سكينه در قرآن و عهدین

مشخصات کتاب

سكينه در قرآن و عهدین

معصومه آعبدالله - رضا اقتصادی

نوع: مقاله

تعداد صفحات: 24ص

ص: 1

چكيده

اسلام کامل ترین دین الهی و قرآن کریم معجزه جاودان پیامبر خاتم است. واژه سکینه شش بار در قرآن كريم به كار رفته است. از انجا که مفسر واقعی قرآن-افضل راسخان فی العلم- حضرت ختمی مرتبت پیامبر گرامی اسلام و اوصیا ایشان هستند- به استناد تفاسیر روایی واژه سکینه به ایمان و ولایت تعبیر شده است.

قرآن كريم در بحث از سكينه به جنود آسمان ها و زمين اشاره فرموده - حالتي فراتر از سكون و آرامش كه در مواقع سخت و دشوار - موجب تقويت ايمان و از مصاديق بارز نصرت و امداد الهي است. هم چنين قرآن كريم در ماجراي انتخاب طالوت به پادشاهي يهود از نزول سكينه در تابوت (صندوق عهد) بني اسرائيل به عنوان نشانه يا آيه ياد مي كند. نزديك ترين واژه به سكينه، به لحاظ معنا در كتاب مقدس، واژۀ «شخينا» است. گر چه اولين بار در تلمود به كار رفت اما در طي قرون متمادي مفهوم اوليۀ خود را از دست داد. يكي از كاربردهاي اصلي آن، نزول آرامش بر بندگان صالح بني اسرائيل است كه با مراقبه، تأمل و اشتغال به امور معنوي افزون مي گردد.

كليدواژگان: سكينه، تابوت، شخينا، قرآن، عهدين

ص: 1

مقدمه

واژۀ سكينه از ريشۀ سكن به معناي استقرار و ثبات در برابر حركت است. اين واژه شش بار در قرآن به كار رفته است. مفسران در تفسير اين آيه، آراي گوناگوني را بيان كرده اند.

قرآن كريم در بحث از سكينه به جنود آسمان ها و زمين اشاره كرده است سكينه در آيات و روايات اسلامي حالتي فراتر از سكون و آرامش بلكه به عنوان خلق و رفتار است در مفردات قرآني از مصدر سكن گرفته شده است. اين واژه فقط در آيات مدني متأخر به كار رفته است. در قرآن (البقرة: 248) از سكينه با تعبير نشانه و علامت ياد شده است. قرآن كريم در ماجراي انتخاب طالوت به پادشاهي يهود از نزول سكينه خويش در تابوت بني اسرائيل به صورت نشانه پادشاهي او ياد مي كند.

در سورۀ فتح، آيۀ 4، از نزول سكينه بر مؤمنان براي ياري و نصرت آنان در جنگ ياد شده و پس از آن يادآوري شده است كه جنود آسمان ها و زمين از آنِ خداست. بامفهوم سپاه و لشكر و صلابت در جنگ با غلبه و قدرت تناسب دارد. در فرهنگ قرآن سكينه موجب تقويت ايمان و افزايش يقين و ثبات نظر و آرامش روح و روان است كه با نصرت الهي توأم است.

طبرسي به تفسيري معقول از سكينه گراييده، آن را نوعي آرامش روحي و رواني مي شمرد كه با مشاهده تابوت عهد، دل هاي بني اسرائيل را در بر مي گرفت به عبارت ديگر به آن ها قوت قلب مي بخشيد.

در اين مقاله ابتدا اين واژۀ قرآني از نظر لغوي و تفسيري مورد بررسي قرار گرفته است و سپس با واژۀ معادل «شخينا» (Shekhinah) در دين يهود مقايسه می شود.

شخينا در متون ديني يهودي به معني حضور دايمي خداوند و در متون عرفاني قبالا به معني مهم ترين تجلي نوراني صادر شده از آن سوف (مقام الوهيت نامحدود در انديشۀ قبالايي(Ein sof است. در متون عرفاني قبالا شخينا به عنوان ملخوت (Malkhuth)، يا آخرين تجلي از انوار دهگانه آن سوف، رابط ميان خدا

ص: 2

و خلق توصيف شده است. شخينا به دليل اهميتي كه در اديان سامي به طور عام و در دين و عرفان يهود به طور خاص دارد از مفاهيمي است كه همواره مورد توجه عرفان پژوهان بوده است. اما پرسش اساسي اين است كه آيا اين مفهوم در قرآن كريم و عهدين به يك معنا به كار رفته است. وجوه افتراق و اشتراك معنايي آن كدام است؟ با توجه به اهميت مفهوم «سكينه» اين مقاله بر آن است تا اين مفهوم را در حوزۀ ادبيات دين محور اسلامي و عرفان يهود مورد بررسي قرار دهد سپس به تبيين تعابير و معاني گوناگوني كه بر اين اصطلاح حمل شده است بپردازد.

بررسي لغوي سكينه

سكينه بر وزن فعیله، معاني بسياري براي آن بيان شده است: وقار، ايمان، آرامش، طمأنينه، عقل و…

سكينه از مخلوقات خداوند است. در آن طمأنينه و رحمت است. (طريحي، ج 6، ص 266) قول خداوند متعال «فانزل السكينة عليهم» (18:48) سكينه طمأنينه و تقويتي براي قلوب ايشان است.

و السكينة: فعلية من السكون الذي هو الوقار، لا الذي هو قبل الحركة.

و السكينة في قوله تعالي «هو الذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين» (4:48) هي الايمان.

قوله ان آية ملكه ان يأتيكم التابوت فيه سكينة (248:2) اي يودع فيه ما تسكنون اليه و هو التوراة.

قيل صورة كانت فيه من زبرجد او ياقوت فيها صور الانبياء من آدم(علیه السلام) الي محمد(صلی الله علیه و آله).

جواهري از زبرجد يا ياقوت كه صورت انبيا در آن ديده مي شده از آدم(علیه السلام) تا محمد(صلی الله علیه و آله).

و در حديث داريم «سكينة هي ريحٌ تخرج من الجنّة طيبه لها صورة كصورة».

و نزد اهل تحقيق: «هيئة جسمانية تنشأ من استقرار الاعضاء و طمأنيتها و ثباتها.» (همان)

راغب گويد: سكينه و سكن به معني زوال ترس است. (قرشي، ج 3، ص 283)

واژۀ سكينه در آيۀ مذكور همان عقل است. وقتي است كه كسي از تمايل به شهوات بازايستد و آرام گيرد

ص: 3

و بر اين معني آيه «و تطمئن قلوبهم بذكر الله» (الرعد: 28) دلالت دارد. (مفردات الفاظ القرآن، ج 2، ص 235) و زوال ترس است. (قرشی/3/283)و در سورۀ بقره، آيۀ 248، بر اين مطلب دلالت دارد. هم چنين بيان شده سكينه در آيۀ مذكور، فرشته اي است كه دل هاي مؤمنان را تسكين مي دهد و ايمنيشان مي دهد. (همان)

و سكينه بني اسرائيل آنچه در تابوت از مواريث انبيا بوده كه در آن عصا حضرت موسي(علیه السلام) و عمامۀ زرد هارون و الواحي بوده كه به دست موسي(علیه السلام) رسيده كه خداوند براي ايشان در آن سكينه قرار داد و قلب هاشان با آن اطمينان مي گرفت. فراهیدی، ج 5، ص 313) و سكان كشتي را از اين لحاظ گفته اند كه از حركت و اضطراب كشتي را نگه دارد و تعادل بخشد. (جمهرة اللغة، ج 2، ص 856)

ابن قيم از آن به صورت موهبتي غيراكتسابي از جانب خداوند به بندگان ويژه اش هنگام نگراني و هراس دل هايشان ياد مي كند كه تقويت ايمان و افزايش یقین و ثبات نظر را در پي دارد.

جرجاني در تعريف اصطلاحي آن مي گويد: نوري در قلب انسان است كه در مواجهه با امور غيبي، به انسان ثبات و آرامش مي بخشد.

خواجه عبدالله انصاري با اختصاص بابي در منازل السائرين به تبيين مراتب و مقامات سكينه پرداخته است.

واژۀ سكينه شش بار در قرآن كريم به كار رفته است. براي بررسي بهتر اين واژه در آيات به تفسير آن رجوع مي كنيم.

بررسي تفسيري آيات در قرآن كريم

1. البقرة: 248؛ 2. الفتح: 4، 18 و 26؛ 3. التوبة: 26 و 40

بررسي تفسيري آيات

1. «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (و پيامبرشان به آنها

ص: 4

گفت: «نشانۀ پادشاهي او اين است كه تابوت (عهد در حالي كه فرشتگان آن را حمل مي كنند) نزد شما مي آيد (همان تابوتي كه) در آن آرامشي است از سوي پروردگار تان و بازمانده اي است از آنچه خاندان موسي و هارون بر جاي نهاده اند. بي ترديد در اين امر براي شما نشانه اي است اگر مؤمن باشيد). (البقرة: 248)

كلمۀ «تابوت» به معناي صندوق است، و اين كلمه به طوري كه گفته اند صيغۀ فعلوت از مادۀ «توب» است، و توبه به معناي رجوع است (و به همين جهت برگشتن از راه شيطان به سوي خدا را توبه گفته اند) و اگر صندوق را تابوت گفته اند براي اين است كه صاحبش همواره و پي درپي به سراغ او مي رود و به آن رجوع مي كند. (المیزان/2/441)

كلمۀ «سكينه» از مادۀ سكون است كه خلاف حركت است، و اين كلمه در مورد سكون و آرامش قلب استعمال يم شود و معنايش قرارگرفتن دل و نداشتن اضطراب باطني در تصميم و اراده است، هم چنان كه حال انسان حكيم اين چنين است، كه هر كاري مي كند با عزم مي كند، و خداي سبحان اين حالت را از خواص ايمان كامل قرار داده و آن را از مواهب بزرگ خوانده است.

كسي كه داراي ايمان به خداي متعال است، تكيه بر پايگاهي دارد كه هيچ حادثه و گرفتاري تكانش نمي دهد، و به ركني وابسته است كه انهدام نمي پذيرد، و چنين كسي امور خود را بر پايۀ معارفي بنا نهاده كه شك و اضطراب قبول نمي كند.

ولي غير مؤمن كه براي خود ولي نمي شناسد، كسي را كه عهده دار امور باشد ندارد بلكه خير و شر خود را به دست خودش مي داند، او در همۀ عمر در ميان ظلمت افكاري كه از هر سو بر او هجوم مي آورد قرار دارد، افكاري از سوي هواهاي نفساني، افكاري از ناحيۀ خيال هاي باطل، افكاري از ناحيۀ احساسات شوم، اينجاست كه به درستي معناي آيات زير را درك مي كنيم.

«وَ اللهُ وَليُّ المُؤمنينَ» (آل عمران: 68) «ذلكَ بِأنَّ اللهَ مَولَي الّذينَ آمنُوا وَ انَّ الكافرينَ لا مَولي لَهُم» (محمد: 11) «اللهُ وَليُّ الَّذينَ آمنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَي النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا اَولياؤُهُمُ الطَّاغوتُ يُخرجُونَهُم مِنَ النُّورِ اِلَي الظُّلُماتِ» (البقرة: 257) «إنّا جَعَلنَا الشَّياطينَ أولياءَ لِلَّذينَ لا يُومِنُونَ» (الاعراف: 26) «ذلِكُمُ

ص: 5

الشَّيطانُ يُخَوِّفُ أولياءَهُ» (آل عمران: 175) اينكه اضافه مي كنيم كه در آيۀ شريفۀ «لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» (المجادلة: 22) دربارۀ كساني كه ايمان به خدا و رسول دارند مي فرمايد: اينان ممكن نيست با دشمنان خدا و رسول دوستي كنند، هر چند كه پدر يا فرزند يا برادر يا خويشاوندشان باشد، چون خداوند ايمان را در دل هايشان نوشته و حك كرده و به روحي از خود تأييدشان كرده است، پس مي فهميم آن حيات جدا از حيات كفار، كه در مؤمنان هست، حياتي است كه از حيات و روح خدا سرچشمه دارد و پاداش و اثرش حك شدن ايمان و استقرار آن در قلب است، پس اين مؤمنان به روحي از جانب خدا مؤيدند.

و اين آيه به طوري كه ملاحظه مي كنيد نزديك به انطباق با آيۀ زير است:

«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» (الفتح: 4)

مضمون اين آيه تقريباً همان مضموني است كه آيۀ سورۀ مجادله داشت، با اين تفاوت كه در آن آيه، روح به جاي سكينت در اين آيه، و يادشدن ايماني بر ايمان مؤمنان در اين آيه، به جاي كتابت ايمان در آن آيه قرار گرفته، مؤيد اين انطباق ذيل آيۀ سورۀ فتح است كه لشكر آسمان ها و زمين را از آنِ خدا مي داند، و قرآن كريم در مواردي ديگر ملائكه و روح را لشكر خدا دانسته است.

باز نزديك به سياق اين آيه، آيۀ شريفۀ زير است كه مي فرمايد:

«فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا» (الفتح: 26)

و نيز آيۀ زير است كه مي فرمايد:

«فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا» (التوبة: 40)

از مطالب گذشته هم روشن گرديد كه ممكن است از كلام خداي متعال استفاده كرد كه مراد از سكينت، روحي است الهي، و چيزي است كه مستلزم آن روح الهي است، امري است از خداي متعال این چنین برداشت کرد كه باعث سكينت قلب و استقرار و آرامش نفس و محكمي دل مي شود و معلوم است كه اين

ص: 6

توجيه باعث نمي شود كه كلام از معناي ظاهريش بيرون شود، و كلمۀ «سكينت» كه به معناي سكون قلب و عدم اضطراب آن است در روح الهي استعمال شده باشد.

«وَ بَقيَّةٌ ممَّا تركَ آل موسي و آلُ هارونَ تَحملُهُ المَلائِكَةُ…»

آل هر كس اهل بيت اوست، كه خود او را هم شامل مي شود، پس آل موسي و آل هارون عبارت است از خود موسي و هارون و اهل بيت آن دو، و جملۀ «تَحملُهُ الملائكة» حال از تابوت است، و جملۀ «إنَّ في ذلكَ لآيةً لكُم إن كُنتُم مُؤمِنينَ» مانند سياق اول آيه دلالت دارد بر اينكه بني اسرائيل از پيامبرشان پرسيده بودند كه نشاني صدق گفتار تو چيست؟ و از كجا بدانيم اينكه مي گويي (خداي تعالي طالوت را ملك و فرماندۀ شما كرده) راست است.

2. « ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ» (آن گاه خداوند آرامش خويش را بر پيامبرش و مؤمنان نازل كرد و سپاهياني فروفرستاد كه آنها را نمي ديديد و كساني را كه كافر شدند عذاب كرده و اين سزاي كافران است). (التوبة: 26)

كلمۀ سكينت حالت قلبي است كه موجب سكون نفس و ثبات قلب مي شود و به طوري كه از تفسير آيات برمي آيد ملازم با ازدياد ايمان بر ايمان است و نيز ملازم با كلمۀ تقوا كه قلب آدمي را به پرهيز از محرمات الهي وادار مي سازد و بايد دانست كه معناي اين كلمه غير از معناي كلمۀ عدالت است؛ چون عدالت ملكه اي است نفساني كه انسان را از ارتكاب گناهان كبيره بازمي دارد به خلاف سكينه كه هم از كباير نگه مي دارد و هم از صغاير و لذا مي بينيم كه خداي متعال در كتاب مجيدش دادن سكينت را طوري به خود نسبت مي دهد كه از آن يك نوع اختصاص فهميده مي شود مانند دادن روح كه مي فرمايد دميدم در آن از روح خودم «نفخت فيه من روحي» و دربارۀ سكينت هم مي فرمايد: «انزل الله سكينة» خداوند سكينت خودش را بر رسولش و بر مؤمنان نازل كرد. و از تعدادي از آيات برمي آيد كه «سكينت» از جنود خداي متعال است؛ مانند آيۀ شريفۀ «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ» (الفتح: 4) و هم چنين در بسياري از آياتي كه كلمۀ سكينت در آن ها آمده كلمۀ جنود هم آمده؛ مانند: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا» (التوبة: 40)

ص: 7

در آيۀ مورد بحث (التوبة: 26) آنچه از سياق كلام استفاده مي شود اين است كه اين جنود عبارت از ملائكه اي بودند كه در معركۀ جنگ نازل مي شوند و يا لااقل ملائكه نازله در معركۀ جنگ نيز از آن جنود بوده اند چون از سياق برمي آيد آن چيزي كه از سكينت و از ملائكه نازله در ميدان هاي جنگ بر مي خاسته اين بوده كه كفار را عذاب و مؤمنان را ياري دهد.

و آيات راجع به جنگ احد در سورۀ آل عمران و هم چنين آيات اول سورۀ فتح اين معنا را به خوبي مي رساند. ( الميزان، ج 9، ص 227)

در تفسیر البرهان ذیل این آیه آمده است امام باقر (علیه السلام): سکینه یعنی آرامش و اطمینان. (معانی الاخبار/284)

امام صادق(علیه السلام): سکینه همان ایمان است. (کافی/2/12)

امام هادی(علیه السلام): سکینه بادی است از جانب خداوند که خوشبو است و دارای صورتی مانند چهره انسان است و آن باد همراه پیامبران است و آن همان بادی است که بر ابراهیم خلیل هنگامی که کعبه را ساخت نازل شد.(البرهان/4/560)

3. «إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (اگر او را ياري نكنيد، مسلماً خداوند هنگامي كه كافران او را بيرون كردند، ياري اش كرد، در حالي كه او دومي از آن دو بود كه در غار بودند، پس به همراه خود گفت: اندوهگين مباش، خدا با ماست. آن گاه خداوند آرامش خود را بر او (پيامبر) نازل كرد، و با لشكرهايي كه آنها نمي ديدند او را تأييد فرمود و سخن كساني را كه كافر شدند پست تر ساخت و سخن خدا آن برتر است و خداوند تواناي حكيم است). (التوبة: 40)

آيه حاوي مضامين بلندي است؛ از جمله نصرت خداوند، انزال سكينت، برتري كلمةالله. كلمۀ غار به معني سوراخ وسيعي است كه در كوه باشد. منظور غاري است در كوه ثور، بنا بر اخبار بسياري، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قبل از بعثت بسياري از اوقات در آنجا به سر مي برده و مقصود از صاحب، همراه او بنا بر نقل

ص: 8

قطعي، ابوبكر است.

ضمير عليه در جمله «فانزل الله سكينة عليه» به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برمي گردد؛ چون اولاً همۀ ضميرهايي كه قبل و بعد آن است يعني ضميرهاي «الا تنصروه» نصره، اخرجه، لصاحبه، ايده، همه به آن جناب برمي گردد؛ ثانياً اصل بناي كلام تشريح نصرت و ياري خداوند به پيامبر است. كلمۀ «اذ» سه مرتبه تكرار شده و در هر بار جملۀ ماقبل تشريح شده است.

منظور از «كلمه» در جملۀ «و جعل كلمه الذين كفرو السفلي» همان رأيي است كه از مجلس شوراي معروف به دارالندوه گذرانيده براي اجراي آن و كشتن آن جناب و خاموش كردن نور دعوت حقه اش دامن به كمر زدند.

و منظور از كلمه در جملۀ «و كلمة الله هي العليا» آن وعده اي است كه خداوند به رسول گرامي اش داده بود كه دين او را ياري نموده بر همۀ اديان غلبه مي دهد. ( الميزان، ج 9، ص 279)

4. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» (او كسي است كه آرامش (ايمان) را در دل هاي مؤمنان فروفرستاد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند و لشكرهاي آسمان ها و زمين از آنِ خداوند است و خداوند داناي حكيم است). (الفتح: 4)

ظاهراً مراد از سكينت آرامش و سكون نفس و ثبات و اطمينان آن به عقايدي است كه به آن ايمان آورده و لذا علت نزول سكينت را اين دانسته اند كه «ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم» تا ايماني جديد به ايمان سابق خود بيفزايد. اين سكينت با روح ايماني كه در جملۀ «و ايّدهم بروح منه» (المجادلة: 22) آمده منطبق است. مفسران تعابير ديگري نيز براي آن ذكر كرده اند: به معناي رحمت (روح المعاني، ج 26، ص 92)؛ به معناي عقل؛ وقار و عصمتي معنا كرده اند كه در خدا و رسولش هست؛ آن را تمايل به سوي ديني كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورده؛ نام فرشته اي است كه در قلب مؤمن منزل مي كند. (همان)

مراد از «انزال سكينت در قلوب مؤمنين» ايجاد آن است بعد از آنكه فاقد آن بودند؛ چون بسيار مي شود كه قرآن كريم خلقت و ايجاد را انزال مي خواند؛ مثلاً مي فرمايد: «وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الأنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ»

ص: 9

(الزمر: 6) و نيز «انزلنا الحديد» (الحديد: 25) و نيز «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (الحجر: 21) و اگر خلقت و ايجاد را انزال خوانده به اين منظور بوده كه به علوّ مبدأ آن اشاره كند. بعضي گفته اند: مراد از انزال اسكان و قرار داده است، مي گويند نزل في مكان كذا فلاني در فلان مكان نازل شد، يعني بار و بنۀ خود را در آنجا پياده كرد. (روح المعاني، ج 26، ص 92) ليكن اين معنايي است كه در كلام خداي متعال معهود نيست و با اينكه موارد استعمال كلمۀ مذكور در كلام خدا بسيار است در هيچ جا به اين معنا نيامده است. از آنجا كه سكينت مربوط به «دل ها»ست از جهت علو تعبير به انزال شده است. هم در آيۀ مورد بحث و هم در آيۀ 26 سورۀ توبه «فانزل الله سكينة علي رسوله و علي المؤمنين» تعبير به انزال شده است. و مراد از اينكه فرمود «تا ايمان خود را زياد كنند»، از آنجا كه ايمان به هر چيز عبارت است از علم به آن به اضافۀ التزام به آن، به طوري كه آثارش در عملش ظاهر شود و هر يك از علم و التزام مذكور اموري است كه شدت و ضعف مي يابد. بنابراين معناي آيه از نظر علامه چنين است: خدا كسي است كه ثبات و اطمينان را كه لازمۀ مرتبه اي از مراتب روح است در قلب مؤمن جاي داد، تا ايماني كه قبل از نزول سكينت داشت بيشتر و كامل تر شود. ( الميزان، ج 18، ص 258)

5. «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا» (بي ترديد خداوند از مؤمنان هنگامي كه زير آن درخت با تو بيعت كردند، خشنود گشت، و آنچه در دل هايشان بود مي دانست؛ آن گاه آرامش را بر آنان فروفرستاد و آنان را به پيروزي نزديكي پاداش داد). (الفتح: 18)

شرحي از حال مؤمناني كه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حديبيه رفتند و رضايت خود را از آنان كه با آن جناب در زير درخت بيعت كردند اعلام مي دارد، آن گاه بر آنان منّت مي گذارد كه سكينت را بر قلبشان نازل كرده و به فتحي قريب و غنيمت هاي بسيار نويدشان مي دهد.

رضايت حالتي است كه در برخورد با هر چيز ملايم عارض بر نفس انسان مي شود و آن را مي پذيرد و از خود دور نمي كند. در مقابل رضايت كلمۀ «سخط» قرار دارد و اين دو كلمه وقتي به خداي سبحان نسبت داده مي شود، مراد از آن ثواب و عقاب او خواهد بود؛ چون خداي متعال محال است در معرض حوادث

ص: 10

قرار گيرد.

مطلب دیگر اینکه خشم و غضب پروردگار، خشم و غضب اولیای الهی است. چنانچه در حدیث داریم رضایت فاطمه س ، رضایت پروردگار و خشم و غضب فاطمه س، خشم و غضب پروردگار است. (کنزالعمال،ج 7، ص 111)(مستدرک الصحیحین، ج 3،ص 153)

اين آيه به دليل اينكه در آغازش «فاء» تفريع آمده نتيجه گيري از جملۀ «لقد رضي الله…» است و مراد از «ما في قلوبكم» حسن نيت و صدق آن در بيعتشان است؛ چون عملي مرضي خداي متعال واقع مي شود كه نيت آن صادق و خالص باشد. از نظر علامه جملۀ «فعلم ما في قلوبهم فانزل السكينة…» متفرع است بر جملۀ «لقد رضي الله عن المؤمنين» تا كشف كند حقيقت آن رضايت چيست و دلالت كند بر مجموع اموري كه با تحقق آن ها رضايت متحقق مي شود.

و آن گاه جملۀ «فانزل السكينة عليهم» متفرع شده است بر جملۀ «فعلم ما في قلوبهم» و هم چنين جملۀ معروف بر آن يعني «و اثابهم فتحاً قريباً» و مراد از فتح قريب در اينجا فتح خيبر است.(مناقب خوارزمی/195) اين طور از سياق استفاده مي شود. ( الميزان، ج 18، ص 283)

6. «إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْ مِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» ([به ياد آور] آن هنگام را كه كافران در دل هايشان تعصب [آن هم] تعصب جاهليت را قرار دادند، پس خداوند آرامش خود را بر پيامبر و بر مؤمنان فروفرستاد و آنان را ملازم تقوا گردانيد و ايشان به آن سزوارتر و اهل آن بودند و خداوند بر هر چيزي داناست). (الفتح: 26)

راغب در مفردات مي گويد: عرب از نيروي غضب وقتي فوران كند و شدت يابد تعبير به «حميت» مي كند. مي گويد: «حميت علي فلان» يعني عليه فلاني سخت خشم كردم. (راغب، مادۀ حمي) خداي متعال نيز فرموده: «حمية الجاهلية» به استعاره از همين معنا. «الذين كفروا» در آيۀ قبل آمده، علت تكرار آن به خاطر اين است كه به علت حكم اشاره نمايد. يعني «علت فوران حميت كفار كفرشان بود». «فانزل الله سكينة علي رسوله و علي المؤمنين.» اين جمله تفريع و نتيجه گيري از جملۀ «جعل الذين كفروا» است و

ص: 11

خود نوعي از مقابله را مي فهماند، كانه فرموده آنان حميت در دل راه دادند، خدا هم در مقابل سكينت را بر رسول و بر مؤمنان نازل كرد و در نتيجه آرامش دل يافتند. و خشم و شجاعت دشمن سستشان نكرد و برعكس از خود سكينت و وقار نشان دادند، بدون اينكه دچار جهالتي شوند. ( الميزان، ج 18، ص 289)

امام علي بن موسي الرضا(علیه السلام) دربارۀ ماهيت سكينه چنين مي فرمايد: «ريح تخرج من الجنة طيبة لها صورة كصورة الانسان تكون مع الانبياء» (بادي است خوشبو كه از بهشت خارج مي شود و صورتي چون صورت انسان دارد و با پيامبران همراه است). (ابن بابويه، عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، ص 285)

مطابق اين بيان ويژگي هاي سكينه به شرح ذيل خواهد بود:

- ريح و روح: مقصود از ريح در اين حديث همان روح است. دربارۀ وجه تسميۀ روح از امام صادق(علیه السلام) روايت شده كه چون روح همانند باد متحرك است از اين جهت روح ناميده شده است: «ان الروح متحرك كالريح و انما سمّي و روحاً لانه اشتق اسمه من الريح.» (ابن بابويه، ص 17)

دليل ديگر بر اينكه مقصود از ريح همان روح الهي است، حديث ديگري از امام رضا(علیه السلام) است كه در آن تصريح شده به اينكه سكينه روح الله است كه به هنگام بروز اختلاف، يا سخن گفتن و بيان حقيقت، موجب رفع نزاع مي شد: «قلت و ما السكينه؟ قال: روح الله يتكلم، كانوا اذا اختلفوا في شيء كلّمهم و اخبرهم ببيان ما يريدون.» (همان، ص 285)

سخن گفتن روح الهي هم به نبوت مربوط مي شود و هم به روح القدس، البته نزول روح القدس منحصر به نبي نيست. در قرآن از تأييد مؤمنان با روح الهي سخن گفته شده است: «اولئك كتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه» (المجادلة: 58) همان گونه كه از نزول سكينه در دل هاي مؤمنان نيز ياد شده است: «هو الذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم» (الفتح: 4). تفاوت نزول روح القدس و سكينۀ الهي در نبي و مؤمنان در نحوۀ ظهور آن است. روح در عالي ترين درجۀ ظهور در نبي به شكل وحي نمايان مي شود ولي بالاترين تجلي روح در مؤمنان به شكل سخن گفتن (تحدّث) با آنان است. سخن خداي متعال همراه با سكينه به ولي مي رسد و او با پذيرش آن آرام مي گيرد. (ترمذي، ص 335-349)

ص: 12

- بوي خوش: ويژگي دوم سكينه و روح الهي رايحۀ خوش آن است. طبيعي است منشأ پيدايش اين بوي خوش، با محل وزش آن يعني بهشت قابل توجيه باشد. همان گونه كه روح و ريحان نيز از خواص بهشت، و خاص مقربان درگاه است (الواقعة: 88). بوي خوش با همان «طيبه» در حديث رضوي قابل تفسير است. از آنجا كه واژۀ سكينه مؤنث است برخي بزرگان ارتباطي با وجود مقدس حضرت فاطمه(س) برقرار كرده اند، كه هم ريحانة النبي است هم اُم ّابيها و هم به حكم مظهريت براي اسم الفاطر، منشأ پيدايش ديگر كاينات است. (فرات كوفي، ص 56) مناسبت ديگر حضرت فاطمه(س) با سكينه، محدثه بودن ايشان است. (ابن بابويه، عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 183) از خواص سكينه نيز - چنانچه گذشت - تحدث است و اين ويژگي ائمۀ اثني عشر(علیه السلام) نيز مي باشد. (همان، ص 57)

- صورت انساني يا وجهۀ الهي: ويژگي سوم سكينه به حقيقت انساني و پيوند آن با نفس الهي مربوط مي شود. صورت انساني سكينه نشان از اين دارد كه سكينه علاوه بر سكون و آرامش قابل مشاهده است. اين مشاهده در قلب صورت مي گيرد. قلب در اصطلاح قرآني، محل ادراكي عالي تر از سمع است: «ان ذلك لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد» (ق: 37) اين آيه اشاره به دو نوع ادراك سمعي و بصري دارد كه هر دو به باطن انسان مربوط مي شود و نه به اعضاي حسي. به تعبير ديگر، مقصود از سمع فقط شنيدن نيست بلكه مقصود گوش حق نيوش است كه به دنبال آن اطاعت از حق خواهد آمد.

از طرفي ديگر معرفي مسجدالحرام و كعبه به عنوان قبله و عبادت تأييدي بر حضور سكينه در كعبه است اهميت اين حضور تا بدان جاست كه برپايي و قوام دين به برپايي و دوام كعبه وابسته است.

معاينه و مشاهدۀ سكينه، با باطن كعبه پيوندي عميق دارد. باطن كعبه و حج در تأويلات شيعي، ولايت امامان معصوم(علیه السلام) و جلوۀ نور محمدي است.

گفت وگوي خواجه اباصلت هروي با امام رضا(علیه السلام)، كه معني روايت «ثواب لا اله الا الله النظر الي وجه الله» را از آن حضرت(علیه السلام) مي پرسد. امام رضا(علیه السلام) در پاسخ، توصيف خدا به اينكه او داراي وجهي چون وجوه است را كفر دانسته اند فرمودند: «يا اباالصلت من وصف الله تعالي بوجه كالوجوه فقد كفر، ولكن وجه الله تعالي انبياؤه و رسله و حججه صلوات الله عليهم. هم الذين بهم يتوجه الي الله عزّ و جلّ.» (ابن بابويه،

ص: 13

عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 115)

در اين روايت وجه الله به دیدن انبيا و رسولان و امامان معصوم(علیه السلام) تفسير شده است كه در مقام توجه به خدا بايد رو به آنان كرد. همان گونه كه در زيارت جامعه آمده است: «من قصده توجه بكم.» (همان، ج 2، ص 276) هر كه قصد و آهنگ خدا دارد به شما توجه مي كند. اين مطلب تأييدي بر وجهۀ عبادت است. هم چنين از امام باقر(علیه السلام) نيز در مورد اضافه صورت به حق، روايتي نقل شده است كه بر طبق آن صورت الهي، با ديگر صورت ها متفاوت است. همان گونه كه خانۀ خدا در عين آنكه ظاهراً بيتي چون بيوت است، اما به واسطۀ انتساب به خدا از ديگران متمايز مي شود و بر همين منوال روح الهي نيز منتسب به خداست: «هي صورة محدثة مخلوقة اصطفاها الله و اختارها علي ساير الصور المختلفة فأضافها الي نفسه، كما اضاف الكعبة الي نفسه و الروح الي نفسه. فقال "بيتي" و قال "نفخت فيه من روحي".» (ابن بابويه، التوحيد، ص 103)

تابوت عهد در عهدین:

تابوت عهد صندوقي است كه موسي به امر حق تعالي از چوب شطيّم ساخت… و حقۀ من و عصاي هارون را كه شكوفه نمود و دو لوح عهد كه احكام عشره بر آن ها مكتوب بود. عب 3:9 و 4 در آن گذارد و در پهلوي آن كتاب تورات گذاشت. تث 26:31 از اين رو گاهي از اوقات آن را تابوت شهادت گويند. خرو 16:25 و 21:40 اما حقه من و عصاي هارون در زمان سلطنت سليمان باقي نبود. اپاد 9:8 و بر بالاي سرپوش ابري بود كه خداوند در آن تجلي مي فرمود و چون قوم اسرائيل كوچ مي كردند تابوت مرقوم را برداشته از جلو روانه مي شدند و ستون ابر و آتش شب و روز هادي ايشان مي بود. در خیمه ای تابوت گذاشته شده روانه مي شد. موسي مي گفت: اي خداوند برخيز و دشمنانت پراكنده شدند و دشمنانت از حضور تو منهزم گردند و چون فرود مي آمد مي گفت: اي خداوند نزد هزاران هزار اسرائيل رجوع نما. (اعد 10 :33-36) و هنگامي كه قوم اسرائيل مي خواستند از اردن عبور كنند تابوت عهد را كما في السابق به جلو انداخته در آب روان شدند. پس آب نهر منشق شده آب هاي بالا متراكم گشته قوم بر خشكي ورود نمودند… .

ص: 14

شخينا (معناشناسي)

يكي از مفاهيم كليدي در دين يهود و به طور خاص، در سنّت عرفاني قبالاست. تلقي هاي مختلف از اين مفهوم به خصوص در مكاتب عرفاني يهودي و پيوند آن با اعتقادات مذهبي و ادعيه و نيايش هاي روزانۀ يهوديان، نشان دهندۀ جايگاه والاي آن در انديشۀ اين قوم است.

به نظر مي رسد واژۀ شخينا كه در زبان عبري از ريشۀ «سخن» به معناي «چادرزدن» گرفته شده براي اولين بار در متون حاخامي به كار رفته است. اين اصطلاح در ادوار بعدي به مفهومي مهم در مکتب قبالا بدل گشته است. پيش از مكاتب عرفاني يهود، ردپاي اين اصطلاح را می توان در تلمود جست وجو كرد. آنجا كه دانشمندان يهودي براي تبيين حضور دايمي خداوند در اين عالم بدون آنكه جسمانيتي براي او قايل باشند، از آن بهره جستند.

در تلمود، براي تفسير آياتي از كتاب مقدس، اين واژه در معاني مختلفي به كار رفته است؛ از جمله مسكن يا حضور الهي و روشنايي يا جلال خداوند. (Price, 1985, p. 450) ربي ها بر اساس آيه اي از «سفر خروج» كه در آن آمده است: «براي من يك ميشگان (مسكن مقدس) بسازيد تا در ميان ايشان ساكن شوم» (خروج، 8:25) شخينا را با برپاكردن خيمۀ عهد براي خداوند مرتبط مي دانند. به اعتقاد آنها ذات مبارك خداوند به دنبال محلي بود تا در آن سكنا گزيند، اما اين امر حاصل نمي شد تا آنكه خيمۀ عهد به وسيلۀ موسي در صحرا برافراشته شد. از آن پس شخيناي الهي در آن خيمه آرام گرفت و بعد از آن در كوه سينا و سپس در بيت المقدس منزل گزيد. (Umansky, p. 236)

در نظر ربي ها شخينا همان سكون و آرامشي است كه از سوي خداوند به طور عام بر جهان و به طور خاص بر مؤمنان يهودي نازل مي شود. اين اصطلاح به ويژه از سوي ربي ها، از آن روي براي حضور دايمي خداوند بر روي زمين وضع گرديد تا تجربۀ يهودي از خداوند و واقعيت ناگفتني اش باشد. (آرمسترانگ، ص 460) شخينا در متون آگادايي(1) نمادي است از ماه كه از خود نوري ندارد و از روشنايي خورشيد بهره

ص: 15


1- . مجموعۀ حاخامي ميشنا شامل دو بخش است: هلاخا (احكام و قوانين شرعي) و آگادا (مطالب غيرهلاخايي).

مي گيرد. بر طبق تلمود هر كجا قوم يهود تبعيد مي شوند، شخينا نيز با آنها تبعيد مي گردد. در واقع تلمود، شخينا را حضور خداوند در ميان قوم مي داند كه حتي در زمان تبعيد هم باقي مي ماند. (Zwi Werbi, 1987, p. 93)

رايج ترين استعاره در مورد شخينا نزد ربي ها اصطلاح نور است. از اين رو، آنان در تفسير آيۀ «زمين با نور جلال خداوند روشن شد» (حزقيال، 2:43)، چنين گفته اند كه مراد از اين نور «وجه شخينا» بوده است و فرشتگان آسمان و مؤمنان در عالم آخرت در پرتو نور شخينا به سر مي برند. ارتباط نور با شخينا به تدريج به اين باور انجاميد كه شخينا نوعي ماده يا موجود نوراني و مخلوق خداوند است. در ابتدا تلمود آموزۀ شخينا را براي اشاره به تجلي خداوند در اماكن خاص به كار مي برد كه البته دلالت بر حضور محدود خداوند نداشت. بر اساس اين، همان گونه كه خورشيد بر سراسر عالم نورافشاني مي كند، شخينا نيز پرتوافشان است. شخينا در اماكن و اشياي خاص كه خداوند با حضورش آنان را تقديس كرده است نيز حضور دارد، نظير بوتۀ فروزاني كه خداوند از ميان آن با موسي سخن گفت يا در خيمۀ مقدس. اين حضور الهي، پست ترين بوته ها تا بلندترين قلل كوه ها را در بر مي گيرد. به باور نويسندگان تلمود گر چه حضور خداوند - شخينا - در همه جا هست اما اين حضور در نزد بني اسرائيل بيشتر از ساير اقوام غيريهودي است؛ چرا كه قوم اسرائيل مردمي منتخب و تقديس شده اند. البته گناهان اسرائيل باعث خرابي معبد مقدس و صعود شخينا به آسمان شد. با اين حال در زمان تبعيد اسرائيل شخينا نيز با آنها به تبعيد رفت. (Unterman, 2007, pp. 440-441)

جايگاه شخينا در فلسفۀ يهود

برخلاف ربي ها كه شخينا را خود خداوند و يا حضور او مي پنداشتند، فيلسوفان يهودي قرون وسطا، آن را مستقل و جداي از خداوند خواندند؛ چرا كه مي كوشيدند ذات مقدس خداوند را از هر گونه تفسير انسان وار از مفهوم شخينا تنزيه كنند. از جمله سعديا گائون معتقد بود واژۀ شخينا كه در تلمود معادل جلال الهي در عهد عتيق است در نزد فلاسفه، نور مخلوقي است كه واسطۀ ميان خدا و انسان مي باشد و از اين رو، وقتي موسي رؤيت جلال الهي را درخواست كرد، شخينا بر او متجلي شد. پيامبران بعد از او نيز شاهد

ص: 16

شخينا بودند و نه خود خداوند. در هر صورت، فلاسفۀ قرون وسطا همواره تأكيد داشتند كه شخينا مخلوق و مجزا از خداوند است و از اين طريق مي كوشيدند وحدت الهي به مخاطره نيفتد. بعدها يهودا هلوي، قايل به دو شخيناي متمايز از يكديگر شد. او برخلاف سعديا، شخينا را نفوذ الهي(1)

تعبير مي كند، نه موجودي نوراني و مخلوق. يهودا بر اين عقيده بود كه شخينا در آغاز، خيمۀ مقدس را محل استقرار خود قرار داد و با ويراني معبد و قطع وحي، از تجلي فروايستاد و با ظهور منجي دوباره باز خواهد گشت. به تعبير وي شخيناي قابل رؤيت كه در معبد قرار داشت و به وسيلۀ پيامبران رؤيت مي شد با شخيناي نامرئي و روحاني متمايز است؛ چرا كه دومي بر انسان هاي پاک دل و پارساي بني اسرائيل نازل مي شود. (Horwitz, vol. 18, p. 442)

از ديگر فلاسفۀ يهودي ابن ميمون است كه همانند سعديا شخينا را مخلوق و نور مي دانست. برخي از شارحان عقايد او معتقدند كه ابن ميمون شخينا را همان عقل فعال، يعني آخرين عقل از سلسلۀ عقول دهگانه كه به پيامبران مرتبط است، مي داند. ابن ميمون در تفسير آيۀ 24:10 «سفر خروج»، شخينا را خود خداوند مي داند كه بر عرش الهي قرار گرفته است. (Ibid)

بر اساس روايتي ديگر در عرفان قبالا، عوالم چهارگانه با يكديگر در ارتباط اند. آن گونه كه در زوهر آمده است، حوادث يك جهان بر جهان هاي ديگر مؤثر است. از اين رو، پس از هبوط آدم، گسستي در عوالم گوناگون رخ داد كه در نتيجۀ آن، شخينا از ان سوف رخت بربست. به تعبير ديگر هماهنگي ميان شخينا و ان سوف از ميان رفت و اثر آن در دنيا آشكار گشت؛ چرا كه در اثر ناهمگوني ميان آن دو، جهان و جهانيان از درك حضور الهي از طريق شخينا محروم شدند. لذا چون شخينا، واسط ميان خداوند و عوالم گوناگون به شمار مي رفت و فيض و رحمت خداوند را در سراسر جهان به طور يكسان توزيع مي كرد، پس از اين واقعه، شكوه و جلالش در همه جا به طور يكنواخت منتشر نشد و سرانجام، عوالم ديگر، از بركات شخينا محروم گشتند. سريان عشق الهي متوقف گرديد و شدت و سختي داوري خداوند به تدريج غالب گشت، تا آنجا كه آتش عشق خداوند، تبديل به آتش جهنم شد. از آن زمان تاكنون حضور شخينا، فقط در برخي افراد

ص: 17


1- . Divine Influence

و يا در بعضي مكان هاي خاص ديده مي گردد. (Epstein, p. 238) بر طبق متون قبالايي پس از تصرف كنعان به دست قوم يهود و ساختن معبد، شخينا در آن مكان حلول كرد و با قوم بني اسرائيل متحد گشت. اما بار ديگر در اثر گناهان قوم و ويراني معبد، تخت شخينا منهدم شد و او به همراه يهوديان از فلسطين تبعيد گرديد. با اين حال، عده اي از پيروان قبالا معتقد بوده اند كه شخينا هرگز از ديوار غربي نقل مكان نكرده است بلكه آنجا از جمله مكان هايي است كه شخينا همواره در آن حضور دارد و به گريه وندبه مشغول است. (Giller, 2001, p. 12)

طبق آموزه هاي قبالايي، مؤمنان با انجام وظايف معنوي خود، عمل به فرامين الهي و خواندن تورات به اصلاح و بازسازي نظام جهان، و اتحاد دوبارۀ شخينا با ان سوف، سرعت مي بخشند. خداوند با برگزيدن قوم يهود و عطاي تورات به اين قوم، آنان را در تجديد اين وحدت از دست رفته يار و انباز خود قرار داد. با اين عمل شخينا به جامعۀ اسرائيل وابسته شده و مواهب خود را همواره بر اين قوم ارزاني داشته است، در عوض يهوديان سعي دارند تا با مطالعۀ تورات و عمل به احكام و دستورات آن، هم چنين استقرار در ارض مقدس و ساخت دوبارۀ معبد در مكان قبلي خود، زمينه هاي ظهور منجي آخرالزمان را احيا سازند؛ چرا كه با ظهور ماشيح فرايند «ييحود(1)» به انجام مي رسد. (Epstein, pp. 239-240)

افعال و آثار شخينا

با توجه به نقش هاي مختلفي كه در عرفان قبالا و حتي متون تلمودي براي شخينا وجود دارد، مي توان افعال و تأثيرات متنوعي را براي اين آموزه در نظر گرفت. شخينا در ادبيات قبالا و متون حاخامي گاه به صورت موجودي متشخص بيان شده است كه اعمالي نيز برايش متصور مي گردد. هم چنين گاه به عنوان يكي از صفات الهي در درون بندگان و مؤمنان حقيقي تجلي و تحقق مي يابد. از طرفي شخينا بر حكمت الهي، قدرت، عشق و عدالت خداوند دلالت مي كند. او براي انسان خردمند، نيرومند، بلندنظر و توانگر مايۀ سكون و آرامش است. رسيدن به اين سكون و آرامش در برخي از عالمان يهودي و پيامبران گذشته به اثبات

ص: 18


1- . Yichud: تجديد وحدت بين ان سوف و شخينا

رسيده است. شخينا از گناهكاران دور مي باشد و آرامش را از كساني كه سست و افسرده و سبك سر هستند مي گيرد. رخت بربستن شخينا از گناهكاران، علماي يهودي را به سوي اين ادعا سوق داد كه انهدام معبد اول نيز به سبب گناه قوم بني اسرائيل بوده است، به صورتي كه شخينا از جهان رخت بربست و در معبد دوم همانند معبد اول حضور نداشت. پس از ويراني معبد دوم، شخينا در برخي از كنيسه هاي بزرگ بابلي سكنا گزيد. (Umansky, p. 237)

از نگاه ديگر، هدف از تأسيس معبد در تاريخ يهود نيز همين بوده است. معبد محل استقرار شخينه (سكينه) و نمايندۀ ملكوت و حضور اسرارآميز خدا بر روي زمين بود. در پي نصب تماثيل خدايان در معبد، شخينه از معبد رخت بربست و در پي آن معبد ويران شد. (كربن، معبد و مكاشفه، ، ص 323)

پيروان قبالا به لحاظ انسان شناسي بر اين عقيده اند كه ارواح انساني مي توانند با سفيرواها پيوند داشته باشند؛ از اين رو هر فرد يهودي مي كوشد تا با در پيش گرفتن زندگي توأم با مراقبه و تأمل به تقويت اين پيوند اهتمام ورزد. او در اين حالت روحش را آمادۀ پذيرش و نزول شخينا مي سازد. گفته مي شود انجام امور ديني همراه با حضور قلب در پيشبرد اين امر بسيار مؤثر است. اگر فرد يهودي در حالت نماز، هنگامي كه به محتواي روحاني شِمَع مي انديشد، با تمام قلب، روح و توانش بر آن متمركز شود، شخينا بر او نازل مي گردد. در اين لحظه او با تمام شئون حقيقي آفرينش، از بالاترين تا پايين ترين و از ابتدا تا انتهاي جهان در اتحاد است.

مفهوم شخينا در طول تاريخ تطورات معنايي گوناگوني يافته است. هر چند در تمام ادوار حامل يك معناي مشترك بين دين و عرفان يهود بوده است. سكون و آرامش يا حضور هميشگي خداوند، تعابيري بودند كه از حوزۀ دين به عرفان راه يافت و تثبيت گشت. از نظر آنان والاترين جنبۀ انسان كه بخش الهي آن است و در هنگام مكاشفه بر نبي آشكار مي گردد و آن بخش الهي همان شخيناست. (Idel, p. 36)

شخينا در فرهنگ و سنّت يهودي آثار مهمي در زندگي فردي و جمعي يهوديان بر جاي گذاشته است. اين مفهوم با نيايش ها و ادعيۀ روزانۀ يهوديان پيوندي عميق دارد. پايبندي به اوامر و نواهي تورات و كشف معاني نهفته در آن، كه از وظايف بني اسرائيل است، اين قوم را در ايفاي وظيفۀ خود و تحقق اين كمال

ص: 19

مطلوب كيهاني ياري مي دهد.

نتایج:

1-واژۀ سكينه در قرآن كريم با زباني ساده، شيوا و رسا مطرح شده است. ماجراي عهد تابوت در قرآن به زيبايي به تصوير كشيده شده است. از مهم ترين معاني آن، نزول آرامش بر پيامبر(صلی الله علیه و آله) و مؤمنان است كه با تقويت ايمان و نصرت الهي همراه است. تمامي معاني تفسيري و روايي اسلام در مورد واژۀ سكينه عمقي مطرح شده و همۀ مؤيد يكديگرند. از اين جهت علاوه بر محتوا و عمق همگون و استوار است؛ چراكه قرآن كامل ترين كتب آسماني و پيامبر اسلام خاتم النبيين است (الاحزاب: 40).

2-تفاوت سكينه در تاريخ بني اسرائيل و تاريخ اسلام از ديدگاه برخي، در محل نزول آن است؛ زيرا طبق قرآن (البقرة: 248) و عهد عتيق (خروج 34:40) در بني اسرائيل سكينه در تابوت و صندوق عهد حضور داشت. وقتي به بني اسرائيل سكينه داده شد، سنگيني آن را در خود احساس كردند و دريافتند كه از حمل آن در قلب عاجزند. از اين رو از خداوند خواستند تا سكينه را در تابوت قرار دهد. (ترمذي، ص 350)

3- از بركات سكينه، ايجاد آرامش روحاني و معنوي، تقويت ايمان، نصرت الهي است. فرودگاه آن قلب است كه به اعضا و جوارح سرايت مي كند. نزول آرامش بر پيامبر(صلی الله علیه و آله) و مؤمنان كه با تقويت ايمان و ياري و امداد الهي همراه است.

در اسلام اين نشانه ها در دل نمايان می شود، يعني در نفس مؤمنان نه چيزي خارج از آن.

ص: 20

ص: 21

منابع

1. قرآن كريم

2. كتاب مقدس، ترجمۀ تفسيري شامل عهد عتيق، عهد جديد، انجمن بين المللي كتاب مقدس، چاپ سوم 2002 م.

3. قرآن و كتاب مقدس، درون مايه هاي شرك، دينر ماسيون، ترجمۀ فاطمه سادات تهامي، 2 جلد، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1379

4. ابن بابويه، محمّد بن علي، عيون اخبار الرضا‰، به كوشش سيدمهدي حسيني لاجوردي، 1363

5. ------- ، ----------- ، التوحيد، به كوشش هاشم حسيني تهراني، قم، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، 1398ق.

6. ------- ، ----------- ، علل الشرايع، قم، انتشارات داوري، بي تا

7. ------- ، ----------- ، معاني الاخبار، به كوشش علي اكبر غفاري، انتشارات اسلامي جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم، 1361

8. آرمسترانگ، كرن، خداشناسي از ابراهيم تاكنون، ترجمۀ محسن سپهر، تهران، نشر مركز، 1382

9. مناقب خوارزمی

10. جمهرة اللغة-ابن درید-محمدبن حسن- بیروت- چاپ اول

11. ترمذي، محمدبن علي، كتاب الختم الاولياء، به كوشش عثمان يحيي، بيروت، مكتبة الكاتوليكه، بي تا

12. دائرة المعارف قرآن كريم

13. دائرة المعارف كتاب مقدس، مترجمان: آليس عليايي، مريم قبادي، كيانوش اخوين، بهرام محمديان، چاپ سعيد دانش

راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دارالمعرفة،

ص: 22

1. 1418ق.

2. فراهيدي،خلیل بن احمد، العين، قم، چاپ دوم

3. فرات كوفي، ابوالقاسم، تفسير فرات الكوفي، به كوشش محمدكاظم، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، 1374

4. قاموس كتاب مقدس، ترجمه و تأليف مستر هاكس، انتشارات اساطير، 1377 (چاپ اول، بيروت 1928م.)

5. قرشي، سيدعلي اكبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1361

6. كليني، محمّد بن يعقوب، الكافي

7. كتاب مقدس عهد عتيق و عهد جديد، ويليام كلن و هنري مَرتن، ترجمۀ فاضل خان همداني، انتشارات اساطير، چاپ اول 1380

8. كربن، هانري، تخيّل خلاق در عرفان ابن عربي، ترجمۀ انشاءالله رحمتي، تهران، انتشارات جامي، 1384

9. كربن، هانري، معبد و مكاشفه، ترجمۀ انشاءالله رحمتي، تهران، سوفيا، 1390

10. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، چاپ سوم

11. طريحي، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرين، تهران، چاپ سوم، 1375

12. طبرسي، محمّد بن حسن، مجمع البيان

13. معجم الفروق

14. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان

15. البحرانی، هاشم، تفسیر البرهان

16. عاملی، شریف، مراةالانوار

مقاله مطالعات اسلامي، فلسفه و كلام، سال 46، ش 92، بهار و تابستان 93، ص 9-29، سلطنت

ص: 23

1. معنوي امام رضا(علیه السلام)، تأملي در پروند مفهومي ملكوت با سكينۀ قلبي (قلبهيه) در حديث رضوي، علي اشرف امامي

2. مقالۀ شخينا در قبالا، بخشعلي قنبري و فاطمه مهديه، پژوهشنامۀ اديان سال چهارم، ش 8، پاييز و زمستان 1389

3. Epstein, Isidore, Judaism, New York, Penguin Books, 1959

4. Giller, Pinchas, Reading the Zohar the Sacred Text of the Kabbalah, New York, Oxford University Press, 2001

5. Idel, Moshe, "Universalization and Integration: Two Conceptions of Mystical Union in Jewish Mysticism", Mystical Union in Judaism, Christianity and Islam, Moshe Idel and Bernard McGinn (ed), MacMillan Publishing Company, New York, 1989

6. Unterman, Alan, Horwit, Rivka G., "Shekhinah", The Encyclopedia Judaica, Second Edition, Michael Berenbaum (ed.), Jerusalem, Keter Publishing House, 2007

7. Zwi Werbl, Owsky R. J., Origins of the Kabbalah, Allan, Arkush (trans.), U.S.A., The Jewish Publication Society, 1987

ص: 24

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109