ضرورت غدیر

مشخصات کتاب

سرشناسه: رضوانی علی اصغر، 1341 -

عنوان و نام پدیدآور: ضرورت غدیر/مولف علی اصغر رضوانی.

مشخصات نشر: قم: مسجد مقدس صاحب الزمان (جمکران)، 1389.

مشخصات ظاهری: 71 ص.

فروست: سلسله مباحث یادمان غدیر.

شابک: 70000 ریال: 978-964-973-183-4

وضعیت فهرست نویسی: فاپا (چاپ دوم)

یادداشت: چاپ اول: 1388 (فیپا).

یادداشت: چاپ دوم.

یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع: علی بن ابی طالب ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- اثبات خلافت

موضوع: علی بن ابی طالب ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل

موضوع: غدیر خم

شناسه افزوده: مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره: BP223/5/ر6ض41389

رده بندی دیویی: 297/452

شماره کتابشناسی ملی: 1720935

ص:1

مقدمه ناشر

غدیر محور همبستگی اسلامی و زیربنای تفکّر شیعی است. غدیر تبیین کننده جریان اصیل وصایت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله می باشد که اسلام راستین را تداوم بخشید و زلال معرفت، ولایت، تسلیم و رضا را در جان مؤمنین جاری و حیات ثمربخش را به آنان هدیه نمود.

غدیر در طول تاریخ مورد بی مهری هایی از طرف دوستان و مورد تهاجم از طرف دشمنان دین قرار گرفت ولی با عنایت و تدبیر پیروان واقعی غدیر حفظ و فرهنگ شد. هم اکنون که در نظام مقدّس جمهوری اسلامی همّت مسؤولان و مردم متدین ایران اسلامی بر غدیری شدن تمامی این سرزمین اسلامی است، بر آن شدیم مجموعه پیش روی که توسط استاد ارجمند حاج علی اصغر رضوانی تألیف گردیده را به زیور طبع بیاراییم.

امید است مورد قبول حضرت حقّ و توجّه مولایمان حضرت حجّت «عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف» قرار گیرد.

لازم است از عنایات ویژه تولیت محترم حضرت آیت اللَّه وافی و دیگر عزیزان همکار در مجموعه انتشارات برادران دیلمی، امیر سعید سعیدی، آشتی، بخشایش، تلاشان و... در به ثمر رسیدن این مجموعه فعالیت نموده اند، کمال تشکر و امتنان را داریم و ان شاء اللَّه خوانندگان گرامی ما را از نظرات ارشادی خود محروم نفرمایند.

مدیر مسوؤل انتشارات مسجد مقدّس جمکران حسین احمدی

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

پیشگفتار

ضروری به نظر می رسد که نسل حاضر و جهان معاصر بفهمد شیعه در طول چهارده سده چه می گوید و با این همه اسناد و مدارک درصدد اثبات چیست؟ و برای چه جهتی آن ها را گردآوری می کند؟ دعوت شیعه به تدبر و تأمل در واقعه غدیر خم در مقیاس مسایل انسانی کجا جای دارد؟ مضمون این نَفَس متصل از حدیث «بدء الدعوة» در سال سوم هجری تا ده ها حدیث دیگر، تا خطبه غدیر چیست؟ آیا این همه درگیری بر سر مسأله ای است انقراض یافته، یا بر سرامری زنده تا روزی است که زندگی هست. شیعه با طرح مسئله غدیر و دعوت مردم به تدبر در مفاد آن در حقیقت مردم را به استیفای حقوق خود دعوت می کند. مسأله «عصمت» که شیعه در رهبری شرط می داند غیر از این چه معنی دارد؟ این که شیعه می گوید: رهبری جز نوع خدایی آن پذیرفته نیست و امامت ادامه شؤونات نبوت است جز وحی جز این چه معنا دارد؟ کسی که درباره موضوع غدیر خم سخن می گوید یا کتاب می نویسد در حقیقت مقصود او دفاع از اسلام است نه شخص امیرمؤمنان علی بن

ص:7

ابی طالب علیه السلام، و دفاع از اسلام هم به عینه دفاع از انسان و انسانیت در قلمرو وسیع آن می باشد. لذا باید این مسأله را به خوبی روشن نماییم.

علی اصغر رضوانی

ص:8

آثار بحث از غدیر

اشاره

برخی می گویند: بحث از مسائل تاریخی صدر اسلام و صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله و سیره و روش آن ها و اختلافاتی که بین آنان بوده نه تنها بی فایده است بلکه باعث ایجاد کینه و اختلاف و نزاع و مشاجره بین مسلمانان خواهد شد. ولی به نظر می رسد که این چنین نخواهد بود؛ زیرا بحث از سیره و زندگانی افرادی معصوم همچون حضرت علی علیه السلام دارای آثار و برکاتی است که اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

1 - تفکر کردن

خداوند متعال می فرماید: «فاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»؛(1) «این داستان ها را [برای آن ها] بازگو کن، شاید بیندیشند [و بیدار شوند].»

2 - عبرت گرفتن

خداوند متعال می فرماید: «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُّولِی الْأَلْبابِ»؛(2) «در سرگذشت آن ها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود.»

و نیز می فرماید: «فاعْتَبِرُوا یأُولِی الْأَبْصَرِ»؛(3) «پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم.»

ص:9


1- 1. سوره اعراف، آیه 176.
2- 2. سوره یوسف، آیه 111.
3- 3. سوره حشر، آیه 2.

از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمود: «من کثر اعتباره قلّ عثاره»؛(1)(2) «کسی که زیاد عبرت بگیرد لغزشش کم است.»

و نیز نقل شده که فرمود: «ایّ بنیّ! انّی و ان لم اکن عمّرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فکّرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم حتی عدت کأحدهم بل کأنّی بما انتهی الیّ من امورهم قد عمرت مع اولهم الی آخرهم»؛(3)(4) «فرزندم! هر چند من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده اند نزیسته ام، امّا در کارهایشان نگریسته ام و در سرگذشت هایشان اندیشیده ام و در آنچه از آنان به جای مانده رفته و دیده ام که گویی همچون یکی از آنان شدم بلکه با آگاهی از کارهایشان به دست آورده ام گویی چنان است که با اولین تا آخرین آنان زندگی کرده ام.»

و نیز نقل شده که فرمود: «من اعتبر ابصر، و من ابصر فهم، و من فهم علم»؛(5)(6) «هر که عبرت گرفت بینا شد و آن که بینا شد فهمید و آن که فهمید دانش ورزید.»

و نیز فرمود: «الاعتبار یقود الی الرشد»؛(7) «عبرت گرفتن، انسان را به سوی رشد می کشاند.»

3 - تقویت قلوب

یکی دیگر از آثار بررسی سیره بزرگان، تقویت قلوب هنگام شداید و تنهایی هاست.

خداوند متعال می فرماید: «وَکُلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَآءِ الرُّسُلِ ما

ص:10


1- 4. شرح غرر الحکم، ج 5، ص 217.
2- 5. شرح غرر الحکم، ج 5، ص 217.
3- 6. نهج البلاغه، نامه 31.
4- 7. نهج البلاغه، نامه 31.
5- 8. همان، حکمت 208.
6- 9. همان، حکمت 208.
7- 10. شرح غرر الحکم، ج 1، ص 291.

نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ...»؛(1) «ما از هر یک از سرگذشت های انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم.»

4 - الگوگیری از بزرگان

یکی از آثار بحث از سیره بزرگان الگو گرفتن از آنان است. امتیاز ادیان الهی آن است که هنگام برنامه دادن و همراه با آن الگوهایی از انسان های کامل به جامعه عرضه می کنند که یکی از آنان شخص پیامبرصلی الله علیه وآله و بعد از او افرادی مؤمنِ واقعی به پیامبر است. خداوند متعال درباره پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله می فرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کانَ یَرْجُوااللَّهَ وَالْیَوْمَ الْأَخِرَ»؛(2) «مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند.»

و درباره حضرت ابراهیم علیه السلام و مؤمنان واقعی به او می فرماید: «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ...»؛(3) «برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت.»

بحث از بزرگان صدر اسلام در حقیقت بحث از الگوهاست و این که چه کسی را باید در زندگی خود الگو قرار دهیم، و اگر صحابه را مورد جرح و تعدیل قرار می دهیم در حقیقت به جهت یافتن الگوهای معصوم و صحیح و بی اشتباه برای اقتدای به آنان است، و یا در این حدّ که کدامین یک از آنان بیشتر مطیع پیامبرصلی الله علیه وآله بوده و به دستورات او گوش فرا می دادند تا او را الگوی خود قرار دهیم.

ص:11


1- 11. سوره هود، آیه 120.
2- 12. سوره احزاب، آیه 21.
3- 13. سوره ممتحنه، آیه 4.

خداوند متعال می فرماید: «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِ ّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛(1) «آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟!».

5 - نهی از منکر

بحث از بزرگان صحابه و جرح و تعدیل آن ها و بررسی وقایع تاریخی صدر اسلام در حقیقت مصداق بارز امر به معروف و نهی از منکر است، به این معنا که ما اگر از تاریخ صحابه و همراهان پیامبرصلی الله علیه وآله بحث می کنیم به جهت این است که ثابت کنیم کدامین یک از آن ها خوب بوده اند که وظیفه همه مردم پیروی از آن هاست و کدامین فرد بد بوده که باید همه از او دوری کنیم.

6 - زمینه سازی برای وحدت

ما معتقدیم که این گونه بحث ها اگر علمی محض و بدون در نظر گرفتن تعصب باشد به طور حتم می تواند در راستای وحدت و انسجام سیاسی و حقیقی باشد؛ زیرا منشأ همه اختلافات مسائلی است تاریخی که در صدر اسلام اتفاق افتاده است و لذا بر ماست که آن ها را ریشه یابی کرده و حق را روشن نماییم تا مسأله وحدت اسلامی را به طور ریشه ای حل کنیم.

7 - ریشه یابی مشکلات و چاره جویی برای آن ها

دکتر عبدالرحمن کیالی یکی از دانشمندان حلب سوریه در تقریظ خود بر کتاب «الغدیر» علامه امینی می نویسد: «... انّ العالم

ص:12


1- 14. سوره یونس، آیه 35.

لاسلامی الذی لایزال فی حاجة ماسة الی مثل هذه الدراسات، یهمّه و لا شک ان یعلم تطور الحکم قبل الاسلام و بعده و أسباب الأحداث التی رافقت قضیة الخلافة و الخلفاء و ما جری فی ایّامهم... و لماذا بدأ الاختلافات بعد وفاة الرسول الأعظم و أبعد بنوهاشم عن حقّهم؟ و یهّمه ان یعلم ما هی بواعث الانحطاط و الانحلال فی المسلمین حتی اصبحوا علی ما هم علیه؟ و ما هی الطرق المؤدیّة الی وحدة کلمتهم و نهضتهم دینیاً و سیاسیاً و اقتصادیاً و ادبیاً و علمیاً؟ ام یجب البحث و العمل و الانصراف الی التحری و الاستقراء بتجرّد و نزاهة؟ حتی یمکن الاستنباط و التحقّق من العلل و استخراج الأسباب...»؛(1) «... جامعه اسلامی همیشه احتیاج شدید و مبرمی به این گونه بحث ها دارد. برای او مهم است که بداند چگونه حکومت، قبل از اسلام و بعد از آن تحول پیدا کرده است، و عواملی که در تغییر موضوع خلافت و خلفا و اتفاقات آن زمان تأثیر داشته است... چرا بعد از وفات پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله اختلاف شروع شد و در نتیجه بنی هاشم از حق خود محروم شدند؟ و نیز برای جامعه مهم است بداند که عوامل انحطاط و انحلال در مسمانان چه بوده که به این وضع موجود گرفتار شده اند؟ و راه های رسیدن به وحدت کلمه آن ها و نهضت دینی، سیاسی، اقتصادی، ادبی و علمی آنان چیست؟ یا این که واجب است تا کوشش و کار شود و جستجو و کاوش علمی بدون تعصب گردد تا این که استنباط و دسترسی به عوامل و انگیزه ها حاصل شود...».

8 - احیای دین با نکوداشت بزرگان

گرچه مردم در جلساتی که به نام حضرت علی علیه السلام و سایر امامان

ص:13


1- 15. الغدیر، ج صفر، ص 339و340.

برپا می شود به عشق آن حضرات شرکت می کنند، ولی در ضمن با گوش فرا دادن به معارف اسلامی و مسایل دینی اعم از اعتقادات و احکام و اخلاقیات، نسبت به این گونه امور آگاه شده و معرفت پیدا می کنند، همان اموری که هدف اصلی از زحمات و پذیرفتن مصائب آن بزرگواران بوده است.

9 - ارتباط عاطفی امت با اولیا

یکی از راه های اساسی و مهم در توجیه مسایل عقیدتی و سیاسی و اجتماعی مردم، راه تحریک عاطفه در وجود مردم است، گرچه نباید از محکم کردن این مسائل با مبانی عقلی غافل باشم.

تذکر دادن مردم به وقایع صدر اسلام و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام خصوصاً حضرت علی علیه السلام می توان تأثیر به سزایی در تزریق دین و تعالیم اخلاقی به عموم جامعه باشد.

10 - دفاع از مظلوم

یکی از وظایف عموم مسلمین خصوصاً اصحاب قلم و بیان، دفاع از مظلوم است و این وصیتی است که امام علی علیه السلام بعد از ضربت خوردن بر فرقش به دو فرزندش نموده است، آنجا که می فرماید: «کونا للظالم خصماً و للمظلوم ناصراً»؛(1) «دشمن ظالم و پشت و پناه مظلوم باشید.»

از آنجا که در طول تاریخ اسلام کسی همچون امیرالمؤمنین علی علیه السلام سراغ نداریم که تا این حد به او ظلم شده باشد لذا جا دارد که انواع این ظلم ها را بررسی کرده و در هر مورد به آن ها پاسخ دهیم، و این کار می تواند در رسیدن مردم به حقّ و حقیقت تأثیرگذار باشد.

ص:14


1- 16. تاریخ طبری، ج 4، ص 113.

گروهی از اهل سنت معتقدند که پیامبرصلی الله علیه وآله برای بعد از خود کسی را به عنوان خلیفه معین نکرده و امر خلافت را به مردم واگذار نموده است. گروهی دیگر می گویند: پیامبر، ابوبکر را به عنوان جانشین خود معین کرده است، ولی شیعه امامیه معتقد است که پیامبرصلی الله علیه وآله خلیفه و جانشین بعد از خود را معرفی کرده است. ما در این بحث این موضوع را بررسی کرده و ضرورت تعیین جانشین بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله را به اثبات خواهیم رساند:

ص:15

پیامبر و آگاهی از آینده امّت

پیامبر و آگاهی از آینده امّت

اولین سؤالی که می توان آن را مطرح کرد این است که آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از اختلاف و حوادثی که بعد از وفاتش در مورد خلافت پدید آمد اطلاع داشته است یا خیر؟

قرآن و آگاهی از آینده

در مورد علم غیب، حتّی در موضوعات خارجی باید بگوییم: اگر چه خداوند در آیات فراوانی علم غیب را مخصوص به خود می داند: « وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ»؛(1) «و کلید خزائن غیب نزد خداست، کسی جز خدا بر آنها آگاه نیست.» و نیز می فرماید: « وَ للَّهِ ِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ»؛(2) «و علم غیب آسمان ها و زمین مختص خدا است.» و می فرماید: « قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ»؛(3) «بگو [ای پیامبر] هیچ کس از آنان که در آسمان ها و زمین هستند به جز خدا از غیب آگاهی ندارند.»

ولی یک آیه هست که مخصّص تمام آیاتِ حصر غیب است، آن جا که می فرماید: « عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ»؛(4) «او آگاه از غیب است، پس احدی را بر غیبش مطّلع نمی سازد، مگر رسولان برگزیده خود را.»

ص:16


1- 17. سوره انعام، آیه 59.
2- 18. سوره نحل، آیه 77.
3- 19. سوره نمل، آیه 65.
4- 20. سوره جن، آیه 26.

با جمع بین این آیه و آیات پیشین به این نتیجه می رسیم که علم غیب به تمام انواعش تنها مخصوص خداوند است، ولی به هر کسی که خداوند اراده کرده باشد، عنایت می کند و از آنجا که بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله در مسأله خلافت و جانشینی حضرت اختلاف شد، از قرآن به خوبی استفاده می شود که پیامبرصلی الله علیه وآله از غیب و آینده آگاهی داشته است و لذا از فتنه ای که بعد از وفاتش در مورد خلافت و جانشینی پدید آمد مطلع بوده است.

روایات و آگاهی از آینده

با مراجعه به روایات نیز به طور صریح پی می بریم که پیامبرصلی الله علیه وآله کاملاً نسبت به فتنه و نزاعی که در مسئله خلافت و جانشینی او پدید آمد، آگاهی داشته است. اینک به برخی از روایات اشاره می کنیم:

1 - پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «لتفترقنّ أمّتی علی ثلاث و سبعین فرقة، واحدة فی الجنة و ثنتان و سبعون فی النار»؛(1) «امّت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند، یک فرقه در بهشت و هفتاد و دو فرقه از آنان در آتش اند.»

این حدیث را عده زیادی از صحابه مانند: علی بن ابی طالب علیه السلام، انس بن مالک، سعد بن ابی وقاص، صُدی بن عجلان، عبداللَّه بن عباس، عبداللَّه بن عمر، عبداللَّه بن عمرو ابن عاص، عمرو بن عوف مزنی، عوف بن مالک اشجعی، عویمر بن مالک و معاویة بن ابی سفیان نقل کرده اند.

عده ای از علمای اهل سنت نیز آن را صحیح دانسته یا به تواتر آن

ص:17


1- 21. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1322، ح 3992؛ سنن ترمذی، ج 4، ص 134، ح 2778.

تصریح کرده اند؛ همانند: مناوی در فیض القدیر،(1) حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین،(2) ذهبی در تلخیص المستدرک، شاطبی در الاعتصام،(3) سفارینی در لوامع الانوار البهیة(4) و ناصر الدین البانی در سلسلة الاحادیث الصحیحة.(5)

البته عدد هفتاد و سه فرقه را می توان یا حقیقی گرفت و یا مجازی تا بر مبالغه دلالت بکند.

می دانیم که عمده اختلافات و دسته بندی ها در مورد مسئله امامت و رهبری در جامعه اسلامی است.

2 - عقبة بن عامر از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «انّی فرطکم و انا شهید علیکم انّی و اللَّه لأنظر إلی حوضی الآن و انّی قد أعطیت خزائن مفاتیح الأرض و انّی واللَّه ما أخاف بعدی أن تشرکوا و لکن اخاف أن تنافسوا فیها»؛(6) «همانا من پیشتاز شما در روز قیامت و بر شما شاهدم، به خدا سوگند که من الآن نظر می کنم به حوضم، به من کلید خزینه های زمین داده شده است. نمی ترسم از این که بعد از من مشرک شوید، ولی از نزاع و اختلاف در مسأله خلافت بیمناکم.»

3 - ابن عباس از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: «و انّ اناساً من اصحابی یؤخذ بهم ذات الشمال فأقول اصحابی اصحابی؟ فیقال: انّهم لم یزالوا مرتدین علی اعقابهم منذ فارقتهم»؛(7) «روز قیامت گروهی از اصحابم را به جهنّم می برند، عرض می کنم خدایا اینان اصحاب من هستند؟ پس گفته می شود: اینان کسانی هستند که از زمانی که از میانشان رحلت نمودی به جاهلیّت برگشتند.»

ص:18


1- 22. فیض القدیر، ج 2، ص 21.
2- 23. مستدرک حاکم، ج 1، ص 128.
3- 24. الاعتصام، ج 2، ص 189.
4- 25. لوامع الانوار، ج 1، ص 93.
5- 26. سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 1، ص 359.
6- 27. صحیح بخاری، ج 4، ص 176.
7- 28. همان، ج 4، ص 110.

به این مضمون روایات زیادی در اصحّ کتب اهل سنت از برخی از صحابه از قبیل: انس بن مالک، ابوهریره، ابوبکره، ابوسعید خدری، اسماء بنت ابوبکر، عایشه و امّ سلمه نقل شده است.

شیخ محمود ابوریه از مقبلی در کتاب العلم الشامخ نقل می کند که این احادیث متواتر معنوی است.

البته این احادیث را نمی توان بر اصحاب ردّه (از مسلمین) که بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله به شرک و بت پرستی بازگشتند حمل کرد، زیرا پیامبر در روایتی که عقبة بن عامر از آن حضرت نقل می کند می فرماید: «به خدا سوگند که من بر شما از این که بعد از من مشرک شوید نمی ترسم، بلکه از آن می ترسم که بعد از من مشاجره و نزاع نمایید».

لذا پیامبرصلی الله علیه وآله در ذیل برخی از احادیث می فرماید: «سحقاً سحقاً لمن غیّر بعدی»؛(1) «نابود باد، نابود باد کسی بعد از من تغییر ایجاد کند.» و می دانیم که تبدیل و تحریف در دین غیر از شرک است.

هم چنین نمی توانیم این دسته را همان کسانی بدانیم که بر عثمان هجوم آورده و او را به قتل رساندند. چنانکه عده ای می گویند، زیرا:

اولاً: در برخی از روایات آمده: بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله آنان به جاهلیت برگشتند که ظهور در اتصال دارد.

ثانیاً: اهل سنت قائل به عدالت کل صحابه اند و شکی نیست که در میان آنان جماعتی از صحابه نیز وجود داشته است.

4 - ابو علقمه می گوید: «قلت لإبن عبادة: و قد مال الناس الی بیعة ابی بکر: الا تدخل ما دخل فیه المسلمون؟ قال: الیک منّی فواللَّه لقد

ص:19


1- 29. صحیح بخاری، ج 7، ص 208؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 66.

سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله یقول: «اذا أنا متّ تضلّ الأهواء و یرجع الناس علی أعقابهم، فالحقّ یومئذ مع علیّ و کتاب اللَّه بیده و لاتبایع احداً غیره»؛(1) «به سعد بن عباده - هنگام تمایل مردم به بیعت با ابوبکر - گفتم: آیا همانند بقیه با ابوبکر بیعت نمی کنی؟ گفت: نزدیک بیا، به خدا سوگند! از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: وقتی که از دنیا می روم، هوای نفس [بر مردم ]غلبه کرده و آن ها را به جاهلیت بر می گرداند، حقّ در آن روز با علیّ است و کتاب خدا به دست اوست، با کسی غیر از او بیعت مکن.»

5 - خوارزمی حنفی در مناقب، از ابو لیلی نقل می کند که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «سیکون من بعدی فتنة، فإذا کان ذلک، فالزموا علی بن أبی طالب، فانّه الفاروق بین الحق والباطل»؛(2) «زود است که بعد از من فتنه ای ایجاد شود در آن هنگام به ابی طالب پناه برید، زیرا او فرق گذارنده بین حقّ و باطل است».

6 - ابن عساکر به سند صحیح از ابن عباس نقل می کند: «خرجت أنا و النبیّ صلی الله علیه وآله و علیّ فی حیطان المدینة، فمررنا بحدیقة، فقال علیّ علیه السلام: ما احسن هذه الحدیقة یا رسول اللَّه! فقال صلی الله علیه وآله: حدیقتک فی الجنّة أحسن منها. ثمّ أومأ بیده الی رأسه و لحیته، ثمّ بکی حتی علا بکاه. قیل: ما یبکیک؟ قال: ضغائن فی صدور قوم لایبدونها لک حتّی یفقدوننی»؛(3) «من با پیامبر و علی علیهما السلام در کوچه های مدینه عبور می کردیم، گذرمان به باغی افتاد، علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا! این

ص:20


1- 30. احقاق الحق، ج 2، ص 296، به نقل از کتاب المواهب طبری شافعی.
2- 31. مناقب خوارزمی، ص 105.
3- 32. ترجمه امام علی علیه السلام، ابن عساکر، رقم 834.

باغ چقدر زیباست؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: باغ تو در بهشت از این باغ زیباتر است. آن گاه به دست خود بر سر و محاسن علی علیه السلام اشاره کرده و سپس با صدای بلند گریست. علی علیه السلام عرض کرد: چه چیز شما را به گریه درآورد؟ فرمود: این قوم در سینه هایشان کینه هایی دارند که آن را اظهار نمی کنند، مگر بعد از وفاتم.»

7 - ابو مویهبه، خادم رسول خدا می گوید: «أیقظنی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله لیلة و قال: انّی قد أمرت أن أستغفر لأهل البقیع (فانطلق معی). فانطلقت معه فسلّم علیهم ثمّ قال: لیهنئکم ما أصبحتم فیه، قد أقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم. ثمّ قال: قد أوتیت مفاتیح خزائن الأرض و الخلد بها ثمّ الجنّة و خیّرت بین ذلک و بین لقاء ربّی، فاخترت لقاء ربّی. ثم استغفر لأهل البقیع، ثم انصرف فبدئ بمرضه الذی قبض فیه...»؛(1) «پیامبرصلی الله علیه وآله شبی مرا از خواب بیدار کرد و فرمود: من امر شده ام تا بر اهل بقیع استغفار نمایم، همراه من بیا. با حضرت حرکت کردم تا به بقیع رسیدیم. پیامبرصلی الله علیه وآله بر اهل بقیع سلام نمود و سپس فرمود: جایگاه خوشی داشته باشید، هر آینه فتنه ها مانند شب تاریک بر شما روی آورده است. آن گاه بر اهل بقیع استغفار نمود و برگشت و در بستر بیماری افتاد و با همان مرض از دنیا رحلت نمود.»

شهید صدررحمه الله در توضیح آن فتنه می گوید: «این فتنه همان فتنه ای است که فاطمه زهراعلیها السلام از آن خبر داده، آن جا که فرمود: «زعمتم خوف الفتنة، الا فی الفتنة سقطوا»؛(2) «از فتنه ترسیدند، ولی خود در فتنه گرفتار شدند.» آری این همان فتنه است، بلکه بدون شک

ص:21


1- 33. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 318.
2- 34. خطبه حضرت زهراعلیها السلام؛ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 234.

اصل و اساس همه فتنه هاست. ای پاره تن پیامبر! چه چیز قلب تو را به درد آورده است که پرده از حقیقتی تلخ بر می داری و برای امّت پدرت از آینده ای بس تاریک خبر می دهی؟

آری بازی های سیاسی در آن روز فتنه ای بود که در حقیقت اصل و ریشه همه فتنه ها شد، همان گونه که از کلام عمر بن خطاب ظاهر می شود که گفت: بیعت ابوبکر امری بدون فکر و تأمل بود که خداوند مسلمین را از شرّ آن نجات داد».(1)

سه راه پیش روی پیامبرصلی الله علیه وآله

توضیح

گفته شد که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از آینده امّت خود و آن فتنه ای که درباره خلافت اتفاق افتاد، آگاهی داشت، حال سؤال این است که پیامبرصلی الله علیه وآله برای مقابله با آن فتنه چه تدابیری اندیشیده بود؟ آیا احساس مسئولیّت کرده و راه حلّی برای پیش گیری از آن ارائه داده است یا خیر؟

در جواب می گوییم: سه احتمال در این جا متصوّر است:

الف - روش سلبی

یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله وظیفه ای را احساس نمی کرده است.

ب - روش ایجابی با واگذاری به شورا

به این صورت که برای رفع اختلاف و نزاع، مردم را به شورا دعوت نموده تا طبق نظر شورا عمل کنند.

ج - روش ایجابی با تعیین

یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله برای رفع فتنه و اختلاف مردم، کسی را به جانشینی خود معرفی کرده است.

ص:22


1- 35. تاریخ طبری، ج 2، ص 235؛ فدک در تاریخ، شهید صدر.

ترویج کنندگان راه اول

نخستین کسی که این شایعه را پراکنده کرد که پیامبرصلی الله علیه وآله به کسی وصیت نکرده، عایشه بود. او می گوید: «پیامبرصلی الله علیه وآله در حالی که سرش بر دامان من بود از دنیا رفت و به کسی وصیّت ننمود».(1)

ابوبکر نیز هنگام وفاتش می گفت: «دوست داشتم که از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال می کردم که امر خلافت در شأن کیست تا کسی در آن نزاع نکند».(2)

در جایی دیگر نیز می گوید: «پیامبرصلی الله علیه وآله مردم را به حال خود گذاشت تا برای خود آن چه مصلحت شان در آن است انتخاب کنند».(3)

عمر بن خطاب نیز در جواب فرزندش که از او خواسته بود تا مردم را مانند گله ای بدون چوپان رها نکند، گفت: «اگر جانشین برای خود معین نکنم، به رسول خداصلی الله علیه وآله اقتدا کرده ام و اگر خلیفه معیّن کنم به ابوبکر اقتدا نموده ام».(4)

اشکالات راه اول

این احتمال که پیامبرصلی الله علیه وآله هیچ گونه احساس وظیفه ای نسبت به جانشینی بعد از خود نمی کرده اشکالاتی دارد که در ذیل به آن اشاره می کنیم:

1 - نتیجه این احتمال، اهمال یکی از ضروریات اسلام و مسلمین است. ما معتقدیم که اسلام دین جامعی است که در تمام ابعاد زندگی

ص:23


1- 36. صحیح بخاری، ج 6، ص 16.
2- 37. تاریخ طبری، ج 3، ص 431.
3- 38. همان، ج 4، ص 53.
4- 39. حلیة الاولیاء، ج 1، ص 44.

انسان دستورات کاملی دارد که می تواند سعادت آفرین باشد، حال چگونه ممکن است پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نسبت به این وظیفه مهمّ (جانشینی) بی توجه باشد!

2 - این احتمال، خلاف سیره رسول خداصلی الله علیه وآله است. کسانی که توجهی به تاریخ پیامبر دارند می دانند که چه مقدار آن حضرت در طول بیست و سه سال برای گسترش اسلام و عزت مسلمین کوشش نموده است. او کسی بود که حتّی در مرض موتش لشکری را برای حفظ حدود و مرزهای اسلامی تجهیز کرده و خود تا بیرون شهر آنان را در حالی که بیمار بود، بدرقه نمود.

او کسی بود که برای حفظ مسلمین از اختلاف و ضلالت، دستور داد: کاغذ و قلمی آماده کنند تا وصیتی کند که مردم با عمل کردن به آن گمراه نشوند.

او کسی بود که هر گاه به خاطر جنگ از مدینه بیرون می رفت کسی را به جای خود نصب می کرد تا امور مردم را ساماندهی کند؛ مثلاً:

در سال دوّم هجرت در «غزوه بواط»، سعد بن معاذ را، و در غزوه «ذی العشیره»، ابوسلمه مخزومی، و در غزوه «بدر کبرا»، ابن ام مکتوم و در غزوه «بنی قینقاع» و غزوه «سویق»، ابولبابه انصاری را جانشین خود کرد.

در سال سوّم هجری نیز در غزوه «قرقرة الکُدْر» و «فران» و «احد» و «حمراء الاسد»، ابن ام مکتوم و در غزوه «ذی امر» در نجد، عثمان بن عفان را به جای خود قرار داد.

در سال چهارم، در غزوه «بنی النضیر»، ابن ام مکتوم و در غزوه «بدر سوّم»، عبداللَّه بن رواحه را جانشین خود قرار داد.

ص:24

در سال پنجم هجری در غزوه «ذات الرقاع»، عثمان بن عفان، و در غزوه «دومة الجندل» و «خندق»، ابن امّ مکتوم و در غزوه «بنی المصطلق»، زید بن حارثه را به جای خود قرار داد.

در سال ششم، ابن ام مکتوم را در غزوه «بنی لحیان» و «ذی قَرَد» و «حدیبیه» جانشین خود کرد.

در سال هفتم، سباع بن عُرْفُطه را در غزوه «خیبر» و «عمرة القضاء» و در سال هشتم، علی بن ابی طالب علیه السلام را در غزوه «تبوک» جانشین خود در مدینه قرار داد.(1)

حال با این چنین وضعی که پیامبرصلی الله علیه وآله حاضر نبود تا برای چند روزی که از مدینه خارج می شود، آن جا را از جانشین خالی گذارد، آیا ممکن است کسی تصور کند که در سفری که در آن بازگشت نیست کسی را جانشین خود نکند، تا به امور مردم بپردازد؟

ابن ابی الحدید هنگام گفتگوی خود با نقیب علوی درباره مسأله خلافت و جریان سقیفه و شوری می گوید: «انّ نفسی لاتسامحنی ان انسب الی الصحابه عصیان رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و دفع النص. فقال: و انا فلاتسامحنی ایضاً نفسی ان انسب الرسول صلی الله علیه وآله الی اهمال امر الامامة و ان یترک الناس فوضی سدیً مهملین. و قد کان لا یغیب عن المدینه الا و یؤمّر علیها امیراً و هو حی لیس بالبعید عنها، فکیف لا یؤمر و هو میت لا یقدر استدراک ما یحدث..»؛(2) «دلم راضی نمیشود که بگویم اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله معصیت کردند و بر خلاف گفته او رفته و نصّ «غدیر» را زیر پا گذاشتند. نقیب در جواب گفت: دل من نیز راضی

ص:25


1- 40. رک: معالم المدرستین، ج 1، ص 273-279.
2- 41. شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 248، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر.

نمی شود که بگویم پیامبرصلی الله علیه وآله اهمال کار بود و امت را رها کرده و مسلمانان را در امر امامت و جانشینی خود بی سرپرست گذاشت، با این که او هرگاه از مدینه بیرون می رفت برای خود در آنجا امیری معین می کرد، و این در حالی بود که هنوز زنده بود و از مدینه چندان دور نمیشد. پس چگونه ممکن است که برای پس از مرگش کسی را امیر مسلمانان قرار ندهد. پس از مرگ که دیگر نمی تواند هیچ حادثه ای را تدارک کند...».

3 - این احتمال، خلاف دستورات پیامبرصلی الله علیه وآله است، زیرا حضرت به مسلمانان فرمود: «من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس منهم»؛(1) «هر کسی صبح کند در حالی که به فکر امور مسلمین نباشد، مسلمان نیست.»

آیا با این وضع می توان گفت که پیامبرصلی الله علیه وآله به فکر آینده درخشان مسلمین نبوده است؟

4 - این احتمال، خلاف سیره خلفاست، زیرا هر یک از خلفا به فکر آینده مسلمین بوده و برای خود جانشین معین نموده اند.

طبری می گوید: «ابوبکر هنگام احتضار، عثمان را در اتاقی خلوت به حضور پذیرفت. به او گفت: بنویس: بسم اللَّه الرحمن الرحیم، این عهدی است از ابوبکر بن ابی قحافه به مسلمین، این را گفت و از هوش رفت. عثمان برای آن که مبادا ابوبکر بدون تعیین جانشین از دار دنیا برود، نامه را با تعیین عمر بن خطاب به عنوان جانشین ابوبکر ادامه داد. ابوبکر بعد از به هوش آمدن نوشته او را تصدیق کرده و آن را مهر نمود و به غلام خود داد تا به عمر بن

ص:26


1- 42. اصول کافی، ج 2، ص 131.

خطاب برساند. عمر نیز نامه را گرفت و در مسجد به مردم گفت: ای مردم! این نامه ابوبکر خلیفه رسول خداست که در آن از هیچ نصیحتی برای شما فروگذار نکرده است».(1)

در این قصه به دو نکته پی می بریم: یکی این که ابوبکر و عثمان هر دو به فکر امّت اسلامی بوده و ابوبکر برای خود جانشین معیّن نمودند که عمر نیز آن را تأیید کرده است.

دوم این که چگونه حبّ جاه و مقام؛ عمر را بر آن واداشت که با وصیت پیامبرصلی الله علیه وآله مقابله کرده و به پیامبرصلی الله علیه وآله نسبت هذیان دهد، ولی وصیت ابوبکر در حال احتضار را قبول کرده و هرگز آن را به هذیان نسبت نداد؟!

عمر نیز همین که احساس کرد مرگش حتمی است، فرزند خود عبداللَّه را نزد عایشه فرستاد تا از او برای دفن در حجره پیامبرصلی الله علیه وآله اجازه بگیرد، عایشه با قبول درخواست، برای عمر چنین پیغام فرستاد: مبادا امت پیامبرصلی الله علیه وآله را مانند گله ای بدون چوپان رها کرده و برای آنان جانشین معین نکنی.(2)

از این داستان نیز استفاده می شود که عایشه و عمر نیز به فکر آینده امت اسلامی بوده و برای امت جانشین معین کرده اند.

معاویه نیز برای گرفتن بیعت برای فرزندش یزید، به مدینه آمد و با ملاقاتی که با جمعی از صحابه؛ از جمله عبداللَّه بن عمر داشت، گفت: من از این که امّت محمّد را مانند گله ای بدون چوپان رها کنم ناخوشنودم، لذا در فکر جانشینی فرزند خود یزید هستم.(3)

ص:27


1- 43. تاریخ طبری، ج 3، ص 429.
2- 44. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 32.
3- 45. همان، ص 168.

حال چگونه ممکن است که همه به فکر امّت باشند، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله بی خیال باشد؟

5 - این احتمال، خلاف سیره انبیاست، زیرا با بررسی های اولیه پی می بریم که تمام انبیای الهی برای بعد از خود جانشین معین کرده اند و به طور قطع پیامبر اسلام نیز از این خصوصیّت مستثنا نیست.

به همین دلیل حضرت موسی علیه السلام از خداوند متعال می خواهد که وزیری را برای او معین کند، آن جا که می فرماید: « وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی * هارُونَ أَخی»؛(1) «و وزیری از خاندانم برای من قرار ده. برادرم هارون را.»

ابن عباس نقل می کند: یهودی ای به نام «نعثل» خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: ای محمّد! از تو درباره اموری سؤال می کنم که در خاطرم وارد شده، اگر جواب دهی به تو ایمان می آورم. ای محمّد! به من بگو که جانشین تو کیست؟ زیرا هیچ پیامبری نیست، مگر آن که جانشینی داشته است. و جانشین نبی ما (موسی بن عمران)، یوشع بن نون است. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «انّ وصیّی علی بن ابی طالب و بعده سبطای الحسن و الحسین تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسین...»؛ «همانا وصیّ من علی بن ابی طالب و بعد از او دو سبط من حسن و حسین، بعد از آن دو، نُه امام از صُلب حسین است.»(2)

یعقوبی می گوید: آدم علیه السلام هنگام وفات به شیث وصیّت نمود و او را به تقوی و حُسن عبادت امر کرده و از معاشرت با قابیلِ لعین برحذر داشت.(3)

ص:28


1- 46. سوره طه، آیات 29و30.
2- 47. ینابیع المودة، باب 76، ح 1.
3- 48. تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 7.

شیث نیز به فرزندش «انوش» وصیت کرد. انوش نیز به فرزندش «قینان» و او به فرزندش «مهلائیل» و او به فرزندش «یَرد» و او به فرزندش «ادریس» وصیت نمود.(1) ادریس نیز به فرزندش «متوشلخ»، و او به فرزندش «لمک» و او به فرزندش «نوح»، و نوح نیز به فرزندش «سام» وصیت نمود.(2)

هنگامی که ابراهیم علیه السلام خواست از مکه حرکت کند به فرزندش «اسماعیل» وصیت نمود که در کنار خانه خدا اقامت کند و حج و مناسک مردم را برپا دارد.(3) اسماعیل نیز هنگام وفات به برادرش «اسحاق» وصیت نمود، و او نیز به فرزندش «یعقوب»، وهمین طور وصیت از پدر به پسر یا برادر ادامه یافت.

داود بر فرزندش سلیمان وصیت نمود و فرمود: به وصایای خدایت عمل کن و مواثیق و عهدها و وصایای او را که در تورات است، حفظ نما.

عیسی علیه السلام نیز به شمعون وصیت کرده و شمعون نیز هنگام وفات، خداوند به او وحی نمود که حکمت (نور خدا) و تمام مواریث انبیا را نزد یحیی به امانت بگذارد.

و یحیی را امر نمود تا امامت را در اولاد شمعون و حواریین از اصحاب حضرت عیسی قرار دهد. این چنین وصیت ادامه یافت تا به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله رسید.(4)

این وصایا تنها به تقسیم مال یا مراعات اهل بیت محدود نبوده است خصوصاً با در نظر گرفتن اینکه اهل سنت معتقدند که انبیا از

ص:29


1- 49. کامل ابن اثیر، ج 1، ص 54 و 55.
2- 50. همان، ص 62.
3- 51. تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 28.
4- 52. اثبات الوصیة، ص 70.

خود مالی به ارث نمی گذاشته اند، بلکه وصایت در امر هدایت و رهبری جامعه و حفظ شرع و شریعت نیز بوده است.

حال آیا ممکن است که پیامبرصلی الله علیه وآله از این قانون عقلایی مستثنا باشد؟

سلمان فارسی از رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال کرد: «یا رسول اللَّه إنّ لکلّ نبیّ وصیّاً فمن وصیّک؟ فسکت عنّی فلمّا کان بعد رأنی فقال یا سلمان! فأسرعت إلیه قلت لبیک. قال تعلم من وصیّ موسی؟ قال نعم یوشع بن نون. قال لم؟ قلت لأنّه کان أعلمهم یومئذ. قال فإنّ وصیّی و موضع سرّی و خیر من أترک بعدی و ینجز عدتی و یقضی دینی علی بن أبی طالب»؛(1) «ای رسول خدا! برای هر پیامبری وصیّی است، وصیّ تو کیست؟ پیامبر بعد از لحظاتی فرمود: ای سلمان. من با سرعت خدمت او رسیدم و عرض کردم: لبیک. حضرت فرمود: آیا می دانی وصیّ موسی کیست؟ سلمان گفت: آری، یوشع بن نون. حضرت فرمود: برای چه او وصی شد؟ عرض کردم: زیرا او اعلم مردم در آن زمان بود. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «همانا وصی و موضع سرّ من و بهترین کسی که برای بعد از خود می گذارم، کسی که به وعده من عمل کرده و حکم به دینم خواهد کرد، علی بن ابی طالب است.»

بریده نیز از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: «لکلّ نبیّ وصیّ و وارث، و انّ علیّاً وصیّی و وارثی»؛(2) «برای هر پیامبری وصی و وارث است، و همانا علیّ وصی و وارث من است.»

6 - پیامبرصلی الله علیه وآله وظیفه اش تنها گرفتن وحی و ابلاغ آن به مردم نبوده، بلکه وظائف دیگری نیز داشته است از قبیل:

ص:30


1- 53. کنزالعمال، ج 11، ص 610، ح 32953؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 113و114.
2- 54. الریاض النضرة، ج 3، ص 138.

الف - تفسیر قرآن کریم و شرح مقاصد و بیان اهداف و کشف رموز و اسرار آن.

ب - تبیین احکام و موضوعاتی که در زمان حضرت اتفاق می افتاد.

ج - پاسخ به سؤالات و شبهاتِ دشوار که دشمنان اسلام به خاطر غرض ورزی هایی که داشتند، به جامعه تزریق می کردند.

د - حفظ دین از تحریف.

بعد از پیامبر نیز این احتیاجات، شدیداً احساس می شد، و ضرورت وجود جانشین برای پیامبر که قابلیت پاسخ گویی به آن را داشته باشد احساس می گشت.

از طرفی دیگر نیز می دانیم که کسی از عهده آن ها غیر از علی بن ابوطالب علیه السلام بر نمی آمد.

7 - هم چنان مشاهده می کنیم که هنگام وفات پیامبر، امّت اسلامی از راه های مختلف، مورد تهاجم و خطر بوده است؛ مثلاً از طرف شمال و شرق با دو امپراطور بزرگ روم و ایران در حال کشمکش بوده، و در داخل نیز با منافقین درگیر بود. یهود بنی قریظه و بنی نضیر هم با مسلمین چندان انسی نداشتند و خیال شکست و نابودی آن را در سر می پروراندند.

حال در این وضعیت وظیفه پیامبرصلی الله علیه وآله درباره جانشینی خود چیست؟ آیا آنان را به حال خود بگذارد، یا این که وظیفه دارد یک نفر را به عنوان جانشین برای رفع اختلافات مسلمین معین کرده تا با هدایت و رهبری مردم از تضعیف اسلام جلوگیری نماید؟

ص:31

قطعاً باید قبول کنیم که پیامبرصلی الله علیه وآله در این زمینه به وظیفه خود عمل کرده و جانشینی را تعیین کرده است، ولی متأسفانه عده ای از اصحاب، این سفارش و وصیت را نادیده گرفته و مردم را به گمراهی کشاندند. لذا آشوبی در جامعه به وجود آوردند که - به قول عمر بن خطاب - خداوند مسلمین را از شرّ آن نجات داد.

اشکالات راه دوّم

راه دومی که مقابل پیامبرصلی الله علیه وآله قرار داشت این بود که آن حضرت مسئله خلافت را به شورا واگذار نموده تا با توافق خلیفه ای را انتخاب نمایند. اشکالات این راه نیز عبارت اند از:

1 - اگر پیامبرصلی الله علیه وآله این راه را برای خلافت برگزیده بود، می بایست، مردم را در این باره توجیه نموده و برای فرد انتخاب شده و افراد انتخاب کننده شرایطی بیان می کرد، در حالی که می بینیم چنین اتفاقی نیفتاده است. بنابراین اگر بنا بود که امر خلافت، شورایی باشد باید آن را مکرر و با بیانی صریح و بلیغ بیان می داشت.

2 - نه تنها پیامبرصلی الله علیه وآله نظام شورایی را بیان نکرد، بلکه هرگز مردم صلاحیّت و آمادگی چنین نظامی را نداشتند، زیرا اینان همان کسانی بودند که در قضیه بنای «حجرالاسود» با یک دیگر در نصب آن نزاع کرده و هر قبیله ای می خواست آن را خود نصب کند تا این افتخار نصیب او گردد که نزدیک بود، این نزاع به جنگی تبدیل شود. تنها پیامبرصلی الله علیه وآله با تدبیر حکیمانه خود این نزاع را خاموش کرد و با قرار

ص:32

دادن حجر الاسود در میان پارچه ای از تمام اقوام دعوت کرد تا نماینده آنان در نصب حجرالاسود سهیم باشد.

در غزوه «بنی المصطلق» یک نفر از انصار و یکی از مهاجرین در مسئله ای نزاع کردند و هر کدام قوم خود را به یاری خواست، نزدیک بود جنگ داخلی در گرفته و دشمن بر مسلمین مسلّط گردد که باز هم پیامبرصلی الله علیه وآله آنان را مورد سرزنش قرار داده و از ادعاهای جاهلی برحذر داشت.

همان مردم هستند که در مسئله خلافت بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله این چنین اختلاف کرده و تعدادی از انصار و مهاجرین در سقیفه با ادعاهای واهی و بی اساس خود، حقّ خلافت را از آنِ خویش دانستند. در آخر هم با لگدکوب کردن صحابی (سعد بن عباده) مهاجرین حکومت و خلافت را برای خود تمام نمودند.

3 - گفته شد که پیامبرصلی الله علیه وآله وظایف دیگری غیر از تلقی و تبلیغ وحی داشته است. مسلمین بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله به کسی احتیاج داشتند تا خلأای را که با رحلت پیامبر حاصل شده بود جبران کند و آن هم کسی غیر از علی علیه السلام و اهل بیتش نبود.

لذا از علی علیه السلام سؤال شد: چرا تو از همه بیشتر از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت نقل می کنی؟ فرمود: «لأنی کنت اذا سألته انبأنی و اذا سکتّ ابتدأنی»؛(1) «زیرا من هر گاه از پیامبرصلی الله علیه وآله سؤال می کردم مرا خبر می داد و هر گاه سکوت می کردم او شروع به حدیث گفتن می کرد.»

ص:33


1- 55. صحیح ترمذی، ج 5، ص 460؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 101.

پیامبر بارها فرمود: «انا دارالحکمة و علیّ بابها»؛(1) «من شهر حکمت و علی دروازه آن است.»

هم چنین فرمود: «انا مدینة العلم و علیّ بابها، فمن اراد العلم فلیأت الباب»؛(2) «من شهر علم و علی دروازه آن شهر است، هر کس اراده علم مرا دارد باید از دروازه آن وارد شود.»

نتیجه این که: با ردّ احتمال و راه اول و دوّم، راه سوّم که همان تعیین و نصب خلیفه از جانب رسول خدا است، متعیّن می گردد.

ص:34


1- 56. صحیح ترمذی، ج 5، ص 637.
2- 57. مستدرک حاکم، ج 3، ص 127.

برتری امام علی علیه السلام بر سایر صحابه

اشاره

از جمله شرایط متکلمان برای امامت امام، این است که باید افضل اهل زمانش باشد. خداوند متعال می فرماید: « أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛(1) «آیا آن که خلق را به راه حقّ رهبری می کند سزاوارتر به پیروی است یا آن که نمی کند مگر آن که خود هدایت شود. پس شما مشرکان را چه شده [که این قدر بی خرد و نادانید] و چگونه چنین قضاوت باطل می کنید؟.»

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «هر کس شخصی را بر ده نفر بگمارد و بداند که در میان آن ها فاضل تر از آن کس وجود دارد، به طور قطع غشّ به خدا و رسول و جماعتی از مؤمنان کرده است».(2)

احمد بن حنبل به سندش از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «هر کس شخصی را به جماعتی بگمارد، در حالی که می داند در میان آن ها افضل از او وجود دارد، قطعاً به خدا و رسول و مؤمنان خیانت کرده است».(3)

به خلیل بن احمد گفتند: چرا علی علیه السلام را مدح نمی کنی؟ گفت:

ص:35


1- 58. سوره یونس، آیه 35.
2- 59. کنز العمال، ج 6، ص 19، ح 14653.
3- 60. مجمع الزوائد، ج 5، ص 232؛ مسند احمد، ج 1، ص 165.

چه بگویم در حقّ کسی که دوستانش فضایل او را به جهت خوف کتمان کرده و دشمنانش نیز به دلیل حسد از انتشار آن جلوگیری کردند، در حالی که فضایل آن حضرت همه جا را پر کرده است.(1)

الف) برخی از آیات برتری

1 - امام علی علیه السلام و آیه ولایت

امام علی علیه السلام کسی است که در شأن او آیه ولایت نازل شده است:« إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»؛(2) «ولّی امر شما تنها خدا و رسول خدا و مؤمنانی هستند که نماز به پا داشته و فقیران را در حال رکوع زکات می دهند.»

به اتفاق مفسّران عامه و خاصه، شأن نزول آیه علی علیه السلام است، و بیش از پنجاه نفر از علمای اهل سنت به آن اشاره کرده اند.(3)

2 - امام علی علیه السلام و آیه مودّت

امام علی علیه السلام از جمله کسانی است که مودّتش بر همه مسلمانان فرض و واجب شده است. خداوند متعال می فرماید: « قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛(4) «[ای رسول ما به امّت بگو من از شما اجر رسالت جز این نمی خواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشان من منظور دارید.»

سیوطی از ابن عباس نقل کرده است: «هنگامی که این آیه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، عرض کردند: ای رسول خدا! قرابت تو که مودّتشان بر ما واجب است کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنها».(5)

ص:36


1- 61. احقاق الحقّ، ج 4، ص 2.
2- 62. سوره مائده، آیه 55.
3- 63. در المنثور، ج 2، ص 239 و...
4- 64. سوره شوری، آیه 23.
5- 65. احیاء المیت بفضائل اهل البیت علیه السلام، ص 239؛ در المنثور، ج 6، ص 7؛ جامع البیان، ج 25، ص 14؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 444؛ مسند احمد، ج 1، ص 199 و...

3 - امام علی علیه السلام و آیه تطهیر

امام علی علیه السلام کسی است که مشمول آیه تطهیر است. خداوند می فرماید: « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛(1) «همانا خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.» مسلم بن حجاج به سند خود از عایشه نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله صبح هنگامی از اتاق خارج شد، در حالی که بر دوش او عبائی بود، در آن هنگام حسن بن علی وارد شد، او را داخل آن عبا - کسا - نمود. سپس حسین وارد شد و در آن داخل شد. آن گاه فاطمه وارد شد و پیامبر او را داخل آن عبا نمود. آن گاه علی وارد شد و او را نیز در آن داخل نمود. سپس این آیه را قرائت کرد: « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».(2)

4 - امام علی علیه السلام و لیلة المبیت

امام علی علیه السلام کسی است که در شب هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله به جای حضرت خوابید و در شأن او این آیه نازل شد: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»؛(3) «بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»

ابن عباس می گوید: آیه هنگامی نازل شد که پیامبرصلی الله علیه وآله با ابوبکر از دست مشرکان مکه به غار پناه برد و علی علیه السلام در رختخواب پیامبرصلی الله علیه وآله خوابید.(4)

ص:37


1- 66. سوره احزاب، آیه 33.
2- 67. صحیح مسلم، ج 2، ص 331.
3- 68. سوره بقره، آیه 207.
4- 69. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 4.

ابن ابی الحدید می گوید: تمام مفسران روایت کرده اند که این آیه در شأن علی علیه السلام هنگامی نازل شد که در بستر رسول خداصلی الله علیه وآله آرمید.(1)

این حدیث را احمد بن حنبل در المسند،(2) طبری در تاریخ الأمم و الملوک؛(3) و دیگران نقل کرده اند.

5 - امام علی علیه السلام و آیه مباهله

خداوند متعال می فرماید: « فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»؛(4) «پس هر کس با تو [درباره عیسی در مقام محاجّه بر آید، پس از آن که به وحی خدا براحوال او آگاه شدی، بگو که بیایید ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخیزیم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.»

مفسران اجماع دارند که مراد از « أَنْفُسَنا» در این آیه علی بن ابی طالب علیه السلام است، پس علی علیه السلام در مقامات و فضایل با پیامبرصلی الله علیه وآله مساوی است.

احمد بن حنبل در «المسند» نقل کرده است. «هنگامی که این آیه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را دعوت کرد و فرمود: بار خدایا اینان أهل بیت منند».(5)

مسلم،(6) ترمذی،(7) حاکم(8) و دیگران نیز به همین مضمون نقل کرده اند.

ص:38


1- 70. شرح ابن ابی الحدید، ج 13، ص 262.
2- 71. مسند احمد ابن حنبل، ج 1، ص 348.
3- 72. تاریخ الامم والملوک، ج 2، ص 99-101.
4- 73. سوره آل عمران، آیه 61.
5- 74. مسند احمد، ج 1، ص 185.
6- 75. صحیح مسلم، ج 7، ص 120.
7- 76. سنن ترمذی، ج 5، ص 596.
8- 77. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150.

ب) برخی از روایات برتری

1 - امام علی علیه السلام برادر پیامبرصلی الله علیه وآله

حاکم نیشابوری از عبداللَّه بن عمر روایت کرده است: پیامبرصلی الله علیه وآله بین اصحاب خود عقد اخوّت بست: ابوبکر را برادر عمر، طلحه را برادر زبیر و عثمان را برادر عبداللَّه بن عوف قرار داد. علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا! بین اصحابت عقد اخوت بستی، پس برادر من کیست؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: تو برادر منی در دنیا و آخرت.(1)

استاد توفیق ابو علم - وکیل اول وزارت دادگستری مصر - می نویسد: «این عمل پیامبر دلالت بر برتری امام علی علیه السلام بر جمیع صحابه دارد، و نیز دلالت دارد بر این که غیر از علی علیه السلام کسی دیگر کفو و همتای رسول خداصلی الله علیه وآله نیست».(2)

استاد خالد محمّد خالد مصری می نویسد: «چه می گویید در حق شخصی که رسول خداصلی الله علیه وآله او را از بین اصحابش انتخاب نمود تا آن که در روز عقد اخوّت او را برادر خود برگزید. چه بسیار ابعاد و اعماق ایمان آن حضرت گسترده بود، که پیامبرصلی الله علیه وآله او را بر سایر صحابه مقدم داشته و به عنوان برادر برگزیده است».(3)

استاد عبدالکریم خطیب مصری می نویسد: «این اخوت و برادری را که پیامبرصلی الله علیه وآله تنها به علی علیه السلام مرحمت نمود بی جهت نبود، بلکه به امر خداوند و به جهت فضل او بوده است».(4)

ص:39


1- 78. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 14 و....
2- 79. الامام علی بن ابی طالب، ص 43.
3- 80. فی رحاب علی.
4- 81. علی بن ابی طالب علیه السلام بقیة النبوة و خاتم الخلافة، ص 110.

2 - امام علی علیه السلام مولود کعبه

حاکم نیشابوری می نویسد: «اخبار متواتره دلالت دارد بر این که فاطمه بنت اسد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب - کرّم اللَّه وجهه - را داخل کعبه به دنیا آورد».(1)

خانم دکتر سعاد ماهر محمّد از نویسندگان اهل سنت می گوید: «امام علی علیه السلام بی نیاز از ترجمه و تعریف است. و بس است ما را از تعریف این که آن حضرت در کعبه متولد شد، و در منزل وحی تربیت یافت و تحت تربیت قرآن کریم قرار گرفت...».(2)

3 - امام علی علیه السلام و تربیت الهی

حاکم نیشابوری می نویسد: «از نعمت های خداوند بر علی بن ابی طالب علیه السلام تقدیری بود که برای آن حضرت مقدر داشت. قریش در مشکلات بی شماری قرار گرفته بودند. ابوطالب علیه السلام اولاد زیادی داشت، رسول خداصلی الله علیه وآله به عمویش عباس که از تمام بنی هاشم ثروتمندتر بود، فرمود: ای ابوالفضل! برادر تو ابوطالب عیالمند است و زندگی سختی دارد، نزد او رویم تا از بار او بکاهیم: من یکی از فرزندان او را بر می گزینم و تو نیز فرزند دیگری را انتخاب کن تا تحت کفالت خود قرار دهیم. عباس قبول کرد و هر دو به نزد ابوطالب آمدند و بعد از طرح تقاضای خود، ابوطالب عرض کرد: عقیل را نزد من بگذارید و هر کدام از فرزندها را که خواستید می توانید انتخاب کنید. پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را انتخاب کرد و عباس،

ص:40


1- 82. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 550، ح 6044.
2- 83. مشهد الإمام علی علیه السلام فی النجف، ص 6.

جعفر را. علی علیه السلام تا هنگام بعثت با پیامبرصلی الله علیه وآله بود و از او پیروی کرده و او را تصدیق می نمود....

پیامبرصلی الله علیه وآله برای نماز به مسجد می آمد، و به دنبالش علی علیه السلام و خدیجه علیه السلام می آمدند و با آن حضرت در ملأ عام نماز می گزاردند، در حالی که غیر از این سه نفر کسی دیگر نمازگزار نبود».(1)

عبّاد بن عبداللَّه می گوید: از علی علیه السلام شنیدم که فرمود: من بنده خدا و برادر رسول اویم. من صدیق اکبرم، این ادعا را کسی بعد از من نمی کند مگر آن که دروغگو و تهمت زننده است. من هفت سال قبل از مردم با پیامبرصلی الله علیه وآله نماز گزاردم.(2)

استاد عباس محمود عقّاد نویسنده معروف مصری می گوید: «علی علیه السلام در خانه ای تربیت یافت که از آن جا دعوت اسلامی به سر تا سر عالم گسترش یافت...».(3)

دکتر محمّد عبده یمانی در مورد امام علی علیه السلام می نویسد: «او جوانمردی بود که از زمان کودکیش که در دامان رسول خداصلی الله علیه وآله پرورش یافت، تا آخر عمر آن حضرت را رها نساخت».(4)

4 - امام علی علیه السلام و سجده نکردن بر هیچ بتی

استاد احمد حسن باقوری وزیر اوقات مصر می نویسد: «اختصاص امام علی علیه السلام از بین صحابه به کلمه «کرم اللَّه وجهه» به جهت آن است که او هرگز بر هیچ بتی سجده نکرده است...».(5)

ص:41


1- 84. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 183؛ مسند احمد، ج 1، ص 209؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 311.
2- 85. تاریخ طبری، ج 2، ص 56.
3- 86. عبقریة الامام علی علیه السلام، ص 43.
4- 87. علّموا أولادکم محبّة آلَ بیت النبیّ صلی الله علیه وآله، ص 101.
5- 88. علیّ امام الأئمة، ص 9.

استاد عباس محمود عقّاد می نویسد: «به طور مسلّم علی علیه السلام مسلمان متولد شد، زیرا او تنها کسی بود که دو چشمش را بر اسلام باز نمود، و هرگز شناختی از عبادت بت ها نداشت».(1)

دکتر محمّد یمانی می نویسد: «علی بن ابی طالب همسر فاطمه، صاحب مجد و یقین دختر بهترین فرستادگان - کرّم اللَّه وجهه - کسی که برای هیچ بتی تواضع و فروتنی نکرد».(2)

همین فضیلت را دکتر محمّد بیوّمی مهران استاد دانشکده شریعت در دانشگاه امّ القری در مکه مکرمه، و خانم دکتر سعاد ماهر نیز بیان کرده است.(3)

5 - امام علی علیه السلام اوّلین مؤمن

پیامبرصلی الله علیه وآله در مورد علی علیه السلام به حضرت زهراعلیها السلام فرمود: «همانا او اولین شخصی است از اصحابم که به من ایمان آورد».(4)

ابن ابی الحدید می نویسد: «چه بگویم در حق کسی که پیشی گرفت از دیگران به هدایت، به خدا ایمان آورد و او را عبادت نمود، در حالی که تمام مردم سنگ را می پرستیدند...».(5)

6 - امام علی علیه السلام محبوب ترین خلق به سوی خداوند

ترمذی به سندش از انس بن مالک نقل کرده که فرمود: نزد رسول خداصلی الله علیه وآله پرنده ای بریان شده قرار داشت، پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد: بار خدایا محبوب ترین خلقت را به سوی من بفرست تا با من

ص:42


1- 89. عبقریة الامام علی، ص 43.
2- 90. علموا اولادکم محبّة آل بیت النبّی صلی الله علیه وآله، ص 101.
3- 91. علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 50؛ مشهد الامام علی فی النجف، ص 36.
4- 92. مسند احمد، ج 5، ص 662، ح 19796؛ کنز العمال، ح 11، ص 605، ح 23924 و....
5- 93. شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 260.

از این پرنده میل نماید، در این هنگام علی آمد و با پیامبرصلی الله علیه وآله تناول نمود.(1)

استاد احمد حسن باقوری می نویسد: «اگر کسی از تو سؤال کند که به چه دلیل مردم علی را دوست می دارند؟ بر توست که در جواب او بگویی: بدان جهت است که خدا علی علیه السلام را دوست می دارد».(2)

7 - امام علی و پیامبرعلیهما السلام از یک نور

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: من و علی بن ابی طالب چهار هزار سال قبل از آن که حضرت آدم خلق شود نزد خداوند نور واحدی بودیم، هنگامی که خداوند آدم را خلق کرد، آن نور دو قسمت شد: جزئی از آن، من هستم و جزء دیگرش علی است.(3)

8 - امام علی علیه السلام زاهدترین مردم

استاد عباس محمود عقّاد می نویسد: «در میان خلفا، در لذّت بردن از دنیا، زاهدتر از علی علیه السلام نبوده است...».(4)

9 - امام علی علیه السلام شجاع ترین صحابه

استادان علی جندی، و محمّد ابوالفضل ابراهیم، و محمّد یوسف محجوب در کتاب خود «سجع الحمام فی حکم الامام» می نویسد: «او سیّد مجاهدین بود و در این امر منازعی نداشت. و در مقام او همین بس که در جنگ بدر - بزرگ ترین جنگی که در آن رسول خداصلی الله علیه وآله حضور داشت - هفتاد نفر از مشرکان کشته شدند، که نصف آن ها را علی علیه السلام و بقیه را مسلمانان و ملائکه کشتند. او کسی بود که در جنگ ها زحمات زیادی را متحمل شد. وی پیش تاز

ص:43


1- 94. صحیح ترمذی، ج 5، ص 595.
2- 95. علی امام الأئمة، ص 107.
3- 96. تذکرة الخواص، ص 46.
4- 97. عبقریة الامام علی، ص 29.

مبارزان در روز بدر بود. و از جمله کسانی بود که در جنگ احد و حنین ثابت قدم ماند. او فاتح و شجاع خیبر و قاتل عَمر بن عبدوَدّ سواره خندق و مرحب یهودی بود».(1)

عباس محمود عقّاد می نویسد، «مشهور است که علی با کسی تن به تن نشد مگر آن که او را به زمین زد. و با کسی مبارزه نکرد مگر آن که او را به قتل رسانید».(2)

دکتر محمّد عبده یمانی در توصیف امام علی علیه السلام می نویسد: «او شجاع و پیش تازی بود که برای سلامتی و حفظ رسول خداصلی الله علیه وآله در روز هجرت، جانش را در طبق اخلاص گذاشت؛ آن هنگامی که به جای پیامبرصلی الله علیه وآله در بستر او خوابید...».(3)

10 - امام علی علیه السلام داناترین صحابه

اشاره

امام علی علیه السلام داناترین اهل زمان خود بود و این مطلب را از جهاتی می توان به اثبات رساند:

الف) تصریح پیامبرصلی الله علیه وآله

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «أعلم امّتی من بعدی علی بن ابی طالب»؛(4) «أعلم امّت بعد از من علی بن ابی طالب است.»

ترمذی از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «انا دارالحکمة و علیّ بابها»؛(5) «من شهر حکمت و علی دروازه آن است.»

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «انا مدینة العلم و علیّ بابها، فمن اراد العلم فلیأت الباب»؛(6) «من شهر علمم و علی درب آن است، پس هر کس طالب علم من است باید از درب آن وارد شود.»

ص:44


1- 98. سجع الحمام فی حکم الامام، ص 18.
2- 99. عبقریة الامام علی، ص 15.
3- 100. علّموا اولادکم محبة آل بیت النبّی صلی الله علیه وآله، ص 109.
4- 101. مناقب خوارزمی، ص 40.
5- 102. صحیح ترمذی، ج 5، ص 637.
6- 103. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 127.

احمد بن حنبل از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که به فاطمه علیه السلام فرمود: «الا ترضین انّی زوجتک اقدم امّتی سلماً و اکثرهم علماً و اعظمهم حلماً»؛(1) «آیا راضی نمی شوی که من تو را به کسی تزویج کنم که اولین مسلمان است و علمش از همه بیشتر و حلمش از همه عظیم تر است.»

ب) اعتراف صحابه به اعلمیّت امام علی علیه السلام

عایشه می گوید: «علی اعلم مردم به سنت است».(2)

ابن عباس می گوید: «عمر در خطبه ای که ایراد کرد، گفت: علی در قضاوت بی مانند است».(3)

امام حسن علیه السلام بعد از شهادت پدرش امام علی علیه السلام فرمود: «همانا روز گذشته از میان شما شخصی رفت که سابقین و لاحقین به علم او نرسیدند».(4)

عباس محمود عقاد می نویسد: «امّا در قضاوت و فقه: مشهور آن است که حضرت علی علیه السلام در قضاوت و فقه و شریعت پیش تاز بود و بر دیگران سابق... هر گاه بر عمر بن خطاب مسئله دشواری پیش می آمد، می گفت: این قضیه ای است که خدا کند برای حلّ آن ابوالحسن به فریاد ما برسد».(5)

ج) رجوع جمیع علوم به امام علی علیه السلام

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: «مبادی جمیع علوم به او باز می گردد. او کسی است که قواعد دین را مرتب

ص:45


1- 104. مسند احمد، ج 5، ص 26؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 101.
2- 105. تاریخ ابن عساکر، ج 5، ص 62؛ اسدالغابة، ج 4، ص 22.
3- 106. تاریخ ابن عساکر، ج 3، ص 36؛ مسند احمد، ج 5، ص 113؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 102.
4- 107. مسند احمد، ج 1، ص 328 و...
5- 108. عبقریة الامام علی، ص 195.

و احکام شریعت راتبیین کرده است. او کسی است که مباحث علوم عقلی و نقلی را تقریر نموده است».(1) آن گاه کیفیت رجوع هر یک از علوم را به امام علی علیه السلام توضیح می دهد.

11 - امام علی علیه السلام بت شکن زمان

امام علی علیه السلام می فرماید: «با رسول خداصلی الله علیه وآله حرکت کردیم تا به کعبه رسیدیم. ابتدا رسول خداصلی الله علیه وآله بر روی شانه من سوار شد و فرمود: حرکت کن. من حرکت نمودم و هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله ضعف مرا مشاهده کرد، فرمود: بنشین و من نیز نشستم. پیامبرصلی الله علیه وآله از روی دوش من پایین آمده بر زمین نشست و فرمود. تو بر دوش من سوار شو. بر دوش او سوار شدم. و به سطح کعبه رسیدم. حضرت می فرماید: در آن هنگام گمان می کردم که اگر بخواهم می توانم به افق آسمان ها برسم. بالای کعبه رفتم، بر روی بام تمثالی طلا یا مس دیدم، به فکر افتادم چگونه آن را نابود سازم، آن را چپ و راست و جلو و عقب کردم تا بر آن دسترسی یابم. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: او را بر زمین بینداز. من نیز آن را از بالای بام کعبه پایین انداخته و به مانند کوزه که بر زمین می خورد و خُرد می شود، آن را شکستم. آن گاه از بام کعبه پایین آمده با سرعت فرار نمودیم، تا آن که در اتاق هایی مخفی شدیم تا کسی ما را نبیند».(2)

ص:46


1- 109. شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 17.
2- 110. مستدرک حاکم، ج 2، ص 366؛ مسند احمد، ج 1، ص 84؛ کنز العمال، ج 6، ص 407؛ تاریخ بغداد، ج 13، ص 302 و...

تدابیر پیامبرصلی الله علیه وآله برای خلافت امام علی علیه السلام

توضیح

گفته شد که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله باید جانشین خود را مشخص می نمود، لذا راه سلبی و ایجابیِ به واگذاری انتخاب خلیفه به شورا را ابطال کردیم و گفتیم تنها شخص لایق برای جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله علی بن ابی طالب علیه السلام است، چون همه کمالات را در خود داشت و از همه صحابه فاضل تر و کامل تر بود.

حال ببینیم پیامبرصلی الله علیه وآله برای تعیین و تثبیت خلافت و جانشینی امام علی علیه السلام چه تدابیری اندیشید.

می توان تدابیر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در تبیین و تثبیت خلافت و جانشینی امام علی علیه السلام را در سه نوع خلاصه کرد:

1 - آمادگی تربیتی امام علی علیه السلام از کودکی و امتیاز او در کمالات و فضایل و علوم.

2 - بیان نصوص ولایت و امامت.

3 - اجرای عملی با تدابیر مخصوص در اواخر عمر پیامبر.

اینک هر یک از این سه مورد را توضیح می دهیم:

الف) آمادگی تربیتی

از آن جا که قرار بود خلیفه و جانشین رسول خداصلی الله علیه وآله امام علی بن ابی طالب علیه السلام باشد، لذا اراده و مشیّت الهی بر آن تعلّق گرفت که

ص:47

از همان ابتدای طفولیت در دامان رسول خداصلی الله علیه وآله و در مرکز وحی بزرگ شود.

1 - حاکم نیشابوری می گوید: «از نعمت های خدا بر علی بن ابی طالب علیه السلام این بود که بر قریش قحطی شدیدی وارد شد، ابوطالب علیه السلام عیال وار بود. رسول خداصلی الله علیه وآله به عموی خود عباس، که از ثروتمندان بنی هاشم بود، فرمود: ای ابوفضل! برادرت عیال وار است و قحطی بر مردم هجوم آورده، بیا به نزد او رویم و از عیالات او کم کنیم. من یکی از فرزندانش را انتخاب می کنم، تو نیز یک نفر را انتخاب کن، تا با کفالت آن دو از خرجش بکاهیم. عباس این پیشنهاد را پذیرفت و با پیامبرصلی الله علیه وآله به نزد ابوطالب علیه السلام رفتند و پیشنهاد خود را بازگو نمودند. ابوطالب علیه السلام عرض کرد: شما عقیل را نزد من بگذارید و هر کدام از فرزندانم را که می خواهید به منزل خود ببرید. رسول خداصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را انتخاب کرد و عباس، جعفر را برگرفت. علی علیه السلام تا زمان بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله، با آن حضرت بود و از او پیروی کرده و او را تصدیق می نمود».(1)

2 - در آن ایّام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به مسجدالحرام می رفت تا نماز بخواند، علی علیه السلام و خدیجه نیز به دنبالش می رفتند و با او در مقابل دیدگان مردم نماز می خواندند، و این در زمانی بود که کسی غیر از این سه، روی زمین نماز نمی گزارد.(2)

عباد بن عبداللَّه می گوید: از علی علیه السلام شنیدم که می فرمود: «من بنده خدا و برادر رسول خدا و صدّیق اکبرم؛ این ادعا را کسی بعد از من،

ص:48


1- 111. مستدرک حاکم، ج 3، ص 182.
2- 112. مسند احمد، ج 1، ص 209؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 311.

غیر از دروغگو و افترا زننده، نمی کند، هفت سال، قبل از مردم با رسول خداصلی الله علیه وآله نماز گزاردم.(1)

ابن صباغ مالکی و ابن طلحه شافعی و دیگران نقل می کنند: «رسول خداصلی الله علیه وآله قبل از دعوت به رسالت خود هر گاه می خواست نماز بگزارد، به بیرون مکّه، در میان درّه ها، می رفت، تا مخفیانه نماز بخواند و علی علیه السلام را نیز با خود می برد، و هر دو با هم هر مقدار می خواستند نماز می گزاردند و باز می گشتند».(2)

3 - امام علی علیه السلام آن ایّام را، در نهج البلاغه چنین توصیف می کند: «و قد علمتم موضعی من رسول اللَّه صلی الله علیه وآله بالقرابة القریبة، و المنزلة الخصیصة. وضعنی فی حجره و أنا ولد یضمّنی إلی صدره، و یکنفنی إلی فراشه، و یمسّنی جسده و یشمّنی عرفه. و کان یمضغ الشّی ء ثمّ یلقمنیه. و ما وجد لی کذبةً فی قول، و لا خطلةً فی فعل. و لقد قرن اللَّه به صلی الله علیه وآله من لدن أن کان فطیماً أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم، و محاسن أخلاق العالم لیله و نهاره. و لقد کنت أتّبعه اتّباع الفصیل أثر أمّه یرفع لی فی کلّ یوم من أخلاقه علماً و یأمرنی بالاقتداء به. و لقد کان یجاور فی کلّ سنة بحراء فأراه و لا یراه غیری. و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و خدیجة و أنا ثالثهما. أری نور الوحی و الرّسالة، و أشمّ ریح النّبوّة و لقد سمعت رنّة الشّیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه وآله، فقلت یا رسول اللَّه ما هذه الرّنّة؟ فقال هذا الشّیطان أیس من عبادته. إنّک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلّا أنّک لست بنبیّ.

ص:49


1- 113. تاریخ طبری، ج 2، ص 56.
2- 114. الفصول المهمة، ص 14؛ مطالب السؤول، ص 11؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 58.

و لکنّک وزیر و إنّک لعلی خیر»؛(1) «شما می دانید که من نزد رسول خدا چه جایگاهی دارم، و خویشاوندیم با او در چه درجه است. آن گاه که کودک بودم مرا در کنارش می نهاد و در سینه خود جا می داد و در بستر خود می خوابانید، چنان که تنم را به تن خویش می سود، و بوی خوشِ خود را به من می افشاند! و گاه بود که چیزی را می جَوید و به من می خورانید. از من دروغی نشنید و خطایی ندید.

هنگامی که از شیر گرفته شد خدا بزرگ ترین فرشته خود را شب و روز همنشین او فرمود، تا راههای بزرگواری را پیمود و خوی های نیکوی جهان را فراهم نمود.

من در پی او بودم - در سفر و حضر - چنان که بچه شتری در پی مادر. هر روز برای من از اخلاقِ خود نشانه ای بر پا می داشت و مرا به پیروی از آن می گماشت. هر سال در «حراء» خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. آن هنگام، اسلام در هیچ خانه ای جز در خانه ای که رسول خداصلی الله علیه وآله و خدیجه در آن بود، راه نیافته بود، من سوّمین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم.

من هنگامی که وحی بر او صلی الله علیه وآله فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم، گفتم: ای فرستاده خدا این آوا چیست؟ فرمود: این شیطان است و از این که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می شنوی آن چه را من می شنوم و می بینی آن چه را من می بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیری و به راه خیر می روی.»

4 - پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هنگام هجرت به سوی مدینه، علی علیه السلام را

ص:50


1- 115. نهج البلاغه، خطبه 192.

انتخاب کرد تا در جای او بخوابد، آن گاه امانت ها را به صاحبانش برگرداند و سپس با بقیه زنان بنی هاشم به سوی مدینه هجرت کند.(1)

5 - در سنین جوانی او را به دامادی خود برگزید، و بهترین زنان عالم یعنی فاطمه زهراعلیها السلام را به ازدواج او درآورد. و این هنگامی بود که خواستگاری ابوبکر و عمر را رد نموده بود.(2)

پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از ازدواج فرمود: «من تو را به ازدواج کسی درآوردم که در اسلام از همه پیش تر و در علم از همه بیشتر و در حلم از همه عظیم تر است».(3)

6 - در غالب جنگ ها پرچم مسلمانان یا تنها مهاجرین به دست علی بن ابوطالب علیه السلام بود.(4)

7 - در حجّةالوداع در هدی و قربانیِ پیامبرصلی الله علیه وآله شریک شد.(5)

8 - پیامبرصلی الله علیه وآله در طول مدّت حیاتش او را امتیاز خاصّی داده بود، که احدی در آن شریک نگشت یعنی اجازه داده بود که علی علیه السلام ساعتی از سحر نزد او بیاید و با او مذاکره کند.(6)

امام علی علیه السلام می فرمود: من با پیامبرصلی الله علیه وآله شبانه روز دو بار ملاقات می کردم: یکی در شب و دیگری در روز.(7)

9 - هنگام نزول آیه شریفه « وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ»؛ «و اهلت را بر نماز امر کن.» پیامبرصلی الله علیه وآله هر روز صبح هنگام نماز کنار خانه علی علیه السلام می آمد و می فرمود: «الصلاة، رحمکم اللَّه « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ

ص:51


1- 116. مسند احمد، ج 1، ص 348؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 99؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 4؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 13، ص 262.
2- 117. الخصائص، ح 102.
3- 118. مسند احمد، ج 5، ص 26.
4- 119. الإصابة، ج 2، ص 30.
5- 120. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 302.
6- 121. الخصائص، ح 112.
7- 122. السنن الکبری، ج 5، ص 1414، ح 8520

الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»»؛(1) «نماز، خداوند شما را رحمت کند، (همانا خداوند اراده نموده تا پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و پاکتان گرداند)».

10 - در جنگ خیبر بعد از آن که ابوبکر و عمر کاری از پیش نبردند، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: پرچم را به کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند، خداوند او را هرگز خوار نخواهد کرد، باز نمی گردد تا آن که خداوند به دست او فتح و پیروزی برساند. آن گاه علی علیه السلام را خواست، و پرچم را به دست او داد و برایش دعا کرد. و پیروزی به دست علی علیه السلام حاصل شد.(2)

11 - پیامبرصلی الله علیه وآله ابوبکر را با سوره برائت، امیر بر حجّاج نمود، آن گاه به امر خداوند علی علیه السلام را به دنبال او فرستاد تا سوره را از دست او گرفته و خود، آن را بر مردم ابلاغ کند. پیامبرصلی الله علیه وآله در پاسخ اعتراض ابوبکر فرمود: من امر شدم که خودم این سوره را ابلاغ کنم یا به کسی که از من است بدهم تا او ابلاغ نماید».(3)

12 - برخی از اصحاب دری را به سوی مسجد باز کرده بودند که پیامبرصلی الله علیه وآله دستور داد تا همه درها بسته شود به جز در خانه علی علیه السلام.(4)

13 - عائشه می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله هنگام وفات خود فرمود:

ص:52


1- 123. تفسیر قرطبی، ج 11، ص 174؛ تفسیر فخر رازی، ج 22، ص 137؛ روح المعانی، ج 16، ص 284.
2- 124. سیره ابن هشام، ج 3، ص 216؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 12؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 219.
3- 125. مسند احمد، ج 1، ص 3؛ سنن ترمذی، ج 5، ح 3719؛ سنن ترمذی، ج 5، ح 8461.
4- 126. مسند احمد، ج 1، ص 331؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 3732؛ البدایة والنهایة، ج 7، ص 374.

حبیبم را صدا بزنید که بیاید. ابوبکر را صدا زدند. تا نگاه رسول خداصلی الله علیه وآله به او افتاد سر خود را به زیر افکند. باز صدا زد: حبیبم را بگویید تا بیاید. عمر را خواستند. هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله نگاهش به او افتاد سر را به زیر افکند. سوّمین بار فرمود: حبیبم را بگویید تا بیاید. علی علیه السلام را صدا زدند. هنگامی که آمد، کنار خود نشانید و او را در پارچه ای که بر رویش بود، گرفت در این حال بود تا آن که رسول خداصلی الله علیه وآله دست در دستان علی علیه السلام از دنیا رحلت نمود.(1)

امّ سلمه نیز می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله هنگام وفاتش با علی علیه السلام نجوا می نمود و اسراری را به او بازگو می کرد و در این حال بود که از دنیا رفت. لذا علی علیه السلام نزدیک ترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله از حیث عهد و پیمان است.(2)

14 - ترمذی از عبداللَّه بن عمر نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بین اصحاب خود عقد اخوت بست. علی علیه السلام در حالی که گریان بود خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، بین اصحاب خود عقد اخوّت بستید ولی میان من و کسی عقد اخوت نبستید؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «تو برادر من در دنیا و آخرتی!»

توجه خاص پیامبرصلی الله علیه وآله به علی علیه السلام جهتی جز آماده کردن علی علیه السلام برای خلافت نداشت، و این که نشان دهد تنها کسی که برای این پست و مقام قابلیّت دارد امام علی علیه السلام است.

ص:53


1- 127. الریاض النضرة، ص 26؛ ذخائرالعقبی، ص 72.
2- 128. مستدرک حاکم، ج 3، ص 138؛ مسند احمد، ج 6، ص 300.

ب) تصریح بر ولایت و امامت

تدبیر دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این بود که در طول 23 سال بعثت هر جا که موقعیت را مناسب می دید یادی از ولایت امام علی علیه السلام و جانشین خود کرده، و مردم را به این مسئله مهمّ تذکّر می داد. که از جمله آن ها نص غدیر است.

ج) تدابیر عملی

اشاره

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در آخر عمر خود نیز برای تثبیت خلافت امام علی علیه السلام راههایی را عملی کردند تا شاید جلوی مکر و حیله دیگران را در غصب خلافت بگیرند، ولی متأسفانه این تدابیر اثری نداشت، زیرا گروه مخالف، چنان قوی بود که نگذاشت این تدبیرهای پیامبرصلی الله علیه وآله عملی شود. در این جا به چند نمونه از تدابیر عملی اشاره خواهیم کرد:

1 - بلند کردن دست امام علی علیه السلام در روز غدیر خم

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای به جا آوردن آخرین حج که به حجةالوداع معروف شد با جماعت زیادی از اصحاب به سوی مکه حرکت کرد. در سرزمین عرفات برای مردم خطبه ای ایراد فرمود. در آن خطبه خواست امامان بعد از خود را معرفی کند تا امّت به گمراهی و فتنه و آشوب نیفتد. ولی گروه مخالف بنی هاشم که با خلافت اهل بیت علیهم السلام دشمنی می ورزیدند در کمین بودند تا مبادا در آن جمع عظیم، پیامبرصلی الله علیه وآله مطلبی بگوید و توطئه های آنان نقش بر آب شود. جابر بن سمره سوائی می گوید: من نزدیک پیامبرصلی الله علیه وآله بودم تا سخنان او را بشنوم. حضرت در خطبه اش اشاره به خلفا و امیرانی بعد از

ص:54

خود نمود و فرمود: «امامان و خلفا و جانشینان بعد از من دوازده نفرند». جابر می گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله به این جا که رسید عده ای شلوغ کردند به حدّی که من نفهمیدم پیامبرصلی الله علیه وآله چه گفت. از پدرم که نزدیک تر بود پرسیدم؟ گفت: پیامبرصلی الله علیه وآله در ادامه فرمودند: «تمام آنان از قریشند».

شگفتا هنگامی که به مُسند جابر بن سمره در «مسند احمد» مراجعه می کنیم، می بینیم تعبیراتی از جابر آمده که سابقه نداشته است. در برخی از روایات جابر بن سمره آمده: هنگامی که سخن پیامبرصلی الله علیه وآله به این نقطه رسید فرمود: «جانشینان بعد از من دوازده نفرند» مردم فریاد زدند. در بعضی دیگر آمده «تکبیر گفتند» و در برخی دیگر: «شلوغ کردند» و در برخی دیگر: «بلند شده و نشستند».

جمع این روایات که همگی از یک راوی است به این است که در آن مجلس طیف مخالف دسته هایی را برای بر هم زدن مجلس قرار داده بودند تا نگذارند که پیامبرصلی الله علیه وآله به مقصود خود در امر خلافت و جانشینی برسد. و این دسته ها درصدد برآمدند تا هر کدام به نحوی جلسه را بر هم زنند که در این امر نیز موفّق شدند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای آن که بتواند با گفتار خود امر خلافت را در این مرکز بزرگ تبیین و تثبیت کند مأیوس شد. و به فکر مکانی دیگر برآمد، تا با اجرای عملی، امر خلافت را برای امام علی علیه السلام تثبیت نماید. از آن رو بعد از پایان اعمال حجّ و قبل از آن که حاجیان متفرّق شوند، مردم را در سرزمین غدیر خم جمع کرد و قبل از بیان ولایت امام، اموری را به عنوان مقدمه بیان داشته و از مردم نیز اقرار گرفت. پیامبرصلی الله علیه وآله می دانست که این بار نیز منافقین در کمین اند تا نگذارند

ص:55

امر خلافت حضرت علی علیه السلام تثبیت شود، ولی آن حضرت صلی الله علیه وآله تدبیری عملی اندیشید که همه نقشه ها را بر باد داد، و آن این که دستور داد تا سایه بان های هودج شتران را روی هم بگذارند، آن گاه خود و علی علیه السلام بر بالای آن قرار گرفتند؛ به طوری که همگی آن دو را می دیدند. پس از قرائت خطبه و تذکر به نکاتی چند و اقرارهای اکید از مردم، آن گاه دست علی علیه السلام را بلند کرد و از جانب خداوند، ولایت و امامت او را به مردم ابلاغ نمود.

منافقان با این تدبیر پیامبرصلی الله علیه وآله که قبلاً فکر آن را نکرده بودند، در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفتند، و لذا نتوانستند از خود عکس العملی انجام دهند.

2 - فرستادن لشکر اسامه

پیامبرصلی الله علیه وآله در بستر بیماری است، در حالی که بر امت خود سخت نگران می باشد؛ نگران اختلاف و گمراهی؛ نگران این که تمام تدابیر او بر هم ریزد؛ نگران این که مسیر نبوت و رسالت و شریعت به انحراف کشیده شود. پیامبرصلی الله علیه وآله مضطرب است، دشمنی بزرگ چون روم در پشت مرزهای اسلامی کمین نموده تا صحنه را خالی ببیند و با ضربه ای سهمگین مسلمین را از پای درآورد.

پیامبرصلی الله علیه وآله وظایف مختلفی دارد؛ از سویی باید با دشمن بیرونی مقابله کند، لذا تأکید فراوان داشت تا لشکری را برای مقابله با آنان گسیل دارد، از طرفی دیگر خلیفه و جانشین به حقّ باید مشخص شده و موقعیّت او تثبیت گردد، ولی چه کند؟ نه تنها با دشمن بیرونی دست به گریبان است بلکه با طیفی از دشمنان داخلی نیز که درصددند تا نگذارند نقشه ها و تدابیر پیامبرصلی الله علیه وآله در مسئله خلافت و

ص:56

جانشینی عملی شود، نیز رو به روست. پیامبرصلی الله علیه وآله برای عملی کردن تدبیر خود دستور می دهد همه کسانی که آمادگی جهاد و شرکت در لشکر اسامه را دارند از مدینه خارج شده و به لشکر او بپیوندند. ولی مشاهده می کند که عده ای با بهانه های واهی عذر آورده و از لشکر اسامه خارج می شوند و به او نمی پیوندند. گاهی بر پیامبرصلی الله علیه وآله اعتراض می کنند که چرا اسامه را، که فردی جوان و تازه کار است، به امیری لشکر برگزیده است، در حالی که در میان لشکر افرادی کارآزموده وجود دارد؟

پیامبرصلی الله علیه وآله با اعتراض بر آن ها و این که اگر بر فرماندهی اسامه خرده می گیرید، قبلاً بر امارت پدرش هم ایراد می کردید، سعی بر آن داشت که جمعیّت را از مدینه خارج کرده و به لشکر اسامه ملحق نماید. حتّی کار به جایی رسید که وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله نافرمانی عده ای از جمله عمر و ابوبکر و ابوعبیده و سعد بن ابی وقاص و برخی دیگر را دید که امر او را در ملحق شدن به لشکر اسامه امتثال نمی کنند، آنان را لعنت کرد و فرمود: «لعن اللَّه من تخلّف جیش اسامة»؛(1) «خدا لعنت کند هر کسی را که از لشکر اسامه تخلّف نماید.» ولی در عین حال برخی به دستورهای اکید پیامبرصلی الله علیه وآله توجهی نمی کردند. و گاهی به بهانه این که ما نمی توانیم دوری پیامبرصلی الله علیه وآله را هنگام مرگ تحمل کنیم، از عمل به دستور پیامبرصلی الله علیه وآله سرپیچی می کردند.

ولی حقیقت امر چیز دیگری بود؛ آنان می دانستند که پیامبرصلی الله علیه وآله، علی علیه السلام و برخی از اصحاب خود را که موافق با بنی هاشم و امامت و خلافت امام علی علیه السلام هستند، نزد خود نگاه داشته تا هنگام وفات به

ص:57


1- 129. ملل و نحل، شهرستانی، ج 1، ص 23.

او وصیت کرده و بعد از وفات نیز آن گروه از صحابه با علی علیه السلام بیعت نمایند و خلافت از دست آنان خارج شود، ولی عزم آنان بر این بود که هر طور و به هر نحوی که شده از انجام این عمل جلوگیری کنند، و نگذارند که عملی شود.

این نکته نیز قابل توجه است که چرا پیامبرصلی الله علیه وآله اسامه را که جوان تازه کار و کم سنّ و سال است، به فرماندهی لشکر برگزید و به پیشنهاد کنار گذاشتن او از فرماندهی لشکر به حرف هیچ کس توجهی نکرده بلکه بر امیری او تأکید نمود؟ نکته اش چیست؟

پیامبرصلی الله علیه وآله می دانست که بعد از رحلتش به مسئله خلافت و امامت علی بن ابوطالب علیه السلام به بهانه های مختلف از جمله جوانی علی بن ابوطالب علیه السلام خرده می گیرند؛ خواست با این عمل به مردم بفهماند که امارت و خلافت به لیاقت است، نه به سنّ، بعد از من نباید در امامت علی علیه السلام به عذر این که علی علیه السلام کم سن و سال است، اعتراض کرده و حقّ او را غصب نمایند. اگر کسی لایق امارت و خلافت است، باید همه - پیر و جوان، زن و مرد - مطیع او باشند، ولی - متأسفانه - این تدبیر پیامبرصلی الله علیه وآله هم عملی نشد و با بر هم زدن لشکر و خارج شدن از آن به بهانه های مختلف نقشه های پیامبرصلی الله علیه وآله را بر هم زدند.(1)

مگر خداوند متعال در قرآن امر اکید به اطاعت از دستورهای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نکرده است آن جا که می فرماید: « وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ

ص:58


1- 130. ر.ک: طبقات ابن سعد، ج 4، ص 66؛ تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 391؛ کنزالعمال، ج 5، ص 313؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 93؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 21؛ مغازی واقدی، ج 3، ص 111؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 484؛ سیره حلبیه، ج 3، ص 207.

فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛(1) «آن چه را که رسول دستور دهد بگیرید و آن چه را که از آن نهی کند واگذارید.» و نیز می فرماید: « فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»؛(2) «نه چنین است قسم به خدای تو که اینان به حقیقت اهل ایمان نمی شوند مگر آن که در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاکم کنند و آن گاه هر حکمی که کنی هیچ گونه اعتراض در دل نداشته، کاملاً از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند.»

3 - دعوت به نوشتن وصیت

بعد از آن که پیامبرصلی الله علیه وآله مشاهده نمود که تدبیر فرستادن مردم با لشکر به بیرون مدینه عملی نشد، در صدد برآمد که تمام سفارش های لفظی را در باب امامت علی علیه السلام که در طول 23 سال به مردم گوشزد کرده است، در وصیت نامه ای مکتوب کند. از همین رو در روز پنج شنبه چند روز قبل از وفاتش در حالی که در بستر آرمیده بود و از طرفی نیز حجره پیامبرصلی الله علیه وآله مملوّ از جمعیّت و گروه های مختلف بود، خطاب به جمعیت کرده و فرمود: «کتابی بیاورید تا در آن چیزی بنویسم که با عمل به آن بعد از من گمراه نشوید.» بنی هاشم و همسران پیامبرصلی الله علیه وآله در پشت پرده اصرار اکید بر آوردن صحیفه و قلم برای نوشتن وصیت نامه رسول خداصلی الله علیه وآله داشتند. ولی همان طیفی که در سرزمین عرفات مانع شدند تا پیامبرصلی الله علیه وآله کلام خود را در امر امامت خلفای بعدش بیان بفرماید، در حجره پیامبرصلی الله علیه وآله نیز جمع بودند و از عملی شدن دستور پیامبرصلی الله علیه وآله جلوگیری کردند. عمر یک لحظه متوجه شد که اگر این وصیت مکتوب شود تمام

ص:59


1- 131. سوره حشر، آیه 7.
2- 132. سوره نساء، آیه 65.

نقشه ها و تدبیرهایش در غصب خلافت بر باد خواهد رفت و از طرفی مخالفت دستور پیامبرصلی الله علیه وآله را صلاح نمی دید. لذا درصدد چاره ای برآمد و به این نتیجه رسید که به پیامبرصلی الله علیه وآله نسبتی دهد که عملاً و خود به خود نوشتن نامه و وصیت بی اثر گردد. از این رو به مردم خطاب کرده گفت: «نمی خواهد صحیفه بیاورید، زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله هذیان می گوید! کتاب خدا ما را بس است!» این جمله را که طرفداران عمر و بنی امیه و قریش از او شنیدند، آنان نیز تکرار کردند. ولی بنی هاشم سخت ناراحت شده با آنان به مخالفت برخاستند. پیامبرصلی الله علیه وآله با این نسبت ناروا، که همه شخصیت او را زیر سؤال می برد، چه کند؟ چاره ای ندید جز این که آنان را از خانه خارج کرده و فرمود: «از نزد من خارج شوید، سزاوار نیست که نزد پیامبرصلی الله علیه وآله نزاع شود!».(1)

تعجب این جاست که طرفداران عمر بن خطاب و به طور کلّی مدرسه خلفا برای سرپوش گذاشتن بر این نسبت ناروا از طرف عمر به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، هنگامی که اصل کلمه را که همان «هجر - هذیان» باشد می خواهند نقل کنند، آن را به جمعیت نسبت داده می گویند: «قالوا: هجر رسول اللَّه». و هنگامی که به عمر بن خطاب نسبت می دهند می گویند: «قال عمر: انّ النبیّ قد غلب علیه الوجع». ولی کلام ابوبکر جوهری در کتاب «السقیفه» مطلب را روشن می سازد که: شروع نسبت هذیان از جانب عمر بوده و طرفدارانش به متابعت از او این جمله را به پیامبرصلی الله علیه وآله نسبت دادند. جوهری این گونه نسبت را

ص:60


1- 133. ر.ک: صحیح بخاری: کتاب المرضی، ج 7، ص 9؛ صحیح مسلم، کتاب الوصیة، ج 5، ص 75؛ مسند احمد، ج 4، ص 356، ح 2992.

از ناحیه عمر نقل می کند: «عمر جمله ای گفت که مضمون و معنای آن این است که پیامبرصلی الله علیه وآله درد مرض بر او غلبه کرده است». پس معلوم می شود که تعبیر عمر چیز دیگری بوده که به جهت قباحت آن نقل به معنا کرده اند. متأسفانه بخاری و مسلم و دیگران اصل کلمه را نقل نکرده اند و نقل به معنا و مضمون را آورده اند. گر چه از کلام ابن اثیر در «النهایة» و ابن ابی الحدید استفاده می شود که نسبت هذیان را مستقیماً خود عمر داده است.

لکن به هر تقدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بعد از بیرون کردن گروه مخالف و خالص شدن اصحاب وصیت خود را آن طور که باید بیان نمود، و طبق نصّ سلیم بن قیس با وجود برخی از اصحاب بر یکایک اهل بیت علیهم السلام وصیت کرده و آنان را به عنوان خلفای بعد از خود معرفی کرد.(1)

اهل سنت نیز در کتاب های حدیثی خود به این وصیت اشاره کرده اند، ولی اصل موضوع را مبهم گذارده اند.

ابن عباس در پایان آن حدیث می گوید: «پیامبر در آخر امر، به سه مورد وصیت نمود: یکی آن که مشرکین را از جزیرةالعرب بیرون برانید. دیگر آن که به کاروان ها همان گونه که من اجازه ورود دادم، اجازه دهید. ولی در خصوصِ وصیت سوّم سکوت کرد. و در برخی از احادیث دیگر آمده است: آن را فراموش کردم.(2)

سابقه نداشته است که در حدیثی ابن عباس بگوید: این قسمت از آن را فراموش کرده ام یا آن را نقل نکند. این نیست مگر خوف

ص:61


1- 134. کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 658.
2- 135. صحیح بخاری، کتاب مغازی، باب 78؛ صحیح مسلم، کتاب وصیّت، باب 5.

و ترس ابن عباس از عمر بن خطاب، زیرا به طور حتم وصیت سوّم به ولایت و خلافت و امامت امام علی علیه السلام و اهل بیت پیامبرعلیهم السلام بوده است، ولی از آن جا که ابن عباس از عمر می ترسید، از نشر آن جلوگیری کرد. همان گونه که در زمان حیات عمر بن خطاب نتوانست با نظر او در مسئله عول و تعصیب مخالفت کند، تا این که بعد از فوت او حقّ را بیان کرد و هنگامی که از او در تأخیر بیان حکم سؤال کردند، گفت: از مخالفت با نظر عمر بیمناک بودم.

چرا عمر از نوشتن نامه جلوگیری کرد؟

این سؤال در ذهن هرکس خطور می کند که چرا عمر بن خطاب و طرفدارانش نگذاشتند قصد و تدبیر پیامبرصلی الله علیه وآله عملی شود؟ مگر پیامبرصلی الله علیه وآله نوید نگهداری امّت از ضلالت را تا روز قیامت نداده بود؟ چه بشارتی بالاتر از این؟ پس چرا با این کار مخالفت نمودند؟ چرا امّت را از این سعادت محروم کردند؟ چه بگوییم که حبّ جاه و مقام و کینه و حسد گاهی بر عقل چیره می شود و نتیجه گیری را از عقل سلب می کند. می دانیم که عمر چه نیّاتی در سر می پروراند. او می دانست که پیامبرصلی الله علیه وآله برای چه از مردم کاغذ و دوات می خواهد، او به طور حتم می دانست که پیامبرصلی الله علیه وآله قصد مکتوب کردن سفارش های لفظی خود در امر خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام و بقیه اهل بیت علیهم السلام را دارد، از همین رو مانع نوشتن این وصیّت می شود. این صرف ادعا نیست بلکه می توان برای آن شواهدی قطعی ادعا نمود که به دو نمونه از آن اشاره می کنیم:

1 - عمر بن خطاب در اواخر زندگانی پیامبرصلی الله علیه وآله مکرر حدیث

ص:62

ثقلین به گوشش رسیده بود؛ در آن حدیث، پیامبرصلی الله علیه وآله می فرماید: من دو چیز گران بها در میان شما به ارمغان می گذارم که با تمسک به آن دو هرگز گمراه نخواهید شد. این تعبیرِ «گمراه نشدن» را چندین بار عمر درباره کتاب و عترت شنیده بود. در حجره پیامبرصلی الله علیه وآله هنگام درخواست کاغذ و دوات نیز همین تعبیر را از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله شنید که می فرماید: «نامه ای بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید». فوراً عمر به این نکته توجه پیدا کرد که: پیامبرصلی الله علیه وآله قصد دارد تا وصیت به کتاب و عترت را مکتوب دارد، لذا شدیداً با آن به مخالفت برخاست.

2 - ابن عباس می گوید: «در اول خلافت عمر بر او وارد شدم... رو به من کرده گفت: بر تو باد خون های شتران اگر آن چه از تو سؤال می کنم کتمان نمایی! آیا هنوز علی در امر خلافت، خود را بر حق می داند؟ آیا گمان می کند که رسول خداصلی الله علیه وآله بر او نصّ نموده است؟ گفتم: آری. این را از پدرم سؤال کردم؛ او نیز تصدیق کرد... عمر گفت: به تو بگویم: پیامبرصلی الله علیه وآله در بیماریش خواست تصریح به اسم علیّ (به عنوان امام و خلیفه) کند، من مانع شدم...».(1)

ص:63


1- 136. شرح ابن ابی الحدید، ج 12، ص 21.

ص:64

نصب امام علی علیه السلام به خلافت در غدیرخم

توضیح

یکی از مهمترین ادله ولایت و امامت و خلافت بلا فصل حضرت علی علیه السلام حدیث معروف «غدیر خم» است. مطابق این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حضرت امیرعلیه السلام را از جانب خداوند متعال به امامت بعد از خود منصوب کرده است. سند این حدیث چگونه است؟ بر چه مطالبی دلالت دارد؟ اهل سنت درباره آن چه می گویند و چه شبهاتی را درباره این حدیث مطرح کرده اند؟ اینها مطالبی است که در این بحث مطرح خواهیم کرد.

واقعه غدیر

در دهمین سال هجرت، رسول خداصلی الله علیه وآله قصد زیارت خانه خدا را نمودند، فرمان حضرت مبنی بر اجتماع مسلمانان، در میان قبایل مختلف و طوائف اطراف، اعلان شد، گروه عظیمی برای انجام تکالیف الهی (ادای مناسک حج) و پیروی از تعلیمات آن حضرت، به مدینه آمدند. این تنها حجّی بود که پیامبر بعد از مهاجرت به مدینه، انجام می داد، که با نام های متعدد، در تاریخ ثبت شده است؛ از قبیل: حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة التمام.

رسول خداصلی الله علیه وآله، غسل کردند. دو جامه ساده احرام، با خود

ص:65

برداشتند: یکی را به کمر بسته و دیگری را به دوش مبارک انداختند، و روز شنبه، 24 یا 25 ذی قعده، به قصد حج، پیاده از مدینه خارج شدند. تمامی زنان و اهل حرم خود را نیز، در هودج ها قرار دادند. با همه اهل بیت خود و به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبایل عرب و گروه بزرگی از مردم، حرکت کردند.(1) بسیاری از مردم به علت شیوع بیماری آبله از عزیمت و شرکت در این سفر باز ماندند با این وجود، گروه بی شماری با آن حضرت، همراه شدند. تعداد شرکت کننده ها را، 114 هزار، 120 تا 124 هزار و بیشتر، ثبت کرده اند؛ البته تعداد کسانی که در مکه بوده، و گروهی که با علی علیه السلام و ابوموسی اشعری از یمن آمدند به این تعداد افزوده می شود.

بعد از انجام مراسم حج، پیامبر با جمعیت، آهنگ بازگشت به مدینه کردند. هنگامی که به غدیر خم، رسیدند، جبرئیل امین، فرود آمد و از جانب خدای متعال، این آیه را آورد: « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...»؛(2) «ای رسول ما! آن چه از جانب پروردگارت به تو نازل شده به مردم ابلاغ کن.» جحفه، منزلگاهی است که راه های متعدد، از آن جا منشعب می شود. ورود پیامبر و یارانش به آن جا، در روز پنج شنبه، هجده ذی الحجّة صورت گرفت.

امین وحی، از طرف خداوند به پیامبر امر کرد تا علی علیه السلام را ولی و امام، معرفی کرده و وجوب پیروی و اطاعت از او را به خلق ابلاغ کند.

آنان که در دنبال قافله بودند، رسیدند، و کسانی که از آن مکان

ص:66


1- 137. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 225؛ مقریزی، الامتاع، ص 511؛ ارشادالساری، ج 6، ص 329.
2- 138. سوره مائده، آیه 67.

عبور کرده بودند، باز گشتند. پیامبر فرمود: خار و خاشاک آنجا را برطرف کنند. هوا به شدت گرم بود، مردم، قسمتی از ردای خود را بر سر و قسمتی را زیر پا افکندند و برای آسایش پیامبر، چادری تهیه کردند.

اذان ظهر گفته شد و پیامبر، نماز ظهر را با همراهان، ادا کردند. بعد از پایان نماز، از جهاز شتر، محل مرتفعی ترتیب دادند.

پیامبر با صدای بلند، همگان را متوجه ساخت و خطبه را این گونه آغاز فرمود: «حمد، مخصوص خداست، یاری از او می خواهیم، به او ایمان داریم، و توکل ما بر اوست. از بدی های خود و اعمال نادرست به او پناه می بریم. گمراهان را جز او، پناهی نیست. آن کس را که او راهنمایی فرموده گمراه کننده ای نخواهد بود. گواهی می دهم معبودی جز او نیست و محمّد بنده و فرستاده اوست. پس از ستایش خداوند و گواهی به یگانگی او فرمود: ای گروه مردم! خداوند مهربان و دانا مرا آگاهی داده که دوران عمرم به سر آمده است. هر چه زودتر دعوت خدا را اجابت و به سرای باقی خواهم شتافت. من و شما هر کدام برحسب آن چه بر عهده داریم، مسئولیم. اینک اندیشه و گفتار شما چیست؟

مردم گفتند: «ما گواهی می دهیم که تو پیام خدا را ابلاغ کردی و از پند دادن ما و کوشش در راه وظیفه، دریغ ننمودی، خدای به تو پاداش نیک عطا فرماید!» سپس فرمود: «آیا این که شما به یگانگی خداوند و این که محمّد بنده و فرستاده اوست، گواهی می دهید؟ و این که بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت تردید ناپذیر است و این که مردگان را خدا بر می انگیزد، و این ها همه راست و مورد اعتقاد شما است؟» همگان گفتند: «آری! به این حقایق، گواهی می دهیم.»

ص:67

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوندا! گواه باش». پس، با تأکید فرمود: «همانا من در انتقال به سرای دیگر و رسیدن به کنار حوض، بر شما سبقت خواهم گرفت و شما در کنار حوض بر من وارد می شوید؛ پهنای حوض من به مانند مسافت بین «صنعا» و «بصری» است، در آن به شماره ستارگان، قدح ها و جام های سیمین، وجود دارد. بیندیشید و مواظب باشید، که من پس از خودم دو چیز گران بها و ارجمند در میان شما می گذارم، چگونه رفتار می کنید؟» در این موقع، مردم بانگ برآوردند: یا رسول اللَّه، آن دو چیز گران بها چیست؟ فرمود: «آنچه بزرگ تر است کتاب خداست، که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن، در دست شماست. بنابراین آن را محکم بگیرید و از دست ندهید تا گمراه نشوید. آن چه کوچک تر است، عترت من می باشد. همانا، خدای دانا و مهربان، مرا آگاه ساخت، که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض بر من وارد شوند؛ من این امر را از خدای خود، درخواست نموده ام، بنابراین بر آن دو پیشی نگیرید و از پیروی آن دو باز نایستید و کوتاهی نکنید، که هلاک خواهید شد».

سپس دست علی علیه السلام را گرفت و او را بلند نمود، تا به حدّی که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد. مردم او را دیدند و شناختند. رسول اللَّه، این گونه ادامه داد: «ای مردم! کیست که بر اهل ایمان از خود آن ها سزاوارتر باشد؟» مردم گفتند: «خدای و رسولش داناترند.» فرمود: «همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و بر آن ها از خودشان اولی و سزاوارترم. پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای او خواهد بود.» و بنا به گفته احمد بن حنبل

ص:68

(پیشوای حنبلی ها)، پیامبر این جمله را چهار بار تکرار نمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: «بارخدایا! دوست بدار، آن که او را دوست دارد و دشمن بدار آن که او را دشمن دارد. یاری فرما یاران او را و خوارکنندگان او را خوارگردان. او را معیار، میزان و محور حق و راستی قرار ده».

آن گاه، پیامبر فرمود: «باید آنان که حاضرند، این امر را به غایبان برسانند و ابلاغ کنند.»

قبل از پراکنده شدن جمعیت، امین وحی، این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل نمود: « أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمْ الاِسْلامَ دیناً»؛(1) «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.» در این موقع پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اللَّه اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی علیه السلام بعد از من.»

جمعیت حاضر، از جمله شیخین (ابوبکر و عمر) به امیرالمؤمنین، این گونه تهنیت گفتند: «مبارک باد! مبارک باد! بر تو ای پسر ابوطالب که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن گشتی».

ابن عباس گفت: «به خدا سوگند، ولایت علی علیه السلام بر همه واجب گشت».

حسان بن ثابت گفت: «یا رسول اللَّه! اجازه فرما تا درباره علی علیه السلام اشعاری بسرایم» پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «بگو با میمنت و برکت الهی.» در این هنگام، حسّان برخاست و چنین گفت: «ای گروه بزرگان قریش! در محضر پیامبر اسلام، اشعار و گفتار خود را درباره ولایت، که مسلّم گشت بیان می نمایم.» و این گونه اشعار خود را سرود:

ص:69


1- 139. سوره مائده، آیه 6.

ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم

بخم فاسمع بالرسول منادیا»

تا آخر اشعار.

اجمالی از واقعه غدیر را، که همه امت اسلامی، بر وقوع آن اتفاق دارند بیان نمودیم. شایان ذکر است که در هیچ جای جهان، واقعه و داستانی به این نام و نشان و خصوصیات، ذکر نشده است.(1)

اهمیّت واقعه غدیر

داستان نصب علی علیه السلام به مقام ولایت، در غدیر خم، از داستان های مهم تاریخ اسلام است؛ شاید داستانی با اهمیت تر و مهم تر از این واقعه نداشته باشیم. این واقعه بیانگر بقای رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و دوام دوره الهی آن حضرت در تجلّی گاه وجود مبارک علی علیه السلام بوده است.

غدیر، نشانِ اتحاد و پیوند رسالت و امامت است؛ این دو از یک ریشه و بن روییده اند؛ غدیر، محل ظهور حقایق مخفی و بواطن پنهان شده و ارشاد و هدایت مردمان به این راه است.

غدیر، روز بیعت با حق و روز سرسپردگی است، روز دادوستد جنود شیطان با جنود رحمان است.

غدیر، روز درخشش خورشید عالمتاب از پس ابرهای تاریک است.

ص:70


1- 140. الغدیر، ج 1، ص 31-36؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 173؛ الامتاع، مقریزی، ص 510؛ ارشاد الساری، ج 9، ص 426؛ سیره حلبی، ج 3، ص 257؛ سیره زینی دحلان، ج 2، ص 143؛ تذکرة الخواص، ص 30؛ خصائص نسائی، ص 96؛ دائرة المعارف، فرید وجدی، ج 3، ص 542.

موضع جغرافیایی غدیر خم

«غدیر» در لغت به معنای مکان فرو رفته از زمین را گویند که در آن آب باران یا سیل جمع شده و تا تابستان آینده باقی نمی ماند.

درباره کلمه «خم» یاقوت حموی از زمخشری نقل کرده که «خم» اسم مردی رنگ کار بوده و غدیری را که بین مکه و مدینه در جُحفه است به او نسبت داده اند.(1)(2)

«غدیر خم» همان گونه که اشاره شد موضعی است بین مکه و مدینه، ولی به مکه نزدیک تر است تا مدینه، و مسافت بین آن تا جُحفه دو مایل است.(3)(4)

«جُحفه» دهی است بزرگ در بین راه مکه به مدینه، در شمال غربی از مکّه. و در قدیم نام آن را «مَهْیعَه» می نامیدند، ولی بعدها او را به «جُحفه» تغییر نام دادند؛ زیرا «جحفه» به معنای کوچ است، و در آن ایام سیل های مخرّب که می آمد مردم آن دیار را کوچ می داد. این منطقه الآن خراب شده است.(5)

«غدیر خم» در امروز حدود 164 کیلومتر از شمال مکه دور است، و حدود 450 کیلومتر از طرف جنوب مدینه منوّره فاصله دارد.

ص:71


1- 141. معجم البلدان، ج 2، ص 389.
2- 142. معجم البلدان، ج 2، ص 389.
3- 143. مراصد الاطلاع، ج 1، ص 315و482.
4- 144. مراصد الاطلاع، ج 1، ص 315و482.
5- 145. معجم البلدان، ج 1، ص 111.

ص:72

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109