الموتلف فی وجوب التمسک باهل البیت علیهم السلام من ائمه السلف

مشخصات کتاب

سرشناسه : کرم پور بهشت آبادی، محمدباقر، 1360-

عنوان و نام پديدآور : الموتلف فی وجوب التمسک باهل البیت علیهم السلام من ائمه السلف/ محمدباقر کرم پوربهشت آبادی، عده ای از فضلاء و محققین حوزه علمیه قم المقدسه.

مشخصات نشر : قم: خورشید علم، 1399.

مشخصات ظاهری : 142 ص.؛ 5/14×5/21 س م.

شابک : 190000 ریال : 978-600-96888-4-5

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : احادیث خاص ( ثقلین)

موضوع : *Hadiths, Special (Saqalain)

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- احادیث

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Hadiths

موضوع : خاندان نبوت در قرآن

موضوع : Muhammad, Prophet, d. 632 -- Family in the Koran

موضوع : خاندان نبوت -- احادیث

موضوع : Muhammad, Prophet, d. 632 -- Family in hedith

موضوع : تفاسیر (سوره احزاب. آیه تطهیر)

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 14

موضوع : Hadith (Shiites) -- Texts -- 20th century

رده بندی کنگره : BP145

رده بندی دیویی : 297/218

شماره کتابشناسی ملی : 7448125

وضعيت ركورد : فیپا

ص: 1

اشاره

كيفيت سلام بر امام زمان عليه السلام

السلام عليك يا ابن الصور النيرة الطاهرة

السلام عليك يا وارث كنز العلوم الإلهية

السلام عليك يا حافظ مكنون الأسرار الربانية (1)

***

اين جهد مبارك تكريم مقام شامخ روحانيت جليل

كهگيلويه و بهبهان

علماء اعلام و سيدا الأنام

سيد بموني بن ميرعلي صالح الصالحي الموسوي

مير احمد بن ميرعلي صفدر المحمودي التقوي

اقر الله عيونهم

است كه نخستين بار با صداي غراي ايشان با انوار مقدسه شريعت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم آشنا شدم؛

ص: 2


1- بحار الأنوار ؛ ج 99 ؛ ص98

المؤتلف في وجوب التمسك بأهل البيت عليهم السلام من ائمه السلف

محمد باقر كرم پور بهشت آبادي و عده اي از فضلاء و محققين حوزه علميه قم المقدسه

ص: 3

مؤلف؛......: كرم پور بهشت آبادي، محمدباقر.1360.عده اي از فضلا ء و محققين؛

حروف چيني كامپيوتري...: انتشارات خورشيد علم- قم

ناشر......: انتشارات خورشيد علم - قم

چاپ اول......: 1399

تيراژ......: 500جلد

سرشناسه: كرم پور بهشت آبادي، محمدباقر.1360. عده اي از فضلاء و محققين؛

عنوان و نام پديد آور: المؤتلف في وجوب التمسك بأهل البيت عليهم السلام من ائمه السلف؛

مؤلف ؛ كرم پور بهشت آبادي، محمدباقر.1360.عده اي از فضلاء و محققين

مشخصات نشر: قم – نشر خورشيد علم

مشخصات ظاهري:142ص.

شابك:5-4-96888-600-978

موضوع: حديث – عترت؛

موضوع: حديث شيعه؛ حديث اهل تسنن؛ حديث ثقلين؛

تلفن مركز پخش؛ 09170241826 - 09945 310697

ص: 4

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمدلله رب العالمين و الصلوه و السلام علي افضل انبيائه و خاتم رسله محمد و آله الاطهار الاخيار الذين يريد الله ليذهب عنهم الرجس و يطهرهم تطهيرا؛

در اين مقال به بحث حول حديث شريف ثقلين، آيه تطهير، اعتصام به حبل الله المتين و مودت ذوي القربي پرداخته مي شود؛

يكي از مهم ترين و نوراني ترين احاديث و كلمات گهربار حديث شريف و ثقيل ثقلين است كه توسط فريقين از زبان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده و كلمه تامه اي بر افضليت و ارحجيت و مرجعيت اهل بيت عليهم السلام تا قيامت است؛

تواتر این حدیث، نزد شیعه جای بحث نیست، عمده این است که در نزد عامه نیز از متواترات و مقطوعات شمرده شده است. لذا مدعي اين است كه اين مطلب متواتر بلكه فوق تواتر و از حد اجماع فرق و تسالم اصحاب بالاتر و به اتفاق كل فرقين اين حديث نقل شده است و از درجه و رتبه اتفاق آن حجيت آن براي همه فرق اسلام و مذاهب و دال بر عدم افتراق ثقلين يعني كتاب خدا و اهل بيت و عترت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از صدر اسلام تا زماني كنون

كه در آن واقع هستيم و تا زماني كه بر حوض كوثر بر رسول خدا وارد شوند؛ بسياري از علماي اهل تسنن نيز از اين حديث بر وجود شريف امام زمان عليه السلام تمسك كردند و فهم مي شود كه تا مادامي كه كتاب خدا هست و تا

ص: 5

زمان ورود ثقلين به حوض كوثر، از عترت جداشدني نيست و اين امر مهم و واضحي است كه اعتقاد شيعيان است و از ساير فرق بايد پرسيد كه در اين زمان مصداق عترت كدام است كه از قرآن جدا نيست و تمسك به آن سبب نجات بوده و در صورت توسل به آن گمراه نخواهند شد؛

در مورد این معني ارزشمند و متواتر که پیامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم دو ثقل گران بها در امت خود قرا داد احادیث بسیار زیاد است لكن عده ای معاند طبعا للاسلاف منکر شدند و حدیث را ضعیف شمرده اند در حالي كه بسیاری از بزرگترین دانشمندان از فرقه های مختلف بر آن صحه گذاشته اند؛

لذا از جمله احادیث مسلمه مقطوعه متواتری که در کتب شیعی و عامی، به یک مضمون وارد گردیده، و سند دیگری است بر شخصیت و منزلت، و عظمت اهل

بیت علیهم السلام، و دلیل محکمی است بر شایستگی و نبوغ آسمانی ایشان، و مرجعیت شان در جمیع احکام، و نمونه بارز دیگری است بر خلافت بلافصل حضرت علی امیر مومنان علیه السلام حدیث ثقلین است که رسول اکرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

((انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض))

ص: 6

و بحث در آن از دو جهت است :

اول: از جهت سند؛

دوم؛ از جهت دلالت؛

اما از جهت سند، به طوری که ذكر شد در درجه ای از قوت است که احدی را در آن مجال مقال و تردید نمی باشد، زیرا عموم علماء شیعه، در کتب مفصله خود بدان استدلال کرده اند.

علماء، حفاظ، ائمه و مؤلفین معتبر عامه نیز حدیث مزبور را در صحاح و مسانید خویش آورده اند . و حتی در تفاسیر شیعه و اهل سنت نیز از طرق متعدده آن را نقل کردند و از نظر شهرت، به پایه ای است که سندش نیازی به اثبات ندارد و از متواترات و مقطوعات است و جماعت کثیری از اصحاب

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) حدیث فوق را نقل کرده اند از قبیل:

حضرت علی (علیه السلام)، ابوذر غفاری، جابر بن عبد الله انصاری، زید ابن ارقم، ابو سعید خدری، زید بن ثابت، ابو سليمه حذیقة بن اسید غفاری، عبدالله بن اخطب، ابوهریرة و دیگران؛

قاضي شهيد در احقاق الحق نقل مي كند؛(1)

ص: 7


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 4 ؛ ص436

الحديث الحادي و العشرون؛ «شطر من خطبة الغدير» «حديث الثقلين» «حديث الغدير» ما رواه جماعة من اعلام القوم.

منهم الحافظ النسائي المتوفى سنة 303 في «الخصائص» (ص 20 ط التقدم بمصر) قال: أخبرنا أحمد بن المثنى قال حدثنا يحيى بن معاذ قال أخبرنا ابو عوانة عن سليمان قال حدثنا حبيب بن أبي ثابت عن الطفيل عن زيد بن أرقم قال

لما دفع النبي صلى الله عليه و اله و سلم من حجة الوداع و نزل غدير خم

أمر بدوحات فقممن ثم قال كأنى دعيت فأجبت و انى تارك فيكم الثقلين أحدهما اكبر من الآخر كتاب الله و عترتي أهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض ثم قال إن الله مولاي و أنا ولي كل مؤمن ثم انه أخذ بيد علي رضي الله عنه فقال: من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه فقلت لزيد سمعته من رسول الله صلى الله عليه و -آله- و سلم و انه ما كان في الدرجات أحد الآراء بعينه و سمعه بأذنيه.

زيد بن ارقم گويد در هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از حجه الوداع برمي گشتند و در غدير خم نزول فرمود؛ و امر فرمود كه با تنه درختان، بلندي درست كنند؛ سپس فرمود گويا خداوند مرا دعوت فرموده و من اجابت نمودم و من در بين شما دو ثقل به جاي مي گذارم؛ كه يكي از اين ها از ديگري بالاتر است؛

ص: 8

كتاب خداوند و عترت من اهل بيتم؛ پس ببينيد بعد از من با اين دو ثقل چگونه رفتار مي كنيد؛ كه اين دو ثقل از همديگر جدا نمي شوند تا اين كه در حوض كوثر بر من وارد شوند؛ سپس فرمود؛ همانا خداوند متعال ولي است و من ولي و اولي به تصرف بر همه مؤمنين هستم سپس دست مبارك علي عليه السلام را گرفت و فرمود؛ هر كس من مولاي او هستم اين علي عليه السلام مولاي اوست؛

و باز قاضي شهيد در احقاق الحق به نقل طبراني نقل مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود؛(1)

و في لفظ في طبراني فقال: يا ايها الناس انه قد نبأني اللطيف الخبير انه لم يعمر نبي إلا نصف عمر الذي يليه من قبله، و أنى لاظن أن يوشك أن ادعى فأجيب، و اني مسئول و انكم مسئولون فما أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد انك قد بلغت و جهدت و نصحت فجزاك الله خيرا، فقال صلى الله عليه و -آله-و سلم أ ليس تشهدون أن لا إله إلا الله و أن محمدا عبده و رسوله و أن جنته حق و ناره حق، و ان الموت حق و ان البعث حق بعد الموت، و أن الساعة آتية لا ريب فيها و أن الله يبعث من في القبور، قالوا: بلى نشهد بذلك، قال: اللهم اشهد «الحديث» إلى أن قال: فقال: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي أهل بيتي و لن تتفرقا حتى تردا على الحوض و

ص: 9


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 4 ؛ ص441

قال في حق علي كرم الله وجهه لما كرر عليهم أ لست أولى بكم من أنفسكم ثلاثا و هم يجيبونه صلى الله عليه و -آله-و سلم بالتصديق و الاعتراف و رفع صلى الله عليه و -آله-و سلم يد علي كرم الله وجهه و قال: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و أعن من أعانه و اخذل من خذله و أدر الحق معه حيث دار

اي مردم؛ همانا خداوند لطيف خبير به نم خبر داد كه هيچ پيامبري جز نصف پيامبر قبل زندگي نمي كند و من يقين دارم كه به زودي دعوت شوم و اجابت نمايم؛ پس من مسئول هستم و شما نيز مسئول هستيد و بينيد چه اعتقادي داريد؛ جواب دادند؛ ما شهادت مي دهيم كه خدايي جز خداي واحد الله نيست و محمد بنده و رسول خدا است؛ و بهشت خداوند حق و جهنم خداوند حق است؛ و مرگ حق و برانگيختن بعد از مرگ حق است؛ و قيامت خواهد آمد و هيچ شكي در آن نيست و خداوند مردگان را از قبور برمي انگيزد؛ سپس گفتند؛ آيا اين مقدار كافي است؛ فرمود خداوندا تو شاهد باش؛ تا انتهاي حديث؛ تا اين كه فرمود؛ من در بين شما دو ثقل كه كتاب خدا و اهل بيتم هستند به جاي مي گذارم و اين دو از هم ديگر جدا نمي شوند تا اين كه بر حوض كوثر بر من وارد شوند و در حق علي عليه السلام بعد از اين كه مكرر تا سه بار به آنان فرمود آيا من نسبت به شما از خودتان اولي نيستم، و

ص: 10

در هر بار مردم با تصديق و اعتراف جواب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را مي دادند؛ دست علي عليه السلام را بالا برد و فرمود؛ هر كس من مولاي او هستم اين علي مولاي اوست؛ خداوندا هر كس او را دوست مي دارد او را دوست بدار؛ و هر كس او را دشمن دارد، دشمن بدار؛ و هر كس به او محبت ورزد به او محبت داشته باش؛ و هر كس به او بغض ورزيد به او بغض داشته باش؛ و هر كس او را نصرت نمود، نصرت ده و هر كس او را ياري نمود ياري نما و هر كس در حق او خذلان نمود او را مخذول نما و حق را همراه علي عليه السلام قرار ده هر جا كه باشد؛

و باز قاضي شهيد در احقاق الحق(1)

به نقل ابن حجر در صواعق و علامة نقيب مصر و الشام السيد ابراهيم بن محمد بن كمال الدين الشهير بابن حمزة الحسيني الحنفي الدمشقي المتوفى سنة 1120 در كتاب «البيان و التعريف» (ج 2 ص 36 ط حلب) و طبراني في الكبير و الحاكم عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم(2)

و ديگران مثل؛

نقل ابن سعد در الطبقات الكبرى

مورخ شهير أبو عبد الله محمد بن سعد بن منيع مشهور به ابن سعد در «الطبقات الكبرى» (ج 2 ص 194 ط دار الصارف بمصر) از أبي سعيد خدري، و علامة أحمد بن حنبل در كتاب «المناقب» (المخطوط) و حافظ

ص: 11


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 2 ؛ ص489
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 4 ؛ ص442

طبراني المتوفى سنة 360 في «المعجم الصغير» (ص 73 ط الدهلى) و حافظ مذكور – طبراني - در «المعجم الكبير» (ص 137 نسخة جامعة طهران) و فقيه أبو الحسن شافعي معروف به ابن مغازلي در «مناقب امير المؤمنين») و حافظ ابو المظفر منصور بن محمد سمعاني نيسابوري المتوفى سنة 489 در كتاب «الرسالة القوامية في مناقب الصحابة» (المخطوط) و علامة أبو المؤيد موفق بن أحمد در «مقتل الحسين» (ص 104 ط الغرى) و علامة محب الدين الطبري در كتاب «ذخائر العقبى» (ص 15 ط مكتبة القدسي بمصر) از أبي

سعيد به همين عبارت از كتاب «الطبقات».

و نيز علامة شيخ ابراهيم بن محمد بن أبي بكر حموينى در كتاب «فرائد السمطين» (المخطوط) و علامة جمال الدين الزرندي در كتاب «نظم درر السمطين» (ص 232 ط مطبعة القضاء) از أبي سعيد الخدري از «مناقب أحمد» به عين همين عبارت؛

و نيز حافظ نور الدين الهيتمى در كتاب «مجمع الزوائد» (ج 9 ص 163 ط مكتبة القدسي في القاهرة) از طريق طبراني در كتاب «الأوسط» از أبي سعيد الخدري به عين عبارت گذشته از «المعجم الصغير».

و حافظ سيوطي در كتاب «احياء الميت» ( مطبوع در هامش كتاب الإتحاف ص 111 ط مصطفى الحلبي بمصر) و در (ص 116، الطبع

ص: 12

المذكور)؛ و حافظ عسقلاني در كتاب «المواهب اللدنية» (ج 7 ص 7 مطبوع همراه شرح آن در مصر) موافق «الطبقات».

و نيز علامة بدخشي در كتاب «مفتاح النجا» (المخطوط)؛ و علامة شيخ محمد الصبان در كتاب «اسعاف الراغبين» (مطبوع در هامش نور الأبصار ص 122 ط مصر)؛ و علامة سيد أحمد زيني دحلان

مفتى مكة مشرفة در كتاب «السيرة النبوية» ( مطبوع در هامش السيرة الحلبية ج 3 ص 330 ط مصر) و علامة محدث شيخ أحمد ضياء الدين حنفي نقشبندى گمشخانوى در كتاب «راموز الأحاديث» (ص 144 ط قشله همايون بالاستانة و علامة شيخ عبيد الله حنفي الأمر تسرى در «أرجح المطالب» (ص 336 ط لاهور) و علامة نبهاني در «الأنوار المحمدية» (ص 435 ط الادبية في بيروت)؛(1)

طريق دوم؛

و باز به طريق ابوسعيد خدري؛(2)

الثاني حديث ابى سعيد ايضا؛ اين اعلام روايت كردند مثل؛ علامة محدث ميرزا محمد خان بن رستم خان المعتمد بدخشي در كتاب «مفتاح النجا» (ص 51 مخطوط)

ص: 13


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 9 ؛ ص316
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 9 ؛ ص317

و سوم طريق؛ الثالث حديث زيد بن أرقم؛

اين اعلام روايت كردند مثل؛ علامة دارمي در كتاب «سنن» (الجزء الثاني ص 431 ط دمشق) و حافظ مسلم بن الحجاج في «صحيح» (ج 7 ص 122 طبع محمد على صبيح بمصر) و علامة أبو بكر أحمد بن حسين بيهقي شافعي در كتاب «الاعتقاد» (ص 164 ط القاهرة) و حاكم أبوعبد الله نيشابوري در كتاب «المستدرك» (ج 3 ص 148 ط حيدرآباد الدكن) و حافظ أحمد بن حنبل در كتاب «المناقب» (مخطوط) و حافظ طبراني در كتاب «المعجم الكبير» (ص 137 النسخة المصورة) و حافظ أبو بكر أحمد بن الحسين بن على البيهقي در كتاب «السنن الكبرى» (ج 10 ص 113 ط حيدرآباد الدكن) و فقيه أبو الحسن على بن محمد شافعي معروف بابن مغازلي الواسطي در كتاب «مناقب أمير المؤمنين» (مخطوط) و حافظ أبو عبد الله محمد بن أبى نصر الحميدي الأندلسي در كتاب «الجمع بين الصحيحين» (المخطوط) و علامة بغوي در كتاب «مصابيح السنة» (ص 205 ط الخيرية بمصر) و نيز حافظ أبو الحسن رزين بن معاوية العبدري الأندلسي در كتاب «الجمع بين الصحاح» (المخطوط)

و هم چنين علامة رضى الدين حسن بن محمد الصغاني در كتاب «مشارق الأنوار» ط الآستانة) و نيز علامة مجد الدين ابن الأثير الجزري

ص: 14

در كتاب «جامع الأصول» (ج 1 ص 187 ط مصر) و علامة عز الدين ابن الأثير الجزري در كتاب «اسد الغابة» (ج 2 ص 12 ط مصر) و علامة محب الدين الطبري در كتاب «ذخائر العقبى» (ص 15 ط القدسي بالقاهرة) و نيز مورخ أبو مروان حيان بن خلف مالكي شهير به ابن حيان در كتاب «المقتبس في احوال الأندلس» (ص 167 ط پاريس) و نيز علامة حموينى در كتاب «فرائد السمطين» (المخطوط) و علامة شيخ سعيد بن محمد بن مسعود شافعي در كتاب «المنتقى في سيرة المصطفى» (ص 198 و النسخة محفوظة في خزانة كتبنا- قاضي شهيد) و علامة شيخ علاء الدين على بن محمد بغدادي شهير به خازن در كتاب «التفسير» (ج 1 ص 4 ط القاهرة) و علامة أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحنبلي در كتاب «منهاج السنة النبويه» (ج 4 ص 104 ط القاهرة) و علامة السيد خواجه الحنفي الهندي المتخلص (بدرد) در كتاب «علم الكتاب» (ص 254 ط مطبعة الأنصاري في دهلي)؛

و علامة جمال الدين محمد بن يوسف الزرندي الحنفي در كتاب «نظم درر السمطين» (ص 231 ط مطبعة القضاء) و علامة الذهبي در كتاب «تلخيص

المستدرك» (ج 3 ص 148 ط حيدرآباد) و علامة شيخ عبد القادر الدمشقي در كتاب «منتخب تاريخ ابن عساكر» (ج 5 ص 436 ط الترقي بدمشق) و علامة شيخ خضر بن عبد الرحمن الأزدي در تفسير

ص: 15

«التبيان» (ص 177 المخطوط) و حافظ أبو الفداء بن كثير دمشقي در كتاب «تفسير القرآن» (مطبوع در هامش فتح البيان ج 9 ص 114 ط بولاق) و علامة الخطيب العمرى التبريزي در كتاب «مشكاة المصابيح» (ص 568 ط الدهلى) و علامة ميبدى يزدي در كتاب «شرح ديوان أميرالمؤمنين عليه السلام» (ص 188 المخطوط) و حافظ سيوطي در كتاب «احياء الميت» (مطبوع در هامش الإتحاف ص 110 ط مصطفى الحلبي بمصر)

و علامة المذكور- سيوطي - در كتاب «الخصائص الكبرى» (ج 2 ص 266 ط حيدرآباد الدكن) و علامة المذكور – سيوطي - در كتاب «الدر المنثور» (ج 2 ص 60 ط مصر) و علامة المذكور – سيوطي - در كتاب «الجامع الصغير» (ص 112 ط مصر) و علامة المذكور – سيوطي - در كتاب «الإكليل» (ص 190 ط مصر) به طريق ترمذي و ابن الأنباري در كتاب «المصاحف» و علامة شيخ محمد بن طولون الدمشقي در كتاب «الشذورات الذهبية» (ص 66 ط بيروت)

و علامة شيخ على بن عبد العال الكركي در كتاب «نفحات اللاهوت» (ص 55 ط الغرى) و علامة ابن حجر الهيتمى در كتاب «الصواعق المحرقة» (ص 226 ط عبد اللطيف بمصر) و علامة شهير به ابن الديبع الشيباني در كتاب «تيسير الوصول» (ج 1 ص 16 ط نول كشور) علامة

ص: 16

المولى على المتقى الهندي در كتاب «كنز العمال» (ج 1 ص 153 ط حيدرآباد الدكن) و علامة المذكور- ملا علي المتقلي الهندي - در كتاب «منتخب كنز العمال» (مطبوع در هامش المسند ج 5 ص 95 ط الميمنية بمصر) و علامة شيخ سعدى الابى شافعي در كتاب «أرجوزه» (ص 307 المخطوط) و علامة المفسر بغوي در كتاب «معالم التنزيل» (ج 5 ص 101 ط القاهرة) و علامة المولى محمد صالح الكشفى در كتاب «المناقب المرتضوية» (ص 97 ط بمبئى) از «صحيح مسلم» و «المصابيح» و «المشكاة» و «مشارق الأنوار» و «هداية السعداء» به عين عبارت گذشته از كتاب «صحيح مسلم»؛

و نيز؛ علامة معاصر شيخ منصور بن على المصري در كتاب «التاج الجامع للأصول» (ج 3 ص 308 ط القاهرة) و علامة نقيب مصر و شام السيد ابراهيم بن محمد المشتهر بابن حمزة الحسيني الحنفي

الدمشقي در كتاب «البيان و التعريف» (ج 1 ص 164 ط حلب) و علامة بدخشي در كتاب «مفتاح النجا» (ص 8 مخطوط)؛

و علامة العارف الشهير عبد الغنى بن اسماعيل النابلسى الدمشقي در كتاب «ذخائر المواريث» (ج 1 ص 215 ط القاهرة) و علامة شيخ عبد الله بن محمد بن عامر الشبراوي شافعي المصري در كتاب «الإتحاف بحب الاشراف» (ص 6 ط مصر) و حافظ شيخ محمد مشتهر به شاه ولى الله

ص: 17

الحنفي در كتاب «إزالة الخفاء» (ج 2 ص 445 ط كراتشي) و علامة شيخ محمد الصبان در كتاب «اسعاف الراغبين» ( مطبوع در هامش نور الأبصار ص 121 ط مصر) و علامة الشريف السمهودي المصري در كتاب «جواهر العقدين» (آن گونه كه در ينابيع المودة ص 36 ط اسلامبول آمده است) و علامة شيخ سليمان البلخي در كتاب «ينابيع المودة» (ص 30 و 35 و 191 ط اسلامبول) در چند موضع؛ و علامة شيخ عبد النبي بن أحمد القدوسي الحنفي در كتاب «سنن الهدى» (ص 565 مخطوط)؛ و علامة حسن بن المولوى أمان الله الدهلوي در كتاب «تجهيز الجيش» (المخطوط ص 141 و 304) و علامة

السيد أحمد زيني دحلان شافعي مفتى مكة مكرمة در كتاب «السيرة النبوية» (مطبوع در هامش السيرة الحلبية ج 3 ص 330 ط مصر) و علامة السيد محمد صديق حسن خان الهندي البهوبالى در كتاب «حسن الاسوة» (ص 293 ط الآستانة) و علامة معاصر السيد بن سوده الحسنى الادريسى خطيب الحرم در كتاب «رفع اللبس و الشبهات» (ص 52 ط مصر)

و علامة نبهاني البيروتى در كتاب «الفتح الكبير» (ج 1 ص 252 ط مصر) و علامة مذكور در كتاب «الأنوار المحمدية» (ص 435 ط الادبية في بيروت) و علامة مذكور در كتاب «الشرف المؤبد» (ص 17 ط مصر) و علامة مذكور در كتاب «جواهر البحار في فضائل النبي

ص: 18

المختار» (ج 1 ص 361 ط القاهرة) و علامة المحدث السيد أبو بكر العلوي الحضرمي در كتاب «رشفة الصادي» (ص 70 ط مصر) و علامة السيد علوي الطاهر الحداد در كتاب «القول الفصل» (ص 462 ط جاوا) و علامة الأمر تسرى در كتاب «أرجح المطالب» (ص 335 ط لاهور) و علامة مشهور به قلندر در كتاب «الروض الأزهر» (ص 358) و علامة معاصر شيخ عبد الحفيظ الفهري الفاسى المالكي النسابة من مشايخنا – قاضي شهيد - في الرواية در كتاب «رياض الجنة» (ج 1 ص

2 ط بلدة فاس) و علامة محمد بن يوسف التونسى در كتاب «السيف اليماني» (ص 10 ط الترقي بالشام) – انتهاي طريق سوم؛(1)

طريق چهارم؛

الرابع حديث حذيفة؛(2) از طريق حذيفه؛ حافظ طبراني در كتاب «المعجم الكبير» (ص 157 النسخة المصورة من النسخة المخطوطة) و حافظ البغدادي در كتاب «تاريخ بغداد» (ج 8 ص 442 ط القاهرة) و حافظ نور الدين على بن أبى بكر الهيتمى در كتاب «مجمع الزوائد» (ج 9 ص 164 ط مكتبة القدسي بالقاهرة)

ص: 19


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 337
2- همان؛

و علامة حموينى در كتاب «فرائد السمطين» (المخطوط) و حافظ نور الدين على بن أبى بكر الهيتمى در كتاب «مجمع الزوائد» (ج 10 ص 363 ط مكتبة القدسي في القاهرة) و علامة ابن كثير الدمشقي در كتاب «البداية و النهاية» (ج 7 ص 348 ط حيدرآباد) و علامة قندوزى در كتاب «ينابيع المودة» (ص 30 و ص 370 ط اسلامبول)

و علامة شيخ يوسف نبهاني در كتاب «الشرف المؤبد» ص (18 ط مصر)(1)

طريق پنجم؛ الخامس حديث زيد بن ثابت؛(2)

تعدادي از اعلام قوم مثل؛

حافظ أحمد بن حنبل در كتاب «المناقب» (المخطوط) و علامة حموينى در كتاب «فرائد السمطين» (المخطوط) و حافظ سيوطي در كتاب «احياء الميت» (مطبوع در هامش الإتحاف ص 116 ط مصطفى الحلبي بمصر) و علامة مذكور در كتاب «الجامع الصغير» (ج 1 ص 353 ط مصر) و علامة مذكور در كتاب «الدر المنثور» (ج 2 ص 60 ط مصر) و حافظ نور الدين على بن أبى بكر در كتاب «مجمع الزوائد» (ج 9 ص 162 ط مكتبة القدسي في القاهرة) و علامة المولى على المتقى الهندي در كتاب «كنز العمال» (ج 1 ص 345 ط حيدرآباد

ص: 20


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 341
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 9 ؛ ص342

الدكن) و علامة بدخشي در كتاب «مفتاح النجا» (ص 9 المخطوط) و علامة قندوزى در كتاب «ينابيع المودة» (ص 38 ط اسلامبول) و علامة نبهاني در كتاب «الفتح الكبير» (ج 1 ص 451 ط مصر) و علامة الأمر تسرى در كتاب «أرجح

المطالب» (ص 335 ط لاهور)- انتهاي طريق پنجم؛(1)

طريق ششم؛ السادس حديث جابر(2)؛

كه محدثين بسياري نقل كرده و از جمله اين اعلام؛ علامة حافظ ترمذي در كتاب «صحيح» (ج 13 ص 199 ط التازى بمصر) و علامة بغوي در كتاب «مصابيح السنة» (ص 206 ط القاهرة) و علامة محمد بن يوسف الزرندي در كتاب «نظم درر السمطين» (ص 232 ط القضاء بالقاهرة) و علامة ابن كثير الدمشقي در كتاب «تفسير القرآن» (ج 9 ص 115 ط بولاق) و علامة مجد الدين بن الأثير الجزري در كتاب «جامع الأصول» (ج 1 ص 187 ط مصر) و حافظ طبراني در كتاب «المعجم الكبير» (ص 137) و علامة الخطيب التبريزي در كتاب «مشكاة المصابيح» (ص 569 ط الدهلى) و علامة السيد خواجه المتخلص (بدرد) در كتاب «علم الكتاب» (ص 264 ط دهلي) و علامة خواجه محمد پارسا البخاري در

ص: 21


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 344
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 345

كتاب «فصل الخطاب) (المخطوط) و حافظ سيوطي در كتاب «احياء الميت» (مطبوع در هامش كتاب الإتحاف ص 114 ط الحلبي بمصر)

و نيز؛ علامة مولى على المتقى الهندي در كتاب «كنز العمال» (ج 1 ص 153 ط حيدرآباد) و علامة بدخشي در كتاب «مفتاح النجا» (ص 9، المخطوط) و علامة كركي در كتاب «نفحات اللاهوت» (ص 55 ط الغرى) و علامة قندوزى در كتاب «ينابيع المودة» (ص 40 ط اسلامبول) و سيد أبو الحسن يحيى بن الحسن در كتاب «أخبار المدينة» و علامة نبهاني در كتاب «الفتح الكبير» (ج 3 ص 385 و ج 1 ص 503 ط مصر) و علامة مذكور در كتاب «الشرف المؤبد» (ص 18 ط مصر) و علامة أمان الله الدهلوي در كتاب «تجهيز الجيش» (ص 304 المخطوط) و علامة أمر تسرى در كتاب «أرجح المطالب» (ص 336 ط لاهور) و علامة السيد احمد بن سودة الحسنى الادريسى در كتاب «رفع اللبس و الشبهات» (ص 11 و 15 ط مصر) و علامة السيد محمد بن يوسف التونسى در كتاب «السيف اليماني المسلول» (ص 10 ط الترقي بالشام). انتهاي طريق ششم؛(1)

طريق هفتم؛ طريق دوم جابر؛

ص: 22


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 349

السابع ما رواه جابر ايضا(1)؛ خطيب العمرى التبريزي في «مشكاة المصابيح» (ج 3 ص 258 ط دمشق): قال: عن جابر، قال: رأيت رسول الله صلى الله عليه و -آله-و سلم في حجته يوم عرفة و هو على ناقته القصواء يخطب، فسمعته يقول: «يا أيها الناس، إني تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا: كتاب الله و عترتي أهل بيتي». رواه الترمذي.

طريق هشتم؛ طريق علي عليه السلام؛(2)

الثامن ما رواه على عليه السلام؛ رواه جماعة من أعلام القوم منهم الحافظ سيوطي في «احياء الميت» (مطبوع در هامش الإتحاف ص 112 ط مصطفى الحلبي بمصر) قال: أخرج البزار، عن علي رضى الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و -آله-و سلم:

إني مقبوض و إني قد تركت فيكم الثقلين، كتاب الله و أهل بيتي، و إنكم لن تضلوا بعدهما

و نيز اعلامي مثل؛ حافظ نور الدين على بن أبى بكر در كتاب «مجمع

الزوائد» (ج 9 ص 163 ط مكتبة القدسي في القاهرة).

نقل از کتاب فرائد السمطين و کتاب كنز العمال

و علامة حموينى در كتاب «فرائد السمطين» و علامة المولى على المتقى الهندي در كتاب «كنز العمال» (ج 1 ص 340 ط حيدرآباد الدكن) و

ص: 23


1- همان؛
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 350

علامة أبو اليقظان شيخ أبو الحسن كازروني در كتاب «شرف النبي- صلي الله عليه و آله و سلم» (ص 288 مخطوط) و علامة خوارزمي در كتاب «مقتل الحسين» (ص 114 ط الغرى) و علامة شيخ سليمان بلخي قندوزى در كتاب «ينابيع المودة» ص 39 ط اسلامبول) و در (ص 38، طبع المذكور) و در (ص 49، طبع المذكور) و در (ص 34، طبع المذكور) از مناقب؛ و در (ص 114؛ طبع المذكور) از حمويني؛ و علامة أمر تسرى در كتاب «أرجح المطالب» (ص 336 ط لاهور)؛ انتهاي طريق هشتم؛(1)

طريق نهم؛ طريق فاطمه سلام الله عليها؛(2)

التاسع ما روته فاطمة عليها السلام

كه عده اي از اعلام نقل كردند از جمله؛ علامة شيخ سليمان البلخي قندوزى المتوفى سنة 1293 در كتاب «ينابيع المودة» (ص 40 ط اسلامبول)؛

طرق ديگر؛ دهم؛ العاشر ما رواه ابن عباس؛ از علامة شهير ابن مغازلي شافعي در كتاب «المناقب» (ص 15 المخطوط)

ص: 24


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 354
2- همان؛

يازدهم؛الحادي عشر ما رواه ابن عباس أيضا؛ علامة قندوزى در كتاب «ينابيع المودة» (ص 35 ط اسلامبول)

دوازدهم؛ الثاني عشر ما رواه الحسن بن على عليهما السلام؛ علامة قندوزى في «ينابيع المودة» (ص 20 ط اسلامبول)

سيزدهم؛ الثالث عشر ما رواه أنس؛

علامة قندوزى در «ينابيع المودة» (ص 191 ط اسلامبول)

چهاردهم؛ الرابع عشر ما رواه أبو رافع؛ علامة أمر تسرى در كتاب «أرجح المطالب» (ص 337 ط لاهور)

پانزدهم؛ الخامس عشر ما رواه ابن أبي الدنيا؛

علامة ابن مغازلي في «مناقب أمير المؤمنين» (المخطوط) روى بإسناده إلى ابن أبي الدنيا من كتاب فضائل القرآن قال: قال رسول الله صلى الله عليه -و آله - و سلم: إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي أهل بيتي،الحديث.

شانزدهم؛ السادس عشر ما رواه جبير بن مطعم؛

علامة قندوزى در كتاب «ينابيع المودة» (ص 31 و 246 ط اسلامبول) قال: و في «مودة القربى» عن جبير بن مطعم رضي الله عنه، قال: قال رسول الله صلى الله عليه -و آله - و سلم: إني أوشك أن ادعى فأجيب و إني

ص: 25

تارك فيكم الثقلين: كتاب ربنا، و عترتي أهل بيتي فانظروا كيف تحفظوني فيهما.(1)

هفدهم؛ السابع عشر ما رواه عبد الله بن حنطب؛ علامة عز الدين ابن الأثير في «اسد الغابة» (ج 3 ص 147 ط مصر سنة 1285)

هيجدهم؛ الثامن عشر ما رواه حمزة الأسلمي؛

علامة قندوزى متوفى سنة 1293 دركتاب «ينابيع المودة» (ص 38 ط اسلامبول) قال: في طبراني عن ضمرة الاسلمي و لفظه: إني تارك فيكم خليفتين: كتاب الله و أهل بيتي، و إنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما.

نوزدهم؛ التاسع عشر ما رواه عبد بن حميد؛ علامة شيخ سليمان البلخي قندوزى

المتوفى سنة 1293 در كتاب «ينابيع المودة» (ص 38 ط اسلامبول)

بيستم؛ متمم العشرين ما رواه أبو ذر؛ علامة قندوزى در كتاب «ينابيع المودة» (ص 39 ط اسلامبول) قال: عن أبي ذر أنه أخذ بحلقة باب الكعبة، فقال: إني سمعت رسول الله صلى الله عليه -و آله - و سلم يقول: إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله، و عترتي، فانهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما، أخرجه الترمذي

ص: 26


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 360

في «جامعه».(1) تفصيل روايت ابوذر رحمه الله در خانه كعبه در ضمن حديث سفينه است؛

بيست و يكم؛ الحادي و العشرون ما رواه أبو هريرة؛ حافظ

نور الدين على بن ابى بكر في «مجمع الزوائد» (ج 9 ص 163 ط مكتبة القدسي في القاهرة) قال: و عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه -و آله - و سلم: إني خلفت فيكم اثنين لن تضلوا بعدهما أبدا: كتاب الله و نسبي و لن يفترقا حتى يردا على الحوض، رواه البزار.

بيست و دوم؛ الثاني و العشرون ما روته ام هاني؛

علامة شيخ سليمان البلخي قندوزى المتوفى سنة 1293 در كتاب «ينابيع المودة» (ص 40 ط اسلامبول)

بيست و سوم؛ الثالث و العشرون ما روته ام سلمة؛

علامة الأمر تسرى در كتاب «أرجح المطالب» (ص 338 ط لاهور) قال: عن ام سلمة قالت: أخذ رسول الله صلى الله عليه -و آله - و سلم بيد علي بغدير خم، فرفعا حتى رأينا بياض إبطيه، فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، ثم قال: أيها الناس إني مخلف فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي، و لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض- أخرجه ابن عقدة.

ص: 27


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 363

بيست و چهارم؛ الرابع و العشرون ما رواه محمد بن فلاد؛ علامة الأمر تسرى در كتاب «أرجح المطالب» (ص 341 ط لاهور)

بيست و پنجم؛ الخامس و العشرون ما روى عن جماعة؛

طريق از جماعتي از محدثين و مفسرين؛ علامة معاصر شيخ احمد بن عبد الرحمن البناء الشهير بالساعاتى المصري شافعي در كتاب «بلوغ الأماني» (مطبوع در ذيل الفتح الرباني، ج 1 ص 186 ط

القاهرة) قال في تخريج حديث الثقلين (مذ) و فيه: و انظروا كيف تخلفوني فيهما قال الترمذي: حديث حسن غريب، و نيز از أبي ذر و جابر و حذيفة بن أسيد؛ و سيوطي در «الجامع الصغير» مثل همين حديث را از زيد بن ثابت و عزاه ايضا للطبراني در «الكبير» و بجانبه علامة الصحة قال المناوي: و رجاله موثقون.؛ طبراني گفته بر اين حديث علامات و امارات صحت است و مناوي گويد كه رجال اين حديث موثق هستند؛

بيست و ششم؛ نقل اين حديث به نحو مرسل كه ذكر بعض روات آن مهمل گذاشته شده است وبر چند قسم است؛

السادس و العشرون ما ذكر مرسلا؛ القسم الاول ما ذكر مرسلا؛

قسم اول كه مرسل ذكر شده است؛ و به اين عبارت است يعني بعضي فقرات را ذكر نكردند و تقطيع نموده و به همين مقدار بسنده كردند لكن اين مطلب باز دال بر تواتر فقرات لفظ و نيز مضمون و معناي اين حديث گران قدر است يعني تواتر لفظ و معني و مضمونش را تاكيد

ص: 28

مي كند؛

آن چه به همين مقدار اكتفا كرده اند؛ قوله صلى الله عليه -و آله - و سلم: إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي أهل بيتي [1]

محدثين كه به اين نحو ذكر كردند؛

حافظ أبو محمد حسين بن مسعود الفراء بغوي شافعي در تفسير «معالم التنزيل» (ج 7 ص 6 ط القاهرة) و علامة جار الله محمود بن عمر الزمخشرى در كتاب «الفائق» (ج 1 ص 151 ط القاهرة)؛ علامة شيخ عبد الحق بن أبى بكر بن عبد الملك الغرناطي ابن عطية در مقدمة تفسير «الجامع المحرر الصحيح الوجيز» (ص 257 ط القاهرة)؛ علامة مجد الدين ابن الأثير الجزري در «النهاية» (ج 1 ص 155 ط الخيرية بمصر)؛ علامة عز الدين ابن أبى الحديد المعتزلي در كتاب «شرح نهج البلاغة» (ج 2 ص 130 ط القاهرة)؛ علامة اللغة و الأدب جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور المصري در «لسان العرب» (ج 11 ص 88 ط دار الصادر في بيروت) در ذيل لغت ثقل؛

و علامة شيخ على بن محمد البغدادي مشهور خازن در «تفسير» (ج 7 ص 6 ط القاهرة)؛ علامة النسابة شيخ شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب نويرى در «نهاية الارب» (ج 18 ص 377 ط القاهرة)؛

ص: 29

علامة قسطلاني در «المواهب اللدنية» (ج 7 ص 6 ط مع شرحه بالازهرية بمصر)؛ محدث الشهير شيخ محمد طاهر بن على الصديقى الفتنى در كتاب «مجمع بحار الأنوار» (ج 1 ص 158 ط نول كشور في لكهنو)؛ علامة محمد أمين بن فضل المحبى در «جنى الجنتين في تمييز نوعى المثنيين» (ص 31 ط مكتبة القدسي بمصر)؛ علامة المعاصر شيخ حسن النجار المصري در كتاب «الاشراف» (ص 18 ط مصر)؛ علامة نسابة سيد محمد مرتضى الحسيني الزبيدي در كتاب «تاج العروس» (ج 7 ط القاهرة ص 245 در مادة ثقل)؛ علامة شيخ سليمان البلخي در «ينابيع المودة» (ص 285 و ص 295 ط اسلامبول)(1)

و نيز؛ علامة مشهور به قلندر در «الروض الأزهر» (ص 379 ط حيدرآباد)؛ علامة المعاصر شيخ أحمد بن عبد الرحمن البناء الساعاتى المصري در «بلوغ الأماني» مطبوع در ذيل «الفتح الرباني» (ج 4 ص 26 ط مصر)؛ حمزاوى در «مشارق الأنوار» (ص 9 ط الشرفية بمصر)؛ علامة معاصر المنصف شيخ

محمود أبو رية المصري در كتاب «اضواء على السنة المحمدية» (ص 348 ط القاهرة) و علامة نبهاني در «الشرف

ص: 30


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 372

المؤبد» (ص 24 ط مصر) و علامة السيد أبو بكر حضرمي در «رشفة الصادي» (ص 17 ط مصر)؛

قسم دوم؛ القسم الثاني مما ذكر مرسلا؛ در قسم دوم،

حديث شامل اين فقره است؛ إني تارك فيكم الثقلين و انهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض اعلامي كه به اين نحو روايت كردند؛ علامة شيخ عز الدين ابن أبى الحديد المعتزلي در «شرح نهج البلاغة» (ج 2 ص 437 ط القاهرة)؛ علامة العارف السيد خواجه محمد المتخلص «بدرد» در «علم الكتاب» (ص 257 ط دهلي)؛ علامة ابن حجر الهيتمى در «الصواعق المحرقة» (ص 226 ط عبد اللطيف بمصر)؛ علامة الميرزا محمد خان المعتمد بدخشي در «مفتاح النجا» (ص 109 و 8 مخطوط) و علامة المولى محمد صالح الحسيني الكشفى الحنفي الترمذي در «المناقب المرتضوية» (ص 99 ط بمبئى)؛ علامة شيخ سليمان البلخي قندوزى در «ينابيع المودة» (ص 153 ط اسلامبول)؛ علامة بهجت آفندى در «تاريخ آل محمد» (ص 45 ط آفتاب)؛ علامة شيخ يوسف نبهاني البيروتى معاصر در كتاب «الشرف المؤبد» (ص 18 ط مصر)؛

علامة معاصر السيد محمد عبد الغفار هاشمي أفغاني در «أئمة الهدى» (ص 148 ط القاهرة)؛ علامة عماد الدين اسماعيل بن كثير الدمشقي در

ص: 31

«التفسير» (ج 9 ص 113 ط بولاق مصر)؛ علامة السيد أبو بكر الحضرمي العلوي من مشايخ مشايخنا – نقل قاضي شهيد - في الرواية در «رشفة الصادي» (ص 70 ط مصر)؛ علامة السيد علوي الطاهر الحداد الحضرمي در «القول الفصل» (ص 3 ط جاوا)؛ علامة أبوالتيسير عثمان مدوخ الحسيني در كتاب «العدل الشاهد» (ص 143 ط القاهرة)(1)

قسم سوم؛ القسم الثالث مما ذكر مرسلا؛ كه مرسل روايت كردند؛(2)

كه شامل اين فقره است؛

إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لم تضلوا: كتاب الله و أهل بيتي؛ اعلامي كه به اين نحو روايت كردند؛

علامة مؤرخ شهاب الدين ابن عبد ربه در «العقد الفريد» (ج 2 ص 111 ط

الشرفية بمصر)؛ علامة المحدث أبو الحسن شهير به ابن مغازلي در «المناقب» (ص 19 مخطوط)؛ علامة قاضي عياض اليحصبى المغربي در «الشفاء بتعريف حقوق المصطفى» (ج 2 ص 40 ط الآستانة)؛ علامة تقى الدين ابن تيمية الحنبلي الحراني في «منهاج السنة» (ج 2 ص 250 ط القاهرة)؛ علامة العارف السيد عبد الوهاب المعروف بشيخ الشعراني

ص: 32


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 373
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 374

در «لواقح الأنوار القدسية» (ج 1 ص 272)؛ علامة شيخ محمد طاهر الصديقى الحنفي الهندي الفتنى در «مجمع بحار الأنوار» (ج 3 ص 301 ط نول كشور في لكهنو)؛

علامة شيخ سعدى الابى شافعي در «أرجوزه» (ص 307 مخطوط)؛ علامة العارف السيد شاه تقى مشهور به قلندر در «الروض الأزهر» (ص 295 و ص 380 و ص 358 و ص 201 ط حيدرآباد).

قسم چهارم؛ القسم الرابع مما ذكر مرسلا

كه شامل اين عبارت است؛ إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و أهل بيتي واين كلام كه فرمود: اذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا؛ خداوند را يادآور مي شوم درباره اهل بيت من – كه مراعات حق آن

ها را نمايئد – و سه بار فرمود؛ و اعلامي كه به اين نحو نقل كردند؛

علامة القاضي أبو المحاسن يوسف بن موسى الحنفي در «المعتصر» «من المختصر» قاضي أبى الوليد الباجى المالكي (ج 2 ص 330 ط حيدرآباد)؛ علامة العارف السيد شاه تقى قلندر در «الروض الأزهر» (ص 345 ط حيدرآباد)؛ علامة نبهاني في «الأنوار المحمدية» (ص 578 ط الادبية ببيروت).

قسم پنجم؛ القسم الخامس مما ذكر مرسلا؛

ص: 33

كه مرسل نقل كرده و شامل اين عبارت است؛ إني تارك فيكم خليفتين كتاب الله و أهل بيتي؛ اعلامي كه به اين نحو نقل كردند؛ علامة محمد أمين بن فضل المحبى در «جنى الجنتين» (ص 47 ط مكتبة القدسي بمصر)؛ علامة المحدث الحافظ المعتمد بدخشي در «مفتاح النجا» (ص 3 مخطوط) و علامة شيخ سليمان البلخي قندوزي در كتاب شريف «ينابيع المودة» لذوي القربي(ص 38 ط اسلامبول)؛ كه نقل ها بسيار و متواتر و بلكه فوق تواتر است و به همين مقدار بسنده مي شود؛

و باز علامه قندوزي در ينابيع الموده نقل مي كند؛(1).

(2) الترمذي في باب مناقب أهل البيت: حدثنا نصر بن عبد الرحمن الكوفي، قال: حدثنا زيد بن الحسن، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جابر بن عبد الله الأنصاري قال:

رأيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم في حجته يوم عرفة و هو على ناقته القصواء يخطب فسمعته يقول:

[يا] أيها الناس إني تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا: كتاب الله و عترتي أهل بيتي.

ص: 34


1- ينابيع المودة لذوي القربى، ج 1، ص: 99
2- سنن الترمذي 5/ 327- 328 حديث 3874( مناقب أهل البيت).

جابر بن عبدالله انصاري گويد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در حج خود در روز عرفه ديدم كه بر شتر خود قصواء سوار بودند و خطبه مي خواندند و شنيدم كه مي فرمود؛

اي مردم؛ من در بين شما امانتي مي گذارم كه اگر به آنان تمسك نمائيد، گمراه نمي شويد؛كتاب خدا و عترت من اهل بيتم؛

و في الباب: عن أبي ذر و أبي سعيد و زيد بن أرقم و حذيفة بن أسيد.

أيضا أخرجه محمد بن علي الحكم الترمذي في كتابه «نوادر الأصول» بلفظه..(1) الترمذي: حدثنا علي بن المنذر الكوفي، قال: حدثنا محمد بن الفضيل، قال:

حدثنا الأعمش عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري، و الأعمش أيضا، عن حبيب بن ثابت، عن زيد بن أرقم قالا؛

قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي؛ أحدهما أعظم من الآخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الأرض، و عترتي أهل بيتي، و لن يفترقا حتى يردا علي الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما.

أيضا أخرج هذا الحديث أبو إسحاق الثعلبي في تفسيره بسنده عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري..

ص: 35


1- سنن الترمذي 5/ 328 حديث 3876. الدر المنثور 5/ 7.

و باز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود؛من در بين شما امانتي مي گذارم كه مادامي ك به آن تمسك مي كنيد بعد از من گمراه نخواهيد شد؛ كه يكي از آنان از ديگري اعظم است؛كتاب خداوند كه ريسمان كشيده

شده و متصل بين زمين تا آسمان است و عترت من اهل بيت من؛ كه از هم ديگر جدا نمي شوند تا اين كه در حوض كوثر بر من وارد شوند پس بنگريد بعد از من با اين امانات من چگونه رفتار مي كنيد؛

علامه قندوزي از علماي اهل تسنن در ينابيع الموده فصل: حديث الثقلين و حديث الغدير از كتاب(1) صحيح مسلم از يزيد بن حيان و از يزيد بن حيان، عن زيد بن أرقم و از (2) أحمد بن حنبل في مسنده از براء بن عازب و در(3) مسند أحمد بن حنبل از زيد بن أرقم و در (4) نوادر الأصول از حذيفة بن أسيد الغفاري و در (5) مشكاة المصابيح در باب ( مناقب الامام علي عليه السلام).: از براء بن عازب [و زيد بن أرقم] و نيز از أحمد در كتاب مسند از زيد بن أرقم به دو طريق وارد شده است: از عطية العوفي از زيد بن أرقم، از ابن ميمون از زيد بن أرقم.

ص: 36


1- صحيح مسلم 2/ 450( كتاب الفضائل) حديث 2408.
2- مسند أحمد 4/ 281.
3- مسند أحمد 4/ 372.
4- المعجم الكبير للطبراني 3/ 180 حديث 3052. مجمع الزوائد 9/ 164.
5- مشكاة المصابيح 3/ 1723 حديث 6094 - مسند أحمد 4/ 281، 368، 370، 372.

و نيز از أحمد عن عمر بن الخطاب و نيز از (1)

ترمذي از زيد بن ارقم و نيز از أبو سريحة يعني حذيفة بن أسيد [صاحب النبي صلى الله عليه و آله و سلم] و نيز در كتاب (2) مودة القربى: از جبير بن مطعم از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و نيز (3) از ابن ماجة: به سندش از براء بن عازب؛

و باز در (4) مشكاة المصابيح: از زيد بن أرقم: كه احمد و ترمذي نيز نقل كردند (رواه أحمد و الترمذي). و نيز به سند كتاب (5) مسند أحمد بن حنبل از أبي سعيد الخدري و در زيادات (6) و در زيادات المسند: از علي بن ربيعة؛ و ابن مغازلي شافعي: به سندش از ابن امرأة زيد بن أرقم، از زيد بن أرقم و (7) أيضا موفق بن أحمد خوارزمي از أعمش قال: حدثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الفضيل عن

زيد بن أرقم و (8) الثعلبي در تفسير خود: به سندش از عطية عوفي از أبي سعيد خدري و (9) و در مسند أحمد بن

ص: 37


1- سنن الترمذي 5/ 297 حديث 3797( مناقب الامام علي عليه السلام).
2- مودة القربى: 14.
3- سنن ابن ماجة 1/ 43 باب 11 حديث 116.
4- مشكاة المصابيح 3/ 1720 حديث 6082. مسند أحمد 5/ 372.
5- مسند أحمد 3/ 59. كنز العمال 1 حديث 944.
6- مسند أحمد 4/ 371.
7- المناقب للخوارزمي: 154 حديث 182.
8- إكمال الدين 1/ 238 حديث 57.
9- مسند أحمد 5/ 347. المناقب لابن المغازلي: 21 حديث 28.

حنبل: از فضل بن دكين از ابن أبي عيينة از حكم از سعيد بن جبير از ابن عباس از بريدة

اين حديث را به الفاظ و فقرات محكم كه دال بر شرافت ثقلين است، بيان كردند و نقل نمودند الا اين كه در برخي نقل ها زياده وجود دارد كه به مطلوب نيز كمك مي كند؛(1)

هم چنين در ((فضائل الخمسة من الصحاح الستة،ج2 ص 54)) است که ((مناوی)) در کتاب ((فیض القدیر))ج 3 ص 14 گوید:

((متجاوز از بیست نفر صحابی این حدیث را از رسول اکرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل کرده اند))

و در((فضائل الخمسة من الصحاح الستة،ج2ص54))وارد است که (( ابن حجر مکی متعصب)) در کتاب (( صوائق المحرقة)) ص 136 گوید:

((حدیث مزبور از طرق متعدده روایت شده که متجاوز از بیست و چند طریق است)).

((قندوزی حنفی )) درکتاب (ینابیع المودة) ص 33 حدیث مزبور را از ((ترمذی)) در باب ((مناقب اهل بیت)) از ((عبد الرحمن کوفی))و ((ابی ذر)) و ((ابی سعید)) و زید ابن ارقم)) و ((حذیفة بن اسید)) روایت نموده است؛

ص: 38


1- ينابيع المودة لذوي القربى، ج 1، ص: 95 - 106

تفسیر ابو اسحاق ثعلبی

و نیز از ((ابو اسحاق ثعلبی)) در تفسیرش بسند خود از ((عطیة العوفی)) از ابی سعید الخدری)) و از کتاب (( نوادر الاصول )) از ((حذیفة بن اسید الغفاری)) و در صحفه 34 از کتاب ((مودة القربی )) از ((جبیر بن مطعم)) و در صفحه 35 از ((مسند احمد بن حنبل )) از ابی سعید الخدری و از کتاب ((زیارات المسند))-((عبدالله بن احمد بن حنبل))از ابی سعید الخدری و از کتاب (( زیارات المسند))-(( عبد الله بن احمد بن حنبل ))از ((علی بن ربیعة)) و (( ابی سعید الخدری)) و (( زید بن ارقم)) و نیز از (( ابن المغازلی شافعی )) از زید بن ارقم )) و از موفق بن احمد الخوارزمی)) از (( از زید بن ارقم )) و در صفحه 36 از (( ثعلبی)) در تفسیرش بسندش

از ((....ابی سعید الخدری)) روایت نموده است.

(( فیروز آبادی)) در کتاب ((فضائل الخمسة من الصحاح الستة)) ج 2ص44 حدیث مزبور را از(( صحیح مسلم)) در کتاب (( فضائل الصحابة)) در باب (( فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام)) ج 2 ص 44، از(( زید بن حیان)) و (( زید ابن ارقم )) و از ((احمد بن حنبل)) در کتاب (( مسند)) ج 4 ص 366 و ج 3 ص 14و17و26و59 و با اختلاف اندکی در لفظ و ج 5 ص 181- و از ((بیهقی)) در کتاب ((سنن)) ج 2 ص 148 و ج 7 ص 30 با اختلاف اندکی در لفظ. و از ((دارمی)) در کتاب

ص: 39

(( سنن)) ج 2 ص 431 و از ((متقی)) در کتاب ((کنزالعمال)) ج 1 ص 44 و 45و 47و 48و 96.

و از (( طحاوی)) در کتاب (( مشکل الآثار)) ج 2 ص 12 و ج 137 - و از (( سیوطی)) در تفسیر (( الدر المنثور)) در ذیل تفسیر آیه مودت، در سوره شوری - و از(( مستدرک علی الصحیحین))ج 3 ص 109 و 148.

و از (( نسائی)) در کتاب((خصائص)) ص 21 - ((فخر رازی)) در ذیل تفسیر آیه شریفه (( واعتصموا بحبل الله جیعا و لا تفرقوا)) در سوره آل عمران- و از

((این سعد )) در کتاب ((طبقات)) ج 2 قسم 2 ص2 - و از ((مناوی))در کتاب (( فیض القدیر ج 3 ص 14.

و از ((حلیةالاولیاء)) ابی نعیم، ج 1 ص 355 و ج 9 ص 64 - و از ((هیتمی )) در (( مجمع الزوائد )) ج 5 ص 195 و ج 9 ص 164 - و از (( ابن حجر مکی )) در کتاب (( الصواعق المحرقه)) ص 75.

و در جای دیگر حدیث مزبور از ((خصائص)) نسائی، ص 30 - و ((مستدرک علی الصحیحین)) حاکم نیشابوری، ص 533 و از ((حافظ گنجی شافعی)) در کتاب ((کفایة الطالب)) باب اول ص 11 - حدیث را (( مسلم )) در صحیح خود، ابو داود و ابن ماجه قزوینی در کتاب های خود روایت کرده اند.

ص: 40

و از (( ابن عبدربه اندلسي مالكي قرطبی)) در کتاب (( العقد الفرید)) جزء دوم ص 346و 158و از ((تذکرةالخواص)) باب دوازدهم ص 332 و از ((نور الدین الحلبی الشافعی)) در کتاب ((انسان العیون)) ج 3 ص 308 - و از (( احمد بن عبدالله الطبری)) در کتاب (( ذخائر العقبی)) ص 16 - و از (( علی بن

احمد العزیزی البولاقی الشافعی)) در کتاب ((السراج المنیر)) در شرح (( الجامع الصغیر)) سیوطی ج 1 ص 321 - و از کتاب ((الفصول المهمة))-(( ابن صباغ مالکی )) ص 24 و از شهاب الدین الخفاجی)) در کتاب (( نسیم الریاض))ج3 ص 310- و از (( ثعلبی)) در ((الکشف و البیان)) در تفسیر آیه ((اعتصام)) و آیه (( ایه الثقلان)) و از ((تفسیر نیشابوری)) در تفسیر آیه ((اعتصام)) و از تفسیر ((الخازن)) در تفسیر آیه ((اعتصام)) و از ((حسین الکاشفی)) در کتاب ((المواهب العلیة)) در تفسیر آیه ((سنفرغ لکم ایه الثقلان)) و از ((ابن اثیر)) در ((النهایة)) ج 1 و از ((جمال الدین ابن منظور الافریقی المصری)) در کتاب (( لسان العرب)) جزء 6 در لغت ((العترة)) و در ج13 در لغت ((الثقل)) و از ابن ابی الحدید معتزلی)) در (( شرح نهج البلاغه)) ج 6 در معنی ((عترت)) ص 130 و از (( عبد الحق دهلوی)) در (( مدارج النبوة)) ص 520؛

ص: 41

و از ((محمد صالح ترمذی کشفی)) در کتاب (( المناقب المرتضویه)) ص 96 و 97 و 100 و 437 و از (( مفتاح کنوز السنة)) ص 2 و 448 و از (( بغوی شافعی)) در کتاب (( مصابیح السنة)) ج 2 ص 205 و 206 - و از (( اسعاف الراغبین)) در حاشیه (( نورالابصار)) شبلنجی، ص 110.

نقل علماء دیگر در کتب خود

و اعلام دیگر از علماء و دانشمندان اهل سنت بر این حدیث صحه گذاشتند و آن را در کتب خود روایت کرده اند مانند:

1- ((ابجد العلوم)) مولوی صدیق حسن خان القنوجی.

2-((ابطال رای و قیاس و استحسان و تعلیل و تقلید)) ابو محمد بن احمد بن سعید بن حزم الظاهری الاندلسی.

3-((ابطال الباطل)) ابن روزبهان.

4-((ابکار الافکار)) ابو الحسن علی بن علی آمدی.

5- ((ابهاج- شرح منهاج)) تقی الدین سبکی.

6-((الاتحاف بحب الاشراف)) شیخ عبدالله بن محمد بن عامر الشبراوی.

7-((الاتحاف النبلاء)) مولوی صدیق حسن خان القنوجی.

8-((اتمام الدرایة لقرائة النقابة))جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

ص: 42

9-((الاحداث))ابو الحسن علی بن محمد مدائنی.

10-((الاحکام فی الاصول الاحکام)) ابو محمد بن احمد بن سعید بن حزم الظاهری الاندلسی.

11-((الاحکام الدلالة)) زین الدین زکریاانصاری.

12-((احکام القرآن)) ابوبکراحمدبن محمد الجصاص الرازی الحنفی.

13-((احیاء العلوم)) ابو حامد محمد بن محمد غزالی.

14-((احیاء المیت بفضائل اهل البیت – عليهم السلام)) جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

15-((اخبار النساء))ابن القیم حنبلی.

16- ((اخبار الاخبار)) شیخ عبد الحق دهلوی.

17-((اربعین)) اسعد بن ابراهیم بن حسن بن علی اربلی.

18-((الاربعین فی مناقب المیر المومنین)) ابوعبدالله محمد بن مسلم ابی الفوارس رازی.

19-((اربعین-فضائل امیر المومنین)) عطاءالله بن فضل الله شیرازی، جمال الدین محدث.

20-((اربعین رتنیه)) خواجه پارسا.

21-((ارشاد)) شاه ولی الله دهلوی پدر شاه صاحب.

ص: 43

22-((ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری)) شهاب الدین احمد بن محمد بن قسطلانی.

23-((ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول)) قاضی محمد بن علی بن شوکانی.

24-((ارشاد النقاد الی تیسیر الاجتهاد)) محمد بن اسماعیل بن صلاح امیر صنعانی.

25-((ازالة الخلفاء)) شاه ولی الله دهلوی.

26-(( ازالة الغین))حیدر علی فیض آبادی.

27-((اساس فی مناقب بنی العباس))جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

28-((اساس القتباس)) اختیار الدین بن غیاث الدین هروی.

29-((اساس البلاغة)) جار الله محمود بن عمر الزمخشری.

30-((استجلاب ارتقاء الغرف بحب اقرباء الرسول ذوی الشرف)) شمس الدین سخاوی.

31-((الاستیعاب فی معرفة الاصحاب)) ابو عمر یوسف بن عبد البر نمری قربطی مالکی.

33-((اسد الغابة فی معرفة الصحابة)) ابو الحسن علی بن کرم معروف به (( ابن اثیر)).

ص: 44

34-((اسماء رجال الصحیحین)) محمد بن ظاهر مقدسی.

35- (( اسماء رجال مشکوة)) شیخ عبد الحق دهلوی.

36-(( اشعة اللمعات ترجمه شرح مشکوة)) شیخ عبد الحق دهلوی.

37-((الاصابة فی تمییز الصحابة))شیخ عبد الحق دهلوی.

38-((الاصول)) فخر السلام علی بن محمد بزدوی.

39-((اصول الایمان)) محمد سالم بن سلام الله دهلوی بخاری.

40-((اصول الحدیث)) شاه صاحب.

41-((اعلام الموقعین عن رب العالمین)) ابن القیم.

42-((العلام )) جمال الدین زرندی.

43-((اغصان الاربعة)) مولوی ولی الله لنکهوری.

44-((الاکتفاء فی فضل الاربعة الخلفاء)) ابراهیم بن عبدالله وصابی یمنی.

45-((الاکلیل)) ابو محمد حسن بن احمد بن یعقوب همدانی یمنی (غير از الاكليل سيوطي صاحب تفسير در المنثور و احياء

الميت في فضائل اهل البيت عليهم السلام و خصائص الكبري و جامع الصغير و نيز غير از الاكليل تاليف أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نعيم الضبي الطهماني النيسابوري معروف

به حاكم و ابن البيع؛

46-((اکمال المعلم)) ابو عبدالله محمد بن خلفة و شتابی ابی مالکی.

47-((الامامة و السیاسة)) عبدالله بن مسلم بن قتیبة دینوری.

ص: 45

48-((امالی)) ابو عبدالله حسین بن اسمعیل بن محمد ضبی محاملی.

49-((الامثال))میدانی.

50-((امداء بمعرفة علو الاسناد)) سالم بن عبدالله بن سالم بصری.

51-((انافة فی رتبة الخلافة)) جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

52-((الانباء علی قبائل الرواة)) ابن عبدالبر قربطی.

53-((انباء نجباء الابناء))برهان الدین محمد بن محمد مکی مغربی.

54-((انتهاء الافهام))محمد حسین بصری.

55-((انس الجلیل)) قاضی مجیر الدین حنبلی.

56-((الانساب)) عبدالکریم بن محمد سمعانی.

57-(( انساب الاشراف))احمد بن یحیی بن جابر بلاذری.

58-((انسان العیون فی سیرة الامین و المأمون))نورالدین علی بن ابراهیم حلبی.

59- ((انصاف فی بیان سبب الاختلاف)) شاه ولی الله دهلوی.

60-((انوار التنزیل- (تفسیر))ناصر الدین ابی سعید عبدالله بن محمد شیرازی بیضاوی.

61-((الاوائل)) ابو هلال حسن بن عبدالله عسکری.

ص: 46

62-((الاوراق)) ابوبکر صولی.

63-((ایضاح لطافة المقال)) رشید الدین ابن نجیم مصری.

65-((بحر محیط- (تفسیر)) ابوحیان محمد بن یوسف اندلسی غرناطی.

66-((بدائع الصنایع فی ترتیب الشرائع)) ملک العلماء علاءالدین ابوبکر کاشانی.

67-((البدر الطالع بما حسن من بعد القرن التاسع))قاضی محمد بن علی شوکانی صنعانی.

68-((البدور السافرة عن امور الاخرة))جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

69-((براهین قاطعة-ترجمه صوائق المحرقه)) کمال الدین جهرمی.

70-((بستان المحدثین)) شاه صاحب.

71-((بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة))جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

72-((تاج الدرة- شرح قصیده برده – بوصبري يا بوصيري)) بدر الدین محمود بن احمد رومی.

73-((تاج العروس من جواهر القاموس)) محمد بن مرتضی زبیدی واسطی.

74-((تاج مکلل)) مولوی صدیق حسن خان قنوجی.

ص: 47

75-((تاخیر الظلامة الی یوم القیامة)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

76-((تاریخ مدینة دمشق)) ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة الله بن عساکر الدمشقی.

77-((تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام)) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی.

78-((تاریخ اصبهان)) حافظ ابو نعیم احمد بن عبدالله اصفهانی.

79-((تاریخ بغداد)) ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی.

80-((تاریخ الخلفاء)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

81-((تاریخ الخمیس فی الحوال انفس نفیس)) حسین بن محمد بن الحسن الدیار بکری.

82-((تاریخ الصغیر)) محمد بن اسماعیل بخاری.

83-((تاریخ الامم و الملوک)) – تاريخ طبري مشهور؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری.

84-((تاریخ مظفری)) احمد بن ابی یعقوب جعفر بن وهب بن واضح کاتب عباسی.

85-((تاریخ یعقوبی)) احمد بن ابی یعقوب جعفر بن وهب بن واضح کاتب عباسی.

ص: 48

86-((تاریخ یمینی)) ابو نصر محمد عبدالجبار عتبی.

87-((تاسیس النظر)) ابوزید عبیدالله بن عمر بن عیسی دبوسی.

88-((تاویل مختلف الحدیث)) عبدالله بن مسلم ابن قتیبة الدینوری.

89-((تبیین الحقائق فی شرح کنزالدقائق)) فخر الدین عثمان بن علی زیلعی.

90-((تتمةالمختصر فی الخبار البشر)) ابن الوردی.

91-((تتمة صوائق محرقة)) شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی.

92-((تتمة معرفة الصحابة)) محمد بن عمر بن احمد عمر اصفهانی ، ابوعیسی مدینی.

93-((تجرید الصحابة)) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی.

94-((التحریر))کمال الدین محمد بن عبدالواحد سیواسی، ابن الهمام.

95-((تحفة الاثنی عشریه)) شاه صاحب دهلوی (( کتاب موضع رد)).

96-((تحفة الاحباء من مناقب آل العباء))جمال الدین محدث شیرازی.

97-((تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف)) حافظ جمال الدین یوسف مزی.

98-((تحفة المحبین لآل طه و یس)) محمود شیخانی قادری.

99-((تحقیق الاشارة الی تعمیم البشارة)) شیخ عبد الحق دهلوی.

ص: 49

100-((تخریج احادیث احیاء العلوم)) زین الدین عبد الرحیم بن حسین عراقی.

101-(( تخرج احادیث مختصر ابن الحاجب)) ابوالفداء اسمعیل بن عمر قرشی، ابن کثیر.

102-((تخرج احادیث منهاج بیضاوی)) حافظ زین الدین عراقی.

103-((تدریب الروای فی شرح تقریب النواوی)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

104-((التدقیقات الراسخات فی شرح التحقیقات، المقلب بسبیل النجاح الی تحصیل الفلاح)) مولوی تراب علی.

105-((التدوین فی تاریخ قزوین)) عبد الکریم بن محمد وافعی.

106-((تذکرة الابرار)) محمد بخاری.

107-((تذکرة الحافظ)) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی.

108-((تذکرة الخواص الامة)) شمس الدین یوسف بن قزغلی بغدادی سبط بن الجوزی.

109-((تذکرةالموضوعات)) عبد الحق بن فضل الله المحمدی الهندی.

110-((تذکرة الموضوعات)) محمد طاهراحمدمقدسی.

111-((تذکرة الموضوعات))محمد طاهر فتنی.

112-((تذهیب التهذیب)) شمس الدین محمد احمد ذهبی.

ص: 50

113-((تراجم الحافظ)) میرزا محممدبدخشانی.

114-((ترجمه منتفی)) محمد بن احمد بن محمد سمرقندی.

115-((تسلیة الضواد)) مولوی غلامعی آزاد بلگرامی.

116-((تشدید المطاعن)) علامه سید محمد قلی موسوی نیشابوری، والد عبقات.

117-((تعلیق تخرج احادیث منهاج بیضاوی)) حافظ زین الدین عراقی.

118-((تفریح الاحباب فی مناقب الآل و الاصحاب)) میرزا حسن علی (جمال الدین) محدث لکنهوری.

119-((تفسیر آیات الاحکام، معروف به تفسیر احمدی)) ملاجیون، شیخ احمد بن ابی سعید صالحی.

120-((تفسیر ابن کثیر)) ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی.

121-((تفسیر ابوحیان)) محمد بن یوسف بن حیان اندلسی غرناطی.

122-((تفسیر انوری)) عبدالوهاب بن رفیع الدین بخاری.

123-((تفسیر البغوی- معالم التنزیل)) ابو محمد حسین بن مسعود فراء بغوی شافعی.

124-((تفسیر جلالین)) جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

125-((تفسیر حسینی - مواهب العلیة)) ملا حسین واعظ کاشفی.

ص: 51

126-(( تفسیر زاهدی)) ابونصر احمد بن حسن بن احمد درواجکی زاهد.

127-((تفسیر شاهی)) محمد محبوب عالم.

128-((تفسیر طبری)) ابو جعفر محمد بن جریر طبری.

129-((تفسیر کبیر-مفاتیح الغیب)) فخر الدین محمد بن عمر رازی.

130-((تفسیر محی الدین)) ابن عربی اندلسی.

131-((تفسیر واحدی)) ابوالحسن علی بن احمد واحدی.

132-((تفسیر الکشاف)) جار الله محمود بن عمر الزمخشری.

133-((التفصیل)) ابو جعفر محمد بن عبدالله اسکافی.

134-((تقریب التهذیب)) ابوالفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی.

135-((التقریر و التحریر فی شرح التحریر)) ابن امیر الحاج محمد بن محمد حبلی.

136-((التقلید و الایضاح لما اطلق واغلق من کتاب ابن الصلاح)) حافظ زین الدین عبد الرجیم بن حسین عراقی.

137-((تکلمه تفسیر مفاتیح الغیب)) ابوالعباس احمد بن محمد قمولی.

138-((تکلمه مجمع البحار )) محمد طاهر فتنی کجراتی.

139-((تلخیص الخبیر فی تخریج احادیث الرافعی الکبیر)) ابوالفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی.

ص: 52

140-((تلخیص سیرت ابن اسحاق)) ابن هشام ابو محمد احمد ذهبی.

141-((تلخیص المستدرک حاکم)) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی.

142-((تمییز الطیب من الخبیث)) عبدالرحمن علی شیبانی.

143-((تنویر الحوالک فی شرح موطأ مالک))جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

144-((تنضید العقود السنیة بتمهيد الدولة الحسینیة)) رضی الدین بن محمد علی بن حیدر الحسینی.

145-((تهذیب الآثار)) محمد بن جریر طبری.

146-((تهذیب الاسماء و اللغات)) ابوزکریا یحیی بن شرف نووی.

147-((تهذیب التهذیب))ابوالفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی.

148-((تهذیب اللغة))ابومنصور محمد بن احمد بن طلحه ازهری.

149-((تیسیر فی شرح جامع الصغیر)) عبدالرووف بن تاج العارفین مناوی.

150-((تیسیر الوصول الی جامع الاصول)) عبدالرحمن بن علی ابن دبیع شیبانی یمنی.

151-((توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل)) شهاب الدین احمد سبط قطب الدین ایجی.

ص: 53

152-((الثقات)) ابوحاتم محمد بن حبان بن احمد بن ابی حاتم التمیمی البستی.

153-((ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب)) ابومنصور عبدالملک بن محمد ثعالبی النیسابوری.

154-((جاسوس علی القاموس)) احمد فارس افندی.

155-((جامع الاصول من الاحادیث الرسول)) ابوالحسن علی بن کرم معروف به ابن اثیر.

156-((جامع البیان العلم)) ابو عمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر نمری قربطی.

157-((جامع السلاسل)) مجدالدین بدخشانی.

158-((جامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

159-((جامع مسانید ابوحنیفه)) ابوالموید محمد بن محمود خوارزمی.

160-((الجمع بین الصحاح الستة)) ابوالحسین زرین بن معاویه عبدری.

161-((الجمع بین الصحیحین)) ابو عبدالله محمد بن فتوح بن عبدالله ازدی حمیدی.

162-((جمع الفوائد)) محمد بن محمد بن سلیمان فارسی رودانی مغربی.

ص: 54

163-((جوامع الجامع)) جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

164-((جواهر العقدین فی فضل الشرفین)) شرف العلم الجلی و النسب العلی)) نورالدین علی بن عبدالله سمهودی.

165-((جواهرالمضیئة فی طبقات الحنیفه)) عبدالقادر بن محمد قرشی.

166-((جواهر النقی فی الرد علی البيهقی)) ابن الترکمانی علاءالدین علی بن عثمان.

167-((حاشیه انساب سمعانی)) میرزا محمد بدخشی.

168-((حاشیه جامع الصغیر سیوطی)) شیخ محمد بن سالم بن احمد مصری حنفی.

169-((حاشیه شرح عقائد عضدی)) حسین خلخالی.

170-((حاشیه مشکوة)) میرسید شریف جرجانی.

171-((حبیب السیرفی اخبار افراد

البشر)) غیاث الدین بن همام الدین معروف به خواند میر.

172-((حجةالله الیالغة)) شاه ولی الله دهلوی.

173-((حسن المحاضرة فی اخبار مصر والقاهرة)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

174-((حصر الشارد)) محمد عابدین احمدعلی سندی.

175-((حصول المأمول من علم الاصول)) مولوی صدیق حسن خان.

ص: 55

176-((الحق المبین فی فضائل البیت سید المرسلین)) مولوی محمد رشید الدین خان دهلوی قاضی رشید.

177-((حیلةالاولیاء و طبقات الاصفیاء)) ابو نعیم احمد بن عبدالله الاصفهانی.

178-((الخراج)) قاضی ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم.

179-((خزانة الادب)) شیخ عبدالقادر بن عمر بغدادی.

180-((خصائص امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهما السلام)) ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب النسائی.

181-((خصائص العلویة علی سائر البریة)) ابوالفتح محمد بن علی نطنزی.

182-((الخصائص الکبری)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

183-((خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر)) محمد بن فضل الله محبی.

184-((خلاصة التهذیب)) صفی الدین خزرجی.

185-((خلاصةالوفاء)) نورالدین سمهودی.

186-((دراسات اللبیت فی الاسوةالحسنة بالحبیب)) محمد معین بن محمد امین سندی.

ص: 56

187-((الدر اللقیط من البحر المحیط)) تاج الدین احمد بن عبد القادر قیسی.

188-((در المنثور فی التفسیر بالمأثور)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

189-((الدر النثیر فی مختصر نهایه ابن اثیر)) جلال الدین بن ابوبکر السیوطی.

190-((الدر النضید)) شیخ الاسلام احمد بن یحیی بن محمد حفید هروی.

191-((الدر العوال فی لحل الفاظ بدأ الآمال)) محمد بن محمد مصری.

192-((الدرر الکامنة فی اعیان المأة الثامنة)) ابوفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی.

193-((در منتثرة)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

194-((دستور الحقایق)) فخرالدین هانسوی.

195-((دول الاسلام)) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی.

196-((ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی)) محب الدین احمد طبری مکی.

197-((ذخیرة العقبی فی ذکر فضائل ائمة الهدی- عليهم السلام)) عاشق علیخان دهلوی.

ص: 57

198-((ذخیرة المآل فی شرح عقد جواهر الآل)) احمد بن عبدالقادر عجیلی.

199-((الذریةالطاهرة)) ابو بشر محمد بن احمد انصاری دولابی.

200-((ذیل کتاب تاریخ بغداد)) محب الدین محمد بن محمود بغدادی، ابن النجار.

201-((ذیل ضوء لامع)) جارالله بن فهد مکی.

202-((ذیل طبقات حنبلیة)) زین الدین عبد الرحمن، ابن رجب دمشقی.

203-((ذیل المذیل)) ابو جعفر محمد بن جریر طبری.

204-((رساله اسانید)) شیخ احمد نخلی.

205-((رساله عقائد)) محمد امیر ازهری.

206-((رساله عقاید)) ملا یعقوب بنبانی لاهوری.

207-((رسالة قوامیه)) ابوالمظفر منصور بن محمد سمعانی.

208-((رساله کلامیه)) شیخ احمد بن عبدالاحد عمری، مجدد سهرندی.

209-((رساله مدح اهل البیت- عليهم السلام)) عمر بن بحر بصری، جاحظ.

210-((رساله مدح خلفاء)) شیخ الاسلام عز الدین عبد العزیز سلمی

ص: 58

دمشقی.

211-((رساله موضوعات)) ملاعلی قاری.

212-((رشحات)) ملا حسین واعظ کاشفی.

213-((رمز الحقائق فی شرح کنزالدقائق)) بدر الدین محمد بن احمد عینی.

214-((روض الأخبار المنتخب من ربیع الابرار)) محی الدین محمد ابن الخطیب.

215-((روض الانف)) عبدالرحمن بن عبدالله سهیلی.

216-((روض المناظر فی علم الاوائل و الاواخر)) ابوالولید محمد ابن الشحنه حبلی.

217-((روضةالاحباب فی سیر النبی- صلي الله عليه و آله و سلم - و الاصحاب))

جمال الدین عطاءالله بن فضل الله شیرازی محدث.

218-((روضةالصفا)) محمد بن خاوند شاه بن محمود هروی معروف به خواندمیر.

219-((روضةالعلماء)) علی بن یحیی الزندو بستی.

220-((روضة الندیة فی شرح تحفةالعلویة)) محمد اسماعیل امیر یمانی صنعانی.

221-((ریاض المستطابة)) عماد الدین یحیی بن ابی بکر عامری.

ص: 59

222-((ریاض النضرة فی مناقب العشرة)) ابوالعباس احمد بن عبدالله محب الدین طبری.

223-((ریحانة الالباء)) شهاب الدین احمد خفاجی.

224-((زبرة المقاصد فی تجرید الزوائد)) عبدالحق محمدی هندی.

225-((زهر الاداب و ثمر الاباب)) ابراهیم بن علی حصری قیروانی.

226-((زین الفتی فی تفسیر سورة هل اتی)) احمد بن محمد بن علی عاصمی.

227-((سبحة المرجان)) مولوی غلام علی آزاد بلگرامی.

228-((سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد)) شمس الدین محمد بن یوسف دمشقی صالحی ((سیره شامیه)).

229-((سراج المنیر-تفسیر))محمد بن احمد شربینی خطیب.

230-((سراج المنیر فی شرح جامع صغیر)) علی بن احمد عزیزی بولاقی الشافعی.

231-((سراج وهاج من کشف مطالب صحیح مسلم بن الحجاج)) مولوی صدیق حسن خان قنوجی.

232-((سر الشهادتین))شاه صاحب دهلوی.

233-((سعادة الکونین فی بیان فضائل الحسنین))محمد اکرام الدین دهلوی.

ص: 60

234-((السنة)) ابوبکر احمد بن عمرو نبیل، ابن ابی عاصم شیبانی.

235-((سنن)) محمد بن یزید ربعی معروف به ابن ماجه قزوینی.

236-((سنن)) ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی.

237-((سنن)) ابو عیسی محمد بن عیسی ترمذی.

238-((سنن)) ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب النسائی.

239-((سنن الکبری)) احمد بن الحسین علی البیهقی.

240-((سیر اعلام النبلاء)) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی.

241-((سیرة النبویة)) ابو محمد عبدالملک بن هشام بن ایوب حمیری.

242-((سیف الیمانی المسلول)) القاضی ثناءالله.

243-((شرح احیاء العلوم)) محمد مرتضی واسطی زبیدی.

244-((شرح الفیة الحدیث)) زین الدین عراقی.

245-((شرح تهذیب الکلام)) ملایعقوب لاهوری.

246-((شرح دیوان منسوب به حضرت امیرالمومنین – عليه السلام))کمال الدین حسین میبدی.

247-((شرح رساله اعتقادیه)) فضل بن روزبهان خنجی شیرازی.

248-((شرح السنة)) ابومحمد حسین بن مسعود فراء بغوی الشافعی.

ص: 61

249-((شرح شفاء قاضی عیاض)) علی قاری، علی بن سلطان محمد هروی.

250-((شرح شفاء قاضی عیاض)) ابوذر احمد بن ابراهیم حبلی.

251-((شرح صحیح مسلم)) محمد بن خلفه وشتانی ابی.

252-((شرح صحیح مسلم)) محمد بن محمد بن یوسف سوسنی.

253-((شرح عقائد عضدی)) ملا جلال دوانی.

254-((شرح قصیده تائیه فارضیه)) سعید الدین محمد بن احمد فرغانی.

255-((شرح فارسی مشکوة)) شیخ عبدالحق دهلوی.

256-((شرح فقه اکبر)) ملا علی قاری.

257-((شرح کنزالدقائق)) عثمان علی زیلعی.

258-((شرح کنز الدقائق)) محمود بن محمد عینی.

259-((شرح مسلم الثبوت)) ولی الله بن حبیب الله لنکهوری.

260-((شرح المقاصد)) سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی.

261-(( شرح منهاج بیضاوی)) برهان الدین عبیدالله بن محمد عبری فرغانی.

262-((شرح منهاج بیضاوی)) محمد بن محمد بن عبدالرحمن قاهری ابن امام الکاملیة.

ص: 62

263-(( شرح مواهب للدنیة)) محمد بن عبد الباقی زرقانی.

264-(( شرح المواقف)) میر سید شریف علی بن محمد جرجانی.

265-(( شرح موطأ مالک)) محمد بن عبدالباقی زرقانی.

266-(( شرح نهج البلاغه)) عبدالحمید بن هبة الله ابن ابی الحدید المعتزلی الشافعی.

267-(( شرح الهدایة)) بدرالدین محمود بن احمد عینی.

268-((شرف الموبد لآل محمد – عليهم السلام – و نيز كتاب ديگرش؛ شرف المصطفی- صلي الله عليه و آله و سلم)) ابو سعد عبدالملک بن محمد نیشابوری خرکوشی.

269-((الشریعة)) ابوبکر محمد بن الحسین آجری.

270-(( الشفاء بتعریف حقوق المصطفی-صلي الله عليه و آله و سلم)) قاضی عیاض یحصبی.

271-(( شفاءالاقسام فی زیارة خیر الانام)) تقی الدین علی سبکی.

272-((شواهد النبوة))عبدالرحمن بن احمد جامی.

273-((صبح الاعشی فی صناعة الانشاء)) احمد بن علی القلقشندی.

274-((صبح صادق - شرح منار)) ملا نظام الدین سهالوی.

275-((صحاح اللغة)) ابو نصر اسماعیل بن حماد جوهری.

276-((صحیح (جامع)) محمد بن اسماعیل بخاری.

ص: 63

277-((صحیح (جامع)) ابو عیسی محمد بن عیسی معروف به تزمذی.

278-((صحیح (جامع)) مسلم بن حجاج قشیری.

279-((صراط سوی فی مناقب آل النبی- صلي الله عليه و آله و سلم)) محمود بن محمد علی شیخانی قادری مدنی.

280-((الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقة)) شهاب الدین احمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیتمی الملکی

281-((صوائق)) نصرالله کابلی.

282-((الضعفاء و المتروکین)) محمد بن اسماعیل بخاری.

283-((الضعفاء و المتروکین)) ابو عبد الرحمن احمد بن شعب نسائی.

284-((ضمیمة اغصان اربعه)) مولوی محمد انعام الله بن ولی الله.

285-((ضوء اللامع لاهل القرن التاسع)) شمس الدین سخاوی.

286-((ضوء المعالی فی شرح قصیدة بدءالامالی)) ملا علی قاری.

287-((الطالبین)) ابوبکر محمد بن عمر تمیمی، ابن الجعابی.

288-((طبقات الکبری)) محمد سعد.

289-((طبقات الحفاظ))جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

290-((طبقات الشافعیه)) تقی الدین ابوبکر اسدی.

291-((طبقات الشافعیه)) جمال الدین عبد الرحیم أسنوی.

ص: 64

292-((طبقات الشافعیه)) ابو نصر عبد الوهاب سبکی.

293-((طبقات القراء)) شمس الدین محمد بن محمد الجزری.

294-((طبقات المفسرین)) شمس الدین محمد بن علی بن احمد داودی مالکی.

295-((طریق حدیث انی تارک فیکم الثقلین)) ابوالفضل محمد بن طاهر ابن احمد بن علی شیبانی مقدسی ابن القیسرانی.

296-((طریقه مثلی)) مولوی صدیق حسن خان قنوجی.

297-((العبر فی خبر من غبر)) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی.

298-((العرائس - تفسیر)) ابو اسحق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی.

299-((العقد الفرید)) احمد بن محمد بن عبدربه الاندلسی.

300-((العقد نبوی و السر المصطفوی- صلي الله عليه و آله و سلم )) شیخ عیدالله، ابن عیدروس یمنی.

301-((العلل)) عبدالرحمن بن ابی حاتم رازی.

302-((العلل المتناهیة فی الاحادیث الواهیة)) ابن الجوزی.

303-((علوم الحدیث)) ابن الصلاح تقی الدین ابو عمر و عثمان بن عبدالرحمن.

304-((عمدة الاحکام)) عبد الغنی بن عبدالواحد جماعیلی مقدسی.

ص: 65

305-((عمدة القاری فی شرح صحیح بخاری)) ابو محمد محمود بن احمد بن موسی الحبلی.

306-((عنایه)) اکمل الدین محمد بن محمود بابرتی.

307-((العواصم من القواصم)) قاضی ابوبکر ابن ابوبکرابن العربی المالکی.

308-((عین الاصابة)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

309-((عیون الاخبار)) ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبة الدینوری.

310-((غرائب القرآن- تفسیر)) نظام الدین حسن بن محمد بن نیشابوری اعرج.

311-((غرائب مالک)) ابوالحسن علی بن محمد دارقطنی.

312-((غنیة الطالبین طریق الحق عزوجل)) عبدالقادر گیلانی.

313-((الفائق)) جارالله محمود بن عمر الزمخشری.

314-((فتح الباری فی شرح صحیح البخاری)) ابوفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی.

315-((فتح البیان-تفسیر)) مولوی صدیق حسن خان.

316-((فتح العزیز- تفسیر)) شاه صاحب مولف تحفه.

317-((فتح الغدیر))کمال الدین محمد بن عبدالواحد سیواسی، ابن همام.

ص: 66

318-((فتح المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین)) احمد بن زینی دحلان.

319-((فتح المتعال فی مدح النعال)) شیخ احمد محمد مقری.

320-((فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول و السبطین)) ابراهیم بن محمد الجوینی الخراسانی.

321-((فردوس الاخبار)) ابوشجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه الدیلمی.

322-((فصل الخطاب)) محمد بخاری نقشبندی،خواجه پارسا.

323-((فصول المهمة فی معرفة احوال الائمة)) علی بن محمد بن احمد المالکی ابن الصباغ.

324-((فضائل الخلفاء)) ابوالفتوح اسعد بن محمود عجلی اصفهانی.

325-((فضائل الشافعی)) فخر رازی.

326-((فضائل القرآن)) ابوبکر عبدالله بن محمد اموی بغدادی، ابی بن الرضا.

327-((فلک مشحون)) جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

328-((فوائد السمیة فی الشرح السنیة)) محمد بن حسن بن احمد کواکبی مفتی حلب.

329-((فوائد مجموعة فی الاحادیث الموضوعة)) علامه شوکانی.

ص: 67

330-((فوات الوفیات)) محمد بن شاکر بن احمد کتبی.( غير از الوافي بالوفيات صفدي)

331-((فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر)) عبدالرئوف بن تاج العارفین المناوی.

332-((قاموس المحیط)) مجدالدین محمد بن یعقوب فیروز آبادی.

333-((قانون الموضوعات))م حمد بن طاهر فتنی گجراتی.

334-((قرة العینین فی تفضیل الشیخین)) شاه ولی الله دهلوی.

335-((قصص الانبیاء)) محمد بن عبدالله الکسائی.

336-((قمر الاقمار، حاشیه نورالانوار-شرح المنار)) محمد بن عبد الحلیم لکنهوری.

337-((قول مستحسن فی الفخر الحسن)) مولوی حسن الزمان.

338-((القول المفید فی ادلة الاجتهاد و التقلید)) علامه شوکانی.

339-((کاشف-شرح مشکوة)) حسن بن محمد طیبی.

340-((الکاف الشاف فی تخریج احادیث الکاشف)) ابوالفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی.

341-((الکامل فی التاریخ)) ابن الاثیر جزری عزالدین علی بن محمد شیبانی.

342-((کتائب اعلام الاخیار)) محمود بن سلیمان کوفی.

ص: 68

343-((کشف الاسرار-شرح اصول بزودی)) عبدالعزیز بن احمد بخاری.

345-((کشف الاسرار-شرح المنار)) عبدالله ابن احمد،حافظ الدین نسفی.

346-((کشف الحثیث عمن رمی بوضع الحدیث)) ابراهیم بن محمد حلبی سبط ابن العجمی.

347-((کشف الظنون)) مصطفی بن عبدالله قسطنطنی(حاجی خلفه).

348-((کشف الغمة معرفةالدمة)) ابوالحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح الاربلی.

349-((کشف المحجوب لارباب القلوب)) علی بن عثمان غزنوی.

350-((الکشف و البیان عن تفسیر القرآن)) ابواسحق احمد بن محمد ثعلبی.

351-((کفایةالطالب فی مناقب علی بن ابی طالب- عليهماالسلام)) محمد بن یوسف بن محمد القرشی الکنجی الشافعی.

352-((کفایه)) جلال الدین خوارزمی کرمانی.

353-((کفایة المتطلع)) شیخ تاج الدین دهان مکی.

354-((الکمال)) حافظ عبد الغنی مقدسی.

355-((کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال)) علاءالدین علی المتقی الهندی.

ص: 69

356-((کنوز الحقائق)) عبدالرئوف مناوی شافعي1031؛ صاحب شرح جامع صغير سيوطي و فيض القدير.

357-((الکواکب الدراری فی شرح صحیح البخاری)) محمد بن يوسف بن علي کرمانی 786؛

358-((کواکب المنیر فی شرح جامع الصغیر)) شمس الدین محمد علقمی.

359-((اللئالی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة)) جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

360-((لباب التأویل فی معانی التنزیل-تفسیر)) علاءالدین علی بن محمد بغدادی خازن.

361-((لسان العرب)) ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم معروف به ابن منظور.

362-((لسان المیزان)) ابوالفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی.

363-((لمعات فی شرح المشکوة)) شیخ عبد الحق دهلوی.

364-((لواقح الانوار القدسیه، المنتخب من الفتوحات المکیة)) عبدالوهاب شعرانی. (غير از كتاب لواقح الانوار في طبقات الاخيار و غيز از لوامح الانوار و لوائح الانوار)

365-((ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام)) حافظ ابونعیم

ص: 70

اصفهانی.

366-((المبسئط) ابوبکر محمد بن احمد بن ابی سهل سرخسی.

367-((مجاز الفرسان الی مجاز القرآن)) جلال الدین عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی.

368-((المجالس)) ابواللیث سمرقندی.

369-((المجتنی)) حافظ ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی.

370-((مجمع البحار)) محمد طاهر فتنی.

371-((مجمع الزوائد و منبع الفوائد)) نورالدین علی بن ابی بکر بن سلیمان الهیثمی.

372-((مجمع الوسائل فی شرح الشمائل)) ملا علی قاری.

373-((محاسن الازهار فی تفصیل مناقب العترة الاخیار الاطهار)) حسام الدین حمید محلی.

374-((المحاضرات)) ابوالقاسم حسین بن محمد،راغب اصفهانی.

375-((المحصل)) فخررازی.

376-((المحصول)) فخر رازی.

377-((المحلی)) ابو محمد علی بن احمد بن سعد بن حزم الظاهری الاندلسی.

378-((المختارة)) ضیاءالدین محمد بن عبدالواحد مقدسی.

ص: 71

379-((المختصر فی اخبار البشر)) عماد الدین ابوالفداء اسماعیل بن علی ایوبی.

380-((مختصر تذهیب تهذیب الکمال)) صفی الدین احمد بن عبدالله خزرجی.

381-((مختصر تنزیه الشریعة)) شیخ رحمةالله سندی.

382-((المخصص)) ابوالحسن علی بن اسمعیل لغوی، ابن سیده.

383-((مدارج النبوة)) شیخ عبدالحق دهلوی.

384-((مدینة العلوم)) ازنیقی.

385-((المدونة الکبری))عبد الرحمن بن قاسم مالکی.

386-((مرآة الاسرار )) عبد الرحمن بن عبد الرسول چشتی.

387-((مرآة الجنان و عبرة القیضان)) ابومحمد بن عبدالله بن اسعد الیافعی الیمنی

388-((مراة المومنین فی مناقب آل سید المرسلین- صلي الله عليه و آله و سلم)) مولوی ولی الله لنکهوری.

389-((مرافض)) حسام الدین سهارنیوری.

390-((مرج البحرین)) ابوالفرج اصفهانی.

391-((مرقاة المفاتیح فی شرح المشکوة المصابیح)) ملا علی بن سلطان محمد قاری.

ص: 72

392-((مروج الذهب و معادن الجوهر)) ابوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی.

393-((المستدرک علی الصحیحین)) ابو عبدالله محمد بن عبدالله حاکم النیشابوری.

394-((مستصفی من علم الاصول)) ابوحامد محمد بن محمد غزالی.

395-((مسلم الثبوت)) قاضی محب الله بن عبدالشکور بهاری.

396-((مسند)) ابن راهویه.

397-((مسند)) احمد بن محمد بن حنبل شیبانی.

398-((مسند)) ابوداود سلیمان بن داود بن جارودفارسی بصری طیالسی.

399-((مسند)) شافعی.

400-((مسند)) ابو محمد عبدبن حمید کشی.

401-((مسند)) ابو محمدعبدالله بن عبدالرحمن دارمی سمرقندی.

402-((مسند)) یعقوب بن شیبة سدوسی بصری.

403-((المسند الصحیح)) ابوعوانة یعقوب بن اسحق نیشابوری اسفراینی.

404-((مسند الفردوس)) ابومنصور شهرداربن شیرویه دیلمی.

405-((المستومی من احادیث الموطأ)) شاه ولی الله دهلوی.

406-((مشارق الانوار فی فوز اهل الاعتبار)) شیخ حسن عدوی حمزاوی.

ص: 73

407-((مشارق الانوار النبویة من صحاح الاخبار المصطفیة)) رضی الدین حسن صغانی.

408-((مشرع روی)) محمد بن ابی بکر شلی حضرمی.

409-((مشکل الآثار)) ابو جعفر احمد بن سلامه طحاوی.

410-((مشکوة المصابیح)) ابوعبدالله

ولی الدین محمد بن عبدالله الخطیب التبریزی.

411-((مصابیح السنة)) ابو محمد حسین بن مسعود فراء بغوی.

412-((المصاحف)) ابوبکر محمد بن القسم بن محمد بن بشار؛ ابن الانباری.

413-((المصنف)) ابوبکرعبدالرزاق بن همام الصنعانی.

414-((المصنف)) ابوبکرعبدالله بن محمد بن ابی شیبه عبسی.

415-((مطالب السئول فی مناقب آل الرسول صلى الله عليه و آله و سلم))کمال الدین محمد بن طلحة بن محمد الشافعی.

416-((معراج العلی فی مناقب المرتضی صلى الله عليه و آله و سلم)) محمد صدر العالم.

417-((المعارف)) ابو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة دینوری.

418-((معالم التنزیل)) ابو محمد حسین بن مسعود فراء بغوی.

419-((معالم العترة النبویة- صلي الله عليه و آله وسلم)) ابو محمد

ص: 74

عبدالعزیز بن مسعود ابن الاخضر جنابذی.

420-((معانی الآثار)) ابوجعفر طحاوی حنفي.

421-((المعتصر من المختصر)) قاضی ابوالمحاسن یوسف بن موسی حنفی.

422-((المعتمد فی المعتقد)) قاضی ابوالمحاسن یوسف بن موسی حنفی.

423-((معجم الاوسط)) ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی.

424-((معجم الصغیر)) ابوالقاسم سلیمان بن احمد الطبرانی.

425-((معجم الکبیر)) ابوالقاسم سلیمان بن احمد الطبرانی.

426-((معجم المختص)) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی.

427-((معجم البلدان)) یاقوت بن عبدالله حموی.

428-((المغنی فی الضعفاء)) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی.

429-((المغنی عن حمل الاسفار فی الاسفار)) حافظ زین الدین عبدالرحیم عراقی.

430-((مفاتیح فی شرح المصابیح)) محمد بن مظفرخلخالی.

431-((مفاتیح الجنة فی الاحتجاج بالسنة)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

432-((مفاتیح النجاة فی مناقب آل العبا)) میرزامحمدبدخشی.

433-((مفردات)) راغب اصفهانی.

ص: 75

434-((مفهم فی شرح صحیح مسلم)) عبدالغافر بن اسماعیل فارسی.

435-((مقاصد)) سعدالدین تفتازانی.

436-((مقاصد حسنه)) شمس الدین سخاوی.

437-((مقالید الاسانید)) ابو مهدی عیسی بن محمد ثعالبی.

438-((مقدمه ابن خلدون)) عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون مغربی.

439-((مقدمه سینة)) ولی الله عمری دهلوی پدر شاه صاحب.

440-((مقفی(تاریخ)) نقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر مقریزی.

441-((مکمل اکمال الاکمال)) ابوعبدالله محمد بن محمد بن یوسف سنوسی.

442-((ملحقات ابحاث مسدده)) صالح بن مهدی بن علی مقبلی صنعانی.

443-((الملل و النحل)) ابو محمد علی بن احمد بن سعید بن حزم الظاهری الاندلسی.

444-((الملل والنحل)) ابو الفتح محمد بن عبدالرکریم الشهرستانی.

445-((مناظر الانشاء)) محمود بن احمد گیلانی.

446-((مناقب احمد بن حنبل)) عمر بن محمد عارف نهروانی مدنی.

447-((مناقب امیر المومنین عليه السلام)) ابو الموید موفق بن احمد الملکی الخوارزمی.

ص: 76

448-((مناقب اهل البیت عليهم السلام)) حافظ شمس الدین سخاوی.

449-((مناقب اهل البیت عليهم السلام)) عبدالحق دهلوی.

450-((مناقب اهل البیت عليهم السلام)) محمد بن سلیمان بن داود بغدادی.

451-((مناقب السادات)) ملک العلماء شهاب الدین زاوالی دولت آبادی.

452-((مناقب علی بن البطالب عليه السلام)) ابوالحسین علی بن محمد بن محمد بن المغازلی.

453-((مناقب المرتضویة)) محمد صالح حسین ترمذی کشفی.

454-((منتخب کنز العمال)) ملاعلی متقی هندی.

455-((المنتقی فی سیرة المصطفی صلى الله عليه و آله و سلم)) سعید الدین محمد بن مسعود کازرونی.

456-((منتهی الارب)) عبدالرحیم عبدالکریم صفی پوری.

457-((منقبة الطهرین)) حافظ ابو نعیم اصفهانی.

458-((المنحق)) ابوجعفر محمد بن حبیب هاشمی بغدادی.

459-((منهاج السنة)) احمد بن عبد الحلیم نووی.

460-((منهج المکیة فی شرح قصیدة الهمزیة) ابن حجر مکی.

461-((الموافقات فی اصول الاحکام)) ابواسحق ابراهیم بن موسی لخمی شاطبی.

ص: 77

462-((الموالاة)) احمد بن محمد بن سعید کوفی،ابن عقده.

463-((مواهب اللدنیة)) شهاب الدین احمد بن محمد قسطلانی.

464-((مودة القربی)) سید علی بن شهاب الدین همدانی.

465-((الموضاعات)) ابوالفرج عبدالرحمن بن علی الجوزی.

466-((الموضوعات صفری)) ملا علی قاری.

467-((الموطأ)) مالک بن انس.

468-((میزان الاعتدال)) ابو عبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی.

469-((نجاة المومنین)) ملا محسن کشمیری.

470-((نزل الابرار بما صح مناقب اهل البیت الاطهار عليهم السلام)) میرزا محمد بدخشی.

471-((نزهة المجالس)) عبد الاسلام صفوری الشافعی.

472-((نسیم الریاض فی شرح شفاء قاضی عیاض)) شهاب الدین خفاجی.

473-((نصاب الاخبار)) سراج الدین علی بن عثمان اوشی فرغانی.

474-((نظم درر السمطین فی فضائل المصطفی و المرتضی و البتول و

السبطین عليهم السلام)) جمال الدین محمد بن یوسف الرزندی الحنفی.

475-((نفحات الانس)) عبدالرحمن جامی.

ص: 78

476-((نفع قوت المعتذی)) علی بن سلیمان دمنتی بجمعوی مغربی شاذلی.

477-((نهایة الافضال فی تشریف الآل)) جلال الدین عبدالرحمن بن ابوبکر السیوطی.

478-((نهایة العقول)) فخر رازی.

479-((نهایة اللغة))محمد بن اثیر الجزری.

480-((نوادر الاصول))حکیم ترمذی.

481-((نور الابصار فی مناقب آل نبی المختار)) مومن حسن مومن الشبلنجی.

482-((نور الانوار- شرح منار)) ملا احمد بن ابی سعید بن عبید الله حنفی.

483-(نواقض)) میرزا مخدوم شریفی.

484-((بیل الابتهاج بتطریز الدیباج)) ابو العباس احمد تنبکتی.

485-((بیل الاوطار فی شرح منتقی الاخبار)) قاضی القضاء محمد بن علی شوکانی.

486-((الوافی بالوفیات))صلاح الدین خلیل بن ایبک صفدی.

487-((وسیلة المآل فی عد الآل)) احمد بن الفضل بن محمد باکثیر الملکی.

ص: 79

488-((وسیلة المتعبدین)) عمر ملا موصلی.

489-((وسیله النجاة)) مولوی محمد مبین لکنهوری.

490-((وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی صلى الله عليه و آله و سلم)) نور الدین علی بن احمد السمهودی.

491-((وفیات الاعیان)) ابو العباس سمش الدین محمد بن احمد بن محمد خلکان.

492-((هدایة)) برهان الدین علی بن عبد الجلیل مرغیانی.

493-((هدایة السعداء)) ملک العلماء دولت آبادی.

494-((یتیمة الذهر)) ابو منصور عبد الملک بن محمد نیشابوری ثعالبی.

495-((ینابیع المودة)) سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی.

496-((الیواقیت)) محمد بن عبدالواحد بن ابی هاشم، ابو عمر زاهد مطرز.

497- ((علم الكتاب))؛ علامة العارف السيد خواجه محمد المتخلص «بدرد»

498- ((أئمة الهدى))؛ السيد محمد عبد الغفار الهاشمي الأفغاني

499-((التفسير))؛ علامة عماد الدين اسماعيل بن كثير الدمشقي

500- ((القول الفصل))؛ علامة السيد علوي الطاهر الحداد الحضرمي

ص: 80

البته لازم به تذکر است که این حدیث به صورت های دیگر در معتبرترین کتاب های اهل سنت مستند شده است مانند:

((مسلم)) در صحیح خود،کتاب (( فضائل الصحابة)) باب فضائل حضرت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) از ((یزید بن حیان)) روایت نموده که گفت:

من و حصین بن سیرة، و عمر بن مسلم نزد ((زید بن ارقم)) رفته، و پس از (پاره ای ) از سخنان، زید بن ارقم گفت:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بین مکه و مدینه در محلی به نام (خم) بلند شدند و پس از حمد و ثنای الهی و پند و اندرز مردم فرمودند:

((اما بعد الله الا ایها الناس فانما انا بشر یوشک ان یأتی رسول ربی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین اولهما الله، فیه الهدی، و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به فحث علی کتاب الله و رغب فیه ثم قال و اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی.....)) براي تفصيل مي توانيد به (فضائل الخمسة،ج2ص44:المجالس السنیة فی مناقب و مصائب العترة

النویة،السید محسن الامین الاملی ج3 ص 120.) رجوع نمائيد؛

ص: 81

و ((ترمذی)) در (( صحیح)) خود(1) از (...زید ابن ارقم)) روایت نموده که گويد:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

((انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی احدهما اعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیها)) فضائل الخمسة،ج2ص45،ینابع المودة: ص 33 و ص 40 عن (( جامع الترمذی)) و ((ترمذی)) در ((صحیح)) خود، ج 2 ص 308- از ((جابر بن عبدالله)) روایت نموده که گفت:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در (موسم) حج،روز عرفه بدیدم که بر نافه اش نشسته، و سخنانی می فرمود؛

گوش دادم، می فرمود:

((یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا،کتاب الله و عترتی اهل بیتی))(2)– كه در ابتدا ذكر شد؛

ص: 82


1- ج2ص 308
2- فضائل الخمسة،ج2ص45

((حاکم نیشابوری))در ((مستدرک علی الصحیحین)):ج3ص109- از ((زید بن ارقم)) روایت نموده که گفت:

چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ((حجة الوداع)) بازگشت و به ((غدیر خم)) رسید فرمود:

((...انی قد ترکت فیکم الثقلین، احدهما اکبر من الاخر،کتاب الله تعالی و عترتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض...))(1)

و ((حاکم نیشابوری))در ((مستدرک علی الصحیحین))ج3ص148-از طریق دیگر از ((زید بن ارقم)) روایت نموده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ((انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتی و انهما و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض))(2)

و باز؛

((احمدبن حنبل)) در ((مسند))،ج3ص17-از ((ابی سعید خدری)) از رسول خدا(صلی الله علیه و

آله و سلم) روایت نموده که فرمود:

ص: 83


1- همان؛
2- فضائل الخمسة،ج2ص46.

((...انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله عزوجل،و عترتی کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و ان اللطیف اخبرنی انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظرونی کیف تخلفونی فیهما))(1)

((احمد بن حنبل)) در ((مسند))،ج5ص181 به دو طریق دیگر از((زید بن ثابت)) روایت نموده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: انی تارک فیکم خلیفتین کتاب الله حبل ممدود مابین السماء و الارض او ما بین السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی، و انهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض))

اين اسناد و طرق از دانشمندان اهل سنت بودند لكن تمام آن چه که باید در مورد این حدیث گفته شود بيش از اين است؛ بلکه طریقه های دیگر از لحاظ اسناد و راه های دیگر از دانشمندان اهل سنت گفته شده که ذكرشان تطويل است و براي منصف و اهل تحقيق همين مقدار مكفي است؛

همچنین دانشمندانی از مذهب شیعه هستند که به خاطر معتبر بودن و ثقه بودنشان در نزد علمای اهل سنت مانند

بخاری، مسلم،حاکم، نسائی،ذهبی، فخر رازی، احمد بن حنبل، شافعی و ديگران حتی

ص: 84


1- فضائل الخمسة،ج2ص47.

دانشمندان اهل سنت در سلسله اسناد احادیثشان در كتب مختلفشان مانند صحیحین مسلم و بخاری و مستدرک حاکم و... از آن ها نام برده اند و آن ها را به تعابیر مختلف ستوده اند؛ بعضا بعضی از این دانشمندان اهل سنت در کتبشان نقل کرده اند که در نزد اين دانشمندان شیعه تحصیل علم کرده اند و سال ها تلمذ نمودند مانند بخاری که شاگردی این دانشمندان را کرده و خود او اخبار مربوط را گفته است؛

تمام اين دانشمندان اهل شیعه که مورد نظر و اعتبار اهل سنت هستند و همگی هم از لحاظ روایی و هم استدلالی بر صحت این حدیث اتفاق نظر دارند؛

** كلام در آيه تطهير؛

خداوند متعال در آيه سي و سوم سوره احزاب مي فرمايد؛

انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا

كلام در باب آیه شریفه تطهیر در دو بخش روایی و استدلالی طرح مي شود؛ ابتدا بحث استدلالی و سپس روایی:

کلمه (انما) در آیه انحصار خواست خدا را می رساند، و می فهماند که خداوند اراده فرمودکه رجس و پلیدی را تنها از اهل بیت دور کند، و به آنان عصمت دهد، و کلمه (اهل البیت) چه این که صرفا برای اختصاص باشد، تا غیر از اهل خانه داخل در حکم نشوند، و چه این که این کلمه

ص: 85

نوعی مدح باشد، و چه اینکه نداء، و به معنای (ای اهل بیت ) بوده باشد، علی ای حال دلالت دارد بر اینکه دور کردن رجس و پلیدی از آنان، و تطهیرشان، مسئله ای است مختص به آنان؛ و کسانی که مخاطب در کلمه (عنکم؛ از شما) هستند.

بنا بر این در آیه شریفه در حقیقت دو حصر و انحصار بکار رفته،یکی انحصار اراده و خواست خدا در بردن و دور کردن پلیدی و تطهیر اهل بیت عليهم السلام

و دوم انحصار این عصمت و دوری از پلیدی در اهل بیت عليهم السلام

حال باید دید اهل بیت چه کسانی هستند؛

بطور مسلم فقط و فقط زنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اهل بیت او نیستند، برای این که هیچ گاه صحیح نیست ضمیر مردان را به زنان ارجاع داد، و به زنان گفت (عنکم؛ شما) بلکه

اگر فقط و فقط همسران پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم اهل بیت بودند، باید خداوند می فرمود:

(عنکن-به تشدید نون)، بنابر این ، یا باید گفت مخاطب همسران پیامبر و دیگران هستند همچنان که بعضی دیگر گفته اند(که در کتاب روح المعانی ، ج 22،ص16 آمده است): مرا از اهل بیت ، اهل بیت الحرام است، که در آیه (ان اولیاوه الا المتقون) آنان را متقی خوانده است:

ص: 86

و یعضی دیگر(که در کتاب روح المعانی ،ج2،ص 13آمده)گفته اند: مراد اهل مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است: و بعضی(که در کتاب روح المعانی ، ج 22 ، ص14آمده) گفته اند: همه آن کسانی است که در عرف جزو خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به شمار می روند ، چه همسرانش، و چه خویشاوندان و نزدیکانش، یعنی ال عباس ، ال عقیل، ال جعفر، و ال علی. و بعضی دیگر (که در کتاب روح المعانی ،ج 22،ص 13آمده)گفته اند مراد خود رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) است.

و بعضی دیگر گفته اند:(در کتاب روح المعانی،ج22،ص14) غیر از همسران آن جناب هستند و خاطب در (عنکم ؛ ازشما) متوجه اقربای رسول خدا (صلی الله علیه و

اله و سلم) است، یعنی ال عباس، و ال علی، و ال عقیل، و ال جعفر.

و به هر حال ، مراد از بردن رجس و تطهیر اهل بیت تنها همان تقوی دینی ، و اجتناب از نواهی ، و امتثال اوامر است، و بنا بر این معنای آیه این است که خدای تعالی از این که تکالیف دینی که متوجه شما کرده سودی نمی برد، و نمی خواهد سود ببرد ، بلکه می خواهد شما را پاک کند، و پلیدی را از شما دور سازد، و بنابراین آیه شریفه ( ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم؛

ص: 87

خداوند نمی خواهد بیهوده بار شما را سنگین کند، بلکه می خواهد پاکتان سازد ، و نعمت خود را بر شما تمام کند؛(1))

می باشد، و اگر معنا این باشد آن وقت آیه شریفه با هیچ یک از چند معانی که در سابق گذشت نمی سازد: چون این معنا با اختصاص آیه به اهل بیت منافات دارد: زیرا خدا این گونه تطهیر را برای عموم مسلمانان و مکلفین با احکام دین می خواهد، نه برای خصوص اهل بیت عليهم السلام، و حال آن که آیه شریفه دو انحصار را می

رساند، که انحصار دوم تطهیر اهل بیت است.

و اگر بگویید مراد از بردن رجس، و تطهیر کردن، همانا تقوای شدید و کامل است، و معنای آیه این است که تشدیدی که در تکالیف متوجه شما کردیم، و در برابر اجر دو چندان هم وعده دادیم، برای این نیست که خود ما از آن سودی ببریم، بلکه برای این است که ما اراده كرديم پلیدی را از شما دور نموده و شما را تطهیر نمائيم؛

و در این معنا هم اختصاص رعایت شده ، و هم عمومیت خطاب به همسران رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) و به دیگران، چیزی که هست در اول، خطاب را متوجه خصوص همسران رسول خدا صلي

ص: 88


1- سوره مائده ، آیه 6

الله عليه و آله و سلم نموده، و در آخر یعنی در کلمه (عنکم) متوجه عموم شود؛

لكن این كلام هم صحیح نیست، برای این که در آخر ، خطاب متوجه غیر از ایشان شده ، و اگر بگویيد خطاب متوجه همه است چه همسران و چه غیر آنان، گفته مي شود؛

این نیز باطل است ، برای این که غیر از همسران شریک در تشدید تکلیف نبودند و اجر دو چندان هم

ندارد ، و معنا ندارد خدای تعالی بفرماید: اگر به شما همسران رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) تکلیف دشوار تری کردیم، برای این است که خواستیم عموم مسلمانان و شما را پاک نموده و پلیدی را از همه دور کنیم.

خواهند گفت: چرا جایز نباشد که خطاب متوجه همسران رسول خدا ( صلی الله علیه و اله و سلم ) و خود رسول خدا ( صلی الله علیه و اله ) باشد، با اینکه تکلیف خود رسول خدا ( صلی الله علیه و اله و سلم) هم مانند تکالیف همسرانش شدید است؟

در پاسخ گفته مي شود؛

نباید همسران رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم را با خودشان مقایسه کرد، چون ايشان موید به داشتن عصمت خدایی است، و این موهبتی است که با عمل و اکتساب به دست نمی آید، تا بفرماید تکلیف تو را شدید کردیم، و اجرت را مضاعف نمودیم ، تا شما را تطهير کنیم ،

ص: 89

چون معنای این حرف این است که تشدید تکلیف، و دو چندان کردن اجر مقدمه یا سبب است برای به دست آمدن عصمت است؛

و به همین جهت هیچ یک از مفسرین این احتمال را نداده اند که خطاب متوجه

رسول خدا ( صلی الله علیه و اله و سلم) و همسرانش باشد و بس.

و اگر ما آن را جزء اقوال ذکر کردیم، به عنوان این است که این هم یک احتمال است، و خواستیم با ایراد این احتمال نظریه آن مفسرینی که گفته اند : مراد مخصوص همسران

ان جناب است تصحیح کنیم: نه اینکه بگوئیم: کسی از مفسرین احتمال را هم داده.

و اگر مراد بردن رجس و پاک کردن ، به اراده خدا باشد ، و در نتیجه مراد این باشد که خدا می خواهد به طور مطلق ، و بدون هیچ قیدی شما را تطهیر کند ، نه از راه توجیه تکالیف، و نه از راه تکلیف شدید: بلکه ارده مطلقه ای است از خدا که شما پاک و از پلیدی ها دور باشید، چون اهل بیت پیغمبرید، در این صورت معنای آیه منافاتی با آن شرطی است که کرامت آنان مشروط بدان شد، و آن عبارت بود از تقوی ، حال چه آن که مراد از اراده ، ارده تشریعی باشد، و چه تکوینی، هر یک باشد با شرط نمی سازد ، پس معلوم می شود ارده مطلقه نیست.

با این بیانی که گذشت آن روایاتی که در شان نزول آیه وارده شده

ص: 90

تائید می شود ، چه در آن روایات آمده که آیه شریفه در شان رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است و احدی در این فضیلت با آنان شرکت ندارد كه اقوال مفسيرين اهل تسنن در اين آيه و در حديث كساء مكرر ذكر شد؛

و این روایات بسیار زیاد ، و بیش از هفتاد حدیث است، که بیشتر آن ها از طرق اهل سنت است، و اهل سنت آن ها را از طرق بسیاری، از ام سلمه، عایشه، ابی سعید خدری، سعد، واثلة بن الاسقع، ابی الحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام آزاد شده رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم)، عبدالله بن جعفر، علی، و حسن بن علی (علیهما السلام) که تقریبا از چهل طریق نقل کرده اند؛

و شیعه آن را از حضرت علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا (عیلهم السلام) و از ام سلمه، ابی ذر، ابی لیلی، ابی الاسود دوئلی، عمرو بن میمون اودی، و سعد بن ابی وقاص بیش از سی طریق نقل کرده اند؛

حال اگر کسی بگوید: این روایات بیش از این دلالت ندارد که علی و فاطمه و حسنین(علیهم السلام) نیز مشمول آیه هستند؛ و این منافات ندارد با این که

همسران رسول خدا صلي الله عليله و آله وسلم نیز مشمول آن باشند: چون آیه شریفه در سیاق خطاب به آنان قرار گرفته است؛

ص: 91

در پاسخ گفته مي شود: بسیاری از این روایات و بخصوص از آنچه از ام سلمه - که آیه در خانه او نازل شد-روایت شده است، تصریح دارد بر این که آیه مخصوص همان پنج تن است، و شامل همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست، که ان شاءالله روایات مزبور که بعضی از آنها دارای سندی صحیح هستند، ذكر خواهند شد؛

و اگر کسی بگوید: آن روایات باید به خاطر ناسازگاری اش با صریح قران طرح شود ، چون روایت هر قدر هم صحیح باشد، وقتی پذیرفته است که با نص صریح قرآن منافات نداشته باشد، و روایات مذکور مخالف قرآن است ، برای این که آیه مورد بحث دنبال آیاتی قرار دارد که خطاب در همه آن ها به همسران رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) است، پس باید خطاب در این آیه نیز به ایشان باشد.

در پاسخ گفته مي شود؛

همه كلام در همین است،که آیا آیه مورد بحث متصل به آن آیات و تتمه

آنها است یا نيست؛ چون روایاتی که بدان اشاره شد، همین را منکر است، و می فرماید آیه مورد بحث به تنهایي، و در یک واقعه جداگانه نازل شده و حتی در بین این هفتاد روایت، یک روایت هم وجود نداردکه بگوید آیه شریفه دنبال آیات مربوط به همسران رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) نازل شده و حتی احدی هم از مفسرین مدعي اين قول نشدند، حتی آنها كه قائل شدند آیه مورد

ص: 92

بحث مخصوص همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است مانند عکرمه و عروه ، نگفته اند که :آیه در ضمن آیات نازل شده است.

پس آیه مورد بحث از جهت نزول جزو آیات مربوط به همسران رسول خدا ( صلی الله علیه وآله و سلم) و متصل به آن نیست، حال یا این است که به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دنبال آن آیات قرار داده شد، و یا بعد از شهادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحاب در هنگام تالیف قرآن در آنجا نوشته اند، موید این احتمال این است که اگر آیه موید بحث که در حال حاضر جزو آیه ((و قرن فی بیوتکن))است، از آن حذف شود، و فرض کنیم که اصلا جزو آن نیست، آیه مزبور با آیه بعدش که می فرماید:(و اذکرن)

کمال اتصال و انسجام را دارد و اتصالش بهم نمی خورد.

پس معلوم می شود جمله مورد بحث نسبت به آیه قبل و بعدش نظیر آیه ((الیوم یئس الذین کفروا(1))) است که در وسط آیاتی قرار گرفته که آنچه خوردنش حرام است می شمارد،که آینده بحثش خواهد آمد که چرا آیه مزبور در وسط آیات قرار گرفته، و دليل این امر از کجا ناشی شده است. ان شاء الله؛

ص: 93


1- (سوره مائده آیه 3)

بنا بر آن چه گفته شد، کلمه ((اهل بیت)) در عرف قرآن اسم خاص است که هر کجا ذکر شود، منظور از آن این پنج تن هستند، یعنی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام، و بر هیچ کس دیگر اطلاق نمی شود، هر چند که از خویشاوندان و اقربای رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم باشد، البته این معنا، معنای است که قرآن کریم لفظ مذکور را بدان اختصاص داده، و گرنه به حسب عرف عام، کلمه مزبور بر خویشاوندان اطلاق نیز می شود؛

کلمه ((رجس))- به کسره را، و سکون جیم - صفتی است از ماده رجاست،یعنی

پلیدی و قذارت و پلیدی و قذارت هیاتی است در نفس آدمی، که آدمی را وادار به اجتناب و نفرت می نماید، و نیز هیأتی است در ظاهر موجود پلید، که باز آدمی از آن نفرت می نماید؛

اولی مانند پلیدی رذایل و دومی مانند پلیدی خوک؛ همچنان که قرآن کریم این لفظ را در هر دو معنا اطلاق کرده است؛ در باره پلیدی ظاهری فرموده:

ص: 94

((او لحم خنزیر فانه رجس؛(1) یا گوشت خوک که پلید است-)) و هم در پلیدی های معنوی، مانند شرک و کفر و اعمال ناشایست به کار برده و فرموده است:

(( و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الی رجسهم و ماتوا و هم کافرون(2)

و آنهایي که در دل بیمار هستند، قرآن پلیدی دیگری بر پلیدی هایشان می افزاید، و می میرند در حالی که کافرند.))

و نیز فرموده است:

(( و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السماء کذالک یجعل الله الرجس علی الذین لا یومنون(3)

و کسی که خدا بخواهد گمراهش کند، دلش را براي دريافت حق تنگ و ناپذیرا می کند، به طوری که پذیرفتن حق برایش چون رفتن به آسمان غیر ممکن باشد، خداوند این چنین پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی آورند مسلط می سازد.)).

و این کلمه به هر معنا که باشد نسبت به انسان عبارت است از ادراکی نفسانی و اثر شعوری که از علاقه و بستگی قلب به اعتقادی باطل، یا

ص: 95


1- انعام ، آیه 145
2- سوره توبه ، آیه 125.
3- سوره انعام ،آیه 125

عملی زشت حاصل می شود، وقتی می گوییم (انسان پلید یعنی انسانی که به خاطر دل بستگی به عقاید باطل، یا عمل باطل دلش دچار پلیدی شده است).

و با در نظر گرفتن اینکه کلمه رجس در آیه شریفه الف و لام دارد، که جنس را می رساند، معنایش این می شود که خدا می خواهد تمامی انواع پلیدی ها و هیات های خبیثه و رذیله را از نفس شما ببرد؛

هیات های که اعتقاد حق و عمل حق را از انسان می گیرد، و چنین ازاله ای با عصمت الهی منطبق می شود و آن عبارت است از صورت علمیه ای در نفس

که انسان را از هر باطلی، چه عقاید و چه اعمال حفظ می کند، پس آیه شریفه یکی از ادله عصمت اهل بیت است.برای اینکه قبلا گفتیم اگر مراد از آیه، چنین معنای نباشد، بلکه مراد از آن تقوی و یا تشدید در تکالیف باشد، دیگر اختصاصی به اهل بیت نخواهد داشت، خدا از همه بندگانش تقوی می خواهد، نه تنها از اهل بیت عليهم السلام؛

و نیز ذكر شد که یکی از اهل بیت، خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، و با این که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معصوم است، دیگر معنا ندارد که خدا از او تقوی بخواهد.

پس چاره ای جز این نیست که آیه شریفه را حمل بر عصمت اهل بیت کنیم و بگوییم: مراد از بردن رجس، عصمت از اعتقاد و عمل باطل

ص: 96

است و مراد از تطهیر در جمله ((یطهرکم تطهیرا)) که با مصدر تطهیر تاکید شده، زایل ساختن اثر رجس به وسیله وارد کردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق؛ پس تطهیر اهل بیت عبارت شد از این که ایشان را مجهز به ادراک حق کند، حق در اعتقاد، حق در عمل وآن وقت مراد از اراده این معنا (خدا می خواهد

چنین کند) ،نیز اراده تکوینی می شود: چون قبلا هم گفتیم اراده تشریعی را که منشأ تکالیف دینی و منشأ متوجه ساختن آن تکالیف به مکلفین است، اصلا با این مقام سازگار نیست؛ چون ذكر شد اراده تشریعی را نسبت به تمام مردم دارد نه تنها نسبت به اهل بیت عليهم السلام).

پس معناي آیه این شد که خدای سبحان مستمرا و دائما اراده دارد شما را به این موهبت یعنی عصمت اختصاص دهد به این طریق که اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما اهل بیت ببرد و در جای آن عصمتی عطا كند که حتی اثری از آن اعتقاد باطل و عمل زشت در دل هایتان باقی نگذارد؛

** تمسك به آيات ديگر؛

خداوند متعال در قرآن مجید در مورد عده ای از ساکنان بهشت چنین فرموده((فیها ازواج مطهرة؛ در بهشت جفتهای مطهر است)).(1)

ص: 97


1- سوره بقره آیه25

و در مورد حورالعین چنین فرموده که ازواجی مطهرند و اما کیفیت این طهارت را می توان از کیفيت خود

بهشت دریافت کرد که خداوند در جای دیگر قرآن فرموده:

((لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما(25) الا قیلا سلما سلما(26)؛

در بهشت نه سخن بیهوده می شنوند و نه تهمت و گناه(25)هر چه هست سلام است و سخن سالم(26)).(1)

و در سوره شریفه النباء چنین فرموده:((لا یسمعون فیها لغوا ولا کذابا؛

هرگز سخن بیهوده ودروغ نشنوند))(2)

با تمام پاکی و طهارتی که در بهشت است و با تمام معصومیتی که از گناه برای ساکنان بهشت است با این حال خداوند در مورد آن ها یعنی ساکنان بهشت فرمود ((مطهرة)) ولی در مورد اهل بیت تطهیر را تاکیدی آورده است که در مورد هیچ فردی و شخصیتی دیگر چنین نفرموده که ((یطهرکم تطهیرا)) نه در مورد ساکنان بهشت و نه در مورد انبیاء ماضی بلکه فقط و فقط این نوع تطهیر و این جمله را تنها در مورد اهل بیت پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم آورده است.

ص: 98


1- سوره واقعه آيه 25 و26
2- سوره نبأ – آيه (35)

البته تطهیر را در مورد مثلا حضرت مریم علیه السلام آورده است اما باز هم تاکیدی آن چنان که برای اهل بیت آورده در مورد مریم بنت عمران نیاورده است؛

خداوند در سوره آل عمران در مورد مریم علیه السلام می فرماید:

((واذ قالت الملئکة یمریم ان الله اصطفاک وطهرک و اصطفاک علی نساء العلمین-)).(1)

اما دلایل قرآنی برای اینکه زنان پیامبر و صلي الله عليه و آله و سلم ارد در این آیه نیستند این است که طهارت مغایر با آن مقامی است که فرد مطهر خطاب کند که آن خطاب شخصي را وارد در لعن خدا و مستحق عذاب پروردگار کند که این با مقام طهارت مغایرت دارد چنانچه خداوند در مورد این خطا فرموده که:

((ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره و اعدلهم عذابا مهینا

خدا آن کسانی را که او و پیامبرش را اذیت می کنند در دنیا و آخرت

لعنت کرده و عذابی خوار کننده برای ایشان مهیا نموده است-))(2)

ص: 99


1- سوره آل عمران - آیه 42
2- آیه 57 سوره احزاب

و در آیات و روایات ما داریم که از زنان پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم دو زن پیامبر، پیامبر را آزار می دادند به طوری که در آیات قران مورد تهدید خدا قرار گرفتند که خداوند در سوره تحریم فرمود:

((و اذ اسر النبی الی بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباک هذا قال نبانی العلیم الخبیر(3) ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولیه و جبریل و صالح المومنین و الملئکة بعد ذلک ظهیر(4) عسی ربه ان طلقکن ان یبدله ازوجا خیرا منکن مسلمت مومنت قنتت تئبت عبدت سئحت ثیبت و ابکارا(5)

و چون پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم مطلبی را سری به بعضی از همسران خود گفت و همسر نامبرده آن سر را فاش ساخت و خدا پیامبر خود را از این افشاگری همسرش خبر داد و پیامبر گوشه ای از این خیانت را به وی اعلام داشت

و از همه جزئیات آن خودداری کرد وقتی به او فرمود تو چنین کردی پرسید:

چه کسی از این عمل من به تو خبر داد؟

فرمود خدای عیلم خبیر به من خبر داد(3) و شما دو زن اگر به سوی خدا توبه ببرید چون دل های شما منحرف گشته (فقد صغت قلوبکما) و اگر همچنان علیه پیامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست به دست هم بدهید بدانید که خداوند مولای او و جبرئیل و مومنین صالح و ملائکه هم

ص: 100

بعد از خدا ياور و حامي او هستند(4)؛

امید است که اگر پیغمبر شما را طلاق داد پروردگارش زن هائی را که بهتر از شما هستند بدل قرار دهد که مسلمان و مومن، خاضع، توبه كننده، عبادت کننده، مطیع خدا و باکره و غیر باکره باشند(5))

و کلمه ((صغت)) فعل ماضی از ماده ((صغو )) است و ((صغو)) به معنای میل است، که البته در اینجا منظور میل به باطل و خروج از حالت استقامت است؛

پس مسلم شد که این دو زن،رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)را آزردند و علیه او دست به دست هم

دادند، و دست به دست دادن علیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از گناهان کبیره است، به دلیل اینکه خداوند در قرآن فرموده است:

((ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخرة و اعدلهم عذابا مهینا))

و نیز در جای دیگر قرآن خداوند تبارک و تعالی فرموده:

((و الذین یوذون رسول الله لهم عذاب الیم(1)

و کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) را آزار می دهند ، عذابی دردناک دارند.))

ص: 101


1- سوره توبه آیه 61

و با خروج اين دو زن از اين كه موضوعا از اهل بيت باشند و به تبع آن از حكم مستثني باشند اين كلام را كه شما ادعا مي كنيد كه مراد از اهل بيت همسران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است را ملغي مي كند زيرا اين اطلاق با اين آيه شكسته مي شود و چون آيات قرآن بعض آن ها بعض ديگر را تفسير مي كند روشن است كه اين اطلاق لغو و مراد از اهل بيت همسران نيست؛

البته ایرادی دیگر که دلیل بر ضعف در ایمان یکی از زنان پیامبر صلي الله

عليه و آله و سلم است که در نصوص آیات شریفه سوره تحریم وارد شده سئوالی است که همسر پیامبر از پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم می پرسد؛

(قالت من انباک هذا؛

چه کسی از این عمل من به تو خبر داد؟)

آیا این دو زن مگر نمی دانستند که خداوند در سوره نجم می فرماید:

((وما ینطق عن الهوی(3) ان هو الا وحی یوحی (4)

و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی گوید(3)آنچه می گوید به جزء وحیی که به او نازل می شود نمی باشد(4)).

آیا کسی که خداوند در موردش بفرماید ((یطهرکم تطهیرا )) چنین می کند؛

و این که خدا فرمود در مورد این دو زن که اگر پیامبر شما را طلاق

ص: 102

دهد امیدکه خداوند زن های که بهتر از شما هستند به او عنایت کنند در صورتی که اگر یطهرکم تطهیرا در مورد زنان پیامبر باشد دیگر نباید از آن ها زنی بهتر موجود باشد چون (یطهرکم تطهیرا) را خداوند در هیچ جای قران برای احدی حتی پیامبران و فرشتگان نیاورده است؛ البته غیر از اهل بیت (عليهم السلام) و این مقامی است که منحصر به ايشان است.

البته روایات از اهل تسنن در این باب که این دو زن عایشه و حفصه بودند می آید که در ادامه از جناب بخاری با ذکر سند نقل خواهد شد ان شاءالله. ضمن اين كه در بحث حديث كساء ذكر شد كه علماي اهل تسنن اعتراف كرده اند كه مراد از مصاديق آيع تطهير زنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيستند بلكه مراد صرفا اميرالمومنين و فاطمه و حسنين عليهم السلام هستند؛

مع هذا بحث در اثبات این بود که آیه تطهیر در مورد زنان پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم نمی باشد چرا که این با افعال آنان مغایرت دارد

البته باز هم دلیل قرآنی براي خطای زنان پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم وجود دارد که از فرمان خداوند تبارک و تعالی سر پیچی کردند و حدود الهی را رعایت نکردند خداوند در قران کریم می فرماید که:

((و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین

ص: 103

و هر که نافرمانی خدا و رسول کند و تجاوز از حدود احکام الهی نماید او را به آتشی در افکند که همیشه در آن معذب است و همواره در عذاب خواری و ذلت خواهد بود-))(1)

و خداوند تبارک و تعالی در جای دیگر در همان سوره نساء فرموده که ((یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛

هان ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید، و رسول و اولي الامر را-))(2)

هر چند در عقاید شیعه اولی الامر تنها امامان معصوم هستند اما در نزد اهل سنت اولی امر دیگرانند اما در مورد امام علی (عليه السلام) هم شیعه و هم اهل سنت بر اینند که امام علی (عليه السلام) از مصاديق اولی الامر هستند؛ با توجه به این مطلب و آیه ای در قرآن مجید كه خداوند تبارک و تعالی در سوره احزاب (خطاب به زنان پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم ) فرمود:

((و قرن فی بیوتکن؛ در خانه هایتان بنشینید و آرام بگیرید))

با توجه به این آیه که دستور به زنان پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، همسر پیامبر خدا از این حکم سر پیچی کرد که متفق الفريقین است در مورد عایشه نازل و مفسرين عامه نقل كردند چنانچه:

ص: 104


1- سوره نساء آیه 14
2- سوره نساء - آیه 59

اکابر و علمای اهل سنت ثبت کرده اند مخصوصا یوسف سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص الامه، علامه مسعودی صاحب مروج الذهب در اثبات الوصیة، یحیی بن الحسن صاحب کتاب النسب و محمد خواوند شاه در جلد دوم روضة الصفا، واقدی و منوفی احمد بن محمد حنفی در ترجمه تاریخ اعثم کوفی و ابن شحنه در روضة المناظر و ابوالفداء و دیگران در تاریخ خود آورده اند که وقتی جنازه مطهر امام حسن علیه السلام را حرکت دادند، عایشه سوار بر قاطر شد با جماعتی از بنی امیه و غلامان آن ها سر راه بر جنازه بستند و گفتند نمی گذاریم امام حسن (علیه سلام ) را پهلوی قبر پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم دفن نمائید؛

ابن عباس به روایت مسعودی گويد؛ تعجب است عایشه از حال تو

(( اما کفاک ان یقال یوم جمل حتی یقال یوم بغل یوما علی جمل یوما علی بغل بارزة عن حجاب رسول الله ترید ین اطفاء نورالله و الله متم نوره و لو کره المشرکون-ان لله و انا الیه راجعون؛

آیا کفایت نمی کند تو را روز جمل (یعنی سوار شدی به میدان جنگ آمدی) تا این که بگویند مردم روز استر(یعنی سوار استر شدی سر راه بر جنازه پسر پیغمبر گرفتی) یک روز سوار بر شتر و یک روز سوار بر استر شده حجاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را پاره کردی تصمیم داری نور خدا را خاموش نمائی و حال آن که خداوند نور خود را بحد کمال می رساند هر چند مکره طبع مشرکین باشد.)

ص: 105

و بعضی نوشته اند به او فرمود

(تجمل تبغلت و ان عشت تفیلت- لک تسع من الثمن- و فی الکل تصرفت؛(1)

گاهی سوار شتر و روزی سوار استر می شوی اگر زنده بمانی سوار فیل هم خواهی شد (کنایه از اینکه به جنگ خدا هم خواهی رفت) و حال انکه تو از هشت یک، فقط نه یک داری و عدوانا تمام را تصرف کردی). يعني از بين نه زن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم يك هشتم ارث تقسيم بر همه نه زن مي شود؛

و به روايت شيخ مفيد در ارشاد نقل شده است كه سپس ابن عباس رو به عايشه كرد و به او گفت؛(2)

ثم أقبل على عائشة فقال لها وا سوأتاه يوما على بغل و يوما على جمل تريدين أن تطفئي نور الله و تقاتلين أولياء الله

واي بر تو؛ روزي بر قاطر سوار مي شوي و روزي جمل را به راه مي اندازي و مي خواهي كه نور خدا را خاموش كني و با اوليا/ئ خدا مقاتله نمائي؛

ص: 106


1- البته اين اشعار به محمد حنفيه نيز نسبت داده شده است و در برخي تعابير دارد لك الثمن من التسع؛
2- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ؛ ج 2 ؛ ص18

( يعني ابن عباس در مقام احتجاج با عائيشه در حضور بني هاشم و مدافعان عائشه از بني اميه مخالف با امام حسن عليه السلام را خاموش كردن نور خدا مي داند و امام حسن عليه السلام را نورخدا مي داند و جنگ با آنان را جنگ با اولياء خدا مي داند؛

ارجعي فقد كفيت الذي تخافين و بلغت ما تحبين و الله تعالى منتصر لأهل هذا البيت و لو بعد حين.(1)

برگرد كه از آن چه ترس داشتي كفايت شدي و آن چه دوست داشتي به آن رسيدي ولي خداوند پيروزي دهنده اين اهل بيت خواهد بود ولو اين كه بعد از زماني باشد؛

كه نكته بسيار مهمي است؛

ص: 107


1- في هامش« ح»: فقال لها ايضا: تجملت تبغلت و لو عشت تفيلت لك الثمن من التسع و في الكل تطمعت البته در برخي مصادر به لفظ تفرست نيز وارد شده است تا تبغلت زيرا كه فرس اسب و بغل قاطر است و هر دو وارد شده است؛ و نيز في الكل تطمعت و تصرفت نيز نقل شده است؛ و في الخرائج و الجرائح: قال ابن عباس لعائشة: وا سوأتاه! يوما على بغل و يوما على جمل، و في رواية: يوما تجملت و يوما تبغلت و ان عشت تفيلت، فأخذه ابن الحجاج الشاعر البغدادي فقال: يا بنت أبي بكر لا كان و لا كنت لك التسع من الثمن و بالكل تملكت تجملت تبغلت و ان عشت تفيلت.

زيرا اولا اين عباش اصلا عائشه را مصداق اهل بيت نمي داند و او را از آنان جدا مي داند و الا به اين كلام تمسك نمي كرد؛ و يك عقيده و واقعه وقتي به حدي از شيوع و رواج و عموميت و اتقان برسد به لسان شعراء وارد مي شود كه با تمسك به اين شعر عائشه را مذمت مي كنند؛

و اين كه نصرت اهل بيت قطعي است ولو بعد حين باشد اين فقره بعد حين عبارتي است كه از اخبار و تفاسير فهم مي شود كه ابن عباس خود به تفسير آگاه است كما اين كه در احتجاج او با معاويه در نقل فضائل اميرالمومنين عليه السلام از آيات

قرآن واضح است و اين وعده نصرت قطعي اهل بيت در دولت حقه كريمه شريفه مهدي عليه السلام است؛

بنی هاشم خواستند شمشیر بکشند و آن ها را دفع نمایند، حضرت امام حسین (علیه السلام) جلوگیری نمود و فرمود برادرم وصیت نموده حاضر نیستم به قدر شاخ حجامتی در عقب جنازه من خون ریخته گردد - فلذا به امر آن حضرت جنازه را برگرداندند و در بقیع دفن نمودند.

و ابو الفرج اصفهانی صاحب اغانی در آخر شرح حالات آن حضرت در مقاتل الطالبیین آورده است:

(لما ان جاء عایشة قتل امیرالمومینین علی (علیه السلام)سجدت؛

ص: 108

سجده شکر عایشه در شهادت امیرالمومنین علیه السلام

چون خبر قتل و شهادت امیر المومنین علیه السلام به عایشه رسید سجده شکر نمود در حالي كه از خود عائشه نقل شده است؛(1)

و عن عطاء قال: سألت عائشة عن علي رضي الله عنهم، فقالت: ذاك خير البشر، لا يشك فيه إلا كافر

عطاء گويد از عايشه درباره علي عليه السلام پرسيدم گفت؛ علي خيرالبشر است

و كسي در ان شك نمي كند الا اين كه كافر است؛

و در قرآن آمده است که؛

((قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)).

ولی انچه مسلم است و معرف در بین علماء فريقین است اين كه عایشه بر خلاف دستور قرآن که فرموده بود (( و قرن فی بیوتکن)) از خانه یک بار برای جنگ با امیرالمومنین علی علیه السلام و در جای دیگر برای جلوگیری از مراسم دفن امام حسن علیه السلام بیرون شد و دستور خدا را نادیده گرفت آیا این مغایرت با تطهیر ندارد؛

و البته آزارهای زیادی از عایشه به پیامبر رسیده و اهل بیت عليهم السلام را آزار می داده است که دانشمندان اهل سنت از جمله بخاری هم نقل کرده است؛

ص: 109


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 31 ؛ ص126

برای نمونه کافی است که بهتان و تهمتی را که دروغگویان به ماریه (رضی الله عنها) و فرزندش حضرت ابراهیم نسبت دادند، در نظر بگیرید که چگونه عایشه آن را تائید کرد، تا بالاخره، خداوند حضرت ماریه رضی الله عنهم و فرزند بزرگوارش ابراهیم سلام الله علیه را به دست امیرالمومنین

علی علیه السلام به طور محسوس و ملموس تبرئه کرد و قرآن کریم در این باره می فرماید

((خداوند کسانی را که کافر شدند رد نمود، با همان غیظشان سوختند و به خیر نایل نشدند))

و اگر می خواهید تفصیل این مصیبت را بدانید، به شرح حال ماریه (رضی الله عنها در صفحه 39 ، از جزء چهارم مستدرک یا به تلخیص آن مراجعه کنید.

و باز ببينيد عایشه به رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم می گوید؛

((من از تو بوی مغافیر می شنوم))

كه مجلسي و ديگران نقل كردند وذكرش مجال مي خواهد؛(1)

و قالت إذا دخل عليكن رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم فقلن إنا نجد منك ريح المغافير و هو صمغ العرفط كريه الرائحة

ص: 110


1- بحار الأنوار ؛ ج 22 ؛ ص228

(مغافیر نوعی صمغ درخت است که بوی نامطبوع دارد) تا به این وسیله وی را از خوردن عسل در منزل ام المومنین زینب، باز دارد، چنان چه جناب بخاری در تفسیر سوره تحریم در صحیح، جزء سوم صفحه 136 آورده است به آن جا مراجعه کنید؛

در آنجا تعدادی حدیث به نقل از عمر می يابی که می گوید:آن دو زن که بر ضد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برخاستند، عایشه و حفصه بودند. در آنجا حدیثی طولانی است و احادیث دیگری نیز همه از این قبیل است.

و در جریان دیگر در عروسی اسماء دختر نعمان، را فراموش مکنید: در شب عروسی وی با پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم، عایشه به او گفت:

((پیامبر از زنی بسیار خوشش می آید که هنگام وارد شدن بر وی بگوید؛ ((اعوذ بالله منک: من از تو پناه می برم)) و منظورش این بود که پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از او متنفر سازد و این زن مومن، از نظر پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم ساقط شود.این مطلب را حاکم در شرح حال اسماء در مستدرک، صفحه 37، جزء چهارم و ابن سعد در شرح حال او در صفحه 104 جزء هشتم طبقات ،آورده اند؛

و در جای دیگر می بینید که پیامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم یک بار وی را مأمور کرد تا زن معینی را زیر نظر بگیرد و او را از حال آن زن مطلع سازد، اما عایشه -غرض خود را مقدم داشت- و غیر از آنچه دیده

ص: 111

بود گزارش داد كه تفصیل این جریان در کتب سنن و اخبار آمده به جزء ششم کنز العمال، صفحه 294 و یا صفحه 115، جزء8 طبقات ابن سعد، آن جايي که شرح حال شراف بنت خلیفه را می نگارد، مراجعه فرمائید.

و نیز می بینم که روزی رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شکایت عایشه را پیش پدرش برد، عایشه به پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت((عدالت کن))،که پدرش آن چنان سیلی به او زد که خون بر لب هایش ریخت، این قصه را اصحاب سنن و مسانید نقل نموده اند، به حدیث 1020 کنزالعمال که در صفحه 116 ، جزء هفتم، آن است مراجعه فرمائيد؛

و سيد بن طاووس در طرائف نيز آن را نقل كرده است؛ و ذكر الغزالي في كتاب النكاح من سوء صحبتها أشياء منها أنه جرى بينه و بين عائشة كلام حتى أدخلا بينهما أبا بكر حكما و استشهده فقال لها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تكلمين أو أتكلم فقالت بل تكلم و لا تقل إلا حقا الخبر(1).

با اين بيان كه عائشه گفته صحبت كن ولي جز حق و راست نگو؛

ص: 112


1- الغزالى في احياء علوم الدين: 2/ 43، و أخرجه في ذيله عن الطبراني في الاوسط و الخطيب في التاريخ بسند ضعيف.

و عزالی آن را در باب سوم کتاب آداب النکاح ، صفحه 35 ،جزء دوم احیاء العلوم و در باب 94 کتاب مکاشفة القلوب، آخر صفحه 238 آورده است و شيخ حر عاملي نيز در وسائل الشيعه نقل كرده و در كتاب سهام عويش به تفصيل ذكر شد؛

و بار دیگر هنگامی که عایشه پیش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود، در خشم شده بود و به پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت ((تویی که گمان می کنی پیامبر خدایی؟)) چنانچه این مطلب را غزالی در دو باب مذکور در حدیث قبلی از دو کتاب نامبرده آورده است.

و بخاری در باب (( ما جاء فی بیوت ازواج النبی صلى الله عليه و آله و سلم)) از کتاب الجهاد و السیر صحیح خود، در صفحه 125، جزء دوم بعد از باب فرض الخمس و باب اداء الخمس آورده که پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حال سخنرانی، به خانه عایشه اشاره کرد و فرمود: فتنه اینجاست، فتنه اینجاست؛ از همین جا شاخ شیطان طلوع می کند و لفظ همین حدیث را در صحیح مسلم این است ((خرج رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم من بیت عایشة فقال راس الکفر من

هاهنا حیث یطلع قرن الشیطان)) به صفحه 503، جزء دوم آن مراجه کنید.

و عایشه از نظر تربیت و ادب به جایي رسید که هنگام نماز پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم، پاهایش را جلوی ایشان درازکرد و از محل سجده

ص: 113

گاه برنداشت تا پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم به زور آن را کنار زد و پس از آن که پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم از سجده بلند شدند بار دیگر چنان کرد این قصه را می توانید در صحیح بخاری باب ((ما یجوز من العمل فی الصلوة)) صفحه 143، جزء اول مراجعه کنید كه كتاب بخاري معتبرترين كتاب تمام اهل سنت در حديث و از بين صحاح سته است؛

و البته ما شیعیان در مورد (( اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر)) معتقدیم

که اولی امر تنها علي

عليه السلام و اولاد پیامبر هستند که اولین آن ها ( اولی الامر) امام علی سلام الله است و آخرین آن ها حضرت مهدی سلام الله علیه است که این مطلب در کتب اهل سنت بسیار زیاد یافت می شود، اما در نزد اهل سنت که معتقدند عثمان بعد از ابوبکر و عمر خلیفه سوم است و طبق قرآن اطاعتش واجب است، عایشه درباره عثمان جنجال و هیاهو به راه انداخت و به او حمله کرد و نام ((نعثل)) بر او

گذاشت و گفت ((نعثل را بکشید، چرا که کافر شده است)) ((اقتلوا نعثلا فقد کفر)) این جریان را در تاریخ ابن جریر و ابن اثیر می توانید بیابید.

و بسیاری دیگر از خطاهای که از عایشه سر زده است همگی از ضعف ایمان وی بوده که تمام این ها با مقام آیه تطهیر مغایرت دارد؛

بحث روایی:

ص: 114

و در (الدرالمنثور) است که طبرانی از ام سلمه روایت کرده که گويد: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به فاطمه سلام الله عليها فرمود: همسرت و دو پسرانت را نزدم حاضر کن، فاطمه سلام الله عليها ایشان را به خانه ما آورد؛ پس رسول خدا ( صلی الله علیه آله و سلم ) عبای بافت فدک بر سر ایشان انداخت و دست خود را روی سر آنان گذاشت و فرمود؛

باالها؛ اینهایند اهل محمد،-و در نقلی دیگر آمده اینهایند آل محمد-پس صلوات و برکات خود را بر آل محمد قرارده، همان طور که بر آل ابراهیم قرار دادی و تو حمید و مجیدی؛

ام سلمه می گوید:پس من عبا را بلند کردم که من نیز جزو آنان باشم ، رسول

خدا (صلی الله علیه آله و سلم) عبا را از دستم کشید، و فرمود: تو عاقبت بخیر هستی(1)

این روایت را صاحب (غایة المرام) هم از عبدالله بن احمد بن حنبل (استاد مسلم و بخاری) از پدرش احمد و او به سند خود از ام سلمه نقل کرده است؛

و در همان کتاب است: که ابن مردویه، از ام سلمه روایت کرده که گفت:

ص: 115


1- (الدرمنثور،ج5،ص198)

آیه ((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا)) در خانه من نازل شد و در خانه هفت نفر بودند؛

جبرئیل، مکائیل، علی، فاطمه، حسن و حسین عليهم السلام و من که كنار درب ایستاده بودم، عرضه داشتم: یا رسول الله (صلی الله عیله و آله و سلم) آیا من از اهل بیت نیستم؛ فرمود تو عاقبت بخیری، تو از همسران پیغمبری(1)

و باز در همان کتاب است که ابن جریر و ابن منذر، و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه همگی از ام سلمه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) روایت کرده اند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه او عبایی بافت خیبر به روی خود کشیده و

خوابیده بود که فاطمه سلام الله عليها از در آمد، در حالی که ظرفی غذا با خود آورده بود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همسرت و دو پسرانت حسن و حسین را صدا بزن، فاطمه سلام الله عليها بر گشت تا ایشان را با خود بیاورد، در همين بین که مشغول تناول غذا بودند، این آیه نازل شد:

(( انما یرید الله لذهیب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا))

ص: 116


1- (الدرالمنثور،ج5 ص 198).

پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) زیادی جامه ای که داشت بر سر آنان کشیده، آن گاه دست خود را زیر کساء بیرون آورد، به آسمان اشاره کرد، عرضه داشت:

بارالها اینها اهل بیت من و خاصان من هستند، پس پلیدی را از ایشان دور كن؛ و تطهیرشان کن و این کلام را سه بار تکرار فرمود؛

ام سلمه می گوید: من سر خود را در زیر جامه بردم و عرضه داشتم: یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) من هم با شمایم، حضرت دو بار فرمود:تو عاقبت بخیری.(1)

این حدیث را صاحب (غایةالمرام) از عبدالله پسر احمد بن حنبل، به سه طریق از ام سلمه نقل کرده، و همچنین تفسیر ثعلبی نیز آن را روایت کرده است.

و در همان کتاب است که ابن مردویه و خطیب، از ابی سعید خدری روایت کرده که گفت:

روزی که نوبت ام سلمه بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه او قرار داشت، جبرئیل نازل شد و آیه شريفه (( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم و تطهیرا)) را نازل کرد، ابی سعید سپس می گوید:

ص: 117


1- (الدر المنثور ،ج5،ص198)

رسول خدا (صلی الله علیه آله و سلم) حسن و حسین و علی و فاطمه را طلب كردند؛ بعد از آن که نزدش حاضر شدند، ایشان را به خود چسبانید و جامه ای رویشان افکند و این در حالی بود که ام سلمه گفت: ای پیغمبر خدا (صلی الله علیه آله و سلم)؛ آیا من نیز با ایشان هستم؛ فرمود:

تو جای خودداری و عاقبتت به خیر است.(1)

باز در آن کتاب آمده که ابن جریر، و ابن ابی حاتم و طبرانی، از ابی سعید خدری روایت کرده که گفت:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیه ((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهرکم تطهیرا)) در باره پنج نفر نازل شد؛ من، علی، فاطمه، حسن و حسین عليهم السلام؛(2)

این روایت را صاحب (غایةالمرام) نیز از تفسیر ثعلبی نقل کرده است.

و نیز در همان کتاب آمده که ترمذی اين حدیث را صحیح دانسته است و ابن جریر، ابن منذر و حاکم نیز حدیث را صحیح دانستند؛

و ابن مردویه و بیهقی در سنن خود، به چند طریق از ام سلمه روایت کرده اند که گفت آیه (( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت)) در خانه من نازل شد ، و آن روز در خانه من فاطمه، علی، حسن

ص: 118


1- (الدر المنثور،ج5،ص198).
2- (الدر المنثور ،ج5،ص198)

و حسین عليهم السلام بودند، که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را با عبای خود پوشانید؛ آن گاه فرمود: خدایا اینهایند اهل بیت من،

پس پلیدی را از ایشان دور نما و به طور خاص تطهيرشان فرماي؛(1).

و در غایة المرام از حمیدی روایت کرده که گفت: شصت و چهارمین حدیث متفق علیه از احادیث بخاری و مسلم، از مسند عایشه، از مصعب بن شیبه، از صفیه دختر شیبه، از عایشه این حدیث را نقل كردند که گفت: روزی صبح رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اطاق بیرون شد در حالی که بر تن خود مرط مرحل(عباي منقوش) از مو و رنگ سیاه داشت، در این هنگام حسن بن علی (علیه السلام) وارد شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را داخل جامه برد، پس از او حسین وارد شد، و او را هم داخل کرد، سپس فاطمه وارد شدند، او را هم درون برد؛ و در آخر علی – عليهم السلام – وارد شدند و او را نیز داخل برد؛ آن گاه فرمود:

(( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهرکم تطهیرا)).

و این حدیث به طرق مختلغه از عایشه روایت شده است.

و در الدر المنثور است که ابن مردویه، از ابی سعید خدری روایت کرده که گفت:

ص: 119


1- (الدر المنثور ،ج5،ص198).

چون علی (علیه السلام ) با فاطمه ازدواج کرد، چهل روز صبح رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به در خانه او آمد و فرمود؛

سلام بر شما اهل بیت و رحمت خدا و برکات او بر شما باد؛ وقت نماز است؛ خداي رحمتتان کند؛

(( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهرکم تطهیرا ))

من در جنگم با کسی که با شما بجنگد و در صلح و دوستي هستم با کسی که با شما در آشتی و دوست باشد؛(1)

و نیز در همان کتاب است که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که گفت: ما نه ماه همه روزه شاهد این جریان بودیم، که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هنگام هر نمازی به در خانه فاطمه سلام الله عليها آمد و فرمود؛ سلام بر شما اهل بیت و رحمت خدا و برکات او بر شما باد؛

(( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهرکم و تطهیرا )).(2)

و نیز این روایت را الدر المنثور از طبرانی، از ابی الجمراء نقل کرده ، اما به این عبارت که گفت:

ص: 120


1- (الدر المنثور ،ج5،ص199).
2- (الدر المنثور،ج5 ،ص199).

من شش ماه تمام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) را دیدم که به در خانه علی و فاطمه می آمد ، و می گفت :

(( انما یرید الله ...)) و نیز از ابن جریر، و ابن مردویه، از ابی الجمراء نقل کرده که چنین گفت: من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حفظ کردم، درست هشت ماه در مدینه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشت، که حتی یک روز برای نماز صبح بیرون نشد مگر آنک ه به در خانه علی عليه السلام می آمد و دست خود را بر دو طرف درب می گذاشت و سپس مي فرمود؛ نماز نماز((انما یرید الله ....)).(1)

و نیز همین روایت را از ابن ابی شیبه، احمد و ترمذی كه وي حدیث راحسن شمرد؛ و ابن جریر و ابن منذر و طبرانی و حاکم (كه وی نيز اين را صحیح دانسته)، و ابن مردویه، از انس

نقل کرده که عبارتش چنین است که: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره وقتی برای نماز صبح بیرون می شد، به درب خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها می گذشت و می فرمود؛ نماز ای اهل بیت؛ نماز، که (انما یرید الله یذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهرکم تطهیرا)).(2)

روایات در این معانی از طرق اهل سنت و همچنین از طرق شیعه بسیار زیاد است، هر کس بخواهد بدان اطلاع یابد، باید به کتاب غایةالمرام

ص: 121


1- (الدر المنثور،ج5،ص199).
2- (الدر المنثور،ج5،ص199).

بحرانی و کتاب عبقات الأنوار مير حامد حسين، احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضي شهيد و منابعي كه ذكر شد، مراجعه کند.

و در غایة المرام از حموینی و او به سند خود از یزید بن حیان، روایت کرده گفت: داخل شدیم بر زید ابن ارقم، او گفت:

روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) ما را خطاب کرد و فرمود:

آگاه باشید که من در بین شما امت اسلام دو شيء گران بها می گذارم، و می روم، یکی کتاب خدا عزوجل است، که هر کس آن را پیروی کند هدایت می

شود، و هر که آن را پشت سر اندازد، در ضلالت است، و سپس اهل بیتم، من خدا را به یاد شما می آورم در باره اهل بیتم؛ و این کلمه را سه بار تکرار کرد.

ما از زید بن ارقم پرسیدیم: اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) چه کسانی بودند؟ آیا همسرانش بودند؟ گفت: نه، اهل بیت ايشان، خاندان اویند،که بعد از آن جناب صدقه خوردن بر آنان حرام است؛ يعني آل علی ، آل عباس،آل جعفر و آل عقیل.

و نیز در همان کتب از صحیح مسلم باب فضائل علی (علیه السلام) به سند خود از یزید بن حیان از زید بن ارقم و روایت کرده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

((من در بین شما دو ثقل گران بها و ارزشمند می گذارم، یکی کتاب

ص: 122

خدا

است، که حبل الله است و هر کس آن را پیروی کند بر طریق هدایت، و هر کس آن را ترك کند بر ضلالت است؛

و دومی اهل بیتم )) پرسیدیم؛ اهل بیت ايشان کیست؛ همسران اویند؟ گفت نه: به خدا قسم، همسر آدمی چند صباحی با آدمی است و چون طلاقش دهند به خانه پدرش بر می گردد و دوباره بیگانه می شود، اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اهل او، و عصبه و خویشاوندان او هستندکه بعد از او صدقه بر ایشان حرام است؛(1)

اعتصام به حبل الله المتين

در احقاق الحقل نقل شده است؛(2)

«الآية الرابعة و الستون» قوله تعالى: و اعتصموا بحبل الله جميعا؛ قد تقدم ما ورد في نزولها في شأنه عليه السلام في (ج 3 ص 539) عن جماعة من العامة في كتبهم و نستدرك النقل هاهنا عمن لم ننقل عنهم. و يشتمل على أحاديث:

الاول ما رواه القوم:

منهم الفاضل توفيق أبو علم في «أهل البيت» (ص 61 ط مطبعة السعادة بالقاهرة) قال: و أخرج صاحب كتاب المناقب عن سعيد بن جبير، عن ابن

ص: 123


1- (صحیح مسلم،ج 15،181)
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 14 ؛ ص384

عباس

رضي الله عنهم، قال: كنا عند النبى صلى الله عليه و سلم إذ جاء أعرابي فقال: يا رسول الله سمعتك تقول: و اعتصموا بحبل الله فما حبل الله الذي نعتصم به؟ فضرب النبي صلى الله عليه و سلم يده في يد علي و قال: تمسكوا بهذا هو حبل الله المتين.

و قاضي شهيد به نقل توفيق ابو علم از صاحب مناقب از سعيد بن جبير نقل مي كند كه اين عباس گويد؛

نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم كه ناگهان يك اعرابي وارد شد و عرض كرد؛

يا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؛ كلام شما را كه فرموديد و اعتصموا بحبل الله و به ريسمان الهي تمسك ورزيد، شنيديم؛ مراد از حبل الله كه بايد به ان تمسك كنيم كدام است؛

پس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست مباركشان را بر دست علي عليه السلام گذاشت و فرمود؛ به ايشان تمسك كنيد كه او حبل الله المتين است؛

نقل دوم؛

منهم العلامة شيخ سليمان البلخي قندوزى المتوفى سنة 1293 في «ينابيع المودة» (ص 274 ط اسلامبول) قال: أخرج الثعلبي في تفسير قوله تعالى: و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا عن جعفر بن محمد رضي الله عنهما قال:

ص: 124

نحن حبل الله الذي قال الله: و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا.

قندوزي در ينابيع الموده نقل مي كند؛

ثعلبي در تفسير خود در تفسير آيه شريفه و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا

تفرقوا از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود؛

ما حبل الله و ريسمان الهي هستيم كه خداوند فرمود به ريسمان الهي چنگ زنيد و از آن متفرق نشويد؛

كه اين حديث را علامة بدخشي در «مفتاح النجا» (ص 6 مخطوط) از طريق الثعلبي به عين عبارت «ينابيع المودة» و علامة الحضرمي در «وسيلة المآل» (ص 64) به عين عبارت «ينابيع المودة» و علامة ابن الصبان در «اسعاف الراغبين» (ص 120 ط مصر) به عين عبارت «ينابيع المودة»

و علامة الأمر تسرى در «أرجح المطالب» (ص 76 ط لاهور).

از

طريق ابن حجر در «الصواعق المحرقه» به عين عبارت «ينابيع المودة» و علامة سيد أبو بكر الحضرمي در «رشفة الصادي» (ص 70 ط مصر) به عين عبارت «ينابيع المودة» و علامة محمد معين در «دراسات اللبيب في الاسوة الحسنة بالحبيب» (ص 234 ط كراتشي) از طريق ثعلبي به عين عبارت «ينابيع المودة» نقل كرده اند؛(1)

** امر به اعتصام به آل محمد عليهم السلام و عدم تفرقه از ايشان؛

ص: 125


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 14، ص: 385 و 386

نقل علامه مجلسي در بحار شريف؛(1)

3- مد، [العمدة] بإسناده عن الثعلبي عن عبد الله بن محمد بن عبد الله عن عثمان بن الحسن عن جعفر بن محمد بن أحمد عن حسن بن حسين عن يحيى بن علي الربعي عن أبان بن تغلب عن جعفر بن محمد عليه السلام قال: نحن حبل الله الذي قال الله تعالى و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا - (2)(3).

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب أبان: مثله (4).

علامه مجلسي در بحار شريف نقل مي كند كه ابان از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود؛ حبل الله و ريسمان اهلي كه خداوند متعال فرمود و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا ما هستيم؛

4- قب، [المناقب] لابن شهرآشوب موسى بن جعفر عن آبائه عليه السلام و أبو الجارود عن الباقر عليه السلام و زيد بن علي عليه السلام: في قوله تعالى

فقد استمسك بالعروة الوثقى قال مودتنا أهل البيت (5).

ص: 126


1- بحار الأنوار، ج 24، ص: 85
2- آل عمران – 103
3- العمدة: 35.
4- مناقب ... 3: 343.
5- مناقب ... 3: 170 و 171.

با از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود؛ مراد از عروه الوثقي در كلام خداي تعالي كه فرمود فقد استمسك بالعروة الوثقى مودت ما اهل بيت عليهم السلام است؛

5- ما، [الأمالي] للشيخ الطوسي أبو عمرو عن ابن عقدة عن جعفر بن علي بن نجيح عن حسن بن حسين عن أبي حفص الصائغ عن أبي عبد الله عليه السلام:

في قوله و اعتصموا بحبل الله جميعا قال نحن الحبل (1). و در مناقب هم نقل شده است؛ قب، [المناقب] لابن شهرآشوب أبو حفص: مثله (2).

باز امام صادق عليه السلام فرمود؛ مراد از حبل ما هستيم؛

6- فس، [تفسير القمي]: و اعتصموا بحبل الله جميعا قال التوحيد و الولاية.

و باز از تفسير قمي نقل مي كند كه مراد از حبل الله توحيد و ولايت است؛

و في رواية أبي الجارود عن أبي جعفر عليه السلام:

في قوله و لا تفرقوا قال إن الله تبارك و تعالى علم أنهم سيفترقون بعد نبيهم و يختلفون فنهاهم الله عن التفرق كما نهى من كان قبلهم فأمرهم أن يجتمعوا على ولاية آل محمد عليهم السلام و لا يتفرقوا(3).

ص: 127


1- أمالي ابن الشيخ: 171.
2- مناقب ... 2: 273.
3- تفسير القمي: 98.

و در روايت ابي الجارود از امام باقر عليه السلام درباره كلام خداي تعالي كه فرمود و لا تفرقوا؛ و متفرق نشويد فرمود؛

خداوند تبارك و تعالي مي دانست كه مردم بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم متفرق و پراكنده شده و مختلف خواهند شد؛ پس آنان را از تفرقه منع فرمود آن گونه كه از قبل آنان را امر به وحدت و اجتماع نمود؛

7- كنز، [كنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة]

محمد بن العباس عن ابن عقدة عن أحمد بن الحسين عن أبيه عن حصين بن مخارق عن أبي الحسن موسى عن آبائه عليهم السلام:

في قوله عز و جل فقد استمسك بالعروة الوثقى قال مودتنا أهل البيت (1). - (2)

باز امام كاظم عليه السلام از پدران بزرگوارشان عليهم السلام درباره كلام خداي عزوجل كه فرمود فقد استمسك بالعروة الوثقى؛ به ريسمان محكم اهلي چنگ زده است؛ فرمود مراد مودت ما اهل بيت عليهم السلام است؛

ص: 128


1- كنز الفوائد 226.
2- بحار الأنوار، ج 24، ص: 85

8- و بهذا الإسناد عن حصين عن هارون بن سعيد عن زيد بن علي عليه السلام قال: العروة الوثقى المودة لآل محمد عليهم السلام (1).

و نيز زيد بن علي عليهماالسلام نقل مي كند كه ريسمان محكم مودت آل محمد عليهم السلام است؛

9- شي، [تفسير العياشي] عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال:

آل محمد عليهم السلام هم حبل الله الذي أمر بالاعتصام به فقال و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا(2).

و باز در تفسير عياشي از جابر از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود آل محمد عليهم السلام همان ريسمان الهي هستند كه خداوند امر كرده است كه به ان چنگ بزنيد و به آن پناهنده شويد و فرمود و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا؛ به ريسمان الهي چنگ زنيد و از آل محمد عليهم السلام متفرق نشويد؛

** مودت ذوي القربي اجر و مزد رسالت؛

قاضي شهيد در احقاق الحق در تحقيق آيه شريفه مودت ذوي القربي نقل فرموده است؛(3)

و منها قوله تعالى: قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى.

ص: 129


1- كنز الفوائد 226.
2- تفسير العياشي 1: 194.
3- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 9 ؛ ص92

قد تقدم منا في (ج 3 من ص 2 إلى ص 22 نقل جملة من مدارك نزولها في الخمسة الطاهرة و نستدرك عليها هاهنا جملة مما لم نورده هناك نرويها عن أعاظم العامة في كتبهم. كه مي فرمايد مدارك نزول شريفه مذكور در شأن خمسه طاهره سلام الله عليهم ذكر شد و در اين مقام تعدادي از اعلام محدثين و مفسرين و مصادري كه اين حديث را از عامه نقل كردند مي آوريم؛

از آنهاست علامة أحمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبيدر «الكشف و البيان» (مخطوط) كه گويد؛

فأخبرني الحسين بن محمد الثقفي العدل، حدثنا برهان بن علي الصوفي حدثنا محمد بن عبد الله بن سليم الحضرمي، حدثنا حرب بن الحسن الطحان، حدثنا حسين الأشقر، عن قيس، عن الأعمش، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، قال:

لما نزلت «قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى» قالوا: يا رسول الله صلى الله عليه و سلم من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال: علي و فاطمة و ابناهما

ابن عباس گويد وقتي آيه «قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى» نازل شد؛ مردم پرسيدند اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، اقارب و خويشاوندان شما كه مودت آن ها بر ما واجب است كدام هستند؛

ص: 130

فرمود؛ علي عليه السلام و فاطمه سلام الله عليها و فرزندان آن دو؛

و در هامش نقل كرده كه اين اعلام از محدثين اين حديث را نقل كردند؛

[[ و علامة خواجة محمد پارسا البخاري در «فصل الخطاب» آن گونه

كه در ينابيع (ص 368 ط اسلامبول) آمده است؛

و امام واحدي نيز به إسنادش از زاذان از على كرم الله وجهه نقل كرده كه فرمود:

فينا آل حم آية لا يحفظها الا كل مؤمن ثم قرء «قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى».

در مورد ما آل حم آيه اي نازل شده است كه جز مؤمن آن را حفظ و مراعات نمي كند و آن آيه اين است؛ بگو اي پيغمبر – صلي الله عليه و آله و سلم - كه من هيچ اجر و مزدي از رسالتم از شما نمي خواهم الا مودت و دوستي خويشاوندان و اقاربم؛

و اين حديث را اين اعلام نيز نقل كردند؛

واحدي به إسنادش از ابن عباس به عين عبارت مذكور در «الكشف و البيان» و علامة بدخشي در «مفتاح النجا» (ص 13 مخطوط) و از طريق أبى شيخ از على عليه السلام به عين عبارت مذكور در «فصل الخطاب»

ص: 131

و علامة قندوزى حنفي در «ينابيع المودة» (ص 106 و ص 113 ط اسلامبول) از «جواهر العقدين» از طريق واحدي از أبى هاشم الرماني عن زاذان، عن على عليه السلام.(1)]]

و در ص 270، الطبع المذكور) به عينه آن را نقل كرده است؛

و علامة شيخ عبيدالله حنفي الأمر تسرى در «أرجح المطالب» (ص 62 ط لاهور) از على عليه السلام به عين عبارت «فصل الخطاب» نقل كرده است.

و علامة سيد علوي بن طاهر الحداد العلوي الحضرمي در «القول الفصل» (ج 1 ص 482 ط جاوا) گويد؛

أبو شيخ در الثواب در باب حديث أبى هاشم الرماني گويد كه او از رجال صحيح است كه شش نفر از او نقل مي كنند؛

و قال ابن عبد البر: أجمعوا على أنه ثقة عن زاذان أبى عبد الله روى له البخاري في الأدب المفرد، و مسلم في صحيحه، و الأربعة عن على كرم الله وجهه قال:

فينا في آل حم آية لا يحفظ مودتنا الا كل مؤمن ثم قرأ «قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى»

ص: 132


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 92

(( و ابن عبدالبر صاحب استيعاب گويد اجماع هست بر اين كه طريق ابوهاشم از زاذان توثيق شده و بخاري در ادب المفرد از او روايت كرده است و مسلم نيز در صحيح خود از او روايت نموده است و چهار نفر ديگر – بدون واسطه ابو هاشم و زاذان – از خود علي عليه السلام اين حديث را نقل كردند كه در رجال واضح است كه روايت اجلاء خود از قرائن و شواهد وثوق است؛

علامة عبد الكافي حسيني در «السيف اليماني المسلول» (ص 64 ط الترقي بالشام) گويد كه أبو نعيم و ديلمي از طريق مجاهد از ابن عباس نقل كرده است؛

قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى أن تحفظوني في أهل بيتي و تؤدوهم بي.))(1)

و حافظ طبراني در «المعجم الكبير» (ص 131)(2) از «الكشف و البيان» سندا و متنا آن را نقل كرده است؛

و حافظ أبو نعيم أحمد بن عبد الله الاصفهانى در «نزول القرآن» (مخطوط) به إسنادش به أعمش، از سعيد بن جبير، از ابن عباس به عين عبارت گذشته

«الكشف و البيان» لكن به جاي وجبت- يأمرنا دارد؛

ص: 133


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، هامش؛ ص: 92-95
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 93

و علامة زمخشرى در تفسير «الكشاف» (ج 3 ص 402 ط القاهرة) به عين عبارت مذكرو در «الكشف و البيان» نقل كرده است؛

و علامة موفق بن أحمد خوارزمي في «مقتل الحسين» (ص 57 ط النجف)(1) اين حديث را به عين عبارت «الكشف و البيان» سندا و متنا نقل كرده است؛

و علامة محب الدين طبري در «ذخائر العقبى» (ص 25 ط مصر) حديث را از ابن عباس به عبارت «الكشف و البيان» نقل كرده است؛

و علامة تقى الدين أحمد بن عبد الحليم الشهير بابن تيمية الحنبلي في «منهاج السنة النبويه» (ج 2 ص 250 ط القاهرة) اين حديث را به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كرده است لكن فقره؛ الذين وجبت علينا مودتهم را ساقط كرده است؛

و علامة المولى سعد الدين مسعود بن عمر تفتازاني شافعي في «شرح المقاصد» (ج 2 ص 219 ط الآستانة)

اين حديث را به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كرده است؛

وعلامة قسطلاني در «المواهب اللدنية» (ج 7 ص 3 ط الازهرية بمصر) اين حديث را به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كرده است.

ص: 134


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 94

و حافظ ابن حجر عسقلاني در «الكاف الشاف» (ص 145 ط مصر) اين حديث را از طبراني، و ابن أبي حاتم، و حاكم در مناقب شافعي از قيس، از سعيد، از ابن عباس را به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كرده است؛

و علامة قسطلاني در «المواهب اللدنية» (ج 7 ص 123 المطبوع مع شرحه بالازهرية بمصر) اين حديث را به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كرده است؛

و علامة سيد أبو الطيب محمد صديق حسن خان ملك بهوپال در «فتح البيان» (ج 8 ص 270 ط بولاق مصر) از طريق ابن المنذر، و ابن أبي حاتم، و طبراني، و ابن مردويه از ابن عباس اين حديث را به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كرده است؛

و حافظ سيوطي در «احياء الميت» (ص 110 ط مصر) از طريق ابن منذر، و ابن أبي حاتم، و ابن مردويه در كتب تفاسيرشان و طبراني در المعجم الكبير، از ابن عباس اين حديث را به

عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كردند.

و قاضي علامة مير حسين الميبدى اليزدي در «شرح ديوان أمير المؤمنين» (المخطوط) از طريق الكشاف، و واحدي اين حديث را به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كردند.

ص: 135

و علامة سيد أبو بكر العلوي الحضرمي شافعي در «رشفة الصادي» (ص 22 ط القاهرة) از طريق الملا در «سيره»، و أحمد در «المناقب» و طبراني في «الكبير» و ديگران اين حديث را به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كردند.

و علامة شيخ عبد الله الشبراوي شافعي در «الإتحاف» (ص 13 و ص 5 ط مصر) اين حديث را به عين عبارت از ابن عباس بعين ما تقدم عن «الكشف و البيان» نقل كرده است؛(1)

و علامة عبد الله شافعي در «المناقب» (ص 70 المخطوط) از ثعلبي اين حديث را به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كرد.

و علامة شيخ عبيد الله الحنفي الأمر تسرى در «أرجح المطالب» (ص 57 ط

لاهور) و حافظ ميرزا محمد خان بدخشي در «مفتاح النجا» (ص 12 مخطوط) و علامة شيخ سليمان البلخي در «ينابيع المودة» (ص 261 ط اسلامبول) از ابن عباسبه عين عبارت «الكشف» نقل كرده الا اين كه در آخر سه بار آن را فرمود و در ص 194 نيز نقل كرده است؛

عن ابن عباس لما نزلت «قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى» قالوا يا رسول الله من هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال: علي و

ص: 136


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 96

فاطمة و ابناهما و أن الله تعالى جعل أجري عليكم المودة في أهل بيتي و اني سائلكم غدا عنهم أخرجه الملا في سيرته.(1)

كه اين زياده را فرموده است؛

خداوند متعال اجر و مزد من را مودت اهل بيتم قرار داد و من فرداي – قيامت – درباره آن از شما سوال مي كنم؛

و علامة السيد أحمد بن سودة الادريسى در «رفع اللبس و الشبهات» (ص 8 ط مصر)

و علامة القاضي بهجت افندى در «تاريخ آل محمد» (ص 44 ط مطبعة آفتاب) ادعاي اجماع كرده است كه مراد از القربي در آيه شريفه علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است (نقل إجماع الامة على أن المراد من القربى في الآية: علي و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام) وعلامة نبهاني در «الشرف المؤبد» (ص 72 ط مصر) از سيوطي در «الدر المنثور» از ابن عباس به عين عبارت «الكشف و البيان» نقل كرده است لكن بدل قول و ابناهما: و ولدهما دارد؛

علامة نبهاني مذكور در «الأنوار المحمدية» (ص 433 ط الادبية في بيروت) وعلامة معاصر شيخ أحمد البناء الشهير بالساعاتى در «بلوغ الأماني» مطبوع در ذيل كتاب «الفتح الرباني» (ج 18 ص 265 ط مصر)

ص: 137


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 97

اين حديث را از طريق ابن أبي حاتم به عين عبارت مذكور نقل كرده است و سپس گويد:

كه إمام أحمد به دو اسناد اين حديث را نقل مي كند؛

يك طريق از يحيى قطان از شعبة، و دوم از أبي داود طيالسي، كه هر دو صحيح هستند و بخاري و بغوي نيز اين حديث را نقل كردند؛(1)

[[ و علامة زرندي در نظم «درر السمطين» (ص 109 ط القضاء):

و لم يكن أحد من العلماء المجتهدين و الأئمة المحدثين إلا و له في ولاية أهل البيت عليهم السلام الحظ الوافر و الفخر الزاهر

و هيچ كدام از علماء مجتهدين و ائمه محدثين نيست مگر اين كه بر ولايت اهل بيت عليهم السلام حظ وافر و فخر درخشان دارد؛

كما أمر الله عز و جل بذلك في قوله:

«قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى» و تجده في التدين معولا عليهم متمسكا بولايتهم منتميا إليهم

همان طور كه خداوند عزوجل امر به اين كلام فرموده بگو اي رسول ما كه من اجر و مزد رسالتم را از شما نمي خواهم مگر مودت خويشاوندانم؛

ص: 138


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 98

فقد كان الامام الأعظم أبو حنيفة رحمه الله من المتمسكين بولايتهم و المتنسكين بودادهم و كان يتقرب بالاتفاق على المستورين منهم و الظاهرين حتى نقل انه بعث الى المستتر منهم في زمانه اثنى عشر ألف درهم دفعة واحدة لا كرامة و كان يأمر أصحابه برعاية أحوالهم و تحقيق آمالهم و الاقتفاء لاثارهم و الاهتداء بنورهم؛ و ابوحنيفه نيز از متمسكين به ولايت ايشان بوده و

سيره اش، ود و محبت به ايشان بود؛!!]]

و قاضي شهيد فرموده كه جماعتي از محدثين عامه اين حديث را نقل كردند كه در (ج 3 ص 2 إلى ص 19) ذكر شدند از جمله:

حافظ أحمد بن حنبل در «فضائل الصحابة» (ص 218 مخطوط) و حافظ مذكور در «مسند» طبق نقل (ينابيع المودة) و علامة زمخشرى در «تفسير الكشاف» (ج 3 ص 402 ط مصر)

و علامة أبو المؤيد موفق أحمد أخطب خوارزم في «مقتل الحسين» (ص 1 و 75 ط النجف) و علامة فخر الدين الرازي در «تفسير» (ج 27 ص 166 ط مصر) و علامة ابن بطريق الحلي در «العمدة» (ص 23 ط تبريز) و صدر الحفاظ محمد بن يوسف گنجى در «كفاية الطالب» و علامة محمد بن طلحة شافعي در «مطالب السؤول» (ص 8 ط طهران)

ص: 139

و قاضي ناصر الدين أبو سعيد بن عمر الشيرازي البيضاوي در «تفسير» (ج 4 ص 123 ط مصر) و علامة محب الدين طبري در «ذخائر العقبى» (ص 25 و 138 ط مصر)(1)

و علامة نسفي در «تفسير» (ص 95 مطبوع در هامش تفسير الخازن) و علامة حموينى در «فرائد السمطين» و صاحب المناقب الفاخرة في العترة الطاهرة، آن گونه كه در «كفاية الخصام» (ص 396 ط طهران) ذكر شده و علامة نظام الدين نيسابوري در «تفسير» (ج 25 ص 31 ط مصر) و علامة أبو حيان در «تفسيره البحر المحيط» (ج 7 ص 516 ط مصر)

و حافظ ابن كثير دمشقي در «تفسير» (ج 4 ص 112 ط مصر) و حافظ نور الدين الهيتمى در «مجمع الزوائد» (ج 9 ص 103 ط مصر) و علامة شيخ علاء الدين على بن أحمد هندي كوكنى در«تفسيره تبصير الرحمن» (ج 2 ص 247 ط مصر) و علامة شيخ على بن محمد بن صباغ مالكي در «الفصول المهمة» (ص 11 ط النجف) و حافظ سيوطي در «تفسير» (ج 6 ص 7 ط مصر) و حافظ سيوطي مذكور در «الإكليل» (ص 190 ط مصر) و حافظ سيوطي مذكور در «احياء الميت» (ص

ص: 140


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 99

110 ط مصر) و مورخ الشهير غياث الدين المعروف بخواند مير در «حبيب السير» (ص 11 ط طهران)(1) و علامة ابن حجر الهيتمى المكي در «الصواعق المحرقة» (ص 101 ط مصر) و علامة مير محمد الكشفى الترمذي

الحنفي در «المناقب المرتضوية» (ص 49 ط بمبئى) و علامة المولى حسين الكاشفى در «المواهب» (ج 2 ص 243 ط دهلي) و علامة شيخ عبد الله بن محمد الشبراوي در «الإتحاف» (ص 5 ط مصر) و قاضي محمد بن على شوكانى يماني در تفسير «فتح القدير» (ج 4 ص 522 ط مصر) و حافظ طبراني در «المعجم الكبير» آن گونه كه در «الينابيع» و «فلك النجاة» آمده است اين حديث را نقل كردند؛

و علامة ابن أبى حاتم در «تفسير» آن گونه كه در «ينابيع» و «فلك النجاة» نقل شده است و حاكم در «المناقب» آن گونه كه در «الينابيع» و «فلك النجاة» ذكر شده و علامة واحدي شافعي در «الوسيط» آن گونه كه در «ينابيع» و «فلك النجاة» ذكر شده اين حديث را نقل كردند؛

و حافظ أبو نعيم در «حلية الأولياء» آن گونه كه در «الينابيع» آمده و علامة جمال الدين زرندي در «نظم درر السمطين» و حافظ أحمد بن حنبل در «المناقب» آن گونه كه در «فلك النجاة» آمده و علامة حقانى آن گونه كه در «فلك النجاة» آمده است؛

ص: 141


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 100

و علامة طبري در «تفسيرجامع البيان»(1) آن گونه كه در «فلك النجاة» آمده و علامة فاضل معاصر عبدالكافي الحسنى در «السيف المسلول» (ص 9 ط مصر) و علامة سيد علوي بن طاهر حداد در «القول الفصل» (ص 482 ط جاوا) اين حديث را نقل كردند؛

[[ و حافظ عماد الدين أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي در «تفسير» (مطبوع در هامش كتاب فتح البيان ج 6 ص 63 ط بولاق) و نيز حافظ أبو بكر بزار گويند:

حدثنا عباد بن يعقوب، حدثنا أبو يحيى التيمي، حدثنا فضيل بن مرزوق عن عطية، عن أبى سعيد قال: لما نزلت « و آت ذا القربى حقه» دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة فأعطاها فدك.

ابي سعيد گويد وقتي آيه و آت ذا القربي حقه نازل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فاطمه سلام الله عليها را خواند و فدك را به عطا فرمود؛

و ما چون تعداد منابع و مصادر بسيار است و در متن ارجاع داديم از نقل مجدد آن ولو فهرست وار به جهت عدم تطويل اجتناب مي كنيم؛

و الحمدلله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا

ص: 142


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 9، ص: 101

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109