالا بردن كلام خدا، و كمك كردن به يكديگر براى انجام نيكى و تقوا، و گرامى داشت مراسم و شعائر الهى، و يارى نسبت به ولىّ پروردگار است.

افزون بر مطالبى كه بيان شد و نيز ارزش هاى ديگرى كه در مورد برپايى اين مجالس مى توان برشمرد؛ فرمايش امام صادق عليه السّلام-كه در كتاب «وسائل الشيعه» و غير آن نقل شده است-نيز بر اين مطلب دلالت دارد:

تزاوروا، فإنّ في زيارتكم إحياءا لقلوبكم و ذكرا لأحاديثنا، و أحاديثنا تعطّف بعضكم على بعض، فإن أخذتم بها رشدتم و نجوتم، و إن تركتموها ضللتم و هلكتم فخذوا بها و أنا بنجاتكم زعيم. (1)

به ديدار يكديگر برويد؛ زيرا اين ديدوبازديدها موجب زنده شدن دل هاى شما، و بازگو كردن و يادآورى حديث هاى ماست. حديث ها و سخنان ما، باعث همبستگى

ص: 60


1- 1) . وسائل الشيعة:11/567. [1]

و مهربانى بيش تر بين برخى از شما با برخى ديگر خواهد شد. اگر سخنان ما را پذيرفتيد و به كار گرفتيد، هدايت مى شويد و نجات مى يابيد؛ و اگر سخن ما را رها كرديد، گمراه مى گرديد و هلاك مى شويد؛ بنابراين، شما احاديث و سخنان ما را بپذيريد و به كار بنديد، من نيز ضامن و عهده دار نجات شما مى باشم.

دلالت روايت بر مطلب ما به اين گونه است كه: دليل دستور دادن آن حضرت به ديدوبازديد شيعيان اين است كه انگيزه و وسيله اى براى زنده شدن امر (امامت) ايشان و بازگويى احاديث شان است؛ پس، نتيجه مى گيريم كه بدون شك، تشكيل اين گونه مجالس كه در آن ياد فضايل او، و امورى كه مربوط به آن حضرت است؛ داراى برترى و استحباب است و ائمّه عليهم السّلام به اين كار، علاقه مند هستند.

حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام نيز در حديث «أربع مائة» ، مطالبى فرموده اند كه مربوط به موضوع بحث ماست:

إنّ اللّه تبارك و تعالى إطّلع إلى الأرض فاختارنا، و اختار لنا شيعة ينصروننا، و يفرحون لفرحنا، و يحزنون لحزننا، و يبذلون أموالهم و أنفسهم فينا، اولئك منّا و إلينا، الخبر. (1)

همانا، خداى تبارك و تعالى، با آگاهى و روشن بينى كه نسبت به زمين (و موجوداتش) داشت، ما را برگزيد؛ و شيعيان و پيروانى نيز براى ما انتخاب كرد، تا ما را يارى كنند، و به جهت شادى ما شادمان، و براى ناراحتى و اندوه ما اندوهگين باشند، و ثروت و جان خويش را در راه ما بذل و بخشش نمايند. اينان از ما هستند، و به سوى مايند. . .

هشدار و آگاهى: مى توان گفت: در برخى از زمان ها، واجب است چنين مجالسى تشكيل شود، همانند وقتى كه مردم در حال كشيده شدن به انحراف و گمراهى باشند، و بتوان با تشكيل اين گونه مجالس، آنان را از هلاكت و تباهى و انحراف بازداشت و به شاهراه هدايت ارشاد و راهنمايى نمود.

ص: 61


1- 1) . الخصال:2/635.

وجوب اين امر با توجّه به دليل هاى امر به معروف و نهى از منكر؛ و نيز، راهنمايى گم شدگان، و نيز بازداشتن اهل بدعت و گمراهى به دست مى آيد. البتّه، در همۀ حالات تنها خداى متعال است كه انسان را حفظ مى كند و از گناه بازمى دارد. (1)

مكان هاى مخصوص به آن حضرت ارواحنا فداه

اشاره

جهت اطّلاع بيش تر خوانندگان محترم، به بررسى برخى از مكان هايى مى پردازيم كه ويژۀ آن حضرت هستند.

مرحوم محدّث نورى مى فرمايد: پوشيده نيست كه برخى از مكان هاى ويژۀ امام عصر صلوات اللّه عليه كه مشهور به مقام امام زمان عليه السّلام مى باشند؛ مكان هايى هستند مانند:

وادى السلام (نجف اشرف) ، مسجد سهله، مسجد حلّه، مسجد جمكران در خارج شهر مقدّس قم، و. . .

به نظر مى رسد برخى از كسانى كه آن امام عليه السّلام را ديده اند، در اين مكان ها به زيارتش شرفياب شده اند؛ يا اين كه در اين جاها، معجزه اى از آن حضرت نمودار شده است؛ بدين جهت، جزو مكان هاى شرافتمند و بابركت به حساب مى آيند، و جايى هستند كه مى توان با آن حضرت مأنوس شد، و فرشتگان الهى در آنجا از آسمان فرود مى آيند، شيطان ها رفت وآمدشان كم است و اين ها خود از وسايل و اسبابى است كه موجب اجابت زودتر دعا، و پذيرش سريع تر عبادت مى شود.

در برخى از روايات آمده است: خداى عزّ و جلّ دوست مى دارد در مكان هايى همانند اين مكان ها و مسجدها و حرم هاى امامان عليهم السّلام، و قبرهاى فرزندان امامان عليهم السّلام، و قبر بندگان صالح و نيكوكار، كه در شهرهاى مختلف پراكنده اند پرستش شود.

اين، از لطف هاى پنهانى خداوند است نسبت به بندگانى كه دچار گمراهى، يا اضطرار و ناچارى، بيمارى، بدهكارى، ستمديدگى، ترس و وحشت، نياز و احتياج، و از اين قبيل امور باشند؛ بندگانى كه دچار اندوه و مشكلات شده اند و

ص: 62


1- 1) . مكيال المكارم:2/169. [1]

قلب شان به هم ريخته و داراى ظاهرى آشفته و حواسّى از كار افتاده هستند. اين افراد، مى توانند به جاهاى مزبور پناهنده شوند، و گريه و زارى نموده و به وسيلۀ كسى كه صاحب آن مقام است، به خداوند متوسّل شوند و درخواست علاج دردها و شفاى بيمارى ها، و برطرف شدن شرّ مردمان شرور، و ديگر گرفتارى ها را بنمايند.

در بسيارى از موارد، خواستۀ اين افراد پاسخ داده مى شود: بيمارى كه در حال مريضى به آن جا رفته است، شفا گرفته و برمى گردد؛ ستم ديده اى كه رفته است، برمى گردد درحالى كه حقّش را گرفته است؛ كسى كه با نگرانى و اضطراب به آن اماكن شرفياب شده است، برمى گردد درحالى كه دلش آرام و خيالش راحت شده است.

البتّه، طبيعى است هركس ادب و احترام بيش ترى به جا آورد، بهره و خير بيش ترى نيز به دست مى آورد.

و احتمال دارد تمام اين مكان هاى شريف، جزو خانه هاى خدا باشند كه دستور داده شده است كه آن خانه ها رفيع و بلندمرتبه گردد و نام خدا در آن ها برده شود، و هر كس در آن خانه ها صبح گاهان و شام گاهان به تسبيح و ثناگويى خداوند بپردازد، ستوده شده است. و اين مقام، گنجايش ندارد كه بيش از اين به شرح و توضيح مطلب بپردازيم. (1)

1-فضيلت مسجد كوفه

و اين كه آنجا مصلاّى حضرت مهدى ارواحنا فداه در عصر ظهور است

مسجد كوفه، يكى از مسجدهاى چهارگانه است كه دستور كوچ كردن به سوى آن ها و اقامت و بزرگ داشت شان داده شده است.

آن چهار مسجد: مسجد الحرام (مكّه) ، مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله (در مدينه) ، مسجد الأقصى (در بيت المقدّس) ، و مسجد كوفه هستند.

ص: 63


1- 1) . نجم الثاقب:473.

مسجد كوفه يكى از همان چهار مكانى است كه مسافر، در آن جا اختيار دارد كه نمازهاى چهار ركعتى خود را به صورت كامل يا به صورت شكسته بخواند. و آن ها عبارتند از: مسجد الحرام، مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله، حرم امام حسين عليه السّلام و مسجد كوفه.

اين مسجد جايگاه نماز پيامبران و جانشينان ايشان بوده است؛ و به زودى محلّ برگزارى نماز امام زمان ارواحنا فداه خواهد بود.

در روايتى آمده است: هزار نفر از پيامبران، و هزار نفر از اوصياء پيامبران؛ در اين مسجد، نماز به جاى آورده اند. (1)

اعمال مسجد كوفه بسيار زياد است؛ سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «مصباح الزائر» ، به بيان آن ها پرداخته است؛ و چون ممكن است موجب طولانى شدن اين گفتار شود، از بازگويى آن خوددارى كرديم.

2-فضيلت مسجد سهله

كه مقام حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه تعالى فرجه در آنجاست

بعد از مسجد اعظم كوفه، مسجدى از نظر فضل و مرتبه بافضيلت تر از مسجد سهله در آن مكان نيست؛ زيرا آنجا خانۀ ادريس و ابراهيم عليهما السّلام است؛ خضر پيامبر عليه السّلام نيز در آنجا وارد شد و سكونت گزيد.

روايت شده است: آنجا جايگاه صالحان و پيامبران و رسولان است و روايات بسيارى در فضيلت اين مسجد وارد شده است.

امام صادق عليه السّلام به ابو بصير فرمود:

أتراني أنظر إلى صاحب الأمر داخلا إلى مسجد السهلة بأهله و عياله و متّخذه منزلا له، و إنّ اللّه تعالى لم يرسل نبيّا قطّ إلاّ و صلّى فيه، و كلّ من أقام فيه فكأنّما أقام في خيمة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، و ما من مؤمن و لا مؤمنة إلاّ و قلبه يحنّ إليه، و فيه حجر عليه صور جميع الأنبياء صلوات اللّه عليهم.

ص: 64


1- 1) . مفتاح الجنّات:1/410.

و ما من أحد يصلّي فيه و يدعو بنيّة خالصة إلاّ أعطاه اللّه حاجته، و ما من أحد يطلب فيه الأمان إلاّ آمنه اللّه من كلّ ما يخاف، و ما من يوم أو ليلة إلاّ و تنزّل الملائكة لزيارته و عبادة اللّه فيه، و ما لم أذكره لك من فضيلة هذا المسجد أكثر ممّا ذكرته.

آيا باور مى كنى كه من صاحب الأمر (صلوات اللّه عليه) را مى نگرم درحالى كه با اهل و عيالش به مسجد سهله داخل مى شود و در آن مأوا مى گزيند؟ خداوند بلندمرتبه هيچ پيامبرى را نفرستاد مگر اين كه در آنجا نماز گزارد. هركه در آنجا اقامت كند، مثل اين است كه در خيمۀ رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله اقامت نموده است؛ هيچ زن و مرد مؤمنى نيست مگر اين كه قلبش بدان مشتاق و مايل است و در آن مسجد سنگى است كه صورت هاى همۀ پيامبران در آن، نقش بسته است.

كسى نيست كه در آن مكان نماز گزارد و خداوند را با نيّتى خالص بخواند مگر اين كه خدا حاجتش را عطا كند. هركس كه در آنجا از خدا امان بخواهد، خدا از آنچه كه مى ترسد او را ايمنى بخشد. شب و روزى نيست كه فرشتگان به زيارت آنجا فرود نيايند و در آنجا عبادت پروردگار ننمايند. آنچه از فضيلت اين مسجد براى تو نگفتم، بيش از آن است كه برايت گفتم.

نيز از همان امام عليه السّلام روايت شده است:

من صلّى ركعتين في مسجد السهلة، زاد اللّه في عمره عامين.

هركس دو ركعت نماز در مسجد سهله بجا آورد، خداوند دو سال بر عمرش بيفزايد.

در روايتى ديگر وارد شده است:

أنّ منه يكون النفخ في الصور، و يحشر من حوله سبعون ألفا يدخلون الجنّة بغير حساب.

نفخ در صور از آنجاست؛ و از اطراف آن مسجد هفتاد هزار نفر محشور شده و بدون حساب وارد بهشت مى شوند.

ابن قولويه در «كامل الزيارات» با سند معتبر از حضرمى از امام باقر عليه السّلام يا امام

ص: 65

صادق عليه السّلام روايت مى كند كه حضرمى مى گويد: به امام عليه السّلام گفتم: كدام بقعه بعد از حرم خدا و حرم رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله، برتر است؟ فرمود:

الكوفة يا أبابكر؛ هي الزكيّة الطاهرة، فيها قبور النبيّين المرسلين و غير المرسلين و الأوصياء الصادقين، و فيها مسجد سهيل الّذي لم يبعث اللّه نبيّا إلاّ و قد صلّى فيه.

و منها يظهر عدل اللّه، و فيها يكون قائمه و القوّام من بعده، و هي منازل النبيّين و الأوصياء و الصالحين.

اى ابو بكر؛ كوفه؛ آنجا پاكيزه و طاهر است. در آنجا قبور پيامبران مرسل و غير مرسل و جانشينان راستين است و در آن، مسجد سهله است كه خداوند پيامبرى را برنينگيخته است كه در آن مكان نماز نخوانده باشد.

از آنجا عدل الهى ظاهر مى شود و قائم خدا و قائمان بعد از او در آنجايند و آن، منزلگاه پيامبران، اوصياء و صالحان است. (1)

3-مسجد مقدّس جمكران

بناى اين مسجد در جمكران قم، بنا به دستور خاصّ حضرت مهدى صلوات اللّه عليه در بيدارى صورت گرفته است.

آن گونه كه شيخ نيك رفتار و عفيف، جناب حسن بن مثلۀ جمكرانى مى گويد: در شب سه شنبه 17 رمضان سال (393) هجرى قمرى در منزلم خوابيده بودم؛ همين كه نصف شب شد گروهى بر درب منزلم آمده، بيدارم نمودند و گفتند: برخيز و (حضرت) صاحب الزمان صلوات اللّه عليه را پاسخ گو كه تو را فرامى خواند.

بلند شدم و خود را آماده ساختم. گفتم: بگذاريد تا پيراهنم را بپوشم؛ ناگهان ندايى از طرف درب آمد كه آن پيراهن تو نيست. پس، رهايش كردم و شلوارم را برداشتم. ندا آمد كه اين از آن تو نيست و شلوار خود را برگير. آن را انداختم شلوار خود را برداشته و پوشيدم. برخاستم تا كليد درب را بجويم، ندا آمد كه درب باز است.

ص: 66


1- 1) . مفتاح الجنّات:1/426.

هنگامى كه به سوى درب آمدم، گروهى از بزرگان را ديدم، بر آنها سلام كردم. پاسخم دادند و به من خوش آمد گفتند و مرا به مكانى بردند كه جايگاه فعلى مسجد است؛ چون نيك نگاه كردم، تختى ديدم كه فرش هايى نيكو بر آن گسترده اند و پشتى هاى زيبايى نهاده اند و جوانى در حدود سى ساله تكيه بر آن كرده بود.

پيرمردى در حضورش بود و كتابى در دست داشت كه براى او مى خواند و در اطراف او بيش از شصت مرد بودند كه در آن مكان نماز مى گزاردند. بعضى لباس سفيد بر تن كرده بودند و بعضى لباس سبز. آن پيرمرد، خضر پيامبر بود؛ مرا نشاند، و آن گاه امام عليه السّلام مرا به اسم صدا زده و فرمود:

نزد حسن بن مسلم برو، و به او بگو: تو، سال هاست كه اين زمين را (غاصبانه) آباد كرده و در آن زراعت مى كنى، و ما آن را خراب مى كنيم، پنج سال است كه در آن كشت و زرع كرده اى؛ امسال هم همان گونه مشغول هستى؛ ولى ديگر اجازه ندارى به اين زمين بازگردى و بايد منافعى را كه از كشت و زرع اين زمين برده اى، بپردازى تا در آنجا مسجد بنا گردد.

و نيز به او بگو: اين زمين محترم و باارزشى است كه خداوند آن را از ميان ديگر مكان ها برگزيده است و بر آن ها برترى و شرافت داده است؛ و تو آن را بر زمين هاى خودت افزوده اى؛ در سزاى اين عمل، خداوند دو فرزند جوانت را به مرگ گرفتار نمود، ولى تو از اين غفلت، آگاه نشدى. اگر اين دستورى را كه دادم اجرا نكنى، عذاب الهى از جايى كه نمى فهمى به سراغت خواهد آمد.

جناب حسن بن مثله مى گويد: گفتم: مولاى من؛ بايد نشانه و علامتى داشته باشم؛ زيرا مردم آنچه را كه بدون نشانه و دليل باشد نمى پذيرند و گفتار مرا تصديق نخواهند كرد.

حضرت فرمود:

ما در آنجا اين كار را خواهيم كرد، تو برو و پيغام ما را برسان؛ و نزد سيّد

ص: 67

ابى الحسن (1)نيز برو و به او بگو بيايد و محدودۀ زمين را معيّن نموده، منافع سال هاى گذشته را از حسن بن مسلم بگيرد و به مردم بدهد، تا مسجد را بنا نمايند. آنچه از هزينۀ ساخت مسجد، كم مى آيد از غلّۀ زمينى كه در رهق اردهال داريم، كامل كند و مسجد را تمام نمايد؛ ما نصف رهق را براى اين مسجد وقف نموديم تا هر سال غلّۀ آن را گرفته و براى عمارت مسجد صرف نمايد.

به مردم بگو: بدين مكان رغبت نمايند و با اشتياق به آن روى آورند و آن را عزيز و گرامى بدارند و در آنجا چهار ركعت نماز به جاى آورند. (2)

جناب حسن بن مثله مى گويد: با خود گفتم: گويا اين همان مكان است كه تو آن را مسجد امام صاحب الزمان ارواحنا فداه مى دانى درحالى كه به جوانى كه بر پشتى ها تكيه داده بود اشاره مى كردى، پس آن جوان به من اشاره فرمود كه بروم. (3)

مسجد شريف جمكران از مكان هاى بسيار مهمّ معنوى در صحنۀ گيتى است و كسانى كه به آن مكان مقدّس شرفياب مى شوند، بايد كاملا آداب آن را رعايت نموده و از اهميّت و موقعيّت معنوى آن، آگاه باشند؛ تا با تشرّف به آن مكان پرفيض، روح و جان خود را سرشار از معنويّت نموده و وجود خويش را باصفا و نورانى سازند.

اينك بعضى از نكاتى را كه دانستن آن براى افرادى كه به آن مكان معنوى شرفياب مى شوند مفيد است، بيان مى كنيم:

ص: 68


1- 1) . بدان، جريان مسجد جمكران كه در عالم بيدارى براى حسن بن مثله واقع شده، نشانگر شأن و بزرگوارى و مقام والاى جناب سيّد ابو الحسن الرضا است، زيرا در عصر او سادات زيادى از فرزندان ائمّۀ طاهرين عليهم السّلام در قم ساكن بودند، لذا برگزيده شدن ايشان از طرف امام زمان صلوات اللّه عليه بيانگر مقام والا و اهميّت موقعيّت آن بزرگوار است. بارگاه آن بزرگوار در شهر مقدّس قم، خيابان آذر مى باشد، مكانى كه مورد توجّه مردم بوده و دوستداران اهل بيت عليهم السّلام به زيارت آن مشرّف مى شوند، سزاوار است كسانى كه به مسجد جمكران مشرّف مى شوند در صورت امكان آن بزرگوار را در مزار شريف ايشان زيارت كنند، و بر مجاورين و همسايگان آن بارگاه شريف لازم است كه به آن مكان مقدّس احترام گذاشته و در زيارت آن اهتمام ورزند.
2- 2) . دستور نماز مسجد مقدّس جمكران در ص 117 اين كتاب بيان خواهيم كرد.
3- 3) . بحار الأنوار:53/230، نجم الثاقب:383. تاريخى كه در اين جريان ذكر شده صحيح نيست؛ زيرا آن را مرحوم شيخ صدوق نقل كرده و وفات ايشان قبل از تاريخ مذكور است.

1-حضرت امام عصر ارواحنا فداه در بيدارى توسّط جناب حسن بن مثلۀ جمكرانى به امامزادۀ عظيم الشأن سيّد ابو الحسن الرضا فرمان دادند آن مسجد مقدّس را بنيان گذارد. و جريان آن در تمام منابع و مدارك به عنوان بيدارى نقل شده است نه خواب.

2-صدها سال قبل از فرمان حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه به بنا كردن آن مكان مقدّس، حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از وقوع آن خبر داده اند و در روايتى كه صاحب كتاب «انوار المشعشعين:1/454» ذكر نموده است امير دائرۀ هستى و ولىّ عوالم امكان حضرت علىّ بن ابى طالب عليهما السّلام به تفصيل آن را در پيشگوئى خود بيان نموده اند.

در آن روايت شريف در بيان عظمت مسجد مقدّس جمكران سرّى را بيان كرده اند كه همه تاب تحمّل و پذيرش آن را ندارند.

3-مسجد مقدّس جمكران در عصر ظهور امام عصر ارواحنا فداه بزرگترين پايگاه قدرت آن حضرت پس از كوفه است و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در آن روايت فرموده اند:

در عصر ظهور، پرچم لشكريان امام عصر (ارواحنا فداه) بر فراز كوه سفيد-كه همان كوه خضر در نزديكى مسجد است-به اهتزاز درمى آيد.

4-نكتۀ بسيار مهمّى كه بايد به آن توجّه داشت اين است كه نه تنها مسجد مقدّس جمكران در عصر ظهور امام عصر ارواحنا فداه عظمت و موقعيّت خاصّى دارد و مركز قدرت و محلّ تحوّلات روحى و معنوى است كه در زمان غيبت آن حضرت نيز اين چنين است.

اين نكته را از فرمايش امام زمان ارواحنا فداه استفاده مى كنيم كه فرموده اند: «هركس اين نماز را در اين مكان بخواند گويا كه در داخل خانۀ خدا آن را انجام داده» . و خانۀ خدا نه تنها مركز مغناطيس زمين است و از نظر روحى و جسمى در انسان تأثير مى گذارد، كه در برابر بيت المعمور و مكان هاى معنوى آسمانى و فضائى است.

بنابراين انسان با بودن در خانۀ خدا و اقامۀ نماز در آن، راه ارتباط برايش باز مى شود و خود را در اختيار جاذبه هاى روحى و جسمى زمين و آسمان قرار مى دهد و در معرض

ص: 69

تشعشعات امواج نامرئى قرار مى گيرد كه در جسم و جان انسان تحوّلى سازنده به وجود مى آورد و مكان اصلى مسجد مقدّس جمكران نيز داراى همين اثر ارزنده است.

و دلالت مى كند بر اين مطلب كلام امام عصر ارواحنا فداه كه فرموده است: «نماز خواندن در آن مكان همچون نماز خواندن در داخل خانۀ خدا مى باشد» .

همانا براى مكان اصلى مسجد جمكران اسرارى ناشناخته نهفته است كه مردم آن را نمى دانند. و همان گونه كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرموده اند:

ما من علم إلاّ و أنا أفتحه، و ما من سرّ إلاّ و القائم يختمه. (1)

هيچ علمى نيست مگر آن كه من آن را مى گشايم و هيچ سرّى نيست مگر آن كه قائم آن را بيان مى كند و به پنهان بودنش خاتمه مى دهد.

بناء مسجد مقدّس جمكران و عظمت و راز آن را نيز اوّل حضرت امير المؤمنين عليه السّلام خبر داده اند و بيان همۀ اسرار آن در عصر ظهور حضرت صاحب الأمر ارواحنا فداه صورت خواهد گرفت إن شاء اللّه.

ما ياد آن زمان پرشكوه را در خاطره ها تجديد مى كنيم و از خداى مهربان مى خواهيم هرچه زودتر آن ظهور نورانى را برساند تا اسرار عالم وجود را فاش ساخته و دانش بيكران و عدل و داد را در سراسر جهان بگستراند.

5-افرادى كه به آن مكان مقدّس مشرّف مى شوند بايد بدانند در جايى بسيار باعظمت گام برمى دارند كه مورد توجّه امام عصر ارواحنا فداه مى باشد و آنان در منظر و محضر نورانى آن بزرگوار هستند به گونه اى كه گويى در منزل آن حضرت وارد شده اند و در خدمت آن بزرگوار حاضر گشته اند.

بنابراين بايد شرايط حضور را در اين مكان بيش از اماكن ديگر رعايت كنند و بدانند كه علم و آگاهى حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه كاملا بر آنان احاطه دارد و نه تنها از اعمال و رفتار و گفتار آنان، بلكه از افكار و انديشه ها و نيّت هاى ايشان، و بلكه از افكار و خطورات نهفته در ضمير ناخودآگاه و نفس آنان نيز باخبرند.

ص: 70


1- 1) . بحار الأنوار:77/269. [1]

به اين جهت بايد مواظب رفتار و گفتار و افكار خود باشند؛ زيرا آنان در مسجد مقدّس جمكران ميهمان آن حضرت هستند، پس بايد شرايط ادب و حضور را از قبل از تشرّف بيشتر رعايت كنند.

6-يكى از شرايط ادب براى كسى كه در آن مكان مقدّس تشرّف پيدا مى كند، اين است كه هدف خود را از تشرّف به آن مسجد مقدّس مشخّص نموده و بهترين، مهم ترين و عالى ترين هدف را براى خود برگزيند و خود را پاى بند مقاصد كوچك و مسائل مادّى و نفسانى خود نسازد، و بداند بزرگ ترين مسأله در اين عصر و زمان، تعجيل ظهور امام زمان ارواحنا فداه مى باشد.

زيرا در عصر ظهور آن حضرت، مشكلات مادّى و معنوى همۀ انسان ها برطرف مى شود و ديگر غم به خانه اى راه نخواهد يافت. پس چه بهتر كه در آن مكان مقدّس براى نجات همۀ انسان ها از گرفتارى ها و مشكلات دعا كند. و هدف اصلى خود را از تشرّف به مسجد مقدّس جمكران، استغاثه و دعا براى امام عصر ارواحنا فداه و تعجيل فرج و ظهور آن بزرگوار قرار دهد.

توجّه به وظايف دوران غيبت

گرچه ما اين كتاب را-با توفيق خداوند و لطف حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه-دربارۀ آشنايى با يكى از وظايف زمان غيبت يعنى دعا براى تعجيل ظهور امام زمان صلوات اللّه عليه، تأليف نموده ايم؛ ولى سزاوار است در مقدّمۀ آن، بعضى از وظيفه ها و برنامه هاى ديگر دوران تاريك غيبت را نيز بيان كنيم؛ گرچه اميدواريم ان شاء اللّه فرج آن حضرت را به زودى شاهد بوده و در پايان دوران غيبت باشيم؛ زيرا بنابر رواياتى كه از ائمّۀ اطهار عليهم السّلام وارد شده، لازم است كه هر صبح و شام متوقّع واقع شدن ظهور آن امام همام و چشم به راه آمدن او باشيم.

متأسّفانه در اين زمينه تاكنون مردم نوعا از تمام وظايفى كه در دوران غيبت به عهده دارند بى اطّلاعند، و كتاب هاى ارزنده اى كه در اين باب نوشته شده مشتمل بر بعضى از وظيفه هاى زمان تاريك غيبت مى باشد. و چنانچه مردم از اوّلين روزهاى سياه

ص: 71

غيبت با حال تباه خود آشنا مى شدند، عصر غيبت اين گونه طولانى نمى شد.

به هرحال همۀ مردم بالأخصّ كسانى كه داراى وظيفۀ بيان اين گونه مسائل بوده اند و از گفتن آن غفلت يا تغافل ورزيده اند، بايد از عمل خود سخت غمگين و شرمسار باشند.

آيا سزاوار است امير عالم هستى كه عالم به همۀ نيازمندى ها در اين منظومه و همۀ منظومه ها و كهكشان هاست در ميان ما باشند و ما از آن حضرت غافل باشيم؟

آيا سزاوار است قواى مغزى ميلياردها انسان بر اثر پنهان بودن نور خدا همچنان در پردۀ ظلمت قرار داشته باشد؟

آيا سزاوار است ميلياردها انسان هريك جام جهان نمائى به نام قلب با خود همراه داشته باشند و از عظمت آن بى خبر باشند؟

آيا در چه زمانى قلب ها به حيات اصلى خويش بازمى گردند و با زندگى عالى انسانى به معناى واقعى آشنا مى شوند؟

آيا در چه دورانى انسان ها به عظمت قلب خويش و آن آئينه اى كه با آن مى توانند جهانى را مشاهده كنند آگاه مى شوند؟

آيا در كدامين زمان تحرّكى در عقل و خرد و انديشۀ انسان ها پديد مى آيد و جامعۀ بشريّت با گسترش دانش به مقامات عالى و والاى علمى راه پيدا مى كند؟

آيا در كدامين روزگار انسان ها بر اثر آشنا شدن با نور خدا، تيرگى ها و تاريكى ها، زورگويى ها و تزويرها را كنار نهاده و به حكومت عادلانۀ الهى كه جهانى خواهد بود مى رسند؟ آيا چه زمانى. . . و آيا چه زمانى. . .

آيا اين ها همه، جز در حكومت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه ميسّر است؟ پس چرا شكوه آن زمان را احساس نمى كنيم؟ و چرا از تيرگى اين زمان شكوه نمى نمائيم؟ چرا از وضع جهان در آينده (1)آگاهى نداريم؟ و چرا به وظيفه هاى دوران غيبت عمل نمى نمائيم؟ !

ص: 72


1- 1) . رجوع كنيد به اثر ديگر مؤلّف: «دولت كريمۀ امام زمان ارواحنا فداه» .

اعتياد به عصر غيبت امام عصر ارواحنا فداه!

پاسخ همۀ اين سئوالات اين است كه ما به عصر غيبت و تاريكى و ظلم و ستم در آن خو گرفته ايم! به حدّى كه مجذوب ظلم و ظلمت گشته و به آن معتاد شده ايم! و اعتياد يك قدرت بسيار قوى براى كشاندن انسان ها به طور ناخودآگاه به سوى خوبى ها و يا بدى هاست!

اعتياد و خو گرفتن انسان به هر چيزى همچون فطرت و طبيعت او، آدمى را به سوى آن مى كشاند به طورى كه گويى اراده و اختيار را از انسان در مقابل آن و عمل كردن برخلاف آن گرفته است! اين قدرت را خداوند در اعتياد قرار داده است تا آدمى با خو گرفتن به خوبى ها بدون زحمت و ناخودآگاه به سوى آن ها جذب شوند و از بدى ها و زشتى ها كناره گيرند.

به اين جهت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام عادت را طبيعت دوّم انسان برشمرده و فرموده اند:

العادة طبع ثان. (1)

عادت طبيعت دوّم است.

اين كلام كوتاه حقايق مهمّى را دربردارد. بنابراين فرمايش همان گونه كه انسان به سوى آنچه فطرت و طبيعت او اقتضا دارد به راه مى افتد، به سوى آنچه به آن خو گرفته و عادت نموده نيز حركت مى كند.

انسان بايد از اين قدرت بزرگ، در راه صحيح و هدف هاى ارزنده استفاده كند، و از آلوده ساختن خويش به عادت هاى زشت و ناپسند خوددارى نمايد.

متأسّفانه جامعۀ بشرى بر اثر نداشتن رهبرى صحيح و نبود قدرتى كه بتواند اجتماع را به سوى فضيلت هاى اخلاقى و صفات برجستۀ انسانى سوق داده و هدايت نمايد، به عادت هاى اشتباه فردى و اجتماعى گرفتار شده است.

اعتيادهاى اجتماعى قدرتى بسيار بيشتر از اعتيادهاى فردى دارند و آسان تر

ص: 73


1- 1) . شرح غرر الحكم:1/185.

مى توانند انسان را به سوى چيزى كه اجتماع به آن خو گرفته است، بكشانند.

يكى از عادت هاى شوم اجتماعى كه جامعۀ ما را به خود گرفتار نموده و در بند اسارت خويش كشيده است، خو گرفتن به وضع موجود و سازش با آن است به گونه اى كه هرگز دربارۀ آينده اى حياتبخش و نجات دهنده فكر و انديشه اى نكنند.

با آن كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و اهل بيت عليهم السّلام با بيان مسألۀ «انتظار» و تشويق انسان ها به سوى آن، مردم را به اشتباه بودن سوختن و ساختن آگاه نموده و با بيان مسئلۀ انتظار آنان را به اميد و حركت به سوى آيندۀ روشن فراخوانده اند.

متأسّفانه كسانى كه وظيفه داشته اند اين مسألۀ مهمّ حياتى را براى مردم بيان كنند، در اين وظيفه كوتاهى ورزيده اند. به اين جهت مردمان همچنان به سوختن و ساختن عادت كرده اند و دربارۀ رسيدن به آيندۀ درخشان، تلاش نكرده اند؛ و با كمال تأسّف مسألۀ غيبت امام عصر ارواحنا فداه هنوز ادامه يافته است!

هنوز اكثريّت جامعۀ ما به يك نوع اعتياد كه غفلت از مسألۀ ظهور امام عصر ارواحنا فداه مى باشد، گرفتار است؛ و آن را به دليل قانون وراثت از نسل هاى گذشته به ارث برده است! و در نتيجه هنوز جامعۀ ما در حال ركود به سر مى برد و حركتى در جهت ترقّى و رسيدن به مراتب عالى و ارزنده ننموده است! درحالى كه اگر كسى بتواند عادت هاى اشتباه را كنار زده و خود را به خصلت هاى ارزندۀ انسانى زينت دهد به بهترين مقامات عالى دست مى يابد.

حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مى فرمايند:

بغلبة العادات الوصول إلى أشرف المقامات. (1)

رسيدن به ارزنده ترين مقامات، با غلبه بر عادات به دست مى آيد.

جامعۀ ما بايد با ايجاد حالت انتظار و دعا براى ظهور منجى جهان حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه عادت ديرينۀ غفلت از وجود تاريكى عصر غيبت را كنار بگذارد و به وسيلۀ دعا از اعماق دل و جان خواهان فرارسيدن حكومت عدل امام عصر صلوات اللّه عليه از خداوند باشد.

ص: 74


1- 1) . شرح غرر الحكم:3/229.

روش فكرى خود را تغيير دهيد!

با يك جهش روحى و با يك تغيير سبك و روش فكرى، تحوّل مهمّى در خود ايجاد كنيد و راه خود را از افرادى كه براى شان غيبت و ظهور تفاوت چندانى ندارد جدا كنيد. يقين داشته باشيد همانگونه كه بى تفاوتى و غفلت نسبت به پدر جسمانى گناهى بزرگ است؛ بى تفاوتى و غفلت از پدر معنوى گناهى بزرگ تر است؛ و سرانجامى تاريك و شوم براى انسان خواهد داشت.

اگر تاكنون نسبت به امام عصر ارواحنا فداه بى تفاوت بوده ايد و فرق ميان ظهور و غيبت آن حضرت را درك نكرده ايد و در انديشۀ ظهور حياتبخش آن حضرت نبوده ايد؛ اگر تاكنون اهل دعا و نيايش براى فرارسيدن روزگار پرشكوه عصر ظهور نبوده ايد، و نمى دانستيد كه نسبت به امام زمان و رهبر و مولاى خويش وظيفه اى ويژه بر عهده داريد، اكنون كه اين حقيقت را دريافتيد و درك نموديد كه در زمان غيبت وظيفه اى سنگين بر عهدۀ مردم است، خود را از غفلت نجات بخشيده و با يك ارادۀ قوى و با يك تصميم جدّى، گذشتۀ خود را جبران كنيد. و با تلاش و كوشش در مسير انتظار حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه گام برداريد و بدانيد رأفت و مهربانى شديد آن حضرت نسبت به دوستداران مقام ولايت، سبب مى شود كه غفلت هاى گذشتۀ آن ها مورد عفو و بخشش قرار گيرد و قلب مهربان آن بزرگوار اشتباهات ايشان را ناديده خواهد گرفت.

مگر حضرت يوسف على نبيّنا و آله و عليه السلام به برادران خود با آن همه ظلم و ستمى كه بر ايشان روا داشتند، نفرمود:

لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ اَلْيَوْمَ يَغْفِرُ اَللّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرّاحِمِينَ. (1)

امروز سرزنشى بر شما نيست، خداوند شما را مى آمرزد و او رحم كننده ترين رحم كنندگان است.

يقين داشته باشيد روح عظيم انسان، آفريده نشده است كه وابسته به مادّيات و

ص: 75


1- 1) . سورۀ يوسف، آيۀ 92. [1]

مسائل بى ارزش ديگر گردد، بلكه براى آن خلق شده است كه با آشنائى با مسائل معنوى و شناخت خداوند و جانشينان او به سوى مسائل الهى كشيده شود.

آيا سزاوار است انسانى كه مى تواند همچون سيّد بحر العلوم و مرحوم شيخ انصارى با امام عصر ارواحنا فداه ارتباط داشته باشد، روح خود را غرق در انديشه هاى مادّى نموده و وجود خويش را گرفتار قيد و بندهاى غفلت زا نمايد؟ !

آيا سزاوار است انسانى كه مى تواند بر فراز فضاى آشنايى با خاندان وحى به پرواز درآيد، پروبال خود را بشكند و در زندان دنيا خود را بازيچه و اسير شياطين گرداند؟ !

آيا سزاوار است در ميان هفت ميليارد جمعيّت انسان در سراسر جهان تعدادى بس اندك با مفاسد عصر غيبت آشنايى داشته باشند؟ !

چرا نبايد همۀ انسان ها از ارزش انسانى خويش باخبر باشند و بدانند در صورتى داراى قدر و بها هستند كه بتوانند به خداوند و جانشين او در اين روزگار توجّه داشته باشند؟

اگر همۀ انسان ها لياقت چنين مقامى را ندارند و اين مقام از آن گروهى خاصّ است، چرا ما و شما از آنان نباشيم؟

كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش

كى روى؟ ره ز كه پرسى؟ چه كنى؟ چون باشى؟

به سوى امير عالم هستى

يقين داشته باشيد كسى كه صادقانه در جستجوى امام عصر ارواحنا فداه باشد و در راه آن حضرت خدمت نمايد و دربارۀ تعجيل ظهور آن بزرگوار دعا و تلاش نمايد، سرانجام راه به جايى مى برد و روزنه اى به سويش گشوده مى شود؛ بنابراين از كمك و فداكارى نسبت به آن حضرت كه دوران غيبت-همچون ريسمانى كه دشمنان به گردن اوّل مظلوم عالم هستى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام افكندند، و دستان آن بزرگوار را بستند-دستان آن حضرت را بسته است؛ دست برنداريد. و با تلاش در راه ظهور

ص: 76

حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه و فراهم كردن مقدّمان آن، تارى از ريسمان غيبت را پاره كنيد.

اطمينان داشته باشيد اگر كسى از خورشيد تابناك وجود او در زندگى بهره مند شود و شكّى به خود راه ندهد، منظور نظر حضرتش قرار مى گيرد و آن بزرگوار با كلامى يا پيامى يا نگاهى خاطر او را خشنود و قلبش را شاد مى نمايد؛ زيرا ممكن نيست كسى در جستجوى حقيقتى باشد و در راه آن قدم بردارد، مگر آنكه سرانجام به همۀ مقصود خويش و يا به مقدارى از آن دست مى يابد.

حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مى فرمايند:

من طلب شيئا ناله أو بعضه. (1)

كسى كه در جستجوى چيزى باشد به تمام آن يا مقدارى از آن مى رسد.

شما با قاطعيّت و يقين معتقد باشيد كه اينك گرچه دوران تاريك غيبت است و نوبت اظهار ولايت و قدرت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه نرسيده؛ ولى با اين وجود آن حضرت قطب دائرۀ امكان و امير عالم هستى هستند و ولايت مطلقۀ آن بزرگوار سراسر جهان را فراگرفته است. در زيارت آن حضرت مى خوانيم:

السّلام عليك يا قطب العالم. (2)

سلام بر شما اى قطب عالم هستى.

همۀ موجودات عالم هستى در عصر تاريك غيبت و همچنين در دوران نورانى ظهور در پرتو آن وجود مقدّس به زندگى ادامه مى دهند و مديون امامت و رهبرى آن بزرگوار مى باشند. نه تنها ذرّات مادّى جهان بلكه بزرگان عالم كه مسيحا نفسند تابع و پيرو فرمان آن بزرگوارند؛ بلكه شخص حضرت عيسى عليه السّلام دم مسيحائى و مقام ارزشمند خود را به يمن وجود آن حضرت و آباء گرامى آن بزرگوار بدست آورده است. و نه تنها در عصر ظهور كه اكنون نيز در تحت لواء امامت و رهبرى آن بزرگوار به انجام وظيفه مشغول است.

ص: 77


1- 1) . شرح غرر الحكم:5/305.
2- 2) . همين كتاب:577.

در زيارت امام زمان ارواحنا فداه مى خوانيم:

السّلام عليك يا إمام المسيح. (1)

سلام بر شما اى پيشواى مسيح.

اين ولايت و رهبرى، مخصوص روزگار پرشكوه ظهور نيست؛ بلكه اكنون نيز حضرت عيسى در جايگاه عظيم خود افتخار پيروى از مقام امامت و رهبرى آن بزرگوار را دارا مى باشد.

همۀ نجباء، نقباء و اولياء خدا كه پا بر هواى نفس خود گذاشته و قصد و نيّت خويش را خالص نموده اند، به قدر ارزشى كه در پيشگاه خداوند دارند، راه و يا روزنه اى به سوى مقام نورانيّت آن حضرت كه نور عالم هستى در اين عصر و زمان است بدست آورده اند، و امام عصر ارواحنا فداه تنهايى و غربت خويش را با اين گونه اشخاص كه به مقامات عالى راه يافته اند برطرف مى نمايد. در روايت مى خوانيم:

و ما بثلاثين من وحشة. (2)

با وجود سى نفر (از ياوران خالص) احساس تنهايى براى آن حضرت نيست.

مقصود از بيان مطالب گذشته اين است كه دوران غيبت به اين معنى نيست كه امدادهاى غيبى حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه از موجودات قطع گرديده و آن بزرگوار از كسى دستگيرى نمى كنند و كسى در عصر تيرۀ غيبت راهى به نور و روزنه اى به روشنائى نمى يابد؛ بلكه همان گونه كه گفتيم كسانى كه با صداقت به سوى آن بزرگوار مى شتابند و در پرتو بهره مند شدن از درياى بيكران معارف امام عصر ارواحنا فداه روزگار پرشكوه ظهور را در زندگى خود لحظه شمارى مى كنند، با پيامى يا نگاهى از سوى حضرتش قلب هاى استوار خود را استوارتر مى كنند.

و اگر گوش جان باز كنيم و نداى اين افراد بااخلاص را بشنويم، پيام شان به ما اين گونه است: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ اَلْمُقَدَّسِ طُوىً (3).

ص: 78


1- 1) . همين كتاب:577.
2- 2) . بحار الأنوار:52/153. [1]
3- 3) . سورۀ طه، آيۀ 12. [2]

كفش خود را درآوريد و ببينيد چگونه پاى خود را آزرده ايد كه تاكنون از رفتن به سوى امير عالم هستى و قطب عالم امكان بازمانده ايد!

متأسّفانه عدّه اى از افراد نه تنها خود را خالص نمى گردانند و ريگ از كفش خود خارج نمى كنند كه در كفش ديگران نيز ريگ مى اندازند و آنان را مى آزارند. اين گونه افراد با نيش زبان، نيشتر به قلب دوستان واقعى مى زنند؛ زيرا بر اثر القائات شيطانى مايلند همگان از راه رفتن در طريق امام عصر ارواحنا فداه بازمانند. گويى كه نمى دانند دشمنى با مسير امام زمان ارواحنا فداه و مخالفت با دوستان واقعى آن حضرت، دشمنى با شخص آن بزرگوار است. مگر حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در «نهج البلاغه» نفرموده اند:

أصدقاؤك ثلاثة و أعداؤك ثلاثة، فأصدقاؤك: صديقك، و صديق صديقك، و عدوّ عدوّك، و أعداؤك: عدوّك، و عدوّ صديقك، و صديق عدوّك. (1)

دوستان تو سه گروهند و دشمنان تو نيز سه گروه مى باشند.

امّا دوستانت عبارتند از:1-دوست خودت،2-دوست دوستت،3-دشمن دشمنت.

و دشمنانت عبارتند از:1-دشمن خودت،2-دشمن دوستت،3-دوست دشمنت. بنابراين آيا دشمنى كردن با دوستان امام عصر ارواحنا فداه، مخالفت با آن بزرگوار نيست؟ !

بگذريم كه اين سخنان خوشايند همگان نيست! زيرا كه اكنون ريگ و ريگزار فراوان است و بيابان هاى تفتيده ريگ هاى داغ فراوان دارد! و خشكسالى و قحطى چهرۀ كريه خود را به همه نشان داده است و فكر باران افراد را به خود مشغول ساخته و عدّه اى در پى انجام نماز استسقاء رفته اند.

امّا صدها سال از غيبت آن آب گواراى حيات مى گذرد و مردم دست شان از آن چشمۀ زلال حيات مادّى و معنوى كوتاه است ولى براى رسيدن به آن كوشش نمى كنند و به فكر باران مى باشند در حاليكه باران به بركت وجود آن حضرت مى بارد.

ص: 79


1- 1) . نهج البلاغه: [1]كلمات قصار:295. [2]

آيا در زيارت جامعه نمى خوانيم:

و بكم ينزّل الغيث.

به وسيلۀ شما باران سودمند مى بارد.

ولى ما چنين بوده و چنين هستيم، اصل را فراموش كرده و به جستجوى فرع مى پردازيم. همان گونه كه مسبّب الأسباب را از ياد مى بريم و به دنبال اسباب مى رويم.

توجّه به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه لازم است

بايد بدانيم كه توجّه به حضرت بقيّة اللّه الأعظم ارواحنا فداه، توجّه به خداوند كريم است؛ همانگونه كه توجّه به بقيّۀ ائمّۀ طاهرين عليهم السّلام توجّه به خداوند مى باشد.

پس زيارت و توسّل به ائمّۀ اطهار عليهم السّلام، مايۀ توجّه به خداوند تبارك و تعالى است.

به اين جهت كسى كه قصد تقرّب به خداوند بزرگ بنمايد به ائمّۀ اطهار عليهم السّلام روى مى آورد. در زيارت جامعه مى خوانيم:

و من قصده توجّه بكم.

كسى كه او (خداوند) را قصد نمايد به سوى شما روى مى آورد.

انسان با توجّه به ائمّۀ اطهار عليهم السّلام نه تنها عوامل موفّقيّت و پيشرفت را به سوى خود جلب مى كند بلكه موانعى را كه مانع رسيدن به مقامات عالى هستند نيز برطرف مى نمايد؛ زيرا به وسيلۀ توجّه به امام زمان ارواحنا فداه و همچنين بقيّۀ ائمّۀ اطهار عليهم السّلام درهاى رحمت و مغفرت الهى به سوى انسان گشوده مى شود و تاريكى ها از باطن او برطرف مى گردد.

حضرت باقر العلوم عليه السّلام در شرح كلام حضرت امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمودند: «أنا باب اللّه» ، مى فرمايند:

يعنى من توجّه بي إلى اللّه غفر له. (1)

يعنى كسى كه به وسيلۀ من توجّه به خداوند نمايد آمرزيده مى شود.

ص: 80


1- 1) . بحار الأنوار:39/349. [1]

بنابراين با توجّه به باب اللّه، خداوند گناهان او را آمرزيده و موانع پيشرفت روحى او را برطرف مى كند.

گرچه همۀ چهارده معصوم عليهم السّلام به دليل دارا بودن «مقام نورانيّت» محيط بر هر عصر و زمانى هستند و انسان ها در هر عصر و زمان بايد توجّه به همۀ آن بزرگواران بنمايند ولى براساس مقامات تنزّليّۀ زمانيّه، هر انسانى بايد به امام عصر و زمان خودش بيشتر از بقيّۀ ائمّه عليهم السّلام توجّه داشته باشد.

اينك به روايت عبد اللّه بن قدامۀ ترمدى از حضرت ابا الحسن عليه السّلام توجّه نماييد كه فرمودند:

من شكّ في أربعة فقد كفر بجميع ما أنزل اللّه عزّ و جلّ؛ أحدها معرفة الإمام في كلّ زمان و أوان بشخصه و نعته. (1)

كسى كه دربارۀ چهار چيز شكّ كند به تمامى آنچه كه خداوند نازل فرموده كافر شده است؛ يكى از آنها شناختن امام در هر عصر و زمان است كه شخص امام و صفاتى را كه داراست بشناسد.

پس در هر زمان معرفت و شناخت نسبت به امام آن زمان واجب است و چگونه ممكن است كسى معرفت به امام زمان خويش داشته باشد و از عظمت آن بزرگوار آگاه باشد، ولى به او توجّه نداشته باشد؟ !

بنابراين، توجّه نداشتن به امام عصر ارواحنا فداه و نشناختن اوصاف و خصوصيّات مقام رفيع آن بزرگوار، اگرچه انسان به امامان ديگر توجّه داشته باشد صحيح نيست.

پس وظيفۀ ما در اين عصر و زمان اينست كه به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه كه در دوران امامت آن بزرگوار هستيم توجّه خاصّ داشته باشيم.

يكى از اولياء خدا به يكى از علماى معروف گذشته به نام مرحوم ملاّ قاسم رشتى دعايى تعليم نمودند و فرمودند: آن را به ديگران ياد بده تا اگر مؤمنى در بلايى گرفتار شد آن را بخواند كه تأثير آن مجرّب است، و دعا چنين است:

ص: 81


1- 1) . بحار الأنوار:72/135. [1]

يا محمّد يا عليّ يا فاطمة يا صاحب الزّمان أدركني و لا تهلكني.

چون دعا را اين گونه به ايشان تعليم نمود، مى گويد: اندكى تأمّل كردم و به فكر فرورفتم. فرمودند: اين عبارت را غلط مى دانى؟ عرض كردم: آرى؛ چون خطاب به چهار نفر است و فعل بعد از آن ها بايد جمع باشد.

فرمودند: اشتباه مى كنى، زيرا در اين زمان نظم دهندۀ جهان حضرت بقيّة اللّه عليه السّلام است، ما در اين دعا حضرات محمّد و على و فاطمه عليهم السّلام را براى شفاعت نزد آن بزرگوار مى خوانيم و از آن حضرت به تنهايى استمداد مى كنيم. (1)

لازم است به اين نكته توجّه داشته باشيم: همان گونه كه در زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و در زمان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام جناب سلمان و ابوذر و مقداد و ساير اولياء خدا متوجّه آن بزرگواران بودند و در گرد شمع وجود ايشان مى گشتند و همچنين اولياء الهى در زمان امام حسن مجتبى و حضرت سيدّ الشهداء عليهما السّلام و. . . متوجّه آن بزرگواران بودند و از ياد آنان غفلت نمى ورزيدند، در اين زمان نيز آنان كه به تكامل معنوى و درجات عالى راه يافته اند، ياد و توجّه به مولاى خود حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه را فراموش نمى نمايند.

در دعاى شريف ندبه مى خوانيم:

أين وجه اللّه الّذي إليه يتوجّه الأولياء.

كجاست آن آئينۀ تمام نماى الهى كه اولياء خدا به سوى او توجّه مى نمايند؟

پس در اين زمان نيز اولياء بزرگ خداوند به امام عصر خويش توجّه دارند، گرچه آنان در ميان مردم ناشناخته اند ولى با آن بزرگوار در ارتباط هستند و از فرمايشات آن بزرگوار بهره مند مى شوند، در زيارت آل يس مى خوانيم:

السّلام عليك حين تقرء و تبيّن.

سلام بر شما در آن هنگام كه (قرآن را) تلاوت مى كنيد و (اسرار آن را) بيان مى فرمائيد.

ص: 82


1- 1) . دار السلام مرحوم عراقى:317. تمام اين جريان را در ص 438 اين كتاب نقل مى كنيم.

بنابراين، لازم است انسان در هر عصر و زمانى كه زندگى مى كند به امام زمان خويش توجّه خاصّى داشته باشد. اكنون به اين روايت كه از امام رضا عليه السّلام نقل شده است توجّه كنيد:

عن مولانا الرضا عن آبائه عليهم السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله في قول اللّه تبارك و تعالى: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (1)قال:

يدعى كلّ قوم بإمام زمانهم، و كتاب اللّه و سنّة نبيّهم. (2)

حضرت امام رضا عليه السّلام از پدران گرامى خود نقل فرمودند كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله دربارۀ فرمايش خداوند: «روزى كه همۀ انسانها را با امامشان فرامى خوانيم» فرمودند: هر گروهى با امام زمانش و كتاب خداوند و سنّت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله خوانده مى شود.

و معنى روايت اين است كه: هر انسانى در روز قيامت دربارۀ اين سه مسألۀ حياتى مورد پرس وجو و بازرسى قرار مى گيرد كه آيا وظيفه اش را نسبت به امام زمان خود و همچنين كتاب خدا و سنّت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله انجام داده است يا نه؟

پس در روز قيامت از مسألۀ امامت سؤال مى شود و بررسى مى كنند كه آيا انسان به امام زمانش معرفت و شناخت داشته است يا نه؟

يكى از راه هاى مهمّ توجّه به امام عصر ارواحنا فداه خواندن نمازها، دعاها و زياراتى است كه از ائمّۀ اطهار عليهم السّلام دربارۀ آن حضرت وارد شده است و يا از ناحيۀ مقدّسۀ آن بزرگوار صادر گرديده است.

سفارش جناب محمّد بن عثمان، دوّمين نايب خاصّ امام عصر ارواحنا فداه به احمد ابن ابراهيم در برابر درخواستى كه از ايشان كرده بود، اين است:

توجّه إليه بالزيارة. (3)

به سوى آن حضرت به وسيلۀ اين زيارت توجّه نما. (4)

ص: 83


1- 1) . سورۀ إسراء، آيۀ 71. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:8/10. [2]
3- 3) . بحار الأنوار:53/174. [3]
4- 4) . مقصود «زيارت ندبه» است كه آن را در اين كتاب در بخش «زيارت ها» مى آوريم.

از اين كلام مى توان استفاده نمود كه به وسيلۀ زيارات يا دعاهايى كه در ارتباط با آن حضرت است، انسان مى تواند به سوى آن بزرگوار توجّه نموده و قلب و روح خود را مجذوب آن وجود مقدّس نمايد.

مسألۀ توجّه داشتن به مقام و شخصيّت امام عصر ارواحنا فداه و اظهار اندوه و غم در هجران و فراق آن بزرگوار نه تنها در زمان غيبت، بلكه در زمان حضور ائمّۀ اطهار عليهم السّلام نيز مطرح بوده و اهل بيت عليهم السّلام عظمت مقام و شخصيّت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه را بيان كرده اند و از غيبت و فراق آن سرور عالم امكان اظهار تأسّف نموده اند.

در واقع اهل بيت عليهم السّلام نه تنها با بيانات خود مردم را موظّف نموده اند كه به ياد سرور عالم هستى باشند و در غيبت و فراق آن بزرگوار اندوهگين و غمناك باشند؛ بلكه عملا نيز با ريختن اشك و كشيدن آه از دل پردرد خود، نسبت به غيبت طولانى حضرتش، همه را درس سوز و انتظار آموخته اند؛ ولى متأسّفانه شيعيان اين مسألۀ حياتى را كه در تمام ابعاد زندگى دنيوى و اخروى آنها داراى مهم ترين اثر است، به دست غفلت و فراموشى سپرده اند.

بزرگانى كه وظيفه داشته و دارند مردم را با اين موضوع بسيار مهمّ كه در عالم هستى تأثير عظيم دارد آشنا نمايند، سهل انگارى كردند؛ و با غفلت و بى توجّهى جامعۀ شيعه در گذشته و حال از اين مسئلۀ مهمّ و حياتى، جهان همچنان از نعمت ظهور حضرت بقيّة اللّه الأعظم ارواحنا فداه بى بهره است و بر اثر دورى و غيبت آن سرور عالم هستى به نعمت تكامل در تمام ابعاد علمى و معنوى، دست نيافته و همچنان زور و زر و تزوير بر جهان و جهانيان حكومت مى كند و ادامۀ حكومت لعنت شدۀ حبترى ميلياردها انسان مسلمان و غير مسلمان را در چنگال خونبار خود گرفتار نموده است.

جامعۀ ما آنگونه در مسائل دنيوى غرق شده و آنچنان چشم به اسباب دوخته كه مسبّب الأسباب را فراموش كرده است، درست است كه دنيا سراى اسباب مى باشد و ما بايد براى كارهاى خود در پى اسباب و وسيله باشيم، ولى اين نبايد تا به آن حدّ باشد كه سبب آفرين را فراموش كنيم. جامعۀ ما، هم به خداوند كه مسبّب الأسباب است كم توجّه مى باشد و هم از ولىّ و جانشين او غفلت مى ورزد.

ص: 84

يكى از علل مهمّى كه باعث غفلت و يا كم توجّهى بسيارى از مردم نسبت به امام عصر ارواحنا فداه شده است، عدم آگاهى و شناخت آنان از مقام و شخصيّت آن بزرگوار است كه در روايات خاندان وحى كاملا به عظمت آن بزرگوار تصريح شده است، متأسّفانه كسانى كه وظيفه داشته اند اين حقايق را به مردم برسانند و آنان را به سوى سرور عالم وجود و رهبر جهان هستى متوجّه سازند، موفّق به انجام اين وظيفۀ مهمّ شرعى نشدند.

اكنون آنچه را كه برادران حضرت يوسف به حضرت يعقوب گفتند، به امام زمان خويش ارواحنا فداه عرض مى كنيم و به اين وسيله از پيشگاه امام رئوف طلب عفو و بخشش مى نمائيم:

يا أَبانَا اِسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئِينَ. (1)

اى پدر ما، براى گناهان ما استغفار نما؛ به راستى كه ما خطاكار بوديم.

اميد است كه با عفو و بخشش آن حضرت از گذشتۀ ما، آينده را جبران نموده و به ياد آن بزرگوار باشيم و تا توان داريم ديگران را به سوى ساحت مقدّس آن حضرت متوجّه سازيم.

انتظار

ترك عادت هاى اجتماعى و رها شدن از قيد و بند غفلت از آثار ارزشمندى كه ظهور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه به همراه دارد، انسان را به برترين و بافضيلت ترين مقامات مى رساند و در پرتو انتظار ظهور امام عصر صلوات اللّه عليه نه تنها از قيد و بند غفلت از آن حضرت رها مى شود بلكه غيبت براى او به منزلۀ مشاهده مى شود.

اكنون به اين روايت بسيار جالب توجّه كنيد: حضرت امام سجّاد عليه السّلام به ابى خالد كابلى فرمودند:

تمتدّ الغيبة بوليّ اللّه الثاني عشر من أوصياء رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و الأئمّة بعده.

ص: 85


1- 1) . سورۀ يوسف، آيۀ 97. [1]

يا أبا خالد؛ إنّ أهل زمان غيبته، القائلين بإمامته، المنتظرين لظهوره أفضل أهل كلّ زمان، لأنّ اللّه تعالى ذكره أعطاهم من العقول و الأفهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم في ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بالسيف، اولئك المخلصون حقّا و شيعتنا صدقا و الدعاة إلى دين اللّه سرّا و جهرا.

و قال عليه السّلام: انتظار الفرج من أعظم الفرج. (1)

غيبت نسبت به دوازدهمين نفر از اوصياء رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و امامان بعد از او امتداد پيدا مى كند و طولانى مى شود.

اى ابا خالد؛ به راستى كه اهل زمان غيبت او كه به امامت ايشان معتقدند و منتظر ظهور او مى باشند برترين اهل هر زمان هستند. زيرا كه خداوند-كه يادش بزرگ باد-آن چنان به آنان عقل و فهم و معرفت عنايت نموده است، كه مسئلۀ غيبت براى آنان به منزلۀ مشاهده گرديده و خداوند آنان را در آن زمان به منزلۀ كسانى قرار داده است كه پيشاپيش رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با شمشير جنگيده اند، آنان حقيقتا صاحبان اخلاص، و شيعيان راستين ما و دعوت كنندگان به دين خدا در نهان و آشكار مى باشند.

و حضرت سجّاد عليه السّلام فرمودند: انتظار فرج از بزرگ ترين نوع فرج است.

امام سجّاد عليه السّلام در اين روايت كسانى را كه در زمان غيبت امام زمان ارواحنا فداه زندگى مى كنند ولى مسئلۀ غيبت نتوانسته آنان را در قيد و بند غفلت اسير كند و در انتظار ظهور آن بزرگوار به سر مى برند، برترين مردمان هر زمان معرّفى فرموده اند، زيرا آنان توانسته اند با عقل و فهم و معرفتى كه خداوند به آنان داده است نه تنها گرفتار عادت اجتماعى غفلت از امام زمان ارواحنا فداه نباشند، بلكه توانسته اند آن چنان در حالات روحى خود تحوّل ايجاد كنند كه مسألۀ غيبت براى آنان همچون مشاهده شود.

بنا به فرمايش امام سجّاد عليه السّلام اين گونه افراد شيعيان راستين اهل بيت و پيروان واقعى خاندان وحى عليهم السّلام مى باشند.

ص: 86


1- 1) . بحار الأنوار:52/122. [1]

ما اگر خواهان رسيدن به مقامات شيعيان راستين و واقعى هستيم بايد مسيرى را بپيماييم كه آنان پيموده اند و در راهى گام برداريم كه آنان در آن راه گام برداشته اند، و همچون آنان اعتياد به غفلت را از خود زدوده، و خود را با توجّه و انتظار ظهور زينت بخشيم؛ زيرا انتظار پديد آورندۀ فكر و انديشه، نيروبخش و عمل آفرين است، و بر اين اساس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده اند:

أفضل جهاد امّتي انتظار الفرج. (1)

بافضيلت ترين جهاد امّت من، انتظار فرج است.

انتظار زمينه اى مهمّ براى برقرارى و تسلّط حكومت جهانى امام عصر ارواحنا فداه مى باشد و علّت سفارشات فراوان خاندان وحى پيرامون اين موضوع، اهميّت آن است.

و حضرت امام صادق عليه السّلام يكى از شرايط پذيرفته شدن عبادت بندگان را انتظار حكومت حضرت قائم ارواحنا فداه برشمرده اند، و پس از بيان اين موضوع فرموده اند:

إنّ لنا دولة يجيئ اللّه بها إذا شاء، ثمّ قال: من سرّ أن يكون من أصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الأخلاق و هو منتظر، فإن مات و قام القائم بعده كان له من الأجر مثل أجر من أدركه، فجدّوا و انتظروا هنيئا لكم أيّتها العصابة المرحومة. (2)

براى ما دولتى است كه هرگاه خداوند بخواهد آن را مى آورد. سپس فرمودند: كسى كه دوست دارد از اصحاب (حضرت) قائم (ارواحنا فداه) باشد، بايد منتظر ظهور باشد و به ورع و اخلاق نيكو رفتار كند درحالى كه در صراط انتظار گام برمى دارد؛ پس در اين حالت اگر مرگ او فرارسد و (حضرت) قائم بعد از او قيام كنند، پاداش او همانند كسى است كه آن بزرگوار را درك مى نمايد. پس كوشش كنيد و منتظر باشيد. گوارا باد بر شما اى گروهى كه مورد رحمت خداوند هستيد.

امام صادق عليه السّلام در روايت ديگرى در پيرامون وظيفۀ مردم در زمان غيبت امام عصر ارواحنا فداه مى فرمايند:

ص: 87


1- 1) . بحار الأنوار:77/143. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:52/140. [2]

و انتظر الفرج صباحا و مساءا. (1)

صبح و شام در انتظار فرج و ظهور باش.

و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام دارا بودن حالت انتظار را از صفات دوستداران و شيفتگان اهل بيت عليهم السّلام مى دانند و محبّين خاندان وحى را به دارا بودن صفت انتظار در هر صبح و شام توصيف مى نمايند. آن حضرت مى فرمايند:

إنّ محبّينا ينتظر الرّوح و الفرج كلّ يوم و ليلة. (2)

به راستى كه دوستان ما در هر روز و شب در انتظار فرارسيدن روز آسايش و راحتى و فرج مى باشند.

يكى از ياران حضرت امام هادى عليه السّلام از آن بزرگوار دربارۀ برنامۀ عملى و وظيفۀ عموم شيعيان در زمان غيبت امام عصر ارواحنا فداه سئوال كرد:

كيف تصنع شيعتك؟

در زمان غيبت، شيعيان شما چه كارى انجام دهند؟

قال عليه السّلام: عليكم بالدّعاء و انتظار الفرج. (3)

امام هادى عليه السّلام فرمودند: بر شما باد به دعا و نيايش و انتظار فرج.

بنابراين، همان گونه كه در روايت وارد شده است، انتظار ظهور مصلح جهان، از شرايط پذيرفته شدن اعمال مردم و از وظائف پيروان و شيفتگان خاندان رسالت است.

پس شخصى كه خود را صالح مى پندارد، بايد منتظر ظهور مصلح باشد، همان گونه كه «خلقى كه در انتظار ظهور مصلح بسر مى برد، بايد خود صالح باشد» .

اينك با نقل كلامى گهربار از حضرت جواد الائمّه عليه السّلام در پيرامون وجوب انتظار حكومت جهانى امام عصر ارواحنا فداه بر ارزش كلام مى افزائيم.

ص: 88


1- 1) . بحار الأنوار:52/133. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:27/121 و ج 68/38. [2]
3- 3) . مهج الدعوات به نقل بحار الأنوار:95/336.

حضرت عبد العظيم حسنى عليه السّلام مى فرمايد:

دخلت على سيّدي محمّد بن عليّ عليهما السّلام و أنا اريد أن أسأله عن القائم، أهو المهديّ أو غيره؟ فبداني، فقال عليه السّلام:

يا أبا القاسم؛ إنّ القائم منّا هو المهديّ الّذي يجب أن ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره و هو الثالث من ولدي، و الّذي بعث محمّدا بالنّبوّة و خصّنا بالإمامة أنّه لو لم يبق من الدّنيا إلاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج فيملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما و إنّ اللّه تبارك و تعالى يصلح أمره في ليلة كما أصلح أمر كليمه موسى عليه السّلام ليقتبس لأهله نارا فرجع و هو رسول نبيّ.

ثمّ قال عليه السّلام: أفضل أعمال شيعتنا إنتظار الفرج. (1)

من به محضر مولايم حضرت جواد عليه السّلام وارد شدم و تصميم داشتم از آن بزرگوار دربارۀ قائم آل محمّد عليهم السّلام سئوال كنم كه آيا او همان مهدى است يا ديگرى؟ قبل از آن كه چيزى بگويم، آن حضرت فرمود:

اى ابا القاسم؛ قائم ما آل محمّد، همان مهدى است كه واجب است در دوران غيبت انتظار او را كشيد و در زمان ظهورش اطاعتش نمود.

او سوّمين نفر از نسل من است. سوگند به آن كسى كه محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را به نبوّت مبعوث نمود و امامت را به ما اختصاص داد، اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، خداوند آن روز را طولانى مى كند تا آن حضرت خروج كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، همان گونه كه از جور و ستم پر شده باشد.

خداوند امر او را در يك شب اصلاح مى كند، همان گونه كه كار كليم خود حضرت موسى عليه السّلام را اصلاح نمود؛ او براى به دست آوردن آتش براى خانواده اش رفت، و در حالى برگشت كه داراى مقام نبوّت و رسالت بود.

آن گاه حضرت جواد عليه السّلام فرمودند: بافضيلت ترين اعمال شيعيان ما، انتظار فرج است.

ص: 89


1- 1) . بحار الأنوار:51/156. [1]

به اميد آن روز كه نداى دلربايش در فضا طنين افكن شود و دل هاى دردناك و آزرده را شفا بخشد و بزرگ مردان الهى كه خدا در توصيف شان فرموده است: أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اَللّهُ جَمِيعاً (1)به سوى آن بزرگوار بشتابند و. . .

انتظار ظهور يا اعتقاد به ظهور؟ !

انتظار، تنها به معناى آمادگى براى پذيرش ظهور نيست؛ بلكه علاوه بر آن، در انديشۀ آن بودن و آرزو داشتن آن را نيز مى طلبد.

ممكن است بسيارى از افراد آمادگى و امكانات براى پذيرايى از ميهمان را داشته باشند ولى از كسى دعوت نكرده و در انتظار آمدن ميهمان نباشند. اين گونه افراد را تنها به خاطر آمادگى داشتن براى پذيرايى، نمى توان منتظر ميهمان دانست؛ زيرا نه منتظر آمدن ميهمان هستند و نه از نيامدن آن، ناراحت مى شوند.

با اين بيان روشن مى شود كه در خودسازى و تهذيب نفس، بدون توجّه به مسألۀ انتظار و فرارسيدن روزگارى كه سراسر جهان از وجود ظلم و ستم پاكسازى مى شود، كمبود وجود دارد؛ زيرا كسى كه اين گونه است يكى از وظايف بزرگ خود را كه انتظار داشتن براى پاكسازى جهانى و حركت به سوى آن مقصد است، به دست فراموشى سپرده است.

به عبارت ديگر؛ اصلاح نفس و پاكسازى در صورتى به تكامل و اوج خود مى رسد كه انسان در آرزو و انديشۀ پاكسازى سراسر جهان باشد و تنها به تهذيب نفس خويشتن نينديشد. پس كسى كه براى اصلاح حال خويش تلاش مى كند بايد در انتظار ظهور مصلح جهان باشد و تنها به اعتقاد داشتن به اين موضوع بسنده نكند.

بنابراين، نكته اى كه بايد مورد توجّه قرار گيرد اين است كه: ميان انتظار ظهور و اعتقاد به آن تفاوت بسيارى وجود دارد. زيرا همۀ شيعيان بلكه بسيارى از ملّت هاى ديگر جهان به ظهور مصلحى كه سرانجام سراسر جهان را پر از عدل و داد كند اعتقاد دارند؛ ولى همۀ آنانى كه اعتقاد به اين حقيقت دارند در انتظار تحقّق آن نيستند!

ص: 90


1- 1) . سورۀ بقره، آيۀ 148؛ « [1]هر كجا باشيد خداوند همۀ شما را مى آورد» .

كسى منتظر ظهور امام زمان ارواحنا فداه مى باشد كه علاوه بر اعتقاد، اميد و انتظار درك آن زمان را داشته باشد و براساس انتظار و اميد، عمل نمايد.

تمام رواياتى كه مسألۀ انتظار در آن ها ستوده شده است، بر لزوم اميدوارى و امكان وقوع و درك ظهور امام عصر ارواحنا فداه دلالت مى كنند؛ زيرا اگر انتظار و اميد نباشد و انسان مأيوس از درك زمان ظهور باشد، چگونه به روايات انتظار كه درس اميد و آرزو را به انسان ها مى آموزند، عمل كرده است؟ !

بنابراين، علاوه بر اعتقاد به مسألۀ ظهور و آمادگى براى درك آن روزگار-به دليل رواياتى كه درس انتظار را به ما مى آموزند-هر انسانى وظيفه دارد در انديشۀ ظهور بوده و اميدوار به درك آن، و معتقد به امكان فرارسيدن آن در زمان خود باشد، و براى آن كه با عافيت زمان ظهور را درك كند دعا نمايد و بداند كه خداوند آنچه بخواهد انجام مى دهد.

معرفت يا راه انتظار

يكى از امورى كه درس انتظار را به ما مى آموزد و لازم است به آن توجّه داشته باشيم، مسألۀ معرفت و شناخت خداوند و جانشينان او و عظمت مقام آنان مى باشد.

كسى كه واقعا در راه معرفت پروردگار و شناخت صحيح ائمّۀ اطهار عليهم السّلام گام بردارد و با لطف و عنايت آن بزرگواران، قلبش با انوار تابناك معارف الهيّۀ خاندان وحى روشن شود، به اين وسيله و از اين طريق، با وظيفه هاى ديگر خود آشنا مى گردد و متوجّه مى شود كه غفلت از امام عصر ارواحنا فداه زشت و ناپسند است.

اين نورانيّت بر اثر درخشيدن نور امام عليه السّلام است؛ زيرا امام عليه السّلام در هر زمانى قلب دوستان واقعى خود را نورانى و روشن مى سازد.

اكنون به اين روايت جالب توجّه كنيد:

عن أبي خالد الكابلي قال: سألت أبا جعفر عليه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلنُّورِ اَلَّذِي أَنْزَلْنا. (1)

ص: 91


1- 1) . سورۀ تغابن، آيۀ 8. [1]

فقال: يا أبا خالد، النور و اللّه الأئمّة من آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم إلى يوم القيامة، و هم و اللّه نور اللّه الّذي أنزل، و هم و اللّه نور اللّه في السماوات و في الأرض. و اللّه يا أبا خالد، لنور الإمام في قلوب المؤمنين أنور من الشمس المضيئة بالنهار، و هم و اللّه ينوّرون قلوب المؤمنين، و يحجب اللّه عزّ و جلّ نورهم عمّن يشاء فتظلم قلوبهم.

و اللّه يا أبا خالد، لا يحبّنا عبد و يتولاّنا حتّى يطهّر اللّه قلبه، و لا يطهّر اللّه قلب عبد حتّى يسلّم لنا، و يكون سلما لنا، فإذا كان سلما لنا سلّمه اللّه من شديد الحساب، و آمنه من فزع يوم القيامة الأكبر. (1)

ابو خالد كابلى مى گويد: از امام محمّد باقر عليه السّلام در مورد آيۀ شريفه كه مى فرمايد:

«پس ايمان بياوريد به خدا و پيامبر او و نورى كه فروفرستاديم» پرسيدم.

حضرت فرمود: اى ابو خالد؛ به خدا سوگند، منظور از نور همان امامان از آل محمّد عليهم السّلام تا روز قيامت مى باشد.

به خدا سوگند؛ آنان همان نور خداوند هستند كه فروفرستاده است.

به خدا سوگند؛ آنان نور خدا در آسمان ها و زمين مى باشند.

به خدا سوگند اى ابو خالد؛ نور امام در قلب هاى مؤمنين تابناك تر از خورشيد فروزان در روز است.

به خدا سوگند؛ آنان قلب هاى مؤمنين را روشن مى سازند، و خداوند نور آنان را از هركس كه بخواهد پنهان مى نمايد، پس قلب هاى شان تاريك مى شود.

به خدا سوگند اى ابو خالد؛ هيچ بنده اى به ما محبّت نمى ورزد و ولايت ما را نمى پذيرد مگر بعد از آنكه خداوند دل او را پاك نمايد، و دل هيچ بنده اى را خداوند پاك نمى گرداند تا اين كه منقاد و تسليم ما شود و سر سازش با ما داشته باشد. پس هنگامى كه با ما سازش داشت، خداوند او را از سختى هاى حساب (در روز قيامت) سالم نگه مى دارد، و او را از ترس و وحشت روز بزرگ قيامت ايمن مى گرداند.

آيا ممكن است كسى قلبش به نور امام زمان ارواحنا فداه نورانى و روشن شده باشد ولى از آن حضرت غافل باشد؟

ص: 92


1- 1) . الكافي:1/194. [1]

احساس حضور، يا نشانى از معرفت

وظيفۀ مردم در عصر غيبت به طور كلّى به دو دسته تقسيم مى شود:

1-آنچه اختصاص به دوران غيبت دارد.

2-آنچه تنها به دوران غيبت اختصاص ندارد بلكه انجام آن در زمان غيبت و عصر ظهور و حضور امام عليه السّلام لازم است.

يكى از وظايف و برنامه هايى كه مربوط به قسم دوّم است و تأثير مهمّى در چگونگى زندگى انسان دارد و اگر رعايت شود تحوّلى عظيم در زندگى او ايجاد نموده و حياتى پربار براى انسان به ارمغان مى آورد اعتقاد به مسألۀ حضور و عمل كردن برطبق آن است.

يعنى اگر انسان معتقد باشد همه در محضر خداوند كريم و جانشينان او مى باشند و او در زمان حضور يا غيبت و يا ظهور آن بزرگواران در محضر آنان مى باشد-و زمان و مكان براى ما محدوديّت مى آورد نه براى مقامات نورانيّۀ آنان-؛ نمى تواند حضور آنان را مقيّد و محدود به زمان و يا مكان خاصّى بنمايد.

زيرا زمان و مكان از قيود مادّه است و مقام نورانيّت اهل بيت عليهم السّلام كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام آن را در حديث نورانيّت تشريح فرموده اند، فوق مادّه است و بلكه محيط بر آنست، بنابراين زمان و مكان نسبت به مقام نورانيّت آنان، محدوديّت و تقيّد ايجاد نمى نمايد.

براى توضيح مطلب مى توانيد به حديث «نورانيّت» كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام آن را براى جناب سلمان و ابوذرّ بيان فرموده اند رجوع كنيد. و ما به خاطر طولانى بودنش از نقل آن در اينجا خوددارى مى كنيم و روايت مهمّ ديگرى را كه حضرت امام باقر عليه السّلام بيان فرموده اند و به خاطر مختصر بودنش با اين بحث مناسب است، نقل مى كنيم:

ابو بصير كه از اصحاب حضرت امام باقر عليه السّلام است مى گويد:

دخلت المسجد مع أبي جعفر عليه السّلام و الناس يدخلون و يخرجون.

ص: 93

فقال لي: سل الناس هل يرونني؟

فكلّ من لقيته قلت له: أ رأيت أبا جعفر عليه السّلام فيقول: لا و هو واقف حتّى دخل أبو هارون المكفوف، قال: سل هذا؟ فقلت: هل رأيت أبا جعفر؟ فقال: أليس هو بقائم؟ قال: و ما علمك؟ قال: و كيف لا أعلم و هو نور ساطع. قال: و سمعته يقول لرجل من أهل الإفريقيّة: ما حال راشد؟ قال: خلّفته حيّا صالحا يقرؤك السلام.

قال: رحمه اللّه، قال: مات؟ قال: نعم، قال: متى؟ قال: بعد خروجك بيومين. قال: و اللّه ما مرض و لا كان به علّة، قال: و إنّما يموت من يموت من مرض أو علّة. قلت: من الرجل؟ قال: رجل لنا موال و لنا محبّ.

ثمّ قال: أترون أنّه ليس لنا معكم أعين ناظرة، أو اسماع سامعة، لبئس ما رأيتم، و اللّه لا يخفى علينا شيء من أعمالكم فاحضرونا جميعا و عوّدوا أنفسكم الخير، و كونوا من أهله تعرفوا فإنّي بهذا آمر ولدي و شيعتي. (1)

با امام باقر عليه السّلام وارد مسجد شدم، و مردم در حال رفت وآمد بودند. امام عليه السّلام به من فرمودند: از مردم بپرس آيا مرا مى بينند؟ من با هركس ملاقات كردم از او سؤال كردم كه آيا امام باقر عليه السّلام را ديدى؟ مى گفت: نه؛ درحالى كه امام عليه السّلام ايستاده بود، تا فردى نابينا به نام ابو هارون وارد شد.

امام عليه السّلام فرمودند: از اين مرد سؤال كن. به او گفتم: آيا امام باقر عليه السّلام را ديدى؟

ابو هارون در جواب گفت: مگر ايشان اينجا نايستاده اند؟

ابو بصير گفت: از او سؤال كردم تو از كجا دانستى كه امام عليه السّلام ايستاده است؟

ابو هارون گفت: چگونه به آن علم و آگاهى پيدا نكنم و حال آن كه امام عليه السّلام نورى است آشكار و نمايان.

ابو بصير مى گويد: و شنيدم كه امام باقر عليه السّلام به مردى از اهل آفريقا مى فرمود: حال راشد چگونه است؟

او گفت: از آفريقا كه خارج شدم او زنده و سالم بود و به شما سلام مى رساند.

امام باقر عليه السّلام فرمودند: خداوند او را رحمت كند. مرد آفريقايى گفت: او مرد؟ !

ص: 94


1- 1) . بحار الأنوار:46/243. [1]

امام عليه السّلام فرمودند: آرى. او پرسيد: در چه زمانى؟

امام عليه السّلام فرمودند: دو روز بعد از خارج شدن تو از آفريقا مرد.

آفريقايى گفت: به خدا قسم راشد نه مريض بود و نه هيچ گونه دردى داشت!

امام عليه السّلام به او فرمودند: مگر هركس كه مى ميرد به خاطر مرض يا درد مى ميرد؟

ابو بصير گفت: از امام عليه السّلام پرسيدم: اين مرد آفريقايى كيست؟

امام عليه السّلام فرمودند: دوست ما و پيرو ما خاندان است.

آن گاه امام عليه السّلام فرمودند: آيا مى پنداريد براى ما با شما، چشمانى نظاره گر و گوش هايى شنوا وجود ندارد؟ چه پندار نادرستى؛ به خدا قسم بر ما هيچ چيزى از اعمال شما پنهان نيست. پس همۀ ما را حاضر در نزد خود بدانيد و نفس هاى خود را به كارهاى پسنديده عادت دهيد و اهل كارهاى نيك شويد تا به آن شناخته شويد. من فرزندان و شيعيان خود را به آنچه گفتم امر مى كنم.

اين روايت مطالب مهمّى را دربر دارد كه براى درك معانى آن، لازم است دقّت كامل نمود.

نكتۀ مهمّى كه از اين روايت استفاده مى كنيم، اعتقاد به حضور خاندان وحى عليهم السّلام مى باشد، و درك اين واقعيّت امكان پذير است به شرطى كه شرايطى را كه امام باقر عليه السّلام براى درك آن بيان فرموده اند رعايت شود.

نكتۀ بسيار مهمّى كه آن حضرت در پايان فرمايش خود فرموده اند اين است كه آن بزرگوار شيعيان و فرزندان خود را به آن سفارش و امر فرموده اند. و اين دليل بر آن است كه بايد همه براى شناخت و دريافت واقعيّتى را كه بيان فرموده اند، سعى و كوشش كنند.

بنابراين روايت، هريك از آن بزرگواران عين اللّه هستند كه اعمال و رفتار ما را مى بينند و اذن اللّه هستند كه تمام گفتار ما را مى شنوند. آن گاه امام عليه السّلام كسانى را كه اين حقايق را نپذيرفته اند مورد خطاب و نكوهش قرار داده و مى فرمايند واقعا بد اعتقادى داريد به خدا سوگند هيچ چيزى از اعمال شما از ما پوشيده نيست.

حضرت امام باقر عليه السّلام پس از بيان اين نكات به نتيجه گيرى از فرمايشات خود مى پردازند و به چند نكته تصريح مى فرمايند:

ص: 95

1-همۀ ما را نزد خود حاضر بدانيد.

اين كلام اشاره به مقام نورانيّت اهل بيت عليهم السّلام است كه آن بزرگواران به مقام نورانيّت، محيط بر زمان مى باشند، و فرقى ميان هيچ يك از آنان نيست و شيعه در هر زمانى كه باشد، بايد خود را نزد همۀ آن بزرگواران بداند، و همانگونه كه انسان بايد خود را در حضور خداوند ببيند بايد احساس كند كه در محضر اهل بيت عليهم السّلام نيز مى باشد.

بديهى است كسى كه اين حقيقت را بفهمد و آن را عملى سازد تحوّل بزرگى در رفتار و كردار او ايجاد مى شود.

2-نفس هاى خود را به كارهاى نيك عادت دهيد و از اهل خير باشيد.

بنابراين فرمايش نه تنها انسان بايد به كارهاى زشت و ناپسند عادت نكند بلكه بايد به اعمال شايسته و رفتار خوب، نفس خود را عادت دهد. يعنى آنچنان بايد در تهذيب نفس و خودسازى كوشا باشد كه نفس او نه تنها از انجام كارهاى پسنديده متنفّر و منزجر نباشد، بلكه به آن ها خو گرفته و عادت داشته باشد.

نكتۀ قابل توجّه در اين روايت اينست كه عادت كردن به كارهاى پسنديده و ارزنده در صورتى ارزش دارد كه ذات انسان به آن ها عادت كرده باشد يعنى در ذات او اثر گذاشته باشد، لذا عادت كردن به كارهاى نيكو و پسنديده در صورتى كه در ذات شخص اثرى نگذاشته باشد اهميّت چندانى نخواهد داشت؛ زيرا ممكن است انسان بر اثر جوّ جامعه و محيط زندگى به انجام بعضى از كارهاى خوب و پسنديده عادت كرده باشد ولى در ذات او رسوخ نكرده باشند، در نتيجه سنخيّتى با آنچه انجام مى دهد نيافته و اهل آن به حساب نيايد. و اين نكتۀ دقيقى است كه كاملا بايد به آن توجّه شود.

براى توضيح مطلب مى گوئيم: عادت كردن به كارهاى پسنديده به دو صورت ممكن است واقع شود:

1-صورت اوّل: از راه مخالفت با نفس و مطيع ساختن نفس براى انجام كارهاى خوب. اگر منشأ اعتياد انسان به كارهاى نيك اين گونه باشد، ذات و سرشت آدمى به رفتار و گفتار خوب خو گرفته و عادت مى نمايد. اين گونه عادت كردن، داراى نقش اساسى و اثر حياتى در پيشرفت و تكامل انسان است.

ص: 96

2-صورت دوّم: اين است كه انسان به كارهاى خوب انس گرفته و به رفتار پسنديده عادت كند نه از راه مخالفت با نفس و خودسازى و آماده ساختن ذات براى انجام اين گونه اعمال؛ بلكه بر اثر محيط زيست و اجتماعى كه در آن زندگى مى كند، به بعضى از كارهاى خوب انس گرفته و عادت كرده باشد.

مثلا چون در خانواده اى بوده است كه مقيّد به نماز اوّل وقت يا نماز جماعت بوده اند، او هم به آن عادت كرده است. در اين صورت اگر محيط زندگى او تغيير كند چون ذاتا به آن كار عادت نكرده است، با مرور زمان رفتار او عوض مى شود و از برنامۀ قبلى خود دست برمى دارد.

اين گونه عادت كردن ها كه تأثيرى در ذات او نگذاشته اند بلكه بر اثر رنگ گرفتن از محيط مى باشد، اهميّتى ندارد و با تغيير محيط از دست مى رود.

به اين جهت حضرت باقر العلوم عليه السّلام مى فرمايند: علاوه بر آن كه نفس هاى خود را به كارهاى خير عادت مى دهيد، اهل آن نيز باشيد؛ نه آن كه فقط رنگ افراد خوب را به خود بگيريد؛ زيرا رنگ گرفتن از نيكان بدون آن كه در ذات و سرشت انسان رسوخ نموده باشد تأثيرى در رفتار او ندارد و تحوّلى در او به وجود نمى آورد و نقشى در درك حقايق نخواهد داشت و هنگامى كه در ذات انسان رسوخ كرد و استقرار يافت، اين حقايق عظيم و باارزش را درك مى كند.

معناى حضور چيست؟

نكتۀ ديگرى كه ممكن است مورد بحث قرار گيرد اين است كه حضور به چه معنا است، آيا مقصود از حضور، حضور علمى است يا حضور عينى؟

مرحوم علاّمۀ مجلسى در بيان روايت فرموده است: اگر «فاحضرونا» از باب إفعال باشد معناى روايت چنين است: يعنى بدانيد كه همۀ ما نزد شما حاضر هستيم به وسيلۀ علمى كه داريم. مقصود مرحوم علاّمۀ مجلسى حضور علمى است. (1)

ص: 97


1- 1) . بحار الأنوار:46/244.

در روايتى حضرت امام رضا عليه السّلام دربارۀ حضرت خضر مى فرمايند:

إنّه ليحضر حيث ما ذكر، فمن ذكره منكم فليسلّم عليه. (1)

او هر زمان كه ياد شود حاضر مى شود، پس هركس از شماها او را ياد كرد بايد بر او سلام كند.

مرحوم آية اللّه مستنبط در اين باره مى نويسد: مقام حضرت خضر عليه السّلام كه تابع و رعيّت امام زمان ارواحنا فداه مى باشد در اين حدّ است، پس مقام و عظمت حضرت بقيّة اللّه صلوات اللّه عليه كه امام و پيشواى او است تا چه حدّ و پايه است؟ ! (2)

از اين روايت، حضور شخصى-در بعضى از زمان ها-استفاده مى شود نه حضور علمى.

مسألۀ حضور از مسائل مهمّ در معارف اهل بيت عليهم السّلام مى باشد و نياز به تفصيل بيشتر دارد. به اين جهت اين گفتار را با كلامى دلنشين از فرمايشات حضرت امير المؤمنين عليه السّلام پايان مى دهيم:

أحضروا آذان قلوبكم تفهموا! (3)

(اگر خواهان درك حقايق هستيد) گوش دل را باز كنيد، تا آن را دريابيد.

عظمت امام عصر ارواحنا فداه

در كلمات اهل بيت عليهم السّلام

آشنايى با عظمت امام عصر ارواحنا فداه وسيله اى بسيار مؤثّر براى وارد شدن در صراط انتظار مى باشد. در توضيح كلام مى گوييم:

رواياتى كه از اهل بيت عليهم السّلام دربارۀ شخصيّت و عظمت امام عصر ارواحنا فداه به ما رسيده است، آنچنان مهيّج و تكان دهنده است كه آدمى را شگفت زده مى سازد! چگونه مى شود با آن همه سخنانى كه در اعماق وجود انسان تأثير مى گذارد، جامعۀ ما

ص: 98


1- 1) . كمال الدين:2/390. [1]
2- 2) . القطرة:2/536.
3- 3) . بحار الأنوار:34/212. [2]

نسبت به آن بزرگوار آن گونه كه بايد دل نبسته است و زاغ و زغن را به جاى «طاووس بهشت» (1)برگزيده است؟ اين همه غفلت چرا؟ و اين همه فراموشى از چه جهت است؟

آيا عالمان و بزرگان دين در اين راه كارى كه شايسته باشد انجام داده اند؟ آيا مهتران و پيشوايان قوم و قدرتمندانى كه خود را به آن حضرت نسبت مى دهند خدمتى نموده اند؟ آيا ثروتمندان و توانمندان شيعه در راه كمك به اين مسأله كه اساسى ترين مسألۀ حياتى دين است، كوشش كرده اند؟ آيا تودۀ مردم با توجّه به امام زمان صلوات اللّه عليه، سرنوشت غمبار خويش را تغيير داده اند؟

حقيقت اين است كه همۀ اقشار مردم در اين غفلت زدگى، كم وبيش سهيم هستند، (اگرچه افرادى بوده اند و هستند از عالمان و غير عالمان، كه همچون شقايق داغ بر دل داشته و روزگارى با غم و حسرت مى گذرانند و به قدر توفيق و توان خويش به احياء اين امر پرداخته و مى پردازند.) بگذريم كه حقيقت تلخ است و دل خودپسندان را مى آزارد.

اكنون كلماتى را از خاندان وحى مى آوريم تا ببينيد آنان با چه عباراتى از آخرين حجّت الهى حضرت صاحب الأمر صلوات اللّه عليه ياد نموده اند و چگونه كوشش كرده اند تا مردم را به سوى آن حضرت متوجّه سازند و چگونه درس بزرگداشت آن حضرت را به ما آموخته اند:

1-پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند:

پدرم و مادرم فداى او باد، او هم نام من و شبيه من است.

اين كلام را پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام پس از شرح دوران غم انگيز و تأسّف بار غيبت امام عصر ارواحنا فداه بيان نموده اند.

اينك به فرمايش آن حضرت توجّه كنيد:

. . . سيكون بعدي فتنة صمّاء صيلم يسقط فيها كلّ و ليجة و بطانة، و ذلك عند فقدان شيعتك الخامس من السابع من ولدك، يحزن لفقده أهل

ص: 99


1- 1) . بحار الأنوار:51/91.

الأرض و السماء، فكم مؤمن و مؤمنة متأسّف متلهّف حيران عند فقده. ثمّ أطرق مليّا ثمّ رفع رأسه و قال:

بأبي و أمّي سميّي و شبيهي و شبيه موسى بن عمران عليه جلابيب النور يتوقّد من شعاع القدس. (1)

بعد از من فتنه اى ايجاد مى شود بسيار سخت و دشوار و از پا درآورنده، كه در آن هر شخص مورد اعتماد و رازدارى سقوط مى كند و اين در هنگامى است كه شيعيان تو پنجمين نفر از فرزندان تو از هفتمين امام را گم كنند، براى فقدان او اهل آسمان و زمين غمگين مى شوند، پس چه بسيارند مردان و زنان باايمانى كه در هنگام غيبت او، متأسّف و حسرت زده و حيرانند.

سپس آن حضرت سر خود را به آرامى پائين برده و آن گاه سربلند نموده و فرمودند:

پدر و مادرم فداى او باد، هم نام من و شبيه من و شبيه موسى بن عمران است، بر او پيراهن هايى از نور است كه از شعاع قدس برافروخته است.

2-حضرت امير المؤمنين عليه السّلام دربارۀ آن حضرت فرمودند:

جانم فداى او باد. . .

اين كلام را مرحوم علاّمۀ مجلسى به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نسبت داده و فرموده است در ديوان شعرى كه منسوب به آن حضرت مى باشد، از آن بزرگوار نقل شده كه فرمودند:

فثمّ يقوم القائم الحقّ منكم و بالحقّ يأتيكم و بالحقّ يعمل

سميّ نبيّ اللّه نفسي فداؤه فلا تخذلوه يا بنيّ و عجّلوا (2)

پس در آن هنگام (بعد از حكومت هاى ناشايسته) از شما كسى كه حق را به پا مى دارد قيام مى كند، و حقّ را براى شما مى آورد و به آن عمل مى كند.

هم نام رسول خداوند است جانم فداى او باد، پس اى فرزندان من مددرسانى به او را ترك نكنيد و براى ياريش شتاب كنيد.

ص: 100


1- 1) . كفاية الأثر:158، [1]بحار الأنوار:36/337 و 51/109. [2]
2- 2) . بحار الأنوار:51/131. [3]

3-حضرت امير المؤمنين عليه السّلام:

پدرم فداى پسر بهترين كنيزان باد. (1)

اوّل مظلوم عالم حضرت امير المؤمنين عليه السّلام پس از بيان اوصاف جسمانى امام عصر ارواحنا فداه با بيان جمله اى كه آورديم اشتياق عظيم قلبى خويش را اظهار نموده اند.

اين روايت را جناب جابر جعفى كه از نقباء و از اصحاب سرّ امام باقر و امام صادق عليهما السّلام بوده نقل نموده است.

در اين روايت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به بيان صفات نيكوى جسمانى امام عصر ارواحنا فداه اكتفا كرده اند و از تشريح خصلت هاى معنوى و ملكوتى آن حضرت خوددارى فرموده اند؛ زيرا با كسى سخن مى گفته اند كه او علّت اصلى همۀ تباهى ها و فسادها در عالم خلقت است.

اكنون به اين روايت توجّه كنيد: جناب جابر جعفى مى گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود:

ساير عمر بن الخطّاب امير المؤمنين عليه السّلام فقال: أخبرني عن المهديّ ما اسمه؟ فقال: أمّا اسمه فإنّ حبيبي عهد إليّ أن لا احدّث باسمه حتّى يبعثه اللّه، قال: فأخبرني عن صفته.

قال: هو شابّ مربوع حسن الوجه حسن الشعر، يسيل شعره على منكبيه، و نور وجهه يعلو سواد لحيته و رأسه، بأبي ابن خيرة الإمآء. (2)

عمر بن خطاب در خدمت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام راه مى رفت به آن بزرگوار عرض كرد: مرا از نام مهدى خبر ده.

حضرت فرمودند: امّا دربارۀ اسم او، حبيب من از من پيمان گرفته است كه از نام او سخن نگويم، تا آن زمان كه خداوند او را برانگيزد.

عرض كرد: از اوصاف و شمايل او به من خبر ده.

ص: 101


1- 1) . حضرت نرجس خاتون عليها السّلام شاهزادۀ بزرگ روم، براى پيوستن به خاندان وحى عليهم السّلام، لباس كنيزان را پوشيد و در ميان آنان رفت و افتخار جاودانۀ مادر شدن براى حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه را نصيب خود ساخت. به جهت پوشيدن لباس كنيزان و اسارت، از ايشان به عنوان بهترين كنيزان در روايات ياد شده است.
2- 2) . بحار الأنوار:51/36. [1]

حضرت فرمودند: او جوانى است چهار شانه، نيكوروى و زيباموى كه مويش بر شانه اش ريخته و نور صورتش بر سياهى موى سر و صورتش برترى دارد.

پدرم فداى پسر بهترين كنيزان باد.

4-حضرت امير المؤمنين عليه السّلام: پدرم فداى پسر بهترين كنيزان باد.

اين كلام را حضرت امير المؤمنين عليه السّلام ديگر بار تكرار نموده اند و حارث همدانى آن را از حضرت امير مؤمنان عليه السّلام نقل كرده است.

آن بزرگوار در اين روايت بيان فرموده اند كه پايان ظلم و ستمگرى ستمگران با شمشير انتقامى است كه در دست تواناى حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه مى باشد، و فرموده اند: جام تلخ زهر را به كام همۀ ستمگران جهان فروخواهد ريخت.

اكنون در دنبالۀ مطلب به كلام آن بزرگوار كه دل غمزدگان را شاد مى كند توجّه كنيد:

بأبي ابن خيرة الإماء-يعني القائم من ولده عليه السّلام-يسومهم خسفا، و يسقيهم بكأس مصبرة، و لا يعطيهم إلاّ السيف هرجا. (1)

پدرم فداى پسر بهترين كنيزان باد-يعنى حضرت قائم كه از فرزندان آن حضرت است-خوارى و پستى و فرومايگى را بر آنان وارد مى سازد و با ظرفى كه از صبر (دوايى بسيار تلخ) پر است به آنان (ستمگران) مى خوراند و به آنان چيزى حواله نمى كند مگر شمشير خون ريز را.

آرى در آن روز است كه حكومت سقيفه نشينان و وارثان آنان به پايان مى رسد و جام تلخ زهر را همۀ آن ها سر خواهند كشيد!

5-حضرت امير المؤمنين عليه السّلام:

پدرم فداى پسر بهترين كنيزان باد.

حضرت امير المؤمنين عليه السّلام اين گفتار را ديگر بار در يكى از خطبه هاى خود ايراد فرموده اند:

ص: 102


1- 1) . الغيبة مرحوم نعمانى:229. [1]

فانظروا أهل بيت نبيّكم فإن لبدوا فالبدوا و إن استنصروكم فانصروهم، ليخرجنّ اللّه برجل منّا أهل البيت، بأبي ابن خيرة الإماء لا يعطيهم إلاّ السيف هرجا هرجا موضوعا على عاتقه ثمانية. (1)

به اهل بيت پيامبرتان بنگريد؛ اگر آرام گرفتند شما نيز آرام بگيريد و اگر شما را به يارى طلبيدند آنان را يارى كنيد، خداوند به طور حتم مردى از ما اهل بيت را (براى نابودى ستمگران) خارج مى سازد.

پدرم فداى پسر بهترين كنيزان باد، به آنان نمى دهد مگر شمشير را چه آشوبى؛ چه آشوبى؛ هشت ماه شمشير را بر شانۀ خود مى نهد.

در اين خطبه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام اصلاح جهان و پاكسازى دنيا را از وجود پليدان لعنت شده نويد مى دهند، كه مدّت هشت ماه جنگ با ستمگران در صحنۀ گيتى ادامه مى يابد و آن گاه صلح و صفا در سراسر جهان حاكم مى شود.

6-حضرت امير المؤمنين عليه السّلام:

آه، چقدر مشتاقم او را ببينم!

اين كلام را حضرت امير المؤمنين عليه السّلام پس از بيان فتنه ها و آشوب هاى آينده و ياد از خصلت هاى امام عصر ارواحنا فداه بيان نمودند:

هاه-و أومأ بيده إلى صدره-شوقا إلى رؤيته. (2)

آه-و اشاره به سينۀ مبارك خود نمودند-چقدر مشتاقم او را ببينم!

زيرا آن بزرگوار با احاطۀ علمى كه بر همه چيز داشتند، مى دانستند فتنه هايى كه سقيفه نشينان در سقيفه بذر آن را افشاندند، همچنان ادامه خواهد يافت و آتش آن سراسر گيتى را تا زمان هاى دور، سياه خواهد نمود و سيه روزى و بدبختى را نصيب همۀ مردمان جهان خواهد كرد و اين ظلم و جنايت همچنان ادامه مى يابد تا آن روز كه منتقم آل محمّد حضرت امام عصر ارواحنا فداه همراه با سيصد و سيزده تن از

ص: 103


1- 1) . بحار الأنوار:51/121. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:51/115. [2]

شخصيّت هاى خودساخته، كه امر ولايت در جان و دل آنان ريشه دوانده است با تعدادى ديگر از مؤمنان از كنار خانۀ خدا قيام نمايند، و انتقام همۀ مظلومين جهان را از همۀ ستمگران بگيرند.

اگر در روز تاريك سقيفه ياورانى از جان گذشته در كنار وجود مقدّس اوّل مظلوم عالم حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مى بودند، دشمنان نمى توانستند خانۀ وحى را به آتش كشيده و ريسمان به گردن امير عالم هستى افكنده و چهرۀ ماه را كبود كنند. حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از خطبه هاى خود مى فرمايند:

فنظرت فإذا ليس لي معين إلاّ أهل بيتي فضننت بهم عن الموت، و أغضيت على القذى، و شربت على الشّجى، و صبرت على أخذ الكظم، و على أمرّ من طعم العلقم.

چون مخالفين، خلافت را كه حقّ من بود غصب كردند، (در كار خويش) انديشه كردم؛ ديدم در آن هنگام به غير از اهل بيت خود ياورى ندارم، راضى نشدم كه آنها كشته شوند، و چشمى كه خاشاك در آن رفته بود برهم نهادم؛ با اين كه استخوان گلويم را گرفته بود، جام تلخ را آشاميدم؛ و خشم خود فروخوردم و بر چيزهاى تلخ تر از طعم علقم (كه گياهى است بسيار تلخ) شكيبايى نمودم. (1)

آرى مظلوم ترين فرد جهان هستى پس از بيان همۀ ستم هائى كه بر او روا شده، آنگاه كه از فتنه هاى آينده ياد مى كند و نام پايان دهندۀ همۀ ظلم ها و ستم ها را به زبان جارى مى سازد مى فرمايد:

آه، چقدر مشتاقم او را ببينم!

7-امام باقر عليه السّلام مى فرمايند:

اگر در آن زمان باشم جان خود را براى صاحب اين امر نگه مى دارم.

اين كلام از كسى صادر شده است كه شكافندۀ همۀ علوم و دانش ها در سراسر هستى و آگاه از همۀ اسرار خلقت مى باشد، آن كسى كه آينده و آيندگان، گذشته و

ص: 104


1- 1) . نهج البلاغۀ فيض الإسلام: خطبۀ 26 ص 92. [1]

گذشتگان، براى ايشان همچون افرادى هستند كه در محضرش حاضر مى باشند.

آن حضرت وقتى كه سخن از آينده و آيندگان به ميان مى آورد، و يكى از قيام هائى را كه قبل از ظهور امام عصر ارواحنا فداه واقع مى شود بيان مى كنند، مى فرمايند:

. . . أما إنّي لو أدركت ذلك لاستبقيت نفسي لصاحب هذا الأمر. (1)

آگاه باشيد اگر من آن زمان را درك نمايم جان خود را براى صاحب اين امر حفظ مى كنم.

مرحوم آية اللّه شيخ محمّد جواد خراسانى در كتاب خود نوشته است: مقصود حضرت از آن زمان، وقتى است كه گروهى از «شيلا» براى گرفتن حق قيام مى كنند.

8-امام باقر عليه السّلام:

پدر و مادرم فداى او باد، او همنام من و داراى كنيۀ من است.

پدرم فداى كسى باد كه سراسر گيتى را سرشار از عدل و داد مى كند همانگونه كه پر از ظلم و ستم شده باشد.

اين روايت را ابو حمزۀ ثمالى-كه از بزرگان اصحاب آن حضرت است-نقل نموده؛ او مى گويد: روزى در محضر امام باقر عليه السّلام بودم، آنگاه كه مردم از خدمت آن بزرگوار مرخّص شدند به من فرمودند:

يا أبا حمزة، من المحتوم الّذي حتمه اللّه قيام قائمنا، فمن شكّ فيما أقول لقى اللّه و هو به كافر، ثمّ قال:

بأبي و أمّي المسمّى باسمى و المكنّى بكنيتى، السابع من ولدي، بأبي من يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا.

يا أبا حمزة، من أدركه فيسلّم له ما سلّم لمحمّد و عليّ فقد وجبت له الجنّة، و من لم يسلّم فقد حرّم اللّه عليه الجنّة و مأواه النار و بئس مثوى الظالمين. (2)

ص: 105


1- 1) . الغيبة مرحوم نعمانى:273. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:51/139،24/241 و 36/394. [2]

اى ابا حمزه؛ از چيزهايى كه خداوند آن ها را حتمى قرار داده است قيام قائم ما است و كسى كه در آنچه مى گويم شكّ كند، خداوند را ملاقات مى كند درحالى كه به او كافر است.

پدر و مادرم فداى كسى باد كه به نام من ناميده شده و كنيه اش كنيۀ من است و هفتمين فرد از نسل من است.

پدرم فداى كسى باد كه سراسر زمين را پر از عدل وداد مى نمايد همان گونه كه از ظلم وستم پر شده باشد.

اى ابا حمزه؛ هركس در زمان او باشد و تسليم او گردد همان گونه كه تسليم محمّد و على بوده، بهشت بر او واجب است، و كسى كه تسليم او نباشد خداوند بهشت را بر او حرام مى كند و جايگاه او آتش مى باشد و بد منزلى است جايگاه ستم كاران.

9-امام صادق عليه السّلام:

اگر او را درك كنم، تا زنده باشم به او خدمت مى كنم.

اين كلام را امام صادق عليه السّلام هنگامى فرمودند كه دربارۀ حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه از آن بزرگوار سؤال شد:

هل ولد القائم؟

قال: لا، و لو أدركته لخدمته أيّام حياتي. (1)

آيا (حضرت) قائم متولّد شده است؟

حضرت فرمودند: نه، و اگر من او را درك نمايم در تمام دوران زندگى و حياتم به او خدمت مى كنم.

10-امام صادق عليه السّلام:

براى نور آل محمّد عليهم السّلام دعا نمودم.

عباد بن محمّد مداينى مى گويد: امام صادق عليه السّلام پس از نماز ظهر دست ها را بلند

ص: 106


1- 1) . الغيبة مرحوم نعمانى:273، [1]بحار الأنوار:51/148. [2] صاحب كتاب «عقد الدرر» اين روايت و روايات ديگرى را به امام حسين عليه السّلام نسبت داده و به دليل سند آن اشتباه است و علّت اشتباهش اين است كه كنيۀ «ابو عبد اللّه» را كه مشترك است ميان امام حسين و امام صادق عليهما السّلام به امام حسين عليه السّلام نسبت داده است. رجوع كنيد به كتاب «الصحيفة المباركة المهديّة» .

نموده و دعا كردند. گفتم: جانم به فدايتان؛ براى خودتان دعا نموديد؟

فرمودند:

دعوت لنور آل محمّد عليهم السّلام و سائقهم و المنتقم بأمر اللّه من أعدائهم. (1)

براى نور آل محمّد عليهم السّلام و پيش رو آنان و كسى كه به امر خدا از دشمنان آنان انتقام مى گيرد، دعا نمودم.

البتّه خاندان وحى همۀ آنها نور هستند و معرفت آنان به نورانيّت معرفة اللّه است، ولى بنا به فرمايش امام صادق عليه السّلام در اين روايت آن حضرت، نور الأنوار مى باشند.

11-امام موسى كاظم عليه السّلام:

پدرم فداى كسى باد كه در راه خدا، سرزنش ملامتگران در او تأثير نمى گذارد.

پدرم فدايش باد كه به امر خداوند قيام مى كند.

يحيى بن فضل نوفلى مى گويد: حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام بعد از نماز عصر دست ها را به دعا بلند نموده و دعائى را قرائت كردند. به آن حضرت عرض كردم:

براى چه كسى دعا نموديد:

قال: ذلك المهديّ من آل محمّد عليهم السّلام، قال: بأبي المنبدح البطن، المقرون الحاجبين، أحمش الساقين، بعيد مابين المنكبين، أسمر اللون، يعتاده مع سمرته صفرة من سهر الليل، بأبي من ليله يرعى النجوم ساجدا و راكعا، بأبي من لا يأخذه في اللّه لومة لائم، مصباح الدجى، بأبي القائم بأمر اللّه. (2)

حضرت فرمودند: براى مهدى آل محمّد عليهم السّلام.

آن گاه فرمودند: پدرم فداى آن وجودى باد كه دلى برجسته و ابروانى پيوسته و ساق هاى باريك دارد، و چهار شانه و قوى هيكل و گندم گون است، و بر اثر تهجّد و شب زنده دارى رنگش زرد است.

ص: 107


1- 1) . فلاح السائل:170. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:86/81. [2]

پدرم فداى كسى باد كه شب ها در حال سجده و ركوع، بسر مى برد و به ستارگان مى نگرد و آن ها را زير نظر دارد.

پدرم فداى كسى باد كه در راه خدا سرزنش ملامتگران در او تأثير نمى گذارد، او چراغ هدايت در تاريكى هاى شديد است.

پدرم فداى او كه به امر خدا قيام مى كند.

12-حضرت امام رضا عليه السّلام:

پدرم و مادرم فدايش باد، او همنام جدّم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و شبيه من و شبيه موسى بن عمران است.

اين كلام را حضرت امام رضا عليه السّلام پس از ذكر فتنه هاى بسيار سختى كه از اوّل زمان غيبت امام عصر ارواحنا فداه واقع شد، بيان نموده اند.

اين فتنه ها آن چنان سخت و ويرانگر است كه افراد بسيار زيرك و فهميده را نيز به دام خود گرفتار مى نمايد؛ گرچه آنان مدّعى دين و ديندارى هستند.

و بر اثر گمراهى آنان، آنچنان غربت و تنهايى امام عصر ارواحنا فداه را فرامى گيرد كه اهل آسمان و زمين بر او مى گريند و هر انسان آزاده و دل آگاه براى آن حضرت به گريه مى نشيند.

اكنون به كلام حضرت امام رضا عليه السّلام توجّه كنيد:

لا بدّ من فتنة صمّاء صيلم يسقط فيها كلّ بطانة و وليجة و ذلك عند فقدان الشيعة الثالث من ولدي، يبكي عليه أهل السماء و أهل الأرض و كلّ حريّ و حرّان و كلّ حزين و لهفان.

ثمّ قال عليه السّلام: بأبي و أمّي سميّ جدّي صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و شبيهي و شبيه موسى بن عمران عليه السّلام، عليه جيوب النور، يتوقّد من شعاع ضياء القدس. (1)

ناگزير فتنه اى بسيار سخت و از پا درآورنده واقع مى شود كه در آن هر فرد رازدار و مورد اعتمادى سقوط مى كند و اين در زمانى است كه شيعيان سوّمين نفر از فرزندان

ص: 108


1- 1) . الغيبة نعمانى:180، [1]كمال الدين:370، [2]بحار الأنوار:51/152، [3]إلزام الناصب:1/221. [4]

مرا از دست مى دهند، بر او اهل آسمان و زمين مى گريند و هر مرد و زنى كه تشنۀ ديدار او باشند و هر غمگين و حسرت زده اى بر او مى گريد.

سپس فرمودند: پدر و مادرم فداى او باد، او همنام جدّم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و شبيه من و شبيه موسى بن عمران عليه السّلام است، بر او پيراهن هاى نور مى باشد كه از شعاع نور قداست و پاكى فروغ مى گيرد.

شبيه اين روايت را از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموديم.

«از حضرت امام رضا عليه السّلام روايت شده كه آن حضرت در مجلسى كه در خراسان داشتند هنگام ذكر لفظ «قائم» ايستادند و دو دست خود را بر سر مبارك نهادند و گفتند:

أللّهمّ عجّل فرجه و سهّل مخرجه. آن گاه از خصوصيّات حكومت آن حضرت صحبت فرمودند.

مرحوم محدّث نورى در كتاب «نجم الثاقب» فرموده است: قيام و تعظيم نمودن مردم به هنگام شنيدن نام امام زمان ارواحنا فداه مخصوصا لقب مخصوص آن حضرت، سيره و روش همۀ شيعيان از عرب و عجم و ترك و هند و ديلم و غير آن در همۀ بلاد است بلكه اهل سنّت نيز به آن عمل مى كنند.» (1)

مرحوم علاّمۀ امينى در «الغدير» مى نويسد: روايت شده كه وقتى دعبل قصيدۀ خود را براى امام رضا عليه السّلام خواند و از حضرت حجّت عجّل اللّه تعالى فرجه ياد نمود:

فلولا الّذي أرجوه في اليوم أو غد تقطّع نفسي إثرهم حسراتي

خروج إمام لا محالة خارج يقوم على اسم اللّه و البركات

اگر نبود آنچه براى امروز يا فردا به آن اميدوارم، نفس من از روى حسرت قطع مى گشت.

و آن خروج امامى است كه ناگزير خروج خواهد كرد و با نام نامى پروردگار و بركات الهى قيام مى نمايد.

ص: 109


1- 1) . إلزام الناصب:1/271.

حضرت امام رضا عليه السّلام دست خود را بر سر نهادند و تواضع نمودند درحالى كه براى فرج آن حضرت دعا مى نمودند. (1)

*** مقدّمۀ كتاب را با نقل روايتى كه در كتاب «تنزيه الخاطر» آورده است پايان مى دهيم:

از امام صادق عليه السّلام از علّت ايستادن در وقتى كه لفظ «قائم» -كه از القاب حضرت حجّت صلوات اللّه عليه است-برده مى شود، سؤال شد.

امام صادق عليه السّلام فرمودند:

به اين جهت كه زيرا براى ايشان غيبتى است طولانى و از شدّت رأفت آن حضرت به دوستانش، نظر مى كند به هركسى كه او را به اين لقب-كه دلالت بر دولت او و حسرت به غربت او دارد-ياد نمايد، و از تعظيم نمودن بنده اى كه براى صاحب خود خضوع مى نمايد اين است كه به هنگامى كه مولاى باجلالت او با ديدگان شريفش به سوى او مى نگرد، در برابر او بايستد. پس هركس اين نام را به زبان مى آورد بايد بايستد و بايد از خداوند بزرگ تعجيل فرج او را طلب نمايد. (2)

از خداوند بزرگ مى خواهيم كه ما را از منتظران ظهور آن حضرت صلوات اللّه عليه قرار دهد و ستايش مخصوص خداوند است كه پروردگار جهانيان است.

و ما توفيقي إلاّ باللّه مرتضى مجتهدى سيستانى

ص: 110


1- 1) . الغدير:2/361. [1] شبيه اين روايت را علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه در «بحار الأنوار:51/154» نقل نموده است.
2- 2) . إلزام الناصب:1/271.

صحيفۀ مهديّه

ص: 111

ص: 112

بخش اوّل: نمازها

اشاره

ص: 113

ص: 114

در اين بخش بعضى از نمازهايى را كه از امام زمان ارواحنا فداه روايت شده، يا براى آن حضرت نقل گرديده، مى آوريم:

1- نماز امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

قطب راوندى رحمه اللّه مى نويسد: نماز امام زمان ارواحنا فداه دو ركعت است؛ در هر ركعت يك مرتبه سورۀ «حمد» را بايد خواند و چون به إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ رسيد، آن را صد مرتبه بايد گفت، و بعد از نماز صد مرتبه بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام صلوات فرستاده، و از خدا حاجتش را بخواهد. (1)

اين نماز به زمان و مكان خاصّى اختصاص ندارد و خواندن سوره بعد از «حمد» شرط نشده و خواندن دعاى مخصوصى بعد از نماز وارد نشده است.

2- نماز ديگر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

سيّد بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: نماز حضرت حجّت ارواحنا فداه دو ركعت است؛ در

ص: 115


1- 1) . دعوات راوندى:89.

هر ركعت سورۀ «حمد» را تا إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ مى خوانى، و چون به اين آيه رسيدى صد مرتبه آن را تكرار مى كنى، و بعد بقيّۀ سورۀ «حمد» را خوانده و بعد از آن سورۀ «اخلاص» را يك مرتبه مى خوانى و پس از نماز اين دعا را مى خوانى:

أللّهمّ عظم البلاء، و برح الخفآء، و انكشف الغطآء، و ضاقت الأرض بما وسعت السّمآء، و إليك يا ربّ المشتكى، و عليك المعوّل في الشّدّة و الرّخآء. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، الّذين أمرتنا بطاعتهم. و عجّل اللّهمّ فرجهم بقآئمهم، و أظهر إعزازه، يا محمّد يا عليّ، يا علىّ يا محمّد إكفياني فإنّكما كافياي، يا محمّد يا عليّ، يا عليّ يا محمّد انصراني فإنّكما ناصراي، يا محمّد يا عليّ، يا عليّ يا محمّد إحفظاني فإنّكما حافظاي، يا مولاي يا صاحب الزّمان، يا مولاي يا صاحب الزّمان، يا مولاي يا صاحب الزّمان، الغوث الغوث الغوث، أدركني أدركني أدركني، الأمان الأمان الأمان. (1)

خداوندا؛ بلا و مصيبت بزرگ شد، و پنهانى برطرف گشت (آنچه پنهان بود آشكار شد) ، و پرده كنار زده شد، و زمين (بر ما) تنگ آمد با وجود وسعت آسمان، و شكايت ما تنها به سوى توست، و اعتماد و تكيۀ ما در هر سختى و سستى بر توست. خداوندا؛ درود بفرست بر محمّد و آل محمّد، كسانى كه ما را به اطاعت شان امر كردى. خداوندا؛ فرج آل محمّد را به وسيلۀ قائم ايشان تعجيل فرما، و عزّت و بزرگى او را ظاهر كن؛ اى محمّد؛ اى على؛ اى على؛ اى محمّد؛ مرا كفايت كنيد كه شما كفايت كنندگان من هستيد. اى محمّد؛ اى على؛ اى على؛ اى محمّد؛ مرا يارى كنيد، كه شما يارى كنندگان من هستيد. اى محمّد؛ اى على؛ اى على؛ اى محمّد؛ مرا حفاظت كنيد كه شما حافظ و نگهدار من هستيد. اى مولاى من؛ اى صاحب الزمان؛ اى مولاى من؛ اى صاحب الزمان، اى مولاى من؛ اى صاحب الزمان؛ به فرياد رس، به فرياد رس، به فرياد رس، مرا درياب مرا درياب مرا درياب، امانم ده امانم ده امانم ده.

ص: 116


1- 1) . جمال الاسبوع:181، [1]بحار الأنوار:91/191. [2]

اين نماز نيز به زمان و مكان معيّنى اختصاص ندارد، امّا خواندن سورۀ «اخلاص» بعد از قرائت سورۀ «حمد» و خواندن دعايى كه نقل شد، بعد از نماز شرط شده است.

4- نماز مسجد مقدّس جمكران

حسن بن مثله رحمه اللّه مى گويد: مولاى مان امام زمان صلوات اللّه عليه به من فرمودند:

به مردم بگو: بايد به اين مكان رغبت كنند (بيايند) ، و آن را عزيز و بزرگ دارند و در اينجا چهار ركعت نماز گذارند: دو ركعت براى تحيّت و احترام مسجد، كه در هر ركعت يك مرتبه سورۀ «حمد» و هفت مرتبه سورۀ «اخلاص» ، و در هر ركوع و سجده، ذكر آن را هفت مرتبه بگويند.

و پس از آن دو ركعت براى امام زمان صلوات اللّه عليه به گونه اى كه ذكر مى شود انجام دهد: سورۀ «حمد» را شروع كند، به آيۀ إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ كه رسيد آن را صد مرتبه تكرار كند، سپس سورۀ «حمد» را تمام كرده، سورۀ «اخلاص» را بعد از آن بخواند و در هر ركوع و سجده ذكر آن را هفت مرتبه بگويد و ركعت دوّم را نيز همين گونه بخواند.

و چون نماز را به پايان برد، تهليل (1)گفته و تسبيح حضرت فاطمۀ زهرا عليها السّلام بگويد و چون از آن فارغ شد به سجده رفته بر محمّد و آل محمّد صد مرتبه صلوات فرستد.

سپس حضرت اين كلمات را فرمودند:

فمن صلاّها فكأنّما صلّى في البيت العتيق.

هركس اين نماز را بخواند گويا در بيت عتيق (كعبه) خوانده است. (2)

ص: 117


1- 1) . «لا إله إلاّ اللّه» يا «لا إله إلاّ اللّه وحده وحده» .
2- 2) . جنّة المأوى:231.

4- نماز امام زمان ارواحنا فداه

در مقام آن حضرت در حلّه و نعمانيّه

(1)

محدّث نورى رحمه اللّه مى گويد: فاضل جليل القدر ميرزا عبد اللّه اصفهانى (مشهور به افندى) در جلد پنجم كتاب «رياض العلماء» در شرح حال شيخ ابن ابى جواد نعمانى مى گويد:

ايشان از كسانى است كه در زمان غيبت كبرى، امام زمان صلوات اللّه عليه را ديده است و از آن حضرت حديث نقل كرده است. من در جاى ديگر نقلى از خطّ شيخ زين الدين علىّ بن حسن بن محمّد خازن حايرى (شاگرد شهيد) نيز ديده ام كه ابن ابى جواد نعمانى مولاى ما حضرت مهدى ارواحنا فداه را ديده و از آن حضرت سئوال كرده است: مولاى من؛ آيا شما مقامى در نعمانيّه و مقامى در حلّه داريد؛ چه وقت در آن دو مكان حضور داريد؟

حضرت فرمودند:

شب و روز سه شنبه در نعمانيّه هستم، و شب و روز جمعه در حلّه؛ امّا اهل حلّه، ادب را در مقام من بجاى نمى آورند؛ و كسى نيست كه با ادب داخل مقام من شود و با رعايت ادب بر من و ائمّه سلام كند، و بر من و ايشان، دوازده مرتبه صلوات بفرستد؛ سپس دو ركعت نماز با دو سوره بخواند و با خداوند مناجات كند؛ مگر اين كه خدا آنچه مى خواهد به او عنايت كند كه يكى از آن ها مغفرت و بخشش پروردگار براى اوست.

گفتم: مولاى من؛ آن مناجات را به من بياموز.

حضرت فرمودند: بگو:

ص: 118


1- 1) . نعمانيّه: شهرى بين واسط و بغداد در كشور عراق است.

أللّهمّ قد أخذ التّأديب منّي، حتّى مسّني الضّرّ و أنت أرحم الرّاحمين، و إن كان ما اقترفته من الذّنوب أستحقّ به أضعاف أضعاف ما أدّبتني به و أنت حليم ذو أناة، تعفو عن كثير حتّى يسبق عفوك و رحمتك عذابك.

بارالها؛ مجازات و مكافات اعمالم به سراغم آمد، تا اين كه به سختى و بدحالى گرفتار آمدم و تو مهربان ترين مهربانانى. و هرچند گناهانى كه مرتكب شدم مرا سزاوار چندين و چندين برابر اين مجازات هايى كه با آن ها مرا ادب فرمودى كرده است، ولى تو بردبار و مداراكننده اى، از گناهان زياد چشم پوشى مى كنى تا بخشش و رحمت تو بر عذابت پيشى گرفته باشد.

حضرت اين دعا را سه مرتبه برايم تكرار فرمود تا ياد گرفتم. (1)

5- نماز منسوب به امام زمان ارواحنا فداه

براى برآورده شدن حاجت ها

خاتون آبادى رحمه اللّه اين نماز را در «جنّات الخلود» به امام زمان ارواحنا فداه نسبت داده است: شب قبل از خواب، ظرف تميزى را كه پر از آب پاكيزه است در كنار سر خود بگذاريد و با پارچۀ تميزى آن را بپوشانيد و چون براى نماز شب برخاستيد سه جرعه از آن آب بنوشيد و با باقى ماندۀ آن وضو بسازيد. رو به قبله بايستيد اذان و اقامه بگوييد و دو ركعت نماز با هر سوره اى كه خواستيد بخوانيد.

بعد از خواندن سوره به ركوع رفته و بيست و پنج مرتبه بگوييد: «يا غياث المستغيثين» (اى فريادرس دادخواهان) . سپس سر از ركوع برداشته همين ذكر را بيست و پنج مرتبه بگوييد و همين كار را در سجدۀ اوّل و بعد از سجدۀ اوّل، و در سجدۀ دوّم و بعد از سجدۀ دوّم تكرار كنيد.

سپس براى ركعت دوّم برخاسته و همين كار را در ركعت دوّم نيز انجام دهيد، كه

ص: 119


1- 1) . جنّة المأوى:270.

در اين هنگام سيصد مرتبۀ اين ذكر را گفته ايد. سپس تشهّد خوانده و سلام نماز را مى گوييد، بعد سر را به سوى آسمان بلند كنيد و سى مرتبه بگوييد: «من العبد الذّليل إلى المولى الجليل» ؛ (از سوى بنده اى خوار به سوى مولايى بزرگوار) ، و حاجت خود را بگوييد كه به اذن خداى متعال زود اجابت مى شود. (1)

نگارنده گويد: محدّث قمى رحمه اللّه اين نماز را تحت عنوان «نماز استغاثه» در كتاب «الباقيات الصالحات» نقل كرده، ولى آن را به امام زمان ارواحنا فداه نسبت نداده است.

6- نماز توجّه

به حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه تعالى فرجه

احمد بن ابراهيم گويد: به ابى جعفر محمّد بن عثمان علاقه ام را براى ديدن مولاى مان صاحب الزمان ارواحنا فداه عرض كردم.

به من گفت: آيا با اشتياق فراوان دوست دارى امام را ببينى؟ گفتم: آرى.

به من گفت: خدا به اين اشتياقت پاداش دهد و جمال حضرت را به آسانى و عافيت به تو نشان دهد. امّا اى ابا عبد اللّه؛ التماس نكن كه او را ببينى؛ زيرا در ايّام غيبت شوق ديدار آن حضرت وجود دارد ولى ديدار او درخواست نمى شود (2)، چرا كه اين ارادۀ

ص: 120


1- 1) . جنّات الخلود:41.
2- 2) . گفتنى است كه براى احمد بن ابراهيم اين گونه تقدير شده است نه براى تمام شيعه؛ چون برخى ديگر از شيعيان چنين حاجتى از شيخ عمرى رحمه اللّه داشته اند و اجابت شده است. زهرى مى گويد: خيلى مى خواستم امام زمان ارواحنا فداه را ببينم، حتّى در اين راه مال زيادى هم خرج كردم تا به شيخ عمرى رسيدم و او را خدمت كردم و با اصرار از او خواستم امام زمان ارواحنا فداه را به من نشان بدهد. گفت: اين كار ممكن نيست؛ به او اصرار كردم تا آن كه گفت: فردا صبح بيا. صبح فردا كه رفتم شيخ به استقبالم آمد در حالى كه جوانى در نهايت زيبايى و خوشبويى همراه او بود و در آستينش چيزى داشت كه او را به شكل تجّار نشان مى داد. چون آن جوان را ديدم به سوى شيخ عمرى رفتم، شيخ اشاره كرد كه به سوى آن جوان بروم، و من هم به سوى جوان رفتم و از او سئوالاتى پرسيدم كه هرچه پرسيدم جواب داد، سپس خواست داخل خانه اى شود كه به آن اعتنايى نمى شد. شيخ عمرى گفت: اگر مى خواهى از او سئوال كنى بپرس كه بعد از اين او را نخواهى ديد. (الإحتجاج:2/297) . [1]

خداست و تسليم در برابر ارادۀ او بهتر است امّا با خواندن زيارت به آن حضرت توجّه كن.

امّا كيفيّت عمل: آنچه به محمّد بن على املا كرده و ديگران از او نسخه بردارى كرده اند آن توجّه به صاحب الزمان ارواحنا فداه است با خواندن زيارت بعد از دوازده ركعت نماز كه به صورت دو ركعتى انجام مى دهى و قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ را در تمام اين ركعت ها مى خوانى، بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستاده و مى گويى سخن خداوند عزّ و جلّ را:

سَلامٌ عَلى إِلْ ياسِينَ، ذلك هو الفضل المبين من عند اللّه، و اللّه ذو الفضل العظيم، إمامه من يهديه صراطه المستقيم، قد اتاكم اللّه خلافته يا ال ياسين. . . (1)

سلام بر آل ياسين، اين همان فضل آشكار است از جانب خداوند، و خدا صاحب فضل بزرگ است، پيشواى او كسى است كه او را به راه مستقيم خداوند هدايت كند؛ به تحقيق خداوند به شما جانشينى اش را داده است اى آل ياسين.

7- نماز و دعاى فرج

براى رفع مشكلات مهمّ

ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى در كتاب «مسند فاطمه عليها السّلام» مى گويد: ابو حسين كاتب گفت: كارى را از ابى منصور صالحان به عهده گرفتم و چيزى ميان من و او پيش آمد كرد كه لازم شد مخفى شوم و او در جستجوى من بود و تهديدم مى كرد.

مدّتى از ترس او مخفى شدم و در شب جمعه اى كه باد و باران مى وزيد به قبرستان قريش رفتم. آنجا براى دعا در حجره اى نشستم و از ابن جعفر قيّم خواستم كه درها را ببندد و كوشش كند تا آن محلّ خلوت باشد و من براى دعا و نيايش با خدا خلوت كنم، و ايمن باشم از وارد شدن شخصى كه نسبت به او ايمن نيستم و از ديدارش

ص: 121


1- 1) . بحار الأنوار:53/174. و [1]زيارت را به طور كامل-إن شاء اللّه-در باب زيارات ذكر خواهيم كرد.

بيمناكم. ابن جعفر درها را قفل كرد و شب به نيمه رسيد و آن قدر باد وزيد و باران باريد كه ديگر كسى به آنجا نمى توانست بيايد.

من دعا و زيارت و نماز مى خواندم تا اين كه در اين بين صداى پايى از كنار قبر مولاى مان حضرت موسى بن جعفر عليها السّلام به گوشم رسيد، در اين هنگام مردى را ديدم كه زيارت مى خواند. در زيارتش به حضرت آدم و پيامبران اولو العزم عليهم السّلام و هريك از ائمّه عليهم السّلام درود فرستاد تا به امام زمان صلوات اللّه عليه رسيد ولى آن حضرت را ياد نكرد. از اين كار او تعجّب كردم و با خود گفتم: شايد فراموش كرد يا نمى داند يا مذهب اين مرد اين گونه است.

وقتى زيارتش به پايان رسيد دو ركعت نماز خواند و رو كرد به طرف قبر مولاى مان ابى جعفر امام جواد عليه السّلام و مثل همان زيارت و سلام را خواند و دو ركعت نماز گزارد. درحالى كه من از او بيمناك بودم چون او را نمى شناختم. و او را جوانى از بزرگان ديدم كه لباس هاى سفيدى بر تن داشت و عمامه اى كه داراى تحت الحنك بود و ردايى كه بر دوش داشت.

به من گفت: اى ابا الحسين پسر ابى العلا؛ چرا دعاى فرج نمى خوانى؟

گفتم: چگونه است اى سرور من؟ فرمود:

دو ركعت نماز مى خوانى و مى گويى:

يا من أظهر الجميل و ستر القبيح، يا من لم يؤاخذ بالجريرة و لم يهتك السّتر، يا عظيم المنّ، يا كريم الصّفح، يا مبتدئ النّعم قبل استحقاقها، يا حسن التّجاوز، يا واسع المغفرة، يا باسط اليدين بالرّحمة، يا منتهى كلّ نجوى، و يا غاية كلّ اى كسى كه زيبايى را آشكار كرد و زشتى را پوشانيد، اى آن كه به گناه مؤاخذه نكرده و پرده را ندرد، اى آن كه احسانش بر بندگان بزرگ و عفو و گذشت او بزرگوارانه است، اى آغازگر نعمت ها قبل از استحقاق آن، اى صاحب گذشت نيكو، و آمرزش فراگير، اى آن كه دستان رحمتش باز است، اى نهايت هر نجوا و رازگويى، و اى پايان هر

ص: 122

شكوى، و يا عون كلّ مستعين، يا مبتدئا بالنّعم قبل استحقاقها، «يا ربّاه» ده مرتبه، «يا سيّداه» ده مرتبه، «يا مولاه» ده مرتبه، «يا غايتاه» ده مرتبه، «يا منتهى رغبتاه» ده مرتبه. أسألك بحقّ هذه الأسمآء، و بحقّ محمّد و اله الطّاهرين عليهم السّلام إلاّ ما كشفت كربي، و نفّست همّي، و فرّجت عنّي، و أصلحت حالي.

شكوه و شكايت، اى يار هر يارى طلب، اى آغازگر نعمت ها قبل از استحقاق آن، اى پروردگارم؛ اى آقا و سرورم؛ اى مولايم، اى نهايت مقصودم؛ اى نهايت اشتياقم؛ از تو مى خواهم به حقّ اين نام ها و به حقّ محمّد و آل پاكش-كه بر آنان درود باد-كه بلا و سختى را از من برطرف كنى، و اندوهم را بزدايى، و گشايش در كارم دهى، و حالم را اصلاح نمايى.

بعد از آن هرچه مى خواهى دعا كن، و حاجتت را بطلب؛ سپس گونۀ راست صورت را بر زمين گذاشته و صد مرتبه در آن حال مى گويى:

يا محمّد يا عليّ، يا عليّ يا محمّد، إكفياني فإنّكما كافياني، و انصراني فإنّكما ناصراني.

اى محمّد اى على؛ اى على اى محمّد؛ مرا كفايت كنيد كه همانا شما مرا كفايت كننده ايد و ياريم كنيد كه شما مرا يارى كننده ايد.

سپس گونۀ چپ صورت را بر زمين گذاشته و صد مرتبه مى گويى: «أدركني» (مرا درياب) و آن را بسيار تكرار كن. و سپس به اندازۀ يك نفس مى گوئى: «الغوث [الغوث]الغوث» (به فريادم برس، به فريادم برس، به فريادم برس) ؛ بعد سر از زمين بردار كه خداوند با بزرگواريش حاجتت را برآورده مى كند إن شاء اللّه.

وقتى به نماز و دعا مشغول شدم او خارج شد. بعد از نماز به سراغ ابن جعفر رفتم تا از او دربارۀ آن مرد و چگونگى ورودش بپرسم. ديدم درها بسته و قفل هستند، تعجّب كردم و با خود گفتم: شايد او از ابتداى شب اين جا بوده و من نمى دانستم. ابن جعفر قيّم را صدا زدم. ابن جعفر از اطاقى كه روغن چراغ هاى حرم در آنجا بود آمد.

ص: 123

از او دربارۀ اين مرد و چگونگى ورودش سئوال كردم. گفت: همان طور كه مى بينى درها بسته است و من آن را باز نكرده ام. دوباره جريان را از او جويا شدم، گفت: آن مرد مولاى مان امام زمان صلوات اللّه عليه بود و من بارها ايشان را در مثل امشب و هنگامى كه اين جا خالى از مردم است ديده ام.

با شنيدن اين حرف، تأسّف و حسرت فراوان خوردم كه چرا ندانستم. نزديك طلوع فجر از آنجا خارج شدم تا به محلّى كه در آن مخفى شده بودم روانه شوم. آفتاب هنوز بالا نيامده بود كه كسانى از سوى ابن صالحان با امان نامه اى از وزير و نامه اى به خطّ خودش سراغ مرا از دوستانم مى گرفتند و به دنبال من مى گشتند. با يكى از دوستان مطمئن خود نزد او رفتم، برايم برخاست و مرا چنان احترام كرد كه هرگز مانند آن را به ياد نداشتم.

رو كرد به من و گفت: حالت آن گونه شد كه به امام زمان ارواحنا فداه شكايت مرا نمودى؟ گفتم: من تنها دعا و درخواست كردم. گفت: واى بر تو، ديشب (شب جمعه) مولايم امام زمان صلوات اللّه عليه را در خواب ديدم كه مرا به نيكى كردن دربارۀ تو امر فرمود و در اين مورد چنان به من تندى نمود كه ترسيدم.

پس گفتم: لا إله إلاّ اللّه؛ شهادت مى دهم كه ائمّه عليهم السّلام بر حقّ اند و حقّ به آنان ختم مى شود؛ من ديشب آقايم را در بيدارى ديدم و به من چنين و چنان فرمودند. و آنچه با چشم خود ديده بودم شرح دادم.

ابى منصور از آن تعجّب كرد و كارهاى بزرگ نيكى انجام داد. و به بركت مولايمان صاحب الزمان ارواحنا فداه آنچه فكر آن را هم نمى كردم، از سوى امير دربارۀ من انجام شد. (1)

علاّمه شيخ على اكبر نهاوندى رحمه اللّه در «العبقرىّ الحسان» مى گويد: من اين دعا را چندين بار تجربه كرده ام و در استجابت و رسيدن به مقصود مؤثّر ديدم. سپس سخن آية اللّه عراقى در «دار السلام» را نقل كرده است كه آن به اين شرح است:

آثار عجيبى از اين دعا ديده ام و اوّلين اثر آن را در شهر تهران در سال 1266

ص: 124


1- 1) . تبصرة الولى:192، بحار الأنوار:91/349، دلائل الإمامة:551.

مشاهده كردم. من در منزل ملك التجّار، مهمان حاج ميرزا باقر امام جمعه بودم. ايشان از وطنش تبعيد شده بود و از طرف حاكم اجازه نداشت به تبريز برگردد. من هر چند مهمان او بودم و تهيّۀ خوردنى و آشاميدنى بر من لازم نبود امّا به خاطر مخارج ديگر، چون غريب بودم و با اهل آنجا مأنوس نبودم قرض برايم امكان نداشت، و لذا به شدّت در تنگدستى بودم.

يك روز با امام جمعه در صحن خانه نشسته بوديم. من بلند شدم و به اتاق بالا براى استراحت و نماز رفتم. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر كتابى را در اتاق ديدم. آن را برداشتم و ديدم ترجمۀ جلد سيزدهم «بحار الأنوار» است كه در احوالات امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف نوشته شده است.

چون كتاب را باز كردم اين دعا را در باب معجزات حضرت ديدم. با خود گفتم: آن را امتحان مى كنم. پس بلند شدم، نماز خواندم و دعا كردم و سجده انجام دادم. سپس پيش شيخ رفتم و در كنارش نشستم كه در اين هنگام مردى با كاغذى در دست وارد شد و آن را به امام جمعه داد و پارچۀ سفيدى را در پيش او گذاشت.

امام جمعه بعد از خواندن نامه، آن را به همراه پارچه به من داد و گفت: اين مال توست. وقتى پارچه را باز كردم ديدم تاجر على اصغر تبريزى بيست تومان در پارچه گذاشته و در نامه نوشته كه به من برسانند. به زمان نوشتن نامه كه نگاه كردم ديدم درست همان زمانى است كه از دعا فارغ شدم. تعجّب كردم و درحالى كه خدا را تسبيح مى گفتم تبسّمى كردم، امام جمعه علّت را از من پرسيد و من داستان را برايش گفتم.

امام جمعه گفت: سبحان اللّه؛ من هم اين كار را به خاطر برطرف شدن مشكلم انجام مى دهم.

به او گفتم: بلند شو و شتاب كن.

به اتاق رفت و پس از خواندن نماز ظهر و عصرش همان كارهايى را كه من انجام داده بودم بجا آورد و زمانى نگذشت كه حاكمى كه او را به تهران احضار كرده بود بركنار شد و شاه از او معذرت خواهى كرد و او را با احترام به تبريز برگردانيد و از آن

ص: 125

پس، اين كار ذخيره اى برايم در گرفتارى ها بود و آثار عجيبى از آن مشاهده كردم.

سالى نيز در نجف، بيمارى وبا زياد شده بود و بسيارى بر اثر آن جان خود را از دست دادند و مردم مضطرب و پريشان خاطر گشته بودند. چون اين گونه ديدم از شهر بيرون رفته و اين كار را انجام دادم و از خدا خواستم وبا را برطرف كند. سپس وارد شهر شدم و به كسى نگفتم چه كارى انجام داده ام. ولى به نزديكانم خبر برطرف شدن وبا را دادم.

به من گفتند: از كجا مى گويى؟ گفتم: مستند خود را در اين گفتار به شما نمى گويم. گفتند: فلانى و فلانى ديشب به وبا مبتلا شدند. گفتم: اين طور نيست به طور حتم، قبل از ديشب مبتلا شده بودند. و بعد از تحقيق درستى گفتارم ثابت شد.

چندين بار دوستانم گرفتار سختى ها شدند و من اين كار را به آنان ياد دادم و به سرعت مشكلاتشان رفع شد.

روزى در خانۀ يكى از دوستان بودم، از گرفتارى و سختى حال او اطّلاع پيدا كردم و اين كار را به او ياد دادم و به خانه ام بازگشتم. بعد از زمان كوتاهى صداى كوبيدن درب را شنيدم و همان مرد به خانۀ من آمد و گفت: از بركت دعاى فرج، مشكلم رفع شد و مالى بدست آوردم؛ چه مقدار نياز دارى تا به تو بدهم؟

گفتم: من به بركت اين دعا هيچ گونه احتياجى ندارم ولى برايم ماجرايت را بگو.

گفت: جريان اين بود كه بعد از رفتن تو از خانه ام به حرم حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مشرّف شده و اين كار را انجام دادم وقتى از حرم شريف بيرون آمدم مردى را ملاقات كردم و او به اندازۀ نيازم به من بخشيد.

خلاصه اين كه من اثر اين كار را خيلى زود ديدم. امّا فقط به كسى كه در تنگنا و نياز شديد باشد اين دعا را ياد مى دهم و خودم انجام نمى دهم مگر اين كه در چنين حالى باشم؛ چون نامگذارى اين دعا به دعاى فرج توسّط امام زمان صلوات اللّه عليه اين مطلب را مى رساند كه در زمان شدّت گرفتارى و در تنگنا اثر مى كند. (1)

ص: 126


1- 1) . العبقرىّ الحسان:1/129 [1] المسك الأذفر و دار السلام عراقى:192 [2] با اندكى تصرّف در عبارات.

8- نماز استغاثه به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

سيّد عليخان رحمه اللّه در «الكلم الطيّب» مى گويد: اين استغاثه به امام زمان ارواحنا فداه است، هر جا باشى دو ركعت نماز با حمد و سوره بجاى آور، آن گاه رو به قبله زير آسمان بايست و بگو:

سلام اللّه الكامل التّامّ الشّامل العامّ، و صلواته الدّائمة و بركاته القائمة التّامّة، على حجّة اللّه و وليّه في أرضه و بلاده، و خليفته على خلقه و عباده، و سلالة النّبوّة، و بقيّة العترة و الصّفوة، صاحب الزّمان، و مظهر الإيمان، و ملقّن أحكام القران، و مطهّر الأرض، و ناشر العدل في الطّول و العرض، و الحجّة القائم المهديّ، الإمام المنتظر المرضيّ، و ابن الأئمّة الطّاهرين، الوصيّ بن الأوصياء المرضيّين، الهادي المعصوم بن الأئمّة الهداة المعصومين. السّلام عليك يا معزّ المؤمنين المستضعفين، السّلام عليك يا مذلّ الكافرين المتكبّرين الظّالمين. السّلام

سلام كامل و تمام و شامل و عامّ خداوند، و درودهاى هميشگى و بركات پاينده و كامل خدا، بر حجّت خدا و ولىّ او بر روى زمين و شهرهاى او، و جانشين او بر آفريدگان او و بندگانش و بر نسل پاك نبوّت، و باقى ماندۀ عترت و برگزيدگان، حضرت صاحب الزمان، و آشكاركنندۀ ايمان، و آموزنده و تعليم گر احكام قرآن، و پاك كنندۀ زمين، و نشردهندۀ عدل در طول و عرض (جهان) ، و حجّت قائم مهدىّ، امام منتظر پسنديده، و فرزند پيشوايان پاك، وصىّ كه فرزند اوصياء پسنديده است، راهنماى معصومى كه فرزند امامان هدايت گر معصوم است. سلام بر تو اى عزّت بخش مؤمنانى كه آن ها را ضعيف شمرده و به ناتوانى واداشته اند، سلام بر تو اى خواركنندۀ كافران متكبّر ستمگر؛ سلام

ص: 127

عليك يا مولاي يا صاحب الزّمان، السّلام عليك يابن رسول اللّه، السّلام عليك يابن أمير المؤمنين، السّلام عليك يابن فاطمة الزّهراء سيّدة نساء العالمين، السّلام عليك يابن الأئمّة الحجج المعصومين و الإمام على الخلق أجمعين، السّلام عليك يا مولاي سلام مخلص لك في الولاية. أشهد أنّك الإمام المهديّ قولا و فعلا، و أنت الّذي تملأ الأرض قسطا و عدلا، بعد ما ملئت جورا و ظلما، فعجّل اللّه فرجك، و سهّل مخرجك، و قرّب زمانك، و كثّر أنصارك و أعوانك، و أنجز لك ما وعدك، فهو أصدق القائلين وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى اَلَّذِينَ اُسْتُضْعِفُوا فِي اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوارِثِينَ (1). يا مولاي يا صاحب الزّمان، يابن رسول اللّه، حاجتي كذا و كذا، و به جاى «كذا و كذا» حاجت خود را ذكر نمايد، فاشفع لي في نجاحها، فقد توجّهت

بر تو اى مولاى من اى صاحب الزمان؛ سلام بر تو اى فرزند رسول خدا؛ سلام بر تو اى فرزند امير مؤمنان؛ سلام بر تو اى فرزند فاطمۀ زهرا بانوى زنان جهانيان؛ سلام بر تو اى فرزند امامان كه حجّت هاى معصوم بودند و اى رهبر و پيشواى تمام خلايق؛ سلام بر تو اى مولاى من؛ سلام كسى كه در ولايت براى تو اخلاص دارد (تنها ولايت و محبّت تو را دارد) . شهادت مى دهم كه همانا تو پيشواى هدايت شده و هدايتگرى از جهت گفتار و كردار؛ و تو همان كسى هستى كه زمين را از عدل و داد پر خواهى كرد بعد از آن كه از جور و ستم پر شده باشد؛ پس خدا در ظهورت تعجيل كند، و خروجت را آسان و زمان ظهورت را نزديك نمايد، و ياران و ياوران تو را زياد گرداند، و به آنچه به تو وعده داده است وفا كند، كه او راستگوترين سخنگويان است (آنجا كه مى فرمايد:) «مى خواهيم بر اهل ايمانى كه در زمين ضعيف شمرده شده اند منّت گذاشته و ايشان را پيشوايان خلق و وارثان زمين قرار دهيم» . اى مولاى من اى صاحب الزمان، اى فرزند رسول خدا؛ حاجتم چنين وچنان است؛

تو در مورد برآورده شدن آن براى من (در پيشگاه خدا) شفاعت كن، كه من

ص: 128


1- 1) . سورۀ قصص، آيۀ 5. [1]

إليك بحاجتي، لعلمي أنّ لك عند اللّه شفاعة مقبولة، و مقاما محمودا، فبحقّ من اختصّكم بأمره، و ارتضاكم لسرّه، و بالشّأن الّذي لكم عند اللّه بينكم و بينه، سل اللّه تعالى في نجح طلبتي، و إجابة دعوتي، و كشف كربتي.

به شما براى رفع حاجتم روى آورده ام؛ چون مى دانم كه شفاعت تو در پيشگاه خدا پذيرفته شده و براى شما مقام ستوده است؛ پس به حقّ آن كسى كه شما را به امر خودش اختصاص داد و براى اسرار خود برگزيد، و به آن شأن و مقامى كه نزد خدا براى شما است و ارتباطى كه ميان شما و اوست از خدا بخواهيد كه خواسته هايم را برآورده ساخته و دعايم را مستجاب گرداند، و اندوهم را برطرف سازد.

و هرچه دوست دارى دعا كن و بخواه كه إن شاء اللّه برآورده مى شود. (1)

علاّمه شيخ محمود عراقى در كتاب «دار السلام» -كه در آن جريان كسانى ذكر شده است كه به ملاقات و عرض سلام خدمت امام زمان ارواحنا فداه شرفياب شده اند- مى فرمايد: اين عمل را خودم تجربه كرده و آثار عجيبى از آن مشاهده كرده ام، بعضى از علما از ياد دادن آن به نااهلان خوددارى مى كردند و از كارهايى بود كه در گرفتارى هاى بزرگ آن را تجربه كرده بودند. (2)

ايشان در «دار السلام» مى فرمايد: به نظر مى رسد سورۀ «فتح» و «نصر» براى بعد از سورۀ «حمد» تعيين شده و فاضل معاصر آن را معيّن فرموده است؛ و بعيد نيست كه انجام اين عمل در نيمۀ شب معيّن شده باشد؛ چون راوى در آن وقت مأمور به انجام شده بود و اطلاقى در كلام نيست تا غير آن وقت را هم شامل شود، لذا قدر متيقّن و آن وقت حتمى و يقينى همان نيمۀ شب است.

فاضل معاصر از قول كفعمى رحمه اللّه قبل از نماز و زيارت علاوه بر تعيين اين دو سوره، غسل را نيز افزوده است، هرچند در كتاب «مصباح الزائر» سوره معيّن نشده است.

بنابراين، آنچه از فرمايشات اين بزرگواران ظاهر مى شود اين است كه تعيين سوره ها و تعيين وقت گرچه اقوى نيست ولى به احتياط نزديك تر مى باشد و انجام دادن غسل شرط نشده گرچه آن هم مطابق بااحتياط است. (3)

ص: 129


1- 1) . مفاتيح الجنان:243، [1]به نقل از الكلم الطيّب:83. [2]
2- 2) . التحفة الرضويّة:134.
3- 3) . دار السلام عراقى:197. [3]

9- نماز هديه خدمت امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

سيّد جليل القدر علىّ بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: ابو محمّد صيمرى گفته است: ابو عبد اللّه احمد بن عبد اللّه بجلى با سندى كه آن را به ائمّه عليهم السّلام رسانده، گفته است:

. . . اگر كسى بتواند علاوه بر نمازهاى پنجگانه و نوافل، نماز ديگرى بخواند (هر چند هر روز دو ركعت باشد) و آن را به يكى از ائمّه عليهم السّلام هديه كند. شروع اين نماز در ركعت اوّل مانند شروع نماز واجب با هفت، يا سه و يا يك تكبير است و بعد از ذكر ركوع و سجده در هر ركعت سه بار بگويد: «صلّى اللّه على محمّد و آله الطّيّبين الطّاهرين» ؛ (درود خداوند بر محمّد و آل پاك و پاكيزۀ او باد) ، و چون تشهّد خواند و سلام داد (بعد از نمازى كه به امام زمان ارواحنا فداه هديه مى كند) بگويد:

أللّهمّ أنت السّلام و منك السّلام، يا ذا الجلال و الإكرام صلّ على محمّد و ال محمّد الطّيّبين الطّاهرين الأخيار، و أبلغهم منّي أفضل التّحيّة و السّلام. أللّهمّ إنّ هاتين الرّكعتين هديّة منّي إلى عبدك و ابن عبدك و وليّك و ابن وليّك سبط نبيّك في أرضك و حجّتك على خلقك، يا وليّ المؤمنين، يا وليّ المؤمنين، يا وليّ المؤمنين. (1)

بار خداوندا؛ تو سلامى (مايۀ سلامت و آرامش و ايمنى هستى) و سلام از جانب توست؛ اى صاحب بزرگى و احترام؛ درود فرست بر محمّد و آل محمّد كه پاكان و پاكيزگان و نيكوكارانند، و بهترين سلام و تحيّت از طرف من به ايشان برسان. خدايا؛ همانا اين دو ركعت هديه اى است از من براى بنده ات و فرزند بنده ات و ولىّ تو و فرزند ولىّ تو، نوۀ پيامبر و فرستاده ات در روى زمين تو و حجّتت بر مخلوقات تو؛ اى سرپرست مؤمنان، اى سرپرست مؤمنان، اى سرپرست مؤمنان.

ص: 130


1- 1) . جمال الاسبوع:29. [1]

10- اهداء نماز به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

در روز پنج شنبه

شيخ طوسى رحمه اللّه در كتاب «مصباح كبير» خود مى گويد: روايت شده كه براى هديه كردن نماز به معصومين عليهم السّلام به اين طريق بايد عمل كرد:

روز جمعه هشت ركعت نماز بخواند؛ چهار ركعت هديه به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و چهار ركعت هديه به فاطمۀ زهرا عليهما السّلام.

روز شنبه چهار ركعت هديه به امير المؤمنين عليه السّلام و هر روز چهار ركعت هديه براى يكى از ائمّه عليهم السّلام تا روز پنج شنبه كه چهار ركعت به امام جعفر صادق عليه السّلام هديه مى كند.

سپس دوباره روز جمعه هشت ركعت نماز بخواند؛ چهار ركعت هديه به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و چهار ركعت هديه به حضرت فاطمۀ زهرا عليها السّلام.

سپس روز شنبه، چهار ركعت هديه به امام كاظم عليه السّلام و همين كار را ادامه دهد تا روز پنجشنبه، چهار ركعت به امام زمان ارواحنا فداه هديه كرده و بين دو ركعت نماز اين دعا را بخواند:

أللّهمّ أنت السّلام، و منك السّلام، و إليك يعود السّلام، حيّنا ربّنا منك بالسّلام. أللّهمّ إنّ هذه الرّكعات هديّة منّي إلى الحجّة بن الحسن (1)، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و بلّغه إيّاها، و أعطني أفضل أملي و رجائي فيك، و في رسولك صلواتك

بار خداوندا؛ تو سلامى (مايۀ سلامت و آرامش و ايمنى هستى) و سلام از جانب توست، و به سوى تو بازمى گردد.

پروردگارا؛ سلامى از سوى خودت بر ما هديه كن. خداوندا؛ اين چند ركعت نماز، هديه اى است از من به حجّت بن الحسن، پس بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و اين هديه را به او برسان و به من فزون تر از آرزو و اميدى كه در مورد تو و رسولت-كه رحمت و درود تو

ص: 131


1- 1) . نام امامى را كه نماز را به او هديه مى كنى بگو.

عليه و اله [و فيه]. و هرچه دوست دارى طلب كن و دعا كن. (1)

بر او و آل او باد-[و در مورد حجّتت]دارم، عطا فرما.

11- نماز استغاثه به امام زمان ارواحنا فداه

در شب هاى پنج شنبه و جمعه

در كتاب «التحفة الرضويّة» آمده است: عالم جليل القدر سيّد حسين همدانى نجفى رحمه اللّه به من فرمود:

هركس حاجتى دارد، شب پنج شنبه و جمعه در زير آسمان با سر و پاى برهنه دو ركعت نماز بخواند و بعد از نماز دست ها را به سوى آسمان بلند كرده و 595 مرتبه بگويد: «يا حجّة القائم» .

سپس به سجده رفته و در سجده هفتاد مرتبه بگويد: «يا صاحب الزّمان أغثني» ؛ (يا صاحب الزمان به فريادم برس) ، و آن گاه حاجتش را بخواهد.

اين نماز در مورد حاجت هاى مهمّ تجربه شده و اگر در هفتۀ اوّل حاجتش برآورده نشد هفتۀ بعد آن را بخواند و اگر باز هم برآورده نشد در هفتۀ سوّم نماز را بخواند كه به طور حتم حاجتش برآورده خواهد شد.

سيّد محمّد على جواهرى حايرى به من فرمودند: براى حاجتى اين نماز را خواندم و در همان شب در عالم خواب حضرت مهدى ارواحنا فداه را ديده و حاجت خود را به ايشان عرضه كردم و خداوند به بركت آن حضرت، حاجتم را برآورده ساخت.

و نيز فرموده اند كه: من خود اين نماز را تجربه كرده ام. (2)

ص: 132


1- 1) . جمال الاسبوع:34، دعوات راوندى:108، مصباح المتهجّد:322. [1]
2- 2) . التحفة الرضويّة:135.

12- نماز استغاثه به نحو ديگر

همين نماز را صدر الإسلام همدانى رحمه اللّه در كتاب ارزشمندش «تكاليف الأنام في غيبة الإمام» با كيفيّت ديگرى آورده است:

ايشان از سيّد مورد اعتماد، استاد و عالم ربّانى، حكيم صمدانى، فقيه و مجتهد كامل سيّد محمّد هندى نجفى رحمه اللّه و او از عالم بزرگوار سيّد حسن قزوينى، و او از سيّد حسين شوشترى-امام جماعت-با سند خود از سيّد عليخان-شارح صحيفۀ سجّاديّه -نقل كرده اند:

در شب پنجشنبه يا شب جمعه دو ركعت نماز در زير آسمان و بر بالاى بام با سر برهنه مى خوانى و بعد از نماز با سر برهنه «يا حجّة القائم» به تعداد عدد أبجدش يعنى 595 مرتبه مى گويى كه تجربه شده است.

و بدان كه عددش «10(ى) +1(ا) +8(ح) +3(ج) +400(ة) +1(ا) +30(ل) +100 (ق) +1(ا) +1(ئ) +40(م)» است كه مجموع آن 595 مى شود. ايشان فرموده اند: اين عمل را (از غير اهلش) مخفى بدار، چون از اسرار است و من آن را چند بار تجربه كرده ام. (1)

13- نماز امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

در شب جمعه

سيّد بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: در كتاب «كنوز النجاح» نوشتۀ ابو على فضل بن حسن طبرسى رضى اللّه عنه آمده است: احمد بن دربى از خزامه و او از ابى عبد اللّه حسين بن محمّد بزوفرى روايت كرده است كه از ناحيۀ مقدّسه وارد شده است:

ص: 133


1- 1) . تكاليف الأنام في غيبة الإمام:251.

هركس از درگاه ربوبى حاجتى دارد شب جمعه بعد از نصف شب غسل كرده و به جايگاه نماز خود رفته و دو ركعت نماز بخواند. در ركعت اوّل سورۀ حمد را بخواند تا برسد به آيۀ إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ و آن را صد مرتبه تكرار كند و سپس سورۀ حمد را تا آخر و سورۀ توحيد را يك مرتبه بخواند. سپس به ركوع و سجده رفته و در هركدام، ذكر آن را هفت مرتبه بگويد.

ركعت دوّم را نيز به همين صورت بجا آورد سپس دعايى را كه ذكر مى شود بخواند، كه خداى تعالى به طور قطع حاجتش را هرچه باشد برآورده مى كند؛ مگر آن كه قطع صلۀ رحم را خواسته باشد.

و دعا (چنين است) :

أللّهمّ إن أطعتك فالمحمدة لك، و إن عصيتك فالحجّة لك، منك الرّوح و منك الفرج، سبحان من أنعم و شكر، سبحان من قدر و غفر. أللّهمّ إن كنت قد عصيتك، فإنّي قد أطعتك في أحبّ الأشياء إليك و هو الإيمان بك، لم أتّخذ لك ولدا، و لم أدع لك شريكا، منّا منك به عليّ لا منّا منّي به عليك، و قد عصيتك يا إلهي على غير وجه المكابرة، و لا الخروج عن عبوديّتك، و لا الجحود لربوبيّتك، و لكن أطعت هواي، و أزلّني الشّيطان، فلك الحجّة عليّ و البيان، فإن تعذّبني فبذنوبي غير خداوندا؛ اگر تو را اطاعت كردم حمد و سپاس شايستۀ توست، و اگر تو را نافرمانى كردم حجّت و دليل تو بر من تمام است، آسايش و راحتى و حلّ مشكلات از ناحيۀ توست، پاك و منزّه است كسى كه نعمت داد و شكر گزارد، پاك و منزّه است كسى كه قدرت داشت و بخشيد. خداوندا؛ اگر معصيت و نافرمانى تو را كردم؛ به راستى كه در محبوب ترين چيزها نزد تو كه ايمان به توست، تو را اطاعت كرده ام؛ فرزندى براى تو نگرفتم؛ و شريكى برايت نخواندم؛ و اين ها منّتى از تو بر من است نه منّتى باشد از من بر تو؛ خداى من؛ تو را نافرمانى كردم نه از روى گردنكشى و نه براى خارج شدن از مرتبۀ بندگى تو، و نه براى انكار ربوبيّت تو؛ بلكه از هواى نفسم پيروى كردم و شيطان مرا دچار لغزش ساخت؛ پس حجّت و بيان تو بر من تمام است، پس اگر عذابم كنى به خاطر گناهانم مى باشد و تو

ص: 134

ظالم، و إن تغفر لي و ترحمني، فإنّك جواد كريم، يا كريم يا كريم، ستمگر نيستى و اگر مرا بيامرزى و ترحّم نمايى همانا تو بخشندۀ بزرگوارى، اى بزرگوار اى بزرگوار، (اين كلمه را به قدر يك نفس تكرار كند) ، سپس بگويد: يا امنا من كلّ شيء، و كلّ شيء منك خائف حذر، أسألك بأمنك من كلّ شيء، و خوف كلّ شيء منك، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تعطيني أمانا لنفسي و أهلي و ولدي، و سائر ما أنعمت به عليّ، حتّى لا أخاف أحدا، و لا أحذر من شيء أبدا، إنّك على كلّ شيء قدير، و حسبنا اللّه و نعم الوكيل، يا كافي إبراهيم نمرود، يا كافي موسى فرعون، أسألك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تكفيني شرّ فلان بن فلان.

اى آن كه از هر چيزى ايمن هستى، و همه از تو ترسان و بيمناكند؛ از تو مى خواهم به امنيّت و امان تو از هر چيز و ترس هر چيز از تو، كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و به من در مورد خودم و خانواده و فرزندانم و ديگر نعمت هايى كه به من داده اى امنيّت و آسودگى عطا كنى، تا هرگز از كسى نترسم و از چيزى بيمناك نباشم؛ همانا تو بر هر كارى قادر و توانايى. و خداوند، ما را بس است و او خوب وكيلى است. اى كفايت كنندۀ ابراهيم از شرّ نمرود، و اى كفايت كنندۀ موسى از شرّ فرعون، از تو مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و مرا از شرّ «فلانى فرزند فلانى» كفايت كنى.

پس به خواست خدا، دعاكننده از شرّ كسى كه از او مى ترسد در امان خواهد بود. آن گاه سجده كرده و حاجتش را مى طلبد و به سوى خدا تضرّع و ناله مى كند.

هيچ زن و مرد مؤمنى نيست كه اين نماز را بخواند و با خلوص نيّت دعا كند مگر اين كه براى او درهاى آسمان براى اجابت باز شده و در همان وقت و همان شب هركه باشد دعايش اجابت مى شود و اين از فضل خداوند بر ما و مردم است. (1)

ص: 135


1- 1) . مهج الدعوات:351، المصباح:522 با اندكى تفاوت.

14- نماز ديگر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

نمازى كه ذكر شد در كتاب «نجم الثاقب» از كتاب سيّد فضل اللّه راوندى به عنوان نماز مولاى مان حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه نقل شده و بعد از نماز صد مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام ذكر شده است. دعاى ديگرى بعد از نماز گفته نشده و زمان خاصّى براى آن معيّن نشده است. (1)

15- نماز روز بيست و هفتم ماه رجب

ابو العبّاس احمد بن علىّ بن نوح رحمه اللّه مى گويد: ابو احمد محسن بن عبد الحكم سجرى به من فرمود و من از اصل كتابش نوشتم كه در كتاب ابى نصر جعفر بن محمّد بن حسن بن هيثم نوشته شده كه اين نماز از ابو القاسم حسين بن روح قدس سرّه نقل شده است:

نماز روز بيست و هفتم ماه رجب، دوازده ركعت است و در هر ركعت سورۀ «حمد» را با هر سوره اى كه توانست مى خواند و بعد از هر دو ركعت سلام مى دهد و اين دعا را مى خواند:

الحمد للّه الّذي لم يتّخذ ولدا، و لم يكن له شريك في الملك، و لم يكن له وليّ من الذّلّ و كبّره تكبيرا، يا عدّتي في مدّتي، و يا صاحبي في شدّتي، و يا وليّي في نعمتي، يا غياثي في ستايش خدايى را كه فرزندى نگرفته و شريكى در ملك و سلطنت ندارد، و برايش سرپرست و ياورى از جهت خوارى و ذلّت نمى باشد، و او را به عظمت و بزرگى ياد كن. اى سازوبرگ من در مدّت زندگى، و اى همدم من در سختى و گرفتاريم، و اى سرپرست من در نعمتم، اى فريادرس من در هر

ص: 136


1- 1) . مكيال المكارم:2/411. [1]

رغبتي، يا مجيبي في حاجتي، يا حافظي في غيبتي، يا كالئي في وحدتي، يا انسي في وحشتي. أنت السّاتر عورتي، فلك الحمد، و أنت المقيل عثرتي، فلك الحمد، و أنت المنفّس صرعتي، فلك الحمد، صلّ على محمّد و ال محمّد، و استر عورتي، و امن روعتي، و أقلني عثرتي، و اصفح عن جرمي، و تجاوز عن سيّئاتي في أصحاب الجنّة وعد الصّدق الّذي كانوا يوعدون.

نيازم، اى اجابت گر من در درخواست من، اى حافظ من در غياب من، اى نگهدار من در تنهايى من، اى مونس من در وحشت من. تنها تو پوشانندۀ زشتى هاى من هستى؛ پس ستايش تو راست و تو از لغزش هايم درمى گذرى؛ پس حمد، تنها سزاوار توست، و تنها تو برطرف كنندۀ زمين افتادنم هستى. پس حمد تنها سزاوار توست، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و عيوب مرا بپوشان، و مرا از ترس ايمنى بخش، و از لغزشم درگذر، و از جرمم چشم پوشى كن، و از گناهانم درگذر و در ميان اهل بهشت كه وعدۀ صدق به آنان دادند (مرا داخل گردان) .

وقتى از نماز فارغ شدى و دعا را تمام كردى، هركدام از سوره هاى «حمد» ، قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ ، قُلْ يا أَيُّهَا اَلْكافِرُونَ ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّاسِ ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ ، إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ و «آية الكرسى» را هفت مرتبه مى خوانى، سپس هفت مرتبه مى گويى:

لا إله إلاّ اللّه، و اللّه أكبر، و سبحان اللّه، و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه.

معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگ تر و منزّه است و جنبشى و نيرويى نيست مگر به سبب خدا.

و هفت بار نيز مى گويى: اللّه اللّه ربّي، لا اشرك به شيئا.

خدا، خدا پروردگار من است، به او چيزى را شريك نسازم.

و بعد در مورد هرچه دوست دارى دعا مى كنى. (1)

ص: 137


1- 1) . إقبال الأعمال:181.

16- نماز شب نيمۀ ماه شعبان

ابو يحيى صنعانى و سى نفر از افراد مورد اعتماد، از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام روايت كرده اند كه آن دو بزرگوار فرمودند:

هرگاه شب نيمۀ شعبان شد چهار ركعت نماز، در هر ركعت «حمد» يك مرتبه و «قل هو اللّه أحد» صد مرتبه مى خوانى، و چون نمازت تمام شد، مى گويى:

أللّهمّ إنّي فقير و من عذابك خائف مستجير. أللّهمّ لا تبدّل اسمي، و لا تغيّر جسمي، و لا تجهد بلائي، و لا تشمت بي أعدائي، أعوذ بعفوك من عقابك، و أعوذ برحمتك من عذابك، و أعوذ برضاك من سخطك، و أعوذ بك منك، جلّ ثناؤك، أنت كما أثنيت على نفسك و فوق ما يقول القائلون. (1)

خداوندا؛ من فقير و محتاجم و از عذابت ترسان و به تو پناهنده ام. خداوندا؛ نامم را (با نام ديگرى) عوض مكن، و بدنم را دگرگون مساز، و بلايم را سخت مگردان، و دشمنانم را سرزنش كنندۀ من قرار مده. از كيفرت به بخششت پناه مى برم، و از عذابت به رحمتت پناه مى برم و از خشم تو به خشنوديت پناه مى برم و از تو به خودت پناه مى برم، ستايش تو والاست؛ تو، آن چنانى كه خودت خود را ستوده اى و برتر از گفتار گويندگانى.

ص: 138


1- 1) . مصباح المتهجّد:830. [1]

17- نماز ديگر در شب نيمۀ شعبان

ابو يحيى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه از امام باقر عليه السّلام دربارۀ فضيلت شب نيمۀ شعبان سئوال شد، حضرت فرمودند:

شب نيمۀ شعبان بعد از شب قدر، برترين و بافضيلت ترين شب ها است. در اين شب خدا فضل و رحمتش را شامل حال بندگانش مى گرداند و ايشان را به بزرگوارى خود مى بخشد. در اين شب سعى كنيد به خدا تقرّب جوييد.

زيرا شبى است كه خداوند بر خود لازم كرده و قسم ياد نموده كه هيچ درخواست كننده اى را رد نكند مگر اين كه درخواست معصيت و حرامى بكند. و شبى است كه خدا در عوض شب قدر كه براى پيغمبرمان صلّى اللّه عليه و اله و سلّم قرار داد، آن را براى ما اهل بيت قرار داده است.

پس در دعا و ستايش خدا تلاش كنيد؛ زيرا هركس در اين شب صد مرتبه خدا را تسبيح نموده يعنى «سبحان اللّه» بگويد و صد مرتبه او را ستايش نموده يعنى «الحمد للّه» بگويد و صد مرتبه او را به بزرگى ياد كرده يعنى «اللّه اكبر» بگويد، خداوند گناهان گذشته اش را مى بخشد و از حاجات دنيا و آخرت آنچه را بخواهد، و آنچه نيازمند آن باشد-هرچند آن را نخواهد-خداوند به خاطر بزرگوارى و رحمتش بر بندگان، آن ها را برآورده مى سازد.

ابو يحيى مى گويد: به سرورم امام صادق عليه السّلام عرض كردم: بهترين دعا در اين شب چيست؟ حضرت فرمودند:

هنگامى كه نماز عشا را بجا آوردى دو ركعت نماز بخوان. در ركعت اوّل بعد از سورۀ حمد، يك مرتبه سورۀ «جحد» يعنى قُلْ يا أَيُّهَا اَلْكافِرُونَ، و در ركعت دوّم بعد از سورۀ حمد، يك مرتبه سورۀ «توحيد» را بخوان. وقتى سلام دادى سى و سه مرتبه: «سبحان اللّه» ، و سى و سه مرتبه: «الحمد للّه» ، و سى و چهار مرتبه: «اللّه أكبر» بگو، و سپس اين دعا را بخوان:

ص: 139

يا من إليه ملجأ العباد في المهمّات، و إليه يفزع الخلق في الملمّات، يا عالم الجهر و الخفيّات، و يا من لا تخفى عليه خواطر الأوهام و تصرّف الخطرات، يا ربّ الخلائق و البريّات، يا من بيده ملكوت الأرضين و السّماوات، أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، أمتّ إليك بلا إله إلاّ أنت، فبلا إله إلاّ أنت، اجعلني في هذه اللّيلة ممّن نظرت إليه فرحمته، و سمعت دعاءه فأجبته، و علمت استقالته فأقلته، و تجاوزت عن سالف خطيئته، و عظيم جريرته، فقد استجرت بك من ذنوبي، و لجأت إليك في ستر عيوبي. أللّهمّ فجد عليّ بكرمك و فضلك، و احطط خطاياي بحلمك و عفوك، و تغمّدني في هذه اللّيلة بسابغ كرامتك، و اجعلني فيها من أوليائك الّذين اجتبيتهم لطاعتك، و اخترتهم لعبادتك، و جعلتهم خالصتك و صفوتك. أللّهمّ اجعلني ممّن

اى كسى كه پناهگاه بندگان در سختى ها و مشكلات به سوى او است، و مخلوقات در بلا و مصيبت به او پناه مى برند؛ اى داناى هرچه آشكار و پنهان است، اى كسى كه خطور فكر و انديشه ها و رفت وآمد خيالات و خاطرات بر او پنهان نيست؛ اى پروردگار خلايق و آفريدگان؛ اى كسى كه ملكوت زمين ها و آسمان ها به دست قدرت اوست؛ تو آن خدايى هستى كه جز تو خدايى نيست؛ من به وسيلۀ «لا إله إلاّ اللّه» تو را قصد مى كنم و به تو روى مى آورم، پس به خاطر اين كه اعتقاد دارم جز تو خدايى نيست، در اين شب مرا از كسانى قرار بده كه نظر لطف به او كرده پس به حالش ترحّم فرموده اى و دعايش را شنيده پس آن را اجابت كرده اى، و درخواست گذشت او را دانسته پس از او درگذشتى، و از خطاهاى گذشته و گناهان بزرگ او گذشت كردى. پس من از گناهانم به تو پناه آورده ام و براى پوشاندن زشتى هايم به تو پناهنده گشتم.

اى خدا؛ تو به فضل و كرمت بر من بخشش و احسان فرما و با بردبارى و عفوت گناهانم را بريز و مرا در اين شب با كرامت و بزرگوارى فراوانت غرق احسانت نما. و مرا در اين شب از دوستانت قرار بده كه آن ها را براى فرمان بردارى از خودت برگزيدى، و براى عبادتت انتخاب فرمودى و از خاصّان و خالصان خود قرار دادى. خداوندا؛ مرا از آنان قرار بده كه

ص: 140

سعد جدّه، و توفّر من الخيرات حظّه، و اجعلني ممّن سلم فنعم و فاز فغنم، و اكفني شرّ ما أسلفت، و اعصمني من الإزدياد في معصيتك، و حبّب إليّ طاعتك و ما يقرّبني منك و يزلفني عندك. سيّدي إليك يلجأ الهارب، و منك يلتمس الطّالب، و على كرمك يعوّل المستقيل التّائب، أدّبت بالتّكرّم و أنت أكرم الأكرمين، و أمرت بالعفو عبادك و أنت الغفور الرّحيم. أللّهمّ فلا تحرمني ما رجوت من كرمك، و لا تؤيسني من سابغ نعمك، و لا تخيّبني من جزيل قسمك في هذه اللّيلة لأهل طاعتك، و اجعلني في جنّة من شرار بريّتك. ربّ، إن لم أكن من أهل ذلك فأنت أهل الكرم و العفو و المغفرة، و جد عليّ بما أنت أهله لا بما أستحقّه فقد حسن ظنّي بك، و تحقّق رجائي لك، و علقت نفسي بكرمك، فأنت أرحم الرّاحمين و أكرم الأكرمين.

از كوشش خود به سعادت رسيدند و از خيرات و خوبى ها بهرۀ كامل بردند؛ و از آنان كه در زندگى سالم ماندند پس متنعّم گرديدند و پيروز گشتند پس غنيمت يافتند؛ و مرا از شرّ كارهاى گذشته ام كفايت فرما و از اين كه در آينده بر نافرمانى تو بيفزايم حفظ فرما، و فرمان بردارى از خودت را و آن چه را باعث نزديك شدن به حضرت توست و به من نزد تو منزلت مى دهد محبوب من گردان. اى آقاى من؛ گريختگان به سوى تو پناهنده مى شوند و جويندگان به درگاه تو التماس مى كنند، و آنان كه طلب گذشت مى كنند و توبه كار شدند اعتمادشان بر كرم توست؛ تو بندگانت را با رفتار بزرگوانه ات درحالى كه بزرگوارترين كريمان هستى، ادب كردى؛ و به بندگانت دستور بخشش دادى درحالى كه خودت بخشنده و مهربانى. اى خدا؛ مرا از اميدى كه به بزرگوارى ات دارم محروم مكن، و از نعمت فراگير و فراوانت نااميد مگردان، و از قسمت هاى بزرگت براى فرمان بردارانت در اين شب مرا هم ناكام مساز، و مرا از آفريدگان شرور و بدرفتارت در حفظ خود بدار. بارپروردگارا؛ اگر من قابل آنچه درخواست كردم نيستم، ليكن تو اهل بزرگوارى و بخشش و آمرزشى؛ بر من به آنچه سزاوار مقام توست كرامت فرما نه آنچه شايستۀ من است؛ چون به تو خوش گمان بوده و اميدم به سوى توست، و جانم به كرامتت بسته است؛ چون عقيده دارم كه تو مهربان ترين مهربانان و بزرگوارترين بزرگواران هستى.

ص: 141

أللّهمّ و اخصصني من كرمك بجزيل قسمك، و أعوذ بعفوك من عقوبتك، و اغفر لي الذّنب الّذي يحبس عليّ الخلق، و يضيّق عليّ الرّزق حتّى أقوم بصالح رضاك، و أنعم بجزيل عطائك، و أسعد بسابغ نعمائك، فقد لذت بحرمك، و تعرّضت لكرمك، و استعذت بعفوك من عقوبتك، و بحلمك من غضبك، فجد بما سألتك، و أنل ما التمست منك، أسألك لا بشيء هو أعظم منك.

بارالها؛ مرا از راه بزرگوارى ات به قسمت هاى بزرگ خويش مخصوص گردان، من از كيفرت به بخشش تو پناه مى برم. آن دسته از گناهان مرا ببخش كه خوى و سرشت را بر من محبوس و روزى را بر من تنگ مى سازد، تا به خشنودى نيكوى تو پردازم و با بخشش بزرگت بهره مند شوم و به نعمت هاى فراوانت نيك بخت گردم؛ زيرا، من به حريم قدس تو پناه آورده و خود را در معرض بزرگوارى ات درآورده ام؛ و از كيفر و مجازاتت به بخششت و از خشمت به بردبارى ات پناه جسته ام؛ پس مرا آن چه خواستم عطا فرما و به آن چه از تو التماس نموده ام برسان، من از تو چيزى را مى خواهم كه از تو بزرگ تر نيست.

سپس به سجده مى روى و بيست مرتبه: «يا ربّ» ، هفت مرتبه: «يا أللّه» ، هفت مرتبه: «لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه» ، و ده مرتبه: «ما شاء اللّه» ، و ده مرتبه:

«لا قوّة إلاّ باللّه» گفته و بر پيامبر و آل پيامبر عليهم السّلام صلوات مى فرستى و از خدا حاجتت را مى طلبى.

به خدا سوگند؛ اگر به تعداد قطرات باران از خدا حاجت بطلبى، از بزرگوارى و فضلش تو را به حاجاتت مى رساند. (1)

*** مؤلّف مى گويد: چهار ركعت نماز وارد شده كه در ظهر روز عاشورا خوانده مى شود و بعد از نماز، دعايى قرائت مى شود كه به مناسبت دعاهاى هر ماه آن را در بخش ادعيۀ ماه ها ص 271 بيان مى كنيم. و نيز در بخش يازدهم، نمازى را براى وسعت رزق، از جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه نقل مى كنيم.

ص: 142


1- 1) . مصباح المتهجّد:831.

بخش دوّم: دعاهاى قنوت

اشاره

ص: 143

ص: 144

1- دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

در قنوت نمازها

شهيد اوّل قدّس سرّه در كتاب «ذكرى» مى گويد: ابن ابى عقيل، اين دعا را كه از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده براى خواندن در قنوت انتخاب كرده است:

أللّهمّ إليك شخصت الأبصار، و نقلت الأقدام، و رفعت الأيدي، و مدّت الأعناق، و أنت دعيت بالألسن، و إليك سرّهم و نجواهم في الأعمال، ربّنا افتح بيننا و بين قومنا بالحقّ و أنت خير الفاتحين. أللّهمّ إنّا نشكو إليك غيبة نبيّنا و قلّة عددنا، و كثرة عدوّنا، و تظاهر الأعداء علينا، و وقوع الفتن بنا، ففرّج ذلك اللّهمّ

بارالها؛ چشم ها، به تو دوخته شده است، گام ها به سوى تو برداشته شده، دست ها به سوى تو بالا آمده، گردن ها به سوى تو كشيده شده است. تويى كه با زبان ها، فراخوانده مى شوى؛ و كارهاى پنهانى و رازهاى (مردم) به طرف توست؛ پروردگارا؛ بين ما و قوم ما به حق حكم كن، كه تو بهترين حكم كننده و قضاوت كننده هستى. بارالها؛ از عدم حضور پيامبرمان، كمى نفرات مان، فراوانى دشمنانمان، پشتيبانى دشمنانمان از يكديگر عليه ما و وجود فتنه هاى فراوان براى ما؛ به تو شكايت مى كنيم. بارالها؛ با عدالتى كه آشكارش مى كنى، و

ص: 145

بعدل تظهره، و إمام حقّ تعرّفه، إله الحقّ امين ربّ العالمين.

امام و پيشواى راستينى كه به همگان معرّفى مى كنى، اين گرفتارى ها را برطرف كن و گشايشى فرما؛ اى معبود به حقّ، اجابت كن؛ اى پروردگار جهانيان.

وى مى افزايد: روايتى به من رسيده است كه امام صادق عليه السّلام همواره به شيعيان خود دستور مى فرمودند پس از كلمات فرج، در قنوت اين دعا را بخوانند. (1)

2- قنوت حضرت امام سجّاد عليه السّلام

براى برطرف شدن ظلم و ستم از جهان

اين قنوت را سوّمين نايب امام زمان ارواحنا فداه، جناب حسين بن روح نوبختى، از نايب دوّم يعنى جناب محمّد بن عثمان رضوان اللّه عليهما نقل فرموده است:

أللّهمّ إنّ جبلّة البشريّة، و طباع الإنسانيّة، و ما جرت عليه تركيبات النّفسيّة، و انعقدت به عقود النّشئيّة [النّسبيّة، خ]، تعجز عن حمل واردات الأقضية إلاّ ما وفّقت له أهل الإصطفاء، و أعنت عليه ذوي الإجتباء. أللّهمّ و إنّ القلوب في قبضتك، و المشيّة لك في ملكتك، و قد تعلم أي ربّ ما الرّغبة إليك في كشفه واقعة لأوقاتها بقدرتك، واقفة بحدّك من

بارخدايا؛ به راستى كه سرشت بشرى، و طبيعت آدمى، و آن چه از تركيبات روانى بر آن عارض گشته، و امور وراثتى كه آغاز خلقت بر آن بسته شده؛ نمى توانند احكام قضا و قدرت را تحمّل كنند؛ مگر در مواردى برگزيدگان را موفّق ساخته و نخبگان را بر آن يارى نمودى. بارالها؛ به خوبى آگاهم كه قلب ها در اختيار توست و تصميم گيرى در دائرۀ فرمان روايى ات براى تو مى باشد. و خودت خوب مى دانى-اى پروردگار من-كه آنچه را كه مشتاق برطرف شدنش هستم، در زمان مقرّر و با قدرت و توان خودت به وقوع مى پيوندد، و همان جايى كه

ص: 146


1- 1) . بحار الأنوار:85/207.

إرادتك، و إنّي لأعلم أنّ لك دار جزآء من الخير و الشّرّ مثوبة و عقوبة، و أنّ لك يوما تأخذ فيه بالحقّ، و أنّ أناتك أشبه الأشياء بكرمك، و أليقها بما وصفت به نفسك في عطفك و تراءفك، و أنت بالمرصاد لكلّ ظالم في وخيم عقباه و سوء مثواه. أللّهمّ و إنّك قد أوسعت خلقك رحمة و حلما، و قد بدّلت أحكامك، و غيّرت سنن نبيّك، و تمرّد الظّالمون على خلصائك، و استباحوا حريمك، و ركبوا مراكب الإستمرار على الجرأة عليك. أللّهمّ فبادرهم بقواصف سخطك، و عواصف تنكيلاتك، و اجتثاث غضبك، و طهّر البلاد منهم، واعف عنها اثارهم، و احطط من قاعاتها و مظانّها منارهم، و اصطلمهم ببوارك حتّى لا تبق منهم دعامة لناجم، و لا علما لامّ، و لا مناصا لقاصد، و لا رائدا لمرتاد. أللّهمّ امح اثارهم، و اطمس على أموالهم

خواست و ارادۀ تو تعيين كرده، متوقّف گشته و من به خوبى مى دانم كه تو سزايى براى پاداش خوبى ها و كيفر بدى ها دارى؛ و روزى را برپا مى كنى كه در آن، به حقّ مؤاخذه مى كنى. و اين كه مهلت دادن تو، شبيه ترين چيزها به كرامت و بزرگواريت، و شايسته ترين آن ها به چيزى است كه خود را به آن توصيف فرموده اى و آن لطف و مهربانى تو است؛ و تو در كمينگاه هستى براى هر ستمگرى كه او را به پايان و سرنوشتى بسيار ناهنجار و جايگاهى بد دچار كنى. بارالها؛ تو، رحمت و بردباريت را براى همه مخلوقات فراگير نمودى؛ با اين كه دستورات تو عوض شده، و سنّت هاى پيامبرت تغيير داده شده، و ستمكاران، نسبت به سفارشات در مورد برگزيدگان خالصت، سرپيچى كرده اند، و حريم تو را شكستند، و به طور دايم و پيوسته بر تو با مركب جرأت و پررويى تاختند. خدايا؛ هرچه سريع تر آن ها را با صداهاى سخت خشمت، و طوفان هاى عقوبت و تنبيه شديدت، و غضب ريشه كن كننده ات گرفتار كن، و سرزمين ها را از آن ها پاكسازى كن، و آثار بجاى ماندۀ ايشان را از آن محو كن، و فرو بريز از دشت ها و راه ها، نشانه هاى ايشان را، و آن ها را به هلاكت و نابودى ريشه كن ساز تا باقى نماند تكيه گاهى از آنان براى جستجوكننده و پرچمى براى روى آورنده و گريزى براى قصدكننده و پيشرو و راهنمايى براى آنهايى كه از دنبال مى آيند. بارالها؛ نشانه هاى شان را محو و نابود ساز، و دارايى ها

ص: 147

و ديارهم، و امحق أعقابهم، و افكك أصلابهم، و عجّل إلى عذابك السّرمد انقلابهم، و أقم للحقّ مناصبه، و اقدح للرّشاد زناده، و أثر للثّار مثيره، و أيّد بالعون مرتاده، و وفّر من النّصر زاده، حتّى يعود الحقّ بجدّته، و تنير معالم مقاصده، و يسلكه أهله بالأمنة حقّ سلوكه، إنّك على كلّ شيء قدير. (1)

و سرزمين شان را ناپديد گردان، و نسل شان را هلاك گردان، و كمر مردان شان را سست و گسسته ساز، و بازگشت ايشان را به سرعت به طرف عذاب هميشگى ات بگردان. منصب هاى حق را برپا كن، و شعله هاى هدايت و كمال را فروزان ساز و براى انتقام و خونخواهى منتقم را برانگيز، و كمك جويان را يارى برسان، و پيروزى هاى پى درپى را توشه اش ساز؛ تا حقّ دوباره به تازگى و شادابى اش بازگردد، و نشانه ها و چراغ هاى اهدافش روشن گردد، و حق جويان با آرامش و به طورى كه شايسته است راه حق را بپيمايند؛ به راستى كه تو بر هر كارى توانايى.

3- قنوت حضرت امام باقر عليه السّلام

اين قنوت را مرحوم سيّد بن طاووس در «مهج الدعوات» و مرحوم كفعمى در «البلد الأمين» از امام باقر عليه السّلام نقل كرده اند:

يا من يعلم هواجس السّرائر، و مكامن الضّمائر، و حقائق الخواطر، يا من هو لكلّ غيب حاضر، و لكلّ منسيّ ذاكر، و على كلّ شيء قادر، و إلى الكلّ ناظر، بعد المهل، و قرب الأجل، و ضعف العمل، و أراب الأمل، و ان المنتقل. و أنت يا اللّه

اى كسى كه نسبت به خطورات نهان، و آن چه در اندرون و باطن ها مخفى شده است، و حقيقت و واقعيّت آن چه در خاطر افراد است؛ آگاه هستى. اى كسى كه براى هر پنهانى، حضور دارى؛ هر فراموش شده اى را به ياد دارى؛ بر هر چيزى توانايى و بر همه نظارت و سرپرستى مى كنى؛ زمان پيشى جويى در خير و نيكى دور گشت، و مرگ نزديك گرديد، و عمل ها ضعيف و ناتوان شده اند، و آرزوها به نااميدى كشيده شده اند، و زمان انتقال به جهان ديگر فرارسيد. تو، اى

ص: 148


1- 1) . مهج الدعوات:69، [1] البلد الأمين:650 با اندكى تفاوت.

الآخر كما أنت الأوّل، مبيد ما أنشأت، و مصيّرهم إلى البلى، و مقلّدهم أعمالهم، و محمّلها ظهورهم إلى وقت نشورهم من بعثة قبورهم عند نفخة الصّور، و انشقاق السّماء بالنّور، و الخروج بالمنشر إلى ساحة المحشر، لا ترتدّ إليهم أبصارهم و أفئدتهم هواء. متراطمين في غمّة ممّا أسلفوا، و مطالبين بما احتقبوا، و محاسبين هناك على ما ارتكبوا، الصّحائف في الأعناق منشورة، و الأوزار على الظّهور مأزورة، لا انفكاك و لا مناص و لا محيص عن القصاص قد أفحمتهم الحجّة، و حلّوا في حيرة المحجّة و همس الضّجّة، معدول بهم عن المحجّة إلاّ من سبقت له من اللّه الحسنى، فنجا من هول المشهد و عظيم المورد، و لم يكن ممّن في الدّنيا تمرّد، و لا على أولياء اللّه تعنّد، و لهم استبعد، و عنهم بحقوقهم تفرّد.

خدا؛ همان گونه كه آغاز هستى، پايان نيز تو هستى؛ هرچه را كه ايجاد كرده اى خودت نيز نابود مى سازى، و به فرسوده شدن و پوسيدن مى كشانى، و اعمال و رفتارشان را هم چون قلاده اى بر گردن شان مى آويزى، و بر پشت شان بار مى كنى؛ تا آن گاه كه با دميدن در صور اسرافيل از قبرها برانگيخته و پراكنده شوند؛ همان زمان كه آسمان، به سبب نور روشنى شكافته مى شود، و پس از اعلام گردهم آيى از قبر به ميدان محشر مى آيند؛ چشمان شان به سوى شان نمى گردد، و دل هاى شان هواست. پيوسته در اندوه و غم رفتارهاى ناشايست گذشتۀ خود غرق اند، و به خاطر تباهى هاى گذشتۀ شان مورد بازخواست قرار مى گيرند، و در اين جاست كه بر آنچه مرتكب شده اند مورد حساب قرار مى گيرند. نامۀ عمل ها به گردن ها آويخته شده، و بارهاى سنگين بر پشت هركس نهاده شده، و هيچ جدايى و رهايى و گريزى از قصاص وجود ندارد. حجّت و دليل روشن الهى، همۀ آن ها را ساكت و لال كرده است و ضجّه كنان گرفتار حيرت و سردرگمى در برابر دليل هاى خداوند شده اند. آن ها را از راه برگردانند؛ مگر كسى كه از پيش تر (دنيا) ، مورد لطف و نيكى خداوند قرار گرفته باشد؛ چنين شخصى، از هراس و ترس چنين محلّى كه بسيار مهمّ و جايگاه حضور است، نجات مى يابد. او در دنيا از كسانى نبود كه سرپيچى كرده اند و بر اولياى الهى عناد ورزيدند، و از آنان دورى كردند، و حقّ شان را مخصوص خودشان دانستند.

ص: 149

أللّهمّ فإنّ القلوب قد بلغت الحناجر، و النّفوس قد علت التّراقي، و الأعمار قد نفدت بالإنتظار، لا عن نقض استبصار، و لا عن اتّهام مقدار، و لكن لما تعاني من ركوب معاصيك، و الخلاف عليك في أوامرك و نواهيك، و التّلعّب بأوليائك و مظاهرة أعدائك. أللّهمّ فقرّب ما قد قرب، و أورد ما قد دنى، و حقّق ظنون الموقنين، و بلّغ المؤمنين تأميلهم، من إقامة حقّك، و نصر دينك، و إظهار حجّتك، و الإنتقام من أعداءك. (1)

بارالها؛ واقعيّت آن است كه قلب ها به حنجره ها رسيده است؛ روان ها به گلوگاه بالا آمده؛ و عمرها، با انتظار رو به پايان است؛ اين نه از روى نقض كردن و برهم زدن بينش است، و نه به خاطر درگيرى با تقدير؛ بلكه، به خاطر گناه هاى فراوان، مخالفت با دستورات و نواهى تو، به بازى گرفتن اوليايت، و پشتيبانى كردن از دشمنانت مى باشد. خدايا؛ گرچه فرج و ظهور نزديك است، ولى نزديك ترش ساز؛ و اگرچه به نزديكى ما رسيده است، ولى آن را برسان؛ و گمان اهل يقين را محقّق ساز؛ مؤمنان را به آرزوى شان كه برپايى حقّ تو، و يارى دين تو، و آشكار شدن حجّت تو و انتقام گرفتن از دشمنان توست برسان.

4- قنوت حضرت امام رضا عليه السّلام

اين قنوت و سه قنوت بعد را نيز آن دو بزرگوار از امام رضا عليه السّلام نقل كرده اند:

الفزع الفزع إليك يا ذا المحاضرة، و الرّغبة الرّغبة إليك يا من به المفاخرة، و أنت اللّهمّ مشاهد هواجس النّفوس، و مراصد

پناه، پناه، به سوى توست اى خدايى كه همه را در حضور دارد؛ اشتياق، اشتياق، به سوى توست اى خدايى كه تنها به او مى توان افتخار كرد؛ خدايا؛ تو به خطورات روان ها شاهدى؛ و مراقب

ص: 150


1- 1) . مهج الدعوات:72، [1]البلد الأمين:651. [2]

حركات القلوب، و مطالع مسرّات السّرائر من غير تكلّف و لا تعسّف، و قد ترى اللّهمّ ما ليس عنك بمنطوى، و لكنّ حلمك آمن أهله عليه جرئة و تمرّدا و عتوّا و عنادا، و ما يعاينه أولياؤك من تعفية اثار الحقّ، و دروس معالمه، و تزيّد الفواحش، و استمرار أهلها عليها، و ظهور الباطل و عموم التّغاشم، و التّراضي بذلك في المعاملات و المتصرّفات مذ جرت به العادات، و صار كالمفروضات و المسنونات. أللّهمّ فبادرنا منك بالعون الّذي من أعنته به فاز، و من أيّدته لم يخف لمز لمّاز، و خذ الظّالم أخذا عنيفا، و لا تكن له راحما و لا به رؤوفا. أللّهمّ اللّهمّ اللّهمّ بادرهم. أللّهمّ عاجلهم. أللّهمّ لا تمهلهم. أللّهمّ غادرهم بكرة و هجيرة و سحرة و بياتا و هم نائمون، و ضحى و هم يلعبون، و مكرا و هم يمكرون، و فجأة و هم امنون. أللّهمّ

و در كمين حركت هاى قلب آدم (به اين سو و آن سو) هستى؛ و بدون هيچ زحمتى و مشقّتى از پنهان كارى هاى درون ها، اطّلاع دارى. خدايا؛ به خوبى آن چه را كه از تو پيچيده نشده است مى بينى؛ ليكن حلم و بردبارى تو ايمنى بخشيده به افرادى كه چنين بدكردارى هايى دارند، و باعث شده بيشتر جرأت و سرپيچى و لج بازى و دشمنى با تو كنند؛ و مى بينى رنج هايى را كه اولياى تو مى كشند به خاطر نابودى آثار حق و ناپديد گشتن نشانه هاى آن، و افزايش يافتن فحشا و كارهاى زشت، و ادامه دادن بدكاران بر زشتى هاى خود، و آشكار شدن باطل و نادرستى، و ظلم و ستم همگانى، و راضى شدن طرفين به ظلم و ستم در معاملات و كارها كه عادات به آن جارى گشته است و همانند واجبات و مستحبّات شده است. خداوندا؛ به سرعت، ما را درياب به امدادى كه هركس را با آن مددرسانى رستگار شود، و هركس را موفّق گردانى ديگر از عيب جويى هيچ كس نمى ترسد، ستمگر را به شدّت گرفتار كن، و هيچ رحم و مهربانى نيز در حقّش روا مدار. خدايا؛ خدايا؛ خدايا؛ شتاب كن. خدايا؛ (در مورد آن ها) عجله كن؛ خدايا؛ مهلت شان مده. خدايا؛ آن ها را بامدادان و در وسط روز و در سحرها و شب هنگام كه در خواب هستند و هنگام روز كه سرگرم اند و مشغولند گرفتارشان كن؛ و فريبشان بده، و وقتى حيله مى كنند، بر آن ها مكر كن؛ و هنگامى كه خود را در آرامش مى بينند، ناگهان گرفتارشان ساز. خدايا؛

ص: 151

بدّدهم، و بدّد أعوانهم، و افلل أعضادهم، و اهزم جنودهم، و افلل حدّهم، و اجتثّ سنامهم، و أضعف عزآئمهم. أللّهمّ امنحنا أكتافهم، و ملّكنا أكنافهم، و بدّلهم بالنّعم النّقم، و بدّلنا من محاذرتهم و بغيهم السّلامة، و اغنمناهم أكمل المغنم. أللّهمّ لا تردّ عنهم بأسك الّذي إذا حلّ بقوم فسآء صباح المنذرين. (1)

خودشان و كمك كارشان را پراكنده و درمانده ساز، و هم دستانشان را شكست بده، و سپاهيان شان را فرارى بده، و تيزى شمشيرهاشان را بشكن، و سران آن ها را ريشه كن ساز، و اراده هاى قوى آن ها را ناتوان ساز. خدايا؛ لطف كن و آنان را اسير ما گردان، و سرزمين هايشان را به تصرّف ما درآور؛ و نعمت هاى شان را به بدبختى ها تبديل كن؛ و به جاى ترس ما از آن ها و ستم شان، سلامت و راحتى را جايگزين فرما؛ و كامل ترين بهره ها و غنيمت هاى جنگى را از آنان به ما برسان. خدايا؛ سختى و عذابت را از آنان برمگير؛ همان عذابى كه به هر گروهى برسد، بدبخت بدروزگار مى شوند.

5- قنوت حضرت امام جواد عليه السّلام

أللّهمّ منآئحك متتابعة، و أياديك متوالية، و نعمك سابغة، و شكرنا قصير، و حمدنا يسير، و أنت بالتّعطّف على من اعترف جدير. أللّهمّ و قد غصّ أهل الحقّ بالرّيق، و ارتبك أهل الصّدق في المضيق، و أنت اللّهمّ بعبادك و ذوي الرّغبة إليك شفيق، و بإجابة دعآئهم و تعجيل الفرج عنهم حقيق. أللّهمّ فصلّ على

خدايا؛ بخشش هاى خاصّ تو، پى درپى است، خوبى هايت يكى پس از ديگرى مى رسد؛ نعمت هايت فراگير و فراوان است؛ سپاسگزارى ما نارسا و اندك، و ستايش ما نسبت به تو بسيار ناچيز است؛ و تو، سزاوارى كه اگر كسى اعتراف (به بدى هايش) كرد، به او مهربانى كنى. خدايا؛ به راستى كه اهل حقّ آب دهان از گلوى شان (به خاطر شدّت ناراحتى) پايين نمى رود، و راستگويان، به شدّت گرفتارند و در تنگنا قرار دارند؛ و تو-خداوندا-نسبت به بندگان و مشتاقانت مهربان و دلسوزى؛ و به حقيقت نسبت به پاسخ دادن به درخواست شان و شتاب كردن در گشايش كارشان شايسته و سزاوارى. خدايا؛ بر

ص: 152


1- 1) . مهج الدعوات:79، [1] البلد الأمين:654.

محمّد و ال محمّد، و بادرنا منك بالعون الّذي لا خذلان بعده، و النّصر الّذي لا باطل يتكأّده، و أتح لنا من لدنك متاحا فيّاحا يأمن فيه وليّك، و يخيب فيه عدوّك، و يقام فيه معالمك، و يظهر فيه أوامرك، و تنكفّ فيه عوادي عداتك. أللّهمّ بادرنا منك بدار الرّحمة، و بادر أعدآئك من بأسك بدار النّقمة. أللّهمّ أعنّا و أغثنا، و ارفع نقمتك عنّا، و أحلّها بالقوم الظّالمين. (1)

محمّد و آل محمّد درود بفرست؛ و كمك و امداد سريعى از ناحيۀ خودت به ما برسان كه ديگر بعد از آن خوارى و بيچارگى نباشد؛ و آن گونه پيروز گردان كه هيچ باطلى نتواند آن را دچار مشكل سازد؛ و چنان راحتى از ناحيۀ والا و گستردۀ خود برسان كه ولىّ و دوستت در آن ايمن باشد، ولى دشمنت ناكام شود؛ آثار و نشانه هاى تو برپا گردد، و دستوراتت آشكار شود، و بهره هايى كه وعده دادى فراهم و آماده گردد. خدايا؛ شتاب كن نسبت به ما شتاب رحمت، و شتاب كن نسبت به دشمنانت از روى خشم و غضبت، شتاب انتقام و مجازات. بارالها؛ به ما كمك كن و به فريادمان برس؛ و گرفتارى و كيفر و خشمت را از ما بردار، و آن را نصيب گروه هاى ستمگر كن.

6- دعاى ديگر امام جواد عليه السّلام در قنوت

أللّهمّ أنت الأوّل بلا أوّليّة معدودة، و الآخر بلا اخريّة محدودة، أنشأتنا لا لعلّة اقتسارا، و اخترعتنا لا لحاجة اقتدارا، و ابتدعتنا بحكمتك اختيارا، و بلوتنا بأمرك و نهيك اختبارا، و أيّدتنا بالآلات، و منحتنا بالأدوات، و كلّفتنا الطّاقة، و جشّمتنا

بارالها؛ تو اوّل هستى، ولى اوّليّت تو شمارش شدۀ عددى نيست؛ و پايان هستى، ولى انتها و محدوديّت ندارى؛ به وجود آوردى ما را نه به خاطر علّتى از روى اكراه و اجبار، و آفريدى ما را نه به خاطر حاجتى و نيازى از روى اقتدار و توانمندى و پديد آوردى ما را به حكمتت از روى اختيار، و با فرمان و نهى خود؛ ما را آزمايش كردى؛ و با وسايلى كه در اختيارمان قرار دادى، زمينۀ موفقيّت مان را فراهم نمودى، و ادوات مختلف به ما بخشيدى؛ تا حدّى كه توان داريم بر ما تكليف فرمودى، و فرمان برداريت

ص: 153


1- 1) . مهج الدعوات:80، [1] البلد الأمين:656.

الطّاعة، فأمرت تخييرا، و نهيت تحذيرا، و خوّلت كثيرا، و سألت يسيرا، فعصي أمرك فحلمت، و جهل قدرك فتكرّمت. فأنت ربّ العزّة و البهاء، و العظمة و الكبرياء، و الإحسان و النّعماء، و المنّ و الآلاء، و المنح و العطاء، و الإنجاز و الوفاء، و لا تحيط القلوب لك بكنه، و لا تدرك الأوهام لك صفة، و لا يشبّهك شيء من خلقك، و لا يمثّل بك شيء من صنعتك، تباركت أن تحسّ أو تمسّ أو تدركك الحواسّ الخمس، و أنّى يدرك مخلوق خالقه، و تعاليت يا إلهي عمّا يقول الظّالمون علوّا كبيرا. أللّهمّ أدل لأوليائك من أعدآئك الظّالمين الباغين النّاكثين القاسطين المارقين، الّذين أضلّوا عبادك، و حرّفوا كتابك، و بدّلوا أحكامك، و جحدوا حقّك، و جلسوا مجالس أوليآئك، جرأة منهم عليك، و ظلما منهم لأهل بيت نبيّك،

را به ما تكليف كردى؛ دستور دادى ولى ما را در اطاعتت مختار كردى، و بازداشتى و ما را برحذر داشتى؛ نعمت هاى بسيارى دادى، ولى درخواست (عبادت) كمى نمودى؛ دستورت، نافرمانى شد ولى بردبارى كردى؛ ارزش و منزلتت دانسته نشد، ولى رفتار بزرگوارانه در پيش گرفتى (و مجازات را به تأخير انداختى) . بدين سان، تو پروردگار صاحب عزّت و فرّ و شكوه و عظمت و كبريايى، و احسان و نعمت و لطف و عنايت و بخشش و عطا هستى، وعده ات را تحقّق مى بخشى و وفا مى كنى. قلب ها به كنه و حقيقت تو احاطه نمى يابند؛ وهم ها و خيال ها نمى توانند صفات تو را دريابند؛ هيچ يك از آفريدگانت شبيه تو نيستند؛ هيچ يك از ساخته هاى تو را نمى توان به تو مثال زد؛ بالاتر از آن هستى كه حس شوى، يا لمس شوى، يا با حواس پنج گانه دريافت شوى. كجا مى تواند آفريده، آفرينندۀ خود را درك كند؟ ! خدايا؛ تو از آن چه ستم كاران مى گويند، برتر و بزرگ تر هستى. بارالها؛ دوستانت را بر دشمنان ستم كار، متجاوز، پيمان شكن و نابكار و از دين بيرون روندگانت غلبه و چيرگى و استيلا ببخش؛ دشمنانى كه بندگانت را گمراه، قرآن را تحريف، دستورات دينيت را عوض كرده، و حقّ تو را انكار كردند؛ و جايگاه مخصوص اولياى تو را اشغال كردند، و اين كار را از روى بى باكى و جرأت بر تو انجام دادند و از روى ستم كردن بر اهل بيت پيامبرت

ص: 154

عليهم سلامك و صلواتك و رحمتك و بركاتك، فضلّوا و أضلّوا خلقك، وهتكوا حجاب سترك عن عبادك. و اتّخذوا اللّهمّ مالك دولا، و عبادك خولا، و تركوا اللّهمّ عالم أرضك في بكمآء عميآء ظلمآء مدلهمّة، فأعينهم مفتوحة، و قلوبهم عميّة، و لم تبق لهم اللّهمّ عليك من حجّة، لقد حذّرت اللّهمّ عذابك، و بيّنت نكالك، و وعدت المطيعين إحسانك، و قدّمت إليهم بالنّذر فامنت طآئفة. فأيّد اللّهمّ الّذين امنوا على عدوّك و عدوّ أوليآئك، فأصبحوا ظاهرين، و إلى الحقّ داعين، و للإمام المنتظر القآئم بالقسط تابعين، و جدّد اللّهمّ على أعدآئك و أعدآئهم نارك و عذابك، الّذي لا تدفعه عن القوم الظّالمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و قوّ ضعف المخلصين لك بالمحبّة، المشايعين لنا بالموالاة، المتّبعين لنا

-كه درود و سلام و رحمت و بركاتت بر ايشان نثار باد-انجام دادند. و با اين كارشان گمراهى خود را ثابت كرده، مردم را نيز گمراه نمودند، و پردۀ پوشش تو را از بندگانت دريدند. خدايا؛ اين دشمنان پست، دارايى هاى ويژۀ تو را به عنوان دولت و سرمايه در اختيار خود گرفتند، و بندگانت را غلام و كنيز خودشان كردند. خدايا؛ عالم و دانشمند روى زمينت را رها كردند؛ در حال كرى و كورى و در فضايى كه تاريك و فاسد بود. بدين سان، شرايطى پيش آمد كه چشمان شان باز بود و مى ديد، ولى قلب هاى شان كور بود. خداى بزرگ؛ حجّتى بر تو براى ايشان باقى نماند، و آن ها را از عذابت ترسانيدى، و تهديدهاى شديدت را بيان نمودى؛ به فرمان بردارانت، وعدۀ نيكى و احسان دادى، و پيش تر براى آنان بيم دهندگانى فرستادى و از عذابت ترسانيدى؛ تا در نهايت، گروهى ايمان آوردند. بارالها؛ آن گروهى را كه ايمان آوردند بر دشمن خودت و دشمن اوليا و دوستانت تأييد و يارى كن، تا چيره و پيروز گردند، و به حقّ و حقيقت فراخوانند، و دنباله رو پيشواى مورد انتظارى باشند كه برقرارى عدل وداد قيام مى كند. خدايا؛ آتش جهنّم و عذاب خود را -كه از گروه ستمگران، برطرف نخواهى كرد-را بر دشمنانت و دشمنان اوليايت پيوسته تازه كن. خدايا؛ درود پيوسته ات را بر محمّد و آل محمّد بفرست؛ و ناتوانى كسانى را كه دوستى و محبّت خالصانه با تو دارند، تبديل به قوّت مندى و نيرو كن؛ همان دوستانى كه با موالات و دوستى فرمان بردارانۀ شان، از ما پيروى مى كنند، و

ص: 155

بالتّصديق و العمل، الموازرين لنا بالمواساة فينا، المحبّين ذكرنا عند اجتماعهم، وشدّد اللّهمّ ركنهم، و سدّد اللّهمّ لهم دينهم الّذي ارتضيته لهم، و أتمم عليهم نعمتك، و خلّصهم و استخلصهم، و سدّ اللّهمّ فقرهم، و المم اللّهمّ شعث فاقتهم. و اغفر اللّهمّ ذنوبهم و خطاياهم، و لا تزغ قلوبهم بعد إذ هديتهم، و لا تخلّهم أي ربّ بمعصيتهم، و احفظ لهم ما منحتهم به من الطّهارة بولاية أوليآئك، و البرآئة من أعدآئك، إنّك سميع مجيب، و صلّى اللّه على محمّد و اله الطّيّبين الطّاهرين. (1)

با تصديق زبانى و عملى و قلبى دنباله رو ما هستند، و با مواسات و رفتار دوستانه با يكديگر به خاطر ما، به ما كمك مى رسانند، و هرگاه گرد هم مى آيند عاشق ياد ما هستند. خدايا؛ پايه و اساس ايشان را محكم و قوى فرما و استوار گردان براى ايشان دينشان را كه براى آن ها پسنديده اى، و نعمتت را بر آن ها كامل گردان، و آن ها را خالص گردان و برگزين، و نيازشان را برطرف كن، و گرفتارى و بيچارگى و پريشانى فقرشان را جبران فرما. و گناهان و اشتباهات شان را ببخش، و پس از هدايت شان دل هاى شان را منحرف مساز، و به سبب نافرمانيت-اى پروردگار؛ -تنها و رهايشان مساز، و پاكى و طهارتى كه به واسطۀ ولايت و دوستى ما (اهل بيت) و دشمنى و بيزارى از دشمنان ما نصيب شان ساختى براى ايشان نگه دار؛ به راستى كه تو شنوا و اجابت كننده هستى؛ و خداوند، بر محمّد و آل پاك و پاكيزه اش درود پيوسته نثار كند.

7- قنوت حضرت امام هادى عليه السّلام

أللّهمّ مناهل كراماتك بجزيل عطيّاتك مترعة، و أبواب مناجاتك لمن أمّك مشرعة، و عطوف لحظاتك لمن ضرع إليك غير

بارالها؛ چشمه هاى كرامت و بزرگوارى تو، با بخشش هاى شايانت پرآب است؛ درهاى مناجات و رازگويى تو، براى هركسى كه تو را قصد كرده باز است؛ نگاه هاى مهربانه ات پيوسته به كسانى كه در نهايت خوارى و فروتنى به

ص: 156


1- 1) . مهج الدعوات:80، [1] البلد الأمين:656.

منقطعة، و قد الجم الحذار، و اشتدّ الإضطرار، و عجز عن الإصطبار أهل الإنتظار. و أنت اللّهمّ بالمرصد من المكّار، و غير مهمل مع الإمهال، و اللّآئذ بك امن، و الرّاغب إليك غانم، و القاصد اللّهمّ لبابك سالم. أللّهمّ فعاجل من قد امتزّ في طغيانه، و استمرّ على جهالته لعقباه في كفرانه، و أطمعه حلمك عنه في نيل إرادته، فهو يتسرّع إلى أوليآئك بمكارهه، و يواصلهم بقبآئح مراصده، و يقصدهم في مظانّهم بأذيّته. أللّهمّ اكشف العذاب عن المؤمنين، و ابعثه جهرة على الظّالمين. أللّهمّ اكفف العذاب عن المستجيرين، و اصببه على المغيّرين. أللّهمّ بادر عصبة الحقّ بالعون، و بادر أعوان الظّلم بالقصم. أللّهمّ أسعدنا بالشّكر، و امنحنا النّصر، و أعذنا من سوء البدار و العاقبة و الختر. (1)

درگاهت روى آورده اند مى رسد؛ اين در حالى است كه ترس و هراس به نهايت و اضطرار و سردرگمى و بيچارگى شديد گشته، و منتظران نيز از صبر بيش تر ناتوان شده اند. خدايا؛ تو در كمينگاه حيله گران هستى، و با وجود مهلت هايى كه مى دهى ولى كار را رها نكرده اى؛ تنها، هركس به تو تكيه كند در آرامش و امنيت است، و هركس مشتاق تو باشد بهره مند است، و تنها هركس-خدايا-آهنگ دربار تو كرده، سالم مى ماند. بارالها؛ مجازاتت را زودتر به كسانى برسان كه سركشى را به نهايت رسانيده، و ادامه داده است به خاطر نادانى اش نسبت به سرانجام كارش در كفر ورزيدن و ناسپاسى اش، و بردبارى تو، موجب طمع او نسبت به پيگيرى مقاصدش شده است و بدين جهت به سرعت نسبت به دوستان و اولياى تو بدى مى كند، و دام هاى زشت خود را پيوسته در راه شان قرار مى دهد، و به قصد اذيّت ايشان به موضع و محلّ آنان مى رود. خداوندا؛ عذاب و كيفر خود را از مؤمنان برطرف كن و به صورت آشكار آن را بر ستمگران برانگيز، بارالها؛ عذابت را از كسانى كه به تو پناه آورده اند باز دار، و بر سر تغييردهندگان بريز. خدايا؛ كمك سريعت را به جمعيّت حق و حقيقت برسان، و شكست و نابوديت را به سرعت نصيب كمك رسانان ستم و ظلم كن. خدايا؛ با سپاسگزاريت ما را خوشبخت گردان، و پيروزيت را نصيب ما كن، و از بدى هاى شتابان، و بدى عاقبت، و فريفته شدن در امان دار.

ص: 157


1- 1) . مهج الدعوات:82، [1] البلد الأمين:657.

8- دعاى امام حسن عسكرى عليه السّلام در قنوت

امام حسن عسكرى عليه السّلام در قنوت خود اين دعا را مى خواندند؛ هنگامى كه مردم قم از موسى بن بغى به آن حضرت شكايت كردند، دستور فرمود اين دعا را (در قنوت) بخوانند: (1)

ص: 158


1- 1) . در كتاب «مكيال المكارم» مى نويسد: اين دعاى قنوت، از مولاى ما، حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام روايت شده است، و شيخ طوسى رحمه اللّه در كتاب «المصباح» و نيز «مختصر المصباح» خود در باب دعاهاى قنوت نماز وتر يادآور شده است. سيّد بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «مهج الدعوات» در باب دعاهاى قنوت امامان عليهم السّلام ذكر كرده است، ليكن-براساس برخى روايات-به نظر مى رسد كه اين دعا به وقت خاصّى تعلّق ندارد؛ گرچه بهتر است در اوقات ويژه و مخصوص و داراى فضيلت بيش تر، خوانده شود. از روايت سيّد بن طاووس رحمه اللّه و ديگر روايات برمى آيد كه اين دعا داراى اثرى ويژه و كامل براى راندن ستمگر، و گرفتن حقّ ستمديدگان از ستمگران است؛ به همين جهت، مى توان از اين مطلب استفاده كرد كه يكى از فايده هاى اين دعا اگر براى درخواست فرج و ظهور و يارى امام زمان عليه السّلام خوانده شود آن است كه ستمگر و بدى و سلطۀ او دفع گردد. سيّد بن طاووس رحمه اللّه در مورد اين دعا مى فرمايد: امام حسن عسكرى عليه السّلام در قنوت خود اين دعا را خوانده و به مردم قم -كه از موسى بن بغى شكايت كرده بودند-نيز دستور خواندن اين دعا را داد. (پايان سخن سيّد بن طاووس رحمه اللّه) . نويسندۀ كتاب «منح البركات» -كه شرحى است بر كتاب «مهج الدعوات» -از كتاب «اعلام الورى في تسمية القرى» (نوشتۀ ابو سعيد اسماعيل بن على سمعانى حنفى) نقل مى كند كه: موسى بن بغى بن كليب بن شمر بن مروان بن عمرو بن غطه؛ از ياران متوكّل عباسى لعنه اللّه و از كارگزاران او بود كه بر قم فرمان روايى مى كرد. اين خبيث ناپاك، همان كسى است كه متوكّل ملعون، دستور ويران كردن قبر مولاى مان حضرت امام حسين عليه الصلاة و السلام و تبديل آن جا به يك مزرعه را؛ به او داد. وى، ستمگرى خون ريز و حرمت شكن، و حاكم قم بود و بيش از ده سال بر مردم اين شهر حكم رانى مى نمود. مردم قم به شدّت از او مى ترسيدند، چون به شدّت نسبت به پيشوايان بزرگوار عليهم السّلام عناد مى ورزيد و در ميان مردم قم ايجاد فساد مى نمود و آن ها را با قتل و كشتار تهديد نموده و بر اين امر مصمّم بود. تا آن كه از او به امام حسن عسكرى عليه السّلام شكايت كردند، و آن حضرت دستور دادند كه مردم قم، «نماز مظلوم» را بخوانند، و موسى بن بغى (حاكم وقت قم) را نفرين كنند و براى نفرين به او اين دعا را بخوانند. پس از اين كه مردم قم اين كار را انجام دادند، خداوند حتّى به اندازۀ يك چشم برهم زدن به آن حاكم ستمگر مهلت نداد، و به سختى و مقتدرانه او را نابود كرد. نويسندۀ كتاب مزبور مى گويد: اين گفتار نگارندۀ كتاب «منح البركات» را نقل به معنا كردم؛ چون، آن كتاب به زبان فارسى است، وى چگونگى خواندن «نماز مظلوم» را بيان نكرده است؛ ليكن، در بخش نمازها به بيان «نماز مظلوم» كه در كتاب «مكارم الأخلاق» يافتيم، مى پردازيم. (مكيال المكارم:2/85) .

الحمد للّه شكرا لنعمآئه، و استدعآء لمزيده، و استخلاصا له و به دون غيره، و عياذا به من كفرانه و الإلحاد في عظمته و كبريآئه، حمد من يعلم أنّ ما به من نعمآئه فمن عند ربّه، و ما مسّه من عقوبته فبسوء جناية يده، و صلّى اللّه على محمّد عبده و رسوله، و خيرته من خلقه، و ذريعة المؤمنين إلى رحمته، و اله الطّاهرين ولاة أمره. أللّهمّ إنّك ندبت إلى فضلك، و أمرت بدعآئك، و ضمنت الإجابة لعبادك، و لم تخيّب من فزع إليك برغبته، و قصد إليك بحاجته، و لم ترجع يد

سپاس و ستايش سزاوار خداوند است، از جهت شكرگزارى نعمت هايش، و درخواست فزونى آن، و طلب رهايى به سبب آن نه غير آن، و پناه بردن به سبب آن از ناسپاسى او و انكار عظمت و كبريايى اش. ستايش كردن كسى كه مى داند هر نعمتى دارد از پروردگارش است، و هر بدبختى و مجازاتى كه به او رسيده است از جنايت و بدكارى هاى خودش است. و خداوند، بر محمّد- كه بنده و فرستادۀ اوست، و برگزيدۀ الهى از بين مخلوقات او مى باشد، و وسيلۀ مؤمنان براى رسيدن به رحمت خداوند مى باشد-و نيز بر آل آن حضرت، خاندان پاكى كه امر و فرمان الهى را عهده دارند درود پيوسته فرستد. بارالها؛ به راستى كه تو، تشويق به فضل و احسانت كردى، و دستور دادى تو را بخوانند، و پاسخ مثبت خود را براى بندگانى كه دعا كنند تضمين نمودى؛ اگر كسى با اشتياق خود به تو پناه آورد و براى برآورده شدن حاجت خويش به درگاه تو روى آورد او را نااميد نمى كنى؛

ص: 159

طالبة صفرا من عطآئك، و لا خآئبة من نحل هباتك، و أيّ راحل رحل إليك فلم يجدك قريبا، أو وافد وفد عليك فاقتطعته عوآئق الرّدّ دونك، بل أيّ محتفر من فضلك لم يمهه فيض جودك، و أيّ مستنبط لمزيدك أكدى دون استماحة سجال عطيّتك. أللّهمّ و قد قصدت إليك برغبتي، و قرعت باب فضلك يد مسألتي، و ناجاك بخشوع الإستكانة قلبي، و وجدتك خير شفيع لي إليك، و قد علمت ما يحدث من طلبتي قبل أن يخطر بفكري، أو يقع في خلدي، فصل اللّهمّ دعآئي إيّاك بإجابتي، و اشفع مسألتي بنجح طلبتي. أللّهمّ و قد شملنا زيغ الفتن، و استولت علينا غشوة الحيرة، و قارعنا الذّلّ و الصّغار، و حكم علينا غير المأمونين في دينك، و ابتزّ امورنا معادن الابن ممّن عطّل حكمك، و سعى في إتلاف عبادك و إفساد بلادك. أللّهمّ

دستى را كه به درخواست به سويت آمده است، خالى از بخشش و عطاى خود برنمى گردانى، و از هديه هاى خوبت محروم نمى گردانى، تا به حال، كدام كوچ كننده اى به سوى تو كوچ كرده است و تو را نزديك نيافته است؟ يا كدام واردشونده اى بر تو وارد شده، او را رد كرده و پذيرايى ننموده اى؟ بلكه كدام كسى است كه فضل تو را كاوش كند و از سرچشمۀ جود و بخشش تو سيراب نگردد؟ و كدام كسى است كه در جستجوى فزونى از جانب تو باشد، و از عطاى فراوان تو بهره مند نگردد؟ بارالها؛ و من با شوق و علاقه اى وصف ناپذير، به قصد حضرت تو آمدم؛ و با دست خواهش خود، درگاه فضل و فزون بخش تو را كوبيدم؛ و قلبم در نهايت بيچارگى و خاشعانه به مناجات و رازگويى با تو پرداخته است؛ و تو را بهترين واسطۀ خود براى شفاعت به سوى تو يافتم؛ و به خوبى مى دانى خواسته هاى نو و تازه ام را، پيش از آن كه از انديشۀ من بگذرد، يا در روان من بيفتد. پس، -خداوندا-دعايم را به اجابت برسان، و درخواستم را به دست يابى به خواهشم برآورده ساز. بارالها؛ فتنه هاى گمراه كننده، ما را دربرگرفته است؛ و فرورفتن در حيرت و سردرگمى بر ما چيره شده است؛ و خوارى و كوچكى، ما را درهم كوبيده است؛ و كسانى كه امين در دين تو نيستند، حاكم بر ما شده اند؛ و امور ما به دست افرادى از معدن هاى ابنه و عيب افتاده از كسانى كه تعطيل كنندۀ دستورات تو، و تلاش گر در جهت تلف كردن و نفله كردن بندگان تو، و خراب كردن و به فساد كشيدن شهرهاى تو هستند. خدايا؛

ص: 160

و قد عاد فيئنا دولة بعد القسمة، و إمارتنا غلبة بعد المشورة، و عدنا ميراثا بعد الإختيار للامّة، فاشتريت الملاهي و المعازف بسهم اليتيم و الأرملة، و حكم في أبشار المؤمنين أهل الذّمّة، و ولي القيام بامورهم فاسق كلّ قبيلة، فلا ذائد يذودهم عن هلكة، و لا راع ينظر إليهم بعين الرّحمة، و لا ذو شفقة يشبع الكبد الحرّى من مسغبة، فهم اولوا ضرع بدار مضيعة، و اسراء مسكنة، و خلفآء كابة و ذلّة. أللّهمّ و قد استحصد زرع الباطل، و بلغ نهايته، و استحكم عموده، و استجمع طريده، و خذرف وليده، و بسق فرعه، و ضرب بجرانه. أللّهمّ فأتح له من الحقّ يدا حاصدة تصدع قآئمه، و تهشم سوقه، و تجبّ سنامه، و تجدع مراغمه، ليستخفي الباطل بقبح صورته، و يظهر الحقّ بحسن حليته. أللّهمّ و لا تدع للجور دعامة إلاّ قصمتها، و لا

پس از اين كه غنيمت ما را-بعد از تقسيم ميان خود-مايۀ چيرگى و استيلاى خويش قرار دادند؛ و پس از آن كه فرمانروايى را به ما دادى، آن را براساس شورى به كسى ديگر دادند؛ و پس از آن كه برگزيدۀ الهى بوديم به عنوان ارث آن ها شديم. بدين سان، وسايل لهوولعب و خوشگذرانى با بهره و نصيب يتيمان و بيوه زنان از بيت المال خريدارى شد، و اهل ذمّه، حاكم و فرمانرواى مؤمنان راستين شدند؛ و فاسقان هر قبيله اى، سرپرست امور آن ها شدند، ديگر در اين شرايط نه كسى بود تا ايشان را از نابود شدن و هلاكت نجات بخشد؛ و نه سرپرستى كه مراعات كند و با ديدۀ رحمت به سوى ايشان بنگرد؛ و نه كسى پيدا شد تا دلش بسوزد و جگر سوزان آن ها را از گرسنگى نجات بخشد و سير كند؛ بدين سان، آنان در سرايى تباه شده با خوارى بسر مى بردند؛ و اسيرانى بيچاره، و جانشينانى غم و اندوه و خوارشده گشتند. بارالها؛ در واقع، زمان برداشت كشتزار باطل و نادرستى فرارسيد، و به نهايت رسيد و پايه و ستونش محكم شد و رانده شدگانشان گردآورى شدند، و نسل شان زياد شد، و شاخ وبرگ دواندند، و پايه هاى حكومت شان استوار و مستقرّ گرديدند. بارالها؛ دست توانايى از حقّ را براى بركندن ريشه و اساس باطل آماده ساز؛ تا بازارش را كساد، و علوّ و برترى آن را از بين ببرد، و دماغ شان را به خاك بمالد؛ تا در نتيجه، باطل مجبور شود چهرۀ زشتش را پنهان كند، و حقّ و حقيقت نيز چهرۀ زيبا و نيكوى خود را آشكار گرداند. خدايا؛ تمام اركان و پايه هاى باطل را درهم بشكن؛ تمام

ص: 161

جنّة إلاّ هتكتها، و لا كلمة مجتمعة إلاّ فرّقتها، و لا سريّة ثقل إلاّ خفّفتها، و لا قائمة علوّ إلاّ حططتها، و لا رافعة علم إلاّ نكّستها، و لا خضرآء إلاّ أبرتها. أللّهمّ فكوّر شمسه، و حطّ نوره، واطمس ذكره، وارم بالحقّ رأسه، و فضّ جيوشه، و ارعب قلوب أهله. أللّهمّ و لا تدع منه بقيّة إلاّ أفنيت، و لا بنية إلاّ سوّيت، و لا حلقة إلاّ قصمت، و لا سلاحا إلاّ أكللت، و لا حدّا إلاّ فللت، و لا كراعا إلاّ اجتحت، و لا حاملة علم إلاّ نكست. أللّهمّ و أرنا أنصاره عباديد بعد الالفة، و شتّى بعد اجتماع الكلمة، و مقنعي الرّؤوس بعد الظّهور على الامّة، و أسفر لنا عن نهار العدل، و أرناه سرمدا لا ظلمة فيه، و نورا لا شوب معه، و اهطل علينا ناشئته، و أنزل علينا بركته، و أدل له ممّن ناواه، و انصره على من عاداه. أللّهمّ و أظهر الحقّ،

سپرهايش را دريده، و اجتماع كلمه و اتّحادش را پراكنده، و لشكر سنگينش را بى ارزش (و خلع سلاح) فرما، تمام پايه هاى بلند و برترى اش را به زير كشيده، و تمام علم ها و پرچم هاى برافراشته اش را سرنگون، و تمام سبزه زارهايش را خشك كن. خدايا؛ خورشيد باطل را تاريك و خاموش گردان، و روشنى اش را از بين ببر، و يادش را محو و ناپديد گردان؛ به واسطۀ حقّ و حقيقت، سرش را بيفكن؛ و سپاهيانش را پراكنده ساز؛ و دل هاى آن ها را پر از رعب و وحشت كن. خدايا؛ از باطل هيچ باقى مانده اى مگذار، و همه را نابود ساز؛ تمام ساختمان هايش را با خاك يكسان كن؛ تمام حلقه هاى محاصرۀ آن ها را بشكن؛ تمام سلاح هاى آن را بى اثر كن؛ لبه هاى تيز آن ها را بشكن؛ تمام چارپايان شان را نابود و بيچاره كن؛ و تمام پرچم داران شان را بر زمين بزن. خدايا؛ به ما بنمايان كه ياران باطل، پس از آن كه از يكديگر جدا نمى شدند به بردگى رفته اند؛ و پس از آن كه با يكديگر وحدت داشتند و هم پيمان شده بودند، پراكنده گشته اند؛ و بعد از غلبه و چيرگى بر امّت، سرافكنده و خوار شده اند. (خدايا؛) روز عدل و دادگرى را براى ما آشكار كن، و آن را به ما بنمايان درحالى كه پاينده است و هيچ تاريكى در آن نيست، و روشنى اش بدون هيچ شائبه اى است، و از باران هميشگى آن بر ما نازل، و بركتش را به ما برسان، و هركسى قصد بدى راجع به او دارد مغلوبش گردان، و او را بر تمام دشمنانش پيروز گردان. بارالها؛ حق را آشكار كن،

ص: 162

و أصبح به في غسق الظّلم و بهم الحيرة. أللّهمّ و أحي به القلوب الميّتة، و اجمع به الأهوآء المتفرّقة، و الارآء المختلفة، و أقم به الحدود المعطّلة، و الأحكام المهملة، و أشبع به الخماص السّاغبة، و أرح به الأبدان اللاّغبة المتعبة، كما ألهجتنا بذكره، و أخطرت ببالنا دعآءك له، و وفّقتنا للدّعآء إليه، و حياشة أهل الغفلة عنه، و أسكنت في قلوبنا محبّته، و الطّمع فيه، و حسن الظّنّ بك، لإقامة مراسمه. أللّهمّ فأت لنا منه على أحسن يقين، يا محقّق الظّنون الحسنة، و يا مصدّق الآمال المبطنة. أللّهمّ و أكذب به المتألّين عليك فيه، و أخلف به ظنون القانطين من رحمتك، و الآيسين منه. أللّهمّ اجعلنا سببا من أسبابه، و علما من أعلامه، و معقلا من معاقله، و نضّر وجوهنا بتحليته، و أكرمنا بنصرته، و اجعل فينا خيرا

و صبح و پايان تاريكى ها و سرگردانى ها را برسان. خدايا؛ به وسيلۀ او قلب هاى مرده را زنده گردان، و گرايش هاى پراكنده را گرد هم آور، و نظرات متفاوت را يكى كن، و حدود تعطيل شده را برپا دار، و دستورات دينى واگذاشته شده را دوباره به جريان بينداز، و گرسنگان را سير گردان و بدن هاى رنجيده و سختى كشيده را آسوده و راحت گردان؛ همان گونه كه زبان ما را به ياد او گويا كردى، و بر قلب ما گذراندى كه تو را به خاطر او بخوانيم و دعايش كنيم، و موفّق مان گرداندى تا مردم را به سوى او فرابخوانيم، و غافلان را از او دور كنيم؛ محبّت و دوستى نسبت به او را در دل ما جاى دادى، و گرايش يافتن و ميل كردن به او را، و خوش گمانى به خودت نسبت به برپا شدن دولت او را، در دل مان گذاشتى. بارالها؛ بهترين يقين نسبت به او را به ما بده؛ اى تحقّق بخش خوش گمانى ها؛ اى راست آورندۀ آرزوهاى درونى؛ بارالها؛ به وسيلۀ او كسانى را كه در مورد او عليه تو حكم مى كنند، تكذيب كن؛ و به واسطۀ او گمان هاى كسانى را كه از رحمت تو نااميد و از او مأيوس اند، نادرست گردان. خدايا؛ ما را وسيله اى از وسايل او و پرچمى از پرچم هاى او و پناهگاهى از پناهگاه هاى او قرار ده؛ و چهره هاى ما را به واسطۀ زينت بخشيدن او زيبا گردان؛ و ما را با يارى نمودن او گرامى بدار؛ و خير و نيكى در ما قرار ده

ص: 163

تظهرنا له به، و لا تشمت بنا حاسدى النّعم، و المتربّصين بنا حلول النّدم، و نزول المثل، فقد ترى يا ربّ برآئة ساحتنا، و خلوّ ذرعنا من الإضمار لهم على إحنة، و التّمنّي لهم وقوع جآئحة، و ما تنازل من تحصينهم بالعافية، و ما أضبؤا لنا من انتهاز الفرصة، و طلب الوثوب بنا عند الغفلة. أللّهمّ و قد عرّفتنا من أنفسنا، و بصّرتنا من عيوبنا خلالا نخشى أن تقعد بنا عن اشتهار إجابتك، و أنت المتفضّل على غير المستحقّين، و المبتدئ بالإحسان غير السّآئلين، فأت لنا من أمرنا على حسب كرمك وجودك و فضلك و امتنانك، إنّك تفعل ما تشآء، و تحكم ما تريد، إنّا إليك راغبون، و من جميع ذنوبنا تآئبون. أللّهمّ و الدّاعي إليك، و القآئم بالقسط من عبادك، الفقير إلى رحمتك، المحتاج إلى معونتك على طاعتك، إذ ابتدأته بنعمتك،

تا به وسيلۀ آن ما را در نظر او قرار دهى؛ و ما را مورد شماتت و سرزنش كسانى كه به نعمت هاى ما حسادت مى ورزند، و در كمين پشيمان شدن و گرفتار شدن مان و نازل شدن عقوبت ها هستند قرار مده. پروردگارا؛ تو به خوبى مى بينى كه دل ما پاك است، و قلب ما از پنهان كردن كينه اى نسبت به افراد خالى است، و آرزوى گرفتارى و نابودى شان را نيز نداريم؛ و مى بينى آنچه را كه بر ايشان نازل مى شود از حفظ شدن آنان به وسيلۀ عافيت؛ و در مقابل، آنان در كمين نشسته اند تا فرصتى عليه ما به دست آورند، و غافلگيرانه بر ما هجوم آورند. بارالها؛ خودت را از راه خويشتن مان به ما شناساندى، و عيب ها و زشتى هايى كه ما داشتيم به ما نشان دادى به گونه اى كه ترسيديم نگذارند به پاسخ گويى آشكار تو دست يابيم. اين در حالى است كه تو به كسانى كه استحقاق ندارند مهربانى و فضل و بخشش مى كنى؛ و نسبت به كسانى كه درخواست نيز نمى كنند، خودت شروع به احسان و نيكى مى كنى. بدين سان، كار ما را بر حسب كرامت و بزرگوارى، سخاوت، فضل و منّت نهادنت، درست كن. همانا، تو هر كارى بخواهى انجام مى دهى؛ و به هرچه اراده كنى، حكم مى كنى. ما به سوى تو اشتياق داريم، و از تمام گناهان مان توبه مى كنيم. بارالها؛ همان كسى را كه تنها به سوى تو فرامى خواند، و از بين بندگانت براى برقرارى عدل وداد دست به قيام مى زند، و خود را نيازمند رحمتت مى داند، و احتياج به كمك تو براى فرمان برداريت دارد؛ همان كسى كه ابتداءا نعمتت را به او مرحمت كردى،

ص: 164

و ألبسته أثواب كرامتك، و ألقيت عليه محبّة طاعتك، و ثبّتّ و طأته في القلوب من محبّتك، و وفّقته للقيام بما أغمض فيه أهل زمانه من أمرك، و جعلته مفزعا لمظلوم عبادك، و ناصرا لمن لا يجد ناصرا غيرك، و مجدّدا لما عطّل من أحكام كتابك، و مشيّدا لما ردّ من أعلام دينك، و سنن نبيّك عليه و اله سلامك و صلواتك و رحمتك و بركاتك. فاجعله اللّهمّ في حصانة من بأس المعتدين، و أشرق به القلوب المختلفة من بغاة الدّين، و بلّغ به أفضل ما بلّغت به القآئمين بقسطك من أتباع النّبيّين. أللّهمّ و أذلل به من لم تسهم له في الرّجوع إلى محبّتك، و من نصب له العداوة، وارم بحجرك الدّامغ من أراد التأليب على دينك بإذلاله، و تشتيت أمره، و اغضب لمن لا ترة له و لا طآئلة، و عادى الأقربين و الأبعدين فيك منّا منك

و لباس هاى كرامت و بزرگوارى خود را بر او پوشانيدى، و دوست داشتن فرمان برداريت را بر دلش افكندى، و از روى محبّتت جايگاهش را در قلب ها محكم گردانيدى، و موفّق كردى بعضى از دستوراتت را كه مردم زمانه از انجامش خوددارى كرده اند، انجام دهد؛ و او را گريزگاه و پناه گاهى براى بندگان ستمديده ات، ياور كسانى كه جز تو ياورى نيافته اند، تازه كنندۀ احكام تعطيل شده و فراموش شدۀ قرآنت، و محكم كننده آن دسته از نشانه هاى دينت كه رد شده است، و محكم كننده و برپاكنندۀ سنّت ها و روش هاى كنار زده شدۀ پيامبرت-كه درود و سلام و رحمت و بركت هاى تو بر او و آل او باد-قرار دادى. خدايا؛ (بدين جهت ها) او را در پناه گاهى قرار ده تا از شرّ متجاوزان در امان باشد؛ و دل هايى را كه از ستم ستمگران دچار اختلاف گشته به سبب او روشن گردان؛ و او را به برترين چيزهايى برسان، كه قيام كنندگان براى عدالت-در بين پيروان پيامبرانت-بدان ها دست يافته اند. خدايا؛ كسانى كه سهمى براى بازگشت به محبّت خودت براى ايشان قرار نداده اى را به دست آن حضرت، خوار و ذليل گردان؛ و نيز، كسانى را كه بناى دشمنى با او دارند، خوار كن. و بيفكن سنگ عذاب نابودكننده ات را به طرف تمام كسانى كه قصد دارند با شوراندن مردم عليه دين تو، او را به خوارى و بيچارگى بكشانند و آموزش را پراكنده كنند. (خدايا؛) غضب نما براى شخصى كه طلب كنندۀ خونى براى او نباشد و قوّت توانگرى براى او نباشد و دشمنى مى كند با نزديكان و دوران در راه تو. اين كارها را به

ص: 165

عليه، لا منّا منه عليك. أللّهمّ فكما نصب نفسه غرضا فيك للأبعدين، و جاد ببذل مهجته لك في الذّبّ عن حريم المؤمنين، و ردّ شرّ بغاة المرتدّين المريبين حتّى أخفى ما كان جهر به من المعاصي، و أبدا ما كان نبذه العلمآء ورآء ظهورهم ممّا أخذت ميثاقهم على أن يبيّنوه للنّاس و لا يكتموه، و دعا إلى إفرادك بالطّاعة، و ألاّ يجعل لك شريكا من خلقك يعلو أمره على أمرك، مع ما يتجرّعه فيك من مرارات الغيظ الجارحة بحواسّ [بمواسي خ]القلوب، و ما يعتوره من الغموم، و يفزع عليه من أحداث الخطوب، و يشرق به من الغصص الّتي لا تبتلعها الحلوق و لا تحنو عليها الضّلوع عند نظره إلى أمر من أمرك، و لا تناله يده بتغييره وردّه إلى محبّتك. فاشدد اللّهمّ أزره بنصرك، و أطل باعه فيما قصر عنه من إطراد

عنوان منّتى از تو بر او مى دانيم، نه اين كه او بر تو منّتى داشته باشد. بارالها؛ همان گونه كه جان خويش را به خاطر تو در تيررس مخالفان قرار داد، و سعى نيكو نموده است به بذل خون خود از براى دفاع نمودن از حريم مؤمنان؛ و در ردّ شرّ و بدى ستم كاران، بى دين شدگان و شك كنندگان؛ تا جايى كه گناهانى كه آشكار شده بود پنهان كرد و چيزهايى را آشكار كرد كه دانشمندان دينى پيمان داده بودند آن چيزها را براى مردم تبيين و روشن كنند و كتمان نكنند؛ ولى آن امور را به فراموشى سپرده بودند؛ و مردم را تنها به فرمان بردارى از تو فراخواند، و اينكه كسى از مخلوقات را براى تو شريك قرار ندهد و دستورش را برتر از دستور تو قرار ندهد. افزون بر آن چه گفته شد، تلخى سختى ها و رنج هاى خشمى را كه قلب را مجروح مى كند، در راه تو جرعه جرعه مى نوشد؛ غم هايى را كه پيوسته به او مى رسد، تحمّل مى كند؛ امور دردناكى كه تازه به او مى رسد كه هر لحظه تازه تر مى شود؛ غصّه هايى كه در گلوى مانده و از حلقوم فرونمى رود، و پهلوى انسان توان تحمّلش را ندارد؛ تحمّل مى كند. اين ها در هنگامى است كه به دستورى از دستورات و كارهاى تو مى نگرد، ولى دستش كوتاه است و نمى تواند آن دستور دگرگون شده را تغيير دهد و آن گونه كه تو دوست دارى قرارش دهد. خدايا؛ با ياريت پشتش را محكم گردان، و توانائى اش بده در مورد آنچه نتوانسته انجام دهد از دور كردن

ص: 166

الرّاتعين في حماك، وزده في قوّته بسطة من تأييدك، و لا توحشنا من أنسه، و لا تخترمه دون أمله من الصّلاح الفاشي في أهل ملّته، و العدل الظّاهر في أمّته. أللّهمّ و شرّف بما استقبل به من القيام بأمرك لدى موقف الحساب مقامه، و سرّ نبيّك محمّدا صلواتك عليه و اله برؤيته، و من تبعه على دعوته، و أجزل له على ما وأيته قائما به من أمرك ثوابه، و ابن قرب دنوّه منك في حياته، و ارحم استكانتنا من بعده، و استخذآءنا لمن كنّا نقمعه به إذا فقدتنا وجهه، و بسطت أيدي من كنّا نبسط أيدينا عليه لنردّه عن معصيته، و افتراقنا بعد الالفة و الإجتماع تحت ظلّ كنفه، و تلهّفنا عند الفوت على ما أقعدتنا عنه من نصرته، و طلبنا من القيام بحقّ ما لا سبيل لنا إلى رجعته. و اجعله اللّهمّ في أمن ممّا يشفق عليه منه، وردّ

خوشگذران ها در راه حرام و معصيت تو؛ و نيروى او را از جهت باز شدن دستش با تأييد خودت افزايش بده؛ ما را از انس گرفتن با او مگريزان (به وحشت مينداز) ؛ آرزويش را-كه درستى و اصلاح فراگير امور مردمش و عدالت آشكار در بين شان است-بر باد مده و نااميدش مساز. خدايا؛ هنگام حساب و كتاب بندگانت، جايگاه او را به خاطر آنچه استقبال كرد از برپا داشتن فرمانت، شرافت مند گردان؛ پيامبرت حضرت محمّد را-كه درود تو بر او و آل او باد-با ديدن آن بزرگوار و كسانى كه دعوتش را پذيرفته و از او پيروى كردند؛ شادمان گردان. و به خاطر اين كه به دستور تو قيام كرده و دستوراتت را اجرا مى كند، ثوابش را بر آنچه وعده كرده اى افزون و شايسته گردان؛ در زمان زندگانيش نيز او را به مقام قرب خود نزديك بگردان، و به بيچارگى و بدبختى ما پس از او رحم كن؛ (خدايا؛) به ما رحم كن آن گاه كه پس از گم كردن روى مبارك او، مجبور به فروتنى در برابر كسانى شويم كه با او نابودشان مى كرديم؛ و كسانى كه ما برايشان مسلّط شده بوديم تا آنها را از نافرمانى آن حضرت بازداريم، بر ما مسلّط شوند؛ رحم كن بر ما كه پس از هماهنگى و دوستى و گرد آمدن در زير سايۀ حمايت او، دوباره پراكنده شويم؛ رحم كن حسرت خوردن ما را-هنگام از دست دادن-بر آنچه ما را بازداشتى از يارى او و طلب برپائى حق آنچه براى ما راهى به سوى بازگشت آن نيست. خدايا؛ او را در امان بدار از چيزهايى كه برايش مى ترسيم؛

ص: 167

عنه من سهام المكآئد ما يوجّهه أهل الشّنئان إليه و إلى شركآئه في أمره، و معاونيه على طاعة ربّه، الّذين جعلتهم سلاحه و حصنه و مفزعه و انسه، الّذين سلوا عن الأهل و الأولاد، و جفوا الوطن، و عطّلوا الوثير من المهاد، و رفضوا تجاراتهم، و أضرّوا بمعايشهم، و فقدوا في أنديتهم بغير غيبة عن مصرهم، و خاللوا البعيد ممّن عاضدهم على أمرهم، و قلوا القريب ممّن صدّ عن وجهتهم، فائتلفوا بعد التّدابر و التّقاطع في دهرهم، و قطعوا الأسباب المتّصلة بعاجل حطام الدّنيا. فاجعلهم اللّهمّ في أمن حرزك و ظلّ كنفك، و ردّ عنهم بأس من قصد إليهم بالعداوة من عبادك، و أجزل لهم على دعوتهم من كفايتك و معونتك، و أمدّهم بتأييدك و نصرك، و أزهق بحقّهم باطل من أراد إطفآء نورك. أللّهمّ و املأ بهم كلّ افق من

و از او دور گردان تيرهاى نيرنگى را كه كينه توزان و بدخواهانش پرتاب مى كنند به سوى او (و همراهان و كمك رسانان او در راه فرمان بردارى از پروردگارش) ؛ همان مددكارانى كه آنان را اسلحه، دژ، پناهگاه و مونس آن حضرت قرار داده اى؛ همان عزيزان و ياورانى كه از خانواده و فرزندان شان دست كشيده، و وطن را ترك كردند، و از بستر و خواب آرام گذشتند، و تجارت ها و بازرگانى خود را رها كردند، و به كسب وكار خويش ضرر و زيان وارد كردند؛ و بدون پنهان شدن از شهرشان در مجالس و محافل عمومى و مهم شان پيدايشان نشد؛ و با افراد دوردستى كه نسبتى نداشتند، به خاطر كمك و يارى آنها در كارشان، رابطه دوستى برقرار كردند؛ و نزديكانى را كه سد راه شان مى شدند، كنار گذاشتند؛ و پس از آن همه اختلاف و دشمنى و قطع رابطه در روزگارشان، گروهى تشكيل دادند؛ و همه وسيله هايى را كه آن ها را به خاروخاشاك زودگذر دنيا مى رسانيد از بيخ و بن بركندند. بارالها؛ بدين ترتيب، ايشان را در امان نگهداريت، و سايۀ حمايت خودت قرار بده؛ و بدى و شرّ هريك از بندگانت را كه قصد دشمنى با آنان را دارد، از ايشان برگردان؛ و به خاطر دعوتشان به سوى تو، سرپرستى و امداد خويش را براى آن ها زياد كن؛ و با توفيق و يارى و پيروزيت، حمايت شان كن؛ و به وسيلۀ حقّ و حقيقت آن ها باطل را از كسانى كه قصد خاموش كردن نور تو را دارند، نابود گردان. بارالها؛ به وسيلۀ ايشان، تمام افق هاى هستى،

ص: 168

الآفاق، و قطر من الأقطار قسطا و عدلا و مرحمة و فضلا، و اشكرهم على حسب كرمك وجودك و ما مننت به على القآئمين بالقسط من عبادك، و ادّخرت لهم من ثوابك ما يرفع لهم به الدّرجات، إنّك تفعل ما تشاء و تحكم ما تريد. (1)

و تمام گوشه ها و اقطار جهان را، پر از داد و عدل و رحم و مهربانى و احسان گردان، و به ايشان (ياران آن حضرت) پاداش بده برحسب كرامت و سخاوت مندى و منّت هايى كه نسبت به بندگان عدالت مندت دارى، و ثواب هايى كه براى شان ذخيره كرده اى، و درجۀ ايشان را به آن بالا مى برى، به راستى كه تو هرچه را بخواهى انجام مى دهى، و آنچه را اراده كنى، حكم مى فرمايى.

در كتاب «البلد الأمين» اين عبارات نيز وجود دارد:

و صلّى اللّه على خيرته من خلقه محمّد و اله الأطهار. أللّهمّ إنّي أجد هذه النّدبة امتحت دلالتها، و درست أعلامها، و عفت إلاّ ذكرها، و تلاوة الحجّة بها. أللّهمّ إنّي أجد بيني و بينك مشتبهات تقطعني دونك، و مبطئات تقعد بي عن إجابتك، و قد علمت أنّي عبدك و لا يرحل إليك إلاّ بزاد و أنّك لا تحجب عن خلقك إلاّ أن يحجبهم الأعمال دونك، و قد علمت أنّ زاد الرّاحل إليك عزم إرادة يختارك بها، و يصير بها إلى ما يؤدّي

و خداوند، درود پيوسته اش را بر برگزيدۀ مخلوقاتش يعنى حضرت محمّد و خاندان پاكش نثار كند. بارالها؛ اين گونه فكر مى كنم كه اين ندبه و زارى دلالتش محو شده، و نشانه هاى آشكارش كهنه شده، و تنها يادش و قرائت كردن استدلال به آن مانده. خدايا؛ من، بين خودم و تو، اشتباهاتى مى بينم كه مرا از تو جدا مى سازند؛ و موانعى كه مرا از اجابت تو بازمى دارند، و به خوبى مى دانم كه من بنده ات هستم، و نيز معلوم است كه تنها با زاد و توشه مى توان به سوى تو كوچ كرد؛ تو، از مخلوقاتت فاصله ندارى، و اين كارهاى بندگان است كه ايشان را از تو محجوب و محروم مى سازد. خدايا؛ به خوبى مى دانم كه توشۀ كوچ كننده به سوى تو، همان اراده و تصميم قطعى است كه تو را به آن برمى گزيند-تا به سويت بيايد-

ص: 169


1- 1) . مهج الدعوات:85، [1]البلد الأمين:660، و [2]مصباح المتهجّد:156 [3] با اندكى تفاوت.

إليك. أللّهمّ و قد ناداك بعزم الإرادة قلبي فاستبقني نعمتك بفهم حجّتك لساني و ما تيسّر لي من إرادتك. أللّهمّ فلا اختزلنّ عنك و أنا امّك، و لا احتلجنّ عنك و أنا أتحرّاك. أللّهمّ و أيّدنا بما نستخرج به فاقة الدّنيا من قلوبنا، و تنعشنا من مصارع هوانها، و تهدم به عنّا ما شيّد من بنيانها، و تسقينا بكأس السّلوة عنها حتّى تخلّصنا لعبادتك، و تورثنا ميراث أوليآئك الّذين ضربت لهم المنازل إلى قصدك، و انست وحشتهم حتّى و صلوا إليك. أللّهمّ و إن كان هوى من هوى الدّنيا أو فتنة من فتنها علق بقلوبنا حتّى قطعنا عنك أو حجبنا عن رضوانك، و قعد بنا عن إجابتك، فاقطع اللّهمّ كلّ حبل من حبالها جذبنا عن طاعتك، و أعرض بقلوبنا عن أدآء فرآئضك، و اسقنا عن ذلك سلوة و صبرا يوردنا على عفوك، و يقدمنا

و بدين وسيله براى رسيدن به سوى تو حركت مى كند. بارالها؛ قلب من، با تصميم قطعى خود تو را ندا مى دهد؛ پس، نعمتت را برايم به سبب فهميدن حجّتت پايدار كن، و هرچه ممكن است با ارادۀ خودت برايم فراهم كن. بارالها؛ من تو را قصد كردم؛ پس، مرا از خود جدا مساز؛ و من در جستجوى تو هستم، پس مگذار از تو بريده شوم. خدايا؛ به طورى ما را موفّق گردان كه فقر و نياز دنيوى را از قلب مان بيرون كنيم؛ و ما را بلند كن از محلّ هاى سقوط پست و بى ارزش دنيايى؛ و پايه هاى محكم علاقۀ به دنيا در درون ما را ويران ساز؛ و به ما جامى از جدايى و رهايى از آن بنوشان تا براى بندگى ات ما را خالص گردانى. و ميراث جاودانۀ دوستان خودت را نصيب مان كن، همان دوستانى كه جايگاه هايى براى رسيدن به خودت براى شان درست كردى، و وحشت شان را تبديل به انس و آرامش نمودى تا در نهايت به وصال تو رسيدند. خدايا؛ اگر از خواهش ها يا فتنه ها و فريبندگى هاى دنيايى، باز هم چيزى به دل مان چسبيده بود تا ما را از تو جدا سازد يا از رضوان و خشنودى ات محروم سازد، و از دست يابى به اجابت تو بازمان دارد؛ (خدايا؛) هر رشتۀ علاقۀ دنيايى را كه بخواهد ما را از فرمان بردارى تو برگيرد و جذب دنيا كند، يا قلب هاى ما را از انجام واجبات تو باز داشته و روگردان كند؛ از بيخ وبن بركن. و جام رهايى و استقامت در برابر آن را به ما بنوشان كه ما را به عفو و بخشش تو برساند، و ما را وادارد

ص: 170

على مرضاتك، إنّك وليّ ذلك. أللّهمّ و اجعلنا قآئمين على أنفسنا بأحكامك حتّى تسقط عنّا مؤون المعاصي، و اقمع الأهوآء أن تكون مساورة، وهب لنا وطء اثار محمّد و اله صلواتك عليه و عليهم، و اللّحوق بهم حتّى يرفع الدّين أعلامه ابتغآء اليوم الّذي عندك. أللّهمّ فمنّ علينا بوطء اثار سلفنا، و اجعلنا خير فرط لمن ائتمّ بنا، فإنّك على ذلك قدير و ذلك عليك يسير، و أنت أرحم الرّاحمين، و صلّى اللّه على محمّد سيّدنا و اله الأبرار و سلّم. (1)

تا به رضوان و خشنوديت دست يابيم؛ به راستى كه اختيار اين كارها در دست باكفايت توست. بارالها؛ ما را چنان كن كه خود را وادار به انجام دستورات و احكامت كنيم تا رنج و سنگينى گناهان را نيز از ما بيندازد؛ و هوس هاى مان را از اين كه همواره به ما حمله ور باشند، سركوب كن؛ و پيمودن راه و روش حضرت محمّد و آل او را -كه درودت بر او و ايشان باد-و ملحق شدن به آن بزرگواران را بر ما ارزانى بدار، تا در نهايت، دين، پرچم هايش را برافرازد؛ به اميد روزى كه نزد تو باشد. بارالها؛ اين منّت را بر ما بگذار كه آثار و آنچه بجاى مانده از گذشتگان (و پيشوايان) مان را بپيماييم؛ و ما را بهترين پيشگامان براى كسانى قرار ده كه مى خواهند دنباله رومان باشند. به راستى كه تو هم توان اين كار را دارى، و هم انجام آن برايت آسان است؛ و تو، مهربان ترين مهربانان هستى؛ و خداوند، درود و سلام پيوسته اش را بر محمّد-سرور ما-و خاندان نيك رفتارش، نثار كند.

9- دعاى قنوت حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه

اين قنوت را سيّد بن طاووس رحمه اللّه در «مهج الدعوات» و مرحوم كفعمى در «البلد الأمين» از حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه نقل نموده اند:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و أكرم أوليآئك بإنجاز

بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست؛ و اوليا و دوستانت را با عمل به وعده ات

ص: 171


1- 1) . البلد الأمين:663. [1]

وعدك، و بلّغهم درك ما يأملونه من نصرك، و اكفف عنهم بأس من نصب الخلاف عليك، و تمرّد بمنعك على ركوب مخالفتك، و استعان برفدك على فلّ حدّك، و قصد لكيدك بأيدك، و وسعته حلما لتأخذه على جهرة، و تستأصله على عزّة. فإنّك اللّهمّ قلت و قولك الحقّ حَتّى إِذا أَخَذَتِ اَلْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ اِزَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ اَلْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (1)، و قلت فَلَمّا آسَفُونا اِنْتَقَمْنا مِنْهُمْ (2)، و إنّ الغاية عندنا قد تناهت، و إنّا لغضبك غاضبون، و إنّا على نصر الحقّ متعاصبون، و إلى ورود أمرك مشتاقون، و لإنجاز وعدك مرتقبون، و لحلول وعيدك بأعدآئك متوقّعون. أللّهمّ فأذن بذلك، و افتح طرقاته، و سهّل خروجه، و وطّأ

گرامى بدار، و آنان را به دست يابى آنچه آرزو دارند از يارى تو برسان، و باز بدار از ايشان سختى و شكنجه و عذاب كسى را كه بناى مخالفت با تو را دارد، و از منع تو نسبت به ارتكاب گناه و مخالفت سرپيچى نموده و به كمك و عطاى تو يارى جسته بر شكستن حرمتت؛ و به وسيلۀ خوبى ها و نعمت هايى كه از توست، قصد فريب دادن تو را دارد. البتّه تو نسبت به اين مخالف خود بردبارى كرده اى تا ناگهان و آشكارا او را گرفتار كنى، و-با وجود قدرتى كه يافته- او را به سختى مستأصل و بيچاره كنى. خداوندا؛ تو در قرآن فرموده اى و گفتۀ تو حقيقت دارد: «تا آن كه زمين آراسته و داراى زروبرق شد، و اهلش گمان كردند كه قدرت و توانايى بر آن را دارند؛ -در اين حال-دستور ما، شبانه يا به هنگام روز دررسيد، و آن ها را درو شده ساختيم؛ به گونه اى كه گويا ديروز هيچ نداشته است؛ اين گونه نشانه ها را براى كسانى كه اهل تفكّر و انديشه باشند، به تفصيل بيان مى كنيم» . و نيز فرموده اى: «وقتى ما را به خشم آورده و ناراحت كردند، از ايشان انتقام گرفتيم» . (خدايا؛) واقعيّت آن است كه ما به آخر خط رسيده ايم و تحمّل نداريم، ما با خشم تو به خشم مى آييم، و براى يارى حق و حقيقت به هم پيوسته ايم، و مشتاق رسيدن دستورت هستيم، و انتظار محقّق شدن وعده ات را مى كشيم، و انجام تهديدهايت عليه دشمنانت را متوقّع هستيم. بارالها؛ اجازۀ اين كار را صادر كن، و راه هاى آن را بگشا، و قيام او را آسان گردان، و

ص: 172


1- 1) . سورۀ يونس، آيۀ 24. [1]
2- 2) . سورۀ زخرف، آيۀ 55. [2]

مسالكه، و أشرع شرآئعه، و أيّد جنوده و أعوانه، و بادر بأسك القوم الظّالمين، و ابسط سيف نقمتك على أعدآئك المعاندين، و خذ بالثّار، إنّك جواد مكّار. (1)

محلّ پيمودنش را آماده و هموار ساز، و راه هاى او را آشكار ساز، و سپاهيان و يارانش را نيرومند و قوى گردان، و ستم كاران را به سرعت گرفتار شكنجه و عذابت كن، و شمشير انتقامت را بر دشمنانت كه آگاهانه مخالفت و سرپيچى مى كنند مسلّط ساز، و انتقام را بگير، كه تو بخشندۀ چاره جويى هستى.

10- دعاى دوّم حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

در قنوت

اين قنوت را سيّد بن طاووس رحمه اللّه در «مهج الدعوات» و مرحوم كفعمى در «البلد الأمين» از امام زمان ارواحنا فداه نقل نموده اند:

[قل]اللّهمّ مالك الملك تؤتي الملك من تشآء، و تنزع الملك ممّن تشآء، و تعزّ من تشآء، و تذلّ من تشآء، بيدك الخير، إنّك على كلّ شيء قدير، يا ماجد يا جواد، يا ذا الجلال و الإكرام، يا بطّاش يا ذا البطش الشّديد، يا فعّالا لما يريد، يا ذا القوّة المتين، يا رؤوف يا رحيم، يا لطيف يا حيّ حين لا حيّ.

(بگو:) خدايا؛ مالك و اختياردار جهانى؛ فرمان فرمايى را به هركسى كه بخواهى مى دهى؛ و از هركه بخواهى مى گيرى؛ هركسى را كه بخواهى عزيز مى گردانى؛ و هركه را بخواهى خوار مى كنى؛ خير و خوبى تنها در دست توست؛ به راستى كه تو بر هر چيز توانايى. اى شكوه مند؛ اى سخاوت مند؛ اى دارندۀ قدر و عظمت و بخشش و بزرگوارى، اى بسيار سخت گير؛ اى صاحب سخت گيرى شديد، اى انجام دهندۀ هرچه مى خواهد؛ اى صاحب نيروى قوى و محكم؛ اى رؤوف؛ اى مهربان؛ اى لطف كننده؛ اى زنده، در زمانى كه هيچ زنده اى نبود؛

ص: 173


1- 1) . مهج الدعوات:90، [1] البلد الأمين:664.

أسألك باسمك المخزون المكنون الحيّ القيّوم، الّذي استأثرت به في علم الغيب عندك لم يطّلع عليه أحد من خلقك، و أسألك باسمك الّذي تصوّر به خلقك في الأرحام كيف تشآء، و به تسوق إليهم أرزاقهم في أطباق الظّلمات، من بين العروق و العظام، و أسألك باسمك الّذي ألّفت به بين قلوب أوليآئك، و ألّفت بين الثّلج و النّار، لا هذا يذيب هذا، و لا هذا يطفئ هذا. و أسألك باسمك الّذي كوّنت به طعم المياه، و أسألك باسمك الّذي أجريت به المآء في عروق النّبات بين أطباق الثّرى، و سقت المآء إلى عروق الأشجار بين الصّخرة الصّمّآء، و أسألك باسمك الّذي كوّنت به طعم الثّمار و ألوانها. و أسألك باسمك الّذي به تبدئ و تعيد، و أسألك باسمك الفرد الواحد، المتفرّد بالوحدانيّة، المتوحّد بالصّمدانيّة، و أسألك باسمك

از تو مى خواهم به واسطۀ اسمت كه ذخيره شده، پنهان، زنده و پايدار است؛ كه در دانش پنهان خود، مخفيش كرده اى و هيچ كس از آفريدگانت بدان آگاهى ندارد؛ و از تو درخواست مى كنم به واسطۀ آن اسمت كه آفريدگانت را با آن در رحم مادران، هرگونه بخواهى صورت مى بخشى؛ و روزى ايشان را در طبقه هاى تاريك، از بين رگ ها و استخوان ها به ايشان مى رسانى؛ و از تو درخواست مى كنم به واسطۀ آن اسمت كه با آن بين دل هاى دوستانت پيوند و الفت برقرار كردى؛ و برف و آتش را باهم گرد آوردى، به گونه اى كه نه آتش برف را آب كند، و نه برف آتش را خاموش نمايد؛ و از تو درخواست مى كنم به واسطۀ آن اسمت كه با آن، به آب ها طعم بخشيدى، و از تو درخواست مى كنم به آن اسمت كه با آن آب را در بين لايه هاى زمين در ريشه هاى گياه جارى ساختى، و از ميان سنگ هاى سخت، آب را به سوى ريشۀ درختان روان نمودى، و از تو درخواست مى كنم به آن اسمت كه به وسيلۀ آن طعم و رنگ هاى مختلف را به ميوه ها دادى؛ و از تو درخواست مى كنم با آن نامى كه با آن، آغاز مى كنى و بازمى گردانى؛ و از تو درخواست مى كنم با آن اسم يكتاى يگانه ات، اسمى كه به يكتايى اشاره دارد، و براى بى نيازى، يگانه است؛ و از تو مى خواهم به واسطۀ نامى كه

ص: 174

الّذي فجّرت به المآء من الصّخرة الصّمّآء، و سقته من حيث شئت. و أسألك باسمك الّذي خلقت به خلقك، و رزقتهم كيف شئت و كيف شاؤوا، يا من لا يغيّره الأيّام و اللّيالي، أدعوك بما دعاك به نوح حين ناداك فأنجيته و من معه، و أهلكت قومه، و أدعوك بما دعاك به إبراهيم خليلك حين ناداك فأنجيته و جعلت النّار عليه بردا و سلاما، و أدعوك بما دعاك به موسى كليمك حين ناداك ففلقت له البحر فأنجيته و بني إسرآئيل، و أغرقت فرعون و قومه في اليمّ. و أدعوك بما دعاك به عيسى روحك حين ناداك فنجّيته من أعدآئه و إليك رفعته، و أدعوك بما دعاك به حبيبك و صفيّك و نبيّك محمّد صلّى اللّه عليه و اله فاستجبت له، و من الأحزاب نجّيته، و على أعدائك نصرته. و أسألك باسمك الّذي إذا دعيت به أجبت، يا من له الخلق

با آن، آب را با نيرو و فشار از تكّه سنگ هاى سفت و محكم بيرون آوردى، و از هر جايى كه خواستى روان ساختى؛ و از تو مى خواهم به واسطۀ اسمى كه با آن، آفريدگانت را آفريدى و هرگونه كه خواستى و هرگونه كه خواستند آنان را روزى دادى؛ اى كسى كه روزها و شب ها، در او دگرگونى ايجاد نمى كنند؛ مى خوانم تو را با همان دعايى كه نوح هنگامى كه تو را ندا داد خواند، پس او را با همراهانش نجات بخشيدى، و قوم (ستمگر) ش را نابود كردى؛ و تو را مى خوانم با همان دعايى كه ابراهيم-دوستت-هنگامى كه تو را ندا داد دعا كرد، پس او را نجات دادى، و آتش را برايش سرد و سلامت گردانيدى، و تو را مى خوانم با همان دعايى كه موسى -هم سخنت-هنگامى كه تو را ندا داد، با آن دعا تو را خواند، پس دريا را برايش شكافتى و او را با بنى اسرائيل نجات دادى، و فرعون و سپاهش را در آب غرق فرمودى. و تو را مى خوانم با دعايى كه عيسى -روح تو-هنگامى كه تو را ندا داد، با آن دعا تو را خواند، و در نتيجه او را از دست دشمنانش نجات دادى، و به سوى خودت بالا بردى؛ و تو را مى خوانم با همان دعايى كه حضرت محمّد همان دوست، برگزيده و پيامبرت-كه درود خدا بر او و آل او باد-با آن دعا تو را خواند، پس به او پاسخ مثبت دادى، و از گروه هاى متشكّل نجاتش بخشيدى، و بر دشمنانت يارى اش نمودى؛ و از تو مى خواهم با آن نامت كه هرگاه با آن خوانده شوى به طور حتم پاسخ مى دهى. اى كسى كه آفرينش و دستور

ص: 175

و الأمر، يا من أحاط بكلّ شيء علما، يا من أحصى كلّ شيء عددا، يا من لا تغيّره الأيّام و اللّيالي، و لا تتشابه عليه الأصوات، و لا تخفى عليه اللّغات، و لا يبرمه إلحاح الملحّين. أسألك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد خيرتك من خلقك، فصلّ عليهم بأفضل صلواتك، و صلّ على جميع النّبيّين و المرسلين، الّذين بلّغوا عنك الهدى، و أعقدوا لك المواثيق بالطّاعة، و صلّ على عبادك الصّالحين. يا من لا يخلف الميعاد أنجز لي ما وعدتني، و اجمع لي أصحابي و صبّرهم، و انصرني على أعدآئك و أعدآء رسولك، و لا تخيّب دعوتي، فإنّي عبدك، ابن عبدك، ابن أمتك، أسير بين يديك، سيّدي أنت الّذي مننت عليّ بهذا المقام و تفضّلت به عليّ دون كثير من خلقك، أسألك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد و أن تنجز لي ما وعدتني، إنّك

و حكم فرمايى، از آن اوست؛ اى كسى كه دانشش همه چيز را فراگرفته است؛ اى كسى كه تعداد همه چيز را مى داند؛ اى كسى كه روزها و شب ها در او دگرگونى ايجاد نمى كند؛ و صداهاى مختلف او را به اشتباه نمى اندازد؛ و لغت ها بر او پنهان نيست؛ اصرار و پافشارى اصراركنندگان او را به ستوه نمى آورد؛ از تو درخواست مى كنم بر حضرت محمّد و آل محمّد كه برگزيدگان از آفريدگانت هستند درود بفرستى. پس بر آنان به برترين درودهايت، درود بفرست. و بر تمام پيامبران و فرستادگان خود كه راهنمايى هاى تو را به درستى و به طور كامل به بندگانت رسانده و پيمان هاى محكم براى فرمان بردارى با تو، بستند؛ درود بفرست، و بر تمام بندگان شايسته و نيكوكارت درود فرست، اى كسى كه خلاف وعده اش رفتار نمى كند؛ وعده اى را كه به من دادى، وفا كن؛ و تمام يارانم را برايم گرد آور، و به ايشان صبر و استقامت عطا كن، و مرا بر دشمنان خودت و دشمنان پيامبرت-حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم-پيروز فرما؛ و دعايم را بى بهره مگردان؛ كه من بندۀ تو و فرزند بندۀ تو، و فرزند كنيز تو هستم، در پيشگاه تو اسيرم. سرور و آقاى من؛ تويى كه چنين مقام و منزلتى را بر من منّت نهاده اى و مرا به وسيلۀ آن از بسيارى از آفريدگانت برترى داده اى، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و به وعده اى كه به من دادى وفا كنى، كه به راستى

ص: 176

أنت الصّادق و لا تخلف الميعاد، و أنت على كلّ شيء قدير. (1)

تو راست گو هستى، و خلاف وعده ات رفتار نمى كنى؛ و تو بر هر چيزى توانايى دارى.

11- دعاى سوّم آن حضرت در قنوت

آية اللّه سيّد نصر اللّه مستنبط رحمه اللّه، در حرم حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به ديدار امام زمان ارواحنا فداه شرفياب شد، درحالى كه آن حضرت نماز مى خواند؛ به آنچه آن حضرت مى خواندند گوش فراداد و شنيد كه آن حضرت در قنوتش اين گونه دعا مى كرد:

أللّهمّ إنّ معاوية بن أبي سفيان قد عادى عليّ بن أبي طالب، فالعنه لعنا وبيلا. (2)

بارالها؛ به راستى كه معاويه پسر ابو سفيان، با علىّ بن ابى طالب عليه السّلام دشمنى سرسختانه اى كرد؛ پس او را به شدّت لعنت كن.

12- دعا در قنوت نماز جمعه

براى ظهور آن بزرگوار عجّل اللّه تعالى فرجه

پسر مقاتل روايت نموده كه امام رضا عليه السّلام فرمود:

در قنوت نماز جمعه چه مى گوييد و چه دعايى مى كنيد؟

گفتم: همان دعاهايى كه مردم مى خوانند.

ص: 177


1- 1) . مهج الدعوات:91، [1]البلد الأمين:665. [2]
2- 2) . معجم رجال الفكر و الأدب في النجف خلال ألف عام:3/1199.

فرمود: آن طور كه آن ها دعا مى كنند، دعا مكن؛ بلكه بگو:

أللّهمّ أصلح عبدك و خليفتك بما أصلحت به أنبيآءك و رسلك، و حفّه بملآئكتك، و أيّده بروح القدس من عندك، و اسلكه من بين يديه و من خلفه رصدا يحفظونه من كلّ سوء، و أبدله من بعد خوفه أمنا، يعبدك لا يشرك بك شيئا، و لا تجعل لأحد من خلقك على وليّك سلطانا، و أذن له في جهاد عدوّك و عدوّه، و اجعلني من أنصاره، إنّك على كلّ شيء قدير. (1)

بارالها؛ به وسيلۀ آنچه كه كار پيامبران و فرستادگانت را اصلاح فرمودى، امور بنده و جانشينت (امام عصر عليه السّلام را نيز اصلاح فرما؛ و با فرشتگانت گرداگردش را فرابگير؛ و او را با روح القدس از جانب خودت، تأييدش گردان؛ و مراقب و نگهبانانى در پيش رو و از پشت سرش بگمار، تا نگذارند هيچ بدى به او برسد؛ و پس از شرايط ترسناكى كه دارد، محيطى سراسر آرامش برايش فراهم كن، تا تو را بپرستد و چيزى را شريك تو نگرداند؛ و و چيرگى و قدرت براى هيچ يك از آفريدگانت بر وليّت قرار مده؛ و به او اجازه بده تا با دشمن تو و دشمن خودش به نبرد برخيزد؛ و مرا نيز از ياران آن حضرت قرار ده؛ همانا، تو بر هر چيزى توانا هستى.

ص: 178


1- 1) . مصباح المتهجّد:366، [1]جمال الاسبوع:256، [2]بحار الأنوار:89/251، أبواب الجنّات:183. [3]

بخش سوّم:ادعيۀ بعد از نمازها

اشاره

ص: 179

ص: 180

1- دعا براى ظهور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

بعد از هر نماز واجب

در كتاب «جمال الصالحين» از مولاى مان امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:

همانا از حقوق ما بر شيعيان ما اين است كه بعد از هر نماز واجب دست هايشان را بر چانه گذاشته و سه مرتبه بگويند:

يا ربّ محمّد عجّل فرج ال محمّد، يا ربّ محمّد إحفظ غيبة محمّد، يا ربّ محمّد إنتقم لابنة محمّد عليهما السّلام. (1)

اى پروردگار محمّد؛ فرج و گشايش امور آل محمّد را تعجيل فرما؛ اى پروردگار محمّد؛ محافظت كن (دين را در) غيبت محمّد، اى پروردگار محمّد؛ انتقام دختر محمّد عليهما السّلام را بگير.

2- دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه

پس از نمازهاى واجب

امام جواد عليه السّلام فرمودند:

وقتى از نماز واجب فارغ شدى بگو:

ص: 181


1- 1) . مكيال المكارم:2/7. [1]

رضيت باللّه ربّا، و بالإسلام دينا، و بالقران كتابا، و بمحمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نبيّا، و بعليّ وليّا، و بالحسن و الحسين، و عليّ بن الحسين، و محمّد بن عليّ، و جعفر بن محمّد، و موسى بن جعفر، و عليّ ابن موسى، و محمّد بن عليّ، و عليّ بن محمّد، و الحسن بن عليّ، و الحجّة بن الحسن بن عليّ أئمّة. أللّهمّ وليّك الحجّة فاحفظه من بين يديه، و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله، و من فوقه و من تحته، و امدد له في عمره، و اجعله القآئم بأمرك، المنتصر لدينك، و أره ما يحبّ و تقرّ به عينه في نفسه و في ذرّيّته، و أهله و ماله، و في شيعته و في عدوّه، و أرهم منه ما يحذرون، و أره فيهم ما يحبّ و تقرّ به عينه، و اشف به صدورنا و صدور قوم مؤمنين.

خشنودم كه خداوند پروردگار من، اسلام دين من، قرآن كتابم، حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم پيامبرم، حضرت على سرپرست و صاحب اختيارم، حسن و حسين و علىّ بن حسين و محمّد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و علىّ ابن موسى و محمّد بن على و على بن محمّد و حسن بن على و حجّت بن الحسن بن على امامان و پيشوايان من باشند. خداوندا؛ ولىّ تو حضرت حجّت است، پس او را از روبه رو و پشت سرش و از طرف راست و چپش، و از بالا و پايين حفظ فرما، و عمرش را طولانى كن، و او را قيام كننده به امرت قرار بده، تا يارى گر دينت باشد و آنچه دوست مى دارد و باعث چشم روشنى اش مى شود در مورد خودش و فرزندانش و خانواده اش و مالش و پيروان و دشمنانش به او نشان ده؛ و آنچه دشمنانش در مورد او پرهيز دارند به آنان نشان ده، و آنچه آن حضرت در مورد دشمنانش دوست دارد و چشمش به آن روشن مى شود به او نشان ده و سينه هاى ما را و سينه هاى مؤمنان را به وسيلۀ او شفا بخش.

اين حديث، دعا كردن براى فرج مولاى مان حضرت حجّت ارواحنا فداه را بعد از هر نماز واجب مورد تأكيد قرار مى دهد. (1)

ص: 182


1- 1) . مكيال المكارم:2/3، و [1]مانند آن در «نزهة الزاهد:91» وارد شده است.

3- دعا براى تشرّف خدمت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

كه بعد از نمازهاى واجب خوانده مى شود

روايت شده است:

هركس بعد از نمازهاى واجب اين دعا را بخواند و بر آن مواظبت كند، آن قدر عمرش طولانى شود و زندگيش ادامه يابد كه از زندگى دلتنگ شود و به سبب اين دعا به ديدار حضرت صاحب الأمر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) مشرّف گردد.

آن دعا چنين است:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، أللّهمّ إنّ رسولك الصّادق المصدّق صلواتك عليه و اله قال إنّك قلت ما تردّدت في شيء أنا فاعله كتردّدي في قبض روح عبدي المؤمن، يكره الموت و أنا أكره مسآءته. أللّهمّ فصلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل لوليّك الفرج، و النّصر و العافية، و لا تسؤني في نفسي، و لا في فلان.

خداوندا؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست. خداى من؛ همانا رسول راستگو و تأييدشده ات-كه درودهاى تو بر او و آل او باد-گفته است: كه همانا تو فرموده اى: در مورد هيچ كدام از كارهايى كه انجام مى دهم مثل قبض روح بندۀ مؤمنم دچار ترديد نشده ام؛ زيرا او مرگ را خوش نمى دارد و من ناراحتى او را نمى پسندم. خداوندا؛ پس بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و فرج و گشايش كار وليّت و پيروزى و عافيتش را تعجيل فرما و موجبات ناراحتى مرا در مورد خودم و فلانى فراهم مساز.

فرمود: و هركه را كه مى خواهى به جاى «فلانى» نام ببر. (1)

ص: 183


1- 1) . مكارم الأخلاق:2/35، و در مصباح المتهجّد:58 و الصحيفة الصادقيّة:178 با اندكى تفاوت.

4- دعاى ديدار امام زمان ارواحنا فداه

از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه فرمودند:

هركس بعد از هر نماز واجب اين دعا را بخواند، همانا او حضرت حجّت عليه السّلام را در بيدارى يا خواب مى بيند:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم أللّهمّ بلّغ مولانا صاحب الزّمان، أينما كان و حيثما كان، من مشارق الأرض و مغاربها، سهلها و جبلها، عنّي و عن والديّ، و عن ولدي و إخواني التّحيّة و السّلام عدد خلق اللّه، وزنة عرش اللّه، و ما أحصاه كتابه، و أحاط علمه. أللّهمّ إنّي اجدّد له في صبيحة هذا اليوم، و ما عشت فيه من أيّام حياتي، عهدا و عقدا و بيعة له في عنقي، لا أحول عنها و لا أزول. أللّهمّ اجعلني من أنصاره و نصّاره الذّآبّين عنه، و الممتثلين لأوامره و نواهيه في أيّامه، و المستشهدين بين يديه. أللّهمّ فإن حال

خداوندا؛ به مولاى مان صاحب الزمان هر كجا و هرگونه كه باشد در شرق و غرب زمين، بيابان و كوه آن؛ درود و تحيّتى از طرف من و والدينم و از سوى فرزندانم و برادرانم به تعداد آفريدگان خدا و سنگينى عرش الهى و آنچه كتابش دربردارد و دانشش به آن احاطه دارد؛ برسان. خداوندا؛ همانا من در بامداد امروز و ديگر روزهاى زندگيم، با او عهد و پيمان و بيعتى را كه از او بر گردنم است تجديد مى كنم و هرگز از اين بيعت دگرگون نمى شوم و كنار هم نمى زنم. خداوندا؛ مرا از يارانش و جان نثارانى كه از او دفاع مى كنند قرار بده، و از آنان كه دستورات و نهى هايش را در دوران حكومتش فرمان مى برند و نيز از شهادت جويان در ركابش قرار بده. خداوندا؛ اگر

ص: 184

بيني و بينه الموت، الّذي جعلته على عبادك حتما مقضيّا فأخرجني من قبري مؤتزرا كفني، شاهرا سيفي، مجرّدا قناتي، ملبّيا دعوة الدّاعي في الحاضر و البادي. أللّهمّ أرني الطّلعة الرّشيدة و الغرّة الحميدة، و اكحل بصري بنظرة منّي إليه، و عجّل فرجه، و سهّل مخرجه. أللّهمّ اشدد أزره، و قوّ ظهره، و طوّل عمره، و اعمر اللّهمّ به بلادك، و أحي به عبادك، فإنّك قلت و قولك الحقّ ظَهَرَ اَلْفَسادُ فِي اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي اَلنّاسِ (1)، فأظهر اللّهمّ لنا وليّك و ابن بنت نبيّك، المسمّى باسم رسولك صلواتك عليه و اله، حتّى لا يظفر بشيء من الباطل إلاّ مزّقه، و يحقّ اللّه الحقّ بكلماته و يحقّقه. أللّهمّ اكشف هذه الغمّة عن هذه الامّة بظهوره، إنّهم يرونه بعيدا، و نراه قريبا، و صلّى اللّه على محمّد و اله. (2)

بين من و او مرگ فاصله انداخت؛ -مرگى كه براى بندگانت حتمى و قطعى قرار داده اى- پس مرا از قبرم خارج كن درحالى كه كفنم را به كمر بسته، شمشيرم كشيده، نيزه ام آماده و بيرون كشيده شده و دعوت دعوت كننده را در شهر باشم يا صحرا، لبّيك گويم. خداوندا؛ به من طلعت راه گشا و چهرۀ ستوده شده را نشان بده، و با نگاهى از من به سوى او چشمم را سرمه كن، و فرجش را تعجيل فرما، و خروجش را آسان گردان. خداوندا؛ پشتش را محكم، و كمرش را قوى و نيرومند گردان و عمرش را طولانى كن و-خداوندا-به وسيلۀ او، سرزمين هايت را آباد گردان و به واسطۀ او بندگانت را زنده گردان؛ زيرا تو گفتى درحالى كه سخن تو حقّ است: «فساد در خشكى و دريا ظاهر شده به واسطۀ آنچه مردم با دست خود انجام دادند» . پس خداوندا؛ ولىّ خود و فرزند دختر پيامبرت را -كه همنام است با رسولت كه درودهاى تو بر او و آل او باد-براى ما ظاهر كن تا بر چيزى از باطل دست نيابد مگر آن كه آن را پاره كند، و خدا به كلماتش، حق را ثابت كند و آن را محقّق سازد. خداوندا؛ اين گرفتارى و اندوه را از اين امّت با ظهورش برطرف ساز كه همانا آنان (مخالفان) آن را دور مى بينند و ما نزديك مى بينيم؛ و خدا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستد.

ص: 185


1- 1) . سورۀ روم، آيۀ 41. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:86/61. [2]

5- دعاى بعد از نماز صبح

سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «مصباح الزائر» مى نويسد: اين دعايى است كه هر روز پس از نماز صبح مولايمان امام زمان ارواحنا فداه با آن زيارت مى شود:

أللّهمّ بلّغ مولاي صاحب الزّمان صلوات اللّه عليه عن جميع المؤمنين و المؤمنات، في مشارق الأرض و مغاربها، و برّها و بحرها، و سهلها و جبلها، حيّهم و ميّتهم، و عن والديّ و ولدي، و عنّي من الصّلوات و التّحيّات، زنة عرش اللّه، و مداد كلماته، و منتهى رضاه، و عدد ما أحصاه كتابه، و أحاط به علمه. أللّهمّ إنّي اجدّد له في هذا اليوم، و في كلّ يوم، عهدا و عقدا و بيعة [له]في رقبتي. أللّهمّ كما شرّفتني بهذا التّشريف، و فضّلتني بهذه الفضيلة، و خصصتني بهذه النّعمة، فصلّ على مولاي و سيّدي صاحب الزّمان، و اجعلني من أنصاره و أشياعه،

خداوندا؛ برسان به مولايم صاحب الزمان-كه درودهاى خدا بر او باد-از سوى تمام مردان و زنان مؤمن در شرق و غرب زمين و در خشكى و دريا و بيابان و كوه، زنده و مردۀ آن ها، و از سوى پدر و مادر و فرزندانم و خودم درود و تحيّتى هم سنگ عرش الهى، و گستردگى كلمات او و نهايت رضايتش، و آن مقدار كه كتابش گرد آورده و علمش به آن احاطه دارد. بارالها؛ در امروز و در هر روز، عهد (زبانى) و پيمان (قلبى) و بيعت (عملى) كه نسبت به او بر گردنم است تجديد مى كنم. خداوندا؛ همان گونه كه مرا به اين شرافت سرافراز كردى، و به اين فضيلت برترى دادى، و به اين نعمت مخصوص گرداندى، پس بر مولايم و آقايم صاحب الزمان درود فرست و مرا از ياوران و پيروان

ص: 186

و الذّآبّين عنه، و اجعلني من المستشهدين بين يديه، طآئعا غير مكره، في الصّفّ الّذي نعتّ أهله في كتابك، فقلت صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ (1)على طاعتك و طاعة رسولك و اله عليهم السّلام. أللّهمّ هذه بيعة له في عنقي إلى يوم القيامة. (2)

و مدافعانش قرار بده، و مرا از شهادت طلبان در پيشگاه و ركاب همايونى او قرار بده كه با تمام شوق آرزوى شهادت مى كنند نه با اجبار؛ در صفى كه اهل آن را در قرآنت وصف كرده اى و گفتى: «صف بسته اند، گويى اينان بنيانى آهنين هستند» در فرمان بردارى تو و رسولت و آل او -كه بر ايشان درود باد-خداوندا؛ اين بيعتى است براى او در گردنم تا روز قيامت.

6- دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در تعقيب نماز صبح

شيخ بهايى رحمه اللّه در تعقيب نماز صبح مى گويد: درحالى كه محاسن خود را در دست راست گرفته اى و كف دست چپ را رو به آسمان بالا برده باشى، هفت مرتبه مى گويى:

يا ربّ محمّد و ال محمّد، صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرج محمّد و ال محمّد. (3)

اى پروردگار محمّد و آل محمّد؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و در فرج محمّد و آل محمّد شتاب فرما.

ص: 187


1- 1) . سورۀ صفّ، آيۀ 4. [1]
2- 2) . زاد المعاد:487، [2]مصباح الزائر:454. [3]بعضى از بزرگان اين دعا را در بخش زيارت ها ذكر كرده اند؛ زيرا اين دعا به منزلۀ بيعت با امام زمان صلوات اللّه عليه است.
3- 3) . مفتاح الفلاح:206، مصباح المتهجّد:53( [4]با كمى تفاوت) .

7- دعاى ديگر براى ظهور آن حضرت ارواحنا فداه پس از نماز صبح

در «منهاج العارفين» آمده است: مستحبّ است نمازگزار بعد از نماز صبح صد مرتبه بگويد:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرجهم. (1)

خداوندا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و در فرجشان تعجيل فرما.

8- دعاى ديگرى براى حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه بعد از نماز صبح

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه در كتاب «مقباس» در تعقيب نماز صبح روايت مى كند: پيش از آن كه كلامى بر زبان بياورد صد مرتبه بگويد:

يا ربّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرج ال محمّد، و أعتق رقبتي من النّار. (2)

اى پروردگار من؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و در فرج و راحتى آل محمّد شتاب فرما، و مرا از آتش رها و آزاد كن.

ص: 188


1- 1) . منهاج العارفين:108.
2- 2) . مكيال المكارم:2/13. [1]

11-9- دعاهايى كه حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه براى برطرف شدن مشكلات شديد به مردى آموختند

محدّث نورى رحمه اللّه در «دار السلام» مى گويد:

عالم عامل ملاّ فتحعلى سلطان آبادى رحمه اللّه به من گفت كه: فاضل مقدّس پرهيزگار ملاّ محمّد صادق عراقى رحمه اللّه در نهايت فقر و تنگدستى و در سختى و بلا بود و گرفتارى و بدبختى از هر سو به او رو آورده بود.

روزگارى به همين ترتيب گذشت و گشايش در كارش حاصل نشد و تنگدستى او برطرف نشد تا اين كه شبى در خواب ديد كه گويا در بيابانى است و در آن بيابان خيمۀ بزرگى برپا مى باشد و قبّه اى بر بالاى آن است.

شيخ از صاحب آن خيمه پرسش نمود. به او گفته شد: در اين خيمه، پناهگاه محكم و استوار، فريادرس گرفتار بيچاره، حجّت قائم، حضرت مهدى و امام منتظر مرضى-كه خداوند تعالى در راحتى و فرجش شتاب كند و خروجش را آسان فرمايد-حضور دارند. شيخ به سرعت به سمت خيمه رفت؛ زيرا برطرف شدن گرفتاريش را در آن يافته بود.

وقتى به حضور حضرت رسيد، از پريشانى و فشار زمان و سختى حال خانواده اش شكايت كرد و از حضرت دعايى خواست كه با آن غم و اندوه از او برداشته شده و گرفتاريش برطرف شود.

حضرت او را به سيّدى از فرزندانش حواله كرد و به خيمه اش اشاره كرد. شيخ از حضور حضرت مرخّص شده و به آن خيمه رفت. در آنجا سيّد سند دانشمند مورد اعتماد، عالم والامقام و مورد تأييد جناب سيّد محمّد سلطان آبادى را ديد كه بر سجّاده اش نشسته و در حال نيايش است.

بعد از سلام، آنچه حجّت پروردگار حواله كرده بود عرض كرد و سيّد دعايى كه رفع تنگدستى و سختى كند و موجب افزايش روزى باشد به او آموخت.

ص: 189

در اين هنگام شيخ از خواب بيدار شد، درحالى كه دعا در ذهنش مانده بود. سپس به سوى خانۀ سيّد محمّد روانه شد با آن كه قبل از آن خواب به دليلى كه ذكر نمى كرد از سيّد كناره مى گرفت و نمى خواست او را ببيند.

وقتى به خانۀ سيّد رسيد و داخل شد سيّد را ديد كه بر روى سجّادۀ نمازش-همان گونه كه در خواب ديده بود-نشسته و ذكر خدا مى گويد و استغفار مى كند.

به سيّد سلام كرد و او جواب داد درحالى كه خنده اى بر لب داشت، گويا قضيّه را مى داند و از اسرار پنهانى آگاه است. شيخ آنچه در خواب پرسيده بود از سيّد پرسيد و سيّد همان دعا را به او آموخت.

شيخ مدّت كمى آن دعا را خواند و دنيا از هر طرف به او روى آورد. هميشه استاد ما دام ظلّه آن سيّد را با احترام تعريف مى نمود، درحالى كه او را در اواخر عمرش درك كرده و زمان كوتاهى شاگردى ايشان نموده بود.

آنچه سيّد رحمه اللّه در خواب و بيدارى به شيخ آموخت، سه چيز است:

1-بعد از نماز صبح درحالى كه دستش را بر روى سينه گذاشته، هفتاد مرتبه «يا فتّاح» بگويد.

كفعمى رحمه اللّه نيز در كتاب «مصباح» مى گويد: هركس به اين شكل اين ذكر را بگويد خداوند تعالى حجاب را از قلبش برطرف كند.

2-آنچه كلينى در كتاب «كافى» آن را روايت كرده است كه:

يكى از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چند روزى به خدمت ايشان نرسيد و هنگامى كه حضور حضرت رسيد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم به او فرمودند:

چه چيزى تو را از ديدار ما در اين چند روز باز داشت؟

مرد گفت: بيمارى و فقر.

حضرت فرمود: آيا نمى خواهى به تو دعايى بياموزم كه خدا فقر و بيمارى را به وسيلۀ آن از تو دور كند؟

مرد گفت: البتّه، اى رسول خدا.

حضرت فرمودند: بگو:

ص: 190

لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه [العليّ العظيم]، توكّلت على الحيّ الّذي لا يموت، و الحمد للّه الّذي لم يتّخذ [صاحبة و لا]ولدا، و لم يكن له شريك في الملك، و لم يكن له وليّ من الذّلّ، و كبّره تكبيرا.

هيچ جنبش و توانايى نيست مگر به سبب خداوند [بلندمرتبۀ بزرگ]؛ توكّل كردم بر (خداى) زنده اى كه هرگز نمى ميرد، و حمد و ستايش مخصوص خدايى است كه [همسر و]فرزندى ندارد، و در فرمانروايى شريكى برايش نيست، و براى او از روى خوارى و ذلّت ولىّ و سرپرستى نيست؛ و به بزرگى از او ياد كن.

راوى گويد: زمان اندكى گذشت كه آن مرد صحابى نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بازگشت و گفت: اى رسول خدا؛ خداوند بيمارى و فقر را از من برطرف كرد.

3-آنچه ابن فهد حلّى در كتاب «عدّة الداعى» از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت كرده است:

هركس اين دعا را هر روز بعد از نماز صبح بخواند، هيچ حاجتى از خداى تعالى نخواهد مگر آن كه به آسانى برآورده شود و خداوند كارهاى مهمّ او را كفايت نمايد:

بسم اللّه و صلّى اللّه على محمّد و اله، و افوّض أمري إلى اللّه، إنّ اللّه بصير بالعباد، فوقيه اللّه سيّئات ما مكروا، لا إله إلاّ أنت، سبحانك إنّي كنت من الظّالمين، فاستجبنا له و نجّيناه من الغمّ و كذلك ننجى المؤمنين، و حسبنا اللّه و نعم الوكيل، فانقلبوا بنعمة من اللّه، و فضل لم يمسسهم سوء، ما شآء اللّه لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه، ما شآء اللّه لا ما شآء النّاس، ما شآء اللّه

به نام خدا و خداوند بر محمّد و آل محمّد درود فرستد، و كارم را به خدا واگذار مى كنم؛ همانا خدا نسبت به بندگان بيناست. پس خدا او را از بدى هاى آنچه مكر و حيله كرده اند محفوظ داشت؛ هيچ خدايى جز تو نيست؛ پاك و منزّهى تو، همانا من از گروه ستمگران بودم؛ پس دعاى او را اجابت كرديم و او را از غم و اندوه رهانيديم و اين گونه مؤمنان را نيز نجات مى بخشيم و خدا ما را كفايت مى كند و او خوب وكيلى است. پس با نعمتى از سوى خدا و فضل و احسان درحالى كه هيچ بدى به آنان راه نرسيد دگرگون شدند. آنچه خدا بخواهد همان شود و هيچ جنبش و توانايى نيست مگر به سبب خدا؛ هرچه خدا بخواهد همان شود نه آنچه مردم بخواهند؛ هرچه خدا

ص: 191

و إن كره النّاس. حسبي الرّبّ من المربوبين، حسبي الخالق من المخلوقين، حسبي الرّازق من المرزوقين، حسبي اللّه ربّ العالمين، حسبي من هو حسبي، حسبي من لم يزل حسبي، حسبي من كان مذ كنت [لم يزل]حسبي، حسبي اللّه لا إله إلاّ هو، عليه توكّلت و هو ربّ العرش العظيم.

بخواهد همان شود؛ هرچند مردم خوش نداشته باشند. پرورش دهنده، مرا از پرورش يافتگان كفايت مى كند؛ آفريننده، مرا از آفريدگان كفايت مى كند؛ روزى دهنده مرا از روزى خواران كفايت مى كند؛ خدايى كه پروردگار جهانيان است مرا كفايت مى كند. كفايت مى كند مرا آن كسى كه برايم كافى است؛ كفايت مى كند مرا آن كه هميشه كفايت مى كند؛ كفايت مى كند مرا آنكه از ابتدايى كه بودم پيوسته مرا كفايت مى كند؛ خدايى مرا كفايت مى كند كه جز او خدايى نيست؛ تنها بر او توكّل كردم و او پروردگار عرش بزرگ است.

مواظبت در مداومت اين اوراد شايسته است، زيرا كه فهم و درايت و خبر، اين اذكار و دعاها را تصديق كرده است. (1)

12- دعا براى ظهور آن حضرت پس از نماز صبح و ظهر در هر روز

امام صادق عليه السّلام مى فرمايند:

هركس بعد از نماز صبح و ظهر، در روز جمعه و ديگر روزها بگويد:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرجهم

خداوندا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و در فرج و راحتى ايشان تعجيل بفرما،

نمى ميرد تا اين كه حضرت قائم مهدى (صلوات اللّه عليه) را درك كند. (2)

ص: 192


1- 1) . دار السلام:2/266.
2- 2) . مصباح المتهجّد:368، بحار الأنوار:86/77 و 89/363، و در «الصحيفة الصادقيّة:169» نقل كرده است كه اين صلوات را صد مرتبه بگويد.

13- دعا براى ظهور آن بزرگوار ارواحنا فداه پس از نماز ظهر در هر روز

در كتاب «فلاح السائل» آمده است: از اذكار مهمّ در تعقيب نماز ظهر، اقتدا كردن به امام صادق عليه السّلام در دعا كردن براى حضرت مهدى صلوات اللّه عليه است. امامى كه رسول خدا حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در روايات صحيح به امّتش بشارت او را داده است و به آن ها وعده داده كه آن حضرت در آخر الزمان ظهور مى كند.

محمّد بن رهبان دبيلى روايت كرده است: ابو على محمّد بن حسن بن محمّد بن جمهور قمى گفت: پدرم از پدرش محمّد بن جمهور و او از احمد بن حسين سكّرى و او از عبّاد بن محمّد مداينى نقل كرد كه: در مدينه بر امام صادق عليه السّلام وارد شدم هنگامى كه از نماز ظهر فارغ شده بود، آن حضرت دست ها را به سوى آسمان بلند كرده بود و مى گفت:

يا سامع كلّ صوت، يا جامع (كلّ فوت) ، يا بارئ كلّ نفس بعد الموت، يا باعث، يا وارث، يا سيّد السّادة، يا إله الآلهة، يا جبّار الجبابرة، يا ملك الدّنيا و الآخرة، يا ربّ الأرباب، يا ملك الملوك، يا بطّاش، يا ذا البطش الشّديد، يا فعّالا لما يريد، يا محصي عدد الأنفاس و نقل الأقدام، يا من السّرّ عنده علانية، يا مبدئ، يا معيد. أسألك بحقّك على خيرتك من خلقك،

اى شنوندۀ هر صدا؛ اى گردآورندۀ(هر نابود) ؛ اى آفرينندۀ هر جان و روان بعد از مرگ؛ اى برانگيزاننده؛ اى وارث؛ اى آقا و سروّر آقايان؛ اى معبود معبودها؛ اى چيره و متسلّط بر چيره شوندگان؛ اى پادشاه دنيا و آخرت؛ اى پرورش دهندۀ پرورش دهندگان، اى پادشاه پادشاهان؛ اى بسيار سخت گير؛ اى صاحب سخت گيرى شديد؛ اى انجام دهندۀ هرچه مى خواهد؛ اى شمارشگر تعداد نفس ها و حركت و جابجايى قدم ها؛ اى كسى كه پنهان در نزد او آشكار است؛ اى آغازگر آفرينش؛ اى بازگرداننده؛ از تو مى خواهم به حقّ خودت بر بندگان برگزيده ات از ميان آفريدگانت،

ص: 193

و بحقّهم الّذي أوجبت لهم على نفسك، أن تصلّي على محمّد و أهل بيته عليه و عليهم السّلام، و أن تمنّ عليّ السّاعة السّاعة بفكاك رقبتي من النّار، و أنجز لوليّك و ابن نبيّك الدّاعي إليك بإذنك، و أمينك في خلقك، و عينك في عبادك، و حجّتك على خلقك، عليه صلواتك و بركاتك وعده. أللّهمّ أيّده بنصرك، و انصر عبدك، و قوّ أصحابه و صبّرهم، و اجعل لهم من لدنك سلطانا نصيرا، و عجّل فرجه، و أمكنه من أعدآئك و أعدآء رسولك، يا أرحم الرّاحمين.

و به حقّى كه براى ايشان بر خودت لازم كردى؛ كه بر محمّد و اهل بيتش درود بفرستى كه سلام بر او و بر آنان باد، و در همين ساعت، در همين ساعت بر من منّت گذاشته و مرا از آتش، رها كنى؛ و براى ولىّ خودت و فرزند پيامبر خودت كه دعوت كنندۀ به سوى تو به اجازۀ تو و امانت دارت در ميان خلق تو و چشم تو در ميان بندگان تو، و حجّت تو بر آفريدگان تو است-كه درودها و بركات تو بر او باد-وعده ات را انجام بده. خداوندا؛ با يارى خودت او را تأييد كن، و بنده ات را يارى نما، و اصحابش را قوّت بخش و آنان را شكيبايى عنايت كن؛ و براى ايشان از نزد خودت قدرت يارى كننده اى را قرار ده؛ و در راحتى و فرجش تعجيل كن، و او را بر دشمنانت و دشمنان رسولت مكنت و قدرت ببخش، اى مهربان ترين مهربانان.

گفتم: فدايت شوم؛ آيا اين طور نيست كه براى خويش دعا نموديد؟ حضرت فرمود:

براى نور آل محمّد عليهم السّلام و پيش رو و جلودار و انتقام گيرنده از دشمنان آل محمّد به امر خدا، دعا كردم.

گفتم: فدايت شوم؛ كى خروج مى كند؟

حضرت فرمود: هرگاه آن كه آفرينش و امور عالم در دست اوست، بخواهد.

گفتم: آيا براى خروج او علامتى هست؟

حضرت فرمود: آرى؛ نشانه هاى مختلفى هست. گفتم: مانند چه چيزى؟

حضرت فرمود: خروج علامت و پرچمى از شرق و پرچمى از غرب و فتنه اى كه بر اهل «زوراء» سايه مى افكند، و خروج مردى از فرزندان عمويم زيد در يمن، و به

ص: 194

تاراج رفتن پردۀ بيت الحرام (1)، و خداوند هرچه بخواهد، انجام مى دهد. (2)

در كتاب «مكيال المكارم» آمده است: از اين دعا چند چيز استفاده مى شود:

اوّل: مستحبّ است دعا كردن در حقّ حضرت حجّت صلوات اللّه عليه و درخواست تعجيل فرج آن حضرت بعد از نماز ظهر.

دوّم: مستحبّ است بالا بردن دست ها هنگام دعا براى حضرت حجّت ارواحنا فداه.

سوّم: مستحبّ است شفيع گرفتن ائمّه و درخواست كردن به حقّ ايشان، قبل از طلب حاجت.

چهارم: مستحبّ است حمد و ستايش خداى عزّ و جلّ در ابتداى دعا.

پنجم: مستحبّ است مقدّم داشتن صلوات بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام بر طلب حاجت.

ششم: پاك كردن روان از گناهان به وسيلۀ استغفار و مثل آن؛ تا روان پاك و براى اجابت آماده شود. شاهد اين مطلب، طلب مغفرت و رهايى از آتش است كه امام عليه السّلام درخواست نموده است.

هفتم: منظور از ولىّ مطلق كه بدون اضافه و قيد باشد در گفتار ائمّه عليهم السّلام و دعاى ايشان همان مولاى مان صاحب الزمان ارواحنا فداه است.

هشتم: مستحبّ است دعا كردن در حقّ اصحاب و ياوران حضرت.

نهم: امام صلوات اللّه عليه در هرحالى شاهد بر اعمال بندگان است، آن ها و رفتارشان را مى نگرد كه جملۀ «چشم تو در ميان بندگانت» به آن اشارت و دلالت دارد.

دهم: يكى از القاب حضرت حجّت ارواحنا فداه نور آل محمّد عليهم السّلام است؛ در روايات نيز شاهد بر آن وجود دارد؛ محقّق نورى رحمه اللّه بعضى از آن ها را در كتابش بنام «نجم الثاقب» ذكر كرده است.

يازدهم: آن حضرت ارواحنا فداه بعد از امير مؤمنان على عليه السّلام، امام حسن و امام حسين عليهم السّلام افضل و برتر از ديگر ائمّه عليهم السّلام مى باشد و روايات ديگرى نيز آن را تأييد مى كند.

ص: 195


1- 1) . بحار الأنوار:86/62، فلاح السائل:170، المصباح:48، البلد الأمين:27.
2- 2) . مكيال المكارم:2/11. [1]

دوازدهم: خداوند عزّ اسمه حضرت را ذخيره فرموده و آمدنش را به تأخير انداخته است براى انتقام گرفتن از دشمنان خودش و دشمنان رسولش؛ و روايات در اين باره متواتر است.

سيزدهم: زمان ظهورش از امور پنهانى است كه مصلحت الهى چنين اقتضا كرده است؛ در اين مورد هم روايات متواتر است.

چهاردهم: نشانه هاى گفته شده در روايت از علايم حتمى و قطعى نيست؛ به خاطر اين جمله كه در آخر كلام فرموده است: «و خداوند هرچه بخواهد، انجام مى دهد» . (1)

14- دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه پس از نماز عصر

سيّد بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «فلاح السائل» مى نويسد: از اذكار مهمّ بعد از نماز عصر اقتدا كردن به مولاى مان حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام در دعا نمودن براى مولاى مان حضرت مهدى صلوات اللّه عليه است.

چنان كه يحيى بن فضل نوفلى روايت كرده است كه گفت: در بغداد بر ابى الحسن موسى بن جعفر عليهما السّلام-وقتى از نماز عصر فارغ شده بود-وارد شدم. ديدم دست ها را به سوى آسمان بلند كرده و شنيدم كه مى گويد:

أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن، و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، إليك زيادة الأشيآء و نقصانها، و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، خلقت الخلق بغير معونة من غيرك، و لا حاجة

تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست، اوّل و آخر و ظاهر و باطن تويى؛ خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست؛ فزونى و كاستى چيزها در اختيار توست؛ تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست؛ آفرينش را بدون كمك ديگران و بدون نياز به آنان آفريدى؛

ص: 196


1- 1) . مكيال المكارم:2/11. [1]

إليهم، أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، منك المشيّة و إليك البدء. أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، قبل القبل و خالق القبل، أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، بعد البعد و خالق البعد، أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، تمحو ما تشآء و تثبت و عندك أمّ الكتاب، أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، غاية كلّ شيء و وارثه، أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، لا يعزب عنك الدّقيق و لا الجليل، أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، لا يخفى عليك اللّغات، و لا تتشابه عليك الأصوات. كلّ يوم أنت في شأن، لا يشغلك شأن عن شأن، عالم الغيب و أخفى، ديّان الدّين، مدبّر الأمور، باعث من في القبور، محي العظام و هي رميم، أسألك باسمك المكنون المخزون، الحيّ القيّوم، الّذي لا يخيب من سألك به، أن تصلّي على محمّد و اله، و أن تعجّل فرج المنتقم لك من أعدآئك، و أنجز له ما وعدته، يا ذا الجلال و الإكرام.

تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست، مشيّت از توست و آغاز كردن بستگى به تو دارد. تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست، قبل از هر قبلى بوده اى و تو آفريدگار قبل هستى؛ تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست، بعد از هر بعدى هستى و آفريدگار بعد تويى، تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست، هرچه را بخواهى محو يا اثبات مى كنى و امّ الكتاب نزد توست، تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست، نهايت و وارث هر چيزى؛ تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست، هيچ چيز كوچك و بزرگ از نظرت پنهان نمى ماند؛ تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست، هيچ لغتى بر تو پوشيده نمى ماند و صداهاى مختلف تو را به اشتباه نمى اندازد. هر روز تو در شأن و كارى هستى كه هيچ شأنى تو را از شأن ديگر بازنمى دارد. داناى غيب و پنهانى ها، پاداش دهندۀ كار، تدبيرگر امور، برانگيزانندۀ افرادى كه در قبرهايند، زنده كنندۀ استخوان ها درحالى كه پودر و خاكستر شده اند تو هستى؛ از تو مى خواهم به اسم پنهان ذخيره شده ات، كه زنده و پاينده است، كه هركس تو را به آن نام بخواند نااميد نمى شود؛ كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و فرج و گشايش در كار انتقام گيرنده ات از دشمنانت را تعجيل فرمايى و آنچه به او وعده داده اى به جاى آورى؛ اى صاحب جلالت و كرامت؛

يحيى بن فضل مى گويد: عرض كردم: براى چه كسى دعا كرديد؟ حضرت فرمود:

ص: 197

براى مهدى آل محمّد عليهم السّلام.

آنگاه فرمودند: پدرم فداى آن كه داراى شكم ستبر، ابروهاى به هم پيوسته است؛ ساق باريك؛ شانه هاى پهن و رنگ گندمگون دارد كه به خاطر شب زنده دارى كمى مايل به رنگ زرد است.

پدرم فداى آن كسى كه با ركوع و سجده شب را به صبح مى رساند؛ پدرم فداى آن كسى كه در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى هراسد؛ چراغ فروزنده در تاريكى ها است؛ پدرم فداى قيام كننده به امر خدا باد.

گفتم: چه وقت خروج مى كند؟ حضرت فرمود:

هنگامى كه ديدى لشكريان به ساحل فرات و صرات و دجله آمده اند و پل كوفه ويران شد و بعضى از خانه هاى كوفه سوزانده شد، هنگامى كه اين نشانه ها را مشاهده كردى، بدان كه خداوند آنچه بخواهد انجام مى دهد و كسى نيست كه بر امر خدا غلبه كند و يا حكمش را به تأخير بيندازد. (1)

15- دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه بعد از دو ركعت اوّل نماز شب- شيخ طوسى اعلى اللّه مقامه مى گويد: مستحبّ است در تعقيب اين دو ركعت نماز، اين دعا خوانده شود:

أللّهمّ إنّي أسألك و لم يسأل مثلك، أنت موضع مسألة السّآئلين و منتهى رغبة الرّاغبين، أدعوك و لم يدع مثلك، و أرغب إليك و لم يرغب إلى مثلك، أنت مجيب دعوة المضطرّين و أرحم

خداوندا؛ همانا من از تو مى خواهم، درحالى كه كسى مانند تو نيست كه سئوال شود. تو محلّ خواستۀ درخواست كنندگانى و نهايت شوق مشتاقانى؛ تو را صدا مى زنم درحالى كه مثل تو كسى نيست كه خوانده شود، و به سوى تو مشتاقم درحالى كه كسى چون تو نيست كه به او ميل شود؛ تو اجابت گر دعاى بيچارگانى و مهربان ترين

ص: 198


1- 1) . فلاح السائل:199، و در المصباح:51 و [1]البلد الأمين:35 با تفاوتى.

الرّاحمين. أسألك بأفضل المسآئل و أنجحها و أعظمها، يا اللّه يا رحمان يا رحيم و بأسمآئك الحسنى، و أمثالك العليا، و نعمك الّتي لا تحصى. و بأكرم أسمآئك عليك، و أحبّها إليك، و أقربها منك وسيلة، و أشرفها عندك منزلة، و أجزلها لديك ثوابا، و أسرعها في الامور إجابة، و باسمك المكنون الأكبر الأعزّ الأجلّ الأعظم الأكرم، ألّذي تحبّه و تهواه، و ترضى به عمّن دعاك، فاستجبت له دعآءه، و حقّ عليك أن لا تحرم سآئلك و لا تردّه. و بكلّ اسم هو لك في التّوراة و الإنجيل و الزّبور و القران العظيم، و بكلّ اسم دعاك به حملة عرشك و ملآئكتك، و أنبيآؤك و رسلك، و أهل طاعتك من خلقك، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تعجّل فرج وليّك و ابن وليّك، و تعجّل خزي أعدآئه.

مهربانانى. از تو مى خواهم به برترين خواسته ها و كامياب ترين و بزرگ ترين خواسته ها. اى خدا؛ اى بخشنده؛ اى مهربان؛ و به نام هاى نيكويت و مثل هاى بلندمرتبه ات و نعمت هايت كه به شمارش نيايد، و به گرامى ترين نام هايت، و محبوب ترين آن ها نزد تو و نزديك ترين آن ها از نظر وسيله بودن به سوى تو، و باشرافت ترين آن ها نزد تو از نظر قدر و منزلت، و فراوان ترين آن ها از نظر پاداش، و سريع ترين آن ها در امور از نظر اجابت، و به نام پنهان بزرگ تر، عزيزتر، بزرگوارتر، عظيم تر و گرامى ترت كه آن را دوست مى دارى و مى خواهى و به واسطۀ آن از كسى كه با آن نام، تو را بخواند راضى و خشنود مى شوى و دعايش را اجابت مى كنى، و بر تو سزاوار است كه خوانندۀ خود را محروم نساخته و او را رد نكنى. و به هر اسمى كه براى توست در تورات، انجيل، زبور و قرآن عظيم؛ و به هر اسمى كه حاملان عرش و فرشتگان و پيامبران و فرستادگانت و مخلوقات فرمانبردارت تو را به آن اسم مى خوانند؛ كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و در فرج و گشايش كار ولىّ و فرزند ولىّ خود تعجيل كنى و در خوارى و ذلّت دشمنانش شتاب نمايى.

در اين جا هرچه دوست دارى دعا كن. (1)

در كتاب «مكيال المكارم» آمده است: در كتاب «جمال الصالحين» اضافه اى براى

ص: 199


1- 1) . مصباح المتهجّد:139.

اين دعا يافتم كه چنين است: و تجعلنا من أصحابه و أنصاره، و ترزقنا به رجآءنا، و تستجيب به دعآءنا. (1)

و ما را از اصحاب و يارانش قرار بدهى و به واسطۀ او اميد ما را برآورده و ارزانى دارى، و دعاى ما را اجابت كنى.

مرحوم كفعمى گويد: مستحبّ است كه اين دعا بعد از هر دو ركعت از نمازهاى شب خوانده شود. (2)

16- دعا براى ظهور آن حضرت عجّل اللّه تعالى فرجه بعد از ركعت چهارم نماز شب

بعد از ركعت چهارم نماز شب، دو سجدۀ شكر مى گذارى و در آن دو سجده صد مرتبه مى گويى: «ما شاء اللّه، ما شاء اللّه» ؛ سپس اين دعا را مى خوانى:

يا ربّ، أنت اللّه، ما شئت من أمر يكون، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و اجعل لي فيما تشآء أن تعجّل فرج ال محمّد، صلّى اللّه عليه و عليهم، و تجعل فرجي و فرج إخواني مقرونا بفرجهم، و تفعل بي كذا و كذا. و براى هر چه دوست دارى دعا كن (3)

اى پروردگار من؛ تو خداوندى، هرچه از امور بخواهى انجام مى شود؛ پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و برايم در آنچه مى خواهى اين را قرار بده كه فرج آل محمّد را تعجيل فرمايى -كه خدا بر آن حضرت و آنان درود فرستد-و گشايش كار مرا و گشايش كار برادرانم را همراه با فرج آل محمّد قرار دهى و براى من (چنين و چنان) كنى.

در بخش چهارم دعايى را كه بعد از نماز صبح در روز جمعه خوانده مى شود و نيز دعاى ديگرى را كه بعد از نماز جمعه خوانده مى شود نقل مى كنيم.

ص: 200


1- 1) . مكيال المكارم:2/14. [1]
2- 2) . المصباح:75.
3- 3) . مصباح المتهجّد:145. [2]

بخش چهارم:دعاهاى ايّام هفته

اشاره

ص: 201

ص: 202

1- دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه در روزهاى پنجشنبه

سيّد بن طاووس رحمه اللّه مى نويسد: از جمله وظايف روز پنجشنبه آن است كه مستحبّ است انسان هزار بار بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم صلوات بفرستد، و مستحبّ است كه بگويد:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد و عجّل فرجهم. (1)

خداوندا؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و فرج ايشان را تعجيل فرما.

2- صلوات براى ظهور آن حضرت ارواحنا فداه

از عصر روز پنجشنبه تا پايان روز جمعه

شيخ طوسى رحمه اللّه مى نويسد: مستحبّ است بعد از نماز عصر روز پنجشنبه تا آخر روز جمعه بسيار صلوات فرستادن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم به اين گونه:

ص: 203


1- 1) . جمال الاسبوع:121. [1]

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرجهم، و أهلك عدوّهم من الجنّ و الإنس، من الأوّلين و الآخرين.

خداوندا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و فرج ايشان را تعجيل فرما و دشمنان آنان را از جنّ و انس از اوّلين و آخرين هلاك گردان.

و اگر آن را صد مرتبه بگويد فضيلت بسيارى دارد. (1)

كفعمى رحمه اللّه نيز مى گويد: مستحبّ است كه انسان در روز پنجشنبه هزار مرتبه سورۀ «قدر» را بخواند و هزار مرتبه بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل او صلوات بفرستد؛ بعد دعايى كه ذكر كرديم بخواند. (2)

3- دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه

در شب جمعه

شيخ ابو جعفر طوسى رحمه اللّه در كتاب «مختصر المصباح» وقتى وظايف شب جمعه را نقل مى كند مى فرمايد:

صد مرتبه يا هر اندازه كه مى توانى اين گونه بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم صلوات مى فرستى:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرجهم، و أهلك عدوّهم، من الجنّ و الإنس، من الأوّلين و الآخرين. (3)

خداوندا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و فرج ايشان را تعجيل فرما و دشمنان آنان را از جنّ و انس از اوّلين و آخرين هلاك گردان.

ص: 204


1- 1) . مصباح المتهجّد:265، و ص 257 با كمى تفاوت.
2- 2) . المصباح:177.
3- 3) . مكيال المكارم:2/31. [1]

4- حكايت دعاى علوى مصرى

اشاره

سيّد جليل القدر رضى الدين علىّ بن طاووس رحمه اللّه در «مهج الدعوات» مى گويد:

دعاى علوى مصرى را در كتابى قديمى-كه نويسنده اش خود را حسين بن علىّ بن هند معرّفى كرده و گفته آن را در شوّال سال سيصد و نود و شش نوشته ام-يافتم، نويسنده سند دعايش را اين گونه بيان كرده است:

دعايى است كه مولاى مان امام منتظر صلوات اللّه عليه به مردى از شيعيان خود كه گرفتار ظلم و ستم بود در خواب آموخته است و خداوند براى او گشايشى ايجاد كرد و دشمنش را كشت. . .

سيّد اجلّ فرموده است: دعاى معروف به دعاى علوى مصرى براى هر كار سخت و بزرگ خوانده مى شود.

سيّد بن طاووس رحمه اللّه به دو طريق اين دعا را نقل مى كند و مى فرمايد: ابو الحسن علىّ بن حمّاد بصرى گفت: ابو عبد اللّه حسين بن محمّد علوى به من خبر داد كه: محمّد بن على علوى حسينى مصرى برايم گفت: غم و اندوه شديد و پيش آمد ناگوارى از طرف يكى از ملوك ديارم به من رسيد به طورى كه تمام فكرم را به خود مشغول كرده بود و بسيار هراسناك بودم و هرگز اميدى براى رهائى خويش نداشتم.

به زيارتگاه سرورانم و پدرانم عليهم السّلام در عراق رفتم، و پناهنده به ايشان و قبورشان گشتم، و از بلاى بزرگ كسى كه از او مى ترسيدم به آن جا پناه آوردم و پانزده روز در حالى كه شب وروز دعا و گريه و ناله مى كردم در آن جا اقامت كردم كه قائم زمان و ولىّ رحمان عليه و على آبائه افضل التحيّة و السّلام در بين خواب و بيدارى نزدم آمده و خود را به من نشان داد و فرمود: اى فرزندم؛ آيا از فلانى مى ترسى؟

گفتم: آرى، به من چنين وچنان قصدى نموده است و من به سروران و مواليانم عليهم السّلام روى آورده و به ايشان شكايت مى كنم تا مرا از شرّ او خلاص كنند.

حضرت فرمود: چرا خدا را كه پروردگار تو و پروردگار پدرانت مى باشد با دعاهايى كه اجدادم پيامبران صلوات اللّه عليهم هنگام شدّت و گرفتارى مى خواندند و رفع

ص: 205

گرفتارى از آن ها مى شد نمى خوانى و دعا نمى كنى؟

گفتم: آن ها چگونه دعا مى كردند تا من هم دعا كنم؟

حضرت فرمودند: چون شب جمعه شد برخيز و غسل كن و نمازت را بخوان و چون از سجدۀ شكر فارغ شدى درحالى كه بر سر دو زانويت نشسته اى، اين دعا را با تضرّع و ناله بخوان.

محمّد بن على گفت: آن حضرت، پنج شب پياپى نزد من آمد و اين دعا را برايم تكرار كرد تا آن كه حفظ كردم و آمدنش را در شب جمعه قطع كرد؛ پس برخاستم و غسل كردم و لباسم را عوض كرده و خود را خوشبو نمودم و آن چه از نماز شب بر من لازم بود بجا آوردم و بر زانوهايم نشسته و خدا را با اين دعا خواندم.

شب شنبه نيز به صورت شب هاى گذشته آن حضرت نزد من آمد و به من فرمود:

اى محمّد؛ دعايت مستجاب شد و دشمنت كشته شد، و چون از دعا فارغ شدى خداوند عزّ و جلّ او را هلاك كرد.

محمّد بن على گفت: چون صبح شد هيچ اندوهى نداشتم مگر غم وداع سرورانم عليهم السّلام و بازگشتن به سوى منزلى كه از آن گريخته بودم. وقتى مقدارى از راه را طى كردم فرستادۀ فرزندانم را ديدم و نامه هاى آنان به دستم رسيد كه نوشته بودند:

مردى كه از او گريختى در مجلسى كه برقرار كرده بود گروهى را جمع كرد و بعد از آن كه همه خوردند و نوشيدند و پراكنده شدند، او با غلامان خود آن جا خوابيدند.

صبح كه شد هيچ حسّ و حركتى از او شنيده نشد؛ پرده از صورتش كنار زدند و ديدند كه از پشت سر ذبح شده است و خونش روان است و اين حادثه در شب جمعه اتّفاق افتاده است و نمى دانند چه كسى آن كار را كرده است؟ فرزندانم از من خواسته بودند هرچه سريع تر به خانه برگردم.

وقتى به خانه رسيدم دربارۀ زمان اين حادثه پرسيدم و دانستم درست هنگام فراغ من از دعا بوده است. (1)

ص: 206


1- 1) . مهج الدعوات:334، [1] جنّة المأوى:227.

4 دعاى علوى مصرى از امام زمان ارواحنا فداه كه در گرفتارى هاى شديد خوانده مى شود ربّ من ذا الّذي دعاك فلم تجبه، و من ذا الّذي سألك فلم تعطه، و من ذا الّذي ناجاك فخيّبته، أو تقرّب إليك فأبعدته. و ربّ هذا فرعون ذوا الأوتاد، مع عناده و كفره و عتوّه و إذعانه الرّبوبيّة لنفسه، و علمك بأنّه لا يتوب، و لا يرجع و لا يئوب، و لا يؤمن و لا يخشع، استجبت له دعآءه، و أعطيته سؤله، كرما منك وجودا، و قلّة مقدار لما سئلك عندك، مع عظمه عنده، أخذا بحجّتك عليه، و تأكيدا لها حين فجر و كفر، و استطال على قومه و تجبّر، و بكفره عليهم افتخر، و بظلمه لنفسه تكبّر، و بحلمك عنه استكبر، فكتب و حكم على نفسه جرأة منه، أنّ جزآء مثله أن يغرق في البحر، فجزيته بما حكم به على نفسه.

پروردگارا؛ چه كسى است كه تو را خوانده و تو او را جواب ندادى؟ و چه كسى است كه از تو درخواست كرد و به او عطا نكردى؟ و چه كسى است كه با تو مناجات كرده و او را نااميد ساختى يا به تو نزديك شده پس او را دور گردانيدى؟ اى پروردگار من؛ اين فرعون، صاحب قوّت هاست كه با وجود انحرافش از حق و كفرش و سركشى اش و ادّعاى ربوبيّت براى خودش و با آگاهى تو به اين كه توبه نمى كند و بازنمى گردد و نمى آيد و ايمان نمى آورد و خشوع نمى كند، دعايش را اجابت كردى و خواسته اش را عطا نمودى، به جهت بزرگوارى و بخششى كه داشتى و كم مقدار بودن آنچه خواسته بود در نزد تو، با وجود بزرگيش در نزد او؛ تا حجّتت را بر او تمام ساخته و تأكيد كرده باشى وقتى كه تباهى و فساد كرد و كفر ورزيد و بر قومش زورگويى كرد و سركشى نمود و به كفر خود براى شان فخر كرد و به ظلمش بر نفس خود، تكبّر ورزيد و به سبب بردبارى تو درباره اش سرپيچى و گردنكشى نمود، پس مقرّر كرد و بر خود با جرأت حكم كرد كه همانا كيفر مثل او (در كفر و تكبّر) اين است كه در دريا غرق شود؛ پس او را كيفر دادى به آنچه خود بر خودش حكم كرد.

ص: 207

إلهي و أنا عبدك، ابن عبدك و ابن أمتك، معترف لك بالعبوديّة، مقرّ بأنّك أنت اللّه خالقي، لا إله لي غيرك، و لا ربّ لي سواك، موقن بأنّك أنت اللّه ربّي، و إليك مردّي و إيابي، عالم بأنّك على كلّ شيء قدير، تفعل ما تشآء و تحكم ما تريد، لا معقّب لحكمك، و لا رادّ لقضاءك، و أنّك الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن، لم تكن من شيء، و لم تبن عن شيء، كنت قبل كلّ شيء، و أنت الكآئن بعد كلّ شيء، و المكوّن لكلّ شيء، خلقت كلّ شيء بتقدير، و أنت السّميع البصير. و أشهد أنّك كذلك كنت و تكون، و أنت حيّ قيّوم، لا تأخذك سنة و لا نوم، و لا توصف بالأوهام، و لا تدرك بالحواسّ، و لا تقاس بالمقياس، و لا تشبّه بالنّاس، و أنّ الخلق كلّهم عبيدك و إماؤك، أنت الرّبّ و نحن المربوبون، و أنت الخالق و نحن المخلوقون، و أنت

خداى من؛ و من بندۀ تو هستم؛ فرزند بنده و فرزند كنيز تو؛ به بندگى تو اعتراف مى كنم؛ اقرار دارم به اين كه تو خداى آفرينندۀ من هستى؛ هيچ معبودى برايم جز تو نيست؛ و هيچ پروردگارى برايم غير از تو نيست؛ يقين دارم كه همانا تو خداوندى و پروردگار من هستى و بازگشت و رجوعم به سوى توست؛ مى دانم كه بر هر چيزى توانايى و هرچه بخواهى انجام مى دهى و هرچه اراده كنى حكم مى نمايى؛ به تأخير اندازنده اى نيست حكم تو را، و ردكننده اى نيست فرمان تو را؛ و مى دانم همانا تو اوّل و آخر و ظاهر و باطن هستى؛ از چيزى به وجود نيامدى و از چيزى ساخته نشدى؛ پيش از هر چيزى بودى و تو بعد از هر چيز خواهى بود؛ و ايجادكنندۀ هر چيزى هستى؛ هر چيزى را به اندازه و مقدار آفريدى و تو شنواى بينايى. و گواهى مى دهم كه تو اين گونه بودى و خواهى بود؛ و تو زندۀ پاينده اى؛ چرت و خواب تو را فرانمى گيرد؛ و با خيالات و توهّم ها وصف نمى گردى؛ و با حواسّ درك نمى شوى؛ و با مقياسى قياس نمى شوى؛ و به مردم تشبيه نمى گردى؛ و اين كه تمام آفريدگان، بندگان و كنيزان تو هستند؛ تو پروردگارى و ما پرورش يافتگان تو، و تو آفريننده اى و ما آفريده شده؛ و تو

ص: 208

الرّازق و نحن المرزوقون. فلك الحمد يا إلهي، إذ خلقتني بشرا سويّا، و جعلتني غنيّا مكفيّا، بعد ما كنت طفلا صبيّا، تقوتني من الثّدي لبنا مريئا، و غذّيتني غذآء طيّبا هنيئا، و جعلتني ذكرا مثالا سويّا. فلك الحمد حمدا إن عدّ لم يحص، و إن وضع لم يتّسع له شيء، حمدا يفوق على جميع حمد الحامدين، و يعلو على حمد كلّ شيء، و يفخم و يعظم على ذلك كلّه، و كلّما حمد اللّه شيء. و الحمد للّه كما يحبّ اللّه أن يحمد، و الحمد للّه عدد ما خلق، و زنة ما خلق، و زنة أجلّ ما خلق، و بوزن أخفّ ما خلق، و بعدد أصغر ما خلق. و الحمد للّه حتّى يرضى ربّنا و بعد الرّضا، و أسئله أن يصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن يغفر لي ذنبي، و أن يحمد لي أمري، و يتوب عليّ إنّه هو التّوّاب الرّحيم. إلهي و إنّي أنا أدعوك و أسألك

روزى دهنده اى و ما روزى خوار. پس حمد و ستايش توراست اى خداى من؛ چون مرا بشرى درست و بى عيب آفريدى و مرا بى نياز و كفايت شده قرار دادى بعد از آن كه كودكى كوچك بودم، شير گوارا را از پستان مادر خوراك من قرار دادى و با غذاى پاك لذيذ گوارا مرا تغذيه كردى و مرا مردى به شكلى متناسب و هماهنگ قرار دادى. پس حمد مخصوص توست؛ حمدى كه اگر شمرده شود به شمارش نيايد و اگر (در محلّى) گذاشته شود چيزى گنجايش آن را ندارد؛ ستايشى كه بالاتر از تمام ستايش هاى ستايشگران باشد و بر ستايش هر چيزى برترى يابد و بر تمام آن ها بلندمرتبگى و بزرگى كند؛ و هرگاه چيزى خدا را ستايش كند. و حمد و ستايش خداراست آن طور كه خدا دوست مى دارد كه حمد شود، و حمد و ستايش مخصوص خداست به تعداد مخلوقات او و هم وزن آنچه آفريد و هم وزن بزرگ ترين چيزى كه خلق كرد و به وزن سبك ترين چيزى كه آفريد و به تعداد كوچك ترين مخلوقاتش. و حمد و ستايش خداراست به قدرى كه پروردگارمان راضى شود و پس از رضايت و خشنوديش؛ و از خدا مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستد و گناهم را ببخشد و كارم را سپاس گزارد، و توبه ام را بپذيرد؛ همانا او توبه پذير مهربان است. خداى من؛ همانا من تو را مى خوانم و از تو مى خواهم

ص: 209

باسمك الّذي دعاك به صفوتك أبونا ادم عليه السّلام، و هو مسيء ظالم حين أصاب الخطيئة، فغفرت له خطيئته، و تبت عليه، و استجبت له دعوته، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تغفر لي خطيئتي و ترضى عنّي، فإن لم ترض عنّي فاعف عنّي، فإنّي مسيء ظالم خاطئ عاص، و قد يعفو السّيّد عن عبده، و ليس براض عنه، و أن ترضي عنّي خلقك، و تميط عنّي حقّك. إلهي و أسئلك باسمك الّذي دعاك به إدريس عليه السّلام، فجعلته صدّيقا نبيّا، و رفعته مكانا عليّا، و استجبت دعآءه، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تجعل ما بي إلى جنّتك، و محلّي في رحمتك، و تسكنني فيها بعفوك، و تزوّجني من حورها، بقدرتك يا قدير. إلهي و أسئلك باسمك الّذي

-به آن نامت كه (بندۀ) برگزيده ات پدرمان آدم-كه بر او درود باد-تو را به آن نام خواند و درحالى كه گناه كار و ستم كننده بر نفس شد وقتى كه خطا از او سر زد پس خطايش را بخشيدى و توبه اش را پذيرفتى و دعايش را اجابت نمودى و به او نزديك بودى، اى نزديك؛ -كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و خطايم را ببخشى و از من راضى و خشنود شوى؛ و اگر از من راضى نمى شوى، پس مرا مورد عفو خود قرار دهى كه همانا من گنه كار ظالم، خطاكار سركش هستم؛ و آقا بنده اش را عفو مى كند درحالى كه از او راضى نيست؛ و (مى خواهم) كه آفريدگانت را از من راضى گردانى و حقّت را از من بردارى. خداى من؛ و از تو مى خواهم به آن نامت كه به وسيلۀ آن، ادريس-كه بر او درود باد-تو را خواند؛ پس او را تصديق كننده و پيامبر قرار دادى، و در مرتبۀ بلندى بالا بردى؛ و دعايش را اجابت نمودى و تو به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و محلّ بازگشتم را به سوى بهشت خويش قرار دهى، و جايگاهم را در رحمت خود قرار داده و در آن مرا با گذشت خويش ساكن گردانى، و از حوريه اش برايم تزويج كنى، با توانايى ات اى خداى توانا. خداى من؛ و از تو مى خواهم به واسطۀ آن نامت كه

ص: 210

دعاك به نوح، إذ نادى ربّه أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ* فَفَتَحْنا أَبْوابَ اَلسَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ* وَ فَجَّرْنَا اَلْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى اَلْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ، (1)و نجّيته على ذات ألواح و دسر، فاستجبت دعآءه و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تنجيني من ظلم من يريد ظلمي، و تكفّ عنّي بأس من يريد هضمي، و تكفيني شرّ كلّ سلطان جآئر، و عدوّ قاهر، و مستخفّ قادر، و جبّار عنيد، و كلّ شيطان مريد، و إنسيّ شديد، و كيد كلّ مكيد، يا حليم يا ودود. إلهي و أسئلك باسمك الّذي دعاك به عبدك و نبيّك صالح عليه السّلام فنجّيته من الخسف، و أعليته على عدوّه، و استجبت دعآءه، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تخلّصني من شرّ ما يريدني أعدآئي به، و سعى

نوح به آن نام تو را خواند؛ آن هنگام كه پروردگارش را ندا داد: «من شكست خورده ام پس يارى برسان*در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و ريزان گشوديم*و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم و اين آب ها به اندازۀ مقدّر باهم آميختند» و سوار بر چيزى كه داراى تخته ها و ميخ ها بود (كشتى) نجاتش دادى، پس دعايش را اجابت نمودى و تو پيوسته به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و مرا از ستم آن كه مى خواهد به من ستم كند نجات دهى، و مرا از شرّ و عذاب آن كه شكستم را مى خواهد، نگه دارى، و مرا كفايت كنى از شرّ هر سلطان ستم پيشه و منحرف، و دشمن چيره شونده، و خواركنندۀ پرتوان، و زورگوى ستيزه گر، و هر شيطان سركش و نافرمان و هر انسان سخت گير، و مكر هر حيله گر، اى بردبار؛ اى بسيار مهربان؛ خداى من؛ از تو مى خواهم به واسطۀ آن نامت كه به آن نام بنده و پيامبر تو حضرت صالح-كه بر او درود باد-تو را خواند؛ پس او را از فرورفتن (خوارى و نقصان) نجات دادى، و بر دشمنانش برترى بخشيدى، و دعايش را اجابت نمودى، و تو به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و مرا از شرّ آنچه دشمنانم نسبت به من مى خواهند و حسودانم تلاش مى كنند

ص: 211


1- 1) . سورۀ قمر، آيۀ 10-12. [1]

بي حسّادي، و تكفينيهم بكفايتك، و تتولاّني بولايتك، و تهدي قلبي بهداك، و تؤيّدني بتقواك، و تبصّرني (و تنصرني) بما فيه رضاك، و تغنيني بغناك يا حليم. إلهي و أسألك باسمك الّذي دعاك به عبدك و نبيّك و خليلك إبراهيم عليه السّلام، حين أراد نمرود إلقآئه في النّار، فجعلت له النّار بردا و سلاما، و استجبت له دعآءه، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تبرّد عنّي حرّ نارك، و تطفئ عنّي لهيبها، و تكفيني حرّها، و تجعل نآئرة أعدآئي في شعارهم و دثارهم، و تردّ كيدهم في نحورهم، و تبارك لي فيما أعطيتنيه، كما باركت عليه و على اله، إنّك أنت الوهّاب الحميد المجيد. إلهي و أسئلك بالاسم الّذي دعاك به إسماعيل عليه السّلام، فجعلته نبيّا و رسولا، و جعلت له حرمك منسكا و مسكنا و مأوى،

رها گردانى، و به كفايت خود مرا از آنان كفايت كنى، و به ولايت خود مرا سرپرستى نمايى، و قلبم را به هدايت خود هدايت سازى، و به تقواى خود مرا نيرو بخشى، و مرا در آنچه رضاى توست بينا و آگاه گردانى، و به بى نيازى خود مرا بى نياز سازى، اى بردبار؛ خداى من؛ از تو مى خواهم به واسطۀ آن اسمت كه به آن اسم، بنده و پيامبر و دوستت حضرت ابراهيم-كه بر او درود باد-تو را خواند، هنگامى كه نمرود خواست او را در آتش بيندازد؛ پس، آتش را بر او سرد و سلامت قرار دادى، و دعايش را اجابت كردى، و تو به او نزديك بودى اى نزديك، (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و حرارت آتشت را بر من سرد گردانى، و شعلۀ آن را از من خاموش كنى و از حرارتش مرا كفايت كنى، و آتش فتنه انگيز دشمنانم را در لباس هاى زير و روى شان (ظاهر و باطن ايشان) قرار دهى، و نيرنگ شان را به خودشان بازگردانى، و در آنچه به من عطا فرمودى بركت دهى؛ همچنان كه بركت دادى بر او و بر دودمانش؛ همانا تو بسيار بخشنده، ستوده شده و باشكوه و عظمتى. خداى من؛ از تو مى خواهم به آن نامى كه به واسطۀ آن، اسماعيل-كه بر او درود باد-تو را خواند؛ پس او را پيامبر و رسول قرار دادى، و حرمت را برايش محلّ عبادت و منزلگاه و پناهگاه قرار دادى،

ص: 212

و استجبت له دعآءه، و نجّيته من الذّبح (1)، و قرّبته رحمة منك، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تفسح لي في قبري، و تحطّ عنّي وزري، و تشدّ لي أزري، و تغفر لي ذنبي، و ترزقني التّوبة بحطّ السّيّئات، و تضاعف الحسنات، و كشف البليّات، و ربح التّجارات، و دفع معرّة السّعايات، إنّك مجيب الدّعوات، و منزل البركات، و قاضى الحاجات، و معطى الخيرات، و جبّار السّماوات. إلهي و أسئلك بما سألك به ابن خليلك إسماعيل عليه السّلام، الّذي نجّيته من الذّبح، و فديته بذبح عظيم، و قلّبت له المشقص حين (حتّى) ناجاك موقنا بذبحه، راضيا بأمر والده، فاستجبت له دعآءه، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تنجيني من كلّ سوء و بليّة، و تصرف عنّي كلّ ظلمة

و دعايش را اجابت نمودى، و او را از قربانى شدن نجات بخشيدى، و از رحمت و لطف خود وى را مقرّب ساختى، و تو به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و قبرم را وسعت دهى و بار سنگين گناه را از من بردارى و پشتم را محكم سازى، و گناهم را ببخشى و توبه را روزيم كنى با فروريختن زشتى ها و بدى ها و افزودن خوبى ها و نيكى ها و برطرف كردن بلاها، و سود تجارت ها، و دور كردن بدى ها و اذيّت هاى سخن چينى ها؛ همانا تو اجابت گر دعاها و فروفرستندۀ بركت ها، و برآورندۀ حاجت ها، و بخشندۀ خيرات و خوبى ها، و جبّار و حاكم آسمان هايى. خداى من؛ از تو مى خواهم به آنچه كه به واسطۀ آن از تو خواست فرزند دوستت اسماعيل-كه بر او درود باد-آن كسى كه او را از كشته شدن نجات بخشيدى، و قربانى بزرگ را از طرف او فديه قرار دادى و براى او كارد را برگرداندى؛ هنگامى كه با تو مناجات كرد درحالى كه يقين به كشته شدن خود داشت و راضى به امر پدرش بود؛ پس دعايش را براى او اجابت نمودى و تو به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و مرا از هر بدى و بلايى نجات دهى و هر تاريكى شديد را از من بازگردانى

ص: 213


1- 1) . الذّبح-به فتح ذال-: يعنى كشته شدن، و به كسر ذال: يعنى چيزى كه كشته مى شود.

و خيمة، و تكفيني ما أهمّني من امور دنياي و اخرتي، و ما احاذره و أخشاه، و من شرّ خلقك أجمعين، بحقّ ال يس. إلهي و أسألك باسمك الّذي دعاك به لوط عليه السّلام، فنجّيته و أهله من الخسف و الهدم و المثلات و الشّدّة و الجهد، و أخرجته و أهله من الكرب العظيم، و استجبت له دعآءه، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تأذن لي بجميع ما شتّت من شملي، و تقرّ عيني بولدي و أهلي و مالي، و تصلح لي اموري، و تبارك لي في جميع أحوالي، و تبلّغني في نفسي امالي، و أن تجيرني من النّار، و تكفيني شرّ الأشرار بالمصطفين الأخيار، الأئمّة الأبرار، و نور الأنوار محمّد و اله الطّيّبين الطّاهرين الأخيار، الأئمّة المهديّين، و الصّفوة المنتجبين صلوات اللّه عليهم أجمعين،

و كفايتم كنى آنچه را از امور دنيا و آخرتم كه مرا اندوهگين ساخته است، و آنچه از آن پرهيز مى كنم و مى ترسم، و از شرّ همۀ آفريدگانت به حقّ آل محمّد عليهم السّلام. خداى من؛ از تو مى خواهم به آن نامت كه به واسطۀ آن، لوط-كه بر او درود باد-تو را خواند، پس او و اهلش را از فرورفتن (در زمين) و ويران شدن (خانه ها) و شكنجه ها و سختى و مشقّت نجات دادى و او و اهلش را از گرفتارى بزرگ رهانيدى، و دعايش را اجابت نمودى، و تو به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و مرا اجازه دهى به جمع نمودن تمام كارهاى پراكنده ام، و ديده ام را به فرزندم و خانواده ام و مالم روشن گردانى، و امورم را اصلاح كنى، و تمام حالاتم را مبارك گردانى، و مرا به آرزوهايم در مورد خودم برسانى، و از آتش پناهم دهى، و مرا كفايت كنى از بدى بدكاران، به واسطۀ برگزيدگان نيكان، (يعنى) امامان نيكوكار و روشنى بخش روشنى ها، محمّد و آل او كه پاكان و پاكيزگان و نيكان اند، پيشوايان هدايت گر، و برگزيدگان نجيبان-كه درودهاى خدا بر تمام شان باد-هستند.

ص: 214

و ترزقني مجالستهم، و تمنّ عليّ بمرافقتهم، و توفّق لي صحبتهم، مع أنبيآئك المرسلين، و ملآئكتك المقرّبين، و عبادك الصّالحين، و أهل طاعتك أجمعين، و حملة عرشك و الكرّوبيّين. إلهي و أسألك باسمك الّذي سألك به يعقوب، و قد كفّ بصره، و شتّت شمله (جمعه) ، و فقد قرّة عينه ابنه، فاستجبت له دعآءه، و جمعت شمله، و أقررت عينه، و كشفت ضرّه، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تأذن لي بجميع ما تبدّد من أمري، و تقرّ عيني بولدي و أهلي و مالي، و تصلح شأني كلّه، و تبارك لي في جميع أحوالي، و تبلّغني في نفسي امالي، و تصلح لي أفعالي، و تمنّ عليّ يا كريم، يا ذا المعالي برحمتك يا أرحم الرّاحمين. إلهي و أسئلك باسمك الّذي دعاك به عبدك و نبيّك يوسف عليه السّلام فاستجبت له،

و همنشينى آنان را روزى من گردانى، و بر من به رفاقت و همراهى آنان منّت گذارى، و مرا موفّق به همدمى و همنشينى ايشان نمايى، با پيامبران رسالت داده شده، و فرشتگان مقرّبت، و بندگان نيكوكار و صالحت، و تمام فرمانبرداران تو و حاملان عرشت و فرشتگان كرّوبيان. خداى من؛ از تو مى خواهم به آن نامت كه به واسطۀ آن، يعقوب از تو درخواست كرد، درحالى كه چشمش كور شده و اجتماعش پراكنده شده، و نور چشمش (يعنى) پسرش گم شده بود؛ پس دعايش را اجابت نمودى و پراكندگى او را جمع نمودى، و چشمش را روشن كردى، و گرفتاريش را برطرف نمودى، و تو به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و مرا در جمع نمودن آنچه از امرم پراكنده شده اذن دهى و چشمم را به فرزندم و خانواده ام و مالم روشن نمايى، و تمام كارهايم را اصلاح كنى، و همۀ حالات و تحوّلات زندگى را برايم مبارك گردانى، و مرا به تمام آرزوهايم در مورد خودم برسانى، و كارهايم را اصلاح كنى، و بر من منّت گذارى اى بزرگوار؛ اى صاحب بزرگى ها و برترى ها؛ به رحمت تو اى مهربان ترين مهربانان؛ خداى من؛ از تو مى خواهم به آن اسمت كه به واسطۀ آن نام، بنده و پيامبرت يوسف-كه بر او درود باد-تو را خواند پس دعايش را اجابت كردى،

ص: 215

و نجّيته من غيابت الجبّ، و كشفت ضرّه، و كفيته كيد إخوته، و جعلته بعد العبوديّة ملكا، و استجبت دعآءه، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تدفع عنّي كيد كلّ كآئد، و شرّ كلّ حاسد، إنّك على كلّ شيء قدير. إلهي و أسئلك باسمك الّذي دعاك به عبدك و نبيّك موسى بن عمران إذ قلت تباركت و تعاليت وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ اَلطُّورِ اَلْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا (1)، و ضربت له طريقا في البحر يبسا، و نجّيته و من معه من بني إسرآئيل، و أغرقت فرعون و هامان و جنودهما، و استجبت له دعآءه، و كنت منه قريبا يا قريب، أسئلك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تعيذني من شرّ خلقك، و تقرّبني من عفوك، و تنشر عليّ من فضلك ما تغنيني به عن جميع خلقك، و يكون لي بلاغا أنال به مغفرتك و رضوانك،

و او را از اعماق چاه نجات دادى، و گرفتاريش را برطرف نمودى، و او را از مكر برادرانش كفايت كرده و بعد از بندگى و بردگى او را پادشاه قرار دادى، و دعايش را اجابت نمودى، و تو به او نزديك بودى اى نزديك، (مى خواهم) بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و نيرنگ هر حيله گر، و شرّ هر حسود را از من دور كنى، همانا تو بر هر چيزى توانايى. خداى من؛ از تو مى خواهم به آن نامت كه به آن نام، بنده و پيامبرت موسى بن عمران تو را خواند آن هنگام كه گفتى-اى پاك و بلندمرتبه-: «ما او را از طرف راست كوه طور فراخوانديم و او را براى رازگويى، به خود نزديك ساختيم» و راهى خشك در دريا برايش گشودى، و او و همراهانش از بنى اسرائيل را نجات دادى، و فرعون و هامان و سپاهيانشان را غرق كردى، و دعاى موسى را اجابت نمودى، و تو به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و مرا از شرّ آفريدگانت در پناه خود نگه دارى، و مرا با گذشتت مقرّب خود گردانى، و از فضل خود بر من گسترش دهى آن قدر كه مرا از تمام خلق بى نياز كند، و برايم به قدر كفايت باشد كه به واسطۀ آن به آمرزش و رضوان تو برسم،

ص: 216


1- 1) . سورۀ مريم، آيۀ 52. [1]

يا وليّي و وليّ المؤمنين. إلهي و أسألك بالإسم الّذي دعاك به عبدك و نبيّك داوود، فاستجبت له دعآءه، و سخّرت له الجبال، يسبّحن معه بالعشيّ و الإبكار، و الطّير محشورة كلّ له أوّاب، و شددت ملكه، و اتيته الحكمة و فصل الخطاب، و ألنت له الحديد، و علّمته صنعة لبوس لهم، و غفرت ذنبه، و كنت منه قريبا يا قريب. أسألك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تسخّر لي جميع اموري، و تسهّل لي تقديري، و ترزقني مغفرتك و عبادتك، و تدفع عنّي ظلم الظّالمين، و كيد الكآئدين، و مكر الماكرين، و سطوات الفراعنة الجبّارين، و حسد الحاسدين، يا أمان الخآئفين، و جار المستجيرين، و ثقة الواثقين، و ذريعة المؤمنين، و رجآء المتوكّلين، و معتمد الصّالحين، يا أرحم الرّاحمين. إلهي و أسألك اللّهمّ بالإسم

اى صاحب اختيار من و صاحب اختيار مؤمنان. خداى من؛ از تو مى خواهم به آن نامى كه به واسطۀ آن، بنده و پيامبرت داود تو را خواند، پس دعايش را اجابت كردى، و كوه ها را مسخّر و تحت فرمان او ساختى، كه با او در شام گاهان و صبح گاهان تسبيح گويند، و پرندگانى كه پيرامون او بودند همگى را فرمانبردار او گرداندى، و سلطنتش را محكم نمودى، و حكمت و فصل الخطاب (حكم قاطعى كه باعث تمام شدن اختلاف گردد) را به او عطا كردى، و آهن را برايش نرم گرداندى، و صنعت زره سازى را به او آموختى، و گناهش را بخشودى، و تو به او نزديك بودى، اى نزديك. از تو مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و تمام امورم را تحت فرمانم قرار دهى، و تقديرم را براى من آسان سازى، و آمرزش و عبادت خود را روزيم كنى، و از من دور كنى ستم ستمگران، و نيرنگ حيله گران، و مكر مكّاران، و يورش هاى فرعون هاى زورگو، و حسد حسودان را. اى ايمنى بخش بيمناكان، و امان دهندۀ پناه جويان، و محلّ اطمينان اعتمادكنندگان، و دستاويز مؤمنان، و اميد توكّل كنندگان، و محلّ اعتماد نيكوكاران، اى مهربان ترين مهربانان؛ خداى من؛ از تو مى خواهم بارپروردگارا؛ به آن اسمى

ص: 217

الّذي سئلك به عبدك و نبيّك سليمان بن داوود عليهما السّلام، إذ قال رَبِّ اِغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ اَلْوَهّابُ (1)، فاستجبت له دعآءه، و أطعت له الخلق، و حملته على الرّيح، و علّمته منطق الطّير، و سخّرت له الشّياطين من كلّ بنّآء و غوّاص، و اخرين مقرّنين في الأصفاد، هذا عطاؤك لا عطآء غيرك، و كنت منه قريبا يا قريب. أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تهدي لي قلبي، و تجمع لي لبّي، و تكفيني همّي، و تؤمن خوفي، و تفكّ أسري، و تشدّ أزري، و تمهلني و تنفّسني، و تستجيب دعآئي، و تسمع ندآئي، و لا تجعل في النّار مأواي، و لا الدّنيا أكبر همّي، و أن توسّع علىّ رزقي، و تحسّن خلقي، و تعتق رقبتي من النّار، فإنّك سيّدي و مولاي و مؤمّلي. إلهي و أسألك اللّهمّ باسمك الّذي

كه بنده و پيامبرت سليمان فرزند داوود-كه بر هر دو درود باد-تو را خواند هنگامى كه گفت: «بارالها؛ مرا ببخش و مرا سلطنتى عطا فرما كه پس از من كسى سزاوار آن نباشد كه همانا تو بسيار بخشنده اى» ؛ پس دعايش را اجابت نمودى، و آفريدگان را مطيع او ساختى، و او را سوار بر باد كردى، و زبان پرندگان را به او آموختى، و شياطين-بناكننده و فرورونده در آب-را مسخّر او ساختى، و ديگران را در بند و زنجير او كشيدى؛ اين، بخشش توست نه بخشش غير تو؛ و تو به او نزديك بودى، اى نزديك. (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و قلبم را برايم هدايت كنى، و عقلم را برايم متمركز گردانى، و اندوهم را كفايت كنى، و ترسم را ايمن گردانى، و از بند اسارتم رها كنى، و پشتم را محكم گردانى، و مرا مهلت دهى، و آسوده خاطر سازى، و دعايم را اجابت كنى، و ندايم را بشنوى، و جايگاهم را در آتش قرار ندهى، و دنيا را بزرگ ترين مقصود من قرار ندهى، و روزى ام را برايم وسعت دهى، و اخلاقم را نيكو گردانى، و مرا از آتش آزاد كنى؛ همانا تو آقاى من و مولاى من و نهايت آرزوى من هستى. خداى من؛ از تو مى خواهم پروردگارا؛ به آن اسمت كه به

ص: 218


1- 1) . سورۀ ص، آيۀ 35. [1]

دعاك به أيّوب، لمّا حلّ به البلاء بعد الصّحّة، و نزل السّقم منه منزل العافية، و الضّيق بعد السّعة و القدرة، فكشفت ضرّه، و رددت عليه أهله، و مثلهم معهم، حين ناداك، داعيا لك، راغبا إليك، راجيا لفضلك، شاكيا إليك ربّ أَنِّي مَسَّنِيَ اَلضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ اَلرّاحِمِينَ (1)، فاستجبت له دعآءه، و كشفت ضرّه، و كنت منه قريبا يا قريب. أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تكشف ضرّي، و تعافيني في نفسي و أهلي و مالي و ولدي و إخواني فيك، عافية باقية شافية كافية، وافرة هادية نامية، مستغنية عن الأطبّآء و الأدوية، و تجعلهما الوارثين منّي، إنّك على كلّ شيء قدير. إلهي و أسئلك باسمك الّذي دعاك به يونس بن متّى في بطن الحوت حين ناداك في ظلمات ثلاث أَنْ لا

آن اسم، ايّوب تو را خواند، هنگامى كه بلا بعد از صحّت به او رسيد، و بيمارى جاى عافيت او نشست و تنگى و شدّت بعد از فراخى و توانايى بر او روى آورد؛ پس گرفتاريش را برطرف كردى، و خانواده اش و مثل ايشان را كه با ايشان بودند به او بازگرداندى، هنگامى كه تو را ندا داد، درحالى كه دعاكنندۀ براى تو و روى آورنده به سوى تو، و اميدوار به بخشش تو، و شكوه كننده به سوى تو بود (و گفت:) اى پروردگار من؛ «همانا بيچارگى بر من رسيده و تو مهربان ترين مهربانانى» ؛ پس، دعايش را اجابت كردى و بيچارگى او را برطرف نمودى و تو به او نزديك بودى، اى نزديك. (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و بيچارگى مرا برطرف كنى، و در جان و خانواده و مال و فرزند و برادران دينى ام عافيت دهى، عافيت پايدار، شفا بخش، كفايتگر، فراوان و فراگير، هدايت گر، رشددهنده، بى نيازكننده از پزشكان و دواها؛ و آن را لباس زيرورويم قرار دهى (كنايه از اينكه همواره با من همراه باشد) ، و مرا به چشم و گوشم بهره مند سازى، و آن دو را وارثان من قرار دهى؛ كه همانا تو بر هر چيزى توانايى. خداى من؛ از تو مى خواهم به آن اسمت كه به واسطۀ آن اسم، يونس پسر متّى در شكم ماهى تو را خواند، هنگامى كه تو را در تاريكى هاى سه گانه خواند (و گفت:) «هيچ

ص: 219


1- 1) . سورۀ انبياء، آيۀ 83. [1]

إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّالِمِينَ (1)و أنت أرحم الرّاحمين، فاستجبت له دعآءه، و أنبتّ عليه شجرة من يقطين، و أرسلته إلى مأة ألف أو يزيدون، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تستجيب دعآئي، و تداركني بعفوك، فقد غرقت في بحر الظّلم لنفسي، و ركبتني مظالم كثيرة لخلقك عليّ، صلّ على محمّد و ال محمّد، و استرني منهم، و أعتقني من النّار، و اجعلني من عتقآءك و طلقآئك من النّار، في مقامي هذا، بمنّك يا منّان. إلهي و أسئلك باسمك الّذي دعاك به عبدك و نبيّك عيسى بن مريم عليهما السّلام إذ أيّدته بروح القدس، و أنطقته في المهد، فأحيى به الموتى، و أبرأ به الأكمه و الأبرص بإذنك، و خلق من الطّين كهيئة الطّير فصار طآئرا بإذنك، و كنت منه قريبا يا

معبودى نيست غير از تو، تو پاك و منزّهى؛ همانا من از ستمگران-بر خويش-هستم» و (حال آن كه) تو مهربان ترين مهربانانى؛ پس دعايش را اجابت نمودى، و بوته اى از كدو برايش روياندى؛ و او را به سوى صد هزار نفر يا بيشتر فرستادى، و تو به او نزديك بودى اى نزديك، (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و دعايم را اجابت كنى، و با گذشت خود گذشته ام را جبران كنى؛ زيرا، در دريايى از ستم بر خويش، غرق شده ام؛ و حق و حقوق بسيارى براى بندگانت به دوش من است، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا از آنان پنهان دار، و مرا از آتش رهايى بخش، و مرا از آزادشدگان و رهايى يافتگان از آتش در همين مقام و موقعيّتم قرار بده؛ به خاطر لطف و احسانت-اى بسيار احسان كننده-. خداى من؛ از تو مى خواهم به آن اسمت كه به واسطۀ آن، بنده و پيامبرت عيسى پسر مريم تو را خواند -كه بر هر دو درود باد-در آن هنگام كه او را با روح القدس نيرو بخشيدى، و در گهواره گويا نمودى، و به وسيلۀ او، مردگان زنده شدند، به وسيلۀ او با اجازۀ تو كور مادرزاد و بيمار پيسى گرفته شفا يافت، و از گل، شكل پرنده اى را درست كرد پس به اذن تو پرنده و پروازكننده گرديد؛ و تو به او نزديك بودى، اى

ص: 220


1- 1) . سورۀ انبياء، آيۀ 87. [1]

قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تفرّغني لما خلقت له، و لا تشغلني بما قد تكلّفته لي، و تجعلني من عبّادك و زهّادك في الدّنيا، و ممّن خلقته للعافية، و هنّأته بها مع كرامتك يا كريم يا عليّ يا عظيم. إلهي و أسألك باسمك الّذي دعاك به اصف بن برخيا على عرش ملكة سبا، فكان أقلّ من لحظة الطّرف، حتّى كان مصوّرا بين يديه، فلمّا رأته قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ (1)فاستجبت دعآءه، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و تكفّر عنّي سيّئاتي، و تقبل منّي حسناتي، و تقبل توبتي، و تتوب عليّ، و تغني فقري، و تجبر كسري، و تحيي فؤادي بذكرك، و تحييني في عافية، و تميتني في عافية. إلهي و أسألك بالإسم الّذي دعاك به عبدك و نبيّك زكريّا عليه السّلام حين سئلك، داعيا

نزديك، (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و مرا براى آنچه آفريده شده ام (از مشغوليّات) فارغ بدارى، و مرا مشغول نكنى به آنچه برايم عهده دار گشته اى، و مرا از عبادت پيشگان و زاهدان خود در دنيا قرار دهى، و از آنان كه براى عافيت و سلامت آن ها را آفريده اى، و به بزرگوارى ات، زندگى را با داشتن عافيت براى شان گوارا گرداندى؛ اى بخشنده؛ اى بلندمرتبه؛ اى بزرگ. خداى من؛ از تو مى خواهم به خاطر آن اسمت كه به واسطۀ آن، آصف پسر برخيا بر (احضار) تخت ملكۀ سبا تو را خواند؛ پس در كمتر از چشم برهم گذاشتنى در پيش چشمش حاضر شد، به گونه اى كه وقتى ملكه، آن را ديد «به او گفته شد:

آيا تخت تو چنين است؟ (بلقيس) گفت: گويا همين است» پس دعايش را اجابت نمودى، و تو به او نزديك بودى، اى نزديك، (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و گناهان و بدى هايم را بپوشانى، و كارهاى نيكويم را از من قبول كنى، و توبه ام را بپذيرى، و بر من روى آورى، و فقرم را برطرف سازى، و شكست مرا جبران كنى، و قلبم را با ياد خود زنده كنى، و مرا در عافيت زنده بدارى و در عافيت بميرانى. خداى من؛ از تو مى خواهم به آن اسمى كه به واسطۀ آن اسم، بنده و پيامبرت زكريّا-كه بر او درود باد-تو را خواند؛ هنگامى كه از تو درخواست نمود درحاليكه دعاكننده

ص: 221


1- 1) . سورۀ نمل، آيۀ 42. [1]

لك، راغبا إليك، راجيا لفضلك، فقام في المحراب ينادي ندآء خفيّا، فقال ربّ فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا* يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اِجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا (1)فوهبت له يحيى، و استجبت له دعآءه، و كنت منه قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تبقي لي أولادي، و أن تمتّعني بهم، و تجعلني و إيّاهم مؤمنين لك، راغبين في ثوابك، خآئفين من عقابك، راجين لما عندك، ايسين ممّا عند غيرك حتّى تحيينا حيوة طيّبة، و تميتنا ميتة طيّبة، إنّك فعّال لما تريد. إلهي و أسألك بالإسم الّذي سئلتك به امرأة فرعون، إِذْ قالَتْ رَبِّ اِبْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي اَلْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّالِمِينَ (2)، فاستجبت لها دعآئها، و كنت منها قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تقرّ عيني بالنّظر

بود، و اشتياق به سوى تو و اميدوارى به بخشش تو داشت، پس در محراب عبادت ايستاد درحالى كه با نداى پنهانى كه مى داد گفت: پروردگارا؛ «از نزد خود، جانشين (و فرزندى) به من عطا كن؛ كه از من و آل يعقوب ارث ببرد، و او را وارثى صالح و پسنديده قرار ده» پس يحيى را به او بخشيدى، و دعايش را اجابت نمودى، و تو به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و فرزندانم را برايم نگه دارى، و مرا از وجود ايشان بهره مند سازى، و من و آنان را از ايمان آورندگان به خودت؛ و از مشتاقان ثوابت، بيمناكان از كيفرت، اميدواران به آنچه نزد توست، نااميدان از آنچه نزد غير توست قرار دهى؛ تا ما را به زندگى پاك و پاكيزه زنده دارى و به مرگ پاك و پاكيزه بميرانى؛ همانا تو هرچه خواهى انجام مى دهى. خداى من؛ از تو مى خواهم به آن اسمى كه به واسطۀ آن، همسر فرعون تو را خواند «وقتى گفت: بارالها؛ برايم در نزد خود خانه اى در بهشت بنا كن و مرا از فرعون و كارگزارانش نجات ده و مرا از گروه ستمكاران رهايى بخش» پس دعايش را اجابت نمودى، درحالى كه تو به او نزديك بودى، اى نزديك؛ (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و ديده ام را با نظر به

ص: 222


1- 1) . سورۀ مريم، آيۀ 5 و 6. [1]
2- 2) . سورۀ تحريم، آيۀ 11. [2]

إلى جنّتك، و وجهك الكريم و أوليآئك، و تفرّجني بمحمّد و اله، و تؤنسني به وباله، و بمصاحبتهم و مرافقتهم، و تمكّن لي فيها، و تنجيني من النّار، و ما اعدّ لأهلها من السّلاسل و الأغلال، و الشّدآئد و الأنكال، و أنواع العذاب، بعفوك يا كريم. إلهي و أسألك باسمك الّذي دعتك به عبدتك و صدّيقتك مريم البتول و امّ المسيح الرّسول عليهما السّلام، إذ قلت وَ مَرْيَمَ اِبْنَتَ عِمْرانَ اَلَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ اَلْقانِتِينَ (1)فاستجبت لها دعآئها، و كنت منها قريبا يا قريب، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تحصنني بحصنك الحصين، و تحجبني بحجابك المنيع، و تحرزني بحرزك الوثيق، و تكفيني بكفايتك الكافية، من شرّ كلّ طاغ، و ظلم كلّ باغ، و مكر كلّ ماكر، و غدر كلّ

بهشت خود، و به ديدن لطف كريمانۀ خود و اولياى خودت روشن كنى، و به واسطۀ محمّد و آل محمّد مرا به گشايش و راحتى برسانى، و مرا با او و آل او، و هم صحبتى و همراهى ايشان مأنوس گردانى؛ و مرا در بهشت جاى دهى و متمكّن سازى؛ و از آتش نجاتم بخشى، و از آنچه كه براى اهل آتش آماده شده است از زنجيرها و غل ها، و نيز سختى ها و فشارها، و انواع عذاب ها رهايى بخشى؛ با گذشت خودت، اى بخشندۀ بزرگوار؛ خداى من؛ از تو مى خواهم به آن اسمى كه به واسطۀ آن اسم، بنده و تصديق كننده ات مريم پاكدامن و مادر مسيح رسول-كه بر هر دو درود باد-تو را خواند؛ هنگامى كه گفتى: «-ياد آر-حال مريم دختر عمران را كه عورت خود را حفظ كرد؛ پس آن گاه در آن از روح قدسى خويش بدميديم؛ و مريم نيز كلمات و كتاب هاى پروردگارش را با كمال ايمان تصديق كرد، و از فرمانبرداران خدا بود» پس دعاى او را اجابت نمودى درحالى كه تو به او نزديك بودى اى نزديك، (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و مرا با حصار محكم خودت نگهدارى كنى، و با پوشش بازدارنده ات مرا بپوشانى، و به حرز محكمت مرا حفظ و حراست نمايى، و مرا به كفايت كافى خودت كفايت كنى؛ از شرّ هر سركش، و ستم هر تجاوزگر، و مكر و نيرنگ هر حيله گر، و خيانت هر

ص: 223


1- 1) . سورۀ تحريم، آيۀ 12. [1]

غادر، و سحر كلّ ساحر، و جور كلّ سلطان جآئر، بمنعك يا منيع. إلهي و أسألك بالإسم الّذي دعاك به عبدك و نبيّك، و صفيّك و خيرتك من خلقك، و أمينك على وحيك، و بعيثك إلى بريّتك، و رسولك إلى خلقك محمّد خاصّتك و خالصتك، صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، فاستجبت دعآءه، و أيّدته بجنود لم يروها، و جعلت كلمتك العليا، و كلمة الّذين كفروا السّفلى، و كنت منه قريبا يا قريب. أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، صلاة زاكية طيّبة، نامية باقية مباركة، كما صلّيت على أبيهم إبراهيم و ال إبراهيم، و بارك عليهم كما باركت عليهم، و سلّم عليهم كما سلّمت عليهم، و زدهم فوق ذلك كلّه زيادة من عندك، و اخلطني بهم، و اجعلني منهم، و احشرني معهم، و في زمرتهم حتّى تسقيني من حوضهم، و تدخلني في جملتهم، و تجمعني

خيانت كار، و جادوى هر جادوگر، و ستم هر سلطان ستمگر؛ با بازدارندگى و نگهدارى خودت، اى بازدارنده؛ خداى من؛ از تو مى خواهم به آن اسمى كه با آن اسم، بنده و پيامبر و برگزيده و منتخب از ميان مخلوقاتت، و امين بر وحيت، و برانگيخته شده به سوى آفريدگانت، و فرستاده ات به سوى خلقت، محمّد، بندۀ خاصّ و خالص تو-كه درود و سلام خدا بر او و آل او باد-تو را خواند؛ پس دعايش را اجابت نمودى و با سپاهيانى كه آن ها را نمى ديدند، او را تأييد كرده و يارى رساندى، و كلمۀ خود را برتر قرار دادى، و كلمۀ آنان را كه كفر ورزيدند پست و پايين قرار دادى؛ درحالى كه تو به او نزديك بودى، اى نزديك. (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى؛ درودهاى پاك و پاكيزه، رشدكنندۀ پايدار، مبارك؛ چنان كه بر پدرشان ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادى؛ و بر آنان مبارك گردان همچنان كه بر آل ابراهيم مبارك گرداندى؛ و بر آل محمّد سلام برسان چنان كه بر آل ابراهيم سلام رساندى؛ و بهرۀ ايشان را از جانب خودت فوق آنچه گفته شد زياد كن؛ و مرا آميخته با ايشان و از آنان قرار بده، و با ايشان محشور كن، و در زمرۀ ايشان قرار بده، تا از حوض (كوثر) آنان مرا سيراب كنى، و در گروه آنان وارد كنى، و مرا با

ص: 224

و إيّاهم، و تقرّ عيني بهم، و تعطيني سؤلي، و تبلّغني امالي في ديني و دنياي و اخرتي، و محياي و مماتي، و تبلّغهم سلامي، و تردّ عليّ منهم السّلام و عليهم السّلام و رحمة اللّه و بركاته. إلهي و أنت الّذي تنادي في أنصاف كلّ ليلة هل من سآئل فاعطيه، أم هل من داع فاجيبه، أم هل من مستغفر فأغفر له، أم هل من راج فابلّغه رجاه، أم هل من مؤمّل فابلّغه أمله، ها أنا سآئلك بفنآئك، و مسكينك ببابك، و ضعيفك ببابك، و فقيرك ببابك، و مؤمّلك بفنآئك، أسألك نآئلك، و أرجو رحمتك، و اؤمّل عفوك، و ألتمس غفرانك، فصلّ على محمّد و ال محمّد. و أعطني سؤلي، و بلّغني أملي، و اجبر فقري، و ارحم عصياني، و اعف عن ذنوبي، و فكّ رقبتي من المظالم لعبادك ركبتني، و قوّ ضعفي، و أعزّ مسكنتي، و ثبّت و طأتي، و اغفر جرمي،

آنان در يكجا جمع نمايى، و چشم مرا به ايشان روشن سازى، و خواسته ام را عطا كنى، و مرا به آرزوهايم در دين و دنيا و آخرتم و در زندگى و مرگم برسانى؛ و سلام مرا به ايشان برسانى، و پاسخ از آنان به من برگردانى؛ سلام و رحمت و بركات خدا بر ايشان باد. خداى من؛ تو همانى كه در نيمه هاى هر شب ندا مى دهى: آيا درخواست كننده اى هست تا به او عطا كنم؟ آيا دعاكننده اى هست تا او را اجابت نمايم؟ آيا استغفاركننده اى هست تا او را بيامرزم؟ آيا اميدوارى هست تا او را به اميدش برسانم؟ آيا آرزومندى هست تا او را به آرزويش برسانم؟ اينك من در درگاهت درخواست كننده از تو هستم، و بيچارۀ توأم در درب خانۀ تو، و ناتوان توأم به درب خانه ات، و بينواى توأم به درب خانه ات، و آرزومند در درگاه تو هستم؛ از تو عطا و بخشش تو را مى خواهم؛ و اميدوار رحمت تو و آرزومند گذشت تو هستم؛ و آمرزش تو را تمنّا مى نمايم؛ پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و خواسته ام را عطا كن؛ و مرا به آرزويم برسان؛ و فقرم را جبران كن، و به عصيان و سركشى ام رحم كن؛ و از گناهانم درگذر؛ و حقّ و حقوقى كه از بندگانت بر عهدۀ من است، مرا از آن رها كن؛ و ناتوانيم را قوّت بخش؛ و بيچارگى ام را عزّت بخش؛ و گام هايم را محكم و استوار گردان؛ و جرمم را ببخش؛

ص: 225

و أنعم بالي، و أكثر من الحلال مالي، و خر لي في جميع اموري و أفعالي، و رضّني بها، و ارحمني و والديّ و ما ولدا من المؤمنين و المؤمنات، و المسلمين و المسلمات، الأحيآء منهم و الأموات، إنّك سميع الدّعوات، و ألهمني من برّهما ما أستحقّ به ثوابك و الجنّة، و تقبّل حسناتهما، و اغفر سيّئاتهما، و اجزهما بأحسن ما فعلا بي ثوابك و الجنّة. إلهي و قد علمت يقينا أنّك لا تأمر بالظّلم و لا ترضاه، و لا تميل إليه و لا تهواه و لا تحبّه و لا تغشاه، و تعلم ما فيه هؤلآء القوم من ظلم عبادك و بغيهم علينا، و تعدّيهم بغير حقّ و لا معروف، بل ظلما و عدوانا و زورا و بهتانا، فإن كنت جعلت لهم مدّة لا بدّ من بلوغها، أو كتبت لهم اجالا ينالونها، فقد قلت و قولك الحقّ و وعدك الصّدق يَمْحُوا اَللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْكِتابِ (1). فأنا أسألك

و فكر و ذهنم را رشد بده؛ و مالم را از حلال زياد كن؛ و در تمام امور و كارهايم برايم خير و خوبى مقدّر فرما؛ و مرا به آن ها راضى و خشنود گردان؛ و رحم كن بر من و پدر و مادرم و فرزندان آنان از مردان و زنان مؤمن، و مردان و زنان مسلمان، زندگان از آن ها و مردگان از آن ها؛ همانا تو شنوندۀ دعاهايى. به من الهام كن از نيكى كردن نسبت به آن دو (پدر و مادرم) آنچه با آن شايستگى ثواب و بهشت تو را پيدا كنم، و كارهاى نيك آن ها را قبول فرما، و بدى هاى آن ها را ببخش، و به خاطر خوبى هايى كه آن دو دربارۀ من كرده اند پاداشت و بهشتت را نصيب آن دو فرما. خداى من؛ به يقين مى دانم تو دستور به ستم نمى دهى، و به آن راضى نيستى، و ميل به آن نمى نمايى، و آن را نمى خواهى و دوستش نمى دارى، و نمى پوشانى آن را؛ و مى دانى آنچه را كه اين قوم از ظلم به بندگانت و تجاوزگرى آن ها بر عليه ما، و تعدّى و تجاوز ناحقّ و نامعروفشان كه از روى ظلم و دشمنى و زور و تهمت آن را انجام مى دهند؛ پس اگر بر ايشان مدّتى قرار دادى كه بايد آن مدّت بسر آيد؛ يا مهلت هايى بر ايشان نوشتى و معيّن كردى كه بايد به پايان برسد، پس تو گفتى-سخنت حقّ و وعده ات راست است-:

«آنچه را خدا بخواهد محو و نابود مى كند و آنچه را بخواهد ثابت مى دارد؛ و امّ الكتاب نزد اوست» . پس من از تو مى خواهم،

ص: 226


1- 1) . سورۀ رعد، آيۀ 39. [1]

بكلّ ما سألك به أنبيآءك المرسلون و رسلك، و أسألك بما سألك به عبادك الصّالحون، و ملآئكتك المقرّبون، أن تمحو من امّ الكتاب ذلك، و تكتب لهم الاضمحلال و المحق، حتّى تقرّب اجالهم، و تقضي مدّتهم، و تذهب أيّامهم، و تبتّر أعمارهم، و تهلك فجّارهم، و تسلّط بعضهم على بعض، حتّى لا تبقي منهم أحدا، و لا تنجّي منهم أحدا، و تفرّق جموعهم، و تكلّ سلاحهم، و تبدّد شملهم، و تقطّع اجالهم، و تقصّر أعمارهم، و تزلزل أقدامهم، و تطهّر بلادك منهم، و تظهر عبادك عليهم، فقد غيّروا سنّتك، و نقضوا عهدك، و هتكوا حريمك، و أتوا على ما نهيتهم عنه، و عتوا عتوّا كبيرا كبيرا، و ضلّوا ضلالا بعيدا، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و أذن لجمعهم بالشّتات، و لحيّهم بالممات، و لأزواجهم بالنّهبات، و خلّص عبادك من ظلمهم،

به واسطۀ تمام آن چه به آن، پيامبران مرسل-كه رسالت تبليغ داشتند-و رسولانت از تو خواستند، و از تو مى خواهم به واسطۀ آنچه بندگان صالح و شايسته ات و فرشتگان مقرّبت با آن از تو خواستند؛ كه از امّ الكتاب (لوح محفوظ) ، آن مدّت و مهلت را محو كنى و نابودى و پراكندگى و از هم پاشيدگى را براى شان بنويسى تا اجل هاى شان را نزديك سازى، و مدّت شان را پايان دهى، و روزهاى شان را سپرى سازى، و رشتۀ عمرشان را پاره كنى، و فاسقانشان را هلاك سازى، و بعضى از آن ها را بر بعضى ديگر مسلّط سازى؛ تا آن كه يك نفر از آنان را باقى نگذارى، و احدى از آنان را نجات ندهى، و اجتماع شان را متفرّق سازى؛ و سلاح شان را ناتوان و بى اثر، و جمع آنان را پراكنده كنى، و مهلت ايشان را قطع، و عمرشان را كوتاه، و قدم هاى شان را متزلزل كنى؛ و سرزمين هايت را از وجودشان پاك، و بندگانت را بر آنان مسلّط سازى؛ چرا كه آنان سنّت تو را تغيير دادند، و عهدت را شكستند، و حريمت را هتك كردند، و آنچه نهى كردى انجام دادند و (از فرمان هاى تو) سرپيچى نمودند؛ سرپيچى و نافرمانى بزرگ بزرگ، و گمراه شدند گمراهى عميق، پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و بر جمع و اجتماع آنان پراكندگى را، و براى زندۀ آنان مرگ را، و براى زوج هايشان غارت و چپاول را اراده كن و فرمان بده؛ و بندگانت را از ستم آنان رهايى ده،

ص: 227

و اقبض أيديهم عن هضمهم، و طهّر أرضك منهم، و أذن بحصد نباتهم، و استيصال شافتهم، و شتات شملهم، و هدم بنيانهم، يا ذا الجلال و الإكرام. و أسألك يا إلهي و إله كلّ شيء، و ربّي و ربّ كلّ شيء، و أدعوك بما دعاك به عبداك و رسولاك، و نبيّاك و صفيّاك موسى و هارون عليهما السّلام، حين قالا، داعيين لك، راجيين لفضلك، رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالاً فِي اَلْحَياةِ اَلدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اِطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ وَ اُشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتّى يَرَوُا اَلْعَذابَ اَلْأَلِيمَ (1)، فمننت و أنعمت عليهما بالإجابة لهما إلى أن قرعت سمعهما بأمرك، فقلت اللّهمّ ربّ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقِيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ اَلَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ 2. أن تصلّى على محمّد و ال محمّد، و أن تطمس على أموال هؤلآء الظّلمة، و أن

و با شكست شان دست هاى شان را ببند، و زمينت را از آنان پاك گردان، و فرمان بده به درو شدن و نابودى زراعت شان و به از بين رفتن اموال شان و پراكندگى امورشان و نابودى اصل و اساس شان؛ اى صاحب شكوه و بزرگوارى. و از تو مى خواهم اى معبود من؛ و اى معبود هر چيز؛ و اى پروردگار من و پروردگار هر چيزى؛ تو را مى خوانم با آنچه دو بنده و دو فرستاده و دو پيامبر و برگزيده ات موسى و هارون-كه بر آنان درود باد-تو را خواندند؛ آن هنگام كه گفتند -در حالت دعاگويى به درگاهت و اميدوارى به فضلت-: «پروردگارا؛ تو، به فرعون و گروهش در زندگى دنيا زيور و اموال بسيار بخشيدى كه با آن بندگانت را از راه تو گمراه كنند؛ پروردگارا؛ اموال آنان را نابود گردان، و دل هاى شان را سخت گردان، كه اينان ايمان نياورند، تا هنگامى كه عذاب دردناك تو را مشاهده كنند» پس بر آنان با اجابت دعايشان منّت گذارده و نعمت دادى؛ تا اين كه فرمانت را به گوش آنان رساندى، پس گفتى: -اى خدا و اى پروردگار من؛ - «دعاى شما را مستجاب كردم؛ پس هر دو استقامت بورزيد، و پيروى از راه مردم جاهل نكنيد» . (مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و اموال اين ستم گران را محو و نابود كنى، و بر

ص: 228


1- 1 و 2) . سورۀ يونس، آيۀ 88 و 89. [1]

تشدد على قلوبهم، و أن تخسف بهم برّك، و أن تغرقهم في بحرك، فإنّ السّماوات و الأرض و ما فيهما لك، و أر الخلق قدرتك فيهم، و بطشتك عليهم، فافعل ذلك بهم، و عجّل لهم ذلك، يا خير من سئل، و خير من دعي، و خير من تذلّلت له الوجوه، و رفعت إليه الأيدي، و دعي بالألسن، و شخصت إليه الأبصار، و أمّت إليه القلوب، و نقلت إليه الأقدام، و تحوكم إليه في الأعمال. إلهي و أنا عبدك أسألك من أسمآئك بأبهاها، و كلّ أسمآئك بهيّ، بل أسألك بأسمآئك كلّها، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تركسهم على امّ رؤسهم في زبيتهم، و ترديهم في مهوى حفرتهم، و ارمهم بحجرهم، و ذكّهم بمشاقصهم، و اكببهم على مناخرهم، و اخنقهم بوترهم، و اردد كيدهم في نحورهم، و أوبقهم بندامتهم، حتّى يستخذلوا و يتضآءلوا بعد

قلوب شان سخت گردانى، و آنان را به بيابان خود فروبرى، و در درياى خودت آنان را غرق كنى؛ همانا آسمان ها و زمين و آنچه در آنهاست در اختيار توست، و قدرت خود را در مورد آنان، و سخت گيريت را بر ايشان به مردم نشان بده؛ اين كار را دربارۀ آنان انجام ده و براى آنان در اين كار شتاب كن؛ اى بهترين كسى كه از او درخواست شده؛ و بهترين كسى كه خوانده شده؛ و بهترين كسى كه براى او چهره ها به خاك مذلّت افتاده؛ و دست ها به سوى او بالا رفته؛ و با زبان ها خوانده شده؛ و نگاه ها به سوى او دوخته شده؛ و قلب ها به سوى او روى آورده؛ و قدم ها به سوى او برداشته شده؛ و داورى در كارها به سوى او برده شده است. خداى من؛ من بنده ات هستم كه از تو مى خواهم باشكوهمندترين نام هايت؛ البتّه تمام نام هاى تو باشكوه است بلكه از تو به واسطۀ تمام نام هايت مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و اهل ستم را با مغز سرشان در حفره و گودالى كه روى آن را پوشيده اند واژگون كنى، و آنان را در عمق حفره هايشان بيندازى، و با سنگ شان آنان را بزنى، و آنان را بكشى با تيرهاى شان، و با بينى شان بر زمين بكوبى، و با زه كمان هاشان آنان را خفه كنى، و نيرنگ شان را به خودشان بازگردانى، و با پشيمانى شان آن ها را هلاك سازى، تا بعد از غرورشان خوار و ذليل شوند، و پس از اين همه

ص: 229

نخوتهم، و ينقمعوا بعد استطالتهم، أذلاّء مأسورين في ربق حبآئلهم، الّتي كانوا يؤمّلون أن يرونا فيها، و ترينا قدرتك فيهم، و سلطانك عليهم، و تأخذهم أخذ القرى و هي ظالمة، إنّ أخذك الأليم الشّديد، و تأخذهم يا ربّ أخذ عزيز مقتدر، فإنّك عزيز مقتدر، شديد العقاب، شديد المحال. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل ايرادهم عذابك الّذي أعددته للظّالمين من أمثالهم، و الطّاغين من نظرآئهم، و ارفع حلمك عنهم، و احلل عليهم غضبك الّذي لا يقوم له شيء، و أمر في تعجيل ذلك عليهم بأمرك الّذي لا يردّ و لا يؤخّر، فإنّك شاهد كلّ نجوى، و عالم كلّ فحوى، و لا تخفى عليك من أعمالهم خافية، و لا تذهب عنك من أعمالهم خآئنة، و أنت علاّم الغيوب، عالم بما في الضّمآئر و القلوب. و أسألك اللّهمّ و اناديك بما

خودبرتربينى خرد و كوچك شوند و بعد از گردنكشى خوار شوند، درحالى كه ذليل هاى اسير شده در بند طناب هايشان باشند-همان طناب هايى كه آرزو داشتند ما را در آن ببينند-و به ما قدرت خود را در مورد آنان، و سلطنت خود بر آنان را نشان بده، و آنان را مجازات كن همانند مجازات بلده هايى كه اهل آن ظالم بودند؛ همانا مجازاتت دردناك و شديد است؛ اى پروردگار من؛ آنان را مجازات كن، مانند مجازات فرد باعزّت و مقتدر، زيرا تو نيرومند غالب و بااقتدارى، كيفر تو سخت و توانايى تو شديد است. خداى من؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و در وارد كردن (ظالمان) به عذابت كه براى ستمكارانى مثل آن ها، و سركشانى نظير آنان آماده كرده اى تعجيل كن؛ و مى خواهم كه بردبارى خود را از آنان بردارى و بر آنان غضبت را روا دارى؛ غضبى كه چيزى در برابر آن مقاومت و ايستادگى ندارد و در تعجيل غضبت بر آنان دستور بده، دستورى كه برنمى گردد و به تأخير نمى افتد؛ همانا تو شاهد هر گفتگو و رازى، و آگاه از معنا و مفهوم هر كلامى، و پنهان كارى آنان در كارهاى شان بر تو مخفى نمى ماند؛ و هيچ يك از اعمال خائنانۀ آنان دور از نظرت نمى ماند؛ و تو نسبت به آنچه پنهان است بسيار دانايى و به آنچه در خاطرها و نهادها و دل ها است آگاهى؛ و خداى من؛ از تو مى خواهم و ندا مى دهم به آن چه كه

ص: 230

ناداك به سيّدي، و سئلك به نوح، إذ قلت تباركت و تعاليت وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ اَلْمُجِيبُونَ (1)، أجل اللّهمّ يا ربّ أنت نعم المجيب، و نعم المدعوّ، و نعم المسئول، و نعم المعطي، أنت الّذي لا تخيّب سآئلك، و لا تردّ راجيك، و لا تطرد الملحّ عن بابك، و لا تردّ دعآء سآئلك، و لا تملّ دعآء من أمّلك، و لا تتبرّم بكثرة حوآئجهم إليك، و لا بقضآئها لهم، فإنّ قضآء حوآئج جميع خلقك إليك في أسرع لحظ من لمح الطّرف، و أخفّ عليك، و أهون عندك من جناح بعوضة. و حاجتي يا سيّدي و مولاي، و معتمدي و رجآئي، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تغفر لي ذنبي، فقد جئتك ثقيل الظّهر بعظيم ما بارزتك به من سيّئاتي، و ركبني من مظالم عبادك ما لا يكفيني، و لا يخلّصني منها غيرك، و لا يقدر عليه، و لا يملكه سواك، فامح يا سيّدي

سرور من تو را به آن ندا داد؛ و به واسطۀ آن نوح از تو درخواست نمود آن هنگام كه گفتى-اى كه پاك و منزّه و بلندمرتبه اى-:

«و به راستى نوح ما را ندا داد پس ما چه خوب اجابت كنندگان هستيم» ، آرى؛ خداى من؛ اى پروردگار من؛ تو بهترين اجابت كننده اى، و بهترين خوانده شده اى، و بهترين درخواست شده هستى و بهترين عطاكننده اى؛ تو همان كسى هستى كه درخواست كننده ات را نااميد نمى كنى، و اميدوار به خودت را ردّ نمى كنى، و اصراكننده را از دربارت نمى رانى، و دعاى سئوال كننده ات را ردّ نمى كنى، و از دعاى آرزومندت، گرفته و دل گير نمى شوى، و از زيادى خواسته هايشان، و به خاطر برآوردن خواسته هايشان به ستوه نمى آيى؛ همانا برآوردن حاجات تمام آفريدگانت در نزد تو سريع تر است از چشم برهم زدن، و سبك تر و آسان تر است بر تو از بال پشه. و حاجت من اى آقا و مولاى من، و تكيه گاه و اميد من؛ اين است كه مى خواهم بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و گناهم را ببخشى؛ زيرا به درگاهت آمدم درحالى كه پشتم از بار گناهانم سنگين شده؛ گناهان بزرگى كه به واسطۀ آن ها با تو به مبارزه برخاستم، و حقوق زيادى از بندگانت بر عهدۀ من است كه جز تو كفايتم نمى كند، و جز تو مرا از آن ها رهايى نمى دهد، و بر آن توان ندارد، و در اختيار كسى جز تو نيست، پس از بين ببر اى آقاى من؛

ص: 231


1- 1) . سورۀ صافّات، آيۀ 75. [1]

كثرة سيّئاتي بيسير عبراتي، بل بقساوة قلبي، و جمود عيني، لا بل برحمتك الّتي وسعت كلّ شيء، و أنا شيء، فلتسعني رحمتك، يا رحمان يا رحيم، يا أرحم الرّاحمين، لا تمتحنّي في هذه الدّنيا بشيء من المحن، و لا تسلّط عليّ من لا يرحمني، و لا تهلكني بذنوبي، و عجّل خلاصي من كلّ مكروه، و ادفع عنّي كلّ ظلم، و لا تهتك ستري، و لا تفضحني يوم جمعك الخلائق للحساب، يا جزيل العطآء و الثّواب، أسألك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تحييني حيوة السّعدآء، و تميتني ميتة الشّهدآء، و تقبلني قبول الأودّآء، و تحفظني في هذه الدّنيا الدّنيّة، من شرّ سلاطينها و فجّارها، و شرارها و محبّيها، و العاملين لها و ما فيها، وقني شرّ طغاتها و حسّادها، و باغى الشّرك فيها، حتّى تكفيني مكر المكرة، و تفقأ عنّي أعين

زيادى گناهانم را با كمى اشك هايم؛ بلكه با سنگدلى و خشكى چشمم؛ نه، بلكه به خاطر رحمت خودت كه هر موجودى را فراگرفته است، و من نيز يكى از آن موجودات هستم، پس رحمتت شامل من نيز هست، اى بخشنده؛ اى مهربان؛ اى مهربان ترين مهربانان؛ در اين دنيا با محنت ها و دشوارى ها مرا امتحان مكن، و كسى را كه بر من رحم نمى كند بر من مسلّط مكن، و به وسيلۀ گناهانم هلاكم مساز، و در رهاييم از هر ناپسند و ناخوش آيند تعجيل فرما، و هر ستمى را از من دور كن و پرده ام را مدر، و در روزى كه آفريدگانت را براى حساب گرد مى آورى مرا رسوا مكن، اى بسيار عطاكننده و پاداش دهنده؛ از تو مى خواهم بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و مرا به زندگى سعادتمندان زنده بدارى، و به مرگ شهيدان بميرانى، و مانند پذيرش دوست داران مرا بپذيرى، و در اين دنياى پست، مرا از شرّ پادشاهان دنيا و بدكاران آن و شروران و دوست داران آن، و عمل كنندگان براى دنيا و آن چه در آن است؛ حفظ كنى، و مرا از شرّ سركشان دنيا و حسودان آن، و طالب شرك در آن، نگه دارى، تا مرا از مكر مكّاران كفايت كنى، و چشم هاى كفّار را نسبت به من كور نمايى،

ص: 232

الكفرة، و تفحم عنّي ألسن الفجرة، و تقبض لي على أيدي الظّلمة، و توهن عنّي كيدهم، و تميتهم بغيظهم، و تشغلهم بأسماعهم و أبصارهم و أفئدتهم، و تجعلني من ذلك كلّه في أمنك و أمانك، و حرزك و سلطانك، و حجابك و كنفك، و عياذك و جارك، و من جار السّوء و جليس السّوء، إنّك على كلّ شيء قدير، إِنَّ وَلِيِّيَ اَللّهُ اَلَّذِي نَزَّلَ اَلْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى اَلصّالِحِينَ (1). أللّهمّ بك أعوذ، و بك ألوذ، و لك أعبد، و إيّاك أرجو، و بك أستعين، و بك أستكفي، و بك أستغيث، و بك أستنقذ، و منك أسئل، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و لا تردّني إلاّ بذنب مغفور، و سعي مشكور، و تجارة لن تبور، و أن تفعل بي ما أنت أهله، و لا تفعل بي ما أنا أهله، فإنّك أهل التّقوى و أهل المغفرة، و أهل الفضل و الرّحمة. إلهي و قد أطلت دعآئي، و أكثرت

و زبان بدكاران را از من كوتاه و لال گردانى، و دست هاى ستمگران را برايم ببندى، و نقشه ها و مكر ايشان را بر من سست و بى پايه كنى، و آنان را با خشم درونى شان بميرانى، و آنان را به گوش ها و چشم ها و دل هايشان مشغول سازى؛ و مرا از تمام آن ها در امن وامان خودت، و حفظ و سلطنتت، و پوشش و حمايتت، و پناه و جوارت قرار دهى؛ و از همسايۀ بد و همنشين بد نيز در امان دارى؛ همانا تو بر هر چيزى توانايى؛ «همانا سرپرست من خدايى است كه كتاب را فرستاد و او سرپرست صالحان است» . خداى من؛ به تو پناه آورده ام و به تو پناهنده ام و براى تو عبادت مى كنم و فقط اميدوار به لطف تو هستم و از تو كمك مى جويم و از تو درخواست كفايت مى كنم و از تو دادخواهى مى نمايم و به وسيلۀ تو رهايى مى طلبم؛ و از تو مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و مرا بازمگردانى مگر با گناه بخشوده شده و تلاش سپاسگزارى شده و تجارتى كه هرگز كساد نشود؛ و با من آن چه تو اهلش هستى انجام دهى، و با من آنچه اهلش هستم انجام مدهى كه همانا تو اهل تقوا و اهل آمرزش و اهل فضل و رحمت هستى، خداى من؛ به راستى كه دعايم را طول دادم و

ص: 233


1- 1) . سورۀ اعراف، آيۀ 196. [1]

خطابي، و ضيق صدري حداني على ذلك كلّه، و حملني عليه، علما منّي بأنّه يجزيك منه قدر الملح في العجين، بل يكفيك عزم إرادة و أن يقول العبد بنيّة صادقة و لسان صادق يا ربّ، فتكون عند ظنّ عبدك بك، و قد ناجاك بعزم الإرادة قلبي، فأسألك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تقرن دعآئي بالإجابة منك، و تبلّغني ما أمّلته فيك، منّة منك و طولا، و قوّة و حولا، لا تقيمني من مقامي هذا إلاّ بقضآء جميع ما سألتك، فإنّه عليك يسير، و خطره عندي جليل كثير، و أنت عليه قدير، يا سميع يا بصير. إلهي و هذا مقام العآئذ بك من النّار، و الهارب منك إليك، من ذنوب تهجّمته، و عيوب فضحته، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و انظر إليّ نظرة رحيمة أفوز بها إلى جنّتك، و اعطف عليّ عطفة أنجو بها من عقابك، فإنّ

خطابم را زياد كردم، كه تنگى و فشار سينه ام بر تمام اين ها مرا كشاند، و مرا بر آن ها وادار كرد، با اين كه مى دانم از تمام اين ها فقط به اندازۀ نمك خمير، تو را كفايت مى كند؛ بلكه قصد خواستن و اين كه بنده با نيّت راست و زبان صادق بگويد: اى پروردگار من؛ كافى است كه تو در نزد گمان بنده ات به تو حضور دارى. به راستى كه قلبم به قصد خواستن با تو مناجات كرد؛ پس از تو مى خواهم بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و دعايم را قرين اجابت خود سازى، و مرا به آرزوهايى كه نسبت به تو دارم از جهت لطف و احسانى كه به من دارى و قدرت و توانى كه در تو هست برسانى، از جايم برمخيزان مگر به برآوردن تمام آنچه از تو خواستم؛ همانا اين كار بر تو آسان است و قدر و ارزش آن در نزد من شكوهمند و زياد است؛ و درحالى كه تو بر اين كار توانايى اى شنوا؛ اى بينا؛ خداى من؛ اين جايگاه پناهندۀ به تو از آتش و گريزنده از (غضب) تو به (رحمت) تو است؛ از گناهانى كه بر او هجوم آورده، و عيوبى كه او را رسوا كردند؛ پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و بر من نظر كن نظرى از روى لطف و رحمت كه به وسيلۀ آن به سوى بهشت تو كامياب گردم؛ و به من مهربانى كن، نوعى مهربانى كه با آن از كيفر تو نجات يابم، همانا

ص: 234

الجنّة و النّار لك و بيدك، و مفاتيحهما و مغاليقهما إليك، و أنت على ذلك قادر، و هو عليك هيّن يسير، فافعل بي ما سألتك يا قدير، و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العليّ العظيم، و حسبنا اللّه و نعم الوكيل، نعم المولى و نعم النّصير، و الحمد للّه ربّ العالمين، و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد و اله الطّاهرين. (1)

بهشت و آتش از آن تو و به دست توست و كليدها و قفل هاى شان به سوى توست، و تو بر آن توانايى، و آن امر بر تو سهل و آسان است، پس آنچه از تو خواستم براى من انجام بده؛ اى توانا؛ و هيچ جنبش و توانايى نيست مگر به توان خداوند بلندمرتبۀ بزرگ؛ و خدا ما را كافى است، و خوب پشتيبانى است؛ خوب سرور، و خوب يارى كننده اى است. و حمد و ستايش مخصوص خدايى است كه پروردگار جهان است. و خداوند بر سرورمان محمّد و آل پاكش درود فرستد.

علىّ بن حمّاد مى گويد: اين دعا را از ابو الحسن على علوى عريضى گرفتم و او با من شرط كرد كه آن را به مخالف ندهم و به هيچ كس ندهم مگر آن كه مذهبش را بدانم، و بدانم كه او از دوست داران آل محمّد عليهم السّلام است؛ اين دعا پيش من و برادران دينى ام (شيعيان) بود تا آن كه يك قاضى اهوازى كه مخالف مذهب بود در بصره نزد من آمد. او در گذشته به من احسان كرده بود و در شهرش به او احتياج پيدا كرده بودم و در خانه اش بودم. شاه او را گرفته و بيست هزار درهم از او خواسته بود.

دلم به حالش سوخت، بر او رحم نموده و اين دعا را به او دادم. او دعا را خواند، هنوز يك هفته تمام نشده بود كه شاه او را بخشيد و بيست هزار درهم را از او نخواست و با احترام، او را به شهرش بازگردانيد و من او را تا «ابله» مشايعت نمودم و به بصره بازگشتم.

بعد از چند روزى دعا را نياز داشتم امّا نيافتم، و تمام كتاب هايم را جستجو نمودم ولى هيچ اثرى از آن نديدم. پس، دعا را از ابو مختار حسينى خواستم كه او نيز نسخه اى از دعا داشت امّا در كتاب هاى او نيز نيافتيم؛ تا بيست سال دنبال دعا مى گشتيم امّا نمى يافتيم؛ فهميدم كه اين مجازاتى است از طرف خداوند عزّ و جلّ؛ چون دعا را به مخالف مذهب داده بودم؛

ص: 235


1- 1) . مهج الدعوات:336. [1]

بيست سال كه گذشت، دعا را در كتاب هاى خود يافتيم درحالى كه بارها به دنبال دعا گشته بوديم؛ لذا، با خود عهد كردم جز به كسى كه اطمينان به دينش داشته باشم- كه از معتقدان به ولايت آل رسول عليهم السّلام است-دعا را ندهم بعد از اين كه از او هم عهد بگيرم كه اين دعا را جز به كسى كه لايق آن است ندهد و از خدا كمك مى جوييم و بر او توكّل مى كنيم. (1)

در كتاب «جواهر المنثوره» سيّد عبد الحسيب علوى، جملاتى بيش از آنچه در «مهج الدعوات» است وارد شده كه چنين است:

و صلّ اللّهمّ على سيّد الأنبيآء، و خير الأولياء، و أفضل الأصفياء، و أعلى الأزكيآء، و أكمل الأتقيآء، أرسله بالحقّ بشيرا و نذيرا، و داعيا إلى اللّه بإذنه، و سراجا منيرا، محمّد المصطفى و اله مفاتيح أسرار العلى، و مصابيح أنوار التّقى. و السّلام على من اتّبع الهدى، و صلّ على جميع الأنبيآء و المرسلين و على أهل طاعتك أجمعين، من أهل السّماوات و الأرضين، و اخصص محمّدا بأفضل الصّلوة و التّسليم. أللّهمّ ارحمنا فيهم، و اغفر لنا معهم، برحمتك يا أرحم الرّاحمين.

خداى من؛ بر سرور انبيا و بهترين اوليا و برترين برگزيدگان و والاترين پاكان و كامل ترين پرهيزكاران كه او را به حقيقت بشارت دهنده و ترساننده فرستاده؛ و دعوت كننده به سوى خدا به اذن خدا، و چراغ روشنگر، يعنى حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم برگزيده و آل او -كه كليدهاى اسرار بلندمرتبه و چراغ هاى پرنور پرهيزكارى هستند-درود فرست. و سلام بر كسى كه از هدايت پيروى نمايد، و درود فرست بر تمام انبيا و رسولان، و بر تمام فرمان بردارانت اعمّ از آسمانيان و زمينيان؛ و محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را مخصوص گردان به برترين درودها و سلام ها. خدايا؛ ما را در ميان ايشان رحمت رسان، و ما را با آنان بيامرز؛ به خاطر رحمت خودت، اى مهربان ترين مهربانان؛

ص: 236


1- 1) . مهج الدعوات:336.

نويسندۀ كتاب «جواهر المنثورة» مى گويد: دعايى را كه بعد از اين ذكر مى شود به خطّ جدّم محقّق داماد رحمه اللّه يافتم و در آخر دعاى علوى مصرى خوانده مى شود:

أللّهمّ بك يصول الصّآئل، و بقدرتك يطول الطّآئل، و لا حول لكلّ ذي حول إلاّ بك، و لا قوّة يمتازها ذو القوّة إلاّ منك، بصفوتك من خلقك، و خيرتك من بريّتك، محمّد نبيّك و عترته و سلالته عليه و عليهم السّلام، صلّ عليهم، و اكفني شرّ هذا اليوم و ضرّه، و ارزقني خيره و يمنه، و اقض لي في متصرّفاتي بحسن العافية، و بلوغ المحبّة، و الظّفر بالامنيّة، و كفاية الطّاغية المغوية، و كلّ ذي قدرة لي على أذيّة، حتّى أكون في جنّة و عصمة من كلّ بلاء و نقمة، و أبدلني فيه من المخاوف أمنا، و من العوآئق فيه يسرا، حتّى لا يصدّني صادّ عن المراد، و لا يحلّ بي طارق من أذى البلاد، إنّك على كلّ شيء قدير، و الامور إليك تصير، يا من ليس كمثله شيء، و هو السّميع

خداى من؛ حمله كننده به كمك تو حمله مى كند؛ و به كمك قدرت تو غلبه كننده غلبه مى كند؛ و هيچ جنبش و توانى براى هيچ جنبنده و توانائى نيست، مگر به كمك تو؛ و هيچ قوّتى نيست كه قدرت دارى را ممتاز كند، مگر آن كه از توست؛ تو را به حقّ برگزيدۀ خلقت، و انتخاب شده از آفريدگانت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم پيامبرت و خاندان و دودمانش-كه بر او و آنان درود باد-بر آنان درود فرست، و مرا از شرّ اين روز و سختى آن كفايت كن، و خير و خوبى آن را روزيم گردان، و در تمام تصرّفات من و كارهايى كه انجام مى دهم عافيت نيكو مرحمت فرما و محبّت و دست يابى به آرزو و كفايت از سركشان فريب دهنده، و هر صاحب قدرتى كه قصد اذيّت و آزار مرا دارد؛ مرحمت كن تا در حفظ و پوشش و پناه باشم، از هر بلا و عذابى، و در كارهايم، هر چيز ترسناكى را به امن و امنيّت مبدّل كن، و موانع را آسان گردان تا هيچ بازدارنده اى مرا از آن چه تصميم گرفته ام بازندارد، و هيچ پيش آمد ناگوارى از اذيّت و آزار شهرها بر من وارد نشود؛ همانا تو بر هر چيزى توانايى و همۀ كارها و امور مخلوقات به سوى تو بازمى گردد. اى كسى كه چيزى همانند او نيست، و او شنواى

ص: 237

البصير، و الحمد للّه ربّ العالمين. (1)

بيناست، و حمد و ستايش شايستۀ خداوند است كه پروردگار جهانيان است.

روز جمعه؛ روز حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه است

اشاره

ابو سليمان بن اورمه مى گويد: در روزگار متوكّل به سامّرا رفتم و بر سعيد حاجب (دربان) وارد شدم، و متوكّل ابا الحسن عليه السّلام را به او سپرده بود تا آن حضرت را به قتل برساند. چون بر او داخل شدم، گفت: آيا دوست دارى به سوى خدايت نظر كنى؟

گفتم: پاك و منزّه است خدا؛ خداى من را چشم ها درك نمى كنند و ديدگان از ديدنش عاجزند.

گفت: همان كه گمان مى كنيد او امام شما است. گفتم: از اين ديدن بدم نمى آيد.

گفت: دستور قتل او را داده ام و فردا او را مى كشم؛ و در نزد او اكنون پيام رسانى است چون خارج شد نزد او برو. كمى كه گذشت و آن پيام رسان از نزد امام عليه السّلام خارج شد رفت، سعيد حاجب به من گفت: نزد او (امام عليه السّلام) برو.

داخل خانه اى كه امام در آن زندانى بود شدم، آن حضرت را ديدم كه در كنار قبر حفر شده اى هستند؛ داخل شدم و سلام كردم و به شدّت گريستم.

حضرت فرمود:

چرا گريه مى كنى؟

گفتم: به خاطر آن چه مى بينم.

فرمود: به خاطر آن گريه مكن؛ زيرا اين كار به دست آنان انجام نمى گيرد.

با فرمايش آن حضرت، اندوهم تسكين يافت. و بعد فرمود:

او بيش از دو روز زنده نمى ماند تا اين كه خدا، خون او و دوستش را كه ديدى بريزد.

سليمان مى گويد: به خدا سوگند، دو روز نگذشت كه كشته شد.

به ابو الحسن عليه السّلام گفتم: اين حديث پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است:

ص: 238


1- 1) . أبواب الجنّات:142.

لا تعادوا الأيّام فتعاديكم.

با روزها دشمنى نكنيد كه با شما دشمنى مى كنند.

حضرت فرمودند:

آرى؛ ولى اين گفتار رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم تأويلى دارد:

شنبه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است.

يكشنبه: امير المؤمنين على عليه السّلام است.

دوشنبه: امام حسن و امام حسين عليهما السّلام است.

سه شنبه: علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ و جعفر بن محمّد عليهم السّلام است.

چهارشنبه: موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن على عليهم السّلام و من (علىّ بن محمّد) هستيم.

پنجشنبه: فرزندم حسن عليه السّلام است.

جمعه: قائم (قيام كنندۀ) ما اهل بيت است. (1)

فضيلت دعاى ندبه

صدر الإسلام همدانى اعلى اللّه مقامه در كتاب «تكاليف الأنام» مى گويد: از خواصّ دعاى ندبه اين است كه هرگاه در جايى با حضور قلب و اخلاص تمام و توجّه به مضامين عالى آن خوانده شود عنايت و توجّه امام زمان ارواحنا فداه را به آن مكان جلب مى كند بلكه باعث حضور حضرت عليه السّلام در آنجا مى گردد؛ چنان كه در بعضى جاها اتّفاق افتاده است. (2)

آية اللّه شيخ على اكبر نهاوندى رحمه اللّه در كتاب «العبقرىّ الحسان» مى گويد: در نوشته هاى حجّت الإسلام حاج شيخ مهدى-كه از كتاب سيّد جواد نقل كرده بود و او يكى از امام جماعت هاى مورد اطمينان در اصفهان و داراى مقامات عالى معنوى بود «و آسمان بر راستگوتر از او سايه نيفكنده بود» -ديدم كه چنين نگاشته بود:

روستاى «صالح آباد» متعلّق به من و چند شريكم بود. عدّه اى تصميم گرفتند

ص: 239


1- 1) . جمال الاسبوع:36.
2- 2) . تكاليف الأنام في غيبة الإمام:197.

روستا را از ما به زور بگيرند و گروهى را به سوى ما فرستادند و هرچه صحبت كرديم سودى نداشت. عريضه اى براى امام ارواحنا فداه نوشتم و آن را در جوى آبى رها كردم و به «تخت فولاد» رفتم و دعاى ندبه را با تضرّع و گريه خواندم و چند بار تكرار كردم «هل إليك يا بن أحمد سبيل فتلقى؟» ؛ «اى فرزند احمد؛ آيا به سوى تو راهى هست كه ملاقات شوى؟» ، يك دفعه صداى پاى اسبى را شنيدم و عرب اسب سوارى را ديدم كه به من نظرى كرد و از ديده ام پنهان شد و قلبم با آن مشاهده آرام گرفت و راحت شد و اطمينان پيدا كردم كه كارم درست مى شود. شب بعد كارم به بهترين شكل درست شد؛ من، آن حضرت صلوات اللّه عليه را بارها در خواب ديده ام و او به همين اوصاف بوده است. (1)

سيّد رضا-كه از علماى مورد اطمينان و اعتماد اصفهان است-مى گويد: به خاطر قرض و فقر فراوان، به اموات متوسّل شدم و از خداوند براى دويست نفر از آنان طلب مغفرت نمودم و آن ها را با اسم خاطرنشان ساختم؛ سپس به امام زمان صلوات اللّه عليه متوسّل شدم و بعضى از عبارت هاى دعاى ندبه مثل «هل إليك يابن أحمد سبيل فتلقى؟» را خواندم؛ هنگام خواندن آن، نور خاصّى حجره ام را روشن كرد كه روشن تر از نور خورشيد بود و در همان روز برايم گشايش كاملى حاصل شد. (2)

محدّث نورى رحمه اللّه مى گويد: آغا محمّد كه شخصى مورد اطمينان و عادل و امين و مجاور حرم عسكريين عليهما السّلام است؛ از زبان مادرش-كه از زنان صالحه و اهل عبادت بود-برايم چنين نقل كرد: روزى به همراه خانوادۀ مولا سلماسى در سرداب شريف بودم و آقا رحمه اللّه دعاى ندبه مى خواند و ما نيز به دنبال او مى خوانديم. او همچون فرد آشفته و حيران و محزون گريه مى كرد و مانند گرفتاران ضجّه مى زد و ما نيز با گريۀ او گريه مى كرديم و كسى غير از ما آن جا نبود.

در همين حال بوديم كه بوى مشك در سرداب منتشر شد و فضا و هواى سرداب را معطّر كرد و چنان شديد شد كه آن حالت از همۀ ما رفت و سكوت كرديم. «گويا بر سر ما پرنده اى است» و نمى توانيم حركت كنيم، يا حرفى بزنيم. حيران و متحيّر

ص: 240


1- 1) . العبقريّ الحسان:2/101 [1] الياقوت الأحمر.
2- 2) . العبقريّ الحسان:2/198 [2] الياقوت الأحمر.

مانديم تا اين كه زمان اندكى گذشت و آن بوى خوش رفت و به حال اوّل برگشتيم و به باقى ماندۀ دعا مشغول شديم. وقتى به خانه بازگشتيم از آقا رحمه اللّه علّت آن بوى خوش را پرسيدم، امتناع ورزيد و گفت: تو را چه به اين سئوال؟ و به من جواب نداد.

برادر برگزيده ام، عالم باوفا، و چراغ راه سالكين و عبادت پيشه گان آقا على رضا اصفهانى رحمه اللّه چنين به من گفت: از همين آقاى بزرگوار روزى دربارۀ ديدارش با حضرت حجّت عجّل اللّه تعالى فرجه سئوال كردم-و اعتقاد داشتم كه او هم مانند استادش سيّد بحر العلوم خدمت امام زمان ارواحنا فداه شرفياب شده است-ايشان همين جريان را حرف به حرف برايم تعريف كرد و الحمد للّه أوّلا و آخرا. (1)

5- دعاى ندبه

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه در كتاب «زاد المعاد» با سند معتبر از امام صادق عليه السّلام روايت مى كند: خواندن دعاى ندبه در اعياد چهارگانه يعنى روز جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير مستحبّ است. (2)

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه در «مزار بحار» از سيّد بن طاووس رحمه اللّه از بعضى از اصحاب اماميّه نقل نموده است: محمّد بن علىّ بن ابى قرّة گفت: من دعاى ندبه را از كتاب «محمّد بن حسين بن سفيان بزوفرى» نقل كرده ام و افزوده است كه: آن، دعاى امام زمان صلوات اللّه عليه است كه خواندنش در اعياد چهارگانه مستحبّ است.

و نيز، اين دعا را عالم بزرگوار محدّث نورى رحمه اللّه در «تحيّة الزائر» از «مصباح الزائر» سيّد بن طاووس رحمه اللّه و «مزار» محمّد بن مشهدى با همان سند روايت نموده است. و همچنين از كتاب «مزار قديم» هم نقل كرده و اضافه نموده است كه خواندن آن در شب جمعه مستحبّ است همان گونه كه در اعياد اربعه استحباب دارد. (3)و دعا اين است:

ص: 241


1- 1) . دار السلام:2/224.
2- 2) . زاد المعاد:491.
3- 3) . مكيال المكارم:2/93. [1]

الحمد للّه ربّ العالمين، و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد نبيّه و اله و سلّم تسليما. أللّهمّ لك الحمد على ما جرى به قضآؤك في أوليآئك، الّذين استخلصتهم لنفسك و دينك، إذ اخترت لهم جزيل ما عندك، من النّعيم المقيم، الّذي لا زوال له و لا اضمحلال، بعد أن شرطت عليهم الزّهد في درجات هذه الدّنيا الدّنيّة، و زخرفها و زبرجها، فشرطوا لك ذلك، و علمت منهم الوفآء به. فقبلتهم و قرّبتهم، و قدّمت لهم الذّكر العليّ، و الثّنآء الجليّ، و أهبطت عليهم ملآئكتك، و كرّمتهم بوحيك، و رفدتهم بعلمك، و جعلتهم الذّريعة إليك، و الوسيلة إلى رضوانك. فبعض أسكنته جنّتك، إلى أن أخرجته منها، و بعض حملته في فلكك و نجّيته و من امن معه من الهلكة برحمتك، و بعض اتّخذته لنفسك خليلا، و سألك لسان صدق في الاخرين

حمد و سپاس سزاوار پروردگار عالميان است و درود خدا بر سيّد و سرور ما (حضرت) محمّد، پيامبر خدا و بر آل او سلام و تحيّتى كامل. بارپروردگارا؛ سپاس از آن توست در مورد آن چه كه از قضا و قدرت در مورد دوستانت، جارى گشت؛ آن هايى كه وجودشان را براى حضرتت و براى دينت خالص گردانيدى؛ زيرا كه برگزيدى براى آن ها چيزهاى باارزشى كه نزد تو است؛ از نعمت هاى پايدار كه نابودى و زوال براى آن ها نيست. البتّه پس از آن كه زهد ورزيدن و بى رغبتى را در مورد اين دنياى پست و زر و زيور آن با آن ها شرط نمودى؛ آنان نيز متعهّد شدند و تو نيز وفادارى ايشان را دانستى. پس آنان را قبول كردى و به درگاه خويش نزديك شان ساختى و نامى بلند و ستايشى ارجمند به آنها دادى. و فرشتگانت را بر آنان فروفرستادى و آن ها را با وحى خود گرامى داشتى و از علم خود بهره مند ساختى و آنان را وسيله به سوى درگاهت ساختى و واسطه اى براى جلب رضايت و خشنوديت قرار دادى. پس بعضى از آن ها را در بهشت خود جاى دادى تا زمانى كه او را از آن بيرون آوردى، و برخى ديگر را در كشتى ات سوار نمودى و با رحمت خود او و مؤمنين همراهش را از هلاكت رهايى بخشيدى. و بعضى ديگر را براى خودت دوست قرار دادى و هنگامى كه از تو لسان صدق و خوش نامى بين ديگران را درخواست كرد،

ص: 242

فأجبته، و جعلت ذلك عليّا، و بعض كلّمته من شجرة تكليما، و جعلت له من أخيه ردءا و وزيرا، و بعض أولدته من غير أب و اتيته البيّنات، و أيّدته بروح القدس. و كلّ شرعت له شريعة، و نهجت له منهاجا، و تخيّرت له أوصيآء مستحفظا بعد مستحفظ، من مدّة إلى مدّة، إقامة لدينك، و حجّة على عبادك، و لئلاّ يزول الحقّ عن مقرّه، و يغلب الباطل على أهله، و لا يقول أحد لو لا أرسلت إلينا رسولا منذرا، و أقمت لنا علما هاديا، فنتّبع اياتك من قبل أن نذلّ و نخزى. إلى أن انتهيت بالأمر إلى حبيبك و نجيبك محمّد صلّى اللّه عليه و اله فكان كما انتجبته سيّد من خلقته، و صفوة من اصطفيته، و أفضل من اجتبيته، و أكرم من اعتمدته، قدّمته على أنبيآئك، و بعثته إلى الثّقلين من عبادك، و أوطأته مشارقك و مغاربك، و سخّرت له

اجابتش نمودى و او را بلندآوازه قرار دادى، و با بعضى ديگر از طريق درخت هم كلام شدى و برادرش را وزير و ياورش قرار دادى. و برخى ديگر را بدون پدر به وجود آوردى و به او معجزات و دلايل آشكار عنايت نمودى و با روح القدس تأييدش كردى. و براى هركدام (از پيامبران) شريعتى را عنايت كردى و طريقه و راه روشنى معيّن فرمودى و براى هريك جانشينانى برگزيدى تا يكى پس از ديگرى حافظ شريعت باشد؛ در زمان هاى معيّن براى برپا داشتن دين تو و حجّت بودن بر بندگان تو تا اين كه حق از مدار خود زايل نگردد و باطل بر اهل آن زمان چيره نشود. و تا اين كه كسى نگويد: (خدايا؛) اگر به سوى ما رسولى مى فرستادى تا ما را بيم دهد و براى ما رهبرى هدايت كننده مى گماشتى ما پيش از خذلان و رسوايى مان، از آياتت پيروى مى كرديم. تا اين كه امر رسالت به حبيبت و رسول برگزيده ات، محمّد-كه درود خدا بر او و آل او باد-منتهى گرديد؛ پس او همچنان كه او را انتخاب كردى، سرور بندگانت و زبدۀ زبدگانت و برتر از همۀ برگزيدگانت و گرامى تر از همۀ معتمدان تو بود. او را بر تمام پيامبرانت مقدّم داشتى و بر جنّ و انس از بندگانت مبعوثش نمودى و شرق و غرب را زير پاى او و فرمان او قرار دادى و

ص: 243

البراق، و عرجت به (1)إلى سمآئك، و أودعته علم ما كان و ما يكون، إلى انقضآء خلقك، ثمّ نصرته بالرّعب، و حففته بجبرئيل و ميكآئيل و المسوّمين من ملآئكتك، و وعدته أن تظهر دينه على الدّين كلّه، و لو كره المشركون. و ذلك بعد أن بوّأته مبوّأ صدق من أهله، و جعلت له و لهم أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ* فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً (2)، و قلت إِنَّما يُرِيدُ اَللّهُ لِيُذْهِبَ

براق را برايش مسخّر كردى و او را به آسمانت بالا بردى و دانش آنچه بوده و خواهد بود را تا سرانجام خلقت، به او سپردى. سپس با ترسى كه از او بر دل دشمنانش انداختى، ياريش كردى و گرداگرد او را به جبرئيل، ميكائيل و فرشتگان ديگر-كه هريك داراى علامت و اسمى هستند-احاطه نمودى و بدو وعدۀ پيروزى دينش را بر تمامى اديان دادى؛ گرچه مشركان را خوش نيايد. و اين پيروزى بعد از آن بود كه پيامبر را به جايگاه صدقى از خاندانش جاى دادى و براى او و آنان «اوّلين خانه اى را كه براى (عبادت) مردم قرار داده شد، كه در مكّه است بابركت قرار دادى و باعث هدايت جهانيان گرداندى، و نيز در آن است نشانه هاى آشكار مانند مقام ابراهيم و هركه داخل آن خانه شد، در امان خواهد بود» . و گفتى: «خداوند اراده فرموده كه

ص: 244


1- 1) . در «مكيال المكارم» [1] آورده است كه «عرجت به» موافق نسخه اى است كه آن را عالم ربّانى حاج ميرزا حسين نورى رحمه اللّه در كتاب «تحيّة الزائر» از كتاب «مزار قديم» و «مزار» شيخ محمّد بن المشهدى و «مصباح الزائر» [2] سيّد بن طاووس رحمه اللّه نقل فرموده است و همۀ آن ها برگرفته شده از كتاب «محمّد بن علىّ بن ابى قرّة» است. ولى در «زاد المعاد» « [3]عرجت بروحه» ذكر شده است و ظاهرا بر اثر اشتباهى است كه در كتاب مصباح واقع شده و مجلسى هم از آن نقل نموده است و اين مشهور گشته و سبب شبهۀ برخى كوته نظران و دشمنان گشته است؛ با اين كه معراج جسمانى از ضروريات مذهب و بلكه دين مى باشد و روايات ائمّه عليهم السّلام در آن متواتر و قرآن به آن گويا است. تذكّر ارزشمند: هنگام تأمّل در اين عبارت، ملهم شدم كه خود دعا، شهادت مى دهد و دلالت دارد كه صحيح همان است كه ذكر نموديم (عرجت به) ، و در عبارت «زاد المعاد» [4] تصحيفى واقع شده كه چه بسا كار اهل عناد باشد و وجه دلالتش بدين گونه است: اين كه كلمۀ «سخّرت له البراق» مقترن به «عرجت به» شده است، با توجّه كامل براى خردمندان آشكار مى گردد كه همان صحيح است كه گفتيم. چرا كه عروج روح هيچ احتياجى به براق ندارد و اين بر هركه قلبى سليم و عارى از شرك و نفاق داشته باشد، واضح است. اگر گفته شود: «عبارت در مقام شمارش فضايل پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است و عطف با «واو» اقتضا ندارد كه به طور قطع، عروج به آسمان با براق بوده باشد.» در پاسخ مى گوييم: «اگر هم بپذيريم كه «بروحه» صحيح است، اين، معراج جسمانى را نفى نمى كند؛ زيرا اثبات فضيلتى براى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم منافات با ثبوت فضيلت ديگرى ندارد. (مكيال المكارم:2/100) . [5]
2- 2) . سورۀ آل عمران، آيۀ 96،97. [6]

عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (1). ثمّ جعلت أجر محمّد صلواتك عليه و اله مودّتهم في كتابك فقلت قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبى (2)، و قلت ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ (3)، و قلت ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً (4)، فكانوا هم السّبيل إليك، و المسلك إلى رضوانك. فلمّا انقضت أيّامه أقام وليّه عليّ بن أبي طالب صلواتك عليهما و الهما هاديا، إذ كان هو المنذر و لكلّ قوم هاد، فقال و الملأ أمامه من كنت مولاه فعليّ مولاه، أللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله. و قال من كنت أنا نبيّه فعليّ أميره. و قال أنا و عليّ من شجرة واحدة و سآئر النّاس من شجر شتّى، و أحلّه محلّ هارون من موسى، فقال له أنت منّي بمنزلة هارون من موسى

هر پليدى و ناپاكى را از شما اهل بيت پيامبر، ببرد و شما را كاملا پاك و پاكيزه گرداند» . آن گاه پاداش رسالت حضرت محمّد را-كه درودهاى تو بر او و آل او باد-دوستى آنان مقرّر نموده و در كتابت فرمودى: «بگو من از شما پاداش نمى طلبم مگر دوستى خويشاوندان نزديكم را» . و فرمودى: (بگو) «پاداشى كه از شما خواستم آن هم براى خودتان و به نفع شما است» و فرمودى: (بگو) «من از شما مزد رسالت نمى خواهم مگر آن كه هركدام از شما كه بخواهد راه خدا را در پيش گيرد» پس آن ها همان راه به سوى تو هستند و طريق براى خشنودى تو مى باشند. پس وقتى مدّت عمر پيامبر سپرى شد، وصىّ و جانشين خود علىّ بن ابى طالب-درودهاى تو بر آن دو و آل آن دو باد-را براى هدايت امّت برگزيد؛ زيرا كه خود او بيم دهنده بود، و براى هر قومى هدايتگرى است. پس درحالى كه همه در حضور او بودند چنين گفت: هر آن كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست؛ پروردگارا؛ دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن، يارى نما هركه او را يارى نمايد و خار گردان هركه او را مخذول نمايد. و گفت: هركه را من پيامبر او هستم، پس على امير و فرمانرواى اوست. و فرمود: من و على از يك درختيم و ديگر انسان ها از درختان مختلفند. و او را قرار داد در جايگاه هارون نسبت به موسى، پس به او فرمود: تو نسبت به من، همانند هارون براى موسى هستى،

ص: 245


1- 1) . سورۀ احزاب، آيۀ 33. [1]
2- 2) . سورۀ شورى، آيۀ 23. [2]
3- 3) . سورۀ سبأ، آيۀ 47. [3]
4- 4) . سورۀ فرقان، آيۀ 57. [4]

إلاّ أنّه لا نبيّ بعدي، و زوّجه ابنته سيّدة نسآء العالمين، و أحلّ له من مسجده ما حلّ له، و سدّ الأبواب إلاّ بابه. ثمّ أودعه علمه و حكمته فقال أنا مدينة العلم و عليّ بابها، فمن أراد المدينة و الحكمة فليأتها من بابها، ثمّ قال أنت أخي و وصيّي و وارثي، لحمك من لحمي، و دمك من دمي، و سلمك سلمي، و حربك حربي، و الإيمان مخالط لحمك و دمك، كما خالط لحمي و دمي، و أنت غدا على الحوض خليفتي، و أنت تقضي ديني، و تنجز عداتي، و شيعتك على منابر من نور مبيضّة وجوههم حولي في الجنّة و هم جيراني. و لو لا أنت يا عليّ لم يعرف المؤمنون بعدي، و كان بعده هدى من الضّلال، و نورا من العمى، و حبل اللّه المتين، و صراطه المستقيم، لا يسبق بقرابة في رحم، و لا بسابقة في دين، و لا يلحق في منقبة من

جز اين كه پس از من پيامبرى نيست. و دخترش را-كه سرور و بانوى زنان عالم است-به او تزويج فرمود. و حلال كرد از مسجدش براى او، آن چه براى خودش حلال بود. و همۀ درها (ى مسجد) را نيز جز در خانۀ على بست. آن گاه علم و حكمتش را نزد او وديعه نهاد و فرمود: من شهر علمم و على درب آن، پس هركه مى خواهد به شهر علم و حكمت قدم نهد، بايد از دروازۀ آن داخل گردد. سپس فرمود: تو برادر من، وصىّ من و وارث من هستى، گوشت تو از گوشت من است و خون تو از خون من؛ سازش و آشتى تو، سازش و آشتى من و جنگ تو جنگ من است، و ايمان با گوشت و خون تو آميخته است همان گونه كه با گوشت و خون من آميخته است؛ و فردا (ى قيامت) تو خليفۀ من بر حوض (كوثر) هستى و پس از من، تو هستى كه قرض مرا مى پردازى و به وعده هاى من وفا مى كنى و پيروان تو بر منبرهايى از نور با چهره هاى سفيد و نورانى در اطراف من در بهشت اند و آنان همسايۀ من مى باشند. اى على؛ اگر تو نبودى، مؤمنان پس از من شناخته نمى شدند؛ و به راستى كه پس از پيامبر، او امّت را از گمراهى به هدايت و از نابينايى به بصيرت رساند و اوست رشتۀ محكم الهى و راه مستقيم او؛ هيچ كس در خويشاوندى و نزديكى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم به او نمى رسد و هيچ كس در دين بر او پيشى نگرفته است؛ و كسى نيست كه در يكى از اوصاف نيكويش

ص: 246

مناقبه يحذو حذو الرّسول صلّى اللّه عليهما و الهما. و يقاتل على التّأويل، و لا تأخذه في اللّه لومة لائم، قد وتر فيه صناديد العرب، و قتل أبطالهم، و ناوش ذؤبانهم، فأودع قلوبهم أحقادا بدريّة و خيبريّة و حنينيّة و غيرهنّ، فأضبّت على عداوته، و أكبّت على منابذته حتّى قتل النّاكثين و القاسطين و المارقين. و لمّا قضى نحبه و قتله أشقى الاخرين، يتبع أشقى الأوّلين، لم يمتثل أمر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله في الهادين بعد الهادين، و الامّة مصرّة على مقته، مجتمعة على قطيعة رحمه، و إقصآء ولده إلاّ القليل ممّن و فى لرعاية الحقّ فيهم. فقتل من قتل، و سبي من سبي، و اقصي من اقصي، و جرى القضآء لهم بما يرجى له حسن المثوبة، إذ كانت الأرض للّه يورثها من يشآء من عباده، و العاقبة للمتّقين، و سبحان ربّنا إن كان

با او برابرى كند؛ زيرا او گام مى نهاد جاى پاى رسول خدا كه درود خدا بر آن دو و بر اهل بيت آن دو بزرگوار باد. و پيكار مى نمود براساس تأويل حقايق و مقاصد قرآن؛ و در راه رضاى خدا هيچ ملامتى، او را بازنمى داشت؛ به راستى كه بزرگان عرب را ترسانيد؛ و شجاعان آن ها را به خاك و خون كشيد و با گرگ صفتان آن ها مقابله كرد؛ به همين جهت دل هاى آن ها پر از كينه شد از جنگ هاى بدر، خيبر، حنين و ديگر جنگ ها. پس دشمنى او را در دل پنهان كردند و به اختلاف و درگيرى روى آوردند تا اين كه پيمان شكنان، ستمگران و از دين بيرون رفتگان را به درك واصل كرد. وقتى اجلش به سر آمد و شقى ترين آخرين (امّت) كه از شقى ترين اوّلين پيروى كرد، آن حضرت را شهيد كرد؛ فرمان رسول خدا-كه درود خدا بر او و آل او باد-دربارۀ هدايت گران امّت، يكى پس از ديگرى، اطاعت نشد. مردم بر دشمنى با وى اصرار ورزيدند؛ جمع شدند تا نسل او را قطع كنند و اولاد او را تبعيد و آواره نمايند؛ جز اندكى كه در رعايت حقّ فرزندان رسول خدا، وفا نمودند. پس (بر اثر ظلم و بيداد) گروهى كشته شدند و گروه ديگرى اسير، جمعى دور از وطن، و حكم قضاوقدر الهى، بر آن ها جارى شد به چيزى كه اميد بهترين ثواب و پاداش از آن، مى رود. زيرا زمين از آن خداست و آن را به هر يك از بندگانش كه بخواهد، ارث مى دهد؛ و البتّه پايان نيكو از آن پرهيزكاران است. و منزّه است پروردگار ما؛ به راستى كه

ص: 247

وعد ربّنا لمفعولا، و لن يخلف اللّه وعده، و هو العزيز الحكيم. فعلى الأطآئب من أهل بيت محمّد و عليّ صلّى اللّه عليهما و الهما فليبك الباكون، و إيّاهم فليندب النّادبون، و لمثلهم فلتذرف الدّموع، و ليصرخ الصّارخون، و يضجّ الضّآجّون، و يعجّ العآجّون. أين الحسن أين الحسين، أين أبنآء الحسين، صالح بعد صالح، و صادق بعد صادق، أين السّبيل بعد السّبيل، أين الخيرة بعد الخيرة، أين الشّموس الطّالعة، أين الأقمار المنيرة، أين الأنجم الزّاهرة، أين أعلام الدّين و قواعد العلم، أين بقيّة اللّه الّتي لا تخلو من العترة الهادية، أين المعدّ لقطع دابر الظّلمة، أين المنتظر لإقامة الأمت و العوج، أين المرتجى لإزالة الجور و العدوان، أين المدّخر لتجديد الفرآئض و السّنن، أين المتخيّر لإعادة الملّة و الشّريعة، أين المؤمّل لإحيآء

وعدۀ او انجام شده است و هرگز خلف وعده نمى كند، و او عزّت مند حكيم است. پس بر پاكيزگان از آل محمّد و على-درود خدا بر آن ها و اهل بيت آن ها-بايستى گريه كنندگان اشك بريزند و بر آنان زارى كنندگان زارى نمايند و براى امثال آن بزرگواران، بايد سرشك از ديدگان جارى شود و شيون كنندگان شيون از دل بركشند و ضجّه كنندگان فرياد بزنند و ناله كنندگان نالۀ جانسوز سر دهند كه حسن كجاست؟ حسين كجاست؟ فرزندان حسين كجا هستند؟ كه هريك شايسته اى پس از شايستۀ ديگر، و راست گويى بعد از راست گويى ديگر بودند؛ كجاست راه راست پس از راه راست ديگر؟ كجايند برگزيدگان يكى پس از ديگرى؟ خورشيدهاى تابان كجا هستند؟ ماه هاى فروزان كجايند؟ ستارگان درخشان كجايند؟ نشانه ها و راهنمايان دين و پايه هاى دانش كجايند؟ باقى ماندۀ حجج الهى كجاست؟ كسى كه (جهان) از عترت هدايت گر خالى نخواهد بود. كجاست آن كه براى قطع دنبالۀ ستمكاران آماده گشته است؟ كجاست آن كه انتظارش را مى كشند كه كج روى ها و انحرافات را از بين ببرد؟ كجاست كسى كه براى براندازى ظلم و بيدادگرى به او اميد است؟ كجاست آن ذخيرۀ الهى براى تازه كردن واجبات و سنّت هاى الهى؟ كجاست آن منتخب براى بازگرداندن كيش و آيين؟ كجاست آن كه آرزو مى رود بيايد

ص: 248

الكتاب و حدوده، أين محيي معالم الدّين و أهله. أين قاصم شوكة المعتدين، أين هادم أبنية الشّرك و النّفاق، أين مبيد أهل الفسوق و العصيان و الطّغيان، أين حاصد فروع الغيّ و الشّقاق، أين طامس اثار الزّيغ و الأهوآء. أين قاطع حبآئل الكذب و الإفترآء، أين مبيد العتاة و المردة، أين مستأصل أهل العناد و التّضليل و الإلحاد، أين معزّ الأوليآء و مذلّ الأعدآء، أين جامع الكلمة على التّقوى، أين باب اللّه الّذي منه يؤتى، أين وجه اللّه الّذي إليه يتوجّه الأوليآء، أين السّبب المتّصل بين الأرض و السّمآء، أين صاحب يوم الفتح و ناشر راية الهدى، أين مؤلّف شمل الصّلاح و الرّضا. أين الطّالب بذحول الأنبيآء و أبنآء الأنبيآء، أين الطّالب بدم المقتول بكربلاء أين المنصور على من اعتدى عليه و افترى، أين المضطرّ الّذي يجاب إذا

و قرآن و حدودش را زنده كند؟ كجاست زنده كنندۀ نشانه هاى دين و اهل آن؟ كجاست او كه شوكت ستمكاران را درهم مى شكند؟ كجاست آن كه بنيادهاى شرك و نفاق را ويران مى كند؟ كجاست او كه فاسقان، نافرمانان و طغيان گران را به هلاكت مى كشاند؟ كجاست آن كه شاخه هاى گمراهى و بدبختى را درو مى كند؟ كجاست آن كه آثار انحراف و هواپرستى را محو مى نمايد؟ كجاست آن كه رشته هاى دروغ و افترا را قطع مى كند؟ كجاست نابودكنندۀ سركشان و تمرّدكنندگان؟ كجاست آن كه ريشۀ معاندان، گمراهان و كافران را بركند؟ كجاست آن كه دوستان را عزيز نمايد و دشمنان را خوار و ذليل؟ كجاست او كه اتّحاد كلمه براساس تقوا و پرهيزكارى فراهم آورد؟ كجاست درب ورودى به درگاه الهى كه از آن در وارد شوند؟ كجاست آن (چهره و) آئينۀ تمام نماى خداوند كه دوستان به سوى او توجّه نمايند؟ كجاست آن كه وسيلۀ پيوند بين زمين و آسمان است؟ كجاست صاحب روز ظفر و برافرازندۀ پرچم هدايت؟ كجاست گردآورندۀ پراكندگى هاى درست كارى و مصلحت و خشنودى؟ كجاست آن كه براى خون پيامبران و فرزندان آن ها خونخواهى مى كند؟ كجاست آن كه به دنبال انتقام خون شهيد كربلا است؟ كجاست آن كه بر هر ظالم تجاوزگر دروغگو، پيروزمند است؟ كجاست آن آقاى گرفتارى كه اگر

ص: 249

دعا، أين صدر الخلائق ذو البرّ و التّقوى، أين ابن النّبيّ المصطفى و ابن عليّ المرتضى و ابن خديجة الغرّآء و ابن فاطمة الكبرى. بأبي أنت و امّي و نفسي لك الوقآء و الحمى، يابن السّادة المقرّبين، يا بن النّجبآء الأكرمين، يابن الهداة المهديّين، يابن الخيرة المهذّبين، يابن الغطارفة الأنجبين، يابن الأطآئب المطهّرين، يابن الخضارمة المنتجبين، يابن القماقمة الأكرمين. يابن البدور المنيرة، يابن السّرج المضيئة، يابن الشّهب الثّاقبة، يابن الأنجم الزّاهرة، يابن السّبل الواضحة، يابن الأعلام اللاّئحة، يابن العلوم الكاملة، يابن السّنن المشهورة، يابن المعالم المأثورة، يابن المعجزات الموجودة، يابن الدّلائل المشهودة، يابن الصّراط المستقيم، يابن النّبإ العظيم، يابن من هو في امّ الكتاب لدى اللّه عليّ حكيم، يابن الايات و البيّنات،

دعا كند اجابت مى شود؟ كجاست آن صدرنشين عالم و صاحب تقوا و نيكوكارى؟ كجاست آن فرزند پيامبر مصطفى و فرزند علىّ مرتضى و فرزند خديجه آن صاحب سيماى نورانى و فرزند فاطمۀ كبرى؟ پدر و مادرم فداى تو باد و جانم بلاگردان و سپر و حامى تو باشد اى فرزند سروران مقرّب؛ اى فرزند انسان هاى اصيل و نجيب و بزرگوار؛ اى فرزند هدايت گران هدايت شده؛ اى فرزند برگزيدگان مهذّب (خودساخته) ؛ اى فرزند سروران شرافتمند؛ اى فرزند نيكوترين پاكان؛ اى فرزند آقايان بسيار بخشنده، همانند درياهاى پرجود؛ اى فرزند مهتران سخاوتمند گرامى؛ اى فرزند ماه هاى تابان؛ اى فرزند چراغ هاى تابان؛ اى فرزند شهاب هاى تابنده؛ اى فرزند اختران فروزان؛ اى فرزند راه هاى روشن؛ اى فرزند نشانه هاى آشكار؛ اى فرزند دانش هاى كامل خداوندى؛ اى فرزند سنن و روش هاى پسنديدۀ مشهور (آسمانى) ؛ اى فرزند نشانه هاى برجاى مانده؛ اى فرزند معجزات پايان نيافته و موجود، اى فرزند دليل هاى ديده شده؛ اى فرزند راه راست؛ اى فرزند خبر بزرگ؛ اى فرزند كسى كه در امّ الكتاب، نزد خداوند، بلندمرتبه و حكيم است. اى فرزند نشانه ها و بيّنات (حجّت هاى آشكار خداوند) ،

ص: 250

يابن الدّلائل الظّاهرات، يابن البراهين الواضحات الباهرات، يابن الحجج البالغات، يابن النّعم السّابغات، يابن طه و المحكمات، يابن يس و الذّاريات، يابن الطّور و العاديات، يابن من دنى فتدلّى فكان قاب قوسين أو أدنى دنوّا و اقترابا من العليّ الأعلى، ليت شعري أين استقرّت بك النّوى، بل أيّ أرض تقلّك أو ثرى، أبرضوى أو غيرها أم ذي طوى، عزيز عليّ أن أرى الخلق و لا ترى، و لا أسمع لك حسيسا و لا نجوى، عزيز عليّ أن تحيط بك دوني البلوى و لا ينالك منّي ضجيج و لا شكوى. بنفسي أنت من مغيّب لم يخل منّا، بنفسي أنت من نازح ما نزح عنّا، بنفسي أنت امنيّة شآئق يتمنّى، من مؤمن و مؤمنة ذكرا فحنّا، بنفسي أنت من عقيد عزّ لا يسامى، بنفسي أنت من أثيل مجد لا يجارى، بنفسي أنت من تلاد نعم

اى فرزند دلايل آشكارا، اى فرزند برهان هاى نمايان و روشن، اى فرزند حجّت هاى رسا، اى فرزند نعمت هاى فراوان و فراخ، اى فرزند طه و آيات محكم قرآن، اى فرزند ياسين و ذاريات، اى فرزند طور و عاديات؛ اى فرزند آن كه در شب معراج نزديك شد و درآويخت (به مقام قرب حق تعالى) به اندازۀ فاصلۀ دو سر كمان و يا نزديك تر، نزديك به خداى علىّ اعلى. اى كاش مى دانستم كجا اقامت گزيده اى؛ بلكه كدام سرزمين يا منطقه اى اقامت دارى؛ آيا در كوه رضوى هستى يا غير آن؟ يا در ذى طوى هستى؟ بسيار بر من سخت است كه همه را مى بينم و تو ديده نمى شوى؛ و از تو هيچ صدا و هيچ رازى را نشنوم؛ بر من گران است كه تو تنها در بلا گرفتار باشى و از من هيچ ناله و شكايتى به تو نرسد. جانم فدايت تو حقيقت پنهانى هستى كه از ميان ما بيرون نيستى؛ جانم فدايت گرچه از نظرم دورى ولى از ما جدا نيستى؛ جانم فدايت تو آرمان و آرزوى هر مرد و زن مشتاق مؤمن هستى كه آرزويت كنند و به يادت ناله سر دهند. جانم فدايت تو آن سرشتۀ عزّتى هستى كه هم طراز از برايت نتوان يافت؛ جانم فدايت تو از اركان مجد و شرف و بزرگوارى هستى كه هم قطارى ندارى؛ جانم فدايت تو از نعمت هاى ديرين خدايى

ص: 251

لا تضاهى، بنفسي أنت من نصيف شرف لا يساوى. إلى متى أحار فيك يا مولاي، و إلى متى و أيّ خطاب أصف فيك و أيّ نجوى، عزيز عليّ أن اجاب دونك و اناغى، عزيز عليّ أن أبكيك و يخذلك الورى، عزيز عليّ أن يجري عليك دونهم ما جرى. هل من معين فاطيل معه العويل و البكآء، هل من جزوع فاساعد جزعه إذا خلا، هل قذيت عين فساعدتها عيني على القذى، هل إليك يابن أحمد سبيل فتلقى، هل يتّصل يومنا منك بغده بعدة فنحظى. متى نرد مناهلك الرّويّة فنروى، متى ننتقع من عذب مائك فقد طال الصّدى، متى نغاديك و نراوحك فنقرّ عينا، متى ترانا و نراك و قد نشرت لوآء النّصر ترى. أترانا نحفّ بك و أنت تامّ الملأ و قد ملأت الأرض عدلا، و أذقت أعدآئك هوانا و عقابا، و أبرت العتاة و جحدة الحقّ، و قطعت

هستى كه مانندى نخواهد داشت؛ جانم فدايت، تو از خاندان شرافتى هستى كه كسى با تو برابرى ندارد. تا كى سرگردان تو باشم اى مولاى من؟ و تا كى و با چه گفتارى به ستايش تو بپردازم؟ و چگونه راز دل بگويم؟ بر من بسى گران است كه غير تو پاسخم را بدهد و سخنان فريبنده و خوش آيند برايم بگويد؛ بسى مشكل است بر من كه بر دورى تو بگريم و مردم تو را واگذارند؛ گران است بر من كه آن چه (از مشكلات) مى گذرد، بر تو بگذرد و بر غير تو نگذرد. آيا كسى هست كه مرا كمك كند تا همراه با او ناله و شيون طولانى سر دهم؟ آيا كسى هست كه بسيار جزع و زارى كند و من هم در تنهايى او با زارى و گريه ياريش نمايم؟ آيا چشمى خار و خاشاك رفته است تا چشم من در اشك ريختن با او همدم شود؟ اى زادۀ احمد؛ آيا به سوى تو راهى است كه بتوان تو را ملاقات نمود؟ آيا روز جدايى ما به فردايى مى رسد كه روز وصال و بهره مندى از جمال مقدّست باشد؟ كى مى شود كه بر چشمه هاى سيراب كننده ات درآييم و سيراب گرديم؟ كى مى شود كه از آب زلال و گوارايت بنوشيم كه به راستى تشنگى طولانى شد؟ كى مى شود كه با تو صبح و شام كنيم و چشم مان روشن گردد؟ كى رسد آن وقت كه تو ما را ببينى و ما تو را؛ درحالى كه پرچم نصر و ظفرت را گسترده باشى؟ آيا خواهى ديد ما را كه بر گرد تو حلقه زده ايم و تو بر مردم امامت كنى درحالى كه زمين را پر از عدل و داد كرده اى، و به دشمنانت خوارى و عقوبت را چشانده باشى و سركشان و منكران حق را هلاك كرده باشى، و

ص: 252

دابر المتكبّرين، و اجتثثت اصول الظّالمين، و نحن نقول الحمد للّه ربّ العالمين. أللّهمّ أنت كشّاف الكرب و البلوى، و إليك أستعدي فعندك العدوى، و أنت ربّ الاخرة و الدّنيا، فأغث يا غياث المستغيثين عبيدك المبتلى، و أره سيّده يا شديد القوى، و أزل عنه به الأسى و الجوى، و برّد غليله يا من على العرش استوى، و من إليه الرّجعى و المنتهى. أللّهمّ و نحن عبيدك التّآئقون إلى وليّك المذكّر بك و بنبيّك، خلقته لنا عصمة و ملاذا، و أقمته لنا قواما و معاذا، و جعلته للمؤمنين منّا إماما، فبلّغه منّا تحيّة و سلاما، وزدنا بذلك يا ربّ إكراما، و اجعل مستقرّه لنا مستقرّا و مقاما، و أتمم نعمتك بتقديمك إيّاه أمامنا، حتّى توردنا جنانك و مرافقة الشّهدآء من خلصآئك. أللّهمّ صلّ على حجّتك و وليّ أمرك، و صلّ على جدّه محمّد رسولك السّيّد

ريشۀ متكبّران را قطع نموده و اساس ستم كاران را از بيخ وبن بركنده باشى و ما آن موقع مى گوييم: سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است؟ بارخدايا؛ تو برطرف كنندۀ غم و اندوه و بلاها هستى و به درگاه تو درد دل و تو را به فرياد مى طلبم كه يارى رساندن براى انتقام گرفتن از ظالم نزد توست، و تو پروردگار دنيا و آخرت هستى؛ پس درياب اى فريادرس فريادخواهان؛ بندۀ كوچك گرفتار خود را؛ و آقايش را نشانش ده اى نيرومند بسيار مقتدر؛ و به اين وسيله غم و اندوه و درد سينه اش را از بين ببر و سوز عشقش را آرام كن؛ اى كسى كه بر عرش مسلّط هستى و بازگشت و پايان كارها به سوى اوست. خدايا؛ ما بندگان توئيم كه شيفتۀ ولىّ تو هستيم؛ او كه يادآور تو و پيامبرت است، و تو او را براى حفظ و نگه دارى ما و پناه ما آفريدى، و او را برپا داشتى تا پشتيبان و پناهگاه ما باشد و او را براى مؤمنان از ما، پيشوا قرار دادى؛ پس سلام و تحيّت ما را به او برسان، و به وسيلۀ آن، بر كرامت ما بيفزا؛ اى پروردگار ما؛ و جايگاه او را جايگاه و منزلگاه ما قرار ده، و با مقدّم داشتن او را پيشاپيش ما، نعمتت را بر ما كامل گردان تا ما را به بهشت خود وارد نمايى و هم نشين شهيدان مخلصت قرار دهى. خدايا؛ بر حجّت و ولىّ امرت درود فرست؛ و درود بفرست بر محمّد جدّ او، پيامبرت، آن بزرگوارترين

ص: 253

الأكبر، و صلّ على أبيه السّيّد القسور، و حامل اللّوآء في المحشر، و ساقي أوليآئه من نهر الكوثر، و الأمير على سآئر البشر، الّذي من امن به فقد ظفر و شكر، و من لم يؤمن به فقد خطر و كفر، صلّى اللّه عليه و على أخيه و على نجلهما الميامين الغرر، ما طلعت شمس و ما أضآء قمر. (1)و على جدّته الصّدّيقة الكبرى، فاطمة الزّهرآء بنت محمّد المصطفى، و على من اصطفيت من ابآئه البررة، و عليه أفضل و أكمل و أتمّ و أدوم و أكثر و أوفر ما صلّيت على أحد من أصفيآئك، و خيرتك من خلقك، و صلّ عليه صلاة لا غاية لعددها، و لا نهاية لمددها، و لا نفاد لأمدها. أللّهمّ و أقم به الحقّ، و أدحض به الباطل،

آقا؛ و بر پدرش على، آقاى دلير و سلحشور و شجاع، و برپادارندۀ پرچم در صحراى محشر؛ و سيراب كنندۀ دوست دارانش از نهر كوثر؛ و فرمان روا بر تمام بشر؛ كه هركس بدو ايمان آورد، پيروزمند و سرافراز گشته است و آن كه ايمان نياورد، به خطر بزرگ و كفر افتد. درود خدا بر او و بر برادرش و بر فرزندان شان كه نيك بختان و بزرگوارند. مادامى كه خورشيد مى تابد و ماه نور مى افشاند. و درود بر مادربزرگ او، صدّيقۀ كبرى، فاطمۀ زهرا دختر محمّد مصطفى؛ و بر آنان كه تو برگزيدى از پدران نيكوكارش؛ و بر او بهترين، كامل ترين، تمام ترين، بادوام ترين، بيشترين، و فراوان ترين درود و رحمتى كه بر هريك از برگزيدگان و نيكان از بندگانت فرستادى نثار باد. و بر او درود فرست؛ درودى كه بى شمار و پايان ناپذير و بى انتهاست و مدّتش پايان ندارد. خدايا؛ حق را به وسيلۀ او برپا دار و باطل را به وسيلۀ او نابود كن

ص: 254


1- 1) . اين فقرۀ از دعا در بسيارى از كتب موجود مى باشد؛ مانند: «إقبال الأعمال» [1] سيّد بن طاووس (ص 608) ، «تحفة الزائر» (چاپ سنگى بدون شماره صفحه) ، «زاد المعاد» علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه (ص 502) ، «الصحيفة الهادية» عالم بزرگوار شيخ [2]«زاد المعاد» علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه (ص 502) ، « [3]الصحيفة الهادية» عالم بزرگوار شيخ ابراهيم بن محسن كاشانى (ص 87) ، «مفتاح الجنّات» [4] عالم بزرگوار سيّد محسن امين (3/255) ، « [5]تكاليف الأنام» صدر الإسلام همدانى (ص 195) ، «عمدة الزائر» آية اللّه سيّد حيدر كاظمى (ص 358) ، «فوز اكبر» علاّمه ميرزا محمّد باقر فقيه ايمانى (ص 124) ، «مكيال المكارم» علاّمه سيّد محمّد تقى موسوى اصفهانى (2/99) ، [6] «منهاج العارفين» علاّمۀ سمنانى (ص 159) ، ضياء الصالحين (ص 542) ، «الصحيفة الصادقيّة» (ص 728) ، «هدية الزائرين» محدّث قمى رحمه اللّه (ص 648) ، و [7]ملحقات «جمال الاسبوع» [8] نشر دار الذخائر.

و أدل به أوليآئك، و أذلل به أعدآئك، و صل اللّهمّ بيننا و بينه وصلة تؤدّي إلى مرافقة سلفه، و اجعلنا ممّن يأخذ بحجزتهم، و يمكث في ظلّهم، و أعنّا على تأدية حقوقه إليه، و الإجتهاد في طاعته، و اجتناب معصيته، و امنن علينا برضاه، وهب لنا رأفته و رحمته، و دعآءه و خيره، ما ننال به سعة من رحمتك، و فوزا عندك، و اجعل صلاتنا به مقبولة، و ذنوبنا به مغفورة، و دعآءنا به مستجابا، و اجعل أرزاقنا به مبسوطة، و همومنا به مكفيّة، و حوآئجنا به مقضيّة، و أقبل إلينا بوجهك الكريم، و اقبل تقرّبنا إليك، و انظر إلينا نظرة رحيمة نستكمل بها الكرامة عندك، ثمّ لا تصرفها عنّا بجودك، و اسقنا من حوض جدّه صلّى اللّه عليه و اله، بكأسه و بيده ريّا رويّا، هنيئا سآئغا، لا ظمأ بعده، يا أرحم الرّاحمين. (1)

و دوستانت را توسّط او چيره گردان و دشمنانت را به وسيلۀ او خوار و ذليل نما. خداى من؛ بين ما و او پيوندى برقرار كن كه به همنشينى با پيشينيان پاك او منتهى گردد و ما را از كسانى قرار بده كه به دامان آنان چنگ زده اند و در سايۀ آنان زندگى مى كنند. و ما را يارى كن در ادا كردن حقوقش به او، و كوشش كردن در اطاعت از او، و دورى كردن از نافرمانى او، و بر ما منّت بگذار به خشنودى او و مهر و رحمت و دعا و خيرش را بر ما ارزانى دار تا بدين وسيله به رحمت واسعۀ تو دست يابيم و نزد تو به كاميابى نايل شويم؛ و قرار بده نماز ما را به واسطۀ او قبول شده، و گناهان ما را به واسطۀ او آمرزيده شده و دعاهاى ما را به واسطۀ او مستجاب شده، و روزى هاى ما را به وسيلۀ او وسعت داده شده، و اندوه هاى ما را به واسطۀ او برطرف شده؛ و حوايج ما را توسّط او برآورده شده، و با چهرۀ كريمانه ات به ما توجّه كن و روى آور. و تقرّب و توسّل ما را به درگاهت پذيرا باش، و به ما نظر رحمتى بفرما كه به واسطۀ آن، كرامت نزد تو را به كمال رسانيم. سپس با بخشش و بزرگواريت نظر لطف خود را از ما بازمگير و از حوض جدّش-كه درود خدا بر او و آل او باد-سيرابمان ساز با جام و كاسۀ او و به دست او؛ سيراب كردنى كامل و گوارا و خوش كه پس از آن تشنگى نباشد؛ اى مهربان ترين مهربانان؛

ص: 255


1- 1) . تحفة الزائر: [1] چاپ سنگى بدون شماره صفحه، زاد المعاد:491، و [2]مصباح الزائر:446( [3]با تفاوت اندك) .

6- دعا در روز جمعه

بعد از نماز صبح براى تعجيل فرج

مستحبّ است روز جمعه بعد از نماز صبح، صد مرتبه سورۀ «توحيد» بخوانند، و صد مرتبه هم از درگاه خداوند، طلب آمرزش نموده و استغفار كنند؛ صد مرتبه هم بدين صورت بر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم صلوات بفرستند:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد و عجّل فرجهم. (1)

خداوندا؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و فرج ايشان را تعجيل فرما.

7- دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

در روز جمعه

شيخ طوسى رحمه اللّه در «مصباح المتهجّد» فرموده است: هرگاه كسى خواست روز جمعه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم صلوات فرستد چنين بگويد:

أللّهمّ اجعل صلاتك، و صلوات ملآئكتك و رسلك، على محمّد و ال محمّد و عجّل فرجهم.

خدايا؛ درود و رحمت خود را و درود فرشتگان و رسولان خودت را بر محمّد و آل محمّد نثار كن و در گشايش كارشان شتاب فرما.

يا بگويد: أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد و عجّل فرجهم. (2)

بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و در فرج ايشان تعجيل فرما.

ص: 256


1- 1) . البلد الأمين:110. [1]
2- 2) . مصباح المتهجّد:284. [2]

وى در جاى ديگر مى گويد: روايت شده است كه صد مرتبه بگويد:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد و عجّل فرجهم. (1)

بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و در فرج ايشان تعجيل فرما.

8- دعاى ديگرى براى ظهور آن حضرت

در روز جمعه

مستحبّ است انسان در روز جمعه، صد مرتبه سورۀ قدر را بخواند و هزار مرتبه بگويد:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرجهم.

بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و در فرج ايشان تعجيل فرما.

و اگر نتوانست صد مرتبه، اگر موفّق نشد ده مرتبه، و بالأخره اگر نتوانست هرچه توانست بخواند. (2)

9- صلواتى كه هركس بعد از نماز جمعه بخواند

از اصحاب امام زمان ارواحنا فداه خواهد بود

از مولاى مان جعفر بن محمّد عليهما السّلام و او از پدرانش عليهم السّلام روايت كرده كه فرمودند:

هركس پس از نماز جمعه، هفت مرتبه بگويد:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرج ال محمّد،

بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و در فرج آل محمّد تعجيل فرما.

از اصحاب قائم صلوات اللّه عليه خواهد بود. (3)

ص: 257


1- 1) . مصباح المتهجّد:387. [1]
2- 2) . البلد الأمين:112، و مانند آن در بحار الأنوار:89/331 وارد شده است.
3- 3) . بحار الأنوار:90/65.

10- دعا براى ظهور آن حضرت عجّل اللّه تعالى فرجه

در روز جمعه، عيد فطر و عيد قربان

از امام ابى جعفر محمّد باقر عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:

در روز جمعه، عيد فطر و قربان، وقتى قصد خروج از منزل نمودى، بگو:

أللّهمّ من تهيّأ في هذا اليوم، أو تعبّأ أو أعدّ و استعدّ لوفادة إلى مخلوق، رجآء رفده و جآئزته و نوافله، فإليك يا سيّدي كانت وفادتي و تهيئتي و إعدادي و استعدادي رجآء رفدك، و جوآئزك و نوافلك. أللّهمّ صلّ على محمّد عبدك و رسولك و خيرتك من خلقك، و عليّ أمير المؤمنين و وصيّ رسولك، و صلّ يا ربّ على أئمّة المؤمنين، الحسن و الحسين و عليّ و محمّد،

خدايا؛ هركس در اين روز مهيّا گشته يا آماده شده يا حاضر شده يا آمادگى يافته تا نزد مخلوقى برود و اميد پاداش و عطيّه و بخششى از او دارد؛ پس اى آقاى من؛ كوچ كردن من و مهيّا شدن من و حاضر گشتن من و آمادگى من به سوى تو به اميد پاداش و بخشش تو است. بارخدايا؛ بر بنده و فرستاده ات و برگزيدۀ از بندگانت، محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، و بر على عليه السّلام امير مؤمنان و وصيّ پيامبرت درود فرست، و اى پروردگارم؛ درود فرست بر پيشوايان مؤمنان: امام حسن و امام حسين و امام سجّاد و امام باقر. . .

و امامان را تا آخر نام ببر تا به نام صاحبت (حضرت مهدى ارواحنا فداه) برسى و بگو:

أللّهمّ افتح له فتحا يسيرا، و انصره نصرا عزيزا. أللّهمّ أظهر به دينك و سنّة رسولك، حتّى لا يستخفي بشيء من الحقّ مخافة

خدايا؛ گشايشى آسان برايش مقرّر فرما؛ نصرتى باعزّت عنايتش فرما؛ خداوندا؛ دينت را و نيز سنّت پيامبرت را به وسيلۀ او ظاهر فرما تا هيچ حقّى از ترس هيچ كسى

ص: 258

أحد من الخلق. أللّهمّ إنّا نرغب إليك في دولة كريمة تعزّ بها الإسلام و أهله، و تذلّ بها النّفاق و أهله، و تجعلنا فيها من الدّعاة إلى طاعتك و القادة إلى سبيلك، و ترزقنا بها كرامة الدّنيا و الآخرة. أللّهمّ ما أنكرنا من حقّ فعرّفناه، و ما قصرنا عنه فبلّغناه.

پوشيده ندارد. خدايا؛ ما به سوى تو مشتاق هستيم در مورد دولتى باكرامت، كه اسلام و اسلاميان را بدان عزيز نمايى و نفاق و اهلش را خوار و ذليل كنى، و ما را در آن دولت، از فراخوانان به فرمانبرداريت، و از رهبران راه خودت قرار ده؛ و كرامت دنيا و آخرت را روزيمان فرما. خدايا؛ آنچه از حقّ و حقيقت را كه نشناختيم، به ما بشناسان و به آنچه دست نيافتيم، ما را به آن برسان.

در اين جا براى امام عصر صلوات اللّه عليه دعا كن، و دشمنانش را نفرين نما، و حاجتت را درخواست كن، و سخن آخرت اين گونه باشد:

أللّهمّ استجب لنا، أللّهمّ اجعلنا ممّن تذكّر فيه فيذّكّر. (1)

خداوندا؛ (دعاى ما را) به اجابت برسان، خداوندا؛ ما را از كسانى قرار ده كه تذكّر دهند و متذكّر شوند.

11- حكايت صلوات ضرّاب اصفهانى

اشاره

سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه مى گويد: ذكر صلواتى بر پيامبر و آل او عليهم السّلام (در عصر جمعه) كه از مولاى مان حضرت مهدى ارواحنا فداه روايت شده است (و به قدرى اهميّت دارد كه) اگر تعقيب نماز عصر را به خاطر عذرى ترك كردى آن را ترك نكن، به دليل جريانى كه خداوند ما را بدان مطّلع نمود.

گروهى كه در چند مورد از آن ها پيش از اين ياد كردم، با سلسله سندشان به جدّم، ابى جعفر طوسى رحمه اللّه به من خبر دادند كه گفت: به من خبر داد حسين بن عبيد اللّه از محمّد بن احمد بن داود و هارون بن موسى تلعكبرى كه گفتند: به ما خبر داد ابو العبّاس احمد بن على رازى در آن چه در كتابش «الشفاء و الجلاء» روايت كرده از ابى الحسين محمّد بن جعفر الأسدى رضى اللّه عنه كه گفت: حديث كرد براى من حسين بن

ص: 259


1- 1) . اقبال الأعمال:585. [1]

محمّد بن عامر اشعرى قمى، و او گفت: حديث كرد براى من يعقوب بن يوسف ضرّاب غسّانى به هنگام بازگشت از اصفهان و گفت:

من در سال 281 ه ق حجّ گزاردم درحالى كه با گروهى از سنّى هاى شهرم بودم. وقتى به مكّه رسيدم گروهى از آن ها پيش دستى كرده منزلى را در كوچه اى ميان بازار شب (اسم آن بازار بوده) براى مان اجاره نمودند؛ و آن خانۀ خديجه و معروف به «دار الرضا» بود، و پيرزنى گندمگون در آن جا سكونت داشت؛ از او (وقتى دانستم كه آن جا «دار الرضا» نام دارد) پرسيدم: با صاحبان اين خانه چه نسبتى دارى؟ و چرا خانه را بدين نام خوانده اند؟

پيرزن گفت: من از خدمتگزاران آن ها هستم و اين، خانۀ علىّ بن موسى الرضا عليه السّلام بود و امام حسن عسكرى عليهما السّلام مرا در اينجا سكونت داده است و من در خدمتش بودم.

وقتى اين سخن را از او شنيدم، آن را از همراهان خود پنهان ساختم و با آن پيرزن مأنوس شدم. شب ها وقتى از طواف بازمى گشتم با آن ها در رواق خانه مى خوابيدم، و درب را مى بستيم و پشت آن، سنگ بزرگى قرار مى داديم.

چند شب نور چراغ را-در رواقى كه بوديم-شبيه به نور مشعل ديدم. و ديدم كه درب باز شد-بدون اين كه كسى از ما آن را بگشايد-و مردى چهار شانه و گندم گون مايل به زرد كه در سيمايش اثر سجده بود و پيراهن و شلوارى نازك بر تن داشت و خود را پوشانده بود و نعلين قوس دارى به پا كرده بود به طرف اتاق همان زن بالا رفت؛ همان اتاقى كه پيرزن ما را منع مى كرد و مى گفت: دخترش آنجاست.

همان نورى را كه در رواق ديدم، هنگام بالا رفتن مرد به طرف اتاق بر روى راه پلّه و نيز داخل اتاق مشاهده نمودم، بدون اين كه چراغى را ببينم! و همانند آنچه را كه من ديدم آنها هم كه با من بودند مشاهده كردند و گمان مى كردند كه مرد براى متعه (ازدواج موقّت) با دختر آن زن آمده است.

آنان مى گفتند: اين ها علوى هستند و متعه را جايز مى شمارند (درحالى كه در مذهب آن ها حرام بود) ، به هرحال، آن شخص را مى ديدم كه داخل مى شود و خارج

ص: 260

مى گردد درحالى كه سنگ، هم چنان در جاى خود بود. ما، در راهم از خوف اموال مان مى بستيم و نمى ديديم كه كسى آن را باز و بسته كند، ولى آن شخص داخل مى شد و خارج مى گشت؛ سنگ هم همان گونه بود تا آن كه وقت خارج شدن خودمان آن را كنار مى زديم.

وقتى اين جريان را ديدم، قلبم به طپش افتاد و هيبت آن شخص در دلم واقع شد و با پيرزن مهربانى نمودم و دوست داشتم از حال آن شخص بيشتر بدانم.

به او گفتم: اى زن؛ دوست دارم با تو سخن بگويم ولى دوستانم نبايد متوجّه شوند؛ بنابراين، اگر مرا در اتاقم تنها ديدى نزد من بيا تا از تو پرسشى نمايم.

زن به سرعت به من گفت: من نيز مى خواهم رازى را با تو بگويم، ولى به دليل حضور دوستانت چنين فرصتى پيش نيامد.

گفتم: مى خواهى چه بگويى؟ گفت: مى گويند: -و نام كسى را نبرد! -با همراهان و شريكانت خشونت و تندى نكن و با آن ها به نزاع و كشمكش مپرداز؛ چرا كه آنان دشمنان تو هستند و با آن ها مدارا كن.

گفتم: چه كسى اين ها را مى گويد؟

گفت: من مى گويم؛ و ديگر هيبتش نگذاشت كه بيش از اين بپرسم.

گفتم: حالا كدام همراهانم منظور توست؟ (و گمان مى كردم همين همراهانم را در سفر مى گويد) .

گفت: شريكانى كه در وطن دارى و در اين خانه نيز همراه تو مى باشند.

در منزل بين من و همراهانم گفتگوهاى تند و برخوردهاى خشن نسبت به مسائل دينى اتّفاق افتاده بود و آنان در مورد من سخن چينى كردند تا اين كه فرار نمودم و از آن ها پنهان شدم و اين گونه بود كه فهميدم مراد او، همان هاست.

سپس به او گفتم: تو با «رضا عليه السّلام» چه نسبتى دارى؟

گفت: من خدمتكار حسن بن على عسكرى عليه السّلام بودم. وقتى مطمئن شدم كه او راست مى گويد، با خود گفتم: از او دربارۀ امام غايب ارواحنا فداه بپرسم.

ص: 261

گفتم: تو را به خدا؛ آيا او را با چشمانت ديدى؟

گفت: اى برادرم؛ من او را با چشمانم نديدم، وقتى من خارج شدم، خواهرم حامله بود. حسن بن على عسكرى عليه السّلام به من بشارت داد كه امام عليه السّلام را در آخر عمرم خواهم ديد، سپس به من فرمود: براى او همان گونه باش كه براى من هستى.

من از آن روز در مصر سكونت داشتم تا اين كه نامه اى به همراه پول نزدم رسيد و او آن را به دست مردى از اهل خراسان-كه عربى فصيح نمى دانست-فرستاد؛ پولش سى دينار بود و به من دستور داد كه امسال به حجّ بيايم، من هم بدين سوى آمدم به شوق اين كه او را زيارت نمايم.

در اين وقت، به دلم افتاد همان شخصى كه او را مى ديدم آمدورفت مى كند، همو باشد؛ من ده درهم كه يكى از آن ها سكّۀ رضويّه بود و با نام امام رضا عليه السّلام ضرب شده بود همراه داشتم و آن ها را پنهان كرده بودم كه در مقام ابراهيم بيندازم. اين گونه نذر كرده بودم و نيّت داشتم، ولى گفتم پول را به زن مى دهم و از او مى خواهم كه به يكى از فرزندان فاطمه عليهما السّلام بدهد كه اين بهتر از آن نيّت قبلى ام است.

پس به او گفتم: اين درهم ها را به فرزندى از فرزندان فاطمه عليهما السّلام كه سزاوار باشد، بپرداز؛ چنين مى انديشيدم كه او پول ها را به همان شخص خواهد داد. پول ها را گرفت و بالا رفت و بعد از ساعتى پايين آمد و گفت: او مى گويد: در اين درهم ها براى ما حقّى نيست و آن را در همان جا كه نيّت كرده اى مصرف كن؛ و لكن اين سكّۀ رضويّه را بدلش را از ما بگير و در مكانى كه نيّت كرده اى بينداز.

من چنين كردم و با خود گفتم آنچه را پيرزن به من گفت از آن شخص نقل كرده است. همراه من نسخۀ توقيعى بود كه از ناحيۀ امام عليه السّلام براى قاسم بن علاء آذربايجانى صادر شده بود؛ آن را به زن نشان داده گفتم: اين را به كسى عرضه كن كه دستخطّ و توقيعات امام عليه السّلام را بشناسد.

گفت: به من بده كه من مى شناسم. گمان كردم كه او خود مى تواند آن را بخواند و تشخيص دهد. ولى گفت: من نمى توانم آن را در اين مكان بخوانم و به طرف اتاق بالا

ص: 262

رفت، سپس بازگشت و گفت: صحيح است.

در توقيع اين گونه بود: شما را بشارت مى دهم به بشارتى كه ديگرى را بدان بشارت نداده ام.

زن گفت: او مى گويد: هنگامى كه بر پيامبرت صلوات مى فرستى، چگونه مى فرستى؟ گفتم: مى گويم:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و بارك على محمّد و ال محمّد، كأفضل ما صلّيت و باركت و ترحّمت على إبراهيم و ال إبراهيم، إنّك حميد مجيد.

خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و بر محمّد و آل محمّد بركت بده، بهتر از آن چه بر ابراهيم و آل ابراهيم صلوات فرستادى و بركت دادى و ترحّم نمودى؛ زيرا؛ همانا تو ستوده و بزرگوار هستى.

گفت: نه؛ در صلوات، همۀ آن ها را نام ببر و بر همۀ آن ها درود فرست. گفتم: باشد. فردا كه آن زن از غرفۀ فوقانى پايين آمد، دفترى كوچك همراهش بود و گفت: او مى گويد: هرگاه خواستى بر پيامبر و بر جانشينانش درود بفرستى، برطبق اين نسخه صلوات فرست.

آن را گرفتم و بدان عمل نمودم؛ چند شب او را مى ديدم كه از اتاق پايين مى آمد در حالى كه نور چراغ، همچنان برپا بود؛ درب را باز مى كردم و به دنبال آن نور خارج مى شدم و من آن نور را مى ديدم ولى كسى را نمى ديدم تا اين كه داخل مسجد مى شد.

گروهى از اشخاص از كشورهاى مختلف را مى ديدم كه به درب اين منزل مى آمدند و بعضى به آن پيرزن، نامه هايى مى دادند و او نيز به آن ها نامه هايى مى داد و با آنان سخن مى گفت: آن ها نيز با پيرزن سخن مى گفتند كه من متوجّه نمى شدم و بعضى از آن ها را هنگام بازگشت در راه ديدم تا اين كه به بغداد رسيدم. (1)

ص: 263


1- 1) . جمال الاسبوع:301. [1]

11- صلوات ضرّاب اصفهانى

نسخۀ دفترى كه از مولاى ما حضرت مهدى ارواحنا فداه روايت شده است:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم أللّهمّ صلّ على محمّد سيّد المرسلين و خاتم النّبيّين و حجّة ربّ العالمين، المنتجب في الميثاق، المصطفى في الظّلال، المطهّر من كلّ افة، البريء من كلّ عيب، المؤمّل للنّجاة، المرتجى للشّفاعة، المفوّض إليه دين اللّه. أللّهمّ شرّف بنيانه، و عظّم برهانه، و أفلج حجّته، و ارفع درجته، و أضئ نوره، و بيّض وجهه، و أعطه الفضل و الفضيلة، و المنزلة و الوسيلة، و الدّرجة الرّفيعة، و ابعثه مقاما محمودا يغبطه به الأوّلون و الآخرون. و صلّ على أمير المؤمنين، و وارث المرسلين، و قآئد الغرّ المحجّلين، و سيّد الوصيّين، و حجّة ربّ العالمين.

به نام خداوند بخشندۀ مهربان خدايا؛ بر محمّد سيّد رسولان و خاتم پيامبران و حجّت پروردگار جهانيان درود فرست، او كه در روز پيمان الهى، پسنديده شد و در عالم أظلّه اختيار شد، از هر آفتى پاكيزه است، و از هر عيبى مبرّا؛ همگى براى نجات خود چشم اميد به او دارند، و اميدوار به شفاعت او هستند؛ دين خداوند بدو واگذار شده است. خداوندا؛ بناى هستى او را شرافت ده، و برهانش را بزرگ نما، و حجّتش را پيروز فرما، و مقامش را بالا ببر؛ و نورش را تابنده كن، و رويش را سفيد نما، و به او فضيلت و برترى و فزونى و مقام و وسيلۀ شفاعت و درجۀ بلند عنايت كن، و او را به مقام پسنديده اى مبعوث نما كه همگان از اوّلين و آخرين بر او غبطه خورند. و درود فرست بر امير مؤمنان و وارث رسولان و پيشواى سفيدرويان و سرور همۀ جانشينان و حجّت پروردگار جهانيان.

ص: 264

و صلّ على الحسن بن عليّ، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على الحسين بن عليّ، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على عليّ بن الحسين، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على محمّد بن عليّ، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على جعفر بن محمّد، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على موسى بن جعفر، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على عليّ بن موسى، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على محمّد بن عليّ، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على عليّ بن محمّد، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين،

و درود فرست بر حسن بن على پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و حجّت پروردگار جهانيان. و درود فرست بر حسين بن على پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و حجّت خداوند جهانيان. و درود فرست بر علىّ بن الحسين پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و حجّت پروردگار جهانيان. و درود فرست بر محمّد بن على پيشواى مؤمنان و وارث پيامبران و حجّت پروردگار جهانيان. و درود فرست بر جعفر بن محمّد پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و حجّت پروردگار جهانيان. و درود فرست بر موسى بن جعفر پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و حجّت پروردگار جهانيان. و درود فرست بر علىّ بن موسى پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و حجّت پروردگار جهانيان. و درود فرست بر محمّد بن على پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و حجّت پروردگار جهانيان. و درود فرست بر علىّ بن محمّد، پيشواى مؤمنان، و وارث رسولان

ص: 265

و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على الحسن بن عليّ، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. و صلّ على الخلف الهادي المهديّ، إمام المؤمنين، و وارث المرسلين، و حجّة ربّ العالمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و أهل بيته الأئمّة الهادين، العلمآء الصّادقين، الأبرار المتّقين، دعآئم دينك، و أركان توحيدك، و تراجمة وحيك، و حججك على خلقك، و خلفآئك في أرضك، الّذين اخترتهم لنفسك، و اصطفيتهم على عبادك، و ارتضيتهم لدينك، و خصصتهم بمعرفتك، و جلّلتهم بكرامتك، و غشّيتهم برحمتك، و ربّيتهم بنعمتك، و غذّيتهم بحكمتك، و ألبستهم نورك، و رفعتهم في ملكوتك، و حففتهم بملآئكتك، و شرّفتهم بنبيّك صلواتك عليه و آله. أللّهمّ صلّ على محمّد و عليهم، صلوة زاكية نامية كثيرة دآئمة طيّبة لا يحيط بها إلاّ أنت، و لا يسعها

و حجّت پروردگار جهانيان. و درود فرست بر حسن بن على، پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و حجّت پروردگار جهانيان. و درود فرست بر بازماندۀ هدايت گر هدايت شده، پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و حجّت پروردگار جهانيان. خداوندا؛ بر محمّد و اهل بيتش درود فرست كه پيشوايان هدايت گر، دانايان راستگو، نيكوكاران پرهيزكار؛ ستون هاى دينت و اركان توحيدت و مفسّران وحيت، و حجّت هاى تو بر آفريدگانت و جانشينانت در زمين تو هستند؛ آنان كه براى خودت ايشان را اختيار كردى و بر تمام بندگانت برگزيدى و آن ها را براى دينت پسنديدى و به شناخت خودت آن ها را مخصوص گرداندى، و با كرامت خودت بر آنان شكوه و بزرگى بخشيدى و غرق درياى رحمت خود كردى، و آن ها را با نعمت خود پرورش دادى و با حكمت خود به آنان غذاى روحى دادى و به نور خويش ايشان را پوشانيدى و در ملكوتت بالا بردى، و گرداگرد وجود ايشان را به فرشتگانت احاطه نمودى، و به واسطۀ پيامبرت-كه درود تو بر او و آل او باد-به آن ها شرافت بخشيدى. خدايا؛ بر محمّد و بر ايشان درود فرست؛ درودى پاك و فزاينده و فراوان و دايمى و پاكيزه كه جز خودت كسى بر آن احاطه پيدا نكند، و

ص: 266

إلاّ علمك، و لا يحصيها أحد غيرك. أللّهمّ و صلّ على وليّك، المحيي سنّتك، القآئم بأمرك، الدّاعي إليك، الدّليل عليك، حجّتك على خلقك، و خليفتك في أرضك، و شاهدك على عبادك. أللّهمّ أعزّ نصره، و مدّ في عمره، و زيّن الأرض بطول بقآئه. أللّهمّ اكفه بغي الحاسدين، و أعذه من شرّ الكآئدين، و ازجر عنه إرادة الظّالمين، و خلّصه من أيدى الجبّارين. أللّهمّ أعطه في نفسه و ذرّيّته، و شيعته و رعيّته، و خآصّته و عامّته و عدوّه و جميع أهل الدّنيا، ما تقرّ به عينه، و تسرّ به نفسه، و بلّغه أفضل ما أمّله في الدّنيا و الآخرة، إنّك على كلّ شيء قدير. أللّهمّ جدّد به ما امتحى من دينك، و أحي به ما بدّل من كتابك، و أظهر به ما غيّر من حكمك، حتّى يعود دينك به و على يديه غضّا جديدا خالصا مخلصا لا شكّ فيه، و لا شبهة معه، و لا باطل عنده، و لا بدعة

جز در دانش تو نگنجد و غير تو كسى نتواند آن را به شماره درآورد. خداوندا؛ بر وليّت درود فرست؛ او كه زنده كنندۀ سنّت توست و قيام كنندۀ به امر تو، و دعوت كنندۀ به سوى تو، و دلالت كنندۀ بر تو، و حجّت تو بر بندگانت و جانشين تو در زمينت و گواه تو بر بندگان توست. خدايا؛ يارى او را تقويت نما و عمرش را طولانى فرما، و با طولانى شدن ماندنش، زمين را زينت ببخش. خدايا؛ از ستم حسودان او را كفايت كن، و از شرّ حيله گران پناهش ده و ارادۀ ستمكاران را از او دور كن، و او را از دست زورگويان رهايى ده. خداوندا؛ دربارۀ خودش، ذريّه اش، پيروانش، رعيّتش، ياران ويژه اش، عموم پيروانش، دشمنانش و تمام اهل دنيا، آنچه كه چشمش را به آن روشن نمايى و روانش را به آن شاد گردانى، به او عنايت فرما. و او را به برتر از آنچه آرزو دارد در دنيا و آخرت برسان؛ زيرا تو بر هر چيز توانايى. خدايا؛ آنچه از دينت محو شده به وسيلۀ او تازه كن، و آنچه از كتابت عوض شده به واسطۀ او زنده كن، و آنچه از احكامت تغيير داده شده به وسيلۀ او ظاهر كن؛ تا اين كه دينت به وسيلۀ او و با دست او نو و تروتازه گردد؛ آن گونه كه خالص و بى آلايش بوده كه نه شكّى در آن باشد و نه شبهه اى به آن راه يابد، و نه باطل و بدعتى كنار آن و

ص: 267

لديه. أللّهمّ نوّر بنوره كلّ ظلمة، و هدّ بركنه كلّ بدعة، و اهدم بعزّه كلّ ضلالة، و اقصم به كلّ جبّار، و أخمد بسيفه كلّ نار، و أهلك بعدله جور كلّ جآئر، و أجر حكمه على كلّ حكم، و أذلّ بسلطانه كلّ سلطان. أللّهمّ أذلّ كلّ من ناواه، و أهلك كلّ من عاداه، و امكر بمن كاده، و استأصل من جحده حقّه، و استهان بأمره، و سعى في إطفآء نوره، و أراد إخماد ذكره. أللّهمّ صلّ على محمّد المصطفى، و عليّ المرتضى، و فاطمة الزّهرآء، و الحسن الرّضا، و الحسين المصفّى، و جميع الأوصيآء، مصابيح الدّجى، و أعلام الهدى، و منار التّقى، و العروة الوثقى، و الحبل المتين، و الصّراط المستقيم. و صلّ على وليّك و ولاة عهدك، و الأئمّة من ولده، و مدّ في أعمارهم، وزد في اجالهم، و بلّغهم أقصى امالهم، دينا و دنيا و اخرة، إنّك على كلّ شيء قدير. (1)

نزد آن باشد. خدايا؛ هر تاريكى را به نور او روشن كن و هر بدعتى را به واسطۀ قدرت و قوّتش ويران نما، و با عزّت او هرگونه گمراهى را منهدم فرما، و هر فرد زورگوى گردنكش را به واسطۀ او هلاك گردان، و با شمشيرش هر آتشى را خاموش كن و ظلم هر ستمگرى را به واسطۀ عدلش نابود كن، و دستور و حكمش را بر هر حكمى جارى ساز، و با سلطنتش هر قدرتمندى را ذليل و خوار ساز. خدايا؛ هركه قصد بدى به او كند ذليل و خوار كن و هركه را كه با او دشمنى نمايد به هلاكت انداز و هركه را با او نيرنگ كند دچار نيرنگ گردان و هركه را منكر حقّش باشد و امرش را سبك شمارد، و در خاموشى نورش بكوشد و بخواهد نامش و يادش را كم رنگ سازد از ريشه بركن. خدايا؛ درود فرست بر محمّد مصطفى، و بر علىّ مرتضى و فاطمۀ زهرا و حسن صاحب مقام رضا و حسين صاحب مقام برگزيده و خالص بى آلايش و همۀ اوصيا و جانشينان آن حضرت كه چراغ هاى روشن در تاريكى و نشانه هاى هدايت و جلوه گاه پرهيزكارى و دستاويز مورد اطمينان و ريسمان محكم و راه راست هستند. و درود فرست بر ولىّ خود و عهده داران پيمانت و امامان از فرزندانش؛ و بر عمرشان بيفزا و مدّت آن ها را زياد فرما، و ايشان را به نهايت آرزوهاى دينى و دنيوى و اخروى شان برسان؛ چرا كه تو بر هر كارى توانا هستى.

ص: 268


1- 1) . مصباح المتهجّد:406، [1]البلد الأمين:120، [2]المصباح:725، [3]دلائل الإمامة:549 و [4]مانند آن در جمال الاسبوع:301 [5] آمده است.

اين خبر شريف در تعدادى از كتاب هاى معتبر علماى پيشين، و با سندهاى متعدّد، روايت شده است؛ برخى از اين كتاب ها نيز در تمام بخش هاى روايت، عبارت را به صورت «اللّهم صلّ على. . .» آورده اند.

و نيز، وقت مشخصى براى خواندن اين صلوات و دعا، در هيچ يك از خبرهاى مزبور، نيامده است؛ مگر آن كه جناب سيّد بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «جمال الاسبوع» پس از بيان تعقيبات وارد شده پس از نماز عصر روز جمعه مى فرمايد: «. . . اگر زمانى به خاطر عذر و بهانه اى تعقيبات نماز عصر روز جمعه را انجام ندادى؛ ليكن، به هيچ وجه اين صلوات را ترك مكن. به جهت مطلبى كه خداى بزرگ، ما را از آن آگاه فرموده است.»

از اين كلام شريف استفاده مى شود كه سيّد بن طاووس، از امام زمان صلوات اللّه عليه در مورد اين صلوات، سفارشى دريافت كرده است. و البتّه از اين بزرگوار بعيد نيست؛ چرا كه او تصريح مى كند، راه رسيدن به آن حضرت ارواحنا فداه، باز است. (1)

در «مكيال المكارم» آمده است: اين دعاى شريف، از دعاهاى بزرگى است كه شايسته است بر آن مداومت بشود، و در تمام اوقات نسبت به خواندن آن اهميّت داده شود؛ به خصوص، در زمان هايى كه اختصاص بيشترى به امام عصر صلوات اللّه عليه دارد؛ همانند: شب نيمۀ شعبان، روز نيمۀ شعبان، شب و روز جمعه.

شايد، نويسندۀ «جمال الصالحين» نيز به همين جهت، اين دعا را در اعمال شب نيمۀ شعبان آورده است؛ با آن كه از ظاهر روايتى كه ذكر كرديم برمى آيد كه اختصاص به وقت خاصّى نداشته باشد، بلكه براى همۀ اوقات وارد شده است. (2)

12- صلوات و دعا در عصر روز جمعه

براى ظهور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:

در روز قيامت، خداى تعالى روزها را برمى انگيزد؛ و روز جمعه را مانند عروسى-

ص: 269


1- 1) . نجم الثاقب:770.
2- 2) . مكيال المكارم:2/73. [1]

كه داراى زيبايى و كمال باشد و به شخصى ثروت مند و دين دارى هديه گردد -پيشاپيش آن ها مى آورد، و روز جمعه (درحالى كه ديگر روزها در پشت سرش قرار دارند) جلو درب بهشت مى ايستد؛ و براى تمام كسانى كه بر محمّد و آل محمّد درود و صلوات بسيار فرستاده اند، شفاعت مى كند.

عبد اللّه بن سنان مى گويد: پرسيدم: بسيار؛ در مورد صلوات، يعنى چند تا؟ و صلوات فرستادن در كدام ساعت هاى روز جمعه، از فضيلت بيشترى برخوردار است؟ حضرت فرمود:

صد مرتبه، پس از عصر.

عبد اللّه بن سنان پرسيد: چگونه بايد صلوات بفرستم؟ فرمود: مى گويى:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرجهم.

بارالها؛ درود پيوسته بر حضرت محمّد و آل محمّد نثار كن، و در فرج و راحتى ايشان شتاب فرما.

و آن را صد مرتبه تكرار مى كنى. (1)

13- فضيلت خواندن سورۀ بنى إسرائيل

در هر شب جمعه

در پايان اين بخش، روايتى را كه در «تفسير برهان» از كتاب «تفسير عيّاشى رحمه اللّه» و «ثواب الأعمال» ، از امام صادق عليه السّلام نقل شده است مى آوريم.

آن حضرت فرمود:

هركس سورۀ بنى اسرائيل را در هر شب جمعه بخواند، نمى ميرد تا امام قائم (حضرت مهدى صلوات اللّه عليه) را درك كند، و از اصحاب آن بزرگوار باشد. (2)

ص: 270


1- 1) . جمال الاسبوع:277، الصحيفة الصادقيّة:929.
2- 2) . مكيال المكارم:2/378، [1] المصباح:585، ثواب الأعمال:107، [2] تفسير برهان:6/7 ح 1 و 2، تفسير عيّاشى:2/276 ح 1.

بخش پنجم:دعاهاى هر ماه

اشاره

ص: 271

ص: 272

1- دعا براى ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه

در ظهر روز عاشورا

عبد اللّه بن سنان مى گويد: در روز عاشورا، نزد آقايم امام صادق عليه السّلام رفتم، و آن حضرت را با رنگى پريده و چهره اى اندوهگين يافتم، و ديدم اشك از چشمان مباركش چون مرواريدهاى غلطان، جارى بود. گفتم: اى فرزند رسول خدا؛ چرا گريه مى كنى؟ خدا چشمانت را هرگز نگرياند.

حضرت فرمود:

مگر غافلى؟ مگر نمى دانى كه در چنين روزى حسين بن على عليهما السّلام به شهادت رسيده است؟

گفتم: آقاى من، دربارۀ روزۀ امروز چه مى فرماييد؟

حضرت فرمود:

امساك كن بدون اين كه نيّت روزه كرده باشى؛ و افطار نما، بدون آن كه غذاهاى لذيذ بخورى. تمام روز را روزه مدار و ساعتى پس از نماز عصر با جرعه اى از آب، افطار كن. همانا در چنين ساعتى از روز عاشورا جنبش و هياهوى دشمن تمام و جنگ و خونريزى شديد آن ها با خاندان پيامبر خاتمه يافت، و در روى زمين

ص: 273

سى كشته از آن ها در ميان جسدهاى پاك دوستان و هم پيمانانشان به خاك و خون افتاد. بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم اين مصيبت بسيار گران و سخت است؛ اگر آن حضرت اكنون زنده بود خودش صاحب عزاى آنان بود.

عبد اللّه مى گويد: حضرت چنان گريه كرد كه محاسن مباركش از اشك ديده اش آغشته شد؛ سپس چنين فرمود:

خداوند عزّ و جلّ آفرينش نور را در روز جمعه-اوّلين روز ماه مبارك رمضان-در تقديرش قرار داد؛ و تاريكى را در روز چهارشنبه (روز عاشورا) دهمين روز محرّم مانند چنين روزى آفريد. و براى هريك از آن روزها، راه و شيوه اى قرار داد.

اى عبد اللّه؛ بهترين كارى كه در اين روز مى توانى انجام دهى اين است كه لباس هاى پاكيزه ات را بپوشى و تسلّب نمايى.

عرض كردم: تسلّب چيست؟

فرمود: گريبانت را باز كن و همانند عزاداران آستين خود را بالا بزن؛ سپس به بيابان بى آب و علف يا مكانى برو كه كسى تو را نبيند، يا منزل خلوتى اختيار كن، يا به خلوتگاه ديگرى برو و هنگام بالا آمدن آفتاب، چهار ركعت نماز با ركوع و سجود نيكو بجاى آور، و بين هر دو ركعتى سلام بده؛ در ركعت اوّل سورۀ «حمد» و «قل يا أيّها الكافرون» ، و در ركعت دوّم سورۀ «حمد» و «قل هو اللّه أحد» را بخوان.

سپس دو ركعت ديگر را بجاى آور؛ در ركعت اوّل «حمد» و سورۀ «احزاب» ، و در ركعت دوّم «حمد» و «منافقون» را بخوان، يا سوره هاى ديگرى را كه مى توانى بخوانى، اختيار كن. سپس نماز را تمام كرده و به طرف قبر و بارگاه امام حسين عليه السّلام رو مى كنى و در نظر آور قتلگاه آن حضرت را و كسانى كه با آن بزرگوار بودند-از فرزندان و اهل بيت ايشان-و بر او سلام و درود فرست، و دشمنانش را نفرين نما و از كارهاى شان بيزارى بجوى؛ با اين عمل، خداوند تو را به مراتب بالايى در بهشت نايل كند و گناهانت را فروريزد. سپس از جايى كه در بيابان يا هر محلّ خلوت ديگرى كه هستى، چند قدم بردار و بگو:

«إنّا للّه و إنّا إليه راجعون، رضا بقضآء اللّه و تسليما لأمره» .

ص: 274

همانا ما از خداييم و به سوى او بازمى گرديم؛ راضى به قضا و حكم اوييم، و تسليم فرمانش هستيم.

در آن حال، بايد حزن و اندوه در چهره ات آشكار باشد؛ هرچه مى توانى ياد خدا كن؛ آيۀ استرجاع (إنّا للّه. . .) را بخوان. وقتى اين كار را انجام دادى و اين راه را رفتى به جايى كه ابتدا در آن نماز گزاردى بازگرد، و چنين بگو:

أللّهمّ عذّب الفجرة، الّذين شاقّوا رسولك، و حاربوا أوليآئك، و عبدوا غيرك، و استحلّوا محارمك، و العن القادة و الأتباع، و من كان منهم، فخبّ و أوضع معهم، أو رضي بفعلهم لعنا كثيرا. أللّهمّ و عجّل فرج ال محمّد، و اجعل صلواتك عليه و عليهم، و استنقذهم من أيدي المنافقين المضلّين، و الكفرة الجاحدين، و افتح لهم فتحا يسيرا، و أتح لهم روحا و فرجا قريبا، و اجعل لهم من لدنك على عدوّك و عدوّهم سلطانا نصيرا.

خداوندا؛ فاجران و تبهكاران را به عذاب خود گرفتار كن؛ آنها كه با پيامبرت دشمنى ورزيدند و با دوستانت به جنگ برخاستند، و غير از تو را بندگى كردند، و حرام هايت را حلال شمردند. (خدايا؛) سران و پيروان آن ها را لعنت كن و هركه با آن ها بوده پس فريب خورده و با آنان پست گرديدند، يا به كردار آنان راضى گشتند، بسيار نفرين فرما. خدايا؛ در فرج و راحتى آل محمّد شتاب بفرما، و درود و رحمتت را بر پيامبر و ايشان قرار ده، و آنان را از دست منافقين گمراه كننده رهايى ده؛ و از شرّ كافران و منكران خودت نجات بخش، و براى آنان گشايشى آسان مقدّر فرما، و فرج و آسايش نزديك براى ايشان فراهم نما، و از جانب خودت بدان ها سلطه و حكومتى مقتدرانه بر دشمنان خود و دشمنان ايشان، عنايت فرما.

سپس دستانت را بلند كن و با اين دعا براى خدا فروتنى كن؛ و درحالى كه به دشمنان خاندان پيامبر عليهم السّلام اشاره مى كنى، چنين دعا كن:

أللّهمّ إنّ كثيرا من الامّة ناصبت المستحفظين من الأئمّة، و كفرت بالكلمة، و عكفت على القادة الظّلمة، و هجرت الكتاب

خدايا؛ گروه زيادى از امّت، نسبت به امامان-كه حافظ دين و شريعت اند-عداوت ورزيده اند؛ و به كلمه (حق) كافر گشتند؛ و بر رهبران ستمگر روى آوردند و ملازم گشتند؛ و از كتاب خدا

ص: 275

و السّنّة، و عدلت عن الحبلين اللّذين أمرت بطاعتهما، و التّمسّك بهما، فأماتت الحقّ، و جارت عن القصد، و مالأت الأحزاب، و حرّفت الكتاب، و كفرت بالحقّ لمّا جآئها، و تمسّكت بالباطل لمّا اعترضها، و ضيّعت حقّك، و أضلّت خلقك، و قتلت أولاد نبيّك، و خيرة عبادك، و حملة علمك، و ورثة حكمتك و وحيك. أللّهمّ فزلزل أقدام أعدآئك و أعدآء رسولك و أهل بيت رسولك. أللّهمّ و أخرب ديارهم، و افلل سلاحهم، و خالف بين كلمتهم، وفتّ في أعضادهم، و أوهن كيدهم، و اضربهم بسيفك القاطع، و ارمهم بحجرك الدّامغ، و طمّهم بالبلاء طمّا، و قمّهم بالعذاب قمّا، و عذّبهم عذابا نكرا، و خذهم بالسّنين و المثلات الّتي أهلكت بها أعدآئك، إنّك ذو نقمة من المجرمين. أللّهمّ إنّ سنّتك ضآئعة، و أحكامك معطّلة، و عترة نبيّك في الأرض

و سنّت پيامبر دور شدند و كناره گرفتند؛ و از دو ريسمان محكمى كه به اطاعت شان دستور دادى (يعنى: قرآن و عترت پيامبر عليهم السّلام) روى گرداندند. در نتيجه حق را ميراندند و از راه اعتدال و ميانه روى منحرف شدند؛ و احزاب را يارى كردند؛ كتاب تو را تحريف و دگرگون ساختند، و به آن چه از حقّ و حقيقت بدان ها عرضه شد كفر ورزيدند؛ و به هر باطلى كه بر آنان عرضه شد، تمسّك جستند؛ و حقّ تو را ضايع ساختند، و بندگانت را گمراه نمودند، و فرزندان پيامبرت، بهترين بندگانت، حاملان علمت و وارثان وحى و حكمتت را كشتند. خداوندا؛ قدم هاى دشمنان خود و دشمنان پيامبرت و دشمنان اهل بيت پيامبرت را لرزان فرما، خدايا؛ سرزمين آنان را ويران كن، و سلاح هايشان را از كار بينداز، و اتّحاد آن ها را از بين ببر، و در ميان مددكاران آن ها پراكندگى و پريشانى ايجاد كن، و مكر و حيله شان را سست گردان، و آن ها را به شمشير برّانت دچار كن، و با سنگ هلاك كننده ات سنگ باران بنما، و آن ها را به شدّت غرق بلا گردان، و عذاب فراگيرت را بر آنان مسلّط فرما، و مجازات هاى زشت و دشوارت را گريبان گير آن ها بساز؛ و آن ها را با قحطى و عقوبت ها گرفتار كن همان گونه كه دشمنانت را با آن ها هلاك گرداندى. همانا، تو انتقامى بس شديد از مجرمان خواهى گرفت. خدايا؛ سنّت و طريقت تو از بين رفته است، احكام (حيات بخشت) تعطيل گشته است، و عترت پيامبرت در زمين

ص: 276

هآئمة. أللّهمّ فأعن الحقّ و أهله، و اقمع الباطل و أهله، و منّ علينا بالنّجاة، و اهدنا إلى الإيمان، و عجّل فرجنا، و انظمه بفرج أوليآئك، و اجعلهم لنا ودّا، و اجعلنا لهم وفدا. أللّهمّ و أهلك من جعل يوم قتل ابن نبيّك و خيرتك عيدا، و استهلّ به فرحا و مرحا، و خذ اخرهم كما أخذت أوّلهم، و أضعف اللّهمّ العذاب و التّنكيل على ظالمي أهل بيت نبيّك، و أهلك أشياعهم و قادتهم، و أبر حماتهم و جماعتهم. أللّهمّ و ضاعف صلواتك و رحمتك و بركاتك على عترة نبيّك، العترة الضّآئعة الخائفة المستذلّة، بقيّة الشّجرة الطّيّبة الزّاكية المباركة. و أعل اللّهمّ كلمتهم، و أفلج حجّتهم، و اكشف البلاء و اللّأوآء، و حنادس الأباطيل و العمى عنهم، و ثبّت قلوب شيعتهم و حزبك على طاعتهم و ولايتهم و نصرتهم و موالاتهم، و أعنهم و امنحهم

سرگشته گرديده است. اى خدا؛ حقّ و اهل آن را يارى كن، و باطل و اهل آن را نابود كن، و با رهايى ما از دست آنان بر ما منّت بگذار، و به راه ايمان هدايت مان فرما؛ و در فرج و گشايش امور ما تعجيل نما، و فرج ما را با فرج اوليايت سروسامان ده، آنان را دوست دار ما قرار ده، و ما را گروه پيام رسان ايشان گردان. بارخدايا؛ هلاك گردان كسى را كه روز شهادت فرزند پيامبرت و برگزيده ات را عيد قرار داده است، و اظهار شادى و سرور را در آن روز مرسوم كرده است؛ با دست انتقامت، گريبان آخرشان را بگير، همان طور كه اوّلشان را گرفتار ساختى، و عذاب و عقوبت را بر آنان كه بر اهل بيت پيامبرت ستم ورزيدند دوچندان بگردان؛ و رهبران و پيروان آنان را هلاك گردان؛ و حمايت كنندگان و همۀ جمعيّت ايشان را ريشه كن نما و نابود فرما. خدايا؛ درود و رحمت و بركاتت را بر عترت پيامبرت، بيش از پيش نازل كن؛ عترتى كه حقّشان ضايع شد و از شرّ دشمنان همواره ترسان بوده، و در ميان مردم به خوارى كشيده شدند؛ و باقى ماندۀ درخت پاك و پاكيزه و پربركت (شجرۀ طيّبه) بودند. خدايا؛ كلمۀ آن ها را عالى و بلندمرتبه گردان، و حجّت شان را غالب و پيروز نما؛ و بلا و سختى و تاريكى هاى باطل و ناروا و كورى را از آنان دفع كن؛ و دل هاى پيروان آن ها و حزب خودت را بر فرمان برى، دوستى، يارى و موالات آن ها ثابت و استوار بدار؛ و آنان را كمك كن و در برابر اذيّت هايى كه در راه تو به آنها مى رسد

ص: 277

الصّبر على الأذى فيك، و اجعل لهم أيّاما مشهودة، و أوقاتا محمودة مسعودة، يوشك فيها فرجهم، و توجب فيها تمكينهم و نصرهم، كما ضمنت لأوليآئك في كتابك المنزل، فإنّك قلت و قولك الحقّ وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اَلْأَرْضِ كَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ اَلَّذِي اِرْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً (1). أللّهمّ فاكشف غمّتهم، يا من لا يملك كشف الضّرّ إلاّ هو، يا أحد يا حيّ يا قيّوم، و أنا يا إلهي عبدك الخآئف منك، و الرّاجع إليك، السّآئل لك، المقبل عليك، اللاّجئ إلى فنآئك، العالم بأنّه لا ملجأ منك إلاّ إليك. أللّهمّ فتقبّل دعآئي، و اسمع يا إلهي علانيتي و نجواي، و اجعلني ممّن رضيت عمله، و قبلت نسكه، و نجّيته برحمتك، إنّك أنت

صبر و شكيبايى به ايشان عنايت فرما؛ و براى آنان روزهاى تاريخى، و اوقاتى نيك و پسنديده قرار ده كه فرج و گشايش امور آن ها، بسى نزديك باشد؛ و قدرت يافتن و پيروزى شان برسد و آنان را بر امور مسلّط نمايى، كه اين حقيقت را خود در كتابت تضمين فرموده اى و چنين گفته اى و گفتۀ تو حقّ مطلق است: «خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده داده است كه در زمين خلافت دهد، همان گونه كه به پيشينيان آن ها نيز خلافت روى زمين را بخشيد؛ و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده پابرجا و برقرار سازد و ترس شان را به امنيّت و آرامش مبدّل كند (آن چنان) كه تنها مرا پرستش كنند و چيزى را شريك من قرار ندهند» . خداوندا؛ غم و اندوه آن ها را برطرف كن؛ اى كسى كه جز او، كس ديگرى بيچارگى و سختى را نمى زدايد؛ اى خداى يگانه و همواره زنده و پاينده؛ اى خداى من؛ همانا من بندۀ ترسان از تو هستم و به سوى تو بازمى گردم و از تو درخواست مى كنم و به درگاه تو رو مى آورم و به آستان امن تو پناه مى برم و نيك مى دانم كه از ترس تو، جز به خودت نمى توان پناه برد. خدايا؛ دعايم را بپذير؛ اى خداى من؛ به سخن آشكار و راز پنهان من گوش فراده، و مرا از آنان قرار ده كه از كردارش خشنود هستى و اعمالش را مى پذيرى و با رحمت خودت (او را از ورطه هاى زندگى) نجات مى دهى؛

ص: 278


1- 1) . سورۀ نور، آيۀ 55. [1]

العزيز الكريم. أللّهمّ و صلّ أوّلا و اخرا على محمّد و ال محمّد، و بارك على محمّد و ال محمّد، و ارحم محمّدا و ال محمّد، بأكمل و أفضل ما صلّيت و باركت و ترحّمت على أنبيآئك و رسلك، و ملآئكتك و حملة عرشك بلا إله إلاّ أنت. أللّهمّ و لا تفرّق بيني و بين محمّد و ال محمّد صلواتك عليه و عليهم، و اجعلني يا مولاي من شيعة محمّد و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين و ذرّيّتهم الطّاهرة المنتجبة، وهب لي التّمسّك بحبلهم، و الرّضا بسبيلهم، و الأخذ بطريقتهم، إنّك جواد كريم.

همانا تو خداى شكست ناپذير بخشنده اى. خداوندا؛ در ابتدا و انتها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و براى محمّد و آل محمّد بركت و فزونى عطا كن، و بر محمّد و آل محمّد رحم نما به نوعى كامل تر و برتر از درود و بركت و رحمتى كه بر پيامبران و رسولان و فرشتگان و حاملان عرشت فرستاده اى؛ به حرمت اين واقعيّت كه جز تو خدايى نيست. خدايا؛ ميان من و محمّد و آل محمّد-كه درود تو بر او و ايشان باد-جدايى ميفكن؛ و اى مولاى من؛ مرا از شيعيان و پيروان محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين و اولاد پاك و نيك نژاد و شريف آن ها قرار ده و به من توفيق عنايت كن كه به ريسمان آن ها چنگ زنم، و به راه شان خشنود گردم و روش آنان را در پيش گيرم؛ همانا تو بسيار كريم و بخشنده هستى.

سپس صورت به خاك بمال و بگو:

يا من يحكم ما يشآء و يفعل ما يريد أنت حكمت، فلك الحمد محمودا مشكورا، فعجّل يا مولاي فرجهم، و فرجنا بهم، فإنّك ضمنت إعزازهم بعد الذّلّة، و تكثيرهم بعد القلّة، و إظهارهم بعد الخمول، يا أصدق الصّادقين، و يا أرحم الرّاحمين.

اى كسى كه آنچه مى خواهد حكم مى كند، و هر چيزى را كه اراده كند انجام مى دهد؛ حكم از آن توست؛ پس حمد و ستايش سزاوار تو است درحالى كه ستايش شده و سپاسگزارى شده هستى. اى مولاى من؛ در فرج آنان و فرج ما كه به سبب آنان تحقّق پيدا مى كند تعجيل كن، همانا تو عزّت آن ها را پس از خوارى، و فزونى آنان را پس از كمى، و جلوه كردن شان را پس از گمنامى ضمانت كرده اى؛ اى راست گوترين راست گويان؛ اى مهربان ترين مهربانان؛

ص: 279

فأسألك يا إلهي و سيّدي، متضرّعا إليك بجودك و كرمك، بسط أملي و التّجاوز عنّي، و قبول قليل عملي و كثيره، و الزّيادة في أيّامي و تبليغي ذلك المشهد، و أن تجعلني ممّن يدعى فيجيب إلى طاعتهم و موالاتهم و نصرهم، و تريني ذلك قريبا سريعا في عافية، إنّك على كلّ شيء قدير.

اى خداى من؛ اى آقاى من؛ از تو با تضرّع و گريه و زارى به درگاه كرم و بخششت، درخواست مى كنم كه آرزوهايم را تحقّق بخشى، و از گناهانم درگذرى، و كم و زياد عملم را بپذيرى؛ و در مدّت عمرم زياد مرا بدان حرم مطهّر و بارگاه شريف شرفياب گردانى. مرا از كسانى قرار ده كه براى يارى، دوستى و فرمان بردارى ايشان خوانده مى شوند و بى درنگ پاسخ مى دهند، و اين زمان را هرچه زودتر با عافيت و سريع به من بنمايان كه همانا تو بر آنچه بخواهى توانايى.

سپس سرت را به طرف آسمان بلند كن و بگو:

أعوذ بك أن أكون من الّذين لا يرجون أيّامك، فأعذني يا إلهي برحمتك من ذلك.

خدايا؛ به تو پناه مى برم از اين كه از آنانى باشم كه به روزهاى (بزرگ) تو اميد ندارند؛ پس به رحمتت مرا از اين گرفتارى پناه ده.

اى پسر سنان؛ اين دعا از چندين حجّ و عمرۀ مستحبّى كه ثروتت را در آن راه مصرف كنى و بدنت را به زحمت بيندازى و از خانواده ات جدا شوى، برتر است.

و آگاه باش كه خداى تعالى به هركس كه در اين روز اين نماز را به جاى آورد و اين دعا را خالصانه بخواند و اين عمل را با يقين و تصديق (به خدا و ائمّه عليهم السّلام) انجام دهد، ده ويژگى عطا مى كند:

از مرگ بد او را حفظ مى كند؛ از مشكلات و فقر در امانش مى دارد؛ تا زنده است دشمن را بر او چيره نمى گرداند؛ خودش و فرزندانش را تا چهار نسل از ديوانگى، جذام و پيسى مى رهاند؛ بر او و فرزندانش تا چهار پشت، راهى براى شيطان و همكارانش باقى نمى گذارد.

پسر سنان مى گويد: از نزد امام رفتم درحالى كه مى گفتم: سپاس خداى را كه با

ص: 280

معرفت و دوستى شما بر من منّت نهاد، و از او يارى مى طلبم كه با منّت و رحمتش، بر اطاعت شما-كه خدا بر من واجب كرده است-موفّقم بدارد. (1)

2- دعاى ديگرى در روز عاشورا

«صالح بن عقبه» از پدرش از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند كه فرمود:

آن كس كه در دهمين روز محرّم، حسين بن على عليهما السّلام را زيارت كند و تمام روز را نزد قبر مطهّرش گريان باشد؛ روزى كه خدا را ملاقات مى كند ثواب دو هزار حجّ و دو هزار عمره و دو هزار غزوه (جهاد) دارد كه ثواب هر غزوه و حجّ و عمرۀ آن مانند ثواب كسى است كه با پيامبر و امامان هدايتگر، حجّ و عمره بجاى آورده و جهاد كند.

گفتم: فدايت شوم، اگر كسى در نقطه اى دوردست بود كه امكان رسيدن به قبر امام حسين عليه السّلام را در اين روز نداشت چه كند؟ فرمود:

اگر آن گونه بود، به صحرايى برود و يا به مكان بلندى در خانه اش رود و با اشاره (به حضرت امام حسين عليه السّلام) سلام كند و در لعن و نفرين بر قاتلانش، تلاش كند و پس از آن دو ركعت نماز بگزارد؛ و بايد اين اعمال را در آغاز روز، قبل از زوال خورشيد انجام دهد.

سپس بر امام حسين عليه السّلام گريه و ندبه كند و به هركس كه در خانه اش حضور دارد (جز كسى كه از او تقيّه مى كند) امر كند كه بر آن حضرت بگريند و با اظهار جزع و بى تابى بر اين مصيبت در خانه اش عزادارى بپا نمايد و به يكديگر تعزيت بگويند. اگر اين كارها را انجام دهد من ضمانت مى كنم كه همۀ آن اجرها را نزد خداوند بلندمرتبه، داشته باشد.

گفتم: فدايت گردم، آيا شما براى ايشان اين گونه ضمانت مى كنى؟

ص: 281


1- 1) . مصباح المتهجّد:782، بحار الأنوار:101/303.

فرمود: آرى، من ضامن هستم و عهده دار براى كسى كه آن را انجام دهد.

گفتم: چگونه به يكديگر تعزيت بگوييم؟ فرمود: بگوييد:

أعظم اللّه اجورنا بمصابنا بالحسين، و جعلنا و إيّاكم من الطّالبين بثاره مع وليّه الإمام المهديّ من ال محمّد عليهم السّلام. (1)

خداوند اجرهاى ما را بر مصيبت مان بر حسين، بزرگ گرداند، و ما و شما را از انتقام جويان خونش همراه با وليّش، امام و پيشواى هدايت شده از آل محمّد-كه سلام بر آنان باد-قرار دهد.

3- دعاى ايّام ماه رجب

كه از ناحيۀ مقدّسۀ امام زمان ارواحنا فداه صادر شده است

ابن عيّاش مى گويد: از امورى كه از ناحيۀ مقدّسۀ امام عصر ارواحنا فداه به دست شيخ ابو جعفر محمّد بن عثمان بن سعيد رسيده، دعايى است كه در هر روز از ماه رجب خوانده مى شود:

أللّهمّ إنّي أسألك بمعاني جميع ما يدعوك به ولاة أمرك، المأمونون على سرّك، المستبشرون بأمرك، الواصفون لقدرتك، المعلنون لعظمتك، أسألك بما نطق فيهم من مشيّتك، فجعلتهم معادن لكلماتك، و أركانا لتوحيدك و اياتك و مقاماتك الّتي لا تعطيل لها في كلّ مكان يعرفك بها من عرفك، لا فرق

پروردگارا؛ از تو درخواست مى كنم به معانى تمام آنچه را كه اولياء امورت، تو را به آن مى خوانند؛ آنان كه بر سرّ تو امين و به امر تو خشنود و مفتخرند، آن ها كه قدرت تو را توصيف و عظمت تو را نشان مى دهند؛ درخواست مى كنم به آنچه مشيّت تو دربارۀ آن ها ناطق است، پس آن ها را معدن كلماتت، و اركان توحيد خود ساختى و نشانه ها و مقامات خويشتن قرارشان دادى؛ نشانه ها و مقاماتى كه تعطيلى براى آن ها در هيچ مكانى نيست، هركه تو را شناخت به آن آيات و نشانه ها شناخته است؛

ص: 282


1- 1) . مصباح المتهجّد:772، [1]المصباح:640، و [2]مانند همين روايت در كامل الزيارات:325 [3] آمده است.

بينك و بينها إلاّ أنّهم عبادك و خلقك، فتقها و رتقها بيدك، بدؤها منك و عودها إليك، أعضاد و أشهاد و مناة و أذواد و حفظة و روّاد، فبهم ملأت سمآءك و أرضك حتّى ظهر أن لا إله إلاّ أنت، فبذلك أسألك و بمواقع العزّ من رحمتك، و بمقاماتك و علاماتك أن تصلّي على محمّد و اله، و أن تزيدني إيمانا و تثبيتا، يا باطنا في ظهوره و ظاهرا في بطونه و مكنونه، يا مفرّقا بين النّور و الدّيجور، يا موصوفا بغير كنه، و معروفا بغير شبه، حادّ كلّ محدود، و شاهد كلّ مشهود، و موجد كلّ موجود، و محصي كلّ معدود، و فاقد كلّ مفقود، ليس دونك من معبود أهل الكبريآء و الجود، يا من لا يكيّف بكيف، و لا يؤيّن بأين، يا محتجبا عن كلّ عين، يا ديموم يا قيّوم، و عالم كلّ معلوم، صلّ على عبادك المنتجبين، و بشرك المحتجبين،

ميان تو و آنان تفاوتى نيست جز آن كه آن ها بندگان تو و آفريدۀ تو هستند. بازوبسته شدن امور آن ها در دست تو است، ابتدا و انتهاى آن ها از تو و برگشت ايشان به سوى توست. (آنان) پشتيبان و ياور تو و گواهان (بر خلق) و حاميان و مدافعان و نگهبانان و پيشوايان تو هستند. پس از وجود ايشان آسمان و زمينت را پر كردى تا آشكار شود كه: معبودى جز تو نيست. پس به واسطۀ آن و به جايگاه والاى عزّت از مهربانى تو، و به واسطۀ مقامات و نشانه هايت از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و آل او درود فرستى، و ايمان و استوارى مرا فزونى بخشى؛ اى نهانى كه در عين پنهان بودن آشكارى، و اى آشكارى كه در عين آشكار بودن پنهانى؛ اى جداكنندۀ ميان نور و تاريكى؛ اى آن كه وصف شده اى ولى نه با كنه ذاتت؛ و اى آن كه شناخته شده اى امّا نه به وسيلۀ تشبيه و همانند؛ اى تعيين كنندۀ حدّ و اندازۀ هر محدود؛ و اى گواه هر مشهود؛ و اى ايجادكنندۀ هر موجود؛ و اى شمارشگر هر شمرده شده؛ و اى نابودكنندۀ هر نابود شده؛ جز تو معبودى نيست؛ و تو اهل كبريا و بزرگوارى و بخشش هستى. اى خدايى كه به چگونگى و كيفيّت توصيف نگردد، و از جا و مكان او پرسش نشود؛ اى آن كه از چشم ها پنهانى؛ اى وجود دايم، اى پاينده، اى داناى هر معلوم، درود فرست بر بندگان برگزيده ات؛ و انسان هاى پرده دارت؛

ص: 283

و ملآئكتك المقرّبين، و البهم الصّافّين الحافّين، و بارك لنا في شهرنا هذا المرجّب المكرّم، و ما بعده من الأشهر الحرم، و أسبغ علينا فيه النّعم، و أجزل لنا فيه القسم، و أبرز لنا فيه القسم، باسمك الأعظم الأعظم الأجلّ الأكرم الّذي وضعته على النّهار فأضآء، و على اللّيل فأظلم، و اغفر لنا ما تعلم منّا و ما لا نعلم، و اعصمنا من الذّنوب خير العصم، و اكفنا كوافي قدرك، و امنن علينا بحسن نظرك، و لا تكلنا إلى غيرك، و لا تمنعنا من خيرك، و بارك لنا فيما كتبته لنا من أعمارنا، و أصلح لنا خبيئة أسرارنا، و أعطنا منك الأمان، و استعملنا بحسن الإيمان، و بلّغنا شهر الصّيام، و ما بعده من الأيّام و الأعوام، يا ذا الجلال و الإكرام. (1)

و بر فرشتگان مقرّبت؛ و آن خاموشان به صف ايستاده و احاطه كنندگان. و اين ماه گرامى رجب و نيز ماه هاى حرام بعد از آن را بر ما مبارك گردان؛ و در آن، نعمت هايت را بر ما فروريز؛ و بهره هاى ما را در اين ماه بسيار گردان، و سوگند ما را در آن صادق قرار بده، به خاطر بزرگ ترين، بزرگ ترين، باشكوه ترين و گرامى ترين نامت؛ نامى كه چون بر روز نهادى روشن شد و وقتى بر شب قرار دادى، تاريك گشت. خداوندا؛ آنچه از گناهان ما را كه تو مى دانى و ما نمى دانيم بر ما ببخش؛ و ما را به بهترين وجه از گناهان نگهدارى و حفظ فرما؛ و ما را با تقدير كفايت كنندۀ خود بسنده باش؛ و با نگاه نيكويت بر ما منّت بگذار. و به غير خودت وامگذار، و از خير و خوبيت محروم مان مفرما؛ و به عمرى كه براى ما مقرّر داشته اى بركت عنايت كن، و درون و باطن مان را اصلاح فرما، و براى ما از سوى خود امان بده، و ما را باايمان نيكو و كردار نيك بكار گير، و ما را به ماه مبارك رمضان و روزها و سال هاى پس از آن، برسان؛ اى داراى شكوه و بزرگوارى.

نگارندۀ كتاب «عمدة الزائر» در مورد دعاى فوق، چنين توضيح مى دهد:

صاحبان امر و حكومت الهى، محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل محمّد عليهم السّلام هستند كه بدين صفات زيبا، موصوف گشته اند؛ آنان، داراى مقاماتى هستند كه در هيچ مكانى تعطيل

ص: 284


1- 1) . المصباح:701، [1]مصباح المتهجّد:803، [2]بحار الأنوار:98/392، [3]إقبال الأعمال:145. [4]

نخواهد گشت؛ هرگاه با آن معانى و حقايقى كه نزدشان ذخيره و پنهان است، خدا را بخوانند يا هر دعاكنندۀ ديگرى به وسيلۀ آن ها خدا را بخواند، و يا خدا را به آن دعاهايى كه آن بزرگواران در جايى و بر هر چيزى خوانده اند بخواند، خداوند دعايشان را اجابت مى كند بدون اين كه دعاى آن ها رد شود. زيرا خداوند فيض رسان است و آن عزيزان قابليّت دارند؛ لذا به بركت آن هاست كه بر هر دعاكننده اى بلكه بر همۀ مخلوقات فيض نازل مى شود.

اين است راز اين مطلب كه بايد در هر حاجت و نيازى بر آن ها صلوات فرستاد و به خداوند از طريق آنان توسّل جست. چرا كه هركس بر آنان درود فرستد، درخواستش رد نخواهد شد. (1)

4- دعاى ديگر در ايّام ماه رجب

كه از ناحيۀ مقدّسه رسيده است

ابن عيّاش مى گويد: اين دعا نيز از ناحيۀ مقدّسه به دست حسين بن روح قدّس سرّه رسيده است كه در هر روز از ماه رجب خوانده مى شود:

أللّهمّ إنّي أسألك بالمولودين في رجب محمّد بن عليّ الثّاني، و ابنه عليّ بن محمّد المنتجب، و أتقرّب بهما إليك خير القرب، يا من إليه المعروف طلب، و فيما لديه رغب. أسألك سؤال معترف مذنب قد أوبقته ذنوبه، و أوثقته عيوبه، فطال على

خدايا؛ از تو درخواست مى كنم به حقّ دو تولّديافته در ماه رجب، يعنى محمّد بن على دوّم (حضرت جوادعليه السّلام) و فرزندش علىّ بن محمّد كه برگزيده شده است؛ و به وسيلۀ آن دو به سوى تو به بهترين وجهى تقرّب مى جويم. اى كسى كه هر نيكى از او درخواست مى شود، و به آنچه نزد اوست رغبت مى شود. از تو درخواست مى كنم همانند گناهكارى كه به جرمش اعتراف مى كند، و گناهانش او را به هلاكت و عيب هايش او را در بند كشيده؛ ديرزمانى است

ص: 285


1- 1) . عمدة الزائر:174.

الخطايا دؤوبه، و من الرّزايا خطوبه، يسألك التّوبة، و حسن الأوبة، و النّزوع عن الحوبة، و من النّار فكاك رقبته، و العفو عمّا في ربقته، فأنت يا مولاي أعظم أمله و ثقته. أللّهمّ و أسألك بمسآئلك الشّريفة، و وسآئلك المنيفة، أن تتغمّدني في هذا الشّهر برحمة منك واسعة، و نعمة وازعة، و نفس بما رزقتها قانعة إلى نزول الحافرة، و محلّ الآخرة، و ما هي إليه صآئرة. (1)

كه بر اشتباه كارى ها عادت كرده و كارش با مصيبت هاى بزرگ مى گذرد؛ از تو درخواست توبه و بازگشت نيكو و بيرون آمدن از گناه مى كند، و مى خواهد آزادى از آتش جهنّم و بخشش از آنچه در بند اوست را نصيبش سازى. اى مولاى من؛ تو بزرگ ترين آرزو و مايۀ اطمينان او هستى. بارخدايا؛ از تو به حقّ درخواست هاى شرافت مندانه ات، و دستاويزهاى والايت؛ درخواست مى كنم كه مرا در اين ماه در رحمت بى كرانت غرق گردانى، و بر من نعمت هاى فراوان عطا كنى، و به من نفسى عطا كنى كه تا روزى كه در قبر فرودآيم و در منزل آخرت سكونت گزينم و آنجا كه روانم به سوى آن مى شتابد، نسبت به آنچه نصيب آن نمودى قانع باشد.

5- دعاى سوّم در ايّام ماه رجب

از محمّد بن عبد الرحمان (شوشترى) روايت شده است كه گفت: روزى از بنى رواس گذشتم، يكى از دوستانم به من گفت: اگر دوست دارى همراه ما به سوى مسجد صعصعه بيا، تا در آنجا نماز بخوانيم، زيرا اين ماه، ماه رجب است و زيارت اين مكان هاى شريف كه اولياء ما قدم گذاشته اند، و آن بزرگواران در آن ها نماز گزارده اند ثواب دارد؛ و مسجد صعصعه يكى از آن اماكن مى باشد.

محمّد بن عبد الرحمان مى گويد: باهم به سوى مسجد صعصعه رفتيم و در اين هنگام شترى را ديديم كه جلوى درب مسجد خوابانده شده بود؛ داخل مسجد شديم و به مردى برخورد كرديم كه پيراهن حجازى بر تن و عمامه اى شبيه عمامۀ آن ها به

ص: 286


1- 1) . المصباح:703، [1]مصباح المتهجّد:805، [2]بحار الأنوار:98/393، [3]إقبال الأعمال:146. [4]

سر داشت و درحالى كه نشسته بود اين دعا را مى خواند؛ من و همراهم نيز آن را حفظ كرديم، و آن دعا اين است:

(شيخ طوسى اعلى اللّه مقامه مى فرمايد: در هر روز از ماه رجب مستحبّ است اين دعا خوانده شود:)

أللّهمّ يا ذا المنن السّابغة، و الآلاء الوازعة، و الرّحمة الواسعة، و القدرة الجامعة، و النّعم الجسيمة، و المواهب العظيمة، و الأيادي الجميلة، و العطايا الجزيلة. يا من لا ينعت بتمثيل، و لا يمثّل بنظير، و لا يغلب بظهير، يا من خلق فرزق، و ألهم فأنطق، و ابتدع فشرع، و علا فارتفع، و قدّر فأحسن، و صوّر فأتقن، و احتجّ فأبلغ، و أنعم فأسبغ، و أعطى فأجزل، و منح فأفضل. يا من سما في العزّ ففات نواظر الأبصار، و دنا في اللّطف فجاز هواجس الأفكار، يا من توحّد بالملك فلا ندّ له في ملكوت سلطانه، و تفرّد بالآلاء و الكبريآء، فلا ضدّ له في جبروت شأنه، يا من حارت في كبريآء هيبته دقآئق لطآئف

خدايا؛ اى كسى كه داراى لطف و احسان فراوان، و نعمت هاى گسترده، و رحمت فراگير، و قدرت جامع و كامل، و نعمت هاى عظيم و بخشش هاى بزرگ، و هديه هاى زيبا، و عطاياى فراوان هستى. اى كسى كه به وسيلۀ تمثيل وصف نمى شود، و به هيچ موجودى به عنوان نظير مثال زده نمى شود، و به كمك پشتيبان، مغلوب نمى شود؛ اى كسى كه موجودات را خلق كرد؛ سپس به آنان رزق و روزى داد؛ و به آنان الهام كرد؛ پس به سخن درآورد؛ و نوآورى نمود؛ سپس تشريع كرد؛ و برترى يافت؛ پس رفيع و بلندمرتبه گرديد؛ و تقدير كرد پس نيكو گردانيد؛ و تصوير كرد پس محكم نمود؛ و با دليل استدلال كرد پس رسا گردانيد؛ و نعمت داد پس آن را كامل كرد؛ و عطا نمود پس آن را بيشتر كرد؛ و بخشش نمود، و آن را فزونى داد. اى كسى كه اوج گرفت در عزّت و توانمندى، و به همين خاطر ديدگاه هاى چشمان نتوانست به سوى او راه يابد؛ و آن قدر به لطافت نزديك شده كه از هرآنچه به ذهن خطور مى كند مى گذرد؛ اى كسى كه در پادشاهى، تنها هستى؛ پس همتايى براى او در قدرت و سلطنت بر هستى نيست؛ و در نعمت ها و شكوه و عظمت، يگانه و بى مانند هستى؛ پس در مقام جبروت و استيلاء ضدّى براى او نيست؛ اى كسى كه لطايف و دقّت ها و ريزبينى هاى افكار و

ص: 287

الأوهام، و انحسرت دون إدراك عظمته خطآئف أبصار الأنام. يا من عنت الوجوه لهيبته، و خضعت الرّقاب لعظمته، و وجلت القلوب من خيفته، أسألك بهذه المدحة الّتي لا تنبغي إلاّ لك، و بما و أيت به على نفسك لداعيك من المؤمنين، و بما ضمنت الإجابة فيه على نفسك للدّاعين. يا أسمع السّامعين، و أبصر النّاظرين، و أسرع الحاسبين، يا ذا القوّة المتين، صلّ على محمّد خاتم النّبيّين، و على أهل بيته [الأئمّة الصّادقين]، و اقسم لي في شهرنا هذا خير ما قسمت، و احتم لي في قضآئك خير ما حتمت، و اختم لي بالسّعادة فيمن ختمت، و أحيني ما أحييتني موفورا، و أمتني مسرورا و مغفورا، و تولّ أنت نجاتي من مسآئلة البرزخ، و ادرأ عنّي منكرا و نكيرا، و أر عيني مبشّرا و بشيرا، و اجعل لي إلى رضوانك و جنانك مصيرا

تصوّرات و نيروى خيال در هيبت و شكوه او حيران و سرگردان، و در ادراك كمترين مرتبۀ بزرگى او ديدگان جستجوگر مردم ناتوان شده. اى كسى كه صورت ها به خاطر عظمت و جلال او خوار و ذليل گرديد و از بين رفت، و گردن ها به خاطر عظمت او خم شد و خاشع گشت، و قلب ها از ترس او لرزان و هراسان شد؛ به خاطر اين، مدح و ثنايى كه هيچ كس به غير تو سزاوار و شايستۀ آن نيست؛ و به خاطر آنچه براى مؤمنانى كه تو را مى خوانند، بر خودت وعده داده اى؛ و به خاطر آنچه براى دعاكنندگان، اجابت كردن را ضامن شده اى؛ از تو طلب مى كنم. اى شنواترين شنوندگان، و بيناترين بينندگان، و سريع ترين محاسبه كنندگان؛ اى صاحب نيرو و توان محكم؛ بر پايان بخش پيامبران حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و اهل بيت او-كه پيشوايان راستگو هستند-درود بفرست؛ و در اين ماه، بهترين قسمت ها را براى من قرار بده؛ و بهترين حكم را در قضاوقدر خودت براى من حتمى گردان، و پايان كار مرا به سعادت ختم كن، در ميان كسانى كه كارشان را به پايان رسانيدى، و تا مادامى كه مرا زنده نگه مى دارى نعمتت را بر من زياد و فراوان بگردان؛ و مرا درحالى كه شادان و بخشيده شده ام، بميران؛ و خودت نجات از پرسش هاى برزخ مرا بر عهده بگير؛ و نكير و منكر را از من دور كن؛ و مبشّر و بشير را به من نشان بده؛ و بازگشت مرا به سوى بهشت و رضوان خودت قرار بده؛

ص: 288

و عيشا قريرا، و ملكا كبيرا، و صلّ على محمّد و اله كثيرا.

و زندگى خوش و كامياب، و دارايى بزرگ برايم قرار بده؛ و بر محمّد و آل او درود فراوان بفرست.

سپس آن مرد سجده اى طولانى كرد، و از جايش برخاست و شترش را سوار شد و از آنجا رفت.

دوستم به من گفت: به نظر ما او حضرت خضر عليه السّلام بود؛ چه شد كه با او صحبت نكرديم؟ گويا زبان ما را از صحبت كردن باز داشته بودند!

از مسجد خارج شديم و در راه پسر ابى رواد رواسى را ديديم؛ او به ما گفت: از كجا مى آييد؟

گفتيم: از مسجد صعصعه؛ و جريان را نيز برايش بازگو كرديم.

او گفت: اين سوار دو سه روز يك بار به مسجد صعصعه مى آيد، و هيچ حرف نمى زند؛ به او گفتيم كه: او كيست؟

گفت: شما فكر مى كنيد چه كسى باشد؟

گفتيم: گمان مى كنيم حضرت خضر عليه السّلام باشد.

گفت: به خدا سوگند، فكر مى كنم او كسى است كه حضرت خضر عليه السّلام هم محتاج ديدار اوست. برويد كه سعادتمند شديد.

دوستم به من گفت: به خدا سوگند، آن شخص امام زمان ارواحنا فداه بود. (1)

نگارنده مى گويد: سيّد بزرگوار جناب علىّ بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: اين دعا از حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام روايت شده است، ولى به خاطر اين كه در ايّام ماه رجب خوانده مى شود آن را در اين جا (بخش ادعيۀ ماه ها) نقل كرديم.

و در بخش اوّل (نمازها، ص 136) دوازده ركعت نماز را در روز بيست و هفتم ماه رجب با دستور آن نقل كرديم، به آنجا مراجعه كنيد.

ص: 289


1- 1) . المصباح:699، مزار شهيد:277، بحار الأنوار:100/446، إقبال الأعمال:143.

6- دعاى روز سوّم ماه شعبان

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه در كتاب «بحار الأنوار» مى فرمايد: وكيل امام حسن عسكرى عليه السّلام -قاسم بن علاء همدانى-نامه اى از ناحيۀ مقدّسه دريافت كرد كه در آن فرموده بودند:

همانا مولاى ما امام حسين عليه السّلام در روز پنج شنبه سوّم شعبان به دنيا آمدند؛ آن روز را روزه بگير، و اين دعا را بخوان. (1)

و در كتاب «زاد المعاد» مى فرمايد: امام زمان صلوات اللّه عليه اين دستور را صادر فرمودند:

روز سوّم ماه شعبان را روزه بگير و اين دعا را بخوان؛ زيرا اين روز، روز ولادت امام حسين عليه السّلام است:

أللّهمّ إنّي أسئلك بحقّ المولود في هذا اليوم، الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته، بكته السّمآء و من فيها، و الأرض و من عليها و لمّا يطأ لا بتيها، قتيل العبرة و سيّد الاسرة، الممدود بالنّصرة يوم الكرّة، المعوّض من قتله أنّ الأئمّة من نسله، و الشّفآء في تربته، و الفوز معه في أوبته، و الأوصيآء من عترته، بعد قآئمهم و غيبته، حتّى يدركوا الأوتار، و يثأروا

اى خدا؛ از تو درخواست مى كنم به حقّ مولود در اين روز كه پيش از آن كه چهره اش ظاهر شود و متولّد گردد به شهادت او وعده داده شده، كسى كه بر او آسمان و هركه در آن است و زمين و هركه بر روى آن است بر (مظلوميّت) او گريستند، درحالى كه هنوز قدم به اين دنيا نگذاشته بود، او كشتۀ گريه و سرور خاندان است كه با انتقام خون پاكش در رجعت آل محمّد نصرت و ظفر پايدار خواهد يافت، و در عوض شهادتش امامان و پيشوايان دين از نسل پاك آن حضرت، و شفاى هر درد و مرضى در تربت اوست، و رستگارى و پيروزى همراه اوست به هنگام رجعتش، و اوصيا از عترت او هستند، پس از حضرت مهدى عليه السّلام و بعد از غيبت آن حضرت تا اينكه به خونخواهى آن حضرت برخيزند و انتقام

ص: 290


1- 1) . بحار الأنوار:101/347.

الثّار، و يرضوا الجبّار، و يكونوا خير أنصار، صلّى اللّه عليهم، مع اختلاف اللّيل و النّهار. أللّهمّ فبحقّهم إليك أتوسّل، و أسئل سؤال مقترف [و]معترف، مسيء إلى نفسه، ممّا فرّط في يومه و أمسه، يسئلك العصمة إلى محلّ رمسه. أللّهمّ صلّ على محمّد و عترته، و احشرنا في زمرته، و بوّئنا معه دار الكرامة، و محلّ الإقامة. أللّهمّ و كما أكرمتنا بمعرفته، فأكرمنا بزلفته، و ارزقنا مرافقته و سابقته، و اجعلنا ممّن يسلّم لأمره، و يكثر الصّلاة عليه عند ذكره، و على جميع أوصيآئه و أهل اصطفآئه، الممدودين منك بالعدد الإثني عشر، النّجوم الزّهر، و الحجج على جميع البشر. أللّهمّ وهب لنا في هذا اليوم خير موهبة، و أنجح لنا فيه كلّ طلبة، كما وهبت الحسين لمحمّد جدّه صلّى اللّه عليه و اله، و عاذ فطرس بمهده، فنحن عآئذون

گيرند، و خداوند جبّار را از خودشان خشنود كنند، و از بهترين ياوران (دين خدا) باشند. درود خدا بر آنان تا زمانى كه روزوشب در رفت وآمد هستند. بارخدايا؛ به حقّ آنان به درگاه تو توسّل مى جويم، و از تو درخواست مى كنم مانند گنه كارى كه اعتراف به گناهان خود مى كند؛ به خود بدى نموده به خاطر اين كه در روزوشب خود كوتاهى كرده است، از تو درخواست مى كند كه او را تا هنگام مرگ از گناه محفوظ بدارى. خدايا؛ بر حضرت محمّد و عترت پاكش درود فرست، و ما را در زمرۀ آن بزرگوار محشور فرما، و در سراى كرامت يعنى بهشت و محل اقامت ابدى، مرا با او همنشين گردان. خدايا؛ همانطور كه ما را با معرفت و شناخت او گرامى داشتى، پس با تقرّب به او نيز گرامى دار؛ و دوستى، همراهى و شتافتن به سوى او را روزى ما بگردان، و ما را از كسانى قرار ده كه در برابر امر او تسليم است و در هنگام ياد نمودن از او درود بسيار بر او و تمامى اوصيا و برگزيدگان او مى فرستد، آنان كه از طرف تو پيوسته آمده اند، و تعدادشان دوازده تن مى باشد؛ همۀ آن ها ستارگان درخشان، و براى تمامى انسان ها حجّت مى باشند. خدايا؛ در اين روز، بهترين بخشش خود را به ما ببخش؛ و در اين روز، تمامى حاجات ما را برآورده كن، همان طور كه امام حسين عليه السّلام را به جدّش حضرت محمّد-كه درود خدا بر او و آل او باد-هديه دادى و فطرس-فرشتۀ الهى-به گهواره اش پناه برد؛ ما نيز پس از شهادتش

ص: 291

بقبره من بعده، نشهد تربته، و ننتظر أوبته، امين ربّ العالمين. (1)

به قبر او پناه مى بريم و در نزد تربت او حاضر مى شويم و منتظر بازگشتش مى باشيم؛ اى پروردگار هستى؛ دعاى ما را مستجاب كن.

7- فضيلت شب نيمۀ شعبان

اشاره

سيّد بزرگوار رضى الدين علىّ بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: سزاوار است تعظيم اين شب به خاطر ولادت حضرت مهدى ارواحنا فداه نزد مسلمانان و كسانى كه اعتراف به حقوق امامت ايشان دارند-به مقدارى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم آن را ذكر فرموده اند-و سعادت مندان از امّت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم آن را بشارت داده اند؛ باشد.

همان طور كه روزگار و زندگانى براى مسلمانان تنگ و تاريك شد و لشكريان دشمن بر آنان مسلّط شدند و بديمنى و شومى گناهان شان آنان را احاطه كرد؛ پس خداوند مولودى را به دنيا آورد كه آنان را از اسارت و بردگى آزاد كند و آنان را بر حقوق از دست رفتۀ ايشان قدرت و توانايى مى دهد و به تمامى افراد بشر آنچه را كه مستحقّ آن هستند، اعطا مى كند؛ سفرۀ رحمت خود را در شرق و غرب عالم مى گستراند؛ سفره اى كه همگان به طور يكسان از آن بهره مند مى شوند.

كامل كنندۀ الطاف خداوند با اوصافى نيكو است. او بر آن سفره مانند پدرى دلسوز نسبت به فرزندان عزيزش يا مانند حاكمى مهربان و بزرگوار نسبت به رعيّت و زيردستانش مى نشيند و آن حضرت از مقدّمات نشانه هاى سرور و بشارت هاى خير و نيكى نسبت به جهان پايدار را به آن ها نشان مى دهد؛ آنچه را كه حاضر آن گواهى بر غايب آن مى دهد و دل ها را به سوى اطاعت پروردگار مى كشاند.

سيّد بن طاووس رحمه اللّه در ادامه مى افزايد:

تمامى انسان ها بايد براى شكرگزارى از آنچه خداوند به وسيلۀ آن حضرت بر آنان منّت گذاشته و به آنان عطا كرده، و به خاطر اين كه خداوند آنان را از رعيّت و سربازان آن حضرت قرار داده تا براى يارى اسلام و ايمان، و ريشه كن كردن كفر و سركشى و دشمنان اسلام، و برپا كردن خيمه هاى سعادت در تمامى عالم از شرق تا غرب و در

ص: 292


1- 1) . زاد المعاد:57، [1]مصباح المتهجّد:826، [2]المصباح:720، [3]إقبال الأعمال:202. [4]

دورترين نقاط جهان، او را يارى دهند، اين شب را گرامى بدارند و به عبادت بپردازند.

و آن ها را در خدمت خداوندى كه كسى به ذات او پى نمى برد قرار خواهد داد و نيز در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم-كه سبب اين ولادت و سعادت و شرافت دادن به رياست آن حضرت است-و نيز تشكّرى و خدمتى براى پدران پاك آن حضرت؛ آنان كه اصل و ريشۀ اين ولادت مبارك و ياوران آن حضرت در برپا داشتن حرمت و حفظ احترامش مى باشند، و نيز تشكّرى و خدمتى به خود آن حضرت نمايد.

همان گونه كه واجب است هر بنده اى در برابر زمامدار خود كه باعث استوارى و پايدارى او گرديده و سعادت او را تأمين نموده خدمت كند و گمان نمى كنم كه قوّت بشرى قادر بر قيام به اين حقوق عظيم و پسنديده باشد مگر با نيروى الهى.

پس هر بنده اى از بندگان سعادت مند به خاطر نعمت هايى كه به وسيلۀ آن حضرت و به خاطر طفيل وجود ايشان به او مى رسد، بايد با قدرت و جدّيّت به شكرگزارى قيام كند.

از جمله دعاها و سوگندهايى كه در شب نيمۀ شعبان به واسطۀ اين مولود عالى مقام و ارزشمند، به خداى تعالى مى دهيم؛ اين دعاست:

7- دعاى شب نيمۀ شعبان

أللّهمّ بحقّ ليلتنا هذه و مولودها، و حجّتك و موعودها، الّتي قرنت إلى فضلها فضلا فتمّت كلمتك صدقا و عدلا، لا مبدّل لكلماتك، و لا معقّب لآياتك، نورك المتألّق، و ضياؤك المشرق،

خدايا؛ به حقّ امشب ما و مولود آن، و حجّت تو و وعده داده شدۀ آن، كه برترى ديگرى بر برترى آن مقرون ساختى و پيوسته نمودى؛ پس كامل گرديد كلمۀ تو به راستى و عدالت، كه دگرگون كننده اى براى كلمات تو نيست، و نه پس زننده اى بر آياتت نيست؛ او نور درخشان تو و روشنايى تابان تو

ص: 293

و العلم النّور في طخيآء الدّيجور، الغآئب المستور. جلّ مولده، و كرم محتده، و الملآئكة شهّده، و اللّه ناصره و مؤيّده، إذا ان ميعاده، و الملآئكة أمداده، سيف اللّه الّذي لا ينبو، و نوره الّذي لا يخبو، و ذو الحلم الّذي لا يصبو، مدار الدّهر، و نواميس العصر، و ولاة الأمر، و المنزّل عليهم الذّكر، و ما ينزل في ليلة القدر، و أصحاب الحشر و النّشر، تراجمة وحيه، و ولاة أمره و نهيه. أللّهمّ فصلّ على خاتمهم و قآئمهم، المستور عن عوالمهم (عواملهم) ، و أدرك بنا أيّامه و ظهوره و قيامه، و اجعلنا من أنصاره، و اقرن ثارنا بثاره، و اكتبنا في أعوانه و خلصآئه، و أحينا في دولته ناعمين، و بصحبته غانمين، و بحقّه قآئمين، و من السّوء سالمين يا أرحم الرّاحمين، و الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد خاتم النّبيّين و المرسلين، و على أهل

و پرچم نور در تاريكى شب سياه، (كه جمالش) پنهان و پوشيده است. ولادتش شكوه مند، و نژادش شريف است، و فرشتگان شاهدان اويند، و خداوند يارى كننده و تأييدكنندۀ اوست؛ هنگامى كه زمان وعده اش فرارسد، و فرشتگان مددكاران اويند. او شمشير خداوندى است كه كند نشود، و نور خداوندى است كه هرگز خاموش نگردد، و صاحب بردبارى است كه از جا در نرود. محور و مركز چرخش روزگار، و ناموس هاى زمانه، و كارداران فرمان الهى؛ و كسانى كه نازل گشته بر ايشان ذكر يعنى قرآن و آنچه در شب قدر نازل گردد، و صاحبان گردآورى و پراكندگى، بيان كنندۀ پيام آسمانى او؛ و عهده داران امر و نهى او مى باشند. بارخدايا؛ بر آخرين، و قيام كنندۀ ايشان درود بفرست كه از عوالم ايشان پوشيده است؛ و ما را موفّق به درك روزگار و دوران ظهور و قيامش بگردان؛ و ما را از ياران آن حضرت قرار بده؛ و خونخواهى ما را به خونخواهى او پيوسته گردان؛ و ما را در گروه ياران و مخلصان بى آلايشانش بنويس؛ و ما را در دولت آن حضرت، برخوردار از نعمت زنده بدار؛ و به همراهى او بهره مند، و به اداى حقّش پابرجا، و از بدى نيز بركنار بدار؛ اى مهربان ترين مهربانان؛ و ستايش مخصوص پروردگار جهانيان است؛ و درود خدا بر حضرت محمّد خاتم پيامبران و رسولان و بر اهل

ص: 294

بيته الصّادقين و عترته النّاطقين، و العن جميع الظّالمين، و احكم بيننا و بينهم يا أحكم الحاكمين. (1)

بيت راستگو و عترت سخن گوى انديشمند او باد. خدايا؛ به همۀ ستم كاران لعنت كن، و خودت بين ما و آن ها داورى كن؛ اى بهترين داوران.

نگارنده مى گويد: سزاوار است صلوات ضرّاب اصفهانى كه آن را در صفحۀ 264 اين كتاب نقل كرديم، در شب نيمۀ شعبان و روزش، خوانده شود.

فضيلت (دعاى خضر عليه السّلام معروف به) دعاى كميل

در آن شب

كميل بن زياد مى گويد: با مولايم امير المؤمنين على عليه السّلام در مسجد بصره نشسته بودم و گروهى از اصحاب نيز همراه آن حضرت بودند، پس بعضى از آنان از ايشان سئوال كردند كه معناى اين فرمايش خداوند: فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (2)؛ «كه در آن شب هر امرى با حكمت معيّن گردد» ، چيست؟

حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند:

مراد، شب نيمۀ شعبان است؛ قسم به آن كس كه جان على در دست اوست، هيچ بنده اى نيست مگر اين كه تمامى خير و شرّى كه در طول سال تا شب نيمۀ شعبان آينده بر او مى گذرد، در آن شب براى او تقسيم مى شود؛ و هيچ بنده اى نيست كه اين شب را با شب زنده دارى سپرى كند و دعاى حضرت خضر عليه السّلام را بخواند مگر اين كه اجابت شود.

امام عليه السّلام از مسجد بيرون رفتند، من شب هنگام در پى ايشان به راه افتادم؛ حضرت فرمودند: اى كميل؛ چه باعث شده كه اينجا آمده اى؟

گفتم: اى امير مؤمنان؛ دعاى حضرت خضر عليه السّلام را مى خواهم.

حضرت فرمودند:

ص: 295


1- 1) . إقبال الأعمال:218، [1]زاد المعاد:63، [2]المصباح:724، [3]مصباح الزائر:315. [4]
2- 2) . سورۀ دخان، آيۀ 4. [5]

اى كميل؛ بنشين؛ هنگامى كه اين دعا را حفظ كردى، هر شب جمعه يا در ماه يك مرتبه و يا در طول سال يك مرتبه يا در طول عمرت يك مرتبه اين دعا را بخوان كه تو را كفايت و يارى مى كند، و روزى تو را زياد مى گرداند، و آمرزش الهى را هيچ گاه از دست نمى دهى.

اى كميل؛ دوستى و همنشينى طولانى تو با ما، تو را سزاوار نموده كه آنچه مى خواهى به تو بخشش نماييم. (1)

حضرت، «دعاى كميل» را به او آموختند كه اين دعا را در صفحۀ 683 اين كتاب نقل مى كنيم.

مؤلّف گويد: در بخش اوّل (نمازها، ص 138 و 139) نمازهايى را كه در شب نيمۀ شعبان خوانده مى شوند، نقل كرديم به آنجا رجوع كنيد.

8- دعاى افتتاح

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى گويد: با سند معتبر روايت شده كه: امام عصر ارواحنا فداه خطاب به شيعيان مرقوم فرمودند:

اين دعا را در تمام شب هاى ماه مبارك رمضان بخوانيد؛ زيرا فرشتگان به آن گوش فرامى دهند و براى خوانندۀ آن، طلب بخشش مى كنند.

دعا اين است:

أللّهمّ إنّي أفتتح الثّنآء بحمدك، و أنت مسدّد للصّواب بمنّك، و أيقنت أنّك أنت أرحم الرّاحمين في موضع العفو و الرّحمة،

بارالها؛ من ثناگويى تو را با ستايش و حمدت آغاز مى كنم؛ و تو به لطف و احسانت هر كار راست و درستى را استواركننده اى؛ و يقين دارم كه تو در جايگاه بخشش و مهربانى، مهربان ترين مهربانان هستى؛

ص: 296


1- 1) . إقبال الأعمال:220.

و أشدّ المعاقبين في موضع النّكال و النّقمة، و أعظم المتجبّرين في موضع الكبريآء و العظمة. أللّهمّ أذنت لي في دعآئك و مسئلتك، فاسمع يا سميع مدحتي، و أجب يا رحيم دعوتي، و أقل يا غفور عثرتي، فكم يا إلهي من كربة قد فرّجتها، و هموم قد كشفتها، و عثرة قد أقلتها، و رحمة قد نشرتها، و حلقة بلاء قد فككتها. الحمد للّه الّذي لم يتّخذ صاحبة و لا ولدا، و لم يكن له شريك في الملك، و لم يكن له وليّ من الذّلّ و كبّره تكبيرا. الحمد للّه بجميع محامده كلّها على جميع نعمه كلّها. الحمد للّه الّذي لا مضادّ له في ملكه، و لا منازع له في أمره. الحمد للّه الّذي لا شريك له في خلقه، و لا شبيه له في عظمته. الحمد للّه الفاشي في الخلق أمره و حمده، الظّاهر بالكرم مجده، و الباسط بالجود يده، الّذي لا تنقص خزآئنه،

و در جايگاه انتقام و عقوبت نيز سخت ترين كيفركننده اى؛ و در جايگاه بزرگى و عظمت، بزرگ ترين قدرت و شوكت را دارا هستى. بارالها؛ به من اجازه دادى تو را بخوانم و از تو درخواست نمايم؛ بنابراين، اى شنونده؛ به ثناگويى من گوش بده؛ و اى مهربان؛ دعايم را اجابت كن؛ و اى آمرزنده؛ از لغزشم درگذر. خداى من؛ چه اندوه جانكاه بسيارى كه تو برطرف نمودى؛ و چه مصيبت هايى كه تو كنار زدى؛ و چه لغزش هايى كه درگذشتى؛ و چه رحمت و لطفى كه تو گسترانيدى؛ و چه حلقه هاى بلايى كه از هم گسستى؛ ستايش ويژۀ خدايى است كه همسر و فرزندى ندارد، و در فرمان فرمايى او نيز شريكى نيست، و هيچ ولىّ و سرپرستى از روى ذلّت و ناتوانى اختيار نكرده است، و خداى را در نهايت بزرگى ياد كن. ستايش به تمام انواع آن در مورد تمام نعمت هايش، مخصوص خداست. ستايش ويژۀ خدايى است كه در فرمان فرمايى او هيچ كس نمى تواند با او ضدّيّت كند و در فرمانش كشمكش كننده اى براى او نيست. ستايش ويژۀ خدايى است كه در خلقت و آفرينش شريكى ندارد، و در عظمت و بزرگيش مانندى ندارد. ستايش ويژۀ خدايى است كه فرمان او و ستايش او در بين آفريدگان آشكار و شكوهش به واسطۀ كرامت و بزرگواريش هويدا است، و دستش با سخاوتمندى همواره گشوده است؛ همان خدايى كه گنجينه هايش كم

ص: 297

و لا تزيده كثرة العطآء إلاّ جودا و كرما، إنّه هو العزيز الوهّاب. أللّهمّ إنّي أسئلك قليلا من كثير مع حاجة بي إليه عظيمة، و غناك عنه قديم، و هو عندي كثير، و هو عليك سهل يسير. أللّهمّ إنّ عفوك عن ذنبي، و تجاوزك عن خطيئتي، و صفحك عن ظلمي، و سترك على قبيح عملي، و حلمك عن كثير جرمي، عند ما كان من خطئي و عمدي، أطمعني في أن أسئلك ما لا أستوجبه منك، الّذي رزقتني من رحمتك، و أريتني من قدرتك، و عرّفتني من إجابتك، فصرت أدعوك امنا. و أسئلك مستأنسا لا خآئفا و لا وجلا، مدلاّ عليك فيما قصدت فيه إليك، فإن أبطأ عنّي عتبت بجهلي عليك، و لعلّ الّذي أبطأ عنّي هو خير لي، لعلمك بعاقبة الأمور، فلم أر مولى كريما أصبر على عبد لئيم منك عليّ يا ربّ، إنّك تدعوني فاولّي

نمى شود، و بخشش زيادش تنها باعث افزايش بخشش و كرم و بزرگوارى او مى شود؛ همانا او، تنها عزّتمند بسيار بخشنده است. بارالها؛ از تو مى خواهم اندكى از بسيار را به طورى كه به اين اندك بسيار نيازمندم؛ و تو از قديم بى نياز از اينها بوده اى و اين اندك، نزد من بسيار زياد و ارزشمند است و براى تو (برآوردنش) هيچ كارى ندارد و كم و آسان مى باشد. بارالها؛ واقعيّت آن است كه بخشش تو نسبت به گناه من، و گذشت تو از اشتباه من، و چشم پوشى تو از ستم من، و پوشش تو بر رفتار زشت من، و بردبارى تو نسبت به جرم سنگين و بسيار من چه از روى عمد انجام داده ام، و چه به طور اشتباهى مرتكب شده ام؛ باعث شده است باز هم طمع كنم و اقدام به درخواست چيزى از تو نمايم كه سزاوار آن نيستم؛ همان چيزى كه از رحمتت نصيبم ساختى، و از قدرتت نشانم دادى، و از پاسخ گوييت كه به من شناساندى؛ بدين سان، با آرامش تو را مى خوانم. و نيز از تو مى خواهم در حالت انس با تو، نه با ترس و هراس، و با اطمينان خاطر به سوى تو در آنچه به خاطر آن آهنگ تو كردم، پس اگر دير پاسخم را دادى، با نادانيم بر تو عتاب و سرزنش كنم؛ با آن كه احتمال قوى مى رفت چيزى كه در دادنش به من تأخير كردى برايم بهتر باشد؛ زيرا، تو پايان همۀ كارها را مى دانى؛ پروردگارا؛ هيچ مولاى كريم و بزرگوارى را بر بندۀ پستى شكيباتر از تو بر خود نديدم. پروردگارا؛ تو مرا دعوت مى كنى، ولى من روى مى گردانم؛

ص: 298

عنك، و تتحبّب إليّ فأتبغّض إليك، و تتودّد إليّ فلا أقبل منك، كأنّ لي التّطوّل عليك، فلم يمنعك ذلك من الرّحمة لي، و الإحسان إليّ، و التّفضّل عليّ بجودك و كرمك، فارحم عبدك الجاهل، وجد عليه بفضل إحسانك، إنّك جواد كريم. الحمد للّه مالك الملك، مجرى الفلك، مسخّر الرّياح، فالق الإصباح، ديّان الدّين، ربّ العالمين. الحمد للّه على حلمه بعد علمه، و الحمد للّه على عفوه بعد قدرته، و الحمد للّه على طول أناته في غضبه، و هو قادر على ما يريد. الحمد للّه خالق الخلق، باسط الرّزق، فالق الإصباح، ذي الجلال و الإكرام، و الفضل و الإنعام، الّذي بعد فلا يرى، و قرب فشهد النّجوى، تبارك و تعالى. الحمد للّه الّذي ليس له منازع يعادله، و لا شبيه يشاكله، و لا ظهير يعاضده، قهر بعزّته الأعزّآء، و تواضع

تو به من محبّت مى كنى ولى من با تو دشمنى مى كنم، تو به من مهر مى ورزى ولى من از تو نمى پذيرم؛ گويا من از تو طلبكارم و نسبت به تو برترى دارم؛ ولى اين هم باعث نمى شود تو از مهربانى و احسان و فزون بخشيدن با سخاوتمندى و بزرگواريت نسبت به من، دست بردارى. بنابراين (خدايا؛) به اين بندۀ نادانت رحم كن؛ و با فزونى احسانت بر او بخشش فرما؛ راستى كه تو بخشنده و بزرگوارى. ستايش ويژۀ خداست كه صاحب فرمانروايى است، كشتى را در دريا روان مى سازد، بادها را در اختيار دارد، شكافندۀ صبح است، پاداش دهندۀ روز جزا است، پروردگار جهانيان است؛ ستايش ويژۀ خداست كه با وجود آگاهيش بردبارى مى كند، و ستايش ويژۀ خداست كه با وجود قدرت و تواناييش عفو و بخشش مى كند. و ستايش ويژۀ خداست كه در حال خشم نيز مهلت طولانى مى دهد، با اين كه مى تواند هر كارى كه اراده كند انجام بدهد؛ ستايش ويژۀ خداست كه آفرينندۀ مخلوقات است؛ گسترانندۀ روزى است؛ شكافندۀ صبح است؛ شكوه مند و ارجمند است؛ داراى فضل و احسان و نعمت بخشى است؛ همان خداى كه دور است پس به چشم نمى آيد، و نزديك است كه صحبت هاى در گوشى را نيز مى شنود؛ پاك و بلندمرتبه است. ستايش ويژۀ خدايى است كه برايش ستيزه جويى نيست كه با او برابرى كند؛ و شبيهى ندارد كه با او همانندى نمايد؛ و كمك كارى ندارد كه او را يارى برساند، با اقتدار خودش بر قدرتمندان چيره گشته؛ و

ص: 299

لعظمته العظمآء، فبلغ بقدرته ما يشآء. الحمد للّه الّذي يجيبني حين اناديه، و يستر عليّ كلّ عورة و أنا أعصيه، و يعظّم النّعمة عليّ فلا اجازيه، فكم من موهبة هنيئة قد أعطاني، و عظيمة مخوفة قد كفاني، و بهجة مونقة قد أراني، فاثني عليه حامدا، و أذكره مسبّحا. الحمد للّه الّذي لا يهتك حجابه، و لا يغلق بابه، و لا يردّ سآئله، و لا يخيّب امله. الحمد للّه الّذي يؤمن الخآئفين، و ينجّى الصّالحين، و يرفع المستضعفين، و يضع المستكبرين، و يهلك ملوكا، و يستخلف اخرين. و الحمد للّه قاصم الجبّارين، مبير الظّالمين، مدرك الهاربين، نكال الظّالمين، صريخ المستصرخين، موضع حاجات الطّالبين، معتمد المؤمنين. الحمد للّه الّذي من خشيته ترعد السّمآء و سكّانها، و ترجف الأرض و عمّارها، و تموج البحار و من يسبح في غمراتها.

بزرگان، در برابر عظمت او فروتنى و كوچكى كنند؛ و بدين سان دست قدرتش بر آنچه بخواهد رسا است. ستايش ويژۀ خداست كه وقتى او را صدا مى زنم پاسخم را مى دهد؛ و درحالى كه من او را نافرمانى مى كنم تمام عيوب و زشتى هايم را پنهان مى دارد؛ و نعمتهايش را برايم زياد مى كند ولى من جواب خوبى به اين نعمت بخشى ها نمى دهم. چه بخشش گوارايى كه به من نمود، و چه امور بزرگ ترسناكى كه مرا از آنها كفايت كرد، و چه بسيار خوشى هاى دوست داشتنى كه به من نشان داد، به اين جهات پيوسته او را با ستايش خود ثناگويى مى كنم، و هميشه با تسبيح كردن او به يادش مى باشم. ستايش ويژۀ خدايى است كه پرده و حجاب او دريده نمى شود؛ درگاهش بسته نمى شود؛ گدايش رد نمى شود؛ آرزومندش، نااميد برنمى گردد. ستايش ويژۀ خدايى است كه بيمناكان را ايمنى مى بخشد، صالحان و شايستگان را رها مى سازد، ناتوان شمرده شدگان را والا و بالا مى برد، و تكبّركنندگان را بر زمين مى زند، و پادشاهانى را نابود مى كند و به جاى ايشان افراد ديگرى را مى نشاند. و ستايش ويژۀ خدايى است كه درهم شكنندۀ زورگويان، نابودكنندۀ ستمگران، به چنگ آورندۀ فراريان، كيفردهندۀ ستمگران، فريادرس دادخواهان، پاسخ گوى حاجت خواهان و مورد اعتماد مؤمنان است. ستايش ويژۀ خدايى است كه آسمان و ساكنانش از ترس و هراس او مى غرّند، و زمين و آبادگرانش به لرزه درمى آيند، و درياها و هركه در اعماق آن شناور است دچار موج گردند.

ص: 300

الحمد للّه الّذي هدانا لهذا، و ما كنّا لنهتدي لو لا أن هدانا اللّه. الحمد للّه الّذي يخلق و لم يخلق، و يرزق و لا يرزق، و يطعم و لا يطعم، و يميت الأحيآء و يحيى الموتى، و هو حيّ لا يموت، بيده الخير، و هو على كلّ شيء قدير. أللّهمّ صلّ على محمّد عبدك و رسولك، و أمينك و صفيّك، و حبيبك و خيرتك من خلقك، و حافظ سرّك، و مبلّغ رسالاتك، أفضل و أحسن و أجمل و أكمل و أزكى و أنمى و أطيب و أطهر و أسنى و أكثر ما صلّيت و باركت و ترحّمت، و تحنّنت و سلّمت، على أحد من عبادك و أنبيآئك و رسلك و صفوتك، و أهل الكرامة عليك من خلقك. أللّهمّ صلّ على عليّ أمير المؤمنين، و وصيّ رسول ربّ العالمين، عبدك و وليّك، و أخي رسولك، و حجّتك على خلقك، و ايتك الكبرى، و النّبإ العظيم، و صلّ على الصّدّيقة الطّاهرة،

ستايش ويژۀ خدايى است كه ما را به اين (راه خودش) هدايت فرمود، و اگر او هدايت مان نمى كرد به هيچ وجه هدايت نمى شديم. ستايش ويژۀ خدايى است كه مى آفريند و خود آفريده نشده است، و روزى مى دهد و خود روزى داده نمى شود و مى خوراند و خود نمى خورد، و زنده ها را مى ميراند و مردگان را زنده مى كند، و او زنده اى است كه هرگز نمى ميرد، خير و خوبى، تنها در دست اوست؛ و او بر هر چيزى توانايى دارد. بارالها؛ بر حضرت محمّد -كه بنده، فرستاده، امانت دار، برگزيده، محبوب، منتخب تو از آفريدگانت، نگهدارندۀ اسرارت، و رسانندۀ رسالت هاى توست-درودى پيوسته نثار كن؛ برترين، نيكوترين، زيباترين، كامل ترين، خوب ترين، رشدكننده ترين، پاكترين و پاكيزه ترين، والاترين و بيشترين از درودها، بركت ها، رحمت ها و مهربانى ها، و سلامت بخشى هايى باشد كه بر هريك از بندگان خاصّ خود، پيامبران، رسولان، برگزيدگان، و گرامى داشته شدگان در بين مخلوقات تو؛ نثار فرموده باشى. بارالها؛ بر حضرت على عليه السّلام فرمانرواى مؤمنان، و وصىّ و جانشين فرستادۀ پروردگار جهانيان، بندۀ تو، ولىّ تو، برادر رسول تو، حجّت تو بر آفريدگانت، آيت و بزرگ ترين نشانه ات، و آن خبر بزرگ؛ درود پيوسته نثار كن. و بر حضرت صدّيقۀ طاهره

ص: 301

فاطمة سيّدة نسآء العالمين، و صلّ على سبطي الرّحمة، و إمامي الهدى، الحسن و الحسين سيّدي شباب أهل الجنّة. و صلّ على أئمّة المسلمين عليّ بن الحسين، و محمّد بن عليّ، و جعفر بن محمّد، و موسى بن جعفر، و عليّ بن موسى، و محمّد بن عليّ، و عليّ بن محمّد، و الحسن بن عليّ، و الخلف الهادى المهديّ، حججك على عبادك، و امنآئك في بلادك، صلوة كثيرة دآئمة. أللّهمّ و صلّ على وليّ أمرك، القآئم المؤمّل، و العدل المنتظر، و حفّه بملآئكتك المقرّبين، و أيّده بروح القدس، يا ربّ العالمين. أللّهمّ اجعله الدّاعي إلى كتابك، و القآئم بدينك، إستخلفه في الأرض كما استخلفت الّذين من قبله، مكّن له دينه الّذي ارتضيته له، أبدله من بعد خوفه أمنا، يعبدك لا يشرك بك شيئا. أللّهمّ أعزّه و أعزز به، و انصره و انتصر به،

فاطمۀ زهرا، سرور زنان جهانيان، درود فرست. و بر دو نوادۀ ارجمند پيامبر رحمت، دو امام و پيشواى هدايت؛ يعنى امام حسن و امام حسين عليهما السّلام كه سرور جوانان بهشتى هستند؛ درود فرست. و بر پيشوايان مسلمانان، يعنى: علىّ بن الحسين (سجّاد) ، محمّد بن على (باقر) ، جعفر بن محمّد (صادق) ، موسى بن جعفر (كاظم) ، علىّ بن موسى (رضا) ، محمّد بن على (جواد) ، علىّ بن محمّد (هادى) حسن بن على (عسكرى) و بازماندۀ او كه راهنما و راه يافته است (عليهم السّلام) ؛ كه همگى حجّت هاى تو بر بندگانت، و امانت داران تو در شهرهايت مى باشند؛ صلوات و درودى فراوان و دايمى نثار كن. خدايا؛ درود فرست بر ولىّ امرت، قيام كنندۀ مورد آرزو، و عدالت محض كه همه در انتظارش بوده و هستند؛ و با فرشتگان مقرّبت او را دربرگير؛ و با روح القدس تأييدش كن؛ اى پروردگار جهانيان؛ بارالها؛ او را فراخوانندۀ مردم به سوى قرآن، و برپادارندۀ دين و آيينت قرار ده؛ او را همانند ديگران كه در زمين، خلافت بخشيدى و جانشين خودت كردى، جانشين ساز؛ دينى را كه براى او پسنديده اى، قدرتمند و ارزشمند ساز؛ پس از شرايط ترسناكى كه دارد، او را به آرامش و ايمنى برسان، تا در نتيجه تو را بپرستد و چيزى را با تو شريك نگيرد. خدايا؛ او را عزيز كن، و به وسيلۀ او (مؤمنان را) عزّت ببخش؛ او را يارى و پيروز كن، و (مؤمنان را) به واسطۀ او

ص: 302

و انصره نصرا عزيزا، و افتح له فتحا يسيرا، و اجعل له من لدنك سلطانا نصيرا. أللّهمّ أظهر به دينك و سنّة نبيّك حتّى لا يستخفي بشيء من الحقّ مخافة أحد من الخلق. أللّهمّ إنّا نرغب إليك في دولة كريمة، تعزّ بها الإسلام و أهله، و تذلّ بها النّفاق و أهله، و تجعلنا فيها من الدّعاة إلى طاعتك، و القادة إلى سبيلك، و ترزقنا بها كرامة الدّنيا و الآخرة. أللّهمّ ما عرّفتنا من الحقّ فحمّلناه، و ما قصرنا عنه فبلّغناه. أللّهمّ المم به شعثنا، و اشعب به صدعنا، و ارتق به فتقنا، و كثّر به قلّتنا، و أعزز به ذلّتنا، و أغن به عآئلنا، و اقض به عن مغرمنا، و اجبر به فقرنا، و سدّ به خلّتنا، و يسّر به عسرنا، و بيّض به وجوهنا، و فكّ به أسرنا، و أنجح به طلبتنا، و أنجز به مواعيدنا، و استجب به دعوتنا، و أعطنا به سؤلنا، و بلّغنا به من الدّنيا و الآخرة

پيروز فرما؛ و يارى عزّتمندت را بدو برسان، و برايش گشايش و پيروزى شايان و آسانى فراهم كن، و از جانب خودت برايش قدرت و سلطنتى پيروز مقرّر دار. بارالها؛ آيين خودت، و سنّت پيامبرت را به وسيلۀ او آشكار ساز؛ به گونه اى كه از ترس يكى از آفريدگانت، هيچ بخشى از حقّ و حقيقت را پنهان نكند. بارالها؛ واقعيّت آن است كه ما مشتاق دولت كريمۀ آن حضرت هستيم كه (در سايۀ حضور پيشواى معصوم مان) اسلام و اسلاميان را عزيز و نيرومند گردانى، و نفاق و منافقين را خوار و ذليل نمايى؛ و در آن حكومت و دولت، ما را از كسانى قرار دهى كه مردم را به فرمان بردارى از تو فرابخوانيم، و همه را به راه تو رهبرى كنيم، و به واسطۀ اين دولت شكوهمند، كرامت دنيا و آخرت را به ما ارزانى دارى. بارالها؛ حقيقت هايى را كه به ما شناساندى، توان تحمّلش را نيز بده تا آنها را باور كنيم؛ و هرچه را به آن دست نيافته ايم، خودت ما را بدان ها برسان. خدايا؛ به واسطۀ آن حضرت پراكندگى ما را سامان بخش؛ اختلاف ميان ما را اصلاح كن؛ گسستگى ما را تبديل به پيوستگى فرما؛ كمى تعداد ما را تبديل به بسيارى گردان؛ خوارى و ذلّت ما را تبديل به عزّت كن؛ فقيران ما را بى نياز و ثروتمند ساز؛ بدهى ورشكستگان و بدهكاران ما را ادا كن؛ فقر و نيازمندى ما را جبران فرما؛ نقص و خلل هاى ما را پر كن؛ سختى ما را تبديل به راحتى كن؛ رخسارمان را سپيد و نيكو گردان؛ اسيران مان را آزاد ساز؛ خواسته هاى ما را برآور؛ وعده هاى مان را محقّق كن؛ دعاى ما را پاسخگو باش؛ خواسته هاى ما را عطا كن؛ ما را به آرمان ها و آرزوهاى دنيوى و اخروى برسان؛

ص: 303

امالنا، و أعطنا به فوق رغبتنا. يا خير المسئولين و أوسع المعطين، إشف به صدورنا، و أذهب به غيظ قلوبنا، و اهدنا به لما اختلف فيه من الحقّ بإذنك، إنّك تهدي من تشآء إلى صراط مستقيم، و انصرنا به على عدوّك و عدوّنا، إله الحقّ امين. أللّهمّ إنّا نشكو إليك فقد نبيّنا صلواتك عليه و اله، و غيبة وليّنا، و كثرة عدوّنا، و قلّة عددنا، و شدّة الفتن بنا، و تظاهر الزّمان علينا، فصلّ على محمّد و اله، و أعنّا على ذلك بفتح منك تعجّله، و بضرّ تكشفه، و نصر تعزّه، و سلطان حقّ تظهره، و رحمة منك تجلّلناها، و عافية منك تلبسناها، برحمتك يا أرحم الرّاحمين. (1)

و برتر از آنچه بدان مايليم به ما عطا كن. اى بهترين كسى كه از او درخواست مى شود؛ اى داراى فراگيرترين بخشش و عطا؛ سينه هاى ما را به وسيلۀ او شفا بخش؛ خشم قلب مان را به وسيلۀ او برطرف كن؛ به كمك او و به واسطۀ حضور او، با اذن و خواست خودت ما را در مورد حقيقت هايى كه در آن اختلاف شده، راهنمايى و هدايت فرما؛ به راستى، تو هركه را خودت بخواهى به راه راست رهنمون مى شوى، ما را به واسطۀ او بر دشمن خودت و دشمن ما، يارى فرما؛ اى معبود به حقّ؛ دعاى مان را مستجاب گردان. بارالها؛ واقعيّت آن است كه ما به تو شكايت مى كنيم به خاطر فقدان و عدم حضور پيامبرمان-كه درودت بر او و آل او باد-؛ و از پنهان بودن سرپرست مهربان مان، و از بسيارى دشمنان مان، و كمى تعداد خودمان، و از فتنه ها و آشوب هاى سختى كه دچارشان هستيم؛ و به خاطر ظاهر شدن روزگار بر عليه ما. پس بر محمّد و آل او درودى پيوسته نثار كن، و ما را در اين گرفتارى ها كمك كن توسّط پيروزى و گشايشى كه در آن شتاب مى كنى؛ و ضرر و زيانى كه برطرف مى سازى و يارى كردنى كه با آن عزّت مى بخشى و قدرتمند حقّى كه آشكارش مى نمايى، و رحمتى كه با آن به ما بزرگى و شكوه مى دهى، و لباس عافيتى كه بر ما مى پوشانى، به حقّ رحمتت، اى مهربان ترين مهربانان.

ص: 304


1- 1) . زاد المعاد:110، [1]المصباح:770، [2]مصباح المتهجّد:577، [3]إقبال الأعمال:322. [4]

9- دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه

بعد از هر نماز در ماه مبارك رمضان

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند:

هركس اين دعا را در ماه رمضان بعد از نمازهاى واجب بخواند، گناهانش تا روز قيامت بخشيده مى شود:

أللّهمّ أدخل على أهل القبور السّرور. أللّهمّ أغن كلّ فقير. أللّهمّ أشبع كلّ جائع. أللّهمّ اكس كلّ عريان. أللّهمّ اقض دين كلّ مدين. أللّهمّ فرّج عن كلّ مكروب. أللّهمّ ردّ كلّ غريب. أللّهمّ فكّ كلّ أسير. أللّهمّ أصلح كلّ فاسد من امور المسلمين. أللّهمّ اشف كلّ مريض. أللّهمّ سدّ فقرنا بغناك. أللّهمّ غيّر سوء حالنا بحسن حالك. أللّهمّ اقض عنّا الدّين، و أغننا من الفقر، إنّك على كلّ شيء قدير. (1)

خداوندا؛ بر ساكنان گورها، شادمانى و خوشى عطا فرما؛ خداوندا؛ تمام نيازمندان را بى نياز گردان؛ خداوندا؛ تمام گرسنگان را سير كن؛ خداوندا؛ هر عريانى را بپوشان؛ خداوندا؛ قرض هر مقروضى را ادا فرما؛ خداوندا؛ اندوه هر اندوهناكى را برطرف كن؛ خداوندا؛ هر غريبى را به (وطن) بازگردان؛ خداوندا؛ هر اسيرى را آزاد كن؛ خداوندا؛ هر امر فاسدى را از امور مسلمانان اصلاح فرما؛ خداوندا؛ هر مريضى را شفا مرحمت كن؛ خداوندا؛ فقر و تهيدستى ما را با بى نيازى خودت برطرف كن؛ خداوندا؛ بدى حال ما را به خوبى حال خودت تغيير بده؛ خداوندا؛ قرض ما را ادا بفرما، و ما را از فقر به توانگرى برسان؛ همانا تو بر هر چيزى توانايى.

ص: 305


1- 1) . بحار الأنوار:98/120، [1] منهاج العارفين:214.

بر خوانندۀ بزرگوار پوشيده نيست كه مضمون اين دعا تنها در دوران حكومت الهى و دولت حضرت مهدى ارواحنا فداه محقّق مى شود، و براى اين دعا قضيّه و داستانى است كه به مناسب بودن دعا در اين زمينه دلالت مى كند؛ ولى در اين كتاب مجالى براى ذكر آن نيست.

10- دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه

در روز سيزدهم ماه مبارك رمضان

سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه براى اين روز، اين دعا را نقل كرده است:

أللّهمّ إنّي أدينك بطاعتك و ولايتك، و ولاية محمّد نبيّك، و ولاية أمير المؤمنين حبيب نبيّك، و ولاية الحسن و الحسين، سبطي نبيّك و سيّدي شباب أهل جنّتك. و أدينك يا ربّ بولاية عليّ بن الحسين و محمّد بن عليّ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و عليّ بن موسى و محمّد بن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ، و سيّدي و مولاي صاحب الزّمان. أدينك يا ربّ بطاعتهم و ولايتهم، و بالتّسليم بما فضّلتهم، راضيا غير

بارخدايا؛ همانا من گردن مى نهم به اطاعت و ولايت تو، و ولايت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم پيامبر تو، و ولايت امير مؤمنان (حضرت على عليه السّلام) دوست پيامبرت، و ولايت امام حسن و امام حسين دو نوۀ پيامبرت و دو سرور جوانان اهل بهشت. و گردن مى نهم (اى پروردگار؛) به ولايت علىّ بن حسين (سجّاد) و محمّد بن على (باقر) و جعفر بن محمّد (صادق) و موسى بن جعفر (كاظم) و علىّ بن موسى (رضا) و محمّد بن على (جواد) و علىّ بن محمّد (هادى) و حسن بن على (عسكرى) و آقايم و مولايم صاحب زمان (عليهم السّلام) . گردن مى نهم اى پروردگار جهان؛ به اطاعت و ولايت آنان و تسليم شدن نسبت به آنچه فضيلت و برترى داده اى ايشان را؛ درحالى كه راضى و

ص: 306

منكر و لا مستكبر، على ما أنزلت في كتابك. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و ادفع عن وليّك و خليفتك و لسانك و القآئم بقسطك، و المعظّم لحرمتك، و المعبّر عنك، و النّاطق بحكمك، و عينك النّاظرة، و أذنك السّامعة، و شاهد عبادك، و حجّتك على خلقك، و المجاهد في سبيلك، و المجتهد في طاعتك. و اجعله في وديعتك الّتي لا تضيع، و أيّده بجندك الغالب، و أعنه و أعن عنه، و اجعلني و والديّ و ما ولدا و ولدي من الّذين ينصرونه، و ينتصرون به في الدّنيا و الآخرة، إشعب به صدعنا، و ارتق به فتقنا. أللّهمّ أمت به الجور، و دمدم بمن نصب له، و اقصم رؤوس الضّلالة حتّى لا تدع على الأرض منهم ديّارا. (1)

خشنود هستم و انكار نمى كنم، و استكبار نمى ورزم بر آنچه كه در قرآنت نازل كردى. خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست؛ و دور كن (هر شرّى) را از وليّت و جانشين و زبان گوياى خودت و قيام كنندۀ به عدلت، و بزرگ دارندۀ حرمتت، و بيان كنندۀ از جانب خودت، و گويندۀ احكامت، و چشم بينايت، و گوش شنوايت، و گواه بندگانت، و حجّت تو بر آفريدگانت، و جهادكنندۀ در راهت، و كوشش كنندۀ در اطاعت و پيرويت. او را در جملۀ امانت هاى خودت كه ضايع نمى شود قرار بده، و او را به وسيلۀ سپاهيان پيروز خودت يارى برسان؛ و او را يارى كن و از او حمايت كن؛ و من و پدر و مادر و فرزندان شان و فرزندان مرا از كسانى قرار بده كه آن حضرت را يارى مى كنند، و به وسيلۀ او در دنيا و آخرت يارى مى شوند؛ و پراكندگى ما را به وسيلۀ او اصلاح كن، و گسستگى ما را به وسيلۀ او تبديل به پيوستگى فرما. بارخدايا؛ به وسيلۀ آن حضرت، ستم و جور را بميران؛ و غضب كن بر كسانى كه عليه ايشان هستند، و سران گمراهى را درهم بشكن تا هيچ كسى از آنان بر روى زمين باقى نماند.

ص: 307


1- 1) . إقبال الأعمال:426، [1]بحار الأنوار:98/37، باب السعادة:85. [2]

11- دعاى ديگر

در روز سيزدهم ماه مبارك رمضان

سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه دعاى ديگرى را براى اين روز نقل كرده است:

أللّهمّ إنّ الظّلمة جحدوا اياتك، و كفروا بكتابك، و كذّبوا رسلك، و استنكفوا عن عبادتك، و رغبوا عن ملّة خليلك، و بدّلوا ما جآء به رسولك، و شرّعوا غير دينك، و اقتدوا بغير هداك، و استنّوا بغير سنّتك، و تعدّوا حدودك، و سعوا معاجزين في اياتك، و تعاونوا على إطفآء نورك، و صدّوا عن سبيلك، و كفروا نعمآءك، و شاقّوا ولاة أمرك، و والوا أعدآءك، و عادوا أوليآئك، و عرفوا ثمّ أنكروا نعمتك، و لم يذكروا الاءك، و أمنوا مكرك، و قست قلوبهم عن ذكرك، و استحلّوا حرامك، و حرّموا حلالك، و اجترأوا على معصيتك، و لم يخافوا مقتك، و نسوا

خدايا؛ همانا ستمگران آيات و نشانه هاى تو را انكار كردند، و به كتابت يعنى قرآن كفر ورزيدند، و فرستادگانت را تكذيب كردند، و از بندگى تو سرباز زدند، و از آيين خليل تو روى گرداندند، و آن چه را كه فرستاده ات آورده است دگرگون ساختند، و غير از دين تو را تشريع نمودند، و به غير از راه هدايت تو اقتدا كردند، و به غير از سنّت و آيين تو عمل كردند، و از حدّ و مرزهاى تو تجاوز كردند، و با آيات تو به مقابله برخاستند و سعى كردند آن ها را ناتوان جلوه دهند. براى خاموشى نور تو با يكديگر همكارى كردند، و از پيمودن راه تو جلوگيرى نمودند، و نعمت هايت را ناسپاسى كردند، و با اولياى امور تو به سختى دشمنى كردند، و با دشمنانت دوستى و هم عهدى كردند و با دوستانت دشمنى ورزيدند؛ با اين كه نعمتهايت را شناختند، آن ها را انكار كردند، و خوبى هايت را يادآور نشدند، و خودشان را از مكر و حيلۀ تو ايمن دانستند، و دل هايشان نسبت به ياد تو سخت و محكم شد، و حرام تو را حلال شمردند، و حلال تو را حرام كردند، و در انجام نافرمانى تو جرأت پيدا كردند، و از دشمنى و نفرت تو هراسى نداشتند، و انتقام تو را فراموش

ص: 308

نقمتك و لم يحذروا بأسك، و اغترّوا بنعمتك. أللّهمّ فاصبب منهم، و اصبب عليهم عذابك، و استأصل شافتهم، و اقطع دابرهم، وضع عزّهم و جبروتهم، و انزع أوتارهم، و زلزل أقدامهم، و أرعب قلوبهم. أللّهمّ إنّهم اتّخذوا دينك دغلا، و مالك دولا، و عبادك خولا. أللّهمّ اكففهم بأسهم، و افلل حدّهم، و أوهن كيدهم، و أشمت عدوّهم، و اشف صدور المؤمنين. أللّهمّ افتت أعضادهم، و اقهر جبابرتهم، و اجعل الدّآئرة عليهم، و اقضض بنيانهم، و خالف بين كلمتهم، و فرّق جمعهم، و شتّت أمرهم، و اجعل بأسهم بينهم، و ابعث عليهم عذابا من فوقهم، و من تحت أرجلهم، و اسفك بأيدي المؤمنين دمآئهم، و أورث المؤمنين أرضهم و ديارهم و أموالهم. أللّهمّ أضلّ أعمالهم، و اقطع رجآءهم، و أدحض حجّتهم، و استدرجهم من حيث

كردند و از سختى ها و عذابت خود را برحذر نداشتند، و به وسيلۀ نعمت هايى كه تو به آنان داده اى مغرور شدند. خدايا؛ نعمت هايت را براى آنان از بين ببر، و عذابت را بر آنان فرودآور، و آن ها را ريشه كن نما، و دنبالۀ آنان را قطع كن، و عزّت و بزرگى آنان را خوار و پست كن، و ستم هاى آن ها را بكن، و قدم هايشان را متزلزل كن، و در دل هاى آن ها ترس و وحشت بينداز. خدايا؛ همانا ايشان دين تو را وسيلۀ گول زدن و حيله گرى گرفتند، و اموال تو را وسيلۀ چيرگى و استيلاى خودشان قرار دادند، و بندگان تو را بنده و بردۀ خود كردند. خدايا؛ بندگانت را از عذاب و شكنجۀ آنها بازبدار، و شمشير تيز آنان را بشكن و نابود كن، و مكر و حيله هايشان را سست و بى اثر كن، و دشمنان شان را شاد كن، و سينۀ مؤمنان را شفا بده نيرو و توان بازوهايشان (دشمنان) را از بين ببر، و شوكت و قدرت شان را مورد قهر و غلبه قرار بده، و آنان را در حلقۀ محاصره قرار بده، و بنيان و ريشۀ آن ها را درهم بكوب، و اتّحاد كلمۀ ايشان را برهم بزن، و اجتماع ايشان را پراكنده ساز، و كارهايشان را آشفته و پراكنده كن، و سختى و عذاب ايشان را بين خودشان قرار بده؛ از بالاى سرشان و از زير پايشان عذابت را بر ايشان بفرست؛ خون ايشان را به دست مؤمنان بريز، و مؤمنان را وارث زمين ها و خانه ها و اموال آنان قرار بده. خدايا؛ اعمال ايشان را تباه كن؛ اميد ايشان را قطع كن، و حجّت و برهان ايشان را باطل كن، و آنان را به تدريج و از

ص: 309

لا يعلمون، و ائتهم بالعذاب من حيث لا يشعرون، و أنزل بساحتهم ما يحذرون، و حاسبهم حسابا شديدا، و عذّبهم عذابا نكرا، و اجعل عاقبة أمرهم خسرا. أللّهمّ إنّهم اشتروا باياتك ثمنا قليلا، و عتوا عتوّا كبيرا. أللّهمّ فخذهم أخذا وبيلا، و دمّرهم تدميرا، و تبّرهم تتبيرا، و لا تجعل لهم في الأرض ناصرا، و لا في السّمآء عاذرا، و العنهم لعنا كبيرا. أللّهمّ فخذهم أخذا وبيلا. أللّهمّ إنّهم أضاعوا الصّلاة، و اتّبعوا الشّهوات، و عملوا السّيّئات. أللّهمّ فخذهم بالبليّات، و احلل بهم الويلات، و أرهم الحسرات، يا اللّه إله الأرضين و السّماوات. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و ارحمنا برحمتك يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ إنّي أدينك يا ربّ بطاعتك، و لا ننكر ولاية محمّد رسولك صلّى اللّه عليه و على أهل بيته، و ولاية أمير المؤمنين

جايى كه نمى دانند درهم بپيچان، و بر ايشان عذاب بفرست به طورى كه نفهمند كه از كجا آمده است؛ و آن چيزى را كه از آن بيم دارند، به سراى آن ها نازل كن؛ و به حساب آنان با سخت گيرى رسيدگى كن، و آنان را به عذاب سخت گرفتار كن، و عاقبت آنان را زيان قرار بده. بارخدايا؛ همانا، ايشان آياتت را به قيمت كمى فروختند؛ و گردنكشى هاى بسيار كردند. خدايا؛ به شدّت گرفتارشان كن، و آنان را درهم كوب و نابودشان فرما، و براى آنان در روى زمين ياور، و در آسمان عذرخواهنده قرار مده، و بر ايشان نفرين فراوان بفرست. خدايا؛ آن ها را به شدّت در چنگ خود گرفتارشان كن. بارخدايا؛ همانا ايشان نماز را ضايع و تباه كردند، و از شهوت ها پيروى كردند، و انواع گناهان را مرتكب شدند. خدايا؛ آنان را دچار بلاها كرده، و مصيبت ها و هلاكت ها به ايشان وارد كن، و حسرت و افسوس خوردن را بر آنان حاكم فرما. اى خدا؛ اى پروردگار آسمان ها و زمين ها. خدايا؛ بر حضرت محمّد و آل محمّد درود فرست، و ما را به رحمتت مورد ترحّم قرار بده؛ اى مهربان ترين مهربانان؛ بارخدايا؛ من به اطاعت تو گردن مى نهم، و ولايت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرستادۀ تو را-كه درود تو بر او و اهل بيت او باد-انكار نمى كنم؛ هم چنين ولايت امير مؤمنان

ص: 310

عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، و ولاية الحسن و الحسين عليهما السّلام، سبطي نبيّك و ولدي رسولك عليهما السّلام، و ولاية الطّاهرين المعصومين من ذرّيّة الحسين، عليّ بن الحسين و محمّد بن عليّ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و عليّ بن موسى و محمّد بن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ سلام اللّه و بركاته عليهم أجمعين، و ولاية القآئم، السّابق منهم بالخيرات، المفترض الطّاعة، صاحب الزّمان سلام اللّه عليه. أدينك يا ربّ بطاعتهم و ولايتهم، و التّسليم لفرضهم، راضيا غير منكر و لا مستكبر و لا مستنكف، على معنى ما أنزلت في كتابك، على موجود ما أتانا فيه، راضيا ما رضيت به، مسلّما مقرّا بذلك يا ربّ، راهبا لك، راغبا فيما لديك. أللّهمّ ادفع عن وليّك و ابن نبيّك، و خليفتك و حجّتك على

(حضرت) علىّ بن ابى طالب-كه سلام بر او باد-و امام حسن و امام حسين عليهما السّلام -كه بر آن دو سلام باد-دو نوادۀ پيامبر و دو فرزند رسولت را-كه بر آن دو سلام باد-انكار نمى كنم، هم چنين، ولايت پاكان معصوم از نسل امام حسين عليه السّلام؛ يعنى حضرت علىّ بن حسين (امام سجّاد عليه السّلام) ، محمّد بن على (امام باقر عليه السّلام) ، جعفر بن محمّد (امام صادق عليه السّلام) ، موسى بن جعفر (امام كاظم عليه السّلام) ، علىّ بن موسى (امام رضا عليه السّلام) ، محمّد بن على (امام جواد عليه السّلام) ، علىّ بن محمّد (امام هادى عليه السّلام) ، حسن بن على (امام حسن عسكرى عليه السّلام) -كه سلام و بركت هاى الهى نثارشان باد-و ولايت قائم (حضرت مهدى عليه السّلام) كه پيشى گيرنده است به خوبى ها از ايشان، و اطاعتش واجب بوده و صاحب عصر و زمان مى باشد را مى پذيرم كه سلام خدا بر او باد. بارپروردگارا؛ من با اطاعت از آنان و قبول ولايتشان و تسليم شدن در برابر اوامر و نواهى ايشان، تو را پرستش مى كنم؛ درحالى كه از اين امر راضى هستم، نه انكار مى كنم و نه استكبار مى ورزم و نه آن را ننگ مى دانم؛ بر معانى و مفاهيمى كه در كتابت نازل كردى و طبق آن موجودى كه به من رسيده. به آنچه تو را راضى مى كند من نيز راضى هستم، و در برابر آنان تسليم بوده و به آن اقرار مى كنم؛ بارپروردگارا؛ درحالى كه من از تو ترسان هستم، و به آنچه نزد توست مشتاقم. بارخدايا؛ از وليّت و فرزند پيامبرت، و جانشين و حجّتت بر

ص: 311

خلقك، و الشّاهد على عبادك، المجاهد المجتهد في طاعتك، و وليّك و أمينك في أرضك، فأعذه من شرّ ما خلقت و برأت، و اجعله في ودائعك الّتي لا يضيع من كان فيها، و في جوارك الّذي لا يقهر، و امنه بأمانك، و اجعله في كنفك، و انصره بنصرك العزيز، يا إله العالمين. أللّهمّ اعصمه بالسّكينة، و ألبسه درعك الحصينة، و أعنه و انصره بنصرك العزيز نصرا عزيزا، و افتح له فتحا يسيرا، و اجعل له من لدنك سلطانا نصيرا. أللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله. أللّهمّ اشعب به صدعنا، و ارتق به فتقنا، و المم به شعثنا، و كثّر به قلّتنا، و أعزز به ذلّتنا، و اقض به عن مغرمنا، و اجبر به فقرنا، و سدّ به خلّتنا، و أغن به فاقتنا، و يسّر به عسرتنا، و كفّ به وجوهنا، و أنجح به طلبتنا، و استجب به

بندگانت، و گواه بر آنان؛ تلاش كننده اى كوشا در اطاعت از تو، و ولىّ و امانت دار تو بر روى زمينت؛ بلا را دور كن. او را از شرّ آن چه كه آفريده اى و به وجود آورده اى، پناه بده؛ او را از جملۀ سپرده هاى ضايع نشدنيت قرار بده؛ او را در جوار خود كه شكست نمى خورد قرار بده؛ و او را به امان خود ايمن گردان و در كنف حمايت خود قرار ده، و او را به نصرت قوى و نيرومندت يارى ده؛ اى پروردگار جهانيان. بارخدايا؛ او را باوقار و آرامش حفظ كن؛ و به او زره محكم خود را بپوشان؛ و او را مدد كن و به نصرت قوى و نيرومندت به نوعى مقتدرانه يارى فرما؛ و گشايش آسان برايش مقرّر فرما؛ و از نزد خودت براى او قدرت و نيروى يارى شده اى قرار بده. خدايا؛ دوست بدار هركسى او را دوست مى دارد، و دشمن بدار هركسى را كه با او دشمنى مى ورزد، و يارى كن هركه او را يارى مى كند و هركس قصد خوار كردنش را دارد خوار و ذليلش كن. بارخدايا؛ جدايى بين ما را به وسيلۀ او اصلاح كن، و گسستگى ما را به وسيلۀ او پيوسته فرما و پراكندگى و نابسامانى ما را به وسيلۀ او سامان بخش، و كمى ما را به وسيلۀ او زياد فرما، و ذلّت و خوارى ما را به وسيلۀ او به عزّت و آبرومندى مبدّل فرما و بدهكارى هاى ما را به وسيلۀ او ادا فرما، و فقر و نادارى ما را به وسيلۀ او جبران فرما، و نيازمندى و حاجتمندى ما را به وسيلۀ او برطرف كن، و تنگدستى ما را به وسيلۀ او تبديل به دارايى و ثروت كن، و مشكلات ما را به وسيلۀ او آسان فرما؛ آبروى ما را به وسيلۀ او نگاه دار، و خواسته هاى ما را به وسيلۀ او برآورده فرما، و

ص: 312

دعآئنا، و أعطنا به فوق رغبتنا، و اشف به صدورنا، و اهدنا لما اختلف فيه من الحقّ يا ربّ، إنّك تهدي من تشآء إلى صراط مستقيم. أللّهمّ أمت به الجور، و أظهر به العدل، و قوّ ناصره، و اخذل خاذله، و دمّر من نصب له، و أهلك من غشّه، و اقتل به جبابرة الكفر، و اقصم رؤوس الضّلالة، و سآئر أهل البدع، و مقوّية الباطل، و ذلّل به الجبابرة، و أبر به الكافرين و المنافقين و جميع الملحدين، في مشارق الأرض و مغاربها، برّها و بحرها، و سهلها و جبلها، لا تذر على الأرض منهم ديّارا، و لا تبق لهم اثارا. أللّهمّ أظهره، و افتح على يديه الخيرات، و اجعل فرجنا معه و به. أللّهمّ أعنّا على سلوك المناهج، منهاج الهدى، و المحجّة العظمى، و الطّريقة الوسطى، الّتي يرجع إليه الغالي، و يلحق به التّالي، و وفّقنا لمتابعته، و أدآء حقّه. و امنن علينا

دعاى ما را به وسيلۀ او مستجاب فرما، و براى ما به وسيلۀ او بيشتر از آن چه كه ميل و رغبت ماست، عطا فرما؛ سينه هاى ما را به وسيلۀ او شفا بده، و در امورى كه در آن اختلاف وجود دارد ما را به حق هدايت فرما. اى پروردگار؛ همانا، تو هركه را بخواهى به راه راست هدايت مى كنى. خدايا؛ به وسيلۀ او ظلم و ستم را بميران، و عدل و داد را ظاهر كن، و يارى كنندۀ او را قدرت بده، و خواركنندۀ او را خوار و ذليل فرما، و هركسى كه دشمنى يا بدى را براى او آشكار كند نابود فرما، و هركسى به او خيانت مى كند هلاك فرما؛ و به وسيلۀ آن حضرت، سران كفر را نابود فرما، و رؤساى ضلالت و گمراهى و تمام بدعت گذاران و تقويت كنندگان باطل و نادرستى را درهم بشكن، و زورگويان را به وسيلۀ او به ذلّت و خوارى بيفكن؛ و به واسطۀ او كافران و منافقان و منحرفان از دين را در شرق و غرب زمين، و در خشكى و درياى آن، و در كوه و بيابان آن؛ هلاك فرما، و هيچ يك از ايشان را بر روى زمين باقى مگذار و اثرى از آنها بجاى مگذار. بارخدايا؛ او را ظاهر فرما و درهاى خير و بركت را به دست او بگشاى، و گشايش امور ما را به وسيلۀ او و با فرج او قرار بده. بارخدايا؛ ما را يارى كن تا راه هاى روشن و واضح را بپيماييم، راه هدايت و راه روشن و واضح عظيم ترين كه راه ميانه و معتدل مى باشد و هيچ كجى در آن نيست؛ راهى كه هر افراطگرى دوباره به سوى آن برمى گردد، و هر عقب مانده اى به آن ملحق مى شود. ما را موفّق به تبعيّت و پيروى و اداى حقّ آن حضرت بفرما. بر ما منّت بگذار

ص: 313

بمتابعته في البأسآء و الضّرّآء، و اجعلنا من الطّالبين رضاك بمناصحته، حتّى تحشرنا يوم القيامة في أعوانه و أنصاره، و معونة سلطانه. و اجعل ذلك لنا خالصا من كلّ شكّ و شبهة، و ريآء و سمعة لا نطلب به غيرك، و لا نريد به سواك، و تحلّنا محلّه، و تجعلنا في الخير معه، و اصرف عنّا في أمره السّامة و الكسل و الفترة، و لا تستبدل بنا غيرنا، فإنّ استبدالك بنا غيرنا عليك يسير و علينا عسير، و قد علمنا بفضلك و إحسانك يا كريم، و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد النّبيّ و اله و سلّم. (1)

به پيروى از آن حضرت در سختى ها و رنج ها؛ و ما را از جويندگان رضايت خودت با خيرخواهى براى آن حضرت، قرار بده؛ تا اين كه ما را روز قيامت در زمرۀ كمك رسانان و ياران و مددكاران حكومتش محشور فرمايى. آن چه گفتيم را براى ما خالص از هر شكّ و شبهه اى و خالى از خودنمايى و شهرت گردان؛ كه به وسيلۀ آن كسى غير از تو را طلب نكنيم، و جز تو را اراده نكنيم؛ و ما را در نزد او جاى بده، و ما را در بهره و خيرها همراه او قرار بده؛ در انجام اوامر آن حضرت، تنبلى و سستى و سهل انگارى كردن را از ما دور كن، كسى را نيز به جاى ما جايگزين مفرما؛ زيرا عوض كردن جاى ما با ديگران براى تو آسان است ولى براى ما مشكل و دشوار مى باشد؛ با وجودى كه ما نسبت به فضل و احسان تو آگاه هستيم؛ اى بزرگوار؛ درود و سلام خدا به طور دايم بر آقاى ما حضرت محمّد و اهل بيت آن حضرت نثار باد.

12- دعا هنگام واقع شدن صداى عجيب در ماه رمضان

از ابن مسعود روايت است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند:

وقتى در ماه مبارك رمضان، صدايى به گوش مردم رسيد، همانا فتنه در ماه شوّال است، و در ماه ذيقعده نيز قبيله ها از يكديگر جدا مى شوند، و در ماه هاى

ص: 314


1- 1) . إقبال الأعمال:427. [1]

ذيحجّه و محرّم خون ريزى هاى زيادى صورت مى پذيرد؛ چه محرّمى؛ خدا مى داند كه مردم بسيار زيادى در آن به قتل مى رسند.

گفته شد: اى رسول خدا؛ صيحه چيست؟

رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند:

صدايى (1)است كه در نيمۀ ماه مبارك رمضان، و روز جمعه هنگام برآمدن خورشيد خواهد شد. در آن سال، شروع ماه رمضان نيز در شب جمعه خواهد بود. اين صدا به قدرى مهيب است كه هركس را كه خواب باشد بيدار مى كند، و كسانى را كه ايستاده اند مى نشاند و عروسان را از حجله هايشان ناخودآگاه به بيرون مى كشد. اين جريانات در شب جمعه اتّفاق مى افتد و در آن سال زلزله ها و سرماى شديد زياد پديدار خواهد شد.

بدين سان، هرگاه هلال ماه مبارك رمضان آن سال در شب جمعه ديده شود، وقتى كه نماز صبح روز جمعه نيمۀ ماه مبارك رمضان را به جاى آورديد به خانه هاى خود برويد، و درب ها را ببنديد و قفل كنيد، و پنجره ها را نيز ببنديد، و خودتان را پنهان داشته و گوش هاى تان را نيز ببنديد. پس از احساس وقوع صدا در برابر خداى متعال به سجده بيفتيد و بگوييد:

سبحان القدّوس، سبحان القدّوس ربّنا.

خداى قدّوس و پاك، ستوده و منزّه است؛ خداى پاك، ستوده است و پروردگار ماست.

زيرا، هركس اين كارها را انجام دهد رهايى مى يابد، و هركه انجام ندهد به هلاكت مى رسد. (2)

اين دعا را در اين بخش نقل كرديم چون در ماه رمضان خوانده مى شود؛ هرچند در تمام ماه هاى رمضان خوانده نمى شود.

ص: 315


1- 1) . در روايت «الهدّة» تعبير شده است كه به معناى صداى عجيبى است كه از افتادن شيئى از آسمان به زمين ايجاد شود!
2- 2) . التشريف بالمنن معروف به ملاحم و رفتن:284 از عالم جليل القدر سيّد بن طاووس. اين روايت را در ص 100 همان كتاب با تفاوت مختصرى نقل نموده است.

13- دعا براى ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه

در روز هيجدهم ماه مبارك رمضان

سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه براى روز هيجدهم ماه مبارك رمضان، اين دعا را نقل كرده است:

أللّهمّ إنّ الظّلمة كفروا بكتابك، و جحدوا اياتك، و كذّبوا رسلك، و بدّلوا ما جآء به رسولك، و شرعوا غير دينك، و سعوا بالفساد في أرضك، و تعاونوا على إطفآء نورك، و شاقّوا ولاة أمرك، و والوا أعدآءك، و عادوا أوليآءك، و ظلموا أهل بيت نبيّك. أللّهمّ فانتقم منهم، و اصبب عليهم عذابك، و استأصل شأفتهم. أللّهمّ إنّهم اتّخذوا دينك دغلا، و مالك دولا، و عبادك خولا، فاكفف بأسهم، و أوهن كيدهم، و اشف منهم صدور المؤمنين، و خالف بين قلوبهم، و شتّت أمرهم، و اجعل بأسهم بينهم، و اسفك بأيدي المؤمنين دمآئهم، و خذهم من حيث لا يشعرون. أللّهمّ

بارخدايا؛ همانا ستم كاران نسبت به قرآن تو كفر ورزيدند، و آياتت را انكار كردند، و فرستادگانت را تكذيب نمودند، و آن چه را كه پيامبر تو آورده است دگرگون كردند، و غير دين تو را قانون نهادند، و در روى زمين فساد را رواج دادند، و براى خاموش كردن نور هدايت تو با يكديگر هم كارى كردند، و با سرپرستان امور تو مخالفت و دشمنى كردند، و با دشمنانت دوستى و هم عهدى نمودند، و با دوستانت دشمنى ورزيدند و بر اهل بيت پيامبرت ظلم و ستم كردند. بارخدايا؛ از آنان انتقام بگير و عذابت را بر آنان سرازير كن، و آنان را از ريشه بركن. خدايا؛ همانا ايشان دين تو را وسيلۀ گول زدن و حيله گرى گرفتند، و اموال تو را وسيلۀ چيرگى و غلبۀ خودشان قرار دادند، و بندگان تو را بنده و بردۀ خود كردند. پس بندگانت را از عذاب و شكنجۀ آنان بازبدار، و مكر و حيله هايشان را سست و بى اثر كن، و سينۀ مؤمنان را از آنان شفا بده و بين دل هاى آنان (دشمنان) اختلاف ايجاد كن، و كارهاى شان را آشفته و پراكنده ساز، و سختى هاى شان را بين خودشان قرار ده، و خون شان را به دست مؤمنان بريز، و آن ها را گرفتار كن؛ به طورى كه نتوانند بفهمند از كجا گرفتار شدند. بارخدايا؛

ص: 316

صلّ على محمّد و ال محمّد. أللّهمّ إنّا نشهد يوم القيامة، و يوم حلول الطّامّة، أنّهم لم يذنبوا لك ذنبا، و لم يرتكبوا لك معصية، و لم يضيّعوا لك طاعة، و أنّ مولانا و سيّدنا صاحب الزّمان، الهادي المهتدي، التّقيّ النّقيّ الزّكيّ الرّضيّ، فاسلك بنا على يديه منهاج الهدى، و المحجّة العظمى، و قوّنا على متابعته، و أدآء حقّه، و احشرنا في أعوانه و أنصاره، إنّك سميع الدّعآء. (1)

بر محمّد و آل محمّد درود فرست. خدايا؛ ما در روز قيامت و روز فرارسيدن بلاى بزرگ، گواهى مى دهيم كه ايشان هرگز گناهى انجام نداده اند، و نافرمانى تو را مرتكب نشدند، و هرگز طاعتى از تو را ضايع نكرده اند؛ و به راستى كه مولاى ما و آقاى ما و صاحب روزگار ما، هدايت كنندۀ هدايت شده، و پرهيزكار، پاك و آراسته، صالح و پسنديده مى باشد. پس، ما را به وسيلۀ آن حضرت در راه هدايت، و راه آشكار بزرگ ببر؛ و ما را قدرت بده تا از آن حضرت پيروى كنيم، و حقّش را ادا كنيم؛ و ما را در زمرۀ ياران و مددكاران و ياوران آن حضرت محشور فرما؛ همانا تو شنوندۀ دعا هستى.

14- دعا براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه

در شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان

اين دعا ضمن اعمال شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان، در بعضى از كتاب ها وارد شده است:

أللّهمّ يا ذا المجد الشّامخ و السّلطان الباذخ، صلّ على محمّد و ال محمّد، و كن لوليّك و ابن وليّك محمّد بن الحسن المهديّ،

بارخدايا؛ اى صاحب شكوه و عظمت رفيع و سلطنت والا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و براى ولىّ و فرزند ولىّ خود محمّد بن حسن، حضرت مهدى عليه السّلام

ص: 317


1- 1) . إقبال الأعمال:448. [1]

في هذه السّاعة وليّا و حافظا، و قآئدا و ناصرا، و دليلا و عونا، و عينا و معينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا. يا مدبّر الامور، يا باعث من في القبور، يا مجري البحور، يا مليّن الحديد لداوود عليه السّلام، صلّ على محمّد و ال محمّد، و افعل بي كذا و كذا.

در اين ساعت سرپرست و محافظ و پيشوا و ياور و راهنما و مددكار و ديده بان و كمك رسان باش؛ تا او را از روى ميل و رغبت بر روى زمينت ساكن گردانى، و بهره مندى او را طولانى گردانى. اى تدبيركنندۀ كارها؛ اى برانگيزانندۀ هركه در قبرهاست؛ اى جارى كنندۀ درياها؛ اى نرم كنندۀ آهن براى حضرت داوود-كه درود بر او باد-؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، و براى من انجام بده چنين و چنان.

و به جاى «كذا و كذا» حاجت خود را از خدا بخواه. (1)

15- دعاى ديگر براى ظهور آن حضرت

در شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه فرموده است كه محمّد بن عيسى بن عبيد با سند خود از يكى از معصومين عليهم السّلام نقل كرده كه فرمود:

در شب بيست و سوّم از ماه مبارك رمضان؛ اين دعا را در حالت ايستاده يا نشسته و در هر حالى، و در تمام ماه مبارك رمضان، و هرطور كه برايت ممكن و مقدور است، و در تمام دورات دوران عمرت تكرار كن؛ و بعد از تكريم و بزرگداشت خداوند متعال، و درود بر پيامبر و اهل بيت او عليهم السّلام بگو:

أللّهمّ كن لوليّك القآئم بأمرك، محمّد بن الحسن المهديّ، عليه

بارخدايا؛ براى ولىّ خودت-او كه براى اجراى اوامر تو قيام مى كند-حضرت محمّد بن الحسن المهدى كه بر او

ص: 318


1- 1) . منهاج العارفين:274.

و على ابآئه أفضل الصّلاة و السّلام، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قآئدا و ناصرا و دليلا و مؤيّدا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طولا و عرضا، و تجعله و ذرّيّته من الأئمّة الوارثين. أللّهمّ انصره و انتصر به، و اجعل النّصر منك على يده، و اجعل النّصر له و الفتح على وجهه، و لا توجّه الأمر إلى غيره. أللّهمّ أظهر به دينك و سنّة نبيّك، حتّى لا يستخفي بشيء من الحقّ مخافة أحد من الخلق. أللّهمّ إنّي أرغب إليك في دولة كريمة تعزّ بها الإسلام و أهله، و تذلّ بها النّفاق و أهله، و تجعلنا فيها من الدّعاة إلى طاعتك، و القادة إلى سبيلك، و اتنا في الدّنيا حسنة و في الآخرة حسنة، و قنا عذاب النّار، و اجمع لنا خير الدّارين، و اقض عنّا جميع ما تحبّ فيهما، و اجعل لنا في ذلك الخيرة برحمتك و منّك في

و بر پدرانش برترين سلام ها و درودها باد، در اين ساعت و در هر ساعت، سرپرست و محافظ و پيشوا و ياور و راهنما و تأييدكننده باش؛ تا او را از روى ميل و رغبت بر روى زمينت ساكن گردانى، و او را در طول و عرض زمين بهره مند گردانى؛ و او و فرزندان او را از پيشوايانى كه وارثان اصلى خلافت و امامت هستند، قرار دهى. بارخدايا؛ او را يارى كن و ما را به وسيلۀ او يارى ده، و نصرت و پيروزى خود را به دست او قرار بده؛ و پيروزى را براى او و گشايش را در راه او قرار بده؛ و حكومت و كار را به غير او حواله نكن. خدايا؛ دين خودت و سنّت پيامبرت را به وسيلۀ آن حضرت نمودار كن؛ تا اين كه هيچ حقّى را به خاطر ترس از فردى از مردم پنهان نسازد. بارخدايا؛ همانا من مشتاق دولت كريمۀ آن حضرت هستم كه اسلام و اهلش را به واسطۀ آن عزيز كنى، و نفاق و اهلش را ذليل و خوار گردانى، و ما را در آن از فراخوانان به طاعت خويش و رهبرانى به سوى راه خودت قرار دهى؛ و در دنيا و آخرت به ما خير و خوبى عطا فرما، و ما را از عذاب جهنّم محفوظ بدار، و براى ما خوبى هاى هر دو جهان را گرد آور؛ و براى ما تمامى آنچه را كه در دو جهان دوست دارى، از طرف ما انجام بده؛ و براى ما در اين چيزها، آنچه خير است به واسطۀ مهربانى و منّت ديرينه ات

ص: 319

عافية، امين ربّ العالمين، و زدنا من فضلك و يدك الملأ، فإنّ كلّ معط ينقص من ملكه، و عطاؤك يزيد في ملكك. (1)

در عافيت قرار بده، اجابت كن اى پروردگار جهانيان؛ و از فضل و فزون بخشى خودت و دست پر خير و بركتت بر ما افزون گردان؛ پس همانا هر بخشنده اى، دارايى و تواناييش، در اثر بخشيدن به تدريج كم مى شود، ولى بخشش تو، توانايى و داراييت را زياد مى كند.

16- دعاى سوّم براى ظهور آن حضرت ارواحنا فداه در شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان

اشاره

شيخ بزرگوار كفعمى رحمه اللّه مى نويسد: از ائمّۀ معصومين عليهم السّلام به ما رسيده است كه:

در شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان، اين دعا را در حال سجده يا ايستاده يا نشسته، و در هر حالى و در تمامى ماه مبارك، و هرطور كه برايت امكان دارد و در تمام دوران عمرت تكرار كن؛ و بعد از بزرگداشت و اداى احترام به خداوند متعال، و درود بر پيامبرش صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بگو:

أللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن، (صلواتك عليه و على ابآئه) ، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا، و قآئدا و ناصرا، و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا. (2)

بارخدايا؛ براى وليّت حضرت حجّة بن الحسن (كه درود تو بر او و پدران او باد) ، در اين ساعت و در هر ساعت، سرپرست و محافظ و پيشوا و ياور و راهنما و ديده بان باش، تا او را از روى ميل و رغبت بر روى زمينت ساكن گردانى، و بهره مندى او را در زمين طولانى فرما.

ص: 320


1- 1) . بحار الأنوار:97/349، [1]إقبال الأعمال:357. [2]
2- 2) . مصباح المتهجّد:630، [3]المصباح:779. [4]

از ادب شيعه نسبت به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

در روز عيد فطر

سيّد بزرگوار رضى الدين علىّ بن طاووس رحمه اللّه در بخشى از كتابش به عنوان «ادب بنده در روز عيد نسبت به كسى كه معتقد است كه او امام و داراى اين مقام والا است» ؛ مى فرمايد:

پس مى گويم: بدان هنگامى كه عيد فطر فرا رسد پس اگر صاحب حكومت و امور (امام زمان ارواحنا فداه) در ملّت و مملكتش تصرّف داشت و رعيّت او آن گونه بودند كه مولاى شان خواسته بود، پس به آن حضرت به خاطر اين كه خدا به او رو كرده و به خاطر سلطنت و قدرتى كه به او احسان نموده تهنيت گو، سپس به خودت و كسى كه نزد تو عزيز است و براى دنيا و اهل آن و براى هركسى كه به امامت آن حضرت سعادتمند شده و از وجودش و امامتش و يمن او و هدايتش و بهره هاى دولتش بهره مند است تبريك بگو.

و اگر كسى كه معتقد به وجوب اطاعتش هستى از تصرّف در آنچه مقتضاى رياست او است منع شده باشد بايد اثر خشم و غضب الهى بر تو نمودار باشد و بر آنچه از فضل و احسان او از تو فوت شده حسرت و اندوه داشته باشى.

پس همانا روايت كرده ايم با سند خود به شيخ صدوق رحمه اللّه از كتاب «من لا يحضره الفقيه» و غير آن با سند او به حنّان بن سدير از عبد اللّه بن دينار از امام باقر عليه السّلام؛ كه حضرت فرمودند:

اى عبد اللّه؛ براى مسلمانان هيچ عيد قربان و فطرى نيست مگر اين كه در آن روز براى آل محمّد عليهم السّلام حزن و اندوه تازه مى شود.

عبد اللّه گويد: عرض كردم براى چه؟

حضرت فرمودند: براى اين كه ايشان عليهم السّلام حقّ خودشان را در دست ديگران مى بينند.

مى گويم: اگر احوال زمان ظهور را مى دانستى و مستحضر بودى كه در آن هنگام

ص: 321

چگونه پرچم هاى اسلام به عدل و عدالت باز و احكام مردمان به فضل و دانش آشكار گشته و اموال در راه خدا به بندگان او بذل و بخشش مى شود و آرزوها شاداب و خندان و برآورده شده، و امنيّت و آرامش شامل نقاط دور و نزديك مى شود؛ و نصرت و پيروزى، انسان هاى ضعيف و ذليل و غريب را فراگرفته است، و خورشيد خوشبختى در دنيا طلوع كرده است و دنيا را روشن ساخته، و خوشبختى و اقبال در زمين هاى پست و بلند گسترده گرديده، و حكم روشن خداوند و سلطنت نيرومند او چنان ظاهر شده كه خردها نشاط يافته و دل ها شادمان و همۀ كرانه ها را نور فراگرفته، به راستى عيدى كه به فرارسيدنش مسرور گشته اى بر تو مكدّر مى گشت و مى فهميدى كه از كرم خدا و الطاف او چه مقدار از دست داده اى و گريه و سوز دل و آه و حسرت بر تو غالب مى گشت و اين سزاوارتر است و به وفا نسبت به كسى كه نزد تو عزيز است نزديك تر است.

با ذكر اين مطالب مختصرى پرده را برايت كنار زدم ولى آن گونه كه بايد شرح و توضيح ندادم و آن چه كه ما آن را ذكر كرديم به نحو آگاه كردن و اشاره بود؛ به خاطر اين كه عبارات براى شرح آن چه كه ما مى خواهيم آن را بيان كنيم، عاجز مى باشد.

و بدان كه همانا صفا و صميميّت و وفادارى براى صاحبان حق هنگام جدايى و دورى نيكوتر است از صفا و صميميّتى كه در حال نزديكى و حضور باشد؛ پس، صفا و صميميّت و وفادارى بايد شعار قلب تو براى مولايت باشد؛ و پروردگارت بر گشودن و برطرف كردن حزن و اندوه و مشقّت تو قادر است. (1)

ص: 322


1- 1) . إقبال الأعمال:584. دعاى روز عيد فطر را در بخش 12 ص 675 مى آوريم به خاطر مناسبت دعا با آن بخش.

17- دعاى روز عيد غدير

كسى كه آن را بخواند مانند كسى است كه زير پرچم

حضرت قائم عجّل اللّه تعالى فرجه و در خيمۀ آن حضرت باشد

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: با سند متّصل روايت مى كنم آن چه را كه ذكر كرده و روايت فرموده آن را محمّد بن على طرازى در كتابش؛ از محمّد بن سنان، از داوود بن كثير رقّى، از عمارة بن جوين ابو هارون عبدى، هم چنين با سندهاى مان به شيخ مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان رحمه اللّه، روايت مى كنيم آنچه را كه روايت مى كند آن را از عمارة بن جوين ابو هارون عبدى؛ كه گفت:

در روز هيجدهم ذى الحجّه خدمت امام صادق عليه السّلام شرفياب شدم درحالى كه آن حضرت روزه دار بود؛ به من فرمودند:

همانا اين روز، روزى است كه خدا حرمتش را بين مؤمنان زياد كرده است؛ چون خداوند در اين روز دين آن ها را كامل كرده و نعمتش را بر آنان تمام نموده است، و عهد و پيمانى كه از ايشان در عالم ذر گرفته، براى آنان تجديد كرده است؛ زيرا آن موقف را از ياد آن ها برده بود و خداوند آنان را توفيق داده كه آن عهد و پيمان را از او قبول كنند، و خداوند آنان را از كسانى كه اين امر را انكار مى كردند، قرار نداد.

من به آن حضرت عرض كردم: جانم فداى شما باد؛ ثواب روزه گرفتن در اين روز چيست؟ حضرت فرمودند:

همانا اين روز، روز عيد، شادى، سرور و روزه گرفتن به خاطر سپاسگزارى از خداوند مى باشد. روزه گرفتن در اين روز معادل شصت ماه روزه گرفتن در ماه هاى حرام مى باشد.

در اين روز هر موقع كه خواست، (گرچه بهترين وقت آن نزديك ظهر مى باشد؛

ص: 323

و آن ساعتى است كه حضرت على عليه السّلام در غدير خم براى جانشينى پيامبر معيّن شد و مردم در آن وقت به منزل نزديك شده بودند) دو ركعت نماز بخواند، سپس سجده كند و صد مرتبه خدا را شكر كند (و شكرا للّه بگويد) و بعد از سجده اين دعا را بخواند:

أللّهمّ إنّي أسئلك بأنّ لك الحمد، وحدك لا شريك لك، و أنّك واحد أحد صمد، لم تلد و لم تولد، و لم يكن لك كفوا أحد، و أنّ محمّدا عبدك و رسولك صلواتك عليه و اله، يا من هو كلّ يوم في شأن، كما كان من شأنك أن تفضّلت عليّ، بأن جعلتني من أهل إجابتك، و أهل دينك و أهل دعوتك، و وفّقتني لذلك في مبتدء خلقي، تفضّلا منك و كرما وجودا. ثمّ أردفت الفضل فضلا، و الجود جودا، و الكرم كرما، رأفة منك و رحمة إلى أن جدّدت ذلك العهد لي تجديدا بعد تجديدك خلقي و كنت نسيا منسيّا ناسيا ساهيا غافلا، فأتممت نعمتك بأن ذكّرتني ذلك، و مننت به عليّ، و هديتني له. فليكن من شأنك

بارخدايا؛ من از تو درخواست مى كنم (با گواهى اين) كه حمد و ستايش مخصوص تو مى باشد كه تنها و بى شريك مى باشى، و همانا تو يگانه، تنها و بى نياز هستى؛ نه فرزند كسى هستى و نه كسى فرزند توست، و نه هيچ كس همتاى توست و همانا حضرت محمّد بنده و فرستادۀ توست؛ كه سلام و درود تو بر او و آل او باد؛ اى كسى كه هر روز براى او شأنى و امرى است، همچنان كه از شأن توست كه بر من تفضّل فرموده و مرا از پاسخ دهندگان به تو، و اهل دين و دعوت خويش قرار دادى؛ و مرا در آفرينش اوّلى ام (عالم ذر) بر اين كار از روى فضل و جود و كرم موفّق كردى. سپس فضلى در پى فضل ديگر، و جود و بخششى در پى جود و بخشش ديگر، و كرامتى در پى كرامت ديگر از رأفت و رحمت خود تفضّل فرمودى تا آن كه اين عهد را بر من تازه كردى، و بعد از آن كه مرا آفرينش جديدى فرمودى؛ و با آن كه من به كلّى فراموش شده و در سهو و نسيان و غفلت بودم، پس نعمتت را بر من كامل كردى به اين كه مرا يادآور آن عهد و پيمان كردى؛ و با آن بر من منّت گذاشتى، و به سوى آن هدايت فرمودى. پس بايد از شأن تو اين باشد

ص: 324

يا إلهي و سيّدي و مولاي، أن تتمّ لي ذلك، و لا تسلبنيه، حتّى تتوفّاني على ذلك و أنت عنّي راض، فإنّك أحقّ المنعمين أن تتمّ نعمتك عليّ. أللّهمّ سمعنا و أطعنا، و أجبنا داعيك بمنّك، فلك الحمد غفرانك ربّنا و إليك المصير، امنّا باللّه، وحده لا شريك له، و برسوله محمّد صلّى اللّه عليه و اله، و صدّقنا و أجبنا داعي اللّه، و اتّبعنا الرّسول في موالاة مولانا و مولى المؤمنين أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب، عبد اللّه و أخي رسوله، و الصّدّيق الأكبر، و الحجّة على بريّته، المؤيّد به نبيّه و دينه الحقّ المبين، علما لدين اللّه، و خازنا لعلمه، و عيبة غيب اللّه، و موضع سرّ اللّه، و أمين اللّه على خلقه، و شاهده في بريّته. أللّهمّ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ

اى خداى من؛ و سرور من؛ و مولاى من؛ كه آن نعمت راى بر من كامل گردانى و از من زايل نگردانى تا آن كه مرا با آن عقيده و پيمان بميرانى، و تو از من خشنود باشى؛ همانا تو سزاوارترين نعمت بخشان هستى كه نعمتت راى بر من كامل گردانى. خدايا؛ (عهد تو را) شنيديم و اطاعت كرديم؛ و همچنين دعوت كننده ات راى كه بر ما فرستادى به لطف و كرم تو اجابت كرديم، پس حمد و سپاس بر تو باد، آمرزش تو راى خواهانم اى پروردگار ما؛ و بازگشت همه به سوى توست؛ ما به خداى يكتا و بى شريك و به فرستادۀ او حضرت محمّد-كه سلام و درود خدا بر او و آل او باد-ايمان آورديم؛ و دعوت كنندۀ خدايى راى تصديق و اجابت كرديم و اوامر فرستادۀ او راى در مورد دوستى و اطاعت از مولاى مان و مولاى مؤمنان، امير مؤمنان حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام پيروى كرديم؛ او كه بندۀ خدا، و برادر فرستادۀ او، و راست گويى بزرگ، و حجّت خدا بر خلق اوست؛ او تأييدكنندۀ پيامبر خدا و دين اوست كه حقّانيّت آن آشكار و واضح است، او علم و نشانۀ دين خدا و گنجينۀ دانش خدا، و صندوق رازهاى خدا، و محلّ سرّ خدا و امين خدا بر آفريدگان او، و گواه او بر بندگانش مى باشد. بارخدايا؛ «اى پروردگار ما؛ همانا ما صداى ندادهنده اى كه ندا سر داد كه به پروردگارتان ايمان آوريد راى شنيديم و به پروردگارمان ايمان آورديم؛ پس گناهان ما راى ببخش و بدى هاى ما راى بپوشان و ما را

ص: 325

اَلْأَبْرارِ* رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ اَلْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ اَلْمِيعادَ (1)، فامنّا ربّنا بمنّك و لطفك، أجبنا داعيك، و اتّبعنا الرّسول و صدّقناه و صدّقنا مولى المؤمنين، و كفرنا بالجبت و الطّاغوت، فولّنا ما تولّينا، و احشرنا مع أئمّتنا، فإنّا بهم مؤمنون موقنون، و لهم مسلمون، امنّا بسرّهم و علانيتهم، و شاهدهم و غآئبهم، و حيّهم و ميّتهم، و رضينا بهم أئمّة، و قادة و سادة، و حسبنا بهم بيننا و بين اللّه دون خلقه، لا نبتغي بهم بدلا، و لا نتّخذ من دونهم وليجة، و برئنا إلى اللّه من كلّ من نصب لهم حربا، من الجنّ و الإنس، من الأوّلين و الآخرين، و كفرنا بالجبت و الطّاغوت، و الأوثان الأربعة، و أشياعهم و أتباعهم، و كلّ من والاهم من الجنّ و الإنس، من أوّل الدّهر إلى اخره. أللّهمّ إنّا نشهدك أنّا ندين بما دان به

همراه با نيكان عالم بميران. پروردگار ما؛ بر ما آنچه را كه بر رسولانت وعده داده اى عطا فرما، و ما را در روز قيامت خوار و ذليل نفرما؛ كه همانا تو از وعده هاى خود تخلّف نمى كنى» . پس اى پروردگار ما؛ ما به لطف و كرم تو ايمان آورديم، و دعوت كنندۀ به سوى تو را اجابت كرديم، و از فرستاده ات تبعيّت كرديم و او و مولاى مؤمنان را تصديق كرديم، و به جبت و طاغوت كفر ورزيديم. پس تو ولىّ و سرپرست ما كن آن را كه ما به ولايت برگزيديم؛ و ما را با پيشوايان مان محشور فرما. زيرا ما به آنان ايمان آورده ايم و به امامت آنان يقين داريم، و تسليم آنان هستيم. ما به نهان و آشكار آن ها، شاهد و غايب آن ها، و زنده و مردۀ آن ها ايمان آورده ايم؛ و به پيشوايى و رهبرى و سرورى آنان راضى و خشنود هستيم؛ و براى وساطت بين ما و خداى ما، آنان كفايت مى كنند؛ و نيازى به غير ايشان از آفريدگانش نيست؛ و به جاى آن ها جايگزين نمى جوييم؛ و غير آنان را تكيه گاه خود نمى گيريم. و به درگاه خدا از هركسى كه با آنان به مبارزه و جنگ مى پردازند، بيزارى مى جوييم؛ چه آن افراد از جنّ باشند؛ يا از انسان ها، از پيشينيان باشند يا از افراد آخر الزمان؛ و به جبت و طاغوت كفر مى ورزيم؛ و همچنين به بت هاى چهارگانه و دنباله روها و پيروانشان؛ و هركسى كه آنان را دوست دارند؛ چه از جنّيان باشند و چه از انسان ها؛ از اوّل خلقت تا آخر آن، كفر مى ورزيم. بارخدايا؛ ما تو را گواه مى گيريم كه ما به دينى كه

ص: 326


1- 1) . سورۀ آل عمران، آيۀ 193 و 194. [1]

محمّد و ال محمّد صلّى اللّه عليه و عليهم، و قولنا ما قالوا، و ديننا ما دانوا به، ما قالوا به قلنا، و ما دانوا به دنّا، و ما أنكروا أنكرنا، و من والوا والينا، و من عادوا عادينا، و من لعنوا لعنّا، و من تبرّءوا منه تبرّأنا منه، و من ترحّموا عليه ترحّمنا عليه، امنّا و سلّمنا و رضينا، و اتّبعنا موالينا صلوات اللّه عليهم. أللّهمّ فتمّم لنا ذلك و لا تسلبناه، و اجعله مستقرّا ثابتا عندنا، و لا تجعله مستعارا، و أحينا ما أحييتنا عليه، و أمتنا إذا أمتّنا عليه، ال محمّد أئمّتنا، فبهم نأتمّ، و إيّاهم نوالي، و عدوّهم عدوّ اللّه نعادي، فاجعلنا معهم في الدّنيا و الآخرة و من المقرّبين، فإنّا بذلك راضون، يا أرحم الرّاحمين.

حضرت محمّد و آل محمّد-كه درود خدا بر او و بر آنان باد-به آن متديّن هستند، گرويديم؛ و گفتار ما، گفتار آنان؛ و دين ما دين آنان مى باشد؛ آنچه آنان گفتند، ما مى گوييم؛ و به آنچه آنان عقيده دارند، ما هم معتقديم؛ و آنچه را كه آنان منكر شدند، ما هم منكر آن هستيم؛ و هركسى را آنان دوست داشتند، ما هم دوست داريم؛ و با هركسى آنان دشمنى كردند، ما هم با آنان دشمنى مى كنيم؛ و هركسى را لعن و نفرين كردند، ما هم لعن و نفرين مى كنيم؛ و از هركسى بيزارى جستند، ما هم بيزارى مى جوييم؛ و هركسى را مورد رحمت قرار دادند، ما هم مورد رحمت قرار مى دهيم؛ به امامان خودمان ايمان آورديم، و در برابر آن ها تسليم هستيم؛ و راضى و خشنود مى باشيم؛ و از ايشان پيروى مى كنيم؛ كه سلام خدا بر آنان باد. بارخدايا؛ اين ايمان و عقيدۀ ما را كامل گردان، و آن را از ما مگير، و آن را براى ما مستقرّ و ثابت گردان، و آن را به صورت عاريه براى مان قرار مده؛ و ما را بر اين عقيده زنده بدار، و بر آن بميران هر گاه ما را بميرانى. آل محمّد عليهم السّلام پيشوايان ما هستند؛ پس به آنان اقتدا مى كنيم و فقط آنان را به سرپرستى مى پذيريم، و دشمنان شان را-كه دشمنان خداوند هستند-دشمن مى داريم. پس ما را در دنيا و آخرت با آنان و از مقرّبان و نزديكان درگاه خودت قرار بده؛ زيرا ما به اين كار راضى و خشنود هستيم؛ اى مهربان ترين مهربانان.

سپس سجده نموده و صد مرتبه «الحمد للّه» بگويد، و در حالت سجده صد مرتبه خدا را شكر نموده بگويد: «شكرا للّه» .

همانا هركسى اين عمل را انجام دهد مانند كسى است كه در آن روز (غدير) حاضر بوده و با حضرت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بر آن امر بيعت كرده است. مقام آن

ص: 327

شخص، مقام صادقان-كسانى كه با دوست داشتن دوست خدا و رسولش در آن روز، خدا و رسولش را تصديق كردند-مى باشند.

و مانند كسى است كه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، حضرت على عليه السّلام، امام حسن و امام حسين عليهما السّلام حاضر بوده و ايشان را درك نموده است.

و مانند كسى است كه زير پرچم امام زمان ارواحنا فداه و در خيمۀ آن حضرت، يعنى نجباء و نقباء مى باشد. (1)

18- تسبيح حضرت امام زمان ارواحنا فداه

از روز هيجدهم تا آخر هر ماه

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه در «بحار الأنوار» ضمن نقل تسبيح چهارده معصوم عليهما السّلام از «دعوات راوندى» تسبيح مولاى مان امام زمان ارواحنا فداه را چنين نقل مى نمايد:

سبحان اللّه عدد خلقه، سبحان اللّه رضى نفسه، سبحان اللّه مداد كلماته، سبحان [اللّه]زنة عرشه، و الحمد للّه مثل ذلك. (2)

پاك و منزّه است خداوند، به تعداد موجوداتى كه آفريده است؛ پاك و منزّه است خداوند، به مقدار رضايت خودش؛ پاك و منزّه است خداوند، به گستردگى و پهناى كلماتش؛ پاك و منزّه است خداوند، به بزرگى عرش او؛ حمد و سپاس مخصوص خداوند است، همانند آن چه گفته شد.

اين دعا از روز هيجدهم تا آخر هر ماه خوانده مى شود.

ص: 328


1- 1) . بحار الأنوار:98/298، زاد المعاد:341.
2- 2) . دعوات راوندى:94، بحار الأنوار:94/207. [1]

بخش ششم:دعاهايى كه مخصوص روز معيّنى از ايّام هفته نيست

اشاره

ص: 329

ص: 330

1- دعاى عهد

اشاره

حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام مى فرمايد:

هركس با اين عهد، چهل روز به درگاه خداوند دعا كند از ياران قائم ما خواهد بود، و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت بميرد خداوند (در وقت ظهور) او را از قبرش خارج خواهد ساخت. و به ازاى هر كلمه، هزار حسنه به او عطا مى كند و هزار گناه را (از كارنامۀ اعمالش) محو مى كند؛ آن عهد چنين است: (1)

أللّهمّ ربّ النّور العظيم، و ربّ الكرسيّ الرّفيع، و ربّ البحر المسجور، و منزل التّورية و الإنجيل و الزّبور، و ربّ الظّلّ و الحرور، و منزل القران العظيم، و ربّ الملآئكة المقرّبين، و الأنبيآء و المرسلين. أللّهمّ إنّي أسئلك بوجهك الكريم، و بنور

خدايا؛ اى پروردگار روشنى بزرگ؛ اى پروردگار جايگاه بلندمرتبه؛ اى پروردگار درياى متلاطم؛ و اى فروفرستندۀ تورات و انجيل و زبور؛ و اى پروردگار سايه و گرمى آفتاب؛ و اى فروفرستندۀ قرآن بزرگ؛ و اى پروردگار فرشتگان مقرّب؛ و اى پروردگار پيامبران و رسولان؛ بارخدايا؛ من از تو درخواست مى كنم به ذات كريمت، و به روشنى

ص: 331


1- 1) . بحار الأنوار:94/41. [1]

وجهك المنير، و ملكك القديم، يا حيّ يا قيّوم، أسئلك باسمك الّذي أشرقت به السّموات و الأرضون، و باسمك الّذي يصلح به الأوّلون و الآخرون، يا حيّا قبل كلّ حيّ، و يا حيّا بعد كلّ حيّ، و يا حيّا حين لا حيّ، يا محيي الموتى و مميت الأحيآء، يا حيّ لا إله إلاّ أنت. أللّهمّ بلّغ مولانا الإمام الهادي المهديّ القآئم بأمرك، صلوات اللّه عليه و على ابآئه الطّاهرين، عن جميع المؤمنين و المؤمنات، في مشارق الأرض و مغاربها، سهلها و جبلها، و برّها و بحرها، و عنّي و عن والديّ، من الصّلوات زنة عرش اللّه، و مداد كلماته، و ما أحصاه علمه، و أحاط به كتابه. أللّهمّ إنّي اجدّد له في صبيحة يومي هذا، و ما عشت من أيّامي، عهدا و عقدا و بيعة له في عنقي، لا أحول عنها، و لا أزول أبدا. أللّهمّ اجعلني من أنصاره و أعوانه،

ذات روشنى بخشت، و فرمانروايى بى آغازت؛ اى زنده؛ اى پايدار؛ درخواست مى كنم به واسطۀ نامت، همان نامى كه آسمان ها و زمين ها به سبب آن روشن گرديد؛ همان نامى كه پيشينيان و آيندگان با آن اصلاح مى شوند. اى زنده پيش از هر زنده؛ و اى زنده پس از هر زنده؛ و اى زنده اى كه زنده بودى درحالى كه هيچ زنده نبود؛ اى زنده كنندۀ مردگان؛ اى ميرانندۀ زندگان؛ اى زنده اى كه جز تو معبودى نيست؛ بارخدايا؛ به مولاى ما، يعنى پيشواى هدايت گر هدايت شده اى كه قيام كننده است به امر تو-كه درود خدا بر او و بر تمام نياكان پاكيزه اش باد-سلام برسان؛ سلام و درودى از طرف همۀ مردان و زنان باايمان كه در شرق و غرب زمين، بيابان و كوهسار، دريا و يا خشكى زمين هستند. سلامى از طرف من و پدر و مادرم. سلام ها و درودهايى كه هم سنگ عرش الهى و به قدر گستردگى كلمات او باشد. آن قدر كه علم خدا آن را شماره كند، و كتاب الهى به آن احاطه دارد. بارخدايا؛ من در اين صبحدم و در ابتداى اين روز نو، و تمامى ايّام زندگانيم، عهد (زبانى) و پيمان (قلبى) و بيعت (عملى) را با آن عزيز تجديد مى كنم كه هيچ گاه و به هيچ وجه از آن برنخواهم گشت و هرگز آن را از بين نمى برم. خداوندا؛ مرا از ياران و كمك رسانان

ص: 332

و الذّآبّين عنه، و المسارعين إليه في قضآء حوآئجه و الممتثلين لأوامره، و المحامين عنه، و السّابقين إلى إرادته، و المستشهدين بين يديه. أللّهمّ إن حال بيني و بينه الموت، الّذي جعلته على عبادك حتما مقضيّا، فأخرجني من قبري، مؤتزرا كفني، شاهرا سيفي، مجرّدا قناتي، ملبّيا دعوة الدّاعي، في الحاضر و البادي. أللّهمّ أرني الطّلعة الرّشيدة، و الغرّة الحميدة، و اكحل ناظري بنظرة منّي إليه، و عجّل فرجه، و سهّل مخرجه، و أوسع منهجه، و اسلك بي محجّته، و أنفذ أمره، و اشدد أزره. و اعمر أللّهمّ به بلادك، و أحي به عبادك، فإنّك قلت و قولك الحقّ ظَهَرَ اَلْفَسادُ فِي اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي اَلنّاسِ (1)، فأظهر اللّهمّ لنا وليّك، و ابن بنت نبيّك، المسمّى باسم رسولك، حتّى لا يظفر بشيء من الباطل إلاّ مزّقه، و يحقّ الحقّ و يحقّقه. و اجعله

و حمايت كنندگان و مدافعان آن بزرگوار قرار ده؛ جزو گروهى كه به سرعت براى انجام خواسته هاى او به سويش مى شتابند؛ جزو دسته اى كه دستورات او را بدون كم و زياد انجام مى دهند؛ جزو حمايت كنندگان از او و پيشى گيرندگان براى انجام امور دلخواه او و شهادت طلبان در پيش روى او قرار ده. بارخدايا؛ از تو مى خواهم كه اگر مرگ-كه آن را يك امر حتمى و قطعى براى بندگانت قرار داده اى-بين من و آن عزيز حايل شد، مرا از قبرم درحالى خارج كن كه كفنم را به كمر بسته ام؛ شمشيرم را كشيده و بالا برده ام نيزه ام را آماده كرده ام و فراخوانى شخصى را كه دعوت كننده به سوى اوست لبّيك گفته و پاسخ مثبت مى دهم؛ فراخوانى همان كسى كه در شهرها و صحراها ندا مى دهد. بارخدايا؛ آن رخسار زيباى جذّاب، و روى نورانى دوست داشتنى را به من نشان بده؛ و سرمۀ ديده ام را نگاهى بر آن عزيز قرار ده، و در فرج و گشايش امورش شتاب كن، و شرايط قيام او را آسان گردان، و راهش را براى دستيابى به مقاصدش گسترش ده، و مرا در راه روشن او راه ببر، و فرمان او را مطاع و قابل اجرا گردان، و پشتش را محكم كن. خدايا؛ با حضور او سرزمين ها و شهرهايت را آباد گردان، و بندگانت را زنده گردان؛ زيرا، تو فرموده اى-به خوبى نيز مى دانم كه گفته هاى تو حقّ است-: كه «-پيش از آن كه آن بزرگوار ظهور فرمايد-فساد در خشكى و دريا آشكار شده كه به دست مردمان به بار آمده است» ؛ پس، اى خدا، ولىّ و نمايندۀ خودت را كه پسر دختر پيامبرت مى باشد و هم نام فرستادۀ تو-محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم-است؛ براى ما آشكار كن تا هر باطل و نادرستى را نابود كند و بر آن پيروز گردد، و حقّ را پايدار و محقّق فرمايد.

ص: 333


1- 1) . سورۀ روم، آيۀ 41. [1]

أللّهمّ مفزعا لمظلوم عبادك، و ناصرا لمن لا يجد له ناصرا غيرك، و مجدّدا لما عطّل من أحكام كتابك، و مشيّدا لما ورد من أعلام دينك، و سنن نبيّك صلّى اللّه عليه و اله، و اجعله أللّهمّ ممّن حصّنته من بأس المعتدين. أللّهمّ و سرّ نبيّك محمّدا صلّى اللّه عليه و اله برؤيته، و من تبعه على دعوته، و ارحم استكانتنا بعده. أللّهمّ اكشف هذه الغمّة عن هذه الامّة بحضوره، و عجّل لنا ظهوره، إنّهم يرونه بعيدا، و نريه قريبا، برحمتك يا أرحم الرّاحمين.

بارخدايا؛ او را پناه بندگان ستمديده ات، و يار و ياور كسانى قرار ده كه جز تو ياورى براى خود نمى يابند، و خدايا؛ او را تجديدكنندۀ آن دستورات كتابت (قرآن) قرار ده كه تعطيل شده است؛ و محكم كنندۀ نشانه هاى آشكار دينت، و روش هاى نيكوى پيامبرت-كه درود بر او و آل او باد-قرار ده. خداى من؛ او را جزو كسانى قرار ده كه از بدى و عذاب تجاوزكاران در امان مى دارى. خدايا؛ پيامبرت حضرت محمّد -كه درود بر او و آل او باد-را با ديدن اين فرزند شايسته اش و كسانى كه از دعوت او پيروى نموده اند، شاد و خوشحال فرما؛ و به بيچارگى ما كه با غيبت او به وجود آمده است، رحم كن. خدايا؛ اين اندوه و افسردگى را با حضور آن عزيز پنهان شده، از اين امّت برطرف كن؛ و در ظهور و آشكار شدن او شتاب كن؛ چرا كه آنها (دشمنان تو) زمان ظهور او را ديروقت مى پندارند، ولى ما آن را نزديك مى دانيم؛ البتّه، به اميد رحمت و مهربانى تو؛ اى مهربان ترين مهربانان؛

آن گاه سه مرتبه دست بر ران راست خود مى زنى و در هر مرتبه مى گويى:

العجل، العجل، يا مولاي يا صاحب الزّمان. (1)

بشتاب؛ بشتاب؛ اى مولاى من؛ اى صاحب اختيار زمان.

ص: 334


1- 1) . مفاتيح الجنان:1061، [1]زاد المعاد:488، [2]البلد الأمين:124، [3]مصباح الزائر:455، [4]المصباح:729، [5] الصحيفة الصادقيّة: 204، باب السعادة:214.

معناى بيعت با حضرت مهدى ارواحنا فداه

معناى بيعت بين طرفين؛ تعهّد بيعت كننده، و پيمان محكم و ميثاق استوار اوست به اين كه با جان و مال خود، كسى را كه با او بيعت كرده است يارى كند، و هرچه از دستش برمى آيد نسبت به او كوتاهى نكند، و هرگونه يارى كه مى تواند نسبت به او انجام دهد، و جان و مال خودش را سپر بلاى او گرداند و فداى او كند. و بيعت به اين معنى در دعاى عهدى كه هر روز آن را بايد خواند، و در دعاى عهدى كه خواندن آن به مدّت چهل صبح وارد شده، مطرح شده است.

و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در خطبۀ غدير كه در كتاب «الإحتجاج» روايت شده است همۀ مردم را-چه حاضر در آن مكان و چه آنان كه در آنجا نبودند-به اين گونه بيعت با ائمّۀ طاهرين عليهم السّلام فراخوانده است.

بدون شكّ، بيعت به اين معنا، از لوازم و نشانه هاى ايمان است؛ بلكه ايمان بدون آن محقّق نمى شود.

بيعت كننده (و فروشنده) ، مؤمن است؛ و مشترى نيز خداوند عزّ و جلّ است. لذا، در قرآن فرموده است:

إِنَّ اَللّهَ اِشْتَرى مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ. . . (1).

همانا خداوند از مؤمنان جان و مال شان را خريده است؛ و در عوض آن، بهشت را به آنان ارزانى مى دارد.

خداوند، پيامبران و رسولان خود را فرستاد تا اين بيعت را تجديد نمايند، و بر آن تأكيد ورزند؛ بنابراين، هركس با آنان بيعت كند، با خداوند بيعت نموده است؛ و هر كس از آنان روى بگرداند، از خدا روى گردانده است. لذا، خداوند فرمود:

إِنَّ اَلَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اَللّهَ يَدُ اَللّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اَللّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً. (2)

ص: 335


1- 1) . سورۀ توبه، آيۀ 111. [1]
2- 2) . سورۀ فتح، آيۀ 10.

همانا كسانى كه با تو بيعت نمايند، با خداوند بيعت كرده اند؛ و البتّه دست خدا بالاى دست آن ها است؛ پس هركس پيمان شكند، پيمان را عليه خودش شكسته است، و هركس وفا كند به آنچه با خدا عهد نموده است، البتّه خداوند به او پاداش بزرگى عنايت خواهد كرد.

اين آيه دلالت دارد بر اين كه مراد از بيعت، همان پيمان محكم و ميثاق استوار با خدا و رسولش است و به آنان كه بدين عهد وفا كنند، اجرى بزرگ وعده داده شده است.

اين بيعت با دو چيز كامل مى شود:

1-تصميم استوار و پايندۀ قلبى بر اطاعت فرمان امام عليه السّلام، و يارى آن حضرت با بذل جان و مال؛ آن گونه كه خداوند به آن در اين آيۀ شريفه اشاره فرموده است: إِنَّ اَللّهَ اِشْتَرى مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ. . . .

چون بر فروشنده واجب است كه آن چه را به مشترى فروخته است، هنگام مطالبۀ او، بدون فكر و انديشه و تأخير به او واگذارد و آنچه در ضمير و نهان خود قرار گذاشته محقّق سازد.

2-اظهار قصد درونى و به زبان آوردن ارادۀ قلبى؛ امر دوّمى است كه هنگام بيعت بايد مورد توجّه قرار گيرد؛ و اين گونه، بيعت كامل مى گردد. همان طور كه «عقد بيع» در ساير موارد، به دو چيز كامل مى شود:

الف) قصد انشا و ايجاد آن به مقتضاى آنچه دو طرف معامله قرار گذاشته اند.

ب) به زبان آوردن آنچه اراده كرده اند و در باطن به آن معتقدند.

گاهى به دست دادن بيعت گفته مى شود؛ همان طور كه در بين عرب ها در بعضى از زمانها مرسوم بوده كه وقتى معامله تمام مى شد دست يكديگر را مى فشردند.

از اطلاق آيۀ شريفه هم استفاده مى شود كه لفظ «يد» (دست) بر اين مطلب دلالت دارد: إِنَّ اَلَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اَللّهَ يَدُ اَللّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ. . . .

اضافه بر اين كه در روايات نيز وارد شده است كه آن ها با پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با دست شان بيعت مى كردند. (1)

ص: 336


1- 1) . مكيال المكارم:2/230. [1]

2- دعاى عهد ديگر

جابر بن يزيد جعفى گويد: حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام فرمود:

هركس در همۀ عمرش يك بار اين دعا را بخواند، در زمرۀ بندگان نوشته مى شود و در دفتر حضرت قائم (صلوات اللّه عليه) بالا برده مى شود؛ وقتى قائم ما، خروج كرد آن شخص را به اسم خودش و پدرش مى خواند، و اين نامه را به او مى دهد و مى گويد: بگير؛ اين نامه، عهدى است كه در دنيا با ما بسته اى.

اين سخن خداوند عزّ و جلّ نيز به همين اشاره دارد: إِلاّ مَنِ اِتَّخَذَ عِنْدَ اَلرَّحْمنِ عَهْداً (1)، «جز آن كسى كه نزد خداى بخشنده پيمانى فراهم كرده باشد» .

با طهارت، اين دعا را بخوانيد:

أللّهمّ يا إله الآلهة، يا واحد، يا أحد، يا اخر الاخرين، يا قاهر القاهرين، يا عليّ يا عظيم، أنت العليّ الأعلى، علوت فوق كلّ علوّ، هذا يا سيّدي عهدي و أنت منجز وعدي، فصل يا مولاي عهدي، و أنجز وعدي، امنت بك. و أسألك بحجابك العربيّ، و بحجابك العجميّ، و بحجابك العبرانيّ، و بحجابك

خدايا؛ اى معبود معبودان؛ اى خداى يگانه؛ و اى خداى يكتا؛ اى از همۀ پيشينيان پيشين تر؛ اى چيره شونده و غالب بر همۀ قدرتمندان؛ اى برتر و اى بزرگ؛ تو خداى برتر و بلندمرتبه هستى، و برترى يافتى بر هر برترى؛ اين است عهد من، اى سرور من؛ و تو وفاكنندۀ وعدۀ من هستى؛ پس مولاى من اين عهد مرا به مقصد برسان، و به وعده ام وفا فرما كه من به تو ايمان دارم. و از تو مسألت مى كنم به حجاب عربيت، و به حجاب عجميت، و به حجاب عبرانيت، و به حجاب

ص: 337


1- 1) . سورۀ مريم، آيۀ 87. [1]

السّريانيّ، و بحجابك الرّوميّ، و بحجابك الهنديّ، و أثبت معرفتك بالعناية الاولى، فإنّك أنت اللّه لا ترى، و أنت بالمنظر الأعلى. و أتقرّب إليك برسولك المنذر صلّى اللّه عليه و اله، و بعليّ أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه الهادي، و بالحسن السّيّد و بالحسين الشّهيد سبطي نبيّك، و بفاطمة البتول، و بعليّ بن الحسين زين العابدين ذى الثّفنات، و [ب]محمّد بن عليّ الباقر عن علمك، و بجعفر بن محمّد الصّادق، الّذي صدّق بميثاقك و بميعادك، و بموسى بن جعفر الحصور القآئم بعهدك، و بعليّ بن موسى الرّضا الرّاضي بحكمك، و بمحمّد بن عليّ الحبر الفاضل، المرتضى في المؤمنين، و بعليّ بن محمّد الأمين المؤتمن، هادي المسترشدين، و بالحسن بن عليّ الطّاهر الزّكيّ، خزانة الوصيّين. و أتقرّب إليك بالإمام القآئم

سريانيت، و به حجاب روميت، و به حجاب هنديت؛ و با عنايات اوّليّه ات، معرفتت را در وجود من ثابت گردان؛ زيرا تو خدايى هستى كه ديده نمى شوى؛ و تو در چشم انداز برترى هستى. به تو تقرّب مى جويم به وسيلۀ رسول و فرستادۀ بيم دهندۀ تو-كه درود خدا بر او و آل او باد-؛ و به حضرت على امير مؤمنان-درود خدا بر او باد-كه هدايت كننده بود؛ و به حسن؛ آقا و سرور؛ و به حسين، شهيد؛ دو سبط پيامبرت و به فاطمۀ بتول؛ و به عليّ بن الحسين، زينت عبادت پيشه گان، و صاحب پينه ها (يى كه بر اثر عبادت بر بدنش عارض شده بود) ؛ و به محمّد بن على، شكافندۀ علم تو؛ و به جعفر بن محمّد صادق، كه ميثاق و ميعاد تو را تصديق نمود؛ و به موسى بن جعفر، كه پارسا بود و به پيمان تو قيام كرد؛ و به علىّ بن موسى، حضرت رضا كه راضى به حكم تو بود؛ و به محمّد بن على، دانشمند بافضيلت و مورد پسند در ميان مؤمنان؛ و به علىّ بن محمّد، امين و امانت دار، هدايت كنندۀ هدايت جويان؛ و به حسن بن على، پاك و پاكيزه، گنجينۀ رازهاى اوصيا. و به تو تقرّب مى جويم (اى خدا؛) به وسيلۀ امام قيام كنندۀ

ص: 338

العدل المنتظر المهديّ، إمامنا و ابن إمامنا صلوات اللّه عليهم أجمعين. يا من جلّ فعظم و [هو]أهل ذلك فعفى و رحم، يا من قدر فلطف، أشكو إليك ضعفي، و ما قصر عنه عملي من توحيدك، و كنه معرفتك، و أتوجّه إليك بالتّسمية البيضآء، و بالوحدانيّة الكبرى، الّتي قصر عنها من أدبر و تولّى. و امنت بحجابك الأعظم، و بكلماتك التّامّة العليا، الّتي خلقت منها دار البلاء، و أحللت من أحببت جنّة المأوى، و امنت بالسّابقين و الصّدّيقين، أصحاب اليمين من المؤمنين، [و]الّذين خلطوا عملا صالحا و اخر سيّئا ألاّ تولّيني غيرهم، و لا تفرّق بيني و بينهم غدا إذا قدّمت الرّضا بفصل القضآء. امنت بسرّهم و علانيتهم و خواتيم أعمالهم، فإنّك تختم عليها إذا شئت، يا من أتحفني بالإقرار بالوحدانيّة، و حباني بمعرفة الرّبوبيّة،

عدل گستر؛ همان هدايت شده اى كه مورد انتظار است؛ كه او امام ما و فرزند امام ماست؛ درودهاى خدا بر همۀ آنان باد. اى آن كه باشكوه و بزرگ است، پس شايستۀ اين جلالت و عظمت است؛ در عين حال به بندگانش ترحّم مى كند و آنان را عفو مى نمايد؛ اى آن كه تقدير مى نمايد و تقديرش دقيق است؛ از ضعف خود، و از كوتاهى عملم نسبت به توحيد و كنه شناخت تو به تو شكايت مى برم؛ و به تو رو مى كنم به وسيلۀ ناميدن سپيد، و به يگانگى بزرگ؛ كه كسى كه بدان پشت كند نمى تواند بدان دست يازد. ايمان آوردم به بزرگترين حجابت، و به كلمات كامل عالى رتبه ات؛ كه از آن ها اين دار دنيا و بلا را خلق نمودى، و آن كه را دوست داشتى به منزل بهشتى وارد گردانيدى. ايمان آوردم به سبقت جويان و راست گويان؛ آنان كه از ميان مؤمنان، اصحاب يمين و سعادت يافتگان اند؛ و نيز به آن ها كه عمل شايسته و صالح را با عمل ناشايسته مخلوط كرده اند؛ اين كه سرپرست مرا غير آن ها قرار نده، و بين من و آن ها جدايى ميفكن؛ در فردايى كه رضا و خشنودى را مقدّم دارى با تمام شدن حكم و داورى. من به نهان و آشكار و پايان اعمال شان، ايمان آوردم. پس همانا تو كار آن ها را ختم خواهى كرد هرگاه كه خواستى؛ اى آن كه بر من منّت نهادى و به يكتايى خويش، مقرّ و معترفم نمودى؛ و با شناخت مقام ربوبى خودت بر من لطف كردى؛

ص: 339

و خلّصني من الشّكّ و العمى، رضيت بك ربّا، و بالأصفيآء حججا، و بالمحجوبين أنبيآء، و بالرّسل أدلاّء، و بالمتّقين امرآء، و سامعا لك مطيعا. (1)

و مرا از شكّ و كوردلى رهانيدى؛ راضى گشتم به اين كه تو پروردگارم باشى؛ و برگزيدگانت، حجّت هاى من باشند؛ و افراد محجوب، پيامبران من باشند؛ و رسولان تو راهنمايان من گردند؛ و پرهيزگاران نيز فرمانروايان من باشند؛ كه آگاهانه، حرف شنو و مطيع تو هستم

3- دعاى زمان غيبت

دعاى روزگار غيبت كه مولاى مان حضرت امام هشتم عليه السّلام امر به خواندن آن نموده است.

سيّد بزرگوار جناب رضى الدين علىّ بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «جمال الاسبوع» چنين مى گويد:

در بيان اعمال شبانه روز ذكر كرديم كه امامان ما عليهم السّلام اهتمام زيادى به دعا نسبت به حضرت مهدى صلوات اللّه عليه داشته اند؛ به گونه اى كه اين مهمّ را از وظايف اساسى مسلمانان و مؤمنان دانسته اند.

از ميان اعمال شبانه روز؛ در تعقيب نماز ظهر، دعاى امام صادق عليه السّلام را ذكر نموديم كه در آن براى حضرت مهدى ارواحنا فداه بهتر و بيشتر از دعا براى خودشان، دعا نموده اند. نيز در تعقيب نماز عصر از اعمال شبانه روز، فصل زيبايى از دعاى امام كاظم عليه السّلام را نقل كرديم كه آن بزرگوار براى حضرت مهدى ارواحنا فداه بيشتر از براى خودشان دعا مى كردند.

و اين دليل است براى اقتداى به اين دو امام عليهما السّلام براى كسى كه مقام و منزلت دينى آنها را بداند؛ و علاوه بر آن، دستور امام رضا عليه السّلام و غير آن حضرت مبنى بر دعاى براى

ص: 340


1- 1) . مهج الدعوات:398، [1]بحار الأنوار:95/337، [2] نجم الثاقب:782.

حضرت مهدى ارواحنا فداه را ذكر خواهيم كرد و دعاى آن حضرت را نيز بيان مى كنيم.

اين دعا را جدّ من «ابو جعفر طوسى» با چند طريق از يونس بن عبد الرحمان روايت كرده است كه حضرت امام رضا عليه السّلام پيوسته به دعا كردن براى امام زمان ارواحنا فداه به وسيلۀ خواندن اين دعا امر مى فرمود:

أللّهمّ ادفع عن وليّك و خليفتك، و حجّتك على خلقك، و لسانك المعبّر عنك بإذنك، النّاطق بحكمتك، و عينك النّاظرة على بريّتك، و شاهدك على خلقك، الجحجاح المجاهد، العآئذ بك عندك. و أعذه من شرّ جميع ما خلقت و برأت، و أنشأت و صوّرت، و احفظه من بين يديه و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله، و من فوقه و من تحته بحفظك الّذي لا يضيع من حفظته به، و احفظ فيه رسولك و ابآءه، أئمّتك و دعآئم دينك. و اجعله في وديعتك الّتي لا تضيع، و في جوارك الّذي لا يخفر، و في منعك و عزّك الّذي لا يقهر، و امنه بأمانك الوثيق، الّذي لا يخذل من امنته به، و اجعله في كنفك الّذي لا يرام من كان فيه،

خدايا؛ (هر بلايى را) دفع بفرما از وليّت؛ و خليفه ات و حجّتت بر بندگانت؛ و زبان گوياى تو كه با اجازۀ تو، از طرف تو مطالب را بيان مى كند؛ آن كه زبانش به حكمت تو گويا است؛ و چشم بيناى تو است كه بر بندگانت نظارت دارد؛ او كه شاهد تو بر آفريده هاى تو و از مهتران مجاهد در راه توست؛ او كه نزد تو به تو پناه مى برد. او را در پناه خود قرار ده از شرّ هرآنچه آفريده و پديد آوردى، و ايجاد كردى، و صورت و شكل بخشيدى؛ او را از روبه رو؛ پشت سر، طرف راست و طرف چپ، و از بالاى سرش و زير پايش، حفظ كن به نگهدارى و حفظى كه وقتى كسى را به آن حفظ كنى ضايع و تباه نمى شود، و حفظ كن در وجود او رسول خودت و پدران او را؛ كه امامان تو و ستون هاى دين تو هستند. و قرار ده او را در وديعۀ خودت كه از بين رفتنى نيست، و در همسايگى خود كه مورد خيانت قرار نگيرد، و در حمايت و سايۀ عزّت خودت كه مقهور نگردد. و او را در امان محكم خود ايمن بدار؛ كه هرگز آن كه در سايۀ امن تو باشد ذليل و خوار نگردد. و او را در كنف حمايت خويش قرار ده؛ زيرا حمايت شدۀ تو هرگز مورد سوء قصد كسى قرار نخواهد گرفت؛

ص: 341

و أيّده بنصرك العزيز، و أيّده بجندك الغالب، و قوّه بقوّتك، و أردفه بملآئكتك، و وال من والاه، و عاد من عاداه، و ألبسه درعك الحصينة، و حفّه بالملآئكة حفّا. أللّهمّ و بلّغه أفضل ما بلّغت القآئمين بقسطك من أتباع النّبيّين. أللّهمّ اشعب به الصّدع، و ارتق به الفتق، و أمت به الجور، و أظهر به العدل، و زيّن بطول بقآئه الأرض، و أيّده بالنّصر، و انصره بالرّعب، و قوّ ناصريه، و اخذل خاذليه، و دمدم على من نصب له، و دمّر من غشّه. و اقتل به جبابرة الكفر، و عمده و دعآئمه، و اقصم به رؤوس الضّلالة و شارعة البدع، و مميتة السّنّة، و مقوّية الباطل، و ذلّل به الجبّارين، و أبر به الكافرين و جميع الملحدين، في مشارق الأرض و مغاربها، و برّها و بحرها، و سهلها و جبلها، حتّى لا تدع منهم ديّارا، و لا تبقي لهم اثارا. أللّهمّ طهّر منهم

و او را با يارى شكست ناپذيرت كمك فرما، و با سپاه پيروزمندت تأييدش كن، و با نيروى خود نيرومندش فرما، و فرشتگانت را با او همراه ساز؛ و دوستش را دوست دار، و دشمنش را دشمن بدار؛ و زره محكم و محافظ خود را بر او بپوشان؛ و فرشتگان را گرداگرد او درآور. بارخدايا؛ او را به برترين مرتبه اى برسان كه هريك از برپاكنندگان قسط و عدل از پيروان پيامبران را بدان مرتبه رسانيدى. خداوندا؛ اختلاف ها را به واسطۀ وجود مقدّسش برطرف گردان، و تفرقه ها و پراكندگى ها را به واسطۀ او از ميان بردار. و ظلم و ستم را به وسيلۀ او بميران، و عدل را به وسيلۀ او آشكار ساز، و زمين را با باقى ماندن طولانى اش زينت و كمال بخش؛ و او را به يارى خودت تأييد كن و با رعب افكندن بر دل دشمنانش پيروزش گردان، و يارانش را نيرومند ساز، و خواركنندگان او را خوار و ذليل گردان، و آن كه رودررويش به جنگ ايستد به هلاكت برسان، و آن كه با او مكر و خدعه كند نابودش ساز، و با دست توانايش ستمگران و كافران و سردسته ها و اركان آنان را به خاك هلاكت انداز، و پشت سران گمراهى، بدعت گذاران و نابودكنندگان سنّت الهى و تقويت كنندگان باطل را به واسطۀ او بشكن. با وجود شريفش، زورگويان متكبّر را ذليل كن، و همۀ كافران و ملحدان را -در شرق و غرب، دريا و خشكى، كوه و دشت-ريشه كن فرما؛ تا كسى از آنان بر جاى ننهى، و اثرى از آنان باقى نگذارى. بارخدايا؛ سرزمينت را از وجود آن ها پاك گردان،

ص: 342

بلادك، و اشف منهم عبادك، و أعزّ به المؤمنين، و أحي به سنن المرسلين، و دارس حكمة النّبيّين، و جدّد به ما امتحى من دينك، و بدّل من حكمك، حتّى تعيد دينك به، و على يديه غضّا محضا صحيحا، لا عوج فيه، و لا بدعة معه، و حتّى تنير بعدله ظلم الجور، و تطفئ به نيران الكفر، و توضح به معاقد الحقّ و مجهول العدل. فإنّه عبدك الّذي استخلصته لنفسك، و اصطفيته من خلقك، و اصطفيته على عبادك، و ائتمنته على غيبك، و عصمته من الذّنوب، و برّأته من العيوب، و طهّرته من الرّجس، و سلّمته من الدّنس. أللّهمّ فإنّا نشهد له يوم القيامة، و يوم حلول الطّامّة، أنّه لم يذنب ذنبا و لا أتى حوبا، و لم يرتكب معصية، و لم يضيّع لك طاعة، و لم يهتك لك حرمة، و لم يبدّل لك فريضة، و لم يغيّر لك شريعة، و أنّه

و قلب بندگانت را با نابودى آن ها شفا ده؛ و به واسطۀ آن وجود مقدّس، اهل ايمان را عزيز گردان، و سنّت هاى رسولان و آنچه از حكمت هاى پيامبران مندرس گشته به وسيلۀ او زنده كن، و آنچه از دين تو كه از بين رفته و از احكامت كه دگرگون شده به وسيلۀ او بازسازى كن؛ تا دين حقيقى خود را به وسيلۀ او و به دست تواناى او، به گونه اى تازه و بى آلايش و صحيح اعاده كنى و بازگردانى؛ كه هيچ كجى در آن نباشد و هيچ بدعتى با آن آميخته نباشد. و تاريكى هاى ظلم و بيداد با عدل او روشن گردد، و آتش كفر به وسيلۀ او خاموش شود، و در نتيجه، پيچيدگى هاى حقّ آشكار گردد، و اساس عدل و قسط-كه مجهول مانده است-معلوم و روشن شود. زيرا آن حضرت، بندۀ توست كه براى خودت خالصش گردانيدى، و از ميان بندگانت او را برگزيدى، و بر آن ها اختيار كردى، و او را براى سپردن غيب خودت، امين يافتى؛ و از گناهان، او را نگه داشتى، و از هر عيبى پيراسته اش كردى، و از هر پليدى آراسته اش گردانيدى، و از هر ناپاكى رهايش ساختى. خدايا؛ ما در روز قيامت و آن حادثۀ بزرگ محشر، گواهى مى دهيم كه او هرگز گناهى نكرده، و جرمى انجامى نداده، و معصيتى مرتكب نشده، و طاعتى را از تو ضايع نساخته، و حرمتى را از تو هتك نكرده، و فريضه اى از تو را دگرگون ننموده، و قانونى از دين تو تغيير نداده است. و او

ص: 343

الهادى المهديّ الطّاهر التّقيّ النّقيّ الرّضيّ الزّكيّ. أللّهمّ أعطه في نفسه و أهله، و ولده و ذرّيّته، و امّته و جميع رعيّته، ما تقرّ به عينه، و تسرّ به نفسه، و تجمع له ملك المملكات كلّها، قريبها و بعيدها، و عزيزها و ذليلها، حتّى يجري حكمه على كلّ حكم، و يغلب بحقّه كلّ باطل. أللّهمّ اسلك بنا على يديه منهاج الهدى، و المحجّة العظمى، و الطّريقة الوسطى، الّتي يرجع إليها الغالي، و يلحق بها التّالي، و قوّنا على طاعته، و ثبّتنا على مشايعته، و امنن علينا بمتابعته، و اجعلنا في حزبه القوّامين بأمره، الصّابرين معه، الطّالبين رضاك بمناصحته، حتّى تحشرنا يوم القيامة في أنصاره و أعوانه و مقوّية سلطانه. أللّهمّ و اجعل ذلك لنا خالصا من كلّ شكّ و شبهة و ريآء و سمعة، حتّى لا نعتمد به غيرك، و لا نطلب به إلاّ وجهك،

هدايت گر انسان ها، و هدايت يافتۀ پاك سيرت باتقواى پاكيزه پسنديده آراسته است. خدايا؛ براى او نسبت به خودش، اهلش، فرزندانش، امّت و همۀ زيردستانش، چيزى عطا كن كه چشمش را به آن روشن نمايى و روانش را به آن شاد گردانى؛ و حكومت سراسر كشورهاى نزديك و دور؛ سرفراز و خوار را به او عطا فرما؛ تا حكمش بر حكم هر حكمرانى جارى گردد، و حقّ او بر هر باطلى غالب گردد. خدايا؛ ما را به دست او، بر طريقت هدايت، و بر راه روشن عظيم و راه ميانه و اعتدال سالك گردان؛ راهى كه هر افراطگر پيشى گيرنده، و هر كوته نظر عقب مانده، بايد بدان بازگردد. و ما را بر طاعتش قوى گردان، و بر پيرويش ثابت قدم بدار؛ و با نعمت پيرويش بر ما منّت بگذار، و ما را در سپاه او قرار ده؛ كه اجراكنندۀ فرمان اويند، و در راهش صابر و شكيبا هستند، و از خيرخواهى او فقط رضا و خشنودى تو را طالب اند؛ تا در روز رستاخيز ما را در ميان ياران و مددكاران و تقويت كنندگان حكومت بابركتش محشور فرمايى. خدايا؛ اين را از ما، خالص و به دور از هر شك و شبهه و ريا و سمعه قرار بده؛ آن گونه كه با اين كار، به غير تو اعتماد نكنيم و از اين كار، جز تو را نطلبيم؛

ص: 344

و حتّى تحلّنا محلّه، و تجعلنا في الجنّة معه، و أعذنا من السّامة و الكسل و الفترة، و اجعلنا ممّن تنتصر به لدينك، و تعزّ به نصر وليّك، و لا تستبدل بنا غيرنا، فإنّ استبدالك بنا غيرنا عليك يسير، و هو علينا عسير. أللّهمّ صلّ على ولاة عهده، و الأئمّة من ولده، و بلّغهم امالهم، وزد في اجالهم، و أعزّ نصرهم، و تمّم لهم ما أسندت إليهم في أمرك لهم، و ثبّت دعآئمهم، و اجعلنا لهم أعوانا، و على دينك أنصارا، فإنّهم معادن كلماتك، و أركان توحيدك، و دعآئم دينك، و ولاة أمرك، و خالصتك من عبادك، و صفوتك من خلقك، و أوليآؤك و سلائل أوليآئك، و صفوة أولاد رسلك، و السّلام عليهم و رحمة اللّه و بركاته. (1)

و تا اين كه به لطفت ما را به محلّ و مقام او وارد نمايى؛ و در بهشت با او و در جوار او جاى دهى؛ و ما را از خستگى و تنبلى و سستى در طاعت، در پناه خويش قرار دهى؛ و ما را از كسانى قرار دهى كه دينت را به سبب او يارى مى دهى و يارى وليّت را تقويت مى گردانى. و كسى را غير از ما جايگزين ما مفرما، زيرا كه اين جايگزينى براى تو بسى سهل و آسان است؛ ولى براى ما بسيار گران و سنگين مى باشد. خدايا؛ رحمت فرست بر فرمانداران او؛ و پيشوايان از فرزندان او؛ و آنان را به آرزوهاشان برسان، و بر عمرهاى شان بيفزا، و نصرت باعزّت به آن ها عنايت فرما، و آنچه از امر دين خود را مربوط به آنان فرمودى به حدّ كمال و اتمام برسان؛ و اساس حكومت آنها را ثبات و پايدارى عنايت كن؛ و ما را، براى آنان يار و براى دينت ياور قرار بده؛ زيرا آنان معدن هاى كلمات تو، و پايه هاى توحيد تو، استوانه هاى دين تو، و سرپرستان امر از طرف تو، و خاصّان و خالصان از بندگان تو، و برگزيدۀ از خلق تو، و دوستان تو، و فرزندان اولياى تو و برگزيدۀ از فرزندان پيامبران تو هستند، و درود بر آن ها و رحمت و بركات الهى بر آنان نثار باد.

ص: 345


1- 1) . جمال الاسبوع:307، و [1]در مصباح المتهجّد:409، [2]المصباح:726، و [3]البلد الأمين:122 [4] با تفاوتى اندك. نيز، سيّد بن طاووس رحمه اللّه با كمى كاستى و فزونى همين را در كتاب مصباح الزائر:457 [5] نقل كرده است.

4- دعاى زمان غيبت

به روايتى ديگر

سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه چنين مى گويد: يونس بن عبد الرحمان از امام رضا عليه السّلام روايت مى كند كه آن حضرت پيوسته دستور به دعا براى صاحب الزمان ارواحنا فداه مى داد و از جملۀ دعاهاى ايشان براى حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه اين دعاست:

أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و ادفع عن وليّك و خليفتك و حجّتك على خلقك، و لسانك المعبّر عنك بإذنك، النّاطق بحكمتك، و عينك النّاظرة في بريّتك، الشّاهد على عبادك، الجحجاح المجاهد المجتهد، عبدك العآئذ بك. أللّهمّ و أعذه من شرّ ما خلقت و ذرأت، و برأت و أنشأت و صوّرت، و احفظه من بين يديه و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله، و من فوقه و من تحته، بحفظك الّذي لا يضيع من حفظته به، و احفظ فيه رسولك و وصيّ رسولك و ابآئه، أئمّتك و دعآئم دينك،

خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و از ولىّ و خليفه ات و حجّتت بر بندگانت، (هر بلايى را) دفع فرما. همان كسى كه با اجازۀ تو زبان گويا و بيان كنندۀ حقايق از طرف تو است، و با حكمت تو سخن مى گويد؛ و چشم بيناى تو در ميان بندگانت است؛ گواه بر آن ها است؛ آن مجاهد كوشا و بنده اى كه به تو پناه آورده است. بارخدايا؛ او را از شرّ هرآنچه خلق كردى و آفريدى و پديد آوردى و ايجاد نمودى و صورت و شكل بخشيدى، و او را حفظ فرما از مقابلش و پشت سرش و راست و چپش و از بالاى سرش و زير پايش؛ به حفظى كه هركه را به آن حفظ كنى ضايع نگردد. و با اين محافظت، پيامبر و وصىّ پيامبر و پدرانش را-آنان كه ائمّۀ تو و استوانه هاى دين تو هستند-حفظ فرما،

ص: 346

صلواتك عليهم أجمعين، و اجعله في وديعتك الّتي لا تضيع، و في جوارك الّذي لا يحتقر، و في منعك و عزّك الّذي لا يقهر. أللّهمّ و امنه بأمانك الوثيق الّذي لا يخذل من امنته به، و اجعله في كنفك الّذي لا يضام من كان فيه، و انصره بنصرك العزيز، و أيّده بجندك الغالب، و قوّه بقوّتك، و أردفه بملآئكتك. أللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و ألبسه درعك الحصينة، و حفّه بملآئكتك حفّا. أللّهمّ و بلّغه أفضل ما بلّغت القآئمين بقسطك من أتباع النّبيّين. أللّهمّ اشعب به الصّدع، و ارتق به الفتق، و أمت به الجور، و أظهر به العدل، و زيّن بطول بقآئه الأرض، و أيّده بالنّصر، و انصره بالرّعب، و افتح له فتحا يسيرا، و اجعل له من لدنك على عدوّك و عدوّه سلطانا نصيرا. أللّهمّ اجعله القآئم المنتظر، و الإمام الّذي به تنتصر، و أيّده بنصر عزيز

درود تو بر همۀ آنان باد؛ و قرار بده او را در وديعۀ خويش كه از بين نمى رود؛ و در جوار رحمتت كه حقير و پست نمى شود؛ و در حمايت و پناه عزّتت كه هرگز مقهور نمى شود. خدايا؛ او را در نگاهبانى محكم خود ايمن دار؛ كه هركس در آن نگاهبانى درآيد مخذول و مغلوب نشود. او را در احاطه و سايۀ لطف خود كه هركس در آن قرار گيرد مورد ستم واقع نشود قرار بده، او را با يارى قدرت مندت يارى كن، و با سپاه غالبت تأييدش فرما، و با قوّت لايتناهى خود نيرومندش گردان، و فرشتگانت را با او همراه ساز. خدايا؛ دوستش را دوست بدار، و دشمنش را دشمن بدار، و زره محكم خود را بر او بپوشان؛ و گرداگرد وجودش را با فرشتگان، احاطه كن. خداوندا؛ او را به برترين مرتبه اى كه هر برپاكنندۀ عدلى را -از پيروان پيامبران-رسانيده اى برسان. بارخدايا؛ اختلاف ها را به واسطۀ وجود مقدّسش برطرف گردان، و تفرقه ها و پراكندگى ها را به واسطۀ او از ميان بردار. ستم را به وسيلۀ او بميران و عدل را ظاهر فرما، و با ماندن طولانى اش زمين را زينت بخش، و با يارى خود تأييدش كن، و با رعب انداختن بر دل دشمنانش نصرتش بده؛ و فتح و گشايشى آسان بدو نصيب فرما، و از جانب خودت سلطنت و قدرتى ظفرمندانه بر دشمنان خود و دشمنان او، به او مرحمت فرما. خدايا؛ او را همان برپاكنندۀ عدل و داد قرار ده، كه مورد انتظار همگان است؛ و او را امامى قرار ده كه به وسيلۀ او ما را يارى مى نمايى؛ و با نصرتى

ص: 347

و فتح قريب، و ورّثه مشارق الأرض و مغاربها اللاّتي باركت فيها، و أحي به سنّة نبيّك صلواتك عليه و اله، حتّى لا يستخفي بشيء من الحقّ مخافة أحد من الخلق، و قوّ ناصره، و اخذل خاذله، و دمدم على من نصب له، ودمّر على من غشّه. أللّهمّ و اقتل به جبابرة الكفر و عمده، و دعآئمه و القوّام به، و اقصم به رؤوس الضّلالة، و شارعة البدعة، و مميتة السّنّة، و مقوّية الباطل، و أذلل به الجبّارين، و أبر به الكافرين و المنافقين، و جميع الملحدين، حيث كانوا و أين كانوا من مشارق الأرض و مغاربها، و برّها و بحرها، و سهلها و جبلها، حتّى لا تدع منهم ديّارا، و لا تبقي لهم اثارا. أللّهمّ و طهّر منهم بلادك، و اشف منهم عبادك، و أعزّ به المؤمنين، و أحي به سنن المرسلين، و دارس حكم النّبيّين، و جدّد به ما محي من دينك، و بدّل من

با عزّت و گشايشى زودهنگام تأييدش بفرما. مشرق و مغرب زمينت را به او ارث بده؛ البتّه قلمروى كه برايش مبارك قرار داده باشى؛ به واسطۀ او سنّت پيامبرت را-كه درود خدا بر او و آل او باد-حياتى ديگر بخش، تا اين كه چيزى از حق را از ترس كسى، پنهان ندارد. ياورش را قوى گردان، و كسى را كه خذلان و خواريش را خواهد، مخذول و مغلوب فرما؛ كسى كه با او دشمنى آشكار نمايد مورد خشم خويش قرار بده؛ آن كه را با او نيرنگ كند نابود كن. خداوندا؛ به واسطۀ او كافران زورگو و اركان و سردسته هاى آن ها و هر آن كه باعث دوام و قوام آن ها باشد را نابود كن. سران گمراهى، و سرچشمه هاى بدعت و هركه سنّت را بميراند و باطل را تقويت كند، با نيروى الهى اش درهم شكن. سركشان ستمگر را به وسيلۀ او ذليل كن و كافران و دورويان و همۀ ملحدان را به واسطۀ او هلاك نما؛ در هر زمان و هر مكانى كه باشند؛ مشرق و مغرب، دريا و خشكى، كوه و دشت؛ تا اين كه از آنان، كسى باقى نگذارى و اثرى بجا نماند. خدايا؛ سرزمين خود را از وجود آن ها پاك كن و قلب مؤمنان را با نابودى آنان شفا بخش؛ و به واسطۀ آن حضرت، مؤمنان را عزيز فرما، و سنّت هاى رسولان و فرستادگانت را، و احكام پيامبران را-كه رو به نابودى رفته است-بار ديگر زنده نما، و هر آن چه از دينت محو شده و از

ص: 348

حكمك، حتّى تعيد دينك به و على يديه غضّا جديدا صحيحا محضا، لا عوج فيه، و لا بدعة معه، حتّى تنير بعدله ظلم الجور، و تطفئ به نيران الكفر، و تظهر به معاقد الحقّ، و مجهول العدل، و توضح به مشكلات الحكم. أللّهمّ و إنّه عبدك الّذي استخلصته لنفسك، و اصطفيته من خلقك، و اصطفيته على عبادك، و ائتمنته على غيبك، و عصمته من الذّنوب، و برّأته من العيوب، و طهّرته [من الرّجس]، و صرّفته عن الدّنس، و سلّمته من الرّيب. أللّهمّ فإنّا نشهد له يوم القيامة، و يوم حلول الطّامّة، أنّه لم يذنب و لم يأت حوبا، و لم يرتكب لك معصية، و لم يضيّع لك طاعة، و لم يهتك لك حرمة، و لم يبدّل لك فريضة، و لم يغيّر لك شريعة، و أنّه الإمام التّقيّ الهادى المهديّ الطّاهر التّقيّ الوفيّ الرّضيّ الزّكيّ. أللّهمّ فصلّ عليه

احكامت دگرگون گشته است، تازه و نو گردان؛ تا اين كه دين حقيقى تو به دست او؛ شاداب، تازه، جديد، خالص و صحيح بدون هيچ كژى و بدعتى گردانى. تا آن كه تاريكى هاى ستم را با نور عدلش روشن گردانى، و آتش فتنه هاى كافران را به وسيلۀ او خاموش گردانى، و گره خوردگى ها و پيچيدگى هاى حقّ را به وسيلۀ او آشكار گردانى و عدل و داد گم شده و ناشناخته را به وسيلۀ او ظاهر گردانى؛ مشكلات و دشوارى هاى احكام را-با پرتوهاى نورافشان او-واضح گردانى. بارخدايا؛ همانا او بنده اى از بندگان توست كه براى خود خالصش گردانيدى، و از ميان آفريدگانت او را برگزيدى، و او را بر بندگانت برگزيدى، و او را براى سپردن غيب خود امين يافتى، و از گناهان معصومش داشتى، و از عيب ها مبرّايش كردى، و از هرگونه آلودگى پاكيزه اش كردى، و از ناپاكى و پليدى به دورش گردانيدى، و از هر شكّ و شبهه اى سلامتش فرمودى. خدايا؛ ما در روز قيامت-و روز برپا شدن حادثۀ عظيم محشر-گواهى مى دهيم كه او گناهى نكرده است؛ جرمى انجام نداده و معصيتى مرتكب نشده است؛ طاعتى را تباه نكرده است؛ حرمتى را هتك نكرده است؛ و واجبى را عوض ننموده است؛ و قانونى را تغيير نداده است؛ او امامى پرهيزكار، هدايت گر، رهبرى هدايت شده، پاك سرشت، باتقوا، باوفا، پسنديده و نيك سيرت است. خداوندا؛ بر او

ص: 349

و على ابآئه، و أعطه في نفسه و ولده، و أهله و ذرّيّته و امّته و جميع رعيّته، ما تقرّ به عينه، و تسرّ به نفسه، و تجمع له ملك المملكات كلّها، قريبها و بعيدها، و عزيزها و ذليلها، حتّى يجري حكمه على كلّ حكم، و يغلب بحقّه على كلّ باطل. أللّهمّ و اسلك بنا على يديه منهاج الهدى، و المحجّة العظمى، و الطّريقة الوسطى، الّتي يرجع إليها الغالي، و يلحق بها التّالي. أللّهمّ و قوّنا على طاعته، و ثبّتنا على مشايعته، و امنن علينا بمتابعته، و اجعلنا في حزبه القوّامين بأمره، الصّابرين معه، الطّالبين رضاك بمناصحته، حتّى تحشرنا يوم القيامة في أنصاره و أعوانه، و مقوّية سلطانه. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و اجعل ذلك كلّه منّا لك خالصا من كلّ شكّ و شبهة و ريآء و سمعة، حتّى لا نعتمد به غيرك، و لا نطلب به إلاّ وجهك، و پدرانش درود فرست، و در مورد خودش، فرزندان و خانواده اش، امّت و رعيّتش، چيزى عطا كن كه چشمش را به آن روشن نمايى و روانش را به آن شاد گردانى؛ و حكومت همۀ ممالك-اعمّ از دور و نزديك، قوى و ضعيف-تحت سيطرۀ او درآيد، و فرمانش بر هرحكمى نافذ باشد، و كلمۀ حقّش، بر هرباطلى غالب گردد. خدايا؛ به دست مباركش ما را بر طريق هدايت روان كن، و بر شاهراه روشن و راه ميانه و اعتدال-كه هر افراطگر پيشرو و هر تفريطپيشۀ عقب مانده بايد بدان باز گردد-استوار فرما. خدايا؛ ما را بر طاعتش نيرومند گردان، و بر پيرويش ثابت قدم بدار، و با نعمت پيروى از او بر ما منّت بگذار، و ما را جزو گروه او كه عهده دار امر او هستند قرار ده كه به فرمانش، سرفرود مى آورند، و در راهش صبر پيشه مى كنند، و از خيرخواهى او رضاى تو را مى طلبند. تا در نهايت، در روز قيامت، ما را در گروه ياران و مددكاران و تقويت كنندگان حكومت بابركتش، محشور نمايى. خداوند؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و همۀ اين ها را از ما خالص و به دور از هرشكّ و شبهه و ريا و سمعه قرار بده؛ آن گونه كه با اين كار، به غير تو اعتماد نكنيم و از اين كار، جز تو را نطلبيم؛

ص: 350

و حتّى تحلّنا محلّه، و تجعلنا في الجنّة معه، و لا تبتلنا في أمره بالسّامة و الكسل و الفترة و الفشل، و اجعلنا ممّن تنتصر به لدينك، و تعزّ به نصر وليّك، و لا تستبدل بنا غيرنا، فإنّ استبدالك بنا غيرنا عليك يسير، و هو علينا كبير، إنّك على كلّ شيء قدير. أللّهمّ و صلّ على ولاة عهوده، و بلّغهم امالهم، و زد في اجالهم و انصرهم و تمّم لهم ما أسندت إليهم من أمر دينك، و اجعلنا لهم أعوانا و على دينك أنصارا، و صلّ على ابآئه الطّاهرين الأئمّة الرّاشدين. أللّهمّ فإنّهم معادن كلماتك، و خزّان علمك، و ولاة أمرك، و خالصتك من عبادك، و خيرتك من خلقك، و أوليآئك و سلائل أوليآئك، و صفوتك و أولاد أصفيآئك، صلواتك و رحمتك و بركاتك عليهم أجمعين. أللّهمّ و شركاؤه في أمره، و معاونوه على طاعتك، الّذين جعلتهم

باشد كه ما را در محلّ و جايگاه آن حضرت وارد نمايى، و ما را در بهشت همراه او گردانى؛ و در انجام فرمان او ما را به تنبلى، سستى، ضعف و گسستگى مبتلا نسازى؛ و ما را از كسانى قرار ده كه دينت را به وسيلۀ آنان يارى مى كنى، و يارى وليّت را به او تقويت مى كنى، كسى را جايگزين ما مكن؛ زيرا، اين جايگزينى بر تو آسان است، ولى بر ما بسى سنگين و دشوار. باور دارم كه تو بر هر چيزى توانايى. خدايا؛ بر فرماندارانش رحمت فرست، و به آرزوهاى (مقدّس شان) برسان، و بر عمرشان بيفزا، و ياريشان فرما، و آن چه از امر دينت به آن ها مربوط ساخته اى، كامل و تمام گردان، و ما را از مددكاران آنان قرار ده، و از يارى كنندگان دينت مقرّر فرما. بر پدران پاكش، امامان رشيد و راهنماى بشر، درود فرست. بارخدايا؛ آنان، معدن هاى كلمات تو، و گنجينه هاى دانش، و علوم تو، و سرپرستان امر تو، و بندگان مخلص تو، و نيكوكاران از ميان بندگان تو، و دوستان تو و فرزندان اولياى تو، و برگزيدگان و فرزندان برگزيدگان تو هستند. درود و رحمت و بركت هاى تو بر آنان نثار باد. خدايا؛ آنان كه در امر او شريك اند، و بر طاعت تو مددكاران اويند؛ كسانى كه تو

ص: 351

حصنه و سلاحه و مفزعه و انسه، الّذين سلوا عن الأهل و الأولاد، و تجافوا الوطن، و عطّلوا الوثير من المهاد، قد رفضوا تجاراتهم، و أضرّوا بمعايشهم، و فقدوا في أنديتهم بغير غيبة عن مصرهم، و حالفوا البعيد ممّن عاضدهم على أمرهم، و خالفوا القريب ممّن صدّ عن وجهتهم، و ائتلفوا بعد التّدابر و التّقاطع في دهرهم، و قطعوا الأسباب المتّصلة بعاجل حطام من الدّنيا. فاجعلهم اللّهمّ في حرزك و في ظلّ كنفك، و ردّ عنهم بأس من قصد إليهم بالعداوة من خلقك، و أجزل لهم من دعوتك من كفايتك و معونتك لهم، و تأييدك و نصرك إيّاهم، ما تعينهم به على طاعتك، و أزهق بحقّهم باطل من أراد إطفآء نورك، و صلّ على محمّد و اله. و املأ بهم كلّ افق من الآفاق، و قطر من الأقطار قسطا و عدلا و رحمة و فضلا، و اشكر لهم

دژ، اسلحه، پناهگاه و مايۀ انس او قرارشان دادى؛ آن هايى كه از اهل و اولاد خود بريدند، و ترك وطن گفتند، و تخت هاى استراحت را رها كردند؛ تجارت ها را كنار گذاشتند؛ و به معيشت هاى خودشان ضرر زدند؛ و بدون اين كه از شهرهاى شان خارج شوند، به عزلت و گوشه نشينى افتادند؛ و با هركس كه در كارها يارى شان نمايد پيمان بستند؛ گرچه نسبتى دور با آن ها داشتند، و با نزديكانى كه آن ها را از مقصودشان بازبدارد مخالفت ورزيدند؛ بعد از جدايى ها گردهم آمدند و اسباب به هم پيوستۀ دنيوى را كه وسيلۀ بهره بردن اندك از دنيا بود، قطع نمودند. بدين سان، خدايا؛ آن ها را در حفظ و حراست خود، و در سايۀ لطف و حمايت خويش قرار ده، و شرّ هر آن كه قصد بدى به آن ها را دارد، از آنان بازگردان؛ و كفايت و كمك و تأييد و ياريت را نسبت به آن ها زياد كن، آنچه ايشان را بر طاعت تو يارى شان كند، و به واسطۀ حقّانيّت ايشان باطل هركسى را كه مى خواهد نور تو را خاموش كند نابود گردان، و بر محمّد و آل او درود فرست. خدايا؛ به وسيلۀ آن ها تمام افق هاى عالم و اقطار دنيا را از عدل و قسط و رحمت و فضل خودت، پر كن، و از آنان به

ص: 352

على حسب كرمك و جودك، و ما مننت به على القآئمين بالقسط من عبادك، و اذخر لهم من ثوابك ما ترفع لهم به الدّرجات، إنّك تفعل ما تشآء و تحكم ما تريد، امين ربّ العالمين. (1)

اندازۀ كرم و بخشش خودت و آن گونه كه بر برپاكنندگان عدل و داد از ميان بندگانت منّت گذاردى سپاسگزارى كن، و براى آن ها ثوابى ذخيره ساز كه به وسيلۀ آن به درجات و مرتبه اى رفيع برسند؛ همانا تو هرآنچه را بخواهى انجام مى دهى، و بدان چه اراده نمايى حكم مى كنى؛ اى پروردگار عالميان؛ اين دعاها را اجابت فرما.

سيّد بزرگوار رضى الدين علىّ بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: اين روايت، شامل بخشى از دعاست كه روايت اوّلى آن را نداشت. پس، اگر مى خواهى از اهل سعادت گردى اين دعا را بخوان، و در اين دعاها جانب پروردگار را حفظ كن، و در پيشگاه او كمال ادب را به جاى آور. 2

كفعمى رحمه اللّه در «المصباح» چنين مى گويد: يونس بن عبد الرحمان از امام رضا عليه السّلام روايت مى كند كه آن حضرت، پيوسته بر دعا كردن براى صاحب الأمر صلوات اللّه عليه با خواندن اين دعا دستور مى داد: «أللّهمّ ادفع عن وليّك و خليفتك. . .» وى، دعا را مانند آنچه گذشت تا عبارت «و هو علينا كبير» ادامه داده، سپس اين قسمت را نقل كرده است:

أللّهمّ صلّ على ولاة عهده و الأئمّة من بعده، و بلّغهم امالهم، و زد في اجالهم، و أعزّ نصرهم، و تمّم لهم ما أسندت إليهم من أمرك لهم، و ثبّت دعآئمهم، و اجعلنا لهم أعوانا، و على دينك أنصارا، فإنّهم معادن كلماتك، و خزّان علمك، و أركان توحيدك، و دعآئم دينك، و ولاة أمرك، و خالصتك من عبادك،

خدايا؛ بر واليان عهدش و پيشوايان پس از او رحمت فرست، و به آرزوهاى شان برسان، و بر عمرشان بيفزا، و يارى ايشان را تقويت فرما، و آن چه از دينت را به آن ها مربوط ساخته اى كامل نما، و پايه هاى آن ها را استوار كن، و ما را ياران آن ها و ياوران دينت قرار ده. همانا آن ها معدن هاى كلمات تو، گنجينه هاى علم و دانش تو، استوانه هاى توحيد تو، پايه هاى دين تو، سرپرستان امر تو، بندگان خالص تو،

ص: 353


1- 1 و 2) . جمال الاسبوع:310 و 314. [1]

و صفوتك من خلقك، و أوليآؤك و سلائل أوليآئك، و صفوة أولاد نبيّك، و السّلام عليهم و رحمة اللّه و بركاته. (1)

برگزيدۀ از ميان بندگان تو، دوستان و فرزندان دوستان تو، و برگزيدگان فرزندان پيامبر تو هستند؛ درود و سلام و رحمت خداوند و بركت هاى او بر همۀ آنان نثار باد.

5- دعاى معرفت در زمان غيبت

سيّد بزرگوار، جناب علىّ بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «جمال الاسبوع» مى فرمايد:

دعاى ديگرى است براى حضرت صاحب الزمان صلوات اللّه عليه كه سزاوار است آن دعا ترك نشود؛ گرچه همۀ تعقيبات و دعاهايى را كه براى عصر روز جمعه ذكر كرديم به خاطر داشتن عذر ترك شود.

و اين سرّى دارد كه خداوند ما را از فضل و احسان ويژۀ خود با آن آشنا نموده است. پس به آن اعتماد كن و آن را انجام بده.

اين دعاى شريف به دو طريق از «محمّد بن همام» روايت شده و او گفته است كه:

شيخ ابو عمرو عمرى رحمه اللّه اين دعا را به او املا نموده و دستور به خواندن آن داده است؛ و آن، دعايى است براى زمان غيبت قائم آل محمّد عليهم السّلام:

أللّهمّ عرّفني نفسك، فإنّك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرفك، و لم أعرف رسولك. أللّهمّ عرّفني رسولك، فإنّك إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجّتك. أللّهمّ عرّفني حجّتك، فإنّك إن لم

بارخدايا؛ خودت را به من بشناسان؛ زيرا اگر خودت را به من نشناسانى تو و پيامبرت را نمى شناسم. خدايا؛ پيامبرت را به من معرّفى فرما؛ زيرا اگر پيامبرت را به من نشناسانى، حجّت تو را نخواهم شناخت. خداوندا؛ حجّت را به من بشناسان؛ زيرا اگر

ص: 354


1- 1) . بحار الأنوار:102/115. [1]

تعرّفني حجّتك ضللت عن ديني. أللّهمّ لا تمتني ميتة جاهليّة، و لا تزغ قلبي بعد إذ هديتني. أللّهمّ فكما هديتني لولاية من فرضت طاعته عليّ من ولاة أمرك بعد رسولك صلواتك عليه و اله، حتّى واليت ولاة أمرك أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب، و الحسن و الحسين و عليّا و محمّدا و جعفرا و موسى و عليّا و محمّدا و عليّا و الحسن و الحجّة القآئم المهديّ صلواتك عليهم أجمعين. أللّهمّ ثبّتني على دينك، و استعملني بطاعتك، و ليّن قلبي لوليّ أمرك، و عافني ممّا امتحنت به خلقك، و ثبّتني على طاعة وليّ أمرك، الّذي سترته عن خلقك، فبإذنك غاب عن بريّتك، و أمرك ينتظر، و أنت العالم غير معلّم بالوقت الّذي فيه صلاح أمر وليّك، في الإذن له بإظهار أمره و كشف سرّه، و صبّرني على ذلك، حتّى لا احبّ تعجيل ما أخّرت، و لا

حجّتت را به من نشناسانى، نسبته به دينم گمراه مى گردم. خدايا؛ مرا به مرگ جاهليّت نميران و پس از آن كه هدايتم نمودى، قلبم را دچار انحراف و ترديد مساز. اى خدا؛ همان گونه كه مرا به ولايت و دوستى آن كس كه طاعتش را بر من واجب نمودى-يعنى: سرپرستان امرت پس از رسول گراميت كه درود تو بر او و آل او باد-رهنمون شدى، تا صاحبان حقيقى خلافت و واليان امرت يعنى: امير مؤمنان علىّ بن ابى طالب، حسن، حسين، على، محمّد، جعفر، موسى، على، محمّد، على، حسن و حجّت قائم مهدى-كه درودهاى تو بر همۀ آنان باد-را دوست بدارم. اى خدا؛ مرا بر دين خودت ثابت بدار؛ و مرا بر طاعت خويش بكار گير، و قلبم را براى صاحب امرت مطيع و نرم كن، و مرا در عرصه هاى امتحان هايى كه از بندگانت به عمل مى آورى عافيت ببخش، و در فرمان بردارى از صاحب فرمانت استوارم ساز؛ همان كسى كه از بندگانت پنهانش گرداندى؛ پس با اجازۀ تو از ميان خلق پنهان شد، و منتظر فرمان توست؛ درحالى كه تو آگاهى-بدون اينكه كسى تو را آگاه كند-به زمانى كه در آن، كار وليّت را اصلاح فرمايى، و آن وقت به او اجازه فرمايى كه امرش را آشكار نمايد و از اسرارش پرده بردارد. و مرا بدان شكيبا فرما تا شتاب در چيزى را نخواهم كه تو تأخيرش را مى خواهى، و

ص: 355

تأخير ما عجّلت، و لا أكشف عمّا سترت، و لا أبحث عمّا كتمت، و لا انازعك في تدبيرك، و لا أقول لم و كيف و ما بال وليّ الأمر لا يظهر و قد امتلأت الأرض من الجور، و افوّض اموري كلّها إليك. أللّهمّ إنّي أسألك أن تريني وليّ أمرك ظاهرا نافذ الأمر، مع علمي بأنّ لك السّلطان و القدرة، و البرهان و الحجّة، و المشيّة و الحول و القوّة، فافعل ذلك بي و بجميع المؤمنين، حتّى ننظر إلى وليّك صلواتك عليه و اله، ظاهر المقالة، واضح الدّلالة، هاديا من الضّلالة، شافيا من الجهالة، و أبرز يا ربّ مشاهدته، و ثبّت قواعده، و اجعلنا ممّن تقرّ عينه برؤيته، و أقمنا بخدمته، و توفّنا على ملّته، و احشرنا في زمرته. أللّهمّ أعذه من شرّ جميع ما خلقت و برأت، و ذرأت و أنشأت و صوّرت، و احفظه من بين يديه و من خلفه، و عن يمينه و عن

تأخير چيزى را مطالبه نكنم كه تو تعجيلش را اراده نموده اى، و پرده برندارم از آنچه تو پنهانش كرده اى، و چيزى را كاوش نكنم كه تو پوشيده اش فرموده اى، و نسبت به تدبير تو (در كار عالم) با تو نزاع و مجادله نكنم، و در برابر ارادۀ تو چون وچرا نكنم، و نگويم كه چه شده و چرا صاحب الأمر ظهور نمى كند-با اين كه زمين پر از ظلم و ستم گشته است؟ ؛ -(بلكه) همۀ كارها و امور عالم را به محضر مقدّس تو وامى گذارم. بارخدايا؛ از تو مى خواهم كه جمال صاحب امرت را آشكارا به من بنمايانى درحالى كه امرش در عالم، نافذ است؛ با علم و آگاهيم به اين كه سلطنت، قدرت، برهان، دليل رسا، مشيّت نافذه، نيرو و توانايى واقعى از آن توست. پس اين لطف را به من و به همۀ مؤمنان بفرما تا به وليّت-كه درود تو بر او و آل او باد-آشكارا بنگريم، درحالى كه با گفتار آشكار و دلالت روشنش، از گمراهى به راه هدايت رهنمون شويم، و از جهالت نجات پيدا كنيم. پروردگارا؛ مشاهدۀ او را آشكار فرما، و پايه هاى حكومتش را محكم گردان، و ما را از كسانى قرار ده كه با ديدن جمالش، چشمش روشن گردد، و ما را به خدمت او بپا دار، و بر ملّت و آيين او بميران، و روز قيامت نيز در گروه او محشور فرما. خدايا؛ پناه بده او را از شرّ هرچه خلق كردى و پديد آوردى، آفريدى و ايجاد كردى، و صورت و شكل بخشيدى، و حفظ فرما او را از مقابلش و پشت سرش و سمت راست و

ص: 356

شماله، و من فوقه و من تحته، بحفظك الّذي لا يضيع من حفظته به، و احفظ فيه رسولك و وصيّ رسولك عليهم السّلام. أللّهمّ و مدّ في عمره، وزد في أجله، و أعنه على ما ولّيته و استرعيته، وزد في كرامتك له، فإنّه الهادى المهديّ، و القآئم المهتدي، الطّاهر التّقيّ الزّكيّ النّقيّ الرّضيّ المرضيّ الصّابر الشّكور المجتهد. أللّهمّ و لا تسلبنا اليقين لطول الأمد في غيبته، و انقطاع خبره عنّا، و لا تنسنا ذكره و انتظاره، و الإيمان به، و قوّة اليقين في ظهوره، و الدّعآء له و الصّلاة عليه، حتّى لا يقنّطنا طول غيبته من [ظهوره و]قيامه، و يكون يقيننا في ذلك كيقيننا في قيام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، و ما جآء به من وحيك و تنزيلك، و قوّ قلوبنا على الإيمان به، حتّى تسلك بنا على يديه منهاج الهدى و المحجّة العظمى، و الطّريقة

چپش، و از بالاى سرش و زير پايش؛ به نگهدارى و حفظى كه وقتى كسى را به آن گونه حفظ كنى ضايع و تباه نمى شود، و با حفظ وجود او پيامبرت و وصىّ پيامبرت را-كه درود بر ايشان باد-حفظ كن. خداوندا؛ عمرش را طولانى كن، و بر مدّت زندگانيش بيفزا، و در ولايت و حكومتى كه بدو عنايت كردى و واگذار نمودى و نگهبان ساختى كمكش فرما، و در كرامتت نسبت به او بيفزا؛ زيرا او هدايت كنندۀ بشر و هدايت يافته و قيام كننده براى هدايت خلق است؛ گوهر پاك، باتقوا، پاك سرشت، پاك سيرت، صاحب مقام رضا و خشنودى، و شكيبا در بلا و مصايب، شكرگزار، مجاهد و تلاشگر است. خدايا؛ به واسطۀ دراز شدن زمان غيبتش و قطع شدن خبرش از ما، يقين ما را زايل مگردان؛ و از ياد ما مبر يادش را و انتظارش را و ايمان به او را، و يقين استوار بر ظهورش را، و دعا كردن براى (وجود نازنينش) ، و درود فرستادن (بر آن حضرت) را؛ تا طولانى شدن زمان غيبتش ما را از ظهور و قيام بر حقش نااميد نسازد؛ و يقين و باور ما به قيام او و ظهور او همانند يقين ما به قيام پيامبر خدا-كه درود خدا بر او و آل او باد-و وحى و كتاب نازل شده بر او، محكم و استوار باشد. و قلب هاى ما را بر ايمان به او تقويت كن تا به دست مباركش راه هدايت و شاهراه روشن و مسير اعتدال را بپيماييم.

ص: 357

الوسطى، و قوّنا على طاعته، و ثبّتنا على متابعته، و اجعلنا في حزبه و أعوانه و أنصاره، و الرّاضين بفعله، و لا تسلبنا ذلك في حياتنا، و لا عند وفاتنا، حتّى تتوفّانا و نحن على ذلك لا شاكّين و لا ناكثين، و لا مرتابين و لا مكذّبين. أللّهمّ عجّل فرجه، و أيّده بالنّصر، و انصر ناصريه، و اخذل خاذليه، ودمدم على من نصب له و كذّب به، و أظهر به الحقّ، و أمت به الجور، و استنقذ به عبادك المؤمنين من الذّلّ، و انعش به البلاد، و اقتل به جبابرة الكفرة، و اقصم به رؤوس الضّلالة، و ذلّل [به]الجبّارين و الكافرين، و أبر به المنافقين و النّاكثين، و جميع المخالفين و الملحدين، في مشارق الأرض و مغاربها، و برّها و بحرها، و سهلها و جبلها، حتّى لا تدع منهم ديّارا، و لا تبقي لهم اثارا، و طهّر منهم بلادك، و اشف منهم صدور عبادك. و جدّد به ما

و ما را بر اطاعت و فرمان بردارى از او نيرو بخش، و بر پيرويش ثابت بدار، و ما را در گروه او و ياران و ياورانش و كسانى كه به كار او خشنودند؛ قرار بده. و اين ايمان و عقيده را در زندگى و مرگ ما از ما مگير، تا در حالى ما را بميرانى كه نه دچار شكّ و ترديد شده، و نه پيمان شكسته باشيم، و نه در مورد آن دودل بوده و نه آن را تكذيب كنيم. خداوندا؛ در فرجش تعجيل فرما، و با ياريت تأييدش كن، و يارانش را يارى كن، و آنان را كه ترك يارى او مى كنند ذليل و خوار بنما، و هر آن كه رودررويش به جنگ بايستد و او را تكذيب كند نابودش كن، و حق را به واسطۀ او آشكار نما، و ستم را به وسيلۀ او بميران، و بندگان مؤمنت را به واسطۀ او از خوارى و ذلّت برهان، و عالم را به وجودش آباد گردان، و سركشان كافر را توسّط او هلاك كن، و سران گمراهى را به وسيلۀ او درهم شكن، و طغيان پيشگان و كافران را (توسّط او) ذليل فرما. و همۀ منافقان و عهدشكنان، و تمام مخالفان و ملحدان بى دين را-در شرق و غرب عالم، در دريا و خشكى، در كوه ها و دشت ها به وسيلۀ او هلاك فرما؛ تا كسى از آنان وانگذارى، و اثرى از آن ها باقى نگذارى. و سرزمين هايت را از لوث وجود آنان پاك گردان، و سينۀ بندگانت را با هلاكت دشمنان، شفا عنايت فرما. و آنچه

ص: 358

امتحى من دينك، و أصلح به ما بدّل من حكمك، و غيّر من سنّتك، حتّى يعود دينك به و على يديه غضّا جديدا صحيحا لا عوج فيه، و لا بدعة معه، حتّى تطفئ بعدله نيران الكافرين، فإنّه عبدك الّذي استخلصته لنفسك، و ارتضيته لنصرة دينك، و اصطفيته بعلمك، و عصمته من الذّنوب، و برّأته من العيوب، و أطلعته على الغيوب، و أنعمت عليه، و طهّرته من الرّجس، و نقّيته من الدّنس. أللّهمّ فصلّ عليه و على ابآئه الأئمّة الطّاهرين، و على شيعته المنتجبين، و بلّغهم من امالهم أفضل ما يأملون، و اجعل ذلك منّا خالصا من كلّ شكّ و شبهة و ريآء و سمعة، حتّى لا نريد به غيرك، و لا نطلب به إلاّ وجهك. أللّهمّ إنّا نشكو إليك فقد نبيّنا، و غيبة وليّنا، و شدّة الزّمان علينا، و وقوع الفتن بنا، و تظاهر الأعدآء [علينا]، و كثرة عدوّنا، و قلّة

از دينت محو شده است به وسيلۀ او بازسازى كن؛ و هرآنچه از احكامت دگرگونى يافته، و از سنّت تو تغيير داده شده است اصلاح كن؛ تا دين تو به دست مباركش به صورت تازه و نو و صحيح اعاده گردد به گونه اى كه هيچ كژى در آن نباشد و هيچ بدعتى به همراه آن نباشد تا با عدل و داد و آتش فتنه هاى كافران را خاموش نمايى؛ زيرا او بندۀ مخلص توست كه براى خودت خالصش گردانيدى، و براى يارى دينت او را پسنديدى، و با علم بى نهايتت او را برگزيدى، و از گناهان او را باز داشتى و نگهدارى كردى، و از عيب ها پيراسته اش كردى، و بر پنهانى ها مطّلعش ساختى، و بر او نعمت ارزانى داشتى، و از هرگونه پليدى پاكش گردانيدى، و از هر نوع آلودگى پاكيزه اش ساختى. بارخدايا؛ بر او و پدرانش-آن پيشوايان پاك-و بر پيروان نيك نژادش رحمت فرست؛ و آن ها را به آرزوهاى شان به برتر از آنچه اميد دارند برسان، و اين دعا را از ما خالص و به دور از شكّ و شبهه و ريا و سمعه قرار بده؛ آن گونه كه با اين كار، به غير تو اعتماد نكنيم و از اين كار، جز تو را نطلبيم. خداوندا؛ ما به تو شكايت مى بريم از فقدان پيامبرمان؛ و از غيبت ولىّ مان، و سختى دوران بر ما، و وقوع فتنه هاى گوناگون نسبت به ما، و تظاهر و پشتيبانى دشمنان از يكديگر عليه ما، و زيادى دشمن ما و كمى

ص: 359

عددنا. أللّهمّ ففرّج ذلك بفتح منك تعجّله، و نصر منك تعزّه، و إمام عدل تظهره، إله الحقّ [امين]ربّ العالمين. أللّهمّ إنّا نسألك أن تأذن لوليّك في إظهار عدلك في عبادك، و قتل أعدآئك في بلادك، حتّى لا تدع للجور يا ربّ دعامة إلاّ قصمتها، و لا بقيّة إلاّ أفنيتها، و لا قوّة إلاّ أوهنتها، و لا ركنا إلاّ هدمته، و لا حدّا إلاّ فللته، و لا سلاحا إلاّ أكللته، و لا راية إلاّ نكّستها، و لا شجاعا إلاّ قتلته، و لا جيشا إلاّ خذلته، و ارمهم يا ربّ بحجرك الدّامغ، و اضربهم بسيفك القاطع، و بأسك الّذي لا تردّه عن القوم المجرمين، و عذّب أعدآءك، و أعدآء دينك و أعدآء رسولك صلواتك عليه و اله، بيد وليّك، و أيدي عبادك المؤمنين. أللّهمّ اكف وليّك و حجّتك في أرضك هول عدوّه، و كيد من كاده، و امكر بمن مكر به، و اجعل دآئرة السّوء على

جمعيّت خودمان. خدايا؛ با فتح و گشايشى از جانب خويش ما را از اين اندوه ها به سرعت رهايى بخش، و يارى باعزّت و ظهور پيشواى عادل را نصيب مان فرما؛ اى خداى به حقّ، و پروردگار جهانيان؛ اين دعا را اجابت كن. خدايا؛ از درگاهت مى خواهيم كه به وليّت اجازه دهى تا عدلت را در ميان خلقت آشكار نمايد، و دشمنانت را در سرزمين هايت هلاك گرداند؛ تا هيچ پايگاه و ركنى براى ستم باقى نگذارى اى پروردگار من؛ و همۀ پايگاه هاى آنان را درهم شكنى، و بقاياى آنان را نابود گردانى، و نيروهاى شان را سست نمايى، و پايه هاى آن ها را ويران سازى، و تيزى و سختى آن ها را كند و بى اثر گردانى، و سلاح شان را از كار بيندازى، و پرچم آن ها را سرنگون سازى، و شجاعان آن ها را نابود كنى، و سپاه شان را شكست خورده و خوار سازى. پروردگارا؛ سنگ نابودكننده ات را به سوى ايشان رها كن، و شمشير برّانت را بر ايشان فرود آور، و آنها را دچار عذابى كن كه هر گروه مجرم از آن رهايى ندارند. و دشمنانت و دشمنان دين و پيامبرت-درود تو بر او و آل او باد-را به دست وليّت و بندگان مؤمنت، معذّب فرما. خداوندا؛ ولىّ و حجّت خويش را بر زمين از ترس دشمنانش و از مكر حيله گران كفايت فرما، و با آن كسى كه با او مكر كند مكر كن، و حلقۀ بدى را براى

ص: 360

من أراد به سوءا، و اقطع عنه مادّتهم، و أرعب له قلوبهم، و زلزل [له]أقدامهم، و خذهم جهرة و بغتة، و شدّد عليهم عذابك، و أخزهم في عبادك، و العنهم في بلادك، و أسكنهم أسفل نارك، و أحط بهم أشدّ عذابك، و أصلهم نارا، و احش قبور موتاهم نارا، و أصلهم حرّ نارك، فإنّهم أضاعوا الصّلوة، و اتّبعوا الشّهوات، و أضلّوا عبادك. أللّهمّ و أحي بوليّك القران، و أرنا نوره سرمدا، لا ظلمة فيه، و أحي [به]القلوب الميّتة، و اشف به الصّدور الوغرة، و اجمع به الأهوآء المختلفة على الحقّ، و أقم به الحدود المعطّلة، و الأحكام المهملة، حتّى لا يبقى حقّ إلاّ ظهر، و لا عدل إلاّ زهر، و اجعلنا يا ربّ من أعوانه و مقوّية سلطانه و المؤتمرين لأمره، و الرّاضين بفعله، و المسلّمين لأحكامه، و ممّن لا حاجة به إلى التّقيّة من خلقك،

بدخواهانش قرار بده، و اصل و اساس آن ها را از وجود مقدّسش قطع كن، و ترس و هيبتش را در دل هاى ايشان ايجاد گردان؛ و قدم هاشان را سست و لرزان قرار ده، و به قهر ناگهانيت به طور آشكار گرفتارشان كرده، و عذابت را بر آن ها شديد نما، و در بين بندگانت خوار و ذليل شان فرما، و در ميان شهرها آن ها را مورد لعن قرار بده، و در پست ترين نقطۀ جهنّم سكونت شان بده، و اطراف آن ها را با سخت ترين عذابت احاطه كن و به آتش دوزخ بيفكن، و قبرهاى مردگان آن ها را پر از آتش گردان، و حرارت و سوزندگى آتش را به آنها بچشان؛ زيرا آن ها نماز را تباه كردند، از شهوت ها پيروى كردند، و بندگانت را گمراه ساختند. خدايا؛ با وجود وليّت (صاحب الأمر عليه السّلام) قرآن را زنده كن، و نور جمال او را به طور دائم و هميشگى به ما بنمايان؛ به گونه اى كه هرگز تاريكى گرد آن نور را نگيرد. و به واسطۀ او قلب هاى مرده را حيات بخش، و سينه هاى سوخته را شفا بده، و هواهاى گوناگون و نظرات مختلف را با رأى او بر محور حقّ جمع بگردان. و حدود الهى تعطيل شده و احكام ترك شده را به وسيلۀ او برپا بدار؛ تا حقّى نماند مگر اين كه ظاهر گردد، و عدلى نماند مگر اين كه درخشنده شود. بارپروردگارا؛ ما را از ياران او و تقويت كنندگان حكومتش و فرمان بران دستورش و از آنانى كه به كار آن حضرت خشنود هستند، و در برابر احكام و فرامين او تسليمند، و نيازى به تقيّه كردن از آنها در ميان بندگانت ندارد قرار ده.

ص: 361

أنت يا ربّ الّذي تكشف الضّرّ، و تجيب المضطرّ إذا دعاك، و تنجي من الكرب العظيم، فاكشف الضّرّ عن وليّك، و اجعله خليفتك في أرضك كما ضمنت له. أللّهمّ و لا تجعلني من خصمآء ال محمّد عليهم السّلام، و لا تجعلني من أعدآء ال محمّد عليهم السّلام، و لا تجعلني من أهل الحنق و الغيظ على ال محمّد عليهم السّلام، فإنّي أعوذ بك من ذلك فأعذني، و أستجير بك فأجرني. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و اجعلني بهم فآئزا عندك في الدّنيا و الآخرة، و من المقرّبين، امين ربّ العالمين. (1)

اى پروردگار؛ تو هستى كه هر اندوه و بلايى را برطرف مى كنى، و هر مضطرّ بيچاره اى را كه تو را بخواند، اجابت مى فرمايى، و از سختى و اندوه بزرگ نجاتش مى دهى؛ پس ناراحتى را از وجود وليّت برطرف كن و او را جانشينت در زمينت قرار ده؛ همان گونه كه اين امر را تضمين فرموده اى. خداوندا؛ مرا از خصومتگران آل محمّد-كه سلام و درود بر آن ها باد-قرار مده، و مرا در زمرۀ دشمنان آل محمّد-كه سلام و درود بر آن ها باد-مقرّر نكن؛ و مرا از آنانى قرار مده كه نسبت به آل محمّد-سلام و درود بر آنها باد-كينه و خشم دارند؛ چرا كه من از اين امر به تو پناه مى برم پس پناهم ده، و از تو امان مى طلبم؛ پس امانم بده. خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود و رحمت فرست، و مرا در دنيا و آخرت به واسطۀ ايشان از رستگاران و مقرّبان درگاهت قرار ده. اى پروردگار جهانيان؛ اين دعاها را اجابت فرما.

صاحب كتاب «مكيال المكارم» نگاشته است: سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه در «جمال الاسبوع» هنگام ذكر دعاى مذكور و تشويق و ترغيب به خواندن آن در عصر روز جمعه مى نويسد:

«اگر در مورد اعمالى كه ذكر كرديم عذرى دارى، پس حذر كن كه اين دعا را در تعقيب نماز عصر روز جمعه ترك كنى؛ زيرا ما آن را با فضل الهى كه به ما مخصوص

ص: 362


1- 1) . جمال الاسبوع:315، و [1]در مصباح المتهجّد:411، و [2]مصباح الزائر:425 [3] با اندكى تفاوت.

گردانيده است شناختيم؛ پس همواره بر آن اعتماد كن» .

سپس دعا را با همان اسنادى كه گذشت ذكر مى كند؛ و اين عبارت دلالت دارد كه دستورى در مورد اين دعا از ناحيۀ حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه تعالى فرجه صادر شده است؛ البتّه نقل چنين مطلبى از مقامات عاليۀ سيّد، بعيد نيست. اميدوارم خدا از بهترين بركاتش او را بهره مند سازد. (1)

6- دعاى ديگر در زمان غيبت

سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه در «مهج الدعوات» مى فرمايد: به سند خود روايت مى كنم از محمّد بن احمد جعفى حديثى را كه او با سند خويش روايت نموده است و در آن، از غيبت حضرت مهدى ارواحنا فداه ياد كرده است.

گفتم: شيعه بايد در آن زمان چه كند؟ فرمود: بر شما باد دعا كردن و انتظار فرج؛ زيرا به زودى براى شما نشانه اى آشكار خواهد شد و هرگاه نشانه بر شما آشكار گشت خداى را سپاس گوييد، و بدان تمسّك جوييد.

گفتم: چه دعايى بخوانيم؟

فرمود: مى گويى:

أللّهمّ أنت عرّفتني نفسك، و عرّفتني رسولك، و عرّفتني ملآئكتك، و عرّفتني نبيّك، و عرّفتني ولاة أمرك. أللّهمّ لا اخذ إلاّ ما أعطيت، و لا واقي إلاّ ما وقيت. أللّهمّ لا تغيّبني عن

خدايا؛ تو خود را به من شناساندى و فرستاده ات را به من معرّفى كردى، و فرشتگانت را شناساندى و پيامبرت را معرّفى كردى و سرپرستان امرت را به من شناساندى. خدايا؛ گيرندۀ(عطايى) نيست مگر آنچه را تو عطا كنى، و بازدارنده اى نيست جز از آنچه تو بازدارى. خداوندا؛ مرا از

ص: 363


1- 1) . مكيال المكارم:2/84. [1]

منازل أوليآئك، و لا تزغ قلبي بعد إذ هديتني. أللّهمّ اهدني لولاية من افترضت طاعته. (1)

مرتبه و جايگاه اوليايت پنهان مدار، و قلبم را پس از هدايت دچار انحراف مگردان. خدايا؛ مرا به ولايت كسى راهنمايى كن كه طاعتش را بر من واجب گردانيدى.

7- دعاى ديگرى نيز در زمان غيبت

شيخ كلينى رحمه اللّه از زراره، و او از امام صادق عليه السّلام روايتى را نقل مى كند كه مضمون آن چنين است:

چاره اى براى او نيست مگر اين كه غايب شود.

من گفتم: چرا چنين است؟

حضرت فرمودند: مى ترسد-و با دست مباركش به شكمش اشاره فرمود-و او امام منتظر مى باشد كه انتظارش را بايد كشيد، و او كسى است كه مردم در ولاتش شك مى كنند، پس عدّه اى از آنان مى گويند كه ايشان هنوز متولّد نشده است و عدّه اى ديگر مى گويند كه پدر ايشان از دنيا رفته و جانشينى نداشته است و گروه ديگرى مى گويند كه ايشان دو سال قبل از فوت پدرشان به دنيا آمده است.

زراره گفت: به حضرت گفتم: اگر آن زمان را درك كردم، به چه چيزى مرا امر مى كنيد؟ فرمود:

خدا را به اين دعا بخوان:

أللّهمّ عرّفني نفسك، فإنّك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرفك. أللّهمّ عرّفني نبيّك، فإنّك إن لم تعرّفني نبيّك لم أعرفه [قطّ]. أللّهمّ

بارخدايا؛ خودت را به من بشناسان، پس اگر تو خودت را به من نشناسانى، من هرگز تو را نمى توانم بشناسم، بارخدايا؛ پيامبرت را به من بشناسان، پس اگر تو پيامبرت را به من نشناسانى، من هرگز نمى توانم او را بشناسم، بارخدايا؛

ص: 364


1- 1) . مهج الدعوات:395. [1]

عرّفني حجّتك، فإنّك إن لم تعرّفني حجّتك ضللت عن ديني. (1)

حجّت خودت را به من بشناسان، پس اگر تو او را به من نشناسانى، از دين خود گمراه مى شوم.

8- دعاى غريق در زمان غيبت

سيّد بزرگوار رضى الدين علىّ بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «مهج الدعوات» از عبد اللّه بن سنان نقل كرده كه امام صادق عليه السّلام فرمودند:

به زودى شبهه اى شما را فرامى گيرد، پس شما بدون راهنما و امامى هدايت كننده باقى خواهيد ماند و نجات پيدا نمى كند مگر كسى كه به وسيلۀ «دعاى غريق» خدا را بخواند.

عبد اللّه بن سنان گفت: دعاى غريق چگونه است؟

حضرت فرمودند: مى خوانى:

يا اللّه يا رحمان يا رحيم، يا مقلّب القلوب ثبّت قلبي على دينك.

اى خدا؛ اى مهربان؛ اى بخشنده؛ اى دگرگون كنندۀ قلب ها؛ قلب مرا بر دين خود (و لزوم پيروى از آن) ثابت بدار.

پس گفتم: يا مقلّب القلوب و الأبصار، ثبّت قلبي على دينك.

اى دگرگون كنندۀ قلب ها و ديده ها؛ قلب مرا در پيروى از دين خودت استوار كن.

پس حضرت فرمودند:

همانا خداوند بلندمرتبه، «دگرگون كنندۀ قلبها و ديده ها مى باشد» ، ولى تو آن طور كه من مى خوانم، بخوان، يعنى به اين صورت: يا مقلّب القلوب ثبّت قلبي على دينك.

سيّد رحمه اللّه مى فرمايد: شايد مراد از فرمايش حضرت در مورد «الأبصار» اين باشد كه دگرگونى قلب ها و ديده ها مربوط به قيامت است؛ به خاطر اين كه ترس و وحشت در

ص: 365


1- 1) . جمال الاسبوع:314. [1]

آن روز بسيار شديد مى باشد ولى ترس در زمان غيبت، از دگرگون شدن دل ها است نه ديده ها. (1)

9- دعايى مناسب با زمان غيبت

سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: در خواب كسى را ديدم كه دعايى را به من آموخت و مناسب است در زمان غيبت خوانده شود و الفاظ آن چنين بود:

يا من فضّل ال إبراهيم و ال إسرآئيل على العالمين باختياره، و أظهر في ملكوت السّماوات و الأرض عزّة اقتداره، و أودع محمّدا صلّى اللّه عليه و آله و أهل بيته غرآئب أسراره، [صلّ على محمّد و آله]، و اجعلني من أعوان حجّتك على عبادك و أنصاره. (2).

اى كسى كه به انتخاب و اختيار خود آل ابراهيم و آل اسرائيل را بر عالميان فضيلت و برترى دادى و در ملكوت آسمان ها و زمين عزّت و اقتدار خويش را آشكار كردى و اسرار شگفت خود را در نزد حضرت محمّد و اهل بيت پاكش-كه درود و سلام خدا بر او و اهل بيت او باد-به امانت گذاشتى، بر محمّد و آل او درود بفرست و مرا از مددكاران حجّتت بر بندگانت و از ياوران او قرار بده.

10- دعاى نجات از فتنه هاى آخر الزّمان

در كتاب «سلاح المؤمنين» اين دعا براى رهايى و نجات از فتنه هاى آخر الزمان نقل شده است:

ص: 366


1- 1) . مهج الدعوات:396.
2- 2) . مهج الدعوات:396، [1]بحار الأنوار:95/336، [2] النجم الثاقب:2/482.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و عجّل فرجهم، (يا أرحم الرّاحمين هفت مرتبه تكرار شود) . أللّهمّ عمّ أعدآء ال نبيّك و ظالميهم و أعدآء شيعتهم، و أعدآء مواليهم بالشّرّ عمّا، و طمّهم بالشّرّ طمّا، و اطرقهم بليلة لا اخت لها، و ساعة لا منجى منها، و انتقم منهم انتقاما عاجلا، و أحرق قلوبهم بنار غضبك. أللّهمّ شتّت شملهم، و فرّق جمعهم، و قلّب تدبيرهم، و نكّس أعلامهم، و خرّب بنيانهم، و قرّب اجالهم، و ألق بأسهم بينهم، و اجعلنا من بينهم سالمين، و خذهم أخذ عزيز مقتدر. أللّهمّ ألق الأوجاع و الأسقام في أبدانهم، و ضيّق مسالكهم، و اسلبهم ممالكهم، و حيّرهم في سبلهم، و اقطع عنهم المدد، و انقص منهم العدد. أللّهمّ و احفظ موالي ال بيت نبيّك عليهم السّلام من شرورهم،

به نام خداوند بخشندۀ مهربان خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و فرج ايشان را نزديك فرما، (اى مهربان ترين مهربانان) خدايا؛ بدى و بدبختى را بر سر دشمنان و ستمگران بر آل پيامبر و دشمنان شيعيان و مواليان آنان فرودآور، و بر آنان فراگير كن، و آنان را در يك شب درهم بكوب كه نظيرى نداشته باشد، و در يك ساعت آنان را درهم بكوب كه محل نجاتى براى آنان نباشد و از آنان به زودى انتقام بگير و قلب هايشان را با آتش غضب خودت بسوزان. خدايا؛ اجتماع آنان را پراكنده و جمع ايشان را متفرّق ساز، و چاره انديشى ها و نقشه هاى آن ها را دگرگون كن، و پرچم هاى شان را واژگون فرما، و ريشه و بنيان آن ها را بركن، و زمان مرگ آنان را نزديك فرما، و سختى هاى شان را بين خودشان بينداز، و ما را در بين آنان سالم و محفوظ بدار، و آنان را گرفتار كن گرفتار شخص قدرتمند بااقتدار. بارخدايا؛ دردها و بيمارى ها را بر بدن هاى آنان مسلّط فرما و راه هاى آنان را تنگ نما و كشورهاى تحت سلطۀ آنها را از دست ايشان خارج كن، و آنان را در راه ها و نقشه هاى شان متحيّر و سرگردان كن و كمك رسانى را از ايشان قطع كن و تعداد آنان را كم كن. بارخدايا؛ دوستان اهل بيت رسولت-كه بر آنان درود باد-را از شرّ آنان محفوظ بدار،

ص: 367

و سلّمهم من مكرهم، و خدعهم و ضرّهم، و انصرهم عليهم بنصرك، و اجمع كلمتهم، و ألّف جمعهم، و دبّر أمرهم، و عرّفهم ما يجهلون، و علّمهم ما لا يعلمون، و بصّرهم ما لا يبصرون، و أعل كلمتهم، و اجعلها العليا، و اجعل كلمة الأعدآء السّفلى. (1)

و آن ها را از مكر و خدعه و نيرنگ و زيان آنان سالم نگه دار؛ و آن ها را با كمك خود بر آنان پيروز فرما؛ و بين ايشان وحدت و يكپارچگى برقرار فرما؛ و جمع ايشان را گردآورى كن؛ و امور ايشان را تدبير فرما؛ و آن ها را با آنچه آشنايى ندارند، آشنا فرما؛ و آنچه را نمى دانند به آن ها بياموز؛ و با آنچه كه نسبت به آن بصيرت و آگاهى ندارند، آگاه فرما؛ و حكم و ارادۀ ايشان را والا و آن را برتر قرار بده و حكم و ارادۀ دشمنان را پايين تر قرار بده.

11- دعاى امام جواد عليه السّلام

براى رفع ظلم و ستم از جهان

سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه اين دعا را در كتاب «مهج الدعوات» از مولاى مان امام جواد عليه السّلام نقل مى كند كه عبارتست از:

أللّهمّ إنّ ظلم عبادك قد تمكّن في بلادك حتّى أمات العدل، و قطع السّبل، و محق الحقّ، و أبطل الصّدق، و أخفى البرّ، و أظهر الشّرّ، و أخمد التّقوى، و أزال الهدى، و أزاح الخير، و أثبت الضّير، و أنمى الفساد، و قوّى العناد، و بسط الجور،

بارخدايا؛ همانا ظلم و ستم بندگانت در سرزمين هاى تو قدرت و توانايى يافته و عدالت را از بين برده و راه هاى هدايت را قطع كرده و حقّ و حقيقت را از بين برده و صدق و راستى را نابود كرده و خير و نيكى را مخفى كرده و شرارت و بدبختى را آشكار كرده و نور تقوا را خاموش كرده و هدايت و خوشبختى را نابود كرده و خير و بركت كنار گذاشته شده و كجى و خروج از حقّ را تثبيت كرده و فساد و تباهى را رشد داده و كدورت و كينه توزى را در بين مردم تقويت نموده و ستمگرى را گسترش داده

ص: 368


1- 1) . سلاح المؤمنين:59.

و عدى الطّور. أللّهمّ يا ربّ لا يكشف ذلك إلاّ سلطانك، و لا يجير منه إلاّ امتنانك. أللّهمّ ربّ فابتر الظّلم، و بثّ حبال الغشم، و أخمد سوق المنكر، و أعزّ من عنه ينزجر، و احصد شافة أهل الجور، و ألبسهم الحور بعد الكور، و عجّل أللّهمّ إليهم البيات، و أنزل عليهم المثلات، و أمت حياة المنكر ليؤمن المخوف، و يسكن الملهوف، و يشبع الجآئع، و يحفظ الضّآئع، و يأوى الطّريد، و يعود الشّريد، و يغنى الفقير، و يجار المستجير، و يوقّر الكبير، و يرحم الصّغير، و يعزّ المظلوم، و يذلّ الظّالم، و يفرّج المغموم، و تنفرج الغمّآء، و تسكن الدّهمآء، و يموت الإختلاف، و يعلو العلم، و يشمل السّلم، و يجمع الشّتات، و يقوى الإيمان، و يتلى القران، إنّك أنت الدّيّان المنعم المنّان. (1)

و از حدّ تجاوز كرده است. بارخدايا؛ اى پروردگار عالميان؛ هيچ كس و هيچ چيزى جز سلطنت و قدرت تو آن ها را برطرف نمى كند و هيچ كس قادر به نجات مردم از دست آنان نيست مگر لطف و بخشش تو. بارپروردگارا؛ ريشۀ ظلم و ستم را قطع كن، و طناب ستمگرى و بيدادگرى را پاره پاره كن و بازار شرارت و بدى را كساد كن و كسانى را كه از آنها نفرت دارند، عزيز فرما؛ و ريشۀ گروه ستمكاران را از بيخ و بن بركن و آنان را بعد از ناز و نعمت و فراوانى به كمبود و نقصان دچار فرما و به حمله و شبيخون زدن و غافلگيرى آنان شتاب كن؛ و عقوبت هاى سخت را بر آنان نازل فرما؛ و بدى ها و بدكاران را بميران تا آنان كه از دست آنان در ترس و وحشت سر مى برند، آرام گيرند و انسان هاى دلسوخته و اندوهگين به آرامش برسند و گرسنه ها سير شوند و چيزهايى كه دچار تباهى شدند، محفوظ بمانند و فرارى ها مأوى گيرند و آواره ها برگردند و فقرا غنى شوند و به امان خواهان، امان داده شود، و پيران تكريم شوند و اطفال مورد ترحّم واقع شوند و مظلوم عزيز شود و ستمگر خواروذليل شود و غم هاى انسان هاى اندوهگين برطرف شود و دشوارى ها راحتى يابند و شورش ها آرام شود و اختلاف و دوگانگى از ميان برود؛ و علم و دانش برترى پيدا كند؛ و صلح و آشتى فراگير شود و تفرقه و پراكندگى به اتّحاد و اجتماع مبدّل شود و ايمان قدرت بگيرد و قرآن تلاوت گردد، همانا تو پاداش دهندۀ روزى ده و بسيار احسان كننده هستى.

ص: 369


1- 1) . مهج الدعوات:315. [1]

12- دعا براى حفظ شدن از شرّ دجّال

از معاذ بن جبل روايت شده است كه گفت: روزى حضرت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مرا به سوى عبد اللّه بن سلام فرستاد درحالى كه نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عدّه اى از اصحابش حضور داشتند، عبد اللّه بن سلام نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم حاضر شد، حضرت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند:

اى عبد اللّه؛ براى من خبر بده در مورد ده كلمه اى كه خداوند به حضرت ابراهيم عليه السّلام در روزى كه مى خواستند او را به آتش بيندازند آموخت، آنان را يافته اى كه در تورات نوشته شده باشد؟

عبد اللّه گفت: اى رسول خدا؛ پدر و مادرم فداى شما، آيا براى شما در مورد آن ده كلمه چيزى نازل شده است؟ همانا من ثواب قرائت آن ها را در تورات يافتم ولى كلمات آن را نيافتم و آن ده عدد دعا بود كه در تمامى آن ها اسم اعظم خداوند وجود داشت.

پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند: آيا خداوند آن ها را به حضرت موسى عليه السّلام آموخت؟

عبد اللّه گفت: خداوند آن ها را به كسى جز حضرت ابراهيم عليه السّلام نياموخت.

پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند: چه چيزى در مورد ثواب آن در تورات ديده اى؟

عبد اللّه گفت: اى رسول خدا؛ چه كسى توانايى دارد كه به آن ثواب ها برسد؟ من در تورات ديدم كه نوشته شده است:

هيچ بنده اى نيست كه خداوند بر او منّت گذارد و اين كلمات را در قلب او قرار دهد مگر اين كه نور را در چشمان او و يقين را در قلبش قرار دهد و سينه اش را براى ايمان بگشايد و نورى براى او قرار دهد كه از جايى كه نشسته به سوى عرش تلألؤ كند و خداوند روزى دو بار به او بر فرشتگان مباهات كند و حكمت را در زبانش قرار دهد و حفظ كتابش را به او عطا فرمايد؛ گرچه نسبت به اين امر حريص نباشد، و او را در

ص: 370

دين، فقيه و دانشمند قرار دهد و محبّت او را در قلب هاى بندگانش بيفكند و او را از عذاب قبر و فتنۀ دجّال و ترس و هراس بزرگ روز قيامت ايمن گرداند.

و او را در گروه شهدا محشور فرمايد و خداوند او را احترام و تكريم كند و آنچه به كرامت و بزرگوارى خويش به رسولانش عطا كرده، به او نيز عطا كند و چنين شخصى روزى كه همۀ مردم مى ترسند، نمى ترسد و روزى كه تمام مردم غمگين هستند غمگين نمى باشد، و نام او در نزد خداوند به عنوان صدّيق (تصديق كننده) نوشته شود و در روز قيامت محشور شود درحالى كه قلبش آرام و مطمئن باشد و تحت پوشش بزرگان همراه حضرت ابراهيم عليه السّلام در روز قيامت باشد.

به بركت اين دعا، بنده آنچه از خداوند بخواهد به او عطا فرمايد و اگر خداوند را سوگند دهد، خداوند به سوگند او عمل كند و در مجاورت پروردگار مهربان در جايگاه باشكوه (بهشت) استقرار پيدا كند و براى او ثواب هر شهيدى كه از ابتداى آفرينش دنيا به شهادت رسيده اند، نوشته شود.

پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند: اى ابن سلام؛ مراد از جايگاه باشكوه چيست؟

ابن سلام گفت: مراد بهشت عدن مى باشد و آن، محلّ عرش پروردگار باعظمت و در جوار خداوند مى باشد.

ابن سلام گفت: اى رسول خدا؛ آن (دعا) را به ما ياد بده و همان گونه كه خداوند به شما احسان نموده، شما نيز به ما احسان فرما.

پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند: براى خداوند به سجده بيفتيد.

معاذ بن جبل گفت: آنان همگى به سجده افتادند، و چون سر از سجده برداشتند، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمودند: بخوانيد:

يا اللّه يا اللّه يا اللّه، أنت المرهوب منك جميع [خلقك]، يا نور النّور، أنت الّذي احتجبت دون خلقك فلا تدرك نورك نور، يا

خدايا، خدايا، خدايا، تو كسى هستى كه تمامى مخلوقاتت از تو هراسان و ترسان هستند، اى روشنى بخش نور، تو كسى هستى كه از خلق خود در حجاب و پنهان هستى و نور هم نمى تواند نورانيّت تو را درك كند،

ص: 371

اللّه يا اللّه يا اللّه، أنت الرّفيع الّذي ارتفعت فوق عرشك من فوق سمآئك، فلا يصف عظمتك أحد من خلقك، يا نور النّور قد استنار بنورك أهل سمآئك، و استضآء بضوئك أهل أرضك. يا اللّه يا اللّه يا اللّه، أنت الّذي لا إله غيرك، تعاليت عن أن يكون لك شريك، و تعظّمت عن أن يكون لك ولد، و تكرّمت عن أن يكون لك شبيه، و تجبّرت عن أن يكون لك ضدّ، فأنت اللّه المحمود بكلّ لسان، و أنت المعبود في كلّ مكان، و أنت المذكور في كلّ أوان و زمان، يا نور النّور، كلّ نور خامد لنورك، يا مليك كلّ مليك، يفنى غيرك يا دآئم، كلّ حيّ يموت غيرك. يا اللّه يا اللّه يا اللّه الرّحمان الرّحيم، ارحمني رحمة تطفئ بها غضبك، و تكفّ بها عذابك، و ترزقني بها سعادة من عندك، و تحلّني بها دارك الّتي تسكنها خيرتك من

خدايا؛ خدايا؛ خدايا؛ تو بلندمرتبه اى هستى كه بر عرش خودت كه بالاتر از آسمان هايت مى باشد استيلا و برترى يافتى، پس عظمت و جلال تو را هيچ يك از مخلوقاتت نمى تواند وصف كند، اى روشنى بخش نور، همانا اهل آسمان ها از نور تو، نور گرفته اند و اهل زمين در پرتو روشنايى تو روشنى يافتند. خدايا؛ خدايا؛ خدايا؛ تو كسى هستى كه غير تو خدايى نيست، تو بالاتر از آن هستى كه برايت شريكى باشد و بزرگ تر از آن هستى كه برايت فرزندى باشد و بزرگوارتر از آن هستى كه برايت همانند و شبيهى باشد و برتر از آن هستى كه برايت ضدّ و مخالفى باشد، پس تو خدايى هستى كه به تمامى زبان ها ستايش شده اى و كسى كه در تمامى مكان ها عبادت و پرستش شده اى و كسى هستى كه در تمامى ساعات و لحظات ياد شده اى، اى روشنى بخش نور؛ تمامى نورها با وجود نور تو خاموش هستند، اى صاحب ملك هر مالكى؛ غير تو همه چيز فانى و نابود مى شود، اى كسى كه ابدى هستى و تمامى زنده ها-غير از تو-مى ميرند. خدايا؛ خدايا؛ خدايا؛ اى بخشندۀ مهربان؛ آن گونه مرا مورد مهر و رحمت خويش قرار بده كه آتش خشم و غضب تو را خاموش كند و عذابت را از من بازبدارد و از جانب تو سعادت و خوشبختى را رزق و روزى من فرمايد و به وسيلۀ آن در جايگاهى كه بندگان نيكوكارت در آنجا ساكن هستند،

ص: 372

خلقك، يا أرحم الرّاحمين. يا من أظهر الجميل، و ستر القبيح، يا من لم يؤاخذ بالجريرة، و لم يهتك السّتر، يا عظيم العفو، يا حسن التّجاوز، يا واسع المغفرة، يا باسط اليدين بالرّحمة، يا صاحب كلّ نجوى، و يا منتهى كلّ شكوى، يا كريم الصّفح، يا عظيم المنّ، يا مبتدئا بالنّعم قبل استحقاقها، يا ربّاه يا ربّاه، و يا سيّداه و يا أملاه، و يا غاية رغبتاه، أسألك يا اللّه يا اللّه يا اللّه أن لا تشوّه خلقي في النّار.

ساكن شوم، اى مهربان ترين مهربانان؛ اى كسى كه زيبايى را آشكار مى كنى و زشتى را مى پوشانى، اى كسى كه بنده ات را به گناهش مؤاخذه نمى كنى و پرده درى نمى كنى، اى داراى عفو عظيم؛ اى كسى كه گذشت نيكو دارى، اى كسى كه مغفرت و بخشش او فراگير است، اى كسى كه دست رحمت او براى همه باز است، اى صاحب تمامى رازها و اى پايان تمامى شكايت ها (دادرسى تمامى شكايت ها به او ختم مى شود) ، اى صاحب الطاف بزرگ، اى بزرگ ترين بخشنده، اى كسى كه به بندگان قبل از استحقاق آنان نعمت بخشيدى، پروردگارا؛ پروردگارا؛ اى آقا و سرور؛ اى كعبۀ آمال و آرزوها و اى نهايت اشتياق. خدايا؛ خدايا؛ خدايا؛ از تو مى خواهم كه هيأت مرا در آتش جهنّم زشت و بد تركيب نكنى.

ابن سلام گفت: اى رسول خدا؛ ثواب كسى كه اين كلمات را بخواند، چيست؟ حضرت فرمودند:

هيهات هيهات، امكان ندارد كه آن را به قلم آورد، اگر فرشتگان هفت آسمان و زمين جمع شوند و بخواهند آن را تا روز قيامت توصيف كنند، هرگز نمى توانند يك جزء از هزار جزء ثواب آن را بيان كنند.

سپس حضرت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم براى اين كلمات ثواب ها و فضايل بسيارى ذكر فرمودند، كه در اينجا مجال ذكر آن ها نيست و به همين مقدار به خاطر اين كه مطلب طولانى نشود، اكتفا مى كنيم. (1)

ص: 373


1- 1) . بحار الأنوار:95/355.

13- دعاى فرج

(إلهي عظم البلاء)

مرحوم كفعمى در كتاب «البلد الأمين» دعايى را براى حضرت امام زمان ارواحنا فداه نقل مى فرمايد كه آن حضرت آن دعا را به مردى كه زندانى بود ياد مى دهند و بعد از خواندن، او از زندان آزاد مى شود:

إلهي عظم البلاء، و برح الخفآء، و انكشف الغطآء، و انقطع الرّجآء، و ضاقت الأرض، و منعت السّمآء، و أنت المستعان، و إليك المشتكى، و عليك المعوّل في الشّدّة و الرّخآء. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، اولى الأمر الّذين فرضت علينا طاعتهم، و عرّفتنا بذلك منزلتهم، ففرّج عنّا بحقّهم فرجا عاجلا قريبا كلمح البصر أو هو أقرب، يا محمّد يا عليّ، يا عليّ يا محمّد، إكفياني فإنّكما كافيان، و انصراني فإنّكما ناصران، يا مولانا يا صاحب الزّمان، الغوث الغوث الغوث،

بارخدايا؛ بلا و مصيبت بزرگ شد و پنهانى برطرف گشت (آنچه پنهان بود آشكار شد) و پرده (از كار ما) برداشته شد و اميد قطع شد و زمين (بر ما) تنگ آمد و آسمان (رحمتش را از ما) دريغ كرد و تنها تويى كه از تو يارى خواسته مى شود، و شكايت ما نزد تو آورده مى شود و در سختى و سستى بر تو اعتماد مى شود. خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، همان صاحبان امرى كه اطاعت آن ها را بر ما واجب كردى و به اين وسيله مقام و منزلت آنان را براى ما شناساندى، پس به حقّ آنان براى ما گشايش فورى و نزديكى چون چشم برهم زدن يا نزديك تر از آن مرحمت فرما، اى محمّد؛ اى على؛ اى على؛ اى محمّد؛ مرا كفايت كنيد كه همانا شما كفايت كنندگان من هستيد و مرا يارى كنيد كه همانا شما يارى كنندگان من هستيد، اى مولاى ما، اى صاحب الزمان؛ به فرياد رس، به فرياد رس، به فرياد رس،

ص: 374

أدركني أدركني أدركني، السّاعة السّاعة السّاعة، العجل العجل العجل، يا أرحم الرّاحمين بحقّ محمّد و اله الطّاهرين (1).

مرا درياب؛ مرا درياب؛ مرا درياب؛ هم اكنون، هم اكنون، هم اكنون، به شتاب، به شتاب، به شتاب، اى مهربان ترين مهربانان، به حقّ حضرت محمّد و آل پاكش.

14- دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

در حرم حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام

در پايين پاى حضرت، توقّف مى كنى و مى خوانى:

أللّهمّ عظم البلاء، و برح الخفآء، و انكشف الغطآء، و ضاقت الأرض، و منعت السّمآء، و أنت يا ربّ المستعان، و إليك يا ربّ المشتكى. أللّهمّ صلّ على محمّد و اله، الّذين فرضت طاعتهم، و عرّفتنا بذلك منزلتهم، و فرّج عنّا كربنا قريبا كلمح البصر، أو هو أقرب، يا أبصر النّاظرين، و يا أسمع السّامعين، و يا أسرع الحاسبين، و يا أحكم الحاكمين. يا محمّد يا عليّ، يا عليّ يا محمّد، يا مصطفى يا مرتضى، يا مرتضى يا مصطفى،

بارخدايا؛ بلا و مصيبت بزرگ شد و پنهانى برطرف گشت (آنچه پنهان بود آشكار شد) و پرده (از كار ما) برداشته شد و پهناى زمين تنگ شد، و آسمان (رحمتش را از ما) دريغ كرد و تويى اى پروردگار آن كس كه از او يارى خواسته مى شود، و شكايت نزد تو آورده مى شود. بارخدايا؛ بر محمّد و آل او درود فرست، آنان كه اطاعت ايشان را واجب كردى و مقام و مرتبۀ آنان را بدين وسيله به ما شناساندى و اندوه ما را برطرف كن به زودى مانند يك چشم برهم زدن يا زودتر از چشم برهم زدن، اى بيناترين بيننده و اى شنواترين شنونده و اى سريع ترين محاسبه كننده و اى حكيم ترين حكيمان. اى محمّد اى على، اى على اى محمّد، اى برگزيده شده (مصطفى) ، اى راضى شده (مرتضى) ، اى راضى شده، اى برگزيده شده،

ص: 375


1- 1) . البلد الأمين:607، مزار شهيد:231، المصباح:235، [1] منهاج العارفين:483.

انصراني فإنّكما ناصراي، و اكفياني فإنّكما كافياي، يا صاحب الزّمان، الغوث الغوث الغوث، أدركني أدركني أدركني،

مرا يارى كنيد كه شما يارى كنندگان من هستيد و مرا كفايت كنيد كه شما كفايت كنندگان من هستيد، اى صاحب الزمان به فرياد رس، به فرياد رس، به فرياد رس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب،

اين جمله (أدركني) را مى گويى تا نفس قطع شود، سپس حاجت خود را درخواست مى كنى كه به خواست خداوند برآورده مى شود. (1)

15- دعا براى ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

در سجدۀ شكر

شيخ الطائفه، طوسى رحمه اللّه در كتاب «مصباح المتهجّد» مى فرمايند: سجدۀ شكر بجا آور و بخوان آنچه را كه حضرت امام كاظم عليه السّلام براى عبد اللّه بن جندب نوشت: در سجده سه مرتبه اين دعا را بخوان:

أللّهمّ إنّي اشهدك، و اشهد ملآئكتك و أنبيآءك و رسلك و جميع خلقك بأنّك أنت اللّه ربّي، و الإسلام ديني، و محمّد نبيّي، و عليّ وليّي، و الحسن و الحسين و عليّ بن الحسين و محمّد بن عليّ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و عليّ بن موسى و محمّد بن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و الخلف

بارخدايا؛ من تو را و فرشتگان و رسولانت و تمامى مخلوقاتت را شاهد و گواه مى گيرم كه تو پروردگار من و اسلام دين من و حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم پيامبر من و حضرت على عليه السّلام ولىّ و سرپرست من مى باشد و امام حسن، امام حسين، امام سجّاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام عسكرى و جانشين

ص: 376


1- 1) . مصباح الزائر:386.

الصّالح صلواتك عليهم أئمّتي، بهم أتولّى، و من عدوّهم أتبرّء. أللّهمّ إنّي انشدك دم المظلوم. و سه مرتبه مى گويى: أللّهمّ إنّي انشدك بوأيك على نفسك لأوليآئك، لتظهرنّهم على عدوّك و عدوّهم أن تصلّي على محمّد و على المستحفظين من ال محمّد. و سه مرتبه مى گويى: أللّهمّ إنّي انشدك بإيوآئك على نفسك لأعدآئك، لتهلكنّهم و لتخزينّهم بأيديهم و أيدى المؤمنين، أن تصلّي على محمّد و على المستحفظين من ال محمّد. و سه مرتبه مى گويى: أللّهمّ إنّي أسألك اليسر بعد العسر. (1)

صالح ايشان كه درود تو بر تمامى ايشان باد، پيشوايان و امامان من هستند. به ايشان اظهار ارادت و ولايت دارم و از دشمنان ايشان بيزارى مى جويم و با آنان دشمنى مى كنم. خدايا؛ من به خون مظلوم تو را سوگند مى دهم. بارخدايا؛ تو را به وعده اى كه به اوليا و دوستان خود فرموده اى كه آنان را حتما بر دشمنان خويش و دشمنان ايشان چيره گردانى سوگند مى دهم كه بر حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، و نگهبانان دينت از آل محمّد درود فرستى. بارخدايا؛ تو را به عهدى كه در مورد دشمنانت با خود نموده اى كه آن ها را هلاك و نابود كنى و به دست خودشان و به دست مؤمنان، آنان را به خوارى و ذلّت بكشانى سوگند مى دهم كه بر حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و بر نگهبانان دينت از آل محمّد درود فرستى. بارخدايا؛ من از تو آسايش و راحتى را بعد از سختى و مشقّت مى خواهم.

16- دعاى هنگام عطسه

در كتاب «جنات الخلود» آورده است: هنگام عطسه كردن، مستحبّ است كه انگشت اشاره را روى سر بينى قرار داده و آنچه را كه امام زمان ارواحنا فداه قرائت فرموده است، بخواند:

ص: 377


1- 1) . مصباح المتهجّد:238. [1]

الحمد للّه ربّ العالمين، و صلّى اللّه على محمّد و اله عبدا ذاكرا للّه، غير مستنكف و لا مستكبر. (1)

ستايش، ويژۀ خداست، كه پروردگار جهانيان است؛ و درود خدا، بر محمّد و آل او باد. درحالى كه بنده اى هستم، كه همواره به ياد خدا مى باشم، و روگردان نيستم و استكبار نمى ورزم.

17- دعاى سفر در ساعت مخصوص

به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

سيّد بن طاوس رحمه اللّه در كتاب «الأمان» آورده است: ما در كتاب خود به نام «الأسرار المودعة فى ساعات الليل و النهار» گفتيم كه هر ساعتى از روز، ويژۀ يكى از امامان عليهم السّلام است، و هر ساعتى نيز دو دعا دارد. يكى را از دستخطّ جدم شيخ طوسى رحمه اللّه نقل كردم، و ديگرى را از دستخطّ منسوب به ابن مقله روايت نمودم.

از روايات استفاده مى شود كه هريك از امامان عليهم السّلام، در ساعتى كه به ايشان اختصاص دارد، نگاهبان و حمايت كننده از شيعيان، خواهند بود:

ساعت اوّل، اختصاص دارد به مولاى ما امير المؤمنين حضرت على عليه السّلام است.

و ساعت دوّم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام حسن عليه السّلام؛

و ساعت سوّم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام حسين عليه السّلام؛

و ساعت چهارم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام زين العابدين عليه السّلام؛

و ساعت پنجم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام باقر عليه السّلام؛

و ساعت ششم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام صادق عليه السّلام؛

و ساعت هفتم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام كاظم عليه السّلام؛

ص: 378


1- 1) . جنّات الخلود:41.

و ساعت هشتم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام رضا عليه السّلام؛

و ساعت نهم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام جواد عليه السّلام؛

و ساعت دهم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام هادى عليه السّلام؛

و ساعت يازدهم، اختصاص دارد به مولاى ما حضرت امام عسكرى عليه السّلام؛

و ساعت دوازدهم كه اختصاص دارد به امام دوازدهم حضرت مهدى صلوات اللّه عليه دارد.

انسان، در هريك از ساعت هاى دوازده گانۀ ياد شده، دعاى ويژه آن ساعت را مى خواند؛ و تفاوتى ندارد كه روز بلند تابستانى، يا روز كوتاه زمستانى باشد؛ زيرا از روايات برمى آيد كه روز به هر اندازه باشد بايد به دوازده بخش تقسيم شود و دعاهاى مخصوص نيز دوازده بخش هستند.

بدين سان، هرگاه تصميم به مسافرت گرفتى، هنگام حركت در هريك از ساعتهاى دوازده گانه كه قرار داشتى-و آن ساعت به هريك از امامان عزيزى كه خدا او را حمايت كننده و وسيلۀ نجات قرار داده اختصاص داشت-اين دعا را بخوان:

أللّهمّ بلّغ مولانا فلانا صلوات اللّه عليه إنّني اسلّم عليه، و إنّني أتوجّه إليه بإقبالك عليه، في أن يكون خفارتي و حمايتي و سلامتي و كمال سعادتي ضمانها بك عليه، حيث قد توجّهت في السّاعة الّتي جعلته كالخفير فيها و حديثها في ذلك إليه.

بارالها؛ به مولاى ما، (نام امامى را ببر كه آن ساعت به او اختصاص دارد) -كه درودهايت بر او نثار باد-اين خبر را برسان كه من بر او درود و سلام مى فرستم، و چون تو روى به ايشان دارى من نيز به ايشان روى آورده ام؛ تا به ضمانت تو، مرا در حمايت و پناه و امنيّت خويش بدارند و سعادت و خوشبختى كامل نصيبم شود؛ زيرا من در ساعتى آغاز به كار مى كنم كه آن حضرت را نگاهبان و امان دهنده در آن ساعت قرار داده اى.

به نظر مى رسد كه مناسب است هرگاه به توقّفگاهى در بين راه رسيدى، در هر ساعتى كه بود دعاى ويژه آن ساعت را بخوانى؛ همچنين، هنگام حركت از توقّفگاه نيز به امامى كه آن ساعت ويژه اوست، عرض سلام و ادب كنى، تا روحت با او انس

ص: 379

بيشتر بگيرد، و او را ضامن خود بسازى كه از آن ساعت پيش آمدى برايت رخ ندهد.

اگر خداوند بزرگ اين كار را از تو نمى خواست، اين مطالب را نمى آموختى. البتّه با اين كار، تمام كارهايت در مسافرت هايت، عنوان عبادت خواهد يافت و ذخيره اى براى آن جهان خواهد شد. (1)

18- دعا براى ظهور آن حضرت ارواحنا فداه

در ساعت دوازدهم روز

اين دعا مخصوص ساعت دوازدهم-يعنى از هنگام زردى آفتاب تا غروب آن-در هر روز براى امام زمان ارواحنا فداه است:

يا من توحّد بنفسه عن خلقه، يا من غني عن خلقه بصنعه، يا من عرّف نفسه خلقه بلطفه، يا من سلك بأهل طاعته مرضاته، يا من أعان أهل محبّته على شكره، يا من منّ عليهم بدينه، و لطف لهم بنآئله. أسألك بحقّ وليّك الخلف الصّالح، بقيّتك في أرضك، المنتقم لك من أعدآئك، و أعدآء رسولك، بقيّة ابآئه الصّالحين، محمّد بن الحسن، و أتضرّع إليك به، و اقدّمه

اى كسى كه خود را از آفريدگانش جدا ساخته؛ اى كسى كه به آفريده اش از آفريدگانش بى نياز است؛ اى كسى كه خود را با لطف و مهربانى به آفريدگانش شناسانده؛ اى كسى كه فرمانبردارانش را به شاهراه خشنودى هاى خود كشانده؛ اى كسى كه دوست داران خود را براى سپاسگزاريش يارى نموده؛ اى كسى كه با آيين خويش بر دوست دارانش منّت نهاده، و با نعمت ها و بخشش هاى خود به آن ها لطف كرده است؛ از تو درخواست مى كنم، به واسطۀ ولىّ خود و آن جانشين صالح؛ كه يادگار و باقى ماندۀ حجّت هاى تو در زمينت مى باشد، و از دشمنان تو و پيامبرت، انتقام مى گيرد؛ هم او كه يادگار اجداد شايسته اش است، يعنى محمّد فرزند حسن؛ و به واسطۀ او نزد تو تضرّع و زارى مى كنم، و او را

ص: 380


1- 1) . الأمان من اخطار الأسفار و الأزمان:101. [1]

بين يدي حوائجي و رغبتي إليك. أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تفعل بي كذا و كذا، و أن تداركني به، و تنجيني ممّا أخافه و أحذره، و ألبسني به عافيتك و عفوك في الدّنيا و الآخرة، و كن له وليّا و حافظا، و ناصرا و قآئدا، و كالئا و ساترا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا، يا أرحم الرّاحمين، و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العليّ العظيم، فسيكفيكهم اللّه و هو السّميع العليم. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، الّذين أمرت بطاعتهم، و اولي الأرحام الّذين أمرت بصلتهم، و ذوى القربى الّذين أمرت بمودّتهم، و الموالي الّذين أمرت بعرفان حقّهم، و أهل البيت الّذين أذهبت عنهم الرّجس و طهّرتهم تطهيرا. أسألك بهم أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تغفر ذنوبي كلّها يا غفّار، و تتوب عليّ يا توّاب، و ترحمني يا

پيشاپيش حاجت ها و خواسته هايم نزد تو قرار مى دهم؛ (از تو مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى، و نسبت به من چنين وچنان كنى. و (مى خواهم كه) به واسطۀ او مرا دريابى، و از آنچه برايم ترسناك و هولناك است و از آن پرهيز مى كنم، نجاتم دهى. و به واسطۀ آن وجود شريف، لباس عافيت و عفو و بخشش خود را در دنيا و آخرت به من بپوشانى. نيز، براى او سرپرست و نگهبان و ياور و راهبر و نگهدارنده و پوشش دهنده باش، تا آن كه او را از روى ميل بر روى زمين ساكن گردانى و در آن براى مدّت طولانى بهره مند نمايى؛ اى مهربان ترين مهربانان؛ به خوبى مى دانم كه هيچ جنبش و نيرويى جز به واسطۀ تو (اى خداى بلندمرتبۀ باعظمت) نيست؛ پس به زودى خداوند تو را از ايشان كفايت مى كند، و اوست كه شنوا و دانا است. خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست؛ همان بزرگوارانى كه دستور به اطاعت از ايشان داده اى؛ همان عزيزان و خويشان نسبى پيامبر، كه فرمان دادى به ايشان بپيونديم؛ همان نزديكان پيامبرت كه امر فرمودى تا با ايشان اظهار مهربانى و دوستى كنيم؛ همان فرمان فرمايانى كه دستور فرمودى به شناخت حقّ آنان؛ همان اهل بيت پيامبر كه پليدى و ناپاكى را از آن ها دور ساخته و بدين سان پاكيزگى و پاكى كامل ظاهرى و باطنى را بر ايشان مقرّر داشتى. به واسطۀ ايشان از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى، و تمام گناهانم را ببخشى؛ اى بسيار بخشنده؛ و از من درگذرى و بازگشتم را بپذيرى، اى بسيار توبه پذير؛ و به من رحم كنى؛ اى

ص: 381

رحيم، يا من لا يتعاظمه ذنب و هو على كلّ شيء قدير. (1)

رحم كننده؛ اى كسى كه گناه هيچ كس ضررى به عظمت و بزرگى او نمى رساند؛ و اين در حالى است كه بر هر چيز تواناست.

19- دعاى ديگر در ساعت مخصوص

به آن حضرت ارواحنا فداه

در كتاب «مفتاح الفلاح» اين دعا براى ساعت مخصوص امام زمان ارواحنا فداه-از هنگام زردى آفتاب تا غروب آن-در هر روز نقل شده است:

أللّهمّ يا خالق السّقف المرفوع، و المهاد الموضوع، و رازق العاصي و المطيع، الّذي ليس له من دونه وليّ و لا شفيع. أسألك بأسمآئك الّتي إذا سمّيت على طوارق العسر عادت يسرا، و إذا وضعت على الجبال كانت هبآء منثورا، و إذا رفعت إلى السّمآء تفتّحت لها المغالق، و إذا هبطت إلى ظلمات الأرض اتّسعت لها المضآئق، و إذا دعيت بها الموتى انتشرت من اللّحود، و إذا نوديت بها المعدومات خرجت إلى الوجود،

بارالها؛ اى به وجودآورندۀ آسمان برافراشته و زمين گسترده، اى روزى بخش گناه كار و فرمان بر؛ اى كسى كه هيچ سرپرستى ندارد، و كسى جز او قادر به شفاعت نيست؛ از تو درخواست مى كنم، به واسطۀ نام هايت كه اگر بر راه هاى صعب و دشوار خوانده شود، آسان مى گردند؛ و اگر بر كوه ها نهاده شود، از هم پاشيده و پراكنده مى شوند؛ و اگر به سوى آسمان بالا برده شود، تمامى بسته ها فرارويش گشوده شوند؛ و اگر به تاريكى هاى زمين فروفرستاده شود، تمامى تنگى ها فرارويش گسترده شوند؛ و اگر بر مردگان خوانده شود، از قبرها به درآيند؛ و اگر بر نيست ها و نابودشدگان دميده شود، به عرصه وجود درآيند؛

ص: 382


1- 1) . البلد الأمين:211، [1]المصباح:193، [2] منهاج العارفين:127، همچنين، در دو كتاب «مصباح المجتهد:517» و «بحار الأنوار:86/354» [3] با اندكى تفاوت آمده است.

و إذا ذكرت على القلوب وجلت خشوعا، و إذا قرعت الأسماع فاضت العيون دموعا. أسألك بمحمّد رسولك المؤيّد بالمعجزات، المبعوث بمحكم الايات، و بأمير المؤمنين عليّ ابن أبي طالب، الّذي اخترته لمؤاخاته و وصيّته، و اصطفيته لمصافاته و مصاهرته، و بصاحب الزّمان المهديّ، الّذي تجمع على طاعته الارآء المتفرّقة، و تؤلّف به بين الأهوآء المختلفة، و تستخلص به حقوق أوليآئك، و تنتقم به من شرّ أعدآئك، و تملأ به الأرض عدلا و إحسانا، و توسّع على العباد بظهوره فضلا و امتنانا، و تعيد الحقّ إلى مكانه عزيزا حميدا، و ترجع الدّين على يديه غضّا جديدا، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، فقد استشفعت بهم إليك، و قدّمتهم أمامي و بين يدي حوآئجي، و أن توزعني شكر نعمتك، في التّوفيق لمعرفته،

و اگر بر دل ها يادآورى شود، از روى خشوع به لرزه درآيند؛ و اگر بر گوش ها خوانده شوند، اشك شوق از ديدگان سرازير خواهد شد. از تو درخواست مى كنم؛ به واسطۀ حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم رسول و فرستاده ات كه با معجزه هايت او را تأييد نمودى، و او را با نشانه هاى محكم و استوار برانگيختى، و از تو درخواست مى كنم به واسطۀ امير مؤمنان علىّ بن ابى طالب؛ كه براى برادرى و جانشينى آن حضرت اختيار كردى، و او را براى دوستى خالص و دامادى پيامبرت، برگزيدى، و نيز به واسطۀ حضرت مهدى-صاحب زمان و روزگار-از تو درخواست مى كنم همان عزيزى كه ديدگاه هاى پراكنده را بر فرمان بردارى از او گرد مى آورى؛ و به واسطۀ او خواسته هاى مختلف را به هم پيوند مى دهى؛ و حقّ دوستانت را به واسطۀ او بازمى ستانى و برمى گردانى؛ و از بدترين دشمنانت، به واسطۀ آن بزرگوار انتقام مى گيرى؛ و به وسيلۀ او، زمين را پر از عدل و داد و نيكى مى كنى؛ و با ظهور او، فضل و احسانت را بر بندگانت توسعه مى دهى و فراوان مى گردانى؛ و حقّ و راستى را به جايگاه او درحالى كه عزيز و نيرومند و ستوده باشد بازمى گردانى؛ و دين و آيين راستين خود را به دست باكفايت او تروتازه مى گردانى؛ (از تو مى خواهم) كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى، واقعيّت آن است كه من ايشان را شفيع خود ساخته ام و آنان را پيشاپيش خود و پيشاپيش حوائجم به درگاه تو آورده ام، تا خواسته هايم را برآورده سازى، و (از تو مى خواهم) سپاسگزارى نعمت خودت را نصيبم كنى؛ در اين كه مرا به شناخت آن حضرت توفيق داده،

ص: 383

و الهداية إلى طاعته، و تزيدني قوّة في التّمسّك بعصمته و الإقتدآء بسنّته، و الكون في زمرته، إنّك سميع الدّعآء، برحمتك يا أرحم الرّاحمين. (1)

و به فرمان برى از او رهنمون گشته اى، و نيرويم را براى چنگ زدن به نگهبانى ويژۀ او و پيروى از روش هاى او، و بودن جزو همراهان و يارانش فزونى بخشى. راستى كه تو شنواى دعا هستى، به خاطر مهربانيّت، اى مهربان ترين مهربانان؛

علاّمه خواجويى در تعليقۀ خود آورده است:

اين كه فرموده: «الّذي تجمع على طاعته الآراء المتفرّقة» ؛ «ديدگاه هاى مختلف و پراكنده را بر فرمان بردارى از او گرد مى آورى» ، دلالت بر اين مطلب دارد كه در زمان دولت و حكومت مقتدرانه و فراگير آن حضرت، ديدگاه ها و خواسته ها باهم تفاوت ندارند و يكى مى شوند؛ تا جايى كه هركه سخن و نظرى مى گويد، در راستاى فرمان بردارى از آن حضرت است.

امام عصر صلوات اللّه عليه، رئيس و فرمان روايى مورد قبول و مورد اطاعت همگان است، و هركس به حقّ خود مى رسد، خمس در جاى خود مصرف مى شود، و زكات، غنيمت، انفال، ديه ها، قصاص و ديگر احكام نيز به درستى انجام مى شوند و به مصرف مى رسند.

فدك، به صاحبان واقعى اش مى رسد، و از تمام دشمنان خدا، به نفع دوستان خدا انتقام گرفته مى شود؛ چه زندگان آن ها و چه مردگان آن ها، كه با زنده كردنشان براى آن ها از دشمنان انتقام گرفته مى شود.

دليل مطالبى كه عرض شد، روايت هاى فراوانى است كه در خصوص اين موضوعات آمده است.

از جملۀ حديث هاى يادشده مى توان اشاره كرد به اين حديث كه خداوند به زودى

ص: 384


1- 1) . مفتاح الفلاح:498، [1]المصباح:194( [2]با اندكى تفاوت) .

گروهى را هنگام ظهور حضرت مهدى صلوات اللّه عليه به دنيا برمى گرداند، كه جزو شيعيان بوده اند و ايمانى خالص داشته اند، و از دنيا رفته اند. برگرداندن ايشان به جهت دست يابى به ثواب يارى و كمك رسانى به امام عصر صلوات اللّه عليه، و نيز شادكامى خودشان از ديدن برپايى دولت آن حضرت است.

نيز، گروهى را كه كفرشان كامل بوده به دنيا برمى گرداند تا از ايشان انتقام بكشد، و بخشى از عذاب و رنجشى را كه حقّ شان است-يعنى كشته شدن به دست شيعيان-به ايشان برسد؛ و با مشاهدۀ اقتدار و حكمرانى نيرومند آن حضرت، به خوارى و رسوايى كشيده شوند.

در آن زمان شريف، عدل و داد و نيكى در شرق و غرب هستى برپا مى شود؛ چنان كه خداوند در قرآن به اين موضوع امر فرموده است.

همچنين، بندگان خداوند، توانگر و پرروزى خواهند شد، و هرچه براى زندگى مادى و نيز امور آخرت شان نياز دارند، براى شان فراهم خواهد بود.

در آن روزگار، حقيقت و راستى به جايگاه ارزشمند و شايستۀ خود مى رسد، و آيين رهايى بخش اسلام نيز-با وجود از بين رفتنش-دوباره برمى گردد و از نو مطرح مى شود؛ بدين سان، مسلمانان، اسلام تازه را اختيار مى كنند، و در اين روزگار است كه حكومت زمين به طور كامل در اختيار نمايندگان الهى قرار مى گيرد. خوشا به حال اهل آن روزگار؛ خوشا به حال شان.

بارالها؛ در ظهورش شتاب فرما، و كار قيام او را آسان گردان، و ما را از كسانى قرار بده كه در زير خيمه گاه هاى حكومت او درآيند، و به شرف ديدار او و دوستانش نايل مى شوند، و پيش روى او به مبارزه مى پردازند و دشمنان او را مى كشند و خود نيز كشته مى شوند تا فرمان او بلندمرتبه شود و آيين او قدرتمند گردد به حقّ محمّد و آل و عترتش، كه درودهاى الهى نثارشان باد. (1)

ص: 385


1- 1) . مفتاح الفلاح:502. [1]

20- صلوات بر امام زمان ارواحنا فداه

أللّهمّ صلّ على وليّك و ابن أوليآئك، الّذين فرضت طاعتهم، و أوجبت حقّهم، و أذهبت عنهم الرّجس، و طهّرتهم تطهيرا. أللّهمّ انتصر به لدينك، و انصر به أوليآئك و أوليآءه و شيعته و أنصاره، و اجعلنا منهم. أللّهمّ أعذه من شرّ كلّ باغ و طاغ، و من شرّ جميع خلقك، و احفظه من بين يديه و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله، و احرسه و امنعه أن يوصل إليه بسوء، و احفظ فيه رسولك و ال رسولك، و أظهر به العدل، و أيّده بالنّصر، و انصر ناصريه، و اخذل خاذليه، و اقصم به جبابرة الكفرة، و اقتل به الكفّار و المنافقين و جميع الملحدين حيث كانوا من مشارق الأرض و مغاربها، و برّها و بحرها، و املأ به

بارالها؛ درود بفرست بر نماينده ات كه فرزند نمايندگان ويژۀ توست؛ همان بزرگوارانى كه فرمان بردارى از ايشان را فرض و واجب فرمودى، و رعايت حقّ ايشان را بر همگان لازم كردى، و رجس و پليدى را از ايشان زدودى، و بدين سان به طور كامل پاك و پاكيزه نگاهشان داشتى. خدايا؛ او را ياور و پيروزگر دينت قرار ده، و دوستانت را و دوستان و شيعيان و ياران باوفاى او را به واسطۀ او يارى برسان؛ ما را نيز جزو اين يارى شوندگان بگمار. خدايا؛ آن عزيز را از زيان و بدى تمام ستمگران و طاغوت ها و سركشان و از بدى و زيان همۀ آفريدگانت در پناه خودت بدار. و او را از پيش روى، پشت سر، راست و چپ نگهبانى كن، و پاسدارى و نگهدارنده اش باش تا هيچ گزند و بدى بدو نرسد؛ و بدين سان، پيامبرت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل رسولت را نيز محافظت فرما. خدايا؛ عدل و داد را به دست او آشكار فرما، و او را با يارى ات تأييد و موفّق گردان، و يارانش را يارى كن، و مخالفان و بدخواهانش را خوار و رسوا كن؛ و به واسطۀ او ستمگران كافر را درهم بكوبان، و كافران و منافقان و تمام منكرات را -در شرق و غرب هستى و خشكى و درياى جهان-به واسطۀ او نابود فرما. به دست باكفايتش

ص: 386

الأرض عدلا، و أظهر به دين نبيّك عليه و آله السّلام. و اجعلني اللّهمّ من أنصاره و أعوانه، و أتباعه و شيعته، و أرني في ال محمّد ما يأملون، و في عدوّهم ما يحذرون، إله الحقّ امين. (1)

زمين را پر از عدل وداد كن، و آيين راستين پيامبرت را-كه بر او و آل او درود باد-را دوباره آشكار ساز. خدايا؛ مرا جزو ياران و كمك رسانان به آن عزيز، و تابعان و پيروان آن بزرگوار مقرّر فرما؛ و به من نشان بده در مورد آل محمّد آنچه را ايشان آرزو دارند و در مورد دشمنان شان آنچه را از آن پرهيز مى كنند و مى ترسند. اى معبود راستين؛ اجابت فرما.

21- دعايى از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

در آغاز نمازها

سيّد حميرى رحمه اللّه در ضمن نامه اى به محضر مقدّس امام عصر ارواحنا فداه از حضرتش پرسيد: آيا در آغاز نماز به عنوان توجّه مى توان گفت: «على ملّة إبراهيم و دين محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم» ؟

در توضيح اين سؤال نيز بيان داشت كه برخى از عالمان اظهار داشته اند كه اين بدعت است كه گفته شود: «على دين محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم» به اين دليل كه در اين مورد تنها يك حديث در كتاب هاى مربوط آمده، و آن نيز در كتاب قاسم بن محمد موجود است كه از جدّش حسن بن راشد نقل كرده كه امام صادق عليه السّلام به او فرمودند:

چگونه شروع به نماز مى كنى؟

گفت: مى گويم: «لبّيك و سعديك» .

«خدايا؛ دعوت تو را پاسخ مى گويم و از اين باب خوشبختم» .

امام صادق عليه السّلام فرمودند:

پرسشم اين نبود؛ پرسشم اين است كه اين عبارت را هنگام شروع نماز چگونه

ص: 387


1- 1) . مصباح المتهجّد:405. [1]

مى گويى: «وجّهت وجهي للّذي فطر السماوات و الأرض حنيفا مسلما» .

روى به كسى آوردم كه آسمان ها و زمين را آفريد؛ درحالى كه تسليم و پرستشگر او هستم؟ حسن بن راشد گفت: همان را مى گويم.

حضرت فرمودند: اين عبارت را اين گونه بگو:

«على ملّة إبراهيم و دين محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و منهاج عليّ بن أبي طالب عليه السّلام و الإيتمام بآل محمّد حنيفا مسلما و ما أنا من المشركين»

بر آيين ابراهيم و دين محمّد و راه و روش علىّ بن ابى طالب، و پذيرش پيشوايى آل محمّد-نماز مى گزارم، درحالى كه پرستشگر و تسليم خدا هستم، و شرك نمى ورزم.

امام زمان صلوات اللّه عليه در پاسخ حميرى فرمودند:

توجّه (يعنى خواندن اين دعا در آغاز نماز) واجب نيست؛ و مستحب مؤكّد در اين باره-كه همانند اجماع مورد قبول همگان مى باشد-اين عبارت است:

وجّهت وجهي للّذي فطر السّماوات و الأرض حنيفا مسلما على ملّة إبراهيم و دين محمّد و هدى أمير المؤمنين و ما أنا من المشركين، إنّ صلاتي و نسكي و محياي و مماتي للّه ربّ العالمين، لا شريك له و بذلك امرت و أنا من المسلمين. أللّهمّ اجعلني من المسلمين، أعوذ باللّه السّميع العليم من الشّيطان الرّجيم، بسم اللّه الرّحمن الرّحيم،

روى به كسى آورده ام كه آسمان ها و زمين را بيافريد؛ درحالى كه من تنها او را مى پرستم و تسليم او هستم، بر آيين حضرت ابراهيم؛ و دين حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، و هدايت امير مؤمنان على عليه السّلام-هستم و به خدا نيز شرك نمى ورزم. به راستى كه نماز، عبادت، زندگانى و مرگ من براى خداست كه پروردگار جهانيان است و هيچ شريكى ندارد. من دستور يافته ام كه چنين باشم و من جزو مسلمانان هستم. بارالها؛ مرا جزو مسلمانان قرار بده؛ از شيطان رانده شده به خداى شنواى دانا پناه مى برم، به كمك نام خداى بخشندۀ مهربان. و پس از آن، حمد را مى خواند. (1)

ص: 388


1- 1) . بحار الأنوار:84/359، به نقل از الإحتجاج:2/307.

22- دعاى حضرت صاحب الأمر عجّل اللّه تعالى فرجه

سيّد بزرگوار، علىّ بن طاووس رحمه اللّه در «مهج الدعوات» اين دعا را از جمله دعاهاى امام زمان ارواحنا فداه نقل كرده است:

إلهي بحقّ من ناجاك، و بحقّ من دعاك في البرّ و البحر، تفضّل على فقرآء المؤمنين و المؤمنات بالغنآء و الثّروة، و على مرضى المؤمنين و المؤمنات بالشّفآء و الصّحّة، و على أحيآء المؤمنين و المؤمنات باللّطف و الكرم، و على أموات المؤمنين و المؤمنات بالمغفرة و الرّحمة، و على غربآء المؤمنين و المؤمنات بالرّدّ إلى أوطانهم سالمين غانمين، بمحمّد و اله أجمعين. (1)

خدايا؛ از تو درخواست مى كنم به حقّ هركسى كه با تو نجوا كرده است، و به حقّ هركسى كه در خشكى و دريا تو را خوانده است؛ كه نسبت به مردان و زنان فقير مؤمن لطف كنى و توانگرى و دارايى را روزى شان گردانى؛ به مردان و زنان مريض مؤمن، شفا و سلامتى ارزانى بدارى؛ و به مردان و زنان مؤمن كه در قيد حيات هستند نيكى و بزرگواريت را مرحمت كنى؛ و به مردگان مؤمن-اعمّ از زن و مرد- آمرزش و رحمت (گسترده ات) را ببخشايى؛ و غريبان مؤمن را-اعمّ از زن و مرد- در كمال سلامتى و بهره مندى، به وطن هاشان بازگردانى؛ به واسطۀ حضرت محمّد و آل او.

23- دعاى سهم الليل، از امام زمان ارواحنا فداه

اين دعا از حضرت صاحب الزمان صلوات اللّه عليه روايت شده است:

ص: 389


1- 1) . مهج الدعوات:352. [1]

أللّهمّ إنّي أسألك بعزيز تعزيز اعتزاز عزّتك، بطول حول شديد قوّتك، بقدرة مقدار اقتدار قدرتك، بتأكيد تحميد تمجيد عظمتك، بسموّ نموّ علوّ رفعتك، بديموم قيّوم دوام مدّتك، برضوان غفران أمان رحمتك، برفيع بديع منيع سلطنتك، بسعاة صلاة بساط رحمتك، بحقآئق الحقّ من حقّ حقّك، بمكنون السّرّ من سرّ سرّك، بمعاقد العزّ من عزّ عزّك، بحنين أنين تسكين المريدين، بحرقات خضعات زفرات الخآئفين، بامال أعمال أقوال المجتهدين، بتخشّع تخضّع تقطّع مرارات الصّابرين، بتعبّد تهجّد تمجّد تجلّد العابدين. أللّهمّ ذهلت العقول، و انحسرت الأبصار، و ضاعت الأفهام، و حارت الأوهام، و قصرت الخواطر، و بعدت الظّنون عن إدراك كنه كيفيّة ما ظهر من بوادي عجآئب أصناف بدآئع قدرتك، دون

خدايا؛ همانا از تو درخواست مى كنم به واسطۀ عزّتمندى راستين و عزّت بخشت؛ به واسطۀ توانايى نيروى بزرگ قدرتت؛ به واسطۀ توان اندازه هاى توانايى قدرتت؛ به واسطۀ بزرگيت كه بسى جاى سپاس و شكوهمندى حقيقى دارد؛ به واسطۀ رفعت و والاييت كه بسى والا و بلندمرتبه است؛ به واسطۀ دايمى بودنت كه مدّتت بسى پايدار و استوار است؛ به واسطۀ خشنودى آمرزش كه امنيّت رحمتت را به همراه مى آورد؛ به واسطۀ پادشاهى نوآور و استوارت كه بسيار والامرتبه است و با همه متفاوت و از همه بهتر است؛ به واسطۀ گسترۀ رحمت تو به كوشندگان نماز؛ به واسطۀ حقيقت حقّ تو كه داراى حقايقى راستين است؛ به واسطۀ آن بخش از راز و رمز ويژه ات كه آن را نيز در پرده راز نهاده اى؛ به واسطۀ آن بخش از عزّت و اقتدارت كه پايه هاى عزّت توست؛ به واسطۀ ناله هاى پنهانى و شكوه هاى ارادتمندانت؛ به واسطۀ آه هاى آتشين و فروتنانه كسانى كه از تو مى ترسند؛ به واسطۀ آرزوها، كارها، گفتار كوشش كنندگان؛ به واسطۀ خشوع و خضوع شكيبايان كه در هنگام تلخى ها از خود نشان مى دهند؛ به واسطۀ عبادت ها، شب زنده دارى ها و ثنا و ستايش گويى ها و نشاط كسانى كه به عبادت و پرستش تو مشغول اند؛ خداى من؛ عقل ها و خردها از كار افتادند، و چشم ها ناتوان شدند، و فهم و درك ها تباه شده و به نابودى گراييد، و خيال ها و انديشه هاى ژرف نگر سرگردان شدند، و خاطرها نتوانستند ادامۀ راه را بروند، و گمان ها در دوردست ها ناكام ماندند؛ ولى هيچ يك نتوانستند به طور كامل اين را دريابند كه شگفتى هاى آغازين و نوآورى هاى گوناگون قدرتت چگونه است؟

ص: 390

البلوغ إلى معرفة تلألؤ لمعان بروق سمآئك. أللّهمّ محرّك الحركات، و مبدئ نهاية الغايات، و مخرج ينابيع تفريع قضبان النّبات، يا من شقّ صمّ جلاميد الصّخور الرّاسيات، و أنبع منها مآء معينا حياة للمخلوقات، فأحيى منها الحيوان و النّبات، و علم ما اختلج في سرّ أفكارهم من نطق إشارات خفيّات لغات النّمل السّارحات. يا من سبّحت و هلّلت و قدّست و كبّرت و سجدت لجلال جمال أقوال عظيم عزّة جبروت ملكوت سلطنته ملآئكة السّبع السّماوات، يا من دارت فأضآءت و أنارت لدوام ديموميّته النّجوم الزّاهرات، و أحصى عدد الأحيآء و الأموات، صلّ على محمّد و ال محمّد خير البريّات، و افعل بي كذا و كذا.

و نتوانستند به اين شناخت دست يابند كه چگونه آسمان تو به نورافشانى و درخشندگى برق خود مى پردازد. بارالها؛ اى جنبانندۀ جنبنده ها؛ اى آغازگر پايان مقصودها؛ اى كسى كه چشمه ها ساقه هاى گياهان را بيرون مى آورد؛ اى كسى كه سنگ هاى سخت و به زمين چسبيده را شكافت و از آن ها آبى گوارا كه باعث زندگانى آفريدگان است بيرون آورد و از آن آب نيز حيوان ها و گياهان را زندگى بخشيد؛ و آن چه را در انديشه هاى پنهان شان-همانند برق-مى گذرد آگاهى دارد، چنان كه از گفتارى كه مورچگان با اشاره هاى رمزى (به عنوان لغت و زبان) دارند آگاه است؛ اى كسى كه فرشتگان هفت آسمان براى شكوه زيبايى گفتارهاى بزرگ مرتبه عزّت جبروت پادشاهى استوارش، زبان به تسبيح و تهليل و تقديس و تكبير گشوده اند و به سجده افتاده اند؛ اى كسى كه ستارگان پرتوافشان، در برابر دايمى بودن راستين او به چرخش درآمده اند و به نورافشانى پرداخته اند؛ اى كسى كه تعداد زندگان و مردگان را مى داند و به شماره درآورده است؛ بر محمّد و آل محمّد-كه بهترين مردم هستند-درود بى پايانت را نثار فرما؛ و اين كارم را براى من انجام بده. و به جاى «كذا و كذا» حاجات خود را مسألت مى كنى. (1)

ص: 391


1- 1) . المصباح:354، البلد الأمين:479.

24- دعاى ديگر از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

اين دعاى شريف نيز از وجود مبارك حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه روايت شده است:

أللّهمّ ارزقنا توفيق الطّاعة، و بعد المعصية، و صدق النّيّة، و عرفان الحرمة، و أكرمنا بالهدى و الإستقامة، و سدّد ألسنتنا بالصّواب و الحكمة، و املأ قلوبنا بالعلم و المعرفة، و طهّر بطوننا من الحرام و الشّبهة، و اكفف أيدينا عن الظّلم و السّرقة و اغضض أبصارنا عن الفجور و الخيانة، و اسدد أسماعنا عن اللّغو و الغيبة، و تفضّل على علمآئنا بالزّهد و النّصيحة، و على المتعلّمين بالجهد و الرّغبة، و على المستمعين بالإتّباع و الموعظة، و على مرضى المسلمين بالشّفآء و الرّاحة، و على موتاهم بالرّأفة و الرّحمة، و على مشايخنا بالوقار و السّكينة،

بارالها؛ توفيق فرمان بردارى از خودت را روزيمان گردان؛ و (نيز، توفيق) دورى از گناه و نافرمانى، نيّت درست و راستين، شناخت حريم ممنوعۀ خود را نصيب ما بفرما، و ما را با هدايت و پايدارى گرامى بدار. و زبان هاى ما را با سخنان درست و حكيمانه، استوار گردان. و دل هاى ما را از علم و معرفت پر كن؛ و شكم هاى ما را از حرام و شبهه ناك پاك گردان؛ و دستان ما را از ستم و دزدى بازبدار؛ و چشمانمان را از خيانت و تبه كارى فروببند؛ و دروازۀ گوش هاى ما را بر شنيدن مطالب بيهوده و غيبت ببند. و به عالمان ما زهد و خيرخواهى مرحمت كن؛ و به دانش پژوهان تلاش، كوشش و اشتياق كرم كن؛ و شنوندگان را موفّق به پيروى و پندپذيرى بگردان، و به بيماران مسلمان شفا و راحتى از بيمارى عنايت فرما؛ و مسلمانانى را كه از دنيا رفته اند با آغوش رأفت و مهربانى خاصّ خودت بپذير؛ و پيران ما را داراى وقار و متانت و آرامش كن؛

ص: 392

و على الشّباب بالإنابة و التّوبة، و على النّسآء بالحيآء و العفّة، و على الأغنيآء بالتّواضع و السّعة، و على الفقرآء بالصّبر و القناعة، و على الغزاة بالنّصر و الغلبة، و على الاسرآء بالخلاص و الرّاحة، و على الامرآء بالعدل و الشّفقة، و على الرّعيّة بالإنصاف و حسن السّيرة، و بارك للحجّاج و الزّوّار في الزّاد و النّفقة، و اقض ما أوجبت عليهم من الحجّ و العمرة، بفضلك و رحمتك يا أرحم الرّاحمين. (1)

جوانان مان را موفّق به توبه و بازگشت به درگاهت ساز؛ و به زنان حياء و پاكدامنى مرحمت فرما؛ و ثروت مندان ما را متواضع و دست و دل باز گردان؛ و فقيران ما را موفّق كن تا شكيبايى و قناعت را پيشه كنند؛ و جنگجويان ما را به پيروزى و چيرگى برسان؛ و اسيران ما را به رهايى و راحتى از دست دشمن نايل كن؛ و فرمان فرمايان ما را دادگر و دل سوز گردان؛ و رعيّت را نيز داراى انصاف و خوش رفتارى گردان؛ و زاد و توشۀ حاجيان و زائران را بابركت گردان و موفّق شان كن تا حجّ و عمره اى را كه بر آنان واجب نموده اى به درستى به انجام برسانند همۀ اين ها را به خاطر لطف و احسان و مهربانيت بر ما ارزانى دار، اى مهربان ترين مهربانان؛

25- دعاى «يا نور النّور»

از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

اين دعاى شريف را كفعمى رحمه اللّه در كتاب «المصباح» از مولايمان امام زمان ارواحنا فداه نقل كرده است:

يا نور النّور، يا مدبّر الامور، يا باعث من في القبور، صلّ

اى روشنى بخش روشنى ها؛ اى تدبيركنندۀ كارها؛ اى كسى كه تمام مردگان درون قبرها را برمى انگيزى؛

ص: 393


1- 1) . البلد الأمين:480، [1]المصباح:374. [2]

على محمّد و ال محمّد، و اجعل لي و لشيعتي من الضّيق فرجا، و من الهمّ مخرجا، و أوسع لنا المنهج، و أطلق لنا من عندك ما يفرّج، و افعل بنا ما أنت أهله يا كريم. (1)

بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، و گشايشى براى من، و پيروان من فراهم كن تا از اين تنگنا رها شويم، و از اندوه ها بدرآييم؛ و مسير و راه ما را وسيع گردان، و از نزد خودت به گونه اى براى ما رهايى مقرّر كن كه گشايشى در تمام امورمان حاصل شود؛ و آن گونه كه تو سزاوارش هستى-اى بزرگوار؛ -با ما رفتار كن.

در روايت است كه: هركس اين دعا را هميشه بخواند، با امام عصر صلوات اللّه عليه محشور خواهد شد. (2)

26- دعاى ديگر از امام زمان ارواحنا فداه

براى رفع مشكلات

اين دعاى شريف براى رفع مشكلات، در كتاب «قصص الأنبياء» از مولاى مان امام زمان ارواحنا فداه نقل شده است:

يا من إذا تضايقت الامور فتح لنا بابا لم تذهب إليه الأوهام، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و افتح لاموري المتضايقة بابا لم يذهب إليه وهم يا أرحم الرّاحمين. (3)

اى كسى كه وقتى كارها بر ما تنگ آيد، درى را به روى ما مى گشايد كه به خيال و انديشۀ هيچ كس نرسيده باشد؛ بنابراين؛ از تو مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و درى فراروى كارهاى گره خورده و بسته شده ام بگشايى كه هيچ كس ذهنى بدان نرسيده باشد. اى مهربان ترين مهربانان.

در كتاب «التحفة الرضويّه» آورده است: علاّمۀ پرهيزگار جناب سيّد حسن فرزند سيّد على آقا شيرازى، اين دعا را برايم روايت كرد و گفت كه:

ص: 394


1- 1) . المصباح:407، [1] جنّات الخلود:41، ضياء الصالحين:533.
2- 2) . منتخب الأثر:521.
3- 3) . قصص الأنبياء:363. [2]

از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه روايت شده است.

اين كلام را بعضى از بزرگان مورد اعتماد از ايشان نقل كرده اند.

وى گفت: براى برطرف شدن مشكلات و نيز دست يابى به خواسته ها و آرزوها، پس از نمازهاى پنجگانه-و نيز در ديگر حالات-بايد خوانده شود، و آن دعا اين است:

يا من إذا تضايقت الامور فتح لها بابا لم تذهب إليه الأوهام، صلّ على محمّد و ال محمّد، و افتح لاموري المتضايقة بابا لم يذهب إليه وهم يا أرحم الرّاحمين. (1)

اى كسى كه وقتى كارها بر ما تنگ آيد، درى را به روى آن مى گشايد كه به خيال و انديشۀ هيچ كس نرسيد باشد؛ بنابراين؛ از تو مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و درى فراروى كارهاى گره خورده و بسته شده ام بگشايى كه هيچ ذهنى بدان نرسيده باشد. اى مهربان ترين مهربانان.

27- دعاى مهمّ ديگر از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

براى برآورده شدن حاجت ها

سيّد على خان در كتاب شريف «الكلم الطيّب» مى گويد: اين دعاى ارزشمندى است از امام زمان صلوات اللّه عليه براى كسى كه چيزى از او ضايع گشته يا حاجتى دارد؛ لذا شخصى كه خواسته يا مشكل مهمّى دارد بايد اين دعا را بسيار بخواند:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم أنت اللّه الّذي لا إله إلاّ أنت، مبدئ الخلق و معيدهم و أنت اللّه

به نام خداوند بخشندۀ مهربان تو آن خدايى هستى كه جز تو معبودى نيست؛ آغازگر و بازگردانندۀ آفريدگان هستى. و تويى آن خدايى

ص: 395


1- 1) . التحفة الرضويّة:114.

الّذي لا إله إلاّ أنت، مدبّر الامور، و باعث من في القبور، و أنت اللّه الّذي لا إله إلاّ أنت القابض الباسط، و أنت اللّه الّذي لا إله إلاّ أنت، وارث الأرض و من عليها. أسئلك باسمك الّذي إذا دعيت به أجبت، و إذا سئلت به أعطيت، و أسئلك بحقّ محمّد و أهل بيته، و بحقّهم الّذي أوجبته على نفسك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تقضي لي حاجتي، السّاعة السّاعة، يا سيّداه، يا مولاه، يا غياثاه، أسئلك بكلّ اسم سمّيته به نفسك، و استأثرت به في علم الغيب عندك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تعجّل خلاصنا من هذه الشّدّة، يا مقلّب القلوب و الأبصار، يا سميع الدّعآء، إنّك على كلّ شيء قدير، برحمتك يا أرحم الرّاحمين. (1)

كه جز تو معبودى نيست، تدبيركنندۀ كارها هستى، و هركه را در قبرهاست برمى انگيزى؛ تو همان خداى يكتايى هستى كه جز تو معبودى نيست؛ تنگ گيرنده و گستراننده هستى؛ و تو آن خدايى هستى كه جز تو معبودى نيست؛ و وارث زمين و ساكنان آن هستى، از تو درخواست مى كنم به واسطۀ نامت كه هرگاه بدان خوانده شدى پاسخ دادى، و هرگاه بدان وسيله از تو درخواست شده عطا كردى؛ و به حقّ محمّد و اهل بيت او؛ و به واسطۀ حقّى كه براى ايشان بر خود واجب ساخته اى از تو درخواست مى كنم تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و حاجتم را برآورده سازى؛ همين ساعت، همين ساعت اى آقاى من؛ اى مولاى من؛ اى فريادرس من؛ از تو مى خواهم به واسطۀ تمامى نام هايى كه خويشتن را بدان ناميده اى فرموده اى، و آن را در دانش پنهانيت نزد خود نگه داشته اى؛ كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى، و در رهايى ما از اين گرفتارى و سختى شتاب كنى. اى دگرگون كنندۀ دل ها و چشم ها؛ اى شنواى دعا؛ به راستى كه تو بر هر چيزى توانا هستى؛ به واسطۀ رحمتت اى مهربان ترين مهربانان؛

ص: 396


1- 1) . الكلم الطيّب:14.

28- دعاى امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه

براى شفاء از بيمارى ها

محدّث نورى رحمه اللّه مى فرمايد: شيخ بزرگوار جناب كفعمى رحمه اللّه در كتاب «البلد الأمين» از حضرت مهدى صلوات اللّه عليه روايت مى كند:

كسى كه اين دعا را با تربت امام حسين عليه السّلام در ظرف نو بنويسد، و آن را بشويد و بنوشد، از بيماريش رهايى مى يابد:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم بسم اللّه دوآء، و الحمد للّه شفآء، و لا إله إلاّ اللّه كفآء، هو الشّافي شفآء، و هو الكافي كفآء، أذهب البأس بربّ النّاس، شفآء لا يغادره سقم، و صلّى اللّه على محمّد و اله النّجبآء.

به نام خداوند بخشندۀ مهربان (گفتن) «بسم اللّه» دواست؛ و «الحمد للّه» شفاست؛ و «لا إله إلاّ اللّه» موجب كفايت است؛ و «هو الشافى» شفا است و «هو الكافى» كفايت است؛ تو را به پروردگار مردم سوگند مى دهم كه بدى را دور گردانى و شفايى بدهى كه هيچ بيمارى در پى آن نباشد. و درود پيوسته خداوند بر محمّد و آل نجيبش نثار باد.

محدّث نورى رحمه اللّه در ادامه مى افزايد: دستخطّى از سيّد زين الدين علىّ بن حسين حسينى ديدم كه بيان داشته است: اين دعا را مردى از ساكنان كربلا در عالم خواب از حضرت مهدى ارواحنا فداه آموخته بود.

وى بيمار بود، و از بيمارى خود به حضرت مهدى صلوات اللّه عليه شكايت كرد و آن حضرت دستور فرمود اين دعا را بنويسد و بشويد و بنوشد. وى چنان كرد و فورا بيماريش برطرف شد. (1)

ص: 397


1- 1) . جنّة المأوى:226، دار السلام:1/288.

29- دعاى ديگر از امام زمان ارواحنا فداه

براى رهايى از سختى ها و حفظ شدن از دزدان

مرحوم آية اللّه شيخ على اكبر نهاوندى مى نويسد: شيخ على اكبر تهرانى-ساكن مشهد مقدّس-براى ما قضيّه اى تعريف كرد و گفت:

عالم متّقى شيخ محمّد تقى تربتى-كه از دانشمندان بزرگ و علماى اخلاق و از شاگردان علاّمه ميرزا حبيب اللّه رشتى بود و اجازه اى از ايشان داشت-فرمود: يكى از شاگردان متديّن من-كه از سادات شهر تربت بود-براى من تعريف كرد و گفت:

از زيارت عتبات عاليات كه برمى گشتم، همراه طلبه اى از خانقين خارج شدم و پياده به دنبال قافله به طرف قصر شيرين حركت كرديم، از شدّت تشنگى و خستگى ناتوان شده، و با زحمت زياد خود را به قافله رسانديم، ديديم قافله را دزدها غارت كرده و اموالشان را برده بودند، افرادى مجروح شده و در بيابان افتاده بودند، و محمل ها شكسته و روى زمين افتاده بود.

ما از ترس به كنارى رفته و به بالاى تپّه اى رفتيم، ناگاه ديديم سيّد بزرگوارى كنار ما ايستاده، به ما سلام فرمود، بعد هفت دانه خرماى زاهدى به من داد و فرمود: چهار دانه را خودت بخور، و سه دانۀ آن را به شيخ بده.

چون خرماها را خورديم تشنگى ما برطرف شد، و فرمود: اين دعا را به جهت رهايى از سختى ها، و محفوظ بودن از شرّ دزدها بخوانيد:

أللّهمّ إنّي أخافك، و أخاف ممّن يخافك، و أعوذ بك ممّن لا يخافك.

بارالها؛ من از تو مى ترسم؛ و از هركسى كه از تو مى ترسد نيز مى ترسم؛ و از كسانى كه از تو نمى ترسند به خودت پناه مى برم.

پس از آن؛ اندكى با آن سيّد بزرگوار راه رفتيم، ناگاه اشاره كرد و فرمود: اين منزل شماست. نگاه كرديم، ديديم منزل پايين آن تپّه بود، و چون وارد منزل شديم از شدّت خستگى خواب بر ما غلبه كرد، خوابيديم، و متوجّه آنچه براى ما اتّفاق افتاده

ص: 398

بود نشديم، چون بيدار شديم دانستيم كه آن بزرگوار حضرت ولىّ عصر، صاحب الزمان عجّل اللّه فرجه بوده است. (1)

30- دعاى ديگرى از امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

براى رهايى از سختى ها و مشكلات

در كتاب «الكلم الطيّب» آورده است كه: دستخطّى از يكى از دوستان بزرگوار و صالح و مورد اعتماد و ثابت قدم خود-كه جزو سادات نيز هست-مشاهده كردم كه چنين نوشته بود:

در ماه رجب سال يكهزار و نود و سه، برادر دينى و دوست بسيار دوست داشتنى، دانشمند اهل عمل، داراى مراحل كمال انسانى، و صفات الهى، امير اسماعيل بن حسين بيك بن على بن سليمان جابرى انصارى برايم گفت: از شيخ نيكوكار و پرهيزگار و اهل احتياط در رفتار، جناب حاج شيخ على مكّى شنيدم كه فرمود:

من به شدّت دچار گرفتارى و مشكلات شدم و دشمنانم نيز پيوسته حقوق مرا پايمال مى كردند، تا جايى كه ترسيدم جانم را نيز از كف بدهم و كشته شوم. در همين اوضاع دعايى را ديدم كه داخل جيبم بود-درحالى كه كسى آن را به من نداده بود-.

از اين جريان در شگفت شدم و پيوسته حيران بودم تا آن كه در عالم خواب شخصى را در قيافۀ صالحان و زاهدان ديدم كه به من گفت: آن دعا را، ما به تو داديم؛ آن را بخوان كه از گرفتارى و مشكلات رهايى يابى. و برايم روشن نشد كه گويندۀ آن كيست؟ و اين جريان بر شگفتى و حيرتم افزود؛ تا آن كه امام عصر ارواحنا فداه را در خواب ديدم كه به من فرمود:

دعايى را كه به تو عطا كردم بخوان، و به هركسى كه مى خواهى بياموز.

ص: 399


1- 1) . العبقرىّ الحسان:1/117 [1] المسك الأذفر.

من بارها آن دعا را تجربه كردم و هربار گشايشى سريع در كارم مشاهده كردم تا آن كه آن را براى مدّتى گم كردم و پيوسته تأسّف مى خوردم و از رفتار بد خويش استغفار مى كردم؛ تا اين كه شخصى نزد من آمد و گفت: اين دعا در فلان جا از تو افتاده است.

البتّه من به خاطر نداشتم كه آنجا رفته باشم، ولى به هرحال آن را پيدا كردم و برداشتم و سجدۀ شكر الهى به جاى آوردم. و دعا اين است:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ربّ أسئلك مددا روحانيّا تقوى به قواي الكلّيّة و الجزئيّة، حتّى أقهر بمبادي نفسي كلّ نفس قاهرة، فتنقبض لي إشارة دقآئقها، انقباضا تسقط به قويها، حتّى لا يبقى في الكون ذو روح إلاّ و نار قهري قد أحرقت ظهوره. يا شديد، يا شديد، يا ذا البطش الشّديد، يا قاهر يا قهّار، أسئلك بما أودعته عزرآئيل من أسمآئك القهريّة، فانفعلت له النّفوس بالقهر، أن تودعني هذا السّرّ في هذه السّاعة، حتّى اليّن به كلّ صعب، و اذلّل به كلّ منيع، بقوّتك يا ذا القوّة المتين.

بارپروردگارا؛ مدد و كمك روحانى از تو درخواست مى كنم كه نيروهاى كلّى و نيز جزئى مرا با آن تقويت و نيرومند گردانى؛ تا اين كه بتوانم با امكانات خويشتن هركسى هرچه توان مند باشد شكست بدهم؛ به گونه اى كه دقيق ترين و حسّاس ترين حركت هاى او در اختيارم قرار گيرد و بدين سان نيروهاى او از كار بيفتد. تا جايى كه هيچ موجود داراى روحى در هستى نباشد، جز آن كه آتش قهر من نمود او را بسوزاند. اى سخت گير؛ اى سخت گير؛ اى صاحب سخت گيرى شديد؛ اى داراى سلطه؛ اى داراى غلبه و چيرگى فراوان؛ به واسطۀ آن نام هاى قهرى كه به عزرائيل سپرده اى و تمام جان ها خواه ناخواه تحت تأثير قهر و غلبۀ او هستند، از تو درخواست مى كنم تا در همين ساعت از زندگانيم آن راز (كه به عزراييل سپرده اى) را به من نيز عنايت فرمايى؛ تا در نتيجه هر سخت دشوارى را نرم كنم، و هر نيرومندى را خوار و در اختيار قرار دهم؛ به كمك نيرويت، اى داراى نيروى استوار.

ص: 400

اين دعا هنگام سحر-در صورت امكان-سه مرتبه و هنگام صبح سه مرتبه و در شب نيز سه مرتبه خوانده شود. البتّه اگر مشكلات خوانندۀ اين دعا بسيار سخت و غير قابل تحمّل است پس از قرائت دعا سى مرتبه اين دعا را نيز بخواند:

يا رحمان يا رحيم، يا أرحم الرّاحمين، أسئلك اللّطف بما جرت به المقادير. (1)

اى بخشنده؛ اى مهربان حقيقى؛ اى مهربان ترين مهربانان؛ از تو لطف را نسبت به آنچه جارى گشته به آن مقدّرات تقاضا دارم.

31- حرز امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

سيّد بزرگوار، علىّ بن طاووس رحمه اللّه در «مهج الدعوات» ، و مرحوم كفعمى در «البلد الأمين» حرز مولاى مان امام زمان ارواحنا فداه را چنين نقل كرده اند:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم يا مالك الرّقاب، و هازم الأحزاب، يا مفتّح الأبواب، يا مسبّب الأسباب، سبّب لنا سببا لا نستطيع له طلبا، بحقّ لا إله إلاّ اللّه، محمّد رسول اللّه صلوات اللّه عليه و اله أجمعين. (2)

به نام خداوند بخشندۀ مهربان اى صاحب اختيار همگان؛ اى شكست دهندۀ حزب هاى متّحد شده؛ اى گشايندۀ درها؛ اى سبب ساز حقيقى تمام سبب ها؛ سببى براى ما بساز كه توان دست يابى و جستجويش را نداريم؛ به حقّ كلمۀ شهادتين: «لا اله الا اللّه» ، «محمّد رسول اللّه» ؛ كه صلوات و درودهاى الهى پيوسته بر او و تمام آل او نثار باد.

ص: 401


1- 1) . الكلم الطيّب:10، جنّة المأوى:225، دار السلام:1/288. [1]
2- 2) . مهج الدعوات:64، [2]المصباح:407. [3]

32- دعاى حجاب (پنهان بودن) ، از امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه

أللّهمّ احجبني عن عيون أعدآئي، و اجمع بيني و بين أوليآئي، و أنجز لي ما وعدتني، و احفظني في غيبتي إلى أن تأذن لي في ظهوري، و أحي بي ما درس من فروضك و سننك، و عجّل فرجي، و سهّل مخرجي، و اجعل لي من لدنك سلطانا نصيرا، و افتح لي فتحا مبينا، و اهدني صراطا مستقيما، وقني جميع ما احاذره من الظّالمين، و احجبني عن أعين الباغضين، النّاصبين العداوة لأهل بيت نبيّك، و لا يصل منهم إليّ أحد بسوء. فإذا أذنت في ظهوري فأيّدني بجنودك، و اجعل من يتّبعني لنصرة دينك مؤيّدين، و في سبيلك مجاهدين، و على من أرادني و أرادهم بسوء منصورين، و وفّقني لإقامة

بارالها؛ مرا از ديدۀ دشمنانم بپوشان، و مرا با دوستانم گرد هم بياور، و آن چه را به من وعده فرموده اى به انجام برسان، و مرا در زمان غيبت و پنهانيم-تا آن گاه كه اجازۀ آشكار شدنم را صادر مى فرمايى-در حفظ و نگهبانى خود بدار، و واجبات و مستحبّاتى كه كهنه شده اند به دست من زنده كن، و در گشايش امرم شتاب فرما، و شرايط قيام مرا آسان و فراهم گردان، و از جانب خودت برايم سلطنتى يارى كننده مقرّر دار، و پيروزى آشكارى نصيبم ساز، و مرا در راه راست رهنمون باش، و مرا از ستمگرانى كه حذر مى كنم در حفظ و حراست بدار، و مرا از ديده كينه توزان و دشمنان سرسخت آل پيامبرت كه پرچم دشمنى به دوش دارند پنهان بدار، و مگذار هيچ گزندى از هيچ كسى به من رسد. آن گاه كه اجازۀ ظهور و آشكار شدن مرا دادى نيز با سپاهيان خودت موفّق و تأييدم فرما، و پيروانم را كه براى يارى دينت گرداگرد من هستند و در راه تو جهاد مى كنند نيز تأييد كن و موفّق فرما؛ (اين دوستانم را) بر بدخواهان من و ايشان يارى كن. مرا موفّق كن تا

ص: 402

حدودك، و انصرني على من تعدّى محدودك. و انصر الحقّ، و أزهق الباطل، إنّ الباطل كان زهوقا، و أورد عليّ من شيعتي و أنصاري من تقرّ بهم العين، و يشدّ بهم الأزر، و اجعلهم في حرزك و أمنك، برحمتك يا أرحم الرّاحمين. (1)

حدود تو را برپا گردانم؛ و بر هركسى كه پا از مرز و حدود تو فراتر گذاشته است مرا يارى فرما و غالب گردان. حقّ و راستى را يارى كن، و باطل را نابود و نيست گردان؛ چرا كه باطل رفتنى است. آن دسته از دوستان و پيروان و ياران مرا كه موجب چشم روشنى و پشت گرمى هستند، نزد من بياور؛ و ايشان را نيز در نگهبانى و امنيّت ويژه ات قرار بده؛ (اين كارها را) با رحمت خود انجام بده، اى مهربان ترين مهربانان.

سيّد بزرگوار جناب علىّ بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «مهج الدعوات» بعد از نقل اين دعاى حجاب و حجاب هاى ديگر فرموده است: اين حجاب ها، از جمله چيزهايى هستند كه به ما خواندن آنها الهام شد هنگامى كه سيل آمد و موجب غرق شدن عدّه اى شد و آب همه جا را فراگرفته بود و به سختى مى توانستيم جان سالم به در ببريم، و شدّت سيل باعث ويرانى مناطق سيل زده شده بود. با اجابت اين دعاها امكان ماندن ما در آن جا و دفع شدن اين گرفتارى ها حاصل شد و ضامن سلامتى ما از اين حوادث گشت. و خداوند را سپاس. (2)

33- دعا براى فرج در روز ظهور

شيخ نعمانى رحمه اللّه در كتاب «الغيبة» اين دعا را از يونس بن ظبيان نقل كرده است كه امام صادق عليه السّلام فرمود:

وقتى شب جمعه فرامى رسد، خداى تعالى فرشته اى را به آسمان دنيا

ص: 403


1- 1) . مهج الدعوات:360، [1]المصباح:296. [2]
2- 2) . مهج الدعوات:361.

مى فرستد؛ پس از دميدن صبح، آن فرشته بر عرش نشسته و بر بالاى بيت المعمور قرار مى گيرد، و منبرهايى از نور براى حضرت محمّد، حضرت على، امام حسن و امام حسين عليهم السّلام آماده مى كند، و آن ها بر فراز منبرها مى روند و فرشتگان و پيامبران و مؤمنان گرداگرد ايشان درمى آيند و درهاى آسمان گشوده مى شود.

هنگامى كه ظهر فرارسد، پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عرض مى كند: پروردگارا؛ زمان انجام وعدۀ تو كه در قرآن فرموده اى كى فرامى رسد.

(و آن وعده، اين آيۀ شريفه است:)

وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اَلْأَرْضِ كَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ اَلَّذِي اِرْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً (1).

خدا به مؤمنانى كه اعمال شايسته دارند وعده داده كه به طور حتم ايشان را-همانند پيشينيان كه به خلافت رسانيد-به خلافت و حكومت بر زمين گمارد، و شرايط اجراى دينى را كه براى شان پسنديده است فراهم سازد، و به جاى خوف و هراسى كه در روزگار براى ايشان به وجود آمده است امنيّت و آرامش را جايگزين سازد.

پس از اين، فرشتگان و پيامبران نيز همين دعا را مى كنند؛ سپس حضرت محمّد و على و حسن و حسين عليهم السّلام به سجده مى افتند، و عرضه مى دارند:

يا ربّ إغضب، فإنّه قد هتك حريمك، و قتل أصفيآؤك، و اذلّ عبادك الصّالحون.

پروردگارا؛ خشم كن؛ زيرا، حرمتت شكسته شد، و برگزيدگانت كشته شدند، و بندگان صالح و شايستۀ تو به خوارى كشيده شدند.

خداوند دعاى آنان را مى پذيرد و «روز معلوم» همان روز است. (2)

ص: 404


1- 1) . سورۀ نور، آيۀ 55. [1]
2- 2) . مكيال المكارم:1/393، از الغيبة مرحوم نعمانى:276.

34- دعاى حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

در اوّل ظهور

در روايتى آمده است كه مفضّل از امام صادق عليه السّلام پرسيد: اى آقاى من؛ از كجا و چگونه (حضرت مهدى صلوات اللّه عليه) آشكار مى شود و ظهور مى فرمايد؟

حضرتش فرمود:

اى مفضّل؛ او به تنهايى آشكار مى شود؛ به تنهايى نزد خانۀ كعبه مى آيد؛ به تنهايى داخل خانه كعبه مى شود.

تنهاست كه تاريكى شب او را فرامى گيرد؛ و آن گاه كه چشمان مردم به خواب رفت و تاريكى شب زيادتر گشت، جبرئيل و ميكائيل و ديگر فرشتگان، در صف هاى منظم به خدمتش شرفياب مى شوند و جبرئيل به آن بزرگوار عرضه مى دارد: اى آقاى من؛ گفتارت پذيرفته شد، و اجازۀ كار (ظهور) به تو عطا شد.

آن امام بزرگوار، در اين حال دستان مباركش را بر چهره شريف خود مى كشد و مى گويد:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ، وَ أَوْرَثَنَا اَلْأَرْضَ، نَتَبَوَّأُ مِنَ اَلْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ، فَنِعْمَ أَجْرُ اَلْعامِلِينَ. (1) (2)

سپاس ويژۀ خداست كه وعدۀ خويش را نسبت به ما انجام داد، و ما را وارث زمين گردانيد، تا هر كجا كه بخواهيم در بهشت ساكن گرديم؛ بنابراين، چه نيكوست پاداش كسانى كه اهل عمل هستند.

ص: 405


1- 1) . سورۀ زمر، آيۀ 74. [1]
2- 2) . بحار الأنوار:53/7. [2]

35- دعاى شيعه

هنگام خروج حضرت قائم ارواحنا فداه

پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مى فرمايند:

اگر مى خواهى از غرق شدن و آتش سوزى و سرقت در امان باشى، در هنگام صبح بگو:

بسم اللّه ما شآء اللّه، لا يصرف السّوء إلاّ اللّه، بسم اللّه ما شآء اللّه، لا يسوق الخير إلاّ اللّه، بسم اللّه ما شآء اللّه، ما يكون من نعمة فمن اللّه، بسم اللّه ما شآء اللّه، لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العليّ العظيم، بسم اللّه ما شآء اللّه، و صلّى اللّه على محمّد و اله الطّيّبين.

به نام خدا؛ هرچه خدا بخواهد، (همان خواهد شد؛) جز خدا، كسى نمى تواند بدى ها را برطرف و دور كند. به نام خدا؛ هرچه خدا بخواهد، (همان خواهد شد؛) جز خدا كسى نمى تواند خير و خوبى را بكشاند. به نام خدا؛ هرچه خدا بخواهد؛ (همان مى شود؛) هر نعمتى كه وجود داشته باشد از خداست. به نام خدا؛ هرچه خدا بخواهد (همان خواهد شد؛) هر نيرو و جنبشى، تنها به واسطۀ خداى بلندمرتبۀ بزرگوار خواهد بود. به نام خدا؛ هرچه خدا بخواهد، (همان خواهد شد؛) و خدا بر محمّد و آل بسيار پاكش درود بفرستد.

هركس اين دعا را در بامداد هر روز، سه مرتبه بخواند، از غرق شدن و آتش سوزى و سرقت در امان خواهد بود تا آن گاه كه شب فرارسد؛ و اگر آن را شامگاهان سه بار بخواند، تا صبح از اين بلاها در امان است.

خضر و الياس عليهما السّلام هر ساله يكديگر را در مراسم حج ملاقات مى كنند، و هنگام خداحافظى با خواندن اين دعا از يكديگر جدا مى شوند.

اين، شعار شيعيان من است، و در زمان قيام حضرت قائم ارواحنا فداه نيز دوستان و دشمنانم با اين عبارات از يكديگر شناخته و جدا مى شوند. (1)

ص: 406


1- 1) . مكيال المكارم:1/193، [1] بحار الأنوار:39/24.

36- دعاى آن حضرت عجّل اللّه تعالى فرجه

هنگام عبور از وادى السلام

حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى فرمايد:

گويا او (حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه) را مى بينم كه سوار بر اسبى آراسته كه پيشانى آن از سفيدى مى درخشد، از وادى السلام عبور مى كند و به سوى رودخانه سهله مى رود و اين دعا را مى خواند:

لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا، لا إله إلاّ اللّه إيمانا و صدقا، لا إله إلاّ اللّه تعبّدا ورقّا. أللّهمّ معزّ كلّ مؤمن وحيد، و مذلّ كلّ جبّار عنيد، أنت كنفي حين تعييني المذاهب، و تضيق عليّ الأرض بما رحبت. أللّهمّ خلقتني و كنت غنيّا عن خلقي، و لولا نصرك إيّاي لكنت من المغلوبين، يا منشر الرّحمة من مواضعها، و مخرج البركات من معادنها، و يا من خصّ نفسه بشموخ الرّفعة، فأوليآؤه بعزّه يتعزّزون، يا من وضعت له الملوك نير

به حقيقت و واقعيّت اعتراف مى كنم كه جز خدا معبودى نيست؛ ايمان دارم و تصديق مى كنم كه هيچ معبودى جز خدا نيست؛ از روى بندگى و سلب اختيار از خود در برابر خدا، عرضه مى دارم كه جز او معبودى نيست. بارالها؛ اى عزّت بخش هر مؤمن غريب و تنها؛ اى كسى كه هر ستمگر زورگوى كينه توزى را تو خوار مى كنى؛ تو تنها پناهگاه و حامى من هستى؛ آن گاه كه راه هاى گوناگون مرا به رنج افكند؛ و زمين با اين همه گستره و پهنا، بر من تنگ آيد. بارالها؛ تو مرا آفريده اى درحالى كه بى نياز از آفرينش من بودى؛ اگر جز يارى رساندن تو بود، به طور حتم من نيز از شكست خوردگان بودم. اى خدايى كه رحمت و مهربانى خويش را از جايگاه هاى آن مى پراكنى؛ اى خدايى كه بركت ها را از معدن هاى آن بيرون مى آورى؛ اى خدايى كه بلندمرتبگى و والايى را به خويش اختصاص داد، و بدين سان دوستانش به واسطۀ عزّت او عزّت مند مى شوند؛ اى كه تمام پادشاهان،

ص: 407

المذلّة على أعناقهم، فهم من سطوته خآئفون، أسألك باسمك الّذي فطرت به خلقك، فكلّ لك مذعنون. أسألك أن تصلّي على محمّد، و أن تنجز لي أمري، و تعجّل لي في الفرج، و تكفيني و تعافيني و تقضي حوآئجي، السّاعة السّاعة، اللّيلة اللّيلة، إنّك على كلّ شيء قدير. (1)

يوغ خوارى و ذلّت را بر گردن خويش در برابر تو افكنده اند، و از خشم تو و هيبتت پيوسته بيمناك هستند؛ به واسطۀ آن نامت از تو درخواست مى كنم كه آفريدگانت را با آن آفريدى؛ و همه به فرمان برداريت گردن نهاده اند. از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم درود بفرستى، و كار مرا به انجام برسانى، و در گشايش و فرج كار من شتاب فرمايى، و مرا كفايت كنى و عافيت و سلامتى ببخشى و خواسته هايم را برآورده سازى؛ در همين ساعت؛ در همين ساعت؛ همين امشب؛ همين امشب؛ به راستى كه تو بر هر چيزى توانايى.

37- صلوات بر حضرت فاطمۀ زهرا عليها السّلام

(أللّهمّ صلّ على فاطمة و أبيها. . .)

يكى از صلوات هاى مجرّب و مؤثّر در گرفتن حاجت، صلوات حضرت فاطمۀ زهرا عليها السّلام است به اين گونه كه پانصد و سى مرتبه بگويد:

أللّهمّ صلّ على فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها [و السّرّ المستودع فيها]بعدد ما أحاط به علمك.

خداوندا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گراميش و فرزندان عزيزش [و به آن رازى كه در وجود او به وديعه نهادى]به تعداد آن چه دانش تو بر آن احاطه دارد.

اين ختم در كتب قديمۀ دعا ذكر نشده و از زمان شيخ اعظم انصارى رحمه اللّه در ميان زبان ها افتاده و معروف شده است.

ص: 408


1- 1) . العدد القويّة:75، [1] دلائل الإمامة:458(با تفاوتى اندك) .

ما به خاطر دو جهت اين صلوات را نقل نموديم:

1-اگرچه اين صلوات در كتب قديمه وجود ندارد و از مرحوم شيخ انصارى شنيده شده ولى به خاطر ارتباطى كه آن بزرگوار با حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه داشته است به احتمال قوى اين دعا از حضرت صاحب الأمر ارواحنا فداه صادر شده است.

2-مقصود از «السرّ المستودع فيها» حضرت حجّت عجّل اللّه تعالى فرجه مى باشد. (1)

38- ثواب خواندن سورۀ مباركۀ «كهف»

در اين بخش از كتاب، به برخى از ويژگى هاى سوره هاى قرآن مى پردازيم، كه با موضوع كتاب نيز بى ارتباط نيستند.

1-پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مى فرمايد:

هركه سورۀ مباركۀ «كهف» را بخواند، تا هشت روز از هر فتنه اى در امان خواهد بود؛ بدين سان، اگر دجّال نيز در آن هشت روز خروج كند، خداوند متعال او را از فتنۀ دجّال محافظت خواهد داشت.

2-در حديث ديگرى نيز از آن بزرگوار روايت شده است كه فرمود:

هركه ده آيه از سورۀ «كهف» را از حفظ بخواند، فتنۀ دجّال به او ضررى نخواهد رسانيد؛ و كسى كه تمام سوره را بخواند، داخل بهشت مى شود.

3-در حديث ديگرى، حضرت مى فرمايند:

هركه ده آيه از ابتداى سورۀ مباركۀ «كهف» را حفظ كند، و پس از آن دجّال را درك كند ضرر و زيانى به وى نخواهد رسيد. و هركه آيات پايانى اين سوره را حفظ كند در روز قيامت نورى روشنى بخش برايش خواهد بود. (2)

ص: 409


1- 1) . رجوع كنيد به: «الصحيفة المباركة المهديّة» .
2- 2) . مكيال المكارم:1/166. [1]

39- از خواصّ سورۀ «يس»

يكى از اهل علم كه مورد اعتماد من است قضيّه اى را در فضيلت سورۀ مباركه «يس» برايم نقل كرد: يكى از بندگان خدا در شهر يزد گرفتارى سختى داشت، خدمت حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه شرفياب مى شود، درحالى كه آن بزرگوار را نمى شناسد، حضرت به او مى فرمايند:

سورۀ «يس» را بخوان، چون به كلمۀ «مبين» كه در شش مورد آمده است، رسيدى حاجت خود را نيّت كن و پس از قرائت سوره، حاجت خود را درخواست كن، تا خداوند دعاى تو را مستجاب نمايد.

گفت: چون در سورۀ «يس» تأمّل كردم، ديدم كلمۀ «مبين» در هفت مورد از اين سوره آمده است، از اين مسئله تعجّب كردم، ولى چون دقّت نمودم، فهميدم كه در شش مورد كلمۀ «مبين» بدون «الف و لام» آمده است و در يك مورد با «الف و لام» است، آن گاه سوره را همان طورى كه حضرت فرموده بودند خواندم، و خداوند متعال دعايم را مستجاب كرد.

40- فضيلت سوره هاى «مسبّحات»

جابر از امام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه:

هركه سوره هاى مسبّحه را پيش از خواب بخواند، پيش از مرگ، حضرت مهدى (صلوات اللّه عليه) را درك خواهد كرد، و اگر بميرد نيز در همسايگى پيامبر خواهد بود. (1)

ص: 410


1- 1) . ثواب الأعمال:118. [1]

طريحى رحمه اللّه سوره هاى مسبّحه را سوره هايى مى داند كه با تسبيح الهى آغاز شده باشند.

ملاّ محمّد صالح مازندرانى رحمه اللّه مى گويد: مسبّحات سوره هايى هستند كه در آغازشان كلمه هاى «سبّح» يا «يسبّح» يا «سبّح» يا «سبحان» آمده باشد.

بنابراين احتمال، اين سوره ها هفت سوره هستند: سورۀ اسراء، سورۀ حديد، سورۀ حشر، سورۀ صفّ، سورۀ جمعه، سورۀ تغابن و سورۀ مباركۀ اعلى.

ولى مرحوم كفعمى در حاشيۀ «مصباح» خود پس از بازگو كردن روايت مذكور، مى گويد: مسبّحات؛ نام پنج سورۀ قرآنى است. و جز سورۀ اسراء و اعلى، بقيّه را نام برده است. شيخ صدوق رحمه اللّه در فضيلت سوره تغابن به عنوان آخرين سوره مسبّحه، اين روايت را آورده است و از كلامش برمى آيد كه وى نيز اين سوره ها را پنج تا مى داند. مجلسى رحمه اللّه در «حلية المتقين» ، و نيز فيض كاشانى رحمه اللّه در كتاب «وافى» تصريح كرده اند كه تعداد اين سوره ها پنج سوره است.

يكى از فضلاء مى گويد: بهتر است بدانيد كه براى تحقّق شرط مزبور در روايت فوق، خواندن اين سوره ها براى يك مرتبه هم كفايت مى كند و مراد-يعنى درك زمان حضرت مهدى صلوات اللّه عليه يا همسايگى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم-حاصل خواهد شد.

ليكن، در اين مقام كه مقصود تشويق به خواندن اين سوره ها و عادت كردن به تلاوت آن هاست، ظاهر آن است كه درك آن حضرت يا همسايگى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم با تكرار و عادت كردن به تلاوت سوره هاى ياد شده خواهد بود.

البتّه، پر واضح است كه ترك آن در بعضى از اوقات، ضررى به تكرارى كه لازمۀ ادراك آن حضرت يا جوار پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است نمى زند.

از سويى در ظاهر مراد از درك آن حضرت، درك با آگاهى و شناخت آن حضرت است.

سببش نيز مى تواند يا اين باشد كه اين سوره ها در مورد حضرت مهدى صلوات اللّه عليه و ويژگى ها و حالت هاى اوست؛ اگرچه ما آن را ندانيم و يا خاصيّت خواندن اين سوره ها اين خواهد بود. اين مطلب در مورد سوره هاى ديگرى كه ثواب و پاداش

ص: 411

معيّنى دارند نيز صدق مى كند. (1)

مؤلّف گويد: دربارۀ «آية الكرسى» و آيۀ شريفۀ «نور» و آيۀ رَبِّ أَدْخِلْنِي و آيات ديگر ختوماتى ذكر شده است كه مناسب با اين موضوع است، ولى از نقل آن ها صرف نظر نموديم.

بايد توجّه داشته باشيم كه عالى ترين راه براى تشرّف به محضر مقدّس حضرت بقيّة اللّه الأعظم ارواحنا فداه جلب توجّه و رضايت كامل آن بزرگوار مى باشد.

41- خواندن سورۀ «القارعة»

سبب ايمنى از فتنۀ دجّال است

از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه مى فرمايد:

هركسى كه سورۀ مباركۀ «قارعه» را تلاوت كند خداوند او را از فتنۀ دجّال از اين كه به او بگرود و نيز از سختى جهنّم در امان نگاه مى دارد. (2)

ص: 412


1- 1) . دار السلام:3/91.
2- 2) . المصباح:600، ثواب الأعمال:125. [1]

بخش هفتم:توسّل به حضرت بقيّة اللّه (ارواحنا فداه)

اشاره

ص: 413

ص: 414

علاّمۀ مستنبط رضوان اللّه عليه چنين مى فرمايد: از نظر عقل و نقل بر ما لازم است كه به الطاف حضرت حجّت ارواحنا فداه چنگ زنيم و در سختى ها و مشكلات به او پناه بريم.

چرا كه آن بزرگوار، سلطان زمان و امام و پيشواى عصر حاضر است؛ گرچه از ديدگان ما غايب است، همانا او ما را مى بيند ولى ما او را نمى بينيم، يا او را مى بينيم ولى نمى شناسيم. به هرحال خورشيد عنايتش بر ما مى تابد، حاجت هركسى را كه به او توسّل جويد، برآورده مى سازد.

ايشان مى افزايند: از اين توسّل آثار و نتايج عجيبى يافتم و هرگز خلافى از آن مشاهده نكردم.

آرى؛ هركس لذّت توسّل به دامان باكرامتش را نچشيده باشد از اين حقايق بى بهره است؛ «بنفسي [أنت]من مغيّب لم يخل منّا» ؛ «جانم فدايت؛ تو آن غايبى هستى كه از ميان ما خارج نمى باشد» . (1)

ص: 415


1- 1) . التحفة الرضويّة:160.

1- جريان دعاى توسّل خواجه نصير رحمه اللّه

اشاره

مرحوم خواجه نصير الدين طوسى اهل قريۀ جهرود ساوه بوده و ولادت باسعادت او در يازدهم جمادى الاولى سال پانصد و نود و هفت در شهر طوس اتّفاق افتاده كه مادّۀ تاريخ او با آيۀ كريمۀ جاءَ اَلْحَقُّ وَ زَهَقَ اَلْباطِلُ إِنَّ اَلْباطِلَ كانَ زَهُوقاً (1)موافق است و در هيجدهم ماه ذيحجّۀ سال ششصد و هفتاد و دو از اين جهان درگذشت و مجموع عمر شريفش هفتاد و پنج سال بوده است.

علاّمۀ عراقى در كتاب «دار السلام» مى نويسد: بنابر آنچه در زبان ها افتاده و در بعضى از كتاب ها نوشته شده:

خواجه نصير مدّت بيست سال كتابى در مناقب اهل بيت عصمت عليهم السّلام تأليف نمود و آن را با خود به بغداد برد كه به نظر خليفۀ عبّاسى برساند.

اتّفاقا وقتى رسيد كه خليفه با ابن حاجب براى تفريح و تماشا در كنار شطّ بغداد بودند. خواجه آن كتاب را نزد خليفه نهاد و او آن را به ابن حاجب داد و چون آن ناصبى نظر به مناقب ائمّۀ اطهار عليهم السّلام نمود از شدّت بغض، آن كتاب را در آب انداخت و از روى استهزا گفت: «أعجبني تلمّه» ؛ يعنى: صداى افتادن اين كتاب در آب، مرا به تعجّب درآورد.

پس رو به آن جناب كرد و گفت: اهل كجايى؟

خواجه فرمود: اهل طوسم.

گفت: از گاوان يا از خران آن محلّ هستى؟

خواجه فرمود: از گاوان آن محلّم!

ابن حاجب گفت: پس شاخت در كجاست؟

خواجه فرمود: شاخم را در طوس گذاشته ام مى روم و آن را مى آورم!

پس خواجه مهموم و مغموم و محروم روى به ديار خود نهاد، اتّفاقا شبى در

ص: 416


1- 1) . سورۀ اسراء، آيۀ 81. [1]

خواب بقعه اى را ديد كه در مكانى قرار گرفته و در آن بقعه مقبره اى است كه بر آن مقبره صندوقى نهاده اند و بر آن صندوق دعايى را كه معروف است به دعاى توسّل خواجه نصير نوشته اند و حضرت حجّت عجّل اللّه فرجه در آن بقعه مى باشد.

پس آن بزرگوار آن دعا و كيفيّت ختم آن را تعليم خواجه فرمود. چون از خواب بيدار شد قسمتى از آن را فراموش كرده بود. بار ديگر خوابيد و همان جريان را دو مرتبه در خواب ديد و قسمت فراموش شده را از آن بزرگوار ياد گرفت.

چون بيدار شد مجموع آن را كه در خاطرش محفوظ مانده بود به رشتۀ تحرير درآورد، و براى تلافى عمل خليفه و ابن حاجب و انتقام گيرى از آن ها مشغول انجام آن ختم گرديد، تا آن كه دعايش به اجابت مقرون شد، و حضرت صاحب الأمر صلوات اللّه عليه او را بشارت داد كه حاجتت به دست كودكى روامى گردد و تو بايد آن كودك را تربيت كنى تا در آينده به قدرت برسد، و به شهر و بلد او اشاره فرمود.

پس خواجه با رمل، محلّۀ آن كودك را تعيين كرد و خانۀ او را جستجو نمود. زنى را در آن خانه ديد كه دو طفل داشت، آن دو طفل را از او درخواست كرد و به تربيت آن ها پرداخت و به فراست دانست كه پادشاه آينده كدام يك از ايشان است و آن هلاكو خان بود. پس در تربيت او نهايت اهتمام را نمود تا هلاكو به حدّ رشد رسيد.

روزى به او گفت: اگر تو پادشاه شوى زحمت مرا چگونه جبران مى كنى؟

هلاكو گفت: تو را وزير خود مى كنم.

خواجه گفت: لازم است آنچه را مى گويى بنويسى.

هلاكو آن را نوشت و به خواجه داد. پس از مدّت زمانى هلاكو حاكم خراسان را كشت و به جاى او نشست و خواجه را وزير خود كرد. پس از استيلاء بر خراسان، به سوى شهرهاى ديگر لشكر كشيد و شهربه شهر را در حيطۀ تصرّف خود درآورد تا آن كه به بغداد هجوم آورد و مستعصم خليفۀ عبّاسى را دستگير نموده و او را كشت و با مردم آن ديار به عدالت رفتار كرد.

ابن حاجب چون واقعه را چنان ديد در خانۀ شخصى پنهان شد و طشتى را پر از خون كرد و بر آن طشت چيزى گذاشت و روى آن نشست تا از دلالت رمل خواجه در امان بماند.

ص: 417

خواجه چون رمل انداخت ابن حاجب را در بالاى دريايى از خون ديد و حيران ماند هرچند از او جويا شد اثرى نيافت؛ آخر الأمر در اين مورد تدبير و انديشه نمود كه تعدادى گوسفند وزن كند و بين اهل بغداد تقسيم نمايد و با آنان شرط كند هركس گوسفندى را كه گرفته بايد به همان وزن اوّل تحويل دهد، و گوسفندى هم به ميزبان ابن حاجب داد.

او در اين مورد كه آن گوسفند را چگونه نگهدارى كند تا در وقت تسليم در وزن آن تفاوتى نباشد با ابن حاجب مشورت كرد.

ابن حاجب گفت: بايد بچّۀ گرگى به دست آورى و هر روز از صبح تا شام گوسفند را علوفۀ كافى داده و چون شب شود گرگ را به او نشان دهى تا هرچه در آن روز فربه گشته با ديدن گرگ از او كم شود و با مداومت بر اين عمل تا زمانى كه گوسفند نزد تو باشد در آن تفاوتى ظاهر نمى شود.

پس آن مرد به دستور ابن حاجب عمل كرد تا آن كه گوسفند را رد كرد، ديدند همۀ آن گوسفندها تفاوت وزن پيدا كرده اند مگر گوسفندى را كه در دست ميزبان ابن حاجب بوده است.

خواجه به زيركى و فراست دانست كه ابن حاجب در خانۀ آن شخص است و اين تدبير او بوده است.

غلامان را به دنبال ابن حاجب فرستاد و آن ها او را گرفته و نزد خواجه و هلاكو آوردند، خواجه به او گفت: شاخ من اين پادشاه است كه در طوس بود و من وعدۀ آوردن او را به تو دادم.

بعد او را با خود به كنار شطّ برد و دستور داد همۀ كتاب هاى او را حاضر كردند؛ آنگاه تمام تأليفات او را جز شافيه، وافيه و مختصر كه براى مبتديان علم صرف و نحو مفيد است، در آب انداخت و گفت: «أعجبني تلمّه» ؛ يعنى صداى به آب افتادن آن، مرا به تعجّب درآورد، و سپس دستور قتل او را صادر كرد. (1)

ص: 418


1- 1) . دار السلام عراقى:333. [1]

اين جريان را دربارۀ صدور اين دعا از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه ذكر نموده اند، ولى همان گونه كه در «دار السلام» به آن تصريح شده درستى اين قضيّه مورد ترديد است؛ زيرا تاريخ فتح بغداد با زمان فوت ابن حاجب موافقت ندارد و در جريان حملۀ هلاكو به بغداد كه با تدبير و انديشۀ خواجه نصير الدين طوسى انجام شد و نيز در تاريخ اين قضيّه، نكاتى وجود دارد كه صحّت جريان مذكور را خدشه دار مى كند:

1-آن گونه كه در تاريخ ثبت شده است، مرگ ابن حاجب در اسكندريّه (1)واقع شده است نه در بغداد آن هم با خصوصيّاتى كه در اين قضيّه نقل شده است.

2-مرگ او نه سال قبل از فتح بغداد صورت گرفته است و در هنگام ورود هلاكو و خواجه نصير الدين طوسى رحمه اللّه زنده نبوده است تا محتاج به نشستن در طشت پر خون باشد.

3-همان گونه كه خواجه نصير الدين رحمه اللّه بر اثر استفاده از رمل، شهر و محلّ هلاكو را بدست آورد آيا نمى توانست از طريق رمل بفهمد كه ابن حاجب در كجاست و خون هايى كه بالاى آن ها نشسته در كجا و كدام مكان قرار دارد؟ و اگر رمل، طشت خون را درياى خون نشان دهد آيا مى توان از آن استفاده نمود؟

از همۀ اين ها گذشته خواجه مى توانست با رمل، گوسفندى را كه در خانۀ ميزبان ابن حاجب بوده معيّن كند و نيازى به شرط كردن عدم تغيير در وزن نداشت.

با اين همه، در اهميّت دعاى توسّل منسوب به خواجه هيچ گونه ترديدى نيست و مؤلّف اين كتاب در حلّ برخى از مشكلات از اين دعا نتيجه گرفته است.

از مرحوم شيخ بهايى نقل شده كه ايشان فرموده اند: از مقدّس اردبيلى سؤال شد كه چه چيزى سبب شد تا به مقامات عاليه نايل شوى؟

ايشان در جواب فرمودند: مداومت به دعاى توسّل خواجه نصير.

ص: 419


1- 1) . العلاّمة الخواجة نصير الدين الطوسي:79.

1- دعاى توسّل

معروف به دعاى توسّل خواجه نصير رحمه اللّه

اين دعا را سيّد بزرگوار، علىّ بن طاووس رحمه اللّه در «مهج الدعوات» نقل نموده است:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على النّبيّ الامّيّ العربيّ الهاشميّ القرشيّ المكّيّ المدنيّ الأبطحيّ التّهاميّ، السّيّد البهيّ، السّراج المضيء، الكوكب الدّرّيّ، صاحب الوقار و السّكينة، المدفون بالمدينة، العبد المؤيّد، و الرّسول المسدّد، المصطفى الأمجد، المحمود الأحمد، حبيب إله العالمين، و سيّد المرسلين، و خاتم النّبيّين، و شفيع المذنبين، و رحمة للعالمين، أبي القاسم محمّد صلّى اللّه عليه و آله. الصّلاة و السّلام عليك يا أبا القاسم يا رسول اللّه، يا إمام الرّحمة، يا شفيع الامّة، يا حجّة اللّه على

خداوندا؛ درود و سلام و افزونى و بركتت را بر پيامبر فروفرست آن پيامبر امّى، از مردم عرب از فرزندان هاشم، از قبيلۀ قريش، از مكّه و مدينه، پيامبر سرزمين بطحاء و تهامه، آن سيّد خوش سيما و چراغ درخشان و ستارۀ تابان، صاحب متانت و آرامش، مدفون در شهر مدينه، بندۀ تأييد شده (از خدا) و فرستادۀ محكم و استوارشده، آن برگزيدۀ داراى شكوه و عظمت و پسنديدۀ ستوده، مورد محبّت خداى جهانيان و آقاى رسولان و پايان بخش پيامبران و شفاعت كنندۀ گنه كاران و رحمت براى عالميان، ابوالقاسم محمّد درود خدا بر او و آل او باد. درود و سلام بى كران بر تو اى ابا القاسم؛ اى رسول خدا؛ اى پيشواى رحمت؛ اى شفيع امّت؛ و اى حجّت خداوند بر تمام

ص: 420

خلقه، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على السّيّد المطهّر، و الإمام المظفّر، و الشّجاع الغضنفر، أبي شبير و شبر، قاسم طوبى و سقر، الأنزع البطين، الأشجع المتين، الأشرف المكين، العالم المبين، النّاصر المعين، وليّ الدّين، الوالي الوليّ، السّيّد الرّضيّ، الإمام الوصيّ، الحاكم بالنّصّ الجليّ، المخلص الصّفيّ، المدفون بالغريّ، ليث بني غالب، مظهر العجآئب، و مظهر الغرآئب، و مفرّق الكتآئب، و الشّهاب الثّاقب، و الهزبر السّالب، نقطة دآئرة المطالب، أسد اللّه الغالب، غالب كلّ غالب، و مطلوب كلّ طالب، صاحب المفاخر و المناقب، إمام المشارق و المغارب، مولانا و مولى الكونين،

بندگانش؛ اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را در دنيا و آخرت پيشاپيش حاجت هاى مان مقدّم مى داريم. اى آبرومند نزد خدا؛ براى ما، نزد خداوند شفاعت فرما. خداوندا؛ سلام و صلوات و بركات فراوان را بر سيّد پاك سرشت و امام پيروز و شجاع دلير؛ پدر شبير و شبر، قسمت كنندۀ بهشت و دوزخ، بريده شده از شرك و سرشار از دانش، شجاعت پيشۀ بامتانت، شرافتمند صاحب جاه و منزلت، عالم آشكار و يار و مددكار (بيچارگان) ، ولىّ و سرپرست دين، حاكم و زمامدار دوست داشته شده و سيّد پسنديده؛ امام جانشين و پيشواى منصوص به نصّ آشكار، مخلص پاكيزه، دفن شدۀ در سرزمين نجف، شيرى از تبار فرزندان هميشه غالب، مظهر و محلّ ظهور و بروز شگفتى ها و آشكاركنندۀ شگفتى ها و غرايب، پراكنده كنندۀ غارت گران، و شهاب فروزان، شير بيشه اى كه از كافران همه چيز را مى گيرد، نقطۀ پرگار دايرۀ همۀ مقصدها، شير هميشه پيروز خدا، چيره شونده بر هر چيره اى، و مطلوب هر جوينده، صاحب افتخارات و مناقب، امام و پيشواى مشارق و مغارب، مولا و آقاى ما و مولاى هر دو جهان،

ص: 421

الإمام أبي الحسنين أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب صلوات اللّه عليه. الصّلاة و السّلام عليك يا أبا الحسن، يا أمير المؤمنين، يا عليّ بن أبي طالب، يا أخ الرّسول، يا زوج البتول، يا أبا السّبطين، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّدنا يا مولانا، إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على السّيّدة الجليلة الجميلة، المعصومة المظلومة، الكريمة النّبيلة، المكروبة العليلة، ذات الأحزان الطّويلة في المدّة القليلة، الرّضيّة الحليمة، العفيفة السّليمة، المجهولة قدرا، و المخفيّة قبرا، المدفونة سرّا، و المغصوبة جهرا، سيّدة النّسآء، الإنسيّة الحورآء، امّ الأئمّة النّقبآء النّجبآء، بنت خير الأنبيآء، الطّاهرة المطهّرة، البتول

پيشوا پدر حسنين، امير مؤمنان، حضرت علىّ بن ابى طالب نازل فرما. درود خدا بر او باد. درود و سلام بر تو اى ابا الحسن؛ اى امير مؤمنان؛ اى عليّ بن أبى طالب؛ اى برادر رسول خدا و همسر زهراى بتول و پدر دو سبط رسول خدا؛ اى حجّت خدا بر بندگانش؛ اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را پيشاپيش حاجت هايمان مقدّم مى داريم در دنيا و آخرت. اى آبرومند نزد خدا؛ براى ما، نزد خداوند شفاعت فرما. بارخدايا؛ سلام و درود و بركتت را بر سيّدۀ بزرگوار نيكوسيرت نازل فرما؛ آن بانوى معصوم از گناه و خطا و مورد ستم قرار گرفته، شريف و بزرگوار، غم و اندوه ديده كه سختى ها و مصائب دنيا وجود مقدّسش را آزار داد و در اندك زمانى، طولانى ترين غصّه ها و مصيبت ها را تحمّل نمود، بانوى پسنديدۀ بردبار و پاكدامن صاحب قلب سليم كه قدر و مقامش ناشناخته و قبرش پنهان مانده و پنهانى مدفون گرديد ولى آشكارا حقّش غصب گرديد، سرور زنان و حوريّه اى در قالب انسان، مادر امامان بزرگوار و نيك نژادان، دختر بهترين پيامبران، پاك و پاكيزه، آن كه از تعلّقات دنيوى بريده و به سوى معبودش روى آورد

ص: 422

العذرآء، فاطمة التّقيّة الزّهرآء عليها السّلام. الصّلاة و السّلام عليك و على ذرّيّتك يا فاطمة الزّهرآء، يا بنت محمّد رسول اللّه، أيّتها البتول، يا قرّة عين الرّسول، يا بضعة النّبيّ، يا امّ السّبطين، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّدتنا و مولاتنا، إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيهة عند اللّه، إشفعي لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على السّيّد المجتبى، و الإمام المرتجى، سبط المصطفى، و ابن المرتضى، علم الهدى، العالم الرّفيع، ذي الحسب المنيع، و الفضل الجميع، و الشّرف الرّفيع، الشّفيع ابن الشّفيع، المقتول بالسّمّ النّقيع، المدفون بأرض البقيع، العالم بالفرآئض و السّنن، صاحب الجود و المنن، كاشف الضّرّ و البلوى و المحن، ما ظهر منها

و چون مرواريد ناسفته تلألؤ مى نمود، فاطمۀ پرهيزگار و ستارۀ درخشان آسمان پيامبر كه درود و سلام بر او باد. صلوات و سلام بر تو و بر ذريّۀ تو؛ اى فاطمۀ زهرا؛ اى دخت گرامى حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم رسول خدا؛ اى بتول؛ و اى نور چشم پيامبر؛ اى پارۀ تن رسول خدا؛ و اى مادر دو سبط رسول خدا، اى حجّت خدا بر بندگانش؛ اى سيّده و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را پيشاپيش حاجت هايمان مقدم مى داريم در دنيا و آخرت. اى آبرومند نزد خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت فرما. خداوندا؛ بر سرور برگزيده سلام و صلوات و بركات خويش را نازل فرما، پيشوايى كه اميد (كرم و رحمت) از درگاهش مى رود، سبط پيامبر مصطفى و فرزند علىّ مرتضى، پرچم هدايت و عالم بلندمرتبه و آن كه داراى حسبى گرامى و ارجمند و جامع فضيلت ها و صاحب شرافت رفيع است، شفاعت كننده اى از زادگان شفاعت كننده، كشته شدۀ با زهر كشنده و مدفون در سرزمين بقيع، عالم و دانشمند نسبت به واجبات و مستحبّات دين، صاحب بخشش و احسان، برطرف كنندۀ بيچارگى ها و سختى ها و محنت ها، از آشكار

ص: 423

و ما بطن، الّذي عجز عن عدّ مدآئحه لسان اللّسن، الإمام بالحقّ المؤتمن، أبي محمّد الحسن (صلوات اللّه و سلامه عليه) . الصّلاة و السّلام عليك يا أبا محمّد، يا حسن بن عليّ، أيّها المجتبى، يابن رسول اللّه، يابن أمير المؤمنين، يابن فاطمة الزّهرآء، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّد شباب أهل الجنّة، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على السّيّد الزّاهد، و الإمام العابد، الرّاكع السّاجد، وليّ الملك الماجد، و قتيل الكافر الجاحد، زين المنابر و المساجد، صاحب المحنة و الكرب و البلاء، المدفون بأرض كربلاء، سبط رسول الثّقلين، و نور العينين، مولانا و مولى الكونين، الإمام

و نهان، آن كه زبان مادحان از شمارش خوبى هايش عاجز و ناتوان باشد، امام بر حق امانتدار، حضرت ابا محمّد امام حسن-كه درودها و سلام هاى خدا بر او باد-درود و سلام بر تو اى ابا محمّد؛ اى حسن بن على؛ اى امام برگزيده؛ اى زادۀ رسول خدا؛ اى زادۀ امير مؤمنان و فاطمۀ زهرا؛ اى حجّت خداوند بر آفريدگانش؛ اى سرور جوانان اهل بهشت؛ اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را پيشاپيش خواسته هاى مان مقدّم مى داريم در دنيا و آخرت. اى آبرومند نزد خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت فرما. خداوندا؛ سلام و صلوات و بركات خويش را بر آن سرور زهدپيشه و امام عبادت كننده فروفرست او كه همواره در ركوع و سجود بود، سرپرست از طرف پادشاه صاحب اختيار باشكوه و عظمت، و كشته شده توسّط كافر عنادپيشه، زينت بخش منبرها و مساجد، صاحب سختى و اندوه و بلا، دفن شده در سرزمين كربلا، سبط پيامبر جنّ و انس، و نور چشمان، مولاى ما و مولاى دو جهان امام

ص: 424

بالحقّ أبي عبد اللّه الحسين (صلوات اللّه و سلامه عليه) . الصّلاة و السّلام عليك يا أبا عبد اللّه، يا حسين بن عليّ، أيّها الشّهيد يابن رسول اللّه، يابن أمير المؤمنين، يابن فاطمة الزّهرآء، يا سيّد شباب أهل الجنّة، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على أبي الأئمّة، و سراج الامّة، و كاشف الغمّة، و محيى السّنّة، و سنيّ الهمّة، و رفيع الرّتبة، و أنيس الكربة، و صاحب النّدبة، المدفون بأرض طيبة، المبرّء من كلّ شين، و أفضل المجاهدين، و أكمل الشّاكرين و الحامدين، شمس نهار المستغفرين، و قمر ليلة المتهجّدين، الإمام بالحقّ زين العابدين، أبي محمّد عليّ بن

بر حقّ حضرت ابا عبد اللّه الحسين-درودها و رحمت هاى خداى بر او باد-درود و سلام به محضر مقدّس تو اى ابا عبد اللّه؛ اى حسين بن على؛ اى شهيد راه خدا و اى زادۀ پيامبر او؛ اى فرزند امير مؤمنان و فاطمۀ زهرا. اى سرور جوانان اهل بهشت؛ و اى حجّت خدا بر آفريدگانش؛ اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را پيشاپيش خواسته هايمان مقدّم مى داريم در دنيا و آخرت. اى آبرومند نزد خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت فرما. بارخدايا؛ درود و سلامت را بر پدر امامان و چراغ امّت اسلام و برطرف كنندۀ غم و اندوه و احياكنندۀ سنّت فروفرست، آن بزرگمرد بلندهمّت و عظيم الشأن كه همواره با اندوه فراوان همدم بود و نوحه و ناله داشت، در زمين پاكيزۀ مدينه مدفون گشت و او از هر عيب و زشتى به دور بود، برترين مجاهدان و كامل ترين شكرگزاران و ستايش گران بود، خورشيد تابندۀ روزهاى توبه كنندگان و ماه فروزندۀ شب هاى متهجّدان. پيشواى بر حقّ و زينت عبادت كنندگان حضرت ابا محمّد علىّ بن

ص: 425

الحسين (صلوات اللّه و سلامه عليهما) . الصّلاة و السّلام عليك يا أبا محمّد، يا عليّ بن الحسين، يا زين العابدين، أيّها السّجّاد يابن رسول اللّه، يابن أمير المؤمنين، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على قمر الأقمار، و نور الأنوار، و قآئد الأخيار، و سيّد الأبرار، و الطّهر الطّاهر، و البدر الباهر، و النّجم الزّاهر، و البحر الزّاخر، و الدّرّ الفاخر، الملقّب بالباقر، السّيّد الوجيه، الإمام النّبيه، المدفون عند جدّه و أبيه، الحبر المليّ عند العدوّ و الوليّ، الإمام بالحقّ الأزليّ، أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السّلام. الصّلاة و السّلام عليك يا أبا جعفر يا محمّد بن عليّ، أيّها الباقر يابن

حسين-درودها و سلام هاى خداى بر او باد-درود و سلام بى كران خداوند بر تو باد اى ابا محمّد؛ اى على بن حسين؛ اى زينت عبادت كنندگان، اى بسيار سجده كنندۀ در درگه خداوند؛ اى زادۀ پيامبر خدا؛ اى فرزند امير مؤمنان؛ اى حجّت خدا بر بندگانش؛ اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را پيشاپيش حاجت هايمان مقدّم مى داريم؛ در دنيا و آخرت. اى آبرومند نزد خدا، براى ما نزد خدا شفاعت فرما. خداوندا؛ سلام و رحمت و بركاتت را بر ماه ماهرويان و روشنى بخش روشنائى ها و پيشرو نيكوكاران و آقاى خوبان فروفرست، آن پاك و پاكيزه سرشت و ماه شب چهارده فروزان و ستارۀ درخشان. درياى بى كران (علم و دانش) ، و درّ فاخر و گرانبها، و ملقّب به باقر، آقاى آبرومند و پيشواى شريف و آگاه، مدفون در نزد جدّ و پدرش، آن دانشمند سرشار از علم و دانش نزد دوست و دشمن، امام بر حق هميشگى حضرت ابا جعفر محمّد بن على-بر هر دوى آنها درود خدا باد-درود و رحمت خدا بر تو اى ابا جعفر؛ اى محمّد بن على؛ اى شكافندۀ علوم؛ و اى

ص: 426

رسول اللّه، يابن أمير المؤمنين، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على السّيّد الصّادق الصّدّيق، العالم الوثيق، الحليم الشّفيق، الهادي إلى الطّريق، السّاقي شيعته من الرّحيق، و مبلّغ أعدآئه إلى الحريق، صاحب الشّرف الرّفيع، و الحسب المنيع، و الفضل الجميع، الشّفيع ابن الشّفيع، المدفون بالبقيع، المهذّب المؤيّد، الإمام الممجّد أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد (صلوات اللّه و سلامه عليه) . الصّلاة و السّلام عليك يا أبا عبد اللّه، يا جعفر بن محمّد، أيّها الصّادق يابن رسول اللّه، يابن أمير المؤمنين، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه،

زادۀ رسول خدا؛ و اى فرزند امير مؤمنان؛ اى حجّت خدا بر بندگانش؛ اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را پيشاپيش خواسته هايمان مقدّم مى داريم در دنيا و آخرت، اى آبرومند نزد خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت فرما. خداوندا؛ درود و رحمت فرست بر آقاى راستگوى تصديق كننده، و دانشمند مورد اطمينان، بردبار دلسوز و هدايت كنندۀ به راه حق، او كه شيعيانش را از شراب طهور سيراب مى سازد و دشمنانش را به آتش جهنّم سرازير مى نمايد. صاحب شرافتى بلند و حسبى برجسته و فضل و دانش جامع، آن كه خود و پدرش هر دو شفاعت كننده اند؛ او كه در بقيع مدفون است، آن تهذيب شدۀ تأييد گشته، پيشواى عظيم الشأن، حضرت ابا عبد اللّه جعفر بن محمّد-درودها و سلام خدا بر او باد-درود و سلام بر تو اى ابا عبد اللّه؛ اى جعفر بن محمّد؛ اى صادق راستگو و اى زادۀ پيامبر؛ و اى فرزند امير مؤمنان؛ و حجّت خدا بر بندگانش؛ اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم

ص: 427

و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على السّيّد الكريم، و الإمام الحليم، و سميّ الكليم، الصّابر الكظيم، قآئد الجيش، المدفون بمقابر قريش، صاحب الشّرف الأنوار، و المجد الأظهر، و الجبين الأطهر [الأزهر خ]، الإمام بالحقّ أبي إبراهيم موسى بن جعفر (صلوات اللّه و سلامه عليه) . الصّلاة و السّلام عليك يا أبا إبراهيم، يا موسى بن جعفر، أيّها الكاظم، و أيّها العبد الصّالح، يابن رسول اللّه، يابن أمير المؤمنين، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على السّيّد المعصوم، و الإمام

و وجود مقدّست را پيشاپيش حاجت هاى مان مقدّم مى داريم در دنيا و آخرت، اى آبرومند در درگاه خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت فرما. بارخدايا؛ درود و رحمت و بركت خويش را بر سيّد بخشنده و پيشواى بردبار، همنام موسى كليم، شكيبائى كه خشمش را فرومى برد، فرمانده گروه (شيعه) فروفرست، او كه در مقبره هاى قريش مدفون گشت، داراى شرف نورانى و شكوه و عظمت آشكار و جبين و پيشانى پاكيزه (درخشان) ، پيشواى بر حقّ حضرت ابا ابراهيم موسى بن جعفر-درودها و سلام خدا بر او باد- درود و رحمت خدا بر تو اى ابا ابراهيم؛ اى موسى بن جعفر؛ اى امام كاظم؛ اى بندۀ شايسته خدا؛ اى زادۀ رسول خدا؛ و اى فرزند امير مؤمنان؛ اى حجّت خدا بر بندگانش؛ اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را پيشاپيش حاجت هاى مان مقدّم مى داريم در دنيا و آخرت. اى آبرومند در درگاه خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت فرما. بارخدايا؛ درود و رحمت و بركت خود را فروفرست بر آن سرور معصوم و امام

ص: 428

المظلوم، و الشّهيد المسموم، و الغريب المغموم، و القتيل المحروم، عالم علم المكتوم، بدر النّجوم، شمس الشّموس، و أنيس النّفوس، المدفون بأرض طوس، الرّضيّ المرتضى، المرتجى المجتبى، الإمام بالحقّ أبي الحسن عليّ بن موسى الرّضا (صلوات اللّه و سلامه عليه) . الصّلاة و السّلام عليك يا أبا الحسن، يا عليّ بن موسى الرّضا، يابن رسول اللّه، يابن أمير المؤمنين، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على السّيّد العادل العالم، العامل الكامل، الفاضل الباذل، الأجود الجواد، العارف بأسرار المبدء و المعاد و لكلّ قوم هاد، مناص المحبّين يوم يناد المناد،

ستمديده و شهيد مسموم و غريب غمديده، كشته شده اى كه محروم (از حق خود) گشت، او كه به علم غيب و نهان آگاه بود، ماه ستارگان و خورشيد خورشيدها و همدم جان ها، دفن شدۀ در سرزمين طوس، آن كه همگان از او خشنود و راضى بودند، برگزيده اى كه همگان به لطفش چشم اميد دوخته بودند، پيشواى بر حق حضرت ابا الحسن علىّ بن موسى الرضا (كه درودها و سلام خدا بر او باد) . سلام و رحمت خداى بر تو اى ابا الحسن؛ اى علىّ بن موسى الرضا؛ اى زادۀ پيامبر خدا و اى فرزند امير مؤمنان؛ اى حجّت خدا بر بندگانش؛ اى سيّد و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را پيشاپيش خواسته هاى مان مقدّم مى داريم در دنيا و آخرت. اى آبرومند نزد خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت فرما. بارخدايا؛ درود و سلام و بركاتت را بر سرور دادگر دانشمند فروفرست، آن عامل به كمال رسيده و داراى فضل و بخشنده، بخشنده ترين بخشش كننده، عارف به اسرار مبدأ و معاد (آغاز و فرجام عالم) و او كه براى قوم، هادى و راهنما بود و پناهگاه دوستدارانش در روز محشر.

ص: 429

المذكور في الهداية و الإرشاد، المدفون بأرض بغداد، السّيّد العربيّ، و الإمام الأحمديّ، و النّور المحمّديّ، الملقّب بالتّقيّ، الإمام بالحقّ أبي جعفر محمّد بن عليّ عليه السّلام. الصّلاة و السّلام عليك يا أبا جعفر، يا محمّد بن عليّ، أيّها التّقيّ الجواد، يابن رسول اللّه، يابن أمير المؤمنين، يا حجّة اللّه على خلقه، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على الإمامين الهمامين، السّيّدين السّندين، الفاضلين الكاملين، الباذلين العادلين، العالمين العاملين، الأورعين الأطهرين، النّورين النّيّرين، و الشّمسين القمرين، الكوكبين الأسعدين، وارثي المشعرين، و أهلي الحرمين، كهفي التّقى، غوثي

و آن كه در راه راهنمايى و ارشاد امّت، راهبر است و در بغداد مدفون گشت. آن سيّد عرب نژاد و پيشواى احمدى نسب و نور محمّدى كه به «تقى» (پرهيزكار) ملقّب شد، امام بر حق حضرت ابا جعفر محمّد بن على-بر او سلام باد-. درود و سلام بر تو اى ابا جعفر؛ اى محمّد بن على؛ اى تقواپيشۀ بخشنده؛ اى زادۀ رسول خدا و اى فرزند امير مؤمنان؛ اى حجّت خدا بر بندگانش؛ اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و تو را پيشاپيش خواستۀ هاى مان مقدّم مى داريم در دنيا و آخرت، اى آبرومند نزد خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت فرما. خداوندا؛ درود و رحمت و بركات خود را بر دو امام بزرگوار نازل فرما. بر دو آقا و پشتيبان امّت، بر دو فاضل كامل و بخشندۀ عادل، دو دانشمند عمل كننده، و دو پرهيزكارتر پاك تر، دو نور درخشنده و دو خورشيد تابنده و دو ماه (هدايت) و دو ستارۀ سعادت بخش، دو وارث مشعر و منى، و دو اهل مكّه و مدينه، و دو استوانۀ تقوا و دو فريادرس

ص: 430

الورى، بدري الدّجى، طودي النّهى، علمي الهدى، المدفونين بسرّ من رأى، كاشفي البلوى و المحن، صاحبي الجود و المنن، الإمامين بالحقّ أبي الحسن عليّ بن محمّد النّقيّ و أبي محمّد الحسن (صلوات اللّه و سلامه عليهما) . الصّلاة و السّلام عليكما يا أبا الحسن و يا أبا محمّد، و يا عليّ بن محمّد و يا حسن بن عليّ، أيّها النّقيّ الهادي و أيّها الزّكيّ العسكريّ، يا بني رسول اللّه، يا بني أمير المؤمنين، يا حجّتي اللّه على الخلق أجمعين، يا سيّدينا و موليينا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بكما إلى اللّه، و قدّمناكما بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيهين عند اللّه، إشفعا لنا عند اللّه. أللّهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على صاحب الدّعوة النّبويّة، و الصّولة الحيدريّة، و العصمة الفاطميّة، و الحلم الحسنيّة، و الشّجاعة الحسينيّة، و العبادة السّجّاديّة،

مردم و دو ماه درخشندۀ تاريكى ها و دو كوه عقل و خرد، و دو بيرق هدايت، آن بزرگوارانى كه در سرّ من رأى (سامرّا) دفن گشتند. آنانى كه بلا و محنت ها را برطرف مى كنند و بر امّت، جود و احسان دارند. دو امام بر حق ابا الحسن علىّ بن محمّد نقى (پاكيزه) و ابا محمّد حسن (درودها و سلام خدا بر هر دوى آنان باد) . درود و سلام بر شما اى ابا الحسن؛ و اى ابا محمّد؛ اى على بن محمّد؛ و اى حسن بن على؛ اى امام پاك خالص هدايت گر؛ و اى امام زكى عسكرى؛ (پاكيزه سرشت هميشه محصور) اى زادگان رسول خدا و اى فرزندان امير مؤمنان؛ اى حجّت هاى خداوند بر بندگانش؛ و اى دو سرور و مولاى ما؛ ما به واسطۀ شما به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم و شما را پيشاپيش حاجت هاى مان مقدّم مى داريم در دنيا و در آخرت، اى آبرومندان نزد خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت كنيد. خداى من؛ سلام و صلوات و بركات خويش را فروفرست بر صاحب دعوت نبوى و دليرى حيدرى و عصمت فاطمى و بردبارى حسنى و شجاعت حسينى و عبادت و بندگى سجّادى

ص: 431

و الماثر الباقريّة، و الآثار الجعفريّة، و العلوم الكاظميّة، و الحجج الرّضويّة، و الجود التّقويّة، و النّقاوة النّقويّة، و الهيبة العسكريّة، و الغيبة الإلهيّة، القآئم بالحقّ، و الدّاعي إلى الصّدق المطلق، كلمة اللّه و أمان اللّه و حجّة اللّه، الغالب بأمر اللّه، و الذّابّ عن حرم اللّه، إمام السّرّ و العلن، دافع الكرب و المحن، صاحب الجود و المنن، الإمام بالحقّ أبي القاسم محمّد بن الحسن، صاحب العصر و الزّمان، و خليفة الرّحمان، و إمام الإنس و الجانّ (صلوات اللّه و سلامه عليه) . الصّلاة و السّلام عليك يا وصيّ الحسن، و الخلف الصّالح، يا إمام زماننا، القآئم المنتظر المهديّ، يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلى اللّه، و قدّمناك بين يدي حاجاتنا في الدّنيا و الآخرة، يا وجيها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه عزّ و جلّ.

و آثار بجاى ماندۀ باقرى، و آثار جعفرى و دانش هاى كاظمى و حجّت هاى رضوى و بخشندگى تقوى و پاكيزگى نقوى و هيبت عسكرى و غيبت الهى، آن قيام كنندۀ بر حق و فراخوانندۀ به راستى مطلق، كلمۀ خدا و امان خدا و حجّت خدا، ظفرمند با امر خدا و حمايت كنندۀ از حرم خدا، پيشواى آشكار و نهان، دوركنندۀ اندوه و محنت، داراى بخشندگى و احسان، پيشواى بر حق حضرت ابا القاسم محمّد بن حسن، صاحب عصر و زمان، و جانشين خداى رحمان و پيشواى انسان ها و پريان، (درودها و سلام خدا بر او باد) . درود و رحمت بر تو اى وصىّ امام حسن، اى جانشين شايسته و اى امام زمان ما؛ قيام كنندۀ هدايت شده اى كه مورد انتظار همگان است. اى آقا و مولاى ما؛ ما به واسطۀ تو به درگاه الهى روى آورده و شفاعت طلبيده و توسّل جسته ايم، و تو را پيشاپيش حاجت هاى مان مقدّم مى داريم در دنيا و آخرت. اى آبرومند نزد خدا؛ براى ما نزد خدا شفاعت فرما.

ص: 432

حاجت ها را از خداوند بخواهيد و سپس دست ها را بلند نموده بگوييد:

يا سادتي و مواليّ، إنّي توجّهت بكم، أنتم أئمّتي و عدّتي ليوم فقري و فاقتي و حاجتي إلى اللّه، و توسّلت بكم إلى اللّه، و بحبّكم و بقربكم أرجو النّجاة من اللّه، فكونوا عند اللّه تعالى رجآئي، يا ساداتي يا أوليآء اللّه صلّى اللّه عليكم أجمعين. أللّهمّ إنّ هؤلاء أئمّتنا و سادتنا و قادتنا و كبرآئنا و شفعآءنا، بهم أتولّى و من أعدآئهم أتبرّء في الدّنيا و الآخرة. أللّهمّ وال من والاهم، و عاد من عاداهم، و انصر من نصرهم، و اخذل من خذلهم، و العن على من ظلمهم، و عجّل فرجهم، و أهلك عدوّهم من الجنّ و الإنس من الأوّلين و الاخرين، امين يا ربّ العالمين. أللّهمّ ارزقنا في الدّنيا زيارتهم، و في الآخرة شفاعتهم، و احشرنا معهم و في زمرتهم و تحت لوآئهم، و لا تفرّق بيننا و بينهم طرفة

اى عزيزانى كه سرور و سالار من هستيد؛ من به شما رو آوردم كه شما پيشوايان من هستيد و شما سرمايۀ من در روز فقر و بيچارگى و نيازم نزد خداوند هستيد و به وسيلۀ شما به خداوند توسّل جسته و با دوستى و تقرّب به شما نجات را از درگاه خدا اميد دارم. پس نزد خداى بلندمرتبه اميد من باشيد. اى سروران من؛ اى دوستان خدا؛ درود خدا بر همگى شما باد. بارخدايا؛ همانا اينان، امامان و سروران و فرماندهان و بزرگان و شفعيان ما هستند، به ايشان ارادت و دوستى دارم و از دشمنان شان بيزارى مى جويم در دنيا و آخرت. خداوندا؛ آن كه آنان را دوست بدارد دوست بدار و آن كه دشمن بدارد دشمن بدار، كسى را كه به آنها يارى رساند، يارى كن و كسى كه ترك يارى ايشان نمود خوار و ذليل فرما، و از رحمت خويش دور بدار هر آنكه را كه به آنان ستم نمايد. و در فرج آنان تعجيل فرما، و دشمن ايشان را نابود فرما، چه از جنّ باشد و چه از انسان، چه از دوران هاى سابق باشد و چه از دوران هاى بعد از آن، اى پروردگار عالميان؛ اين دعا را اجابت فرما. خداوندا؛ در دنيا زيارت آنان و در آخرت شفاعت شان را نصيب ما بفرما. و ما را با آنان محشور كن و در گروه آنان و در زير پرچم آنان قرارمان ده. و بين ما و آنان، لحظه اى

ص: 433

عين أبدا في الدّنيا و الآخرة، برحمتك يا أرحم الرّاحمين. (1)

(چشم بهم زدنى) جدايى ميفكن نه در دنيا و نه در آخرت. به رحمتت اى مهربانترين مهربانان.

2- دعاى توسّل به حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه

در كتاب «قبس المصباح» دعاى مختصرى (براى توسّل به مولاى مان صاحب الزمان ارواحنا فداه) نقل شده كه عبارت است از:

أللّهمّ إنّي أسألك بحقّ وليّك و حجّتك صاحب الزّمان إلاّ أعنتني به على جميع اموري، و كفيتني به مؤونة كلّ موذ و طاغ و باغ، و أعنتني به، فقد بلغ مجهودي، و كفيتني كلّ عدوّ و همّ [و غمّ]و دين، و ولدي و جميع أهلي و إخواني، و من يعنيني أمره و خاصّتي، امين يا ربّ العالمين. (2)

خداوندا؛ از تو درخواست مى كنم به حق ولى و حجتت، صاحب زمان، اين كه به واسطۀ آن حضرت، مرا در همۀ كارهايم يارى رسانى و به وسيلۀ او مرا از شرّ هر طغيانگر و ستمگر و آزاررسانى در امان بدارى و كمكم كنى. به راستى كه ناتوان گشته و جانم به لب رسيده و از هر دشمن و (غم و اندوهى) و مشكلات و قرضى، كفايت كنى مرا و فرزندانم و همۀ اهل و برادرانم را، و هركس كار او به من مربوط مى شود و نيز خاصّان مرا، اين دعا را بپذير اى پروردگار جهانيان.

در كتاب «جنّات الخلود» مى فرمايد: فتح و پيروزى بر دشمنان در جنگ ها و غير آن، و نيز اداى قرض ها، بستگى به توسّل به حضرت مهدى ارواحنا فداه به اين طريق دارد. (3)و سپس اين دعا را نقل نموده است.

ص: 434


1- 1) . مهج الدعوات:425. [1]
2- 2) . نجم الثاقب:731.
3- 3) . جنّات الخلود:40.

3- توسّل به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

در مشكلات

از وظائف بزرگ ما توجّه و توسّل به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه مى باشد؛ مخصوصا در هنگام سختى ها، مشكلات شديد و بيمارى هاى دشوار كه بر انسان وارد مى شود.

در اين هنگام وظيفۀ ما براى حلّ آن مشكلات و رهايى از آن ها، توسّل به امام زمان ارواحنا فداه است كه سرپرست امور ما است.

بنابراين در همۀ گرفتارى ها مخصوصا زمانى كه بيچارگى و اضطرار سراسر وجودمان را احاطه كرده، بايد به منتقم آل اللّه امام زمان صلوات اللّه عليه متوسّل شويم و بدانيم همۀ گرفتارى ها و سختى هايى كه به ما مى رسد بر اثر غيبت آن حضرت است، و ما موظّف هستيم براى ظهور آن بزرگوار دعا كنيم.

در «بحار الأنوار» مى فرمايد: ابو الوفاء شيرازى چنين گويد: در زندانى محصور بودم و به خاطر آن پريشان بودم و به واسطۀ امامان عليهم السّلام با خدا به رازونياز پرداختم، هنگامى كه شب جمعه رسيد پس از نماز خوابيدم و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را در خواب ديدم.

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم او را در خواب راهنمايى فرمود كه براى هر حاجتى به كدام امام و چگونه متوسّل گردد؟ آن گاه پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم به او فرمود:

و أمّا صاحب الزّمان فإذا بلغ منك السيف الذّبح، فاستعن به، فإنّه يعينك و وضع يده على حلقه.

و امّا صاحب الزمان؛ پس هرگاه شمشير به گلوگاهت رسيد-و دستش را بر حلقش نهاده بود-از او يارى بخواه كه ياريت مى رساند.

ص: 435

(ابو الوفاء مى گويد:) در خواب صدا زدم:

يا مولاي؛ يا صاحب الزّمان؛ أدركني فقد بلغ مجهودي.

اى مولاى من؛ اى صاحب الزمان؛ مرا درياب كه همانا جانم به لب رسيده است.

و ناگهان بيدار شدم و ديدم كه زندان بانان، زنجير از من باز مى كنند. (1)

در «سلاح المؤمنين» مى فرمايد: پدرم چنين فرمود:

إن دنا من نحرك السّيف استغث بوليّ العصر مولاك و قل:

يا صاحب الزّمان أغثني، يا صاحب الزّمان أدركني

فهو باب اللّه و الرّحمة و الغوث و ابن المصطفى فخر الرّسل

هنگامى كه شمشير بر گردنت نهادند استغاثه كن و يارى بخواه از مولايت ولى عصر و چنين بگو: اى صاحب الزمان؛ به فريادم برس، اى صاحب الزمان؛ مرا درياب.

او باب خدا و رحمت الهى و فريادرس و زادۀ مصطفى فخر پيامبران است. (2)

محدّث نورى رحمه اللّه مى فرمايد: ظاهرا مقصود پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم از اين سخن اين نيست كه فقط در هنگام گرفتارى در دست دشمنان-كه قصد كشتن و نابودى شما را دارند-به امام عصر ارواحنا فداه متوسّل شويد، بلكه كنايه از اين است كه بايد به آن حضرت توسّل جست هر وقت سختى به حدّ آخر رسيده باشد و اسباب مادّى و اميد به مخلوقين از بين رفته باشد و صبر انسان لبريز گردد. و تفاوتى نمى كند كه بلا و مصيبت دينى باشد يا دنيوى، از شرّ انسان باشد يا از شرّ جن، چنان كه از دعاى مذكور (در ص 434) ، اين مطلب روشن مى گردد.

بنابراين، وظيفۀ مضطرّ، بيچاره و ناتوان، دادخواهى و كمك خواستن از آن وجود مقدّس ارواحنا فداه است و اجابت و فريادرسى از منصب هاى الهى آن بزرگوار مى باشد.

ص: 436


1- 1) . بحار الأنوار:94/33.
2- 2) . سلاح المؤمنين:128.

و چنانچه شخص مضطرّ از شدّت پريشانى و بيچارگى اش نتواند با زبان اظهار كند و دعايى كه از اهل بيت عليهم السّلام رسيده بخواند و به حضرت استغاثه كند، كافى است با زبان حال از او يارى بخواهد يعنى بداند و اقرار كند كه او ولىّ و امامش مى باشد و مربىّ او و واسطۀ فيض خدا، فقط وجود مقدّس اوست و چراغ هدايت در تاريكى هاى بيابان غيبت فقط اوست.

پس بفهمد و بشناسد كه آن هايى كه در سفر طاعت مثل مسافرت حجّ و زيارت استغاثه مى كنند، كسى جز امام زمان كه فريادرس دوران است، آن ها را نجات نمى دهد و به فريادشان نمى رسد.

شاهد بر اين ادّعا آن است كه «غوث» از لقب هاى اختصاصى آن حضرت است كه در زيارت هاى معتبر وارد شده است و معناى آن فريادرس است. و البتّه بديهى است اين لقب خدادادى مجرّد اسم نيست و طبعا صاحب اين لقب بايد بتواند صداى هر كسى را از هر جايى بشنود و به هر زبانى هم كه فريادرسى از او شود، بايد بداند.

بلكه علمى داشته باشد كه به حالات فريادطلبان و دادخواهان احاطه داشته باشد بدون اين كه آنان استغاثه اى نمايند، همان گونه كه در توقيعش به شيخ مفيد رحمه اللّه چنين مى فرمايد.

و او قدرت دارد كه در صورت صلاحديد، استغاثه كننده را از درياى گرفتارى و بلا نجات دهد به هرحالى كه باشد و به هر زبانى كه فرياد برآورد و لايق اين مقام نيست مگر كسى كه از مقام والاى امامت برخوردار است و قدم بر بساط ولايت نهاده است. و نيز اين سخن را تأييد مى كند آنچه بين عرب (شهرنشين و باديه نشين) مشهور است كه او را «ابا صالح» مى خوانند و بدو متوسّل نمى شوند و شكايت به نزدش نمى برند و استغاثه و ندبه اش نمى كنند، مگر به اين اسم مقدّس يعنى «ابا صالح» . (1)

ص: 437


1- 1) . نجم الثاقب:732.

4- توسّل ديگر به حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه

در مشكلات (يا فارس الحجاز)

روايت شده است كه:

هر مؤمنى كه امرى از امور دنيوى يا اخروى بر او دشوار گردد، به صحرا رود و اين دعا را هفتاد مرتبه بخواند، يارى حضرت صاحب الأمر ارواحنا فداه به او مى رسد:

يا فارس الحجاز أدركني، يا أبا صالح المهديّ أدركني، يا أبا القاسم أدركني أدركني و لا تدعني، فإنّي عاجز ذليل. (1)

اى اسب سوار حجاز؛ مرا درياب؛ اى ابا صالح المهدى؛ مرا درياب؛ اى ابا القاسم؛ مرا درياب، مرا درياب، و مرا رها نكن كه همانا من درمانده اى ناتوان و خوار هستم.

5- توسّل ديگر به حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه

در مشكلات (يا محمّد يا عليّ. . .)

عالم بزرگوار عراقى رحمه اللّه در كتاب «دار السّلام» مى فرمايد: ملاّ قاسم رشتى رحمه اللّه چنين گويد:

به اصفهان رفتم و به مقبرۀ تخت فولاد در روزى غير از پنجشنبه روانه شدم و چون در آن ديار غريب بودم نمى دانستم كه مردم آن شهر فقط شبهاى جمعه به زيارت اهل قبور مى روند، و در ديگر ايّام، مقبره خالى از مردم است و چيزى در آنجا يافت نمى شود، وقتى در خيابان قدم برمى داشتم، ميل داشتم كه قليانى بكشم، خادمى كه

ص: 438


1- 1) . منتخب الختوم:196.

همراه من بود گفت: در اين اطراف جز شب هاى جمعه چيزى پيدا نمى شود.

من هم گفتم: زيارت اهل قبور را براى كشيدن قليان ترك نمى كنم و داخل قبرستان شدم و شروع به قرائت فاتحه كردم كه ناگاه مردى را مشاهده نمودم كه در گوشۀ حياط نشسته بود.

آن شخص گفت: ملاّ قاسم؛ چرا وقتى وارد شدى، طبق سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، سلام نكردى؟ شرمنده شدم و از او معذرت خواستم و گفتم: دور بودم و مى خواستم وقتى نزديك شدم سلام كنم.

گفت: نه، شما اهل علم ادب نداريد.

هيبتش بر دلم افتاد و به او نزديك شدم و سلامش نمودم. جوابم داد و نام والدين مرا برد گفت: آن ها فرزند پسر نداشتند و پدرت نذر كرد كه اگر خداوند به او فرزند پسرى عنايت كند، او را از اهل حديث و از نيكان قرار دهد. آن گاه خدا تو را به او عنايت كرد و او هم به نذرش وفا نمود.

گفتم: بلى؛ اين را شنيده ام. سپس گفت: اگر مى خواهى قليان بكشى در كيسۀ من موجود است، بردار و آماده كن تا باهم بكشيم.

اراده كردم كه به خادمم دستور دهم، ولى به مجرّد اين اراده و همينكه از دلم خطور كرد به من گفت: نه، خودت آماده كن.

گفتم: چشم و قليان را آماده نمودم و كشيدم، سپس به او دادم، او هم كشيد و به من بازگردانيد، آن گاه چنين گفت: چند روز قبل به اينجا آمدم و هيچ ميلى به اهل اين شهر و به داخل شدن در اين شهر نداشتم و همانا دوستى در مازندران دارم و مى خواهم به زيارت او بروم. سپس به من گفت: در اين مقبره، قبور عدّه اى از پيامبران است، برخيز و آن ها را همراه من زيارت كن.

پس برخاست و كيسه اش را برداشت و باهم رفتيم تا به جايى رسيديم، گفت:

اينجا، قبور انبيا است و آن گاه زيارتى خواند كه من هرگز در كتاب ها آن را نديده بودم، به هرحال، همراه او خواندم، سپس از قبرها دور شد و گفت: من عازم مازندران هستم، مى توانى از من چيزى بخواهى.

ص: 439

از او خواستم كه به من علم كيميا را بياموزد.

گفت: آن را به تو نمى آموزم، اصرار ورزيدم.

گفت: رزق و روزى هركسى مقدّر و معيّن شده، و آنچه مى خواهى در اواخر عمرت به تو مى رسد.

گفتم: چه مى شود اگر من از فقر و فلاكت نجات يابم؟

گفت: دنيا ارزشى ندارد.

گفتم: به خاطر دوستى و حبّ دنيا اين تقاضا را از تو نكردم.

گفت: پس چرا فقط از امور دنيوى تقاضا نمودى؟ ولى من همچنان به خواستۀ خود پافشارى كردم.

گفت: اگر در مسجد سهله مرا ديدى، خواسته ات را برمى آورم.

گفتم: پس دعايى به من تعليم نما.

گفت: دو تا دعا به تو ياد مى دهم؛ يكى به تو اختصاص دارد و ديگرى براى همگان، و اگر مؤمن گرفتارى آن را بخواند حتما مؤثّر واقع مى شود، سپس آن دعاها را برايم خواند. گفتم: متأسّفانه قلمى ندارم تا دعاها را بنويسم و قدرت حفظ كردن آن را هم ندارم. گفت: در كيسۀ من قلم و كاغذ است، بردار.

دست در كيسه نمودم و با تعجّب ديدم كه قليان و ديگر وسايلى كه قبلا بود، در آن نيست و فقط دوات و قلم و كاغذى به اندازۀ نياز و نوشتن آن دو دعا موجود است. بسى شگفت زده شدم! با تندى به من گفت: زود باش و معطّلم نكن كه مى خواهم بروم.

مضطرب شدم و سر به طرف زمين نهاده مهيّاى نوشتن شدم. دعاى اوّلى را املاء كرد و من نوشتم. به دعاى دوّم كه رسيد اين گونه قرائت كرد:

يا محمّد يا عليّ يا فاطمة، يا صاحب الزّمان أدركني و لا تهلكني.

اى محمّد، اى على، اى فاطمه، اى صاحب زمان، مرا درياب و هلاكم نكن.

من در عبارت دعا تأمّلى كردم و او كه ديد به فكر فرورفته ام گفت: آيا عبارت را غلط مى دانى؟

گفتم: آرى، زيرا خطاب به چهار نفر است و فعل آن بايد جمع باشد.

ص: 440

گفت: اشتباه نمودى، اكنون نظم دهندۀ اين عالم، امام زمان ارواحنا فداه است و غير او در عالم تصرّف نمى كند و در دعا آن سه بزرگوار يعنى حضرت محمّد، على و فاطمه عليهم السّلام را شفيعان نزد امام عصر ارواحنا فداه قرار مى دهيم و فقط از او استمداد مى كنيم. (1)

ديدم سخن متينى مى گويد، پس دعا را نوشتم ولى وقتى سر بلند كردم كسى را نديدم. از خادم دربارۀ او سؤال كردم.

گفت: من كسى را نديدم، با حالتى كه در من سابقه نداشت به شهر بازگشتم و وارد خانۀ حاجى كرباسى شدم.

او گفت: آيا تبى بر تو عارض گشته است؟

گفتم: خير، و ماجرا را برايش تعريف كردم.

او گفت: اين دعا را شيخ محمّد بيد آبادى به من ياد داد و من در پشت كتاب دعا آن را نوشتم. برخاست و كتاب را آورد ولى در آن چنين بود: «أدركوني و لا تهلكوني» ، آن را پاك كرد و نوشت: «أدركني و لا تهلكني» . (2)

6- توسّل ديگر به حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

(يا صاحب الزّمان)

روايت شده است كه:

هركه را شدّت و مصيبتى برسد هفتاد بار بگويد:

يا اللّه يا محمّد يا عليّ يا فاطمة يا صاحب الزّمان، أدركني و لا تهلكني. (3)

اى خدا، اى محمّد، اى على؛ اى فاطمه، اى صاحب الزمان، مرا درياب و هلاكم نكن.

ص: 441


1- 1) . از اين عبارت معلوم مى شود كه آن شخص، امام زمان ارواحنا فداه نبوده است.
2- 2) . دار السلام عراقى:317. [1]
3- 3) . منهاج العارفين:483.

7- توسّل ديگر به آن حضرت صلوات اللّه عليه

در كتاب «التحفة الرضويّة» آمده است: بعد از نافلۀ مغرب، صد مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام بفرست، سپس هفتاد مرتبه بگو:

يا اللّه يا محمّد يا عليّ يا فاطمة يا حسن يا حسين، يا صاحب الزّمان، أدركني يا صاحب الزّمان.

اى خدا؛ اى محمّد؛ اى على؛ اى فاطمه؛ اى حسن؛ اى حسين؛ اى صاحب الزمان؛ مرا درياب اى صاحب الزمان.

سپس صد مرتبۀ ديگر صلوات بفرست و آن گاه حاجت خود را طلب كن.

صاحب كتاب «التحفة الرضويّة» در ادامه مى نويسد: سيّد علاّمه، حضرت والد فرموده است: اين دعا براى برطرف شدن مشكلات و سختى هاى مهمّ تجربه شده است. (1)

8- توسّل ديگر به حضرت حجّت ارواحنا فداه

(يا حجّة القائم)

از سيّد بزرگوار و استاد معظّم، عالم ربّانى و حكيم و فقيه بلندمرتبه سيّد محمّد هندى نجفى دام ظلّه و او از دانشمند محترم سيّد حسن قزوينى و او از سيّد حسين شوشترى كه از امامان جماعت بود و او از اساتيدش نقل مى كند كه:

(در سختى ها و مشكلات) سر برهنه رو به قبله بايست و پانصد و هفتاد مرتبه بگو: «يا حجّة القآئم» ، و اين عمل تجربه شده است. (2)

ص: 442


1- 1) . التحفة الرضويّة:150.
2- 2) . تكاليف الأنام في غيبة الإمام:251.

9- توسّل براى رفع بيمارى

توسّل به اسمى كه مولاى مان حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در دعا براى پايان يافتن دوران غيبت مى خوانند:

داوود بن زربى مى گويد: در مدينه شديدا مريض شدم و خبر مريضى من به امام صادق عليه السّلام رسيد. حضرت به من چنين نوشت:

خبر مريضى تو به من رسيد. يك صاع (1)گندم بخر، آنگاه بر پشت بخواب و گندم را به روى سينه ات بريز هرگونه كه ريخته شد و چنين بگو:

أللّهمّ إنّي أسألك باسمك الّذي إذا سألك به المضطرّ كشفت ما به من ضرّ، و مكّنت له في الأرض، و جعلته خليفتك على خلقك، أن تصلّي على محمّد و على أهل بيته، و أن تعافيني من علّتي.

بارخدايا؛ از تو درخواست مى كنم به آن اسمت كه هرگاه مضطرّ (امام زمان عليه السّلام) به آن اسم تو را بخواند، مشكلش را برطرف مى كنى و در زمين توانايى و قدرتش مى دهى و خليفۀ خود بر بندگانت قرارش مى دهى، (از تو مى خواهم) كه بر محمّد و اهل بيتش درود فرستى و مرا از اين بيماريم عافيت بخشى.

سپس بنشين و گندم را جمع كن و همين دعا را بخوان. سپس گندم را يك مدّ، يك مدّ (كه هر مدّ ده سير است) تقسيم كن و به هر مسكينى يكى از آن را بده و باز همان دعا را بخوان.

داوود مى گويد: اين كار را كه انجام دادم، گويى از بند آزاد شدم و عدّه اى ديگر هم اين دستور را عمل كردند و از آن بهره مند گرديدند. (2)

ص: 443


1- 1) . يك صاع،39 سير است كه قريب يك من مى باشد.
2- 2) . بحار الأنوار:95/35، المصباح:199.

ص: 444

بخش هشتم:عريضه ها

اشاره

ص: 445

ص: 446

نوشتن عريضه و نامۀ حاجت به محضر مولاى كريم حضرت مهدى ارواحنا فداه يكى از انواع توسّل ها و استغاثه هاى مؤثّر است و اثر عجيبى در برآمدن حاجت دارد؛ زيرا؛ مولاى ما حضرت مهدى ارواحنا فداه-چنان كه در روايات نيز بيان شده است- نسبت به دوستانش بسيار لطف و رأفت دارد و مهربان است. اين جانب، بارها به محضر مقدّس آن حضرت نامه نوشته و آثار و فوايد عجيبى مشاهده كرده ام.

در اين بخش، چگونگى چند نوع نامۀ حاجت را يادآور شده و برخى از داستان هايى را كه براى برخى از بزرگان پيش آمده است، بيان مى كنيم.

در كتاب «التحفة الرضويّة» مى فرمايد: علاّمه سيّد محمّد تقى اصفهانى قدّس سرّه در فصلى از كتابش كه در مورد معجزه هاى امام زمان ارواحنا فداه ترتيب داده است مى نويسد: يكى از معجزه ها و كرامت هاى آشكار آن حضرت اين است كه با انداختن رقعۀ حاجت و درخواست از آن حضرت، حاجت ها برآورده مى شود؛ و اين مطلبى است كه با چشم مشاهده گرديده و تجربه شده است.

علاّمۀ بزرگوار مرحوم شيخ عبد الحسين امينى نيز حكايت عجيبى را كه در اثر توسّل به آن حضرت برايش رخ داده بود براى من بازگو كرد كه مجاز نيستم آن را در كتاب بنويسم؛ ولى همين قدر بگويم كه با نامه نوشتن به ناحيۀ مقدّسۀ آن حضرت، آن جريان برايش پيش آمده بود.

ص: 447

سپس افزود: توسّل به حضرت مهدى ارواحنا فداه را براى كارهاى مهمّ و برآورده شدن حاجت ها تجربه كرده ام. (1)

جريانى در مورد نوشتن نامه

به محضر امام زمان ارواحنا فداه

محدّث نورى رحمه اللّه در كتاب «جنّة المأوى» مى نويسد:

شخصى بود عابد، نيكوكار و باتقوا به نام جناب سيّد محمّد عاملى، فرزند سيّد عبّاس (از خاندان عبّاس شرف الدين) كه در روستاى جشيث (2)در نزديكى جبل عامل لبنان مى زيست.

داستانى دارد كه در اثر تجاوز افراد به حقوقش و ستم بر او، مجبور شد از وطنش با وجود فقر شديد و ناتوانى ها به دليل ترس و وحشت فرار كند. با اين كه در هنگام خارج شدن از وطن، حتّى به قدرى كه بتواند خرج يك روز خود را تأمين كند نداشت؛ با اين همه، آن قدر آبرودارى مى كرد كه به خود اجازه نمى داد از كسى درخواست كمك كند.

وى، مدّتى از عمر خود را به جهانگردى پرداخت و در اين دوران، در عالم خواب و بيدارى جرياناتى شگفت انگيز برايش اتّفاق افتاد؛ تا اين كه در نهايت به نجف اشرف رسيد و مجاورت آن را اختيار كرد و در يكى از اتاق هاى طبقۀ بالاى صحن مقدّس آن حضرت سكونت گزيد.

در آن روزها نيز فقر شديدى او را رنج مى داد و جز چند تن، كسى او را نمى شناخت و محل سكونتش را نمى دانست. و سرانجام پس از پنج سال كه از روستاى خودش بيرون رفت، در شهر مقدّس نجف دار فانى را وداع گفت.

در ايّام زندگانيش گاهى با من رفت وآمد داشت و بسيار باعفّت و باشرم و ادب بود، و در مراسم عزادارى اهل بيت عليهم السّلام نيز نزد من حاضر مى شد. گاهى براى برطرف

ص: 448


1- 1) . التحفة الرضويّة:159.
2- 2) . اين كلمه، تركيب شده است از كلمۀ «جبّ» و «شيث» ؛ كه نام چاهى است كه منسوب به حضرت شيث پيامبر عليه السّلام است.

شدن تنگدستى خود، برخى از كتاب هاى دعا را از من به امانت مى گرفت.

زندگى او به گونه اى بود كه براى غذاى روزانه خود جز چند دانه خرما چيزى در اختيار نداشت. وى، پيوسته دعاهاى درخواست روزى و توسعۀ آن را مى خواند و از هيچ ذكر و دعايى در اين مورد فروگزار نكرد.

در برخى از ايّام نيز به نوشتن نامۀ حاجت به امام زمان ارواحنا فداه اقدام كرد و تا چهل روز اين كار را ادامه داد و هر روز پيش از طلوع آفتاب از درب كوچكى كه به طرف دريا باز مى شود از شهر خارج مى شد و يك فرسخ يا بيشتر از طرف راست حركت مى كرد به گونه اى كه هيچ كس او را نمى ديد. پس از آن، نامۀ خود را گل اندود مى نمود و آن را به يكى از چهار نايب بزرگوار مى سپرد، و آن را در آب مى انداخت. بالأخره سى و هشت يا سى و نه روز گذشت، و در آن روز نيز كار هر روز را انجام داد و برگشت.

او برايم گفت: آن روز بسيار اندوهگين بودم و حالم گرفته بود؛ سرم را پايين انداخته و راه مى رفتم كه در بين راه ناگهان مردى را ديدم كه از پشت سر به طرف من آمد و طرز لباس پوشيدنش نيز همانند عرب ها بود.

وى بر من سلام كرد و من سلام او را بسيار كوتاه پاسخ دادم، و به دليل كسالت روحيم به او توجّهى نكردم، او مقدارى راه را به همراه من آمد؛ درحالى كه من همچنان افسرده بودم. و آنگاه با لهجۀ مردم روستاى خودم به من فرمود:

سيّد محمّد؛ حاجت شما چيست؟ سى و هشت (يا سى و نه) روز است كه پيش از طلوع آفتاب از نجف اشرف بيرون مى آيى و به فلان مكان مى روى و عريضه ات را به آب مى افكنى و گمان مى كنى كه امام تو، حاجت تو را نمى داند و از آن بى اطّلاع است؟ ! سيّد محمّد گويد: از سخنان او در شگفت شدم؛ زيرا من اين جريان خود را براى هيچ كس بازگو نكرده بودم، و حتّى يك نفر مرا نديده بود؛ از همه مهم تر آن كه از اهالى جبل عامل، كسى در نجف نبود كه من او را نشناسم! به خصوص كه برخى از لباس هايى كه آن بزرگوار پوشيده بود در منطقۀ ما-جبل عامل-مرسوم نبود.

به خاطرم گذشت كه من به مهم ترين آرزوى خود-كه دست يابى به بزرگ ترين

ص: 449

نعمت بود-دست يافته ام و اين شخص، همان حجّت خداوند بر مردم، يعنى امام عصر صلوات اللّه عليه است.

البتّه پيش از اين شنيده بودم كه دست مبارك آن حضرت در نرمى و لطافت به گونه اى است كه دست هيچ يك از مردم همانند آن نيست؛ لذا، با خود گفتم: من با ايشان دست مى دهم و مصافحه مى كنم؛ اگر دستش همان گونه باشد كه شنيده ام، آن طور كه شايستۀ آن حضرت است رسم ادب را به جاى مى آورم.

در همين انديشه بودم كه دست خود را دراز كردم و آن بزرگوار نيز دست مباركش را به طرف من آورد و با وى مصافحه كردم و دريافتم كه همان خصوصيّت در دست مباركش مى باشد. لذا، يقين كردم كه كامياب و رستگار شده ام. سرم را بلند كرده و روبروى آن حضرت قرار گرفته و خواستم دست مباركش را ببوسم كه ديگر كسى را نديدم. (1)

جريان ديگر در مورد نوشتن نامه

به حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه

محدّث نورى رحمه اللّه مى فرمايد: دانشمند گران قدر، دارندۀ فضيلت ها و فضل ها و توانمندى هاى معنوى، پيش كسوت در ميان هم رتبگان، جناب آميرزا ابراهيم شيرازى حايرى-كه خداوند آينده اش را اصلاح و خواسته هايش را برآورده كند-فرمود:

خواسته هاى مهمّى در شيراز برايم پيش آمد كه فكرم را سرگردان و سينه ام را تنگ كرده بود؛ از جملۀ اين خواسته ها زيارت سرور و سالارم حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام بود. در اين زمينه، چاره اى جز توسّل به محضر مقدّس و درياى كرامت امام حاضر ارواحنا فداه نديدم. همو كه ديدگان هر بيننده اى كه كمتر او را ببيند زيان مى بيند، بر او سلام خدا باد كه آگاه از همۀ رازهاست.

خواسته هايم را با استفاده از «عريضۀ حاجت» كه از امامان عليهم السّلام روايت شده است؛ نوشتم و نزديك غروب به طور پنهانى از شهر شيراز بيرون رفتم و به جايى رسيدم كه آب فراوانى گرد آمده بود كه فارس ها بدان استخر مى گويند.

ص: 450


1- 1) . جنّة المأوى:248، نجم الثاقب:421.

در آن جا ايستادم و از بين نايبان خاصّ، جناب ابو القاسم حسين بن روح نوبختى قدّس سرّه را ندا دادم و همان طورى كه در احاديث وارد شده است به وى سلام كردم و نامه را به او سپردم و درخواست كردم تا به سرور خود و سرور همۀ مردمان برساند، و نامه را به آب افكندم.

آن گاه بازگشتم و كسى جز خداى تعالى رفت وآمد مرا و كارى را كه انجام دادم، نديد. پس از غروب به شهر رسيدم و از دروازه ديگرى وارد شدم و به خانه ام رفتم و جريان را با كسى بازگو نكردم.

صبحگاهان، نزد استاد حديثم رفتم و با جماعتى ديگر در محضر او اجتماع كرديم، همين كه مجلس آراسته گرديد سيّدى خوش سيما و محترم كه لباس خادمان حرم امام حسين عليه السّلام را بر تن داشت، وارد شد و سلام كرد و نزديك استاد نشست. من و ساير شاگردان، او را از پيش نمى شناختيم و پس از آن نيز نه در شيراز و نه در خارج آن او را نديديم.

آن گاه رو به من كرد و مرا با نامم صدا زد و گفت: اى فلانى؛ نامه ات را به مولاى مان حضرت مهدى ارواحنا فداه تسليم كردم و آن را به ايشان رسانيدم.

من از اين سخن مبهوت شدم؛ و ديگران معناى سخن او را نفهميدند و بدين جهت از آن آقا درخواست كردند تا بى پرده سخن بگويد.

وى فرمود: شب گذشته گروه زيادى را در خواب ديدم كه دور سلمان محمّدى گرد آمده بودند، درحالى كه نامه هاى بسيارى در دست داشت و مشغول نگريستن به نامه ها بود. وقتى مرا ديد، ندايم كرد و گفت: برو نزد فلان شخص-اسم و فاميل مرا ياد كرد-و به او بگو: (درحالى كه دستش را بلند كرد) اين نامۀ تو است.

من ديدم كه بالاى آن نامه مهر خورده است يعنى به محضر امام زمان ارواحنا فداه رسيده است و پس از آن مهر خورده است؛ لذا، دانستم كه هركس حاجتش برآورده شده باشد نامه اش مهر مى خورد، و كسانى كه درخواست شان رد شده باشد، نامۀ شان به همان شكل-بدون مهر-برمى گردد.

كسانى كه در مجلس درس حضور داشتند به من گفتند: آيا خواب اين مرد راست

ص: 451

است؟ من جريان را براى شان گفتم و نزدشان سوگند ياد كردم كه هيچ كس از اين جريان اطّلاع نداشته است. دوستانم به من بشارت دادند كه درخواست هايم برآورده شده است و جريان همان گونه شد كه آن ها بشارت دادند.

چندى نگذشت كه به كربلاى حسينى عليه السّلام مهاجرت كردم و هم اكنون نيز ساكن كربلا هستم. ناگفته نماند، ساير خواسته هايم كه در آن عريضه نوشته بودم نيز به طور كامل برآورده شدند. ستايش سزاوار خداوند است و درود بر اولياء خداوند. (1)

مرحوم علاّمه شيخ على اكبر نهاوندى مى فرمايد: مرحوم علاّمه حاج ميرزا على قاضى طباطبايى نجفى، استاد بزرگ اخلاق، در عصر روز جمعه اول ماه ربيع الاّول سال 1358 هجرى قمرى در شهر نجف اشرف برايم فرمود:

يكى از دوستانش-كه نامش را نبرد-در شب نيمه شعبان المعظم، نامۀ حاجتى به محضر مقدّس امام عصر صلوات اللّه عليه ارسال كرد و آن را در آب افكند؛ هم چنان كه در آن شهر مرسوم بود.

پس از چند روز مردى نزد او آمده و گفت: نامۀ تو به امام زمان ارواحنا فداه رسيد و من در شب عاشورا نزد تو مى آيم تا تو را به خدمت امام ارواحنا فداه برسانم. من تلاش كردم و تا جايى كه در توان داشتم به عبادت هاى مختلف پرداختم تا اندكى لياقت براى رسيدن به محضر امام صلوات اللّه عليه را پيدا كنم.

در شب موعود-يعنى شب عاشورا-ناگهان آن مرد آمد و در چشم برهم زدنى، مرا به جزيره اى برد كه محلّ سكونت امام عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف بود.

در آن جا چيزهايى را به چشم ديدم كه فراتر از توصيف و بيان است. در آن جزيره، ارواح مطهّر پيامبران و اوصياى ايشان حضور داشتند و آثار عظمت الهى را مشاهده كردم؛ به گونه اى كه بيهوش شدم، و نمى دانم آيا امام ارواحنا فداه را نيز مشاهده كردم يا نه؛ سپس آن مرد-در كمتر از چشم برهم زدنى-مرا به خانه ام بازگرداند. (2)

ص: 452


1- 1) . دار السلام:2/264.
2- 2) . العبقرىّ الحسان:1/128 المسك الأذفر.

1- كيفيّت نوشتن نامه

به محضر امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه

بعضى از قضايا و فوائد را در زمينۀ نوشتن نامۀ حاجت به پيشگاه امام عصر ارواحنا فداه ذكر كرديم و اكنون به كيفيّت و چگونگى عريضه مى پردازيم:

عباراتى را كه در پى مى آيد در كاغذى نوشته و آن را بر روى قبر يكى از امامان عليهم السّلام مى افكنى. يا آن را بسته و مهر كن و در ميان گل پاكى كه ساخته اى قرار ده؛ سپس آن را در جوى آب يا چاهى عميق يا بركۀ آبى بينداز كه نامه به محضر مقدّس امام عصر ارواحنا فداه خواهد رسيد و آن حضرت، خودش عهده دار برآوردن خواسته ات مى گردد.

كيفيّت نوشتن نامه بدين صورت است:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم كتبت يا مولاي صلوات اللّه عليك مستغيثا، و شكوت ما نزل بي مستجيرا باللّه عزّ و جلّ ثمّ بك، من أمر قد دهمني، و أشغل قلبي، و أطال فكري، و سلبني بعض لبّي، و غيّر خطير نعمة اللّه عندي، أسلمني عند تخيّل وروده الخليل، و تبرّأ منّي عند ترآئي إقباله إليّ الحميم، و عجزت عن دفاعه حيلتي، و خانني

به نام خداوند بخشندۀ مهربان اى مولاى من-كه درود خدا بر تو باد-به پيشگاه مقدّست مى نويسم درحالى كه تو را به فرياد مى طلبم؛ و به تو از مشكلى كه برايم پيش آمده شكوه و شكايت مى نمايم، درحالى كه به خداوند و تو پناه آورده ام؛ از مصيبتى كه تحمّلش براى من مشكل است و قلبم را به خود واداشته است، و انديشه ام در موردش به درازا كشيده است، و مقدارى از عقل و خرد مرا زايل گردانده، و نعمت ارزشمندى را كه خدا به من داده است دگرگون ساخته است. هنگام گمان ورود اين مشكل، دوست صميمى من، مرا واگذاشت، و خويشاوند صميمى من نيز وقتى متوجّه شد اين مشكل در راه است از من بيزارى جست. چاره جويى هاى من در مقابله با اين گرفتارى راه به جايى نبرده است، و بردبارى و نيروى

ص: 453

في تحمّله صبري و قوّتي. فلجأت فيه إليك، و توكّلت في المسألة للّه جلّ ثنآؤه عليه و عليك في دفاعه عنّي، علما بمكانك من اللّه ربّ العالمين، و ليّ التّدبير و مالك الامور، واثقا بك في المسارعة في الشّفاعة إليه جلّ ثنآؤه في أمري، متيقّنا لإجابته تبارك و تعالى إيّاك بإعطآئي سؤلي. و أنت يا مولاي جدير بتحقيق ظنّي و تصديق أملي فيك في أمر كذا و كذا

من قادر به تحمّل آن نيست و به وظيفۀ خود عمل نكرده است. بدين سان، چاره اى نديدم جز آن كه به سرعت به آستان مقدّست پناه آورم، و براى درخواست از خداوند-كه ستايش شكوهمند، از آن اوست-به خداوند و همچنين به حضرتت توكّل كردم تا اين گرفتارى را از من دور كنيد. اين گفتارهاى من، از (روى بى دقّتى نيست؛ بلكه) علم دارم به جايگاه باعظمت تو نزد خداوندى كه پروردگار جهانيان است صاحب تدبير و مالك همۀ امور است. در اين حالات روحانى به تو اطمينان دارم و اميدوارم كه براى شفاعت نزد خداوند-كه ستايش او شكوهمند باد-در مورد انجام كارهاى مربوطه به من شتاب مى كنى؛ و از سويى نيز يقين و اعتقاد دارم كه خداوند-كه مرتبه اش والا و مبارك است-درخواست تو را با برآورده كردن درخواست من اجابت مى فرمايد. اى سرور و سالار من؛ خودت نيز آن قدر بزرگوار و سزاوار هستى كه مطمئن هستم گمانم را محقّق مى سازى و آرزويم را به واقعيّت پيوند مى دهى در مورد اين كارها-

(در اين قسمت حاجت نوشته شود) ، فيما لا طاقة لي بحمله، و لا صبر لي عليه، و إن كنت مستحقّا له و لأضعافه بقبيح أفعالي و تفريطي في الواجبات الّتي للّه عزّ و جلّ، فأغثني يا مولاي صلوات اللّه عليك عند اللّهف، و قدّم المسألة للّه عزّ و جلّ في أمري، قبل حلول التّلف، و شماتة الأعدآء، فبك بسطت النّعمة عليّ، و اسأل اللّه جلّ جلاله لي نصرا عزيزا، و فتحا قريبا، فيه

كه برايم سخت شده است و ديگر طاقت تحمّل آنها را ندارم، و شكيبم در اين موارد تمام شده است؛ البتّه به خوبى مى دانم كه همۀ اين مشكلات، حقّ من است و سزاوار چند برابرش نيز هستم؛ چرا كه كارهاى زشت من، و كوتاهى و كندى در انجام واجباتى كه براى خداوند-شكوهمند بزرگ-است نتيجه اى جز اين مشكلات دربر نخواهد داشت. اى سرور و آقاى من؛ -كه درود خداوند نثارت باد-با اين همه، در اين دل سوختگى و اندوه به فريادم برس، و در پيشگاه الهى درخواست انجام كارهاى من و برطرف شدن مشكلم را تقديم كن، و زودتر اين كار را انجام بده؛ پيش از آن كه تلفاتى به بار آيد، و دشمنان به مسخرگى و شماتت من بپردازند؛ زيرا، تنها به خاطر توست كه اين همه نعمت بر من گسترده شده است. نيز، از خداوند-شكوهمند-درخواست كن كه يارى بزرگ و ارزشمند، و فتح و پيروزى نزديك و سريع خود

ص: 454

بلوغ الآمال، و خير المبادي، و خواتيم الأعمال، و الأمن من المخاوف كلّها في كلّ حال، إنّه جلّ ثنآؤه لما يشآء فعّال، و هو حسبي و نعم الوكيل في المبدء و المال.

را نصيب من فرمايد؛ به گونه اى كه به آرزوهايم برسم و آغاز و پايان كارها نيز به نيكى باشد؛ و در هرحال از تمام ترسناك ها در امان باشم. اعتقادم بر اين است كه خداوند-كه ستايشش شكوهمند باد-هرچه بخواهد به طور كامل انجام مى دهد؛ و كفايت گر من و وكيل نيكوى من نيز در دنيا و آخرت، تنها خداست.

پس از آماده شدن نامه، به طرف جوى آب يا بركه (يا چاه) مى روى و يكى از چهار نايب خاصّ حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه يعنى: جناب عثمان بن سعيد، پسرش محمّد بن عثمان، حسين بن روح نوبختى، و علىّ بن محمد سمرى قدّس سرّه (كه راه هاى دستيابى و واسطۀ ما به آن حضرت هستند) را انتخاب مى كنى و با اين عبارات او را صدا زده و مى گويى:

يا فلان بن فلان، سلام عليك، أشهد أنّ وفاتك في سبيل اللّه، و أنّك حيّ عند اللّه مرزوق، و قد خاطبتك في حياتك الّتي لك عند اللّه جلّ و عزّ و هذه رقعتي و حاجتي إلى مولانا عليه السّلام، فسلّمها إليه، فأنت الثّقة الأمين.

اى (فلان فرزند فلان) ؛ سلام و درود بر تو. گواهى مى دهم كه درگذشت تو در راه خدا بوده، و اينك تو نزد خداوند زنده هستى و روزى خاصّ او را دريافت مى كنى. و بدين سان، من در حياتى كه نزد خدا دارى تو را مخاطب قرار مى دهم، و اين نامه و عريضه و درخواست حاجت من به سرورمان حضرت مهدى عليه السلام است، پس آن را به حضرتش تسليم كن. به راستى كه تو مورد اطمينان و امانت دار هستى.

آن گاه نامه را در جوى آب يا درون چاه يا بركه بينداز كه به خواست خداوند، خواسته ات برآورده خواهد شد. (1)

ناگفته نماند: علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه پس از اين عبارت افزوده است:

ص: 455


1- 1) . المصباح:531، البلد الأمين:227، منهاج العارفين:448.

در اين حالات روحانى، در انديشه ات اين گونه باشد كه نامه را به دست آن حضرت تسليم كرده اى؛ زيرا، نامه به دست مباركش مى رسد و به خواست خدا، حاجت و خواسته برآورده مى شود. (1)

محدّث نورى رحمه اللّه فرموده است: از اين روايت شريف استفاده مى شود كه اين چهار بزرگوار، كه در زمان غيبت صغرى و اوليّۀ امام زمان ارواحنا فداه به عنوان واسطه بين امام و شيعيانش بودند و خواسته ها و نامه ها را عرضه مى داشتند و پاسخ ها و نامه هاى آن امام عزيز را نيز به صاحبانش مى رساندند؛ در زمان غيبت طولانى و كبراى امام زمان ارواحنا فداه نيز در ركاب گرامى و ارزشمند آن حضرت هستند و اين مقام (واسطه بودن) را هنوز در اختيار دارند.

و نيز از اين روايت شريف برمى آيد كه سفرۀ احسان، بخشش، بزرگوارى، كرم، لطف و نعمت امام زمان ارواحنا فداه در سراسر كرۀ زمين براى هر پريشان ناتوان، و نيز براى هر گمگشتۀ سرگردان و هر حيرت زدۀ ناآگاه و گناهكار حيران گسترده و در دسترس است.

اين درگاه الهى براى همه باز و گشوده است و اين هدايت و دستگيرى فراگير براى همه وجود دارد. البتّه، به شرط صداقت، اضطرار، نياز، تصميم و اراده، صفاى درون، اخلاص و بى غل وغش بودن فراهم است.

وقتى كه شخص ناآگاه و نادان از او درخواست و التماس كند كه به علم و دانش او دست يابد، و خود را گمگشته و سرگردان ببيند، مسلّم است كه آن بزرگوار او را به سرمنزل و راه اصلى مى رساند، و اگر بيمار باشد، لباس سلامتى را بر تنش مى پوشاند. چنان كه از داستان هايى كه پيشتر نقل كرديم برمى آيد.

نتيجه اى كه در اين جا مقصود است آن است كه امام بزرگوار، حضرت صاحب الأمر ارواحنا فداه در بين بندگان حضور دارد و به شيعيان و نيز ساير افرادى كه تحت حكومت او هستند نظاره مى كند، و قدرت و توان برطرف كردن بلاها را دارد، و از رازها و امور پنهانى آگاه است، و پنهان شدن او از چشم مردم و غيبت او، به معناى

ص: 456


1- 1) . بحار الأنوار:94/30.

كناره گيرى از مقام خلافت و حكومت الهى نيست. آن حضرت، از لوازم و آداب رياست الهى اش دست برنداشته است، و نيروى الهى و ربّانى كه در اختيار دارد به ناتوانى نگراييده است.

هرگاه بخواهد مشكلى را حل كند و گرهى را بگشايد، راه حلّ آن را در قلب ها مى افكند به گونه اى كه چشمى نديده و گوشى نشنيده باشد. گاهى دل را به سوى كتاب يا عالمى كه دواى درد شخص در آن كتاب يا نزد آن عالم است مايل مى كند؛ و گاهى آن حضرت دعايى را به او تعليم مى نمايد و يا در خواب دواى دردش را بيان مى فرمايد.

و آنچه ديده شده و شنيده شده است كه بيچارگان و مضطرّان و نيازمندان با حالت عجز و ناتوانى و زارى و تضرع، به آن حضرت شكايت مى كنند و درخواست دفع گرفتارى مى نمايند؛ ولى اثرى از پاسخ و برطرف شدن بلا مشاهده نمى كنند! دليلش اين است كه گاهى مانعى براى دعا و نيز پذيرش دعا هست كه بيشتر اين موانع به شخص درخواست كننده مربوط مى شود؛ از طرفى امكان دارد شخص اشتباه كرده باشد و خود را مضطرّ گمان كرده درحالى كه اين گونه نباشد، و گاهى شخص خود را تباه شده و سرگردان مى بيند، درحالى كه راه روشن در پيش رويش مى باشد و برايش مشخص است.

همانند كسى كه مى گويد كه من حكم خدا را در فلان مورد نمى دانم درحالى كه امام ارواحنا فداه از پيش فرموده است كه نزد عالمان به آن احكام برود. نظير آنچه در توقيع و نامه اى كه در پاسخ پرسش هاى اسحاق بن يعقوب مرقوم فرمودند آمده است:

در حادثه هايى كه پيش مى آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجّت من بر شما هستند، و من نيز حجّت الهى مى باشم.

بدين سان، روشن است كه كسى كه احكام را نمى داند، تا زمانى كه دسترسى به عالم ربّانى دارد-حتى اگر لازم باشد مسافرت كند يا به كتاب آن عالم مراجعه كند- ديگر مضطرّ به حساب نمى آيد.

ص: 457

هم چنين، تا زمانى كه دانشمند دينى مى تواند با استفاده از منابع و مصادر احكام يعنى قرآن و سنّت و اجماع به حلّ اشكالات و دفع شبهه ها و نيز برطرف شدن حيرت خود در مسايل دينى اقدام كند؛ ديگر مضطرّ و وامانده و ناتوان به حساب نمى آيد.

مطلب ديگر آنكه كسانى كه از حدود و دستورات الهى تجاوز كرده و در چگونه زيستن خود و استفاده از وسايل مختلف در زندگى زياده روى كرده اند، و به مقدارى كه در شرع مقدّس اسلام نيكو دانسته است اكتفا و قناعت نكرده اند؛ اين افراد نيز وامانده به حساب نمى آيند؛ چرا كه چيزهايى كه درخواست كرده اند از چيزهايى نيست كه پايۀ زندگانى بر آن استوار است و چنين چيزهايى اضطرارى نيست.

گاهى نيز شخص خود را مضطرّ و وامانده فرض مى كند؛ درحالى كه پس از دقت راستين برايش آشكار مى شود كه مضطرّ نيست، و اگر هم اضطرارى در كار است يك چيزى است كه مصلحت او يا مصلحت عمومى در آن است كه دعايش اجابت نمى شود. از سويى، به تمام مضطرّان و واماندگان نيز وعده رهايى داده نشده است.

درست است كه جز خدا و جانشينان او، بيچارگان را پاسخ نمى دهند و رهايى نمى بخشند، ولى اين دليل نمى شود كه تمام واماندگان را نجات دهند.

در زمان حضور و ظهور امامان عليهم السّلام، در شهرهاى مدينه، مكّه و كوفه و ديگر شهرها شيعيان و محبّان بسيارى بودند كه گرفتار و وامانده و ناتوان بودند، و بسيارى از ايشان درخواست رفع مشكلات را داشتند ولى اجابت نمى شدند. لذا، آن گونه نيست كه هر ناتوانى در هر زمانى، هر چيزى را كه مى خواهد با اجابت دعايش بتواند به دست آورد و واماندگيش را برطرف سازد.

زيرا، در اين صورت اختلال و بى نظمى در نظام هستى به وجود مى آيد، و از سويى نيز پاداش و ثواب هاى ارزش مند و با عظمتى كه براى تحمّل مصيبت ها و بلاها در نظر گرفته شده است، از بين مى رود. به راستى كه مصيبت ديدگان و بلازدگان اين دنيا، وقتى در جهان آخرت به پاداش هاى بزرگ و ثواب هايى كه در ازاى تحمّل مشكلات به آن ها عطا مى شود، نظاره مى كنند، آرزو مى كنند و مى گويند: اى كاش؛ در

ص: 458

دنيا گوشت هاى بدن ما را با قيچى تكّه تكّه مى كردند.

از اين توضيحات به اين نتيجه مى رسيم كه خداى تعالى-با وجود توان و قدرت كامل و بى نيازى مطلق خود، و آگاهيش از تمام ذرّه هاى جهان هستى و موجودات ظريف آن-اين رفتار را با بندگانش نمى كند (كه به همۀ آنان هرچه مى خواهند عنايت كند) (1).

2- عريضه اى به خداوند

كه در عريضۀ حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه قرار داده مى شود

مرحوم علاّمۀ مجلسى در كتاب «بحار الأنوار» مى نويسد: اين رقعه را نوشته و آن را مى بندى، سپس نامۀ ديگرى به محضر امام زمان صلوات اللّه عليه مى نويسى، سپس آن نامه و عريضۀ به خداوند را درون نامه اى كه براى امام ارواحنا فداه نوشتى قرار مى دهى، سپس آن را گل اندود كرده و درون دريا يا چاه آب مى افكنى.

متن عريضه به خداوند چنين است:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم إلى اللّه سبحانه و تقدّست أسماؤه، ربّ الأرباب، و قاصم الجبابرة العظام، عالم الغيب و كاشف الضرّ، الّذي سبق في علمه ما كان و ما يكون، من عبده الذّليل المسكين، الّذي انقطعت

به نام خداوند بخشندۀ مهربان (اين نامه اى است) به سوى خداوندى كه منزّه و نام هايش مقدّس و پاك است؛ پروردگار و پرورش دهندۀ پرورش دهندگان، درهم كوبندۀ سركشان بزرگ؛ داناى پنهانى ها، و برطرف كننده گرفتارى ها؛ خدايى كه هرچه اتفاق افتاده است و هرچه در آينده به وقوع خواهد پيوست پيشتر در آگاهى و علم و دانش او بوده است. از بندۀ بيچاره و خوار و ناتوانش، كه تمام

ص: 459


1- 1) . نجم الثاقب:790.

به الأسباب، و طال عليه العذاب، و هجرة الأهل، و باينه الصّديق الحميم فبقي مرتهنا بذنبه، قد أوبقه جرمه، و طلب النّجا [ة]فلم يجد ملجأ و لا ملتجأ، غير القادر على حلّ العقد، و مؤبّد الأبد، ففزعي إليه و اعتمادي عليه، و لا لجأ و لا ملتجأ إلاّ إليه. أللّهمّ إنّي أسألك بعلمك الماضي، و بنورك العظيم، و بوجهك الكريم، و بحجّتك البالغة، أن تصلّي على محمّد و على ال محمّد، و أن تأخذ بيدي و تجعلني ممّن تقبل دعوته، و تقيل عثرته، و تكشف كربته، و تزيل ترحته، و تجعل له من أمره فرجا و مخرجا، و تردّ عنّي بأس هذا الظّالم الغاشم، و بأس النّاس يا ربّ الملآئكة و النّاس، حسبي أنت و كفى من أنت حسبه، يا كاشف الامور العظام، فإنّه لا حول و لا قوّة إلاّ بك.

سبب ها و وسيله ها را از دست داده است، و عذاب و شكنجه اى طولانى بر او وارد شده است، و خانواده اش او را رها كردند، و دوست صميمى اش او را واگذاشته پس در گرو گناه و خطايش مانده است، و جرم بزهش او را هلاك گردانيده است؛ و به دنبال راه نجات نيز رفته است، ولى هيچ پناهگاه و تكيه گاهى پيدا نكرده است؛ جز خدايى كه بر گشودن گره و برطرف كردن مشكل توانايى دارد و او جاودانگى را ابديّت بخشيده است، پس به سوى او پناه آوردم و بر او تكيه نمودم كه پناهى و تكيه گاهى جز به سوى او نيست. بارالها؛ به واسطۀ دانش و آگاهى قاطعت و به واسطۀ روشنى بزرگ و باعظمتت، و به خاطر قدر و منزلت كريمانه ات و به واسطۀ حجّت و دليل رسايت؛ از تو درخواست مى كنم بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى؛ دستم را بگيرى؛ مرا جزو كسانى كه دعايش پذيرفته، و لغزشش مورد گذشت واقع شده است، و گرفتاريش برطرف گشته، و واماندگى او از بين رفته، قرار دهى؛ و براى او در كارش گشايش و گريزگاهى فراهم نمايى، و اذيّت و آزار اين ظالم ستمگر و آزار همۀ مردمان را از من برطرف كنى؛ اى پروردگار فرشتگان و انسان ها. تو برايم كافى هستى و هركس تو برايش بى نيازكننده و كفايتگر باشى همۀ امورش كفايت شده و درست است. اى برطرف كنندۀ مشكلات بزرگ؛ واقعيّت و باورم اين است كه هيچ جنبش و نيرويى نيست جز آن كه از تو سرچشمه مى گيرد.

پس از اين نامه، نامۀ درخواست حاجت از مولاى مان صاحب الزمان ارواحنا فداه را چنين مى نويسى:

ص: 460

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم توسّلت بحجّة اللّه الخلف الصّالح، محمّد بن الحسن بن عليّ بن محمّد بن عليّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب، النّبإ العظيم، و الصّراط المستقيم، و الحبل المتين، عصمة الملجإ، و قسيم الجنّة و النّار. أتوسّل إليك بابآئك الطّاهرين الخيّرين المنتجبين، و امّهاتك الطّاهرات الباقيات الصّالحات، الّذين ذكرهم اللّه في كتابه، فقال عزّ من قآئل اَلْباقِياتُ اَلصّالِحاتُ (1)، و بجدّك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و خليله و حبيبه و خيرته من خلقه، أن تكون و سيلتي إلى اللّه عزّ و جلّ في كشف ضرّي، و حلّ عقدي، و فرج حسرتي، و كشف بليّتي، و تنفيس ترحتي، و بكهيعص و بيس و القران الحكيم، و بالكلمة الطّيّبة، و بمجاري القران،

به نام خداوند بخشندۀ مهربان به حجّت خداوند و جانشين شايسته و نيك، (حضرت) محمّد فرزند حسن توسّل جسته ام، او كه فرزند على فرزند محمّد فرزند موسى فرزند جعفر فرزند محمّد فرزند على فرزند حسين فرزند علىّ بن ابى طالب مى باشد؛ كه همان خبر بزرگ و راه راست، و ريسمان محكم الهى است و پناهگاهى مطمئن و تقسيم كنندۀ بهشت و دوزخ است. من به سوى تو توسّل مى جويم به واسطۀ پدران پاك و نيكوكار و برگزيده ات، و نيز به واسطۀ مادران پاكت؛ كه همگى باقى ماندگان نيكوكار و شايسته اند؛ همان هايى كه خداوند-اين بهترين و عزيزترين گوينده-در كتابش از آنان ياد كرده است و فرموده است: «آنچه باقى مى ماند و نيك و شايسته است» ، نيز به واسطۀ جدّ بزرگوارت رسول خدا -درود بر او و آل او-كسى كه خدا را دوست دارد و خدا او را دوست دارد و برگزيدۀ مخلوقاتش است؛ در اين توسّل ها، درخواست من آن است كه شما وسيله و واسطۀ من باشيد تا خداى-عزّ و جلّ-گرفتاريم را برطرف كند، و گره از كارم بگشايد، و اين همه آه و حسرت را از من دور كند، و بلاها را از من بزدايد، و اندوه و واماندگيم را از بين ببرد. درخواست مى كنم، به واسطۀ كهيعص و يس و قرآن حكيم، و نيز به واسطۀ كلمۀ طيّبه و پاكيزۀ الهى، و مجارى قرآنى،

ص: 461


1- 1) . سورۀ مريم، آيۀ 76. [1]

و بمستقرّ الرّحمة، و بجبروت العظمة، و باللّوح المحفوظ، و بحقيقة الإيمان، و قوام البرهان، و بنور النّور، و بمعدن النّور، و الحجاب المستور، و البيت المعمور، و بالسّبع المثاني، و القران العظيم، و فرآئض الأحكام، و المكلّم بالعبرانيّ، و المترجم باليونانيّ، و المناجى بالسّريانيّ، و ما دار في الخطرات، و ما لم يحط به للظّنون، من علمك المخزون، و بسرّك المصون، و التّوراة و الإنجيل و الزّبور. يا ذا الجلال و الإكرام صلّ على محمّد و اله، و خذ بيدي، و فرّج عنّي بأنوارك و أقسامك و كلماتك البالغة، إنّك جواد كريم، و حسبنا اللّه و نعم الوكيل، و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العليّ العظيم، و صلواته و سلامه على صفوته من بريّته محمّد و ذرّيّته.

و به قرارگاه رحمت، و بزرگى عظمت، و لوح محفوظ، و حقيقت ايمان، و پايندگى برهان، و روشنى نور، و معدن نور، و به واسطۀ حجاب پنهان داشته شده، و بيت المعمور (طواف گاه اهل آسمان) ، و سبع المثانى (سورۀ حمد) ، و قرآن باعظمت، و واجبات احكام، و آن چه به زبان عبرانى گفتگو شده، و آن چه به يونانى ترجمه شده، و آن چه به سريانى رازونياز شده، و آن چه در خاطره ها و خطورها وارد شده، و به واسطۀ آن چه گمان ها آن را دربر نمى گيرند؛ يعنى دانش پنهانى تو، و راز محفوظت، و تورات و انجيل و زبور؛ به واسطۀ همه آن چه عرض شد از تو درخواست مى كنم-اى صاحب شكوه و بزرگوارى؛ -كه بر محمّد و آل او درود بفرستى؛ و دستم را بگيرى، و به واسطۀ روشنى ها و انوارت و قسم هايت و كلمه هاى رسايت در كارم گشايشى كنى. باور دارم كه تو بخششگر بزرگوار هستى؛ خداوند براى ما بس است و خوب وكيلى است. هيچ جنبش و نيرويى نيست جز آن كه به واسطۀ خداوند والاى بزرگ به وجود مى آيد. درودها و سلام هاى ويژۀ الهى بر برگزيده اش از بين مردم يعنى حضرت محمّد و نسل پاكش نثار باد.

پس از نوشتن نامۀ دوّم، هر دو نامه را خوشبو كرده و نامۀ اوّل را (كه به خداوند نوشته شد) در ميان نامۀ دوّم (كه به امام ارواحنا فداه نوشته شد) قرار داده و هر دو را در

ص: 462

آب روان يا چاه آب مى افكنى. البتّه پيش از اين كار، نامه ها را در گل نرم (يعنى بدون سنگريزه) قرار ده. سپس دو ركعت نماز گزارده و به واسطۀ محمّد و آل محمّد عليهم السّلام به خداى تعالى روى مى آورى، و انداختن نامه ها در آب، بايد در شب جمعه باشد.

يادآور مى شود كه اين عريضه نويسى را براى آزمايش انجام مده، بلكه باور داشته باش كه خواسته ات اجابت مى شود. و تنها در مورد سختى ها و كارهاى بسيار دشوار انجام شود.

هم چنين، كسى را كه شايستگى ندارد از اين جريان مطّلع مكن و اين نامه را برايش ننويس؛ زيرا فايده اى برايش ندارد. از طرفى اين نامه ها، امانتى است كه بر عهدۀ توست كه آن را حفظ كنى و در مورد آن بازخواست خواهى شد.

پس از انداختن نامه ها، اين دعا را بخوان:

أللّهمّ إنّي أسألك بالقدرة الّتي لحظت بها البحر العجاج، فأزبد و هاج و ماج، و كان كاللّيل الدّاج، طوعا لأمرك، و خوفا من سطوتك، فأفتق اجاجه، و ائتلق منهاجه، و سبّحت جزآئره، و قدّست جواهره، تناديك حيتانه باختلاف لغاتها، إلهنا و سيّدنا ما الّذي نزل بنا، و ما الّذي حلّ ببحرنا فقلت لها اسكني، ساسكنك مليّا، و اجاور بك عبدا زكيّا، فسكن و سبّح و وعد بضمآئر المنح. فلمّا نزل به ابن متّى بما ألم الظّنون، فلمّا صار

بارالها؛ از تو مى خواهم به قدرتت؛ همان قدرتى كه درياهاى بزرگ را با آن ملاحظه فرمودى، پس به خروش و موج واداشتى، و همانند شبى تاريك شدند؛ اين همه، از سر فرمانبردارى درياها از تو، و نيز از ترس و هيبت تو بود. بدين سان، آب شور درياها شكافته، و راه هايش زينت داده شد، و جزائر آن تسبيح گفتند، و جواهر آن تقديس نمودند. ماهيان درياها با زبان ها و لغات مختلف تو را ندا دادند: خداى ما؛ آقاى ما؛ چه چيزى بر ما فرودآمد؟ چه چيزى در درياى ما پيش آمد؟ و به ماهى ها فرمودى: آرام باش؛ (و به دريا فرمودى:) به زودى تو را به آرامش مى رسانم؛ و بنده اى شايسته و پاك را مجاور تو مى گردانم؛ پس آرام گرفت و تسبيح گفت و به بخشش هاى نهانى وعده داده شد. آن گاه كه يونس پسر متّى در آنجا فرودآمد چون گرفتار مصيبت هايى شد كه حتّى تصوّر آن ها دردناك است، و آن گاه كه

ص: 463

في فيها سبّح في أمعآئها، فبكت الجبال عليه تلهّفا، و أشفقت عليه الأرض تأسّفا، فيونس في حوته كموسى في تابوته لأمرك طآئع، و لوجهك ساجد خاضع، فلمّا أحببت أن تقيه ألقيته بشاطى البحر شلوا لا تنظر عيناه، و لا تبطش يداه، و لا تركض رجلاه، و أنبتّ منّة منك عليه شجرة من يقطين، و أجريت له فراتا من معين، فلمّا استغفر و تاب خرقت له إلى الجنّة بابا، إنّك أنت الوهّاب.

وارد دهان آن ماهى شد و درون شكم آن ماهى رفت، به تسبيح گويى تو پرداخت و در اين شرايط، كوه ها غصّۀ او را خوردند و به گريه افتادند؛ و زمين براى او متأسّف شد و برايش دلسوزى كرد. پرواضح است كه حال يونس در شكم ماهى همانند موسى در ميان تابوتش بود؛ هر دو اطاعت دستور تو كردند، و به خاطر ذات پاكت به سجده و فروتنى پرداختند. در نهايت، آن گاه كه خواستى او را نگه دارى، به كنار دريايش افكندى درحالى كه چشمانش، توان ديدن نداشت، و دستان و پاهايش قادر به حركت نبودند؛ كه در اين هنگام بر او منّت نهادى و درختى از كدو برايش روياندى، و آبى گوارا را برايش جارى ساختى. آن گاه كه درخواست آمرزش و بازگشت كرد نيز راهى به سوى بهشت برايش گشودى. در واقع، تو تنها كسى هستى كه بسيار بخشنده است.

در پايان، هريك از چهارده معصوم عليهم السّلام را نيز ياد مى كنى و بر يكايك آنان سلام مى دهى. (1)

3- عريضۀ استغاثۀ ديگرى به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

محدّث نورى رحمه اللّه مى فرمايد: رقعۀ استغاثه به امام عصر ارواحنا فداه به نام هاى مختلف روايت شده است، و در كتاب هاى مشهور دعا موجود است؛ ليكن، نسخه اى كه من يافتم در آن كتاب ها نيست، حتّى در كتاب مزار «بحار الأنوار» نيز نيامده است. در

ص: 464


1- 1) . بحار الأنوار:94/27.

كتاب دعاى «بحار الأنوار» نيز-كه در آن، سعى در جمع آورى دعاها شده است-به آن اشاره نشده است؛ و چون اين روايت، كم استنساخ شده و تعداد نسخۀ آن اندك است، بدين جهت لازم ديدم كه آن را در اينجا نقل كنم.

فاضل متبحّر، جناب محمّد بن محمّد طيب-كه از علماى دورۀ صفويّه بوده است-در كتاب خود به نام «انيس العابدين» از كتاب «السعادات» اين عبارت را نقل كرده است: دعاى توسّل براى تمام كارهاى مهمّ و خواسته ها:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم توسّلت إليك يا أبا القاسم محمّد بن الحسن بن عليّ بن محمّد بن عليّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب، النّبإ العظيم، الصّراط المستقيم، و عصمة اللاّجين. بامّك سيّدة نسآء العالمين، و بابآئك الطّاهرين، و بامّهاتك الطّاهرات، بياسين و القران الحكيم، و الجبروت العظيم، و حقيقة الإيمان، و نور النّور، و كتاب مسطور، أن تكون سفيري إلى اللّه تعالى في الحاجة لفلان، أو هلاك فلان بن فلان.

به نام خداوند بخشندۀ مهربان به تو توسّل جسته ام اى ابو القاسم؛ اى محمّد فرزند حسن فرزند على فرزند محمّد فرزند على فرزند موسى فرزند جعفر فرزند محمّد فرزند على فرزند حسين فرزند علىّ بن ابى طالب؛ كه خبر بزرگ، و راه راست، و پناه پناه آورندگان است؛ (به تو توسّل مى جويم) به واسطۀ مادرت سرور زنان جهانيان؛ و نيز به واسطۀ پدران پاك، و مادران طاهره و پاكت؛ به واسطۀ ياسين و قرآن حكيم، و بزرگى جبروت الهى، و حقيقت ايمان، و روشنى بخش نورها، و كتاب نگاشته شده، از تو درخواست مى كنم و متوسّل مى شوم؛ تا به عنوان سفير و فرستادۀ من به سوى خداى تعالى در مورد برآوردن حاجت (. . .) يا هلاك كردن و نابودى دشمنم يعنى فلانى فرزند فلانى؛ اين درخواست را انجام بده.

اين نامه را در خاك پاك، گل اندود كرده، و آن را در آب جارى يا چاه آب مى افكنى و در اين هنگام مى گويى:

ص: 465

يا سعيد بن عثمان، و يا محمّد بن عثمان، أوصلا قصّتي إلى صاحب الزّمان صلوات اللّه عليه.

اى سعيد بن عثمان و اى محمّد بن عثمان؛ از شما دو نفر درخواست مى كنم كه اين جريان و داستان كار مرا به حضرت صاحب الزمان-كه درود خدا بر او نثار باد-برسانيد.

*** نسخۀ روايت ياد شده به اين شكل بود كه گفتم؛ ليكن، اگر روايات ديگر و نيز روش ديگر عريضه نويسى ها را بنگريم، درمى يابيم كه صحيح بايد چنين باشد كه هنگام افكندن نامه به آب، گفته شود: «يا عثمان بن سعيد و يا محمّد بن عثمان. . .» البتّه، خداوند از واقعيّت آگاه است (1). (2)

ص: 466


1- 1) . نجم الثاقب:420.
2- 2) . مؤلّف مى گويد: شكّى نيست كه در نسخۀ روايت ياد شده اشتباه رخ داده است و صحيح همان است كه مرحوم محدّث نورى تصريح فرموده است؛ زيرا، نايب اوّل و دوّم امام عليه السّلام همان عثمان بن سعيد و محمّد بن عثمان هستند. اين جانب، در برخى از كتاب ها ديده ام كه روايت رقعۀ مورد بحث را با كمى تفاوت آورده اند و در آخرش آمده است كه هنگام به آب انداختن نامه بگو: «يا عثمان بن سعيد؛ أوصل قصّتي هذه إلى صاحب الزمان عليه السّلام. . .» . در اين جا اين روايت را نيز به طور كامل نقل مى كنيم: نامۀ حاجت، به محضر مولاى مان امام زمان ارواحنا فداه توسّلت إليك يا أبا القاسم محمّد بن الحسن بن عليّ بن محمّد بن عليّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب، النّبإ العظيم و الصّراط المستقيم، و [1]عصمة اللاّجين، بامّك سيّدة نسآء العالمين و بابآئك الطّاهرين، و بامّهاتك الطّاهرات، و حقيقة الإيمان، و نور النّور، و كتاب مسطور أن تكون سفيري إلى اللّه في الحاجة. اى ابو القاسم؛ اى محمّد فرزند حسن فرزند على فرزند محمّد فرزند على فرزند موسى فرزند جعفر فرزند محمّد فرزند على فرزند حسين فرزند علىّ بن ابى طالب؛ كه خبر بزرگ، و راه راست، و پناه پناه جويان است؛ به واسطۀ مادرت فاطمۀ زهرا-كه سرور و خانم زنان جهانيان است-و به واسطۀ پدران پاكت، و به واسطۀ مادران پاكت، و اصل و حقيقت ايمان و باور، و روشنى بخش نورها، و كتاب نگاشته شده؛ به تو توسّل مى جويم و از تو درخواست مى كنم كه فرستاده و سفير من به سوى خداوند در مورد خواسته و حاجتم، باشى. در پايان، نام خود و پدرت را نيز بنويس و نامه را در خاك پاكى گل اندود كن، و آن را در چاه يا آب روان بيفكن؛ و در اين هنگام رو به قبله بايست و بگو: يا عثمان بن سعيد، أوصل قصّتي هذه إلى صاحب الزّمان. اى عثمان بن سعيد؛ اين نامه را كه جريان خود را در آن نوشته ام به امام زمان عليه السّلام برسان.

بخش نهم:استخاره ها

اشاره

ص: 467

ص: 468

در اين بخش كتاب به مطالبى مى پردازيم (1)كه موجب چشم روشنى و آرامش قلبى خوانندۀ محترم شود؛ نسيم هايى از جهان پنهان (2)كه موجب دست يابى شما به كليد گشايش و فرج (3)، و رسيدن به مقام روشنى بخشيدن (4)مى شود و توان و نيرويى به شما براى گشودن درها (5)ى بسته مى دهد.

خداوند تعالى اين منّت را بر ما نهاد تا به راهنمايى شخص حقيقت جو (6)بپردازيم. و رواياتى را كه در مورد استخاره ها (7)از سرور و سالار جهان مادّيّات و معنويّات نقل

ص: 469


1- 1) . مؤلّف محترم در مقدّمۀ اين بخش نيز همچون مقدّمۀ كتاب از فنون بلاغت يعنى براعت استهلال استفاده نموده، و در ضمن مقدّمه، اسامى كتاب هايى كه دانشمندان اسلامى در مورد استخاره تأليف كرده اند؛ نام برده است. (ويراستار)
2- 2) . كتاب «روائح الغيب في رفع الترديد و الريب» ؛ تأليف: مولا عبد النبىّ بن عبد الرزاق رحمه اللّه.
3- 3) . كتاب «مفتاح الفرج في الإستخارات» ؛ تأليف: امير محمّد حسين خاتون آبادى رحمه اللّه.
4- 4) . كتاب «الإنارة عن معانى الإستخارة» ؛ تأليف: شيخ محمّد بن فيض كاشانى رحمه اللّه.
5- 5) . كتاب «فتح الأبواب بين ذوى الألباب و بين ربّ الأرباب في الإستخارات» ؛ تأليف: سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رحمه اللّه.
6- 6) . كتاب «إرشاد المستبصرين في الإستخارات» ؛ تأليف: سيّد عبد اللّه شبّر رحمه اللّه.
7- 7) . «الإستخارات» ؛ نام چند كتاب است كه علما و دانشمندان اسلامى آن ها را تأليف كرده اند؛ از جمله: الف) شيخ احمد بن صالح بحرانى رحمه اللّه؛ ب) احمد بن عبد السلام بحرانى رحمه اللّه؛ ج) شيخ ابو الحسن سليمان ماحوزى بحرانى رحمه اللّه؛ د) سيّد علىّ بن محمّد حسينى ميبدى يزدى رحمه اللّه؛ ه) شيخ ميرزا ابو المعالى كلباسى رحمه اللّه؛ و) سيّد ميرزا محمّد حسين حسينى مرعشى معروف به شهرستانى رحمه اللّه.

شده براى شما بيان كنيم براى هدايت شدن هدايت خواهان (1)، و اگر شما از علاقه مندان هستيد اينها كليدهاى غيب (2)است كه اكنون در دست شماست، آن ها را گرفته و غنيمت شماريد.

البتّه لازمه اش اين است كه شرايط استخاره (3)را ياد بگيرى تا راه وروش استخاره گيرنده (4)را بشناسى و از كليدهاى پنهان و چراغ وحى (5)استفاده كنى.

از آن جا كه استخاره نيز نوعى دعاست، و آداب دعا را در مقدّمۀ همين كتاب بيان كرديم، به مقدّمۀ كتاب مراجعه فرماييد تا آگاهى شما افزايش يابد؛ جهت تأكيد بر اين مطلب، تذكّراتى لازم است:

از مهم ترين چيزهايى كه لازم است دعاكننده و استخاره كننده رعايت كند، پاك كردن دل از چيزهايى است كه باعث خشم خداوند مى شود، و نيز به دست آوردن يقين و اطمينان است؛ زيرا اساس دعا و توسّل همين است، و اگر استخاره با آداب و شرايط آن انجام شود، گرفتن قبضۀ تسبيح به اختيار استخاره گيرنده نيست بلكه به اختيار خداوندى است كه از او طلب خير شده است.

بدين سان، اگر استخاره به گونه اى صحيح انجام شود، گرفتن قبضۀ تسبيح، يا انتخاب يكى از رقعه ها (در استخارۀ ذات الرقاع) ، يا باز كردن يكى از صفحات قرآن؛ همگى، با خواست و ارادۀ خداوند خواهد بود نه به اختيار و برگزيدن استخاره گيرنده؛ و اگر با آداب و شرايط لازم انجام نشود بى اعتبار خواهد بود.

بنابراين، استخاره گيرنده بايد قلب خود را پاك گرداند، و يقين داشته باشد؛ تا بتواند به خداى تعالى روى آورد؛ و بدون يقين و اعتقاد، استخاره اش بى فايده است.

سيّد جليل جناب علىّ بن طاووس رحمه اللّه در مورد حالات برخى از مردم مى نويسد:

ص: 470


1- 1) . كتاب «هداية المسترشدين في الإستشارة و الإستخارة» ؛ تأليف: حسن بن محمّد صالح نصيرى طوسى رحمه اللّه.
2- 2) . كتاب «مفاتح الغيب في الإستخارة» ؛ تأليف: علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه.
3- 3) . كتاب «الإستخارة» ؛ تأليف: ابو النضر محمّد بن مسعود عيّاشى رحمه اللّه (صاحب تفسير عيّاشى) .
4- 4) . كتاب «منهاج المستخير» ؛ تأليف: حاج ميرزا محمّد حسين حسينى تبريزى رحمه اللّه.
5- 5) . كتاب «مفتاح الغيب و مصباح الوحي» ؛ تأليف: سيّد مهدى غريفى رحمه اللّه. جهت اطّلاع بيشتر از كتاب هايى كه در مورد «استخاره» نوشته شده، به مقدّمه كتاب «فتح الأبواب» رجوع شود.

برخى از مردم عوام، در دل شان يقين و نيروى شناخت و اطمينان به مالك روز قيامت را ندارند؛ زيرا، روان اين دسته، تنها نظر مشورتى كسى را مى پذيرد كه او را با چشم مشاهده كنند و با او مأنوس بوده و بشناسند و چنين شخصى نيز بايد از بين مردم باشد؛ چرا كه خداوند را نمى توان با چشم مشاهده كرد، و نيز اين افراد نمى توانند او را بشناسند تا با او انس بگيرند، و از لذّت اعتماد به خداوند نيز بهره مند نيستند؛ از همه مهمّ تر، از بس كه كوته فكرند فايده اى در مشورت با خداوند نمى بينند!

و من يك ذا فم مرّ مريض يجد مرّا به الماء الزلالا

كسى كه دهانش (در اثر بيمارى) تلخ باشد آب گوارا و زلال را نيز تلخ مى يابد.

اين افراد، از جمله كسانى هستند كه مولاى بزرگوار ما امير مؤمنان حضرت على عليه السّلام در برخى از خطبه هاى گهربارش به بيان حال ايشان پرداخته مى فرمايد:

همج رعاع، لا يعبأ اللّه بهم، أتباع كلّ ناعق و ناعقة.

مردم پست و فرومايه؛ خداوند تعالى توجّهى به ايشان نمى كند؛ دنباله رو هر سر و صدايى هستند و از آن پيروى خواهند كرد. (1)

دعاى استخاره

آخرين توقيعى بود كه از ناحيۀ مقدّسه صادر شد

سيّد بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: از دعاهاى پيامبر و امامان عليهم السّلام در مورد استخاره دريافتم كه آن حضرات، عنايت و توجّه وافرى به استخاره داشته اند و آن را بزرگ مى شمرده اند؛ تا آن جا كه استخاره را از اسرار خداوند عزّ و جلّ يافتم كه در شب معراج به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم آموخت، و از مهم ترين امور است، و دريافتم كه دعاى استخاره آخرين مرقوم و نوشته اى است كه از ناحيۀ مقدّسۀ امام زمان ارواحنا فداه صادر شده است، و اين دليلى رسا و گويا، نزد عارفان به حساب مى آيد. (2)

ص: 471


1- 1) . فتح الأبواب:300.
2- 2) . فتح الأبواب:192.

1- دعاى استخاره كه از امام عصر ارواحنا فداه روايت شده است

اشاره

دعايى كه در مورد استخاره از ناحيۀ مقدّسه رسيده است و آخرين توقيعى مى باشد كه در زمان غيبت صغرى صادر شده است.

محمّد بن على بن محمّد در كتاب جامعش چنين مى نگارد: «استخارۀ اسماء» كه علما بدان عمل مى كنند و در نماز حاجت و ديگر نمازها خوانده مى شود، و ابو دلف محمّد بن مظفّر رحمه اللّه آن را آخرين توقيع امام عصر ارواحنا فداه در غيبت صغرى مى داند، بدين شرح است:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم أللّهمّ إنّي أسألك باسمك الّذي عزمت به على السّماوات و الأرض، فقلت لهما اِئْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ، (1)، و باسمك الّذي عزمت به على عصا موسى، فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (2). و أسألك باسمك الّذي صرفت به قلوب السّحرة إليك، حتّى قالُوا آمَنّا بِرَبِّ اَلْعالَمِينَ* رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ (3)،

به نام خداوند بخشندۀ مهربان بارالها؛ از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه با آن اراده كردى نسبت به آسمان ها و زمين، پس به آن دو فرمودى: «از در اطاعت يا از روى ناخرسندى، بياييد؛ آن دو گفتند: از سر اطاعت در خواهيم آمد» و به آن نامت كه نسبت به عصاى موسى اراده كردى، «پس، ناگهان آن چه را كه افكنده بودند بلعيد» . و از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه با آن، دل هاى جادوگران را به سوى خويش برگرداندى تا آن كه «گفتند: به پروردگار جهان؛ پروردگار موسى و-برادرش-هارون؛ ايمان آورديم»

ص: 472


1- 1) . سورۀ فصّلت، آيۀ 11. [1]
2- 2) . سورۀ اعراف، آيۀ 117. [2]
3- 3) . سورۀ اعراف، آيۀ 121 و 122. [3]

أنت اللّه ربّ العالمين، و أسألك بالقدرة الّتي تبلي بها كلّ جديد، و تجدّد بها كلّ بال. و أسألك بحقّ كلّ حقّ هو لك، و بكلّ حقّ جعلته عليك، إن كان هذا الأمر خيرا لي في ديني و دنياي و اخرتي، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و تسلّم عليهم تسليما، و تهيّئه لي، و تسهّله عليّ، و تلطّف لي فيه برحمتك يا أرحم الرّاحمين. و إن كان شرّا لي في ديني و دنياي و اخرتي، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و تسلّم عليهم تسليما، و أن تصرفه عنّي بما شئت، و كيف شئت، (و حيث شئت) ، و ترضيني بقضآئك، و تبارك لي في قدرك، حتّى لا احبّ تعجيل شيء أخّرته، و لا تأخير شيء عجّلته، فإنّه لا حول و لا قوّة إلاّ بك، يا عليّ يا عظيم، يا ذا الجلال و الإكرام. (1)

پروردگار جهانيان، تويى اى خداوند؛ و از تو درخواست مى كنم به آن نيرويى كه هر تازه اى را با آن كهنه مى كنى، و چيزهاى قديمى و كهنه را با آن نو مى سازى. و از تو درخواست مى كنم به حقّ تمام حقوقى كه براى تو است و به واسطۀ هر حقّى كه بر عهدۀ خود قرار دادى، كه اگر كارى كه در نظرم است برايم خير و خوبى، از نظر دين و دنيا و آخرت دارد، بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى، و سلامى شايسته بر ايشان نثار كنى؛ و كار موردنظرم را براى من آماده و راحت و آسان گردانى، و در مورد اين كار به من لطف كنى و آن را نرم و هموار گردانى، به واسطۀ رحمتت، اى مهربان ترين مهربانان؛ از سويى، اگر بدى و ناهنجارى دينى، دنيايى و آخرتى برايم دارد نيز بر محمّد و آل محمّد درود و سلامت را نثار كنى، و هرگونه كه مى خواهى و به هر وسيله كه مى خواهى (و هر مكان و زمان كه مى خواهى) آن را از من دور كنى، و مرا به حكم و فرمانت و آنچه انجام مى دهى خشنود و راضى گردانى و در تقديرت برايم بركت قرار دهى؛ به گونه اى كه شتاب در آن چه به تأخير افكندى، و تأخير در آن چه زود قرار دادى را نخواهم و دوست نداشته باشم. زيرا هيچ نيرو و جنبشى جز از ناحيه تو نيست؛ اى بلندمرتبه؛ اى بزرگ؛ اى صاحب بزرگى و بزرگوارى.

ص: 473


1- 1) . فتح الأبواب:205، [1]المصباح:521، [2]مفاتح الغيب:25. [3]

نكتۀ حايز اهميّت!

سيّد بن طاووس حسنى رحمه اللّه مى فرمايد: شايد اين گونه به ذهن برخى خطور كند كه مولاى ما حضرت مهدى ارواحنا فداه مقارن رسيدن زمان غيبت و پنهان شدن طولانى شان، اين (دعاى استخاره) را ياد داده اند تا شيعيان آگاه، به جاى ملاقات و مشورت حضورى با آن حضرت، بتوانند از آن راه با خداى تعالى مشورت كنند و بدين وسيله نيز ارزش فراوان مشورت با خداوند جلّ جلاله و طلب خير و خوبى از او را به دوستان خود يادآور شده اند.

نكتۀ مهمّى در اين جا هست كه من مدركى نيافتم تا ثابت كند اين دعا را كسى از امام صلوات اللّه عليه درخواست كرده باشد، بلكه از ناحيۀ خود حضرت و بدون درخواست ديگرى صادر شده است و آخرين يادگارى كه (به عنوان هديه) عنايت فرموده اند، همين دعاست؛ و آگاهان و متديّنان، اين را به خوبى درمى يابند. (1)

2- دعا براى ظهور آن حضرت عجّل اللّه تعالى فرجه در دعاى استخاره با قرآن

اشاره

سيّد بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «فتح الأبواب» مى نگارد: بدر بن يعقوب مقرّى اعجمى رضى اللّه عنه در كاظمين، سه روايت در مورد تفأّل-و استخاره-با قرآن (بدون نماز گزاردن براى آن) (2)برايم گفت.

روايت اوّل:

قرآن را برمى دارى و اين دعا را مى خوانى:

ص: 474


1- 1) . فتح الأبواب:206.
2- 2) . در برخى روايات آمده است كه پيش از استخاره، نماز جعفر طيّار عليه السّلام خوانده شود.

أللّهمّ إن كان من قضآئك و قدرك أن تمنّ على امّة نبيّك بظهور وليّك و ابن بنت نبيّك، فعجّل ذلك، و سهّله و يسّره و كمّله، و أخرج لي اية أستدلّ بها على أمر فأئتمر، أو نهي فأنتهي (أو ما تريد الفال فيه) في عافية.

بارالها؛ اگر از جمله قضاوقدر تو آن است كه با ظهور ولىّ خودت و فرزند دختر پيغمبرت صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، بر امّت پيامبرت منّت بگذارى؛ پس در اين كار بشتاب، و آن را سهل و آسان و كامل گردان، و براى من آيه و نشانه اى بياور كه اگر در چيزى كه موردنظرم است امر مى كنى آن را انجام دهم، و اگر نهى مى كنى آن را انجام ندهم (يا در آنچه كه تفأّل مى زنم) و در عافيت و سلامتى اين كار انجام شود.

آن گاه هفت ورق از قرآن را مى شمارى؛ سپس، در طرف دوّم ورق هفتم نيز شش سطر را مى شمارى و از سطر هفتم مطلب موردنظر خود را درمى آورى.

روايت دوّم:

پس از قرائت دعاى ياد شده، قرآن را گشوده و هفت ورق را بشمارد و در طرف دوّم از ورق هفتم و نيز در طرف اوّل از ورق هشتم، هرچه اسم خداوند جلّ جلاله تكرار شده است را شمرده، آن گاه به تعداد آن، ورق هاى قرآن را بشمارد. سپس از طرف دوّم آخرين ورقى كه در پيش روى قرار دارد شروع به شمردن سطور به اندازۀ اسم هايى كه قبل از اين شمرده بود، كند و از آخرين سطر، مطلب (و تفأّل) خود را دربياورد.

روايت سوّم:

پس از دعاى ياد شده، هشت ورق را شمرده، آن گاه در صفحۀ اوّل از ورق هشتم، يازده سطر را شمرده و فال و خواستۀ موردنظر را در همان سطر يازدهم جستجو كند.

اين (سه روايت) را در مورد تفأّل به قرآن همان گونه كه شنيده بوديم نقل كرديم. (1)

ص: 475


1- 1) . فتح الأبواب:278.

3- استخاره با رقعه

كه از حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه روايت شده است

اين استخاره از حضرت حجّت عليه السّلام روايت شده است:

در دو كاغذ مى نويسى: «خيرة من اللّه و رسوله لفلان بن فلانة» «خيرخواهى از خدا و رسولش براى فلان شخص (نام شخص) فرزند فلان زن (نام مادرش) ؛ و در يكى از كاغذها مى نويسى: «إفعل» ؛ «انجام بده» ، و در ديگرى مى نويسى «لا تفعل» ؛ «انجام مده» . دو كاغذ را پس از آماده شدن در قالب گلى قرار مى دهى و در ظرف آبى مى اندازى. سپس وضو ساخته نماز مى گزارى و پس از آن، اين دعا را مى خوانى:

أللّهمّ إنّي أستخيرك خيار من فوّض إليك أمره، و أسلم إليك نفسه، و توكّل عليك في أمره، و استسلم بك فيما نزل به من أمره. أللّهمّ خر لي و لا تخر عليّ، و أعنّي و لا تعن عليّ، و مكّنّي و لا تمكّن منّي، و اهدني للخير و لا تضلّني، و أرضني بقضآئك، و بارك لي في قدرك، إنّك تفعل ما تشآء، و تعطي ما تريد. أللّهمّ إن كانت الخيرة لي في أمري هذا و هو كذا و كذا، فمكّنّي منه، و أقدرني عليه، و أمرني بفعله، و أوضح لي طريق الهداية

بارالها؛ در واقع، من از تو طلب خير مى كنم مانند كسانى كه كارشان را به تو واگذار كرده اند و خويشتن را تسليم تو داشته اند، و در كارشان بر تو توكّل كرده اند، و در هرچه به ايشان رسيده است تسليم بوده اند. بارالها؛ برايم نيك بخواه و بد مخواه؛ كمكم كن و ديگران را عليه من كمك مكن؛ مرا توانايى بده و كسى را بر من مسلّط مكن؛ مرا به خوبى و نيكى راهنمايى كن و مگذار گمراه شوم؛ به قضايت راضى و خشنودم كن و در تقديرت برايم بركت و مباركى قرار بده؛ به راستى تو هرچه را اراده كنى انجام مى دهى و هرچه را بخواهى عطا مى فرمايى. بارالها؛ اگر خير و خوبى در كار موردنظر من هست؛ پس، آن را در اختيار من قرار بده و توان و نيروى انجام آن را بر من ارزانى بدار، و دستور انجامش را به من بده، و راه هدايت

ص: 476

إليه، و إن كان أللّهمّ غير ذلك فاصرفه عنّي إلى الّذي هو خير لي منه، فإنّك تقدر و لا أقدر و تعلم و لا أعلم، و أنت علاّم الغيوب، يا أرحم الرّاحمين.

به سوى آن را برايم روشن فرما. بارالها؛ اگر جز اين است، آن را از من دور كن و تبديل به چيزى كن كه برايم بهتر است؛ زيرا تو توانايى دارى نه من؛ و تو مى دانى، نه من؛ و تو به طور كامل از پنهانى ها خبر دارى؛ اى مهربان ترين مهربانان؛

سپس به سجده رفته و صد مرتبه در حالت سجده مى گويى «أستخير اللّه خيرة في عافية» ؛ «از خداوند، خير و نيكى با عافيت درخواست مى كنم» . سپس سرت را از سجده برداشته و منتظر مى شوى تا يكى از آن ها از قالب گل خارج شود، هريك از آن ها زودتر خارج شد به آن عمل كن. (1)

4-8- انواع استخاره با تسبيح

اشاره

كه از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه روايت شده است

4- استخارۀ اوّل

علاّمۀ حلّى قدّس سرّه در كتاب «مصباح» مى فرمايد: اين استخاره از صاحب الأمر ارواحنا فداه روايت شده است؛ بدين شكل: ده مرتبه يا سه مرتبه يا يك مرتبه سورۀ «حمد» بخواند، و پس از آن ده مرتبه سورۀ «قدر» بخواند، و پس از آن سه مرتبه اين دعا را بخواند:

أللّهمّ إنّي أستخيرك لعلمك بعاقبة الامور، و أستشيرك لحسن ظنّي بك في المأمول و المحذور. أللّهمّ إن كان الأمر الفلاني و

بارالها؛ به راستى من از تو طلب خير مى كنم؛ چرا كه تو پايان تمام كارها را مى دانى. نيز با تو مشورت مى كنم؛ زيرا، به تو خوش گمان هستم و خوش گمانى ام در مورد همۀ چيزهايى است كه آرزويش را دارم كه انجام شود يا از وقوع آن ترسانم. بارالها؛ اگر كارى كه در نظر دارم

ص: 477


1- 1) . فتح الأبواب:265.

كار خود را نام مى برد بما قد نيطت بالبركة أعجازه و بواديه، و حفّت بالكرامة أيّامه و لياليه، فخر لي أللّهمّ فيه خيرة تردّ شموسه ذلولا، و تقعض أيّامه سرورا. أللّهمّ إمّا أمر فأئتمر، و إمّا نهي فأنتهي. أللّهمّ إنّي أستخيرك برحمتك خيرة في عافية.

انتها و ابتداى آن به بركت پيوند خورده و در تمامى روزها و شبهايش كرامت او را دربرگرفته است؛ پس، به گونه اى برايم انتخاب كن كه چموشى آن از بين رفته و رام گردد، و داراى ايّامى خوش و روشن باشد. خدايا؛ اگر دستور مى دهى تا انجام دهم؛ و اگر مى گويى: نه، تا اجتناب كنم. خداى من؛ به راستى كه من به واسطۀ رحمت و مهربانى ات از تو طلب خير مى كنم، خيرى كه با عافيت همراه باشد.

پس از خواندن دعا، مقدارى از تسبيح را-درحالى كه خواسته اش را نيز در نظر آورده است-مى گيرد و مى شمرد. پس از شمردن دانه هايى كه در آن مقدار از تسبيح قرار دارند؛ اگر تعدادشان عدد فرد بود، كار را انجام بدهد، و اگر عدد زوج بود، انجام ندهد. (1)

5- استخارۀ دوّم

علاّمۀ مجلسى اعلى اللّه مقامه در كتاب «بحار الأنوار» مى فرمايد: از پدرم شنيدم كه اين روايت را از شيخ بهايى نوّر اللّه ضريحه روايت كرده است كه گفت:

با اساتيدم گفت وگويى داشتم كه ايشان فرمودند: از امام قائم ارواحنا فداه در مورد استخاره با تسبيح نقل است كه فرمود:

تسبيح را برداشته و پس از سه مرتبه صلوات فرستادن بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام قطعه اى از تسبيح را گرفته و دو تا دو تا دانه هاى آن را مى شمرد و در نهايت، اگر يك دانه باقى ماند يعنى كار موردنظر را انجام بده؛ و اگر دو دانه باقى ماند، يعنى انجام مده. (2)

ص: 478


1- 1) . البلد الأمين:231، المصباح:515، و مانند آن در الصحيفة الصادقيّة:420 وارد شده است.
2- 2) . بحار الأنوار:91/250.

6- استخارۀ سوّم

در كتاب «المختار من كلمات الإمام المهدي عليه السّلام» آمده است: در مورد استخاره با تسبيح، استخاره اى را اجازه داريم كه از حضرت مهدى ارواحنا فداه روايت شده است، يكى از علما نيز در مورد انجام اين استخاره به من اجازه داده اند تا هم خودم انجام بدهم و هم بتوانم به ديگران اجازۀ انجام آن را بدهم؛ لذا، با توجّه به اجازه اى كه از ايشان دارم، ضمن بيان چگونگى اين استخاره، اجازۀ آن را به همگان مى دهم تا به اين كيفيّت استخاره كنند:

ابتدا بسم اللّه الرّحمن الرّحيم گفته؛ سپس سه مرتبه صلوات فرستاده سپس دعاى مختصرى بخواند مثل اينكه بگويد: «يا من يعلم إهد من لا يعلم» ؛ «اى كسى كه مى داند؛ كسى را كه نمى داند راهنمايى كن» ، يا بگويد: «يا ربّ خر لي ما هو الصّالح» ؛ «پروردگارا؛ آنچه شايسته و صلاح من است برايم انتخاب كن» يا دعاهايى از اين قبيل. پس از اين دعاى كوتاه، قسمتى از تسبيح را به دست گرفته و بشمرد؛ اگر فرد بود انجام دهد و اگر زوج بود ترك كند. (1)

7- استخارۀ چهارم

در برخى از كتاب هاى كهن ديدم كه اين استخاره را نيز به امام عصر ارواحنا فداه نسبت داده است: ابتدا سورۀ حمد را تا اِهْدِنَا اَلصِّراطَ اَلْمُسْتَقِيمَ قرائت كرده، و پس از آن سه مرتبه صلوات فرستاده و پس از آن نيز سه مرتبه بگو: «يا من يعلم إهد من لا يعلم» ، سپس، قبضه اى از تسبيح را با دست گرفته و دانه هاى آن را شمرده اگر عدد فرد بود يعنى خوب است و آن را انجام بده و اگر زوج بود آن را انجام مده.

اگر مى خواهى بدانى كار موردنظرت كه براى آن استخاره مى كنى بسياربسيار

ص: 479


1- 1) . المختار من كلمات الإمام المهديّ عليه السّلام:2/539.

خوب است يا خير؛ پس از اين استخاره، استخاره اى ديگر به نيّت ترك كار مورد نظرت بگير. در نتيجه اگر اصل كار خوب بود و در استخارۀ دوّم كه براى ترك انجام آن بود، زوج آمد كه بد است؛ بنابراين، كار موردنظر در نهايت خير و نيكى خواهد بود. و اگر در ترك آن فرد آمد كه خوب است، معلوم مى شود كه انجام دادن يا انجام ندادن كار موردنظر فرقى ندارند. از سويى، اگر استخاره براى اصل كار بد بود و براى ترك كار خوب بود نيز، بايد آن كار را ترك كرده و به طور جدّى از انجام آن صرف نظر كنى؛ ولى اگر فعل و ترك، هر دو بد بود از انجام آن كار نهى شده ولى نه مثل استخارۀ قبل.

8- استخارۀ پنجم

فقيه بزرگوار، صاحب كتاب «جواهر الكلام» در آن كتاب مى فرمايد: استخارۀ ديگرى هست كه برخى از علماى زمان ما از آن استفاده مى كنند، و گويا به امام عصر ارواحنا فداه نسبت داده مى شود؛ و كيفيّت آن چنين است:

پس از اين كه آيه و دعا خواند، قبضه اى از تسبيح را مى گيرد و هشت دانه هشت دانه مى شمرد؛ اگر يك دانه باقى بماند، يعنى كمى خوب است؛ اگر دو تا بماند، يعنى در انجام آن كار يك نهى وجود دارد؛ اگر سه دانه تسبيح باقى بماند، يعنى صاحب استخاره خودش صاحب اختيار است، چرا كه انجام آن كار و انجام ندادن آن مساوى است يعنى ميانه است؛ اگر چهار دانه تسبيح باقى بماند به معناى وجود دو نهى و بدى در آن كار است؛ اگر پنج تا باقى بماند نزد بعضى به معناى اين است كه در آن كار سختى وجود دارد و برخى نيز به وجود سرزنش در آن كار معتقدند؛ اگر شش دانه باقى بماند به معناى نيكى و خير كامل در آن كار است به گونه اى كه بايد در انجامش شتاب كرد؛ اگر هفت دانه از تسبيح باقى بماند همانند آن است كه پنج دانه باقى مانده باشد كه در آن دو رأى يا دو روايت وجود دارد؛ و اگر هشت دانه باقى بماند كار مورد نظر در نهايت بدى است و چهار نهى در آن وجود دارد. (1)

ص: 480


1- 1) . الباقيات الصالحات حاشيۀ كتاب مفاتيح الجنان:411.

بخش دهم:دعاهايى كه حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه از پدران بزرگوار خود نقل فرموده اند

اشاره

ص: 481

ص: 482

1- دعاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در سختى ها

به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

دعايى با اجابت فورى از ناحيۀ خداوند تعالى كه حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام خواندن آن را در مورد سختى ها و هنگامۀ حادثه هاى خطرناك، سفارش فرموده اند.

جناب سيّد بن طاووس رحمه اللّه اين دعا را بدون اشاره به نام راوى آن نقل كرده است؛ لكن علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه گفته است: سند ديگرى براى اين دعا دارم كه بسيار عالى است؛ گرچه خالى از غرابت نيست.

من اين دعا را از پدرم نقل مى كنم و ايشان توسّط يكى از صالحان-بدون واسطه-از حضرت مهدى ارواحنا فداه نقل كرده است. (1)

أللّهمّ أنت الملك الحقّ الّذي لا إله إلاّ أنت و أنا عبدك، ظلمت

بارالها؛ تو فرمانروايى راستين هستى كه جز تو معبودى نيست، و من نيز بندۀ تو هستم؛ بر خود ستم كردم،

ص: 483


1- 1) . بحار الأنوار:95/266. [1]

نفسي و اعترفت بذنبي، فاغفر لي الذّنوب لا إله إلاّ أنت يا غفور. أللّهمّ إنّي أحمدك و أنت للحمد أهل، على ما خصصتني به من مواهب الرّغآئب، و وصل إليّ من فضآئل الصّنايع، و على ما أوليتني به، و تولّيتني به من رضوانك، و أنلتني من منّك الواصل إليّ، و من الدّفاع عنّي، و التّوفيق لي، و الإجابة لدعآئي، حتّى اناجيك راغبا، و أدعوك مصافيا، و حتّى أرجوك فأجدك في المواطن كلّها لي جابرا، و في اموري ناظرا، و لذنوبي غافرا، و لعوراتي ساترا، لم أعدم خيرك طرفة عين مذ أنزلتني دار الإختبار، لتنظر ماذا اقدّم لدار القرار. فأنا عتيقك أللّهمّ من جميع المصآئب و اللّوازب، و الغموم الّتي ساورتني فيها الهموم، بمعاريض القضآء، و مصروف جهد البلاء، لا أذكر منك إلاّ الجميل، و لا أرى منك غير التّفضيل.

و به گناهم اعتراف دارم؛ پس، گناهان مرا ببخش؛ جز تو خدايى نيست، اى آمرزند؛ بارالها؛ تو را مى ستايم درحالى كه مى دانم تو سزاوار ستودن هستى؛ چرا كه هرچه ميل آن را داشته ام بر من ارزانى داشته اى، و نيكويى ها و احسان فراوانى كه به من رساندى، و بر آنچه به من لطف نمودى، و از رضوان خود به من واگذار نمودى، و مرا از منّت خويش برخوردار گردانيدى؛ و هميشه از من دفاع فرمودى و توفيقم دادى، و دعايم را اجابت فرمودى؛ تا آن كه با شوق و رغبت به مناجات بپردازم و با صفاى باطن تو را بخوانم؛ نيز، به گونه اى رفتار كرده اى كه به تو اميد ببندم، و در همه جا تو را نسبت به خود مهربان، و در كارهايم ناظر، و براى گناهانم آمرزنده، و نسبت به عيب ها و زشتى هايم پرده پوش بيابم. به اندازۀ يك چشم برهم زدن نيز-از زمانى كه در دنيا كه محلّ آزمايشات است مرا منزل دادى-نيكى هاى تو از من دريغ نشده است تا اين كه بنگرى براى سراى آخرت كه محلّ هميشگى و زندگى جاودان من است، چه پيش خواهم فرستاد؟ بدين سان-خدايا؛ -من يكى از آزادشدگان تو هستم در مورد تمام مصيبت ها و بدبختى ها، و غصّه هايى كه در آن ناآرامى ها و اندوه ها بر من هجوم آورده است؛ در مورد پيش آمدهاى (بد) قضا و نيز رخ دادن سختى هاى بلا؛ هميشه، تنها از تو زيبايى و رفتار نيك سراغ داشته و جز فضل و رفتار بزرگوارانه از تو نديده ام.

ص: 484

خيرك لي شامل، و فضلك عليّ متواتر، و نعمك عندي متّصلة، سوابغ لم تحقّق حذاري، بل صدّقت رجآئي، و صاحبت أسفاري، و أكرمت أحضاري، و شفيت أمراضي، و عافيت أوصابي، و أحسنت منقلبي و مثواي، و لم تشمت بي أعدائي، و رميت من رماني، و كفيتني شرّ من عاداني. أللّهمّ كم من عدوّ انتضى عليّ سيف عداوته، و شحذ لقتلي ظبة مديته، و أرهف لي شبا حدّه، و داف لي قواتل سمومه، و سدّد لي صوآئب سهامه، و أضمر أن يسومني المكروه، و يجرّعني ذعاف مرارته، فنظرت يا إلهي إلى ضعفي عن احتمال الفوادح، و عجزي عن الإنتصار ممّن قصدني بمحاربته، و وحدتي في كثير من ناواني، و أرصد لي فيما لم أعمل فكري في الإنتصار من مثله. فأيّدتني يا ربّ بعونك،

نيكى و خيرت مرا دربرگرفته، و فضل و احسانت يكى پس از ديگرى به من رسيده، و نعمت هايت پيوسته و بدون لحظه اى درنگ در اختيار من قرار گرفته است. نعمت فراوانى كه محقّق نساختى برحذر شدنم (نااميديم) را، بلكه اميدم را صادق قرار دادى؛ و در سفرها همراهى ام كرده اى، و در زمان حضور در وطنم نيز مرا بزرگ داشتى، بيمارى هايم را شفا بخشيدى و درد و الم مرا عافيت بخشيدى و نيكو گرداندى حال حركتم را و آرام گرفتنم را، و مرا مورد شماتت و سرزنش دشمنانم قرار ندادى؛ هركس مرا هدف گرفت تو نيز او را هدف تير انتقام خود قرار دادى، و در نهايت از شرّ و بدى تمام كسانى كه با من دشمنى كردند مرا كفايت كردى. بارالها؛ چه بسيار دشمنانى داشتم كه شمشير كينه و دشمنى اش را بر روى من كشيد، و نوك نيزه اش را براى كشتن من تيز كرد، و تيزى لبه شمشيرش را براى من آماده كرد، و كشنده ترين زهرهايش را برايم مهيّا ساخته، و تيرهاى دقيقش را بر من نشانه گرفت، و در دل نهان داشته بود كه مرا گرفتار ناخوشى ها و ناملايمات كند، و تلخى ها را جرعه جرعه به كام من كند؛ ليكن، اى خداى من؛ به ناتوانى و ضعف من در برابر تحمّل مشكلات، و عجز و بيچارگى ام و عدم توانم براى پيروزى در برابر كسى كه به قصد جنگ با من آمد، و تنهايى ام در ميان آن همه دشمن قسم خورده كه در خيال ستيز با من بودند، و چنان در كمين من بودند كه حتّى فكر نمى كردم بتوانم در مقابل شان در چنان مواردى پيروز و كامياب شوم؛ نگريستى، و با كمك خودت مرا تأييد و كمك كردى،

ص: 485

و شددت أيدي بنصرك، ثمّ فللت لي حدّه، و صيّرته بعد جمع عديده وحده، و أعليت كعبي عليه، و رددته حسيرا لم تشف غليله، و لم تبرّد حزازات غيظه، و قد غضّ عليّ شواه، و اب مولّيا قد أخلفت سراياه، و أخلفت اماله. أللّهمّ و كم من باغ بغى عليّ بمكآئده، و نصب لي شرك مصآئده، و ضبأ إليّ ضبوء السّبع لطريدته، و انتهز فرصته، و اللّحاق لفريسته، و هو مظهر بشاشة الملق، و يبسط إليّ وجها طلقا. فلمّا رأيت يا إلهي دغل سريرته، و قبح طويّته، أنكسته لامّ رأسه في زبيته، و أركسته في مهوى حفيرته، و أنكصته على عقبيه، و رميته بحجره، و نكأته بمشقصه، و خنقته بوتره، و رددت كيده في نحره، و ربقته بندامته فاستخذل و تضاءل بعد نخوته، و بخع و انقمع بعد استطالته، ذليلا مأسورا في حبآئله الّتي كان

و با ياريت دستانم را نيرومند ساختى؛ آن گاه، تيزى (لبه شمشيرها و) سختى ها را به نفع من كند كردى، و پس از آن همه توانايى و يارانى كه دشمنم گرد آورده بود او را تنها گردانيدى، و در نهايت نيز مرا بر او برترى دادى و سلاحم را بر او توان بخشيدى، تا آن كه با اندوه و حسرت او را برگرداندى به گونه اى كه كينۀ درونى اش برطرف نشد و خشم افروخته اش نسبت به من سرد نگرديد؛ با اين كه بر من چنگ انداخته بود، ولى درحالى كه تو خواب و خيال هايش را بر باد دادى، بازگشت. بارالها؛ چه دشمنان و ستمگرانى كه با نيرنگ هاى خود بر من جفا كرده، و دام هاى خود را برايم گسترده، همانند درنده اى كه براى طعمه و شكار خود كمين مى كند براى من كمين كرده و فرصت به دست آورده را استفاده كرده و به تندى و شتاب بر شكار خود مى جهد، درحالى كه خوشروئى منافقانه از خودش آشكار مى كند و با چهره اى باز نه درهم كشيده برخورد مى كند؛ ليكن، اى خداى من؛ وقتى ديدى چه نيرنگى برايم در سينه دارد، و چه نيّت زشتى در سر دارد، او را در دام خودش سرنگون ساختى، و او را در گودالى كه براى من كنده بود افكندى و وادار به عقب نشينى كردى، و با سنگى كه داشت بر خودش زدى، و با تير خودش او را مجروح كردى، و با زه كمانش او را خفه ساختى، و نيرنگش را به حلقوم خودش برگرداندى، و آن متكبّر را به پشيمانى تمام گريبان گير نمودى و پس از آن همه ادّعاى چيرگى و غرور و تكبّر او را سرافكنده نمودى، و بعد از سركشى ذليل و مغلوب كردى، درحالى كه با ذلّت و خوارى در دام هايى كه مى خواست

ص: 486

يحبّ أن يراني فيها، و قد كدت لولا رحمتك أن يحلّ بي ما حلّ بساحته، فالحمد لربّ مقتدر لا ينازع، و لوليّ ذي أناة لا يعجل، و قيّوم لا يغفل، و حليم لا يجهل. ناديتك يا إلهي مستجيرا بك، واثقا بسرعة إجابتك، متوكّلا على ما لم أزل أعرفه من حسن دفاعك عنّي، عالما أنّه لن يضطهد من اوى إلى ظلّ كفايتك، و لا يقرع القوارع من لجأ إلى معقل الإنتصار بك، فخلّصتني يا ربّ بقدرتك و نجّيتني من بأسه بتطوّلك و منّك. أللّهمّ و كم من سحآئب مكروه جلّيتها، و سمآء نعمة أمطرتها، و جداول كرامة أجريتها، و أعين أحداث طمستها، و ناشى رحمة نشرتها، و غواشي كرب فرّجتها، و غمم بلاء كشفتها، و جنّة عافية ألبستها، و امور حادثة قدّرتها، لم تعجزك إذ طلبتها، فلم تمتنع منك إذ أردتها. أللّهمّ و كم من حاسد سوء

مرا در آن ببيند گرفتارش كردى؛ اين همه در شرايطى بود كه اگر رحمتت شامل من نمى شد زود بود كه بر من وارد شود آنچه نسبت به او وارد شده است؛ بنابراين، حمد و ستايش را مخصوص پروردگارى مى دانم كه داراى قدرتى لا يتنازع و بى رقيب است، سرپرستى كه مهلت دهنده است و شتاب نمى كند؛ پايدارى كه غفلت نمى كند؛ و بردبارى كه از هيچ چيز بى اطّلاع نيست. اى خداى من؛ درحالى تو را ندا درمى دهم كه پناهنده ات هستم؛ به اجابت و پاسخ دادن سريعت اطمينان دارم؛ با اعتماد بر آنچه از ديرباز شناخته ام كه تو به خوبى از من دفاع مى كنى؛ مى دانم كه هركس در سايۀ كفايت تو درآيد شكست نمى خورد؛ و هركس به تو پناه برد ستيزه گران با او ستيزه نمى كنند و او را نمى كوبند؛ بنابراين، اى پروردگار من؛ با قدرت و توان وصف ناپذيرت مرا خلاصى بخشيدى، و با منّت و نعمت بخش الهى ات مرا از بدى و آزار او نجات دادى. بارخدايا؛ چه بسيار ابرهاى ناخوشايندى كه راندى و دور كردى، و چه آسمان هاى نعمت بارى كه به بارش درآوردى، و چه نهرهاى كرامت و بزرگوارى كه روان نمودى، و چشمه هاى حادثه هاى ناگوار كه ناپديد ساختى، و رحمت هايى كه گستردى، و مصيبت هاى فراگيرى كه برطرف كردى و بلاهايى كه رفع كردى، و لباس عافيتى كه بر من پوشانيدى، و چيزهاى تازه اى كه براى آينده در نظر گرفتى؛ آن گونه كه هنگام جستجوى آنها ناتوان نيستى و بدين جهت وقتى اراده كنى نيز سرپيچى نمى كنند. بارخدايا؛ چه بسيار حسود

ص: 487

تولّني بحسده، و سلقني بحدّ لسانه، و وخزني بقرف عيبه، و جعل عرضي غرضا لمراميه، و قلّدني خلالا لم تزل فيه كفيتني أمره. أللّهمّ و كم من ظنّ حسن حقّقت، و عدم إملاق ضرّني جبرت و أوسعت، و من صرعة أقمت، و من كربة نفّست، و من مسكنة حوّلت، و من نعمة خوّلت، لا تسأل عمّا تفعل، و لا بما أعطيت تبخل، و لقد سئلت فبذلت، و لم تسئل فابتدأت و استميح فضلك فما أكديت، أبيت إلاّ إنعاما و امتنانا و تطوّلا، و أبيت إلاّ تقحّما على معاصيك، و انتهاكا لحرماتك، و تعدّيا لحدودك، و غفلة عن وعيدك، و طاعة لعدوّي و عدوّك، لم تمتنع عن إتمام إحسانك، و تتابع امتنانك، و لم يحجزني ذلك عن ارتكاب مساخطك. أللّهمّ فهذا مقام المعترف لك بالتّقصير عن أدآء حقّك، الشّاهد على نفسه بسبوغ نعمتك،

بدانديشى كه با حسادت مرا گرفتار كرد، و به تندى زبانش مرا آزرده ساخت، و با عيب نهادنش مرا به درد آورد، و آبرويم را مورد هدف خود قرار داد، و قلاّده اى به گردنم افكنده است كه همواره تو امر او را بر من كفايت نمودى. بارالها؛ چه خوش گمانى هايى كه تاكنون به تو داشتم و آنها به وقوع پيوست، و چه بسيار تنگدستى كه به من زيان زد و تو جبران كردى و توان گرى بخشيدى، و چه بسيار كه بر زمين افتادم و سقوط كردم و تو مرا برپا كردى، و چه بسيار حادثه هاى اندوه بارى كه از آن رهايى بخشيدى، و چه بيچارگى هايى كه از بين بردى، و چه نعمت هايى كه ارزانى داشتى؛ در مورد آن چه انجام مى دهى از تو پرس وجو نمى شود، در عطايت بخل نمى ورزى؛ همانا، از تو درخواست شد و بلافاصله بخشيدى، و چيزهايى را كه درخواست نشد پيش از درخواست تو احسان كردى، از تو بخشش و بزرگوارى درخواست شد و تو دريغ نورزيدى؛ و نخواسته اى كه جز نعمت بخشيدن و منّت نهادن و بهره مند ساختن، كار ديگرى بكنى؛ در مقابل-چنان كه از اعمالم پيداست-من نيز سر باز زدم جز مرتكب شدن گناهان و هتك حرمت نسبت به تو و تجاوز و گذشتن از مرزها و حدودت، و بى توجّهى نسبت به وعده هاى عذابت و فرمانبردارى از دشمن مشترك من و خودت كارى انجام ندادم؛ تو نيز با اين وجود دست از كامل كردن نعمت و پى درپى فرستادن خوبى ها و منّت نهادن هايت، برنداشته اى؛ ليكن اين ها نيز باعث بازداشتن من از انجام گناهان و دست برداشتن از خشم تو نشد؛ بارخدايا؛ اين جايگه، جايگاه كسى است كه دارد اعتراف مى كند در اداى حقّ تو كوتاهى كرده است؛ خودش گواهى بر ضدّ خودش مى دهد كه نعمت تو كامل

ص: 488

و حسن كفايتك، فهب لي أللّهمّ يا إلهي ما أصل به إلى رحمتك، و أتّخذه سلّما أعرج فيه إلى مرضاتك، و امن به من عقابك، فإنّك تفعل ما تشآء و تحكم ما تريد، و أنت على كلّ شيء قدير. أللّهمّ حمدي لك متواصل، و ثنآئي عليك دآئم، من الدّهر إلى الدّهر بألوان التّسبيح، و فنون التّقديس، خالصا لذكرك، و مرضيّا لك بناصع التّوحيد، و محض التحميد، و طول التّعديد في إكذاب أهل التّنديد. لم تعن في شيء من قدرتك، و لم تشارك في إلهيّتك، و لم تعاين إذ حبست الأشيآء على الغرآئز المختلفات، و فطرت الخلائق على صنوف الهيئات، و لا خرقت الأوهام حجب الغيوب إليك، فاعتقدت منك محدودا في عظمتك، و لا كيفيّة في أزليّتك، و لا ممكنا في قدمك، و لا يبلغك بعد الهمم، و لا ينالك غوص الفطن، و لا ينتهي إليك

و نگه دارى و حفاظت تو از او نيز به نيكى انجام شده است؛ پس، اى خداى من؛ اى معبود من؛ به من ببخش آنچه را كه به سبب آن به رحمت تو برسم، و آن را نردبانى براى بالا آمدن به سوى كارهاى خشنودكننده و رضاى تو قرار دهم و بدان وسيله از كيفر تو در امان بمانم. به راستى، تو هرچه بخواهى انجام داده، به هر كارى بخواهى دستور مى دهى و تو بر هر كارى توانايى. خدايا؛ سپاس من پى درپى به درگاه تو واصل؛ و ثنا و ستايشم به طور دايم نثار آستان تو، از روزگارى تا روزگار ديگر است؛ و اين تسبيحاتم به شكل هاى گوناگون بوده، و تقديس تو را از راه هاى مختلف به جاى مى آورم؛ خالصانه به ياد توام، و با يگانه دانستنت و سپاس بى شائبه ات و به وسيلۀ دروغ گو شمردن هميشگى و پيوستۀ آن هايى كه براى تو مثل و مانند و همتا قائلند؛ سعى دارم مورد رضايت و خشنوديت قرار گيرم. در قدرت منديت كسى به تو يارى نمى رساند، و در خداييت كسى با تو شريك نيست، و هنگامى كه اشياء را بر غريزه هاى گوناگون پوشش دادى و نگهدارى كردى كسى تو را معاينه و مشاهده نمى كرد، و آن گاه كه هر مخلوقى را در صنف و هيئت ويژه اى خلق كردى كسى تو را نمى ديد. (عقل و) وهم و قواى باطنيّۀ هيچ كس، ياراى دريدن پرده هاى پنهانى به سوى تو را ندارد، تا در نتيجه تو را در عظمتت محدود باور دارد، و نمى تواند براى ازليّت تو كيفيّتى و براى قديميّت تو امكانى فرض كند. هرچه همّت كسى عالى باشد به كنه حقيقت تو نمى رسد، و ژرف انديشى و زيركى هيچ كسى به تو دست نمى يازد، و

ص: 489

نظر النّاظرين في مجد جبروتك، و عظيم قدرتك. إرتفعت عن صفة المخلوقين صفة قدرتك، و علا عن ذلك كبريآء عظمتك، و لا ينتقص ما أردت أن يزداد، و لا يزداد ما أردت أن ينتقص، و لا أحد شهدك حين فطرت الخلق، و لا ضدّ حضرك حين برأت النّفوس. كلّت الألسن عن تبيين صفتك، و انحسرت العقول عن كنه معرفتك، و كيف تدركك الصّفات، أو تحويك الجهات، و أنت الجبّار القدّوس الّذي لم تزل أزليّا دآئما في الغيوب وحدك، ليس فيها غيرك، و لم يكن لها سواك. حارت في ملكوتك عميقات مذاهب التّفكير، و حسر عن إدراكك بصر البصير، و تواضعت الملوك لهيبتك، و عنت الوجوه بذلّ الإستكانة لعزّتك، و انقاد كلّ شيء لعظمتك، و استسلم كلّ شيء لقدرتك، و خضعت الرّقاب بسلطانك، فضلّ هنالك

نگرش هيچ كسى به منتهاى جبروت و نيروى عظيم تو نخواهد رسيد. صفت و ويژگى قدرت تو برتر از توصيف آفريدگان، و عظمت كبريايى تو بلندمرتبه تر از آن هاست؛ آنچه را كه اراده كنى زياد گردد كم نمى شود، و اگر كمى چيزى را اراده كنى توان افزايش ندارد؛ در هنگام آفرينش مخلوقات هيچ كس گواه تو نبود، و در زمان خلقت جان دارها نيز هيچ كس كه با تو ضدّيت داشته باشد نزدت حضور نداشت. زبان ها از روشنگرى در مورد صفت تو عاجز و ناتوانند، و عقل ها در حسرت رسيدن به كنه و نهايت شناخت تو درمانده اند؛ آخر، چگونه صفت ها تو را درمى يابند؟ و به چه صورت، جهت ها مى توانند تو را دربرگيرند؟ درحالى كه تو جبّار و قدّوس (پاك و در نهايت پاكى) هستى؛ همان كه پيوسته، و هميشگى و به طور دايم تنها در غيب مطلق هستى، جز تو در آن نيست، و غير از تو كسى شايستۀ شان نيست. در ملكوت تو نيز عميق ترين راهروهاى انديشه، حيران شده اند؛ ديدۀ ژرف نگر و باز، از ادراك حقيقت تو خسته و درمانده است؛ پادشاهان در برابر هيبت تو فروتن اند؛ آبروداران در برابر عزّت تو سر خوارى و بيچارگى فرود آورده اند؛ همه چيز منقاد و سرافكنده در برابر عظمت و بزرگى تو است؛ هر چيزى در برابر نيرو و قدرت تو سر تسليم فرود آورده است؛ با سلطنت و چيرگى تو، تمام گردن ها به خضوع و افتادگى درآمده است، و در اين جاست كه هر

ص: 490

التّدبير في تصاريف الصّفات لك، فمن تفكّر في ذلك رجع طرفه إليه حسيرا، و عقله مبهوتا مبهورا، و فكره متحيّرا. أللّهمّ فلك الحمد حمدا متواترا متواليا متّسقا مستوثقا يدوم و لا يبيد غير مفقود في الملكوت، و لا مطموس في العالم، و لا منتقص في العرفان، فلك الحمد حمدا لا تحصى مكارمه في اللّيل إذا أدبر، و في الصّبح إذا أسفر، و في البرّ و البحر، و بالغدوّ و الآصال، و العشيّ و الإبكار، و الظّهيرة و الأسحار. أللّهمّ بتوفيقك أحضرتني النّجاة، و جعلتني منك في ولاية العصمة، لم تكلّفني فوق طاقتي إذ لم ترض منّي إلاّ بطاعتي، فليس شكري و إن دأبت منه في المقال، و بالغت منه في الفعال ببالغ أدآء حقّك، و لا مكاف فضلك، لأنّك أنت اللّه لا إله إلاّ أنت، لم تغب عنك غآئبة، و لا تخفى عليك خافية،

تدبير و چاره جويى در پيدا كردن صفاتى براى تو، دچار گمراهى و سرگردانى شده است؛ هركس در مورد صفاتت انديشه كند درمانده و خسته از اين كار برمى گردد، و عقلش ناتوان و شگفت زده و انديشه اش سرگردان مى شود؛ اى خدا؛ پس، تمام حمد و سپاس ها را مخصوص تو مى دانم؛ حمد و سپاسى پى درپى، متّصل، همراه و محكم به هم چسبيده، كه دايمى باشد و قطع نشود و در ملكوت نيز ناپديد نشود، و در جهان آفرينش محو و نابود نشود، و از نظر شناخت نيز كم نداشته باشد؛ پس، سپاس و ستايشى كه مكرمت ها و خوبى هايش را نتوان برشمرد سزاوار توست، و تو را سپاس هنگامى كه شب پشت مى كند و هنگامى كه صبح طلوع مى كند؛ در دريا و خشكى، و صبح و شام، و در شبانگاه و بامدادن و در ظهر و سحرگاهان. بارالها؛ با توفيقت مرا نجات بخشيدى، و در دائرۀ حفظ و حراست خود سرپرستى و نگه دارى كردى، بيش از طاقت و توانم براى من وظيفه اى نگذاشتى؛ زيرا، تنها فرمان برداريت را از من خواستى تا مورد رضايتت قرار گيرم. بنابراين، سپاسگزارى و تشكّر من از تو (هرچند در گفتار خسته شوم، و نهايت توانم را در انجام آن به كار بگيرم) نخواهد توانست حقّت را ادا كند و هم پايۀ فضل تو باشد؛ زيرا، تو خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست؛ هيچ پنهان شده اى از تو پنهان نشده است، و هيچ چيز پوشيده و مخفى نيز بر تو پوشيده نيست،

ص: 491

و لا تضلّ لك في ظلم الخفيّات ضالّة، إنّما أمرك إذا أردت شيئا أن تقول له كن فيكون. أللّهمّ لك الحمد مثل ما حمدت به نفسك، و حمدك به الحامدون، و مجّدك به الممجّدون، و كبّرك به المكبّرون، و عظّمك به المعظّمون، حتّى يكون لك منّي وحدي في كلّ طرفة عين، و أقلّ من ذلك، مثل حمد جميع الحامدين و توحيد أصناف المخلصين، و تقديس أحبّآئك العارفين، و ثنآء جميع المهلّلين، و مثل ما أنت عارف به، و محمود به من جميع خلقك من الحيوان و الجماد. و أرغب إليك أللّهمّ في شكر ما أنطقتني به من حمدك، فما أيسر ما كلّفتني من ذلك، و أعظم ما وعدتني على شكرك، إبتدأتني بالنّعم فضلا و طولا، و أمرتني بالشّكر حقّا وعدلا، و وعدتني عليه أضعافا و مزيدا، و أعطيتني من رزقك اعتبارا و امتحانا،

و در تاريكى هاى پنهان، گم شده اى از نظر تو گم نمى شود. شأن تو چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كنى به آن مى گويى: (انجام) شو؛ آن نيز (بلافاصله) انجام مى شود. بارالها؛ تو را سپاس به همان گونه كه خود را ستوده اى؛ و همان گونه كه تمام ستايشگران تو را حمد و سپاس گفته اند، و تمام ثناگويان تو را ثنا و تمجيد نموده اند، و بزرگ دارندگان تو را بزرگ داشته اند، و به عظمت يادكنندگان تو را تعظيم كرده اند؛ تا جايى كه من در هر چشم به هم زدن و بلكه در زمانى كمتر از آن، به تنهايى به اندازۀ تمام ستايشگران تو را ستايش كنم، و به اندازۀ تمام مخلصان تو را يگانه بخوانم، و به اندازۀ تمام دوستان عارفت تو را تقديس كنم، و به اندازۀ تمام تهليل گويان تو را ثناگويى كنم؛ همانند آنچه كه تو خودت نسبت به آن شناخت دارى، و با آن ستايش شونده اى از تمام مخلوقاتت اعمّ از حيوان و جمادات. بارالها؛ اشتياق دارم شكر و سپاس تمام ستايش هايى را كه زبانم را بدان گويا كردى نيز به جاى آورم. چه قدر آسان است انجام آن چه مرا بدان موظّف فرمودى، و چه عظيم است وعده هايى كه براى سپاسگزاريت به من دادى؛ از راه فضل و دوستى و لطف شروع به نعمت بخشيدن به من كردى، و به من دستور دادى كه در مقابل آن نعمت ها-چنان كه حقّ توست و عدالت نيز همين را اقتضا مى كند-به شكرگزاريت بپردازم؛ نيز به من وعده فرمودى كه در مقابل شكر و سپاسگزاريم نيز چند برابر به من ببخشى و پاداش

ص: 492

و سألتني منه فرضا يسيرا صغيرا، و وعدتني عليه أضعافا و مزيدا و إعطآء كثيرا، و عافيتني من جهد البلاء، و لم تسلمني للسّوء من بلائك، و منحتني العافية، و أوليتني بالبسطة و الرّخآء، و ضاعفت لي الفضل مع ما وعدتني به من المحلّة الشّريفة، و بشّرتني به من الدّرجة الرّفيعة المنيعة، و اصطفيتني بأعظم النّبيّين دعوة، و أفضلهم شفاعة محمّد صلّى اللّه عليه و اله. أللّهمّ اغفر لي ما لا يسعه إلاّ مغفرتك، و لا يمحقه إلاّ عفوك، وهب لي في يومي هذا و ساعتي هذه يقينا يهوّن عليّ مصيبات الدّنيا و أحزانها، و يشوّقني إليك، و يرغّبني فيما عندك، و اكتب لي المغفرة، و بلّغني الكرامة، و ارزقني شكر ما أنعمت به عليّ، فإنّك أنت اللّه الواحد الرّفيع البديء البديع السّميع العليم الّذي ليس لأمرك مدفع، و لا عن قضآئك

بدهى. از روزى و رزقت جهت عبرت جويى و آزمايش، به من ارزانى داشتى، ولى در مقابل مقدار كم و كوچك از آن را از من درخواست كردى و باز هم در مقابل پرداخت آن، وعدۀ پاداش هاى چند برابر و نيز بخشش هاى بسيار به من دادى. و مرا از سختى بلا عافيت و سلامت دادى و به بدى هاى بلايت رها نكردى، و عافيت و سلامتى را به من احسان نمودى، و مرا با گستردگى و رفاه يارى كردى و براى من فضل و احسان را-با اين كه در محلّ بزرگوارى براى من وعده دادى- چندين برابر قرار دادى، و به وسيلۀ او مرا به درجۀ رفيع و والا بشارت دادى، و مرا به بزرگ ترين پيامبران از نظر فراخوان و برترين آنان از نظر شفاعت يعنى حضرت محمّد-كه درود خدا بر او و آل او باد-برگزيدى. بارخدايا؛ بيامرز براى من آنچه را كه جز آمرزش تو آن را توان ندارد، و جز عفوت آن را محو و نابود نكند؛ امروز و در ساعت حاضر يقينى به من ببخشى كه مصيبت ها و اندوه هاى دنيا را بر من آسان گرداند، و مرا مشتاق تو كند، و ترغيب به چيزهايى كه نزد توست بنمايد. مغفرت و آمرزش خويش را براى من بنويس، و مرا به كرامت برسان، و شكر و سپاسگزارى بر نعمت هايت را كه بر من عنايت كردى، روزيم كن؛ زيرا، تو خداى يكتاى والاى آغازگر نوآور شنواى دانا هستى؛ خدايى كه هيچ چيزى نمى تواند دستورت را برگرداند، و از قضا و نظر تو

ص: 493

ممتنع، و أشهد أنّك ربّي و ربّ كلّ شيء فاطر السّماوات و الأرض، عالم الغيب و الشّهادة، العليّ الكبير المتعال. أللّهمّ إنّي أسألك الثّبات في الأمر، و العزيمة في الرّشد، و إلهام الشّكر على نعمتك، و أعوذ بك من جور كلّ جآئر، و بغي كلّ باغ، و حسد كلّ حاسد. أللّهمّ بك أصول على الأعدآء، و إيّاك أرجو ولاية الأحبّآء، مع ما لا أستطيع إحصآءه من فوآئد فضلك، و أصناف رفدك، و أنواع رزقك، فإنّك أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الفاشي في الخلق حمدك، الباسط بالجود يدك، لا تضادّ في حكمك، و لا تنازع في سلطانك و ملكك، و لا تراجع في أمرك، تملك من الأنام ما شئت، و لا يملكون إلاّ ما تريد. أللّهمّ أنت المنعم المفضل القادر القاهر المقدّس في نور القدس، تردّيت بالعزّة و المجد، و تعظّمت بالقدرة و الكبريآء،

جلوگيرى كند؛ و گواهى مى دهم كه تو پروردگار من و پرورش دهندۀ تمام چيزهايى؛ آفريننده آسمان ها و زمينى؛ داناى پنهانى ها و ديدنى ها؛ بلندمرتبه، بزرگ و والامقام. بارخدايا؛ به راستى من از تو درخواست ثبات و پايدارى را در ولايت، و عزم راسخ در انجام خوبى ها، و الهام به من براى سپاسگزارى بر نعمت هايت دارم. از جور و ستم تمام جائران و ستم كاران، از جفاكارى زورگويان، و از حسد حسادت كنندگان به تو پناه مى آورم. بارالها به واسطه تو مى خواهم بر دشمنان ظفر و چيرگى يابم؛ و تنها از تو ولايت و دوستى و دوستان را اميد دارم؛ با اين كه هنوز نمى توانم موارد فضل سودمندت، و انواع پذيرايى و روزى ات را به شماره درآورم. همانا، تو خدايى هستى كه جز تو معبودى نيست و ستايشت در بين خلقت گسترده و آشكار است، و دست جود و بخششت باز و گسترده است، و در حكم و فرمان تو با تو ضدّيت نمى توان كرد، و در سلطنت و فرمان روايى، كسى نمى تواند به جنگ تو بيايد، و امر و دستور تو بازگردانده نمى شود، هرچه از مردم را بخواهى ملك توست؛ ليكن هرچه آن ها بخواهند-جز با ارادۀ تو-بدست نمى آورند. بارالها؛ تو نعمت بخش، فضل و فزونى بخش، توانا، چيره و غالب و پاكيزه دانسته شده در نور پاك هستى؛ لباس عزّت و بزرگوارى بر تن دارى، و با قدرت و كبرياييت ابراز بزرگى مى كنى،

ص: 494

و غشّيت النّور بالبهآء، و جلّلت البهآء بالمهابة. أللّهمّ لك الحمد العظيم، و المنّ القديم، و السلطان الشّامخ، و الحول الواسع، و القدرة المقتدرة، و الحمد المتتابع الّذي لا ينفد بالشّكر سرمدا و لا ينقضي أبدا، إذ جعلتني من أفاضل بني ادم، و جعلتني سميعا بصيرا صحيحا سويّا معافا لم تشغلني بنقصان في بدني، و لا بافة في جوارحي، و لا عاهة في نفسي و لا في عقلي، و لم يمنعك كرامتك إيّاي، و حسن صنعك عندي، و فضل نعمآئك عليّ إذ وسعّت عليّ في الدّنيا، و فضّلتني على كثير من أهلها تفضيلا، و جعلتني سميعا أعي ما كلّفتني على كثير من أهلها تفضيلا، و جعلتني سميعا أعي ما كلّفتني، بصيرا أرى قدرتك فيما ظهر لي، و استرعيتني و استودعتني قلبا يشهد بعظمتك، و لسانا ناطقا بتوحيدك، فإنّي لفضلك عليّ حامد، و لتوفيقك إيّاي بحمدك شاكر،

و نور را به زيبايى و درخشندگى پوشانده اى، و درخشندگى را با هيبت جلالت بخشيده اى. بارخدايا؛ ستايش فراوان از آن توست؛ منّت ديرينه مخصوص توست؛ سلطنت رفيع و پابرجا مال توست؛ جنبش و توان فراگير، قدرت شايان، و ستايش پى درپى كه پايان نپذيرد و تا ابديّت نيز از بين رفتنى نيست، سزاوار توست؛ زيرا، تو مرا از بافضيلت ترين فرزندان حضرت آدم قرار دادى، و مرا شنوا، بينا، سالم درست اندام، با عافيت و سلامتى قرار دادى و در بدنم كمبودى نيست تا مرا به خود مشغول كند، و اعضا و جوارحم نيز دچار آفت و بيمارى نيستند، و در روان و عقلم نيز آسيبى وجود ندارد. كرامت و بزرگوارى تو بر من، و كارهاى نيكى كه برايم مى كنى، و فزونى نعمت هايت تو را بازنداشت كه نعمت هايت را در اين دنيا بر من گستراندى، و مرا بر بسيارى از اهل دنيا برترى و فضيلت بخشيدى، و مرا شنوا قرار دادى تا به وظايفم گوش فرادهم، و مرا بينا قرار دادى تا قدرت تو را كه برايم آشكار ساختى ببينم، و مرا مراعات كردى و قلبى به من دادى تا با اين وديعۀ ارزشمند بتوانم عظمت تو را مشاهده كنم، و زبانى گويا به يگانگى ات، ارزانى ام كردى. لذا، من تو را جهت فضل و فزونى كه بر من بخشيدى ستايش گرم، و به خاطر اين كه توفيق ستايشت را به من دادى شكرگزارم

ص: 495

و بحقّك شاهد، و إليك في ملمّي و مهمّي ضارع، لأنّك حيّ قبل كلّ حيّ، و حيّ بعد كلّ ميّت، و حيّ ترث الأرض و من عليها، و أنت خير الوارثين. أللّهمّ لا تقطع عنّي خيرك في كلّ وقت، و لم تنزل بي عقوبات النّقم، و لم تغيّر ما بي من النّعم، و لا أخليتني من وثيق العصم، فلو لم أذكر من إحسانك إليّ و إنعامك عليّ إلاّ عفوك عنّي، و الإستجابة لدعآئي، حين و إنعامك عليّ إلاّ عفوك عنّي، و الإستجابة لدعآئي، حين رفعت رأسي بتحميدك و تمجيدك، لا في تقديرك جزيل حظّي حين وفّرته انتقص ملكك، و لا في قسمة الأرزاق حين قتّرت عليّ توفّر ملكك. أللّهمّ لك الحمد عدد ما أحاط به علمك، و عدد ما أدركته قدرتك، و عدد ما وسعته رحمتك، و أضعاف ذلك كلّه، حمدا واصلا متواترا متوازيا لآلائك و أسمآئك. أللّهمّ فتمّم إحسانك إليّ فيما بقي من عمري، كما أحسنت إليّ

و به حقّ تو گواهى دهنده ام و در امور سخت و مهمّ به تو تضرّع كننده ام؛ زيرا تو قبل از هر زنده اى زنده بوده اى، و پس از هركه بميرد نيز زنده خواهى بود، و زنده اى هستى كه وارث زمين و هركه بر آن قرار دارد مى باشى، و تو بهترين وارثان هستى. خدايا؛ خير و نيكى ات را هيچ گاه از من قطع مكن، و كيفرهاى انتقامى ات را بر من مفرست، و نعمت هايى را كه بر من ارزانى داشته اى تغيير مده، و از حفاظت گاه هاى محكم و مطمئنّت مرا خالى مگردان؛ زيرا، اگر من از احسان و نعمت بخشى ات بر من، جز عفو و بخششت و پاسخ دادن به دعايم-هنگامى كه سربلند كردن براى ستايش و بزرگ شماريت-را ياد نمى كردم، با قرار دادن بهرۀ فراوان، چيزى از فرمان روايى تو كم نمى گشت، و در تقسيم نمودن رزق و روزى ها نيز با كم گذاشتن سهميّه من چيزى بر پادشاهى ات افزون نمى شد. خدايا؛ حمد و ستايش را به تعداد آنچه علم و دانش تو بر آن احاطه دارد، مخصوص تو دانم؛ به تعداد آنچه قدرت و توان تو آن را درك كند و دريابد؛ به تعداد آنچه رحمت تو آن را شامل و فراگيرد؛ بلكه چندين برابر همۀ آن چه گفتم، حمد و ستايش رسنده پى درپى هم راستا بر نعمت ها و نام هايت (نشانه هايت) نثار مى كنم. بارپروردگارا؛ احسان و نيكى ات را بر من در باقى ماندۀ دوران زندگانى ام تمام گردان، همان گونه كه در

ص: 496

[منه]فيما مضى، فإنّي أتوسّل إليك بتوحيدك و تهليلك و تمجيدك و تكبيرك و تعظيمك، [و أسألك باسمك الّذي خلقته من ذلك فلا يخرج منك إلاّ إليك]. و أسألك باسمك الرّوح المكنون الحيّ الحيّ الحيّ و به و به و به، و بك و بك و بك، ألاّ تحرمني رفدك، و فوآئد كرامتك، و لا تولّني غيرك، و لا تسلمني إلى عدوّي، و لا تكلني إلى نفسي، و أحسن إليّ أتمّ الإحسان عاجلا واجلا، و حسّن في العاجلة عملي، و بلّغني فيها أملي و في الآجلة، و الخير في منقلبي، فإنّه لا تفقرك كثرة ما يندفق به فضلك، و سيب العطايا من منّك، و لا ينقص جودك تقصيري في شكر نعمتك، و لا تجمّ خزآئن نعمتك النّعم، و لا ينقص عظيم مواهبك من سعتك الإعطآء، و لا تؤثّر في جودك العظيم الفاضل الجليل منحك، و لا تخاف ضيم إملاق فتكدي، و لا يلحقك

گذشته زندگانى ام نيز چنين كردى؛ زيرا من با يگانه دانستن تو، و تهليل گفتن و ثناگوئى تو و گرامى داشت و تعظيم تو به تو توسّل مى جويم (و تو را مى خوانم به واسطۀ نامى كه از آن آفريدى و از تو جز به سوى خودت خارج نخواهد شد) . و تو را مى خوانم به واسطۀ اسمت، روح پنهان، زنده زنده زنده، و به او، و به او، و به او؛ و به تو، و به تو، و به تو؛ كه مرا از جايزه و كرامت هاى سودمندت محروم مگردانى، و سرپرستى ام را به دست كسى جز خودت مسپار، و مرا به دست دشمنم تسليم مكن، و به خودم نيز مسپار و وامگذار؛ و كامل ترين احسان را در حال حاضر و به زودى و نيز در آينده ها بر من فروفرست، و در زمان هاى نزديك باعث نيكى عملم، و در نزديك و دور زمانه، مرا به آرزوهايم برسان، و در بازگشتن نيز به من خير برسان؛ زيرا، جوشش زياد فضل و احسان تو نيازمندت نخواهد كرد؛ بخشش ها از ناحيۀ تو مى رسد، و كوتاهى من در سپاسگزارى نعمت تو باعث كاستى در بخشش و جودت نمى گردد، و گنجينه هاى نعمتت را زياد و انبوه نمى گرداند، و بخشش هاى بزرگ تو باعث كاستى در عطاهاى فراگيرت نمى شود، و عطاهاى خاصّ تو تأثيرى در سخاوت بزرگ و افزون و شكوه مندت ندارد، و از تنگدستى نمى هراسى تا دست نگه دارى، و

ص: 497

خوف عدم فينقص فيض ملكك و فضلك. أللّهمّ ارزقني قلبا خاشعا، و يقينا صادقا، و بالحقّ صادعا، و لا تؤمنّي مكرك، و لا تنسني ذكرك، و لا تهتك عنّي سترك، و لا تولّني غيرك، و لا تقنّطني من رحمتك بل تغمّدني بفوآئدك، و لا تمنعني جميل عوآئدك، و كن لي في كلّ وحشة أنيسا، و في كلّ جزع حصنا، و من كلّ هلكة غياثا، و نجّني من كلّ بلاء، و اعصمني من كلّ زلل و خطآء، و تمّم لي فوآئدك، وقني وعيدك، و اصرف عنّي أليم عذابك و تدمير تنكيلك، و شرّفني بحفظ كتابك، و أصلح لي ديني و دنياي و اخرتي و أهلي و ولدي، و وسّع رزقي، و أدرّه عليّ، و أقبل عليّ، و لا تعرض عنّي. أللّهمّ ارفعني و لا تضعني، و ارحمني و لا تعذّبني، و انصرني و لا تخذلني، واثرني و لا تؤثر عليّ، و اجعل لي من أمري يسرا و فرجا،

ترس از بى چيزى به تو نمى رسد تا از فيض پادشاهى و فضلت كم كند. بارخدايا؛ قلبى خاشع، يقينى راستين و حقيقت جو، و سخن حق را آشكاركننده نصيبم كن؛ و كارى كن كه خود را از مكرت در امان ندانم، و يادت را از يادم مبر، و پرده پوشى ات را از من برمدار، و سرپرستى ام را به ديگرى مسپار، مرا از رحمتت نااميد مساز بلكه با سودبخشى ات مرا بهره مند گردان، و از بهره هاى زيبايت محرومم مساز، و در هر وحشتى انيس من باش، و در هر بى تابى و ناشكيبايى جاى امن و حصن من باش، و از هر هلاكتى دادرس من باش، و از همۀ بلاها نجاتم بخش، و از هر لغزش و اشتباهى نگاهم دار، و سودبخشى ات را برايم كامل كن، و عذاب دردناكت و هلاكت عقوبت و مجازاتت را از من دور گردان، و با نگهبانى از كتابت به من شرافت ببخش، و و دين و دنيا و آخرت و اهل و فرزندم را برايم اصلاح كن، و رزقم را وسعت بده، و روزيم را ريزان گردان، و به من رو كن و روى مباركت را از من مگردان. بارالها؛ مرا بالا ببر و پست مگردان، و به من رحم كن و مرا عذاب مكن، و ياريم كن و خوارم مكن، و مرا بر ديگران ترجيح بده و ديگران را بر من ترجيح مده، و در كارم راحتى و گشايش بياور،

ص: 498

و عجّل إجابتي، و استنقذني ممّا قد نزل بي، إنّك على كلّ شيء قدير، و ذلك عليك يسير، و أنت الجواد الكريم. (1)

و در پاسخ مثبت دادن به من شتاب كن، و از مشكلاتى كه بر من وارد شده است رهاييم بخش؛ اعتقاد و باورم آن است كه تو بر هر چيزى توانايى، و اين كارها برايت آسان است، و تو سخاوت مندى بزرگوار هستى.

2- حكايت حرز يمانى

اشاره

در «دار السّلام» نقل فرموده است: دستخطّ علاّمۀ مجلسى اوّل رحمه اللّه را در پشت دعايى كه معروف به حرز يمانى است چنين يافتم:

به نام خداوند بخشندۀ مهربان، ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است، و درود بر شرافتمندترين پيامبران مرسل محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و عترت پاك او باد.

و بعد؛ سيّد نجيب و اديب بزرگوار، برگزيده بزرگواران و نقيبان ارجمند، جناب امير محمّد هاشم-كه خداوند تأييد و توفيقش را به واسطۀ مقام ارجمند محمّد و آل پاكش عليهم السّلام ادامه دهد-از من خواست تا اجازه حرز يمانى را كه به امير مؤمنان عليه السّلام و امام پرهيزگاران و بهترين مخلوقات پس از آقا و سرور پيامبران (كه درودها و سلام هاى الهى تا آن گاه كه بهشت، جايگاه شايستگان خواهد ماند، بر آن دو بزرگوار نثار باد) نسبت داده مى شود، به او بدهم.

به اين خاطر، اجازۀ روايت اين دعا را به او مى دهم؛ با سندم كه از سيّد عابد و زهدپيشۀ ارجمند امير اسحاق استرآبادى (كه نزديك قبر آقاى تمام جوانان اهل بهشت در كربلا دفن شده است) و او از امام و مولاى ما و مولاى جنّ و انس، جانشين خداى تعالى، حضرت صاحب العصر و الزمان-كه بر او و پدران پاكش درود الهى نثار باد-نقل مى كند.

آن سيّد بزرگوار فرمود: در راه مكّه بودم كه گم شدم و از قافله عقب ماندم و كارم به جايى رسيد كه از زندگى ام نااميد شدم و همانند كسى كه در حال مرگ است شدم و

ص: 499


1- 1) . بحار الأنوار:95/259، [1]مهج الدعوات:161. [2]

شروع به گفتن شهادتين كردم. ناگهان مشاهده كردم مولاى ما و مولاى جهان يعنى جانشين خداوند بر تمام مردم روى زمين، بالاى سرم است.

آن حضرت فرمودند: اى اسحاق؛ برخيز. برخاستم و ايستادم، درحالى كه تشنه بودم، مرا سيراب فرمود و در پشت سرش بر مركب سوار كرد، پس شروع به خواندن اين حرز نمودم و آن حضرت كه درود خداوند بر ايشان باد اشتباهات آن را اصلاح مى نمود تا دعا به پايان رسيد؛ در اين هنگام مشاهده كردم كه در «ابطح» هستم؛ از مركب پياده شدم و آن بزرگوار غايب شدند، و كاروان من نيز پس از گذشت نه روز بدان جا رسيد.

در بين اهل مكّه مشهور شد كه من با طىّ الأرض به مكّه آمده ام؛ لذا، پس از انجام مناسك حجّ پنهان شدم.

مرحوم مجلسى اوّل مى فرمايد: ايشان (امير اسحاق استرآبادى) چهل بار با پاى پياده به حجّ رفته بود. وقتى در اصفهان به خدمتش رسيدم، از كربلا آمده بود تا به زيارت آقاى دو جهان يعنى امام علىّ بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما مشرّف شود. وى هفت تومان مهريّه همسرش بر گردنش بود، و همين مقدار را نيز از يكى از ساكنان مشهد مقدّس طلب داشت.

از سويى، در خواب ديده بود كه مرگش نزديك شده، سيّد فرمود: من پنجاه سال در كربلا ساكن بودم تا در آن جا بميرم، و حالا مى ترسم مرگ در غير كربلا مرا دريابد و در شهر ديگرى بميرم. وقتى يكى از دوستان ما اين جريان را دانست، هفت تومان به سيّد داد و يكى از برادران دينى را به همراهش روانه كرد.

آن شخص مى گويد: وقتى سيّد امير اسحاق به كربلا رسيد و قرضش (مهريّۀ همسرش) را ادا كرد، بيمار شد و در روز نهم بيماريش از دنيا رفت و در خانۀ خويش دفن شد. كرامت هاى زيادى از اين قبيل، در مدّتى كه ايشان در اصفهان بودند، از وى مشاهده كردم.

من چندين اجازه براى روايت اين دعاى شريف دارم كه به همين يك اجازه بسنده كردم؛ از ايشان (امير محمّد هاشم) درخواست مى كنم در جاهايى كه بيشتر احتمال

ص: 500

اجابت دعا هست مرا از ياد مبرد، و از وى مى خواهم كه اين دعا را مگر براى رضاى خداى تعالى قرائت نكند، و اگر دشمنش از مؤمنان است هيچ گاه دعا را به قصد هلاك آن مؤمن نخواند اگرچه گناهكار يا اهل ستم باشد. و نيز اين دعا را براى اندوختن دنياى پست به كار نبرد، بلكه شايسته است تنها براى نزديك شدن به خداى تعالى و براى رد كردن زيان هاى شيطان هاى جنّى و آدمى از خودش و از تمام مؤمنان، اين دعا را بخواند، اگر بتواند چنين نيّتى داشته باشد؛ و اگر نمى تواند اين گونه نيّت كند، بهتر است هيچ نيّتى جز نزديك شدن به خداى تعالى نداشته باشد.

اين مطالب را محتاج ترين بندگان به رحمت پروردگار بى نيازش، يعنى محمد تقى فرزند مجلسى اصفهانى نوشت؛ درحالى كه خدا را ستايش، و بر سرور و سالار پيامبران و جانشينان نجيب و برگزيده اش عليهم السّلام درود مى فرستد. پايان كلام ايشان كه خداوند جايگهش را در بهشت ابدى بالا ببرد.

فرزندش مرحوم علاّمه ابتداى اين داستان را كه در مورد ديدار حضرت مهدى ارواحنا فداه توسّط امير اسحاق بود، در جلد سيزدهم «بحار الأنوار» آورده است، ولى اختلاف زيادى با اين حكايت دارد. (1)

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: از جمله دعاهاى مشهور، دعاى «حرز يمانى» -كه معروف به دعاى سيفى نيز هست-مى باشد. اين دعا چند طريق و روايت مختلف دارد كه طريق مهمّ آن را نقل مى كنيم، إن شاء اللّه:

ابو عبد اللّه حسين بن ابراهيم بن على فتى معروف به ابن خيّاط به ما گزارش داد و گفت: ابو محمّد هارون بن موسى تلعكبرى برايم گفت:

ابو القاسم عبد الواحد (عبد اللّه، خ) بن يونس موصلى در حلب برايم نقل كرد كه علىّ بن محمّد بن احمد معروف به مستنجد برايم حديث گفت كه: ابو الحسن كاتب برايم نقل كرد كه عبد الرحمان بن على بن زياد گفت: عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر گفتند:

ص: 501


1- 1) . دار السلام:2/12.

روزى در هنگامى كه ما نزد مولاى مان امير مؤمنان حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام بوديم، به ناگاه حسن بن على عليهما السّلام وارد شد و عرض كرد:

اى امير مؤمنان؛ مردى آمده است و اجازه ورود مى طلبد و بوى مشك مى دهد.

فرمود: بگو بيايد.

مردى تنومند و خوش سيما وارد شد كه چهره اى گيرا داشت و بزرگ منش بود و لهجه اى فصيح و خوش داشت و لباس پادشاهان بر تن داشت؛ گفت:

السلام عليك يا أمير المؤمنين و رحمة اللّه و بركاته. من مردى هستم كه از دورترين مناطق سرزمين يمن آمده ام و از بزرگان عرب هاى منسوب به شما (شيعيان) مى باشم، من ملكى عظيم و نعمتى فراوان به جاى نهاده ام و داراى زندگانى خوش و حالى آسوده و اموالى با رشد و ترقّى داشتم، و جريانات را آزموده بودم و روزگار مرا ورزيده ساخته بود و دشمنى دارم كه بسيار سرسخت است و با سپاهيان فراوانش و نيروهاى بزرگى كه به كمك گرفته بود بر من حمله كرد و پيروز شد و راه هاى حيله و فرار از آن مرا درمانده ساخت.

شبى، به خواب رفته بودم كه شخصى ندا داد: اى مرد؛ برخيز و به سوى بهترين خلق خدا پس از رسول او يعنى علىّ بن ابى طالب امير و فرمان رواى مؤمنان صلوات اللّه عليه و على آله برو و از آن حضرت درخواست كن تا دعايى به تو بياموزد كه حبيب خداوند و برگزيده و انتخاب شدۀ از مخلوقاتش، يعنى حضرت محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطلب صلوات اللّه عليه و على آله به او آموخته است؛ زيرا در آن دعا، اسم (ويژۀ) خداى عزّ و جلّ است؛ با آن دعا خدا را بخوان و دشمنت را كه با تو به نبرد پرداخته است، نفرين كن.

اى امير مؤمنان؛ من از خواب بيدار شدم و به سرعت به همراه چهارصد بنده نزد تو آمدم، و خدا و رسول او و تو را گواه مى گيرم كه تمام شان را آزاد كردم و اين كار را تنها براى خاطر خداى بزرگ انجام دادم. حالا با تنى لاغر و رنجور از راهى پرپيچ وخم و سرزمين دور نزدت آمدم؛ پس بر من منّت بگذار و به خاطر فضل و بزرگواريت، و

ص: 502

نيز به خاطر حقّ پدرى و خويشاونديت دعايى را كه در خواب از آن مطّلع شدم و مأمور شدم براى دريافت آن به خدمت شما برسم، به من بياموز.

مولاى مان حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمود:

باشد؛ اين كار را انجام مى دهم إن شاء اللّه.

آن گاه، دوات و كاغذى خواست و اين دعا را براى آن مرد نوشت:

2- حرز يمانى

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم أللّهمّ أنت الملك الحقّ الّذي لا إله إلاّ أنت، و أنا عبدك، ظلمت نفسي، و اعترفت بذنبي، و لا يغفر الذّنوب إلاّ أنت، فاغفر لي يا غفور يا شكور. أللّهمّ إنّي أحمدك، و أنت للحمد أهل، على ما خصصتني به من مواهب الرّغآئب، و ما وصل إليّ من فضلك السّابغ، و ما أوليتني به من إحسانك إليّ، و بوّأتني به من مظنّة العدل، و أنلتني من منّك الواصل إليّ،

به نام خداوند بخشندۀ مهربان بارالها؛ تو پادشاه راستينى هستى كه جز تو معبودى نيست؛ و من بندۀ تو هستم؛ بر خود ستم كردم، و به گناهم اعتراف دارم؛ درحالى كه (مى دانم) جز تو كسى گناهان را نمى بخشد، پس بخشش و آمرزشت را شامل من گردان، اى آمرزنده؛ اى پاداش دهنده؛ بارالها؛ من تو را ستايش مى كنم، و مى دانم كه تو شايستۀ ستايش هستى. ستايش بر بخشش هاى خوش آيندى كه به من اختصاص دادى، و فضل و احسان فراوانى كه به من رسانيدى، و نيكى و احسان كه بر من ارزانى داشتى، و آنچه از جايگاه عدل براى من جاى دادى، و از لطف و احسان پياپى ات به من رسانيدى،

ص: 503

و من الدّفاع عنّي، و التّوفيق لي، و الإجابة لدعآئي حين اناجيك داعيا. و أدعوك مضاما، و أسألك فأجدك في المواطن كلّها لي جابرا، و في الامور ناظرا، و لذنوبي غافرا، و لعوراتي ساترا، لم أعدم خيرك طرفة عين منذ أنزلتني دار الإختيار (1)، لتنظر ما اقدّم لدار القرار، فأنا عتيقك من جميع الآفات و المصآئب، في اللّوازب و الغموم الّتي ساورتني فيها الهموم، بمعاريض أصناف البلاء، و مصروف جهد القضآء، لا أذكر منك إلاّ الجميل، و لا أرى منك غير التّفضيل. خيرك لي شامل، و فضلك عليّ متواتر، و نعمتك عندي متّصلة، و سوابق لم تحقّق حذاري، بل صدّقت رجآئي، و صاحبت أسفاري، و أكرمت أحضاري، و شفيت أمراضي و أوهاني، و عافيت منقلبي و مثواي، و لم تشمت بي أعدآئي، و رميت من رماني، و كفيتني مؤونة من

و از من دفاع كردى، و توفيقم دادى، و دعايم را مستجاب مى كنى هنگامى كه درحال دعا با تو مناجات مى كنم؛ و هنگامى كه تو را مى خوانم درحالى كه ستمديده ام. و درخواست مى كنم و مى بينم كه در همه جا نسبت به من مهربان و نيكوكارى، و در تمام كارها نظاره گر من هستى، و گناهانم را مى بخشى، و عيب هايم را مى پوشانى؛ از ابتداى ورود به دنيا (كه منزلگاه اختيار است) حتّى به قدر يك چشم برهم زدن نيز سراغ ندارم كه خير و خوبى ات به من نرسيده باشد. چنين كردى تا ببينى براى خانۀ هميشگى ام (آخرت) چه چيزى مى فرستم (اى خدا؛) بدين سان، من آزاد شدۀ تو از تمام آسيب ها و مصيبت ها، در سختى ها و غم و اندوه هايى هستم كه ناراحتى ها را بر من حمله ور ساخته؛ به پيش آمدن بلاهاى گوناگون، و رخ دادن سختى قضا. از تو جز خوبى و زيبايى به ياد ندارم و جز مهربانى و فضل، از تو نمى بينم. خير و نيكى تو مرا فراگرفته است، و فضل و فزون بخشى تو پى درپى به من مى رسد، و نعمتت به طور متّصل به من مى رسد، و سابقه هايى كه محقّق نساختى برحذر شدنم (نااميديم) را، بلكه اميدم را به راستى رسانده اى، و در سفرها همراهم بودى، و در وطن نيز با كرامت و بزرگوارى با من رفتار كردى، و بيمارى ها و سستى هايم را شفا بخشيدى، و پناهگاه و آرامگاهم را عافيت بخشيدى، و دشمنان مرا اجازۀ شماتت كردن نسبت به من ندادى، و هركه مرا هدف گرفت او را هدف گرفتى، و سختى و رنج

ص: 504


1- 1) . دار الإختبار «منزلگاه آزمايش» ، بحار الأنوار:95/242. [1]

عاداني. فحمدي لك واصل، و ثنآئي عليك دآئم، من الدّهر إلى الدّهر، بألوان التّسبيح، خالصا لذكرك، و مرضيّا لك بناصع التّوحيد (1)، و إمحاض التّمجيد بطول التّعديد، و مزيّة أهل المزيد، لم تعن في قدرتك، و لم تشارك في إلهيّتك، و لم تعلم لك مآئيّة فتكون للأشيآء المختلفة مجانسا، و لم تعاين إذ حبست الأشيآء على الغرآئز، و لا خرقت الأوهام حجب الغيوب، فتعتقد فيك محدودا في عظمتك، فلا يبلغك بعد الهمم، و لا ينالك غوص الفكر، و لا ينتهي إليك نظر ناظر في مجد جبروتك، إرتفعت عن صفة المخلوقين صفات قدرتك، و علا عن ذلك كبريآء عظمتك، لا ينقص ما أردت أن يزداد، و لا يزداد ما أردت أن ينقص، لا أحد حضرك حين برأت النّفوس، كلّت الأوهام عن تفسير صفتك، و انحسرت العقول

دشمنانم را از من كفايت نمودى. بنابراين، ستايشم به تو پيوسته، و ثناگويى ام بر تو هميشگى است، از هر زمانى تا زمان ديگر، با تسبيح گويى هاى گوناگون، فقط به خاطر ياد تو و جلب خشنودى تو به توحيد ناب و ستايشگرى خالص، با طولانى شدن شمارش و فزونى اهل افزايش خواهم بود، كسى در تواناييت ياريت نكرده است، و در خداييت نيز شريك نشده، و ماهيّتى براى تو ندانسته اند تا هم جنس اشياى مختلف باشى، و هنگامى كه به هر چيزى غريزۀ خاصّى عطا مى كردى ديده نشده اى، و اوهام و خيال ها نتوانسته اند پرده هاى عالم پنهان را بدرد تا اعتقاد به محدوديّتى در مورد عظمت تو پيدا كنند. بنابراين، همّت هاى والا توان رسيدن به تو را ندارند، و انديشه هاى ژرف نگر نمى توانند به تو دست يازند، و نگرش كسانى كه بر شكوه جبروت تو چشم دوخته اند به تو منتهى نمى شود، ويژگى هاى قدرتت برتر از توصيف آفريدگان است، و بزرگى كبرياييت برتر از آن هاست. چيزى را كه اراده كرده اى تا افزون باشد كم نمى شود، و چيزى كه خواسته اى كم باشد افزون نمى گردد. هيچ كس، در هنگام آفرينش جان ها نزد تو حضور نداشته است، انديشه و خيال از تفسير و بيان وصف تو درمانده اند، و عقل ها در دست يابى

ص: 505


1- 1) . اين كلمه به تعبيرات مختلف وارد شده: بصانع التّوحيد، بيانع التّوحيد، بنايع التّوحيد، ولى نسخه اى كه در متن ذكر كرده ايم صحيح تر است.

عن كنه عظمتك، و كيف توصف و أنت الجبّار القدّوس، الّذي لم تزل أزليّا دآئما في الغيوب وحدك ليس فيها غيرك و لم يكن لها سواك، حار في ملكوتك عميقات مذاهب التّفكير، فتواضعت الملوك لهيبتك، و عنت الوجوه بذلّ الإستكانة لك، و انقاد كلّ شيء لعظمتك، و استسلم كلّ شيء لقدرتك، و خضعت لك الرّقاب، و كلّ دون ذلك تحبير اللّغات، و ضلّ هنالك التّدبير في تصاريف الصّفات، فمن تفكّر في ذلك رجع طرفه إليه حسيرا، و عقله مبهورا، و تفكّره متحيّرا. أللّهمّ فلك الحمد متواترا متواليا متّسقا مستوثقا، يدوم و لا يبيد غير مفقود في الملكوت، و لا مطموس في المعالم، و لا منتقص في العرفان، و لك الحمد ما لا تحصى مكارمه في اللّيل إذا أدبر، و الصّبح إذا أسفر، و في البراري و البحار، و الغدوّ و الآصال،

به كنه و عمق حقيقت بزرگى تو درمانده اند؛ چگونه قابل وصف هستى، درحالى كه تو بسيار قدرتمند و در نهايت پاكى هستى؟ كه هميشه و به طور دايم، به تنهايى در پنهانى ها هستى و كسى جز تو نمى تواند چنين باشد. ژرف ترين راههاى انديشه در ملكوت تو سرگردان شده است؛ و بدين سان، پادشاهان براى عظمت تو به فروتنى افتاده اند، و آبرومندان با ذلّت و بيچارگى صورت بر خاك نهاده اند؛ و هر چيزى منقاد و سرافكندۀ عظمت توست، و هر چيزى در برابر توان و قدرت تو سر تسليم و بندگى فرود آورده است، و گردن ها در برابرت فروتن و كج شده است، و لغات را ياراى رسيدن به آن نيست، و تدبير عقلا در چگونگى صفات تو دچار سرگردانى شده است. بدين سان، هركس در آن تفكّر كند چشمش درحالى كه خسته و درمانده گشته به سوى او برمى گردد، و عقلش مبهوت و انديشه اش سرگردان مى شود. بارالها؛ تو را ستايش مى كنم به طور پى درپى و پيوسته و محكم و متّصل؛ به گونه اى كه دايمى باشد و از بين نرود و در ملكوت نيز گم نشود، و در مكان هاى مخصوص آن محو و نابود نشود، و از نظر شناخت نيز كمبودى نداشته باشد. و ستايش مخصوص توست آن چنان كه خوبى هاى آن قابل شمارش نيست در آن هنگام كه شب پايان مى رسد و صبحگاهان طلوع مى كند و در خشكى ها و درياها و صبح و شام

ص: 506

و العشيّ و الإبكار، و في الظّهآئر و الأسحار. أللّهمّ بتوفيقك قد أحضرتني الرّغبة، و جعلتني منك في ولاية العصمة لم أبرح في سبوغ نعمآئك، و تتابع الائك محفوظا لك في المنعة و الدّفاع محوطا بك في مثواي و منقلبي، و لم تكلّفني فوق طاقتي، إذ لم ترض منّي إلاّ طاعتي، و ليس شكري و إن أبلغت في المقال و بالغت في الفعال ببالغ أدآء حقّك، و لا مكافيا لفضلك، لأنّك أنت اللّه الّذي لا إله إلاّ أنت، لم تغب و لا تغيب عنك غائبة، و لا تخفى عليك خافية، و لم تضلّ لك في ظلم الخفيّات ضالّة، إنّما أمرك إذا أردت شيئا أن تقول له كن فيكون. أللّهمّ لك الحمد مثل ما حمدت به نفسك، و حمدك به الحامدون، و مجّدك به الممجّدون، و كبّرك به المكبّرون، و عظّمك به المعظّمون، حتّى يكون لك منّي وحدي بكلّ

و شبانگاهان و بامدادان و در نيمه هاى روز و سحرگاهان. بارالها؛ با توفيقت مرا به اشتياق آوردى، و در حفظ و سرپرستى خودت قرار دادى به گونه اى كه هميشه در نعمت هاى بى شمارت به سر برده ام و خوبى هاى پيوسته ات به من رسيده است، و در قلعۀ حفظ و حراست تو محفوظ بوده و در حال آرام گرفتنم و حركتم در احاطۀ تو بودم، بيش از توانم نيز براى من وظيفه مقرّر نفرموده اى؛ زيرا، تنها فرمان بردارى از خودت را سبب خشنوديت از من قرار دادى. با اين كه سپاسگزارى من-هر چند در گفتن بكوشم و با تمام توانم كار كنم-نمى تواند حق تو را ادا كند، و پاداش فضل و احسان تو باشد؛ زيرا، تو خدايى هستى كه جز تو معبودى نيست؛ هيچ گاه چيزى كه غايب است براى تو غايب نبوده و نخواهد بود، و هيچ چيز پنهانى براى تو پنهان نيست؛ و هيچ گم شده اى در تاريكى هاى پنهانى، براى تو گمشده نيست. فرمان تو اين گونه است كه هرگاه به چيزى بفرمايى: باش؛ مى شود. بارالها؛ ستايش مخصوص توست به همان شكلى كه تو خودت را ستوده اى، و ستايشگران به ستايشت پرداخته اند، و ثناگويان تو را بزرگ شمرده اند، و تكبيرگويان به بيان بزرگى تو پرداخته اند، و تعظيم كنندگان در پيشگاه تو به تعظيم پرداخته اند؛ به طورى كه از من به تنهايى به اندازۀ

ص: 507

طرفة عين، و أقلّ من ذلك مثل حمد الحامدين، و توحيد أصناف المخلصين، و تقديس أجناس العارفين، و ثنآء جميع المهلّلين، و مثل ما أنت به عارف من جميع خلقك من الحيوان، و أرغب إليك في رغبة ما أنطقتني به من حمدك، فما أيسر ما كلّفتني به من حقّك، و أعظم ما وعدتني على شكرك، ابتدأتني بالنّعم فضلا و طولا، و أمرتني بالشّكر حقّا و عدلا، و وعدتني عليه أضعافا و مزيدا، و أعطيتني من رزقك اعتبارا و فضلا، و سألتني منه يسيرا صغيرا، و أعفيتني من جهد البلاء و لم تسلمني للسّوء من بلاءك مع ما أوليتني من العافية، و سوّغت من كرآئم النّحل، و ضاعفت لي الفضل مع ما أودعتني من المحجّة الشّريفة، و يسّرت لي من الدّرجة العالية الرّفيعة، و اصطفيتني بأعظم النّبيّين دعوة، و أفضلهم شفاعة، محمّد

چشم برهم زدن و حتّى كمتر از چشم برهم زدن، قدر ستايش ستايشگران، و يگانه دانستن تمام مخلصان نسبت به تو، و منزّه دانستن تمام عارفان نسبت به ساحت تو، و ثناگويى تمام تهليل گويان، و همانند آن چه تو از تمام مخلوقات زنده ات سراغ دارى؛ باشد. و از طرفى مشتاق تو هستم كه ستايش هايى را كه بر زبانم آوردى برايت به جاى آوردم. بدين سان، چه قدر آسان است وظيفه اى كه براى اداى حقّت برايم معيّن فرمودى، و چه قدر وعدۀ پاداش تو نسبت به من در مقابل ستايشم، عظيم است. با فضل و احسان خود شروع به نعمت بخشى به من كردى، و از آنچه كه حق تو بود و عدالت اقتضا مى كرد به من فرمودى كه سپاسگزارى از نعمت هايت را به جاى آورم، و وعده فرمودى كه چند برابر سپاسگزارى من، به من پاداش خواهى داد؛ و از رزق و روزيت به من اعتبار و ارزش و فزونى عطا كردى، و در مقابل، مقدار كوچك و كمى از آن را از من خواستى؛ و از سختى و رنج گرفتارى ها عافيتم بخشيدى، و مرا به بلاهاى بدت وانگذاشتى؛ به خاطر عافيتى كه با آن مرا سرپرستى نمودى، و از عطاياى كريمانه ات بخشيدى، و فضل و احسان را بر من دوچندان نمودى با آنچه از طريقۀ شرافتمندانه در وجودم وديعه نهادى، و درجۀ والا و بلندمرتبه اى را برايم فراهم فرمودى؛ و برگزيدى مرا در دوران پيامبرى كه از جهت فراخوانى، بزرگترين انبيا و از جهت شفاعت، برترين آنها است؛ يعنى حضرت محمّد

ص: 508

صلّى اللّه عليه و اله. أللّهمّ فاغفر لي ما لا يسعه إلاّ مغفرتك، و لا يمحقه إلاّ عفوك، و لا يكفّره إلاّ فضلك، وهب لي في يومي يقينا تهوّن عليّ به مصيبات الدّنيا و أحزانها بشوق إليك، و رغبة فيما عندك، و اكتب لي عندك المغفرة، و بلّغني الكرامة، و ارزقني شكر ما أنعمت به عليّ، فإنّك أنت اللّه الواحد الرّفيع البديء البديع السّميع العليم، الّذي ليس لأمرك مدفع، و لا عن قضآئك ممتنع، أشهد أنّك ربّي و ربّ كلّ شيء، فاطر السّماوات و الأرض، عالم الغيب و الشّهادة، العليّ الكبير. أللّهمّ إنّي أسألك الثّبات في الأمر، و العزيمة على الرّشد، و الشّكر على نعمتك، أعوذ بك من جور كلّ جآئر، و بغي كلّ باغ، و حسد كلّ حاسد، بك أصول على الأعدآء، و بك أرجو ولاية الأحبّآء مع ما لا أستطيع إحصآءه، و لا تعديده من عوآئد

كه درود خدا بر او و آل او باد. بارخدايا؛ بيامرز براى من آن چه را كه جز آمرزش تو فراگير آن نباشد، و جز عفو و بخشش تو آن را نابود نكند، و جز فضل تو آن را نپوشاند. و امروز به من يقينى عطا كن كه با آن تمام مصيبت ها و غصّه هاى دنيا را به واسطۀ اشتياق به سوى خودت و ميل و علاقه به نعمت هايى كه نزد تو است آسان گردانى. و برايم نزد خودت بخشش و مغفرت را بنويس، و مرا به كرامت برسان، و سپاسگزارى از نعمت هاى ارزانى شده ات را نصيبم كن؛ زيرا تو خداى يكتا، والا، آغازگر، نوآور، شنوا و دانا هستى؛ خدايى كه دستورت قابل رد شدن نيست؛ و بازدارنده اى از حكم و قضاى تو وجود ندارد. گواهى مى دهم كه پروردگار من و پروردگار هر چيزى تو هستى؛ آسمان ها و زمين را آفريدى؛ آگاه از پنهانى و آشكارى؛ بلندمرتبه و بزرگ هستى. خدايا؛ به راستى از تو ثبات و پايدارى در امر دين و ولايت؛ ارادۀ قوى بر كامل شدن و سپاسگزارى نعمت هايت را درخواست مى كنم. به تو پناه مى آورم از جور و ستم هر ستمگر، و از تجاوز و ستم هر ستم پيشه و حسادت هر حسود؛ با كمك تو بر دشمنانم هجوم مى آورم و چيره مى گردم، و سرپرستى دوستان را نيز از تو اميد دارم، با اين كه نمى توانم

ص: 509

فضلك، و طرف رزقك، و ألوان ما أوليت من إرفادك، فإنّك أنت اللّه الّذي لا إله إلاّ أنت، الفاشي في الخلق رفدك، الباسط بالجود يدك، و لا تضادّ في حكمك، و لا تنازع في أمرك، تملك من الأنام ما تشآء، و لا يملكون إلاّ ما تريد. قُلِ اَللّهُمَّ مالِكَ اَلْمُلْكِ تُؤْتِي اَلْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ، وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ، وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ اَلْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * تُولِجُ اَللَّيْلَ فِي اَلنَّهارِ وَ تُولِجُ اَلنَّهارَ فِي اَللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ اَلْحَيَّ مِنَ اَلْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ اَلْمَيِّتَ مِنَ اَلْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (1). أنت المنعم المفضل الخالق البارئ القادر القاهر المقدّس في نور القدس، تردّيت بالمجد و العزّ، و تعظّمت بالكبريآء، و تغشّيت بالنّور و البهآء، و تجلّلت بالمهابة و السّنآء، لك المنّ القديم، و السّلطان الشّامخ، و الجود الواسع، و القدرة

فضل و عايدات تو، و نصيب هاى خوش آيند؛ و بخشش نمودن رنگارنگ تو را به شماره درآورم. راستى كه تو خدايى هستى كه جز تو معبودى نيست؛ بخششت نسبت به همۀ مخلوقات آشكار است، و دست مباركت به جود و بخشش گسترده است؛ و در دستورت كسى به ضدّيت با تو نمى تواند برخيزد (تا انجام نشود) ؛ در فرمانت كسى را ياراى نزاع و جدال با تو نيست؛ از مردم آنچه بخواهى مى گيرى، ولى آنان، جز آن چه را تو اراده كرده باشى در اختيار نخواهند داشت. «بگو: پروردگارا؛ اى صاحب فرمان روايى و حكومت؛ به هركه بخواهى فرمانروايى را مى دهى، و از هركه بخواهى مى گيرى، و هركه را بخواهى عزّت مى بخشى و هركه را بخواهى به ذلّت و خوارى مى كشانى؛ خير و خوبى، تنها در دست توست؛ راستى كه تو بر هر كارى توانايى. شب را در روز وارد مى كنى، و روز را وارد شب مى گردانى؛ و زنده را از مرده بيرون مى آورى، و مرده را از زنده خارج مى كنى؛ و هركه را بخواهى بدون حساب، روزى مى بخشى» . تو نعمت بخش فزونى دهنده، آفريننده و بوجود آورنده، توانا چيره، و تقديس شده در روشنى قدس هستى؛ رداى عزّت و بزرگوارى را بر تن كرده اى، و با كبريايى عظمت دارى، و با روشنى و شكوه و جلال خود را پوشانده اى، و با هيبت و عظمت خود را بزرگ نموده اى، منّت ديرينه، پادشاهى بلندمرتبه، و بخشش فراگير و توان و

ص: 510


1- 1) . سورۀ آل عمران، آيۀ 26 و 27. [1]

المقتدرة، جعلتني من أفضل بني ادم، و جعلتني سميعا بصيرا، صحيحا سويّا معافا، لم تشغلني بنقصان في بدني، و لم تمنعك كرامتك إيّاي، و حسن صنيعك عندي، و فضل إنعامك عليّ، أن وسّعت عليّ في الدّنيا، و فضّلتني على كثير من أهلها، فجعلت لي سمعا يسمع اياتك، و فؤادا يعرف عظمتك، و أنا بفضلك حامد، و بجهد يقيني لك شاكر، و بحقّك شاهد. فإنّك حيّ قبل كلّ حيّ، و حيّ بعد كلّ حيّ، و حيّ لم ترث الحياة من حيّ، و لم تقطع خيرك عنّي طرفة عين في كلّ وقت، و لم تنزل بي عقوبات النّقم، و لم تغيّر عليّ دقآئق العصم، فلو لم أذكر من إحسانك إلاّ عفوك، و إجابة دعآئي حين رفعت رأسي بتحميدك و تمجيدك، و في قسمة الأرزاق حين قدّرت، فلك الحمد عدد ما حفظه علمك، و عدد ما أحاطت به قدرتك، و عدد ما وسعته

قدرت و اقتدار واقعى از آن توست، مرا از برترين فرزندان آدم قرار دادى، مرا شنوا و بينا و صحيح و درست اندام و سالم قرار دادى، مرا گرفتار كم و كاستى در اندامم نكردى، و كرامت و بزرگوارى تو، نسبت به من و بهترين رفتار تو با من و فزون ترين بخشش هايت به من، مانع نشد كه در دنيا مرا توانگر گردانى و مرا بر بسيارى از اهل دنيا برترى دهى، پس گوش به من دادى تا آيات تو را بشنوم، و قلبى عطا كردى تا بتوانم به كمك آن عظمتت را بشناسم؛ و من به ستايش فضل تو مى پردازم؛ و در نهايت يقين و باور، به سپاسگزارى ات مشغول و گواه حقّانيت تو هستم. راستى كه تو زندۀ پيش از هر زنده، و زنده پس از هر زنده اى هستى، و زنده اى هستى كه زنده بودن را از زنده اى ديگر به ارث نبرده اى؛ و خير و خوبى هايت را براى يك چشم برهم زدن در هيچ لحظه اى از من قطع نكرده اى؛ و كيفر انتقامت را بر من فرونفرستادى؛ و حراست ها و نگهبانى هاى دقيقت را از من دگرگون ننموده اى. اگر از احسانت جز عفو بخشش تو و پاسخ مثبت تو را نسبت به دعاى من-در هنگام بلند كردن سرم براى ستايش و بزرگ داشت تو- ياد نكنم؛ و اگر جز تقسيم روزى در هنگام تقدير برايم نبود؛ لازم مى دانستم تا ستايش به اندازه و تعداد آن چه دانش تو در حفظ دارد، و به اندازه و تعداد آن چه در حيطۀ قدرت توست، و به عدد آن چه در دامنۀ

ص: 511

رحمتك. أللّهمّ فتمّم إحسانك فيما بقي، كما أحسنت فيما مضى، فإنّي أتوسّل إليك بتوحيدك و تمجيدك، و تحميدك و تهليلك، و تكبيرك و تعظيمك، و بنورك و رأفتك، و رحمتك و علوّك، و جمالك و جلالك، و بهآئك و سلطانك، و قدرتك و بمحمّد و اله الطّاهرين، ألاّ تحرمني رفدك و فوآئدك، فإنّه لا يعتريك لكثرة ما يتدفّق به عوآئق البخل، و لا ينقص جودك تقصير في شكر نعمتك، و لا تفني خزآئن مواهبك النّعم، و لا تخاف ضيم إملاق فتكدي، و لا يلحقك خوف عدم فينقص فيض فضلك. أللّهمّ ارزقني قلبا خاشعا، و يقينا صادقا، و لسانا ذاكرا، و لا تؤمّني مكرك، و لا تكشف عنّي سترك، و لا تنسني ذكرك، و لا تباعدني من جوارك، و لا تقطعني من رحمتك، و لا تؤيسني من روحك، و كن لي أنيسا من كلّ وحشة، و اعصمني من كلّ هلكة،

رحمت تو قرار دارد؛ نثار تو كنم. بارالها؛ احسان و نيكى ات را در باقى ماندۀ عمرم بر من كامل گردان چنان كه در گذشته نيز چنين كردى؛ چرا كه من به واسطۀ يگانه دانستن تو و ثنا گفتن تو، و ستايش و «لا اله الاّ اللّه» گفتن، و تكبير و بزرگداشت تو؛ و به واسطۀ نور و مهربانى، و رحمت و والايى، و زيبايى و بزرگى و شكوه، و پادشاهى، و قدرتت به تو متوسّل مى شوم و به واسطۀ محمّد و آل پاك او از تو مى خواهم كه مرا از عطا و بخشش و سودبخشى هايت محروم مساز؛ چون، تو را به خاطر بخشش فراوانت بازدارندگى بخل فرانمى گيرد، و كوتاهى در سپاسگزارى نعمت تو، باعث كم وكاستى در جود و سخاوت تو نمى شود، و نعمت بخشيدن ها باعث از بين رفتن گنجينه هاى بخشش تو نمى گردد؛ تو را ترس تنگدستى فرانمى گيرد تا دست از بخشش بردارى، و ترس نادارى نيز به تو راه نمى يابد كه باعث كاستى در ريزش فضلت گردد. بارخدايا؛ به من قلبى باخشوع و فروتن، و يقين و باورى راستين و زبانى گويا به ذكرت، ارزانى دار؛ مرا ايمن از مكر خود مگردان، و پرده پوشى ات را از من برمگير؛ و يادت را از ياد من مبر؛ و از جوار رحمتت دورم مكن؛ و از رحمتت جدايم مساز؛ و از رحمت و مهربانى خويش نااميدم مگردان؛ و همواره در تمام وحشت ها، همدم من باش؛ و مرا از هر هلاكتى حفظ كن؛

ص: 512

و نجّني من كلّ بلاء، فإنّك لا تخلف الميعاد. أللّهمّ ارفعني و لا تضعني، وزدني و لا تنقصني، و ارحمني و لا تعذّبني، و انصرني و لا تخذلني، و اثرني و لا تؤثر عليّ، و صلّ على محمّد و ال محمّد الطّيّبين الطّاهرين، و سلّم تسليما كثيرا.

و از هر بلا و گرفتارى نجاتم بخش؛ زيرا، واقعيّت آن است كه تو خلاف وعده ات عمل نمى كنى. بارالها؛ مرا سرافراز كن و سرافكنده مگردان؛ برايم افزون كن و كم مگردان؛ و به من رحم كن و عذابم مكن؛ و ياريم كن و خوارم مگردان؛ و مرا ترجيح بده و ديگران را بر من ترجيح مده؛ و بر محمّد و آل پاك و پاكيزه اش درود بفرست و بسياربسيار سلام خود را نثارشان كن.

ابن عباس، ادامه كلام امام عليه السّلام را چنين نقل مى كند:

مراقب باش كه حفظ كنى، و بايد تمام اين دعا در يك روز خوانده شود؛ و همانا من اميدوارم در حالى به سرزمينت برسى كه خداوند دشمنت را نابود و هلاك فرموده باشد.

راستى من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم شنيدم كه فرمود: اگر مردى اين دعا را با نيتى راستين و قلبى خاشع و فروتن بخواند، آن گاه به كوه ها دستور بدهد كه همراه او حركت كنند، به طور حتم به دنبالش حركت خواهند كرد؛ و اگر به دريا دستور دهد مى تواند بر روى آن راه برود.

آن مرد به طرف وطنش حركت كرد، و پس از چهل روز نامه اش به امير مؤمنان عليه السّلام رسيد كه در آن گفته بود: واقعيّت آن است كه خداوند تعالى دشمنم را به هلاكت رساند؛ به گونه اى كه حتّى يك مرد از آنان در سرزمين ما باقى نمانده است؛ حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نيز فرمودند:

اين را مى دانستم؛ و اين حقيقت را رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم به من آموخته است؛ هيچ كارى نيز به من دشوار نمى شود، جز آن كه با اين دعا آسان مى شود. (1)

ص: 513


1- 1) . بحار الأنوار:95/240، و [1]مهج الدعوات:137( [2]با تفاوت اندك) .

3- دعاى حريق

كه صبحگاهان خوانده مى شود

(1)

أللّهمّ إنّي أصبحت اشهدك و كفى بك شهيدا، و اشهد ملآئكتك و حملة عرشك و سكّان سبع سماواتك و أرضيك و أنبيآءك و رسلك و ورثة أنبيآءك و رسلك و الصّالحين من عبادك و جميع خلقك، فاشهد لي و كفى بك شهيدا أنّي أشهد أنّك أنت اللّه لا إله إلاّ أنت المعبود وحدك لا شريك لك، و أنّ محمّدا صلّى اللّه عليه و اله عبدك و رسولك، و أنّ كلّ معبود ممّا دون عرشك إلى قرار أرضك السّابعة السّفلى باطل مضمحلّ ما خلا وجهك الكريم، فإنّه أعزّ و أكرم و أجلّ و أعظم من أن يصف الواصفون كنه جلاله أو تهتدي القلوب إلى كنه عظمته، يا من فاق مدح بارالها؛ من صبح كرده ام در حالى كه تو را گواه مى گيرم و البتّه تو براى گواه بودن، بسنده و كافى هستى-و فرشتگان و حاملان عرش و ساكنان آسمان هاى هفت گانه و زمين هايت؛ و پيامبران و رسولان و وارثان انبيا و فرستادگانت، و بندگان شايسته ات، و تمام مخلوقاتت را نيز گواه مى گيرم؛ پس تو گواه و شاهد من باش-و گواهى تو، بسنده و كافى است-كه من با باورى راستين گواهى مى دهم كه همانا تو خدايى هستى كه جز تو خدايى نيست و تنها معبود حقيقى و شايستۀ پرستش توئى؛ يگانه اى؛ شريك ندارى؛ و محمّد-كه بر او و آل او درود الهى نثار باد-بنده و فرستادۀ توست؛ هر پرستش شونده اى كه از زير عرش تو تا طبقۀ هفتم پايينى زمين باشد، باطل و نابود است جز ذات بزرگوار تو؛ زيرا، آن عزّت مندتر، كريم تر، شكوه مندتر و عظيم تر از آن است كه توصيف كنندگان بتوانند كنه و نهايت شكوهش را توصيف كنند؛ يا دل ها و قلبها بتوانند به حقيقت عظمت او راه يابند. اى كسى كه ارزش و سربلندى مدح

ص: 514


1- 1) . اين دعا از امام سجّاد عليه السّلام، از پدرانش عليهم السّلام، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، از خداى تعالى نقل شده است؛ و قسمتى كه بر آن افزوده شده از مولاى مان امام زمان ارواحنا فداه است.

المادحين فخر مدحه، وعدا وصف الواصفين ماثر حمده، و جلّ عن مقالة النّاطقين تعظيم شأنه، صلّ على محمّد و ال محمّد، و افعل بنا ما أنت أهله، يا أهل التّقوى و أهل المغفرة

و ستايش او برتر از مدح و ستايش ستايشگران است، و ستايش هاى شايستۀ او از وصف توصيف كنندگان گذشته است، و بزرگداشت شأن او از گفتار گويندگان بالاتر و شكوه مندتر است؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و آن گونه كه شايسته و بايستۀ مقام توست با ما رفتار كن؛ اى كسى كه شايستگى مقامش تقواست و مغفرت شيوۀ رفتار او مى باشد. سه مرتبه. سپس يازده مرتبه اين بخش خوانده شود: لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له، سبحان اللّه و بحمده، أستغفر اللّه و أتوب إليه، ما شآء اللّه و لا قوّة إلاّ باللّه، هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن، له الملك و له الحمد، يحيي و يميت، و يميت و يحيي، و هو حيّ لا يموت، بيده الخير، و هو على كلّ شيء قدير.

جز خداوند معبودى نيست؛ يگانه و بى شريك است؛ خداوند منزّه و پاك است و مشغول حمد و ستايش او هستم؛ از او طلب بخشش مى كنم و به سوى او بازمى گردم؛ هرچه او بخواهد مى شود؛ و هر توان و حركتى تنها به سبب خداوند است، او اوّل و آخر و ظاهر و باطن است، فرمان روايى تنها از آن اوست و ستايش تنها براى اوست، او زنده مى كند و مى ميراند، و مى ميراند و زنده مى كند، و او زنده اى است كه هرگز نمى ميرد، همۀ خيرات به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست.

سپس يازده مرتبه مى گويى: سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أكبر، أستغفر اللّه و أتوب إليه، ما شآء اللّه لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه الحليم الكريم العليّ العظيم الرّحمن الرّحيم الملك القدّوس الحقّ المبين، عدد خلقه وزنة عرشه و ملأ سماواته و أرضيه،

پاك و منزّه است خداوند و حمد و ستايش مخصوص خداست و معبودى جز خدا نيست، و خدا بزرگ تر از آن است كه وصف شود، از خدا طلب آمرزش نموده و به سوى او بازمى گردم، آنچه او بخواهد مى شود، هر توان و حركتى تنها به سبب خداوند است، كه بردبار بزرگوار، بلندمرتبه، بزرگ، بخشنده، مهربان، پادشاه، در نهايت پاكى، و حقّ آشكار است. اين ثناگويى را به تعداد مخلوقاتش و به وزن عرش و به اندازۀ پر شدن آسمان ها و زمين هايش،

ص: 515

و عدد ما جرى به قلمه و أحصاه كتابه و مداد كلماته و رضا نفسه.

و به تعداد آن چه قلمش به آن جارى گشته، و كتابش در برگرفته، و به قدر كلمات و به اندازۀ رضايت خودش، انجام مى دهم.

سپس بگو: أللّهمّ صلّ على محمّد و أهل بيت محمّد المباركين، و صلّ على جبرئيل و ميكآئيل و إسرافيل، و حملة عرشك أجمعين، و الملآئكة المقرّبين. أللّهمّ صلّ عليهم حتّى تبلّغهم الرّضا، و تزيدهم بعد الرّضا ممّا أنت أهله، يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و صلّ على ملك الموت و أعوانه، و صلّ على رضوان و خزنة الجنان، و صلّ على مالك و خزنة النّيران. أللّهمّ صلّ عليهم حتّى تبلّغهم الرّضا، و تزيدهم بعد الرّضا ممّا أنت أهله، يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ صلّ على الكرام الكاتبين، و السّفرة الكرام البررة، و الحفظة لبني ادم، و صلّ على ملآئكة الهوآء و السّماوات العلى، و ملآئكة الأرضين السّفلى، و ملآئكة اللّيل و النّهار، و الأرض و الأقطار، بارالها؛ بر محمّد و اهل بيت پربركتش درود بفرست، و بر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و تمامى حاملان عرشت و فرشتگان مقرّبت درود بفرست. بارالها؛ آن قدر بر ايشان درود بفرست كه به رضايت شان برسانى، و پس از رضايت نيز آن چه شايسته و بايستۀ مقام توست به ايشان افزون كنى؛ اى مهربان ترين مهربان؛ بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست؛ و بر فرشتۀ مرگ و يارانش درود بفرست، و بر جناب رضوان و خزانه داران بهشت درود بفرست؛ و بر جناب مالك و ديگر خزانه داران جهنّم نيز درود بفرست. بارالها؛ آن قدر بر ايشان درود بفرست كه به مقام رضا و خشنودى تو برسند و پس از رضايت نيز آن گونه كه شايسته و بايستۀ مقام توست بر ايشان فزونى بخش؛ اى مهربان ترين مهربانان؛ بارالها؛ بر فرشتگان بزرگوار نويسنده؛ بر سفيران بزرگوار و نيكوكار؛ و بر نگهبانان بنى آدم درود بفرست؛ و بر فرشتگان هوا و آسمان هاى بالا؛ بر فرشتگان زمين هاى پايين و بر فرشتگان شب و روز، و زمين و كرانه ها،

ص: 516

و البحار و الأنهار، و البراري و الفلوات و القفار، و صلّ على ملآئكتك الّذين أغنيتهم عن الطّعام و الشّراب بتسبيحك و تقديسك و عبادتك. أللّهمّ صلّ عليهم حتّى تبلّغهم الرّضا، و تزيدهم بعد الرّضا ممّا أنت أهله يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و صلّ على أبينا ادم، و امّنا حوّآء و ما ولدا من النّبيّين و الصّدّيقين و الشّهدآء و الصّالحين. أللّهمّ صلّ عليهم حتّى تبلّغهم الرّضا، و تزيدهم بعد الرّضا ممّا أنت أهله، يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و أهل بيته الطّيّبين، و على أصحابه المنتجبين، و على أزواجه المطهّرات، و على ذرّيّة محمّد، و على كلّ نبيّ بشّر بمحمّد، و على كلّ نبيّ ولد محمّدا، و على كلّ من في صلواتك عليه رضى لك و رضى لنبيّك محمّد صلّى اللّه عليه و اله. أللّهمّ صلّ عليهم درياها و نهرها، خشكى ها و دشت ها و بيابان هاى بى آب و علف؛ درود بفرست، و بر فرشتگانى كه ايشان را به وسيلۀ تسبيح گويى و تقديس گويى و پرستشت از خوردن و آشاميدن بى نياز كردى درود بفرست. بارالها؛ آن قدر بر ايشان درود بفرست كه ايشان را به مقام رضا برسانى، و پس از رضايت نيز براى ايشان افزون كنى آن گونه كه شايسته و بايستۀ مقام توست؛ اى مهربان ترين مهربانان. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست؛ و بر پدرمان حضرت آدم و مادرمان حوّاء، و آن دسته از فرزندان شان كه پيامبر، صدّيق، شهيد و صالح و شايسته بودند؛ درود بفرست. بارالها؛ بر آنان درود بفرست آن چنان كه به مقام رضا دست يابند و پس از رضايت نيز آنچه شايسته و بايسته تر است بر ايشان افزون كن؛ اى مهربان ترين مهربانان. بارالها؛ بر محمّد و اهل بيت پاك او؛ بر ياران نجيبش، و همسران پاك او، و بر نسل و فرزندان محمّد، و بر هر پيامبرى كه بشارت به آمدن او داد، و بر هر پيامبرى كه جزو اجداد محمّد بود، و بر هركسى كه درود فرستادن تو بر او باعث رضايت تو و باعث رضايت پيامبرت حضرت محمّد-كه درود خدا بر او و آل او باد-است، درود بفرست. بارالها؛ بر آنان درود بفرست آن

ص: 517

حتّى تبلّغهم الرّضا، و تزيدهم بعد الرّضا ممّا أنت أهله، يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و بارك على محمّد و ال محمّد، و ارحم محمّدا و ال محمّد، كأفضل ما صلّيت و باركت و ترحّمت على إبراهيم و ال إبراهيم، إنّك حميد مجيد. أللّهمّ أعط محمّدا صلّى اللّه عليه و اله الوسيلة و الفضل، و الفضيلة و الدّرجة الرّفيعة، و أعطه حتّى يرضى، و زده بعد الرّضا ممّا أنت أهله، يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، كما أمرتنا أن نصلّي عليه. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، كما ينبغي لنا أن نصلّي عليه. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد بعدد من صلّى عليه. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد بعدد من لم يصلّ عليه. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد بعدد كلّ حرف في صلوة صلّيت عليه. أللّهمّ چنان كه به مقام رضا برسانى و پس از رضايت نيز آن چنان كه شايسته و بايستۀ توست بر ايشان فزونى بخش؛ اى مهربان ترين مهربانان. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست؛ و بر محمّد و آل محمّد بركت بفرست؛ و رحمت خويش را بر محمّد و آل محمّد نازل فرما؛ برتر از آنچه درود و بركت و رحمت خويش را بر ابراهيم و آل ابراهيم مقرّر فرمودى؛ همانا، تو ستوده و شكوه مند هستى. بارالها؛ وسيله را به محمّد-كه درود بر او و آل او باد-عطا فرما، و فضل و فضيلت و درجۀ والا به او ببخش؛ آن قدر به او عنايت كن كه خشنوديش فراهم شود، و پس از رضايت او هرچه شايسته و بايستۀ مقام توست بر او افزون كن؛ اى مهربان ترين مهربانان. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، چنان كه به ما دستور فرمودى بر او درود بفرستيم. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، آن گونه كه براى ما سزاوار است كه بر او درود بفرستيم. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست به عدد كسانى كه بر او درود فرستاده اند. بارالها؛ نيز بر محمّد و آل محمّد درود بفرست به تعداد كسانى كه بر محمّد و آل محمّد درود نفرستاده اند. بارالها؛ به عدد هر حرف در درودهايى كه بر او فرستاده شده بر محمّد و آل محمّد درود بفرست. بارالها؛ به

ص: 518

صلّ على محمّد و ال محمّد بعدد من صلّى عليه و من لم يصلّ عليه. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد بعدد كلّ شعرة و لفظة و لحظة و نفس و صفة و سكون و حركة ممّن صلّى عليه، و ممّن لم يصلّ عليه، و بعدد ساعاتهم و دقآئقهم، و سكونهم و حركاتهم، و حقآئقهم و ميقاتهم، و صفاتهم و أيّامهم، و شهورهم و سنيهم، و أشعارهم و أبشارهم، و بعدد زنة ذرّ ما عملوا، أو يعملون أو بلغهم أو رأوا أو ظنّوا أو فطنوا، أو كان منهم، أو يكون إلى يوم القيامة، و كأضعاف ذلك أضعافا مضاعفة إلى يوم القيامة، يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد بعدد ما خلقت، و ما أنت خالقه إلى يوم القيامة، صلوة ترضيه. أللّهمّ لك الحمد و الثّنآء و الشّكر، و المنّ و الفضل، و الطّول و الخير و الحسنى و النّعمة، و العظمة و الجبروت، و الملك

تعداد تمام كسانى كه بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستادند و به تعداد تمام كسانى كه بر محمّد و آل محمّد صلوات نفرستاده اند، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست. بارالها؛ به تعداد تمام موى ها، كلمه ها، لحظه ها، نفس ها، ويژگى ها، ايست ها و جنبش هاى تمام كسانى كه بر محمّد صلوات فرستاده اند و نيز تمام كسانى كه صلوات نفرستاده اند؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست. نيز به اندازۀ تمام ساعت ها و دقيقه هاى عمرشان، و ايست ها و حركت هايشان، و حقيقت ها و وعده گاه هاى شان، و ويژگى ها و روزهاى شان، و ماه ها و سال هاى شان، و موها و پوست هاى بدن شان؛ و به عدد وزن ذرّات آنچه عمل كرده اند يا عمل مى كنند يا به ايشان رسيده يا ديده اند يا گمان كرده اند يا با فطانت و زيركى آگاه شده اند، يا از ايشان سر زده است يا از ايشان تا روز قيامت سر خواهد زد؛ بلكه چندين برابر آن ها تا روز قيامت؛ (به تعداد و اندازه تمام چيزهايى كه گفته شد) بر محمّد و آل او درود بفرست؛ اى مهربان ترين مهربانان. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست به تعداد تمام چيزهايى كه آفريده اى و آنچه كه تا روز قيامت خواهى آفريد؛ آن چنان درودى كه موجب رضايت و خشنودى آن بزرگوار شود. بارالها؛ ستايش و ثناگويى و سپاسگزارى و منّت و برترى، و احسان و نيكى و خوبى و نعمت، و عظمت و قدرت و شوكت، و عالم ظاهر

ص: 519

و الملكوت، و القهر و السّلطان، و الفخر و السّؤدد، و الإمتنان و الكرم، و الجلال و الإكرام، و الجمال و الكمال، و الخير و التّوحيد و التّمجيد، و التّحميد و التّهليل و التّكبير و التّقديس، و الرّحمة و المغفرة و الكبريآء و العظمة. و لك ما زكى و طاب و طهر من الثّنآء الطّيّب، و المديح الفاخر، و القول الحسن الجميل الّذي ترضى به عن قآئله، و ترضي به قآئله و هو رضى لك، يتّصل حمدي بحمد أوّل الحامدين، و ثنآئي بثنآء أوّل المثنين على ربّ العالمين متّصلا ذلك بذلك، و تهليلي بتهليل أوّل المهلّلين، و تكبيري بتكبير أوّل المكبّرين، و قولي الحسن الجميل بقول أوّل القآئلين المجملين المثنين على ربّ العالمين، متّصلا ذلك بذلك، من أوّل الدّهر إلى اخره. و بعدد زنة ذرّ السّماوات و الأرضين، و الرّمال و التّلال و الجبال، و عدد

و عالم باطن، و چيرگى محض و سلطنت، و افتخار و رياست و آقايى، و منّت نهادن، و بزرگوارى و شكوه و كرامت كردن، و زيبايى و كمال، و خير و يكتا دانستن و بزرگ شمردن، و ستايش كردن و تهليل گفتن و تكبيرگويى و مقدّس دانستن، و رحمت و بخشش، و كبريايى و بزرگ مرتبه اى اختصاص به تو دارد. بارالها؛ خالص ترين، پاك ترين و پاكيزه ترين مدح و ثناى ارزنده، گفتار نيك و زيبايى كه باعث رضايت تو از گوينده اش شود و تو نيز گوينده اش را راضى كنى و آن گفتار نيز موجب رضايت تو باشد؛ اختصاص به تو دارد. و اين باعث شود ستايش من به ستايش اوّلين ستايشگران تو متّصل گردد. و ثنا گوييم به ثناگوئى نخستين ثناگو بر پروردگار جهان اتّصال يابد، حمد و ثنايم نيز به يكديگر وصل شوند؛ تهليل و «لا إله إلاّ اللّه» گفتنم به تهليل اولين تهليل گر اتّصال يابد، و تكبيرگويى و بزرگداشت من به تكبيرگويى اوّلين تكبيرگويان، و گفتار نيكو و زيباى من به گفتار اوّلين خوش گفتار زيباگوى ثناگوى پروردگار جهان اتّصال يابد و هريك نيز به ديگرى وصل شوند؛ از ابتداى روزگار تا آخرش. به تعداد و هم سنگ تمام ذرّه هاى موجود در آسمان ها و زمين ها و سنگريزه ها و تپّه ها و كوه ها؛ و به تعداد

ص: 520

جرع مآء البحار، و عدد قطر الأمطار، و ورق الأشجار، و عدد النّجوم، و عدد الثّرى و الحصى و النّوى و المدر، و عدد زنة ذلك كلّه، و عدد زنة ذرّ السّماوات و الأرضين، و ما فيهنّ و ما بينهنّ و ما تحتهنّ، و ما بين ذلك و ما فوقهنّ إلى يوم القيامة، من لدن العرش إلى قرار أرضك السّابعة السّفلى. و بعدد حروف ألفاظ أهلهنّ، و عدد أزمانهم و دقآئقهم و شعآئرهم و ساعاتهم و أيّامهم، و شهورهم و سنيهم، و سكونهم و حركاتهم، و أشعارهم و أبشارهم. و عدد زنة ذرّ ما عملوا أو يعملون أو بلغهم أو رأوا أو ظنّوا أو فطنوا أو كان منهم أو يكون إلى يوم القيامة، و عدد زنة ذرّ ذلك و أضعاف ذلك، و كأضعاف ذلك أضعافا مضاعفة لا يعلمها و لا يحصيها غيرك يا ذا الجلال و الإكرام، و أهل ذلك أنت، و مستحقّه و مستوجبه منّي و من

جرعه هاى آب درياها، و به تعداد دانه هاى باران، و برگ درختان، و تعداد ستارگان، و تعداد ذرّات خاك و سنگريزه ها و دانه ها و هسته ها و كلوخ ها؛ و هم سنگ تمام آن چه گفته شد؛ و هم سنگ ذرّه هاى آسمان ها و زمين ها، و آن چه در آن ها و بين آن هاست؛ و در زير آن ها قرار داد؛ و باز آن چه مابين آن ها، و بالاى آن ها قرار دارد تا روز قيامت، از جايگاه عرش الهى تا پايين ترين جاى زمين هفتم پايينى ات؛ و به تعداد حروف لفظهايى كه اهل اين جاها استفاده مى كنند، و به تعداد زمان ها و دقيقه ها و علامت هاى شان، ساعت ها و روزهاى شان، ماه ها و سال هاى شان، ايست ها و حركت هاى شان، موها و پوست هاى بدن شان؛ تو را مى ستايم. نيز به تعداد و هم سنگ هر ذرّه عملى كه انجام داده يا مى دهند از آن خبردار شده اند يا ديده اند يا گمان كرده اند يا با فطانت و زيركى آگاهى يافته اند يا از ايشان بوده است يا تا روز قيامت از ايشان سر خواهد زد؛ و عدد ذرّات آن بلكه چندين برابر آن چه گفته شد، و نيز چندين برابر اين ها، به گونه اى كه جز تو كسى را ياراى دانستن و شمارش آن ها نباشد-اى صاحب شكوه و كرامت؛ -ستايشت مى كنم. البتّه تو شايستۀ اين ها هستى، و بايستۀ مقام تو و سزاوار آستان تو مى باشد؛

ص: 521

جميع خلقك يا بديع السّموات و الأرض. أللّهمّ إنّك لست بربّ استحدثناك، و لا معك إله فيشركك في ربوبيّتك، و لا معك إله أعانك على خلقنا، أنت ربّنا كما تقول و فوق ما يقول القآئلون، أسألك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تعطي محمّدا صلّى اللّه عليه و اله أفضل ما سألك، و أفضل ما سئلت، و أفضل ما أنت مسؤول له إلى يوم القيامة. أعيذ أهل بيت النّبيّ محمّد صلّى اللّه عليه و اله و نفسي و ديني و ذرّيّتي و مالي و ولدي و أهلي و قراباتي و أهل بيتي و كلّ ذي رحم لي دخل في الإسلام، أو يدخل إلى يوم القيامة، و حزانتي و خاصّتي، و من قلّدني دعآء أو أسدى إليّ يدا، أو ردّ عنّي غيبة، أو قال فيّ خيرا، أو اتّخذت عنده يدا أو صنيعة، و جيراني و إخواني من المؤمنين و المؤمنات، باللّه و بأسمآئه

اين ستايش ها از من و از تمام آفريدگانت نثار تو باد؛ اى آفريننده و پديدآور آسمان ها و زمين؛ بارخدايا؛ تو پروردگارى نيستى كه ما تو را به تازگى خوانده باشيم؛ و معبودى نيز همراه تو نيست كه در پروردگاريت با تو شركت داشته باشد؛ و خدايى نيز با تو نيست كه براى آفريدن ما ياريت كرده باشد. تو پروردگار ما هستى همان گونه كه خودت مى گويى، و بالاتر از آنچه گويندگان مى گويند؛ از تو مى خواهم بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى، و به محمّد-كه درود بر او و آل او باد-فزون تر از آنچه كه از تو درخواست مى كند، و برتر از آنچه كه مورد درخواست قرار مى گيرى، و برتر از آن چه تا روز قيامت از تو براى او خواسته مى شود عطا فرمايى. مى سپارم اهل بيت پيغمبر اكرم-كه درودت بر او و ايشان باد-و خودم، و دينم، و نسلم، و دارايى و فرزندم و اهل من، و خويشانم و خاندانم و تمام كسانى كه با من نسبتى دارند در اسلام وارد شده يا وارد مى شوند تا روز قيامت، و عيالات من، و مخصوصان من، و تمام كسانى كه واگذار نموده اند به من دعا كردن را يا به من نيكى و بخششى كرده اند، يا از غيبت من جلوگيرى كرده، يا در مورد من زبان به نيكى گشوده، يا از او كمك خواسته ام يا كارى برايم كرده است؛ و نيز همسايگان و برادران و خواهران مؤمن خود را، به خدا و به نام هاى

ص: 522

التّامّة العامّة الشّاملة الكاملة الطّاهرة الفاضلة المباركة المتعالية الزّاكية الشّريفة المنيعة الكريمة العظيمة المخزونة المكنونة الّتي لا يجاوزهنّ برّ و لا فاجر، و بامّ الكتاب و خاتمته، و ما بينهما من سورة شريفة، و اية محكمة، و شفآء و رحمة، و عوذة و بركة، و بالتّورية و الإنجيل و الزّبور و الفرقان و صحف إبراهيم و موسى، و بكلّ كتاب أنزله اللّه، و بكلّ رسول أرسله اللّه، و بكلّ حجّة أقامها اللّه، و بكلّ برهان أظهره اللّه، و بكلّ نور أناره اللّه، و بكلّ الاء اللّه و عظمته. أعيذ و أستعيذ من شرّ كلّ ذي شرّ، و من شرّ ما أخاف و أحذر، و من شرّ ما ربّي منه أكبر، و من شرّ فسقة العرب و العجم، و من شرّ فسقة الجنّ و الإنس و الشّياطين و السّلاطين، و إبليس و جنوده و أشياعه و أتباعه، و من شرّ ما في النّور و الظّلمة، و من شرّ ما دهم أو

كامل، عمومى، فراگير، كامل، پاك، فزون بخش، بابركت، بلندمرتبه، خالص و پاكيزه، شرافت مند، بازدارنده، بزرگوارانه، عظيم، پنهان و ذخيره شدۀ الهى-نام هايى كه هيچ شخصى نيك و بدى از آن ها درنگذرد-و به امّ الكتاب (سورۀ حمد كه ابتداى قرآن است) و به انتهاى آن، و آنچه بين اين دو بخش از سوره هاى شريفه و آيات محكمه و شفا و رحمت و تعويذ و بركت وجود دارد، و به تورات و انجيل و زبور و فرقان (قرآن) و صحيفه هاى ابراهيم و موسى، و به تمام كتاب هايى كه خداوند تعالى فروفرستاده است، و به تمام رسولانى كه خداوند فرستاده است، و به تمام براهين و دليل هاى آشكارى كه خداوند اقامه كرده است، و به تمام دلايل قاطع و روشنى كه خداوند آشكار كرده است، و به تمام روشنى هايى كه خداوند روشن گردانيده است، و به تمام نعمت ها و عظمت الهى. پناه مى برم و پناه مى جويم (از خداوند) نسبت به هر چيزى كه شرّ و بدى دارد، و از بدى و شرّ تمام چيزهايى كه مى ترسم و از آن حذر مى كنم، و از شرّ تمام چيزهايى كه پروردگارم از آن ها بزرگ تر است، و از شرّ فاسقان و گناهكاران عرب و عجم، و از شرّ فاسقان جنّى و انسى، و از شرّ شياطين و پادشاهان، و ابليس (شيطان بزرگ) و لشكرش و پيروان و دنباله روان او، و از شرّ تمام چيزهايى كه در روشنى يا تاريكى قرار دارند، و از شرّ پيشامدهايى كه دامنگير (انسان) مى شود يا

ص: 523

هجم أو ألمّ، و من شرّ كلّ غمّ و همّ و افة و ندم و نازلة و سقم، و من شرّ ما يحدث في اللّيل و النّهار و تأتي به الأقدار، و من شرّ ما في النّار، و من شرّ ما في الأرضين و الأقطار و الفلوات و القفار و البحار و الأنهار، و من شرّ الفسّاق و الفجّار و الكهّان و السّحّار و الحسّاد و الذّعّار و الأشرار، و من شرّ ما يلج في الأرض، و ما يخرج منها، و ما ينزل من السّمآء، و ما يعرج إليها، و من شرّ كلّ ذي شرّ، و من شرّ كلّ دابّة ربّي اخذ بناصيتها، إنّ ربّي على صراط مستقيم، فإن تولّوا فقل حسبي اللّه، لا إله إلاّ هو عليه توكّلت، و هو ربّ العرش العظيم. و أعوذ بك أللّهمّ من الهمّ و الغمّ و الحزن، و العجز و الكسل، و الجبن و البخل، و من ضلع الدّين و غلبة الرّجال، و من عمل لا ينفع، و من عين لا تدمع، و من قلب لا يخشع، و من دعآء

هجوم مى آورد يا باعث درد و الم مى شود، و از شرّ هر حزن و اندوه و گزند و پشيمانى و مصيبت و مريضى. نيز، از شرّ چيزهايى كه در روز و شب پديد مى آيند و مقدّر مى گردند، و از شرّ تمام چيزهايى كه در آتش اند، و از شرّ تمام چيزهايى كه در زمين ها و كرانه ها و خشكى ها و بيابان ها و زمين هاى بى آب و علف و درياها و رودها هستند، و از شرّ تمام فاسقان و بدكاران و كاهنان و جادوگران و حسودان و ترس ايجادكنندگان و شروران؛ و از شرّ تمام چيزهايى كه در زمين فرومى روند، و از شرّ چيزهايى كه از زمين درمى آيند، و آن چه از آسمان فرومى آيد، و آن چه به سمت آسمان بالا مى رود، و از شرّ و بدى هرچه شرّ و بدى دارد، و از شرّ تمام جنبندگانى كه پروردگارم زمام او را به دست دارد پناه مى آورم؛ به راستى پروردگارم بر صراط مستقيم استقرار دارد؛ پس اگر رو گرداندند بگو:

خدا مرا بس است، جز او معبودى نيست، تنها بر او توكّل دارم، و او پروردگار عرش باعظمت است. خدايا؛ به تو پناه مى برم از اندوه و غم و غصّه و ناتوانى و كسالت و ترس و بخل و گرفتارى قرض و چيرگى بزرگان؛ نيز از عملى كه سودمند نيفتد، و چشمى كه نگريد و اشك نريزد، و قلبى كه خاشع نگردد، و دعايى كه

ص: 524

لا يسمع، و من نصيحة لا تنجع، و من صحابة لا تردع، و من إجماع على نكر و تودّد على خسر أو تؤاخذ على خبث، و ممّا استعاذ منه ملآئكتك المقرّبون و الأنبيآء المرسلون، و الأئمّة المطهّرون، و الشّهدآء و الصّالحون، و عبادك المتّقون. و أسألك أللّهمّ أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تعطيني من الخير ما سألوا، و أن تعيذني من شرّ ما استعاذوا، و أسألك أللّهمّ من الخير كلّه عاجله و اجله ما علمت منه و ما لم أعلم، و أعوذ بك ربّ من همزات الشّياطين، و أعوذ بك ربّ أن يحضرون. بسم اللّه على أهل بيت النّبيّ محمّد صلّى اللّه عليه و اله، بسم اللّه على نفسي و ديني، بسم اللّه على أهلي و مالي، بسم اللّه على كلّ شيء أعطاني ربّي، بسم اللّه على أحبّتي و ولدي و قراباتي، بسم اللّه على جيراني و إخواني، و من

شنيده نشود، و نصيحتى كه مؤثّر نيفتد، و يارانى كه بازگردانده نشوند؛ و پناه مى برم از تجمّع بر زشتى و ناپسندى، و دوستى نمودن زيان بار، و دادوستد ناپاك؛ نيز از تمام چيزهايى كه فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل و امامان پاك، و شهيدان و صالحان و بندگان پرهيزگارت از آن ها به تو پناه برده اند به تو پناه مى برم. خدايا؛ از تو درخواست مى كنم بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و خير و خوبى هايى را كه ايشان از تو خواسته اند به من نيز عطا فرمايى، و مرا از شر چيزهايى كه آن ها به تو پناه برده اند پناه دهى؛ خدايا؛ و از تو درخواست مى كنم تمام خيرها را به من برسانى، شتابان و مدّت دارش را؛ آن چه را مى دانم و آن چه را نمى دانم، پروردگارا؛ از وسوسه هاى شيطان ها به تو پناه مى برم؛ و اى پروردگار؛ از اين كه مرا حاضر سازند به تو پناه مى آورم. از نام خدا كمك مى گيرم بر اهل بيت پيامبرم، كه درود خدا بر او و آل او باد. از نام خدا كمك مى گيرم بر خودم و دينم. از نام خدا كمك مى گيرم بر خانواده و دارائى ام؛ از نام خدا كمك مى گيرم بر تمام چيزهايى كه پروردگارم به من عطا فرموده است. از نام خدا كمك مى گيرم بر دوستان و فرزندم و خويشاوندانم. از نام خدا كمك مى گيرم بر همسايگان و برادرانم، و كسانى كه

ص: 525

قلّدني دعآء، أو اتّخذ عندي يدا، أو ابتدء إليّ برّا من المؤمنين و المؤمنات، بسم اللّه على ما رزقني ربّي و يرزقني، بسم اللّه الّذي لا يضرّ مع اسمه شيء في الأرض و لا في السّمآء و هو السّميع العليم. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد و صلني بجميع ما سألك عبادك المؤمنون، أن تصلهم به من الخير، و اصرف عنّي جميع ما سألك عبادك المؤمنون، أن تصرفه عنهم من السّوء و الرّدى، وزدني من فضلك ما أنت أهله و وليّه، يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و أهل بيته الطّيّبين، و عجّل أللّهمّ فرجهم و فرجي و فرّج عن كلّ مهموم من المؤمنين و المؤمنات. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و ارزقني نصرهم، و أشهدني أيّامهم، و اجمع بيني و بينهم في الدّنيا و الآخرة، و اجعل منك عليهم واقية حتّى

سفارش به دعا كرده اند يا از من كمك گرفته اند و تمام زنان و مردان مؤمنى كه نسبت به من كار خوبى را بدون سابقه آغاز كرده اند؛ از نام خدا كمك مى گيرم بر آن چه پروردگارم نصيبم فرموده است يا در آينده نصيبم خواهد كرد؛ از نام خدايى كمك مى گيرم كه با نامش هيچ چيزى در زمين و آسمان نمى تواند ضرر و زيانى برساند؛ و او شنواى داناست. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست؛ و آن چه بندگان مؤمنت از تو درخواست كرده اند تا از خيرات به ايشان هديه بدهى، به من نيز احسان كنى؛ و از تمام آنچه بندگان مؤمنت از تو درخواست كرده اند كه بلاها و پستى ها را از آن ها بازگردانى از من نيز بازگردان و دور كن، و به واسطۀ فضلت و آن گونه كه شايسته و بايستۀ مقام توست و تو سرپرستى اش را برعهده دارى، بر من بيفزا؛ اى مهربان ترين مهربانان. بارالها؛ بر محمّد و اهل بيت پاكيزه اش درود فرست، و در فرج و راحتى ايشان و من شتاب كنى؛ و در كار هر اندوهگينى از مردان و زنان باايمان فرج و گشايش عنايت كن. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست؛ و يارى ايشان را نصيبم كن، و مرا شاهد روزگار حكومت شان فرما، و من و ايشان را در دنيا و آخرت گرد هم آور؛ و از جانب خودت نگهبانى براى شان قرار ده

ص: 526

لا يخلص إليهم إلاّ بسبيل خير، و عليّ معهم، و على شيعتهم و محبّيهم، و على أوليآئهم، و على جميع المؤمنين و المؤمنات، فإنّك على كلّ شيء قدير. بسم اللّه و باللّه و من اللّه و إلى اللّه، و لا غالب إلاّ اللّه، ما شآء اللّه، لا قوّة إلاّ باللّه، حسبي اللّه، توكّلت على اللّه، و افوّض أمري إلى اللّه، و ألتجئ إلى اللّه و باللّه احاول و اصاول و اكاثر و افاخر و أعتزّ و أعتصم، عليه توكّلت و إليه متاب، لا إله إلاّ اللّه الحيّ القيّوم، عدد الثّرى و النّجوم، و الملآئكة الصّفوف لا إله إلاّ اللّه، وحده لا شريك له العليّ العظيم، لا إله إلاّ اللّه سبحانك إنّي كنت من الظّالمين. (1)

تا جز خير و خوبى به ايشان نرسد، و براى من و شيعيان و دوست داران شان و مواليان شان و تمام مردان و زنان باايمان نيز چنين نگهبانى مقرّر فرما؛ همانا تو بر هر چيزى توانايى دارى. به نام خدا، به كمك خدا، از جانب خدا، به سوى خدا؛ و پيروزمندى جز خدا نيست؛ هرچه خدا بخواهد همان مى شود؛ نيرويى جز به واسطۀ خداوند نيست؛ خدا مرا بس است؛ بر خدا توكّل دارم؛ كارم (سرپرستى ام) را به خدا واگذار مى كنم؛ به خدا پناهنده مى شوم، و به كمك خداوند، طلب نيرو و چيرگى و بسيارى و افتخار و عزّت مندى و نگهبانى مى كنم؛ تنها بر او توكّل دارم و بازگشتم نيز تنها به سوى اوست؛ جز خداوند زندۀ پاينده، معبودى نيست؛ به تعداد ذرّات خاك و ستارگان و فرشتگان صف كشيده؛ جز خداوند معبودى نيست، يكى است و شريكى ندارد بلندمرتبه و عظيم است؛ جز خداوند معبودى نيست؛ خدايا؛ تو منزّهى؛ واقعيّت آن است كه، من از ستمكاران بوده ام.

امام عصر ارواحنا فداه اين عبارات را به دعاى حريق افزوده اند كه توسّط محمّد بن صلت قمى رحمه اللّه رسيده است:

أللّهمّ ربّ النّور العظيم، و ربّ الكرسيّ الرّفيع، و ربّ البحر المسجور، و منزل التّوراة و الإنجيل، و ربّ الظّلّ و الحرور،

بارالها؛ اى پروردگار نور و روشنى باعظمت؛ و پروردگار كرسى و جايگاه والا و بلندمرتبه؛ و پروردگار درياى بى پايان؛ و اى فروفرستندۀ تورات و انجيل؛ و پروردگار سايه و آفتاب؛

ص: 527


1- 1) . البلد الأمين:91، [1]مصباح المتهجّد:220( [2]با تفاوتى اندك) .

و منزل الزّبور و القران العظيم، و ربّ الملآئكة المقرّبين و الأنبيآء المرسلين. أنت إله من في السّمآء، و إله من في الأرض، لا إله فيهما غيرك، و أنت جبّار من في السّمآء، و جبّار من في الأرض، لا جبّار فيهما غيرك، و أنت خالق من فى السّمآء، و خالق من في الأرض، لا خالق فيهما غيرك، و أنت حكم من في السّماء، و حكم من في الأرض، لا حكم فيهما غيرك. أللّهمّ إنّي أسألك بوجهك الكريم، و بنور وجهك المنير، و ملكك القديم، يا حيّ يا قيّوم، أسألك باسمك الّذي أشرقت به السّماوات و الأرضون، و باسمك الّذي يصلح به الأوّلون و الآخرون، يا حيّا قبل كلّ حيّ، و يا حيّا بعد كلّ حيّ، و يا حيّا حين لا حيّ، و يا محيي الموتى، و يا حيّ لا إله إلاّ أنت، يا حيّ يا قيّوم. أسألك أن تصلّي على محمّد و ال

و فرستندۀ زبور و قرآن باعظمت، و پروردگار فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل؛ تو، معبود اهل آسمان و معبود اهل زمين هستى. جز تو معبودى در زمين و آسمان نيست؛ تو متسلّط بر ساكنان آسمان و زمين هستى؛ جز تو جبّار و متسلّطى در آن دو وجود ندارد؛ تو آفرينندۀ هرچه در آسمان و زمين است مى باشى، جز تو آفريننده اى در آسمان و زمين نيست؛ تو حكم كنندۀ ساكنان آسمان و زمين هستى و جز تو حكم كننده و داورى در اين دو وجود ندارد. بارالها؛ به واسطۀ ذات بزرگوارت از تو درخواست مى كنم؛ به واسطۀ نور روشنى بخشت، و فرمان روايى ديرينه ات؛ اى زنده؛ اى پايدار؛ به واسطۀ آن نامت از تو درخواست مى كنم كه آسمان ها و زمين ها بدان روشنى يافتند؛ و با آن اسمى از تو درخواست مى كنم كه مخلوقات پيشين و آيندگان با آن صالح و شايسته مى گردند و اصلاح مى شوند؛ اى زنده پيش از هر زنده؛ اى زنده پس از هر زنده؛ اى زنده، آن گاه كه زنده اى وجود نداشت؛ اى زنده كنندۀ مردگان؛ اى زنده كه جز تو معبودى وجود ندارد؛ اى زنده؛ اى پايدار؛ از تو درخواست مى كنم بر محمّد و آل

ص: 528

محمّد، و ارزقني من حيث أحتسب و من حيث لا أحتسب رزقا واسعا حلالا طيّبا، و أن تفرّج عنّي كلّ غمّ و همّ، و أن تعطيني ما أرجوه و امله، إنّك على كلّ شيء قدير. (1)

محمّد درود بفرستى، و از آن جا كه گمان آن را داشتم، و از آن جا كه فكرش را هم نمى كنم، روزى و نصيب فراوان و حلال و پاكيزه اى به من برسانى، و تمام اندوه ها و مشكلات و گرفتارى ها را از من برطرف فرمايى، و آن چه اميد و آرزويش را دارم به من عطا كنى؛ به راستى تو بر هر چيزى توانايى.

4- دعاى الحاح از امام صادق عليه السّلام

به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

ابو نعيم انصارى مى گويد: در مكّه، كنار ركن مستجار بودم و گروهى از طايفۀ مقصّره نيز حضور داشتند. محمودى و علاّن كلينى و ابو هيثم دينارى و ابو جعفر احول همدانى در ميان آنان بودند و در مجموع حدود سى نفر بودند و جز محمّد بن قاسم علوى عقيقى، شيعۀ مخلصى در بين شان نمى شناختم.

روز ششم ذيحجّۀ سال 293 هجرى بود كه در آن جا بوديم، ناگهان جوانى كه مشغول طواف بود و با دو پارچه احرام بسته بود و كفش هايش را در دست داشت، به طرف ما آمد كه هيبت و شكوهش ما را گرفت و بى اختيار از جا برخاستيم؛ همۀ ما بدون استثنا از جا برخاستيم و بر او سلام كرديم؛ آن گاه نشست و به طرف راست و چپ نگريست و فرمود:

آيا مى دانيد، امام صادق عليه السّلام در دعاى الحاح (اصرار) چه مى گفت؟

گفتيم: چه مى گفت؟

فرمود: ايشان چنين مى گفتند:

ص: 529


1- 1) . البلد الأمين:97، مصباح المتهجّد:227. [1]

أللّهمّ إنّي أسألك باسمك الّذي به تقوم السّمآء، و به تقوم الأرض، و به تفرّق بين الحقّ و الباطل، و به تجمع بين المتفرّق، و به تفرّق بين المجتمع، و به أحصيت عدد الرّمال، وزنة الجبال، وكيل البحار، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تجعل لي من أمري فرجا و مخرجا. (1)

بارالها؛ همانا من از تو درخواست مى كنم به آن نام مقدّست كه آسمان با آن برپاست و زمين با آن برپاست، و حقّ و باطل را به سبب آن از هم جدا مى كنى، و پراكنده ها را با آن گرد مى آورى، و با آن بين گردآمده ها جدايى مى افكنى، و تعداد سنگريزه ها را به شماره درمى آورى؛ و وزن كوه ها و پيمانۀ درياها را مى دانى؛ مى خواهم بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و در كار من گشايش و گريزگاهى قرار دهى.

در كتاب «الجنّة الواقية» روايت مى كند كه امام عصر ارواحنا فداه فرموده اند: امام صادق عليه السّلام اين دعا را هر روز صبح مى خواندند. (2)

5- دعاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام پس از نماز واجب

به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

ابو نعيم انصارى مى گويد: سپس آن جوان برخاست و به طواف كنندگان پيوست؛ ما به خاطر برخاستن ايشان برخاستيم و فراموش كرديم نامش را بپرسيم.

فرداى آن روز نيز در همان وقت، از طواف به سمت ما آمد؛ ما همانند روز گذشته

ص: 530


1- 1) . كمال الدين:470، [1]البحار:95/157، [2] الصحيفة الصادقيّة:363، دلائل الإمامة:543.
2- 2) . الجنّة الواقية، منسوب به ميرداماد (چاپ سنگى، قطع جيبى) : گفتنى است كه برخى مى گويند: اين كتاب از تأليفات مرحوم كفعمى است، ولى علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه در نسبت اين كتاب به شيخ كفعمى رحمه اللّه ترديد نموده، و در «بحار الأنوار: 1/17» [3] مى گويد: كتاب «الجنّة الواقية» تأليف بعضى از متأخّرين است، و چه بسا به شيخ كفعمى رحمه اللّه نسبت داده شده است، و مولا افندى نيز در «الرياض:1/23» در نسبت اين كتاب به كفعمى رحمه اللّه ترديد كرده است. (المقام الأسنى:13) . [4]

بدون اختيار برخاستيم. وى در آن ميان نشست و به راست و چپ نگريست و فرمود:

آيا مى دانيد امير المؤمنين عليه السّلام پس از نمازهاى واجب چه مى گفت؟

گفتيم: چه مى گفت؟ فرمود: مى گفت:

أللّهمّ إليك رفعت الأصوات، [و دعيت الدّعوات]، و لك عنت الوجوه، و لك خضعت الرّقاب، و إليك التّحاكم في الأعمال، يا خير مسؤول و خير من أعطى، يا صادق يا بارئ، يا من لا يخلف الميعاد، يا من أمر بالدّعآء و تكفّل بالإجابة. يا من قال اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ (1)، يا من قال وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ اَلدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (2)، يا من قال يا عِبادِيَ اَلَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِيمُ (3). (4)

بارالها؛ صداها، تنها به سوى تو بالا برده مى شود [و دعاها خوانده مى شود]و روى ها تنها براى تو خوار و فروتن شد، و گردن ها تنها در برابر تو خميده مى شوند، و حكومت و داورى در كارها تنها به سوى تو است. اى بهترين درخواست شونده و بهترين كسى كه چيزى عطا مى كند؛ اى راستگو؛ اى ايجادكننده؛ اى كسى كه برخلاف وعده عمل نمى كند؛ اى كسى كه دستور به دعا كردن داد، و خودش نيز برآوردن دعا را به عهده گرفت؛ اى كسى كه گفت: «مرا بخوانيد؛ پاسخ مثبت به شما مى دهم» ، اى كسى كه فرمود: «و هنگامى كه بندگانم در مورد من از تو پرسيدند (بگو:) همانا من نزديك هستم، دعاى دعاكننده را هنگامى كه مرا بخواند پاسخ مى دهم؛ پس، از من درخواست اجابت كنند، و به من ايمان آورند؛ شايد به راه نيك و درست درآيند» . اى كسى كه گفت: «اى بندگان من كه در مورد خويشتن زياده روى كردند؛ از رحمت الهى نوميد مشويد؛ (زيرا) واقعيّت آن است كه خداوند، تمام گناهان را مى بخشد؛ همانا، او بخشندۀ مهربان است» .

ص: 531


1- 1) . سورۀ غافر، آيۀ 60. [1]
2- 2) . سورۀ بقره، آيۀ 186. [2]
3- 3) . سورۀ زمر، آيۀ 53. [3]
4- 4) . كمال الدين:470. [4]

در «بحار الأنوار» آمده است (كه ادامۀ اين دعا چنين است) :

لبّيك و سعديك، ها أنا ذا بين يديك، المسرف على نفسي، و أنت القآئل لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِيعاً. (1)

خدايا؛ دعوتت را شنيدم و پاسخ مى گويم اين منم كه در پيش رويت هستم؛ همان كه در مورد خويشتن زياده روى كرده است؛ در حالى كه تو مى فرمايى: «از رحمت الهى نوميد مشويد؛ (زيرا) واقعيّت آن است كه خداوند، تمام گناهان را مى بخشد» .

6- دعاى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در سجدۀ شكر

به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

(در ادامۀ روايت پيشين آمده است:) آن گاه-پس از اين دعا-به سمت راست و چپ نگريست و فرمود:

آيا مى دانيد امير المؤمنين عليه السّلام در سجدۀ شكر چه مى گفت؟

گفتيم: چه مى گفت؟

فرمود: مى گفت:

يا من لا يزيده إلحاح الملحّين إلاّ جودا و كرما، يا من له خزآئن السّماوات و الأرض، يا من له خزآئن ما دقّ و جلّ، لا تمنعك إسآءتي من إحسانك إليّ. إنّي أسألك أن تفعل بي ما أنت أهله، و أنت أهل الجود و الكرم و العفو يا ربّاه يا اللّه، إفعل بي

اى كسى كه اصرار اصراركنندگان، تنها سخاوت مندى و كرامت او را افزون مى كند؛ اى كسى كه گنجينه هاى آسمان ها و زمين براى اوست؛ اى كسى كه گنجينه ها و ذخيره گاه هاى هر چيز كوچك و بزرگ براى اوست؛ (به خوبى مى دانم كه) بدرفتارى من، از احسان و نيكى تو به سوى من جلوگيرى نمى كند. در واقع، من از تو درخواست مى كنم آن چنان كه شايسته و بايستۀ مقام توست با من رفتار كنى؛ اين نيز روشن است كه شايسته و بايستۀ مقام تو، سخاوت مندى و كرامت و عفو و بخشش است؛ پروردگارا؛ خدايا؛ آن گونه كه

ص: 532


1- 1) . بحار الأنوار:86/27. [1]

ما أنت أهله، فأنت قادر على العقوبة و قد استحققتها، لا حجّة لي، و لا عذر لي عندك، أبوء إليك بذنوبي كلّها، و أعترف بها كي تعفو عنّي، و أنت أعلم بها منّي، بؤت إليك بكلّ ذنب أذنبته، و بكلّ خطيئة أخطأتها، و بكلّ سيّئة عملتها، يا ربّ اغفر لي و ارحم و تجاوز عمّا تعلم إنّك أنت الأعزّ الأكرم. (1)

شايستۀ مقام توست با من رفتار كن؛ تو مى توانى مجازات كنى و من به راستى سزاوار عقوبتم هيچ حجّت و دليلى نيز ندارم (كه دفاع از خود كنم) ؛ و هيچ عذر و بهانه اى نيز نزد تو نمى توانم بياورم تمام گناهانم را در پيشگاهت آورده به همۀ آن ها اعتراف مى كنم به خاطر اين كه مرا عفو كنى؛ اين در حالى است كه تو از من بهتر مى دانى چه گناهانى كرده ام. تك تك گناهان، تك تك اشتباهات و تك تك بدرفتارى هايم را كه انجام داده ام، به آن اعتراف و اقرار مى كنم؛ اى پروردگارا؛ مرا ببخش؛ رحم كن؛ بگذر از تمام چيزهايى كه مى دانى؛ در واقع اين تويى كه عزّت مندترين و باكرامت ترين هستى.

7- دعاى سجدۀ امام سجّاد عليه السّلام در مسجد الحرام

به نقل از حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

(در ادامۀ حديث پيشين) ابو نعيم (انصارى) مى افزايد: آن شخص برخاست و به طواف مشغول شد و ما دوباره به احترام ايشان برخاستيم.

فرداى آن روز و در همان وقت، دوباره تشريف آورد و ما براى استقبال از ايشان -همانند روزهاى گذشته-برخاستيم و احترام كرديم؛ در ميانۀ مجلس نشست و به راست و چپ نگاه كرد و فرمود:

حضرت امام علىّ بن الحسين سيّد العابدين عليه السّلام در سجده اش در اين مكان- آن گاه به سوى سنگى كه در طرف ناودان بود اشاره فرمود-مى گفت:

عبيدك بفنآئك، [فقيرك بفنآئك]، مسكينك ببابك، أسألك ما

بندۀ كوچكت به درگاهت آمده است؛ [نيازمندت به درگاهت آمده است]؛ بيچاره ات بر درت است؛ از تو درخواست مى كنم آنچه را

ص: 533


1- 1) . كمال الدين:471، [1] دلائل الإمامة:544.

لا يقدر عليه سواك.

كه جز تو، توان (انجام) آن را نداشته باشد.

دوباره به راست و چپ نگاه كرد و به محمّد بن قاسم علوى نگريست و فرمود:

اى محمّد بن قاسم؛ تو در مسير صحيحى هستى إن شاء اللّه.

آن گاه برخاست و به طواف مشغول شد. هريك از ما دعاهايى را كه بيان فرمود ياد گرفتيم، ولى همگى فراموش كرديم در مورد او باهم صحبت كنيم مگر در روز آخر.

محمودى به ما گفت: اى دوستان؛ آيا اين مرد را مى شناسيد؟ گفتيم: نه.

گفت: به خدا سوگند، اين صاحب الزمان صلوات اللّه عليه است.

گفتيم: از كجا اين مطلب را مى گويى، اى ابو على! ؟

وى گفت كه: مدّت ها است در آنجا مانده و پروردگار را مى خواند و درخواست مى كند كه صاحب الأمر ارواحنا فداه را به او نشان دهد و هفت سال است به اين كار ادامه داده است.

(وى افزود:) در شامگاه روز عرفه، ناگهان همين شخص را ديدم دعايى را خواند. از او پرسيدم: اين دعا از چه كسى است؟

فرمود: از مردم. گفتم از كدام مردم؛ عرب يا عجم؟

فرمود: عرب. عرض كردم: از چه طايفه اى از آن ها؟

فرمود: از باشرافت ترين و والاترين آن ها.

گفتم: مقصودت كيست؟

فرمود: بنى هاشم.

گفتم: كدام يك از بنى هاشم؟

فرمود: از برترين و بلند مرتبه ترين شان.

گفتم: يعنى كدام شان؟

فرمود: كسى كه سرهاى كفّار را مى شكافت و به فقرا غذا مى داد، و در نيمه هاى

ص: 534

شب كه مردم خواب بودند به نماز مى ايستاد.

با اين سخنان متوجّه شدم كه او از فرزندان حضرت على عليه السّلام است و بدين جهت نسبت به او محبّت پيدا كردم، ولى درحالى كه در پيش رويم بود او را گم كردم؛ نفهميدم به آسمان بالا رفت يا به زمين وارد شد. از مردمى كه در اطرافش بودند پرسيدم: آيا اين شخص علوى را مى شناسيد؟

گفتند: آرى؛ هر سال با پاى پياده و به همراه ما به سفر حج مى آيد.

گفتم: سبحان اللّه؛ به خدا سوگند، اثرى از پياده روى در او مشاهده نكردم. پس از آن به مزدلفه رفتم و بسيار اندوهگين شدم كه چرا از او جدا شدم.

آن شب به خواب رفتم و در عالم خواب رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را ديدم كه فرمود: اى محمّد؛ به خواستۀ مهمّ خود كه دنبالش مى گشتى رسيدى و او را مشاهده كردى.

گفتم: اى آقاى من؛ چه كسى را مى گويى؟

فرمود: همان كه امشب او را ديدى؛ او امام زمان شما بود. (1)

8- حكايت دعاى عبرات

اشاره

علاّمۀ حلّى رحمه اللّه در آخر كتاب «منهاج الصلاح» در مورد دعاى عبرات مى فرمايد: اين دعاى مشهورى است كه از امام صادق جعفر بن محمّد عليهما السّلام روايت شده است.

سيّد سعادت مند جناب رضى الدين محمّد بن محمّد بن محمّد آوى قدّس سرّه در مورد اين دعا جريانى دارد كه مشهور است و يكى از فضلا در حاشيه آن دعا نوشته است:

مولاى سعادتمند جناب فخر الدين محمّد بن شيخ جمال الدين از پدر بزرگوارش، از جدّ فقيهش يوسف، از همان سيد رضى الدين روايت مى كند كه فرمود:

مدّتى طولانى در زندان يكى از فرمانداران سلطان جرماغون گرفتار بود و به شدت در تنگنا و سختى به سر مى برد. تا آن كه در خواب، جانشين شايستۀ پيامبر،

ص: 535


1- 1) . كمال الدين:471.

يعنى صاحب الزمان ارواحنا فداه را زيارت كرد و با گريه عرضه داشت: اى مولاى من؛ براى نجات من از دست اين ستمكاران، نزد خدا شفاعت كن.

فرمود: دعاى عبرات را بخوان.

گفت: دعاى عبرات چيست؟

فرمود: در كتاب مصباح تو هست.

عرض كرد: اى مولاى من؛ در كتاب مصباح من نيست.

فرمود: در مصباح نگاه كن آن را مى يابى.

وى از خواب بيدار شد و نماز صبح را گزارد و كتاب مصباح را گشود، و ديد كه در بين برگ هاى كتاب، برگى قرار داده شده كه دعاى عبرات روى آن نوشته شده است؛ و اين دعا را چهل بار خواند.

فرماندار ياد شده دو همسر داشت؛ يكى عاقل و داراى تدبير در امور بود، و همين زن نزد فرماندار از اعتماد ويژه اى برخوردار بود.

نوبت اين زن شد و فرماندار نزد او آمد. زن به او گفت: آيا يكى از فرزندان امير مؤمنان حضرت على عليه السّلام را زندانى كرده اى؟

گفت: چرا چنين سؤالى مى پرسى؟

زن گفت: شخصى را ديدم كه گويا نور خورشيد از چهره اش مى درخشيد با دو انگشتش حلقوم مرا گرفت و گفت: مى بينم شوهرت فرزند مرا زندانى كرده است، و در آب و غذا به او سخت گيرى مى كند! ؟ گفتم: شما كيستيد، اى سرور من؟

فرمود: من علىّ بن ابى طالب عليه السّلام هستم؛ به همسرت بگو: اگر فرزندم را آزاد نكند، به طور حتم خانه اش را ويران مى كنم.

اين خواب تأثير زيادى در حاكم گذاشت و گفت: من از اين جريان بى خبرم؛ آن گاه، نمايندگان خود را فراخواند و پرسيد: آيا كسى را زندانى كرده ايد؟

گفتند: همان پيرمرد علوى كه دستور دادى او را بگيريم.

ص: 536

گفت: رهايش كنيد، و اسبى به او بدهيد تا بر آن سوار شود و راه را نيز به او نشان دهيد تا به خانه اش برود. (پايان داستان)

سيّد بزرگوار جناب علىّ بن طاووس رحمه اللّه در آخر كتاب «مهج الدعوات» آورده است: از جملۀ آن ها، جريانى است كه دوست و برادر عزيزم جناب محمّد بن محمّد بن قاضى آوى-كه خداى بزرگ بر خوشبختى اش بيفزايد و عاقبت به خيرش كند- برايم بازگو كرد و جريان شگفت و بى نظيرى در آن مورد گفت.

جريان از اين قرار است: حادثه اى براى ايشان پيش آمده بود، تا آن كه اين دعا را ديد كه در برگ هايى نوشته شده است و در كتابش قرار گرفته است (با اين كه اين كاغذها را او در كتابش نگذاشته بود) . از روى آن برگ ها نسخه بردارى كرد و پس از بازنويسى، نسخۀ اصلى كه يافته بود گم شد.

ايشان در ادامه، دعا را بيان كرده و نسخۀ ديگرى از طريقى ديگر نيز ذكر كرده است كه با اين نسخه تفاوت دارد. (1)

8- دعاى عبرات

(2)

ما، در اين جا «دعاى عبرات» را از كتاب «بلد الأمين» مرحوم كفعمى اعلى اللّه مقامه نقل مى كنيم، ايشان فرموده است:

اين، دعايى بزرگ و باارزش است كه از امام قائم صلوات اللّه عليه روايت شده است و در امور مهمّ و مشكلات بزرگ خوانده مى شود؛ اين دعا را «دعاى عبرات» ناميده اند. (و دعا اين است:)

ص: 537


1- 1) . جنّة المأوى:221.
2- 2) . از علاّمۀ حلّى رحمه اللّه نقل كرديم كه دعاى عبرات مربوط به مولاى مان حضرت امام صادق عليه السّلام است و امام عصر صلوات اللّه عليه به سيّد رضى الدين آوى رحمه اللّه دستور قرائت آن را داد. البتّه برخى از بزرگان گمان كرده اند كه اين دعا را از ابتدا، حضرت مهدى ارواحنا فداه فرموده اند.

أللّهمّ إنّي أسألك يا راحم العبرات، و يا كاشف الزّفرات، أنت الّذي تقشع سحاب المحن، و قد أمست ثقالا، و تجلو ضباب الفتن، و قد سحبت أذيالا، و تجعل زرعها هشيما، و بنيانها هديما، و عظامها رميما، و تردّ المغلوب غالبا، و المطلوب طالبا، و المقهور قاهرا، و المقدور عليه قادرا. فكم من عبد ناداك ربّ إنّي مغلوب فانتصر، ففتحت له من نصرك أبواب السّمآء بمآء منهمر، و فجّرت له من عونك عيونا، فالتقى المآء على أمر قد قدر، و حملته من كفايتك على ذات ألواح و دسر، ربّ إنّي مغلوب فانتصر

بارالها؛ از تو درخواست مى كنم اى رحم كنندۀ بر قطرات اشك ها و اى برطرف كنندۀ سوز دل ها؛ تو كسى هستى كه ابرهاى محنت و اندوه را پراكنده مى كنى درحالى كه بسيار سنگين و پربار شده اند؛ و ابرهاى فتنه را درحالى كه دامن بر زمين كشيده اند برطرف مى كنى، و كشتۀ آنها را خشك و شكننده قرار مى دهى، و پايه اش را نابود و منهدم مى گردانى، و استخوان هايش را پوسيده مى كنى، و شكست خورده را پيروز مى گردانى، و طلب شده را طلب كننده مى گردانى؛ و كسى را كه بر او چيره شده اند چيره شونده مى گردانى، و كسى را كه بر او توانايى و قدرت داشته اند، قدرتمند مى كنى. چه بسيار بنده اى كه تو را ندا داد و عرض كرد: پروردگارا؛ واقعيّت آن است كه من شكست خورده ام؛ پس، مرا يارى كن. و تو براى يارى كردنش درهاى آسمان را با آبى ريزان باز كردى؛ و چشمه هايى از مددكارى خود براى او گشودى، پس آب بر امرى كه مقدّر شده و اندازه گيرى شده پيوست؛ و او را از كفايت خودت بر چيزى كه داراى تخته ها و ميخ ها است (كشتى) سوار كردى. پروردگارا؛ من شكست خورده ام؛ پس يارى كن. سه مرتبه تكرار شود.

ربّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و افتح لي من نصرك أبواب السّمآء بمآء منهمر، و فجّر لي من عونك عيونا ليلتقي مآء فرجي على أمر قد قدر، و احملني يا ربّ من كفايتك على ذات ألواح و دسر. يا

پروردگارا؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، و در يارى من درهاى آسمانت را با آبى ريزان بگشا، و چشمه هايى از مددكارى خود براى من بگشا تا ملاقات كند مايۀ فرج و گشايش بر امرى كه تقدير شده، مرا نيز از كفايت خودت بر چيزى كه داراى تخته ها و ميخ ها است (كشتى) سوار كن. اى

ص: 538

من إذا ولج العبد في ليل من حيرته يهيم، و لم يجد له صريخا يصرخه من وليّ و لا حميم، وجد يا ربّ من معونتك صريخا مغيثا، و وليّا يطلبه حثيثا، ينجيه من ضيق أمره و حرجه، و يظهر له أعلام فرجه. أللّهمّ فيا من قدرته قاهرة، و اياته باهرة، و نقماته قاصمة لكلّ جبّار، دامغة لكلّ كفور ختّار، صلّ يا ربّ على محمّد و ال محمّد، و انظر إليّ يا ربّ نظرة من نظراتك رحيمة، تجلي بها عنّي ظلمة عاكفة مقيمة من عاهة جفّت منها الضّروع، و تلفت منها الزّروع، و انهملت من أجلها الدّموع، و اشتمل لها على القلوب اليأس، و خرّت بسببها الأنفاس. إلهي فحفظا حفظا لغرآئس غرسها بيد الرّحمان، و شربها من مآء الحيوان، و نجاتها بدخول الجنان، أن تكون بيد الشّيطان تحزّ، و بفأسه تقطع و تجزّ. إلهي فمن أولى منك

كسى كه وقتى بنده در شب وارد شود كه از تحيّر سرگردان گردد، و هيچ فريادرسى از دوست و خويشاوند براى فريادرسى اش نيابد؛ اى پروردگار؛ كمك تو را فريادرس خود مى يابد و يار و سرپرستى كه شتابان او را طلب مى كند تا او را از گرفتارى و رنجش نجات بخشد و نشانه هاى گشايش و راحتى را برايش آشكار كند. بارالها؛ اى كسى كه توانش نيرومند و پيروز، و نشانه هايش آشكار و روشن است، و انتقامش تمام جبّاران و سركشان را هلاك مى كند، و هر كافر مكّار و حيله گر را از بين مى برد؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، و-اى پروردگار؛ -به من نگاه كن نگاهى از نگاه هاى پرمحبّت و مهرت تا برطرف شود تاريكى پايدار و ديرينه اى را كه مرا گرفتار كرده است؛ از قبيل آفتى كه از آن سينه ها بخشكد، و كشت و زرع ها تباه گردد، و خاطر آن اشك ها سرازير گردد، و نااميدى بر قلب ها احاطه كند، و به سبب آن نفس ها بند آيد. بارخدايا؛ درخت هايى را كه با دست خداى مهربان نشانده شده، و با آب زندگى بخش آبيارى شده، و با ورود به بهشت نجات مى يابد، حفظ كن و نگه دار كه به دست شيطان بريده نشود و با تبر او تكّه تكّه نشود. بارخدايا؛ چه كسى سزاوارتر از توست

ص: 539

بأن يكون عن حريمك دافعا، و من أجدر منك بأن يكون عن حماك حارسا و مانعا. إلهي إنّ الأمر قد هال فهوّنه، و خشن فألنه، و إنّ القلوب كاعت فطمّنها، و النّفوس ارتاعت فسكّنها. إلهي إلهي تدارك أقداما زلّت، و أفكارا في مهامة الحيرة ضلّت، بأن رأت جبرك على كسيرها، و إطلاقك لأسيرها، و إجارتك لمستجيرها أجحف الضّرّ بالمضرور، و لبّى داعيه بالويل و الثّبور. فهل يحسن من عدلك يا مولاي أن تدعه فريسة البلاء و هو لك راج، أم هل يجمل من فضلك أن يخوض لجّة الغمّآء و هو إليك لاج. مولاي لئن كنت لا أشقّ على نفسي في التّقى، و لا أبلغ في حمل أعبآء الطّاعة مبلغ الرّضى، و لا أنتظم في سلك قوم رفضوا الدّنيا فهم خمص البطون من الطّوى، ذبل الشّفاه من الظّمآء، و عمش العيون من

براى اين كه از حريم خود دفاع كند؟ و چه كسى شايسته تر از توست براى اين كه حراست و نگهبانى از نزديكان خود را برعهده گيرد؟ خداى من؛ كار مشكل شده است، پس آسانش گردان؛ و كارها سخت و خشن شده اند، پس آنها را به نرمى و ملايمت بگرايان؛ دل ها، سست و لرزان شده است، آنها را آرام گردان؛ و نفس ها (جانها) دچار ترس و دلهره شده اند، پس آنها را به آرامش و سكون برسان. خدايا؛ خدايا؛ قدم هاى لغزان را درياب؛ انديشه هاى گم شده در سرگردانى ها را درياب كه ببينند شكست شان را جبران كرده اى، و اسيران شان را آزاد كرده اى، و پناه جويان شان را پناه ده، كه بيچارگى بيش از توان و طاقت به خسارت ديده ضرر وارد كرده، و فراخوان خود را با واى و ناله پاسخ داده. اى مولاى من؛ آيا از عدل تو نيكو است كسى را كه به تو اميدوار است طعمۀ بلاگردانى؟ ! يا از فضل تو زيباست كسى را كه به تو پناهنده شده است در گرداب غم وغصّه فرورود؟ ! اى مولاى من؛ اگرچه من براى رعايت پرهيزگارى و تقوا بر خود سخت نگرفته ام، و آن چنان كه موجب رضايت تو شود به فرمان برداريت نپرداخته ام، و در زمرۀ گروهى درنيامده ام كه دنيا را رها كرده اند و در نتيجه شكم هاى شان از گرسنگى تو رفته است و از تشنگى لب هاى شان خشك شده است و چشمان شان از

ص: 540

البكآء، بل أتيتك بضعف من العمل، و ظهر ثقيل بالخطايا و الزّلل، و نفس للرّاحة معتادة، و لدواعي الشّهوة منقادة. أما يكفيني يا ربّ وسيلة إليك، و ذريعة لديك، أنّني لأوليآء دينك موال، و في محبّتهم مغال، و لجلباب البلاء فيهم لابس، و لكتاب تحمّل العنآء بهم دارس. أما يكفيني أن أروح فيهم مظلوما، و أغدو مكظوما، و أقضي بعد هموم هموما، و بعد وجوم وجوما، أما عندك يا مولاي بهذه حرمة لا تضيّع، و ذمّة بأدناها تقتنع، فلم لا تمنعني يا ربّ وها أنا ذا غريق، و تدعني هكذا و أنا بنار عدوّك حريق. مولاي أتجعل أوليآءك لأعدآءك طرآئد، و لمكرهم مصآئد، و تقلّدهم من خسفهم قلائد، و أنت مالك نفوسهم، أن لو قبضتها جمدوا، و في قبضتك موادّ أنفاسهم، أن لو قطعتها خمدوا، فما يمنعك يا ربّ أن تكفّ

گريه رنجور شده است؛ (بلكه) در عمل و رفتارهاى دينى ضعيف بوده ام، و پشتم از بار گناهان و لغزش ها سنگين شده، و روانم را به راحتى و خوشى عادت داده ام، و تسليم انگيزه هاى شهوت هستم، با اين وجود، اى پروردگار من؛ آيا از جهت وسيله و واسطه و سبب كه به سوى تو راه پيدا كنم كافى نيست كه من، ارادتمند اوليا و سرپرستان دينت هستم، و در دوستى شان سعى فراوان مى كنم؛ و لباس بلا را در مورد ايشان بر تن مى كنم. و كتاب تحمّل سختى را به سبب آنان فراگيرنده ام. آيا برايم بس نيست كه به خاطر آن بزرگواران مظلوم واقع شده ام، و سكوت كرده ام و خشم خود را بازداشته ام، و پيوسته گرفتار اندوه هستم؟ و از شدّت ترس پيوسته گرفتار خاموشى ام؟ اى مولاى من؛ آيا اين باعث نمى شود كه براى من حرمتى باشد كه ضايع نشود و تباه نگردد، و باعث حقّى شود كه هرچند كم باشد ولى نجات بخش است؟ اى پروردگار من؛ مى بينى كه من غرق شده ام پس چرا از غرق شدن نگاهم نمى دارى؟ مى بينى كه با آتشى كه دشمنت افروخته است آتش گرفته ام، (پس چرا مرا اين گونه رها مى كنى؟) مولاى من؛ آيا دوستانت را جلوى دشمنانت مى اندازى؟ و آن ها را گرفتار مكر و حيله شان قرار مى دهى؟ و از خوارى و فرومايگى آنان، حلقه اى بر گردن ايشان مى افكنى؟ در حالى كه صاحب اختيار جان همۀ شان تويى، به گونه اى كه اگر جان شان را بگيرى جماد و بى جان مى گردند؛ از طرفى مايۀ نفس كشيدن شان در دست توست، و اگر آن را قطع كنى مى ميرند؛ پس-پروردگار من؛ -چه چيزى مانع جلوگيرى تو

ص: 541

بأسهم، و تنزع عنهم من حفظك لباسهم، و تعرّيهم من سلامة بها في أرضك يسرحون، و في ميدان البغي على عبادك يمرحون. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و أدركني و لمّا يدركني الغرق، و تداركني و لمّا غيّب شمسي الشّفق، إلهي كم من خائف إلتجئ إلى سلطان فاب عنه محفوظا بأمن و أمان، أفأقصد يا ربّ أعظم من سلطانك سلطانا، أم أوسع من إحسانك إحسانا، أم أكبر من اقتدارك اقتدارا، أم أكرم من انتصارك انتصارا، ما عذري يا إلهي إذا حرمت من حسن الكرامة نآئلك، و أنت الّذي لا تخيّب املك، و لا تردّ سآئلك. إلهي إلهي أين أين كفايتك الّتي هي نصرة المستضعفين من الأنام، و أين أين عنايتك الّتي هي جنّة المستهدفين بجور الأيّام، إليّ إليّ بها يا ربّ نجّني من القوم الظّالمين، إنّي از بدرفتارى آن هاست، تا لباس نگهبانى خودت را از تن شان بيرون كنى، و سلامتى را كه به واسطۀ آن در زمين تو مى گردند از آن ها بگيرى؛ همان سلامتى كه به واسطۀ آن در ميدان تجاوز و ستم بر بندگانت با تكبّر و خودپسندى راه مى روند؟ ! بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا درياب تا غرق نشده ام؛ پيش از آن كه خورشيد عمرم غروب شود و غروب زندگانيم فرارسد مرا تدارك كن. خداى من؛ چه بسيار ترسان هايى كه به پادشاهى پناه برده اند و با امنيّت و ايمنى از پيش آن پادشاه بازگشتند؛ پروردگار من؛ آيا باعظمت تر از سلطنت و قدرت تو سلطانى هست كه به طرف او بروم؟ آيا از احسان تو احسانى فراگيرتر هست؟ آيا از اقتدار تو اقتدارى بزرگ تر هست؟ آيا از يارى رساندن تو يارى رساندنى گرامى تر هست؟ خداى من؛ اگر تو كسى را كه نزدت آمده است از رفتار بزرگوارانه و نيكويت محروم گردانى ديگر من چه عذرى دارم؟ البتّه تو هيچ گاه آرزومندت را نااميد و درخواست كننده ات را رد نمى كنى. خداى من؛ خداى من؛ كجاست، كجاست كفايت و بسندگى تو كه يارى گر مردم مستضعف است؟ كجاست، كجاست عنايت و توجّه تو كه سپرى نگهبان براى كسانى است كه هدف جور و ستم روزگار قرار مى گيرند؟ آن را به من بده، آن را به من بده، اى پروردگار من؛ از گروه ستم پيشگان نجاتم بخش؛ واقعيّت آن است كه

ص: 542

مسّني الضّرّ و أنت أرحم الرّاحمين. مولاي ترى تحيّري في أمري، و تقلّبي في ضرّي، و انطواي على حرقة قلبي، و حرارة صدري، فصلّ يا ربّ على محمّد و ال محمّد، وجد لي يا ربّ بما أنت أهله فرجا و مخرجا، و يسّر لي يا ربّ نحو البشرى منهجا، و اجعل يا ربّ من ينصب لي الحبالة ليصرعني بها صريع ما مكر، و من يحفر لي البئر ليوقعني فيها واقعا فيما حفر، و اصرف أللّهمّ عنّي من شرّه و مكره و فساده و ضرّه، ما تصرفه عن القوم المتّقين، و عمّن قاد نفسه لدين الدّيّان، و مناد ينادي للإيمان. إلهي عبدك عبدك أجب دعوته، ضعيفك ضعيفك فرّج غمّته، فقد انقطع به كلّ حبل إلاّ حبلك، و تقلّب عنه كلّ ظلّ إلاّ ظلّك. مولاي دعوتي هذه إن رددتها أين تصادف موضع الإجابة، و مخيلتي هذه إن كذّبتها أين

من بيچاره ام، و اين درحالى است كه تو مهربان ترين مهربانان هستى. مولاى من؛ سرگردانى مرا در كارهايم مى بينى، و دست و پا زدن در گرفتارى و بيچارگى ام را مى نگرى، و قلب سوخته و آتش گرفته، و گداختگى سينۀ مرا شاهد هستى؛ پس، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، و-اى پروردگار؛ -آن گونه كه تو شايستۀ آن هستى برايم گشايشى و گريزگاهى مرحمت كن، و-اى پروردگار من؛ -راهى روشن به شادمانى فرارويم بگشاى و رسيدن به آن را برايم آسان كن، اى پروردگار؛ هركسى برايم دامى مى افكند تا با حيله اش مرا در آن بيفكند، خودش را گرفتار دام و حيله اش گردان؛ هركس برايم چاهى مى كند تا مرا در آن بيندازد، خودش را در آن چاه بينداز؛ و خدايا؛ شرّ و مكر و حيله و تباهى و ضرر و زيانش را از من برطرف كن، آن چنان كه از پرهيزگاران برطرف مى كنى؛ و از كسانى كه خويشتن را تسليم محض دين و تسليم منادى ايمان كرده است، برطرف مى كنى. خداى من؛ بنده ات؛ بنده ات؛ خواهشش را پاسخ بده، ضعيفت، ناتوانت؛ اندوهش را برطرف كن. هر دستاويزى جز رشتۀ اتّصال تو را از دست داده است، و جز سايۀ رحمت تو هر سايه اى از سرش رفته است. مولاى من؛ اگر اين خواهش و دعايم را رد كنى، پس در كجا به هدف اجابت برسد؟ اين خوش گمانى مرا اگر راست مگردانى در كجا به

ص: 543

تلاقي موضع الإعانة، فلا تردّ عن بابك من لا يعلم غيره بابا، و لا تمنع دون جنابك من لا يعلم سواه جنابا.

جايگاه كمك خواهد رسيد؟ پس كسى كه جز درگاه تو درى را بلد نيست، هيچ گاه از درگاهت برمگردان؛ و كسى كه جز آستان حضرت تو سراغ ندارد، از آستان سخاوت مندت محروم نفرما.

سپس به سجده برو و بگو: إلهي إنّ وجها إليك في رغبته توجّه خليق بأن تجيبه، و إنّ جبينا لك بابتهاله سجد حقيق أن يبلغ ما قصد، و إنّ خدّا لديك بمسئلته تعفّر جدير أن يفوز بمراده و يظفر، و ها أنا ذا يا إلهي قد ترى تعفير خدّي و اجتهادي في مسئلتك و جدّي، فتلقّ يا ربّ رغباتي برحمتك قبولا، و سهّل إلى طلباتي برأفتك وصولا، و ذلّل قطوف ثمرة إجابتك لي تذليلا. إلهي فإذا قام ذو حاجة بحاجته شفيعا، فوجدته ممتنع النّجاح سهل القياد مطيعا، فإنّي أستشفع إليك بكرامتك، و الصّفوة من أنامك الّذين أنشأت لهم ما تظلّ و تقلّ، و برأت ما يدقّ و يجلّ. أتقرّب إليك بأوّل من توّجته تاج الجلالة، و أحللته من

معبود من؛ اعتقادم بر اين است، رويى كه با اشتياق به سوى تو آمده است سزاوار پاسخ مثبت توست؛ و پيشانى كه با نهايت تضرّع و زارى در برابرت سجده كرده است شايسته است به نيّت و مقصودش برسد؛ و گونه اى كه به خاطر درخواستش، در پيشگاه تو خود را به خاك ماليده است، لايق آن است كه با دست يابى به آن چه اراده كرده است كامياب و پيروز شود؛ اى خداى من؛ اين منم كه مى بينى گونه ام را بر خاك نهاده ام و تلاش و كوششم را براى درخواست از تو، بكار برده ام. اى پروردگار من؛ به خاطر رحمت و مهربانيت آن چه را مشتاق هستم بپذير، و مرا با رأفت و مهربانى ويژه ات، به آسانى به آن چه خواستم برسان؛ و چيدن ميوۀ اجابتت را برايم فراهم گردان. معبود من؛ هنگامى كه حاجت خواهى براى حاجت و خواسته اش شفيعى معرّفى مى كند، پس مى يابى او را درحالى كه رستگاريش ممتنع است كسى كه به آسانى منقاد و مطيع مى گردد، من نيز كرامت و بزرگواريت را، و برگزيدگانت از بين مردم را شفيع مى گردانم؛ همان هايى كه هرآنچه سايه مى افكند و هر چيز كوچك و بزرگ را براى شان خلق كرده اى. به تو تقرّب مى جويم به واسطۀ اوّل شخصيّتى كه تاج شكوه مندى را بر سرش نهادى، و

ص: 544

الفطرة الرّوحانيّة محلّ السّلالة، حجّتك في خلقك، و أمينك على عبادك، محمّد رسولك صلّى اللّه عليه و اله، و بمن جعلته لنوره مغربا، و عن مكنون سرّه معربا، سيّد الأوصيآء و إمام الأتقيآء، يعسوب الدّين، و قآئد الغرّ المحجّلين، و أبي الأئمّة الرّاشدين عليّ أمير المؤمنين عليه السّلام. و أتقرّب إليك بخيرة الأخيار، و امّ الأنوار، الإنسيّة الحورآء، البتول العذرآء، فاطمة الزّهرآء، و بقرّتي عين الرّسول، و ثمرتي فؤاد البتول، السّيّدين الإمامين أبي محمّد الحسن و أبي عبد اللّه الحسين، و بالسّجّاد زين العباد، ذي الثّفنات، راهب العرب، عليّ بن الحسين. و بالإمام العالم، و السّيّد الحاكم، النّجم الزّاهر، و القمر الباهر مولاي محمّد بن عليّ الباقر، و بالإمام الصّادق، مبيّن المشكلات، مظهر الحقآئق، المفحم بحجّته كلّ ناطق، مخرس

فطرت و سرشت روحانيّت را برايش قرار دادى؛ يعنى حجّت و دليل آشكار تو در آفريدگانت، و امين تو بر بندگانت، حضرت محمّد، فرستاده ات-كه درود خدا بر او و آل او باد-را شفيع گردانيدم. هم چنين شفيع خود را كسى قرار دادم كه براى نور پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم پگاه است؛ و كسى كه راز پوشيدۀ آن حضرت را به گونه اى فصيح بيان كرد؛ يعنى، سالار و سرور جانشينان، و پيشواى پرهيزكاران، پادشاه دين، و زمامدار روسفيدان، و پدر امامان رشيد درست كار، حضرت علىّ امير مؤمنان-كه بر او درود و سلام باد-. نيز به تو تقرّب مى جويم به واسطۀ شفيع قرار دادن بهترين نيكان به اصل و اساس نورها، حوريّۀ انسان نما، بتول پاك پاك، حضرت فاطمۀ زهرا (عليها السّلام) . هم چنين با شفيع قرار دادن دو نور ديدۀ رسول، دو ميوۀ قلب حضرت زهراى بتول، يعنى دو آقا و دو امام حضرت ابو محمّد حسن و حضرت ابو عبد اللّه امام حسين، (عليهما السّلام) و نيز با شفيع قرار دادن حضرت سجّاد، زينت عبادت كنندگان، صاحب پينه ها (در سجده گاه ها) ، راهب در ميان قوم عرب، يعنى علىّ بن الحسين (عليهما السّلام) و نيز با امام و پيشواى دانشمند، آقاى حكم كننده، ستارۀ درخشنده، ماه روشن و زيباروى، مولاى من حضرت محمّد بن علىّ امام باقر (عليه السّلام) ؛ و نيز با امام راستگو كه بيان كنندۀ مسائل مشكل، آشكاركنندۀ حقيقت ها، كسى كه با حجّت و دليلش هر گوينده اى را ساكت و خاموش مى كند، و زبان كسانى را

ص: 545

ألسنة أهل الجدال، مساكن الشّقاشق مولاي جعفر بن محمّد الصّادق، و بالإمام التّقيّ و المخلص الصّفيّ، و النّور الأحمديّ، النّور الأنور، و الضّيآء الأزهر مولاي موسى بن جعفر، و بالإمام المرتضى، و السّيف المنتضى، و الرّاضي بالقضا مولاي عليّ بن موسى الرّضا، و بالإمام الأمجد، و الباب الأقصد، و الطّريق الأرشد، و العالم المؤيّد، ينبوع الحكم، و مصباح الظّلم، سيّد العرب و العجم، الهادي إلى الرّشاد، و الموفّق بالتّأييد و السّداد مولاي محمّد بن عليّ الجواد، و بالإمام منحة الجبّار، و والد الأئمّة الأطهار عليّ بن محمّد المولود بالعسكر، الّذي حذّر بمواعظه و أنذر، و بالإمام المنزّه عن الماثم، المطهّر من المظالم، الحبر العالم، ربيع الأنام، و بدر الظّلام، التّقيّ النّقيّ الطّاهر الزّكيّ، مولاي أبي محمّد الحسن بن عليّ العسكريّ،

كه به جدال و ستيزه برمى خواستند لال مى كرد، كسى كه بهترين جايگاه ها را داشت يعنى حضرت امام جعفر بن محمّد صادق (عليه السّلام) ، هم چنين با شفيع قرار دادن امام پرهيزگار بااخلاص برگزيده، نور احمدى، روشنى روشنى ها، پرتو درخشنده، مولايم حضرت موسى بن جعفر (عليهما السّلام) ؛ نيز به واسطۀ امام برگزيده شده، شمشير كشيده از نيام، كسى كه به حكم و قضاى الهى راضى است يعنى مولايم حضرت علىّ ابن موسى الرضا (عليهما السّلام) و نيز به واسطۀ امام بزرگ، بهترين باب الهى كه مورد توجّه و قصد و هدف است، بهترين راه به سوى رشد و كمال و هدايت، دانشمند مورد تأييد، سرچشمۀ حكمت ها، چراغ تاريكى ها، آقا و سرور عرب و عجم، هدايت كننده به سوى راه درست، و كسى كه با تأييد و موفقيّت و راستى و درستى و استوارى زندگى كرد يعنى مولايم حضرت محمّد بن علىّ الجواد (عليه السّلام) ، نيز با شفيع قرار دادن امام بزرگوار، هديۀ الهى، پدر امامان پاك، حضرت علىّ بن محمّد كه در لشكرگاه دشمن به دنيا آمد، و با پند و اندرزهاى خود بيم داد و ترسانيد؛ نيز به واسطۀ امام منزّه و پاك از بدى ها، به دور از ستم ها، دانشمند كامل، بهار دل مردمان، ماه روشنى بخش تاريكى ها، پرهيزگار پاكيزه پاك خالص، مولايم حضرت امام ابو محمّد حسن بن علىّ عسكرى؛ به سوى تو نزديك مى شوم و تقرّب مى جويم.

ص: 546

و أتقرّب إليك بالحفيظ العليم الّذي جعلته على خزآئن الأرض، و الأب الرّحيم الّذي ملّكته أزمّة البسط و القبض، صاحب النّقيبة الميمونة، و قاصف الشّجرة الملعونة، مكلّم النّاس في المهد، و الدّالّ على منهاج الرّشد، الغآئب عن الأبصار، الحاضر في الأمصار، الغآئب عن العيون، الحاضر في الأفكار، بقيّة الأخيار، الوارث لذي الفقار، الّذي يظهر في بيت اللّه ذي الأستار، العالم المطهّر، محمّد بن الحسن عليهم أفضل التّحيّات و أعظم البركات، و أتمّ الصّلوات. أللّهمّ فهؤلاء معاقلي إليك في طلباتي و وسآئلي، فصلّ عليهم صلوة لا يعرف سواك مقاديرها، و لا يبلغ كثير همم الخلائق صغيرها، و كن لي بهم عند أحسن ظنّي، و حقّق لي بمقاديرك تهيئة التّمنّي. إلهي لا ركن لي أشدّ منك، فاوي إلى ركن شديد، و لا قول لي أسدّ

هم چنين، به واسطۀ كسى كه او را نگهبان و داناى گنجينه ها و پنهانى هاى زمين خود قرار دادى، و او را پدرى مهربان قرار دادى و زمام هر گشايش و بستگى را در اختيارش گذاشتى؛ صاحب پيشوايى و رياست مبارك، بركنندۀ درخت لعنت شده (بنى اميّه) ، سخن گوى در گهواره با مردمان، راهنما به راه روشن كمال و درستى، پنهان از ديدگان، كسى كه هميشه در شهرها حضور دارد ولى از چشم مردم پنهان مى باشد، ليكن در انديشه ها حضور دارد، باقى ماندۀ نيكوكاران، ارث برندۀ ذوالفقار، كه در خانۀ خدا-كه صاحب پرده ها است-ظهور مى فرمايد، دانشمند پاك و پاكيزه، حضرت محمّد فرزند حسن، كه بر تمام آن بزرگواران برترين و بافضيلت ترين بركت ها و تحيّت ها و كامل ترين درودها نثار باد. بارخدايا؛ اين عزيزان پناهگاه و وسيلۀ من براى عرضۀ درخواست هايم در محضر تو هستند؛ پس درودى نثارشان كن كه مقدارهايش را جز تو نداند، و هرچه مردم با همّت هاى بسيار بالا تلاش كنند نتوانند به كوچك ترين مقدار درودهايت برسند. از طرفى نيز به واسطۀ ايشان نيك ترين گمان هايم را برآورده، و آرزوهايم را محقّق گردان. خداى من؛ ركن و پايه و جايگاهى محكم تر از تو ندارم، پس به اين پايگاه و جايگاه محكم پناهنده مى شوم؛ گفتارى نيك تر و استوارتر

ص: 547

من دعآئك، فأستظهرك بقول سديد، و لا شفيع لي إليك أوجه من هؤلاء فاتيك بشفيع وديد، و قد أويت إليك، و عوّلت في قضآء حوآئجي عليك، و دعوتك كما أمرت، فاستجب لي كما وعدت، فهل بقي يا ربّ غير أن تجيب و ترحم منّي البكآء و النّحيب. يا من لا إله سواه، يا من يجيب المضطرّ إذا دعاه، يا كاشف ضرّ أيّوب، يا راحم عبرة يعقوب، إغفرلي و ارحمني، و انصرني على القوم الكافرين، و افتح لي و أنت خير الفاتحين، و الطف بي يا ربّ و بجميع المؤمنين و المؤمنات، يا ذا القوّة المتين، برحمتك يا أرحم الرّاحمين، و الحمد للّه ربّ العالمين، و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد النّبيّ و اله الطّاهرين. (1)

از خواندن تو ندارم. پس با بهترين گفتار از تو كمك مى جويم؛ و شفيع و واسطه اى آبرومندتر از اين بزرگواران (محمّد و آل محمّد عليهم السّلام) ندارم؛ پس با واسطه اى دوست داشتنى نزدت مى آيم؛ حال به سوى تو پناه آورده ام، و براى برآوردن خواسته هايم به تو اعتماد كرده ام، و همان گونه كه دستور داده اى تو را خواندم؛ پس دعايم را نيز طبق وعده ات پاسخ مثبت بده. اى پروردگار من؛ آيا با اين شرايط، جز پاسخ گويى به خواستۀ من و جز رحم كردن به گريه و ناله هاى جانسوز من، كار ديگرى باقى مانده است؟ ! اى كسى كه جز او معبود پرستش شونده اى نيست؛ اى كسى كه پاسخ شخص درمانده كه او را مى خواند، مى دهد؛ اى كسى كه بيمارى و گرفتارى حضرت ايّوب را برطرف فرمود؛ اى كسى كه به اشك هاى چشم يعقوب پيامبر رحم كرد؛ مرا ببخش و به من رحم كن، و مرا بر گروه كافران يارى ده؛ و برايم پيروزى عنايت فرما كه تو بهترين پيروزكنندگان هستى. اى پروردگار من؛ به من لطف و مرحمت كن، و به تمام مردان و زنان مؤمن نيز لطف فرما. اى صاحب نيروى محكم. با رحمت و مهربانيت اى مهربان ترين مهربانان؛ و تمام ستايش ها اختصاص به خداوند-پروردگار جهانيان-دارد. و درود خداوند بر سرور و سيّد ما حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم پيامبر خدا و خاندان پاكش نثار باد.

ص: 548


1- 1) . البلد الأمين:461. [1]

بخش يازدهم:زيارت ها

اشاره

ص: 549

ص: 550

استحباب زيارت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

در هر زمان و مكان

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: زيارت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه هميشه و در همه جا مستحبّ است؛ و در سرداب مقدّس (سامرّا) ، و نزد قبرهاى اجداد پاكش صلوات اللّه عليهم اجمعين، از فضيلت و ارزش بيشترى برخوردار است.

و نيز در زمان هاى شريف به خصوص شب ميلادش يعنى نيمۀ شعبان (بنابر صحيح ترين روايات) ، و شب قدر (كه فرشتگان و روح در آن شب نزد آن حضرت مى آيند) مناسبت بيشترى دارد. (1)

در اين جا روايتى را كه اين مطلب از آن استفاده مى شود، نقل مى كنيم:

سليمان بن عيسى از پدرش روايت مى كند كه گفت:

به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: هنگامى كه نتوانم به زيارت شما بيايم و نزدتان حاضر شوم، چگونه شما را زيارت كنم؟

حضرت فرمود:

اى عيسى؛ هنگامى كه نتوانستى نزدم بيايى، در روز جمعه غسل كن يا وضو بگير، و بر پشت بام خانه ات برو، و دو ركعت نماز بخوان، و به طرف من توجّه كن (و زيارت بخوان) ؛ زيرا هركس در زمان زندگانيم مرا زيارت كند، گويا پس از

ص: 551


1- 1) . بحار الأنوار:102/119.

رحلتم مرا زيارت كرده است، و هركس پس از وفاتم مرا زيارت كند گويا در زمان زندگانيم زيارتم نمود است.

بيان و توضيح مطلب: اين خبر دلالت دارد بر اين كه زيارت امام زنده نيز به اين شكل جايز است. لذا، اين سند و دليلى مى باشد بر اين كه در هر مكانى كه خواست امام قائم ارواحنا فداه را زيارت كند، رو به سوى سرداب مقدّس كند و آن حضرت را زيارت نمايد. (1)

شيخ بزرگوار جناب كفعمى رحمه اللّه مى فرمايد: مستحبّ است در هر مكان و زمانى، امام مهدى صلوات اللّه عليه زيارت شود، و براى تعجيل و سرعت بخشيدن به فرج آن حضرت نيز در هنگام زيارتش دعا شود. البتّه زيارت آن بزرگوار در سرداب مقدّس در شهر سرّ من رأى (سامرّا) بيش تر مورد تأكيد قرار گرفته است. (2)

زيارت حضرات معصومين عليهم السّلام

و هديۀ ثواب آن به پيشگاه حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

مى توان ثواب هر زيارتى را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم يا به يكى از امامان عليهم السّلام هديه كرد.

شيخ طوسى رحمه اللّه با سند خود از داود صرمى روايت مى كند كه گفت:

به امام بزرگوار امام هادى عليه السّلام عرض كردم: من پدرت را زيارت كردم، و-ثواب- آن را براى شما قرار دادم.

حضرت فرمود:

با اين كار، خداوند براى تو پاداش و ثواب بزرگ قرار داد، و ما تشكّر مى كنيم. (3)

بنابراين، اكنون كه شيعيان در دوران غيبت امام زمان ارواحنا فداه، در هجران آن بزرگوار به سر مى برند و در عصر حضور و ظهور حضرتش نيستند و نمى توانند هميشه در مكان هاى مقدّسى كه مربوط به آن بزرگوار است مانند سرداب مقدّس،

ص: 552


1- 1) . بحار الأنوار:101/366.
2- 2) . البلد الأمين:432.
3- 3) . مفتاح الجنّات:1/531.

مسجد كوفه، مسجد سهله و مسجد جمكران و. . . شرفياب شوند؛ مى توانند اين كمبود و خسارت را با اهداء ثواب زيارت اماكن مقدّسۀ ديگر به آن حضرت جبران كنند.

و همچنين با خواندن زيارت هاى آن بزرگوار در حرم و زيارتگاهى كه هستند به تقرّب خود نزد خداوند مهربان بيفزايند و عنايات آن حضرت را به سوى خود جلب نمايند.

تاكنون افراد بسيارى از دوستان خاندان وحى در سرداب مقدّس و همچنين اماكن مقدّسۀ ديگر مورد عنايت امام زمان ارواحنا فداه قرار گرفته اند كه در كتاب هاى متعدّد ذكر شده و نمونه هايى از آن ها را در اين كتاب نقل كرده ايم.

آداب زيارت

از آن جا كه هديه كردن ثواب زيارت اهل بيت عليهم السّلام به پيشگاه صاحب الزمان ارواحنا فداه مستحبّ است؛ در اين جا به بيان «آداب زيارت» مى پردازيم:

محدّث قمى رحمه اللّه نقل كرده است: آداب زيارت بسيار است و در اينجا به چند چيز اكتفا مى شود:

اوّل: پيش از بيرون رفتن براى سفر زيارت غسل نمايد.

دوّم: كلام بيهوده و لغو و دعوا و مجادله را در راه ترك كند.

سوّم: براى زيارت هر امامى غسل نمايد و دعايى كه در هنگام غسل وارد شده است بخواند.

چهارم: با طهارت باشد.

پنجم: جامه هاى پاك و پاكيزه و نو بپوشد، و خوب است رنگ لباسى كه مى پوشد سفيد باشد.

ششم: در وقت رفتن به روضۀ مقدّسه گام ها را كوتاه برداشته و به آرامى و وقار سير نموده و خاضع و خاشع باشد و سر به زير اندازد و به بالا و اطراف خود التفات ننمايد.

هفتم: در غير زيارت امام حسين عليه السّلام خود را خوش بو نمايد.

ص: 553

هشتم: در وقت رفتن به حرم مطهّر زبان را به ذكر تكبير و تحميد و تسبيح و تهليل و تمجيد مشغول نمايد و به صلوات فرستادن بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام دهان خود را معطّر سازد.

نهم: بر در حرم شريف ايستاده و طلب اذن ورود به حرم نمايد و سعى در تحصيل رقّت قلب و خضوع و شكستگى خاطر نمايد، و در عظمت و جلالت قدر صاحب آن مرقد منوّر فكر كند، و باور داشته باشد كه مى بيند ايستادن او را، و مى شنود كلام او را، و جواب مى دهد سلام او را؛ چنانچه به همۀ اين ها شهادت مى دهد در وقت خواندن اذن دخول.

و انديشه كند در محبّت و لطفى كه به شيعيان و زائران خود دارند و تأمّل كند در خرابى حال خود و جفايى كه به آن بزرگواران كرده و فرموده هاى بى شمارى كه از ايشان نشنيده و آزارها و اذيّت ها كه از او به ايشان يا به خاصّان و دوستان ايشان رسيده كه برگشت آن به آزردن ايشان است و اگر براستى در خود نگرد قدم هايش از رفتن باز ايستد و قلبش خاشع گردد و چشمش گريان شود و اين روح آداب زيارت است.

دهم: بوسيدن عتبۀ عاليه و آستانۀ مباركه است. (1)

ص: 554


1- 1) . مؤلّف گويد: دربارۀ عتبه بوسى و بوسيدن درگاه مطهّر آستان مقدّس ائمّۀ اطهار عليهم السّلام در كلمات اهل بيت عصمت عليهم السّلام عبارات بسيار مهمّى وارد شده است. در زيارت وداع ائمّۀ اطهار عليهم السّلام كه مرحوم علاّمۀ مجلسى آن را در بحار الأنوار [1]نقل كرده وارد شده است: . . . وا شوقاه إلى تقبيل أعتابكم، والولوج بإذنكم لأبوابكم، و تعفير الخدّ على اريج ترابكم، و اللياذ بعرصاتكم، و محالّ أبدانكم و أشخاصكم، المحفوفة بالملائكة الكرام، و المتحوفة من اللّه بالرحمة و الرضوان. . . «بحار الأنوار: 102/205» . چقدر شوق دارم به بوسيدن آستانۀ درگاه شما و وارد شدن با اذن شما به خانۀ شما و خاك آلود نمودن گونه ام را با خاك خوش بوى شما و پناه بردن به سراى شما را و مكانهاى ابدان و اشخاص شما كه از ملائكۀ كرام احاطه شده و مشمول رحمت و سلام از سوى خداوند شده است. بنابراين، بوسيدن درگاه مقدّس و خاك آلود نمودن گونۀ خود با خاك مشك بوى آستان مقدّس آنان و پناه بردن به حرم هاى مطهّر آن بزرگواران، نه تنها مورد تأييد آن بزرگواران است، بلكه آرزو و اشتياق آن نيز باعث تقرّب به خداوند متعال مى شود.

و مرحوم شهيد رحمه اللّه فرموده است: اگر زيارت كننده سجده كند و نيّت كند كه از براى خدا سجده مى كنم به شكرانۀ اين كه مرا به اين مكان رسانيده بهتر خواهد بود.

ص: 555

يازدهم: پاى راست را در وقت داخل شدن مقدّم داشته و پاى چپ را در وقت بيرون آمدن مقدّم بدارد، مانند آنچه در وارد شدن و خارج شدن از مسجد عمل مى كند.

دوازدهم: نزد ضريح مطهّر بايستد به گونه اى كه خود را بتواند به آن بچسباند. و توهّم آن كه دور ايستادن ادب مى باشد وهم است؛ زيرا كه چسبيدن به ضريح و بوسيدن آن در روايت وارد شده است.

سيزدهم: در وقت زيارت پشت به قبله و رو به قبر منوّر بايستد، و ظاهرا اين ادب مختصّ به زيارت معصوم است و چون از خواندن زيارت فارغ شد گونۀ راست را به ضريح بگذارد و به حال تضرّع دعا كند پس گونۀ چپ را بگذارد و بخواند خدا را به حقّ صاحب قبر كه او را از اهل شفاعت آن بزرگوار قرار دهد و در دعا مبالغه نموده و اصرار نمايد. پس به سمت سر مطهّر برود و رو به قبله بايستد و دعا كند.

چهاردهم: در وقت خواندن زيارت-اگر عذرى ندارد از ضعف و درد كمر و درد پا و غير اين ها-بر روى پا بايستد.

پانزدهم: در هنگام ديدن قبر مطهّر پيش از شروع در خواندن زيارت تكبير بگويد، و در خبريست كه هركه تكبير بگويد پيش روى امام عليه السّلام و بگويد: «لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له» نوشته شود براى او خشنودى خداى بزرگ.

شانزدهم: زيارت هايى كه از ائمّه عليهم السّلام روايت شده بخواند و خواندن زيارت هاى ساختگى كه بعضى از بى خردان از عوام آن ها را با بعضى از زيارات تلفيق كرده و نادانان را به آن مشغول ساخته اند، ترك نمايد.

شيخ كلينى رحمه اللّه روايت كرده از عبد الرحيم قصير كه گفت: وارد شدم بر حضرت صادق عليه السّلام و گفتم: فدايت شوم از پيش خود دعايى اختراع كردم.

حضرت فرمود:

واگذار مرا از اختراع خود، هرگاه تو را حاجتى روى دهد به حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله و سلّم پناه بر و دو ركعت نماز بخوان و هديه كن آن را به سوى آن حضرت الخ.

ص: 556

هفدهم: نماز زيارت را بخواند، و اقلّ آن دو ركعت است.

مرحوم شهيد فرموده: كه اگر زيارت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است نماز را در روضۀ مطهّره بجا آورد و اگر در حرم يكى از ائمّه عليهم السّلام است در بالاى سر بجا آورد و اگر آن دو ركعت را در مسجد آن مكان يعنى مسجد حرم انجام دهد جايز است.

و علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه فرموده: به نظر من اگر نماز زيارت و غير آن را در پشت قبر يا بالاى سر انجام دهد بهتر است. (و نماز خواندن جلوتر از قبر امام عليه السّلام چون بى احترامى و بى ادبى نسبت به مقام مقدّس آن بزرگوار است، جايز نيست) .

هيجدهم: در ركعت اوّل سورۀ «يس» و در ركعت دوّم سورۀ «الرحمن» را بخواند؛ اگر كيفيّت مخصوصى براى نماز زيارتى كه مى خواند وارد نشده باشد، و بعد از نماز به آنچه وارد شده يا به آنچه در خاطر او مى رسد براى دين و دنياى خود و براى عموم مؤمنين دعا كند؛ زيرا كه آن به اجابت نزديك تر است.

نوزدهم: مرحوم شهيد رحمه اللّه فرموده: اگر كسى داخل حرم مطهّر شود و ببيند نماز جماعت منعقد شده است اوّل نماز بخواند پيش از آنكه زيارت نمايد. (در صورتى كه شرايط شركت در نماز جماعت براى او وجود داشته باشد) . . .

بيستم: مرحوم شهيد از جملۀ آداب زيارت، تلاوت كردن قرآن را نزد ضريح هاى مطهّره و هديه كردن آن را به روح مقدّس آن امام يا آن كه زيارت مى شود برشمرده و گفته است كه اين كار فايده اش به زيارت كننده برمى گردد و نوعى احترام و بزرگداشت كسى است كه زيارت مى شود.

بيست و يكم: ترك نمودن سخنان ناشايسته و كلمات لغو و بيهوده و ترك اشتغال به صحبت هاى دنيويّه كه هميشه در هرجا مذموم و قبيح و مانع رزق و باعث قساوت قلب است خصوص در اين بقعه هاى مطهّره و زير اين گنبدهاى بلندمرتبه و ارزشمند كه خداى تعالى خبر مى دهد از بزرگى و جلالت آن ها در سورۀ نور فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اَللّهُ أَنْ تُرْفَعَ (1)تا آخر آيه.

ص: 557


1- 1) . سورۀ نور، آيۀ 36. [1]

بيست و دوّم: صداى خود را در وقت زيارت بلند نكند، چنانچه در «هديّة الزائرين» ذكر كردم.

بيست و سوّم: وقتى مى خواهد مراجعت كند و از شهر خارج شود، با امام عليه السّلام وداع كند به آنچه در روايات آمده يا به غير آن.

بيست و چهارم: به سوى خدا بازگردد و از گناهان خويش استغفار نمايد و كردار و گفتار خود را بعد از زيارت نسبت به پيش از آن بهتر نمايد.

بيست و پنجم: به قدر توان بر خادمان آستانۀ شريفه انفاق نمايد، و سزاوار است كه خدّام آن مكان شريف از اهل خير و صلاح و صاحب دين و مروّت باشند و تحمّل نمايند آنچه از زائرين مى بينند و خشم خود را بر آن ها فرونشانند و غلظت و درشتى بر آن ها ننمايند و بر قضاء حوائج محتاجين اقدام كنند و افراد غريب و ناآشنا را راهنمائى و دلالت كنند اگر راه را گم نمايند، و خلاصه بايد خدّام به حقيقت و راستى در خدمات لازمه از تنظيف و حراست و محافظت زائران و غيره، مشغول باشند.

بيست و ششم: انفاق و احسان نمايد بر مجاورين آن بقعۀ مباركه كه دچار فقر و نادارى هستند ولى آبرومندند؛ خصوصا سادات و اهل علم كه ترك ديار كرده اند و به تلخى غربت و تنگدستى مبتلايند و همواره پرچم تعظيم شعائر الهى را برپا نموده، و جهاتى را دارا هستند كه ملاحظۀ هريك از آنها كافى در لزوم اعانت به آن ها و رعايت حالشان است.

بيست و هفتم: مرحوم شهيد فرموده كه از جملۀ آداب اين است كه وقتى از زيارت بهره مند گرديد، زودتر از آن مكان شريف بيرون رود، براى مزيد تعظيم و احترام و شدّت شوق به رجوع و نيز فرموده كه در وقتى كه زن ها مى خواهند زيارت كنند بايد از مردان جدا باشند و تنها زيارت كنند و اگر در شب زيارت كنند اولى است و بايد كه وضع خود را تغيير دهند، يعنى لباس خوب و عالى را به لباس پست بدل كنند كه شناخته نشوند و مخفى و پنهان بيرون آيند كه كسى كمتر ايشان را ببيند و بشناسد و اگر با مردان زيارت كنند نيز جايز است اگرچه مكروه است.

ص: 558

از اين گفتار معلوم شد كثرت قبح و زشتى آنچه متعارف شده كه زن ها به اسم تشرّف به زيارت خود را آرايش نموده با لباس هاى نفيس از خانه ها بيرون مى آيند و در حرم هاى مطهّره با نامحرمان برخورد مى نمايند.

زنانى كه در طرف قبلۀ مردان مى نشينند و با رفتار خود حواسّ مردم را پريشان مى كنند، و زائرين و نمازگزاران و گريه كنندگان را از عبادت بازمى دارند از گروهى شمرده مى شوند كه راه خدا را مى بندند. در واقع اين گونه زيارت زنان از منكرات شمرده مى شود نه از عبادات، و وسيلۀ هلاكت است نه تقرّب.

از حضرت صادق عليه السّلام نقل شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به اهل عراق فرمود:

يا أهل العراق نبّئت أنّ نساؤكم يوافين الرّجال في الطريق أما تستحيون؟

اى اهل عراق؛ به من خبر رسيده كه زن هاى شما در راه به مردان مى رسند يعنى در كوچه و بازار به نامحرمان برمى خورند، آيا شماها حيا نمى كنيد؟

و قال: لعن اللّه من لا يغار.

و فرمود: خداوند لعنت كند كسى را كه غيرت ندارد.

بيست و هشتم: سزاوار است وقتى كه زوّار بسيارند كسانى كه خود را زودتر به ضريح رسانده اند زيارت را كم نموده و كنار روند تا ديگران نيز مثل آن ها به نزديك شدن به ضريح فائز گردند. (1)

بيست و نهم: هنگام تشرّف به اماكن مقدّسه و حرم هاى مطهّر اهل بيت عليهم السّلام بهترين موقعيّت از لحاظ مكان و حال زائر براى دعا نمودن براى تعجيل ظهور امام زمان ارواحنا فداه وجود دارد؛ بنابراين زائرين محترم بايد به اين وظيفۀ اساسى خود در همۀ اماكن مقدّسه توجّه داشته باشند.

سى ام: چون انسان از هر كجا كه بخواهد مى تواند امام زمان ارواحنا فداه را زيارت كند، سزاوار است پس از خواندن زيارت در حرم هاى مطهّر، به امام عصر ارواحنا فداه

ص: 559


1- 1) . مفاتيح الجنان:615. [1]

توجّه نموده و با خواندن زيارت آن حضرت نيز قلب خود را صفا بخشيده و وظيفۀ خود را انجام دهد.

اكنون بعضى از زيارت هاى آن حضرت را نقل مى كنم:

1- زيارت آل يس

شيخ بزرگوار جناب طبرسى رحمه اللّه در كتاب «الإحتجاج» مى گويد:

از ناحيه مقدّسه حضرت مهدى ارواحنا فداه-پس از پاسخ به سؤالات جناب محمّد حميرى-صادر گرديد:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم لا لأمره تعقلون، و لا من أوليآئه تقبلون، حكمة بالغة فما تغنى النّذر عن قوم لا يؤمنون، السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين.

به نام خداوند بخشندۀ مهربان نه در مورد امر او انديشه مى كنيد، و نه از اولياى الهى مى پذيريد؛ حكمتى است كامل و رسا، ولى بيم دادن ها، براى كسانى كه ايمان نياورده اند، فايده اى ندارد؛ سلام بر ما و بر بندگان شايستۀ خداوند.

هرگاه خواستيد به واسطۀ ما، به خداوند تعالى و نيز به سوى ما توجّه كرده و روى آوريد، همان گونه كه خداى تعالى فرموده است، بگوييد:

سَلامٌ عَلى إِلْ ياسِينَ (1)، السّلام عليك يا داعي اللّه و ربّانيّ اياته، السّلام عليك يا باب اللّه و ديّان دينه، السّلام عليك يا

«سلام بر آل ياسين» ، سلام بر تو اى دعوت كنندۀ مردم به سوى خدا و پرورندۀ آيات او؛ سلام بر تو اى باب رحمت خداوند و حاكم و مدبّر دين او؛ سلام بر تو اى

ص: 560


1- 1) . سورۀ صافّات، آيۀ 130. [1]

خليفة اللّه و ناصر حقّه، السّلام عليك يا حجّة اللّه و دليل إرادته، السّلام عليك يا تالي كتاب اللّه و ترجمانه، السّلام عليك في انآء ليلك و أطراف نهارك. السّلام عليك يا بقيّة اللّه في أرضه، السّلام عليك يا ميثاق اللّه الّذي أخذه و وكّده، السّلام عليك يا وعد اللّه الّذي ضمنه، السّلام عليك أيّها العلم المنصوب، و العلم المصبوب، و الغوث و الرّحمة الواسعة، وعدا غير مكذوب، السّلام عليك حين تقوم، السّلام عليك حين تقعد، السّلام عليك حين تقرء و تبيّن، السّلام عليك حين تصلّي و تقنت، السّلام عليك حين تركع و تسجد، السّلام عليك حين تهلّل و تكبّر، السّلام عليك حين تحمد و تستغفر، السّلام عليك حين تصبح و تمسي، السّلام عليك في اللّيل إذا يغشى و النّهار إذا تجلّى، السّلام عليك أيّها الإمام المأمون،

جانشين خداوند و يارى كنندۀ حق او؛ سلام بر تو اى حجّت خدا و دليل و راهنماى ارادۀ او؛ سلام بر تو اى تلاوت كنندۀ كتاب خداوند و بازگوكنندۀ مقصود آن؛ سلام بر تو در تمام لحظه هاى شب و در همه بخش هاى روزت؛ سلام بر تو اى باقى ماندۀ(حجّت هاى) خدا در زمينش؛ سلام بر تو اى عهدوپيمان خداوند كه آن را (از مردم) گرفت و آن را مورد تأكيد قرار داد؛ سلام بر تو اى وعدۀ الهى كه خدا آن را ضمانت كرد؛ سلام بر تو اى پرچم برافراشته؛ و دانش ريزان و فراگير، و فريادرس، و رحمت گسترده براساس وعده اى كه دروغ نيست. سلام بر تو آن وقتى كه بپا مى خيزى؛ سلام بر تو هنگامى كه مى نشينى؛ سلام بر تو آن هنگامى كه قرائت (قرآن) مى كنى، و آن را بيان مى نمايى، سلام بر تو آن هنگامى كه نماز مى گزارى و قنوت مى نمايى، سلام بر تو آن هنگامى كه ركوع و سجود مى كنى؛ سلام بر تو در وقتى كه خدا را به يكتايى و بزرگى مى ستايى، سلام بر تو آن هنگامى كه حمد و ستايش و طلب بخشش مى كنى، سلام بر تو آن هنگامى كه صبح مى كنى و شام مى نمايى؛ سلام بر تو در شب آن هنگام كه همه جا را تاريكى فراگيرد، و در روز آن هنگام كه روشنى اش جلوه گر شود، سلام بر تو اى امام مورد اعتماد و اطمينان؛

ص: 561

السّلام عليك أيّها المقدّم المأمول، السّلام عليك بجوامع السّلام. اشهدك يا مولاي أنّي أشهد أن لا إله إلاّ اللّه، وحده لا شريك له، و أنّ محمّدا عبده و رسوله، لا حبيب إلاّ هو و أهله، و اشهدك يا مولاي أنّ عليّا أمير المؤمنين حجّته، و الحسن حجّته، و الحسين حجّته، و عليّ بن الحسين حجّته، و محمّد بن عليّ حجّته، و جعفر بن محمّد حجّته، و موسى بن جعفر حجّته، و عليّ بن موسى حجّته، و محمّد بن عليّ حجّته، و عليّ بن محمّد حجّته، و الحسن بن عليّ حجّته، و أشهد أنّك حجّة اللّه. أنتم الأوّل و الآخر، و أنّ رجعتكم حقّ لا ريب فيها يوم لا ينفع نفسا إيمانها لم تكن امنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيرا، و أنّ الموت حقّ، و أنّ ناكرا و نكيرا حقّ، و أشهد أنّ النّشر حقّ، و البعث حقّ، و أنّ الصّراط حقّ، و المرصاد حقّ، و الميزان

سلام بر تو اى جلودار و آرزوشده؛ سلام بر تو به سلام هاى گوناگون و فراگير. مولايم؛ تو را گواه مى گيرم كه من شهادت مى دهم معبودى جز خداوند نيست يگانه اى كه شريكى ندارد؛ و اين كه محمّد بنده و فرستادۀ او است؛ جز او و اهلش محبوبى وجود ندارد. و تو را گواه مى گيرم اى مولاى من كه على عليه السّلام امير و فرمانرواى مؤمنان، حجّت خداوند است؛ و امام حسن عليه السّلام حجّت اوست، و امام حسين عليه السّلام حجّت اوست، و امام سجّاد عليه السّلام حجّت اوست، و امام باقر عليه السّلام حجّت اوست، و امام صادق عليه السّلام حجّت اوست، و امام كاظم عليه السّلام حجّت اوست، و امام رضا عليه السّلام حجّت اوست، و امام جواد عليه السّلام حجّت اوست، و امام هادى عليه السّلام حجّت اوست، و امام حسن عسكرى عليه السّلام حجّت اوست، و گواهى مى دهم كه تو حجّت خداوند هستى. شما آغاز و پايان هستيد؛ و رجعت و بازگشت همۀ شما به دنيا حقيقتى است كه هيچ شك و ترديدى در آن راه ندارد، در آن روزى كه ايمان كسى كه از پيش ايمان نياورده يا در ايمانش خير و بهره اى به دست نياورده است، برايش سودى ندارد. (و اعتقادم اين است كه) به راستى مرگ حق است، و (دو فرشتۀ قبر) نكير و منكر حق هستند، و گواهى مى دهم كه پراكنده شدن از قبرها حق است و برانگيخته شدن موجودات (در روز قيامت) حقّ است، و به راستى كه صراط (و راه بهشت) حق است، و مرصاد (و جايگاه مراقبت) حق است، و

ص: 562

حقّ، و الحشر حقّ، و الحساب حقّ، و الجنّة و النّار حقّ، و الوعد و الوعيد بهما حقّ. يا مولاي شقي من خالفكم، و سعد من أطاعكم، فاشهد على ما أشهدتك عليه، و أنا وليّ لك، بريء من عدوّك، فالحقّ ما رضيتموه، و الباطل ما سخطتموه، و المعروف ما أمرتم به، و المنكر ما نهيتم عنه، فنفسي مؤمنة باللّه وحده لا شريك له، و برسوله و بأمير المؤمنين و بكم يا مولاي أوّلكم و اخركم، و نصرتي معدّة لكم، و مودّتي خالصة لكم امين امين.

ميزان (و سنجش اعمال) حقّ است، و گرد آمدن حقّ است، و حساب (روز جزا) حقّ است و بهشت و جهنّم حقّ است، و وعده و بيم نسبت به بهشت و جهنم حقّ است. مولاى عزيزم؛ هركس با شما مخالفت كند بدبخت است، و هركس از شما فرمانبرى نمايد خوشبخت است؛ پس؛ تو گواه باش بر آنچه تو را گواه گرفتم؛ اين ها درحالى است كه من ارادتمند تو هستم، از دشمنت بيزارم؛ پس اعتقاد دارم كه حق و درستى همان چيزى است كه شما از آن راضى باشيد، و باطل و نادرستى چيزى است كه شما نسبت به آن ناخشنود باشيد؛ و كار خير آن كارى است كه شما دستور بدان داده ايد، و كار زشت همان است كه شما از آن بازداشته ايد. پس روان و جان من ايمان به خداى يگانۀ بى شريك دارد، و به فرستاده اش حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، و به امير مؤمنان حضرت على عليه السّلام و به شما (اهل بيت) ، اى مولاى من؛ به اوّلين تا آخرين شما اعتقاد و ايمان دارم. و ياريم آماده است براى شما، و دوستى خاص و اظهار محبّت خالص من تنها براى شماست؛ برآورده كن اى پروردگار؛ برآورده كن اى پروردگار.

دعاى پس از زيارت: أللّهمّ إنّي أسألك أن تصلّي على محمّد نبيّ رحمتك و كلمة نورك، و أن تملأ قلبي نور اليقين، و صدري نور الإيمان، و فكري نور النّيّات، و عزمي نور العلم، و قوّتي نور العمل، و لساني نور الصّدق، و ديني نور البصآئر من

بارالها؛ از تو مى خواهم و درخواست مى كنم كه بر محمّد پيامبر رحمتت، و كلمۀ تامّ نورت درود بفرستى، و قلبم را از نور يقين و باور پر گردانى، و سينه ام را از روشنى ايمان، و انديشه ام را از نور و روشنى نيّت ها، و تصميم و ارادۀ مرا از نور دانش، و نيرويم را از نور و روشنى كردار، و زبانم را از نور راستگويى، و دينم را از روشنى بينش ها كه از جانب

ص: 563

عندك، و بصري نور الضّياء، و سمعي نور الحكمة، و مودّتي نور الموالاة لمحمّد و اله عليهم السّلام، حتّى ألقاك و قد وفيت بعهدك و ميثاقك، فتغشّيني رحمتك، يا وليّ يا حميد. أللّهمّ صلّ على محمّد حجّتك في أرضك، و خليفتك في بلادك، و الدّاعي إلى سبيلك، و القائم بقسطك، و الثّائر بأمرك، وليّ المؤمنين، و بوار الكافرين، و مجلّي الظّلمة، و منير الحقّ، و النّاطق بالحكمة و الصّدق، و كلمتك التّامّة في أرضك، المرتقب الخائف، و الوليّ النّاصح، سفينة النّجاة، و علم الهدى، و نور أبصار الورى، و خير من تقمّص و ارتدى، و مجلّى العمى، الّذي يملأ الأرض عدلا و قسطا، كما ملئت ظلما و جورا، إنّك على كلّ شيء قدير. أللّهمّ صلّ على وليّك و ابن أوليائك، الّذين فرضت طاعتهم، و أوجبت حقّهم، و أذهبت

خودت است، و چشمم را از نور هدايت، و گوش مرا از نور و روشنى حكمت، و مودّت و دوستى خالص مرا از نور موالات و دوستى نسبت به حضرت محمّد و آل او-كه درود بر ايشان باد-پر كنى؛ تا در نتيجه، با حالتى تو را ملاقات كنم كه به عهد و پيمان تو وفا كرده باشم، و در پايان نيز رحمت تو مرا فراگيرد؛ اى سرپرست؛ اى ستوده؛ بارالها؛ بر محمّد درود فرست؛ همان كسى كه حجّت تو در زمينت، و جانشينت در سرزمين هايت، و فراخوان به راهت، و بپادارندۀ قسط و عدلت، و برانگيخته به دستورت است؛ سرپرست مؤمنان، و نابودكنندۀ كافران، و روشنى بخش تاريكى، و نورانى كنندۀ حقيقت، و گويا به حكمت و راستى، و كلمۀ تامّ و كامل تو در زمينت، چشم به راه و هراسان، و سرپرست خيرخواه، كشتى نجات، و نشانۀ هدايت؛ و روشنى ديدگان مردم، و بهترين كسى كه پيراهن و عبا بر تن گرفت، و برطرف كنندۀ كورى و نابينايى، (بالأخره) كسى كه زمين را از عدل وداد پر مى كند؛ چنان كه از ستم و جور پر شده است، راستى كه تو بر هر چيزى توانايى دارى. بارخدايا؛ بر ولىّ خودت، فرزند اوليايت درود فرست. همان اوليايى كه فرمانبرى از ايشان را واجب و مسلّم گردانيدى، و حق شان را لازم شمردى،

ص: 564

عنهم الرّجس، و طهّرتهم تطهيرا. أللّهمّ انصره، و انتصر به لدينك، و انصر به أوليآئك و أوليآئه، و شيعته و أنصاره، و اجعلنا منهم. أللّهمّ أعذه من شرّ كلّ باغ و طاغ، و من شرّ جميع خلقك، و احفظه من بين يديه و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله، و احرسه و امنعه من أن يوصل إليه بسوء، و احفظ فيه رسولك و ال رسولك، و أظهر به العدل، و أيّده بالنّصر، و انصر ناصريه، و اخذل خاذليه، (و اقصم قاصميه،) و اقصم به جبابرة الكفر، و اقتل به الكّفار و المنافقين و جميع الملحدين، حيث كانوا من مشارق الأرض و مغاربها، برّها و بحرها، و املأ به الأرض عدلا، و أظهر به دين نبيّك صلّى اللّه عليه و اله، و اجعلني أللّهمّ من أنصاره و أعوانه، و أتباعه و شيعته، و أرني في ال محمّد عليهم السّلام ما

و رجس و پليدى را از وجود ايشان دور ساخته و آنان را پاك و پاكيزه نمودى. بارالها؛ او را يارى كن، و به كمك او دينت و دوستانت و دوستانش و پيروانش و يارانش را نيز يارى كن، و ما را نيز از اين افراد قرار بده. بارالها؛ او را از شرّ هر جفاكار سركش، و از شرّ تمام آفريدگانت پناه داده و نگه دار؛ و او را از پيش روى مباركش، از پشت سر، از طرف راست و چپ حفظ كن؛ و او را از اين كه هر ناخوش آيند و بدى به ساحت قدس او برسد نگه اش دار، و با اين حفظ، رسولت و آل رسولت را حفاظت كن. و عدل وداد را به واسطۀ او آشكار گردان، و با ياريت تأييدش كن، و يارانش را يارى كن، و كسانى را كه او را وامى گذارند واگذار، (و بشكن پشت كسانى را كه آن حضرت را درهم مى شكنند) ، و تمام قدرت كافران زورگو را به واسطۀ او درهم شكن، و تمام كافران و منافقان و همۀ ملحدان را در هر جايى كه باشند؛ در مشرق زمين و مغرب آن، خشكى آن و درياى آن؛ به قتل برسان؛ و به واسطۀ او زمين را پر از عدل وداد فرما، و دين پيامبرت را -كه درود خدا بر او و آل او باد-به خوبى ظاهر و آشكار گردان. و مرا نيز-بارالها؛ -از ياران و مددكاران و پيروان و شيعيان او قرار بده؛ و در مورد آل محمّد-سلام بر آنان باد-آن چه را ايشان آرزو دارند

ص: 565

يأملون، و في عدوّهم ما يحذرون، إله الحقّ امين، يا ذا الجلال و الإكرام، يا أرحم الرّاحمين. (1)

به من بنمايان، و در مورد دشمنان شان نيز آنچه مى ترسند و از آن حذر دارند به من بنمايان؛ اى معبود حقيقى؛ بپذير و قبول كن. اى صاحب شكوه و بزرگوارى؛ اى مهربان ترين مهربانان؛

2- زيارت ندبه

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: ابو على حسن بن اشناس گفت: ابو المفضّل محمّد بن عبد اللّه شيبانى خبر داد كه ابو جعفر جناب محمد بن عبد اللّه بن جعفر حميرى برايش روايت كرد-و اجازه داده است به او كه آنچه را او روايت كرده است روايت كند-كه نامه اى از ناحيۀ مقدّسه-كه خداوند نگهبانش باد-برايش ارسال شد، و در آن نامه پس از پاسخ به سؤالاتى چند كه داشته است، دربارۀ نماز و توجّه به اين شرح وارد شده است: (2)

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم لا لأمر اللّه تعقلون، و لا من أوليآئه تقبلون، حكمة بالغة فما تغنى الآيات و النّذر عن قوم لا يؤمنون، و السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين.

به نام خداوند بخشندۀ مهربان نه در مورد امر خداوند انديشه مى كنيد، و نه از اولياى الهى مى پذيريد؛ حكمتى كامل و رساست، ولى نشانه ها و بيم دادن ها، براى كسانى كه ايمان نياورده اند، فايده اى ندارد؛ سلام بر ما و بر بندگان شايستۀ خداوند.

پس هرگاه قصد توجّه به خداوند و ما، به واسطۀ ما را داشتيد، همان گونه كه خداى تعالى فرموده است، بگوييد:

ص: 566


1- 1) . الإحتجاج:2/316، [1]بحار الأنوار:94/2، [2] معادن الحكمة:2/291.
2- 2) . مرحوم علاّمۀ مجلسى دستور نماز را در اينجا نقل نفرموده ولى ما آن را در بخش نمازها بيان كرده ايم.

سَلامٌ عَلى إِلْ ياسِينَ، ذلك هو الفضل المبين، و اللّه ذو الفضل العظيم، لمن يهديه صراطه المستقيم، قد اتاكم اللّه يا ال ياسين خلافته، و علم مجاري أمره، فيما قضاه و دبّره و رتّبه و أراده في ملكوته، فكشف لكم الغطآء، و أنتم خزنته و شهداؤه، و علماؤه و امناؤه، ساسة العباد، و أركان البلاد، و قضاة الأحكام، و أبواب الإيمان، و سلالة النّبيّين، و صفوة المرسلين، و عترة خيرة ربّ العالمين. و من تقديره منآئح العطآء بكم إنفاذه محتوما مقرونا، فما شيء منه إلاّ و أنتم له السّبب، و إليه السّبيل، خياره لوليّكم نعمة، و انتقامه من عدوّكم سخطة، فلا نجاة و لا مفزع إلاّ أنتم، و لا مذهب عنكم، يا أعين اللّه النّاظرة، و حملة معرفته، و مساكن توحيده في أرضه و سمآئه. و أنت يا حجّة اللّه و بقيّته كمال نعمته، و وارث أنبيآئه

«سلام بر آل ياسين» اين، همان فضل آشكار است؛ و خداوند صاحب فضل و فزون بخشى بزرگ است (البتّه) براى كسى كه او را به راه مستقيم خود هدايت مى كند. اى آل ياسين؛ خداوند، جانشينى اش را به شما داد، و دانش مجراهاى امر خودش را به شما عطا كرد. در مورد چيزهايى كه قضا، تدبير، ترتيب، و اراده اش در ملكوتش بدانها تعلّق گرفته بود. بدين سان، پرده از همه چيز براى شما برداشت. و شما خازنان و شاهدان و عالمان و امينان الهى مى باشيد؛ اداره كنندۀ امور واقعى بندگان خدا و اركان و اساس سرزمين و قاضيان احكام، و درهاى ايمان، و نسل و زادۀ پيامبران، و منتخب و برگزيدۀ رسولان، و خاندان بهترين برگزيده از جانب پروردگار جهانيان هستيد. و از تقدير الهى است كه نافذ شدن بخشش هاى هديه (به خلايق) به وسيلۀ شما حتمى شده و به آنان مى رسد، هيچ چيزى نيست مگر آن كه سببش شما، و راه به سوى او شما هستيد؛ چيزى كه براى دوستتان برگزيند نعمت است، و انتقام او از دشمن تان خشم است. پس جز شما هيچ راه نجات و پناهگاهى نيست، و هيچ راه و چاره اى جز اين وجود ندارد؛ اى ديدگان بيناى خداوند؛ و اى حاملان و دربردارندگان معرفت او؛ اى منزلگاه يگانه پرستى او در زمين و آسمان؛ و تو نيز اى حجّت خداوند، و باقى ماندۀ حجّت هاى او؛ حدّ نهايى و كمال نعمت او؛ و وارث پيامبران

ص: 567

و خلفآئه ما بلغناه من دهرنا، و صاحب الرّجعة لوعد ربّنا الّتي فيها دولة الحقّ و فرجنا و نصر اللّه لنا و عزّنا. السّلام عليك أيّها العلم المنصوب، و العلم المصبوب، و الغوث و الرّحمة الواسعة، وعدا غير مكذوب، السّلام عليك يا صاحب المرأى و المسمع، الّذي بعين اللّه مواثيقه، و بيد اللّه عهوده، و بقدرة اللّه سلطانه. أنت الحليم الّذي لا تعجّله العصبيّة (1)، و الكريم الّذي لا تبخله الحفيظة، و العالم الّذي لا تجهله الحميّة، مجاهدتك في اللّه ذات مشيّة اللّه، و مقارعتك في اللّه ذات انتقام اللّه، و صبرك في اللّه ذو أناة اللّه، و شكرك للّه ذو مزيد اللّه و رحمته. السّلام عليك يا محفوظا باللّه، اللّه نور أمامه و ورآئه، و يمينه و شماله، و فوقه و تحته، يا محروزا في قدرة اللّه، اللّه نور سمعه و بصره، و يا وعد اللّه الّذي ضمنه، و يا ميثاق اللّه الّذي

و جانشينان او تا اين زمان هستى، تو صاحب رجعت و بازگشت براى وعدۀ پروردگار ما مى باشى كه در آن، دولت حق و راحتى و گشايش در كار ما و يارى خداوند به ما و عزّت ما است. سلام بر تو، اى پرچم برافراشته، و دانش ريزان و فراگير، و دادرس و رحمت گسترده، براساس وعده اى كه دروغ نيست؛ سلام بر تو اى صاحب ديدگاه و شنيدگاه، كه عهد و پيمان هايش در محضر خداوند، و تعهّداتش به دست خدا، و پادشاهى اش با قدرت و توان خداوند است. تو، همان بردبارى هستى كه تعصّب باعث شتابزدگى اش نمى شود؛ و بزرگوار و صاحب كرامتى هستى كه غضب و خشم موجب بخل او نمى شود؛ و دانشمندى هستى كه غيرت باعث نادانى اش نمى گردد؛ جهاد تو در راه خداوند همان خواست خداوندى است؛ و كوبندگى تو در راه خدا همان انتقام الهى است؛ و صبر و بردبارى تو در راه خدا همان صبر خداوندى و مهلت اوست؛ و سپاسگزارى تو از خدا همان فزون بخشى و رحمت الهى است. سلام بر تو اى كسى كه به وسيلۀ خداوند حفاظت و نگهبانى شده است؛ خداوند، روشنى بخش پيش روى و پشت سرش و راست و چپش و بالاى سر و زير پايش است؛ اى كسى كه جايگاه استوارى در سايۀ قدرت خدا دارد؛ خداوند، روشنى گوش و چشم اوست. اى وعدۀ تضمين شدۀ الهى؛ و اى پيمان و ميثاق خداوند كه آن را (از مردم)

ص: 568


1- 1) . الغضبة خ، المعصية خ.

أخذه و وكّده، السّلام عليك يا داعي اللّه و ربّانيّ اياته، السّلام عليك يا باب اللّه و ديّان دينه، السّلام عليك يا خليفة اللّه و ناصر حقّه، السّلام عليك يا حجّة اللّه و دليل إرادته، السّلام عليك يا تالي كتاب اللّه و ترجمانه، السّلام عليك في انآء ليلك و أطراف نهارك، السّلام عليك يا بقيّة اللّه في أرضه، السّلام عليك حين تقوم، السّلام عليك حين تقعد، السّلام عليك حين تقرأ و تبيّن، السّلام عليك حين تصلّي و تقنت، السّلام عليك حين تركع و تسجد، السّلام عليك حين تعوّذ و تسبّح، السّلام عليك حين تهلّل و تكبّر، السّلام عليك حين تحمد و تستغفر، السّلام عليك حين تمجّد و تمدح، السّلام عليك حين تمسي و تصبح، السّلام عليك في اللّيل إذا يغشى، و [في]النّهار إذا تجلّى، و الآخرة و الاولى. السّلام عليكم يا حجج اللّه و رعاتنا،

پيمان گرفت و آن را مورد تأكيد قرار داد؛ سلام بر تو اى فراخوان به خدا و اى پرورندۀ آيات الهى؛ سلام بر تو اى درگاه خداوندى و اى حاكم و مدبّر دين او؛ سلام بر تو اى جانشين خداوند و يارى گر حقّ او؛ سلام بر تو اى حجّت خدا و دليل و راهنماى اراده و خواست او؛ سلام بر تو اى تلاوت كنندۀ كتاب خدا و بيان گر مقصود آن؛ سلام بر تو در لحظه هاى شب و بخش هاى روزت. سلام بر تو اى باقى ماندۀ حجّت هاى خداوند در زمين او؛ سلام بر تو هنگامى كه بپا مى خيزى، سلام بر تو هنگامى كه مى نشينى، سلام بر تو هنگامى كه مى خوانى و بيان مى كنى، سلام بر تو هنگامى كه نماز مى گزارى و قنوت مى خوانى، سلام بر تو هنگامى كه ركوع و سجده مى كنى، سلام بر تو هنگامى كه تعويذ و تسبيح مى گويى، سلام بر تو هنگامى كه خدا را به يكتايى و بزرگى مى ستايى، سلام بر تو هنگامى كه حمد و استغفار مى كنى، سلام بر تو هنگامى كه مدح و ثناى الهى را بجا مى آورى، سلام بر تو هنگامى كه صبح مى كنى و شب مى نمايى. سلام بر تو در شب هنگامى كه تاريكى همه جا را مى پوشاند، و در روز كه روشنى اش همه جا را فراگرفته و جلوه گر مى شود، و در آخرت و دنيا. سلام بر شما اى حجّت هاى خداوند و سرپرستان ما،

ص: 569

و هداتنا و دعاتنا، و قادتنا و أئمّتنا، و سادتنا و موالينا، السّلام عليكم أنتم نورنا، و أنتم جاهنا أوقات صلاتنا (صلواتنا) ، و عصمتنا بكم لدعآئنا و صلاتنا، و صيامنا و استغفارنا، و سآئر أعمالنا، السّلام عليك أيّها الإمام المأمون، السّلام عليك أيّها الإمام المقدّم المأمول، السّلام عليك بجوامع السّلام. اشهدك يا مولاي أنّي أشهد أن لا إله إلاّ اللّه، وحده وحده وحده، لا شريك له، و أنّ محمّدا عبده و رسوله، لا حبيب إلاّ هو و أهله، و أنّ أمير المؤمنين حجّته، و أنّ الحسن حجّته، و أنّ الحسين حجّته، و أنّ عليّ بن الحسين حجّته، و أنّ محمّد بن عليّ حجّته، و أنّ جعفر بن محمّد حجّته، و أنّ موسى بن جعفر حجّته، و أنّ عليّ بن موسى حجّته، و أنّ محمّد بن عليّ حجّته، و أنّ عليّ بن محمّد حجّته، و أنّ الحسن بن عليّ حجّته، و أنت

و هدايت گران و فراخوانان و رهبران و امامان و سروران و آقايان و سرپرستان ما؛ سلام بر شما؛ شما نور و روشنى ما هستيد؛ شما مواجه ما در هنگام نمازهاى ما هستيد. و بازدارندۀ ما از خطا در هنگام دعا، نماز، روزه، استغفار و ديگر كارهاى ما، شما هستيد. سلام بر تو اى پيشواى مورد اعتماد و اطمينان؛ سلام بر تو اى پيشواى مقدّم و آرزو شده؛ سلام بر تو به سلام هاى گوناگون و فراگير؛ مولاى من؛ تو را گواه مى گيرم بر اين كه من شهادت مى دهم جز خداوند معبودى نيست، يگانه، يگانه و يكتاست؛ بى شريك است؛ و اين كه حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بنده و فرستادۀ اوست؛ جز او و اهلش هيچ محبوبى وجود ندارد؛ و اين كه امير مؤمنان على عليه السّلام حجّت الهى است؛ و امام حسن حجّت اوست، و امام حسين حجّت اوست، و امام سجّاد حجّت اوست، و امام محمّد باقر حجّت اوست، و امام صادق حجّت اوست، و امام كاظم حجّت اوست، و امام رضا حجّت اوست، و امام جواد حجّت اوست، و امام هادى حجّت اوست، و امام حسن عسكرى حجّت اوست و نيز تو

ص: 570

حجّته، و أنّ الأنبيآء دعاة و هداة رشدكم. أنتم الأوّل و الآخر و خاتمته، و أنّ رجعتكم حقّ لا شكّ فيها يوم لا ينفع نفسا إيمانها لم تكن امنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيرا، و أنّ الموت حقّ، و أشهد أنّ منكرا و نكيرا حقّ، و أنّ النّشر حقّ، و البعث حقّ، و أنّ الصّراط حقّ، و المرصاد حقّ، و أنّ الميزان حقّ و الحساب حقّ، و أنّ الجنّة و النّار حقّ، و الجزآء بهما للوعد و الوعيد حقّ، و أنّكم للشّفاعة حقّ، لا تردّون و لا تسبقون بمشيّة اللّه، و بأمره تعملون، و للّه الرّحمة و الكلمة العليا، و بيده الحسنى، و حجّة اللّه النّعمى (العظمى) ، خلق الجنّ و الإنس لعبادته، أراد من عباده عبادته فشقيّ و سعيد، قد شقي من خالفكم، و سعد من أطاعكم. و أنت يا مولاي فاشهد بما أشهدتك عليه، تخزنه و تحفظه لي عندك، أموت عليه، و أنشر

حجّت الهى هستى، و پيامبران فراخوانان و راهنمايان به سوى نيكى شما بودند. شما آغاز و پايان و ختم كننده اش هستيد؛ به راستى، رجعت و بازگشت شما يك امر ثابتى است كه در آن شكّى نيست در روزى كه اگر كسى ايمان از پيش نداشته يا از ايمان خود بهره و خيرى به دست نياورده باشد هيچ سودى برايش ندارد كه در آن روز ايمان بياورد. -گواهى مى دهم كه-مرگ حقّ است، و گواهى مى دهم (دو فرشتۀ قبر) نكير و منكر حقّ است، و پخش شدن موجودات حقّ است، و برانگيخته شدن موجودات حقّ است، و صراط (پلى كه بر روى دوزخ كشيده شده) حقّ است، و مرصاد (و جايگاه مراقبت) حقّ است، و ترازوى سنجش اعمال حقّ است، و حساب رسى اعمال حقّ است، و بهشت و جهنّم حقّ است، و پاداش دادن به وسيلۀ بهشت و جهنّم براساس وعده و تهديد حقّ است. و به راستى شما سزاوار راستين براى شفاعت هستيد، و بازگردانده نمى شويد، نسبت به خواست خداوند پيشى نمى گيريد، و تنها به دستور او رفتار مى كنيد، و رحمت و كلمۀ والا تنها به خدا اختصاص دارد، و هر خير و خوبى تنها در دست اوست، و حجّت خدا از همه مبارك تر (بزرگ تر) است؛ جنّيان و آدميان را براى پرستش خود آفريد؛ از بندگانش پرستش را خواست پس برخى سعادتمند و برخى بدبخت شدند؛ بدبخت كسى است كه با شما مخالفت كند، و سعادتمند كسى است كه از شما فرمان ببرد. و تو اى مولاى من؛ به آنچه تو را گواه گرفتم گواه باش، و آن را نزدت براى من ذخيره و نگه دارى كن، تا بر آن اعتقاد بميرم، و با همين اعتقاد نيز برانگيخته شوم، و در

ص: 571

عليه، و أقف به وليّا لك، بريئا من عدوّك، ماقتا لمن أبغضكم، و ادّا لمن أحبّكم، فالحقّ ما رضيتموه، و الباطل ما سخطتموه، و المعروف ما أمرتم به، و المنكر ما نهيتم عنه، و القضآء المثبت ما استأثرت به مشيّتكم، و الممحوّ ما لا استأثرت به سنّتكم. فلا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له، محمّد عبده و رسوله، علي أمير المؤمنين حجّته، الحسن حجّته، الحسين حجّته، عليّ حجّته، محمّد حجّته، جعفر حجّته، موسى حجّته، عليّ حجّته، محمّد حجّته، عليّ حجّته، الحسن حجّته، أنت حجّته، أنتم حججه و براهينه. أنا يا مولاي مستبشر بالبيعة الّتي أخذ اللّه عليّ شرطه قتالا في سبيله اشترى به أنفس المؤمنين، فنفسي مؤمنة باللّه وحده لا شريك له، و برسوله و بأمير المؤمنين، و بكم يا مولاي، أوّلكم و اخركم، و نصرتي لكم معدّة، و مودّتي

پيشگاه الهى بايستم درحالى كه ولايت شما را دارم، و از دشمن تو بيزار باشم، و نسبت به كسى كه با شما دشمنى كند دشمنى سرسختانه داشته باشم، و نسبت به كسى كه دوست شماست دوستى ويژه اى برقرار كنم. پس حق، همان چيزى است كه شما از آن خشنود باشيد، و باطل و نادرستى، همان چيزى است كه شما از آن ناخشنود باشيد؛ و خوبى و نيكى همان چيزى است كه بدان دستور فرماييد، و بدى و زشتى، همان چيزى است كه شما از آن بازداريد، و قضاى حتمى و محكم الهى همان است كه خواست شما بدان تعلّق پذيرد، و آنچه از بين رونده است همان چيزهايى است كه سنّت شما بر آن تعلّق نگرفته باشد. پس، معبودى جز خداوند نيست كه شريك ندارد؛ محمّد، بنده و فرستاده اش است؛ حضرت على فرمان رواى مؤمنان حجّت اوست، امام حسن حجّت اوست، امام حسين حجّت اوست، امام سجاد حجّت اوست، امام باقر حجّت اوست، امام صادق حجّت اوست، امام كاظم حجّت اوست، امام رضا حجّت اوست، امام جواد حجّت اوست، امام هادى حجّت اوست، امام عسكرى حجّت اوست و تو، حجّت او هستى؛ شما، همگى حجّت هاى خداوند هستيد و دليل هاى آشكار او مى باشيد. مولاى من؛ من، خشنود و بشارت يافته از بيعتى هستم كه خداوند بر من مقرّر فرمود تا در راه او به جنگ بپردازم و در آن نبرد خداوند جان مؤمنان را از ايشان مى خرد؛ بدين سان، روان من به خداوند يگانه بى شريك ايمان دارد، و به رسول خدا، و امير مؤمنان، و نيز به شما اى مولاى عزيزم؛ از اوّل تا آخرتان ايمان دارد. و ياريم آماده براى شماست، و ابراز محبّت

ص: 572

خالصة لكم، و برآئتي من أعدآئكم أهل الحردة و الجدال ثابتة، لثاركم أنا وليّ وحيد، و اللّه إله الحقّ يجعلني كذلك، امين امين. من لي إلاّ أنت فيما دنت، و اعتصمت بك فيه، تحرسني فيما تقرّبت به إليك، يا وقاية اللّه و ستره و بركته، أغثني [أدنني، أعنّي]أدركني، صلني بك و لا تقطعني. أللّهمّ إليك بهم توسّلي و تقرّبي. أللّهمّ صلّ على محمّد و اله، و صلني بهم و لا تقطعني. أللّهمّ بحجّتك و اعصمني، و سلامك على ال يس، مولاي أنت الجاه عند اللّه ربّك و ربّي، [إنّه حميد مجيد]. خالصانه ام براى شماست؛ و بيزاريم از دشمنان شما كه اهل ستيز و دعوايند، دايم و هميشگى است؛ من، به تنهايى دوستى هستم كه طالب انتقام خون شمايم (بدون اين كه به ديگران كارى داشته باشم) . و خداوندى را معبود راستين مى دانم و مى خواهم كه مرا چنان كه مى گويم قرار دهد؛ اى خدا؛ پاسخ بده بپذير. چه كسى جز تو براى من هست در آنچه اعتقاد دارم و در آن به تو تمسّك جسته ام در اين امور، كه با آن ها خود را به تو نزديك كردم مرا نگهبانى و حفظ مى كنى، اى نگه دارنده و پوشش و بركت الهى؛ بفريادم برس، مرا نزديك كن، كمكم كن، مرا درياب، مرا به خودت پيوند ده و جدا مفرما. بارالها؛ توسّل و تقرّب من به تو، تنها به وسيلۀ آنان (محمّد و آل محمّد عليهم السّلام) است؛ بارالها؛ بر محمّد و آل او درود بفرست؛ و مرا به ايشان پيوند ده و جدا مكن. بارالها؛ به وسيلۀ حجّتت مرا حفظ كن، و بر آل ياسين سلام بفرست، مولاى من؛ تو آبرودار نزد خدا كه پروردگار من و توست مى باشى؛ راستى، او ستوده و شكوهمند است

دعاى پس از زيارت: أللّهمّ إنّي أسألك باسمك الّذي خلقته من كلّك (ذلك) فاستقرّ فيك، فلا يخرج منك إلى شيء أبدا، أيا كينون أيا مكنون، أيا متعال، أيا متقدّس، أيا مترحّم، أيا مترئّف، أيا متحنّن. أسألك كما خلقته غضّا أن تصلّي على محمّد نبيّ

بارالها؛ در واقع من به واسطۀ اسمت از تو درخواست مى كنم همان اسمى كه آن را از تماميّت خود آفريدى و تنها در وجود تو قرار گرفته است و هرگز به سوى چيز ديگرى از ذات تو بيرون نمى رود. اى وجود حقيقى؛ اى پنهان؛ اى والامرتبه؛ اى متقدّس و پاكيزه؛ اى رحم كننده؛ اى رأفت مآب؛ اى مهربان عزيز؛ از تو درخواست مى كنم همان گونه كه آن نام را با شكوفايى آفريدى، بر محمّد-پيامبر

ص: 573

رحمتك، و كلمة نورك، و والد هداة رحمتك، و املأ قلبي نور اليقين، و صدري نور الإيمان، و فكري نور الثّبات، و عزمي نور التّوفيق، و ذكآئي نور العلم، و قوّتي نور العمل، و لساني نور الصّدق، و ديني نور البصآئر من عندك، و بصري نور الضّيآء، و سمعي نور وعي الحكمة، و مودّتي نور الموالاة لمحمّد و اله عليهم السّلام، و يقيني قوّة البرآءة من أعدآء محمّد و أعدآء ال محمّد، حتّى ألقاك و قد وفيت بعهدك و ميثاقك، فلتسعني رحمتك، يا وليّ يا حميد، بمراك و مسمعك يا حجّة اللّه دعآئي، فوفّني منجّزات إجابتي، أعتصم بك، معك معك معك سمعي و رضاي يا كريم. (1)

رحمتت، و كلمۀ نورت، و پدر راهنمايان به رحمتت-درود فرستى؛ و قلبم را از روشنى يقين پر كنى، و سينه ام را از نور ايمان، و انديشه ام را از نور پايدارى، و تصميم را از نور موفقيّت، و هوشمندى ام را از نور و روشنى دانش، و نيرويم را از روشنى عمل، و زبانم را از نور راستگويى، و دينم را از روشنى آگاهى بخش هاى خودت، و ديده ام را از روشنى هدايت، و گوشم را از روشنى حفظ كردن حكمت، و دوستى خالصم را از نور دوستى محمّد و آل او-كه درود بر ايشان باد-و يقينم را از نيروى بيزارى از دشمنان محمّد و دشمنان آل محمّد پر گردانى؛ تا در نتيجه تو را با وفاى به عهد و پيمانت ديدار كنم، و باعث فراگيرى رحمتت نسبت به من گردد. اى سرپرست؛ اى ستوده؛ اى حجّت خدا؛ دعاى من در محلّ ديدن و شنيدن تو است؛ پس وعده هاى اجابتت را به من وفا كن و كامل گردان؛ به تو تكيه مى كنم. گوش من و خشنودى من با توست، با توست، با توست، اى بزرگوار.

ص: 574


1- 1) . المزار الكبير:567، بحار الأنوار:94/36، [1]مصباح الزائر:430( [2]با تفاوتى اندك) .

3- زيارت امام زمان ارواحنا فداه

در روز جمعه

سيّد جليل القدر، علىّ بن طاووس رحمه اللّه اين زيارت را در روز جمعه براى مولاى مان امام زمان ارواحنا فداه نقل كرده است:

السّلام عليك يا حجّة اللّه في أرضه، السّلام عليك يا عين اللّه في خلقه، السّلام عليك يا نور اللّه الّذي يهتدي به المهتدون، و يفرّج به عن المؤمنين، السّلام عليك أيّها المهذّب الخآئف، السّلام عليك أيّها الوليّ النّاصح، السّلام عليك يا سفينة النّجاة، السّلام عليك يا عين الحياة، السّلام عليك صلّى اللّه عليك و على ال بيتك الطّيّبين الطّاهرين، السّلام عليك عجّل اللّه لك ما وعدك من النّصر و ظهور الأمر، السّلام عليك يا مولاي، أنا مولاك، عارف باولاك و اخراك، أتقرّب إلى اللّه

سلام بر تو اى حجت خدا در زمينش؛ سلام بر تو اى چشم خدا در ميان آفريدگانش؛ سلام بر تو اى نور خدا، كه هدايت جويان با آن هدايت مى يابند، و به وسيلۀ آن بر مؤمنان گشايش و راحتى داده مى شود؛ سلام بر تو اى پاك شدۀ بى آلايش و ترسان؛ سلام بر تو اى سرپرست خيرخواه؛ سلام بر تو اى كشتى نجات؛ سلام بر تو اى چشمۀ حيات و زندگانى؛ سلام بر تو؛ درود پيوستۀ خدا بر تو و بر آل پاكيزه و پاك تست؛ سلام بر تو، خداوند هرچه زودتر به تو ارزانى دارد آن چه را به تو وعده داده كه ياريت كند و حكومت تو را آشكار گرداند. سلام بر تو اى مولاى من؛ من ارادتمند تو هستم؛ با آغاز و پايانت آشنايم؛ به واسطۀ تو

ص: 575

تعالى بك و بال بيتك، و أنتظر ظهورك و ظهور الحقّ على يديك، و أسئل اللّه أن يصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن يجعلني من المنتظرين لك، و التّابعين و النّاصرين لك على أعدآئك، و المستشهدين بين يديك في جملة أوليآئك. يا مولاي يا صاحب الزّمان، صلوات اللّه عليك و على ال بيتك، هذا يوم الجمعة، و هو يومك المتوقّع فيه ظهورك، و الفرج فيه للمؤمنين على يديك، و قتل الكافرين بسيفك، و أنا يا مولاي فيه ضيفك و جارك، و أنت يا مولاي كريم من أولاد الكرام، و مأمور بالضّيافة و الإجارة، فأضفني و أجرني، صلوات اللّه عليك و على أهل بيتك الطّاهرين.

و آل تو به سوى خدا نزديك مى شوم، و منتظر ظهور تو و آشكار شدن حق و حقيقت به دست تو هستم؛ از خدا درخواست مى كنم كه بر محمد و آل محمد درود بفرستد، و مرا از منتظران تو قرار دهد، و جزو پيروان و ياران تو بر ضد دشمنانت قرار دهد، و مرا در زمرۀ كسانى كه در پيش روى تو و جزو دوستان تو طالب شهادت مى باشند قرار دهد. اى مولاى من؛ اى صاحب الزمان؛ درود خداوند بر تو و بر آل تو نثار باد. امروز، جمعه است؛ همان روزى كه انتظار مى رود ظهورت در چنين روزى به وقوع بپوندد، و به دست تو مؤمنان از گرفتارى نجات يابند؛ و شمشير باكفايت تو كافران را بكشد. و من اى مولاى من؛ در اين روز ميهمان و پناهندۀ تو هستم؛ و تو اى مولا و سرورم؛ بزرگوار و از فرزندان بزرگواران هستى، و دستور الهى به تو آن است كه مهمان را بپذيرى و پناه دادن را انجام دهى؛ پس، مرا مهمان نما و پناه بده. درود دايم خداوند بر تو و آل پاكت باد.

سيّد بزرگوار جناب رضى الدين علىّ بن طاووس حسنى رحمه اللّه مى فرمايد: من پس از اين زيارت، با اشاره و كنايه به حضرتش عرض مى كنم:

نزيلك حيث ما اتّجهت ركابي و ضيفك حيث كنت من البلاد (1)

هر جا مركبم روى نمايد بر خوان احسان تو فرود آيم، و در هر شهرى كه باشم مهمان تو هستم.

ص: 576


1- 1) . جمال الاسبوع:41. [1]

4- زيارت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

كه در مشكلات و موارد ترسناك خوانده مى شود

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم السّلام عليك يا محمّد بن الحسن الحجّة، السّلام عليك يا صاحب الأمر، السّلام عليك يا صاحب التّدبير، السّلام عليك يا مولانا يا صاحب الزّمان، السّلام عليك أيّها الإمام المنتظر، السّلام عليك أيّها القآئم، السّلام عليك أيّها الخلف الصّالح للأئمّة المعصومين المطهّرين، السّلام عليك يا إمام المسلمين، السّلام عليك يا وليّ اللّه، السّلام عليك يا خليفة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، السّلام عليك يا فلذة كبد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، السّلام عليك يا حجّة اللّه، السّلام عليك يا

به نام خداوند بخشندۀ مهربان سلام بر تو اى محمّد بن حسن، اى حجّت (خدا) ؛ سلام بر تو اى صاحب امر و فرمان؛ سلام بر تو اى صاحب تدبير و چاره انديشى؛ سلام بر تو اى مولاى ما؛ اى صاحب زمان؛ سلام بر تو اى امام مورد انتظار؛ سلام بر تو اى قيام كننده؛ سلام بر تو اى جانشين شايستۀ امامان معصوم و پاك؛ سلام بر تو اى پيشواى مسلمانان؛ سلام بر تو اى ولىّ خدا؛ سلام بر تو اى جانشين راستين رسول خدا كه درود خدا بر او و آل او باد؛ سلام بر تو اى جگرگوشۀ پيامبر خدا كه درود خدا بر او و آل او باد؛ سلام بر تو اى حجّت خدا؛ سلام بر تو اى

ص: 577

بضعة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، السّلام عليك يا جادّة اللّه، السّلام عليك يا غوث المستغيثين، السّلام عليك يا غوث الملهوفين، السّلام عليك يا عون المظلومين، السّلام عليك يا قطب العالم، السّلام عليك يا إمام المسيح، السّلام عليك يا عديل الخير، أدركني، أدركني، أدركني، أعنّي و لا تعن عليّ، و انصرني و لا تنصر عليّ، كن معي و لا تفارقني، توكّلت على اللّه شاكرا و مصلّيا و هو حسبي و نعم الوكيل، و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد و اله. (1)

پارۀ تن رسول خدا كه درود خدا بر او و آل او باد، سلام بر تو اى راهى كه به خدا مى رسد؛ سلام بر تو اى فريادرس فريادكنندگان؛ سلام بر تو اى فريادرس دلسوختگان؛ سلام بر تو اى ياور ستمديدگان؛ سلام بر تو اى محور جهان هستى؛ سلام بر تو اى امام و پيشواى حضرت (عيسى) مسيح؛ سلام بر تو اى هم سنگ خوبى ها؛ مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب؛ كمكم كن و بر عليه من كمك مكن؛ ياريم رسان و مخالفانم را يارى مكن؛ همراهم باش و از من جدا مشو. بر خدا توكّل كرده درحالى كه او را سپاسگزارى مى كنم و نماز مى خوانم؛ او مرا بس است و وكيل خوبى است؛ و درود پيوسته خداوند بر آقاى ما حضرت محمد و آل او، نثار باد.

5- زيارت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در روز يكشنبه

كه از حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه روايت شده است

زيارت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام، بنابر روايت شخصى كه در حال بيدارى-نه خواب-امام زمان ارواحنا فداه را زيارت كرد و مشاهده نمود كه در روز يكشنبه-كه

ص: 578


1- 1) . المجموع الرائق:1/451.

متعلّق به امير مؤمنان على عليه السّلام است-اين گونه آن حضرت را زيارت نمود:

السّلام على الشّجرة النّبويّة، و الدّوحة الهاشميّة المضيئة، المثمرة بالنّبوّة، المونعة بالإمامة، و على ضجيعيك ادم و نوح، السّلام عليك و على أهل بيتك الطّيّبين الطّاهرين، السّلام عليك و على الملآئكة المحدقين بك و الحآفّين بقبرك. يا مولاي يا أمير المؤمنين، هذا يوم الأحد، و هو يومك و باسمك، و أنا ضيفك فيه و جارك، فأضفني يا مولاي و أجرني، فإنّك كريم تحبّ الضّيافة، و مأمور بالإجارة، فافعل ما رغبت إليك فيه، و رجوته منك بمنزلتك، و ال بيتك عند اللّه و منزلته عندكم، و بحقّ ابن عمّك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و عليكم أجمعين. (1)

سلام بر شجرۀ مباركۀ نبوّت؛ و سايبان بزرگ فروزندۀ هاشمى، كه ميوه اش نبوّت و شاخ وبرگش امامت است. سلام بر دو نفرى كه پهلوى تو يعنى آدم و نوح آرميده اند. سلام بر تو و اهل بيت پاك پاكيزه ات؛ سلام بر تو و فرشتگانى كه گرداگرد تو و دربرگيرندۀ قبر تو هستند. اى مولاى من؛ اى فرمانرواى مؤمنان؛ امروز، يك شنبه است؛ و آن، روز تو و به نام توست؛ من نيز مهمان و پناهندۀ تو در اين روز هستم؛ پس مرا به مهمانى بپذير-اى مولاى من- و پناهم ده؛ زيرا، تو بزرگوارى هستى كه مهمانى كردن و پذيرايى را دوست مى دارى، و از جانب خداوند دستور پناه دادن مردم را دارى. بنابراين، امروز آنچه من بدان اشتياق دارم و اميد دارم كه تو انجام دهى برايم انجام بده؛ به خاطر جايگاه خودت و خاندانت نزد خداوند، و جايگاه و ارزشى كه خداوند نزد شما دارد، و نيز به حقّ پسرعمويت رسول خدا؛ درود پيوستۀ الهى نثار او و همۀ شما باد.

ص: 579


1- 1) . جمال الاسبوع:38، [1] جنّة المأوى:271.

6- زيارت ناحيۀ مقدّسه

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه در «بحار الأنوار» مى گويد: شيخ مفيد رحمه اللّه روايت كرده است:

هرگاه خواستى امام حسين عليه السّلام را در روز عاشورا زيارت كنى، نزد آن حضرت بايست، و بگو:

السّلام على ادم صفوة اللّه من خليقته، السّلام على شيث وليّ اللّه و خيرته، السّلام على إدريس القآئم للّه بحجّته، السّلام على نوح المجاب في دعوته، السّلام على هود الممدود من اللّه بمعونته، السّلام على صالح الّذي توجّه اللّه بكرامته، السّلام على إبراهيم الّذي حباه اللّه بخلّته، السّلام على إسماعيل الّذي فداه اللّه بذبح عظيم من جنّته، السّلام على إسحاق الّذي جعل اللّه النّبوّة في ذرّيّته، السّلام على يعقوب الّذي ردّ اللّه عليه بصره برحمته، السّلام على يوسف الّذي نجّاه اللّه من الجبّ

سلام بر آدم، برگزيدۀ خداوند از بين آفريدگانش؛ سلام بر حضرت شيث، ولىّ خدا و انتخاب شدۀ او، سلام بر جناب ادريس، برپادارندۀ حجّت الهى؛ سلام بر نوح، پاسخ داده شده در دعايش؛ سلام بر هود كه از طرف خداوند كمك هاى بسيار به او شد؛ سلام بر صالح كه خداوند به او تاج كرامت و بزرگوارى بخشيد؛ سلام بر ابراهيم كه خداوند مقام خلّت و دوستى ويژۀ خود را به او بخشيد؛ سلام بر اسماعيل كه خداوند قربانى بزرگى از بهشت را فديۀ او قرار داد (و او را آزاد نمود) ؛ سلام بر اسحاق كه خداوند پيامبرى و نبوّت را در نسل او قرار داد؛ سلام بر يعقوب كه خداوند با رحمتش نور چشمانش را به وى بازگردانيد؛ سلام بر يوسف كه خداوند به عظمتش او را از چاه

ص: 580

بعظمته، السّلام على موسى الّذي فلق اللّه البحر له بقدرته، السّلام على هارون الّذي خصّه اللّه بنبوّته، السّلام على شعيب الّذي نصره اللّه على امّته، السّلام على داود الّذي تاب اللّه عليه من خطيئته، السّلام على سليمان الّذي ذلّت له الجنّ بعزّته، السّلام على أيّوب الّذي شفاه اللّه من علّته، السّلام على يونس الّذي أنجز اللّه له مضمون عدته، السّلام على عزير الّذي أحياه اللّه بعد ميتته، السّلام على زكريّا الصّابر في محنته، السّلام على يحيى الّذي أزلفه اللّه بشهادته، السّلام على عيسى روح اللّه و كلمته، السّلام على محمّد حبيب اللّه و صفوته، السّلام على أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب المخصوص بأخوّته، السّلام على فاطمة الزّهرآء ابنته، السّلام على أبي محمّد الحسن وصيّ أبيه و خليفته، السّلام على

نجات بخشيد؛ سلام بر موسى كه خداوند دريا را با نيروى خودش براى او شكافت؛ سلام بر هارون كه خداوند او را به پيامبرى خود مخصوص گردانيد؛ سلام بر شعيب كه خدا او را بر امّتش پيروز كرد؛ سلام بر داود كه خدا توبۀ او را از خطا و اشتباهش پذيرفت؛ سلام بر سليمان كه جنّيان به واسطۀ عزّتش، در مقابلش فروتن شدند؛ سلام بر ايّوب كه خدا از بيمارى و گرفتارى بهبودش بخشيد؛ سلام بر يونس كه خداوند وعده اش را براى او وفا كرد؛ سلام بر عزير كه خداوند او را پس از مردن دوباره زنده كرد؛ سلام بر زكريا كه در محنت و اندوهش شكيبايى ورزيد؛ سلام بر يحيى كه خدا با مقام شهادتش او را منزلت داد؛ سلام بر عيسى كه روح خدا و كلمۀ الهى بود؛ سلام بر حضرت محمّد كه محبوب و برگزيدۀ پروردگار است؛ سلام بر امير مؤمنان حضرت على فرزند ابو طالب كه برادرى پيامبر ويژۀ او شد؛ سلام بر حضرت فاطمۀ زهرا، دختر رسول خدا؛ سلام بر حضرت ابو محمّد امام حسن كه وصىّ پدرش و جانشين او بود؛ سلام بر

ص: 581

الحسين الّذي سمحت نفسه بمهجته، السّلام على من أطاع اللّه في سرّه و علانيته، السّلام على من جعل اللّه الشّفآء في تربته، السّلام على من الإجابة تحت قبّته، السّلام على من الأئمّة من ذرّيّته، السّلام على ابن خاتم الأنبيآء، السّلام على ابن سيّد الأوصيآء، السّلام على ابن فاطمة الزّهرآء، السّلام على ابن خديجة الكبرى، السّلام على ابن سدرة المنتهى، السّلام على ابن جنّة المأوى، السّلام على ابن زمزم و الصّفا، السّلام على المرمّل بالدّمآء، السّلام على المهتوك الخبآء، السّلام على خامس أصحاب أهل الكسآء، السّلام على غريب الغربآء، السّلام على شهيد الشّهدآء، السّلام على قتيل الأدعيآء، السّلام على ساكن كربلاء، السّلام على من بكته ملآئكة السّمآء، السّلام على من ذرّيّته الأزكيآء، السّلام على يعسوب الدّين،

امام حسين كه نفسش بزرگوارى نمود با ريختن خون او (در راه خدا) ؛ سلام بر كسى كه خدا را در پنهان و آشكارا فرمانبردارى كرد؛ سلام بر كسى كه خداوند شفا را در خاك قبرش قرار داد؛ سلام بر كسى كه اجابت و پاسخگويى خداوند به دعاها در زير گنبد شريفش حتمى است؛ سلام بر كسى كه امامان و پيشوايان اسلام از نسل او هستند. سلام بر فرزند آخرين پيامبران، سلام بر فرزند سرور جانشينان، سلام بر فرزند حضرت فاطمۀ زهرا، سلام بر فرزند خديجۀ كبرى، سلام بر فرزند سدرة المنتهى (بالاترين مكان در بهشت) ، سلام بر فرزند بهشتى كه جايگاه آسايش است، سلام بر فرزند زمزم و صفا. سلام بر كسى كه در خونش غلتيد، سلام بر كسى كه خيمه گاهش هتك حرمت شد، سلام بر پنجمين نفر از اصحاب كسا؛ سلام بر غريب غريبان، سلام بر شهيد شهيدان، سلام بر كشته شده به دست حرام زادگان؛ سلام بر ساكن كربلا؛ سلام بر كسى كه فرشتگان آسمان بر او گريستند؛ سلام بر كسى كه فرزندانش پاك ترين و ناب ترين انسان ها بودند. سلام بر پادشاه و پيشواى دين؛

ص: 582

السّلام على منازل البراهين، السّلام على الأئمّة السّادات، السّلام على الجيوب المضرّجات، السّلام على الشّفاه الذّابلات، السّلام على النّفوس المصطلمات، السّلام على الأرواح المختلسات، السّلام على الأجساد العاريات، السّلام على الجسوم الشّاحبات، السّلام على الدّمآء السّآئلات، السّلام على الأعضآء المقطّعات، السّلام على الرّؤوس المشالات، السّلام على النّسوة البارزات، السّلام على حجّة ربّ العالمين، السّلام عليك و على ابآئك الطّاهرين، السّلام عليك و على أبنآئك المستشهدين، السّلام عليك و على ذرّيّتك النّاصرين، السّلام عليك و على الملآئكة المضاجعين، السّلام على القتيل المظلوم، السّلام على أخيه المسموم، السّلام على عليّ الكبير، السّلام على الرّضيع الصّغير، السّلام على الأبدان السّليبة،

سلام بر منزلگاه هاى دلايل روشن الهى؛ سلام بر امامان والا و شرافتمند؛ سلام بر گريبان هاى خون آلوده؛ سلام بر لب هاى خشكيده، سلام بر جان هاى بلاديده؛ سلام بر روح هاى از بدن رها شده، سلام بر پيكرهاى عريان شده، سلام بر جسم هاى رنگ پريده، سلام بر خون هاى جارى شده، سلام بر عضوهاى قطعه قطعه شده، سلام بر سرهاى به نيزه رفته، سلام بر زنانى كه نمودار گشته (از خيمه بيرون آمده) ، سلام بر حجّت پروردگار جهانيان؛ سلام بر تو (اى حسين) و بر پدران پاكت؛ سلام بر تو و بر فرزندان شهادت طلبت، سلام بر تو و بر نسل يارى كننده ات، سلام بر تو و بر فرشتگان كنار آرامگاهت، سلام بر كشتۀ ستمديده، سلام بر برادر مسمومش (امام حسن) ، سلام بر على بزرگ (على اكبر) ، سلام بر آن شيرخوار كوچك؛ سلام بر بدن هايى كه (جامه هاى آنان) به تاراج رفته؛

ص: 583

السّلام على العترة القريبة (الغريبة) ، السّلام على المجدّلين في الفلوات، السّلام على النّازحين عن الأوطان، السّلام على المدفونين بلا أكفان، السّلام على الرّؤوس المفرّقة عن الأبدان، السّلام على المحتسب الصّابر، السّلام على المظلوم بلا ناصر، السّلام على ساكن التّربة الزّاكية، السّلام على صاحب القبّة السّامية، السّلام على من طهّره الجليل، السّلام على من افتخر به جبرئيل، السّلام على من ناغاه في المهد ميكآئيل، السّلام على من نكثت ذمّته، السّلام على من هتكت حرمته، السّلام على من اريق بالظّلم دمه، السّلام على المغسّل بدم الجراح، السّلام على المجرّع بكأسات الرّماح، السّلام على المضام المستباح، السّلام على المنحور في الورى، السّلام على من دفنه أهل القرى، السّلام على المقطوع الوتين، السّلام على

سلام بر خاندان نزديك به پيامبر، سلام بر روى زمين افتادگان در بيابان ها؛ سلام بر دورشدگان از سرزمين خويش، سلام بر خاك سپرده شدگان بى كفن؛ سلام بر سرهاى جدا شده از بدن ها؛ سلام بر كسى كه مصائبش را به حساب خدا گذارد و شكيبا بود؛ سلام بر ستمديدۀ بى ياور؛ سلام بر كسى كه در خاك پاك سكونت گزيد؛ سلام بر صاحب گنبدى بلندمرتبه، سلام بر كسى كه خداى بزرگ، او را پاك نمود؛ سلام بر كسى كه جبرئيل به او افتخار مى كرد، سلام بر كسى كه در گهوارۀ ميكائيل برايش لالايى مى گفت؛ سلام بر آن كه پيمانش را شكستند؛ سلام بر كسى كه حرمتش را هتك نمودند؛ سلام بر كسى كه خونش را به ناحق و با ستمكارى ريختند، سلام بر كسى كه با خون جراحاتش شستشو داده شد، سلام بر كسى كه از كاسه هاى نيزه ها جرعه نوشيد، سلام بر كسى كه بر وى ستم كرده و ريختن خونش را حلال شمردند؛ سلام بر او كه جلوروى همۀ مردم سرش را از تن جدا كردند-و كسى چيزى نگفت-، سلام بر آن آقاى بزرگ زاده اى كه روستانشينان (بنى اسد) دفنش كردند؛ سلام بر آن كه رگ گردن مباركش بريده شد، سلام بر

ص: 584

المحامي بلا معين، السّلام على الشّيب الخضيب، السّلام على الخدّ التّريب، السّلام على البدن السّليب، السّلام على الثّغر المقروع بالقضيب، السّلام على الرّأس المرفوع، السّلام على الأجسام العارية في الفلوات، تنهشها الذّئاب العاديات، و تختلف إليها السّباع الضّاريات، السّلام عليك يا مولاي و على الملآئكة المرفوفين حول قبّتك، الحآفّين بتربتك، الطّآئفين بعرصتك، الواردين لزيارتك، السّلام عليك فإنّي قصدت إليك، و رجوت الفوز لديك، السّلام عليك سلام العارف بحرمتك، المخلص في ولايتك، المتقرّب إلى اللّه بمحبّتك، البريء من أعدآئك، سلام من قلبه بمصابك مقروح، و دمعه عند ذكرك مسفوح، سلام المفجوع الحزين الواله المستكين، سلام من لو كان معك بالطّفوف لوقاك بنفسه حدّ

آن حمايتگر بى ياور، سلام بر محاسن با خون خضاب شده؛ سلام بر آن گونه و رخسار خاك آلوده، سلام بر آن بدنى كه لباس هايش به تاراج رفته، سلام بر آن دندان مباركى كه با چوب (خيزران) كوبيده شد، سلام بر آن سرى كه بر بالاى نيزه رفت، سلام بر بدن هايى كه بدون پوشش در بيابان ها افتاده بودند، گرگ هاى متجاوز آن ها را دريدند و درندگان وحشى پيرامون شان رفت وآمد مى كردند. سلام بر تو اى مولاى من؛ و بر فرشتگانى كه گرداگرد گنبد شريفت بال گشوده اند؛ خاك پاك قبرت را دربرگرفته اند؛ به طواف حرمت مشغول اند، و براى زيارتت وارد مى شوند. سلام بر تو؛ من به قصد زيارت تو آمده ام و اميدوارم نزد تو رستگار شوم. سلام بر تو؛ سلام كسى كه عارف و آشنا به حرمت تو، و اخلاص دارنده در ولايت تو، تقرّب جوينده به سوى خدا با محبّت تو، و بيزارى جوينده از دشمنانت مى باشد، سلام كسى كه دلش از مصيبت تو جريحه دار، و اشكش با ياد تو ريزان است؛ سلام دردمندى اندوهگين و سرگشته اى بيچاره؛ سلام كسى كه اگر در آن صحراى كربلا همراهت بود به طور حتم تو را با جان خود در برابر تيزى

ص: 585

السّيوف، و بذل حشاشته دونك للحتوف، و جاهد بين يديك، و نصرك على من بغى عليك، و فداك بروحه و جسده و ماله و ولده، و روحه لروحك فدآء، و أهله لأهلك وقآء. فلئن أخّرتني الدّهور، و عاقني عن نصرك المقدور، و لم أكن لمن حاربك محاربا، و لمن نصب لك العداوة مناصبا، فلأندبنّك صباحا و مسآء، و لأبكينّ لك بدل الدّموع دما، حسرة عليك، و تأسّفا على ما دهاك، و تلهّفا حتّى أموت بلوعة المصاب، و غصّة الإكتياب. أشهد أنّك قد أقمت الصّلاة، و اتيت الزّكاة، و أمرت بالمعروف، و نهيت عن المنكر و العدوان، و أطعت اللّه و ما عصيته، و تمسّكت به و بحبله فأرضيته و خشيته، و راقبته و استجبته، و سننت السّنن، و أطفأت الفتن، و دعوت إلى الرّشاد، و أوضحت سبل السّداد، و جاهدت في اللّه حقّ الجهاد.

شمشيرها نگهدارى مى كرد، و نيمه جانى را كه در پيكرش باقى مانده براى تو در معرض مرگ قرار مى داد؛ و در پيشگاه تو به نبرد مى پرداخت، و در مقابل ستمكاران بر تو، ياريت مى كرد؛ و روح و جسم و دارايى و فرزندان خود را فدايت مى ساخت، و روحش را فداى روح شريفت مى كرد و خانواده اش را به حفظ و نگهدارى خانواده ات مى گماشت. پس اگر روزگار مرا از زمان تو دور داشته، و مقدّرات مرا از ياريت بازداشت، و نبودم كه با جنگجويانى كه به جنگ تو آمدند بجنگم، و با دشمنانت بستيزم؛ ليكن، هر صبح و شام بر تو ناله و زارى و شيون مى كنم، و به جاى اشك، برايت خون مى گريم؛ از حسرتى كه بر تو مى خورم، و تأسّفى كه بر رنج تو دارم و در سوزوگداز مى مانم تا زمانى كه از اين مصيبت و غصّه و اندوه بميرم. گواهى مى دهم كه تو نماز را برپا داشتى، و زكات را پرداختى، و به معروف و نيكى فرمان دادى، و از بدى ها و ستمكارى ها بازداشتى، و از خدا فرمان بردى و نافرمانى نكردى، و به خدا و ريسمان او چنگ زدى تا آن كه او را از خود راضى و خشنود كردى درحالى كه از او ترس داشتى؛ و مراقب و مواظب او بودى و او را پاسخ دادى، و به سنّت ها و مستحبّات عمل كردى و فتنه ها را خاموش نمودى، و به سوى رشد و تكامل فراخواندى، و راه هاى استوار را آشكار ساختى، و آن گونه كه حقّ جهاد و تلاش بود انجام دادى.

ص: 586

و كنت للّه طآئعا، و لجدّك محمّد صلّى اللّه عليه و اله تابعا، و لقول أبيك سامعا، و إلى وصيّة أخيك مسارعا، و لعماد الدّين رافعا، و للطّغيان قامعا، و للطّغاة مقارعا، و للامّة ناصحا، و في غمرات الموت سابحا، و للفسّاق مكافحا، و بحجج اللّه قآئما، و للإسلام و المسلمين راحما، و للحقّ ناصرا، و عند البلاء صابرا، و للدّين كالئا، و عن حوزته مراميا. تحوط الهدى و تنصره، و تبسط العدل و تنشره، و تنصر الدّين و تظهره، و تكفّ العابث و تزجره، و تأخذ للدّنيّ من الشّريف، و تساوي في الحكم بين القويّ و الضّعيف. كنت ربيع الأيتام، و عصمة الأنام، و عزّ الإسلام، و معدن الأحكام، و حليف الإنعام، سالكا طرآئق جدّك و أبيك، مشبها في الوصيّة لأخيك. و فيّ الذّمم، رضيّ الشّيم، ظاهر الكرم، متهجّدا في الظّلم، قويم الطّرآئق،

و تو فرمان بردارى نيك براى خداوند بودى، و از جدّت حضرت محمد-كه درود خدا بر او و آل او باد-پيروى مى كردى، و به گفتار پدرت گوش فرامى دادى، و براى انجام وصيّت برادرت شتاب مى نمودى، و ستون هاى دين را بالا بردى، و سركشى را درهم كوبيدى، و طغيان گران را نابود كردى، و براى امّت اسلام خيرخواهى مى كردى، و در گرداب مرگ شناور بودى، و فاسقان را به مبارزه مى طلبيدى، و حجّت هاى الهى را برپا داشتى، و براى اسلام و مسلمانان مهربان و رحم كننده، و يار حق بودى، و در بلاها و گرفتارى ها شكيبا، و براى دين نگهبان، و از حوزه و حريم دينى دفاع كننده بودى. نگهبان هدايت و يارى كنندۀ آن و گستراندۀ عدل و نشردهندۀ آن، و يارى كنندۀ دين و آشكاركنندۀ آن هستى، و بازيچه شمارندۀ دين را از كارش بازداشته و او را منع نمودى؛ و حقّ زيردستان را از ثروتمندان و اشراف مى گرفتى، و بين قوى و ضعيف به مساوات حكم مى كردى. تو بهار يتيمان و پناهگاه مردم، و عزّت و سربلندى اسلام و معدن احكام و هم پيمان بخشش و احسان بودى. پويندۀ راه جدّ و پدرت بودى، و همانند برادرت در وصيّت پدرت بودى. وفاكنندۀ به عهدها و پيمان ها، داراى خصلت ها و خوى هاى نيكو، آشكاركنندۀ بزرگوارى ها، كوشش كنندۀ در عبادت به هنگام تاريكى (شب زنده دار) ، دارندۀ روش هاى استوار،

ص: 587

كريم الخلائق، عظيم السّوابق، شريف النّسب، منيف الحسب، رفيع الرّتب، كثير المناقب، محمود الضّرآئب، جزيل المواهب. حليم رشيد منيب، جواد عليم شديد، إمام شهيد، أوّاه منيب، حبيب مهيب. كنت للرّسول صلّى اللّه عليه و اله ولدا، و للقران سندا، و للامّة عضدا، و في الطّاعة مجتهدا، حافظا للعهد و الميثاق، ناكبا عن سبل الفسّاق، [و]باذلا للمجهود، طويل الرّكوع و السّجود، زاهدا في الدّنيا زهد الرّاحل عنها، ناظرا إليها بعين المستوحشين منها، امالك عنها مكفوفة، و همّتك عن زينتها مصروفة، و ألحاظك عن بهجتها مطروفة، و رغبتك في الاخرة معروفة، حتّى إذا الجور مدّ باعه، و أسفر الّظلم قناعه، و دعا الغيّ أتباعه، و أنت في حرم جدّك قاطن، و للظّالمين مباين، جليس البيت و المحراب، معتزل عن اللّذّات و الشّهوات،

و اخلاق بزرگ منشى و بخشندگى، با پيشينه اى بزرگ و درخشان، نژادى شريف، حسبى برتر، درجاتى عالى و رفيع، افتخاراتى فراوان، سرشت هاى ستوده، موهبت ها و بخشش هاى بسيار بود. بردبار، كمال يافته، انابه كننده به سوى خدا، بخشنده، دانا، قدرت مند، پيشوا، شهيد، شيون كننده و انابه كننده، دوست دارنده، باهيبت هستى. تو براى حضرت پيامبر-كه درود خدا بر او و آل او باد-فرزند، و براى قرآن پشتيبان، و براى امّت بازويى توانا و ياور بودى، و در فرمانبردارى از دستورات الهى كوشا، نگهبان و نگه دارندۀ پيمان و تعهّد عالم ذر، كناره گير از راه مردمان فاسق و تبه كار، و بكاربرندۀ تمام سعى و كوشش خود بودى. داراى ركوع و سجود طولانى بودى. و نسبت به دنيا بى اعتنا و بى رغبت بودى، همچون كسانى كه مى خواهد آن را رها كند و از آن كوچ كند و همواره به آن به ديدۀ وحشت زدگان مى نگريستى. از آرزوهاى دنيويّت دل كنده، و همّت تو از زينت هاى آن روگردان شده، و نگاهت از سرور و شادمانى آن پوشيده شده، و شوق و اشتياق تو به آخرت معروف بود؛ تا آن كه ستم، دست ستمگرش را دراز كرد و ظلم، نقاب از چهره افكند، و گمراهى پيروان خويش را فراخواند؛ و درحالى كه تو در حرم جدّت ساكن و از ستمگران دورى گزيده بودى، مونس محراب و خانه گشته و از شهوت ها و لذّت ها دورى گزيده،

ص: 588

تنكر المنكر بقلبك و لسانك، على حسب طاقتك و إمكانك، ثمّ اقتضاك العلم للإنكار، و لزمك أن تجاهد الفجّار، فسرت في أولادك و أهاليك، و شيعتك و مواليك، و صدعت بالحقّ و البيّنة، و دعوت إلى اللّه بالحكمة و الموعظة الحسنة، و أمرت بإقامة الحدود، و الطّاعة للمعبود، و نهيت عن الخبآئث و الطّغيان، و واجهوك بالظّلم و العدوان. فجاهدتهم بعد الإيعاظ لهم، و تأكيد الحجّة عليهم، فنكثوا ذمامك و بيعتك، و أسخطوا ربّك وجدّك، و بدؤوك بالحرب، فثبتّ للطّعن و الضّرب، و طحنت جنود الفجّار، و اقتحمت قسطل الغبار، مجالدا بذي الفقار، كأنّك عليّ المختار. فلمّا رأوك ثابت الجأش، غير خآئف و لا خاش، نصبوا لك غوآئل مكرهم، و قاتلوك بكيدهم و شرّهم، و أمر اللّعين جنوده، فمنعوك المآء و وروده، و ناجزوك القتال،

و در حدّ طاقت و امكانت با قلب و زبانت زشتى را زشت شمردى. سپس اقتضا كرد علم و آگاهى، تو را بر انكار؛ و بر تو لازم شد با فاجران و بدكاران جهاد كنى؛ پس با فرزندان و خاندان و پيروان و دوستانت به راه افتادى، و حقّ و حقيقت را با برهان هاى الهى آشكار ساختى، و مردم را با حكمت و پند نيكو به سوى خدا فراخواندى، و امر به برپايى حدود الهى و اطاعت پروردگار، و نهى از پليدى ها و سركشى ها نمودى، و آنان با ستم و عدوان با تو مقابله نمودند. پس از آن كه آن ها را پند داده و از كار خود بازداشتى، و اتمام حجّت نمودى، با آنان جهاد كردى؛ پس آنان پيمان و بيعت تو را شكستند، و پروردگار تو و جدّت را خشمگين كردند، و با تو شروع به جنگ نمودند؛ پس تو در برابر ضربات (شمشيرها و نيزه ها) استوار ماندى، و لشكريان بدكاره را درهم كوبيدى، و در گردوغبار برخاسته در ميدان جهاد با ذوالفقار آنگونه وارد شدى كه گويا تو همان على برگزيدۀ خدا هستى. پس، هنگامى كه تو را ثابت قدم و دلير ديدند، درحالى كه هيچ گونه ترس و هراسى در تو نبود براى تو دام هاى مكرشان را نصب كردند، و با مكر و شرّشان به جنگ با تو پرداختند؛ و آن شخص ملعون به لشكريانش دستور داد، پس تو را از آب و وارد شدن به آن بازداشتند، و به مبارزه با تو پرداخته

ص: 589

و عاجلوك النّزال، و رشقوك بالسّهام و النّبال، و بسطوا إليك أكفّ الإصطلام، و لم يرعوا لك ذماما، و لا راقبوا فيك اثاما، في قتلهم أوليآءك، و نهبهم رحالك، و أنت مقدّم في الهبوات، و محتمل للأذيّات، قد عجبت من صبرك ملآئكة السّماوات. فأحدقوا بك من كلّ الجهات، و أثخنوك بالجراح، و حالوا بينك و بين الرّواح، و لم يبق لك ناصر، و أنت محتسب صابر، تذبّ عن نسوتك و أولادك، حتّى نكسوك عن جوادك، فهويت إلى الأرض جريحا، تطؤك الخيول بحوافرها، و تعلوك الطّغاة ببواترها. قد رشح للموت جبينك، و اختلفت بالإنقباض و الإنبساط شمالك و يمينك، تدير طرفا خفيّا إلى رحلك و بيتك، و قد شغلت بنفسك عن ولدك و أهاليك، و أسرع فرسك شاردا، إلى خيامك قاصدا، محمحما باكيا، فلمّا رأين النّسآء

و در اين امر شتافتند، و تيرها و سنگ ها را به تو پرتاب كردند، و دست هاى ويرانگر خود را به سوى تو گشودند، و حقّ تو را مراعات نكردند، و در كشتن عزيزان تو و غارت زادوتوشۀ تو هيچ ترسى از جزاى گناه خويش به خود راه ندادند؛ و تو در ميان گردوغبار ميدان به پيش مى تاختى، و آزار و اذيّت ها را تحمّل مى كردى، كه به راستى فرشتگان آسمان از صبر تو درشگفت آمدند. پس آنان (دشمنان) از هر سو، اطراف تو را گرفتند؛ و زخم هاى عميقى بر تو وارد كردند و ميان تو و بين راحتى و نجات فاصله انداختند (يعنى نگذاشتند كار به شبانگاه برسد) ، و تو را هيچ ياورى باقى نمانده بود، و تو كار را به حساب خدا واگذار كرده و صبر نمودى، و از زنان و اولادت دفاع مى كردى. تا آن كه تو را از اسب سرنگون ساختند، و با بدنى مجروح بر زمين افتادى؛ اسب ها با سم هاى شان تو را لگدكوب كردند و طغيان گران تو را با شمشيرهاى شان ضربه مى زدند. عرق مرگ بر پيشانيت نشست. و راست و چپ بدن مباركت را با جمع كردن و گشودن جابجا مى كردى. و با گوشۀ چشم به خيام و حرمت نگاه مى كردى، و مصيبتى كه بر تو وارد مى شد تو را از فرزندان و اهل بيتت به خود مشغول ساخته بود، و اسب تو شيون كنان و گريه كنان با سرعت به سوى حرمت آمد، هنگامى كه زنان

ص: 590

جوادك مخزيّا، و نظرن سرجك عليه ملويّا، برزن من الخدور، ناشرات الشّعور على الخدود، لاطمات الوجوه سافرات، و بالعويل داعيات، و بعد العزّ مذلّلات، و إلى مصرعك مبادرات. و الشّمر جالس على صدرك، و مولغ سيفه على نحرك، قابض على شيبتك بيده، ذابح لك بمهنّده، قد سكنت حواسّك، و خفيت أنفاسك، و رفع على القناة رأسك، و سبى أهلك كالعبيد، و صفّدوا في الحديد، فوق أقتاب المطيّات، تلفح وجوههم حرّ الهاجرات، يساقون في البراري و الفلوات، أيديهم مغلولة إلى الأعناق، يطاف بهم في الأسواق. فالويل للعصاة الفسّاق، لقد قتلوا بقتلك الإسلام، و عطّلوا الصّلاة و الصّيام، و نقضوا السّنن و الأحكام، و هدموا قواعد الإيمان، و حرّفوا ايات القران، و هملجوا في البغي و العدوان. لقد

اسبت را شرمسار ديدند و به زين واژگونش نظر افكندند، از خيمه ها بيرون آمدند، موهاى شان را بر چهره هاى شان پريشان كرده، بر چهره هاى بدون نقاب شان سيلى مى زدند، و با صداى بلند ناله مى زدند و تو را مى خواندند، و آنان بعد از عزّت ذليل شده بودند، و به سوى قتلگاه تو شتافتند. درحالى كه شمر (لعنة اللّه عليه) بر روى سينه ات نشسته بود و شمشيرش را بر گودى زير گلوى تو فرو برده و محاسنت را به دست گرفته بود، سرت را با شمشير تيز خود مى بريد؛ در آن حالت حواسّت از حركت ايستاد، و نفس هايت پنهان شد، و سرت بر بالاى نيزه بلند شد، و اهل بيت تو مانند بندگان و بردگان اسير شدند، و در غل و زنجير به بند كشيده شدند. در فراز جهاز شتران، چهره هاى شان را گرماى شديد مى سوزاند، و در بيابان ها و دشت ها پيش برده مى شدند؛ دست هاى شان به گردن هاى شان آويخته و بسته بود، و آن ها را دور بازارها مى چرخاندند. پس، واى بر آن گناه كاران فاسق كه به راستى با كشتن تو اسلام را كشتند، و نماز و روزه را رها كردند، و سنّت ها و احكام را شكستند، و ستون هاى دين و ايمان را منهدم كردند، و آيات الهى قرآن را تحريف نمودند، و در دشمنى و ظلم و ستم پيش تاختند. آن گاه كه تو را شهيد كردند

ص: 591

أصبح رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله موتورا، و عاد كتاب اللّه عزّ و جلّ مهجورا، و غودر الحقّ إذ قهرت مقهورا، و فقد بفقدك التّكبير و التّهليل، و التّحريم و التّحليل، و التنزيل و التّأويل، و ظهر بعدك التّغيير و التّبديل، و الإلحاد و التّعطيل، و الأهوآء و الأضاليل، و الفتن و الأباطيل. فقام ناعيك عند قبر جدّك الرّسول صلّى اللّه عليه و اله، فنعاك إليه بالدّمع الهطول، قآئلا يا رسول اللّه قتل سبطك و فتاك، و استبيح أهلك و حماك، و سبيت بعدك ذراريك، و وقع المحذور بعترتك و ذويك. فانزعج الرّسول، و بكى قلبه المهول، و عزّاه بك الملآئكة و الأنبيآء، و فجعت بك امّك الزّهرآء، و اختلفت جنود الملآئكة المقرّبين، تعزّي أباك أمير المؤمنين، و اقيمت لك الماتم في أعلا علّيّين، و لطمت عليك الحور العين، و بكت السّمآء

به راستى رسول خدا-كه درود خدا بر او و آل او باد-خون خواه تو شد، و بار ديگر كتاب خدا متروك و دورافتاده شد؛ و حق، مورد خيانت قرار گرفت. چون تو شكست خوردى؛ و با نبود تو، بانك «اللّه اكبر» و «لا إله إلاّ اللّه» و حرام و حلال خدا و تنزيل و تأويل قرآن، ناپديد شد؛ و بعد از تو، تغيير و دگرگونى (در احكام دينى) و كفر و بى دينى، و كنار گذاشتن سنّت ها و هواهاى نفسانى، و گمراهى ها و فتنه ها و باطل ها پديدار گشت. پس، خبر دهندۀ شهادت تو نزد قبر جدّ تو رسول خدا-درود خدا بر او و آل او باد-ايستاد، و با اشك ريزان خبر شهادت تو را به پيامبر داد؛ درحالى كه مى گفت:

اى رسول خدا؛ نوه و جوان تو كشته شد، و حرمت اهل بيت تو شكسته و مباح شمرده شد؛ و فرزندان و ذريّۀ تو را بعد تو اسير كردند، و خانواده و اطرافيانت در گرفتارى افتادند. پس، پيامبر آشفته گرديد، و قلب وحشت زده اش گريست؛ و به خاطر تو فرشتگان و پيامبران بر او تسليت گفتند؛ و به خاطر تو مادرت زهرا سوگوار و مصيبت زده شد؛ و لشكريان فرشتگان مقرّب الهى براى تسليت گفتن به پدرت امير مؤمنان آمدوشد كردند، و در اعلى عليّين براى تو ماتم برپا شد، و به خاطر تو حور العين سيلى بر صورت خود زدند، و آسمان

ص: 592

و سكّانها، و الجنان و خزّانها، و الهضاب و أقطارها، و البحار و حيتانها، و الجنان و ولدانها، و البيت و المقام، و المشعر الحرام، و الحلّ و الأحرام (1). أللّهمّ فبحرمة هذا المكان المنيف، صلّ على محمّد و ال محمّد، و احشرني في زمرتهم، و أدخلني الجنّة بشفاعتهم. أللّهمّ إنّي أتوسّل إليك يا أسرع الحاسبين، و يا أكرم الأكرمين، و يا أحكم الحاكمين، بمحمّد خاتم النّبيّين، رسولك إلى العالمين أجمعين، و بأخيه و ابن عمّه الأنزع البطين، العالم المكين، عليّ أمير المؤمنين، و بفاطمة سيّدة نسآء العالمين، و بالحسن الزّكيّ عصمة المتّقين، و بأبي عبد اللّه الحسين أكرم المستشهدين، و بأولاده المقتولين، و بعترته المظلومين، و بعليّ بن الحسين زين العابدين، و بمحمّد بن عليّ قبلة الأوّابين، و جعفر بن محمّد أصدق الصّادقين،

و ساكنان آن، و بهشت و خزانه داران آن، و كوه ها و دامنه هايشان، و دريا و ماهيانش، و بهشت و پسران آن، و خانۀ خدا، و مقام، و مشعر الحرام و خارج خانۀ خدا و اطراف آن، همه گريه كردند. خدايا؛ پس، به خاطر حرمت و احترام اين مكان شريف، بر محمّد و آل محمّد درود فرست؛ و مرا در زمرۀ آنان محشور فرما، و مرا به شفاعت آنان داخل بهشت نما. خدايا؛ به تو توسّل پيدا مى كنم؛ اى سريع ترين حساب گران؛ و اى كريم ترين كريمان؛ و اى بااقتدارترين حاكمان؛ و به محمّد خاتم پيامبران، فرستادۀ تو بر همۀ جهانيان؛ و به برادر و پسرعمويش كه از شرك و بت پرستى جدا شده و درونش انباشتۀ از دانش بود، آن عالم و دانشمند والامقام يعنى حضرت على امير مؤمنان؛ و به فاطمه سرور زنان جهانيان، و به حسن، كه پاكيزه و پناه پرهيزكاران است؛ و به ابى عبد اللّه الحسين، گرامى ترين شهادت جويان و به فرزندان شهيدش و به خاندان مظلومش؛ و به علىّ بن الحسين زينت عبادت كنندگان؛ و به محمّد بن على، قبله گاه توبه كنندگان؛ و به جعفر بن محمد، راست گوترين راستگويان؛

ص: 593


1- 1) . احرام-جمع حرم-: به اطراف خانۀ خدا گفته مى شود.

و موسى بن جعفر مظهر البراهين، و عليّ بن موسى ناصر الدّين، و محمّد بن عليّ قدوة المهتدين، و عليّ بن محمّد أزهد الزّاهدين، و الحسن بن عليّ وارث المستخلفين، و الحجّة على الخلق أجمعين، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، الصّادقين الأبرّين، ال طه و يس، و أن تجعلني في القيامة من الآمنين المطمئنّين الفآئزين الفرحين المستبشرين. أللّهمّ اكتبني في المسلمين، و ألحقني بالصّالحين، و اجعل لي لسان صدق في الآخرين، و انصرني على الباغين، و اكفني كيد الحاسدين، و اصرف عنّي مكر الماكرين، و اقبض عنّي أيدي الظّالمين، و اجمع بيني و بين السّادة الميامين، في أعلا علّيّين، مع الّذين أنعمت عليهم، من النّبيّين و الصّدّيقين، و الشّهدآء و الصّالحين، برحمتك يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ إنّي اقسم عليك بنبيّك

و به موسى بن جعفر، آشكاركنندۀ حجّت ها؛ و به علىّ بن موسى يارى كنندۀ دين؛ و به محمّد بن على، اسوۀ هدايت كنندگان؛ و به علىّ بن محمّد، زاهدترين زاهدان؛ و به حسن بن على وارث جانشيان، و حجّت بر همۀ خلق خدا؛ اينكه درود فرستى بر محمّد و آل محمّد آن راستگويان نيكوكاران، آل طه و يس؛ و اين كه مرا در قيامت از جملۀ امان يافتگان و آسودگان و رستگاران و شادمانان و بشارت يافتگان قرار دهى. خدايا؛ مرا از جمله مسلمانان قرار ده، و مرا به صالحان بپيوند، و براى من در ميان آيندگان سخن راست قرار ده. و مرا بر ستمگران پيروز فرما، و مرا از مكر حسودها كفايت كن، و از من حيلۀ مكّاران را باز گردان، و دست ستمكاران را از من كوتاه كن، و مرا با سروران فرخنده در اعلا علّييّن؛ با آنان كه بر آن ها نعمت ارزانى داشتى-از پيامبران و راستگويان و شهدا و صالحان-جمع نما؛ به رحمتت اى مهربان ترين مهربانان. خدايا؛ تو را سوگند مى دهم به حق پيامبرت

ص: 594

المعصوم، و بحكمك المحتوم، و نهيك المكتوم، و بهذا القبر الملموم، الموسّد في كنفه، الإمام المعصوم المقتول المظلوم، أن تكشف ما بي من الغموم، و تصرف عنّي شرّ القدر المحتوم، و تجيرني من النّار ذات السّموم. أللّهمّ جلّلني بنعمتك، و رضّني بقسمك، و تغمّدني بجودك و كرمك، و باعدني من مكرك و نقمتك. أللّهمّ اعصمني من الزّلل، و سدّدني في القول و العمل، و افسح لي في مدّة الأجل، و أعفني من الأوجاع و العلل، و بلّغني بمواليّ و بفضلك أفضل الأمل. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و اقبل توبتي، و ارحم عبرتي، و أقلني عثرتي، و نفّس كربتي، و اغفر لي خطيئتي، و أصلح لي في ذرّيّتي. أللّهمّ لا تدع لي في هذا المشهد المعظّم، و المحلّ المكرّم ذنبا إلاّ غفرته، و لا عيبا إلاّ سترته، و لا غمّا إلاّ كشفته،

كه معصوم از گناه است و به آن حكم حتميت، و نهى پوشيده ات؛ و به اين قبر شريف كه به زيارت آن آمدوشد مى شد، و امام معصومى كه در سايۀ آن آرميده است، كه مظلومانه كشته شده؛ اين كه آنچه از غم دارم برطرف سازى، و از من شرّ قضاوقدر حتمى را بازگردانى، و از آتش گرم و سوزان جهنّم مرا پناه دهى. خدايا؛ مرا به نعمت خودت بزرگى بخش، و مرا به قسمتت راضى نما، و مرا غرق جود و كرمت فرما، و مرا از مكر و مجازات خود دور نما. خدايا؛ مرا از لغزش ها محفوظ بدار، و مرا در قول و عمل استوار گردان، و وسعت و فراخى در دوران عمرم برايم قرار بده، و از دردها و مريضى ها مرا عافيت بخش، و به حقّ اوليايم، و به بخشش و كرمت، مرا به بهترين آرزوهايم برسان. خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و توبۀ مرا قبول فرما؛ و بر گريه ام رحم نما، و از لغزشم درگذر؛ و اندوهم را برطرف كن، و گناهان مرا ببخش، و نسل مرا از صالحان قرار ده. خدايا؛ براى من وامگذار در اين حرم شريف و بارگاه باكرامت هيچ گناهى را مگر آن كه آن را ببخشى و هيچ عيبى را مگر آنكه بپوشانى، و هيچ غمى را مگر آن كه برطرف كنى؛

ص: 595

و لا رزقا إلاّ بسطته، و لا جاها إلاّ عمّرته، و لا فسادا إلاّ أصلحته، و لا أملا إلاّ بلّغته، و لا دعآء إلاّ أجبته، و لا مضيقا إلاّ فرّجته، و لا شملا إلاّ جمعته، و لا أمرا إلاّ أتممته، و لا مالا إلاّ كثّرته، و لا خلقا إلاّ حسّنته، و لا إنفاقا إلاّ أخلفته، و لا حالا إلاّ عمّرته، و لا حسودا إلاّ قمعته، و لا عدوّا إلاّ أرديته، و لا شرّا إلاّ كفيته، و لا مرضا إلاّ شفيته، و لا بعيدا إلاّ أدنيته، و لا شعثا إلاّ لممته، و لا سؤالا إلاّ أعطيته. أللّهمّ إنّي أسألك خير العاجلة، و ثواب الاجلة. أللّهمّ أغنني بحلالك عن الحرام، و بفضلك عن جميع الأنام. أللّهمّ إنّي أسألك علما نافعا، و قلبا خاشعا، و يقينا شافيا، و عملا زاكيا، و صبرا جميلا، و أجرا جزيلا. أللّهمّ ارزقني شكر نعمتك عليّ، وزد في إحسانك و كرمك إليّ، و اجعل قولي في النّاس مسموعا، و عملي عندك مرفوعا،

و هيچ رزق وروزى را مگر آن كه گسترده گردانى؛ و هيچ منزلت و مقامى را مگر آن كه آن را آباد كنى، و هيچ فسادى را مگر آن كه آن را اصلاح فرمايى؛ و هيچ آرزويى را مگر آن كه مرا به آن برسانى، و هيچ دعايى را مگر آن كه آن را اجابت فرمايى، و هيچ تنگى و فشارى را مگر آن را گشايش دهى، و هيچ تفرّق و پراكندگى را مگر آن كه آن را به اجتماع مبدّل گردانى، و هيچ كارى را مگر آن كه آن را تمام كنى، و به پايان رسانى؛ و هيچ مالى را مگر آن كه آن را زيادش كنى، و هيچ اخلاقى را مگر آن كه آن را نيكو فرمايى، و هيچ انفاقى را مگر آن كه جايگزين برايش قرار دهى، و هيچ دگرگونى حالى را مگر آن كه آن را خوب و آباد نمايى؛ و هيچ حسودى را مگر آن كه آن را ريشه كن نمايى، و هيچ دشمنى را مگر آن كه آن را از ميان ببرى، و هيچ شرّ و بدى را مگر آن كه كفايت كنى، و هيچ مرضى را مگر آن كه آن را شفا دهى، و هيچ دورى را مگر آن كه آن را نزديك فرمايى، و هيچ پراكندگى را مگر آن كه آن را سامان دهى، و هيچ درخواستى را مگر آن كه آن را عطا نمايى. خدايا؛ از تو مى خواهم خير و خوبى حاضر و ثواب و پاداش آينده را. خدايا؛ مرا به واسطۀ حلالت از حرام بى نياز فرما، و با فضل و كرمت از تمام مردم بى نياز ساز. خدايا؛ از تو مى خواهم علمى كه سودمند باشد، و قلبى كه خاشع باشد، و يقينى را كه قاطع باشد، و عملى كه پاك باشد، و صبرى را كه زيبا باشد، و اجرى را كه زياد باشد. خدايا؛ شكر و سپاس نعمتت را كه بر گردن من است روزيم فرما، و احسان و كرمت را بر من زياد نما، و سخنم را در ميان مردم پذيرفته شده قرار ده، و عملم را در نزد خودت بالا ببر و بپذير؛

ص: 596

و أثري في الخيرات متبوعا، و عدوّي مقموعا. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد الأخيار، في انآء اللّيل و أطراف النّهار، و اكفني شرّ الأشرار، و طهّرني من الذّنوب و الأوزار، و أجرني من النّار، و أحلّني دار القرار، و اغفر لي و لجميع إخواني فيك و أخواتي المؤمنين و المؤمنات، برحمتك يا أرحم الرّاحمين.

و اثر مرا در خيرات مورد پيروى ديگران قرار بده، و دشمنم را ريشه كن نما. خدايا؛ درود فرست بر محمّد و آل محمّد، كه نيكوكاران (در ميان بندگان) هستند، در تمامى لحظات شب وروز؛ و از من دور نما شرّ اشخاص شرور و بدكاران را، و مرا از گناهان و بار گران آن پاك فرما، و از آتش جهنّم پناهم ده. و در خانۀ بهشت وارد كن، و مرا و تمامى برادران و خواهران مؤمنى كه در راه تو آن ها را يافته ام به رحمتت بيامرز، اى مهربان ترين مهربانان؛

سپس رو به قبله كن و دو ركعت نماز به جاى آور؛ در ركعت اوّل بعد از حمد، سورۀ «انبياء» ، و در ركعت دوّم بعد از حمد، سورۀ «حشر» را بخوان، و در قنوت بگو:

لا إله إلاّ اللّه الحليم الكريم، لا إله إلاّ اللّه العليّ العظيم، لا إله إلاّ اللّه ربّ السّماوات السّبع، و الأرضين السّبع، و ما فيهنّ و ما بينهنّ، خلافا لأعدآئه، و تكذيبا لمن عدل به، و إقرارا لربوبيّته، و خضوعا لعزّته، الأوّل بغير أوّل، و الآخر إلى غير اخر، الظّاهر على كلّ شيء بقدرته، الباطن دون كلّ شيء بعلمه و لطفه، لا تقف العقول على كنه عظمته، و لا تدرك

هيچ معبودى جز خداى بردبار و كريم نيست؛ هيچ معبودى جز خداى بلندمرتبه و بزرگ نيست، هيچ معبودى نيست جز خدايى كه پروردگار آسمان هاى هفت گانه و زمين هاى هفت گانه و آنچه در آن ها و ميان آن هاست؛ برخلاف دشمنانش، و تكذيب كسانى كه از او روى برتافته اند، و اقرار به ربوبيّت او، و خضوع در برابر عزّت او، او اوّل و ابتدايى است كه آغاز ندارد، و آخرى است كه هيچ انتهايى ندارد و او، غلبه دارد بر هر چيز به سبب قدرتش، و با دانش و دقّتش از درون هر چيز آگاه است. عقل ها بر كنه بزرگى و عظمت او راه ندارند. و

ص: 597

الأوهام حقيقة ماهيّته، و لا تتصوّر الأنفس معاني كيفيّته، مطّلعا على الضّمآئر، عارفا بالسّرآئر، يعلم خآئنة الأعين و ما تخفي الصّدور. أللّهمّ إنّي اشهدك على تصديقي رسولك صلّى اللّه عليه و اله، و ايماني به، و علمي بمنزلته، و إنّي أشهد أنّه النّبيّ الّذي نطقت الحكمة بفضله، و بشّرت الأنبيآء به، و دعت إلى الإقرار بما جآء به، و حثّت على تصديقه بقوله تعالى اَلَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي اَلتَّوْراةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ اَلطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ اَلْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلالَ اَلَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ (1). فصلّ على محمّد رسولك إلى الثّقلين، و سيّد الأنبيآء المصطفين، و على أخيه و ابن عمّه اللّذين لم يشركا بك طرفة عين أبدا، و على فاطمة الزّهرآء سيّدة نسآء العالمين،

اوهام حقيقت ذات او را درك نمى كنند، و جان ها كيفيّت و چگونگى او را نمى توانند تصوّر كنند، بر امور نهانى آگاه و بر پنهانى ها آشنا است؛ خيانت چشم ها و آن چه در سينه ها پنهان است را مى داند. خدايا؛ تو را گواه مى گيرم بر تصديقم نسبت به پيامبرت-كه درود خدا بر او و آل او باد-و ايمانم به او؛ و آگاهيم نسبت به مقام و منزلتش؛ و شهادت مى دهم كه همانا او پيامبرى است كه حكمت به فضل و دانش او گويا گشت، و پيامبران به آمدن او بشارت دادند. و دعوت به اقرار به آن چه آورده است، كردند و تشويق به تصديقش نمودند؛ همان گونه كه خداوند فرمود:

«كسى است كه نامش را در تورات و انجيل نوشته شده مى يابند، او آن ها را به كارهاى نيكو امر مى كند و از كارهاى زشت بازمى دارد و پاك ها را براى آن ها حلال مى كند، و آلودگى ها و پليدى ها را براى آن ها حرام مى نمايد؛ و برمى دارد از دوش ايشان سنگينى و بار گران و غل و زنجيرى را كه بر گردن دارند» . پس، درود فرست بر محمّد رسول و فرستاده ات به سوى جنّ و انس و سيّد و سرور انبياى برگزيده ات؛ و درود فرست بر برادرش و پسرعمويش، آن دو كه حتّى براى يك لحظه و يك چشم به هم زدن براى تو شرك نورزيدند؛ و بر فاطمۀ زهرا، سيّده و سرور زن هاى جهانيان؛

ص: 598


1- 1) . سورۀ اعراف، آيۀ 157. [1]

و على سيّدي شباب أهل الجنّة الحسن و الحسين، صلاة خالدة الدّوام، عدد قطر الرّهام، وزنة الجبال و الاكام ما أورق السّلام، و اختلف الضّيآء و الظّلام، و على اله الطّاهرين، الأئمّة المهتدين، الذّآئدين عن الدّين، عليّ و محمّد و جعفر و موسى و عليّ و محمّد و عليّ و الحسن و الحجّة القوّام بالقسط و سلالة السّبط. أللّهمّ إنّي أسألك بحقّ هذا الإمام، فرجا قريبا، و صبرا جميلا، و نصرا عزيزا، و غنى عن الخلق، و ثباتا في الهدى، و التّوفيق لما تحبّ و ترضى، و رزقا واسعا حلالا، طيّبا مريئا، دارّا سآئغا، فاضلا مفضّلا، صبّا صبّا، من غير كدّ و لا نكد و لا منّة من أحد، و عافية من كلّ بلاء و سقم و مرض، و الشّكر على العافية و النّعمآء، و إذا جآء الموت فاقبضنا على أحسن ما يكون لك طاعة، على ما أمرتنا محافظين، حتّى تؤدّينا إلى

و بر دو سرور جوانان اهل بهشت، حسن و حسين، درودى كه جاودانى و دايمى باشد؛ به تعداد قطره هاى باران، و به سنگينى كوه ها و تپّه ها تا وقتى كه سلام برگ (و نتيجه) مى دهد؛ و تا وقتى كه نور و ظلمت (شب وروز) در رفت وآمدند؛ و سلام بر آل پاك او، امامان هدايت شده-آن مدافعان دين-يعنى على و محمّد و جعفر و موسى و على و محمّد و على و حسن و حجّت؛ كه بپادارندگان عدالت و قسط اند، و از نسل سبط پيامبرند. خدايا؛ از تو مى خواهم به حق اين امام گشايش نزديك، و صبر جميل، و يارى باعزّت، و بى نيازى از خلق، و پايدارى در هدايت، و توفيق بر آنچه آن را دوست دارى، و مى پسندى؛ و رزق و روزى گسترده، حلال، پاك، و گوارا، قطع نشدنى، خوش گوار، فراوان، زياد شده، و پيوسته ريزان بدون زحمت و سختى، و بى هيچ منّتى از كسى، و مصون از هر بلا و بيمارى و مريضى، و شكرگزارى بر سلامت و عافيت و نعمت را به من عنايت كنى. و هنگامى كه مرگ فرارسيد جان ما را در بهترين حال، از نظر اطاعت و فرمانبردارى بگير؛ درحالتى كه رعايت كننده و اجراكنندۀ فرامين تو باشيم؛ تا اين كه ما را به

ص: 599

جنّات النّعيم، برحمتك يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و أوحشني من الدّنيا، و انسني بالاخرة، فإنّه لا يوحش من الدّنيا إلاّ خوفك، و لا يؤنس بالاخرة إلاّ رجآؤك. أللّهمّ لك الحجّة لا عليك، و إليك المشتكى لا منك، فصلّ على محمّد و اله، و أعنّي على نفسي الظّالمة العاصية، و شهوتي الغالبة، و اختم لي بالعافية. أللّهمّ إنّ استغفاري إيّاك و أنا مصرّ على ما نهيت قلّة حيآء، و تركي الإستغفار مع علمي بسعة حلمك تضييع لحقّ الرّجآء. أللّهمّ إنّ ذنوبي تؤيسني أن أرجوك، و إنّ علمي بسعة رحمتك يمنعني أن أخشاك، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و صدّق رجآئي لك، و كذّب خوفي منك، و كن لي عند أحسن ظنّي بك، يا أكرم الأكرمين. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و أيّدني بالعصمة، و أنطق لساني

بهشت پرنعمت برسانى؛ به رحمتت، اى مهربان ترين مهربانان. خدايا؛ بر محمد و آل محمّد درود فرست، و مرا از دنيا وحشت زده و با آخرت مأنوس گردان؛ چرا كه به هراس از دنيا نمى اندازد مگر هراس از تو؛ و با آخرت مأنوس نمى سازد مگر اميد به تو. خدايا؛ حجّت و برهان به نفع توست، نه بر ضرر تو؛ و شكوه ها به سوى توست، نه شكوه از تو باشد؛ پس، درود فرست بر محمّد و آل او؛ و مرا بر نفس ستمگر و سركشم، و بر شهوت چيره شونده ام يارى نما؛ و با عافيت كارم را به پايان برسان. خدايا؛ همانا طلب آمرزشم از تو، درحالى كه بر آن چه از من نهى فرمودى پافشارى مى كنم، از كمى حيا و شرم من است، و ترك كردن من استغفار را، با علم من به گسترش بردبارى تو، از بين برندۀ حقّ اميدوارى است. بارالها؛ همانا گناهانم مرا از اميدوار بودن به تو نااميد ساخته، و علم من بر زيادى رحمتت مرا از هراس از تو بازمى دارد؛ پس درود فرست بر محمّد و آل محمّد، و اميد مرا بر خودت صادق و به جا و به مورد قرار بده، و ترسم را از تو بى مورد و بى جا فرما، و براى من آن گونه كه به تو خوش گمان هستم باش؛ اى كريم ترين كريم ها؛ خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا با بازداشتن از گناه تأييد كن، و زبانم را

ص: 600

بالحكمة، و اجعلني ممّن يندم على ما ضيّعه في أمسه، و لا يغبن حظّه في يومه، و لا يهمّ لرزق غده. أللّهمّ إنّ الغنيّ من استغنى بك و افتقر إليك، و الفقير من استغنى بخلقك عنك، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و أغنني عن خلقك بك، و اجعلني ممّن لا يبسط كفّا إلاّ إليك. أللّهمّ إنّ الشّقيّ من قنط و أمامه التّوبة، و ورآءه الرّحمة، و إن كنت ضعيف العمل فإنّي في رحمتك قويّ الأمل، فهب لي ضعف عملي لقوّة أملي. أللّهمّ إن كنت تعلم أنّ ما في عبادك من هو أقسى قلبا منّي، و أعظم منّي ذنبا، فإنّي أعلم أنّه لا مولى أعظم منك طولا، و أوسع رحمة و عفوا، فيا من هو أوحد في رحمته، إغفر لمن ليس بأوحد في خطيئته. أللّهمّ إنّك أمرتنا فعصينا، و نهيت فما انتهينا، و ذكّرت فتناسينا، و بصّرت فتعامينا، و حذّرت فتعدّينا،

به حكمت گويا نما، و مرا از كسانى قرار ده كه بر گذشتۀ ضايع شدۀ خود پشيمان اند؛ و نسبت به بهرۀ امروزشان مغبون نگشته اند؛ و اهتمامى به روزى فردا ندارند. بارالها؛ دارا كسى است كه به واسطۀ تو بى نيازى بجويد و خود را نيازمند تو بداند؛ و نيازمند و فقير، كسى است كه به جاى تو از خلق و آفريدگانت بى نيازى بجويد؛ پس، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، و مرا به وسيلۀ خودت از آفريدگانت بى نياز گردان، و مرا از كسانى قرار ده كه دستش را جز به سوى تو دراز نكند. بارخدايا؛ به راستى، بدبخت و بدعاقبت كسى است كه نااميد باشد از درگاه تو درحالى كه پيش رويش توبه و پشت سرش رحمت باشد، و گرچه من داراى ضعف و سستى در عمل به دستوراتت هستم، ليكن نسبت به رحمت تو آرزو و اميدم قوى است؛ پس ضعف رفتارم را به خاطر قوّت آرزو و اميدم بر من ببخشاى. خدايا؛ اگر در بين بندگانت سنگدل تر از من و گناهكارتر از من سراغ نداشته باشى؛ من هم به خوبى مى دانم كه مولا و سرورى بخشنده تر، و داراى رحمت و عفو و بخشش فراگيرتر از تو وجود ندارد؛ پس، اى كسى كه در رحمتش بى نظير است، بيامرز؛ كسى را كه در گناهش تنها و يكّه تاز نيست. بارالها؛ تو به ما دستور دادى ولى نافرمانى كرديم؛ و ما را بازداشتى ولى اجتناب نكرديم؛ و يادآورى كردى، و ما خود را به فراموشى زديم؛ و ما را بينا كردى، ولى ما خود را به كورى زديم؛ و ما را برحذر داشتى، و ما

ص: 601

و ما كان ذلك جزآء إحسانك إلينا، و أنت أعلم بما أعلنّا و أخفينا، و أخبر بما نأتي و ما أتينا، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و لا تؤاخذنا بما أخطأنا و نسينا، وهب لنا حقوقك لدينا، و أتمّ إحسانك إلينا، و أسبل رحمتك علينا. أللّهمّ إنّا نتوسّل إليك بهذا الصّدّيق الإمام، و نسألك بالحقّ الّذي جعلته له، و لجدّه رسولك، و لأبويه عليّ و فاطمة أهل بيت الرّحمة، إدرار الرّزق الّذي به قوام حياتنا، و صلاح أحوال عيالنا، فأنت الكريم الّذي تعطي من سعة، و تمنع من قدرة، و نحن نسألك من الرّزق ما يكون صلاحا للدّنيا، و بلاغا للاخرة. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و اغفر لنا و لوالدينا، و لجميع المؤمنين و المؤمنات، و المسلمين و المسلمات، الأحيآء منهم و الأموات، و اتنا في الدّنيا حسنة و في الآخرة حسنة، و قنا عذاب النّار.

تجاوز كرديم؛ و به خوبى مى دانم كه اين كارها پاداش احسان و نيكى تو نسبت به ما نمى باشد؛ و تو بهتر از ما، از كرده هاى پنهان و آشكارمان آگاهى؛ و آن چه را انجام خواهيم داد و در گذشته انجام داده ايم بهتر مى دانى؛ پس، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و ما را مؤاخذه مكن به جهت گناهان و اشتباهات و فراموش كارى هايمان و هر حقّى كه بر گردن ما دارى ببخش؛ و احسان و نيكى هايت را بر ما كامل و تمام گردان؛ و رحمتت را بر ما سرازير كن. بارالها؛ ما، به واسطۀ اين امام صدّيق و راستگوى راستين، به تو توسّل مى جوييم و از تو درخواست مى كنيم به خاطر حقّى كه مخصوص او قرار دادى و مخصوص جدّش رسول خودت و مخصوص پدرش على و مادرش فاطمه، آن اهل بيت رحمت قرار دادى؛ رزق وروزى ما را كه پابرجائى زندگى مان و اصلاح امور خانوادۀ مان به آن بستگى دارد، افزون گردان؛ زيرا تو كريم و بزرگوارى هستى كه با توانگرى مى بخشى، و از روى قدرت بازمى دارى؛ و ما از رزق وروزى، مقدارى مى خواهيم كه موجب صلاح دنيا و وسيلۀ سعادت آخرت ما شود. بارخدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و ما و پدر و مادر ما، و تمام زنان و مردان مؤمن و مسلمان را كه زنده و يا مرده اند بيامرز؛ و در دنيا و آخرت، به ما خير و نيكى عطا فرما، و از جهنّم نگاه دار.

ص: 602

وقتى قنوتت تمام شد، ركوع و سجده نموده و مى نشينى و تشهّد و سلام نماز را انجام مى دهى و پس از آن كه تسبيح حضرت زهرا عليهما السّلام را گفتى، دو طرف صورتت را خاك آلود نموده و چهل بار بگو:

«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أكبر» .

خدا منزّه است، ستايش ويژۀ اوست، و جز او معبودى نيست، و او بزرگ است.

سپس از خداى تعالى بخواه كه تو را از ارتكاب گناه بازدارد، و از عذاب خود نجات دهد و ببخشد، و توفيق انجام كارهاى نيك كه موجب تقرّب به خدا مى شود و باعث جلب رضايت او مى گردد و پذيرش آن ها را عطا كند. آنگاه نزد سر مطهّر بايست و دو ركعت نماز مانند نمازى كه پيش از اين گفتيم به جاى آور و پس از نماز، خود را به روى قبر مطهّر بينداز و آن را ببوس و بگو:

زاد اللّه في شرفكم، و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.

خداوند شرافت شما را بيفزايد، و سلام و رحمت و بركات خداوند نيز به طور دايم نثار شما باد.

آن گاه براى خودت، پدرت، مادرت، و هركسى كه مى خواهى دعا كن. (1)

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: نويسندۀ كتاب «المزار الكبير» مى گويد: زيارت ديگرى براى امام حسين عليه السّلام در روز عاشورا هست كه از ناحيۀ مقدّسۀ امام زمان ارواحنا فداه به يكى از نوّاب خويش صادر شده: نزد قبر آن حضرت مى ايستى و مى گويى:

السّلام على آدم صفوة اللّه من خليقته، و زيارت را مانند آنچه نقل شد ادامه مى دهد.

بدين سان روشن مى شود كه اين زيارت به راستى از حضرت مهدى ارواحنا فداه روايت شده است. البتّه احتمال دارد كه اين زيارت به روز عاشورا اختصاص نداشته باشد؛ چنان كه سيّد مرتضى اعلى اللّه مقامه نيز همين اعتقاد را داشته است. (2)

آية اللّه سيّد احمد مستنبط رحمه اللّه نيز مى نويسد: روايت زيارت ناحيۀ مقدّسه دلالتى ندارد كه خواندن آن، به روز عاشورا اختصاص داشته باشد. (3)

ص: 603


1- 1) . بحار الأنوار:101/317.
2- 2) . بحار الأنوار:101/328.
3- 3) . الزيارة و البشارة:2/488.

7- زيارت رجبيّه

كه در حرم هاى مطهّر اهل بيت عليهم السّلام در ماه رجب خوانده مى شود

جناب ابو القاسم حسين بن روح نوبختى قدّس سرّه (سوّمين نايب خاصّ امام عصر ارواحنا فداه) مى فرمايد: اگر كسى اين زيارت را در يكى از حرم ها و زيارتگاه هاى اهل بيت پيامبر عليهم السّلام بخواند، حتما با برآورده شدن حاجتش از آنجا بازخواهد گشت و دعاى او در مورد دين و دنيا به اجابت خواهد رسيد. اگر قصد اين زيارت را داشتى، بر درگاه حرم مطهّر امام عليه السّلام بايست و بگو:

الحمد للّه الّذي أشهدنا مشهد أوليآئه في رجب، و أوجب علينا من حقّهم ما قد وجب، و صلّى اللّه على محمّد المنتجب، و على أوصيآئه الحجب. أللّهمّ فكما أشهدتنا مشهدهم، فأنجز لنا موعدهم، و أوردنا موردهم غير محلّئين عن ورد في دار المقامة و الخلد، و السّلام عليكم إنّي قصدتكم، و اعتمدتكم بمسألتي و حاجتي، و هي فكاك رقبتي من النّار، و المقرّ معكم في دار القرار، مع شيعتكم الأبرار، و السّلام عليكم بما

ستايش ويژۀ خداوندى است كه ما را در اين ماه رجب به زيارتگاه و محلّ حضور اولياى خود حاضر گردانيد، و حقوقى چند كه از حقّ ايشان بر ما لازم بود، واجب نمود؛ و درود پيوستۀ خداوند بر محمّد برگزيده، و بر اوصياى او كه پرده دار حريم الهى هستند، نثار باد. بارالها؛ همان گونه كه ما را به حضور ايشان حاضر گردانيدى، پس وعدۀ ايشان را نيز براى ما وفا كن، و ما را به محل ورودشان برسان كه پس از آن، از ورود به جايگاه بهشت ابدى و جاودانى نيز محروم نشويم. سلام بر شما؛ من به قصد ديدار شما آمده ام؛ و در مورد درخواست و نيازم كه رهايى من از جهنّم، و ماندگارى من در بهشت در نزد شما، همراه با شيعيان نيكوكار شماست، به شما اعتماد نموده ام. سلام بر شما به خاطر آن كه

ص: 604

صبرتم فنعم عقبى الدّار. أنا سآئلكم و املكم فيما إليكم التّفويض، و عليكم التّعويض، فبكم يجبر المهيض، و يشفى المريض، و ما تزداد الأرحام و ما تغيض، إنّي بسرّكم مؤمن، و لقولكم مسلّم، و على اللّه بكم مقسم في رجعي بحوآئجي، و قضآئها و إمضآئها، و إنجاحها و إبراحها، و بشؤوني لديكم و صلاحها. و السّلام عليكم سلام مودّع، و لكم حوآئجه مودع، يسأل اللّه إليكم المرجع، و سعيه إليكم غير منقطع، و أن يرجعني من حضرتكم خير مرجع، إلى جناب ممرع، و خفض [عيش]موسّع، ودعة و مهل إلى حين الأجل، و خير مصير و محلّ في النّعيم الأزل، و العيش المقتبل، و دوام الاكل، و شرب الرّحيق و السّلسل، و علّ و نهل، لا سأم منه و لا ملل، و رحمة اللّه و بركاته و تحيّاته عليكم، حتّى العود إلى حضرتكم،

شكيبايى ورزيديد و صبر نموديد؛ پس چه خوب است عاقبت اين خانه (در آخرت) . من خواستار و آرزومند شما در مورد آنچه به شما واگذار شده هستم؛ و آنچه عوض كردن آن به عهدۀ شماست؛ زيرا تنها به وسيلۀ شما شكسته جبران مى شود، و بيمار بهبود مى يابد، و به وسيلۀ شما كمى و فزونى در ارحام انجام مى پذيرد. من به طور واقعى به سرّ شما ايمان دارم، و تسليم گفتارتان هستم، و خدا را به شما سوگند مى دهم كه تنها با پاسخ مثبت به خواسته هايم مرا برگرداند و آن ها را برآورده و امضاشده و حتمى و انجام شده نمايد و همۀ كارهايم نزد شما را اصلاح فرمايد. و سلام بر شما، سلام كسى كه دارد خداحافظى مى كند و خواسته هايش را نزد شما سپرده تا برآورده شود. از خدا مى خواهد كه دوباره نزد شما بيايد، و رفت وآمد او به اين مكان مبارك و نزد شما پيوسته باشد، و مرا برگرداند از حضورتان به بهترين بازگشت به سوى آستانه اى حرّم و سرسبز و با آسايش و پروسعت، با راحتى و آسانى تا هنگام مرگ، و بهترين سرانجام و جايگاه در بهشت هميشگى، و زندگى خوشى نو و پسنديده، و خوراك هميشگى و آشاميدنى ناب و خالص و گواراى دايم و با خوردنى دوباره و سيراب گشتن بدون اين كه هيچ خستگى و ملال و دلتنگى در آن ها باشد. و رحمت، بركات، و تحيّت ها و احترامات خداوندى، تا بازگشت به حضور شما

ص: 605

و الفوز في كرّتكم، و الحشر في زمرتكم، و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته عليكم، و صلواته و تحيّاته، و هو حسبنا و نعم الوكيل. (1)

و كاميابى در رجعت شما و محشور شدن در زمرۀ شما، بر شما نثار باد. و سلام و رحمت و بركات الهى بر شما باد؛ و درودها و احترامات ويژۀ خداوندى نثارتان باد. و او براى ما بس است و چه پشتيبانى شايسته و نيكوست.

8- زيارت حضرت صاحب الأمر ارواحنا فداه

در حرم مطهّر حضرت امام رضا عليه السّلام

السّلام عليك يا صاحب الزّمان، السّلام عليك يا خليفة الرّحمان، السّلام عليك يا شريك القران، السّلام عليك يا قاطع البرهان، السّلام عليك يا إمام الإنس و الجآنّ، السّلام عليك و على ابآئك الطّيّبين، و أجدادك الطّاهرين المعصومين و رحمة اللّه و بركاته. (2)

سلام بر تو اى صاحب عصر و زمان؛ سلام بر تو اى جانشين خداى رحمان؛ سلام بر تو اى شريك و هم سنگ قرآن؛ سلام بر تو اى داراى دليل و برهان قاطع؛ سلام بر تو اى امام آدميان و جنّيان؛ سلام بر تو و بر اجداد پاك و پدران پاكيزه ات كه معصوم بودند؛ و رحمت و بركت هاى الهى نثارتان باد.

ص: 606


1- 1) . مصباح المتهجّد:821، [1]مصباح الزائر:493، [2] المزار الكبير:203، إقبال الأعمال:124. [3]
2- 2) . ضياء الصالحين:243، ملحقات التحفة الطوسيّة:140.

9- اذن ورود به حرم هاى ائمّه عليهم السّلام

و سرداب مقدّس

(1)

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: در يك نسخه كهن كه مربوط به علماى شيعه است، اين عبارت ها را يافتم: طلب اذن براى ورود به سرداب مقدّس و نيز حرم امامان عليهم السّلام:

أللّهمّ إنّ هذه بقعة طهّرتها، و عقوة شرّفتها، و معالم زكّيتها، حيث أظهرت فيها أدلّة التّوحيد، و أشباح العرش المجيد، الّذين اصطفيتهم ملوكا لحفظ النّظام، و اخترتهم رؤسآء لجميع الأنام، و بعثتهم لقيام القسط في ابتدآء الوجود إلى يوم القيامة، ثمّ مننت عليهم باستنابة أنبيآئك لحفظ شرايعك و أحكامك، فأكملت باستخلافهم رسالة المنذرين، كما أوجبت رياستهم في فطر المكلّفين. فسبحانك من إله ما أرأفك، و لا إله إلاّ أنت من ملك ما أعدلك، حيث طابق صنعك ما فطرت عليه

بارالها؛ اين مكان جايى است كه آن را پاكيزه و مطهّر گردانيدى، و صحن و سرائى است كه شرافت مند كردى، و نشانه هايى است كه خالص و ناب قرار داده اى؛ زيرا، دليل هاى يگانه پرستى، و نمايشگران عرش شكوه مندت را در آن ها گذاشتى. همان هايى كه به عنوان پادشاهان برگزيدى تا نظام هستى را نگهبان باشند، و به عنوان سرآمد و رئيس تمام مردم انتخاب كردى و برگزيدى، و براى برپايى عدالت از ابتداى هستى تا روز قيامت برانگيختى. پس از آن نيز بر آنان منّت نهادى تا پيامبران را جهت حفظ و نگهدارى شرايع و احكام دينت به عنوان نايبان ايشان بفرستى. پس با اين جانشينى نيز رسالت بيم دهندگان را تكميل كردى؛ چنان كه فطرت و سرشت تمام مكلّفان رياست اين بزرگواران را بر خود واجب مى داند. تو منزّهى؛ چه خداى مهربان و رئوفى هستى؛ جز تو معبودى نيست؛ چه پادشاه عادل و دادگرى هستى؛ چنان كه ساختار آفريدگانت با آن چه

ص: 607


1- 1) . چون اين دعا، اذن دخول براى زيارت حرم هاى ائمّۀ اطهار عليهم السّلام و سرداب مقدّس است در بخش «زيارت ها» ذكر كرديم.

العقول، و وافق حكمك ما قرّرته في المعقول و المنقول، فلك الحمد على تقديرك الحسن الجميل، و لك الشّكر على قضآئك المعلّل بأكمل التّعليل، فسبحان من لا يسئل عن فعله، و لا ينازع في أمره، و سبحان من كتب على نفسه الرّحمة قبل ابتدآء خلقه. و الحمد للّه الّذي منّ علينا بحكّام يقومون مقامه لو كان حاضرا في المكان، و لا إله إلاّ اللّه الّذي شرّفنا بأوصيآء يحفظون الشّرايع في كلّ الأزمان، و اللّه أكبر الّذي أظهرهم لنا بمعجزات يعجز عنها الثّقلان، و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العليّ العظيم، الّذي أجرأنا على عوائده الجميلة في الامم السّالفين. أللّهمّ فلك الحمد و الثّنآء العليّ كما وجب لوجهك البقآء السّرمديّ، و كما جعلت نبيّنا خير النّبيّين، و ملوكنا أفضل المخلوقين، و اخترتهم على علم على العالمين، وفّقنا للسّعي

خردها را بر آن سرشته اى مطابقت دارد، و حكمت و دستورت در آنچه با عقل و نقل ادراك شود موافق است. حمد و ستايش ويژۀ توست؛ به جهت تقدير و سرنوشت زيبا و نيكوى تو، و سپاسگزارى مخصوص توست؛ به جهت قضا و سرنوشت تو كه به كامل ترين علل و اسباب ثابت گرديده. منزّه است خدايى كه در مورد انجام كارهايش كسى نمى تواند از او چيزى بپرسد و دستوراتش مورد چون وچرا قرار نمى گيرد. منزّه است كسى كه مهربانى و رحمت را بر خويشتن پيش از شروع به آفرينش مخلوقات لازم فرموده است. ستايش ويژۀ خدايى است كه بر ما منّت نهاد و حاكمانى مقرّر كرد كه به جاى او مى ايستند اگر خداوند در مكان حاضر بود؛ جز خدا معبودى نيست؛ خدايى كه به ما شرافت بخشيد به اوصيا و جانشينانى كه دين و آيين الهى را در هر زمان نگهبانى فرمايند. خدا بزرگ تر از اين است كه توصيف گردد؛ همان كه به فرستادگان و نمايندگانش معجزاتى داد كه هيچ يك از جنّ و انس توان انجام آن معجزات را ندارند. هيچ جنبش و نيرويى جز از خداوند نيست؛ خداى بلندمرتبه و باعظمتى كه لطف و مهربانى و احسان زيبايش از امّت هاى پيشين را براى ما نيز ادامه داده است. بارالها؛ تنها تو را مى ستايم و به ثناگويى و مدح والاى تو مى پردازم؛ زيرا، بقاى هميشگى مخصوص ذات توست؛ و پيامبر ما را بهترين پيامبران، و پادشاهان و امامان ما را بافضيلت ترين مخلوقات قرار دادى، و با علم و آگاهى ايشان را بر همۀ جهانيان برگزيدى؛ ما را موفّق گردان تا براى رسيدن

ص: 608

إلى أبوابهم العامرة إلى يوم الدّين، و اجعل أرواحنا تحنّ إلى موطئ أقدامهم، و نفوسنا تهوي النّظر إلى مجالسهم و عرصاتهم، حتّى كأنّنا نخاطبهم في حضور أشخاصهم، فصلّى اللّه عليهم من سادة غآئبين، و من سلالة طاهرين، و من أئمّة معصومين. أللّهمّ فأذن لنا بدخول هذه العرصات الّتي استعبدت بزيارتها أهل الأرضين و السّماوات، و أرسل دموعنا بخشوع المهابة، و ذلّل جوارحنا بذلّ العبوديّة و فرض الطّاعة، حتّى نقرّ بما يجب لهم من الأوصاف، و نعترف بأنّهم شفعآء الخلايق إذا نصبت الموازين في يوم الأعراف، و الحمد للّه و سلام على عباده الّذين اصطفى محمّد و اله الطّاهرين.

به درگاه شان كه آباد است تا قيامت، تلاش كنيم. روح و روان ما را مشتاق و مايل قدمگاهشان كن. جان ما را واله و شيداى نگاه كردن به مجلس ها و صحن و سراى شان گردان. به گونه اى كه گويا حضور عينى دارند و ما با آنان گفت وگو مى كنيم. پس خداوند بر اين آقايان و سروران پنهان از ديدگان، از نسل پاكان، و امامان معصوم و دور از گناهان؛ درودى پيوسته نثار كند. بارالها؛ اجازه بفرما تا وارد اين صحن و سراها شويم كه از ساكنان زمين ها و آسمان ها خواسته اى با زيارت شان تو را بپرستند و عبادتت را به جاى آورند؛ اشك هاى ما را با خشوعى كه از هيبت سرچشمه گرفته بريزان، و اعضا و جوارح ما را به فروتنى بندگى و وجوب فرمان بردارى رام گردان؛ تا بدين وسيله، به اوصافى كه لازمۀ وجودى ايشان است اقرار كنيم، و اعتراف نماييم كه ايشان در روز شناخته شدن (قيامت) كه ميزان سنجش اعمال برقرار مى شوند شفيعان تمام مخلوقات (لايق شفاعت) هستند. ستايش ويژۀ خداست؛ و سلام بر بندگان برگزيده خداوند، حضرت محمّد و آل پاكش.

پس از اين دعا؛ آستان را ببوس و درحال فروتنى و با گريه و اشك وآه وارد شو؛ زيرا فروتنى و گريه، علامت اين است آن بزرگواران اجازۀ ورودت داده اند. (1)

ص: 609


1- 1) . بحار الأنوار:102/115.

10- زيارت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

در سرداب مقدّس

زيارت امام زمان ارواحنا فداه در سرداب مقدّس را بايد پس از زيارت امام حسن عسكرى و پدر بزرگوارش امام هادى عليهما السّلام انجام دهى.

پس از آن كه از زيارت آن دو بزرگوار فارغ شدى و بهرۀ كامل بردى، به سوى سرداب مقدّس حركت كن و بركنار درب آن بايست و بگو:

إلهي إنّي قد وقفت على باب بيت من بيوت نبيّك محمّد صلواتك عليه و اله، و قد منعت النّاس من الدّخول إلى بيوته إلاّ بإذنه، فقلت يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ اَلنَّبِيِّ إِلاّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ (1). أللّهمّ و إنّي أعتقد حرمة نبيّك في غيبته، كما أعتقد في حضرته، و أعلم أنّ رسولك و خلفآءك أحيآء عندك يرزقون، يرون مكاني، و يسمعون كلامي، و يردّون سلامي عليّ، و أنّك حجبت عن سمعي كلامهم، و فتحت باب فهمي

بارالها؛ همانا، من بر درگاه خانه اى از خانه هاى پيامبرت حضرت محمّد -صلوات و درود تو بر او و آل او-ايستاده ام و تو با تأكيد مردم را از اين كه بدون اجازه وارد خانه هايش شوند، بازداشته اى و فرموده اى: «اى ايمان آورندگان؛ جز با اجازه، وارد خانه هاى پيامبر نشويد» . خداوندا؛ به راستى كه من به احترام پيامبرت در فقدانش عقيده دارم انسان كه در دوران حضورش اعتقاد داشتم، و به يقين مى دانم كه پيامبر و جانشينانت زنده اند و در پيشگاه تو روزى داده مى شوند، مكان و جايگاه مرا مى بينند و سخنم را مى شنوند و پاسخ سلامم را مرحمت مى نمايند، و اين تويى كه مرا از شنيدن كلام آنان بازداشته و درب فهم مرا

ص: 610


1- 1) . سورۀ احزاب، آيۀ 53. [1]

بلذيذ مناجاتهم، فإنّي أستأذنك يا ربّ أوّلا، و أستأذن رسولك صلواتك عليه و اله ثانيا، و أستأذن خليفتك الإمام المفروض عليّ طاعته، في الدّخول في ساعتي هذه إلى بيته، و أستأذن ملآئكتك الموكّلين بهذه القطعة المباركة المطيعة السّامعة. السّلام عليكم أيّها الملآئكة الموكّلون بهذا المشهد الشّريف المبارك و رحمة اللّه و بركاته. بإذن اللّه، و إذن رسوله، و إذن خلفآئه، و إذن هذا الإمام، و إذنكم صلوات اللّه عليكم أجمعين، أدخل إلى هذا البيت متقرّبا إلى اللّه باللّه و رسوله محمّد و اله الطّاهرين، فكونوا ملآئكة اللّه أعواني، و كونوا أنصاري، حتّى أدخل هذا البيت، و أدعو اللّه بفنون الدّعوات، و أعترف للّه بالعبوديّة، و لهذا الإمام و ابآئه صلوات اللّه عليهم بالطّاعة.

به لذّت مناجات با آنان گشوده اى. بدين سان، من ابتدا از تو، آن گاه از رسولت، كه صلوات و درود تو بر او و آل او باد، و پس از او از جانشين تو و امام عزيزى كه فرمان برى از او بر من واجب است؛ كسب اجازه مى كنم تا در اين ساعت وارد خانه اش شوم. و از فرشتگانى كه در اين بقعۀ بابركت گمارده شده اند و فرمانبردار و شنوا هستند نيز كسب اجازه مى كنم. سلام بر شما، اى فرشتگان گمارده شده در اين زيارتگاه بابركت شرافت مند؛ و رحمت و بركات خدا نيز بر شما باد. با اجازۀ خدا، رسولش، جانشينانش؛ و با اجازۀ اين امام عزيز، و با اجازۀ شما فرشتگان-كه بر همۀ شما درود باد- وارد اين خانه مى شوم درحالى كه به سوى خداوند تقرّب مى جويم، به كمك خداوند و رسول خدا محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و آل پاك او. حالا، اى فرشتگان الهى؛ شما كمك رسان و ياوران من باشيد تا بتوانم به درستى وارد اين بيت عظيم الشأن گردم، و به انواع دعاها خدا را بخوانم، و اعتراف كنم به عبوديّت و بندگى براى خداوند و اطاعت و فرمانبردارى براى اين امام عزيز و پدران بزرگوارش كه درود خدا بر ايشان باد.

آنگاه با پاى راست وارد مى شوى و به سمت سرداب مقدّس پايين مى روى، در حالى كه مى گويى:

ص: 611

بسم اللّه و باللّه، و في سبيل اللّه، و على ملّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له، و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله.

به نام خدا، با كمك خدا، در راه خدا، و بر آيين رسول خدا-كه درود خدا بر او و آل او باد-(وارد مى شوم) و گواهى مى دهم كه جز خداى يگانه بى شريك، معبودى نيست و حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بنده و فرستادۀ الهى است.

پس از آن، تكبير (اللّه اكبر) ، تحميد (الحمد للّه) ، تسبيح (سبحان اللّه) و تهليل (لا إله إلاّ اللّه) مى گويى تا وقتى كه به محلّ اصلى سرداب مقدّس برسى. آنگاه رو به قبله بايست و بگو:

سلام اللّه و بركاته و تحيّاته و صلواته على مولاي صاحب الزّمان، صاحب الضّيآء و النّور، و الدّين المأثور، و اللّوآء المشهور، و الكتاب المنشور، و صاحب الدّهور و العصور، و خلف الحسن، الإمام المؤتمن، و القآئم المعتمد، و المنصور المؤيّد، و الكهف و العضد، عماد الإسلام، و ركن الأنام، و مفتاح الكلام، و وليّ الأحكام، و شمس الظّلام، و بدر التّمام، و نضرة الأيّام، و صاحب الصّمصام، و فلاّق الهام، و البحر القمقام، و السّيّد الهمام، و حجّة الخصام، و باب المقام ليوم

سلام خدا و بركت ها و احترامات ويژه و درودهاى خداوند بر مولايم صاحب زمان؛ او كه دارندۀ نور و روشنايى، دين راستين بجاى مانده از پدرانش، رايت آشكار، كتاب منتشر شده، صاحب تمام روزگاران و عصرها؛ يعنى فرزند و جانشين امام حسن عسكرى، امام و پيشواى مورد اطمينان، قيام كنندۀ مورد اعتماد، يارى شوندۀ مورد تأييد، پناهگاه و پشتيبان، پايۀ اصلى اسلام، تكيه گاه مردم، كليد سخن، سرپرست احكام الهى، خورشيد روشنى بخش تاريكى ها، ماه كامل تمام، و خرّمى و طراوت روزگاران، داراى شمشير برّنده و به هدف زننده، شكافندۀ سرها، درياى پرآب، سالار و سرور دلير و بخشنده، حجّت و دليل عليه دشمنان، و درگاه آستان الهى در روز

ص: 612

القيام. و السّلام على مفرّج الكربات، و خوّاض الغمرات، و منفّس الحسرات، و بقيّة اللّه في أرضه، و صاحب فرضه، و حجّته على خلقه، و عيبة علمه، و موضع صدقه، و المنتهى إليه مواريث الأنبيآء، و لديه موجود اثار الأوصيآء، و حجّة اللّه، و ابن رسوله، و القيّم مقامه، و وليّ أمر اللّه، و رحمة اللّه و بركاته. أللّهمّ كما انتجبته لعلمك، و اصطفيته لحكمك، و خصصته بمعرفتك، و جلّلته بكرامتك، و غشّيته برحمتك، و ربّيته بنعمتك، و غذّيته بحكمتك، و اخترته لنفسك، و اجتبيته لبأسك، و ارتضيته لقدسك، و جعلته هاديا لمن شئت من خلقك، و ديّان الدّين بعدلك، و فصل القضايا بين عبادك. و وعدته أن تجمع به الكلم، و تفرّج به عن الامم، و تنير بعدله الظّلم، و تطفئ به نيران الظّلم، و تقمع به حرّ الكفر و اثاره، و تطهّر به بلادك،

قيام و برپايى. و سلام بر آن كسى كه گرفتارى ها را برطرف مى كند، و سختى هاى مرگ بار را آسان مى كند، و حسرت ها را از بين مى برد، و باقى ماندۀ حجّت هاى خدا در زمين است، و صاحب فرض و دستور اكيد الهى است، و حجّت خدا بر خلقش است، و جايگاه دانش الهى است، و محلّ استقرار راستگويى اوست، و ميراث پيامبران به او رسيده است، و آثار اوصيا نيز نزد اوست، و حجّت خدا و فرزند رسول خدا و قائم مقام اوست، و ولىّ و سرپرست امر و فرمان الهى است؛ و رحمت و بركات خداوند بر او باد. بارالها؛ همان گونه كه او را براى دانشت برگزيدى، و براى حكمت و دستورت انتخاب كردى، و مخصوص شناخت ويژه ات گردانيدى، و با كرامت خود شكوه مندش ساختى و او را با رحمتت فراگرفتى، و با نعمت خويش پرورش دادى، و با حكمت خود او را تغذيه نمودى، و براى خويشتن اختيار و انتخاب كردى، و براى خشم و قدرتت برگزيدى، و براى قدس و پاكيت او را پسنديدى، و هدايت گرى براى بندگان و مخلوقاتى كه خواستى قرارش دادى، و او را حاكم و فرمانرواى حكومت عادلانۀ خويش قرار دادى، و براى پايان دادن به داورى ها بين مردم برگزيدى، و به او وعده دادى وحدت كلمه به وسيلۀ او ايجاد كنى، و امّت هاى مختلف را نجات بخشى، و تاريكى ها را با عدالتش به روشنى بدل سازى و آتش ظلم را با او خاموش كنى، و گرمى بازار ناسپاسى و كفر و آثار آن را از بين ببرى، و سرزمين هايت را به كمك او پاكسازى كنى،

ص: 613

و تشفي به صدور عبادك، و تجمع به الممالك كلّها، قريبها و بعيدها، عزيزها و ذليلها، شرقها و غربها، سهلها و جبلها، صباها و دبورها، شمالها و جنوبها، برّها و بحرها، حزونها و وعورها، يملاها قسطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا، و تمكّن له فيها، و تنجز به وعد المؤمنين، حتّى لا يشرك بك شيئا، و حتّى لا يبقى حقّ إلاّ ظهر، و لا عدل إلاّ زهر، و حتّى لا يستخفي بشيء من الحقّ مخافة أحد من الخلق. أللّهمّ صلّ عليه صلاة تظهر بها حجّته، و توضح بها بهجته، و ترفع بها درجته، و تؤيّد بها سلطانه، و تعظّم بها برهانه، و تشرّف بها مكانه، و تعلي بها بنيانه، و تعزّ بها نصره، و ترفع بها قدره، و تسمّي بها ذكره، و تظهر بها كلمته، و تكثّر بها نصرته، و تعزّ بها دعوته، و تزيده بها إكراما، و تجعله للمتّقين إماما، و تبلّغه

و سينۀ بندگانت را شفا بخشى، و تمام مملكت ها را يكى كنى؛ نزديك آن را و دور آن را، باعزّت آن را و زيردست و ذليل آن را، شرق آن را و غرب آن را، دشت آن را و كوه آن را، چراگاه هاى آن را و بيابان هاى آن را، شمال آن را و جنوب آن را، خشكى آن را و درياى آن را، زمين هاى درشت و برآمدۀ آن را و راه هاى سخت و دشوار آن را؛ همه را پر از عدل وداد مى گرداند همان طور كه پر از ظلم و جور و ستم شده باشد. نيز، وعده دادى كه او را استقرار بخشى و قدرتمند گردانى، وعدۀ مؤمنان را محقّق كنى، تا جايى كه چيزى شريك تو گرفته نشود، و حقّى نماند جز آن كه آشكار گردد، و عدلى نماند مگر آن كه درخشش نمايد، و چيزى از حقّ و حقيقت را به دليل ترس از هيچ يك از مخلوقاتت مجبور به پنهان كردن نشود. بارالها؛ آن طور بر او درود بفرست كه حجّت و دليلش را بدين وسيله ظاهر كنى، و تروتازگى و شادمانى اش را آشكار گردانى، و درجه اش را بالا ببرى، و سلطنتش را تأييد و تقويت گردانى، و دليل و برهانش را ارزشمند كنى، و جايگاهش را شريف گردانى، و اساس و بنيان او را بلندمرتبه كنى، و يارى او را عزيز و نيرومند بفرمايى، و ارزش او را بالا ببرى، و يادش را نمودار كنى، و كلمه اش را آشكار گردانى. هم چنين درود تو باعث افزايش ياريش، عزّت مندى دعوتش، افزايش كرامتش، و پيشوا شدن او براى پرهيزگاران شود.

ص: 614

في هذا المكان مثل هذا الأوان، و في كلّ مكان منّا تحيّة و سلاما، لا يبلى جديده، [و لا يفنى عديده]. السّلام عليك يا بقيّة اللّه في أرضه و بلاده، و حجّته على عباده، السّلام عليك يا خلف السّلف، السّلام عليك يا صاحب الشّرف، السّلام عليك يا حجّة المعبود، السّلام عليك يا كلمة المحمود، السّلام عليك يا شمس الشّموس، السّلام عليك يا مهديّ الأرض و عين الفرض، السّلام عليك يا مولاي يا صاحب الزّمان و العالي الشّأن، السّلام عليك يا خاتم الأوصيآء و ابن الأنبيآء، السّلام عليك يا معزّ الأوليآء و مذلّ الأعدآء، السّلام عليك أيّها الإمام الفريد، السّلام عليك أيّها الإمام المنتظر و الحقّ المشتهر، السّلام عليك أيّها الإمام الوليّ المجتبى و الحقّ المشتهى، السّلام عليك أيّها الإمام المرتجى لإزالة

در اين جا و اين لحظه و در هر جاى ديگرى از ما به او سلام و احترامات ويژه اى را برسانى كه جديد آن كهنه نگردد و بهرۀ آن از بين نرود. سلام بر تو اى باقى ماندۀ حجّت هاى الهى در زمين و شهرهاى آن، و حجّت خداى تعالى بر بندگانش؛ سلام بر تو اى جانشين راستين گذشتگان، سلام بر تو اى صاحب شرافت، سلام بر تو اى حجّت خداى شايستۀ پرستش، سلام بر تو اى كلمۀ ستوده شده؛ سلام بر تو اى خورشيد خورشيدها، سلام بر تو اى هدايت شده و هدايت كنندۀ اهل زمين، سلام بر تو اى چشمۀ دين، سلام بر تو اى مولاى من و اى صاحب اختيار زمان، و اى داراى مقام و شأن والا، سلام بر تو اى پايان بخش اوصيا و جانشينان الهى، اى فرزند پيامبران؛ سلام بر تو اى عزّت بخش دوستان و ذليل كنندۀ دشمنان؛ سلام بر تو اى امام تنها، سلام بر تو اى پيشواى مورد انتظار همگان، اى حقيقت مشهور و معروف و آشكار در بين همگان؛ سلام بر تو اى ولىّ و سرپرستى كه با دقّت انتخاب شده است، اى حقيقتى كه همه، خواهش ديدارش را دارند، سلام بر تو اى پيشوايى كه براى از بين بردن

ص: 615

الجور و العدوان، السّلام عليك أيّها الإمام المبيد لأهل الفسوق و الطّغيان، السّلام عليك أيّها الإمام الهادم لبنيان الشّرك و النّفاق، و الحاصد فروع الغيّ و الشّقاق، السّلام عليك أيّها المدّخر لتجديد الفرآئض و السّنن، السّلام عليك يا طامس اثار الزّيغ و الأهوآء، و قاطع حبآئل الكذب و الفتن و الإفترآء، السّلام عليك أيّها المؤمّل لإحيآء الدّولة الشّريفة، السّلام عليك يا جامع الكلمة على التّقوى، السّلام عليك يا باب اللّه، السّلام عليك يا ثار اللّه، السّلام عليك يا محيي معالم الدّين و أهله، السّلام عليك يا قاصم شوكة المعتدين، السّلام عليك يا وجه اللّه الّذي لا يهلك و لا يبلى إلى يوم الدّين، السّلام عليك أيّها السّبب المتّصل بين الأرض و السّمآء، السّلام عليك يا صاحب الفتح و ناشر راية الهدى، السّلام عليك يا مؤلّف

ستم و تجاوز و دشمنى اميدوارش هستيم؛ سلام بر تو اى امام نابودگر فاسقان و سركشان؛ سلام بر تو اى امام ويران كنندۀ اساس شرك و دورويى؛ اى دروكنندۀ شاخه هاى گمراهى و بدبختى؛ سلام بر تو اى ذخيره شده براى نوسازى واجبات و مستحبّات؛ سلام بر تو اى از بين برندۀ نشانه هاى انحراف و هواپرستى؛ و قطع كنندۀ رشته هاى دروغ و فتنه و تهمت؛ سلام بر تو اى كسى كه براى احياى دولت شريف اسلامى مورد آرزو است. سلام بر تو اى ايجادكنندۀ وحدت براساس تقوا و پرهيزكارى؛ سلام بر تو اى باب و درگاه الهى؛ سلام بر تو اى خون خدا؛ سلام بر تو اى زنده كنندۀ نشانه هاى اصلى دين و زنده كنندۀ دين داران؛ سلام بر تو اى درهم شكنندۀ شكوه ظاهرى تجاوزكاران؛ سلام بر تو اى وجه خدا كه نه نابودى دارد و نه كهنه مى شود؛ تا روز قيامت؛ سلام بر تو اى سبب اتّصال و ارتباط بين زمين (ناسوتيان) و آسمان (عرشيان) ؛ سلام بر تو اى دارندۀ پيروزى و برافرازندۀ پرچم و نشانۀ هدايت؛ سلام بر تو اى گردآورندۀ

ص: 616

شمل الصّلاح و الرّضا، السّلام عليك يا طالب ثار الأنبيآء و أبنآء الأنبيآء، و الثّآئر بدم المقتول بكربلاء، السّلام عليك أيّها المنصور على من اعتدى، السّلام عليك أيّها المنتظر المجاب إذا دعى، السّلام عليك يا بقيّة الخلآئف، البرّ التّقيّ، الباقي لإزالة الجور و العدوان، السّلام عليك يا بن محمّد المصطفى، السّلام عليك يا بن عليّ المرتضى، السّلام عليك يا بن فاطمة الزّهرآء، السّلام عليك يا بن خديجة الكبرى، و ابن السّادة المقرّبين و القادة المتّقين، السّلام عليك يا بن النّجبآء الأكرمين، السّلام عليك يا بن الأصفيآء المهذّبين، السّلام عليك يا بن الهداة المهديّين، السّلام عليك يا بن خيرة الخير، السّلام عليك يا بن سادة البشر، السّلام عليك يا بن الغطارفة الأكرمين، و الأطآئب المطهّرين، السّلام عليك يا بن

پراكندگى شايستگى و خشنودى، سلام بر تو اى كسى كه خون پيامبران و پسران شان را طلب مى كنى، و به خون خواهى امام حسين عليه السّلام كه در كربلا كشته شده، به قيام برمى خيزى؛ سلام بر تو اى كسى كه در مقابله با كسانى كه تجاوز كرده اند، يارى مى شوى؛ سلام بر تو اى كسى كه مورد انتظار هستى و هنگامى كه دعا كنى پاسخ داده مى شوى، سلام بر تو اى باقى ماندۀ جانشينان الهى، اى نيك مرد پرهيزكار كه براى از بين بردن ستم و تجاوزگرى، باقى مانده اى؛ سلام بر تو اى فرزند محمّد مصطفى، سلام بر تو اى فرزند علىّ مرتضى، سلام بر تو اى فرزند فاطمۀ زهرا، سلام بر تو اى فرزند خديجه بزرگ ترين زن زمانه اش، و فرزند سرورانى كه مقرّب درگاه ربوبى اند، و فرزند فرمانروايان پرهيزكار؛ سلام بر تو اى فرزند نجيبان بزرگوار، سلام بر تو اى فرزند برگزيدگان پاك، سلام بر تو اى فرزند هدايت گران هدايت شده، سلام بر تو اى فرزند خوب ترين خوبان، سلام بر تو اى فرزند سروران بشريت، سلام بر تو اى فرزند سروران بزرگواران، و خوبان پاكيزگان، سلام بر تو اى فرزند

ص: 617

البررة المنتجبين، و الخضارمة الأنجبين، السّلام عليك يا بن الحجج المنيرة، و السّرج المضيئة، السّلام عليك يا بن الشّهب الثاقبة، السّلام عليك يا بن قواعد العلم، السّلام عليك يا بن معادن الحلم، السّلام عليك يا بن الكواكب الزّاهرة، و النّجوم الباهرة، السّلام عليك يا بن الشّموس الطّالعة، السّلام عليك يا بن الأقمار السّاطعة، السّلام عليك يا بن السّبل الواضحة، و الأعلام اللاّئحة، السّلام عليك يا بن السّنن المشهورة، السّلام عليك يا بن المعالم المأثورة، السّلام عليك يا بن الشّواهد المشهودة، و المعجزات الموجودة، السّلام عليك يا بن الصّراط المستقيم، و النّبإ العظيم، السّلام عليك يا بن الايات البيّنات، و الدّلائل الظّاهرات، السّلام عليك يا بن البراهين الواضحات، السّلام عليك يا بن الحجج البالغات،

نيكان انتخاب شده، و بسيار عطاكنندگان بزرگواران و بخشندگان. سلام بر تو اى فرزند حجّت هاى پرتوبخش، و چراغ هاى تابان، سلام بر تو اى فرزند ستارگان درخشان، سلام بر تو اى فرزند پايه ها و اركان دانش حقيقى، سلام بر تو اى فرزند معدن هاى حلم و بردبارى، سلام بر تو اى فرزند كوكب هاى درخشنده و ستارگان زيبا و نورانى، سلام بر تو اى فرزند خورشيدهاى آشكارشدۀ تابان، سلام بر تو اى فرزند ماه هاى تابنده، سلام بر تو اى فرزند راه هاى آشكار، و نشانه هاى هويدا، سلام بر تو اى فرزند سنّت هاى مشهور و زبانزد، سلام بر تو اى فرزند نشانه هاى بجاى مانده از گذشتگان، سلام بر تو اى فرزند شاهدان گواهى شده، و معجزاتى كه هنوز موجودند، سلام بر تو اى فرزند راه راست، و خبر بزرگ، سلام بر تو اى فرزند نشانه ها و آيه هاى روشنت و دليل هاى آشكار و هويدا؛ سلام بر تو اى فرزند برهان هاى نمايان، سلام بر تو اى فرزند حجّت هاى و دليل هاى رسا،

ص: 618

و النّعم السّابغات، السّلام عليك يا بن طه و المحكمات، و يس و الذّاريات، و الطّور و العاديات، السّلام عليك يا بن من دنى فتدلّى فكان قاب قوسين أو أدنى، و اقترب من العليّ الأعلى. ليت شعري أين استقرّت بك النّوى، أو أنت بوادي طوى، عزيز عليّ أن أرى الخلق و لا ترى، و لا يسمع لك حسيس و لا نجوى، عزيز عليّ أن يرى الخلق و لا ترى، عزيز علىّ أن تحيط بك الأعدآء، بنفسي أنت من مغيّب ما غاب عنّا، بنفسي أنت من نازح ما نزح عنّا و نحن نقول، الحمد للّه ربّ العالمين، و صلّى اللّه على محمّد و اله أجمعين.

و نعمت هاى فراوان و فراگير، سلام بر تو اى فرزند طه و آيات محكم الهى، و ياسين و ذاريات، و طور و عاديات، سلام بر تو اى فرزند كسى كه آن قدر نزديك شد كه نزديكيش با خداوند هم چون دو طرف كمان يا كم تر از آن بود، و به خداوند بلندمرتبۀ والامقام (از جهت معنوى) نزديك شد؛ اى كاش مى دانستم در كجا استقراريافته اى، آيا در وادى طوا هستى؟ ! چه قدر برايم سخت و تحمّلش دشوار است كه مردم را ببينم ولى تو-محبوبم-را نبينم؛ و حتّى هيچ صداى پنهان و صحبت آرامى نيز از تو نشنوم؛ براى من سنگين است كه مردم و مخلوقات ديده شوند ولى تو ديده نشوى؛ براى من سنگين است كه دشمنان تو را احاطه كرده باشند. جانم فدايت اى پنهان شده اى كه در واقع از ما پنهان نيستى جانم فدايت، اى دورى كه در واقع از ما جدا نيستى؛ و ما مى گوييم: ستايش به خدا، پروردگار هستى، اختصاص دارد؛ و خدا درودى پيوسته بر محمّد و تمام خاندانش نثار فرمايد.

آن گاه دو دست خود را به سوى آسمان بلند نموده و مى گويى:

أللّهمّ أنت كاشف الكرب و البلوى، و إليك نشكو غيبة إمامنا، و ابن بنت نبيّنا. أللّهمّ فاملأ به الأرض عدلا و قسطا، كما

بارالها؛ تو برطرف كنندۀ اندوه و بلا و مصيبت ها هستى؛ از پنهانى و غيبت اماممان به تو شكايت مى كنيم؛ همو كه فرزند دختر پيغمبرمان است. بارالها؛ (از تو مى خواهيم كه) زمين را همان گونه كه پر از ستم هاى آشكار و پنهان است، پر

ص: 619

ملئت ظلما و جورا. أللّهمّ صلّ على محمّد و أهل بيته، و أرنا سيّدنا و صاحبنا و إمامنا و مولانا صاحب الزّمان، و ملجأ أهل عصرنا، و منجا أهل دهرنا، ظاهر المقالة، واضح الدّلالة، هاديا من الضّلالة، منقذا من الجهالة، و أظهر معالمه، و ثبّت قواعده، و أعزّ نصره، و أطل عمره، و أبسط جاهه، و أحي أمره، و أظهر نوره، و قرّب بعده، و أنجز وعده، و أوف عهده، و زيّن الأرض بطول بقآئه، و دوام ملكه، و علوّ ارتقآئه و ارتفاعه، و أنر مشاهده، و ثبّت قواعده، و عظّم برهانه، و أمد سلطانه، و أعل مكانه، و قوّ أركانه، و أرنا وجهه، و أوضح بهجته، و ارفع درجته، و أظهر كلمته، و أعزّ دعوته، و أعطه سؤله، و بلّغه يا ربّ مأموله، و شرّف مقامه، و عظّم إكرامه، و أعزّ به المؤمنين، و أحي به سنن المرسلين، و أذلّ به المنافقين، و أهلك به

از عدل وداد كنى و اين كار را به وسيلۀ او به انجام برسانى. بارالها؛ بر محمّد و اهل بيت او درودى پيوسته نثار كن؛ و آقاى ما، صاحب اختيار ما، پيشواى خوب ما، مولاى ما، صاحب زمان ما، پناه مردم و موجودات روزگار ما، نجات بخش مخلوقات زمانۀ ما را به ما بنمايان؛ با گفتارى آشكار و دلائلى روشن، و هدايت گرى از گمراهى ها، و نجات بخشى از نادانى ها؛ و دستورات و نشانه هايش را آشكار ساز، پايه هايش را محكم گردان، ياريش را باعزّت و نيرومند گردان، دوران زندگانيش را طولانى فرما، اعتبار و مقامش را گسترش بده، امر ولايتش را زنده كن، روشنى و نورش را ظاهر كن، دوريش را نزديك فرما، وعده اش را جامۀ عمل بپوشان و به عهدوپيمان او وفا كن، و زمين را به واسطۀ حضور و باقى ماندن طولانيش و پايندگى حكومت و دولتش، و بلندى و بلندمرتبگى اش مزيّن فرما. مكان هاى حضورش را نورباران كن، پايه هاى حكومتش را محكم و پايدار فرما، دليل و برهان او را مورد تعظيم قرار بده، سلطنتش را امتداد بده، جايگاهش را رفيع و والا كن، اركان حكومتش را قوى كن، روى مباركش را به ما بنمايان، تروتازگى و شادمانى اش را آشكار ساز، درجه و رتبه اش را بالا ببر، كلمۀ او را آشكار كن، فراخوانى او را عزّت مند گردان، خواسته هايش را به او عطا كن، اى پروردگار من؛ به آرزوهايش به طور كامل برسان، مقام و منزلتش را شرافتمند كن، و گرامى داشت او را عظيم گردان، مؤمنان را به وسيلۀ او عزّت مند كن، سنّت هاى رسولان را به وسيلۀ او زنده كن، منافقان را به وسيلۀ او خوار ساز، و زورگويان را به وسيلۀ او هلاك كن،

ص: 620

الجبّارين، و اكفه بغي الحاسدين، و أعذه من شرّ الكآئدين، و ازجر عنه إرادة الظّالمين، و أيّده بجنوده من الملآئكة مسوّمين، و سلّطه على أعدآء دينك أجمعين، و أقصم به كلّ جبّار عنيد، و أخمد بسيفه كلّ نار وقيد، و أنفذ حكمه في كلّ مكان، و أقم بسلطانه كلّ سلطان، و أقمع به عبدة الأوثان، و شرّف به أهل القران و الإيمان، و أظهره على كلّ الأديان، و أكبت من عاداه، و أذلّ من ناواه، و استأصل من جحد حقّه، و أنكر صدقه، و استهان بأمره، و أراد إخماد ذكره، و سعى في إطفآء نوره. أللّهمّ نوّر بنوره كلّ ظلمة، و اكشف به كلّ غمّة، و قدّم أمامه الرّعب، و ثبّت به القلب، و أقم به نصرة الحرب، و اجعله القآئم المؤمّل، و الوصيّ المفضّل، و الإمام المنتظر، و العدل المختبر، و املأ به الأرض عدلا و قسطا، كما ملئت

و او را از ستم حسودان كفايت كن، و او را از شرّ حيله گران پناه بده، اراده و تصميم ستمكاران را از او دور كن، با سپاهيانى از فرشتگانى كه علامت دارند ياريش كن، و بر تمامى دشمنان دينت او را چيره و مسلّط فرما. هركسى را كه زورگوى عنادپيشه است به واسطۀ آن حضرت نابود كن، هر آتش افروخته اى را با شمشير او خاموش كن، دستورش را در تمام جاها نافذ گردان و عملى كن؛ با پادشاهى او، هر سلطنتى را ايجاد كن، بت پرستان را به واسطۀ او نابود كن، و اهل قرآن و ايمان را با او شريف گردان، و او را بر تمام دين ها چيره گردان و نمودار كن؛ و تمام دشمنانش را بيچاره و رسوا كن، و هركه او را هدف بگيرد و قصد سوء كند خوار گردان، و هركس حق او را انكار كرد مستأصل و درمانده گردان، و هركس منكر صداقت او شد يا دستورش را ضعيف و كوچك به حساب آورد، و در فكر از بين بردن يادش باشد، و در جهت خاموشى نورش تلاش كند را وامانده و بدبخت گردان. بارالها؛ با نور و روشنى او هر تاريكى را به روشنى بدل كن، و هر غم و اندوهى را برطرف گردان، و پيشاپيش او، رعب و وحشت را بفرست؛ دل و قلب مؤمنان را به وسيلۀ او محكم و پايدار گردان، و پيروزى در جنگ را به او برپا دار؛ و او را همان قيام كننده اى كه همه آرزويش را دارند، و برترين وصىّ و جانشينان و به عنوان پيشواى مورد انتظار و عدالت مند امتحان پس داده، قرارش بده، و به وسيلۀ او زمين را-كه پر از ستم هاى آشكار و پنهان است-پر از عدل

ص: 621

جورا و ظلما، و أعنه على ما ولّيته و استخلفته و استرعيته، حتّى يجري حكمه على كلّ حكم، و يهدي بحقّه كلّ ضلالة، و احرسه اللّهمّ بعينك الّتي لا تنام، و اكنفه بركنك الّذي لا يرام، و أعزّه بعزّك الّذي لا يضام، و اجعلني يا إلهي من عدده و مدده، و أنصاره و أعوانه و أركانه و أشياعه و أتباعه، و أذقني طعم فرحته، و ألبسني ثوب بهجته، و أحضرني معه لبيعته، و تأكيد عقده بين الرّكن و المقام عند بيتك الحرام، و وفّقني يا ربّ للقيام بطاعته، و المثوى في خدمته، و المكث في دولته، و اجتناب معصيته، فإن توفّيتني أللّهمّ قبل ذلك، فاجعلني يا ربّ في من يكرّ في رجعته، و يملك في دولته، و يتمكّن في أيّامه، و يستظلّ تحت أعلامه، و يحشر في زمرته، و تقرّ عينه برؤيته، بفضلك و إحسانك، و كرمك و امتنانك، إنّك ذو الفضل

و دادگردان؛ و در مورد انجام چيزهايى كه سرپرستى و جانشينى و رعايتش را به او واگذار نموده اى يارى كن تا به انجام برساند، و در نتيجه حكم و حكومت او بر هر دستورى فايق آيد، و با حقيقتش هر گمراهى را هدايت فرمايد. بارالها؛ با آن ديدۀ هميشه بيدارت كه خواب برايش مفهوم و معنا ندارد، او را حراست و نگهبانى كن؛ او را در كنف ركن ركين و محكم خود كه شكسته نمى شود درآور؛ با عزّت پايدارت كه چيزى بر آن چيره نشود، عزّت مندش كن. مرا نيز-اى خداى من؛ -از جملۀ لشكريان و در شمار ياران او، و جزو انصار و كمك رسانان جبهه اش و سرداران سپاهش و شيعيان و دنباله روان او قرار بده. و طعم شادى و سرور او را به من بچشان، و لباس طراوت بهجتش را به من بپوشان، و مرا به حضورش برسان، تا در بين ركن و مقام و در كنار خانۀ محترمت نزد او باشم و با او بيعت كنم و پيمانى را كه با او بستم بر آن تأكيد ورزم. بارپروردگارا؛ مرا توفيق بده براى انجام فرمان او، و منزل گرفتن در خدمت او، و درنگ كردن و ماندن در دولت او، و دورى گزيدن از نافرمانى او. خدايا؛ اگر پيش از تشكيل حكومت او مرا ميراندى، از كسانى قرار ده-اى پروردگار من؛ -كه در زمان بازگشت او بازمى گردند، و در دولت او فرمانروا مى شوند، و در ايّام حكومت او قدرتمند مى شوند، و در زير پرچم هاى او درمى آيند، و در زمرۀ او محشور مى شوند، و چشم شان به ديدارش روشن مى شود. اين همه را با فضل و احسان و كرامت و منّت بخشى خودت انجام بده. راستى، تو داراى فضل

ص: 622

العظيم، و المنّ القديم، و الإحسان الكريم.

باعظمت، منّت ديرينه، و نيكويى و احسان بزرگوارانه هستى.

سپس دوازده ركعت نماز (شش نماز دو ركعتى) ، در همان جايى كه هستى بجا مى آورى، و در آن هر سوره اى كه خواسته باشى قرائت نموده و ثوابش را به آن حضرت ارواحنا فداه هديه مى كنى. و پس از سلام هر دو ركعت نماز، تسبيح حضرت فاطمۀ زهرا عليها السّلام را انجام داده، سپس مى گويى:

أللّهمّ أنت السّلام و منك السّلام، و إليك يعود السّلام، حيّنا ربّنا منك بالسّلام. أللّهمّ إنّ هذه الرّكعات هديّة منّي إلى وليّك و ابن وليّك و ابن أوليآئك، الإمام بن الأئمّة، الخلف الصّالح، الحجّة صاحب الزّمان، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و بلّغه إيّاها، و أعطني أفضل أملي و رجآئي فيك و في رسولك، صلواتك عليه و على اله أجمعين و فيه. (1)

بارالها؛ تو، سلام هستى، و سلام و سلامتى، تنها از توست، و سلام به سوى تو برمى گردد؛ پروردگار ما؛ سلامى از خودت، به ما هديه كن. بارالها؛ اين چند ركعت نماز، هديه اى از جانب من به ولىّ و دوست تو و فرزند وليّت و فرزند اولياى راستينت است؛ همان پيشوايى كه فرزند پيشوايان دين است، جانشين شايسته، حضرت حجّت و صاحب زمانه مى باشد. پس، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست؛ و اين نمازها را به آن حضرت برسان؛ و به من نيز برترين آرزو و اميدم به تو و رسولت و امام زمان؛ را عطا كن؛ درودهاى بى كران تو بر حضرت رسول و تمام آل او نثار باد.

سيّد بزرگوار جناب سيّد بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: پس از نماز، دعاى مشهورى را كه در زمان غيبت حضرت قائم ارواحنا فداه خوانده مى شود، بخوان. (2)

ص: 623


1- 1) . مصباح الزائر:418. [1]
2- 2) . اين دعا را در ص 354 اين كتاب نقل نموديم.

11- زيارت دوّم حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه

اين زيارت، به زيارت ندبه معروف است كه از ناحيۀ مقدّسه صادر شده و به دست مبارك ابو جعفر محمّد بن عبد اللّه حميرى رحمه اللّه رسيده است. (1)و امر فرموده اند كه اين زيارت در سرداب مقدّس خوانده شود. (2)

12- زيارت سوّم حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه

زيارت ديگرى كه مولاى ما حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در اين مكان مقدّس با آن زيارت مى شود؛ چنين است: دو ركعت نماز خوانده و پس از آن مى گويى: سلام اللّه الكامل التّامّ. . . (3). (4)

13- زيارت چهارم در سرداب مقدّس

سيّد بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: پيش تر، كيفيّت اذن ورود را در ابتداى زيارت آن حضرت ارواحنا فداه بيان كرديم؛ بدين سان، نيازى نيست كه همراه با هريك از زيارت هاى حضرتش دوباره تكرار شود.

ص: 624


1- 1) . اين زيارت در ص 566 اين كتاب آمده است.
2- 2) . مصباح الزائر:430. [1]
3- 3) . اين زيارت نيز در ص 127 كتاب آمده است.
4- 4) . مصباح الزائر:435. [2]

پس از اذن ورود هنگامى كه به سرداب مقدّس وارد شدى بگو:

السّلام عليك يا خليفة اللّه في أرضه، و خليفة رسوله و ابآئه الأئمّة المعصومين المهتديّين، السّلام عليك يا حافظ أسرار ربّ العالمين، السّلام عليك يا وارث علم المرسلين، السّلام عليك يا بقيّة اللّه من الصّفوة المنتجبين، السّلام عليك يابن الأنوار الزّاهرة. السّلام عليك يابن الأشباح الباهرة، السّلام عليك يا بن الصّور النّيّرة الطّاهرة، السّلام عليك يا وارث كنز العلوم الإلهيّة، السّلام عليك يا حافظ مكنون الأسرار الرّبّانيّة، السّلام عليك يا من خضعت له الأنوار المجديّة. السّلام عليك يا باب اللّه الّذي لا يؤتى إلاّ منه، السّلام عليك يا سبيل اللّه الّذي من سلك غيره هلك، السّلام عليك يا حجاب اللّه الأزليّ القديم، السّلام عليك يابن شجرة طوبى و سدرة المنتهى،

سلام بر تو اى جانشين خداوند در روى زمينش؛ اى جانشين رسول خدا، و پدرانش امامان معصوم و هدايت شده؛ سلام بر تو اى حفظكنندۀ اسرار و رازهاى پروردگار جهانيان؛ سلام بر تو اى ارث برندۀ دانش رسولان الهى؛ سلام بر تو اى باقى ماندۀ حجّت هاى انتخاب شده و برگزيدۀ الهى؛ سلام بر تو اى فرزند نورهاى تابان؛ سلام بر تو اى فرزند اشباح زيبارويان، سلام بر تو اى فرزند چهره هاى نورانى پاك، سلام بر تو اى ارث برندۀ گنج هاى دانش خداوندى؛ سلام بر تو اى نگهبان رازهاى پنهان ربّانى، سلام بر تو اى كسى كه روشنى هاى شكوه مند در برابر او ابراز فروتنى كرده اند. سلام بر تو اى درب ورودى به درگاه الهى كه جز آن راهى براى رفتن نزد خدا نيست؛ سلام بر تو اى راه الهى كه هركه جز آن را بپيمايد نابود و هلاك مى شود؛ سلام بر تو اى حجاب ديرينه و پايدار الهى؛ سلام بر تو اى فرزند درخت طوبا و سدرة المنتهى (برترين و بالاترين مكان در بهشت) ؛

ص: 625

السّلام عليك يا نور اللّه الّذي لا يطفأ، السّلام عليك يا حجّة اللّه الّتي لا تخفى، السّلام عليك يا لسان اللّه المعبّر عنه، السّلام عليك يا وجه اللّه المتقلّب بين أظهر عباده، سلام من عرفك بما تعرّفت به إليه، و نعتك ببعض نعوتك الّتي أنت أهلها و فوقها. أشهد أنّك الحجّة على من مضى و من بقي، و أنّ حزبك هم الغالبون، و أوليآءك هم الفآئزون، و أعدآءك هم الخاسرون، و أنّك حآئز كلّ علم، و فاتق كلّ رتق، و سابق لا يلحق، رضيت بك يا مولاي إماما و هاديا، لا أبتغي بدلا، و لا أتّخذ من دونك وليّا، و أنّك الحقّ الثّابت، الّذي لا أغتاب و لا أرتاب لأمد الغيبة، و لا أتحيّر لطول المدّة. وعد اللّه بك حقّ، و نصرته لدينه بك صدق، طوبى لمن سعد بولايتك، و ويل لمن شقي بجحودك، و أنت الشّافع المطاع الّذي لا يدافع، ذخرك اللّه

سلام بر تو اى نور خدا كه هرگز خاموش نمى شود؛ سلام بر تو اى حجّت خدا كه پنهان نمى شود؛ سلام بر تو اى زبان گوياى الهى كه مقصود او را بيان مى كند؛ سلام بر تو اى روى الهى كه در بين پشت هاى بندگانش جابجا شده؛ سلام كسى كه تو را شناخته است، آن چنان كه تو خواستى شناخته شوى و خودت را براى او معرّفى فرمودى. سلام كسى كه برخى از صفات و ويژگى هايى را كه تو شايستۀ آن بلكه بالاتر از آن هستى توصيف نموده است. گواهى مى دهم كه تو حجّت بر گذشتگان و باقى ماندگان هستى؛ حزب و گروه تو چيره شونده و پيروزند؛ دوستان تو كاميابند، دشمنان تو زيان كارند؛ تو داراى تمام دانش ها؛ و گشاينده و شكافندۀ هر بسته اى هستى؛ آن چنان پيشى گيرنده اى كه كسى به او نمى رسد؛ تو را-اى مولاى من-به عنوان پيشوا و هدايتگرم پسنديدم، و كسى را جايگزين تو نمى كنم، و جز تو سرپرستى برنمى گزينم؛ و مى دانم كه تو حقيقت پايدار و ثابت هستى؛ به گونه اى كه طول كشيدن دوران غيبت و پنهان بودن تو باعث بدگوئى و شكّ و ترديد من نشود و به دراز كشيدن مدّت پنهان بودن تو باعث تحيّر و سرگردانى من نشود. وعده اى كه خدا در موردت داده است حقيقت دارد، و اين كه گفته است به وسيلۀ تو دينش را يارى مى كند راست است؛ خوشا به حال كسى كه با ولايت تو سعادتمند گشته، و واى بر كسى كه با انكار تو بدبخت شود. تو همان شفاعت كنندۀ اطاعت شونده اى هستى كه شفاعتش رد نمى شود، خداى

ص: 626

سبحانه لنصرة الدّين، و إعزاز المؤمنين، و الإنتقام من الجاحدين. الأعمال موقوفة على ولايتك، و الأقوال معتبرة بإمامتك، من جآء بولايتك و اعترف بإمامتك قبلت أعماله، و صدّقت أقواله، تضاعف له الحسنات، و تمحى عنه السّيّئات، و من زلّ عن معرفتك، و استبدل بك غيرك، أكبّه اللّه على منخريه في النّار، و لم يقبل له عملا، و لم يقم له يوم القيامة وزنا. أشهد يا مولاي أنّ مقالي ظاهره كباطنه، و سرّه كعلانيته، و أنت الشّاهد عليّ بذلك، و هو عهدي إليك، و ميثاقي المعهود لديك، إذ أنت نظام الدّين، و عزّ الموحّدين، و يعسوب المتّقين، و بذلك أمرني فيك ربّ العالمين. فلو تطاولت الدّهور، و تمادت الأعصار، لم أزدد بك إلاّ يقينا، و لك إلاّ حبّا، و عليك إلاّ اعتمادا، و لظهورك إلاّ مرابطة بنفسي و مالي و جميع ما أنعم

سبحان تو را براى يارى دين، عزّت بخشيدن به اهل ايمان، و انتقام گرفتن از منكرين ذخيره كرده است. پذيرش اعمال مردم توسّط خداوند، متوقّف بر ولايت تو است، و هر گفتارى تنها به واسطۀ پذيرش امامت و پيشوايى تو اعتبار دارد؛ هركس ولايت تو را داشته باشد و به پيشوايى و امامت تو اعتراف كند اعمالش پذيرفته و گفتارش تصديق، و نيكى هايش چند برابر، و گناهانش محو و نابود مى گردد. و هركس نسبت به شناخت تو لغزش پيدا كند و منحرف گردد، و كسى ديگر را جايگزين تو گرداند خداوند او را به رو در آتش افكند، و به هيچ وجه عملى از او را نپذيرد، و روز قيامت براى او وزن و قيمتى قرار ندهد. مولاى من؛ گواهى مى دهم كه ظاهر گفتارم همانند باطن و درونش است، و پنهانيش همانند آشكارى آن مى باشد؛ و تو خودت به خوبى از اين جريان آگاه و گواه هستى. و آن عهد من با تو و پيمان بسته شدۀ من نزد تو است؛ زيرا، تو باعث سامان بخشيدن به آيين الهى هستى، و عزّت بخش موحّدان، و امير و فرمان رواى پرهيزكاران هستى، و پروردگار جهانيان در مورد تو اين گونه به من فرمان داده است. پس اگر روزگاران به طول انجامد، و زمان ها به درازا كشيده شود؛ جز بر يقين من در موردت افزوده نخواهد شد، و تنها باعث فزونى محبّت و دوستى من به تو و اعتمادم بر تو مى گردد و آمادگى بيشتر براى ظهورت به واسطۀ مرزدارى و جلوگيرى از نفوذ دشمن و دفاع و دفع دشمنانت با جان و مال و همۀ

ص: 627

به عليّ ربّي. فإن أدركت أيّامك الزّاهرة، و أعلامك القاهرة، فعبد من عبيدك، معترف بأمرك و نهيك، أرجو بطاعتك الشّهادة بين يديك، و بولايتك السّعادة في ما لديك. و إن أدركني الموت قبل ظهورك، فأتوسّل بك إلى اللّه سبحانه أن يصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن يجعل لي كرّة في ظهورك، و رجعة في أيّامك، لأبلغ من طاعتك مرادي، و أشفي من أعدآئك فؤادي. يا مولاي وقفت في زيارتي إيّاك موقف الخاطئين المستغفرين النّادمين، أقول عملت سوءا، و ظلمت نفسي، و على شفاعتك يا مولاي متّكلي و معوّلي، و أنت ركني و ثقتي، و وسيلتي إلى ربّي، و حسبي بك وليّا و مولى و شفيعا، و الحمد للّه الّذي هداني لولايتك و ما كنت لأهتدي لولا أن هداني اللّه، حمدا يقتضي ثبات النّعمة، و شكرا يوجب المزيد

نعمت هاى پروردگارم خواهد گرديد. اگر روزگار درخشان ظهورت و نشانه هاى پيروزيت را دريابم؛ من نيز يكى از كوچك ترين خاكساران درگاهت خواهم بود، و امر و نهى تو را مى پذيرم؛ با فرمان بردارى تو، شهادت پيشاپيش تو را اميدوار هستم، و مى خواهم با پذيرش ولايت تو، به دست تو سعادت مند شوم. و اگر پيش از ظهورت مرگ به سراغ من آمد، به واسطۀ تو به خداى سبحان توسّل مى جويم تا بر محمّد و آل محمّد درود فرستد، و مرا در زمان ظهورت بازگرداند، و در زمان دولت و حكومتت رجعت كنم، تا آن چنان كه دلم مى خواهد از دستوراتت فرمان برى كنم، و قلبم را با انتقام گيرى از دشمنانت شفا بخشم. مولاى من؛ در حال زيارت تو، در جايگاه خطاكاران آمرزش طلبان و پشيمانان قرار گرفته ام؛ و به صراحت مى گويم كه بدرفتارى كرده ام، و بر خود ستم نموده ام، و توكّل و تكيه ام-اى مولاى من؛ -تنها بر شفاعت توست؛ چرا كه ركن و تكيه گاه و مورد اطمينان من و واسطۀ من نزد خدا تو هستى؛ و تو براى سرپرستى و سرورى و شفاعت من نزد پروردگار كافى و بس هستى. ستايش ويژۀ خدايى است كه مرا هدايت كرد تا ولايت تو را از جان ودل پذيرا باشم، و به هيچ وجه راه را نمى يافتم اگر خدا مرا هدايت نمى كرد. ستايش مى كنم ستايشى كه باعث پايدارى نعمت شود؛ و سپاسى كه

ص: 628

من فضله، و السّلام عليك يا مولاي و على ابآئك مواليّ الأئمّة المهتدين و رحمة اللّه و بركاته، و عليّ منكم السّلام. موجب افزايش فضل و احسان او گردد. سلام بر تو اى مولاى عزيزم؛ و سلام بر پدرانت كه سرپرستان و پيشوايانى هدايت گر بودند؛ رحمت و بركات الهى و سلام و درود من بر شما نثار باد. سپس، نماز زيارت را كه در زيارت اوّل بيان شد به جاى آور و پس از آن بگو:

أللّهمّ صلّ على محمّد و أهل بيته الهادين المهديّين، العلمآء الصّادقين، الأوصيآء المرضيّين، دعآئم دينك، و أركان توحيدك، و تراجمة وحيك، و حججك على خلقك، و خلفآئك في أرضك، فهم الّذين اخترتهم لنفسك، و اصطفيتهم على عبادك، و ارتضيتهم لدينك، و خصصتهم بمعرفتك، و جلّلتهم بكرامتك، و غذّيتهم بحكمتك، و غشّيتهم برحمتك، و زيّنتهم بنعمتك، و ألبستهم من نورك، و رفعتهم في ملكوتك، و حففتهم بملآئكتك، و شرّفتهم بنبيّك. أللّهمّ صلّ على محمّد و عليهم صلاة زاكية نامية كثيرة، طيّبة دآئمة لا يحيط بها إلاّ أنت، بارالها؛ بر محمّد و اهل بيت پاك، هدايت گر، و هدايت يافته اش درود فرست؛ همان هايى كه دانشمندانى راستگو، و جانشينانى پسنديده بودند. پايه هاى دينت، اركان و اساس يگانه پرستى تو، و بيان كنندگان وحيت، حجّت هاى تو بر آفريدگانت، و جانشينانت در زمين هستند. ايشان كسانى هستند كه براى خود اختيار كرده اى، و بر بندگان خويش برگزيده اى، و براى دين خود پسنديده اى، و شناخت كاملت را به ايشان اختصاص دادى، و با كرامت و بزرگواريت شكوه مندشان ساختى، و با حكمت خويش تغذيه شان كردى، و غرق رحمت خويش ساختى، و با نعمت خود آراستى، و روشنى و نورت را بر ايشان پوشانيدى، و در ملكوت والاى خود بالا بردى، و فرشتگانت را گرداگردشان قرار دادى، و به پيامبرت ايشان را شرافت بخشيدى. بارالها؛ بر محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و بر ايشان درود بفرست درودى خالص، افزون شونده، و بسيار، پاك، پاكيزه و دايمى، كه جز تو هيچ كس را ياراى احاطه بر آن نباشد،

ص: 629

و لا يسعها إلاّ علمك، و لا يحصيها أحد غيرك. أللّهمّ صلّ على وليّك المحي السّبيل، القآئم بأمرك، الدّاعي إليك، الدّليل عليك، و حجّتك على خلقك، و خليفتك في أرضك، و شاهدك على عبادك. أللّهمّ أعزّ نصره، و امدد في عمره، و زيّن الأرض بطول بقآئه. أللّهمّ اكفه بغي الحاسدين، و أعذه من شرّ الكآئدين، و ازجر عنه إرادة الظّالمين، و خلّصه من أيدي الجبّارين. أللّهمّ أعطه في نفسه و ذرّيّته، و شيعته و رعيّته، و خاصّته و عامّته و جميع أهل الدّنيا، ما تقرّ به عينه، و تسرّ به نفسه، و بلّغه أفضل أمله في الدّنيا و الآخرة، إنّك على كلّ شيء قدير.

و جز دانشت آن را دربر نگيرد، و جز تو هيچ كس تعدادش را به شماره درنياورد. بارالها؛ بر وليّت درود فرست كه راه تو را زنده مى كند، به دستورت قيام مى كند، به سوى تو فرامى خواند، دليل بر توست، حجّت تو بر بندگان، جانشينت در زمينت، و گواه تو بر بندگانت مى باشد. بارالها؛ يارى او را تقويت كن، عمرش را دراز كن، و با زندگانى طولانيش زمين را زينت بده. بارالها؛ از شرّ و ستم حسودان او را كفايت كن، و از شرّ حيله گران او را پناه بده، تصميم و سوء قصد ستمكاران را از او دور كن، و از دست زورگويان او را رهايى بخش. بارالها؛ به او عطا فرما؛ در مورد خودش، ذريّه اش، شيعيان و پيروانش، رعيّتش، نزديكان و اطرافيانش، افراد معمولى در خدمتش، و تمام اهل دنيا، آنچه كه چشمش را به آن روشن نمايى و روانش را به آن شاد گردانى؛ و او را به برترين آرزوهايش در دنيا و آخرت برسان؛ راستى، تو بر هر چيز توانايى.

سپس براى هرچه دوست دارى دعا كن. (1)

ص: 630


1- 1) . مصباح الزائر:437، و در المزار شهيد:226 با تفاوت زياد.

14- زيارت پنجم حضرت بقيّة اللّه عجّل اللّه تعالى فرجه

اشاره

در كتاب «مصباح الزائر» زيارت ديگرى نيز نقل شده است:

السّلام على الحقّ الجديد، و العامل الّذي لا يبيد (1)، السّلام على محيي المؤمنين، و مبير الكافرين، السّلام على مهديّ الامم، و جامع الكلم، السّلام على خلف السّلف، و صاحب الشّرف، السّلام على حجّة المعبود، و كلمة المحمود، السّلام على معزّ الأوليآء، و مذلّ الأعدآء، السّلام على وارث الأنبيآء، و خاتم الأوصيآء، السّلام على القائم المنتظر، و العدل المشتهر، السّلام على السّيف الشّاهر، و القمر الزّاهر، السّلام على شمس الظّلام، و بدر التّمام، السّلام على ربيع الأنام، و فطرة الأيّام، السّلام على صاحب الصّمصام، [و]فلاّق الهامّ، السّلام على

سلام بر حقيقت تازه، و عمل كننده اى كه هرگز قديمى نمى شود، سلام بر زنده كنندۀ مؤمنان، و هلاك كنندۀ كافران؛ سلام بر هدايت گر امّت ها، و گردآورندۀ كلمات، سلام بر جانشين گذشتگان، و صاحب شرافت الهى؛ سلام بر حجّت پروردگار و كلمۀ پسنديده و ستوده شده؛ سلام بر عزّت بخش دوستان و خواركنندۀ دشمنان. سلام بر وارث پيامبران، و آخرين جانشينان، سلام بر قيام كنندۀ مورد انتظار، و عدالت شهرت يافته، سلام بر شمشير نمايان، و ماه تابان، سلام بر خورشيد تاريكى ها و ماه كامل و تمام؛ سلام بر بهار انسان ها، و سرشت روزها، سلام بر صاحب شمشير برّان، و شكافندۀ سرها، سلام بر

ص: 631


1- 1) . در مزار شهيد رحمه اللّه چنين آمده است: و العالم الّذي علمه لا يبيد؛ «و دانشمندى كه دانشش كهنه نمى شود» .

الدّين المأثور، و الكتاب المسطور، السّلام على بقيّة اللّه في بلاده، و حجّته على عباده، المنتهى إليه مواريث الأنبيآء، ولديه موجود اثار الأصفيآء، المؤتمن على السّرّ، و الوليّ للامم، المهديّ الّذي وعد اللّه عزّ و جلّ به الامم أن يجمع به الكلم، و يلمّ به الشّعث، و يملأ به الأرض قسطا و عدلا، و يمكّن له، و ينجز به وعد المؤمنين. أشهد يا مولاي أنّك و الأئمّة من ابآئك أئمّتي و مواليّ في الحياة الدّنيا و يوم يقوم الأشهاد، أسألك يا مولاي أن تسأل اللّه تبارك و تعالى في صلاح شأني، و قضآء حوآئجي، و غفران ذنوبي، و الأخذ بيدي في ديني و دنياي و اخرتي، لي و لإخواني و إخوتي المؤمنين و المؤمنات كافّة، إنّك غفور رحيم. (1)

دين بجاى مانده، و كتاب نگاشته شده. سلام بر باقى ماندۀ حجّت هاى خدا در سرزمين هايش، و حجّت خداوند بر بندگانش؛ كسى كه ميراث پيامبران به او رسيده، و نشانه ها و آثار برگزيدگان نزد اوست، امين سرّ الهى است، و سرپرست امّت هاست؛ همان مهدى كه خداوند عزيز و بلندمرتبه به امّت ها وعده داده است كه به سبب او وحدت كلمه ايجاد مى كند، و پراكندگى را بهم مى آورد، و زمين را پر از عدل و داد مى گرداند، و او را توانايى و قدرت مى بخشد و وعده هايى را كه به مؤمنان داده محقّق مى گرداند. اى مولاى من؛ گواهى مى دهم كه تو و امامان ديگر از پدرانت، پيشوايان من و سرپرستان حقيقى من در زندگى دنيا و روز اقامۀ شهود (قيامت) هستيد. از تو درخواست مى كنم اى مولاى من؛ تا از خداوند بلندمرتبه بخواهى كه كارم را اصلاح كند و حاجت هايم را برآورد، و گناهانم را ببخشد، و دستم را در مورد دينم و دنيا و آخرتم بگيرد؛ براى من و تمام برادران و خواهران مؤمنم، اين كارها را انجام دهد. همانا تو بخشنده اى مهربان هستى.

سپس نماز زيارت را كه در زيارت اوّل بيان شد به جاى آور و پس از آن بگو:

ص: 632


1- 1) . مصباح الزائر:441، [1] مزار شهيد:230.

أللّهمّ صلّ على حجّتك في أرضك، و خليفتك في بلادك، الدّاعي إلى سبيلك، و القآئم الصّادع بالحكمة، و الموعظة الحسنة و الصّدق، و كلمتك و عيبتك و عينك في أرضك، المترقّب الخآئف، الوليّ النّاصح، سفينة النّجاة، و علم الهدى، و نور أبصار الورى، و خير من تقمّص و ارتدى، و الوتر الموتور، و مفرّج الكرب، و مزيل الهمّ، و كاشف البلوى. صلوات اللّه عليه و على ابآئه الأئمّة الهادين، و القادة الميامين، ما طلعت كواكب الأسحار، و أورقت الأشجار، و أينعت الأثمار، و اختلف اللّيل و النّهار، و غرّدت الأطيار. أللّهمّ انفعنا بحبّه، و احشرنا في زمرته و تحت لوآئه، إله الحقّ امين ربّ العالمين. (1)

بارالها؛ درود فرست بر حجّتت در روى زمينت، و جانشينت در سرزمين هايت، فراخوان مردم به طرف راهت، قيام كننده اى كه آشكاركنندۀ(دين تو) با حكمت و موعظۀ نيكو و راستگويى است. او كه كلمه، محلّ راز، و چشم تو در زمينت است و چشم به راهى ترسان است، و سرپرستى خيرخواه، كشتى نجات، و نشانۀ هدايت، و نور چشمان مردم، و بهترين كسى كه لباس و عبا پوشيده، و خون خواه كسى كه انتقامش گرفته نشده، و از بين برندۀ غم، و زدايندۀ اندوه، و برطرف كنندۀ بلاست؛ صلوات خدا بر او و پدرانش كه امامانى هدايت گر و فرمانروايانى فرخنده هستند، باد؛ تا آن زمان كه ستارگان سحرى طلوع مى كنند، و درختان برگ مى دهند، و ميوه ها مى رسند و قابل چيده شدن مى گردند، و شب و روز يكى پس از ديگرى در رفت وآمدند، و پرندگان نغمه سرايى و آوازخوانى مى كنند. بارالها؛ ما را به دوستى او بهره مند گردان، و ما را در زمرۀ او و زير پرچمش محشور كن؛ اى خداى حق و اى پروردگار جهانيان؛ اجابت كن.

ص: 633


1- 1) . مصباح الزائر:442. [1]

ذكر صلوات بر امام زمان ارواحنا فداه

و پس از زيارت مى گويى: أللّهمّ صلّ على محمّد و أهل بيته، و صلّ على وليّ الحسن و وصيّه و وارثه، القآئم بأمرك، و الغآئب في خلقك، و المنتظر لإذنك. أللّهمّ صلّ عليه، و قرّب بعده، و أنجز وعده، و أوف عهده، و اكشف عن بأسه حجاب الغيبة، و أظهر بظهوره صحآئف المحنة، و قدّم أمامه الرّعب، و ثبّت به القلب، و أقم به الحرب، و أيّده بجند من الملآئكة مسوّمين، و سلّطه على أعدآء دينك أجمعين، و ألهمه أن لا يدع منهم ركنا إلاّ هدّه، و لا هاما إلاّ قدّه، و لا كيدا إلاّ ردّه، و لا فاسقا إلاّ حدّه، و لا فرعونا إلاّ أهلكه، و لا سترا إلاّ هتكه، و لا علما إلاّ نكّسه، و لا سلطانا إلاّ كبسه، و لا رمحا إلاّ قصفه، و لا مطردا إلاّ خرقه، و لا جندا إلاّ فرّقه، و لا منبرا إلاّ أحرقه، و لا

بارالها؛ بر محمّد و اهل بيتش درود بفرست؛ و بر ولىّ و وصىّ و وارث امام حسن عسكرى درود بفرست؛ كه برپادارندۀ امر و فرمان توست، و در بين مردم پنهان شده است، و منتظر اجازۀ توست. بارالها؛ بر او صلوات و درود بفرست، و دوريش را نزديك كن، و وعده اش را محقّق گردان، و بر عهدوپيمانش وفا كن، و پردۀ غيبت را از (چهرۀ) ناراحت او برگير، و با ظهور آن حضرت دفترهاى امتحان و آزمايش را پديدار كن، و پيشاپيش او رعب و وحشت را بفرست، و دل مؤمنان را ثابت و محكم گردان و جنگ را به وسيلۀ او برپا كن، و او را با سپاه فرشتگان كه نشان دارند تأييدش گردان، و او را به تمام دشمنان دينت مسلّط كن. و به او الهام كن كه هيچ ركنى از آنان را باقى نگذارد مگر اين كه منهدم كند، و هيچ سرى را مگر اين كه آن را دو نيم كند، و هيچ نيرنگى را مگر اين كه باطل سازد و به خودشان برگرداند، و هيچ فاسقى را مگر اين كه ادب كند، و هيچ فرعونى را مگر اين كه هلاك گرداند، و هيچ پرده اى را مگر اين كه بدرد، و هيچ پرچمى را مگر اينكه سرنگون كند، و هيچ پادشاهى را مگر اين كه او را مورد هجوم و حملۀ ناگهانى خويش قرار دهد، و هيچ نيزه اى را مگر اينكه بشكند؛ و هيچ خنجرى را مگر اين كه بشكند، و هيچ لشكرى را مگر اين كه پراكنده سازد، و هيچ منبرى را مگر اين كه بسوزاند، و هيچ

ص: 634

سيفا إلاّ كسره، و لا صنما إلاّ رضّه، و لا دما إلاّ أراقه، و لا جورا إلاّ أباده، و لا حصنا إلاّ هدمه، و لا بابا إلاّ ردمه، و لا قصرا إلاّ أخربه، و لا مسكنا إلاّ فتّشه، و لا سهلا إلاّ وطئه، و لا جبلا إلاّ صعده، و لا كنزا إلاّ أخرجه، برحمتك يا أرحم الرّاحمين. (1)

شمشيرى را مگر اينكه بشكند، و هيچ بتى را مگر اينكه درهم بكوبد و خرد كند، و هيچ خونى را مگر اينكه بريزد، و هيچ ستمى را مگر اين كه از بين ببرد، و هيچ دژى را مگر اين كه فروبريزد، و هيچ درى را مگر اين كه ببندد، و هيچ كاخى را مگر اين كه ويران سازد، و هيچ منزلگاهى را مگر اين كه وارسى كند، و هيچ بيابانى را مگر اين كه زير پا بگذارد، و هيچ كوهى را مگر اين كه بالا رود، و هيچ گنجى را مگر اين كه بيرون آورد؛ به واسطۀ رحمتت، اى مهربان ترين مهربانان.

15- زيارت ششم حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه

پس از زيارت امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السّلام، به سوى سرداب مقدّس آمده و همانند كسى كه اجازۀ ورود مى طلبد درب سرداب را بگير، و با نام خداوند و با حالت آرامش و وقار و سنگينى، و باادب كامل پايين برو، و دو ركعت نماز در آستانۀ سرداب مقدّس به جاى آور و بگو:

اللّه أكبر، اللّه أكبر، لا إله إلاّ اللّه، اللّه أكبر، اللّه أكبر و للّه الحمد. الحمد للّه الّذي هدانا لهذا، و عرّفنا أوليآءه و أعدآءه، و وفّقنا لزيارة أئمّتنا و لم يجعلنا من المعاندين النّاصبين، و لا من الغلاة

اللّه اكبر، خدا بزرگ تر از آن است كه وصف شود؛ جز خدا معبودى نيست؛ اللّه اكبر، خدا بزرگ تر از آن است كه وصف شود؛ سپاس و ستايش، مخصوص ذات خداوند است؛ ستايش، ويژۀ خداست؛ خدايى كه ما را به اين امر، راهنمايى كرد؛ دوستانش و دشمنانش را به ما شناساند، و ما را به زيارت پيشوايانمان موفّق فرمود، و ما را از نواصب و كسانى كه دشمنى و سرسختى با آن بزرگواران دارند، يا تندروانى كه همانند

ص: 635


1- 1) . مصباح الزائر:442. [1] ظاهر آن است كه زيارت پنجم، دوّم و سوّم، اختصاص به سرداب مقدّس ندارند، ولى چنان كه از نسخۀ شهيد رحمه اللّه نيز برمى آيد، زيارت ششم و زيارت هاى اوّل و چهارم مخصوص سرداب مقدّس اند.

المفوّضين، و لا من المرتابين المقصّرين. السّلام على وليّ اللّه و ابن أوليآئه، السّلام على المدّخر لكرامة اللّه و بوار أعدائه، السّلام على النّور الّذي أراد أهل الكفر إطفآءه فأبى اللّه إلاّ أن يتمّ نوره بكرههم، و أمدّه بالحياة حتّى يظهر على يده الحقّ برغمهم، أشهد أنّ اللّه اصطفاك صغيرا، و أكمل لك علومه كبيرا، و أنّك حيّ لا تموت حتّى تبطل الجبت و الطّاغوت. أللّهمّ صلّ عليه و على خدّامه و أعوانه على غيبته و نأيه، و استره سترا عزيزا، و اجعل له معقلا حريزا، و اشدد اللّهمّ و طأتك على معانديه، و احرس مواليه و زآئريه. أللّهمّ كما جعلت قلبي بذكره معمورا، فاجعل سلاحي بنصرته مشهورا، و إن حال بيني و بين لقآئه الموت الّذي جعلته على عبادك حتما، و أقدرت به على خليقتك رغما، فابعثني عند خروجه

مفوّضه عمل مى كنند، يا كسانى كه شكّ مى كنند و مقصرّند؛ قرار نداد. سلام بر ولىّ خدا كه فرزند دوستان خدا است، سلام بر ذخيره شده براى بزرگداشت خداوند و خوار و نابود كردن دشمنان خدا؛ سلام بر نورى كه كافران خواستند خاموش كنند، ولى خدا خواست نورش را عليرغم آن ها و با ناخشنودى آن ها كامل كند، و زندگانى آن حضرت را طولانى كرد تا حقّ و حقيقت را برخلاف ميل باطنى آن ها به دست مباركش آشكار سازد. گواهى مى دهم كه خدا تو را در سنّ كم برگزيد، و در بزرگى دانش هايش را برايت تكميل فرمود؛ تو زنده اى از دنيا نخواهى رفت تا آن گاه كه جبت و طاغوت را نابود سازى. بارالها؛ بر امام زمان و خادمان و كمك رسانان او در زمان غيبت و دوريش، درود بفرست؛ او را به خوبى و عزّت مندى در پوشش و پنهايى خودت قرار ده، و پناهگاهى محكم و استوار برايش بساز، و-خداوندا؛ - دشمنانش را با شدّت درهم بكوب، و دوستان و زايرانش را حفاظت و نگهبانى فرما. بارالها؛ همان گونه كه قلب مرا با يادش آباد گردانيدى، پس اسلحۀ مرا نيز در يارى او نمايان ساز، و اگر مرگ-كه يك امر حتمى براى بندگان است و با آن بر بندگانت تسلّط دارى-مرا دريافت، و ميان من و ديدار او فاصله شد پس مرا در هنگام قيام او از قبرم بيرون آورده و آشكار ساز،

ص: 636

ظاهرا من حفرتي، مؤتزرا كفني، حتّى اجاهد بين يديه في الصّفّ الّذي أثنيت على أهله في كتابك فقلت كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ (1). أللّهمّ طال الإنتظار، و شمت بنا الفجّار، و صعب علينا الإنتظار. أللّهمّ أرنا وجه وليّك الميمون في حياتنا و بعد المنون. أللّهمّ إنّي أدين لك بالرّجعة بين يدي صاحب هذه البقعة، الغوث الغوث الغوث يا صاحب الزّمان، قطعت في وصلتك الخلاّن، و هجرت لزيارتك الأوطان، و أخفيت أمري عن أهل البلدان، لتكون شفيعا عند ربّك و ربّي، و إلى ابآئك مواليّ فى حسن التّوفيق، و إسباغ النّعمة عليّ، و سوق الإحسان إليّ. أللّهمّ صلّ على محمّد و على ال محمّد، أصحاب الحقّ، و قادة الخلق، و استجب منّي ما دعوتك، و أعطني ما لم أنطق به في دعآئي، من صلاح ديني و دنياى،

درحالى كه كفنم بر تنم است؛ تا من نيز در پيش روى مباركش در صفى قرار گيرم كه جهاد كنم؛ همان وصفى كه در كتاب عزيزت قرآن، افرادش را ستوده و فرموده اى: «در صفّ مبارزه با كافران گويى اينان بنيانى آهنين و بهم پيوسته هستند» . بارالها؛ انتظار، طولانى شد؛ فاجران و بدكاران ما را به مسخره گرفته و سرزنش مى كنند؛ منتظر ماندن بيش از اين براى ما بسيار سخت شده است. بارالها؛ چهرۀ مبارك ولىّ بزرگوارت را در زمان زندگانى و پس از مرگ مان به ما بنمايان. بارالها؛ تو را ديندارى مى كنم با رجعت و بازگشتن و حضور در پيش روى صاحب اين بارگاه و گنبد. فرياد، فرياد، فرياد، اى صاحب زمان؛ براى رسيدن به تو و با تو بودن از دوستان نزديكم بريدم، و براى زيارتت از وطنم هجرت كردم، و از مردم شهر مخفى داشتم كه مى خواهم به ديدار تو بيايم؛ اين كارها را كردم تا نزد پروردگارت و پروردگارم شفيع و واسطه ام باشى، و نزد پدرانت كه سرپرستان و اولياى من هستند نيز واسطه و شفيع من باش تا به من توفيق نيكو و نعمت فراوان و ريزان، و احسان بى كران لطف فرمايند. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود بفرست؛ همان حق پرستان و رهبران خلق؛ و دعايم را پاسخ بده، و آنچه را در ضمن دعايم ذكر نكردم ولى صلاح دين و دنياى من در آن است به من عطا فرما؛

ص: 637


1- 1) . سورۀ صفّ، آيۀ 4. [1]

إنّك حميد مجيد، و صلّى اللّه على محمّد و اله الطّاهرين.

راستى تو ستوده شكوه مند هستى؛ و خدا بر محمّد و خاندان پاكش درود فرستد.

سپس به داخل جايگاه اصلى سرداب برو، و دو ركعت نماز به جاى آور و بگو:

أللّهمّ عبدك الزّآئر في فنآء وليّك المزور، الّذي فرضت طاعته على العبيد و الأحرار، و أنقذت به أوليآءك من عذاب النّار. أللّهمّ اجعلها زيارة مقبولة ذات دعآء مستجاب، من مصدّق بوليّك غير مرتاب. أللّهمّ لا تجعله اخر العهد به ولا بزيارته، و لا تقطع أثري من مشهده و زيارة أبيه و جدّه. أللّهمّ اخلف عليّ نفقتي، و انفعني بما رزقتني في دنياي و اخرتي، لي و لإخواني و أبويّ و جميع عترتي. أستودعك اللّه أيّها الإمام الّذي يفوز به المؤمنون، و يهلك على يديه الكافرون المكذّبون، يا مولاي يا بن الحسن بن عليّ، جئتك زآئرا لك و لأبيك و جدّك، متيقّنا الفوز بكم، معتقدا إمامتكم. أللّهمّ

بارالها؛ بندۀ زائرت به بارگاه وليّت كه مورد زيارت من است وارد گشته است؛ همان وليّى كه فرمان بردارى از او را بر بندگان و آزادان واجب و حتمى فرمودى، و دوستانت را به واسطۀ او از عذاب دوزخ نجات بخشيدى. بارالها؛ اين زيارت را پذيرفته و با دعايى مستجاب از زايرى قرار ده كه وليّت را تصديق مى كند و در او شكّى ندارد. بارالها؛ اين را آخرين زيارت من و آخرين تجديد عهد با او قرار مده؛ اثر و نشانۀ حضورم را از محلّ حضور و زيارت خودش و پدرش و جدّش برمينداز. خدايا؛ هزينه ام را از خودت جايگزين كن، و آن چه نصيبم فرمودى براى دنيا و آخرتم سودمند ساز؛ اين كارها را براى من، برادرانم؛ پدر و مادرم و جميع خاندانم انجام بده. تو را به خدا مى سپارم؛ اى امامى كه مؤمنان به واسطۀ او كامياب و كافران دروغ پرداز با دستان تو هلاك مى گردند؛ اى مولاى من، اى فرزند حسن فرزند على؛ به عنوان زايرى براى تو، پدرت و جدّت خدمتتان شرفياب شدم، درحالى كه يقين دارم رستگارم مى سازيد، و به پيشوايى و امامت شما اعتقاد دارم. بارالها؛

ص: 638

اكتب هذه الشّهادة و الزّيارة لي عندك في علّيّين، و بلّغني بلاغ الصّالحين، و انفعني بحبّهم، يا ربّ العالمين. (1)

اين گواهى و زيارت را در عليّين، نزد خودت برايم ثبت كن؛ و به آن جا كه شايستگان نيكوكار مى رسند مرا برسان، و مرا به دوستى ايشان بهره مند ساز؛ اى پروردگار جهانيان.

سيّد بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد:

هنگام بازگشت از حرم شريف عسكريين عليهما السّلام، دوباره به سرداب مقدّس بازگرد و تا مى توانى نماز بخوان، سپس رو به قبله بايست و بگو: أللّهمّ ادفع عن وليّك و خليفتك. . . تا آخر (2).

16- چگونگى سلام كردن بر امام زمان

ارواحنا فداه

امام باقر عليه السّلام مى فرمايد:

هريك از شما شيعيان باقى مانديد و مهدى (عليه السّلام) را ملاقات كرديد، در هنگامى كه او را مى بينيد بگوييد:

السّلام عليكم يا أهل بيت النّبوّة و معدن العلم و موضع الرّسالة. (3)

سلام بر شما اى اهل بيت پيامبر، و معدن دانش، و جايگاه رسالت الهى.

ص: 639


1- 1) . مصباح الزائر:444. [1]
2- 2) . تمام اين دعا را در ص 341 [2] نقل كرديم.
3- 3) . بحار الأنوار:51/36، [3]منتخب الأثر:517. [4]

17- سلام بر آن حضرت ارواحنا فداه

به شيوه اى ديگر

روايت شده است كه سلام دادن بر امام قائم صلوات اللّه عليه بدين گونه است:

السّلام عليك يا بقيّة اللّه في أرضه. (1)

سلام و درود بر تو، اى باقى ماندۀ حجّت هاى الهى در روى زمينش.

18- زيارت امام هادى و امام عسكرى عليهما السّلام

به اين بخش، زيارت دو امام بزرگوار، حضرت هادى و عسكرى عليهما السّلام و نيز زيارت مادر و عمّۀ محترم امام قائم عليهم السّلام را ملحق مى كنيم:

1-هنگامى كه خواستى به حرم امام هادى و امام عسكرى عليهما السّلام بروى، غسل زيارت مى كنى و وقتى كنار مرقد پاك شان ايستادى بگو:

السّلام عليكما يا وليّي اللّه، السّلام عليكما يا نجيّي اللّه، السّلام عليكما يا نوري اللّه في ظلمات الأرض، السّلام عليكما يا أميني اللّه. أتيتكما زآئرا لكما، عارفا بحقّكما،

سلام بر شما اى دو ولىّ خدا، سلام بر شما اى دو همراز خدا، سلام بر شما اى دو نور خدا در تاريكى هاى زمين، سلام بر شما اى دو امين خدا. به قصد زيارت شما به حضورتان رسيده ام، درحالى كه به حقّ شما معرفت و شناخت دارم،

ص: 640


1- 1) . بحار الأنوار:51/36، [1] منتخب الأثر:517.

مؤمنا بما امنتما به، كافرا بما كفرتما به، محقّقا لما حقّقتما، مبطلا لما أبطلتما. أسأل اللّه ربّي و ربّكما أن يجعل حظّي من زيارتكما، الصّلاة على محمّد و اله، و أن يرزقني شفاعتكما، و لا يفرّق بيني و بينكما، و لا يسلبني حبّكما و حبّ ابآئكما الصّالحين، و أن لا يجعله اخر العهد من زيارتكما، و يحشرني معكما، و يجمع بيني و بينكما في الجنّة برحمته.

به آنچه شما ايمان داريد مؤمنم و به آنچه شما انكار داريد من نيز انكار دارم، آنچه را شما حقّ و ثابت مى دانيد حق مى دانم، و آنچه را باطل مى دانيد من نيز باطل مى دانم. از خداوند تبارك و تعالى كه پروردگار من و شما است مى خواهم كه بهرۀ مرا از زيارت شما اين قرار دهد كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستد، و شفاعت شما را روزى من گرداند، و ميان من و شما جدايى نيفكند و دوستى شما و پدران صالح و شايستۀ شما را از من نگيرد، و اين زيارت را آخرين زيارت من از شما قرار ندهد، و مرا با شما محشور گرداند و در بهشت مرا با شما و به رحمتش در جمع شما قرار دهد.

سپس خود را بر هريك از اين دو قبر بيفكن، آن ها را بوسه زن، و گونۀ خود را بر آن بگذار، آنگاه سر بردار و بگو:

أللّهمّ ارزقني حبّهم، و توفّني على ملّتهم. أللّهمّ العن ظالمي ال محمّد حقّهم، و انتقم منهم. أللّهمّ العن الأوّلين منهم و الآخرين، و ضاعف عليهم العذاب الأليم، إنّك على كلّ شيء قدير. أللّهمّ عجّل فرج وليّك و ابن وليّك، و اجعل فرجنا مع فرجهم، يا أرحم الرّاحمين.

خدايا؛ دوستى اهل بيت عليهم السّلام را روزى من گردان، و مرا بر دين و ملّت ايشان بميران. خدايا؛ ستمگران در حقّ آل محمّد را لعنت كن و از آنها انتقام بگير. خدايا؛ اوّلين و آخرين، پيشينيان و آيندگان آنان را لعنت كن و عذاب دردناك خود را بر ايشان دوچندان كن كه تو بر هر چيز توانايى. بارالها؛ در فرج وليّت و فرزند وليّت شتاب فرما، و فرج ما را با فرج ايشان مقرون گردان، اى مهربان ترين مهربانان.

ص: 641

سپس چهار ركعت نماز و بعد از آن هرچه خواستى بالاى سر آن دو امام عليهما السّلام نماز بخوان، و براى خود و پدر و مادرت و براى همۀ اهل ايمان به آنچه خواهى دعا كن و هنگامى كه خواستى بازگردى با ايشان وداع كن و بگو:

السّلام عليكما يا وليّي اللّه، أستودعكما اللّه و أقرأ عليكما السّلام، امنّا باللّه و بالرّسول و بما جئتما به و دللتما عليه. أللّهمّ اكتبنا مع الشّاهدين.

سلام بر شما اى دو ولىّ خدا، با شما خداحافظى مى كنم و بر شما سلام مى فرستم، به خدا و رسول و آنچه شما آورده ايد و مرا به آن راهنمايى نموده ايد ايمان دارم. خدايا؛ نام ما را با گواهى دهندگان ثبت فرما.

2-زيارتى ديگر براى آن دو امام عليهما السّلام: وقتى به سامرّا وارد شدى، پيش از آن كه به حرم روى غسل كن و هنگامى كه به حرم مطهّر شرفياب شدى، كنار آن دو مرقد پاك رو به قبله بايست و بگو:

السّلام عليكما يا وليّي اللّه، السّلام عليكما يا أميني اللّه، السّلام عليكما يا نوري اللّه في ظلمات الأرض، السّلام عليكما من معتمد بعد اللّه سبحانه عليكما من عبدكما و زآئركما و وليّكما. أتيتكما زآئرا لكما، عارفا بحقّكما، مؤمنا بما امنتما به، كافرا بما كفرتما به، محقّقا لما حقّقتما، مبطلا لما أبطلتما. فأسأل اللّه ربّي و ربّكما بحقّكما أن يجعل حظّي من زيارتكما

سلام بر شما اى دو ولىّ خدا، سلام بر شما اى دو امين خدا و امانتدار او، سلام بر شما اى دو نور خدا در تاريكى هاى زمين، سلام بر شما از طرف كسى كه اعتمادش بعد از خدا بر شما است، از طرف بنده و زائر و ارادتمند شما. به قصد زيارت شما به بارگاه تان آمده ام درحالى كه به حقّ شما آشنايم، به آنچه ايمان داريد مؤمنم، به آنچه انكار داريد منكرم، آنچه را حق بدانيد حق مى دانيم، آنچه را شما باطل بدانيد باطل مى دانم. پس از خداوند پروردگار من و پروردگار شما مى خواهم كه به حقّ شما بهرۀ مرا از اين زيارتم،

ص: 642

مغفرة ذنوبي، و إعطائي سؤلي، و أن يصلّي على محمّد و ال محمّد، و يرزقني شفاعتكما، و لا يفرّق بيني و بينكما، و يجمعني و إيّاكما في مستقرّ من رحمته.

آمرزش گناهانم قرار دهد، و درخواست مرا عطا كند و بر محمّد و آل محمّد درود فرستد، و شفاعت شما را روزى من گرداند و ميان من و شما جدائى نيفكند، و در قرارگاه رحمتش يعنى بهشت مرا در جمع شما قرار دهد.

سپس دست ها را به دعا بالا ببر و بگو:

أللّهمّ ارزقني حبّ محمّد و ال محمّد، و توفّني على ملّتهم. أللّهمّ العن ظالمي ال محمّد، و انتقم منهم. أللّهمّ و عجّل فرج وليّك و ابن وليّك، و اجعل فرجنا مقرونا بفرجهم.

بارالها؛ دوستى محمّد و آل محمّد را به من روزى فرما، و مرا بر دين و ملّت ايشان بميران. خداوندا؛ ظالمان و ستمگران به آل محمّد را لعنت كن و از آنان انتقام بگير. خداوندا؛ در فرج وليّت و فرزند وليّت شتاب فرما، و فرج و گشايش كار ما را با فرج ايشان مقرون فرما.

سپس در هر مكانى كه ايستاده اى، چهار ركعت نماز بخوان و آنچه مى توانى دعا كن. (1)

19- زيارت حضرت نرجس خاتون عليهما السّلام

سپس مادر امام قائم حضرت نرجس خاتون عليهما السّلام را كه قبر مطهّرش پشت قبر منوّر مولاى مان امام عسكرى عليه السّلام است زيارت كن و بگو:

السّلام على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، الصّادق الأمين،

سلام بر رسول خدا-درود خدا بر او و آل او باد-كه راستگو و امين بوده است،

ص: 643


1- 1) . المزار الكبير:552.

السّلام على مولانا أمير المؤمنين، السّلام على الأئمّة الطّاهرين، الحجج الميامين، السّلام على والدة الإمام، و المودعة أسرار الملك العلاّم، و الحاملة لأشرف الأنام. السّلام عليك أيّتها الصّدّيقة المرضيّة، السّلام عليك يا شبيهة امّ موسى، و ابنة حواري عيسى، السّلام عليك أيّتها التّقيّة النّقيّة، السّلام عليك أيّتها الرّضيّة المرضيّة. السّلام عليك أيّتها المنعوتة في الإنجيل، المخطوبة من روح اللّه الأمين، و من رغب في وصلتها محمّد سيّد المرسلين، و المستودعة أسرار ربّ العالمين، السّلام عليك و على ابآئك الحواريّين، السّلام عليك و على بعلك و ولدك، السّلام عليك و على روحك و بدنك الطّاهر. أشهد أنّك أحسنت الكفالة، و أدّيت الأمانة، و اجتهدت في مرضاة اللّه، و صبرت في ذات اللّه، و حفظت سرّ اللّه، و حملت وليّ اللّه،

سلام بر مولايمان امير المؤمنين عليه السّلام، سلام بر امامان پاك كه حجّت هاى بركت آفرين الهى هستند، سلام بر مادر امام، و كسى كه اسرار خداوند بسيار دانا نزد او وديعه نهاده شد، و او دربردارندۀ بهترين مخلوقات و ارزشمندترين آن ها بود. سلام بر تو اى داراى ايمان كامل و مقام خشنودى خدا، سلام بر تو اى شبيه مادر موسى، و اى دختر يار مسيح عليه السّلام، سلام بر تو اى باتقواى پاكيزه، سلام بر تو اى آنكه خدا از تو راضى و تو از خدا راضى هستى. سلام بر تو اى كسى كه در انجيل توصيف شده اى، و خطبۀ عقدت را روح الأمين (جبرائيل) خواند، و به اين وصلت و پيوند حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه سرور رسولان و فرستاده شدگان است مايل بود، و اسرار پروردگار جهانيان به او سپرده شد، سلام بر تو و پدرانت كه از حواريّون و ياران حضرت عيسى بودند، سلام بر تو و بر همسرت و فرزندت، سلام بر تو و بر روح و جسم پاكت. گواهى مى دهم كه خوب سرپرستى و امانتدارى نمودى، و در راه رضاى خدا كوشش كردى و در راه او صبر پيشه كردى و پايدارى نمودى، و سرّ الهى را حفظ و نگهدارى كردى، و ولىّ خدا را حامله بودى

ص: 644

و بالغت في حفظ حجّة اللّه، و رغبت في وصلة أبنآء رسول اللّه، عارفة بحقّهم، مؤمنة بصدقهم، معترفة بمنزلتهم، مستبصرة بأمرهم، مشفقة عليهم، مؤثرة هواهم. و أشهد أنّك مضيت على بصيرة من أمرك، مقتدية بالصّالحين، راضية مرضيّة، تقيّة نقيّة زكيّة، فرضي اللّه عنك و أرضاك، و جعل الجنّة منزلك و مأواك، فلقد أولاك من الخيرات ما أولاك، و أعطاك من الشّرف ما به أغناك، فهنّاك اللّه بما منحك من الكرامة و أمراك.

و در نگهدارى حجّت خدا سعى تمام نمودى، و در پيوند با فرزندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم راغب و مايل بودى، درحالى كه به حقّ ايشان عارف بودى و به راستى گفتارشان ايمان داشتى، و به مقام و مرتبۀ آنان اعتراف داشتى و به امر ايشان آگاه بودى و نسبت به آن ها مهربان و دلسوز بودى و خواستۀ آنان را بر خواستۀ خودت ترجيح مى دادى. و گواهى مى دهم كه تو نسبت به كارى كه اقدام كردى و انجام دادى بينش صحيح داشتى و به شايستگان اقتدا نمودى درحالى كه فرمانبردار، پسنديده، باتقوا، خالص و پاكيزه بودى، خداوند از تو خشنود و تو از خود خشنود بودى، بهشت را منزل و جايگاه هميشگى تو قرار داد، و به راستى درباره ات احسان نمود چه احسان نيكويى، و از شرافت و بزرگوارى به تو آن قدر عطا كرد كه بى نيازت نمود، پس آنچه را خداوند به تو از كرامت و ارزشمندى بخشيده گوارايت باد.

سپس سر بلند كن و بگو: أللّهمّ إيّاك اعتمدت، و لرضاك طلبت، و بأوليآئك إليك توسّلت، و على غفرانك و حلمك اتّكلت، و بك اعتصمت، و بقبر امّ وليّك لذت، فصلّ على محمّد و ال محمّد، و انفعني بزيارتها، و ثبّتني على محبّتها، و لا تحرمني شفاعتها و شفاعة ولدها، و ارزقني مرافقتها، و احشرني معها

خداوندا؛ به تو اعتماد نمودم، و رضا و خشنودى تو را جويا گشتم، و به واسطۀ اوليايت به درگاه تو توسّل جستم، و بر آمرزش و بردباريت تكيه كردم، و به لطف تو چنگ زدم (تا محفوظ بمانم) و به مرقد پاك مادر وليّت پناهنده شدم، پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا به زيارت اين بزرگوار بهره مند فرما و بر محبّت و دوستى او ثابت بدار، و از شفاعتش و شفاعت فرزند عزيزش محروم مگردان، همراهى با او را روزى من گردان، و مرا با آن حضرت و

ص: 645

و مع ولدها كما وفّقتني لزيارة ولدها و زيارتها. أللّهمّ إنّي أتوجّه إليك بالأئمّة الطّاهرين، و أتوسّل إليك بالحجج الميامين من ال طه و يس، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد الطّيّبين، و أن تجعلني من المطمئنّين الفآئزين، الفرحين المستبشرين، الّذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون، و اجعلني ممّن قبلت سعيه، و يسّرت أمره، و كشفت ضرّه، و امنت خوفه. أللّهمّ بحقّ محمّد و ال محمّد، صلّ على محمّد و ال محمّد، و لا تجعله اخر العهد من زيارتي إيّاها، و ارزقني العود إليها أبدا ما أبقيتني، و إذا توفّيتني فاحشرني في زمرتها، و أدخلني في شفاعة ولدها و شفاعتها. و اغفر لي و لوالديّ و للمؤمنين و المؤمنات، و اتنا في الدّنيا حسنة و في الاخرة حسنة، و قنا برحمتك عذاب النّار، و السّلام عليكم يا سادتي و رحمة اللّه و بركاته. (1)

فرزند بزرگوارش محشور فرما همان گونه كه به زيارت فرزندش و به زيارت او موفّق ساختى. خداوندا؛ به وسيلۀ ائمّۀ طاهرين عليهم السّلام به تو روى آوردم و به حجّت هاى فرخنده و بابركت از آل طه و يس به درگاه تو توسّل جستم كه بر محمّد و آل پاك او درود فرستى، و مرا از اطمينان دارندگان و بهره مندان و شادمانان و بشارت داده شدگان كه بيمى بر آن ها نيست و دچار غم وغصّه نمى شوند قرار بده، و از كسانى كه تلاش آن ها را پذيرفتى، و امر آنان را آسان گرداندى و بيچارگى و اندوهشان را برطرف كردى و ترس آن ها را به ايمنى تبديل كردى قرار بده. خداوندا؛ به حقّ محمّد و آل محمّد بر محمّد و آل او درود فرست، و اين زيارت را آخرين زيارت من نسبت به اين بزرگوار قرار مده، و تا مادامى كه مرا در اين جهان باقى داشته اى بازگشتن به سوى اين بانوى بزرگوار را روزى من گردان، و هنگامى كه وفاتم فرارسيد مرا در زمرۀ او محشور فرما، و مرا از شفاعت او و فرزند عزيزش بهره مند گردان، و مرا و پدر و مادرم را و همۀ مردان و زنان مؤمن را بيامرز، و در دنيا به ما خير و خوبى و در آخرت خير و خوبى مرحمت فرما، و به رحمت گسترده ات ما را از عذاب دوزخ حفظ كن، و سلام و درود و رحمت و بركات خداوند بر شما سروران من باد.

ص: 646


1- 1) . مصباح الزائر:413، [1] المزار الكبير:660، البحار:102/70. [2]

20- زيارت حضرت حكيمه خاتون عليها السّلام

السّلام على جدّك المصطفى، السّلام على أبيك المرتضى، السّلام على الحسن و الحسين عليهما السّلام، السّلام على خديجة الكبرى، السّلام على فاطمة الزّهرآء سيّدة نسآء العالمين، السّلام على النّفوس الفاخرة و شفعآئي في الاخرة. السّلام عليك يا بنت وليّ اللّه، السّلام عليك يا بنت حجّة اللّه، السّلام عليك يا اخت وليّ اللّه، السّلام عليك يا عمّة وليّ اللّه، السّلام عليك يا بنت محمّد التّقيّ الجواد، السّلام عليك و رحمة اللّه و بركاته. أشهد أنّك مضيت على بصيرة من أمرك، راضية مرضيّة، و تقيّة نقيّة زكيّة، فرضي اللّه عنك و أرضاك، و جعل الجنّة مأواك و منزلك، و الصّلاة و السّلام عليكم جميعا و رحمة اللّه و بركاته. (1)

سلام بر جدّت محمّد مصطفى، سلام بر پدرت علىّ مرتضى، سلام بر (امام) حسن و (امام) حسين كه بر هر دو سلام باد، سلام بر خديجۀ كبرى، سلام بر فاطمۀ زهرا سرور زنان عالميان، سلام بر شخصيّت هاى ارزشمند و شفاعت كنندگان من در آخرت. سلام بر تو اى دختر ولىّ خدا، سلام بر تو اى دختر حجّت خدا، سلام بر تو اى خواهر ولىّ خدا، سلام بر تو اى عمّۀ ولىّ خدا، سلام بر تو اى دختر امام محمّد تقى حضرت جواد، سلام و رحمت و بركات خداوندى بر تو باد. گواهى مى دهم كه تو با بصيرت و آگاهى نسبت به كار خود روزگار گذراندى درحالى كه تو از خدا خشنود و خدا از تو خشنود بود، باتقوا، خالص و پاكيزه بودى، خداوند از تو خشنود بود و تو را از خود خشنود نمود و بهشت را منزل و مأوا و جايگاه هميشگى ات قرار داد، و درود و سلام و رحمت و بركات بى پايان الهى بر همۀ شما باد.

ص: 647


1- 1) . هامش مصباح الزائر:415. [1]

ص: 648

بخش دوازدهم:زيارت نوّاب امام عصر ارواحنا فداه و بعضى از دعاهايى كه اصحاب آن حضرت نقل نموده اند

اشاره

ص: 649

ص: 650

نايبان امام زمان ارواحنا فداه در زمان غيبت صغرى چهار نفر بودند كه به ترتيب عبارتند از:1-ابو عمرو عثمان بن سعيد بن عمرو عمرى اسدى،2-پسرش ابو جعفر محمّد بن عثمان بن سعيد عمرى،3-جناب ابو القاسم حسين بن روح بن ابو بحر نوبختى،4-جناب ابو الحسن علىّ بن محمّد سمرى (1).

اين بزرگواران، نايبان امام عصر ارواحنا فداه در زمان غيبت صغرى بودند. تمام نامه ها و دستورات آن حضرت به واسطۀ ايشان و با دست ايشان به شيعيان مى رسيد.

پس از آن زمان، غيبت كبرى پيش آمد و نيابت پايان پذيرفت.

1- زيارت نوّاب امام زمان ارواحنا فداه

شيخ طوسى رحمه اللّه در كتاب «تهذيب الأحكام» و سيّد بن طاووس رحمه اللّه در كتاب «مصباح الزائر» آورده اند: مستحبّ است زيارت كردن نايبان خاصّ و بزرگوار حضرت مهدى ارواحنا فداه را به زيارتى كه به جناب حسين بن روح قدّس سرّه منسوب است.

بدين صورت كه كنار قبر مطهّر جناب عثمان بن سعيد قدّس سرّه ايستاده و بگوييم:

ص: 651


1- 1) . آية اللّه سيّد احمد مستنبط رحمه اللّه مى گويد: ممكن است اين چهار نفر از اصحاب بقيّۀ ائمّه عليهم السّلام داراى فضيلت بيشترى بوده، بلكه بعيد نيست معصوم باشند. و در حال حاضر نيز واسطه بين امام و شيعيان هستند؛ همان گونه كه در دوران غيبت صغرى [1]حدود هفتاد سال داراى اين مقام بودند. (الزيارة و البشارة:1/132)

السّلام على رسول اللّه، السّلام على أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب، السّلام على خديجة الكبرى، السّلام على فاطمة الزّهرآء، السّلام على الحسن بن عليّ، السّلام على الحسين بن عليّ، السّلام على عليّ بن الحسين، السّلام على محمّد بن عليّ، السّلام على جعفر بن محمّد، السّلام على موسى بن جعفر، السّلام على عليّ بن موسى، السّلام على محمّد بن عليّ، السّلام على عليّ بن محمّد، السّلام على الحسن بن عليّ، السّلام على محمّد بن الحسن المهديّ صاحب الزّمان، السّلام عليك يا عثمان بن سعيد، أشهد أنّك باب المولى، أدّيت عنه و أدّيت إليه، ما خالفته و لا خالفت عليه، قمت خاصّا، و انصرفت سابقا، جئتك عارفا بالحقّ الّذي أنت عليه، و أنّك ما خنت في التّأدية و السّفارة، السّلام عليك من باب ما أوسعك،

سلام بر رسول خدا؛ سلام بر امير و فرمانرواى مؤمنان، حضرت علىّ بن ابى طالب؛ سلام بر حضرت خديجه، بزرگترين زن؛ سلام بر حضرت فاطمۀ زهرا؛ سلام بر امام حسن فرزند حضرت على؛ سلام بر امام حسين؛ فرزند حضرت على؛ سلام بر علىّ بن الحسين (امام سجّاد) ، سلام بر محمّد بن على (امام باقر) ، سلام بر جعفر بن محمّد (امام صادق) ، سلام بر موسى بن جعفر (امام كاظم) ، سلام بر علىّ بن موسى (امام رضا) ، سلام بر محمّد بن على (امام جواد) ، سلام بر علىّ بن محمّد (امام هادى) ، سلام بر حسن بن على (امام عسكرى) ؛ سلام بر محمّد بن حسن، حضرت مهدى صاحب عصر و زمان (عليهم السّلام) . سلام بر تو اى عثمان بن سعيد؛ گواهى مى دهم كه تو باب و راه رسيدن به مولاى مان هستى؛ پيغام ها را از او به ديگران، و از ديگران به او رسانيدى؛ نه با او مخالفت كردى و نه كسى را عليه او به مخالفت برانگيختى؛ بپاخاستى درحالى كه اوّلين نايب خاصّ بودى و از دنيا رفتى درحالى كه بر همه (از نظر عقيده) سبقت گرفتى. درحالى خدمتت شرفياب شده ام كه حقّى را كه تو بر آن هستى مى شناسم، و مى دانم كه در اداى رسالت و انجام وظيفۀ سفير بودنت هيچ خيانتى انجام نداده اى. سلام بر تو اى در رحمتى كه بسيار گسترش داشتى؛

ص: 652

و من سفير ما امنك، و من ثقة ما أمكنك، أشهد أنّ اللّه اختصّك بنوره حتّى عاينت الشّخص، فأدّيت عنه و أدّيت إليه.

و اى سفيرى كه بسيار امانت دار و مورد اعتماد بودى؛ و اى مورد اطمينانى كه قدرتت بسيار بالا بود. گواهى مى دهم كه خداوند تو را به نورش اختصاص داد تا آن كه شخص مبارك حضرتش را با چشم ديدى، و بدين سان پيغام ها را از او به ديگران و از ديگران به او رسانيدى.

سپس بر پيامبر و امامان عليهم السّلام تا امام زمان ارواحنا فداه دوباره سلام مى دهى و مى گويى:

جئتك مخلصا بتوحيد اللّه و موالاة أوليآئه، و البرآءة من أعدآئهم و من الّذين خالفوك، يا حجّة المولى، و بك اللّهمّ توجّهي، و بهم إليك توسّلي.

با يگانه دانستن خالصانۀ خداوند و دوستى و موالات خالصانۀ اولياى الهى، و بيزارى از دشمنانشان و بيزارى از كسانى كه با تو مخالفت كردند، خدمتت شرفياب شدم. اى دليل و حجّت مولا امام زمان بر ما؛ بارالها؛ تنها به تو روى آورده و توجّه دارم، و تنها به واسطۀ اين بزرگواران به سوى تو توسّل مى جويم.

پس از آن، هر دعايى كه مى خواهى بخوان و حاجت و خواسته ات را از خداى تعالى بخواه.

آن گاه ديگر نايبان بزرگوار را نيز همين گونه زيارت كن، و تنها به جاى اسم «عثمان بن سعيد» ، نام همان نايبى را كه زيارت مى كنى بگو. (1)

2- زيارت نايب اوّل

جناب عثمان بن سعيد رضوان اللّه عليه

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: در يكى از نسخه هاى كهن از تأليفات عالمان بزرگوار شيعه كه مورد اعتماد مى باشند، زيارتى براى مولاى مان جناب عثمان بن سعيد عمرى اسدى قدّس سرّه ديدم كه اين گونه است:

ص: 653


1- 1) . مفتاح الجنّات:1/462 به نقل از مصباح الزائر:514.

السّلام عليك أيّها العبد الصّالح، النّاصح للّه و لرسوله و لأوليآئه، المجدّ في خدمة ملوك الخلائق، امنآء اللّه و أصفيآئه، السّلام عليك أيّها الباب الأعظم، و الصّراط الأقوم، و الوليّ الأكرم، السّلام عليك أيّها المتوّج بالأنوار الإماميّة، المتسربل بالجلابيب المهديّة، المخصوص بالأسرار الأحمديّة، و الشّهب العلويّة، و المواليد الفاطميّة، السّلام عليك يا قرّة العيون، و السّرّ المكنون، السّلام عليك يا فرج القلوب، و نهاية المطلوب. السّلام عليك يا شمس المؤمنين، و ركن الأشياع المنقطعين، السّلام على وليّ الأيتام، و عميد الجحاجحة الكرام، السّلام على الوسيلة إلى سرّ اللّه في الخلائق، و خليفة وليّ اللّه الفاتق الرّاتق. السّلام عليك يا نآئب قوام الإسلام، و بهآء الأيّام، و حجّة اللّه الملك العلاّم على الخاصّ و العامّ،

سلام بر تو، اى بندۀ شايستۀ كه خيرخواهى براى خدا، رسولش و اوليايش كردى؛ به طور جدّى و فعّال، در خدمت پادشاهان حقيقى مخلوقات، يعنى امينان خداوند و برگزيدگانش بودى؛ سلام بر تو اى بزرگ ترين باب و واسطه، و اى راه بسيار استوار، و اى ولىّ و سرپرست بسيار بزرگوار. سلام بر تو اى كسى كه تاجى از نورهاى اماميّه بر سر دارى؛ كسى كه پوشيده شده اى به پوشش هاى مهدويّت؛ كسى كه اختصاص يافتى به اسرار احمدى و ستاره هاى درخشان علوى، و فرزندان حضرت فاطمه عليهما السّلام؛ سلام بر تو اى نور ديدگان و راز پنهان؛ سلام بر تو اى راحتى دل ها و گشايش دهندۀ قلب ها، و نهايت خواهش ها و خواسته ها؛ سلام بر تو اى خورشيد مؤمنان، و تكيه گاه شيعيان راه گم كرده و دور از امام، سلام بر سرپرست يتيمان (آل محمّد عليهم السّلام) ، و مورد اعتماد سروران بزرگوار؛ سلام بر وسيله و واسطۀ دسترسى به سرّ الهى كه در بين مردم است؛ و جانشين ولىّ خدا كه به رتق و فتق امور شيعيان و مردم مى پردازد. سلام بر تو اى نايب كسى كه پايدارى اسلام به واسطۀ اوست، و روشنى و درخشندگى ايّام است؛ و حجّت خداوند-كه صاحب ملك و ملكوت و بسيار دانا است-بر همۀ مردم از خواصّ و عوام؛

ص: 654

الفاروق بين الحلال و الحرام، و النّور الزّاهر، و المجد الباهر في كلّ موقف و مقام. السّلام عليك يا وليّ بقيّة الأنبيآء و خيرة إله السّمآء، المختصّ بأعلى مراتب الملك العظيم، المنجي من متالف العطب العميم، ذي اللّوآء المنصور، و العلم المنشور، و العلم المستور، و المحجّة العظمى، و الحجّة الكبرى، سلالة المقدّسين، و ذرّيّة المرسلين، و ابن خاتم النّبيّين، و بهجة العابدين، و ركن الموحّدين، و وارث الخيرة الطّاهرين، صلّى اللّه عليهم صلاة لا تنفد و إن نفد الدّهر، و لا تحول و إن حال الزّمن و العصر. أللّهمّ إنّي اقدّم بين يدي سؤالي، الإعتراف لك بالوحدانيّة، و لمحمّد بالنّبوّة، و لعليّ بالإمامة، و لذرّيّتهما بالعصمة و فرض الطّاعة، و بهذا الوليّ الرّشيد، و المولى السّديد، أبي محمّد عثمان بن سعيد، أتوسّل إلى اللّه بالشّفاعة

همان كسى كه حلال و حرام را از هم جدا مى كند، و روشنى تابان، و شكوه زيبا و درخشان، در هر جايگاه و توقّف گاه است؛ سلام بر تو اى ولىّ و نمايندۀ باقى ماندۀ پيامبران و برگزيدۀ خداى آسمان؛ كه بلندترين مرتبه ها در هستى اختصاص به او دارد؛ باعث نجات همگان از حوادث هلاكت بار فراگير و همه گير اوست؛ داراى بيرق پيروز، و پرچم افراشته و دانش پنهان، و طريقه و راه وروش بزرگ مرتبه، و دليل و برهانى والا، و از نسل سروران پاك و از فرزندان فرستادگان الهى، و فرزند آخرين و ارجمندترين پيامبر، و نشاط و شادمانى پرستش گران، و تكيه گاه يكتاپرستان، و ارث برنده از بهترين پاكان است. درود پيوستۀ الهى بر ايشان؛ درودى كه پايان نپذيرد، گرچه روزگار پايان يابد؛ درودى كه دگرگون نشود گرچه زمان و عصر دگرگون گردد. بارالها؛ من پيش از عرض حال و درخواستم به پيشگاه مقدّس تو، اعتراف خود به يگانگى تو را؛ و نيز اعتراف به پيامبر بودن حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، امامت حضرت على عليه السّلام، و عصمت داشتن و واجب الإطاعه بودن نسل پاك اين دو بزرگوار را تقديم و پيشكش مى كنم. و همچنين به اين سرپرست و نمايندۀ راه يافته و اين مولاى باثبات و استقامت يعنى جناب ابو محمّد عثمان بن سعيد، به سبب شفاعت او به سوى خداوند توسّل مى جويم.

ص: 655

إليه، ليشفع إلى شفعآئه، و أهل مودّته و خلصآئه، أن يستنقذوني من مكاره الدّنيا و الآخرة. أللّهمّ إنّي أتوسّل إليك بعبدك عثمان بن سعيد، و اقدّمه بين يدي حوآئجي أن تصلّي على محمّد و ال محمّد و شيعته و أوليآئه، و أن تغفر لي الحوب و الخطايا، و تستر عليّ الزّلل و السّيّئات، و ترزقني السّلامة من الرّزايا. فكن لي يا وليّ اللّه شافعا نافعا، و ركنا منيعا دافعا، فقد ألقيت إليك بالآمال، و وثقت منك بتخفيف الأثقال، و قرعت بك يا سيّدي باب الحاجة، و رجوت منك جميل سفارتك، و حصول الفلاح بمقام غياث أعتمد عليه و أقصد إليه، و أطرح نفسي بين يديه، و السّلام عليك و رحمة اللّه و بركاته.

تا شفاعت كند نزد شفيعانش و آن ها كه مودّت و دوستى ايشان را دارند و خود را در راه آنان خالص نموده اند كه مرا از ناخوش آيندهاى دنيا و آخرت نجات بخشند. بارالها؛ من به واسطۀ بندۀ خوبت جناب عثمان بن سعيد، به تو متوسّل مى شوم؛ و او را پيشاپيش حوائجم مقدّم مى دارم كه بر محمّد و آل محمّد و شيعيان و دوستانشان درود فرستى، و گناهان و اشتباهاتم را ببخشى، و لغزش ها و زشتى ها را بر من بپوشانى، و سالم ماندن از مصيبت ها را نصيبم گردانى. بدين سان، اى ولىّ خدا؛ واسطه گرى سودمند، و تكيه گاهى محكم و مدافع براى من باش؛ مى دانى كه با آرزوهاى فراوان نزدت آمده ام، و اطمينان دارم كه سنگينى گناهان مرا كم مى كنى، و به واسطۀ تو اقدام به كوبيدن درب حاجت كرده ام، و از تو اميد بهترين پيغام رسانى را دارم، و اميدوارم به واسطۀ شما رستگارى حاصل كنم به جايگاه دادرسى كه به او اعتماد دارم و به قصد دستيابى به او نزد شما آمده ام، و جانم را پيش رويش بيفكنم. سلام و رحمت و بركات خداوند نثارت باد.

سپس، نماز زيارت را به جاى آورده و به او و ديگر كسانى كه در نيابت با او شريك بوده اند هديه كن، درود خدا بر همۀ آنان باد. سپس درحالى كه روبه روى ايشان مى باشى، با آن بزرگوار وداع كن. (1)

ص: 656


1- 1) . بحار الأنوار:102/292.

3- نماز براى وسعت رزق

كه از جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه نقل شده است

مبشّر بن عبد العزيز روايت كرده و مى گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام بودم كه يكى از شيعيان وارد شد و عرض كرد: قربانت شوم، من فقير و نيازمندم.

امام صادق عليه السّلام فرمود:

منتظر باش، تا روز چهارشنبه فرارسد؛ آن روز را و روز پنجشنبه و جمعه را كه بعد از آن است روزه بگير. هنگام ظهر روز جمعه، بر بالاى پشت بامت يا به دشت و صحرا برو و به گونه اى كه هيچ كس تو را نبيند رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را زيارت كن، آن گاه در همان جا دو ركعت نماز به جاى آور. سپس بر دو زانويت بنشين و آن ها را بر زمين بچسبان و درحالى كه رو به قبله هستى دست راستت را بالاى دست چپت رو به آسمان بالا ببر و بگو:

أللّهمّ أنت أنت، إنقطع الرّجآء إلاّ منك، و خابت الامال إلاّ فيك، يا ثقة من لا ثقة له، لا ثقة لي غيرك، إجعل لي من أمري فرجا و مخرجا، و ارزقني من حيث أحتسب، و من حيث لا أحتسب.

خدايا؛ تو، تويى؛ اميد، جز از تو بريده شد؛ و آرزوها، جز در مورد تو ناكام گشت؛ اى تنها مورد اطمينان كسى كه هيچ شخص مورد اطمينانى ندارد؛ من نيز هيچ شخص مورد اعتمادى جز تو ندارم؛ در كارم راحتى و گشايش و گريزگاهى قرار بده و از جايى كه گمان مى برم و حتّى از جايى كه گمان نيز نمى برم به من روزى و نصيب برسان.

سپس روى زمين سجده كن و بگو: يا مغيث، إجعل لي رزقا من فضلك.

اى فريادرس؛ براى من روزى و نصيبى از فضلت قرار ده.

پس خورشيد روز شنبه طلوع نخواهد كرد مگر با رزق وروزى تازه اى كه برايت فراهم شده باشد.

ص: 657

احمد بن مابنداذ-راوى اين حديث-مى گويد: به ابو جعفر جناب محمّد بن عثمان بن سعيد عمرى قدّس سرّه عرض كردم: اگر كسى بخواهد اين نماز و دعاى درخواست رزق را بخواند و در شهر مدينه نباشد، بايد چه كند؟

فرمود: آقا و سرورمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را در حرم امامى كه در شهر و سرزمين خودش است در قسمت بالاى سر آن امام زيارت كند.

عرض كردم: اگر در شهر خودش قبر هيچ يك از امامان نباشد، چه كند؟

فرمود: بعضى از مؤمنان نيكوكار و شايسته را زيارت كند، و سپس به صحرا برود، و در قسمت راست صحرا دستورى را كه در روايت آمده است اجرا كند؛ ان شاء اللّه اين كار باعث رستگارى و كاميابى او خواهد بود. (1)

4- دعاى مهمّ

كه جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه آن را بسيار عظيم و باارزش دانسته است

اين دعا را حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و امام باقر و امام صادق عليهما السّلام مى خوانده اند، دعاى حاضر را به جناب ابو جعفر محمّد بن عثمان قدّس سرّه عرضه كردند، فرمود: دعايى مانند اين دعا وجود ندارد و خواندن اين دعا، از باارزش ترين عبادت هاست.

دعا اين است:

أللّهمّ أنت ربّي و أنا عبدك، امنت بك مخلصا لك على عهدك و وعدك ما استطعت، أتوب إليك من سوء عملي، و أستغفرك لذنوبي الّتي لا يغفرها غيرك، أصبح ذلّي مستجيرا بعزّتك،

بارالها؛ تو پروردگار من هستى، و من بندۀ توام؛ مخلصانه به تو ايمان آوردم، و در حدّ توانم و تا آنجا كه توانسته ام بر عهد و پيمانى كه با تو دارم هستم؛ از بدرفتارى هايم توبه كرده و به سوى تو بازمى گردم، و در مورد گناهانم كه جز تو بخشنده اى براى آن ها وجود ندارد، از تو طلب بخشش مى كنم. ضعف و ذلّت من پناهنده به عزّت و قدرت تو گرديده،

ص: 658


1- 1) . مصباح المتهجّد:329، البلد الأمين:475.

و أصبح فقري مستجيرا بغناك، و أصبح جهلي مستجيرا بحلمك، و أصبحت قلّة حيلتي مستجيرة بقدرتك. و أصبح خوفي مستجيرا بأمانك، و أصبح دآئي مستجيرا بدوآئك، و أصبح سقمي مستجيرا بشفآئك، و أصبح حيني مستجيرا بقضآئك، و أصبح ضعفي مستجيرا بقوّتك، و أصبح ذنبي مستجيرا بمغفرتك، و أصبح وجهي الفاني البالي مستجيرا بوجهك الباقي الدّآئم الّذي لا يبلى و لا يفنى. يا من لا يواريه ليل داج، و لا سمآء ذات أبراج، و لا حجب ذات ارتجاج (أتراج) ، و لا مآء ثجّاج في قعر بحر عجاج، يا دافع السّطوات، يا كاشف الكربات، يا منزل البركات من فوق سبع سماوات. أسألك يا فتّاح يا نفّاح يا مرتاح، يا من بيده خزآئن كلّ مفتاح، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد الطّاهرين الطّيّبين، و أن تفتح

و براى برطرف شدن نيازم به بى نيازى تو پناه آوردم، و نادانى خود را با آويختن به حلم و بردبارى تو جبران مى كنم، و بيچارگى خود را با پناه آوردن به قدرت تو برطرف مى كنم. ترسم به دامان امان و امنيّت تو پناه آورده، دردم به دواى تو پناه آورده است؛ بيماريم در پناه شفاى تو آمده، از هلاكت و نابودى ام دست به دامان قضاى تو شده ام، ناتوانى من از نيروى تو كمك مى جويد، و گناهانم در پى بخشش تواند، و رخسار نابودشدنى و كهنه شونده ام به روى مبارك و هميشگى و پايدار تو كه فنا و كهنگى در آن نيست پناهنده شده است. اى كسى كه پنهان نمى كند شب تاريك از او چيزى را، و نه آسمان پر از برج ها (مجموعۀ ستارگان) ، و نه حجاب هاى پيوسته و نه آب هاى ريزان در ژرفاى دريا. اى كسى كه چيرگى دشمنان را برطرف مى كند، اى كسى كه اندوه ها را برطرف مى كند، اى كسى كه بركت ها را از بالاى هفت آسمان مى فرستد، اى بسيار گشايش گر؛ اى بسيار نعمت دهنده؛ اى راحتى؛ اى كسى كه گنجينه هاى تمام كليدها در دست توست؛ از تو درخواست مى كنم بر محمّد و آل محمّد-كه پاك و پاكيزه اند-درود بفرستى و

ص: 659

لي من خير الدّنيا و الاخرة، و أن تحجب عنّي فتنة الموكّل بي، و لا تسلّطه عليّ فيهلكني، و لا تكلني إلى أحد طرفة عين فيعجز عنّي، و لا تحرمني الجنّة، و ارحمني و توفّني مسلما، و ألحقني بالصّالحين، و اكفني بالحلال عن الحرام، و بالطّيّب عن الخبيث يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ خلقت القلوب على إرادتك، و فطرت العقول على معرفتك، فتململت الأفئدة من مخافتك، و صرخت القلوب بالوله، و تقاصر وسع قدر العقول عن الثّنآء عليك، و انقطعت الألفاظ عن مقدار محاسنك، و كلّت الألسن عن إحصآء نعمك، فإذا ولجت بطرق البحث عن نعتك بهرتها حيرة العجز عن إدراك وصفك. فهي تتردّد في التّقصير عن مجاوزة ما حدّدت لها، إذ ليس لها أن تتجاوز ما أمرتها، فهي بالإقتدار على ما مكّنتها تحمدك بما أنهيت إليها،

از خير و خوشى دنيا و آخرت برايم گشايش كنى، و هر فتنه اى را كه دامنگير من شده است بردارى و بر من مسلّطش نكنى كه نابودم كند؛ و حتّى يك چشم برهم زدن مرا به كسى (جز خودت) وامگذارى؛ زيرا نمى تواند برايم كارى بكند. مرا از بهشت محروم مساز، و به من رحم كن، و مرا مسلمان بميران، و به صالحان و شايستگان ملحق كن، و به سبب حلال از حرام و به سبب پاكى از ناپاكى مرا بى نياز گردان و كفايت كن، اى مهربان ترين مهربانان. بارخدايا؛ دل ها را براساس ارادۀ خودت آفريدى، و عقل ها را با شناخت خودت به وجود آوردى؛ بدين سان، دل ها از ترس تو ناآرام گرديد، و قلب ها صدا و فرياد در دادند كه حيران تواند، و توان عقل ها در ثناگويى تو كم شد، و كلمات تمام شدند و نتوانستند اندازۀ خوبى هايت را دريابند، و زبان ها از شمارش نعمت هايت خسته شدند و هرگاه خواستند به هر شكلى صفات تو را بازگو كنند در ناتوانى از درك صفات تو حيرت زده شدند. پس آن دچار ترديد شد در كوتاهى كردن نسبت به گذشتن از حدّ مجازى كه برايش تعيين كردى؛ چرا كه حق ندارد از حدّ مجازى كه به او فرمان داده اى عبور كرده و بگذرد، و آن قدرت دارد طبق آنچه به او توانايى داده اى تو را ستايش كند به مقدارى كه به او نيرو رسانيده اى،

ص: 660

و الألسن منبسطة بما تملي عليها، و لك على كلّ من استعبدت من خلقك ألاّ يملّوا من حمدك، و إن قصرت المحامد عن شكرك على ما أسديت إليها من نعمك. فحمدك بمبلغ طاقة جهدهم (حمدهم) الحامدون، و اعتصم برجآء عفوك المقصّرون، و أوجس بالرّبوبيّة لك الخآئفون، و قصد بالرّغبة إليك الطّالبون، و انتسب إلى فضلك المحسنون، و كلّ يتفيّأ في ظلال تأميل عفوك، و يتضآئل بالذّلّ لخوفك، و يعترف بالتّقصير في شكرك. فلم يمنعك صدوف من صدف عن طاعتك، و لا عكوف من عكف على معصيتك أن أسبغت عليهم النّعم، و أجزلت لهم القسم، و صرفت عنهم النّقم، و خوّفتهم عواقب النّدم، و ضاعفت لمن أحسن، و أوجبت على المحسنين شكر توفيقك للإحسان، و على المسيء شكر تعطّفك بالإمتنان،

و زبان ها تا جايى كه تو براى شان املا كردى گويا هستند. بدين جهت حقّ تو بر تمام آفريده هايى كه بايد تو را بپرستند آن است كه از ستايش تو خسته و افسرده نشوند؛ با اين كه هرچه تو را بستايند و سپاس گذارند، باز هم ستايش ها در مقابل نعمت هايت نارسا است. پس ستايشگران به اندازۀ توان و كوشش خود تو را ستايش كردند، و مقصّران به رشتۀ عفو و بخشش تو چنگ زدند، و ترسناكان از مقام ربوبيّت تو لرزانند، و آن ها كه در جستجوى تواند با اشتياق به درگاهت مى شتابند؛ و نيكوكاران، منتسب به فضل و فزون بخشى تواند؛ همگى نيز در سايۀ آرزوى عفوت نشسته اند، و در هراس از تواند، و به كوتاهى در سپاس تو اعتراف دارند. آن ها كه از فرمان برداريت روگردان اند، يا به نافرمانيت مشغول اند، تو را مانع نشد و بازنداشت از اين كه نعمت هايت را بر ايشان سرازير كنى، و نصيب و قسمت ايشان را فراوان گردانى؛ و بلاها و مصيبت ها را از آن ها بگردانى، و از عاقبت و آينده كه دچار ندامت و پشيمانى مى شوند بترسانى، و براى كسى كه نيكى كند چند برابر پاداش دهى. بر نيكوكاران لازم كردى كه شكر و سپاس تو را در برابر توفيق نيكوكارى به جاى آورند، و بر بدكاران نيز واجب كردى تا شكر و سپاس تو را به خاطر مهربانى و منّت نهادنت به جاى آورند؛

ص: 661

و وعدت محسنهم بالزّيادة في الإحسان منك. فسبحانك تثيب على ما بدؤه منك، و انتسابه إليك، و القوّة عليه بك، و الإحسان فيه منك، و التّوكّل في التّوفيق له عليك، فلك الحمد حمد من علم أنّ الحمد لك، و أنّ بدأه منك، و معاده إليك حمدا لا يقصر عن بلوغ الرّضا منك، حمد من قصدك بحمده، و استحقّ المزيد له منك في نعمه، و لك مؤيّدات من عونك، و رحمة تخصّ بها من أحببت من خلقك. فصلّ على محمّد و اله، و اخصصنا من رحمتك و مؤيّدات لطفك، بأوجبها للإقالات، و أعصمها من الإضاعات، و أنجاها من الهلكات، و أرشدها إلى الهدايات، و أوقاها من الآفات، و أوفرها من الحسنات، و أنزلها بالبركات، و أزيدها في القسم، و أسبغها للنّعم، و أسترها للعيوب، و أغفرها للذّنوب، إنّك قريب

البتّه به نيكوكاران نيز وعده دادى احسان و نيكى خود را به ايشان-در برابر سپاس شان-افزون گردانى. اى خداى سبحان؛ تو چه قدر منزّه و بى عيبى؛ چون، پاداشى كه مى دهى در ازاى چيزى است كه آغازش از ناحيۀ تو است، و همه مى دانند كه از جانب توست، و توان انجام آن را نيز خودت داده اى، و اين نيكى از جانب توست، و توفيق بر انجام آن نيز با توكّل بر تو حاصل مى شود. پس تو را ستايش مى كنم؛ ستايش كسى كه مى داند ستايش ها ويژۀ توست، و آغازش از تو بوده، و بازگشت آن نيز به سوى خودت است؛ ستايشى كه مرا به طور حتم به رضايت و خشنوديت مى رساند؛ ستايش كسى كه با ستايش خود تو را قصد كرده، و بدين سان استحقاق فزونى نعمت هايت را نيز پيدا كرده است. و تو تأييدكنندگانى از راه كمك رسانى دارى؛ و مرحمتى كه به هريك از آفريدگانت كه دوستش داشته باشى اختصاص خواهى داد. پس بر محمّد و آل او درود بفرست، و ما را از آن رحمت ها و الطاف تأييدكننده و موفّقيّت بارت ارزانى دار كه بيشتر باعث درگذشتن از گناهان، و حفظ از تباهى ها، و نجات از هلاكت ها، و راهنمايى به مسيرهاى هدايت، و نگهدارى از آفت ها، و فراوانى خوبى ها و نيكى ها، و نزول بركت ها، و فزونى قسمت ها و سهم ها، و ريزش و فراوانى نعمت ها، و پوشش عيب ها، و بخشش گناهان گردد. همانا تو نزديك و

ص: 662

مجيب. فصلّ على خيرتك من خلقك، و صفوتك من بريّتك، و أمينك على وحيك بأفضل الصّلوات، و بارك عليه بأفضل البركات، بما بلّغ عنك من الرّسالات، و صدع بأمرك، و دعا إليك، و أفصح بالدّلائل عليك بالحقّ المبين، حتّى أتاه اليقين، و صلّى اللّه عليه في الأوّلين، و صلّى اللّه عليه في الآخرين، و على اله و أهل بيته الطّاهرين، و اخلفه فيهم بأحسن ما خلّفت به أحدا من المرسلين بك يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ لك إرادات لا تعارض دون بلوغها الغايات، قد انقطع معارضتها بعجز الإستطاعات عن الرّدّ لها دون النّهايات، فأيّة إرادة جعلتها إرادة لعفوك، و سببا لنيل فضلك، و استنزالا لخيرك، فصلّ على محمّد و أهل بيت محمّد، و صلها اللّهمّ بدوام، و ابدأها بتمام، إنّك واسع الحبآء، كريم العطآء، مجيب النّدآء

پاسخ دهنده هستى. پس بر بهترين آفريده ات، و برگزيده و زبدۀ مخلوقاتت، و امين وحى خودت، برترين و ارزشمندترين درودها را بفرست و به او به برترين بركت ها بركت بده؛ آن گونه كه او نيز رسالت ها و پيغام هاى تو را رساند، و دستورت را آشكار كرد، و به سوى تو فراخواند، و به طور روشن و فصيح و گويا به آنچه حقّ و آشكار است به دليل آوردن بر وجود تو پرداخت؛ تا آن كه مرگ به سراغش آمد. خدا در ابتداييان بر او درود فرستد، و در آيندگان نيز بر او درود فرستد، و بر آل و اهل بيت پاكش نيز درود فرستد، و به بهترين چيزى كه جايگزين كردى به آن چيز يكى از رسولانت را، در مورد ايشان جايگزين كن؛ اى مهربان ترين مهربانان. بارالها؛ تو اراده هايى دارى كه به طور حتم به مقصد و هدف نهايى خواهند رسيد و كسى را ياراى درگيرى با ارادۀ تو نيست. اگر به رويارويى و درگيرى ارادۀ تو نيز بيايند ناتوان مى شوند و به طور حتم به مقصود كامل خودت مى رسى. پس هر اراده اى كه براى بخشش كرده اى، و هر سببى كه براى رسيدن به فضلت قرار داده اى، و هر چيزى را كه باعث فرود آمدن خيرات و بركاتت است؛ بر محمّد و اهل بيت محمّد درود بفرست، و آن ها را به جاودانگى متّصل فرما، و به طور كامل آغاز گردان؛ همانا تو داراى بخشش فراگير، عطاى كريمانه، پاسخ دهنده به ندا

ص: 663

سميع الدّعآء. (1)

و شنوندۀ خوبى براى دعا هستى.

5- دعاى سمات

كه از نايب دوّم جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه روايت شده است

محمّد بن على مى گويد: در مجلس جناب محمّد بن عثمان بن سعيد عمرى رحمه اللّه حضور داشتيم، ايشان بعد از كلماتى كه ذكر كردند فرمودند:

ابو عمرو محمّد بن سعيد به من خبر داد، و او از محمّد بن اسلم و او از محمّد بن سنان و ايشان از مفضّل بن عمر جعفى، و آن بزرگوار از امام صادق عليه السّلام روايت كرد.

البتّه در اين روايت چنين آمده است كه مستحبّ است اين دعا در ساعت پايانى روز جمعه خوانده شود.

شيخ طوسى رحمه اللّه نيز در هنگام بازگو كردن اين دعا فرموده است: دعاى سمات، از جناب عمرى (محمّد بن عثمان) رحمه اللّه روايت شده است، و مستحبّ است در ساعت پايانى روز جمعه خوانده شود.

اكنون متن دعا را طبق روايت كفعمى رحمه اللّه مى آوريم:

أللّهمّ إنّي أسألك باسمك العظيم الأعظم، الأعزّ الأجلّ الأكرم، الّذي إذا دعيت به على مغالق أبواب السّمآء للفتح بالرّحمة انفتحت، و إذا دعيت به على مضآئق أبواب الأرض للفرج

بارالها؛ به واسطۀ آن نام بزرگ و بزرگ ترت از تو درخواست مى كنم؛ همان نامى كه عزت مندتر و شكوهمندتر و گرامى است؛ همان اسمى كه هرگاه بر قفل هاى درهاى آسمان به آن اسم خوانده شوى اثر مى كند و با رحمت تو درهاى آسمان باز مى شود؛ همان نامى كه اگر بر گرفتگى هاى درهاى زمين براى گشايش به آن اسم خوانده شوى، اثر مى كند

ص: 664


1- 1) . بحار الأنوار:95/402، به نقل از مهج الدعوات:153.

بالرّحمة انفرجت، و إذا دعيت به على العسر لليسر تيسّر (1)،

و گشايش ايجاد مى شود؛ و اگر براى آسان شدن سختى ها بدان خوانده شوى، راحتى و آسانى دست مى دهد

ص: 665


1- 1) . اين فقره از دعا در كتاب هاى ادعيه چنين آمده است: «و إذا دعيت به على العسر لليسر تيسّرت» به صورت تأنيث ولى صحيح «تيسّر» مى باشد. علاّمۀ بزرگوار شيخ على اكبر نهاوندى رحمه اللّه در كتاب «العبقرىّ الحسان» مى گويد: خطيب پرهيزكار حاج ميرزا حسن نجل امين الواعظين اردبيلى براى من تعريف كرد و گفت: در سال هزار و سيصد و چهل و سه مشاهد مقدّسۀ عراق را زيارت كردم، تنها آرزوى من و مهم ترين حاجتم در اين مشاهد مقدّسه، تشرّف به خدمت حضرت ولىّ عصر عجّل اللّه تعالى فرجه بود. در كاظمين (عليهما السّلام) مشرّف بودم و طبق برنامه اى كه داشتم روزهاى جمعه غسل مى كردم و وارد حرم مطهّر مى شدم و بعد از اداء نماز ظهر و عصر اعمال و مستحبّات واردۀ روز جمعه را انجام مى دادم و تا وقت نماز مغرب و عشاء در حرم مى ماندم، سپس از حرم مطهّر بيرون مى آمدم. روز جمعه اى به حرم مطهّر مشرّف شدم، بالا سر مطهّر حضرت جواد عليه السّلام نشسته و مشغول قرائت شدم تا آن كه وقت دعاى سمات-ساعت آخر روز-فرارسيد، ازدحام جمعيّت به جهت درك ثواب آن ساعت زياد شد، از زيادى جمعيّت جا بر من تنگ شد و از طرفى زمان كمى تا غروب مانده بود، با عجله مشغول خواندن دعاى سمات شدم. ناگاه متوجّه شدم كه شخص درشت اندام زيبارويى در كنار من نشسته، او عمّامۀ سفيدى به سر بسته و محاسن سياهى داشت، قامتى معتدل و لباس و محاسنى معمولى داشت و بر گونۀ راستش خالى بود؛ من دعا مى خواندم و او گوش مى كرد و عباراتى را كه من غلط مى خواندم تصحيح مى نمود. از آن جمله چون اين عبارت را خواندم: «و إذا دعيت بها على العسر لليسر تيسّرت» ، فرمود: چرا فعل را مؤنّث مى خوانى در صورتى كه فاعل مؤنّث نيست؟ گفتم: به جهت رعايت مجانست با افعال ماقبل و مابعد آن؛ زيرا كه افعال در آن ها مؤنّث آمده است. فرمود: اين مطلب غلط است، البتّه منظور من از اين كلام ايراد به تو نبود، فقط خواستم بدانى، چون تو از اهل علم هستى. من از او به خاطر اين مطلب تشكّر نمودم، هنگامى كه از جا برخاست، در دلم افتاد كه ببينم اين آقا با اين اوصاف كيست؟ و چگونه در اينجا نشست با اين كه از زيادى جمعيّت كنار من جايى نبود، دعا را ترك كرده و برخاستم، به دنبال او رفتم تا او را بشناسم؟ و با جدّيت تمام او را جستجو نموده ولى پيدا نكردم. با حالت تأسّف نشستم و بقيّۀ دعا را با اشك هاى جارى و ناله تمام كردم، پس از آن هرگاه اين قضيّه به يادم مى افتاد آه مى كشيدم. به وطنم بازگشتم و اين قضيّه را فراموش كردم. سه سال گذشت شبى در عالم خواب ديدم كه مشرّف به حرم مطهّر كاظمين عليهما السّلام شده ام، حضرت جواد عليه السّلام نشسته است، و آن حضرت گندم گون است، من از آن حضرت پيرامون مسائل مشكله سؤال مى كردم كه برخى از آن ها را فراموش كرده ام. از مسائلى كه به يادم مانده اين است كه از حضرتش پرسيدم: من هميشه در مشاهد مشرّفه از خداى تعالى مى خواستم و به شما و نياكان شما-ائمّۀ طاهرين عليهم السّلام-متوسّل مى شدم

و إذا دعيت به على الأموات للنّشور انتشرت، و إذا دعيت به على كشف البأسآء و الضّرّآء انكشفت، و بجلال نور وجهك الكريم أكرم الوجوه، و أعزّ الوجوه، الّذي عنت له الوجوه، و خضعت له الرّقاب، و خشعت له الأصوات، و وجلت له القلوب من مخافتك، و بقوّتك الّتي بها تمسك السّمآء أن تقع على الأرض إلاّ بإذنك و تمسك السّماوات و الأرض أن تزولا، و بمشيّتك الّتي دان لها العالمون، و بكلمتك الّتي خلقت بها السّماوات و الأرض، و بحكمتك الّتي صنعت بها العجآئب، و خلقت بها الظّلمة و جعلتها ليلا، و جعلت اللّيل سكنا، و خلقت

و اگر براى برانگيخته شدن مردگان، با آن خوانده شوى، مردگان برانگيخته مى شوند؛ و اگر براى برطرف شدن سختى و بلا و رنج به آن اسم خوانده شوى، برطرف شود. و خدايا؛ تو را به واسطۀ نور چهرۀ بزرگوارانه ات كه باكرامت ترين رخسارها، و عزّت مندترين آنهاست مى خوانم؛ همان روى مباركى كه همۀ روها و همۀ آبروداران در برابرش خوار و فروتنند، و گردن ها در مقابلش خم شده اند، و همۀ صداها در برابر او به لرزه افتاده اند، و دل ها از ترس تو در هراسند. و به واسطۀ قدرتت و نيرو و توانت از تو درخواست مى كنم؛ نيرويى كه با آن آسمان را از افتادن بر روى زمين نگه داشته اى-و اين تنها با اذن تو خواهد شد-و آسمان ها و زمين را از نابودى نگه داشتى، و به واسطۀ مشيّت و خواست تو از تو درخواست مى كنم؛ همان مشيّتى كه جهانيان در مقابلش پاى بند هستند؛ و نيز تو را مى خوانم به واسطۀ كلمه ات كه آسمان ها و زمين را به وسيلۀ آن آفريدى؛ و به حكمتى كه با آن چيزهاى شگفت انگيز را ساختى، و تاريكى را آفريدى و آن را شب قرار دادى، و شب را مايۀ آرامش قرار دادى؛

ص: 666

بها النّور و جعلته نهارا، و جعلت النّهار نشورا مبصرا، و خلقت بها الشّمس و جعلت الشّمس ضيآء، و خلقت بها القمر و جعلت القمر نورا، و خلقت بها الكواكب و جعلتها نجوما و بروجا، و مصابيح و زينة و رجوما للشّياطين، و جعلت لها مشارق و مغارب، و جعلت لها مطالع و مجاري، و جعلت لها فلكا و مسابح، و قدّرتها في السّمآء منازل فأحسنت تقديرها، و صوّرتها فأحسنت تصويرها، و أحصيتها بأسمآئك إحصآء، و دبّرتها بحكمتك تدبيرا فأحسنت تدبيرها، و سخّرتها بسلطان اللّيل و سلطان النّهار و السّاعات، و عدد السّنين و الحساب، و جعلت رؤيتها لجميع النّاس مرأى واحدا. و أسألك اللّهمّ بمجدك الّذي كلّمت به عبدك و رسولك موسى بن عمران عليه السّلام في المقدّسين، فوق إحساس الكرّوبييّن، فوق غمآئم

و با آن روشنى را آفريده، و آن را روز قرار دادى، و روز را هنگام جنب وجوش به همراه بينايى قرار دادى؛ و با آن خورشيد را به وجود آورده و آن را روشنى بخش ساختى؛ و با آن ماه را آفريدى و آن را روشنى شب قرار دادى؛ و با آن ستارگان را خلق كردى و آن ها را اختران تابان و برج هاى آسمان و چراغ ها، و زينت بخش، و براى راندن شيطان ها قرار دادى. و براى آن مشرق ها و مغرب ها، و محلّ هاى طلوع و محلّ هاى جريان قرار دادى، و براى آن محور و مدار حركت و محلّ گردش و شناورى قرار دادى. و در آسمان براى آنها جايگاه مقرّر فرمودى و اندازه اش را نيكو قرار دادى، و صورت بخشيدى، و نيكو صورت نگارى كردى؛ و با نام هايت به شماره درآوردى، و با حكمتت تدبير نمودى پس به خوبى تدبير فرمودى، و تحت سلطۀ شب و روز و ساعت ها و شمارۀ سال ها و حساب آن ها را مسخّر نمودى؛ و ديدن آن ها را براى تمام مردم، يكسان كردى. بارالها؛ از تو به واسطۀ شكوهت درخواست مى كنم؛ همان كه بدان وسيله با بنده و فرستاده ات حضرت موسى پسر عمران -سلام بر او باد-سخن گفتى در ميان قدسيان، بالاتر از آن چه كرّوبيانت قادر به درك آن باشند؛ بالاتر از ابرهاى

ص: 667

النّور، فوق تابوت الشّهادة في عمود النّار، و في طور سينآء، و في جبل حوريث في الواد المقدّس، في البقعة المباركة من جانب الطّور الأيمن من الشّجرة، و في أرض مصر بتسع ايات بيّنات، و يوم فرقت لبني إسرآئيل البحر، و في المنبجسات الّتي صنعت بها العجآئب في بحر سوف، و عقدت مآء البحر في قلب الغمر كالحجارة، و جاوزت ببني إسرآئيل البحر، و تمّت كلمتك الحسنى عليهم بما صبروا، و أورثتهم مشارق الأرض و مغاربها الّتي باركت فيها للعالمين، و أغرقت فرعون و جنوده و مراكبه في اليمّ، و باسمك العظيم الأعظم الأعظم الأعظم، الأعزّ الأجلّ الأكرم، و بمجدك الّذي تجلّيت به لموسى كليمك عليه السّلام في طور سينآء، و لإبراهيم خليلك عليه السّلام من قبل في مسجد الخيف، و لإسحاق صفيّك

نور و روشنى، بالاتر از صندوق گواهى در ستون آتش؛ و در طور و صحراى سينا، و در كوه حوريث، در سرزمين مقدّس، و در بقعه اى مبارك در جانب راست كوه طور، از درخت مخصوص؛ و در سرزمين مصر، با نه آيه و نشانۀ آشكار. و (همچنين) در روزى كه دريا را براى بنى اسراييل شكافتى؛ و نيز در چشمه هاى جوشان كه با آن شگفتى ها را به وجود آوردى در درياى سوف، و آب دريا را در ژرفاى اقيانوس همچون سنگ منجمد كردى؛ و بنى اسرائيل را از دريا گذراندى، و نعمت نيكويت را بر آنان تمام و كامل كردى، به دليل اين كه شكيبايى ورزيدند و شرق و غرب جهان را كه موجب بركت براى جهانيان قرار داده بودى به ايشان به ارث رساندى، و فرعون و سپاهش را با مركب هاى سوارى شان در دريا غرق كردى. (خدايا؛) و با آن اسم بزرگ، بزرگ تر، بزرگ تر بزرگ تر از هر چيز، كه عزّت مندتر، شكوه مندتر، گرامى تر از هر چيز است، از تو درخواست مى كنم؛ و نيز به واسطۀ شكوه و بزرگواريت كه با آن براى موسى هم گفتارت-كه سلام بر او باد-در طور (صحراى) سينا تجلّى كردى؛ و براى ابراهيم كه دوست ويژه ات بود، -سلام بر او باد-از پيش تر، در مسجد خيف تجلّى فرمودى؛ و براى برگزيده ات اسحاق

ص: 668

عليه السّلام في بئر شيع، و ليعقوب نبيّك عليه السّلام في بيت إيل، و أوفيت لإبراهيم عليه السّلام بميثاقك، و لإسحاق عليه السّلام بحلفك، و ليعقوب بشهادتك، و للمؤمنين بوعدك، و للدّاعين بأسمآئك فأجبت، و بمجدك الّذي ظهر لموسى بن عمران عليه السّلام على قبّة الرّمّان و باياتك الّتي وقعت على أرض مصر بمجد العزّة و الغلبة، بايات عزيزة، و بسلطان القوّة، و بعزّة القدرة، و بشأن الكلمة التّآمّة، و بكلماتك الّتي تفضّلت و برحمتك الّتي مننت بها على جميع خلقك، و باستطاعتك الّتي أقمت بها على العالمين، و بنورك الّذي قد خرّ من فزعه طور سينآء، و بعلمك و جلالك و كبريآئك و عزّتك و جبروتك الّتي لم تستقلّها الأرض، و انخفضت لها السّماوات، و انزجر

-سلام بر او باد-در چاه شيع جلوه نمودى؛ و براى پيامبرت حضرت يعقوب-سلام بر او باد-در خانۀ إيل متجلّى گشتى؛ و وفا نمودى پيمانت را براى ابراهيم-سلام بر او باد- و سوگندت را براى اسحاق-سلام بر او باد-و گواهى خود را براى يعقوب، و وعده ات را براى مؤمنان، و اجابت خود را براى دعاكنندگان با نام هايت. و نيز به واسطۀ شكوهت كه براى موسى پسر عمران-سلام بر او باد-بر روى گنبد رمّان (عبادتگاهش) ظهور كرد؛ و به واسطۀ آيات و نشانه هايت كه در سرزمين مصر با شكوه تمام و عزت مندى و برترى و چيرگى واقع شد؛ با آياتى عزت مند، و قدرت و سلطه اى توان مند، و عزّتى توانا، و مقام كلمۀ كامل، و به واسطۀ كلماتت كه بر آسمانيان و زمينيان و اهل دنيا و آخرت تفضّل فرمودى، و به واسطۀ رحمتى كه بر تمام مخلوقاتت منّت نهادى، و به واسطۀ توانايى ات كه با آن تمام جهانيان را برپا داشته اى، و به واسطۀ نورى كه صحراى سينا از ترسش فروريخت، و به واسطۀ دانش و جلال و كبريايى و عزّت مندى و تسلّطت كه زمين توانش را نداشت، و آسمان ها براى آن فروتنى كرد، و

ص: 669

لها العمق الأكبر، و ركدت لها البحار و الأنهار، و خضعت لها الجبال، و سكنت لها الأرض بمناكبها، و استسلمت لها الخلائق كلّها، و خفقت لها الرّياح في جريانها، و خمدت لها النّيران في أوطانها، و بسلطانك الّذي عرفت لك به الغلبة دهر الدّهور، و حمدت به في السّماوات و الأرضين، و بكلمتك كلمة الصّدق الّتي سبقت لأبينا ادم عليه السّلام و ذرّيّته بالرّحمة. و أسألك بكلمتك الّتي غلبت كلّ شيء، و بنور وجهك الّذي تجلّيت به للجبل فجعلته دكّا و خرّ موسى صعقا، و بمجدك الّذي ظهر على طور سينآء فكلّمت به عبدك و رسولك موسى بن عمران، و بطلعتك في ساعير، و ظهورك في جبل فاران بربوات المقدّسين، و جنود الملآئكة الصّآفّين، و خشوع الملآئكة المسبّحين، و ببركاتك الّتي باركت فيها على إبراهيم خليلك

ژرفاى بزرگ رانده شد، و درياها و رودها راكد ماندند، و كوه ها رام گرديدند، و زمين با كرانه هايش آرام گرفت، و تمام آفريدگان تسليم آن شدند، و جريان وزش بادها بهم ريخت، و آتش ها در جايگاه هايشان خاموش گشتند؛ و نيز به واسطۀ سلطه و پادشاهيت كه غلبه و چيرگيت بر تمام روزگاران با آن شناخته مى شود، و به وسيلۀ آن در آسمان ها و زمين ها ستايش شدى؛ و نيز تو را به واسطۀ كلمه ات همان كلمۀ راستى كه براى پدرمان آدم-كه سلام بر او باد-و نسلش با رحمتت پيشى گرفت، و به واسطۀ كلمه ات كه بر هر چيز پيروز شد و سلطه يافت؛ و به واسطۀ نور رخسارت كه با آن بر كوه تجلّى فرمودى و آن را از هم پاشيدى و موسى از اين جريان بر زمين افتاد و بيهوش شد؛ و نيز به واسطۀ شكوهت كه بر صحراى سينا ظاهر شد و با آن بر بنده و فرستاده ات موسى پسر عمران سخن گفتى؛ و به واسطۀ پرتوافكنيت در ساعير، و ظهور نورت در كوه فاران با نفس هاى مقدّسان و سپاهيان صف كشيدۀ فرشتگان، و فروتنى فرشتگان تسبيح گوى؛ نيز به واسطۀ بركاتت كه براى ابراهيم دوست ويژه ات

ص: 670

عليه السّلام في امّة محمّد صلّى اللّه عليه و اله، و باركت لإسحاق صفيّك في امّة عيسى عليهما السّلام، و باركت ليعقوب إسرآئيلك في امّة موسى عليهما السّلام، و باركت لحبيبك محمّد صلّى اللّه عليه و اله في عترته و ذرّيّته عليهم السّلام و امّته. أللّهمّ و كما غبنا عن ذلك و لم نشهده، و امنّا به و لم نره صدقا و عدلا، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تبارك على محمّد و ال محمّد، و ترحّم على محمّد و ال محمّد، كأفضل ما صلّيت و باركت و ترحّمت على إبراهيم و ال إبراهيم، إنّك حميد مجيد، فعّال لما تريد، و أنت على كلّ شيء قدير. (1)

-كه سلام بر او باد-در امّت حضرت محمد-درود خدا بر او و آل او باد-بركت دادى؛ و براى اسحاق-كه برگزيده ات بود-در امّت عيسى-كه درود بر هر دو باد-بركت دادى؛ و براى يعقوب يكتاپرستت در امّت موسى-سلام بر هر دو باد-بركت دادى؛ و براى دوست خودت محمّد-كه درود بر او و آل او باد-در ميان عترت و نسل او-درود بر آنان باد- و امّت او بركت دادى؛ از تو درخواست مى كنم. بارالها؛ همان گونه كه ما آن حضرت را نديديم و در آن زمان حضور نداشتيم، و با اين وجود، به او به راستى و درستى ايمان آورديم؛ از تو درخواست مى كنم بر محمّد و آل محمّد درود پيوسته نثار كنى، و بركت و رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرستى، برتر از آن چه براى ابراهيم و آل ابراهيم درود و بركت و رحمت نثار كردى؛ راستى، تو ستودۀ شكوهمند هستى؛ هرچه بخواهى بدون كم وكاست انجام مى دهى؛ و تو بر هر چيز توانايى.

پس از دعا نيز مى خوانى: أللّهمّ بحقّ هذا الدّعآء، و بحقّ هذه الأسمآء، الّتي لا يعلم تفسيرها و لا يعلم باطنها غيرك، [صلّ على محمّد و ال محمّد، و]افعل بي ما أنت أهله، و لا تفعل بي ما أنا أهله،

بارالها؛ به حقّ اين دعا، و به حقّ اين اسم هايى كه تفسير و معناى باطنش را كسى جز تو نمى داند، [بر محمّد و آل محمّد درود فرست و]آن چنان كه شايستۀ توست با من رفتار كن نه آن چنان كه من سزاوارش هستم؛

ص: 671


1- 1) . البلد الأمين:134، [1]جمال الاسبوع:321، [2]المصباح:559، [3]مصباح المتهجّد:416، [4] الصحيفة الصادقيّة:930.

[و انتقم لي من ظالمي، و عجّل فرج ال محمّد، و هلاك أعدآئهم من الجنّ و الإنس]، و اغفر لي من ذنوبي ما تقدّم منها و ما تأخّر، و وسّع عليّ من حلال رزقك، و اكفني مؤونة إنسان سوء [و جار سوء و قرين سوء]و سلطان سوء، إنّك على [كلّ شيء]قدير، و الحمد للّه ربّ العالمين. (1)

[و از كسى كه نسبت به من ستم كار است انتقام مرا بگير، و در راحتى و فرج آل محمد و نابودى دشمنان آنان از آدميان و جنّيان شتاب كن؛]و گناهان گذشته و آينده ام را بيامرز، و از روزى و سهميّۀ حلالت براى من وسعت بده، و از شرّ آدم بد، [و همسايه و همنشين بد]و سلطان بد، مرا كفايت كن؛ راستى تو بر [هر چيز]توان دارى، و ستايش مخصوص (تو) پروردگار جهانيان است.

آن گاه بگو: أللّهمّ بحقّ هذا الدّعآء تفضّل على فقرآء المؤمنين و المؤمنات بالغنآء و الثّروة، و على مرضى المؤمنين و المؤمنات بالشّفآء و الصّحّة، و على أحيآء المؤمنين و المؤمنات باللّطف و الكرامة، و على أموات المؤمنين و المؤمنات بالمغفرة و الرّحمة، و على مسافرى المؤمنين و المؤمنات بالرّدّ إلى أوطانهم سالمين غانمين، برحمتك يا أرحم الرّاحمين، و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد خاتم النّبيّين و عترته الطّاهرين، و سلّم تسليما كثيرا. (2)

بارالها؛ به حقّ اين دعاى شريف، نسبت به مرد و زن مؤمن فقير و نيازمند تفضّل كن و آنان را بى نياز و ثروت مند گردان؛ و زن و مرد مؤمن مريض را شفا و سلامتى بخش، و هر زن و مرد زندۀ مؤمن را مورد لطف و بزرگواريت قرار ده، و مردگان شان را مورد آمرزش و رحمت خويش قرار ده، و مسافران شان را سالم و پربهره به سرزمين خودشان بازگردان؛ اين همه را با رحمت خويش انجام ده، اى مهربان ترين مهربانان؛ و درود پيوستۀ خداوند بر آقا و سرور ما حضرت محمّد خاتم پيامبران، و بر عترت پاكش و بسياربسيار سلام بر آنان باد.

ص: 672


1- 1) . المجموع الرائق:1/258.
2- 2) . بحار الأنوار:90/101. [1]

در كتاب «جمال الصالحين» اين دعا را پس از آن، ذكر كرده است:

أللّهمّ إنّي أسألك بحرمة هذا الدّعآء، و بما فات منه من الأسمآء، و بما يشتمل عليه من التّفسير و التّدبير الّذي لا يحيط به إلاّ أنت، أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تعجّل فرجهم في عافية، و تهلك أعدآئهم في الدّنيا و الآخرة، و أن ترزقنا بهم خير ما نرجو، و خير ما لا نرجو، و تصرف بهم عنّا شرّ ما نحذر، و شرّ ما لا نحذر، إنّك على كلّ شيء قدير، و أنت أكرم الأكرمين. (1)

بارالها؛ من به خاطر احترام اين دعا و اسم هاى محترمى كه در آن ذكر نشده است و به تفسير و تدبيرى كه دربردارد و جز تو كسى نسبت به آن احاطه و اطّلاع كامل ندارد؛ از تو مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درودى پيوسته بفرستى، و در فرج و گشايش كارشان با عافيت، شتاب كنى؛ و دشمنان شان را در دنيا و آخرت به هلاكت و نابودى دچار كنى؛ و به واسطۀ ايشان آن خير و خوبى هايى را كه اميد داريم، و آنچه را كه اميد نداريم روزى ما گردان، و از ما شرّ و بدى آنچه را كه از آن ترسانيم و شرّ و بدى آنچه را كه از آن حذر و اجتناب نمى كنيم برگردان، و تو بر هر چيز توانايى، و تو باكرامت ترين بزرگوارانى.

عالم بزرگوار جناب سيّد بن طاووس رحمه اللّه مى فرمايد: در بين تفسيرهايى كه براى كلمات اين دعا بود يافتم كه «كوه حوريث» يا «حوريثا» همان كوهى است كه خداوند در ابتدا با حضرت موسى عليه السّلام سخن گفت و او را مورد گفتگو قرار داد، و تابوت يوسف عليه السّلام نيز به يكى از قسمت هاى پايين همين كوه انتقال يافت و در گوشه اى از طور سينا قرار داد.

«درياى سوف» را به زبان عبرى؛ «يومسوف» مى گويند و به معناى درياى عميق است. و «ساعير» -كه به نام كوه «سرّاء» نيز شناخته مى شود-كوهى است كه حضرت عيسى عليه السّلام در آن جا مناجات مى كرد.

ص: 673


1- 1) . مكيال المكارم:2/33. [1]

و «جبل فاران» ، همان كوهى است كه حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در آن جا به مناجات پروردگار مى پرداخت؛ و در نزديكى مكّه قرار دارد. (1)

محمّد بن على راشدى مى گويد: من در هيچ مشكل يا اندوه سختى اين دعا را نخواندم مگر آن كه با سرعت به اجابت رسيد؛ هركس اين دعا را براى هر هدفى كه دارد و يا مقصودى كه به دنبال آن است بخواند و يا پيشاپيش خروجش به طرف دشمنى كه از او مى ترسد، يا قدرتمندى كه از او هراس دارد بخواند، به خواسته اش برسد و از كسى نهراسد. البتّه اگر نمى تواند بخواند، آن را بنويسد و همراه خود داشته باشد.

علاّمه شيخ محمّد باقر بيرجندى رحمه اللّه در كتاب «فاكهة الذاكرين» مى گويد: اين دعا از نظر اجابت و برآمدن حاجت، بى نظير است.

مرحوم سيّد محمّد خامنۀ تبريزى در يكى از تأليفاتش مى گويد: خواندن دعاى سمات در ساعت پايانى روز جمعه براى برآورده شدن حاجت ها به خصوص براى دفع دشمن-مجرّب است و اين مطلب يقينى است، به خصوص اگر چهل روز جمعه ادامه يابد. (2)

6- دعاى روز عيد فطر

كه از جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه روايت شده است

اين دعا را سرورمان جناب محمّد بن عثمان قدّس سرّه قرائت مى فرموده، و در دفترش موجود بوده است؛ كه دعاهاى ماه مبارك رمضان را نيز در آن يادداشت كرده بودند.

اين دعا پس از نماز صبح روز عيد فطر خوانده مى شود:

ص: 674


1- 1) . جمال الاسبوع:325.
2- 2) . التحفة الرضويّة:119.

أللّهمّ إنّي توجّهت إليك بمحمّد أمامي، و عليّ من خلفي و عن يميني، و أئمّتي عن يساري، أستتر بهم من عذابك، و أتقرّب إليك زلفى لا أجد أحدا أقرب إليك منهم، فهم أئمّتي، فامن بهم خوفي من عقابك و سخطك، و أدخلني برحمتك في عبادك الصّالحين. أصبحت باللّه مؤمنا مخلصا على دين محمّد و سنّته، و على دين عليّ و سنّته، و على دين الأوصيآء و سنّتهم، امنت بسرّهم و علانيتهم، و أرغب إلى اللّه تعالى فيما رغب فيه إليه محمّد و عليّ و الأوصيآء، و أعوذ باللّه من شرّ ما استعاذوا منه، و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه، و لا عزّة و لا منعة و لا سلطان إلاّ للّه الواحد القهّار العزيز الجبّار المتكبّر، توكّلت على اللّه فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اَللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ (1). أللّهمّ إنّي اريدك فأردني، و أطلب ما عندك فيسّره لي، و اقض لي حوآئجي

بارالها؛ به تو روى آوردم به واسطۀ(حضرت) محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه پيش روى من است، و (حضرت) على عليه السّلام پشت سر و از سمت راست، و امامانم از سمت چپ، گرداگرد خود اين بزرگواران را آورده ام تا خود را به وسيلۀ ايشان از عذابت بپوشانم، و خود را از نظر مرتبه به تو نزديك گردانم، هيچ كسى را كه از نظر رتبه و مقام از ايشان نزديك تر به تو باشند سراغ ندارم. اينان، پيشوايان من اند؛ ترسم از كيفرت و خشمت را به واسطۀ ايشان تبديل به آرامش كن؛ و به رحمتت مرا در زمرۀ بندگان صالح و شايسته ات درآور. صبح كردم درحالى كه ايمان و اخلاص نسبت به پروردگار دارم و بر دين و آيين حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، و نيز دين و آيين حضرت على عليه السّلام، و بر دين و آيين و روش جانشينان ايشان پايدار و ثابتم؛ به امور پنهان و آشكارشان ايمان دارم، و به چيزهايى كه حضرت محمّد و على عليهما السّلام و جانشينان شان نسبت به پروردگار مشتاق بودند، اشتياق مى ورزم، و از شرّ هرچه ايشان به خدا پناه بردند، من نيز پناه مى برم؛ هيچ توان و جنبشى جز به واسطۀ خداوند نيست؛ هيچ نيرو و بازدارنده اى و قدرتى، جز براى خداى يگانه، چيره، عزّت مند، جبّار و متكبّر نيست. بر خدا توكّل مى كنم؛ «خدا به تنهايى (مرا بس است) ؛ همانا خداوند دستورش و خواستش را به طور كامل انجام مى دهد» . بارالها؛ من قصد و ارادۀ تو كرده ام پس تو نيز مرا اراده كن؛ آن چه نزد تو است جستجو مى كنم، رسيدن به آن را برايم آسان كن؛ حاجت هايم را برآور؛

ص: 675


1- 1) . سورۀ طلاق، آيۀ 3. [1]

فإنّك قلت في كتابك و قولك الحقّ شَهْرُ رَمَضانَ اَلَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ اَلْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ اَلْهُدى وَ اَلْفُرْقانِ (1)، فعظّمت حرمة شهر رمضان، بما أنزلت فيه من القران، و خصّصته و عظّمته بتصييرك فيه ليلة القدر، فقلت لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ* تَنَزَّلُ اَلْمَلائِكَةُ وَ اَلرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ* سَلامٌ هِيَ حَتّى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ (2). أللّهمّ و هذه أيّام شهر رمضان قد انقضت، و لياليه قد تصرّمت، و قد صرت منه يا إلهي إلى ما أنت أعلم به منّي، و أحصى لعدده من عددي، فأسألك يا إلهي بما سألك به عبادك الصّالحون، أن تصلّي على محمّد و على ال محمّد و على أهل بيت محمّد. و أن تتقبّل منّي كلّما تقرّبت به إليك، و تتفضّل عليّ بتضعيف عملي، و قبول تقرّبي و قرباتي، و استجابة دعآئي، وهب لي منك عتق

تو در كتابت فرموده اى-و گفتارت ثابت و راست است-كه: «ماه رمضان ماهى است كه قرآن در آن فرود آمد، تا مردم را راهنمايى كند، و دليل هايى آشكار براى هدايت و جدايى حق از باطل بياورد» . پس احترام ماه رمضان را بالا بردى؛ چون، قرآن را در آن فروفرستادى، و با قراردادن شب قدر در ماه رمضان، آن را ويژگى و عظمت بخشيدى؛ پس گفتى: «شب قدر، از هزار شب بهتر است؛ فرشتگان، و روح با اجازۀ خداوند، براى هر كارى در شب قدر فرود مى آيند؛ شب قدر، سلام و سلامت است تا طلوع فجر» . بارالها؛ روزهاى ماه رمضان نيز سپرى شدند، و شب هايش نيز تمام شدند؛ خداى من؛ خودت بهتر مى دانى كه من چه كردم، و عدد آن را بهتر مى دانى؛ پس، خدايا؛ از تو چيزهايى را درخواست مى كنم كه بندگان صالحت خواسته اند؛ كه بر محمّد و آل محمّد و اهل بيت محمّد درود پيوسته نثار كنى. و آنچه را وسيلۀ تقرّب خود به درگاهت نمودم از من بپذيرى، و با چند برابر نمودن پاداش اعمالم و پذيرش كارهايى را كه به قصد قربت و رضاى تو انجام دادم، و اجابت دعايم بر من لطف و احسان كنى، و اين بخشش را به من

ص: 676


1- 1) . سورۀ بقره، آيۀ 185. [1]
2- 2) . سورۀ قدر، آيۀ 3-5. [2]

رقبتي من النّار، و منّ عليّ بالفوز بالجنّة و الأمن يوم الخوف من كلّ فزع، و من كلّ هول أعددته ليوم القيامة. أعوذ بحرمة وجهك الكريم، و بحرمة نبيّك و حرمة الصّالحين، أن ينصرم هذا اليوم، و لك قبلي تبعة تريد أن تؤاخذني بها، أو ذنب تريد أن تقايسني به، و تشقيني و تفضحني به، أو خطيئة تريد أن تقايسني بها و تقتصّها منّي لم تغفرها لي، و أسألك بحرمة وجهك الكريم الفعّال لما يريد، الّذي يقول للشّيء كن فيكون، لا إله إلاّ هو. أللّهمّ إنّي أسألك بلا إله إلاّ أنت، إن كنت رضيت عنّي في هذا الشّهر أن تزيدني فيما بقي من عمري رضا، فإن كنت لم ترض عنّي في هذا الشّهر، فمن الآن فارض عنّي السّاعة السّاعة السّاعة، و اجعلني في هذه السّاعة و في هذا المجلس من عتقائك من النّار، و طلقآئك من جهنّم،

بنمائى كه از آتش رهاييم بخشى، و با برخوردارى از بهشت و ايمنى از ترس هاى بزرگ قيامت بر من منّت گذارى، و از تمام هول و هراس هايى كه براى روز قيامتم آماده كرده اى در امانم بدارى. به حرمت وجه كريم و بزرگوارت و به حرمت پيامبرت و به حرمت بندگان شايسته ات پناه مى برم كه امروز بگذرد و هنوز براى تو به عهدۀ من جرمى باشد كه بخواهى مرا به آن مؤاخذه كنى، و گناهى باقى بماند كه بخواهى به خاطر آن مرا عذاب كنى و بدبخت و رسوايم گردانى؛ و اشتباهى باقى باشد كه به خاطر آن قصد قصاص و عذاب مرا داشته باشى و مرا نبخشيده باشى. به واسطۀ احترام ذات بزرگوارت از تو درخواست مى كنم؛ همان كه هرچه بخواهد آن را انجام مى دهد، و اگر به چيزى بگويد: باش، مى شود؛ جز او نيز خدايى نيست. بارالها؛ به واسطۀ اين كه-اعتقاد دارم-جز تو خدايى نيست از تو درخواست مى كنم: اگر در اين ماه از من راضى شده اى، رضايت و خشنوديت را در باقى ماندۀ عمرم نيز افزون فرمايى؛ و اگر در اين ماه مبارك از من خشنود نشده اى، از حالا از من راضى و خشنود شو؛ در همين ساعت، در همين ساعت، در همين ساعت؛ و در اين ساعت و در همين مجلس مرا از آزادشدگان از آتش قرار ده، و از رهاشدگان از جهنّم قرار ده،

ص: 677

و سعدآء خلقك بمغفرتك و رحمتك يا أرحم الرّاحمين. أللّهمّ إنّي أسألك بحرمة وجهك الكريم، أن تجعل شهري هذا خير شهر رمضان عبدتك فيه، و صمته لك، و تقرّبت به إليك منذ أسكنتني فيه، أعظمه أجرا، و أتمّه نعمة، و أعمّه عافية، و أوسعه رزقا، و أفضله عتقا من النّار، و أوجبه رحمة، و أعظمه مغفرة، و أكمله رضوانا، و أقربه إلى ما تحبّ و ترضى. أللّهمّ لا تجعله اخر شهر رمضان صمته لك، و ارزقني العود ثمّ العود حتّى ترضى و بعد الرّضا، و حتّى تخرجني من الدّنيا سالما و أنت عنّي راض و أنا لك مرضيّ. أللّهمّ اجعل فيما تقضي و تقدّر من الأمر المحتوم الّذي لا يردّ و لا يبدّل أن تجعلني ممّن تثيب و تسمّي و تقضي له، و تزيد و تحبّ له و ترضى، و أن تكتبني من حجّاج بيتك الحرام في هذا العام، و في كلّ عام،

و از بندگانى كه به واسطۀ آمرزش و رحمتت سعادتمند شدند قرار ده؛ اى مهربان ترين مهربانان. بارالها؛ به احترام آبروى كريمانه ات از تو درخواست مى كنم كه اين ماه را برايم نسبت به ماه رمضان هاى ديگر در دوران عمرم بهترين ماه رمضانى قرار ده كه تو را در آن پرستيده ام، و روزه دارى كرده ام، و به تو تقرّب جسته ام؛ داراى بزرگ ترين پاداش و كامل ترين نعمت، و فراگيرترين عافيت، و فراخ ترين نصيب، و برترين آنان از جهت رهاييم از آتش، و سزاوارترين آن براى رحمت تو، و بزرگ ترين بخشش، و كامل ترين رضوان و خشنودى، و نزديك كننده ترين ماه ها به چيزهايى كه تو دوست دارى و از آن خشنود مى شوى. بارالها؛ اين ماه رمضان را آخرين ماه رمضان من-كه در آن به روزه دارى مى پردازم-قرار مده؛ و آن قدر حضور ماه هاى رمضان بعدى را نصيبم كن تا رضايت تو حاصل شود، و پس از راضى شدنت باز هم مرا در ماه هاى رمضان حاضر فرما؛ تا آن كه مرا از دنيا بدون عيب و آفت خارج كنى در حالتى كه تو از من راضى باشى و من نيز مورد رضايت و خشنوديت باشم. بارالها؛ در آن چه قضا و قدرت به آن تعلّق مى پذيرد؛ و از امور قطعى و حتمى است كه رد نمى شود و تغيير و تبديلى نيز در آن راه نمى يابد؛ مرا از كسانى قرار ده كه ثواب مى گيرند، و مرتبۀ شان بالا مى رود و حاجت شان برآورده مى شود؛ و برايش افزون مى كنى، و دوستش مى دارى و از او خشنود هستى؛ نيز مرا از حاجيان خانه ات در حجّ امسال و سال هاى آينده قرار ده؛

ص: 678

المبرور حجّهم، المشكور سعيهم، المغفور ذنوبهم، المتقبّل منهم مناسكهم، المعافين على أسفارهم، المقبلين على نسكهم، المحفوظين في أنفسهم و أموالهم و ذراريهم، و كلّ ما أنعمت به عليهم. أللّهمّ اقلبني من مجلسي هذا، في شهري هذا، في يومي هذا، في ساعتي هذه، مفلحا منجحا مستجابا لي، مغفورا ذنبي، معافا من النّار، و معتقا منها عتقا لا رقّ بعده أبدا، و لا رهبة يا ربّ الأرباب. أللّهمّ إنّي أسألك أن تجعل فيما شئت، و أردت و قضيت و قدّرت و حتمت و أنفذت أن تطيل عمري، و أن تنسئ في أجلي، و أن تقوّي ضعفي، و أن تغني فقري، و أن تجبر فاقتي، و أن ترحم مسكنتي، و أن تعزّ ذلّي، و أن ترفع ضعتي، و أن تغني عائلتي، و أن تؤنس وحشتي، و أن تكثر قلّتي، و أن تدرّ رزقي في عافية و يسر و خفض،

آن دسته اى كه حجّ شان عالى، و تلاش شان مورد سپاسگزارى، و گناهان شان بخشيده شده، و عبادات حجّ شان پذيرفته شده؛ سفرهاى شان با عافيت و سلامتى، و علاقه مند به انجام عبادت هاى مخصوص شان، و در مورد خودشان و داراييشان و بچّه هاى شان و همۀ نعمت هايى كه به آنان داده اى، محفوظ و نگهدارى شده باشند. بارالها؛ مرا از اين جايى كه نشسته ام، و اين ماه، و امروز، و همين ساعت و لحظه؛ رستگار و كامياب، و پاسخ مثبت شنيده و گناه بخشيده، و معاف شده از آتش و آزادگشته از آن به گونه اى كه ديگر هيچ گاه گرفتار نشوم و از آن نيز نترسم، بازگردان؛ اى پروردگار پرورش دهندگان؛ بارالها؛ درخواست من آن است كه در آن چه مورد مشيت و اراده و حكم و تقدير و دستور حتميت است و دستور اجراى آن را داده اى، مقرّر كنى كه زندگانيم طولانى، و مرگم ديررس، و ناتوانيم تبديل به نيرومندى، و نيازمنديم تبديل به ثروت مندى گردد؛ و بيچارگيم جبران، و به بدبختى ام رحم كنى، و خواريم را به عزّت، افتادگيم را به والايى تبديل كنى، و خانواده ام را بى نياز سازى؛ مونس وحشت و تنهاييم باشى و كمبودم را به فزونى و بسيارى برسانى، و نصيب و رزق مرا با عافيت و راحتى و دست يابى آسان و سبكى، به فراوانى به من برسانى.

ص: 679

و أن تكفيني ما أهمّني من أمر دنياي و اخرتي، و لا تكلني إلى نفسي فأعجز عنها، و لا إلى النّاس فيرفضوني، و أن تعافيني في ديني و بدني و جسدي و روحي و ولدي و أهلي و أهل مودّتي و إخواني و جيراني من المؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات، الأحيآء منهم و الأموات، و أن تمنّ عليّ بالأمن و الإيمان ما أبقيتني، فإنّك وليّي و مولاي، و ثقتي و رجآئي، و معدن مسألتي، و موضع شكواي، و منتهى رغبتي. فلا تخيّبني في رجآئي يا سيّدي و مولاي، و لا تبطل طمعي و رجآئي، فقد توجّهت إليك بمحمّد و ال محمّد، و قدّمتهم إليك أمامي، و أمام حاجتي و طلبتي، و تضرّعي و مسألتي، فاجعلني بهم وجيها في الدّنيا و الآخرة و من المقرّبين، فإنّك مننت عليّ بمعرفتهم، فاختم لي بهم السّعادة، إنّك على كلّ شيء قدير.

نيز مرا در امور مهمّ دنيا و آخرتم كفايت كرده و بسنده باشى، و مرا به خودم وامگذارى كه در مقابل آن عاجز و ناتوان شوم، و به مردم وامگذارى كه مرا به كنارى بيندازند و طرد كنند؛ و مرا در مورد دينم و بدنم و جسم و روحم و فرزندانم و خانواده و دوستان و برادران و همسايگان مؤمن و مسلمان من -زنده باشند يا مرده-عافيت عطا فرمايى. نيز امنيّت و ايمان را در تمام زندگانيم بر من منّت نهى؛ زيرا، تو ولىّ و سرپرست و صاحب اختيار من، مورد اعتماد و اميد من، محلّ درخواست ها و شكايت من، و آخرين درجۀ آرزوى من هستى. اى آقا و سرور من؛ اميدم را نااميد مكن، و خوش خيالى و اميدواريم را نادرست از آب درمياور؛ زيرا، كه من به واسطۀ محمّد و آل محمّد به تو رو آوردم، و آنان را پيشاپيش خود و حاجت و خواسته ها و گريه و زارى و خواهشم به درگاه تو آوردم؛ پس مرا در دنيا و آخرت، از آبرومندان و مقرّبان درگاهت قرار ده؛ زيرا، تو با شناخت ايشان بر من منّت نهادى؛ پس، سعادت و خوشبختى مرا در آخر كارم به واسطۀ آنان نصيبم گردان؛ راستى تو قدرت بر هرچيزى دارى.

ص: 680

اين عبارات، در برخى از روايات، افزون است:

مننت عليّ بهم، فاختم لي بالسّعادة و الأمن و السّلامة و الإيمان و المغفرة و الرّضوان و السّعادة و الحفظ، يا اللّه أنت لكلّ حاجة لنا فصلّ على محمّد و اله، و عافنا و لا تسلّط علينا أحدا من خلقك لا طاقة لنا به، و اكفنا كلّ أمر من امور الدّنيا و الآخرة يا ذا الجلال و الإكرام. صلّ على محمّد و آل محمّد، و ترحّم على محمّد و ال محمّد، و سلّم على محمّد و ال محمّد، كأفضل ما صلّيت و باركت و ترحّمت و سلّمت و تحنّنت على إبراهيم و ال إبراهيم، إنّك حميد مجيد. (1)

به واسطۀ ايشان بر من منّت نهادى؛ پس پايان كارم را خوشبختى، امنيّت و آرامش، سلامتى، ايمان كامل، بخشش و رضوان خودت، سعادت و نگهبانى از جانب خودت قرار ده. اى خدا؛ تو برآورندۀ تمام خواسته هاى ما هستى؛ پس، بر محمّد و آل او درود پيوسته نثار كن، و ما را عافيت بخش، و هيچ يك از مخلوقاتت را كه توان تحمّلش را نداشته باشيم بر ما مسلّط مفرما؛ و تمام امور دنيا و آخرت ما را كفايت كن؛ اى صاحب شكوه و بزرگوارى؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و بر محمّد و آل محمّد ترحّم و مهربانى ويژه نما، و بر محمّد و آل محمّد سلام بفرست؛ مانند برترين صلوات و بركات و رحمت و سلام و درودى كه بر ابراهيم و آل ابراهيم فرستادى؛ راستى، تو ستودۀ شكوه مند هستى.

ص: 681


1- 1) . إقبال الأعمال:580. [1]

7- زيارت مولاى ما امام صادق عليه السّلام

به نقل از عثمان بن سعيد و حسين بن روح قدّس سرّهما

ابو الحسين احمد بن حسين بن رجاء صيداوى، اين زيارت را از عثمان بن سعيد قدّس سرّه-كه حسين بن روح قدّس سرّه نيز در آن هنگام همراهش بود-نقل مى كند و مى گويد:

هنگامى كه اين دو بزرگوار به زيارت امام صادق عليه السّلام آمده بودند، در كنار باب السلام ايستادند و گفتند:

السّلام عليك يا مولاي و ابن مولاي، و أبا مواليّ و رحمة اللّه و بركاته، السّلام عليك يا شهيد دار الفنآء، و زعيم دار البقآء، إنّا خالصتك و مواليك و نعترف باولاك و اخراك. فاشفع لنا إلى مشفّعك اللّه تعالى ربّنا و ربّك، فما خاب عبد قصد بك ربّه و أتعب فيك قلبه، و هجر فيك أهله و صحبه، و اتّخذك وليّه و حسبه، و السّلام عليك و رحمة اللّه و بركاته.

سلام و رحمت و بركات الهى بر تو اى مولا و فرزند مولاى من و پدر صاحب اختيار و سروران من؛ سلام بر تو اى آن كه در اين دنيا گواه ما و اعمال ما هستى و در آخرت زعيم و رئيس و مهتر ما مى باشى؛ ما، مخلص تو و دوست دار تو هستيم، به آغاز و پايانت اعتراف مى كنيم، پس، نزد شفاعت پذيرت يعنى خداى تعالى-كه پروردگار ما و توست-براى ما شفاعت كن. هربنده اى كه به سبب تو قصد كند پروردگارش را و قلب خودش را در مورد تو به رنج افكند، و از خانواده و دوستانش كناره گيرى و دورى گزيد تا به تو برسد؛ و تو را ولىّ و سرپرست و بسنده براى خودش دانست؛ هيچ گاه زيان نديد. سلام و رحمت و بركات الهى نثارت باد.

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: بعيد نيست كه اين زيارت، در مورد امام حسين عليه السّلام بوده باشد، و نسخه برداران اشتباه كرده و آن را به امام صادق عليه السّلام نسبت داده باشند. (1)

ص: 682


1- 1) . بحار الأنوار:100/211.

8- دعاى حضرت خضر عليه السّلام معروف به دعاى كميل

معروف به دعاى كميل(1)

قرائت اين دعا در شب نيمۀ شعبان و نيز شب هاى جمعه استحباب دارد.

أللّهمّ إنّي أسألك برحمتك الّتي وسعت كلّ شيء، و بقوّتك الّتي قهرت بها كلّ شيء، و خضع لها كلّ شيء، و ذلّ لها كلّ شيء، و بجبروتك الّتي غلبت بها كلّ شيء، و بعزّتك الّتي لا يقوم لها شيء، و بعظمتك الّتي ملأت كلّ شيء، و بسلطانك الّذي علا كلّ شيء، و بوجهك الباقي بعد فناء كلّ شيء، و بأسمآئك الّتي ملأت أركان كلّ شيء، و بعلمك الّذي أحاط بكلّ شيء، و بنور وجهك الّذي أضآء له كلّ شيء، يا نور يا

بارالها؛ من از تو درخواست مى كنم به واسطۀ رحمتت كه همه چيز را فرا گرفته است؛ و نيز به واسطۀ نيرويت كه با آن بر هرچيزى چيرگى يافتى، و همه چيز در برابر آن خاضع و فروتن و همه چيز در برابر آن ذليل و خوار شد، و به واسطۀ جبروت و سلطه ات كه با آن بر همه چيز غالب شدى، و به واسطۀ عزّتت كه هيچ چيزى در برابرش ايستادگى نمى كند، و به واسطۀ بزرگى و عظمتت كه همه چيز را پر كرده است؛ و به واسطۀ سلطنت و چيرگى و توانائى ات كه بر هرچيز برترى يافته است، و به واسطۀ ذات پاكت كه پس از فانى شدن همه چيز باقى مى ماند، و به نام هايت كه اساس و پايه هرچيز را پر كرده است، و به دانشت كه همه چيز را احاطه كرده است، و به نور رخسارت كه هرچيزى به سبب آن روشن شد؛ (از تو درخواست مى كنم؛) اى نور؛ اى

ص: 683


1- 1). دعاى كميل از حضرت خضر مى باشد كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام آن را به جناب كميل تعليم فرموده اند؛ به اين جهت به «دعاى كميل» معروف شده است. لازم به ذكر است كه دعاهاى حضرت خضر و حضرت الياس عليهما السّلام-كه آن دو بزرگوار از همراهان حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه هستند-و سائر ياران آن حضرت مانند حضرت عيسى بن مريم عليهما السّلام زياد است، ما به جهت اختصار به ذكر اين دعا اكتفا كرديم.

قدّوس، يا أوّل الأوّلين، و يا اخر الاخرين. أللّهمّ اغفر لي الذّنوب الّتي تهتك العصم. أللّهمّ اغفر لي الذّنوب الّتي تنزل النّقم. أللّهمّ اغفر لي الذّنوب الّتي تغيّر النّعم. أللّهمّ اغفر لي الذّنوب الّتي تحبس الدّعآء. أللّهمّ اغفر لي الذّنوب الّتي تنزل البلآء. أللّهمّ اغفر لي كلّ ذنب أذنبته، و كلّ خطيئة أخطأتها. أللّهمّ إنّي أتقرّب إليك بذكرك، و أستشفع بك إلى نفسك، و أسألك بجودك أن تدنيني من قربك، و أن توزعني شكرك، و أن تلهمني ذكرك. أللّهمّ إنّي أسألك سؤال خاضع متذلّل خاشع أن تسامحني و ترحمني و تجعلني بقسمك راضيا قانعا، و في جميع الأحوال متواضعا. أللّهمّ و أسألك سؤال من اشتدّت فاقته، و أنزل بك عند الشّدآئد حاجته، و عظم فيما عندك رغبته. أللّهمّ عظم سلطانك، و علا مكانك، و خفي مكرك،

منزّه از هر عيب و نقص؛ اى پيش از هر ابتدا؛ اى پس از هرپايان؛ بارالها؛ بيامرز بر من گناهانى را كه پرده هاى حيا و عصمت را مى درد. خدايا؛ بيامرز بر من گناهانى را كه عذاب ها را فرود مى آورد. خدايا؛ بيامرز بر من گناهانى را كه نعمت ها را دگرگون مى سازد؛ خدايا؛ بيامرز بر من گناهانى را كه دعا را محبوس مى كند؛ خدايا؛ بيامرز بر من گناهانى را كه بلا را نازل مى كند؛ خدايا؛ بيامرز بر من تمام گناهانى را كه انجام داده ام، و همه اشتباهاتى را كه مرتكب شده ام. بارالها؛ من با يادت به سوى تو تقرّب مى جويم، و خودت را نزد تو شفيع و واسطه مى كنم؛ و به خاطر جود و بخششت از تو مى خواهم كه مرا به مقام قرب خود نزديك گردانى، و شكرت را نصيبم نمايى، و يادت را به من الهام كنى. بارالها؛ من خاضعانه و ذليلانه و از روى فروتنى، از تو مى خواهم كه با من مدارا كنى، و بر من رحم كنى، و مرا خشنود و راضى و قانع نسبت به تقسيم نصيبت قرار دهى و در همۀ حالات مرا فروتن سازى. بارالها؛ من از تو درخواست مى كنم همانند درخواست كسى كه فقر و بى نوايى او سخت شده است، و در سختى ها درخواستش را به درگاه تو آورده است، و به آنچه نزد تو است بسيار مشتاق گشته است. خدايا؛ سلطه و چيرگى تو بزرگ، و جايگاهت والا، و مكر تو پنهان،

ص: 684

و ظهر أمرك، و غلب قهرك، و جرت قدرتك، و لا يمكن الفرار من حكومتك. أللّهمّ لا أجد لذنوبي غافرا، و لا لقبآئحي ساترا، و لا لشيء من عملي القبيح بالحسن مبدّلا غيرك، لا إله إلاّ أنت سبحانك و بحمدك، ظلمت نفسي، و تجرّأت بجهلي، و سكنت إلى قديم ذكرك لي، و منّك عليّ. أللّهمّ مولاي كم من قبيح سترته، و كم من فادح من البلآء أقتله، و كم من عثار وقيته، و كم من مكروه دفعته، و كم من ثنآء جميل لست أهلا له نشرته. أللّهمّ عظم بلآئي، و أفرط بي سوء حالي، و قصرت بي أعمالي، و قعدت بي أغلالي، و حبسني عن نفعي بعد أملي، و خدعتني الدّنيا بغرورها، و نفسي بجنايتها، و مطالي يا سيّدي، فأسألك بعزّتك أن لا يحجب عنك دعآئي سوء عملي و فعالي، و لا تفضحني بخفيّ ما اطّلعت عليه من سرّي،

و دستورت آشكار، و قهر و خشمت چيره، و توانت و قدرتت در جريان است، و به هيچ وجه نمى توان از حكومتت فرار كرد. بارالها؛ من براى بخشش گناهانم كسى را سراغ ندارم، و براى پوشاندن زشتى هايم كسى را نيافتم؛ و براى تبديل كارهاى زشت و ناهنجارم به خوبى و نيكى، كسى را نيافتم جز تو. معبودى جز تو نيست، منزّه و ستوده اى، و تنها به ستايش تو مى پردازم؛ بر خود ستم كردم؛ و با نادانى و جهل خود بر تو جرأت يافتم؛ و به خاطر ياد ديرينه ات و احسان و لطفى كه بر من دارى، آرامش داشتم و خيالم راحت بود. بارالها؛ مولاى من؛ چه زشتى هاى بسيارى كه از من پوشاندى و بلاهاى سنگينى كه از من بازگرداندى، و چه لغزش هاى بسيارى كه از آن نگاهم داشتى، و چه ناپسندى هايى كه از من دور ساختى، و چه ثنا و مدح زيبا كه لايقش نبودم ولى در بين مردم پخش كردى. بارالها؛ بلاى من بزرگ است، و بدحاليم از حدّ گذشته است، و اعمالم مرا مقصّر ساخته، و غل و زنجيرهايم مرا زمين گير كرده است، و آرزوهاى دور و درازم باعث جلوگيرى از سودمنديم شده است، و دنيا مرا با ظاهر فريبنده اش فريفته است، و نفسم با جنايت هايش و امروز و فردا كردنم مرا فريب داده است، اى آقاى من؛ به خاطر عزّتمنديت از تو مى خواهم كه كردار زشتم و رفتار نادرستم مانع تو از اجابت دعايم نشود، و به كارهاى زشت پنهانى من كه تو بر آن آگاهى دارى مرا رسوا نسازى؛

ص: 685

و لا تعاجلني بالعقوبة على ما عملته في خلواتي من سوء فعلي و إسآئتي، و دوام تفريطي و جهالتي، و كثرة شهواتي و غفلتي. و كن أللّهمّ بعزّتك لي في كلّ الأحوال رؤفا، و عليّ في جميع الامور عطوفا، إلهي و ربّي من لي غيرك، أسأله كشف ضرّي، و النّظر في أمري. إلهي و مولاي أجريت عليّ حكما اتّبعت فيه هوى نفسي، و لم أحترس فيه من تزيين عدوّي، فغرّني بما أهوى و أسعده على ذلك القضآء فتجاوزت بما جرى عليّ من ذلك بعض حدودك، و خالفت بعض أوامرك. فلك الحمد (الحجّة) عليّ في جميع ذلك، و لا حجّة لي فيما جرى عليّ فيه قضآؤك، و ألزمني حكمك و بلآؤك، و قد أتيتك يا إلهي بعد تقصيري و إسرافي على نفسي، معتذرا نادما منكسرا مستقيلا مستغفرا منيبا مقرّا مذعنا معترفا، لا أجد مفرّا ممّا كان منّي، و لا مفزعا

و بدرفتارى و بدكرداريم در تنهايى ها، و كوتاهى و نارسائى پيوسته ام در عمل، و نادانى و شهوت هاى نفسانى زياد، و غفلت و بى توجّهيم باعث شتاب در عقوبت و كيفر تو نشود. بارالها؛ به خاطر اقتدارت بر من، در همۀ حالات با من مهربانى كن، و در تمام امورم مرا مورد عطوفت و خوش رفتاريت قرار ده؛ خداى من؛ و پروردگارم؛ من چه كسى جز تو دارم كه از او درخواست كنم كه بيچارگى و گرفتارى مرا برطرف كند و در امورم نگاهى مهربانانه نمايد؟ ! خداى من؛ و مولاى من؛ حكم و دستورى به من دادى ولى از هواى نفسم پيروى كردم، و از فريبكارى دشمنم (شيطان) در امان نماندم؛ در نتيجه، با خواهش هايش مرا فريفت، و قضاوقدر نيز به او كمك كرد، و باعث شد نسبت به بعضى از حدودت تجاوز كنم، و با برخى از دستوراتت مخالفت نمايم. پس براى توست در تمام اين ها حجّت بر من؛ و هيچ حجّتى به نفع من نيست در آنچه بر من از قضا و فرمان تو جارى گشته؛ و حكم و آزمايشت مرا ملزم ساخته و رها نمى كند. اينك خداى من؛ پس از اين همه تقصير و كوتاهى، و اسراف بر خويش، نزدت آمده ام با حالت عذرخواهى، پشيمانى، دل شكسته، خواهان گذشت و آمرزش تو، توبه و بازگشت كننده، اعتراف كننده، و اقراركننده. هيچ راه فرارى از آنچه از من صادر گشته ندارم، و پناهگاهى

ص: 686

أتوجّه إليه في أمري غير قبولك عذري، و إدخالك إيّاي في سعة رحمتك. أللّهمّ فاقبل عذري، و ارحم شدّة ضرّي، و فكّني من شدّ وثاقي، يا ربّ ارحم ضعف بدني، و رقّة جلدي، و دقّة عظمي، يا من بدأ خلقي و ذكري و تربيتي و برّي و تغذيتي، هبني لابتدآء كرمك و سالف برّك بي. يا إلهي و سيّدي و ربّي، أتراك معذّبي بنارك بعد توحيدك، و بعد ما انطوى عليه قلبي من معرفتك، و لهج به لساني من ذكرك، و اعتقده ضميري من حبّك، و بعد صدق اعترافي و دعآئي خاضعا لربوبيّتك، هيهات، أنت أكرم من أن تضيّع من ربّيته، أو تبعد من أدنيته، أو تشرّد من اويته، أو تسلّم إلى البلاء من كفيته و رحمته، و ليت شعري يا سيّدي و إلهي و مولاي أتسلّط النّار على وجوه خرّت لعظمتك ساجدة، و على ألسن نطقت بتوحيدك صادقة،

نيز براى روى آورى پيدا نكرده ام؛ جز اين كه تو پوزشم را بپذيرى و مرا در رحمت فراگيرت وارد كنى. بارالها؛ عذرم و پوزشم را بپذير، و برگرفتارى سختم رحم كن، و از بند محكم و سختم رهاييم بخش؛ اى پروردگار من؛ به ناتوانى بدنم رحم كن، و به پوست نازك، و استخوان نحيف من رحم كن؛ اى كسى كه آفرينش و ياد و پرورش و نيكى و غذا دادن به من را خودت آغاز فرمودى. به خاطر كرامت آغازين و اوليه ات، و نيكى هاى ديرينه ات به من؛ مرا ببخش. اى خداى من؛ آقاى من؛ پروردگار من؛ آيا ببينم تو را كه مى خواهى پس از يگانه پرستى ام؛ مرا با آتش دوزخت عذاب كنى؟ و پس از اين كه قلبم آميخته از شناخت نسبت به تو شده است؟ و پس از اين كه زبانم به ذكرت گويا شده است؟ و درون من با دوستى تو گره خورده؟ و پس از اعتراف صادقانه و دعاى خاضعانه ام در پيشگاه ربوبيّت تو؟ نه، هرگز تو، بزرگوارتر از آن هستى كه پرورده ات را ضايع و تباه گردانى، يا كسى را كه نزديك كرده اى دور كنى، يا كسى را كه پناه داده اى آواره كنى، يا كسى را كه مورد كفايت و رحمتت قرار داده اى به دست بلاها بسپارى؛ و اى كاش مى دانستم، اى آقاى من؛ معبود من؛ و مولاى من؛ آيا تو بر چهره هايى كه در پيشگاه عظمتت خاكسارى كرده و به سجده افتاده است؟ و بر زبان هايى كه صادقانه به توحيد و يگانگى ات گويا گشته،

ص: 687

و بشكرك مادحة، و على قلوب اعترفت بإلهيّتك محقّقة، و على ضمآئر حوت من العلم بك حتّى صارت خاشعة، و على جوارح سعت إلى أوطان تعبّدك طآئعة، و أشارت باستغفارك مذعنة، ما هكذا الظّنّ بك، و لا اخبرنا بفضلك عنك يا كريم يا ربّ، و أنت تعلم ضعفي عن قليل من بلاء الدّنيا و عقوباتها، و ما يجري فيها من المكاره على أهلها، على أنّ ذلك بلاء و مكروه قليل مكثه، يسير بقآئه، قصير مدّته، فكيف احتمالي لبلاء الاخرة، و جليل وقوع المكاره فيها، و هو بلاء تطول مدّته، و يدوم مقامه، و لا يخفّف عن أهله، لأنّه لا يكون إلاّ عن غضبك و انتقامك و سخطك، و هذا ما لا تقوم له السّماوات و الأرض، يا سيّدي، فكيف لي و أنا عبدك الضّعيف الذّليل الحقير المسكين المستكين. يا إلهي و ربّي و سيّدي و مولاي،

و براى ستايشت تو را شكرگزارى كرده است، و بر دل هايى كه به طور حقيقى به خدايى تو اعتراف كرده اند؛ و بر درون هايى كه از بس نسبت به تو آگاهى يافته اند، فروتن گشته اند؛ و بر اعضا و جوارحى كه از روى فرمانبردارى به سوى محل هاى عبادت و بندگى تو تلاش كرده اند؛ و با اعتراف به گناهان خود به سمت آمرزش تو قدم برداشته اند؛ آتش را مسلّط مى كنى؟ چنين گمانى نسبت به تو راه ندارد و دربارۀ فضل و بزرگوارى تو، اين گونه براى ما بازگو نكرده اند؛ اى بزرگوار؛ اى پروردگار من؛ اين ها درحالى است كه تو مى دانى، در مقابل تحمّل بلاهاى كم دنيايى و مجازات آن ها تاب وتوان ندارم؛ و در برابر ناخوشى هاى دنيا كه بر اهل دنياست نيز توان تحمّل ندارم؛ با اين كه اين بلا و مصيبتى است كه مدّت كمى مى ماند، و پايدارى آن اندك و زمانش كوتاه است. پس، با اين اوصاف، من چگونه بلاى آخرت، و ناخوشى هاى طاقت فرسايش را تحمّل كنم؟ درحالى كه آن بلايى است كه مدّت آن طولانى، و ماندگاريش دايمى است، و نسبت به اهل آن نيز تخفيف پذير نيست؛ چرا كه اين (بلا) از غضب و انتقام و خشم تو سرچشمه گرفته است. و اين، چيزى است كه آسمان ها و زمين را ياراى مقاومت در برابر آن نيست؛ اى آقاى من؛ پس من چگونه اين ها را تحمّل كنم، باوجود اين كه بنده اى ضعيف، خوار، كوچك، نيازمند و بيچاره هستم! ؟ اى معبود من؛ و پروردگار من؛ و آقاى من؛ و مولاى من؛

ص: 688

لأيّ الامور إليك أشكو، و لما منها أضجّ و أبكي، لأليم العذاب و شدّته، أم لطول البلاء و مدّته، فلئن صيّرتني للعقوبات مع أعدآئك، و جمعت بيني و بين أهل بلائك، و فرّقت بيني و بين أحبّآئك و أوليآئك، فهبني يا إلهي و سيّدي و مولاي و ربّي، صبرت على عذابك فكيف أصبر على فراقك، وهبني صبرت على حرّ نارك فكيف أصبر عن النّظر إلى كرامتك، أم كيف أسكن فى النّار و رجآئي عفوك. فبعزّتك يا سيّدي و مولاي اقسم صادقا لئن تركتني ناطقا، لأضجّنّ إليك بين أهلها ضجيج الاملين، و لأصرخنّ إليك صراخ المستصرخين، و لأبكينّ عليك بكآء الفاقدين، و لانادينّك أين كنت يا وليّ المؤمنين، يا غاية امال العارفين، يا غياث المستغيثين، يا حبيب قلوب الصّادقين، و يا إله العالمين. أفتراك سبحانك يا إلهي و بحمدك

براى كدام يك از اين امور به تو شكايت كنم؟ و براى كدام يك از آنها ضجّه و ناله و گريه سر دهم؟ (آيا) براى دردناكى و سختى عذاب؟ يا براى طولانى شدن و مدّت زياد مصيبت و بلا؟ (خدايا؛) اگر براى عذاب، مرا در كنار دشمنانت قرار دهى، و ميان من و گرفتاران بلايت را جمع كنى، و بين من و دوستان و اوليايت جدايى بيفكنى؛ گيرم كه اى خداى من و اى آقا و مولا و پروردگار من؛ بر عذابت صبر و شكيبايى بورزم؛ ولى چگونه بر جدايى و فراقت شكيبا باشم؟ ! گيرم كه بر گرمى و سوزندگى آتشت صبر كنم؛ ولى چگونه نسبت به محروميّت از تماشاى كرامت و بزرگواريت، صبر كنم؟ يا چگونه، با وجود اميدى كه به عفو و بخشش تو دارم، در آتش دوزخ مسكن گزينم؟ اى آقا و مولاى من؛ سوگند صادقانه مى خورم، كه اگر به من اجازۀ سخن گفتن بدهى، به طور حتم در بين دوزخيان فرياد آرزومندان درخواهم داد و دردمندانه ضجّه و نالۀ فريادرس جويان سر خواهم داد، و همانند عزيز از دست دادگان گريه هاى فراق خواهم كرد، و تو را ندا خواهم داد كه: كجايى اى سرپرست مؤمنان؛ اى نهايت آرزوى عارفان و خداشناسان؛ اى فريادرس دادخواهان؛ اى محبوب دل هاى راستگويان؛ و اى معبود جهانيان؛ آيا پس ببينم تو را-اى كسى كه منزّهى؛ اى خداى من و من به حمد تو مشغولم-

ص: 689

تسمع فيها صوت عبد مسلم سجن فيها بمخالفته، و ذاق طعم عذابها بمعصيته، و حبس بين أطباقها بجرمه و جريرته و هو يضجّ إليك ضجيج مؤمّل لرحمتك، و يناديك بلسان أهل توحيدك، و يتوسّل إليك بربوبيّتك. يا مولاي، فكيف يبقى في العذاب و هو يرجو ما سلف من حلمك، أم كيف تؤلمه النّار و هو يأمل فضلك و رحمتك، أم كيف يحرقه لهيبها و أنت تسمع صوته و ترى مكانه، أم كيف يشتمل عليه زفيرها و أنت تعلم ضعفه، أم كيف يتقلقل بين أطباقها و أنت تعلم صدقه، أم كيف تزجره زبانيتها و هو يناديك يا ربّه، أم كيف يرجو فضلك في عتقه منها فتتركه فيها، هيهات، ما ذلك الظّنّ بك، و لا المعروف من فضلك، و لا مشبه لما عاملت به الموحّدين من برّك و إحسانك، فباليقين أقطع لولا ما حكمت به من تعذيب

كه صداى بندۀ مسلمانت را مى شنوى كه در جهنّم به خاطر مخالفت و نافرمانيش زندانى شده است؛ و به خاطر معصيت و گناهش مزه عذاب جهنم را چشيده است و بين طبقه هاى مختلف جهنم به خاطر جرم و گناهش زندانى شده است؛ او با ضجّه و ناله، به اميد و آرزوى رحمتت فرياد برمى آورد، و با زبان و طرز گفتار يگانه پرستانت تو را ندا مى دهد و توسّل به ربوبيّت و پروردگارى تو پيدا مى كند. اى مولاى من؛ چگونه اين بنده ات در عذاب باقى بماند باوجود اين كه به حلم و بردبارى ديرينه ات اميدوار است؟ يا چگونه آتش او را به درد آورد؛ با اين كه او به فضل و مهربانيت، آرزومند است؟ يا چگونه زبانه هاى آتش، او را بسوزاند درحالى كه صدايش را مى شنوى و جايگاهش را مى نگرى؟ ! يا چگونه شعله ها و شراره هاى آتش او را دربرگيرد درحالى كه ناتوانى او را مى دانى؟ يا چگونه با وجود راستگوئى اش-كه تو نيز از آن آگاهى-بين طبقه هاى جهنّم بالا و پايين رود؟ يا چگونه مأموران آتش او را به سوى دوزخ مى رانند درحالى كه او ندا مى دهد و مى گويد: اى پروردگار من؛ يا چگونه او به فضل تو اميدوار باشد تا رهايش كنى، ولى تو او را در آتش وامى گذارى؟ ! نه هرگز؛ اين بعيد است و چنين گمان و انديشه اى در مورد تو نيست؟ و اين گونه در مورد فضل تو معروف نيست؛ و اين، شبيه رفتار بزرگوارانه و نيكويى و احسان تو، نسبت به يكتاپرستان نيست. پس يقين دارم و باورم بر اين است كه اگر حكم و دستور تو

ص: 690

جاحديك، و قضيت به من إخلاد معانديك لجعلت النّار كلّها بردا و سلاما، و ما كان لأحد فيها مقرّا و لا مقاما، لكنّك تقدّست أسمآؤك أقسمت أن تملأها من الكافرين من الجنّة و النّاس أجمعين، و أن تخلّد فيها المعاندين، و أنت جلّ ثنآؤك قلت مبتدئا، و تطوّلت بالإنعام متكرّما، أفمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستوون. إلهي و سيّدي، فأسألك بالقدرة الّتي قدّرتها، و بالقضيّة الّتي حتمتها و حكمتها، و غلبت من عليه أجريتها، أن تهب لي في هذه اللّيلة و في هذه السّاعة كلّ جرم أجرمته، و كلّ ذنب أذنبته، و كلّ قبيح أسررته، و كلّ جهل عملته، كتمته أو أعلنته، أخفيته أو أظهرته، و كلّ سيّئة أمرت بإثباتها الكرام الكاتبين، الّذين وكّلتهم بحفظ ما يكون منّي، و جعلتهم شهودا عليّ مع جوارحي، و كنت أنت الرّقيب عليّ من ورآئهم،

در مورد عذاب كردن منكرانت و جاودانه ماندن دشمنان خود در آتش؛ صادر نشده بود؛ به طور حتم (در روز قيامت،) تمام آتش را سرد و سلامت مى كردى، و هيچ كس در آن استقرار نمى يافت و جا نمى گرفت. ليكن، تو-كه نام هاى شريفت پاك و مقدّس است-سوگند ياد كردى كه جهنّم را پر از تمام كافران جنّى و انسى كنى، و معاندان و دشمنان سرسختت را براى هميشه در آتش نگاه دارى. و تو-كه مدح و ثنايت شكوهمند باد- در آغاز فرمودى، و در ادامه نيز بزرگوارانه با نعمت بخشيدنت فرصت دادى كه: آيا كسى كه ايمان آورده با كسى كه اهل فسق و بدى باشد؛ مساويند؟ ! مساوى نيستند. خداى من؛ و آقاى من؛ از تو مى خواهم به واسطۀ قدرتت كه آن را تقدير فرمودى، و دستورى كه حتمى و لازم نمودى، و بر هركه اجرا كردى نيز پيروز شدى؛ براى من ببخشى در اين شب و اين ساعت، هر جرمى كه از من سر زده است، و هر گناهى مرتكب شده ام، و هر زشتى كه آن را پنهان داشته ام؛ و هر نادانى كه انجام داده ام، آن را كتمان نمودم يا علنى ساختم، پنهان كردم يا آشكار نمودم؛ و هر كار بدى را كه به نويسندگان بزرگوارت دستور ثبت آنها را داده اى؛ همان نويسندگان بزرگوارى كه موظّف به حفظ و ثبت اعمال من كرده اى و آنان را به همراه اعضا و جوارح خودم به عنوان شاهد و گواه رفتار من قرار داده اى؟ و از طرفى خودت نيز پيشاپيش آنها مواظب و مراقب رفتارم بوده اى

ص: 691

و الشّاهد لما خفي عنهم، و برحمتك أخفيته، و بفضلك سترته، و أن توفّر حظّي من كلّ خير أنزلته، أو إحسان فضّلته، أو برّ نشرته، أو رزق بسطته، أو ذنب تغفره، أو خطإ تستره. يا ربّ يا ربّ يا ربّ، يا إلهي و سيّدي و مولاي و مالك رقّي، يا من بيده ناصيتي، يا عليما بضرّي و مسكنتي، يا خبيرا بفقري وفاقتي. يا ربّ يا ربّ يا ربّ، أسألك بحقّك و قدسك، و أعظم صفاتك و أسمآئك، أن تجعل أوقاتي من اللّيل و النّهار بذكرك معمورة، و بخدمتك موصولة، و أعمالي عندك مقبولة، حتّى تكون أعمالي و أورادي كلّها وردا واحدا، و حالي في خدمتك سرمدا. يا سيّدي يا من عليه معوّلي، يا من إليه شكوت أحوالي، يا ربّ يا ربّ يا ربّ، قوّ على خدمتك جوارحي، و اشدد على العزيمة جوانحي، وهب لي الجدّ في

و هرچه از آنان مخفى شده است را نيز خودت گواه بوده اى؛ البتّه، كارهاى مخفى را خودت به واسطۀ رحمتت پنهان نمودى و به فضل خودت پوشيدى. و از تو مى خواهم فراوان كنى حظّ و نصيبم را از هر خير و خوبى كه فرومى فرستى، يا هر احسان و نيكى كه لطف مى كنى، يا هر خوبى بين بندگانت پخش نموده اى، يا روزى و نصيبى كه گسترده ساخته اى، يا هر گناهى كه بخشيده اى، يا هر اشتباهى كه آن را پنهان داشته اى. پروردگارا؛ پروردگارا؛ پروردگارا؛ اى خداى من؛ و آقاى من؛ و مولاى من؛ و مالك هستى من؛ اى كسى كه اختيار و زمام من در دست اوست؛ اى كسى كه بيچارگى و درماندگى ام را مى دانى؛ اى كسى كه از نيازمندى و بى نوايى من آگاهى؛ اى پروردگار؛ اى پروردگار؛ اى پروردگار؛ از تو مى خواهم به حقّ خودت و پاكيت، و بزرگ ترين صفات و نام هايت؛ كه تمام لحظه هاى شب و روزم را با يادت آباد كنى؛ و پيوسته در خدمت خودت قرار دهى؛ و كارهايم را نزد خودت پذيرفتۀ شده قرار دهى؛ تا آن كه تمام كارها و وردهايم يك ورد (و يك جهت) باشد، و حال من در خدمت تو پاينده باشد. اى آقاى من؛ اى كسى كه تكيه گاه و مورد اعتمادم، تنها تو هستى؛ اى كسى كه بدحالى هايم را تنها به تو شكايت مى كنم؛ پروردگارا؛ پروردگارا؛ پروردگارا؛ اعضا و جوارحم را براى خدمتگزاريت نيرومند كن، و دلم را بر قصد و آهنگ به سوى خودت محكم گردان، و نصيبم كن كه به طور جدّى از تو

ص: 692

خشيتك، و الدّوام في الإتّصال بخدمتك، حتّى أسرح إليك في ميادين السّابقين، و اسرع إليك فى البارزين، و أشتاق إلى قربك في المشتاقين، و أدنو منك دنوّ المخلصين، و أخافك مخافة الموقنين، و أجتمع في جوارك مع المؤمنين. أللّهمّ و من أرادني بسوء فأرده، و من كادني فكده، و اجعلني من أحسن عبيدك نصيبا عندك، و أقربهم منزلة منك، و أخصّهم زلفة لديك، فإنّه لا ينال ذلك إلاّ بفضلك، و جد لي بجودك، و اعطف عليّ بمجدك، و احفظني برحمتك، و اجعل لساني بذكرك لهجا، و قلبي بحبّك متيّما، و منّ عليّ بحسن إجابتك، و أقلني عثرتي، و اغفر زلّتي، فإنّك قضيت على عبادك بعبادتك، و أمرتهم بدعآئك، و ضمنت لهم الإجابة. فإليك يا ربّ نصبت وجهي، و إليك يا ربّ مددت يدي، فبعزّتك استجب لي دعآئي،

در هراس باشم، و هميشه و به طور دايم به خدمت تو بپردازم؛ تا در نتيجه در ميدان هاى پيشى گيرندگان به سوى تو روانه گردم، و در زمرۀ كسانى كه نمودار گشته اند به سرعت به سوى تو بيايم، و در زمرۀ مشتاقانت با شوق فراوان به مقام قرب تو راه پيدا كنم، و همچون نزديك بودن اهل اخلاص به تو نزديك گردم، و همانند ترسى كه اهل يقين از تو دارند بترسم؛ و در جوار رحمتت با مؤمنان گردآيم. بارالها؛ هركس قصد بدى در مورد من دارد، خودت در موردش قصد بد كن؛ و هركس برايم مكر و حيله اى فراهم كند، تو نيز با او مكر كن؛ و مرا از بهترين بنده هاى بهره مند در نزد خودت، و از كسانى كه نزديك ترين جايگاه معنوى را نسبت به تو دارند، و بهترين درجه را به ايشان اختصاص داده اى، قرار ده؛ زيرا، اين ها جز با فضل و فزون بخشى تو به دست نمى آيد؛ و با سخاوتمنديت بر من ببخشاى، و با بزرگوارى و شكوهت بر من عطوفت و مهربانى كن، و با رحمتت مرا حفظ كن؛ و زبانم را به ذكر و ياد خود گويا، و قلبم را از دوستيت بى قرار ساز، و با اجابت نيكو به درخواست من بر من منّت گذار، و از لغزش من درگذر و لغزشم را ناديده بگير؛ زيرا، تو به بندگانت دستور دادى تو را بپرستند، و بر آنان امر كرده اى تا تو را بخوانند، و در مقابل نيز ضمانت كرده اى كه اجابتشان كنى. پس پروردگارا؛ به سوى تو روى آورده ام، و دستم را تنها به طرف تو دراز كردم؛ پس، تو را به عزّتت سوگند؛ دعايم را مستجاب فرما،

ص: 693

و بلّغني مناي، و لا تقطع من فضلك رجآئي، و اكفني شرّ الجنّ و الإنس من أعدآئي. يا سريع الرّضا، إغفر لمن لا يملك إلاّ الدّعآء، فإنّك فعّال لما تشآء، يا من اسمه دوآء، و ذكره شفآء، و طاعته غنى، إرحم من رأس ماله الرّجآء، و سلاحه البكآء، يا سابغ النّعم، يا دافع النّقم، يا نور المستوحشين في الظّلم، يا عالما لا يعلّم، صلّ على محمّد و ال محمّد، و افعل بي ما أنت أهله، و صلّى اللّه على رسوله و الأئمّة الميامين من اله، و سلّم تسليما كثيرا. (1)

و مرا به آرزويم برسان، و اميدم را از فضلت قطع مكن، و از شرّ دشمنانم چه جنّى و چه آدمى، مرا در امان دار و كفايتم كن. اى كسى كه زود راضى مى شوى؛ بيامرز كسى را كه جز دعا كارى از دستش نمى آيد، زيرا، تو كارى را كه بخواهى به طور كامل انجام مى دهى. اى كسى كه نامش، دواست؛ و يادش، شفاست؛ و فرمان برداريش؛ مايۀ بى نيازى است؛ رحم كن به كسى كه سرمايه اش اميد است، و تنها اسلحه اش گريه است. اى فروريزندۀ نعمت ها؛ اى برطرف كنندۀ سختى ها و مجازات ها؛ اى روشنى وحشت زدگان در تاريكى ها؛ اى عالمى كه تعليم داده نشده اى؛ بر محمّد و آل محمّد درود پيوسته بفرست، و آن چنان كه شايسته و بايستۀ توست با من رفتار كن. و درود پيوستۀ خداوند بر فرستاده اش و امامان پربركت از آل او؛ و سلام بسيارش بر آنان باد.

ص: 694


1- 1) . مصباح المتهجّد:844، [1]مفاتيح الجنان:126. [2]

خاتمه كتاب

اشاره

يا ملحقات

بعضى از عباداتى كه مورد توجّه

حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه مى باشند

ص: 695

ص: 696

در پايان كتاب، به بيان برخى از مطالبى مى پردازيم كه حضرتش صلوات اللّه عليه به گونه اى دستور به انجام آن ها فرموده اند؛ آن ها عبارتند از بعضى از دعاها و زيارت ها، و برخى از دستورات و مطالبى كه با موضوع كتاب مناسبت دارد. در ابتدا، جريان سيّد رشتى رضوان اللّه عليه را بيان مى كنيم؛ زيرا جريان ديدار او، مطالبى را دربردارد كه مولاى ما امام زمان ارواحنا فداه به انجام آن امر فرموده اند.

محدّث نورى رحمه اللّه مى فرمايد: سيّد رشتى گفت: در سال 1280(قمرى) به قصد انجام حجّ حركت كردم، و از طرف رشت به تبريز رفتم. در تبريز به خانه حاج صفر على تاجر معروف تبريزى رفته و به دليل اين كه كاروانى براى عزيمت به حج نيافتم، سرگردان شده بودم؛ تا آن كه حاج جبّار جلودار سده اى اصفهانى، كاروانى براى رفتن به «طربوزن» تدارك ديد.

من، يك مركب براى خودم از او كرايه كردم و به راه افتادم، و وقتى به اوّلين منزلگاه بين راه رسيدم، بنابر تشويق حاج صفر على تاجر، سه نفر ديگر نيز به من پيوستند و با يكديگر هم سفر شديم؛ آن سه نفر:1-حاج ملاّ باقر تبريزى (كه به نيابت از شخص ديگرى عازم حجّ شده بود، و نزد علما شناخته شده بود) ؛2-حاج سيّد حسين تاجر تبريزى؛3-مردى كه خدمتكار بود، و او را حاج على مى گفتند.

در بين راه به شهر «ارضروم» رسيديم و از آن جا نيز عازم شهر «طربوزن» بوديم. در يكى از استراحتگاه هاى بين اين دو شهر، حاج جبّار جلودار (رئيس كاروان) نزد

ص: 697

من آمد، و گفت: منزلگاه بعدى كه در پيش داريم، ترسناك است؛ بدين جهت، لازم است عجله كنيد و از قافله عقب نمانيد.

زيرا ما در بين راه كمى از كاروان فاصله مى گرفتيم، حدود دو و نيم يا سه ساعت به صبح مانده بود، كه همگى باهم حركت كرديم، هنوز به طور تقريبى نيم فرسخ يا سه چهارم فرسخ از منزلگاه قبلى دور نشده بوديم كه ناگهان هوا دگرگون و تاريك شد، و شروع به بارش برف كرد.

در اين حال، هريك از دوستانم سرش را پوشانيد و به سرعت، حركت كرد. من نيز چنين كردم، ليكن نمى توانستم به سرعت آنان بروم؛ آنان دور شدند و من تنها ماندم.

لذا، از اسب پياده شدم و در كنار جاده نشستم و به شدّت دچار اضطراب و نگرانى شدم؛ چون، حدود ششصد تومان براى خرجى سفرم همراه داشتم. پس از انديشه در مورد وضعيّتم، بدين نتيجه رسيدم كه همان جا بمانم تا صبح شود، و به همان منزلگاه قبلى برگردم و از آن جا چند نفر را براى نگهبانى از خود استخدام كنم، تا دوباره به كاروان برسم.

در همين انديشه بودم كه ناگهان باغى زيبا را در پيش رويم ديدم، و مشاهده كردم باغبانى در آن جاست و بيلى در دست دارد و برف ها را از شاخ وبرگ درختان مى ريزد. باغبان نزدم آمد و به قدرى پيش آمد كه فاصلۀ كمى بين من و ايشان بود.

فرمود: تو كيستى؟

گفتم: دوستانم رفتند و من تنها ماندم، و راه را نيز بلد نيستم؛ سرگردان شده ام.

وى با زبان فارسى گفت: نافله بخوان تا راه را پيدا كنى؛ و مقصودش نماز شب بود.

من مشغول نماز شب شدم، تا از تهجّد فارغ گرديدم پس از آن دوباره نزدم آمد و فرمود: آيا هنوز نرفته اى؟

گفتم: به خدا، راه را بلد نيستم.

فرمود: جامعه بخوان. من زيارت جامعه را حفظ نكرده بودم، و هيچگاه نمى توانستم آن را حفظ و بدون نگاه كردن به كتاب بخوانم؛ با اين كه بارها به حرم مطهّر امامان عليهم السّلام شرفياب شده بودم، با اين حال، در همان جا ايستادم و از حفظ شروع

ص: 698

به خواندن زيارت جامعه كردم و آن را به طور كامل خواندم.

بار ديگر آن شخص آمد و فرمود: هنوز نرفته اى؟ بى اراده، اشكم سرازير شد و گريستم؛ گفتم: اين همه وقت است كه اين جا هستم، و راه را بلد نشده ام!

فرمود: عاشورا بخوان.

در مورد زيارت عاشورا نيز همان وضع را داشتم، يعنى مانند زيارت جامعه نمى توانستم آن را از حفظ بخوانم، ولى برخاستم و بى اختيار آن را تا آخر خواندم و لعن و سلام و دعاى علقمه را نيز قرائت كردم. ديدم دوباره آمد و فرمود: هنوز هم كه نرفته اى؟ !

گفتم: نه، تا صبح هم اين جا مى مانم.

فرمود: حالا من، تو را به كاروان مى رسانم. رفت، و بر الاغى سوار شد و بيل خود را بر دوش گذاشت و آمد و گفت: پشت سر من سوار الاغ شو.

من سوار شدم و افسار اسبم را نيز به دست گرفتم ولى اسبم حركت نكرد.

فرمود: افسار اسب را به من بده. افسارش را به دست آن شخص سپردم و او بيل خود را بر شانۀ چپ گذاشت و افسار اسب مرا با دست راست گرفت و به راه افتاد. اسبم، به گونه اى شگفت انگيز، گوش به فرمان او بود و به دنبال او به راه افتاد.

آن گاه دستش را بر زانويم نهاد و فرمود:

شما چرا نافله نمى خوانيد؟ نافله، نافله، نافله. شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا. شما چرا جامعه نمى خوانيد؟ جامعه، جامعه، جامعه.

ايشان به گونه اى مسير را مى پيمود كه گويى زمين در زير پايش درمى نوردد؛ ناگهان برگشت و به من فرمود: دوستانت، آن ها هستند. ديدم كه دوستانم در كنار نهر آبى فرود آمده اند، و از آب آن براى نماز صبح وضو مى گيرند.

من، از الاغ پياده شدم كه سوار اسبم شوم ولى نتوانستم. ايشان، از الاغ پياده شدند و بيل خود را در ميان برف ها زدند و مرا سوار بر اسبم نمودند. سپس، سر اسب را رو به محلى كه دوستانم بودند، گردانيدند.

در اين اثناء بود كه در خاطرم گذشت: اين شخص كيست كه به راحتى، فارسى

ص: 699

سخن مى گويد؟ با اين كه مى دانم، مردم اين منطقه، فقط به زبان تركى تركيه آشنا هستند! بيشترشان نيز مسيحى اند. از طرفى، چگونه با اين سرعت، مرا به دوستانم رسانيد؟ همين كه برگشتم و به پشت سرم نگاه كردم هيچ كس را نيافتم و اثرى از او نديدم؛ لذا نزد دوستانم رفتم.

نماز شب: آگاه باش؛ فايده و ارزش نماز شب، خارج از حدّى است كه بتوان بيان كرد؛ چون نكات دقيق و اسرارى دارد كه در قرآن و احاديث، به طور مختصر بدان ها اشاره شده است. بدين جهت، در برخى از روايات هنگام ياد از نماز شب، سه مرتبه نام آن را تكرار شده است.

شيخ كلينى و شيخ صدوق، و شيخ برقى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده اند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام وصيّت و سفارشاتى فرمود و دستور داد كه آن ها را حفظ كرده و به آن عمل نمايد؛ آن گاه از خداى تعالى خواست تا آن حضرت را براى عمل به اين سفارشات، يارى دهد. از جمله سفارشات ياد شده اين است كه فرمود:

تو را به نماز شب سفارش مى كنم؛ بر تو باد به نماز شب؛ بر تو باد به نماز شب.

در كتاب «فقه الرضا عليه السّلام» نيز روايتى نزديك به همين معنا، آمده است.

زيارت جامعه: گروهى از علما تصريح فرموده اند كه اين زيارت؛ بهترين و كامل ترين زيارت ها است.

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه پس از توضيح كوتاهى در مورد عبارت هاى زيارت جامعه كه در ديگر زيارت ها چنين شرح و توضيحى نداده است مى فرمايد:

اندكى در شرح اين زيارت كلام را طولانى كردم-گرچه حقّش را ادا نكرده ام- چون نخواستم سخن به درازا كشد؛ چون اين زيارت، داراى صحيح ترين سند و مشهورترين راويان، (فراگيرترين زيارت در مورد ائمّه عليهم السّلام) ، فصيح ترين الفاظ، رساترين معانى و بلندمرتبه ترين زيارات است.

زيارت عاشورا: در فضيلت و جايگاه آن، همين بس كه سنخيّت با ديگر زيارات ندارد؛ چون-گرچه سخنان و دستورهاى معصومان عليهم السّلام، از عالم بالا گرفته شده است،

ص: 700

و اين زيارت (به حسب ظاهر) و نيز ديگر زيارات، از دستورات معصومان عليهم السّلام است؛ ولى-زيارت عاشورا، يك حديث قدسى است و اين عبارات، از جمله لعن، سلام و دعاهاى آن، به همين شكل از خداى سبحان به جبرئيل امين و از او به حضرت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم رسيده است.

تجربه نشان داده است كه اگر چهل روز يا كمتر، به طور دائم (هر روز) به خواندن اين زيارت پرداخته شود؛ هيچ دعايى همانند آن براى برآوردن حاجات، رسيدن به مقصود و دفع دشمنان وجود ندارد.

بهترين فايده اى كه مى توان از طريق مواظبت بر خواندن اين زيارت به دست آورد، آن چيزى است كه يكى از اشخاص مورد اعتماد، نيكورفتار و پرهيزگار، يعنى جناب حاج ملاّ حسن يزدى رحمه اللّه كه از بهترين ساكنان شهر نجف بود، و پيوسته به عبادت و زيارت مى پرداخت؛ از حاج محمّد على يزدى كه او نيز مورد وثوق و اطمينان، نيكورفتار، و از افراد فاضل و برجسته شهر يزد بود، مى گويد:

مردى در يزد بود كه از افراد نيك و برجسته بود. وى، شب ها به قبرستانى خارج از شهر يزد (كه به زيارتگاه معروف بود) مى رفت در آن زيارتگاه، چند تن از افراد صالح دفن شده بودند. سيّد احمد، همسايه اى داشت كه از كودكى باهم بزرگ شده بودند، و معلم شان نيز يكى بود و باهم درس خوانده بودند تا آن كه جزو صنف ماليات گيران دولت درآمد. البتّه اين شخص از دنيا رفت، و محلّ دفنش نيز نزديك همان مكانى بود كه حاج محمّد على به عبادت مى پرداخت.

وى، پس از مرگ آن شخص، او را با وضعى بسيار خوب و در نعمت هاى بهشتى مشاهده كرد. او در عالم خواب به طرف دوست مرده اش رفته و گفت: من از ابتدا تا پايان، و از ظاهر و باطن تو باخبر هستم؛ به خوبى نيز مى دانم كسى نبوده اى كه از نظر باطنى خوب باشى و كارهاى زشت را بتوان حمل بر تقيه و پنهان كارى شرعى كرد، يا بتوان گفت به ناچار و براى كمك به مظلومان و. . . وارد كارهاى دولتى شده اى. كارهاى تو، تنها سزاوار عذاب و بدبختى بود؛ بگو بدانم از كجا به اين مقام و منزلت پس از مرگ دست يافته اى؟ !

ص: 701

گفت: درست است؛ همين طور است كه گفتى. من در عذاب سختى بودم و از روزى كه مردم تا ديروز به شدت عذاب مى شدم؛ تا آن كه ديروز، همسر استاد اشرف آهنگر از دنيا رفت و در نزديكى من حدود پنجاه مترى بين قبر من تا جايگاه تو، دفن شد، ديشب كه آن زن را در اين جا به خاك سپردند، حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام، سه مرتبه به ديدارش تشريف فرما شدند، و در مرتبه سوم دستور فرمودند تا عذاب را از تمام قبرستان بردارند. بدين جهت، من نيز راحت شدم و نعمت ها و شادى ها، مرا فرا گرفت.

وى، ناگهان از خواب پريده و چون استاد اشرف آهنگر و جاى او را نمى شناخت، در بازار آهنگران به جستجو پرداخت و او را يافت؛ به آهنگر گفت: آيا شما همسر داريد؟

گفت: آرى. او ديروز از دنيا رفته و در فلان مكان-همان مكان را نام برد-دفنش كردم؟ گفت: آيا زنت به زيارت امام حسين عليه السّلام شرف ياب شده بود؟ گفت: خير.

پرسيد: آيا براى آن حضرت عزادارى مى كرد؟ گفت: نه.

گفت: آيا در خانه مجالس روضه تشكيل مى داد؟ گفت: خير.

آهنگر پرسيد: مقصودت از اين پرسش ها چيست؟ او نيز خوابش را تعريف كرد. و گفت: مى خواهم ببينم همسرت چه رابطه اى با امام حسين عليه السّلام داشته است! ؟

استاد اشرف آهنگر گفت: زنم، پيوسته زيارت عاشورا مى خواند.

پوشيده نماند، سيد احمد (كه اين جريان در مورد او نقل شده است) از صالحان و پرهيزگاران بود، و در امور عبادى و زيارات، و اداى حقوق الهى و حقوق مردم، و پاكيزگى و پاكى لباس و بدن از نجاسات و كثيفى ها؛ معروف بود.

نيز، همگى او را به ورع و تقوا و نيكوكارى مى شناختند و نزد مردم يزد و ديگر شهرها مشهور بود. البتّه، هربار كه زيارت مى كرد نيز الطاف ويژه اى به او مى رسيد كه نقلش در اين جا مناسب نيست.(1)

ص: 702


1- 1). نجم الثاقب:601.

نماز شب

اكنون به چگونگى نماز شب مى پردازيم؛ پس از آن زيارت جامعۀ كبيره و زيارت عاشورا را نيز نقل مى كنيم.

نماز شب: زمانش از نيمه شب آغاز مى شود، و هرچه زمان انجام آن به صبح نزديك تر باشد، فضيلتش افزون است. البتّه اگر هنگام صبح، نمازگزار چهار ركعت از نماز شب را به جا آورده باشد، بايد بقيّه نمازها را بدون سوره و با حمد تنها انجام دهد.

نماز شب، هشت ركعت است كه دو ركعت دو ركعت انجام مى شود؛ مستحب است در دو ركعت اول در هر ركعت بعد از حمد، سى مرتبه سورۀ «توحيد» را بخواند؛ در اين صورت با پايان نماز، هيچ گناهى بين او و خداوند باقى نمى ماند.

هم چنين مى تواند در ركعت اول پس از حمد، سورۀ «توحيد» بخواند و در ركعت دوّم سورۀ «كافرون» را قرائت كند و در نمازهاى ديگر (شش ركعت باقى مانده) هر سوره اى را خواست، بخواند.

نيز، مى تواند در هر ركعت از هشت ركعت نماز شب، پس از حمد، سورۀ «توحيد» را بخواند يا اين كه سوره اى نخواند و به حمد تنها بسنده كند.

(مستحبّ است بعد از دو ركعت اوّل، دعايى را كه براى تعجيل فرج در ص 198 نقل كرديم بخواند. و بعد از ركعت چهارم، دعايى را كه در ص 200 نقل كرديم بخواند.)

قنوت نماز شب نيز مانند قنوت در نمازهاى واجب، مستحبّ است كه در ركعت هاى دوّم هر نماز، قنوت خوانده شود. در ذكر قنوت مى تواند سه مرتبه «سبحان اللّه» بگويد، يا اين دعا را بخواند:

أللّهمّ اغفر لنا و ارحمنا و عافنا واعف عنّا في الدّنيا و الاخرة، إنّك على كلّ شيء قدير.

بارالها؛ ما را ببخش، و رحم كن، و سلامتى بده، و در دنيا و آخرت ما را ببخش؛ به راستى كه تو هر چيزى بخواهى، مى توانى انجام دهى.

ص: 703

يا بگويد: ربّ اغفر و ارحم و تجاوز عمّا تعلم، إنّك أنت الأعزّ الأجلّ الأكرم.

پروردگارا؛ ببخش، رحم كن، از هرچه مى دانى بگذر؛ به راستى، تو عزّت مندترين، باشكوه ترين، و بزرگوارترين هستى.

روايت شده است: حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام، هنگامى كه شب، در محراب عبادت مى ايستادند، مى گفتند: أللّهمّ إنّك خلقتني سويّا. . . «بارالها؛ راستى، تو مرا با اندامى متناسب آفريده اى. . .» ، و اين، دعاى پنجاهم صحيفۀ كاملۀ سجّاديّه است.

پس از انجام هشت ركعت نماز شب، دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر را به جا آوريد؛ در اين سه ركعت نماز، پس از «حمد» در هر ركعت سورۀ «توحيد» را بخوانيد؛ تا ثواب يك ختم كامل قرآن را به دست آوريد؛ چون، هربار قرائت سورۀ «توحيد» ، ثواب خواندن يك سوّم از قرآن را دارد.

نيز مى توانيد در ركعت اوّل شفع پس از «حمد» ، سورۀ «ناس» ؛ و در ركعت دوّم پس از «حمد» ، سورۀ «فلق» را قرائت كنيد.

پس از نماز شفع، يك ركعت نماز وتر با سورۀ «حمد» و سورۀ «توحيد» بخوانيد، و يا آن كه بعد از سورۀ «حمد» سه مرتبه قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ و معوّذتين-يعنى قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّاسِ -را قرائت كنيد. پس از سوره، دست ها را به دعا برداشته و در قنوت، هرچه خواستيد بخواهيد.

شيخ طوسى رحمه اللّه مى گويد: دعاهاى قنوت، بى شمار است؛ و هيچ قنوت مخصوصى وارد نشده است كه واجب باشد همان خوانده شود.

مستحبّ است انسان در حال قنوت از ترس خدا و هراس از عذاب الهى بگريد، يا حالت گريه كنندگان را به خود بگيرد؛ و براى مؤمنان دعا كند، و مستحبّ است نام چهل مؤمن (شيعه) را ياد كند؛ زيرا، هركس براى چهل تن از شيعيان (مؤمنان) دعا كند، دعاى خودش نيز به خواست خداوند مستجاب خواهد شد. نيز، هرچه خواست پس از آن دعا كند.

ص: 704

شيخ صدوق رحمه اللّه در كتاب «من لا يحضر الفقيه» روايت مى كند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در قنوت نماز وترش اين دعا را مى خواند:

أللّهمّ اهدني فيمن هديت، و عافني فيمن عافيت، و تولّني فيمن تولّيت، و بارك لي فيما أعطيت، وقني شرّ ما قضيت، فإنّك تقضي و لا يقضى عليك، سبحانك ربّ البيت أستغفرك و أتوب إليك، و اؤمن بك، و أتوكّل عليك، و لا حول و لا قوّة إلاّ بك يا رحيم.

خدايا؛ در بين كسانى كه هدايت مى فرمايى مرا نيز هدايت كن، و در بين عافيت يافتگانت مرا نيز سلامتى و عافيت ببخش، و هركه را سرپرستى مى كنى مرا نيز در زمرۀ شان درآور؛ و هرچه به من عطا فرمودى بابركت گردان، و هر قضايى مقرر فرمودى مرا از شرّ و بدى آن حفظ كن؛ زيرا تو حكم مى كنى ولى كسى بر تو حكم نمى كند؛ منزّهى، اى پروردگار خانۀ كعبه؛ از تو بخشش مى خواهم و به سويت بازگشت مى كنم، و به تو ايمان مى آورم، و بر تو توكّل مى كنم، و هيچ نيرو و جنبشى جز از تو، نيست؛ اى مهربان.

سزاوار است در قنوت، هفتاد مرتبه بگويد: «أستغفر اللّه (ربّي) و أتوب إليه» ؛ «طلب بخشش از خدا (پروردگارم) مى كنم، و به سويش بازگشت مى نمايم» .

شايسته است انسان، در اين هنگام دست چپ را بالا برده، و با دست راست تعداد استغفارهاى خود (هفتاد مرتبه) را بشمارد، (1)و مستحبّ است سيصد مرتبه بگويد: «العفو» .

هركس چهار ركعت از نماز شب را پيش از اذان صبح خوانده باشد، مى تواند بقيّه را پس از نماز صبح به نيت ادا بخواند. هركس نمى تواند نماز شب را پس از نيمه شب بخواند، جايز است كه آن را پيش از نيمه شب بخواند.

ص: 705


1- 1) . الباقيات الصالحات (حاشيۀ مفاتيح الجنان) :260.

زيارت عاشورا

السّلام عليك يا أبا عبد اللّه، السّلام عليك يا بن رسول اللّه، السّلام عليك يا بن أمير المؤمنين و ابن سيّد الوصيّين، السّلام عليك يا بن فاطمة سيّدة نسآء العالمين، السّلام عليك يا ثار اللّه و ابن ثاره، و الوتر الموتور، السّلام عليك و على الأرواح الّتي حلّت بفنآئك، عليكم منّي جميعا سلام اللّه أبدا ما بقيت و بقي اللّيل و النّهار. يا أبا عبد اللّه، لقد عظمت الرّزيّة، و جلّت و عظمت المصيبة بك علينا و على جميع أهل الإسلام، و جلّت و عظمت مصيبتك في السّماوات على جميع أهل السّماوات، فلعن اللّه امّة أسّست أساس الظّلم و الجور عليكم أهل البيت، و لعن اللّه امّة دفعتكم عن مقامكم، و أزالتكم عن مراتبكم الّتي رتّبكم اللّه فيها، و لعن اللّه امّة قتلتكم، و لعن اللّه الممهّدين لهم

سلام بر تو اى ابا عبد اللّه؛ سلام بر تو اى پسر رسول خدا؛ سلام بر تو اى پسر امير مؤمنان، و پسر سرور اوصيا؛ سلام بر تو، اى پسر حضرت فاطمه، سرور زنان جهانيان؛ سلام بر تو، اى خون خدا، و پسر خون خدا، و خونى كه به ناحق ريخته شده و تاكنون انتقامش گرفته نشده، سلام بر تو و بر روان هاى پاكى كه در آستان تو آرميدند؛ من، بر تمامى شما، سلام الهى را-تا زنده ام و تا شب و روز باقى است-نثار مى كنم. اى ابا عبد اللّه؛ به راستى كه سوگ تو بسيار بزرگ بود، و مصيبت تو بر ما و بر تمام مسلمانان بسيار گران و سنگين و بزرگ است؛ و مصيبت تو در آسمان ها بر تمام اهل آسمان ها بزرگ و گران آمد. پس خدا لعنت كند مردمى را كه پايۀ ستم و جور بر شما اهل بيت را بنا نهادند؛ و خدا لعنت كند مردمى را كه شما را از جايگاه تان دور كردند؛ و از مرتبه ها و درجاتى كه خداوند، شما را در آن مرتبه ها قرار داده بود، راندند؛ و خداوند لعنت كند كسانى را كه شما را كشتند؛ و خدا لعنت كند كسانى را كه

ص: 706

بالتّمكين من قتالكم، برئت إلى اللّه و إليكم منهم و من أشياعهم و أتباعهم و أوليآئهم. يا أبا عبد اللّه، إنّي سلم لمن سالمكم، و حرب لمن حاربكم إلى يوم القيامة، و لعن اللّه ال زياد و ال مروان، و لعن اللّه بني اميّة قاطبة، و لعن اللّه ابن مرجانة، و لعن اللّه عمر بن سعد، و لعن اللّه شمرا، و لعن اللّه امّة أسرجت و ألجمت و تنقّبت لقتالك، بأبي أنت و امّي لقد عظم مصابي بك، فأسأل اللّه الّذي أكرم مقامك، و أكرمني بك أن يرزقني طلب ثارك مع إمام منصور من أهل بيت محمّد صلّى اللّه عليه و اله. أللّهمّ اجعلني عندك وجيها بالحسين عليه السّلام في الدّنيا و الآخرة. يا أبا عبد اللّه، إنّي أتقرّب إلى اللّه و إلى رسوله و إلى أمير المؤمنين و إلى فاطمة و إلى الحسن و إليك بموالاتك، و بالبرآئة ممّن قاتلك و نصب لك الحرب، و بالبرآئة ممّن أسّس

زمينۀ جنگ را براى دشمنان با قادر ساختن آنان به جنگ با شما فراهم كردند؛ من به سوى خدا و شما از آنان، و از پيروان آن ها، و دنباله روان آن ها، و دوستان و مواليان آن ها بيزارى مى جويم. اى ابا عبد اللّه؛ من، نسبت به كسانى كه با شما سازش دارند، سازش دارم؛ و با كسانى كه به جنگ شما برخيزند، سر جنگ دارم تا روز قيامت. و خدا لعنت كند آل زياد، و آل مروان را، و خدا لعنت كند تمام افراد خاندان بنى اميّه را، و خدا لعنت كند پسر مرجانه را، و خدا لعنت كند عمر بن سعد را، و خدا لعنت كند شمر را، و خدا لعنت كند مردمى را كه اسب ها را زين كردند و لجام زدند، و نقاب زدند براى جنگيدن با تو. پدر و مادرم فدايت؛ به راستى كه مصيبت تو بر من بسيار گران آمده است؛ پس از خداوند، كه مقام و منزلت تو را ارجمند ساخت، و مرا نيز به واسطۀ تو گرامى داشت؛ درخواست مى كنم كه را خون خواهى تو به همراه امام پيروزمندى از اهل بيت محمّد-كه درود خدا بر او و آل او باد-نصيبم سازد. خدايا؛ مرا نزد خودت به واسطۀ امام حسين-كه سلام بر او باد-در دنيا و آخرت، آبرومند قرار بده. اى ابا عبد اللّه؛ من به درگاه خدا و رسولش و امير مؤمنان؛ و فاطمۀ زهرا، و امام حسن و تو، خود را نزديك مى سازم با دوستى و موالات تو، و نيز با بيزارى جستن از نبردكنندگان و برپاكنندگان آتش جنگ عليه تو؛ و نيز با بيزارى از هركسى كه

ص: 707

أساس الظّلم و الجور عليكم، و أبرء إلى اللّه و إلى رسوله ممّن أسّس أساس ذلك، و بنى عليه بنيانه، و جرى في ظلمه و جوره عليكم و على أشياعكم. برئت إلى اللّه و إليكم منهم، و أتقرّب إلى اللّه ثمّ إليكم بموالاتكم و موالاة وليّكم، و بالبرآئة من أعدآئكم و النّاصبين لكم الحرب، و بالبرآئة من أشياعهم و أتباعهم، إنّي سلم لمن سالمكم، و حرب لمن حاربكم، و وليّ لمن والاكم، و عدوّ لمن عاداكم، فأسأل اللّه الّذي أكرمني بمعرفتكم و معرفة أوليآئكم، و رزقني البرآئة من أعدآئكم، أن يجعلني معكم في الدّنيا و الاخرة، و أن يثبّت لي عندكم قدم صدق في الدّنيا و الاخرة، و أسأله أن يبلّغني المقام المحمود لكم عند اللّه، و أن يرزقني طلب ثاري مع إمام مهديّ ظاهر ناطق بالحقّ منكم، و أسأل اللّه بحقّكم، و بالشّأن الّذي لكم

پايۀ ستم و جور به شما را بنا نهاد. و به خدا و رسولش بيزارى خود را اعلام مى دارم از كسى كه پايۀ اين كارها را بنا نهاد، و بنيان خويش را بر آن بنا نهاد، و ستم و جور خود را بر شما و شيعيان شما روا داشت. به خدا و نيز به شما بيزارى خود را از آنان اعلام مى كنم. و به سوى خدا و نيز به سوى شما تقرّب مى جويم، با دوستى شما و دوستى دوستان شما، و نيز با بيزارى جستن از دشمنان شما و كسانى كه آتش جنگ را عليه شما برپا كردند، و نيز با اعلام بيزارى از پيروان شان و دنباله روان آن ها. من با كسانى كه با شما سازش دارند سازش دارم، و سر جنگ دارم با هركه با شما سر جنگ دارد، و دوست هستم نسبت به كسى كه با شما دوستى كند، و دشمن هستم نسبت به كسى كه با شما دشمنى كند؛ بدين سان، از خداوند -كه با شناخت شما و اولياى شما بر من ارج نهاده، و بيزار بودن از دشمنان تان را نصيبم ساخته است-درخواست مى كنم تا در دنيا و آخرت، مرا با شما قرار دهد؛ و قدم راستى و دوستى نزد شما را در دنيا و آخرت برايم ثابت و استوار گرداند. و نيز درخواست مى كنم مرا به جايگاه پسنديده اى كه شما نزد خدا داريد برساند؛ و خون خواهى را همراه امام هدايت گرى از شما كه آشكار و گويندۀ به حق است، نصيبم سازد. و از خدا درخواست مى كنم به خاطر حقّ شما و به منزلتى كه در

ص: 708

عنده، أن يعطيني بمصابي بكم أفضل ما يعطي مصابا بمصيبته مصيبة ما أعظمها و أعظم رزيّتها في الإسلام و في جميع السّماوات و الأرض. أللّهمّ اجعلني في مقامي هذا ممّن تناله منك صلوات و رحمة و مغفرة. أللّهمّ اجعل محياي محيا محمّد و ال محمّد، و مماتي ممات محمّد و ال محمّد. أللّهمّ إنّ هذا يوم تبرّكت به بنو اميّة، و ابن اكلة الأكباد اللّعين بن اللّعين على لسانك و لسان نبيّك صلّى اللّه عليه و اله، في كلّ موطن و موقف وقف فيه نبيّك صلّى اللّه عليه و اله. أللّهمّ العن أبا سفيان و معاوية و يزيد بن معاوية، عليهم منك اللّعنة أبد الابدين، و هذا يوم فرحت به ال زياد و ال مروان بقتلهم الحسين صلوات اللّه عليه. أللّهمّ فضاعف عليهم اللّعن منك و العذاب الأليم. أللّهمّ إنّي أتقرّب إليك في هذا اليوم، و في

پيشگاه او داريد، به واسطۀ اين كه مصيبتى كه به جهت شما به من رسيده، پرارزش ترين ثوابى را كه به مصيبت زدگان مى دهد، عطايم كند؛ مصيبتى كه چه بسيار بزرگ بود، و سوگى كه در اسلام و در تمام آسمان ها و زمين، گران تمام شده است. بارالها؛ در اين جايگاهى كه هستم، مرا از كسانى قرار ده كه درودها و رحمت و آمرزش تو، به ايشان مى رسد. بارالها؛ زندگى و مرگ مرا همانند زندگى و مرگ محمّد و آل محمّد قرار بده. بارالها؛ امروز، روزى است كه بنى اميّه و پسر زن (هنده) جگرخواره آن را مبارك شمردند؛ همان فرزند ملعون پسر فرد لعنت شده بر زبان تو و بر زبان پيامبرت كه درود خدا بر او و آل او باد؛ در هر جا كه وقوف كرد و جاى گرفت پيامبر تو-درود خدا بر او و آل او باد-بارالها؛ ابو سفيان، معاويه و يزيد را لعنت كن؛ از سوى تو لعنت تا ابد و هميشه بر آن ها باد. و امروز روزى است كه آل زياد و آل مروان خوشحال شدند كه توانسته اند حسين-كه درودهاى خدا بر او باد-را به قتل برسانند. خدايا؛ به اين خاطر، لعنت و عذاب دردناكت را بر ايشان چند برابر كن. بارالها؛ به راستى كه من در اين روز (عاشورا) ، و در

ص: 709

موقفي هذا و أيّام حياتي بالبرآئة منهم، و اللّعنة عليهم، و بالموالات لنبيّك و ال نبيّك، عليه و عليهم السّلام.

اين جايگاه، و در تمام روزهاى زندگانيم، با بيزارى جستن از اين دشمنان، و لعنت فرستادن بر ايشان؛ و با دوستى و موالات پيامبرت و آل پيامبرت-كه بر او و بر ايشان درود باد-؛ به تو تقرّب مى جويم و به درگاهت نزديك مى شوم.

سپس صد مرتبه بگوييد: أللّهمّ العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و ال محمّد، و اخر تابع له على ذلك. أللّهمّ العن العصابة الّتي جاهدت الحسين، و شايعت و بايعت و تابعت على قتله. أللّهمّ العنهم جميعا.

بارالها؛ اوّلين كسى را كه در حقّ محمّد و آل محمّد ستم روا داشت، و آخرين فردى كه در اين ستم از او پيروى كرد، لعنت كن؛ خدايا؛ جماعتى را كه به نبرد با حسين عليه السّلام پرداخت، و گروهى كه در كشتن آن حضرت از آنان پيروى، بيعت و دنباله روى كردند، لعنت كن؛ خدايا؛ همۀ آن ها را لعنت كن.

سپس صد مرتبه بگوييد: السّلام عليك يا أبا عبد اللّه، و على الأرواح الّتي حلّت بفنآئك، عليك منّي سلام اللّه أبدا ما بقيت و بقي اللّيل و النّهار، و لا جعله اللّه اخر العهد منّي لزيارتكم، السّلام على الحسين و على عليّ بن الحسين و على أولاد الحسين و على أصحاب الحسين.

سلام بر تو اى ابا عبد اللّه؛ و بر جان ها و روان هايى كه در آستانت آرميدند، سلام هميشگى خداوند از من بر تو باد تا هنگامى كه من هستم و شب و روز باقى است. خدا اين زيارت را آخرين زيارتم از شما قرار ندهد؛ سلام بر حسين و بر علىّ بن الحسين و بر فرزندان حسين، و بر ياران حسين.

آن گاه بگوييد: أللّهمّ خصّ أنت أوّل ظالم باللّعن منّي، و ابدأ به

بارالها؛ اوّلين ظالم و ستمكار را به لعنت من گرفتار كن؛ و اين لعنت را ابتدا بر

ص: 710

أوّلا ثمّ الثّاني و الثّالث و الرّابع. أللّهمّ العن يزيد خامسا، و العن عبيد اللّه بن زياد و ابن مرجانة و عمر بن سعد و شمرا و ال أبي سفيان و ال زياد و ال مروان إلى يوم القيامة.

اوّلى، سپس دوّمى و سوّمى و چهارمى بفرست. خدايا يزيد را به عنوان پنجمين نفرشان لعنت كن، و عبيد اللّه فرزند زياد، و پسر مرجانه، و عمر پسر سعد، و شمر، و آل ابو سفيان، و آل مروان را تا روز قيامت، لعنت كن.

و در سجده بگوييد: أللّهمّ لك الحمد حمد الشّاكرين لك على مصابهم، الحمد للّه على عظيم رزيّتي. أللّهمّ ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود، و ثبّت لي قدم صدق عندك مع الحسين و أصحاب الحسين، الّذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السّلام. (1)

بارالها؛ ستايش براى توست، آن ستايشى كه شكرگزاران بر مصيبت هاى شان نسبت به تو دارند، ستايش براى خداست در اين مصيبت بزرگ من. بارالها؛ شفاعت امام حسين عليه السّلام را هنگام ورود به صحنۀ قيامت نصيبم كن، و گام صادقانه را براى من با حسين عليه السّلام و يارانش، در نزد خودت استوار كن؛ همان هايى كه جان شان را به پاى حسين-كه درود بر او باد-ريختند.

پس از زيارت دو ركعت نماز بخوانيد، و بعد از آن دعاى علقمه را قرائت كنيد.

ص: 711


1- 1) . البلد الأمين:382، [1]مفاتيح الجنان:902. [2] علاّمۀ امينى رضوان اللّه عليه مى فرمايد: علاّمه مولى شريف شيروانى در كتاب «الصدف ج 2 ص 199» از مشايخ و اساتيد بزرگوارش يكى پس از ديگرى تا از امام هادى عليه السّلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: هركس زيارت عاشورا [3]را بخواند و بعد از آن يك مرتبه بگويد: أللّهمّ العن أوّل ظالم ظلم. . . تا به آخر، و بعد از آن بگويد: أللّهمّ العنهم جميعا تسعا و تسعين مرّة، و بعد از آن بگويد: السّلام عليك يا أبا عبد اللّه، و على الأرواح الّتي حلّت بفنائك تا به آخر، سپس بگويد: السّلام على الحسين و على عليّ بن الحسين و على أولاد الحسين و على أصحاب الحسين تسعا و تسعين مرّة، مانند كسى است كه صد مرتبه لعن و سلام را از اوّل تا آخر به طور كامل [4]خوانده است. (أدب الزائر:60) در معناى اين عبارت چند احتمال وجود دارد كه به دو تا از آن ها اشاره مى كنيم: الف) پس از آن كه يك مرتبه لعن را كاملا گفت، يك مرتبه بگويد: أللّهمّ العنهم جميعا تسعا و تسعين مرّة، و پس از آن، تمام سلام را بخواند و يك مرتبه بگويد: السّلام على الحسين و على. . . تسعا و تسعين مرّة. ب) پس از آن كه يك مرتبه لعن را كامل [5]گفت، نود و نه مرتبه بگويد: أللّهمّ العنهم جميعا و پس از آن كه يك مرتبه سلام را به طور كامل [6]گفت، نود و نه مرتبه بگويد: السّلام على الحسين و على. . . أصحاب الحسين. احتمال اوّل ظاهرتر است و مانند آن در روايات وارد شده است؛ نظير جريان حضرت نوح عليه السّلام، وقتى كه آن حضرت قصد كرد سوار كشتى شود خداوند به او وحى كرد هزار مرتبه بگو: «لا إله إلاّ اللّه» و چون آن حضرت فرصت نداشت، گفت: «لا إله إلاّ اللّه ألف مرّة» و وارد كشتى شد. رجوع كنيد به بحار الأنوار:11/62. [7]

دعاى بعد از زيارت عاشورا

(دعاى علقمه)

(1)

يا أللّه يا أللّه يا أللّه، يا مجيب دعوة المضطرّين، يا كاشف كرب المكروبين، يا غياث المستغيثين، يا صريخ المستصرخين، و يا من هو أقرب إليّ من حبل الوريد، و يا من يحول بين المرء و قلبه، و يا من هو بالمنظر الأعلى و بالافق المبين، و يا من هو الرّحمن الرّحيم على العرش استوى، و يا من يعلم خآئنة الأعين و ما تخفى الصّدور، و يا من لا يخفى عليه خافية. يا من لا تشتبه عليه الأصوات، و يا من لا تغلّطه الحاجات، و يا من لا يبرمه إلحاح الملحّين، يا مدرك كلّ فوت، و يا جامع كلّ شمل، و يا بارئ النّفوس بعد الموت، يا من هو كلّ يوم في شأن، يا قاضي الحاجات، يا منفّس الكربات، يا معطي

اى خدا؛ اى خدا؛ اى خدا؛ اى كه دعاى بيچارگان را مستجاب مى كنى؛ اى كه اندوه اندوهگينان را برطرف مى سازى؛ اى كه به داد دادخواهان مى رسى؛ اى كه فرياد كمك خواهان را پاسخ مى دهى؛ و اى كه از رگ گردنم به من نزديك ترى؛ و اى كه بين شخص و قلبش حايل مى شوى؛ و اى كه در بالاترين ديدگاه قرار دارى، و در افقى روشن هستى؛ و اى كسى كه او بخشنده و مهربان است و بر عرش سلطه دارد، اى كسى كه خيانت چشم ها، و آنچه را كه سينه ها پنهان مى كند، مى دانى؛ و اى كسى كه هيچ پنهانى از او پنهان نيست؛ اى كسى كه صداها را با يكديگر اشتباه نمى كند؛ و اى كسى كه خواسته ها او را به اشتباه نمى اندازد؛ و اى كسى كه اصرار اصراركنندگان، او را به رنج نمى اندازد؛ اى دريابندۀ از دست رفته ها؛ و اى گردآورندۀ پراكندگى ها؛ و اى كه پس از مرگ، روان ها را دوباره به وجود مى آورى؛ اى كسى كه هر روزى در شأنى هستى؛ اى برآورنده حاجت ها و خواسته ها؛ اى برطرف كننده گرفتارى ها و بلاها؛ اى عطاكنندۀ

ص: 712


1- 1) . در جريان مرحوم سيّد رشتى نقل شده كه وقتى به او فرمودند: زيارت عاشورا [1]بخوان، زيارت عاشورا و [2]دعاى علقمه را از حفظ خواند درحالى كه قبلا هيچ يك از آن دو در حافظه اش نبود و اين نكته اى است لطيف كه خواندن دعاى علقمه نيز مورد توجّه است.

السّؤلات، يا وليّ الرّغبات، يا كافي المهمّات، يا من يكفي من كلّ شيء و لا يكفي منه شيء في السّماوات و الأرض. أسألك بحقّ محمّد خاتم النّبيّين، و عليّ أمير المؤمنين، و بحقّ فاطمة بنت نبيّك، و بحقّ الحسن و الحسين، فإنّي بهم أتوجّه إليك في مقامي هذا، و بهم أتوسّل، و بهم أتشفّع إليك، و بحقّهم أسألك و اقسم و أعزم عليك، و بالشّأن الّذي لهم عندك، و بالقدر الّذي لهم عندك، و بالّذي فضّلتهم على العالمين، و باسمك الّذي جعلته عندهم و به خصصتهم دون العالمين، و به أبنتهم، و أبنت فضلهم من فضل العالمين حتّى فاق فضلهم فضل العالمين جميعا. أسألك أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تكشف عنّي غمّي و همّي و كربي، و تكفيني المهمّ من اموري، و تقضي عنّي ديني، و تجيرني من الفقر، و تجيرني

خواسته ها؛ اى عهده دار خواهش ها؛ اى بسنده در امور مهمّ؛ اى كسى كه از هر چيزى كفايت كننده هستى، ولى هيچ چيز در آسمان ها و زمين از او كفايت نمى كند؛ از تو مى خواهم به حقّ محمّد-كه آخرين پيامبران است-، و على كه امير مؤمنان است، و به حقّ فاطمه-دختر پيامبرت-، و به حقّ حسن و حسين، كه من همانا، در اين جايگاهى كه هستم تنها به واسطۀ آنها به تو روى آورم، و به واسطۀ ايشان توسّل و شفاعت به درگاهت مى جويم؛ به حقّ ايشان از تو درخواست مى كنم و سوگندت مى دهم؛ و به جايگاهى كه آنان نزد تو دارند، و به ارزشى كه نزد تو دارند، و به واسطۀ آن چيزى كه آنان را بر جهانيان برترى بخشيدى، و به واسطۀ نامت كه نزدشان قرار دادى و آن نام را تنها و تنها به ايشان اختصاص دادى و به هيچ يك از جهانيان ندادى؛ و به واسطۀ آن نام، ايشان را جدا كردى و فضل شان را نيز از فضل و ارزش ديگران جدا نمودى و در نهايت فضيلت آنان بر فضيلت و ارزش تمام جهانيان برترى يافت؛ (به واسطۀ همۀ اين ها) از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و آل محمّد درود پيوسته نثار كنى؛ و غم واندوه و گرفتارى مرا برطرف كنى؛ و در امور مهمّ مرا كفايت كنى؛ و بدهكاريم را از طرف من بپردازى، و از فقر و نادارى، و از تنگدستى رهائيم بخشى،

ص: 713

من الفاقة، و تغنيني عن المسألة إلى المخلوقين، و تكفيني همّ من أخاف همّه، و عسر من أخاف عسره، و حزونة من أخاف حزونته، و شرّ من أخاف شرّه، و مكر من أخاف مكره، و بغي من أخاف بغيه، و جور من أخاف جوره، و سلطان من أخاف سلطانه، و كيد من أخاف كيده، و مقدرة من أخاف مقدرته عليّ، و تردّ عنّي كيد الكيدة، و مكر المكرة. أللّهمّ من أرادني فأرده، و من كادني فكده، و اصرف عنّي كيده و مكره و بأسه و أمانيّه، و امنعه عنّي كيف شئت و أنّى شئت. أللّهمّ اشغله عنّي بفقر لا تجبره، و ببلاء لا تستره، و بفاقة لا تسدّها، و بسقم لا تعافيه، و ذلّ لا تعزّه، و بمسكنة لا تجبرها. أللّهمّ اضرب بالذّلّ نصب عينيه، و أدخل عليه الفقر في منزله، و العلّة و السّقم في بدنه حتّى تشغله عنّي بشغل شاغل لا فراغ له، و أنسه ذكري

و مرا از درخواست كردن از مخلوقاتت بى نياز كنى، و كفايتم كنى از همّ و غمّ هركه از همّ وغم او مى ترسم؛ و از سختى هركه از سختى او مى ترسم، و اندوه هركه از اندوه او مى ترسم، و از شرّ هركه از شرّ او مى ترسم، و از نيرنگ هركه از نيرنگ او مى ترسم، و از ستم هركه از ستم او مى ترسم، و از جور هركه از جور او مى ترسم، و از سلطنت و چيرگى هركه از چيرگى او مى ترسم، و از دام گسترى هركه از كيد او مى ترسم، و از قدرت مندى هركه از توانمندى او بر خودم مى ترسم، و توطئه و مكر و حيلۀ مكّاران و حيله گران را نيز از من دور كن. بارالها؛ هركس ارادۀ بد برايم دارد، تو در مورد او اراده فرما، و هركه دام و توطئه اى برايم دارد، همان را به خودش برگردان، و حيله و نيرنگ و بدى و دام هايش را از من برگردان؛ و هرگونه مى خواهى و هر زمان مى خواهى او را از من بازدار. بارالها؛ او را مشغول كن به فقرى جبران ناشدنى، و بلايى آشكار و پنهان نشدنى، و به تنگدستى و نيازى كه چاره ندارد، و بيمارى كه عافيت و بهبودى ندارد، و خوارى كه عزّتى برايش نباشد، و بدبختى جبران ناپذير. خدايا؛ ذلّت و خوارى را همواره نصب العين او و در مقابل چشمش قرار بده، و فقر و نيازمندى را وارد منزلش كن؛ و بدنش را گرفتار بيمارى و درد كن؛ تا از ياد من بيرون رود با مشغله هايى كه رهايى از آن وجود نداشته باشد؛ و يادم را از يادش ببر،

ص: 714

كما أنسيته ذكرك، و خذ عنّي بسمعه و بصره و لسانه و يده و رجله و قلبه و جميع جوارحه، و أدخل عليه في جميع ذلك السّقم، و لا تشفه حتّى تجعل ذلك له شغلا شاغلا به عنّي و عن ذكري، و اكفني يا كافي ما لا يكفي سواك، فإنّك الكافي لا كافي سواك، و مفرّج لا مفرّج سواك، و مغيث لا مغيث سواك، و جار لا جار سواك، خاب من كان جاره سواك، و مغيثه سواك، و مفزعه إلى سواك، و مهربه إلى سواك، و ملجأه إلى غيرك، و منجاه من مخلوق غيرك، فأنت ثقتي و رجآئي و مفزعي و مهربي و ملجاي و منجاي، فبك استفتح، و بك استنجح، و بمحمّد و ال محمّد أتوجّه إليك، و أتوسّل و أتشفّع. فأسئلك يا أللّه يا أللّه يا أللّه، فلك الحمد، و لك الشّكر، و إليك المشتكى، و أنت المستعان، فأسئلك يا أللّه يا أللّه يا أللّه بحقّ محمّد و ال

همان گونه كه يادت را از يادش برده اى؛ و چشم و گوش و زبان و دست و پا و قلب و تمام اعضايش را مانع شو تا به من آسيبى نرساند، و تمام آن اعضايش را نيز بيمار كن و شفايش مده، تا پيوسته مشغول بيماريش باشد و به فكر آزار و از من و ياد من غافل گردد. و مرا كفايت كن؛ آنچه را كه غير تو كفايت نمى كند؛ تو كفايت گرى هستى كه جز تو كفايت گر و بسنده اى وجود ندارد؛ و گشايشگرى هستى كه جز تو گشايشگرى نيست؛ و فريادرسى هستى كه جز تو فريادرسى نيست و پناهنده اى هستى كه جز تو پناهنده اى نيست، به مطلوب نرسيد هركس به غير تو پناه برد، و فريادرسش غير تو باشد؛ و پناهگاهش غير تو باشد، و گريزگاهش به غير تو باشد، و تكيه گاهش به غير تو باشد و محلّ نجاتش جز تو باشد، پس تويى مورد اطمينان، اميد، پناهگاه، گريزگاه، تكيه گاه، و محلّ نجات من؛ بدين جهت است كه تنها از تو درخواست پيروزى و كاميابى مى كنم، و تنها به واسطۀ محمّد و آل محمّد به سوى تو روى مى آورم و توسّل مى جويم و شفاعت مى طلبم. خدايا؛ خدايا؛ خدايا؛ از تو درخواست مى كنم. سپاس و ستايش، سزاوار تو است. به درگاه تو شكوه و شكايت آورم، و تو مددكار هستى؛ پس، از تو درخواست مى كنم، اى خدا؛ اى خدا؛ اى خدا؛ به حقّ محمّد و آل

ص: 715

محمّد أن تصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن تكشف عنّي غمّي و همّي و كربي في مقامي هذا كما كشفت عن نبيّك همّه و غمّه و كربه، و كفيته هول عدوّه، فاكشف عنّي كما كشفت عنه، و فرّج عنّي كما فرّجت عنه، و اكفني كما كفيته، و اصرف عنّي هول ما أخاف هوله، و مؤونة ما أخاف مؤونته، و همّ ما أخاف همّه بلا مؤونة على نفسي من ذلك، و اصرفني بقضآء حوآئجي، و كفاية ما أهمّني همّه من أمر اخرتي و دنياي. يا أمير المؤمنين و يا أبا عبد اللّه، عليكما منّي سلام اللّه أبدا ما بقيت و بقي اللّيل و النّهار، و لا جعله اللّه اخر العهد من زيارتكما، و لا فرّق اللّه بيني و بينكما. أللّهمّ أحيني حيوة محمّد و ذرّيّته، و أمتني مماتهم، و توفّني على ملّتهم، و احشرني في زمرتهم، و لا تفرّق بيني و بينهم طرفة عين أبدا في الدّنيا

محمّد، بر محمّد و آل محمّد درودى پيوسته نثار كنى و از تو مى خواهم در همين جا كه هستم برطرف سازى غم و همّ و گرفتارى ام را همان گونه كه از پيامبر عزيزت، گرفتارى، اندوه، مصيبت، بلا و ترس از دشمنش را برطرف كردى و برايش بسنده بودى، از من برطرف كن اندوهم را همان گونه كه از ساحت مقدّس او برطرف كردى، و برايم گشايشى عنايت فرما همان گونه كه براى آن حضرت گشايش مرحمت كردى، و كفايت كن مرا همان گونه كه او را كفايت نمودى، از من بگردان ترس آنچه را كه از آن بيمناكم، و زحمت آنچه را كه از زحمت آن ترسناكم، و اندوه آنچه را كه از اندوهش هراسناكم بدون زحمتى كه از آن ناحيه بر من وارد شود. و مرا حاجت روا برگردان؛ و امور مهمّ دنيا و آخرتم را كفايت كن و مرا برگردان. اى امير مؤمنان؛ و اى ابا عبد اللّه؛ سلام الهى را پيوسته، تا من هستم و تا شب و روز هست نثار شما دو بزرگوار مى نمايم؛ خدا اين زيارت را آخرين ديدار و زيارتم از شما عزيزان قرار ندهد؛ و خدا ميان من و شما جدايى نياندازد. بارالها؛ مرا زنده بدار آن گونه كه حضرت صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و فرزندانش را زندگى بخشيدى؛ و مانند مردن ايشان بميران، و بر ملّت و دين آنان قبض روحم كن؛ و در زمرۀ شان محشور كن؛ و به قدر حتّى يك چشم برهم زدن بين من و ايشان در دنيا

ص: 716

و الآخرة. يا أمير المؤمنين و يا أبا عبد اللّه، أتيتكما زآئرا و متوسّلا إلى اللّه ربّي و ربّكما، و متوجّها إليه بكما، و مستشفعا بكما إلى اللّه تعالى في حاجتي هذه، فاشفعا لي، فإنّ لكما عند اللّه المقام المحمود، و الجاه الوجيه، و المنزل الرّفيع و الوسيلة، إنّي أنقلب عنكما منتظرا لتنجّز الحاجة و قضآئها و نجاحها من اللّه بشفاعتكما لي إلى اللّه في ذلك، فلا أخيب و لا يكون منقلبي منقلبا خآئبا خاسرا بل يكون منقلبي منقلبا راجحا راجيا مفلحا منجحا مستجابا بقضآء جميع حوآئجي، و تشفّعا لي إلى اللّه. انقلبت على ما شآء اللّه و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه، مفوّضا أمري إلى اللّه، ملجأ ظهري إلى اللّه، متوكّلا على اللّه، و أقول حسبي اللّه و كفى، سمع اللّه لمن دعى، ليس لي ورآء اللّه و ورآئكم يا سادتي منتهى، ما شآء ربّي كان، و ما لم يشأ لم يكن، و لا حول

و آخرت جدايى ميفكن. اى امير مؤمنان و اى ابا عبد اللّه الحسين؛ من، به عنوان يك زاير شما، و توسّل جوينده به خدا به واسطۀ شما دو نفر، و روى آورنده به سوى خدا به واسطۀ شما دو نفر، و شفاعت طلب به سوى خدا به واسطۀ شما دو نفر، در مورد اين خواسته ام؛ خدمت تان شرفياب شده ام. پس، برايم نزد خدا شفاعت كنيد؛ زيرا شما داراى مقامى ستوده شده، آبرويى شايسته، و جايگاهى والا، و وسيله و واسطه نزد خدا هستيد؛ من از خدمت تان مرخص مى شوم ولى انتظار مى كشم كه خواسته ام را حتمى، برآورده و كامياب، با شفاعت شما نزد خدا، دريافت كنم. خدا كند، من سرخورده و ناكام نشوم، و بازگشتم با سرخوردگى و زيان همراه نباشد؛ بلكه بازگشتى كام يابانه، اميد بخش، رستگار و پيروزمندانه از برآورده شدن تمام حاجت هايم باشد؛ و-از شما دو نفر مى خواهم-برايم نزد خدا شفاعت ويژه اى انجام دهيد. با اعتقاد و تمسّك به اين كه تنها خواست خداوند انجام مى شود؛ و نيز هيچ نيرو و جنبشى جز از ناحيۀ خداوند وجود ندارد، رهسپار مى شوم؛ البتّه، امورم را به خداى واگذار مى كنم، و تكيه بر لطف او مى دهم، و توكّل بر او مى كنم و مى گويم:

خدا برايم بس و كافى است؛ خدا، دعاى همۀ دعاكنندگان را مى شنود؛ براى من جز خدا و شما-اى بزرگان من-درگاهى نيست؛ هرچه پروردگارم بخواهد همان مى شود، و هرچه نخواهد به هيچ وجه انجام نمى شود؛ و هيچ نيرو

ص: 717

و لا قوّة إلاّ باللّه، أستودعكما اللّه، و لا جعله اللّه اخر العهد منّي إليكما. إنصرفت يا سيّدي يا أمير المؤمنين و مولاي، و أنت يا أبا عبد اللّه يا سيّدي، و سلامي عليكما متّصل ما اتّصل اللّيل و النّهار، واصل ذلك إليكما، غير محجوب عنكما سلامي إن شآء اللّه، و أسأله بحقّكما أن يشآء ذلك و يفعل، فإنّه حميد مجيد. انقلبت يا سيّديّ عنكما تآئبا حامدا للّه، شاكرا راجيا للإجابة، غير ايس و لا قانط، آئبا عآئدا راجعا إلى زيارتكما، غير راغب عنكما، و لا من زيارتكما، بل راجع عآئد إن شآء اللّه، و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه. يا سادتي رغبت إليكما و إلى زيارتكما بعد أن زهد فيكما و في زيارتكما أهل الدّنيا، فلا خيّبني اللّه ما رجوت، و ما أمّلت في زيارتكما، إنّه قريب مجيب. (1)

و جنبشى جز از ناحيۀ خداوند، نيست؛ با شما دو عزيزم خداحافظى مى كنم؛ خدا نكند اين آخرين ديدارمان باشد. اى امير مؤمنان، آقاى من، مولاى من؛ و نيز، تو اى ابا عبد اللّه؛ اى آقاى من؛ درحالى از خدمت تان رهسپار وطن مى شوم كه سلام من بر شما همانند اتّصال شب و روز، پيوسته و متّصل خواهد بود، و به شما دو بزرگوار خواهد رسيد، و اميدوارم كه از رسيدن به شما بازنماند و پنهان نشود (ان شاء اللّه) . و نيز، به واسطۀ حقّ شما از خدا مى خواهم كه اين را بخواهد و انجام دهد؛ زيرا خداوند ستوده شده و شكوهمند است. آقايان و سروران من؛ درحالى از خدمتتان رهسپار و مرخص مى شوم كه توبه كننده، ستايشگر، سپاسگزار و اميدوار به اجابت خداوند هستم، و مأيوس و نااميد نيستم؛ درحالى كه خدمتتان خواهم آمد و دوباره زيارتتان خواهم كرد، و از شما رو نخواهم گرداند، و نسبت به زيارت شما نيز بى ميل نخواهم شد؛ بلكه، اگر خدا بخواهد دوباره بازگشت خواهم كرد؛ البتّه مى دانم كه هيچ نيرو و جنبشى، جز از ناحيه خداوند نيست. اى سروران من؛ به شما و زيارت تان مشتاق هستم و روى آورم، با آن كه دنياپرستان از شما و زيارت تان روگردانده اند؛ خداوند نسبت به آنچه اميدوارم مرا محروم مگرداند و آنچه را در زيارت شما آرزو دارم ناكام نسازد؛ در واقع، خداوند نزديك و پاسخ دهنده است.

ص: 718


1- 1) . مفاتيح الجنان:908. [1]

ستايش مولاى مان امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه

از زيارت جامعۀ كبيره

مجلسى اوّل قدّس سرّه، در مورد زيارت جامعۀ كبيره مى گويد: اين زيارت، زيارتى كامل براى تمام امامان در حرم هريك از ايشان است؛ هرگاه قصد زيارت داشته باشى، به نيّت امامى كه به زيارتش رفتى و نيز امامان ديگرى كه در دور و نزديك هستند، مى توانى همگى را زيارت كنى. و اگر در هر زيارت، يكى از امامان عليهم السّلام را قصد كنى و بقيّه را بالتّبع قرار دهى بهتر است؛ همان طور كه من نيز اين گونه نيّت مى كنم.

در رؤيايى صادقه، امام رضا عليه السّلام را زيارت كردم كه اين كار را تأييد و آن را نيكو شمرد. زمانى كه به زيارت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مشرّف شدم و در اطراف آن روضۀ مقدّسه شروع به مبارزه با نفس كردم، و به بركت آن امام عزيز، خداوند باب مكاشفه را بر من گشود؛ مكاشفاتى كه عقل هاى ضعيف، تحمّل شنيدنش را ندارند.

در آن عالم مكاشفه-و اگر مى خواهى بگو بين خواب و بيدارى-درحالى كه در رواق عمران نشسته بودم ديدم كه در سامرّاء هستم، زيارتگاه آن دو امام عليهما السّلام را ديدم كه در نهايت ارتفاع و آراستگى است و بر مرقد پاك آن دو بزرگوار پوشش سبز رنگى ديدم كه از لباس هاى بهشتيان بود و در دنيا نظير آن را نديده بودم.

در اين حال، مولاى مان و مولاى همۀ مردمان امام زمان صلوات اللّه عليه را ديدم كه پشت به ضريح و رو به درب حرم نشسته است. با ديدن آن حضرت، شروع به خواندن زيارت جامعه با صداى بلند مثل مدّاحان نمودم؛ پس از پايان زيارت، آن حضرت فرمودند: زيارت خوبى است.

عرض كردم: مولاى من؛ جانم به قربانت؛ زيارت جدّ بزرگوارتان است، يعنى زيارتى است كه از ناحيۀ جدّ بزرگوارتان امام هادى عليه السّلام به ما رسيده است، و به قبر آن حضرت اشاره كردم.

فرمود: آرى؛ وارد شو. پس از ورود، نزديك درب ايستادم؛ فرمود: پيش بيا.

ص: 719

عرض كردم: مولاى من؛ مى ترسم بى ادبى شود، و كفر ورزيده باشم.

فرمود: اگر اين كار با اجازه ما باشد، اشكالى ندارد. كمى پيش رفتم، و ترسان و لرزان بودم. فرمود: بيا جلو؛ بيا جلو. و آن قدر پيش رفتم كه نزديك حضرتش قرار گرفتم.

فرمود: بنشين. عرض كردم: مولاى من؛ مى ترسم.

فرمود: نترس. همانند غلام و نوكرى كه در پيشگاه مولاى بزرگوارى مى نشيند، نشستم.

فرمود: راحت باش، و چهار زانو بنشين؛ تو خسته هستى؛ پياده و پابرهنه آمده اى.

خلاصه آن بزرگوار نسبت به غلام شان الطاف بزرگ نمودند، و گفتگوهاى ارزشمندى كردند كه توصيف آن و بازگو كردنش ممكن نيست؛ و بيشترش را نيز از ياد برده ام. سپس از خواب بيدار شدم و در آن روز شريف، اسباب زيارت فراهم شد، با آن كه مدّت طولانى بود كه راه بسته بود، و موانع بزرگى در اين راه ايجاد شده بود؛ به لطف خداوند راه باز شد و آن موانع برطرف گرديد، و من توانستم-همان گونه كه حضرت فرموده بودند-با پاى پياده و برهنه، به زيارت مشرف شوم.

شبى در حرم شريف ماندم، و بارها اين زيارت را خواندم، در آن شب در بين راه نيز در حرم مطهّر، كرامت هايى عجيب؛ بلكه-بهتر بگويم-معجزه هايى شگفت انگيز برايم آشكار شد كه بيانش طول مى كشد.

خلاصه شكّ ندارم كه اين زيارت، از امام هادى عليه السّلام رسيده و امام زمان ارواحنا فداه نيز آن را تأييد فرموده اند و بهترين و كامل ترين زيارت هاست، و پس از خوابى كه ديدم، بيشتر اوقات، امامان عليهم السّلام را با اين زيارت يعنى زيارت جامعه زيارت مى كنم. و در عتبات عاليات، آن بزرگواران را زيارت نكردم مگر با اين زيارت و به همين جهت شرح و توضيح اكثر زيارت ها را به تأخير انداختم تا به شرح اين زيارت شريف بپردازم. (1)

ص: 720


1- 1) . دار السلام:2/43.

زيارت جامعۀ كبيره

شيخ صدوق رحمه اللّه در كتاب «من لا يحضره الفقيه» ، و «عيون أخبار الرضا عليه السّلام» ، از موسى بن عبد اللّه نخعى روايت مى كند كه گفت: به امام هادى عليه السّلام عرض كردم: اى پسر رسول خدا؛ كلامى بليغ و رسا به من بياموز تا هنگام زيارت هريك از شما عزيزان، بتوانم با آن، شما را زيارت كنم. حضرت فرمودند:

هنگامى كه به درب حرم مطهّر رسيدى بايست و بر يگانگى خدا و رسالت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گواهى بده؛ يعنى بگو:

أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له، و أشهد أنّ محمّدا صلّى اللّه عليه و اله عبده و رسوله.

گواهى مى دهم جز خدا، معبودى نيست؛ يگانه است؛ شريك ندارد؛ و گواهى مى دهم كه حضرت محمّد -كه درود خدا پيوسته بر او و آل او باد-بنده و فرستادۀ الهى است.

و درحالى كه غسل دارى وقتى كه وارد شدى و قبر شريف را ديدى، بايست و سى مرتبه بگو: «اللّه أكبر» ؛ سپس با آرامش و وقار درحالى كه قدم هايت را نزديك به هم برمى دارى كمى راه برو. در اين حال بيايست و سى مرتبه: «اللّه أكبر» بگو؛ سپس به قبر مطهّر نزديك شو و چهل بار «اللّه أكبر» را تكرار كن. تا صد مرتبه تكبير تمام شود. آن گاه بگو:

السّلام عليكم يا أهل بيت النّبوّة، و موضع الرّسالة، و مختلف الملآئكة، و مهبط الوحي، و معدن الرّحمة، و خزّان العلم، و منتهى الحلم، و اصول الكرم، و قادة الامم، و أوليآء النّعم،

سلام بر شما، اى اهل بيت نبوّت؛ و محلّ قرار گرفتن رسالت الهى و رفت وآمد فرشتگان، و فرود آمدن وحى و سخن خداوند، و معدن و گنجينۀ رحمت خداوند، و خزينه داران دانش، و نهايت بردبارى، و اساس و بنيان كرامت و بزرگوارى، و پيشوايان ملّت ها، و صاحب اختياران همۀ نعمت ها،

ص: 721

و عناصر الأبرار، و دعآئم الأخيار، و ساسة العباد، و أركان البلاد، و أبواب الإيمان، و امنآء الرّحمان، و سلالة النّبيّين، و صفوة المرسلين، و عترة خيرة ربّ العالمين، و رحمة اللّه و بركاته. السّلام على أئمّة الهدى، و مصابيح الدّجى، و أعلام التّقى، و ذوى النّهى، و اولى الحجى، و كهف الورى، و ورثة الأنبيآء، و المثل الأعلى، و الدّعوة الحسنى، و حجج اللّه على أهل الدّنيا و الآخرة و الاولى، و رحمة اللّه و بركاته. السّلام على محالّ معرفة اللّه، و مساكن بركة اللّه، و معادن حكمة اللّه، و حفظة سرّ اللّه، و حملة كتاب اللّه، و أوصيآء نبيّ اللّه، و ذرّيّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، و رحمة اللّه و بركاته. السّلام على الدّعاة إلى اللّه، و الأدلاّء على مرضات اللّه، و المستقرّين في أمر اللّه، و التّامّين في محبّة اللّه، و المخلصين في توحيد

و عنصرهاى اصلى نيكوكاران، و پشتيبان هاى نيكوكاران، و مدبّر امور بندگان و ركن هاى شهرها، و درگاه هاى ايمان، و امينان خداى رحمان، و فرزندان پيامبران، و برگزيدۀ پيامبران مرسل، و عترت بهترين برگزيدۀ پروردگار هستى؛ و رحمت و بركات خداوند نيز به طور ثابت و دايمى نثارتان باد. سلام بر امامان و پيشوايان هدايت، و چراغ هاى روشنى بخش در تاريكى ها، و پرچمداران پرهيزگارى و تقوا، و صاحبان عقل و خرد، و دارندگان ذكاوت، و پناهگاه مردم، و وارثان پيامبران الهى، و نمونه و الگوى والا و برتر، و دعوت نيكو، و حجّت هاى پروردگار بر مردم دنيا و آخرت و پيشينيان؛ و رحمت و بركات خداوند نيز به طور ثابت و دايمى نثارتان باد. سلام بر جايگاه هاى شناخت الهى؛ و منزلگاه هاى بركت خداوندى، و معدن هاى حكمت خدا، و نگهبانان راز خداوند، و حاملان علوم و اسرار خداوند، و اوصياى پيامبر خداوند، و فرزندان فرستادۀ خداوند-كه درود خدا بر او و آل او باد-و رحمت و بركات خداوندى نثارشان باد. سلام بر دعوت كنندگان به سوى خدا، و دلالت كنندگان بر آنچه مورد رضايت او است؛ همان هايى كه در اجراى دستور الهى پايدار و پابرجايند، و محبّت شان نسبت به خدا واقعى و كامل است، و اخلاص دارندگان در توحيد و يكتائى خداوند هستند،

ص: 722

اللّه، و المظهرين لأمر اللّه و نهيه، و عباده المكرمين، الّذين لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون، و رحمة اللّه و بركاته. السّلام على الأئمّة الدّعاة، و القادة الهداة، و السّادة الولاة، و الذّادة الحماة، و أهل الذّكر و اولى الأمر، و بقيّة اللّه و خيرته، و حزبه و عيبة علمه، و حجّته و صراطه، و نوره و برهانه، و رحمة اللّه و بركاته. أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له، كما شهد اللّه لنفسه، و شهدت له ملآئكته و اولوا العلم من خلقه، لا إله إلاّ هو العزيز الحكيم، و أشهد أنّ محمّدا عبده المنتجب، و رسوله المرتضى، أرسله بالهدى و دين الحقّ، ليظهره على الدّين كلّه و لو كره المشركون. و أشهد أنّكم الأئمّة الرّاشدون المهديّون، المعصومون المكرّمون، المقرّبون المتّقون، الصّادقون المصطفون، المطيعون للّه، القوّامون

و امر و نهى خداوند را آشكار مى گردانند، و بنده هاى گرامى خدايند؛ همانان كه در سخن گفتن بر او پيشى نمى گيرند و خودشان به دستور او رفتار مى كنند؛ و رحمت و بركات خداوند، نيز به طور دايم و ثابت نثارشان باد. سلام بر پيشوايان دعوت كننده (به سوى حق) و رهبران هدايت گر و سروران سرپرست، و دفع كنندگان حمايت گر (دين) و اهل ذكر و فرمانداران و واليان (از جانب خدا) ، و باقى مانده و برگزيدگان الهى؛ و حزب خدا، مخزن دانش او، حجّت، راه، نور و برهان و دليل روشن الهى؛ و رحمت و بركات خدا نثارشان باد. گواهى مى دهم جز خدا، كسى شايستۀ براى پرستش نيست؛ يكى است؛ شريك ندارد؛ چنان كه خودش نيز در مورد خودش گواهى داده است، و فرشتگان او و دانشمندان واقعى از آفريدگانش نيز بر اين معنا گواه اند؛ جز او كه عزّت مندى حكيم است، خدايى نيست. گواهى مى دهم محمّد، بندۀ انتخاب شده و فرستادۀ مورد رضايت الهى است؛ خدا، او را به هدايت و آيين حقيقى خود فرستاد، تا او را بر تمام آيين ها پيروز و نمايان كند؛ گرچه مشركان از اين جريان ناخشنودند؛ نيز، گواهى مى دهم كه شما پيشوايان هدايت گر، هدايت شده، معصوم، ارجمند، از نظر رتبه و مقام نزديك به خدا، پرهيزگار، راستگو، برگزيده، مطيع اوامر الهى؛ اجراكنندۀ واقعى دستور خدا و بپادارندۀ

ص: 723

بأمره، العاملون بإرادته، الفآئزون بكرامته، إصطفاكم بعلمه، و ارتضاكم لغيبه، و اختاركم لسرّه، و اجتباكم بقدرته، و أعزّكم بهداه، و خصّكم ببرهانه، و انتجبكم لنوره (بنوره) ، و أيّدكم بروحه، و رضيكم خلفآء في أرضه، و حججا على بريّته، و أنصارا لدينه، و حفظة لسرّه، و خزنة لعلمه، و مستودعا لحكمته، و تراجمة لوحيه، و أركانا لتوحيده، و شهدآء على خلقه، و أعلاما لعباده، و منارا في بلاده، و أدلاّء على صراطه. عصمكم اللّه من الزّلل، و امنكم من الفتن، و طهّركم من الدّنس، و أذهب عنكم الرّجس، و طهّركم تطهيرا، فعظّمتم جلاله، و أكبرتم شأنه، و مجدّتم كرمه، و أدمتم ذكره، و وكّدتم ميثاقه، و أحكمتم عقد طاعته، و نصحتم له في السّرّ و العلانية، و دعوتم إلى سبيله بالحكمة و الموعظة الحسنة، و بذلتم

آن، و عمل كنندۀ به ارادۀ الهى، و رستگاران به كرامت او هستيد. خدا شما را از روى آگاهى برگزيد، و براى امور پنهانى خود پسنديد، و براى رازهاى نهانى خود اختيار كرده، شما را با قدرتش انتخاب كرد، و با هدايت خود شما را عزّت مند كرد، و دليل روشنش را به شما اختصاص داد، و براى روشنيش برگزيد، و با روح خود تأييد و تقويت كرد، و به عنوان جانشينانش در زمينش پسنديد؛ نيز به عنوان حجّت هاى او بر بندگانش، ياران آيينش، نگهبانان رازش، گنجينه داران دانشش، محلّ وديعه نهادن حكمتش، بيان كنندۀ وحيش براى بيان مقصود وحى، پايه هاى توحيدش، گواهان بر آفريدگانش، نشانه هاى آشكار براى بندگانش، محلّ نورافشانى در شهرهايش، و راهنمايان به راهش؛ شما را پسنديد. خدا، شما را از لغزش ها حفظ كرد، از فتنه ها ايمن داشت، و از هرگونه آلودگى پاك گردانيد، و هرگونه پليدى را از وجود شما دور گردانيد، و به خوبى پاك و پاكيزه گردانيد؛ لذا، شما جلالش را باعظمت، و شأنش را بزرگ داشتيد و كرمش را ثنا گفتيد، و يادش را هميشه ادامه داديد، و پيمانش را تأكيد نموديد، و قرارداد فرمان برداريش را محكم كرديد، و در پنهان و آشكار به انجام نصيحت و خيرخواهى پرداختيد، و با حكمت و پند نيكو به راه او ديگران را فراخوانديد، و از

ص: 724

أنفسكم في مرضاته. و صبرتم على ما أصابكم في جنبه، و أقمتم الصّلاة، و اتيتم الزّكاة، و أمرتم بالمعروف، و نهيتم عن المنكر، و جاهدتم في اللّه حقّ جهاده، حتّى أعلنتم دعوته، و بيّنتم فرآئضه، و أقمتم حدوده، و نشرتم شرايع أحكامه، و سننتم سنّته، و صرتم في ذلك منه إلى الرّضا، و سلّمتم له القضآء، و صدّقتم من رسله من مضى. فالرّاغب عنكم مارق، و اللاّزم لكم لا حق، و المقصّر في حقّكم زاهق، و الحقّ معكم و فيكم و منكم و إليكم، و أنتم أهله و معدنه، و ميراث النّبوّة عندكم، و إياب الخلق إليكم، و حسابهم عليكم، و فصل الخطاب عندكم، و ايات اللّه لديكم، و عزآئمه فيكم، و نوره و برهانه عندكم، و أمره إليكم. من والاكم فقد والى اللّه، و من عاداكم فقد عاد اللّه، و من أحبّكم فقد أحبّ اللّه، و من أبغضكم

جان و روان خويش را در راه رضا و خشنودى او گذشتيد. و بر مصايبى كه در كنارش بر شما وارد شد شكيبا بوديد، و نماز را برپا داشتيد و زكات را پرداختيد و امر به معروف كرده و نهى از منكر نموديد، و آن گونه كه سزاوار بود در راه خدا جهاد كرديد تا اين كه دعوت او را آشكار، و فرايض او را بيان و حدودش را اقامه نموديد و دستورات احكامش را منتشر ساختيد، و روش او را سنّت نهاديد، و در اين بين به سوى خشنودى او سير كرديد و به حكم و فرمان او تسليم شديد و پيامبران گذشتۀ او را تصديق نموديد. پس آن كه از راه شما رو گرداند در واقع از دين خارج شده، و ملازم و همراه شما به شما پيوسته، و آن كه در حقّ شما كوتاهى كرده نابود گشت و حقّ با شماست و در شما و از شما و به سوى شماست، و شما اهل حقّ و معدن آن هستيد، ميراث پيامبرى در اختيار شماست، و بازگشت آفريدگان به سوى شماست و حساب آنان با شماست، و سخنى كه حقّ و باطل را فيصله دهد در نزد شماست و آيات الهى در پيشگاه شماست، و اوامر و دستورات قطعى خداوند در شما خاندان است و نور و برهان او نزد شماست، و امر او متوجّه شماست. هركه ولايت شما را داشته باشد به راستى از ولايت خدا برخوردار است، و هركه به شما دشمنى ورزد به طور قطع به خدا دشمنى ورزيده است و هركه شما را دوست بدارد به يقين خدا را دوست داشته و هركه

ص: 725

فقد أبغض اللّه، و من اعتصم بكم فقد اعتصم باللّه، أنتم الصّراط الأقوم، و شهدآء دار الفنآء، و شفعآء دار البقآء، و الرّحمة الموصولة، و الاية المخزونة، و الأمانة المحفوظة، و الباب المبتلى به النّاس. من أتيكم نجى، و من لم يأتكم هلك، إلى اللّه تدعون، و عليه تدلّون، و به تؤمنون، و له تسلّمون، و بأمره تعملون، و إلى سبيله ترشدون، و بقوله تحكمون، سعد من والاكم، و هلك من عاداكم، و خاب من جحدكم، و ضلّ من فارقكم، و فاز من تمسّك بكم، و أمن من لجأ إليكم، و سلم من صدّقكم، و هدي من اعتصم بكم. من اتّبعكم فالجنّة مأويه، و من خالفكم فالنّار مثويه، و من جحدكم كافر، و من حاربكم مشرك، و من ردّ عليكم في أسفل درك من الجحيم، أشهد أنّ هذا سابق لكم فيما مضى، و جار

از شما كينه داشته باشد به يقين از خدا كينه ورزيده، و هركه به دامن شما چنگ زده در واقع به (الطاف) خدا چنگ زده است، شما همان راه استوار و راست و گواهان دنياى گذرا و فناپذير و شفيعان جهان هميشگى آخرت و رحمت و مهر پيوسته و نشانۀ ذخيره شده و امانت حفظشده و همان درگاهى كه مردم بدان آزموده مى شوند، هستيد. هركس نزد شما آيد رهايى يابد، و هركس نيايد نابود مى گردد، شما به سوى خدا فرامى خوانيد و بر او راهنمايى مى كنيد و به او ايمان داريد، و تسليم او هستيد و به دستور او عمل مى نماييد و به راه او ارشاد مى كنيد و طبق فرمايش او داورى مى كنيد. آن كه ولايت شما را پذيرفت سعادتمند گرديد و آن كه با شما دشمنى ورزيد هلاك و نابود گرديد، و آن كه منكر شما شد نوميد گشت و آن كه از شما جدا شد گمراه گشت و آن كه به شما چنگ زد رستگار شد، و هركه به شما پناه آورد ايمن شد، و هركه شما را تصديق كرد سالم ماند و هركه به شما پيوست و ملازم گرديد هدايت يافت. هركس از شما پيروى كرد بهشت جايگاه اوست و هركس با شما مخالفت كرد دوزخ منزلگاه اوست و هركس منكر شما شد كافر است و هركس با شما جنگيد مشرك است و هركس حكم شما را رد كرد در پايين ترين بخش دوزخ جاى دارد. گواهى مى دهم كه اين مقامات در گذشته براى شما بوده و در آينده نيز در

ص: 726

لكم فيما بقي، و أنّ أرواحكم و نوركم و طينتكم واحدة، طابت و طهرت بعضها من بعض. خلقكم اللّه أنوارا فجعلكم بعرشه محدقين، حتّى منّ علينا بكم، فجعلكم في بيوت أذن اللّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه، و جعل صلاتنا (صلواتنا) عليكم، و ما خصّنا به من ولايتكم، طيبا لخلقنا، و طهارة لأنفسنا، و تزكية لنا، و كفّارة لذنوبنا، فكنّا عنده مسلّمين بفضلكم، و معروفين بتصديقنا إيّاكم. فبلغ اللّه بكم أشرف محلّ المكرّمين، و أعلى منازل المقرّبين، و أرفع درجات المرسلين، حيث لا يلحقه لا حق، و لا يفوقه فآئق، و لا يسبقه سابق، و لا يطمع في إدراكه طامع، حتّى لا يبقى ملك مقرّب، و لا نبيّ مرسل، و لا صدّيق و لا شهيد، و لا عالم و لا جاهل، و لا دنيّ و لا فاضل، و لا مؤمن صالح، و لا فاجر طالح، و لا جبّار عنيد، و لا شيطان

حقّ شما جارى است، و بدون ترديد ارواح شما و نور شما و سرشت شما يكى است، پاك است و برخى از برخى ديگر به ارث برده. خداوند شما را به عنوان نورهايى آفريد آنگاه شما را گرداگرد عرش خود قرار داد تا اين كه به سبب وجود شما منّت نهاد، پس شما را در خانه هايى قرار داد كه اذن داد بلندمرتبه گشته و نامش در آن ها برده شود، و صلوات و درود ما را بر شما و آنچه ويژۀ ما گردانيد از ولايت شما، باعث پاكيزه بودن آفرينش ما و پاك شدن جان ما و تزكيۀ ما و كفّارۀ گناهان ما، قرار داد. پس ما در پيشگاه او تسليم برترى شما بوديم، و به تصديق شما شناخته شديم. پس خداوند شما را به شريف ترين جايگاه گرامى شدگان و بالاترين منزل ها و مرتبه هاى مقرّبان و والاترين درجه هاى پيامبران رسانيد، به گونه اى كه هيچ ملحق شونده اى به آن نمى پيوندد و هيچ برترى جويى به آن فائق نيايد، و هيچ پيشى گيرنده اى بدان پيشى نگيرد و هيچ طمع كننده اى به درك آن طمع نورزد، تا اين كه هيچ فرشتۀ مقرّب و نه پيامبر مرسل و نه صدّيق و نه شهيد و نه دانا و نه نادان و نه پست و نه شريف و نه مؤمن شايسته و نه بدكار ناشايسته و نه سركش عنادپيشه و نه شيطان

ص: 727

مريد، و لا خلق فيما بين ذلك شهيد إلاّ عرّفهم جلالة أمركم، و عظم خطركم، و كبر شأنكم، و تمام نوركم، و صدق مقاعدكم، و ثبات مقامكم، و شرف محلّكم، و منزلتكم عنده، و كرامتكم عليه، و خاصّتكم لديه، و قرب منزلتكم منه. بأبي أنتم و امّي و أهلي و مالي و اسرتي، اشهد اللّه و اشهدكم أنّي مؤمن بكم، و بما امنتم به، كافر بعدوّكم و بما كفرتم به، مستبصر بشأنكم، و بضلالة من خالفكم، موال لكم و لأوليآئكم، مبغض لأعدآئكم و معاد لهم، سلم لمن سالمكم، و حرب لمن حاربكم، محقّق لما حقّقتم، مبطل لما أبطلتم، مطيع لكم، عارف بحقّكم، مقرّ بفضلكم، محتمل لعلمكم، محتجب بذمّتكم، معترف بكم، مؤمن بإيابكم، مصدّق برجعتكم. منتظر لأمركم، مرتقب لدولتكم، اخذ بقولكم،

متمرّد و نه آفريدگانى كه در اين ميان گواهند، نيستند مگر آن كه به آن ها شناسانده جلالت امر شما را و عظمت منزلت شما را و بزرگى شأن شما را و تماميّت نور شما را و درستى و راستى جايگاه شما را و پابرجا بودن مقام شما را و شرافت موقعيّت شما را و منزلت شما را در پيشگاه او و كرامت شما را پيش او و مخصوص بودن شما را نزد او و منزلت نزديك شما را به او. پدرم، مادرم و خانواده ام و دارايى ام و خاندانم فداى شما باد، خدا و شما را گواه مى گيرم كه به راستى من به شما و آنچه شما ايمان آورديد، ايمان دارم و به دشمن شما و آنچه شما بدان كفر ورزيديد كفر مى ورزم، به شأن شما و به گمراهى مخالفان شما بصيرت و بينش دارم، دوستدار شما و دوستان شما هستم، كينۀ دشمنانتان را به دل گرفته و با آنان دشمنى دارم، با آن كه با شما از در آشتى آيد در صلح و آشتيم و با آن كه با شما در جنگ باشد در جنگم، آنچه را شما اثبات كرديد من ثابت مى دانم، و آنچه شما ابطال كرديد باطل مى دانم، پيرو شما هستم، به حقّ شما عارفم و به فضل و برترى شما معترف هستم، دانش شما را تحمّل مى كنم و پذيرا هستم، و در پناه شما پنهان شده ام، به شما معترف و به بازگشت شما مؤمن و رجعت شما را تصديق كننده ام. منتظر امر شما، در انتظار دولت شما و گيرندۀ گفتار شما،

ص: 728

عامل بأمركم، مستجير بكم، زآئر لكم، لائذ عائذ بقبوركم، مستشفع إلى اللّه عزّ و جلّ بكم، و متقرّب بكم إليه، و مقدّمكم أمام طلبتي و حوآئجي، و إرادتي في كلّ أحوالي و اموري، مؤمن بسرّكم و علانيتكم، و شاهدكم و غآئبكم، و أوّلكم و اخركم، و مفوّض في ذلك كلّه إليكم، و مسلّم فيه معكم، و قلبي لكم مسلّم، و رأيي لكم تبع، و نصرتي لكم معدّة، حتّى يحيي اللّه تعالى دينه بكم، و يردّكم في أيّامه، و يظهركم لعدله، و يمكّنكم في أرضه. فمعكم معكم لا مع غيركم، امنت بكم، و تولّيت اخركم بما تولّيت به أوّلكم، و برئت إلى اللّه عزّ و جلّ من أعدآئكم، و من الجبت و الطّاغوت و الشّياطين و حزبهم الظّالمين لكم، الجاحدين لحقّكم، و المارقين من ولايتكم، و الغاصبين لإرثكم، الشّآكّين فيكم، المنحرفين

اجراكنندۀ فرمان شما هستم، به شما پناهنده بوده، زاير شما هستم، به قبور شما پناه گرفته و توسّط شما به درگاه خدا شفاعت مى طلبم، و به وسيلۀ شما به او تقرّب مى جويم، و شما را پيشاپيش حوايجم و خواسته هايم در همۀ حالات و كارهايم قرار داده ام. من به نهان و آشكار شما، شاهد و غايب شما، اوّل و آخر شما ايمان دارم، و همۀ امورم را به شما واگذارده ام، و به همراه شما در آن تسليم شما هستم، و دلم براى شما تسليم و پذيرا، و رأيم پيرو شماست و ياريم براى شما آماده است تا آنگاه كه خداوند دينش را توسّط شما حيات جديدى ببخشد و شما را در دوران خود بازگرداند، و شما را براى دادگريش آشكار كند و در زمينش قدرت و توانمندى دهد. پس كسى كه با شما است فقط با شما است، نه با غير شما، به شما ايمان آوردم و ولايت و سرپرستى آخرين شما را بسان نخستين شما قبول نمودم، و بيزارى مى جويم به سوى خداوند متعال از دشمنانتان و از جبت و طاغوت و شيطان ها و حزب هاى آنان؛ همان هايى كه به شما ستم كرده، حقّ شما را منكر شده، و از ولايت شما خارج شدند، و ارث شما را غصب نموده و دربارۀ شما به ترديد افتاده و از شما منحرف شدند،

ص: 729

عنكم، و من كلّ وليجة دونكم، و كلّ مطاع سواكم، و من الأئمّة الّذين يدعون إلى النّار. فثبّتني اللّه أبدا ما حييت على موالاتكم و محبّتكم و دينكم، و وفّقني لطاعتكم، و رزقني شفاعتكم، و جعلني من خيار مواليكم، التّابعين لما دعوتم إليه، و جعلني ممّن يقتصّ اثاركم، و يسلك سبيلكم، و يهتدي بهديكم، و يحشر في زمرتكم، و يكرّ في رجعتكم، و يملّك في دولتكم، و يشرّف في عافيتكم، و يمكّن في أيّامكم، و تقرّ عينه غدا برؤيتكم. بأبي أنتم و امّي و نفسي و أهلي و مالي، من أراد اللّه بدء بكم، و من وحّده قبل عنكم، و من قصده توجّه بكم. مواليّ لا احصي ثنائكم، و لا أبلغ من المدح كنهكم، و من الوصف قدركم، و أنتم نور الأخيار، و هداة الأبرار، و حجج الجبّار، بكم فتح اللّه، و بكم يختم اللّه، و بكم ينزّل

و از هر تكيه گاه و دستاويزى كه غير شما هستند و از هر اطاعت شونده از غير شما و از پيشوايانى كه به سوى آتش فرامى خوانند، بيزارم. از اين رو خداوند همواره مرا مادامى كه زنده هستم بر ولايت و دوستى و دين شما استوار بدارد و مرا به فرمان برى از شما موفّق گرداند، و شفاعت شما را روزيم كند، و مرا از بهترين دوستان شما قرار دهد، همان هايى كه پيروى كردند از آنچه شما به سوى آن دعوت كرديد، و مرا از جملۀ كسانى قرار دهد كه بازگوكننده و در پى آثار شما هست و راه شما را مى پيمايد و به هدايت شما هدايت مى گردد، و در گروه شما محشور مى گردد، و دوران شما بازمى گردد، و در دولت شما به حكومت مى رسد، و در زمان عافيت شما شريف گردند و در روزگار شما اقتدار يابند و فرداى (رستاخيز) به ديدار شما چشمش روشن گردد. پدر و مادرم و جانم و خانواده ام و داراييم فداى شما باد، هركه خدا را اراده كرد به شما آغاز كرد و هركه او را به يگانگى شناخت از شما پذيرفت و هركه او را قصد كرد متوجّه شما شد. مواليان من؛ قدرت شمارش ثناى شما را ندارم و با مدح شما هرگز به كنه و حقيقت شما راه پيدا نمى كنم، و با توصيف شما هرگز به قدر و منزلت شما نمى رسم، و شما نور نيكان و هدايت صالحان و حجّت هاى خداى جبّار هستيد، خداوند به وسيلۀ شما (عالم هستى را) افتتاح و به توسّط شما پايان مى دهد و به سبب شما

ص: 730

الغيث، و بكم يمسك السّمآء أن تقع على الأرض إلاّ بإذنه، و بكم ينفّس الهمّ، و يكشف الضّرّ، و عندكم ما نزلت به رسله، و هبطت به ملآئكته، و إلى جدّكم-

باران مى فرستد، و به وسيلۀ شما آسمان را نگاه داشته تا بر زمين-جز به فرمانش-نيفتد، و به وسيلۀ شما غصّه و اندوه ها گشوده و زايل مى گردد و بيچارگى ها برطرف مى شود، و آنچه به پيامبرانش فروفرستاده و فرشتگان به آن فرود آمده اند نزد شماست و به سوى جدّتان و اگر زيارت امير المؤمنين عليه السّلام باشد بجاى و إلى جدّكم بگو: و إلى أخيك-بعث الرّوح الأمين. اتاكم اللّه ما لم يؤت أحدا من العالمين، طأطأ كلّ شريف لشرفكم، و بخع كلّ متكبّر لطاعتكم، و خضع كلّ جبّار لفضلكم، و ذلّ كلّ شيء لكم، و أشرقت الأرض بنوركم، و فاز الفآئزون بولايتكم، بكم يسلك إلى الرّضوان، و على من جحد ولايتكم غضب الرّحمان. بأبي أنتم و امّي و نفسي و أهلي و مالي، ذكركم في الذّاكرين، و أسمآؤكم في الأسمآء، و أجسادكم في الأجساد، و أرواحكم في الأرواح، و أنفسكم في النّفوس، و اثاركم في الآثار، و قبوركم في القبور. فما أحلى أسمآئكم، و أكرم

-و به برادرت-روح الأمين برانگيخته شده. خداوند به شما مقاماتى را داده كه به هيچ يك از جهانيان نداده است، هر فرد شريفى در برابر شرافت شما سر فرود آورده و هر سركشى در برابر فرمان شما گردن نهاده است، و هر جبّار و زورگويى در برابر فضل و برترى شما فروتن است، و هر چيزى در برابر شما ذليل و خوار است و زمين به نور وجود شما روشن گشته و رستگاران به ولايت شما رستگار و فايز گشته اند، به توسّط شما به سوى رضوان و بهشت الهى رهسپار مى گردند و كسى كه منكر ولايت شماست خشم خداى رحمان را فراهم نموده است. پدرم، مادرم، جانم، خانواده ام و داراييم فداى شما باد؛ ياد شما در يادآوران و نام هاى شما در ميان نام ها و جسدهاى شما در ميان اجساد، و ارواح شما در ميان ارواح و جان هاى شما در ميان جان ها و آثارتان در ميان آثار و بارگاه هاى شما در ميان قبور. پس چه چيز نام هاى شما را شيرين و

ص: 731

أنفسكم، و أعظم شأنكم، و أجلّ خطركم، و أوفى عهدكم، و أصدق وعدكم. كلامكم نور، و أمركم رشد، و وصيّتكم التّقوى، و فعلكم الخير، و عادتكم الإحسان، و سجيّتكم الكرم، و شأنكم الحقّ و الصّدق و الرّفق، و قولكم حكم و حتم، و رأيكم علم و حلم و حزم، إن ذكر الخير كنتم أوّله و أصله، و فرعه و معدنه، و مأويه و منتهاه. بأبي أنتم و امّي و نفسي، كيف أصف حسن ثنآئكم، و احصي جميل بلائكم، و بكم أخرجنا اللّه من الذّلّ، و فرّج عنّا غمرات الكروب، و أنقذنا من شفاجرف الهلكات و من النّار. بأبي أنتم و امّي و نفسي، بموالاتكم علّمنا اللّه معالم ديننا، و أصلح ما كان فسد من دنيانا، و بموالاتكم تمّت الكلمة، و عظمت النّعمة، و ائتلفت الفرقة، و بموالاتكم تقبل الطّاعة المفترضة، و لكم المودّة الواجبة، و الدّرجات جان شما را گرامى و شأن شما را باعظمت و مقام شما را بزرگ و شما را نسبت به عهدوپيمان باوفا و در مورد وعده راستگو گردانيده است؟ سخن شما نور و فرمان تان باعث رشد و كمال، و سفارش شما پرهيزكارى و كردار شما خير و خوبى و روش و عادت شما نيكويى، و احسان و خوى و سرشت شما كرامت و بزرگوارى، و شأن شما حقّ و راستى و مدارا كردن است، و سخن شما حكم حتمى و لازم الإجرا است، و رأى و ايدۀ شما دانش و بردبارى و استوار كردن امور است، اگر يادى از خير شود شما پايۀ نخست آن، ريشۀ، شاخه و معدن و جايگاه و سرانجام آن هستيد. پدرم، مادرم و جانم فداى شما باد؛ چگونه ثناى نيكوى شما را توصيف كنم و نعمت زيباى تان را بشمارم، و خداوند به توسّط شما ما را از خوارى بيرون آورد و از غم واندوه سخت ما را گشايش داد و از وادى پرتگاه نابودى و از آتش نجاتمان داد. پدرم، مادرم و جانم فداى شما باد؛ خداوند به وسيلۀ پيروى از شما معالم دين ما را به ما آموخت و آنچه از امور دنياى ما فاسد بود، اصلاح نمود. و به موالات و دوستى و پيروى شما كلام الهى كامل گشت، و نعمت؛ باعظمت و شكوه گرديد و به جدايى الفت بخشيد و به وسيلۀ پيروى و موالات شما طاعت واجب پذيرفته مى شود و دوستى واجب و درجه هاى

ص: 732

الرّفيعة، و المقام المحمود، و المكان المعلوم عند اللّه عزّ و جلّ، و الجاه العظيم، و الشّأن الكبير، و الشّفاعة المقبولة. ربّنا امنّا بما أنزلت و اتّبعنا الرّسول فاكتبنا مع الشّاهدين، ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا، وهب لنا من لدنك رحمة، إنّك أنت الوهّاب، سبحان ربّنا إن كان وعد ربّنا لمفعولا. يا وليّ اللّه، إنّ بيني و بين اللّه عزّ و جلّ ذنوبا لا يأتي عليها إلاّ رضاكم، فبحقّ من ائتمنكم على سرّه، و استرعاكم أمر خلقه، و قرن طاعتكم بطاعته، لمّا استوهبتم ذنوبي، و كنتم شفعآئي، فإنّي لكم مطيع، من أطاعكم فقد أطاع اللّه، و من عصاكم فقد عصى اللّه، و من أحبّكم فقد أحبّ اللّه، و من أبغضكم فقد أبغض اللّه. أللّهمّ إنّي لو وجدت شفعآء أقرب إليك من محمّد و أهل بيته الأخيار، الأئمّة الأبرار، لجعلتهم شفعآئي، فبحقّهم الّذي أوجبت لهم عليك،

والا و مقام پسنديده و جايگاه معيّن در پيشگاه خداوند رحمان و مقام و جاه باشكوه و شأن بزرگ و شفاعت پذيرفته شده براى شماست. پروردگارا؛ ما به آنچه نازل كرده اى ايمان آورديم و از پيامبر پيروى كرديم، پس ما را از گواهان ثبت كن. پروردگارا؛ دل هاى ما را پس از هدايت مان منحرف مكن و براى ما از جانب خود رحمتى ببخش، به راستى كه تو بسيار بخشنده اى، پاك و منزّه است پروردگار ما به حقيقت وعدۀ پروردگار ما محقّق خواهد شد. اى ولىّ خدا؛ به راستى كه ميان من و خداى متعال گناهانى است كه جز رضايت و خشنودى شما آنها را از بين نمى برد، پس به حقّ كسى كه شما را بر راز خود امين قرار داده و تدبير و امور و مراعات حال بندگانش را به شما سپرد و طاعت شما را قرين و پيوسته با طاعت خود قرار داد، كه نسبت به گناهان من طلب آمرزش و بخشش كنيد و شما شفيعان من باشيد؛ پس من به حقيقت مطيع و فرمان بردار شما هستم، هركه از شما فرمان برد در واقع از خدا فرمان برده و هركه از (فرمان) شما عصيان كند در واقع از خدا عصيان نموده است و هركس شما را دوست بدارد در واقع خدا را دوست داشته و هركه شما را دشمن بدارد در واقع خدا را دشمن داشته. بارخداوندا؛ من اگر شفيعانى نزديك تر به تو جز محمّد و اهل بيت برگزيده اش-كه پيشوايان نيكوكارند-مى يافتم آنان را شفيعان خود قرار مى دادم، پس به حقّ آنها كه آن را بر خود لازم شمرده اى

ص: 733

أسألك أن تدخلني في جملة العارفين بهم و بحقّهم، و في زمرة المرحومين بشفاعتهم، إنّك أرحم الرّاحمين، و صلّى اللّه على محمّد و اله الطّاهرين، و سلّم كثيرا، و حسبنا اللّه و نعم الوكيل. (1)

از تو مى خواهم كه مرا در گروه اهل معرفت به آنان و حقّشان قرار دهى و در زمرۀ كسانى كه به شفاعت آنان مورد رحمت تو قرار گرفته اند، وارد سازى؛ زيرا كه تو مهربان ترين مهربانان هستى، و درود خدا بر محمّد و خاندان پاكش و سلام زياد بر آنان باد و خداوند ما را بسنده است و خوب حمايتگرى است.

زيارت امين اللّه

و فضيلت آن

زيارت «امين اللّه» را به چند جهت آورديم:

1-در روايتى از امام باقر عليه السّلام آمده است كه آن حضرت فرمودند:

اين كلام و اين دعا (زيارت امين اللّه) را هريك از شيعيان ما نزد قبر امير مؤمنان يا يكى از امامان عليهم السّلام بخواند، به طور حتم و بى شك، دعايش در صندوقچه اى از نور بالا مى رود و تسليم قائم آل محمّد ارواحنا فداه مى شود. . .

2-اين زيارت از زياراتى است كه حضرت مهدى صلوات اللّه عليه آن را خوانده است؛ چنان كه در جريان شرفيابى حاج على بغدادى خدمت آن حضرت آمده است.

3-امام زمان ارواحنا فداه در جريان ديدار حاج على بغدادى، تصريح و تأكيد فرمودند كه: اين زيارت از برترين زيارت هاست.

نكتۀ مهمّى كه از آن جريان استفاده مى شود اين است كه اين زيارت، جزو زيارت هاى جامعه و عمومى امامان است و در تمام حرم هاى اهل بيت عليهم السّلام مى توان خواند؛ چنان كه آن حضرت اين زيارت را در حرم امام كاظم و امام جواد عليهما السّلام در شهر كاظمين خواندند. البتّه، اين نكته در روايت امام باقر عليه السّلام نيز، به صراحت بيان شده است.

ص: 734


1- 1) . مفاتيح الجنان:1071، [1] مزار آقا جمال خوانسارى:60.

مرحوم محدّث قمى مى فرمايد: اين زيارت داراى اعتبارى كامل است، و در تمام كتاب هاى ادعيه و زيارات آمده است.

علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه اين زيارت را بهترين زيارت ها از نظر متن و سند مى شمارد؛ وى مى افزايد: شايسته است در تمام حرم هاى مطهّر و مقدّس خوانده شود؛ چنان كه با سندهاى معتبر از جابر از امام باقر عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:

امام سجّاد عليه السّلام به زيارت قبر مطهّر امير مؤمنان عليه السّلام رفت و نزد قبر ايستاد و گريست و قرائت نمود:

السّلام عليك يا أمين اللّه في أرضه، و حجّته على عباده، (السّلام عليك يا أمير المؤمنين) (1)، أشهد أنّك جاهدت في اللّه حقّ جهاده، و عملت بكتابه، و اتّبعت سنن نبيّه صلّى اللّه عليه و اله، حتّى دعاك اللّه إلى جواره، فقبضك إليه باختياره، و ألزم أعدآءك الحجّة، مع ما لك من الحجج البالغة على جميع خلقه. أللّهمّ فاجعل نفسي مطمئنّة بقدرك، راضية بقضآئك، مولعة بذكرك و دعآئك، محبّة لصفوة أوليآئك، محبوبة في أرضك و سمآئك، صابرة على نزول بلائك، شاكرة لفواضل نعمآئك،

سلام بر تو، اى امانت دار خداوند در زمينش، و حجّت او بر بندگانش؛ (سلام بر تو، اى فرمانرواى مؤمنان؛) گواهى مى دهم كه شما به طور كامل در راه خدا جهاد كردى و حقّش را ادا فرمودى؛ به كتاب خدا عمل نمودى، و از سنّت هاى پيامبر-درود خدا بر او و آل او-پيروى كردى؛ تا آن كه خداوند تعالى، شما را به جوارش فراخواند، و با اختيار و انتخابش شما را از اين دنيا به سوى خود برد؛ و با وجودى كه حجّت هاى رسايى بر تمام آفريدگان داشتى، باز هم حجّت را بر دشمنانت تمام كرد. بارالها؛ نفس و روح مرا به تقديرت مطمئن گردان، و به قضا و فرمانت خشنود گردان. حرص مرا به ياد خودت و دعا كردن به درگاهت افزون كن، و مرا دوست دار واقعى براى اولياى برگزيده ات قرار بده. مرا در زمين و آسمانت محبوب گردان؛ بر فروريزى بلاهايت شكيبا ساز؛ بر زيادتى نعمت هايت سپاسگزار،

ص: 735


1- 1) . اين فقره از زيارت؛ در حرم حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام خوانده شود.

ذاكرة لسوابغ الائك، مشتاقة إلى فرحة لقآئك، متزوّدة التّقوى ليوم جزآئك، مستنّة بسنن أوليآئك، مفارقة لأخلاق أعدآئك، مشغولة عن الدّنيا بحمدك و ثنآئك.

به يادآورى نعمت هاى فراوانت مشغول دار؛ به سرور و شادمانى ديدارت مشتاق كن؛ توشه بردارندۀ تقوا و پرهيزكارى براى روز قيامت؛ و اجراكنندۀ سنّت و طريقۀ اوليا و خاصّان خود؛ جداشونده از اخلاق دشمنانت قرار ده؛ و از كار دنيا مشغول به حمد و ثناى خودت نما.

سپس، گونۀ مبارك خود را بر قبر آن حضرت قرار داده و گفت:

أللّهمّ إنّ قلوب المخبتين إليك و الهة، و سبل الرّاغبين إليك شارعة، و أعلام القاصدين إليك واضحة، و أفئدة العارفين منك فازعة، و أصوات الدّاعين إليك صاعدة، و أبواب الإجابة لهم مفتّحة، و دعوة من ناجاك مستجابة، و توبة من أناب إليك مقبولة، و عبرة من بكى من خوفك مرحومة، و الإغاثة لمن استغاث بك موجودة، و الإعانة لمن استعان بك مبذولة، و عداتك لعبادك منجزة، و زلل من استقالك مقالة، و أعمال العاملين لديك محفوظة، و أرزاقك إلى الخلائق من لدنك

بارالها؛ راستى، قلب خاشعان و خداترسان، واله و حيرانت است، و راه هاى مشتاقان به سوى تو باز است، و نمايان، و نشانه ها براى كسانى كه قصد رسيدن به تو را دارند آشكار است، و دل هاى اهل معرفت از تو بسيار در هراس است، و صداهاى دعاكنندگانت به طرف تو بالا رونده است، و درهاى اجابت و پاسخ گويى نيز براى شان باز شده است؛ و دعاى هركسى كه با تو مناجات و به آرامى تو را بخواند مستجاب است، و توبه و بازگشت كسى كه به سوى تو بازگردد پذيرفته شده است، و اشك گريه كننده از ترس تو مورد ترحّم قرار مى گيرد؛ و دادرسى براى كسى كه دادخواهى كند موجود است، و براى كسى كه از تو كمك بخواهد، كمك بلاعوض مى فرستى؛ و وعده هايى كه به بندگانت داده اى قطعى است؛ و هركس از تو درخواست چشم پوشى از لغزش خود را بكندچشم پوشى مى كنى؛ و اعمال عمل كنندگان، نزد تو نگهدارى و باقى مى ماند؛ و نصيب ها و روزى هاى تو، به سوى بندگانت

ص: 736

نازلة، و عوآئد المزيد إليهم واصلة، و ذنوب المستغفرين مغفورة، و حوآئج خلقك عندك مقضيّة، و جوآئز السّآئلين عندك موفّرة، و عوآئد المزيد متواترة، و موآئد المستطعمين معدّة، و مناهل الظّمآء مترعة. أللّهمّ فاستجب دعآئي، و اقبل ثنآئي، و اجمع بيني و بين أوليآئي، بحقّ محمّد و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين، إنّك وليّ نعمآئي، و منتهى مناي، و غاية رجآئي في منقلبي و مثواي.

فرستاده مى شود؛ و عايدات بيش تر نيز براى شان ارسال و به دست شان مى رسد؛ و گناه بخشش خواهان، بخشيده شده است؛ و خواسته هاى آفريدگانت، نزد تو برآورده شده است؛ و پاداش و جايزه هاى درخواست كنندگان نيز نزدت فراوان است؛ و بهره هاى فراوان پى درپى مى رسد؛ و سفره هاى تو براى گرسنگان گسترده است؛ و چشمه ها نيز براى سيراب شدن تشنگان، لبريز و پرآب است. بارالها؛ پس، دعايم را مستجاب كن و پاسخ بده؛ و ثناگوييم را بپذير؛ و من و اوليايم را گردهم آور؛ به حق محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين؛ واقعيّت آن است كه سرپرست نعمت هاى من تويى، و حدّ نهايى آرزو، و نهايت اميد من در دنيا و آخرت، تو هستى.

در كتاب «كامل الزيارات» ، اين عبارات در پايان اين زيارت آمده است:

أنت إلهي و سيّدي و مولاي، إغفر لأوليآئنا، و كفّ عنّا أعدآئنا، و اشغلهم عن أذانا، و أظهر كلمة الحقّ و اجعلها العليا، و أدحض كلمة الباطل و اجعلها السّفلى، إنّك على كلّ شيء قدير.

تو، خداى من، آقاى من و مولاى من هستى؛ دوستان ما را بيامرز، و دشمنان ما را از ما بازدار، و آنان را از آزار ما مشغول ساز؛ و كلمه و سخن حقّ را آشكار و آن را بالاتر از هر چيز قرار ده، و كلمۀ باطل را نابود كن، و آن را پايين ترين درجه قرار ده. راستى، تو بر هر كارى توانايى.

سپس امام باقر عليه السّلام فرمود:

هيچ يك از شيعيان ما اين كلام (زيارت امين اللّه) را نزد قبر امير مؤمنان عليه السّلام

ص: 737

نمى خواند و دعا نمى كند، مگر آن كه دعايش در نامه اى از نور بالا مى رود، و مهر پيغمبر بر آن مى خورد، و نگهدارى مى شود تا به قائم آل محمّد عليهم السّلام سپرده مى شود. در اين حال نيز، بشارت و احترامات ويژه و اكرام، براى زيارت كننده ارسال مى گردد-اگر خدا بخواهد-. (1)

زيارت وارث

(2)

السّلام عليك يا وارث ادم صفوة اللّه، السّلام عليك يا وارث نوح نبيّ اللّه، السّلام عليك يا وارث إبراهيم خليل اللّه، السّلام عليك يا وارث موسى كليم اللّه، السّلام عليك يا وارث عيسى روح اللّه، السّلام عليك يا وارث محمّد حبيب اللّه، السّلام عليك يا وارث أمير المؤمنين وليّ اللّه. السّلام عليك يابن محمّد المصطفى، السّلام عليك يابن عليّ المرتضى، السّلام عليك يابن فاطمة الزّهرآء، السّلام عليك يابن خديجة الكبرى، السّلام عليك يا ثار اللّه و ابن ثاره و الوتر الموتور، أشهد أنّك

سلام بر تو، اى ارث برنده از حضرت آدم كه برگزيدۀ خدا بود، سلام بر تو، اى ارث برنده از نوح كه پيامبر خدا بود، سلام بر تو، اى ارث برنده از ابراهيم كه دوست ويژۀ خدا بود، سلام بر تو، اى ارث برنده از موسى كه هم كلام خدا بود، سلام بر تو، اى ارث برنده از عيسى كه روح خدا بود، سلام بر تو، اى ارث برنده از حضرت محمّد كه دوست واقعى و محبوب خدا بود، سلام بر تو، اى ارث برنده از امير مؤمنان كه ولىّ خداست. سلام بر تو، اى فرزند محمّد مصطفى، سلام بر تو، اى فرزند علىّ مرتضى (پسنديده شده) ، سلام بر تو، اى فرزند فاطمۀ زهرا، سلام بر تو، اى فرزند خديجه كه بزرگ زنان بود. سلام بر تو، اى خون خدا و پسر خون خدا كه انتقامش گرفته نشده است؛ گواهى مى دهم كه تو

ص: 738


1- 1) . مفاتيح الجنان:698، [1]مصباح المتهجّد:738، و [2]در مصباح الزائر:474، و [3]مزار آقا جمال خوانسارى:98 با تفاوت اندك.
2- 2) . در جريان تشرّف مرحوم حاج على بغدادى در حرم مطهّر كاظمين عليهما السّلام، حضرت امام عصر صلوات اللّه عليه بعد از زيارت امين اللّه، زيارت وارث را قرائت نمودند.

قد أقمت الصّلوة، و اتيت الزّكوة، و أمرت بالمعروف، و نهيت عن المنكر، و أطعت اللّه و رسوله حتّى أتاك اليقين، فلعن اللّه امّة قتلتك، و لعن اللّه امّة ظلمتك، و لعن اللّه امّة سمعت بذلك فرضيت به. يا مولاي يا أبا عبد اللّه، أشهد أنّك كنت نورا في الأصلاب الشّامخة و الأرحام المطهّرة، لم تنجّسك الجاهليّة بأنجاسها، و لم تلبسك من مدلهمّات ثيابها، و أشهد أنّك من دعآئم الدّين و أركان المؤمنين، و أشهد أنّك الإمام البرّ التّقيّ الرّضيّ الزّكيّ الهادى المهديّ، و أشهد أنّ الأئمّة من ولدك كلمة التّقوى، و أعلام الهدى، و العروة الوثقى، و الحجّة على أهل الدّنيا. و اشهد اللّه و ملآئكته و أنبيآئه و رسله أنّي بكم مؤمن، و بإيابكم موقن، بشرايع ديني، و خواتيم عملي، و قلبي لقلبكم سلم، و أمري لأمركم متّبع، صلوات اللّه عليكم و على

نماز را به خوبى برپا داشتى، و زكات دادى، و امر به معروف و نهى از منكر كردى، و از خدا و فرستاده اش فرمان بردارى كردى تا مرگ به سراغت آمد. پس، خداوند، كشندگان تو و امّتى كه بر تو ستم كردند و گروه هايى را كه با شنيدن خبر شهادت تو خشنود شدند، لعنت كند. اى مولاى من؛ اى ابا عبد اللّه الحسين؛ گواهى مى دهم كه تو نورى در پشت هاى ارجمند، و رحم هاى پاك بودى؛ جاهليّت، با آن همه آلودگى و پليديش تو را آلوده نساخت؛ و از لباس هاى ناپاكش بر تنت نپوشانيد، گواهى مى دهم كه تو يكى از پايه هاى اصلى دين اسلام هستى، و از تكيه گاه هاى مؤمنان مى باشى. گواهى مى دهم كه تو امام و پيشواى نيكوكار، پرهيزگار، رضايت مند، خالص و پاك، هدايت گر و هدايت يافته هستى. گواهى مى دهم پيشوايان و امامانى كه از نسل تو هستند نشانۀ تقوا، پرچم هاى هدايت، ريسمان محكم الهى و حجّت خدا بر تمام مردم دنيا مى باشند. خدا و فرشتگان و پيامبران و رسولانش را به گواهى مى گيرم كه نسبت به شما اهل بيت ايمان و باور دارم، و به بازگشت شما يقين دارم؛ و اين به خاطر راه هاى دين من و پايان هاى عمل من است؛ قلب من، تسليم قلب شما است؛ و امر من تابع امر شماست؛ درود پيوستۀ الهى بر شما و

ص: 739

أرواحكم، و على أجسادكم و على أجسامكم، و على شاهدكم و على غآئبكم، و على ظاهركم و على باطنكم.

روح، تن، جسم، حاضر و پنهان، آشكار و ناپيداى شما باد.

سپس خود را به قبر چسبانده، آن را بوسيده، مى گويى:

بأبي أنت و امّي يابن رسول اللّه، بأبي أنت و امّي يا أبا عبد اللّه، لقد عظمت الرّزيّة، و جلّت المصيبة بك علينا و على جميع أهل السّماوات و الأرض، فلعن اللّه امّة أسرجت و ألجمت و تهيّأت لقتالك. يا مولاي يا أبا عبد اللّه، قصدت حرمك، و أتيت إلى مشهدك، أسئل اللّه بالشّأن الّذي لك عنده، و بالمحلّ الّذي لك لديه أن يصلّي على محمّد و ال محمّد، و أن يجعلني معكم في الدّنيا و الاخرة.

اى فرزند رسول خدا؛ پدر و مادرم فدايت؛ اى ابا عبد اللّه (الحسين) ؛ پدر و مادرم فدايت؛ تعزيت و مصيبتى كه به شما وارد شد بر ما و تمام زمينيان و آسمانيان بسيار بزرگ و گران است؛ پس، خدا گروه هايى را كه اسباشان را زين كردند و لگام زدند و براى كشتن تو آماده شدند، لعنت كند. اى مولاى من؛ اى ابا عبد اللّه؛ به قصد زيارت حرم تو حركت كردم، و به حضور تو آمدم؛ از خدا درخواست مى كنم، به خاطر جايگاه و منزلت ويژه اى كه نزدش دارى، بر محمّد و آل محمّد درود پيوسته نثار كند؛ و مرا در دنيا و آخرت، با شما بدارد.

سپس، برخيز و دو ركعت نماز نزد سر مطهّر بخوان، و هر سوره اى خواستى در نماز قرائت كن؛ پس از پايان نماز، بگو:

أللّهمّ إنّي صلّيت و ركعت و سجدت لك، وحدك لا شريك لك،

بارالها؛ من، تنها براى تو نماز گزاردم و براى تو ركوع كرده و سر به سجده گذاشتم؛ يگانه اى و شريكى ندارى؛

ص: 740

لأنّ الصّلوة و الرّكوع و السّجود لا يكون إلاّ لك، لأنّك أنت اللّه لا إله إلاّ أنت. أللّهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد، و أبلغهم عنّي أفضل السّلام و التّحيّة، و اردد عليّ منهم السّلام. أللّهمّ و هاتان الرّكعتان هديّة منّي إلى مولاي الحسين بن عليّ عليهما السّلام. أللّهمّ صلّ على محمّد و عليه، و تقبّل منّي، و أجرني على ذلك بأفضل أملي و رجآئي فيك و في وليّك، يا وليّ المؤمنين.

زيرا، نماز و ركوع و سجده، جز براى تو جايز نيست؛ زيرا، تو خدا هستى و جز تو معبودى نيست. بارالها؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و والاترين سلام و احترامات را از من به ايشان برسان، و به من نيز پاسخ سلام را برگردان. خدايا؛ اين دو ركعت نماز، هديه اى است از جانب من به مولايم حسين بن على كه درود بر هر دو باد. خدايا؛ بر حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و بر او (امام حسين عليه السّلام) درود بفرست، و نماز و هديه ام را بپذير، و افزون تر از اميد و آرزويم در مورد خودت و وليّت، به من پاداش بده؛ اى سرپرست مؤمنان؛

سپس برخيز و به طرف محلّ پاهاى مبارك برو، و نزد سر مبارك حضرت على اكبر عليه السّلام بايست و بگو:

السّلام عليك يابن رسول اللّه، السّلام عليك يابن نبيّ اللّه، السّلام عليك يابن أمير المؤمنين، السّلام عليك يابن الحسين الشّهيد، السّلام عليك أيّها الشّهيد، السّلام عليك أيّها المظلوم و ابن المظلوم، لعن اللّه امّة قتلتك، و لعن اللّه امّة ظلمتك،

سلام بر تو، اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو، اى فرزند پيامبر خدا، سلام بر تو، اى فرزند امير مؤمنان، سلام بر تو، اى فرزند امام حسين شهيد؛ سلام بر تو اى شهيد، سلام بر تو اى ستمديده و فرزند ستمديده؛ خدا، گروه هايى را كه تو را كشتند و بر تو ستم كردند، مورد لعن و نفرين خود قرار دهد،

ص: 741

و لعن اللّه امّة سمعت بذلك فرضيت به.

و آن ها كه خبر اين ها را شنيدند و خوشحال شده و اين كارها را پسنديدند، لعنت و از رحمتش به دور سازد.

سپس، خود را به قبر مطهّر بچسبان و قبر را ببوس و بگو:

السّلام عليك يا وليّ اللّه و ابن وليّه، لقد عظمت المصيبة، و جلّت الرّزيّة بك علينا و على جميع المسلمين، فلعن اللّه امّة قتلتك، و أبرء إلى اللّه و إليك منهم.

سلام بر تو، اى ولىّ خدا و فرزند ولىّ خدا؛ به يقين مصيبت و گرفتارى كه به واسطۀ شهادت تو بر ما و تمام مسلمانان وارد شد، بسيار گران و بزرگ است؛ خدا گروه هاى كشندۀ تو را لعنت و از رحمتش به دور سازد؛ من نيز به سوى خدا و شما، از آن افراد ناپاك بيزارى مى جويم.

سپس از درى كه به طرف پاهاى مبارك علىّ اكبر عليه السّلام است، از حرم بيرون برو، و رو به قبر شهداى كربلا بگو:

السّلام عليكم يا أوليآء اللّه و أحبّآئه، السّلام عليكم يا أصفيآء اللّه و أودّآئه، السّلام عليكم يا أنصار دين اللّه، السّلام عليكم يا أنصار رسول اللّه، السّلام عليكم يا أنصار أمير المؤمنين، السّلام عليكم يا أنصار فاطمة سيّدة نسآء العالمين، السّلام عليكم يا أنصار أبي محمّد الحسن بن عليّ الوليّ النّاصح، السّلام عليكم يا أنصار أبي عبد اللّه، بأبي أنتم و امّي، طبتم

سلام بر شما، اى اولياى خدا و دوستان او، سلام بر شما، اى برگزيدگان خدا و دوستان ويژه اش، سلام بر شما، اى ياران دين خدا، سلام بر شما، اى ياران رسول خدا، سلام بر شما، اى ياران امير مؤمنان؛ سلام بر شما، اى ياران حضرت فاطمه، سرور زنان جهان هستى، سلام بر شما، اى ياران امام حسن فرزند على، سرپرست و ولىّ خيرخواه مسلمانان، سلام بر شما، اى ياران ابى عبد اللّه الحسين؛ پدر و مادرم، فداى شما باد؛ شما پاك

ص: 742

و طابت الأرض الّتي فيها دفنتم، و فزتم فوزا عظيما، فيا ليتني كنت معكم فأفوز معكم.

و زمينى كه در آن دفن شده ايد نيز پاك است؛ به كاميابى و رستگارى بزرگى دست يافتيد؛ اى كاش من نيز همراه تان بودم و با شما رستگار مى شدم.

سپس به طرف سر مطهّر امام عليه السّلام برگرد و تا مى توانى براى خودت، خانواده ات، پدر و مادرت، و برادرانت دعا كن؛ زيرا، در آن حرم هيچ دعا و درخواستى رد نمى شود. (1)

**** مطالبى كه در اين كتاب خوانديد، نمازها، دعاها و زيارت هايى است كه با توفيق خداوند و به بركت امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه، آن ها را گردآورى و تأليف نمودم.

و أنا العبد الفاني مرتضى، ابن الورع العابد ذي المجد و السداد، السّيد محمّد جواد، المتوفّى في يوم عاشوراء سنة 1415 ه بعد قرائة زيارة عاشوراء في مجلس العزاء لسيّد الشهداء عليه آلاف التحيّة و الثناء، ابن العالم العابد الزاهد السيّد محمّد باقر، ابن العالم الربّاني آية اللّه العظمى السيّد علي السيستاني أعلى اللّه مقامه.

ص: 743


1- 1) . مفاتيح الجنان:849. [1]

ص: 744

منابع و مصادر كتاب

قرآن كريم

«الف»

أبواب الجنّات في آداب الجمعات:

تأليف: آية اللّه سيّد محمّد تقى موسوى اصفهانى، مؤسّسۀ الإمام المهدي-قم

الإحتجاج:

تأليف: عالم بزرگوار احمد بن على طبرسى، مكتبۀ مصطفوى-قم

أدب الزائر:

تأليف: مرحوم علاّمۀ امينى، نجف اشرف

أربعة أيّام:

تأليف: عالم نامى مرحوم ميرداماد، قم

اصول كافى:

تأليف: محدّث شهير مرحوم كلينى، دار الكتب الإسلاميّه-تهران

إقبال الأعمال:

تأليف: عالم جليل القدر سيّد بن طاووس، مؤسّسۀ مطبوعاتى اعلمى-بيروت

الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان:

تأليف: عالم جليل القدر سيّد بن طاووس، مؤسّسۀ آل البيت عليهم السّلام-قم

ص: 745

«ب»

الباقيات الصالحات:

تأليف: مرحوم محدّث قمى، علمى-تهران

بحار الأنوار:

تأليف: علاّمه محمّد باقر مجلسى رحمه اللّه، منشورات مكتبۀ اسلاميّه-تهران

بشارة الإسلام:

تأليف: عالم بزرگوار سيّد مصطفى كاظمى، منشورات مكتبۀ حيدريّه-نجف اشرف

البلد الأمين:

تأليف: عالم بزرگوار شيخ ابراهيم كفعمى، مؤسّسۀ أعلمى-بيروت

«ت»

تبصرة الولي:

تأليف: علاّمه سيّد هاشم بحرانى، مؤسّسۀ معارف اسلامى-قم

التحفة الرضويّة في مجرّبات الإماميّة:

تأليف: دانشمند محترم محمّد رضى رضوى-طهران

تحفۀ طوسيّه:

تأليف: مرحوم محدّث قمى، انتشارات فؤاد-تهران

التشريف بالمنن المعروف بالملاحم و الفتن:

تأليف: عالم جليل القدر سيّد بن طاووس، نشر مؤسسّۀ صاحب الأمر-قم

تكاليف الأنام في غيبة الإمام:

تأليف: عالم محترم على اكبر همدانى، انتشارات بدر-تهران

«ث»

ثواب الأعمال:

تأليف: عالم جليل القدر شيخ صدوق رحمه اللّه، منشورات مطبعۀ حيدريّه-نجف اشرف

ص: 746

«ج»

جمال الاسبوع:

تأليف: عالم جليل القدر سيّد بن طاووس، مؤسّسۀ آفاق-تهران

جنّات الخلود:

تأليف: عالم بزرگوار امامى خاتون آبادى، چاپ سنگى-تهران

جنّة المأوى:

تأليف: مرحوم محدّث نورى، منشورات مكتبۀ اسلاميّه-تهران

«د»

دار السلام:

تأليف: عالم بزرگوار شيخ محمود عراقى، منشورات مكتبۀ اسلاميّه-تهران

دار السلام فيما يتعلّق بالرؤيا و المنام:

تأليف: مرحوم محدّث نورى، انتشارات معارف اسلامى-قم

الدعوات:

تأليف: عالم شهير قطب الدين راوندى، مؤسّسۀ الإمام المهدي-قم

دلائل الإمامة:

تأليف: محدّث خبير ابى جعفر محمّد بن جرير بن رستم طبرى، مؤسّسۀ بعثت-قم

«ز»

زاد المعاد:

تأليف: علاّمۀ مجلسى، مكتبۀ اسلاميّه-تهران

الزيارة و البشارة:

تأليف: آية اللّه سيّد احمد مستنبط، مطبعۀ جديد الغرىّ-نجف

ص: 747

«ص»

الصحيفة الصادقيّة:

تأليف: آية اللّه شيخ احمد بحرانى قطيفى، تحقيق دار المصطفى صلّى اللّه عليه و اله و سلّم-قم

«ع»

العبقريّ الحسان:

تأليف: آية اللّه شيخ على اكبر نهاوندى، انتشارات دبستانى-تهران

عدّة الداعي:

تأليف: عالم ربّانى أحمد بن فهد حلّى، منشورات مكتبۀ وجدانى-قم

العدد القويّة:

تأليف: عالم جليل القدر على بن يوسف حلّى، منشورات كتابخانۀ آية اللّه مرعشى-قم

عمدة الزائر:

تأليف: آية اللّه سيّد حيدر حسنى كاظمى، منشورات دار التعارف-بيروت

«غ»

الغدير:

تأليف: علاّمۀ امينى، منشورات كتابخانۀ عمومى امير المؤمنين عليه السّلام-تهران

الغيبة:

تأليف: شيخ الطائفه ابو جعفر محمّد طوسى، منشورات كتابفروشى بصيرتى-قم

«ف»

فتح الأبواب:

تأليف: عالم جليل القدر سيّد بن طاووس، مؤسّسۀ آل البيت عليهم السّلام-قم

فرحة الغري:

تأليف: عالم بزرگوار عبد الكريم بن طاووس، مطبعۀ حيدريّه-نجف اشرف

ص: 748

الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السّلام:

تحقيق مؤسّسه آل البيت عليهم السّلام، كنگرۀ جهانى امام رضا عليه السّلام-مشهد مقدّس

فلاح السائل:

تأليف: عالم جليل القدر سيّد بن طاووس، منشورات دار الإسلاميّه-بيروت

«ق»

قصص الأنبياء:

تأليف: عالم جليل القدر قطب الدين راوندى، نشر الهادى-قم

«ك»

كامل الزيارات:

تأليف: محدّث خبير جعفر بن محمّد بن قولويه، نشر الفقاهه-قم

الكلم الطيّب:

تأليف: عالم جليل القدر سيّد على خان مدنى، مكتبۀ نجاح-تهران

كمال الدين:

تأليف: عالم جليل القدر شيخ صدوق رحمه اللّه، منشورات دار الكتب اسلاميّه-تهران

«م»

المجموع الرائق من ازهار الحدائق:

تأليف: محدّث بزرگوار سيّد هبة اللّه موسوى، وزارت ارشاد-تهران

المختار من كلمات الإمام المهدي:

تأليف: آية اللّه شيخ محمّد غروى-قم

المزار الكبير:

تأليف: عالم بزرگوار ابو عبد اللّه محمّد بن جعفر مشهدى، نشر قيّوم-قم

ص: 749

المزار:

تأليف: عالم جليل القدر مرحوم شيخ مفيد، مؤسّسۀ الإمام المهدي-قم

المزار:

تأليف: شهيد اوّل، مؤسّسۀ معارف اسلامى-قم

مزار:

تأليف: عالم جليل القدر آقا جمال خوانسارى، قم

مستدرك الوسائل:

تأليف: مرحوم محدّث نورى، تحقيق مؤسّسۀ آل البيت عليهم السّلام-قم

المصباح:

تأليف: عالم جليل القدر ابراهيم عاملى كفعمى، منشورات مؤسّسۀ أعلمى-بيروت

مصباح الزائر:

تأليف: عالم جليل القدر سيّد بن طاووس، مؤسّسۀ آل البيت عليهم السّلام-قم

مصباح المتهجّد:

تأليف: شيخ الطائفه ابو جعفر محمّد طوسى، مؤسّسۀ فقه الشيعه-بيروت

معادن الحكمة:

تأليف: محدّث بزرگوار محمّد بن فيض كاشانى، مؤسّسۀ نشر اسلامى-قم

مفاتح الغيب:

تأليف: علاّمۀ مجلسى، آستان قدس رضوى-مشهد مقدّس

مفاتيح الجنان:

تأليف: مرحوم محدّث قمى، مؤسّسۀ علمى-تهران

مفتاح الجنّات:

تأليف: آية اللّه سيّد محسن امين، دار التعارف-بيروت

مفتاح الفلاح:

تأليف: عالم بزرگوار بهاء الدين عاملى، مؤسّسۀ نشر اسلامى-قم

ص: 750

المقام الأسنى:

تأليف: عالم بزرگوار شيخ ابراهيم كفعمى، مؤسّسۀ قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه-قم

مكارم الأخلاق:

تأليف: محدّث نامى شيخ حسن بن فضل طبرسى، منشورات مؤسّسۀ نشر اسلامى-قم

مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم:

تأليف: آية اللّه سيّد محمّد تقى موسوى اصفهانى، مؤسّسۀ الإمام المهدي-قم

المنتخب:

تأليف: عالم بزرگوار فخر الدين طريحى، منشورات شريف رضى-قم

منهاج العارفين:

تأليف: عالم بزرگوار محمّد حسن سمنانى، مكتبۀ محمودى-تهران

مهج الدعوات:

تأليف: عالم جليل القدر سيّد بن طاووس، دار الكتب اسلاميّه-تهران

«ن»

نجم الثاقب:

تأليف: مرحوم محدّث نورى، انتشارات مسجد مقدّس جمكران-قم

نزهة الزاهد:

تأليف: يكى از اعلام قرن ششم، اهل قلم-تهران

ص: 751

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109