مناسك حج مطابق با فتاوای حضرت آیه الله العظمی آقای حاج سيد محمد صادق روحاني (مدظلّه)

مشخصات كتاب

سرشناسه :روحانی ، محمدصادق

عنوان و نام پديدآور :مناسک حج / فتاوای محمدصادق حسینی روحانی .

مشخصات نشر : تهران : حدیث دل ، 1382.

مشخصات ظاهری : 352 ص . ‫ .م س16/5×11/5؛

شابک : ‫ 964-93352-6-9: ‫4000ریال

يادداشت : چاپ هفتم: 1386.

موضوع : حج .

موضوع : فقه جعفری -- رساله عملیه .

رده بندی کنگره : ‫ BP188/8 ‫ /ر85م 8 1382‮الف

رده بندی دیویی : ‫ 297/357

شماره کتابشناسی ملی : م 81-46186

بسم الله الرحمن الرحيم

عمل به اين رساله شريفه مجزى و مبرئ ذمّه است ان شاء الله تعالى

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين والصلوة والسلام على اشرف الانبياء والمرسلين محمد وعترته الطيبين الطاهرينوالعنة الدائمة على اعدائهم اجمعين الى قيام يوم الدينوبعد

نظر به اين كه رساله هاى مناسك حج كه حضرات آيات عظام كثرالله آمثالهم تا اين ايام در دسترسمؤمنين قرار داده اند، از جهت تداخل مسائل ونداشتن زيادى از فروع لازمه وافى نبود لذا به نظر لازم آمد كه رسالهمبسوط تر و واضح تر و جدا نمودن مسائل بعضى از بعض و اضافه فروع لازمه كه محل حاجت برادران ايمانى است نوشته ودر دسترس مومنين قرار دهم روى اين اصل اين رساله نگاشته شد.

ضمنا مستجاب را از واجبات جدا نموده تا سبب اشتباه مؤمنين نگردد.

اميد است حجاج محترم در مظان استجابت دعا وساعات اشتتغال به اعمال حج و زيارات حضرات معصومين(عليهم السلام) اين حقير را فراموش نفرمايند.

فريضه حج فريضه حج عبارت است از تشرف به خانه خدا به نحو خاص وانجام اعمالى در آنجا وحوالى آن در قرآن مجيد و روايات پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين (صلوات الله اجمعين) در اين خصوص تأكيد بسيار رسيده است، وهمچنين براى كسانى كه استطاعت رفتن به سفر حج را دارند و آن را انجام نمى دهند يا به تأخيرمى اندازد، تا جائى كه شيخ

كلينى(رحمه الله)به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام)روايت نموده است كه آن حضرت فرموده اند:

هر مسلمانى كه استطاعت رفتن به سفر حج را داشته باشد و به حج نرود بدون اين كه حكومت او را از رفتن باز دارد يا بيمار باشد، يا حاجت ضرورى داشته باشد كه او را از رفتن به حج جلوگيرى كند، چنين كسى در حالمردن يا به دين يهوديت و يا نصرانيت از دنيا برود و به دين يهود يا نصارى محشور مى گردد و از رحمت خداوند محروم مى شود!! خداوند نيز در قرآن مجيد فرموده:

ولله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا ومن كفر فان الله غنى عن العالمين.

نخستين خانه اى كه براى مردم بنا شد، همان است كه در مكه مايه بركت وهدايت جهانيان است... زيارت اين خانه، بر همه مردمان هر كه بدان راه توان يافت، واجب ومقرر است وهر كه انكار كند، خداوند از جهانيان بى نياز است.

اين آيه، واين روايت، در اهميت حج و وجوب آنكافى است، و روايات بسيارى در اين دو قسمت رسيده است

بنابراين: بر هر مسلمانى كه مستطيع شود واجب است بدون تأخير ويا مسامحه، در مقام اطاعت امر خداوند برآمده وبه سفر حج بيت الله الحرام مشرف شود، وازبركات بسيار، و وسايل آمرزش وتحصيل رحمت حق، واصلاح نفس وكمال معرفت، وتهذيب اخلاق، وتربيت روح، وفوائد اجتماعى، ومشاهده نفوذ امر خدا، و شوكت و عظمت اسلام در آن اجتماع روحانى مستفيض و بهرمندگردد، وبه اجر فراوان نائل شود.

و لازم است مسلمانان نسبت به اين امر خطير توجه مخصوص داشته باشند، وآنها كه استطاعت دارند خود را آماده

نموده، و مطابق احكامى كه در(مناسك حج) بيان شده است عمل شريف را انجام دهند ودر آن مجمعپر شكوه وجلال مسلمانان جهان كه سالى يك بار درمكه معظمه واطراف خانه خدا برگذار مى شود، شركت نمايند، واز فيوضات وآثار دينى ودنيوى آن بهره مند شوندوگذشته از انجام فرمان الهى ناظر مراسم بسيار جالب حج وعظمت پيغمبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله) وتعاليم متين وحيات بخش آن حضرت باشند.

خداوند در قرآن مجيد فرموده است:

واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا

با مسلمانان جهان با چهره گشوده برخورد نمائيد، و با ادب واحترام به آنان سلام كنيد، وبا دستى مملو از محبت دست آنان را بفشاريد، وسلام آنان را با گرمى پاسخ دهيد،ودر نماز جماعت آنان شركت كنيد وبه جماعت آنان اقتداء كنيد. پس چه بهتر كه به اين اصل اخلاقى: اتحاد و يگانگى ميان مسلمانان عمل نموده باشيد.

بدان كه حج واجب بر مكلف در اصل شريعت يك مرتبه در تمام عمر است وآن راحجة الاسلام مى نامند.

مسأله 1 _ وجوب حج پس از تحقق شرائطش فورى است وبايد در سال استطاعت انجام شود، واگر كسى از درسال آينده وهمچنين سالهاى بعد واجب خواهد شد وبعيد نيست كه تأخير آن بدون عذر از گناهان كبيره باشد.

مسأله 2 _ هرگاه استطاعت حاصل شد و به جا آوردنحج متوقف بر مقدمات وتهيه وسائلى بود، بايد فورابهتحصيل آن پرداخته و خود را آماده ومهيّا نمايد، و هر گاه قافله هاى متعددى باشد كه يكى پس از ديگرى حركت كنند مكلف اگر اطمينان دارد با اولين قافله اگر حركت ننمايد، مى تواند با قافله بعدى به حج برسد تأخير جائز است، والا

بايد در اولين فرصت حركت كند.

مسأله 3 _ هرگاه متمكن از رفتن با اولين كاروان وقافله بود ونرفت به اعتماد اين كه با تأخير نيز حتماً درك خواهد كرد، ولى اتفاقاً با قافله بعدى نتوانست برود، يا آنكه به علت تأخير حج را درك ننمود حج بر ذمه اش واجب ومستقر خواهد بود، هرچند در تأخير معذور باشد.

وجوب حج مشروط است به امورى كه اگر يكى از آنها نباشد، حج واجب نيست

شرائط وجوب حج

شرط اول بلوغ است، پس بر غير بالغ اگر چه نزديك به بلوغ باشد، حج واجب نيست. وچنانچه بچه اى حج كند جاى حجة الاسلام را نمى گيرد هر چند حجش صحيح است بنابر اظهر.

مسأله 4 _ هرگاه نابالغ به حج رود وقبل از احرام ازميقات بالغ شود ومستطيع باشد، حجش بى اشكال حجة الاسلام خواهد بود، وچنانچه بعد از بستن احرام بالغشد جائز نيست حجش را به عنوان استحباب تمام نمايد ياعدول به حجة الاسلام كند، بلكه واجب است به يكى ازميقاتها رفته واز آنجا براى حجة الاسلام احرام ببندد، وهرگاه متمكن از رفتن به ميقات نباشد، جاى احرام بستن چنين شخصى تفصيلى دارد كه بعداً بيان خواهد شد انشاءالله تعالى.

مسأله 5 _ هرگاه به عقيده اين كه بالغ نشده حج استجابى به جا آورد وبعد از اداء حج معلوم شد كه بالغ بوده اين حج كافى از حجة الاسلام مى باشد.

مسأله 6 _ طفل مميز مستحب است حج نمايد، و در صحت آن اذن ولى معتبر است.

مسأله 7 _ مستحب است ولىّ پسر بچه غير مميز را محرم نمايد به اين معنى كه جامه هاى احرام را به اوپوشانده وتلبيه را

به او تلقين كند اگر قابل تلقين باشد (بهاين معنى كه بتواند هر چه بگويند، او بگويد) والا خود به جاى اوتلبيه بگويد، وباز دارد او را از آنچه بر محرم لازم است از او اجتناب نمايد، وجايز است كندن رخت او را تا رسيدن به(فخ) تأخير بياندازد اگر راهش از آن طرف باشد و او را وادارد كه آنچه از اعمال حج را مى تواند بجا آورد، وآنچه نمى تواند خود به نيابت او بجا آورد، واو را دور خانه خدا طواف داده وبين صفا ومروه سعى دهد ودر عرفات ومشعر نيز وقوفش دهد، و وادار كند رمى را شخصاً انجامدهد اگر بتواند والا خود بجاى او رمى كند. و همچنين نماز طواف وتراشيدن سر وبقيه اعمال، و لازم است براى طواف ونماز آن يا طفل وضو بگيرد وانجام دهد ويا ولى او را وضو دهد واگر هيچ كدام ممكن نيست، ولى به نيابت او وضو بگيرد.

مسأله 8 _ نفقه (هزينه) حج بچه آنچه مازاد بر نفقه عادى است، بر ولى است نه بر خودش، بلى اگر حفظ بچه متوقف بر همراه بردن او است به سفر، يا سفر مصلحت او باشد، جائز است از مال خودش خرج كند.

مسأله 9 _ پول قربانى بچه بر ولى او است، وهمچنين كفاره شكار، واما كفاراتى كه با به جا آوردن عمدى موجباتشان واجب مى شوند، ظاهر اين است كه بر بچه واجب نمى شود نه بر ولى ونه در مال بچه.

شرط دوم عقل است، بر ديوانه (هرچند ادوارى باشد) حج واجب نيست، بلى اگر در ماههاى حج ديوانه عاقل شدومستطيع بود وتمكن از بجا آوردن اعمال

حج داشت بر او واجب مى شود هر چند در اوقات ديگر ديوانه باشد.

شرط سوم آزادى است، پس بر مملوك (غلام زر خريد) هر چند مستطيع ومأذون از قِبَل مولاى خود باشد، حجواجب نيست، هرگاه به اذن مولاى خود حج نمايد، حجش صحيح است، ولى كفايت از حجة الاسلام نمى كند، وبعد از آزادى چنان چه داراى شرائط باشد، بايد دوباره حج نمايد.

مسأله 10 _ مملوكى كه به اذن مولاى خود حج نموده هرگاه در حج كارى را كه موجب كفاره باشد انجام دهد، در شكار كفاره آن بر مولايش خواهد بود وكفاره كارهاى ديگر بر خودش.

مسأله 11 _ هرگاه مملوك به اذن مولاى خود حج نمود، وقبل از رفتن به مشعر آزاد شد حجش كفايت ازحجة الاسلام مى كند، بلكه ظاهر اين است كه وقوف به عرفات در حال آزادى نيز كفايت مى كند هر چند مشعر رادرك نكرده باشد ودر اجزاء آن استطاعت حين آزادى معتبر است. پس اگر هنگام آزاد شدن مستطيع نباشد،حجش به جاى حجة الاسلام شناخته نخواهد شد، ودرحكم به اجزاء فرقى بين اقسام حج نيست وهر يك از حج قران يا افراد يا تمتع كفايت مى كند در صورتى كه آنچه به جا آورده مطابق وظيفه واقعيش بوده است.

مسأله 12 _ هرگاه آزادى بنده قبل از مشعر باشد،در حج تمتع قربانى بر وى مى باشد، واگر تمكن نداشت عوض قربانى به دستورى كه بعدا گفته خواهد شد روزه بگيرد، وچنانچه بعد از مشعر آزاد نشده باشد مولايش مخير است كه عوض او قربانى كند يا او را وادار به روزه نمايد.

شرط چهارم استطاعت است، ودر آن چند چيز معتبراست:

اول

سعه وقت به اين معنى كه وقت كافى براى رفتن به مكه و بجا آوردن اعمال واجب در آنجا باشد، بنابراين اگر بهدست آمدن مال وقتى باشد كه براى اين اعمال كافى نباشد، يا كافى باشد ولى با مشقت زياد كه عادة تحمل نشود، واجب نخواهد بود ودر چنين صورتى واجب است مال را تا سال بعد نگهدارى نمايد، پس اگر استطاعت باقى بود حج در سال بعد واجب خواهد بود والا واجب نيست.

دوم امنيت وسلامتى به اين معنا كه در رفتن و برگشتن وبودن در آنجا خطرى بر جان ومال و ناموسش نباشد، همچنان كه مباشرت حج بر شخص مستطيعى كهشخصاً نمى تواند به جهت پيرى يا بيمارى يا عذر ديگرى به حج برود واجب نيست، ولى نائب گرفتن بر او واجب است چنان كه خواهد آمد.

مسأله 13 _ اگر براى حج دو راه باشد يكى مأمون و بى خطر ويگرى غير مأمون وبا خطر وجوب حج ساقط نمى شود، بلكه واجب است از راه بى خطر برود هر چند دور باشد.

مسأله 14 _ اگر در بلد خود مالى داشته باشد كه باحج رفتن تلف شود حج بر او واجب نخواهد بود، وهمچنين است اگر چيزى باشد كه شرعا مانع از رفتن به حج باشد، همچنان كه اگر حج رفتن سبب ترك واجب اهمّ از او شود، مانند نجات غريق يا نجات كسى از سوختن، يا آن كه حجش متوقف بر اين باشد كه فعل حرامى انجام دهد كه اجتناب از آن اهمّ از حج باشد كه در تمام صور حج واجب نيست.

مسأله 15 _ هرگاه با اين كه حجش مستلزم ترك واجب

اهمّ يا بجا آوردن فعل حرام باشد به حج رود، در اين صورت هر چند از جهت ترك واجب يا فعل حرام معصيت كار مى شود، ولى ظاهر اين است كه حجش مجزى از حجة الاسلام خواهد بود البته اگر شرائط ديگر را دارا باشد، وفرقى نيست بين كسى كه حج از سالهاى قبلبر ذمه اش مستقر بوده وكسى كه حج در همان سال استطاعت بر او واجب شده.

مسأله 16 _ هرگاه در راه حج دشمنى باشد كه دفع او جز به پرداخت مال زياد ممكن نباشد، پرداخت مالواجب نيست ووجوب حج ساقط خواهد شد.

مسأله 17 _ هرگاه راه حج منحصر به دريا باشد وجوب حج ساقط نخواهد شد مگر در صورت ترس ازغرق يا بيمارى، وچنانچه با ترس از اين چيزها حج نمود، بنابر اظهر حجش صحيح خواهد بود.

سوم زاد وراحله است ومعنى زاد داشتن توشه راه است كه آنچه در سفر محتاج است داشته باشد يا پولىداشته باشد كه توشه خود را تهيه نمايد، ومعنى راحله داشتن وسيله سوارى كه بدان وسيله برود و برگردد ولازم است زاد وراحله لائق به حال شخص باشد.

مسأله 18 _ داشتن راحله، يا وسيله سوارى مختص به صورت احتياج نيست، بلكه مطلقا شرط است هر چندمحتاجش نباشد، مانند اين كه بدون مشقت قدرت پيادهروى داشته باشد، وپياده روى هم منافى شرف وآبرويش نباشد.

مسأله 19 _ ميزان ومعيار در زاد وراحله وجودفعلى آنها است، وبر كسى كه مى تواند آنها را با كار و كاسبى تحصيل نمايد حج واجب نيست.

مسأله 20 _ استطاعتى كه در وجوب حج معتبراست، استطاعت از جائى است كه در آنجا است نه از

بلد ووطنش پس هرگاه مكلف مثلاً براى تجارت يا غير آن به مدينه منوره يا جدّه رفت ودر آنجا داراى زاد وراحله ياقيمت آنها باشد كه بتواند با آن حج نمايد، حج بر او واجب خواهد بود، هر چند اگر در بلد خود مى بود مستطيع نمى شد.

مسأله 21 _ اگر مكلف ملكى داشته باشد وبهقيمت خود فروش نرود و چنان چه بخواهد حج نمايد، بايد به كمتر از قيمت كه باعث ضرر كلى شود، فروشش واجب نيست، واما اگر هزينه ومخارج حج بالابرود مثلاً كرايه ماشين در سال استطاعت گرانتر از سال بعد باشد، تأخير جائز نيست وبايد همان سال برود.

مسأله 22 _ داشتن هزينه بازگشت هنگامى معتبراست كه مكلف قصد بازگشت به وطن خود داشته باشد،اما اگر نخواسته باشد برگردد يا خواسته باشد در جاى ديگرى غير از وطن خود ساكن شود، بايد داراى هزينه رفتن به آنجا را باشد، ودارا بودن هزينه بازگشت به وطن لازم نيست، بلى اگر جاى كه مى خواهد در آنجا بماند دورتر ازوطنش باشد كه هزينه رفتن به آنجا بيشتر از برگشت به وطن باشد، در اين صورت داشتن هزينه تا آنجاشرطنيست، بلكه داشتن هزينه بازگشت به وطن در وجوب حج كافى است.

چهارم رجوع به كفايت است، يعنى شخص مكلف بايستى طورى باشد كه پس از برگشتن از حج بتواند خود وعائله خود را اداره نمايد ودچار تهى دستى وفقر نگردد،پس اگر داراى مبلغى كه وسيله كسب و سرمايه است كه چنانچه آن مبلغ را صرف حج نمايد، پس از بازگشتمحتاج خواهد بود وبداند كه راه ديگرى براى زندگى مناسب شأن خود نخواهد داشت بر چنين شخصى

حجواجب نيست. پس از آنچه ذكر شد ظاهر مى شود كهفروختن چيزهاى ضرورى زندگى مانند منزل مناسب شأن و رختهاى كه براى زينت وآبرو دارد، واثاث منزل، وابزار كار كه براى زندگى به آنها احتياج دارد ومانند آنهامثل كتاب نسبت به اهل علم كه براى تحصيلاتش لازم است واجب نيست وخلاصه آنچه در زندگى انسان موردحاجت است وصرفش در راه حج سبب بيچارگى ومشقت شود، فروشش واجب نيست. بلى اگر آنها بيشتر از حاجتشباشد واجب است مازاد را براى هزينه حج بفروشد، بلكهكسى كه داراى منزلى است كه مثلاً دويست هزار تومان مى ارزد ومى تواند آن را فروخته ومنزل ديگرى به كمترخريدارى نموده وبدون مشقت در آن زندگى كند، وتفاوتدو قيمت وافى به هزينه حج وهزينه زندگى زن وبچه وى باشد، لازم است اين عمل را انجام داده و به حج برود.

مسأله 23 _ هرگاه انسان مالى داشته باشد كه به جهت احتياج به آن فروشش براى حج واجب نبوده، بعدا از آن مستغنى شده وديگر حاجتى به آن ندارد، واجب است آن را فروخته وحج نمايد. مثلاً خانمى كه داراى زينت وزيورى بوده كه محل حاجتش بوده، فعلا به علت بزرگى وپيرى يا به علت ديگرى مورد حاجتش نيست، واجب است آن را فروخته وقيمتش را در راه حج صرف نمايد.

مسأله 24 _ هرگاه انسان منزل ملكى داشته، ومنزلديگرى نيز باشد كه مى تواند بدون ناراحتى ومشقت در آنبنشيند وسكنى نمايد مانند منزل واقفى كه در اختيار او است ومنطبق بر او باشد، واجب است منزل خود را درصورتى كه قيمتش كفاف هزينه حج را بدهد يا به ضميمه پولى كه دارد وافى

شود، فروخته وبه حج برود و اين حكم نسبت به كتابهاى علمى وسائر وسائل زندگى نيز جارىاست.

مسأله 25 _ هرگاه كسى مقدارى پول داشته باشد كهكفاف هزينه حج را مى دهد وخود احتياج به ازدواج ياخريد منزل براى خود دارد يا محتاج به وسائل ديگرى است، در صورتى كه صرف آن پول در راه حج سبب ناراحتى ومشقت در زندگى وى شود حج بر او واجب نيست، وچنانچه سبب ناراحتى نشود واجب است.

مسأله 26 _ اگر كسى كه مالى ندارد كه به حج رود ولى از ديگران به مقدار مصارف حج پول طلب دارد در چندصورت حج واجب مى شود:

1 _ مدتى كه براى پرداخت تعيين كرده اند تمام باشدوبدهكار با مطالبه وبدون مطالبه وجه را بپردازد.

2 _ مدتى كه تعيين شده تمام شده باشد وبدهكارتمكن از پراخت دارد ونمى پردازد ولى با توسل به حاكمشرع ممكن است وجه را دريافت نموده، وهمچنين اگر به وسيله ديگرى غير از توسل به حاكم جور ممكن باشد،طلب را وصول نموده.

3 _ مدتى كه براى پرداخت پول تعيين شده تمامنشده باشد ولى بدهكار بدون مطالبه طلبكار وجه رابپردازد.

ودر غير اين سه صورت حج واجب نيست.

مسأله 27 _ اگر شخصى داراى مالى باشد كه براىحج كافى است ودر مقابل بدهكاريهائى دارد كه اگر بپردازدنمى تواند حج برود در دو صورت حج واجب مى شود:

1 _ مدتى كه براى پرداخت دين تعيين شده تمامشده باشد ولى طلبكار راضى به تأخير پرداخت باشد وبدهكار مطمئن است كه پس از مراجعت از حج هر موقعىكه طلبكار مطالبه نمايد تمكن از پرداخت دارد.

2 _ مدتى كه براى پرداخت تعيين شده تمام نشدهباشد وطلبكار

اطمينان دارد كه اگر حج برود در موعدى كهبراى پرداخت تعيين گرديده، متمكن از پرداخت مى باشد،ودر غير اين دو صورت حج واجب نيست.

مسأله 28 _ هر صاحب صنعتى مانند: آهنگر و بناء و نجار و خياط ومانند اينها از كسانى كه كسبشان كفافمخارج خود وعائله شان را مى دهد، در صورتى كه از بابت ارث يا غير آن مالى به دست آورند كه جواب گوى مخارج حج وزندگى شان در موقع رفتن وبرگشتن باشد، حج بر آنها واجب است.

مسأله 29 _ كسى كه از وجوه شرعيه مانند: خمس و زكاة وامثال اينها زندگى خود را اداره مى كند، بر حسب عادت مخارجش بدون مشقت مضمون وحتمى باشد، درصورتى كه داراى مقدارى پول گردد كه وافى به هزينه حج ومخارج عيالش باشد، بعيد نيست حج بر او واجب باشد، وهمچنين است كسى كه شخص ديگرى در تمام مدت زندگى او مخارجش را متكفل باشد، وهمچنين كسى كه اگرآنچه دارد در راه حج صرف كند زندگى بعد از حجش با قبل از آن تفاوتى نكند.

مسأله 30 _ در استطاعت ملكيت لازم وثابت شرط نيست، بلكه ملكيت متزلزل نيز كافى است، پس هرگاه با كسى مصالحه اى كند كه طرف براى خود تا مدت معينىخيار گذاشته باشد ومال المصالحه به مقدار مصارف حجش باشد، حج بر او واجب خواهد بود، وهمچنين است در هبه جائزه.

مسأله 31 _ بر مستطيع لازم نيست كه حتما از مالخود به حج برود پس هرگاه به گدائى يا با مال ديگرى حج كند، كافى است، بلى اگر جامه هاى احرام يا پول قربانيشغصبى باشد، كافى نخواهد بود.

مسأله 32 _ تحصيل استطاعت به

كسب يا غير آن واجب نيست، پس هرگاه كسى مالى به انسان هبه كند كه درصورت قبول آن مستطيع خواهد شد قبولش لازم نيست، وهمچنين است اگر كسى از او بخواهد كه خود را براىخدمتى اجير كند كه با اجرتش مستطيع خواهد شد هر چندآن خدمت هم لائق به حالش باشد، بلى اگر خود را اجيرخدمت در راه حج نمود وبدان مستطيع شد حج بر او واجب خواهد شد، ونيز اگر كسى مالى به انسان هبه كند به قيد آن كه با آن پول حج بجا آورد، حج واجب مى شود.

مسأله 33 _ اگر كسى خود را اجير نيابت حج كند و با پول نيابت مستطيع شود، در صورتى كه حج نيابى مقيد به همان سال باشد حج نيابى را بايد مقدم بدارد، پسچنانچه استطاعتش تا سال بعد باقى ماند حج بر او واجب خواهد بود وچنانچه باقى نماند واجب نخواهد بود، واما اگر حج نيابى مقيد به همان سال نباشد، حج خود را مقدم بدارد.

مثال زيد به عمرو مى گويد: مبلغ بيست هزار تومان دارم كه مى خواهم براى پدر يا مادرم در حج نائب بگيرم وعمرو حاضر مى شود براى اين عمل اجير شود وفرض كنيممصارف حج ده هزار تومان است كه عمرو با اين مبلغتواند دو مرتبه حج كند، در اين صورت عمرو مستطيع خواهد شد، پس اگر زيد حج را مقيد به همان سال نمود عمرو همان سال را به نيابت پدر زيد حج مى نمايدوچنانچه استطاعتش تا سال بعد باقى ماند، لازم است سال بعد براى خود حج نمايد وچنانچه باقى نماند، چيزى بر او واجب نخواهد بود، ولى اگر

زيد حج پدر خود را به همان سال مقيد نكرد عمرو اول بايد حج خود را بجا آورده وسالبعد به نيابت پدر زيد حج نمايد.

مسأله 34 _ هرگاه كسى مقدارى پول قرض كند كهآن پول به مقدار مخارج حج باشد، وقدرت پرداخت آن رابعد از آن داشته باشد حج بر او واجب خواهد بود.

مسأله 35 _ هرگاه انسان هزينه حج را داشته باشد،وبدهكار نيز باشد وصرف آن مقدار در راه حج منافى باپرداخت بدهيش نباشد، حج بر او واجب است، ودرصورتى كه آن پول را صرف كند نخواهد توانست بدهىخود را بپردازد حج واجب نخواهد بود، وفرقى نيست بين اين كه بدهى وقتش رسيده باشد يا هنوز مدت داشته باشدوبين اين كه بدهى قبل از بدست آوردن آن پول باشديا بعد از آن.

مسأله 36 _ هرگاه انسان خمس يا زكاة بدهكار باشد، ومقدارى پول داشته باشد كه اگر خمس يا زكاة را بدهد مابقى كفاف هزينه حج را نخواهد داد، واجب استخمس يا زكاة رابدهد وحج بر او واجب نيست. وفرقى نيست بين آن كه خمس يا زكاة در عين مالش باشد با برذمّه اش.

مسأله 37 _ كسى كه حج بر او واجب شده، وخمس يا زكاة يا حقوق واجب ديگر بدهكار است، لازم است آنها را بدهد وتا آنها را نپرداخته، جائز نيست به حج برود.

مسأله 38 _ هرگاه انسان مقدارى پول داشته باشد، و نداند كفاف مخارج حج را مى دهد يا نه حج بر او واجب نيست، ولازم نيست فحص وتحقيق كند هر چند فحص وتحقيق احواط است.

مسأله 39 _ هرگاه انسان مالى دارد كه در دسترسنيست، به تنهائى يا با مالى

كه در دسترسش است كفاف مخارج حج را مى دهد اگر نتواند در آن مال هر چند با وكالت دادن در فروشش باشد، تصرف كند حج بر او واجبنيست، و چنانچه بتواند واجب است.

مسأله 40 _ هرگاه انسان مالى داشته باشد كه كفاف هزينه حج را بدهد، حج بر او واجب مى شود، و جائز نيست در آن مال تصرفى كند كه از استطاعت خارج شود ونتواند تدارك كند، واين تصرف پيش از تمكن از سفر باشديا بعد از آن فرقى ندارد، بلكه ظاهر اين است كه قبل ازماههاى حج تصرف جائز نيست، بلى اگر تصرف كرد وآن رافروخت يا بخشيد يا بنده اى بود وآزادش كرد، تصرفش صحيح است هرچند گناهكار خواهد بود.

مسأله 41 _ ظاهر اين است كه مالك بودن زاد وراحله معتبر نيست، پس هرگاه نزد انسان مالى باشد كه تصرف در آن جائز باشد حج بر او واجب است، البته درصورتى كه كفاف مخارج حج را بدهد وشرائط ديگر را نيز دارا باشد.

مسأله 42 _ هم چنان كه داشتن توشه ووسيله سوارى ومخارج حج براى رفتن در اول لازم است، براىبرگشتن، وتا آخر نيز لازم است، يعنى بايد انسان داراى آنهاباشد چه هنگام رفتن وچه هنگامى كه مشغول اعمال حج است وچه هنگام بازگشت به وطن، پس اگر مالى كه داشتدر بلد خودش يا در راه تلف شد حج بر او واجب نخواهدبود، واين امر كشف مى كند از اين كه از اول استطاعت نداشته، ومانند اين است هرگاه بدهى قهرى پيدا كند مثلاين كه از روى خطا مال كسى را تلف كند واگر دارائى خود راصرف حج نمايد نتواند عوض

او را به صاحبش بدهد. بلى تلف كردن عمدى وجوب حج را از بين نمى برد بلكه حج براو مستقر خواهد بود، ولازم است حج را هر چند به سختى و گدائى باشد، بجا آورد.

اينها كه گفته شد فقط در مورد تلف زاد و راحله است واما تلف مالى كه در بلد خود براى زندگى جا گذاشتهكاشف از اين نيست كه از اول مستطيع نبوده، بلكه در اينصورت حجش كافى و بعد از آن حجى بر او نيست.

مسأله 43 _ اگر انسان مالى داشته باشد كه به مقدارمصارف حج باشد، ولى عقيده اش اين بوده كه كافى نيست،يا غفلت داشته، يا غافل از وجوب حج بوده، غفلتى كه معذور بوده حج بر او واجب نيست، واما اگر شك داشته ياغافل از وجوب حج باشد ومنشأ غفلتش تقصير بوده،سپس دانست يا يادش آمد بعد از آن كه مالش تلف شده ومتمكن از حج نشد ظاهر اين است كه حج بر ذمّه وىمستقر شده اگر داراى سائر شرائط بوده.

مسأله 44 _ همچنان كه استطاعت به داشتن زاد وراحله محقق مى شود، به بذل (يعنى كسى كه مصارف وهزينه حج را به انسان بدهد) نيز محقق مى شود، ودر بذل فرقى نيست بين آن كه يك نفر تمام مخارج را بدهد يا چند نفر كه هر كدام قسمتى را به عهده بگيرند. وچنان كه كسى رادعوت به حج نموده وملتزم به زاد وراحله وى شوند حج بر او واجب مى شود، وهمچنين است اگر به او مالى داده شود كه در حج صرف نمايد وآن مال كفاف هزينه حج وى را بدهد وفرقى بين اباحه (در اختيار گذاشتن)

وتمليك ودادن عين مال يا قيمت آن نيست، در تمام صور حج واجب است اگر چه بعد از برگشتن مالى كه بتواند با آن زندگى كند نداشته باشد.

و وجوب حج در اين صورت دو شرط دارد:

1 _ آن كه اگر مالى نداشته باشد كه براى مخارج عيالات خود در مدتى كه در سفر حج است بگذارد وچنانچه حج نرود مى تواند مخارج آنها را بپردازد بذل كننده بايد مخارج عيالات او را در اين مدت بپردازد وگرنه حج واجب نيست.

2 _ آن كه قرض نداشته باشد يا آن كه موعد اداء آن نرسيده باشد، يا طلبكار راضى به تأخير اداء باشد، آن كهاگر حج برود تمكن از اداء آن داشته باشد، يا آن كه اگر نرود هم نمى تواند اداء نمايد، پس اگر قرض دارد وموعدش رسيده وطلبكار هم راضى به تأخير نيست در صورتى كهحج برود نمى تواند اداء كند واگر نرود مى تواند اداء كند حج بر او واجب نيست.

مسأله 45 _ هرگاه شخصى براى شخصى مالىوصيت كند كه با آن مال حج نمايد، در صورتى كه آن مال به مقدار هزينه حج وخرج زندگى عائله وى باشد، پس ازمردن موصى حج بر موصى له واجب مى شود، وهمچنين است اگر شخصى مالى را براى حج وقف يا نذر يا وصيت نمايد، ومتولى وقف يا ناظر يا وصى آن را به انسان بذل نمايد حج بر او واجب نيست.

مسأله 46 _ رجوع به كفايت (كه معناى آن در شرطچهارم بيان شد) در استطاعت بذلى شرط نيست، بلى اگرانسان مالى از خود داشته باشد كه كمتر از مصارف و هزينه حج است وشخصى كمبود

او را بذل نمايد واجب نيستقبول كند مثلاً انسان ده هزار تومان دارد ومصارف حج پانزده هزار تومان است و باذل پنج هزار تومان بدهد.

مسأله 47 _ اگر شخصى مالى به انسان هبه نمايد(ببخشد) كه با آن به حج برود، واجب است قبول كند، وهمچنين است اگر واهب (بخشنده) اختيار را به انسانبدهد وبگويد مى خواهى با اين مال حج برو ونمى خواهىبه حج نرو، واما اگر مالى ببخشد ونامى از حج نبرد قبولش واجب نيست.

مسأله 48 _ در مسأله (34) گفته شد كه بدهكارى دريك صورت مانع از استطاعت است در اينجا مى گوئيم در استطاعت بذلى دين وبدهكارى مانع نيست، بلى اگروقت پرداخت بدهى سر رسيده باشد، وطلبكار هم مطالبه كند وبدهكار قدرت پرداخت بدهى خود را داشته باشد اگر به حج نرود حج بر او واجب نيست.

مسأله 49 _ هرگاه جماعتى مالى را در ميان بگذارندكه يكى از آنها به حج برود چنانچه كه يكى سبقت وپيشدستى نموده ومال را برداشت وقبض نمود تكليف از ديگران ساقط مى شود، وچنانچه همه ترك كردند وهر يك از آنها مى توانست قبض كند حج بر همه واجب ومستقر مى شود.

مسأله 50 _ هرگاه به كسى پولى بذل شود كه با آن حج نمايد وآن مال در بين راه تلف شد وجوب حج از اوساقط مى شود، بلى اگر متمكن از ادامه سفر از مال خود باشد واجب است ادامه بدهد وحج را بجا آورد واين حج مجزى از حجة الاسلام خواهد بود، چيزى كه هست در اينصورت وجوب حج مشروط به رجوع به كفايت است به اين معنى كه اگر شخص پول خود را

در راه حج صرف نمايد پس از بازگشت در اداره زندگى خود و عائله در نخواهد ماند، ولى اگر درخواهد ماند ادامه سفر حج بر او واجب نيست.

مسأله 51 _ در وجوب حج بذل نقدى معتبر نيست يعنى لازم نيست بخشنده، مال را نقد بدهد، بلكه اگر او را وكيل كند كه از قِبَل او پولى قرض كرده وبه حج برود كه بعدخودش قرض را بپردازد حج بر او واجب مى شود.

مسأله 52 _ ظاهر اين است كه پول قربانى نيز بر باذل يعنى دهنده است پس اگر مصارف حج را داد و پول قربانى را نداد حج بر گيرنده واجب نمى شود، مگر درصورتى كه خود توانائى خريد آن را از مال خود داشته باشد، بلى اگر پرداخت قربانى موجب ناراحتى مالى اوشود قبول بر او واجب نخواهد بود. واما كفارات پس ظاهراين است كه بر گيرنده واجب باشد نه بر دهنده.

مسأله 53 _ حج بذلى يعنى حجى كه انسان با پول ديگرى كه به او داده بجا آورد كفايت از حجة الاسلام مى كند واگر گيرنده پس از اين حج خودش مستطيع شد ديگر حجى بر او واجب نخواهد شد.

مسأله 54 _ باذل (دهنده يا بخشنده) مال مى توانداز بذل خود رجوع كند قبل از آن كه گيرنده داخل احرام شود يا بعد از آن، لكن اگر بعد از دخول در احرام رجوعكند، بر گيرنده واجب است حج را تا آخر بجا آورد، و باذل ضامن نيست ولازم نيست آنچه او براى اتمام حج خرجنموده، بدهد وچنانچه باذل در بين راه از بذل خود رجوع نمود، لازم نيست هزينه بازگشت گيرنده را بدهد.

مسأله

55 _ هرگاه به كسى از سهم سبيل الله زكاة داده شود كه در راه حج صرف نمايد حج بر او واجب است ولى اگر از سهم سادات خمس يا از سهم فقرا زكاة دادهشود وشرط شود كه در راه حج صرف نمايد چنين شرطىصحيح نيست پس حج هم واجب نمى شود.

مسأله 56 _ چنانچه به انسان مالى داده شود وبا اوحج نمود، بعد معلوم شد كه آن مال غصبى بوده اين حجمجزى از حجة الاسلام نيست، ومالك آن حق دارد به دهنده يا گيرنده رجوع نمايد، لكن اگر به گيرنده رجوع كرد،گيرنده به دهنده رجوع مى كند اگر غصب بودن را نمى دانسته، وچنانچه كه مى دانسته مال غصبى بوده وبا آن به حج رفته حق رجوع به دهنده ندارد.

مسأله 57 _ اگر كسى براى خود بدون استطاعت يابه جاى ديگرى تبرعاً يا به اجاره حج نمود، حجش كفايت از حجة الاسلام نمى كند پس در صورتى كه مستطيع شودبايد حج را به جا آورد.

مسأله 58 _ چنانچه كسى به اعتقاد اين كه مستطيع نيست به عنوان استحباب به حج رفت وقصد فرمانبردارى امر فعلى را نمود، بعدا معلوم شد مستطيع بوده حجش كفايت از حجة الاسلام مى كند وحج ديگرى بر او واجب نيست.

مسأله 59 _ در صورتى كه زن مستطيع شودتواند بدون اذن شوهر حج نمايد واذن او شرط نيست،همچنان كه شوهر نمى تواند زن خود را از حج واجب منع نمايد، بلى مى تواند در صورتى كه وقت وسعت دارد، او رانگذارد با اولين قافله حركت كند، وزنى كه از شوهر خود طلاق گرفته وطلاقش رجعى است و عدّه او تمام

نشده مانند زن شوهر دار است.

مسأله 60 _ هنگامى كه بانوئى واجب الحج شدهمراه داشتن محرم با خود شرط نيست در صورتى كه مأمون به نفس خود باشد، ودر صورتى كه مأمون نباشد وبر خود بترسد لازم است محرمى همراه خود داشته باشدهر چند به اجرت باشد البته در صورتى كه متمكن از اجرت دادن باشد، والا حج بر او واجب نيست.

مسأله 61 _ كسى كه نذر كرده است هر ساله روزعرفه حضرت سيد الشهداء را در كربلا زيارت كند، مثلاً و بعد از اين نذر مستطيع شود نذرش منحل وحج بر او واجب مى شود، وهمچنين است هر نذرى كه مزاحم حج باشد وچنانچه نذر بعد از استطاعت باشد منعقد نمى شود.

مسأله 62 _ شخص مستطيع در صورتى كه توانائىحج را داشته باشد، بايد شخصاً به حج برود، و چنانچه كسى خواسته باشد از قِبل او تبرعاً يا با اجرت حج نمايد كفايت نمى كند.

مسأله 63 _ كسى كه حج بر ذمّه وى مستقر شده وشخصاً نتوانسته به علت بيمارى يا پيرى يا مانعى ديگر حج را بجا آورد، يا حج نمودن برايش مشقت و حَرَج داشتهواميد بهبودى وتونائى بعد از آن را ندارد واجب است براى خود نائب بگيرد، وهمچنين كسى كه دارا و ثروتمند است، وتوانائى مباشرت اعمال حج را ندارد، يا دشوار وبامشقت است بايد نائب بگيرد ووجوب نائب گرفتن مانندوجوب حج فورى است.

مسأله 64 _ در صورتى كه نائب به جاى كسى كه توانائى نداشت شخصاً به حج برود حج نمود، ومنوب عنه در حالتى كه عذرش باقى بود، فوت نمود حج نائب كفايت مى كند هر چند حج بر

ذمّه وى مستقر بوده، واما اگر اتفاقاً قبل از مردن عذر برطرف شد پس اظهر اين است كه شخصاً در صورت تمكن حج نمايد، وهمچنين اگر بعد ازمحرم شدن نائب عذرش برطرف شد بر منوب عنه واجب است شخصاً حج نمايد، وبر نائب واجب نيست عمل حج را تمام نمايد.

مسأله 65 _ كسى كه شخصاً از حج نمودن معذور است وتمكن نائب گرفتن هم ندارد وجوب حج از او ساقط است ولى در صورتى كه حج بر او مستقر بوده واجب است بعد از فوتش قضا شود واگر مستقر نبوده واجب نيست وهمچنين اگر متمكن از نائب گرفتن بوده ونائب نگرفت تافوت نمود واجب است از قِبَل او قضايش بجا آورده شود.

مسأله 66 _ اگر استنابت واجب شد ونائب نگرفت، ولى شخصى تبرعاً از قبل او حج بجا آورد كفايت نمى كند ونائب گرفتن بر خودش واجب است.

مسأله 67 _ در نائب گرفتن كفايت مى كند كه ازميقات نائب بگيرد و واجب نيست از بلد خود نائب بگيرد.

مسأله 68 _ كسى كه حج بر ذمّه اش مستقر بوده اگربعد از احرام در حرم بميرد كفايت از حجة الاسلام مى كند،خواه حجش حج تمتع، خواه قران، خواه افراد باشد واگرفوتش در اثناء عمره تمتع بوده كفايت از حجش نيزمى نمايد وقضاء از او واجب نيست، واگر قبل از آن بميرد قضاء واجب مى شود هر چند فوتش بعد از احرام وقبل ازدخول حرم يا بعد از دخول حرم بدون احرام باشد وظاهر اين است كه اين حكم اختصاص به حجة الاسلام دارد پسدر حجى كه به نذر يا اِفساد واجب شده جارى نمى شود،بلكه در عمره

مفرده نيز جارى نمى شود پس در هيچ يك از اينها حكم به اجزاء نمى شود، وكسى كه بعد از احرام درحرم بميرد وحج از سالهاى پيش بر ذمه اش مستقر نبوده، بى اشكال حج وى كفايت از حجة الاسلام مى كند، واما اگرقبل از آن بميرد ظاهر اين است كه قضاء از او واجب نباشد.

مسأله 69 _ هرگاه كافرى كه مستطيع بوده مسلمان شود، حج بر او واجب مى شود ولى چنانچه پس از زوال استطاعت مسلمان شود، حج بر او واجب نخواهد بود.

مسأله 70 _ حج بر مرتدّ (كسى كه از دين اسلام برگشته) است ولى در حال ارتداد چنانچه حج نمايدحجش صحيح نيست وهرگاه توبه كرد وحج نمود حجشصحيح است، اگر چه مرتد فطرى باشد بنابر اقوى.

مسأله 71 _ مسلمان غير شيعه چنانچه به حج رفته سپس شيعه شود اعاده حج بر او واجب نيست، در صورتى كه حج را بر طبق مذهب خود صحيح بجا آورده باشد اگر چه بر طبق مذهب شيعه صحيح نباشد، وهمچنين اگر برطبق مذهب شيعه صحيح باشد اعاده واجب نيست.

مسأله 72 _ هرگاه حج بر كسى واجب شد ودر بجا آوردنش اهمال وتأخير كرد تا استطاعتش از بين رفت، واجب است حج را به هر ترتيبى شده بجا آورد حتى اگر به سختى وگدائى باشد وبه حد عُسر وحَرَج برسد وچنانچه قبل از حج بميرد، واجب است از تَرَكه وى حج را قضاء نمايند وچنانچه كسى تبرعاً بدون اجرت به جاى او حج نمايد، صحيح وكافى است.

وصيت به حج

مسأله 73 _ كسى كه حجة الاسلام بر ذمه اش مى باشد هنگامى كه مرگش نزديك شود واجب است

وصيت كند كه حجش را بجا آورند پس اگر مرد حجش ازاصل تركه داده مى شود اگر چه وصيت نكرده باشد وهمچنين است (يعنى حجش از اصل تركه خارج مى شود) درصورتى كه وصيت نموده ولى مقيد به ثلث خود نكرده است، واگر وصيت نمود ومقيد به ثلث هم نموده پس اگرثلثش (يك سوم دارائيش) وافى به مخارج حج باشد واجباست حج را از ثلث خارج نمايند وبر سائر چيزهائى كه وصيت كرده مقدم است و چنانچه ثلث به مقدار مصارف وهزينه حج نباشد، لازم است كمبود را از اصل تركه تكميل نمايند.

مسأله 74 _ كسى كه بميرد وحجة الاسلام بر ذمهوى باشد، ونزد شخصى وديعه وامانت داشته باشد واينشخص احتمال بدهد چنانچه آن وديعه را به ورثه اش برگرداند حج را بجا نخواهند آورد، بر او واجب است قِبَلاو حج نمايد وآن وديعه را صرف در راه حج كند وچنانچه چيزى زياد آمد، زيادى را به ورثه او بدهد، بلكه جائز است حج از قبل او با علم به اين كه ورثه براى او مى دهند اگر پول را رد كند، وفرقى نيست بين آن كه خود شخص به جاى اوحج نمايد يا ديگرى را اجير كند كه به جاى صاحب مال حج نمايد، وملحق به وديعه است هر مالى كه ميت نزدديگرى داشته باشد از قبيل عاريه يا اجاره يا غصب يا طلب و غير اينها.

مسأله 75 _ كسى كه بميرد وحجة الاسلام بر ذمّه وى باشد ومقروض هم باشد وخمس وزكاة نيز بر ذمّه داشته باشد وتركه او كفاف تمام اينها را ندهد، اگر مالى كهخمس يا زكاة به او تعلق گرفته

موجود باشد بايد خمس وزكاة را بپردازند، قهراً حج ساقط مى شود، وظاهراً چنانچه خمس وزكاة به ذمّه وى منتقل شده، نيز حج از او ساقط، است و وجهى بر تقدم حج نيست. همچنان كه بر قرض و بدهى نيز مقدم نيست.

مسأله 76 _ كسى كه مرده وحجة الاسلام بر او بوده ورثه پيش از استيجار براى حج نمى توانند در تركه تصرفكنند خواه هزينه حج برابر تركه باشد يا كمتر از آن.

مسأله 77 _ كسى كه فوت كرده وحجة الاسلام برذمّه او است وتركه وى به مقدار هزينه حج نيست واجب است در صورتى كه بدهى يا خمس وزكاة دارد در آنها صرف شود وچنانچه بدهكارى ندارد تركه براى ورثه است و واجب نيست كمبود هزينه حج را از مال خود تكميلنمايند.

مسأله 78 _ چنانچه كسى فوت كند وحجة الاسلام بر ذمّه وى باشد واجب نيست از وطن وبلد وى نائب بگيرند بلكه نائب گرفتن از ميقات كافى است، ونزديكترين ميقات به مكه در صورت امكان يا هرچه نزديكتر باشد كافى است، واحوط و اولى اين است كه اگر مال گنجايش داشته باشد از وطن نائب گرفته شود ولى اجرت بيشتر از ميقات برورثه صغار واجب نيست.

مسأله 79 _ كسى كه بميرد وحجة الاسلام بر ذمّه وى باشد واجب است در همان سال فوتش نائب بگيرند،واگر در همان سال نائب واستيجار گرفتن از ميقات ممكننباشد لازم است از بلد وى نائب بگيرند، هزينه اين نائب گرفتن از اصل تركه است، وتأخير انداختن تا سال بعد جائز نيست، هر چند كه معلوم باشد نائب گرفتن از ميقات درسال بعد ممكن است.

مسأله 80 _ كسى كه

مرده و حجة الاسلام بر ذمّه وىبوده، نائبى پيدا نشود مگر به بيشتر از مقدار معمول واجب است به بيشتر نائب گرفته شود وهزينه آن از اصل خارجشود وبه علت صرفه جوئى بر ورثه تأخير تا سال بعد جائز نيست، هر چند در ورثه كودكان نا بالغ باشند.

مسأله 81 _ اگر كسى بميرد وبعضى از ورثه وى اقرار كنند كه حجة الاسلام بر متوفى بوده وديگران يعنى سائر ورثه منكر آن باشند، بر اقرار كننده به جز پرداخت مقدارى كه به سهم وى تعلق مى گيرد واجب نيست پسچنانچه اين مقدار كفاف هزينه حج را نمود هر چند باتكميل متبرع يا به نحو ديگر واجب است نائب گرفته شود، و چنانچه به هيچ نحوى كفاف هزينه حج را ندهد نائبگرفتن نيست وبر اقرار كننده واجب نيست كمبود را از سهم خود تكميل نمايد.

مسأله 82 _ كسى كه مرد وحجة الاسلام بر ذمّه دارد چنانچه شخصى تبرعاً به جاى او حج نموده، بر ورثه واجب نيست برايش نائب بگيرند، بلكه مقدار هزينه حج هم بازگشت به ورثه خواهد نمود، بلى اگر وصيت به حج از ثلث خود نمايد ومتبرعى حج را بجا آورد، در اين صورت هزينه حج بازگشت به ورثه نخواهد نمود بلكه بايد درخيرات صرف يا از قِبَل او صدقه داده شود.

مسأله 83 _ كسى كه حجة الاسلام بر ذمّه داشته و وصيت نموده كه از بلدش نائب گرفته شود، واجب است از بلد نائب گرفته شود ومازاد بر اجرت ميقات هم از اصل مال خرج مى شود ونيز چنانچه فقط وصيت به حج نموده و چيزى تعيين نكند به نائب گرفتن از ميقات

اكتفاءنمى شود بلكه بايد از بلد نائب گرفته شود در صورت وفاء مال، مگر در صورتى كه قرينه اى باشد كه مراد وى استيجار و نائب گرفتن از ميقات باشد، مثل اين كه مقدارى از مال را تعيين كند كه مناسب حج ميقاتى باشد.

مسأله 84 _ هرگاه وصيت به حج بلدى باشد، ولى وصى يا وارث كسى را از ميقات اجير نمايد، در صورتى كه اجاره از مال ميت باشد اجاره باطل است، وذمّه ميت با عمل اجير از حج فارغ مى شود.

مسأله 85 _ چنانچه وصيت به حج بلدى از غير بلد خود نمايد، مثلاً يك تهرانى وصيت كند كه از مشهد مقدس برايش نائب بگيرند، عمل به اين وصيت واجب است.

مسأله 86 _ اگر وصيت كند كه براى حجة الاسلامنائب گرفته شود واجرت را نيز تعيين نموده باشد، عمل به اين وصيت واجب است و هزينه اش از اصل مال برداشتهمى شود در صورتى كه بيش از اجرة المثل نباشد واگر بيش ازآن باشد، تفاوتش از از ثلث خواهد بود.

مسأله 87 _ هرگاه وصيت كند از مال معينى براى او حج داده شود و وصى دانست كه در آن مال خمس يا زكاة هست، واجب است اول خمس يا زكاة آن مال را داده وباقيمانده را صرف در راه حج نمايد، وچنانچه كفافمصارف حج را ننموده لازم است كمبود از اصل تركه برداشته شود اين در صورتى است كه حجى كه وصيت نموده حجة الاسلام باشد، واگر حجة الاسلام نبوده باقيمانده در خيرات ديگر صرف شود.

مسأله 88 _ در صورتى كه نائب گرفتن براى حج از قِبَل مرده به وصيت يا غير وصيت

واجب شده باشد، كسى كه واجب بود نائب بگيرد سهل انگارى واهمال نمود ومالىكه براى حج در نظر گرفته شده بود تلف شد، اين شخص ضامن است و بر او واجب است كه از مال خود برايش نائب بگيرد، وچنانچه بدون سهل انگارى مال تلف شود، ضامن نيست.

مسأله 89 _ در صورتى كه ثبوت واستقرار حج برذمّه ميّت معلوم وبجا آوردنش مشكوك باشد، واجب است از قِبَل او بجا آورده شود. و هزينه اش از اصل مال اخراج مى گردد.

مسأله 90 _ به مجرد اجير گرفتن ذمه ميت برئمى شود، پس اگر دانسته شود كه اجير به جهت عذر يا بدون آن حج را بجا نياورده واجب نيست دوباره اجير گرفته شود.

مسأله 91 _ چنانچه چندين اجير پيدا شوند، احوطاين است كه كسى را كه كمتر از ديگران اجرت مى گيرد، اجير نمايند در صورتى كه اجرت از مال خود ميت باشد، هر چند اظهر جواز استيجار اجيرى است كه از حيث فضيلت وشرف مناسب حال ميت باشد پس مى توان او را به مبلغ بيشترى اجير نمود.

مسأله 92 _ اجير گرفتن از بلد يا ميقات تابع تقليد يا اجتهاد وصى يا وارث است نه خود ميت، پس چنانچه عقيده ميت وجوب حج بلدى بوده وعقيده وارث جواز استيجار از ميقات باشد، بر وارث واجب نيست از بلد ميت اجير بگيرد.

مسأله 93 _ هرگاه حَجة الاسلام بر ذمه ميت باشد و تَرَكه اى نداشته باشد، بر وارث واجب نيست كه براى او اجير بگيرد، بلى مستحب است ولىّ اين عمل را انجام دهد.

مسأله 94 _ هرگاه ميت وصيت به حج بنمايد، اگر دانستهشود كه حجى

كه وصيت كرده حجة الاسلام يا حج واجب ديگرى بوده، لازم است هزينه آن از اصل مال برداشته شود مگر در صورتى كه خودش تعيين كرده باشد كه از ثلث برداشته شود، كه در اين صورت بايد از ثلث برداشته شود،واما اگر دانسته شود كه حجى كه وصيت نمودهحجة الاسلام و حج واجب ديگرى نيست، يا شك در آن حاصل شود، در اين صورت هزينه حج از ثلث برداشته مى شود.

مسأله 95 _ هرگاه وصيت به حج نموده و شخص بخصوصى را براى بجا آوردن تعيين كرده، لازم است عمل به وصيت شود.

مسأله 96 _ هرگاه وصيت به حج نموده و اجرتى تعيين كند كه هيچ كس به آن رغبت نداشته باشد يعنى كمتر از مقدار متعارف باشد، پس اگر حجى كه وصيت نمودهحجة الاسلام باشد، لازم است كمبود از اصل تركه برداشته شود، وچنانچه حجة الاسلام نباشد وصيت باطل مى شود و اجرتى كه براى حج تعيين شده، بايد صرف خيرات ومبرّات شود.

مسأله 97 _ اگر كسى منزل خود را فروخته به يك مبلغى مثلاً و با مشترى شرط كرده كه پول منزل را پس از مردنش صرف در حج قِبَلش بنمايد، پول منزل از تركه خواهد بود پس اگرآن حج حجة الاسلام بوده شرط مزبور لازم شده، و واجب است پول منزل صرف اجرت حج شود در صورتى كه بيش از مقدار متعارف نباشد و چنانچه بيش از متعارف باشد مقدار متعارف از اصل تركه و مازاد بر آن از ثلث حساب مى شود، واگر حجة الاسلام نبوده باز هم شرط لازم است وتمام پول حج از ثلث خارج مى شود وچنانچه ثلث

كمتر از آن پول باشد شرط مذكور در مازاد برثلث لازم نيست.

مسأله 98 _ هرگاه شخصى مثلاً منزل خود را به ديگرى مصالحه كند به شرط آن كه پس از مردنش براى او حج بجا آورد چنين شرطى صحيح ولازم خواهد بود وآن منزل ازملك مصالح وشرط كننده خارج شده و از تركه محسوب نمى شود هر چند آن حج مستحبى باشد، وحكم وصيت شامل آن منزل نخواهد شد، وهمچنين است اگر منزل خودرا به ديگرى واگذار وتمليك نمايد به شرط آن كه بعد ازمردنش آن را فروخته و قيمتش را صرف حج براى او بنمايد تمام اينها صحيح ولازم خواهد بود هر چند چيزى كه شرط شده عمل مستحبى باشد و ورثه حقى در آن منزل نخواهند داشت، واگر طرف مقابل از عمل به شرط تخلف نمود، حق به هم زدن معامله به ورثه منتقل نمى شود ونمى توانند اسقاط كنند اين خيار را كه حق ميت بوده و اين حق به حاكم شرع منتقل مى شود وبعد از فسخ آن مال صرف در چيزى كه شرط شده، مى شود وچنانچه چيزى زياد آمد در خيرات و مبرّات صرف خواهد شد.

مسأله 99 _ هرگاه وصى بميرد ودانسته نشود كه براى حج موصى قبل از مردن اجير گرفته يا نه، در صورتىكه حج واجب بوده، واجب است از تركه اش اجير گرفته شود واگر واجب نبوده از ثلثش بايد اجير گرفته شود، وچنانچه وجهى كه بابت حج در نظر بوده وصى آن را قبضكرده وموجود باشد اخذ مى شود، وچنانچه احتمال برودكه وصى از مال خود اجير گرفته و بعداً مال موصى را براىخود به

جاى او برادشته هر چند موجود نباشد در اينصورت ضمانى بر وصى نخواهد بود زيرا كه احتمال مى رود بدون تفريط، نزد او تلف شده باشد.

مسأله 100 _ چنانچه مالى كه براى حج در نظرگرفته شده بدون سهل انگارى در نگهدارى در دست وصى تلف شود، وصى ضامن نيست، وواجب است از بقيه تركه اجير گرفته شود در صورتى كه حج وصيت شده حج واجبى باشد، وچنانچه حج واجبى نباشد از بقيه ثلث بايد اجير گرفته شود، وچنانچه بقيه بين ورثه تقسيم شده باشداز هر يك به نسبت پس گرفته مى شود.

مسأله 101 _ هرگاه مال قبل از اجير گرفتن در دست وصى تلف شود ودانسته نشود كه تلف در اثر سهل انگارى بوده جائز نيست تاوان از وصى گرفته شود.

مسأله 102 _ اگر كسى وصيت كند كه فلان مقدار مال در غير حجة الاسلام صرف شود، واحتمال برودكه آن مقدار بيشتر ازثلث است جائز نيست تمام آن صرف شود.

احكام نيابت

مسأله 103 _ در نائب چند چيز معتبر است:

اول بلوغ يعنى نائب بايد بالغ باشد پس حج بچه نابالغ به جاى ديگرى كفايت نمى كند حتى در حج مستحبىهر چند آن بچه مميز باشد كه خوب وبد را تشخيص دهد.

دوم عقل، يعنى نائب بايد عاقل باشد، پس نيابت ديوانه از ديگرى صحيح نيست خواه ديوانه هميشگى يا دوارى (گاه بگاه) باشد اگر عمل در وقت ديوانگى باشد،واما نائب شدن سفيه عيب ندارد.

سوم ايمان، يعنى نائب بايد مؤمن (علاوه بر خدا و پيغمبر، دوازده امام را نيز قبول داشته باشد) پس نيابتغير مؤمن كافى نيست هر چند عمل را بر طبق مذهب ما بجا آورد. چهارم

آنكه حجة الاسلام بر خود او واجب نباشد پس كسى كه حج بر او واجب است، نمى تواند نائب غير بشود در حجدر صورتى كه متمكن باشد از اتيان به حج خودش، ومنوب عنه هم مرده باشد، پس چنانچه كه تمكن ندارد كه حج خودش را انجام دهد مى تواند نائب بشود، ونيز چنانچه منوب عنه زنده است وغير متمكن از اتيان به اعمال حج اگرشخص مستطيع نائب شود حج نيابى او صحيح است اگر چه تقصير كرده است در تأخير حج خودش، وهمچنين اگر حج واجب بر او حج نذرى باشد يعنى نيابت او صحيح است.

مسأله 104 _ ظاهراً به استناد ذمّه منوب عنه فارغ وبرئ مى شود، ولازم نيست كه يقين حاصل شود كه نائبعمل را به طور صحيح بجا آورده.

مسأله 105 _ نائب شدن غلام زرخريد از شخص آزاد عيبى ندارد اگر آن نيابت به اذن آقا و اربابش باشد.

مسأله 106 _ نيابت شخص بالغ وعاقل از بچه نابالغ مميز وديوانه در حجة الاسلام صحيح نيست، بلى اگرحج بر ذمّه ديوانه در حال افاقه واجب شده ودر حال ديوانگى مرده باشد، لازم و واجب است برايش اجير بگيرند كه حج نمايد.

مسأله 107 _ همجنس وهمانند بودن نائب ومنوب عنه لازم نيست، ونيابت مرد از زن وبالعكس صحيح است.

مسأله 108 _ نائب گرفتن صروره كسى كه هنوز حج نرفته براى صروره و غير صروره عيبى ندارد، خواه نائب يا منوب عنه مرد باشد يا زن.

مسأله 109 _ لازم نيست منوب عنه مسلمان باشد ونيابت از كافر هم صحيح است، ونيز لازم نيست ناصبى (يعنى دشمن اهل بيت وائمه عليهم السلام) نباشد بلى مكروهاست

نيابت از ناصبى مگر نيابت فرزند مؤمنش در حج به جاى او كه مكروه هم نيست.

مسأله 110 _ نيابت از قِبَل شخص زنده در حج مستحبى عيبى ندارد خواه مفت ومجّانى باشد، خواه به اجاره، وهمچنين در حج واجب در صورتى كه خودش معذور از مباشرت عمل باشد چنان كه گذشت، ودر غير اينمورد نيابت از زنده جائز نيست، واما نيابت از مرده در هر حال وبه هر نحو جائز است، خواه نيابت تبرعىومجّانى باشد، خواه به اجاره وخواه حج واجب باشد يا مستحب.

مسأله 111 _ نيابت حج در صورتى صحيح است كه منوب عنه معين ومشخص باشد به هر نحوى كه شد،پس لازم است تعيين منوب عنه در حج، همچنان كه قصدنيابت نيز لازم است، بلى لازم نيست نامش بر زبان آورده شود، بلكه مستحب است، خصوصا موقع احرام و ذبح

مسأله 112 _ همچنان كه نيابت به تبرع واجاره صحيح است به، جعاله، وشرط ضمن عقد ومانند اينها نيز صحيح است (جعاله اين است كه شخصى به ديگرى بگويد اگر به جاى من يا فلان كس حج بجا آورى فلان مبلغ به تومى دهم) و (شرط ضمن العقد اين است كه در ضمن عقدمعامله مثلاً فروش منزل يا مغازه شرط كند كه از قبل من يافلان كس حج بجا بياورى).

مسأله 113 _ كسى را كه در ترك بعضى از اعمالحج يا در بجا نياوردن آن به طور صحيح معذورباشد نمى توان اجير نمود، بلكه اگر چنين شخصى تبرعاً بهنيابت ديگرى حج نمود، اكتفاء كردن به عملش مشكل است، بلى اگر در بجا آوردن كارهائى كه بر محرم حرام است معذور باشد، مثل اين كه

مضطر به تظليل (زير سايه رفتن) باشد اجير گرفتن يا نائب گرفتن چنين شخصى عيبى ندارد.

مسأله 114 _ هرگاه نائب پيش از محرم شدن بميرد، ذمّه منوب عنه فارغ وبرئ نمى شود، ولازم و واجب است دوباره برايش نائب گرفته شود (البتهدر چيزهائى كه نائب گرفتن در آنها واجب است) و چنانچه پس از احرام ودخول حرم بميرد، كفايت از منوب عنه مى كند، واگر بعد از احرام وقبل از دخول حرم باشد،كفايت نمى كند بنابر اظهر ودر اين مورد فرقى بينحجة الاسلام وغير آن نيست، وهمچنين فرقى نيست بين اين كه نيابت به مزد واجرت باشد يا به تبرّع و مجّان.

مسأله 115 _ هرگاه اجير بعد از محرم شدن ودخول حرم بميرد، تمام اجرت را مستحق خواهد شد، درصورتى كه بر تفريغ ذمّه ميت اجير شده باشد، واما اگر اجير بر بجا آوردن اعمال شده باشد، اجرت مقدارى را كه بجا آورده مستحق مى شود، وچنانچه قبل از احرام ويا دخول حرم بميرد چيزى مستحق نخواهد بود، بلى اگر مقدمات عمل داخل اجاره باشد هر مقدار از مقدمات را كه انجام داده باشد اجرت همان مقدار را مستحق مى شود.

مسأله 116 _ هرگاه براى حج بلدى اجير شده و راهى تعيين نشده باشد اجير مخير است از هر راهى كهدلش خواست برود، وچنانچه راهى تعيين شده باشد، عدول از آن راه را به راه ديگرى جائز نيست، پس اگر از راه ديگرى رفته واعمال را بجا آورد، چنانچه راه تعيين شده بهطور شرطيت بوده اجير تمام اجرت را مستحق شده و مستأجر خيار فسخ دارد (يعنى مى تواند معامله را بهم بزند) ودر صورت

بهم زدن اجرة المثل (مزد مانند عمل) را به اجير بايد بدهد، وچنانچه در نظر گرفتن آن راه به نحوجزئيت بوده (يعنى رفتن از آن راه را جزء عمل دانسته) در اين صورت نيز مستأجر حق فسخ (بهم زدن معامله) دارد واگر فسخ نكرد اجير اجرت مقرر را به مقدارى كه عمل نموده مى برد، ومقدار مخالفت ساقط مى شود.

مسأله 117 _ هرگاه شخصى خود را اجير از قِبَل ديگرى نمايد كه شخصاً عمل را در سال معينى بجا آورد، چنانچه خواسته باشد از قِبَل ديگرى در همان سال اجيرشود، اجاره وى صحيح نيست، ولى چنانچه از قِبَل دو نفردر دو سال مختلف يا از قِبَل يكى به قيد مباشرت واز قِبَل ديگرى بدون قيد مباشرت در يك سال اجير شود، مانعىندارد واجاره صحيح است.

مسأله 118 _ هرگاه خود را براى حج در سال معينى اجير نمود، نمى تواند تقديم يا تأخير نمايد، ولى چنانچه تقديم يا تأخير نمود (يعنى در سال قبل از سالتعيين شده يا سال بعدش حج را بجا آورد) ذمّه منوب عنه برئ مى شود، واجرتى مستحق نخواهد بود در صورتى كهتقديم يا تأخير به رضايت مستأجر نباشد.

مسأله 119 _ هرگاه اجير به علت جلوگيرى دشمن،يا از جهت بيمارى نتواند به حج برود واعمال را بجا آورد،حكمش حكم كسى است كه از قبل خود حج بنمايد و بيانحكم آن خواهد آمد، ودر صورتى كه اجاره مقيد به همان سال بوده بهم مى خورد، وچنانچه مقيد نبوده حج بر ذمه اش باقى مى ماند.

مسأله 120 _ هرگاه نائب كارى كه موجب كفاره شود، انجام دهد (مثلاً در حال احرام زير سايه برود،يا

در آئينه نگاه كند) كفاره را بايد از مال خود بدهد، خواهنيابت به اجاره ومزد باشد يا به تبرّع ومجّانى باشد.

مسأله 121 _ هرگاه شخصى، ديگرى را به مبلغ معينى براى حج اجير گرفت، وآن مبلغ كفاف مخارج حج را نداد، بر مستأجر واجب نيست كمبود را تدارك كند، همچنان كه در صورت زياد آمدن نمى تواند زيادى را پسبگيرد.

مسأله 122 _ هرگاه شخصى را براى حج واجب يا مستحب اجير كنند واجير حج خود را به جماع قبل ازمشعر فاسد نمايد (يعنى پس از آن كه از احرام عمره تمتعبيرون آمد، براى حج محرم شد ودر مكه يا در عرفات با همسرخود جماع نمود) واجب است حج را به آخربرساند واينحج براى منوب عنه كافى است، وبر نائب واجب است درسال بعد حج نموده، ويك شتر نيز كفاره بدهد، وظاهر ايناست كه استحقاق اجرت دارد هر چند در سال بعد با عذر يابدون عذر حج ننمايد، واحكام ذكر شده نسبت به متبرع نيزجارى است مگر اين كه استحقاق اجرت ندارد.

مسأله 123 _ اجير هر چند اجرت را به عقد مالك مى شود، ولى واجب نيست به او اجرت پرداخت شود مگربعد از انجام عمل، البته در صورتى شرط تعجيل ننموده باشد (به اين معنى كه به شرط پيش گرفتن اجرت اجير نشده باشد وچنانچه به اين شرط اجير شده باشد، بايد اجرت راپيش از عمل به او داد) ولى ظاهر اين است كسى كه براىحج اجير مى شود مى تواند پيش از انجام عمل مطالبه اجرت نمايد، واين به جهت اين است كه قرينه بر چنينشرطى وجود دارد، زيرا كه غالباً اجير براى حج

تا اجرت رانگيرد نمى تواند به حج رفته واعمال را انجام دهد.

مسأله 124 _ چنانچه كسى شخصاً اجير شد كهحج بجا آورد، نمى تواند ديگرى را براى اين حج اجير نمايدمگر به اذن واجازه مستأجر.

مسأله 125 _ هرگاه شخصى را براى حج تمتع اجيرنمايد ووقت هم زياد باشد، واتفاقاً وقت براى حج تمتع تنگ بشود واجير از عمره تمتع به حج اِفراد عدول نمايد وحج افراد را بجا آورد وسپس عمره مفرده اى بجا آورد ذمّه منوب عنه برئ مى شود، وچنانچه اجاره بر تفريق ذمّه منوب عنه باشد اجير مستحق اجرت خواهد بود، ولى اگراجير شود كه حج را به طور مخصوصى انجام دهد، وتخلفنموده وطور ديگرى انجام داد، گرچه حج از گردن طرف برداشته شده ولكن اجير مستحق اجرت نمى شود.

مسأله 126 _ در حج مستحبى يك نفر مى تواند بهجاى چند نفر حج نمايد، واما در حج واجب جائز نيستيك نفر به جاى دو نفر يا بيشتر حج نمايد وبايد نيابت از قِبَل يك نفر باشد مگر در صورتى كه حج بر دو نفر يا بيشتر نذر كنند كه با شركت يكديگر كسى را براى حج اجيرنمايند، كه در اين صورت مى توانند يك نفر را براى حج اجير نمايند كه به جاى آنها حج نمايد.

مسأله 127 _ بيشتر از يك نفر مى توانند در يك سال به جاى يك نفر خواه زنده خواه مرده خواه به طور تبرع ومجان خواه به اجاره حج به جا آورند در صورتى كه حجمستحبى باشد، وهمچنين است در حج واجب اگر متعدد باشد، مثل اين كه بر شخصى به واسطه نذر دو حج واجب شده

باشد كه دو مرتبه نذر حج نموده يا يكى حجة الاسلاموديگرى حج نذرى باشد كه در اين صورتها مى توان دو نفر را اجير نمود يكى را براى يكى از اين دو واجب وديگرى رابراى واجب دوم، و همچنين جائز است دو نفر را براى يكنفر اجير نمود كه يكى حج واجب بجا آورد و ديگرى حج مستحبى، بلكه بنابراظهر اجير نمودن دو نفر براى يك حج واجب مثل حجة الاسلام به اين گونه كه دو نفر را از باب احتياط اجير نمايند به جهت احتمال ناقص بودن حج يكى از آن دو جائز است.

مسأله 128 _ طواف فى نفسه عمل مستحبى است، پس نيابت در طواف از قِبَل مرده يا زنده اى كه در مكه نباشد، يا در مكه باشد وشخصاً نتواند طواف نمايد جائز است.

مسأله 129 _ نائب پس از فراغت از اعمال حج نيابتى مى تواند براى خود يا ديگرى عمره مفرده بجا آورد، بلكه مى تواند چند عمره براى خود وديگرى نيابتاً ويا مجاناً انجام دهد، همچنانكه مى تواند براى خود يا ديگرى طواف نمايد.

حج مستحبى.

مسأله 130 _ مستحب است كسى كه مى تواند حج نمايد به حج برود هر چند مستطيع نباشد، يا آن كه مستطيع شده وحجة الاسلام را بجا آورده ومستحب است متمكن هر ساله حج را تكرار نمايد.

مسأله 131 _ هنگام خروج از مكه مستحب است نيت بازگشت به حج نمايد.

مسأله 132 _ مستحب است انسان كسى را كه استطاعت حج رفتن ندارد به حج بفرستد، همچنان كه درصورتى كه بداند اگر براى رفتن به حج قرض نمايد مى تواند بعدا قرض خود را بدهد مستحب است

قرض نمايد، و خرج زياد نمودن در حج مستحب است.

مسأله 133 _ مستحب است به كسى كه استطاعت حج ندارد، زكاة از بابت سهم سبيل الله داده شود كه با آنحج نمايد.

مسأله 134 _ هرگاه زن شوهر دار خواسته باشد حجمستحبى بجا آورد بايد با اذن شوهر باشد، وهمچنين زنى كه در عده رجعى باشد، ولى زنى كه از شوهر خود طلاق بائن گرفته ودر عده است يا در عده وفات است اذن شوهردر حج وى معتبر نيست.

اقسام عمره

مسأله 135 _ عمره مانند حج است گاهى واجب وگاهى مستحب، گاهى مفرده وگاهى عمره تمتع است.

مسأله 136 _ عمره مانند حج بر هر مستطيعى كه داراى شرائط است واجب مى شود، و وجوبش مانند وجوب حج فورى است، پس كسى كه مستطيع براى عمرهشد (هر چند براى حج مستطيع نباشد) واجب است عمره را بجا آورد. بلى ظاهر اين است كه بر كسى كه وظيفه اش حج تمتع باشد عمره به تنهائى واجب نيست، پس كسى كه استطاعتحج ندارد واستطاعت عمره را دارد و وظيفه اش حج تمتعاست، واجب نيست عمره را بجا آورد، و بنابراين كسى كه براى حج اجير شده بعد از فراغت از اعمال حج نيابى واجب نيست عمره بجا آورد هر چند در اين هنگام استطاعت عمره را دارد، لكن بجا آوردنش احوط است،واما كسى كه حج تمتع را براى خود بجا آورده پس عمرهمفرده بر او واجب نيست جزماً

مسأله 137 _ مستحب است عمره مفرده را مكرراً بجا آورد، واگر كسى مى خواهد چند عمره بجا آورد، پياپىوبدون فاصله مى تواند انجام دهد، وهمچنين اگر بخواهديك عمره براى خود ويك عمره

براى ديگرى انجام دهد،فاصله لازم نيست، وهمچنين است اگر هر دو عمره براى ديگرى باشد، همچنان كه فاصله بين عمره تمتع وعمره مفرده وبالعكس لازم نيست، يعنى كسى كه عمره مفرده رابجا آورده وبلافاصله خواسته باشد عمره تمتع بجا آورديا عمره تمتع را بجا آورده وبه حج رفته وهنوز يك ماه ازعمره تمتع نگذشته عمره مفرده بجا آورد، مانعى ندارد،ولى بجا آوردن عمره مفرده بين عمره تمتع وحج جائز نيست.

مسأله 138 _ همچنان كه عمره مفرده به استطاعت واجب مى شود، به نذر وعهد وقسم وغير اينها نيز واجب مى شود.

مسأله 139 _ عمره مفرده با عمره تمتع در اعمال شريكند واعمال عمره تمتع خواهد آمد، وعمره مفرده باعمره تمتع چند فرق دارد:

1 _ آن كه در عمره مفرده طواف نساء واجب است،ولى در عمره تمتع طواف نساء واجب نيست.

2 _ آن كه عمره تمتع به جز در ماههاى حج (شوال،ذى القعدة، ذى الحجة) واقع نمى شود وصحيح نخواهد بود،ولى عمره مفرده در تمام ماهها صحيح است وافضل وبرتر از همه ماه رجب است وبعد از آن ماه مبارك رمضان.

3 _ آن كه بيرون آمدن از احرام در عمره تمتع منحصر به تقصير است ولى خروج و بيرون آمدن از احرام در عمره مفرده گاهى به تقصير وگاهى به سر تراشيدن است.

4 _ آن كه عمره تمتع وحج بايد در يك سال واقع شوند چنان كه خواهد آمد، ولى عمره مفرده چنين نيست، وكسى كه حج افرادو عمره مفرده بر او واجب باشد مى تواندحج را در يك سال وعمره را در سال بعد بجا آورد.

5 _ آن كه عمره مفرده به جماع فاسد وباطل

مى شود،وعمره تمتع چنين نيست وكسى كه در عمره مفرده قبل ازفارغ شدن از سعى از روى علم وعمد جماع كند عمره وىحتما باطل شده، وواجب است آن را دوباره بجا آورد، و اما كسى كه در اثناء عمره تمتع جماع نمايد باطل شدن عمره وى مورد اشكال است. واظهر اين است كه باطل نخواهدشد همچنان كه خواهد آمد.

مسأله 140 _ احرام بستن براى عمره مفرده ازمواقيتى كه براى عمره تمتع احرام بسته مى شود، جائزاست (وبيان مواقيت خواهد آمد) واگر مكلف در مكه باشد و بخواهد عمره مفرده بجا آورد، جائز است از حرم خارج شده واحرام ببندد و واجب نيست به يكى از مواقيت برود و از آنجا محرم شود وبهتر اين است كه احرامش از يكى ازاين سه جا باشد: حديبيه، جعرانه، تنعيم واين سه كلمه نام سه جاى معين در اطراف مكه است.

مسأله 141 _ عمره مفرده بر كسى كه بخواهد واردمكه شود واجب است، وجائز نيست بدون احرام وارد مكه شود واز حكم وجوب احرام كسى كه مكررا بايد رفت وآمد كند، مستثنى است مانند هيزم كش وعلاف وامثال اينها، وهمچنين كسى كه بعد از تمام نمودن اعمال حج يابعد از عمره مفرده، از مكه خارج شده وبيرون رفته باشد ،چنين شخصى مى تواند پيش از گذشتن يك ماه بدون احرام وارد مكه شود، وحكم كسى كه عمره تمتع وقبل ازحج از مكه خارج شود، خواهد آمد.

مسأله 142 _ كسى كه عمره مفرده را در ماههاى حج بجا آورده وتا وقت حج در مكه باقى مانده، مى تواندعمره مفرده خود را عمره تمتع قرار داده حج را بجا آورد، وفرقى

در اين حكم بين حج واجب وحج مستحبى نيست.

اقسام حج

مسأله 143 _ حج بر سه قسم است

1. حج تمتع، 2. حج اِفراد، 3. حج قِران.

قسم اول يعنى حج تمتع وظيفه كسى است كه فاصله وطنش تا مكه بيش از شانزده فرسخ باشد.

قسم دوم وسوم يعنى حج افراد و حج قران وظيفهكسى است كه اهل خود مكه يا اطراف آن باشد به شرطى كه فاصله بين وطنش تا مكه كمتر از شانزده فرسخ باشد.

واين رساله در بيان احكام قسم اول (يعنى حج تمتع) است كه محل ابتلاى غالب بردران دينى است، ونظر به اين كه گاهى به جهت ضرورت وبعضى از پيش آمدها حجتمتع مبدل به حج افرادمى شود، ناچاريم كيفيت حج افراد را نيز به طور مختصر بيان نمائيم وكيفيت حج قران نيز بيان خواهد شد.

مسأله 144 _ كسى كه وظيفه اش حج تمتع است مى تواند حج افراد يا قران را استحبابا بجا آورد، همچنان كهكسى كه وظيفه اش حج افراد يا قران است مى تواند حجتمتع را استحبابا بجا آورد، واين معنى در حج واجب جائز نيست، يعنى كسى كه حج افراد، يا حج قران بر او واجب شده، نمى تواند به جاى آن حج تمتع بجا آورد، وبالعكس يعنى كسى كه حج تمتع بر او واجب شده نمى تواند به جاىآن حج افراديا قران بجا آورد، وچنانچه اين افرادبه جاىحج واجب خود حج ديگرى بجا آورند، كفايت نمى كند، بلىگاهى وظيفه كسى كه بايد حج تمتع بجا آورد، عوض شده و به حج افراد برمى گردد، چنانكه بيانش خواهد آمد.

مسأله 145 _ كسى كه دورى وطنش از مكه بيش ازشانزده فرسخ است در صورتى كه مجاور مكه بشود ولو

به قصد توطّن نباشد ودو سال تمام در آنجا بماند از سال سومحج او بايد اِفراد يا قِران باشد، وفرقى نيست بين آن كه استطاعت او قبل از مجاورت به مكه يا بعد از آن وقبل ازگذشتن دو سال تمام يا بعد از گذشتن دو سال باشد.

مسأله 146 _ لازم است كسى كه مقيم مكه است و مى خواهد حج تمتع بجا آورد، به يكى از مواقيت رفته و از آنجا براى عمره تمتع محرم شود، واظهر اين است كه بهميقات اهل بلد خود برود. واهل هر بلدى ميقاتى دارند كه بيانش خواهد آمد.

حج تمتع

مسأله 147 _ حج تمتع عبارت از دو عبادت است

نام عبادت اول عمره، ونام عبادت دوم حج است وگاهى عبادت دوم را حج تمتع مى گويند و واجب است (عمره را) در حج تمتع پيش از حج بجا آورند.

اعمال عمره تمتع

مسأله 148 _ در عمره تمتع پنج چيز واجب است:

اول احرام از يكى از ميقاتها، وتفصيل آنها را خواهيد دانست.

دوم طواف دور خانه خدا.

سوم خواندن دو ركعت نماز طواف.

چهارم سعى (رفت وآمد) بين صفا ومروه كه نام دو جاى معين در جنب مسجد الحرام است.

پنجم تقصير يعنى گرفتن مقدارى از مو يا ناخن و هنگامى كه شخص اين اعمال پنج گانه را بجا آورد ازاحرام بيرون رفته وچيزهائى كه به جهت احرام بر او حرام شده بود، حلال مى شود.

مسأله 149 _ بر مكلف واجب است با نزديك شدن روز نهم ذى الحجه خود را براى اعمال حج آماده ومهيا نمايد.

اعمال حج تمتع

در حج تمتع سيزده چيز واجب است:

اول بستن احرام از مكه به تفصيل وشرحى كه خواهد آمد.

دوم وقوف (بودن) در عرفات از يك ساعت بعد ازظهر روز نهم ذى الحجه (روز عرفه) يا از اول ظهر تا مغرب، وعرفات نام جائى است در چهار فرسخى مكه.

سوم بودن در مزدلفه (مشعر كه بين عرفات ومكه است) ازطلوع فجر روز عيد قربان (دهم ذى الحجة) تا طلوع آفتاب.

چهارم رمى جمره عقبه (زدن سنگ ريزه) در منى روز عيد قربان (ومنى تقريبا يك فرسخ تا مكه فاصله دارد).

پنجم قربانى كردن در روز عيد.

ششم تراشيدن سر يا گرفتن مقدارى از مو يا ناخن در منى وبه اين عمل آنچه به سبب احرام بر وى حرام شده بود، حلال مى شود مگر زن وبوى خوش حتى شكار بنابر اظهر.

هفتم طواف دور خانه خدا به عنوان زيارت پس ازبازگشت به مكه.

هشتم بجا آوردن دو ركعت نماز طواف.

نهم سعى (رفت وآمد) بين صفا و مروه و با اين عمل بوى خوش

نيز حلال مى شود. دهم طواف نساء

يازدهم بجا آوردن نماز طواف نساء وبه اين عمل زننيز حلال مى شود.

دوازدهم بيتوته (ماندن شب) در منى شب يازدهم و شب دوازدهم، بلكه شب سيزدهم در بعضى از صور كه بيانش مى آيد.

سيزدهم رمى سه جمره (اولى ووسطى وعقبه) درروز يازدهم ودوازدهم بلكه در روز سيزدهم نيز بنابر احتياط در صورتى كه شب سيزدهم را در منى مانده باشد.

در شرائط حج تمتع

مسأله 150 _ در حج تمتع چند چيز شرط است:

اول نيت كه قصدش اين باشد كه حج تمتع را بجا مى آورد پس اگر نيت حج ديگرى نمود يا در نيت تردد داشت، حجش صحيح نيست.

دوم آن كه عمره وحج هر دو باهم در ماههاى حج (شوال، ذى القعدة، ذى الحجة) باشد پس اگر يك جزء ازعمره را قبل از ماه شوال بجا آورده باشد عمره اش عمرهتمتع نيست، بلى چنانچه كسى عمره مفرده در اشهر حج بجا آورد وماند در مكه تا روز نهم ذى الحجه مى تواند عدولكند از عمره مفرده به تمتع وحج تمتع بجا آورد.

سوم آن كه عمره وحج در يك سال بجا آورده شوند بنابر احتياط، پس اگر عمره را بجا آورد وحج را به سال بعدتأخير نمود، تمتع صحيح نخواهد بود بنابر احتياط وفرقىنيست در اين حكم بين اين كه تا سال بعد در مكه بماند يا آن كه به وطن خود مراجعت نموده ودوباره به مكه بيايد همچنان كه فرقى نيست بين اين كه بعد از عمره به تقصير ازاحرام بيرون آيد يا تا سال آينده در احرام خود باقى بماند، وبعيد نيست كه در صورت بودن در مكه وخارج نشدن ازاحرام

جائز بوده تأخير حج تمتع تا سال دوم.

چهارم ابتدا احرام حج از مكه باشد پس چنانچه ازغير مكه محرم شود صحيح نيست، بلى اگر فراموش كند احرام از مكه را ودر عرفات يا بعد از آن متوجه شود ازهمان جا احرام مى بندد وحجش صحيح است وهمچنيناگر جاهل به حكم باشد.

پنجم آن كه هر دو عمل عمره وحج را يك نفر انجام دهد واز شخص واحد هم باشد بنابر احتياط پس اگر دو نفرنائب شوند از يك نفر يكى عمره را بجا آورد وديگرى حج را يا آن كه يك نفر نائب شود از دو نفر عمره را براى يكى وحج را براى ديگرى صحيح نيست بنابر احتياط.

مسأله 151 _ كسى كه عمره تمتع را بجا آورد جائزنيست از مكه مكرمه خارج شود مگر با محرم شدن بهاحرام حج واز اين حكم دو دسته خارجند يعنى براى آنها جائز است خروج از مكه:

دسته اول كسانى كه خارج شوند به نزديكيهاى مكه مثل طائف بر اينها جائز است بدون احرام خارج شدن ازمكه، ولى مكروه است.

دسته دوم كسانى كه حاجتى وادارشان كرده است كهخارج شوند اينها جائز است خارج شوند از مكه با احرام به مقدارى كه وقوف در عرفات از اينها فوت نشود.

مسأله 152 _ كسى كه بعد از عمره تمتع وقبل ازاحرام حج از مكه خارج شود، چنانچه در همان ماهى كه خارج شده برگردد واجب نيست اعاده عمره بنمايد، واگربعد از گذشتن آن ماه است بايد عمره را اعاده نمايد، وعمره تمتع دومى است.

مسأله 153 _ كسى كه بعد از عمره خارج شده است وبعد از گذشتن يك ماه بدون احرام به عمره

داخلمكه شود معصيت كرده است، ولى چنانچه حج تمتع را بجاآورد، حجش صحيح است.

مسأله 154 _ كسى كه بعد از عمره خارج شده است ودر همان ماه داخل مكه شود نمى تواند احرام حج را از ميقات ببندد بلكه بايد از مكه باشد.

مسأله 155 _ كسى كه وظيفه اش حج تمتع است چنانچه وقت ضيق باشد واگر بخواهد اعمال عمره را انجام دهد وقوف به عرفات را قبل از غروب آفتاب روز نهم ذى الحجه درك نمى كند بايد حج اِفراد بجا آورد وپس ازتمام شدن حج، عمره مفرده را بجا آورد وحجش صحيحاست.

مسأله 156 _ اگر زنى كه وظيفه اش حج تمتع است حائض شود يا نفساء واگر بخواهد صبر كند تا پاك شود وطواف عمره را انجام دهد وقوف به عرفات را قبل از غروب روز نهم ذى الحجه درك نمى كند حجش مبدل به افراد مى گردد وپس از اتيان به حج افراد، بايد عمره را بعد از پاكشدن بجا آورد.

مسأله 157 _ كسى كه وظيفه او حج تمتع است چنانچه پيش از شروع به عمره بداند كه وقتش گنجايشاعمال عمره ودرك حج را ندارد، مى تواند از اول به حج افراديا قران عدول نمايد وحج را تا سال آينده تأخير نياندازد.

مسأله 158 _ هرگاه در سعه وقت براى عمره تمتع احرام بست، طواف وسعى خود را عمدا تا زمانى كه نتواند آنها را بجا آورده وحج را درك نمايد به تأخير انداخت،نمى تواند _ بنابر اظهر _ به حج افرادعدول نمايد، بلكه بايدعمره را تمام كند وحج را در سال بعد بجا آورد.

حج افراد

در گذشته بيان شد كه حج افراد وظيفه

كسانى استكه فاصله ميان منزل آنها ومكه كمتر از شانزده فرسخ باشد، در اِنحا كيفيت حج افراد را بيان مى كنيم، در حج افرادچندچيز واجب است:

1 _ احرام كه در مبحث مواقيت بيان خواهدشد.

2 _ بودن در عرفات از ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب.

3 _ بودن در مزدلفه روز عيد قربان از طلوع فجر تاطلوع آفتاب.

4 _ رمى جمره در منى.

5 _ سر تراشيدن يا از موى يا از ناخن گرفتن در منى.

6 _ طواف كعبه پس از مراجعت به مكه.

7 _ نماز طواف.

8 _ سعى ميان صفا ومروه.

9 _ طواف نساء.

10 _ دو ركعت نماز طواف.

11 _ بودن در منى در شب يازدهم وشب دوازدهم بلكه در شب سيزدهم در بعضى صور كه خواهد آمد.

و حج افراد واجب مستقلى است وارتباط به عمره ندارد به خلاف حج تمتع، واگر كسانى كه حج افراد بر آنها واجب است از عمره هم متمكن باشند عمره مفرده هم برآنها واجب خواهد شد.

ودر حج افراد چند چيز معتبر است:

1 _ نيت كه در حج تمتع گذشت.

2 _ اتيان به حج در اشهر حج.

3 _ احرام بستن از ميقات يا از منزلش اگر منزلش پائين تر از ميقات است به تفصيلى كه خواهد آمد.

مسأله 159 _ حج افراد را بايد قبل از عمره مفرده بجا آورد برخلاف حج تمتع كه بايد بعد از عمره تمتع بجا آورده شود.

حج قران

اين عمل از تمام جهات با حج افراد شركت دارد بهغير از دو جهت، يكى آن كه در وقت احرام محرم بايدقربانى همراه بردارد ودر اثر اين كار قربانى بر او واجب مى شود، دومى آن كه كسى حج

افرادبجا مى آورد مثلكسى كه حج تمتع انجام مى دهد احرامش با تلبيه به نحوىكه بيان خواهد شد بايد باشد، ولى قارن مى تواند با تلبيه احرام ببندد و مى تواند با اشعار وتقليد احرام ببندد به تفصيلى كه بيان خواهد شد.

مسأله 160 _ در حج افرادو قران مانعى ندارد كه طواف خانه را مقدم بر رفتن به عرفات قرار داد ودر حج تمتع نمى شود چنين كارى كرد بنابر احتياط لزومى، مگر براىكسانى كه بيان خواهد شد.

عمره مفرده

عمره مفرده از لحاظ عمل با عمره تمتع اشتراك دارد ولى از چند جهت افتراق دارند.

1 _ در عمره مفرده طواف نساء واجب است ودرعمره تمتع واجب نيست.

2 _ وقت اداء عمره تمتع از اول ماه شوال تا روز نهم ماه ذى الحجه است، ووقت عمره مفرده تمام سال است ووقت مخصوصى ندارد بلى در ماه رجب افضل است.

3 _ براى بيرون آمدن از احرام در عمره تمتع بايدتقصير نمود ودر عمره مفرده مكلف مخير است بين تقصير و سر تراشيدن.

4 _ عمره تمتع بايد قبل از حج واقع شود ولى عمره مفرده بر كسى كه حج افراد بر او واجب است و مى خواهد عمره مفرده بجاى آورد يا او هم برايش واجب است بايد بعد از حج باشد.

5 _ ميقات عمره تمتع يكى از مواضعى است كه خواهد آمد ولى ميقات عمره مفرده اگر بعد از حج افراد باشد غير از آنها است به تفصيلى كه بيان خواهد شد دربحث مواقيت.

6 _ عمره تمتع بايد با عمل حج در يك سال واقع شود ولى در عمره مفرده لازم نيست كه در يك سال با حج

افراد واقع شود ولو هر دو براى او واجب باشد پس اگرمكلف يكى از آنها را در يك سال وديگرى را در سال ديگر انجام دهد، صحيح است.

مسأله 161 _ عمره مفرده همانند حج اگر واجب شود وجوبش فورى است بنابر احتياط يعنى اگر از سال اول تأخير شود معصيت كرده است.

مسأله 162 _ عمره مفرده بر كسانى كه از اهل مكه يا از اطراف آن تا شانزده فرسخ باشند در صورت استطاعتواجب مى شود و بر كسانى كه بيش از شانزده فرسخ دور افتاده اند واجب نمى شود ولو استطاعت داشته باشند.

جاهايى كه احرام عمره تمتع از آنجاها بسته مى شود

از براى بستن احرام حج يا عمره در شرع اول جاهاى مخصوصى تعيين شده است كه بايد از آنجاها احرام بسته شود واز اينها تعبير مى شود به ميقاتها (ميقاتهائى كه ممكن است از آنجاها احرام عمره تمتع بسته شود 9 تاست) 1 _ وادى عقيق واين ميقات كسانى است كه از راهعراق ونجد عازم مكه مكرمه باشند، وادى عقيق به سه قسمت منقسم مى شود، قسمت اول آن را مسلخ مى نامند،وقسمت وسط را غمرة و قسمت آخر را ذات عرق، مكلف مخير است در بستن احرام از هر كدام از اين سه قسمت بخواهد احرام ببندد پس جائز است اختيارا تأخير بياندازد احرام بستن را تا به ذات عرق برسد واز آنجا احرام ببندد اگر چه احتياط غير لزومى آن است كه در صورتى كه مكلف مريض نباشد ودر تقيه هم نباشد پيش از رسيدن به ذاتعرق احرام ببندد.

2 _ مسجد شجره كه مسجد معروفى است درنزديكى مدينه منوره واين مسجد ميقات

كسانى است كه از راه مدينه عزيمت به حج مى نمايند، وجائز نيست تأخيراحرام براى آنها از اين مسجد مگر كسانى كه به واسطه مرض يا ضعف دشوار باشد برايشان احرام بستن از مسجد پس جائز است اين چنين افرادى تأخير بياندازند احرام را تا جحفه كه سومين ميقات است.

مسأله 164 _ در صورتى كه زن حائض از مدينه بهحج برود ونتواند غسل كند چنانچه ممكن است بدون مكث در مسجد داخل مسجد شجره شود داخل شدهواحرام ببندد، وچنانچه ممكن نيست اگر از خون حيضپاك شده است تيمم كند يا براى نماز يا براى بودن درمسجد وداخل مسجد شود واحرام ببندد، واگر پاك نشده ونمى تواند تأخير بياندازد تا پاك شود بنابر احتياط احرامببندد از خارج مسجد وتلبيه بگويد وتجديد احرام نمايد از جحفه.

مسأله 165 _ شخص جنب كه نمى تواند غسلبكند بايد تيمم كند براى نماز يا بودن در مسجد واز داخل مسجد احرام ببندد.

3 _ جحفه واين ميقات براى كسانى است كه از راه شام يا مصر يا مغرب عازم مكه مكرمه مى گردند،وگذشت كسانى كه از راه مدينه عزيمت حج مى نمايند ومريض يا ضعيف الحالند ودشوار است براى آنان احرام بستن از مسجد شجره مى توانند از اين ميقات احرام ببندند.

4 _ يلملم وآن نام وادى يا كوهى است بين مكه ويمن ومحل معروفى است ودر آنجا واقع است مسجد معاذبن جبل واين ميقات براى كسى است كه از راه يمن عزيمت به حج بنمايد.

5 _ قرن المنازل وآن نام كوهى است بين طائف ومكه واين ميقات كسى است كه از راه طائف عازم مكه باشد.

6 _ خارج از حرم اول

محل حل كه از او تعبير مى كنندبه ادنى الحل واين ميقات اهل مكه است اگر بخواهند عمرهتمتع بجا آورند.

7 _ منزل كسى كه منزلش نسبت به مكه نزديكتر ازيكى از مواضع پنجگانه گذشته است اين ميقات اهالى آن منازل است.

8 _ مقابل مسجد شجره وآن ميقات كسى است كه بههيچ يك از ميقاتهاى پنج گانه مسجد شجره، وادى عقيق،جحفه، قرن المنازل، يلملم) تصادف ننمايد ومنزلش هم دورتر از اينها باشد به شرطى كه آن محلى كه از آن احراممى بندد، فاصله اش با مسجد شجره حدود يك فرسخ باشد نه خيلى نزديك باشد نه خيلى دور.

9 _ فخ وآن نام چاهى است يك فرسخى مكه واينميقات مختص به غير بالغين است كه براى آنها جائز است تأخير احرام تا آن محل.

ميقات حج تمتع

ميقات حج تمتع مكه معظمه است ومكلف مختاراست از هر محلى از جاهاى مكه احرام ببندد، بلى افضلمسجد است، وافضل مواضع مسجد مقام يا حجر است.

مسأله 166 _ اگر مكلف از روى فراموشى يا از روى ندانستن مسأله از غير مكه احرام حج را بست، چنانچهممكن است بايد برگردد به مكه واز آن جا احرام ببندد واگرممكن نيست ولو به واسطه ضيق وقت از همان محلى كه متوجه شده است، احرام ببندد.

ميقاتهاى حج افراد وقران

جاهائى كه ممكن است از آنها براى حج افراد يا قران احرام بسته شود همان جاهائى است كه مى شود براى عمره تمتع احرام بسته شود فقط يك فرق دارند وآن اين كه اهل مكه اگر بخواهند عمره تمتع بجا آورند بايد از حرم خارج شوند محرم شوند همان نحو كه گذشت، ولى در حج افراد و قران

مى توانند از خود مكه محرم شوند، ومى توانند برگردند به يكى از ميقاتها واز آن جا احرام ببندند

ميقات عمره مفرده

ميقات عمره مفرده با ميقات عمره تمتع يكى است يعنى از همان جائى كه در عمره تمتع احرام مى بندد مكلف،ممكن است براى عمره مفرده هم از همان جاها احرام ببنددولى اين دو عمل از حيث ميقات يك فرق دارند وآن اين كه در صورتى كه اعمال حج افراد را بجا آورده وبخواهد عمره مفرده را بجا آورد مى تواند از حرم خارج شود واز همان جا احرام ببندد وبرگشتن به يكى از مواقيت گذشته لازم نيست.

مسأله 167 _ مكلف در صورتى مى تواند احرام ببندد كه يقين به رسيدن به يكى از ميقاتهاى گذشته يااطمينان يا حجت شرعى كه از افرادآن قول اهل خبره است داشته باشد، ودر صورت شك در رسيدن به ميقات، بستن احرام جائز نيست، بلى مى تواند احتياط كند به اين نحو كه اول محلى كه احتمال مى دهد ميقات باشد احرام مى بندد احتياطا وتلبيه مى گويد احتياطا ودر هر محلى كه بعد از آن احتمال بدهد كه ميقات است احتياطا تجديد تلبيه نمايديعنى تكرار كند تلبيه را.

مسأله 168 _ آنچه در اصل ميقات بيان شد در آن نيز جارى است به اضافه آن كه ظن به مقابل ميقات بودن كفايت مى كند.

احرام از محلى غير از ميقات.

مسأله 169 _ احرام قبل از ميقات جائز نيست يعنىصحيح نيست واحرام منعقد نمى شود واز اين حكم دومورد خارج است.

1 _ آن كه به وسيله نذر شرعى احرام را بر ميقات مقدم بدارد به اين نحو كه مكلف نذر نمايد از

منزل خود يا از جاى ديگر قبل از رسيدن به ميقات احرام ببندد در اينصورت احرام از ماقبل ميقات صحيح است.

مسأله 170 _ در نذر احرام قبل از ميقات بايد مكان معينى را تعيين نمايد پس اگر نذر نمايد كه احرام ببندد قبل از ميقات يا آن كه نذر كند احرام از خانه اش يا مسجد را،نذرش صحيح نيست.

مسأله 171 _ در صحّت نذر احرام قبل از ميقاتفرقى ميان عمره تمتع و عمره مفرده وحج افراد نيست.

مسأله 172 _ كسى كه نذر كند احرام قبل از ميقات را واحرام ببندد واجب نيست تجديد احرام از ميقات بنمايد، ونيز واجب نيست مرور بر ميقات.

مسأله 173 _ كسى كه از راهى كه به مكه مى رود كه به هيچ يك از ميقاتها تصادف نمى نمايد مانند جدّه چنانچه نذر نكرده است بايد از راهى كه به يكى از ميقاتها تصادفنمايد برود مثلاً برود به مدينه واز مسجد شجره احرام ببندد يا برود از راهى كه به جحفه مى رسد از آنجا احرام ببندد ولى مى تواند نذر نمايد احرام از جده را واز آنجامحرم بشود وحجش هم صحيح است واگر رعايت احتياط را نموده ومرور به يكى از ميقاتها بنمايد وتجديد احرام ازآنجا بنمايد بهتر است.

مسأله 174 _ كسى كه نذر كرده است احرام از غيراز ميقات ببندد اگر مخالفت كرد واز ميقات احرام بستاحرام وحجش صحيح است، ولى معصيت كرده وكفاره حنث نذر نيز بر او واجب است.

2 _ كسى كه مى خواهد عمره رجبيه بجا آورد ووقت ضيق است به نحوى كه اگر بخواهد از ميقات ببندد، درماه شعبان واقع خواهد شد مى تواند احرام

را در ماه رجب از غير ميقات ببندد.

تأخير احرام از ميقات

مسأله 175 _ جائز نيست تأخير احرام از ميقاتبراى كسانى كه قصد اتيان به مناسك دارند يا مى خواهندداخل مكه مكرمه شوند مگر سه دسته:

اول كسانى كه براى قتال وجنگ داخل مكهمى شوند.

دوم كسانى كه كارشان طورى است كه بايد مكررداخل وخارج شوند مانند هيزم كش.

سوم كسانى كه مريضند ونمى توانند احرام جامع جميع قيود وواجبات را ببندند.

مسأله 176 _ اگر مكلف با دانستن واز روى تعمد احرام از ميقات يا مقابل آن نبندد واز ميقات بگذرد چنانچه برگشتن به ميقات يا مقابل آن ممكن باشد بايد برگردد چهآن كه داخل حرم شده يا نشده باشد واز ميقات يا مقابل آن احرام ببندد وحجش صحيح است.

وچنانچه ممكن نيست مراجعت به ميقات يا محاذى آن ولى مراجعت به خارج حرم ممكن است بايد برگردد بهخارج واز آنجا احرام ببندد وحجش هم صحيح است.وچنانچه مراجعت به خارج حرم ممكن نيست بايداز همان محل خودش احرام ببندد ودر دو صورت اخيره چون بيشتر فقهاء حكم به فساد عمره نموده اند بنابر احتياط غير لزومى حج را در سال ديگر اعاده نمايد اگر حج وجوبى است.

واين حكم كه در دو صورت اخيره بيان كرديم مختص به عمره تمتع وحج است وشامل عمره مفرده نمى شود پس در عمره مفرده اگر نتوانست به ميقات برگردد عمره او فاسد است.

ودر صورتى كه مكلف در تمام صور گذشته به وظيفهخود عمل ننمود واعمال را بدون احرام بجا آورد حج او بلا اشكال فاسد خواهد بود.

مسأله 177 _ اگر مكلف به سبب فراموشى يا بيهوشى، يا جهل به حكم يا جهل به ميقات

احرام از ميقات نبندد در صورتى كه تمكن از مراجعت به ميقات داشتهباشد، بايد برگردد واز آنجا احرام ببندد.

ودر صورتى كه تمكن از مراجعت به ميقات ندارد اگرداخل حرم نشده چنانچه ميقات ديگرى در پيش است مثلآن كه از مسجد شجره گذشته وبه جحفه نرسيده احرام راتأخير بياندازد تا آن ميقات و احرام از آن جا ببندد وچنانچه ميقات ديگرى در پيش نيست واز همان جاى خود احرام ببندد.

ودر صورتى كه تمكن از مراجعت ندارد وداخل حرم هم شده است چنانچه ممكن است بايد برگردد به خارجحرم واز آنجا احرام ببندد واحتياط غير لزومى آن است كههر قدر كه بتواند بيشتر دور شود تا نزديكتر به ميقات باشد.

ودر صورتى كه مراجعت به خارج حرم هم امكان ندارد از همان جاى خود احرام ببندد اگر چه داخل مكه هم شده باشد ودر همه اين صور حج او صحيح است.

مسأله 178 _ اگر مكلف در موقع رسيدن به ميقات بيهوش باشد يك نفر از همراهان او را محرم نموده واز طرف او تلبيه بگويد واز محرمات احرام او را دور كند، ودر اينصورت بعد از به هوش آمدن مراجعت به ميقات براى اولازم نيست، ولى چنانچه كسى اين عمل را انجام نداد بعد ازبه هوش آمدن حكم مسأله سابقه در حق او جارى است.

مسأله 179 _ زن حائض كه از روى جهل به حكم احرام خود را از ميقات نبسته در حكم مساوى با سائرمكلفين است.

مسأله 180 _ مكلف اگر عمدا اعمال عمره را بدوناحرام بجا آورد احرام او فاسد است وچنانچه بعد براى اعاده عمره از ميقات ويا خارج حرم ويا از محل خودش بهتفصيلى كه

گذشت دارد، اعاده نموده وحجش صحيح است، واگر اعاده ننموده، حج او باطل است.

واگر از روى جهل ونسيان اعمال عمره را بدوناحرام بجا آورد وپس از تمام شدن اعمال متذكر يا عالم شود عمره او صحيح است ولى در صورتى كه اعاده عمره متمكن باشد به همان گونه كه بيان شد احوط اعاده آن است.

مسأله 181 _ اگر مكلف از روى جهل يا فراموشى احرام حج تمتع را از مكه نبست در صورتى كه در عرفات عالم يا متذكر شد از همان جا احرام ببندد چه آن كه متمكن ازبرگشتن به مكه باشد يا نباشد.

ودر صورتى كه در مشعر يا بعد از افاضه از آن متذكر يا عالم شد در همانجا احرام ببندد ودر صورتى كه بعد ازتمام شدن اعمال حج متذكر يا عالم شد حج او صحيحاست.

احرام وواجبات آن

در گذشته بيان شد كه احرام اولين عمل عمره وحج است واظهر در معناى احرام اين است كه مكلف در نفس خود بنا بگذارد وملتزم شود به ترك محرمات احرام.

واجبات احرام سه چيز است: نيت، تلبيه، پوشيدن لباس احرام.

اول نيت، يعنى قصد بجا آوردن آنچه در حج وعمرهواجب شده قربة الى الله تعالى. وچنان چه اعمال واجب را به طور تفصيل نداند واجب است قصد بجا آوردن را به طوراجمال بنمايد، ودر اين هنگام لازم است تدريجا آنچه بر او واجب مى شود از روى مناسك ياد گرفته، يا از كسى كه مورد وثوقش باشد، بپرسد پس هرگاه بدون قصد، احرام بست احرامش باطل خواهد بود.

و در نيت چند چيز معتبر است:

1 _ قصد قربت (نزديكى به خدا) مانند عبادات ديگرغير از احرام.

2 _ همزمان بودن با

شروع در احرام.

3 _ تعيين احرام كه براى عمره است يا براى حج، وتعيين حج كه تمتع است يا قران يا افراد، وتعيين اين كه براى خود است يا براى ديگرى، وتعيين اين كه حجش حجة الاسلام است (كه براى اولين بار استطاعت بر او واجب شده) يا حجى است كه به سبب فاسد بودن حج قبل بر او واجب شده، يا حج نيابى يا حج مستحبى است.

خلاصه هر يك از اينها كه باشد بايد در نيت مشخصشود پس اگر بدون تعيين نيت احرام نمود احرامش باطلخواهد بود.

مسأله 182 _ در صحت نيت گفتن به زبان و گذراندن از ذهن معتبر نيست (يعنى لازم نيست را به زبان آورد يا از ذهن خود بگذراند) بلكه داعى بر آن كفايتمى كند مانند عبادتهاى ديگر كه در آنها داعى كافى است.

تلبيه وواجبات آن دوم از واجبات احرام تلبيه است وهرگاه تلبيه نگويد اگر چه احرام او منعقد مى شود به نيت، ولى محرمات احرام قبل از گفتن تلبيه حرام نيست، وكفاره هم با ارتكاب يكى ازآنها واجب نمى شود، مگر در احرام حج قران در صورتى كه اشعار يا تقليد نموده باشد، ومعنى اشعار وتقليد چون فعلا مورد ابتلاء نيست بيانش موكول به محل ديگرى است.

مسأله 183 _ وقت تلبيه بنابر اظهر از اول احرام است وجائز نيست تأخير مگر در چند مورد:

1 _ در فرضى كه مكلف از راه مدينه عازم مكه باشد در اين فرض جائز است تأخير تلبيه تا بيداء (بيداء اسم زمين مخصوصى است بين مكه و مدينه يك ميل گذشته از دى الحُليفه كه ميقات است) بلكه افضل تأخير تلبيه است تا

آنجا، ولى جائزنيست تأخير انداختن از بيداء.

2 _ در فرضى كه مكلف از طريق عراق عازم مكه باشد در اين فرض جائز است تأخير تلبيه تا چند قدمى دور شود از ميقات، ولى احتياط به عدم تأخير در اين فرضخوب است ترك نشود.

3 _ در صورت احرام از مكه در اين صورت جائز است تغيير احرام تا رقطاء كه نام زمينى است خارج مكه و چون محل آن زمين معلوم نيست، نبايد تأخير شود احرام از مكه.

مسأله 184 _ يك مرتبه تلبيه گفتن واجب وزياده بر آن واجب نيست.

صورت تلبيه

مسأله 185 _ صورت تلبيه بنابراظهر از اين قراراست:

لبيك اللهم لبيك لبيك، لا شريك لك لبيك.

و بنابر احتياط غير لزومى اضافه نمايد اين جمله را:

ان الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك.

مسأله 186 _ بر مكلف واجب است كلمات تلبيه را درست و به طور صحيح اداء نمايد واگر نتواند صحيح اداءكند واجب است ياد بگيرد وجائز است شخص ديگرى اين كلمات را به او تلقين نمايد.

ودر صورتى كه اين جمله را ياد نگيرد وتلقين هم ميسر نباشد، واجب است نائب بگيرد ونائب از طرف اوتلبيه بگويد، وبنابر احتياط غير واجب خودش هم اگرمى تواند اين كلمات را به نحو غلط اداء نمايد بگويد والا ترجمه او را بگويد.

مسأله 187 _ بنابرا حتياط كلمه (ان الحمد) دو نحوخوانده شود با زير همزه وزبر آن.

لباس احرام و شرايط آن

سوم از واجبات احرام پوشيدن دو جامه است يكى از آنها را ازار وديگرى را رداءمى نامند البته شرط صحت احرام نيست ولى خود يكى از واجبات است، وازار بايستى از ناف تا زانو، ورداء بايستى دو شانه و مقدارى پائين تر را بپوشاند ودر صورتى كه اين دو جامه از حد مزبور بيشتر باشد، اشكال ندارد ونيز اشكال ندارد پوشيدن زيادتر از دو جامه مثلاً دو ازار بپوشد.

مسأله 188 _ وجوب پوشيدن ازار ورداء مختص به مرد است وبراى زن جائز است احرام در لباسهاى عادى خود.

مسأله 189 _ گره زدن رداء جائز نيست بنابر اظهر،و نيز گره زدن ازار به گردن جائز نيست و به كمر جائز است.

مسأله 190 _ واجب است پوشيدن دو جامه تا آخراحرام ولى كندن آنها در حال خواب ودر حال اغتسال مانعى ندارد،

و نيز جائز است تبديل نمودن آن دو جامه به دو جامه ديگر به شرط آن كه پس از دخول مكه همان دو جامه اى كه اول احرام پوشيده بوده است بپوشد.

مسأله 191 _ دو جامه احرام شرائطى دارد:

1 _ پاك بودن، پس جائز نيست احرام در دو جامه نجس.

2 _ غصبى نبودن، پس احرام در ثوب غصبى جائز نيست.

3 _ حرير خالص نبوده باشد.

4 _ بنابر احتياط از اجزاء غير مأكول اللحم نباشد.

5 _ بنابر احتياط لزومى بايد رنگ جامه ها سياه نباشد.

6 _ بنابر احتياط، جنس دو جامه از قبيل پوست ونمد نباشد.

مسأله 192 _ پوشيدن حرير براى زن در غير حال احرام جائز است، ولى در حال احرام غير از آن كه معتبر است، جامه هاى احرام از حرير خالص نباشد، بايد بقيه لباسهايش نيز از حرير خالص نبوده باشد.

مسأله 193 _ اگر كسى فاقد يكى از دو جامه احرامكه نام آن رداء است، شد جائز است در عوض آن قبا يا پيراهن بپوشد، بلكه بايد بپوشد، واگر فاقد آن جامه ديگركه نام آن ازار است شد، بايد شلوار بپوشد، كيفيت پوشيدن قبا به اين نحو بايد باشد كه قبا را پشت رو كرده پائين قبا را به روى شانه ها بياندازد، ودر حال اضطرار هم جائز است به همين نحو قبا بپوشد.

كارهائى كه ترك آن بر محرم لازم است

كارهائى كه ترك آن بر محرم لازم است

در گذشته بيان شد كه محرم پس از احرام بستن اگر تلبيه بگويد عده اى از امور براى او حرام خواهد شد وكفاره هم بر اتيان عده اى از آنها ثابت مى شود وآنها 23چيز است:

1 _ شكار حيوان صحرائى.

2 _ نزديكى با زن.

3 _ بوسيدن زن.

4 _ دست

زدن به زن.

5 _ نگاه كردن به زن.

6 _ استمناء.

7 _ عقد نكاح نمودن.

8 _ استعمال بوى خوش.

9 _ پوشيدن لباس دوخته براى مرد.

10 _ سرمه كشيدن.

11 _ نگاه كردن در آئينه.

12 _ پوشيدن چكمه وجوراب.

13 _ دروغ گفتن، دشنام دادن، ومفاخرات.

14 _ جدال نمودن.

15 _ كشتن جانوران بدن.

16 _ زينت نمودن.

17 _ ماليدن روغن به بدن.

18 _ جدا نمودن موى از بدن.

19 _ پوشانيدن سر از براى مردان.

20 _ نقاب زدن براى زنان.

21 _ سايه قرار دادن براى مردان.

22 _ ناخن گرفتن.

23 _ سلاح برداشتن وتفصيل اين امور در ضمن مسائلى بيان خواهد شد.

1 _ شكار حيوان صحرائى

مسأله 194 _ شكار حيوان صحرائى بر محرم حرام اӘʠمگر در موردى كه ترس از آزار او داشته باشد مانند درندگان و مار كه در اين مورد از شكار آنها مانعى نيست.

مسأله 195 _ شكار ملخ هم حرام است ولى شكار زنبور وپشه ومورچه واشباه آنها مانعى ندارد.

مسأله 196 _ همان نحو كه شكار حيوان صحرائى حرام است، كمك نمودن در شكار ولو به راهنمائى يا اشارهيا بستن دربه روى شكار در صورتى كه شخص ديگرىدرصدد شكار است، واين كارها كمك به او مى كند در شكار حرام است.

مسأله 197 _ نگاه داشتن شكار نيز بر محرم حراماست ولو مالك او باشد مثل اين كه قبلا حيوانى را صيد نموده ودر جائى نگاه داشته باشد.

مسأله 198 _ حرام است از براى محرم خوردن گوشت شكار پس اگر محلى حيوانى را شكار نموده محرم نمى تواند از گوشت آن بخورد.

مسأله 199 _ اگر محرمى حيوان شكارى را صيد و يا ذبح نمود، حرام است خوردن گوشت او حتى بر شخص محل

وهمچنين اگر محلى آن حيوان را در حرم ذبح بنمايد.

مسأله 200 _ جوجه وتخم حيوان صحرائى حكم خود او را دارند واحكام گذشته نسبت به آن دو جارى است.

مسأله 201 _ شكار حيوان دريائى مانند ماهى و امثال آن وحيوان اهلى مثل گوسفند و شترمرغ خانگى وامثال آنها مانعى ندارد و مشمول احكام گذشته كه در حيوان صحرائى گفته شد، نيستند.

مسأله 202 _ اگر در حيوانى شك كند كه صحرائى است يا دريائى چنانچه در آب زندگى مى كند ويا تخم مى گذارد در آب، دريائى است اگر در صحرا زندگى مى كنديا تخم در آنجا مى گذارد، صحرائى است اگر از اين دو راه چيزى معلوم نشد، اظهر حرمت صيد آن است.

كفارات شكاربراى كشتن وشكار هر يك از حيوانات صحرائى در شريعت مطهره كفاره اى معين شده كه در مسائل ذيل بيان خواهد شد.

مسأله 203 _ در كشتن شترمرغ يك شتر ودر كشتن گاو وحشى يك گاو و در كشتن خر وحشى يك گاو، ودر كشتن آهو وخرگوش يك گوسفند وهمچنين در كشتن روباه يك گوسفند كفاره هست.

مسأله 204 _ كسى كه شكارى كرد چنانچه كفاره آن شتر باشد ويافت نشود بايد شصت مسكين را اطعام نمايد،براى هر مسكين يك مد (كه تقريبا ده سير است) واگر اين را هم نتواند بايد شصت روز روزه بگيرد واگر تمكن نداشت، بايد هيجده روز روزه بگيرد. واگر كفاره گاو باشد و دست نيايد يا مقدور نباشد بايد سى مسكين را اطعام نمايد واگر اين را هم نتواند نه روز روزه بگيرد. واگر كفاره گوسفند باشد و يافت نشود يا نتواند تهيه كند بايد ده مسكين را

اطعام نمايد و اگر متمكن نباشد، بايد سه روز روزه بگيرد.

مسأله 205 _ هرگاه محرم در خارج حرم كبوتر يا مانند آن را شكار نموده و بكشد يك گوسفند بايد كفاره بدهد وهرگاه محل (غير محرم) كبوتر ومانند آن را در حرم بكشد يك درهم و در جوجه آن نيم درهم ودر تخم آن ربع درهم كفاره بدهد، وهرگاه محرم در حرم آن را بكشد هر دو كفاره بر او واجب مى شود، وهمچنين است در كشتن جوجه و شكستن تخم، وتخم اگر جوجه در آن به حركت آمده حكم جوجه را دارد.

مسأله 206 _ كفاره شكار قطاة (مرغى است كه آن را به فارسى سنگ خوار نامند) و كبك و دراج ومانند آنها يك بره است كه از شير گرفته شده وعلفخوار باشد وكفاره شكار گنجشك و قبره كه نوعى از مرغان مى باشد كه به فارسى آن را چكاوك نامند و صعوه(مرغى است كوچك وبه فارسى آن را سنگانه نامند (ومانند آنها بنابر مشهور يك مد (كه تقريبا سه ربع كيلو) ده سير گندم يا جو يا نان ومانند اينها است، و احوط در اينها يك بره از شير گرفته شده است وكفاره كشتن يك ملخ يك دانه خرما و يا يك مشت گندم وكفاره بيشتر از يك ملخ يك مشت گندم ومانند آن ودر زياد آن يك گوسفند است.

مسأله 207 _ كشتن موش صحرائى وخارپشت وسوسمار ومانند اينها يك بزغاله كفاره دارد ويك نوع مالمولك (عظايه) يك مشت طعام كفاره دارد.

مسأله 208 _ كشتن عمدى زنبور مقدارى طعام كفاره دارد، ودر صورتى كه كشتن به جهت دفع اذيت باشد كفاره ندارد.

مسأله 209

_ در راهى كه ملخ زياد است بايستى محرم راه خود را كج كند كه آن را نكشند واگر نتواند اين كار را بكند كه خواه ناخواه ملخ پايمال مى شود، عيبى ندارد.

مسأله 210 _ اگر جماعتى در كشتن شكارى شركت كردند بر هر يك كفاره مستقلى هست.

مسأله 211 _ كفاره خوردن شكار مانند كفاره خود شكار است پس اگر محرم شكار كند وآن را بخورد دو كفاره بايد بدهد يكى براى شكار وديگرى براى خوردن آن واگرشكار ديگرى را بخورد يك گوسفند بايد بدهد.

مسأله 212 _ كسى كه شكارى همراه دارد و داخلحرم شود بايد او را رها كند وچنانچه رهايش نكرد تا مرد بايد كفاره بدهد.

مسأله 213 _ وجوب كفاره در كشتن شكاروخوردنش فرقى ندارد چه از روى عمد يا سهو يا نادانى باشد.

مسأله 214 _ در شكار مكرر كفاره نيز مكرر مى شود خواه شكار از روى نادانى يا فراموشى يا خطا باشد وهمچنين است در صورت عمد اگر شكار در حرم و شكاركننده محل باشد، يا شكار كننده محرم به احرامهاى متعدد باشد. واگر شكار عمدا از محرم به يك احرام مكرر شد،كفاره مكرر نخواهد شد.

2 _ نزديكى با زنان

مسأله 215 _ نزديكى با زنان (جماع) در اثناء عمره تمتع و عمره مفرده، و حج و بعد از آن پيش از بجا آوردن نماز طواف نساء بر محرم حرام است.

مسأله 216 _ هرگاه در عمره تمتع از روى علم وعمد با زنى از عقب يا جلو نزديكى نمايد چنان چه پس از فراغت از سعى باشد، عمره اش فاسد نمى شود و كفاره بر او واجب مى شود وكفاره اش براى كسانى كه مال

زياد دارند يك شتر براى متوسط الحال يك گاو و براى غير متمكن يك گوسفند است.

مسأله 217 _ اگر كسى در عمره تمتع قبل از فراغ از سعى از روى علم وعمد با زنى نزديكى كند براى او يك شتر كفاره لازم است ولى عمره او فاسد نمى شود.

مسأله 218 _ اگر كسى در عمره مفرده با زنى نزديكى كند از روى علم وعمد يك شتر كفاره بر او واجب است.

ودر صورتى كه اين عمل بعد از سعى واقع شود عمره او فاسد نمى شود ودر صورتى كه قبل از سعى واقع شود،عمره اش فاسد و لازم است آن را اعاده نمايد.

ومعتبر است عمره دوم بعد از كشتن ماهى كه عمره اول در آن ماه واقع شده است، انجام گيرد.

مسأله 219 _ كسى كه در احرام حج از روى علم و عمد با زنى نزديكى كند چنانچه اين عمل پيش از وقوف به عرفات يا بعد از آن و قبل از وقوف به مشعر باشد علاوه بر آن كه معصيت كرده است، پنج حكم دارد:

1 _ يك شتر كفاره بر او واجب است.

2 _ سال آينده بايد اعاده حج بنمايد.

3 _ اين حج را به اتمام برساند.

4 _ ميان آن زن ومرد از جاى وقوع اين عمل جدائى شود تا آن كه پس از وقوفين به آن محل برسند.

5 _ در حج سال آينده نيز چنان چه از آن راه بروند جدائى شود بين آن دو به همين نحو، و چنان چه نزديكى با زن بعد از وقوف به مشعر قبل از اتيان به نصف طواف نساءباشد يك شتر كفاره در صورت تمكن ويك گاو

يا يك گوسفند در صورت عدم تمكن از شتر واجب است واگر اين عمل بعد از گذشتن نصف طواف باشد كفاره هم واجب نيست.

مسأله 220 _ احكامى كه گذشت براى مقاربت با زن در لواط نيز جارى است.

مسأله 221 _ زن در صورتى كه به اختيار حاضر برمقاربت گردد حكم مرد را دارد ولى چنان چه زن مكرهه باشد حجش صحيح است وچيزى برايش واجب نمى شود مگر وجوب جدائى از مرد.

و بر مردى كه او را اكراه نموده دو شتر قربانى لازم است.

واگر مرد مكره باشد چيزى ثابت نخواهد شد و بر زنى كه او را اكراه كرده است غير از احكام گذشته چيزى نيست.

3 _ بوسيدن زن

مسأله 222 _ بر محرم حرام است زن خود را ببوسد چه از روى شهوت وچه از روى غير شهوت وبنابر احتياط لزومى نبايد زن هم شوهر خود را ببوسد.

ولى بوسيدن مادر و خواهر و امثال آنها مانعى ندارد.

مسأله 223 _ اگر كسى زن خود را از روى شهوت ببوسد يك شتر كفاره بر او واجب است اگر چه منى خارج نشود و اگر بوسه از روى شهوت نباشد، كفاره آن يك گوسفند است، و در بوسيدن زن مرد را ثبوت كفاره معلوم نيست، و نيز ثبوت كفاره در بوسيدن زن اجنبيه وغلام معلوم نيست ولو اين كه معصيت بزرگى انجام داده است.

4 _ لمس زن

مسأله 224 _ بر محرم حرام است از روى شهوت زن خود را لمس نمايد ولو از روى لباس وهمچنين استحكم در لمس زن اجنبيه وبنابر احتياط لزومى زن هم لمس نكند شوهر خود را از روى شهوت.

مسأله 225 _ اگر كسى زن خود را از روى شهوت لمس نمايد يك گوسفند كفاره بر او ثابت نيست ولو اين كه منى خارج شود، ودر لمس زن مرد را از روى شهوت كفاره ثابتنيست.

5 _ نگاه كردن به زن وملاعبه با او

مسأله 226 _ بر محرم حرام است نگاه كردن به زن خود يا به اجنبيه از روى شهوت ونگاه كردن به زن خود به غير شهوت مانعى ندارد.

مسأله 227 _ اگر كسى به زن اجنبيه نگاه كند با شهوت وبدون شهوت ومنى از او خارج شود كفاره او درصورت تمكن يك شتر، واگر متمكن نباشد يك گاو اگر از او هم متمكن نشد يك گوسفند است.

مسأله 228 _ اگر كسى به زن خود نگاه كند واتفاقاً منى خارج شود يا آن كه از روى شهوت نگاه كند ومنى خارج نشود چيزى بر او واجب نخواهد شد. ولى در صورتى كه از روى شهوت نگاه كند و منى خارج شود يك شتر كفاره لازم است.

مسأله 229 _ اگر كسى با زن خود ملاعبه نمود تا منى خارج شد يك شتر كفاره لازم است.

مسأله 230 _ استمتاعات ديگر غير از آنچه ذكر شد از زن براى محرم جائز است.

6 _ استمناء

مسأله 231 _ حرام است از براى مرد و زن كه با آلت خود بازى كنند تا منى خارج شود بلكه هر كارى در خارج انجام دهند كه به واسطه آن منى خارج شود و قصد خارج شدن منى داشته باشند حرام است و اين حرمت علاوه بر حرمتى است كه استمناء ولو در غير حال احرام دارد.

مسأله 232 _ هرگاه كسى با آلت خود بازى كند تا منى خارج شود كفاره آن يك شتر است، و بنابر اظهر اگر اين عمل پيش از وقوف به مزدلفه انجام شد حج او نيز فاسد است و بايد سال آينده حج به جا آورد، ودر صورتى كه استمناء از راه

ديگر باشد حج او فاسد نيست وفقط كفاره كه يك شتر است، لازم است وچنانچه استمناء با غير فعلخارجى باشد كفاره هم لازم نيست همان نحو كه گذشت.

7 _ عقد نكاح

مسأله 233 _ بر محرم حرام است در حال احرام تزويج كردن براى خود يا براى ديگرى، اعم از اين كه ديگرى محرم باشد، يا محل بالغ باشد يا غير بالغ اعم از اين كه عقد دائمى باشد يا انقطاعى.

و همچنين است حرام است شخص محل براى محرم تزويج نمايد بلكه اگر فضولة در آن وقت براى كسى عقد نمايد يا كسى براى او عقد كند و بعد از محل شدن اجازه نمايد، حرام است حتى اگر ولى در حال احرام وكيل كند شخصى را كه عقدى براى بچه غير بالغ او بخواند حرام است، ودر تمام اين صور عقد هم باطل مى شود.

مسأله 234 _ اگر كسى در حال احرام تزويج نمود و عالم به حرمت هم بود آن زن براى آن مرد محرم كه تزويج شده است، حرام ابدى مى گردد وديگر نمى تواند آن را بگيرد.

مسأله 235 _ احكامى كه بيان شد براى تزويج محرم، در زن محرمه كه عقد شود براى مردى يا عقد بنمايد نيز جارى است حتى حرمت ابديه بنابر احتياط لزومى.

مسأله 236 _ حرام است براى محرم حضورمجلس عقد وشاهد شدن بر آن، ولى اداء شهادت سابق حرام نيست.

مسأله 237 _ هرگاه محرم در حال احرام عقد نمايد يك شتر بر او كفاره واجب است، واگر شخص ديگرى براى او عقد كند و عاقد وزوج علم به حرمت داشته باشند بر هر كدام از عاقد و زوج يك شتر كفاره

واجب است و اگر زن در حال احرام باشد يا آن كه بداند مرد در حال احرام است بر او هم يك شتر كفاره واجب مى شود، بلى اگرزن در حال احرام باشد ومرد وعاقد محل باشند چيزى واجب نيست.

8 _ استعمال بوى خوش

مسأله 238 _ حرام است از براى مرد محرم وزن محرمه زعفران و عود و مشك و ورس و عنبر، وحرمت اينچيزها اعم است از بوئيدن، خوردن، ماليدن بر بدن ياپوشيدن لباسى كه در آن اثرى از بوى آنها باشد، واگر قبل ازاحرام بر بدن ماليده يا لباس قبلا بوى آنها پيدا نموده بايد براى احرام برطرف گردد، همچنين اگر در وسط احرام به غير اختيار بدن يا لباس ماليده شد، بايد فورا ازاله نمايد.

مسأله 239 _ حرام است بر محرم ريحان وآن عبارت است از هر نباتى كه گل او بوى خوب وساقه او هم بوى خوب دارد واز نباتات صحرائى باشد كه آدمى او راكاشته باشد.

مسأله 240 _ حرام است محرم يا محرمه روغن مالى نمايند بدن خود را روغن هاى خوش بو مانند روغنگل.

مسأله 241 _ بوئيدن بقيه چيزهائى كه بوى خوب دارد، مكروه است.

مسأله 242 _ از حرمت طيب سه مورد استثناء شده است:

1 _ بوئيدن خلوق كعبه كه طيبى است مركب از زعفران وغير آن.

2 _ شخص محرمى كه در وقت سعى بين صفا ومروه از بازار عطر فروشها مى گذرد.

3 _ در حال اضطرار.

مسأله 243 _ خوردن ميوه هاى خوشبو مانند سيب و به مانعى ندارد، ولى بهتر است در وقت خوردن دماغ خودرا بگيرد.

مسأله 244 _ بر محرم حرام است دماغ خود را بگيرد از بوى بد، ولى

براى فرار از آن راه رفتن تند مانعى ندارد.

مسأله 245 _ سرمه كشيدن به چيزى كه در او يكى از پنج قسم اقسام طيب كه گذشت باشد حرام است.

مسأله 246 _ حرام است بر محرم يا محرمه،خوردن طعامى كه در آن يكى از اقسام طيب است كه بيان شد، وهمچنين روغن مالى نمودن به چيزى كه در آن يكى ازآنها است وچنانچه خوردن، وروغن مالى نمودن به آن ازروى علم وعمد باشد، يك گوسفند كفاره بر او لازم است،واگر از روى جهل يا نسيان باشد چيزى بر او واجب نيست،ودر بقيه استعمالاتى كه حرام است كفاره ثابت نيست،واگر اقسام ديگر طيب را استعمال كند چيزى بر او واجب نيست، ولى خوب است به مقدار پول آن صدقه بدهد.

9 _ پوشيدن لباس دوخته براى مرد

مسأله 247 _ حرام است براى مرد محرم لباسدوخته بپوشد، ونيز حرام است بر او پوشيدن پيراهن، زير جامه، قبا وهر لباسى كه دستهاى انسان داخل آن گرددكه اين گونه لباس را درع مى گويند، وهر لباسى كه دگمه آن راببندند، ولو اين كه اينها دوخته نباشد مانند لباسهاى بافتنى و غيرذلك واز حكم اول سه چيز استثناء شده به شرطىكه دگمه هايش را بكنند:

1 _ طليسان (تالشان) لباسى است كه تمام بدن را مى پوشاند و بافتنى يك دست است.

2 _ هميان كه حاجى پول خود را در آن گذاشته وبهكمر خود مى بندد.

3 _ كمر بند اين سه چيز دوخته هم باشند مانعى ندارد پوشيدنشان.

مسأله 248 _ جائز نيست محرم لباس احرام را دگمه بزند واگر كمى دوخته گى هم داشته باشد، جائز نيست ولى همان گونه كه بيان شد، مانعى ندارد ازار را بهكمر

گره بزنند، ونيز جائز است به وسيله سوزن وچوب وامثال اينها بعضى را به بعضى متصل نمايند.

مسأله 249 _ جائز نيست محرم عمامه اش را به سينه ببندد وجمعى از فقها فرموده اند كه به كمرش هم نبندد، ولى اظهر جواز آن است.

مسأله 250 _ پوشيدن لباس دوخته از براى زنان جائز است ولى پوشيدن قفازين (كه در سابق زنهاى عرب به جاى دستكش امروزه مى پوشيدند به اين نحو كه پارچه اى را پر از پنبه نموده وبراى رفع سرما به دستهاى خود مى پوشاندند) بر زنان حرام است.

مسأله 251 _ پوشيدن لباسى كه بر محرم حرام است كفاره آن يك گوسفند است، ودر صورت اضطرارگرچه پوشيدن جائز است، ولى اظهر لزوم كفاره است، بلىچنانچه از روى جهل ونسيان بپوشد كفاره واجب نمى شود، مگر آن كه بعد از توجه وفهميدن فورا لباس را بيرون نياورد.

مسأله 252 _ اگر محرم چند صنف لباس كه هر كدام بر او حرام است، بپوشد بر هر صنفى يك گوسفند كفاره لازم است.

10 _ سرمه كشيدن

مسأله 253 _ حرام است از براى سرمه سياه كشيدن ولو به قصد زينت نباشد، ونيز حرام است سرمه كشيدن به چيزى كه يكى از اقسام طيب كه گذشت در آن باشد، ونيز حرام است سرمه كشيدن به چيزهاى ديگر درصورتى كه به قصد زينت باشد واگر به قصد زينت نباشد حرام نيست، و در مواردى كه سرمه كشيدن حرام است كفارهندارد.

11- نگاه كردن در آئينه

مسأله 254 _ نگاه كردن محرم در آئينه حرام است،نگاه كننده مرد باشد، يا زن نگاه كردن در آئينه، براى زينت باشد يا نه، وچنانچه نگاه كرد بنابر احتياط غير لزومى يكگوسفند كفاره بر او ثابت است و مستحب است تلبيه را اعاده نمايد.

اما نگاه كردن در اجسام ديگرى كه خاصيت آئينه رادارد مانند آب صاف، يا سنگ صاف، يا اجسام صيقلى ديگر هيچ مانعى ندارد.

12 _ پوشيدن موزه و جوراب

مسأله 255 _ پوشيدن خفّ (كه به معنى موزه است چهساق داشته باشد كه از او به تعبير چكمه مى شود وچه ساق نداشته باشد) و جوراب بر مرد حرام است دوخته باشند يا ندوخته وغيراين دو از چيزهائى كه پشت تمام پا را بپوشاند اگر دوخته باشد حرام والا حرام نيست.

مسأله 256 _ بر زنان حرام نيست پوشيدن خفّ و جوراب.

مسأله 257 _ پوشيدن نعلين براى مردان جائز است.

مسأله 258 _ در حال ضرورت جائز است پوشيدن خفّ وجوراب براى مردان ولى بايد ساقهاى جوراب راببرند.

مسأله 259 _ هرگاه كسى جوراب يا خف بپوشد بنابر احتياط غير لزومى يك گوسفند كفاره بر او ثابت است.

13 _ دروغ گفتن ودشنام دادن ومفاخرات

مسأله 260 _ يكى از محرمات در حال احرام به نصآيه شريفه و روايات فسوق است واظهر آن است كه سه چيز را فسوق مى نامند:

1 _ دروغ گفتن.

2 _ دشنام دادن.

3 _ افتخار نمودن شخصى به ديگرى از جهت نسب يا حسب ونحو آنها، پس هر سه اينها از محرمات است ودروغ گفتن ومفاخرات در غير حال احرام دربعضى مواردجائز مى شود ولى در حال احرام مطلقا حرام است.

مسأله 261 _ بنابر اظهر دروغ گفتن يا دشنام دادن يا افتخار نمودن در حال احرام كفاره ندارد يعنى واجب نيست بلى مستحب است يك گاو قربانى كند.

14 _ مجادله نمودن

مسأله 262 _ يكى از امورى كه حرام است از براى محرم، مجادله است ومراد از آن اين است كه براى امر دروغى وخلاف واقع، يك مرتبه قسم بخورد بخصوصكلمه لا والله يا بلى والله يا آن كه براى امر واقعى و راستى سه مرتبه به كلمه مخصوصه قسم بخورد وقسم خوردن به كلمات ديگر و به نحو ديگر حرام نيست.

مسأله 263 _ از حرمت مجادله دو مورد استثناء شده است:

1 _ اين كه قسم خوردن محرم براى اثبات حقى يا برداشتن باطلى باشد.

2 _ در جائى كه مقصد محرم فقط اظهار محبت وتعظيم شخصى باشد مانند اين كه بگويد لا والله زحمت نكشيد در اين دو مورد مجادله حرام نيست.

در صورتى كه جدال كننده در سخنخود راستگو باشد همان نحو كه گذشت يك ودو مرتبه قسم خوردن با صيغه مخصوصه حرام نيست كفاره هم ندارد.

واگر قسم از دو مرتبه تجاوز كند يك گوسفند كفاره براو واجب خواهد شد، اما در صورتى كه جدال دروغ باشد در مرتبه

اول يك گوسفند ودر مرتبه دوم فقها فرموده انديك گاو (بعيد نيست دو گوسفند كافى باشد) ودر مرتبه سوم يك شتر كفاره ثابت است، بعيد نيست يك گاو، در مرتبه سوم كفايت كند.

15 _ كشتن جانوران بدن

مسأله 265 _ كشتن شپش در صورتى كه اذيت نكند، محرم را حرام است ونيز حرام است انداختن آن از بدن ودر صورتى كه اذيت كند هم قتل آن جائز است هم انداختن.

واما پشه وكك در صورتى كه به محرم آزار ندهند احتياط در نكشتن آنها است، ولى انداختن آنها از بدن هيچاشكالى ندارد.

مسأله 266 _ كفاره كشتن شپش يا انداختن آن درصورتى كه حرام است بنابر احتياط يك كف از طعام به شخص فقير دادن است.

16 _ زينت نمودن

مسأله 267 _ زينت نمودن بر محرم حرام است،ولى انگشتر دست كردن ولو به قصد زينت باشد حرام نيست، بلكه اگر براى استحباب وبه قصد آن باشد، مستحب است.

مسأله 268 _ پوشيدن زيور براى زنان در صورتى كه براى زينت كردن براى مردان باشد حرام است والا حرام نيست.

مسأله 269 _ استعمال حناء براى محرم اعم از زن ومرد حرام نيست ولو به قصد زينت باشد، بلكه مكروه هم نيست مگر حناء بستن زن به قصد تزئين براى شوهر در اين صورت بخصوص مكروه است.

مسأله 270 _ پوشيدن عينك اگر زينت محسوب جائز نيست وگرنه اشكالى ندارد.

مسأله 271 _

بنابراظهر، در زينتهائى كه حرام است كفاره ثابت نسيت.

17 _ ماليدن روغن بر بدن

مسأله 272 _ بر محرم حرام است ماليدن روغن كه داراى بوى خوش مى باشد بر بدن خود، مگر در صورتى كهضرورت ومعالجه آن را ايجاب مى نمايد.

ودر صورتى كه اين عمل را محرم از روى علم وعمد انجام داد چنانچه آن روغن داراى مشك يا عنبر يا ورس يا عود يا زعفران باشد يك گوسفند كفاره لازم است، وچنانچه داراى يكى از آنها نباشد بنابر اظهر كفاره واجب نيست.

18 _ جدا نمودن مو از بدن

مسأله 273 _ بر محرم حرام است از روى تعمد مو را از سر يا بدن خود يا ديگرى اعم از اين كه او محرم باشد يا محل جدا نمايد واز اين حكم چند مورد استثناء شده است.

1 _ شپش زيادى در بدن محرم توليد شده باشد.

2 _ آن كه بودن مو موجب درد سر يا بيمارى ديگرى گشته يا ناراحت است از موى به واسطه گرمى هوا ياضرورت ديگرى ايجاب نمايد.

3 _ موئى كه داخل پلك چشم روئيده وباعث آزارچشم گردد.

4 _ موهائى كه هنگام غسل يا وضوء بدون قصد ازبدن جدا شود.

مسأله 274 _ فرقى نيست در حرمت جدا كردن مو بين آن كه به كندن مو باشد يا به تراشيدن، يا به نوره كشيدن، و يا با دست كشيدن وشانه كردن.

مسأله 275 _ هرگاه محرم موى از بدن خود جدا نمايد به تراشيدن ومانند آن اعم از اين كه موى سر باشد يا موى بدن واعم از اين كه خودش مباشر باشد يا كسى ديگر با توجه و رضايت او، كفاره آن مردد است بينچهار چيز.

1 _ يك گوسفند قربانى نمايد.

2 _ سه روز روزه بگيرد.

3 _ دوازده مد از طعام به

شش نفر مسكين هر كدام دومد بدهد.

4 _ ده مسكين را سير نمايد از طعام وبنابر احتياط در صورتى كه جدا شدن مو از روى ضرورت نباشد اختيارقربانى است بلكه اين احتياط ترك نشود.

مسأله 276 _ اگر محرم موى بدن يا سر محل يا محرم را جدا نمايد كفاره بر او واجب نيست.

وهمچنين كفاره بر محرم ثابت نيست اگر كسى ديگر بدون اذن وتوجه آن موى سر يا بدن او را جدا نمايد مانندآن كه محرم در خواب باشد كسى سر او را بدون اذن قبلى او بتراشد.

مسأله 277 _ در خصوص كندن محرم موى زير بغل خود را، چنانچه موى زير هر دو بغل را بكند يك گوسفندكفاره واجب مى شود، وچنانچه موى زير يك بغل را بكند سه مسكين اطعام نمايد، وحكم تراشيدن زير بغل يا نورهكشيدن يا كندن بعض از آن حكم جدا نمودن مو است از بدن يا سر كه در مسأله قبل بيان شد.

مسأله 278 _ اگر كسى در حال احرام باشد وبا دست كشيدن بر سر يا ريش خود موى آنها جدا شود چنانچه موى زياد جدا شود يك گوسفند كفاره لازم است،وچنانچه كم باشد يك كف از طعام، يا سويق، يا كعك به مسكين صدقه بدهد، يا يك درهم كه يك مثقال شرعى نقره است، خرما خريده وصدقه بدهد.

19 _ پوشاندن سر از براى مردان

مسأله 279 _ حرام است از براى مرد محرم پوشانيدن سر وگوشها يا قسمتى از سر را حتى در حال خوابيدن به پارچه ومانند آن، وبنابر احتياط نپوشاند سر را به چيزهائى كه متعارف نيست پوشاندن آنها مانند گل وكاغذ وحنا زنبيل وامثال آنها اگر چه بنابر اظهر مانعى

ندارد.

مسأله 280 _ از حرمت پوشاندن سر چند مورداستثناء شده:

1 _ پوشاندن سر به بعضى از بدن مانند دست.

2 _ بند خيك را به سر بگذارد.

3 _ دستمالى كه به جهت دردسر مى بندند.

4 _ پوشاندن سر در حال ضرورت.

مسأله 281 _ جائز است مرد محرم صورت خود رابپوشاند.

مسأله 282 _ حرام است از براى محرم فرو رفتن درآب ولى آب ريختن به سر براى غسل يا براى شستشو ياجهت ديگر مانعى ندارد، ونيز مانعى ندارد فرو رفتن در زيرمايع ديگرى غير آب.

مسأله 283 _ اگر محرم نسياناً سر خود را پوشانيد واجب است به مجرد توجه آن را بردارد از سر، و بنابر احتياط وجوبى تلبيه بگويد.

مسأله 284 _ هرگاه محرم از روى علم وعمد واختيار سر خود را پوشانيد به چيزى كه حرام است پوشاندن به آن كفاره آن يك گوسفند است، ودر پوشاندن سر به نحوى كه جائز است كفاره نيست.

20 _ پوشاندن رو از براى زن

مسأله 285 _ حرام است از براى زن پوشيدن، نقاب وبرقع ومانند اينها در حال احرام، ولى پوشانيدن روى خود را به نحو ديگرى مانعى ندارد، بلكه مقتضاىاحتياط آن است كه گوشه چيزى را كه به سر دارد، مانندچادر وغير آن تا محاذى بينى وچانه خود پائين بياندازدولازم نيست آن را بوسيله دست وچوب يا چيز ديگرى دور از صورت نگه دارد.

مسأله 286 _ در صورتى كه زن روى خود را با نقابيا برقع بپوشاند كفاره واجب نيست.

21 _ سايه قرار دادن بر خود براى مردان

مسأله 287 _ براى مرد محرم حرام است در حال راه پيمودن به سوى مكه در صورتى كه سواره باشد خود رادر زير سايه چيزى كه روى سر اوست، قرار دهد وپرده كجاوه وسقف ماشين وهواپيما ونحو اينها در اين حكممشترك هستند بلكه خود را در زير سايه چيزى نگاه داشتناگر چه آن چيز سايه انداز روى سر نباشد نيز حرام است.

مسأله 288 _ جائز است محرم در حال سير بادست خود سايه بر خود بيندازد.

مسأله 289 _ جائز است در حال توقف در بين راه زير سايه رفتن اعم از سقف خانه وخيمه وغير ذلك، ونيزجائز است در رفت وآمد به چتر ومانند آن سايه انداختن به خود.

مسأله 290 _ اگر مركب مختصر توقفى در بين راه پيمودن نمود جائز نيست زير سقف آن رفتن ولى اگر توقفطولانى شود جواز رفتن زير سايه بعيد نيست ولى احتياط مراعات شود.

مسأله 291 _ سايه انداختن براى زنان واطفال جائزاست.

مسأله 292 _ براى مردان نيز جائز است سايه انداختن به خود در صورت ضرورت، مانند آن كه گرما يا سرما او را اذيت بنمايد يا تحملش مشكل باشد.

مسأله 293

_ در حرمت زير سايه بان رفتن فرقىنيست بين روز وشب وبين روز آفتابى وروز ابرى، در جميع صور زير سايه انداز رفتن در حال راه پيمودن در صورتى كه سواره باشد، حرام است.

مسأله 294 _ اگر نذر نمايد احرام قبل از ميقات رامثل آن كه نذر كند احرام از فرودگاه هواپيما از شهر خودش وراه رفتن به مكه منحصر باشد به سوار شدن هواپيما وسقف آن را هم نمى شود برداشت نذر او منعقد وبايد احرام بسته وسوار هواپيما شود وزير سايه سقف آن قرار گرفتنچون در حال اضطرار است، مانعى ندارد وحرام هم نيست. فقط يك گوسفند كفاره آن است.

مسأله 295 _ حكمى كه نسبت به آفتاب گفته شددر باران نيز جارى است يعنى حرام است براى مرد محرم كه خود را به وسيله چتر يا مانند آن از باران بپوشاند ولى بهواسطه دست مانعى ندارد.

مسأله 296 _ كفاره سايه قرار دادن يك گوسفنداست واين حكم در صورت ضرورت نيز جارى است ودرصورتى كه اين عمل تكرار شود بيش از يك گوسفند واجبنمى شود، بلى چنانچه در احرام حج هم يك مرتبه يا چندمرتبه زير سايه برود براى آنهم يك گوسفند كفاره واجب است همان نحو كه براى زير سايه رفتن در احرام عمره يكگوسفند ثابت است.

22 _ ناخن گرفتن

مسأله 297 _ گرفتن تمام ناخن ها يا يك ناخن يابعضى از آن بر محرم حرام است، اعم از اينكه با مقراضگرفته شود يا با دندان يا با غير اين دو، مگر آن كه بودن آن موجب آزار واذيت باشد كه در اين صورت گرفتن ناخنجائز است.

مسأله 298 _ اگر محرم يك ناخن يا بعضى از

آن را يايك ناخن را در چند مرتبه بگيرد اعم از دست و پا يك مد ازطعام بايد كفاره بدهد و اين حكم جارى است در تمام ناخن ها تا به ده برسد، يعنى بر هر يك ناخن يك مد از طعام داده شود و اگر مجموع ناخن هاى دو دست يا دو پا گرفته شود يك گوسفند كفاره بايد قربانى كند ونيز چنانچهمجموع ناخن هاى دو دست ودو پا در يك مجلس گرفته شوديك گوسفند كافى است ولى اگر در دو مجلس باشد دوگوسفند لازم است.

مسأله 299 _ اگر پنج ناخن دست و پنج ناخن از پا گرفته شود گوسفند واجب نمى شود بلكه ده مد از طعام كفاره آن است.

مسأله 300 _ كسى كه يك انگشت زيادى داردچنانچه ناخن هاى ده انگشت را بگيرد ويكى باقى بماند ده مد طعام بدهد، گوسفند لازم نيست واگر كسى يك انگشتكم دارد ناخن هاى نه انگشت را كه بگيرد گوسفند لازم شود.

مسأله 301 _ در ثبوت گوسفند براى كفاره اگرناخن هاى تمام دست يا پا را بگيرد فرقى نيست بين اين كه هر ناخن كه مى گيرد يك مد طعام به فقير بدهد يا نه.

مسأله 302 _ اگر كسى از روى جهل يا نسيان يا اضطرار و يا اكراه ناخن بگيرد كفاره بر او نيست، بلى چنانچهاين مسأله را از ديگرى كه به نظر محرم صلاحيت بر فتوى دادن دارد بپرسد وآن كس كه از او پرسيده است بهجواز گرفتن ناخن فتوى داده وشخص سائل از روى جهلناخن بگيرد وبه غير اختيار خون هم بيايد فتوى دهنده يك گوسفند كفاره بايد بدهد.

23 _ سلاح برداشتن

مسأله 303 _ برداشتن

سلاح مانند شمشير ونيزه وهفت تير وغير اين امور كه به آنها سلاح گفته مى شود بر محرم حرام است، وجماعتى گفته اند كه فرقى نيست بيناين كه سلاح بر تن باشد يا نباشد همين قدر كه صدق كندسلاح با او است حرام است ولى بنابر اظهر خصوص سلاح بر تن محرم بودن حرام است پس اگر در ماشينى كه محرم با او راه مى پيمايد هفت تير همراه بردارد ظاهرا مانعى ندارد.

مسأله 304 _ حرمت برداشتن سلاح از براى محرم مخصوص به حال اختيار وعدم خوف است پس، چنانچه مضطر باشد واز حمله دشمن خائف، جائز است سلاحبردارد.

مسأله 305 _ بنابر اظهر سلاح برداشتن كفاره نداردواگر بخواهد محرم احتياط كند يك گوسفند كفاره آن است.

بيرون آوردن خون از بدن

مسأله 306 _ بيرون آوردن خون از بدن بنابر اظهرحرام نيست، بلى مكروه است چه با حجامت وفصد باشد يا با مسواك كردن وخراشيدن بدن يا غير آنها وكفاره همندارد، وخارج نمودن خون دمبل با فشار دادن آن كراهتهم ندارد.

مسأله 307 _ كندن دندان حرام نيست وكفّاره هم ندارد ولو خون هم بيايد.

كندن درخت وگياه حرم

مسأله 308 _ كندن درخت يا گياه حرم حرام استواين حكم اختصاصى به محرم ندارد، بلكه بر محل نيزحرام است وفرقى نيست در حرمت كندن بين تنه درخت وشاخه و ميوه آن كما اين كه فرقى نيست بين كندن وبريدن وغير ذلك، ميزان، جدا شدن است.

مسأله 309 _ اگر محرم يا كس ديگر معصيت كرد و بريد درخت را انتفاع به آن وتصرف در آنچه بريده شده،مانعى ندارد.

مسأله 310 _ درختى كه اصل آن در حرم وشاخه هايش خارج حرم يا اين كه به عكس باشد حكم آن حكم درختى است كه تمام آن در حرم باشد.

مسأله 311 _ از حرمت كندن گياه ودرخت چند مورد استثناء شده است:

1 _ درختى كه در منزل ومحلى كه براى سكونت اختيار كرده است برويد چه آن كه ملك او باشد يا منافع آنمتعلق به او باشد، وملك بودن درخت بر صاحب منزل معتبر نيست، بلكه اگر درخت مال كس ديگر هم باشد اينحكم جارى است.

2 _ درخت ميوه ودرخت خرما.

3 _ اذخر كه گياه معروفى است كه آهنگر عوض هيزم و ذغال او را مى سوزاند.

4 _ شاخه وبرگى كه در منزل مسكونى انسان از درخت خارج آمده باشد.

5 _ هر علفى كه براى خوراك شتر باشد اما كندنعلف براى حيوان ديگر غير شتر

جائز نيست ولى مى توان خود حيوان را در آنجا رها نمود تا اينكه از علفها بخورد.

6 _ هر درخت وگياهى كه خود انسان او را كاشته باشد چه آن كه در ملك خود كاشته باشد يا در ملك ديگرى يا در زمين بى صاحب.

مسأله 312 _ كفاره كندن درخت بزرگ يك گاو وكفاره كندن درخت كوچك يك گوسفند وكفاره كندن بعضى از درخت قيمت آن است ودر كندن گياه كفاره نيست.

اگر اسبابى كه موجب كفاره است متعدد شد

مسأله 313 _ اگر چيزهائى كه موجب كفاره است،چند مرتبه از محرم صادر شد در آن چند صورت است:

1 _ آن دو عمل يا چند عمل هر كدام كفاره مخصوصى داشته باشد مانند آن كه كفاره يكى گاو وكفاره ديگرى گوسفند باشد در اين صورت آن دو يا چند كفاره همه ثابت است.

2 _ آن دو عمل كفاره شان يكى باشد اعم از اين كه ازجنس واحد باشند يا از دو جنس ولى بعد از ارتكاب عمل اول كفاره داده است، در اين صورت براى عمل دوم نيز بايد كفاره بدهد.

3 _ آن دو عمل يا چند عمل كفاره شان يكى باشد وبعد از ارتكاب هيچ كدام كفاره نداده است در اين صورت بنابر اظهر يك كفاره بيشتر واجب نيست مگر در چند مورد:

اول كفاره صيد خطائى كه كفاره با تكرار صيد مكررمى شود.

دوم پوشيدن لباس دوخته براى مردان كه اگر چند صنف لباس بپوشد چند كفاره واجب مى شود همانطورىكه گذشت.

سوم سايه قرار دادن در احرام عمره ودر احرام حج كه هر كدام كفاره مخصوصى دارد همان نحو كه گذشت.

حكم جاهل وناسى

مسأله 314 _ هرگاه محرم از

روى جهل يا نسيان يكى از چيزهائى كه تركش بر محرم لازم است وفعل آن موجب كفاره مى شود، انجام دهد كفاره واجب نمى شودمگر در دو مورد:

1 _ اين كه در عمره تمتع بعضى از سعى را فراموشكند وبه خيال آن كه پس از تقصير محل شده با زنى نزديكى نمايد.

2 _ آن كه ناخن ها را بگيرد در اين دو مورد اظهر ثبوت كفاره است همان نحو كه خواهد آمد، وهمچنين كفاره ثابت نيست اگر در حال ضرورت ويا اكراه يكى از آن كارها راانجام دهد مگر در مواردى كه در ذيل آن تروك بخصوص بيان شده است.

جاى كشتن كفارات احرام

مسأله 315 _ جماعتى از فقها فرموده اند كفاره اى كه به جهت صيد واجب شده است اگر در احرام عمره باشد جاى كشتن آن مكه مكرمه است واگر در احرام حج باشد جاى كشتن منى است ولى ظاهر آن است كه تقديم ذبح در همان محل صيد جائز است.

مسأله 316 _ كفاراتى كه به جهت غير از صيد از اسباب گذشته واجب مى شود چنان چه آن سبب در احرامحج باشد اظهر اين است كه جائز است كه تأخير بياندازد تا برگشتن به شهر خود اگرچه افضل آن است كه در منى بكشد.

وچنانچه در احرام عمره مفرده باشد مخيّر است بينكشتن در مكه يا كشتن در منى.

وچنانچه در عمره تمتع باشد بنابر احتياط يا در مكه يادر منى ذبح شود وذبح در منى افضل است وچنانچه تأخير بياندازد تا برگشتن به شهر خود همان جا ذبح نمايد مجزى است.

مسأله 317 _ كفارات ديگر غير از ذبح چه آن كه جنايت در احرام

حج باشد يا در احرام عمره مخير است مكلف در مصرف بين مكه ومنى ولازم نيست بخصوص اهل آنجا داده شود وشرط نيست كه بخصوص فقراء شيعه بدهد بلكه مى تواند به فقراء غير شيعه هم بدهد.

مسأله 318 _ روزه كه كفاره بعضى امور است،جاى معينى ندارد مى توان تأخير انداخت تا برگشتن به شهرخود.

طواف واحكام آن

واجب دوم از واجبات عمره تمتع طواف است وچند شرط در صحت طواف معتبر است:

اشتراط طواف به طهارت حديثه

اول طهارت از حدث در صورتى كه طواف واجب باشد پس شخص محدث اعم از اين كه حدث او اصغر باشد يا اكبر نمى تواند طواف واجب را بدون وضوء يا غسل بجا آورد.

وفرقى نيست در طواف واجب بين طواف حج يا طواف عمره وبين حج يا عمره واجب يا مستحب بلكه ميزان واجب بودن خود طواف است.

ودر صورتى كه مكلف از روى عمد يا جهل يا نسيان طواف واجب را بدون طهارت به جا آورد طواف او باطل خواهد بود، واما طواف مستحب بنابر اظهر طهارت شرط صحت آن نيست.

مسأله 319 _ اگر شخص محدث از وضو يا غسلتمكن نداشته باشد چنانچه وقت موسع است يعنى اگرصبر كند تا تمكن از آن پيدا شود وقت طواف نمى گذرد بايدصبر نموده پس از تمكن وضوء يا غسل نمايد وطواف را به جا آورد واگر وقت ضيق است وتا آخر وقت طواف تمكناز وضوء يا غسل پيدا نمى كند بايد تيمم نموده وطواف رابجا آورد واگر از تيمم هم تمكن ندارد ومأيوس از تمكن باشد به جاى خود نائب بگيرد واحوط آن است كه بافرض نمودن مانع از دخول مسجدالحرام خود نيز بىطهارت

طواف را بجا آورد.

مسأله 320 _ اگر شك در طهارت بنمايد چنانچه پس از فارغ شدن از طواف باشد چيزى بر او واجب نيست وطواف محكوم به صحت است، وچنانچه در اثناء طواف ياقبل از آن شك نمايد اگر حالت سابقه او طهارت باشد وشك در صدور حدث نموده است بنا را بر طهارت بگذارد وطواف را تمام كند واگر حالت سابقه آن حدث بوده واجب است تحصيل طهارت بنمايد.

مسأله 321 _ اگر محرم در اثناء طواف محدث شد در آن چند صورت است:

1 _ آن كه پيش از گذشتن نصف از طواف محدث شود در اين صورت طواف او باطل است وبايد پس ازطهارت از سر بگيرد طواف را.

2 _ آن كه حدث بعد از دور چهارم بوده وبدون اختيار از او سرزده باشد در اين صورت طواف را قطع نموده وبعداز طهارت باقى مانده طواف را بجا آورد صحيح است.

3 _ آن كه حدث بعد از دور چهارم بوده واختيارى باشد يا آن كه بعد از گذشتن نصف وقبل از تمام شدن دور چهارم باشد در اين صورت دو صورت بنابر احتياط پس از طهارتباقى مانده از طواف را به جا آورد ودوباره از سر طواف را اعاده نمايد، ودر اين احتياط كفايت مى كند كه پس ازطهارت يك طواف كامل يعنى هفت دور به جا بياورد به قصد ما فى الذمه اعم از آن كه واجب خصوص آن مقدارى استكه باقى مانده و زيادى لغو است يا آن كه همه آن هفت دورواجب است.

مسأله 322 _ اگر زن در عمره تمتع در حال احرام حائض بوده يا بعد از آن حائض شود

در آن چند صورت است:

1 _ آن كه از براى طهارت وبه جا آوردن اعمال عمره وطواف وقت وسعت داشته باشد به اين نحو كه اگر صبر كند تا پاك شده وغسل نمايد مى تواند طواف ونماز آن را بجا آورد ووقوف به عرفات را قبل از غروب روز نهم ذى الحجه درك نمايد در اين صورت بايد صبر كند پس از پاك شدن وغسل كردن طواف را بجا آورد.

2 _ آن كه از براى طهارت وبه جا آوردن طواف وقت وسعت نداشته باشد واگر صبر كند كه پس از غسل طواف كند وقوف به عرفات را قبل از غروب روز نهم ذى الحجه درك نمى نمايد در اين صورت حج او به اِفراد مبدل مى شود و پس از حج در صورت تمكن عمره مفرده بر او لازم است.

3 _ عارضه حيض در اثناء طواف رخ دهد در اين صورت چنانچه عارضه بعد از تمام شدن دور چهارم بوده باشد مقدارى كه به جا آورده صحيح است بقيه مناسك عمرهرا به جا آورده، و پس از پاك شدن وغسل كردن بقيه طواف را بجا آورد.

وچنانچه قبل از گذشتن نصف باشد طوافش باطل وحكم او در اين فرض حكم زنى است كه قبل از طواف حائض شود، وچنانچه بعد از گذشتن نصف وقبل از تمام شدن دور چهارم باشد بايد احتياط نمايد ومراعات هر دوحكم در دو مورد گذشته را بنمايد.

4 _ عارضه حيض قبل از طواف و بعد از نماز آن باشد در اين صورت طواف او صحيح است و پس از طهارت بايد دو ركعت نماز طواف را به جا آورد.

مسأله 323 _

زن مستحاضه اگر بخواهد طواف كند بايد تمام افعالى كه براى نماز خواندن از وضوء وغسل وغيرذلك براى او واجب است به جا آورد وبعد از آن مى تواندطواف كند ووضوء مخصوصى وغسل خاصى براى طواف لازم نيست.

اشتراط طواف به طهارت از خبث

شرط دوم از شرائط صحت طواف آن است كه درحال طواف بدن ولباس پاك باشد بنابر احتياط لزومى، پس طواف با نجاست بدن يا لباس باطل است بنابر احتياط وبنابر احوط نجاستهائى كه در نماز از آنها عفو شده است مانند خون كمتر از درهم وخون قروح وجروح در طواف معفو نيست.

مسأله 324 _ در صورتى كه نجس بودن بدن يا لباس خود را در حال طواف نداند وپس از طواف عالم شود طواف او صحيح است وحاجتى به اعاده نيست واگر نماز طواف نيز در اين حالت خوانده شود، صحيح است.

مسأله 325 _ اگر مكلف نجاست بدن يا لباس خودرا نداند ودر اثناء طواف علم به نجاست پيدا كند يا اين كه نجاست در اثناء طواف بر او عارض شود بنابر اظهر طواف را قطع نموده وپس از طهارت بقيه طواف را بجا بياورد وطواف او صحيح است وچنانچه احتياط كند به اعاده طواف به قصد اتمام يا تمام بهتر است.

مسأله 326 _ در صورتى كه مكلف از روى فراموشى طواف ونماز آن را با بدن يا لباس نجس بجا آورد و پس از طواف متذكر شد بنابر احتياط لزومى طواف را اعاده نمايد، اما نماز طواف اعاده آن واجب است.

اشتراط طواف به سَتر عورتشرط سوم از شرائط صحت طواف، ستر عورت است پس طواف بدون آن باطل است، ودر ساتر معتبراست كه غصبى نباشد، بلكه

معتبر است هرچه را كه شخص در حال طواف پوشيده يا حمل نموده مباح باشد،وساير شرائطى كه در لباس مصلى معتبر است، در طواف نيز معتبر خواهد بود همان نحو كه گذشت.

اعتبار ختان در طوافشرط چهارم از شرائط نسبت به مرد ختنه نمودن است پس طواف مرد ختنه نشده باطل است و اظهر ايناست كه اين شرط در صبى مميز نيز در صورتى كه خود احرام را ببندد جارى است واما در صورتى كه طفل مميز نباشد يا آن كه ولى طفل او را احرام بسته باشد ثبوت اينشرط معلوم نيست اگرچه احواط است.

مسأله 327 _ بعضى از فقهاء فرموده اند كه صبى مميز كه خود احرام بسته اگر طواف را بدون ختنه به جا آورد طواف او باطل وپس از بلوغ زن بر او حرام خواهد شد پس در اين صورت لازم است پس از ختنه نمودن در صورتتمكن، طواف نساء را اعاده نمايد ودر صورت عدم تمكن جائز است نائب بگيرد.

واين فرمايش در نظر حقير خالى از اشكال نيست زيرا كسى كه طواف نساء را بدون ختنه انجام دهد، قهراً طواف زيارت را كه قبل از آن است، نيز بدون ختنه انجام داده پس آن طواف هم باطل است وحكم او در اين صورت حكم كسى است طواف زيارت را ترك كرده باشد. وخواهد آمد كه حكم او اين است كه اگر عمدا با علم به حكم يا جهل به آن طواف را ترك كند حج او باطل وبايد اعاده نمايد وبا بطلان حج دليلى نداريم بر باقى بودن احرام بنابراين زن بر او حرام نخواهد شد بلى اگر نسياناً طواف بدون ختنه

به جا آورده باشد چنانچه از مكه كوچ كرده استتواند نائب بگيرد براى طواف زيارت وطواف نساء وقبل از طواف نائب، زن بر او حلال نيست.

اشتراط طواف به قصد قربت

شرط پنجم طواف نيت است وبه اين نحو نيّتمى كند كه براى امتثال فرمان الهى طوافى كه براى من واجب است به جا مى آورم، ولازم نيست در ذهن خود بياورد كه طواف عبارت است از گردش كردن دور خانه خداهفت دور، ولازم است نيت تا آخر طواف باقى باشد پس اگر طواف را بدون قصد قربت بجا آورد، يا آنكه در وسط قصد قربت نداشته باشد، طوافش باطل خواهد بود.

واجبات طواف چند چيز است

1 _ اين كه هفت شوط يعنى هفت دور خانه كعبه را طواف كند، وكمتر از هفت دور كفايت نمى كند، وحكم زياد نمودن خواهد آمد.

2 _ آن كه هفت دور پياپى باشد پس جائز نيست فصل طويل بين آنها و بنابر احتياط لزومى قطع طواف فريضه بدون حاجت دينى يا دنيوى جائز نيست.

بلى در صورتى كه حاجتى باشد جائز است قطع طواف و اما طواف مستحب پس قطع او بدون حاجت نيز جائز است.

3 _ آن كه ابتدا طواف از حجرالاسود باشد و بنابر اظهر كفايت مى كند ابتدا طواف از وسط حجرالاسود يا آخر جزء او باشد ولازم نيست از اول حجرباشد.

ونيز لازم نيست كه اول جزء از بدن در ابتداء طواف محاذى اول جزء حجر باشد به قسمى كه تمام بدن او بر تمام حجر بگذرد ولى احوط رعايت هر دو امر است ودر صورتى كه مكلف بخواهد عمل به احتياط نمايد كافى است اندكى قبل از رسيدن به حجر نيت طواف را چنين كند كه ابتداء طواف از جزء واقعى محاذى حجر بوده وانتهاء آن به همان موضع محاذى باشد ومقدار زيادى از باب مقدمه علميه باشد.

4 _ اين كه

هر دورى به حجرالاسود ختم بنمايد و كفايت مى كند در آن كه ختم كند طواف را به همان موضعى كه ابتداء از آن موضع نموده است پس اگر از اول حجر ابتداء كرده است لازم نيست به آخر حجر ختم نمايد بلكه اگر به اول ختم كند مجزى است.

ودر اينجا نيز اگر مكلف بخواهد احتياط كند چنين قصد مى كند كه آخر هر دور اول دور بعد از آن باشد ودر دور هفتم قدرى زيادتر برود ومقدار زيادى به قصد مقدمه علميه باشد.

5 _ بايد طواف كننده خانه را در جميع حالات طواف در طرف دست چپ خود قرار دهد، ودر صورتى كه دربعضى از اجزاء طواف روى خود را به كعبه نمايد يا پشت بهآن بنمايد ولو به غير اختيار باشد اعاده آن جزء لازم است،و ميزان در تحقق اين مطلب صدق عرفى است پس مختصر انحراف به طرف راست مضرّ نيست، وفرقى نيست دربطلان طواف به غير اين طريق، مثل آن كه خانه در طرف راست قرار گيرد، بين آن كه، عالم باشد، يا جاهل، يا ناسى در جميع صور بايد طواف را اعاده نمايد، و بهتر است كه طواف كننده پيش از رسيدن به حِجْر اسماعيل بدن خود را قدرى به طرف چپ كج كند تا اين كه شانه چپ او از كعبه خارج نشود، وهم چنين پيش از رسيدن به در ديگر حِجر بدن خود را به طرف راست كج كند واين دقت را در دو ركن ديگر نيز اعمال كند.

6 _ آن كه حجر حضرت اسماعيل را داخل مطاف نمايد به اين معنى كه از پشت حجر دور بزند

به نحوى كه دور او وخانه طواف نمايد، پس اگر طورى طواف كرد كه دور آن گردش نكرد وآن بيرون از مطاف قرار گرفت يا آن كه از وسط آن گذشت يعنى از يكى از درهاى حجر داخل و از در ديگر خارج شود طواف او باطل است، چنان چه در يكى از دورها چنين كند خصوص همان دور باطل مى شود، و لازم نيست اعاده بقيه دورهاى طواف.

7 _ آن كه طواف كننده بايد از خانه كعبه و از صفه كوچكى كه در اطراف خانه است وبه شاذروان ناميده مى شود، خارج باشد.

مسأله 328 _ مشهور بين فقهاء اين است كه طواف بايد بين مقام ابراهيم (ع) وخانه خدا باشد يعنى از هر طرف اين مسافت در نظر گرفته شود، ومسافت آن بيست وششذراع ونيم تقدير شده است، و نظر به اين كه حجر اسماعيل داخل مطاف است وخود بيست ذراع است، پس در طرفآن بيش از شش ذراع ونيم نبايد دور شد، ولكن ظاهر اين است كه طواف در دورتر از اين مسافت (بيست وشش ذراع ونيم) نيز كافى باشد خصوصاً براى كسانى كه در اين مسافت نتوانند طواف كنند يا طواف در آن بر آنها مشقتداشته باشد ومراعات احتياط با قدرت وتمكن بهتر و اولى است.

تعدى از مطاف به خارج يا داخل

مسأله 329 _ اگر شخصى در اثناء طواف از محل طواف خارج شده و داخل كعبه شد، چنانچه قبل از تجاوز نصف باشد طواف او باطل مى شود ولازم است آن را اعادهنمايد، وچنانچه بعد از اتمام دور چهارم باشد برگشته و از همانجا كه مطاف خارج شده به جا آورد

و اعاده لازم نيست، وچنانچه بعد از تجاوز نصف وقبل از اتمام دور چهارم، باشد بنابر احتياط طواف اول را تمام كرده و پساز آن آن را اعاده نمايد، ودر احتياط مزبور كفايت مى كند يك طواف كامل به قصد، اعم از اتمام وتمام بجا آورد و معلوم باشد اين تفصيل در طواف فريضه است، و اما درطواف مستحب در تمام صُور اتمام كافى است و لازم نيست اعاده.

مسأله 330 _ اگر شخصى در حال طواف به شاذروان راه رود آن مقدار از طواف محسوب نيست وآن جزء را اعاده نموده و طواف را تمام كند و اعاده لازم نيست.

مسأله 331 _ اگر شخصى در حال طواف داخل حجر اسماعيل شود دورى كه دخول در آن دور بوده باطل مى شود ولازم است آن دور را اعاده نمايد و بالا رفتن دراثناء طواف بر ديوار حجر در حكم داخل شدن در حجر است بنابر احتياط.

مسأله 332 _ اگر شخصى بدون عذر در حال طواف از مطاف خارج شود و از جهت طول مدت موالات عرفيه فوت شود، چنانچه قبل از تجاوز نصف باشد طواف اوباطل است ولازم است آن را اعاده نمايد، وچنان چه خروج از مطاف بعد از اتمام دور چهارم باشد پس از مراجعت طواف اول را تمام نموده واعاده لازم نيست، وچنانچه بعد از تجاوز نصف وقبل از اتمام دور چهارم باشد بنابر احتياط پس از مراجعت طواف اول را تمام نموده واعاده طواف بنمايد ودر احتياط مذكور كافى است يك طواف كامل بهقصد اعم از اتمام وتمام بجا آورد. واگر خروج از مطاف به مقدارى باشد كه فوت موالات نشود يا

آن كه طواف، طواف مستحبى باشد در جميع صور طواف اول را تمام نموده واعاده، مأموريه نيست.

مسأله 333 _ اگر از شخصى در اثناء طواف حدث صادر شود جائز است از مطاف خارج شده براى تجديد طهارت، واگر زن در حال طواف حائض شود واجب است فورا طواف را قطع نموده و از مسجد الحرام خارج شود وتفصيلى كه در مسأله سابقه در طواف گفته شد (كه اگر بعد ازاتمام دور چهارم باشد واجب است اتمام و اگر قبل از تجاوز نصف باشد واجب است اعاده و اگر بعد از تجاوز نصف وقبل از اتمام دور چهارم باشد بنابر احتياط جمع كند بين اتمام و اعاده وچنانچه طواف مستحب باشد در جميع صور اتمام كند) در طواف اين اشخاص جارى است.

مسأله 334 _ اگر در اثناء طواف عارضه اى مانند درد سر ودرد شكم به او رخ داد كه از اتمام طواف مانعشد تفصيلى كه در دو مسأله قبل بيان شد در طواف اينشخص جارى است.

مسأله 335 _ جائز است طواف كننده از براى حاجت خود يا حاجت برادر دينى يا به جهت عيادت مريض از مطاف بيرون رود و بعد از مراجعت اگر طواف مستحبى است يا آن كه بعد از اتمام دور چهارم است طواف اول را تمام نمايد واگر طواف واجبى است وقبل از تجاوز نصف است طواف را از سر بگيرد واگر بعد از تجاوز نصف وقبل از اتمام دور چهارم است پس از رجوع بنابر احتياط طواف اول را اتمام و پس از آن اعاده نمايد.

مسأله 336 _ اگر مشغول طواف است ووقت نماز داخل شود جائز است قطع طواف

نمايد ونماز بخواند و پس از اتمام شدن نماز همان طواف اول را تمام نمايد واعاده لازم نيست ولو يك دور از طواف يا كمتر به جا آورده باشد.

مسأله 337 _ جائز است خروج از مطاف به جهت ازاله نجاست از لباس يا از بدن وپس از مراجعت طواف اول را اتمام نموده و اعاده لازم نيست.

بيان حكم نقصان طواف

مسأله 338 _ اگر شخصى عمداً طواف را تمام نكرد وكمتر از هفت دور به جا آورد طواف او باطل است بلى چنانچه از مطاف خارج نشده وموالات عرفيه هم باقى باشد جائز است كه آن طواف را تمام نمايد وحكم خروج از مطاف بدون عذر وبا عذر بيان شد.

مسأله 339 _ اگر شخصى سهواً طواف خود را كمتر از هفت دور به جا آورد در آن چند صورت است:

1 _ اين كه موالات باقى باشد واز مطاف خارج نشده باشد در اين صورت آنچه باقى مانده، بجا آورد و طواف او صحيح است.

2 _ آن كه متذكر نشود مگر بعد از شروع در سعى بين صفا ومروه در اين صورت نيز آنچه باقى مانده، به جا آورد وطواف او صحيح است ودر صورتى كه خود متمكن نباشد ولو به جهت اين كه به شهر خود برگشته باشد نائب بگيرد.

3 _ آن كه متذكر شود قبل از شروع در سعى وبعد ازفوت موالات يا خروج از مطاف در اين صورت چنانچه از نصف تجاوز نكرده باشد اصل طواف را اعاده نمايد، وچنانچه دور چهارم تمام شده باشد طواف اول را تمام كند واعاده لازم نيست، وچنانچه بعد از تجاوز از نصف وقبل از اتمام دور چهارم باشد بنابر

احتياط طواف اول را اتمام وپس از آن اعاده نمايد.

حكم زياد نمودن در طواف

مسأله 340 _ اگر عدد اشوط (شوط يعنى دور) بيش از هفت شد در آن چند صورت خواهد بود.

1 _ آن كه مقدار زائد را به قصد جزئيت طواف به جا نياورد بلكه بدون قصد يا به قصد امر ديگرى اتيان كرده است در اين صورت طواف او صحيح است ومقدار زيادى بطلان نمى گردد وحرام هم نيست.

2 _ آن كه مقدار زائد را به قصد جزئيت همين طواف به جا آورد در اين صورت طواف او باطل وخود عمل حرام است، اعم از اين كه از ابتداء طواف يا در اثناء آن يا بعد ازتمام شدن قصد جزئيت زيادى را بنمايد.

3 _ آن كه مقدار جائز را به قصد طواف ديگر به جا آورد و آن را نيز به اتمام برساند حكم اين صورت بعداً بيان خواهد شد.

4 _ آن كه مقدار جائز را به قصد طواف ديگر بجا آوردواو را تمام نكند در اين صورت نيز طواف او صحيح است.

مسأله 341 _ زيادى در طواف مستحبى موجب بطلان آن نخواهد شد.

مسأله 342 _ اگر كسى از روى سهو بيش از هفت دور طواف كند، اگر آن مقدار زائد مقدارى از يك دور باشدكه هنوز به ركن عراقى (كه نقطه معينى است) نرسيده آن دور را قطع نمايد وعمل او صحيح است، واگر بعد از رسيدن به آن باشد مكلف مى تواند او را قطع نمايد ولى مستحب است آن را تا هفت دور ديگر تمام نمايد ويك طواف كاملمستحبى خواهد بود، ودر صورت تمام كردن بايد نماز طواف واجب را قبل از سعى

و نماز طواف مستحب را بعد از سعى به جا آورد.

حكم قران بين دو طوافمسأله 343 _ اگر كسى دو طواف را پشت سرهم بدون اين كه بعد از طواف اول نماز آن را بخواند به جا آورد،در آن چند صورت است:

1 _ آن كه هر دو طواف واجب باشند در اين صورت اظهر بطلان هر دو طواف است.

2 _ آن كه هر دو مستحب باشند در اين صورت هر دوطواف صحيح است وحرام هم نيست.

3 _ آن كه يكى واجب وديگرى مستحب باشد در اينصورت نيز بنابر اظهر هر دو طواف صحيح است.

4 _ آن كه در طواف اول سهواً يك دور يا بيشتر اضافه نمايد در اين صورت مستحب است زيادى را تا هفت دور تمام كند به نحوى كه در مسأله قبل بيان شد.

حكم شك در طواف

مسأله 344 _ اگر مكلف در صحت وفساد آنچه اتيان كرده است از هفت دور شك كند بنا بگذارد بر صحت واگر شك در عدد آنها بنمايد بعد از فراغ وتجاوز از محل مثل اين كه در حال نماز طواف باشد وشك كند يا آن كه بعد از اتيان به منافى ولو فصل طويل يا بعد از اعتقاد به تمام شك نمايد طواف او محكوم به صحت است اعم از اين كه شك در زيادت باشد يا شك در نقصان.

مسأله 345 _ اگر مكلف به آوردن هفت دور يقين داشته باشد وشك در زيادتى بنمايد مثل اين كه در دورى كه تمام كرده احتمال بدهد كه دور هشتم باشد به اين شكاعتناء ننمايد وطواف او صحيح است.

مسأله 346 _ اگر قبل از تمام شدن دور شك كند كه

دور هفتم است يا هشتم بنابر اظهر طواف او باطل است.

مسأله 347 _ اگر كسى شك كند در عدد هفت دور بدون احراز دور هفتم. مثل اين كه شك كند شش دور به جا آورده يا هفت دور يا شك كند در عدد دورهاى سابقه مثل اين كه شك كند دو دور به جا آورده يا سه دور يا شك در زيادى وكمى هر دو بنمايد مثل اين كه شك كند شش دوريا هشت دور بجا آورده يا شك او بين شش وهفت وهشت باشد در جميع اين صور طواف او باطل است.

مسأله 348 _ حكم بطلان طواف در مواردى كهشك در نقصان بنمايد كه بيان شد در طواف واجب است ولى اگر طواف مستحبى باشد در تمام آن موارد مى تواند بنا بگذارد بر اقل وتمام كند طواف را وطواف محكوم به صحت است ومى تواند بنابر اكثر بگذارد. احكام طواف

مسأله 349 _ اگر كسى عمدا با علم به حكم طواف را ترك نمايد وتدارك آن تا پيش از وقوف به عرفات ممكن نشد، عمره او باطل خواهد شد وسال ديگر بايد حج به جا آورد، وبنابر احتياط واجب بايد اِفراد نمايد.

وهمچنين اگر عمداً طواف حج را ترك نمود و تا آخر ذى الحجه تدارك ننمود حجش باطل وسال آينده بايد حج به جا آورد.

واما در عمره مفرده چون وقتش مادام العمر است پس باطل نمى شود وبايد طواف وما بعد آن را اتيان كند.

مسأله 350 _ اين احكام در عالم گفته شددر جاهل نيز جارى است به علاوه يك شتر كفاره لازم است.

مسأله 351 _ اگر كسى از روى فراموشى طواف راترك كند

ومحل تدارك آن گذشته باشد عمره وحج اوصحيح است، و در صورت تمكن خودش بايد طواف راقضاء نمايد، واگر كوچ كرده است از مكه وبرگشتن براى اوممكن است ودشوار نيست بايد برگردد وطواف را قضاءكند، ودر برگشتن لازم نيست ثانياً محرم شود، واگر برگشتن متعذر يا دشوار است، بايد براى تدارك طواف نائب بگيرد.

واگر خود طواف را قضاء نموده بايد سعى را بعد ازطواف اعاده نمايد واگر نائبش قضاء كرد بايد بعد از طواف سعى را نيز به جا آورد.

مسأله 352 _ اگر كسى طواف را فراموش كرد و بعد از اتمام نمودن اعمال حج با زن خود نزديكى نمود چنانچه اين مقاربت بعد از تذكر فراموش شدن طواف باشد بايديك شتر به عنوان كفاره قربانى كند واگر قبل از تذكر باشد،چيزى واجب نيست.

مسأله 353 _ اگر كسى طواف را فراموش كرد و مرد و به جا نياورد لازم است بر ولى او خودش يا نائب گرفته قضاء نمايد طواف فوت شده را.

مسأله 354 _ در صورتى كه مكلف در اثر مرض ياشكستگى ومانند آن از طواف مباشرتا متمكن نباشد، لازم است در صورت امكان او را طواف دهند به نحوى كهپاهايش به زمين كشيده شود، واگر به اين نحو ممكن نيست به كمك ديگرى ولو به اين كه به دوش گرفتن او باشد،طواف نمايد واگر از آن هم تمكن نداشته باشد براى طواف نائب بگيرد ونسبت به نماز طواف اگر خود تمكن آن را داشت، به جا بياورد واگر تمكن نداشت، نماز را نيز نائب به جا آورد، ودر تمام صور حج او درست است، اما اگر عدم تمكن از حيث حيض يا نفاس

باشد حكم آن در شرائط طواف مفصلاً بيان شد.

نماز طواف

واجب سوم از وواجبات عمره تمتع دو ركعت نماز طواف است، وكيفيت آن مانند كيفيت نماز صبح است،اين نماز را بايد پشت مقام ابراهيم بجا آورد، ودر صورتتمكن بايد نزديك مقام باشد واگر تمكن نداشت، به واسطه ازدحام ووقت هم ضيق بود مى تواند دورتر به جا آورد، ولى بايد پشت مقام باشد، ودر دو طرف راست و چپ نمى تواند بجا آورد اين حكم اختصاص به طواف واجب دارد، اما طواف مستحب پس نماز آن را در حالت اختيار نيزدر تمام جاهاى مسجد مى توان بجا آورد.

مسأله 355 _ بنابراظهر بايد نماز طواف را بعد از طواف فورا بجا آورد يعنى بين طواف ونماز آن عرفاً فاصله نباشد.

مسأله 356 _ اگر كسى عمداً با علم به حكم نماز طواف را ترك نمايد عمره وحج او باطل نخواهد شد، فقط خلاف شرع كرده و بايد برگردد به مقام وپشت آن نماز راقضاء نمايد، واگر مرد و به جا نياورد، ولى ميت خود يا نائبى گرفته قضاء نمايد.

مسأله 357 _ اگر كسى نماز طواف را فراموش نموده و قبل از بيرون رفتن از مكه متذكر شد لازم است برگشته و نماز را به جا آورد، واگر تمكن نداشته باشد بايد نائب بگيردونائب به جا آورد، واگر از مكه بيرون رفته مخير است، بين آن كه خودش برگردد ونماز را به جا آورد نزد مقام، وبين آن كه نائب بگيرد كه نماز را نزد مقام به جا آورد، و بين آن كه هر جا كه متذكر شد همانجا نماز را بجا آورد ولى بنابر احتياط درصورت تمكن و

دشوار نبودن، خود برگردد ودر مقام نماز به جا آورد بلكه اين احتياط ترك نشود، وظاهر اين است كه اعاده سعى لازم نيست.

مسأله 358 _ اگر كسى از روى جهل به حكم نماز طواف را ترك نمود حكم او حكم كسى است كه از روى فراموشى ترك كرده باشد.

مسأله 359 _ كسى كه واجبات نماز طواف را ازقرائت وغير آن نداند واز روى جهل نماز را فاسد به جا آورد، عمره وحج او باطل نمى شود، ولى قطع نظر ازاين كه خلاف شرع نموده بايد پس از ياد گرفتن مسائل خود برگردد ونماز را نزد مقام به جا آورد، واگر بميرد قضاء آن بر ولى واجب است، به اين معنى كه حكم اين نماز حكم سائر نمازهائى است كه از ميت فوت شده است.

مسأله 360 _ اگر شخصى از روى مسامحه قرائت حمد وسوره را تصحيح نكرده به مكه مشرف شد ودر آنجا از تصحيح آن متمكن نشد، احتياط آن است كه خود بهمقدار ميسور نماز را به جا آورد، پس از آن نماز را باجماعت رجاءً به جا آورد، و بعد از آن براى نماز نائب بگيرد،و بعد از تصحيح خود برگردد و به جا آورد واگر مرد، ولىّ او آن را قضاء نمايد ولى اگر كسى مقصر در تصحيح كردن نبود، همان مقدار كه مى تواند نماز را به جا آورد، كافى است.

وجوب سعى

واجب چهارم از واجبات عمره تمتع سعى بين صفا ومروه است، وخود يكى از اركان است كه اگر عمداً ترك شود، حج باطل خواهد شد خواه علم به حكم داشته يا جاهل به حكم باشد.

مسأله 361 _ سعى بايد بعد

از طواف ونماز طواف به جا آورده شود، واگر پيش از طواف يا نماز آن به جا آوردهشود، لازم است بعد از آنها اعاده شود، وحكم كسى كه طواف را فراموش كند وبعد از سعى يادش بيايد پيشتر گفته شد.

مسأله 362 _ نيّت در سعى معتبر است به اين معنىكه اگر در عمره است، به نيت عمره واگر در حج است، به نيت حج قربة الى الله بجا آورده شود.

سعى يعنى چه؟

رفت وآمد بين صفا و مروه را سعى گويند صفا در يك طرف ومروه در طرف ديگر قرار دارد رفتن از اول جزء از صفا به مروه را يك شوط گويند وهمچنين برگشتن از اولجزء مروه به صفا يك شوط است وتمام سعى هفت شوط است.

واجبات سعى وشرائط آن چند چيز است: 1 _ نيت، كيفيت آن چنين است: (سعى مى نمايم هفتمرتبه ميان صفا و مروه در فرض عمره تمتع به جهت فرمان الهى) واگر قصد كند كه سعى واجب را به جهت فرمان الهى به جا مى آورم كفايت مى كند.

2 _ آن كه ابتداء سعى از صفا باشد پس اگر از مروه شروع كند، باطل است وفقهاء فرموده اند ابتداء سعى ازصفا در هر مرتبه بايد به اين نحو باشد كه عقب پا را بچسباندبه صفا ودر برگشتن انگشتان پا را به او بچسباند كه تمام مسافت بين صفا ومروه را سعى نمايد، واين قول احوط است، و بالا رفتن چهار پله در رفتن وبرگشتن لازم نيست اگر چه احوط است، و در صورتى بالا رفتن از پله ها چسباندن پا لازم نيست قطعاً.

3 _ ختم سعى به مروه بنمايد، در

اين جا نيز فقهاء فرموده اند در هر دفعه كه به مروه مى رسد انگشتان پا را به آن بچسباند ودر برگشتن پشت پا را به آن بچسباند واين قول احوط است و بالا رفتن از پله ها لازم نيست واگر بالا رفت چسباندن قطعا واجب نيست.

4 _ لازم است سعى هفت مرتبه باشد، يعنى سعى ازصفا را به مروه را يكى حساب كند ودومى سعى از مروه به صفا است وبه همين نحو تا هفت دفعه تمام شود ومرتبهّ هفتم در مروه ختم خواهد شد.

5 _ بايد سعى را پس از طواف ونماز آن به جا آورد و تقديم آن بر طواف ونماز آن جائز نيست واگر از روى فراموشى يا جهل به حكم، سعى را بر طواف مقدم داشت لازم سعى را پس از طواف اعاده نمايد وحكم تقديم سعى بر نماز طواف در نماز طواف گذشت.

6 _ بايد سعى بين دو كوه واقع شود، پس اگر سعىكند روى عمارتى كه در اين زمان بالاى دو كوه ساخته شده است، صحيح نيست.

7 _ آن كه رفت وآمد ميان صفا ومروه بايد از راه متعارف باشد بنابراين اگر از راه مسجد الحرام يا سوق اليل يا راه ديگر برود يا بازگشت نمايد، كفايت نمى كند.

بلى لازم نيست سعى به خط مستقيم باشد.

8 _ در وقت رفتن از صفا به مروه بايد متوجه به مروهباشد، ودر وقت برگشتن از مروه بايد متوجه صفا باشد،پس اگر در رفتن يا برگشتن به پشت سر توجه كند كفايت نخواهد كرد، بلى التفات به راست وچپ بلكه التفات بهپشت سر مانعى ندارد.

مسأله 363 _ در صحت سعى طهارت از

حدَث وخبث، و ستر عورت شرط نيست ولى اولى مراعاة طهارت از حدث است.

مسأله 364 _ مكلف مى تواند از براى استراحت در صفا يا در مروه يا بين صفا ومروه بنشيند اگرچه احوط تركنشستن در ميان صفا ومروه است.

احكام سعى

مسأله 365 _ اگر شخصى عمدا با علم به حكم يا از جهت جهل به حكم سعى را ترك كرد چنانچه تدارك در عمره تمتع تا زمان وقوف به عرفات ودر حج تا آخرذى الحجه ممكن است بايد تدارك نمايد، والا حج او باطل وبايد سال آينده حج به جا آورد، وبنابر احتياط واجب اگرترك نموده در عمره تمتع، حج او به حج افرادمبدّلشود.

مسأله 366 _ اگر كسى سعى را از روى فراموشى ترك نموده چنانچه از مكه كوچ ننموده بايد خودش سعى رابه جا آورد، واگر متمكن نباشد، نائب گرفته او به جا آورد، واگركوچ كرده، در صورت تمكن وعدم دشوارى بنابر احتياط واجب خودش بايد برگردد وسعى را بجا آورد، ودرصورت عدم تمكن يا دشوارى ولو به اين كه به وطن خود رسيده وبرگشتن طبعاً مشقتى دارد مى تواند نائب بگيرد ونائب آن را به جا آورد.

مسأله 367 _ شخصى كه در اثر پيرى يا مرض ازسعى مباشرتاً متمكن نباشد ولو به سوار شدن به مركبى،لازم است در صورت امكان به كمك نمودن ديگرى ولو اينكه به دوش او باشد سعى نمايد، واگر از آن هم تمكن نداشته باشد، نائب بگيرد ودر هر دو صورت حج او صحيحاست.

مسأله 368 _ اگر شخصى عمداً سعى را بيش از هفت مرتبه بنمايد سعى او باطل خواهد شد، اعم از اين كه از اول قصد زيادى

داشته باشد يا در اثناء باشد يا بعد ازتمام شدن هفت مرتبه، بلى اگر زيادى را به قصد اين كه جزء سعى باشد نياورد باطل نخواهد شد.

مسأله 369 _ اگر شخصى از روى فراموشى سعى را بيش از هفت مرتبه آورد سعى او باطل نمى شود، و چنانچه كمتر از يك مرتبه آورده باشد از زيادى بايد صرفنظر نمايد، و اگر يك مرتبه كامل آورده، مستحب است شش مرتبه ديگر بجا آورد تا آنكه يك سعى كامل بشود، و چنانچه بيش از يك مرتبه آورده است رجاءّ تمام نمايد سعى دوم را و مى تواند صرفنظر از زيادى بنمايد و در جميع صور سعى او محكوم به صحت است.

مسأله 370 _ اگر از هفت مرتبهبجا آورد، در آن دو صورت است.

1 _ آن كه نقصان عمدى باشد با علم به حكم يا جهل به آن در اين صورت چنانچه تا موقف عرفات در عمره تمتع و تا آخر ذى الحجه در حج آن، تدارك ممكن است بايد باقى مانده را به جا بياورد و چنانچه تدارك ممكن نيست حج او باطل وسال آينده بايد به جا آورد، وبنابر احتياط واجب حج او مبدل به حج اِفراد مى شود در صورتى كه نقصان در سعىعمره باشد.

2 _ آن كه نقصان سهوى باشد در اين صورت چنانچه از مكه كوچ نكرده باشد ومتذكر شود بايد خودش باقى مانده را به جا آورد، وچنانچه از مكه كوچ كرده است برفرض تمكن ودشوار نبودن هر وقتى كه متذكر شد، خودش به جا آورد بقيه را و بر فرض عدم تمكن يا دشوارى ولو به اين كه به شهر خود

برگشته باشد نائب بگيرد ونائب همان باقى مانده را اتيان كند وكافى است، وبنابر احتياط نائب سعى تمام به جا آورد وچنين قصد كند آنچه در ذمه منوب عنه است بجا مى آورم اعم از اين كه واجب هفت مرتبه باشد يا خصوص مقدارى كه متمم سعى او است و زايد لغو باشد ودر اين حكم فرقى نيست بين آن كه فراموشى قبل از تمام شدن شوط چهارم باشد يا بعد از آن.

مسأله 371 _ اگر كسى يك مرتبه از سعى را فراموش كند و به اعتقاد آن كه سعى او تمام است بعد از تقصير با زن مقاربت بنمايد ويا آن كه ناخن هاى خود را بگيرد بايد به عنوان كفاره يك گاو بكشد.

مسأله 372 _ قطع سعى براى غرضى يا بدون غرض مانعى ندارد، وچنانچه قطع نمود او را لازم نيست پس از مراجعت به مسعى، سعى را اعاده نمايد بلكه كافى است همان مقدار كه باقى مانده است به جا بياورد ولو فصل طويل هم شده باشد.

حكم شك در سعى

مسأله 373 _ اگر كسى شك در عدد دفعات نمايد چنانچه شك در زيادى باشد مثل اين كه شك نمايد اين مرتبه كه تمام شده هفتمى است يا نهمى، سعى او محكومبه صحت است.

و چنان چه شك در نقيصه باشد مثل اين كه شك كند بين پنج و هفت يا در اثناء باشد شك كند اين مرتبه هفتم است يا نهم، سعى او محكوم به بطلان است چه آن كه شك او بعد از فراغ از عمل باشد يا قبل از فراغ بعد از تقصير باشديا قبل از آن در جميع صور بايد سعى را

اعاده نمايد.

تقصير

واجب پنجم از واجبات عمره تمتع تقصير است،معنى تقصير اين است كه مكلف قدرى از موى سر يا ريش يا سبيل خود را با مقراض يا غير آن ولو با دندان بگيرد.

مسأله 374 _ در محل شدن از عمره تمتع تقيرمتعين است، و تراشيدن موى سر كفايت نمى كند، بلكه بنابر احتياط وجوبى حرام است سر تراشيدن يك گوسفند قربانى كند ولى بنابراظهر واجب نيست.

مسأله 375 _ واجب است تقصير را بعد از فراغ از سعى به جا آورد و قبل از آن مشروع نيست بلكه تقديم تقصير بر آن موجب كفاره است وبايد يك گاو قربانى كند.

مسأله 376 _ اگر شخصى عمداً تقصير را ترك نمود تا آن كه با احرام حج محرم شد عمره تمتع او باطل است و حج او مبدل به اِفراد مى شود وبعد از آن لازم است عمره مفرده را بجا آورد واحوط آن است كه در سال آينده حج را اعاده نمايد.

مسأله 377 _ اگر شخصى از روى فراموشى تقصير را ترك نمود تا آن كه با احرام حج محرم شد عمره صحيح است وبنابر احتياط يك گوسفند قربانى كند.

مسأله 378 _ تمام چيزهائى كه به جهت احرام برمحرم حرام شده بود، پس از تقصير حلال مى شود حتى سر تراشيدن.

قسمت دوم حج تمتع

در گذشته بيان شد كه واجبات حج تمتع سيزده است كما اين كه شرائط آن در همان جا ذكر شد ونيز بيانكرديم كه كسى كه اعمال عمره تمتع را به جا آورد جائز نيست از مكه معظمه بدون احرام حج خارج شود مگر دو دسته رجوع شود به مبحث اقسام حج اول رساله.

احرام حج

واجب اول از واجبات حج تمتع احرام است، و واجبات وتروك آن به همان كيفيت است كه در احرام عمره ذكر شد، ونيت آن چنين است احرام مى بندم در حج تمتع براى اعمال حج به قصد فرمان الهى، ودر مبحث بيانكرديم حقيقت احرام ووجوب تلبيه ومحل گفتن آن و موضع قطع تلبيه را.

مسأله 379 _ در مبحث مواقيت گفتيم كه احرام حج بايد از مكه باشد ومكلف مخير است از هر جاى مكه كه بخواهد احرام ببندد بلى افضل مسجد است وافضل مواضع مسجد، مقام ابراهيم يا حجر اسماعيل است.

مسأله 380 _ وقت احرام حج پس از اعمال عمره است وافضل اوقات آن روز ترويه است يعنى هشتم ذى الحجه، وجائز است احرام حج را تا سه روز پيش از ترويه مقدم بدارد خصوصاً نسبت به پيرمرد ومريض كه ترس از ازدحام داشته باشند واز اين جهت پيش از مردمبيرون روند، ولى غير معذروين بنابر احتياط مقدم ندارد احرام را به روز ترويه، وجائز است تأخير آن از روز ترويه تا آن كه وقت وقوف به عرفات فوت نشود.

مسأله 381 _ اگر كسى از روى جهل يا فراموشى احرام حج را ترك نمود تا از مكه خارج شد در آن چندصورت است:

1 _ آن كه قبل از عرفات متذكر شود، در

اين صورت اگر تمكن دارد بايد برگردد واز مكه احرام ببندد واگر تمكنندارد به جهت ضيق وقت يا عذر ديگر از همان موضع تذكر احرام ببندد.

2 _ آن كه تذكر در عرفات يا مشعر يا بعد از افاضه ازمشعر باشد در اين صورت مى تواند از همان جا كه متذكر شده احرام ببندد وبرگشتن به مكه لازم نيست ولو تمكن داشتهباشد.

3 _ آن كه تذكر

بعد از تمام شدن اعمال حج باشددر اين صورت حج او صحيح است.

مسأله 382 _ اگر شخصى با علم وعمد احرام حج را ترك نمود چنانچه تا زمان وقوف به عرفات تدارك آن ممكن باشد بايد تدارك نمايد واگر تا زمان وقوف به عرفات ممكن نشد، حج او باطل است ولازم است در سال آينده قضاء نمايد.

وقوف به عرفات

واجب دوم از واجبات حج تمتع وقوف به عرفات است عرفات نام محل مخصوصى است كه در چهار فرسخى مكه است، ومراد وقوف بودن در آن جا است چه سواره، چه پياده، ساكن يا متحرك، ايستاده يا نشسته ياخوابيده در اين وقوف قصد قربت معتبر است.

مسأله 383 _ بايد وقوف از روى اختيار مكلف باشد پس اگر در مجموع مدت بيهوش بود وقوف او باطلاست، وهمچنين اگر خواب بود بدون آن كه قبلا نيت وقوف كرده باشد.

مسأله 384 _ براى شخص مختار زمان وقوف به عرفات از اول ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب شرعى است اگر چه مقدارى از اول وقت را اگر قبل از عرفات مشغول به مقدمات مستحبه از قبيل غسل ونماز باشد مانعى ندارد، بلكه تأخير تا يك ساعت بعد از ظهر تقريبا مطلقا جائز است، ووقوف در

اين مدت اگر چه واجب است ولى از اركان نيست يعنى اگر مكلف در بعضى از اين مدت ترك وقوف نمايد مرتكب حرام شده ولى حج او باطل نيست، بلى وقوف فى الجمله ما بين يك ساعت بعد از ظهرتقريبا وغروب شرعى از اركان است پس اگر در صورت اختيار در تمام اين مدت هيچ وقوف ننمايد حج او فاسد است.

مسأله 385 _ اگر مكلف در وقت مزبور كه وقت اختيارى است متمكن از وقوف نشد يا فراموش نمود يا جاهل غير مقصر بود، لازم است در شب عيد مقدارى از اول شب تا طلوع فجر وقوف نمايد واين وقت را وقت اضطرارى مى نامند.

وچنانچه وقوف نمود حج او صحيح است وچنان چه متمكن از وقوف در وقت اضطرارى بود وعمدا وقوف ننمود حج او باطل است.

مسأله 386 _ بر شخصى كه متمكن از وقوف اختيارى نبود واجب است وقوف اضطرارى در صورتى كه بداند كه اگر وقوف اضطرارى بنمايد درك وقوف اختيارىمشعر را مى نمايد والا واجب نيست.

مسأله 387 _ اگر كسى متمكن از وقوف اضطرارى نشد يا فراموش كرد تا طلوع فجر وقوف به مشعر مجزى است وحج او صحيح است.

مسأله 388 _ شخص مختار كه واجب است از اول ظهر تا يك ساعت بعد از ظهر تا در غروب در عرفات بماند اگر با علم وعمد پيش از غروب از آنجا كوچ كند حج اوصحيح است ولى معصيت كرده وبايد برگردد وواجب است در منى در روز عيد يك شتر در راه خدا نحر كند، واگراز اين كفاره متمكن نشد بايد هيجده روز روزه بگيرد در مكه يا در راه يا در

منزل خود پس از مراجعت ودر وجوب كفاره فرقى نيست بين آن كه برگردد قبل از غروب آفتاب به عرفات يا برنگردد در هر دو صورت كفاره واجب است.

مسأله 389 _ اگر مكلف از جهت فراموشى يا جهل به حكم پيش از غروب، از عرفات كوچ كند بايد پس از علم يا تذكر به عرفات برگردد وكفاره بر او واجب نيست ولو پس از علم وتذكر برنگردد به عرفات.

مسأله 390 _ اگر چه شبهه نيست در اين كه دعا وذكر در حال وقوف به عرفات از مستحبات اكيده است ولى فتواى بعضى از فقهاء به وجوب دعا و بعضى ديگر به وجوب صلوات بر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وذكر ضعيف است.

پس اگر در تمام مدت وقوف هيچ عمل عبادى انجام ندهد حج او صحيح است ومعصيت هم نكرده است.

مسأله 391 _ هرگاه اول ماه نزد قاضى اهل تسنن ثابت شد وبر طبق آن حكم نمود، در نزد شيعه ثابت نشد يا ثابت شد كه اول ماه نيست در آن جا چند صورت است:

1 _ راهى براى متابعت نكردن نباشد واگر بخواهد مخالفت نمايد ولو به اين كه روز بعد مقدارى از وقوف كهركن است به جا آورد خوف تلف نفس يا قطع عضوى ازاعضاء يا از بين رفتن آن بشود در اين صورت واجب است متابعت، ومخالفت آنان حرام است واگر وقوف آنان وقوف نمايد حج او صحيح و احتياج به اعاده ندارد و اگر مخالفت نمايد و در آن روز ننمايد روز بعد وقوف كند حج او باطل است.

2 _ راهى براى متابعت نكردن نباشد وبر مخالفت با آنان محذورى كه گذشت مترتب

نشود ولى ممكن است ضررى به او برسانند يا در مشقت و زحمت بيافتد در اينصورت اگر تبعيّت نمايد حج او صحيح واحتياج به اعاده نيست واگر مخالفت هم نمايد حجش صحيح است.

3 _ راهى براى متابعت كردن دارد و چنانچه مخالفت نمايد هيچگونه ضرر واذيّتى متوجه خودش و بقيه شيعه نمى شود، در اين صورت جائز نيست متابعت نمايد و اگر تبعيّت نمود واحتياط نكرد حجش باطل است

4 _ نتواند مخالفت نمايد و به درك وقوف اختيارى عرفه ولى از وقوف اضطرارى آن مانعى نباشد در اين صورت اگر تبعيت نمايد حجش صحيح است.

وقوف در مزدلفه

واجب سوم از واجبات حج تمتع از وقوف در مزدلفهاست (ومزدلفه نام جائى است كه مشعر الحرام هم مى نامند) وزمان وقوف كه مراد بودن در آن محل است به اختلاف مكلفين مختلف است، براى مرد مختار زمان وقوف روز عيد قربان از طلوع فجر تا طلوع خورشيد است، بلكه اگر اواخر وقت هم به مزدلفه برود واجب را به جا آورده است ولى زودتر از طلوع شمس نبايد از وادى محسر كه حدود مزدلفه است كوچ بنمايد پس مكلف مى تواند ديرتر ازطلوع فجر برود به مزدلفه ولى نمى تواند زودتر از طلوع شمس از آن حدود خارج شود.

و زمان وقوف براى زنان وصاحبان عذر وضعفاء از مردان وكسانى كه كار ضرورى داشته باشند شب عيد قربان تا طلوع شمس است ولازم نيست تمام شب را بمانند بلكه مقدارى از آن را اگر وقوف نمايند كافى است.

وزمان وقوف براى كسانى كه وظيفه شان وقوف دريكى از دو وقت گذشته است ولى به واسطه ضرورت وقوف ننمودند از اول طلوع

آفتاب تا ظهر روز عيد است همين قدر كه مقدارى از اين وقت را وقوف نمايند واجب را به جا آورده اند.

مسأله 392 _ كسى كه عالماً عامداً مختارا وقوف به مزدلفه را ترك نمايد حج او باطل است ولو وقوف به عرفه نموده باشد ويك شتر كفاره هم بر او واجب مى شود.

مسأله 393 _ اگر مكلف از عرفات كوچ كرد وبه مزدلفه آمد واجب نيست ماندن شب در مزدلفه ولو تمكن از ماندن داشته باشد.

مسأله 394 _ معتبر است در وقوف به مزدلفه كه وقوف را به قصد امتثال فرمان خداوند به جا آورد و لازم نيست قصد نمايد وقوف براى حجة الاسلام است يا غير آن همين قدر كه قصد نمايد وقوفى كه امر به او شده است كفايت مى كند.

مسأله 395 _ شخصى كه وظيفه اش وقوف در بين الطلوعين است اگر شب را در مزدلفه وقوف نموده وقبل از طلوع فجر از آنجا كوچ كند چنان چه از روى علم وعمد باشد حج او باطل ويك گوسفند كفاره بايد بدهد وچنان چه از روى جهل باشد حجش صحيح است ولى يك گوسفند كفاره بر او واجب است.

اختلاف حال مكلف از جهت ادراكوقوفين

از مطالب گذشته معلوم شد كه براى عرفات دو وقوف است اختيارى واضطرارى، وبراى مزدلفه سه وقوف است دو اضطرارى، شب عيد، وروز عيد، يك اختيارىبين الطلوعين روز عيد، ووظيفه محرم بر حسب درك وقوفين يا يكى از آنها اختلاف دارد زيرا در آن چند صورت است:

صورت اول آن كه مكلف اختيارى عرفه را درك نمايد و وقوف به مزدلفه را مطلقا ترك كند در اين صورت چنان چه ترك وقوف به مزدلفه

از روى علم وعمد باشد حج او باطلوسال آينده بايد حج نمايد، در صورتى كه حج بر او واجبباشد ويك شتر كفاره بر او واجب است، وچنان چه ترك وقوف از روى جهل باشد حج او صحيح وظاهرا يك گوسفند كفاره واجب است، وچنان چه از روى نسيان واضطرار باشد حجش صحيح است وچيزى بر او نيست.

مسأله 396 _

شخصى كه عن علم وعمد وقوف راترك كند بقيه اعمال حج را لازم نيست بجا آورد بلكه بايد عدول كند به عمره مفرده و با همان احرام كه بسته است براى حج عمره مفرده به جا آورد وبعد از آن از احرام خارج شود.

صورت دوم فقط اضطرارى عرفه را درك نمايد چنين شخصى حج او باطل و بايد به همان احرام كه براى حج بسته بوده عمره مفرده به جا آورد وبعد از آن از احرام خارجشود، ودرصورتى كه حج واجب بوده وترك وقوف به مزدلفه عمدى باشد سال آينده واجب است حج به جا آورد و اگر عمدى نبوده وجوب حج در سال آينده منوط است بهبقاء شرط وجوب.

صورت سوم آن كه اختيارى مشعر را كه بين الطلوعين است درك نمايد، در اين صورت اگر ترك وقوف به عرفه عمدى باشد حجش باطل وبايد عدول كند عمره مفرده به نحوى كه گذشت واگر غير عمدى باشد حج او صحيح است.

صورت چهارم شب عيد مزدلفه را فقط درك نمايددر اين صورت اگر محرم زن باشد يا مرد معذور ومريضحجش صحيح است واگر مرد مختار غير معذور باشدحجش باطل است وبايد عدول كند با همان احرم به عمره مفرده.

صورت ششم آن كه درك نمايد وقوف اختيارى هر كدام

از عرفات و مزدلفه را در اين صورت حج صحيح است وچيزى بر او نيست.

صورت هفتم آن كه درك نمايد اختيارى عرفه با وقوف شب مزدلفه را در اين صورت چنانچه محرم زن يا مرد معذور باشد حجش صحيح است بلا اشكال، واگر مرد غير معذور باشد گر چه حجش صحيح است، ولى يك گوسفند كفاره بر او ثابت است.

صورت هشتم آن كه درك كند وقوف اختيارى عرفه را با وقوف روز عيد مزدلفه در اين صورت، چنان چه ترك اختيارى مزدلفه از روى علم وعمد باشد حجش باطلوبايد عدول نمايد به عمره مفرده، وچنان چه ترك اختيارى مزدلفه از روى اضطرار باشد حجش صحيح است و چيزى بر او نيست.

صورت نهم آن كه وقوف اضطرارى عرفه را درك نمايد با وقوف در شب در مزدلفه در اين صورت اگر ترك وقوف اختيارى عرفه عمدى و اختيارى باشد حجش باطلوالا حجش صحيح است، و در صورت بطلان حج بايد عدول نمايد به عمره مفرده.

صورت دهم آن كه موقوف اضطرارى عرفه وموقف اختيارى مزدلفه كه بين الطلوعين است، درك نمايد در اين صورت نيز اگر ترك وقوف اختيارى عرفه عمدى باشد حج باطل وبايد عدول كند به عمره مفرده، واگر عمدى نباشد،حجش صحيح است.

صورت يازدهم آن كه درك كند موقوف اضطرارى عرفات وموقف اضطرارى مزدلفه در اين صورت اگر ترك وقوف اختيارى عرفه يا ترك وقوف در مزدلفه عمدى باشد حج او باطل و بايد عدول نمايد با همان احرام به عمره مفرده ودر سال آينده حج به جا آورد اگر حجش حجة الاسلام باشد، واگر ترك هر دو اضطرارى باشد حج او صحيح است. واجبات

منى بعد از آن كه مكلف از مزدلفه كوچ كرد واجب است به سوى منى برگشته وواجبات آنجا را چنان چه تفصيلا بيان خواهد شد انجام دهد.

رمى جمره عقبه

واجب چهارم ار واجبات حج رمى جمره عقبه است و معناى آن اين است كه مكلف به محلى كه نام آن جمره عقبه است، سنگ ريزه بياندازد ودر آن چند چيز معتبراست.

1 _ آن كه رمى نمودن در روز عيد قربان پس از طلوع آفتاب تا غروب باشد وتأخير آن جائز نيست كما اين كه تقديم جائز نيست، مگر براى زنان ومردان معذور ومريض كه مى تواند در شب عيد رمى نمايد.

2 _ آن كه عدد ريگها هفت باشد وكمتر از آن مجزى نيست.

3 _ آن كه سنگ ريزه ها را از حرم بردارد پس اگر از غيرحرم برداشت مجزى نيست، ومواضع مختلفه حرم فرقى ندارد اگر چه برداشتن از مشعر مستحب است.

4 _ آن كه سنگ ها را از مسجد الحرام ومسجد الخيف برندارد اگر از آنجا برداشت، مجزى نيست.

5 _ آن كه سنگ ريزه ها بكر باشند يعنى كسى قبلا آنها را نينداخته باشد.

6 _ نيّت قربت نمايد به اين نحو (كه هفت سنگ بهجمره عقبه مى اندازم در حج قربةً الى الله تعالى).

7 _ آن كه سنگ ريزه ها به جمره بخورد.

8 _ آن كه خوردن سنگ به جمره به وسيله پرتاب كردن باشد، پس اگر آن را روى جمره بگذارد به نحوى كهپرتاب كردن صدق ننمايد كافى نيست، ودر صورتى كهمكلف سنگ ريزه را پرتاب كند وآن به جاى ديگر برسد و از آنجا به جمره بخورد بنابر اظهر كفايت مى كند، مگر آن

كه آنچيز حيوان يا انسان باشد و بداند يا احتمال دهد كه حركت او مؤثر در خوردن به جمره است در اين صورت اظهر آن است كه كافى نيست.

9 _ آن كه پرتاب كردن با دست باشد بنابر احتياطوجوبى، پس اگر آن با پا پرتاب كند مجزى نيست بنابر احتياط.

10 _ آن كه سنگ ريزه ها را يكى يكى پرتاب كند پساگر چند عدد را يك مرتبه پرتاب نمايد ولو دو تا باشد مجزى نيست، وبنابر احتياط واجب مراعات كند كه ولو دو تاى از آنها يك دفعه به جمره نخورد بلكه پياپى باشد.

11 _ آن كه سنگ باشد وريزه البته خيلى هم ريزه نباشد.

مسأله 397 _ لازم نيست رمى جمره قبل از ذبح كه واجب پنجم است باشد، بلى مستحب است.

مسأله 398 _ معذروين وبچه ها نائب مى گيرند دررمى ورمى نائب كفايت مى كند، مگر آن كه رفع عذر قبل از گذشتن وقت بشود در اين صورت واجب است خودش اعاده نمايد، ودر خصوص مريض لازم است در صورت امكان خودش را در محل رمى ببرند واز طرف او رمى نمايند.

مسأله 399 _ اگر رمى جمره را از روى فراموشى يا جهل به حكم ترك نمود وبعد از طواف زيارت عالم يا متذكر شد، لازم است برگشته ورمى را تدارك نمايد، وظاهر اين است كه اعاده طواف هم لازم است، وهمچنيندر صورتى كه از روى علم وعمد ترك كرده باشد، وظاهراً كفاره بر او واجب نيست.

مسأله 400 _ اگر شخصى از روى جهل يا فراموشى بلكه با عمد وعلم رمى در روز عيد را ترك نمود، لازم است تا روز سيزدهم هر وقت

كه متذكر شد در روز آن را به جا آورد پس اگر شب يازدهم يا دوازدهم يا سيزدهم عالم يا متذكرشد لازم است روز بعد آن را انجام دهد، وچنان چه به مكه رفته باشد واجب است برگردد ورمى نمايد اگر روز سيزدهمنگذشته باشد.

مسأله 401 _ اگر از روى جهل يا فراموشى رمى را ترك نمود وبعد از روز سيزدهم عالم يا متذكر شد، لازم است در سال آينده خود يا نائب او رمى نمايد وواجب نيست برگشتن به منى ورمى نمودن وفقهاء فرموده اند كه اگر عالماً عامداً هم ترك نمود، همين حكم جارى است.

وهمچنين است حكم اگر بعد از بيرون رفتن از مكه عالم يا متذكر شود كه رمى را ترك نموده.

قربانى

واجب پنجم از واجبات حج تمتع قربانى كردن است و بر هر مكلف كه حج تمتع بنمايد قربانى كردن واجب است چه آن كه حج واجب باشد يا مستحب، ودر غير حج تمتعقربانى واجب نيست مگر در حج قِران كه ذبح همان حيوانى كه قارن همراه دارد واجب است.

وواجب است در ذبح امورى:

1 _ قصد قربت بنمايد به اين نحو كه قصد كند قربانى را براى انجام امر الهى ذبح مى نمايم.

2 _ آن كه ذبح در منى يا مكه ويا بين اين دو باشد و لازم نيست كه در منى باشد، خصوصا در مثل زمان ما كه حكومت تغيير داده است محل ذبح را از منى ودر وادى محسر قرار داده است، بلى در صورت امكان بهتر است كه در منى باشد.

3 _ آن كه بر روز عيد مقدم ندارد ذبح را وتأخير از روز سيزدهم جائز نيست مگر براى معذور

كه تأخير تا آخر ذيحجه جائز است وشخص مختار اگر از روز سيزدهم تأخير بياندازد معصيت كرده ولى تا آخر ذيحجه وقت قربانى باقى است.

4 _ بنابر احتياط واجب ذبح در روز باشد مگر شخص خائف كه در شب هم مى تواند قربانى كند.

5 _ هر مكلف قربانى مختص به خود ذبح كندپس اگر دو نفر با هم يك گوسفند قربانى نمايند، كافى نيست و چنان چه نتواند مكلف قربانى مخصوص به خودتهيه نمايد تكليف منتقل به بدل كه بعداً بيان خواهد شد،مى گردد.

مسأله 402 _ واجب نيست قربانى بعد از رمىباشد بلكه مى توان قبل از رمى قربانى نمود ولى احتياط غير لزومى آن است كه مقدم بر رمى نباشد.

جنس قربانى.

مسأله 403 _ لازم است قربانى از جنس شتر يا گاو يا گوسفند باشد.

و در شتر معتبر است كه پنج سال داشته ودر سال ششم داخل باشد.

و در گاو معتبر است بنابر احتياط دو سال داشته و در سال سوم داخل باشد.

و در گوسفند اگر بُز باشد بنابر احتياط معتبر است دو سال داشته ودر سال سوم داخل باشد واگر ميش يا برّه باشد، معتبر است بنابر احتياط يك سال را تمام كرده باشد.

امورى كه در قربانى معتبر است.

مسأله 404 _ در قربانى چند امر معتبر است:

1 _ آن كه سالم باشد پس حيوان مريض كفايتكند.

2 _ آن كه تام الاجزاء باشد پس حيوان ناقص مانندكور، لنگ، گوش بريده، حيوانى كه از شاخ اندرونى او چيزى ناقص باشد، كفايت نمى كند.

بلى حيوانى كه شاخ بيرون او شكسته يا بريده باشد و يا گوش او پاره شده ولى قطع نشده باشد، ويا دم او بريده

باشد، كافى است.

واما حيوانى كه از اصل خلقت گوش يا شاخ يا دم نداشته باشد پس كفايت آن در قربانى مشكل است و بنابر احتياط اكتفاء به آنها ننمايد.

3 _ آن كه حيوان خصى يعنى اخته شده نباشد مگر در صورتى كه تمكن از غير آن نداشته باشد، واما حيوان موجوء يعنى حيوانى كه رگهاى خصيتين او را ماليده باشند تا فاسد شده باشد، و مرضوض يعنى حيوانى كه تخمهاى او را ماليده باشند پس ظاهراً كفايت مى كند.

مسأله 405 _ اگر حيوانى را به گمان سالم بودن خريد وپس از پرداخت پول معيوت بودن او ظاهر شد ظاهر آن است كه در قربانى كفايت مى كند اگر چه احوط عدم كفايت آن است، وهمچنين اگر بعد از ذبح معلوم شودكه معيوب بوده.

مسأله 406 _ اگر حيوانى را به گمان آن كه چاق است خريد وبعد از آن معلوم شد لاغرى آن چه قبل از ذبح معلوم شود وچه بعد از آن در قربانى كفايت مى كند.

مسأله 407 _ اگر حيوانى را كه مكلف چاق بودن آن را نمى دانست يا خيال مى كرد لاغر است خريد وذبح نمود بعد معلوم شد چاق است در صورتى كه احتمال چاقى مى داده وبه جهت موافقت امر الهى به اميد چاق بودن، آن را ذبح كرده يا آن كه اگر احتمال نمى داده جاهل به حكم يا ناسى بوده وبه جهت اطاعت فرمان الهى ذبح كرده درقربانى كفايت مى كند، واگر احتمال چاقى نمى داده و از روى بى مبالاتى آن را ذبح نموده كفايت نمى كند.

مسأله 408 _ اگر حيوان واجد شرائط پيدا نكردمثل آن كه

حيوان موجود لاغر باشد يا خصى يا لنگ ظاهر ياكور ظاهر يا مريض ظاهر المرض يا شاخ داخل آن بريده باشد. ويا عيب ديگرى دارد ظاهراً در قربانى كفايت مى كند.

مصرف قربانى

مسأله 409 _ در قربانى لازم نيست سه قسمت كند،يك ثلث را به عنوان صدقه به فقير، ويك ثلث آن را به عنوان هديه به برادران دينى بدهد، واز يك ثلث ديگر خود بخورد، بلكه اين عمل مستحب است و در عمل به استحباب سه قسمت كردن به طور مساوى لازم نيست،بلكه همين قدر مقدارى از آن را صدقه بدهد، ومقدارى را به برادران دينى هديه، واز مقدارى خود بخورد كفايت مى كند، بلكه خوردن خودش هم معتبر نيست بنابراين در امتثال اين امر الهى همين قدر كه ذبح نمود حيوان را كافى است وكشته را هر عملى با آن انجام دهد مانعى ندارد، بلى ظاهر اين است كه اگر بخواهد او را بفروشد صحيح نيست.

مسأله 410 _ بيرون بردن حيوانات ذبح شده يا گوشت آنها از منى مانعى ندارد، پس بنابراين اگر دولت متصدى امور در آنجا سردخانه درست كند وتمام آنگوشتها كه قربانى شده بعد از تميز نمودن در آنجا نگه دارددر ظرف سال مصرف بى نوايان ومستحقين بلكه وغيرمستحقين بنمايد، يا آن كه به ممالك خارجه بفروشد و پولش را صرف مردم وعمران وآبادى بنمايد يا مؤسسات خيريه بنا نمايد بسيار عمل خوبى است وبه اين كار جوابكسانى كه اعتراض نموده كه فايده قربانى چيست، آيا غير اتلاف مال اثر ديگرى دارد، داده خواهد شد ومعلوم مى شود شارع مقدس چقدر مآل بين بوده ودر اين وظيفه مقدس كه حقيقتاً يك

كنگره بزرگ اسلامى است وبراىهماهنگ كردن جميع مسلمين اثر بزرگى دارد چه حكم اجتماعى خوبى نيز جعل نموده است.

حال اگر مسلمين رعايت آداب شرعى را ننموده و بيخود اموال حسابى را مى گذاريم تلف شود اشكالى بر مؤسس حكم نيست.

حكم كسانى كه قربانى پيدا نكردند

مسأله 411 _ اگر در وقت حج قربانى يافت نشوددر آن چند صورت است:

1 _ پول قربانى را داشته باشد در اين صورت لازم است قيمت آن را نزد شخص امينى بگذارد تا آن كه در بقيه ايام ذى الحجه قربانى كند واگر در آن سال يافت نشد سالديگر آن را انجام دهد.

2 _ آن كه پول قربانى را ندارد ولى مى تواند قرض نمايد وبعداً تمكن از اداء قرض را دارد، يا آن كه متاعى غير از ضروريات زندگى دارد مى تواند بفروشد در اين صورت بايدقرض نمايد يا متاع را بفروشد و پول را نزد شخص امينى بگذرد به همان نحو كه در مسأله قبل بيان شد، عمل نمايد.

3 _ آن كه از تهيه پول هم تمكن نداشته باشد در اين صورت ده روز روزه بگيرد به اين ترتيب كه سه روز آن را در ماه ذى الحجه، وهفت روز آن را پس از برگشتن به محل خود بگيرد، واگر مكلف در مكه بماند بايد صبر كند تا آن كه رفقاى او به محل خود برگردند يا آن كه يك ماه بگذرد آن وقت روزه بگيرد.

مسأله 412 _ سه روز روزه در سفر را بايد پياپى بگيرد مگر آن كه روز هشتم و نهم را روزه بگيرد در اين صورت بايد تأخير بياندازد روزه روز سوم را بعد از روز سيزدهم.

مسأله 413 _

روز عيد و روز يازدهم ودوازدهم ذى الحجه را نمى تواند روزه بگيرد بايد روزه در غير اين سه روز باشد ولى در بقيه ايام از اول ماه تا آخر مانعى ندارد.

مسأله 414 _ چنانچه مكلف عذرى درماندن به مكه دارد ولو به اين كه همسفريها صبر نمى كنند مى تواند سه روز روزه را در راه بگيرد، والا بايد در مكه بماند و روزه بگيرد در آنجا، وقصد اقامت نمودن وده روز ماندن لازم نيست اين روزه را در سفر مى توان گرفت.

مسأله 415 _ اگر سه روز روزه را گرفت وبعد از آن تمكن از قربانى پيدا كرد مخير است بين آن كه قربانى نمايد و بين آن كه هفت روز روزه بگيرد و بهتر است كه قربانىنمايد.

مسأله 416 _ اگر ماه ذى الحجه گذشت و سه روز روزه را نگرفت بايد در سال آينده قربانى بنمايد وچنان چه خودش به مكه نرفت كسى را مأمور كند كه از طرف اوقربانى نمايد.

مسأله 417 _ اگر كسى در مدينه بماند يا آن كه در شهر ديگرى محبوس شود وبخواهد هفت روز روزه را بگيرد بايد صبر كند تا رفقاى او به محل خود برگردند.

مسأله 418 _ در روزه هفت روز پياپى گرفتن معتبرنيست مى تواند جداى از هم روزه بگيرد.

مسأله 419 _ اگر مكلف در مكه روزه نگرفت و پس از برگشتن به شهر خودش خواست روزه بگيرد مى تواند همه را پياپى بگيرد، ولى اگر در مكه ماند وخواست همه را بگيرد بايد بين سه روز و هفت روز جدائى بياندازد.

وجوب حلق يا تقصير

واجب ششم از واجبات حج حلق يا تقصير است مراد از حلق

سر تراشيدن و مراد از تقصير از موى خود گرفتن است، ودر آن نيز قصد قربت معتبر است، وتأخير آن از ذبح لازم نيست اگر چه بهتر است، بلى بايد قبل از تهيه قربانى نباشد.

مسأله 420 _ واجب است حلق يا تقصير در مَنى باشد واگر خارج شود از منى بدون حلق يا تقصير درصورت تمكن بايد برگردد ودر آنجا اين عمل را انجام دهد و اگر تمكن از برگشتن ندارد يا دشوار است برگشتن در جاى خود حلق يا تقصير نمايد ودر صورت امكان موى سر خود را به منى بفرستد.

مسأله 421 _ بنابر احتياط لازم حلق يا تقصير درروز نحر انجام گيرد، ولى اگر تأخير شد تا قبل از طواف هرموقع به جا آورده شود، مجزى است.

مسأله 422 _ چنانچه طواف را مقدم بر حلق يا تقصير بدارد اعاده طواف بعد از حلق يا تقصير بنابر اظهر لازم است، واگر از روى علم وعمد باشد علاوه بر آن يكگوسفند قربانى بايد بنمايد.

مسأله 423 _ براى زنان سر تراشيدن جائز نيست حتى در غير حال احرام ودر حق آنها تقصير متعين است.

مسأله 424 _ مردان در اختيار حلق يا تقصير مخير هستند، حتى كسانى كه صروره باشند يعنى قبلاً حج ننموده باشند، بلى براى آنها مستحب مؤكد سرتراشيدن است.

واز تخيير بين حلق وتقصير دو دسته مستثنى هستنديعنى بر آنها واجب است سرتراشيدن.

1 _ شخصى كه براى دفع شپش وامثال آن موى سرخود را به عسل يا صمغ چسبانده باشد.

2 _ شخصى كه موى سر خود را جمع كرده وگره زده و درهم پيچيده وبافته است.

مسأله 425 _ بر مكلف خنثاى مشكل متعين است تقصير.

مسأله

426 _ هرگاه مكلف اختيار حلق نمود بايد تمام سر خود را بتراشد ولى اگر اختيار تقصير نمود مقدارى از موى خود را بگيرد كه صدق كوتاه كردن مو بكند كافى است.

مسأله 427 _ اگر به عوض تقصير مقدارى از سر را به بتراشد كافى نيست.

مسأله 428 _ كسى كه سرش مو ندارد چنان چه چاقورا به سر او بكشند كافى است وتقصير لازم نيست.

مسأله 429 _ شخصى كه ذبح نمود ورمى جمرهكرد وحلق يا تقصير نمود تمام آن چيزهائى كه به وسيله احرام بر او حرام شده است، حلال خواهد شد، مگر دوچيز زن و استعمال بوى خوش ودر غير حج تمتع بوى خوش نيز حلال مى شود، وآن دو نيز به تدريج حلال خواهند شد چنان چه خواهد آمد.

طواف زيارت ونماز آن وسعى

واجب هفتم وهشتم ونهم از واجبات حج تمتع طواف زيارت، ونماز آن، و سعى است، وكيفيت و شرائط آنها همان طورى است كه در طواف عمره ونماز طواف وسعى آن گذشت.

مسأله 430 _ در سابق بيان شد كه لازم است طواف زيارت را بعد از حلق يا تقصير وذبح ورمى به جا آوردچنان چه بر يكى از آنها مقدم شود بايد بعد از انجام آن اعاده طواف بنمايد واگر عمداً بر حلق يا تقصير مقدم گردد علاوه بر اين بايد يك گوسفند كفاره ذبح شود.

مسأله 431 _ وجوب تقديم حلق يا تقصير برطواف مختص به حج تمتع است ودر حج افراد و قران جائز است تقديم طواف بر آن.

مسأله 432 _ در حج تأخير طواف تا آخر ذى الحجه جائز است، چه آن كه حج تمتع باشد، يا افراد، ويا قران و احوط

آن است كه در حج تمتع طواف از روز يازدهم تأخير نياندازد عمدا و بر فرض تأخير از روز سيزدهم تأخير نشود.

مسأله 433 _ جائز نيست مكلف در حج تمتع طواف زيارت ونماز آن وسعى را بر وقوف به عرفات و مزدلفه مقدم بدارد بنابر احتياط واز اين حكم كسانى مستثنى هستند كه پس از مراجعت به مكه به جا آوردن اين اعمال براى آنها ميسور نباشد مانند:

زنى كه خوف حيض ونفاس دارد وبه اين جهت ممكن است از طواف بعد از وقوفين متمكن نباشد، پيرمرد،وشخص عاجز، ويا مريضى كه پس از مراجعت مردم ازمنى به جهت ازدحام از طواف متمكن نباشد يا دشوار باشد بر او طواف، اين اشخاص مى توانند طواف وسعى را بر وقوفين مقدم بدارند واعاده طواف وسعى لازم نيست ولو در ايام تشريق از اعاده متمكن باشند يا آن كه زن ايام حيضش تأخير بيافتد.

مسأله 434 _ در حج قِران و اِفراد بدون اشكال تقديم طواف ونماز آن وسعى بر وقوفين جائز است.

مسأله 435 _ حكم ترك عمدى وسهوى طواف درطواف عمره بيان شد.

مسأله 436 _ شخصى كه طواف ونماز آن وسعى را به جا آورد، استعمال طيب بر او حلال مى شود.

طواف نساء ونماز آن

واجب دهم ويازدهم از واجبات حج تمتع طواف و نماز آن است اين طواف ونماز آن اگر چه از واجبات است، الا اين كه اين عمل از اركان حج نيست وترك عمدى آن نيز موجب فساد حج نخواهد شد.

مسأله 437 _ طواف نساء به مردان اختصاص ندارد بر زنان نيز واجب است، پس اگر مرد او را ترك نمود وزن بر اوحلال نمى شود، واگر زن او

را ترك كرد بر هيچ مردى حلال نمى شود.

مسأله 438 _ طفل مميز اگر حج كرد چنان چه طواف نساء را ترك نمايد بعد از بلوغ هيچ زنى بر او حلال نيستواگر طواف نساء را به جا آورد زن بعد از بلوغ بر او حلال است.

مسأله 439 _ كيفيت وشرائط طواف نساء ونماز آن مانند طواف حج وعمره ونماز آن است.

مسأله 440 _ طواف نساء را نمى شود مقدم داشت بر وقوف به عرفات ومزدلفه بنابر احتياط وجوبى ولو در حال ضرورت وعذر.

مسأله 441 _ واجب است طواف نساء ونماز آن بعد از سعى در حج وعمره انجام گيرد ودر صورت عذروخوف حيض مى شود مقدم بر آن داشت.

مسأله 442 _ زنى كه حائض شود وقافله توقف ننمايد جائز است طواف نساء را ترك كرده وبا قافله برود واحوط اين است كه براى طواف نائب بگيرد.

مسأله 443 _ زنى كه پس از تجاوز از نصف طواف نساء حائض شود كوچ كردن بر او جائز است، واحوط اين است كه براى بقيه طواف ونماز آن نائب بگيرد.

مسأله 444 _ شخصى كه نماز طواف نساء رافراموش نمايد حكم آن حكم كسى است كه نماز طواف حج يا عمره را فراموش كند كه سابقاً بيان شد.

مسأله 445 _ اگر از روى جهل يا نسيان طواف نساء را بر سعى مقدم داشت واجب است پس از علم وتذكر بعد از سعى آن را اعاده نمايد.

مسأله 446 _ اگر كسى طواف نساء را ترك نمايددر اين مورد چند صورت است:

1 _ آن كه ترك طواف نساء عمدى باشد چه آن كه عالم به حكم باشد يا جاهل به آن در

اين صورت لازم است شخصاً برگشته وآن را به جا آورد وتا مدتى كه آن را به جا نياورده زن بر او حرام است، بلكه عقد نمودن هم بر او حرام است.

2 _ آن كه ترك طواف نساء از روى فراموشى باشد ولى در مكه قبل از كوچ كردن از آنجا متوجه شود، در اين صورت نيز شخصاً بايد آن را به جا آورد وتا مدتى كه بجا نياورده زن بر او حرام است وهمچنين عقد كردن.

3 _ ترك طواف نساء از روى فراموشى باشد و بعد ازكوچ كردن از مكه متوجه شود، در اين صورت مى تواند نائب بگيرد ومى تواند خودش برگشته وطواف را به جا آورد وپس از طواف خود يا نائبش زن بر او حلال مى شود، ودر حكم اين صورت فرقى نيست بين آن كه در بين راه متوجه شود يا بعد از رسيدن به منزل خود متذكر شود، ونيز فرقى نيست بين آن كه برگشتن خودش به مكه متعذر يا دشوار باشد و بين آن كه ممكن است برگردد ودشوارى هم نداشته باشد.

مسأله 447 _ كسى كه طواف نساء ونماز آن را به جا آورد اگر مرد است زن بر او حلال مى شود، واگر زن است مرد بر او حلال مى گردد، اما حرمت صيد و يا درخت كندن سابقاً بيان شد كه آن اختصاص به محرم ندارد پس تمام چيزهائى كه به واسطه احرام حرام شده بود بعد از طواف نساء و نماز آن حلال مى شود در صورتى كه بعد از تقصير وطواف زيارت باشد.

بيتوته در منى

واجب دوازدهم از واجبات حج بسر بردن شب يازدهم ودوازدهم است

در منى و معتبر است با قصد باشد، اما قصد قربت دليلى بر اعتبار آن نيست.

وبر چند طائفه واجب است شب سيزدهم را هم بماند در منى:

1 _ كسى كه در احرام اعم از احرام عمره واحرام حج از كشتن صيد اجتناب نكرده، بلكه كسى كه در روز سيزدهم از آن اجتناب نكرده است.

2 _ كسى كه با زن در حال احرام تا روز سيزدهم جماع نموده باشد، واما كسى كه از اين دو اجتناب نموده ولى سائر محرمات حتى استمتاع به زن را مرتكب شده است ماندن شب سيزدهم بر او واجب نيست.

3 _ كسى كه بعد از ظهر دوازدهم از آن جا كوچ نكند وآن جا بماند تا آفتاب غروب كند يا قبل از غروب آفتاب ازحدود منى خارج نشده باشد بر چنين شخصى هم ماندن شب سيزدهم واجب است.

مسأله 448 _ چند طائفه از وجوب بيتوته مستثنى هستند:

1 _ كسانى كه در مكه مكرمه تمام شب را به عبادت بسر بردند وهيچ گونه كارى به جز عبادت نداشته باشند مگر كارهائى كه ضرورى باشد مانند خوراك وتطهير وبنابر احتياط غير لزومى قصد كند به خوردن وآشاميدن قوت پيدا كردن بر عبادت را كه در اين صورت خود اين عمل هم عبادت مى باشد.

2 _ كسانى كه از بيتوته در آنجا معذور باشند مانند بيمار وپرستار بيمار وكسانى كه از بودن در آنجا بر جان ومال خود ترس دارند.

3 _ كسانى كه فراموش كرده اند.

4 _ چوپان گوسفندان در صورتى كه غروبنكند بر او در منى.

مسأله 449 _ مكلف در مقدار ماندن در منى مخير است، بين آن كه از اول شب تا

بعد از نصف شب در آن جا بماند، وبين آن كه قبل از نصف شب آمده وتا در صبح در آن جا بسر برد، ودر صورتى كه از اول شب تا نيمه در آن جا بسر برد جائز است بعد از نصف شب از آن جا خارج شود ولو پيش از طلوع صبح به مكه داخل شود، و بر هر دو تقدير ماندن روز در منى لازم نيست مگر از براى رمى جمرات همان نحو كهخواهد آمد.

مسأله 450 _ بر كسى كه واجب است بيتوته در منى اگر ترك نمود، واجب است براى هر شب يك گوسفند قربانى نمايد، وترك آن از روى جهل بنابر اظهر كفاره ندارد و همچنين بر هر كس كه بيتوته ننمايد ومعذور باشد يعنى واجب نباشد بيتوته بر او.

ودر محل آن قربانى مكلف مخير است هر جا مايل است ذبح كند حتى جائز است تأخير بياندازد تا به شهرخودش برگردد، و همين قدر كه مقدارى از گوشت او را بهفقراء بدهد در بقيه مختار است هر عملى كه بخواهد انجام دهد.

مسأله 451 _ اگر كسى بخواهد از منى كوچ كند چنان چه روز دوازدهم باشد بايد كوچ كردن بعد از ظهر باشد و اگر روز سيزدهم باشد مى تواند قبل از ظهر هم كوچ كند.

رمى جمرات

واجب سيزدهم از واجبات حج رمى جمراتسه گانه است جمره اولى، جمره وسطى، جمره عقبه كه نامسه محل معينى است، ودر رمى اين جمرات قصد قربت معتبر است.

مسأله 452 _ واجبات رمى همان است كه در رمى جمره عقبه ذكر شد.

مسأله 453 _ واجب است رمى جمرات سه گانه هر كدام به هفت سنگ ريزه

در روز يازدهم ودوازدهم، وچنان چه شب سيزدهم در آن جا بماند در روز سيزدهم نيزواجب خواهد شد.

مسأله 454 _ معتبر است در رمى جمرات ترتيب يعنى بايد اول جمره اولى را كه دورترين جمره است از مكه و نزديكتر به مشعر الحرام رمى نمايد، بعد جمره وسطى، بعد جمره عقبه را رمى نمايد.

مسأله 455 _ اگر خلاف ترتيب نمود مثل آن كه رمى جمره وسطى را بر رمى جمره اولى مقدم داشت، يارمى جمره عقبه را بر وسطى يا اولى مقدم نمود، واجب است آن چه مقدم داشته اعاده نمايد تا ترتيب حاصل شودودر اين حكم بين عالم وجاهل وناسى فرقى نيست، ولىاگر جمره را به چهار سنگ رمى نمود از روى فراموشى يا اشتباه يا جهل بلكه از روى عمد بقيه را ترك نمود، وبه رمى جمره بعدى مشغول شد، پس از آن جائز است سه سنگ باقى مانده را رمى كند و اعاده رمى جمره بعدى لازم نيست.

مسأله 456 _ رمى جمرات واجب است در روز بوده باشد پس رمى در شب براى روز گذشته يا روز آينده جائز نيست مگر براى شخص خائف وچوپان كه براى آنها جائز است در شب قبل يا شب بعد رمى نمايند.

مسأله 457 _ جائز است نيابت در رمى ازچند طائفه:

1 _ مريضى كه برايش دشوار است خود رمى نمايد او بايد يا خودش رمى نموده يا نائب بگيرد ودر صورت امكان بايد او را حمل نموده ببرند نزديك جمرات از طرف او رمىنمايند.

2 _ شخصى كه بيهوش باشد از صبح تا غروب.

3 _ شخص پير كه دشوار است بر او در حال ازدحام رمى نمودن.

4

_ بچه غير مميّز.

5 _ كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن غائط جلوگيرى نمايد.

مسأله 458 _ اگر نائب رمى نمود وقبل از غروب رفع عذر شد بايد خود مكلف رمى نمايد.

مسأله 459 _ كسى كه رمى را ترك نموده جهلاً يا نسيانا تا آن كه به مكه رفته در صورت توجه وعلم بايد برگردد به منى وآن را قضاء كند در صورتى كه روز سيزدهم نگذشته باشد، واگر روز سيزدهم گذشته باشد بايد در سال آينده يا خودش يا نائبش آن را قضاء نمايند، وهمچنين اگر بعد از بيرون رفتن از مكه ملتفت شود.

مسأله 460 _ اگر كسى از روى عمد رمى را ترك نمود فقهاء فرموده اند در سال آينده يا خودش يا نائبش بايد قضاء نمايد وبه هر تقدير حج او باطل نمى شود.

مسأله 461 _ كسى كه رمى روز يازدهم يا رمى روز دوازدهم يا هر دو را فراموش نمود يا عمداً يا جهلاً يا اضطرارا ترك نمود بايد آن را در روز بعد قضاء نمايد.

وبايد رمى روز قبل مقدم بر رمى آن روز باشد.

وتفرقه انداختن بين قضاء واداء لازم نيست.

ونيز لازم نيست رمى قضاء را در اول صبح ورمى واجب را وقت زوال به جا آورد.

مسأله 462 _ اگر رمى يكى از جمرات را در روز يازدهم يا در روز دوازدهم فراموش نمود بايد قضاء آن و رمى جمره بعد از آن را در روز بعد بنمايد.

مسأله 463 _ اگر مى داند رمى يكى از جمرات در روز قبل فراموش شده ونمى داند كدام است كافى است در روز بعد جمره عقبه را رمى نمايد.

حكم مصدود

در سابق بيان شد كه

كسى كه احرام ببندد واجب است حج را به آخر برساند از اين حكم دو طائفه مستثنى هستند:

1 _ كسانى كه دشمن ممانعت از ادامه حج آنها بنمايد به نحوى كه نتوانند درك وقوف به عرفه يا مزدلفه را بنمايند مثل اين كه پس از احرام و دخول مكه دولت وقت به اتهامىآنها را گرفته وحبس بنمايد وراهى براى خلاصى نداشته باشند، بر چنين اشخاصى جائز است قربانى را در همان جائى كه ممنوع شده اند يا در مكه ويا در جائى ديگر ذبح نموده وبه واسطه آن آن چه حرام شده بود بر آنها حلال مى شود، وحليت محرمات متوقف بر حلق يا تقصير نيست، ونيز متوقف بر قصد تحلل نمى باشد.

مسأله 464 _ در احرام عمره اگر مانع از دخول مكه باشد همين حكم جارى است.

واگر مانع از افعال عمره پيدا شود نه دخول مكه چنان چه افعالى كه باقى مانده است قابل نيابت است نائب بايد بگيرد والا همين حكم جارى است.

مسأله 465 _ واجب نيست بر مصدود تحلل به هدى بلكه مى تواند صبر كند تا فوت حج بشود و رجوع كندبه عمره مفرده و به آن متحلّل مى شود.

مسأله 466 _ بعد از آن كه از احرام بيرون آمد اگر حج قبلاً بر او واجب بوده است يا آن كه اگر سال اول استطاعت بود، در سال آينده استطاعت باقى باشد واجب است در سال آتيه حج نمايد، والا واجب نيست.

مسأله 467 _ چنان چه حج او قران باشد همان حيوانى كه همراه برداشته بر تحلل كافى است كه او را ذبح نمايد، ولازم نيست حيوان ديگرى تهيه نمايد.

مسأله 468

_ اگر حيوانى كه او را قربانى نمايد پيدا نشد به همان احرام باقى است تا قربانى پيدا كند يا آن كه موقع حج بگذرد وتمكن از اتيان به عمره مفرده پيدا كند تا به واسطه آن مُحّل شود.

مسأله 469 _ اگر كسى را كه حبس كرده اند تمكن دارد از بيرون آمدن از حبس به نحوى از انحاء، صدق عنوان مصدود نمى كند واين حكم جارى نيست.

حكم محصور

طائفه دوم كسانى هستند كه به واسطه مرضنمى توانند ادامه حج بدهند بر چنين اشخاصى جائز است كه حيوان را بفرستند براى قربانى به منى اگر در احرام حج باشند، وبه مكه اگر در احرام عمره باشند، وبا آنهائى كه به وسيله آنان حيوان را فرستاده براى قربانى قرار بگذارند چنان چه در احرام حج است روز عيد و چنان چه در احرامعمره است هر روزى را كه مايل باشند قربانى نمايند، و آن روز كه رسيد از احرام خارج مى شوند، وبايد تقصير هم درآن روز بنمايند وهمه محرمات احرام بر آنان حلال مى شود مگر زن و حليّت آن متوقف است بر اين كه سال آينده خودشان حج نمايند اگر تمكن دارند، والا نائب بگيرندبراى حج پس از حج خود يا نائب در سال بعد زن هم حلالمى شود، وجماعتى گفته اند كه اگر حج آنان استحبابى باشد براى طواف نساء نائب بگيرند و با انجام دادن نائب طواف نساء را زن بر آنان حلال مى شود، احتياجى به حج سال آينده نيست واين قول بعيد نيست.

مسأله 470 _ شخص محصور چنان چه از اتمام حج تمكن ندارد ولى تمكن از اتيان به اعمال عمره

دارد مى تواند صبر كند تا فوت حج شده وعدول به عمره نمايد ومحل شود.

مسأله 471 _ اگر بعد از فرستادن قربانى رفع عذرشد، چنان چه درك حج به درك وقوفين مى نمايد بايد حج نمايد، وچنان چه درك نمى كند مى تواند محل شود بهرسيدن موعد قربانى و مى تواند عدول به عمره نمايد و به آن محل شود.

تا اينجا واجبات حج بيان شد، واز اين به بعدمستحبات وآداب آن را بيان خواهيم نمود.

آداب ومستحبات حج

بدان كه مستحبات حج بيش از آن است كه در اين رساله بيان نمائيم، لذا به بيان مقدارى از آنها اكتفاء كرده و بقيه را به كتب مفصله وا مى گذاريم.

مستحبات سفرشخصى كه اراده سفر مكه يا سفر ديگر را داردمستحب است كه از حضرت حق جل وعلا طلب خير كند و وصيت بنمايد وصدقه بدهد تا آن كه به آن صدقه سلامتى خود را خريدارى نمايد ووقتى كه براى مسافرت مهيا شد، مستحب است در خانه خود چهار ركعت نمازدر هر ركعتى فاتحة الكتاب وسوره توحيد را بخواند وبگويد:

اَللّهُمَ اِنّى اَتَقَربُ اِلَيكَ بِهِنَ فَاجْعُلْهُنَّ خَلِيفَتىِ فى اَهْلىِ وَمالى.

ومستحب است به درب خانه خود ايستاده وسه مرتبه از پيش رو وطرف راست وطرف چپ فاتحه و به همين ترتيب آية الكرسى را بخواند وبعد از آن بگويد:

اَللّهُمَ احْفَظْنى وَاحْفَظْ ما مَعِى وَسَلِّمنى وَسَلّمْ ما مَعى وَبَلِّغْنِى ما مَعِى بَبَلاغِكَ الْحَسَنِ الْجَميلِ.

مستحبات احرام

مستحبات احرام چند چيز است:

1 _ آن كسى كه قصد حج دارد از اول ماه ذى القعدة وكسى كه قصد عمره مفرده دارد پيش از يك ماه موى سر و رويش را رها نمايد، وبعضى قائل به وجوب آن شده اند ولى اين قول صحيح نيست، و مفيد فرموده است كه اگردر ماه ذى القعدة سر بتراشد يك گوسفند كفاره بر او لازم است اين قول هم ضعيف است.

2 _ آن كه قبلاً ناخن وشارب خود را بگيرد و موى زيربغل و عانه را ازاله نمايد، وفقها فرموده اند بدن خود را پاكيزه نمايد.

3 _ آن كه پيش از احرام در ميقات يا قبل از رسيدن به ميقات غسل احرام بنمايد، وبعضى آن را

واجب دانسته اند ولى اين قول ضعيف است، واز حائض ونفساء نيز اين غسل صحيح است.

مسألة: اگر كسى قبل از احرام غسل نموده درچند مورد مستحب است اعاده غسل بنمايد:

اول آن كه يك شبانه روز بگذرد از غسل واحرام نبسته باشد.

دوم آن كه مكلف لباسى بپوشد يا چيزى بخورد يا استعمال طيبى بنمايد كه بر محرم حرام است.

سوم آن كه پيش از احرام بخوابد.

مسألة: مستحب است در وقت غسل اين دعا رابخواند:

بسم الله وبالله اللهم اجعله نورا وطهورا وحرزاوامنا من كل خوف وشفاء من كل داء وسقم اللهم طهرنى و طهر قلبى واشرح لى صدرى واجر على لسانى محبتك ومدحتك والثناء عليك فانه لا قوة لى الا بك وقد علمت ان قوام دينى التسليم لك والاتباع لسنة نبيك صلواتك عليه وآله.

4 _ هنگام پوشيدن دو جامه احرام بگويد:

الحمد لله الذى رزقنى ما اوارى به عورتى واؤدى فيه فرضى واعبد فيه ربى وانتهى فيه الى ما امرنى الحمد لله الذى قصدته فبلغنى واردته فاعاننى وقبلنى ولم يقطع بى ووجهه اردت فسلمنى فهو حصنى وكهفى وحرزى وظهرى وملاذى ورجائى ومنجاى وذخرى وعدتى فى شدتى ورخئى.

5 _ آن كه دو جامه احرام از پنبه باشد وبهتر استرنگش هم سفيد باشد.

6 _ آن كه احرام را در غير حج تمتع به ترتيب ذيل ببندد، در صورت تمكن فريضه ظهر، ودر صورت عدم تمكن بعد از فريضه ديگر، ودر صورت عدم تمكن از آن بعد از شش يا چهار يا دو ركعت نماز نافله كه در ركعت اول بعد از حمد و سوره توحيد ودر ركعت دوم سوره جحد را بخواند و شش ركعت افضل است و در حج تمتع

چنانچه مى تواند اول وقت بعد از نافله به نحوى كه بيان شد احرام ببندد والا نماز ظهر را در مكه بخواند وبعد از آن احرام ببندد.

7 _ مستحب است بعد از نماز حمد وثناى الهى به جا آورد وبر پيغمبر وآل او صلوات بفرستد وبعد از آن دراحرام عمره تمتع اين دعا را بخواند:

اللهم انى اسئلك ان تجعلنى ممن استجاب لك وآمن بوعدك واتبع فانى عبدك وفى قبضتك لا اوقى الا ما وقيت ولا آخذ الا ما اعطيت وقد ذكرت الحجفاسئلك ان تعزم لى عليه على كتابك وسنة نبيك صلواتك عليه وآله وتقوينى على ما ضعفت وتسلم لى مناسكى فىيسر منك وعافية واجعلنى من وفدك الذى رضيت وارتضيت وسمعت وكتبت اللهم انى خرجت من شقة بعيدة وانفقت مالى ابتغاء مرضاتك اللهم فتمم لى حجتى وعمرتى اللهم انى اريد التمتع بالعمرة الى الحج على كتابك وسنة نبيك صلى الله عليه وآله وسلم فان عرض لى عارض يحبسنى فحلنى حيث حبستنى لقدرك الذى قدرت على اللهم ان لم تكن حجة فعمرة احرم لك شعرى وبشرى ولحمى ودمى وعظامى ومخى وعصبى من النساء الثياب والطيب ابتغى بذلك وجهك والدار الاخرة.

8 _ آن كه به نيت احرام تلفظ بنمايد وبه مجرد قصد نفسانى اكتفاء ننمايد.

9 _ مردان تلبيه را بلند بگويند خصوصاً بعد ازرسيدن به بيداء در صورتى كه از مسجد شجره محرم شوند و بعد از مشرف شدن به ابطح در احرام از مكه.

10 _ سابقا تلبيه واجب وآنچه مقتضاى احتياط است ضمّ شود بيان كرديم، ومجمع اين عبارت است (لبيك اللهم لبيك لبيك لا شريك لك لبيك ان الحمد والنعمةلك والملك لا شريك لك) ونيز بيان

شد كه در (ان) دو نحو خوانده شود يك مرتبه به زير ومرتبه ديگر به زبر همزه.

ومستحب است بعد از آن بگويد:

لبيك ذى المعارج لبيك لبيك داعيا الى دارالسلاملبيك لبيك غفار الذنوب لبيك لبيك اهل التلبية لبيك لبيك ذا الجلال والاكرام لبيك لبيك تبدى والمعاد اليك لبيكلبيك تستغنى ويفتقر اليك لبيك لبيك مرهوبا ومرغوبا اليكلبيك لبيك اله الحق لبيك لبيك ذا النعماء والفضل الحسن الجميل لبيك لبيك كشاف الكرب العظام لبيك لبيك عبدكوبن عبيدك لبيك لبيك يا كريم لبيك.

11 _ تلبيه را در حال احرام تكرار كند و در موارد آينده نيز آن را بگويد، وقت بيدار شدن از خواب، و بعد از هر نماز واجب، ومستحب، وقت رسيدن به سواره، وقت بالا رفتن از تلّ يا سرازير شدن از آن، وقت سوار شدن يا پياده شدن،ووقت سحر واوقات سحر زياد بگويد.

مسألة: كسى كه عمره تمتع به جا مى آورد استحباب تكرار تلبيه بر او مستمر خواهد بود تا آن كه خانه هاى قديممكه را ببيند، وحد آن براى كسى كه از مدينه بيايد عقبة المدينين كه جاى معروفى است مى باشد وپس از آن استحباب ندارد وكسى كه محرم با حرام حج است استحباب تكرار تلبيه آن تا ظهر روز عرفه مستمر استو بعد از آن.

وكسى كه عمره مفرده به جا مى آورد تلبيه آن تا وقت دخول به حرم مى باشد.

مكروهات احرام

مكروهات احرام چند چيز است:

1 _ احرام بستن در جامه چركين واگر جامه در حال احرام چرك شود مانعى ندارد كه محرم خودش يا كس ديگرآن را بشويد.

2 _ احرام بستن در جامه راه راه.

3 _ به دست كردن انگشتر براى زينت.

4

_ پوشيدن زيور به قصد زينت براى زنان خصوصاً زيورهائى كه عادت به پوشيدن آنها نداشته اند وقبل از احرام نپوشيده بوده اند به شرط آن كه به قصد زينت براى مرد نباشد والا حرام است.

5 _ حجامت كردن در غير حال ضرورت والا مكروه نيست.

6 _ خون در آوردن از بدن ولو با خاراندن بدن يا مسواك كردن ويا به نحو ديگر باشد.

7 _ حمام رفتن.

8 _ لبيك گفتن محرم در جواب كسى كه او را صدا زند.

مستحبات دخول به حرم

1 _ به جهت دخول حرم غسل نمايد.

2 _ پا برهنه شده ونعلين خود را در دست گرفته داخل حرم شود.

وقت دخول حرم اين دعا را بخواند:

اللهم انك قلت فى كتابك وقولك الحق (واذن فى الناس بالحج يأتوك رجالا وعلى كل ضامر يأتين من كل فج عميق) اللهم انى ارجو ان اكون ممن اجاب دعوتك قدجئت من شقة بعيدة وفج عميق سامعا لندائك ومستجيبا لك مطيعا لامرك وكل ذلك بفضلك على واحسانك الىفلك الحمد على ما وفقتنى له ابتغى بذلك الزلفة عندك والقربة اليك والمنزلة لديك والمغفرة لذنوبى والتوبة علىمنها بمنك اللهم صل على محمد وآل محمد وحرم بدنىعلى النار وآمنى من عذابك برحمتك يا ارحم الراحمين.

4 _ وقت دخول حرم مقدارى از علف اذخر گرفته آن را مضغ نمايد.

آداب مسجد الحرام ومكه معظمه

مستحب است براى دخول مكه معظمه غسل بنمايد.ونيز مستحب است مكلف براى دخول مسجد الحرام غسل بنمايد، وهمچنين مستحب است باپاى برهنه وبا حالت سكينه ووقار وارد شود، وهنگام و از در بنى شيبة وارد شود وگفته اند كه باب بنى شيبة در حال كنونى مقابل باب السلام است، ومستحب است بر درمسجد الحرام

ايستاده وبگويد:

السلام عليك ايهاالنبى ورحمة الله وبركاته بسم اللهوبالله وما شاء الله السلام على انبياء الله ورسله السلام على رسول الله والسلام على ابراهيم خليل الله والحمدلله رب العالمين.

پس داخل مسجد الحرام شود ورو به كعبه دستها را بلند نموده وبگويد:

اللهم انى اسألك فى مقامى هذا وفى اول مناسكى انتقبل توبتى وان تتجاوز عن خطيئتى وان تضع عنى وزرى الحمدلله الذى بلغنى بيته الحرام اللهم انى اشهدك ان هذابيتك الحرام الذى جعلته مثابة للناس وامنا مباركا وهدىللعالمين اللهم انى عبدك والبلد بلدك والبيت بيتك جئت اطلب رحمتك واؤم طاعتك مطيعا لامرك راضيا بقدركاسألك مسألة الفقير اليك الخائف لعقوبتك اللهم افتح لىابواب رحمتك واستعملنى بطاعتك ومرضاتك.

و در روايات ديگر وارد است كه نزد در مسجد بگويد:

بسم الله وبالله ومن الله والى الله وماشاء الله وعلى ملة رسول الله صلى الله عليه وآله وخير الاسماء لله والحمد لله والسلام على رسول الله السلام على محمد بنعبد الله السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته السلام على انبياء اله ورسله السلام على ابراهيم خليل اللهالرحمن السلام على المرسلين والحمد لله رب العالمين السلام علينا وعلى عبادالله الصالحين اللهم صل علىمحمد وآل محمد وبارك على محمدو آل محمد وارحممحمدا وآل محمد كما صليت وباركت وترحمت على ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد اللهم صل علىمحمد وآل محمد عبدكورسولك اللهم صل على ابراهيمخليلك وعلى انبيائك ورسلك وسلم عليهم وسلام على المرسلين والحمد لله رب العالمين اللهم افتح لى ابوابرحمتك واستعملنى فى طاعتك ومرضاتك واحفظنى بحفظ الايمان ابدا ما ابقيتنى جل ثناء وجهك الحمد للهالذى جعلنى من وفده وزواره وجعلنى ممن يعمرمساجده وجعلنى ممن يناجيه اللهم انى عبدك وزائرك فى بيتك

وعلى كل مأتى حلق لمن اتاه وزاره وانت خير مأتىواكرم مزور فأسألك ياالله يا رحمن وبانك انت الله لاالهالا انت وحدك لا شريك لك وبانك واحد احد صمد لم تلد ولم تولد ولم يكن له (لك خ ل) كفوا اَحَدٌ وان محمداعبدك ورسولك صلى الله عليه وعلى اهل بيته يا جواد ياكريم يا ماجد يا جبار يا كريم أسألك ان تجعل تحفتك اياى بزيارتى اياك اول شئ تعطينى فكاك رقبتى من النار پسسه مرتبه مى گويد: اللهم فك رقبتى من الناس پس مى گويد:

واوسع على من رزقك الحلال الطيب وادرأ عنى شرشياطين الجن والانس وشر فسقه العرب والعجم.

ومستحب است وقتى كه محاذى حجرالاسود شد بگويد:

اشهدان لا اله الا الله وحده لا شريك له وان محمداعبده ورسوله آمنت بالله وكفرت بالجبت والطاعوتواللات والعزى وبعبادة الشيطان وبعبادة كل ند يدعى من دون الله.

پس نزديك حجرالاسود رفته وآن را استلام نمايد و بگويد:

الحمدلله الذى هدانالهذا وما كنا لنهتدى لو لا انهدانا الله سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبراكبر من خلقه اكبر ممن اخشى واحذر لا اله الا الله وحدهلا شريك له، له الملك وله الحمد يحيى ويميت ويميت ويحيى وهو حى لا يموت بيده الخير وهو على كل شى قدير.

وصلوات بر پيغمبر وآل او بفرستد و سلام برپيغمبران بدهد چنان چه وقت دخول مسجد سلام مى داد آنگاه بگويد:

انى اومن بوعدك واوفى بعهدرك.

ودر روايت معتبر وارد است كه وقتى كه نزديك حجرالاسود رسيدى دستهاى خود را بلند كن وحمد وثناى الهى را به جا آور، وصلوات بر پيغمبر بفرست وازخداوند عالم بخواه كه حج تو را قبول كند پس از آن حجر را بوسيده

و استلام نما واگر آن هم ممكن نشد اشاره به آن كنوبگو:

اللهم امانتى اديتها وميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاة اللهم تصديقا بكتابكوعلى سنة نبيك صلواتك عليه وآله اشهدان لا اله الا الله وحده لا شريك له وان محمداعبده ورسوله آمنت بالله وكفرت بالجبت والطاعوتواللات والعزى وبعبادة الشيطان وبعبادة كل ند يدعى مندون الله تعالى.

واگر نتوانى همه را بخوانى بعضى را بخوان و بگو:

اللهم اليك بسطت يدى وفيما عندك عظمت رغبتىفاقبل سبحتى واغفرلى وارحمنى اللهم انى اعوذ بك من الكفر والفقر وماقف الخزى فى الدنيا والاخرة.

آداب ومستحبات طواف

در حال طواف مستحب است بگويد: اللهم انىاسألك باسمك الذى يمشى به على طلل الماء كما يمشىبه على جدد الارض واسألك باسمك الذى يهتز عرشك و اسألك الذى تهتز له اقدام ملائكتك واسألك باسمكالذى دعاك به موسى من جانب الطور فاستجبت له والقيتعليه محبة منك واسألك باسمك الذى غفرت به لمحمدما تقدم من ذنبه وما تأخر واتممت عليه نعمتك ان تفعلبى كذا وكذا وحاجت خود را بطلبد ونيز مستحب است در حال طواف بگويد:

اللهم انى اليك فقير وانى خائف مستجير فلا تغيرجسمى ولا تبدل اسمى و صلوات بر محمد وآل او بفرستد به خصوص وقتى كه به در خانه كعبه مى رسد و وقتى كه بهحجر اسماعيل رسيد به ناودان نگاه نموده وبگويد:

اللهم ادخلنى الجنة واجرنى من النار برحمتك وعافنى منالسقم واوسع على من الرزق الحلال وادرأ عنى شرفسقة الجن والانس وشر فسقة العرب والعجم و چون ازحجر بگذرد به پشت سر كعبه برسد بگويد:

ياذالامنوالطول يا ذاالجود والكرم ان عملى ضعيف فضاعفه لى وتقبله منى انك انت السميع العليم و چون به ركن بمانى رسد دست بردارد و بگويد: ياالله

يا ولى العافية وخالق العافية علىرازق العافية والمنعم بالعافية والمتفضل بالعافية وخالق العافيةوعلى جميع خلقك يا رحمن الدنيا والاخرة ورحيمهماصل على محمد وآل محمد وارزقنا العافية وتمام العافيةوشكر العافية فى الدنيا والاخرة يا ارحم الراحمين پس سر و به جانب كعبه بالا كند و بگويد: الحمدلله الذى شرفك وعظمك والحمدلله الذى بعث محمدا نبيا وجعل عليا اماما اللهم اهد له خيار خلقك وجنبه شرار خلقك و چون ميان ركن يمانى وحجرالاسود برسد بگويد: ربنا آتنا فىالدنيا حسنة وفى الاخرة حسنة وقنا عذاب النار.

ودر دور هفتم وقتى كه به مستجار است دو دست خود را بر ديوار خانه بگشايد وشكم و روى خود را به ديوار كعبه بچسباند و بگويد: اللهم البيت بيتك والعبد عبدك وهذا مكان العائذ بك من النار.

پس به گناهان خود اعتراف نموده واز خداوند عالم آمرزش آن را بطلبد كه انشاءالله تعالى مستجاب خواهد شد بعد بگويد: اللهم من قبلك الروح والفرج والعافية اللهم انعملى ضعيف فضاعفه لى ما اطلعت عليه منى وخفى علىخلقك استجير بالله من النار.

وآنچه خواهد دعا كند وركن يمانى را استلام كند وبه نزد حجرالاسود آمده وطواف خود را تمام نموده وبگويد:

اللهم قنعنى بما رزقتنى وبارك لى فيما اتيتنى.

وبراى طواف كننده مستحب است در هر دور اركان خانه كعبه وحجرالاسود را استلام نمايد ودر وقت استلام حجر بگويد: امانتى اديتها وميثاقى تعاهدته لتشهد لىبالموافاة.

مستحبات نماز طواف

در نماز طواف مستحب است بعد از حمد در ركعت اول سوره توحيد ودر ركعت دوم سوره جحد را بخواند و پس از نماز حمد وثناى الهى را به جا آورده وصلوات بر محمد وآل محمد بفرستد واز خداوند عالم طلب قبول نمايد، وبعد

از فراغ از نماز طواف وپيش از سعى مستحب است به نزد چاه زمزم رفته يك يا دو دلو آب بكشند و آن را به سر و پشت و شكم خود بريزد وبگويد: اللهم اجعله علمانافعا ورزقا وشفاء من كل داء وسقم.

پس از آن به نزد حجرالاسود بيايد ومستحب است ازدرى كه محاذى حجرالاسود است به صفا متوجه شود و با آرامى دل وبدن بالاى صفا رفته و به خانه كعبه نظر كند وبهركنى كه حجرالاسود در آن است رو نمايد وحمد وثناى الهى را به جا آورد ونعمتهاى الهى را به خاطر آورد آنگاه اين اذكار را بگويد الله اكبر هفت مرتبه الحمدلله هفت مرتبه لاالهالاالله هفت مرتبه لا اله الا الله وحده لا شريك له له الملك ولهالحمد يحيى ويميت ويميت ويحيى وهو حى لا يموت وهو حى لايموت وهوعلى كل شى قدير سه مرتبه پس صلوات بر محمد وآلمحمد بفرستد پس بگويد: الله اكبر على ما هداناوالحمد لله على ما ابلانا والحمدلله الحى القيوم والحمدلله الدائم سه مرتبه.

پس بگويد: اشهد ان لا اله الاالله واشهد ان محمداعبده ورسوله لانعبد الا اياه مخلصين له الدين ولو كرهالمشركون سه مرتبه پس بگويد: اللهم انى أسألك العفووالعافية واليقين فى الدنيا والاخرة سه مرتبه پس بگويد:

اللهم آتنا فى الدنيا حسنة وفى الاخرة حسنة وقنا عذاب النارسه مرتبه، پس بگويد: الله اكبر صد مرتبه لااله الا الله صد مرتبه الحمدلله صد مرتبه سبحان الله صدمرتبه، پس بگويد: لا اله الا الله وحده وحده انجز وعده ونصر عبده وغلب الاحزاب وحده فله الملك وله الحمدوحده اللهم بارك لى فى الموت وفيما بعد الموت اللهمانى اعوذ بك من ظلمة

القبر ووحشته اللهم اظلنى فى ظل عرشك يوم لا ظل الاظلك.

و بسيار تكرار كند سپردن دين و نفسه و اهل و مال خود را به خداوند عالم پس بگويد: استودع الله الرحمن الرحيم الذى لا تضيع ودايعه دينى ونفسى واهلى اللهم استعملنى على كتابك وسنة نبيك وتوفنى على ملته واعذنى من الفتنة پس بگويد الله اكبر سه مرتبه پس آنها را دو مرتبه تكرار كند پس يك بار تكبير بگويد و باز آنها را اعاده نمايد، واگر تمام اين عمل را نتواند انجام دهد هر قدركه مى تواند بخواند، ومستحب است كه اين دعا را بخواند:

اللهم اغفرلى كل ذنب اذنبته قط فان عدت فعد على بالمغفرة فانك انت الغفور الرحيم اللهم ان افعل بى ماانت اهله ترحمنى وان تعذبنىفانت غنى عن عذابى وانا محتاج الى رحمتك فيامن انآمحتاج الى رحمته ارحمنى اللهم لا تفعل بى ما انا اهل فانك ان تفعل بى ما انا اهله تعذبنى ولم تظلمنى اصبحتاتقى عدلك ولااخاف جورك فيا من هو عدل لا يجورارحمنى.

در حديث شريف وارد شده هركس كه بخواهد مال او زياد شود ايستادن در صفا را طول دهد، و بدان كهمستحب است سعى نمايد واز صفا تا به مناره ميانه راه رود واز آنجا تا جائى كه بازار عطاران است هروله كند يعنى تند برود واگر سوار باشد اين حد را فى الجمله تند نمايد وازآنجا تا به مروه نيز ميانه رود ودر وقت برگشتن نيز به همان ترتيب مراجعت نمايد و از براى زنها هروله نيست، و مستحب است در گريه كردن سعى كند وخود را به گريه وا دارد ودر حال سعى دعاء بسيار كند.

مستحبات احرام تا وقوف به عرفات

امورى

كه در احرام عمره مستحب است در احرام حج نيز مستحب است و پس از اين كه شخص احرام بسته و از مكه بيرون آمد همين كه بر ابطح مشرف شود به آواز بلند تلبيه بگويد و چون متوجه منى شود بگويد: اللهم اياك ارجو واياك ادعو فبلغنى املى واصلح لى عملى.

و با تن ودل آرام با تسبيح وذكر حق تعالى برود وچون به منى رسيد بگويد: الحمد لله الذى اقد منيها صالحا فى عافية وبلغنى هذا المكان پس بگويد: اللهم هذه منى وهى مما مننت به علينا من المناسك فأسألك ان تمن على بما مننت على انبيائك فانما انا عبدك وفى قبضتك.

ومستحب است شب عرفه را در منى بوده و به اطاعت الهى مشغول باشد، و بهتر آن است كه عبادات وخصوصا نمازها را در مسجد خيف به جا آورد وچون نمازصبح را خواند تا طلوع آفتاب تعقيب گفته پس به عرفات روانه شود واگر خواسته باشد بعد از طلوع صبح روانه شود مانعى ندارد، ولى سنت بلكه احوط آن است كه تا آفتاب طلوع نكرده از وادى محسر رد نشود و روانه شدن پيش ازصبح مكروه واز بعضى حرمت آن را نقل نموده اند مگر از براى ضرورت مانند بيمار و كسى كه از ازدحام مردم خائف باشد وچون به عرفات متوجه شود اين دعا را بخواند.

اللهم اليك صمدت واياك اعتمدت ووجهك اردتأسألك ان تبارك لى فى رحلتى وان تقضى لى حاجتى وانتجعلنى ممن تباهى به اليوم من هو افضل منى و تا رسيدن به عرفات تلبيه بگويد.

مستحبات وقوف به عرفات

در وقت به عرفات چند چيز مستحب است:

1 _ با طهارت بودن در حال وقوف.

2

_ غسل نمودن وبهتر آن است كه نزديك ظهر باشد.

3 _ آن چه موجب تفرق حواس است از خود دور سازد قلب او متوجه جناب اقدس الهى گردد.

4 _ نسبت به قافله اى كه از مكه مى آيد وقوف شخص در طرف دست چپ كوه واقع گردد.

5 _ وقوف او در پائين كوه ودر زمين همواره بوده باشد و بالا رفتن كوه مكروه است.

6 _ در اول وقت نماز ظهر وعصر را به يك اذان و دو اقامه به جا آورد.

7 _ قلب خود را به حضرت حق جل وعلا متوجه ساخته وحمد الهى و تهليل وتمجيد نموده وثناى حضرت حق را به جا آورد پس از آن صد مرتبه الله اكبر وصد مرتبه سوره توحيد را بخواند و آن چه خواهد دعا نمايد واز شيطانرجيم به خدا پناه ببرد واين دعا را نيز بخواند:

اللهم رب المشاعر كلها فك رقبتى من النار واوسع على من رزقك الحلال وادراء عنى شر فسقة الجن والانس اللهم لاتمكر بى ولا تخد عنى ولا تستدرجنى يا اسمع السامعين ويا ابصر الناظرين ويا اسرع الحاسبين وياارحم الراحمين أسألك ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تفعل بى كذا وكذا وحاجت خود را نام ببرد پس دست به آسمان بردارد وبگويد: اللهم حاجتى اليك التى ان اعطيتنيها لم يضر فى ما منعتنى وان منعتنيها لم ينفعنى ما اعطيتنى اسألك خلاص رقبتى من النار اللهم انى عبدكوملك ناصيتى بيدك واجلى بعلمك اسألك ان توفقنى لمايرضيك عنى وان تسلم منى مناسكى التى اريتها خليلك ابراهيم صلوات الله عليه ودللت عليها نبيك محمدا صلىالله عليه وآله اللهم اجعلنى ممن رضيت عمله واطلت

عمره و احييته بعد الموت.

8 _ واين دعا را بخواند: لا اله الا الله وحده لا شريك لهله الملك وله الحمد يحيى ويميت وهو حى لا يموت بيده الخير وهو على كل شى قدير اللهم لك الحمد كالذى تقول وخيرا مما نقول وفوق ما يقول القائلون اللهم لك صلاتى ونسكى ومحياى ومماتى ولك تراثى (براءتى خ ل) وبك حولى ومنك قوتى اللهم انى اعوذ بك من الفقر ومن وساوس الصدر ومن شتات الامر ومن عذاب القبر اللهم انى اسألك خير الرياح واعوذ بك من شر ما يجئ الرياح واسألك خير الليل وخير النهار اللهم اجعل فى قلبى نورا وفى سمعى وبصرى نورا وفى لحمى ودمى وعظامى وعرقى ومقعدى ومقامى ومدخلى وخروجى نورا واعظم لى نورا يارب يوم القاك انك على كل شى قدير.

ودر اين روز تا مى تواند از خيرات و صدقات تقصيرنكند وديگر رو به قبله كند وبگويد: سبحان الله صد بار والله اكبر وماشاء لاقوة الا بالله اشهد ان لا اله الا اللهوحده لا شريك له له الملك وله الحمد يحيى ويميت وهو حى لا يموت بيده الخير وهو على كل شى قدير.

9 _ آن كه كعبه را استقبال نموده واين اذكار را بگويد:

سبحان الله صد مرتبه الله اكبر صد مرتبه ماشاء الله لا قوةالا بالله صد مرتبه اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له له الملك وله الحمد يحيى ويميت ويميت ويحيى بيده الخير وهو على كل شى قدير صد مرتبه.

پس از اول سوره بقره ده آيه بخواند پس سوره توحيد را سه مرتبه وآية الكرسى را بخواند تا آخر پس اين آيات رابخواند: ان ربكم الله الذى خلق

السموات والارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره الا له الخلق والامر تبارك الله رب العالمين _ ادعو ربكم تضرعا وخفية انه لا يحب المعتدين _ ولا تفسدوا فى الارض بعداصلاحها وادعوه خوفا وطمعا ان رحمة الله قريب من المحسنين پس سوره قل اعوذ برب الفلق و سوره قل اعوذ برب الناس را بخواند.پس آنچه از نعم الهى به ياد داشته باشد يكايك ذكرنموده وحمد الهى نمايد وهمچنين بر اهل و مال و سائر چيزهائى كه حضرت حق به او تفضل نموده حمد بنمايد وبگويد:

اللهم لك الحمد على نعمائك التى لا تحصى بعد ولا تكافأ بعمل.

و به آياتى از قرآن كه در آنها ذكر حمد شده است خدا را حمد نمايد وبه آياتى كه در آنها ذكر تسبيح شده است خدا را تكبير نمايد وبه آياتى كه در آنها ذكر تهليل شده است خدا را تهليل نمايد وبر محمد و آل محمّد(عليهم السلام)زياد صلوات بفرستد وبه هر اسمى از اسماء الله كه در قرآن موجود است خدا را بخواند وبا آنچه از اسماء الهى كه در ياد دارد خدا را ذكر كند وبه اسماء الهى كه در آخرسوره حشر موجود است خدا را بخواند وآنها عبارتند از:

الله، عالم الغيب والشهادة، الرحمن الرحيم، الملك،القدوس، السلام، المؤمن، المهيمن، العزيز الجبار، المتكبرالخالق البارئ، المصور.

واين دعا را بخواند:

اسألك يا الله يا رحمن بكل اسمهو لك واسألك بقوتك وقدرتك وعزتك وبجميع ما احاط به علمك وبجمعك وباركانك كلها وبحق رسولكصلوات الله عليه وآله وباسمك الاكبر الاكبر باسمك العظيم الذى من دعاك به كان حقا عليك ان لا ترده وان

تعطيه ما سأل ان تغفر لى جميع ذنوبى فى جميع علمك فى.

و هر حاجت كه دارى بخواه، واز حق سبحانه وتعالى طلب كن كه توفيق حج بيابى در سال آينده وهر سال، وهفتاد مرتبه بگو: أسألك الجنة وهفتاد مرتبه استغفر الله ربىواتوب اليه.

پس بخوان اين دعا را: اللهم فكنى من النار واوسع على من رزقك الحلال الطيب وادراء عنى شر فسقة الجن والانس وشر فسقة العرب والعجم.

10 _ آن كه نزديك غروب آفتاب بگويد: اللهم انىاعوذ بك من الفقر ومن تشتت الامور ومن شر ما يحدث بالليل والنهار امسى ظلمى مستجيرة بعفوك وامسى خوفى مستجيرا با مانك وامسى ذنوبى مستتجيرة بمغفرتك وامسى ذلى مستجيرا بعزك وامسى وجهى الفانى البالى مستجيرا بوجهك الباقى ياخير من سئل ويا اجود من اعطى جللنى برحمتك والبسنى عافيتك واصرف عنى شرجميع خلقك.

وبدان كه ادعيه وارده در اين روز شريف بسيار است و هر قدر كه ميسور باشد خواندن دعا مناسب است و بسيار خوب است كه در اين روز دعاى صحيفه كامله ودعاىحضرت سيد الشهداء وحضرت زين العابدين سلام الله عليهما خوانده شود و بعد از غروب آفتاب بگويد:

اللهم لا تجعله آخرالعهد من هذا الموقف وارزقنيهمن قابل ابدا ما ابقيتنى واقلبنى اليوم مفلحا منجحامستجابا لى مرحوما مغفورا لى بافضل ما ينقلب به اليوم احد من وفدك وحجاج بيتك الحرام واجعلنى اليوم من اكرم من وفدك عليك واعنى افضل ما اعطيت احدا منهم من الخير والبركة والرحمة والرضوان والمغفرة وبارك لىفيما ارجع اليه من اهل او مال او كثير و بارك لهم فى وبسيار بگويد: اللهم اعتقنى من النار.

مستحبات وقوف به مزدلفه

بدان كه مستحب است با تن ودلى آرام از عرفات به سوى

مزدلفه متوجه شده و استغفار نمايد وهمين كه ازطرف دست راست به تلّ سرخ رسيد بگويد:

اللهم ارحم توقفى وزد فى عملى وسلم لى دينى وتقبل مناسكى.

ودر راه رفتن ميانه روى نمايد وكسى را آزار ندهد، ومستحب است نماز شام و خفتن را تا مزدلفه به تأخير اندازد اگرچه ثلث شب نيز بگذرد، وميان هر دو نماز به يك اذان ودو اقامه جمع كند، ونوافل مغرب را بعد از نماز عشاءبه جا آورد، ودر صورتى كه از رسيدن به مزدلفه پيش از نصف شب مانعى رسيد بايد نماز مغرب وعشاء را به تأخيرنينداخته ودر ميان راه بخواند، ومستحب است كه در وسط وادى از طرف راست راه نزول نمايد واگر حاجى صروره باشد مستحب است كه در مشعر الحرام قدم بگذارد و مستحب است كه آن شب را به هر قدر كه ميسور باشد،به عبادت واطاعت الهى بسر برد واين دعا را بخواند:

اللهم هذه جمع اللهم انى اسألك ان تجمع لى فيها جوامع الخير اللهم لاتؤيسنى من الخير الذى سألتك ان تجمعه لى فى قلبى واطلب اليك ان تعرفنى ما عرفت اوليائك فى منزلى هذا وان تقينى جوامع الشر.

ومستحب است بعد از نماز صبح با طهارت حمد و ثناى الهى را به جا آورد، وبه هر مقدارى كه ميسور باشد از نعم وتفضلات حضرت حق ذكر كند وبر محمد وآل محمدصلوات بفرستد آنگاه دعا نمايد وبعضى به وجوب آن قائل شده اند واين دعا را نيز بخواند:اللهم رب المشعر الحرام فك رقبتى من النار واسع على من رزقك الحلال وادراء عنى شر فسقة الجن والانساللهم انت خير مطلوب اليه وخير مدعو وخير مسئول ولكل وافد جائزة

فاجعل جائزتى فى موطنى هذا ان تقيلنى عثرتى وتقبل معذرتى وان تجاوز عن خطيئتى ثم اجعل التقوى من الدنيا زادى.

ومستحب است سنگ ريزه هائى را كه در منى رمى خواهد نمود از مزدلفه بردارد، ومجموع آنها هفتاد است و مستحب است وقتى كه از مزدلفه به سوى منى رفته و به وادى محسر رسيد به مقدار صد قدم تند رود واگر سواره است سوارى خود را حركت دهد وبگويد: اللهم سلم لى عهدى واقبل توبتى واجب دعوتى واخلفنى فيمن تركتبعدى.

مستحبات رمى جمرات

در رمى جمرات چند چيز مستحب است:

1 _ با طهارت بودن در حال رمى.

2 _ هنگامى كه سنگها را در دست گرفته اين دعا رابخواند: اللهم هذه حصياتى فاحصهن لى وارفعهن فى عملى.

3 _ با هر سنگى كه مى اندازد تكبير بگويد.

4 _ هر سنگى را كه بياندازد اين دعا را بخواند:

الله اكبر اللهم ادحر عنى الشيطان اللهم تصديقابكتابك وعلى سنة نبيك اللهم اجعله لى حجا مبرورا وعملا مقبولا وسعيا مشكورا وذنبا مغفورا.

4 _ ميان او جمره در جمره عقبه ده يا پانزده ذراع فاصله باشد و در جمره اولى و وسطى كنار جمره بايستد.

5 _ جمره عقبه را رو به جمره و پشت به قبله رمى نمايد وجمره اولى و وسطى را به قبله ايستاده رمى نمايد.

7 _ سنگ ريزه را بر انگشت ابهام گذارده و با ناخن انگشت شهادت بياندازد.

8 _ پس از برگشتن به جاى خود در منى اين دعا رابخواند:

اللهم بك وثقت وعليك توكلت فنعم الرب ونعم المولى ونعم النصير.

مستحبات قربانى

مستحبات قربانى چند چيز است:1 _ در صورت تمكن قربانى شتر باشد، ودر صورت نبودن آن گاو، ودر صورت نبودن آن

گوسفند باشد.

2 _ قربانى بسيار فربه باشد.

3 _ در صورت شتر يا گاو بودن آن از جنس ماده و در صورت گوسفند يا بز بودن آن از جنس نر باشد.

4 _ شترى كه مى خواهد او را نحر كند ايستاده واز سر دستها تا زانوى او را ببندد وشخص از جانب راست او بايستد وكارد يا نيزه يا خنجر به گودال گردن او فرو برد، ودرذبح يا نحر اين دعا را بخواند:

وجهت وجهى للذى فطر السماوات والارض حنيفا مسلما وما انا من المشركين ان صلاتى ونسكى ومحياى ومماتى لله رب العالمين لا شريك له وبذلك امرت وانا منالمسلمين اللهم منك ولك بسم الله والله اكبر اللهم تقبلمنى.

5 _ اين كه خود قربانى را بكشد واگر نتواند دست خود را بالاى دست كشنده بگذارد.

مستحبات حلق

در حلق چند چيز مستحب است:

1 _ آن كه از جانب راست پيش سر ابتداء كند و اين دعاء را بخواند:

اللهم اعطنى بكل شعرة نورا يوم القيامة.

2 _ آن كه موى سر خود را در منى در خيمه خود دفن نمايد واولى اين است كه بعد از حلق از طراف ريش و شارب خود گرفته وهمچنين ناخنها را بگيرد.

مستحبات طواف حج ونماز آن وسعى

آنچه كه از مستحبات در طواف عمره ونماز آن وسعى ذكر شد اين جا نيز جارى است، و مستحب است كه به جهت طواف حج مى آيد در روز عيد قربان بيايد و بر در مسجد بايستد واين دعا را بخواند:

اللهم اعنى على نسك وسلمنى له وسلمه لى أسألك مسألة العليل الذليل المعترف بذنبه ان تغفر ذنوبى و ان ترجعنى بحاجتى اللهم انى عبدك و البلد بلدك والبيت بيتك

جئت اطلب رحمتك واؤم طاعتك مطيعا لامرك راضيا بقدرك اسألك مسألة المضطر اليك المطيع لامرك المشفق من عذابك الخائف لعقوبتك ان تبلغنى عفوك وتجيرنى من النار برحمتك.

پس به نزد حجرالاسود بيايد واستلام و بوسه نمايد و اگر بوسيدن ممكن نشد دست بر حجر ماليده ودست خودرا ببوسد و اگر آن هم ممكن نشد مقابل حجر ايستاده و تكبير بگويد و بعداً آنچه در طواف عمره به جا آورده بود، بجا آورد.

مستحبات منى

بدان كه براى حاجى مستحب است كه روز يازدهم و دوازدهم و سيزدهم را در منى بيرون نرود، وتكبير گفتن در منى بعد از پانزده نماز ودر غير منى بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد است و مستحب است وبعضى آن را واجب دانسته اند و اولى در كيفيت تكبير آن است كه بگويد:

الله اكبر الله اكبر لا اله الا الله والله اكبر وللهالحمد والله اكبر على ما هدانا الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام والحمدلله على ما ابلانا.

ومستحب است مادامى كه در منى اقامت داردنمازهاى واجب ومستحب را در مسجد خيف به جا آورد ودرحديث است كه صد ركعت نماز در مسجد خيف با عبادت هفتاد سال برابر است وهر كس در آنجا صد مرتبه سبحان الله بگويد ثواب آن برابر ثواب بنده آزاد كردن است و هر كس در آنجا صد مرتبه لااله الا الله بگويد ثواب آن برابر است با ثواب كسى كه احياء نفس كرده باشد وهر كس در آنجا صد مرتبه الحمدلله بگويد ثواب آن برابر است با ثواب خراج عراقين كه در راه خدا تصدق نمايد.

مستحبات ديگر در مكه معظمه

آداب ومستحبات ديگر در مكه معظمه از اين قراراست:

1 _ زياد ذكر نمودن خدا وخواندن قرآن.

2 _ ختم نمودن يك قرآن.

3 _ خوردن از آب زمزم وبعد از خوردن اين دعا رابخواند:

اللهم اجعله علما نافعا ورزقا واسعا وشفاء من كل داء وسقم ونيز بگويد:

بسم الله وبالله والشكر لله.

4 _ نظر نمودن به كعبه وادامه آن.

5 _ در هر شبانه روز ده مرتبه طواف نمودن، در اول شب سه طواف، ودر آخر شب سه طواف، وپس از

دخول صبح دو طواف، وبعد از ظهر دو طواف.

6 _ هنگام توقف در مكه به عدد ايام سال يعنى سيصد وشصت مرتبه طواف نمايد واگر اين مقدار ميسورنشد پنجاه ودو مرتبه واگر آن هم ميسور نشد هر مقدارى كه بتواند.

7 _ شخص صروره به خانه كعبه داخل شودومستحب است قبل از دخول غسل كند ودر وقت داخلشدن بگويد:

اللهم انك قلت ومن دخله كان آمنا فآمنى من عذاب النار.پس دو ركعت نماز گذارده در ركعت اول بعد از حمد (حم سجده) ودر ركعت دوم بعد از حمد پنجاه و پنج آيه ازساير جاهاى قرآن بخواند و نماز را بين دو ستون بر سنگ قرمز بخواند.

8 _ دو ركعت نماز خواندن در هر يك از چهار زاويه كعبه وبعد از نماز اين دعا را بخواند:

اللهم من تهيا او تعبأ او اَعَدّ او استعد لوفادة الى مخلوق رجاء رفده وجائزته ونوافله وفواضله فاليك ياسيدى تهيئتى وتعبئتى واعدادى واستعدادى رجاء رفدك ونوا فلك و جائزتك فلا تخيّب اليوم رجائى يا من لا يخيب عليه سائل ولا ينقصه نائل فانى لم آتك اليوم بعمل صالح قدّمته و لا شفاعة مخلوق رجوته ولكنّى اتيتك مقرا بالظلم والاساءة على نفسى فانه لا حجة لى ولا عذر فأسألك يا من هو كذلك ان تصلى على محمد وآله وتعطينى مسألتى وتقلبنى برغبتى ولا تردنى مجبوها ممنوعا ولا خائبا يا عظيم يا عظيم يا عظيم ارجوكللعظيم أسألك يا عظيم ان تغفرلى الذنب العظيم لااله إلاّ انت.

ومستحب است هنگام خروج از كعبه سه مرتبه اللهاكبر بگويد پس بگويد:

اللهم لا تجهد بلائنا ربنا ولا تشمت بنا اعدائنا فانكانت الضار النافع.

بعدا پائين آمده وپله ها را دست چپ

قرار داده كعبهرا استقبال نمايد ونزد پله ها دو ركعت نماز بخواند.

استحباب عمره مفرده

بدان كه بعد از فراغ از اعمال حج در صورتى كهميسور باشد مستحب است عمره مفرده بجا آورده شود و در اعتبار فاصله بين اين عمره وعمره تمتع خلاف است واظهر اين است كه فاصله معتبر نيست، وهمچنين بين دوعمره مفرده فاصله معتبر نيست و مى توان بدون فصل دومى را انجام داد وكيفيت اين عمره سابقا ذكر شد.

طواف وداع

بدان كه براى كسى كه مى خواهد از مكه بيرون رودمستحب است طواف وداع نمايد ودر هر دورى حجرالاسود وركن يمانى را در صورت امكان استلام نمايد وچون به مستجار رسد مستحباتى كه قبلا براى آن مكان ذكرشد بجا آورد وآنچه خواهد دعاء نمايد بعدا حجرالاسود را استلام نموده وشكم خود را به خانه كعبه بچسباند يكدست را بر حجر ودست ديگر را به طرف در گذاشته وحمدوثناى الهى نمايد وصلوات بر پيغمبر وآل او بفرستد واين دعاء را بخواند:

اللهم صل على محمد عبيدك ورسولك ونبيك وامينك وحبيبك ونجيبك وخيرتك من خلقك اللهم كما بلغ رسالاتك وجاهد فى سبيلك وصدع بامرك واوذى فى جنبك وعبدك حتى اتاه اليقين اللهم اقلبنى مفلحا منجحا مستجابا بافضل ما يرجع به احد من وفدك المغفرة والبركة والرحمة والرضوان والعافية.

و مستحب است وقت بيرون آمدن از باب حناطين كه مقابل ركن شامى است بيرون رود واز خداوند متعال توفيق مراجعت را بطلبد ووقت بيرون رفتن يك درهم خرما خريده و بر فقراء تصدق نمايد.

زيارت حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)

قبل از حج و بعد از آن

بدان كه از جمله امور مستحبه كه بسيار مؤكد است اين است كه شخص هنگام رفتن وبرگشتن از راه مدينه طيّبه برود وبرگردد تا آن كه به زيارت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)وحضرت صدّيقه طاهره (سلام الله عليها وائمه بقيع(عليهم السلام)مشرف گردد.

زيارت حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)

السلام على رسول الله صلى الله عليه وآله. السلامعليك يا حبيب الله. السلام عليك يا صفوة الله. السلامعليك يا امين الله. أشهد انك قد نصحت لامتك وجاهدت فى سبيل الله وعبدته حتى اتاك اليقين فجزاك الله افضل ماجزى نبيا عن امته اللهم صل

على محمد وآل محمد افضلما صليت على ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد.

زيارت حضرت صديقه طاهره، فاطمه زهرا(سلام الله عليها)

يا ممتحنة امتحنك الله الذى خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابرة وزعمنا انا لك اولياء ومصدقون وصابرون لكل ما اتانا به ابوك واتانا به وصيه فانانسالك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا لهما (بالبشرىخ ل) لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولايتك.

زيارت جامعه كه هر يك از ائمه به آن زيارت مى شود

السلام على اولياء الله واصفيائه. السلام على امناءالله واحبائه. السلام على انصار الله وخلفائه. السلام على محال معرفة الله. السلام على مساكن ذكر الله. السلام على مظهرى امر الله ونهيه. السلام على الدعاة الى الله. السلامعلى المستقرين فى مرضاة الله. السلام على مخلصين فىطاعة الله. السلام على الادلاء على الله. السلام على الذين من والاهم فقد والى الله ومن عاداهم فقد عادى الله ومنعرفهم فقد عرف الله ومن جهلهم فقد جهل الله ومناعتصم بهم فقد اعتصم بالله ومن تخلى منهم فقد تخلى من الله اشهد الله انى سلم لمن سالمكم وحرب لمنحاربكم مؤمن بسركم وعلانيتكم مفوض فى ذلك كله اليكم لعن الله عدو آل محمد من الجن والانس من الاولينوالاخرين وابرأ الى الله منهم وصلى الله على محمد وآلهالطاهرين. والحمد لله اولا وآخرا

زيارت قبور ائمه(عليهم السلام) در بقيع

بايست پشت به قبله و رو به قبور وبگو:

السلام عليكم ائمة الهدى. السلام عليكم اهل البروالتقوى. السلام عليكم الحجج على اهل الدنيا. السلامعليكم القؤامون فى البرية بالقسط. السلام عليكم اهلالصفوة. السلام عليكم يا آل رسول الله (صلى الله عليه وآله (السلام عليكم اهل النجوى اشهد انكم قد بلغتم ونصحتموصبرتم فى ذات الله وكذبتم واسئ اليكم فغفرتم واشهد انكم الائمة الراشدون المهديون وان طاعتكم مفروضة وان قولكم الصدق وانكم دعوتم فلم تجابوا وامرتم فلم تطاعوا وانكم دعائم الدين واركان الارض

لم تزالوا بعين الله ينسخكم فى اصلاب كل مطهر وينقلكممن ارحام المطهرات لم تدنسكم الجاهلية الجهلاء ولمنشرك فيكم فتن الاهواء طبتم وطابت منبتكم من بكم عليناديان الدين فجعلكم فى بيوت اذن الله ان ترفع ويذكرفيها اسمه وجعل صلواتنا عليكم رحمة لنا وكفارة لذنوبنااذا اختاركم الله لنا وطيب خلقنا بما من به علينا منولايتكم وكنا عنده مسمين لعلمكم معترفين بتصديقنااياكم وهذا مقام من اسرف واخطأ واستكان واقر بماجنى ورجى بمقامه الاخلاص وان يستنقذ بكم مستنقذالهلكى من الردى فكونوا لى شفعاء فقد وفدت اليكم اذرغب عنكم اهل الدنيا واتخذوا آيات الله هزوا واستكبرواعنها يا من هو قائم لا يسهوا ودائم لا يلهو ومحيط بكلشى ولك المن بما وفقتنى وعرفتنى ائمتى وبما اقمتنى عليه اذ صد عنه عبادك وجهلوا معرفته واستخفوا بحقه ومالوا الى سواه فكانت المنة منك على مع اقوام خصصتهمبما خصصتنى به فلك الحمد اذ كنت عبدك فى مقام مذكورا مكتوبا فلا تحرمنى رجوت ولا تخيبنى فيمادعوت فى مقامى هذا بحرمة محمد وآله الطاهرين.

دعاء امام حسين (ع) در روز عرفه

الحمد لله الذى ليس لقضائه دافع، ولا لعطائهمانع، ولا كصنعه صنع صانع، وهو الجواد الواسع فطر اجناس البدايع، واتقن بحكمته الصنايع،لا تخفى عليه الطلايع، ولا تضيع عنده الودايع جازى كل صانع، ورايش كل قانع، وراحم كلضارع، ومنزل المنافع والكتاب الجامع بالنورالساطع، وهو للدعوات سامع وللكربات دافعوللدرجات رافع، وللجبابرة قامع، فلا اله غيرهولاشئ يعدله، وليس كمثله شئ، وهو السميعالبصير الطيف الخبير، وهو على كل شئ قدير،اللهم انى ارغب اليك واشهد بالربوبية لكمقرا بانك ربى، وان اليك مردى، ابتداتنى بنعمتك قبل ان اكون شئ مذكورا، وخلقتنى منالتراب ثم اسكنتنى الأصلاب، امنا لريب المنونواختلاف الدهور والسنين، فلم ازل ظاعنا منصلب الى رحم فى تقادم من

الأيام الماضية والقرن الخالية، لم تخرجنى لرافتك بىولطفكلى، واحسانك الى فى دولة ائمة الكفر، الذين نقضوا عهدك وكذبوا رسلك، لكنك اخرجتنىللذى سبق لى من الهدى الذى له يسرتنى، وفيه انشاتنى، ومن قبل ذلك رؤفت بى، بجميل صنعكوسوابغ نعمك، فابتدعت خلقى من منى يمنى،واسكنتنى فى ظلمات ثلاث، بين لحم ودم وجلد،لم تشهدنى خلقى ولم تجعل الى شئ من امرى،ثم اخرجتنى للذى سبق لى من الهدى الى الدنياتآماسويا، وحفظتنى فى المهد طفلا صبيا،ورزقتنى من الغذاء لبنا مريا، وعطفت على قلوب الحواضن، وكفلتنى الامهات الرواحموكلاتنى من طوارق الجان، وسلمتنى من الزيادةوالنقصان، فتعاليت يارحيم يارحمن، حتى اذااستهللت ناطقا بالكلام، اتممت على سوابغ الانعام، وربيتنى زايدا فى كل عام، حتى اذا اكتملتفطرتى، واعتدلت مرتى، اوجبت على حجتك بان الهمتنى معرفتك، وروعتنى بعجائب حكمتك،وايقظتنى لما ذرات فى سمائك وارضك من بدايع خلقك، ونبهتنى لشكرك وذكرك، واوجبت علىطاعتك وعبادتك، وفهمتنى ما جاءت به رسلكويسرت لى تقبل مرضاتك، ومننت على فى جميع ذلك بعونك ولطفك، ثم اذخلقتنى من خيرالثرىلم ترض لى يا الهى نعمة دون اخرى، من انواع المعاش وصنوف الرياش، بمنك العظيم الأعظمعلى، واحسانك القديم الى، حتى اذااتممت على جميع النعم وصرفت عنى كل النقم لم يمنعك جهلىوجراتى عليك ان دللتنى الى ما يقربنى اليك، ووفقتنى لمايزلفنى لديك، فان دعوتك اجبتنىوان سئلتك اعطيتنى وان اطعتك شكرتنى،وان شكرتك زدتنى، كل ذلك اكمال لأنعمكعلى، واحسانك الى، فسبحانك سبحانك من مبدئمعيد حميد مجيد، وتقدست اسماؤك، وعظمت الاؤك، فاى نعمك يا الهى احصى عدا وذكرا، اماى عطاياك اقوم بها شكرا، وهى يا رب اكثر من ان يحصيها العادون، اويبلغ علما بها الحافظون،ثم ماصرفت ودرات عنى اللهم من الضر والضراءاكثر مماظهر لى من العافية والسراء، وانا اشهدياالهى

بحقيقة ايمانى وعقد عزمات يقينى، وخالص صريح توحيدى، وباطن مكنون ضميرى، وعلايق مجارى نوربصرى، واسارير صفحة جبينى،وخرق مسارب نفسى، و خذاريف مارن عرنينىومسارب سماخ سمعى، وماضمت واطبقت عليهشفتاى، وحركات لفظ لسانى، ومغرزحنك فمى وفكى، ومنابت اضراسى، ومساغ مطعمى ومشربىوحمالة ام راسى، وبلوع فارغ حبايل عنقى، ومااشتمل عليه تامور صدرى، حمايل حبل وتينىونياط حجاب قلبى، وافلاذ حواشى كبدى، وماحوته شراسيف اضلاعى وحقاق مفاصلى وقبض عواملى واطراف اناملى ولحمى ودمى وشعرى وبشرى وعصبى وعظامى ومخىوعرقى، وجميع جوارحى، وما انتسج على ذالكايام رضاعى، وما اقلت الأرض منى، ونومى ويقظتىوسكونى، وحركات ركوعى وسجودى ان لوحاولتواجتهدت مدى الأعصار والأحقاب، لوعمرتهاان اؤدى شكر واحدة من انعمك، مااستطعتذلك الا بمنك، الموجب على به شكرك ابدا جديداوثناء طارفا عتيدا، اجل، ولوحرصت انا والعادونمن انامك، ان نحصى مدى انعامك سالفه وانفه ما حصرناه عددا ولا احصيناه امدا، هيهات انىذلك وانت المخبر فى كتابك الناطق، والنبأ الصادقوان تعدوا نعمة الله لا تحصوها، صدق كتابك اللهم وانباؤك، وبلغت انبياك ورسلك، ما انزلتعليهم من وحيك، وشرعت لهم وبهم من دينك،غير انى ياالهى اشهد بجدى وجدى، ومبلغ طاعتىووسعى، واقول مؤمنا موقنا، الحمد لله الذى لم يتخذ ولدا فيكون مورثا، ولم يكن له شريك فى ملكهفيضاده فيماابتدع، ولاولى من الذل فيرفده فيماصنع، فسبحانه سبحانه لوكان فيهما الهة الا اللهلفسدتا وتفطرتا، سبحان الله الواحد الأحد الصمدالذى لم يلد ولم يولد، ولم يكن له كفوااحد، الحمدلله حمدا يعادل حمد ملائكته المقربين، وانبيائهالمرسلين، وصلى الله على خيرته محمد خاتم النبيينواله الطيبين الاهرين المخلصين وسلمآنگاه حضرت شروع در دعا وسؤال از حق تعالى كردند وبا ديدگانى اشكبار گفتند:

اللهم اجعلنى اخشاك كانى اراك، واسعدنى بتقويك، ولاتشقنى بمعصيتك وخرلى فى قضائكوبارك لى فى قدرك، حتى

لااحب تعجيل ما اخرتولا تاخير ما عجلت، اللهم اجعل غناى فى نفسى،واليقين فى قلبى، والاخلاص فى عملى، والنور فىبصرى، والبصيرة دينى، ومتعنى بجوارحى،واجعل سمعى وبصرى الوارثين منى، وانصرنى علىمن ظلمنى، وارنى فيه ثارى وماربى، واقر بذلك عينى اللهم اكشف كربتى واستر عورتى، واغفرلى خطيئتى،واخسأ شيطانى، وفك رهانى، واجعل لى ياالهى الدرجة العليا فى الاخرة والاولى، اللهم لك الحمد كما خلقتنىفجعلتنى سميعا بصيرا، ولك الحمد كما خلقتنى فجعلتنىخلقا سويا رحمة بى، وقد كنت عن خلقى غنيا، رب بما براتنى فعدلت فطرتى، رب بما انشاتنى فاحسنت صورتى، رب بما احسنت الى وفى نفسى عافيتنى رببما كلاتنى ووفقتنى، رب بما انعمت على فهديتنى،رب بما اوليتنى ومن كل خير اعطيتنى، رب بما اطمعتنىوسقيتنى، رب بما اغنيتنى واقنيتنى، رب بما اعنتنىواعززتنى، رب بما البستنى من سترك الصافى، ويسرتلى من صنعك الكافى، صلى على محمد وآل محمد، واعنىعلى بوائق الدهور وصروف الليالى والايام، ونجنى من اهوال الدنيا وكربات الاخرة، واكفنى شرما يعملالظالمون فى الارض، اللهم ما اخاف فاكفنى، ومااحذر فقنى، وفى نفسى ودينى فاحرسنى، وفى سفرىفاحفظنى، وفى اهلى ومالى فاخلفنى، وفيما رزقتنىفبارك لى، وفى نفسى فذللنى، وفى اعين الناس فعظمنىومن شرالجن والانس فسلمنى، وبذنوبى فلا تفضحنىوبسريرتى فلا تخزنى، وبعملى فلاتبتلنى، ونعمكفلاتسلبنى، والى غيرك فلاتكلنى، الهى الى من تكلنى الى قريب فيقطعنى، ام الى بعيد فيتجهمنى، ام الىالمستضعفين لى، وانت ربى ومليك امرى، اشكواليك غربتى وبعددارى، وهوانى على من ملكته امرىالهى فلا تحلل على غضبك، فان لم تكن غضبت علىفلا ابالى سواك، سبحانك غير ان عافيتك اوسع لى، فاسئلك يارب بنور وجهك الذى اشرقت لهالارض والسموات، وكشفت به الظلمات، وصلح به امر الأولين والاخرين، ان لاتميتنى على غضب كولا تنزل بى سخطك،

لك العتبى لك العتبى حتى ترضى قبل ذلك، لا اله الا انت، الذى احللتهالبركة، وجعلته للناس امنا، يا من عفا عن عظيم الذنوب بحلمه، يا من اسبغ النعماء بفضلهيا من اعطى الجزيل بكرمه، يا عدتى فى شدتى، يا صاحبى فى وحدتى، يا غياثى فى كربتى، يا وليى فى نعمتى، ياالهى واله ابائى ابرهيم واسمعيل واسحق ويعقوبورب جبرئيل وميكائيل واسرافيل، ورب محمدخاتم النبين واله المنتجبين، ومنزل التوريةوالانجيل والزبور والفرقان، ومنزل كهيعص وطهويس والقران الحكيم، انت كهفى حين تعينى المذاهبفى سعتها، وتضيق بى الارض برحبها، ولو لارحمتك لكنت من الهالكين، وانت مقيل عثرتى، ولولا ستركاياى لكنت من المفضوحين، وانت مؤيدى بالنصرعلى اعدائى، ولو لا نصرك اياى لكنت من المغلوبين يامن خص نفسه بالسمو والرفعة، فاوليائه بعزهيعتزون، يامن جعلت له الملوك نيرالمذلة على اعناقهم فهم من سطواته خائفون، يعلم خائنة الاعين وماتخفى الصدور، وغيب ما تاتى به الأزمنة والدهوريامن لا يعلم كيف هو الا هوط، يامن لا يعلم ما هو الا هؤيامن لا يعله الا هو، يامن كبس الارض على الماء،وسد الهواء بالسماء، يامن له اكرم الاسماء، ياذاالمعروف الذى لاينقطع ابدا، يا مقيض الركب ليوسففى البلد القفر ومخرجه من الجب، وجاعله بعدالعبودية ملكا، يا راده على يعقوب بعد ان ابيضتعيناه من الحزان فهو كظيم، ياكاشف الضر والبلوى عن ايوب، ويا ممسك يدى ابرهيم عن ذبح ابنه بعد كبر سنه وفناء عمره، يامن استجاب لزكريافوهب له يحيى، ولم يدعه فردا وحيدا، يامن اخرج يونس من بطن الحوت، يا من فلق البحر لبنى اسرائيلفانجاهم، وجعل فرعون وجنوده من المغرقين، يامن ارسل الرياح مبشرات بين يدى رحمته، يا منلم يجعل على من عصاه من خلقه، يا من استنقذالسحرة من بعد طول

الجحود وقد غدوا فى نعمتهياكلون رزقه ويعبدون غيره، وقد حاده ونادوهوكذبوا رسله، يا الله يا الله يا بدى، يا بديعا لاند لك، يا دائما لا نفاد لك، يا حيا حين لا حى، يامحيى الموتى، يا من هو قائم على كل نفس بما كسبت،يا من قل له شكرى فلم يحرمنى، وعظمت خطيئتى فلم يفضحنى، ورانى على المعاصى فلم يشهرنى، يا من حفظنى فى صغرى، يا من رزقنى فى كبرى، يا مناياديه عندى لاتحصى ونعمه لا تجازى، يا منعارضنى بالخير والاحسان وعارضته بالاسائةوالعصيان، يا من هدانى بالايمان من قبل ان اعرفشكر الامتنان، يا من دعوته مريضا فشفانى،وعريانا فكسانى، وجايعا فاشبعنى، وعطشانافاروانى، وذليلا فاعزنى، وجاهلا فعرفنى، ووحيدا فكثرنى، وغايبا فردنى، ومقلا فاغنانىومنتصرا فنصرنى، وغنيا فلم يسلبنى، وامسكت عن جميع ذلك فابتد انى فلك الحمد والشكر يا مناقال عثرتى ونفس كربتى واجاب دعوتى وسترعورتى وغفر ذنوبى وبلغنى طلبتى ونصرنى علىعدى، وان اعد نعمك ومننك وكرايم منحكلا احصيها، يا مولاى، انت الذى مننت، انت الذى انعمت، انت الذى احسنت، انت الذىاجملت، انت الذى افضلت، انت الذى اكملت،انت الذى رزقت، انت الذى وفقت، انت الذىاعطيت، انت الذى اغنيت، انت الذى اقنيت انت الذى اويت، انت الذى كفيت، انت الذىهديت، انت الذى عصمت، انت الذى سترت انت الذى غفرت، انت الذى اقلت، انت الذىمكنت، انت الذى اعززت، انت الذى اعنت انت الذى عضدت، انت الذى ايدت، انت الذىنصرت، انت الذى شفيت، انت الذى عافيت،انت الذى اكرمت، تباركت وتعاليت، فلك الحمددائما، ولك الشكر واصبا ابدا، ثم انا يا الهى المعترف بذنوبى فاغفرها لى، اناالذى اسات، انا الذى اخطاتاناالذى سهوت، اناالذى اعتمدت، اناالذى تعمدت، اناالذى وعدتواناالذى اخلفت، اناالذى نكثت، اناالذى اقروت اناالذى اعترفت بنعمتك

وعندى، وابوء بذنوبىفاغفرها لى، يا من لا تضره ذنوب عباده، وهوالغنى عن طاعتهم، والموفق من عمل صالحا منهمبمعونته ورحمته، فلك الحمد الهى وسيدى، الهى امرتنى فعصيتك، ونهيتنى فارتكبت نهيك فاصبحتلا ذابرائة لى فاعتذر، ولا ذاقوة فانتصر، فباى شئ استقبلك يا مولاى، ابسمعى ام ببصرى ام بلسانىام بيدى ام برجلى، اليس كلها نعمك عندى،وبكلها عصيتك يا مولاى، فلك الحجة والسبيل على، يا من سترنى من الاباء والامهات ان يزجرنى،ومن العشاير والاخوان ان يعيرونى، ومن السلاطين ان يعاقبونى، ولواطلعو يا مولاى على مااطلعت عليهمنى اذا ما انظرونى ولرفضونى وقطعونى، فهااناذايا الهى بين يديك يا سيدى خاضع ذليل حصير حقيرلا ذو برائة فاعتذر، ولا دوقوة فانتصر، ولا حجةفاحتج بها، ولا قايل لم اجترح ولم اعمل سوء وما عسى الجحود ولو جحدت يا مولاى ينفعنى، كيف وانىذلك، وجوارحى كلها شاهده على بما قد عملت، وعلمت يقينا غير ذى شك انك سائلى من عظايمالامور، وانك الحكم العدل الذى لا تجور،وعدلك مهلكى، ومن كل عدلك مهربى، فانتعذبنى ياالهى فبذنوبى بعد حجتك على، وان تعف عنى فبحلمك وجودك وكرمك، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من الظالمين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من المستغفرين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الموحدين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من الخائفين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الوجلين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من الراجين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الراغبين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من المهللين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من السائلين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من المستحبين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من المكبرين،

لا اله الا انتسبحانك ربى ورب ابائى الاولين، اللهم هذا ثنائى عليك ممجدا، واخلاصى لذكرك موحدا، واقرارى بالائك معددا، وان كنت مقرا انى لم احصها لكثرتها وسبوغها وتظاهرها وتقادمهاالى حادث، مالم تزل تتعدنى به معها منذ خلقتنىوبراتنى من اول العمر من الاغناء من الفقر وكشفالضر وتسبيب اليسر ودفع العسر وتفريج الكربوالعافية فى البدن والسلامة فى الدين، ولورفدنى على قدر ذكر نعمتك جميع العالمين من الاولينوالاخرين، ما قدرت ولا هم على ذلك، تقدست وتعاليت من رب كريم عظيم رحيم، لا تحصى الاؤكولا يبلغ ثناؤك، ولا تكافى نعماؤك، صل على محمدوآل محمد، واتمم علينا نعمك، واسعدنا بطاعتك،سبحانك لا اله الا انت اللهم انك تجيب المضطروتكشف السوء، وتغيث المكروه وتشفى السقيم،وتغنى الفقير، وتجبر الكسير، وترحم الصغير، وتعينالكبير، وليس دونك ظهير، ولا فوقك قدير، وانت العلى الكبير، يا مطلق المكبل الاسير، يارازق الطفل الصغير، يا عصمة الخائف المستجير،يامن لاشريك له ولا وزير، صل على محمد وآل محمد، واعطنى فى هذه العشية، افضل ما اعطيت وانلت احدا من عبادك من نعمة توليها، والاء تجددهاوبلية تصرفها وكربة تكشفها ودعوة تسمعها،وحسنة تتقبلها، وسيئة تتغمدها، انك لطيف بما تشاء وعلى كل شئ قدير، اللهم انك اقربمن دعى، واسرع من اجاب، واكرم من عفى، واوسع من اعطى، واسمع من سئل، يا رحمن الدنيا والاخرةورحيمهما، ليس كمثلك مسئول ولا سواك مامول،دعوتك فاجبتنى، وسئلتك فاعطيتنى، ورغبت اليك فرحمتنى، ووثقت بك فنجيتنى، وفزعت اليك فكفيتنى، اللهم فصل على محمد عبدك ورسولك ونبيك، وعلى اله الطيبين الطاهرين اجمعينوتمم لنا نعمائك، وهنئنا عطائك، واكتبنا لك شاكرين، ولا لائك ذاكرين، امين امين رب العالميناللهم يا من ملك فقدر، وقدر فقهر، وعصى فستر واستغفر فغفر، يا غاية الطالبين الراغبين ومنتهى امل

الراجين، يا من احاط بكل شئ علما،ووسع المستقيلين رافة ورحمة وحلما، اللهمانا نتوجه اليك فى هذه العشية، التى شرفتها وعظمتها بمحمد نبيك ورسولك، وخيرتك منخلقك، وامينك على وحيك، البشير النذير،السراج المنير، الذى انعمت به على المسلمين، وجعلته رحمة للعالمين، اللهم فصل على محمدوآل محمد، كما محمد اهل لذلك منك يا عظيم فصل عليه وعلى اله المنتجبين الطيبين الطاهرين اجمعين، وتغمدنا بعفوك عنا، فاليك عجتالأصوات بصنوف اللغات، فاجعل لنا اللهم فى هذه العشية نصيبا من كل خير تقسمه بينعبادك، ونور تهدى به ورحمة تنشرها، وبركة تنزلها وعافية تجللها ورزق تبسطه، يا ارحمالراحمين، اللهم اقلبنا فى هذا الوقت منجحين مفلحين مبرورين غانمين، ولا تجعلنا من القانطينولاتخلنا من رحمتك، ولا تحرمنا مانؤمله من فضلك، ولا تجعلنا من رحمتك محرومين، ولالفضل ما نؤمله من عطائك قانطين، ولا تردناخائبين، ولا من بابك مطرودين، يا اجود الأجودينواكرم الأكرمين، اليك اقبلنا موقنين، ولبيتكالحرام امين قاصدين، فاعنا مناسكنا، واكمل لنا حجنا واعف عنا وعافنا، فقد مددنا اليك ايدينافهى بذلة الاعتراف موسومة اللهم فاعطنا فى هذه العشية ما سئلناك، واكفنا ما استكفيناكفلا كافى لنا سواك، ولا رب لنا غيرك، نافذ فيناحكمك، محيط بنا علمك، عدل فينا قضاؤك،اقض لنا الخير، واجعلنا من اهل الخير، اللهم اوجب لنا بجودك عظيم الأجر وكريم الذخر ودواماليسر، واغفرلنا ذنوبنا اجمعين، ولا تهلكنا مع الهالكين، ولا تصرف عنا رافتك ورحمتك يا ارحمالراحمين، اللهم اجعلنا فى هذا الوقت ممن سئلك فاعطيته، وشكرك فزدته، وثاب اليكفقبلته، وتضل اليك من ذنوبه كلها فغفرتهاله، ياذاالجلال والاكرام، اللهم ونقنا وسددناواعصمنا، واقبل تضرعنا يا خير من سئل ويا ارحم من استرحم، يا من لا يخفى عليه اغماض الجفون،ولالحظ العيون، ولا ما استقر فى المكنون، ولاما انطوت

عليه مضمرات القلوب، الا كل ذلك قد احصاه علمك ووسعه حلمك، سبحانك وتعاليت عما يقول الظالمون علوا كبيرا، تسبح لك السموات السبع والأرضون ومن فيهن، وانمن شئ الا يسبح بحمدك، فلك الحمد والمجد وعلوالجد، ياذالجلال والاكرام والفضل والانعام،والأيادى الجسام وانت الجواد الكريم الرؤف الرحيم اللهم اوسع على من رزقك الحلال، وعافنى فى بدنى ودينى، وامن خوفى واعتق رقبتى من النار، اللهم لا تمكر بىولا تستدرجنى، ولاتخدعنى، وادرء عنى شر فسقة الجن والانس،سپس حضرت سر وديده خود را به آسمان بلند كردند وبا چشم گريان وصداى بلند گفتند:

يا اسمع السامعين، ياابصر الناظرين، ويااسرع الحاسبين، وياارحم الراحمين، صل على محمد و آلمحمد السادة الميامين واسئلك اللهم حاجتى التى ان اعطيتنيها لم يضرنى ما منعتنى، وان منعتنيهالم ينفعنى ما اعطيتنى، اسئلك فكاك رقبتى من النار، لا اله الا انت وحدك لا شريك لك، لكالملك ولك الحمد وانت على كل شى قدير يا رب يا رب و جمله (يا رب) را بسيار تكرار كردند. وكسانى كهدور آن حضرت بودند به دعاى ايشان گوش داده وآمينمى گفتند، آنگاه صدايشان به گريه بلند شد تا آن كه خورشيد غروب كرد وروانه مشعر الحرام شدند.

تا اين جا دعاى امام حسين _ عليه السلام _ طبق روايت مرحوم كفعمى تمام مى شود، ولى سيد ابن طاووس _ عليه الرحمة _ اين ذيل را نيز اضافه نموده است.

الهى انا الفقير فى غناى فكيف لا اكون فقيرا فى فقرى الهى انا الجاهل فى فكيف لا اكون جهولا فى جهلى،الهى ان اختلاف تدبيرك وسرعة طواء مقاديركمنعا عبادك العارفين بك عن السكون الى عطاءوالياس منك فى بلاء، الهى منى ما يليق بلؤمى ومنك ما يليق بكرمك، الهى

وصفت نفسك بالطفوالرافة لى قبل وجود ضعفى، افتمنعنى منهما بعدوجود ضعفى، الهى ان ظهرت المحاسن منى فبفضلكولك المنة على، وان ظهرت المساوى منى فبعدلكولك الحجة على، الهى كيف تكلنى وقد تكفلت لى،وكيف اضام وانت الناصرلى، ام كيف اخيب وانت الحفى بى،ها انا اتوسل اليك بفقرى اليك، وكيفاتوسل اليك بما هو محال ان يصل اليك، وهو ام كيف اشكو اليك حالى وهو لا يخفى عليك، ام كيف اترجمبمقالى وهو منك برز اليك، ام كيف تخيب امالىوهى قد وفدت اليك، ام كيف لا تحسن احوالى وبك قامت، الهى ما الطفك بى مع عظيم جهلى، وما ارحمك بى قبيح فعلى، الهى ما اقربك منى وابعدنى عنك، وما ارافك بى فما الذى يحجبنىعنك، الهى علمت باختلاف الاثار وتنقلات الأطوار ان مرادك منى ان تتعرف الى فى كل شئحتى لا اجهلك فى شئ، الهى كلما اخرسنى لؤمى انطقنى كرمك، وكلما ايستنى اوصافى اطمعتنىمنك، الهى من كانت محاسنه مساوى، فكيف لاتكون مساويه مساوى، ومن كانت حقايقه دعاوى فكيف لا تكون دعاويه دعاوى، الهى حكمك النافذومشيتك القاهرة لم يتركالذى مقال مقالا، ولا لذى حال حالا، الهى كم من طاعة بنيتها، وحالة شيدتها، هدم اعتمادى عليها عدلك، بلاقالنى منها فضلك، الهى انك تعلم انى وان لم تدم الطاعة منى فعلا جزما، فقد دامت محبة وعزماالهى كيف اعزم وانت القاهر، وكيف لا اعزم وانت الامر، الهى ترددى فى الاثار يوجب بعدالمزادفاجمعنى عليك بخدمة توصلنى اليك، كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك،ايكون لغيرك من الظهور ماليس لك حتى يكون هو المظهر لك، متى غبت حتى تحتاج الى دليليدل عليك، ومتى بعدت حتى تكون الاثارهى التى توصل اليك، عميت عين لا تراك عليهارقيبا،

وخسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبكنصيبا، الهى امرت بالرجوع الى الاثار، فارجعنى اليك بكسوة الأنوار وهداية الاستبصار حتىارجع اليك منها كما دخلت اليك منها مصون السر عن النظر اليها، ومرفوع الهمة عن الاعتمادعليها، انك على كل شى قدير، الهى هذا ذلى ظاهربين يديك، وهذا حالى لايخفى عليك، منكاطلب الوصول اليك، وبك استدل عليك،فاهدنى بنورك اليك، واقمنى بصدق العبوديةبين يديك، الهى علمنى من علمك المخزون، وصنى بسترك المصون، الهى حققنى بحقايق اهل القربواسئلك بى مسلك اهل الجذب، الهى اغننى بتدبيركلى عن تدبيرى وباختيارك عن اختيارى، واوقفنى على مراكز اضطرارى، الهى اخرجنى من ذل نفسى،وطهرنى من شكى وشركى قبل حلول رمسى، بك انتصر فانصرنى، وعليك اتوكل فلاتكلنى، واياكاسئل فلاتخيبنى، وفى فضلك ارغب فلا تحرمنىوبجنابك انتسب فلاتبعدنى، وببابك اقف فلاتطردنىالهى تقدس رضاك ان يكون له علة منك، فكيفيكون له علة منى، الهى انت الغنى بذاتك ان يصل اليك النقع منك، فكيف لا تكون غنيا عنى الهى ان القضاء والقدر يمنينى، وان الهوى بوشايق الشهوة اسرنى، فكن انت النصير لى حتى تنصرنى وتبصرنى، واغننى بفضلك حتى استغنى بك عن طلبى، انت الذى اشرقت الأنوار فى قلوب اوليائكحتى عرفوك ووحدوك، انت الذى ازلت الأغيارعن قلوب احبائك حتى لم يحبوا سواك ولم يلجئواالى غيرك، انت المونس لهم حيث اوحشتهم العوالموانت الذى هديتهم حيث استبانت لهم المعالم ماذا وجد من فقدك، وما الذى فقد من وجدكلقد خاب من رضى دونك بدلا، كيف يرجى سواك وانت ما قطعت الاحسان، وكيف يطلب من غيركوانت مابدلت عادة الامتنان، يا من اذاق احبائه حلاوة المؤانسة فقاموا بين يديه متملقينويا من البس اوليائه ملابس هيبته، فقاموابين يديه مستغفرين، انت الذاكر قبلالذاكرين وانت البادى بالاحسان قبل

توجه العابدين وانت الجواد بالعطاء قبل طلبالطالبين وانت الوهاب ثم لما وهبت لنا من المستقرين الهى اطلبنى برحمتك حتى اصلاليك، واجذبنى بمنك حتى اقبل عليك،الهى ان رجائى لا ينقطع عنك وان عصيتك كما ان خوفى لا يزايلنى وان اطعتك، فقددفعتنى العوالم اليك، وقد اوقعنى علمى بكرمكعليك، الهى كيف اخيب وانت املى، ام كيف اهان وعليك متكلى، الهى كيف استعز واليكنسبتنى الهى كيف لا افتقر وانت الذى فى الفقراء اقمتنى ام كيف افتقر وانت الذى بجودك اغنيتنى، وانت الذى لا اله غيركتعرفت لكل شئ فما جهلك شئ، وانت الذى تعرفت الى فى كل شئ فرايتك ظاهرا فى كل شئ وانت الظاهر لكل شئ، يا من استوى برحمانيته فصار العرش غيبا فى ذاته، محقتالاثار بالاثار ومحوت الاغيار بمحيطات افلاكالأنوار، يا من احتجب فى سرادقات عرشه عن ان تدركه الأبصار، يا من تجلى بكمال بهائهفتحققت عظمته الاستواء، كيف تخفى وانت الظاهر، ام كيف تغيب وانت الرقيب الحاضرانك على كل شئ قدير، والحمد لله وحده.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109