جریان شناسی سیره پژوهشی در غرب با تأکید بر دیدگاه ویلیام مونتگمری وات

مشخصات کتاب

سرشناسه : موسوی مقدم، سیدمحمد، 1359 -

عنوان و نام پدیدآور : جریان شناسی سیره پژوهی در غرب با تاکید بر دیدگاه های ویلیام منتگمری وات [کتاب]/ سیدمحمد موسوی مقدم.

مشخصات نشر : قم: دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم ، دانشکده علوم قرآنی تهران، 1392.

مشخصات ظاهری : 719 ص.

فروست : : دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم ، دانشکده علوم قرآنی تهران؛ 5.

شابک : 290000 ریال: 978-600-91331-4-7

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : چاپ قبلی: مارینا، 1392.

یادداشت : کتابنامه: ص. [635] - 669؛ همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

موضوع : محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- تاثیر -- تمدن غرب

موضوع : وات، ویلیام مونتگمری، 1909 - 2006م. -- نقد و تفسیر

موضوع : سنت نبوی -- نقد و تفسیر

موضوع : اسلام و غرب

شناسه افزوده : دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم. دانشکده علوم قرآنی تهران

رده بندی کنگره : BP24/46/م85ج4 1392الف

رده بندی دیویی : 297/93

شماره کتابشناسی ملی : 3639041

ص:1

اشاره

جریان­شناسی سیره­پژوهی در غرب

با تأکید بر دیدگاه­های ویلیام مُنتگمری وات

دکتر سید محمد موسوی مقدم

عضو هیأت علمی پردیس فارابی دانشگاه تهران

ص:2

ص:3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:4

ص:5

تقدیم به:

عصاره ی خلقت، پیام آور رحمت، خاتم انبیاء، حضرت محمد مصطفی(ص) که فلسفه ی بعثتش اکمال و اتمام مکارم اخلاق و فضایل انسانی بود؛

- و خاندان پاکش(ع) که کشتی نجات بشریت اند؛

- به ویژه محضر مقدس امیر مهربانی، صاحب دولت آسمانی، حامل پرچم قسط و عدل جهانی، بقیة الله الاعظم حضرت حجة بن الحسن العسکری (روحی فداه)؛

- و ساحت والا و باعظمت گوهر گرانبهای خاندان عصمت و طهارت، کریمه ی اهل بیت (ع) حضرت فاطمه معصومه(س).

ص:6

اشاره

ص:1

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

پیشگفتار

مطالعات خاورشناسان درباره­ی قرآن، حدیث و سیره­ی پیامبر اکرم(ص) در سده­های اخیر افزایش چشمگیری داشته است. بررسی اهداف و انگیزه­ها، مبانی، روش­ها و منابع مورد استفاده در این پژوهش­ها، بایسته­ی بررسی و تحقیق از سوی اندیشمندان مسلمان است. برای نیلِ به این هدف، بهتر است دیدگاه­ها و اندیشه­های هر خاورشناس به صورت مجزا یا تطبیقی با دیگر خاورشناسان مورد مطالعه و مداقّه قرار گیرد.

در این راستا، ابتدا به جریان­شناسی سیره­پژوهی در غرب، به خصوص در دوره­ی معاصر پرداخته شده است تا به جایگاه وات در این میان بهتر پی ببریم، سپس به مطالعه و تحلیل آثار وات، اعمّ از کتاب­ها و مقالات وی در نشریات و دایرة المعارف­ها، به ویژه آثار سیره و تاریخی وی پرداخته شد تا اولاً روش­شناسی، مبانی، منابع مورد استفاده­ی وات و در یک کلام، رهیافت وات در سیره­پژوهی تبیین و شناسانده شود و ثانیاً آرا و اندیشه­های وی، در صورت لزوم، مورد بررسی و نقد قرار گیرد.

خلاصه و عصاره­ی مطالبی که در این پژوهش تبیین، تحلیل و نقد و بررسی شده، به شرح ذیل است:

تصویری که از اسلام و شخصیت حضرت محمد(ص) بر اثر تبلیغات اندیشمندان یهود و کشیشان و ردیه­نویسان مسیحی در ذهن مردم قرون وسطی جای گرفته بود، تصویر منفی و نادرستی بود، و آثار و کتاب­هایی که در این دوره به نگارش درآمد، به هدف مبارزه، تضعیف و طرد دین اسلام و حضرت محمد(ص) بود. پس از قرون وسطی توجه غربیان به دین اسلام و شخصیت و سیره­ی پیامبر(ص) آهنگ بیشتری گرفت تا این­که در قرن هجدهم میلادی به تدریج حضرت محمد(ص) به عنوان یک حکیم و

ص:7

اندیشمند منطقی و پیشاهنگ عصر روشنگری و خردورزی در میان اروپاییان معرفی و مطرح شد. پژوهش های تاریخ­انگارانه (Historismus) راجع به سیره­ی حضرت محمد (ص) با پیدایش عصر تاریخ­انگاری (Historismus) در اواسط قرن نوزدهم میلادی شکل جدی تری به خود گرفت، به طوری که ما شاهد حجم بسیار فزاینده­ای از پژوهش­های علمی هستیم که هدف بیشتر آنها معطوف به افزایش میزان دانشِ دقیق از اسلامِ موجود در اروپا بود و رجوع به اصل مآخذ اسلامی، اساس این تحقیقات را تشکیل می­داد. لازم به ذکر است که غربیان تا اواسط قرن نوزدهم میلادی برای تألیف کتب سیره، منابع اولیه­ی اسلامی را در اختیار نداشتند؛ اما در دهه­های پایانی قرن نوزدهم و نیمه­ی اول قرن بیستم میلادی، برخی نسخه­های خطی از منابع قدیم سیره و تاریخ اسلامی کشف، و با ویرایش و تصحیح غربیان منتشر شدند. در دهه­های آغازین قرن بیستم میلادی بود که انبوهی از کتاب­های پوزش­طلبانه شامل زندگینامه­ها و سیره­های تجدیدنظرشده و ترجمه­های جدید قرآن در قالب چندین زبان اروپایی در اروپا انتشار یافت. سیره­نویسانِ غربی در قرن بیست و یکم میلادی به کوشش بسیار زیاد نویسندگان در 150 سال اخیر برای تراشیدن تأثیرات گوناگون بر اسلام، به خصوص از سوی مسیحیت و یهودیت اقرار کرده­اند.

طی دهه­های اخیر، مطالعات خاورشناسان و پژوهش­گران غربی در باب تاریخ قرون نخستین اسلام و سیره­ی پیامبر(ص) سه مسیر متمایز را پیموده است: رویکرد سنت­گرا، تجدیدنظرطلب و بازگشتی.

دانشمندان سنت­گرا برای منابع روایی مربوط به زندگانی پیامبر(ص) ارزش تاریخی قائل­اند، هرچند این منابع در فرآیند نقل دچار تغییراتی شده باشند. آنان گستره­ی تحقیق خود را به نگاشته­های مسلمانان محدود، و مطابق با مبانی و عُرف دانش­پژوهی خودِ مسلمانان بررسی می­نمایند. سنت­گرایان خود به گروه­های مختلفی تقسیم می­شوند. برای برخی مانند یُنبُل، موتسکی و شوئلر، تعبیر سنت­گرا کاملاً بی­جا و نامناسب است. در واقع،

ص:8

یُنبُل از سنت علمی­ای تبعیت نموده که شاخت آن را آغاز کرده است، در حالی که هارالد موتسکی، گرگور شوئلر و مارکو شولر از رویکرد «نقادی روایت» دفاع می­کنند. اما عنوان سنت­گرا برای ویلیام مُنتگمری وات کاملاً صدق می­کند. وات برطبق نظریه­ی «بدنه­ی مغازی» خود، خطای عمده­ی­ لامنس و بِکِر و اخیراً کوک و کِرونِه در برخورد با کتب و روایات سیره در قرون نخستین اسلام را ناتوانی بر اِعمال وجه تمایز اساسی میان مطالب اصیلِ مغازی و مطالب مشکوکِ احادیث و حکایات می­داند.

تجدیدنظرطلبان از یک سو، مکتوبات مسلمانان را بر مبنای روش­های نقدِ منبع تحلیل می­کنند و از سوی دیگر، نگاشته­های غیرعرب­های هم­عصر دوره­ی ظهور اسلام و نیز بقایای مادی برجای­مانده از این دوره مانند یافته­های باستان­شناسی، کتیبه­شناسی و سکه­شناسی را که معمولاً در مکتب سنتی مطالعه نمی­شوند، به عنوان شاهد و قرینه در نظر می­گیرند. آنها بخش عمده یا تمامی زندگینامه­های روایی حضرت محمد(ص) را ساختگی می­دانند. آثار تجدیدنظرطلبان مختلف معمولاً در ارائه­ی گزارش از حوادث صدر اسلام، متعارض­اند؛ اما همه­ی تحقیقات آنان به­رغم تضاد در نتایج، در نفی اعتبار تاریخی گزارش­هایی که صرفاً مبتنی بر «حقایقِ» برگرفته از نگاشته­های مسلمانان است، هم­رأی هستند. وجه مشترک تجدیدنظرطلبان افراطی این بود که در بازسازی سیره­ی پیامبر اسلام(ص) و حوادث قرن نخست هجری، روایات منقول در منابع قرون نخستین اسلام را به عنوان منبع تاریخی قبول نداشتند، و معتقد بودند که منابع قرون نخستین اسلام در صددِ بیان آنچه واقعاً در صدر اسلام روی داده است نیستند، بلکه صرفاً نشان می­دهند که مؤلفان متأخرِ آنها چه می­اندیشیده­اند. از دیدگاه آنان، هیچ معیار عینی برای ارزیابی وثاقت در بررسی نوشته­های قرن­های اول و دوم هجری وجود ندارد؛ لذا کوشیدند به گونه­ای بازسازیِ بیرونی در تاریخ صدر اسلام دست بزنند.

اما افراط ایشان به جایی رسید که دیگر وثاقت متن قرآن کریم را، حتی در بازنمایی تعالیم و مواعظ پیامبر اسلام(ص)، نیز مورد تردید قرار دادند. تجدیدنظرطلبان معتدل

ص:9

موضعی میانه نسبت به سودمندی نقل تاریخی منابع قرون نخستین اسلام اتخاذ نمودند. آنان بر پایه­ی مثال­های خاصی اثبات کردند که تجدیدنظرطلبان افراطی در غالب موارد دچار شکاکیت افراطی شده و فقط روایاتی را نقل کرده­اند که پشتوانه­ی مدعایشان بوده و هر مطلبی را که با آن در تناقض بوده است، رد کرده­اند. تجدیدنظرطلبان نوین که نسل جوان­ترِ تجدیدنظرطلبان پس از جان وَنْزبُرو و شاگردانش پاتریشیا کِرونه و مایکل کوک محسوب می­شوند، شکاکیت نوین­شان را باید چیزی شبیه به یک پارادایم (الگوی اصلی) علمی دانست که جایگزینِ الگوی قدیمی­ترِ «نقادی روایت» شده است. آنان صرفاً به ملاحظات روش­شناسانه علاقه­مندند؛ برخی از آنها با تحلیل­های آماری کار می­کنند، که معیارشان مشکوک است و گاهی اوقات به راحتی تکذیب می­شوند؛ اما روش واژه­شناسی که ظاهراً یک فعالیت علمی ناچیز تلقی می­شود، به ندرت مورد توجه است. برخی دیگر نیز تا آنجا پیش می­روند که پیامبر اسلام(ص) را کاملاً ساختگی می­دانند.

طرفداران رویکرد بازگشتی یا انتقادی نیز به نقد و تحلیل رویکردهای پیشین در سیره­پژوهی غرب، یعنی رویکردهای سنت­گرا و تجدیدنظرطلب پرداختند. آنان نه مبانی و دیدگاه­های سنت­گرایان را کاملاً پذیرفتند و نه مبانی و نظریات تجدیدنظرطلبان را مطلقاً رد نمودند، بلکه به تلفیق، تصحیح و نقد آرا و دیدگاه­های آنان در حوزه­ی سیره و تاریخ اسلام پرداختند. در قرن بیست و یکم میلادی نیز رویکردهای فوق طرفداران خاص خویش را دارند و هیچ­یک از آنها رو به زوال نگذاشته است و همچنان به راه خویش ادامه می­دهد.

در ادامه، به مهم­ترین جریان­های خاورشناسی در حوزه­ی حدیث در غرب اشاره شده که بدین شرح است: 1. آشنایی اولیه و غیرعلمی با حدیث از قرن هفدهم میلادی؛ 2.پژوهش­های آکادمیک و نقادانه درباره­ی حدیث از قرن نوزدهم میلادی؛ 3. نگاه نقادانه­ی خاورشناسان به پژوهش­های پیشین خاورشناسان از نیمه­ی دوم قرن بیستم میلادی. و لذا می­توان گفت که امروزه دو مکتب و جریان درباره­ی حدیث­پژوهی در غرب وجود

ص:10

دارد: 1. دیدگاه کسانی که به شکاکیت افراطی در حدیث دامن می­زنند و در مسأله­ی کتابت، اِسناد و صدور حدیث تشکیک جدی دارند و می­توان آن را مکتب گلدتسیهر و شاخت نامید؛ 2. دیدگاه معتدل­تر، واقع­بینانه­تر و منصفانه­تر که با تحقیقات گسترده­تری ضمن نقد پاره­ای از دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت، شواهدی بر برخی از باورهای مسلمانان ارائه کردند و می­توان در میان اینان از هارالد موتسکی نام برد. در آخر، به مواضع سه­گانه­ی اندیشمندان عربِ معاصر نسبت به جریان خاورشناسی یا استشراق و پژوهش­های اندیشمندان غربی، به ویژه در باب سیره­ی پیامبر(ص) اشاره شده که از این قرار است: 1. پذیرش کامل؛ 2. ردّ کامل؛ 3. نگاه پژوهش­محور.

ویلیام مُنتگمری وات فردی مسیحی، الهی­دان و معتقد به خداست. افکار و اندیشه­های او تحت تأثیر اندیشه­هایی چون نظریه­ی زبان دینِ ویتگِنشتاین، تفکر پلورالیستی جان هیک، مکتب نقد تاریخی و مکتب آنال بوده است. او معتقد است حضرت محمد(ص) در این گفته که قرآن تصنیف او نبوده، بلکه از بالا به او وحی شده، صداقت داشته، و قرآن فعل الهی است که از طریق شخصیت حضرت محمد(ص) به گونه­ای عرضه شده که برخی از ویژگی­های قرآن اساساً به بشریت حضرت ارتباط می­یابد. وات معتقد به حقانیت نسبی ادیان ابراهیمی است و خاستگاه تمامی آنها را الهی و اخلاقی می­داند. وی با اثرپذیری از مباحث زبان دین در فضای غرب، به زبان نمادین به عنوان یکی از مسائل اساسی دینی عصر جدید توجه نموده است. وات را باید از جمله دانشمندان متأثر از مکتب تجربه­گرایی دانست که با شیوه­ی تاریخ­نگاری اثباتی به سیره پژوهی پرداخته و معیار حقیقت یا تاریخی بودنِ یک واقعه را در رؤیت حسی آن دانسته است. وات از ابعاد گوناگون، شخصیت و سیره­ی پیامبر(ص)، دین اسلام و مصادر قرآن را مورد تجزیه و تحلیلِ روان­شناختی، جامعه­شناختی و پدیدارشناسانه قرار داده است. وات به معیار «ثمرات» یا «کارآیی» در عمل در مورد نظام­های فکری دینی مانند اسلام و مسیحیت توجه کرده و معتقد است اگر کیفیت زندگی یا حیات پیروان یک نظام عقیدتی عموماً خوب

ص:11

باشد، می­توان گفت آن نظام عقیدتی کمابیش صادق است. او معتقد است بنابر دیدگاه قرآن، خدا در سرتاسر تاریخ بشر، به ویژه در همه­ی مسائل مربوط به رشد و گسترش اسلام و تبدیل آن به دومین دین بزرگ جهان پس از مسیحیت و نیز دربرگرفتنِ حدود یک پنجم نوع بشر، حضوری فعال دارد. از دیدگاه وات، انگیزش­های درونی یا دواعی باطنی انسان را باید ناشی از فعل خدا در او دانست که چه بسا با وساطت فرشتگان صورت می پذیرد و یا از نیروی درونیِ یک انسانِ اهل «اهتدا» که خداوند در او نهاده، برمی خیزد.

وات برخلاف برخی محققان غربی که منابع قرون نخستین اسلام، اعمّ از کتب سیره و مجموعه­های حدیثی را مورد انتقاد قرار داده و قابل­اعتماد ندانسته­اند، معتقد است که اقوال مورخان و سیره­نگاران اولیه را باید حقیقت دانست، مگر در مواردی که دلیلی بر جعل یا تحریف وقایع در دست باشد، اعمّ از دلایل سیاسی، شرعی و فقهی. به اعتقاد او، مطالبی که از کتاب­های مختلف سده­های نخستین اسلام گردآوری شده، صحیح است و می­توان ادعا کرد که این نظریه،­ ما را به درک زندگانی حضرت محمد(ص) و پیشرفت کارهای او رهنمون می­سازد. وات در کنار به­کارگیری روش نقد تاریخی در خصوص برخی وقایع و روایات تاریخی مربوط به صدر اسلام، در بسیاری موارد نیز به روایات تاریخی موجود در کتب سیره و تاریخ اسلام اعتماد و استناد می­کند.

مهم­ترین بحثی که پیرامون وضعیت پیامبر(ص) پیش از اسلام مطرح است، بحث حنیف بودن ایشان است. از دیدگاه وات، شکی نیست که مردمی بوده­اند که پیرو دینی پاک­تر و رساتر از دین عرب پیش از اسلام بوده­اند، ولی بعید است که خود را «حنیف» نامیده باشند. به باور وات، تصور آن­که اسلام بازگشت به همان دین حضرت ابراهیم(ع) است، با نظریه­ی تاریخ­پژوهان غرب سازگار نیست؛ ولی از­ منظر جامعه­شناسی باید قبول کرد که دین اسلام در محیط اصلی خود مؤثر بوده است و حضرت محمد(ص) با اصلاحاتی مختصر، افکاری به دست آورد که اساس دین خود را بر آن استوار ساخت و از

ص:12

انتقاد خصمانه­ی یهود نیز خود را رهایی بخشید. ازاین­رو، اسلام شکلی از دین حضرت ابراهیم(ع) به شمار می­رود. وات معتقد است دانش ما درباره­ی وضع مکه در زمان کودکی و آغاز نوجوانی حضرت محمد (ص) کم است و آن اطلاعاتی هم که در دست است با افسانه آمیخته و جدا کردن تاریخ از افسانه کار دشواری است.

از نظر وات، اصل و حقیقت وحی از ناحیه­ی خداست؛ با این حال، آنچه پیامبران به عنوان پیام­های الهی به مردم می­رسانند، حاصل وحی الهی و قوه­ی تخیل خلّاقِ خودشان است. پیامبران الهی در قوه­ی تخیل همگی یکسان نیستند. در این میان، از نظر وات، پیامبر اسلام(ص) از عمیق­ترین افکار برخوردار بوده است، به طوری که توانسته است با مرکزی­ترین نیازهای فکری بشر ارتباط برقرار کند و هزاران نفر را در زمان خود و میلیون­ها نفر را در زمان­های بعد به سوی افکار خود جلب کند. هماهنگی بین دیدگاه­های وات در مورد وحی وجود ندارد. او از طرفی معتقد است که خود پیامبر(ص) افکار وحیانی را با کمک تخیل خلّاق خود به صورت پیام­های زبانی درمی­آورد، اما او نمی­تواند ساختار قرآن را که بیشتر حالت خطابی به پیامبر(ص) یا مردم دارد و نشان می­دهد که فرد دیگری او یا مردم را مخاطب قرار می­دهد توجیه نماید. اما از نظر حکمای مسلمان هم اصلِ افکار وحیانی از خداست و هم پدیدآورنده­ی صورت خیالی این افکار به صورت شنیداری یا دیداری خداست. ازاین­رو، هم محتوا و هم شکل و قالب، و هم اصل و هم شاخه­ها همگی از خداست. اندیشه­ی وحی و نبوت در میان فیلسوفان و الهی­دانان غرب و از جمله ویلیام مُنتگمری وات اندیشه­ای رنجور است که آن نیز از الهیاتی رنجور ناشی شده است؛ اندیشه­ای که ماهیت وحی را به گونه­ای می­بیند که در یک سطحی می­توان پیامبران را همنشینِ روان­رنجورانی چون هیتلر دید! اما اندیشه­ی وحی در میان فیلسوفان و الهی­دانان مسلمان از سلامت کامل برخوردار است، چرا که دست قدرت خدا در آن بی­رقیب است؛ اندیشه­ای که روان انبیا و اولیا را برگزیده و مطهَّر از سوی خدا می­بیند. اصول و محورهای اساسی و مهمی را که وات در باب وحی بیان کرده است، از نظر خودِ او

ص:13

همراه با تردید است و بیشتر به بیان حدسیات و فرضیاتی نیم­بند شبیه است تا نظریات علمی. آنچه که حکمای مسلمان بیان کرده­اند، مبتنی بر برهان عقلی است. وات پس از آن­که الهی بودنِ وحی قرآنی و صداقت پیامبر(ص) را در ادعاهایش پذیرفته، نتوانسته است تبیینی سازگار با آنچه خودِ قرآن به صراحت ادعا کرده است عرضه نماید.

وات معتقد است مطالبی که در منابع متقدم اسلامی درباره­ی ورقه بن نوفل گفته شده، به حقیقت نزدیک است؛ اما اطلاعات او نیز کامل نبوده است. با این همه، شهادت یک مسیحی به این­که طرز نزول وحی بر حضرت محمد(ص) شباهت کاملی به نحوه­ی نزول وحی بر حضرت موسی(ع) داشته، پیامبر(ص) را در عقیده­ی خود راسخ کرده است؛ و این­گونه شهادت­ها از روی عقل و منطق ضروری به نظر می­آید. وات داستان آیات شیطانی را بسیار عجیب و شگفت­انگیز تلقی کرده و ابراز تعجب می­کند که پیامبری که بزرگترین دین یکتاپرستی را تبلیغ می­کرده، خود شرک اختیار کرده باشد. از دیدگاه او، این واقعه به اندازه­ای عجیب است که نشان می­دهد اساس آن صحیح بوده و تصور نمی­رود که کسی آن را اختراع کرده و قبول آن را از مسلمانان خواسته باشد. وات در تحلیل نهایی خود از داستان آیات شیطانی می­گوید که این داستان نمی تواند یک دروغ محض باشد و حضرت محمد(ص) می باید آیاتی را که بعداً به عنوان «آیات شیطانی» رد شدند، به عنوان بخشی از قرآن تلاوت کرده باشد. هرچند این حکایت از یک مأخذ اسلامی مبرای از شبهه نشأت گرفته است؟!، اما مسلمانان از همان ادوار اولیه از آن بیزاری جستند، درباره­ی آن سکوت کردند، و با این استنباط که شیطان بتواند شخصی مانند حضرت محمد(ص) را اغوا کند، مخالفت ورزیدند. از نظر وات، طرز بیان مطالب کتاب مقدس در قرآن نشان می­دهد که او خود این کتاب را نخوانده و از کتاب دیگری نیز استفاده نکرده بوده است. اما اطلاعاتی که او از عقاید یهودی و مسیحی داشته، بدون شک به صورت شفاهی و به طُرق مختلف به وی رسیده است. از دیدگاه وات، تحول شرایط زندگانی حضرت محمد(ص)- یعنی تحول از موضع دعوت و موعظه در مکه به سیاستمدار در

ص:14

مدینه و سپس حکومت بر بخش اعظم عربستان- بر نحوه­ی زندگانی او و تقسیم و تخصیص اوقاتش اثر گذارده بود. وات بر این باور است که همه­ی مسلمانان معاصر تعبیر «خاتم النبیین» را آخرین پیامبری تفسیر می­کنند که پس از او دیگر پیامبری نخواهد آمد، در حالی که احتمالاً شنوندگانِ نخستین آن را به معنای مُهرِ تأیید پیامبرانِ گذشته درک و دریافت میکردند. از نظر وات، مهم است که مسیحیان تحریفات قرون وسطایی از تصویر اسلام را کنار بگذارند و ارزیابی مثبتی از ارزش های اسلام را در ذهن خود بپرورانند. این کار مستلزم آن است که حضرت محمد(ص) را رهبری مذهبی بدانند که خداوند از طریق او فعل خود را انجام داده و این در حکم اعتقاد به آن است که او به یک معنی پیامبر خداست. وات معتقد است چنین دیدگاهی با اعتقاد کانونی مسیحیان هیچ تناقضی ندارد.

از دیدگاه وات، کلمه­ی «امّی» احتمالاً در اصل به معنای «غیر یهودی» بوده، اما صرف نظر از این مطلب، استدلال به بی­سوادی حضرت محمد(ص) بی­اساس است، زیرا او می­توانسته است شخصی را بیابد تا کتاب مقدس را برای او بخواند و یا داستان­های آن را برای وی بازگو کند. وات معتقد است در عین حال که هیچ دلیل قانع­کننده­ای وجود ندارد که ثابت کند حضرت محمد(ص) قادر به کتابت بوده است، ولی منطقاً غیرمحتمل نیست که حضرت چنین قدرتی را داشته بوده باشد. او معتقد است پیامبر(ص) همیشه می خواست بین اصول سیاست روز و اهداف آینده و نهایی تعادلی برقرار باشد و نقشه­های خود را با تغییر عوامل و اتفاقات مطابقت می­داد. به باور وات، برای مطالعه و بررسی اهداف سیاسی پیامبر(ص)، لازم است نوعی فکر تحلیلی و برهانی به کار بریم. او از تمام مسائل پیرامون خود آگاه بود، حتی در مواردی که از عواقب سیاسی امری مطلع بود، جنبه­ی دینی وقایع برای او مهم­تر به شمار می­رفت و بی­شک هدف اصلی خود را در آن زمان دعوت مسلمانان به اسلام بیان می­کرد. اتحاد سیاسی تمام اعراب نیز از نظر وی دور نبوده، ولی در درجه­ی دوم اهمیت قرار داشته است. از نظر وات، مهم­ترین عوامل مؤثر در موفقیت حضرت محمد(ص) در رسالت خویش که موجب توسعه و گسترش اسلام گردید عبارت

ص:15

بودند از: نارضایتی اجتماعی در مکه و مدینه، جنبش یکتاپرستی، واکنش در مقابل یونان­دوستی در سوریه و مصر، انحطاط امپراتوری­های ایران و روم، و استفاده­ی اعراب از فرصت برای غارت سرزمین­های اطراف. وات معتقد است بدون صفات والای اخلاقی پیامبر(ص)، یعنی موهبت پیامبری، حکمت و تدبیر سیاستمدارانه، و هنر و مهارت ایشان، احتمال رشد و توسعه­ی گسترده­ی اسلام نمی­رفت. از دیدگاه وات، «جهاد» هیچ­گاه یک پدیده­ی کاملاً دینی نبود، بلکه حداقل بخشی از آن یک ابزار سیاسی بود. از نظر وات، اسلام به وسیله­ی شمشیر گسترش نیافته است، زیرا بت­پرستان عربستان بین قبول اسلام و جنگ مختار بودند. برخورد مسلمانان با اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) نیز بهتر از برخورد آنان با بت­پرستان بود، چون مذاهب اهل کتاب به عنوان خواهر اسلام تلقی می­شدند. از دیدگاه وات، حضرت محمد(ص) هم پیامبر بود و هم سیاستمدار و این ترکیبی است که فهم آن برای بشر امروزی که داعیه­ی جدایی دین از سیاست را دارد، بسیار مشکل است. از نظر وات، سیاست کلی پیامبر(ص) در دوران مکی بر این بود که تعالیم دینی و اعتقادی اسلام و قرآن را تبیین نماید و در دوره­ی مدنی نیز بر ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اسلام و جامعه­ی اسلامی تأکید نماید و گرچه حضرت محمد(ص) از امراض اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دینی عصر و سرزمین خویش آگاه بود، اما وی بُعد دینی را بُعد اساسی می­دانست و به آن اهتمام می­ورزید.

از دیدگاه وات، ازدواج حضرت خدیجه(س) با پیامبر(ص) اهمیت بسیاری برای پیامبر(ص) داشت، زیرا موجب تقویت روحی وی شد و به او فرصت داد که نبوغ خود را در تنها راهی که مورد توجه مردم مکه بود، یعنی در تجارت به کار اندازد؛ و دیگر ازدواج­های پیامبر(ص)، دختران و دوستانش نیز به علل سیاسی بوده است. به نظر وات، بینش اصلی قرآنی در خصوص یهودیان و مسیحیان آن است که اینان اهل کتاب هستند و کتاب­هایی را دریافت کرده­اند و و دعوت­هایشان اساساً همان دعوت­های قرآن است؛ اما یهودیان و مسیحیان از حقیقت خالص کتاب خود، دست­کم تا آن حد که حضرت

ص:16

محمد(ص) را تصدیق نکردند، به انحراف دچار شده­اند. لذا وات معتقد است بر اساس این بینش بود که حضرت محمد(ص) در سال­های واپسین عمر خود به ابتکاری دست زد که به نظام «اقلیت­های تحت­الحمایه» (ذمّی، اهل­ الذمّه) در درون دولت اسلامی متکامل گردید. از دیدگاه وات، بی­تردید گسترش فرهنگ اسلامی با مهارت و قدرت اعراب در زمینه­ی تجارت و بازرگانی میسر گردید. از دیدگاه وات، چهار ویژگی اصلی تصویر اسلام در قرون وسطی که با برداشت منصفانه­ی جدید تفاوت دارد، عبارتند از: 1. اسلام مذهبی نادرست و همراه با تحریف عقلانی واقعیت 2. اسلام مذهب خشونت و شمشیر 3. اسلام مذهب افراطی و تن­آسایی 4. حضرت محمد(ص) ضد مسیحیت.

به نظر وات، محققان اروپایی به نقش حدیث در فراهم آوردن یک مبنای ثابت برای اکثر جزئیات شریعت اسلام توجه کافی نکرده­اند. گمان می­رود حدیث یکی از آن حوزه­هایی است که عینیت تاریخی در آن اهمیت ثانوی دارد. این مطلب می­تواند رهنمون ما در اظهارنظر نهایی در مورد خاورشناسان باشد. از نظر وات، افزایش توجه به احادیث و روایات پیامبر(ص)، شاید تماماً معلول احتیاجات فقهی نبوده باشد، بلکه منابع اصیل و دست­نخورده­ای درباره­ی زندگانی پیامبر(ص) نیز در این احادیث وجود داشته است. به اعتقاد وات، پژوهش­گران غربی با اصرار بر این­که نقد احادیث از سوی علمای مسلمانِ قرون وسطی، بسیاری از احادیث را که از نظر تاریخی نمی­توانستند معتبر باشند به عنوان «صحیح» پذیرفتند، دستاوردهای مثبتِ محدثان قرن نهم میلادی/ قرن­های دوم و سوم هجری را مورد شک و تردید قرار داده­اند. این دستاورد در جهت تحکیم مبانی مذهب تسنن بوده است.

مبنای مشترک بین وات و الهی­دانان مسلمان آن است که پیامبر اسلام(ص) در ادعایش مبنی بر این­که از سوی خدا برانگیخته شده و قرآن از جانب خدا بر او نازل شده است صادق است. بنابراین، گام دومی که هر دو می­خواهند بردارند، این است که تبیینی از وحی و قرآن عرضه کنند که با این مبنا سازگار باشند. آنچه که الهی­دانان مسلمان عرضه

ص:17

کرده­اند، تبیینی از وحی قرآنی است که با ادعاهای مطرح شده در قرآن سازگار است. اما تبیین وات با گفته­های قرآن سازگار نیست. اگر وات صداقت پیامبر(ص) را قبول دارد و نیز در برخی از مطالبش به آیات قرآن استناد می­کند، این امر نمی­تواند گزینشی باشد. خود او می­گوید که پیامبر(ص) بین افکار خودش و افکاری که از سوی خداوند به او القا می­شد تمایز قایل بود. پذیرش این امور حکم می­کند که به گزاره­های قرآنی که حاکی از الهی بودنِ متن قرآن است وفادار باشد.

وحی و قرآن ناشی از باطن و ضمیر ناخودآگاه، و تراوشات فکر و ذهن پیامبر(ص) یا به طور کلی مخلوقِ تخیل خلّاقِ پیامبر(ص) نیست؛ بلکه منشأ و خاستگاه وحی و قرآن، فقط خداوند تبارک و تعالی است. نفس پیامبر(ص) اساساً باید به آن­چنان مرتبه­ی والایی از کمال دست یافته باشد تا شایستگی دریافت وحی را داشته باشد. لذا شخصیت کمال­یافته­ی پیامبر(ص) در دریافت وحی موضوعیت دارد، نه طریقیت. پس وحی و قرآن هرگز برخاسته و تابعِ شخصیت پیامبر(ص) نبوده است. بنا بر اجماع مسلمانان، پیامبر(ص) شخصیتی معصوم یا خطاناپذیر و برگزیده­ی از جانب خداست که به امر وی کلام الهی را دریافت و حفظ کرده و به مردم ابلاغ می­کند. پیامبر(ص) در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی هرگز خطا و اشتباه نمی­کند، چرا که وحی را از جانب خدا دریافت می­کند. و چون منشأ وحی خداست، جایی برای دخل و تصرف وهم و خیال و شخصیت پیامبر(ص) وجود ندارد. قرآن نیز پیامبر(ص) و دیگر انبیا را در تلقی وحی، حفظ و ابلاغ آن به مردم از هرگونه خطا و اشتباه مصون می­داند. تحلیل وات در باب قرآن به عنوان یک کتاب بشری آمیخته با خطا، صحیح و واقع­بینانه نیست، که تفسیر وی از شخصیت پیامبر(ص) و نفی عصمت وی، نادیده گرفتن مقام واقعی اوست. در اثرپذیری قرآن از کتاب مقدس و فرهنگ یهود و مسیحیت توجه به این نکته، مهم است که ادیان الهی از یک منبع (وحی الهی) سرچشمه می گیرند؛ ازاین رو، عناصر مشترک در عقاید، اخلاق، احکام و تاریخ دارند. پس وجود شباهت در آموزه های قرآن با کتاب های مقدس پیشین، از نظر منطقی،

ص:18

ملازم با اثرپذیری از آنها یا اخذ مطالب توسط پیامبر(ص) از فرهنگ ادیان پیشین نیست. شبهه­ی­ اخذ قصص قرآنی از تورات نیز مردود است؛ زیرا اگر قرآن داستان­های خود را از تورات گرفته، باید در زمینه­ی­ قصص، از تورات ضعیف­تر یا برابر باشد؛ در حالی­که قصه های تورات همراه با خرافات و دروغ پرداز بوده، اما این خرافات و دروغ در قرآن راه پیدا نکرده است؛ این بهترین نشانه­ای است بر این­که منبع قرآن کریم وحی الهی­ بوده، نه تورات تحریف­شده که بسیاری از مطالبش با قرآن منافات دارد.

«افسانه­ی غرانیق یا داستان آیات شیطانی» یکی از داستان­های جعلی و برساخته برای درهم­کوبیدن شخصیت والای پیامبر(ص) و تضعیف موقعیت کتاب آسمانی «قرآن کریم» است که توسط برخی معاندان و مخالفان اسلام طرح­ریزی شده و به وسیله­ی برخی مورخان و مفسران ناآگاه به تدریج در بین آثار تفسیری و حدیثی گنجانده شده است. دلایل فراوان قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی وجود دارد که نشان می­دهد این افسانه یک داستان جعلی و برساخته است و صحت و اعتباری ندارد. با نظری کلی به اصول تعالیم اسلام و نیز شیوه­ی پیامبر(ص) و پیشوایان اسلام باید گفت که اسلام دین صلح و آرامش است، نه جنگ و نبرد. نگاهی دقیق به تاریخ تمدن و مسیر پیشرفت سرزمین های اسلامی و روند توسعه فتوحات مسلمین بر ما مشخص می سازد که آنچه مایه­ی پیشرفت اسلام بوده و هست، عدالت خواهی، صلح طلبی، انطباق با عقلانیت، تطابق با فطرت، زیبایی دوستی و نگاه رحیمانه­ی اسلام به مردم است.

تعدد زوجات و همسران در زمان پیامبر(ص) در منطقه­ی عربستان یک امر عادی و متداول بود و مختص به رسول خدا(ص) نبود و به مسائل هر زمان و مکان باید با توجه به معیارها و استانداردهای همان زمان و مکان نگاه کرد. رسول خدا(ص) با بسیاری از رسوم زمان خود که در تضاد با اهداف و اصول تربیتی اسلام نبودند مخالفتی نکرد؛ بلکه با واقع­گرایی با آنها روبرو شد تا کم­کم آنها را تصحیح کرد و یا از اساس برطرف ساخت. بنابر نص روایات صحیح از معصومان(ع)، مهم­ترین عامل ازدواج پیامبر(ص) با حضرت

ص:19

خدیجه(س) شخصیت والای اخلاقی پیامبر(ص) بوده است. ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش نیز به دستور خدا بوده تا سنت جاهلی در مورد زنان طلاق­گرفته­ی پسرخوانده­ها از بین برود. مفسران بزرگ از شیعه و اهل سنت تصریح به دروغ بودنِ روایات مربوط به ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش کرده و در ساختگی بودن آن روایات تردیدی ننموده­اند؛ ضمن این­که این روایات و داستان­های ساختگی با نصّ آیات قرآن و روایات صحیح از معصومان(ع) در تنافی است. روایات بی­شماری در باب توجهات و ملاحظات خاص حضرت ابوطالب(ع) نسبت به پیامبر(ص) وجود دارد که برداشت وات را در این باره رد می­کند و وضعیت وخیم پیامبر(ص) در این دوره به شرایط اقتصادی حاکم بر بنی هاشم برمی­گردد، نه بی­توجهی یا کم­توجهی سرپرستان ایشان از جمله حضرت ابوطالب(ع). به نصّ روایات صحیح فراوان در منابع شیعه و اهل سنت، نخستین زن مسلمان حضرت خدیجه(س)، نخستین مرد مسلمان حضرت علی (ع) و حضرت ابوطالب(ع) از مسلمانان و یاران واقعی پیامبر(ص) بوده است. علت اصلی هجرت مسلمانان به حبشه، اذیت و آزار آنان توسط مشرکان و کفار قریش و در تنگنا بودن­شان بوده است که دلایل و روایات متعددی در تأیید آن وجود دارد. همچنین در آنچه وات و دیگر مستشرقان در داستان اطمینان­بخشی ورقه بن نوفل به نبوت پیامبر(ص) بدان استناد کرده­اند، اضطراب و اختلاف وجود دارد که دلیل بر تعارض این دسته از اخبار با هم و جعلی و برساخته بودن آنهاست و محتوا و مفاد روایات نیز قابل خدشه بوده و با آیات قرآن و مستندات عقلی در تنافی است.

اسلام با توجه به آیات قرآن، روایات صحیح معصومان(ع) و تعالیم و آموزه­هایش، دینی جهانی است و اختصاص به عرب عصر پیامبر(ص) یا گروه خاصی ندارد. لازمه­ی «خاتمیت اسلام» بنابر اعتقادات مسلمانان، جهانی بودن آن است، زیرا اگر قرار است دیگر پیامبری مبعوث نشود، دین اسلام باید قدرت پاسخگویی به نیازهای همه­ی انسان­ها در همه­ی زمان­ها و مکان­ها را داشته باشد. مهم­ترین نشانه­ها و دلایل جهانی بودن دین اسلام

ص:20

را می­توان این موارد برشمرد: 1. سنت نبوی 2. آیات قرآن 3. اعتقاد به خاتمیت 4. تجربه­ی تاریخی حرکت اعراب مسلمان به سمت ایران و روم. جزیه پیش از آن­که نمایانگر حمایت اسلام از آنان باشد، نشان از تفکر همزیستی مسالمت­آمیز پیروان ادیان مختلف در کنار هم و برخورداری عمومی از جامعه­ی اسلامی و آیین اسلام دارد. به بیان دیگر، آزادی اندیشه و عقیده در اسلام محترم شمرده شده است. با این­که اسلام معتقد است که کامل­ترین دین و بهترین اندیشه برای سعادت انسان، اسلام و آموزه­های آن است، اما اجباری در پذیرش آن نیست؛ زیرا اعتقاد امری قلبی است و باید با خواست و اراده­ی فرد حاصل شود، نه اجبار و اکراه.

رسول اکرم(ص) به شهادت قرآن و به حکم تاریخ قطعی و قرائن فراوانی که از تاریخ اسلام استنباط می­شود، هیچ­گاه مطلبی ننوشته و جز مکتب تعلیم الهی، مکتبی ندیده؛ و هیچ دلیل معتبری حاصل نشده است که پیامبر(ص) قبل از نبوت یا بعد از آن چیزی را خوانده یا نوشته باشد؛ ولی ادلّه­ی یادشده قدرت خواندن و نوشتن به صورت خارق­العاده پس از بعثت پیامبر(ص) را نفی نمی­کند، البته دلیل عقلی و قرآنی روشنی بر این قدرت یا اعمال آن پس از بعثت در دست نیست. اشتباه بزرگی که باید از آن اجتناب کرد، این­که درس نخواندن غیر از بی­سواد بودن است و کسانی که کلمه­ی «امّی» را به معنی «بی­سواد» تفسیر می­کنند، گویا توجه به این تفاوت ندارند. هیچ مانعی ندارد که پیامبر(ص) به تعلیم الهی، «خواندن» یا «خواندن و نوشتن» را بداند، بی­آن­که نزد انسانی فرا گرفته باشد؛ زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی است و مکمّل مقام نبوت است. قرآن به طور کلی در برابر فرهنگ زمانه سه برخورد و واکنش داشته است: 1. برخورد انکاری و نفی خرافات، عقاید، سنت ها و مسائل منفی فرهنگ زمانه؛ مانند تکبر و تفاخر، زنده به گور کردن دختران، بت­پرستی، میگساری و قمار؛ 2. برخورد اثباتی و تأیید عقاید، سنت­ ها و عناصر مثبتِ فرهنگ زمانه؛ مانند مهمان­نوازی، ماه­های حرام، ختنه کردن؛ 3. برخورد اصلاحی و جهت­دهی به برخی از آداب و سنن جاهلی فرهنگ زمانه در راستای هدایت

ص:21

بشریت؛ مانند حج، عدّه­ی زنان، طلاق، ظهار، ایلاء. مهم­ترین دلایلی که در رد اسطوره­انگاری گزاره­های تاریخی قرآن می­توان اقامه نمود، عبارتند از: 1. ناسازگاری با هدف نزول قرآن؛ 2. ناسازگاری با دستاوردهای بشری.

صاحب­نظران اسلامی نیز مانند جان هیک مقصد نهایی همه­ی ادیان را یکی می­دانند، ولی آنان اولاً؛ تفاوت بین ادیان را به دلایلی که ارائه می­دهند امری طبیعی می­دانند و ثانیاً؛ در هر زمان تنها یک دین را حق و متولی هدایت انسان­ها معرفی می­کنند و ثالثاً؛ صراط مستقیم را یکی بیشتر نمی­دانند؛ اما جان هیک و دیگر پیروان وی تبیین درستی از اختلاف موجود میان ادیان ارائه نمی­دهند، همه­ی ادیان موجود در یک زمان را برحق می­دانند و به عدد ادیان، راه و صراط برای رسیدن به حق تعالی معتقدند. شهید مطهری نیز با این­که دین را یکی معرفی می­کند، ولی تفاوت ادیان را قبول دارد و در صدد برمی­آید که تفاوت شرایع آسمانی را تبیین کند. از آثار شهید مطهری به دست می­آید که سه دلیل برای این اختلاف وجود دارد: مقتضیات زمان، تحریف کتب مقدس و تفاوت در شکل اجرا. افزون بر این، دلایل مستند و محکم عقلی و نقلی بر اثبات این مدعا وجود دارد که صراط مستقیم منحصر در دین اسلام است.

در نظریه­ی ذاتی و عرضی دین، میان مقصود بالذات شارع و ذاتی دین خلط شده است. مقصود بالذات شارع، این است که انسان بیابد بنده­ی خداست، چنان­که مقصود بالعرض شارع تنظیم برنامه­ی زندگی دنیوی و اخروی انسان برای رسیدن به این مقصود است؛ اما مقصود بالذات بودن با ذاتی دین بودن، امری متفاوت است. معیار تفکیک ذاتی از عرضی نیز اگر درون دینی باشد، که هیچ دینی چنین تفکیکی را نمی پذیرد و همه­ی محتوای خود را ذاتی می داند و اگر معیار برون دینی باشد، ملاک تفکیک ذاتیات از عرضیات را باید امری سلیقه ای دانست. دیگر سخن این­که هرگونه عرضی، اصالت محلی و دوره ای ندارد، بلکه عرضی می تواند لازم بوده و اصالت فراتاریخی داشته باشد. حدوث تدریجی و تاریخی دین و متون دینی نیز نشانه­ی عرضی بودن آنها نیست و ممکن است

ص:22

این تدریجی بودن به خاطر مصالحی، از جمله پذیرش بهتر از طرف مردم باشد. زبان قرآن نیز فقط وسیله ای برای بیان مفاهیم نبوده، بلکه به عنوان معجزه ای جهت پذیرش پیام الهی نازل شده است. اگر قرآن فقط نقش انتقال پیام را داشت می توانست به زبان دیگری نازل گردد، ولی معجزه بودن آن تنها در قالب زبان عربی میسر است. این مطلب که امور فقهی چون براساس پرسش های متدینان به وجود آمده، عرضی شمرده شده اند، امری خلاف واقع است؛ زیرا اگر هیچ کسی هم پرسش نمی نمود حکمت خداوند اقتضای این را داشت که حقایق دینی را به دینداران ارائه نماید. لازمه­ی غیرقابل­پذیرش این نظر بنابر مبنای عرضی بودن هر امر زمانمند، این است که شخص پیامبر(ص) نیز مانند همه­ی اشخاصی که در دوران پیامبر(ص) بوده اند باید عرضی دین باشد، حال این­که در این نظر به ذاتی بودن پیامبر(ص) در دین تصریح شده است. این امر به اینجا نیز ختم نمی شود و می توان این مسأله را به پیامبران و ادیان پیشین نیز سرایت داد.

بر اثر غلبه­ی تعصب و خرافات بر فضای فکری اروپا، غربیان نتوانستند در نخستین ادوار ظهور اسلام تصور و تصویر واقع­بینانه­ای از حضرت محمد(ص) و کتاب آسمانی مسلمانان به دست آورند و این کژفهمی، بدبینی و کینه­توزی موجب شد که بدترین انواع جور و جفا را در مقام قضاوت علیه اسلام و شخصیت والای پیامبر اسلام(ص) و قرآن کریم روا دارند. گفتنی است که دین یا مکتب فکری خاورشناسان در قضاوت­ها و دیدگاه­های آنان تأثیر داشته است. در پایان، باید به خاطر انعکاس داوری­های ناروا و اتهامات زشت برخی از نویسندگان اروپایی درباره­ی حضرت محمد(ص)- پیامبر آگاهی، اخلاق، فروتنی و راستگویی- پوزش خواست.

اما نظر به گستردگی پژوهش­های خاورشناسان در حوزه­ی سیره و حدیث و رشد فزاینده­ی آن در دهه­های اخیر و ظهور آثار، رویکردها و موضوعات جدید در این زمینه­ها و لزوم فهم، ترجمه و نقد و بررسی دیدگاه­های آنان از سوی اندیشمندان مسلمان، برخی

ص:23

از موضوعاتی که در راستای این رساله درخور تحقیق و پژوهشی مستقل است بدین شرح است:

- بررسی شکاکیت نوین (افراطی) خاورشناسان در مورد انکار پیامبر(ص)

- جریان­شناسی سیره­پژوهی پیامبر(ص) در آثار خاورشناسان و اندیشمندان غربی

- جریان­شناسی حدیث­پژوهی پیامبر(ص) در آثار خاورشناسان و اندیشمندان غربی

- بررسی آثار خاورشناسان و اندیشمندان غربی در باب سیره­ی پیامبر(ص) از نگاه علمای عرب

- بررسی آثار خاورشناسان و اندیشمندان غربی در باب احادیث پیامبر(ص) از نگاه علمای عرب

ص:24

یاد و سپاس

با استناد به این کلام حکیمانه­ی معصوم(ع) که «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزّ و جلّ» و به رسم کهنِ دیرین و شیرین در عالم کتاب، بر خود فرض می­دانم که مراتب قدردانی و امتنان خود را از همه­ی بزرگوارانی که مرا در طول تدوین این پژوهش، از جمله انتخاب موضوع، دستیابی به منابع و نگارش آن یاری و مرهون راهنمایی خود نمودند، اعلام دارم.

تقدیر و سپاس فراوان از:

- تلاش­ها و رهنمون­های بی­شائبه­ی سرور ارجمند و استاد محترم و معزّز جناب آقای دکتر محمدکاظم شاکر که با رهنمودها و نکته­سنجی­های ارزشمند و اخلاق دینی و علمی خود دلسوزانه و پدرانه مرا در نگارش این پژوهش راهنمایی کردند و این حقیر در طول تدوین این پژوهش از محضر ایشان نکات فراوان اخلاقی و علمی و در یک کلام، درس زندگی آموختم؛

- زحمات و پیگیری­های دلسوزانه­ی اساتید محترم و ارجمند جناب آقایان دکتر سید رضا مؤدب و دکتر مرتضی کریمی­نیا که با مشاوره­های خالصانه، دیدگاه­های عالمانه و برخورد کریمانه­ی خود مرا در نگارش این پژوهش یاری و تشویق نمودند و این حقیر در بخش انگلیسی پژوهش از جمله تلفظ صحیح اسامی خاورشناسان و معرفی منابع انگلیسی و خارجی مربوط به سیره­ی پیامبر(ص) از محضر استاد و سرور عزیزم جناب آقای دکتر کریمی­نیا مطالب باارزشی فراگرفتم و اخلاق و برخورد بزرگوارانه و علمی ایشان برای من الگو و درس­آموز بود؛

- مطالعه و دقت نظر اساتید محترم و معزّز جناب آقایان دکتر محمدتقی دیاری بیدگلی، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و دکتر جعفر نکونام که ارزیابی این پژوهش را تقبّل فرمودند و این حقیر از دیدگاه­ها، نکته­سنجی­ها و ژرف­بینی­های آنان که یقیناً بر غنای این پژوهش افزوده است بهره­مند شدم؛

ص:25

- مسئولان و کارکنان محترم کتابخانه­ی تخصّصی مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، کتابخانه ی تخصّصی حدیث و تاریخ اسلام آیت­الله سیستانی، مرکز ترجمه قرآن مجید قم و کتابخانه دانشگاه قم که محیطی علمی و صمیمی را برای تحقیق و پژوهش دانشجویان فراهم آوردند؛

- خانواده­ی گرامی و بزرگوارم، به ویژه پدر و مادر ارجمندم که نهال دین و دانش را از کودکی در نهادم کاشتند، الفبای راستین زندگی دینی را به من آموختند و در تمام مراحل زندگی و تحصیل، راهنما و مشوقم بوده­اند و همواره سرشار از لطف و محبت بی­شائبه­شان بوده­ام.

- همسر صبور، پرتلاش و مهربانم که در طول این پژوهش زحمات و مرارت­های زیادی را متحمل شده و مشکلات را با فداکاری به جان خریدند، و خانواده­ی محترم ایشان که در این دوران مرا با کمال لطف و بزرگواری پذیرا بودند؛

- و سایر دوستان و عزیزانی که به نحوی در این پژوهش سهم داشتند.

دست همه­ی این عزیزان را صمیمانه می­فشارم و طول عمر، توفیق و عزّت روزافزون این عزیزان را از خداوند منّان خواهانم.

«تَحْمَدُکَ نَفْسِی وَ لِسَانی وَ عَقْلِی حَمْداً یَبْلُغُ الْوَفَاءَ وَ حَقِیقَةَ الشُّکْرِ، حَمْداً یَکُونُ مَبْلَغَ رِضَاکَ عَنِّی» (صحیفه سجادیه، دعای 51، بند 6)

و آخر دعوانا ان الحمد لله ربّ العالمین

سید محمد موسوی مقدم

1 رمضان المبارک 1434ق

ص:26

فصل اول: جریان شناسی سیره پژوهی در غرب

اشاره

پیشرفت و تعالی هر تمدنی در گرو خودباوری، بالندگی و نحوه­ی ارتباط با دیگر تمدن­هاست؛ ارتباطی که در عرصه­های مختلف هر تمدن با تمدن دیگر صورت می­گیرد و در این میان نقش اندیشمندان در پیشرفت تمدن­ها چشمگیرتر است.

فرهنگ غنی اسلام با مجموعه اندیشه­های موجود در آن قابلیت این تعالی را برای هر اندیشمندی فراهم نموده است و در طول تاریخ شاهد بروز دوره­های پیشرفت تمدن اسلامی بوده­ایم، دوره­هایی که عصر طلایی تمدن بشری نیز میتوان نامید.

غیر از مسلمانان و اندیشمندان مسلمان، بوده­اند دانشمندانی که در مغرب­زمین می­زیسته­اند، با فرهنگ و آیینی دیگر؛ اما به دلایل و انگیزه­های مختلف به بررسی آیین اسلام و تمدن اسلامی پرداخته­اند. این بررسی ها چه بسا بتواند زوایایی از آیین و تمدن اسلامی را به ما نشان دهد که ما خود نتوانسته­ایم آن را ببینیم، و چه بسا گستره­هایی از تمدن اسلامی را که آنها با پیش­فرض­های متفاوت خود نتوانسته­اند آن­طور که مسلمانان دیده­اند ببینند، و مانند آن. همه­ی اینها کافی است تا انگیزه­ی قوی­ای در ما به وجود آورد تا به مرور و نقد آثار خاورشناسان بپردازیم.فهم صحیح این مطالعات، بررسی همه­جانبه­ی اهداف و انگیزه­های خاورشناسان، منابع مورد استفاده­ی آنها، حوزه­های مورد توجه غربیان، و روش­شناسی پژوهش­های آنان، توجه به زمینه­های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حاکم بر جهان معاصر را می­طلبد.

گستردگی موضوع در کنار اختلاف روش­ها، مبانی و دیدگاه­های خاورشناسان کار را دشوارتر کرده است؛ لذا ضروری می­نماید برای رسیدن به نتایج بهتر و دقیق­تر، قلمروی موضوع را محدود و مقید نمود و دیدگاه­ها و اندیشه­های هر خاورشناس به صورت مجزا یا تطبیقی با دیگر خاورشناسان مورد مداقّه و بررسی قرار گیرد. ازاین­رو، در این نوشتار

ص:27

ابتدا به جریان­شناسی سیره­پژوهی در غرب پرداخته شده و سپس به تفصیل رهیافت ویلیام مُنتگمری وات در سیره و حدیث­پژوهی پیامبر اسلام(ص) مورد بررسی و مداقّه قرار گرفته است.

در این فصل، یعنی جریان­شناسی سیره­پژوهی در غرب، ابتدا به پیشینه­ی پژوهش­های خاورشناسان در باب سیره­ی پیامبر(ص) از قرن نهم میلادی به بعد، به ویژه در قرون وسطی، و معرفی مهم­ترین آثاری که درباره­ی پیامبر اسلام(ص)، شخصیت و زندگینامه­ی ایشان نگاشته شده­اند پرداخته شده است. سپس به تفصیل به جریان­شناسی سیره­پژوهی و مطالعات خاورشناسان پیرامون سیره­ی پیامبر(ص) در غرب در سده­های اخیر و دوره­ی معاصر، و رویکردهای غالب بر مطالعات غربیان درباره­ی تاریخ صدر اسلام و سیره­ی نبوی، یعنی رویکرد «سنت­گرا»، «تجدیدنظرطلب» و «بازگشتی» اهتمام ورزیده، و طرفداران، قائلان و نمایندگان هر رویکرد معرفی، و دیدگاه­ها، روش­ها، مبانی و منابع هر گروه به صورت تطبیقی بیان شده است. شایان ذکر است که هر یک از این رویکردها خود به شاخه­هایی تقسیم می­شوند که ویلیام مُنتگمری وات در یک نگاه کلی و جامع در زمره­ی سنت­گرایان قرار می­گیرد و در این مطالعه­ی تطبیقی میان این سه رویکرد ما به جایگاه وات در میان دیگر خاورشناسان، اعمّ از پیشینیان، معاصران و پسینیان او پی خواهیم برد.

پیشینه­ی پژوهش­های خاورشناسان در باب سیره­ی پیامبر(ص) از قرن نهم میلادی تا دوره­ی معاصر

تلاش برای شناخت شخصیت تاریخی و زندگانی پیامبر(ص)، البته به صورت محدود و اشارات پراکنده، قدمتی دیرینه دارد و از قرن نهم میلادی در میان یهودیان و خاصه ردیه­نویسان مسیحی رواج داشته است.(1)

بررسی این منقولات نشان می دهد که این افراد


1- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xv-xvi.

ص:28

دانش خود در این زمینه را از منقولات قرآن و روایات اسلامی اخذ کرده اند.(1)

اما بررسی­های آکادمیک و علمیِ پژوهش­گران غربی در باب سیره­ی پیامبر(ص) از اواسط قرن نوزدهم میلای آغاز شد، که کوشیدند رویکرد علمی و منصفانه­تری در تحقیقات­شان اتخاذ کنند.(2)

برخی معتقدند که این وقوع جنگ­های صلیبی بود که موجب رشد و افزایشِ تحقیقات اروپاییان درباره­ی اسلام به عنوان یک مذهب گردید. آنان پیش از این نیز مطالبی را از طریق منابع بیزانس و ارتباط بین مسلمانان و مسیحیان، درباره­ی اسلام به دست آورده بودند؛ اما این شناخت به طور تفکیک­ناپذیری قرین اشتباه بوده است.(3) از جمله­ی آنها، کتاب­ها و ردیه­هایی است که علیه دین اسلام و شخصیت پیامبر(ص) در قرون وسطی تهیه و منتشر شده بود.(4) مهم­ترین و معروف­ترینِ آنها عبارت بودند از:

مجموعه­ی طلیطله/ تولدو (Corpus Toletanum/ Toledano) یا مجموعه آثار کلونیکی (Cluniac Corpus)، که حاوی ترجمه­ی لاتینِ ناقصی از قرآن کریم توسط روبرت کتونی (Robert of Ketton; Latin: Robertus Ketenensis/؟


1- درباره­ی این تألیفات، رک: Bertold Spuler, "La Sira du Prophete Mahomet et les Conquetes des Arabes dans le Proche-Orient d`Apres les Sources Syriaques", pp. 87-97; Sidney H. Griffith, "The Prophet Muhammad: his Scripture and his Message according to the Christian Apologies in Arabic and Syriac from the First Abbasid Century", pp. 99-146; Gerard Troupeau, "La Biograplie de Mahomet dans l`Oeuvre de Barthelemy d`Edesse", pp. 147-57; Asterios Argyrion, "Elements Biographiques Concernant le Prophete→ Muhammad dans la Litterature Grecque des Trois Premiers Sieclesde l`Hegire", pp. →159-82 in Fahd (ed.), La vie du Prophete Mahomet. (Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xv)
2- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، (ترجمه محمدتقی اکبری، عبدالله عظیمایی)، (مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1386ش)، مقدمه، ص 9؛ مرتضی کریمی­نیا (تدوینگر و ویراستار)، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، (تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1386ش)، ص 12؛ مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا، (ترجمه عباس مهرپویا)، (تهران: اطلاعات، 1382ش)، ص 42-46؛ Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xv-xvi.
3- ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 124.
4- برای نمونه، رک: James Kritzeck, Peter the Venerable and Islam, Princeton, 1964, pp. 124 ff.

ص:29

1110- 1160) و چند رساله در حدیث و سیره از جمله مسائل عبدالله بن سلام بود. این مجموعه به همت و دستور پیتر مقدس یا پیتر محترم (Peter Venerable; Petrus Venerabilis/1092-1156م)، راهب دیر کلونی در فرانسه فراهم آمد و او خود نیز چند متن احتجاجی علیه اسلام در این مجموعه گنجانید(1) و بدین ترتیب، اولین آثار علمی از اسلام به زبان لاتین شکل گرفت.(2) کتاب پیتر محترم با عنوان «Summa Tatius Haeresis Saracenorum» به طور محسوسی خالی از اشتباهات رایجی بود که تا آن زمان در اروپا مطرح بود و بدین سان، تصویر جدیدی از اسلام پدید آورد. اثر وی حدود دو قرن بعد از خود پایه و اساس حجم قابل­توجهی از نگارش­های مسیحیان در مورد اسلام شد؛ اما کتاب معروف ریکولدو دا مونته کروس (Riccoldo da Monte di Croce: Ricoldo of Monte Croce; Latin: Ricoldus de Monte Crucis/1243-1320م) با عنوان «Improbatio Alchorani» علیه مسلمانان و قرآن، آن تصویر نادرست از اسلام را جامع عمل پوشاند و این تصویر منفی از اسلام بود که در ذهن مردم قرون وسطی جای گرفت.(3)

آثار یوحنای دمشقی (John of Damascus/قرن هفتم و هشتم میلادی)، پطرس آلفونسی یا پدرو آلفونسو (Petrus Alphonsi; Pedro Alfonso/1062-1110م)،(4) ویلیام تریپولی (William of Tripoli/قرن سیزدهم میلادی)، نیکلاس کوزائی (Cosa Nicholas of/1401-1464م) اسقف آلمانی، جان سگوویایی (John of Segovia/متوفی 1458م) اسقف اسپانیایی، ژان ژرمن (Jean Germain) اسقف فرانسوی، آئنئاس سیلویوس (Aeneas Silvius/1405-1464م)


1- مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 12.
2- رک: کارن آرمسترانگ، زندگینامه پیامبر اسلام محمد(ص)، (ترجمه کیانوش حشمتی)، (تهران: حکمت، 1383ش)، ص31-32.
3- رک: ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 125؛ همو، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص141-142؛ کارن آرمسترانگ، زندگینامه پیامبر اسلام محمد(ص)، ص 33-34.
4- یهودی اسپانیایی و گرویده به مسیحیت، که اثرش با عنوان «گفت و شنود با اسلام» به خاطر اطلاعات دقیق درباره­ی اسلام ممتاز است، اما در شکل­گیری تصویر آن تأثیر کمی داشت (برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 141-142).

ص:30

اسقف ایتالیایی، و نیز مقدمات و حواشی بیشتر ترجمه­های قرآن در این دوره با هدف مبارزه، تضعیف و طرد دین اسلام و بعضاً اثبات برتری شخصیتی و دینی حضرت عیسی(ع) بر پیامبر اسلام(ص) نگاشته شده­اند.(1)

طبق بررسی­های انجام­شده از سوی محققان، دو دسته بودند که در اروپای قرون وسطی به زندگانی و شخصیت پیامبر اسلام(ص) پرداختند: 1. بیزانسی­هایی که از طریق شامات اسلام را می­شناختند؛ 2. مسیحیان اسپانیایی که در لوای حکومت اسلامی زندگی کرده و به نام «مستعربون» (Mozarabs) شناخته می­شدند.(2) اطلاعات مسیحیان اروپا درباره­ی سیره­ی پیامبر(ص) از منابع اصیل اسلامی اخذ و سپس به زبان اسپانیولی منتشر می­شد. مجموعه آثاری که در قرون وسطی پیرامون زندگانی پیامبر اسلام (ص) نگاشته شده­اند، یک هدف واحد را دنبال نموده­اند و آن ارائه­ی تصویری منفی از پیامبر اسلام (ص) بوده است. مؤلفان این آثار در صدد اثبات این بودند که حضرت محمد(ص) به گواهی زندگی، اعمال و اقوالش نمی­توانسته است پیامبری راستین باشد؛ ازاین­رو، کتاب وی «قرآن» مجموعه­ای از اعمال و تراوشات ذهنی انسانی است و اسلام در بهترین حالت، جعل ناقصی از دین مسیحیت است!(3) پس از قرون وسطی توجه غربیان به دین اسلام و


1- مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 12. در این باره، نک: بخش اول و دوم از فصل نخست کتاب سودمند هارتموت بوبتسین با عنوان «قرآن در عصر اصلاحات: تاریخچه­ی اولیه­ی مطالعات عربی و اسلامی در اروپا» در زیر: Hartmut Bobzin, Der Koran im Zeitalter der Reformation: Studien zur Fruhgeschichte der Arabistik und Islamkunde in Europa. Beirut: Deutsche Morgenlandische Gesellschaft; Stuttgart: Steiner, 1995. (مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ، ص 12، پاورقی 9؛ همچنین نک: مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا، ص 221-226).
2- مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ، ص 13.
3- مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ، ص 13.. در این باره، نک: مقاله «آلبرشت نُت» با عنوان (الف. تصویر پیامبر در قرون وسطی لاتینی) که بخشی است از مدخل «محمد» در دایرة المعارف اسلام، ویرایش دوم، لایدن: انتشارات بریل. در بخش دیگری از همین مقاله، «ترود اِلرت» فهرستی بسیار جامع از تمام مکتوبات رایج در باب سیره­ی پیامبر(ص) از قرن هشتم تا نوزدهم میلادی در اروپا به دست← →داده و به تفصیل آنها را بررسی کرده است (مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ، ص 13، پاورقی 2)؛ همچنین نک: مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا، ص 165-203.

ص:31

سیره­ی پیامبر(ص) آهنگ بیشتری گرفت تا این­که از اواسط قرن نوزدهم میلای ما شاهد حجم بسیار فزاینده­ای از پژوهش­های علمی هستیم که هدف بیشتر آنها معطوف به افزایش میزان دانشِ دقیق از اسلامِ موجود در اروپا بود و رجوع به اصل مآخذ اسلامی، اساس این تحقیقات را تشکیل می­داد. متون اروپایی مربوط به آثار مهمی چون سیره­ی ابن هشام به دقت تنقیح شد و از حیات حضرت محمد(ص) چندین پژوهش عالمانه صورت پذیرفت.(1)

در قرن هجدهم میلادی به تدریج حضرت محمد(ص) به عنوان یک حکیم و اندیشمند منطقی در میان اروپاییان مطرح شد. برای نمونه، سیمون آکلی (Simon Ockley/1678-1720م) در سال 1708م در کتاب خود «تاریخ ساراکن­ها»(2)

اسلام را به عنوان دین شمشیر معرفی نکرده، بلکه سعی نموده تا جهاد را از دیدگاه اسلامی آن در قرن هفتم میلادی بررسی نماید؛ یا فرانسیس ولتر (Francois Voltaire/1694-1778م) در سال 1751م در کتاب «درباره­ی آداب و روحیات ملت­ها»(3)

حضرت محمد(ص) را متفکر سیاسی بزرگ و بنیانگذار یک دین عقلانی معرفی نموده و گفته که منشور حکومتی مسلمانان همواره انعطاف­پذیرتر از سنت­های مسیحیان بوده است؛ یا ژان ژاکوب ریسک (Johann Jacob Reiske/1716-1774م)، شرق­شناس هلندی که محققی بی­نظیر در علوم و زبان عربی بود، در زندگانی حضرت محمد(ص) درجات عمیق و والایی از الوهیت و وحی الهی را یافته بود؛ و یا هنری کامتِ دُ بولاین­ویلیرس (Henri Comte de Boulainvilliers/1658-1722م) در سال 1730م در کتاب «زندگانی محمد»(4)

حضرت محمد (ص) را به عنوان پیشاهنگ عصر روشنگری و خردورزی معرفی کرده و


1- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 187-188.
2- The History of the Saracens.
3- Essai sur les Mœurs et l'Esprit des Nations.
4- Vie de Mahomet.

ص:32

نیز به مخالفت با این عقیده پرداخته است که حضرت محمد(ص) برای جهان­گشایی و سروری بر دنیا این راه را برگزید. او معتقد است اسلام، برخلاف مسیحیت، یک دین فطری برخاسته از طبیعت است و فقط بر پایه­ی الهامات الهی پایه­ریزی نشده است، و این خود بزرگ­ترین امتیاز اسلام است.(1)

پژوهش­های تاریخ­انگارانه (Historismus) راجع به سیره­ی حضرت محمد(ص) با پیدایش عصر تاریخ­انگاری (Historismus) در اواسط قرن نوزدهم میلادی شکل جدی تری به خود گرفت، ولی در عین حال، خالی از مجادله نبود و این تاریخ­انگاری بر مبنای حلول روح شرق­شناسانه­ای که در این قرن آغاز شده بود صورت می­گرفت.(2)

گام جدی­تر به سوی برداشتی تعدیل­یافته­تر از پیامبر اسلام(ص) را توماس کارلایل (Thomas Carlyle/1795-1881م) برداشت. او این اندیشه را که یک مدعی کذّاب، بنیان­گذار یکی از بزرگ­ترین ادیان جهان باشد مضحک و نامعقول می­شمرد.(3) کارلایل در تصویرگری خود از حضرت محمد(ص) به عنوان یک قهرمان بزرگ تاریخی، راه گوته را دنبال کرد و نبوغ حضرت محمد(ص)، قوای معنوی و قهرمانی او، دستاوردها و تأثیر فراگیر و جاودانی­اش بر عقاید بشری را به رسمیت شناخت و تصدیق کرد. مدت زمان زیادی سپری شد تا کارلایل هویت قهرمان تاریخی خود را تعریف کند. او باید بلندای سایه­ی «قهرمان» را آن­چنان­که در طول اعصار گسترده شده بود، یعنی همان استمرار و گستردگی نمادهایی که شخص «قهرمان» مؤسس و بنیان­گذار آنان بود می­پیمود و اندازه می­گرفت. با در نظر داشتن توفیق و پایندگی اسلام، آن­گونه که کارلایل در درآمدی بر دومین سخنرانی خود «قهرمانی در هیأت پیامبر» تأیید می­کند، حضرت محمد(ص) برای


1- رک: کارن آرمسترانگ، زندگینامه پیامبر اسلام محمد(ص)، ص 40-41؛ برای آگاهی از تصویر حضرت محمد(ص) در «عصرخردوروشنگری» در اروپای قرن­های هفدهم و هجدهم میلادی، نک: مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا،ص275-324.
2- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 10-11.
3- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 46. به نقل از: Thomas Carlyle, On Heroes, Hero-worship, and the Heroic in History, various editions, Lecture II, "The Hero as Prophet: Mahomet: Islam" (8 may 1840).

ص:33

مقصود وی نمونه­ای بلافصل و واجد شرایط بود: «کلامی که این مرد بر زبان جاری ساخت، طی این هزار و دویست سال تاکنون، رهنمون زندگی صد و هشتاد میلیون انسان بوده است. در این ساعت شمار بیشتری از آفریدگان خدا به کلام حضرت محمد(ص) اعتقاد دارند تا هر سخن دیگری، هرآنچه که باشد»(1).(2)

محققان بعدی همین نگاه را دنبال کردند و کوشیدند که صدق و اخلاص حضرت محمد(ص) را اثبات کنند، اما گاهی این امر به قیمت انکار سلامت عقل ایشان انجام می گرفت. نخستین اثر جامع و علمی درباره­ی زندگانی پیامبر اسلام(ص)، اثر مؤلف آلمانی، گوستاو وایل (Gustav Weil /1808-1889م)، با عنوان «محمد پیامبر: سیره و مذهب او» است.(3)

او در تدوین این کتاب از آیات قرآن و منابع اسلامی متأخر از قرن ششم هجری که منابع دست اول محسوب نمی­شوند، بهره برده است. وی در پی اثبات این ادعا بود که حضرت گرفتار صرع بوده است.(4)

اثر بعدی که در این دوره پس از کتاب ویل به نگارش در آمد، متعلق به آلویز اشپرنگر (Aloys Sprenger/1813-1893م) بود. وی سال­های بسیاری را در هند گذراند و در آنجا منابع و متون کهن­تر و بهتری راجع به سیره­ی نبوی پیدا نمود. اعتبار کشف اولیه­ی این منابع و متون و پی ­بردن به اهمیت آنها به او باز می­گردد. نخستین رساله­ی او در زمینه­ی سیره، به انگلیسی و در الله­آباد هند در سال 1851م منتشر، امّا کامل نشد، تا این­که سرانجام جای آن را یک اثر سه­جلدی به آلمانی تحت عنوان «سیره و تعالیم محمد بر مبنای عمده منابعی که تاکنون مغفول مانده است»


1- مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا، ص 342-343. به نقل از: Ibid., p. 41.
2- برای آگاهی بیشتر از دیدگاه­های توماس کارلایل درباره­ی پیامبر اسلام(ص)، رک: مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا، ص 344-366.
3- Gustav Weil, Mohammed der Prophet: sein Leben und seine Lehre, Stuttgart, 1843.
4- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 46. نک: Gustav Weil, Mohammed der Prophet: sein Leben und seine Lehre, Stuttgart, 1843.

ص:34

(سه­جلدی/1861-1865م)(1)

گرفت. وی با خرید سیره­ی ابن هشام، الطبقات ابن سعد، فتوح الشام واقدی، قسمتی از سالنامه­ی طبری، سیره­ی نبوی ابن عبدالبر، تاریخ ابن اثیر و تاریخ ابن حجر عسقلانی، این اثر پرمغز، ارزنده و تحقیقی را درباره­ی تاریخ زندگانی حضرت محمد (ص) با همکاری تئودور نولدکه­ی آلمانی نوشت که از نظر علمی مورد توجه دانشمندان اسلام­شناس قرار گرفت.(2)

وی برای نگارش کتاب مزبور نه تنها به منابع اصلی مراجعه کرده، بلکه کتاب «زندگانی پیامبر اسلام» توماس کارلایل و دیگر مورخان اروپایی را هم مورد توجه و مداقه قرار داده است.(3)

او پا را فراتر گذاشت و ادعا کرد که حضرت محمد(ص) علاوه بر بیماری صرع، دچار بیماری غش و حمله (هیستری) هم بوده است.(4) در عین حال، آلویز اشپرنگر اذعان می­کند که اسلام یکی از بزرگ­ترین پدیده­هایی بود که بشر به خود دیده است. او با قطعیت این دیدگاه مسیحی را که حضرت محمد(ص) بنده­ی تن و عاری از هرگونه اصول اخلاقی بوده، رد می­کند و شرح می­دهد که تا چه اندازه قاره­ی اروپا از کمک­ها و کوشش مسلمانان نخستین در عرصه­ی علم و دانش بهره جسته است. او به دفاع از اسلام در برابر تمامی اتهامات نادرست پرداخته و حضرت محمد(ص) را به عنوان ثمره و دستاورد تاریخ و جامعه­ی عرب توصیف کرد: «نتایج تحقیقات من مرا بدین اعتقاد کشانیده است که نطفه­ی اسلام نه به خواست خون، نه به خواست تن، نه به خواست یک بشر، بلکه به واسطه­ی ضرورت­های زمان بسته شد. من تلاش کرده­ام که نشان دهم که حضرت محمد(ص) نه یک قهرمان- به­زعم توماس کارلایل- و نه آلت دست اهریمن بوده است».(5)


1- Aloys Sprenger, Das Leben und die Lehre des Mohammed: Nach bisher grosstentheils unbenutzen Quellen bearb, 3vols., Berlin: Nicolai`sche Verlagsbuchhandlung, 1861-1865.
2- از این کتاب یک دوره در کتابخانه­ی ملی تهران موجود است و تحت شماره­های 924 تا 926 ثبت شده است (نصراللّه نیک­بین، فرهنگ خاورشناسان مشهور، (تهران: آرون، 1379ش)، ج 2، ص 650).
3- سهیلا شینی میرزا، "خاورشناسی و حدیث"، علوم حدیث، 39 (1385): 109.
4- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 46.
5- مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا، ص 418-419. به نقل از:← Aloys Sprenger, Das Leben und die Lehre des Mohammed: Nach bisher grosstentheils unbenutzen Quellen bearb, pp. x-xi.

ص:35

کتاب­های «گفتاری در تاریخ اسلامی» (1879م) اثر راینهارت دوزی (Reinhart Dozy /1820-1883م)(1) و «زندگانی محمد» (چهارجلدی/1861م) تألیف سر ویلیام میور (Sir william Muir/1819-1905م)(2) از دیگر آثار این دوره در موضوع سیره محسوب می­شوند.

میور(3)

در پژوهش خود جا پای اشپرنگر گذاشت، ولی چنان­که در سیره­ی خود تصریح دارد، جامع­تر و مفصل­تر به تعیین تاریخ نزول سوره­ها پرداخته است.(4) نتیجه­گیری­های او در باب این مسأله در رساله­ای در زمینه­ی «منابع و متون برای نگارش سیره­ی حضرت محمد(ص)» به ضمیمه­ی سیره­ی وی با عنوان «زندگانی محمد» منتشر شد؛ و همین مسائل مبسوط­تر در اثر بعدی­اش «تصنیف و تعلیم قرآن، و شهادتی که در مورد کتب مقدس در بردارد»(5)

آمده است.(6)

او از نو نغمه­ی کهن ادعای پیامبرِ دروغین بودنِ حضرت را ساز کرد. تصویری که او از حضرت ارائه می­کند، بدین­گونه است که حضرت در دوره­ی مکی، پیام­آور و موعظه­گری پاکدل و پاک­اندیش بود، ولی چون به مدینه رفت به طمع موفقیت دنیوی در دام شیطان افتاد.(7)

ای بسا میور از این اصل ویکتوریایی پیروی کرده که


1- Reinhart Dozy, Essai sur l`histoire de l`Islamisme, Paris: Leude, 1879.
2- Sir William Muir, The Life of Mahomet, 4vols., London, 1858-1861. Rev. ed. Edinburgh: John Grant, 1912, 1932.
3- میور یکی از دولتمردان استعماری انگلستان در هند و در عین حال، مؤمن به کلیسا و حامی مبلغان دینی بود و نیز در طول عمرش به دلیل پژوهش­های علمی در مورد حضرت محمد(ص) و تاریخ اسلام، توانست خود را مطرح نماید و از سال 1885 تا 1903م معاونو سپسرئیس دانشگاه ادینبورو شود(ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان ومسیحیان، ص 188).
4- The Life of Mahomet, p. 112.
5- Sir William Muir, The Coran: Its Composition and Teaching and the Testimony it Bears to the Holy Scriptures, London: S.P.C.K., 1878.
6- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 261-262.
7- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 46؛ مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا، ص 416-417. به نقل از: Sir William Muir, The Life of Mahomet, ch. 37, p. 520. نقد: بدیهی است عمل پیامبر اکرم(ص) در پی­ریزی دولت اسلامی در مدینه به مذاق مسیحی متعصبی چون سر ویلیام میور خوش نیاید و آن را با معیار دنیایی خویش بسنجد.

ص:36

اعتقاد دارد قدرت در هر صورتی فسادآور است و ثمره­ی قدرت مطلق، فساد است. با این حال، او پس از تأمل و سنجش در مآخذ مربوط به سال­های اولیه­ی حیات پیامبر(ص)، صداقت پیامبر در مکه را پذیرفت و برای او تحسین و احترام خاصی قائل شد. نقل برخی از برداشت­هایش در اینجا ثمربخش است: «تکامل ذهن حضرت محمد(ص) در اعتقاد به این­که او به رسالت منصوب شده و مصلح دین است، پیوند بسیار نزدیکی با اعتقاد او به مشیت خاص الهی دارد که هم دنیای معنوی و هم مادی را دربرمی­گیرد؛ و از این اعتقاد بود که ایمان راسخ یافت که خدای متعال اوج توفیق را نصیب رسالت او می­کند. تا وقتی که در مکه بود هیچ دلیلی نداریم تا در وحی­ها و مسائل باطنی که آنها را وحی مستقیم از ناحیه­ی خدا می­دانست تردید کنیم. نوری که رفته­رفته ذهن او را از علم به خدای یگانه و کمالات و وظایف و مقصد آدمی منور کرد- یعنی نوری که در ظلمت محض درخشید- می­باید از همان منبع یگانه فیضان کرده باشد و هر آن کس که در حلاوت و رضایت خاص خود آن را آغاز کرده بود، می­دانست به یقین مأموریتش را با توفیق به پایان خواهد برد. آیا حضرت محمد(ص) خود را چیزی جز وسیله­ای در دست قادر متعال (Great Worker) می­دانست؟ شک نیست چنین افکاری به او قوت بخشید تا سال­ها به تنهایی و بدون حامی، شجاعانه بتواند طعنه­ها و ایذاهای همه­ی قوم را تحمل کند».(1)

میور در اینجا در عین آن­که می­پذیرد حضرت محمد(ص) در دوره­ی مکی ایمان راسخ داشته که آیات مُنزل از جانب خداست و نه تراوشِ ذهن خودش، باز هم غالباً از قرآن به عنوان تصنیف شخصی پیامبر(ص) سخن می­گوید؛ البته این نظر او با افکار اکثر پژوهش­گران اروپایی هم­عصر خود که در باب اسلام تحقیق می­کرده­اند منطبق بوده است. مسلمانان این سخن را آزاردهنده می­دانند، چون تلویحاً بدین معناست که قرآن سخن خدا نیست. در واقع، بیشتر اروپاییان بدین شکل می­اندیشیدند؛ اما نقل قول بالا نشانگر آن


1- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 188-189. به نقل از: Sir William Muir, The Mohammedan Controversy, p. 500.

ص:37

است که اروپاییان رفته­رفته پذیرفته­اند که پیامبر(ص) حامل رویدادهای بی­نظیر و اصیل دینی بوده است. برخی معتقدند بانفوذترین سیره­ی پیامبر(ص) در عصر خود را ویلیام میور اسکاتلندی(1)

نگاشت، ولی در عین حال، اسلام­شناسان دیگر به وی ایراد گرفتند که تاریخ­نویسی را با مسائل عقیدتی- کلامی در هم آمیخته است.(2) از نظر مسلمان سنت­گرا، خنده­دار است که خداوند به منزله­ی مؤلف قرآن نیاز به مأخذ داشته باشد و یا این­که تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار بگیرد. مخالفت جدی مسلمانان با تحقیق درباره­ی تأثیر این عوامل بر قرآن بدین دلیل است که معتقدند این امر توجه پژوهش­گر را از پویایی منحصربه­فرد و خاص قرآن که موضوع مهمی است، منحرف می­سازد.(3)

ماکس هورتن (Max Horten/1874-1945م)، دانشمند آلمانی نیز در کتاب خود(4)

درباره­ی پیامبر اسلام(ص) با تکیه بر منابع کهن و مآخذ معاصر، مثال­های دل­انگیز بی­شماری از عظمت، بزرگی و نقش پیامبر (ص) در دینداری عامه­ی مردم آورده است.(5)

تقریباً نیم قرن پس از او، هرمان اشتیگلکر (Hermann Stieglecker/1885-1975م) نقش حضرت محمد(ص) را در مباحث دینی و الهی، و نیز در دینداری مردم در رساله­ی حکمی خود(6) بیان نموده است.(7)

در میان آثار انگلیسی­زبان، کتاب کونستانس ای. پَدویک (Constance E. Padwick/1886-1968م) به نام «زهدیات مسلمانان»(8) مقام والای پیامبر(ص) را برای خواننده یادآور می­شود. این کتاب درباره­ی زندگی دینی مسلمانان، هم


1- Jabal Muhammad Buaben, Image of the prophet Muhammad in the West. A study of Muir, Margolioth and Watt, Leicester, 1996.
2- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11.
3- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 189-190. به نقل از: Mohammed Arkoun, Ouvertures sur l'Islam, Paris: Grancher, 1989, p. 120.
4- Max Horten, Mohammedanische Glaubenslehre der Katechismen des Fudali und Sanusi, Bonn: Marcus und Weber, 1916.
5- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، (ترجمه حسن لاهوتی)، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383ش)، ص 6.
6- Hermann Stieglecker, Glaubenslehren des Islam, München: F. Schöningh, 1959.
7- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، (ترجمه حسن لاهوتی)، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383ش)، ص 6.
8- Constance E. Padwick, Muslim Devotions: A Study of Prayer-Manuals in Common Use, London: S.P.C.K, 1961.

ص:38

عالمانه است و هم پرکشش، و حاوی مطالب فراوانی است درباره­ی عظمت و بزرگی پیامبر(ص) که از کتاب­های دعا و ادبیات زهدی سراسر دنیای اسلام گزیده شده است. آنه ماری شیمل این کتاب را بهترین مقدمه بر این مبحث می­داند.(1) ترجمه­های نیکو از مهم­ترین گزارش­های کهن عربی درباره­ی زندگانی و کارهای حضرت محمد(ص) را آرتور جفری در کتاب خود به نام «خواندنی­های اسلامی»(2) ارائه داده است.(3)

همچنین یکی از مقالاتی که برای درک شخصیت حضرت محمد(ص) صرفاً براساس قرآن نوشته شده، مقاله­ی «حدیث نفس محمد»(4) اثر فرانک اچ. فُستِر (Frank H. Foster/1857-1912م) است. نظیر آن کتاب دیگری است در جهان عرب که البته به کلمات قرآنی مربوط به حضرت محمد(ص) اسناد نمی­دهد، بلکه اسنادش به وحی الهی است و آن کتاب «سیرة الرسول» محمد عزّه دروزه است.(5)

رونالد ویکتور کُرتنِی بادلی (Ronald Victor Courtenay Bodley/1892-1970م) در کتاب خود «پیامبر» از چشم­اندازی همگون با دیدگاه خود مسلمانان به شرح زندگانی حضرت محمد(ص) پرداخته است. تصویرگری­های بادلی از پیامبر(ص) با آنچه ریلکه طی سفرهایش به مشرق­زمین دریافته بود، شباهت دارد.(6)

به تصور او گویی پیامبر(ص) هنوز در میان مردم خود زندگی می­کند. وی در این باره می­گوید: «صحرانشینانی که من در بادیه با آنها زندگی می­کردم، برخلاف نظر مسیحیان و یهودیان از پیامبران­شان، وقتی از [حضرت] محمد[ص] صحبت می­کردند او را دور از خود و پوشیده در پرده­ی اسرار نمی­خواندند ... اینان درباره­ی مؤسس دین خود چنان سخن می­گفتند که


1- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، (ترجمه حسن لاهوتی)، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383ش)، ص 6-7.
2- Arthur Jeffery, Reader on Islam, The Hague: Mouton, 1962.
3- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، (ترجمه حسن لاهوتی)، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383ش)، ص 7.
4- Frank H. Foster, "An Autobiography of Mohammed", The Moslem World, xxvi ( 1936), 130-152.
5- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، (ترجمه حسن لاهوتی)، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383ش)، ص 436.
6- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، (ترجمه حسن لاهوتی)، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383ش)، ص 480.

ص:39

گویی او را می­شناسند». بادلی می­گوید که همین مشاهدات سبب شد تا کتابی درباره­ی زندگانی پیامبر(ص) بنویسم.(1)

بادلی معتقد است اکثر زندگینامه­های جدیدی که از شخصیت و زندگانی حضرت محمد(ص) نوشته شده، بی­بهره از تجربه­ی ملموس زندگی در بیابانی است که حضرت محمد(ص) را به سوی الهام معنوی سوق داد، همان چیزی که او را در تحقق و هستی بخشیدن به اسلام کمک کرد. بادلی چنین استدلال می­کرد که سیره­نویسان از جسارت و اشتیاق سفر به این مناطق در سرزمین عربستان و قرار دادن خود در معرض رنج و مشقت زندگی چادرنشینی برخوردار نبودند. از دامن رفاه و تجمل خانه­هایشان در اروپا بود که آنان به تصویرگری و تجسم در مورد احساسات و شیوه­ی عمل حضرت محمد(ص) می­پرداختند.(2) بادلی کوشش خود در آفرینش سیره­ای از زندگانی حضرت محمد (ص) را این­گونه بیان می­کند: «در این زندگینامه هیچ چیز تکان­دهنده­ی جدیدی در مورد حضرت محمد(ص) وجود ندارد. همه­ی آنچه ممکن است مطرح شده باشد، عبارت است از نشان دادن این­که چگونه شرایط جغرافیایی و اجتماعی، حضرت محمد(ص) را بر آن داشت تا به کارهایی دست بزند که در نظر غربیان مبهم و غریب جلوه می­کند؛ در حالی که این زندگینامه حاصل ارتباط چندین­ساله­ی من با اعراب و رابطه­ی دوستی­ام با آنان است».(3) بادلی با روشنگری در باب صفا و صمیمیت، تواضع و فروتنی، و طبیعت مهربان و سرشار از عاطفه­ی حضرت محمد(ص) در برابر دیدگاه­های مخالف رایج در اروپا به دفاع و حمایت از او ادامه می­دهد. او اروپاییان را به خاطر انکار شخصیت حضرت محمد(ص) به عنوان «پیامبری دروغین» ملامت و سرزنش می­کند: «مسلمانان رفتار و کردار بنیان­گذار


1- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، ص 455. رک: R. V. C. Bodley, The Messenger; the Life of Mohammed, Garden City, New York, Doubleday Company, 1946, p. 4.
2- مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، ص 481.
3- مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، ص 481-482. به نقل از: R. V. C. Bodley, The Messenger; the Life of Mohammed, p. 9.

ص:40

دین­شان را سرمشق زندگی خود قرار می­دهند؛ همو که فرمانده­ی عربستان بود، اما از غذا خوردن با یک برده یا قسمت کردن خرمای خود با یک گدا ابا نداشت. آیا مردی که پیام خدا را از آسمان دریافت نکرده بوده باشد، می­توانست چنین پیوند و پیمان برادری را در سطح جهانی به وجود بیاورد؟ آیا تمسخرهای ضد مسلمانان اروپایی به خودشان برنمی­گردد؟ باید از خود پرسید چطور یک شیاد قادر است آیینی از خود به جای گذارد که پس از مرگ وی این­چنین بالندگی و بسط و توسعه بیابد؟ امروز شمار هواداران دین اسلام هر ساله ربع میلیون افزایش می­یابد؛ حال آن­که این افزایش و اشاعه بدون تبلیغ مستقیمِ پیام اسلام میسر می­شود».(1)

راینر ماریا ریلکه (Rainer Maria Rilke/1875-1926م)، شاعر بزرگ آلمانی، تحت تأثیر اشعار و آثار گوته شیفته­ی مشرق­زمین شده و توجهش بیش از پیش معطوف به دین اسلام و شخصیت حضرت محمد(ص) شده بود. از دیدگاه او، دین اسلام نوعی تعادل و توازن روحی و جسمی که انسان اروپایی فاقدش بود را فراهم می­آورد.(2) تجربه­ی ریلکه از اسلام و شیوه­ی نگرش مسلمانان در اثر فوق­العاده تحسین­برانگیزش «Duino Elegies» به اوج پختگی و شکوفایی خود رسید. ریلکه آن چیزی که بیش از پیش او را مجذوب و شیفته­ی اسلام کرده را در قالب این جملات بیان می­کند: «و زمانی سعی کردم که قرآن را از بر کنم، در این کار خیلی پیش نرفتم؛ اما آنچه دریافتم، این بود که در آنجا انگشت نشانه­ی نیرومندی را می بینید که چون عقربه­ای راه را به سوی آسمان و خدا نشان می­دهد، خدایی که به طور جاودانی در حال طلوع است، در مشرق­زمینی که هرگز از توان نخواهد افتاد».(3)


1- مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، ص 482.
2- مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، (ترجمه عباس مهرپویا)، (تهران: اطلاعات، 1382ش)، ص 470.
3- مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، (ترجمه عباس مهرپویا)، (تهران: اطلاعات، 1382ش)، ص 474-475.

ص:41

غربیان تا اواسط قرن نوزدهم میلادی برای تألیف کتب سیره، منابع اولیه­ی اسلامی را در اختیار نداشتند، اما در دهه­های پایانی قرن نوزدهم و نیمه­ی اول قرن بیستم میلادی، برخی نسخه­های خطی از منابع قدیم سیره و تاریخ اسلامی کشف، و با ویرایش و تصحیح غربیان منتشر شدند. بنابراین، در طول قرن بیستم میلادی، چهار منبع اصلیِ مغازی واقدی، سیره­ی ابن هشام، طبقات ابن سعد و تاریخ طبری از میان کتب سیره و تاریخ در دسترس پژوهش­گران غربی قرار گرفت. منابع اصلی غربیان در شناخت زندگانی و شخصیت پیامبر(ص)، علاوه بر این چهار کتاب، قرآن کریم و برخی از صحاح سته بوده است.(1)

حال به معرفی مهم­ترین سیره­نگاران قرن بیستم میلادی و آثارشان می­پردازیم که اسامی­شان بدین شرح است: فرانتس بوهل (Frants Buhl/1850-1932م)، هوبرت گریمه (Hubert Grimme/1864-1942م)، لئونه کایتانی (Leone Caetani/1869-1935م)، ویلیام مُنتگمری وات (William Montgomery Watt/1909-2006م)، ماکسیم رودَنسون (Maxime Rodinson/1915-2004م)، یوزف هوروویتس (Joseph Horovitz/متولد 1926م)، فؤاد سزگین (Fuat Sezgin/متولد 1924م)، مارسدن جونز (J. M. B. Jones/1920-1992م)، عبدالعزیز دوری (1919-2010م)، مناخیم ی. قسطر (Menachem J. Kister) و رایف گئورگز خوری (Raif Georges Khoury).(2)

همه­ی این محققان کوشیده­اند زندگانی پیامبر(ص) را با شرایط محیطی که در آن می­زیسته است توصیف کنند و منابع الهام بخش او را آشکار سازند و تأثیر تاریخی سیره­ی وی را ارزیابی نمایند.(3)

برخی از این پژوهش­گران زمینه های یهودی


1- رک: مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 14.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xvi.
3- Ibid..

ص:42

و مسیحی را در شکل گیری اسلام مؤثر دانسته­اند،(1) اما محققانی چون یوهان فوک (Johann Fuck/ متولد 1894م)(2) و ویلیام مُنتگمری وات(3)

پیش زمینه های موجود در میان اعراب(4) را در این امر دخیل دانسته اند.(5)

در دهه­های آغازین قرن بیستم میلادی بود که انبوهی از کتاب­های پوزش­طلبانه شامل زندگینامه­ها و سیره­های تجدیدنظرشده و ترجمه­های جدید قرآن در قالب چندین زبان اروپایی در اروپا انتشار یافت. بیشتر سیره­نویسان و مترجمان قرآن که ضرورت ابطال و انکار تصویرگری اروپایی نسبت به حضرت محمد(ص) و برجسته­سازی اهمیت و اعتبار معنوی او را احساس می­کردند، به اتخاذ نگرشی نو، مثبت و موافق نسبت به حضرت محمد(ص) روی آوردند. یکی از نخستین ارزیابی­های مطلوب از زندگی حضرت محمد(ص) و دستاوردهای او کتاب «محمد: تراژدی کامیابی» نوشته­ی داگبِرت فُن میکوش (Dagobert von Mikusch/1874-1950م) بود. میکوش در مقدمه­ی این اثرش به طرح پرسشی صریح و روشن می­پردازد: «چه چیزی حضرت محمد(ص)، این بازرگان شریف مکی را که از خانواده­ای اصیل برخاسته و به واسطه­ی ازدواج، به بیوه­ای ثروتمند وابسته بود برانگیخت تا تبلیغ دینی ملهم از جانب ملکوت را مبنی بر یگانگی و وحدت بشر با خدا تکلیف حقیقی خویش بداند؟»(6) میکوش هسته­ی پاسخ خود را در ستایش­نامه­ی گوته از نبوغ حضرت محمد(ص) و ندای گزینش او به پیامبری یافت که در


1- Ibid.. E.g. Abraham Geiger, What hat Mohammed aus dem Judentum Aufgenommen? (Leipzig, 1902); C. C. Torrey, The Jewish Foundation of Islam (New York, 1933); Richard Bell, The Origin of Islam in its Christian Environment (London, 1926).
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xvi. J. Fueck, "The Originality of the Arabian Prophet", in Merlin L. Swartz (ed. and trans.), studies on Islam (Oxford, 1981), pp. 86-98.
3- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xvi. W. Montgomery Watt, "Belief in a High God in Pre-Islamic Mecca", Journal of Semetic studies 16 (1971), 35-40.
4- یعنی اگر اطلاعاتی درباره­ی یهودیت و مسیحیت در قرآن است، از خود عرب حجاز گرفته شده است.
5- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xvi.
6- .Dagobertvon Mikusch, Mohammad: Tragodie des Erfolgs, Leipzig: Paul List Verlag, 1932, Vorwort, pp.7-8.

ص:43

اثر وی تحت عنوان «Dichtung und Wahrheit» آمده است. در اینجا ابراز داشته است که: «حضرت محمد(ص) تنها غرق این احساس بود که بر اوست تا همه­ی جهانیان را از پیامی آسمانی که وی را از درون برانگیخته و هدایت می­کرد آگاه سازد». برای گوته احساس چنین نیاز شدیدی مبنی بر انتقال آنچه در درون است به دیگران، ویژگی نوابغ است. میکوش بدین نتیجه رسیده بود که باید با نگاهی تازه و بی­طرف به قرآن و دیگر منابع اولیه­ی اسلامی در این باب رجوع کند. او بدین حقیقت پی برده بود که کامیابی و بسط گسترده­ی دین حضرت محمد(ص) سرمنشأ و دلیل کینه­توزی و دشمنی­ای بود که غربیان نسبت به او روا می­داشتند. در نتیجه، شخصیت ذاتی حضرت محمد(ص) شخصیت انسانی است سرشار از شور و اشتیاق پارسایی و برخوردار از اصول ناب و متعالی اخلاقی که هستی خود را وقف اهداف والای زندگی نموده است.(1) قرن بیستم میلادی همچنین شاهد احیا و آغاز مجدد تحقیقات آکادمیک درباره­ی اسلام در غرب بود؛ دوره­ای که در آن شخصیت حضرت محمد(ص) با دیدگاه­های انتقادی و علمی مورد بررسی و بازنگری قرار گرفت که همگی سعی در اثبات و تأیید صحت و اصالت منابع نخستین اسلامی داشتند.(2)

گفتنی است که سیره­نویسانِ غربی در قرن بیست و یکم میلادی به کوشش بسیار زیاد نویسندگان در 150 سال اخیر برای برجسته نمودنِ تأثیرات گوناگون مسیحیت و یهودیت بر اسلام اقرار کرده­اند. درباره­ی این تأملات بی­ثمر می­توان در درجه­ی نخست به آثار چارلز کاتلر توری آمریکایی (Charles Cutler Torrey/1863-1956م)(3) و کارل آهرنز آلمانی (Karl Ahrens/متولد 1924م) اشاره کرد.(4)


1- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، ص 479.
2- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، ص 483.
3- Charles Cutler Torrey, The jewish foundation of Islam, New Edition, New Yord 1967.
4- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11.

ص:44

جریان­شناسی سیره­پژوهی معاصر در غرب

اشاره

طی دهه­های اخیر، مطالعات خاورشناسان و پژوهش­گران غربی در باب تاریخ قرون نخستین اسلام و سیره­ی پیامبر(ص) سه مسیر متمایز را پیموده است: 1. رویکرد «سنت­گرا» (Traditional) یا «خوش­بین» (Sanguine)؛ 2. رویکرد «تجدیدنظرطلب» (Revisionist) یا «شکّاک» Sceptics)؛ 3. رویکرد بازگشتی یا انتقادی (Critical).

1. رویکرد «سنت­گرا» (Traditional) یا «خوش­بین» (Sanguine)

دانشمندان «سنت­گرا» یا «خوش­بین» عالمانی هستند که برای منابع روایی مربوط به زندگانی حضرت محمد(ص) ارزش تاریخی قائل هستند، به­رغم این واقعیت که این منابع در فرآیند نقل دچار تغییراتی شده اند. در یک کلام، آنها رئوس کلی و مهم­ترین حوادث سیره­ی روایی حضرت محمد(ص) را از لحاظ تاریخی صحیح می­دانند.(1) طرفداران این رویکرد از یک سو، گستره­ی تحقیق خود را به نگاشته­های (Literature) مسلمانان محدود می­کنند و از سوی دیگر، این منابع را هم مطابق با مبانی و عرف دانش­پژوهی خودِ مسلمانان بررسی می­نمایند.(2)

توجه آنان معطوف این مسأله نبود که منابع قرون نخستین اسلام در این حوزه دو تا سه قرن پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) تدوین شده­اند؛ چرا که تمامی این آثار مشتمل بر روایات و سلسله اسانیدی بود که به اذعان نویسندگان­شان به دوران حیات پیامبر(ص)


1- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, Translated by Uwe VagelPohl, Edited by James E. Montgomery, Routledge, 2011, p. 9. ما باید توجه داشته باشیم که برچسب­های «خوش­بین» و «سنت­گرا» توسط منتقدان­شان وضع شده بود، نه دانشمندانی که این­گونه طبقه­بندی نمودند؛ پس این برچسب­ها شایسته و مناسب نیستند. توجه کنید که ارنست برنهایم (Ernst Bernheim/1850-1942م) به شکاکان خود به عنوان «خوش­بین» نگاه می­کرد، در حالی که شکاکان نوین «سنت­گرایان» را «خوش­بین» می­خواندند! (Uri Rubin, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 9, fn. 108)
2- ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ترجمه شادی نفیسی، آینه پژوهش، 114 (1387): 568-569.

ص:45

می­رسید و غالباً به فردی شاهد ماجرا از صدر اسلام منتهی می­شد. سیره­نگاران غربی به خوبی می­دانستند که در میان این روایاتِ گاه متناقض، آثار و نشانه­های جعل، اغراق، و انواع تعصبات فرقه­ای و مذهبی وجود دارد، اما بر این اعتقاد بودند که یک ذهن نقّاد و تیزبین سرانجام می­تواند دریابد که در تک­تک حوادث صدر اسلام واقعاً چه روی داده است.(1)

مکتب «سنت­گرا»، همچون عالمان اسلامی، توجه بسیاری به تعیین اعتبار اسناد معطوف می­دارد؛ اما رویکرد نقّادانه به اسناد، به سرعت به این نتیجه می­انجامد که برای اعتبار بخشیدن به داده­های تاریخی نمی توان به آنها تکیه کرد.(2) بسیاری از عالمان «سنت­گرا» نمی­پذیرند که بسیاری از اسناد قطعاً جعلی­اند و بسیاری دیگر احتمالاً غیرقابل­اعتمادند. آنها حتی نمی­پذیرند که ما اغلب نمی­توانیم جایگاه یک سند را بازشناسیم؛(3)

ازاین­رو، آنها به این نتیجه که رویکرد «تجدیدنظرطلب» آن را اجتناب­ناپذیر تلقی می­کند، نرسیده­اند و آن این­که: «ارزش تاریخی اطلاعاتی که علی­الظاهر از این راه منتقل شده، محل تردید است. پذیرش استدلال­ها بدون پذیرش نتایج، موضعی دشوار است. گمان می­رود که انتخاب چنین موضعی تنها ازاین­روست که رویکرد «سنت­گرا» همچنان به انکار مبنایی می­پردازد که اساس استدلال­ها و نتیجه­گیری­ها را تشکیل می­دهد. آن مبنای اساسی این است که «گزارش سنتی» از وقایع قرون اولیه­ی اسلام تنها یک فرضیه است که شواهد معارض می­توانند آن را ابطال کنند.(4)

مبانی روش­شناختی رویکرد «سنت­گرا»

مهم­ترین مبانی روش­شناختی رویکرد «سنت­گرا» را می­توان به صورت زیر عنوان کرد:


1- مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب: گزیده­ی متون و منابع، ص 14.
2- ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ص 576.
3- ظاهراً مراد او از جایگاه، جایگاه تاریخی آن به لحاظ انتسابش به گوینده­ی واقعی آن، اعمّ از تابعی، صحابی یا پیامبر(ص) است.
4- ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ص 577.

ص:46

الف) انبوه نگاشته­های مسلمانان، متعلق به نیمه­ی قرن دوم هجری/ هشتم میلادی به بعد، واقعاً حقایق تاریخی مربوط به دوره­ی جاهلیت و ظهور اسلام را ثبت کرده است؛ بنابراین، می­توان با تحلیل درست، تصویر تاریخی معتبری از جامعه­ی جاهلی حجاز، ظهور اسلام و سرگذشت پیامبر اکرم(ص)، صرفاً بر مبنای این منابع بازسازی کرد.

ب) در مواردی که گزارش­های یک واقعه با یکدیگر در تعارض باشند، می­توان با مطالعه­ی اَسناد این گزارش­ها و معیارهای دیگر تعیین نمود که کدام یک از این نقل­ها احتمالاً به حقیقت نزدیک­تر است. مطمئناً «حقیقت» جایی در بین همین گزارش­ها پنهان است.

ج) در چنین وضعیتی به بررسی شواهد دیگری که در تحلیل بسی دشوارتر از مدارک مکتوب است، هیچ نیازی نیست. مثلاً شعارهای دینی موجود بر روی سکه­های متعلق به اوایل خلافت اموی، یکی از این موارد است: اگر بر روی آنها عبارات صریح اسلامی حک شده باشد، این امر چیزی به دانسته­های ما نمی افزاید؛ اگر هم چنین نباشد، باز هم چیزی را ثابت نمی­کند؛ چرا که در هر صورت، پیشاپیش از طریق منابع مکتوب می­دانیم که اعرابْ پیش از فتوحات مسلمان بودند.

د) این رویکرد به طور کلی «استدلال به سکوت»(1) را نمی­پذیرد؛ فقدان شواهد مادی برای یک پدیده­ی تاریخی مورد ادعای منابعِ مکتوب، این منابع را بی­اعتبار نمی­سازد؛ البته آنها را تأیید هم نمی­کند؛ اما این پیامد مهمی به دنبال ندارد، چرا که اصلاً نیازی به تأیید نیست.


1- arguments e silentio. این تعبیر که در این متن بعضاً به صورت کاملاً لاتینی «argumentum e silention» به کار رفته، در انگلیسی به معنای argument from silence است و در مطالعات کلاسیک معمولاً برای قیاسی به کار می­رود که مبتنی است بر استدلال به این که عدم اشاره به یک موضوع در نگاشته­های یک نویسنده بر عدم اطلاع او از موضوع یادشده دلالت دارد (رک:Encarta Encyclopedia، ذیل عنوان یادشده).

ص:47

ه-) قرآن برطبق شیوه­ی معمول عالمان و اندیشمندان اسلامی تحلیل و تفسیر می­شود؛ بدین معنی که آیات تحت عناوین «مکی» و «مدنی» یا وحی «زودهنگام» و «متأخر» طبقه­بندی می­شوند، بدون آن­که به این پرسش پرداخته شود که اصلاً «وحی» خارج از چارچوب باور مسلمانان، به چه معناست.

و) تحلیل زبان­شناختی: مفهوم بیشتر عناصر معنادارِ زبان، از عالمان مسلمانِ متقدم گرفته شده است؛ به طوری که اصلاً نیازی به روش­های جدید زبان­شناختی نیست و به راحتی می­توان آنها را به دلیل نامرتبط بودن نادیده گرفت.(1)

پیشوایان و قائلان رویکرد «سنت­گرا» و دیدگاه­هایشان

در یک نگاه جامع، پیشوایان رویکرد «سنت­گرا» را می­توان افرادی چون فؤاد سزگین (Fuat Sezgin/متولد 1924م)(2)، ویلیام مُنتگمری وات (William Montgomery Watt/1909-2006م) و نبیه عبّود (Nabia Abbott/1897-1981م) برشمرد؛(3) و دیگر


1- کلیه­ی مبانی روش­شناختی رویکرد «سنت­گرا» که در متن مطرح شد، با کمی تلخیص و تصرف برگرفته شده است از: ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ص 569-570.
2- فؤاد سزگین (Fuat Sezgin/متولد 1924م)، مؤلف کتاب «تاریخ نگارش­ها و تألیفات عربی» با این ایده­ی اسلام­شناسان اروپایی که آغاز جمع­آوری حدیث به اواخر قرن دوم و نیمه­ی اول قرن سوم هجری می­رسد و آن نیز فقط به لحاظ نیازهای اجتماعی مسلمانان بوده است، مخالفت کرد. سزگین این بحث را هم در بخش حدیث و هم در فصل تاریخ کتاب خود به تفصیل و با ذکر شواهد متعدد مطرح ساخت. به نوشته­ی او، منابع حدیث در تمدن اسلامی طی این مراحل تکوین می­یابد: 1. کتابة الحدیث: تحریر و نوشتن احادیث در حیات پیامبر اسلام(ص) توسط صحابه و نسل اول تابعین در جزوه­های ساده و صحیفه­ها؛ 2. تدوین الحدیث: تنظیم احادیث پراکنده و جمع­آوری صحیفه­ها و جزوات حدیث در ربع آخر قرن اول و ربع اول قرن دوم هجری؛ 3. تصنیف الحدیث: ترتیب موضوعی حدیث که حدوداً از سال 125ق آغاز گردید. وی نتیجه می­گیرد که تصنیف حدیث در عصری شروع شد که قاعدتاً مجموعه­های زیادی از صحف و جزوات وجود داشت، یعنی در همان زمان مثلاً ابن اسحاق (85-150ق) و ابومخنف کوفی (م 157ق) جزواتی در تاریخ و حدیث نوشته بودند. به عبارت دیگر، در اواخر عصر بنی امیه و اوایل دوره­ی عباسیان بسیاری از علمای حدیث در بلاد مختلف اسلامی بودند که به عنوان «اول← →من صنف الکتب او الحدیث» مشهورند (عبدالکریم گلشنی، "قدیمی­ترین مورخان شیعه در تحقیقات غرب"، کیهان فرهنگی، 42 (1366): 14).
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 9.

ص:48

قائلان و طرفداران آن عبارتند از: فرانتس بوهل (Frants Buhl/1850-1932م)، رودی پارِت (Rudi Paret/1901-1983م)، یوزف هوروویتس (Joseph Horovitz/متولد 1926م)، یوهان فوک (Johann Fuck/ متولد 1894م)، آلفرد گیوم (Alfred Guillaume/1888-1966م)، روبرت برترام سرجینت (Robert Bertram Serjeant/1915-1993م)، اورسولا سزگین (Ursula Sezgin/متولد 1970م)، رودُلف زلهایم (Rudolf Sellheim/متولد 1928م)، مناخیم ی. قسطر (Menachem J. Kister)، مایکل لِکِر (Michael Lecker/متولد 1982م)، گئورگ اشتاوت (Georg Stauth)، هوبرت گریمه (Hubert Grimme/1864-1942م)، ماکسیم رودَنسون (Maxime Rodinson/1915-2004م)، مارسدن جونز (J. M. B. Jones/1920-1992م)، عبدالعزیز دوری (1919-2010م)، رایف گئورگز خوری (Raif Georges Khoury)، تور آندرائه (Tor Andrae/1885-1947م)، جی. فُن اشتولپ­ناگل (J. von Stulpnagel)، آرتور جفری (Arthur Jeffery/1892-1959م) و پی. جِنسِن (P. Jensen)، آنه ماری شیمل (Annemarie Schimmel/1922-2003) و کارل ارنست (Carl W. Ernst/متولد 1950م).(1)

ویلیام مُنتگمری وات

ویلیام مُنتگمری وات (William Montgomery Watt/1909-2006م) برای شناخت زندگانی و شخصیت تاریخی حضرت محمد(ص) در آثار خود «محمد در مکه» و «محمد در مدینه» از «معیار سیاسی» استفاده کرده است.(2)

او با پیروی از نویسندگانی چون ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م)، لئونه کایتانی (Leone Caetani/1869-1935م) و فرانتس بوهل (Frants Buhl/1850-1932م) اعلام کرده است که هرگاه منافع حزبی و انواع جعل­ها و دروغ­پردازی­ها از هم تفکیک شوند، فرد


1- Ibid., p. 11.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xvi-xvii.

ص:49

می­تواند «صحت کلی مطالب» را بپذیرد.(1) وات معتقد است جعل­ها و دروغ­پردازی­ها رد پای خود را عمدتاً در انگیزه­هایی که در منابع برای «افعال بیرونی» بیان شده، به جا گذاشته است، در حالی که خودِ این افعال را نمی­توان تکذیب کرد. وات همچنین از «معیار اجماع» استفاده کرده و می­گوید شرح روایاتی که خالی از جعل و دروغ­پردازی است، «فقط در صورتی که در آنها تناقض درونی وجود داشته باشد کاملاً رد می­شوند».(2)

وات از ترتیب زمانی نیز برای ارزیابی اسطوره و حقیقت در زندگانی حضرت محمد(ص) بهره جسته است؛ توصیفات مطرح­شده در روایات مربوط به دوره­ی مکی حضرت محمد(ص) از نظر وی اصالت کمتری نسبت به روایات مربوط به دوره­ی مدنی دارد و روایات دوره­ی مکی معمولاً شامل شرح و تفسیرهایی از بخش­های مختلف قرآن است.(3) به بیان وات، پیش از هجرت، تاریخ زندگانی پیامبر(ص) مبهم است و همیشه امکان این است که حوادث، ساختگی بوده باشند».(4) برای دوره­ی مدنی نیز فقط برای فهرستی از غزوات مسلمانان علیه غیرمسلمانان و چهارچوب کلی زمانی آنها ارزش تاریخی در نظر گرفته شده است.(5)

از دیدگاه وات، براساس همه­ی شواهد و ظواهر، پیامبر(ص) به لحاظ جسمی و روحی سالم بوده است. باور نکردنی است که فردی مبتلا به صرع یا دچار هیستری یا اسیر فشار و حملات هیجانات بتواند رهبر لشکرکشی­های نظامی یا رهبر دوراندیش یک دولت- شهر و یک جامعه­ی دینی روبه­رشد باشد، حال آن که حضرت محمد(ص) همه­ی این مسئولیت­ها را داشت. وات معتقد است در این گونه مسائل اصولاً مورخ باید بیشتر بر قرآن تکیه کند و حدیث را فقط تا آنجا که با نتایج قرآن­پژوهی هماهنگ درمی­آید بپذیرد. قرآن با آن که بی­محابا تخطئه و سرزنش­های مخالفان حضرت را ثبت و ضبط کرده است،


1- W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, p. xiii.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xiv.
3- Ibid., xvii.
4- W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, p. xiv.
5- E. g. W. Montgomery Watt, "The Materials Used by Ibn Ishaq", in Bernard Lewis and P. M. Holt (eds), Historians of the Middle East (London, 1962): 27-28.

ص:50

هیچ چیزی دربرندارد که بتواند مؤید احتمال بیمار بودن حضرت باشد. اگر مخالفان می­توانستند به نشانه­ی روشنی از بیماری در پیامبر(ص) اشاره کنند، بی­شک چنین ادعایی به گوش ما می­رسید. بنابراین، برداشت­های خصمانه یا جاهلانه­ی قرون وسطی باید کنار گذارده شود و حضرت محمد(ص) به عنوان شخصیتی شناخته شود که صادقانه و با صدق نیت و ایمان درست پیام­هایی ابلاغ می­کرده است که اعتقاد داشته از جانب خداوند به او رسیده است.(1) وات درباره­ی «آیات شیطانی» نیز معتقد است که «باورنکردنی است که این داستان را بعدها مسلمانان ساخته باشند یا غیرمسلمانان آن را به مسلمانان تحمیل کرده باشند».(2) سال­ها پیش از وات، یوزف هوروویتس (Joseph Horovitz/متولد 1926م) گفته بود که این مسأله «حتی» نشانگر تصویری است که قرآن از پیامبر(ص) به عنوان یک انسان عادی ارائه می­دهد.(3)

وات معتقد است که داستان های سیره که در آنها کنایات قرآنی نهفته است، به عنوان تفسیر و تأویلی از قرآن پدید آمده­اند.(4) او که بر ارزش تاریخیِ بخش­های عمده­ای از سیره اصرار دارد، در مورد عناصر قرآنی در سیره تصریح می­کند که «کنایات قرآنی اگر قرار باشد در ذهن انسان­های عادی نقش ببندد، بایستی در قالب داستان­های کامل با پس­زمینه­های فراوان ریخته شود».(5)

به اعتقاد وات، روایات نبوی هم در مجموعه­های سیره و هم در مجموعه­های حدیثی یافت می­شوند که دربردارنده­ی تمامی ابعاد دین اسلام­اند که پیامبر اسلام(ص) بهترین و بالاترین الگوی آن است. روایاتی که در این مجموعه­ها گرد­آوری شده­اند، شامل اخبار مربوط به اقوال و افعال پیامبر(ص) هستند که در طول سالیان متمادی از طریق اصحاب (Companions) او به اخلاف اصحابش (تابعین: Successors) منتقل شده است. برخلاف مجموعه­های سیره که در آنها روایات براساس ترتیب تاریخیِ رویدادها مرتب


1- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 47.
2- W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, p. 103.
3- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xviii.
4- Ibid., xxiv.
5- W. Montgomery Watt, "Materials", p. 25.

ص:51

شده­اند، مجموعه­های حدیثی یا براساس موضوعات فقهی و یا نام راویان­شان مرتب شده­اند. تفاوت اصلی میان مجموعه­های سیره و حدیثی در گستره­ی مطالب­شان است. در حالی که مجموعه­های سیره بر تاریخ، یعنی زندگانی پیامبر اسلام(ص) تمرکز دارند، مجموعه­های حدیثی نه تنها دربرگیرنده­ی تاریخ­اند، بلکه اساساً شامل اشارات فقهی و دینی اقوال و افعال پیامبر(ص) می­شوند.(1)

همه­ی اسلام­شناسانی که به بررسی زندگانی پیامبر(ص) پرداخته­اند، ارزش تاریخیِ مطالب ضبط­شده در مجموعه­های حدیثی را تصدیق نکرده­اند. ازاین­رو، وات مدعی است که سیره ضرورتاً از حدیث جداست و حوزه­ی حدیث را به معنای واقعی کلمه، «فقهی و کلامی» می­داند که «به ندرت مطلب باارزشی راجع به زندگانی حضرت محمد(ص) برای تاریخ­نگاران عمومی فراهم می­کند».(2)

وات با اصرار بر تمایز میان سیره و حدیث، بر دیدگاه­های خود در نخستین کتاب­هایش پافشاری می­کند، که بر یافته­های شاخت پیرامون خاستگاه متأخر و دیرهنگامِ احادیث فقهی تکیه دارد. وات از این مطالب نتیجه می­گیرد که روایاتی که «در مجموعه­های فقهی یافت می­شوند در زمان ابن اسحاق وجود نداشته­اند».(3) اصرار وات بر تفاوت میان سیره و حدیث به عنوان منابع تاریخی با هدف رد آنچه که او «موضع لامنس- بِکِر» می­داند صورت گرفته است، که طبق آن سیره چیزی بیش از مطالب حدیثی «که براساس ترتیب زندگینامه­ای چیده شده­اند» نیست.(4)

این­که سیره بخشی از حدیث است یا نه، مسأله­ای است که ریشه در دانش­پژوهیِ قرون وسطی دارد و علمایی چون احمد بن حنبل (م 241ق/856م) در واقع فکر می­کردند که سیره (یا به اصطلاح آنها «مغازی») و احادیث فقهی، حوزه­ها یا رشته­های مختلفی را تشکیل می­دهند.(5)

البته باید توجه داشت که احمد بن حنبل و علمای همفکر او معتقد


1- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxv-xxvi.
2- W. Montgomery Watt, Muhammad`s Mecca, p. 1.
3- W. Montgomery Watt, "Materials", p. 24.
4- Ibid., p. 23.
5- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxvi.

ص:52

نبودند که مطالب سیره و احادیث فقهی لزوماً با یکدیگر متفاوت­اند، بلکه معتقد بودند که فقط در درجه­ی اعتبارشان با هم تفاوت دارند. به عبارت دیگر، روایات یا همان احادیث ضبط­شده در مجموعه­های سیره­ی نویسندگانی چون ابن اسحاق و واقدی، از نظر احمد بن حنبل اعتبار کمتری در مقایسه با روایات ضبط­شده در مجموعه­های معتبرتری از نویسندگانی چون بخاری (م 256ق/ 870م) داشتند. دلیل این امر آن بود که افرادی چون ابن اسحاق و واقدی- برخلاف بخاری- ابزارهای نقد مناسبی برای انتخاب «صحیح­ترین» روایات به کار نبرده و نسبت به ثبت تمام روایات مختلف با سلسله اسناد اصلی­شان بی­توجهی و مسامحه کرده بودند. محققان جدید نیز از مدت­ها پیش اختلاف در میزان انتخاب نکته­سنجانه میان مجموعه­های سیره و حدیث را پذیرفته­اند.(1) بنابراین، این مسأله نشانه­ی بدی برای رویکرد وات است که بر اجماع اسلامی تکیه دارد؛ چون شاهدیم که او فقط در حوزه­ای که توسط خودِ دانشمندان مسلمانِ قرون وسطی نامعتبرترین منبع تلقی می­شود، به جستجوی شخصیت تاریخی حضرت محمد(ص) می­پردازد.(2)

البته برخلاف محققانی که زندگانی پیامبر(ص) را فقط براساس مجموعه­های سیره مطالعه کرده­اند، محققان دیگری هم هستند که چون هنری لامنس (Henri Lammens/1862-1937م) و کارل هاینریش بِکِر (Carl Heinrich Becker/ 1876-1933م) از این حقیقت آگاه بودند که عصاره­ی مطالب سیره از حدیث گرفته شده و به همین دلیل، مجموعه­های حدیثی را از طیف منابع مورد استفاده­ی خود خارج نکرده­اند. یکی از نخستین محققانِ این گروه، یوزف هوروویتس (Joseph Horovitz/متولد 1926م) است که ملاحظات لامنس را در مورد هویت ادبیِ سیره و حدیث پذیرفته و ویژگی­های مشترک این دو را بیان کرده است.(3) این موضع به نظر می­رسد رویکرد مناسبی باشد، چون سیره و حدیث متعلق به یک حوزه از آفرینش معنوی اسلام­اند؛ یعنی متون


1- Ibid., xxvi-xxvii. E. g. See Frants Buhl, Das Leben Muhammeds, trans. and repr. Hans Schaeder, Heidelberg, 1961.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxvii.
3- Ibid.. See J. Horovitz, "Alter und Ursprung des Isnad", Der Islam 8 (1918).

ص:53

مربوط به احکام شرعی (احادیث فقهی) و تاریخ (سیره) در قرون وسطی در بافت و محیطی مذهبی به وجود آمده­اند و از دیدگاه مسلمانان، هر دو مسیر به عنوان ابزارهایی برای تجلی اراده­ی خدا در زمین هستند.(1)

در دهه­های اخیر، محققان متعددی ظهور کرده­اند که همچون لامنس، بِکِر و هوروویتس برای سیره و حدیث خاستگاه یکسانی قائل شده­اند. شخصیت برجسته­ی این گروه از محققان، مناخیم ی. قِسطِر (Menachem J. Kister) است که مطالعاتش نه تنها براساس سیره و حدیث بوده، بلکه شامل «تفسیر قرآن» و هر منبع دیگرِ اسلامیِ مربوط به قرون وسطی که به پیامبر(ص) پرداخته است، چه زندگینامه، چه جغرافیا، چه جدل، چه فقه و ... نیز بوده است. با استفاده از این طیف وسیع از منابع، از جمله بسیاری از نسخه­های خطی منتشرنشده، قِسطِر توانست نشان دهد که مطالعات تاریخی اسلاف او، همچون وات که تنها به متداول­ترین منابع اولیه مراجعه کرده­اند، حاوی برداشت­های غلط و ملاحظات نادرست بسیاری است که ناشی از عدم آگاهی و غفلت آنها از نسخه­های دیگر و اطلاعات بیشتری است که در منابعی ضبط شده که مورد مراجعه­ی آنها نبوده است.(2)

وات، برخلاف یوزف شاخت (Joseph Schacht/1902-1969م) که با تحلیل میراث مکتوب فقهی مسلمانان نتیجه می­گیرد که آغاز استنباط احکام از قرآن به عنوان یک متن مقدس به قرن سوم هجری/ نهم میلادی بازمی­گردد،(3) معتقد است که در نیمه­ی دوم قرن هفتم میلادی، هنگامی که امپراتوری اسلام محدود بود، متفکران دینی عرب درباره­ی کاربرد احکام قرآن در حل مشکلات موجود بحث می­کردند و در صدد ارتباط دقیق آنها با


1- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxvii.
2- Ibid..
3- ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ترجمه شادی نفیسی، آینه پژوهش، 114 (1387): 576 (به نقل از: Joseph Schacht, The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendon Press, 1950, pp. 162-175.(

ص:54

سیره­ی حضرت محمد(ص) بودند. در اثر این مباحثات که معمولاً در مسجد صورت می­گرفت، احکام اسلامی و علم فقه و حقوق در آنجا گسترش یافت. اقوال و افعال حضرت محمد(ص) که اصطلاحاً «سنت» نامیده می­شود، به عنوان قواعد اصولی تلقی شد و با دقت حفظ و منتقل گردید و بدین طریق، مطالعه و بررسی سنت پیامبر(ص) یکی از شاخه­های اصلی آموزش عالی مسلمانان گردید و رشته­های وابسته به آن مانند زندگینامه­ی راویان حدیث و زندگانی پیامبر(ص) و به دنبال اینها مطالعه­ی تاریخ و جغرافیای سرزمین­های اسلامی توسعه یافت.(1)

وات همچنین در مقاله­ای تحت عنوان «محمد از دیدگاه غرب» به موضوع بدگویی از حضرت محمد(ص) در آثار مکتوب اروپایی می­پردازد. اظهارات مقدماتی وی در مورد مسأله­ی بی­طرفی و عدم موضع­گیری در تاریخ­نویسی، سیره­نویسی و وقایع­نگاری بسیار روشنگرانه است. وات بر این نکته تأکید می ورزد که جهان مسیحیت از روزگاران کهن اسلام را به عنوان مذهبی غیرمسیحی مردود شمرده و یکسره خود را در معرض تهدید آن احساس کرده است: «صرف مدت زمانی به منظور نگرش و مطالعه­ی شیوه­های مختلفی که جهان غرب طی سده­های متمادی در مورد حضرت محمد (ص) اندیشیده است و به تفکر در مورد اهمیت وی پرداخته است، تنها سیر و گردشی خرامان و بی­شتاب در برخی گوشه­های ناشناخته­ی تاریخ نیست. این مبحث خود پرسش­های عمیقی را در خصوص امانتداری و حقیقت­جویی در عرصه­های تاریخ و مذهب مطرح نموده است که شامل مباحث مطروحه­ی امروزی نیز می­شود. اگر مسیحیان و مسلمانان جهان احترامی عمیق­تر برای دین یکدیگر قائل بودند، چه بسا مسائل سیاسی مبرم جهان آسان­تر حل می­شد. با این همه، برای غربیان احترام به هیچ­یک از پیامبران و پیشوایان دینی جهان دشوارتر از


1- ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 33-34.

ص:55

احترام به حضرت محمد(ص) نبوده است؛ چرا که غرب بغض و کینه­ای ریشه­دار نسبت به او دارد».(1)

وات پس از طرح برداشتی کلی و مختصر از تاریخ اهریمن­انگاری حضرت محمد(ص) در اروپا، توجه خود را به سیره­نویسان معاصر معطوف می­دارد که در نظر وی به شکل اجتناب­ناپذیری صرفاً از زاویه­ی دلخواه خود به بررسی شخصیت پیامبر(ص) پرداخته­اند. در اینجا وات به طرح پرسشی بسیار مهم و حیاتی روی می­آورد که اگر هرکه در وجود حضرت محمد(ص) همان چیزی را که دلخواهش است مشاهده کند، در این صورت آیا اصلاً اظهار نظر و ارزیابی واقع­بینانه و بی­طرفانه در مورد حضرت محمد(ص) و دستاوردهای او ممکن است؟ او در پاسخ چنین می­گوید: «مسأله این است که عینیت و واقع­نگری صرف در مفهوم انتزاعی آن در مورد فردی چون حضرت محمد(ص) ناممکن است، چرا که هر نوع داوری درباره­ی او ناگزیر زاییده­ی فرهنگ و نظام ارزشی شخص نویسنده است. با این همه، شاید اندکی واقع­گرایی در عمل از طریق اتخاذ آنچه که می­توان «دیدگاه همگانی» نامید، قابل حصول و دستیابی باشد. این نظریه در جهان امروز که با شتاب از لحاظ جغرافیایی و سفر با هواپیما و بسط و گسترش دستگاه­های پیشرفته­ی ارتباط جمعی و نیز اگرچه با شتابی آهسته­تر از لحاظ فکری، فرهنگی و دینی به «جهانی واحد» تبدیل شده است، بیشتر قابل درک است. در قلمروی دینی، در حال حاضر امکان استیلای قدرت تام از سوی یک دین واحد غیر قابل تصور به نظر می­رسد. به اعتقاد من، آینده­ی بشریت در بازشناسی و احترام متقابل ادیان جهان به یکدیگر خلاصه می­شود».(2) وات اذعان می­دارد که دستیابی و نیل به چنین نگرش روادارانه­ای، خود فرآیندی دردناک و عذاب­آور است، چرا که مستلزم بازنگری و تجدیدنظر در برخی عقاید و ارزشهای بنیادین در درون هر نویسنده یا محقق است. اما وی به طور قطع بی­طرفی و واقع­نگری را


1- W. Montgomery Watt, "Muhammad in the Eyes of the West", Boston University, Journal 22, no. 3, 1974, p. 61.
2- Ibid., p. 69.

ص:56

در شرایط فعلی جهان کاملاً حیاتی و ضروری می­داند. او معتقد است که برای هر دینی ضروری است که خود را به عنوان بخشی از تجربه­ی دینی تمام بشریت بداند.(1)

نظریه­ی «بدنه­ی مغازی» وات

وات در واکنش به «موضع لامنس- بِکِر»،(2) تلاشی اولیه برای اثبات واقعیت (تاریخیتِ) رویدادهای اصلی مرتبط با سیره انجام داد.(3)

وی بیست سال بعد، در کنفرانس استراسبورگ در مورد زندگانی پیامبر(ص)، با اشاره­ی صریح به بحث­های اخیر راجع به اعتبار مجموعه­ی تمامی منابعِ تاریخ صدر اسلام، بار دیگر نظر خود را مطرح نمود.(4)

طبق نظر وات، چارچوبی اساسی برای سیره وجود دارد که وی آن را «بدنه­ی مغازی» (Magazi Material) می­نامد، که شامل اطلاعات زیر است: «فهرست مغازی، سپاهیان دشمن که مسیر هر یک تعیین شده، فرمانده و تعداد شرکت­کنندگان و در برخی موارد اسامی­شان، نتایج جنگ، و تاریخ تقریبی و موقعیت نسبی ترتیب وقایع».(5) این مطالب اساسِ سیره­ی ابن اسحاق را تشکیل می­دهد و چارچوب زمانی آن را تعیین می­کند. گزارش­هایی که ابن اسحاق معمولاً بدون اِسناد نقل می­کند، پیش از آن­که توسط علما جمع­آوری و ساماندهی شوند، مجموعاً توسط جامعه یا حداقل به وسیله­ی برخی از مسلمانان حفظ می­شد.(6)

این مطالب همواره مقبولیتِ عام یافته و معتبر و واقعی فرض شده بود، و باید از حکایات مربوط به جزئیات کم­اهمیتی که توسط ابن اسحاق در متن وارد شده و اسناد بر آن افزوده شده است کاملاً متمایز گردد. این حکایات که معمولاً به جزئیات رویدادها می­پردازد و می­توان آنها را تحت عنوان احادیث طبقه­بندی نمود، غالباً


1- Ibid..
2- این برچسب جایز نیست، زیرا بِکِر تنها تا حدی در دیدگاه­های لامنس سهیم است (Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 5, fn. 64).
3- W. Montgomery Watt, "Materials", p. 23-34.
4- W. Montgomery Watt, "The Reliability of Ibn-Ishaq`s Sources", in Fahd (1983: 31-43).
5- Ibid., pp. 32-33; Cf. W. Montgomery Watt, Muhammad at Medina, Oxford, 1956, pp. 336-337; idem, "Materials", p. 27.
6- W. Montgomery Watt, "Materials", p. 27.

ص:57

می­توانستند جعلی و بی­اساس باشند. البته این مطالب در هیچ یک از زندگینامه­های مهم اروپایی راجع به حضرت محمد(ص) به میزان قابل­توجهی استفاده نشده است.(1) این خطای عمده­ که وات به لامنس و بِکِر- و اخیراً به کوک و کِرونِه- نسبت می­دهد، ناتوانی بر ایجاد این وجه تمایز اساسی میان مطالب اصیلِ مغازی و مطالب مشکوکِ احادیث و حکایات است.(2)

رودُلف زِلهایم (Rudolf Sellheim/متولد 1928م) از جمله سنت­گرایانی است که معتقد به وجود لایه­های مختلف برای مطالب مربوط به سیره­ی پیامبر(ص) است که منعکس­کننده­ی دو نوع شخصیت متفاوت از حضرت محمد(ص)، یعنی شخصیت تاریخی و شخصیت آرمانی­سازی­شده هستند، که در تحقیق وی بسیار برجسته است. او کوشیده است وجود این دو نوع شخصیت را در خبر ابن اسحاق راجع به رحلت پیامبر(ص) نشان دهد.(3) زِلهایم در تلاش خود برای درک عناصر تاریخی در سیره، نظریه­ای با عنوان «نظریه­ی لایه­ای» (Stratification Theory) ارائه داد(4) که طبق آن می­توان سه لایه برای مطالب ابن اسحاق تصور نمود که بر روی هم قرار گرفته­اند: 1. رویدادهای تاریخی؛ 2. مطالب اسطوره­ای؛ 3. وقایع ناشی از اختلافات حزبی یا عقیدتی. لایه­ی تاریخی تا حدی با نظریه­ی «بدنه­ی مغازیِ» ویلیام مُنتگمری وات مطابقت دارد، که فهرست­ها و رویدادهای مهم زندگانی حضرت محمد(ص) در مدینه را دربرمی­گیرد.(5)

این لایه همچنین شامل قطعه­هایی تاریخی است که وات با کمی اختلاف، آنها را کاملاً معتبر و موثق می­دانست و به عنوان «منبعی مستند» می­شناخت، نظیر «منشور مدینه». زلهایم همچنین قطعه­


1- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 6.
2- Ibid..
3- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xx. See Rudolf Sellheim, "Prophet, Chalif und Geschiche", Oriens 18-19 (1965-66), 85-88.
4- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 7. See Rudolf Sellheim, "Prophet, Chalif und Geschichte: Die Muhammed-Biographie des Ibn Ishaq", Oriens, 18-19 (1967), 33-91.
5- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 7.

ص:58

هایی توصیفی (Descriptive) را که «همراه با جزئیات و نزدیک به واقعیت» می­داند، به این مجموعه اضافه می­کند.(1)

مناخیم ی. قسطر (Menachem J. Kister) و برخی از شاگردانش، به خصوص مایکل لِکِر (Michael Lecker/متولد 1982م)، در تلاش خود برای رسیدن به قدیمی­ترین لایه از روایاتِ مربوط به زندگانی پیامبر(ص) موفق­تر بوده­اند.(2) آنان احادیث و گزارش­هایی را کشف کرده و مورد مطالعه قرار دادند که با تفکرات جزمیِ متأخر در مورد مسائل حساس کلامی مخالف بودند؛ بنابراین، مطالبی که جمع­آوری شده، به احتمال زیاد قدیمی و برخی قسمت­های آن نیز معتبر است.(3)

قِسطِر و شاگردانش رویکردی را دنبال کردند که پیشتر توسط یوهان فوک (Johann Fuck/ متولد 1894م)، اسلام­شناس بزرگ آلمانی پیشنهاد داده شده بود. فوک در تحقیق کلاسیک خود با نام «نقش سنت­گرایی در اسلام»(4) از روش یکسانی برای استدلال و دفاع از ایده­ی خود راجع به «هسته­ای معتبر برای روایات اسلامی» استفاده کرد.(5)

فوک همچنین اولین دانشمند غربی بود که در مورد «اصالت پیامبر عرب»(6) سخن به میان آورد و قافله­ی تحقیق را که راهی ترکستان بود بازگرداند.(7)


1- Ibid..
2- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 7. M. J. Kister, '"A booth like the booth of Moses …": A study of an early Hadith', Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 25 (1962), 150-5; repr. in Kister (1980) as article VIII; idem, ""A Bag of Meat": A Study of an early Hadith", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 33 (1970), 267-75; repr. in Kister (1980) as article VI; M. Lecker, "Hudhayfa b. al-Yaman and `Ammar b. Yasir, Jewish converts to Islam", Quaderni di Studi Arabi, 11 (1993), 149-62; repr. in Lecker (1998) as article V.
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 7.
4- Fuck, Johnn, Die Rolle des Traditionalismus im Islam, Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft, 1939. English translation: The Role of Traditionalism in Islam, trans. Merlin L. Swartz, in his Studies on Islam, Oxford, 1981.
5- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 7-8.
6- Die Originalitat des arabischen Propheten.
7- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11. رک: Johann Fuck, Vortrage uber den Islam, Halle 1999 .

ص:59

با وجود این، قسطر نتوانست از بررسی چند روایت مستقل فراتر رود و به لحاظ نظری استدلالی قوی و مورد قبول همگان بر روش خود اقامه نماید.(1) قسطر در تحقیقات خود درباره­ی روایات سیره به دنبال نسخه­های کمیاب و نادر می­گردد که به توصیف وقایع پرداخته­اند و معتقد است این نسخه­ها شکل اولیه­ی خبر را نشان می­دهند، پیش از آن­که در نسخه­های جدید دستخوش تغییر شوند.(2) وی در مجموعه مقالات طولانی خود به دنبال بازسازی سیر تحولات نیست، چه تحولاتی که بر مبنای دوره­هایی است که آثار در آن ادوار به وجود آمدند و چه تحولاتی که بر مبنای سلسله­ی روات است؛ بلکه وی به دنبال تحقیق درباره­ی مدارکی است که به موضوعات خاصی مربوط می­شوند.(3) این تحقیقات نیازمند استفاده از مجموعه آثار گسترده­ای است که هم آثار متأخرین و هم آثار شیعی را دربرمی­گیرد. آثار متأخرین یا صرفاً به عنوان تأیید مضاعف مدارکی است که شامل آثار اولیه می­شود و یا به عنوان تأیید مدارک نخستین از آن آثار استفاده می شود. در آخرین مورد، این نظر تلویحی که بخش اعظمِ نخستین آثار عربی مفقود شده است و ازاین­رو، آثار متأخرین باید حفظ شود، به نظر مورد قبولِ همگان قرار نگرفته است.(4)

استفاده از آثار شیعی، قسطر را قادر ساخت که در خصوص هر موضوعی موضع طرف دیگر را نیز ارائه دهد یا بالعکس، یکپارچگی بین نظرات اهل سنت و شیعه را نشان دهد. در هر دو مورد، تلاش برای یافتن رابطه میان مدارک اهل سنت و شیعه به ندرت صورت می­گیرد.(5)


1- Ibid., p. 8.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xviii.
3- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 90.
4- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 90. E. g. M. J. Kister, "Rajab is the Month of God …", Israel Oriental Studies, I (1971).
5- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 90. E. g. M. J. Kister, "… And He Was Born Circumcised…" Some Notes on Circumcision in Hadith, Oriens, 34 (1994); in Etan Kohlberg, A Medieval Muslim Scholar at Work Ibn Tawus and his Library, Leiden, 1992.

ص:60

پژوهش های قسطر را می­توان به دو دسته­ی کلی تقسیم نمود: نخست، تحقیقاتی که به بررسی و تحلیل حوادث سیاسی- اقتصادی قبل از زمان بعثت پیامبر(ص) می پردازد؛ دوم آثاری که در آنها مسائل زمان پیامبر(ص) بررسی شده است. مهم ترین دغدغه­ی قسطر در این تحقیقات، سعی وی در تحلیل علت و راه هایی است که مکه را به شهری مهم در نیمه­ی قرن دوم هجری/ ششم میلادی تبدیل کرد. با وجودی که اشارات اندکی در منابع به این نکته می توان یافت، این مسأله متفقاً در منابع مورد تأکید قرار گرفته که تجارت مکه از زمان هاشم بن عبدمناف به بعد گسترش یافته و قبل از آن، به مکه و ایام حج محدود بوده است. با این حال، رهبران خردمند مکه توانستند در تلاشی پیگیر تجارت مکه را گسترش دهند و ارتباط خود با قبایل را محکم کنند. ارتباط مکه با قبایل دیگر، به ویژه مراکز مهم اقتصادی- سیاسی آن دوره، یعنی حیره و یمن، از نکات مهم مورد نظر قسطر می باشند. مقاله­ی «مکه و تمیم» در ابعادی از ارتباط آنها به بررسی رشد و گسترش مکه می پردازد.(1)

اما آنچه هنوز نیازمند پژوهش بیشتر است، تغییرات رخ­داده در خود مکه می باشد. شرایط جدید، اوضاع مکه را دگرگون کرده بود. قسطر این مسأله را در مقالات «اخباری چند در باب مکه از جاهلیت تا اسلام»(2)، «مکه و قبایل عربی؛ نکاتی چند در روابط بین مکه و قبایل عربی»(3) و «غرباء و حلفاء در مکه»(4)

بررسی کرده است.(5)

از نظر


1- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 78-79. در منابع، قبایل عربی قبل از ظهور اسلام براساس نحوه­ی تلقی آنها از مکه به دو دسته­ی محرّمون و محلّون، و در برخی منابع به حله، طلس و حمس تقسیم شده اند. محرّمون حرمت ماه های حرام و تقدس مکه را قبول نداشته اند. حملات آنها به کاروان های تجاری، تجارت مکه را به مخاطره می انداخت. محلّون دیدگاه های مخالفی داشته و حرمت مکه را قبول داشتند. این نکته را قسطر در مقاله­ی «مکه و تمیم» بررسی کرده است (رک: احمد بن ابی­یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، (قم: منشورات سید شریف رضی، 1414ق)، ج 1، صص256-257، 270-271).
2- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 79. به نقل از: JESHO, 15 (1972), pp. 61-93.
3- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 79. به نقل از: "Mecca and the Tribes of Arabia", Studies in Islamic History and Civilizaition in honor of Daived Ayalon, ed. M. Sharon, Leiden (1986), pp. 33-57.
4- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 79. به نقل از: JSAI, 13 (1990), pp. 113-154.
5- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 79. همچنین نک: دایرة المعارف دین، مقاله­ی «اخلاق»، ویراسته­ی میرچیا الیاده، که مؤلف مدخلِ «مکه» برای مطالعه­ی بیشتر به همین آثار قسطر ارجاع داده است. مشخصات کتاب­شناختی دایرة المعارف دین به شرح ذیل است: Mircea Eliade (ed.), The Encyclopedia of Religion, New York: Collier Macmillan, 1987.

ص:61

قسطر جنبه های اقتصادی عاملی مهم در برخورد پیامبر(ص) با یهود بوده است. با وجودی که قدرت اقتصادی یهود در مدینه و شبه جزیره­ی عربستان مهم بوده است، اما به نظر نمی رسد این تنها عامل برانگیزاننده­ی پیامبر(ص) در حمله به آنها بوده باشد. توجه به جنبه های اقتصادی در تحلیل برخی برخوردهای بین پیامبر(ص) و مخالفانش- اعم از یهود و قریش- تنها در آثار قسطر مورد توجه قرار نگرفته است.(1)

مایکل لکر پژوهش های خود راجع به سیره را به نقش یهود در شبه جزیره­ی عربستان اختصاص داده است. مجموعه ای از مقالات وی در مورد یهودیان مدینه با عنوان «مسلمانان، یهود و مشرکان، مطالعاتی در تاریخ آغازین مدینه» در سال 1995م به چاپ رسیده است.(2)

روبرت هویلند در معرفی این تحقیقِ لکر نوشته که این کتاب اثری مقدماتی است که لکر معتقد است پیش از نگارش اثری جامع درباره­ی زندگانی پیامبر(ص) می بایست انجام شود. با وجودی که وی اثر تک نگاری قبلی خود را به قبیله ای خاص معطوف داشته بود،(3)

تمرکز در این نوشتار بر منطقه ای جغرافیایی، یعنی منطقة العالیه در جنوب مدینه است. بعد از ذکر خلاصه­ی کتاب لکر، هویلند بحث خود را متوجه مسأله­ی وثاقت متون کرده، می نویسد که هیچ اثری جدی در باب سیره نمی تواند مشکل نقد منابع را در نظر نگیرد.(4)

لکر معتقد است که می توانیم بنیاد ثابتی از واقعیات را پدید آوریم.(5)

از


1- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 81-82.
2- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): ص 83-84.
3- بنی­سلیم، (بیت­المقدس، 1989م).
4- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 84.
5- همان. به نقل از: Michael Lecker, Muslims, Jews and Pagans: Studies on Early Islamic Medina, Leiden: E. J. Brill, 1995,p.49.

ص:62

این حیث، وی بازتاب دهنده­ی دیدگاه های وات و دیگران است. روش وی جمع آوری اخبار پراکنده و کنار هم قرار دادن آنهاست؛ مثل کنار هم قرار دادن قطعات یک پازل که در نهایت، یک تصویر کامل را در اختیار ما قرار می دهد.(1) مرور دیگر بر تحقیق لکر را اَندرو ریپین نگاشته است. وی ضمن ارائه­ی فشرده ای از محتوای کتاب، به نکات دیگری اشاره کرده که هویلند از آنها سخن نگفته است. ریپین تذکر می دهد که منبع مهم لکر در این تحقیق خود، کتاب «وفاء الوفاء» نگاشته­ی سمهودی است که از متونی سود جسته که امروز در اختیار ما نیست.(2)

آدرین لیتس (Adrien Leites) معتقد است که رویکرد قسطر گستردگی زیادِ روایات سیره را نشان می­دهد، اما هیچ­گونه مفهوم روشنی از ساختار و سیر تطور آن به دست نمی­دهد.(3)

به نظر لیتس، مشخصه­ی رایج رویکردهای غربی پرهیز از تفسیر است، که دو دیدگاه می­تواند علت این پرهیز را توجیه کند. از یک سو، متونی که سیره در آن آمده است غالباً ویژگی نقلی دارند و بدین­سان دارای مفهوم روشنی هستند. رهیافت این نوع متون به راحتی قابل شناسایی است و بدین­رو، یافتن مسائل فرامتنی اصلاً اهمیتی ندارد. از سوی دیگر، این مسأله که سیره متشکل از متون است، این معنا را به ذهن متبادر می­سازد که اعتبار هر بحثی منوط به متون و نصوصِ آن بحث است. ازاین­رو، به­رغم این­که ممکن است مفهوم سیره دشوار و پیچیده باشد، اما نباید هیچ معنایی را در فراسوی متون سیره جستجو نمود.(4)

از اظهارات لیتس این مسأله برمی­آید که کار تفسیر مستلزم


1- همان. به نقل از: BSOAS, 61 (1998), pp. 129-130.
2- همان.
3- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 91.
4- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 91. E. g. G. Schoeler, Charakter und Authentie der Muslimischen Uberlieferung uber das Leben Mohammeds, Berlin, 1996, ch. 2. در این کتاب نویسنده سه روایت از داستان نخستین وحی را ذکر می­کند. در روایت زهری شرح نخستین وحی به عنوان «برخورد ترسناک» با جبرئیل تعبیر می­شود که پیامبر(ص) در غار حراء با آن مواجه شد. ویژگی­های روایی این کتاب «تمایل به محدود کردن خود به ضرورت» را آشکار می­سازد (ص 62-79). روایت ابن لهیعه بر صمیمیت بین پیامبر(ص) و جبرئیل در نخستین برخوردشان تأکید می­کند. ویژگی­های روایی این نسخه «آب و← →تاب» و «گستردگی­های حیرت­انگیز» آن است که تحت تأثیر داستان اصلی در روایت مفصل­تر آن است (ص 81-85). روایت ابن اسحاق به برخورد ترسناک در عالم رؤیا اشاره دارد. ویژگی­های روایی این روایت عبارت است از: «شرح تصویری»، «آرایه­ی روایی» و «تکرار درونمایه» (ص 89-98). به نظر می­رسد که تأکیدهای مختلف این داستان در این سه روایت می­تواند بیانی از دیدگاه­های اعتقادی باشد، آن­گونه که با دیدگاه­های روایی مخالف است. اما وجود چنین دیدگاه­هایی در هیچ کجا از سوی گرگور شوئلر مورد توجه قرار نگرفته است (هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 91، پاورقی 7).

ص:63

عدول آشکار از دو ویژگی تحقیقات غربی است: توجه ویژه به ویژگی­های روایی و اتکای صرف به شواهد متنی.

گروهی از پژوهش­گران غربی معتقدند منابع اسلامی دارای دو سطح تفکیک­پذیر هستند: اصیل و اسطوره­ای، و این­که شخصیت آرمانی­سازی­شده­ی حضرت محمد(ص) فقط در منابع اسطوره­ای منعکس شده است.(1)

مشهورترین محققِ این گروه، تور آندرائه­ی سوئدی (Tor Andrae/1885-1947م) است که کتابی در مورد شخصیت آرمانی­سازی شده­ی حضرت محمد(ص) منتشر کرده(2) و در آن به بررسی عوامل اسطوره­ای در منابع رواییِ سیره پرداخته و به نوشته­های برخی از متکلمان مسلمانی که در قرون وسطی می­زیستند نیز ارجاع داده است. اما همین نویسنده اثری نیز در مورد شخصیت تاریخیِ حضرت محمد(ص) منتشر کرده(3) که در آن شخصیت پیامبر(ص) را عمدتاً براساس قرآن بازآفرینی کرده است. به بیان دیگر، تور آندرائه از نظرگاه روان­شناختی تجربه­ی حضرت محمد(ص) را بررسی کرده و بدین نتیجه رسیده که این تجربه، راستین بوده و این­که او برای روزگار و نسل خود پیام پیامبرانه­ی وحیانی داشته است.(4) از دیدگاه آندرائه، مرز میان


1- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xx.
2- Ibid.. See Tor Andrae, Die Person Muhammeds in Lehre und Glauben seiner Gemeinde, Uppsala, 1917.
3- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xx. See Tor Andrae, Mohammed, the Man and his Faith, trans. Theophil Menzel, London, 1936.
4- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 47.

ص:64

واقعیت تاریخی و اسطوره بسیار روشن است؛ وی تصریح می­کند «تاریخ معتبر در مورد حضرت محمد(ص) با ظهور او به عنوان یک پیامبر در مکه آغاز می­شود. آنچه مربوط به اوایل زندگانی یا تجربیات نخستین (Earlier Experience) اوست، عمدتاً اسطوره است»، که شامل «اسطوره­های پرهیزکاری» است که «به معنای واقعی کلمه بیشتر متعلق به تاریخ اعتقادات پیروانش می­باشد، تا زندگینامه­ی پیامبر(ص)».(1) برخی محققان بر این باورند که کاوش اصلی آندرائه در زمینه­ی وضعیت دینی و عقاید جاهلیت قبل از ظهور پیامبر اسلام(ص) در عربستان بوده، به طوری که تلاش می­کرده است مدرک و مستندی برای شباهت بین اسلام نخستین و راهبیت شامی پیدا نماید.(2)

آندرائه حضرت محمد(ص) را به عنوان یک اصلاح­گر راستین دینی و اجتماعی که چشم­اندازهای تازه و شیوه­های نوین تفکر را به قومش نشان داد توصیف می­کند. به نظر او، حضرت محمد(ص) با الهام از فرامین الهی رسالت خود دانست تا آن دگرگونی اجتماعی و فکری را که معتقد بود جامعه­اش از آن محروم است و در حسرت آن به سر می­برد، در آن جاری سازد. آندرائه همچون اشپرنگر شخصیت حضرت محمد(ص) را بی­هیچ غرض­ورزی و تعصبی در بافت اجتماعی زمان و عصر خود مورد بررسی قرار داده است.(3)

یکی از دستاوردهای آندرائه این بود که نشان دهد شخصیت حضرت محمد(ص) موجب پدید آمدن دو تصور متنافر از نبوتش شد: بنابر نخستین تصور، پیامبر(ص) صرفاً انسانی است که در برهه­ای خاص از زندگی مسئولیت پیامبری بر عهده­اش گذارده شد؛ و بنابر دومین تصور، حضرت محمد(ص) یک موجود فوق بشری است که حیات خاکی­اش با یک انتخاب به نبوت متصف شد. از تحقیقات آندرائه این­گونه پیداست که تصور نخست که در واقع در قرآن آمده، باب طبع علمای اهل سنت است؛ و تصور دوم در اصل محصول تفکرات شیعی صوفیانه است، اما از همان اوایل در روایات اهل سنت نیز راه


1- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xx.
2- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11.
3- مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا، ص 419.

ص:65

یافته است.(1)

تمایزی که آندرائه بین این دو تصور از پیامبری حضرت محمد(ص) ارائه داده است، و آدرین لیتس به آن به عنوان پیامبری کارکردی و هستی­شناسانه اشاره می­کند، مبنای تفسیر او را فراهم ساخته است. اما باید توجه داشت که آندرائه با مطالعه­ی مدارک قطعی و شواهد روایی که مستقیماً با موضوعات قطعی مرتبط است، این تصورات را شناسایی نمود. ارتباط تمایز آندرائه بین دو تصور از حضرت محمد(ص) با سیره که محتوای آن را در واقع نمی­توان به اصول اعتقادی تقلیل داد، در معیارهای «تاریخ نجات» که در این مورد به ظهور رسید قرار دارد.(2) منظور لیتس از «تاریخ نجات»، تصور تاریخ است، آن­چنان که اراده­ی نجات خداوند آن را حیات بخشیده است که خود با اجرای طرح کاملی برای هدایت به منصه­ی ظهور رسیده است. در حالی که این تصور، تعمق درباره­ی نفس نبوت و پیامبر(ص) را به دنبال دارد، اما با تحقق تاریخی نبوت او بی­ارتباط نیست. از این دیدگاه خاص است که تمایز آندرائه میان دو تصویر از نبوت پیامبر(ص) باید مورد بازنگری قرار گیرد. ازاین­رو، این نگاهی متفاوت به ماهیت نبوت حضرت محمد(ص) نیست، بلکه فهم تاریخی متمایزِ آن است که تشکیل­دهنده­ی هسته­ی هر یک از این دو تصور است، هنگامی که در سیره جستجو می­شود.(3)

دیوید ساموئل مارگلیوث (David Samuel Margoliouth/1858-1940م) در سال 1905م زندگینامه­ای درباره­ی پیامبر(ص) منتشر کرد که هدف آن در اصل مبرا ساختن حضرت محمد(ص) از اتهاماتی بود که نویسندگان اروپایی متعلق به سده­های گذشته بر پیشانی او حک کرده بودند. او به موضوع حساس ازدواج­های پیامبر(ص) که مورد انتقادهای فراوان اروپا نیز قرار گرفته است می­پردازد. مارگلیوث در پرتو پژوهش­


1- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 93.
2- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 93-94.
3- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 94. See Adrien Leites, The Time of Birth of Muhammad: A Study in Islamic Tradition, Ph.D. dissertation (under the supervision of Michael Cook), Princeton University, June 1997.

ص:66

های خود متقاعد شد که هیچ­یک از این ازدواج­ها با هدف بهره­جویی مادی یا جنسی صورت نگرفته بوده است: «ازدواج­های متعدد حضرت محمد(ص) پس از مرگ حضرت خدیجه(س) از سوی بسیاری از نویسندگان اروپایی به شهوتی خارق­العاده و عجیب نسبت داده شده است؛ اما چنین به نظر میرسد که این ازدواج­ها عمدتاً از انگیزه­های ناب­تری فرمان گرفته باشند. چندین مورد از وصلت­های او از ماهیتی سیاسی برخوردار بوده­اند. پیامبر (ص) بسیار مشتاق بود تا پیوند پیروان خود را با خود هرچه نزدیک­تر سازد. بی­شک هدف او از ازدواج با دختران ابوبکر و عمر همین بود. در حالی که در ازدواج­های او با دختران رقبای سیاسی یا دشمنان شکست­خورده­اش انگیزه­ی سیاسی از نوعی متفاوت به چشم می­خورد».(1)

او در عین حال، بی­هیچ محابایی حضرت محمد(ص) را متهم می­کند که از روی علم و به عمد مردم را سردرگم کرده است و اشاره می­کند که در تاریخِ معنویت انسان­هایی که قوای خارق­العاده داشته­اند، سر از شیادی درآورده­اند.(2)

در سال 1892م، هوبرت گریمه (Hubert Grimme/1864-1942م) کوشید که در زندگینامه­ی خود درباره­ی پیامبر(ص)(3)

نشان دهد که حضرت عمدتاً یک اصلاح­گر جامعه­گرا بوده که از دین به منظور برآوردن اهداف اصلاح­گرانه­اش استفاده کرده است.(4) به نظر او، دین اسلام وضعیتی شبه سوسیالیستی بود که آرمان اساسی آن، به تحقق رساندن مساوات مادی بین پیروانش بود.(5)

این نوع تفسیر از تاریخ صدر اسلام در میان


1- مینو صمیمی، محمّد(ص) در اروپا، ص 419-420. به نقل از: D. S. Margoliouth, Mohammed and the Rise of Islam, London, 1905, pp. 176-7.
2- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 46.
3- Hubert Grimme, Mohammed. Die weltgeschichtliche Bedeutung Arabiens, Munchen 1904.
4- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 176.
5- شایان ذکر است که گریمه در مقاله­ی خود با عنوان «نام محمد» نظرش بر این است که حضرت محمد(ص) مانند احمد نامی است که از اسماءالله مشتق شده است و مخفف­شده­ی «محمّدایل» (Muhammad`il) بوده است به معنای «ستوده باد خداوند». او همچنین متذکر می­شود که بر بعضی سنگ قبرهای کهن متعلق به فسطاط، دارای خط کوفی، حتی صورت مؤنث «محمّده» نیز دیده شده است. این صورت کاملاً صحیح است، اما به نظر می­رسد در ایام بعد که احترام به نام پیامبر(ص) نزد مسلمانان مؤمن اهمیت خاصی یافت، دیگر امکان به کار بردن آن وجود نداشته است (آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، ص 460-461. رک:Hubert Grimme, "Der Name Muhammad", Zeitschrift für Semitistik, 6 (1928), p. 26).

ص:67

اسلام­شناسان وقت هم مجادله­انگیز بود.(1) این فرضیه مورد انتقاد و تخطئه­ی شدید محقق هلندی، کریستیان اسنوک هورخرونیه (Christiaan Snouck Hurgronje/1857-1936م) قرار گرفت،(2) که بر آن بود حضرت محمد(ص) نه تنها عمدتاً و قبل از هر چیز رهبر دینی بوده، بلکه انگیزه ای که او را پیش می­برده، تصور روز قیامت و احوال و اهوال آن بوده است. این برداشت در بعضی محافل علمی به ویژه آنجا که آخرت­شناسی مورد توجه بود، با استقبال روبرو شد.(3)

مسأله­ی آخرت­شناسی در کتاب «زندگینامه­ی پیامبر(ص)» نوشته­ی تور آندرائه­ی سوئدی برجستگی و اهمیت یافته است.(4) ریچارد بل نیز اذعان کرد که اندیشه­ی قیامت و حساب و کتاب به یک معنی از آغاز در وحی قرآنی ظهور داشته، ولی بر آن بود که توصیفات اهوال جهنم بعداً به میان آمده و در واقع، پس از توصیفات مربوط به کیفرهای خاص کسانی که به پیامبران بی­اعتقاد بوده­اند، مطرح گردیده است.(5)

معیار دیگری که محققان غربی برای شناخت سیره و شخصیت تاریخی پیامبر(ص) به کار برده­اند، «معیار عقیدتی و کلامی» است که با آن می­توانستند واقعیت­ها را حتی در دوره­ی مکی بیابند.(6)

ازاین­رو، آرتور جفری (Arthur Jeffery/1892-1959م) در تحقیق خود درباره­ی سال­های نخست زندگانی حضرت محمد(ص) در مکه به روایاتی توجه داشته که در آن پیامبر(ص) پیش از رسیدن به نبوت، [نعوذ بالله] در حال پرستش بت­ها به


1- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11.
2- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 176. نک: Christiaan Snouck Hurgronje, "Une Nouvelle Biographie de Mohammed", Revue de l’Histoire des Religions, xxx (1894), 48-70, 149-78; idem, Verspreide Geschriften, Bonn, 1923.
3- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 176.
4- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 176. به ویژه فصل سوم.
5- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 176-177.
6- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xvii.

ص:68

تصویر کشیده شده است و بیان می­کند که این روایات «به احتمال زیاد صحیح هستند»، زیرا «بعید است تصور شود این روایات پس از شروع دوره­ی ارائه­ی تصویر آرمانی­سازی­شده از پیامبر(ص) ساخته شده باشند. در واقع، در آن زمان دلایل کافی برای جلوگیری از نشر این روایات وجود داشته و سخت است پذیرفته شود که اگر قدیمی و واقعاً اصیل نبودند به دست ما می­رسیدند».(1)

پیش از او محققانی چون فرانتس بوهل (Frants Buhl/1850-1932م) روایاتی را که مضمون مشابهی داشته­اند به عنوان روایات واقعی پذیرفته­اند؛ مثلاً روایتی که طبق آن حضرت محمد(ص) پسری داشته که از همسر اولش حضرت خدیجه(س) متولد شده و نامش عبد مناف بوده که این نام توسط مشرکان مکه نام­گذاری شده است.(2) فرانتس بوهل در زندگینامه­ی پیامبر(ص) برای اولین بار موفق شد از کهن­ترین متون که همگی آنها در زمان چاپ تصحیح شده بودند، بهره­برداری کند و بدین ترتیب، پیچیدگی روایات را به خوانندگان اروپایی عرضه کند. بوهل البته به عنوان یک روحانی پروتستان نگاهی انتقادی و نه چندان بی­طرف نسبت به شخصیت حضرت محمد(ص) داشت.(3) او همچنین بر اهمیت تاریخی و تأثیرگذار نهضت دینی که پیامبر(ص) آغاز کرد تأکید نموده است.(4)

یولیوس ولهاوزن (Julius Wellhausen/1844-1918م)(5) و روبرت برترام سرجینت (Robert Bertram Serjeant/1915-1993م)(6) بررسی­های مفصلی درباره­ی


1- Ibid., xvii-xviii.
2- Ibid., xviii.
3- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11.
4- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 46-47. نک:← Frants Buhl, "Muhammad", in The Encyclopaedia of Islam, 1st edition, Leiden: E. J. Brill, 1913-1942.→
5- تحقیق ولهاوزن را باید نخستین اثری دانست که به بررسی «منشور مدینه» پرداخته است (رک: محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 83).
6- سرجینت در دو مقاله­ی جداگانه با عناوین «منشور مدینه» ("The Constitution of Medina", IQ, 8 (1964), pp. 3-16) و «سنه، جماعه، قراردادهای منعقدشده با یهودیان مدینه و تحریم یثرب، تحلیل و ترجمه­ی اَسناد مشهور به منشور مدینه» ("The Sunna, Jamiah, Pacts with the Yathrib Jews and the Tahrim of Yathrib, Analysis and Translation of the Documents Comprised in the So-called Constitution of Medina", BSOAS, 41 (1979), pp. 1-42) به طور مفصل بدین موضوع پرداخته است. به نظر سرجینت، متن اصلی منشور مدینه از پنجاه بند تشکیل شده و میان پیامبر(ص)، انصار، یهود و هر کسی که به مدینه درآید، منعقد شده بود. او خلاصه ای از موارد مهم منشور را ذکر کرده و می نویسد: «ظاهر منشور در روایت ابن اسحاق صورت یک معاهده را نشان می دهد، اما در اصل مرکّب از چند سند است؛ چرا که اجزائی از آن در دیگر کتاب های حدیثی چون مسند ابن حنبل، صحیح بخاری، سنن ابی­داود و ... بیان شده است». بعد از ذکر نکات کوتاهی از سیره­ی ابن اسحاق، مسأله­ی جالب ­توجه در سیره­ی وی را ارتباط او با عبدالله بن حسن بن حسن (نفس زکیه) می بیند که بنابر نوشته­ی یاقوت حموی او ابن اسحاق را در ضبط روایات تاریخی خود راهنمایی می کرده و تحت نظر او، ابن اسحاق روایات خود را ثبت می کرده است (عبدالله بن حسن بن حسن به ابن اسحاق می گفته است: اثبت هذه فی علمک، فیثبته و یروی/ یروی عنه). به نظر سرجینت، محتمل است که ابن اسحاق مطالب خود در مورد منشور را از عبدالله بن حسن بن حسن گرفته باشد. در سنن ابی­داود حدیثی از امام علی(ع) نقل شده است که ایشان بیان داشته اند: «ما کتبت عن رسول­الله الّا القرآن و ما فی هذه الصحیفه». بخاری عبارت نوشته­شده در صحیفه را این گونه آورده است: «... و فکاک الاسیر و أن لا یقتل مسلم بکافر». نظر سرجینت این است که صحیفه­ی مورد اشاره در حدیث، همان منشور مدینه است. پس از آن به مصادر شیعی رجوع نموده، موضوع منشور را به اختصار از طریق منقولات شیعی پی گرفته است. منابع دیگر در مورد منشور، قرآن است. آیات چندی در قرآن به این موضوع اشاره دارند؛ مثلاً آیه­ی 70 سوره­ی آل عمران، آیه­ی 38 سوره­ی بقره و ... را می توان ذکر نمود. بحث بعدی سرجینت در مورد برخی مشکلات ناشی از یکی دانستن منشورهای مختلف است؛ برای مثال، به اصطلاح ذکرشده در منشور که در آن حوف مدینه به عنوان← →حرم ذکر شده، اشاره می کند و می نویسد: «سمهودی در ثبت وقایع بعد از جنگ خیبر به این نکته اشاره کرده که مدینه پس از آن «حرم» نامیده شده است. ظاهراً این اصطلاح دست کم بعد از نبرد خندق رایج شده باشد». بر همین اساس، سرجینت منشور مدینه را ترکیب شده­ی هشت سند می داند و هر کدام را به نحو مستقل بررسی کرده است (رک: محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 83).

ص:69

متن «منشور مدینه» که پیمانی میان پیامبر(ص) و قبایل ساکن مدینه و خاصه قبایل یهودی بوده است، انجام داده­اند.(1) بعد از ولهاوزن، لئونه کایتانی(2)، آرنت جی ونسینک(3)،

ویلیام مُنتگمری وات(4)

و اُری رُبین(5)

نیز در آثار خود به بررسی این مسأله پرداخته­اند.(6) به نظر لکر


1- مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 23. متن این منشور با عنوان «صحیفة النبی» شهرت یافته است. برای اطلاعات بیشتر در این باره، رک: محمدکاظم شاکر و محمدحسین لطفی، "صحیفة النبی؛ نماد قانون­گرایی در حکومت نبوی"، کتاب قیم، 1 (1390).
2- Leone Caetani, Annali dell'Islam, Milano: U. Hoepli, 1914, vol. 1, pp. 391-408.
3- Arent J. Wensinck, Mohammed en de Joden te Medina, Leiden: Brill, 1928, pp. 73-98. این کتاب همراه با تحقیق ولهاوزن به انگلیسی ترجمه شده و با عنوان ذیل به چاپ رسیده است: Arent J. Wensinck, Muhammad and the Jews of Medina, Berlin: K. Schwarz,1975.
4- Muhammad at Medina, pp. 221-260.
5- Uri Rubin, "The 'Constitution of Medina': Some Notes", Studia Islamica, 62 (1985): 5-23.
6- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 83.

ص:70

هم، به­رغم ضعیف بودن روایت ناظر به منشور مدینه و انعقاد قراردادی با یهودیان، وجود آن با توجه به شرایط و لزوم موضع گیری پیامبر(ص) در برابر گروه های مختلف در مدینه کاملاً محتمل است. وی می گوید بندی که در آن منشور به عدم تعرض هریک از دو طرف به دیگری اشاره کرده، تنها بندی است که می توانیم از بودنش در آن قرارداد اطمینان حاصل کنیم. در حقیقت، این بند، نخستین موضع پیامبر(ص) را در برابر یهود نشان می دهد.(1)

از موضوعات مهمی که در سیره مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته، سیر تاریخی منازعات، مغازی و نبردهای پیامبر(ص) با کفار و قبایل مشرک جزیرة­العرب بوده است که مارسدن جونز (J. M. B. Jones/1920-1992م) به تفصیل بدان پرداخته است.(2)

او در مقاله­ای با عنوان «مقاله­ی ابن اسحاق و واقدی، رؤیای عاتکه و حمله بر نخله، مسأله­ی اقتباس و سرقت مطالب»(3) نتیجه می گیرد که بخش اعظم مطالب سیره، پیشتر (یعنی قبل از زمان واقدی و ابن اسحاق) در قرن دوم هجری تدوین شده بود و نویسندگان بعدی نکات تفسیری را بر آن افزودند. آنها مطالب را براساس مفاهیم ذهنی خود تنظیم کردند و نکاتی بر آن روایات افزودند. بحث در مورد مبدأ تاریخ نگاری اسلامی تقریباً بر این نکته تمرکز دارد که آیا هیچ متن تدوین یا گردآوری­شده از قرن اول هجری موجود است؟(4)


1- همان. لکر به دو دلیل نفس وجود منشورها را معتبر دانسته است که عبارتند از: 1. تأکید همه­ی منابع بر وجود منشورها؛ 2. لزوم اتخاذ موضعی توسط پیامبر(ص) در قبال یهود در بدو ورود به مدینه، که لازمه­ی آن عقد قراردادی با آنها بوده است.
2- Ibid., xxiv. See J. M. B. Jones, "The Chronology of the Maghazi- a Textual Survey", Bulletin of the School of Oriental and African Studies 19 (1957), 245-80; idem, "The Maghazi Literature", in A. F. L. Beeston et al., eds., Arabic Literature to the End of the Umayyad Period (Cambridge, 1983): 344-51.
3- See J. M. B. Jones, "Ibn Ishaq and al-Waqidi: The Dream of 'Atika and the Raid to Nakhla in Relation to the Charge of Plagiarism", BSOAS, xxii (1959): 41-51.
4- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 77.

ص:71

مطالعه­ی ابعاد اسطوره­ای تاریخ زندگانی حضرت محمد(ص) هدف محققان دیگری نیز بوده است که در ابتدای قرن بیستم میلادی به نشر آثار خود پرداخته­اند. در این مطالعات است که تأثیر مدل­های ادبیِ یهودی و مسیحی از تاریخ مقدس در روایات اسلامی کشف می­شود، چون محققان تلاش کردند فرآیندی را که در طی آن این عناصر وارد سیره شده بودند و زمان آغاز این فرآیند را اثبات کنند.(1) مهم­ترین آثارِ این حوزه، مقالات پی. جِنسِن (P. Jensen)(2) و یوزف هوروویتس (Joseph Horovitz/متولد 1926م)(3) است. این محققان تأکیدی خاص بر وجود عناصری از کتاب مقدس (Bible) و پسا-کتاب مقدس (Post-Biblical) در داستان­های سیره دارند و به این نکته­ی مهم نیز پرداخته­اند که این عناصر مستقیماً از منابع یهودی و مسیحی، و نه از طریق قرآن وارد سیره شده­اند. جِنسِن حتی معتقد بود که برخی از این عناصر در دوره­ی قبل از اسلام به بخشی از سنت عربی تبدیل شده بود؛ اما هوروویتس این مطلب را رد می­کند، چون معتقد است عناصر یهودی و مسیحیِ موجود در سیره در بهترین حالت متعلق به چند دهه پس از رحلت حضرت محمد(ص) می­باشد.(4)

یکی دیگر از منابع اطلاعاتی محققان امروزی برای شناخت پیامبر اسلام(ص)، اشعار عربی است و تلاش برای شناخت اشعار جاهلی و اشعاری که در ادوار بعدی ساخته شده، از موضوعات مورد توجه محققان بوده است.(5) هوروویتس به اصالت برخی اشعار مندرج در «سیره­ی ابن اسحاق» و کهن بودن آنها نظر دارد که در نوشته­های ولید عرفات نیز مورد


1- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xx.
2- Ibid.. See P. Jensen, "Das Leben Muhammeds und die David-Sage", Der Islam 12 (1922), 84-97.
3- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xx. See Josef Horovitz, "Zur Muhammadlegende", Der Islam 5 (1914), 41-53; idem, "Biblische Nachwirkungen in der Sira", Der Islam 12 (1922), 184-89.
4- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xx-xxi.
5- Ibid., xxii.

ص:72

تأکید قرار گرفته است.(1)

تحقیق عالمانه­ی دیوان حسان بن ثابت از سوی ولید عرفات بی­گمان اثری ارزشمند است.(2)

بسیاری از داستان­های سیره که به قرآن اشاره می­کنند، در نهایت به عنوان اسباب النزول یا «شأن نزول» شناخته شدند؛ اَندرو لورنس ریپین (Andrew Lawrence Rippin/متولد 1950م) که به مطالعه و بررسی این حوزه­ی خاص در بافت تفسیر قرآن پرداخته است، معمولاً این دیدگاه را تکرار می­کند که اسباب النزول نتیجه­ی بسط تفسیری قرآن است.(3)

این مسأله می­تواند تلویحاً بدین معنا باشد که تمامی روایات سیره که اشاره به قرآن دارند، ریشه در خود آیاتی دارند که ظاهراً این روایات در تفسیر آنها وارد شده­اند.(4)

آنه ماری شیمل، استاد مطالعات و پژوهش­های اسلامی دانشگاه­های بن، آنکارا و هاروارد معتقد است که در کتب سیره و زندگینامه­های پیامبر(ص) پیرامون هسته­ی مرکزی مطالب واقعی، افسانه­های بی­شماری تبلور یافته است، اما محبوبیت الهی رهبر دینی راستین را از روی این افسانه­ها بهتر می­توان شناخت تا از روی واقعیات خشک دوران زندگی وی؛ چرا که همیشه این احتمال وجود دارد که سیره­نویس، آن واقعیات را موافق دیدگاه خاص خود تفسیر کند. تاریخ­های مربوط به شرح زندگانی پیامبر(ص) در میان تاریخ­های مربوط به سرگذشت همه­ی بنیان­گذاران بزرگ ادیان همیشه از همه روشن­تر


1- هوروویتس رأی ویژه­ای در اسناد احادیث دارد. او معتقد است که اسناد احادیث در ثلث آخر قرن اول هجری در میان مسلمانان شکل گرفته و ریشه­ی عربی ندارد، بلکه نمونه­هایی از این­گونه اسناد را در مکتب­های یهودی عصر تلمودی می­توان یافت (سهیلا شینی میرزا، "خاورشناسی و حدیث"، علوم حدیث، 39 (1385): 114. به نقل از: مجلة مرکز بحوث السنة و السیرة، 5 (1410ق): 456-457).
2- Ibid.. See Walid `Arafat, "Early Critics of the Authenticity of the Poetry of the Sira", Bulletin of the School of Oriental and African Studies 21 (1985), 453-63.
3- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxiv. See Andrew Rippin, "The Function of Asbab al-Nuzul in Quranic Exegesis", Bulletin of the School of Oriental and African Studies 51 (1988).
4- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxiv-xxv.

ص:73

بوده است؛ با این حال، حتی در نخستین روزگاران اسلام، «زندگینامه­ای مقدس» که به طور مسلّم رویدادهای عمده­ی ظاهری زندگانی پیامبر(ص) را در دل خود حفظ کرده است، در میان مسلمانان انتشار یافت که تا زمان ما سالم مانده است. این زندگینامه به زبان­های مختلف کشورهای اسلامی شرح و بسط یافته و به نثر و شعر بازگو شده، و حتی گهگاه به تصویر مزین گشته است. همان­طور که تحقیقات بی­شمار مربوط به زندگانی پیامبر (ص) نشان می­دهد، پژوهش در زندگی او به شیوه­ی رایج تاریخ،(1) از قرار معلوم، تکلیفی ناممکن است؛ اما بی­آن­که بر آن باشیم تا پرده­ی لطیف نورانی افسانه­ها را از زندگینامه­ی حضرت محمد(ص) کنار زنیم، می­توانیم شرح تاریخ­وار زندگی وی را به صورت خلاصه بیان کنیم.(2)

آنه ماری شیمل می­گوید در روزگار ما که مواجهه­ی مسلمانان با علم و تکنولوژی غرب و نیز آداب و عادات غربیان، شیوه­ی زندگی چندین قرن آنان را با تهدید روبرو ساخته، مسأله­ی اصالت احادیث در صف اول اهمیت قرار گرفته است. محققان اروپایی از زمان ایگناتس گلدتسیهر به بعد، احادیث را شدیداً به چشم خرده­گیری نگریسته­اند. اما مسلمانان پارسا این خرده­گیری را مردود می­دانند، چون برآنند که منظور از این اقدام، اگر نابودی اسلام نباشد، لرزان ساختن پایه­های آن هست. سید حسین نصر، یکی از اندیشمندان بزرگ عصر ما که در دانشگاه هاروارد درس خوانده است، در کتاب تفکرانگیز خود به نام «آرمان­ها و حقایق دین اسلام»، در فصل "پیامبر و احادیث نبوی" می­نویسد: «آنان که بر احادیث خرده می­گیرند و مدعی­اند که کارشان هم مبنای علمی دارد و از


1- رک: Ibn Warraq (ed. trans.), The Quest for the Historical Muhammad, Amherst, N.Y. : Prometheus Books, 2000. این مقاله شیوه­های گوناگون مربوط به زندگینامه­های پیامبر(ص) را از نظر تاریخ، نقد، روان­شناسی، عرفان و غیر آن بررسی کرده است.
2- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، (ترجمه حسن لاهوتی)، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383ش)، ص 10-11.

ص:74

روش مشهور- یا بهتر بگوییم نامشهور- مبتنی بر تاریخ استفاده می­کنند که همه­ی حقیقت­های دینی را تا حد واقعیت­های تاریخی تنزل می­دهد، بدین نتیجه رسیده­اند که این متون حدیث از پیامبر(ص) نیست، بلکه نسل­های بعدی آنها را ساخته­اند. آنچه در پشت نمای این ساختمان به ظاهر علمی نهفته است و در این خرده­گیری­ها به وضوح پدیدار است، همان پندار باطل علت به معلول است که اسلام را وحی الهی نازل از سوی خداوند نمی­داند ... اگر این کسان که بر حدیث خرده می­گیرند همین را می­پذیرفتند که پیامبر اسلام(ص) پیام­آور خداست، دیگر بحث علمی معتبر در مخالفت با مجموعه­ی اصلی احادیث مفهوم نداشت».(1)

آنه ماری شیمل معتقد است هیچ گوشه­ی دیگری از زندگانی پیامبر(ص) نیست که بیش از معراج و سیر آسمانی علاقه­ی خاورشناسان و مورخان ادیان را به خود معطوف کرده باشد. چنین می­نماید که این سیر آسمانی به نوعی نخستین مرحله­ی آغاز راه باشد و بدین سبب در برخی روایت­ها با تطهیر قلب پیامبر(ص) پیوند یافته است. ضمن این­که مقایسه­ی سیر شبانه­ی پیامبر(ص) با رؤیاهای مکاشفه­ای یهود و نصارا نظایر جذابی را ارائه داده است.(2)

آنه ماری شیمل در مصاحبه­ای تلویزیونی سلمان رشدی را به خاطر جریحه­دار کردن احساسات مسلمانان «به گونه­ای اهریمنی» به شدت مورد انتقاد قرار داد.(3) او معتقد است


1- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، ص 47-48. به نقل از: Seyyed Hossein Nasr, Ideals and Realities of Islam, London: George Allen and Unwin, 1966, pp. 80ff..
2- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، ص 281. رک: Gershom G. Scholem, Major Trends in Jewish Mysticism, New York: Schocken Books, 1961, pp. 44ff.. تحقیق عمیق درباره­ی این­گونه اظهارات دانشمندان غربی و مورخان غیرمسلمان ادیان و نقد عالمانه­ی تصورات آنان که به طور مسلّم خبر از ناآشنایی آنان با اسلام و رموز قرآن و اسرار معراج پیامبر اکرم(ص) می­دهد، می­تواند موضوع مقالات و کتاب­های علمی، به ویژه رساله­های دکتری دانشجویان و طلاب فاضل قرار گیرد و ترجمه­ی آنها به زبان­های اروپایی بی­شک بهترین وسیله­ی رهایی پژوهندگان غربی از این حدسیاتی است که ذهن آنان ساخته و پرداخته است.
3- مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، ص 475.

ص:75

نویسندگان وظیفه دارند که به اعتقادات مذهبی دیگران احترام بگذارند.(1) آنه ماری شیمل در یکی از آثار اصلی­اش تحت عنوان «ابعاد عرفانی دین اسلام» این­گونه می­نویسد: «در غرب هرکه در زمینه­ی اسلام به مطالعه و تحقیق می­پردازد و یا تصویرگری سنتی از حضرت محمد(ص)- آن­چنان­که طی سده­ها نفرت و دشمنی در جهان مسیحیت گسترش یافته است- خو می­گیرد، با مشاهده­ی خصوصیات عرفانی و معنوی نیرومندی که از سوی سنت صوفیگری به این مرد نسبت داده شده شگفت­زده خواهد شد؛ مردی یک اروپایی معمولی عادت کرده او را به عنوان سیاستمداری حیله­گر و شهوتران و در بهترین حالت به عنوان بنیان­گذار بدعتی که از مسیحیت نشأت می­گیرد بشناسد. حتی تازه­ترین پژوهش­ها در مورد پیامبر اسلام(ص) که صداقت و نگرش عمیقاً مذهبی وی را نشان می­دهند، هیچ چیزی از عشق عرفانی را که پیروانش نسبت به او احساس می­کنند فاش نمی­کند. پیامبری که تا این اندازه به این اصل که او خود فرستاده­ی خداست اطمینان داشت، بی­گمان می­بایست بزرگمردی عبادت­پیشه باشد؛ چرا که او درست از طریق دعا و نیایش موفق شده بود بارها و بارها حضور خدایی را که وی را فرستاده بود درک کند».(2) تلاش شیمل در سرتاسر این اثر بر آن است که اهمیت هسته­ای شخصیت حضرت محمد(ص) را در تفکر و شیوه­ی عمل اسلامی نشان دهد و روشن کند که حضرت محمد(ص) به عنوان اصلی­ترین شخصیت مذهبی در اسلام تا چه اندازه مورد تقدیس و احترام است. در نظر اکثریت مسلمانان معمولی، پیامبر(ص) سرمشقی است برای چگونه زیستن، سرچشمه­ای که از آن فیض الهی و رستگاری جاری است و آن­چنان­که مولانا جلال­الدین رومی عارف مسلمان سده­ی سیزدهم میلادی گفته است: «او دلیل و گواه هستی خداست».(3)


1- مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، ص 476.
2- مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، ص 477. به نقل از: Annemarie Schimmel, Mystische Dimensionen des Islam, trans. N. B. R. Rivers, Munich: Munchen, 1995, pp. 51-2
3- مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، ص 477-478.

ص:76

کارل ارنست (Carl W. Ernst/متولد 1950م) معتقد است به لحاظ تاریخی، اروپاییان عادت­شان بر آن بود که برای اشاره به دین پیروان حضرت محمد(ص) واژه­ی «محمدی» را به کار برند، هرچند مسلمانان آن را برچسبی ناچسب به حساب می­آوردند. در اوایل قرن نوزدهم میلادی، خاورشناسانی چون ادوارد ویلیام لین (Edward William Lane/1801-1876م) صراحتاً با معیار قرار دادنِ برداشت مسیحیتِ جدید از دین، واژه­ی «اسلام» را وارد زبان­های اروپایی کردند. «اسلام» درست همسان «هندوئیسم» و «بودیسم»، واژه­ای نوساخته در اروپا بود.(1) کاربرد واژه­ی «اسلام» توسط محققان غیرمسلمان با تکرار روزافزون این واژه در مباحث دینی کسانی که امروزه «مسلمان» نامیده می­شوند همخوانی دارد؛ یعنی همزمان یا کمی پس از متداول شدن واژه­ی «اسلام» در بین خاورشناسان اروپایی، این واژه در محافل اصلاح­طلبان دینی و پیشگامان بنیادگرایی اسلامی نیز رواج یافت. بنابراین، مفهوم «اسلام» در تقابل با «غرب» به همان اندازه که برساخته­ی استعمار اروپاست، پاسخی از جانب مسلمانان به توسعه­طلبی اروپاییان نیز می باشد. برخلاف دیدگاه­هایی که برای تحلیل منازعات امروز در مورد اسلام به تاریخ قرون وسطی متوسل می­شوند، در واقع، طی دو قرن گذشته بود که شرایط چنین منازعاتی فراهم آمد. برای فهم جهان واحدی که همه­ی ما در آن شریکیم، ادراک روندی که منجر به ظهور زبان تقابل و تخاصم شد ضرورتی اساسی است.(2)

از دیدگاه کارل ارنست، در دوران قرون وسطی نویسندگان مسیحی تمام آن فضایلی که حقانیت حضرت محمد(ص) را در چشم مسلمانان نشان می­داد واژگونه کردند و به شکل عیب و نقص درآوردند. این امر صرفاً به خاطر این بود که ایشان این دیدگاه را برنمی­تافتند که بعد از حضرت مسیح(ع) پیامبری آمده باشد. از دیدگاه سنتی مسلمانان،


1- به نظر می­رسد که ادوارد لین در سال 1836م اولین نویسنده­ی اروپایی باشد که واژه­ی «اسلام» (Islam) را به عنوان نام یک دین به کار برده است: «اعراب معمولاً دین محمدی را «الاسلام» (el-Islam) می­نامند» (کارل ارنست، اقتدا به محمّد(ص): نگرشی نو به اسلام در جهان معاصر، (ترجمه قاسم کاکایی)، (تهران: هرمس، 1390ش)، ص 238).
2- همان، ص 26-27.

ص:77

امّی بودن حضرت محمد(ص) بر منشأ الهی داشتنِ کتابی دلالت دارد که او آورده بود، اما از نظر مسیحیان، دالّ بر این بود که وی باید یک شیاد باشد. این­که تبار حضرت محمد(ص) به حضرت اسماعیل(ع) می­رسد جزء تبارشناسی سنتی عرب محسوب می­شد و مسلمانان آن را تأییدی دیگر بر منزلت حضرت محمد(ص) به حساب می­آوردند، اما مسیحیان این ادعا را کاملاً دروغ می­پنداشتند.(1) کارل ارنست معتقد است که مهم­ترین انتقاداتی که مسیحیان نسبت به پیامبر اسلام(ص) داشتند یکی به فعالیت­های نظامی وی مربوط می­شد و دیگری به تعدد زوجات. مسیحیان مجرد بودن حضرت عیسی(ع) و رویکرد غیرخشونت­آمیز وی را جزء ویژگی­های ضروری معنویت حقیقی می­دانند. درگیر شدن حضرت محمد(ص) در جنگ و تعدد زوجات او برای بسیاری از مسیحیان، دلیلی است آشکار بر این­که وی به لحاظ تعالی معنوی هم­سطح حضرت عیسی(ع) نیست. منتقدان مسیحی پیامبر(ص) عموماً وی را فردی توصیف می­کنند با انگیزه­هایی برآمده از جاه­طلبی سیاسی و شهوات جسمانی که دور از شأن یک پیامبر است. اما مسلمانان از زاویه­ای کاملاً متفاوت به این موضوع می­نگرند. از نظر آنان، حضرت محمد(ص) نمونه­ای است آرمانی از پیامبری که به امت خویش الگوی عملی می­دهد و چگونگی زیستن را در خویش متبلور می­سازد.(2)

اختلاف این دو نگاه دینی در باب حضرت محمد(ص) به سختی می­تواند فروکش کند. اما همچنین بوده­اند نویسندگان مسیحی­ای که از زندگی حضرت محمد(ص) روایاتی درست و نامغرضانه به دست دهند، ولی گرایش عمومی آنان به سمت منفی­گرایی افراطی است، به حدی که حتی شامل خیال­بافی و دروغ­های فاحش نیز شده است؛ مثلاً برخی از نویسندگان مسیحی با علم به این­که شریعت اسلام گوشت خوک و شراب را حرام می­داند، وقیحانه در باب وفات حضرت محمد (ص) خبرهای دروغی منتشر کرده­اند مبنی بر


1- همان، ص 29-30.
2- همان، ص 30.

ص:78

این­که [نعوذ بالله] وی مست از دنیا رفت و یا این­که گوشت خوک باعث مرگ او شد. این داستان­پردازی را به سختی می­توان بر چیز دیگری جز غرض­ورزی حمل نمود.(1)

برخی از دیدگاه­های خاورشناسان که در قرن نوزدهم میلادی رایج شد، در پیدایش طرز تلقی­های کلیشه­ای امروز علیه اسلام دخیل بوده است.(2) یکی از این دیدگاه­ها آن است که فرهنگ­های شرقی صرفاً حیاتی دینی و معنوی دارند. مفهوم «شرق عرفانی» که برخاسته از عصر روشنگری است، این گرایش را تقویت کرد که وجود عوامل دنیوی همچون فناوری، اقتصاد و اجتماع را در فرهنگ شرق نادیده بگیرند. همچنین دانشمندان مستشرق تمایل داشتند نظریه­های نژادی قرن نوزدهم میلادی را تردیدناپذیر بدانند، چنان­که می­کوشند بیشتر تاریخ خاور نزدیک را در قالب نزاع­های بین اقوام سامی، هندی و آریایی (مثلاً نزاع اعراب علیه ایرانیان) تفسیر کنند. به علاوه، این اعتقاد بین آنان عمومیت داشت که ویژگی­های زبان تأثیری عمیق و اساسی بر دین و فرهنگ دارد، به نحوی که می­توانیم با مطالعه در باب زبان عربی، ماهیت دین اسلام و فرهنگ عربی امروز را به نحو کامل ادراک نماییم.(3)

کارل ارنست می­گوید از این مطالب می­توانیم دریابیم که فرضیات خاورشناسان در مورد اسلام چگونه توانست در توجیه استعمار اروپایی نقش بازی کند. او معتقد است مهم­ترین عامل خلق اندیشه­های کلیشه­ای در مورد اعراب و مسلمانان در تاریخ معاصر، جنبش صهیونیسم و نزاع اعراب و اسرائیل بوده است. از عجایب است که صهیونیسم که در آغاز جنبشی اجتماعی با رهبری یهودیان سکولار بود، امروزه به صورت عنصر شاخص هویت دینی یهود درآمده است.(4)


1- همان، ص 31-32. برای بررسی جامع تصویر اسلام در اروپا، نک: آثار نورمن دانیل، به ویژه: Norman Daniel, Islam and the West: The Making of an Image, Oxford: Oneworld, 1993; idem, Islam, Europe, and Empire, Edinburg: Edinburg University Press, 1966.
2- نک: نقد هوشمندانه و سنجیده­ی ژاک واردنبرگ در مقاله­اش در دایرة المعارف اسلام لایدن با عنوان «مستشرقون»: Jacques Waardenburg, "Mustashrikun", in Encyclopedia of Islam, Leiden: E. J. Brill, 1960, 7: 735-53.
3- همان، ص 39-40.
4- همان، ص 40-41.

ص:79

کارل ارنست معتقد است که از نگاه تاریخی، حیات معنوی مسلمانان از قرآن و پیامبر(ص) که پیوندی لاینفک با هم دارند، نشأت می­گیرد. به عنوان نمونه، می­توان سوره­ی قدر را در باب «لیلة القدر» نقل کرد که عموماً آن را شبی می­دانند که قرآن بر پیامبر(ص) نازل شد. حقیقت وحی به صورت نزول جبرئیل ترسیم شده که متناظر با عروج پیامبر(ص) به سوی خداست. این حرکت دوگانه­ی حضور ربوبیت در سطح بشری و عروج نبوی به سوی خدا الگوی تجربه­ی معنوی و عرفانی نسل­های بعدی مسلمانان قرار گرفته است. حضرت محمد(ص) عملاً اسوه­ی معنویت برای عارفان مسلمانی است که می­کوشند هم در افعال ظاهری از وی تبعیت کنند و هم در حالات معنوی. این حدیث نبوی که « همانا برانگیخته شدم تا والایی­های اخلاق را کمال بخشم»(1)،

نقش او را در هدایت معنوی بشر نشان می­دهد. عارفان مسلمان حضرت محمد(ص) را نوری می­دانند که قبل از خلقت عالم خلق شده است. رسالت او جهانی بود و تنها اوست که از سر رحمت از کل بشریت شفاعت می­کند.(2)

از دیدگاه کارل ارنست، اگر سنت اسلامی مانند هر سنت دینی دیگر، تمایز خود را از بُعد تاریخی دین کسب می­کند، پس بیش از هر وقت دیگر با محوریت حضرت محمد(ص) مواجهیم. با وجود این، وحدت شریعت وحیانی اسلام که در قرآن، در شخص پیامبر(ص) و در مراسم متمرکز حج در مکه متجلی می­شود، به مقتضای زمان و مکان نیز کثرت می­یابد. بدون شک، این بحث بین مسلمانان همچنان تداوم دارد که آیا این میراث وحیانی نظامی است که از طریق حکم حکومت می­توان آن را به چنگ آورد و محقق نمود یا آن­که امری مربوط به اشخاص و مسئولیت شخصی آنها است. متفکران مسلمان سال­ها درباره­ی احادیث حضرت محمد(ص) بحث کرده­اند. از یک سو، از وی


1- «انّی بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق» (حسین نوری، مستدرک الوسائل، (قم: مؤسسة آل­البیت، 1408ق)، ج 11، ص 187، باب 6، ح 1).
2- کارل ارنست، اقتدا به محمّد(ص): نگرشی نو به اسلام در جهان معاصر، ص 186-187.

ص:80

نقل شده است که فرمود: «اختلاف [عقیده­ی] امت من رحمت است» و از سوی دیگر، در حدیثی آمده است که فرمود: «امت من هرگز بر خطا اجماع نمی کنند». در کوشش برای رفع تعارض از این احادیث، برخی با توسل به اصول حاکم بر علم رجال با خدشه وارد کردن بر راویان این احادیث، آنها را رد کرده­اند. چه کسی مرجع تعریف اسلام است؟ کثرت گرایی عملی حاصل از تاریخ، زمان­ها و مکان­ها در برابر آنان که می­خواهند اسلام را تک­صدایی کنند می ایستد. در اینجا تشبیهی را که می­توان به کار برد، بحث رؤیت ماه برای تعیین اول رمضان است که می باید این رؤیت به طور طبیعی با چشم انجام شود. به خاطر شرایط مختلف آب و هوایی ممکن است حتی در دو منطقه­ی تقریباً نزدیک، مردم درباره­ی رؤیت ماه و در نتیجه، اول ماه رمضان اختلاف داشته باشند. اقتدا به حضرت محمد(ص) مانند رؤیت ماه است؛ یعنی مسئولیتِ کسانی است که خود را مسلمان می­دانند. مسئولیت غیرمسلمانان نیز این است که مشروعیت این اقدام را بپذیرند.(1) از دیدگاه کارل ارنست، سال­ها تأثیرگذارترین کتاب درباره­ی حضرت محمد(ص) به زبان انگلیسی، کتاب همفری پریدو (Humphrey Prideaux/1648-1724م)(2) بود.

پاسخ منطقی به این سؤال را که چرا اروپاییان هنوز حضرت محمد(ص) را به عنوان یک رهبر دینی جهانی نپذیرفته­اند، می­توان در کتاب «تاریخ اسلام کمبریج» یافت؛ در فصل دوم این کتاب، یعنی فصل «محمد» آمده که علی­رغم سعی و تلاش نویسندگان در آزادسازی خویش از دام نفوذ و تأثیر مستمر و دیرین تفکر قرون وسطایی بر دیدگاه­های مدرن در خصوص حضرت محمد(ص) و اسلام، شخصیت حضرت محمد(ص) هنوز به طور ناخودآگاه تنها با سنجه و معیار مسیحیت مبنی بر تمایز قائل شدن بین آنچه «مذهبی» و آنچه «غیرمذهبی و سیاسی» است و یا آنچه «جسمانی و دنیوی» و آنچه «معنوی و متعالی» است، مورد ارزیابی قرار می­گیرد: «برای خواننده­ی غربی دستیابی به فهمی متعادل


1- همان، ص 234-235.
2- Humphrey Prideaux, The True Nature of Imposture Fully Display`d in the Life of Mahomet, London, 1697.

ص:81

از نقش تاریخی حضرت محمد(ص)، مشکلاتی جدی مطرح می­سازد. جدی­ترین مشکل این است که در اروپای امروزی مذهب و ایمان جنبه­ی شخصی و فردی پیدا کرده و جنبه­ی عمومی ندارد. به همین جهت، انتظار این است که یک رهبر دینی یا یک پیامبر، نوع خاصی از انسان، و متمایز از انسان­های دیگر باشد. برای یک فرد اروپایی، آزاردهنده و نگران­کننده است که حضرت محمد(ص)- که دین و سیاست را در هم آمیخت- با انتظار و توقع آنان هماهنگ و همساز نیست. حضرت محمد(ص) بی­شک یک رهبر دینی بود، اما برای او دین واکنش کلی شخصیت وی نسبت به موقعیتی کلی است که خود را با آن مواجه می­دید. او نه تنها به آنچه غربیان مذهب و الهیات می­نامند پاسخ می­داد، بلکه از آنجا که انسان بزرگی بود نسبت به فشارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که مکه­ی روزگار او دستخوش آن بود نیز واکنش نشان می­داد؛ زیرا به عنوان یک رهبر نفوذش در همگی این حوزه­ها مهم بود؛ اما یک غربی همیشه در ارزیابی خود از اعمال حضرت محمد(ص) سردرگم بوده و نمی­داند کدام عمل او مذهبی و کدام غیرمذهبی و دنیوی است».(1) این فصل مشکل دیگری را که به هنگام ارزیابی شخصیت حضرت محمد(ص) مقابل روی اروپاییان است، این­گون مورد تأکید قرار می­دهد: «مشکل دیگر این است که برخی خوانندگان غربی هنوز از تعصباتی که از نیاکان قرون وسطایی خویش به میراث برده­اند، کاملاً رها نیستند. در دوران شدت و حدت جنگ­های صلیبی و دیگر جنگ­ها علیه اعراب و ترکان، آنها سرانجام به جایی رسیدند که مسلمانان و به ویژه حضرت محمد(ص) را به عنوان نماد همه­ی آنچه اهریمنی بود بدانند[!] و تأثیر مستمر و دنباله­دار تبلیغات این دوره هنوز کاملاً از تفکر غربی در مورد اسلام زدوده نشده است».(2)


1- P. M. Holt, Ann K. S. Lambton, and Bernard W. Lewis (eds.), The Cambridge History of Islam: Volume 1, Cambridge, 1978, ch. 2 "Muhammad", p. 30.
2- Ibid., p. 3.

ص:82

2. رویکرد «تجدیدنظرطلب» (Revisionist) یا «شکّاک» (Sceptic)

قائلان این رویکرد از طرفی، مکتوبات مسلمانان را بر مبنای روش­های نقدِ منبع (Critical-Source)(1)

تحلیل می­کنند و از طرف دیگر، نگاشته­های غیرعرب­های هم­عصر دوره­ی ظهور اسلام- که با موضوع مرتبط باشند- و نیز بقایای مادی برجای­مانده از این دوره مانند یافته­های باستان­شناسی، کتیبه­شناسی و سکه­شناسی را که معمولاً در مکتب «سنت­گرا» مطالعه نمی­شوند، به عنوان شاهد و قرینه در نظر می­گیرند. این رویکرد با توجه به نتایج آن و نه روش­هایش، «تجدیدنظرطلب» (Revisionist) نامیده شده است.(2)


1- روش­های نقدِ منبع (Critical-Source) در مطالعات عهد عتیق و به ویژه اسفار خمسه (Pentateuch) در آلمان و در انگلستان طی بیشترِ قرن نوزدهم میلادی پدیدار شد و گسترش یافت. در حالی که اندیشمندان آلمانی بیشترِ قرن نوزدهم میلادی را به بحث در این بارهپرداختند که تورات اصلی چه زمانی نوشته شده، چند بار بازنویسی شده و در هر بازنویسی← →چه چیزی بدان افزوده شده است، در انگلستان این دیدگاه حاکم بود که تحقیق انتقادی به منزله­ی بی­اعتقادی است و می­بایست به هر قیمتی که باشد متوقف شود؛ تا آن­که یولیوس ولهاوزن (Julius Wellhausen/1844-1918م)- اندکی پیش از پایان قرن- این دیدگاه را کنار زد. زمانی که انگلستان در پی انتشار کتاب «Prolegomena» یولیوس ولهاوزن (1885م) تغییر الگو در تحقیق را تجربه کرد، گلدتسیهر هم در پی سنت دیرین آلمان، در تحقیقات خود درباره­ی نگاشته­های مسلمانان نتایجی را پیشنهاد کرد که تا حدودی از نوع تحقیقات «نقدِ منبعی» بود؛ و آن این­که اطلاعاتی که در منابع مسلمانان درباره­ی دوره­ی امویان وجود دارد، احتمالاً به زمانی تعلق ندارد که بدان منسوب می­گردد؛ به عبارت دیگر، منابع مسلمانان اطلاعات تاریخی را امانت­دارانه منتقل نکرده­اند، بلکه این مطالب آفرینش­های ادبی­ای هستند متکی بر اسناد؛ اسنادی که اعتبار آنها محل تردید است. گلدتسیهر معتقد است که بسیاری از احادیث پیامبر(ص) برخاسته از نیازهای سیاسی و دینی بوده است؛ یعنی آنها جعلیاتی هستند که در فضایی جدلی (Coinage of Polemic) پدید آمده­اند. این­گونه نظرات با همان عدم پذیرش و مخالفتی مواجه شد که نسل پیشین نسبت به تحقیقات نقدِ منبعی عهد عتیق از خود نشان داده بود. تحولات جدید در مطالعات کتاب مقدس به مطالعات اسلامی راه نیافته بود؛ اما گلدتسیهر شکاکیت خود را به سؤال درباره­ی تاریخ پیدایش مطالب فقهی در حدیث محدود ساخته بود و ورای آن، چارچوب تاریخی «سنتی» و تاریخی بودن [حضرت] محمد[ص] را پذیرفته بود؛ لذا این امکان وجود داشت که بخشی از کارهای او پذیرفته شود و برخی دیگر نادیده گرفته شود؛ و چنین بود که دیدگاه­های بنیادستیزتر او عمدتاً نادیده انگاشته شد تا این که در چند دهه­ی اخیر، با بازگشت دوباره­ای به روش نقدِ منبع در مطالعات مربوط به قرآن- در درجه­ی اول به عنوان مرجعی برای مباحث فقهی توسط یوزف شاخت (1950م) و سپس به عنوان یک متن ادبی و متن مقدس توسط جان وَنزبُرو (1977-1978م)- و مطالعات مربوط به نگاشته­های قدیمی مسلمانان، آرای او مجدداً مورد توجه قرار گرفت (ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ترجمه شادی نفیسی، آینه پژوهش، 114 (1387): 573-574).
2- همان، 569.

ص:83

«تجدیدنظرطلبان» مدعی هستند که بیشتر منابع آنان در خصوص تاریخ صدر اسلام صرفاً دیدگاه­ها و دغدغه­های طبقات بعدی را نشان می­دهند. آنها بخش عمده یا تمامی زندگینامه­های روایی حضرت محمد(ص) را ساختگی می­دانند.(1)

آثار مؤلفان مختلفِ تجدیدنظرطلب معمولاً در ارائه­ی گزارش از حوادث صدر اسلام، متعارض­اند؛ اما همه­ی آنها در مجموعه­ای از مبانی اولیه­ی روش­شناختی اتفاق نظر دارند که به طور کلی مقبول طرفداران رویکرد سنت­گرا نیست؛ ضمن این­که همه­ی این تحقیقات به­رغم تضاد در نتایج، اما در نفی اعتبار تاریخی گزارش­هایی که صرفاً مبتنی بر «حقایقِ» برگرفته از نگاشته­های مسلمانان است، هم­رأی هستند. بدین ترتیب، جای شگفتی نیست که خیزش تجدیدنظرطلبی با مخالفت­های جدی روبرو شده است؛ اما مخالفانِ رویکرد تجدیدنظرطلب عموماً علیه روش­های مورد استفاده­ی آن که همواره جزئی از ساز و برگ معمول غربیان در حمله به مسائل تاریخ صدر اسلام بوده است یا بر ضد شواهد مورد استفاده­ی آن استدلال نمی­کنند، بلکه صرفاً در صدد نفی نتایج آن می­باشند. آنان آثار تجدیدنظرطلبان را به راحتی نادیده می­انگارند یا اعتبار یک تحقیق نقدِ منبعی را مثلاً با زدن برچسب «ضد اسلام بودن» زیر سؤال می­برند، بدون آن­که هرگز به درک مبانی اولیه، روش­ها و نتایج طرح­شده در این نگاشته­ها نزدیک شوند.(2) بنابراین، رویکرد «سنت­گرا» و «تجدیدنظرطلب» اغلب به صورت دو خط موازی­اند که هیچ­گاه مماس نمی­شوند؛ تجدیدنظرطلبان نوعاً اعتبار تحقیقات تاریخی سنت­گرایان را نادرست می­انگارند و سنت­گرایان در بهترین حالت به کلی تجدیدنظرطلبان را نادیده می­گیرند.(3)

رویکرد «تجدیدنظرطلب» در طبقه­بندی خود رویکرد «سنت­گرا» را مطالعه­ی دین یا ادبیات تلقی می­کند، نه تاریخ؛ چه تاریخ سیاسی و چه تاریخ دینی؛ زیرا از نظر این


1- Ibid., p. 9.
2- همان. به نقل از: E. g. R. Serjeant, "[Review of] Wansbrough, Quranic Studies", J. Royal As. Soc., 1978, p. 76-78.
3- همان.

ص:84

رویکرد تاریخ قرون اولیه­ی اسلام را به ندرت می­توان از بررسی نگاشته­های مسلمانان به دست آورد؛ لذا چنین اقدامی اصلاً از لحاظ روش­شناختی خطاست. چنین رویکردی به­هیچ­وجه نمی­تواند در جریان سنتی مطالعات اسلامی از جایگاهی برخوردار باشد. از آنجا که نگرش رویکرد «سنت­گرا» و «تجدیدنظرطلب» از جهت روش­شناختی کاملاً متباین هستند؛ لذا بدیهی است که این دو روش، هر دو نمی­توانند معتبر باشند.(1)

مبانی روش­شناختی رویکرد «تجدیدنظرطلب»

مهم­ترین مبانی روش­شناختی رویکرد «تجدیدنظرطلب» را می­توان به صورت زیر خلاصه کرد:

الف) یک منبع مکتوب نمی­تواند به ما بگوید که در دوره­ی جاهلیت، ظهور اسلام و دوران حیات پیامبر(ص) «واقعاً چه روی داده است»، بلکه تنها آن چیزی را بازمی­گوید که مؤلف آن تصور می­کند روی داده یا می­خواسته بپذیرد که روی داده یا می­خواسته دیگران تصور کنند که روی داده است؛ بنابراین، پیش از آن­که تاریخی بودن (Historicity) یک گزارش مکتوب را لحاظ کنیم، باید مشکلات مربوط به گستره­ی دانش مؤلف و انگیزه­ی او را در نظر گرفت. این امر، مشکل اصلی­ای است که در استفاده از متن مکتوب وجود دارد و در خارج از مطالعات عربی در ارتباط با همین مسأله، به نگارش آثاری درباره­ی روش­شناسی تاریخی انجامیده است.

ب) صرفاً یک شاهدِ وقایع صدر اسلام «می­داند» چه می­نویسد. چه بسا یک وقایع­نگارِ همان دوره هم احتمالاً بتواند ارزش یک شاهد عینی را داشته باشد. هر کس دیگری چه نویسنده باشد یا خواننده، ناچار است «بپذیرد» گزارش­های معاصر واقعیت دارد و در همان راستا، گزارش­های بعدی مبتنی بر آنها نیز واقعیت دارد. برای این پذیرش می­توان «دو مبنا» در نظر گرفت:


1- همان.

ص:85

1. روش بهتر این است که صحت این گزارش­ها را با شواهد خارجی آزمود؛ مانند گزارش­های هم­عصران دیگر- که اگر با هم در نظر گرفته شود، موجب برطرف کردن پیش­داوری فردی و نواقصی می­شود که در کار هر نویسنده به طور خاص وجود دارد- و حتی از این بهتر آنها را با آثار غیرمکتوب برجای­مانده از دوره­ی مورد بحث سنجید.

2. در صورت عدم وجود چنین شواهدی، راه دیگر این است که ببینیم دیگران چه چیزی را واقعیت می­انگارند: «با خواندن آثار همکاران، دیر یا زود چیزی شبیه اجماع حاصل می­شود».(1)

ج) صِرف عمل نوشتنِ «آنچه واقعاً روی داده است»، یعنی تقلیل آن به مجموعه­ای از کلمات و سپس تحمیل نظم خاص (خطی و زنجیروار) بر آن- که ممکن است خودِ حادثه­ی توصیف­شده، فاقد آن باشد- به تحریف واقعیت می­انجامد.

د) تاریخچه­ی نقل و انتقال (Transmission History) مدارک کهن، به شدت محل تردید و تأمل است. در اینجا فقط مسأله­ی سهم معمول نسخه­پردازان در اشتباهات نیست، بلکه آنچه مدنظر است، مسأله­ی فاصله گرفتن از متن اصلی به صورتی خفی­تر است؛ چه بسا نویسنده­ای که آشکارا در چارچوب گزارش پذیرفته­شده از تاریخ کار می­کند، متون کهن­تر را به گونه­ای که با این گزارش هماهنگ باشد، تغییر می­دهد؛ بنابراین، ما باید با ناقلانی دست و پنجه نرم کنیم که متون کهن­تر را به گونه­ای که خود درست «می­دانند» تفسیر می­کنند: با تفصیل بخشیدن و توضیح دادن، یا افزودن، کاستن یا جایگزین کردن یک کلمه یا عبارت یا حاشیه­نویسی در جای جای متن. نمونه­ای از این امر، استعمال اصطلاح «مسلمان» در جایی است که در متون کهن­تر «هاجریان» یا «اسماعیلیان» یا «ساراسن»(2)

بوده است یا جایگزین کردن «[حضرت] محمد[ص]» برای تعبیر اصلی


1- همان (به نقل از: Res Ipsa Loquitur, p. 12).
2- Saracens. این تعبیر از سوی مسیحیان برای عرب­هایی به کار می­رفته است که از نسل حضرت اسماعیل(ع) و بیرون از دایره­ی فرزندان وعده­داده­شده­ی حضرت ابراهیم(ع) از نسل حضرت اسحاق(ع) تلقی می­شدند؛ کسانی که مشرک و مرتد دانسته می­شدند. علاوه بر این، این تعبیر به طور ضمنی بر چادرنشینان مهاجمی دلالت داشت که در حاشیه­ی جامعه­ی متمدن زندگی می­کردند. این تعبیر با بار معنایی منفی خود بعد از پیدایش اسلام در بین فرزندان حضرت اسماعیل(ع)، برای مسلمانان به کار رفته است (برای آگاهی بیشتر، رک: Wikipedia، ذیل واژه­ی یادشده).

ص:86

«پیامبر». اگر متن کهن­تر مستقلاً باقی نمانده باشد، پی­جویی چنین دستبردهایی در آن تقریباً غیرممکن است؛ بنابراین، نمی­توان گزیده­ی یک متن کهن را که در یک نگاشته­ی متأخرتر آمده، نقل دقیقِ همان متن تلقی کرد.

ه) نتیجه­ای که از نکات فوق گرفته می­شود، این است که منابع مکتوب با این وعده که «آنچه را واقعاً روی داده» ارائه می­دهند، ما را می­فریبند. آنها با توجه به طبیعت کارشان، نمی­توانند «حقایق عینی و انکارناپذیر» (Hard Facts) را ارائه دهند، بلکه تنها بیانگر دیدگاه نویسنده هستند از آنچه او درباره­ی این حقایق می­داند؛ یعنی نگاشته­هایی ادبی (Literature) هستند. بررسی آنها تحلیل تاریخ نیست، بلکه نقد ادبی (Literary Criticism) است.(1)

اطلاعاتی که آنها ارائه می­دهند، باید با حقایق انکارناپذیرِ به­دست­آمده از آثار مادی برجای­مانده تأیید شود. اگر این مسأله درباره­ی گزارش­های هم­عصران صادق باشد، در حق نگاشته­های مسلمانان بیش از پیش صدق می­کند؛ چرا که این مکتوبات 150 سال بعد به ثبت وقایعی اقدام کردند که مدعی توصیف آنند و بیشتر آنها در زمان خلافت عباسی نگاشته شدند که داعی بسیار داشت تا ادعای خویش بر استیلای قدرت را مشروعیت بخشد. در چنین شرایطی بسیار مهم است که گزارش­های مکتوب را منابع خارجی تأیید


1- ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ترجمه شادی نفیسی، آینه پژوهش، 114 (1387): 571 (به نقل از: Res Ipsa Loquitur, pp. 14-15). این نتیجه­گیری، فضل­الرحمن، یکی از عالمان مسلمان را بر آن داشته است که اظهار کند: «استراتژی اتخاذشده توسط افرادی که روش وَنزبُرو را دنبال می­کنند، در عمل این است که تاریخ را انکار کنند و سپس آنچه را «نقد ادبی» می­خوانند، به کار بندند؛ این عدم رعایتِ نظم مطالب و وارونه قرار دادن آن است. کسانی که با آثار وَنزبُرو کم و بیش آشنا هستند، نظر نُرمن کالدِر (Norman Calder/1951-1998م) را قبول دارند که: «هشدارهای وَنزبُرو درباره­ی بازسازی تاریخی، نتیجه­ی تحلیل ادبی است و حداقل برای او، در وهله­ی اول یک نکته­ی روش­شناختی نبوده است؛ گرچه بعداً چنین شده است»». (به نقل از: R. C. Martin (ed.), Approaches to Islam in Religious Studies, p. 198; Review of Martin (1985) in BSOAS, 50:3 (1987), p. 546).

ص:87

نمایند و یا این­که تحقیقات براساس روش­شناسی معتبری (Sound) صورت گیرد که از رهگذر آن بتوان «آنچه را که احتمالاً روی داده، براساس نقل این مکتوبات ارزیابی کرد».(1) این ضعف بنیادین رویکرد «سنت­گرا» است که چنین مبنای روشمندی را ارائه نکرده است؛ در عوض، به نظر می­رسد ارزش تاریخی مکتوبات مسلمانان مسلم فرض شده است.

ضرورت آزمون همه­جانبه­ی این مکتوبات با «حقایق عینی محسوس» (Concrete Facts) جدی گرفته نشده است؛ و دقیقاً این همان نکته­ای است که وَنزبُرو در این سخن خود مد نظر داشته که «گزارش­های ادبی از حجاز به تدریج جایگاه یک مکان باستان­شناختی را یافته­اند».(2)

تلقی وَنزبُرو چنین بود که اصلاً «حقایق عینی و انکارناپذیرِ» مورد نیاز برای چنین مقایسه­ای در دست نیست. نوو و کورن بر این باورند که چنین حقایقی از باستان­شناسی، سکه­شناسی و کتیبه­شناسی وجود دارند؛ اما در واقع تحقیقات انجام­شده در این حوزه­ها با گزارش سنتی از ظهور اسلام و دوران حیات پیامبر(ص) سازگار نبوده و تصویری متفاوت از تاریخ قرن هفتم میلادی ارائه می­دهد که بیشتر با نتایجی همخوانی دارد که وَنزبُرو خودش براساس نقدِ منبع قرآن و نگاشته­های مسلمانان بدان رسیده است.(3)

و) در استفاده از شواهد مادی، مشکلاتی وجود دارد:

1. آنچه کشف شده یا برجای مانده، همواره از سر تصادف است و تنها قسمتی از یک کل است؛ البته همین حرف را هم می­توان درباره­ی منابع نوشتاری عنوان کرد.

2. هیچ ارتباط علّی معلولی ازقبل­آماده­ای در پیوند این شواهد مادی وجود ندارد؛ معنایی که در پس هر قطعه از این پازل وجود دارد و ربط بین قطعات مختلف آن باید


1- همان، ص 572 (به نقل از: Res Ipsa Loquitur, p. 10).
2- همان (به نقل از: Res Ipsa Loquitur, p. 22).
3- همان. رک: مقاله­ی زیر: J. Koren and Y. D. Nevo, "The Origins of the Muslim Descriptions of the Jahili Meccan Sanctuary", INES, 1990.

ص:88

کشف و یافت شود؛ با این همه، این کار بسی آسان­تر از آن است که قرار باشد دورنمای تاریخ را از درون یک گزارش مکتوب بیرون کشید؛ خصوصاً وقتی قرار باشد برای انجام آن، میزان آگاهی نویسنده، هوش، قدرت استدلال و استنتاج، شخصیت، نگاه او به تاریخ و هدفش از نوشتن در نظر گرفته شود؛ اموری که هیچ کدام به طور کامل شناخته شده نیستند و چه بسا ممکن است برخی از آنها هیچ­گاه هم شناخته نشوند. شواهد خام دست­چین­نشده بر شواهدی که طبق یک معیار ناشناخته گزینش شده­اند، ترجیح دارند؛ به همین دلیل هم به­رغم این­که به نظر می­رسد استخراج تاریخ از منابع مکتوب آسان­تر از استخراج آن از منابع باستان­شناختی است، معمولاً ثابت شده که بسیار دشوارتر است. البته همین واقعیت که استخراج تاریخ از منابع مکتوب آسان­تر به نظر می­رسد، بیش از آن­که بر «حقیقت­نمایی» این گزارش­ها دلالت داشته باشد، خود گواه است بر این­که تلاش­های ادبی قابل­توجهی صورت گرفته است.

ز) از آنجا که برای اثبات دیدگاهی که صرفاً مبتنی بر مکتوبات مسلمانان است به شواهد خارجی نیاز است، فقدان چنین مؤیدی دلیلی مهم علیه تاریخی بودن این گزارش است؛ بنابراین، این رویکرد «تجدیدنظرطلب» نسبت به رویکرد «سنت­گرا» در پذیرش «استدلال به سکوت»(1)

به عنوان یک دلیل، تمایل بیشتری دارد؛ زیرا اگر آماده باشیم گزارش تأییدنشده­ی یک واقعه را نادیده انگاریم، باید بپذیریم اصلاً ممکن است چیزی برای جایگزین کردن وجود نداشته باشد؛ یعنی واقعه اصلاً روی نداده است. فقدان شاهد خارج از «گزارش سنتی» خود مؤیدی بر این نظریه است که اصلاً چنین واقعه­ای روی نداده است.

بنابراین، رویکرد «تجدیدنظرطلب» اساساً بر سه ضرورت روش­شناختی مبتنی است:

1. رویکرد نقدِ منبعی به قرآن و نگاشته­های مسلمانان درباره­ی ظهور اسلام و دوران حیات پیامبر(ص)؛


1- یعنی چون شواهد خارجی از تأیید دیدگاه مسلمانان از تاریخ ساکت هستند، پس این امر اصلاً وجود نداشته است.

ص:89

2. ضرورت مقایسه­ی این گزارش­ها با گزارش­های هم­عصران آن، خارج از عُرف (Tradition) مسلمانان؛

3. استفاده از شواهد مادی همزمان آن (باستان­شناسی، سکه­شناسی و کتیبه­شناسی) و پذیرش این که نتایجِ برگرفته از این شواهد مادی، احتمال صحت­شان بیش از نتایجی است که مبتنی بر نگاشته­های مسلمانان از تاریخ است؛ در جایی که مؤیدی از هم­عصران آن نداشته باشد.(1)

پیشوایان و قائلان رویکرد «تجدیدنظرطلب» و دیدگاه­هایشان

این ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م) بود که در سال 1890م با انتشار جلد دومِ کتاب «مطالعات اسلامیِ»(2) خویش، نخستین شوک را بر اعتبار و وثاقت منابع قرون نخستین اسلام وارد ساخت و نوعی شک­اندیشی و حتی نیست­انگاری (Nihilismus) تاریخی را بنیاد نهاد.(3) او معتقد بود که متون مربوط به زندگانی پیامبر(ص) دارای هیچ­گونه اعتبار تاریخی نیست و صرفاً حاصل تحولات دینی، سیاسی و


1- مبانی روش­شناختی رویکرد «تجدیدنظرطلب» که در متن مطرح شد، با کمی تلخیص و تصرف برگرفته شده است از: ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند بهمطالعات اسلامی"،ترجمه شادی نفیسی، آینه پژوهش، 114 (1387): 570-573.
2- Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien, 2vols., Halle, 1888-1890. English translation: Muslim Studies, tr. by C. R. Barber S. M. Stern. London: George Allen and Unwin, 1967-1971.
3- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 10؛ مرتضی کریمی­نیا (تدوینگر و ویراستار)، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 14-15؛ نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11. به گفته­ی هربرت بِرگ در کتاب «تکوین و تکامل تفسیر در نخستین سده­های اسلامی»، پیش از گلدتسیهر، برخی از خاورشناسان چون ویل، اشپرنگر، دوزی و مویر در وثاقت و صحت اسانید روایات سیره تردیدهایی کرده بودند، اما گلدتسیهر نخستین بار این شکاکیت را صورت­بندی و با بهره­گیری از دانش گسترده­ی خود راجع به احادیث صحاح سته، در اثر خود عرضه کرد. نک: Herbert Berg, The Development of Exegesis in Early Islam: The Authenticity of Muslim Literature From the Formative Period, Richmond (Surrey): Curzon, 2000.

ص:90

اجتماعی دو قرن اول اسلام است.(1)

پس از وی، در اواخر قرن نوزدهم میلادی شکاکانی چون لئونه کایتانی (Leone Caetani/1869-1935م)، سیره­نگار مشهور ایتالیایی در کتاب حجیم «تاریخ اسلام»(2)

خود و هنری لامنس (Henri Lammens/1862-1937م)، مستشرق فرانسوی در مقاله­ای با عنوان «نحوه­ی تدوین سیره­ی محمد از درون قرآن و سنت»(3)، به نظریه ی ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م) که در آن زمان مقبولیت عام یافته بود، مبنی بر رد کاملِ روایات و احادیث فقهی و کلامی استناد کردند و دیدگاه او را به روایات تاریخی صدر اسلام نیز تعمیم دادند.(4) آنها کار را به آنجا رساندند که حاضر نشدند جز قرآن متن دیگری را مستند بشمارند! لامنس در مقاله­ای با عنوان «آیا محمد صادق بود؟» به این پرسش پاسخی منفی داد و به همین دلیل، در دهه­های بعد آثارش مورد استفاده­ی پژوهش­گران قرار نگرفت، زیرا بی­طرفی علمی را زیر پا گذاشته بود.(5) تأثیر موضع کایتانی(6)

و لامنس حتی تا نیمه­ی دوم قرن بیستم میلادی نیز ادامه داشت؛ تأثیر آن بر کتاب «مسأله­ی محمد» اثر رژی بلاشر(7) غیرقابل­انکار است.(8)


1- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11.
2- Leone Caetani, Annali dell`Islam, Milan, 1905.
3- Henri Lammens, "Qoran et Tradition, Comment fut Compose la vie de Mahomet", Recherches de science religieuse, li (1910), 26-51.
4- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 3.
5- همان.
6- امین الخولی، کایتانی را در پاورقی­هایی که بر کتاب «مبادی فقه اسلامی» شاخت نوشته، نخستین کسی معرفی می­کند که مسأله­ی نقد متن را مطرح ساخته و آن را بر مسلمانان خرده گرفته است و شخصیت­هایی مانند شاخت پس از او این مسأله را مطرح ساخته­اند (سهیلا شینی میرزا، "خاورشناسی و حدیث"، علوم حدیث، 39 (1385): 113. به نقل از: J. Schacht, The Origins of Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendom Press, 1950, p. 56-66).
7- Regis Blachere, Le Probleme de Mahomet, Paris: P.U.F., 1952.
8- در نیمه­ی نخست قرن بیستم میلادی چندین کتاب در باب سیره­ی پیامبر اسلام(ص) در غرب نگاشته شد که نگارندگان آنها در اعتبار روایات سیره و مغازی دچار تردید شده­اند. با این حال، چندان بر این نکته اصرار نورزیده، بلکه آثار خویش را براساس مفاهیم و باورهای کلی برآمده از همین روایات سیره و مغازی تدوین نموده­اند. کتاب «مسأله­ی محمد» اثر رژی بلاشر، مترجم فرانسوی قرآن کریم و محقق در فقه­اللغه و ادبیات عرب در سال 1952م، مهم­ترین کتاب از این دست است که در آنفصلمهم و سودمندی در باب «سیره­نگاری انتقادی» آمده است (سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص16).

ص:91

یوزف شاخت (Joseph Schacht/1902-1969م) نیز شکاکیتی مشابه لامنس نسبت به روایات تاریخی اسلام دارد. با وجود این، نقطه­ی آغازینِ شکاکیت او ادعای لامنس نبود؛ بلکه او کوشید یافته­های خود پیرامونِ مبادی فقه اسلامی(1) را به موضوع سیره تعمیم دهد.(2)

او معتقد بود تا مادامی که عکس آن به اثبات نرسیده، می­بایستی تک­تک احادیث نبوی به عنوان حربه­ای فقهی و جعلی تلقی شود که بعدها به قالب بیان در آورده شده است.(3)

ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م) در واقع به دنبال اثبات این مطلب بود که اغلبِ متون حدیثی، عقاید، باورها و منظومه­ی فکریِ ادوار متأخرِ از صدر اسلام را بازگویی می­کنند، زیرا در این فضا و در ادوار متأخر ساخته و تدوین شده­اند؛ لذا این متون را نباید منبع و مأخذ تاریخی در تدوین کتب سیره و تاریخ صدر اسلام دانست. او همچنین در کتاب «مطالعات اسلامی»(4) خود هیچ علمی را در باب سیره­ی نبوی مدلّل ننموده است.(5) هرچند گلدتسیهر بحث خود را عمدتاً به تشکیک در روایات فقهیِ «صحاح سته» معطوف کرده بود، ولی نتایج کار وی روایات سیره­ی موجود در منابع قرون نخستین اسلام را نیز دربرمی­گرفت.(6) او به­رغم آن­که عمده­ی استدلال خود درباره­ی جعل گسترده­ی روایات را بر اختلافات و منازعات کلامی، فقهی و سیاسی در منابع متقدم اسلامی بنا کرده بود، اما به این نکته نیز توجه داشت که نمی­توان این حجم از روایات بی­شمار و نیز


1- J. Schacht, The Origins of Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendom Press, 1950.
2- The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 3-4.
3- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11. به نقل از: Martin Forward, Mohammed, der Prophet des Islam. Sein Leben und seine Wirkung, Freiburg 1998, p. 152.
4- Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien, 2vols., Halle, 1888-1890. English translation: Muslim Studies, tr. by C. R. Barber S. M. Stern. London: George Allen and Unwin, 1967-1971.
5- رک: ویلیام مُنتگمری وات، "اصلاح­گران دینی و چالش­های نوین"، (ترجمه محمدتقی دل­فروز)، بازتاب اندیشه، 8(1379): 69-76.
6- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 15.

ص:92

اقوال و قصه­های نقل­شده در قرون دوم و سوم هجری را نادیده گرفت و همه­ی آنها را جعلی دانست. وی فرار عثمان از جنگ اُحد را دارای واقعیت تاریخی می­داند، اما نه بدین خاطر که برای منابع اسلامی اعتباری قائل باشد، بلکه از این جهت که طبری نقلی آورده که براساس آن، مالک بن ریب شاعر، پسر عثمان را که توسط معاویه برای حکمرانی به خراسان فرستاده شده بود، به خاطر فرار پدرش به استهزا گرفت. از نظر گلدتسیهر، چنین امری در این تاریخِ زودهنگام، غیرممکن بود، اگر این تهمت بر حقیقت بنا نشده باشد.(1)

یکی از منابع درخور توجه در مطالعات سیره که اطلاعات ارزشمندی دربردارد، «کتب انساب» است. درباره­ی اصالت این­گونه آثار نیز در میان محققان اختلاف نظر وجود دارد. ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م) این­گونه روایات را بازپردازش شده در دوره­ی امویان می­داند و برخی دیگر با توجه به تأکید منابع بر سنت بودن چنین دانشی در میان اعراب، درجه­ی بیشتری از اصالت برای آن قائل شده­اند.(2)

از سوی دیگر، تردیدهای گلدتسیهر در منابع روایی و تاریخی اسلام با واکنش­هایی از جبهه­ی مقابل مواجه شد. نخست، خانم نبیه عبّود (Nabia Abbott/1897-1981م) در کتاب «مطالعاتی در پاپیروس­های عربی» (جلد اول: متون تاریخی؛ جلد دوم: تفاسیر قرآنی و روایات)(3)، و سپس فؤاد سزگین (Fuat Sezgin/متولد 1924م) در کتاب «تاریخ ادبیات عرب» (جلد اول: علوم قرآنی، حدیث، تاریخ، فقه، کلام و تصوف تا 430ق)(4)

دیدگاه گلدتسیهر را رد و ابطال ساختند. خانم عبّود بر سنت مداوم اعراب در کتابت شعر، تاریخ و حدیث- حتی از دوره­ی جاهلیت- تأکید می­کند و فؤاد سزگین با تاریخ­گذاری برخی


1- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 8, fn. 93.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxiii.
3- Nabia Abbott, Studies in Arabic Literary Papyri, I: Historical Texts, Chicago: University of Chicago Press, 1957; II: Qur`anic Commentary and Tradition, Chicago: University of Chicago Press, 1967.
4- Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Band I: Qur`anwissenschaften, Hadith, Geschichte, Fiqh, Dogmatik, Mistik bis ca. 430 H., Leiden: E. J. Brill, 1967.

ص:93

متون روایی و تفسیری پیش از قرن دوم و سوم هجری همچون «نسخ القرآن» زُهری و «تفسیر» ابن عباس، قدمت و وثاقت منابع قرون نخستین اسلام را اثبات می­کند.(1)

هنری لامنس (Henri Lammens/1862-1937م)، اسلام­شناس بلژیکی که مطالعات فراوانی در باب دوره­ی مکی حیات پیامبر(ص) انجام داده، برای توصیفات مطرح­شده در روایات مربوط به دوره­ی مکی حیات حضرت محمد(ص) اصالت کمتری نسبت به روایات مربوط به دوره­ی مدنی قائل است و روایات دوره­ی مکی را عموماً شامل شرح و تفسیرهایی از بخش­های مختلف قرآن می­داند. ازاین­رو، تمامی اخبار ناظر به فعالیت­های مکی پیامبر(ص) را رد کرده و بی­اعتبار دانسته است.(2) کارل هاینریش بِکِر (Carl Heinrich Becker/ 1876-1933م) نیز معتقد است که لامنس به هیچ­وجه در شکاکیت خود ثابت­قدم نبوده، چرا که او تنها بخشی از روایات اسلامی، یعنی مطالبی که در آن حضرت محمد(ص) چهره­ی مثبتی داشته، را نفی کرده است.(3) گفتنی است که محققان بسیاری در زمان وات دیدگاه­های لامنس را بسیار افراطی می­دانستند،(4)

اما محققان متأخر تحت تأثیر این برداشت قرار گرفته­اند که حقایق بیشتری را می­توان در دوره­ی مدنی یافت.(5)

لامنس مدعی بود که حدیث، تفسیر و سیره (زندگینامه­ی پیامبر(ص))، به لحاظ محتوا، خاستگاه یکسانی دارند؛ و حتی معتقد بود که تقریباً همه­ی محتوای سیره، محصولِ حدیث و تفسیر است. از دیدگاه او، زندگانی پیامبر(ص) از گزارشات سیره­نویسی تشکیل شده که چیزی نیست جز مطالب مجعولِ تفسیری که از دلالت­های قرآنی برگرفته شده­


1- همان، ص 15-16.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xvii. On Lammens` approach see reference in F. E. Peters, "The Quest of the Historical Muhammad", International Journal of Middle East Studies, 23 (1991).
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 5.
4- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xvii. For details see G. Levi della Vida, "Sira", in Encyclopaedia of Islam, 2ed edition, Leiden: E. J. Brill; 1934, vol. iv, p. 441.
5- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xvii.

ص:94

اند.(1)

به بیان دیگر، لامنس از جمله محققانی است که ارزش تاریخی کل سیره را رد کرده است.(2)

وی برخلاف محققانی که زندگی پیامبر(ص) را فقط براساس مجموعه­های سیره مطالعه کرده­اند، از این حقیقت آگاه بود که عصاره­ی مطالب سیره از حدیث تشکیل شده و به همین دلیل، مجموعه­های حدیثی را از طیف منابع مورد استفاده­ی خود خارج نکرد.(3)

یوزف شاخت (Joseph Schacht/1902-1969م)، مستشرق هلندی و از جمله سرویراستاران دایرة­المعارف اسلام (ویرایش دوم، لایدن، انتشارات بریل) نیز در نیمه­ی قرن بیستم میلادی در کتاب «مبادی فقه اسلامی»(4) خویش اعتبار و اصالت روایات قرن نخست هجری را مورد خدشه قرار داده و معتقد است روایاتی که با سلسله سند خود به پیامبر(ص) یا یکی از صحابه می­رسند، در واقع محصول تحولات سیاسی، فقهی و کلامی قرن دوم هجری­اند و ارزش تاریخی عصر پیامبر(ص) را ندارند.(5)

البته عبدالعزیز دوری در


1- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 3.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxiv. لامنس در اثر خود راجع به سیره­ی نبوی، غرض­ورزی بسیاری روا داشته است. به نظر وی، قرآن یگانه منبعی است که باید در بیان سیره­ی پیامبر(ص) مورد استناد قرار گیرد، اما این ادعا را نیز بر آن افزوده که کتب حدیثی جملگی مجعول­اند و با هدف ستایش از زندگی پیامبر(ص) ساخته و پرداخته شده­اند. عبدالرحمن بدوی درباره­ی وی می­گوید: «من کتاب «فاطمه و دختران محمد» را بررسی کردم و دریافتم که غالب ارجاعات کتاب نادرست است و چنین مطالبی در آن مصادر وجود ندارد. ازاین­رو، خواننده باید بداند که غالب ارجاعات وی تخریب، کج­فهمی و دروغ­پردازی است و از میان خاورشناسان متأخر نمی­توان کسی را به این درجه از خباثت و فریب­کاری یافت» (عبدالرحمن بدوی، موسوعة المستشرقین، (بیروت: دار العلم للملایین، 1993م)، ص 504).
3- Ibid., xxvii.
4- Joseph Schacht, The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendon Press, 1950.
5- در این باره نک: اثر مفید ذیل که حاوی دیدگاه کامل غربیان در این مورد است. ذکر این نکته نیز ضروری است که محققان مسلمان نیز خود به مسأله­ی شفاهی بودن متون اسلامی توجه دارند، اما آنچه دیدگاه­های آنان را از آرای غربیان متمایز می­کند، عدم افراط محققان مسلمان در بی اعتبار دانستن متون اسلامی است. برای مثال، رک: شاکر مصطفی، التاریخ العربی و المورخون، (بیروت: دارالعلم للملایین، 1983م)، ج 1، صص 74 به بعد. Herbert Berg, The Development of Exegesis in Early Islam, Curzon, 2000.

ص:95

مقاله ای با عنوان «الزهری، مطالعه ای در مورد سرآغاز تاریخ نگاری اسلامی»(1) پاسخی درخور به نقد شاخت داده است.(2)

دغدغه­ی اصلی شاخت، مبادی فقه اسلامی و به ویژه جایگاه شافعی در تحولات فقه اسلامی بود. شاخت بر این نکته تأکید می­کرد که احادیث نبوی- همراه با قرآن- پایه­ی اساسی فقه اهل سنت را تشکیل نداده­اند، بلکه این روایات پس از تأسیس برخی نهادهای فقهی و حقوقی در جامعه­ی اسلامی ساخته شده و رواج یافته­اند و سپس اسنادهایی


1- See A. A. Duri, "Al-Zuhri: A Study on the Beginnings of History Writing in Islam", BSOAS, xix (1957): 1-12.
2- در این مقاله، عبدالعزیز دوری در مورد خاستگاه تاریخ­نگاری اسلامی و دو مرکز عمده­ی آن، یعنی مدینه و عراق سخن گفته است. مکتب مدینه عمدتاً به سیره نگاری و مکتب عراق بیشتر به نگارش مغازی توجه نشان داده است. فقهای مدینه در تألیفات خود به همه­ی ابعاد زندگانی پیامبر(ص) توجه کرده و به تألیف آثار متعددی در این مورد پرداخته اند. فرد پیشگام در تدوین مغازی، عروة بن زبیر (م 94ق) است؛ کسی که تاریخ نگاری مدینه با وی آغاز گردید. بخش های موجود از منقولات عروة بن زبیر، توجه وی را به حیات پیامبر(ص) و تاریخ اسلام نشان می دهد (منقولات موجود از عروة بن زبیر را آقای محمد مصطفی اعظمی با عنوان «مغازی رسول­الله لعروة بن زبیر»، 1401ق به چاپ رسانده است). گرچه شخصیت محوری در تدوین سیره، به نظر زهری است. منبع نخست وی در مغازی، روایات منقول وی از عروة بن زبیر است که منابع از وی به عنوان نخستین مؤلف در مغازی نام برده اند. با این حال، روایات موجود این نکته را چندان تأیید نمی کنند و نقش عمده در روایات زهری از آنِ افراد دیگر، یعنی سعید بن مسیب و عبیدالله بن عبدالله بن عتبه و ... می باشد. ظاهراً کتاب زهری در مورد پیامبر(ص) تنها شامل حوادث و وقایع قبل از ظهور اسلام و سیره­ ی پیامبر(ص) در مکه و مدینه بوده است. سخاوی می گوید: کتاب مغازی نوشته­ی زهری را حجاج بن ابی­منیع (متوفی بعد از 216ق) از طریق او روایت کرده است (شمس­الدین محمد بن عبدالرحمن سخاوی، الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ اهل التاریخ، (بیروت: دار الکتاب العربی، 1403ق)، ص 88). در هر حال، این نکته بیانگر آن است که زهری کتابی در مغازی داشته است. با این حال، تنها بخشی از کتاب مغازی وی بر جای مانده است که به صورت روایات پراکنده در آثار ابن اسحاق، واقدی، طبری و بلاذری می توان آنها را یافت. در ادامه­ی مقاله، دوری روایات منقول از زهری را به دو دوره­ی قبل از اسلام (7 روایت) و دوران بعد از اسلام، مرحله­ی مکی (5 روایت) و مرحله­ی مدنی (24 روایت) تقسیم نموده و مآخذی را که این روایات در آنها نقل شده اند مشخص کرده است. بعد از ذکر این مطالب نتیجه می گیرد: «ساختار موجود نشان می دهد که زهری در ذهن طرحی برای ارائه­ی سیره­ی پیامبر(ص) داشته است». علاوه بر تألیف اثری در مغازی، زهری به حوادث دیگر صدر اسلام چون دوران خلافت خلفای راشدین نیز پرداخته است که دوری این موارد را مشخص کرده است (محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 77).

ص:96

قهقرایی برای آنها برساخته شده است.(1) با آن­که استنتاجات افراطی شاخت عمدتاً از مطالعه­ی روایات فقهی به دست آمده بود، اما وی مدعی صحت نظریه­ی خود در عموم روایات صدر اسلام شد و حتی در دو مقاله­ی خویش کوشید آن را درباره­ی برخی روایات مغازی نیز اثبات کند.(2)

شاخت با تحلیل میراث مکتوب فقهی مسلمانان نتیجه می­گیرد که آغاز استنباط احکام از قرآن به عنوان یک متن مقدس به قرن سوم هجری/ نهم میلادی بازمی­گردد. شاخت به عنوان بخشی از مطالعاتش درباره­ی فقه، شکل­گیری وارونه­ی اِسناد (Back Formation of Isnad)(3)

و تکثیر طرق و اسانید آن را با ارائه­ی نمونه­ی تفصیلی بررسی کرد(4) و نتیجه گرفت «بعضی از این اسناد که اندیشمندان اسلامی اعتبار زیادی برای آن قائل­اند، حاصل جعل گسترده­اند».(5)

شاخت معتقد بود هرجا منابع موجود برای ما امکان داوری را فراهم می­سازند، درمی­یابیم روایات فقهی از صحابه همان­قدر غیرقابل­اعتمادند که روایات فقهی از پیامبر(ص). روایاتی که به یک صحابی خاص نسبت داده شده­اند، «برساخته­ی مکاتب


1- مرتضی کریمی­نیا، سیره ­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص16-17؛ هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد (ص)؛ بررسی منابع، ص11.
2- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 17؛ زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 11 (به نقل از: Joseph Schacht, "A Revaluation of Islamic Tradition", Journal of the Royal Asiatic Society 49 (1949), 143-154; idem, "On Musa b. Uqba`s Kitab al-Maghazi", Acta Orientalia 21 (1953), 288-300.(
3- بدین معنا که با گذشت زمان انتظار می­رود یک طبقه به طبقات آخر سند اضافه شود، اما اسناد با گذشت زمان برعکس تکمیل می­شده­اند؛ بدین صورت که افتادگی­هایی که در طبقات قبل­تر داشته­اند و موجب ارسال آنها می­شده، برطرف می­شده است.
4- ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ترجمه شادی نفیسی، آینه پژوهش، 114 (1387): 576 (به نقل از: Joseph Schacht, The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, pp. 162-175.(
5- همان (به نقل از: The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, p. 163).

ص:97

فکری­ای هستند که عقاید خود را بر صحابی مذکور تحمیل کرده­اند».(1) به اعتقاد شاخت، به دلایل بسیار، لازم است جعلی بودن بخش­های ابتدایی اسناد و بسیار متأخرتر بودن تاریخ مطالب آن را نسبت به زمان ادعاشده برای آن بپذیریم و در مقابل، از پذیرش کامل ارزش ظاهری اسناد مبنی بر این­که به زمان صحابه می­رسد، اجتناب کنیم.(2)

با این توضیحات، اغلب نگاشته­های رویکرد «سنت­گرا» به عنوان شواهد تاریخی، مورد قبول نمی­باشند: «کل نقد علمی آنها از روایات- که عمدتاً بر نقّادی اسناد مبتنی است- هیچ ارتباطی با تحلیل تاریخی ندارد».(3)

نظریه­ی شاخت واکنش­های فراوانی را در میان خاورشناسان و محققان اسلامی در دهه­های پنجاه و شصتِ قرن بیستم میلادی به همراه داشت. از میان غربیان، ویلیام مُنتگمری وات در مقدمه­ی کتاب خود «محمد در مکه» این رأی را رد نمود؛ وی نظریه­ی شاخت را بر روایات سیره و مغازی قابل تطبیق ندانست و در عین قبول پاره­ای جعل و دستکاری­ها در شکل و ساختار روایات، اظهار کرد که با ذهنی نقّاد سرانجام می­توان دریافت که در صدر اسلام چه روی داده است.(4) دو اثر فرانسوی و آلمانی پس از وات منتشر شدند که نگارندگان­شان کمابیش همین دیدگاه اطمینانیِ وات را تأیید و ابراز کردند: 1. کتاب «محمد و قرآن» اثر رودی پارت (Rudi Paret/1901-1983م)،(5) محقق و مترجم معروفِ آلمانیِ قرآن؛ 2. کتاب «محمد» تألیف ماکسیم رودَنسون (Maxime Rodinson/1915-2004م)،(6) مستشرق فرانسویِ روسی­تبار. وات، رودَنسون و پارت در


1- همان (به نقل از: The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, p. 169-170).
2- همان (به نقل از: The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, p. 175).
3- همان (به نقل از: The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, p. 163 ).
4- W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, pp. xiii-xvi; Cf. idem, "The Reliability of Ibn Ishaq`s Sources", La Vie du Prophete Mahomet, Colloque de Strasbourg (octobre 1980), Paris, 1983, 31-43.
5- Rudi Paret, Mohammed und der Koran: Geschichte und Verkundigung des arabischen Propheten, Stuttgart: W. Kohlhammer, 1967; 5th ed. Stuttgart: Kohlhammer, 1980.
6- Maxime Rodinson, Mahomet, Paris, 1961.

ص:98

آثارشان درباره­ی زندگانی پیامبر(ص)، برخوردی نقّادانه و در عین حال، خوش­بینانه با متون و روایات سیره دارند و نسبت به شخصیت پیامبر(ص) حُسن نظر نشان می­دهند. با وجود انتشار چندین زندگینامه­ی نبوی دیگر در دهه­های بعد، کارهای وات، رودنسون و پارت به عنوان آثار معیار در اسلام­شناسی همچنان باقی مانده است.(1) اما از میان محققان اسلامی، این محمد مصطفی اعظمی بود که به تفصیل در دو کتاب انگلیسی خود(2)

و نیز در کتاب «دراسات فی تدوین السنة النبویة» نظریه­ی شاخت را مورد نقد قرار داد.(3)

تحقیقات و پژوهش­های رودی پارت درباره­ی سیره­ی پیامبر(ص) او را بدین اعتقاد رهنمون ساخت که: «حضرت محمد(ص) در کنه وجود خود مردی مذهبی بود. کلید فهم و درک شخصیت او در ایمانش نهفته است. اگر در خصوص برخی از ویژگی­های مورد تردید از شخصیت و منش حضرت محمد(ص) موضعی گرفته شده است، تلاش من بر این بوده که تا حد امکان نه تنها در مورد این پیامبر عرب، بلکه در آنِ واحد در مورد این باور که دانش به طور کلی ناپیوسته، ناقص و محدود است و تا اندازه­ی زیادی تحت تأثیر دیدگاه­ها و ملاحظات شخصی است، انصاف رعایت شده باشد».(4)

در مقایسه با اتهام دیرین اروپاییان مبنی بر فریبکار بودن حضرت محمد(ص)، دیدگاه پارت کاملاً روشن و عاری از ابهام است: «اتهام بی­صداقتی که غالباً طی سده­های متمادی تا دوره­ی اخیر با درجات متفاوتی از تندی و شدت علیه پیامبر اسلام(ص) مطرح شده است، نسبتاً به راحتی قابل رد و ابطال است. حضرت محمد(ص) نیرنگ­باز نبود».(5)


1- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11.
2- Muhammad Mustafa Azami, On Schacht`t Origins of Muhammadan Jurisprudences, Riyadh: King Saud University, 1985; idem, Studies in Early Hadith Literature: With a Critical Edition of Some Early Texts, 3rd ed., Indianapolis: Amenrican Trust Publication, 1992.
3- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 17.
4- آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، ص 483. به نقل از: Rudi Paret, Mohammed und der Koran, Geschichte und Verkundigung des Arabischen Propheten, Stuttgart, 1957, p. 136.
5- همان، ص 484. به نقل از: Mohammed und der Koran, Geschichte und Verkundigung des Arabischen Propheten, p. 138.

ص:99

ماکسیم رودَنسون در سال 1969م در فرانسه همچنان­که در پاریس مشغول آفرینش زندگینامه­ی حضرت محمد(ص) بود، مانند ویلیام مُنتگمری وات به اتخاذ رویکردی جهانشمول و فراگیر در خصوص دین روی آورد. این اثر در سال 1971م توسط آنه کارتر (Anne Carter) به زبان انگلیسی ترجمه شد. رودنسون که دانش و آگاهی خود در مورد حضرت محمد(ص) و اسلام را در نتیجه­ی سال­ها مطالعه و پژوهش پیگیر عمدتاً در خود ممالک اسلامی به دست آورده بود، یکی از کارشناسان پیشرو در این عرصه است. وی در مقدمه­ی کتابش «محمد» موضع خود را این­گونه بیان می­کند: «حضرت محمد(ص) نابغه­ای مذهبی بود، یک اندیشمند بزرگ سیاسی و مردی چون شما و من؛ اما او در سه سطح جداگانه از همه­ی این هویت­ها برخوردار نبود: اینها سه جنبه از شخصیت کلی او بودند و تنها از طریق تحلیلی دقیق می­توانند به طور متمایز مشاهده شوند. هرچه حضرت محمد(ص) انجام می­داد یا می­گفت، تمامی ابعاد شخصیتش را دربرمی­گرفت. کسانی که حضرت محمد(ص) را به عنوان انسانی مذهبی و پیام­آور کلام خدا در مد نظر دارند، از طریق فهم و درک فعالیت­های دنیوی او می­توانند بسیار از او درس بگیرند؛ و اما کسانی که او را در درجه­ی اول به عنوان نیرویی تاریخی می­شناسند، باید به دقت درباره­ی اهمیت ایدئولوژی­ای که وی را به چنین نیرویی مبدل کرد و در واقع، در مورد خودِ آن ایدئولوژی بیندیشند».(1)

در دهه­های 1970 و 1980م، کتاب­هایی در باب سیره­ی پیامبر(ص) و تاریخ اسلام به چاپ رسید که مؤلفان آنها دیدگاه­های ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م) و یوزف شاخت (Joseph Schacht/1902-1969م) را به گونه­ای منسجم­تر پذیرفته و ارائه کردند. وجه مشترک تمامی آنان این بود که در بازسازی سیره­ی پیامبر


1- همان، ص 488. به نقل از: Maxime Rodinson, Mahomet, trans. Anne Carter, London, 1971, Introduction to 2th Edition, p. 17.

ص:100

اسلام(ص) و حوادث قرن نخست هجری، روایات منقول در منابع قرون نخستین اسلام را به عنوان منبع تاریخی قبول نداشتند. پیشوای آنها خاورشناسی به نام جان وَنْزبُرو (John Wansbrough/1928-2002م) بود که در یکی از سخنرانی­های عمومی خود در سال 1986م بحث از معضل وثاقتِ منابع قرون نخستین اسلام را به شکل افراطی مطرح نمود و اندکی بعد در دهه­ی 1980م با انتشار آثار دیگر شکاکان افراطی، یعنی پاتریشیا کِرونه (Patricia Crone/متولد 1945م)، مایکل کوک (Michael Cook/متولد 1940م) و اُری رُبین (Uri Rubin/متولد 1947م) با قدرت پیگیری شد که واکنش­هایی از سوی یوزف فان اِس (Josef van Ess/متولد 1934م)(1) و به خصوص ویلیام مُنتگمری وات(2) و روبرت برترام سرجینت (Robert Bertram Serjeant/1915-1993م) به همراه داشت.(3) جان وَنْزْبرو (John Wansbrough/1928-2002م) در کتاب «محیط فرقه­ایِ»(4)

خود با روش خاص خویش، یعنی تحلیل ادبیِ متون حدیثی، هرگونه بازسازی تاریخی در باب حوادث صدر اسلام را کنار می­گذارد.(5) وی نخستین بار اصطلاح «تاریخ نجات»(6) را در توصیف متون و منابع سده­های نخست هجری به کار برد و معضل وثاقت منابع را به


1- فان­اِس در کتاب خویش در موضوع حدیث، از روش تحلیل متن و سند در ارزیابی احادیث بهره می­گیرد و بر پایه­ی همین روش دیدگاه­های شاخت را در زمینه­ی آغاز و گسترش احادیث تضعیف می­کند (سهیلا شینی میرزا، "خاورشناسی و حدیث"، علوم حدیث، 39 (1385): 121-122). مشخصات کتاب­شناختی کتاب وی بدین شرح است: Josef van Ess, Zwischen Hadith und Theologie: Studien zum Entstehen prädestinatianischer Überlieferung, Berlin New York: De Gruyter, 1975.
2- W. M. Watt, 'The reliability of Ibn-Ishaq`s sources', in Fahd (1983: 32).
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 5.
4- John Wansbrough, The Sectarian Milieu: Content and Composition of Islamic Salvation History, Oxford: Oxford University Press, 1978.
5- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 18؛ هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 12؛ Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxi.
6- Salvation History. منظور از «تاریخ نجات»، تصور تاریخ است، آن­چنان که اراده­ی نجات خداوند آن را حیات بخشیده است که خود با اجرای طرح کاملی برای هدایت به منصه­ی ظهور رسیده است. در حالی که این تصور، تعمق درباره­ی نفس نبوت و پیامبر(ص) را به دنبال دارد، اما با تحقق تاریخی نبوت او بی­ارتباط نیست (زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 94).

ص:101

صورت جدی مطرح کرد. از دیدگاه وی، منابع تاریخیِ مربوط به حجازِ قرن هفتم میلادی، اصالتاً ادبی و تفسیری­اند؛ و گزارش­های روایی از تاریخ صدر اسلام را باید به عنوان «تاریخ نجات» (Salvation History) خواند؛ و بررسی و تفسیر چنین گزارش­هایی موضوعِ نقد ادبی است، نه تاریخ­نگاری.(1)

به اعتقاد وَنزبُرو، برخلاف تصور پیشینیان، منابع قرون نخستین اسلام در صددِ بیان آنچه واقعاً در صدر اسلام روی داده است نیستند، بلکه صرفاً نشان می­دهند که مؤلفان متأخرِ آنها چه می­اندیشیده­اند. بنابراین، ما شاید هرگز نتوانیم دریابیم که در واقع چه روی داده است؛ همه­ی آن چیزی که در دسترس ماست، این است که بدانیم به اعتقاد نسل­های متأخر در قرن نخست هجری چه روی داده است.(2)

جان وَنزبُرو در باب اَسناد منابع قرون نخستین اسلام این­گونه استدلال می­کند که به لحاظ روش­شناختی، محال است بتوان اسناد را - به دلیل تعارض درونی و ماهیت مبهم و دلبخواهی­اش- به عنوان یک شاهد تاریخی پذیرفت؛ اطلاعات درباره­ی سرگذشت مفسران را می­توان عمدتاً در نگاشته­هایی یافت که به منظور جرح و تعدیلِ آنها یا تخمینِ حسن نسبی­شان تألیف شده­اند و در این صورت، صرفاً تصویرسازی تاریخی قلابی­ای برای پذیرش یا رد دیدگاه­های آنها هستند.(3) از نظر او، تمام داستان­هایی که به ظاهر از سوی شخصیت­های قرن هفتم میلادی صادر شده­اند: صحابه، تابعین و نیز خود پیامبر(ص)، همه داستان­هایی هستند که در همان تاریخ که به کتابت درمی­آمدند، به وجود آمده بودند؛ یعنی از اواخر قرن هشتم میلادی/ دوم هجری به بعد.(4)

از دیدگاه ونزبرو، این


1- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 9.
2- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 18. برای گزارشی به فارسی، البته ناقص، از دیدگاه­های جان ونزبرو، رک: اَندرو ریپین، "تحلیل ادبی قرآن، تفسیر و سیره: نگاهی به روش­شناسی جان ونزبرو"، (ترجمه مرتضی کریمی­نیا)، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، 23-24 (1379): 190-217.
3- ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ترجمه شادی نفیسی، آینه پژوهش، 114 (1387): 577.
4- همان.

ص:102

استدلال که از آثار مربوط به شرح و تفسیر متن مقدس قرآن قبل از اواخر قرن دوم هجری بدین دلیل چیزی برجای نمانده که متون مختلف از بین رفته­اند، سخنی سرهم­بندی شده و فاقد سازگاری درونی است؛ بسیار ساده­تر، بلکه متقاعدکننده­تر است که نتیجه بگیریم هیچ کس تفسیر نکرده، چون چیزی نبوده است که تفسیر بشود؛ هنگامی که متن قرآن در پی تفسیر کردن به وجود آمد، برای اثبات اتقان یک دیدگاه درباره­ی این متن راهی لازم بود (مثلاً از این راه که از صاحب­نظر مشهور متقدمی گرفته شده است)؛ اسناد چنین نیازی را برطرف می­ساختند.(1)

نظر جان ونزبرو این است که داستان های سیره که در آنها کنایات قرآنی نهفته است، به عنوان تفسیر و تأویلی از قرآن پدید آمده­اند.(2) ازاین­رو، او در زندگینامه­ها و سیره­های نخستین از پیامبر (ص) یک روش نقلِ «تفسیری» کشف می­کند که «در آنها قطعه­های مسلسل و مجزای قرآن، چهارچوبی برای نقل طولانی فراهم می­کند».(3)

دو شاگرد جان وَنْزْبرو به نام­های پاتریشیا کرونه (Patricia Crone/متولد 1945م) و مایکل کوک (Michael Cook/متولد 1940م)(4) در


1- همان، ص 577.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxiv.
3- Ibid.. See The Sectarian Milieu: Content and Composition of Islamic Salvation History, p. 2. برای خلاصه ای از آرای ونزبرو در مورد قرآن، نک: اندرو ریپین، "تحلیل ادبی قرآن، تفسیر و سیره، نگاهی به روش شناسی جان ونزبرو"، (ترجمه مرتضی کریمی نیا)، پژوهشهای قرآنی، 23-24 (1379): 190-217؛ ویلیام گراهام، "ملاحظاتی بر کتاب مطالعات قرآنی"، (ترجمه مرتضی کریمی نیا)، آینه پژوهش، 65 (1379): 46-53. در این دو مقاله که مروری بر این کتاب می باشند، نویسندگان کوشیده اند تا حد توان رهیافت ونزبرو را ترسیم کنند. با این حال، هر دو متذکر شده اند که دریافتن مقصود وی در برخی موارد کار آسانی نیست. نقدهایی بر این کتاب نگاشته شده، اما بیش از نقد کتاب و نتایجی که ونزبرو به آنها رسیده، آنچه نیازمند نقد است، رهیافت و روش وی می باشد.
4- کرونه و کوک، در حقیقت، دیدگاه های هنری لامنس و بکر را گسترش داده و مطرح کرده اند. رک: ← W. Montgomery Watt, "The Reliability of Ibn Ishaq`s Sources", La Vie du Prophete Mahomet, Colloque de Strasbourg (octobre 1980), Paris, 1983, 31-43. تلاش وات اثبات وجود روایات مستقل از ابن اسحاق قبل از تدوین کتاب خود با تکیه بر باب المغازی کتاب بخاری است.

ص:103

کتاب مشترک و افراطی­شان، «هاجریسم»،(1) کوشیده­اند به گونه­ای بازسازیِ بیرونی در تاریخ صدر اسلام دست بزنند. ایشان در این راه افراطی خود، عمدتاً بر منابع غیراسلامی چون کتیبه­ها، سنگ­نبشته­ها و شواهد سکه­شناختی از محیط پیرامونی جهان اسلام تکیه کردند که هرچند اعتبار منابع اسلامی را نداشتند، اما به نظر شواهد و مدارکی بی­طرف و خنثی می­آمدند. افراط ایشان به جایی رسید که دیگر وثاقت متن قرآن کریم را، حتی در بازنمایی تعالیم و مواعظ پیامبر اسلام(ص)، نیز مورد تردید قرار دادند. با این حلقه از خاورشناسان و سیره­نگاران غربی، آخرین و معتبرترین منبع در ثبت تاریخ صدر اسلام، یعنی قرآن کریم نیز از دسترس خارج شد و در نتیجه، امکان تدوین سیره­ای از حضرت محمد(ص) عملاً منتفی شد.(2) اما این تصویری که کرونه و کوک با اقتباس از متون غیراسلامی از تاریخ صدر اسلام و سیره­ی پیامبر(ص) ترسیم نمودند، به حدی باطل بود که هیچ اسلام­شناس دیگری آن را نپسندید و از آن دفاع نکرد.(3)

کرونه و کوک مدعی بودند که تمام روایات تاریخی اسلامی دست کم تا زمان عبدالملک بن مروان (65-85ق) از جعلیات دوره های متأخرتر است و واسازی فتوحات اعراب و تشکیل خلافت به عنوان حرکت اعراب شبه جزیره متأثر از روح هزاره گرایانه و


1- Patricia Crone Michael Cook, Hagarism: The Making of Islamic World, Cambridge: Cambridge University Press, 1977.
2- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 18-19؛ زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 12-13؛ همچنین رک: ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، (ترجمه شادی نفیسی)، آینه پژوهش، 114 (1387): 566-583؛ مرتضی کریمی­نیا، "سیری اجمالی در سیره­نگاری پیامبر اسلام(ص) در غرب"، کتاب ماه دین، 110-113 (1385): 94-99. آقای کریمی­نیا در تدوین این مقاله علاوه بر مقدمه­ی کتاب هارالد موتسکی با مشخصات کتاب­شناختی زیر: Harald Motzki (ed.), The Bibliography of Muhammad: The Issue of the Sources, Leiden: E. J. Brill, 2000, pp. xiv-xv. از مقدمه­ی ویراستار آقای اُری رُبین بر کتاب «زندگانی محمد» بهره برده است. مشخصات کتاب­شناختی این اثر چنین است: Uri Rubin (ed.), The Life of Muhammad, Hampshire: Ashgate Publishing Limited, 1998.
3- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11.

ص:104

موعودگرایانه­ی یهودی برای رسیدن به سرزمین موعود است. در این تفسیر، اسلام گرچه به عنوان یک دین و فرهنگ که مستقلاً ظهور نموده، مورد پذیرش است؛ اما تنها در درون یک فرایند مبارزه­ی طولانی برای کسب هویت در بین مردمان متفاوت سرزمین های فتح شده قابل فهم است. با این حال، کرونه فعالیت های خود را ادامه داده و در کتاب دیگرش با نا م «سواران بر اسب: گسترش سیاست اسلامی»(1) از دیدگاه های خود دفاع کرده و تمام اطلاعات مورخان تا سال 60 هجری را غیر قابل­اعتماد می داند و تنها نام افراد و برخی تاریخ های ذکرشده را قابل­قبول می داند.(2)

به بیان دیگر، تردیدها درباره­ی وثاقت روایات صدر اسلام، پس از انتشار کتاب «تجارت مکه»(3)

اثر پاتریشیا کِرونه (Patricia Crone/متولد 1945م) به طور چشمگیری


1- P. Crone, Slaves on Horses: The Evolution of the Islamic Polity, Cambridge: Cambridge University Press, 1980.
2- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 78.
3- P. Crone, Meccan Trade and the Rise of Islam, Princeton, NJ, 1987. در پژوهش­های مسلمانان تقریباً این یک امر بدیهی است که مکه یک شبکه­ی مهم بین­المللی تجارت بوده است که از طریق آن ساکنانش ثروت قابل توجه و موقعیت برتری در سیاست شبه­جزیره به دست می­آوردند. اقلامی که در این شبکه معامله می­شد، معمولاً عود و ادویه­ی عربی همراه با هزینه­ی هنگفت حمل و نقل اجناس زینتی کم­حجم از هندوستان به دنیای مدیترانه، تصور شده است. پاتریشیا کرونه (1987م) این تجارت را هم در مکتوبات مسلمانان و هم غیرمسلمانان بررسی کرده است و نشان داده تمام این تصویر بی­اساس است. مکه هیچ­گاه در مسیر راه بازرگانی زمینی عربستان جنوبی و سوریه قرار نداشته که همین مسیر هم در هر صورت در مقایسه با مسیر دریایی دریای سرخ، هیچ­گاه اهمیت زیادی نداشته و در اواخر قرن دوم هجری- در نهایت- دیگر مورد استفاده نبوده است. بررسی دقیق مآخذ خود مسلمانان نشان می­دهد جز در مورد عطر یمنی، عمده اقلام تجاری مکیان را کالاها و البسه­ی ارزان چرمی و احیاناً مواد غذایی اولیه (روغن حیوانی و پنیر) تشکیل می­داده است. این کالاها به سوریه که خود به وفور آنها را در اختیار داشته، صادر نمی­شده است، بلکه تقریباً منحصراً به ساکنین شبه جزیره عرضه می­شده است. هیچ­کدام از نقل­های مختلفی که در منابع مسلمانان آمده، نتایجی را که محققان غربی اولیه بدان رسیده بودند و از آن هنگام پذیرفته شده، تأیید نمی­کند. تا اینجای بحث را هم ممکن است یک محقق «سنت­گرا» در تحقیقات خود بدان برسد؛ همچنان­که در اصل، بخشی از تحلیل­های کرونه بر آثار قِسطِر (Kister) (1965م) مبتنی است؛ تفاوت در نتیجه­گیری­های فزون­تری است که یک طرفدار رویکرد «جدید» از آن بیرون می­کشد. کرونه اشاره می­کند: روایات در گزارش های مسلمانان چنان به گستردگی و مکرر با یکدیگر در تعارض هستند که «اگر فردی بخواهد، می­تواند بیشتر سیره­نگاری [حضرت] محمد[ص] ویلیام مُنتگمری وات از منابع را برعکس بازنویسد» (Crone (1987), p. iii). نقد← →با اقدام به جداسازی روایات «قدیمی» از «جدیدتر» و با پذیرفتن دسته­ی اول، به این نتیجه­گیری می­انجامدکه «مکیان در آستانه­ی ظهور اسلام، خارج از مکه تجارت نمی­کردند» (Ibid, p. 114)؛ اما در واقع نه روایات «قدیمی» ونه «جدیدتر» اهتمام به حفظ حقیقت نداشتند؛ باید تمام آنها را ساخته­ی داستان­سرایانی دانست که نویسندگان­شان اطلاعات اندکی از تجارت قرن هفتم حجاز به طور کلی و تجارت مکیان به طور خاص داشتند؛ بنابراین، «این مسأله که مکیان در آستانه­ی اسلام با خارج از مکه تجارت می­کردند یا نه، امری نیست که بتوان بر اساس این داستان­ها به آنها پاسخ گفت؛ البته خود موضوع تجارت می­تواند افسانه باشد». کرونه پس از بررسی گزارش­های مختلف به این نتیجه رسید که نمی­توان حقایق تاریخی را به طور پیوسته و بدون وقفه تاریخی، از نقل­های سه نسل- یا بیشتر- اولیه پی گرفت؛ سه نسل از حکایت­گران اوایل قرن اول هجری که از حکایت­گران نیمه­ی قرن دوم هجری که در این بین پدیدار شدند، متمایز هستند؛ بنابراین، این داستان­سرایان بودند که روایات را می آفریدند؛ روایات تاریخی معتبری که فرض می­شد صرفاً شاخ و برگ­هایی بدان افزوده شده، در واقع اصلاً وجود نداشت» (Ibid, p. 225). این سخن را می­توان درباره­ی تمام روایات تاریخی- و نه فقط آنچه به تجارت مربوط است- گفت؛ برای مثال، کرونه عین همین مسأله را در بررسی تاریخ زمان وقوع جنگ بدر هم نشان می­دهد (Ibid, pp. 226-230). آن­گاه کرونه، مانند ونزبرو، نتیجه می­گیرد: گزارش سنتی [مسلمانان از قرون نخستین اسلام] واقعیت تاریخی نیست، بلکه صرفاً ادبیات (literature) است؛ او به مانند گلدتسیهر، شاخت، ونزبرو و کوک بر آن است که سند روایات مربوط به اوایل قرن اول هجری/ هفتم میلادی ساختگی محض هستند (رک: ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، (ترجمه شادی نفیسی)، آینه پژوهش، 114 (1387): 577-578). عنوان انگلیسی این مقاله بدین شرح است: Y. D. Nevo and J. Koren, "Methodological approaches to Islamic studies",Der Islam 68 (1991), 87-107.

ص:105

شدت گرفت.(1)

نقد گزنده و اهانت­آمیز روبرت برترام سرجینت (Robert Bertram Serjeant/1915-1993م) با عکس­العمل تند و شدید، اما منفعلانه و تدافعی کِرونه روبرو شد.(2)

سرجینت نیز همانند وات علاقه­مند به اصل روش­شناسانه­ی شناختِ واقعیات تاریخی ذیل است که: «از لحاظ روش­شناختی، ما چاره­ای نداریم جز این­که با این فرض کار را شروع کنیم که یک روایت گزارشی اصیل از یک «واقعیت» (Fact) است، مگر این­که اعتبار ساختگی یا بی­اعتباری قسمتی یا تمامی آن به خاطر گرایش آشکار به یک طرف منازعه اثبات شود».(3)

او کِرونه را به سبب غفلت از این اصل متهم می­کند. کِرونه در دفاع از خود تأکید می­کند که گرچه پیش­فرض او در کتاب اولش، «هاجریسم»، رد منابع اسلامی بوده است، در کتاب «تجارت مکه» در پی بررسی­های دقیق نتیجه می گیرد که


1- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 8.
2- Ibid.. See P. Crone, "Serjeant and Meccan trade", Arabica 39 (1992), 216-40.
3- W. Montgomery Watt, 'The reliability of Ibn-Ishaq`s sources', in Fahd (1983: 32).

ص:106

تحلیل او از منابع، منجر به قضاوتی منفی درباره­ی اعتبار آنها شده است.(1) ریشار بولیه (Richard W. Bulliet/متولد 1940م) در مقاله ای با عنوان «مروری بر کتاب تجارت مکه» نظریات کرونه را نقد کرده است.(2) فکتور سحاب، محقق دیگری است که با بررسی تفصیلی تجارت مکه و مسأله­ی ایلاف، بخشی از کار خود را به نقد آرای کرونه اختصاص داده است.(3) اُری رُبین نیز در مقاله ای با عنوان «تجارت مکه و تفاسیر قرآنی» نکاتی درباره­ی آیه­ی 198 سوره­ی بقره و مطالبی در نقد کرونه بیان داشته است.(4) رُبین معتقد است روایات موجود، نظر کرونه را تأیید نمی کند. مشکل کرونه بی توجهی به نکات جغرافیایی است. حُجاج در زمان جاهلیت عموماً به عرفه و منا می رفته اند تا اعمال حج را در آن مکان ها به جا آورند. به همین دلیل در روایات ناظر به حج در جاهلیت به این دو مکان بیش از مکه اشاره شده است.(5)

قبل از کرونه، مایکل کوک راجع به اصل اشاره­شده چنین اظهار نظر کرده بود: «شاید هنوز هم در شرایطی هستیم که انکار هر آنچه که دلیل خاصی برای پذیرفتنش نداریم به


1- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 8.
2- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 78. به نقل از:Richard W. Bulliet, "Book Review", International Journal of Islamic and Arabic Studies, 4(2) 1987, pp. 69-72.
3- فکتور سحاب، ایلاف قریش، (بیروت: المرکز الثقافی العربی، 1992م)، صص 421-432. همچنین بخش مأخذشناسی کتاب سحاب فهرست مفصلی از برخی مقالات تحقیقی در مورد تجارت مکه را دربردارد (رک: همان، ص 440-448).
4- محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 78. به نقل از: Uri Rubin, "Meccan Trade and Quranic exegesis (Quran 2: 198)", BSOAS, 53 (1990): 421-428.
5- Ibid., pp. 426-427. موضوع اصلی بحث رُبین، آیه­ی 198 سوره­ی بقره ««لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ‘» و عبارت «فضلِ» ذکرشده در آیه است. وی با رجوع به کتب تفسیر، به ویژه تفسیر طبری به تحلیل این آیه و مدلول آن پرداخته است (محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 78).

ص:107

صواب نزدیک­تر است».(1)

حق با چه کسی است: وات و سرجینت یا کِرونه و کوک؟ آیا امکان دارد روایاتی را که نسل به نسل بدون هیچ تکنیک خاص یا روش حفظِ موبه­مو و دقیق (مانند استنساخ دقیق نسخه­های خطی، یا حفظ طوطی­وار) نقل شده­اند با منابع معمول تاریخی یکسان و برابر دانست؟ آیا این­گونه نیست که چنین اخباری به افسانه­ها و اسطوره­ها شبیه­ترند، که اگر مدرک «بیرونی» مانند باستان­شناسی در اختیار داشتیم (مثل مورد جنگ تروآ (Trojan))(2)،

فقط می­توانستیم هسته­ای تاریخی برای­شان بپذیریم؟(3)

کِرونِه براساس مثال­های جداگانه، معتقد است که روایات اسلامی، خیالی (Unrealistic)، پر از تناقض (Contradiction)، بی­ثبات (Inconsistency) و نامتعارف (Anomaly) است.(4) او این وضعیت را براساس مجموعه­ای از رخدادهای تاریخی (تحولات اساسی در دین، سیاست و اجتماع پس از ظهور اسلام) و روش­های نقل (نشر شفاهی کلمات قصار و گزارش­ها) توضیح می­دهد.(5)

طبق نظر کِرونِه، راویان حرفه­ای (قُصّاص) به دلیل دستکاری و شاخ و برگ دادن به روایاتی که از طریق آنها نقل می­شد درخور نقد و سرزنش هستند.(6) کوک نیز معتقد است که هیچ معیار عینی برای


1- The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 8.
2- ظاهراً اشاره­ی گرگور شوئلر به برخی حفاری­های باستان­شناسان معاصر برای کشف آثاری از شهری است که 12 یا 13 یا 14 قرن پیش از میلاد مسیح، جنگ اسطوره­ای تروآ در آن اتفاق افتاد. برطبق این تحقیقات، احتمالاً نبردی بین یونانی­ها و اهالی تروآ درگرفته، اما داستان ربوده شدن هِلِن، شاهزاده­ی یونانی توسط مردم تروآ و ساختن اسبی چوبی توسط سربازان یونان و حمله به تروآ که 800 سال قبل از میلاد در اثر «ایلیاد» هومر آمده، همچنان در ابهام است (رک: http://www.chn.ir/news/Print/?Section=id=8963). مقایسه­ی روایات سیره و تاریخ اسلام که تاریخ بسیار روشن­تر و نزدیک­تری نسبت به تاریخ چنین افسانه­ای دارند، صحیح به نظر نمی­رسد.
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 8.
4- Ibid., p. 5.
5- Ibid..
6- Ibid.. کِرونِه در آثار بعدی­اش، «بردگان بر اسب­ها» (1980م) و «تجارت مکه» (1987م)، همچون کتاب «هاجریسم» در ردِ منابع تاریخی صدر اسلام خیلی محکم و استوار نیست (1977م): از یک سو، او اصالت و کارآمدی آنها را در مقام نظر رد می­کند، در حالی که از سوی دیگر، در تحقیقش به آنها اعتماد می­کند- چیزی که او خود (قس: بردگان بر اسب­ها، ص 1) و منتقدانش از آن آگاه هستند. موتسکی در بازنگری کتاب «تجارت مکه» (1989م: ص 226) می­نویسد: «نظریه­ی پاتریشیا← →کِرونِه ... با فهم خودش از این منابع تضعیف می­شود؛ او مجبور می­شود «حقایق» را از آن منابعی اخذ کند که معتقد است بی­حاصلی و ناکارآمدی آنها ثابت شده است». در بازنگری کتاب «بردگان بر اسب­ها»: «البته ما می­توانیم سؤال کنیم که: اگر بخشی از تاریخ­نگاری عربی تأیید شود، آیا ما شکاکیت خود نسبت به بقیه را که به دلایلی پایه و اساس ندارد، از حد می­گذرانیم؟» (Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 5, fn. 61).

ص:108

ارزیابی وثاقت در بررسی نوشته­های قرن­های اول و دوم هجری وجود ندارد.(1) هر دو دانشمند بارها تأکید می­کنند که برای تشخیص صحت تاریخی، بایستی در منابعی خارج از حوزه­ی اسلام (شاهد بیرونی: External Evidence)، همانند آثار به­دست­آمده از باستان­شناسی یا متون غیر اسلامی کاوش کنیم.(2)

مایکل کوک در کتاب خود با عنوان «محمد»(3) که آن را به تنهایی در سال 1983م منتشر ساخت، به عکسِ اثر مشترک قبلی­اش با خانم پاتریشیا کرونه، یعنی «هاجریسم»، صرفاً به تحلیل سیره­ی پیامبر(ص) بر مبنای قرآن کریم و منابع متداول می­پردازد و به­هیچ­روی اعتبار منابع را مورد سنجش و ارزیابی قرار نمی­دهد. او در این کتاب تنها به بازگویی و بازنمایی محتوای منابع قرون نخستین اسلام می­پردازد، اما سرانجام به این نتیجه می­رسد که منابع و مدارک سیره نه تنها مشکوک و غیرقابل­اعتمادند، بلکه در بزنگاه­های حساس گمراه­کننده­اند و عملاً اعتبار تاریخی ندارند!(4)

مایکل کوک (Michael Cook/متولد 1940م) در راستای کارهای شاخت، رشد و تکثیر طرق و اسناد را که به علت «تزئین و پوشاندنِ حقیقت» بوده، مطالعه کرده است و نمونه­هایی را با جزئیات بسیار فراهم کرده تا ساز و کارهای مختلفی را که می­توانسته­اند


1- Ibid..
2- Ibid..
3- Michael Cook, Muhammad, Oxford: Oxford University Press, 1983.
4- مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 19؛ هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 13؛ همچنین: رک: ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، (ترجمه شادی نفیسی)، آینه پژوهش، 114 (1387): 577-578؛ مرتضی کریمی­نیا، "سیری اجمالی در سیره­نگاری پیامبر اسلام(ص) در غرب"، کتاب ماه دین، 110-113 (1385): 94-99؛ مرتضی کریمی­نیا، "سیره­نگاری پیامبر اسلام در غرب"، آینه پژوهش، 68 (1380).

ص:109

در پدید آمدن آنها دخالت داشته باشند، نشان دهد.(1) نتیجه­گیری او این است که اسناد به عنوان «شاهد تاریخی» قابل پذیرش نمی­باشد و روایات را باید با توجه به ملاک­های خارجی (یعنی خارج از اسناد) تاریخ­گذاری نمود.(2) از دیدگاه او، در باب اَسنادِ منابع قرون نخستین اسلام ما با یک مسأله­ی اساسی روش­شناختی مواجهیم که به الگویی (Paradigm) که محقق برمی­گزیند بازمی­گردد. اگر کسی اعتبار ذاتی اسناد را آن­گونه که در نگاشته­های مسلمانان آمده بپذیرد، در این صورت، وجود چنین اَسناد مختلفی برای یک حدیث که همه­ی آنها مثلاً از پیامبر(ص) رسیده­اند، دلیل بسیار محکمی بر اعتبار آن حدیث است. بدین معنا که پیامبر (ص) در واقع حتماً حدیثی را که به او نسبت داده شده، گفته است. اگر کسی بپذیرد که اسناد، هم طرق­شان تکثیر شد و هم رشدی وارونه داشته­اند، دیگر نه انتساب آن به پیامبر(ص) از ارزش تاریخی لازم برخوردار خواهد بود و نه وجود چندین سند مختلف که چنین نسبتی را عنوان می­کنند.(3)

اُری رُبین (Uri Rubin/متولد 1947م) نیز کتابی با عنوان «زندگانی محمد»(4) تدوین نموده که شامل پانزده مقاله­ی مهم خاورشناسان در حوزه­ی سیره بوده و جلد چهارم از مجموعه­ی 47جلدیِ «شکل گیری جهان اسلام در دوران کلاسیک»(5) را تشکیل داده است.(6)


1- ی. کورن و ی. د. نوو، "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی"، ص 576. See M. Cook, Early Muslim Dogma: A Source-Critical Study, Cambridge, 1981, ch. II.
2- همان.
3- همان، ص 577.
4- Uri Rubin (ed.), The Life of Muhammad, Hampshire: Ashgate Publishing Limited, 1998. این کتاب در چهار بخش تنظیم شده است: بخش اول با عنوان «مؤلفان سیره­ی پیامبر(ص)»، که حاوی مطالبی در مورد چگونگی تدوین کتب سیره و مغازی است؛ بخش دوم، که شامل مقالاتی در باب حوادث ایام زندگانی پیامبر(ص) است؛ بخش سوم، که برخی آثار کلاسیک خاورشناسان از زبان های مختلف به انگلیسی برگردانده شده است؛ و بخش آخر، که تنها حاوی یک مقاله است که به بررسی اطلاعات ارائه ­شده از اسلام و پیامبر(ص) در دفاعیات مسیحیان در قرون وسطی پرداخته است. در ابتدای این کتاب همچنین فهرستی از مقالات و آثار مهم سیره مورد اشاره قرار گرفته است.
5- The Formation of the Classical Islamic World.
6- سرویراستار کلی این مجموعه­ی 47جلدی، لورنس ای. کنراد است. مجموعه ای در باب تشیع نیز به وسیله­ی اتان کلبرگ، از محققان دانشگاه حبرو، در فهرست آثار این مجموعه گزارش شده است.

ص:110

او همچنین در کتاب «چشمان ناظرِ»(1) خود به بررسی روایات اسلامی مربوط به پیامبر(ص) به عنوان محصول ادبی فرهنگ اسلامی سده­های نخست هجری، و نه به عنوان سند زندگانی و شخصیت تاریخی حضرت محمد(ص) پرداخته است. هرچند که او هیچ قضاوتی در مورد ارزش تاریخی منابع ندارد، اما از هر تلاشی برای بازآفرینی شخصیت تاریخی پیامبر(ص) براساس این منابع فروگذار می­کند. از دیدگاه رُبین، روایاتی که معمولاً «تاریخی» تلقی می­شوند، به ویژه آن دسته از روایات که [نعوذ بالله] به بت­پرستی حضرت محمد(ص) اشاره دارند، مانند داستان آیات شیطانی، در اینجا به عنوان یک مفهوم اولیه از هدایت الهی برداشت می­شوند که منجر به گذار پیامبر(ص) از بت­پرستی به یکتاپرستی و آزادی او از چنگال و وسوسه­های شیطان می­شود.(2)

رُبین معتقد است که مسلمانان، حیات و زندگانی پیامبر اسلام(ص) را مرحله­ی مهمی از یک «تاریخ مقدس» می­دانند که با آغاز خلقت شروع می­شود و سیره­ی پیامبر(ص) با چنین رویکردی، نوعی سیره­نگاری اولیا محسوب می­گردد.(3) او می­افزاید که مسلمانان، تدوین و گردآوری روایات تاریخی ناظر به حیات پیامبر(ص) را از اواخر قرن نخست هجری دانسته­اند و معتقدند که عالمان مدینه در تدوین سیره و زندگانی پیامبر(ص) پیشگام بوده­اند.(4)

از نظر رُبین، ابن شهاب زهری شخصیتی محوری در تدوین سیره است که بعدها شاگردش ابن اسحاق (م 151ق) با تکیه بر آنچه که زهری و دیگران در این زمینه گردآوری کرده بودند، اثری سترگ در بیان زندگانی پیامبر(ص) نگاشت که شامل سه بخش «المبتداء، المبعث و المغازی» می­شد. او می­افزاید که روایات تدوین­شده­ی ابن اسحاق در چند تحریر به روایت شاگردانش باقی مانده است که مشهورترین آنها تحریر


1- Uri Rubin, The Eye of the Beholder: The Life of Muhammad as Viewed by the Early Muslims: A Textual Analysis, ed. Princeton, NJ: The Darwin Press, 1995.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxi. Also See The Eye of the Beholder: The Life of Muhammad as Viewed by the Early Muslims: A Textual Analysis, Chaps. 4, 10.
3- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 21.
4- همان.

ص:111

زیاد بن عبدالله بکایی است که به صورت تهذیب عبدالملک بن هشام (م 218ق)(1)

در اختیار ما قرار دارد که کسانی چون یوهان فوک (Johann Fuck/متولد 1894م)، فرانتس بوهل (Frants Buhl /1850-1932م) در مقدمه­ی آلمانی «ترجمه­ی سیره­ی ابن اسحاق»، رودُلف زلهایم (Rudolf Sellheim/متولد 1928م) در مقاله­ی «پیامبر، خلیفه و تاریخ»، و میکلوش مورانی (Michaelos Muranyi) در تک­نگاری خود در باب «سیره­ی ابن اسحاق» به روایت یونس بن بکیر فزازی، آن را مورد بررسی قرار داده­اند.(2) از مقایسه­ی روایات یونس بن بکیر با منقولات زیاد بن عبدالله بکائی که ابن هشام آنها را حفظ کرده است، زلهایم، ساموک و مورانی چنین نتیجه گرفته اند که نوشته­ی مکتوبی از خود ابن اسحاق وجود نداشته و آنچه در اختیار ماست، تنها روایات منقول از اوست و تنها با مرویات وی روبرو هستیم که باید آنها را با یکدیگر بسنجیم. مورانی معتقد است که یونس بن بکیر مطالبی را نقل نموده که از طریق ابن اسحاق نیست و خود وی فی­نفسه مؤلف سیره بوده است و بخاری، ابن کثیر و دیگران از «زیادات المغازی» وی نقل هایی را آورده اند.(3)

«المغازی» واقدی،(4)

«طبقات» ابن سعد،(5)

«انساب الاشراف» بلاذری(6) و «تاریخ»


1- عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة (سیره ابن هشام)، (تصحیح مصطفی السقاء، ابراهیم الابیاری و عبدالحافظ شلبی)، (تجدید چاپ بیروت، 1971م).
2- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 21-22. همچنین منقولات ابن اسحاق، که در سیره ­ی ابن هشام موجود است، همراه با برخی روایات ذکرشده از وی در منابع دیگر توسط آلفرد گیوم (Alfred Guillaume/1888-1966م) به انگلیسی ترجمه شده است (محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 76). اما این ترجمه ظاهراً چندان دقیق نیست و سرجینت در مقاله ای به برخی از اشکالات و ترجمه­ی نادرست عبارت های آن اشاره کرده است؛ رک: R. Serjeant, "Professor A. Guillaume`s translation", BSOAS, xxi (1958): 1-14.
3- [120]. G. Levi della Vida, "Sira", in Encyclopaedia of Islam, 2ed edition, Leiden: E. J. Brill; 1934, vol. ix, p. 661.
4- محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی، (تصحیح مارسدن جونز)، (لندن، 1966م).
5- محمد بن سعد، کتاب الطبقات، (بیروت، 1960م).
6- احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، (تصحیح محمد حمیدالله)، (قاهره، 1959م).

ص:112

محمد بن جریر طبری(1)

نیز از دیگر آثار ارزشمند در حوزه­ی سیره­ی نبوی به شمار می­آیند.(2)

متونی که قبل از سیره­ی ابن اسحاق در منابع اسلامی به آنها اشاره شده، به نحو مستقل باقی نمانده و تنها نقل قول­هایی از آنها در منابع متأخر برجای مانده است؛ از جمله­ی آنها تلاش­هایی چند برای بازسازی سیره­ی عروة بن زبیر، یکی از مهم­ترین چهره­های تدوین­گر روایات سیره است که سلوی مرسی طاهر در کتاب «بدایات الکتابة التاریخیة عند العرب: اول سیرة فی الاسلام عروة بن زبیر(3) و تک­نگاری گوردن دارنل نیوبی (Gordon Darnell Newby/متولد 1939م) در بازسازی بخش «المبتداء» از سیره­ی ابن اسحاق بدان اهتمام ورزیده­اند.(4)

رُبین ارزیابی متفاوتی از نقش قرآن در گزارش سیره ارائه کرده است. طبق نظر او، هیچ­یک از آیات قرآن را که در گزارش واقعی سیره آمده است، نمی­توان به عنوان منبع اصلی گزارش تلقی کرد. رُبین معتقد است که چهارچوب اصلی رواییِ قسمت­های مختلفی که او برای تحلیل خود انتخاب کرده، همواره مستقل از آیات و مفاهیم قرآنی است؛ او معتقد است که داده­های قرآنی ظاهراً به صورت فرعی و برای تزئین و تأیید، در ساختار گزارش سیره ادغام شده است. ازاین­رو، مطالب اسباب النزول، در واقع شامل مطالب غیرقرآنی و مستقل سیره است که در مرحله­ی دوم با قرآن پیوند خورده است و تنها پس از این مرحله بوده که تبدیل به داده­های مناسبی شده است که مفسران می­توانستند برای اهداف تفسیری خود از آنها بهره برند. رُبین معتقد است مطالب قرآنی تنها هنگامی در چهارچوب اصلی رواییِ غیرقرآنی به کار گرفته شد که متن مقدس به منبع معیاری برای هدایت تبدیل شده بود. در این مرحله، قصّاص می­توانستند جایگاه اسلامی


1- محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، (تصحیح ام. جی. دو گوجه و دیگران)، (لایدن، 1879-1901م)؛ (تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم)، (تجدید چاپ قاهره، 1987م).
2- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 22.
3- سلوی مرسی طاهر، بدایات الکتابة التاریخیة عند العرب: اول سیرة فی الاسلام عروة بن زبیر، (بیروت، 1995م).
4- سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع، ص 22.

ص:113

روایات خود را که در اصل مشکوک به تأثیرپذیری از کتاب مقدس بودند، از طریق افزودن بخش­هایی از قرآن که منشأ الهی دارند تقویت کنند. این امر از طریق ورود قطعه­های مختلفی از متون مقدس به روایت تحقق پیدا می­کرد. همین قطعه­های قرآنی می­توانست در واقع در صحنه­های مختلفی از زندگانی حضرت محمد(ص) به کار گرفته شود.(1)

از دیدگاه رُبین، محققان غربی اغلب کوشیده­اند یافته­های تاریخی خود را با شاهد آوردن از قرآن تأیید کنند،(2)

زیرا قرآن را به عنوان سندی اصیل تلقی می­کنند که وحی­های حضرت محمد(ص) به اصحابش را حفظ کرده است. آنان این مسأله را دریافته­اند که می­توانند در قرآن اشاراتی به زندگانی خودِ حضرت محمد(ص) بیابند. سوره­ای که بیشتر از بقیه در این زمینه مورد استفاده قرار گرفته، سوره­ی ضحی است که در آن آمده که پیامبر(ص) از دیدگاه قرآن، زمانی یتیم و فقیر بوده است و در اینجا محققان به کنایه به پیش­زمینه­ی اجتماعی حضرت محمد(ص) پی برده­اند.(3) شاهد آوردن از قرآن برای بازآفرینی مجادلات عقیدتی و کلامی میان پیامبر(ص) و کفار مکه نیز به کار گرفته شده است.(4) همچنین قرآن نقطه­ی شروع جهت ارزیابی روابط پیامبر(ص) با یهودیان مدینه بوده است. محققان در اینجا به تلاش­های ایشان برای به­کارگیری شعائر مختلف یهود پی برده­اند، هرچند که این شعائر به دلیل آنچه که معمولاً از آن به «قطع رابطه با یهود» یاد می­شود به سرعت کنار گذاشته شدند.(5) متون قرآنی مختلفی نیز که به تصمیم حضرت


1- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xxv. See The Eye of the Beholder: The Life of Muhammad as Viewed by the Early Muslims: A Textual Analysis, Chap. 14.
2- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xix. در باب شروع مطالعات قرآنی در میان غیرمسلمانان، نک: Bell`s Introduction to the Quran, pp. 173-81; Rudi Paret, Mohammed und der Koran, Stuttgart, 1957; Regis Blachere, Le probleme de Mahomet, Paris, 1952.
3- Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources", xix. See also W. Montgomery Watt, Muhammad`s Mecca: History in the Quran, p. 48.
4- Ibid..
5- Ibid.. See also W. Montgomery Watt, Muhammad at Medina, pp. 198-208.

ص:114

محمد(ص) بر آغاز جنگ علیه دشمنانش اشاره دارد و گواه بر برخی از برخوردهای نظامی او با یهودیان و مکیان است مورد توجه قرار گرفته است.(1) از متون قرآنی حتی برای توصیف مشکلات داخلی همانند مسأله­ی مشکوک بی­عفتی عایشه، همسر حضرت محمد(ص) (حدیث افک) استفاده شده است.(2)

در آخر باید بیفزایم که اُری رُبین (Uri Rubin/متولد 1947م) شاخه­ای از شکاکیت را به دست می­دهد که کم و بیش ایمنِ از نقد علمی است. او آشکارا مطالعه و تحقیق در باب «حقایق عینی و انکارناپذیر» (Hard Facts) را رها می­کند و خود را به ترسیم تصویر حضرت محمد(ص) در جامعه­اش محدود می­کند. او بدون شک از این تعهد در کتاب خود درباره­ی سیره­ی پیامبر(ص) موفق بیرون می­آید. هرچند او همزمان- به نظر گرگور شوئلر، به اشتباه- ادعا می­کند که «اعتقاد به "هسته­ای عینی و انکارناپذیر" (Hard Core) برای حقایق تاریخی»، در «پرستش خرافی (Fetishism) حقایق در قرن نوزدهم میلادی یا کمی پیشتر» ریشه دارد.(3)

از دیدگاه آدرین لیتس (Adrien Leites)، هدف از رویکرد «نقدِ منبع» از سوی «تجدیدنظرطلبان»، بیرون کشیدن حوادث از متن آثار موجود است. مهم­ترین ابزار نقد منابع، «مقایسه» است. با مقایسه­ی گزارش­های مختلف یک حادثه، قادر خواهیم بود که به نسخه­ی اصلی دست یابیم و تغییراتی را که در جریان روایت به وقوع پیوسته دریابیم. این­گونه بازسازی­ها براساس دوره­هایی که آثار در آن دوره­ها به وجود آمده­اند یا براساس سلسله راویان هر روایت امکان­پذیر است. هر یک از این دو نوع ملاک تنها با دو نوعِ مشخص از نقد منابع مورد استفاده قرار می­گیرد که هر کدام نتایج متفاوتی را به بار می­آورد.(4)


1- W. Montgomery Watt, Muhammad`s Mecca: History in the Quran, p. 48.
2- Ibid..
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 10.
4- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 87.

ص:115

استفاده از دوره­هایی که آثار در آن دوره­ها به عنوان نشانه­ای از تحولات به وجود آمدند، تابع یک اصل کلی است که می­توان بدین شکل بیان کرد: اگر گزارشی که در اثری یافت می­شود، برگرفته از گزارش­هایی در آثار پیشین باشد، بدین نتیجه می­رسیم که این رویداد جدید در دوره­ای اتفاق افتاده است که آن اثر را از آخرین حلقه از صورت­های پیشین آن جدا کرده است. این اصل می­تواند در مورد هر اثری به کار رود و بدین­رو، این اصل به صورت بالقوه با بازسازی تحول سیره و سنت ارتباط می­یابد. اما نتایج حاصل از این نوع نقد منابع، افزون بر قابل مناقشه بودن آن، به ندرت فراتر از کشف تحولات متنی عمل می­کند و تحولات ساختاری را نادیده می­گیرد.(1)

از سوی دیگر، «قیاس» به دو دلیل به چند اثر معدود و نخستینِ اهل سنت محدود می­شود: یکی این­که معرفی عناصر تازه در طول زمان غیرمحتمل است و دیگر این­که اساتید این نوع نقد منابع اساساً به عصر سازنده­ی سنت اسلامی تمایل بیشتری دارند.(2)

استفاده از اِسنادها به عنوان مدرک تحولات، از یک سو بدین مفهوم است که آثار نخستین تا حد زیادی تشکیل­دهنده­ی اکثر منابع می­باشند. در واقع، اخبار مستند به سلسله­ی راویان که در مورد آثار نخستین امری معمول است، به تدریج در طول زمان از بین رفته و جای آن را نقل قول از آثار پیشین گرفته است.(3)


1- هارالد موتزکی، زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 87-88.
2- نخستین پژوهش­گری که از دوره­هایی که آثار در آن دوره­ها به وجود آمدند، به عنوان شاهدی بر معرفی عناصر جدید بهره برده، هوروویتس است (See J. Horovitz, "Salman al-Farsi", Der Islam 12 (1922)). اخیراً این نوع نقد منابع از سوی مایکل کوک و پاتریشیا کرونه نیز مورد استفاده قرار گرفته است (See M. Cook, Muhammad, Oxford, 1983; P. Crone, Meccan Trade and Rise of Islam, Princeton, 1987). نتایج کار هوروویتس، کوک و کرونه با مقایسه­ی سیره­ی ابن اسحاق (م 150ق) و مغازی واقدی (م 207ق) به دست آمده است. به همین صورت، با مقایسه­ی سیره­ی ابن اسحاق، مغازی واقدی و صحیح بخاری (م 256ق)، تغییری تدریجی از نقل (narratio) به تمثیل (exemplum) را جان ونزبرو بازسازی کرده است (See J. Wansbrough, The Sectarian Milieu: Content and Composition of Islamic Salvation History, Oxford, 1978). (زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع، ص 88، پاورقی 2)
3- همان، ص 88.

ص:116

اخیراً در این نوع نقد منابع پیشرفت چشمگیری حاصل شده؛ بدین گونه که بین تحقیق درباره­ی اِسنادها و تحلیل ادبی پیوند ایجاد شده و مجموعه­ی کاملی از منابع مورد استفاده قرار گرفته است.(1)

نتایج کلی برآمده از به­کارگیری این روش را می­توان به این شکل خلاصه کرد: بعد از دوره­ی کوتاهی از تغییرپذیری، نقل متون امری متداول شد تا این­که در دوره­های بعد ثبات نسبتاً کاملی حاکم شد. آدرین لیتس دو نتیجه­ی مشخص را در اینجا یادآور می­شود و می­گوید ما قادریم آثار نخستین را در آخرین منابع مورد استفاده­ی آنها ردیابی کنیم و بدین­رو، روندی را که منجر به فراهم­سازی اطلاعاتی شده است که در این آثار به چشم می­خورد، بازسازی کنیم. به ویژه این­که روشن شد که در گزارش­های فردی ابن شهاب زهری (م 124ق) و عروة بن زبیر (م 94ق) می­تواند تا حد زیادی اصلاح شود و سیر اقتباسی از این گزارش­ها را می­توان بازسازی کرد. همچنین ثابت شده است که استفاده از دوره­هایی که آثار در آن دوره­ها به عنوان شاهدی بر سیر تطور و پیدایش به وجود آمدند، کاری کاملاً گمراه­کننده بوده است.(2) اما باید گفت که این روش افزون بر آشکار ساختن محدودیت­های تحلیل­های اِسنادی، تنها در مورد گزارش­هایی قابل استفاده است که سلسله­ی روات آنها پیوندهای مشترکی دارند.(3)


1- این روش را گرگور شوئلر به خوبی شرح داده و آن را در دو مورد از مطالعاتش به کار گرفته است (همان، ص 89، پاورقی 3؛ See G. Schoeler, Charakter und Authentie der Muslimischen Uberlieferung uber das Leben Mohammeds, Berlin, 1996).
2- فرضیه­ی جان ونزبرو در خصوص تغییر تدریجی از نقل (narratio) به تمثیل (exemplum) در اینجا سست می­شود. به­کارگیری روش شوئلر بدین نتیجه منجر می­شود که در حقیقت سیر واژگونه­ای اتفاق افتاده است (M. Lecker, "The Death of the Prophet Muhammad`s Father: Did Waqidi Invent Some of the Evidence", ZDMG 145 (1995): 9-27). در اینجا نتایج به­دست­آمده از سوی کوک و کرونه از راه مقایسه­ی سیره­ی ابن اسحاق و مغازی واقدی مورد مناقشه قرار می­گیرد. لِکِر به درستی بحث می­کند که مقایسه­ی جامع بدین نتیجه منجر می­شود که اختلاف میان محققان، ناشی از اتکای آنها به منابع خاصی است که متعلق به قرن هفتم میلادی است (همان، ص 89، پاورقی 4).
3- همان، ص 90.

ص:117

تئودور نُلدکه (Theodor Noldeke/1836-1930م) و کارل هاینریش بِکِر (Carl Heinrich Becker/1876-1933م)، برخلاف شکاکان افراطی، موضعی میانه نسبت به روایات تاریخ صدر اسلام و سده­های نخست هجری اتخاذ کردند.(1)

نُلدکه بر پایه­ی مثال­های خاصی اثبات کرد که لئونه کایتانی و هنری لامنس در غالب موارد دچار شکاکیت (Skepticism) افراطی شده­اند. بِکِر نیز دریافت که هنری لامنس فقط روایاتی را نقل کرده که پشتوانه­ی مدعایش بود (چون برای لامنس به عنوان یک کشیش کاتولیک، روایاتی مهم بود که حضرت محمد(ص) در آنها جلوه­ی نامطلوبی داشت) و هر مطلبی را که با آن در تناقض بود (یعنی روایاتی را که در آنها حضرت محمد (ص) چهره­ی مثبتی داشت) رد می­کرد.(2) تردیدی نیست که بِکِر و نُلْدکه استدلال­های قوی­ای برای موضع معتدل­شان اقامه کرده­اند. اما در نهایت، بِکِر ناگزیر پذیرفت که «نقد هوشمندانه را به سختی می­توان ابطال کرد، چون در اینجا حدس تاریخی در مقابل حدس تاریخی قرار گرفته است».(3)

«حدس تاریخی» ممکن است در برابر رد همه­ی اِسنادها و انتساب­های پیشین از سوی وَنْزبُرو، کِرونِه، کوک و پیروان­شان، به بسیاری از ناظران هشدار دهد و به «هسته­ای از واقعیت» در روایات اسلامی اشاره کند؛ همچنین اختلافات بعدی صرفاً اثبات کرد که یافتن استدلال­ها و براهین قانع­کننده در برابر شکاکیت افراطی تا چه اندازه مشکل است.(4)

تا دهه­ی 1970م، دیدگاه­های معتدلانه­ی نُلْدکه و بِکِر حاکم بود، چنان­که می­توانیم آن را در اظهارات انتقادیِ مؤلفانِ سیره­های مهم درباره­ی حضرت محمد(ص) مانند


1- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 3. تئودور نُلدکه (Theodor Noldeke/1836-1930م) در عین حال که بر واقعیت و حقانیت الهام پیامبرانه­ی حضرت محمد(ص) تأکید می­کند و احتمال بیماری صرع او را رد می­کند، بر آن است که او دستخوش هیجانات و عواطف زورآوری بوده است که سرانجام او را به آنجا می­رساند که باور کند با غیب و الوهیت تماس دارد (ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 46). این بدین معنی است که پیامبر(ص) به توهمی قوی دچار شده بود؛ توهم این­که خدا یا جبرئیل به او پیام می­دهد، اما واقعیت نداشت.
2- Ibid..
3- Ibid., p. 8.
4- Ibid..

ص:118

فرانتس بوهل (Frants Buhl/1850-1932م)، ویلیام مُنتگمری وات (William Montgomery Watt/1909-2006م)(1) و رودی پارِت (Rudi Paret/1901-1983م) آشکارا ببینیم.(2)

دور دوم تردیدها نسبت به اعتبار روایات تاریخی صدر اسلام در دهه­های 1970 و 1980م به وقوع پیوست. طلیعه­ی این تردید­ها، منازعه­ای میان آلبِرِشت نُت (Albrecht Noth/1937-1999م) و اورسولا سزگین (Ursula Sezgin/متولد 1970م) درباره­ی گزارش­های مربوط به دوران خلافتِ صدر اسلام بود.(3) نُت که به طور خاص به «تئوری مکتب» یولیوس ولهاوزن (Julius Wellhausen/1844-1918م) می­پردازد،(4)

مطالعه­ی خود را با تحلیل روایات مستقل راجع به فتوحات صدر اسلام آغاز می­کند. او چنین دریافت که روایات در سیر طولانی­شان از نخستین راوی تا گردآورنده­ی روایت در معرض فرآیند «جعل و تحریف» (Falsification) قرار داشته­اند.(5) این تحریفات- یا


1- W. Montgomery Watt, Muhammad at Macca, pp. xiff.; idem, Muhammad at Medina, pp. 336ff..
2- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 4.
3- Ibid..
4- از نظر ولهاوزن، احادیث به دو دسته­ی اصلی قابل تقسیم­اند: مطالبی که توسط بزرگان مکی و مدنی (حجازی)، همچون ابن اسحاق و واقدی نقل شده، و مطالبی که توسط دانشمندان عراقی، مانند ابومخنف و سیف بن عمر نقل شده است. ولهاوزن دسته­ی اول از این دو گروه را مقدم می­دارد و این مطالب را که توسط دسته­ی دوم تحت عنوان «افسانه­ای» نقل شده، طبقه­بندی می­کند. از سوی دیگر، نُت نشان داده است که قضاوت­ها باید مبتنی بر احادیث مستقل باشد، نه مکاتب، زیرا از نظر وی، هر دوی این مکاتبِ قانونی و مشهور غالباً به احادیث یکسانی استناد کرده­اند )Ibid., p. 4, fn. 35(.
5- شوئلر در این باره و بیشترِ مطالب دیگری که نُت بیان کرده، با او موافق هست. اما او چون معتقد است که ما با جعل­های عمدی و آگاهانه مواجه نیستیم، تعابیر «اصلاح» و «فرآیند تغییر» را ترجیح می­دهد. این­که این مطالب در راستای دیدگاه­های خود نُت است می­تواند در نقل قول زیر از جدیدترین چاپ انگلیسی کتابش (1994: ص 6) دیده شود: «چنانچه در این کتاب به کار رفته، مفهوم «جعل و تحریف» به نتایج کار راویان اشاره می­کند، و نه انگیزه­های­شان. به بیان دیگر، منظور انتقال این فکر یا مفهوم نیست که مؤلفان به عمد و با عزمی راسخ به جعلِ روایات دروغ و گمراه­کننده از حوادث گذشته پرداخته­اند، بلکه مدعی است که نتایج این روش­ها این است که آنها مطالب­شان را جهت ارائه­ی تصویری از حوادث تاریخی به کار گرفتند که بسیار تحریف شده، یا حتی کاملاً نادرست بودند» (Ibid., p. 4, fn. 36).

ص:119

ترجیحاً تغییرات (Modification)- در اثر اموری چون تلخیص (Summarization)، تبویب (Systematization)، تفصیل (Amplification)، اجمال (Abridgement)، ترتیب زمانی نادرست (False Chronological)، چینش واقعی (Factual Arrangement)، حذف (Omission)، جعل (Invention) و دست­کاری و ادراج (Manipulation) رخ داده است.(1) نُت معتقد است در طول فرآیند نقل، ما اغلب شاهد ظهور سنت­های ادبی و «مضامین کلیشه­ای تکرارشونده» (Topoi) در نقل هستیم.(2) از سوی دیگر، او تأکید می­کند که در کنار روایات «بد»، روایات «خوب» هم وجود دارد؛ به­رغم این­که او شکاکیت خود را آشکارا بیان کرد، اما در مرز انکار کلی روایات تاریخی صدر اسلام یک­باره توقف نمود.(3)

دیدگاه­های نُت تأثیر بسزایی بر تحقیقات بعدی در حوزه­ی تاریخ­نگاری صدر اسلام گذاشته است. جالب است تأثیر آن در پژوهش­های انگلیسی­زبان (Anglophone)(4) بیشتر از تحقیقات آلمانی­زبان گسترش یافته است. برای نمونه، از دو تحقیق که نویسندگان آن رویکرد نُت را اتخاذ کرده و بسط داده­اند یاد می­کنیم:

1. تحقیق اِلا لاندو- تاسِرون (Ella Landau-Tasseron) بر پایه­ی یک فقره از سیره اثبات کرده که تغییرات عمده در داده­های تاریخی نه تنها به واسطه­ی تحریفات جانبدارانه (Tendentious) صورت گرفته، بلکه فرآیند ویرایش (Redaction) (به خصوص در مورد واقدی) نیز در آن مؤثر بوده است.

2. لورنس کُنْراد (Lawrence I. Conrad/متولد 1949م) ظهورِ گزارش­های کاملاً غیرتاریخی (Ahistorical) در مورد وقایع تاریخی را (در اینجا فتح جزیره­ی اَرواد


1- Ibid..
2- Ibid..
3- Ibid..
4- نوشته­هایی که به زبان انگلیسی نوشته شده، چه مؤلف خود انگلیسی باشد یا غیرانگلیسی.

ص:120

(Arwad Island)(1)

که توسط طبری و واقدی توصیف شده) توضیح داده است، که چیزی جز مجموعه­ای از سنت­های ادبی و "مضامین تکرارشونده" نیست. او توانسته منابع مسیحی- سریانی قدیم­تر را بررسی کند، که از لحاظ زمانی نزدیک­تر به وقایع بوده و در مقایسه با تاریخ­نگاری اسلامی وفاداری بیشتری دارند. با توجه به تحلیل ما از مطالب اخذشده از واقدی، باید اذعان کرد که یافته­های لاندو- تاسِرون و کُنراد بیشتر از متون فراهم آمده توسط واقدی برگرفته شده­اند.(2)

نتایج نُت مورد نقد و ارزیابی اورسولا سزگین قرار گرفت و یک تحقیق از او راجع به روایات تاریخی اسلام پیرامونِ خلفای نخستین منتشر شده است.(3) در اینجا فقط بر جنبه­ی مورد اختلاف آنها تمرکز می­کنیم؛ یعنی ارزیابی هر یک از آنها از انتقال روایات مستقل از نخستین راوی تا گردآورنده­ی روایت. طبق نظر سزگین، ما هیچ دلیلی برای مسلّم گرفتن «فرآیند تحریف» نداریم. او می­پذیرد که متن روایت نخستین راوی- موادش معمولاً حاوی گزارش­های (درست یا ادعاشده­ی­) شاهدان عینی است- همیشه خالی از سرزنش و انتقاد نیست؛ [یعنی] او تلاش برای تزئین و شاخ و برگ دادن (Embellishment)، کاستن (Extenuation) یا هر نوع دستکاری مشابه در متن را منکر نمی­شود. اما معتقد است پس از این مرحله، متون برطبق نظامی «مبتنی بر نقل مؤمنانه و قابل­اعتماد» (Faithful Transmssion) انتقال یافته است و این بدین معناست که دخالت گردآورندگانِ منابع در متون محدود است به جمله­بندی روایاتی که از ناقلان گرفته­اند، که بدون توضیحی مناسب نمی­توانست تغییر کند.(4)


1- نزدیک طرطوس در سوریه. یاقوت حموی «ارواد» را جزیره­ای نزدیک به قسطنطنیه دانسته است که در سال 54ق به دست مسلمانان فتح شد (شهاب­الدین ابی­عبدالله یاقوت بن عبدالله حموی رومی بغدادی، معجم البلدان، (بیروت: انتشارات دار احیاء التراث العربی، 1407ق)، ج 1، ص 162).
2- Ibid..
3- Ursula Sezgin, Abu Mikhnaf. Ein Beitrag zur Historiographie der umaiyadischen Zeit, Leiden: E. J. Brill, 1971.
4- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 5.

ص:121

البته سزگین برای فرآیند نقل در مرحله­ی بعد (پس از ابومخنف، متوفی 157ق/ 774م)، وقوع کاستن­ها و تلخیص­ها را می­پذیرد و اضافه می­کند که این مسأله می­توانست از گرایش جانبدارانه­ی خاصی (Certain Bias) نشأت بگیرد. به علاوه، او خاطرنشان می­کند که وفاداری در نقل که در نظام نقل روایت مسلّم گرفته می­شد، در عمل همواره رعایت نمی­شد.(1)

این قیود و شرایط تا حدی نشانگر تضادی آشکار میان دیدگاه­های سزگین و نُت در این خصوص است. سزگین در منابعش هیچ روایتی متناظر با گزارش­های ابومخنف- که موضوع تحقیق او بود- نمی­یابد؛ ازاین­رو، قادر نیست پاسخی قطعی به مسأله­ی صحت نقل از راوی اصلی تا ابومخنف ارائه دهد.(2)

تیلمان ناگل (Tilman Nagel/متولد 1942م) یکی از سیره­پژوهان معاصر است که اخیراً دو تک­نگاری در مورد حضرت محمد(ص) منتشر کرده است،(3) که فقط یکی از آنها مورد بحث ماست: «[حضرت] محمد[ص]: زندگی و افسانه»، که یک زندگینامه­ی هزارصفحه­ای و بسیار عالمانه از پیامبر(ص) است.(4) گرگور شوئلر درباره­ی این اثر می­گوید: «خوشحالی اولیه در مورد این اثر که به نظر می­رسید سنت قابل­احترامِ آلمانی در تحقیق پیرامونِ زندگانی [حضرت] محمد[ص] را از سر گرفته است به زودی بر باد می­رود: هرچند ناگل در چند صفحه در مورد تحقیقات معاصر بحث می­کند، اما ظاهراً از برخی یافته­های بنیادینِ تحقیقات اخیر، به خصوص در زمینه­ی تاریخ نقل آگاه نیست. به


1- Ibid..
2- Ibid.. برطبق نظر ولهاوزن، این روایات به دو دسته تقسیم می­شوند: روایات منقول توسط مؤلفان مکی و مدنی (حجازی)، یعنی ابن اسحاق و واقدی؛ و مطالب منقول از دانشمندان عراقی، مانند ابومخنف و سیف بن عمر. ولهاوزن دسته­ی اول را مقدم می­داند و روایات دسته­ی دوم را «اسطوره­ای» می­خواند. از سوی دیگر، نُت نشان داده است که داوری باید براساس روایات مستقل صورت بگیرد، نه مکاتب؛ چرا که این مدارسِ مورد قبولِ عامه اغلب روایات مشابه ارائه می­کنند (Ibid., p. 4, fn. 35).
3- T. Nagel, Mohammed: Leben und Legende, Munich, 2008; T. Nagel, Allahs Liebling: Ursprung und Erscheinungsformen des Mohammedglaubens, Munich, 2008.
4- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 11-12.

ص:122

نظر می­رسد او آگاهانه نتایج مطالعات جدید و مهمی را که با نظریاتش در تضاد است نادیده می­گیرد».(1)

ناگل تأکید می­کند که ما باید «نقاب (مطالب) غیرتاریخی» (Veil of the Unhistorical) را کنار بزنیم تا به حقایق تاریخی صدر اسلام راه یابیم یا آنها را درک کنیم. این نقاب شامل گرایشی به غیرتاریخی نشان دادنِ شخصیت حضرت محمد(ص) (نابودی تاریخ: Destruction of History)(2)

از یک سو و «اصول شکل­گیری افسانه­ایِ» (Legendary Formation Principles) خاص که توسط ناگل مطرح شده از سوی دیگر و از همه مهم­تر «تنزل درجه مکه به شهری مطلقاً بد»(3)

می­باشد.(4)

طبق نظر ناگل، خودِ پیامبر(ص) این فرآیند تحریف تاریخی را آغاز کرد و لذا تاریخ­نگاری از همان ابتدا تغییر کرد.(5) ناگل با فاکتورگیری از «اصول شکل­گیریِ» حاکم بر منابع رایج اسلامی و با حذف تحریفاتِ ناشی از آن، امیدوار است بتواند رویدادهای واقعی را بازیابی کند. به علاوه، این نویسنده چهره­ای به شدت منفی از پیامبر(ص) ترسیم می­کند؛ سرتاسر کتاب او پر از دیدگاه­های به شدت انتقادی درباره­ی اسلام است.(6)

نسل جوان­ترِ تجدیدنظرطلبان پس از جان وَنْزبُرو (John Wansbrough/1928-2002م) و شاگردانش پاتریشیا کِرونه (Patricia Crone/متولد 1945م)، مایکل کوک (Michael Cook/متولد 1940م) خود را «شکاکان نوین» (New Sceptics) نامیدند.


1- Ibid., p.12.
2- Die Vernichtung der Geschichte. فرضیه­ی پشت این برچسب، بسیار دشوار و پیچیده است و در این فُرم کلی که ناگل آن را پیش می­برد، کاملاً نادرست است. گُرکِه ثابت کرده است که این شاهد اصلی ناگل را در دفاع از ایده­اش ذکر می­کند (حدیثی که برطبق آن یک مؤمن مجاز است که گوشت شکار بخورد، اما تا مادامی که در حال احرام است او شخصاً نمی­تواند شکار کند) که دقیقاً خلاف آنچه را که ناگل ادعا می­کند نشان می­دهد؛ در واقع، این یک حدیث قدیمی، رایج و فقهی است. نخستین اثر تاریخی که آن را نقل می­کند کتاب واقدی است! (Ibid., p. 12, fn. 139)
3- [D]ie Herabwurdigung Mekkan zum schlechthin Falschen = Demotion of Mecca to the categorically bad.
4- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 12.
5- Ibid..
6- Ibid..

ص:123

فِرِد مک­گِرو دونر (Fred McGraw Donner/متولد 1945م) این شکاکیت نوین را چیزی شبیه به یک پارادایم (الگوی اصلی: Paradigm) علمی می­داند که جایگزینِ الگوی قدیمی­ترِ «نقادی روایت» (Tradition-Critical) شده است که با ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م)، آلبِرِشت نُت (Albrecht Noth/ 1937-1999م)، مناخیم ی. قسطر (Menachem J. Kister) و مکبتش پیوند دارد. او هنری لامنس (Henri Lammens/1862-1937م) را به عنوان یک پیشگام و یوزف شاخت (Joseph Schacht/1902-1969م) را نخستین نماینده­ی شکاکیت نوین می­داند.(1)

از لحاظ فلسفه­ی علم، نیز باید شکاکیت نوین را یک «پارادایم» نامید، همان­طور که توماس ساموئل کوهن (Thomas Samuel Kuhn/1922-1996م) فهمیده است.(2)

عموماً طول عمر پارادایم­ها کوتاه است، چون به زودی از پا می­افتند و در نهایت، تنها مسائلی را توضیح می­دهند که راه حل مطمئنی دارند. پایان عمر یک پارادایم معمولاً با یک بحران (Crisis) شروع می­شود، چون انتظارات برآورده نمی­شوند، ناهنجاری­ها به وجود می­آیند و پدیده­های جدیدِ بیشتری در مقابل توضیح و تبیینِ پارادایم مقاومت نشان می­دهند. نشانه­هایی وجود دارد که پارادایم «شکاکیت نوین» اکنون به این مرحله رسیده است. در میان علائم بحران، اظهارات کارشناسان خبره، به خصوص از نمایندگان قبلی این پارادایم وجود دارد، و اخیراً شواهدی چون کتیبه­ها، سکه­ها و پاپیروس کشف شده است.(3)

نوع شکاکیتی که وَنْزبُرو، کِرونه و کوک طرفدار آن بودند- ابتکاری نو نبود، بلکه در اواخر دهه­ی 1970م احیا شد، با استدلال­های جدید تحکیم یافت و محورِ بحث­های


1- Ibid., p. 9.
2- اچ. آر. جاس (H. R. Jauss) مفهوم «تغییر الگو» را که براساس مثال­هایی که توماس ساموئل کوهن (Thomas Samuel Kuhn/ 1922-1996م) از علوم طبیعی برگرفته و بسط و توسعه داده بود، جهت تحقیق و بررسی آثار ادبی مطرح نمود (Ibid., p. 13, fn. 157. See Thomas Kuhn, The Structure of Scientific Revolutions, Chicago, 1975).
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, P. 13.

ص:124

علمی بین­المللی قرار گرفت- در دهه های 1980 و 1990م گسترش بیشتری یافت. حتی اخیراً این شکاکیت شکل افراطی­تری به خود گرفته است. یوزف فان اِس به درستی خودبینی برخی از نمایندگان این دیدگاه را که سعی داشتند نظر خود را به عنوان تنها تفسیر هوشمندانه از منابع جا بیندازند، نقد کرده است. تبلیغات مؤثر و پذیرش عمومی که نتیجه­ی مقالات جنجالی چاپ­شده در نشریات است، گاه این برداشت غلط را می­دهد که «شکاکان نوین» نیروی غالب در تحقیقات تاریخی راجع به تاریخ صدر اسلام هستند.(1)

وَنْزبُرو در کتاب «محیط فرقه­ای» حضرت محمد(ص) را شخصیت مبهمی از یک پیامبر عرب می­داند که گاه و بی­گاه با برخی استدلال­های بی­نام و نشان (Anonymous Logia) اعتبار کسب کرده است. کِرونه و کوک نیز در کتاب «هاجریسم» تا آنجا پیش نمی­روند که وجود تاریخی حضرت محمد(ص) را نفی کنند، هرچند اهمیت تاریخی پیامبر(ص) را تنزل داده و اخبار کلیدیِ سیره­ی مبتنی بر روایات را غیرواقعی (غیرتاریخی) دانسته­اند. اما برخی از «شکاکان نوین» همچون یهودا د. نِوو (Yehuda D. Nevo/1932-1992م)، یودیت کورن (Judith Koren/1934-1986م) و کارل­- هاینتس اُهلیش (Karl-Heinz Ohlig/متولد 1938م) تا آنجا پیش می­روند که پیامبر اسلام(ص) را کاملاً ساختگی می­دانند.(2)

از دیگر قائلان و نمایندگانِ «شکاکیت نوین» می­توان به افرادی چون سلیمان بشیر (1947-1991م)، فرانسیس ادواردز پیترز (Francis Edwards Peters/ متولد 1927م)، نُرمَن کالدِر (Norman Calder/1951-1998م)، جرالد هاوتینگ (Gerald R. Hawting/متولد 1944م)، ابن ورّاق (متولد 1946م)، ویم راوِن (Wim Raven) و هربرت بِرگ (Herbert Berg/متولد 1907م) اشاره نمود(3) که خود به چند شاخه تقسیم می­شوند:


1- Ibid..
2- Ibid..
3- Ibid..

ص:125

برخی شکاکان نوین مانند ابن ورّاق (متولد 1946م) و ویم راوِن (Wim Raven) کاری فراتر از تدوین همه­ی استدلال­های پیشین علیه ارزش تاریخی منابع اسلامی در مورد زندگانی حضرت محمد(ص) و در کل دو قرن اول هجری انجام نداده­اند. برخی دیگر از آنان مانند هربرت بِرگ (Herbert Berg/متولد 1907م) و نُرمَن کالدِر (Norman Calder/1951-1998م) چند استدلال جدیدِ برگرفته از تحقیق خود را بر آن افزوده­اند، اما کاملاً به الگوی (پارادایم) ارائه­شده از سوی «اساتید» خود پایبند مانده­اند.(1)

کالدر می­کوشد که نقل روایت از نویسندگان و خاستگاه­های جغرافیایی برخی از آثار عربی متقدم مانند المُوطّأ مالک و المُصنَّف عبدالرزّاق را با طرحِ این مسأله که نقل مکتوب آنها (ترجیحاً نشر آنها از راه نسخه­برداری دقیق از آخرین نُسَخ خطی) نسبتاً دیر آغاز شد و این­که تنها این قبیل کتاب­ها در متون ویرایشی مختلف برجای مانده­اند تضعیف نماید.(2) این محققان صرفاً به ملاحظات روش­شناسانه علاقه­مندند؛ برخی از آنها با تحلیل­های آماری (Statistical Analyses) کار می­کنند، که معیارشان مشکوک است و گاهی اوقات به راحتی تکذیب می­شوند؛ اما روش واژه­شناسی (Philological)، که ظاهراً یک فعالیت علمی ناچیز تلقی می­شود، به ندرت مورد توجه است.(3)

این دسته از تجدیدنظرطلبان و شکاکان نوین، یعنی یهودا د. نِوو (Yehuda D. Nevo/ 1932-1992م)، یودیت کورن (Judith Koren/1934-1986م) و کارل­- هاینتس اُهلیش (Karl-Heinz Ohlig/متولد 1938م) مدعی­اند که باید از سنت دست کشید و خطوط کلیِ «یک گذشته­ی کاملاً متفاوت»(4) را ترسیم نمود، که این ادعاها گاه


1- Ibid., p. 10.
2- آنها براساس ویژگی­های خاصِ نقلِ روایت در شیوه­ی وعظ و سخنرانی اسلامی بهتر تبیین می­شوند: Cf. Gregor Schoeler, The Oral and the Written in early Islam, trans. U. Vagelpohl, ed. J. Montgomery, London New York, 2006, p. 28-61, esp. 33, 44.
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 10.
4- ارنست برنهایم (Ernst Bernheim/1850-1942م) این پدیده را به عنوان یک امر ثابتِ تکرارشونده در سیره­نگاری تلقی می­کند: Ibid., p. 10, fn. 117.

ص:126

مبتنی بر تفسیرهای نامتعارف­شان از سکه­شناسی (Numismatics)، کتیبه­شناسی (Epigraphy) یا شواهد «خارجی» است. آنها از الگوی «پیشوایان» خود پیروی می­کنند که از این روش­ها استفاده کرده­اند. نِوو و کورِن که کتیبه­های عربی قدیمی از نِگِب (Negev)(1) را مورد مطالعه قرار داده­اند، ادعا می­کنند که به طور خاص نبودِ فرازهای قرآنی در این کتیبه­های برجای مانده از صدر اسلام، نظر وَنْزبُرو در تاریخ­گذاری متأخرِ (Late-dating) ویرایش نهایی متن قرآن را تأیید می­کند.(2)

تمامی آثار اُهلیش- «تجدیدنظرطلب» آلمانی- که فاقدِ ارزش علمی است، نیز در این جریان قرار می گیرد.(3)

او بی­پرده اعتراف می­کند که قادر به خواندن منابع اصلی مربوطه نیست (چون عربی و دیگر زبان های منابع را نمی­داند)، اما ادعا می­کند که عدم توانایی­ او در خواندن متون، وی را قادر می­سازد که از «پیش­فرض­های خاص یا پیش­داوری­های یقینی» (Engfuhrungen) اجتناب کند و «چشمانش را برای پژوهش­های منتقدانه باز کند».(4)

به دنبال نِوو و کورِن، او نیز وجود تاریخی حضرت محمد(ص) را انکار می­کند. به علاوه، او خاستگاه هسته­ی (Grundstock) متنِ قرآن را متعلق به قرن هشتم میلادی و شگفت­آورتر آن­که در شرق ایران یا در عراق می­داند. او مدعی است که تقویم هجری که ظاهراً به اشتباه نام­گذاری شده، قطعاً مدرک «خارجی» از صدر اسلام برایش وجود دارد، یعنی بر مبنای پیروزی هراکلیوس امپراتوری روم بر ایران شکل گرفته است، هرچند این نبرد سرنوشت­ساز شش سالِ بعد در سال 628م/ 7ق رخ داده باشد، نه در سال 622م/ 1ق. طبق نظر اُهلیش، نام حضرت محمد(ص) در کتیبه­های «قبة الصخرة» (The Dome of Rock) (حضرت محمد (ص) بنده­ی خدا و فرستاده­ی اوست) و دیگر آثار باستانی (همچون سکه­ها یا مقبره­ها) و منابع، در واقع لقبی از حضرت عیسی(ع) («مبارک» و


1- نام بیابانی وسیع در جنوب اسرائیل که 55 درصد از خاک اسرائیل را پوشانده است.
2- Ibid..
3- Ibid., p. 11. See Karl-Heinz Ohlig and Gerd-R Puin (eds), Die dunken anfange: Neue Forschungen zur Entstehung und fruhen Geschichte des Islam, n. pl., 2007.
4- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 10.

ص:127

«ستوده­شده») است، هرچند قدیمی­ترین ارجاع تأییدشده به حضرت محمد(ص) در یک منبعِ غیر اسلامی به سال 640م/ 19ق برمی­گردد.(1) اُهلیش روشی را که به این ادعاها منجر شده است «نقد تاریخی» می­نامد و از این­که این روش تاکنون چندان در مطالعاتِ اسلامی به کار گرفته نشده، گلایه­مند است.(2)

این تجدیدنظرطلبان همچنین آلبرشت نُت را به اشتباه جزء اسلاف و یاران خود به حساب می­آورند، اما او نهایتاً سرسختی شکاکان را به شدت رد می­کند.(3) او در چاپ دوم کتابش با عنوان «روایات تاریخیِ عربی صدر اسلام»(4) بار دیگر تأکید می­کند که روایت، مطالب بسیاری ارائه می­کند که گرچه نیاز به بررسی دقیق دارد، اما هنوز هم برای صدر اسلام ارزش تاریخی وجود دارد.(5) همین مطلب در مورد لورنس کُنْراد (Lawrence I. Conrad/متولد 1949م)، همکار نُت در ویرایش دوم این کتاب، و تعدادی از نمایندگان مکتب اورشلیم (Jerusalem School) (مناخیم ی. قسطر (Menachem J. Kister)، مایکل لِکِر (Michael Lecker/متولد 1982م) و اِلا لاندو- تاسِرون (Ella Landau-Tasseron)) نیز صادق است.(6)

موفقیت­های شکاکان انگلیسی­زبان، به خصوص دستاوردهای «پیشوایان»شان، طبعاً الهام­بخشِ مقلدانی در خارج از جهان انگلیسی­زبان­ها، به خصوص در فرانسه و آلمان شد.


1- منبع موردبحث وقایع­نامه­ای غربی- سریانی است نوشته­ی توماس پِرسبیتر یا کشیش. او می­نویسد که در سال 634م، «جنگی میان رومیان و اعراب حضرت محمد(ص) (اعراب مسلمان)» روی داد (Ibid., p. 11, fn. 132).
2- Ibid.. نقد: عجیب است که باید بپذیریم که هیچ چیز در منابع اسلامی متقدم واقعیت ندارد و این همه کتب و روایات را افسانه بدانیم. به نظر می­رسد که این تفکر چیزی شبیه به تفکر ایده­آلیسم در مباحث فلسفی است.
3- Ibid..
4- Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen fruhislamischer Geschichtsuberlieferung. این کتاب به زبان انگلیسی هم ترجمه شده است که مشخصات کتاب­شناختی آن به شرح ذیل است: Albrecht Noth, The Early Arabic Historical Tradition: A Source-Critical, trans. M. Bonner, Princeton, 1994.
5- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 11.
6- Ibid., p.10.

ص:128

محققان فرانسوی کتاب «مسأله­ی [حضرت] محمد[ص]»(1) اثر رژی بلاشر (Regis Blachere/1900-1973م) را الگوی خودشان قرار دادند، که در این کتاب نویسنده مستقلاً به الگوی (پارادایم) شکاکیت کمک کرده است.(2)

البته نمایندگان فرانسویِ متأخرترِ این جریان، یعنی آلفرد لویی دو پریمار (Alfred-Louis de Premare/1930-2006م) و ژاکلین شابّی (Jacqueline Chabbi/متولد 1943م)، به وضوح از تمایل خود برای خلق رونوشتی «فرانسوی­زبان» (Francophone) از دستاوردهای شکاکان انگلیسی­زبان پرده برداشتند.(3)

شابّی ادعا می­کند که نگارش زندگینامه­ی حضرت محمد(ص)، غیرممکن است و در ادامه توضیح می­دهد که مایکل کوک (Michael Cook/متولد 1940م)(4) پیشتر برخی «سؤالات اساسیِ» مورد بحث او را مطرح کرده است.(5) دو پریمار، که عمیقاً تحت تأثیر دیدگاه­های وَنْزبُرو است، تزلزل عجیبی در قبال منابع اسلامی متقدم از خود نشان می­دهد.(6) از یک سو، او فکر می­کند که سیره­نگاری تاریخی از حضرت محمد(ص)- که شاید تهیه­ی آن غیرممکن باشد- حتی برای فهم خاستگاه­ها و ریشه­های اسلام ضروری نیست؛ در واقع، او از تدوین چنین زندگینامه­ای اجتناب می­کند. از سوی دیگر، او نمی­خواهد (یا نمی­تواند) از منابع علی­رغم این­که آنها را جانبدارانه می­داند، چشم­پوشی کند، چون او قصد دارد از آنها برای به دست آوردن عناصری استفاده کند که راهنمای ظهور و شکل­گیری اسلام بوده­اند.(7)

ماکسیم رودَنسون (Maxime Rodinson/1915-2004م) نیز خودش نمی­تواند مبنای روش­شناسانه­ی پایداری در استفاده­اش از داده­های


1- Regis Blachere, Le probleme de Mahomet, Paris: P.U.F., 1952.
2- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 10.
3- Ibid..
4- Michael Cook, Muhammad, Oxford, 1983.
5- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 11.
6- Ibid..
7- سه بخش کتاب آلفرد لویی دو پریمار (Alfred-Louis de Premare/1930-2006م) به «بازرگانان»، «فاتحان» و «کاتبان» می­پردازد. مشخصات کتاب­شناختی کتاب وی بدین شرح است: Alfred-Louis de Premare, Les Fondations de l`Islam: Entre ecriture et histoire, Paris, 2002. (Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 11)

ص:129

موجود در منابع اسلامی متقدم که او آنها را «به ندرت قابل­اعتماد» و «بسیار دور از واقعیت» می­داند ارائه کند.(1) البته این مسأله مانع او از نوشتن یک زندگینامه­ی مفصل از حضرت محمد(ص) نشد که بعدها به یک اثر کلاسیک تبدیل شد. با این حال، نوشته ها و ایده­های دو پریمار و شابّی جایی در شکاکیت جهانی به دست نیاورد.(2)

3. رویکرد بازگشتی یا انتقادی (Critical)

همان­گونه ­که بیان شد، نگاه غربیان به سیره­ی نبوی و روش ایشان در سیره­پژوهی سه دوره­ی مهم را پشت سر گذاشته است: نخست دوره­ی اعتماد بر منابع سیره و تاریخی نظر به آثار سنت­گرایان؛ دوم دوره­ی تشکیک در اعتبار و اصالت تاریخی روایات سده­های نخست هجری با توجه به آثار تجدیدنظرطلبانی چون ایگناتس گلدتسیهر، یوزف شاخت، جان ونزبرو، پاتریشیا کرونه، مایکل کوک و پیروان­شان؛ و سوم دوره­ی نقد رویکردهای پیشین در سیره­پژوهی غرب، یعنی رویکردهای سنت­گرا و تجدیدنظرطلب در دهه­های اخیر با تألیف آثار کسانی چون خوتیر ینبُل، هارالد موتسکی و گرگور شوئلر که با تلفیق و تصحیح این دو رویکرد و بلکه نقدهای جدی در پژوهش­های اسلام­شناسی و سیره­نگاری انجام گرفته است. این رویکرد سوم در سیره­پژوهی غرب را که تلفیقی از رویکردهای پیشین است رویکرد «بازگشتی» یا «انتقادی» (Critical) نامیده­ایم. برخی از پیشگامان و پیروان این رویکرد عبارتند از: خوتیر یُنبُل (G. H. A. Juynboll/1935-2010م)، هارالد موتسکی (Harald Motzki/متولد 1947م)، گِرِگور شوئلِر (Gregor Schoeler)، مارکو شولر (Marco Scholler/متولد 1968م)، روبرت جی. هویلَند (Robert G. Hoyland)، فِرِد مک­گِرو دونر (Fred McGraw Donner/متولد 1945م)، ارنست برنهایم (Ernst Bernheim/ 1850-1942م) و کریستوفر اِف. رابینسون (Christopher F. Robinson).


1- Ibid.. Cf. Harald Motzki (ed.), The Biography of Muhammad: The Issue of the Sources, Leiden, 2000, p. xiii.
2- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 11.

ص:130

در تحلیل مطالب مربوط به سیره و نیز بررسی تاریخی روایات مستقل، دغدغه­ی اصلی گرگور شوئلر (Gregor Schoeler) تشخیص و تحلیل مراحل متوالی در نقل روایات مدنی است.(1)

مقالات شوئلر معطوف به خصوصیات منابعِ مجموعه­های روایی بزرگِ قرون سوم و چهارم هجری/ نهم و دهم میلادی همچون بخاری، مسلم و طبری است؛ وی اثبات کرده که این مجموعه­ها تا حد زیادی خلاصه­ی مطالب، مجموعه­هایی از یادداشت­های سخنرانی­ها، و نوشته­هایی است که در طبقه­ی «نوشته­های یک مکتب صرفاً برای همان مکتب» جای می­گیرد.(2)

دغدغه­ی دوم شوئلر، مسأله­ی اعتبار روایات صدر اسلام است. او با کاربرد واژه­ی «معتبر» نمی­خواهد الزاماً این مطلب را برساند که اتفاقات توصیف­شده در این کتب روایی دقیقاً همان طور واقع شده که در این کتاب­ها به تصویر درآمده­اند.(3)

از دیدگاه شوئلر، ما باید هم شکاف تاریخی میان گزارش­های اولیه و وقایع گزارش­شده که حدود 30 تا 60 سال است، و هم هرگونه تحریفی که به خاطر دیدگاه­های راویان پیش آمده را در نظر بگیریم. به رغم این ملاحظات، ما می­توانیم به این فرضیه نیز پر و بال دهیم که چنین نقل­هایی که بر پایه­ی گزارش­های شاهدان عینی یا حداقل گزارش­های


1- Ibid., p. 1. در باب ارزش تاریخی منابعِ سیره­نگاریِ اسلامی مربوط به دو قرن اول هجری، نک: (G. Schoeler, "Character and authenticity of the Muslim tradition on the life of Muhammad", Arabica 48 (2002), 360-6). او نشان داده است که این مطالب که بیشتر بعد از این حوادث نوشته شده، در کل، تصویر کاملاً درستی راجع به شیوه­های تعلیم و تعلّم در صدر اسلام به ما می­دهد- به رغم تناقضات و داستان­های شخصی ساختگی و محرّف که ممکن است دربرداشته باشد (Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 1, fn. 2).
2- سباستین گونتر چنین نوشتجاتی را «Verfasserwerke» (تألیفات نظام­مند) می­نامد، که جایگاهی میان «آثار قطعاً ویرایش­شده» و «یادداشت­های سخنرانی» دارد (Ibid., p. 1, fn. 3. See Sebastian Gunther, "Maqatil-literature in medieval Islam", Journal of Arabic Literature 25 (1994), 192-212).
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 1.

ص:131

معاصر است، تقریباً نکات اصلی رویدادهای واقعی را منعکس می­کنند و در برخی موارد حتی شاید حاوی مقداری از جزئیات باشند.

شوئلر معتقد است هرگاه گزارشی در بیش از یک نسخه­ی منقول وجود دارد، ما می­توانیم با مقایسه و یافتن مشترکات متن­ها، مطالبی را به صورت جزئی یا کلی بازآفرینی کنیم که نزدیک به نسخه­ی اصلی باشد.(1) شوئلر واژه­ی «معتبر» را برای توصیف روایاتی به کار می­برد که به وضوح توسط افرادی واقعی در تاریخ از حدودِ ثلث پایانی قرن اول هجری به بعد از طریق یک فرآیند تدریس نظام­مند، جمع­آوری و منتشر شده­اند. سلسله راویان چنین احادیث «معتبر»ی نشان­دهنده­ی نسب­شناسی تاریخی و واقعی اساتید و شاگردانی است که از «مسیرِ» اِسنادها پا به عرصه­ی وجود نگذاشته­اند.(2)

از نظر شوئلر، به استثناء قرآن که حاوی اطلاعات اندکی در مورد دوران حیات حضرت محمد (ص) است،(3)

تمامی منابع اسلامی موجود (حداقل منابع ادبی) مدت­ها پس از این وقایع به وجود آمده­اند. چند منبع غیر اسلامی نیز در قرن اول هجری شکل گرفته­اند که تقریباً هیچ مطلبی راجع به زندگانی پیامبر(ص) به ما ارائه نمی­دهند. بنابراین، تقریباً همه­ی دانش ما که خاستگاه اسلامی دارد، برپایه­ی شرح وقایع نقل­شده یا همان روایات است.(4)

ویرایش قطعی و نهایی این نقل­ها تا قرن سوم و چهارم هجری/ نهم و دهم میلادی


1- Ibid., p. 1-2.
2- Ibid., p. 2.
3- این دوره­ی تکوین و تاریخ آخرین ویرایشِ متن قرآن نیز به شدت مورد تردید واقع شده­اند. در واقع، «تاریخ­گذاری دیرهنگامِ» وَنْزبُرو- او این مطلب را به اواخر قرن هشتم یا اوایل قرن نهم هجری می­رساند- این مسأله را یکی از بحث­انگیزترین موضوعاتِ مورد گفتگو ترسیم می­کند (Ibid., p. 2, fn. 4. See J. Wansbrough, Qur'anic Studies: Sources Methods Of Scriptural Interpretation,→ Oxford, 1977; repr. as Qur'anic Studies: Sources Methods Of Scriptural Interpretation, ed. A.→ Rippin, Amherst, NY, 2004(.
4- به استثنای یک کتیبه که اخیراً کشف ­شده و به مرگ خلیفه­ی دوم، عمر اشاره دارد (Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 2, fn. 5).

ص:132

واقع نشده است؛ ازاین رو، فرآیند نقل 150 تا 250 سال قبل از آن مطالبی صورت گرفته است که در آثاری که ما هم اکنون در دست داریم مورد ویرایش قرار ­می­گیرند.(1)

حال این سؤال پیش می­آید که: این نقل­ها تا چه حد معتبر و موثق­اند؟ از دیدگاه شوئلر، این مطلب درست است که از لحاظ دقت و پایبندی به حراست از متون، نقل مطالب در نظام آموزشی صدر اسلام به هیچ وجه قابل مقایسه با نقل صرفاً شفاهی و موبه­موی «ودا»های هندوان و «اوستا»ی پارسیان در طول بیش از یک هزاره نیست. او این نظام­های هندو- ایرانی و اسلامی را در واقع دو نوعِ متفاوت از حفظ مطالب توسط یادآورنده­ها به حساب می­آورد. تفاوت اصلی این است که مسلمانان روش خاصی برای نقل موبه­موی متون (مثلاً یادگیری طوطی­وار یا روش­های خاص با استفاده از یادآورنده­ها) برای روایات­شان (تاریخ، حدیث و تفسیر قرآن) ابداع نکردند.(2) از این لحاظ، آنها نه تنها در مقایسه با هندوان و ایرانیان قدیم، بلکه در قیاس با عالمان یهودی قرن دوم هجری، که مجبور بودند متون «میشنا» را که در مدارس­شان حفظ کرده بود کلمه­ به­ کلمه تکرار کنند، در وضعیت نامطلوبی قرار داشتند.(3) روش­های نقل علمای صدر اسلام از این لحاظ حتی در رتبه­ی پایین­تری نسبت به راویان اشعار کهن عربی قرار داشت که- به­رغم امتیازاتی که دریافت می کردند و وظیفه­ی قرائت و نشر را داشتند- ملزم بودند که کاملاً بر مطالب اشراف داشته باشند و این وظیفه­ی آنان با استفاده از وزن و ضرب­آهنگ اشعار تسهیل می­شد.(4)

البته، ما نباید ناخودآگاه شیوه­ی آزادِ نقل را که در روایات فقهی/ کلامی و تاریخی صدر اسلام وجود داشت مخدوش و نامناسب طبقه­بندی کنیم؛ چرا که شاید نقلی


1- Ibid..
2- چنان­که کوک در اظهاراتش آن را نشان می­دهد (Ibid., p. 2, fn. 9).
3- Ibid..
4- بدین جهت، اصالت اشعار کهن عربی نسبت به اصالت احادیث دینی کمتر دچار مشکل است، حتی اگر اشعار عربی حداقل تا مادامی که احادیث دینی واردِ آخرین شکل نوشتاری­اش می­شود طول بکشد (در آثار قرن سوم هجری/ نهم میلادی). رساله­ی مارگلیوث/ طه حسین که برطبق آن شعر کهن عربی جعل و تحریفی جهانی است امروزه منسوخ است (Ibid., p. 2, fn. 11).

ص:133

کاملاً وفادارانه که به طور دقیق هر بُعد از این مطالبِ مورد بحث را بازآفرینی کند اصلاً مد نظر نبوده است.(1)

از دیدگاه شوئلر، نقل شفاهی و کاملاً دقیق که البته همواره همراه با نقلی مکتوب بوده است، فقط در مورد یک متن انجام گرفت که همان قرآن- کتابی با بالاترین درجه­ی وثاقت و اعتبار- باشد. حتی در مورد قرآن هم پیش از نقل موبه­مو و دقیق، دوره­ای مسلماً کوتاه از نقل «آزادتر» وجود داشته است.(2) ازاین­رو، تنها روش موجود در صدر اسلام برای تضمینِ حد خاصی از دقت در انتقالِ مطالب روایی تاریخی و فقهی/ کلامی، استفاده از گزارش­های مکتوب بود که پس از قرن اول هجری بیش از پیش گسترش یافت. اما سواد و کتابت، خودبه­خود یا لزوماً، تضمین­کننده­ی اعتبار و دقت نیست- مطالب مکتوب نیز می­تواند همچون نقل شفاهی به سادگی دستکاری وجعل شود.(3)

صرف نظر از این­که این دو مسأله چقدر ارتباط نزدیکی با هم دارند، مسأله­ی اعتبار را نمی­توان خودبه­خود با مسأله­ی ویژگی­های مکتوب یا شفاهیِ نقل برابر دانست؛ چون از یک سو، نقل شفاهی همواره منجر به اشتباه و بی­دقتی نمی­شود و از سوی دیگر، گزارش­های مکتوب هم همواره حاکی از اعتبار نیستند.(4)

از دیدگاه شوئلر، حداقل راه حل ممکن برای خروج از دوراهی روایات تاریخی، به­کارگیری و بسط رویکردِ پیشنهادی نُت است.(5) او استدلال می­کند که روایات مستقل یا مجموعه­ای از روایات، بهترین نقطه­ی شروع برای تحقیق و پژوهش هستند.(6) به نظر


1- Ibid., p. 2-3.
2- Ibid., p. 3.
3- Ibid..
4- Ibid.. نقد: معلوم نیست این مطالب شوئلر بر چه دلایل و مستنداتی استوار است. لابد به دلیل برخی روایات که خود آنها را نامعتبر می­داند!
5- Ibid., p. 15.
6- در عمل، قِسطِر و برخی شاگردانش نیز این روش را در برخی از تحقیقات و مطالعات­شان به کار می­بردند (Ibid., p. 15, fn. 178).

ص:134

شوئلر، متقاعد­کننده­ترین تلاش­ها برای تمیزِ روایات اصیل و معتبر، تلاش­های پارِت و فُن اشتولپ­ناگل است، و بهتر است از روایاتی شروع کرد که از طریق ابن اسحاق (یا معمر بن رشید) از زهری از عروة بن زبیر نقل شده­اند، چون این طریق بیانگر نسب­شناسی تاریخی اساتید و شاگردان است و در نتیجه، بهترین فرصت را برای ارائه­ی مطالب معتبر فراهم می­آورد.(1)

شوئلر بر این باور است که عموماً پذیرفته شده که همواره می­توان مفاد پنهان در زیر متن سیره­ی ابن اسحاق را از روی اخباری که با اجازه­ی او نقل شده و در جوامع روایی پس از او (از جمله طبری و ابن هشام) حفظ شده است بازیابی نمود؛ گاه حتی می­توان خودِ عبارت­های موجود در بخش­هایی از متن ابن اسحاق را بازآفرینی کرد. با شیوه­ای مشابه می­توان حداقل مفاد تقریبی اخباری که به زهری (م 124ق/ 742م)(2)، یعنی یک نسل قبل، یا حتی مفاد تقریبی اخباری که به عروة بن زبیر (م 94ق/ 712م یا چند سال بعد) برمی­گردد را بازآفرینی نمود.(3) به نظر شوئلر، به احتمال قوی می­توان اخبار منتسب به عروه، یعنی اخباری که در واقع به او برمی­گردد و استنباط یا بازآفرینی مفاد تقریبی آنها از


1- اعتبار و صحت روایات منتخب البته باید در هر دو مورد، یعنی هم در تلاش­های پارت و هم در تلاش­های فُن اشتولپ­ناگل، اثبات گردد )Ibid., p. 15, fn. 179(.
2- باید یادآور شویم که اصلِ حداقل 6 روایت از طریق موسی بن عقبه (م 141ق/ 758م) به زهری می­رسید که بخش باقی مانده از نسخه­ی خطی موسی بن عقبه (این نسخه­ی خطی در کل شامل 20 روایت است) که در برلین موجود است را می­توان یافت- از طریق معمر بن رشید به زهری می رسید- در «کتاب المغازی»، بخش «مصنَّف» عبدالرزّاق. بنابراین، آنچه ما در اینجا در اختیار داریم، در واقع روایاتی است که به زهری می­رسند. ادعای شاخت مبنی بر این­که «محال است که مواد اصلی «کتاب المغازی»، که شامل روایاتی است که با اجازه­ی زهری توسط موسی نقل شده، را اظهارات معتبر و موثق زهری در نظر بگیریم»، کاملاً نادرست است. قس: همچنین با نمونه تحقیقِ موتسکی، که نشان می­دهد که روایات و اظهارات فقهی فراوانی که منسوب به زهری است- در دو اثر «موطأ» مالک و «مصنَّف» عبدالرزّاق- در واقع باید از او نشأت بگیرد، چرا که آنها این تألیفات را از طُرق مستقلِ نقل ثبت نمودند (Ibid., p. 15, fn. 181. See J. Schacht, "On Musa b. `Uaba`s Kitab al-Maghazi", Acta Orietalia 21 (1953), 288-300; H. Motzki, "Der Fiqh des –Zuhri: Die Quellen problematic", Der Islam 68 (1991), 1-44; trans. and rev. as Chapter 1 of Motzki (2010: 1-46)).
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 15.

ص:135

روی اخباری که مستقلاً توسط زهری، شاگرد عروه و پسرش هشام بن عروه (یا یک راوی ثالث یا همراه با یک راوی ثالث) نقل شده، را «معتبر» دانست.(1) این مطلب در مورد حجم قابل­توجهی از روایات موجود در مجموعه­ی عروه صادق است.(2)

شوئلر معتقد است با گزارش­های عروه، ما به منبع (مؤلف) اصلی روایتِ مورد نظر، و همزمان به قرن اول هجری رسیده­ایم. بنابراین، صحیح نیست که گفته شود ما نمی­توانیم از آستانه­ی شگفت­انگیزِ قرن اول هجری عبور کنیم.(3) شوئلر نهایتاً می­گوید ما باید همراه با پارِت بپذیریم که میان قدیمی­ترین روایات اسلامی درباره­ی یک واقعه (مثلاً رویدادی که در سال 631-632م/ 10ق یا اندکی پیشتر اتفاق افتاده است) و فعالیت عروه به عنوان گردآورنده (احتمالاً از حدود 664م/ 44ق که عروه حدوداً بیست ساله بوده است) شکافی وجود دارد.(4) در کل، ما داریم درباره­ی وقفه­ و شکافی حدود 30 تا 60 سال صحبت می­


1- البته این تنها یک روشِ- گرچه یک روش فوق­العاده مطمئن- شناختِ مطالب معتبر عروه است. روش دیگر مستلزم گردآوری مجموعه­ی کاملی از روایات عروه است. چنین مجموعه­ای در اصل حذفِ مطالب مخدوش، تحریفات و جعلیات را آسان می­کند. فُن اشتولپ­ناگل تقریباً 50 سال پیش برای نخستین بار بدان اقدام نمود؛ برای نیل به روایات تاریخی عروه، این تلاش از سوی دوری و اخیراً توسط مرسی صورت گرفته است. کشف و چاپ بسیاری از منابع قدیم که شامل مطالبی از عروه است و در اختیار علمای پیشین نبود (مثلاً عبدالرزّاق، ابن ابی­ شیبه)، دالّ بر این بود که تألیف جدیدی ضرورت می­نمود. چنین تألیفی اخیراً چاپ شده است (Ibid., p. 15, fn. 182. See A. A. Duri, The Rise of Historical Writing among the Arabs, ed. and trans. L. I. Conrad, introd. F. M. Donner, Princeton, NJ, 1983; Salwa Mursi at-Tahir, Bidayat al-kitaba at-tarihiyya `inda l-`Arab: Awwal sira fi l-Islam, `Urwa b. az-Zubair b. al-`Awwam, Beirut, 1995; Cf. A. Gorke and G. Schoeler, Die altesten Berichte uber das Leben Muhammads: Das Korpus `Urwa ibn az-Zubair, Princeton, NJ, 2008).
2- نه تنها برای روایات تاریخی، بلکه برای مطالب فقهی/ عبادی و تفسیری نیز. اینها دو گروه از مطالبی است که ما در این مجموعه با آن مواجهیم (برای یک روایت فقهی عالی و فوق­العاده که با اجازه­ی عروه توسط زهری و هشام بن عروه نقل شده، نک:G. H. A. Juynboll, Encyclopedia of Canonical Hadith, Leiden, 2007, p. 645). یُنبُل معتقد است که «تاریخ­گذاری آن به نیمه­ی قرن اول هجری/ هفتم میلادی در منابع کهن، معقول و قابل­قبول است» (Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 15, fn. 183).
3- Ibid., p. 16.
4- نقل شده که او بین سال­های 643م/ 23ق و 649م/ 29ق متولد شده و تا سال 683م/ 63ق، کتاب­های فقهی­اش را معدوم کرده است (Ibid., p. 16, fn. 189).

ص:136

کنیم. با این حال، ما نیز مانند پارِت باید به یاد داشته باشیم که عروه هنوز هم فرصت داشته تا به شاهدان عینی که معاصرِ بسیاری از وقایع مورد بحث بوده­اند مراجعه کند- صرف نظر از این­که آیا او نخستین راوی را در اِسناد ذکر می­کند یا نه.(1)

به همین دلیل، به احتمال زیاد او از عمه­ی خود عایشه در مورد بسیاری از وقایعی که شاهدش بوده، به خصوص جریان تأسف­باری که عایشه خودش درگیرِ آن بوده است (داستانِ موسوم به «حدیث افک»)، که عروه شهادت و گواهی عایشه را نادیده می­گیرد. به علاوه، او می­توانسته اخبار دست اول در مورد رخدادهای متعددی که اندکی قبل از هجرت، در طول هجرت و پس از آن اتفاق افتاده­اند، همچون خودِ هجرت (که شامل هجرت اول به حبشه و شرایط و حوادثِ منتهی به هجرت اصلی می­شود)، جنگ خندق و صلح حدیبیه را جمع­آوری کند.(2)

مورخان در تلاش خود برای کشفِ حقیقت، ناگزیر از توجه به این واقعیت بوده­اند که این متون ممکن است قبلاً و به دلیل شکافِ زمانی میان راوی و وقایع یا دیدگاه راوی و یا هر دو مورد تغییر پیدا کرده باشند؛ دخالت شخصیِ راوی می­تواند به گزارش­هایش رنگ و بوی جانبداری دهد یا آنها را کاملاً جانبدارانه نشان دهد.(3)

البته، مسأله بدین صورت باقی مانده تا نشان دهد که روایت شفاهی پس از صدر اسلام- که به یک یا، طبق یافته­های جدید، حتی دو نسل پس از مرگِ مسن­ترین عضوِ زنده­ی گروه برمی­گردد- طبیعتاً آسیب­های اندکی را شاهد بوده است. دست­کم، نباید در مورد این روایات همانند افسانه­ها یا اسطوره­هایی قضاوت کرد که توسط طبقاتِ راویان نقل شده است. از روایات بعدی مانند روایات نقل­شده توسط عروه درباره­ی هجرت و


1- Ibid..
2- در پی بحث و اختلاف میان نُلْدکه و بِکِر از یک سو، و میان لامنس و کایتانی از سوی دیگر، اکثر دانشمندان بیشتر (یا حداقل یک بخش معتنابه­ای از) حوادثی را که پیش از هجرت در قلمروی افسانه روی داده کنار می­گذارند. با این حال، نُلْدکه براهینی را در تأیید تاریخیتِ «هجرت اول» اقامه می کند (Ibid., p. 16, fn. 191. See T. Noldeke, "Die Tradition uber das Leben Muhammeds", Der Islam, 5 (1914), 160-70).
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 16.

ص:137

دوران زندگانی پیامبر[ص] در مدینه، خطوط کلی حوادث و حتی برخی جزئیات را نیز می­توان بازیابی کرد.(1)

به نظر شوئلر، این پاسخی به شکاکیت افراطی وَنْزبُرو، کِرونِه و کوک و پیروان ضعیف­تر از خودشان است. دیدگاه وَنْزبُرو در کتاب «مطالعات قرآنی» و دیدگاه کِرونِه و کوک در کتاب «هاجریسم» نیز فقط مصداقی از یک گرایش است که هرازگاهی و از روزگار اومانیسم تاکنون به نظر می­رسد عرصه­ی تاریخ نگاری اروپایی را تسخیر کرده است. ارنست برنهایم (Ernst Bernheim /1850-1942م) در کتاب «مقدمه­ای بر روش­شناسی تاریخی» آن را این­گونه توصیف می­کند: «محققان در ابتدای فرآیندِ نقد دقیقِ تاریخ­نگاران، خیلی زود فهمیدند که اظهارات­شان در مورد یک رویدادِ یکسان اغلب کاملاً متناقض است، و به جای تلاش برای فهم این­که آیا هنوز می­توانند حقیقت را کشف کنند یا آیا راهی برای از بین بردنِ ریشه­ی خطاهایی که تشخیص داده­اند وجود دارد یا خیر، شکاکیت را با این ادعا که، به دلیل عدم اطمینان به نقل، هیچ راهی برای دستیابی به اطلاعات موثق درباره­ی گذشته وجود ندارد به افراط کشانده­اند ... . برخی از متفکران خوش­بین­تر و ساده­تر به جای تحقیق جدی در مورد چگونگی تشخیصِ مطالب صحیح از ساختگی و پی بردن به وضعیتی که منجر به تحریف شده و توضیح آن، این تجربه را تعمیم دادند و فراتر از شکاکیت، با جرأتِ تمام مدعی شدند که همه­ی دوره­های تاریخِ نقل صرفاً جعلیات ساختگی و نظام­مند بوده است. سکه­ها به قابل­اعتمادترین منابعِ آنها تبدیل شدند و بر این مبنای خاص، تاریخ دورانِ نقل را براساس آنچه که احتمال می­دادند اتفاق افتاده است بازآفرینی کردند ... . به وضوح، انکارِ روایت و ترسیمِ آزادانه­ی یک گذشته­ی کاملاً متفاوت بر یک بوم خالی نقاشی، جذابیت خاصی برای این دسته از محققان داشته است».(2)


1- Ibid..
2- Ibid., p. 16-17.

ص:138

به عقیده­ی شوئلر، اگر چیزی وجود داشته باشد که به خاطرش وَنْزبُرو، کِرونِه و کوک را سرزنش و نقد کنیم، بی­توجهی آنها به این «اصل روش­شناسانه­ی صحیح و کامل» است که توسط بِرنهیم بنیان نهاده شده است. اما درست همان­طورکه کارل هاینریش بِکِر (Carl Heinrich Becker /1876-1933م) پذیرفته که لامِنس، او و نسل او را تشویق کرده و مسأله­ی سیره را در جایگاه کاملاً جدیدی قرار داده است، ما هم باید بپذیریم که این «متفکران منتقد» چند ویژگی کلیدی روایاتِ صدر اسلام را به ما یادآوری کرده­اند:

* روایات در مسیر طولانی نقل­شان از راوی اصلی تا گردآورنده­ی هر اثر، فرآیند تغییر را طی کرده­اند (نُت).

* وقایع­نگاری (قطعی) در منابع تاریخی موجود، دانش انتقال یافته از «دوران باستان» را حفظ نمی­کند؛ تاریخ­های مورد بحث گمانه­زنی­هایی است که توسط عالمانی از طبقه­ی ابن اسحاق یا واقدی یا، پیشتر از همه، زهری صورت گرفته است (نُت)، که برخی از آنها بر پایه­ی تفسیر­های نادرست از کنایه­های قرآنی است (کِرونه). بنابراین، تاریخ­های متفاوت و غلط در منابع تاریخی تعجب­آور نیست.

* بعضی روایات، به ویژه برخی از اخبار مربوط به وقایع قبل از هجرت، افسانه­ای و حاوی قصه­اند (کِرونه)، حتی اگر توسط افراد مورداعتمادی چون عروه (مثلاً روایت مربوط به تجربه­ی نخستین وحی، و نه روایت مربوط به دو هجرت!) نقل شده باشند. بنابراین، با چنین روایاتی باید با نهایتِ دقت برخورد کرد.

* جزئیات معتبر، اگر از متون افسانه­ای استخراج شوند، اصولاً نباید واقعی تلقی شوند (کِرونه).

* در نهایت، برای این­که یک مثال عینی ارائه دهیم، تحلیل اِسناد به تنهایی برای تاریخ­گذاریِ یک روایت (کوک) یا برای یافتن دقیقِ منبعِ یک راوی یا ویراستار کافی نیست.(1)


1- Ibid., p. 17.

ص:139

گرگور شوئلر در راستای مطالعات تحلیلی و انتقادی خود نسبت به آثار خاورشناسان پیشین در موضوع سیره و حدیث، به نقد دیدگاه­ها و نظریات برخی از آنان چون نظریه­ی «بدنه­ی مغازی» ویلیام مُنتگمری وات، نظریه­ی «مدل لایه­ای» رودُلف زِلهایم و نظریات تیلمان ناگل پرداخته که به شرح ذیل است:

به نظر شوئلر، هرچند در نگاه اول ممکن است ابعاد خاصی از نظریه­ی «بدنه­ی مغازی» وات معقول به نظر برسد، اما جای نقد دارد. به عنوان مثال، چارچوب تاریخ­نگاری در طبقه­بندی «مطالب مغازی» راه به جایی نمی­برد. یوهان فوک پیش از این در مطالعه­ی عمیق خود در مورد ابن اسحاق، خاطرنشان کرده بود که بخش اعظمی از تاریخ­نگاری­ها توسط خود ابن اسحاق انجام شده است.(1)

مدرک قطعی را می­توان در اثری که در دسترس وات نبوده، ولی همزمان با او ویرایش و منتشر شده است یافت؛ یعنی کتاب المغازی معمر بن رشید، معاصر ابن اسحاق (که یک نسل پس از او توسط عبدالرزّاق بن همام صنعانی نقل شده)، که فاقد چارچوب تاریخ­نگاری منسجمی است.(2)

به علاوه، نظریه­ی «بدنه­ی مغازی» وات گهگاه حاوی اظهارات خودِ ابن اسحاق درباره­ی رویدادهای مطرح­شده یا خلاصه­ای از مفاد روایات یا فصل مربوطه (شامل چند روایت) است.(3)

درباره­ی موضوع واقعی یا ادعاشده­ی نبودِ اِسناد، بایستی اضافه نمود که «بدنه­ی مغازی» همیشه بدون سلسله­ی روات ارائه نشده است.(4)

هرچند به نظر می­رسد وضعیت این­گونه است که ابن اسحاق در سیره (ویرایش ابن هشام)، اسناد (مربوط به منشور مدینه) و فهرست­هایی (مانند شرکت­کنندگان و کشته­شدگان جنگ بدر)(5)

را همواره بدون نام نقل


1- Ibid., p. 6.
2- Ibid.. Cf. W. Montgomery Watt, "Materials", p. 27.
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 6.
4- Ibid.. قس: اِسناد مشترکی (عن الزهری و غیره) که گزارش ابن اسحاق راجع به جنگ اُحد را مطرح می­کند، که توسط وات نقل شده است. (Ibid., p. 6, fn. 72).
5- البته، آثار سیره­نگاری از محققانی نام می­برند که متخصصِ در تدوین این فهرست­ها بوده­اند. شرحبیل بن سعد (م 123ق/ 741م) در بابِ «مهاجرون» و شرکت­کنندگان در جنگ­های بدر و اُحد یک کارشناس محسوب می­شود؛ قس: ابن حجر عسقلانی (1984-1985: ج 10، ص 322)؛ ذهبی (1963: ج 2، ص 266)؛ ابن عدی (1988: ج 4، ص 40 به بعد)؛ سزگین (1967-2007: ج 1، ص 279)؛ فوک (1925: ص 8). به احتمال زیاد، مؤلفان بعدی از فهرست­هایش بهره برده­اند. اما از نظر برخی از منتقدان، شرحبیل غیرقابل اعتماد است. نقل شده که ابن اسحاق گفته است که حاضر نبود از او روایت نقل کند (ابن عدی 1988: ج 4، ص 40-41). (Ibid., p. 6, fn. 75)

ص:140

کرده، اما برخی از مفاد مغازی که در سیره بدون اِسناد است، احتمالاً نتیجه­ی دخالتِ ابن هشام، ویراستار ابن اسحاق، در آن بخش باشد، که ممکن است اِسناد را حذف کرده باشد. این مسأله برای برخی از فقرات قابل اثبات است.(1)

شوئلر معتقد است این ایده که چیزی شبیه به یک «چارچوب اساسیِ» معتبر برای مغازی وجود داشته، مسأله­ی جدیدی نیست. پارِت نشان داد که طریق ابن اسحاق از زهری از عروة بن زبیر یک نسبت واقعی استاد- شاگردی را ضبط کرده است، نه یک اِسناد «وارونه­ی بالارونده» (Raising Back)، و این­که عروه به عنوان پسر یکی از نخستین صحابه­ی پیامبر(ص)، حداقل به رویدادهایی که در طول زندگانی پیامبر(ص) رخ داده، غیرمستقیم دسترسی داشته است.(2) جی. فُن اشتولپ­ناگل (J. von Stulpnagel)، شاگرد پارِت، این رویکرد را بیشتر در تز دکترای خود اتخاذ کرده که منتشر نشده و ازاین­رو، مغفول مانده است.(3)

او معتقد است که روایات عروة بن زبیر که عمدتاً توسط شاگردش زهری و پسرش هشام به علمای طبقه­ی بعد، از جمله ابن اسحاق انتقال یافته، «برای تحقیق درباره­ی زندگانی حضرت محمد(ص) مبنای مفیدی» هستند. او می­افزاید: «حتی می­توان گفت برای این حوزه­ی خاص (یعنی سیره)، روایات اصلی که حتی امروزه هم به عنوان مهم­ترین بخش از اَسناد محسوب می­شوند، از مجموعه­ی عروه نشأت گرفته­اند». وی علاوه بر آن، به مسأله­ی وثاقت هم پرداخته و پیشنهاداتی را برای شناسایی و غربالِ روایات جعلی در مجموعه­ی عروه ارائه داده است.(4)


1- Ibid..
2- Ibid., pp. 6-7.
3- Ibid., p. 7. See J. von Stulpnagel, `Urwah Inb z-Zubair. Sein Leben und seine Bedeutung als Quelle fruhislamischer Uberlieferung, Ph.D. thesis, Tubingen, 1956.
4- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 7.

ص:141

«مدل لایه­ایِ» رودُلف زلهایم نیز از چند جهت قابل نقد است:

1. این مدل به جای شفاف­سازیِ مسأله، ابهام می­آفریند: متن سیره حاوی «لایه­هایی» انباشته روی هم نیست؛ بلکه ما (در مورد «لایه­های» 2 و 3) شاهد گرایش­هایی هستیم که وارد گزارش­های تاریخی («لایه» 1) شده­، در لابلای آن نفوذ کرده و آن را دگرگون کرده­اند.(1)

نُلْدکه و هوروویتس پیشتر به وجود این گرایش­ها اشاره کرده بودند،(2)

که اتفاقاً زلهایم هم کم و بیش از همین مثال­ها بهره می­گیرد. برای مدت مدیدی چنین پذیرفته شده بود که شاخ و برگ دادن به سیره­ی حضرت محمد(ص) از همان اوایل با حوادث معجزه­آسا شروع شد، هرچند در قرن­های بعد شتاب بیشتری گرفت: گزارش­های مربوط به دخالت الهی و ظهور فرشته ممکن است به قدیمی­ترین «لایه­ی» روایت تعلق داشته باشد.(3)

2. «نظریه­ی لایه­ای» نه تبیین­کننده­ی معضل وثاقت است و نه حل­کننده­ی آن، بلکه فقط این مسأله را به سؤال دیگری تغییر می­دهد: و آن این­که چه مطالبی متعلق به «لایه­ی اصلیِ» (Layer Ground) تاریخی است؟ دیدگاه­های علما در این باره بسیار متفاوت است.(4)

3. زلهایم همه­ی مطالب را با توجه به دیدگاه تئودور نلدکه به عنوان تاریخی طبقه­بندی می­کند، در حالی که کِرونِه به سختی مطلبی فراتر از منشور مدینه را می­پذیرد. زلهایم نهایتاً ناگزیر است بپذیرد که نمی­تواند راه حلی ساده برای معضل وثاقت ارائه دهد.(5)


1- شاگردش الساموک ترجیح می­دهد آنجاهایی که دیدگاه­های استادش (زِلهایم) را بازگو می­کند، عبارت «تأثیرات و گرایش­ها» بنویسد. به نظر می­رسد زِلهایم خودش این مشکل را تشخیص داده است؛ در چاپ بعدی، او از عبارت «لایه­ها و گرایش­ها» استفاده می­کند (Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 7, fn. 84).
2- Ibid.. See T. Noldeke, "Zur tendenziosen Gestaltung der Urgeschichte des Islams", Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft, 52 (1898), 16-33; J. Horovitz, "Zur Muhammadlegende", Der Islam, 5 (1914), 41-53.
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 7.
4- Ibid..
5- Ibid..

ص:142

از نظر شوئلر، تیلمان ناگل نیز در مورد تأثیراتِ گرایش­های توصیفی­اش غلو می­کند- یعنی کسی نمی­تواند هیچ مدرکی برای غیرتاریخی بودنِ مطالبِ مورد ادعای وی یا اغراق در مورد شخصیت پیامبر(ص) در مجموعه روایات تاریخی و نامه­های عروة بن زبیر خطاب به خلیفه عبدالملک! ارائه دهد- و تأثیر تغییرات و دستکاری­های دیگر در جریان تاریخ نقل همچون تغییرات ویرایشی و «خودسرانه» در متون را ناچیز می­انگارد.(1)

به عنوان مثال، او ساده­انگارانه وقایع کشمکش حضرت محمد(ص) با یهودیان مدینه را براساس نسخه­های نقل­شده توسط گردآورندگان بعدی، یعنی ابن هشام و واقدی و بدون توجه به مطالعات شوئلر در این باره دوباره نقل می­کند.(2)

شوئلر به نقل «غیررسمی» (Unorthodox) (غالباً مبتنی بر ابن کلبی) پی برد، که وقایع را به شکلی کاملاً متفاوت با گزارش­های «رسمی» (Orthodox) توصیف می­کند. سزاوار است این نقل هم همانند گزارش­های «رسمی» در تلاش برای فهمِ «آنچه واقعاً اتفاق افتاده»(3)

مورد توجه قرار گیرد.(4) علاوه بر آن، تحقیقات اخیر این فرضیه­ی قدیمی را اثبات کرده که برخلاف جوامع حدیثی، آثار سیره­ی ابن اسحاق و واقدی حاوی مطالبی است که اکثراً توسط داستان­سرایان حرفه­ای (قُصّاص) نقل شده­اند،(5) حقیقتی که اساساً به واقعیت تاریخی این مطالب لطمه وارد می­کند.


1- Ibid., p. 12. See E. Landau-Tasseron,"Process of redaction: The case of the Tamimite delegation to the Prophet Muhammad", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 49 (1986), 253-70; idem,"On the reconstruction of lost source", Al-Qantara, 25 (2004), 45-91.
2- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 12. با کمال تعجب، ناگل متذکر تأیید و رضایتش از شوئلر (1998م) در جای دیگر می­گردد (Ibid., p. 12, fn. 144).
3- wie es eigentlich gewesen = what really happened.
4- گزارش این حوادث بیانگر این است که مجموعه­ی عروة بن زبیر نیز تنها تا حدی با مجموعه­ها­ی حدیثی بعدی مطابقت دارد؛ به نظر می­رسد که عروه از این جنگ­های پیامبر(ص) با یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیر بی­اطلاع بوده است (Ibid., p. 12, fn. 145).
5- Ibid., p. 12. E.g. J. M. B. Jones, "Ibn Ishaq and al-Waqidi: The dream of `Atika and the raid to Nakhla in relation to the change of plagiarism", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 22 (1959), 41-51.

ص:143

از دیدگاه شوئلر، شرح ناگل از وقایع، که اغلب صرفاً بازگویی اخبار گردآورندگانِ متأخر است، بر این فرض (که توسط نُت رد شده) مبتنی است که ما می­توانیم با مقایسه و ارزیابی اخبار مختلف در منابع قرن­های نهم و دهم میلادی، «آنچه واقعاً اتفاق افتاده» را کشف کنیم. او این واقعیت را نادیده می­گیرد که اولاً، جوامع متأخری که استفاده می­کند حاوی مقدار قابل­توجهی قصه است؛ و ثانیا،ً گردآورندگان گزارش­هایی را نقل می­کنند که فرآیندی طولانی از تغییرات را پشت سر گذاشته و نیز توسط خودِ مؤلفان ویرایش شده­اند. در این شرایط، بسیار بعید به نظر می­رسد که این منابع را بتوان به عنوان مبنایی برای نظریات گسترده­ای همچون فرضیه­ی ناگل در مورد تحریف وسیع حقایق تاریخی به کار بست.(1)

از نظر شوئلر، یکی از مصیبت­بارترین اشتباهات ناگل، ارزیابی بسیار مثبتِ وی از واقدی است: ناگل مدعی است که واقدی را می­توان به عنوان یک مورخ نسبتاً «مدرن» تلقی نمود که ظاهراً روش­هایی مشابه با معیارهای تجربی معاصر به کار می­گیرد. البته حقیقت امر این است که واقدی گزارشات را با هر کیفیت و از هر منبعی جمع­آوری و تدوین کرده است.(2)

این­که او عمداً از ذکر منبعِ اصلی خود، یعنی ابن اسحاق، سرباز می­زند، پیش از این برای ولهاوزن و هوروویتس کاملاً شناخته شده بود؛(3)

شوئلر معتقد است که در مورد منابع دیگر مانند موسی بن عقبه و معمر بن رشید نیز چنین است.(4)

همچنین واقدی اغلب و نه همیشه اسانید جعلی ارائه می­کند(5) و برای اعتباربخشی به آنها، شرح


1- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 12.
2- Ibid., p. 12-13.
3- Ibid., p. 13.
4- Ibid..
5- Ibid.. →تحقیقات انجام­شده از سوی لاندو- تاسرون (1986م)، لِکِر (1995م) و دیگران ثابت کرده­ که «مطالب تاریخی»، آن­گونه که توسط واقدی تنظیم و ساماندهی شده است، در معرض تغییرات چشمگیری نه تنها به عنوان نتیجه­ی جعل­های جانبدارانه، بلکه از طریق فرآیند صرفِ ویرایش قرار گرفت» (لاندو- تاسرون 1986: ص 270). ناگل که برخی از این تحقیقات را نقل می­کند، باید از این موضوع آگاه بوده باشد. او هرازگاهی اعتراف می­کند که از روش کار واقدی آگاه بوده است، مثلاً او در سیاق پیوند اخیرِ دو حادثه­ای که در آن عایشه ظاهراً گردنبندش را گم کرده است، این پیوند را «کاملاً ناشیانه» می­داند. اما چنین مطالعات و یافته­هایی ارزیابی کلی او از واقدی را تحت تأثیر قرار نمی­دهد (Ibid., p. 12, fn. 153).

ص:144

جامعی از مغازی با خصوصیات ادبی محض پدید می­آورد که این امر متعاقباً منجر به انتساب دروغین آثار برساخته­ای به او گردید (کتاب فتوح الشام و کتاب فتوح مصر).(1)

برخلاف نظریه­ی ناگل، مجموعه­ی حدیثی بخاری که اثری است که باید برای مبحث «نابودی تاریخ» ناگل مورد استفاده قرار گرفته باشد، حاوی دو سلسه ابواب در مورد سیره­ی پیامبر(ص) است که به لحاظ تاریخی معتبرند، اگر معتبرتر از آثار سیره­نگاری قرن­های هشتم یا نهم میلادی نباشند.(2) هرچند که ناگل در پیوستی استدلال­های خوبی در برابر دیدگاه برخی شکاکان ارائه می­دهد، اما کتابش که دارای نوعی روش­شناسی است که ما نمی­توانیم آن را چیزی جز «پیش نقادی» (Pre-Critical) بنامیم، بعید به نظر می­رسد که در رد «شکاکیت نوین» (New Skepticism) سهمی داشته باشد.(3)

از دیدگاه هارالد موتسکی (Harald Motzki/متولد 1947م)، امروزه سیره­شناسی پیامبر اسلام(ص) در غرب بر سر دو راهی مانده است: از یک سو، بدون نقّادی منابع سیره نمی­تواند به تدوین تاریخچه­ای از زندگانی پیامبر(ص) دست بزند، و از سوی دیگر، چون به نقّادی متون و منابع قرون نخستین اسلام می­پردازد، از تدوین سیره و تاریخ زندگانی حضرت محمد(ص) عاجز می­ماند.(4)

حال آیا محقق غربی راه برون­رفت از این تنگنا را پیش روی خود دارد؟ هارالد موتسکی از حدیث­پژوهان غربی که اخیراً مجموعه مقالاتی در باب سیره را ویرایش و چاپ کرده است،(5)

در مقدمه­ی کتاب خود اظهار


1- Ibid., p. 13.
2- Ibid..
3- Ibid..
4- مرتضی کریمی­نیا، سیره­پژوهی در غرب: گزیده متون و منابع، ص 19.
5- این کتاب که در سال 2000م توسط انتشارات بریل در لایدن هلند به چاپ رسیده است، «معضل منابع در سیره­نگاری پیامبر» نام دارد که شامل مجموعه­ی 10 مقاله­ی کوتاه و بلند از پژوهش­گران غربی در زمینه­ی سیره و حدیث است که در پنجاهمین سالگرد تأسیس دپارتمان زبان و فرهنگ خاورمیانه در دانشگاه نایمخن هلند در اکتبر 1997م ارائه شده است. مشخصات کتاب­شناختی این اثر چنین است: Harald Motzki (ed.), The Bibliography of Muhammad: The Issue of the Sources, Leiden: E. J. Brill, 2000.

ص:145

خوش­بینی می­کند که تردیدهای گذشتگان در اعتبار و وثاقت منابع اسلامی، خود از جهات متعددی خدشه­پذیر است. وی نواقص کار پیشینیان را چنین برمی­شمرد:

الف. فقدان بررسی­های نظام­مند در باب نقد منابع روایی سیره­ی پیامبر(ص). نخستین تدوین­کنندگان سیره­ی نبوی در غرب، هر آنچه که به نظر خود صلاح می­دانسته­اند، از منابع روایی اسلامی گزینش کرده­اند و مطالعات نقدی در باب سیره و مقایسه و تاریخ­گذاری این نقل­ها و روایات مختلف، پیش شرط اصلی بهره­گیری از آنها به عنوان مصادر تاریخی است.

ب. روش­های ارزیابی و سنجش اعتبار روایات سیره تاکنون مورد کم­ترین مداقّه قرار نگرفته­اند. تقریباً هیچ­گونه ملاکی در مقایسه­ی متن روایات وجود نداشته است، و تحلیل اِسناد روایات نیز با وجود اندک پیشرفت­هایی که در یکی دو دهه­ی اخیر داشته است، به ندرت در باب روایات سیره مطرح شده است.

ج. به دلیل این دو نقیصه، بحث و مناقشه در باب اعتبار منابع در سطحی بسیار انتزاعی و نه بر مبنای خودِ روایات سیره مطرح شده است. تردید و شکاکیت محققان غربی نسبت به اعتبار این منابع، بیشتر روایات فقهی را دربرگرفته است. برخی مدعی­اند که یافته­های این حوزه را می­توان به روایات سیره نیز تعمیم داد و عده­ای نیز با این امر مخالفت می­کنند؛ ولی هیچ­ یک به تفصیل در جزئیات مسأله و بر مبنای خودِ منابع سیره تحقیقی نکرده است.

د. بحث در رابطه­ی محتمل میان قرآن به مثابه منبعی تاریخی و روایات حوزه­ی فقه، سیره و تفسیر آلوده به اظهارنظرهایی کلی شده است که خود بر مبنای مطالعه در نمونه­های خاص و جزئی شکل گرفته­اند؛ بنابراین، اعتبار این اظهارات خود جای چون و چرا دارد.

ص:146

ه-. کتاب­هایی که تاکنون در شرح سیره و تاریخ زندگانی پیامبر(ص) تألیف شده­اند، دامنه­ی محدودی از منابع را دربرمی­گیرد. این منابع (واقدی، ابن سعد، ابن هشام و طبری)، تنها و تنها مجموعه روایات سیره­ی تدوین­یافته از قرن سوم هجری هستند. روایات موجود در منابع متأخر هنوز به گونه­ای نظام­مند بررسی، و با روایات کهن­تر مقایسه نشده­اند. بر اینها بیفزاییم شماری از منابع تازه- از نوع کهن یا متأخر- که در دهه­های اخیر منتشر شده و در دسترس محققان قرار گرفته­اند. این منابع که شاید تنها نام­شان برای محققان غربی آشنا بوده است، مبنای پژوهش در روایات سیره­ی نبوی را به نحو چشمگیری تقویت می­کنند و چه بسا بر پاره­ای نقاط مبهم در اعتبار منابع سیره پرتویی تازه افکنند.(1)

درباره­ی خوتیر ینبُل (G. H. A. Juynboll/1935-2010م) نیز باید خاطرنشان کرد که آثار حدیثی وی به جز چاپ و تصحیح کتاب­های صحیح بخاری و الخراج یحیی بن آدم، نگارش مدخل «الحدیث» در دایرة المعارف اسلام بوده است. این مدخل که می­توان آن را عصاره­ی دیدگاه­های خاورشناسان درباره­ی حدیث دانست، پنج مسأله را درباره­ی حدیث مطرح نموده است: 1. تعریف حدیث و چگونگی پیدایش و شکل­گیری آن؛ 2.دانش رجال و نحوه­ی ارزش­گذاری اسناد؛ 3. مصطلحات حدیث؛ 4. معرفی مجموعه­های حدیثی شیعه و اهل سنت؛ 5 . طُرق تحمل حدیث. ینبُل گذشته از اشتباهات و خطاهای جزئی و موردی مقاله، دو مطلب مهم را درباره­ی حدیث بیان می­دارد که مورد قبول مسلمانان نیست:


1- این تحلیل و نقدهای هارالد موتسکی با کمی تلخیص و تصرف برگرفته شده است از: سیره­پژوهی در غرب: گزیده متون و منابع، ص 20. برای آگاهی از روش­شناسی پژوهش­های هارالد موتسکی، رک: فروغ پارسا، حدیث در نگاه خاورشناسان - بررسی و تحلیل مطالعات حدیث­شناختی هارالد موتسکی، ص 349-362.

ص:147

الف. یکی آن­که حدیث را بازتاب گسترش اسلام و تأثیرپذیری از فرهنگ­های وارداتی و اختلافات فرقه­ای دانسته است. او می­گوید: پس از رحلت پیامبر(ص)، جامعه و ارتباطات نمی­توانست به صورت اول باقی بماند. ازاین­رو، عالمان به وارد ساختن آنچه با اوضاع جدید همخوانی داشت، همت گماردند و زندگی مسلمانان از تماس فرهنگ­ها رنگ گرفت و این سبب شد که این وضعیت جدید به سرعت جعل حدیث به همراه آورد. راویان برای خود روا می­دانستند که احادیثی را بسازند که حاوی قول یا فعلی باشد و آن را به پیامبر(ص) منسوب کنند تا با رخدادهای دوره­ی جدید سازگاری کند و این موجب افزایش احادیث جعلی شد.(1)

او درباره­ی اختلافات (دومین عامل جعل حدیث) نیز می­نویسد: در اختلافات بزرگ برخاسته از تعصب، هر جریانی به پیامبر(ص) تمسک می­جست؛ به عنوان مثال، روایت­هایی سراغ داریم که پیامبر(ص) از قیام دولت عباسیان خبر می­دهد.(2) وی در پایان می­افزاید: بر این اساس، روایات فراوان موجود نمی­تواند صبغه­ی تاریخی و صحیح­النسبه به پیامبر(ص) به خود بگیرد. بلکه این روایات نشان­دهنده­ی آرای شخصیت­های صاحب­نفوذ در قرن اوّل هجری است که پس از پیامبر(ص) شکل گرفت و به ایشان نسبت داده شد.(3)

ب. دیگر آن­که وی پرداختن مسلمانان به سند و رجال را امری تبعی و ثانوی دانسته و معتقد است برای آنان متن و ماده­ی حدیث مطرح بود، نه سند و رجال؛ لذا گروهی محدثی را ثقه می­دانستند و گروهی او را ضعیف می­شمردند. به بیان دیگر، اگر متن را قبول داشتند و با عقاید و آرای آنها سازگار بود، سند را با وجوه مختلف، صحیح جلوه می­دادند و الّا نه. وی در این زمینه می­نویسد: داوری درباره­ی هر محدث بر پایه­ی تفاوت دیدگاه­های گوناگون بود و همین، اختلافات بزرگی را در پی داشت. سزاوار است که در


1- دایرة المعارف الاسلامیة، ج 7، ص 332.
2- همان، ج 7، ص 333.
3- همان، ج 7، ص 334.

ص:148

اینجا این نکته گوشزد شود که متن حدیث مبنای اختلاف بود، نه اختلاف درباره­ی شخصیت راوی؛ زیرا مضمون مندرج در حدیث اختلاف­برانگیز بود و همین مضمون باعث می­شد که درباره­ی راوی و محدث نیز داوری شود.(1) این مدخل را استاد احمد محمد شاکر در همان دایرة المعارف اسلام نقد کرده است.

فرانسیس ادواردز پیترز (Francis Edwards Peters/متولد 1927م) تنها سه سال پس از انتشار مقاله­ی پرارجاعش «در جستجوی [حضرت] محمد تاریخی[ص]»(2)، که در آن اظهارات صریحِ خود در مورد عدم توانایی محققان برای بیان هرگونه واقعیتِ انکارناپذیر درباره­ی تاریخ صدر اسلام را ابراز کرد، در سال 1994م- طبق گفته­ی پاتریشیا کِرونِه- تحقیقی کاملاً «روایی» راجع به زندگانی پیامبر(ص) به رشته­ی تحریر درآورد.(3)

روبرت جی. هویلَند (Robert G. Hoyland)، از شاگردان قدیم کِرونِه که اکنون مؤلفی برجسته در زمینه­ی منابع غیر اسلامی راجع به صدر اسلام است، بار دیگر منابع غیر اسلامی را که کِرونِه و کوک در کتاب «هاجریسم» از آنها بهره برده­اند مورد بررسی قرار داد. او نشان داد که این منابع به سختی می­توانند از گزارشی جایگزینِ روایت برای تاریخ صدر اسلام پشتیبانی کنند؛ بلکه بالعکس، آنها اغلب با منابع اسلامی و الحاقات آنها موافق­اند.(4)

چند سال پیش، خودِ کِرونِه و کوک فرضیه­ی اصلی مطرح­شده در کتاب «هاجریسم» را علناً بی­اعتبار خواندند.(5) تاریخ­پژوهان مطرح در زمینه­ی تاریخ صدر اسلام همچون فِرِد مک­گِرو دونر (Fred McGraw Donner/متولد 1945م)(6) و کریستوفر


1- همان، ج 7، ص 336.
2- F. E. Peters, "The Quest for Historical Muhammad", International Journal of Middle East Studies 23 (1991), 291-315; repr. in Ibn Warraq (2000: 444-75).
3- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 13.
4- Ibid.. See R. G. Hoyland, Seeing Islam as Other Saw It: A Survey and Evaluation of Christian, Jewish, and Zoroastrian Writings on Early Islam, Princeton, NJ, 1997.
5- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 13.
6- در فصلی با عنوان «نقد رویکرد شکاکانه»، دونر مدعی است که منابع اسلامی شاملِ گزارش­های به شدت متباینِ بسیاری راجع به شکاف­ها و تعالیم فرقه­ها و خرده فرقه­های بدعت­گذارِ فراوان متقدم می­باشد؛ مثلاً احادیث گنوسی یا فلسفه­ی ادریه در آثار شیعی متقدم. «این احادیث متباین ... در بسیاری موارد تا عصر خود ما باقی مانده است». ازاین­رو، دونر استدلال می­کند که به احتمال زیاد ارجح این است که حداقل برخی رد پاهای تمامی حوادث مهم و آرای کلامی تاریخ صدر اسلام، از جمله موارد واقعاً معتبر، باقی مانده است (Ibid., p. 13, fn. 162). از جمله آثار دونر درباره­ی← →سیره­ی پیامبر(ص) می­توان به این دو مقاله اشاره نمود: 1. مقاله ی «مواد غذایی مکه و تحریم پیامبر» ("Mecca`s Food Supplies and Muhammad Boycott", JESHO, 20 (1979), pp. 251-266)، که دونر در آن با رهیافتی اقتصادی دست به تحلیل روابط پیامبر(ص) با قریش بعد از جنگ خندق زده است؛ 2. مقاله­ی «استوارسازی سیاست پیامبر تا زمان فتح مکه در شبه جزیره­ی عربی» ("Muhammad`s Political Consolidation in Arabia up to the Conquest of Mecca", MW, 79 (1979), pp. 229-247)، که دونر درآن سیاست پیامبر(ص)را در پی ریزی حکومت مدینه و استوارسازی آن تا زمان وفات­شان در سال 11ق/ 623م بررسی کرده است (محمدکاظم رحمتی، "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381): 82).

ص:149

اِف. رابینسون (Christopher F. Robinson)(1) در آخرین آثار منتشرشده­ی خود وقتی بحث به «شکاکیت نوین» منجر می­شود، قاطعانه با نگاه نقادانه مخالفت می­کنند.(2)

در میان یافته­های جدیدِ حاصل از کتیبه­ها، پاپیروس­ها و سکه­ها که پارادایم نوشکاکانه (Neo-Sceptical Paradigm) را به چالش می­کشند، باید به موارد زیر اشاره کرد:

* کشف قدیمی­ترین کتیبه­ی اسلامی که سنگ­نوشته­ای (Graffito) در قاع المعتدل در شمال غربی عربستان است، توسط علی بن ابراهیم قبّان در سال 1999م انجام گرفت. در این سنگ­نوشته پس از «بَسمَله» این عبارات آمده است: «أنا زُهَیر کاتبُ زمانٍ تُوُفِّی عُمَر سَنَةَ أربَعَ و عِشرینَ (644-645م/ 24ق): من، زهیر، این مطلب را در زمان مرگ عمر در سال 644-645م/ 24ق نوشتم». بسیار جالب است که نویسنده­ی این مطلب تنها چند سال پس از شروع تاریخ هجری (بین سال­های 634 تا 644م/ 13 تا 23ق)، از این تاریخ استفاده می­کند. جالب­تر بلکه شورانگیزتر این­که این سنگ­نوشته از عمر (خلیفه­ی دوم) و سال دقیق مرگش یاد می­کند. تاکنون محققان گمان می­کردند هیچ مدرکی درباره­ی هیچ­یک از صحابه­ی پیامبر(ص) در منابع خارجی (غیر اسلامی) وجود ندارد؛ معاویه به عنوان


1- رابینسون نتیجه می­گیرد که «فرد، دیگر نمی­تواند تصور کند که همه­ی احادیث نبوی جعلی بوده­اند و این­که مطالب معتبر در سیره وجود ندارد» (Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 13, fn. 163. See C. F. Robinson, Islamic Historiography, Cambridge, 2003).
2- Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, p. 13.

ص:150

خلیفه­ی اول قلمداد می­شد تا از طریق چنین شواهدی، هم در کتیبه­ها و هم در نُسخ خطی بر روی پاپیروس، به عنوان چهره­ای تاریخی کاملاً اثبات گردد.(1)

* دو عدد از قدیمی­ترین پاپیروس­های شناخته­شده که دارای تاریخ هجری­اند، هر دو در سال 643م/ 22ق پدید آمده­اند.(2)

* ما نخستین مدرکِ مؤیدِ بر وجود حضرت محمد(ص) را در یک نشان اسلامی بر روی دو سکه­ی نقره­ی عربی- ساسانی از سال­های 66 و 67ق می­یابیم، که بر حاشیه­ی آنها خلاصه­ای از شهادتین (بسم الله محمّد رسول الله) دیده می­شود. سیزده یا چهارده سال بعد، نام حضرت محمد(ص) به عنوان یک نسب بر روی سکه­ای متعلق به سال 80ق به خط عربی ذکر شده است که حاوی نام سرهنگ اموی، عبدالرحمن بن محمد (معروف به ابن اشعث) می­باشد. ابن اشعث و پدرش، محمد (م 661م/ 41ق) چهره­های تاریخی مهمی بوده­ و در منابع تاریخ اسلام کاملاً شناخته شده­اند. این واقعیت، ادعای مضحکِ اُهلیش مبنی بر این­که در منابع قرن اول هجری، به خصوص کتیبه­های موجود در قبة الصخرة، واژه­ی «محمد» (نوشته شده به صورت م­ح­م­د (MHMD)) یک نام شخصی نیست، بلکه لقبی برای حضرت عیسی(ع) (بدون هیچ اشاره­ای به پیامبر اسلام(ص)) است و باید به صورت «ستوده­شده» یا «مبارک» ترجمه شود تکذیب می­کند. نخستین مدرک غیر اسلامی که نام پیامبر(ص) را ذکر می­کند حتی قدیمی­تر است، چون یک وقایع­نامه­ی سریانی- مسیحی که در حدود سال 640م/ 19ق (به گفته­ی هویلند) توسط کشیش توماس پرسبیتر (Thomas The Presbyter/قرن هفتم میلادی) کشف شده است به «نبردی میان رومیان و پیروان حضرت محمد(ص)» اشاره می­کند.(3)


1- این سند جدید به طور قطع رد می­کند ادعای کورن و نوو را که «منابع محلی قبل از قرن هشتم میلادی از هیچ خلیفه­ای قبل از معاویه که بی­تردید چهره­ای تاریخی است نام نمی­برند» (Ibid., p. 14, fn. 165).
2- Ibid., p. 14.
3- Ibid..

ص:151

* کتیبه­هایی که به وضوح مفاد اسلامی دارند (یعنی شامل شیوه­ی بیانِ قرآن­اند)، زودتر از آنچه پیشتر گمان می­رفت (یعنی از سال 31ق) پدید آمده­اند.(1)

* نسخه­ی خطی ناقص و بسیار قدیمی از قرآن،(2) اخیراً توسط فرانسوا دروش (François Deroche) کشف شده و به عنوان یک سند تاریخی بسیار مهم شناخته شده است. او برپایه­ی اسلوب نگارش و رسم الخط کهن آن (مثلاً «قال» را در همه جا به صورت «قل» نوشته)، قدمت این قرآن را به سال­های 50 تا 75ق می­رساند. متن این قرآن، همانند بقایایی از یک قرآن خطی کهن از صنعا، از نسخه­ی تصحیح­شده­ی عثمانی تبعیت می­کند. این سند بسیار حیاتی و مهم، فرضیه­ی وَنْزبُرو را مبنی بر این­که قرآن تا سال 800م/ 184ق شکلی که امروز از آن می­بینیم به خود نگرفته بود، قاطعانه رد می­کند.(3)

مدارک خارجی به قدری هست که حداقل برخی از جزئیاتِ روایاتِ تاریخ اسلام در باب تاریخ صدر اسلام را ثابت نماید. نمایندگانِ تحقیقات اخیر کاملاً آماده­اند تا بپذیرند که روایات اسلامی علاوه بر اخبار «بد»، حاوی اخبار «خوب» نیز است. ازاین­رو، آنان خودشان از «پارادایم شکاکیت» (Sceptical Paradigm) فاصله می­گیرند. البته برخی از آنها به اشتباه مدعی­اند که «آنچه کم داریم، روشی برای استخراج آن سنگ معدنِ گرانبها از سنگ نتراشیده­ای است که فعلاً در آن جای گرفته است» یا این­که «هنوز هیچ­کس نتوانسته است راهی منطقی و مستدل برای تشخیصِ روایات اصلی از تقلبی ارائه کند». رابینسون، نگارنده­ی جمله­ی اخیر، ادعای خود را در یک پاورقی با پذیرش این مطلب تعدیل می­کند که روشِ موسوم به «تحلیل اِسناد- متن» (Isnad-Cum-Matn Analysis)(4)

را «امیدبخش» (Promising) می­داند.(5)


1- Ibid..
2- The Codex Parisino-Petropolitanus.
3- Ibid., p. 14.
4- هارالد موتسکی و شوئلر تحلیل اِسناد- متن را همزمان، اما جداگانه به پیش بردند؛ ژ. ه. کِرامِرز (J. H. Kramers) و یوزف فان اِس در این روش بر آنها مقدم هستند. معمولاً این روش با این شاخصه شناخته می­شود که «بسیاری از روایات ... جعل و برساخته­ی گردآورندگان آنها نیست، بلکه (به­رغم برخی مجعولات) تاریخی دارند که می­توان آن را تا نقطه­ی معینی از زمان ردیابی نمود [مثلاً در مورد روایات مربوط به عروة بن زبیر، غالباً آنها را می­توان در ثلث آخر قرن اول هجری/ هفتم میلادی تاریخ­گذاری نمود!]» (Ibid., p. 15, fn. 176).
5- Ibid., p. 15.

ص:152

اگر تاریخچه­ی صد و پنجاه ساله­ی کاوش­های اسلام­شناسان غرب در زمینه­ی تاریخ صدر اسلام را بررسی کنیم، یکی از بزرگ­ترین مشکلاتی که همواره از سوی آنها مطرح شده، مسأله­ی اعتبار و قابلیت اعتماد چهار اثر اصلی، یعنی سیره­ی ابن هشام، مغازی واقدی، طبقات ابن سعد و تاریخ طبری بوده است. از دلایل اصلی نفی این اعتبار، فاصله نسبتاً طولانی بین دوران زندگانی حضرت محمد(ص) و زمان جمع­آوری و نشر زندگینامه­های اوست (150 تا 250 سال)؛ و دلیل دیگر، زمینه­ی سیاسی- تاریخی­ای که در آن این متون به وجود آمده­اند (یعنی زمان حکومت بنی­عباس). ازاین­رو، تاریخ­پژوهان غربی چنین استدلال می­کردند که این متون اخبار دست اولِ کمتری در مورد حضرت رسول(ص) به ما عرضه می­کنند و این آثار بیشتر جو حاکم زمانِ نگارش را برای ما تبیین می­نمایند؛ چنان­که در همه­ی اعصار، دستگاه حاکم، تاریخ­نگاری را تحت نفوذ خود قرار داده­اند. اسلام­شناسان غربی این نظریه را در مورد تاریخ صدر اسلام نیز صادق دانسته­اند و مدعی شده­اند که کلیه­ی احزاب و مذاهب اسلامی خواه ناخواه به شخص پیامبر(ص) استناد می­کرده­اند تا ایده­های مذهب خویش را توجیه کنند. ازاین­رو، تاریخ­پژوهان کنونی غرب، تاریخ­نگاری درباره­ی صدر اسلام را به میدان نبرد تشبیه کرده­اند.(1)

باید گفت که غرب تقریباً در دو دهه­ی اخیر، به دلیل شکست ایده­های سوژه­محور و ایجاد گسست در این برداشت نزد متفکرانی چون هایدگر و گادامر و اصحاب هرمنوتیک و در نتیجه، افول قدرت اصول شرق­شناسانه، یک جریان فکری به وجود آورد که بعضی از اسلام­شناسان به کمک این افق­های جدید فلسفی شروع به کار کردند و از دیدگاهی جدید سراغ متون


1- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 11-12. به نقل از: "Battlefield of early Islamic historiography" (Michael Lecker, "Waqidis Account on the Status of the Jews of Medina", in Lecker, Jews and Arabs in pre-and early Islamic Arabia, Aldershot 1998, p. 27).

ص:153

اسلامی رفتند و از این رهگذر به نتایج بکر و تازه­ای رسیدند. جریانی که برای علوم انسانی در غرب همانند زلزله­ای بود.(1)

تا آستانه­ی قرن بیست و یکم میلادی تقریباً تمامی محققان غیر اسلامی بر این باور بودند که پیامبر اعظم(ص) به عنوان تاجری دنیادیده اطلاعات درج­شده در قرآن را از کتب آسمانی دیگر و گفتگوهایی با پیروان­شان اقتباس کرده و آنها را با شرایط حاکم بر جزیرة­العرب وفق داده است! پژوهش­گران بی­طرف در سال­های اخیر به پوچی این­گونه نظریات پی بردند، چرا که با کمک آنها تأثیر عمیقی که قرآن بر شنوندگانش گذاشته و تا هم اکنون هم می­گذارد، سازگار نیست. در عین حال، با آغاز هزاره­ی جدید گروهی از پژوهش­گران به موازات تغییرات فرهنگی از تفسیرهای مادی و اجتماعی راجع به تاریخ صدر اسلام فاصله گرفتند و به این واقعیت پی بردند که پدیده­ای چون دو دهه­ی نخستین اسلام و شخص حضرت رسول(ص) در درجه­ی اول بر اساس یک ایده­ی معنوی و دینی باید مورد فهم و بررسی قرار گیرد.(2) لودویگ آمان (Ludwig Ammann/1833-1914م) در اثر بی­نظیرش «میلاد اسلام، وحی و نوآوری تاریخی»(3)

به دنبال این است که طرح نوینی از نقش وحی در تاریخ ارائه دهد. به عقیده­ی لودویگ آمان، برخلاف نظر اسلام­شناسان پیشین، آن دگرگونی که حضرت رسول(ص) در جامعه­ی بدوی اعراب به وجود آورد و دینی که او به انسان­ها عرضه داشت و انگیزه­اش برای این کار، نه ریشه­ی اقتصادی و مادی داشت و نه سیاسی، بلکه صرفاً معنوی بود. بر این اساس، به­رغم تئوری ویلیام منتگمری وات، هیچ­گونه بحرانی جزیرة­العرب را قبل از بعثت نبی اکرم(ص) فرا نگرفته بود که رسالت شخصی حضرت را به عنوان پاسخی به این بحران تلقی کنیم. به عکس، وحی محمدی اندیشه­ی معاصرانش در مدینه را به حدی مشتعل ساخت که


1- همان، ص 12.
2- همان، ص 13.
3- Ludwig Ammann, Die Geburt des Islams. Historische Innovation durch Offenbarung, Gottingen 2001.

ص:154

انقلابی دینی و بعد از آن انقلابی اجتماعی به جریان انداخت.(1) لازم به ذکر است که نظریات جدید و بکری که لودویگ آمان راجع به تحولات در تاریخ صدر اسلام مطرح می­کند، صرفاً به دلیل چرخش نگاه از حوزه­ی اقتصاد و سیاست به عرصه­ی فرهنگ و دین که تئوری­های پست مدرن زمینه را برای تحققش مساعد کرده­اند، عملیاتی شد. مبالغه نکرده­ایم اگر بگوییم برخورد اسلام­شناسان غربی از قرن نوزدهم میلادی تا به امروز با سیرت پیامبر اکرم(ص) به تدریج از مجادله­جویی به سوی مصالحه­جویی گرایش یافته است، و چه بسا دانشمندان غربی پی برده­اند که با تعصب دینی و ایدئولوژیک، محصولات پژوهشی نضج نمی­گیرند.

مهم­ترین جریان­های خاورشناسی در حوزه­ی حدیث

بررسی جریان­ها و مکتب­های فکری خاورشناسی در موضوع حدیث، بسی حائز اهمیت است و در شکل­دهی نگاه پژوهش­گران مسلمان، تأثیرگذار است. با توجه به این مطلب، می­توان مهم­ترین جریان­های خاورشناسی در حوزه­ی حدیث در غرب را چنین ترسیم نمود: 1. آشنایی اولیه و غیرعلمی با حدیث از قرن هفدهم میلادی؛ 2. پژوهش­های آکادمیک و نقادانه درباره­ی حدیث از قرن نوزدهم میلادی؛ 3. نگاه نقادانه­ی خاورشناسان به پژوهش­های پیشین خاورشناسان از نیمه­ی دوم قرن بیستم میلادی.

1. آشنایی اولیه و غیرعلمی با حدیث: مرحله­ی نخست مطالعات خاورشناسی درباره­ی حدیث با مطالعه و بررسی زندگانی پیامبر اسلام (ص) آغاز گردید. در این برهه­ی زمانی، توجه خاورشناسان به هنگام مطالعه­ی زندگانی و شخصیت پیامبر(ص) بدین نکته معطوف شد که چرا مسلمانان گفتار و کردار پیامبر(ص) را حفظ و نگهداری می­کنند. از آن پس، اهتمام و توجه آنان بدین امر بیشتر گشت، تا این­که نخستین بار بارتیلمی هربلو (Barthélemy d'Herbelot /1625-1695م) در نیمه­ی قرن هفدهم میلادی در


1- همان. به نقل از: Ibid., p. 79, 83.

ص:155

«کتابنامه­ی شرق» در ذیل مدخل «حدیث» به اظهارنظر درباره­ی حدیث پرداخت و آن را به عنوان داستان و قصه تلقی نمود و برایش ریشه­های تلمودی برشمرد.(1)

2. پژوهش­های آکادمیک و نقّادانه درباره­ی حدیث: این پژوهش­ها که در قرن نوزدهم میلادی شکل می­گیرد و تاکنون نیز ادامه دارد، دو شخصیت برجسته­ی غربی آن را هدایت و رهبری کرده­اند: ایگناتس گلدتسیهر و یوزف شاخت. این دو با وجود این­که از منابع گسترده­ای در حوزه­ی مطالعات اسلامی بهره بردند و آشنایی آنها با آثار اسلامی بسیار وسیع بود، اما شکاکیت افراطی در زمینه­ی حدیث داشته و آن را ترویج نمودند و با این­که نزدیک به یک قرن از وفات گلدتسیهر و نیم قرن از وفات شاخت می­گذرد، هنوز پژوهش­گران غربی متأثر از آرای این دو هستند. آنچه در آثار و نوشته­های این دو مطرح شده، تشکیک در اعتبار حدیث با دعوای تداوم نقل­های شفاهی تا قرن دوم هجری است. این شکاکیت را مستند به عدم کتابت حدیث در قرن اول هجری و منع خلفا از کتابت می­دانند. در کنار این تشکیک در اعتبار حدیث، گام بعدی آنان دعوای جعل حدیث در پرتو نزاع­های سیاسی و مذهبی و نیز ضرورت­های تحمیل­شده­ی ناشی از گسترش جغرافیایی اسلام است. در نگاه اینان احادیث صحیح، به خصوص در حوزه­های فقه بسیار اندک است. برای تکمیل دو رأی قبلی، شاخت دعوای جدیدی را مطرح ساخت مبنی بر این­که اسناد موجود در منابع حدیثی در قرون بعدی ساخته شده است. موارد مذکور سه محور اصلی در پژوهش­های این دو خاورشناس است. این مطلب را نیز باید افزود که اینان مسلمانان را متهم می­کنند که توجهی به نقد محتوایی و متن احادیث ندارند. گلدتسیهر در اواخر قرن نوزدهم میلادی این دیدگاه­ها و نظریات را ارائه کرد و تا 60 سال پس از وی محرّک تازه­ای نیافت، تا این­که شاخت دوباره آن دیدگاه­ها را تأیید و حتی پا را فراتر نهاد و ساختگی بودن اَسناد را نیز بدان­ها افزود.


1- اکرم ضیاء العمری، "موقف الاستشراق من السنة و السیرة النبویة"، مجلة مرکز بحوث السنة و السیرة، 8 (1415ق): 70.

ص:156

3. نگاه نقّادانه­ی خاورشناسان غربی به پژوهش­های پیشین غرب: سومین مرحله در نیمه­ی دوم قرن بیستم میلادی شکل می­گیرد و در برابر دعاوی گلدتسیهر و شاخت، پژوهش­گرانی پا به عرصه­ی تحقیق می­نهند. گرچه این مخالفت­ها یکدست و فراگیر نیست، اما آغاز نقد، خود بیانگر شکل­گیری جریانی نوین است. در این مرحله، رأی گلدتسیهر و شاخت در زمینه­ی عدم کتابت در قرن اول هجری مورد نقد قرار می­گیرد و شواهدی بر کتابت در قرون اولیه­ی اسلامی ارائه می­گردد. هارالد موتسکی در کتاب «مبادی فقه اسلامی» با تحلیل کتاب «المصنف» عبدالرزاق، رأی شاخت را در تقدم فقه بر حدیث مردود می­انگارد.(1)

گرگور شولر و فان­اِس نیز در تعدیل دیدگاه شاخت و تضعیف برخی آرای او کوشش نمودند. نوشته­های مایکل کوک در بررسی مخالفان نگارش حدیث را نیز می­توان از این قسم قلمداد کرد.(2)

از مسائلی که از سال­های 1970م به بعد در میان غربیان شکل گرفت، مسأله­ی تاریخ­گذاری حدیث است؛ این­که چگونه می­توان با بررسی سند یا متن و یا هر دو، زمان شکل­گیری حدیث و صدور حدیث را به دست آورد. اولین کسی که بدین کار دست یازید، مارستُن آر. اسپیت (Marston R. Speight/1924-2011م) است که با مقایسه­های متنی یک حدیث پیامبر(ص)، به تعیین تاریخ آن اقدام نمود. از آن پس، ماهر جرّار درباره­ی مفهوم شهادت در جهاد، اُری رُبین درباره­ی حدیث «الولد للفراش»، قسطر درباره­ی احادیث ناخن گرفتن و دیگران بدین پژوهش­ها پرداختند.(3)


1- رک: هارالد موتسکی، حدیث اسلامی: خاستگاه­ها و سیر تطور، به کوشش و ویرایش مرتضی کریمی­نیا، (قم: دارالحدیث، 1389ش)، ص 457-495، مقاله­ی "مصنَّف عبدالرزاق صنعانی منبعی برای احادیث معتبر قرن نخست هجری".
2- رک: مایکل کوک، "مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (1)"، (ترجمه ابوالقاسم سری)، علوم حدیث، 8 (1377): 40-88؛ مایکل کوک، "مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (2)"، (ترجمه مهدی مهدوی­راد)، علوم حدیث، 9 (1377): 29-81؛ مایکل کوک، "مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (3)"، (ترجمه ابوالقاسم سری)، علوم حدیث، 10 (1377): 2-46.
3- رک: هارالد موتسکی، حدیث اسلامی: خاستگاه­ها و سیر تطور، ص 15-70، مقاله­ی "حدیث­پژوهی در غرب: مقدمه­ای در باب خاستگاه و تطور حدیث".

ص:157

در پایان، می­توان اذعان کرد که امروزه دو مکتب و جریان درباره­ی حدیث­پژوهی در غرب وجود دارد: 1. دیدگاه کسانی که به شکاکیت افراطی در حدیث دامن می­زنند و در مسأله­ی کتابت، اِسناد و صدور حدیث تشکیک جدی دارند و می­توان آن را مکتب گلدتسیهر و شاخت نامید؛ 2. دیدگاه معتدل­تر، واقع­بینانه­تر و منصفانه­تر که با تحقیقات گسترده­تری ضمن نقد پاره­ای از دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت، شواهدی بر برخی از باورهای مسلمانان ارائه کردند و می­توان در میان اینان از هارالد موتسکی نام برد.

نقد و بررسی مهم­ترین دیدگاه­های ایگناتس گلدتسیهر و یوزف شاخت در حوزه­ی حدیث

1. یکی از آرای گلدتسیهر که البته ریشه در برخی منابع اهل سنت و روایات منقول از آنان دارد، عدم کتابت حدیث در قرون اول و دوم هجری است. گلدتسیهر با تکیه بر روایاتی که در مخالفت با کتابت احادیث در منابع روایی اهل سنت موجود است، تدوین متون حدیثی را در نیمه­ی نخست قرن سوم هجری می­داند.(1)

2. یکی از ایرادهای خاورشناسان بر مسلمانان، عدم توجه و اعتنا به نقد متن احادیث است، بدین معنا که مسلمانان برای ارزیابی درستی و نادرستی روایات به سلسله­ی اسناد روایات می­نگرند و علم رجال نیز متکفل همین امر است و رشد فزاینده­ی کتاب­های رجالی نیز این خط مشی را تأیید می­کند. نخستین بار این مسأله از سوی گلدتسیهر مطرح شد و پس از وی، خاورشناسان دیگر مانند لئونه کایتانی و یوزف شاخت و نیز برخی از مسلمانان بدان توجه نمودند.(2)


1- حدیث­پژوهی در غرب، ص 18-19. برای نقد این دیدگاه گلدتسیهر، رک: سهیلا شینی میرزا، "مستشرقان و حدیث: نقد و بررسی دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت"، پایان­نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده اصول­الدین قم، پاییز 1384ش، ص 109-118.
2- برای نقد این دیدگاه گلدتسیهر، رک: سهیلا شینی میرزا، "مستشرقان و حدیث: نقد و بررسی دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت"، ص 120-129.

ص:158

3. یکی از دعاوی شاخت که در دو اثر اصلی­اش به نام­های «اصول الفقه المحمدی» (1950م) و «مدخل الی الشریعة الاسلامیة» (1964م) بر آن تأکید فراوان دارد، این است که بیشتر احادیث فقهی پس از زمان پیامبر(ص) و صحابه ساخته شده و به آنان منسوب شده است.(1)

4. شاخت برای اثبات مدعای فوق، قاعده­ای را به کار گرفته است با عنوان «السکوت عن الحدیث فی موطن الاحتجاج دلیل علی عدم وجوده»: سکوت در مورد حدیثی به هنگام نیازِ به استدلالِ بدان، دلیل بر عدم وجود آن حدیث در آن زمان است. وی این دعوی را چنین شرح داده و مستند می­سازد: بهترین راه برای اثبات عدم وجود حدیثی در یک مقطع زمانی با اثبات این مطلب صورت می­پذیرد که آن حدیث در زمانی که استدلال بدان امری لازم و ضروری بود، به عنوان دلیل شرعی به کار نرفته است؛ این مطلب زمانی مطرح است که حدیث موجود باشد. شاخت برای اثبات دعوی خود به 47 شاهد از کتب فقهی استشهاد می­کند.(2)

5. یکی دیگر از دعاوی شاخت این است که اسناد احادیث و روایات در قرون دوم و سوم هجری به صورت تدریجی شکل گرفته است.(3) شاخت برای اثبات این مدعا شواهد


1- جمعی از نویسندگان، مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیة الاسلامیّة، (ریاض: المنظمة العربیة و الثقافة و العلوم و مکتب التربیة العربی لدول الخلیج، 1400ق)، ج 1، ص 83. برای نقد این دیدگاه شاخت، رک: سهیلا شینی میرزا، "مستشرقان و حدیث: نقد و بررسی دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت"، ص 147-153.
2- برای آگاهی بیشتر از این دیدگاه شاخت و نقد آن، رک: سهیلا شینی میرزا، "مستشرقان و حدیث: نقد و بررسی دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت"، ص 157-168.
3- Joseph Schacht, The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendon Press, 1950, pp. 163-164. →(مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیة الاسلامیّة، ج 1، ص 83)

ص:159

و نمونه­هایی را از کتاب­های «الام» شافعی، «الموطأ» مالک بن انس و «الآثار» شیبانی برگزیده و آن را مستند قرار داده است.(1)

دیدگاه­های اندیشمندان عرب در باب سیره­پژوهی غربیان

اندیشمندان عربِ معاصر نسبت به جریان خاورشناسی یا استشراق و پژوهش­های اندیشمندان غربی، به ویژه در باب سیره­ی پیامبر(ص)، مواضع سه­گانه­ی ذیل را دارند:

1. پذیرش کامل (موقف القبول المطلق): این دیدگاه در واقع ناشی از عدم اعتماد به اسلام و مسلمانان است. مشهورترین مدافعان این گرایش کسانی هستند که از شاگردان استشراق محسوب می­شوند، مانند طه حسین(2)، احمد صبحی که سنت نبوی را منکر شده است،(3) و بسیاری از علمای مشهور عرب در انکار سنت نبوی از او پیروی کرده­اند.(4)

2. ردّ کامل (الرفض المطلق): احتمالاً این گرایش واکنشی نسبت به گرایش نخست باشد. دلیل اینان آن است که آنچه از سوی خاورشناسان مطرح شده، به دور از انصاف بوده است و به دنبال حقیقت نیست و در نتیجه، یک تفکر خصمانه است. این گروه هیچ نوع مشارکتی را از افراد غیر مسلمان نمی­پذیرند، اما با این همه قبول دارند که تعداد کمی از خاورشناسان موضعی بی­طرفانه داشته­اند، ولی این تعداد اندک نمی­تواند موضع اصلی خاورشناسان را منعکس کند.(5)

در اینجا مالک بن نبی می­گوید حاصل کار خاورشناسان، شری بر جهان اسلام بود.(6)

از کسانی که به نقد و بررسی جدی آرای خاورشناسان و رد


1- برای نقد این دیدگاه شاخت، رک: سهیلا شینی میرزا، "مستشرقان و حدیث: نقد و بررسی دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت"، ص 172-200.
2- طه حسین، فی الادب الجاهلی، (قاهره: دارالمعارف، [بی­تا])، ج 5، ص 18، 70؛ محمد عبده، الاعمال الکامله، (بیروت: دار الکتاب اللبنانی، [بی­تا]).
3- محمد احمد دیاب، اضواء علی الاستشراق و المستشرقین، (قاهره: دارالمنار، 1989م)، ص 153.
4- همان.
5- محمد دسوقی، "الفکر الاستشراقی فی میزان النقد العلمی"، چاپ شده در دراسات استشراقیة و حضاریة: کتاب دوری محکّم، (مرکز الدراسات الاستشراقیة و الحضاریة، کلیة الدعوة، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، [بی­تا])، ص 94.
6- مالک بن نبی، انتاج المستشرقین فی دائرة الفکر الاسلامی الحدیث، (بیروت: دار الارشاد، [بی­تا])، ص 25.

ص:160

آثار آنان پرداخته­اند می­توان به دکتر محمود شاعر در رساله­ی «الطریق الی ثقافتنا» و عبداللطیف طیباوی در کتاب «دراسة نقدیة للمستشرقین الناطقین بالانجلیزیة» اشاره نمود.(1)

3. نگاه پژوهش­محور (موقف اخضع نتاج المستشرقین للبحث و النظر): این گروه معتقدند که آثار خاورشناسان را باید مورد مداقه و بررسی قرار داد و اذعان دارند که تفکر استشراق اثرش را بر خواننده­ی مسلمان می­گذارد و در عین حال، منکر نقش بعضی از خاورشناسان در خدمت به میراث اسلامی نیستند، به ویژه در مورد نسخه­های خطی که توانستند آنها را حفظ و نگهداری کنند، و کشف نمایند و در فهرست­ها به ثبت برسانند.(2)

از طرفداران این دیدگاه می­توان از ابوالحسن ندوی نام برد.(3)

عبدالجبار ناجی در کتاب «تطور الاستشراق فی دراسة التراث العربی» پژوهش­های خاورشناسان درباره­ی پیامبر اسلام(ص) و سیره­ی ایشان را به سه مرحله تقسیم می­کند:

1. دوره­ی قرون وسطی: در این مرحله خاورشناسان با تعصب فراوان و ناآگاهی از منابع اسلامی و عربی و نیز نگاهی اسطوره­ای و تخیلی به پیامبر اسلام(ص) می­نگریستند.

2. قرون هجدهم و نوزدهم میلادی: در این مرحله با شکل­گیری نحله­های فکری و فلسفی در اروپا، به ویژه آلمان و فرانسه، مطالعات خاورشناسان درباره­ی پیامبر(ص) رنگی دیگر به خود می­گیرد. در این مرحله پیامبر(ص) به عنوان مصلحی که برای رهانیدن پیروان خود از اسرار لاهوت به پا خاسته است، معرفی می شود.

3. قرون نوزدهم و بیستم میلادی: در این دوران که عصر تکنولوژی و صنعت به شمار می­رود و تأثیر فراوانی بر اقتصاد و جامعه­ی انسانی داشته است، مطالعات خاورشناسان درباره­ی پیامبر اسلام(ص) نیز به گونه­ای دیگر رقم می­خورد. اهتمام به


1- همان، ص 49-50.
2- علی بن ابراهیم النمله، مصادر المعلومات عن الاستشراق و المستشرقین (استقراء للمواقف السلسلة الثانیة)، (ریاض: مطبوعات لملک فهد الوطنیة، 1993م)، ص 30.
3- محمد دسوقی، "الفکر الاستشراقی فی میزان النقد العلمی"، ص 107.

ص:161

جنبه­های اجتماعی زندگانی پیامبر(ص) و یا بررسی تأثیر اوضاع اقتصادی و شهرنشینی بر زندگانی پیامبر(ص) چنان­که در مطالعات لامنس، کایتانی و دیگران دیده می­شود، متأثر از نوع نگاه این برهه­ی زمانی است.(1)

صاحب کتاب «الاستشراق فی السیرة النبویة» پس از بررسی آثار وات در باب سیره­ی پیامبر(ص) می گوید که وات در مقدمه­ی کتاب «محمد فی مکه» تلاش می­کند که به مسلمانان اطمینان دهد که او علاوه بر پایبندی به اصول و قواعد پژوهش تاریخی غربی، چیزی نگوید که لازمه­اش رد اصل و مبنایی از اصول و مبانی اساسی مسلمانان باشد و تأکید می­کند که لزوماً فاصله­ای میان پژوهش­های غربی و اعتقادات اسلامی نیست که نتوان از آن گذر کرد.(2)

اما آنچه که وات در مقدمه ذکر کرده، مغایر است با آنچه که او در واقعِ امر از وقایع سیره ارائه داده است.(3)

روش­هایی که وات در تدوین و نگارش سیره­ی پیامبر(ص) به کار گرفته است عبارتند از:

1. روش اثر و تأثر (المنهج الاثر و التأثر): در این روش وات تلاش می­کند که نشان دهد که پیامبر(ص) تحت تأثیر افکار و اندیشه­های ورقه بن نوفل مسیحی قرار گرفته و به مدینه هجرت کرده است، زیرا او با اقتباس از کتب یهود و مسیحیت توانست دین جدید «اسلام» را بنیان نهد. از دیدگاه وات، اسلام چیزی جز تلفیقات و برساخته­های یهود و مسیحیت نیست.(4)

2. روش سکولار (المنهج العلمانی): وات براساس این روش به بیان وقایع سیره از بدو تولد تا ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه(س) می­پردازد، مانند حادثه­ی شق صدر و داستان بحیرای راهب. او معتقد است از دیدگاه یک مورخ سکولارِ واقعی، این داستان­ها


1- عبدالجبار ناجی، تطور الاستشراق فی دراسة التراث العربی، (بغداد: دار الجاهد، 1981م)، ص 82، 108.
2- عبدالله محمد الامین النعیم، الاستشراق فی السیرة النبویة، (آمریکا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1417ق)، ص 37.
3- همان.
4- همان، ص 38.

ص:162

حقیقی نیست. وات وقتی از نبوت پیامبر(ص) سخن می­گوید، آن را به «تخیل خلّاق» وی برمی­گرداند؛ یعنی بعثت پیامبر(ص) برای نبوت از طرف خداوند نیست، بلکه ساخته­ی عقل و تخیل اوست. او برای تکمیل این دیدگاه، مشاهده­ی جبرئیل توسط پیامبر(ص) را بعید می­داند.(1)

وات در مسأله­ی وحی شک می­کند و معتقد است که مصدر و منبع وحی محمدی، ضمیر ناخودآگاه اوست.(2)

3. روش مادی (المنهج المادی): وات معتقد است که مورخان بیشتر می­توانند عوامل مادی موجود در ماورای تاریخ را درک کنند و ازاین­رو، ظهور اسلام را پدیده­ای ناشی از واکنشِ در برابر بیماری آن دوران می­داند که زندگی اعراب در آن دوره از حالت بدوی به یک اقتصاد شهری تبدیل شده است. او در تحلیل جنگ­ها و غزوات پیامبر(ص) بر عامل اقتصادی تأکید می­کند. وات تمام مسائل تاریخ زندگانی پیامبر(ص) را از دید مادی بررسی کرده است، بدون این­که اهمیتی برای عامل دعوت در نشر اسلام به خارج از مدینه قائل شوند و این عاملی مهم در پیروزی مسلمانان بر دیگران در شرایط صلح و جنگ بوده است.(3)

4. روش تحمیلی (المنهج الاسقاطی): وات تلاش می­کند دیدگاه اندیشمندان غربی معاصر درباره­ی تدریجی بودن ادیان را به عنوان مثال، در مورد مسأله­ی توحید در اسلام نیز تحمیل کند.(4)

5. روش نفی و فرضیه و اعتماد به مطالب ضعیف و شاذ (المنهج النفی و الافتراض و اعتماد الضعیف الشاذ): وات در بیان حوادث صدر اسلام و زندگانی پیامبر(ص) بسیار فراوان از این روش استفاده می­کند، به طوری که یک روایت اسلامی را نمی­توان یافت، مگر این­که آن را نفی کرده یا مورد تشکیک قرار داده است؛ ازاین­رو،


1- همان، ص 39.
2- همان، ص 40.
3- همان، ص 41.
4- همان، ص 42.

ص:163

عباراتی همچون «سخت است این را تصدیق کنیم»، «اگر این روایت را قبول کنیم» و «مورد شک و تردید است» را به کار می­برد.(1)

6. روش ساخت و تخریب (المنهج البناء و الهدم): پژوهش­های وات در زمینه­ی سیره در بعضی جوانب خالی از مدح و ستایش نیست، اما چه زود این جنبه­های درخشانی را که تلاش می­کند نشان دهد تخریب می­نماید. وات که پژوهشی کامل در باب سیره­ی پیامبر(ص) در دو کتاب خود «محمد در مکه» و «محمد در مدینه» انجام داده، در مقدمه­ی کتاب «محمد در مکه» اساس کارش را بر عرضه­ی بی­طرفانه­ی سیره قرار داده و در کتاب «محمد در مدینه» سعی کرده است که ادعاهایی که بر ضد پیامبر(ص) از سوی غربیان مطرح شده را رد کند و از شخصیت پیامبر(ص) به عظمت و بزرگی یاد نماید، ولی در بین مقدمه و خاتمه­ی کتاب، پژوهش­گر چیزی جز روش اشتباه، بازی با الفاظ و کلمات، و تناقض در دیدگاه­ها و طرح­ها نمی­یابد.(2)

جمع­بندی و نتیجه­گیری

تصویری که از اسلام و شخصیت حضرت محمد(ص) بر اثر تبلیغات اندیشمندان یهود و کشیشان و ردیه­نویسان مسیحی در ذهن مردم قرون وسطی جای گرفته بود، تصویر منفی و نادرستی بود، و آثار و کتاب­هایی که در این دوره به نگارش درآمد، به هدف مبارزه، تضعیف و طرد دین اسلام و حضرت محمد(ص) بود. مؤلفان این آثار در صدد اثبات این بودند که حضرت محمد (ص) به گواهی زندگی، اعمال و اقوالش نمی­توانسته است پیامبری راستین باشد؛ ازاین­رو، کتاب وی «قرآن» مجموعه­ای از اعمال و تراوشات ذهنی انسانی است و اسلام در بهترین حالت، جعل ناقصی از دین مسیحیت است. پس از قرون وسطی توجه غربیان به دین اسلام و شخصیت و سیره­ی پیامبر (ص)


1- همان، ص 43.
2- همان، ص 45-46. برای آگاهی از مهم­ترین رهیافت­های اندیشمندان معاصر عرب در پژوهش سیره­ی نبوی در قرن بیستم میلادی و عیارسنجی و ژرفکاوی آنها، رک: سید محمد حسینی، "رهیافت­های معاصر در پژوهش سیره نبوی"، آینه پژوهش، 47 (1376): 2-21.

ص:164

آهنگ بیشتری گرفت تا این­که از اواسط قرن نوزدهم میلای ما شاهد حجم بسیار فزاینده­ای از پژوهش­های علمی هستیم که هدف بیشتر آنها معطوف به افزایش میزان دانشِ دقیق از اسلامِ موجود در اروپا بود و رجوع به اصل مآخذ اسلامی، اساس این تحقیقات را تشکیل می­داد.

در قرن هجدهم میلادی به تدریج حضرت محمد(ص) به عنوان یک حکیم و اندیشمند منطقی و پیشاهنگ عصر روشنگری و خردورزی در میان اروپاییان معرفی و مطرح شد. پژوهش­های تاریخ­انگارانه (Historismus) راجع به سیره­ی حضرت محمد(ص) با پیدایش عصر تاریخ­انگاری (Historismus) در اواسط قرن نوزدهم میلادی شکل جدی تری به خود گرفت، ولی در عین حال، خالی از مجادله نبود و این تاریخ­انگاری بر مبنای حلول روح شرق­شناسانه­ای که در این قرن آغاز شده بود صورت می­گرفت. غربیان تا اواسط قرن نوزدهم میلادی برای تألیف کتب سیره، منابع اولیه­ی اسلامی را در اختیار نداشتند، اما در دهه­های پایانی قرن نوزدهم و نیمه­ی اول قرن بیستم میلادی، برخی نسخه­های خطی از منابع قدیم سیره و تاریخ اسلامی کشف، و با ویرایش و تصحیح غربیان منتشر شدند. بنابراین، در طول قرن بیستم میلادی، چهار منبع اصلیِ مغازی واقدی، سیره­ی ابن هشام، طبقات ابن سعد و تاریخ طبری از میان کتب سیره و تاریخ در دسترس پژوهش­گران غربی قرار گرفت. منابع اصلی غربیان در شناخت زندگانی و شخصیت پیامبر(ص)، علاوه بر این چهار کتاب، قرآن کریم و برخی از صحاح سته بوده است. در دهه­های آغازین قرن بیستم میلادی بود که انبوهی از کتاب­های پوزش­طلبانه شامل زندگینامه­ها و سیره­های تجدیدنظرشده و ترجمه­های جدید قرآن در قالب چندین زبان اروپایی در اروپا انتشار یافت. بیشتر سیره­نویسان و مترجمان قرآن که ضرورت ابطال و انکار تصویرگری اروپایی نسبت به حضرت محمد(ص) و برجسته­سازی اهمیت و اعتبار معنوی او را احساس می­کردند، به اتخاذ نگرشی نو، مثبت و موافق نسبت به حضرت محمد (ص) روی آوردند. گفتنی است که سیره­نویسانِ غربی در قرن بیست و

ص:165

یکم میلادی به کوشش بسیار زیاد نویسندگان در 150 سال اخیر برای برجسته نمودنِ تأثیرات گوناگون مسیحیت و یهودیت بر اسلام اقرار کرده­اند.

طی دهه­های اخیر، مطالعات خاورشناسان و پژوهش­گران غربی در باب تاریخ قرون نخستین اسلام و سیره­ی پیامبر(ص) سه مسیر متمایز را پیموده است: رویکرد سنت­گرا، تجدیدنظرطلب و بازگشتی. دانشمندان سنت­گرا برای منابع روایی مربوط به زندگانی پیامبر(ص) ارزش تاریخی قائل­اند، هرچند این منابع در فرآیند نقل دچار تغییراتی شده باشند. آنان گستره­ی تحقیق خود را به نگاشته­های مسلمانان محدود، و مطابق با مبانی و عُرف دانش­پژوهی خودِ مسلمانان بررسی می­نمایند. برای برخی مانند یُنبُل، موتسکی و شوئلر، تعبیر سنت­گرا کاملاً بی­جا و نامناسب است. در واقع، یُنبُل از سنتی علمی­ای تبعیت نموده که شاخت آن را آغاز کرده است، در حالی که موتسکی، گرگور شوئلر و مارکو شولر از رویکرد «انتقادی یا نقّادی روایت» دفاع می­کنند. اما عنوان سنت­گرا برای ویلیام مُنتگمری وات کاملاً صدق می­کند. وات برطبق نظریه­ی «بدنه­ی مغازی» خود، خطای عمده­ی­ لامنس و بِکِر و اخیراً کوک و کِرونِه در برخورد با کتب و روایات سیره در قرون نخستین اسلام را ناتوانی بر اعمال وجه تمایز اساسی میان مطالب اصیلِ مغازی و مطالب مشکوکِ احادیث و حکایات می­داند. او معتقد است که روایات عروة بن زبیر که عمدتاً توسط شاگردش زهری و پسرش هشام به علمای طبقه­ی بعد، از جمله ابن اسحاق انتقال یافته، «برای تحقیق درباره­ی زندگانی حضرت محمد(ص) مبنای مفیدی» هستند و روایات اصلی سیره که حتی امروزه هم به عنوان مهم­ترین بخش از اَسناد محسوب می­شوند، از مجموعه­ی عروه نشأت گرفته­اند. وی به مسأله­ی وثاقت روایات هم پرداخته و پیشنهادهایی را برای شناسایی و غربالِ روایات جعلی در مجموعه­ی عروه ارائه داده است.

تجدیدنظرطلبان از یک سو، مکتوبات مسلمانان را بر مبنای روش­های نقدِ منبع تحلیل می­کنند و از سوی دیگر، نگاشته­های غیرعرب­های هم­عصر دوره­ی ظهور اسلام و نیز بقایای مادی برجای­مانده از این دوره مانند یافته­های باستان­شناسی، کتیبه­شناسی و سکه­

ص:166

شناسی را که معمولاً در مکتب سنت­گرا مطالعه نمی­شوند، به عنوان شاهد و قرینه در نظر می­گیرند. آنها بخش عمده یا تمامی زندگینامه­های روایی حضرت محمد(ص) را ساختگی می­دانند. آثار تجدیدنظرطلبان مختلف معمولاً در ارائه­ی گزارش از حوادث صدر اسلام، متعارض­اند؛ اما همه­ی تحقیقات آنان به­رغم تضاد در نتایج، در نفی اعتبار تاریخی گزارش­هایی که صرفاً مبتنی بر «حقایقِ» برگرفته از نگاشته­های مسلمانان است، هم­رأی هستند. وجه مشترک تجدیدنظرطلبان افراطی این بود که در بازسازی سیره­ی پیامبر اسلام(ص) و حوادث قرن نخست هجری، روایات منقول در منابع قرون نخستین اسلام را به عنوان منبع تاریخی قبول نداشتند، و معتقد بودند که منابع قرون نخستین اسلام در صددِ بیان آنچه واقعاً در صدر اسلام روی داده است نیستند، بلکه صرفاً نشان می­دهند که مؤلفان متأخرِ آنها چه می­اندیشیده­اند. از دیدگاه آنان، هیچ معیار عینی برای ارزیابی وثاقت در بررسی نوشته­های قرن­های اول و دوم هجری وجود ندارد؛ لذا کوشیدند به گونه­ای بازسازیِ بیرونی در تاریخ صدر اسلام دست بزنند. اما افراط ایشان به جایی رسید که دیگر وثاقت متن قرآن کریم را، حتی در بازنمایی تعالیم و مواعظ پیامبر اسلام(ص)، نیز مورد تردید قرار دادند. تجدیدنظرطلبان معتدل موضعی میانه نسبت به سودمندی نقل تاریخی منابع قرون نخستین اسلام اتخاذ نمودند. آنان بر پایه­ی مثال­های خاصی اثبات کردند که تجدیدنظرطلبان افراطی در غالب موارد دچار شکاکیت افراطی شده و فقط روایاتی را نقل کرده­اند که پشتوانه­ی مدعایشان بوده و هر مطلبی را که با آن در تناقض بوده است، رد کرده­اند. تجدیدنظرطلبان نوین که نسل جوان­ترِ تجدیدنظرطلبان پس از جان وَنْزبُرو و شاگردانش پاتریشیا کِرونه و مایکل کوک محسوب می­شوند، شکاکیت نوین­شان را باید چیزی شبیه به یک پارادایم (الگوی اصلی) علمی دانست که جایگزینِ الگوی قدیمی­ترِ «نقادی روایت» شده است. آنان صرفاً به ملاحظات روش­شناسانه علاقه­مندند؛ برخی از آنها با تحلیل­های آماری کار می­کنند، که معیارشان مشکوک است و گاهی اوقات به راحتی تکذیب می­شوند؛ اما روش واژه­شناسی که ظاهراً یک فعالیت علمی ناچیز

ص:167

تلقی می­شود، به ندرت مورد توجه است. برخی دیگر نیز تا آنجا پیش می­روند که پیامبر اسلام(ص) را کاملاً ساختگی می­دانند.

طرفداران رویکرد بازگشتی یا انتقادی نیز به نقد و تحلیل رویکردهای پیشین در سیره­پژوهی غرب، یعنی رویکردهای سنت­گرا و تجدیدنظرطلب پرداختند. آنان نه مبانی و دیدگاه­های سنت­گرایان را کاملاً پذیرفتند و نه مبانی و نظریات تجدیدنظرطلبان را مطلقاً رد نمودند، بلکه به تلفیق، تصحیح و نقد آرا و دیدگاه­های آنان در حوزه­ی سیره و تاریخ اسلام پرداختند. گفتنی است که در حال حاضر، یعنی قرن بیست و یکم میلادی نیز رویکردهای فوق طرفداران خاص خویش را دارند و هیچ­یک از آنها رو به زوال نگذاشته است و همچنان به راه خویش ادامه می­دهد. به عنوان مثال، پس از حادثه­ی 11 سپتامبر در آمریکا که هجمه­ی عظیمی علیه مسلمانان در سراسر جهان شکل گرفت و موج اسلام­ستیزی و توهین به پیامبر عظیم­الشأن اسلام(ص) به اوج خودش رسید و انتظار می­رفت که رویکرد سنت­گرا در سیره­پژوهی غرب رو به زوال بگذارد، باز ما شاهد تألیف و تدوین آثاری درباره­ی زندگانی پیامبر(ص) هستیم که مبتنی بر روایات تاریخی صدر اسلام بوده­اند، مانند مارتین لینگز (Martin Lings/1909-2005م)(1) با نام اسلامی ابوبکر سراج الدین، آنه ماری شیمل (Annemarie Schimmel/1922-2003)(2) و کارل ارنست (Carl W. Ernst/متولد 1950م).(3)


1- Martin Lings, Muhammad: His Life Based on the Earliest Sources, London: Islamic Texts Society George Allen and Unwin, 1983. این اثر با این مشخصات کتاب­شناختی به فارسی ترجمه شده است: مارتین لینگز، محمد(ص) بر پایه کهن­ترین منابع، (ترجمه سعید تهرانی­نسب)، (تهران: نشر حکمت، 1391ش).
2- Annemarie Schimmel, And Muhammad Is His Messenger: The Veneration of the Prophet in Islamic Piety, Chapel Hill: The University of North Carolina Press, 1985. این اثر با این مشخصات کتاب­شناختی به فارسی ترجمه شده است: آنه ماری شیمل، محمد رسول خدا، (ترجمه حسن لاهوتی)، (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1385ش).
3- Carl W. Ernst, Following Muhammad: Rethinking Islam in the Contemporary World, Chapel Hill: University of North Carolina Press, 2003. این اثر با این مشخصات کتاب­شناختی به فارسی ترجمه شده است: کارل ارنست، اقتدا به محمد(ص): نگرشی نو به اسلام در جهان معاصر، (ترجمه قاسم کاکایی)، (تهران: انتشارات هرمس، 1389ش).

ص:168

در ادامه، به مهم­ترین جریان­های خاورشناسی در حوزه­ی حدیث در غرب اشاره شده که بدین شرح است: 1. آشنایی اولیه و غیرعلمی با حدیث از قرن هفدهم میلادی؛ 2. پژوهش­های آکادمیک و نقادانه درباره­ی حدیث از قرن نوزدهم میلادی؛ 3. نگاه نقادانه­ی خاورشناسان به پژوهش­های پیشین خاورشناسان از نیمه­ی دوم قرن بیستم میلادی. و لذا می­توان گفت که امروزه دو مکتب و جریان درباره­ی حدیث­پژوهی در غرب وجود دارد: 1. دیدگاه کسانی که به شکاکیت افراطی در حدیث دامن می­زنند و در مسأله­ی کتابت، اِسناد و صدور حدیث تشکیک جدی دارند و می­توان آن را مکتب گلدتسیهر و شاخت نامید؛ 2. دیدگاه معتدل­تر، واقع­بینانه­تر و منصفانه­تر که با تحقیقات گسترده­تری ضمن نقد پاره­ای از دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت، شواهدی بر برخی از باورهای مسلمانان ارائه کردند و می­توان در میان اینان از هارالد موتسکی نام برد.

در آخر، به مواضع سه­گانه­ی اندیشمندان عربِ معاصر نسبت به جریان خاورشناسی یا استشراق و پژوهش­های اندیشمندان غربی، به ویژه در باب سیره­ی پیامبر(ص) اشاره شده که از این قرار است: 1. پذیرش کامل؛ 2. ردّ کامل؛ 3. نگاه پژوهش­محور.

فصل دوم: ویلیام منتگمری وات و سیره پژوهی

اشاره

ویلیام مُنتگمری وات (William Montgomery Watt/1909-2006م) استاد سابق ادبیات عرب و رئیس بخش مطالعات عربی دانشگاه ادینبورو اسکاتلند، نزدیک به یک قرن مطالعات و پژوهش­های گسترده­ای پیرامون قرآن، اسلام، تاریخ اسلام، شخصیت

ص:169

و سیره­ی پیامبر(ص)، و فلسفه­ی اسلامی داشته و آثار ارزشمند و محققانه­ای در هر یک از این موضوعات تألیف نموده است و از آنجا که آثار وات در باب تاریخ اسلام و سیره­ی پیامبر(ص) از جایگاه ویژه­ای در میان اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان برخوردار است، ضروری می­نماید رهیافت ایشان در سیره­پژوهی پیامبر(ص) مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.

مهم­ترین آثار وات در این زمینه عبارتند از:

Muhammad at Mecca (محمد در مکه)

Muhammad at Medina (محمد در مدینه)

Muhammad, Prophet and Statesmam (محمد پیامبر و سیاستمدار)

البته ایشان کتاب­ها و مقالات دیگری هم در این موضوع دارند که در این پژوهش مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است که در فهرست منابع خواهد آمد.

پیشینه­ی آثار و پژوهش­ها در مورد سیره­پژوهی وات

در باب پیشینه­ی آثاری که پیرامون سیره­پژوهی ویلیام مُنتگمری وات نگاشته شده است، می­توان به مطالب زیر اشاره نمود:

ویلیام مُنتگمری وات از جمله اسلام­شناسان مسیحی است که بیش از شصت سال از عمر 97 ساله­اش را به مطالعه و پژوهش پیرامون قرآن، آموزه­های اسلامی، تاریخ و سیره­ی پیامبر اسلام(ص)، علوم اسلامی و نیز مناسبات میان اسلام و دیگر ادیان، به ویژه مسیحیت اختصاص داده و بیش از سی کتاب و ده­ها مقاله به جامعه­ی علمی عرضه کرده است. خط مشی فکری روشن، روش علمی، رعایت انصاف و نگاهی خیرخواهانه به موضوعات و مسائل تاریخ و سیره­ی پیامبر(ص)، سبب شده است تا برخلاف جریان غالب شرق­شناسی و اسلام­شناسی غربیان، نام وات در میان محققان مسلمان به نیکی و خاطره­ی خوش همراه باشد و آثارش مورد توجه مسلمانان مذاهب گوناگون قرار گیرد. هرچند لغزش­های ریز و درشت او نیز از نگاه نکته­سنج اندیشمندان مسلمان دور نمانده، اما هرگز حمل به غرض­

ص:170

ورزی نشده است. ترجمه­ی چندین کتاب ایشان به زبان فارسی و عربی و چاپ­های متعدد برخی از آنها، تنها نمونه­ای از سطح اقبال و مثبت­نگری نسبت به وات و آثارش در ایران و جهان اسلام است.

آیت­الله شعرانی تعلیقاتی بر کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» وات نگاشته است، چنان­که استاد سید جعفر شهیدی تعلیقاتی بر کتاب «فلسفه و کلام اسلامی» وی دارد.(1) سید محمد ثقفی در مقاله­ای به نقد کتاب­های «محمد در مکه» و «محمد در مدینه» وات پرداخته است.(2)

پایان­نامه­ی کارشناسی ارشد سید قاسم رزّاقی موسوی در رشته­ی تاریخ اسلامِ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم با عنوان «نقد و بررسی دیدگاه­های مُنتگمری وات درباره­ی سیره نبوی» از مفصل­ترینِ این نقدهاست.(3) سید عطاءالله مهاجرانی در کتاب «اسلام و غرب» به نقد کتاب «برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان؛ تفاهمات و سوء تفاهمات» پرداخته و این­گونه می­نویسد: «... ویلیام مُنتگمری وات که از قضا، سلمان رشدی درس تاریخ اسلام را پیش او خوانده است، در کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» بحث درس­ناخواندگی و مکتب نرفتن پیامبر اسلام(ص) را انکار می­کند و باور دارد که نمی­توان پذیرفت که تاجر جوانی مثل [حضرت] محمد[ص]، درس­ناخوانده باشد ...».(4)

سید مصطفی حسینی طباطبایی نیز در کتاب «نقد آثار خاورشناسان» به نقد دیدگاه وات در باب ماهیت وحی و سیره­ پیامبر(ص) پرداخته و برخی از اشتباهات وی را متذکر می­شود.(5)

محسن الویری در کتاب «مطالعات اسلامی در غرب»(6) و جهانبخش ثواقب در


1- مهدی فرمانیان، "مُنتگمری وات؛ کشیش پیامبرشناس"، هفت آسمان، 32 (1385): 285.
2- سید محمد ثقفی، "نقد کتاب محمّد(ص) در مکه و مدینه"، کیهان اندیشه، 47 (1372).
3- سید قاسم رزّاقی موسوی، "نقد و بررسی دیدگاه­های مُنتگمری وات درباره سیره نبوی"، پایان­نامه­ی کارشناسی ارشد رشته­ی تاریخ اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1385.
4- سید عطاءالله مهاجرانی، اسلام و غرب، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1382ش)، ص 184.
5- سید مصطفی حسینی طباطبایی، نقد آثار خاورشناسان، (تهران: انتشارات چاپخش، 1375ش)، ص 149-154.
6- حسن الویری، مطالعات اسلامی در غرب، (تهران: انتشارات سمت، 1381ش)، ص 113-114.

ص:171

کتاب «نگرش تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام»(1) به اختصار به نقد دیدگاه وات در باب منشأ وحی الهی پرداخته­اند. رسول جعفریان نیز در پایگاه اینترنتی «کتابخانه­ی تخصصی تاریخ ایران و اسلام» به نقد فصل "محمد" کتاب «تاریخ اسلام کمبریج» پرداخته و داستان غرانیق و جهاد اسلامی را از دیدگاه وات بررسی و نقد کرده است. اما نویسنده­ی کتاب «محمد در اروپا» که آن­همه تحریف و اتهام از سوی مسیحیان به پیامبر اسلام (ص) را دیده بود، از تألیفات وات به نیکی یاد کرده و این آثار را از بهترین آثار موجود در غرب درباره­ی پیامبر اسلام(ص) می­داند.(2)

دانشمندان مسلمان عرب نیز در باب سیره­ی نبوی به نقد تفکرات ویلیام مُنتگمری وات پرداخته­اند؛ از جمله: عمادالدین خلیل در کتاب «المستشرقون و السیرة النبویة» به تفصیل در دو فصل مجزا به نقد برخی از آرای وات در کتاب­های «محمد در مکه» و «محمد در مدینه» پرداخته است.(3)

همچنین در کتاب «مناهج المستشرقین» عمادالدین خلیل و جعفر شیخ ادریس در طی دو مقاله به نقد آرای ویلیام مُنتگمری وات در سیره­ی نبوی پرداخته­اند؛(4)

همچنان­که شرقاوی به صورت مختصر در کتاب «الاستشراق»(5) و عمر بن ابراهیم رضوان در کتاب «آراء المستشرقین»(6) به نقد دیدگاه­های وات پرداخته­اند. عبدالله محمد الامین النعیم نیز در کتاب «الاستشراق فی السیرة النبویة» دیدگاه­های سه مستشرق از


1- جهانبخش ثواقب، نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، (قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1379ش)، ص 282-283.
2- مینو صمیمی، محمد در اروپا، (ترجمه عباس مهرپویا)، چاپ اول، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1382ش)، ص 342-343.
3- عمادالدین خلیل، المستشرقون و السیرة النبویة، (بیروت: دار ابن کثیر، 1425ق)، ص 47-119.
4- جمعی از نویسندگان، مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیة الاسلامیّة، (ریاض: المنظمة العربیة و الثقافة و العلوم و مکتب التربیة العربی لدول الخلیج، 1400ق)، ج 1، ص 113-247.
5- محمد عبدالله شرقاوی، الاستشراق فی الفکر الاسلامی المعاصر، (قاهره: دار الفکر العربی، [بی تا])، ص 107-108، 137-140.
6- عمر بن ابراهیم رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، داسة و نقد، (ریاض: دار الطیبه، 1992م)، ص107-111.

ص:172

جمله ویلیام مُنتگمری وات را درباره­ی سیره­ی پیامبر(ص) مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده است.(1)

دکتر محمد مُهار علی، استاد تاریخ اسلام دانشگاه اسلامی مدینه، نیز در کتاب انگلیسی خود با عنوان «سیرة النبی و مستشرقان»(2) به نقد و بررسی آثار سه خاورشناس معروف، یعنی سر ویلیام میور (Sir William Muir/1819-1905م)، دیوید ساموئل مارگلیوث (David Samuel Margoliouth/1858-1940م) و ویلیام مُنتگمری وات (William Montgomery Watt/1909-2006م) در باب سیره­ی پیامبر(ص) پرداخته است.

با این حال، باید به این نکته اذعان کرد که وات یکی از خاورشناسان منصفی است که به بسیاری از خطاهای خاورشناسان و نقاط قوت و ضعف اسلام و تمدن اسلامی اعتراف کرده و به خاورشناسان توصیه می­کند که: «به منظور ارتباط خوب با مسلمانان لازم است کاملاً به مدیون بودن خودمان به فرهنگ اسلامی اعتراف کنیم ... پنهان ساختن آن نشانه­ی غرور و مباهات بی­جا و غلط است ... من مسلمانان را ... نمایندگان یک تمدن با دستاوردهای بزرگ می­دانم ... وظیفه­ی ما اروپاییان ... این است که ... به وامدار بودن عمیق خویش به عرب و جهان اسلام اعتراف کنیم ...».(3)

بخش اعظم این آثار یا به نقد و بررسی دیدگاه­های وات در حوزه­ی خاصی مانند سیره­ی نبوی و وحی پرداخته­اند و یا به معرفی و نقد برخی از آثار وات همت گمارده­اند و یا در کنار تحلیل و بررسی کلی آرا و دیدگاه­های دیگر خاورشناسان، اجمالاً به دیدگاه­های وات نیز پرداخته­اند؛ اما در مورد پایان­نامه­ی کارشناسی ارشد آقای سید قاسم رزّاقی


1- عبدالله محمد الامین النعیم، الاستشراق فی السیرة النبویة: دراسة تاریخیة لآراء (وات، بروکلمان و فلهاوزن) مقارنة بالروایة الاسلامیة، (امریکا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1417ق).
2- Muhammad Mohar Ali, Sirat Al-Nabi and the Orientalists, 1st ed., Madinah: Center for the Service of Sunnah and Sirah, 1997 CE/1417 AH.
3- ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، (ترجمه حسین عبدالمحمدی)، (قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378ش)، ص 143.

ص:173

موسوی باید گفت گرچه اثر ارزشمندی است، ولی ایشان از منابع اصلی استفاده نکرده و صرفاً به ترجمه­ی عربی و فارسی آثار وات ارجاع داده است و خود نیز در فصل کلیات و ذیل عنوان «روش تحقیق» این موضوع را تذکر داده که تبیین دیدگاه­های وات براساس ترجمه­ی کتاب­های ایشان صورت گرفته و نواقص احتمالی ترجمه از عهده­ی نگارنده خارج است. کتاب انگلیسی «سیرة النبی و مستشرقان» اثر دکتر محمد مُهار علی، استاد دانشگاه اسلامی مدینه، نیز که تاکنون ترجمه نشده، مورد مطالعه و بررسی نگارنده­ی این پژوهش قرار خواهد گرفت.

با این حال، باید اذعان کرد که اثر مستقلی که به طور جامع به بررسی مبانی، روش­ها، دیدگاه­ها و منابع وات در سیره­پژوهی پیامبر اسلام(ص) پرداخته، تفاوت دیدگاه­های وات با دیگر خاورشناسان را در خصوص سیره­ی نبوی مورد تحلیل و بررسی قرار داده و از نگاه شیعی به بوته­ی نقد گذاشته باشد، تألیف نشده است؛ لذا امیدواریم که این مهم انشاءالله به نحو مطلوبی در این پژوهش تحقق یابد.

معرفی ویلیام مُنتگمری وات

در این بخش به بیان زیست­نامه­ی علمی وات و معرفی مهم­ترین آثار او، اعمّ از کتاب­ها، مقالات و مدخل­های دایرة المعارف اسلامِ وی می­پردازیم:

زیست­نامه­ی علمی وات(1)


1- [25]. بیشتر مطالب زیست­نامه و آثار وات از سایت­های اینترنتی زیر، مجله­ی تایمز لندن و گاردین اخذ شده است: - en. The Guardian wikipedia.org/wiki/William_ Montgomery_ Watt. - www.independent.co.uk/news/obituaries/profrssor-w-montgomery-watt-423394.html. - www.timesonline.co.uk/tol/comment/obituaries/article1288601.ece. - www.amazon.com.W-Montgomery-Watt/e/B001 QUPKK. - www.ranker.com/list/w-montgomery-watt-books-and-stories-and-written-works/reference. - wn.com/W_Montgomery_Watt. - www.facebook.com/pages/William-Montgomery-Watt/132757590092738. - journals.cambridge.org/article_S0041977X00026161. * Bashir Maan Alastair McIntosh, an interview with "the Last Orientalist”- the Rev. Prof. William Montgomery Watt", The Coracle, the Iona Community, summer 2000, issue 3:51, pp. 8-11. * Carole Hillenbrand, "Article on Professor W. Montgomery Watt", Edinburgh Middle East Report Online, Winter 2006.

ص:174

ویلیام مُنتگمری وات (William Montgomery Watt/1909-2006م)، اسلام­شناس سابق و استاد بازنشسته­ی مطالعات عربی و اسلامی دانشگاه ادینبورو (University of Edinburgh)، در 14 مارس 1909م در کِرِس (Ceres) در شمال انگلستان (اسکاتلند Scotland) متولد شد. در 14 ماهگی پدرش را که کشیش پروتستان بود، از دست داد. مرگ پدر تأثیر عمیقی بر آینده­ی وی گذاشت و در نتیجه­ی آن، زندگی سختی را گذراند. تحصیلات دانشگاهی­اش را در دهه­ی 1930م در رشته­ی ادبیات یونانی در دانشگاه ادینبورو شروع کرد و در فلسفه­ی اخلاق ادامه داد. وی در کالج جورج واتسون (George Watson College)، دانشگاه جنا (University of Jena) و دانشگاه آکسفورد (University of Oxford) به تحصیل پرداخت و در طول شش سال، سه درجه­ی دانشگاهی را کسب کرد. پایان­نامه­ی کارشناسی ارشدش درباره­ی ایمانوئل کانت (Immanuel Kant/1724-1804م) بوده است. در سال 1934م، در آلمان با دانش فلسفه آشنا شد و ظهور نازیسم را به چشم خود دید.

در سال 1937م بر اثر حادثه­ای اسلام را کشف کرد. برحسب اتفاق، مستأجر منزل ویلیام مُنتگمری وات در این سال دانشجویی مسلمان و پاکستانی از فرقه­ی احمدیه (قادیانیه) بود. وات در این زمینه می­گوید: «این نقطه­ی شروع آشنایی من با اسلام بود؛ اسلامی که شدیداً از آن ناآگاه بودم».(1) در این سال، اولین کتاب وات با نام «مسیحیان و صلح­طلبی»(2) (1937م) به چاپ رسید.

چگونگی زندگی یک انسان با آداب و رسوم سنتی (دانشجوی مسلمان) در دوران مدرنیته، وات را چنان تکان داد که به اسقف کلیسای انگلیکن اورشلیم (Bishop of Jerusalem Anglican) (وابسته به کلیسای پروتستان انگلیس Church of


1- Richard Holloway, "William Montgomery Watt", The Guardian, Tuesday November 14, 2006.
2- Christians and Pacifism.

ص:175

England)، که در حکم پدرش بود، نامه نوشت و از او راهنمایی خواست. اسقف نیز به او پیشنهاد کرد که به اورشلیم (بیت ­المقدس) بیاید تا بتواند بهتر درباره­ی رویکرد عقلانی اسلام مطالعه کند. کالج الهیاتی کادسدون (Cuddesdon Theological College) برای یک سال به او فرصت مطالعاتی داد و وات راهی بیت ­المقدس شد و در سال 1939م به عنوان شمّاس (Deacon) در کلیسای انگلیکن شروع به کار کرد و در سال 1940م کشیش کلیسای سنت ماری (Church of St. Mary) شد. او در این سال­ها به مطالعات عربی و اسلامی خود ادامه داد و موضوع رساله­ی دکتری خود را «جبر و اختیار در صدر اسلام»(1) قرار داد. در همان سال، کلیسای سنت ماری بر اثر بمب­گذاری تخریب شد و وات به ادینبورو بازگشت و شروع به نوشتن رساله­ی خود نمود. در سال 1943م با جین دونالدسون (Jean Donaldson) ازدواج کرد و در همان سال دوباره به اورشلیم بازگشت و تا سال 1946م در آنجا بود. وی در این سال از رساله­ی دکتری خود دفاع کرد. این رساله در سال 1948م در انگلستان به چاپ رسید. وات بعد از بازگشت به انگلستان در سال 1946م، مدرس ادبیات عرب در دانشگاه ادینبورو شد. در سال 1953م کتاب «محمد در مکه»(2)

و در سال 1956م کتاب «محمد در مدینه»(3) را نوشت(4)

و آن دو را خلاصه کرده و کتاب معروف خود، یعنی «محمد پیامبر و سیاستمدار»(5) را در سال 1961م منتشر کرد. این کتاب به فارسی،(6) ترکی و ژاپنی ترجمه شده است. در سال 1964م صاحب کرسی عربی و مطالعات اسلامی دانشگاه شد و تا سال 1979م در آنجا به عنوان استاد تدریس نمود و در خلال سال­ها تدریس در دانشگاه­های ادینبورو و تورنتو


1- "Free Will and Predestination in Early Islam''.
2- Muhammad at Mecca.
3- Muhammad at Medina.
4- این دو کتاب به عربی ترجمه شده، ولی هنوز به فارسی ترجمه نشده است: ویلیام مونتجومری وات، «محمّد فی مکه» و «محمّد فی المدینه»، (تعریب شعبان برکات)، (بیروت: مکتبة العصریة، 1953م).
5- Muhammad, Prophet and Statesman.
6- ویلیام مُنتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، (ترجمه اسماعیل والی­زاده)، (تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1344ش).

ص:176

(University of Toronto)، کالج دو فرانس (Collège de France) پاریس و دانشگاه جورج تاون (Georgetown University)، به تألیف آثار متعددی نیز پرداخت.

در سال 1965م کتابی منتشر شد که تأثیر فراوانی بر وات گذاشت. نورمن دانیل (Norman Daniel) (1992م) کتابی به نام «اسلام و غرب، ساختن یک تصویر»(1)

چاپ کرد که به روابط مسیحیان و مسلمانان در قرون وسطی و به خصوص جنگ­های صلیبی می­پرداخت. وات از تعصبات مسیحیان و تشویه تصویر اسلام در آن دوران یکّه خورد؛ چه این­که او خود، نویسنده­ی کتاب­هایی به نام «محمد در مکه»، «محمد در مدینه» و «مسیحیان و صلح­طلبی» بود؛ لذا آینده­ی خود را وقف اصلاح این ارتباط کرد و به تحقیق پیرامون ارتباط مسیحیان و مسلمانان پرداخت. وات برای فهم بهتر اسلام و مسیحیت هر روز درباره­ی یک آیه از قرآن و یک آیه از کتاب مقدس تأمل کرد واین تأملات خود را در کتابی به نام «درآمدی بر قرآن»(2)

جمع­آوری و چاپ کرد. وی در این سال­ها در کسوت کشیش کلیسای اپیسکُپال اسکاتلند (Episcopalian Church Scottish) نیز خدمت کرد و به سنت کلیسای پرسبیتِرین آمریکا (Presbyterian Church U.S.A.) احترام گذاشت. وات بعد از سال­ها خدمت در دانشگاه ادینبورو در سال 1979م بازنشسته شد، ولی تحقیقات خود را ادامه داد و در سال 1991م کتاب «برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان؛ تفاهمات و سوء تفاهمات»(3) را به چاپ رساند.(4)

آخرین کتاب وات درباره­ی جمع بین سنت مسیحی و تجدد در دوران پست­مدرن است که با عنوان «ایمان یک مسیحی در جهان معاصر»(5) در سال 2002م منتشر شد.


1- Islam and the West: the Making of an Image.
2- Companion to the Quran.
3- Muslim-Christian Encounters: Perceptions and Misconceptions.
4- این کتاب با این مشخصات منتشر شده است: ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان؛ تفاهمات و سوءتفاهمات، (ترجمه محمدحسین آریا)، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373ش).
5- A Christian Faith for Today.

ص:177

وات در سال 1981م مدال «گیورگیو لِوی دِلا ویدا» (Giorgio Levi Della Vida Medal) را از دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) دریافت کرد و در سال 1998م دکترای افتخاری دانشگاه کراچی پاکستان را گرفت. وی از مجمع جهانی ایونا (ecumenical Iona Community)، لقب افتخاری «آخرین شرق­شناس» (the Last Orientalist) را دریافت کرد و در سال 2006م نیز در فهرست برگزیدگان ششمین همایش جهانی چهره­های ماندگار ایران قرار گرفت؛ اما اجل به او مهلت نداد و در 24 اکتبر 2006م مصادف با دوم آبان 1385ش درگذشت.

او اگرچه آثار بسیاری پیرامون تاریخ و عقاید مسلمانان نوشت، اما اولین و آخرین کتابش درباره­ی مسیحیت بود و سال­ها در سمت کشیش پروتستان خدمت کرد؛ با این­همه، هیچ­گاه از گفتگو میان مسیحیان و مسلمانان دست نکشید و یکی از طرفداران دیالوگ بود. او به مسلمانان توصیه می­کرد که اگر می­خواهید در ساختن این دنیا سهیم باشید، باید جنبه­های دنیوی یا غیرروحانی فرهنگ جهانیِ در حال ظهور را بپذیرید. به نظر وی، اگر مسلمانان مایل­اند تا سهم کاملی در حیات سیاسی دنیا داشته باشند، باید دست از انحصارگرایی و بنیادگرایی بردارند.(1)

آثار وات

ویلیام مُنتگمری وات در طول شصت سال کار علمی خویش (1937-2006م) به غیر از تدریس، بیش از سی کتاب و ده­ها مقاله درباره­ی اسلام و تاریخ آن و نیز روابط مسیحیان و مسلمانان نوشت. مهم­ترین آثار ماندگار او دو جلد کتاب «محمد در مکه» و «محمد در مدینه» و خلاصه­ی آن دو به نام «محمد پیامبر و سیاستمدار» است که بنابر دیدگاه نویسنده­ی مقاله «ویلیام مُنتگمری وات» در مجله­ی تایمز لندن، «در نیم قرن اخیر کار قابل مقایسه­ای با کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» ویلیام مُنتگمری وات نداریم».(2)


1- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، تفاهمات و سوء تفاهمات، ص232-234.
2- مهدی فرمانیان، "مُنتگمری وات؛ کشیش پیامبرشناس"، هفت آسمان، 32 (1385): 286-287.

ص:178

کتاب­ها

کتاب­های وات، به جز آثاری که در بخش «زیست­نامه­ی علمی وات» معرفی شد، عبارتند از:

1. Islam and the Integration of Society (1961).(1)

2. The Formative Period of Islamic Thought (1973, 1998, 2002).(2)

3. Islam Political Thought (1968, 1980, 1998).(3)

4. Islamic Philosophy and Theology (1962, 1979, 1985, 1992, 1995, 1996).(4)

5. Islamic Creeds, A Selection (1995).(5)

6. The Faith and Practice of Al-Ghazali (1953, 1994, 2000, 2004).(6)

7. A Short History of Islam (1995).(7)

8. History at Islamic Spain (1965).(8)

9. Influence of Islam on Medival Europe (1972).(9)

10. Islam and Christianity Today (1984).(10)


1- اسلام و انسجام جامعه.
2- دوره­ی شکل­گیری تفکّر اسلامی.
3- تفکّر سیاسی اسلام.
4- فلسفه و کلام اسلامی؛ این کتاب با این مشخصات منتشر شده است: ویلیام مُنتگمری وات، فلسفه و کلام اسلامی، (ترجمه ابوالفضل عزتی)، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380ش).
5- گزیده­ای از عقاید اسلامی.
6- ایمان و عمل غزالی؛ این کتاب نیز گزینشی از کتاب «المنقذ من الضلال» و دیگر رسائل غزالی با ترجمه­ی خود اوست.
7- تاریخ مختصر اسلام.
8- تاریخ در اسپانیای اسلامی؛ این کتاب با این مشخصات منتشر شده است: ویلیام مُنتگمری وات، اسپانیای اسلامی، (ترجمه محمدعلی طالقانی)، (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359ش).
9- تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی؛ این کتاب با دو ترجمه به چاپ رسیده است: 1. ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، (ترجمه حسین عبدالمحمدی)، (قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378ش)؛ 2. ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام در اروپا، (ترجمه یعقوب آژند)، (تهران: انتشارات مولی، 1361ش).
10- اسلام و مسیحیت در عصر معاصر؛ این کتاب با این مشخصات به زبان عربی ترجمه شده است: ویلیام مونتجومری وات، الاسلام و المسیحیة فی العالم المعاصر، (ترجمه عبدالرحمن عبدالله الشیخ)، (قاهره: الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1998م)؛ و با مشخصات زیر به زبان فارسی ترجمه شده است: ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، (ترجمه خلیل قنبری)، (قم: معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389ش).

ص:179

11. Muhammad's Mecca: History from the Quran (1988).(1)

12. Islamic Fundamentalism and Modernity (1988).(2)

13. Der Islam (1980, 1985).(3)

14. Bell's Introduction to the Quran (1970, 1977).(4)

15. History of Islam (1982).(5)

16. Religious truth for our time (1995).(6)

17. Companion to the Qur'a¦n (1967, 1994).(7)

18. Early Islam: Collected Articles (1991).(8)

19. The Majesty That Was Islam: The Islamic world 661-1100 (1974).(9)

20. The History of Al-Tabari: The Foundation of the Community (1975).(10)


1- مکه­ی محمد، تاریخ از منظر قرآن.
2- بنیادگرایی اسلامی و مدرنیته.
3- اسلام؛ این کتاب در سه جلد به زبان انگلیسی به قلم ویلیام مُنتگمری وات به نگارش درآمده و سپس توسط خانم دکتر سیلویا هوفر به زبان آلمانی ترجمه شده است. برای آگاهی بیشتر از این اثر، رک: "نگاهی به مجموعه سه­جلدی اسلام اثری از ویلیام مونتگمری وات و دیگران"، کتاب ماه دین، 147 (1388).
4- مقدمه­ی بِل بر قرآن؛ این کتاب با این مشخصات منتشر شده است: ریچارد بِل، درآمدی بر تاریخ قرآن، (بازنگری و بازنگاری ویلیام مُنتگمری وات، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی)، (قم: مرکز ترجمه قرآن مجید، 1382ش).
5- تاریخ اسلام؛ این کتاب با دو ترجمه به چاپ رسیده است: 1. پیتر مالکوم هولت و دیگران، تاریخ اسلام کمبریج، (ترجمه احمد آرام)، (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1377ش)؛ پیتر مالکوم هولت و دیگران، تاریخ اسلام کمبریج، (ترجمه تیمور قادری)، (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1383ش). فصل دوم آن، یعنی [حضرت] محمّد[ص] تألیف وات است.
6- حقیقت دینی در عصر ما؛ این کتاب با این مشخصات منتشر شده است: ویلیام مُنتگمری وات، حقیقت دینی در عصر ما، (ترجمه ابوالفضل محمودی)، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1379ش).
7- درآمدی بر قرآن.
8- اسلام نخستین: مجموعه مقالات؛ مجموعه مقالات ویلیام مُنتگمری وات پیرامون تفکّرات مسلمانان در سه قرن اول هجری که به نوعی مکمل کتاب «دوره­ی شکل­گیری تفکّر اسلامی» وی است.
9- شکوهی که اسلام داشت: جهان اسلام در سال­های 661-1100م.
10- تاریخ طبری: بنیان جامعه؛ با همکاری مک دونالد.

ص:180

21. Al-Ghazali: Deliverance from Error and The Beginning of Guidance (2005).(1)

22. Al-Biruni and the Study of Non Islamic Religions (1973).(2)

23. Muslim Intellectual: A Study of Al-Ghazali (1971).(3)

24. Islamic Studies in Scotland (1965).(4)

25. The Reality of God (1957).(5)

26. The Cure for Human Troubles: A Statement of the Christian Message in Modern Terms (1959).(6)

27. Islam: Past Influence and Present Challenge (1989).(7)

28. Islamic Revelation in the Modern World (1969).(8)

همچنین جهانبخش ثواقب در کتاب «نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام» از کتاب «روح اسلام» منتسب به ویلیام مُنتگمری وات یاد کرده است.(9)

این نویسنده عنوان اصلی انگلیسی کتاب را نیز یادآور نشده است.

مقالات

اسامی مقالات وات بدین شرح است:

1. The Short Creed of As-Sanusi, in Journal of Turkish studies, (1994).(10)

2. A Contemporary Muslim Thinker, in Scotlish Journal of

Religious Studies, (1985).(11)


1- غزالی: نجات از گمراهی و شروع هدایت؛ ترجمه­ی «المنقذ من الضلال».
2- بیرونی و مطالعه درباره­ی ادیان [دیگر] غیر از اسلام.
3- خردورز مسلمان، مطالعه­ای درباره­ی غزالی.
4- مطالعات اسلامی در اسکاتلند.
5- واقعیت خدا.
6- علاج مشکلات انسان: قرائتی از پیام مسیح به بیان جدید.
7- اسلام، تأثیر گذشته و چالش کنونی؛ وات، آلفرد، ولچ و کاپیا.
8- وحی اسلامی در دنیای مدرن.
9- نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، ص 391.
10- چکیده­ای از عقاید [سید مهدی] السنوسی، در مجله­ی "مطالعات ترکی".
11- یک متفکر معاصر مسلمان، در مجله­ی "مطالعات دینی اسکاتلند"؛ این مقاله درباره­ی آرا و افکار محمد آرکون است.

ص:181

3. The Origin of the Islamic Doctrine of Acquisition, in Journal of the Royal Asiatic Society, (1943).(1)

4. The Rafidites; a priliminary Study, in Oriens, (1962).(2)

5. The political Attitudes of the Mutazilah, in Journal of the Royal Asiatic Society, (1963).(3)

6. Early Discussions about the Quran, Muslim World, (1950).(4)

7. Some Muslim Discussions of Anthropomorphism, in Transactions of the Glasgow University Oriental Society, (1953).(5)

8. A Forgery in al Ghazali's in Mishkat, Journal of the Royal Asiatic Society, (1949).(6)

9. The Authenticity of the works Attributed to al-Ghazali, Journal of the Royal Asiatic Society, (1952).(7)

10. The Condemnation of the Jews of Banu Qurayzah, Muslim World, (1952).(8)

11. Created in his Image, Transactions of the Glasgow University Oriental Society, (1961).(9)

12. The Muslim Yearning for a Saviour: Aspects of Early Abbasid shiism; The Saviour God ed. Brandon, Oxford 1963.(10)

13. Shiism Under the Umayyads; JRAS (Journal of the Royal Asiatic Society), (1960).(11)


1- منشأ نظریه­ی اسلامی کسب، در مجله­ی "انجمن آسیایی سلطنتی".
2- رافضیان؛ مطالعه­ی مقدماتی، در مجله­ی "شرق".
3- نگرش­های سیاسی معتزله، در مجله­ی "انجمن آسیایی سلطنتی".
4- بحث­های اولیه پیرامون قرآن، در مجله­ی "جهان اسلام".
5- برخی مباحثات مسلمانان پیرامون تشبیه، در کتاب «خلاصه مذاکرات انجمن شرقی دانشگاه گلاسگو».
6- جعلی در "مشکوة الانوار" غزالی، در مجله­ی "انجمن آسیایی سلطنتی".
7- اعتبار آثار منسوب به غزالی، در مجله­ی "انجمن آسیایی سلطنتی".
8- محکومیت یهودیان بنی قریظه، در مجله­ی "جهان اسلام".
9- بر صورت خویش آفرید، در کتاب «خلاصه مذاکرات انجمن شرقی دانشگاه گلاسگو».
10- اشتیاق مسلمانان به منجی: جنبه­هایی از تشیع عباسی نخستین، در کتاب «خدای منجی».
11- شیعه در دوران بنی امیه، در مجله­ی "انجمن آسیایی سلطنتی".

ص:182

14. Islamic Conceptions of the Holy War; Holy War, edited Thomas Patric Murphy, (1979).(1)

15. Women in the Earliest Islam; Studia Missionalia, (1991).(2)

16. A Muslim Account of Christian Doctrine, Hamdard Islamicus, (1983).(3)

17. Ash-Shahrastani's Account of Christian Doctrine, Islamochristiana / Dirasat Islamiya Masihiya, (1983).(4)

18. The significance of the Early Stages of Imami Shi'ism, N R, Religion and Politics in Iran: Shi'ism form Qrietism to Revolution. New Haven: Yale University Press, 1983.(5)

19. Muhammad's Contribution in the Field of Ultimate Reality and Meaning, Ultimate Reality and Meaning, 1982.(6)

20. The Quran and belief in a "high God", R Peters, Proceedings of the Ninth Congress of the Union Europeenne des Arabisants et Islamisants, Amsterdam, 1978. Publications of Netherlands Inst. Cairo, Leiden: Brill (1981).(7)

21. Die Bedeutung der Fruhstadien der imamitischen Shi'ah, Mardom Nameh, 1981, pp.45-57.(8)

22. Was Wasil a Kharijite?, Islamwissenschaftliche Abhandlungen F. Meier, 1974.(9)

23. The study of the Development of the Islamic Sects, Acta Orientalia Neerlandica, Edited by pp. W. Pestman 1971.(10)


1- برداشت­های اسلامی از جنگ مقدس، در کتاب «جنگ مقدس».
2- زنان در صدر اسلام، در مجله­ی "استودیو میسیونالیا".
3- تقریری اسلامی از عقیده­ی مسیحی، در مجله­ی "همدرد اسلامیکس".
4- تقریر شهرستانی از عقیده­ی مسیحی، در مجله­ی "اسلام و مسیحیت / دراسة اسلامیة مسیحیة".
5- اهمیت مراحل اولیه­ی تشیع امامی.
6- مشارکت [حضرت] محمّد[ص] در حوزه­ی معنی و واقعیت غایی.
7- قرآن و اعتقاد به خدای متعال.
8- درباره­ی تشیع امامی (به زبان آلمانی)، در مجله­ی "مردم نامه".
9- آیا واصل بن عطاء از خوارج بود؟.
10- بررسی تطور و گسترش فرقه­های اسلامی.

ص:183

24. The Conception of Iman in Islamic Theology, Islam, 43 (1967), pp.1-10.(1)

25. ..., Thoughts on Muslim-Christian dialogue, Muslim World, 57 (1967), pp.19-23.(2)

26. ..., Reflections on Al-Ghazali's Political Theory, Glasg. Or. Soc. Trans, (1965-6).(3)

27. ..., The Reappraisal of Abbasid Shi'ism, Arabic and Islamic Studies in Honor of H. A. B. Gibb, (1965).(4)

28. ..., Islamic Theology and the Christian Theologians, Hibbert journal, (1950-51).(5)

29. ..., Early Discussions about the Qur'an, Muslim World, (1950).(6)

3o. Muhammad in the Eyes of the West, Boston University Journal, 22 (1974), pp. 61-69.(7)

مدخل­های وات در دایرة المعارف اسلام (Encyclopaedia of Islam)، چاپ لایدن

ویلیام مُنتگمری وات در نگارش دائرة المعارف اسلام نیز مشارکت داشته و مدخل­های گوناگونی را برای این دانشنامه به نگارش در آورده است، از جمله:

جلد سوم: مدخل­های أحابش (ص8)؛ حلیة بنت ذوئیب (ص94)؛ همدان (ص123)؛ حنیف (ص165)؛ هاشم بن عبد مناف (ص260)؛ هوازن (ص285)؛ هجرت (ص366)؛ حراء (ص462)؛ حدیبیه (ص539)؛ حمص (ص578)؛ ابن فورک (ص767)؛ ابن هشام (ص800)؛ عجل (ص1023)؛ ارم (ص1270)؛


1- مفهوم ایمان در کلام اسلامی، در مجله­ی "اسلام".
2- دیدگاه­هایی درباره­ی گفتگوی اسلام و مسیحیت، در مجله­ی "جهان اسلام".
3- تأملاتی بر نظریه­ی سیاسی غزالی.
4- ارزیابی مجددی از شیعی­گری عباسیان.
5- کلام اسلامی و متکلمان مسیحی، در "ژورنال هیبرت".
6- نخستین مناقشات مربوط به قرآن، در مجله­ی "جهان اسلام".
7- محمّد[ص] در چشم غرب، در " ژورنال دانشگاه بوستون".

ص:184

جلد چهارم: اسحاق (ص109)؛ اسکندر مقدونی (ص127)؛ کعب الاشراف (ص315)؛ خدیجه (ص898)؛ خندق (ص1020)؛ خزرج (ص1187)؛

جلد پنجم: کلاب بن ربیع (ص101)؛ کنان بن خزیمه (ص116)؛ قریش (ص434-436)؛ معد (ص894)؛ مدینه (ص994-998)؛

جلد ششم: مکه (ص144-147)؛

جلد هفتم: مؤاخات (ص253)؛ مهاجران (ص356)؛ مسیلمه (ص664)؛ نوفل (ص1045)؛

جلد هشتم: رقیه (ص594)؛ سعد بن بکر (ص697)؛ سعد بن عباده (ص698). در جلد نهم، دهم و یازدهم مدخلی ندارد.(1)

معرفی اجمالی مهم­ترین آثار وات پیرامون اسلام و سیره­ی پیامبر(ص)

نگاهی گذرا به آثار وات و مروری بر تاریخ تألیف آنها، حاکی از یک سیر منطقی در مطالعات اوست. او ابتدا به شناخت تاریخ صدر اسلام و وقایع عصر پیامبر(ص) به عنوان بنیان­گذار دین مبین اسلام و سپس به شناخت مبانی اندیشه و تعالیم دین اسلام پرداخته است، و پس از آن به عنوان استاد مطالعات عربی و اسلامی از یک سو و یک عالم و کشیش مسیحی از سوی دیگر، به مطالعه­ی تطبیقی دین اسلام و مسیحیت و ارتباط آن دو همت گمارده است.

نخستین تألیفات وات، آثار تاریخی وی می­باشد؛ او مهم­ترین کتاب­های تاریخی خود درباره­ی اسلام و عصر نبوی را در سال­های 1953م (محمد در مکه) و 1956م (محمد در مدینه) نگاشته و خلاصه­ی این دو کتاب را در اثری با عنوان «محمد پیامبر و سیاستمدار» در سال 1961م تدوین نموده است. پس از آشنایی با تاریخ صدر اسلام و عصر نبوی، به


1- William Montgomery Watt, Encyclopedia of Islam, Leiden: Brill, 1986-2000. بیشتر مطالبی که پیرامون معرفی آثار وات بیان شد، برگرفته شده است از مقاله­ی: مهدی فرمانیان، "مُنتگمری وات؛ کشیش پیامبرشناس"، هفت آسمان، 32 (1385): 291-292.

ص:185

شناخت دین اسلام و آموزه­های آن پرداخت و در سال 1962م کتاب «فلسفه و کلام اسلامی» و در سال 1968م کتاب «تفکر سیاسی اسلام» را به رشته­ی تحریر در آورد. وات بعد از شناخت تاریخ اسلام و اندیشه­ها و مبانی فکری این دین آسمانی، به تأثیر آن در اروپا و واکنش آنان در قبال این اندیشه­ی جدید پرداخت و کتاب­های «اسپانیای اسلامی»، «تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی»، «اسلام و مسیحیت در عصر حاضر» و «برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان؛ تفاهمات و سوء تفاهمات» را در فاصله­ی سال­های 1965م تا 1991م تألیف نمود.

وات همچنین مقالات متعددی را در حوزه­های مختلف در همایش­های بین­المللی و مجلات و ژورنال­های مطرحِ جهان اسلام و غرب، و به ویژه در «دایرة المعارف اسلام» لایدن به رشته­ی تحریر در آورده است که نشان از جایگاه والا و جامعیت علمی وی در عرصه­ی علوم اسلامی و تاریخ اسلام در غرب دارد. اینک به معرفی اجمالی مهم­ترین آثار وات پیرامون اسلام و سیره­ی پیامبر(ص) می­پردازیم:

1 و 2. «محمد در مکه» و «محمد در مدینه»

ویلیام مُنتگمری وات در این دو کتاب به تفصیل به بیان زندگانی حضرت محمد(ص) و وقایع صدر اسلام می­پردازد و به نحو اعجاب­انگیزی از تأثیر اسلام بر دل­ها و از قهرمانی حضرت محمد (ص) یاد می کند و به خصوص درباره­ی عظمت آن حضرت و زیبایی خلق و خوی او سخن می­گوید. در کتاب «محمد در مکه» حوادث مربوط به دوران زندگانی آن حضرت در مکه، قبل از هجرت، ولادت، نسب حضرت، دوران طفولیت و جوانی تا بعثت آن حضرت، مهاجرت مسلمانان به حبشه و علل آن، سفر حضرت به طائف، و هجرت مسلمانان به مدینه را مطرح و بررسی می­کند و بحث کاملی را درباره­ی وحی، تحلیل مسلمانان از وحی و دیدگاه خویش درباره­ی وحی را مطرح می­نماید؛ و در کتاب «محمد در مدینه» نیز سایر وقایع، از جمله جنگ­های پیامبر(ص) و جزئیات آن،

ص:186

برخورد و جنگ­های حضرت با یهودیان، فتح مکه و سایر مسائل تاریخی آن دوران را مورد بررسی و مداقه قرار می­دهد.

این دو کتاب با رویکردی تاریخی نگاشته شده­اند و مؤلف در صدد بیان وقایع و تحلیل آنها براساس اسناد و روایات تاریخی بوده است. گفتنی است این دو کتاب به زبان عربی ترجمه شده است(1)

و از نظر محتوا، در مجموع شامل نکات مثبت و باارزش و در عین حال، دارای نواقصی می­باشد که در اینجا به اختصار به هر دو جنبه­ی آن می­پردازیم:

امتیازات این دو کتاب

1. توجه به منابع اصلی: مؤلف دانشمند، نخست، توصیفی از مصادر و منابع این دو کتاب خود را ارائه می­دهد که بیانگر آن است که در نوشتن کتاب­های خویش به منابع اصلی سیره­ی پیامبر(ص) مانند طبقات ابن سعد، مغازی واقدی، سیره­ی ابن هشام و تاریخ طبری اعتماد کرده است. او تلاش دارد که از «قرآن» به عنوان منبعی موثق در تحقیق تاریخ پیامبر(ص) در «دوره­ی مکه» استفاده کند، جالب این­که در متن کتاب به آیات مربوط به زندگانی پیامبر(ص) اشاره می­کند.(2)

بدون شک این نکته­ی مثبتی است که وات بدان توجه کرده، اما از نظر بیشتر سیره­نویسانِ مسلمان مخفی مانده است؛ زیرا نویسندگان سیره در رابطه با زندگانی پیامبر(ص) کمتر از آیات قرآنی بهره می­برند.(3)

2. تحقیق در منابع: مؤلف در مورد منابع سیره­ی پیامبر(ص) تحقیق کرده و با دیدی اجتماعی آنها را ارزیابی نموده و پس از نقد و بررسی اظهارنظر می­نماید. برای مثال، نخستین سیره­نگار پیامبر(ص) «عروة بن زبیر» است که به جهت انتساب به خاندان ابی­بکر


1- ویلیام مونتجومری وات، محمد فی مکه، (تعریب شعبان برکات)، (بیروت: المکتبة العصریة، 1953م)؛ ویلیام مونتجومری وات، محمد فی المدینه، (تعریب شعبان برکات)، (بیروت: المکتبة العصریة، 1953م).
2- ویلیام مونتجومری وات، محمد فی مکه، ص 5.
3- در زمان معاصر افرادی مانند محمد عزه دروزه به این امر توجه کرده و سیره­ی نبوی براساس قرآن نگاشته­اند؛ رک: محمد عزه دروزه، التفسیر الحدیث، (بیروت: دار الغرب الاسلامی،1421ق).

ص:187

(که نوه­ی دختری وی بوده است)، در رساله­ی خود نسبت به بنی امیه خالی از حزب­گرایی نبوده است، و نیز در مورد فضایل امیرالمؤمنین(ع) تعصب خاصی نشان می­دهد.(1)

3. شرح تفصیلی از قبایل عرب: از ویژگی­های بارز و مثبت نویسنده این است که موقعیت اجتماعی و سیاسی هر یک از قبایل عرب ساکن مکه و مدینه را به تفصیل بیان می­کند و خصوصیات قبیله­ای هر کدام را توضیح می­دهد و نیز به طور مبسوط بیان می­کند که چه مقدار از مسلمانان از چه گروهی و در چه سن و تیپی بوده و از هر قبیله­ای چند نفر اسلام آورده است.(2)

4. تفسیر اجتماعی: نکته­ی جالب توجهی که در پژوهش ویلیام مُنتگمری وات به چشم می­خورد، تحقیق ارزشمندی است که وی در مورد طبقات ایمان­آورندگان و تبیین موقعیت اجتماعی- اقتصادی آنان انجام داده است و بر این نکته تأکید نموده که تفسیر اقتصادی پیدایش اسلام (چنان­که مارکسیست­ها می­گویند) کاملاً غیرمنطقی بوده است و شمار افراد متوسط اقتصادی با آمار مستضعفان و محرومانی که اسلام را پذیرفته­اند، تقریباً همسان می­باشد و به طور کلی، تحلیل اقتصادی پیدایش اسلام را بدون در نظر گرفتن عامل دینی، غیرمنطقی و بی­دلیل می­داند. او به صراحت تأکید می­کند که اسلام یک حرکت انقلابی است که از سوی اکثریت جوانان استقبال شده است، به گونه­ای که بیشترین پیروان حضرت محمد(ص) جوانانی بوده­اند که بین 8 تا 36 سال داشته­اند.(3)

جالب این­که این روش تحقیق وات در بعضی نویسندگان معاصر مسلمان تأثیر گذاشته است، از جمله دکتر نبیه عاقل، استاد تاریخ دانشگاه دمشق، در کتاب خود با نام «تاریخ العرب القدیم و عصر الرسول» فصل مبسوطی را بدین بحث اختصاص داده و به پیروی از وات، طبقات اقتصادی- اجتماعی مؤمنان صدر اسلام را مورد تحقیق قرار داده و


1- محمد فی مکه، ص 265.
2- همان، ص 145.
3- همان، ص 160.

ص:188

خاطرنشان ساخته است که مسلمانان از چه گروه و قبیله­ای بوده و از نظر اجتماعی و اقتصادی چه موقعیتی داشته­اند و نیز مانند وات، با استفاده از طبقات ابن سعد اذعان می­دارد که تمام مسلمانان اولیه محروم و نادار نبوده، بلکه در میان آنان از طبقات متوسط اقتصادی به معیار آن روز عربستان نیز وجود داشته است، و بالأخره تز تفسیری طبقاتی بودن اسلام طبق نظریه­ی ماتریالیسم تاریخی، بدون دلیل و منطق محکم می­باشد.(1)

5. بی­طرفی منصفانه: امتیاز دیگر مؤلف کتاب «محمد در مکه»، تلاش در حفظ بی­طرفی در قضاوت می­باشد و این­که آیات قرآنی بیان­کننده­ی عقاید مسلمانان است، بی­آن­که اشاره­ای داشته باشد که آیا این آیات، وحی مُنزَل­اند یا فرموده­های خود پیامبر(ص). تعبیرهایی که او در این زمینه دارد این­گونه است: «قرآن چنین می­گوید» و یا «در قرآن چنین آمده است».

6. عدم تأثیر مفاهیم مسیحیت بر اسلام: از قرن­ها پیش این تهمت و افترا وجود داشته که پیامبر اسلام(ص) اساس تعالیم خویش را از ادیان پیشین، یعنی مسیحیت و یهودیت اخذ کرده و تکمیل نموده است. گفته­اند: «او در هنگام سفر به دمشق در کاروان خدیجه با راهبی به نام «بحیرا» ملاقات کرده و اصول تعالیم خود را از این راهب مسیحی فرا گرفته است». وات این قضیه را به دقت مورد بررسی قرار می­دهد و عالمانه درباره­ی آن به بحث می­پردازد.

وات در ذیل عنوان «اسلام و مسیحیت» در کتابش «محمد فی المدینه» چنین می­نویسد: «مهم این است که از خود بپرسیم چرا [حضرت] محمد[ص] مسیحیت را نپذیرفت؟ برای پاسخ به این سؤال ضرورت دارد که به بعضی از مسائل بغرنج پاسخ دهیم؛ گاهی به نظر می­رسد که [حضرت] محمد[ص] در عصر خود با اضطراب اجتماعی و سقوط اخلاقی روبرو بوده و می­دانسته که این سقوط اجتماعی دقیقاً به جهت یک عامل دینی بوده که جامعه آن را از دست داده است، پس نزدیک­ترین و آسان­ترین راه برای او


1- نبیه عاقل، تاریخ العرب القدیم و عصر الرسول، (دمشق: کلیة الآداب جامعة دمشق، [بی­تا])، ص 381.

ص:189

این است که یکی از دو دین پیشین، یعنی مسیحیت یا یهودیت را بپذیرد و مردم را به پذیرش آنها دعوت کند و اما سؤال این است که آیا او این کار را انجام داده است؟!(1)

پاسخ به قسمت اول این سؤال این است که [حضرت] محمد[ص] هرگز دین مسیحی یا یهودی را نپذیرفت، بلکه از اول ادعا داشت توحیدی که او مردم را به سوی آن فرا می­خواند، عیناً به مانند توحید یهودی و مسیحی است که در عصر او وجود دارند. عقیده­ی پیامبر[ص] در اصلِ خود دین جدیدی نبود، بلکه چیزی که نو و تازه بود دعوت مکیان به این آیین بود و ممکن بود که [حضرت] محمد[ص] با مسیحیان و یهودیان ارتباط داشته باشد؛ البته مسیحیان در مکه بسیار کم بودند، اما از طریق ورقه بن نوفل- پسرعموی [حضرت] خدیجه[س]- این ارتباط ممکن بود و ورقه می­توانست تأثیری در افکار او داشته باشد.(2) بیشتر مسیحیانی که در مکه حضور داشتند و ممکن بود با آنان ارتباط برقرار شود، بردگان حبشی بودند و اطلاع بردگان از دیانت خود، یعنی مسیحیت بسیار بسیار کم بوده است. شکی نیست که [حضرت] محمد[ص] بعضی مسیحیان را در راه شام دیده بود، اما او قبل از آمدنش به مدینه با یهودیان ارتباط نداشته است و انتظار داشت که در مدت اقامت سه­ماهه­ی خود در مدینه، یهودیان به آیین او خواهند آمد و لذا انگیزه­ی او برای ارتباط با مسیحیان قبل از هجرت، همان دعوت آنان به دین جدید بود.

به همین جهت، [حضرت] محمد[ص] هرگز از خود نپرسید که آیا ضرورت دارد مسیحیت را بپذیرم؟ یا این­که آیا ضرورت دارد که به دیدار یک عالم مسیحی بروم و از او در مورد «الله» سؤالاتی بپرسم؟! اینجا هیچ دلیلی وجود ندارد که [حضرت] محمد[ص] از


1- نکته­ی قابل تأملی است. طبق نظر مشهور، باید پیروان ادیان الهی به دینی که آخرین پیامبر زمان خودشان آورده، بگرایند و به موجب آن، باید پیامبر اسلام(ص) قبل از بعثت بر آیین حضرت مسیح(ع) بوده باشد؛ اما چنین نبود و بر همان دین حضرت ابراهیم(ع) باقی مانده بود، در حالی که دین اسلام بیشترین اشتراک را با دین یهود دارد که قبل از دین مسیحیت بوده است و بی­تردید جهتش این بوده است که یهودیان در منطقه­ی حجاز، یعنی منطقه­ی زیست پیامبر اسلام(ص) زندگی می­کردند و دین آنان در میان عرب حجاز معهودتر بوده است. این واقعیت نظریه­ی مشهور را متزلزل می­سازد.
2- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «نقش ورقه بن نوفل در نبوت پیامبر(ص)».

ص:190

مسیحیانی چون ورقه بن نوفل اطلاعاتی کسب نکرده باشد، اما محال است که بتواند مدت زیادی در دیر سوری «بحیرای راهب» یا نزد یکی از راهبان مسیحی اقامت کند، زیرا این دیدارها علاوه بر مشکلات مالی و اقتصادی، شایعه­ی بدفرجامی به همراه داشت و کسی که با مسیحیان همنشینی می­کرد، از جهت سیاسی متهم می­گردید؛ زیرا مسیحیت در نظر اعراب حجاز، دین حبشی­ها و بیزانسی­ها بوده است و آنها نزد اعراب منفور بودند.

روابط [حضرت] محمد[ص] با مسیحیان و نجاشی بسیار خوب بود، او از عیسی مسیح[ع] دفاع می­کرد و درباره­ی وی با یهودیان به معارضه می­پرداخت؛ اما در عین حال، در مورد «مصلوب بودن [حضرت] مسیح[ع]» با مسیحیان اختلاف نظر داشت. او می­گوید: [حضرت] مسیح[ع] موجودی مخلوق و بنده­ی خداوند است و او و مادرش، [حضرت] مریم مقدس(س) هرگز خدا نبوده­اند و نیز نفی می­کند که [حضرت] مسیح[ع] «ابن الله» باشد. یکی از ویژگی­های روابط مسیحیان و مسلمانان این است که [حضرت] محمد[ص] و اصحاب او چندان اطلاع کافی (به زعم مؤلف) از اعتقادات دین مسیحی نداشتند. قرآن به جز اشاره به «صلیب» و یاد دوازده حواری [حضرت] مسیح[ع] و بعضی از معجزات او در شفا بخشیدن و زنده کردن اموات، چندان معلومات مفصلی از حیات [حضرت] مسیح[ع] و تعالیم او– چنانکه عهد جدید می­گوید- نشان نمی­دهد، و مسلمانان صدر اسلام با این­که به [حضرت] عیسی[ع] لقب «مسیح» می­دادند، اما نمی­دانستند که [حضرت] مسیح[ع] به معنی کسی که خداوند او را با روغن مسح کرده است می­باشد و هرگز نمی­فهمیدند که [حضرت] مسیح[ع] به معنی نجات­دهنده و کسی که گناه انسان­ها را خواهد بخشید می­باشد و روح القدس شخص سوم از اقانیم سه­گانه است.

شگفت­انگیز است که مسلمانان این چنین نسبت به مسیحیت و تعالیم آن غفلت داشته و جاهل بوده­اند و این نشان­دهنده­ی آن است که [حضرت] محمد[ص] متأثر از مسحیت

ص:191

نبوده، بلکه همان ادعای خود را داشته است که او نیز مانند [حضرت] موسی[ع] و [حضرت] عیسی[ع] پیامبر است».(1)

به نظر ما همین اطلاعات ناکافی (به زعم مؤلف) دلیل نبوت و پیامبری اوست، زیرا خداوند از اخبار غیب همین مقدار را به او آموخته و او در مورد داستان [حضرت] مسیح[ع] و سرگذشت مسیحیت و تعالیم آن، ارزیابی کرده و انتقاد نموده است و این خود نمونه­ای است از «مهیمن» (ناظر بودن) قرآن نسبت به ادیان گذشته.

7. عدم اثرپذیری اسلام از یهودیت: وات در ملحقات کتابش «محمد در مکه» تلاش دارد به این سؤال پاسخ دهد که آیا [حضرت] محمد[ص] تعالیم خود را از یهودیت گرفته است؟ ولی به زودی اعتراف می­کند که این ادعا چندان اعتبار نداشته و فاقد دلیل است؛ زیرا قرآن می­گوید: «فکر اعتقاد به الله به طور مبهم در میان اعراب قبل از اسلام وجود داشته است و «وجود کلمات دلیل بر وجود افکار» است، اگر بگوییم که این مفاهیم و افکار در جو فکری مکه وجود داشته و آن هم در پی تأثیر مستقیم و غیرمستقیم یهود بوده است که چنین فکری، یعنی «اعتقاد به الله» در میان اعراب شایع شود».

گاهی ممکن است که [حضرت] محمد[ص] آن را از یک «لسان اجنبی» (زبان بیگانه) فرا گرفته باشد و منبع داستان­های قرآن (قصص الانبیاء) منشأ انسانی داشته است!! اما بلافاصله با این آیه روبروخواهیم شدکه: «تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ »(2).

اگر همزمان بگوییم که [حضرت] محمد[ص] مردی راست­گفتار بوده و در عین حال، معلومات خود را از منابع انسانی (نه وحی) دریافت کرده است، پس ضرورت دارد که سه فرضیه و تئوری تصویر نماییم:


1- ویلیام مونتجومری وات، محمد فی المدینه، ص 480.
2- هود، 49.

ص:192

1. [حضرت] محمد[ص] میان اصل داستان و محتوای آن فرقی قائل نبود و وقتی که او اصل داستان را از طریق وحی دریافت می­کرد، محتوای آن را نیز وحی تلقی می­نمود.

2. داستان­ها از طریق تله­پاتی به [حضرت] محمد[ص] رسیده است.

3. معنای کلمه­ی «نوحی» در آیات قرآنی به معنی آمادگی دریافت معانی است، نه این­که وحی مصطلح باشد.

می­دانیم که تعالیم اسلام و رسالت قرآن در جو مکه منتشر یافته و آنها با حدس پیامبری [حضرت] محمد [ص] موافق بوده­اند و از طرفی هیچ یهودی و مسیحی به پیامبری او اعتراف نکرده است، پس سؤال این است که این افکار چگونه به اسلام راه یافته است؟(1)

وات در این اظهار نظرها همانند برخی خاورشناسان به طور قاطعانه حکم نمی­کند، بلکه با احتیاط عالمانه و علامت سؤال مسأله را مطرح می­کند و به دنبال آن است که دلایل اجتماعی- دینی چه موضعی را تأیید می­کنند و اظهارات [حضرت] محمد[ص] و آیات قرآنی کدام یک را اثبات می­نمایند. او بارها و بارها از صداقت پیامبر اسلام[ص] دفاع می­کند و حتی اتهاماتی را که سالیان دراز غربیان به حضرتش وارد می­کردند، مانند فرصت­طلب بودن، (نعوذ بالله) شهوتران بودن و داستان ازدواج وی با زینب بنت جحش را با دلایل تاریخی رد کرده و توضیح می­دهد، و سرانجام از او به عنوان مرد عظیم تاریخ و شخصیت ارزنده و معلّم اخلاق یاد می­کند. او صراحتاً اعلام می­کند: «مسلمانان در اقناع ذهنیت جهانیان در رابطه با عظمت [حضرت] محمد[ص] و مبانی و اصول اخلاقی، به ویژه در ارائه­ی مفهوم «توحید خالص الله» آن­چنان­که در میان ادیان دیگر در ابهام مانده است، البته با زحمت موفق خواهند شد». او سپس می­گوید: «من نظرم را با خوشحالی ابراز می­دارم که دِینی که من به نویسنده­ای مانند غزالی دارم، بی­نظیر است. او یکی از


1- [13]. محمد فی مکه، ص 249.

ص:193

دانشمندانی است که در ارائه­ی ارزش­های اخلاقی [حضرت] محمد[ص] به اروپاییان که توانسته آنان را قانع کند، سهیم است».(1)

وات در پایان کتابش عظمت حضرت محمد(ص) را در سه نکته خلاصه می­کند:

1. [حضرت] محمد[ص] در اثر تیزبینی و هوش سرشار- یا به جهت وحی­ای که برحسب اعتقاد مسلمانان بر او نازل می­شد- توانست یک رستاخیز عمومی در جهان عرب ایجاد کند و اساس یک ایدئولوژی استواری که مشکلات اجتماعی را پاسخ می­دهد پی­ریزی نماید و مسلمانان را به اوج عظمت خود برساند.

2. [حضرت] محمد[ص] یک سیاستمدار حکیمی بود که با طرح برنامه­ی دقیق سیاسی، از یک دولت کوچک، امپراطوری بزرگی را به وجود آورد که توانسته است چهارده قرن دوام بیاورد.

3. او در انتخاب افراد برای اداره­ی کشور و مسائل دولتی، مهارت عجیبی داشته و از مدیریت بسیار عالی برخوردار بوده است. این مدیریت آن­چنان قوی بود که توانست با صلابت و استحکام خاصی اسلام را گسترش دهد. اگر [حضرت] محمد[ص] پیامبر نبود و از یک مهارت و مدیریت بی­نظیر برخوردار نبود و به خداوند اعتماد نمی­داشت و به شکلی خود را قانع؟! نمی­ساخت که خداوند او را فرستاده است، هرگز در تاریخ انسانیت فصل ممیزی به نام او ثبت نمی­گردید.(2)

نکات قابل تأمل این دو کتاب

در کنار امتیازات این دو کتاب، نظریات مؤلف به خصوص در زمینه­ی وحی و نبوت حضرت محمد(ص)، خالی از نقص و انتقاد نیست؛ در اینجا نکاتی را متذکر می­شویم:


1- همان، ص 509.
2- ویلیام مُنتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، (ترجمه اسماعیل والی­زاده)، (تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1344ش)، ص 295-297.

ص:194

1- وحی از نظر مؤلف در شمار الهام شاعران و هنرمندان و ذوق نویسندگان تلقی شده است و آن را نوعی «تخیل خلّاق» (Creative Imagination) تصویر می­نماید، اما در عین حال، تفسیر کاملی از ماهیت وحی را چنان­که در تاریخ پیامبران آمده است و یا لااقل در اعتقاد پیروان ادیان آسمانی وجود دارد، نشان نمی­دهد؛ زیرا وحی در تاریخ انبیا نوع عالی الهامی است که ناگهان پیامبرانی مانند حضرات ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) آن را دریافت کرده­اند، به گونه­ای که ابتدا خود منقلب و دگرگون شده و سپس به طور انقلابی جامعه­ی خود را دگرگون ساخته­اند و این برخلاف یک احساس و الهام فردی است که شاعر و هنرمند و نمایشنامه­نویس دارد و از آن لذت می­برد که یک مسأله­ی درونی و روانی بوده و چندان تأثیری در تحول و دگرگونی جوامع نداشته است.

2- پیامبران با مسائل حقیقی و واقعی جامعه برخورد داشته و جوامع را اصلاح کرده­اند، حتی خودِ وات هم اعتراف دارد؛ برخلاف ذوقیات هنرمندان و تخیلات شاعران: «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنْبَغِی لَهُ»(1).

3- گرچه مؤلف در مقدمه­ی کتابش «محمد فی مکه»(2) و در چند جای دیگر از یوزف شاخت (Joseph Schacht/1902-1969م) انتقاد می­کند که او اعتبار بیشتر احادیث را نادیده گرفته و روایات پیامبر(ص) را در توضیح و تفسیر معارف و آیات قرآن به حساب نیاورده است، اما متأسفانه خودش نیز آگاهانه یا ناآگاهانه همین اشتباه را مرتکب می­شود، زیرا پدیده­ی وحی در روایات مندرج در صحیح بخاری که مورد استناد و منبع کتاب مؤلف می­باشد، به طور مفصل آمده و تبیین شده است؛ لذا شایسته بود که نگارنده با مقایسه­ی اجمالی میان تورات و قرآن و روایات صحیح بخاری- به ویژه منابع اصیل شیعه مانند کافی شیخ کلینی- پیرامون مسأله­ی وحی بحث کرده و داوری نهایی را اظهار می­نمود.


1- یس، 69.
2- [17]. محمد فی مکه، ص 5.

ص:195

4- مؤلف برخلاف دیگر دانشمندان غربی، اعتراف می­کند که «[حضرت] محمد[ص] مرد صادقی بوده و در گفتار و کردار، نهایت امانت و راستی را رعایت می­کرد»، پس جای این سؤال باقی است که اگر او صادق و راست­گفتار بوده است، در همه­ی کارها و ادعاهایش چنین بوده است؛ لذا نتیجه­ی منطقی این سخن این است که او در پیامبر بودن نیز صادق بوده است. تفکیک میان گفتار و عمل و ادعای او، به دور از منطق بوده و فاقد دلیل است.(1)

3. محمد پیامبر و سیاستمدار

این کتاب، خلاصه­ای است از دو کتاب «محمد در مکه» و «محمد در مدینه» که «اسماعیل والی­زاده» آن را به زبان فارسی ترجمه نموده است.(2) مؤلف در این کتاب تلاش نموده است که به دور از هرگونه تعصب دینی و با بیانی شیوا و قابل فهم برای محققان غربی کلیاتی از زندگانی پیامبر اسلام(ص) و وقایع عصر نبوی را برای هم­کیشان مسیحی خود توصیف نماید و از شخصیت معنوی و والای پیامبر(ص) در برابر کسانی که چهره­ی ایشان را غیرواقعی و مغرضانه معرفی کرده­اند دفاع کند. به نظر می­رسد وات در این کار توفیق کامل یافته و باور ما بر این است که این­گونه آثار به تفاهم و نزدیکی اسلام و مسیحیت که بیش از نیمی از مردم جهان از آن دو پیروی می­کنند یاری می­نماید و این حقیقتی است که عصر حاضر نیز مقتضی آن است.

وات در این کتاب که نُه فصل دارد، علل توفیق پیامبر اسلام(ص) را در راه هدف مقدسی که در پیش داشته، تجزیه و تحلیل کرده و کوشیده است که کلیه­ی تدابیر او را برای تأسیس جامعه­ی اسلامی بیان نموده و صحیح و معتبر بودن آنها را نشان دهد. قهرمان کتاب شخص رسول اکرم(ص) است و زندگانی هیچ شخصیت دیگر اسلامی در آن مطرح نیست، مگر این­که به مناسبتی نامی از آنان برده شده باشد. دلیل اتخاذ این رویه


1- [18]. سید محمد ثقفی، "نقد کتاب محمّد(ص) در مکه و مدینه"، کیهان اندیشه، 47 (1372): 144-150.
2- [19]. ویلیام مُنتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، (ترجمه اسماعیل والی­زاده)، (تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1344ش).

ص:196

آن است که طبعاً مؤسس هر دین از بین شخصیت­های دیگر واجد اهمیت بیشتری است و پیش از شناخت او شناخت قهرمانان دیگر چندان مفید فایده نخواهد بود. لذاست که مؤلف فقط شخص رسول اکرم(ص) را آن­چنان­که منابع اصیل تاریخی و استنباط­های یک مورخ اجازه می­دهد معرفی نموده و خود را گرفتار اختلافات مذاهب و مکاتب اسلامی نکرده است. وات می­خواهد حضرت محمد(ص) را با همه­ی عظمت افکار و محاسن تدابیرش در راه تأسیس جامعه­ی اسلامی به غربیان بشناساند و با بیانی که به مذاق یک اروپایی مسیحی پسندیده باشد اصالت پیامبری وی را تأیید و تثبیت نماید.

گرچه نویسنده، کتاب حاضر را برای مسلمانان ننوشته است، اما خواندن آن جهت اطلاع از طرز تفکر محققان جدید اروپایی درباره­ی اسلام، برای اندیشمندان اسلامی ضروری و مفید خواهد بود. در آخر، مهم­ترین عناوین مطرح­شده در کتاب به شرح ذیل است: یتیم نابغه، دعوت به پیامبری، نخستین پیام قرآن، مسلمانان اولیه، نفوذ یهودیت و مسیحیت، تناسب اجتماعی اندیشه­های دین جدید، واقعه­ی آیات شیطانی، مهاجرت به حبشه، تحریم و طرد بنی هاشم، مهاجرت به مدینه، جنگ­های مسلمانان با قریش، قطع رابطه با یهود، جنگ با یهود و اخراج یهودیان از مدینه، فتح مکه و مکه در سراشیبی زوال، زوال موقت ایران، و وسعت قدرت [حضرت] محمد[ص].(1)

4. اسپانیای اسلامی

وات در این کتاب به بیان تاریخی فتح اسپانیا به دست مسلمانان و چگونگی ورود اسلام به اسپانیا و تأثیر آن در منطقه پرداخته و وضعیت فرهنگی، اجتماعی، دینی و اقتصادی اسپانیا در عصر خلافت اسلامی، پیشرفت­های این عصر و چگونگی سقوط خلافت اسلامی اسپانیا و حکومت­های دیگر را بیان می­کند. مطالعه و بررسی سیر تاریخی اسپانیا و گذشته­ی شکوهمند آن برای مسلمانان از اهمیت خاصی برخوردار است که باید


1- برگرفته از: محمد پیامبر و سیاستمدار، مقدمه­ی مترجم.

ص:197

بدان توجه شود، اما بیان این سیر تاریخی از زبان یک خاورشناس می­تواند جالب توجه باشد. وات نتوانسته است عظمت و شکوفایی تمدن اسلامی در اسپانیا را به صورت کامل و جامع به تصویر کشد؛ تمدنی که متکلم و فقیه بزرگی چون ابن حزم اندلسی، حکیم گرانقدری چون ابن رشد قرطبی، مفسر گرانمایه­ای چون بقی بن مخلد قرطبی، مورخ و سیره­نگار برجسته­ای چون ابن عبدالبر اندلسی و ادیب توانایی چون ابن سیدالناس و صدها دانشمند ارجمند دیگر را پرورش داد که گوشه­ای از فرهنگ عظیم و گسترده­ی اسلامی است، به گونه­ای که دانش­پژوهان غربی برای تحصیل علوم به زبان عربی از فرانسه و دیگر سرزمین­های اروپا راهی اسپانیا می­شدند.

با بررسی اجمالی کتاب می­توان گفت که گرچه این کتاب در معرفی اسپانیا اثر جامع و کاملی نیست، اما می­تواند مقدمه و نقطه­ی آغازینی برای شناخت اسپانیای اسلامی و عظمت تمدن اسلامی در این ناحیه تلقی گردد. گفتنی است این کتاب توسط محمدعلی طالقانی به زبان فارسی ترجمه شده است.(1) مهم­ترین مباحث کتاب عبارتند از: فتح اسپانیا به دست مسلمانان، سلطنت مستقل امویان در اسپانیا، پیشرفت­های فرهنگی عصر امویان (علوم دینی، شعر و ادب و فرهنگ و ...)، سقوط حکومت عرب و عوامل آن، حکومت مرابطون و موحدون، شکوه فرهنگی در ایام افول سیاسی، و آخرین دوره­ی اسپانیای اسلامی.

5. تفکر سیاسی اسلام

در ادامه­ی معرفی سلسله تألیفات وات پیرامون اسلام و تعالیم آن به کتاب «تفکر سیاسی اسلام» می­رسیم که صبیحی حدیدی آن را با عنوان «الفکر السیاسی الاسلامی (المفاهیم الاساسیه)» به زبان عربی ترجمه نموده است. مؤلف در راستای بیان دیدگاه­هایش درباره­ی اسلام در این کتاب، جایگاه سیاست و حکومت و اندیشه سیاسی در


1- ویلیام مُنتگمری وات، اسپانیای اسلامی، (ترجمه محمدعلی طالقانی)، (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359ش).

ص:198

اسلام را مورد بررسی قرار می­دهد. به نظر وات، اندیشه­ی سیاسی در دین اسلام جایگاه خاصی دارد و لذا پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت و ورود به مدینه نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی اهتمام خاصی ورزید. مؤلف در این کتاب در صدد بیان توجه اسلام به مسائل اجتماعی و سیاسی، و ارتباط زندگی هر فردی با سیاست به لحاظ اندیشه و ایدئولوژی است. مهم­ترین فصول و مطالب کتاب عبارتند از: دولت اسلامی تحت رهبری پیامبر [ص]، [حضرت] محمد[ص] رهبر دولت اسلامی، ظهور خلافت به شکل خلافت و رهبری سیاسی در اسلام (ارثی و سلطنتی)، امپراطوری اسلامی، تعریف جامعه از امر به معروف و نهی از منکر، جنگ­طلبی و جهاد و دیدگاه سیاسیون، تطور اسلام شیعی (زیدیه، اسماعیلیه و امامیه)، و اسلام در جهان معاصر.

6. تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی

متن این کتاب در واقع همان سخنرانی­های ویلیام مُنتگمری وات در دانشگاه­های فرانسه است که پس از ویرایش در سال 1972م با این عنوان به چاپ رسیده و دو بار هم به زبان فارسی ترجمه شده است: ترجمه­ی یعقوب آژند و چاپ آن توسط انتشارات مولی در سال 1360ش و ترجمه­ی حسین عبدالمحمدی و چاپ آن توسط انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی در سال 1378ش.

کتاب در چند بخش تنظیم شده است: در بخش اول، به بررسی انگیزه­های مسلمانان از حضور در اروپا و تصرف اسپانیا پرداخته و واکنش اروپاییان را در این مورد ذکر می­کند. در بخش دوم، جایگاه تجارت و بازرگانی و تکنولوژی نزد مسلمانان صدر اسلام را اجمالاً بررسی می­نماید. در بخش­های بعد در مورد دستاوردهای مسلمانان در علوم فلسفه، ریاضیات و نجوم، جایگاه علم و فلسفه در اروپای قرون وسطی، جنگ­های صلیبی و پیامدهای آن برای اروپا، و نهایتاً دیدگاه اروپاییان درباره­ی اسلام و مسلمانان فاتح را مورد بررسی قرار می­دهد.

پیرامون ویژگی­های کتاب می­توان به نکات زیر اشاره نمود:

ص:199

1. بررسی موشکافانه و جزئی جریانات تاریخی مربوط به برخورد جهان اسلام با اروپا و بررسی تأثیر تمدن اسلامی و چگونگی نفوذ آن در اروپا.

2. اعتراف به نقش بسیار مهم مسلمانان در بیداری مردم خفته و گرفتار ظلمت اروپای قرون وسطی که دو فایده به همراه دارد: الف) تقویت خودباوری مسلمانان که اساس پیشرفت و رشد و تکامل است؛ ب) این­که پیشرفت مادی غرب مرهون تمدن اسلامی است،از زبان یک غربی بیان می­شود.(1)

3. گستردگی مطالب کتاب حاکی از وسعت مطالعات نویسنده است.

گفتنی است که کتاب حاضر می­تواند به عنوان درآمدی بر تأثیر دنیای اسلام بر اروپای قرون وسطی مفید باشد و کلیاتی را در این زمینه بیان نماید.

7. اسلام و مسیحیت در عصر حاضر

کتاب حاضر به هدف گفتگوی میان اسلام و مسیحیت نگاشته شده و نویسنده آن، ویلیام مُنتگمری وات، از خاورشناسانی است که مطالعات فراوانی پیرامون اسلام و مسیحیت انجام داده است. این کتاب به دو زبان عربی و فارسی ترجمه شده است: 1) ترجمه­ی خلیل قنبری به زبان فارسی با عنوان «اسلام و مسیحیت در عصر حاضر» و چاپ آن توسط معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در سال 1389ش؛ 2) ترجمه­ی عبدالرحمن عبدالله الشیخ به زبان عربی با عنوان «الاسلام و المسیحیة فی العالم المعاصر» و چاپ آن توسط انتشارات الهیئة المصریة العامه للکتاب در سال 1998م.

برای دانشمندان و خوانندگان ایرانی بسیار مفید خواهد بود که بدانند نگاه یک اندیشمند مسیحی آشنا به منابع اسلامی به دین اسلام چگونه است و با نگاه رایج مسیحیان تا چه اندازه تفاوت دارد. به گفته­ی نویسنده، بسیاری از طرز فکرهای رایج مسیحیان


1- ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، (ترجمه حسین عبدالمحمدی)، (قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378ش)، ص 15.

ص:200

درباره­ی اسلام ناشی از عدم دستیابی آنان به منابع اصیل اسلامی است. شفاف­سازی مواضع دینی دو طرف می­تواند کمک بزرگی برای اتخاذ روی­آوردهای مشترک به مسائل روز باشد. البته، چنان­که در مقدمه­ی شیخ احمد زکی یمانی بر این کتاب اشاره شده است،(1)

برخی اعتقادات بنیادین در این دو دین از چنان اختلاف عمیقی برخوردارند که پیدا کردن وجه مشترک و رسیدن به نقطه­ی واحد در این اعتقادات را ناممکن ساخته است. با وجود این، تلاش مؤلف برای نزدیک ساختن این اعتقادات به یکدیگر و ارائه­ی تفاسیری از برخی اعتقادات مسیحی مانند تثلیث به گونه­ای که با رویکرد توحیدی اسلام بیشتر سازگار باشد، در خور توجه است.

وات در این کتاب تجربه­ی یک عمر حدیث نفسش را که در نتیجه­ی اشتغالات عمیق و مطالعات اسلامی است، ارائه کرده است. هدف او در این کتاب گام برداشتن در جهت همسو کردن دیدگاه­های دو دین بزرگ توحیدی- اسلام و مسحیت- در مهم­ترین حوزه­های مورد اختلاف کلامی و اعتقادی و تأکید بر مشابهت­های آنهاست.

وات این سخن توماس برتون را که گفته بود: «مسیحی خوب کسی نیست که ادیان دیگر را رد کند، بلکه کسی است که حقیقت موجود در آنها را تصدیق کرده و سپس فراتر رود»، پایه­ی اندیشه­ورزی­اش در این کتاب قرار داده و روش­هایی را برای نزدیک کردن دیدگاه­های دو دین توحیدی ارائه کرده است. تفسیر مثبت و همدلانه از آموزه­های به­ظاهر متضاد اعتقادی در دو دین مورد نظر یکی از آن روش­هاست؛ چرا که به نظر او امروزه ادیان در وضعیتی­اند که از جنبه­های مختلف مورد حمله­اند و برای مثال، فرد مسیحی که از باورهای خویش در مقابل تهدیدها دفاع می­کند باید همزمان از بعضی باورهای دوست مسلمان خویش نیز دفاع کند.


1- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، (ترجمه خلیل قنبری)، (قم: معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389ش)، ص 45-47.

ص:201

با همه­ی مثبت­نگری­های قابل تحسین، وات در قضاوت نسبت به برخی موضوعات اسلامی لغزیده است و علت عمده این لغزش بهره نگرفتن و عدم رجوع ایشان- به هر دلیل- به متون و منابع شیعی است. چنان­که در برخی موضوعات الهیات مسیحی نیز بیش از اندازه دست به توجیه و تأویل زده است.

به هر حال، کتاب حاضر نمونه­ای برجسته از آثار محققانه و واقع­بینانه­ای است که در آن تلاش شده است که با التزام به قواعد پژوهش و دوری از تعصبات عامیانه، راهی برای برون­رفت از برخی چالش­های میان اسلام و مسیحیت جستجو شود. این کتاب در هشت فصل تنظیم شده است و مهم­ترین مباحث آن بدین شرح است: رویکردهای سنتی مسلمانان به مسیحیت و مسیحیان به اسلام، اثبات حقیقت دینی در مقابل علم­زدگی، توافق کلی اسلام و مسیحیت درباره­ی اسماء و صفات خداوند، وحی و نبوت، وحی و شناخت جهان، تاریخ مقدس در مسیحیت و اسلام، دیدگاه­های اسلامی و کتاب مقدس درباره­ی رابطه­ی انسان با خدا، و اسلام و مسیحیت در عصر حاضر.(1)

8. برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان؛ تفاهمات و سوء تفاهمات

کتاب حاضر که توسط محمدحسین آریا به زبان فارسی ترجمه شده،(2) حاوی شرح برخورد آرای مذهبی مسلمانان و مسیحیان از ظهور اسلام تا عصر حاضر است. مؤلف ابتدا زمینه­ی انشعاب دیانت مسیح را توضیح می­دهد و تأثیرات آن را در بینش­ها و برداشت­های مسلمانان روشن می­کند؛ سپس برخورد یا تقابل اندیشمندان مسلمان با فلسفه­ی یونان را بررسی می­نماید؛ آن­گاه از آثار حاکمیت مسلمانان در اندلس بر اتباع مسیحی و واکنش خصمانه­ی مسیحیان اروپا و مخدوش کردن چهره­ی اسلام در قرون


1- همان، ص 9-13؛ یاسر شعبان، "معرفی کتاب «الاسلام و المسیحیة فی العالم المعاصر»"، (ترجمه صالح واصلی)، اسلام و غرب، 22 (1378): 39-42.
2- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان؛ تفاهمات و سوءتفاهمات، (ترجمه محمدحسین آریا)، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373ش).

ص:202

وسطی به دست حکمای مسیحی سخن می­گوید و به توضیح نقش خاورشناسان و سیاست استعماری اروپاییان در تقویت این چهره می­پردازد. در آخر، تأثیرات سیاست استعمارگران در ذهنیت مسلمانان عصر حاضر و واکنش آنان در شکل احیای اسلامی را بیان می­کند و نظریات خود را درباره­ی ایجاد حسن تفاهم میان پیروان ادیان الهی و به ویژه میان مسلمانان و مسیحیان را بازگو می­نماید.

وات گرچه قلمی معتدل دارد و خیلی از جاده­ی انصاف دور نمی­شود، اما در همه حال، از منظر مسیحیت و خاستگاه غربی به قضاوت اسلام می­پردازد و همین موضوع سرچشمه­ی تمام استنباط­های نادرست او از اسلام است. وات به قضیه­ی سلمان رشدی و نگاه اروپاییان به این مسأله از نظر فکری و فرهنگی اشاراتی دارد. در عین حال که کتاب او را با واژه­ی «رسوا» توصیف می­کند، غیرمستقیم در تبرئه­ی او هم می­کوشد؛ و در این کار نیز پرسشی را در برابر شریعت اسلام می­نهد که جا دارد شریعت­شناسان بدان پاسخ دهند.

وات وقتی از احیای اسلامی در عصر حاضر برای مسیحیان سخن می­گوید به هم­کیشان خود هشدار می دهد که حملات انتقادگونه به اسلام موجب برانگیزی و تقویت تمایلات اصول­گرایی در میان مسلمانان خواهد شد. وات به عنوان یکی از صاحب­نظران برجسته­ی مسائل اسلامی در غرب در این کتاب نشان می­دهد که رویارویی­های مسلمانان و مسیحیان در طول تاریخ در هاله­ای از تفاهمات و سوء تفاهمات پیچیده شده و بسیاری از آنها به عصر حاضر دامن کشیده است. او می­گوید این سوء تفاهمات چگونه ریشه گرفته، چگونه گسترش یافته و چگونه در استمرار سوء درک مسلمانان و مسیحیان از همدیگر نقش­آفرینی کرده است. وات به امید همکاری ثمربار میان مسلمانان و مسیحیان و پیروان سایر ادیان در صحنه­ی جهان برهان می­آورد که هم مسلمانان و هم مسیحیان نیازمند آنند که شناخت دقیق­تر و درک مثبت­تری از دیانت یکدیگر به دست آورند و نیز راه وصول به این مقصود را نشان می­دهد.

ص:203

ثمره­ی شصت سال مطالعه و تأمل و قلم زدن در باب اسلام و مسیحیت می­تواند کتاب حاضر، یعنی «برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان؛ تفاهمات و سوء تفاهمات» را خاصه برای پژوهندگان اسلام، مذهب، تاریخ و جامعه­شناسی جذاب نماید.(1)

9. حقیقت دینی در عصر ما

«حقیقت دینی در عصر ما»، برگردان اثری از ویلیام مُنتگمری وات با عنوان «Religious Truth for Our Time» به فارسی است.(2) وات در این اثر کوشیده است تا به کسانی که به اهمیت ایمان دینی در جهان چنددینی روزگار ما باور دارند، نشان دهد که چگونه می­توان حقیقت را در نظام­های دینی گوناگون یافت و از آن به مثابه زبان مشترکی برای همگرایی و مشارکت بیشتر در جهت خیر و رفاه مادی و معنوی انسان­ها سود جست.(3) وی در این اثر، سخن خود را با طرح برخی موضوعات اساسی، مانند محدودیت­های ذهن و زبان آدمی و ماهیت حقیقت و واقعیت آغاز می­کند و پس از فراغت از این­گونه مباحث، به سمت طرح حقایق بنیادین عهدین و قرآن پیش می­رود و در پایان نیز جایگاه کنونی ادیان و مشکلات نظری و عملی فراروی آنها را به بحث می­گذارد.(4)

مترجمِِ اثر در مواردی با افزودن پاورقی بر تمایز اندیشه­ی نویسنده با آنچه میان مسلمانان رایج و معمول است، انگشت می­گذارد. کتاب در شش فصل سامان یافته است که عناوین آنها بدین قرار است: نارسایی­های ذهن و زبان آدمی، حقیقت و واقعیت، حقیقت در عهدین، حقیقت در عهد جدید، خدا در سایر ادیان، و ادیان در جهان امروز.

فصل پنجم کتاب که درباره­ی «خدا در سایر ادیان» است و به سه موضوع سرآغازهای دین، فرهنگ و دین، و خدا در اسلام می­پردازد، برای خواننده­ی ایرانی از همه­ی فصول


1- همان، ص 1-6.
2- ویلیام مُنتگمری وات، حقیقت دینی در عصر ما، (ترجمه ابوالفضل محمودی)، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1379ش).
3- همان، ص 13.
4- همان.

ص:204

خواندنی­تر است؛ زیرا دیدگاه یک مستشرق منصف و در عین حال، پراطلاع از اسلام را نشان می­دهد. وی در این فصل مقایسه و سنجش­های دقیقی را از اسلام و پیامبر(ص) بیان می­کند و حضرت محمد(ص) را بارها با دیگر پیامبران عهد عتیق و جدید مقایسه می­کند. این فصل را وات با این ارزیابی پایان می­دهد: «من معتقدم که ما باید در همه­ی مسائل، یعنی رشد و گسترش اسلام و تبدیل آن به دومین دین بزرگ جهان پس از مسیحیت و نیز دربرگرفتن حدود یک پنجم نوع بشر، دستِ خداوند را در کار ببینیم؛ به ویژه به این دلیل که بنابر دیدگاه کتاب مقدس، او (خداوند) در سرتاسر تاریخِ بشر حضوری فعال دارد».(1)

حوزه­های مورد بررسی وات در سیره­ی پیامبر(ص) و تاریخ اسلام

با مطالعه و بررسی آثار وات در سیره و تاریخ اسلام بدین نتیجه می­رسیم که حوزه­هایی که وات به آنها پرداخته، بسیار گسترده است. او به تمام زوایای تاریخ عصر نبوی، البته براساس کتب اهل سنت و خاورشناسان پیشین پرداخته و اگر مطالبی از قلم افتاده است، به غفلتِ منابع مورد استفاده­ی وات برمی­گردد که به او منتقل شده است؛ از جمله می­توان به کمرنگ جلوه دادن نقش حضرت علی (ع) در جریانات صدر اسلام و به ویژه واقعه­ی­ غدیر خم و انتخاب آن حضرت به عنوان جانشین از سوی پیامبر(ص) اشاره نمود که وات بدان­ها نپرداخته و این به دلیل غلبه­ی دیدگاه اهل سنت در تاریخ اسلام و منابع سیره است. ضروری می­نماید که علمای شیعه به این بحث توجه جدی نمایند و واقعیات تاریخی صدر اسلام را از نگاه شیعی تدوین و به جهانیان عرضه نمایند.

در یک نگاه کلی، می­توان مهم­ترین حوزه­های مورد بررسی وات را این موارد برشمرد: 1. حوزه­ی اجتماعی و سیاسی 2. حوزه­ی دینی و فرهنگی 3. وقایع تاریخی.

اگرچه در نقد و بررسی دیدگاه­های وات در فصل چهارم به تفصیل این حوزه­ها مورد بررسی قرار خواهند گرفت، اما به اختصار برخی از آنها بیان می­شود. در حوزه­ی اجتماعی و سیاسی، وات تحلیل­های جامع و مهمی از نظام قبیلگی در عربستان و تأثیر آن در


1- همان، ص 106.

ص:205

جریانات سیاسی و اجتماعی جامعه­ی عربستان؛ تأثیر جایگاه اجتماعی قبیله­ی پیامبر(ص) در زمان ظهور اسلام و در موفقیت ایشان؛ فرهنگ و تمدن عصر جاهلی و نمونه­های اعلای اخلاقی این عصر مانند جوانمردی، مهمان­نوازی، شجاعت و ... و نظر اسلام درباره­ی این نمونه­ها و ارائه­ی معیارهای جدید از سوی اسلام؛ انحطاط ادیان جاهلی و نقش اسلام در جلوگیری از این انحطاط و ارائه­ی معیارها و تعالیم متعالی اسلام؛ و نمونه­های دیگر نظیر سیاستمدار بودن پیامبر(ص) از همان ابتدا و توجه اسلام به مسائل اجتماعی، ارائه نموده است.

در حوزه­ی دینی و فرهنگی نیز می­توان به موارد زیر اشاره نمود: تبیین و تحلیل وات پیرامون مسأله­ی وحی که به طور گسترده در کتب و مقالات مختلف او مطرح می­شود، اگرچه نظر نهایی او در این زمینه مورد قبول مسلمانان نیست، اما پرداختن به این موضوع در این سطح گسترده در آثار وی شایان توجه است؛ پرداختن به موضوعاتی چون نحوه­ی شروع وحی، رد نسبت صرع و جنون به پیامبر(ص)، کامل نبودن و حاوی تناقضات بودنِ قرآن، تناسب تعلیم قرآن و اسلام با وضعیت اجتماعی- اخلاقی جامعه­ی عربستان، مسأله­ی تکامل ایمان پیامبر(ص) مانند سایر انسان­ها، ایمان حضرت ابوطالب(ع)، و سایر مسائل دینی.

در حوزه­ی وقایع تاریخی، دقت و ظرافت بیشتری در آثار و دیدگاه­های وات مشاهده می­شود؛ از جمله موارد زیر: معرفی نسب و پدر و مادر پیامبر(ص)؛ بررسی زندگانی پیامبر(ص) در دوران کودکی و نوجوانی؛ دیدار با بحیرای مسیحی؛ تحلیل ازدواج­های پیامبر(ص)؛ بررسی نخستین زن و مرد مسلمان؛ اشاره به افسانه­ی غرانیق و بررسی آن؛ مسأله­ی هجرت مسلمانان به حبشه و علل آن؛ بررسی بیعت عقبه و مفاد آن؛ تحلیل وات از حنفاء؛ مسأله­ی هجرت به مدینه؛ غزوات پیامبر(ص) و موارد دیگر.

ص:206

ص:207

فصل سوم: روش شناسی، مبانی و منابع وات در سیره پژوهی پیامبر (ص)

اشاره

پس از این­که در فصل دوم به معرفی ویلیام مُنتگمری وات و آثار وی در سیره­پژوهی پرداختیم، حال در این فصل، روش­شناسی، مبانی و منابع وات در سیره­پژوهی پیامبر(ص) را بیان خواهیم کرد. در ابتدا مناسب دیدیم که کلیاتی از افکار، اندیشه­ها، جهان­بینی و نوع نگرش وات به جهان هستی، تاریخ بشر، سیره­ی نبوی و ادیان الهی و ... را ذکر کنیم تا در تبیین روش­شناسی و مبانی وات در آثار تاریخی و نقد آرای وی، از خاستگاه تحلیل و بررسی­های او بهتر آگاه شویم. در ادامه به روش­شناسی وات در بررسی آثار تاریخی و سیره­پژوهی و مطالعات ادیان پرداخته­ایم که مهم­ترین آنها عبارتند از: اثرپذیری از مکتب تجربه­گرایی و اعتقاد به تاریخ­نگاری اثباتی؛ تبیین وقایع تاریخی همراه با تحلیل­های ذهنی؛ توجه به جوانب مختلف یک مسأله یا موضوع؛ تحلیل­های روان­شناختی و پدیدارشناسانه­ی وات از سیره­ی پیامبر(ص) و مصادر قرآن؛ و رویکرد تقریب­گرایانه­ی وات نسبت به ادیان الهی. پس از بیان روش­شناسی آثار وات، مهم­ترین مبانی تاریخ­نگاری، سیره­پژوهی و الهیاتی وات را مطرح کرده­ایم که عبارتند از: اسطوره­ای بودنِ برخی حقایق تاریخی­نما؛ عدم تاریخی­نگری در گزاره­های وحیانی؛ «ثمرات» یک دین به عنوان معیار داوری در مورد آن دین؛ پذیرش پلورالیسم دینی از سوی وات؛ لزوم تمایز میان آموزه­های اساسی و آموزه­های فرعی دین (ذاتی و عرضی دین)؛ کلیت دین ملاک صدق و کذب است، نه تک­تکِ گزاره­ها؛ زبان دین، زبان نمادین و تمثالی؛ توجه به نظریات (الگوهای) بدیل در قضاوت در مورد وقایع تاریخی؛ دخالت خدا در تاریخ. در آخر، پس از بیان مبانی وات، به تبیین و معرفی منابع وات در سیره­پژوهی پیامبر(ص) و ارزیابی کلی آنها و تبیین روش نقد تاریخی از سوی وات در بررسی سیره­ی پیامبر(ص) اهتمام ورزیده­ایم.

ص:208

مهم­ترین افکار و اندیشه­های وات

قبل از پرداختن به روش­شناسی وات در مورد آثار تاریخی، مناسب است با اندیشه­ها، جهان­بینی و نوع نگرش وات به جهان هستی و تاریخ بشر آشنا شویم تا در تبیین روش­شناسی آثار تاریخی و نقد آرای وات درباره­ی مباحث سیره و تاریخ صدر اسلام به خاستگاه تحلیل­های وات بهتر پی ببریم. با مطالعه و بررسی آثار تاریخی، قرآنی و دینی وات می­توان تا حدی به مبانی اندیشه­های وات در عرصه­های تاریخ و الهیات پی برد.

وات که فردی مسیحی و حتی دستیار کشیش انگلیکن بود، خود را فردی مذهبی و معتقد به خداوند معرفی می­کند و انتساب دیدگاه­های مادی و ماتریالیستی به خود را صحیح نمی­داند. اگرچه اعتقاد او به خداوند براساس دیدگاه­های الهیات مسیحی است که با اندیشه­های اسلامی متفاوت است، اما به هر حال، او فردی معتقد به خدا و الهی­دان است. برای فهم آرا و افکار وات همچنین باید به تأثیر اندیشه­هایی چون نظریه­ی زبان دین لودویگ یوزف یوهان ویتگِنشتاین(Ludwig Josef Johann Wittgenstein/1889-1951م)(1)، تفکر پلورالیستی جان هاروود هیک (John


1- یکی از نظریات موجود در زبان دین، نظریه­ی «استقلال زبان دین» است که گاه از آن به عنوان «فدئیسم» (Fideism) تعبیر می­شود. فدئیسم ظاهراً از ریشه­ی لاتینی «Fides» به معنای «ایمان» مشتق شده است. مقصود از آن نظریه­ای است که حیات ایمانی را مستقل از دیگر ساحت­های حیات انسانی و خصوصاً عقلانیت وی می­داند و در نتیجه، زبان دین را مستقل از دیگر زبان­ها می بیند. کسان بسیاری به گونه­ای از فدئیسم قائل بوده­اند، اما یکی از افراطی­ترین مدافعان آن در قرن حاضر، ویتگنشتاین (Wittgenstein) بوده است. او معتقد است زبان دین، زبانی یکتاست (Sui Genris) که فهم و ارزیابی آن باید فقط براساس معیارهای یک زبان مستقل دینی صورت گیرد. وقتی درباره­ی خدا معتقد می­شویم خدا وجود دارد، این اعتقاد شبیه اعتقاد به وجود اشیاء دیگر نیست. اعتقاد نداشتن به خدا نوعی وهن است، اما اعتقاد نداشتن به وجود اشیاء دیگر چنین نیست. زبان دین را نمیتوان صرفاً بیانگر احساسات گوینده یا برانگیزنده­ی احساسات مخاطب دانست. التزام به چنین نظر نامعرفتی (Non-cognitivist) در باب گفته­های دینی، نمی­تواند با واقعیت این گفته­ها منطبق باشد، اما ویتگنشتاین اضافه می­کند «زبان دینی مشابه هیچ گفته­ی دیگری هم نیست. مفاد آن همان است که هست. اصلاً چرا باید بتوان چیز دیگری را جانشین آن ساخت؟» از نظر ویتگنشتاین، وقتی یک مؤمن معتقد می­گوید «من به قیامت اعتقاد دارم» و یک غیرمعتقد می­گوید «من به قیامت اعتقاد ندارم»، اینها همدیگر را نفی نمی­کنند؛ چون سخن­شان دارای یک مفاد و یک نقش نیست. اینها در دو عالم یا دو سیستم مختلف سخن می­گویند و لذا نفی یکدیگر نمی­کنند. به همین جهت، آوردن شواهد و استدلال بر← →صحت یک گفته وجهی ندارد. این گفته ها، صرفاً تجربی نیستند. یک معتقد ممکن است کاملاً مطلع باشد که شواهد بسیاری علیه وجود قیامت اقامه شده است، ولی در عین حال، هنوز در اعتقاد خود پابرجا باشد. اعتقاد در اینجا شبیه تصمیم گرفتن راجع به یک نحوه­ی زندگی است، تا بیان یک مفاد تجربی و یا پیش­بینی خاصی در باب عالم. ویتگنشتاین از نوعی استدلال ایمان دفاع می­کرد و معتقد بود نباید به دنبال عقلانی ساختن دین از طریق استدلال و برهان باشیم، دین امری غیرعقلانی است. او با چنین نگرشی می­گوید کاربرد لفظ «خدا» در زبان کاربرد خاصی است و مربوط می­شود به معنایی از حیات که انسان­ها درک می کنند. دین را نباید با استدلال مبرهن ساخت یا با عقلانیت فلسفی آن را موجه ساخت؛ دین صرفاً نوعی زندگی است: باید آن را زیست یا نزیست! و این زیستن یا نزیستن تا حدی وابسته به فرهنگی است که شخص در آن واقع شده و تا حدی هم مربوط به تعهدات و تصمیمات خود شخص است (صادق لاریجانی، "زبان دین و زبان علم (فدئیسم ویتگنشتاین)"، روش­شناسی علوم انسانی (حوزه و دانشگاه)، 16-17 (1377): 91-92).

ص:209

Harwood Hick/1922-2012م)(1)، مکتب نقد تاریخی(2)

و مکتب آنال(3)

در تفکرات وی توجه ویژه­ای کرد.


1- فرضیه­ی پلورالیسم دینی جان هیک تلاشی است که وی از درون سنت مسیحی برای تبیین رابطه­ی مسیحیت با دیگر ادیان جهان صورت داده است. ادعای اصلی جان هیک آن است که همه­ی ادیان از ارزش معرفتی یکسانی برخوردارند، همه­ی آنها در راهنمایی پیروان­شان به سمت رستگاری نهایی موفق عمل می­کنند و در همه­ی آنها تحول وجود انسانی از خودمحوری به حقیقت­محوری به وقوع می­پیوندد. جان هیک برای تبیین و توجیه ادعای خود ابتدا باید در مقابل ناواقع­گروان از واقع­گروی گزاره­های دینی حمایت، و سپس در مقابل شمول­گروان و انحصارگروان از تفسیر پلورالیستی مسأله­ی تنوع ادیان دفاع کند. اما به نظر می­رسد که مدل پلورالیسم دینی جان هیک دچار تعارضات درونی بسیاری است. این مدل ریشه در معرفت­شناسی خاص جان هیک دارد که برپایه­ی آن تجربه­ی دینی از منابع اصلی و موثق در حوزه­ی معرفت دینی است. به عقیده­ی جان هیک، «یک تجربه­ی دینی درخشان فرد را سزاوار داشتن علم به وجود خداوند می­کند ... فرد مطمئن است که خداوند وجود دارد، و تجربه­ی او از حضور خداوند دلیل خوب و قانع­کننده­ای برای این اطمینان است» (John Hick, Faith and Knowledge: A Modern Introduction to the Problem of Religious Knowledge, Ithaca New York: Cornell University Press, 1957. Revised ed., 1966. Reprint, London: Collins-Fontana, 1974, p. 179). (امیرعباس علیزمانی و مرجان نوری، "بررسی انتقادی مدل پلورالیسم دینی جان هیک"، فلسفه و کلام اسلامی، 1 (1388): 85-86)
2- مکتب نقد تاریخی شاخه­ای از نقد ادبی است که به متن ادبی با در نظر داشتن روند تاریخی آن نظر می­کند و وجه تاریخی آن را می­کاود. بر این اساس، یک متن ادبی را می­توان از منظر تاریخی نگریست و نام آن را «نقد تاریخی» نهاد. روش انتقادی- تاریخی (Critical-Historical Method) هم به همین معناست؛ یعنی روشی که در آن به سراغ وجه تاریخی اثر می­رویم و با تکیه بر روش تاریخی (یعنی تکیه بر تحول زمانمند) اثر را نقد می­کنیم. روش انتقادی- تاریخی هم یکی از روش­های نقد ادبی است و ارتباطی با دانش تاریخ ندارد، هرچند در آن از واژه­ی تاریخ استفاده شده است. همین روش نقد تاریخی می­تواند یکی از روش­های نقد در علم تاریخ باشد، ولی تنها یکی از روش­هاست و نه تمام داستان. وقتی متن یا فرایند تاریخی از منظر تاریخ­گذارییا زمانمندی (Chronology) بررسیشود، پژوهش­گر تاریخ براینقدیک منبع به سراغ← →روش نقد تاریخی رفته است. باید افزود که روش­های نقد در تاریخ مجموعه­ای است از روش­های مختلف که نقد تاریخی یکی از آنهاست. نقد منطقی، نقد ساختاری، نقد متنی یا ادبی و روش­های دیگری هم وجود دارد که در مجموع می­تواند زیرموضوع روش­های نقد در علم تاریخ مورد بحث و بررسی قرار گیرد (رک: عبدالحسین زرین­کوب، نقد ادبی، (تهران: امیرکبیر، 1361ش)). محقق تاریخ در هر پژوهشی همواره با دو قصد روبرو است: از قصد نخست با عنوان شناسایی امر واقع یاد می­شود که تلاشی برای رسیدن به کنه امر واقع است و در پژوهش­های تاریخی با تبدیل داده (Data) به امر واقع یا واقعیت (Fact) صورت می­گیرد. توضیح این­که تمام گزارش­های تاریخی که از طریق منابع در اختیار قرار می­گیرند، در ابتدای امر چیزی بیش از یک یا تعدادی «داده» نیستند. داده خبری است که صحت و سقم آن برای پژوهش­گر تاریخ روشن نیست، اما در منابع تاریخی، مثبوت و در اختیار است. بنابراین، نخستین قدم در هر پژوهش تاریخی، تبدیل Data به Fact است. عزیمت دوم محقق تاریخ، تجزیه و تحلیل (Analysis) آن واقعیات است که بایستی براساس چارچوب نظری مشخص و با بهره­گیری از یک نظریه بدان دست یافت. تاریخ­شناسان در تاریخ­ورزی دو فعلِ کاملاً مشخص و البته تا حدودی متفاوت و جدا از هم را به منصه­ی ظهور می­رسانند: 1. شناسایی امر واقع 2. تحلیل. براساس آنچه در باب تاریخ­نگاری گفته شد،← →طبیعی است که نقد تاریخ­نگاری هم متشکل از دو بخش نقد برونی ( ناظر به شناسایی امر واقع) و نقد درونی (ناظر به تحلیل) باشد. نقد برونی رویکرد تبیینی به متن است؛ بدین معنا که ابعاد و زوایای مختلف موجود و مذکور در متن کشف و تبیین شود. مراد از تبیین در این تعریف، آشکار ساختن هر چیز مبهم است. بنابراین، در اینجا تبیین به معنای مصطلح آن در علوم انسانی مد نظر نیست. در مقابل، نقد درونی، رویکرد تأویلی به متن است؛ بدین معنا که با نگاه از بیرون، ابعاد و زایای مختلف موجود و غیر مذکور در متن کشف و تفسیر شود. این­که چه تعریفی از نقد تاریخی داشته باشیم، چندان حائز اهمیت نیست؛ بلکه آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است، شناسایی مسائل و پرسش­هایی است که در نقد تاریخی، در ارتباط با راوی و روایت، بایستی مد نظر قرار بگیرد (رک: حسن حضرتی، "درآمدی بر نقد تاریخی"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 140 (1388)).
3- مکتب یا روش تاریخ­نگاری آنال از مؤثرترین روش­های تاریخ­نگاری معاصر است که در دوره­ی معاصر در فرانسه پدید آمد؛ این مکتب از واژه­ی فرانسوی «Annuel» به معنای سالنامه گرفته شده و وجه تسمیه آن عنوان مجله­ی «سالنامه­ی تاریخ اقتصادی و اجتماعی» (Annales of Economic and Social History) است که در ایران و جهان با عنوان «آنال» شهرت دارد. مهم­ترین ویژگی مکتب تاریخ­نگاری آنال توجه ویژه و اساسی آن به رشته­های متعدد علوم انسانی و علوم اجتماعی است که می­تواند نقشی دقیق از شکل و نحوه­ی زندگانی بشر در گذشته را ترسیم نموده و یاریگر مورخان باشد (باقر صبوری، "نگاهی بر مکتب تاریخ­نگاری آنال"، روزنامه رسالت، 6927 (2/12/88)، ص 17). آنال را می توان سنتز دو گرایش پیشین در میان تاریخ نگاران دانست. در یک سو، فلاسفه­ی تاریخ که در تلاش برای فهم تاریخ بودند، اما در گیر پیش فرض های متافیزیک باقی ماندند؛ و در سوی دیگر، تاریخ نگاران پوزیتیویست که بر پژوهش­های تجربی صِرف بر روی وقایع تاریخی تأکید داشتند. هانری بِر (Henri Berr/1863-1954م)، یکی از پیشگامان مکتب آنال، برخلاف پوزیتیویست ها بر تقدم نظریه تأکید کرد و در انتقاد از فلاسفه­ی تاریخ بیان کرد که «نظریه ای که با روش شناسی معتبر و دقیقی همراه نباشد و به بررسی شرایط ملموس و عینی نپردازد، بی حاصل است». از نظر روش شناسی، دو شاخه­ی مهم در حوزه­ی علوم اجتماعی بر مکتب آنال تأثیرگذار بودند: 1. مارکسیسم و نئومارکسیسم که خود ریشه در ماتریالیسم دیالکتیک آلمان داشتند؛ ← →2.ردم شناسی ساختاری و جامعه شناسی کارکردی و نقش برجسته­ی امیل دورکیم (Emile Durkheim/1858-1917م) که تحت تأثیر پوزیتیویسم فرانسه قرار داشت: تحت تأثیر شاخه­ی اول، متفکران مکتب آنال با تبعیت از امیل دورکیم و مکتب جامعه شناسی فرانسه، ماهیت ارگانیک جامعه را که براساس تمثیلی زیست شناختی به موجودی زنده تشبیه شده است پذیرفته و آن را به صورت مجموعه ای منسجم و یکتا با اجزای به­هم­پیوسته و مرتبط بررسی کرده اند. براساس این روش، وظیفه­ی مورخ کشف واحدهای قابل مقایسه برای آزمودن فرضیه هاست. هنگامی که واحدهای مطالعاتیِ قابل مقایسه مشخص گردید، آنها به عنوان کلی ارگانیک و متشکل از اجزا در نظر گرفته می­شوند و سپس بازسازی چنین «کلی» از طریق کنار هم گذاردن اجزاء صورت می گیرد. بازسازی با توجه به شرایط حال یا زمانی نزدیک به دوران معاصر انجام می شود و با روش «پس­رونده» از حال به گذشته برده شده و مورد مقایسه قرار می گیرد (فرناندو برودل، سرمایه داری و حیات مادی 1400-1800م، (مقدمه پرویز پیران)، (ترجمه بهزاد باشی)، (تهران: نشر نی، 1372ش)، ص 48). تحت تأثیر جامعه شناسی ساختاری، افراد و رویدادهای تاریخی، نتایج یا پیامدهای صوری و سطحی ساختارها و فرایندهای زیربنایی تر و اساسی تری هستند که تنها می توان در ادوار مختلف زمانی به وجود آنها پی برد. مارک لئوپولد بنجامین بلوخ (Marc Léopold Benjamin Bloch/1886-1944م) نیز به تبعیت از امیل دورکیم، استدلال می کرد که جامعه، نه افراد، نقطه­ی شروع مطالعات مورخ است. در آثار مارک بلوخ، از جمله جامعه­ی فئودالی یا سرمایه­داری (Feudal Society) که شاهکار وی محسوب می شود، از این روش استفاده شده است. مورخان آنال همچنین تحت تأثیر روش پژوهش مارکسیستی قرار داشتند. در دهه های 1950 و 1960م نسلی از این مورخان، به ویژه ایمانوئل له روی لادوری (Emmanuel Le Roy Ladurie/متولد 1929م)، ترتیب استاندارد سلسله­مراتبی را پی گرفتند که بر اساس آن، تحولات تاریخی به ترتیب اهمیت و موقعیت در سه حوزه یا طبقه بررسی می شد: 1. عوامل اقتصادی و جمعیت­شناختی، 2. ساختارهای اجتماعی، 3. پیشرفت های فکری، فرهنگی، مذهبی و سیاسی. این سه ردیف، همانند طبقات یک ساختمان به طور عمومی قرار داشتند. ازاین­رو، زیربنای این روش پژوهش، عوامل اقتصادی و جمعیت شناختی بود. له­روی لادوری معتقد است که طی قرن چهاردهم تا هجدهم میلادی در اروپای قاره ای به دلیل آن­که جامعه در وضعیت اقتصادی- جمعیت شناختیِ سنتی خود محصور باقی ماند، باید از تاریخ این دوران به عنوان «تاریخ بی­حرکت» یاد کرد، زیرا مطلقاً هیچ چیز در این پنج قرن تغییری نکرد (Geoffrey Roberts (ed.), The History and Narrative Reader, London: Routledge, 2001, p. 284-285). (احمد فضلی­نژاد، "پژوهشی در تاریخ­نگاری «آنال»"، نامه تاریخ­پژوهان، 16 (1387))

ص:210

ص:211

وات به پیروی از برخی متفکران جدیدِ الهیات پروتستانی، درباره­ی معنای «وحی» می­گوید که طبق نظر علمای برجسته­ی امروز مسیحی، پیامبر شخصی است که پیام­های خدا را برای قومش در شرایط مکانی و زمانی مربوط به آنان ابلاغ می­کند،(1) و قرآن نیز مصرانه می­گوید که این قرآن عربی است، و ما می­دانیم که زبان هر قوم تمامی شیوه­ی تفکر آن قوم درباره­ی جهان و انسان را در خود جای می­دهد،(2) لذا مسلمانان باید به تأمل دوباره در ماهیت نبوت بپردازند. از نظر مسیحیان، پیامبر حامل پیامی از خداوند برای زمان


1- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 41.
2- همان، ص 42.

ص:212

و مکان خود است؛ در حالی که سنت مسلمانان می­گوید که پیامبران کلام حقیقی خدا را بدون امتزاج با هیچ عامل بشری به جز زبان، دریافت می­کنند.(1) وات دیدگاه خود را به عنوان یکی از اندیشمندان مسیحی معاصر درباره­ی نبوت پیامبر(ص) این­گونه بیان می­دارد: «در تمام نوشته­هایم درباره­ی [حضرت] محمد[ص] تقریباً از چهل سال پیش تاکنون همواره این نظر را ابراز کرده­ام که حضرت محمد(ص) در این گفته که قرآن تصنیف او نبوده، بلکه از بالا به او وحی شده، صداقت داشته است. ازاین­رو، در مورد احکام قرآنی لفظ «[حضرت] محمد[ص] می­گوید» را هرگز به کار نبرده­ام، هرچند متهم به آن شده­ام؛ بلکه ترجیح داده­ام تا بنویسم «قرآن می­گوید». از سال 1953م تاکنون مدافع این نظر هستم که قرآن فعل الهی است که از طریق شخصیت [حضرت] محمد[ص] به چنان شیوه­ای عرضه شده که برخی از ویژگی­های قرآن اساساً به بشریت [حضرت] محمد[ص] ارتباط پیدا می­کند.(2)

اخیراً گفته­ام آیات الهی را می­توان وساطت ضمیر ناخود­آگاه یک پیامبر هم به شمار آورد که نهایتاً از جانب خدا وحی می­شود».(3) البته براساس دیدگاه اسلامی، قرآن تماماً از خداست و [حضرت] محمد[ص] هیچ سهمی در آن ندارد».(4)

درباره­ی ادیان بزرگ الهی و پیوندشان با یکدیگر، وات معتقد به حقانیت نسبی ادیان ابراهیمی است و خاستگاه تمامی آنها را الهی و اخلاقی می­داند؛ لذا از دیدگاه او، همه­ی ادیان ابراهیمی باید فرصت عرضه شدن و اعلان موجودیت را داشته باشند تا بهره­مندی آنها از حقیقت روشن گردد و از آنجا که هدف ادیان الهی زندگی بهتر و پربارتر برای پیروان­شان است، باید رهروان ادیان مختلف در کنار هم زندگی مسالمت­آمیزی داشته باشند. در این صورت، صحیح نیست که به یک دین میدان داده شود تا مردم را به سوی خود بکشاند. وات معتقد است ای بسا پیروان ادیان بتوانند بر سر دست کشیدن از تبلیغ


1- همان، ص 45.
2- See W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, p. 53.
3- Ibid., p. 67؛ برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 46-47.
4- همان، ص 47.

ص:213

مذهب و مرام خود به توافق برسند تا به حیات هدفمندتر و کامل­تر برسند، نه آن­که بکوشند تا به عدد پیروان مذهب خاص خود بیفزایند. در چنین حالتی است که تبلیغ جای خود را به تبادل نظر می­دهد.(1)

این دیدگاه وات برای پیروان واقعی و متعصب هر دینی، به ویژه مسلمانان پذیرفتنی نیست؛ زیرا مسلمانان معتقدند که اسلام کامل­ترین دین برای هدایت بشر به سوی سعادت است و اگر چنین است سعادتمندی انسان در پیروی از اسلام است، و نیل همه­ی انسان­ها به سوی سعادت می­طلبد که اسلام در عرصه­ی جهانی تبلیغ و عرضه شود تا همه به حقانیت و کامل­تر بودن آن پی ببرند. با این حال، بر هیچ کس پوشیده نیست که اسلام از جمله ادیانی است که بر زندگی مسالمت­آمیز با پیروان ادیان دیگر تأکید داشته است و حتی اندیشمندان بزرگ غربی نظیر گوستاو لوبون (Gustave Le Bon/1841-1931م) و ویل دورانت (Will Durant/1885-1981م) نیز به این مطلب اذعان داشته­اند. ویل دورانت در این باب می گوید: «چنان به نظر می رسد که مسلمانان شریف تر از مسیحیان بودند. پیمان ها را بهتر رعایت می کردند. نسبت به مغلوبان رحیم تر بودند و در تاریخ خود به ندرت دست به آن نوع اعدام هایی زدند که مسیحیان در هنگام تسلط بر بیت المقدس مرتکب شدند».(2)

گوستاو لوبون نیز در این باره می­گوید: «هنگامی که مسلمین بیت المقدس را فتح کردند هیچ­گونه آزاری به مسیحیان نرساندند، اما برعکس وقتی مسیحیان این شهر را گرفتند با کمال بی­رحمی مسلمانان را قتل عام کردند و یهود نیز وقتی به آنجا آمد بی­باکانه همه را سوزاندند. باید اقرار کنم که این سازش و احترام متقابل را که نشانه­ی رحم و مروت انسانی است ملت­های مسیحی از مسلمانان یاد گرفته­اند».(3) لذا باید گفت نیل به حیات هدفمندتر و کامل­تر، توافق پیروان ادیان مختلف بر سر عدم تبلیغ دین خود


1- همان، ص 242.
2- رک: ویل دورانت، تاریخ تمدن (عصر ایمان)، (تهران: شرکت سهامی انتشار، 1368ش)، ج 4، ص 432.
3- گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، (ترجمه سید هاشم حسینی)، (تهران: کتابفروشی اسلامیه، [بی­تا])، ج 1، ص 141.

ص:214

نیست، بلکه پیروی از کامل­ترین دین است که زمینه­ی تحقیق در این باره باید برای همه­ی جهانیان فراهم گردد.

وات با توجه به مکتب نقد تاریخی و تأثیر آرا و افکار زمانه بر برداشت­های وحیانی پیامبر اسلام (ص)، برخی مطالب قرآن را از پیامبر(ص) دانسته است و در این زمینه می­گوید: «قبول روش­شناسی یا تحلیل جدید تاریخی سؤالات خطیری را پیش روی مسلمانان در مقابل قرآن می­گذارد و به نظریه­ی آنان در مورد ماهیت وحی ارتباط می­یابد. اگر مسلمانان معتقد باشند که قرآن سخن محض و خالص خداست و با هیچ سخن بشری آمیخته نشده است، در این صورت متقاعد کردن مسلمانان به چنین اشتباهاتی ناممکن می­شود.(1) خودِ قرآن نظر مسلمانان در مورد ماهیت وحی را تأیید نمی­کند؛ زیرا می­گوید که این قرآن عربی است و عربی هم یک زبان بشری است ...».(2)

از نظریات و دیدگاه­های دیگر وات که تأثیر عمیقی بر نگرش وی بر فهم اسلام، بلکه فهم کلیت دین نهاده، مسأله­ی زبان دین است: آیا سخن گفتن درباره­ی مسائل دینی حقیقی است یا نمادین؟ غالب فیلسوفان معاصر غرب، زبان دین را واجد معنای معرفت­بخشی موجهی نمی­دانند. دیدگاه­های گوناگون فیلسوفان دین، سخنان ناظر به خدا را تفسیری نمادین می­کنند. بسیاری از الهیون جدید معتقدند که وقتی خدا موضوع یک جمله واقع می­شود، همه­ی اوصاف و نسبت­ها نمادین می­شود. این اعتقاد از این طرز تلقی نشأت می­گیرد که خدا متعالی یا «به کلی دیگر» است.(3)

وات با اثرپذیری از این مباحث در فضای غرب، به زبان نمادین به عنوان یکی از مسائل اساسی دینی عصر جدید توجه کرده و می­گوید یکی از مسائلی که علوم و تاریخ غربی پیش روی ما نهاده، قصور در فهم جایگاه اسطوره یا نماد (Symbol) در مذهب یا


1- این نظریات هیچ­گاه نمی­تواند مورد پذیرش مسلمانان قرار گیرد، زیرا مغایر با اصول اولیه­ی اعتقادی ایشان است.
2- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 231.
3- رک: پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفه دین، (ترجمه­ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی)، (تهران: انتشارات طرح نو، 1379ش)، ص 174-279.

ص:215

از دیدگاه من، کوتاهی در فهم جایگاه زبان تصویری (Iconic Language) در مذهب است.(1)

زبان انسان در درجه­ی اول به اشیاء یا اعمال یا مناسباتی مثل «درخت و پریدن» توجه می­کند که می­تواند آنها را حس کند، اما در توصیف خدا از واژگانی با معنی ثانوی استفاده می­کند.(2)

وات در این باره می­گوید من با جان هیک (John Hick/1922-2012م)، ویراستار کتاب «اسطوره­ی تجسد خدا»(3)،

در به کار بردن «اسطوره» در معنای «عاری از حقیقت» هم­نظر نیستم، زیرا «اسطوره» معنای مثبتی هم دارد که در آن، حقیقت مذهب به زبان ثانوی توصیف می­شود؛ لذا به جای لفظ «اسطوره» بهتر است از لفظ نمادین یا زبان تصویری استفاده کنیم. منظور ما از تصویر، ارائه یا بازنمود (Representation) دو بُعد از یک شیء سه­بُعدی است؛ گرچه این تصویر تمام ابعاد را بر ما معلوم نمی­کند؛ با این حال، می­تواند بیان یک واقعیت به شمار آید.(4)

از دیدگاه وات، اگر زبان دین را عمدتاً زبان تصویری بدانیم، ملاکی برای صدق و کذب واقعی ادیان در اختیار نداریم؛ اما با این حال، ملاک دیگری برای مقایسه­ی ادیان داریم و آن ثمرات عینی یا میوه­ی ادیان است؛ یعنی اگر کیفیت زندگی یا حیات پیروان یک نظام عقیدتی [مثل اسلام یا مسیحیت] عموماً خوب باشد، می­توان گفت آن نظام عقیدتی کمابیش صادق است.(5)

وی در ادامه با پذیرش نتایج مطمئن علوم تجربی و روش­شناسی یا تحلیل تاریخی جدید در حوزه­ی دین، اصطلاح «مابعدالطبیعه» (Meta Phusica) را اصطلاحی می­داند که رنگ خود را از دست داده و معتقد است که می­توان آن را با معیار و ضابطه­ی ثمرات­


1- W. Montgomery Watt, Islam and Christianity Today: A Contribution to Dialogue, London: Routledge, 1983, p. 119; idem, Islamic Fundamentalism and Modernity, London New York: Routledge, 1988, p. 81.
2- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 222-223.
3- John Hick (ed.), The Myth of God Incarnate, London: SCM Press Philadelphia: Westminster Press, 1977.
4- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 223-224. باید گفت که زبان متون مقدس در بیان مسائل غیبی نظیر خدا، قیامت و فرشتگان، تصویری یا تمثیلی یا نمادین است؛ اما در سایر موضوعات جهتی ندارد که به چنین زبانی بیان شده باشد.
5- همان، ص 224-225.

ص:216

شان سنجید و ارزیابی کرد؛(1)

اما دیگر به این موضوع نپرداخته است که اگر مفهوم خدا ضابطه­ی ثمربخشی خود را از دست داد، آیا باز سخن گفتن از مفهوم خدا و صفاتش جایی در زندگی بشر دارد یا نه؟ بحث ریشه­ای در این باره این است که برخی فیلسوفان غربی می­گویند ملاک صدق و کذب قضایا همیشه مطابقت یا عدم مطابقت آن با واقع نیست، بلکه مفید بودن و غیرمفید بودن آن ملاک است؛ به طور مثال، قضیه­ی «خدا وجود دارد» صادق است، چون اعتقاد به خدا برای زندگی معنوی بشر مفید است.

وات به سبب پذیرش نتایج علوم تجربی، نظریه­ی داروین را می­پذیرد و قائل است که خلقت عالم به دست خدا به قلمرو فوق علم مربوط است و شناختی برای انسان از راه علم به آنچه کتب وحیانی می­گویند نیست و قرآن و کتاب مقدس هم کتاب علمی نیستند و از واقعیت پرده برنمی­دارند، بلکه زبان تصویری و نمادین­اند.(2) وی در این زمینه می­گوید مسیحیان نخستین باب «سِفر پیدایش» را یک بیانیه­ی علمی تلقی می­کردند. بعدها متفکران مسیحی بدین نتیجه رسیدند که حکم خلقت عالم به دست خدا به قلمرو فوق علم مربوط است، اما بسیاری از مسلمانان هنوز واقعیتِ تکامل نظریه­ی داروین را نمی­پذیرند.(3)

از دیدگاه وات، مؤمن به خدا (اعمّ از مسلمان و مسیحی) ناگزیر است به نگرش دنیوی غربی تن دهد و حوزه­ی روش­شناسی یا تحلیل تاریخی را به رسمیت بشناسد.(4)

وقتی ادوارد سعید تأکید می­کند که خاورشناسان، اسلام را بد فهمیده­اند و این بدفهمی در زبان، فرهنگ و حال و هوای سیاسی­شان ریشه دارد، یعنی عمدتاً محیط زندگی­شان در نگرش آنها به اسلام تأثیر گذاشته است، این حرف صحیحی است؛ اما هرجا معیار


1- همان، ص 225-226.
2- اگر گفته شود که چون در آن از سخن گفتن خدا، فرشتگان و شیطان بحث شده، صحیح است که زبان قرآن و کتاب مقدس را تصویری و نمادین بنامیم؛ اما اگر گفته شود که اساساً هیچ واقعیتی را منعکس نمی­کند و تنها جنبه­ی کارکردی دارد، پذیرش آن دشوار می­شود.
3- همان، ص 226.
4- همان، ص 227.

ص:217

اسلوب­های تاریخی منطقی توانست واقعیت عینی را تصدیق نماید، انسان باید آن واقعیت را قبول کند؛ مثل همان بحث «اسطوره» که حکایت حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) در «سِفر پیدایش» از نمونه­های آن است.(1)

وات معتقد است استفاده از واژه­ی «تصویر» (Picture) یا ترکیبی چون «تاریخ-تصویر» (History-Picture) نیز می­تواند امکان دیگری پیش روی ما گذارد، به طوری که انسان امید آن را دارد که مسلمانان نیز چنین توصیفی از اشاره­ی قرآن(2) به حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل (ع) در مکه را بپذیرند و قصه­ی او (حضرت ابراهیم(ع)) را بیان تاریخ-تصویر از یک حقیقت مهم در مورد ارتباط اسلام با سنت ابراهیمی به شمار آورد».(3)

از دیدگاه وات، در غرب بعضی از گرایش­های ضددینی- چه درست و چه نادرست- با علم همراه شده­اند، اما اکنون عالمان مسیحی یا با رد آنها و یا با تفسیر نظریات مسیحی به گونه­ای که با نتایج قطعی علم تضاد پیدا نکنند، این مسائل را حل می­کنند. هنگامی که مسلمانان برای اولین بار با این گرایشات ضددینی برخورد کردند، چگونگی پاسخ به آنها را مشکل یافتند. وات بر این باور است اگر مسلمانان سنت­گرا درک عمیق­تری از اندیشه­ی غربی معاصر داشتند، درمی­یافتند که آنچه برای آنها به عنوان حمله به اسلام جلوه­گر شده، نقشه­ی عمدی هیچ گروهی علیه اسلام نیست، بلکه نتیجه­ی اجتناب­ناپذیر مواجهه­ی جهان­بینی سنتی­شان با دیدگاه جدید غربی بوده است. آنها احتمالاً این نکته را درک می­کنند که نمی­توانند بدون دستیابی به آن جنبه­هایی از اندیشه­ی غربی که علم و تکنولوژی بر پایه­ی آنها قرار گرفته است، علم و تکنولوژی غربی را به دست آورند و از این نکته نیز آگاه­اند که نمی­توانند خود را به طور کامل از نقدهای ادبی و تاریخی که بخش­هایی از جهان­بینی سنتی­شان را دچار تردید و تزلزل می­سازد، دور نگه دارند. عالمان سنت­گرا در


1- همان، ص 227-228.
2- رک: بقره، 125، 127؛ آل عمران، 97؛ حج، 26.
3- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 230.

ص:218

ترس خود محق هستند، زیرا شاهدند که اندیشه­ی غربی برداشت­شان از اسلام را به نابودی تهدید کرده است. از آنجایی که آنها قرن­هاست خود را از اندیشه­ی غربی جدا کرده­اند و درکی از آن ندارند، به دفاع از برداشت­شان با دلایلی که مسلمانان تحصیل­کرده را راضی کند، قادر نیستند. پاسخ دیگر به چالش غرب مربوط به آن دسته از مسلمانانی است که در یک مفهوم وسیع می­توان آنها را «لیبرال» (Liberal) نامید. برخی از اینها درک جامعی از اندیشه­ی غربی دارند و در تلاش­اند تا راه­هایی برای تغییر جهان­بینی و برداشت سنتی از اسلام ارائه کنند، به طوری که بنیادی برای تقویت دین­شان در اواخر قرن بیستم میلادی فراهم کند.(1)

به اعتقاد وات، اسلام دینی است توحیدی که بر پایه­ی وحی الهی به پیامبرِ واحد استوار است و به نظر می­رسد که قرآن نیز می­پذیرد دیگر ادیان (خصوصاً یهود و مسیحیت) هم بر پایه­ی وحی الهی و بر پیامبر واحد بودند.(2)

به عقیده وات، هرچند قرآن به صراحت از ادیان یهودی و مسیحی سخن می­گوید و پیامبران­شان را پیامبران الهی می­خواند، اما در میان مسلمانان سنتی، این عقیده وجود دارد که کتب مقدس (تورات و انجیل) تحریف شده­اند و این عقیده بدون شک به این نظر کمک کرده که غرب از نظر اخلاقی فاسد است و این­که تنها اسلام دین حقیقی است و هیچ دین و مذهبی، خارج از اسلام، راستین نیست.(3)

به نظر وات، آنچه به وسیله­ی خاورشناسان و اندیشه­های غربی مورد حمله واقع شد، اسلام در ذات خود نبود (گرچه بعضی از مسلمانان چنین تصوری داشتند)، بلکه بعضی از جنبه­های ثانویه­ی جهان­بینی و برداشت سنتی از اسلام بود. اینها جنبه­هایی بودند که به


1- رک: ویلیام مُنتگمری وات، "آغاز رستاخیز اسلامی"، (ترجمه محمدتقی دل­فروز)، بازتاب اندیشه، 8 (1379): 69-76.
2- W. Montgomery Watt, Islamic Fundamentalism and Modernity, p. 117. لازم به توضیح است که درست است که طبق نظر قرآن، ادیان یهود و مسیحیت در اصل مبتنی بر وحی و پیامبران اعظم الهی،یعنی حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) بودند؛ اما در باب عهد عتیق و جدید باید گفت که محصول وحی و الهام به حدود 30 نفر است.
3- Ibid, p. 118.

ص:219

محض برخورد با «اسید مدرنیته» فرسایش یافتند. بنابراین، گرچه ادعاهایی مبنی بر اعتبار تاریخی در این جهان­بینی وجود داشت، بعضی از این ادعاها در برابر روش­شناسی انتقادی مطالعات تاریخی غرب، قابل دفاع نبودند. یکی از حوزه­های مهمی که علمای غربی در آن تردید روا می­داشتند، حوزه­ی «حدیث» بود. آنها معتقد بودند که بسیاری از احادیث حتی اگر به وسیله­ی افراد معتبری نقل شده باشند، نمی­توانند معتبر باشند.(1) مسأله­ی دیگر این ادعاست که برانگیخته شدن حضرت محمد(ص) دقیقاً در کتاب­های مقدس پیشگویی شده است. این عقیده امروزه حتی به طور جدی مورد توجه علمای مسیحی قرار نمی­گیرد، چرا که آنان دیگر به این موضوع اعتقادی ندارند که خداوند در کتاب­های آسمانی خود آینده دور را به طور دقیق پیشگویی کرده است؛ بلکه در عوض معتقدند پیام­هایی که پیامبران تورات و انجیل از جانب خدا دریافت می­کرده­اند، همگی برای زمان و مکان خودشان بوده است. در مواقعی که پیامبران در مورد عصر ظهور یک منجی سخن گفته­اند، این سخن در اصطلاحاتی کلی و بدون هیچ مرجع تاریخی دقیقی بیان می­شد و بیشتر اصولی را براساس آنچه خداوند در مورد هستی انسانی مطرح کرده، بیان می­کرده­اند.(2)

وات در مقدمه­ی کتاب «مقدمه بر قرآن»(3) تصریح دارد که دیدگاه­هایش در مورد مسائل مهمی چون صداقت پیامبر اسلام(ص) و وحیانی بودن قرآن، با مواضع مسلمانان همدلانه تر از نظریات خاور شناسانی چون ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م)، تئودور نُلدکه (Theodor Noldeke/1836-1930م)، رژی بلاشر (Regis Blachere/1900-1973م) و ریچارد بل (Richard Bell/1876-1952م) است و می گوید: «با افزایش عظیم تماس­های بین مسلمانان و مسیحیان در طی ربع قرن اخیر، دیگر این امر برای هر محقق مسیحی الزامی شده است که به عبث


1- این مطلب اشاره به دیدگاه­های ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م) و یوزف شاخت (Joseph Schacht/ 1902-1969م) دارد که متن و سند احادیث را حاصل جعل نظام­مندِ قرون دوم و سوم هجری می­دانند.
2- Ibid.
3- William Montgomery Watt Richard Bell, Bell's Introduction to the Qur’an, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1977.

ص:220

خوانندگان مسلمان را نرنجاند، بلکه تا آنجا که مقدور است احتجاجاتش را در هیئتی که برای آنان پذیرفتنی است عرضه بدارد. اینک ادب و جهان­نگری مسالمت­جویانه قطعاً ایجاب می­کند که ما نباید از قرآن به عنوان فرآورده­ی ذهن و ضمیر [حضرت] محمد[ص] سخن بگوییم؛ بلکه من برآنم که تحقیق سالم و پژوهش­گری بی­طرفانه نیز همین را حکم می­کند. بنابراین، من همه­ی عبارات و تعبیراتی را که به تصریح یا تلویح می­رسانده است که [حضرت] محمد[ص] مؤلف قرآن بوده است، همچنین آنهایی را که از «منابع» [الهام و اقتباس] او و عوامل مؤثر بر او سخن می­گفته است، تغییر داده یا حذف کرده­ام».(1)

روش­شناسی وات در مطالعات دینی و سیره­پژوهی پیامبر(ص)

اشاره

حال که اجمالاً با اندیشه­ها و دیدگاه­های الهیاتی وات در موضوعاتی از قبیل نبوت پیامبر اسلام (ص)، وحی، جایگاه دین اسلام و دیگر ادیان الهی و مانند آن آشنا شدیم، به بیان روش­شناسی آثار تاریخی وات می­پردازیم:

1. اثرپذیری از مکتب تجربه­گرایی و اعتقاد به تاریخ­نگاری اثباتی

از دیگر موضوعات قابل اشاره در مورد وات پیروی از مکتب تجربه­گرایی در تبیین و تحلیل موضوعات تاریخی است. مکتبی که در دوره­ی زمانی خاصی اندیشمندان زیادی را به سوی خود کشانده و جهان اندیشه و علم را در تحیر معیار حقانیت علوم قرار داد. مکتبی که ادراک حسی را سرچشمه و آزمون نهایی هر دانشی می­داند و امور ماورای حسی را انکار می­کند. به نظر تجربه­گرایان در ذهن انسان­ها هیچ نیست، مگر آنچه از طریق حواس فراهم آمده باشد و دوربین حواس نیز فقط از امور حس­شدنی در زمان و


1- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، (بازنگری و بازنگاری ویلیام مُنتگمری وات، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی)، (قم: مرکز ترجمه قرآن مجید به زبان­های خارجی، 1382ش)، ص 18.

ص:221

مکان عکس­برداری می­کند. در این مکتب تنها چیزی که اهمیت دارد رفتن به سوی واقعیت، درک آن و رسیدن به تجربه است.(1)

مکتب تجربه­گرایی که در برابر مکاتب «عقل­گرایی»، «رمز و رازگرایی» (تحلیل ماورائی و غیرمنطقی پدیده­ها) و «فلسفه­ی اجتماعی» (اندیشیدن فیلسوف درباره­ی اجتماع) ظهور یافت و از جمله پیروان آن، می­توان اندیشمندان بزرگی مانند توماس هابس (Thomas Hobbes/1588-1679م)، جان لاک (John Locke/1632-1704م)، جورج برکلی (George Berkeley/1685 -1753م)، دیوید هیوم (David Hume/1711-1776م) و جان استوارت میل (John Stuart Mill/1806-1873م) را نام برد. در این نوشتار در صدد تبیین این مکتب، اصول و زمینه­های ظهور آن نیستیم، اما از تأثیر آن بر روند اندیشه و شیوه­های تحقیق در علوم اجتماعی باید سخن گفت؛ از جمله تأثیری که بر اندیشمندان عرصه­ی تاریخ گذارد و شیوه­های متفاوتی را بر جای نهاد.(2)

در اینجا می­توان به دو شیوه­ی متداول در حوزه­ی تاریخ­نگاری اشاره نمود: 1. تاریخ­نگاری اثبات­گرا یا اثباتی 2. تاریخ­نگاری تاریخی­گرا.

دو پارادایم اثبات گرایی (positivism) و تاریخ گرایی (historicism) در حوزه های علم تاریخ و فلسفه ی آن نیز تأثیر گذاردند. تحت تأثیر طبیعت گرایی نوع جدیدی از تاریخ نگاری برپا شد که می شود آن را «تاریخ نگاری اثبات­گرایانه» خواند.(3) به نظر اثبات گرایان، فرآیند تاریخی نوعاً یا فرآیند طبیعی یکی بود و ازاین رو، روش های طبیعی را


1- باقر ساروخانی، روش­های تحقیق در علوم اجتماعی، (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1378ش)، ج2، ص 2.
2- برای آگاهی از نظریات پوزیتیویستی، پساپوزیتیویستی و پست­مدرنیستی در تاریخ­نگاری، رک: فروغ پارسا، حدیث در نگاه خاورشناسان - بررسی و تحلیل مطالعات حدیث­شناختی هارالد موتسکی، (تهران: دانشگاه الزهراء(س)، 1388ش)، ص 339-349.
3- رابین جورج کالینگوود، مفهوم کلی تاریخ، (ترجمه علی­اکبر مهدیان)، (تهران: نشر اختران، 1385ش)، ص 164.

ص:222

می شد برای تفسیر تاریخ به کار برد.(1) مورخان اثبات گرا در روش بررسی واقعیات (Facts) دو قاعده را به کار می گرفتند: 1. هر واقعیت باید به سان چیزی ملاحظه شود که می توان آن را با روند تحقیق یا عمل شناسایی جداگانه آشکار ساخت، و بدین ترتیب، کل عرصه ی دانش تاریخی به بی نهایت واقعیت های کوچک تفکیک شد تا هر یک جداگانه مورد ملاحظه قرار گیرد؛ 2. هر حقیقت را باید نه فقط مستقل از بقیه، بلکه مستقل از شناسنده اندیشید، به نحوی که تمام عناصر ذهنی در دیدگاه مورخ حذف شود. مورخ نباید درباره ی واقعیات داوری کند، باید فقط بگوید که آنها چه هستند.(2)

ایده آلیسم یا تاریخ گرایی در واکنش به جریان اثبات گرایی پدید آمد، اندیشمندان زیادی در گسترش و تکامل این مکتب نقش داشته اند. معروف ترین ایشان عبارتند از: ویکو، دیلتای، کروچه و کالینگوود. سابقه ی این اندیشه به ویکو باز می گردد، در اوایل قرن هیجدهم میلادی، ویکو نخستین کسی بود که با اندیشه ی دکارت درباره ی تاریخ مخالفت کرد. او ادعا نمود این تصور که تنها یک روش معتبر پژوهش وجود دارد که هر شاخه ی مطالعه­ی علمی صرف نظر از اهداف خاص یا موضوع پژوهش آن، باید خود را با آن انطباق دهد خطاست. همچنین اساساً اگر بتوان میان تاریخ و علوم دیگر مقایسه نمود، در واقع، مورخ می تواند به شناخت عمیق تری از آنچه که در حوزه ی پژوهش او قرار دارد، دست یابد تا احتمالاً دانشمندان طبیعی در حوزه ی مطالعه ی خود؛ زیرا هر اندازه هم که روش های اکتشاف در قلمرو طبیعت مادی بی واسطه تر گردد، در تحلیل نهایی آن قلمرو برای انسان بیگانه می ماند و آفریده ی خود او نیست. به عکس، در مورد تاریخ، جهانی که باید موضوع مطالعه و شناخت قرار گیرد جهان بشری است. موضوعات پژوهش تاریخی نتایج یا مظاهر اراده و نیروی خلاقیت بشری هستند و بدین معنا آنها پدیدارهایی هستند که مورخ به دلیل انسانیت خود، قادر به درک و فهم آنها به شیوه ای


1- همان، ص 165.
2- همان، ص 168-169.

ص:223

صمیمانه و نزدیک است. ویکو با تمایز گذاشتن میان علم طبیعت و علوم تاریخ و انسانی، به تقابلی که بعداً نقش مهمی در اندیشه ی تاریخی یافت، صورت بندی تازه و بدیعی داد.(1)

ویکو بر این باور بود که: «انسان موجودی است که تنها به شیوه ی تاریخی قابل فهم و شناخت است؛ ازاین رو، کوشش برای تفسیر تاریخ انسان در پرتو نوعی تصور پیشینی از ماهیت ذاتی انسان راه به جایی نمی برد».(2)

خلاصه، اثبات گرایی (positivism) و تاریخ گرایی (historicism) دو نگرش متفاوت به علوم انسانی، از جمله تاریخ بوده که هرکدام از مبانی معرفت­شناختی و روش­شناختی خاصی بهره می برد و بازتاب این دو نگرش در علم تاریخ، منجر به ظهور تاریخ نگاری اثبات گرا و تاریخ نگاری تاریخ گرا (تأویلی) شد. تاریخ نگاری اثبات گرا در پی تحمیل روش شناسی علوم تجربی بر علوم انسانی بود و به وحدت روش­شناختی معتقد بود و می پنداشت تمام روش ها و اسلوبی که در علوم تجربی به کار می رود، باید در علوم انسانی هم استفاده شود و تاریخ وقتی علم است که ازآن روش ها استفاده کند. در معرفت شناسی نیز به عینیت گرایی معتقد بودند و تصور کردند می توان تاریخی نوشت به همان سان که اتفاق افتاده است. از نظر ایشان، میان گذشته و مطالعه ی گذشته فاصله ای وجود ندارد و فکر می کردند ذهن مورخ یک آینه است که می تواند همه چیز را همان گونه که اتفاق افتاده است منعکس کند. در نقطه ی مقابلِ اثبات گرایان، تاریخی گرایان قرار داشتند که به تمایز علوم انسانی، از جمله تاریخ با علوم طبیعی، هم در موضوع و هم در روش معتقد بودند. اینان به استقلال و منحصر به فرد بودنِ تاریخ و در نتیجه، تمایز روش­شناختی باور داشتند و در معرفت شناسی نیز دست یابی به عینیت علمی مورد ادعای پوزیتیویست ها را انکار می کردند و ذهن مورخ را نه همچون آینه، بلکه چون فیلتری تلقی می کردند که در گزینش و روایت حوادث تاریخی دخالت می کرد و منفعل نبود. ازاین رو،


1- پل ادواردز، فلسفه ی تاریخ، (ترجمه بهزاد سالکی)، (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1375ش)، ص 248.
2- همان، ص 249.

ص:224

بر نقش زبان، تفسیر و فهم در علوم انسانی تأکید بسیار داشتند. البته تاریخ نگاری اثبات گرا که وجه غالب تاریخ نگاری عصر جدید بود، خدماتی برای علم تاریخ داشت و به علمی تر شدن آن کمک کرد. ما امروزه از روش هایی استفاده می کنیم که آنها را مدیون اثبات گرایان هستیم. تأکید بر سند و مستند صحبت کردن و مهم تر از آن، نقد منابع تاریخی مرهون تاریخ نگاری اثبات گراست، که سعی داشت نوعی تاریخ نگاری علمی به وجود آورد. مورخ اثبات گرا تصور می کرد معرفت تاریخی همان ثبت و انعکاس حوادث است و وظیفه مورخ عبارت است از درج حوادث و اهتمام فراوان به خالقان چنین حوادثی. ازاین رو، این نوع تاریخ نگاری بیشتر به فرد توجه داشت، نه مؤسسات و نهادهای اجتماعی و بیشتر معطوف به سیاست بود و از اقتصاد و مسائل تمدنی، از جمله فرهنگ، موسیقی، آموزش و ادبیات غفلت می کرد. غوطه ور شدن در اسناد کتبی و غفلت از سایر منابع از برجسته ترین ویژگی های تاریخ نگاری اثبات گرا بود.(1) از بقیه ویژگی های تاریخ نگاری اثباتی که بگذریم، ویژگی مهم آن تأکید بر سند بود و سند را هم فقط اسناد مکتوب می دانستند و چون اسناد مکتوب بیش از هرجا پیرامون دولت، دربار و طبقه­حاکم وجود داشت، بنابراین، تاریخ نگاری اثبات گرا هرچه بیشتر به سوی تاریخ نگاری سیاسی متمایل شد. میراث تاریخ نگاری اثبات گرا و تاریخی گرا به جریان های تاریخ نگاری که بعداً سر برآوردند منتقل شد.(2)

ویلیام مُنتگمری وات را نیز باید از جمله دانشمندان متأثر از مکتب تجربه­گرایی دانست که به شیوه­ی تاریخ­نگاری اثباتی به نگارش کتب سیره­اش دست یازیده است. او معیار حقیقت یا تاریخی بودنِ یک واقعه را در رؤیت حسی آن می­داند. وات در مسأله­ی وحی و تبیین آن معتقد است اثبات یا عدم اثبات حقیقت این تجارب حضرت محمد(ص)


1- رک: هادی تیمومی، تاریخ گری در واکنش به تاریخ نگاری تحصّلی، (ترجمه مهران اسماعیلی)، فصلنامه حوزه و دانشگاه، 42 (1384): 122.
2- رک: حسین مفتخری، "پارادایم­های روش­شناختی مؤثر بر پژوهش­های تاریخی"، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 122 (1387): 10-12.

ص:225

و رؤیت جبرئیل و دریافت وحی و الهاماتی از او توسط پیامبر(ص) میسر نیست و این موضوع به الهیات و علم دین مربوط می­شود.(1) از این کلام وات برمی­آید که رؤیت حسی قابل اثبات نیست و رؤیت غیرحسی و قلبی نیز که تاریخی نیست؛ پس چون رؤیت پیامبر(ص) غیرحسی است، لذا نمی­توان آن را تاریخی دانست. این نوع تحلیل در آثار وات را می­توان نشان از اثرپذیری او از اندیشه­ی تجربه گرایی دانست که نمونه­هایی را در آثار او می­توان یافت و در نقد نیز باید بدان توجه نمود.

مهم­ترین ویژگی وات در تحلیل­های تاریخی، اثرپذیری از مکتب تجربه­گرایی و اعتقاد به تاریخ­نگاری اثباتی است که در اکثر تحلیل­ها و تبیین­های تاریخی وات قابل مشاهده است. این نگاه تجربه­گرایانه­ی وات را می­توان در موارد زیر مشاهده نمود: تأثیر عوامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در تکوین شخصیت پیامبر(ص) و عدم اشاره به مسائل معنوی و الهی در این زمینه؛(2)

اثرپذیری تعالیم اسلام از محیط اجتماعی عربستان؛(3) تبیین جامعه­شناختی و اقتصادی از ماهیت دین اسلام و اثرپذیری از ادیان دیگر؛(4) بررسی تغییر رفتار پیامبر(ص) در مدینه به دلیل شرایط سیاسی حاکم بر آن(5) و نمونه­های دیگر.

2. تبیین وقایع تاریخی همراه با تحلیل­های ذهنی

ویژگی دیگر شیوه­ی تاریخ­نگاری وات این است که او پس از مراجعه به منابع اولیه­ی اسلامی و مطالعه و جمع­آوری مطالب درباره­ی وقایع، با تحلیل­های ذهنی خود به بیان آن وقایع می­پردازد و مستقیماً به نقل روایات و تحلیل واقع­بینانه­ی رویدادهای تاریخی مبادرت نمی­ورزد. این شیوه اگرچه از جهاتی مثبت است و وقایع تاریخی با تحلیل ارائه می­شود و نکات آموزنده­ی بسیاری خواهد داشت، اما از آن جهت که اصل واقعه همراه با


1- رک: ویلیام مُنتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 21-23.
2- رک: همان، ص 9-13، 26-27، 51-55.
3- رک: همان، ص 16-17، 67-70.
4- رک: همان، ص 32-33، 56-60، 70، 125، 281-283.
5- رک: همان، ص 126-127، 221-222، 278، 280-281، به ویژه 293-295.

ص:226

تفسیر مؤلف و آمیخته با ذهنیات وی بیان می­شود از میزان صحت واقعه خواهد کاست و خواننده با اصل واقعه روبرو نیست، بلکه با واقعه آن­گونه که ذهنیتِ نویسنده است و می­خواهد مواجه است و لذا این اشکال بر وات وارد است. به عنوان مثال، وات در تبیین پدیده­ی وحی به جای آن­که روایات و اخبار تاریخی موجود درباره­ی شیوه­ی نزول قرآن بر پیامبر(ص) را نقل و بررسی نماید و نظر صحیح را برگزیند، تصورات و دریافت­های خود را مبنا قرار داده و تبیین می­کند، و به منابع اصیل اسلامی و پژوهش­های مسلمانان نیز اعتماد نکرده و آثار خاورشناسان را ملاک قرار داده و می­گوید: «مخالفت با نظریات گلدتسیهر کار ساده­ای نیست»(1)

3. توجه به جوانب مختلف یک مسأله یا موضوع

از ویژگی­های دیگر تاریخ­نگاری وات، توجه او به جنبه­های مختلف یک مسأله یا موضوع است. او در تبیین یک واقعه یا یک موضوع، از جهات مختلف آن را مورد بررسی و کاوش علمی قرار می­دهد و پس از بررسی همه­ی زوایای موضوع، تحلیل و نظر خود را ارائه می­دهد و این شیوه­ی وات را باید ستود. به بیان دیگر، گرچه دیدگاه او بیشتر تجربه­گرایانه است، اما در همین محدوده یکسویه­نگر نیست، بلکه جوانب و اضلاع مختلف یک پدیده را در نظر می­گیرد. برای نمونه، عوامل مؤثر در تکوین شخصیت توحیدی پیامبر(ص) را بررسی نموده و تحلیل نسبتاً جامعی از تأثیرگذاری عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، و میزان تأثیر هر یک ارائه داده است،(2) و پژوهش او در خصوص قبایل موجود در سرزمین عربستان در زمان پیامبر(ص)، موقعیت هر یک از این قبایل و میزان نفوذ آنها در تصمیمات سیاسی و اجتماعی، و نقش و جایگاه قبیله­ی قریش در رسالت پیامبر(ص)(3) جامع و خواندنی است.


1- W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, p. 40-41.
2- رک: همان، ص 9-13، 26-27، 51-55.
3- رک: همان، ص 48-50، 97-99.

ص:227

4. تحلیل­های روان­شناختی، پدیدارشناسانه و جامعه­شناختی وات از سیره­ی نبوی

اشاره

ویلیام مُنتگمری وات از ابعاد مختلف روان­شناختی، جامعه­شناختی و پدیدارشناسانه به تحلیل دین اسلام، شخصیت و سیره­ی پیامبر(ص)، و مصادر قرآن پرداخته که به شرح ذیل است:

1. تحلیل روان­شناختی وات از شخصیت و سیره­ی پیامبر(ص)

وات از ابعاد گوناگون به تجزیه و تحلیل شخصیت و سیره­ی پیامبر(ص) پرداخته است؛ از جمله­ی آنها ­تحلیل­های روان­شناختی(1) وات از شخصیت و رفتار حضرت


1- به روشی که در آن پژوهش­گر تحلیلی از ارتباط و سنخیت میان موضوعات اندیشه ای و رفتاریِ یک شخص و ویژگی ها و ساختار روحی و روانی او ارائه می دهد، روش «روان شناختی» گفته می شود. خاورشناسان در مطالعات خود به جنبه های مختلفی مانند تلقی وحی، روحیات شخصیتی، تجربه­ی وحیانی، علل پذیرش دین از طرف مردم و مانند آن پرداخته اند. آنها در این بررسی ها به دنبال روشن کردن جنبه های پنهان و تاریک علل ظهور دین اسلام و پذیرش گسترده­ی آن و تأثیرات آموزه هایش بر افراد در کوتاه ترین زمان بوده اند (علیرضا نوبری، "روش­شناسی مستشرقان در تفسیر قرآن و بررسی سنت"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 8 (1389): 20). نتایج حاصل از این روشِ پژوهشی به نوع پیش فرض های محقق بستگی داشته است؛ برخی نتیجه گرفته اند پیامبر(ص) دستخوش هیجانات و عواطف شدید بوده تا جایی که باور می کند با عالم ماوراء، غیب و الوهیت در ارتباط است (ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 46). استفاده­ی خاورشناسان از این روش← →در تحقیقات تاریخی که همراه با پیش فرض های ناصوابِ قرون وسطایی همراه بوده، باعث شده است که آنان چنین برداشتی داشته باشند که پیامبر اسلام(ص) و بلکه همه­ی انبیاء، در واقع، افرادی دارای «تخیّل خلّاق» بودند که نیازمندی های اجتماع خود را درک می کردند و با نیروی خلّاق خود قوانینی را به منظور سامان دهی وضع موجود وضع می کردند (محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 297). باید گفت این برداشت را همه­ی خاورشناسان تأیید نکرده اند، بلکه افرادی مانند توماس کارلایل با استفاده از همین روش، ولی پیش فرض هایی معتدل تر، ثابت کرده اند که پیامبر اسلام(ص) فردی جاه طلب نبود و شهوات نفسانی نمی توانست عامل ادعاهای پیامبری او باشد؛ بلکه تنها ایمان عمیق به مأموریتش بود که باعث شد حضرت محمد(ص) حاضر شود آن سختی های جانکاه و آزارهای ایام اقامت خود در مکه را تحمل کند؛ در حالی که از نقطه نظر اوضاع جاری، امید موفقیت در ادامه­ی کار در آن شرایط بسیار اندک بود (همان، ص 291). استفاده صحیح و به کارگیری قواعد درست باعث می شود تحلیلی مناسب از روحیات حضرت و تأثیر آن بر روند روبه­رشد دین نوپای اسلام و برداشتی مناسب و تفسیری نو از آیات به دست دهد؛ رهیافتی که می تواند قرآن کریم را به عنوان کتابی فرابشری و دارای نظریات متقن و موافق با آفرینش به جامعه­ی علمی در حوزه­ی روان شناختی معرفی نماید. این تحلیل واقعی و صحیح از روحیات عرفانی و وحیانی پیامبر اسلام(ص) می تواند پایه­ی محکمی برای بهره برداری صحیح از مباحث و گزاره های روان شناسی قرآن نیز باشد، از جمله: روان شناسی رشد، روان شناسی تربیت، روان شناسی مدیریت، روان شناسی جنگ، اصول و مبانی روان شناسی و مانند آن. اینها مباحثی هستند که در آیات زیادی از قرآن به آنها اشاره شده است و با ایجاد کارگروه های تخصصی و تعریف پیش فرض های درست، قابلیت بروز و ظهور دارند (رک: علیرضا نوبری، "روش­شناسی مستشرقان در تفسیر قرآن و بررسی سنت"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 8 (1389): 21-22).

ص:228

محمد(ص) است که از منابع اسلامی به دست آورده است. برای نمونه، به گزارش و تحلیل وات از رأفت و مهربانی پیامبر(ص) با کودکان و اطرافیان خود اشاره می­کنیم. از دیدگاه وات، حضرت محمد(ص) علاقه­ی بسیاری به کودکان داشته و با آنان گرم و مهربان بوده است. شاید علت مهربانی فوق­العاده­ی او به کودکان آن بوده که همه فرزندانش در کوچکی از دنیا رفته­اند(1)

و او این علاقه را به پسرخوانده­ی خود زید منتقل کرده است. همچنین تعلق خاطری به پسرعموی جوان خود علی بن ابی­طالب(ع) داشت که مدتی عضو خانواده­ی او به شمار می­رفت. پیامبر(ص) علاقه­ی بسیاری به نوه­های خود داشت که حتی به هنگام نماز جماعت آنان را به دوش می­گرفت و با خود می­برد و هنگام سجود و رکوع آنان را به زمین می­گذاشت و بعد دوباره آنان را بر دوش می­گرفت.(2)

پیامبر(ص) می­دانست چگونه خود را وارد بازی و روح کودکان کند و دوستانی در بین اطفال داشت. با کودکانی که از حبشه آمده بودند بازی می­کرد و به زبان حبشی با آنان سخن می­گفت. در یکی از خانه­های مدینه پسری بود که حضرت محمد(ص) با او بازی می­کرد. روزی کودک را متأثر یافت و علت را پرسید. وقتی به او گفت بلبل محبوب او مرده است، آنچه در توان داشت برای تسلی خاطر او به کار برد. محبت او حتی شامل حیوانات نیز می­شد و این در روزگاری که پیامبر(ص) در آن می­زیست شایان توجه بود. هنگامی که کسان او عازم مکه بودند از گودالی گذشتند که چند توله سگ در آن بودند.


1- چنین تحلیلی چگونه می­تواند صحیح باشد؟ چرا گفته نشود، مهربانی او ناشی از ارتباط عاشقانه و عارفانه­ی او با خدا بوده است؟
2- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 288.

ص:229

حضرت نه تنها دستور داد کسی مزاحم آنها نشود، بلکه کسی را مأمور کرد تا مراقب باشد که این دستور انجام گیرد.(1)

به اعتقاد او، پیامبر(ص) احترام و اعتماد مردم را به خاطر مجاهدت­های دینی و صفات خوب خود مانند قدرت تصمیم­گیری قاطع، اما توأم با رأفت و مهربانی جلب می­کرد. علاوه بر اینها، دارای چنان اخلاق و رفتار پسندیده­ای بود که محبت و دوستی مردم را به دست می­آورد و آنان را به ایثار و فداکاری برمی­انگیخت.(2)

2. تحلیل پدیدارشناسانه­ی وات از دین اسلام و مصادر قرآن

از دیگر ابعادی که وات به دین اسلام، قرآن و سیره­ی پیامبر(ص) نگریسته و مورد تجزیه و تحلیل قرار داده، تحلیل پدیدارشناسانه­ی(3) وی از این مسائل است که برای نمونه


1- همان، ص 288-289.
2- همان، ص 289.
3- کلمه­ی «پدیدارشناسی» (Phenomenology) از دو کلمه­ی یونانی «فاینومنون» و «لوگوس» مشتق شده است. کلمه­ی «فاینومنون» نیز از «فاینثای» به معنای ظاهر شدن و آشکار شدن می­آید. بنابراین، «پدیدار» آن چیزی است که خود را نشان می­دهد؛ آن چیزی است که در نور ظاهر می شود. به عبارت ساده­تر، ما فقط پدیدارها را چنان­که آنها خود را در ذات خودشان نشان می­دهند می­توانیم بشناسیم (جان مک کواری، فلسفه وجودی، (ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی)، (تهران: هرمس، 1377ش)، ص 7؛ محمدرضا ریخته­گران، مقالاتی درباره پدیدارشناسی، هنر، مدرنیته، (تهران: ساقی، 1382ش)، ص 4). مفهوم «پدیدار» در واژه­ی «پدیدارشناسی» در این معانی نیز به کار رفته است: خصوصیات موهوم ادراک انسان، شی ء، و واقعیت(رک: رژه ورنو و دیگران، "پدیدارشناسی و فلسفه های هست بودن"، فرهنگ، 11 (1371)). امروزه معنایاخیر واژه­← →ی «پدیدارشناسی» رواج یافته است، یعنی «تحقیق توصیفی صِرف در باب موضوعی معین». «پدیدارشناسی» غیر از «پدیدارانگاری» است. در مفهوم «پدیدانگاری» اوصاف ظاهر و محسوس پدیده مورد توجه قرار می گیرد؛ در حالی که فلسفه­ی به وجود آمدن مفهوم «پدیدارشناسی» در روش، دور شدن از ظاهرگرایی صِرف است (احد فرامرز قراملکی، روش شناسی مطالعات دینی، (مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1385ش)، ص 323). در تعریف «پدیدارشناسی» باید گفت: «روشی است که در آن پژوهش­گر تلاش می کند بدون دخالت دادن فرضیه ها و تحلیل ها، صرفاً به جمع آوری و توصیف پدیده ها بپردازد. به عبارت دیگر، در پدیدارشناسی تحلیل صورت نمی گیرد، بلکه آنچه هست توصیف واقع است» (همان، ص 324). در انتخاب این روش نتایج به­دست­آمده، نزدیک به واقع است و نتایج ناصحیح در آن، اغلب به خاطر گستره­ی تتبع می باشد. استفاده از این روش باعث شده است برخی از خاورشناسان در مقابل بعضی دیگر از همکاران خود بایستند و به شبهات آنها در حوزه­ی اسلام شناسی پاسخ دهند. برخی خاورشناسان برای همسو شدن با جهان اسلام استفاده از این روش را پیشنهاد کرده و آن را در جهان کنونی امری الزامی معرفی می کنند (رک: ژوزف بورلو، تمدن اسلامی، (ترجمه اسدالله علومی)، (مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1386ش)). به هر حال، استفاده از این روش در مطالعات قرآنی و تاریخ اسلام می تواند زمینه های مناسبی را برای گفتگوهای بین ادیانی فراهم آورد.

ص:230

به دو مورد آن اشاره می­کنیم:

1. وات در نگاه پدیدارشناسانه­ی خود به دین اسلام می­گوید آنچه موجب ظهور اسلام گردید، تضاد و تصادم بین دید چادرنشینی مردم مکه و محیط جدید مادی یا اقتصادی بود که خود آن را به وجود آورده بودند.(1) او معتقد است به دلایل نامعلومی، تجارت مکه در نیمه­ی دوم قرن ششم میلادی رونق و توسعه یافت، چنان­که در آغاز سال 600م مردم مکه بیشترِ تجارت عربستان غربی را در دست داشتند. علاوه بر محصولات محلی نظیر کندر، کالاهای عربستان جنوبی، هندی و حبشی را نیز به سواحل مدیترانه حمل می­کردند. کاروان­هایی ترتیب داده بودند که مرتب به سمت جنوب و یمن و شمال، یعنی دمشق می­رفتند. به مشاغل دیگری مانند استخراج معادن نیز اشتغال داشتند؛ اما به طور کلی، بیشتر مردم مکه زندگی خود را از راه تجارت می­گذرانیدند. بدین ترتیب بود که اقتصاد شبانی و چادرنشینی به اقتصاد تجاری تبدیل شد. مردم مکه دارای نهادهای اجتماعی و آداب و رسومی مانند خصومت­های خانوادگی و منافع قبیله­ای مشترک بودند که با زندگی عشایری بیابانی متناسب­تر بود. حتی اگر بعضی از آنان چادرنشین و عشیره­ای خالص نبودند، به اندازه­ی کافی در نزدیکی بادیه زیسته و آداب آن را کسب کرده بودند.(2)

2. وات در راستای نگاه پدیدارشناسانه­ی خود به مصادر اسلام و قرآن، پس از مطالعه­ی رابطه­ی قرآن با مسائل اجتماعی به سه قانون سر همیلتون گیب درباره­ی نفوذهای فرهنگی(3)

اشاره می­کند که به شرح ذیل است:


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 63.
2- همان، ص 62-63.
3- از نظر وات، این سه قانون سر همیلتون گیب نقطه­ی شروع باارزشی برای تشخیص نکات برجسته­ی اوضاع و احوال زمان پیامبر(ص) محسوب می­شوند، که به حکم آنها فرهنگی در فرهنگ دیگر اثر و نفوذ می­کند. به نظر وات، نکته­ی جالب این سه قانون روشن­سازی این مسأله است که دین اسلام به سادگی تحت نفوذ یهود و مسیحیت به وجود نیامده، بلکه در زندگی اولیه­ی عرب فعالیت­هایی وجود داشته که این نفوذها با آنها متناسب و مرتبط بوده است؛ چرا که نشانه­هایی وجود دارد دالّ بر این­که قبلاً نوعی فعالیت جریان داشته که می­توانسته است هم اقتباس از افکار کتاب مقدس و هم توسعه و تکامل یک دین جدید را تأویل و روشن نماید (محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 53-54).

ص:231

1. نفوذهای فرهنگی همیشه به مدد یک فعالیت زنده در رشته­های مرتبط رخ می­دهد و همین فعالیت زنده است که عامل کشش و جاذبه را به وجود می­آورد که بدون آن هیچ انگیزه­ی خلق و ابداع نمی­تواند به وقوع بپیوندد. این فعالیت را نمی­توان به طور کلی فعالیت برای سعادت مکه دانست، زیرا حضرت محمد(ص) پیش از آن­که وحی به او برسد علاقه­ی شدیدی به این موضوع داشت و در سراسر عمرش آن را ادامه داد. پس از رحلت وی نیز آثاری از این علاقه در افراد جامعه­ی او دیده می­شود.

2. عناصر اقتباس­شده تا آن مقدار موجب توسعه­ی حیات فرهنگِ اقتباس­کننده می­شود که غذای خود را از فعالیت­هایی اخذ کند که در درجه اول، مورد نیاز باشد. علاقه و فعالیت­های عملی و عقلی پیامبر(ص) و مسلمانان سبب گردید که براساس این قانون دوم نفوذ فرهنگی، از عقاید کتاب مقدس در تقویت معارف اسلامی برخوردار شوند.

3. یک فرهنگ زنده، تمام عناصر فرهنگ­های دیگر را که مخالف ارزش­های اساسی، تمایلات روحی و احساسی و معیارهای زیبایی­شناختی او باشد رد می­کند. این قانون در برخی از مفاهیم کتاب مقدس که در قرآن یافت می­شود به چشم می­خورد.(1)

از دیدگاه وات، از آثار انبیای صاحب عهد عتیق و تعلیمات عهد جدید چیزی در قرآن یافت نمی­شود، زیرا این عقاید با جامعه­ای که خود دارای چندین قرن تاریخ بود مناسبت نداشت. مدینه و مکه به تازگی تغییر روش داده و از صورت چادرنشینی به صورت شهرنشینی درآمده بودند و جای شگفت نیست که می­بینیم آنان فقط از آن قسمت­های انجیل استقبال کرده­اند که منعکس­کننده­ی وضع بنی اسرائیل در زمانی بود که


1- همان، ص 54، 69-70. به نقل از: Sir Hamilton Gibb, "The Influence of Islamic Culture on Medieval Europe", Bulletin of the John Rylands Library, xxxviii, 82-98, esp. 85-87.

ص:232

چنین تغییراتی در زندگی خود داده بودند. لذا می­توان گفت که اسلام به سنت­های انجیل یا «یهود- مسیحیت» و سنت­های حضرت ابراهیم(ع) قائم است و در عین حال، انعکاس ضعیفی از ادیان قدیم­تر است و به طور کلی، ترکیبی است از عناصر کتاب مقدس و حرکت کمال­جویانه­ی روح انسانی که ناشی از شرایط زندگی بوده است. همه­ی این جوانب را در توضیح ظهور اسلام باید به خاطر داشت.(1)

3. تحلیل جامعه­شناختی وات از دین اسلام

وات علاوه بر نگاه روان­شناسانه و پدیدارشناسانه به دین اسلام و سیره­ی پیامبر(ص)، از منظر جامعه­شناسی(2)

نیز به دین اسلام نگریسته و آن را مورد تحلیل و بررسی قرار داده است؛ در این باره به دیدگاه وات در مورد بازگشت دین اسلام به دین حضرت ابراهیم(ع) اشاره می­کنیم. وات معتقد است تصور آن­که بازگشت دین اسلام به دین حضرت ابراهیم(ع) است، با نظریه­ی اندیشمندان و تاریخ­پژوهان غربی همساز نیست، اما از منظر جامعه­شناسی باید پذیرفت که دین اسلام در محیط اصلی خود مؤثر بوده است و حضرت محمد(ص) نیز با برخی اصلاحات، افکاری را به دست آورد که اساس دین خود را بر آن استوار ساخت و از انتقاد خصمانه­ی یهود نیز خود را رهایی بخشید. کار حضرت محمد(ص) تطبیق افکار جدید با شرایطی بود که در آن عادات و فعالیت­هایی که مبتنی بر آن افکار بود دیگر دوام و مناسبتی نداشت. وات می­افزاید با رفتاری که یهودیان مدینه


1- همان، ص 69-70. برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل مصادر قرآن و دانش پیامبر(ص)».
2- از آنجا که دین یک واقعیت اجتماعی، و دین داری متأثر از عوامل اجتماعی است که آثار متعدد اجتماعی نیز به همراه دارد، مورد توجه جامعه شناسان قرار گرفته است. روش «جامعه شناختی» روشی است که در آن پژوهش­گر به تحلیل جامعه­ی زمان نزول قرآن و تبیین موارد پنهان و تأثیرگذار فرهنگ آن زمان و تأثیرپذیری آن از قرآن می پردازد (مشهود یوسف، جهان اسطوره شناسی؛ اسطوره در جهان عرب و اسلام [مجموعه مقالات]، مقاله­ی "ساختارهای اندیشه­ی اسطوره ای اعراب"، (ترجمه جلال ستاری)، (تهران: نشر مرکز، 1384ش)، ص 25). خاورشناسان در آثار خود به صورت گسترده از این روش← →بهره برده­اند؛ مثلاً با نگاه جامعه­شناختی به بررسی باورهای اعراب عصر جاهلیت پرداخته و به اثبات تأثیر آن باورها در آیات کریم اقدام کرده اند.

ص:233

نسبت به حضرت محمد(ص) در پیش گرفته بودند دیگر حضرت نمی­توانست بیش از این به اتکای شهادت کتاب مقدس ندای پیامبری در دهد؛ لذا مجبور بود در عقیده­ی خود نسبت به یهودیان تجدیدنظر کرده و فرضیه­ی دین حضرت ابراهیم(ع) را مطرح نماید.

به باور وات، محقق غربی باید اقرار کند که فرضیه­ی دین حضرت ابراهیم(ع) کاملاً بی­پایه و اساس نیست. شاید اسلام کاملاً با آنچه درباره­ی دین حضرت ابراهیم(ع) تصور می­کنیم مطابقت نکند، اما اصول آن از بعضی جهات به اصول یهود و مسیحیت بستگی دارد و این اصول همان سنتی است که در زمان حضرت ابراهیم(ع) آغاز شده است؛ پس اسلام شکلی از دین حضرت ابراهیم(ع) به شمار می­رود و این شکل با دید مردمی که آداب و رسوم زندگی­شان با روش حضرت ابراهیم(ع) نزدیک­تر از رویه­ی جامعه­ی یهود و مسیحیت بوده است، سازگارتر است.(1)

وات همچنین نهضت دینی اسلام را زاییده­ی اوضاع و شرایط مکه در زمان حضرت محمد(ص) می­داند. او معتقد است یک دین جدید، بی انگیزه و بدون محرّک به وجود نمی آید.(2)

وی در پی تحلیل و بررسی­های خود در مورد تأثیر قرآن بر جامعه­ی عصر نزول بدین نتیجه رسیده که حضرت محمد(ص) در روزگار خود و برای نسل خود مصلح اجتماعی و حتی مصلح عالم اخلاق به شمار می رفت و نظام اجتماعی جدید و سازمان نوین خانواده که او به وجود آورد، هر دو از آنچه در سابق وجود داشت پیشرفته تر و مترقی تر بود.(3) او در عین حال، معتقد است که حضرت محمد(ص) با انتخاب نکات اخلاقی پسندیده از بدویان و تطبیقِ آنها با احوال جامعه، دین و نظام اجتماعی جدیدی برای حیات نژادهای مختلف بشری بنیاد نهاد.(4)


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 147-148.
2- همان، ص 16.
3- همان، ص 292.
4- همان، ص 293.

ص:234

5. رویکرد تقریب­گرایانه­ی وات نسبت به ادیان الهی

وات به عنوان فردی مسیحی با دلبستگی خاص به اسلام، بر این باور است که ادیان با همه­ی تنوع و گونه­گونی خود، از حقایق فراوان و مشترکی برخوردارند. وی «تلاش کرده است تا به همه­ی کسانی که به اهمیت ایمان دینی در جهان چنددینی روزگار ما باور دارند، نشان دهد که چگونه می توان حقیقت را در نظام­های دینی گوناگون کشف کرد» و از آن به مثابه زبان مشترکی برای همگرایی و مشارکت بیشتر در جهت خیر و رفاه مادی و معنوی انسان­ها سود جست.(1)

وات معتقد است اگر رابطه­ی میان پیروان ادیان مختلف دوستانه باشد، سخن گفتن از «گفتگو» مناسب خواهد بود، و برای ورود در یک گفتگوی واقعی، پروراندن رویکردی باز و به­ دور از تعصب ضروری است. این مطلب را غزالی، متفکر مسلمان (م 1111م) در عبارتی در زمینه­ی رویکرد شخصی خودش در رویارویی با تکثرگرایی دینی به خوبی بیان کرده است که از این قرار است: «بر هر مشکل هجوم برده و بی­پروا در هر ورطه­ای قدم گذاردم؛ از عقاید هر فرقه­ای جستجو کرده و رازهای مذهبی هر گروه را کشف کردم تا میان راستین و دروغین آنها فرق نهم و سنت و بدعت آنها را بازشناسم».(2)

وات می­گوید نزدیک به یک قرن و نیم قبل، توماس کارلایل (Thomas Carlyle/1795-1881م) در سخنرانی خویش درباره­ی حضرت محمد(ص) با عنوان «قهرمانی در مقام نبوت»(3)،

نیت درونی خویش را چنین ابراز کرد: «می­خواهم تمامی خوبی­های او را آن­گونه که به حق می­توانم، بیان کنم».(4) توماس مرتون (Thomas Merton/1915-1968م) نیز بعدها این­گونه می­گوید: «مسیحی خوب کسی نیست که ادیان دیگر را رد می­کند، بلکه کسی است که حقیقت موجود در آنها را تصدیق کرده و


1- ویلیام مُنتگمری وات، حقیقت دینی در عصر ما، ص 13.
2- W. Montgomery Watt, The Faith and Practice of al-Ghazali, London: Allen Unwin, 1953, p. 20.
3- The Hero as Prophet.
4- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 62.

ص:235

سپس فراتر رود».(1)

وات این اندیشه را به عنوان یک اصل هدایت­گر پذیرفته و معتقد است این اصل موضعی را بیان می­کند که امروزه بیش از هر زمان دیگر ضروری است؛ زیرا اکنون بسیاری از اشخاص در غرب می­کوشند تا «دفاعیه­های» مسیحیت قرون وسطی یا اظهار مجدد جنبه­هایی از «تصویر تحریف­شده­ی» اسلام را بازسازی کنند. افزون بر این، اصل مرتون منحصر به مسیحیان نیست و مسلمانان و پیروان دیگر ادیان نیز می­توانند آن را بپذیرند و با وضع خویش منطبق سازند. با چنین رویکردی، گفتگو به جریانی تبدیل می­شود که گواهی هر دو طرف را به همراه دارد. هیچ کدام از دو طرف چیزی از حقایق اساسی خویش را رها نمی­کند، گرچه شاید تصور روشن­تری از آنچه حقیقتاً اساسی است پیدا کند، اما هر دو طرف به رقابت دوستانه می­پردازند تا معلوم شود کدام یک می­تواند کامل­ترین و عمیق­ترین حقیقت را به دیگری نشان دهد.(2)

ازاین­رو، وات در راستای این رویکرد تقریب­گرایانه­ی خود خطاب به هم­کیشانش می­گوید که آگاهی از این مطلب برای علمای مسیحی و مترجمان کتاب مقدس لازم است که ما به سوی موقعیتی روانیم که ناچاریم با سایر ادیان زندگی کنیم و می­باید قبول کنیم که این موضوع مسئولیت­های معینی را بر دوش­مان می­نهد. پس بهتر است کاری کنیم که نتیجه­ی آن به ارتقای موضع تمام بشریت منتهی گردد.(3) به نظر می­رسد به سوی موقعیتی روانیم که ممکن است اعتقادنامه­ی جدیدی را به عنوان راه حل فرعی و مکمل اعتقادنامه­ی سنتی قبول کنیم که البته جای فرمول سنتی را نگیرد، اما آن را تکمیل کند.(4)

او تأکید دارد که مسیحیان باید تحریفات قرون وسطایی از تصویر اسلام را کنار بگذارند و ارزیابی مثبتی از ارزش­های اسلام را در ذهن خود بپرورانند. این کار مستلزم آن


1- همان، ص 62-63 (به نقل از: Thomas Merton, Conjectures of a Guilty Bystander, New York: Image Books, 1968, p. 144).
2- همان، ص 63.
3- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 248.
4- همان، ص 249.

ص:236

است که [حضرت] محمد[ص] را رهبر دینی بدانند که خداوند از طریق او فعل خود را انجام داده و این در حکم اعتقاد بدان است که او به یک معنی پیامبر خداست. چنین دیدگاهی با اعتقاد کانونی مسیحیان هیچ تناقضی ندارد. با این حال، می­باید این نکته برای مسلمانان روشن شود که مسیحیان همه­ی آنچه را که [حضرت] محمد[ص] وحی خدا شمرده، تماماً صحیح نمی­دانند؛ اما معتقدند بسیاری از حقایق الهی وحی­شده بر او درست است.(1)

آرتور آربری در مقدمه­ی ترجمه­ی خود از قرآن به زبان انگلیسی ستایش عمیق خود را نسبت به ارزش دینی این کتاب این­گونه ابراز کرده است: «این وظیفه (یعنی ترجمه­ی قرآن) تعهد سبکی نبود و با دلهره­ی عظیم شخصی به پایان برده شد و ترجمه­ی آن مترجم را به چنان آرامش و تحملی سوق داد که همواره شکرگزار آن خواهد بود. ازاین­رو، او سپاس عظیم خود را تقدیم هر قدرت یا «قدرتی» می­نماید که مردی و پیامبری را برانگیخت که برای نخستین بار این آیات مقدس را تلاوت کرد».(2)

به اظهار نظر فوق می­توان اظهارات رسمی­ای را افزود که در بخش اسلام مندرج در «بیانیه­ی مربوط به مناسبات کلیسا با سایر ادیان غیرمسیحی» منتشره توسط دومین شورای واتیکان در سال 1965م آمده است: «کلیسا همچنین با احترام عمیق به مسلمانانی می­نگرد که خدای یگانه، لم­یزل، رحیم و متعالی را می­پرستند که آسمان و زمین را خلق کرده و با انسان سخن گفته است. همان­گونه که اسلام با اراده­ی خویشتن رد پای خود را به سلفش [حضرت] ابراهیم[ع] می­رساند، مسلمانان نیز دقیقاً مثل خود [حضرت] ابراهیم[ع] که به خدا تسلیم شد جهد می­کنند تا خویشتن را به احکام رازآلود او تسلیم نمایند. مسلمانان به [حضرت] عیسی[ع] به منزله­ی پیامبر حرمت می­گذارند، اما او را به خدایی نمی­ستایند و برای [حضرت] مریم[س] مادر عذرای او احترام قائل­اند و بعضاً هم با صدق و اخلاص


1- همان، ص 249-250. بدین ترتیب، نگرش وات به دیگر ادیان این است که آنچه را از دیگر ادیان حق می­یابد، اخذ کند.
2- همان، ص 250 (به نقل از: Arthur J. Arberry, The Koran Interpreted, London: Oxford University Press, 1964, p. 12ff).

ص:237

ملتمس او می­شوند. به علاوه، مسلمانان در انتظار روز داوری هستند که در آن روز خداوند تمامی انسان­ها را از مرگ برمی­خیزاند و به آنان پاداش می­دهد. بدین دلیل، مسلمانان به حیات معنوی و پرستش خدا و اساساً از طریق نماز، انفاق و روزه اهمیت فراوانی می­دهند. در طی قرون گذشته، مناقشه و خصومت مکرر بین مسیحیان و مسلمانان برانگیخته شد، اما اکنون این مجمع مقدس (شورای واتیکان) مصرانه از همگان می­خواهد تا گذشته را فراموش کنند و تلاش­های صمیمانه­ای در فهم متقابل به عمل آورند و برای حفظ و ارتقای خیر تمام آدمیان و عدالت اجتماعی و اخلاقیات نیکو و نیز صلح و آزادی با هم تشریک مساعی نمایند».(1)

وات در ادامه خطاب به مسلمانان نیز می­گوید که اگر مسلمانان می­خواهند در کنار سایر ادیان زندگی کنند، بر آنان هم فرض است دست از نگرش انحصارگری بردارند. این امر بدان معنی است که حتی اگر اسلام را واجد تمام حقایق مورد نیازِ کل ابنای بشر تا پایان عالم بدانند، باز هم لازم می­آید تا بپذیرند ­ای بسا طُرق مکمل دیگری برای بیان این حقایق در میان باشد؛ و نیز ضروری می­نماید که مسلمانان از مفاهیم مورد نظر خود در مورد خاتمیت اسلام و [حضرت] محمد[ص] تفسیر دوباره­ای ارائه دهند. این نکته­ی آخر دالّ بر این است که می­باید بپذیریم سلسله­ای از وحی­های خالص و کامل از ناحیه­ی خداوند صدور یافته است؛ اما آنچه را که اکنون ما از تاریخ ادیان می­دانیم، بر این نکته تأکید نمی­کند و ضروری است که مسلمانان بپذیرند ادیانی مثل هندوئیسم و بودیسم نیز چیزی از خدا دریافت کرده­اند، اما به آن شکلی دریافت نشده که آیات بر [حضرت] محمد[ص] نازل گشته است.(2)


1- همان، ص 250-251 (به نقل از: John H. Hick and Brian Hebblethwaite (eds.), Christianity and Other Religions, London: Collins, 1978, p. 82.(
2- همان، ص 251. پس به نظر وات، آنچه ادیان دیگر ارائه می­دهند نیز حق­اند و می­تواند مکمل به شمار آیند و لذا به آنها هم می­توان عمل کرد.

ص:238

مبانی تاریخ­نگاری، سیره­پژوهی و الهیاتی وات

اشاره

با مطالعه و بررسی آثار مختلف وات، اعمّ از کتاب­ها و مقالات وی در حوزه­های تاریخ اسلام، سیره­ی نبوی و قرآن، اصول و مبانی ذیل به دست می­آیند که عبارتند از:

1. اسطوره­ای بودنِ برخی حقایق تاریخی­نما

از نظر وات، «اسطوره»(1)

غالباً حکایتی است که اگرچه مبنای تاریخی ندارد یا دست­کم به مبنای آن در واقعیت تاریخی عینی اطمینانی نیست، اما می­توان آن را به صورت یک رویداد تاریخی عرضه و مفهوم مثبتی از آن تلقی نمود. صحیفه­ی حضرت یونس(ع) و حکایت حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) در «سِفر پیدایش» از نمونه­های استعمال «اسطوره­ای» واقعیت شبه­تاریخی است. این حکایت برای خاستگاه­ها و مبادی نژاد آدمی، توصیف علمی به شمار نمی­آید، ولی در تفکر یهودی و مسیحی به قوه­ی محرکه­ی حقایق مهمی درباره­ی بشریت و رابطه­ی او با خدا و نیز اخوت آدمی بدل شده است. علم در


1- در زبان رایج امروز، «اسطوره» اعمال و شاهکارهای موجودات مافوق طبیعی- همچنین آدمیانی که ارتباط با عالم غیب دارند و نیروی­شان و حضورشان در ارتباط با آن سوی ماده و حیات مادی است- و تجلی نیروهای مینوی آنها را شرح می­دهد؛ «اسطوره» سرگذشت واقعیت­هاست، چرا که به واقعیت­ها رجوع و حواله می­دهد، نه به تخیلات و اوهام؛ پس می­توان گفت «اسطوره»، واقعی است، چرا که وجود خودِ عالم هستی واقعی است. اسطوره­ی مرگ، واقعی است؛ چرا که وجود مرگ و میرایی در حیات انسان امری است واقعی، و بدین ترتیب، روایت و داستانی که «اسطوره» در صدد بیان آن برمی­آید،داستانی است درست وراست، و با قصه و داستان و رمان که در معنا و محتوای آنها باور به واقعیت وجود ندارد و آنهارا واقعیت­نما← →می­دانیم تا خودِ واقعیت، فرق دارد. از همین­جاست که معتقدان به اساطیر بین داستان­های اسطوره­ای و داستان­های عادی فرق می­گذارند. به طور کلی، می­توان گفت که «اسطوره» آن­گونه که جوامع کهن با آن زندگی می­کنند و در آن جوامع حیات دارد: 1. تاریخ کارهای موجودات مافوق طبیعی را تشکیل می دهد؛ 2. این تاریخ و سرگذشت مطلقاً درست، راست و قدسی تلقی می­شود؛ زیرا واقعیات را بیان می­کند و دستاورد موجودات مافوق طبیعی است؛ 3. «اسطوره» همیشه به آفرینش و تکوین مربوط می­شود، حکایت می­کند چگونه چیزی به عرصه­ی وجود رسیده یا چگونه رفتار و عملی بنیان نهاده شده؛ 4. شناخت «اسطوره» به معنی شناخت اصل اشیاء و دانستن چگونگی پیدایش آنهاست که بر اثر آن دانش و شناخت، توفیق تسلط یافتن بر اشیاء، در اختیارگرفتن و دستکاری آنها و دخل و تصرف رواداشتن در آنها به اراده و دلخواه حاصل می­آید؛ 5. در هر حال، «اسطوره» همیشه به نوعی زنده است و حیات دارد و با آن زندگی می­کنند، بدین وجه که تحت تأثیر قدرت قدسی و برانگیزاننده­ی حوادثی که آنها را به یاد می­آورند و در زمان حال دوباره متحقق می­سازند قرار می­گیرند (صابر امامی، "حقیقت اسطوره"، پژوهشهای فلسفی- کلامی، 1 (1378): 157-158، 160).

ص:239

قلمروی محض نمی­تواند توصیف دیگری غیر از نتایج مورد قبول خود را از پیدایش انسان بدهد تا پاس این ارزش­ها را هم محفوظ نگاه دارد. در عین حال، متفکر دینی هم نباید حکایت حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) را به گونه­ای تعبیر نماید که قلمروی قانون علم را تخطئه کند؛ مثلاً نباید مدعی شود که چنین حکایتی می­تواند به پرسش علمی­ای جواب دهد که علم امروز آن را مطرح می­کند و می­پرسد آیا نژاد آدمی از حیات ماقبل انسانی خود در یک مکان تکامل پیدا کرده است یا در چند مکان.(1)

از دیدگاه وات، هر جامعه­ی اصیل با مفهوم مثبتِ این اسطوره­ها زندگی می­کند. مثلاً وقتی محمد آرکون، متفکر مسلمان، از امت یا جامعه­ی اسلامی آرمانی سخن می­گوید، مفهوم «اسطوره» را به عنوان شالوده­ی جامعه به کار می­برد. او اعتقاد دارد که اسطوره­ی امتِ ایده­آل و مبتنی بر تجارب اولیه­ی صدر اسلام می­تواند پویایی لازم را برای فعالیت مسلمان امروزی فراهم آورد، اما نباید آن را با واقعیت تاریخی عینی اشتباه کند یا از آن ایدئولوژی بسازد. وی در این خصوص می­نویسد: «امت آرمانی نمی­تواند بدون اصول متشکل یک بینش اسطوره­ای، موجودیت تاریخی پیدا کند. این بینش اسطوره­ای برخوردار از تأثیر و ترجمان تاریخی­ای است که انعکاس آن بر تصویر صدر اسلام انطباق پیدا می­کند. به همین سبب است که تمامی بحث امروز اسلام ناظر بر این نکته است تا این اعتبار «تاریخی» و سرمشق بازمانده از صدر اسلام را درست جا بیندازد. مبارزان مسلمان با خودداری از قبول تأثیر ویژه­ی اسطوره- که وجدان عاملان خود را پویا می­کند، اما با دستاوردهای تاریخی ملموسِ این وجدان مشابهتی ندارد- در آنِ واحد، هم از صدر اسلام که می­خواهند از آن الهام بگیرند دور می­شوند و هم از نیروهای مثبتِ عمل تاریخی فاصله می­گیرند».(2)


1- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 228.
2- همان. به نقل از: Mohammed Arkoun, Ouvertures sur l'Islam, Paris: Grancher, 1989, p. 88, 121

ص:240

وات معتقد است آن حکایاتی که با واقعیت تاریخی انطباق نمی­یابند، یعنی اسطوره­ای هستند، می­توانند به مثابه ارائه یا بازنمود حقیقت به شکل زبان تصویری به شمار آیند؛ زیرا کسی که چنین حکایاتی را به عنوان بیان واقعیت­های مهم قبول می­کند، می­داند آنها را نباید واقعیات عینی در سطح ظاهری و صوری تلقی کند.(1)

2. عدم تاریخی­نگری در گزاره­های وحیانی

وات بر این باور است که غرض از وحی آن است که به انسان­ها دیدگاهی درباره­ی واقعیت در باب وجود و صفات خداوند و روابط متقابل انسان­ها با او داده شود؛ یعنی این­که وحی درباره­ی خوبی و قدرت خدا، تسلط و حاکمیت او بر جهان، سلطه و نظارت او بر رخدادهای تاریخی، خواسته­های او از انسان­ها و چگونگی تحقق بخشیدن انسان­ها به آن خواسته­ها، و پاداشِ انجام دادن آن خواسته­ها و مجازات انجام ندادن آنها سخن می­گوید. غرض از وحی این نیست که اطلاعات یا شناختی علمی از جنبه­های صرفاً عینی تاریخ را در اختیار انسان­ها قرار دهد؛ مانند اینکه حوادث تاریخی را در قالب چیزی در مورد روابط خدا با انسان­ها مطرح می­سازد. این فرض که متون دینی نظریه­ای علمی درباره­ی منشأ جهان (که در آمریکا «خلقت­گرایی» (Creationism) نامیده می­شود) ارائه می­کنند، نوعی کژفهمی نسبت به غرض وحی است. این نکته­ای بسیار مهم است.(2)

3. «ثمرات» یک دین به عنوان معیار داوری در مورد آن دین

یکی از ملاک­های مهم برای مقایسه­ی ادیان، ملاک «ثمرات» عینی یا میوه­ی ادیان است. ثمرات دین شامل کیفیت آن نوع حیاتی است که اگر شخصی برطبق یک نظام خاص عقیدتی زندگی کند بدان گونه حیات دست پیدا می­کند. نظام عقیدتی، یعنی توصیف خاصی که آن نظام از خصلت عالم و حیات انسان دارد. اگر کیفیت زندگی یا


1- همان، ص 230. برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «اسطوره­انگاری برخی حقایق تاریخی و آموزه­های دینی».
2- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 152.

ص:241

حیات پیروان یک نظام عقیدتی عموماً خوب باشد، می­توان گفت آن نظام عقیدتی کمابیش صادق است. چون زبان مورد استفاده زبان تصویر است، پس به ما می­گوید واقعیت­ها چیزهایی شبیه بیان خاص خود هستند و سخن از حقیقتِ مطلق دشوار است؛ با این حال، یک نظام عقیدتی به عنوان راهنمای زندگی می­تواند کاملاً مناسب و رضایت­بخش به شمار آید.(1)

وات معتقد است معیار و ملاک «ثمرات» در تفکر مسیحیت جایگاه مهمی دارد، چون از «موعظه بر فراز کوه» (Sermon on the Mount) سرچشمه می­گیرد. حضرت عیسی(ع) در این موعظه گفته است معلمان دینی را از کیفیت میوه­ی تعلیمات­شان مورد قضاوت قرار دهید، به همان طریق که میان یک درخت با میوه­ی نیکو و یک درخت با میوه­ی بد تفاوت می­گذارید (انجیل متی، باب 7، آیات 15-20). از نظر او، وقتی این معیار را درباره­ی ادیان به کار می­بریم، منظور این است که دین وقتی میوه­ی نیکو به بار می­آورد که بتواند اکثر پیروانش را به زندگی هدفمند در یک جامعه­ی هماهنگ، به­رغم وجود درد و رنج هدایت کند.(2)

وات به معیار «کارآیی» در عمل در مورد نظام­های فکری دینی مانند اسلام و مسیحیت توجه می­نماید و معتقد است در دین نیز همچون علم، مجال آزمایش وجود دارد. او می­گوید ویلیام جیمز (William James) و پراگماتیست­ها یا عملگرایان (Pragmatists) را به دلیل این­که می­گفتند: «اعتقاد به خدا را بیازمایید، درخواهید یافت که کارآیی دارد و شما با آن احساس خوشایندتری دارید»، مسخره می­کردند، ولی این سخن چندان با گفته­ی آن مبلّغ مسیحی که «به عشق خدا در صورت عیسی مسیح(ع) ایمان بیاورید، نجات خواهید یافت»، فاصله­ای ندارد.(3)


1- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 225؛ Cf. Majid Khadduri, Islamic Jurisprudence: Shafiis Risala, Baltimore, 1961, P. 18ff.
2- همان، ص 234.
3- اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 82.

ص:242

وات با این­که مسأله­ی نبوت پیامبر اسلام(ص) را برای مسیحیان، به ویژه با تأثیر توصیف­های تمسخرآمیزِ قرون وسطایی بر اذهان­شان، دشوار می­داند، اما آنان را بدین نکته توجه می­دهد که نظر به ملاک «ثمرات» در مورد اسلام از زمان پیامبر(ص) تاکنون، باید اذعان کرد که حضرت محمد (ص) پیامبری راستین است. او در این باره می­گوید: «[حضرت] محمد[ص] مدعی دریافت پیام­هایی از سوی خداوند بود و آنها را به معاصران خود منتقل ساخت. براساس این پیام­ها جامعه­ای دینی پا گرفت که مدعی بندگی خدا بود و شمار پیروانش در زمان حیات [حضرت] محمد[ص] به چندین هزار نفر و اکنون به چند صد میلیون نفر می­رسد. روی­ هم رفته، کیفیت زندگی برای پیروان اسلام رضایت­بخش بوده است. زنان و مردان زیادی در این امت به زندگی برخوردار از قداست دست یافته­اند و بسیاری از مردم معمولی نیز توانستند در شرایط سخت و دشوار، زندگی شایسته و نسبتاً شادی داشته باشند. این نکات ما را بدین نتیجه می­رساند که دیدگاهی که درباره­ی واقعیت بوده و در قرآن بیان شده، از جانب خدا بوده و درست است و بنابراین، [حضرت] محمد[ص] پیامبری راستین است».(1)

وات در ادامه مواردی را در این خصوص برمی­شمرد که مسلمانان صدر اسلام در نتیجه­ی پذیرش گزاره­های بشارت­آمیز پیامبر(ص)، زندگی برتری را تجربه کردند و می­گوید افرادی از مکه که در پاسخ به سخنان بشارت­آمیز حضرت محمد(ص) مسلمان شدند آزار و اذیت می­شدند، ولی به ظاهر احساس می­کردند که در پرتو اسلام زندگی برتری دارند که هم بامعناتر است و هم با واقعیت­های جهان انطباق بیشتری دارد. بعدها با هجرت به مدینه آنها شکست سخت مشرکان در جنگ بدر را نشانه­ی تأیید پیامبر(ص) از سوی خداوند دانستند و به رغم تداوم برخی مشکلات، به برتری شیوه­ی جدید زندگی خویش اطمینان یافتند.(2)


1- همان، ص 153.
2- همان، ص 83.

ص:243

4. پذیرش پلورالیسم یا تکثرگرایی دینی از سوی وات

وات بعد از پذیرش ملاک «ثمرات» یک دین به عنوان معیار داوری در مورد آن دین، این باور را که تمام ادیان بزرگ و غالب ادیان کم­اهمیت­تر برای اکثر پیروان­شان ثمرات نیکو به بار آورده­اند، منطقی دانسته و می­پذیرد. افزون بر این، برهان می­آورد که اگر مذهبی دارای ثمرات نیکو باشد، پس تصویر آن مذهب از عالم و جایگاه حیات بشری در دنیا، دست­کم تا آنجا که به هدایت کافی برای پیروانش در زندگی مربوط می­شود، الزاماً واجد حقیقت است. وی می­افزاید به دلیل آن­که این برداشت به زبان تصویری یا زبان تاریخ-تصویر بیان می­شود، بهتر است به جای حقیقت از واژه­ی کافی بودن استفاده کنیم. آن ادیانی که می­توانند ثمرات نیکو به بار آورند، ذات ثمرات­شان دلیل کافی دیگری برای قبول آنها به شمار می­آید، و انسان می­تواند در اصل آنها را با مذهب خود برابر بداند.(1)

از دیدگاه وات، ثمرات یک دین در طول سده­های متمادی آن دین به شکل ایمان به توحید جلوه­گر شده که این مناسبِ سه دین ابراهیمی است. با این حال، وات معتقد است چیزی معادل ثمرات هم محتملاً می­تواند برحسب شرایط یک مذهب غیرتوحیدی مانند بودیسم نیز قابل توضیح باشد. برخی از علمای مسیحی گفته­اند چون خداوند همواره یکی است، لذا گوناگونی ادیان در نتیجه­ی واکنش انسان نسبت به خدا پدید آمد.(2)

وات این مطلب را با یک مثالِ روشن توضیح می­دهد و می­گوید این اعتقاد مسلمانان را که پس از حضرت محمد(ص) هیچ پیامبری نخواهد آمد، می­توان بدین معنا پذیرفت که خداوند دین کامل و جدیدی را به صورت وحی نخواهد فرستاد؛ اما ظاهراً مسلّم است که در مواردی که ادیان موجود نیاز به اصلاح و یا تصحیح دارند، این باب برای خداوند گشوده است تا پیام­های وحی­گونه­ای را به افرادی از درون همین ادیان القا نماید. با وجود این، فعالیت خداوند در ادیان بزرگ بدین معنا نیست که همه­ی آنها کاملاً بر حق هستند.


1- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 234-235.
2- همان، ص 236.

ص:244

آنها تا حدودی مبتنی بر واکنش­های انسان نسبت به کنش­های آغازین خداوندند، واکنش­هایی که احتمالاً کاستی­هایی را در برداشته است. افزون بر این، محدودیت­های ذهن و زبان آدمی بدین معناست که مقایسه و ارزیابی اظهارات دینی در سطح کاملاً عقلی، همیشه سودمند نیست. هرگاه دینی را به صورت یک کل در نظر بگیریم، ضابطه­ی اصلی برای سنجش میزان حقانیت آن، ثمرات و نتایجی است که آن دین در زندگی پیروانش بر جای می­گذارد.(1)

5. لزوم تمایز میان آموزه­های اساسی و آموزه­های فرعی دین (ذاتی و عرضی دین)

وات در ضمن طرح دیدگاه­های خود در خصوص ملاک «ثمرات» دین و بحث پلورالیسم دینی، بر لزوم تمایز میان آموزه­های اساسی و فرعی هر دین- که در مباحث دینی از آن به «ذاتی و عرضی دین» یاد می­شود- نیز تأکید می­کند؛ لذا آن را به عنوان یک مبنای مستقل بیان می­کنیم. وات در این باره می­گوید ادیان بزرگ در طول قرن­ها بسیاری از افراد را به زندگی رضایت­بخش توانا ساخته­ و به طور کلی، مورد تصدیق قرار گرفته­اند. این بدین معنا نیست که تک­تک گزاره­های تمامی ادیان را باید به طور مستقل درست دانست، بلکه مراد این است که نظام نمادین هر دینی را اگر به صورت یک کل در نظر بگیریم، دیدگاهی را درباره­ی واقعیت ارائه می­کند که در بسیاری از جنبه­های مربوط معتبر است. در مقامِ نظر می­توان گفت که در دهه­های اخیر شرایط زندگی روزمره چنان از اساس تغییر کرده­ است که نظام­های کهنِ دینی دیگر مناسب نیستند، ولی این عقیده به راحتی اثبات­پذیر نیست و صِرف احتمال در اینجا کفایت نمی­کند. در مورد اسلام و مسیحیت، اعتقاد به تأیید کلی آنها مستلزم این است که آموزه­های اساسی آنها را درست بشناسیم. از جمله آموزه­های اساسی، اعتقاد به یگانگی و ازلی بودن خدا و نیز اعتقاد به تدبیر رخدادهای جهان به وسیله­ی خداست که کمابیش مورد توافق مسلمانان و مسیحیان


1- ویلیام مُنتگمری وات، حقیقت دینی در عصر ما، ص 87-88. برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «نقد نظریه­ی «پلورالیزم دینی»».

ص:245

است. قرآن و کتاب مقدس هر دو کلام یا سخن خدا تلقی می­شوند، گرچه در درک این امر، اندک تفاوتی میان مسلمانان و مسیحیان وجود دارد. همچنین از جمله آموزه­هایی که به دلیل این تصدیق کلی پذیرفته می­شوند، نظریه­ی اسلام درباره­ی نبوت حضرت محمد(ص) و نظریه­ی مسیحیت درباره­ی تجسد (Incarnation) حضرت عیسی(ع) است. با یک دید سطحی به نظر می­رسد هیچ یک از این دو نظریه برای دین مقابل پذیرفتنی نیست، ولی خواننده با بررسی دقیق­ترِ این دو نظریه احتمالاً درخواهد یافت که تفاوت­ها کمتر از آن چیزی است که در نگاه نخست به نظر می­رسد.(1)

6. کلیت دین ملاک صدق و کذب است، نه تک­تکِ گزاره­ها

امروزه در غرب این سؤال مطرح شده است که صدق یک قضیه به چیست؟ منطقیون به صورت سنتی قضیه­ای را صادق می­دانند که مطابق با واقع باشد. اما برخی اندیشمندان غربی معاصر می­گویند که ملاک صدق قضیه، مفید بودن آن است.

از دیدگاه وات، حقیقت یا صدق را نباید متعلق به گزاره­های جداگانه یا تک­افتاده­ی یک کتاب دانست، بلکه به کل نظام عقیدتی عینیت­یافته در حیات یک جامعه مربوط می­گردد. او معتقد است هر دینی که انسان را واجد تجربه­ای دلخواه از زندگی می­سازد، حق است. تا آنجا که از این­گونه مشاهدات برمی­آید، هیچ یک از نظام­های عقیدتی بزرگ به طرز محسوسی فروتر یا فراتر از دیگر نظام­ها نیست. بنابراین، هر یک از آنها صادق یا حقیقی است. به ویژه قرآن، بدین معنی، صادق و برخوردار از حقیقت و حقانیت است. این واقعیت که مفهوم قرآنی وحدانیت خداوند با مفهوم مسیحی وحدانیت او متعارض می­نماید، بدین معنی نیست که یکی از این دو نظام باطل و بیراه است، و حتی بدین معنی


1- اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 89-90. برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «نقد نظریه­ی «ذاتی و عرضی دین»».

ص:246

هم نیست که یکی از این دو مفهوم ناحق و نادرست است. هر یک از دو مفهوم از آنجا صادق است که بخشی از نظامی است که صادق، حقیقی و حقانی است.(1)

از دیدگاه وات، باور به این­که یک گزاره وقتی صادق است که با واقعیت یا حقیقت (Fact) مطابقت داشته باشد جذاب است؛ ولی اشکالش این است که چون انسان­ها شناخت خطاناپذیری از واقعیت ندارند، نمی­توانند مطابقت یک گزاره را با واقعیت به طور خطاناپذیری درک کنند. در هر حال، با توجه به این حقیقت که گزاره­ها از درجات متعددی از قطعیت یا مقبولیت برخوردارند، اشکال بسیار کمتر می­شود. ازاین­رو، می­توان گفت گزاره­ای صادق است که با آنچه عموماً واقعی دانسته می­شود مطابق باشد. «حقیقت» نیز عموماً به معنای گزاره­ای است که انسان­ها به طور معقولی به آن یقین دارند و در مقابل نظریه­ی موقتی قرار دارد. به نظر وات، حقانیت نظریه­ها (که بنابه فرض یقینی نیستند) براساس حقایق بررسی می­شود و مراد از حقایق نیز در اینجا مشاهداتی است که هر شاهد کارآزموده­ای می­تواند انجام دهد؛ مانند مطالعه­ی ابزاری یا شمارش آماری نفوس.(2)

وات معتقد است در پژوهش­های تاریخی، گواهی منابعِ درجه اول وجود دارد که جایگاهی متفاوت از نظریاتی که بر آن مبتنی است دارد. اما آنچه در منابع اولیه هست ضرورتاً حقیقت نیست، بلکه مورخ باید آن را ارزیابی کند. از نظر او، هر دیدگاه جامعی درباره­ی واقعیت، بی­گمان باید همه­ی حقایق را در شاخه­های مختلف معرفت در خود جای دهد. برای انجامِ این کار، گاهی فرآیندی از ارزیابی یا پالایش ضرورت می­یابد. او می­گوید اساساً دیدگاه جامع درباره­ی واقعیت، آرمانی است که امیدواریم بدان نزدیک شویم. با نزدیک شدن به این آرمان، به کلام خویش صورتی عینی می­بخشیم و می­گوییم:


1- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 272-273.
2- اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 71.

ص:247

«این بسیار نزدیک به واقعیت، همان­گونه که هست می­باشد». پس صدق عبارت است از: «آگاهی یا معرفت به واقعیت، همان­گونه که هست».(1)

از دیدگاه وات، مواردی وجود دارد که در آنجا مناسب است در مورد «حقیقت نمادین» سخن بگویم، اما گاهی مردم نماد یک واقعیت را در مقابل آن واقعیت قرار می­دهند و ازاین­رو، آن را به معنایی غیرواقعی می­پندارند. بنابراین، بهتر آن است که واژه­ی «نمادین» در برخی مباحثات دینی کنار گذاشته شود. همین مشکل در مورد کلمات «مجازی» و «تمثیلی» نیز وجود دارد. پس بهتر است از واژه­ی «تمثال» استفاده شود، زیرا «تمثال» موضوعی دوبُعدی است که به عنوان بازنمودِ یک موضوع سه­بُعدی پذیرفته می­شود، هرچند نقص آن معلوم است. در برخی موارد واژه­ی «تصویری» ممکن است بر چیزی مشابه این دلالت کند.(2)

وات معتقد است در مورد واژه­ی «حقیقی» (Literal) (در برابر مجازی) نیز مقداری آشفتگی و ابهام وجود دارد که برای رفع این ابهام باید نظری به تعریف «حقیقت» انداخت؛ یعنی عرضه­ی لفظی و یا بصری (تصویری) یک جنبه از واقعیت، زمانی حقیقی است که آن جنبه را آن گونه که هست عرضه کند. حال این سؤال مطرح می­شود که ما از کجا بدانیم واقعیت آن­گونه که هست عرضه شده است. از نظر وات، در قلمروی علم و تاریخ، معیارهای متعددی برای ارزیابی نظریه­ها وجود دارد که مورد پذیرش بسیاری واقع شده، اما در حوزه­ی دین به دلیل کاربرد تمثالی زبان، آزمون نهایی، ثمرات و نتایجی است که از آن دین عاید می­شود.(3)


1- همان، ص 71-72.
2- حقیقت دینی در عصر ما، ص 39.
3- همان، ص 40.

ص:248

7. زبان دین، زبان نمادین و تمثالی

از دیدگاه وات، غالباً بین کاربردهای اصلی (Primary) و فرعی (Secondary) زبان فرق نهاده می­شود. کاربردهای فرعی زبان را با عناوین استعاری، نمادین و تمثیلی نیز توصیف می­کنند. گاهی این نظریه مطرح می­شود که آنچه صرفاً استعاری است، غیرواقعی است؛ و زبانی که برای بیان حقیقت دینی به کار می­رود، عمدتاً از نوع فرعی است؛ بدین لحاظ، مهم است که نشان دهیم گزاره­های دینی به­رغم کاربرد زبان به شیوه­ی فرعی، مربوط به واقعیت هستند.(1)

وات در باب زبان نمادین بدین دو نکته اشاره دارد که: الف) زبان نمادین را به دلیل انگیزشی و غیرتوصیفی بودن، نمی­توان به طور شایسته­ای با هیچ «ترجمه­ای» به زبان غیرنمادین یا زبانی که نمادین بودنش کمتر است جایگزین کرد. در حقیقت، زبان نمادین همواره بهترین و گاهی تنها شیوه­ی بیان جنبه­های خاصی از واقعیت نهایی است؛ ب) شناخت خدا از راه زبان نمادین ناقص است، ولی برای راهنمایی ما در کارهای عملی زندگی کفایت می­کند. این شناخت به لحاظ عقلانی، امیدها را به یأس مبدل می­سازد، اما به لحاظ عملی، به ما می­آموزد که کاملاً رضایت­مندانه «خود را به احوال غایی وجودمان مرتبط سازیم».(2)

او در مورد حقیقت دینی نیز این دو نکته­ی مهم را بیان می­دارد که: الف) کاربردهای فرعی کلمات، تصورات دقیقی به ما ارائه نمی­دهند. آنها فقط به ما نشان می­دهند که مدلول­شان تا حدی شبیه به چیزی است که از معنای اصلی کلمه، مد نظر است. درست مانند پایه­ی صندلی که تا حدی شبیه به پای انسان و یا حیوان است، خدا هم فقط در حدی شبیه یک پدر است.(3)

وات این نوع کاربرد زبان را «تمثالی» (Iconic) می­نامد(4)؛ چرا


1- همان، ص 17-18.
2- اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 103-104.
3- حقیقت دینی در عصر ما، ص 19.
4- W. Montgomery Watt, Islam and Christianity Today, P. 119.

ص:249

که یک تمثال، بازنمود دوبعدی یک موضوع سه­بعدی است؛ یعنی می­دانیم که ناقص است، اما به عنوان بازنمود واقعیت، آن را می­پذیریم.(1) بعضی از متکلمان اسلامی معتقد بودند که این تعابیر را باید بدون پرسش از چگونگی آنها پذیرفت؛ یعنی بدون پرسش از این­که آیا باید به طور حقیقی آنها را فهمید یا استعاری و یا به شیوه­ای دیگر، که در انگلیسی Amodally (بدون لحاظ چگونگی یا غیرکیفیتی) بیانگر آن است. احتمالاً این عقیده، مخالف این دیدگاه رایج بود که آنچه مدلول حقیقی کلمه نباشد، غیرواقعی است. بدین دلیل که بعضی از این نوع دیدگاه­ها امروزه نیز یافت می­شود، توصیف زبان به صورت «تمثالی» و یا غیرکیفیتی، این نظریه را که (در زبان مجازی) مدلول، غیرواقعی است رد می­کند: هیچ چیز غیرواقعی در مورد امواج نور وجود ندارد. همچنین در دین، اگرچه تعابیری که در آن به کار می­رود تمثالی است، آنچه مدلول این تعابیر است واقعی است. ممکن است استثناهایی وجود داشته باشد، اما در آن صورت، غیرواقعی بودنِ مدلول باید از طریق معیارهایی غیر از ویژگی تمثالی زبان مشخص شود؛ ب) هنگامی که زبان به شیوه­ی فرعی مورد استفاده قرار گیرد، آنچه ضد زبان اصلی بوده، لزوماً ضد زبان فرعی نخواهد بود.(2)

8. توجه به نظریات (الگوهای) بدیل در قضاوت در مورد وقایع تاریخی

از دیدگاه وات، علم را می­توان به صورت جستجوی الگوهایی که به لحاظ علّی مهم یا بامعنا هستند تعریف کرد. عناصر تشکیل دهنده­ی الگوها را می­توان «واقعیات» نامید. برای دانشمندان مهم است که تمامی عناصر تشکیل­دهنده­ی الگوها واقعی باشند، همچنین


1- زبان دین در توصیف مسائل غیبی از این جهت «زبان تصویری» نامیده شده است که بازتاب ناقص واقعیت است. واقعیت خارجی سه­بعدی است؛ یعنی طول و عرض و ارتفاع دارد؛ اما تصویر دوبعدی است؛ یعنی طول و عرض دارد. البته تصویر هم انواعی دارد: تصویر دوبعدی مثل عکس و تصویر سه­بعدی مثل مجسمه و تصویر متحرک مثل فیلم. تصویر حسی مثل تصاویر مذکور که آدمی تصویر بودن آنها را باور دارد و تصویر برزخی مثل تصاویر یک رؤیا که آدمی آنها در زمان رؤیت، واقعی می­یابد.
2- همان، ص 20.

ص:250

نباید هیچ واقعیتی که مربوط به آنهاست از قلم بیفتد. با توجه به این­که در برخی موارد، نظریات (الگوهای) بدیل وجود دارد، فرد غیرمتخصص باید به نظریات و الگوهایی اعتماد کند که مورد توافق همه­ی دانشمندان است، مثل نظریه­ی تکامل زیست­شناختی.(1)

وات معتقد است این امر در زمینه­ی تاریخ تا حدی متفاوت است و با مثالی آن را توضیح می­دهد. او می­گوید فرض کنید مورخان از سال­های حاکمیت تاچر در حکومت بریتانیا گزارشی بنویسند. آنها قبل از اتمام کار، اگر نگوییم در شروع کار، دیدگاهی کلی از این دوره دارند. یکی آن را موفقیتی عظیم می­داند، دیگری مصیبتی بزرگ و بقیه چیزی بینابین. الگوی اصلی این است و هر مورخی با طرح واقعیاتی به اثبات دیدگاه خود می­پردازد. با وجود این، تعداد زیادی واقعیت در اختیار دارند که از بین آنها گزینش می­کنند. این واقعیات احتمالاً بسیار متنوع­تر از واقعیاتی است که در اختیار دانشمندان قرار دارد. مورخ باید انتخاب کند که کدام واقعیت را مهم بداند و به حساب آورد و کدام را غیرمربوط یا غیرمهم و یا کلاً نادیده بگیرد. تاریخ­نگاران در این مسائل آرای متفاوتی دارند؛ اما معیار در حکم به این­که چه چیزی مربوط و مهم است و چه چیزی نامربوط و بی­اهمیت، در تاریخ خیلی کمتر واضح و روشن است تا علم. تصمیم­های هر مورخی تا حدی وابسته به چیزی است که شاید بتوان آن را ارزش­های مورد قبول مورخ نامید. به دلیل فاصله­ی زیاد ارزش­ها در بین مورخان، احتمال توافقی در مورد الگوی کلی دوره­ی تاچر در آینده­ی نزدیک وجود ندارد. شاید یک قرن بعد در پرتو وقایعی که در این فاصله اتفاق می­افتند، مورخان برای توافق به هم نزدیک­تر شوند.(2)

او در ادامه می­گوید به دلیل شیوه­ی کار مورخان، ما با این ویژگی متناقض­نما مواجه می­شویم که ممکن است عناصر تشکیل­دهنده­ی یک الگو تماماً واقعیاتی درست باشند، اما الگوی کلی­ای که از آنها ارائه شده، نادرست باشد. همچنین ممکن است به مرور زمان


1- همان، ص 30.
2- همان، ص 30-31.

ص:251

بطلان برخی الگوهای کلی برای عده­ی بیشتری آشکار شود. به بیان دیگر، داشتن گزارشی تاریخی مبنی بر واقعیتِ کاملاً صحیح، صحت آن را تضمین نمی­کند. البته این مسأله در درجه­ی اول در مورد دیدگاه­های کاملاً کلی و یا الگوها مطرح است، نه مسائل جزئی که در آن ارزش­های مورد قبول مورخ خاص، نقش کمتری دارد.(1)

وات در پاسخ به این سؤال که آیا ممکن است در حالی که برخی عناصر تشکیل­دهنده­ی یک الگوی کلی واقعی نیستند، آن الگو صحیح باشد، می­گوید حتی هنگامی که همه­ی جزئیات تشکیل­دهنده­ی یک الگوی کلی کاملاً واقعی نیستند، باز هم آن الگو می­تواند صحیح باشد. او معتقد است این نکته را می­توان با ملاحظه­ی تابلوهای نقاشی اثبات کرد: تابلویی را که یک هنرمند بزرگ از شخص، گلدان و یا یک منظره می­کشد، همواره مانند تصویر عکاسی همان شیء نیست. هنرمندان تغییرات ظریفی در جزئیات می­دهند تا بر آنچه از آن میان دارای معنای ژرف­تری می­یابند تأکید ورزند و در این جنبه، تابلوی نقاشی از واقعیت تصویر عکاسی برخوردار نیست؛ با وجود این، هنرمند واقعیتی را به تصویر می­کشد که عکاس قادر به نشان دادن آن نیست. در چنین مواردی ما می­توانیم از حقیقت تصویری الگوی جامع سخن بگوییم، حتی اگر بعضی از اجزای آن واقعی نباشند. در یک شخص چیزی وجود دارد که واقعی­تر و مهم­تر از واقعیات صرفی است که دوربین عکاسی ثبت می­کند. ازاین­رو، عناصر غیرواقعی می­توانند نقشی اصلی در معرفی جنبه­ای از واقعیت، یعنی الگویی که صادق و حقیقی است ایفا کنند.(2)

وات معتقد است معمولاً در مواردی که مورخانِ عمومی بررسی می­کنند، الگوهای بدیل بسیاری کشف می­شوند و مورخ برای تأکید، الگوهایی را برمی­گزیند که مورد علاقه­ی خود یا خوانندگان باشند. بدین سان، آرنولد جی. توین­بی (Arnold J. Toynbee) کتاب «بررسی تاریخ»(3) خود را بر کشف این مطلب استوار ساخت که در


1- همان، ص 31-32.
2- همان، ص 32-33.
3- Arnold J. Toynbee, A Study of History, Vols. 1-6, London, 1934-39.

ص:252

حوزه­های مختلف تاریخ، الگوهای ویژه­ای تکرار می­شوند که او آنها را «تمدن» نامید، ولی در پایان عمرش دریافت که می­توانست الگوهای دیگری را برگزیند؛ برای مثال، می­توانست برای «ادیان جهانی» محوری در نظر بگیرد. در این صورت، به نتایج بسیار متفاوتی دست می­یافت. در طول زمان ادیان بزرگِ جهان جهان­بینی خود را برحسب مقولات مختلفی از الگوهای بنیادین بنا نهادند. این امر موجب شد تا روابط و «گفتگو» میان آنها بسیار دشوار شود. تا پیش از آن­که اروپاییان در قرن پانزدهم کشتیرانی فرا اقیانوسی را گسترش دهند، هر دینی در قلمروی فرهنگی خاص خود در انزوای نسبی از ادیان­ دیگر به سر می­برد. مسائل میان ادیانی معاصر، بیشتر مرهون بهبود ارتباطات هستند. در قرن دوازدهم میلادی تلقی­ای پدید آمد که واقعیت را متشکل از جواهری می­دانستند که تداوم زمانی دارند یا متشکل از حوادثی می­دانستند که در کنار یکدیگر قرار می­گیرند تا فرآیند زمانی- مکانی را ایجاد کنند.(1)

9. دخالت خدا در تاریخ

وات معتقد است بنابر دیدگاه قرآن، خدا در سرتاسر تاریخ بشر، به ویژه در همه­ی مسائل مربوط به رشد و گسترش اسلام و تبدیل آن به دومین دین بزرگ جهان پس از مسیحیت و نیز دربرگرفتنِ حدود یک پنجم نوع بشر، حضوری فعال دارد(2) و از آنجا که تمام تاریخِ نزد مسلمانان بر قرآن مبتنی است، روشن می شود که شناخت افعال خدا در تاریخ از وحی الهی گرفته می شود.(3) تاریخ دینی، سیر حوادث تاریخی را به تدبیر الهی معرفی می کند، که برخی از شیوه های تحقق این امر که کتاب مقدس و قرآن نیز هر دو مدعی آن هستند، بدین شرح­اند: 1. خداوند مستقیماً در حوادث طبیعی عمل می­کند؛ 2. خداوند سلسله ای از حوادث را با «برانگیختن» افرادی برای عهده دار شدن وظیفه یا


1- رک: اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 119-121.
2- حقیقت دینی در عصر ما، ص 106.
3- اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 227.

ص:253

برنامه ای خاص آغاز می­کند؛ نظیر حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع) و حضرت محمد(ص) که آنان را برانگیخت؛ 3. خداوند کسانی را در جنگ تقویت می­کند تا در شرایطی نامساعد به پیروزی برسند و کار خود را به پیش برند. برعکس، ممکن است مخالفان کسانی را که مورد لطف او هستند، با سلب اطمینان و آرامش با باورهای خطا و نظایر آن ضعیف سازد.(1)

وات می افزاید با ملاحظه­ی تجربه های مختلف در «برانگیختن» افراد از سوی خدا، اینها به­رغم تفاوت های صُوَر خیالی، از یک نوع هستند و از آنها به «انگیزش های درونی» یا «دواعی باطنی» (Inner Promptings) تعبیر می کند. با این­که آنها کاری الهی هستند، اما آزادی انسان را از میان نمی برند؛ زیرا این با خود انسان است که دعوت خدا را اجابت کند یا نکند؛ از این انگیزش پیروی کند یا نکند. مثلاً از حضرت ابراهیم(ع) خواسته شد تا سرزمینی را که در آن بود، ترک کند و به سوی کنعان که آینده­ی بسیار درخشان تری برای ذریه اش داشت، هجرت کند؛ یا به حضرت محمد(ص) گفته شد که او پیامبر خداست و باید پیام های الهی را به همشهریانش در مکه برساند.(2)

وات در ادامه دو نکته­ی دیگر را درباره­ی این «انگیزش های درونی» بیان می­کند: 1. این انگیزش­ها را باید ناشی از فعل خدا در انسان دانست که چه بسا با وساطت فرشتگان صورت می پذیرد، گرچه وساطت فرشتگان بیشتر به صورت خیالی یا ادراکی مربوط است. در این باره می توان گفت آنها از نیروی درونی یک انسانِ اهل «اهتدا» و «اشراق» (Orientation) که خداوند در او نهاده و جزء سرشت او شده است، برمی خیزد. در کلام مسیحیت بیشترِ این انگیزش ها به «روح القدس» نسبت داده می شود؛ 2. این انگیزش ها «بی مقدمه» پدید نمی آیند، بلکه پاسخ های مناسب به شرایطی هستند که انسان


1- همان، ص 228-229.
2- همان، ص 229.

ص:254

خود را در آن می یابد.(1)

در پیشینه­ی بعثت حضرت محمد(ص) می توان برخی عوامل دنیوی، به ویژه نابسامانی اجتماعی و فکری را در مکه بر اثر تحول ناگهانی از سختی های صحرانشینی به رفاهِ ناشی از تجارت سراغ گرفت. گواه دومین شیوه­ی تدبیر، بسیاری از بیان های کتاب مقدس و قرآن درباره­ی تقویت و یاری افراد از سوی خداوند است. برای مثال، در قرآن آمده است خداوند «هرکه را بخواهد، به یاری خود تأیید می کند»(2)، و فرشتگان را امر می کند که «مؤمنان را ثابت قدم بدارید»(3)درست همان گونه که قوم خدا تقویت می شوند، مخالفان تضعیف می شوند. برای نمونه، در قرآن آیاتی هست که از مُهر زدن خدا بر قلب برخی انسان­ها به گونه ای که دیگر نمی توانند حقیقت را بپذیرند(4)

یا به خود واگذاشتن ایشان و یا گمراه کردن آنها سخن می گوید. برخی از عالمان مسلمان در تفسیر این آیات می پندارند خداوند بدون ملاک عمل می کند، ولی نظریه­ی محتمل تر به ظاهر این است که واگذاشتن و مهر زدن بر قلب به دنبال عدم پذیرش خدا و پیامبرانش از جانب ایشان صورت می گیرد.(5)

از نظر وات، در تلقی تاریخ دینی جهانی، هر دینی با الهام های درونی فرد یا سلسله ای از افراد از جانب خدا آغاز می گردد. پیروانی جمع می شوند و به تدریج یک جامعه ایجاد می شود. سپس معلوم می شود زندگی براساس آموزه های آن دین، رضایت بخش است و تجربه­ی آن جامعه در گذر زمان، این آموزه ها را تأیید و تنقیح می کند. در جایی که پیروان ادیان مختلف در تماس با یکدیگر یا در آمیخته با هم باشند، نوعی تنازع بقا وجود دارد. در نتیجه، «مناسب ترینِ» آنها باقی می ماند. بدین طریق، اندکی از ادیان تا سرحد ادیان


1- همان.
2- «وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ »(آل عمران، 13).
3- «فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا» (انفال، 12).
4- «فَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ»(منافقون، 3).
5- رک: اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 230-232.

ص:255

جهانی گسترش می یابند. این گسترش بیشتر به شیوه هایی نظیر افاضه­ی دواعی باطنی، تقویت کسانی که به راه خدا نزدیک تر هستند و تشویق آنها به استفاده از شرایط مناسب، تحقق می یابد.(1)

منابع وات در سیره­پژوهی پیامبر(ص)

اشاره

برای ورود به بحث، بیان نکاتی پیرامون منابع خاورشناسان در مطالعات و پژوهش­های اسلامی­شان ضروری می­نماید. نکته­ی مهم و اساسی در مطالعات تخصصی و دانشگاهیِ هر محقق غربی در حوزه­ی مطالعات اسلامی این است که باید به تمام آنچه که به نحوی منبعی است در راه شناختِ گذشته و حالِ مطالعات اسلامی، دسترسی داشته باشد و از آنها استفاده کند؛ در غیر این صورت، تحقیقش ناقص بوده و خواهد بود. البته در هنگام تحقیق بر روی یک موضوع اسلامی، همان­گونه که منابع اسلامی به محقق کمک زیادی می کند، در کنارش منابع غیر اسلامی (جانبی) نیز مؤثر خواهد بود و اگر این­گونه منابع مورد توجه و مداقه قرار نگیرند، تحقیق و پژوهش ناقص می گردد.

اندیشمندان اسلامی از گذشته به تولید علوم و دانش­های اصلی اسلامی پرداخته و کمتر به موضوع تاریخ­نگاری، تطور، تکامل و عوامل تکوین علوم و نیز تغییرات و نظریاتی که در علوم ایجاد شده، توجه داشته­اند؛ اما این موضوعات از مهم­ترین مطالبی هستند که غربیان به آنها پرداخته اند. بنابراین، می توان در این زمینه ها از نتیجه­ی تحقیقات غربیان استفاده کرد، به خصوص در دوره های اخیر که حوزه­ ها و دانشگاه­های کشورهای اسلامی توجه بیشتری به تاریخ علوم اسلامی داشته و دارند.

نکته­ی دیگر این­که برخی از تحقیقات غربیان به موضوع «اسلام اولیه یا آغاز اسلام» (Early Islam) مربوط می شود. اسلام اولیه، یعنی تمام حوادث، درون­مایه­ها، اشخاص، تاریخ و مفاهیمی که سبب پیدایش و آغاز تکوین دین اسلام شده­ اند. مفاهیمی مثل جاهلیت که پیش از اسلام بوده، مردمانی که با یک فرهنگ خاصی در آنجا زندگی


1- همان، ص 239.

ص:256

می کردند، تاریخ، باورها و فرهنگ آن مردم، شخصیت خود پیامبر(ص)، اقوام، پدران، فرزندان و مخالفانش، نخستین دعوت­های او و نزول قرآن، تثبیت جایگاه حضرت محمد(ص) به عنوان پیامبر و حاکم اسلامی در جامعه­ی مدینه، رحلت او و حوادث پس از رحلت، به کلِ این مجموعه که در آن فتوحات اسلامی، گسترش کشورهای مملکت اسلامی، مسأله­ی خلافت و جانشینی پیامبر، سلسله­ی خلفا، روی کار آمدن بنی­ امیه، حکومت بنی امیه و آغاز سلسله­ی عباسیان انجام گرفته است، «Early Islam» می گویند. تحولاتی که در این دو قرن رخ داده، از خودِ تکوین دین اسلام گرفته تا مجموعه دانش­هایی که پدید آمده (مثل علم قرائات، تفسیر، حدیث و رجال)، همه در همان قرن اول شکل گرفته است.

همچنین همه­ی تلاش­هایی که برای شناخت وجوه مختلف اسلام اولیه صورت گرفته، نظیر شناخت تاریخ یک تمدن با تمام اجزایش، یک کار تاریخی است؛ اما تاریخ یک علم نیست، بلکه تاریخ یک پدیده­ی اجتماعی، یک دین، یک انقلاب فرهنگی و دینیِ جدی که سبب تحولات زیادی شده، می­ باشد. در اینجا دیگر نمی توان حد و مرزی گذاشت و گفت غربی­ها تاریخ­نگاریِ علم را انجام می دهند و مسلمانان خودِ آن علم را به وجود می آورند؛ چون مثلاً غربیان به تحولات تاریخی­ ای که در میان یهودیان مدینه در عصر پیامبر(ص) رخ داده است توجه دارند و درباره­ی آن مقاله و کتاب می نویسند، مسلمانان نیز ممکن است درباره­ی مسائل یهودیان مدینه در عصر پیامبر(ص) مقاله و کتاب بنویسند. منابعی که محققان غربی و مسلمانان استفاده می کنند، تقریباً مشترک است. غربیان به هر آنچه که ما را به صدر اسلام نزدیک­تر کند، توجه بیشتری دارند، یعنی آنها وقتی می خواهند «Early Islam» را بشناسند، به این­ گونه شواهد بیشتر توجه می کنند، ولی معنایش این نیست که به شواهد اسلامی، متون سیره، قرآن، کتاب­های تاریخی، طبقات و ... توجه نمی کنند. اما شکل و نوع استفاده­ شان متفاوت است. یک محقق مسلمان در میان اهل سنت، خیلی راحت به همه آنچه که در کتب صحاح آمده، اعتماد می کند؛ مثلاً او در صحیح بخاری،

ص:257

صحیح مسلم و ... درباره­ی یک موضوع فقهی روایاتی را مورد بررسی قرار می دهد و از میان آنها، دو یا سه روایت و یا بیشتر را ترجیح می دهد و آنها را به مثابه یک روایت صحیحِ مورد عملِ فقهی­ اش قرار می دهد. یک محقق غربی نیز از همان منابع کهن استفاده می کند، اما به این راحتی به آنها اعتماد نمی کند.

محقق مسلمان شاید به محض پیدا کردن ضعفی در متن یا سند یک روایت، آن را ناصحیح دانسته و کنار می گذارد، ولی برای محقق غربی اینجا تازه اولِ کار است. او به دنبال کشف علل جعل یک روایت در یک دوره­خاص می گردد. برای او مهم است که این روایت در چه دوره­ ای جعل شده، چه عواملی سبب رواج آن شده و بسیاری مسائل دیگر. او در پی یافتنِ این مسائل، به کشف یک پدیده­ی تاریخی درباره­ی اسلام اولیه نائل می گردد.

بنابراین، ما می توانیم از تحقیقات غربیان استفاده کنیم؛ اما به شرط شناخت تمام تفاوت­ها، روش­ها و منابع آنها و همچنین شناخت تفاوت خود این روش­ها؛ چون گاهی روش­ها در میان محققان غربی کاملاً متفاوت است. مثلاً غربیان برای کشف تاریخ یک روایت از روش­های متفاوتی استفاده می کنند؛ برخی به متن توجه می کنند و برخی به اسناد، بعضی هم از ترکیب روش متن و اسناد استفاده می کنند، برخی دیگر هم به دنبال آن هستند تا کشف کنند روایت برای اولین بار در کدام کتاب حدیثی راه پیدا کرده و زمانش را از آن موقع تاریخ­گذاری می کنند؛ اما تنها همین چهار روش(1) وجود ندارد. اگر ما به این فضا ورود پیدا کنیم، متوجه می شویم که شکل­های اجرای این روش­ها متفاوت است. پس اگر ما تمام تفاوت­هایی که تحقیقات غربیان با ما دارند و همچنین همه­ی تفاوت­هایی که خودشان با هم دارند را بشناسیم و از تمام پیش­فرض های آنها آگاهی داشته باشیم، می توانیم از برخی دستاوردهای غربیان استفاده کنیم. برای مثال، در تحلیل های زبانی و زبان­شناختی، بخش زیادی از تحقیقات خاورشناسان به مسأله­ی واژگان، زبان و


1- الف. توجه به متن (متن­شناسی) ب. توجه به سند (سندشناسی) ج. توجه به متن و سند د. توجه به مأخذ (مأخذشناسی).

ص:258

زبان شناسی، فقه ­ اللغه، ریشه­شناسی، اشتقاق واژگان قرآن و تا حد ودی هم حدیث برمی­گردد.

از دیدگاه وات، به یک معنا، نخستین منبع آگاهی از زندگانی حضرت محمد(ص)، قرآن است که در دسترس و قابل­اعتماد است؛ اما او تأسف می­خورد از این­که قرآن مانند یک پرونده­ی تاریخی، جزء جزء و تفسیر آن مشکل است، زیرا قسمت اعظم وحی و الهام در آیات نسبتاً کوتاهی نازل شده که بعداً آنها را در فصولی به طول­های مختلف جمع­آوری کرده و هر یک را «سوره» نام نهاده­اند. ممکن است تجدیدنظرهایی نیز در آنها شده باشد.(1)

گزارش­هایی از شأن نزول بعضی از آیات در دست است که هرچند بعضی از آنها کاملاً معتبر است، ولی در بعضی از موارد با هم مباینت دارند و به علل چندی مستبعد و نامعقول به نظر می­رسند. استفاده از قرآن به عنوان یک منبع تاریخی، اطلاعات کلی درباره­ی زندگانی حضرت محمد(ص) به دست می­دهد.(2) این اطلاعات کلی در کتب اولیه­ی سیره که درباره­ی زندگانی پیامبر(ص) نوشته شده است یافت می­شود، مانند سیره­ی ابن اسحاق (م 768م/ 151ق) که در سال 833م/ 218ق توسط ابن هشام تصحیح شده است و مغازی واقدی. این کتاب­ها علاوه بر شرح کلی وقایع، دارای داستان­هایی درباره­ی خود پیامبر(ص) و اصحاب ایشان است.(3)

وات می­گوید علاوه بر کتب سیره، مجموعه­ای از احادیث و روایات نیز موجود است که مربوط به گفتار و کردار حضرت محمد(ص) می­شود، که معمولاً به لحاظ فقهی و اصولی مورد توجه قرار گرفته­اند، نه از جهات تاریخی و سیره. محققان غربی این منابع را مورد انتقاد قرار داده و قابل­اعتماد ندانسته­اند. بعضی سوء ظن خود را به حدی رسانده­اند که می­گویند هیچ­یک از منابع، به جز قرآن، قابل­اعتماد نیستند؛ و لذا چنین نتیجه گرفته­اند که درک زندگانی پیامبر(ص) ممکن نیست. برخی نیز مانند جان وَنْزبُرو (John


1- Cf. W. Montgomery Watt, Muhammad Prophet and Statesman, p.17ff.
2- ویلیام مُنتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 301.
3- همان، ص 301.

ص:259

Wansbrough/1928-2002م) و شاگردانش قرآن را به عنوان منبع کاملاً معتبر برای درک وضعیت صدر اسلام و زندگانی پیامبر(ص) نمی­دانند.(1)

اما وات در اینجا مخالفت خود را با دیدگاه ونزبرو و شاگردانش ابراز می­کند و می­گوید من کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» را براساس خلاف این نظر تألیف نموده­ام و معتقدم که اقوال مورخان و سیره­نگاران اولیه را باید حقیقت دانست، مگر در مواردی که دلیلی بر جعل یا تحریف وقایع در دست باشد، اعمّ از دلایل سیاسی، شرعی و فقهی. من اعتقاد دارم مطالبی که از کتاب­های مختلفِ سده­های نخستین اسلام گردآوری شده، صحیح است و می­توان ادعا کرد که این نظریه،­ ما را به درک زندگانی حضرت محمد (ص) و پیشرفت کارهای او رهنمون می­سازد.(2) وات می­افزاید که کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» خلاصه­ای است از دو کتاب دیگرش به نام­های «محمد در مکه(3)» و «محمد در مدینه(4)»،

و اختلاف عمده­ای که این کتاب با دو کتاب دیگرش دارد، اولاً به ترتیب تاریخی وقایع مربوط می­شود؛ و ثانیاً فقط منابعی را در کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» ذکر کرده­ که در دو کتاب دیگرش بیان نشده است.(5) شایان ذکر است که مبانی نظری ابعاد مهمِ برداشتِ وات از حضرت محمد(ص) در کتاب «اسلام و همبستگی جامعه»(6) وی کاملاً مطرح شده است.(7) وات همچنین در مقدمه­ی کتاب «اسلام و مسیحیت در عصر حاضر» پیرامون منابع خود می­گوید: «مسیحیت بحث­شده در این کتاب، تقریباً منحصر به جریان اصلی مسیحیت به صورتی که در اعتقادنامه­های کلیسای جهانی بیان شده و من کاملاً آن را قبول دارم است. نقل مطالب کتاب مقدس از نسخه­ی معتبر انگلیسی (The Authorized


1- همان، ص 301-302.
2- همان، ص 302.
3- W. Montgomert Watt, Muhammad at Mecca, Oxford: Clarendon Press, 1953.
4- W. Montgomert Watt, Muhammad at Medina, Oxford: Clarendon Press, 1956.
5- همان.
6- W Montgomery Watt, Islam and the Integration of Society, London: Routledge Kegan Paul, 1961, esp. chs. 2, 3.
7- همان، ص 305.

ص:260

Version) همراه با شیوه­ی جدید دستور زبان است. همچنین در مورد اسلام بیشتر به باورهای اهل سنت توجه کرده­ام که مورد قبول اکثر مسلمانان است؛ گرچه گاهی از باورهای گرایش­های دیگر نیز نمونه­هایی آورده­ام. ترجمه­ی مطالب نقل­شده از قرآن از خودم است. این کتاب، بیشتر به جنبه­های اعتقادی تلاقی این دو دین می­پردازد و جنبه­های اخلاقی یا دیگر جنبه­ها کمتر بحث می­شود؛ به ویژه جنبه­های اخلاقی چنان پیچیده است که نیازمند کتابی مستقل است».(1)

1. به­کارگیری روش نقد تاریخی از سوی وات در بررسی سیره­ی پیامبر(ص)

کاربرد روش نقد تاریخی معاصر در مورد مطالب اسلامی، محققان اروپایی را به این باور رسانده که بسیاری از مسائل اعتقادی مسلمانان غیرتاریخی است؛ اما این نقد عمدتاً به موارد فرعی و ثانوی مربوط است و متوجه اصول و مبانی دین اسلام نمی­شود. یکی از نمونه­های احتجاج دینی مسلمانان آن است که می­گویند منشأ خدایی قرآن با این واقعیت اثبات می­شود که حضرت محمد (ص) نمی­توانسته بخواند یا بنویسد. جمله­ای از قرآن که او را پیامبر امّی توصیف کرده و در تفسیر به معنی «درس­ناخوانده» است، مبنای این صفت پیامبر(ص) شمرده می­شود. پژوهش­گران اروپایی این تفسیر را در مورد واژه­ی «امّی» نمی­پذیرند و اظهار می­دارند که در قرآن این واژه و جمع آن، یعنی «امیین» به مفهوم «غیریهودی» یا «امّی» (Gentile) به کار رفته است.(2) در واقع، درس­ناخواندگی او هیچ­گاه حجتی برای دفاعیه­نویس نبوده، زیرا نمی­توانسته است احتمال قرائت کتاب مقدس یهودی و مسیحی توسط دیگران و در صورت لزوم، ترجمه­ی آن را برای شخص پیامبر(ص) نفی کند. به هر حال، این نظر درباره­ی «امّی» نمی­تواند موجب تضعیف ایمان مسلمانان در اعتقاد به منشأ الهی قرآن شود. مضافاً، هیچ پژوهش­گر اروپایی امروزه حتی یک لحظه هم


1- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 50.
2- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 190؛ W. Montgomery Watt, Muhammad's Mecca: History in the Qur'dn, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1988, p. 51-53.

ص:261

فکر نمی­کند که حضرت محمد(ص) کتاب مقدس را خوانده است یا آن را برایش خوانده­اند، زیرا بی­خبری او از آن محرز است.(1)

این مطلب، یعنی به­کارگیری روش نقد تاریخی، نظر به مطالعه و بررسی آثار سیره­نگاری وات، در مورد خودِ او نیز صادق است و یکی از ویژگی­های بارز روش­شناسی او در تدوین آثار سیره و تاریخی­اش محسوب می­شود. وات در ضمن بیان و بررسی حوادث مربوط به سیره­ی پیامبر(ص)، گاهی برخی گزاره­های تاریخی وقایع این دوره را مورد نقد و بررسی قرار داده و فاقد اعتبار می­داند و با احتمالاتی که در باب آن وقایع می­دهد، دلایل اقامه­شده برای آنها را نمی­پذیرد؛ مثلاً او در خصوص اسلام آوردن رؤسای مکه پس از سقوط مکه و فتح آن توسط پیامبر(ص) و مسلمانان می­گوید مورخان بعدی اسلام نوشته­اند که بزرگان مکه به سبب هدایایی که پس از تقسیم غنائم در الجیرانه دریافت نمودند مسلمان شدند، اما وات آن را تحقیقاً یک تهمت «ضد اموی» می­داند و احتمال می­دهد که اسلام آوردن آنان تحت تأثیر این حقیقت بوده که پیامبر(ص) با دشمنان آنان، یعنی طوایف هوازن و طائف جنگیده­اند.(2)

و یا وات در باب دعوت پیامبر(ص) از حکمرانان کشورهای همسایه به اسلام می­گوید روایات اسلامی مدعی­اند که در سال 628م/ 7 ق حضرت محمد(ص) فرمانروایان امپراتوری­های اطراف را به اسلام دعوت کرده است، اما این ادعا را چندان اعتباری نیست.(3)

وات برای تبیین بهتر این ادعا و رد آن به جزئیات آن می­پردازد و می­گوید دوره­ی میان سقوط خیبر در مه 628م/ 7ق و تسلیم مکه در ژانویه­ی 630م/ 9ق دوره­ای است که پیامبر(ص) سعی داشت به هر طریقِ ممکن بر قدرت خود بیفزاید و دولت خود را به آرامی سازماندهی کند. در حقیقت، هدف اصلی او پس از شکست محاصره­ی مدینه همین


1- همان.
2- همان، ص 264-265.
3- همان، ص 222.

ص:262

بوده است؛ اما پس از معاهده­ای که با مکیان بست، توانست آن را با شدت بیشتر و در تمام جهات ادامه دهد. روایات معمول تاریخ اسلام بیانگر این است که پیامبر(ص) بلافاصله پس از امضای عهدنامه، شش فرستاده نزد حکمرانان کشورهای همسایه فرستاد و آنان را به دین اسلام دعوت نمود. از دیدگاه وات، روش انتقادی کنونی نشان می­دهد که این بیان قابل­اعتماد نیست و احتمال دارد علت اصلی آن علاقه­ی مفرط مسلمانان به این نکته بوده است که حضرت محمد(ص) دین خود را دینی جهانی می­دانست و شاید این اقدام برای منطقی جلوه دادن جنگ­های خود علیه ایران و بیزانس بوده است، چرا که این جنگ­ها پس از دعوت آنها به اسلام صورت گرفت. حقیقتی که ورای این داستان است آن­که پیامبر(ص) رسولانی که به نزد حکمرانان ایران و روم و غیره فرستاده است، بعضی از آنان چند ماه پیش از انعقاد عهدنامه­ی مکیان و بعضی چند ماه بعد از آن تاریخ رفته­اند. از متن پیام اطلاعی در دست نیست. فقط احتمال دارد پیامبر(ص) شرحی از آنچه در عربستان رخ داده بود بیان داشته باشد و پیش­بینی خود را در این­که ممکن است اهالی مکه از آنها استمداد کنند شرح داده و تقاضای نوعی توافق سیاسی کرده است. البته پیامبر(ص) خود را برای انعقاد چنین عهدنامه­هایی به اندازه­ی کافی قوی و معتبر می­دیده است.(1)

2. اعتماد و استناد وات به روایات تاریخی

وات در کنار به­کارگیری روش نقد تاریخی در خصوص برخی وقایع و روایات تاریخی مربوط به صدر اسلام، در بسیاری موارد نیز به روایات تاریخی موجود در کتب سیره و تاریخ اسلام اعتماد و استناد می­کند؛ از جمله می­توان به جریان فتح مکه و تسلیم شدنِ سران کفر و اهالی مکه در مقابل پیامبر(ص) اشاره نمود. وات در این باره می­گوید که ایمان حضرت محمد(ص) به هدف خود و بصیرت، حکمت و دوراندیشی او در


1- همان، ص 243-244. برای آگاهی از دیدگاه اندیشمندان معاصر غرب در نقد تاریخی متون دینی، رک: محمدسعید فیاض، "بررسی شبهات غیرمسلمانان درباره­ی منابع و مصادر قرآن کریم"، پایان­نامه دوره دکتری رشته علوم قرآن و حدیث، دانشگاه قم، 1389ش، ص 26-31.

ص:263

تحقق این امر (فتح مکه) بسیار مؤثر و گیرا بود. هنگامی که جامعه­ی او بسیار کوچک بود، و همه­ی نیروهای خود را بر آن گمارده بود که از هرگونه خرابی و ویرانی احتراز شود، ایجاد عربستان متحدی را در سر می­پرورانید که در آن مکیان نیز می­بایست نقش­آفرینی کنند. او مکیان را برانگیخته و سپس تهدید کرده بود و اینک همه­ی آنان از بزرگ و کوچک مطیع و تسلیم او بودند. حضرت محمد(ص) با مشکلات عجیب، اما با اطمینان خاطر به سوی هدف خود پیش رفته بود. وات معتقد است اگر روایات و دلایل تاریخی مسائل مربوط به فتح مکه را اثبات نمی­کرد، عده­ی کمی باور می­کردند که محمدی که مورد نفرت مردم مکه بود، بار دیگر چگونه توانست به صورت فاتحی پیروزمند به این شهر بازگردد.(1)

جمع­بندی و نتیجه­گیری

وات فردی مسیحی، الهی­دان و معتقد به خداست. افکار و اندیشه­های او تحت تأثیر اندیشه­هایی چون نظریه­ی زبان دینِ ویتگِنشتاین، تفکر پلورالیستی جان هیک، مکتب نقد تاریخی و مکتب آنال بوده است. او معتقد است حضرت محمد(ص) در این گفته که قرآن تصنیف او نبوده، بلکه از بالا به او وحی شده، صداقت داشته، و قرآن فعل الهی است که از طریق شخصیت حضرت محمد(ص) به گونه­ای عرضه شده که برخی از ویژگی­های قرآن اساساً به بشریت حضرت ارتباط می­یابد. وات معتقد به حقانیت نسبی ادیان ابراهیمی است و خاستگاه تمامی آنها را الهی و اخلاقی می­داند. وی با اثرپذیری از مباحث زبان دین در فضای غرب، به زبان نمادین به عنوان یکی از مسائل اساسی دینی عصر جدید توجه نموده است.

وات را باید از جمله دانشمندان متأثر از مکتب تجربه­گرایی دانست که به شیوه­ی تاریخ­نگاری اثباتی به نگارش کتب سیره­اش دست یازیده است و معیار حقیقت یا تاریخی


1- [47]. همان، ص 259.

ص:264

بودنِ یک واقعه را در رؤیت حسی آن می­داند. او پس از مراجعه به منابع اولیه­ی اسلامی و مطالعه و جمع­آوری مطالب درباره­ی وقایع، با تحلیل های ذهنی خود به بیان آن وقایع می­پردازد و مستقیماً به نقل روایات و تحلیل واقع­بینانه­ی رویدادهای تاریخی مبادرت نمی­ورزد. وی در تبیین یک واقعه یا یک موضوع، از جهات مختلف آن را مورد بررسی و کاوش علمی قرار می­دهد و پس از بررسی همه­ی زوایای موضوع، تحلیل و نظر خود را ارائه می­دهد. وات از ابعاد گوناگون شخصیت و سیره­ی پیامبر(ص)، دین اسلام و مصادر قرآن را مورد تجزیه و تحلیلِ روانشناختی، جامعه­شناختی و پدیدارشناسانه قرار داده است. وات به عنوان فردی مسیحی بر این باور است که ادیان با همه­ی تنوع و گونه­گونی خود، از حقایق فراوان و مشترکی برخوردارند. وی تلاش کرده تا نشان دهد که چگونه می توان حقیقت را در نظام­های دینی گوناگون کشف کرد و از آن به مثابه زبان مشترکی برای همگرایی و مشارکت بیشتر در جهت خیر و رفاه مادی و معنوی انسان­ها سود جست.

وات معتقد است آن حکایاتی که با واقعیت تاریخی انطباق نمی­یابند، یعنی اسطوره­ای هستند، می­توانند به مثابه ارائه یا بازنمود حقیقت به شکل زبان تصویری به شمار آیند؛ زیرا کسی که چنین حکایاتی را به عنوان بیان واقعیت­های مهم قبول می­کند، می­داند آنها را نباید واقعیات عینی در سطح ظاهری و صوری تلقی کند. وات به معیار «ثمرات» یا «کارآیی» در عمل در مورد نظام­های فکری دینی مانند اسلام و مسیحیت توجه می­نماید و معتقد است اگر کیفیت زندگی یا حیات پیروان یک نظام عقیدتی عموماً خوب باشد، می­توان گفت آن نظام عقیدتی کمابیش صادق است. او معتقد است آن ادیانی که می­توانند ثمرات نیکو به بار آورند، ذات ثمرات­شان دلیل کافی دیگری برای قبول آنها به شمار می­آید، و انسان می­تواند در اصل آنها را با مذهب خود برابر بداند. از دیدگاه وات، شاید تک­تک گزاره­های تمامی ادیان به طور مستقل درست نباشند، اما نظام نمادین هر دینی را اگر به صورت یک کل در نظر بگیریم، دیدگاهی را درباره­ی واقعیت ارائه می­کند که در

ص:265

بسیاری از جنبه­های مربوط معتبر است. او معتقد است نظام­های عقیدتی مقبول یهودیان، مسیحیان، مسلمانان، بوداییان و دیگران، همه تا آنجا که انسان­ها را برخوردار از تجربه­ای دلخواه از زندگی به عنوان یک کل می­گردانند، حقیقی و حقانی­اند؛ ازاین­رو، می­توان گفت گزاره­ای صادق است که با آنچه عموماً واقعی دانسته می­شود مطابق باشد. به عقیده­ی وات، اگر تعابیری که در دین به کار می­رود تمثالی باشد، آنچه مدلول این تعابیر است واقعی خواهد بود. ممکن است استثناهایی وجود داشته باشد، اما در آن صورت، غیرواقعی بودنِ مدلول باید از طریق معیارهایی غیر از ویژگی تمثالی زبان مشخص گردد. وات معتقد است به دلیل شیوه­ی کار مورخان، ما با این ویژگی متناقض­نما مواجه می­شویم که ممکن است عناصر تشکیل­دهنده­ی یک الگو، تماماً واقعیاتی درست باشند، اما الگوی کلی­ای که از آنها ارائه شده، نادرست باشد؛ لذا معمولاً در مواردی که مورخانِ عمومی بررسی می­کنند، الگوهای بدیل یا نظریات بسیاری کشف می­شوند که مورخ برای تأکید، الگوهایی را برمی­گزیند که مورد علاقه­ی خود یا خوانندگان باشند. او معتقد است بنابر دیدگاه قرآن، خدا در سرتاسر تاریخ بشر، به ویژه در همه­ی مسائل مربوط به رشد و گسترش اسلام و تبدیل آن به دومین دین بزرگ جهان پس از مسیحیت و نیز دربرگرفتنِ حدود یک پنجم نوع بشر، حضوری فعال دارد. از دیدگاه وات، انگیزش­های درونی یا دواعی باطنی انسان را باید ناشی از فعل خدا در او دانست که چه بسا با وساطت فرشتگان صورت می پذیرد و یا از نیروی درونیِ یک انسانِ اهل «اهتدا» که خداوند در او نهاده، برمی خیزد. این انگیزش­ها پاسخ های مناسب به شرایطی هستند که انسان خود را در آن می یابد.

وات برخلاف برخی محققان غربی که منابع قرون نخستین اسلام، اعمّ از کتب سیره و مجموعه­های حدیثی را مورد انتقاد قرار داده و قابل­اعتماد ندانسته­اند، معتقد است که اقوال مورخان و سیره­نگاران اولیه را باید حقیقت دانست، مگر در مواردی که دلیلی بر جعل یا تحریف وقایع در دست باشد، اعمّ از دلایل سیاسی، شرعی و فقهی. به اعتقاد او، مطالبی که

ص:266

از کتاب­های مختلف سده­های نخستین اسلام گردآوری شده، صحیح است و می­توان ادعا کرد که این نظریه،­ ما را به درک زندگانی حضرت محمد(ص) و پیشرفت کارهای او رهنمون می­سازد. وات در کنار به­کارگیری روش نقد تاریخی در خصوص برخی وقایع و روایات تاریخی مربوط به صدر اسلام، در بسیاری موارد نیز به روایات تاریخی موجود در کتب سیره و تاریخ اسلام اعتماد و استناد می­کند.

ص:267

فصل چهارم: مهم ترین دیدگاه های وات پیرامون وحی، نبوت، سیره و احادیث پیامبر (ص)

اشاره

در این فصل به بیان دیدگاه­های ویلیام مُنتگمری وات پیرامون موضوعات وحی، نبوت، سیره و احادیث پیامبر(ص) پرداخته شده است. مباحث مطرح­شده در این فصل از کتاب­ها و مقالات خودِ وات به زبان­های انگلیسی، فارسی و عربی استخراج شده و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. این فصل به دو بخش اصلی سیره­پژوهی و حدیث­پژوهی وات تقسیم شده است که مهم­ترین مباحثی که در بخش سیره­پژوهی وات مطرح شده، بدین شرح است:

در بخش سیره­پژوهی وات، در یک سیر تاریخی و منطقی ابتدا به وضعیت پیامبر(ص) پیش از اسلام و حنیف بودن حضرت در این زمان و معرفی حنفاء و مصادیق آن در قرآن، و سپس به ظهور پیامبر(ص) و دین اسلام در سرزمین عربستان و شرایط سیاسی، فرهنگی و دینی آن در این زمان پرداخته شده است. در ادامه آرا و دیدگاه­های وات در مورد وحی و نبوت پیامبر(ص) به طور جامع و مفصل مطرح و مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفته است. در اینجا ابتدا به سه گفتمان رایج در باب وحی و نبوت پیامبر(ص)، یعنی گفتمان اسلامی، مسیحی و سکولار پرداخته شده و سپس به منظومه­ی فکری وات در قالب سامانه­ای نوین در تحلیل وحی و نبوت اشاره شده است. سامانه­ی فکری وات حاوی گزاره­هایی است که برای فهم دیدگاه او از وحی و نبوت باید همگی آنها را یک­جا و با هم در نظر گرفت؛ از جمله ابتکار عمل خداوند سرمنشأ وحی پیامبرانه، وحی به مثابه فعل خداوند در تاریخ بشر، اطمینان پیامبر به الهی بودنِ دریافت­های وحیانی، رازآلود بودنِ وحی و شیوه­ی دریافت آن، وجود عنصر بشری در وحی، نقش «تخیل خلّاق» پیامبران در

ص:268

شکل­دهی وحی، و خطاپذیر بودنِ گزاره­های وحیانی. پس از تبیین مسأله­ی وحی از دیدگاه وات، مهم­ترین موضوعاتی که پیرامون نبوت پیامبر(ص) مطرح شده، به شرح ذیل است: دلیل نبوت پیامبر(ص)، آشنایی بحیرا با پیامبر(ص)، نقش حضرت خدیجه(س) و ورقه بن نوفل در نبوت پیامبر(ص)، داستان «آیات شیطانی» یا «افسانه­ی غرانیق»، مصادر قرآن و دانش پیامبر(ص)، تفاوت پیامبر مکی با پیامبر مدنی (فرق میان «رسول» و «نبی»)، تفاوت پیامبر اسلام(ص) با دیگر انبیای الهی، پیامبر اسلام(ص)؛ خاتم النبیین، و انتظار وات از مسیحیان در خصوص نبوت پیامبر(ص).

در ادامه­ی مباحث این بخش به مهم­ترین وقایع دوران مکی پیامبر(ص)، از جمله امّی بودن حضرت محمد(ص) و نخستین زن و مرد مسلمان، و در آخر، به مهم­ترین وقایع دوران مدنی پیامبر(ص) پرداخته شده که بسیار گسترده­تر از وقایع دوران مکی است و از زوایای مختلف موضوعات گوناگونی بیان و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. اما مهم­ترین موضوعات و وقایعی که در دوران مدنی پیامبر(ص) مطرح و واقع شده، بدین شرح است: در ابتدای این بخش به موضوع سیاست پیامبر(ص) و جایگاه آن در سیره­ی ایشان اشاره شده و از زوایای مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته که مهم­ترین مباحث مطرح در این موضوع از این قرار است: تحلیل سیره­ی پیامبر(ص) بر محور نظریه­ی «قدرت»، پیامبر(ص) به دنبال کسب قدرت سیاسی، اهداف سیاسی پیامبر(ص)، رشد و گسترش اسلام و حکومت اسلامی، «جهاد» و انگیزه­های مسلمانان، اتحاد قبایل و انگیزه­های سیاسی آن، رابطه­ی سیاست و دین از دیدگاه وات، و ابعاد جهانی دین اسلام. در ادامه موضوع همسران پیامبر(ص)، مسأله­ی تعدد زوجات حضرت و حکمت و اهداف آن را مطرح نموده­ایم. پس از آن به حوزه­ی مسائل اقتصادی و نقش و جایگاه آن در سیره­ی پیامبر(ص) و رشد و گسترش اسلام از دیدگاه وات پرداخته­ایم که مهم­ترین مباحث آن بدین شرح است: جزیه در اسلام، نقش تجارت و بازرگانی در رشد و گسترش اسلام و تحلیل اقتصادی از جهاد. سپس وضعیت اهل کتاب در مدینه در عصر

ص:269

پیامبر(ص)، نحوه­ی آشنایی حضرت و نوع تعامل و رابطه­ی ایشان با آنان، و دیدگاه مسیحیان امروزی نسبت به نبوت پیامبر اسلام(ص) را بیان کرده­ایم. در ادامه به موضوع غزوات، سریه­ها و جنگ­های پیامبر(ص) پرداخته­ایم، بدین صورت که ابتدا تعریفی از اصطلاحات رایج در خصوص جنگ­های پیامبر(ص) مانند «غزوه»، «سریه»، «رزیه»، «مغازی» و «جهاد» ارائه داده­ایم و سپس تحلیل و بررسی­های وات از مهم­ترین جنگ­ها و غزوات دوران حیات پیامبر(ص) نظیر غزوه­ی نخله، بدر، اُحد، خندق، خیبر، موته، حنین، تبوک و فتح مکه را به ترتیب تاریخی بیان نموده­ایم. و در آخر، به مسأله­ی رحلت پیامبر(ص) و جانشین پس از وی، و تصویر نادرست از پیامبر (ص) در قرون وسطی پرداخته­ایم.

اما در باب بخش حدیث­پژوهی وات باید متذکر شوم که حجم آن به مراتب کمتر از بخش سیره­پژوهی آن است، زیرا با مطالعه، فحص و بررسی کامل آثار وات مشاهده شد که حوزه­ی اصلی پژوهش­های وی سیره­ی نبوی و تاریخ اسلام­ است و کمتر به مباحث حدیثی پرداخته است. البته شایان ذکر است که در نگاهی جامع­تر، روایات مربوط به تاریخ اسلام و سیره نیز زیرمجموعه بحث­های حدیثی قرار می­گیرد. لذا مهم­ترین موضوعات مطرح در این بخش بدین شرح است: دیدگاه وات درباره­ی «حدیث»، رابطه­ی فقه و حدیث با سنت پیامبر(ص)، و مقایسه­ی کتاب مقدس با احادیث اسلامی. اینک به بیان دیدگاه­های وات درباره­ی زندگانی و سیره­ی پیامبر(ص) می­پردازیم:

1. مهم­ترین دیدگاه­های وات در سیره­پژوهی

اشاره

در این بخش در یک سیر تاریخی و منطقی، ابتدا به وضعیت پیامبر اسلام(ص) پیش از اسلام و حنیف بودن ایشان می­پردازیم:

وضعیت پیامبر(ص) پیش از اسلام

قرآن کریم هیچ اشاره­ای به آن دوره از زندگانی حضرت محمد(ص) که پیش از اظهار دعوت و رسالت است، ننموده است؛ جز آیات 6 تا 8 سوره­ی ضحی که از یتیمی و فقر

ص:270

حضرت سخن می­گوید. این مطالب و معانی در سنت و احادیث به تفصیل شرح داده شده است.(1)

مهم­ترین بحثی که پیرامون وضعیت پیامبر(ص) پیش از اسلام مطرح است، بحث حنیف بودن ایشان است که در اینجا بدان می­پردازیم.

حنیف بودن پیامبر(ص)

از دیدگاه وات، کلمه­ی «حنیف» 12 بار در قرآن به کار رفته که از آن میان، دو بار به صورت جمع، یعنی «حنفاء» بوده است.(2) کاربرد اصلی­اش در آیه­ی 67 سوره­ی آل ­عمران است که می­فرماید: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» ؛ «حضرت ابراهیم(ع) نه یهودی بود، نه نصرانی، بلکه حنیف و مسلم بود و از مشرکان نبود».(3)

همچنین گزاره­های تاریخی مشابهی درباره­ی خداپرستی حضرت ابراهیم(ع) به عنوان «حنیف» در آیه­ی 79 سوره­ی انعام و آیه­ی 120 سوره­ی نحل آمده است، اما در این موارد کلمه­ی «مسلم» به کار نرفته است. همچنین چند بار توصیه­های صریح یا تلویحی به حضرت محمد(ص) و مسلمانان شده که از ملت یا آیین حضرت ابراهیم(ع) که «حنیف» است پیروی کنند.(4)

کلمه­ی «حنیف» و عبارت «ملّة ابراهیم» برای نخستین بار درست بلافاصله پس از «گسستن از یهود» مطرح شد. کاربرد کلمه­ی «اسلام»، «مسلم» و فعل «اَسلَمَ» زودتر از آن رخ نداده است و چه بسا متعلق به ادوار بعدی باشد.(5) در سایر آیات


1- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 35؛ همچنین نک: Frants Buhl, "Muhammad", in The Encyclopaedia of Islam, 1st edition, Leiden: E. J. Brill, 1913-1942.
2- [2]. همان، ص 41؛ ویلیام مُنتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 147.
3- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 41، 232؛ W. Montgomery Watt, Muhammad's Mecca: History in the Qur'dn, p. 37.
4- همان، ص 41؛ بقره، 135؛ آل ­عمران، 95؛ نساء، 125؛ انعام، 161؛ نحل، 123.
5- همان، ص 182.

ص:271

اشاره­ای به حضرت ابراهیم(ع) نیست، بلکه به حضرت محمد(ص) و مسلمانان و اهل کتاب دستور داده شده است که به عنوان «حنیف» و «حنفاء» خداوند را بپرستند و از مشرکان نباشند.(1)

بدین سان، این کلمه صرفاً با شخص حضرت ابراهیم(ع) و آیین او و اسلام پیوند دارد و در عین حال، با یهودیت، مسیحیت و شرک تقابل دارد.(2)

محققان بعدی مسلمان هم این کلمه را در معنایی که یاد شد به کار برده­اند و گاه «حنیف» را به عنوان معادل «مسلم»، و «حنیفیه» را معادل «اسلام» گرفته­اند.(3) از آ­نجا که ظاهراً در زمانی به پیرو حضرت محمد(ص) «حنیف» و دینش «حنیفیه» گفته می­شده است، شاید این قرائت حاکی از صورت کهن­تری از متن قرآن باشد.(4) علمای اسلام همچنین کوشیده­اند ثابت کنند که پیش از حضرت محمد(ص) در عربستان مردانی بوده­اند که پیرو حنیفیه یا توحید ناب ابراهیمی بوده­اند. در این نکته شکی نیست که مردمی بوده­اند که پیرو دینی پاک­تر و رساتر از دین عرب پیش از اسلام بوده­اند، ولی بعید است که خود را «حنیف» نامیده باشند، چرا که اگر چنین بود، این کلمه دیگر نمی­توانست به عنوان معادل «مسلم» به کار رود.(5) شاعران عرب پیش از اسلام «حنیف» را به معنای «مشرک یا بت­پرست» به کار برده­اند، و کاربرد مسیحی آن هم با همین معنی بوده است، چه این کلمه به صورت جمعش، یعنی «حنفاء» از سریانی «حنپه» (hanpe) گرفته شده است.(6)

از دیدگاه وات، یهودیان و مسیحیان «حنفی» را به جای «مشرک و کافر» به کار می­


1- یونس، 105؛ حج، 31؛ روم، 30؛ بینه، 5.
2- [7]. همان، ص 42؛ محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 147.
3- [8]. درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 42.
4- همان، ص 91؛ W. Montgomery Watt, Muhammad at Medina, p. 304; idem, "Hanif", in The Encyclopaedia of Islam, 2nd edition, Leiden: E.J. Brill, 1961.
5- [10]. همان، ص 34، 42؛ ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 30؛ W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, pp. 162-164; idem, "Hanif", in The Encyclopaedia of Islam, 2nd edition, Leiden: E.J. Brill, 1961.
6- [11]. درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 42؛ Muhammad at Mecca, pp. 162-164.

ص:272

بردند و با آن مسلمانان را تهدید می­کردند و شاید علت آن­که مسلمانان به آن توجه داشتند، این بوده است و برای مدتی فقط به این قانع بودند که بگویند تابع دین ابراهیمی، یعنی حنفی هستند و بعدها «حنیف و مسلم» را به عبارت تابع دین حضرت ابراهیم(ع) ترجیح دادند. «مسلم» معنی وصفی دارد و به معنای «تسلیم­شونده به خدا» است و این کلمه برای حضرت ابراهیم(ع) مناسب بود، زیرا به اتفاق پسرش که خدا گفته بود او را قربانی کند، خویشتن را تسلیمِ خدا کرد.(1) از نظر وات، «اسلام» مصدر آن و به معنای «تسلیم شدن به خدا» است و نام خوبی برای دین است، هرچند می­توان این نام را از همان آغازِ کار برای دین حضرت محمد(ص) به کار برد، ولی تا دوره­ی مدینه به کار برده نشده است.(2)

به باور وات، تصور آن­که اسلام بازگشت به همان دین حضرت ابراهیم(ع) است، با نظریه­ی تاریخ­پژوهان غرب سازگار نیست؛ ولی از­ منظر جامعه­شناسی باید قبول کرد که دین اسلام در محیط اصلی خود مؤثر بوده است و حضرت محمد(ص) با اصلاحاتی مختصر، افکاری به دست آورد که اساس دین خود را بر آن استوار ساخت و از انتقاد خصمانه­ی یهود نیز خود را رهایی بخشید.(3)

به نظر وات، اندیشمند غربی باید اقرار کند که فرضیه­ی دین حضرت ابراهیم(ع) کاملاً بی­پایه و اساس نیست. شاید اسلام کاملاً با آنچه درباره­ی دین حضرت ابراهیم(ع) تصور می­شود مطابقت نکند، ولی اصول آن از بعضی جهات به اصول یهود و مسیحیت بستگی دارد و این اصول همان سنتی است که در زمان حضرت ابراهیم(ع) آغاز شده است. پس اسلام شکلی از دین حضرت ابراهیم(ع) به شمار می­رود و این شکل با دید مردمی که رسم و زندگی آنان با روش حضرت ابراهیم(ع) نزدیک­تر از رویه­ی جامعه­ی یهود و مسیحیت بوده، سازگارتر است.(4)


1- صافات، 103.
2- [13]. محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 147.
3- [14]. همان.
4- همان، ص 148.

ص:273

ظهور پیامبر(ص) و اسلام

در این بخش ابتدا به ظهور و پیدایش دین اسلام در مکه و تولد حضرت محمد(ص) در عام الفیل اشاره می­کنیم و سپس به شرایط سیاسی، فرهنگی و دینی شبه­جزیره­ی عربستان و سرزمین حجاز در عصر پیامبر اسلام(ص) می­پردازیم:

ظهور اسلام در مکه

وات در این باره می­گوید حضرت محمد(ص) در مکه متولد شد و بیشترِ 50 سالِ اول زندگی خود را در آنجا گذرانید. مردم مکه تاجر بودند و کاروان­ها را به سوریه می­فرستادند و شکی نیست که حضرت محمد(ص) حداقل چند بار با این کاروان­ها همراه شده و به احتمال قوی به اتفاق عموی خود سفر کرده است. در اینجا یک حقیقت در خور توجه است و آن این­که مکه شهر کوچکی در بیابان­ها یا جلگه­های نزدیک ساحل غربی عربستان بوده، ولی به­هیچ­وجه از امپراتوری­های بزرگ آن روز جدا نبوده است. در بعضی از منابع آمده است که اسلام در این شهر کوچک ظهور کرد و مطالعات دقیق­تر نشان می­دهد که سرتاسر عربستان در شبکه­ی سیاست­های قدرت­های بزرگ روز، یعنی امپراتوری بیزانس (روم) و امپراتوری ایران محصور بوده است.(1)

تولد پیامبر(ص) در عام الفیل(2)

گفته شده است که حضرت محمد(ص) در عام­ الفیل ولادت یافت. این سالی بود که شاهزاده­ی حبشی که نایب­السلطنه­ی یمن بود، با سپاهی که شامل فیل­هایی نیز بود تا مکه پیش رفت. وات می­گوید محققان عام ­الفیل را در حدود 570م می­دانستند، ولی کشفیات اخیر در جنوب عربستان نشان می­دهد که در همین سال بود که ایرانیان حکومت حبشیان در یمن را برانداختند. بنابراین، تاریخ لشکرکشی حبشیان یک یا دو سال پیش از این


1- همان، ص 4-5.
2- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «ولادت و دوران کودکی پیامبر(ص)».

ص:274

تاریخ بوده است. بی­شک تجار مکه که حضرت محمد(ص) نیز در آنجا بزرگ شد، خود را با موقعیتی که ایرانیان در اثر تصرف یمن به وجود آورده بودند، مطابقت می­دادند و از آن استفاده می­کردند.(1)

پدر حضرت محمد(ص)، عبدالله پیش از تولد او درگذشته بود و نگهداری او بر عهده­ی جدش عبدالمطلب رئیس بنی هاشم افتاده بود. شکی نیست که حضرت محمد(ص) بیشتر سال­های کودکی خود را با مادرش گذرانیده است، ولی بنابر عادت بسیاری از خانواده­های مکه یک یا دو سال او را برای آشنا شدن با زندگی بادیه به خارج از مکه فرستاده و پرستاری از طوایف بدوی برای نگهداری او گمارده­اند. حضرت محمد(ص) 6 ساله بود که مادرش نیز درگذشت و کاملاً تحت پرستاری پدربزرگش درآمد که او نیز دو سال بعد زندگی را وداع گفت و عمویش ابوطالب رئیس جدید قبیله­ی بنی­هاشم سرپرستی او را به عهده گرفت.(2)

به گفته­ی وات، وضعیت اطفال یتیم در قرن ششم میلادی در مکه خوب و رضایت­بخش نبود. گرچه بنابر آداب و اصول قدیم چادرنشینی، رئیس هر قبیله نسبت به بینوایان مسئولیت­هایی داشت، اما در آن هنگام در مکه هر کسی در فکر منافع شخصی خود بود، و رؤسای قبایل به مسئولیت­های اخلاقی که به حکم رسوم و سوابق به عهده­ی آنان گذاشته شده بود توجهی نداشتند. توجه سرپرستان حضرت محمد(ص) به وی فقط به اندازه­ای بود که او از گرسنگی تلف نشود و بیش از آن برای آنان مقدور نبود، زیرا ثروت و منزلت رئیس قبیله­ی بنی هاشم در آن زمان رو به افول بود. طفلی یتیم و بی­سرپرست که کسی به مسائل مورد علاقه او توجه نداشت، زندگی بازرگانی خود را با فقر و بیچارگی آغاز کرد و این تنها راهی بود که می­توانست انتخاب کند. حضرت محمد(ص) در مسافرت­هایی که در معیت حضرت ابوطالب(ع) به سوریه کرد تجربه­هایی اندوخت، ولی استفاده از این


1- همان، ص 9.
2- همان.

ص:275

تجارب بدون سرمایه ممکن نبود.(1)

وات معتقد است دانش ما درباره­ی وضع مکه در زمان کودکی و آغاز نوجوانی حضرت محمد (ص) کم است و آن اطلاعاتی که در دست است با افسانه آمیخته و جدا کردن تاریخ از افسانه کار دشواری است. این داستان­ها فقط تصویر شهری را ارائه می­دهد که تجارت آن به طور روزافزون در توسعه و قدرت آن روبه­افزایش بوده است.(2)

شرایط سیاسی، فرهنگی و دینی سرزمین عربستان در زمان پیامبر(ص)(3)

همان­گونه که بیان شد، وضعیت سرزمین عربستانِ عصر پیامبر(ص) تحت تأثیر قدرت­های بزرگ آن روز، یعنی امپراتوری بیزانس (روم) و امپراتوری ایران بوده است. به گفته­ی وات، هنگامی که بازرگانان مکه می­خواستند کالاهای خود را به دمشق ببرند، ناچار بودند از قلمرو بیزانس بگذرند. امپراتوری بیزانس در آن زمان شامل آسیای صغیر، سوریه، مصر، جنوب شرقی اروپا، سواحل مدیترانه، بخشی از ایتالیا و اندکی از سواحل آفریقای شمالی بود. اما امپراتوری ایران که ساسانیان بر آن حکومت می­کردند، از سرزمین­های حاصلخیز عراق تا افغانستان و رود جیحون را شامل می­شد.(4) برای سرزمین عربستان این دو امپراتوری، قدرت بزرگ زمان به شمار می­رفتند. رقابت آن دو در نیمه­ی دوم قرن ششم میلادی منجر به یک سلسله جنگ­هایی شد که آرامش سرزمین عربستان را برهم زده بود. این جنگ­ها مصادف با سال­های آخر حیات پیامبر(ص) بود. ایرانیان دولت بیزانس را شکست داده، سوریه و مصر را تصرف نموده و در سال 614م به اورشلیم هجوم آورده و صلیب مسیح را به غنیمت برده بودند. امپراتوری روم نیز در صدد برآمدند تا این شکست را جبران کنند. نتیجه­ی نزاع­های داخلی در دربار سلطنتی ایران، رومیان را در نیل به این هدف


1- همان، ص 10.
2- همان.
3- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «شرایط اجتماعی- فرهنگی حاکم بر محیط عربستان».
4- همان، ص 5.

ص:276

یاری نمود و در سال 628م/ 7ق ایرانیان پیشنهاد صلح داده، ایالات بیزانس را که تصرف کرده بودند تخلیه نموده و در سال 630م/ 9ق صلیب مسیح را به اورشلیم بازگرداندند.(1)

این جنگ­ها و نزاع­های این دو امپراتوری بزرگ تأثیر بسزایی بر وضعیت عربستان داشت. ایرانیان بر منطقه­ی خلیج فارس و سواحل جنوبی عربستان تسلط داشتند و در سال 570م با نیروی دریایی عظیمی یمن را به تصرف خود درآوردند و تجارت آن را از طریق خشکی تا عراق توسعه دادند. رومیان نیز که برای راه­های تجاری عربستان غربی و سرزمین یمن اهمیت فراوانی قائل بودند، در سال 521م پادشاه حبشه را تشویق و وادار به تصرف یمن نمودند، در حالی که بین امپراتوری بیزانس و پادشاه حبشه اختلافات دینی و سیاسی وجود داشت. در سال 570م ایرانیان حبشیان را از یمن بیرون راندند و سیاست امپراتوری بیزانس با شکست روبرو شد. کمی بعد در سال 590م دولت بیزانس در صدد برآمد که با روی کار آوردن عمالی از طرفداران خود مکه را تحت نفوذ خویش درآورد، هرچند رابطه­ی مکیان با دولت بیزانس بهتر از ایران بود، ولی تمایل نداشتند تحت سلطه­ی هیچ یک از این دو قدرت درآیند؛ لذا هردو را از سرزمین خود بیرون راندند.(2)

علاوه بر نفوذ سیاسی در عربستان، نفوذ فرهنگی و دینی نیز اهمیت بسزایی داشت. غسانیان از مدت­ها پیش به دین مسیح گرویده بودند و در اثر تشویق و تبلیغ قدرت­های بزرگ، مسیحیت در میان طوایف چادرنشین عربستانِ زمان پیامبر(ص) توسعه یافت. آنچه مسلّم است میان دین و سیاست پیوستگی­هایی وجود داشت. امپراتوری بیزانس دارای مذهب مسیحیت ارتدوکس (Orthodox Christianity) و شاهزادگان غسانی و حبشی تابع مذهب مسیحیت تک­سرشتی یا تک­ذاتی (Monophysite Christianity)(3) بودند، اما در مقابل، نسطوریانی(4) که از بیزانس رانده شده و در عراق پیروانی یافته بودند، به


1- همان، ص 5-6.
2- همان، ص 6-7.
3- کسانی که اعتقاد داشتند حضرت عیسی(ع) دارای یک سرشت یا ذات واحد بوده است.
4- کسانی که معتقد بودند حضرت عیسی(ع) دارای دو سرشت یا ذات جداگانه بوده است.

ص:277

امپراتوری ایران پیوستند. گروهی از یهودیان ساکنِ عربستان کسانی بودند که از قتل عام امپراتوری بیزانس گریخته بودند و گروه دیگر عرب­هایی بودند که دین یهود را پذیرفته بودند. به علل نامعلومی- شاید مخالفت با مسیحیان بیزانس- یهودیان بیشتر طرفدار امپراتوری ایران بوده­اند.(1)

وات احتمال قوی می­دهد که بازرگانان مکه از سیاستی که پیرامون آنان جریان داشته است، اطلاع کافی نداشته­اند. با این همه، جمعی از آنان به سوریه و گروهی به عراق مسافرت می­کرده­اند و به ناچار با اوضاع و احوال اطراف­شان آشنا می­شده­اند. آنان همچنین به رقابت میان امپراتوری روم و ایران پی برده و از سازش میان روم و حبشه نیز آگاهی داشته­اند و پیوند میان دین و سیاست از نظر آنان دور از ذهن نبوده است. وات معتقد است برای فهم و درک زندگانی حضرت محمد(ص) این نکات را باید همواره مد نظر داشت.(2)

وحی از دیدگاه وات

وحی پیامبرانه از موضوعاتی است که دانشمندان با رویکردهای مختلف به تجزیه و تحلیل و داوری در مورد آن پرداخته­اند. گفتمان حاکم بر این بحث تفاوت­های چشمگیری با یکدیگر دارد. در مورد وحی و نبوت، به خصوص نبوت پیامبر اکرم(ص) و وحی نازل­شده بر ایشان، حداقل سه گفتمان دیده می­شود: 1. گفتمان اسلامی، که وحی را کاملاً الهی می­داند و نقش بشر و عناصر بشری به صفر می­رسد؛ 2. گفتمان مسیحی، که وحی بر پیامبران را الهی- بشری ارزیابی می­کند؛ 3. گفتمان سکولار، که آن را یکسر بشری دانسته و صرفاً با پارادیم­های اجتماعی و روان­شناختی ارزیابی می­کند. ویلیام مُنتگمری وات، از الاهی­دانان مسیحی است که بیش از 60 سال در زمینه­ی حقیقت و سیره­ی پیامبر اکرم(ص) به پژوهش و عرضه­ی آثار پرداخته است. او با آشنایی که با هر سه گفتمان دارد به ارائه­ی سامانه­ی نوینی در تحلیل وحی و نبوت حضرت محمد(ص) و


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 7-8.
2- همان، ص 8.

ص:278

شکل و محتوای وحی قرآنی پرداخته است. او برخلاف اسلاف خود، نه تنها به رد نبوت پیامبر اسلام(ص) نپرداخته، بلکه قرآن را حاوی وحی الهی به پیامبر اسلام(ص) می­داند. در اینجا ابتدا سامانه­ای از آنچه وات در باب وحی گفته است ترسیم شده و آن­گاه به تحلیل و نقد آن پرداخته شده است. در مجموع، گفتمانی که وات در آن اصل وحی و نبوت و به تبع آن نبوت حضرت محمد(ص) را تحلیل می­کند، برایند دو گفتمان مسیحی و سکولار ارزیابی می­شود.(1)

مسلمانان همواره قرآن را عین وحی الهی دانسته و هرگونه عنصر بشری را در شکل­دهی الفاظ، معانی و حقایق قرآنی منکر شده­اند. در مقابل، الهی­دانان غربی و خاورشناسان تا قبل از عصر روشنگری حاضر نبودند مسأله­ی نبوت پیامبر اسلام(ص) را در یک گفتمان الهیاتی مورد بررسی قرار دهند. در حقیقت، گفتمان حاکم بر مباحث مربوط به قرآن و نبوت پیامبر اکرم(ص) در میان غربیان در قرون وسطی بر اساس رد و انکار و با این پیش­فرض که پیامبر اسلام(ص) پیامبری حقیقی نیست و قرآن صرفاً برگرفته از متون و اندیشه­های موجود در دیگر ادیان و فرهنگ­ها بوده است استوار بود. اما پس از عصر روشنگری و با ورود رویکرد علمی به اسلام­شناسی و قرآن­پژوهی در غرب، گفتمان دیگری در این موضوع شکل گرفت که می­توان گفت با گفتمان اصلی و درون مسیحی در باب وحی و نبوت نزدیکی قابل­توجهی دارد. ازاین­رو، تئودور نُلدکه (Theodor Noldeke/1836-1930م)- که پدر خاورشناسی نوین نام گرفته است- و شاگردش فریدریش شوالی (Friedrich Schwally/1863-1919م) واقعیت و حقانیت الهام پیامبرانه­ی حضرت محمد(ص) را پذیرفته، او را پیامبری راستین می­دانستند.(2) البته مفهوم نبوتی که آنها در آغاز کتاب تاریخ قرآنِ خود از آن سخن گفته­اند، در حد آن چیزی است


1- برای نقد و بررسی جامع دیدگاه­های وات در باب وحی، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل و نقد اندیشه­های ویلیام مُنتگمری وات در باب وحی به طور جامع».
2- تئودور نُلدکه، تاریخ القرآن، (بازنگری فریدریش شوالی، ترجمه از آلمانی به عربی به اهتمام جورج تامر)، (برلین و بیروت: مؤسسه ­ی کنراد ادناور، 2004م)، ص xvii.

ص:279

که علوم طب و روان­شناسی در زمان تألیف کتاب بدان دست یافته بودند. از نظر آنها، حضرت محمد(ص) بر این باور قاطع بود که خداوند او را برگزیده تا مردم را به توحید دعوت کند.(1)

برخی از نویسندگان اخیر نیز معتقدند که حضرت محمد(ص) کاملاً راستگو بوده و با حسن نیت و ایمان صادق عمل می­کرده است. ریچارد بل (Richard Bell/1876-1952م) از خصلت عینی فعالیت او، به عنوان پیامبر، سخن گفته است.(2) تور آندرائه (Tor Andrae/1885-1947م) معتقد است که تجربه­ی پیامبر اسلام(ص) راستین بوده و او برای روزگار و نسل خود پیام پیامبرانه داشته است.(3)

در این میان، ویلیام مُنتگمری وات- از الاهی­دانان مسیحی که بیش از 60 سال از عمر خویش را وقف پژوهش در اسلام کرده- بیش از همه به تبیین الهیاتی اضلاع مختلف وحی پرداخته و وحیانی بودن قرآن و نبوت پیامبر اکرم(ص) را بر این اضلاع تطبیق داده است.

در اینجا به سامان­دهی گفته­های وات در زمینه­ی وحی می­پردازیم تا مبانی معرفتی ایشان را به صورت یک سامانه­ی منطقی عرضه کنیم. و در فصل چهارم به تجزیه و تحلیل و نقد آرای او خواهیم پرداخت. در تجزیه و تحلیل آرای وات، سامانه­ی فکری او که برگرفته از الهیات مسیحی و تا حدودی متأثر از تحلیل­های روان­شناختی معاصر نیز هست، با سامانه­ی الهی­دانان و فیلسوفان مسلمان در باب ماهیت وحی پیامبرانه مورد مقایسه قرار گرفته است.

منظومه­ای که وات از ماهیت و سرشت وحی پیامبرانه در مورد رسول اکرم(ص) عرضه کرده ممکن است از نظر یک مسلمان سخنانی مشوّش و گاه متناقض به شمار آید، اما باید توجه داشت که اندیشه­ی او در باب وحی، برآیند گزاره­های مختلف و دیدگاه­های گوناگونی است که در غرب و مسیحیت در باب وحی پیامبرانه وجود داشته و دارد. او از


1- همان.
2- William Montgomery Watt Richard Bell, Bell’s Introduction to the Quran, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1977, p. 18.
3- Ibid..

ص:280

یک سو، با دیدگاه کسانی در غرب مواجه است که کوشیده­اند ادعاهای دریافت پیام از جانب خدا را به وضعیت جسمانی یا روانی بیمارگونه­ی فرد دریافت­کننده ربط دهند.(1)

از سوی دیگر، او مسیحیان را متأثر از توصیف­های تمسخرآمیز قرون وسطایی اروپاییان می­یابد که به سادگی حاضر نیستند حقّانیت نبوت پیامبر گرامی اسلام(ص) را بپذیرند.(2)

از سویی هم، الهی­دانان مسیحی در مورد پیامبران بنی اسرائیل نیز وحی را به گونه­ی دیگری- متفاوت از قرائت مسلمانان– تصور می­کنند و سرشت آن را سرشتی دوگانه، یعنی الهی- بشری می­دانند. با توجه به این اضلاع سه­گانه­ای که از مثلث محیط فکری وات بیان شد، می­توان به منظومه­ای که او از سرشت وحی پیامبرانه­ی حضرت محمد(ص) ترسیم کرده به صورت واقعی­تر نگریست و به تحلیل و نقد آن پرداخت. سامانه­ای که وات در توصیف و گزارش وحی و حوادث وحیانی وارد بر ذهن و روان و زبان پیامبر(ص) ترسیم کرده، حاوی گزاره­هایی است که برای فهم دیدگاه او از وحی و نبوت باید همگی آنها را یک­جا و با هم در نظر گرفت.

ابتکار عمل خداوند سرمنشأ وحی پیامبرانه(3)

اولین گزاره­ای که می­توان آن را سنگ زیربنای اندیشه­ی وات در مورد وحی دانست، آن است که او خاستگاه اصلی وحی­های پیامبرانه را الهی می­داند. این امر مانع می شود که ما اندیشه­های ایشان را با اندیشه­های کسانی که وحی را صرفاً برخاسته از اندیشه یا خیال انسان می پندارند یکی بدانیم. وی با آن­که نقش عنصر بشری را در وحی قابل توجه می­داند، با این حال می گوید دیدگاه آدمی درباره­ی این موضوعات هرچه باشد، حقیقت این است که وحی از ابتکار عمل خداوند ناشی می شود.(4)

در جای دیگری نیز تأکید می­کند که


1- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 152.
2- رک: همان، ص153.
3- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل خاستگاه وحی؛ خداوند یا شخصیت پیامبر(ص)».
4- همان، ص162-163.

ص:281

به دو چیز می­توان یقین داشت: 1) این­که آغازگر وحی خداست؛ 2) این­که انطباع صورت کلمات در آگاهی پیامبر دربردارنده­ی حقیقت نازل­ شده از جانب خداست.(1)

وی در مورد وحیانی بودن قرآن و پیامبری رسول اکرم(ص) نیز همین نظر را دارد. او در مورد قرآن کریم می­گوید: قرآنی که فعلاً در دست است، مجموعه­ای است از وحی و الهاماتی که حضرت محمد(ص) دریافت داشته است. به طور کلی، خدا گوینده است و مخاطب آنها حضرت محمد(ص) یا مسلمانان یا عموم خلایق می­باشند.(2) وی در جای دیگر هم می­گوید: از سال 1953م تاکنون مدافع این نظر هستم که قرآن فعلِ الهی است که از طریق شخصیت [حضرت] محمد[ص] عرضه شده است.(3)

از نظر وات، الهی نبودنِ الفاظ و اختلاف در ساختار بیانی قرآن، الهی بودنِ حقیقت آنها را خدشه­دار نمی­سازد؛ بلکه این اختلافِ در ساختار به اختلافِ در پیام­هایی برمی­گردد که حضرت محمد(ص) دریافت کرده است؛ گاه او همچون یک مأمور در حد واسط بین درگاه الهی و مردم ایستاده است و پیام ­هایی دریافت می­کند که باید به مردم برساند، یا احکام و اوامری که ناظر به خودش است دریافت می­کند؛ گاه به عنوان نماینده­ی مردم مستقیماً مورد خطاب قرار می­گیرد؛ در اوقات دیگر رهنمودها و دستوراتی برای سلوک شخصی خود به او داده می شود؛ گاه از خط حد واسط به این سوتر می­آید و احکام و اوامر الهی را به طور مستقیم به مردم می رساند. بدین سان، در بخش های متأخر قرآن این امر قاعده ای تقریباً لایتغیر می­ نماید که خداوند سوم شخص و در پشت صحنه است، و ضمیر «ما»ی سخنگو، فرشته یا فرشتگان است، و روی خطاب وحی و پیام های آسمانی با حضرت محمد(ص) است؛ حتی آنجا که مردم مستقیماً مخاطب هستند و کلمات الهی از طریق او انتقال می یابد، او همچنان بازگوکننده­ی محض است. در انتها وات این­گونه


1- همان، ص151.
2- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 19-20.
3- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 47.

ص:282

نتیجه­ گیری می­کند که بدین سان، آن اصل که پیام­ های وحیانی از عالم بالا بر قلب حضرت محمد(ص) نازل شده است، خدشه­ ای برنمی­ دارد.(1)

وحی به مثابه فعل خداوند در تاریخ بشر

پس از آن­که روشن شد که وحی از نظر وات از ابتکار عمل خداوند ناشی می­شود، جای این پرسش هست که چرا و چگونه این امر تحقق می یابد. این مسأله در جهان­بینی وات، جزئی از نظامی است که نحوه­ی تعامل خداوند با تاریخ بشر را تبیین می­کند. وات بر این باور است که خداوند به سه شیوه سیر تاریخ را تدبیر می­کند: یکی این است که خداوند با دخالت در قوانین طبیعی، حوادثی می­آفریند که برای گناه­کاران و کافران، کیفرند و برخی نیز برای مؤمنان حمایت و کمک هستند؛(2) دومین شیوه­ی هدایت و مهار فرآیند تاریخی از طریق «انگیزش های درونی» است که وحی بر پیامبران را نیز شامل می شود. در بسیاری از موارد که افرادِ دریافت­کننده­ی این «انگیزش های درونی» بر وفق آن عمل کرده­اند به موفقیت دست یافته­اند. بنابراین، کارآمدی این انگیزش­ها امری است که مشاهده می­شود. تنها تردید این بود که آیا آنها از جانب خدا هستند یا خیر. این تردید با توجه به این واقعیت که خاستگاه الهیِ این انگیزش ها نیز خود بخشی از وحی بر آن پیامبر است برطرف می­شود(3)، و در نتیجه، الهی بودنِ این انگیزش­ها بخشی از آن چیزی است که او تعبداً اظهار می دارد. شناخت خاستگاه الهیِ این امور، نه از طریق مشاهده­ی حوادث خارجی به دست می آید و نه از طریق تفکر و تأمل درباره­ی آنها، بلکه امری است که خودِ پیامبران بدان تصریح کرده­اند. از آنجا که پیامبران و انسان­های دیگر از قبل به خدا باور


1- ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 108-109.
2- William Montgomery Watt, Islam and Christianity Today: A Contribution to Dialogue, London: Routledge, 1983, p. 116.
3- باید گفت که منظور وات این است که پیامبران خود در بخشی از آن چیزی که به عنوان وحی تلقی کرده­اند، اظهار داشته­اند که این انگیزش­ها الهی بوده است. به طور مثال، قرآن کریم در عین حال که گزاره­هایی دارد که عمل به آنها، کارآمدی­شان را نشان داده است، مشتمل به گزاره­هایی هم هست که می­گوید این قرآن از ناحیه­ی خداست.

ص:283

داشتند، این انگیزش­ها را از جانب خدا می دانستند و آن را می پذیرفتند.(1) اما این­که مردم چگونه باور کنند که این پیام­ها الهی است، از آنجا که دواعی درونی حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص)، سرانجام، دستاوردهای مثبت عظیمی به بار آورد، به راحتی می توان باور داشت که آنها از جانب خدا بوده اند.(2)

سومین شیوه این است که خداوند، هم به صورت فردی و هم به صورت جمعی، درست­کاران و مؤمنان را تقویت، و بدکاران و کافران را تضعیف می­کند. بسیاری از چیزهایی که درباره­ی شیوه­ی دوم گفته شد، درباره­ی این شیوه نیز می­توان بیان داشت.(3)

مسأله­ی مهم در اینجا این است که وات نمی­تواند به روشنی فرق بین انگیزش­های پیامبرانه و غیرپیامبرانه را بیان کند. او در این باره می گوید: به ظاهر میان این­گونه دواعی و آنها که موفقیت به بار نیاورده­اند و یا آشکارا خطا بوده­اند، یا تفاوتی نیست و یا تفاوت اندک است. برخی افراد پرشور به آسانی چنان به حقانیت اندیشه­ای که به ذهن ایشان آمده، متقاعد می­شوند که دیگران را به پیروی از خود در اجرای طرح­های کاملاً غیرمعقول ترغیب می کنند.(4)

وات می­نویسد: نویسندگان عهد جدید این موضوع را می­دانستند؛ گرچه آن را با اندکی تفاوت بیان کرده­اند: «عزیزان من، اگر کسی ادعا کند که از جانب خدا پیغامی دارد، زود باور نکنید. نخست، او را بیازمایید تا دریابید که آیا پیغام او از جانب خداست یا نه؛ زیرا معلمین و واعظین دروغین، این روزها همه جا پیدا می­شوند» (اول یوحنا، باب 4، آیه­ی 1).(5)

ایشان می­افزاید: حتی انگیزش­های از جانب خدا نیز همیشه نتیجه­ی مورد انتظار را ندارند. ناکامی و جامه­ی عمل نپوشیدنِ امیدهای فراوانی که حجّی نبی[ع] و


1- Ibid..
2- Ibid., p. 117; ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 243.
3- Ibid., p. 244.
4- Ibid., p. 243.
5- همان، ص 244.

ص:284

زکریای نبی[ع] در زروبابل ایجاد کرده بودند از این قبیل است.(1) برای نمونه، در کتاب حجّی آمده است: «پیامی از جانب خداوند به حجّی رسید: "به زروبابل، حاکم یهودا بگو که به زودی آسمان­ها و زمین را به لرزه درمی­آورم، تخت­های فرمانروایان را واژگون می­کنم و قدرت آنان را از بین می­برم. عرابه­ها و سواران را سرنگون می­کنم، و اسب­ها کشته می­شوند و سواران­شان یکدیگر را با شمشیر از پای درمی­آورند. اما وقتی که این امور واقع می­گردد، ای زروبابل، خدمتگزار من، تو برای من مانند نگین انگشتر خواهی بود، زیرا تو را برگزیده­ام". این است آنچه خداوند قادر متعال می­فرماید» (حجّی، باب 2، آیات 20-23). ملاحظه می­شود که این عبارات از کتاب حجّی که به ظاهر نقل قول مستقیم سخن خداست، از نظر وات، صرفاً ترجمانی از امیدهایی است که حجّی با انگیزش درونی از خدا دریافت کرده است و این امیدهایی را که حجّی ایجاد کرده، جامه­ی عمل به خود نگرفته است.

نکته­ی دیگر در باب انگیزش­های درونی این است که مسأله­ی گزینش انبیا توسط خداوند و مأموریت خاص آنها را تا حدودی خدشه­دار می­کند. به نظر وات، بسیاری از افراد ممکن است از این انگیزش­ها برخوردار شده باشند، اما به دلیل آن­که در عمل به تبعیت از این انگیزش­ها نپرداخته­اند موفقیتی کسب نکرده­اند و در میان مردم به پیامبری و رسالت شهره نشده­اند. تنها آن دسته از افراد بدین پایگاه اجتماعی رسیده­اند که به انگیزش­های درونی خود توجه کرده­، مطابق آن عمل کرده و مردم را نیز به عمل برطبق پیام­هایی که دریافت کرده­اند فراخوانده­اند. بنابراین، بسیاری از افراد دیگر نیز می­توانستند و نیز می­توانند پیامبر باشند. به بیان روشن­تر، انگیزش­های درونی تنها شرط لازم برای مقام پیامبری است و نه شرط کافی. اراده­ی فرد صاحب این انگیزش­ها نیز شرط دیگری برای تحقق مقام نبوت و پیامبری است.


1- Ibid..

ص:285

اطمینان پیامبر به الهی بودنِ دریافت­های وحیانی(1)

پس از آن­که روشن شد که ابتکار عمل در وحی از آنِ خداوند است و آن از طریق ایجاد انگیزش­های درونی در پیامبران انجام می­شود و پیام­های وحیانی حاصل این انگیزش­هاست، پرسش آن است که چگونه بر پیامبران و پیروان­شان ثابت می­شود که این انگیزش­ها الهی بوده است. وات در این باره به دو نشانه اشاره می­کند؛ یکی تصریح خودِ پیامبران و دیگری ثمرات فراوانی که حاصل این پیام­های وحیانی است. وات می­گوید که حضرت محمد(ص) خود با این دید به قرآن می نگریسته است که آن کلام خداست.(2) وات با اشاره به صور مختلفی که یک پیامبر پیام­های وحیانی را در خیال خود می­بیند می­گوید که صرف نظر از این صورت­ها، انگیزش­های درونی به شخصِ دریافت­کننده­ی آنها باوری مطمئن می­بخشد که به واقع وحی را از جانب خداوند دریافت کرده است. داشتن این عقیده­ی مطمئن در پیگیری ابلاغ پیام وحی هنگام رویارویی با مخالفت­های مهم، ضروری است.(3)

فحوای سخن وات این است که ایستادگی پیامبران و از جمله پیامبر اسلام (ص) در برابر مخالفت­ها و دشمنی­های دشمنان که تا سرحد نثار جان نیز پیش رفته­اند، حکایت از اطمینان خاطر آنها نسبت به الهی بودنِ دریافت­های وحیانی­شان دارد. می­توان این را نیز افزود که هم پیامبران به الهی بودنِ وحی اطمینان دارند و هم خودِ وحی دائماً بدین اطمینان می­افزاید. قرآن کریم در بیان چرایی نزول تدریجی وحی بر پیامبر دلیل می­آورد که: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ».(4)

به عقیده­ی وات، حضرت محمد(ص) مسلماً بدین امر که قرآن کلام خداست، ایمان کامل داشته و تصور می کرده است که می تواند افکار خود و آنچه از بیرون به او می رسیده


1- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل تردید یا یقین پیامبر(ص) در دریافت وحی».
2- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 19-20.
3- اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 151.
4- فرقان، 32.

ص:286

را از هم تمیز دهد. هنگامی که با آزارها و دشمنی ها مواجه می شد ادامه­ی دعوت غیرممکن بود، مگر به سابقه­ی ایمانی که به رسول الهی بودنِ خویش داشت و دریافت الهامات را بخشی از مأموریت خود به شمار می آورد. اگر پیامبر(ص) این وحی و الهام را عقاید و افکار خود می دانست، به احتمال قوی همه­ی اصول وی از صورت نهضت دینی بیرون می رفت.(1)

از دیدگاه وات، کفار مکه علاوه بر بحث و جدل درباره­ی آیات قرآن، از خود حضرت محمد(ص) نیز به عنوان «پیامبر خدا» انتقاد می کردند. از مضمون انتقادها معلوم می گردد که حضرت محمد(ص) از همان ابتدا مدعی بوده است که آیات قرآن از طرف خدا بر او وحی و نازل می شود.(2)

وات معتقد است این نظر مقبولیت دارد که حضرت محمد (ص) معتقد بود که وحی از بیرون بر او نازل می گردد و تمایز روشنی بین آنچه بدین ترتیب بر او نازل می شد و افکار و اقوالِ خود قائل بود. بنابراین، قرآن عمدتاً یا اساساً در قالب خطاب به حضرت محمد(ص) ریخته شده است، نه خطاب کردن مستقیم حضرت محمد(ص) به همنوعانش، هرچند مدام به او دستور داده می شود که به آنان پیامی را برساند.(3)

به نظر وات، پیامبر(ص) در ابتدا به رسالت خویش ایمان و اعتقاد داشته است، اما مسائلی در اوایل رسالتِ وی شک و تردیدهایی در او به وجود آورد که البته این مسائل، هیچ گاه مانع از ادامه­ی کار پیامبری او نشد. به عقیده­ی وات، برای درک زندگی حضرت محمد(ص) این تجارب نخستین وحی هرگز نباید فراموش شود. چه بسا دقایقی هست که حضرت محمد(ص) در تنگدلی و افسردگی به سر آورد، که با توجه به مشکلات طاقت­فرسایی که با آنها مواجه بود چندان عجیب به نظر نمی­آید. اما هرگز این فکر و عقیده را از دست نداد که خدا او را خواسته و کاری خاص به او واگذار کرده است که


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 20.
2- همان، ص 92-93.
3- همان، ص 105.

ص:287

باید در زمان خود و برای نسل­های آینده انجام دهد. این عقیده او را در برابر مخالفت، استهزا، بهتان و افترا و آ زار حفظ می­کرد و چون ایام موفقیت و پیروزی فرا رسید افکار تغییر نکرد، بلکه این عقیده استوارتر شد که خدایی که او را به سوی خود خوانده است، در همه­ی وقایع تاریخی برای توفیق در کار بوده است.(1)

رازآلود بودنِ وحی و شیوه­ی دریافت آن(2)

از دیدگاه وات، روش نزول وحی بر پیامبر یک راز است.(3) وات در تبیین احتمالات مختلفی که از شیوه­ی وحی وجود دارد می­گوید: در مورد پیامبران، از صورتی خیالی یا ادراکی می­توان سخن گفت که ممکن است شنیداری یا دیداری یا هر دو یا هیچ کدام باشد؛ یعنی شاید پیامبر کلماتی را بشنود یا چیزی را ببیند یا هم کلمه­ای را بشنود و هم چیزی را ببیند، یا صرفاً در آگاهی خویش کلماتی را بیابد.(4) از نظر وی، شخصیت پیامبران و حتی نوع مزاج آنها می­تواند در شکل­دهی به صور خیالی­شان مؤثر باشد.(5)

وات می گوید در دو رؤیای نخستین به وسیله­ی آن موجود مقدس و باشکوه الهاماتی به حضرت محمد(ص) شده بود، ولی نحوه­ی دریافت تمام الهامات یکسان نبوده است. در بسیاری از آنها کلمات به طرز مرموزی به قلب او الهام شده، بی آن­که حتی به خیال او رسیده باشد که چیزی شنیده است. از نظر وات، معنای حقیقی «وحی» نیز همین است.(6)

وات در ادامه می­ گوید که مطابق برخی از آیات قرآن، حضرت محمد(ص) بیانگر و بازگوکننده­ی اراده و کلام الهی است که توسط جبرئیل به او ابلاغ شده و او همچون یک


1- همان، ص 18-19.
2- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل قرآن؛ وحی الهی یا تجربه­ی نبوی».
3- رک: اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 151، 162-163.
4- همان، ص 151.
5- رک: همان.
6- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 21.

ص:288

مأمور محرم در حد واسط بین درگاه الهی و مردم ایستاده است. او همیشه مطیع است.(1)

یکی از آخرین و روشن ترین توصیفات از وحی در آیه­ی 97 سوره­ی بقره آمده است که می­گوید: «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ»؛ «جبرئیل آن وحی را به اذن الهی بر قلب پیامبر (ص) نازل کرده است». این واقعیت که حضرت محمد(ص) و مسلمانان در دوره­ی مدنیِ رسالت، این وصف و گزارش را پذیرفته اند، امری مسلم است. این نکته همچنین در حدیث به تواتر رسیده است که جبرئیل عامل یا رساننده و آورنده­ی وحی بوده است. احادیث این امر را تا سرآغاز وحی و نبوت به عقب می­برند و جبرئیل را با نخستین صلای نبوت و ندا به حضرت محمد(ص) پیوند می دهند، و لذا در اینجا شک محققان برانگیخته می شود، چرا که جبرئیل فقط دوبار در قرآن یاد شده است و هر دو مورد در آیات مدنی است. از نظر وات، پیوند دادن جبرئیل با صلای نبوت و ندای نخستین، ظاهراً تعبیر و تفسیر بعدی امری بوده است که حضرت محمد(ص) در آغاز آن را به نحو دیگری درک و دریافت کرده بود. گفتنی است که در آیه­ی 97 سوره­ی بقره گفته نشده که جبرئیل به هیئت مرئی و مشهود ظاهر شده است، و این نکته را نیز باید مسلّم گرفت که وحی قرآنی ناشی از حالت کشف و شهود، یا حتی همراه با آن نبوده است. قرآن در آیات 1 تا 18 سوره­ی نجم نقل می کند که حضرت کشف و شهود یافته است. از بررسی این آیات برمی آید که این کشف و شهود نسبت به خداوند رخ داده است، زیرا کلمه­ی «عبد» بیانگر رابطه­ی بنده با خداوند است، نه رابطه­ی فرشته با خداوند. وات می گوید بعضی از مفسران مسلمان با این تفسیر موافق اند. در آیات 15 تا 25 سوره­ی تکویر این کشف و شهود بار دیگر به مواجهه با فرشته ربط داده می شود. وات معتقد است در آغاز مسلمانان چنین می انگاشتند که حضرت خود خداوند را دیده است، ولی بعداً پی بردند که این امر غیرممکن است، و لذا


1- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 108-109.

ص:289

نتیجه گرفتند که کشف و شهود راجع به رسول و فرستاده­ی الهی، یعنی جبرئیل است. به همین ترتیب، تجربه­ی دریافت وحی نیز چه بسا در آغاز و اوایل دوره­ی رسالت و وحی مدنی، به نحو دیگر تعبیر و تفسیر می شده است. در هر حال، این کشف و شهودها هرگونه که تعبیر، تفسیر و تبیین می شده است، اصل آن از نظر حضرت محمد(ص) حقیقی و واقعی بوده است.(1)

گفتنی است که فرض اساسی وات آن است که قرآن سخن پیامبر(ص) است و در دو سوره­ی نجم و تکویر، پیامبر(ص) با گفتار خود در حال گزارش نحوه­ی مواجهه­ی خود با خداوند (در سوره­ی نجم) و فرشته­ی الهی (در سوره­ی تکویر) است. این گزارش حکایت از آن دارد که خداوند و فرشته­ی الهی به او وحی می­کند. با این حال، نحوه­ی وحی به پیامبر(ص) رازگونه است.

وجود عنصر بشری در وحی(2)

وات می گوید به باور مسلمانان، چون وحی کلام خداوند است، هیچ امر بشری در آن وجود ندارد؛ اما با اندک تأملی معلوم می شود که در قرآن نیز عنصر بشری وجود دارد. از نظر وات، وجود عنصر بشری در وحی با دو نکته­ی پیش­گفته، یعنی این­که آغاز کار در وحی با خداست و این­که صورت واژگانی که شکل­دهنده­ی متون دینی است بیانگر حقایق الهی است، تناقضی ندارد؛(3) بلکه از دیدگاه او، در این اندیشه که واژه­های نوشته­شده یا گفته­شده، کلام یا سخن خدا باشند، امری متناقض­نما وجود دارد.(4) وی در توضیح می­گوید: از آنجا که خداوند ازلی و متعالی است، انسان­ها تنها تا آنجا می­توانند او را بشناسند که او خود را برای انسان­ها آشکار می­سازد. اگر بناست این خودآشکارسازی خدا در قالب زبان صورت پذیرد، معنایش این است که خدا باید آن را به جنبه­هایی از وجود


1- همان، ص 49.
2- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل وجود یا عدم وجودِ عنصر بشری در قرآن».
3- اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 153.
4- همان، ص 154.

ص:290

خود محدود سازد که با زبان مخلوقانه و ناقص بشری قابل بیان باشند؛ حتی در اینجا نیز خداوند این محدودیت­ها را در آنچه از طریق این وسیله می­تواند به انسان منتقل کند می­پذیرد.(1)

جالب اینجاست که وات از سخن برخی متکلمان مسلمان، همین نگرش را برداشت کرده است. وی می­گوید: ظاهراً برخی متکلمان مسلمان نسبت به این مسأله آگاهی داشته­اند؛ زیرا ایشان از قرآن وقتی نوشته می­شود یا بر زبان جاری می­شود، نه به عنوان سخن خدا، بلکه به عنوان عبارت یا دلالت یا حکایت یا رسم قرآن یاد می­کنند که به ظاهر معنای آنها چیزی شبیه تعبیر و بیان یا دلالت یا استنساخ است.(2)

در این­که چه عواملی در شکل­دهی قالب پیام­های وحیانی تأثیرگذار است، وات در سخنانش به برخی از آنها اشاره کرده است. مهم­ترین عامل، بشری بودنِ خود زبانی است که پیام­های وحیانی با استفاده از ساز و کارهای آن عرضه شده است. این زبان سازه­ای بشری است و البته این منافاتی با الهی بودن آن ندارد. وی در توضیح می­گوید که این بیان بدین معناست که بگوییم خدا به انسان نان می­دهد، ولی با کار خودِ انسان و این امر، با ساختگی بودنِ زبان منافاتی ندارد. افزون بر این، زبان­ها نه تنها در واژگان فعلی خود، بلکه حتی در مقولات فکری که در آن واژگان گنجانده شده­اند، با یکدیگر بسیار متفاوت­اند.(3)

از نگاه وات، وحی به ضرورت، از نگرش فکری و فرهنگیِ جامعه­ی مورد خطابِ خود که پیامبر(ص) نیز عضو آن است تأثیر می پذیرد.(4) وات در بیان عوامل تأثیرگذار بر صورت­های خیالی پیامبر(ص)، حتی از مزاج نیز نام می­برد و می­گوید احتمالاً صورت خیالی تا اندازه­ای به مزاج نیز بستگی دارد.(5)

به نظر می رسد هر پیامبری خلق و خوی خاصی داشته و این خلق و خو ممکن است بر «قالب خیالی» وحی اثر گذارد. حالت روحی هر پیامبر


1- همان.
2- همان.
3- همان، ص 155.
4- همان، ص 162-163.
5- همان، ص 151.

ص:291

نیز پیوند نزدیکی با خلق و خوی او دارد که شاید تا اندازه ای از خلق و خوی او و تا اندازه ای نیز از پشتکار او در عمل کردن به دین خویش سرچشمه بگیرد.(1) همه­ی عوامل مؤثر را می­توان به­وجودآورنده­ی «صورت خیالی» دانست که وات از آن یاد می­کند که در محور بعدی بدان می­پردازیم.

نقش «تخیل خلّاق» پیامبران در شکل­دهی وحی(2)

در تبیین چگونگی دخالت عنصر بشری در وحیی که از ابتکار عمل خداوند سرچشمه می­گیرد و حاوی حقیقت الهی است، وات موضوع مهم «تخیل خلّاق» را پیش می­کشد. بررسی اظهارات وات در باب وحی و نبوت نشان می­دهد که پس از انگیزش­های درونی- که از ابتکار عمل خدا ناشی می­شود- «تخیل خلّاق» مهم­ترین ضلع از اضلاع وحی است. ممکن است در نگاه نخست پنداشته شود که وحی و نبوت از نظر وات اموری تخیلی و به دور از واقعیت است. آنچه می­تواند این جنبه از وحی را در نظریه­ی ایشان به خوبی تبیین کند، توجه به دیگر ابعاد و اضلاعی است که وی برای وحی قائل است.

وات در بیان «تخیل خلّاق» می­گوید: در بعضی اشخاص نیرویی است که آن را «تخیّل خلّاق» می گویند که نمونه های آن هنرمندان، شعرا و نویسندگان خلّاق هستند. این اشخاص آنچه را دیگران حس می کنند ولی نمی توانند بیان نمایند (نقاشی، شعر، نمایش و داستان)، به شکل محسوس درمی آورند. البته همه­ی آنها تخیّلی نیستند؛ زیرا با مسائل واقعی و حقیقی سر و کار دارند، ولی آنان تخیّلات را چه به صورت بصری و مصوّر و چه در قالب کلمات، برای بیان مطالبی به کار می برند که ورای فهم و عقل بشر است.(3)

به عقیده­ی وات، انبیا و رهبران دینی جزو این دسته از صاحبان «تخیّل خلّاق» هستند. افکار و عقایدی را بیان می کنند که ارتباط نزدیک با عمیق ترین و مرکزی ترین کارهای بشر دارد


1- همان، ص 162-163.
2- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل نظریه­ی «تخیل خلّاق» یا «وحی انفسی»».
3- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 297-298.

ص:292

و مربوط به نیازمندی های موجودِ آنها و نسل­های آینده است. نشانه­ی بزرگیِ یک پیامبر این است که افکار او مورد توجه مردمی واقع شود که مخاطب او هستند.(1) شاید چنین به نظر بیاید که وات می­خواهد بگوید که پیامبران مانند شاعران، نویسندگان و نقاشان هستند و تفاوتی بین آنها وجود ندارد؛ یعنی همگی آنها محصولی که ارائه می­کنند حاصل قوه­ی خیال­شان است؛ اما دقت در گفته­های ایشان ما را به این نتیجه می­رساند که هنرمندان، شعرا و نویسندگان همان چیزی را حس می­کنند که دیگران نیز حس می­کنند، تنها تفاوت­شان در این است که دیگر مردمان قادر به بیان آن نیستند، اما آنها آنچه را که همه درک می­کنند به صورت شعر، هنر، ادبیات و نقاشی درمی­آورند. اما وات در مورد پیامبران نمی­گوید که آنها نیز همان چیزی را حس می­کردند که دیگران حس می­کنند. به عکس می­گوید: آنها چیزی را درمی­یابند که ورای فهم و عقل بشر است و آنچه با قوه­ی تخیل خود می­سازند با عمیق­ترین و مرکزی­ترین کارهای بشر ارتباط دارد. وی تأکید می­کند که حضرت محمد(ص) کسی بود که «تخیّل خلّاق» وی تا عمیق ترین درجات کار می کرد و افکاری به وجود آورد که با مسائل اساسی بشر ارتباط داشت. چنان­که دین او نه تنها در زمان خود، بلکه در قرن های بعد نیز مورد توجه عموم قرار گرفت. تمام افکاری که او طرح و بیان کرد حقیقی، منطقی و معتبر نیست، ولی به فیض و عنایت «خدا» توانسته است میلیون ها بشر را به دینی درآورد که از دین سابق آنها بهتر است و همگی شهادت داده اند: «لا اله الا الله و محمّد رسول الله».(2)

وات در ادامه، این سؤال را مطرح می کند که این افکار از کجا می آید؟ در پاسخ می گوید بعضی می گویند از «ضمیر ناخودآگاه»؛ مردم دیندار می گویند از «خدا»، و شمار اندکی قدم فراتر نهاده اند و هم صدا با بارون فردریک فن هگل (Baron Friedrich Von Hugel/1852-1925م) می گویند «هرجا حقیقتی باشد آن حقیقت اصالتاً از طرف


1- همان.
2- همان، ص 299-301.

ص:293

خداست»؛(1)

در آخر، وات می­گوید شاید بتوان گفت که این افکارِ «تخیّل خلّاق»، ناشی از «نفسی»(2)

است که در شخصی قرار دارد که از خودش بزرگ­تر است و به طور عمده در ورای آستان «خودآگاهی» شخص قرار دارد.(3)

تحلیل وات از «تخیل خلّاق» به همین جا ختم نمی­شود. او دغدغه­ی افکاری دارد که ناسالم است و در عین حال، از نیروی «تخیل خلّاق» ناشی می­شود. وی می­گوید: حتی اگر «تخیل خلّاق» ابزاری باشد که به وسیله­ی خدا یا نفس به کار رود باز نشانه­ی آن نیست که تمام افکار آن صحیح و سالم باشد. در ادلف هیتلر «تخیل خلّاق» خوب پیشرفت کرد و افکار او مورد توجه قرار گرفت، اما عقیده­ی عموم بر آن است که او روان­رنجور بود و کسانی که از او پیروی کردند تحت تأثیر روان­رنجوری وی قرار گرفتند و شیفته­ی او شدند.(4)

خطاپذیر بودنِ گزاره­های وحیانی(5)

وات از طرفی می­پذیرد که اصل پیام پیامبران از جانب خدا نازل شده است و از طرف دیگر، این امر را یک واقعیت می­داند که افکار ارائه شده از سوی پیامبران همگی عین حقیقت نیستند، بلکه ممکن است برخی از افکاری که حاصل «تخیل خلّاق» است دروغ و ناسالم باشد. حتی اگر «تخیّل خلّاق» ابزاری باشد که به وسیله­ی «خدا» یا «نفس» به کار رود، باز نشانه­ی این نیست که تمام افکار آن صحیح و سالم باشد. به عقیده­ی وات، در حضرت محمد(ص) «تخیّل خلّاق» فوران داشت و اندیشه­هایی که محصول آن بود به میزان قابل­توجهی حق و درست است؛ با این حال، این بدان معنا نیست که تمام افکار


1- Baron Friedrich Von Hugel, Essays and Addresses, 1st Series, London, 1926, P. 253.
2- وات در اینجا تعبیر life به کار می­برد که هم می­توان به «حیات» و هم به «نفس» ترجمه کرد. منظور نیروی حیاتی است که دارای ادراک است.
3- William Montgomery Watt, Muhammad, Prophet and Statesman, Oxford: Oxford University Press, 1961, p. 238-239.
4- Ibid., p. 239.
5- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل خطاناپذیری یا خطاپذیری وحی و پیامبر(ص)».

ص:294

قرآن حق و درست است. به طور خاص، می­توان بر یک اندیشه که به نظر می­رسد نادرست است انگشت گذاشت و آن این است که «وحی» یا همان «محصول تخیل خلّاق» برتر و مافوق اخبار رایج بشری دانسته شده و حتی به عنوان منبعی برای حقیقت تاریخی محض در نظر گرفته شده است. به طور مثال، در قرآن چند آیه(1) بدین مضمون وجود دارد که «تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا»؛ «این یکی از اخبار غیب است که ما به تو وحی می کنیم. پیش از این نه تو و نه قوم تو آن را نمی­دانستید». ممکن است کسی به خود اجازه دهد که ادعا کند «تخیّل خلّاق» قادر است تفسیری جدید و درست­تر از یک حادثه­ی تاریخی ارائه دهد، اما این­که بتوان آن را منبعی برای حقیقت محض تاریخی قرار داد یک امر مبالغه­آمیز و گمراه­کننده است.(2) وات به حادثه­ی تصلیب اشاره می­کند که قرآن آن را منکر شده است، در حالی که مسیحیان آن را امری تاریخی می­دانند. وی می­گوید مسلمانان انکارِ قرآن نسبت به این حادثه را معتبرتر از خبر تاریخی­ای می­دانند که برخلاف آن شهادت می­دهد.(3) ایشان در تبیین این انکار قرآن نسبت به تصلیب مسیح می­گوید که «هدف اصلی قرآن در این مسأله این است که تفسیر یهودیان از تصلیب که آن را یک پیروزی برای خودشان دانسته بودند انکار کند، اما به طور طبیعی بیان قرآنی خیلی جلوتر رفته و به انکار اصل تصلیب انجامیده است.(4)

همین اغراق در نقش وحی دارای پیامدهای دیگری نیز بوده است. مشارکت اعراب در فرهنگ اسلامی به صورت افراطی بزرگ نشان داده شده است، و به عکس، مشارکت ملل متمدنی چون مصر، سوریه، عراق و فارس که بعداً به اسلام گرویدند به طرز اسف­باری دست­کم گرفته شده است.(5)

وی در ادامه در جهت اصلاحِ گفته­ی خویش برآمده و می­گوید: با این حال، نباید این موضوع کم­اهمیت را آن­قدر بزرگ کنیم. کدام یک از ما هست


1- هود، 49؛ آل عمران، 44؛ یوسف، 102.
2- Ibid., p. 239-240.
3- Ibid., p. 240.
4- Ibid..
5- Ibid..

ص:295

که آگاه باشد که از طرف خداوند مأموریت ویژه­ای به او داده شده است و آن­گاه بیش از حد مغرور نشود؟ در کل، حضرت محمد(ص) به طرز قابل­توجهی عاری از غرور بوده است. با این حال، این اغراقِ کم در مورد عملکرد، خودش پیامدهای خطیری را موجب شده که نمی­توان آنها را نادیده گرفت.(1)

از دیگر نکات قابل تأمل در تفسیر وات درباره­ی قرآن، مسأله­ی کامل نبودن و متناقض بودنِ برخی گزاره­های قرآن است که در این باره می گوید: متأسفانه قرآن از دو جهت ناقص است: کامل نبودنِ قرآن و شامل نکات متناقض بودنِ آن.(2)

نتیجه:

از آنچه گفته شد می­توان بر موارد زیر به عنوان نتیجه­ی بحث تأکید کرد:

1. از نظر ویلیام مُنتگمری وات، اصل و حقیقت وحی از ناحیه­ی خداست؛ با این حال، آنچه پیامبران به عنوان پیام­های الهی به مردم می­رسانند، حاصل وحی الهی و قوه­ی تخیل خلّاقِ خودشان است.

2. پیامبران الهی در قوه­ی تخیل همگی یکسان نیستند. در این میان، از نظر وات، پیامبر اسلام (ص) از عمیق­ترین افکار برخوردار بوده است، به طوری که توانسته است با مرکزی­ترین نیازهای فکری بشر ارتباط برقرار کند و هزاران نفر را در زمان خود و میلیون­ها نفر را در زمان­های بعد به سوی افکار خود جلب کند.

3. هماهنگی بین دیدگاه­های وات در مورد وحی وجود ندارد. او از طرفی معتقد است که خود پیامبر(ص) افکار وحیانی را با کمک تخیل خلّاق خود به صورت پیام­های زبانی درمی­آورد، اما او نمی­تواند ساختار قرآن را که بیشتر حالت خطابی به پیامبر(ص) یا مردم دارد و نشان می­دهد که فرد دیگری او یا مردم را مخاطب قرار می­دهد توجیه نماید. اما از نظر حکمای مسلمان هم اصلِ افکار وحیانی از خداست و هم پدیدآورنده­ی صورت


1- Ibid..
2- W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, p. 60.

ص:296

خیالی این افکار به صورت شنیداری یا دیداری خداست. ازاین­رو، هم محتوا و هم شکل و قالب، و هم اصل و هم شاخه­ها همگی از خداست.

4. اندیشه­ی وحی و نبوت در میان فیلسوفان و الهی­دانان غرب و از جمله ویلیام مُنتگمری وات اندیشه­ای رنجور است که آن نیز از الهیاتی رنجور ناشی شده است؛ اندیشه­ای که ماهیت وحی را به گونه­ای می­بیند که در یک سطحی می­توان پیامبران را همنشینِ روان­رنجورانی چون هیتلر دید! اما اندیشه­ی وحی در میان فیلسوفان و الهی­دانان مسلمان از سلامت کامل برخوردار است، چرا که دست قدرت خدا در آن بی­رقیب است؛ اندیشه­ای که روان انبیا و اولیا را برگزیده و مطهَّر از سوی خدا می­بیند.

5. اصول و محورهای اساسی و مهمی را که وات در باب وحی بیان کرده است، از نظر خودِ او همراه با تردید است و بیشتر به بیان حدسیات و فرضیاتی نیم­بند شبیه است تا نظریات علمی. آنچه که حکمای مسلمان بیان کرده­اند مبتنی بر برهان عقلی است.

6. ویلیام مُنتگمری وات پس از آن­که الهی بودنِ وحی قرآنی و صداقت پیامبر(ص) را در ادعاهایش پذیرفته، نتوانسته است تبیینی سازگار با آنچه خودِ قرآن به صراحت ادعا کرده است عرضه نماید.

نبوت پیامبر اسلام(ص) از دیدگاه وات

اشاره

مهم­ترین آرا و دیدگاه­های وات پیرامون نبوت پیامبر اسلام(ص) عبارتند از:

دلیل نبوت پیامبر(ص)

وات برای تبیین این موضوع می­گوید باقلانی و بسیاری از سنیان به این نتیجه رسیده بودند که قرآن خود اعجازی است که بر نبوت حضرت محمد(ص) دلالت دارد.(1) اعجاز


1- قرن­ها پیش از باقلانی قرآن معجزه شمرده می­شده است. صریح قرآن اعجاز آن را بیان می­دارد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا» (اسراء، 88) (ویلیام مُنتگمری وات، فلسفه و کلام اسلامی، شرح دکتر سید جعفر شهیدی، ص 217).

ص:297

آن در فصاحت یا محاسن ادبی والای آن است. به حضرت محمد(ص) در قرآن(1) گفته شد که فصیح­ترین عرب را برای آوردن مِثل آن به هماوردی فراخواند، ولی هیچ کس این دعوت را نپذیرفت، ظاهراً گاهی اشاره شده که خداوند فصحای عرب را از قبول این هماوردی بازداشته است(2)؛

و این چون تنها از خدا ساخته است، خود دلیل دیگری بر اعجاز قرآن است. این معنی حتی از نظرگاه اروپایی، حجتی است قوی، هرچند شاید اروپاییان بخواهند نتایج حاصله از آن را به زبانی که بیشتر جنبه­ی روان­شناختی داشته باشد بیان کنند.(3) وات در ادامه می­گوید در اواخر حیات حضرت محمد(ص) و بلافاصله پس از رحلت وی، مردان بسیار و یک زن در نقاط گوناگون عربستان پیدا شدند که دعوی نبوت کردند؛ در عربستان هم­چنان که در خاور میانه متداول بود، مذهب با سیاست، به ویژه با مقاومت در برابر دولت اسلامی نوظهور و در حال رشد، ارتباط نزدیک داشت. اشعار انگشت­شمار از مردی به سبکی که یادآور قرآن است، محفوظ مانده است؛ اما اشعار مذکور تأکیدی بر این واقعیت انکارناپذیر به شمار می­رود که هم­عصران حضرت محمد(ص) یا حتی نسل­های بعدی، هیچ چیزی که با قرآن قابل قیاس باشد به وجود نیاوردند.(4)

آشنایی بحیرای مسیحی با پیامبر(ص)

وات نحوه­ی آشنایی بحیرای مسیحی با پیامبر(ص) را این­گونه بیان می­کند که در سال 600م کاروانی از بازرگانان عرب با شترانی با بار کندر عربی، ادویه­ی هندی و ابریشم در سوریه زیر آفتاب سوزانِ یک روز تابستان آهسته به سوی جنوب در حرکت بود. این


1- هود، 13، 16.
2- چرا خدا آنان را بازداشته باشد؟ خود آنان تواناییش را نداشتند (فلسفه و کلام اسلامی، شرح دکتر سید جعفر شهیدی، ص 217).
3- همان، ص 123-124.
4- همان، ص 124.

ص:298

کاروان چهل روزِ پیش از مکه به راه افتاده بود و اینک کالاهای خود را در بازارهای سوریه (دمشق) فروخته بود و با کالاهای دیگری به شهر و دیار خود باز می­گشت. آنان در نزدیکی شهر «بُصری» بر دامنه­ی کوه «دوروز» برابر صومعه­ی راهب مسیحی به نام «بحیرا» رسیدند. مردان این کاروان پیش از آن نیز چند بار از برابر این صومعه گذشته بودند و راهب توجهی به آنان نکرده بود، ولی آن روز راهب آنان را به جشنی فراخواند. مردان کاروان دعوت راهب را پذیرفتند و جوان­ترینِ خود را به نگهبانی کاروان گماردند؛ اما راهب به این­که یک نفر در کاروان بماند رضا نداد، زیرا او می­خواست همه ی کاروان بدون استثنا در جشن او شرکت کنند.(1)

راهب کتابی از علوم قدیمی داشت که از راهبانِ پیشین دست به دست گشته و به او رسیده بود. راهب در آن کتاب خوانده بود که در این کاروان شخصیت بزرگی هست و دیده بود که ابر و درختی او را از آفتاب سوزان در امان می­دارد و می­خواست بداند که این شخص دارای نشانه­های دیگری نیز که در کتاب بدان اشاره شده، هست یا خیر؟ زیرا چنین کسی در آن کتاب پیامبر بزرگی معرفی شده بود. به اصرار راهب کاروان قبول کرد که آن جوان نیز در جشن و مهمانی وی شرکت کند. راهب می­خواست درباره­ی این جوان بیشتر بداند، لذا از عموی او سؤالاتی کرد و سپس مدتی طولانی با خودِ جوان به گفتگو پرداخت. به پشت جوان نظری افکند و نشانه­ای در میان دو شانه­ی او یافت که نشانه و مهر پیامبری بود.(2)

راهب در عقیده­ی خود راسخ شد و چون کاروان به حرکت درآمد به عموی او گفت: «برادرزاده­ی خود را به خانه ببر و خوب از او نگهداری کن. اگر یهودیان او را ببینند و از آنچه من می دانم آگاه شوند، بی­شک گزندی به او خواهند رسانید؛ زیرا او در آینده مرد بزرگی خواهد شد». این پسر «حضرت محمد(ص)» بود.(3)


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 1-2.
2- همان، ص 2؛ همچنین نک: ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 59.
3- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 2.

ص:299

به عقیده­ی وات، این داستانی است که براساس عقاید بدوی ساخته شده است؛ از نوع داستان­هایی که در میان مردمی یافت می­شود که به تمام نوشته­ها به نظرِ سحر می­نگرند، ولی از آن جهت مهم است که مبین نظر مسلمانان نسبت به حضرت محمد(ص) است که او را مردی می­دانند که از همان جوانی و حتی پیش از تولد با خصوصیات و نشانه­های ماورای طبیعی، مشخص و ممتاز بوده است.(1)

از نظر وات، داستان بحیرای راهب اگرچه از اصل افسانه­ای بیش نیست، ولی نوع دنیایی را که حضرت محمد(ص) در آن می­زیسته است به خوبی نشان می­دهد.(2)


1- همان، ص 2-3.
2- همان، ص 4؛ در این زمینه تذکر چند نکته لازم است: 1. بعضی مورخان به دلیل نقل­های گوناگون و متفاوت در مورد سفر پیامبر(ص) قبل از بعثت به شام، روایات آن را مضطرب دانسته و اصل سفر را مورد تردید و خدشه قرار داده­اند (جعفر مرتضی عاملی، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، (ترجمه حسین تاج­آبادی)، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1373ش)، ج 2، ص 118)؛ 2. طبق برخی نقل­ها، دیدار پیامبر(ص) با بحیرای راهب در سن 9 یا 12سالگی انجام گرفته، که از نظر عقلی بسیار بعید است که نوجوانی 12ساله و درس­ناخوانده در یک ملاقات چندساعته بتواند حقایق و معارفی را دریابد و بعد از 28سال آن را به عنوان یک شریعت الهی مطرح نماید. این عمل حتی از نوابغ هم بسیار بعید به نظر می­رسد؛ 3. اگر پیامبر(ص) از بحیرا مطالبی آموخته بود، مسلّماً در میان قریش پخش می­شد و اعضای کاروان پس از بازگشت آن را نقل می­کردند و مورخان به آن اشاره می­نمودند؛ 4. مذاکرات بحیرا با پیامبر(ص) نشان می­دهد که او پیامبر آخرالزمان را شناخته و به نبوت او بشارت داده بود (محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، (تحقیق احمد شمس­الدین)، (بیروت: دار الکتب العلمیه، 1409ق)، 62-63). به علاوه، ملاقات با نسطورا در سن 25سالگی پیامبر(ص) همین مطلب را ثابت می­کند (عبدالملک بن هشام، سیرت رسول­الله، (مقدمه و تصحیح اصغر مهدوی)، (تهران: خوارزمی، 1361ش)، ج 1، ص 199)؛ 5. را کسانی که پیامبری را به حضرت محمد(ص) آموختند، خود ادعای نبوت نکردند تا خودشان به جایگاهی برسند؟ 6. اگر← →چنین ملاقات های علمی و مهمی وجود داشته است، چرا دشمنان اسلام در صدر اسلام آن را مطرح نکردند؟ 7. تمام نقدهایی که درباره­ی مصادر قرآن، به ویژه اخذ و اقتباس قرآن از کتب یهود و مسیحیت بیان شده است، در اینجا نیز مطرح است (رک: محمدحسن زمانی، مستشرقان و قرآن، (قم: بوستان کتاب، 1385ش)، ص 148؛ سید علی­اکبر ربیعی نتاج، رمضان مهدوی آزادبنی و حبیب­الله حلیمی جلودار، "بررسی دیدگاه خاورشناسان پیرامون مصادر قرآن"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 12 (1391): 21).

ص:300

نقش حضرت خدیجه(س) و ورقه بن نوفل در نبوت پیامبر(ص)(1)

وات در این باره می­گوید هنگامی که برای نخستین بار این اندیشه در حضرت محمد(ص) پدید آمد که خدا او را به پیامبری دعوت کرده است، این حضرت خدیجه(س) بود که او را به حقیقی بودنِ این دعوت تشویق و تشجیع کرد. در سال­های بعد وقتی در تصمیم او خللی پیدا شد، حضرت خدیجه(س) او را تسلی داد و در مواقع لزوم، از او حمایت و پشتیبانی کرد. مرگ حضرت خدیجه (س) باعث شد که اعتماد حضرت محمد(ص) به خود بیشتر شود و این برای موفقیت نهضت دینی او لازم بوده است.(2)

حضرت خدیجه(س) پسرعمویی داشت به نام «ورقه بن نوفل» که مسیحی بود و از هنگامی که حضرت محمد(ص) اعتقاد یافته بود که به او مانند پیامبران پیشین وحی می­شود، ورقه از وی حمایت و پشتیبانی می­کرد.(3) مطابق اسناد موجود حضرت محمد(ص) بحث­های مفصلی با ورقه بن نوفل داشته و در تمام دوران عمر، دشمنان وی سعی داشته­اند که وحی و الهام او را نتیجه­ی همین تماس­ها معرفی کنند.(4)

از دیدگاه وات، اندکی پس از آغاز دریافت وحی توسط پیامبر(ص) در حدود سال 610م، ورقه بن نوفل که به خوبی از متون مقدس مسیحی آگاه بود، با اطمینان ابراز داشت که وحی نازل­شده بر پیامبر(ص) همان است که حضرت موسی(ع) دریافت کرده بود. بی­شک این سخن به تقویت این اعتقاد پیامبر(ص) کمک کرد که وی ادامه­دهنده­ی سلسله­ی طولانی پیامبران است.(5)

وات


1- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «نقش ورقه بن نوفل در نبوت پیامبر(ص)».
2- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 101.
3- همان، ص 14.
4- همان، ص 51-52.
5- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 51-52؛ ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 51-52؛ در اینجا میان دو مطلب باید تمیز نهاد: الف) ملاقات پیامبر اسلام(ص) و حضرت خدیجه(س) با ورقه بن نوفل و شهادت او به دریافت وحی و آغاز نبوت پیامبر(ص)؛ ب) تردید پیامبر اسلام(ص) در نبوت خویش و رفع این تردید و نگرانی از سوی ورقه بن نوفل. مطلب نخست مستند و مستظهر به شواهد و قرائن تاریخی است و با یگانگی سنت الهی در ارسال رسل و علائم نبوت و بشارت­های پیامبران پیشین به آمدن پیامبر آخرالزمان سازگار است و چه بسا به تقویت ایمان اطرافیان پیامبر(ص) انجامیده باشد. اما مطلب دوم تکیه بر برخی نقل­های تاریخی ضعیف دارد که تنها در کتاب­های برخی فرقه­های اسلامی می­توان یافت و اساساً با ماهیت وحی و نبوت ناسازگار است. دریافت وحی در بینش دینی (اعمّ از اسلامی و غیر اسلامی) به منزله­ی نوعی دریافت مستقیم و بلاواسطه است که در آن، پیامبر(ص) به روشنی حقایق الهی را درک می­کند. سخن گفتن خدا با بندگان برگزیده و حاملان رسالت الهی گاه از طریق الهام قلبی یا از ورای حجاب و حائل و یا از طریق فرشته­ی وحی صورت می­پذیرد. در هر صورت، درکی که برای پیامبر(ص) حاصل می شود بدون وساطت مقدمات حسی و و قیاس­های عقلانی است. شاید نزدیک­ترین تعبیر «رؤیت قلبی» باشد که در آیات 10 تا 12 سوره­ی نجم «فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی * مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی» بدان اشاره شده است (برای تحلیل و بررسی بیشتر، رک: جعفر سبحانی، فروغ ابدیت،(قم: بوستان کتاب، 1383ش)، ص222-226؛ محمدهادی معرفت، علوم قرآنی،(تهران: سمت، 1375ش)، ص18-21).

ص:301

معتقد است این مطالبی که درباره­ی ورقه گفته شده، به حقیقت نزدیک است؛ اما اطلاعات او نیز کامل نبوده است. با این همه، شهادت یک مسیحی به این­که طرز نزول «وحی» بر حضرت محمد(ص) شباهت کاملی به نحوه­ی نزول «وحی» بر حضرت موسی(ع) داشته، پیامبر (ص) را در عقیده­ی خود راسخ کرده است؛ و این­گونه شهادت­ها از روی عقل و منطق ضروری به نظر می­آید.(1)

وات پس از بیان مطلب فوق می­گوید هرچند جزئیات این مطالب تاریک و نامعلوم است، ولی به طور حتم می­توان گفت که پیامبر(ص) در آغاز قرن هفتم میلادی در مکه شروع به وعظ و ادعای پیامبری نمود.(2)

وات در جای دیگر می­گوید این گفته­ی ابن اسحاق که ورقه بن نوفل پسرعموی حضرت خدیجه (س)، همسر حضرت محمد(ص)، مسیحی بود و کتاب­ها را می­شناخته است،(3) فقط می­تواند به معنای آن باشد که ورقه قدری از انجیل را به زبان سریانی خوانده


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 27.
2- همان، ص 28.
3- عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة (سیره ابن هشام)، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1985م)، ص 153؛ ابن هشام (متوفای حدود 833م/ 218ق) بخش عمده­ی سیره­ی حضرت محمد(ص) نوشته­ی ابن اسحاق (م 767م/ 151ق) را تصحیح کرد، برخی نکات را افزود و برخی را حذف← →نمود. آلفرد گیوم (Alfred Guillaume/1888-1966م) در ترجمه انگلیسی آن با استفاده از مآخذ دیگر برخی از بندهای حذف­شده توسط ابن هشام را به ترجمه­ی خود افزوده و اضافات خود را در پایان کتاب آورده است. مشخصات کتاب­شناختی کتاب گیوم بدین شرح است: Alfred Guillaume, The Life of Mohammad, London: Oxford University Press, 1955.

ص:302

و یا آن را برایش قرائت کرده­اند؛(1) و پذیرفتن نبوت پیامبر(ص) از سوی یهودیان و مسیحیان به عنوان معتقدان به خدا براساس اطمینان ورقه بن نوفل به حضرت محمد(ص) بوده است که می­گفت آیاتی که به حضرت محمد (ص) می­رسد، قابل قیاس با آنهایی است که حضرت موسی(ع) دریافت کرده است.(2)

داستان «آیات شیطانی» یا «افسانه­ی غرانیق»(3)

وات داستان «آیات شیطانی» یا «افسانه­ی غرانیق» را این­گونه گزارش می­کند که زمانی بوده که حضرت محمد(ص) آیاتی در قرآن آورده است که ظاهراً شفاعت بت­ها را اجازه می­دهد: «أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی» و تلک الغراینق العلی و انّ شفاعتهنّ لترجی».(4) چندی بعد وحی دیگری بر او نازل شد که آیات پیشین را نسخ کرد و جای آنها را گرفت و آن آیات به شرح ذیل­اند: أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی * أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَی * تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَی * إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ


1- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 16.
2- Muhammad at Mecca, p. 51; Muhammad's Mecca: History in the Qur'an, p. 59; همان، ص 28؛ ویلیام مُنتگمری وات، حقیقت دینی در عصر ما، ص 81. علت این­که نبوت حضرت محمد(ص) به نبوت حضرت موسی(ع) شبیه شده، نه حضرت عیسی(ع)، این است که در فرود آمدن وحی میان حضرت محمد(ص) و حضرت موسی(ع) شباهتی است و هر یک از این دو پیامبر الهی یک شریعت تام و مستقلی آورده که در عبادات، معاملات، سیاست و احکام اجتماعی، مدنی و نظامی، تام بوده است؛ ولی حضرت عیسی(ع) تابع شریعت حضرت موسی(ع) و مصلح آن بوده است، یعنی بعضی از احکام آن را که اصلاح لازم داشته اصلاح کرده و بعضی را نسخ کرده و دیگر آن­که به ظهور حضرت محمد(ص) نوید می­داده و می­گفته است که او شریعتی کامل، تام و همیشگی را خواهد آورد (رک: محمد رشیدرضا، وحی محمدی، (ترجمه محمدعلی خلیلی)، (تهران: بنیاد علوم اسلامی، 1361ش)، ص 101).
3- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل و نقد دیدگاه وات پیرامون داستان «آیات شیطانی» یا افسانه­ی غرانیق».
4- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 76.

ص:303

وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَی» (1)

وات در توضیح این آیات می­گوید که شیطان بی­آن­که حضرت محمد(ص) متوجه شود در آیات نخستین فرو لغزیده بود. این داستان بسیار عجیب و شگفت­انگیز است، پیامبری که بزرگ­ترین دین یکتاپرستی را تبلیغ می­کرد، خود شرک اختیار می­کند. در حقیقت، این واقعه به اندازه­ای عجیب است که نشان می­دهد اساس آن صحیح بوده است و تصور نمی­رود که کسی آن را اختراع کرده و قبول آن را از مسلمانان خواسته باشد؛ وانگهی در قرآن آیه­ی دیگری است که تقریباً مطلبی این­گونه را بیان می­کند: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(2)،

و گفته شده است که حضرت محمد(ص) در صدد بود راه آسانی پیدا کند که تجار ثروتمند مکه بتوانند دین اسلام را بپذیرند و هنگامی که شیطان از او توضیح خواست متوجه آن نشد.(3)

وات می­گوید خواه این داستان را قبول کنیم یا خیر (هرچند ممکن است حقیقتی در آن باشد)، ظاهراً چنین به نظر می­رسد که پیامبر(ص) نخست «آیات شیطانی» را آورده و سپس آیات دیگری در نسخ آنها بر او نازل شده است.(4)

وات معتقد است یکی از جنبه­های جالب این داستان آن است که نظر و عقیده­ی پیامبر(ص) را نسبت به زمان خود بر ما آشکار می­سازد. از دیدگاه او، هرچند حضرت محمد(ص) ایمان داشت که گوینده­ی این آیات، خودِ او نیست و بر وی نازل می­شود، اما


1- نجم، 19-23.
2- حج، 52.
3- همان، ص 33، 77-78؛ درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 91-92.
4- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 78.

ص:304

در ابتدا متوجه نشده بود که این آیات مخالف دینی است که او مبلّغ آن است. در ادامه در جواب این سؤال که آیا خودِ پیامبر(ص) در این زمان مشرک بوده است یا خیر، وات دلایل چندی را در رد شرک پیامبر(ص) بیان می­دارد که به شرح ذیل است: نخست آن­که باید توجه داشت که سه رب النوع به سه زیارتگاه، واقع در فاصله­ی دو روز راه از مکه، تعلق داشتند؛ زیارتگاه لات در شهر طائف، عزّی بین طائف و مکه، و منات بین مکه و طائف قرار داشتند.(1)

ظاهر امر نشان می­دهد که نخستین اثر «آیات شیطانی» در شنوندگان این بوده که به آنان اجازه­ی پرستش در این سه زیارتگاه را می­داده است و نخستین اثر آیات بعدی که آنها را نسخ می­کرد، این بوده که باید از این پس از عبادت در این زیارتگاه­ها خودداری کرد. به دنبال همین منع و نهی بود که چون دین اسلام قوت گرفت، این سه زیارتگاه را ویران نمود.(2)

وات می­افزاید که از منظر یکتاپرستی باید به خاطر داشت که معاصران حضرت محمد(ص) به دین او به دیدِ نوعی یکتاپرستی مبهم نگاه می­کردند. وی بر این باور است که کلمه­ی رب النوع را در این مورد نباید با خدایان اساطیر یونان قدیم اشتباه کرد، و ادیان سامی چنین داستان­هایی درباره­ی مظاهر خدایان خود ندارند. به عقیده­ی او، خدا نیرویی است که به شهر یا شیء خاصی تعلق ندارد و نام­هایی که برای آن به کار می­رود، «الله»، «قادر مطلق» و تعیین­کننده­ی سرنوشت­هاست. وات احتمال می­دهد که اعراب روشنفکر زمان به این اسامی به دیده­ی تجلی یک نیروی واحد می­نگریستند و بعدها می­گفتند که خدا 99 نام دارد. عبارت «دختران خدا» نیز با آن مغایرتی ندارد، زیرا اعراب برای نشان دادن مناسبات از کلمات خواهری و پدری و فرزندی استفاده می­کردند. بدین ترتیب، حضرت محمد(ص) و پیروانش «آیات شیطانی» را به این دید می­نگریستند که به آنان


1- این­که سه بت لات و منات و عزّی در مکه و طائف و یا میان این دو شهر بوده، مشخص می­کند که طائف ارتباط تنگاتنگی با مکه داشته است و وقتی در سوره­ی نجم از این سه بت سخن می­رود، نشان می­دهد که سوره­های مکی قرآن از جمله سوره­ی نجم ناظر به چه منطقه­ای است.
2- همان، ص 78-79.

ص:305

اجازه­ی پرستش خدا را در سه زیارتگاه مذکور داده است و توجهی نداشتند که این عمل آنان شرک به شمار می­رود.(1)

وات علت عدم توجه مسلمانان به تشخیص این تضاد را این­گونه بیان می­کند که مسیحیان و یهودیان عقیده به وجود نوعی موجودات ماورای طبیعی داشتند که در درجه­ی دوم اهمیت قرار داشتند و آنها فرشتگان بودند. به باور وات، عقیده به فرشتگان و جن و دیگر موجودات ماورای طبیعی جزء عقاید اعراب نیز به شمار می­رفت و احتمالاً پیامبر(ص) و پیروانش به این رب النوع­ها به دیده­ی چنین موجوداتی می­نگریستند.(2) البته در قرآن نیز آیاتی است که درستی این نظر را تا حدی تأیید می­کند، به ویژه پس از حمله به پرستش این بت­ها و رب النوع­ها.(3)

وات معتقد است برای درک کامل مطلب، باید با نگاه جامع­تری به این واقعه نگریست. به اعتقاد او، تجار و ثروتمندان مکه از یک سو، با حضرت محمد(ص) و پیروانش ابراز دشمنی کامل نمی­کردند، زیرا خطر را در این می­دانستند که مبادا پیامبر(ص) در اثر تماس با منابع ماورای طبیعی و حکمت بالغه، روزی یکی از افراد بزرگ مکه گردد و افکار و عقاید او نشر یابد. از سوی دیگر، تصور می­کردند که یکی از علل عمده­ی فعالیت­های حضرت محمد(ص)، عدم رضایتمندی او از مقامی است که در مکه دارد؛ به ویژه، وقتی می­دیدند که او از جمع تجار ثروتمند که تجارت را به خود منحصر کرده بودند و هر روز سودی فراوان می­بردند، بیرون است.(4)


1- همان، ص 79-80.
2- نکته­ی جالبی است که فرشتگان در اصل رب النوع­هایی بودند که اعراب بت­پرست یا دیگر بت­پرستان آنها را می­پرستیدند و دیدگاه توحیدی به تصحیح آنها پرداخته و همه­ی آنها را گارگزاران الله خوانده است؛ عزرائیل فرشته­ی مرگ، اسرافیل فرشته­ی حیات و جبرائیل فرشته­ی وحی. همین باور درباره­ی لات و منات و عزّی نیز که نماد فرشتگان به شمار می­رفته­اند، وجود دارد. شاید این اندیشه که مسیحیان حضرت عیسی(ع) را پسر خدا می­خوانند، با این­که اعراب فرشتگان را دختران خدا می نامیدند، ارتباط و ریشه­ی تاریخی واحدی داشته باشد.
3- همان، ص 80.
4- همان، ص 80-81.

ص:306

از دیدگاه وات، نَسخ «آیات شیطانی» نشان می­دهد که پرستشِ این سه زیارتگاه، از آن پس دیگر رسمیت ندارد و مخالفت شدید با پیامبر(ص) از همین جا آغاز گردید و سردسته­ی مخالفان، تجار ثروتمندی بودند که املاکی در طائف داشتند و بی­شک بی­توجهی به زیارتگاه­ها و خدایان آنان موجب از دست رفتن تجارت می­شد. بعدها تجار ثروتمند دیگر نیز به آنان پیوستند، زیرا بهانه­ی خوبی به دست آورده بودند که می­توانستند به پیامبر(ص) حمله کنند. ظاهراً این موضوع برای پیامبر(ص) نیز بهانه­ی خوبی بوده است تا جنگ با تجار را آغاز کند و احتمال می­دهد که با گذشت زمان از نظریه­ی یهودیان و مسیحیان نیز نسبت به بت­ها اطلاعات بیشتری کسب کرده و متوجه شده است که اگر بر ضد بت­پرستی برنخیزد با آنها یکسان خواهد بود. به باور وات، تأکید حضرت محمد(ص) بر این بود که بت­ها قدرتی ندارند که به بشر صدمه یا سودی برسانند و روز قیامت از او شفاعت کنند. در واقع، در روز قیامت بت­ها پرستش­کنندگان خود را رد خواهند کرد. مبارزه میان حضرت محمد(ص) و تجار مکه در واقع امر، بر سر خدایان و خدای واحد بود. اسلام شریک قائل شدن برای «خدا» را از بزرگ­ترین گناهان برمی­شمرد و این مسأله در بخش اول عبارت «لا اله الّا الله» بیان شده است.(1)

وات پس از نقل تفصیلی «افسانه­ی غرانیق» این­گونه به تحلیل آن می­پردازد که نخستین چیزی که درباره­ی این داستان باید گفت این است که نمی تواند یک دروغ محض باشد. حضرت محمد(ص) می باید آیاتی را که بعداً به عنوان «آیات شیطانی» رد شدند، به عنوان بخشی از قرآن تلاوت کرده باشد.(2) هرچند این حکایت از یک مأخذ اسلامی مبرای از شبهه(3) نشأت گرفته است، اما مسلمانان از همان ادوار اولیه از آن بیزاری جستند، درباره­


1- همان، ص 82-83؛ W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, pp. 102-104.
2- W. Montgomery Watt, Muhammad 's Mecca, p. 85.
3- آیات شیطانی اشاره به افسانه­ی واهی غرانیق دارد که مفرد آن به معنی مرغ آبی است که گردنی دراز دارد و اعراب جاهلی تصور می­کردند بت­ها مانند پرندگان به آسمان عروج می­کنند و برای پرستندگان خود شفاعت می­آورند. اما این­که وات می­گوید این داستان از یک مأخذ اسلامی نشأت گرفته، به تفسیر طبری نظر دارد. عطاءالله مهاجرانی در «نقد توطئه­ی آیات شیطانی» و کیان­پور در مقاله­ی «آیه­های شیطانی» آورده­اند که طبری (م 310ق) بوده →و قصه­ی غرانیق را از شخصی به اسم «سیف بن عمر القیمی» روایت کرده است که احادیث جعلی فراوان دارد؛ و برخی نیز روایات سیف را «ضعیف و بی­اساس» و خود او را «کذّاب» نامیده­اند؛ در حالی که شخصی مثل ابن اسحاق که محدثی دقیق بوده و در حدود 160 سال قبل از طبری هم می­زیسته، هیچ اشاره­ای به افسانه­ی غرانیق نمی­کند. امام بخاری (م 256ق) نیز آن را روایت نکرده است. مضافاً عقل نمی­پذیرد شیطان بتواند در کنار جریان وحی در شخصیت متعال و برگزیده­ای مثل پیامبر اسلام(ص) نفوذ کند و خود قرآن نیز در آیات 44 و 45 سوره­ی حاقه آورده است: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ» ؛ «و اگر محمد به دروغ به ما سخنانی می­بست، محققاً ما او را (به قهر و انتقام) می­گرفتیم و رگ گردنش را قطع می­کردیم». استفاده از واژه­ی «لو» در ابتدای این آیه بدان معنی است که پیامبر(ص) اساساً نمی­تواند سخنی را از جانب خود به خدا نسبت دهد. سیاق آیات سوره­ی نجم چنان است که دقیق­ترین آیات را علیه بت­پرستی دارد و باید پرسید پیامبر(ص) چگونه شخصاً نمی­توانسته متوجه ناهمخوانی آیات شود. علامه طباطبایی نزول آیات مورد نظر در سوره­ی نجم را در سال دوم بعثت رسول اسلام(ص) می­داند و قصه­ی غرانیق و نزول آیه­ی 52 سوره حج را که می­گوید: «تا خدا به آن القائات شیطان کسانی را که دل­های­شان مبتلا به مرض نفاق و شک یا کفر و قساوت است بیازماید ...»، سال هفتم می­داند، یعنی فاصله­ی آیات سوره­ی نجم و حج به پنج سال می­رسد که حکایت از مسامحه­ی طبری دارد؛ چون او مطلب را چنان تفسیر کرده که گویی افسانه­ی غرانیق در روز اتفاق افتاده و آیه­ی 52 سوره­ی حج در همان شب نازل شده است (برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص191، پاورقی 1).

ص:307

ی آن سکوت کردند، و با این استنباط که شیطان بتواند شخصی مانند حضرت محمد(ص) را اغوا کند، مخالفت ورزیدند. با این حال، موضع قرآن در این باره روشن است و طبری در تفسیر خود از آیه ی 52 سوره­ی حج قصه را آورده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ...»؛ «و ما پیش از تو هیچ رسول و پیامبری نفرستادیم، مگر این­که وقتی آیات ما را خواند یا «تمنایی» کرد شیطان در آن تمنا القا کرد، آن­گاه خدا آنچه شیطان القا کرده است، محو و نابود می­سازد ...». به جای واژه­ی «تمنا کرد» یا «تمنا» می­توان تعابیر دیگری مثل «تلاوت کرد» و «تلاوت» نیز نهاد، اما این تعابیر احتمالی هم در اصل مطلب تغییری نمی­دهند.(1) نمی­توان قبول کرد که یک مسلمان چنین حکایتی را ساخته و یا آن­که مفسر دقیقی مثل طبری آن را از منبع مشکوکی نقل کرده باشد، مگر این­که از واقعی بودن آن کاملاً مطمئن


1- همان، ص 191-192.

ص:308

بوده است. مسلمانان متأخر به رد این داستان تمایل دارند؛ زیرا مخالف تصویر آرمانی ایشان از حضرت محمد(ص) است.(1)

مصادر قرآن و دانش پیامبر(ص)

اشاره

مصادر قرآن و دانش پیامبر(ص)(2)

وات به طور مستقیم و غیرمستقیم در آثار مختلف خود به موضوع «مصادر قرآن و دانش پیامبر(ص)» پرداخته است. وی در کتاب «محمد در مکه» در بحث پیرامون چگونگی بعثت پیامبر(ص)، پس از طرح مطالبی نادرست، چنین نتیجه گرفته است که پیامبر(ص) ارتباطی طولانی و مستمر با ورقه بن نوفل که با افکار و کتب مسیحیان آشنا بوده، داشته و بدین سان، بسیاری از تعالیم اسلام از آیین مسحیت تأثیر پذیرفته است.(3) وی مسلمانان را نصیحت می­کند که اگر آنان به اثرپذیری اسلام از میراث دینی یهود و مسیحیت و میراث فرهنگی سوری، عراقی و مصر قدیم اعتراف کنند، غربی­ها آنها را به رسمیت شناخته و رد نمی­کنند.(4)

از نظر وات، گاهی مسلمانان اندیشه و فکر دیگران را بدون قدردانی اخذ می­کردند و آن را به عنوان فکری که از منبع عربی نشأت یافته است تلقی می­کردند.(5) وی برای نمونه از ستایش حضرت محمد(ص) یاد می­کند و می­گوید حضرت مسلمانانی را که خدای تعالی را نیایش می­کردند، مورد ستایش قرار می­داد و آن را همانند دعای عشای ربّانی مسیحیت می­دانست و معتقد بود که ستایش پیامبر(ص) از این دعا اخذ شده است.(6)


1- Ibid..
2- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «تحلیل مصادر قرآن و دانش پیامبر(ص)».
3- Muhammad at Mecca, p. 50-52.
4- W. Montgomery Watt, Islam and the Integration of Society, London: Routledge Kegan Paul, 1961, pp. 188-189.
5- [41]. ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 33.
6- همان. این سخن ادعایی است بدون دلیل، و نمونه­ی مذکور هم نمی­تواند گواه مطلب باشد. چه این­که ستایش آفریدگار عالم و راز و نیاز با خدای متعال، قدردانی و سپاس از منعم حقیقی و درخواست از قادر مطلق است که اسلام نیز همانند دیگر ادیان آسمانی بدان توصیه نموده است؛ اما نشانه­ای که تأیید کند حضرت محمد(ص) آن را از مسیحیت اخذ کرده­اند وجود ندارد.

ص:309

وات در بیان دیدگاه اسلام راجع به ارتباط انسان با خدا می­گوید که قرآن پاره­ای از باورهای اعراب پیش از اسلام را پذیرفت؛ مانند این باور که اجل، یعنی تاریخ مرگ آدمی، معین است. از نظر وات، اعراب پیش از اسلام اجل را به دهر یا روزگار نسبت می­دادند، ولی قرآن دلالت دارد که خداوند اجل را قطعی می­سازد و آن را در کتابی نوشته است.(1)

او برخی از آیات قرآن را در تأیید سخن خویش بیان می­کند: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتَابًا مُؤَجَّلًا »(2)؛

«هیچ نفسی جز به فرمان خدا براساس سرنوشتی معین نمیرد» و «وَلَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا»(3)؛ «هرکس اجلش فرا رسد، هرگز خدا آن را به تأخیر نمی­افکند». به طور کلی، به حضرت محمد(ص) ابلاغ شد تا بگوید: «قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا»(4)؛

«جز آنچه خدا برای ما مقرر داشته است، هرگز به ما نمی­رسد». به پیامبر(ص) ابلاغ شد تا به کسانی که به تصمیم او در خارج شدن برای جنگ با اهل مکه در اُحد انتقاد می­کردند بگوید: «لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ»(5)؛

«اگر شما در خانه­های خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده است، قطعاً با پای خود به سوی قتلگاه­های خویش می­رفتند».(6) وات خواندن کتاب­های مقدس یهود و مسیحیت و اقتباس از آنها توسط حضرت محمد(ص) را یکی از مصادر قرآن برمی­شمرد و می­گوید که نخستین آیات قرآن نشان می­دهد که اساس آن بر یکتاپرستی یهود و مسیحیت بوده است که خدا را خالق می­داند و اعتقاد به روز رستاخیز و


1- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 258.
2- آل عمران، 145.
3- منافقون، 11.
4- توبه، 51.
5- آل عمران، 154.
6- همان.

ص:310

وحی دارد. در آیات بعدی وابستگی آن به سنت­های کتاب مقدس مشهودتر است، زیرا دارای مطالب بیشتری از عهد جدید و عتیق است.(1) از نظر وات، طرز بیان مطالب کتاب مقدس در قرآن نشان می­دهد که او خود این کتاب را نخوانده بوده و از کتاب دیگری نیز استفاده نکرده بوده است. پس اطلاعاتی که او از عقاید یهودی و مسیحی داشته، بدون شک شفاهاً و به طرق مختلف به وی رسیده است؛ مثلاً با یهودیان و مسیحیان حشر و نشر داشته و درباره­ی مسائل دینی با آنان بحث و گفتگو کرده است، زیرا در آن هنگام عرب مسیحی در مرزهای سوریه بسیار بودند و یا حبشی­های یمن امکان آن را داشته­اند که برای تجارت یا به عنوان برده در مکه آمدوشد کنند. بعضی از قبایل و طوایف چادرنشین نیز مسیحی بودند، که امکان دارد برای شرکت در بازار سالیانه به مکه آمده باشند. افزون بر این، جمع کثیری از یهودیان در مدینه و شهرهای دیگر سکونت داشتند. وات از همه­ی این مطالب نتیجه می­گیرد که بنابراین، حضرت محمد (ص) فرصت برای گفتگو با آنها را داشته است.(2)

وات پس از مطالعه­ی رابطه­ی قرآن با مسائل اجتماعی به سه قانون سر همیلتون گیب (Sir Hamilton Gibb/1895-1971م) درباره­ی نفوذهای فرهنگی اشاره می­کند که به شرح ذیل است:

1. نفوذهای فرهنگی همیشه به مدد یک فعالیت زنده در رشته­های مرتبط رخ می­دهد و همین فعالیت زنده است که عامل کشش و جاذبه را به وجود می­آورد که بدون آن هیچ انگیزه­ی خلق و ابداع نمی­تواند به وقوع بپیوندد. این فعالیت را نمی­توان به طور کلی فعالیت برای سعادت مکه دانست، زیرا حضرت محمد(ص) پیش از آن­که وحی به او برسد علاقه­ی شدیدی به این موضوع داشت و در سراسر عمرش آن را ادامه داد. پس از رحلت وی نیز آثاری از این علاقه در افراد جامعه­ی او دیده می­شود.


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 50.
2- همان، ص 51.

ص:311

2. عناصر اقتباس­شده تا آن مقدار موجب توسعه­ی حیات فرهنگِ اقتباس­کننده می­شود که غذای خود را از فعالیت­هایی اخذ کند که در درجه اول، مورد نیاز باشد. علاقه و فعالیت­های عملی و عقلی پیامبر(ص) و مسلمانان سبب گردید که براساس این قانون دوم نفوذ فرهنگی، از عقاید کتاب مقدس در تقویت معارف اسلامی برخوردار شوند.

3. یک فرهنگ زنده، تمام عناصر فرهنگ­های دیگر را که مخالف ارزش­های اساسی، تمایلات روحی و احساسی و معیارهای زیبایی­شناختی او باشد رد می­کند. این قانون در برخی از مفاهیم کتاب مقدس که در قرآن یافت می­شود به چشم می­خورد.(1)

از دیدگاه وات، از آثار انبیای صاحب عهد عتیق و تعلیمات عهد جدید چیزی در قرآن یافت نمی­شود، زیرا این عقاید با جامعه­ای که خود دارای چندین قرن تاریخ بود مناسبت نداشت. مدینه و مکه به تازگی تغییر روش داده و از صورت چادرنشینی به صورت شهرنشینی درآمده بودند و جای شگفت نیست که می­بینیم آنان فقط از آن قسمت­های انجیل استقبال کرده­اند که منعکس­کننده­ی وضع بنی اسرائیل در زمانی بود که چنین تغییراتی در زندگی خود داده بودند. لذا می­توان گفت که اسلام به سنت­های انجیل یا «یهود- مسیحیت» و سنت­های حضرت ابراهیم(ع) قائم است و در عین حال، انعکاس ضعیفی از ادیان قدیم­تر است و به طور کلی، ترکیبی است از عناصر کتاب مقدس و حرکت کمال­جویانه­ی روح انسانی که ناشی از شرایط زندگی بوده است. همه­ی این جوانب را در توضیح ظهور اسلام باید به خاطر داشت.(2)

تفاوت پیامبر مکی با پیامبر مدنی (فرق میان «رسول» و «نبی»)

از دیدگاه وات، پیام­های وحیانی که در دوره­ی مدنی به حضرت محمد(ص) می­رسد، شامل اوامر، نواهی، موعظه و احکام است که برای خواندن در عبادت جمعی مناسب نیست. معارضه با یهودیان و ادعای این­که اسلام دینی متمایز از یهودیت و مسیحیت است،


1- همان، ص 54، 69-70.
2- همان، ص 69-70.

ص:312

بعدها ایجاب کرد که مسلمانان باید کتابی قابل مقایسه با کتب سایر اهل توحید داشته باشند. این نکته در آیه­ی 3 سوره­ی آل عمران تلویحاً آمده است(1): «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ)»؛ «این کتاب را که همخوان با کتب آسمانی پیشین است به درستی بر تو نازل کرد و تورات و انجیل را پیشتر فرو فرستاد».(2) از دیدگاه وات، تحول شرایط زندگی حضرت محمد(ص)- یعنی تحول از موضع دعوت و موعظه در مکه به سیاستمدار در مدینه و سپس حکومت بر بخش اعظم عربستان- بر نحوه­ی زندگی او و تقسیم و تخصیص اوقاتش اثر گذارده بود. این تحولات در قرآن کریم انعکاس دارد؛ و در واقع، عمدتاً قرآن بود که حضرت را از جنبه­های جدید رسالتش آگاه کرد و به تحول و تکامل این نقش جهت داد.(3)

وات می­گوید در زبان انگلیسی و سایر زبان­های اروپایی، سخن گفتن از حضرت محمد(ص) به عنوان پیامبر (Prophet) یا عناوینی مترادف با آن معمول است، اما وصفی که در قرآن معمولاً به او نسبت داده می­شود «رسول» است (در انگلیسی برابر با Messenger و گاه Apostle). همچنین این صفت در کلمه­ی شهادت یا شهادتین به کار می­رود: «اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انّ محمّداً رسول الله». «رسول» قابل اطلاق به هر کسی است که حامل پیامی است. در آیه­ی 19 سوره­ی تکویر این واژه به فرشته­ای اطلاق می­گردد که پیامی برای حضرت دارد و این واژه در این معنی بسیار مناسب است، زیرا معادل واژه­ی (Angle) «فرشته» در زبان یونانی به معنای فرستاده یا رسول است. به گفته­ی وات، بر این نکته در قرآن تأکید شده است که پیش از حضرت محمد(ص) سلسله­ی بلندبالایی از رسولان وجود داشته­اند، و لذا رسالت او امر نوظهوری نیست.(4)

به این حقیقت آشکار هم تصریح شده که مدتی پیش از


1- قس: بقره، 89؛ آل عمران، 7؛ نساء، 105؛ مائده، 48؛ انعام، 92؛ نحل، 64؛ احقاف، 12، 30.
2- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 213.
3- [55]. همان، ص 51.
4- احقاف، 9.

ص:313

حضرت محمد(ص) پیامبری همچون او از طرف خداوند مأموریت به رسالت نیافته بوده و او پس از فترتی در ارسال رُسل آمده است(1).(2)

به عقیده­ی وات، هرچه تماس­های جامعه­ی اسلامی با دیگران، به ویژه با یهودیان بیشتر شد، مشکلات بیشتری پدید آمد، و شنیده شد که اینان شباهت میان قرآن و کتب مقدس­شان را انکار می­کنند. در یکی دو سالِ واپسینِ حیات حضرت محمد(ص) که فرمانروایی او در جهت شمال حجاز گسترش یافت، مسلمانان خصومت مشابهی نیز از مسیحیان مشاهده کردند.(3)

وات در خصوص معنای «رسول» و «نبی» و فرق میان آنها می­گوید که واژه عربی­ای که برابر با (Prophet) انگلیسی است، «نبی» است که از زبان آرامی یا عبری گرفته شده است.(4)

این واژه از «بشیر» و «نذیر» بیشتر، ولی از «رسول» بسیار کمتر به کار رفته است.(5)

طبق زمان­یابی تئودور نُلدکه، این کلمه نخست در دوره­ی دوم وحی مکی پدیدار شده است، ولی طبق زمان­یابی ریچارد بل همه­ی نمونه­ها مدنی هستند، غیر از احتمالاً آیه­ی 57 سوره­ی اسراء.(6)

به نظر وات، این امر ممکن است حاکی از این باشد که مسلمانان از طریق تماس­شان با یهودیان مدینه با این کلمه آشنا شده­اند. این را نیز می­افزاید که «نبی» به هیچ یک از پیامبرانِ متعلق به سنت عرب، نظیر حضرت هود(ع) و حضرت صالح(ع) اطلاق نشده، بلکه فقط به پیامبرانی که در عهد عتیق یا جدید یاد شده­اند، گفته شده است (ادریس قابل تطبیق با عزرا یا اخنوخ عهد عتیق است)(7).

خود حضرت


1- مائده، 19.
2- همان، ص 51.
3- همان، ص 231.
4- [60]. همان، ص 54.
5- همان.
6- واژه­ی «رسول» در سوره­ی مزمل آمده و این سوره سومین یا چهارمین سوره­ی نازله بوده است، در حالی که این واژه متعلق به دوره­ی دوم وحی مکی یا دوره­ی مدنی دانسته شده است.
7- قس: فهرست­هایی که در آیه­ی 163 سوره­ی نساء و آیات 84 تا 89 سوره­ی انعام آمده است. ادریس در آیه­ی 56 سوره­ی مریم «پیامبر» نامیده شده است؛ بعضی از محققان اروپایی از همسان­انگاری ادریس با شخصیتی در افسانه­ی یونانی سخن گفته­اند (Cf. A. J. Wensinck, "Idris", in The Encyclopaedia of Islam, 1st edition, Leiden: E. J. Brill, 1913-1942). حال آن­که مسلمانان او را با اخنوخ کتاب مقدس یکسان می­انگارند، و این نظر بعداً توسط آرنت یان ونسینک (Arent Jan Wensinck/1882-1939م) نیز پذیرفته شده است (A. J. Wensinck, The Muslim Creed, Cambridge: Cambridge University Press, 1932, p. 204)؛ چارلز کاتلِر توری (Charles Cutler Torrey/1863-1956) بر آن است که واژه­ی ادریس صورتِ محرّف واژه­ی اسدراس (Esdras) یا عزرا (Ezra) است (C. C. Torrey, The Jewish Foundation of Islam, New York, 1933, p. 72). قس: آرتور جفری، واژگان دخیل در قرآن مجید، همین ماده. (درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 55، پاورقی 1)

ص:314

محمد(ص) استثنائاً در قرآن «نبی» نامیده شده است.(1) تفاوت میان این دو واژه در قرآن نیز بدین گونه است که «نبی» فقط به رجالی که متعلق به سنت یهودی- مسیحی­اند، اطلاق گردیده است، زیرا حضرت محمد(ص) ادامه­دهنده و اصلاح­کننده­ی همان سنت تلقی می­شود؛ و وظایف جدیدی که به عنوان «نبی» و «رسول» پس از رفتن به مدینه بر عهده حضرت محمد(ص) گذارده شده، در تعدادی از آیات و عبارات قرآنی انعکاس یافته است. مسئولیت­هایی که به عنوان رئیس گروه مهاجرین بر عهده­ی او قرار گرفت، ممکن بود که به شیوه­ای دنیوی یا غیردینی تعبیر و تفسیر شود. صریح­ترین بیان در آیه­ی 105 سوره­ی نساء است: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَلَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا»؛ «ما کتاب آسمانی را به راستی و درستی بر تو نازل کردیم تا بر مبنای آن و به مدد آنچه خداوند به تو باز نموده است، بین مردم داوری کنی، و مدافعِ خیانت­پیشگان مباش».(2)

وات می­گوید استعمال واژه­ی «رسول» در معنای تخصصی عملاً واجد همان معنی «نبی» و به مفهوم کسی است که «پیام» خدا را به قومش منتقل می­سازد. رایج­ترین لقب حضرت محمد(ص) در زبان عربی «رسول خدا» است و بدین علت است که چنین لقبی به طور ضمنی بر مفهوم کامل آن نوع نبوت دلالت می کند که حضرت محمد(ص) در


1- از جمله در سوره­ی احزاب، 1، 6، 7؛ تحریم، 1.
2- همان، ص 55-56.

ص:315

سال­های آخر عمر خود وقتی رهبری و ریاست جامعه را به دست گرفت، بدان معنی بخشید. اما این معنی ضمنی را نباید جزء اصطلاحات اولیه­ی قرآنی محسوب نمود.(1)

تفاوت پیامبر اسلام(ص) با دیگر انبیای الهی

به اعتقاد وات، حضرت محمد(ص) پیامبری بود همانند پیامبران عهد عتیق، هرچند عملکرد او تا حدودی با آنها فرق داشت. پیامبران عهد عتیق در وهله­ی نخست منتقد انحرافاتی بودند که از دین موجود در آن زمان حاصل شده بود و حال آن­که رسالت حضرت محمد(ص) این بود که شناخت خداوند و احکام او را به مردمی منتقل کند که از چنین معارفی بی­بهره بودند. نقش و جایگاه حضرت محمد(ص) در این جنبه بسیار شبیه به نقش و جایگاه حضرت موسی(ع) بود، بدین گونه که به وسیله­ی آنها احکام الهی به قوم­شان منتقل می­شد، گو این­که کتاب مقدس از حضرت موسی(ع) نه تنها به عنوان یک پیامبر، بلکه به عنوان یک شارع یاد می­کند.(2)

پیامبر اسلام(ص)؛ خاتم النبیین

وات بر این باور است که همه­ی مسلمانان معاصر تعبیر «خاتم النبیین»(3) را آخرین پیامبری تفسیر می­کنند که پس از او دیگر پیامبری نخواهد آمد، در حالی که احتمالاً شنوندگانِ نخستین آن را به معنای مُهرِ (Seal) تأیید پیامبرانِ گذشته درک و دریافت می­کردند.(4)

وات در جای دیگر احتمال می­دهد که عبارت «خاتم النبیین» شاید در اصل به


1- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 21-22.
2- ویلیام مُنتگمری وات، حقیقت دینی در عصر ما، ص 101-102.
3- احزاب، 40.
4- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 115، 228؛ بی­شک احتمال نویسنده درباره­ی معنای «خاتم النبیین» درست نیست؛ هیچ مسلمانی آن را «مُهر» تأیید پیامبران قبلی تلقی نکرده است. در قرآن کریم تنها یک بار عبارت «خاتم النبیین» (احزاب، 4) ذکر شده است و با تتبع تاریخی در تفاسیر کهنی که آرا و گفته­های پیشینیان را گزارش کرده­اند؛ مانند تفاسیر بسیار کهنِ برجای­مانده، از جمله محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، (بیروت: دار الکتب العلمیه، 1420ق)، ج 12، ص 22؛ مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، (تحقیق احمد فرید)، (بیروت: دار الکتب العلمیه، 1424ق)، ج 3، ص 498؛ ابی­جعفر محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی­تا)، ج 8، ص 346؛ ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری، الکشف والبیان، (تحقیق ابن عاشور)، (بیروت: دار احیاء التراث العربی،1422ق)، ج 8، ص 51 و ... آشکار می­شود که آنها چنین احتمالی را نیاورده­اند. هماره در این آیه دو قرائت بوده است:1. خاتَم؛2. خاتِم؛ اولی← →به معنای «آخرین پیامبر» و دومی به معنای «فرجام­دهنده­ی پیامبران» آمده است که اکنون جایگاه و مجال بحث در استواری یکی از دو قرائت نیست. (اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 115، پاورقی 2)

ص:316

معنای تصدیق­کننده­ی پیامبران پیشین بوده است، اگرچه تفسیرهای دیگری نیز از آن به عمل آمده است.(1)

از دیدگاه وات، پس از فتوحات شگفت­انگیز اسلام در قرن اول که منجر به خلق امپراتوری وسیعی از اسپانیا و مراکش در مغرب تا آسیای مرکزی و پنجاب در مشرق گردید، برداشت مسلمانان از آینده­ی تاریخ جهان به تدریج گسترده، و چنین برداشتی اساساً بر پایه­ی این امید پرورده شد که سیر فتوحات اسلام تا آنجا ادامه خواهد یافت تا کل مردم جهان مسلمان شوند. یکی از طرق بیان این یادداشت، تقسیم دنیا به دو قلمروی «دار الاسلام» و «دار الحرب» بود. اولی را جایی می­دانستند که مسلمانی بر آن مطابق شریعت اسلام حکم می­راند و دومی را جایی می­شمردند که هنوز به این نوع حاکمیت گردن ننهاده است.(2)

وات سرچشمه ی تقویت چنین نگرشی به تاریخ جهان را آیه­ای می­داند که حضرت محمد(ص) را «خاتم النبیین»(3)

می­نامد و بدین مفهوم تفسیر می­شود که وی آخرین پیامبر است و پس از او دیگر کسی نخواهد آمد.(4)

با این حال، از نظر برخی از مسلمانان صدر اسلام امکان دارد این آیه صرفاً به معنی آن باشد که حضرت محمد(ص) چون مُهری است که پیامبران پیشین را تأیید می­کند؛ و البته قرآن مکرر هم به این موضوع اشاره دارد. علمای اسلامی این مطلب را که دیگر پیامبری پس از او نمی­آید، دلالت بر آن


1- [70]. ریچارد بل، درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 55.
2- [71]. برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 68.
3- احزاب، 40.
4- همان، ص 68-69.

ص:317

دانسته­اند که قرآن آخرین کلام خدا به نسل بشر بوده و هست و ازاین­رو، نیت بر آن است که جامعه­ی اسلامی سرانجام شامل همه­ی ابنای بشر به جز کسانی شود که به جهنم می­روند.(1)

از نظر وات، این اعتقاد مسلمانان را که پس از حضرت محمد (ص) هیچ پیامبری نخواهد آمد، می­توان به این معنا پذیرفت که خداوند دین کامل و جدیدی را از طریق وحی نخواهد فرستاد؛ اما ظاهراً مسلّم است که در مواردی که ادیان موجود نیاز به اصلاح یا تصحیح دارند، این باب برای خداوند گشوده است تا پیام­های وحی­گونه­ای را به افرادی از درون همین ادیان القا نماید.(2)

انتظار وات از مسیحیان در خصوص نبوت پیامبر(ص)

از نظر وات، مهم است که مسیحیان تحریفات قرون وسطایی از تصویر اسلام را کنار بگذارند و ارزیابی مثبتی از ارزش های اسلام را در ذهن خود بپرورانند. این کار مستلزم آن است که حضرت محمد(ص) را رهبری مذهبی بدانند که خداوند از طریق او فعل خود را انجام داده و این در حکم اعتقاد به آن است که او به یک معنی پیامبر خداست. وات معتقد است چنین دیدگاهی با اعتقاد کانونی مسیحیان هیچ تناقضی ندارد. با این حال، می باید این نکته برای مسلمانان روشن شود که مسیحیان همه­ی آنچه را که حضرت محمد(ص) وحی خدا شمرده تماماً صحیح نمی دانند، اما معتقدند بسیاری از حقایق الهیِ وحی­شده بر او درست است.(3)

مهم­ترین وقایع دوران مکی پیامبر(ص)

اشاره

مهم­ترین وقایع دوران مکی پیامبر(ص) و اهمّ موضوعاتی که در دوره­ی مکی حیات ایشان مطرح شده است به شرح ذیل است:


1- همان، ص 69.
2- حقیقت دینی در عصر ما، ص 87-88.
3- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 249-250.

ص:318

امّی بودن پیامبر(ص)

امّی بودن پیامبر(ص)(1)

به اعتقاد وات، امکان آن هست که پیامبر(ص) کتاب­های مقدس یا دیگر کتب یهود و مسیحت را خوانده باشد. او می­گوید مسلمانان متعصب بر این باورند که حضرت محمد(ص) خواندن و نوشتن نمی دانسته، ولی این عقیده مورد تردید محققان جدید غربی قرار گرفته است؛ چرا که می­گویند این بیان برای آن است که ثابت کنند قرآن معجزه است، زیرا یک فرد بی­سواد نمی­تواند چنین کتابی را به وجود آورد. طرز بیان مطالب کتاب مقدس در قرآن نشان می­دهد که پیامبر(ص) خود این کتاب را نخوانده و از کتاب دیگری نیز استفاده نکرده بوده است. پس اطلاعاتی که او از عقاید یهودی و مسیحی داشته، بی­شک شفاهاً و به طرق مختلف به وی رسیده است؛ مثلاً با یهودیان و مسیحیان حشر و نشر داشته و درباره­ی مسائل دینی با آنان بحث و گفتگو کرده است، زیرا در آن هنگام اعراب مسیحی در مرزهای سوریه بسیار بودند و یا حبشی­های یمن که برای تجارت یا به عنوان برده در مکه آمد و شد داشته­اند. بعضی از قبایل یا طوایف چادرنشین نیز مسیحی بودند که امکان دارد برای شرکت در بازار سالیانه به مکه آمده باشند. همچنین جمع زیادی از یهودیان در مدینه و شهرهای دیگر سکونت داشتند. پس فرصت برای گفتگو با آنها وجود داشته است.(2)

یکی از احتجاجاتی که محققان مسلمان در برابر این دیدگاه بدان تمسک می­جستند، این بود که می گفتند: واژه­ی «امّی» که در قرآن به حضرت محمد(ص) اطلاق شده، به معنای کسی است که خواندن و نوشتن نمی­داند.(3) بنابراین، حضرت نمی­توانسته است داستان­های موجود در کتاب مقدس را مطالعه کند، به همین جهت باید همه­ی آنها از جانب خداوند به او وحی شده باشد. کلمه­ی «امّی» احتمالاً در اصل به معنای «Gentile»


1- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «امّی بودنِ پیامبر(ص)».
2- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 51.
3- رک: اعراف، 157؛ انعام، 158؛ بقره، 78؛ آل عمران، 20، 75؛ جمعه، 2.

ص:319

یا «غیریهودی» بوده، اما صرف نظر از این مطلب، استدلال به بی­سوادی حضرت محمد(ص) بی­اساس است، زیرا او می­توانسته است شخصی را بیابد تا کتاب مقدس را برای او بخواند و یا داستان­های آن را برای وی بازگو کند.(1)

وات در بحث اعجاز قرآن، امّی بودن پیامبر(ص) را یکی از مسائل ذی­ربط با این امر برمی­شمرد و می­گوید مدافعان حریم اسلام در برابر معارضه­جویی­های مسیحیان و دیگران که از آنان می­خواستند که در زندگانی پیامبر(ص) از معجزه­ای سراغ دهند که مؤید مدعای رسالت او باشد، می­گفتند معجزه­ی حضرت خودِ قرآن است.(2) از نظر وات، این سخن در خود قرآن ریشه دارد، یعنی در آنجا که از کافران به صورت تحدی خواسته می­شود که سوره یا سوره­هایی همانند قرآن بیاورند(3)؛ ولی مدافعان پا را از این فراتر می­گذاشتند و آیات مختلف قرآن را به نحوی تعبیر و تفسیر می­کردند که حاکی از جنبه­ی معجزه­آسایی قرآن باشد. یکی از مهم­ترین نکته­هایی که در این باره مطرح کردند، تمسک به این امر بود که حضرت محمد(ص) نه می­توانست بخواند و نه بنویسد.(4)

در برداشت آیه­ی 4 سوره­ی علق «الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» نیز چه بسا همین استنباط در تفسیر مفسران و محققان مسلمان مشهود است. محققان اروپایی بر مبنای این تعبیر و تفسیر بر آن بودند که در روزگار پیامبر(ص)، کتابت به تازگی به عربستان راه یافته بود و فقط عده­ی معدودی از آن علم و اطلاع داشتند و این امر، امری معجزه­آسا تلقی می­شد،(5)


1- حقیقت دینی در عصر ما، ص 98.
2- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 57.
3- یونس، 38؛ هود، 13؛ قصص، 49.
4- [83]. همان، ص 57-58.
5- نکته­ی جالبی است. آیه در مقام امتنان به نعمت الهی است و معمولاً در قرآن از آن چیزهایی به نعمت­های الهی نامبردار شده است که جنبه­ی بارز و به تعبیر اینجا جنبه­ی معجزه­آسایی داشته است. امروزه که قریب به اتفاق مردم باسوادند، ذکر این­که خدا با قلم تعلیم داد، بروز و برجستگی ندارد؛ چرا که امروزه به مانند گذشته که باسوادی کم بود، سواد ارج و ارزشی ندارد. اما به هر حال، سواد در آن روز صِرف نوشتن با قلم نبود، بلکه آگاهی از محتوایی بوده که با قلم نوشته می­شده است و این معمولاً ناظر به کتاب­های مقدس تورات و انجیل بوده که با قلم نوشته می­شده است. بنابراین، امّی بیش از آن­که به معنای «درس­ناخوانده و بی­سواد» باشد، به معنای بی­خبر از محتوای کتب آسمانی بوده است.

ص:320

و با آن­که بسیاری از مردمان ساده آن را چیزی جادویی و ماورای طبیعی می­شمردند، امروزه این نکته معلوم شده که راه یافتن کتابت به آن محیط، امری تازه و نوظهور بوده است. هرچند مردم عادی در مکه در جستجوی کتابت بودند، ولی شواهد باستان­شناختی نشان می­دهد که بعضی صور کتابت، از قرن­ها پیش در عربستان شناخته شده بوده است.(1)

به اعتقاد وات، از فحوای آیات قرآن(2) برمی­آید که قطعاً «امّی»، یعنی غیریهودی و متخذ از عبارت عربی «اموت هائولام»، یعنی مردم جهان است. کاربرد این کلمه نزد عرب­ها نیز فحوایی وابسته به «امت» داشته و به معنای بومی، یعنی متعلق به جامعه­ی عرب بوده است و این معنای صحیح «رسول امّی» در آیات 157 و 158 سوره­ی اعراف است. پس «رسول امّی» پیامبر غیریهود و بومی عربی است که به جانب اعراب فرستاده شده و از میان خود آنها برخاسته است.(3)

به نظر وات، شواهدی که از سنت برمی­آید نیز مانند آیات قرآن، جامع و نتیجه­بخش است. در داستان مربوط به برانگیخته شدن حضرت به نبوت، وقتی که فرشته (جبرئیل) به او گفت: بخوان (اقرأ)، در پاسخ گفت: ما اقرأ؟ که دارای دو معنی است: الف) من نمی­توانم بخوانم؛ ب) چه چیز را بخوانم؟ این ظاهراً نخستین روایت این حدیث است. آن دسته از محققان که می­خواهند بر بُعد معجزه­آسای قرآن تأکید کنند، طبعاً نخستین وجه یا تفسیر را می­پذیرند. صورت­های دیگری هم از این حدیث هست که می­گوید: ما أنا بقارئ؛ و این فقط این معنی را دارد که من خواننده یا تلاوت­کننده نیستم. از سوی دیگر، روایت­های دیگری از این حدیث هست که بدین صورت است: ماذا اقرأ؟(4)؛ یعنی چه چیز


1- همان، ص 58؛ رک: "Arabia", in The Encyclopaedia of Islam, 1st edition, Leiden: E. J. Brill, 1913-1942.
2- [86]. اعراف، 157، 158؛ انعام، 158؛ عنکبوت، 48؛ بقره، 78؛ آل عمران، 20، 75؛ جمعه، 2.
3- [87]. همان، ص 62.
4- این عبارت محل تأمل است؛ چون در مواضعی از قرآن سخن از این است که پیامبر نمی­توانسته است بخواند و بنویسد.

ص:321

را بخوانم؟ احتمال این هست که همین صورت درست و اصلی باشد، لذا هیچ شاهد قاطعی وجود ندارد که حضرت محمد(ص) قادر به خواندن و نوشتن نبوده است. حتی اگر اصالت کلی این حدیث پذیرفته شود، قدرت اثبات این نکته را ندارد که حضرت محمد(ص) قادر به نوشتن بوده است. غالباً وقتی گفته می­شود حضرت چیزی نوشت، فقط معنایش این است که برای نوشتن یک پیام یا نامه که باید ارسال شود، رهنمودهایی داده است؛ چرا که همگان می­دانند که حضرت لااقل در سال­های آخر عمر کاتبانی در خدمت خود داشته است.(1) وات معتقد است در عین حال که هیچ دلیل قانع­کننده­ای وجود ندارد که ثابت کند حضرت محمد(ص) قادر به کتابت بوده است، ولی منطقاً غیرمحتمل نیست که حضرت چنین قدرتی را داشته بوده باشد. چه بسیار امکان داشت که این هنر را در خود مکه آموخته باشد؛ چرا که او در جوانی کسب و کارِ مربوط به تجارتِ حضرت خدیجه(س) را اداره می­کرد.(2)

وات در پایان در پاسخ این مسأله که آیا حضرت محمد(ص) می­توانسته است بخواند و بنویسد یا نه، می­گوید در مجموع محتمل به نظر می­رسد که او می­توانسته است به اندازه­ی یک بازرگان متوسط­الحالِ مکی بخواند و بنویسد. از سوی دیگر، از ملاحظه­ی کلی صورت قصه­های کتاب مقدس که در قرآن مجید هم آمده است و از آنجا که «امّی» به معنای کسی است که کتاب­های آسمانی پیشین را نمی­شناسد، می­توان به قطع و یقین استنباط کرد که حضرت محمد(ص) هرگز کتاب مقدس را نخوانده بوده، یا حتی آن را بر


1- [89]. همان، ص 63.
2- همان، ص 64. آیات 48 و 49 سوره­ی عنکبوت به صراحت مشخص می­کند که پیامبر(ص) قدرت خواندن و نوشتن نداشته و آنچه می­خوانده است، از حفظ و از لوح ضمیرش بوده است؛ نه از روی کتاب: «وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ * بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ».

ص:322

او یا برای او هم نخوانده بوده­اند.(1) این نتیجه­گیری­ها ظاهراً متناقض با آن نظر نیست که قائل به جنبه­ی اعجاز­آمیز برای قرآن مجید است. نکته­ی دیگری که شایان ذکر است این­که بعضی از معلمان برآنند که یک فرد ممکن است بی­سواد و در عین حال فرهیخته، و دیگری باسواد و در عین حال نافرهیخته باشد؛ فرد نخست ممکن است گنجینه­ی سرشاری از دانش و بینش فرهنگی داشته باشد، و دومی ممکن است در طی روند آموختنِ قرائتِ خزعبلات همه اینها را از دست داده باشد. روشن است که پیامبر(ص) چه باسواد بوده باشد، چه بی­سواد، برطبق معیار اهل مکه در روزگار خود یک فرد فرهیخته بوده است، و در هر دفاعیه­نگاری امروزین درباره­ی جنبه­ی اعجاز­آمیز قرآن مجید این نکته را باید لحاظ نمود. این نکته در خصوص مسأله­ی منابع (اقتباس و الهام) حضرت هم ذی­ربط است.(2)

نخستین مسلمان

نخستین مسلمان(3)

به گفته­ی وات، دیدگاه مشهور آن است که نخستین کسی که قبول کرد که رؤیاهای حضرت محمد(ص) از طرف خداست و مسلمان شد، همسر وی حضرت خدیجه(س) بود. این موضوع با آنچه درباره­ی روابط آن دو در داستان­های موثق دیگر گفته شده، کاملاً سازگار است.(4)

حضرت خدیجه (س) زنی بود مسن­تر از شوهر خود که بر امور جامعه آگاه بود و با پسرعمویش ورقه نیز که مسیحی بود، رابطه­ای بسیار دوستانه داشت. روابط دوستانه­ی او با پسرعمویش نیز این آمادگی را در وی به وجود آورده بود که رؤیاها و حوادثی را که برای حضرت محمد(ص) پیش می­آید، وحی و الهامی از جانب خدا بداند و حقیقت نیز چنین حکم می­کرد.(5)


1- قس: بقره، 78.
2- همان، ص 65.
3- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «اولین مسلمان».
4- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 44؛ Muhammad at Mecca, p. 86.
5- همان، ص 44-45.

ص:323

درباره­ی نخستین مردی که به حضرت محمد(ص) ایمان آورده است، از زمان قدیم بحث و اختلاف نظر بوده است. بعضی عقیده دارند که او علی بن ابی­طالب(ع)، عموزاده­ی حضرت محمد (ص) بوده است که در زمان خشک­سالی، حضرت او را به خانه­ی خود برده و با آن­که از باب تهیه­ی غذا برای فرزندان خود دچار عسرت بوده، از وی نگهداری کرده است. این ادعا ممکن است حقیقت داشته باشد، ولی دارای اهمیت چندانی نیست، چه در آن موقع حضرت علی(ع) بیش از نُه یا ده سال نداشته است.(1)

نظر عده­ای دیگر نیز به یکی از اعضای خانواده خود حضرت محمد(ص) معطوف است و او زید بن حارثه است که از نژاد عرب بوده و به عنوان برده به مکه آورده شده بود و بعد حضرت خدیجه (س) و حضرت محمد(ص) او را خریده و پس از چندی آزاد کرده و به فرزندی پذیرفته­اند و احتمال می­رود این اقدام براساس سنت­های قدیم بوده، نه به طور رسمی و قانونی چنان­که امروزه معمول است. میان حضرت محمد(ص) و زید دوستی و علاقه­ی شدیدی به وجود آمد، به ویژه هنگامی که حضرت محمد(ص) فرزندانی را که از حضرت خدیجه(س) داشت از دست داد. حضرت محمد(ص) اعتماد بسیار به زید داشت و زید نیز آینده­ی درخشانی را نشان می­داد که شاید درخشان­تر از آینده­ی حضرت علی(ع) بود، چه در این هنگام وی در حدود 30 سال داشت و بهتر می­توانست معنی وحی و الهام حضرت محمد(ص) را درک کند؛ پس احتمال قوی می­رود که او نخستین مردی باشد که به اسلام گرویده است.(2)

شخص سومی که به اسلام گرویده، ابوبکر بوده است که هرچند نخستین فرد نیست که اسلام آورده است، ولی گرویدن وی به اسلام دارای اهمیت بسیار است. ابوبکر دو سال از حضرت محمد (ص) کوچک­تر و به احتمال قوی سال­ها با هم دوست بوده­اند. ابوبکر نیز مانند اغلب بزرگان مکه زندگی خود را از راه تجارت می­گذرانید، ولی ثروت او


1- همان، ص 45؛ Muhammad at Mecca, p. 95.
2- همان.

ص:324

حتی پیش از آن­که آن را صرف آزاد کردن بردگان مسلمان کند بیش از 40000 درهم نبوده و این خود دلیل آن است که تجارت او چندان وسعتی نداشته، اما خدمات او به اسلام بزرگ و ارزنده است. گفته می­شود که ابوبکر 5 نفر را به حضرت محمد(ص) معرفی کرد که بعدها، یعنی در سال­های آخر عمر حضرت محمد(ص) و بعد از وفات او بنیانگذار دولت نوپای اسلامی شدند. اگر این داستان حاکی از اهمیت این افراد در زمان­های بعد باشد، خود نشانه­ی آن است که آنان از همان آغاز به دین اسلام گرویده­اند و باعث آن ابوبکر بوده است. این ایمان آوردن افراد قطع نظر از تقدم و تأخر آنان در فاصله­ی بین وحی اول و آغاز دعوت عمومی رخ داده است و تاریخ تقریبی آن 610م تا 613م است.(1)

مهم­ترین وقایع دوران مدنی پیامبر(ص)

اشاره

در این بخش به آرا و دیدگاه­های وات درباره­ی مهم­ترین موضوعات و وقایعی که در دوران مدنی پیامبر(ص) مطرح و واقع شده، پرداخته شده است. البته وقایع دوران مدنی پیامبر(ص) بسیار گسترده­تر از وقایع دوران مکی است، بدین صورت که موضوعات و وقایع گوناگونی از زوایای مختلف بیان و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. حال به موضوع مهم «سیاست و پیامبر(ص)» از ابعاد گوناگون می­پردازیم:

سیاست و پیامبر(ص)
اشاره

سیاست و پیامبر(ص)(2)

از آنجا که وات در توصیف و معرفی شخصیت پیامبر اسلام(ص)، او را یک سیاستمدار می­خواند، چنانچه عنوان یکی از مهم­ترین کتاب­هایش، یعنی «محمد پیامبر و سیاستمدار» نیز دالّ بر این مطلب است، برآن شدیم که به تحقیقی جامع در این باره بپردازیم و از جوانب مختلف این موضوع را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم؛ لذا عنوان «سیاست و پیامبر(ص)» را که بیشتر ناظر به دوران مدنی پیامبر(ص) است انتخاب نمودیم. مهم­ترین مباحث مطرح در این موضوع به شرح ذیل است:


1- همان، ص 46.
2- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «سیاست و پیامبر(ص)».

ص:325

تحلیل سیره­ی پیامبر(ص) بر محور نظریه­ی «قدرت»

وات برای تبیین این نظریه در سیره­ی پیامبر(ص) به اظهار نظر ابوجهل نسبت به حضرت محمد(ص) اشاره می­کند مبنی بر این­که ابوجهل در اظهار نظر خود حق داشت که می­گفت مبارزه­ی پیامبر(ص) برای به دست گرفتن موقعیت مکه است. وات معتقد است مکیان فقط هنگامی می­توانستند اعتبار خود را دوباره به دست آورند و حفظ کنند که حضرت محمد(ص) را خرد کرده باشند، و می­بایست تمام کوشش آنها متوجه این امر باشد. پس حضرت محمد(ص) در انتظار واکنش شدیدی از طرف مردم مکه بود و در مرحله­ی نخست می­بایست کارها را طوری مرتب کند که بتواند با این واکنش روبرو شود. آیا وی می­توانست در مدت کوتاهی به تعداد پشتیبانان خود بیفزاید و از عده­ی مخالفان بکاهد؟(1)

وات برای تبیین بهتر این موضوع، به حادثه­ی بدر اشاره می­کند و می­گوید که این اشتباه است که به حادثه­ی بدر فقط به دید یک واقعه­ی سیاسی نگاه کنیم، زیرا این غزوه برای حضرت محمد (ص) و پیروانش دارای معنای دینی عمیقی بوده است. ابتدا سال­های سخت و خسته­کننده و توأم با مخالفت مکه بوده است؛ پس از آن ماه­های طولانی مدینه پیش آمد که در آن همه چیز ناراحت­کننده بود؛ حال با چنین پیروزی شگفت­انگیزی روبرو شده بودند و آن را اثر ایمانی می­دانستند که آنان را در روزهای ناامیدی حمایت و نگهداری کرده بود. این خدا بود که به سبب ایمان به او آنان را پیروز گردانیده بود. قرآن تفسیر دینی این واقعه را در قسمت­های مختلف آورده است و می­گوید: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَی وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(2).(3)


1- همان، ص 156-157.
2- انفال، 17.
3- همان، ص 157.

ص:326

پس در نظر مسلمانان، پیروزی بدر نجاتی بود که خدا برای مسلمانان آورد، همان­طور که یهود را از دریای احمر گذرانید. شکست فرعون و نیروی او و فرار بنی اسرائیل، «فرقان» یا نجاتی بود که به حضرت موسی(ع) داده شد (لغت عربی «فرقان» از لغت سریانی «پورقانا» گرفته شده است)(1).

بدبختی مکیان نیز همان بود که قبلاً در قرآن پیشگویی شده بود و پیروزی حضرت محمد(ص)، «فرقان» او و دلیل پیامبری او بود. با توجه به این تفسیر، مسلمانان پیروزی خویش را افتخار بزرگی می­دانستند. حضرت محمد(ص) و متفکران قوم متوجه خطری که در پیش داشتند بودند و تمام نیروی خود را برای مقابله با آن به کار بردند و ظاهراً تمام مردم به منظور تحصیل افتخار و مباهات عمومی آن را اجرا کردند.(2)

وات در جای دیگر به جریان افک اشاره می­کند و می­گوید در جریان افک و تهمتی که عبدالله بن ابی و تعدادی از منافقین به عایشه زدند و این تهمت­ها و شایعات چند


1- اگر این­طور باشد، آیات 29 و 41 سوره­ی انفال تفسیر مناسبی می­پذیرد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» و «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ اما آیات ذیل در سوره های دیگر چنین تفسیری را برنمی­تابند: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا» (فرقان، 1)؛ «وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاءً وَذِکْرًا لِلْمُتَّقِینَ» (انبیاء، 48)؛ «وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» (بقره، 53)؛ «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ» (بقره، 185) و «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ * مِن قَبْلُ هُدًی لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ» (آل عمران، 3-4). در این آیات نظر به این­که «فرقان» در آنها به کتاب، هدایت، بینات، ضیاء، ذکر، تورات و انجیل عطف شده است، باید از نوع وحی و پیام آسمانی باشد.
2- همان، ص 157-158.

ص:327

هفته ادامه یافت، به طوری که نزدیک بود در جامعه­ی اسلامی شکاف عظیمی به وجود آید، آخرالامر حضرت محمد (ص) شخصاً به حمایت از عایشه برخاست، زیرا در واقع دلیلی علیه او وجود نداشت. خصوصاً که مدتی هم گذشت و ثابت شد آبستن نیست. فقط می­بایست پاسخ کسانی که دروغ گفته و تهمت زده بودند داده شود. برطبق روایات، کسانی را که کمتر دروغ گفته بودند شلاق زدند و با عبدالله بن ابی سخت­گیرانه­تر برخورد شد. حضرت محمد(ص) عده­ای از رؤسای انصار را دعوت کرد و اجازه خواست که یکی از آنان را که به خانواده­ی او توهین کرده است تنبیه کند.(1)

به عقیده­ی وات، این موضوع نشان می­دهد که او هنوز حاکم مطلق مدینه نبوده است و اگر پیش از جلب رضای طایفه یا قبیله علیه یکی از رؤسا اقدامی می­کرد با مخالفت مواجه می­شد. تقاضای حضرت محمد(ص) ایجاد تشویق و خشم کرد. دو گروه از طوایف انصار درباره­ی وفاداری خود نسبت به پیامبر(ص) به مشاجره پرداختند. هر یک دیگری را به بی­ایمانی متهم می­ساخت و نزدیک بود که کار به جنگ بکشد و احتمال دارد که خود پیامبر(ص) آنها را تشویق کرده باشد تا خشم خود را نسبت به مهاجران فراموش کنند. در هر حال، هرچه بود کار به سازش پایان یافت. در این ملاقات روشن شد که اکثر انصار اینک از پیامبر(ص) پشتیبانی می­کنند و عبدالله بن ابی پیروان کمی دارد. او درک کرده بود که دیگر نفوذی ندارد و کاری از او ساخته نیست و نمی­تواند بر ضد پیامبر(ص) اقدامی کند.(2)

از نظر وات، جریان افک نشانه­ی خاتمه­ی مخالفت عبدالله و پیروان منافق او با پیامبر(ص) است و علت ضعف او آن بود که کارهای وی اساس عقلایی و منطقی نداشت. برطبق گفته­ی یکی از رؤسای یهود، عبدالله خود نمی­دانست چه می­خواهد. او قلباً نه تابع اسلام بود، نه پیرو یهود و نه از یک آیین کهن عرب تبعیت می­کرد. محرک او


1- همان، ص 207.
2- همان، ص 207-208.

ص:328

در واقع حس جاه­طلبی بود که نه سیاست و تدبیری همراه داشت تا موضوعات را با دید جامع­تری ببیند و نه بصیرت کافی که راهی را بگزیند تا مردم به سوی او جلب شوند. نیاز به صلح را در مدینه حس می­کرد، ولی نمی­دانست چگونه آن را به دست آورد. وی در مخالفت با حضرت محمد(ص) نتوانسته بود با زمان پیش برود.(1)

پیامبر(ص) به دنبال کسب قدرت سیاسی

وات در این باره به رابطه­ی قبیله­ی بنی قریظه با پیامبر(ص) اشاره می­کند و می­گوید این قبیله با وجود حسن رفتاری که به ظاهر با مسلمانان داشت، در باطن با دشمنان پیامبر(ص) ارتباط و در یک مورد قصد داشت که از پشت سر به پیامبر(ص) و سپاه او حمله کند. پس متهم به اعمال خیانت­آمیز علیه جامعه­ی اسلامی بود و پیامبر(ص) نیز که پس از شکست مکیان موقعیتش استوارتر شده بود، دیگر نمی­توانست چنین رفتاری را تحمل کند و لذا در صدد برآمد این منبع ضعیف را از مدینه براندازد و درس عبرتی به دشمنان خود بدهد. ازاین­رو، به مسلمانان دستور داد که قبیله­ی بنی قریظه را محاصره کنند. پس از محاصره، قبیله­ی بنی قریظه مقاومت چندانی نشان ندادند و ظاهراً در بین آنها نفاق و دودستگی رخ داد که ناچار و فوری پیامی برای پیامبر(ص) فرستادند و تسلیم خود را براساس قراردادی که با قبیله­ی بنی نضیر داشت اعلام داشتند، ولی پیامبر(ص) جواب داد که باید بی قید و شرط تسلیم شوند و آنان نیز همین کار را کردند.(2)

گفته شده است که بعضی از طوایف عربی اوس از حضرت محمد(ص) خواهش کردند که به خاطر آنان از قبیله­ی بنی قریظه درگذرد، چنان­که سابقاً به خواهش عبدالله بن ابی و قبیله­ی خزرج از گناه قبیله­ی بنی قینقاع درگذشت. ظاهراً قبیله­ی اوس می­خواست به اتحاد قدیم خود با بنی قریظه احترام بگذارد. حضرت محمد(ص) در جواب این پیشنهاد گفت که سرنوشت یهود باید توسط متحدان مسلمان مدینه تعیین گردد و بدین


1- همان، ص 208-209.
2- همان، ص 215-216.

ص:329

ترتیب، از خونریزی اجتناب کرد. یهودیان با این پیشنهاد موافقت کردند و پیامبر(ص) سعد بن معاذ را که در بین اوس و به طور کلی در بین انصار شهرت و معروفیت داشت به قضا و داوری برگزید. او حکم داد که تمام مردان بنی قریظه باید به قتل برسند و زنان و کودکان آنان به بندگی و غلامی به مسلمانان فروخته شوند. این دستور روز بعد اجرا شد.(1)

وات بر این باور است که این سند که حاکی از فشار مصرانه­ی وابستگی­های قبیله و عقاید قدیم مربوط به آن است، نشان می­دهد که در تعیین سعد به عنوان حَکَم، حضرت محمد(ص) در صدد پنهان ساختن آن نبوده است که می­خواهد آن قدرت آمریت مطلق را که هنوز به دست نیاورده بود کسب کند، و از هر فرصتی که پیش می­آمد برای به دست آوردن آن استفاده می­کرد.(2)

از دیدگاه وات، پیامبر(ص) همیشه می­خواست بین اصول سیاست روز و اهداف آینده و نهایی تعادلی برقرار باشد و نقشه­های خود را با تغییر عوامل و اتفاقات مطابقت می­داد. حمله­های او علیه دو قبیله­ی یهودی بنی قریظه و بنی نضیر جز پیشامدی نبوده، گرچه علل دیگری نیز در نهان داشته است. یهود به طور کلی، با انتقاد شفاهی از آیات قرآن سعی داشت اساس جامعه­ی اسلامی را در هم بریزد و با دشمنان و مخالفان پیامبر(ص) نظیر منافقان همکاری سیاسی می­کردند. زمانی که یهود این روش خصمانه را ترک گفت، پیامبر(ص) نیز به آنان اجازه داد که بی­زحمت و تشویش در مدینه زندگی کنند.(3)

وات در ادامه موقعیت پیامبر(ص) در مدینه را تحلیل می­کند و می­گوید تصرف مکه و پیروزی حنین تأثیر چندانی در موقعیت پیامبر(ص) در مدینه نداشت. او هنوز رئیس قبیله­ی مهاجران و پیامبر خدا بود که گهگاه وحی­هایی بر وی نازل می­شد که مناسب جامعه­ی


1- همان، ص 216-217.
2- همان، ص 219.
3- همان، ص 219-220.

ص:330

اسلامی بود. وی پیامبر خدا و فرمانده­ی کل بود، زیرا لشکرکشی­های مسلمانان همه «جهاد در راه خدا» به شمار می­رفت. با افزایش حیثیت و اعتبار مسلمانان، به تدریج اختلافات کمی پیش آمده، ولی اصولاً تغییری رخ نداده است. اینک اغلب رؤسای قبایل مدینه می­دانستند که کدام طرف قوی­تر است و هیچ علاقه­ای به ترک حضرت محمد(ص) و مخالفت با او نداشتند و احتمال دارد هنگامی که پیمان را در حدیبیه قبول کردند، قسم خوردند که همیشه از او اطاعت کنند.(1)

اختلاف دیگر آن­که تعداد قبایل مهاجران افزایش بسیار یافته بود و نه تنها افرادی مانند خالد بن ولید به اسلام گرویده بودند، بلکه عده­ای از طوایف بدوی نیز به مدینه رفته و در لشکرکشی­ها شرکت کرده بودند. بعدها این افراد در ردیف مهاجران درآمدند، زیرا مستقیماً تحت حمایت خود حضرت محمد(ص) بودند. در یک یا دو مورد نیز به نام طایفه یا قبیله اجازه داده شد که خود را «مهاجر» بنامند و این کلمه عنوانی جهت افتخار شده بود؛ لذا احتمال دارد که در جنگ حنین 700 تن مهاجر حضور داشته­اند، در صورتی که در جنگ بدر بیش از 90 تن نبودند.(2)

مهم­ترین تغییری که رخ داد آن بود که تمام طوایف و قبایل یا شعب مهم آنها رسولانی به مدینه فرستادند و تقاضای اتحاد با حضرت محمد(ص) کردند. پس از بازگشت حضرت از حنین به مدینه، آمد و شدِ تدریجی این رسولان به صورت آب جاری درآمده و کار پیامبر(ص) و مشاوران او را سنگین کرده بود. برای برخورد با این فرستادگان، پیامبر(ص) لزوماً دانش و سیاست کامل داشته و از سیاست داخلی آنها نیز آگاه ­بوده است. این کارها چنان به آرامی صورت می­گرفت که نشانه­ای از قدرت پیامبر(ص) در اداره­ی امور به شمار می­رود.(3)


1- همان، ص 266.
2- همان، ص 266-267.
3- همان، ص 267.

ص:331

از دیدگاه وات، در این ایامِ تحول بود که مردم به جامعه­ی اسلامی به دید دیگری نگاه می­کردند. کلمه­ی «امّت» که ما آن را به صورت «جامعه» (Community) ترجمه کرده­ایم، دیگر در قرآن و اسناد این دوره به کار برده نشده است. مقصود از اسناد، متن عهدنامه­ها و نامه­های اصیل است که در آنها به جای «امّت» از «جامعه» و «حزب الله» نام برده شده که به معنای «گروه و حزب خدا» است. عملاً نیازی به داشتن کلمه­ی خاصی برای جامعه یا دولت اسلامی نبود، زیرا کارهای اداری و سیاسی به نام حضرت محمد(ص) و یا به نام خدا انجام می­گرفت.(1)

نخستین طوایفی که با حضرت محمد(ص) متحد شدند، طوایف کوچک مدینه بودند. پس از جنگ، اغلب طوایف نزدیک مکه و مدینه قراردادهایی با او منعقد ساختند. سپس حلقه­ی اتحادیه توسعه یافت تا تمام عربستان را دربرگرفت. در این هنگام که جامعه­ی اسلامی به صورت اتحادیه­ی بزرگی درآمده بود، لشکرکشی به نام «غزوه» دیگر جایی نداشت. با توسعه­ی این­گونه اتحادیه­ها بر ثروت حضرت محمد(ص) نیز افزوده شد. تا زمان فتخ خیبر وضع مالی جامعه­ی اسلامی مشکوک و ناپایدار بود و زندگی مهاجران بیشتر با صدقه و مهمان­نوازی انصار می­گذشت، ولی مساعدت­های مالی متحدان جدید درآمد حضرت محمد(ص) را بالا برد و در نتیجه، به مسئولیت­های او نیز افزوده شد.(2)

یکی از نشانه­های جالب افزایش ثروت پیامبر(ص)، تعداد اسب­هایی است که در لشکرکشی ها به کار برده است. در بدر، یعنی به سال 624م/ 3ق بیش از 300 نفر و فقط دو اسب داشت. در سال 626م/ 5ق که مجدداً بدان جا بازگشت، تعداد نفرات او به 1000 نفر می­رسید، ولی دارای ده اسب بود. دو سال بعد تعداد نفرات در خیبر همان عده بود، اما 200 اسب سوار همراه داشتند. دو سال پس از آن در حنین مهاجران 300 اسب و انصار که عده­ی خود آنها 4000 نفر بودند، 500 اسب داشتند. سپس توسعه­ی بزرگ آغاز


1- همان، ص 268.
2- همان، ص 269.

ص:332

شد و چنان­که نوشته­اند در همان سال 630م/ 9ق در لشکرکشی تبوک عده­ی افراد به 30000 نفر و تعداد اسبان به 10000 رسیده بود. اهمیت نظامی این ارقام از آنجا پیداست که سواره­ نظام مکه که در جنگ اُحد سهم بزرگی داشت، 200 نفر از 2000 نفر بوده است. پس از جنگ حنین، قدرت و ثروت حضرت محمد(ص) از دوران پراقتدار مکه نیز بیشتر بود.(1)

اهداف سیاسی پیامبر(ص)

به باور وات، برای مطالعه و بررسی اهداف سیاسی پیامبر(ص)، لازم است نوعی فکر تحلیلی و برهانی به کار بریم. او از تمام مسائل پیرامون خود آگاه بود، و بی­آن­که آنها را در قوه­ی مخیله­ی خود از هم تفکیک کند، قادر بود در جریان کار تصمیم بگیرد، تصمیمی که جواب مناسب به همه­ی مسائل بود. حتی در مواردی که از عواقب سیاسی امری مطلع بود، جنبه­ی دینی وقایع برای او مهم­تر به شمار می­رفت و بی­شک هدف اصلی خود را در آن زمان دعوت مسلمانان به اسلام بیان می­کرد. اتحاد سیاسی تمام اعراب نیز از نظر وی دور نبوده، ولی در درجه­ی دوم اهمیت قرار داشته است.(2)

صحبت از تمام اعراب شاید نوعی زیاده­روی باشد، زیرا در آن موقع اسلام فقط با چند طایفه­ی مکه و مدینه تماس گرفته بود، ولی پیامبر(ص) دارای آن اندازه بصیرت بود که مسائل آتی را مورد توجه قرار دهد و طبیعی است که برای تکمیل واحد خود، شبه­جزیره­ی عربستان و به طور کلی، طوایفی را که نام عرب بر خود نهاده­اند از نظر دور نداشت. روایات اسلامی نیز برآنند که پیامبر(ص) در سال 628م/ 7ق فرمانروایان امپراتوری­های اطراف را به اسلام دعوت نمود.(3)


1- همان، ص 269-270.
2- همان، ص 222.
3- همان.

ص:333

از دیدگاه وات، حضرت محمد(ص) به جاده­ی شمال علاقه­ی بسیاری داشت و این علاقه اتفاقی نبوده است. از طرف دیگر، نمی­توان گفت که علاقه­ی حضرت به طوایف شمالی از جهت اسلام آوردنِ آنها یک­جانبه بوده است، بلکه ممکن است آنها بیش از کفار جنوب به دین اسلام علاقه نشان داده­اند، زیرا طوایف شمالی تا حدودی مسیحی بودندو از این­که سوریه به تصرف ایرانیان در آمده بود(از سال 614 تا 629م/8ق) نومید و ناراحت بودند. پس علاقه­ی حضرت محمد(ص) به جاده­ی شمالی به علت اهمیتی است که در تجارت و اقتصاد مکه داشته است. در اثر حمله­های متوالی به کاروان­ها جاده­ی شمال به روی مکیان بسته شده بود و اتحاد با طوایف شمالی این آرزوی پیامبر (ص) را بهتر برآورده می­کرد. احتمال دارد که هدف اصلی از حمله­های زید و عبدالرحمن بن عوف آن بوده است که قسمتی از تجارت سوریه را به مدینه منتقل سازد. اهمیت این تجارت در زندگی واحه­ها بیش از آن چیزی است که در منابع ذکر شده است؛ بدین معنی که اولاً با توسعه­ی اسلام و افزایش جمعیت جامعه­ی اسلامی وارد کردن آذوقه ضرورت پیدا کرده بود، ثانیاً لزوم نظارت بر انگیزه­های یغماگرانه اعراب نیز توجه به جاده­ی شمالی را ایجاب می­کرده است. به مرور زمان این موضوع برای حضرت محمد(ص) اهمیت بیشتری پیدا کرده و این حقیقت مسلم است که علاقه­ی او به این جاده حتی پس از فتح مکه نیز باقی مانده و ادامه داشته است.(1)

وات جریان صلح حدیبیه را ضمن این­که وعده­ای از سوی خدا به حضرت محمد(ص) می­داند، دلایل علمی و سیاسی نیز برای آن برمی­شمرد. او در بیان این داستان می­گوید که بر اثر رؤیایی حضرت محمد(ص) تصمیم گرفت برای عمره به مکه برود و از مسلمانان دعوت کرد که با او همراه شوند و تعدادی دوابّ برای قربانی همراه ببرند. در 13 مارس 628م/ 7ق به اتفاق 1400 تا 1600 نفر آهنگ مکه کرد که در بین آنان افرادی از قبیله­ی خزاعی بودند، ولی طوایف دیگر به بهانه­هایی از رفتن خودداری کردند. چون


1- همان، ص 226-227.

ص:334

مکیان از نزدیک شدن این عده آگاه شدند، گمان کردند که هدف پیامبر(ص) خصمانه است و دویست نفر سواره­نظام برای بستن راه بر لشکریان او روانه داشتند. پیامبر(ص) با عبور از یک بیراهه در کنار تپه­ها، اقدامات سواره­نظام مکیان را عقیم گذاشت و خود را به حدیبیه در کنار حریم مکه رسانید. در آن نقطه شتر او از رفتن باز مانده و پیامبر(ص) تصمیم گرفت در همان جا توقف نماید.(1)

مکیان حضرت محمد(ص) را تهدید کردند که اگر بخواهد زیارت کند با او خواهند جنگید. پیام­هایی بین دو طرف رد و بدل شد و سرانجام به پیمانی منجر گردید و بنا شد در آن سال مسلمانان بازگردند و در سال آینده مکیان سه روز شهر را خالی کنند تا مسلمانان بتوانند این عمره را به جا آورند. در همان آنی که ظاهراً چنین به نظر می­رسید که مذاکرات قطع خواهد شد، مسلمانان با پیامبر(ص) پیمانی بستند که به «بیعت رضوان» یا پیمان «تحت الشجره» معروف شد. در نتیجه­ی این پیمان، پیامبر(ص) قربانی­ها را کشت و موی سر خود را تراشید و مسلمانان نیز پس از اندک تردیدی از او تبعیت کردند، سپس به مدینه بازگشتند.(2)

حضرت محمد(ص) موضوع صلح حدیبیه را وعده­ای از ناحیه­ی خدا می­دانست که می­تواند آیین حج را به جا آورد و چون مکیان مانع او شدند، طبعاً متعجب گردید؛ اما اگر این فکر در عالم رؤیا به او الهام شده بود دلایل علمی و سیاسی نیز دربرداشته است. حضرت محمد(ص) امید بسیاری به شکستِ مردم مکه نداشت، زیرا می­دانست که روحیه­ی آنها هنوز خوب است و نیروی او نیز هنوز به اندازه­ای نیست که بتواند آنها را مغلوب سازد. البته هدف و قصد اصلی او چنان­که خود گفته بود زیارت بوده، ولی این زیارت مقاصد سیاسی نیز دربرداشته و احتمالاً علاقه­ی او نیز بیشتر از این لحاظ بوده است. انجام زیارت تجلی آن بود که اسلام یک دین بیگانه نیست، بلکه اصولاً دینی عربی


1- همان، ص 229.
2- همان، ص 230.

ص:335

است، به ویژه از این جهت که مرکز آن در مکه می­باشد. چنین تظاهری در آن موقع مکیان را تحت تأثیر قرار می­داد و به آنان می­گفت که اسلام تهدیدی برای جایگاه دینی مکه نیست. از سوی دیگر، نشان می­دهد که حضرت محمد(ص) برای ایجاد روابط دوستانه با مکیان آماده بوده است؛ اما طبق شرایط خودِ او، نه آنچه مکیان مایل بودند. متأسفانه شرایط حضرت محمد(ص) طوری بود که اگر مکیان قبول می­کردند ضعف آنان آشکار می­شد. این واقعه در یکی از ماه­های حرام اتفاق افتاد که خونریزی در آن ماه حرام بود؛ ولی حضرت محمد(ص) نشان داد که توجهی به ایام حرام ندارد، بلکه فقط به تعداد پیروان خود امیدوار است. با شکست اتحادیه­ی بزرگ مدینه عدم پیشرفت پیامبر(ص) در مکه جلوه­ی خوبی در انظار نداشت، پس اهالی مکه می­دانستند که باید مخالفت کنند. پیمانی بسته شد که ظاهراً حیثیت و اعتبار آنها را حفظ کرد و پیامبر(ص) نیز آنچه را می­خواست در حقیقت به دست آورده بود.(1)

از دیدگاه وات، دوره­ی میان سقوط خیبر در مه 628م/ 7ق و تسلیم مکه در ژانویه 630م/ 8ق دوره­ای است که حضرت محمد(ص) سعی داشت به هر طریقِ ممکن بر قدرت خود بیفزاید و دولت خود را به طور آرام و صحیح سازمان دهد. در حقیقت، هدف اصلی او پس از شکست محاصره­ی مدینه همین بوده است، اما پس از معاهده­ای که با مکیان بست توانست آن را با شدت بیشتر و در تمام جهات ادامه دهد. روایات معمول تاریخ صدر اسلام بر این است که حضرت محمد(ص) بلافاصله پس از امضای عهدنامه، شش فرستاده (که اسامی آنان برده شده است) نزد حکمرانان کشورهای همسایه فرستاد و آنان را به قبول دین اسلام دعوت کرد. روش انتقادی کنونی نشان می­دهد که این بیان قابل­اعتماد نیست و احتمال دارد علت اصلی آن علاقه­ی مفرط مسلمانان به این نکته بوده است که حضرت محمد(ص) دین خود را دین جهانی می­دانست و شاید برای منطقی جلوه دادن جنگ­های خود علیه ایران و بیزانس بوده است، چرا که این جنگ­ها پس از


1- همان، ص 230-231.

ص:336

دعوت آنها به اسلام صورت گرفت. حقیقتی که ورای این داستان است آن­که پیامبر(ص) رسولانی به نزد حکمرانان ایران و روم و غیره فرستاده است. بعضی از این فرستادگان چند ماه پیش از انعقاد عهدنامه­ی مکیان و بعضی چند ماه بعد از آن تاریخ رفته­اند. از متن پیام اطلاعی در دست نیست. فقط احتمال دارد پیامبر(ص) شرحی از آنچه در عربستان رخ داده بود بیان داشته باشد و پیش­بینی خود را در این­که ممکن است اهالی مکه از آنها استمداد کنند شرح داده و تقاضای نوعی توافق سیاسی کرده است. البته پیامبر(ص) خود را برای انعقاد چنین عهدنامه­هایی به اندازه­ی کافی قوی و معتبر می­دیده است.(1)

از دیدگاه وات، یکی از بزرگ­ترین موفقیت­های حضرت محمد(ص) که نبوغ او را می­رساند مصالحه­ی او با رؤسای مکه است، همان کسانی که تا چند ماه پیش دشمن او بودند. لذا تعجبی ندارد که می­بینیم ابوسفیان در خراب و منهدم کردن بتخانه­ی لات در طائف یاری کرده و مدتی حکومت ناحیه­ی جنوب عربستان را داشته و بعدها در جنگ یرموک (636م/ 15ق) حضور داشته و تا سال 652م/ 31ق می­زیسته است. تعجب­آورتر آن­که پس از رحلت پیامبر(ص) وقتی که نفوذ او در بعضی از طوایف کم شده بود، سهیل بن عمرو سعی کرده است مکیان را نسبت به او وفادار نگهدارد و جالب­تر از همه داستان عکرمه پسر ابوجهل است که در ابتدا نام او جزء کسانی که باید اعدام می­شدند بود و پیامبر(ص) از تقصیر او درگذشت و وی اسلام آورد و مقامات مهم سیاسی و نظامی به او واگذار گردید. علاقه­ی او به اسلام به اندازه­ای افزایش یافت که می­گویند گفته است: «معادل پولی که در جنگ با شما مصرف کردم در راه خدا صرف خواهم کرد. حیات خود را برای لات و عزّی به خطر افکندم، آیا از در خطر افکندن آن در راه خدا امتناع دارم؟» ظاهراً عکرمه در یکی از جنگ­های سوریه به شهادت رسیده است. به اعتقاد وات، تمام رؤسای مکه اگر در حقیقت مسلمان نشدند رسماً اسلام را قبول کردند و این­که این واقعه چه وقت رخ داد معلوم نیست، شاید پس از تقسیم غنایم در الجیرانه صورت گرفته باشد،


1- همان، ص 243-244.

ص:337

ولی بیان مورخان بعدی اسلام که می­نویسند همگی به سبب هدایایی که در آنجا دریافت کردند مسلمان شدند، محققاً یک تهمت «ضد اموی» است. ممکن است تحت تأثیر این حقیقت قرار گرفته­اند که حضرت محمد(ص) با دشمنان آنها، یعنی هوازن و طائف جنگیده­اند.(1)

رشد و گسترش اسلام و حکومت اسلامی

از نظر وات، مهم­ترین عوامل مؤثر در موفقیت حضرت محمد(ص) در رسالت خویش که موجب توسعه و گسترش اسلام گردید عبارت بودند از: نارضایتی اجتماعی در مکه و مدینه، جنبش یکتاپرستی، واکنش یونان­دوستی در سوریه و مصر، انحطاط امپراتوری­های ایران و روم، و استفاده­ی اعراب از فرصت برای غارت سرزمین­های اطراف.(2) وات معتقد است بدون صفات والای اخلاقی پیامبر (ص) که در ذیل می­آید، احتمال چنین توسعه­ای نمی­رفت. این صفات به سه دسته تقسیم می­شوند:

1. موهبت پیامبری حضرت محمد(ص)؛ به وسیله­ی او یا به عقیده­ی مسلمانان متعصب، به وسیله­ی الهاماتی که به او می­شد دنیای عرب دارای قالبی از افکار شد که از طریق آن از بین بردن ناخرسندی­های اجتماعی امکان­پذیر گردید. اساس این قالب، توجه به علل نارضایتی­های اجتماعی زمان و به کار بردن آن بود، چنان که مستمع را تا عمق احساسات و وجودش به حرکت درآورد. اگر یک فرد اروپایی هنگام خواندن قرآن توجهی به آن نکند ممکن است او را معذور داشت، اما قرآن کاملاً متناسب با احتیاجات زمان بوده است.

2. حکمت و تدبیر سیاستمدارانه­ی حضرت محمد(ص)؛ ساختاری که در قرآن شکل گرفته، قالبی بیش نبود. این قالب برای آن بود که بتواند سیاست­ها و نظام­های واقعی را حفظ کند. وات می­گوید در کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» درباره­ی قدرت پیش­بینی و سوق­


1- همان، ص 264-265.
2- همان، ص 295.

ص:338

الجیشی و اصلاحات اجتماعی حضرت محمد(ص) سخن بسیار گفته­ایم. حکمت و دانش او در این مسائل با گسترش سریع حکومت او نشان داده شده است که چگونه پس از رحلت وی به صورت یک امپراتوری جهانی درآمد و نظام­های اجتماعی در بیشتر نقاط از آن تقلید کردند و سیزده قرن است که این کار ادامه دارد.

3. هنر و مهارت حضرت محمد(ص)؛ هنر او در تدبیر، حکمت و بینشش در انتخاب افرادی است که کارهای اداری را به آنان واگذار کرد. نظام­های سالم و سیاست درست اگر با اجرای صحیح امور توأم نباشد ادامه نخواهد یافت. وقتی حضرت محمد(ص) درگذشت حکومتی که او تأسیس کرده بود پای گرفته بود، چنان که می­توانست فقدان او را تحمل کند و همین که از این تشویش و سوگواری رهایی یافت با سرعت رو به توسعه نهاد.(1)

هرچه انسان درباره­ی تاریخ زندگانی حضرت محمد(ص) و آغاز حکومت اسلامی تفکر می­کند از میزان پیشرفت او بیشتر متعجب می­شود که وقایع و فرصت­هایی برای او پیش آمده که برای کمتر کسی دست داده است، اما حضرت محمد(ص) کاملاً با دقایق زمان پیوند خورده بود. اگر موهبت پیامبری و تدبیر قدرت اداری و بالاتر از همه، اعتقاد او به خدایی که او را فرستاده است نبود، فصل مهمی از تاریخ بشریت نوشته نمی­شد.(2)

وات برای تبیین بهتر این بحث به جزئیات وقایع زندگانی پیامبر(ص) می­پردازد و می­گوید حضرت محمد(ص) از وقایع مقارن هجرت، یعنی جنگ میان امپراتوری ایران و روم بی­خبر نبود و بر افکار طوایف کنار جاده­ی سوریه نیز نفوذ داشت و آنان را آماده کرده بود که با وی کنار آیند. در بین طوایفی که در این قسمت پیشقدم شدند، جوامع کوچکی بودند که اتکای آنان به ایران بود. در امتداد خلیج فارس و جنوب عربستان ایالات کوچکی بود که بیشتر زیر نفوذ احزاب و معمولاً اقلیت­های طرفدار ایران بودند و


1- همان، ص 295-296.
2- همان، ص 297.

ص:339

بالقوه نمی­توانستند بدون حمایتِ ایران خود را نگه دارند. همین که معلوم شد دیگر از دولت ایران کاری برای آنها ساخته نیست، به سوی دوست جدید و نوپای خود، عربستان روی آوردند و از حضرت محمد(ص) تقاضای حمایت و پشتیبانی کردند. در مارس 630م/ 9ق پیامبر(ص) از الجیرانه فرستاده­ای به بحرین و مقارن آن فرستاده­ی دیگری به عمان فرستاد. اسلام در این زمان در این دو منطقه، ضعیف بود و فقط پس از رحلت پیامبر(ص) و جنگ­های «ردّه» و ورود یک سپاه قوی از مسلمانان به این نقاط بود که اسلام با استحکام تمام تثبیت شد.(1)

حاکم ایرانی یمن و عربستان جنوبی به نام باذان در سال 630م/ 9ق با پیامبر(ص) قراردادی منعقد ساخت و خود را تحت حمایت او درآورد. اما در این­که او دین اسلام را پذیرفته است یا خیر، جای بحث است و ظاهراً باید پذیرفته باشد، زیرا ایرانیان آنجا از دولت ایران مساعدت­های منظم دریافت نمی­کردند. پس از مرگ باذان، پیامبر(ص) پسر او را به حکومت صنعا منصوب کرد و نمایندگان او را در قسمت­های مختلف به رسمیت شناخت. لشکرکشی­های خالد بن ولید در ژوئن و ژوئیه و لشکرکشی­های محلی در دسامبر 631م/ 10ق باید با ناامنی­ها و اغتشاش­های این منطقه مربوط باشد. در مارس 632م/ 11ق رئیس یکی از طوایف آنجا به نام الاسود دو تن از نمایندگان حضرت محمد (ص) را بیرون کرد و پسر باذان را کشت و صنعا را تصرف کرد و قسمتی از یمن را تحت تسلط خود درآورد که به نام نخستین جنگ ردّه در یمن معروف است. این اوضاع بیش از یک یا دو ماه طول نکشید، زیرا الاسود نیز در اوایل ژوئن به دست یکی از عمال خود به نام قیس بن مکشوح از قبیله­ی مراد کشته شد. او نیز احساسات ضد اسلامی داشت، زیرا از این­که پیامبر(ص) شخص دیگری را به ریاست قبیله­ی مراد شناخته بود عصبانی بود.


1- همان، ص 271.

ص:340

نکته­ی قابل ذکر در اینجا این­که در تمام این مدت عناصر ایرانی (اولاد پدران ایرانی و مادران عرب) در یمن یکی از بزرگ­ترین پناهگاه­های سیاست اسلام بوده­اند.(1)

از نظر وات، تنها در حاشیه­ی دولت عربستان نیست که ضعف دولت ایران به پیشرفت دولت اسلامی یاری کرده است، بلکه حضرت محمد(ص) پیش از رحلت از امکان حمله به خود عراق اطلاع داشته است و مانع کار، فقط طوایف مسیحی بکر بن وائل و تغلب بوده­اند که قدرت بسیار داشتند. با ضعیف شدن ایران پس از سال 628م/ 7ق، این طوایف بار دیگر به فکر افتادند که به داخل سرزمین­های مسکونی آنان حملاتی برند. تقریباً در همان موقع، توسعه­ی دولت اسلامی، این طوایف را از منطقه­ی دید و نفوذ پیامبر(ص) خارج نمود. آنچه رخ داده به طور روشن در منابع ذکر نشده است، ولی احتمال دارد پیامبر(ص) اتحادیه­ای با این طوایف تشکیل داده و از آنها خواسته است که یا مسلمان شوند و یا جزیه بپردازند. هدف حضرت محمد(ص) از این اتحاد، حمله به عراق بود و در ضمن اندیشه­ی حمله به سوریه را نیز داشته است. اگر این تدبیر صحیح باشد، پس حمله به عراق نه جنبش قبیله­ای بوده است تا مسلمانان خود را در آن داخل کنند، و نه یک نقشه­ی کاملاً اسلامی که طوایف مجبور به قبول آن شده باشند. تمایل طوایف به جنگ با عراق نتیجه­ی تبلیغ افکار اسلامی بوده است. پیامبر(ص) در سال 630م/ 9ق کمتر حدس می­زد که امپراتوری ایران در ظرف مدتی کمتر از بیست سال از صفحه­ی تاریخ ناپدید شود، اما ناچار ضعف آن را حس می­کرده و تصمیم گرفته است که مواظب حرکات داخل امپراتوری باشد. در اثر همین الهام بود که دولت اسلامی علاوه بر حکومت­های دیگر جانشین و وارث امپراتوری ایران نیز شد.(2)

از نگاه وات، حضرت محمد(ص) علاقه­ی بسیاری به جاده­ی سوریه داشته و به اهمیت سوق­الجیشی این راه برای پیشرفت دولت اسلامی واقف بوده است. این نکات در


1- همان، ص 271-272.
2- همان، ص 272-273.

ص:341

بزرگ­ترین لشکرکشی پیامبر(ص) به تبوک در نزدیکی خلیج عقبه مشهود بوده که از اکتبر تا دسامبر 630م/ 9ق طول کشیده است. به طوری که گفته شده برای این جنگ حضرت محمد(ص) نیرویی مرکب از 30000 نفر گرد آورد (در مقایسه با جنگ حنین که 12000 نفر بود). این جنگ مقدمه­ی جنگ­های کشورگشایی حضرت محمد(ص) است، نه خاتمه­ی لشکرکشی­های او.(1)

قبایل کنار جاده­ی سوریه در مقایسه با دیگر قبایل که حضرت محمد(ص) با آنها تماس داشته است کمتر حاضر به قبول اسلام بودند. تمام یا اکثر آنها مسیحی بودند و از قدیم با امپراتوری بیزانس رابطه داشتند. هنگامی که ستاره­ی آن دولت رو به افول گذاشت، شاید بعضی از آنها در صدد برآمده­اند که خود را در دامان حضرت محمد(ص) اندازند، اما در آن موقع که حضرت برای چنین پیشنهاد جالبی به اندازه­ی کافی قدرت یافته بود، اعتبار دولت بیزانس نیز پس از شکست ایرانیان به حد اعلای خود رسیده بود. از دیدگاه وات، این زمینه­ی لشکرکشی به تبوک بوده است. (2)

وات معتقد است با تحلیلی که از دلایل پیامبر(ص) در توسعه­ی دولت جدید خود به جانب شمال شد، نباید تصور کرد که خودِ او به طور تحلیلی فکر می­کرده است. طرز فکر او بهتر است به عنوان «الهام» توصیف شود، البته اگر مطالبی باشد که ما را قادر به ارائه­ی چنین توصیفی نماید. جنبه­ی دینی همواره در افکار او مقام اول را داشته و انگیزه­ای که او را پیش می­برده است، شوق و علاقه­ی او به انجام فرمان خدا و گسترش دین اسلام بوده است. او به حقایق سیاسی نیز آشنایی کامل داشته و اگر شخصاً نتوانسته است این حقایق را تجزیه و تحلیل کند، قدرت آن را داشته است که جواب آنها را بدهد.(3)


1- همان، ص 273-274.
2- همان، ص 274.
3- همان، ص 278.

ص:342

وات در ادامه می­گوید نظر مسلمانان بر این است که پیامبر(ص) در سال­های آخر عمر خود حاکم تقریباً تمام عربستان بوده است. اما از سوی دیگر، محققان شکاک اروپایی می­گویند که حضرت محمد(ص) به هنگام رحلت فقط بر قسمت کوچکی از اطراف مکه و مدینه تسلط داشته است. از دیدگاه وات، حقیقت بین این دو ادعاست، ولی تعیین حدود کامل آن دشوار است. دولت اسلامی در سال 632م/ 11ق ترکیبی از طوایف بود که با پیامبر(ص) تحت شرایط مختلف متحد شده و کانون آن مردم مدینه و شاید مردم مکه بودند. پس از آن­که دولت اسلام به صورت امپراتوری درآمد، هر طایفه­ی عرب طبعاً می­خواست نشان دهد که در زمان حیات حضرت محمد(ص) با او متحد بوده است.(1)

با توجه به نکات فوق، می­توانیم تصویری از وضع موجود در عربستانِ زمان پیامبر(ص) را به دست آوریم. طوایف اطراف مکه و مدینه همگی با پیامبر(ص) متحد شده و اسلام آورده بودند. در یک وضع مشابه طوایف مرکز عربستان و اطراف جاده­ی عراق نیز همین حال را داشتند، اما در نزدیکی عراق وضع چنین نبود. در یمن و بقیه­ی جنوب شرقی گروه­های بسیاری به اسلام اعتراف کرده بودند، اما معمولاً شامل قسمتی از یک طایفه بودند و مجموعاً نصف جمعیت را تشکیل می­دادند و بیشتر تحت حمایت مدینه بودند. اوضاع در جنوب شرقی و امتداد خلیج فارس نیز همان­گونه بود و عده­ی مسلمانان نصف جمعیت را شامل می­شد. او در مرز سوریه و ماورای خلیج عقبه نتوانسته بود برای انتزاع طوایف از امپراتوری بیزانس موقعیت شایانی کسب کند. لذا می­توان گفت اگر حضرت محمد(ص) حاکم تمام عربستان نبود، توانسته بود تمام عربستان را تا اندازه­ای متحد سازد. او با تعالیم قرآن که به زبان عربی است و با اصول سیاسی و دینی که اتخاذ کرده بود، اعراب را هوشیار و بیدار کرد که خود را از لحاظ نژاد و فرهنگ واحد یکپارچه بدانند. قرآن عربی نیز بر آنان نازل شده بود و آنها را از مردم حبشه، روم، ایران و یهودیان متمایز می­ساخت. دین جدید نیز با ادیان این ملل برابری می­کرد و می­توانست


1- همان، ص 279.

ص:343

سر خود را در بین آنها بالا نگهدارد و بنابر اصول سیاسی که با آن توأم بود از اتکا به بیگانگان و غیر اعراب اجتناب می­کرد.(1)

به اعتقاد وات، ایجاد یک جامعه­ی اسلامی بی­آن­که با اعتراض و مخالفت برخورد کند ممکن نبود. در آغاز سال 632م/ 11ق، این مخالفت به صورت منظمی درآمد. شخصی به نام مسیلمه در طایفه­ی بزرگ مسیحی حنیفه در مرکز عربستان خود را به عنوان پیامبر معرفی کرده بود. به طوری که نوشته­اند وی نامه­ای به حضرت محمد(ص) نوشت که چنین آغاز می­شود: «من مسیلمه رحمن الیمامه الی محمد بن عبدالله بسم الله الرحمن الرحیم». حضرت محمد(ص) در جواب نوشت: «من محمد رسول الله الی مسیلمه الکذاب بسم الله الرحمن الرحیم». از نظر وات، این دو جنبش و دو یا سه نهضت محلی دیگر که پس از رحلت پیامبر(ص) به وقوع پیوست به طور کلی سیاسی بوده است. نکته­ی جالب این است که همه لازم دیدند که ابتدا به جامعه­ی اسلامی حمله کنند و چنین کردند، اما نه به نام مسیحیت یا هر دین موجود دیگر، بلکه به نام انبیای خودساخته­ی عرب. این خود دلیل بارز و مهمی است که قسمتی از آنچه سبب می­شد که دین اسلام مردم را جلب کند، آزادی آن از سیاست­های خارجی بوده است. از آنچه گفته شد، این نکته آشکار می­شود که اگر قبول کنیم مخالفت با دولت اسلام از لحاظ سیاسی بوده است، مسلمانان حق داشتند که به آن با نظر جنگ ردّه نگاه کنند، چرا که حمله­های آنها متوجه دین اسلام بود. پس چنین نتیجه گرفته می­شود که میدان پیروزی پیامبر(ص) در عرصه­ی سیاسی آن نیست که او حاکم تمام عربستان بوده است، بلکه نهادی بنا نهاده است که می­توانست تمام نهضت­های مخالف را در ظرف دو سال پس از رحلت او در هم بکوبد و پایه­ی امپراتوری بزرگی را بنیان نهد.(2)


1- همان، ص 280-281.
2- همان، ص 282-283.

ص:344

از دیدگاه وات، در دوره­های بعد از حیات پیامبر(ص)، در حالی که اسلام عمدتاً از راه فشارهای اجتماعی که به دنبال فتوحات حاصل می­شد گسترش یافته بود، بخش­هایی از جهان مانند شرق و غرب آفریقا و جنوب غربی آسیا وجود داشت که آگاهی درباره­ی اسلام را اساساً از راه فعالیت­های تجاری به دست آورده بودند. تجار در سرزمین­های شرک­ علناً مشرکان را به عبادت پنج­گانه­ی روزانه ترغیب می­کردند و صفا و صمیمیت تجار و تصورشان از برتری اسلام، روی مشرکانی که ارتباط تجاری با آنها داشتند تأثیر داشت. گفتگوها درباره­ی اسلام، از راه ازدواج، به تشکیل جوامع کوچک مسلمان در مناطق مشرک­نشین منجر گردید و به تدریج گسترش یافت.(1) بنابراین، اوضاع جهان اسلام عموماً فعالیت تجاری را امکان­پذیر و مسافرت را دست­کم برای مسلمانان آسان ساخت. به نظر می­رسد این مطلب که در هر محل یک منطقه­ی آزاد تجاری بوده است درست باشد؛ البته این بدان معنا نیست که موقعیت و گستردگی آنها در همه جا یکسان بوده و این مطلب روشن است که تجارت در همه­ی مناطق اسلامی رونق گرفت و جهان اسلام را به یک فرهنگ مادی سوق داد.(2)


1- کتاب سر توماس واکِر آرنولد (Sir Thomas Walker Arnold/1864-1930م) که عنوان اشتباه­برانگیز «The Preaching of Islam» را دارد (Sir Thomas Walker Arnold, The Preaching of Islam, 2nd ed., London, 1913)، درباره­ی مواعظ نیست، بلکه چنان­که عنوانش مبین آن است تاریخ تبلیغ دین اسلام از راه صلح و آرامش است که حاوی واقعیت­های زیادی در این زمینه می­باشد (ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام در اروپا، (ترجمه یعقوب آژند)، (تهران: انتشارات مولی، 1361)، ص 55).
2- ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 41-42.

ص:345

«جهاد» و انگیزه­های مسلمانان

«جهاد» و انگیزه­های مسلمانان(1)

از دیدگاه وات، «جهاد» در لغت به معنای تلاش و کوشش برای دستیابی به هدفی خاص است و در این معنا به کوشش معنوی اطلاق می­گردد و به طور خاصی با جنگ علیه کفار ارتباط دارد که به «جنگ مقدس» (Holy War) تعبیر می­شود.(2) به نظر او، گرچه این ترجمه مناسب است، اما بهتر است همان اصطلاح «جهاد» را به کار برد، زیرا برداشت مسلمانان از «جنگ مقدس» با برداشت مسیحیان کاملاً متفاوت است.(3)

او معتقد است پس از این­که حضرت محمد(ص) در سال 622م/ 1ق به مدینه هجرت نمود، عده­ای از پیروان ایشان، به ویژه مهاجران با استخدام و به­کارگیری نیرو و روحیه­ی بدوی توانستند بر ضد مخالفان خود سازماندهی نمایند و دیگران را به شرکت در این حملات ترغیب کنند. قرآن این حملات را «جنگ یا جهاد در راه خدا» نامید.(4)

وات معتقد است حملات مسلمانان به سرزمین­های اطراف عربستان برای خودِ آنان عادی و برنامه­ای ازپیش­تعیین­شده محسوب می­شد که از زمان حضرت محمد(ص) آغاز شده بود. این برنامه شکل دیگری از غارت­های بدوی بود که قبایل عرب قرن­ها با آن خو


1- آثار عمومی راجع به توسعه و فتوحات مسلمانان عبارتند از: Francisco Gabrieli, Muhammad and the Conquests of Islam, London, 1968; Bernard Lewis, The Arabs in History, London, 1950; Robert Mantran, L'expansion musulmane (VII-XI siecles), Paris, 1969; John Bagot Glubb, The Empire of the Arabs, London 1963. برای نقد و بررسی دیدگاه­های وات در باب جهاد، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «حقیقت جهاد در سیره­ی نبوی».
2- «جهاد» یا «جنگ مقدس» در کتاب­های وات (W Montgomery Watt, Islam and the Integration of Society, London: Routledge Kegan Paul, 1961, pp. 61-67; idem, Islamic Political Thought, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1968, pp. 14-19) مورد بحث قرار گرفته است. مقاله­ی «جهاد» در دایرة المعارف اسلام (E. Tyan, "Djihad", in The Encyclopaedia of Islam, 2nd edition, Leiden: E.J. Brill, 1961) بیشتر براساس جنبه­های فقهی است. (تأثیر اسلام در اروپا، ص33)
3- تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 25.
4- همان.

ص:346

گرفته بودند.(1)

هدف بدوی­ها در آن حملات معمولاً گرفتن شترها و حیوانات از قبایل دیگر بود و بهترین شیوه، هجوم غافل­گیرانه با قدرت زیاده­روی به بخش کوچکی از قبیله­ی مقابل بود و یقیناً فرار در چنان شرایط سختی، ننگ نبود. ازاین­رو، افراد صحنه­ی مبارزه را ترک می­کردند و به همین لحاظ، در بسیاری از حملات تلفات انسانی کمی وجود داشت و احتمالاً گاهی نقش مهم­تری داشتند، لذا نابودی افراد هدف اصلی نبود.(2)

وات در ادامه می­گوید با توجه به وسعت «جهاد» احتمال این­که بسیاری از شرکت­کنندگان به خاطر به دست آوردن غنائم مادی و نه به خاطر حمیت و غیرت مذهبی شرکت جسته باشند، وجود دارد. بین مفهوم «جهاد» و «تهاجم» تفاوت استراتژیک و اساسی وجود دارد؛ گرچه مسائلی در تهاجم­های بدوی مراعات می شد که در جهاد نیز آنها مورد توجه بود. مثلاً قبیله­ی بدوی هرگز علیه گروه هم­پیمان خودش اقدامی نمی­کرد و به پیمان خود وفادار بود. مسلمانان نیز در مدینه با استفاده از این سنت رایج میان بدوی­ها، به طرق مختلف با قبایل دیگر پیمان بستند.(3)

وات در جای دیگر می­گوید «جهاد» و لشکرکشی موجب گسترش امپراتوری اسلامی گردید، گرچه مسلمانان افراد را وادار به تغییر عقیده نمی­کردند. مسلمانان از آنجا که ادارات محلی را حفظ می­کردند می توانستند در سراسر امپراتوری بزرگ اسلامی نظم و امنیت را ایجاد نمایند. عرب­ها فقط با دولت مرکزی هر ایالت ارتباط داشتند و مالیات


1- این ادعا خلاف واقعیت است و قابل قبول نیست؛ زیرا جهاد مسلمانان نه از جهت انگیزه و نه از جهت شکل و شیوه­ی حمله، به­هیچ­وجه قابل قیاس با غارت­های بدوی نیست. اکثر رزمندگان اسلام برای ابلاغ پیام آسمانی اسلام به دیگران وارد جنگ می­شدند. برخلاف غارت­های بدوی­ها که اساساً به خاطر انتقام­گیری و دنیاطلبی صورت می­پذیرفت. همچنین شیوه­ی برخورد مسلمانان نیز با حمله­ی بدوی­ها تفاوت داشت. مسلمانان، ساکنان مناطقی را که مورد حمله قرار می­دادند، بین سه امر مخیر می­نمودند که جنگ و تسخیر سرزمین، یکی از آن سه راه بود. اگر افراد ایمان می­آوردند و یا حاضر به پرداخت جزیه می­شدند، می­توانستند در آرامش به زندگی خود ادامه دهند. برخلاف جنگ­های بدوی که فقط در صدد نابودی طرف مقابل بودند (تأثیر اسلام در اروپا، ص 32-33).
2- تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 24-25.
3- همان، ص 25-26.

ص:347

سرانه را از گروه­های تحت حمایت آن دریافت می­کردند. در ابتدا همه­ی مسلمانان از حقوق سالانه بهره­مند بودند، لذا می­توانستند خود را وقف «جهاد» و مسئولیت­های دیگر اجتماعی نمایند. اما بعد از سال 750م/ 132ق این سیستم ضعیف شد، گرچه تا فتح اسپانیا در لشکرکشی­ها مؤثر بود. وات معتقد است گرچه این تلاش­ها و حملات مسلمانان به عنوان «جهاد در راه خدا» در نظر گرفته شود، اما نباید فراموش کرد که یکی از انگیزه­های مهم در این حملات، به دست آوردن غنیمت بوده است.(1)

از دیدگاه وات، «جهاد» هیچ­گاه یک پدیده­ی کاملاً دینی نبود، بلکه حداقل بخشی از آن یک ابزار سیاسی بود. در واقع، «جهاد» تغییر شکل سنت ایلاتی رزیه بود که ابزاری بسیار مناسب برای شرایطی محسوب می­شد که حضرت محمد(ص) فقط مدینه و چند قبیله­ی متحد با خود را در اختیار داشت. یک قبیله­ی عادی ممکن بود علیه هر قبیله یا عشیره­ای که با آن روابط دوستانه نداشت، دست به رزیه بزند. دولت کوچک مدینه از بسیاری جهات شبیه به یک قبیله عمل می­کرد. در میان قبایل صحراگردِ منطقه، مدینه متحدان، دوستان و نیز دشمنانی داشت. پیامبر(ص) لااقل در اواخر حیات خود اصرار می­ورزید که آنان که می­خواهند با ایشان کاملاً متحد باشند، بایستی مسلمان شوند و نبوت وی را بپذیرند. در چنین وضعی، مفهوم «جهاد» بدین معنی بود که تمایل پیروان پیامبر(ص) به رزیه متوجه غیرمسلمانان می­گردید، و افزایش پذیرشِ اسلام از سوی قبایل نزدیک مدینه نیز بدین معنی بود که افراد جنگجوی رزیه­ها باید به جاهای بسیار دور از مدینه بروند. شواهدی در دست است که پیامبر(ص) آگاه بود که افزایش متحدان وی با توقفِ رزیه علیه آنان، سبب کمبود مواد غذایی می­شود و لذا مقدمات رزیه­ی وسیع­تری را به داخل سوریه که نزدیک­ترین کشور نسبتاً ثروتمند محسوب می­شد، فراهم کرد. مسلماً


1- همان، ص 27-28.

ص:348

خلفای بعدی به مجرد به انقیاد درآوردنِ پاره­ای قبایل ناراضی، لشکرکشی­های وسیعی به سوریه و عراق داشته­اند.(1)

اتحاد قبایل و انگیزه­های سیاسی آن

اندیشه­ی «جهاد» برای اتحاد قبایل عربستان و هدایت نیروهای آنان برای توسعه­ی عظیم در قرن اول هجری اندیشه­ای عالی بود، اما این اندیشه حتی برای امپراتوری بزرگ شرق، اصل ارشادی مناسبی در اعمال سیاست نسبت به همسایگان نبود.(2) وقتی قدرت پیامبر(ص) توسعه یافت، بسیاری از قبایل و گروه­های کوچک به برقراری اتحاد با وی متمایل شدند. وی از آنها خواست مسلمان شوند تا بتوانند با وی هم­پیمان باشند. بدین طریق، پیامبر(ص) قبل از وفاتش در سال 632م/ 11ق توانست اتحادیه­ی(3)

بزرگی از قبایل ایجاد کند. اعضای این قبایل در اکثر مناطق عربستان پراکنده بود. جهاد در سال­های اولیه به سوی قبایل مشرک همجوار که در پیمان با مسلمانان نبودند هدایت شد، اما طولی نکشید که اکثر آنان تشخیص دادند ساده­ترین راه برای نجات از تهاجم مسلمانان و بهره جستن از اتحادیه­ی اسلامی، اظهار اسلام و پیوستن به این اتحادیه است، و از آنجا که اعضای اتحادیه حق نداشتند علیه یکدیگر حمله کنند، توان و نیروی قبایل بدوی که قبلاً صرف غارت و تهاجم می­گردید، زمینه­های جدیدی را درخواست می­کرد و چاره­ای جز رفتن به سرزمین­های دورتر نبود. با تجربه­ای که مسلمانان از جهاد کسب کرده بودند، توانستند این نیروها را در جهت رشد اتحادیه­ی اسلامی و استحکام وضعیت داخلی هدایت کنند.(4)


1- ویلیام مُنتگمری وات، اسپانیای اسلامی، (ترجمه محمدعلی طالقانی)، (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359ش)، ص 3-4.
2- همان، ص 48- 49.
3- کنفدراسیون (Confederation).
4- همان.

ص:349

از نظر وات، این سخن بدین معنا نیست که اسلام به وسیله­ی شمشیر گسترش یافته است، زیرا بت­پرستان عربستان بین قبول اسلام و جنگ مختار بودند. برخورد مسلمانان با اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) بهتر از برخورد آنان با بت­پرستان بود، چون مذاهب اهل کتاب به عنوان خواهر اسلام تلقی می­شدند. مسلمانان اگرچه معتقد بودند پیروان حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) از اصالت خویش منحرف گشته­اند، اما آنها را یکتاپرست می­دانستند، و به عنوان هم­پیمان قبول می­کردند. اولین شهرهایی که بیرون از عربستان مورد حمله ی اعراب واقع شدند می­بایست اسلام را بپذیرند. اما بعدها هدف از «جهاد» تغییر عقیده­ی افراد نبود، بلکه تسلیم نمودن افراد در مقابل حاکم مسلمان و تحت کنترل در آوردن آن مناطق بود.(1)

به اعتقاد وات، بدویان حرمتی برای حیات احدی جز افراد هم­قبیله یا قبیله­ی متحد و هم­پیمان خود و یا افراد متعلق به گروهی نیرومند و قادر بر انتقام، قائل نبودند. درک و شناخت این نظام و متفرعات آن برای بازشناسی و ارج­گذاری بسیاری از رویدادها در کارنامه­ی حضرت محمد(ص) ضرورت دارد. اگر او می­توانست به­رغم وجود مخالفت­ها و مخالفان در مکه تاب بیاورد، از آن رو بود که قبیله­اش «هاشم»- هرچند بسیاری از افرادش مخالف و منکر دین جدید او بودند- الزام اخلاقی داشت که انتقام هر آسیبی را که به او می­رسید بگیرد. در عین حال، این نظام از مجازات کفار و مشرکان مکه و مدینه هم جلوگیری می­کرد. اگر رئیس شورای حاکمیت در مکه، حتی با موافقت کل شورا، سعی می­کرد که مجرمی را مجازات کند، قبیله­ی فرد مجرم خود را در گرفتن انتقام محق می­دانست.(2)

از دیدگاه وات، حضرت محمد(ص) هم پیامبر بود و هم سیاستمدار و این ترکیبی است که فهم آن برای بشر امروزی که داعیه­ی جدایی دین از سیاست را دارد، بسیار


1- همان، ص 26-27.
2- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 30-31.

ص:350

مشکل است. به عنوان یک سیاستمدار، حضرت علاقه­مند به وحدت اعراب بود؛ اما در عین حال، معتقد بود که وحدت اسلامی اعراب در این واقعیت که رسالت وی مختصِ به مکه نبوده، بلکه تمامی جهان را دربرمی­گیرد، تلویحاً نهفته است. به هر حال، به علت طبع زندگی بدوی، وحدت بدون توسعه عملاً غیرممکن است. پایه­ی اصلی اقتصادی این زندگی، پرورش حیوانات و تعلیف آنها با حرکت نامنظم از نواحی­ای با مراتع فراوان به نواحی­ای با چاه­های آب دائمی بود. اعراب بدوی هر وقت که می­توانستند برای عبور بدون دردسرِ مردان و کالاهای تجاری آنها از سرزمین­های خود مبالغی دریافت می­داشتند. به هر حال، زندگی در صحرای عربستان آسان نبود و یکی از ویژگی­های آن «رزیه» (Razzius) بود که هدف آن ربودن احشام دشمن بود، ولی گهگاه به قتل افراد نیز منجر می­شد. مرگ افراد در این رزیه­ها و سایر جنگ­ها می­بایست به نحوی فشار بر منابع محدودِ غذایی را تقلیل داده باشد. در برهه­ی خاصی از حیات حضرت محمد(ص)، ایجاد وحدت در میان اعراب مصادف با پایان­دهی به جنگ­ها و رزیه­ها بود، ولی چنین کاری سبب افزایش فشار بر منابع غذایی موجود می­شد.(1)

به گفته­ی وات، در فاصله­ی میان هجرت حضرت محمد(ص) از مکه به مدینه در سال 622م/ 1ق و رحلت وی در سال 632م/ 11ق، پیامبر اسلام(ص) موفق شد دولتی قدرتمند بنیان نهد. وسعت این دولت را می­توان از لشکرکشی اواخر سال 630م/ 9ق(2) به سوریه به دست آورد که 30000 مرد جنگی پشت سر وی بود. بسیاری و شاید اکثر قبایل بادیه­نشین عربستان با وی اتحاد داشتند و استثنای عمده همان قبایل ساکن قلمروی امپراتوری بیزانس بود.(3)

از دیدگاه وات، بخشی از موفقیت­های حضرت محمد(ص) در عربستان چه بسا ناشی از این واقعیت است که با انقراض امپراتوری ایران در سال 628م/


1- ویلیام مُنتگمری وات، اسپانیای اسلامی، ص 2-3.
2- مقصود غزوه تبوک است (ویلیام مُنتگمری وات، فلسفه و کلام اسلامی، (ترجمه ابوالفضل عزتی)، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380ش)، ص 209).
3- همان، ص 19.

ص:351

7ق، اغلب جناح­های طرفدار ایران برای جلب حمایت، رو به حضرت محمد(ص) آوردند و مسلمان شدند.(1)

رابطه­ی سیاست و دین از دیدگاه وات

از دیدگاه وات، اگرچه مشهور است که اسلام دینی سیاسی است، اما در اندیشه­های سیاسی خود موفقیت خاصی نداشته است.(2) اوضاع در ایام حضرت محمد(ص) مرتب بود، زیرا وی می­توانست اندیشه­ها و نهادهای موجود را برای نیازهای امتِ روبه­توسعه­ی خویش به کار گیرد و با آن نیازها وفق دهد. در هر حال، وی و جانشینان بلافصلش عملاً از نظر سیاسی به مفاهیم سیاسی همراه با قبیله­ی عربی محدود بودند.(3) وات معتقد است رابطه­ی سیاست و دین هرگز موضوع آسانی نبوده است. سیاست در کار خود مختار است و فعالیت­های سیاسی باید از ملاحظات سیاسی پیروی کند. به هر حال، گاهی اوقات سیاست در جهان اسلام کاملاً در چهارچوب اندیشه­های دینی عمل کرده و این گاهی در موفق­ترین دوره­های حکومت اسلامی بوده است.(4)

از نظر وات، سیاست کلی پیامبر(ص) در دوران مکی بر این بود که تعالیم دینی و اعتقادی اسلام و قرآن را تبیین نماید و در دوره­ی مدنی نیز بر ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اسلام و جامعه­ی اسلامی تأکید نماید و گرچه حضرت محمد(ص) از نابسامانی­های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دینی عصر و سرزمین خویش آگاه بود، اما وی بُعد


1- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 26-27.
2- اسپانیای اسلامی، ص 102-103. این نظر معتبر نیست. اسلام بدون اندیشه­های سیاسی چگونه می­توانست امپراتوری­های عظیم را در هم شکند و خود به جای آنها امپراتوری عظیمی برپا سازد. نظرات وات در این باره برپایه­ی حدسیات بوده و از اعتبار علمی برخوردار نیست.
3- همان، ص 103.
4- همان، ص 104- 105. این نظر وات، نظر سابق وی را درباره­ی اندیشه­های سیاسی اسلامی بی­اعتبار می­سازد. در واقع، سقوط دولت­ها می­تواند معلول عدم کارآیی سیاستمداران آن، و در قالب دولت­های اسلامی، معلول عدم اجرای اندیشه­های سیاسی اسلامی باشد.

ص:352

دینی را بُعد اساسی می­دانست و به آن اهتمام می­ورزید. وات معتقد است که حضرت محمد(ص) و عقلا و فرزانگانِ از پیروانش بایستی جایگاه و اهمیت اجتماعی و سیاسی رسالتش را درک کرده باشند، و این به مثابه عنایاتی است که در اداره­ی امور مسلمانان مسلّماً مؤثر بوده است.(1)

از دیدگاه وات، نظر به پیوند دین با سیاست، ممکن است تصور شود که ورود طوایف عرب به درون دولت اسلامی یک امر سیاسی بوده است، نه دینی؛ ولی این­طور نیست، زیرا خروج بنی اسرائیل از مصر هم با سیاست خاورمیانه رابطه­ی نزدیک داشته است، و این بیان که نهضتی جنبه­ی ثابت سیاسی داشته، بدان معنا نیست که فاقد جنبه­ی دینی بوده است، چنان­که در دنیای جدیدِ غرب نیز وضع به همین منوال است.(2)

به اعتقاد وات، اسلام یک نظام اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به وجود آورد که دین جزء اساسی آن به شمار می­رفت، زیرا اساس تمام افکار بر آن استوار بود. صلح و امنیتی که در پشت نظام بود، امنیت خدا و پیامبرش بود. این نظام قبایل بدوی و طوایف مختلف را جلب کرد و امتیاز خاصی برای کسی قائل نبود. تمام مسلمانان برابر بودند و حضرت محمد(ص) با پیروان خود با ادب و احترام رفتار می­کرد، چنان­که یک رئیس قبیله با افراد قبیله­ی خود رفتار می­کند. وقتی در امپراتوری­های روم و ایران آثار ضعف پدیدار شد و مردم نیازمند چیزی شدند که آنان را نگهدارد، جامعه­ی اسلامی وعده­ی این ثبات ضروری و لازم را به آنان داد. عرب آن زمان بی­شک به دین اسلام به طور کلی توجه داشتند، اما جنبه­های اقتصادی، سیاسی و دینی آن را تشخیص نمی­دادند. مسأله­ی اصلی برای آنان این بود که آیا وارد آن بشوند یا در بیرون بمانند. استفاده از مزایای اقتصادی و سیاسی بدون اقرار و ایمان به خدا و پیامبر ممکن نبود. تازه نفس اقرار و ایمان مؤثر واقع نمی­شد، مگر آن­که شخص مؤمن عضو جامعه­ی اسلامی بشود که نه تنها جامعه­ی دینی بود، بلکه


1- Muhammad at Mecca, p. 99.
2- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 281.

ص:353

جامعه­ی سیاسی نیز به شمار می­رفت. پس جای هیچ­گونه شک و تردید نیست که انتقال مردم به جامعه­ی اسلامی در سال­های 630/ 9ق و 631م/ 10ق یک امر دینی بوده است. در تجزیه و تحلیل محققان غربی، این امر در مرحله­ی نخست یک امر سیاسی بوده، اما در حقیقت عوامل سیاسی و دینی قابل تفکیک نیست. (1)

ابعاد جهانی دین اسلام

ابعاد جهانی دین اسلام(2)

وات در نگاهی جامع به این مسأله، رسالت پیامبر(ص) را در ابتدای امر در مکه بر دعوت اعراب به اسلام و ایمان آوردن آنان قرار می­دهد، سپس در مدینه با تشکیل حکومت و جامعه­ی اسلامی به گسترش اسلام اقدام می­نماید، و پس از صلح حدیبیه، با فتح مکه و از میان برداشتن این مانع بزرگ، اهداف پیامبر(ص) گسترده­تر می­شود و تا آن زمان که دین اسلام فقط به برخی قبایل، طوایف و شهرهای اطراف مکه و مدینه رسیده بود، به شهرهای دوردست جامعه­ی اسلامی و کشورهای همسایه اعمّ از روم و ایران گسترش یافت. وات با تحلیل عقلائی مسایل صدر اسلام در دوره­ی مکی و مدنی، این اقدامات پیامبر(ص) را کاملاً منطقی و عقلانی برمی­شمرد که پس از هر موفقیت به دنبال پیشرفت و دستاوردهای بیشتر و گسترده­تر بوده است. وات اهداف عالیه­ی پیامبر(ص) را در نشر و صدور اسلام به سراسر جهان این­گونه بیان می­کند که بلافاصله پس از اتمام محاصره، آشکار شد که اهداف پیامبر(ص) بلندتر و سیاستمدارانه­تر بوده است. از دیدگاه وات، هنگامی که تاریخ صدر اسلام را به دقت بررسی می­کنیم به اجمال درمی­یابیم که این اهداف عالیه و بلند همواره وجود داشته است. از سوی دیگر، وی این نظرِ برخی از منابع اسلامی، البته نه کهن­ترینِ آنها را - که پیامبر(ص) دین اسلام را دینی جامع و جهان­شمول


1- همان، ص 281-282.
2- برای تحلیل و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «ابعاد جهانی دین اسلام».

ص:354

می­انگاشت و امپراتوری بیزانس (روم) و فارس (ایران) و دیگر ممالک کوچک را دعوت نموده تا اسلام را بپذیرند- قریب به یقین نظری نادرست می­دانست.(1)

وات دیدگاه برخی از اندیشمندان غربی در این زمینه را رد نموده و دعوت امپراتوری­های روم و ایران و پادشاه حبشه که فردی مسیحی بود، به اسلام را غیرمنطقی می­داند. بنابراین، او نامه­ی پیامبر(ص) به سران کشورهای همسایه را مبتنی بر تدبیری حکومتی در راستای توسعه و گسترش موقعیت اجتماعی و سیاسی خود می­داند، نه این­که حملِ بر جامعیت و جهان­شمولی دین اسلام نماید.(2)

همسران پیامبر(ص) و مسأله­ی تعدد زوجات

همسران پیامبر(ص) و مسأله­ی تعدد زوجات(3)

از دیدگاه وات، در جامعه­ی تاجر­پیشه و فاقد اصول اخلاقی زمان پیامبر(ص)، جوان یتیمی چون او هر چقدر هم که نابغه باشد، چگونه می­توانست راه خود را پیدا کند؟ وات این سؤال را این­گونه پاسخ می­دهد که یکی از طُرق کامیابی چنان­که معمول بود، یافتن زن ثروتمندی بود که با او ازدواج کند و در کارهای تجاری شریک او باشد. وات وضع و موقعیت زنان مکه در آن زمان را تاریک بیان می­کند و جز نام معدودی از زنان را در کارهای تجاری و امور اجتماعی برنمی­شمرد که توانسته بودند استقلالی به دست آورند، ثروتی به هم رسانند و با پول خود تجارت کنند. وات در ترسیم فضای حاکم بر جامعه­ی آن روز مکه می­گوید طلاق در مکه رواج داشت و مرگ زودرس مردان که فراوان رخ می­داد، موجب می­شد که زنی سه یا چهار بار ازدواج کند و این رسم، کار زنان مستعد را در تحصیلِ آزادی بسیار آسان می­کرد.(4)

وات در باب ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه(س) که زنی ثروتمند و مستقل بود و پیش از این دو بار دیگر شوهر کرده بود، می­گوید حضرت خدیجه(س) پیش از


1- Ibid., pp. 40-41.
2- همان، ص 244.
3- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «فلسفه­ی تعدد زوجات پیامبر(ص)».
4- همان، ص 12-13.

ص:355

ازدواج با پیامبر(ص) در صدد امتحان وی برآمد و او را به عنوان نماینده­ی خویش با کاروانی به سوریه فرستاد، و چون حضرت محمد(ص) مأموریت خود را با موفقیت به انجام رسانید، حضرت خدیجه(س) به او پیشنهاد ازدواج داد و پیامبر(ص) نیز پذیرفت. پیامبر(ص) در آن زمان 25 سال و حضرت خدیجه(س) 40 سال بیش نداشت؛ لذا این ازدواج در سال 595م صورت گرفته است.(1)

این ازدواج اهمیت بسیاری برای حضرت محمد(ص) داشت، زیرا موجب تقویت روحی وی شد و به او فرصت داد که نبوغ خود را در تنها راهی که مورد توجه مردم مکه بود، یعنی در تجارت به کار اندازد. او و حضرت خدیجه(س) سرمایه­ی کافی داشتند و می­توانستند به کارهایی سودمند دست بزنند. اطلاعی درباره­ی این­که آیا حضرت محمد(ص) پس از ازدواج، دوباره به سوریه رفته است یا خیر، در دست نیست؛ ولی احتمال دارد که به این سفر نرفته باشد. حضرت خدیجه(س) پسرعمویی داشت به نام «ورقه بن نوفل» که به دین مسیح گرویده بود و گفته می­شود از هنگامی که پیامبر(ص) دانسته بود که به او مانند پیامبران سلف وحی می­شود، ورقه از وی حمایت و پشتیبانی می­کرده است. همچنین پیامبر(ص) هرگاه که تنها می­ماند و در مأموریت خود برای پیامبری دچار تردید می­شد، به حضرت خدیجه(س) روی می­آورد؛ پس ازدواج با حضرت خدیجه(س) نقطه­ی تحول بزرگی در زندگی پیامبر(ص) بود و بدین جهت است که تا زمانی که حضرت خدیجه(س) حیات داشت، وی زن دیگری نگرفت.(2)

وات در ادامه می­گوید در سال 623م/ 2ق دو واقعه­ی داخلی رخ داده که مهم­ترین آنها ازدواج حضرت محمد(ص) با عایشه بوده است که در آوریل آن سال صورت گرفت و عروس بیش از نه سال نداشت. یک یا دو سالِ پیش حضرت محمد(ص) از او در مکه


1- همان، ص 13.
2- همان، ص 14؛ Muhammad at Mecca, p. 38. برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه(س)».

ص:356

خواستگاری کرده بود، ولی او هنوز در خانه­ی پدر می زیست و حتی احتمال دارد پس از آوریل 623م/ 2ق نیز چند ماهی در خانه­ی پدر خود مانده و بعداً به یکی از حجره­های خانه­ی پیامبر(ص) انتقال یافته است.(1)

منابع درباره­ی این سال­های حساس چیزی نگفته اند. رابطه­ی زناشویی بین مردی 50 ساله و دختری 10 ساله که حکم پدر و فرزند را دارند، به نظر عجیب می­آید؛ ولی باید به خاطر داشت در قرن هفتم میلادی در عربستان دختران زودتر به سن بلوغ می رسیدند. از این پیوند اولادی به وجود نیامد، ولی دلایلی در دست است که نشان می­دهد عایشه در بین هووهای خود زندگی خوشی را می­گذرانیده است. این ازدواج بیشتر به علت سیاسی و ایجاد خویشاوندی بین ابوبکر و حضرت محمد(ص) صورت گرفته است. حضرت پس از وفات حضرت خدیجه(س) و سه سال پیش از ازدواج با عایشه با زنی بیوه به نام سوده که 30 سال داشت ازدواج کرده بود.(2)

وات معتقد است اغلب ازدواج­های خود پیامبر(ص) و دختران و دوستانش به علل سیاسی بوده است. در اوت همان سال دختر پیامبر(ص)، حضرت فاطمه(س) با حضرت علی(ع)، پسرعموی حضرت ازدواج نمود و این نشانگر آن بود که حضرت علی(ع) از متحدان نزدیک پیامبر(ص) بوده است.(3)

در آخر ژانویه­ی 625م/ 4ق، حضرت محمد(ص) با حفصه دختر عمر که بعداً خلیفه­ی دوم شد ازدواج کرد. این ازدواج رابطه­ای بین پیامبر(ص) و یکی از اصحاب سرشناسش ایجاد کرد و برای حفصه نیز که شوهر خود را در جنگ بدر از دست داده بود، شوهری مناسب پیدا شد. این ازدواج­ها مانند ازدواج­های دیگر حضرت یا پیروان او هدف سیاسی داشته است.(4)

به گفته­ی وات، کشته شدن تنی چند از مسلمانان در جنگ اُحد برخی مسائل اجتماعی را ایجاد نمود که مهم­تر از همه تدارک زندگی زنان و دخترانی بود که بیوه یا


1- [69]. همان، ص 128.
2- همان، ص 129.
3- همان.
4- همان، ص 165-166.

ص:357

یتیم شده بودند. اساس و مستند تعدد زوجات در اسلام یکی از آیات قرآن است که پس از جنگ اُحد نازل شده که بدین شرح است: «وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا».(1)

آنچه در این آیه تعجب­آور است آن­که به اشخاصی که 6 یا 10 زن داشتند، گفته شده است که نباید بیش از 4 زن داشته باشند؛ برعکس کسانی را که فقط یک یا شاید دو زن داشته­اند، تشویق می­کند که تا 4 زن بگیرند.(2) در این خصوص جزئیات بسیاری در منابع متعدد وجود دارد و آنچه در ذیل خواهد آمد شرح مختصری از آن است. نخستین موضوعی که باید در نظر داشت، شرایط موجود در عربستان پیش از ظهور پیامبر (ص) است و مشکل عمده از همین جا برمی­خیزد. از نظر وات، شواهدی در دست است که نشان می­دهد در قسمتی از عربستان روابط اجتماعی مردم براساس اصول مادر­نهادی بوده است. مردان و زنانی نام برده شده­اند که تعلق به قبیله­ی مادر داشته­اند، حتی طوایفی هستند که جد عمومی آنها زن بوده است. این­گونه روابط در مدینه بیش از مکه دیده می­شود، چه در مکه اساس اجتماعی بیشتر براساس بدوی بوده است. پس آنچه در پیش از اسلام در عربستان دیده می­شود، ادغامی است از این دو نظام که در گروه­های مختلف مردم وجود داشته است.(3)

یک گروه مادر­نهادی از یک زن و اولاد مذکر و مؤنث او تشکیل می­شد و بر این اساس، ممکن بود سازمان­های اجتماعی چندی به وجود آید. از آنچه در عربستان رخ داده است اطلاع صحیح در دست نیست؛ فقط احتمال می­رود چیزی نظیر این باشد که هر وقت زنی می­مرد، مقام او به عنوان ریاست خانواده به دختر بزرگش منتقل می­گردید و پس از او خواهر بزرگترش جای او را می­گرفت. املاک تعلق به گروه داشت و برادر آن زن که رئیس بود (از طرف مادر) یا بزرگترین پسرش آن را اداره می


1- نساء، 3.
2- همان، ص 190-191.
3- همان، ص 191-192.

ص:358

­کرد؛ بدین معنی که مرد اداره­ی املاک را به پسر خود واگذار نمی­کرد، بلکه به پسر خواهرش محول می­داشت.(1)

وات در ادامه می­گوید تنها مسأله­ی بعد از جنگ اُحد مشکل زنان بیوه نبوده است، بلکه دختران ازدواج­نکرده نیز که تحت حمایت عمو و پسرعمو و اقوام دیگر قرار داشتند، جزء این مسأله بودند. برای یک فرد خودپسند و بی­عاطفه آسان بود که مانعِ ازدواج دختران تحت حمایت خود شود تا نظارت نامحدودی بر اموال خود داشته باشد. او ممکن بود اجازه­ی رابطه­ی نامشروع بدهد. این نامطلوب­ترین و خسته­کننده­ترین نوع از دوره­ی قیمومیت «مادر» در مدینه بوده که اینک با انتقال حق قیمومیت به «مرد» از میان رفته است. در مواجهه با چنین وضعی است که قرآن مردان را به گرفتن چند زن تشویق می­کند. البته منظور آن نیست که قیم دختری، خود با او ازدواج کند (مگر آن­که هر دو از محارم نباشند)، بلکه هدف اصلی آن است که اگر تمام مسلمانان چند زن داشته باشند، دختران می­توانند وقتی به سن ازدواج رسیدند فوری شوهر کنند. این اصلاحات برای آن بوده است که اساس خانواده را بر اصول فردی استوار کند و عادات قدیم را که در آن ارزش گروه بر فرد می­چربیده است، اصلاح نماید.(2)

به گفته­ی وات، حضرت محمد(ص) این نظریه را درباره­ی خانواده­ی خود به موقع به اجرا گذاشت.(3)

او سه زن داشت و در اوایل سال 626م/ 5ق دو زن دیگر گرفت. یکی زینب بنت خزیمه از طایفه­ی عمیر بود که سعی داشت با آن طایفه روابط نزدیک­تری داشته باشد. او بیوه­ی یکی از مهاجران بود که در جنگ بدر کشته شده بود و قبیله­ی شوهر او با قبیله­ی حضرت محمد(ص) رابطه­ی نزدیک­تری داشتند. زینب بیش از 30 سال نداشت و چند ماه پس از ازدواج وفات کرد. دیگری ام سلمه بیوه­ی ابوسلمه بود که


1- همان، ص 192.
2- همان، ص 194-195.
3- اگر محدوده­ی تعدد زوجات در چهار تا در سال سوم هجری و در سوره­ی نساء تشریع شده باشد، به مورد اجرا گذاشتن آن از سوی پیامبر(ص) و ازدواج با بیش از چهار زن، حاوی تناقض است.

ص:359

در پی زخم­های جنگ اُحد درگذشت. او و شوهرش هرچند مسلمان بودند، ولی تعلق به قبیله­ی مخزوم، یعنی قبیله­ی ابوجهل داشتند و به طوری که می­دانیم قبیله­ی مخزوم یکی از مراکز مخالف پیامبر(ص) در مکه بود. هدف این ازدواج یافتن راهی برای بیوه­ی یکی از مهاجران بزرگ بود و شاید هدف دیگر آن یاری به پیامبر(ص) برای آشتی کردن با مردم مکه بوده است.(1)

یکی دیگر از ازدواج­های حضرت یک سال بعد، یعنی در آخر مارس 627م/ 6ق صورت گرفت و آن ازدواج حضرت با زینب بنت جحش بود که مورد انتقاد معاصران او قرار گرفته و بعداً نیز بهانه­ی حمله­ای از سوی اندیشمندان غربی به ساحت مقدس پیامبر(ص) گردیده است. جزئیات این ازدواج به شرح ذیل است: زینب دخترعمه­ی حضرت محمد(ص) بود. احتمالاً در زمان هجرت بیوه بوده و به اتفاق برادرانش که مسلمان بودند، به مدینه مهاجرت کرده است. در آنجا برخلاف تمایل وی، حضرت او را مجبور کرد که به ازدواج پسرخوانده­اش زید بن حارثه درآید. در سال 626م/ 5ق، روزی حضرت محمد(ص) برای گفتگو به خانه­ی زید رفت. زید در خانه نبود و زینب را دید که نیمه­برهنه بود. چنین گمان کرده­اند که پیامبر(ص) عاشق او شده و از آنجا برگشته است، در حالی که به خود می­گفته است: «سپاس باد خدا را! سپاس باد دارنده­ی دلها را!». چون زید بازگشت، زینب داستان آمدن پیامبر(ص) و امتناع او از آمدن به خانه و گفتار اسرار­آمیز او را برای زید بیان نمود. زید فوری نزد پیامبر(ص) رفت و تقاضای طلاق زینب را کرد، ولی حضرت محمد(ص) به او گفت او را نگهدارد. از آن پس، زندگی با زینب برای زید قابل تحمل نبود و سرانجام مجبور شد او را طلاق دهد. وقتی عده­ی او به سر آمد، به عقد حضرت درآمد و برای صحیح جلوه دادن آن آیه­ای بدین شرح نازل شده است: «وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ


1- همان، ص 196.

ص:360

وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لَا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا».(1)

درباره­ی اصل داستان اختلافی نیست؛ فقط بعضی از جزئیات آن مشکوک است و با توجه به کل داستان، نظرات مختلفی داده شده است.(2)

این ازدواج نیز مانند تمام ازدواج­های پیامبر(ص) یا دیگران اهداف سیاسی داشته است. زینب از طرف مادر رابطه­ی نزدیکی با حضرت داشت و نسبت به او احساس مسئولیت می­کرد. خانواده­ی پدری او تحت حمایت پدر ابوسفیان بودند و هنگامی که ابوسفیان لشکرکشی مکیان علیه حضرت محمد(ص) را رهبری می­کرد، این موضوع از نظر حضرت دور نبوده است. در آن هنگام دو تن از خواهران زینب با دو تن از رهبران مهاجر ازدواج کردند و ازدواج زینب با زید نیز نشانه­ی آن بود که وی دارای شخصیت مهمی بوده است، زیرا زید در نزد حضرت محمد(ص) مقام شامخی داشت. متأسفانه علت آن­که چرا زینب ابتدا با ازدواج زید مخالف بود مجهول است. مشکل است تصور کنیم که او را شایسته­ی خود نمی­دانسته است. احتمال دارد که چون زینب زن جاه­طلبی بوده، میل داشته است با خودِ پیامبر(ص) ازدواج کند. احتمال دیگر آن­که انتظار داشته با شخص دیگری ازدواج کند که پیامبر(ص) به علل سیاسی با آن موافق نبوده است. به هر نحوی که باشد، زینب خود پیش از 626م/ 5ق در صدد ازدواج با پیامبر(ص) بوده و نقشه­ی آن را در سر می­پرورانده است. داستان برخورد پیامبر(ص) با زینب در غیبت زید و مفتون زیبایی او شدن، اغراقی بیش نیست و در منابع نخستین ذکر نشده است. به علاوه، زینب در هنگام ازدواج 35 یا 38 سال داشت و در آن زمان، این سن برای یک زن عرب سن زیادی بود. تمام زن­های دیگرِ پیامبر(ص) به استثنای حضرت خدیجه(س)، هنگام ازدواج


1- احزاب، 37. این آیه نشان می­دهد که پیامبر(ص) در عین تمایلی که به زینب بنت جحش داشت، نمی­خواست زینب از زید جدا شود و بنابراین، چنان نبود که پیامبر(ص) میل خود را حاکم کند.
2- همان، ص 197-198.

ص:361

با ایشان از زینب جوان­تر بودند. ممکن است که زینب زیبایی خود را حفظ کرده بوده باشد، ولی اگر این داستان حقیقت داشته باشد ممکن است برای انسان لااقل این گمان برود که طی زمان در این داستان دخل و تصرفاتی راه یافته است. بعدها مسلمانان همیشه می­گفتند که در اسلام رهبانیت نیست و ریاضت آنان از تجرد در اسلام جایی ندارد. با توجه به این مطلب است که باید توجه و علاقه­ی حضرت محمد(ص) را به جنس زیبا مطالعه کرد.(1)

به نظر وات، موضوع عاشق شدن در همان نگاه اول، به نظر می­رسد متعلق به داستان خیال­انگیز زندگانی پیامبر(ص) باشد و با آن­که آن را به زحمت ساخته و پرداخته­اند، بسیار بعید می­نماید که مردی در سن 55 سالگی عاشق زنی 35 ساله بشود. در هر صورت، آنچه مورد انتقاد معاصران حضرت محمد(ص) قرار گرفته، این نکته نبوده است. دلیلی در دست نیست که نشان دهد این رفتار نفسانی و شهوانی برای یک نبی نامناسب باشد، خصوصاً که در آن زمان طلاق متداول و امری عادی به شمار می­رفت. آنچه در این ازدواج مورد انتقاد قرار گرفته، ازدواج حضرت محمد(ص) با خویشان نزدیک است. ازدواج با زن سابقِ فرزند، حرام بود و معمولاً پسرخوانده حکم فرزند را داشت و این مسأله بود که عده­ای از مردم مدینه را علیه پیامبر(ص) برانگیخت. از آنچه رخ داده است به طور قطع اطلاعی نداریم.(2)

وات در این باره می­گوید در آیه­ی 37 سوره­ی احزاب نسبت به این موضوع که پسرخوانده حکم فرزند را دارد، اعتراض شده و می­خواسته است رابطه­ی حال را با گذشته کاملاً قطع کرده باشد. در این مورد باید به خاطر داشت که «پسرخوانده» در لغت عرب کاملاً آن معنا را نداشته که امروزه دارد، بلکه فقط نشانگر رابطه­ای است که خودبه­خود رخ داده باشد. ترجمه­ی کلمه­ی عربی این است: «کسی پسرخوانده­ی کسی نامیده


1- همان، ص 198-199.
2- همان، ص 199-200.

ص:362

می­شود که از صلب او نباشد». ظاهراً زید بدین جهت پسرخوانده حضرت محمد(ص) شناخته شده که غلام حضرت خدیجه(س) بوده است و هنگامی که حضرت خدیجه(س) او را آزاد کرد، ابتدا پسرخوانده­ی حضرت خدیجه(س) و پس از ازدواج با پیامبر(ص) پسرخوانده ایشان شد. پس این رابطه مربوط به اصول خویشاوندی مادری و روابط زناشویی است که همراه آن بوده است. آیه­ی دیگری که در این خصوص نازل شده است می­گوید که افراد را باید به پدر حقیقی آنها نسبت داد و این موضوع به اصل کلی­ که باید پدر هرکس مشخص باشد مربوط می­شود و مقرر داشتن عده در طلاق نیز به همین جهت است. بیش از این در این باره چیزی نمی­توان گفت. البته این موضوع اجتماعی نیاز به اصلاح داشت، اما آیا فوریت نیز داشت؟ آیا ازدواج با زینب از بعضی جهات سیاسی و نیز فوریت آن لازم بوده است؟ از این نکات اطلاعی نداریم. آنچه می­توان گفت فقط این است که در این مسأله عامل اصلی سیاست و اصلاح مسائل اجتماعی بوده است و عشق در آن چندان جایگاهی ندارد.(1)

وات می­افزاید که حضرت محمد(ص) در مارس 629م/ 8ق با میمونه خواهرزن عباس عمویش ازدواج نمود تا رابطه­ی محکمی بین آن دو ایجاد شود، زیرا برعکس اغلب خانواده­های مکه، در خاندان عباس، خویشاوندی مادری تسلط داشت. تشریفات ازدواج پیش از خروج حضرت محمد(ص) از مکه برای انجام مراسم حج به پایان نرسید و در راه مدینه انجام گرفت. عباس نیز به اسلام گروید، ولی در مکه باقی ماند تا به نفع اسلام کار کند.(2)

وات در ادامه به اهمیت ازدواج پیامبر(ص) با ام حبیبه دختر ابوسفیان اشاره می­کند و می­گوید سیاست و تدبیر ابوسفیان بیش از همگان و رقیبان او در مکه بوده، لذا پس از


1- همان، ص 200-201. برای تحلیل و بررسی دیدگاه وات درباره­ی ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش».
2- همان، ص 252.

ص:363

شکست اتحادیه به بی­نتیجه بودن مقاومت در برابر پیامبر(ص) پی برده است. شاید هم عقیده به کاهش اهمیت و پایین آوردن سطح زندگی داشته و پیش از محاصره و پس از آن خواسته است از نفوذ خود برای اصلاح و ایجاد اتحاد داخلی استفاده کند. ازدواج پیامبر(ص) با دختر او ام حبیبه نیز وی را امیدوار ساخته که بتواند بی­آن­که حیثیت و اعتبار خود را از دست بدهد، با حضرت محمد (ص) سازش کند. او پیش از آن­که به مدینه برود، این افکار را داشته است و چنان­که وقایع بعدی نشان می­دهد، وی هنگام اقامت در مدینه با حضرت محمد(ص) تفاهم پیدا کرده است که مکه را بی­جنگ تسلیمِ او کند. او در «جوار» بودن را برای همه آزاد گذاشته و حضرت محمد(ص) نیز آن را قبول کرده است که از آنها حمایت کند. البته چنین قراردادی با نظریات و اهداف پیامبر(ص) مناسب بوده است.(1)

اقتصاد و پیامبر(ص)
اشاره

از دیگر حوزه­هایی که وات در کتاب­ها و مقالات مختلف خود به تفصیل بدان پرداخته و از ابعاد گوناگون مورد بررسی و مداقّه قرار داده است، حوزه­ی مسائل اقتصادی است. وات نقش تجارت، بازرگانی و اقتصاد را اولاً در زندگانی و سیره­ی شخصی پیامبر(ص) و ثانیاً در رشد و گسترش اسلام بسیار مهم و خطیر دانسته است؛ لذا عنوان «اقتصاد و پیامبر(ص)» را به عنوان یکی دیگر از موضوعات مهمِ مورد پژوهش در سیره­ی پیامبر(ص) انتخاب و مورد تحلیل و بررسی قرار دادیم. اما مهم­ترین بحث­های وات در خصوص جایگاه مسائل اقتصادی در اسلام و نزد پیامبر اکرم(ص) به شرح ذیل است:


1- همان، ص 254-255.

ص:364

جزیه در اسلام

جزیه در اسلام(1)

به نظر وات، بینش اصلی قرآنی در خصوص یهودیان و مسیحیان آن است که اینان اهل کتاب هستند و کتاب­هایی را دریافت کرده­اند و و دعوت­هایشان اساساً همان دعوت­های قرآن است؛ اما یهودیان و مسیحیان از حقیقت خالص کتاب خود، دست­کم تا آن حد که حضرت محمد(ص) را تصدیق نکردند، به انحراف دچار شده­اند. لذا وات معتقد است براساس این بینش بود که حضرت محمد(ص) در سال­های واپسین عمر خود به ابتکاری دست زد که به نظام «اقلیت­های تحت­الحمایه» (ذمّی، اهل­ الذمّه) در درون دولت اسلامی متکامل گردید. گروه­های یهودی و مسیحی به شرط پرداخت مالیات­هایی که از آنان طلب می­شد و به حق سنگین نبود، اجازه یافتند امور داخلی خود را زیر نظر رهبران مذهبی­شان اداره کنند. این روش مربوط به اهل ذمّه از عقاید سنتی اعراب در «حمایت» از عشیره­های ضعیف در مقابل عشیره­های نیرومند نشأت می­گرفت؛ اما در عین حال، مسلمانان را قادر ساخت تا از وظیفه­ی تقریباً دشواری بپرهیزند که به تحمیل اسلام آوردن همه­ی یهودیان و مسیحیان و یا اخراج آنان از قلمروی اسلام منتهی می­شد. به هر حال، در سرزمینی که به بت­پرستان و مشرکان اختیار قبول اسلام یا شمشیر داده می­شد، مسیحیان و یهودیان توانستند به صورت اقلیت­های تحت­الحمایه درآیند. بدین طریق، بینش قرآنی از مسیحیت، هرچند فقط تا اندازه­ای بر مسیحیان زمان حضرت محمد(ص) منطبق بود، باز هم توانست مبنای روشنی برای حل مشکل مسیحیان در درون دولت اسلامی فراهم آورد. در این زمینه بود که قرآن چیزی به بینش قبلی مسلمانان از مسیحیت در مکه افزود.(2)

از نظر وات، انعقاد عهدنامه­هایی با طوایف کوچک مسیحی و یهودی نزدیک خلیج عقبه و قبایل کنار جاده­ی سوریه و تضمین حمایت از آنان در برابر پرداخت مبلغی، این باور را تأیید می­کند که حضرت محمد(ص) میل داشته است که این نقطه، منطقه­ی­ نفوذ


1- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «مسأله­ی جزیه در اسلام».
2- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 44-45.

ص:365

دائم مسلمانان باشد. معاهدات نامبرده بخشی از نظام امپراتوری آینده­ی اسلام را تشکیل می­داد. از مسیحیان یا یهودیانِ آن سو دعوت به اسلام نشد، بلکه از آنان خواسته شد که فقط از دولت اسلام براساس شرایط چندی اطاعت کنند و مهم­ترینِ آن شرایط پرداخت جزیه­ی سالیانه­ی نقدی یا جنسی معادل آن بود. در عوض به آنان اجازه داده شد که در امور داخلی مانند سابق مستقل باشند و در خارج، تحت حمایت «خدا و پیامبر او»، یعنی دولت اسلامی خواهند بود. اگر جامعه­ای بی­جنگ تسلیم می­شد، جزیه­ای کمتر از آن مقدار که در خیبر درخواست شد می­پرداخت. بدین ترتیب، برای عده­ای از جوامع کوچک بهتر آن بود که تحت لوای اسلام درآیند.(1)

تاریخ اسلام نشان می­دهد که دولت اسلامی وجود اقلیت­های دینی را بر خود هموار کرده و این ناشی از این عقیده بوده که وقتی قول دادند که از گروهی حمایت خواهند کرد، باید آن را به بهترین نحو به جا آورند، زیرا شرف و افتخارشان در گروی آن است. به نظر آنان حتی در عالم سیاست نیز حمایت از اقلیت­ها بسیار سودمند است. به نظر وات، اینک بخش زیادی از گرفتاری­های دنیای عرب­زبان امروز در حقیقت مربوط به این است که این سنت را از بین برده­اند و چیز دیگری جای آن را نگرفته است.(2)

از دیدگاه وات، حضرت محمد(ص) از دارایی یهود و نصاری اطلاع داشته و می­دانسته است که تصرف این دارایی چه فواید و مزایایی برای او در برخواهد داشت. دور از حقیقت است اگر گفته شود که محرک پیامبر(ص) تا حدی بهبود بخشیدنِ وضع مالی مسلمانان نبوده است.(3)

وات در جای دیگر به خطر افتادن منافع یهودیان بنی قینقاع و بازار آنان توسط مهاجران را محرک دیگری برای پیامبر (ص) برمی­شمرد، چرا که احتمال بسیار می­رود که پس از آن بیشترِ تجارت داخلی مدینه به دست مهاجران افتاده است.(4) با توجه


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 274-275.
2- همان، ص 275-276.
3- همان، ص 240-241.
4- همان، ص 164.

ص:366

به مطالب فوق، یهود و نصاری می­توانستند جزو گروه­های تحت­الحمایه­ی حاکمیت اسلامی شوند و با پرداخت جزیه به مسلمانان از آزادی­های داخل جامعه­ی اسلامی برخوردار گردند. اعضای این گروه­های تحت­الحمایه را «ذمّی» می­گفتند.(1) در داخل عربستان قبایل بدوی تقریباً همه بت­پرست بودند و ازاین­رو، مجبور به پذیرفتن اسلام شدند. در خارج از عربستان نیز از ساکنان بومی انتظار می­رفت که ذمّی شوند. هیچ­گونه فشاری برای این­که این گروه­های محلی مسلمان شوند وجود نداشت و کاملاً مختار بودند به همان حال که هستند باقی بمانند.(2) غنائم منقول به­دست­آمده در لشکرکشی­ها در میان افرادی که در آن لشکرکشی شرکت کرده بودند تقسیم می­شد، اما هنگامی که اعراب مسلمان شروع به فتح سرزمین­های اطراف نمودند، علاقه­ای به تقسیم زمین بین خود و شروع به زندگی کشاورزی نداشتند. مصلحت این بود که کشاورزان ساکن این مناطق، خود به کشاورزی بپردازند، و خراج و اجاره­ای که این کشاورزان می­پرداختند و بین مسلمانان تقسیم می­شد، به آنها امکان می­داد که نیروهای جنگی حرفه­ای همیشه آماده­ای در اختیار داشته باشند.(3) بدین طریق بود که اعراب توانستند با سرعت بسیار سرزمین­های خود را توسعه دهند و این توسعه را تداوم بخشند. اتباع کامل دولت اسلامی، یعنی مسلمانان از بیت­المال مقرری دریافت داشته و می­توانستند خود را وقف خدمات سربازی کنند. به هر حال، هرگاه مردم سرزمین­هایی که بدان­ها لشکرکشی می­شد تسلیم و ذمّی می­شدند، لازم بود که برنامه­ی لشکرکشی به مناطق دورتری فراهم شود و نیز در شهرهای بزرگ سرزمین­های فتح­شده یا تسلیم­شده به دست مسلمین پادگانی برای نگهداری آنها به جای گذارده شود.(4)


1- گفته شده است که در اندلس کلمه­ی «ذمّی» فقط بر یهودیان اطلاق می­شد (ویلیام مُنتگمری وات، اسپانیای اسلامی، ص 19).
2- «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» (بقره، 256).
3- همان، ص 4-5.
4- همان، ص 5.

ص:367

از دیدگاه وات، عموماً موقعیت گروه­های مورد حمایت مناسب بود، اما اشکالاتی وجود داشت. به عنوان مثال، آنها مجاز نبودند سلاح حمل نمایند و با زنان مسلمان ازدواج کنند و معمولاً از منصب­های بالا در دولت محروم بودند. به همین جهت، یک «ذمّی» احساس می­کرد شهروند درجه­ی دوم است. نتیجه­ی این احساس در درازمدت این بود که افراد از مسیحیت به اسلام تغییر عقیده می­دادند. البته مسلمانان از تغییر عقیده­ی آنان چندان خشنود نبودند و در اواخر قرن هفتم میلادی رهبران مسلمان واقعاً از این کار استقبال نمی­کردند؛ زیرا اسلام آوردن اهل ذمّه باعث کم شدن مالیات سرانه و آشفته شدن وضع اقتصادی دولت می­شد. بنابراین، «جهاد» و لشکرکشی موجب گسترش امپراتوری اسلامی گردید؛ گرچه مسلمانان افراد را وادار به تغییر عقیده نمی­کردند. مسلمانان از آنجا که ادارات محلی را حفظ می­کردند، می­توانستند در سراسر امپراتوری بزرگ اسلامی نظم و امنیت را ایجاد نمایند. اعراب فقط با دولت مرکزی هر ایالت ارتباط داشتند و مالیات سرانه را از گروه­های تحت حمایت آن دریافت می­کردند. در ابتدا همه­ی مسلمانان از حقوق سالانه بهره­مند بودند، لذا می­توانستند خود را وقف «جهاد» و مسئولیت­های دیگر اجتماعی نمایند. اما بعد از سال 750م/ 132ق این سیستم ضعیف شد، گرچه تا فتح اسپانیا در لشکرکشی­ها مؤثر بود.(1)

نقش تجارت و بازرگانی در رشد و گسترش اسلام

از دیدگاه وات، بدون تردید، گسترش فرهنگ اسلامی با مهارت و قدرت اعراب در زمینه­ی تجارت و بازرگانی میسر گردید. توسعه­ی فرهنگ اسلام تنها از طریق حضور مسلمانان در مناطقی که زیر نظر حاکم مسلمان اداره می­شد تحقق نیافت؛ بلکه صدور کالاهایی که به وسیله­ی مسلمانان تولید شده بود به ماورای مرزهای سرزمین­های اسلامی نیز در این امر مؤثر بوده است. در حقیقت، تجارت یکی از ویژگی­های جوامع بشری در


1- ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 27-28.

ص:368

مرحله­ی نخست توسعه­شان است، اما این امر در تمدن اسلامی همواره از موقعیت خاصی برخوردار بوده است. اسلام در آغاز، مذهب تجار و بازرگانان بود، نه مذهب دهقانان و صحرانشینان. عقیده­ی یکتاپرستی اسلام با تجربه­های محدود بشری در بیابان وسیع خشک ترکیب شد و در قرن نهم میلادی مورد پذیرش ارنست رنان (Ernest Renan/ 1823-1892م) و دیگران قرار گرفت؛ اما چندان ریشه­دار نبود. اولین مسلمانان بدوی­های صحرانشین نبودند، بلکه افرادی از مرکز تجاری مکه و منطقه­ی زراعی مدینه بودند. البته این مطلب صحیح است که نیروی انسانی لازم برای حمایت گسترده­ی مسلمانان، عمدتاً از ناحیه­ی صحرانشینان تأمین می­شد؛ همچنین ممکن است گفته شود اخلاق اسلامی فضیلت­های مهم مربوط به بیابان را در قالب مناسب برای زندگی شهری ارائه کرده و از آن بهره برده است.(1)

از نظر وات، همان­طور که بیابان وسیله­ای بود که بازرگانان مکه فعالیت­های تجاری خودشان را از آن راه انجام می­دادند، دریا نیز وسیله­ای برای بازرگانان ایتالیایی مانند ونتاین (Venetian) و سایر تجار آن منطقه به شمار می­رفت. از سوی دیگر، بدوی­ها چه در زمان حضرت محمد(ص) و چه بعد از او به ندرت مسلمانانِ دیندار و معتقد بوده­اند. در حال حاضر نیز با وجود این­که میلیون­ها مسلمان روستایی و دهقان وجود دارد، مذهب اسلام نه تنها پیوستگی چندانی با فعالیت­های کشاورزی مانند دیگر مذاهب جوامع روستایی ندارد، بلکه آنان را نسبت به کارشان دلسرد می­نماید. شواهدی بر این مطلب وجود دارد. یکی از آنها این است که اسلام تقویم قمری یا سال 354 روز را پذیرفت و سال شمسی یا هر ماهی که سالش مطابق فصل­های خورشیدی باشد نفی کرد، که چنین تقویمی مورد استفاده­ی روستایی نیست. دلیل دیگر، مقدار حبوبات و غلات واحه­ی مدینه


1- همان، ص 39-40.

ص:369

است که با رویکرد اسلام، برای نخستین بار به حد بسیار پایین تنزل یافت.(1)

در مقابل این بی­توجهی به بدوی­ها و روستاییان، دین اسلام همواره جو مساعدی برای تجارت پدید آورده است. مکه (اولین مکانی که تجارت در آن پدیدار گشت) یک شهر تجاری و پردرآمد برای تجار بزرگ بود که تجارت و صنایع کوچک را از جنوب فلسطین تا جنوب غربی عربستان با توسعه به سمت آفریقا سازماندهی می­کرد.(2)

تحلیل اقتصادی از جهاد

به گفته­ی وات، مکه در عصر پیامبر(ص) در نتیجه­ی دگرگونی سریع اقتصادی از اقتصاد کوچ­نشینی مبتنی بر شبانی به اقتصاد پررونقِ مبتنی بر تجارت، شاهد نابسامانی اجتماعی بود. با این­که اسلام از مکه شروع شد، بیشتر در مدینه شکل گرفت؛ شهری که در آن نیز به سبب تحول از کوچ­نشینی به کشاورزی، تنش­های اجتماعی وجود داشت. توسعه­ی اسلام به آن سوی عربستان در سایه­ی این واقعیت امکان یافت که امپراتوری بیزانس و ایران هر دو پس از یک سلسله جنگ­های طولانی از پای درآمده بودند. اعراب به زودی دریافتند که به رهبری حضرت محمد(ص) و جانشینان او می­توانند رومیان و ایرانیان را شکست دهند و در خلأ قدرت موجود، کم و بیش تا هرجا که بخواهند پیشروی کنند. اهداف آنان در وهله­ی نخست، به دست آوردن غنیمت­های جنگی و در مرتبه­ی دوم به دست آوردن زمین بود. آنان هرگز به فکر مسلمان کردن دیگران نبودند. مهم است بدانیم که فقط مناطق اسلامی هستند که با شمشیر توسعه یافتند، نه دین اسلام. روی آوردن مسیحیان و دیگر غیرمسلمانان به اسلام بر اثر فشارهای مسالمت­آمیز اجتماعی


1- همان، ص 40. این ادعای وات که دلیلی نیز برای آن ذکر نکرده، خلاف واقعیت است. چنان­که دکتر جواد علی می­نویسد: «زراعت به خاطر کمبود آب در حجاز با مشکل مواجه بود و رغبتی به آن نبود؛ اما بعد از ظهور اسلام و سفارش پیامبر اسلام(ص) به احیای موات و این­که کشاورزی و زراعت را بهترین کسب­ها شمرد، مردم به این امر راغب گشتند و تولیدات کشاورزی افزایش پیدا کرد» (جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، (بیروت: دارالعلم للملایین، 1969م)، ج 2، ص 27).
2- تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 41.

ص:370

صورت پذیرفت؛ البته پس از آن­که سرزمین­های فتح­شده جزء تثبیت­شده­ی امپراتوری اسلامی شدند.(1)

اهل کتاب و پیامبر(ص)
اشاره

از دیگر موضوعات مهم و مطرح در دوره­ی مدنی پیامبر(ص)، موضوع اهل کتاب، وضعیت و جایگاه آنان در زمان پیامبر(ص)، و نحوه­ی آشنایی حضرت و نوع تعامل و رابطه­ی ایشان با آنان است که در این بخش بدان می­پردازیم. در ابتدا به عنوان مقدمه به وضعیت اهل کتاب در مدینه در عصر پیامبر(ص) اشاره کرده و سپس به نحوه­ی آشنایی حضرت و نوع تعامل و رابطه­ی ایشان با آنان می­پردازیم و در آخر، دیدگاه مسیحیان امروزی نسبت به نبوت پیامبر اسلام(ص) را بیان می­نماییم:

هنگامی که پیامبر(ص) در سال 622م/ 1ق به مدینه هجرت نمود، این شهر از قرار معلوم از یازده قبیله­ی مهم و تعدادی قبیله­ی کوچک تشکیل می­شد. یهودیان در حدود بیست قبیله بودند که معروف­ترین آنها بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع بودند. آنان معلوم نیست از پناهندگان یهود بودند یا از خانواده­های عربی بودند که به دین یهود گرویده بودند. به هر حال، یهودیان مدت­ها بود که در مدینه بودند و حضور آنان سبب توسعه و نشر عقاید یکتاپرستی گشته و قبول پیامبری حضرت محمد(ص) را تسهیل کرده بود. قبیله­ی بنی قینقاع دارای زمینی نبودند، بلکه بازاری را اداره می­کردند و کارشان بیشتر زرگری و اسلحه­سازی بود. احتمال دارد که آنان کاروان­های تجاری نیز به سوریه می­فرستادند، اما وسعت و اهمیت آن به اندازه­ی کاروان­های تجاری مکه نبوده است. دو قبیله­ی دیگر دارای زمین­های حاصل­خیز در قسمت­های مرتفع و جنوب واحه­ی مدینه بودند و عده­ای از اعراب در بین آنان می­زیستند که از لحاظ سیاسی وابسته به آنان بودند. هر قبیله­ی یهود با یک یا دو قبیله­ی قوی عرب متحد بود و احتمال دارد که شریک


1- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 237-238. برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «حقیقت جهاد در سیره­ی نبوی».

ص:371

ضعیف­تر به شمار می­رفته است. بدین ترتیب، قبایل یهود تقسیم شده بودند و گروه واحدی را تشکیل نمی­دادند.(1)

هر یک از قبایل یهود دارای قلعه­های محکمی بود که اگر حمله­ای به آنان می­شد به آن قلعه­ها پناه می­بردند. عقیده­ی عموم در مدینه بر این بود که این قلعه­ها را نمی­توان حتی با یورش­های سهمگینِ طوفانی تصرف نمود و اگر زمانی یکی از این قلعه­ها به دست دشمن می­افتاد جنگ متوقف می­شد. احتمال دارد که رؤسای قبایل همیشه در این قلعه­ها ساکن بوده­اند و دیگران هنگام خطر بدان جا پناه می­بردند.(2) شایان ذکر است که یهودیان و اعراب با هم ازدواج می­کردند و از نحوه­ی زندگی­شان، به سختی از هم تشخیص داده می­شدند. زمانی بود که یهودیان بر اوضاع سیاسی مدینه نظارت داشتند و اعراب به آنان وابسته بودند. احتمالاً همین یهودیان کشاورزی را در مدینه و دیگر شهرهای عربستان رواج داده­اند. کلام آخر این­که هشت قبیله­ی اصلی عرب از خانواده­هایی بودند که در زمان تسلط یهود بر مدینه در آنجا ساکن شدند و در اوایل قرن ششم میلادی استقلال خود را از یهودیان به دست آوردند و اینک قوی­تر شده بودند.(3)

آشنایی پیامبر(ص) با یهود

به گفته­ی وات، هرچند ظاهراً یهودیان مدینه علم و اطلاع چندانی درباره­ی دین اسلام و قرآن نداشتند، ولی می­توانستند درک کنند که ادعای حضرت محمد(ص) با معتقدات یهود منافات دارد، و در این موضوع همه توافق داشتند. یهودیان چون متحد قبایل عرب به شمار می­رفتند، از یک جهت جزء جامعه یا امت جدید مدینه محسوب می­شدند و احتمال دارد که بین بعضی از آنان و حضرت محمد(ص) پیمانی بسته شده بوده است.(4)

حضرت


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 108-109، 124.
2- همان، ص 109.
3- همان، ص 108-109.
4- همان، ص 124.

ص:372

از همان ابتدای کار می­دانست آیاتی که بر او نازل می­شود، به تعلیمات یهود و مسیحیت شباهت دارد و شاید ادعای او بر پیامبری نیز براساس همین شباهت پیام­های او با پیامبران پیشین بوده است. از قرار معلوم، پس از هجرت بود که پیامبر(ص) در صدد آن برآمد که اساس دین خود را بیشتر براساس دین یهود پی­ریزی کند و پیش از هجرت از مکه، در صدد بوده است که مانند یهودیان، اورشلیم را قبله قرار دهد.(1)

قبول و ورود بعضی از آداب و رسوم یهود سبب جلب توجه و دوستی آنان نشد. پیامبر(ص) دوست داشت که از طرف یهودیان شناخته شود، زیرا می­دانست که بدون ­یاری و حمایتِ آنان نظام فکری­ای که می­خواست دین خود را بر روی آن بنا نهد، در حال فرو ریختن است؛ حتی حاضر بوده است به آنان اجازه دهد که بعضی از اصول پرستش خود را حفظ کنند، اما بدان شرط که او را مانند یکی از انبیای خود بشناسند. اما یهودیان در صدد مخالفت برآمدند و از دانش خود که در عهد عتیق است برای انتقاد از این ادعای او که می­گفت: «قرآن کلام خداست»، استفاده کردند. در یک محیط دانش و معرفت، برای آنان بسیار آسان بود که ثابت کنند که قرآن در بعضی از مسائل با عهد عتیق تفاوت دارد و غلط است و نتیجه بگیرند که قرآن کلام خدا نیست و حضرت محمد(ص) نیز پیامبر او نمی­باشد. بدین جهت بود که حضرت محمد(ص) در ماه­های اول مبارزه این مسأله را یکی از کارهای مهم خود قرار داده بود.(2)

به گفته­ی وات، تعجب­آور نیست که قرآن پس از هجرت حضرت محمد(ص) به مدینه و تماس او با گروه­های یهودی ساکن آنجا، قدری علیه آنان و به ویژه علیه مدعایشان برهان بیاورد که می­گفتند تنها یهودیان هستند که شناخت حقیقی از خدا دارند. حجت اصلی آنجا بود که قرآن اعلام کرد حضرت ابراهیم(ع) به آیین یهود و نصارا نبوده،


1- [20]. همان، ص 125.
2- همان، ص 125-126.

ص:373

بلکه به دین «حنیف» یک «مسلمان» بوده است.(1) به­رغم آن­که یهودیان و مسیحیان به حضرت ابراهیم(ع) به عنوان سَلَف ادیان خود حرمت می­گزارند، باید گفت این قول قرآن کاملاً حقیقت دارد و ثابت می­کند جدای از این دو آیین، شناخت حقیقی دیگری نیز از خداوند وجود دارد. با این حال، چنین حجت­هایی به مسلمانان کمک نکرد تا ذهنیت روشن­تری از یهودیت را شکل دهند.(2)

آشنایی پیامبر(ص) با مسیحیت

از نظر وات، از مسیحیان عصر حضرت محمد(ص) نسطوریان و مونوفیزیت­ها مهم­ترین گروه فرهنگی و متمایز از مسیحیانی به شمار می­رفتند که جمعاً زیر چتر فرهنگی «یونانی» گرد آمده بودند. هانس کونگ (Hans Kung/متولد 1928م) به عنوان یک الهیدان خط فکری­ای را در پیش گرفته که قبلاً پژوهش­گران متقدم آلمانی آن را طی کرده­اند؛ به عقیده­ی او بهترین شکل مسیحیتِ شناخته­شده برای مردم مکه در آن عصر از طریق گروه­های کوچکی از مسیحیان فراهم آمد که گذشته­ی یهودی داشته­اند و هیچ­گاه اعتقادنامه­ی کلیسای اعظم را نپذیرفته، اما توانسته بودند موجودیت خود را در انزوای نسبی حفظ کنند. این گروه­ها حضرت عیسی(ع) را به عنوان مسیح و نه اقنوم ربوبی قبول می­کردند.(3)

نمی­دانیم این عده از مسیحیان با زمینه­ی یهودی­شان یا مونوفیزیت­ها و نسطوریان عرب با عده­ی بیشترشان تا چه اندازه بر عقاید رایج در مکه در خصوص مسیحیت تأثیر گذاشته­اند. به نظر می­رسد چشم­انداز فرهنگ عمومی اعراب مکه در برخی طرق به نسطوریان نزدیک­تر بوده است. به علاوه، گذشته از حضور گروه­های متعدد


1- [22]. آل عمران، 67؛ برای واژه­ی «حنیف»، نک: Muhammad at Mecca, pp. 162-164; W. Montgomery Watt, "Hanif", in The Encyclopaedia of Islam, 2nd edition, Leiden: E.J. Brill, 1961.
2- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 27.
3- همان، ص 15-16. نک: Hans Kung, et al., Christianity and the World Religions: Paths of Dialogue with Islam, Hinduism, and Buddhism, London: Collins Harvill, 1986.

ص:374

مسیحی در میان اعراب بادیه­نشین و شهرنشین، معدودی هم مثل روحانیون و راهبان با آگاهی علمی درباره­ی مسیحیت در آن سرزمین می­زیسته­اند. گمان می­رود عامه­ی اعراب مسیحی فقط معلومات اندکی از مذهب خود داشته­اند.(1)

از کتاب مقدس(2)

و یا حتی از «عهد جدید» ترجمه ای به زبان عربی موجود نبوده، اما امکان دارد ترجمه­ی بندهای کوتاهی از آن در صومعه­ها و اماکن مشابه وجود داشته است.(3) شماری از بازرگانان مکه از جمله خود حضرت محمد(ص) به غزه و دمشق، جزء امپراتوری بیزانس و تعدادی نیز به حبشه مسیحی سفر کرده بودند؛ اما چنین کسانی فقط عمدتاً چیزهایی از خصوصیات ظاهری مسیحیت را می­آموخته­اند، مگر آن­که علاقه­ی خاصی نشان می­داده­اند و نیز گهگاه تعدادی مسیحی بیزانسی و احتمالاً بیشتر هنرمند در مکه به سر می­برده­اند. برخی از اعراب از زمان حضور خاندان­های یهودی در مدینه و در واحه­های مختلف عربستان، چیزهایی درباره­ی یهودیت می­دانستند. بدین ترتیب، مردم در مکه از موجودیت ادیان یهودی و مسیحی اطلاع داشته­اند، اما اطلاعات وثیق آنان ناچیز بوده است.(4)

رابطه­ی پیامبر(ص) با یهود و مسیحیت

به اعتقاد وات، با دعوت حضرت محمد(ص) در آغاز قرن هفتم میلادی، اسلام در منطقه­ای رشد و گسترش یافت که اندیشه­های یهودی و مسیحی خاصی در آنجا وجود داشت. بازرگانان مکه به طور منظم به جاهایی چون غزه و دمشق در امپراتوری بیزانس که


1- همان، ص 16. برای آگاهی از جزئیات کامل این موضوع، رک: J. Spencer Trimingham, Christianity among the Arabs in Pre-Islamic Times, London: Longman, 1979.
2- Bible؛ هرجا از کتاب مقدس نام برده می­شود، منظور مجموعه کتب «عهد عتیق» یهودیان و «عهد جدید» مسیحیان است.
3- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 16. رک: Georg Graf, Geschichte der christlichen arabischen Literatur, Città del Vaticano: Bibliotheca Apostolica Vaticana, 1944-1953.
4- همان، ص 16-17؛ همچنین رک: محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 124-126.

ص:375

مسیحی ارتدوکس بودند سفر می­کردند. آنها همچنین با سرزمین حبشه تماس­هایی داشتند که در آن مسیحیان تک­سرشتی (منوفیزیت) ساکن بودند. در خود مکه، افرادی مسیحی که بیشترشان غیربومی بودند حضور داشتند، در حالی که در مدینه که حضرت محمد(ص) از سال 622/ 1ق تا 632م/ 11ق در آنجا می­زیست، چند طایفه­ی یهودی به طور دائم ساکن بودند.(1)

وات سرآغاز مناسبات حضرت محمد(ص) با یهودیان و مسیحیان را به اولین سال­های نبوت وی و به زمانی بازمی­گرداند که ورقه بن نوفل پیامبر(ص) را اطمینان داد که آیات رسیده به وی قابل مقایسه با چیزی است که حضرت موسی(ع) دریافت کرده است. در نتیجه­ی همین اعتقاد بود که حضرت محمد(ص) در سال 622م/ 1ق وقتی به مدینه هجرت کرد، منتظر بود که یهودیان نبوتش را بپذیرند، زیرا تردید نداشت پیام­هایش تقریباً مشابه همان چیزی است که یهودیان به آن اعتقاد دارند. قرآن گفته است که وحی­های پیشین را تصدیق می­کند، و واژه­ای که آورده «مصدّقاً» بوده است که به معنی «تصدیق حقیقت» موضوع می­باشد. با این حال، در مدینه فقط مشتی از یهودیان نبوت حضرت محمد(ص) را پذیرفتند و اکثر آنان نه تنها از پذیرش نبوتش سرباز زدند، بلکه دعوت او را به سخره گرفتند.(2)

به نظر می­رسد نکته­ی اصلی آن است که چون دعوت حضرت محمد(ص) به نبوت خود مشابه دعوت­های حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) بود، نمی­توانست انکار کند که یهودیان و مسیحیان اهل کتاب نیستند، اما می­گفت آنان تا اندازه­ای از اصل وحی به دور افتاده­اند. قرآن حجت­های فراوانی علیه یهودیان و مسیحیان آورده است. وات معتقد است اکثر مسلمانان مدعی هستند قرآن به وضوح بر انحراف کتب آسمانی یهودیان و مسیحیان تأکید کرده است؛ اما او برهان می­آورد که چنین نیست، بلکه این نظر ناشی از


1- اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 51.
2- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص43-44.

ص:376

تفسیر اشتباه آمیز برخی از آیات است که تنها پس از رحلت پیامبر(ص) توسط علمای مسلمان بیان شده است. می­توان گفت بینش اصلی قرآنی در خصوص یهودیان و مسیحیان آن است که اینان اهل کتاب هستند و کتاب­هایی را دریافت کرده­اند و دعوت­هایشان اساساً همان دعوت­های قرآن است، اما یهودیان و مسیحیان از حقیقت ناب کتاب خود، دست­کم تا آن حد که پیامبر(ص) را تصدیق نکردند، دچار انحراف شده­اند.(1) در روزگاران بعد، این نظریه­ی «تحریف» کتب مقدس یهود و مسیحیت به نحوی تکامل یافت که مسلمانان همگی بر آن بودند که متون موجود آنها بی­ارزش است.(2)

به نظر وات، پس از هجرت حضرت محمد(ص) به مدینه، این موضوع موجب تعجب و نگرانی او شد که یهودیان آنجا به جز یکی دو مورد، به جای آن­که او را پیامبر بدانند، از دانش خویش درباره­ی عهد عتیق برای خرده­گیری و نقد ادعای نبوت وی استفاده کردند. ظاهراً وی در سال­های پایانی عمرش به مسیحیانی برخورد کرد که موضع­گیری­های مشابهی داشتند. ازاین­رو، موضع مسلمانان نیز تغییر کرد. نخست قرآن، اسلام را دینی همچون یهودیت و مسیحیت و تصدیق­کننده­ی متون مقدس آنها معرفی می­کرد.(3) اما دیری نپایید که برای جلوگیری از زیان رساندن یهودیان و مسیحیان به ایمان مسلمانانِ ساده­دل، اقامه­ی «دفاعیه هایی» علیه آنان ضرورت یافت. مسأله­ی مهمی که در قرآن بیان شد، این بود که اسلام دین ناب حضرت ابراهیم(ع) است و حضرت ابراهیم (ع) نه یهودی بود و نه مسیحی؛ زیرا وی پیش از نزول تورات بر حضرت موسی(ع) و انجیل بر


1- همان، ص 44.
2- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 232. قس: Geoffrey Parrinder, Jesus in the Quran, London: Faber, 1965; Michel Hayek, Le Christ de L`Islam, Paris: Editions du Seuil, 1959, esp. ch. 1; W. Montgomery Watt,"The Christianity criticized in the Quran", Muslim World 57 (1967), 197-201; also in Atti del III Congresso di Studi Arabo Islamici, Napoli, 1967, pp. 651-656; also cf. The Koranic Concept of the Word of God (Biblica et Orientalia, 11), Rom, 1948; also R. C. Zaehner, At Sundry Times: An Essay in the Comparison of Religions, London: Faber Faber, 1958.
3- برای مثال: مائده، 44-48؛ نک: W Montgomery Watt, Islam and the Integration of Society, London: Routledge Kegan Paul, 1961, p. 267-9.

ص:377

حضرت عیسی(ع) می­زیست.(1)

از سوی دیگر، یهودیان و مسیحیان از وحی نازل شده بر پیامبران­شان منحرف شده و عقیده­های نادرستی را در آن داخل کرده­اند که قرآن به صراحت آنها را باطل می­شمرد.(2)

وات اتهاماتی را که در آیات مختلف قرآن نسبت به یهودیان مطرح شده، را این­گونه


1- برای مثال: بقره، 135، 140؛ آل عمران، 65-68؛ نک: Islam and the Integration of society, p. 260-5 with further references.
2- اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 53. در اینجا وات به مسأله­ی تغییر رویکرد پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان به اهل کتاب و به دنبال آن تغییر لحن آیات قرآن کریم اشاره کرده­ است؛ در این باره به اختصار باید گفت که مواضع اصولی پیامبر اکرم(ص) درباره­ی مسیحیت و یهودیت هرگز تغییر نیافت و در سراسر قرآن کریم و احادیث اسلامی نشانه­ای از این تغییر یافت نمی­شود. یهودیت و مسیحیت هم-واره ب-ه عنوان دو دی-ن الهی که از سرچشمه­ی زلال وحی سیراب گشته­اند معرفی می­شوند که پیامبران عظیم­الشأن و اولواالعزمی مانند حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع)، آنها را برای سعادت و رستگاری بشر تبلیغ کرده­اند. قرآن همواره از جریان مستمر رسالت­ها سخن می­گوید و از خانواده­ی بزرگ ادیان ابراهیمی در یک کلمه با نام «اسلام» یاد می­کند. اسلامی که پیامبر آخرالزمان آورد، مرحله­ی اخیر این جریان عظیم بود و هرگز رقیب و یا هم­عرض یهودیت و مسیحیت اصیل تلقی نشده است. اگر در یهودیت هیچ تحریفی هم نمی­بود، با آمدن حضرت عیسی مسیح(ع)، می­بایست موسویان پرچم هدایت بشر را به دست حضرت عیسی(ع) می­سپردند و خود با خشنودی از ایفای رسالت تاریخی خود، تحت لوای حضرت عیسی(ع) جمع می­شدند. همچنین با آمدن حضرت محمد مصطفی خاتم انبیا(ص) انتظار این بود که مسیحیان و حتی یهودیان که خود بشارت آمدن پیامبر آخرالزمان را می­دادند و از سال­ها قبل در مدینه ساکن شده بودند تا او را درککنند، به او ایمان آورند. البته بنا به تجربه­ی تاریخی، یهودیان به عنوان امت یک باردر اینآزمون شکست خورده← →بودند و در مقایسه با مسیحیان از نوعی سابقه­ی منفی برخوردار بودند. البته برخی از پیروان ادیان قبلی (در اینجا یهودیت و مسیحیت) به پیامبر اکرم(ص) ایمان آوردند. عده­ای نیز (که بیشتر از مسیحیان بودند) به پیامبر اکرم(ص) ایمان نیاوردند، ولی احساس مسلمانان را داشتند و به آنها ابراز محبت می­کردند و تحت تأثیر قرآن کریم، گاه هنگام شنیدن آیات قرآن گریه می­کردند. گروه دیگری از اهل کتاب (بیشتر از یهودیان مدینه و پیرامون آن) نه تنها پیامبر(ص) را تصدیق نکردند، بلکه رمز بقای خویش را در مبارزه با وی دانستند و متأسفانه تجربه­ی تلخ تکذیب انبیا را بار دیگر تکرار کردند. بدیهی است میزان و چگونگی رویارویی مسلمانان با اهل کتاب تابع شرایط کلی گسترش مرزهای اسلام بود. مسلمانان در مکه ارتباطات کمی با اهل کتاب داشتند. در آغاز دوران پس از هجرت و شکل­گیری جامعه­ی اسلامی در مدینه نیز ارتباطات با اهل­کتاب به طور طبیعی پیش می­رفت و بیشتر از نوع اول و دوم بود. به تدریج بر اثر تثبیت حاکمیت اسلام در مدینه و توانایی ایستادگی در مقابل کفار و مشرکان قریش و پیروزی در جنگ­ها، عده­ای از اهل کتاب (گروه سوم) احساس خطر جدی کردند و در صدد توطئه و تبانی با قریش برآمدند. بنابراین، تغییر لحن آیات قرآن کریم درباره­ی اهل کتاب، از رخدادها و واقعیت­های بیرونی جدا نیست، ولی موضع اصولی درباره­ی یهودیت و مسیحیت و تأکید بر شباهت­ها و وحدت منشأ همواره محفوظ می­ماند (همان، ص 54-55).

ص:378

برمی­شمرد: 1. متهم به پنهان کردن بخشی از کتاب­های آسمانی خویش(1)، از جمله آیات مربوط به پیشگویی ظهور حضرت محمد(ص) به عنوان پیامبر(2)؛ 2. متهم به تحریف، تضییع و تغییر کتاب­های مقدس خویش عالماً و عامداً؛(3)

از نمونه­هایی که در آیه­ی 46 سوره­ی نساء آمده، چنین برمی­آید که مراد زبان­بازی­های آنان برای ریشخند کردن مسلمانان بوده است.(4)

وات در خصوص علل جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه، علت اساسی آن را تضاد افکار و عقاید آنها می­داند؛ اما معتقد است عوامل مالی هر دو طرف نیز تأثیر داشته است. از دیدگاه وات، حضرت محمد(ص) بی­شک از دارایی یهود اطلاع داشته و می­دانسته است که تصرف این دارایی چه فواید و مزایایی برای او در برخواهد داشت. دور از حقیقت است اگر گفته شود که محرک پیامبر(ص) تا حدی بهبود بخشیدن به وضع مالی نبوده است. این موضوع در تعیین تاریخ حمله­های او به یهودیان نیز اثر فراوان داشته است. از آن سو، یهودیان نیز امیدوار بوده­اند که شاید با وساطت و یاری عبدالله ­بن ­ابی برتری سیاسی خود را به دست آورند، ولی فروغ این امید با پیشرفت سریع حضرت محمد (ص) خاموش گردیده است.(5)

وات می­گوید کسانی که عقیده دارند محرک بشر تنها عوامل مالی است، با نکاتی که ذکر شد به علل تصادم یهودیان و مسلمانان به خوبی پی می­برند، ولی این نکته از نظر من بعید به نظر می­رسد. هرچند گفته­ام که عوامل مادی موقعیتی ایجاد کرد که موجب شکل­گیری اسلام گردید، اما در ضمن این را هم گفته­ام که نارضایتی اجتماعی که معلول این وضع است موجب نهضت اجتماعی نمی­گردد، مگر آن­که


1- بقره، 42، 76، 140، 146، 159، 174؛ آل ­عمران، 71؛ مائده، 15؛ انعام، 91.
2- اعراف، 157؛ صف، 6.
3- بقره، 75؛ مائده، 13، 41.
4- درآمدی بر تاریخ قرآن، ص 232. برای مباحث بیشتر در این باره، رک: W. Montgomery Watt, "The early development of the Muslim attitude to the Bible", Transactions of the Glasgow University Oriental Society, xvi (1957): 50-62, esp. 50-53.
5- [40]. محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 240-241.

ص:379

افکاری در آن نقش داشته باشد. لذا با وجود این تأکید که عوامل مادی موجب شکل­گیری اسلام گردیده، اختلاف میان یهودیان و حضرت محمد(ص) تنها بر سر امور مالی نبوده، بلکه افکارشان با هم تباین داشته ­است و جا دارد به این موضوع با دید جامع­تری نگریسته شود.(1)

نظریه­ای که اساس کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» وات بر آن گذاشته شده، این است که یک موقعیت جدید که مخلوق عوامل مادی است احتیاج به افکار جدید دارد. وسعت این تجدد در افکار تقریباً به نسبت وسعت تجدد در موقعیت تغییر می­کند. گاهی اوقات، نظیر مواقعی که دین جدیدی بنیاد نهاده می­شود، ابتدا آنچه محور زندگی انسان به شمار می­رود تحت تأثیر قرار می­گیرد، و سپس تغییر در افکار و عقاید مورد توجه واقع می­شود. وقتی عقاید مانند عقاید یک دین جدید، نه با شرطی خاص، بلکه با مجموع شرایطی که به نسل­های انسانی مربوط می­شود تناسب پیدا کند، با تاروپود زندگی اجتماعی و فرهنگی کسانی که آنها را می­پذیرند به هم پیوند می­خورد. هنگامی که چنین اتفاقی بیفتد افکاری که مدت مدیدی مردم را راضی کرده و تا حدودی با زندگی آنان پیوند خورده است، به آسانی قابل تغییر نیست. این چیزی است که برای یهود اتفاق افتاد. آنان معتقد و مؤمن بودند به این­که قوم برگزیده­ی خدا هستند و خدا فقط به وسیله­ی آنان خود را بر انسان­ها آشکار ساخته است. بنابراین، درک این مطلب برای آنها مشکل بود که چرا این عقیده را به خاطر درس­ناخوانده­ای (به خیال خودشان) مانند حضرت محمد(ص) تغییر دهند.(2)

از دیدگاه وات، مبارزات فکری و عقیدتی میان پیامبر(ص) و یهودیان هر روز سخت­تر می­شد، زیرا هر یک به افکار دینی دیگری حمله و آن را تهدید می­کرد. اگر حضرت محمد(ص) بر یهودیان پیروز می­شد آنها دیگر قوم برگزیده­ی خدا نبودند و دینی برای


1- همان، ص 241.
2- همان، ص 241-242.

ص:380

آنها باقی نمی­ماند. و اگر حضرت محمد(ص) پیامبر و نبی خدا نبود، پس از نظر مردم شخص فریب­کاری بیش به شمار نمی­آمد. ریشه­ی اصلی مبارزه میان آنها همین بود.(1) وات معتقد است بحث به اینجا ختم نمی­شود؛ زیرا روابط افراد و گروه­ها، به ویژه در امور دینی، اغلب در دوره­هایی است که ویژگی­های روابط­شان مشخص نیست. سپس ناگهان یا به تدریج به نقطه­ای می­رسند که در آنجا لااقل رابطه برای یکی از آنها روشن و مشخص است. آنان قبول می­کنند که با دیگران دوست هستند یا دشمن، به یکدیگر تعلق دارند یا متعلق نیستند. از همین جاست که قضایا، صحیح یا غلط پیش می­روند. وات احتمال می­دهد که یهودیان از همان زمان هجرت به این نقطه رسیده بودند که دیگر جای بازگشت برای آنها نبوده است، در حالی که حضرت محمد(ص) تا یک یا یک­سال و نیم بعد به این مرحله نرسیده بود. همین که یهود تصمیم گرفت که پیامبر(ص) را رد کند، باید برای این تصمیم خود دلیلی می­آورد و به همین جهت بود که در انتقاد از پیامبر(ص) زیاده­روی کرد و ایشان نیز چون پس از کوشش­های بسیار نتوانست فکر آنها را تغییر دهد، با آنها قطع رابطه نمود.(2)

از دیدگاه وات، موضوع قطع رابطه­ی پیامبر(ص) با یهود ابعاد مختلفی داشته، که مهم­ترینِ آن جنبه­ی عقلی این موضوع بوده است، چرا که آنان به تمام افکار و اندیشه­هایی که جایگاه حضرت محمد(ص) بر آنها استوار بود، حمله می­کردند و می­گفتند که بسیاری از مطالب قرآن با آنچه در کتب قدیم نوشته شده و در دست آنهاست، مغایرت و مباینت دارد؛ بنابراین، دروغ است و نمی­توان آنها را وحی و حضرت محمد(ص) را پیامبر دانست. این موضوع بسیار مهم و جدی بود، چرا که اگر عده­ای از مسلمانان معتقد می­شدند به این­که آنچه یهودیان می­گویند صحت دارد، نظام جامعه­ای که پیامبر(ص) آن را با زحمت تأسیس کرده بود در هم می­ریخت، به ویژه با افزایش مخالفت با سیاست او، نیاز


1- همان، ص 242-243.
2- همان، ص 243.

ص:381

به حمایت مردانی بود که از صمیم قلب به دین او ایمان آورده باشند، ولی اقدامات یهود سبب می­شد که او از این حمایت محروم گردد و چون یهودیان دارای کتاب بودند، می­توانستند این عمل را به نحو مؤثری انجام دهند.(1)

به نظر وات، حمله­ی یهود بیشتر معطوف به عقاید دین حضرت ابراهیم(ع) می­شد. حضرت محمد(ص) همواره در قرآن گفته بود که پیام­های او نظیر انبیای پیشین است، و از حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی(ع) به عنوان انبیای ادیان یهود و مسیحیت به احترام یاد کرده است. این عقیده را نمی­توان از اسلام جدا دانست و بخش مهمی از ادعای حضرت محمد(ص) است که چندین آیه­ی قرآن نیز بدان اختصاص یافته است. با وجود این، برای یهود مشکل نبود که نکات مورد اختلاف را تعیین کنند. تنها راه دفاع در برابر این­که یهود می­گفتند قرآن دروغ است، این بود که بگویند این انحراف و خطا از جانب یهودیان است، گرچه حضرت محمد(ص) خود می­دانست که این روش کافی نیست، ولی آن را مناسب­ترین فکر در وضع موجود یافت.(2)

وات در ادامه می­گوید قرآن یهودیان و مسیحیان را متهم می­کند که در کتاب­ها دست برده و در کتمان و اخفای آنها کوشیده­اند. اما مقصود قرآن از این جمله آن است که یهودیان و مسیحیان بعضی از آیات کتاب را غلط ترجمه و تفسیر کرده­اند، ولی بعدها در اسلام این­گونه بیان شده که در تمام یا قسمت اعظم کتاب مقدس انحرافاتی رخ داده است و لذا قابل اعتماد نمی­باشد. مراد از این بیان آن است که یهودیان درباره­ی بعضی از آیات که نبوت حضرت محمد(ص) را پیشگویی کرده است، سکوت اختیار کرده­اند.(3)

به گفته­ی وات، از وقایع مهمی که در سال 624م/ 3ق، یعنی پس از جنگ بدر رخ داد و موجب توسعه­ی قدرت حضرت محمد(ص) گردید، اخراج یا از هم پاشیدن قبیله­ی بنی


1- همان، ص 144.
2- همان، ص 144-145.
3- همان، ص 145.

ص:382

قینقاع بود که در آوریل همان سال (شاید یک یا دو ماه دیرتر) رخ داد. علت ظاهری آن جنگی بود که بین عده­ای از یهود بنی قینقاع و مسلمانان رخ داد که در بازار به کسب اشتغال داشتند. هنگامی که یک زن عرب در دکان زرگری نشسته بود، مردی یهودی بی­آن­که آن زن متوجه شود گوشه دامنش را با خاری محکم به زمین دوخت، به طوری که زن چون برخاست لباس وی پاره شد و قسمت اعظم بدن او عریان ماند. همه ناظران خندیدند، ولی مسلمانی که در آنجا حاضر بود این حیله را بی­حرمتی دانست و به کسی که مرتکب این عمل شده بود حمله کرد و او را کشت و خود نیز کشته شد. از آن پس یهودیان به قلعه و استحکامات خود پناه بردند، ولی حضرت محمد(ص) و مسلمانان فوری قلعه را در محاصره گرفتند.(1)

به نظر وات، اعتماد چندانی بدین داستان نیست، چرا که نظیر آن در داستان­های پیش از اسلام نیز دیده شده، ولی چنین داستانی نشانه­ی آن است که اختلافات و منازعاتی بین یهود و مسلمانان، و دلایل محکم­تری بر شدت عمل پیامبر(ص) علیه آنان وجود داشته است. یهودیان حاضر نبودند جزء امت او شوند؛ لذا پیامبر(ص) نیز با آنان قطع رابطه نمود. با این همه، پیمان­هایی بین آنان وجود داشت و پیامبر(ص) نیز همیشه مواظب و مراقب بود که از هرگونه قصور و کوتاهی آنان استفاده و مفاد پیمان را اجرا نماید.(2)

وات در ادامه علت رفتار حضرت محمد(ص) با قبیله­ی یهودی بنی ­نضیر را این­گونه بیان می­کند که روزی در تاریخ اوت 625م/ 4ق حضرت به محل سکونت این قوم رفت و از آنان خواست که در پرداخت خونبهایی که می­بایست به طایفه­ی عمیر بپردازند او را یاری کنند. این خونبها بابت دو قربانی­ای بود که به دست کسی که در واقعه­ی معونه نجات یافته بود کشته شده بودند. وات معتقد است گزارش­های رسیده در این باب نارساست، چون قبیله­ی بنی نضیر متحد عمیر بود و پیامبر (ص) فکر می­کرده است آنان


1- همان، ص 163.
2- همان، ص 163-164.

ص:383

باید بیش از دیگر ساکنان مدینه در این قسمت یاری و مساعدت کنند و قبیله­ی بنی نضیر عکس آن را فکر می­کردند. به هر صورت، قبیله­ی بنی نضیر قول دادند که دست یاری بدهند و از پیامبر(ص) خواستند لحظاتی استراحت کند تا غذا حاضر شود. پیامبر(ص) و همراهانش نشستند و به دیوار یکی از خانه­ها تکیه کردند. چند لحظه بعد حضرت آهسته بیرون آمد و دیگر بازنگشت و پس از چندی همراهان او نیز آنجا را ترک گفتند. وقتی به خانه رسید، فرمود که خدا به او اطلاع داد که قوم بنی نضیر در صدد طرح نقشه­ی حمله­ی خائنانه علیه او هستند، چرا که می­خواستند همان­طور که نشسته بود سنگ گرانی را از بام به سرش بکوبند و او را بکشند. پیامبر (ص) فوری با قبیله­ی بنی نضیر اتمام حجت نمود که باید مدینه را در ظرف ده روز ترک گویند وگرنه همه کشته خواهند شد. با وجود این، حق مالکیت آنان بر نخل­هایی که دارند محفوظ است و بخشی از محصول آن از آنِ آنان خواهد بود. از دیدگاه وات، چنین اتمام حجتی ظاهراً تناسبی با تقصیر یهود نداشت، زیرا خیانتی انجام نگرفته بود و تنها گمان این­که یهودیان در اندیشه­ی چنین خیانتی بوده­اند کافی نبود یا شاید مسأله برای نویسندگان غربی کاملاً روشن نیست.(1)

اخراج یهودیان بنی نضیر محرک­های چندی داشته است که نمی­توان گفت کدام یک در ذهن حضرت محمد(ص) قوی­تر بوده است. شاید دلیل اصلی، یعنی کوشش یهودیان برای کشتن او، بر همه مقدم باشد. احتمال دارد علت دیگر این اقدام آن بوده که حضرت محمد(ص) خواسته پس از اتفاقات ناگوار که برای مسلمانان رخ داده است، روحیه­ی آنان را تقویت و مقام خود را در مدینه حفظ نماید و در این کار موفق شده است.(2)

دیدگاه مسیحیان امروزی درباره­ی نبوت پیامبر(ص)

برطبق نظر اندیشمندان برجسته­ی امروز مسیحی، پیامبر شخصی است که پیام­های خدا را برای قومش در شرایط مکانی و زمانی مربوط به آنان ابلاغ می­کند. پیام­ها در این شرایط


1- همان، ص 188-189.
2- همان، ص 190. برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «اخراج یهودیان بنی نضیر».

ص:384

خاص زمانی و مکانی تا آنجا که به کل ابنای بشر مربوط گردد، به حوزه­ی وسیع­تری از مردم خطاب می­کند؛ اما آن پیام در درجه­ی اول به معاصران بلافصل آن پیامبر مربوط می­شود. حضرت عیسی(ع) گفته است: «فرستاده نشده­ام مگر به جهت گوسفندان گم­شده­ی بنی اسرائیل» (انجیل متی، باب 15، آیه­ی 24). اما پس از رستاخیز او بود که پیروانش خیلی زود دریافتند پیام حضرت عیسی(ع) همان­طور که برای یهودیان خیر است، برای سایر امت­ها نیز چنین است. غالباً پیشگویی حوادث آینده را یک وجه از نبوت شمرده­اند، ولی به نظر می­رسد غالب پیشگویی­های پیامبری اساساً به نتایج کردار فعلی انسان و عقوبت و پاداش بعدی آن متوجه است. گمان می­رود قرآن ارتباط اصلی خود را با اعراب زمان حضرت محمد(ص) قبول دارد، چون مصرانه می­گوید این یک قرآن عربی است و این­که پیامبران آیات را به زبان قوم خود آورده­اند.(1) جاثلیق تیموثی (Catholicos Timothy/728-823م) از پیروان فرقه­ی نسطوری در سده­ی هشتم میلادی تا آن حد پیش می­رفت که می پذیرفت حضرت محمد(ص) «در طریق پیامبری گام زده است»، اما رسالت او را قبول نمی­کرد و می­گفت شاید سبب طی این طریق آن باشد که او از مفهوم اسلامی نبوت آگاه بوده است.(2)

از دیدگاه وات، اکنون مسیحیان می­باید در این قضیه با نگرش به سابقه­ی تاریخی حیات پیامبر(ص) و نتیجه­ی تاریخی حاصل از آن دوباره تأمل کنند. مسیحیت آن عصر دارای ضعف­هایی بوده است. اعراب مکه به علت وفور مواهب اقتصادی دریافتند شیوه­ی قدیمی زندگی آنان در حال فروپاشی است و به چیزی مثل یک دین تازه احتیاج دارند؛ اما هیچ یک از اشکال موجود مسیحیت نتوانست به نیازهایشان پاسخ دهد. به بیان دیگر، در مکه خلأ مذهبی وجود داشت و مسیحیان نتوانستند آن را پر کنند. قبول اسلام توسط


1- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 41-42، 45.
2- همان، ص 45-46.

ص:385

بسیاری از مردم در شمال آفریقا، هلال حاصل­خیز (Fertile Crescent)(1) و ایران نشان داد چیزی مثل خلأ مذهبی نیز در این سرزمین­ها وجود داشته است. بدین ترتیب، دلایلی برای بیان این مطلب داریم تا بگوییم خداوند حامی دین اسلام بوده است تا این دین چیز بهتری بر این مردم عرضه کند. به عبارت دیگر، اسلام نه از طریق طرح­ریزی انسان، بلکه به اراده­ی الهی ظهور کرده است.(2)

وات دیدگاه خود را به عنوان یکی از اندیشمندان مسیحی معاصر درباره­ی نبوت پیامبر(ص) این­گونه بیان می­دارد: «در تمام نوشته­هایم درباره­ی حضرت محمد(ص) تقریباً از چهل سال پیش تاکنون همواره این نظر را ابراز کرده­ام که حضرت محمد(ص) در این گفته که قرآن تصنیف او نبوده، بلکه از بالا به او وحی شده، صداقت داشته است. ازاین­رو، در مورد احکام قرآنی لفظ «حضرت محمد(ص) می­گوید» را هرگز به کار نبرده­ام، هرچند متهم به آن شده­ام؛ بلکه ترجیح داده­ام تا بنویسم «قرآن می­گوید». از سال 1953م تاکنون مدافع این نظر هستم که قرآن فعل الهی است که از طریق شخصیت حضرت محمد(ص) به چنان شیوه­ای عرضه شده که برخی از ویژگی­های قرآن اساساً به بشریت حضرت محمد(ص) ارتباط پیدا می­کند.(3)

اخیراً گفته­ام آیات الهی را می­توان وساطت ضمیر ناخود­آگاه یک پیامبر هم به شمار آورد که نهایتاً از جانب خدا وحی می­شود».(4)

از دیدگاه وات، مسیحیان امروزی که فکر می­کنند پیام یک پیامبر اساساً متوجه زمان و مکان آن پیامبر است با مسیحیان دوران­های «عهد جدید» در نگرش به آیاتی که آینده را پیشگویی می­نمایند، اختلاف نظر دارند. مسیحیان امروزه می­گویند این­گونه پیام­های


1- به بین النهرین و سرزمین­های اطراف آن می­گفته­اند.
2- همان، ص 46.
3- See Muhammad at Mecca, p. 53.
4- Ibid., p. 67; برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 46-47.

ص:386

رسولان ممکن است به دو طریق به آینده مربوط شوند: یکی آن­که پیامبری می­توانسته توجه معاصران خود را به مصائبی جلب کند که به عنوان عقوبت گناه خاصی بر آنان نازل می­شده و انتظار می­رفته در آینده نزدیک گرفتار چنان عقوبتی شوند؛ دوم آن­که پیام­های رسولان شیوه­های کلی­ای را ذکر می­کنند که خداوند به چنان شیوه­ای با انسان رفتار می­نماید و در آن هم عقوبت گناه و هم ثواب پرهیزگاری و رهانیدن آنان از مصائب را بازگو می­نماید؛ البته پاداش اعمال ثواب فوراً ظاهر نمی­گردد.(1)

گمان می­رود آنچه در سِفر تثنیه، باب 18، آیات 14 تا 19 آمده و در آنها حضرت موسی(ع) به اسرائیلی­ها گفته است که خداوند پیامبری را از میان برادران­شان مثل خود او مبعوث خواهد کرد،(2)

یک قاعده­ی کلی باشد و به بیان دیگر، می­خواهد بگوید وقتی قوم خدا به راهنمایی پروردگار و یا کمک دیگری نیاز داشته باشند، خداوند پیامبری را مبعوث می­کند تا به ایشان راهنمایی و کمک کند. این قاعده می­تواند به معنی تواتر تمامی پیامبران تلقی شود که در طول سده­های بسیار، قوم اسرائیل را هدایت کرده­اند. یهودیان ادوار متأخرتر فکر می­کردند این آیات به ظهور مسیح دلالت می­کنند و مسیحیان اولیه نیز همین مفهوم را از آیات درک می­کردند و آنها را ناظر به آمدن حضرت عیسی(ع) می­دانستند (کتاب اعمال رسولان، باب 3، آیه­ی 22 و پس از آن)(3)از این دیدگاه است که فرد مسیحی می­تواند بپذیرد که آیات مزبور به یک مفهوم بر حضرت محمد(ص) نیز دلالت می­کنند. در عین حال، هم می­باید خاطرنشان ساخت که مسیحیان امروزی تجلی این پیشگویی در فرد را دلیل نبوت او نمی­شمارند، بلکه از کیفیت آیاتی که می­آورد و از ثمره­


1- همان، ص 60.
2- در یکی از همین آیات آمده است: «یهود خدایت پیامبری را از میان تو از برادرانت مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید».
3- در این آیات در عهد جدید آمده است: «زیرا حضرت موسی(ع) به اجداد گفت که خداوند خدای شما پیامبری مثل من از میان برادران شما برای شما برخواهد انگیخت. کلام او را در هرچه با شما تکلم کند بشنوید».

ص:387

ی آنها در زندگانی پیروانش، به حقیقت نبوت او پی می­برند.(1) وات معتقد است این نکته را می­باید برای مسلمانان روشن نمود که مسیحیان همه­ی آنچه را که حضرت محمد(ص) وحی خدا شمرده، تماماً صحیح نمی­دانند؛ اما معتقدند بسیاری از حقایق الهی وحی شده بر او درست است.(2) آرتور جان آربری (Arthur John Arberry/1905-1969م) در مقدمه­ی ترجمه­ی خود از قرآن (به زبان انگلیسی) ستایش عمیق خود را نسبت به ارزش مذهبی این کتاب ابراز کرده است: «این وظیفه (یعنی ترجمه­ی قرآن) تعهد سبکی نبود و با دلهره­ی عظیم شخصی به پایان برده شد و ترجمه­ی آن مترجم را به چنان آرامش و تحملی سوق داد که همواره شکرگزار آن خواهد بود. ازاین­رو، او سپاس عظیم خود را تقدیم هر قدرت یا «قدرتی» می­نماید که مردی و پیامبری را برانگیخت که برای نخستین بار این آیات مقدس را تلاوت کرد».(3)

غزوات، سریه­ها و جنگ­های پیامبر(ص)
اشاره

غزوات، سریه­ها و جنگ­های پیامبر(ص)(4)

یکی دیگر از موضوعات مهم و گسترده­ای که خاصِ دوره­ی مدنی پیامبر(ص) است و ابعاد گوناگون و وسیعی دارد، موضوع غزوات و جنگ­های پیامبر(ص) است که بخش اعظم کتاب «محمد در مدینه» و بخش زیادی از کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدارِ» وات را به خود اختصاص داده است؛ لذا ما نیز بر آن شدیم که به طور مفصل بدین موضوع مهم پرداخته و آن را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. اما در این بخش ابتدا به تعریف اصطلاحات رایج در خصوص جنگ­های پیامبر(ص) مانند «غزوه»، «سریه»، «رزیه»،


1- همان، ص 61.
2- همان، ص 250.
3- همان. نک: Arthur J. Arberry, The Koran Interpreted, London: Oxford University Press, 1964, p. 12ff.
4- برای نقد و بررسی دیدگاه­های وات درباره­ی جنگ­های پیامبر(ص)، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «جنگ­ها و غزوات پیامبر(ص)».

ص:388

«مغازی» و «جهاد» از دیدگاه وات پرداخته و سپس تحلیل و بررسی­های وات از جنگ­ها و غزوات دوران حیات پیامبر(ص) را به ترتیب تاریخی بیان نموده­ایم:

تعریف و تحلیل وات از مغازی، رزیه­ها و غزوات پیامبر(ص)

آن بخش از زندگانی پیامبر(ص) که به روایت وقایع مابین زمان هجرتش در سال 622م/ 1ق تا رحلتش در سال 632م/ 11ق می­پردازد، به «مغازی» موسوم است. «مغازی» را گاه لشکرکشی­ها یا غزوات(1)

یا سریه­ها(2)

گفته­اند، اما اصطلاح بهتر آن «رزیه» (Razzius)(3) یا حمله برای کسب غنائم است که از زبان عربی به زبان اروپایی راه یافته است. حمله برای کسب غنیمت در میان قبایل عرب بادیه­نشین یک عمل رایج بوده و به شکل فرود آمدن ناگهانی و نامنتظره بر سر گروه­های منزوی ساربانان و یا شبانان قبیله­ی دشمن و ستاندن و بردن گله­ی آنان انجام می­شده است. اگر عده­ی مهاجمان خیلی زیاد می­بود، فرار گله­داران خفت شمرده نمی­شد. در اکثر حالات کسی کشته نمی­شد و ازاین­رو، حمله برای غنیمت تقریباً از نظر اعراب بادیه­نشین نوعی ورزش به شمار می­رفت. به مرور که قبایل بادیه­نشین با حضرت محمد(ص) متحد شدند، او پی برد بهتر است به متحدانش اجازه ندهد تا به یکدیگر دست­اندازی کنند و لازم دید تا راهی برای رهایی انرژی­شان که قبلاً در حمله برای کسب غنیمت به هدر می­رفت پیدا کند. بدین ترتیب، در سال­های پایانی حیاتش چیزی را سازمان داد که می­توان آن را حملات منظم برای کسب غنائم در طول راه­های سوریه و عراق نامید.(4)

دیری نگذشت که قبایل صحراگرد و گروه­های آسیب­پذیر در برابر تهاجم مسلمانان به مصلحت خود دیدند که تسلیم دولت اسلامی شوند تا از این حملات مصون بمانند.


1- غزوه به جنگی گفته می­شود که خودِ پیامبر(ص) حضور داشته است.
2- سریه به جنگی گفته می­شود که پیامبر(ص) شخصاً حضور نداشته­اند.
3- غزوات پیامبر اکرم(ص) به منظور جهاد با دشمنان خدا و هدایت آنان به سوی نور ایمان صورت گرفته و منجر به ارتقای سطح اخلاقی و اجتماعی به ظاهر شکست­خوردگان گشته و جنبه­ی استعماری نداشته است.
4- همان، ص 100-101؛ W. Montgomery Watt, Muhammad at Medina, p. 145.

ص:389

این تسلیم برای گروه­های مسیحی و یهودی به معنی پذیرفتن موضع اقلیت­های تحت الحمایه، و برای دیگران به مفهوم پذیرش نوعی تبعیت و قبول اسلام بود. به مرور که گروه­های بیشتر و بیشتری به این یا آن شکل به امپراتوری اسلام ملحق شدند، لشکرکشی به سرزمین­های دورتر برای کسب غنائم ضرورت یافت. به نظر می­رسد تقریباً هر ساله در فصل جنگ یک لشکرکشی صورت گرفته باشد، ولی بازگشت لشکریان پس از هر نبرد به مدینه عملاً ناممکن گردید. در مکان­هایی مثل قیروان در تونس یا بصره در جنوب عراق، شهر- اردوگاه­هایی برای لشکریان در فصل غیر جنگ (جهاد) تأسیس گردید و لشکریان پس از نبرد به این­گونه مناطق باز می­گشتند.(1)

وات در جای دیگر به تفاوت میان «غزوه» و «جهاد» اشاره می­کند و می­گوید واژه­ای که معادل کوشش انگلیسی (Strive) به کار رفته، جهد است که اسم مصدر آن «جهاد» است. این واژه بعد به معنای «جنگ مقدس» درآمده است. چنین به نظر می­رسد که تبدیل واژه­ی «غزوه» به «جهاد» تغییر نامی بیش نیست، جز آن­که جنبه­ی دینی به آن داده است؛ ولی کاملاً این­طور هم نیست، بلکه با تغییر زمان تغییری در نحوه­ی اجرا نیز حاصل شده که دارای اهمیت بسیار بود. «غزوه» مبارزه­ی طایفه­ای با طایفه دیگر بود. حتی اگر دو طایفه دوست هم بودند دوستی آنها سرد و خشک بود و ممکن بود هر چند سالی غزوه­ای نیز میان آنها رخ دهد، در صورتی که «جهاد» مبارزه­ی دینی جامعه­ی مسلمان علیه غیرمسلمانان و هدف آن توسعه­ی جامعه بود. اگر اعضای طوایفی که از سوی مسلمانان مورد حمله قرار می­گرفتند به اسلام آوردن خود اقرار می­کردند، فوراً از خطر حملات بعدی معاف می­شدند. در پی توسعه­ی جامعه­ی اسلامی، آماج حملات مسلمانان نیز توسعه پیدا کرده است. این خاصیت «جهاد» بود که نیروی عرب را چنان به کار انداخت که در کمتر از نیم قرن امپراتوری وسیعی از اقیانوس اطلس و جبال پیرنه در غرب تا دره­


1- همان، ص 101-102.

ص:390

ی جیحون و پنجاب در شرق بنیان نهادند و به یقین می­توان گفت که بدون «جهاد» این توسعه صورت نمی­گرفت.(1)

نخستین سریه و غزوه­ی­ پیامبر(ص)

نخستین سریه و غزوه­ی­ پیامبر(ص)(2)

به گفته­ی وات، از میان وقایعی که در سال 623م/ 2ق رخ داده و در تاریخ اهمیت بسیار دارد، سریه­ها علیه کاروان­های مردم مکه است که نخستین آنها در مارس همان سال صورت گرفته است. حضرت محمد(ص) عموی خود حضرت حمزه(ع) را که فقط چهار سال از او بزرگ­تر بود با 30 تن شترسوار مأمور کرد که به سواحل دریای احمر بروند و در کمین کاروان­های مکه که از سوریه باز می­گشتند بنشینند. جز این حقیقت که مسلمانان کاری انجام ندادند، از جزئیات این واقعه اطلاع دیگری در دست نیست.(3) طبق گزارش­های رسیده، 300 مرد تحت ریاست ابوجهل، دشمن حضرت محمد(ص)، از کاروان حمایت می­کردند و تعداد این عده خود بهترین دلیل بود که مسلمانان اقدامی نکنند. ظاهراً برای انجام جنگ، مانعی وجود داشته است؛ زیرا یکی از رؤسای قبایل چادرنشین که با هر دو طرف متحد بود مداخله کرده و مانع بروز جنگ شده است. این نخستین سریه­ای است که توسط مسلمانان در سال 623م/ 2ق برپا شده است. در آوریل همان سال یکی دیگر از رؤسای مسلمانان به اتفاق 60 نفر در صدد حمله به یکی دیگر از کاروان­های مکه برآمده و حتی به روایتی دیگر یکی از مسلمانان تیرهایی نیز به سوی کاروانیان رها کرده است، ولی چون نیروی محافظان کاروان قوی­تر بوده­اند، احتیاط کرده و از قصد خود منصرف شده­اند.(4)


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 136-137.
2- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «نخستین سریه­ها و غزوات پیامبر(ص)».
3- همان، ص 129-130.
4- همان، ص 130.

ص:391

از دیدگاه وات، غزوه­ی بدر که در ماه مارس 624م/ 3ق رخ داد، نخستین غزوه­ای است که انصار در کنار مهاجران در آن شرکت نمودند. به طور کلی، بیشتر افرادی که در غزوات شرکت می­کردند، از مهاجران بودند، خصوصاً هنگامی که رهبری غزوه با خود پیامبر(ص) بود. امتیاز میان فعالیت­های مهاجران و انصار در قرآن(1) منعکس شده است که درباره­ی مهاجران چنین می­گوید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ و درباره­ی انصار می­گوید: «وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ».(2)

علت آن­که مهاجران در غزوات شرکت می­کردند، آن بود که پیامبر(ص) تصور می­کرد که مشرکان و کفار مکه با آنان بدرفتاری کرده­اند. یکی از آیات قرآن در این باره می­گوید: «ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»(3)،

که مقصود از «جاهدوا» به جنگ رفتن و جهاد کردن است؛ و در آیه­ی دیگری علت این­گونه رفتار با مردم مکه را دشمنی­های آنان تفسیر می­کند و می­گوید: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ...»(4)می­توان گفت که این آیه پاسخی است به شکایت بعضی از مسلمانان نامی مدینه که عقیده داشتند غزوات امنیت تمام مدینه را به خطر افکنده است.(5)


1- انفال، 74.
2- همان، ص 134-135.
3- نحل، 110.
4- حج، 39-40.
5- همان، ص 135؛ Muhammad at Medina, pp. 5-9.

ص:392

غزوه­ی «نخله»

از دیدگاه وات، آثار شرکت در غزوات علیه کفار مکه هنگامی آشکار شد که خون مردم مکه در غزوه­ی «نخله» در ژانویه­ی 624م/ 3ق ریخته شد. داستان آن از این قرار است: دسته­ی کوچکی مرکب از 8 تا 12 مهاجر تحت رهبری عبدالله ­بن جحش مأمور شدند که به فاصله­ی دو روز راه به سمت مشرق بروند و سپس نامه­ی سربه­مهری را که به عبدالله داده شده بود باز کنند و مطابق دستورات آن عمل نمایند. بدین ترتیب، هیچ کس در مدینه نمی­توانست از قصد این عده آگاه باشد و اهالی مکه را مطلع سازد. وقتی عبدالله نامه را باز کرد دید به وی دستور داده شده است که به نقطه­ای به نام «نخله» واقع در جنوب راه مکه برود و در آنجا در کمین کاروانی که از یمن به مکه باز می­گشت بنشیند. عبدالله و بقیه­ی گروه به «نخله» رسیدند، کاروان را یافتند و بدان ملحق شدند. آنان به دنبال فرصتی برای حمله به کاروان بودند.(1)

وات در تحلیل این غزوه می­گوید شاید در ابتدا قصد داشتند حرمت ماه مقدس را بشکنند و یا شاید امیدوار بودند از خونریزی در این ماه خودداری کنند، ولی فوراً متوجه شدند که پیش از آن­که ماه به آخر برسد کاروان به حریم مقدس مکه خواهد رسید که خونریزی در آنجا از محرمات به شمار می­رود. این­که وضع از چه قرار بوده، نمی­دانیم. فقط اطلاع داریم که مسلمانان در ماه مقدس به محافظان کاروان حمله کردند، چون وقوع چنین حادثه­ای اصلاً در جاده­ی جنوبی مکه انتظار نمی­رفت.(2)

وات گزارش غزوه را این­گونه ادامه می­دهد که بیش از 4 محافظ با کاروان نبود که یکی کشته شد، دو نفر اسیر شدند و چهارمی فرار کرد و اخبار را به سرعت به مکه رساند؛ مسلمانان نیز در رساندن کاروان و دو اسیر خود به مدینه دچار هیچ­گونه مانع و مشکلی نشدند. طبق تحلیل او، بی­شک مردم مدینه، به ویژه مهاجران از این حادثه شادمان،


1- همان، ص 137-138.
2- همان، ص 138-139.

ص:393

ولی بعضی نیز ناراحت بوده­اند و از توزیع غنائم ممانعت کرده و حتی از قبول یک پنجمِ آن که به حضرت تعلق می­گرفت احتراز نموده­اند تا موضوع روشن شود. از نظر وات، مخالفت بیشتر به خاطر شکستن حرمت ماه مقدس بود. بعضی فکر می­کردند که دعوت حضرت محمد(ص) به پرستش خدا با اقدام او به شکستن حرمت ماه حرام منافات دارد. برخی نیز تصور می­کردند که این عمل سبب خواهد شد که خشم و بلای خداوند بر آنان نازل شود. گروهی دیگر هرچند درباره­ی بلاهای خداوند گفتگو می­کردند، ولی مقصود آنان بیشتر مردم مکه بود، زیرا از این می­ترسیدند که علاوه بر انتقام شخص مقتول و کاروان غارت­شده، مردم مکه از این­که این غارت در نزدیکی آنان صورت گرفته است بیشتر خشمگین شوند. از مردم مدینه نیز کسانی که با حضرت محمد(ص) همراه نبودند، این آتش را دامن می­زدند و شک نیست مردم مکه نیز کاملاً برافروخته شده بودند و به زودی در صدد انتقام­جویی برمی­آمدند.(1)

به عقیده­ی وات، تردید و نگرانی پیامبر(ص) نسبت به مردم مدینه هنگامی پایان پذیرفت که آیه­ای بر او نازل شد(2)

مبنی بر این­که هنگامی که جنگ در ماه­های حرام ممنوع است، بازداشتن مردم از راه خدا و ایمان نیاوردن به او و آزار رسانیدن به ایمان­آورندگان از کشتن بدتر است. در آن ذکری از خطرات مادی و دنیوی مردم مکه نشده و تعجب آن­که مقدس بودن ماه نیز انکار نگردیده است. آنچه توجه شده این­که شکستن حرمت این ماه نسبت به بعضی از مخالفت­ها با دین اسلام بهتر تلقی شده است. با توجه به این ماه­ها برای یک مسلمان دو حالت امکان داشت که با اصول دین مطابقت می­نمود. نخست آن­که مطابق آنچه در آیه­ی 36 سوره­ی توبه ذکر شده، این خدا بود که ماه­ها را مقدس اعلام کرد و لذا کفار نمی­توانند از مقدس بودن ماه­ها استفاده کنند. دوم آن­که مقدس بودن ماه­ها از


1- همان، ص 139-140.
2- بقره، 214.

ص:394

بقایای کفر و شرک است و مسلمانان نیازی به حفظ آن ندارند.(1)

وات سریه­ی «نخله» را تا جایی که وقایع آن در دست بود شرح داده، ولی معتقد است هنوز نکات بسیاری هست که تاریک و مبهم مانده است. طبق نظر وات، آیه­ای که درباره­ی جزئیات آن بحث کرده، فقط یکی است و انگیزه­های آن باید از حقایق خارجی استنباط شود، اما آنچه مسلّم است این­که پیامبر(ص) کم و بیش تقصیر را به گردن اهالی مکه افکنده است، زیرا آنان قوی­ترین و ثروتمندترین مردم این ناحیه­ی عربستان یا شاید جهان بودند. هرچند این واقعه کوچک بود، ولی به حیثیت و اعتبار آنها لطمه وارد می­ساخت، چنان که تحمل آن برای آنان دشوار بود و از آن ساعت در صدد کشیدن نقشه­ای بودند که درسی به پیامبر(ص) که جامعه­ای نوپا تشکیل داده بود بدهند.(2)

غزوه­ی بدر

غزوه­ی بدر(3)

گزارش و تحلیل وات از وقایع غزوه­ی بدر بدین شرح است که هنگامی که حضرت محمد(ص) سرگرم مسائلی که ذکر آن گذشت بود، آگاهی یافت که کاروان بزرگی متعلق به اهل مکه از غزه به مکه باز می­گردد. احتمال دارد که کاروان­های کوچکی از ترس مسلمانان با هم ملحق شده و تشکیل کاروان بزرگی را داده بودند، زیرا حمایت از یک کاروان بزرگ آسان­تر است تا حمایت از کاروانی کوچک. بنابر روایات، ارزش کالاهای این کاروان هزارشتری 5000 دینار بوده است و تقریباً تمام تجار مکه سهمی در آن داشته­اند و در حدود 70 نفر آن را همراهی می­کرده­اند و ریاست کاروان با ابوسفیان بن حرب بوده که یکی از قوی­ترین افراد مکه به شمار می­رفته است.(4)


1- همان، ص 140.
2- همان، ص 141.
3- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «غزوه­ی بدر».
4- [6]. همان، ص 149.

ص:395

از جهت اهمیت کاروان، حضرت محمد(ص) سعی کرد تا می­توانست نیروی بیشتری برای گرفتن آن گسیل دارد و در این قسمت سعد بن معاذ نیز از او پشتیبانی می­کرد. بنابر روایات، حضرت محمد(ص) توانست 300 نفر آماده کند و بنابر فهرست دیگری، 328 نفر از انصار و 86 نفر از مهاجران را آماده ساخت. این عده بزرگ­ترین واحدی بود که تا آن وقت به رهبری پیامبر(ص) تشکیل یافته و نخستین نیرویی بود که انصار رسماً در آن شرکت داشتند. گفته شده است که در پیمان پیامبر(ص) با مردم مدینه مقرر بود که فقط در داخل مدینه از او دفاع و پشتیبانی کنند. اگر چنین باشد، پس در غزوات و لشکرکشی­های اول فقط مهاجران شرکت می­کردند و اهل مدینه به طور قبیله­ای توجه و علاقه­ای بدان نداشتند، هرچند ممکن است عده­ای شخصاً در آن مداخله کرده باشند. حضور سعد بن معاذ و بیش از 200 تن از انصار در غزوه­ی بدر آن هم به دنبال وقایع دو ماهه­ی گذشته، نشانه­ی آن است که تغییری در سیاست انصار پیدا شده و عده­ای حاضر شده بودند از سیاست پیامبر(ص) در برانگیختن مردم مکه پشتیبانی کنند.(1)

در عین حال، شاید اهالی مکه از طریق دشمنان حضرت محمد(ص) در مدینه از خطری که کاروان را تهدید می­کرد آگاه شده و به رهبری ابوجهل به آماده کردن نیروی بزرگی پرداخته­اند. در نتیجه، 950 نفر عازم شدند. ابوجهل امیدوار بود که پیامبر(ص) و پیروان او را تارومار سازد، به طوری که دیگر یارای حمله به کاروان­های مکه را نداشته باشد. بهترین راه برای رسیدن از مدینه بدان جا، راه ساحلی سوریه به مکه بود. پیامبر(ص) روز پیش از جنگ و ابوجهل 9 روز پیش از آن عازم محل شدند. هدف اصلی پیامبر(ص) کاروان بود. ابوسفیان که از مقاصد او آگاه بود با رفتن از بیراهه توانست از برخورد با مسلمانان خودداری کند. ظاهر امر چنین نشان می­داد که ممکن است این لشکرکشی با شکست مواجه شود و مسلمانان دست خالی برگردند، و اهالی مدینه آن را


1- همان، ص 149-150.

ص:396

بر ترس و ضعف آنان در برابر نیروی مکه حمل کنند؛ لذا در همان نزدیکی باقی ماندند و در شب 14 مارس در کنار چاه­های بدر اردو زدند.(1)

در این شب اردوی دشمن از اردوی مسلمانان چندان دور نبود. هیچ یک از دو طرف علاقه­ی شدید به جنگ نداشت، بلکه بنابر عادت عرب هر طرف می­کوشید بی آن­که دست به جنگ بزند، طرف دیگر را تحت تأثیر قرار دهد. اکثر مسلمانان تصور می­کردند برای غارت کاروانی آمده­اند که عده­ی نگهبانان و همراهانش کمتر از عده­ی آنان است. اغلب مکیان هم فکر می­کردند به اندازه­ای قوی هستند که مسلمانان از نزدیک شدن به آنان خودداری خواهند کرد. حتی ممکن است خود ابوجهل نیز چنین تصوری داشته است، هرچند بی­میل نبودند تصادمی رخ دهد. وات محرک­های ابوجهل برای این جنگ را به خطر افتادن تجارت مکه از ناحیه­ی پیامبر(ص) و مسائل شخصی وی برمی­شمرد. به دشواری می­توان گفت که در فکر حضرت محمد(ص) چه می­گذشته است. اگر سیاست او برانگیختن مکیان بوده و تصور می­کرده است که مسلمانان از عهده­ی کفار برنمی­آیند، پس سعی داشته است شرایطی به وجود آورد که مسلمانان بی آن­که به شرافت آنان لکه­ای وارد آید از جنگ اجتناب کنند. این در واقع آن چیزی است که رخ داده است.(2)

هر دو طرف به طور غیرمنتظره چنان خود را نزدیک هم یافتند که بازگشت بدون ­رسوایی ممکن نبود. دسته­ای از افراد دیده­بانی اردوی مسلمانان یکی از سقاهای مکیان را اسیر کردند و وقتی از او بازپرسی شد، حقایق سپاه ابوجهل آشکار گردید، ولی تعداد افرادی که او ذکر می­کرد به اندازه­ای بود که مسلمانان تصور کردند دروغ می­گوید و او را تنبیه کردند. سپس حضرت محمد(ص) به بازپرسی ادامه داد و دریافت که راست می­گوید، و شاید خود او قبلاً اطلاعاتی درباره­ی تعداد نیروی مکیان داشته است. به هر شکلی که باشد، اطلاعات پیامبر(ص) درباره­ی نیروی دشمن بیش از اطلاعاتی بود که آنان


1- همان، ص 150-151.
2- همان، ص 151-152.

ص:397

درباره­ی نیروی مسلمانان داشتند و این امر ابتکار عمل را به پیامبر(ص) می­داد. ایشان چون دریافت که ابوجهل چندان دور نیست، دستور داد تمام چاه­ها را به استثنای یک چاه که نزدیک مکه بود و مردانش دور آن چادر زده بودند ببندند. با این شرایط، دشمن در صورت نیاز به آب مجبور به جنگ می­شد. صبح 15 مارس 624م/ 3ق به طرف چاه­ها پیش رفتند. البته می­دانستند که پیامبر(ص) در همان نزدیکی است، ولی هنگامی متعجب شدند که ­دیدند بی­جنگ نمی­توانند آب به دست آورند. حتی اگر احتیاج به آب هم نداشتند نمی­توانستند دیگر بازگردند، زیرا این اقدام موجب بی­آبرویی می­شد. جنگ ظاهراً چنان­که رسم عرب بود با مبارزه­ی تن­به­تن آغاز شد که در آن امتیاز و برتری با مسلمانان بود و عده­ای از رهبران مکه که ابوجهل نیز جزء آنان بود کشته شدند. در ادامه، هر دو سپاه به مبارزه پرداختند و این منجر به شکست و فرار مکیان شد.(1)

به گفته­ی وات، مسلمانان غنائم بسیاری به دست آورده بودند و برای آن­که علاقه به غنائم مانع تعقیب دشمن نشود، حضرت محمد(ص) اعلام کرد که تمام غنائم به استثنای کشتگان و خونبهای زندانیان، به طور مساوی بین کسانی تقسیم خواهد شد که در جنگ شرکت نموده­اند. مبلغ خونبها نیز سنگین بوده است، زیرا عده بسیاری از اسیران از خانواده­های ثروتمند بودند. کسانی که به اندازه­ی کافی بانفوذ یا ثروتمند نبودند، پیامبر(ص) آنان را بدون دریافت خونبها آزاد کرد. با یک یا دو تن از اسیران با سختی و خشونتی رفتار شد که واقعاً نمونه­ی خشونت عصر بوده است. عقیده­ی رایج بر این بود که شخص هرطور که بخواهد می­تواند با اسیر خود رفتار کند، ولی همیشه این نکته را در نظر داشتند که چه رفتاری در خور او و قبیله­ی اوست. هنگامی که خبر این خشونت­ها به پیامبر(ص) رسید اقدام به منع آنها نمود، اما به دستور او دو اسیر دیگر اعدام شدند. یکی


1- همان، ص 152-153.

ص:398

از آن دو اشعاری در هجو پیامبر(ص) سروده بود و دیگری گفته بود که داستان­های پارسی­ای که می­داند، از داستان­های قرآن بهتر است.(1)

وات موضوعاتی چون نحوه­ی رفتار با اسیران را بسیار مهم می­داند، چرا که نگرش محیطی را که اسلام در آن ظهور یافته بود نشان می­دهد. از دیدگاه او، آنچه موجب این پیروزی شده بود اولاً این بود که کفار مردمی سالخورده بودند، در صورتی که مهاجران جوان و پرشور. در ثانی، مسلمانان به خاطر اعتقادی که به زندگی آینده داشتند با شجاعت می­جنگیدند و اعتماد و توکل پیامبر(ص) که بر ایمان راسخ او به خدا استوار بود، در پیروانش ایجاد اعتماد می­نمود.(2)

از نظر وات، شکست بدر برای اهل مکه واقعه­ی غم­انگیزی بود. از 15 تا 20 نفر افراد بانفوذ و سرشناس مکه 12 تن کشته شده بودند. ابوسفیان زنده بود و البته بر سیاست مکه در سه سال بعد نظارت داشت و مردان جوان دیگری بودند که کم­کم بزرگ می­شدند و جای گذشتگان را می­گرفتند. با وجود این، از دست دادن قدرت و تجربه، و حیثیت و اعتبار نیز بسیار مهم بود، هرچند که اثرات آن فوراً ظاهر نشد. با این­که مردم مدینه با نیروهای کمی وارد جنگ شدند و پیروز گشتند، اما باز این شهر قدرت و مهارت لازم را برای این­که بتواند جای مکه را در تجارت بگیرد و پایتخت عربستان شود نداشت. به هر حال، در اعتبار مکه تزلزلی رخ داده بود. دشمنان قدیم مکه مانند طایفه­ی هوازن در فکر بودند که چه هنگام دگربار با مردم مکه زورآزمایی خواهند کرد.(3)

به نظر وات، ابوجهل در نظریه­ی خود حق داشت که می­گفت مبارزه­ی حضرت محمد(ص) برای به دست گرفتن موقعیت مکه است. مکیان فقط هنگامی می­توانستند اعتبار خود را دوباره به دست آورند و حفظ کنند که حضرت محمد(ص) را خرد کرده


1- همان، ص 154-155.
2- همان، ص 155-156.
3- همان، ص 156.

ص:399

باشند، و می­بایست تمام کوشش آنها متوجه این امر می­شد. پس پیامبر(ص) در انتظار واکنش شدیدی از سوی مردم مکه بود و در وهله­ی نخست، می­بایست کارها را طوری پیش ببرد که بتواند با این واکنش مقابله کند. از دیدگاه وات، این اشتباه است که به حادثه­ی بدر فقط به دید یک واقعه­ی سیاسی نگاه شود، زیرا این غزوه برای حضرت محمد(ص) و پیروانش دارای مفاهیم دینی عمیقی بوده است. آنان این پیروزی شگفت­انگیز را اثر ایمانی می­دانستند که آنان را در روزهای نومیدی حمایت و حفاظت کرده بود. این خدا بود که به سبب ایمان به او آنان را پیروز گردانیده بود. قرآن تفسیر دینی این واقعه را در جاهای مختلف آورده است و می­گوید: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَی وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(1).(2)

غزوه­ی اُحد

غزوه­ی اُحد(3)

به گفته­ی وات، در حدود 11 مارس 625م/ 4ق بود که سپاه عظیمی از مکه عازم مدینه گشت. ابوسفیان شخصاً ریاست و رهبری سپاه را بر عهده داشت و نه تنها تمایل و اراده­ی او موجب این لشکرکشی شده بود، بلکه امتیاز فرماندهی نیز به قبیله­ی او داده شده بود. سپاه آرام پیش رفت و در پنجشنبه 21 مارس به قسمت شمالی واحه­های اطراف مدینه رسید و در محلی در جنوب کوه اُحد اردو زد. در نزدیکی محل، مزارع غلات بود که در آن موقع همه به بار آمده بودند و مکیان از آنها برای چرانیدن احشام خود استفاده می­کردند تا مردم مدینه را برانگیزند و به جنگ بکشانند.(4)


1- انفال، 17.
2- همان، ص 156-157؛ Muhammad at Medina, pp. 10-16.
3- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «غزوه­ی اُحد».
4- همان، ص 170-171.

ص:400

عصر پنجشنبه بود که یکی از پیشاهنگان اخبار کامل نیروی مکیان را به حضرت محمد(ص) رساند و تعدادی از انصار تمام شب از اقامتگاه ایشان محافظت می­کردند. صبح روز جمعه مسلمانان شورای جنگی تشکیل دادند، حضرت محمد(ص) و عبدالله بن ابی و شیوخ قوم تصمیم گرفتند در مرکز استحکامات و بناهای دیگر که نزدیک هم قرار داشت بمانند و بدین ترتیب، دشمن مجبور بود آنان را محاصره کند یا به جنگ خانه­به­خانه تن در دهد. عده­ای از جوانان و دو تن از رؤسای قوم استدلال می­کردند که اگر اجازه دهند مکیان مزارع را از بین ببرند، نشانه­ی ترس آنان است و حیثیت و شهرت آنان در مقابل طوایف چادرنشین لطمه خواهد خورد. پس بهتر آن است که از سنگر­های خود بیرون بروند و به جنگ بپردازند. حضرت نظر جوانان را قبول کرد و گفت اگر پیامبری لباس جنگ دربرکرد دیگر نباید آن را بیرون آورد تا خدا بین او و دشمنانش تصمیم بگیرد.(1)

بنابر روایات، حضرت محمد(ص) و یارانش شب را در نزدیکی دشمن به سر بردند. سحرگاهان با استفاده از اطلاعاتی که از وضعیت محل داشتند، بی آن­که دیده شوند خود را به سرازیری­های کوه اُحد رساندند. بدین ترتیب، اردوی دشمن بین آنان و ساکنان اصلی واحه­ها قرار گرفت. حضرت برای حافظت جناح چپ 50 تن از تیراندازان خود را در برآمدگی مشرق گمارد. ایشان نیرویی بزرگ­تر از آنچه در بدر داشت، آماده کرده بود که برخی شمار نفرات آن را تا 700 نفر نوشته­اند. مکیان به مراتب بیشتر از این عده بوده­اند، اما روحیه­ی بسیاری از آنان خوب نبوده است. پیامبر(ص) محل خود را در میدان نبرد با مهارت انتخاب کرده بود. قسمت اعظم واحه­ها را به دست دشمن سپرده بود، اما حساب کرده بود که استحکامات پراکنده بر روی واحه­ها می­توانستند در مقابل حمله­ی مکیان استقامت نمایند و مکیان وقت خود را صرف گرفتن و تسخیر این استحکامات نخواهند کرد و مجبور خواهند شد به سپاه حضرت محمد(ص) حمله کنند و برای چنین اقدامی


1- همان، ص 171-172.

ص:401

ناچار خواهند بود از کنار وادی بگذرند و به سوی تپه­ها بروند و در این حالت شیب کوه مانع از آن خواهد شد که سواره­نظام بتوانند وارد عمل شوند و از برتری نفرات نیز سودی نخواهند برد.(1)

وات احتمال می­دهد که جنگ در 23 مارس 625م/ 4ق با حمله­ی سواره­نظام مکیان به اردوی حضرت محمد(ص) آغاز شده است و آنان در اثر تیراندازی سربازان حضرت محمد(ص) به عقب رانده شده­اند. سپس علمدار سپاه به قصد جنگ تن­به­تن پیش آمده، ولی طولی نکشیده که جنگ همگانی خونینی در میدان درگرفته است و افراد قبیله­ای که امتیاز حمل عَلَم را داشته­اند، با کمال شجاعت در برابر حمله­های سنگین دشمن مقاومت کرده و جنگیده­اند و 9 تن از این افراد در راه حفظ عَلَم کشته شده­اند و این عده برای یک قبیله­ی کوچک خسران بزرگی بوده است. با وجود این، عَلَم به دست مسلمانان نیفتاده، ولی پیاده­نظام مکه در برابر حمله­ی مسلمانان تاب مقاومت نیاورده و پا به فرار گذاشته­اند. در آن هنگام که مسلمانان پیروزی را از آنِ خود می­دانستند، ناگهان ورق برگشت. سواره­نظام که در جناح راست و تحت فرماندهی خالد بن ولید بودند، چون متوجه بی­نظمی نیروی مسلمانان گردیدند و دیدند که تیراندازان محل خود را ترک کرده و به بقیه­ی سپاهیان پیوسته­اند، فوراً بر سر چند تیراندازی که باقی مانده بودند تاختند و از پشت به سپاه مسلمانان حمله بردند. اغتشاش در لشکر پیامبر(ص) پیدا شد، مخصوصاً وقتی که فریادی شنیده شد که می­گفت پیامبر(ص) کشته شده است. گرچه حضرت در واقعِ امر کشته نشده بود، ولی برای مدتی جنگ تن­به­تنِ سختی در اطراف او درگرفت؛ چنان که از ناحیه­ی صورت و پا زخم برداشت. پیامبر(ص) و یارانش کم­کم خود را به دامنه­ی تپه رساندند. در اینجا بود که مسلمانان دور هم گرد آمدند و نظم و ترتیبی به نفرات خود دادند. در این هنگام موقعیت مسلمانان که کمی از زمان شروع جنگ بهتر شده بود، دفاع را آسان­تر می­ساخت و به همین دلیل بود که پیامبر(ص) آنچه را انتخاب کرد، از دسترس سواره­نظام


1- همان، ص 172-174.

ص:402

مکیان خارج بود و در نتیجه، حمله به کوه متوقف گردید. هرچند مکیان مدت دیگری در میدان باقی ماندند، ولی سرانجام ابوسفیان پس از آخرین اتمام حجت و تهدیدی که کرد، به نیروی خود دستور عقب­نشینی داد.(1)

وات در پاسخ این سؤال که جنگ اُحد به نفع کدام طرف خاتمه یافته است، می­گوید بعضی از محققان غربی بی آن­که به گزارش­های صدر اسلام توجه کنند، تصور کرده­اند این جنگ به شکست مسلمانان انجامیده و پیروزی بزرگی برای مکیان بوده است. از نظر نظامی، این تصور اشتباه است. هدف نظامی مکیان انهدام و از بین بردن جامعه­ی اسلامی یا چیزی نظیر برانداختن حضرت محمد (ص) از مقامی که داشته و یا از بین بردن نفوذ او در بین اهالی مدینه و نظایر آن بوده است، ولی در برآوردن این هدف کاملاً ناکام بوده­اند.(2)

مطلب دیگری که نشانگر ناکامی مکیان بود، این­که آنان نتوانستند خبر پیروزی­هایی را که در مراحل آخر جنگ به دست آورده بودند به مکه برسانند. ابوسفیان البته می­دانست که باید قدرت حضرت محمد(ص) را درهم شکند و ظاهراً پیش از آن­که میدان جنگ را ترک کند، اطلاع داشت که شایعه­ی کشته شدن پیامبر(ص) دروغ است. پس چرا عقب­نشینی کرد و اقدامی دیگر ننمود؟ جواب این است که کار دیگری از او ساخته نبود و نمی­توانست دوباره به سپاه پیامبر(ص) حمله ببرد، زیرا بسیاری از مردان او و اسب­هایشان به تیر دشمن مجروح شده بودند. علاوه بر این، جنگ گروهی برخلاف سنت­های جنگی عرب بوده است. همچنین رفتن به جنوب و واحه­ها خردمندانه نبود. او می­دانست که عبدالله ابن ابی و قسمت اعظمی از نیروی مدینه در جنگ شرکت نداشتند، ولی بی­شک برای دفاع از استحکامات خویش آماده بودند. شاید وی انتظار داشته است که از طریق سیاسی بر عبدالله بن ابی پیروز شود، چرا که مطالبی درباره­ی عدم علاقه­ی او به پیامبر(ص) شنیده بود. شاید علت تصمیم او آن بوده که متوجه شده است که نیروی پیاده­


1- همان، ص 174-176.
2- همان، ص 176.

ص:403

نظام او در جنگ با مسلمانان ضعیف­تر باشد و اخلاق و روحیه­ی آنان هم در این هنگام می­بایست بسیار ضعیف شده باشد. پس با از بین رفتن نیروی سواره­نظام، بهتر آن دیده است که به مکه بازگردد. اما برای پیامبر(ص) از نظر نظامی نتایج جنگ ناراضی­کننده نبوده است، زیرا مسلمانان نشان دادند که با مکیان مساوی و برابر هستند و پیاده­نظام آنان می­تواند با دشمن برابری کند. افزایش تعداد کشتگان بیشتر در اثر حمله­ی سواره­نظام بوده است و مسلمانان در آن هنگام فقیر بودند و نمی­توانستند گردانی از سواره­نظام تشکیل دهند. با وجود این ناتوانی، پیامبر(ص) توانسته بود خود را در مقابل مکیان حفظ کند و این تنها چیزی بود که در هر حال می­توانست انجام دهد.(1)

از دیدگاه وات، آنچه گفته شد در درجه­ی دوم اهمیت قرار داشت. مسأله­ی اصلی آن بود که هنوز به موقعیت حضرت محمد(ص) در مدینه لطمه­ای وارد نیامده بود. گرچه مسلمانان عده­ی بیشتری را از دست دادند، ولی از این­که بگذریم، این جنگ به سود آنان پایان پذیرفت. نتیجه­ی عملی آن این­که هر دو طرف لازم بود یک بار دیگر با هم روبرو شوند تا نتیجه­ی قطعی به دست آید و در ضمن هر دو می­بایست بر نیروی خود بیفزایند. این موضوع تنها یک مسأله­ی نظامی نبود، هرچند حضرت محمد(ص) می­توانست از جلب کمک­های نظامی برخوردار شود، چرا که او رهبر یک نهضت دینی بود و با جریان نیروهای ضروری اجتماع پیش رانده می­شد. مکیان نیز از سوی دیگر سعی داشتند امتیازی کسب کنند که با وضع جدید مناسب باشد.(2)

از نظر وات، اگر جنگ اُحد برای پیامبر(ص) یک شکست نظامی نبوده، لااقل یک شکست روحی بوده است. دلیل این نکته آن­که او و مسلمانان پیروزی بدر را نشان ویژه­ی رحمت خدا نسبت به خود و تأیید نشر اسلام می­دانستند که خداوند آنان را برای انجامِ آن دعوت کرده بود. ازاین­رو، پس از بدر دارای روحیه­ای قوی و از این پیروزی شاد و


1- همان، ص 177-178.
2- همان، ص 178.

ص:404

مسرور بودند و نمی­توان آنان را حقیقتاً از این باب سرزنش کرد، چرا که در تمام قرون و اعصار این تمایل در تمام ادوار دینی دیده شده است. لذا مسلمانان چنین نتیجه گرفته بودند که در آینده همیشه پیروز خواهند شد.(1)

تحلیل نهایی وات با توجه به آیات مربوط به جنگ اُحد این است که مصائب جنگ اُحد به دستور خدا بوده است؛ قسمتی از باب تنبیه به سبب عدم اطاعت و قسمتی به عنوان آزمایش ثبات و ایمان آنان. در عین حال، مسلمانان را تذکر داده است که موفقیت نسبی مکیان نشانه­ی رحمت خدا به آنان نیست و این توفیق به خیر و صلاح آنان پایان نخواهد یافت، بلکه سبب خواهد شد که بر عدم اطاعت از خدا بیفزایند و این موجب بروز خشم خدا و تنبیه آنان خواهد شد. وات معتقد است که این جنگ اُحد بود که این مسائل نظامی و دینی برای پیامبر(ص) ایجاد کرد. این امتحان مسلمانان را قادر ساخت که از فرصت­هایی که پیش می­آمد حداکثر بهره را ببرند.(2)

غزوه­ی خندق یا احزاب

غزوه­ی خندق یا احزاب(3)

به گفته­ی وات، محاصره­ی مدینه که در نزد مسلمانان به «جنگ خندق» معروف است، در 31 مارس 627م/ 6ق آغاز شد و در حدود دو هفته طول کشید و نهایت تلاش مکیان برای درهم­شکستن قدرت حضرت محمد(ص) به شمار می­رفت. مکیان برای این کار اتحادیه­ی بزرگی تشکیل داده و حتی عده­ای از طوایف بدوی که هیچ­گونه تبعیت و وابستگی به آنها نداشتند، نیز در آن شرکت کرده بودند. قبیله­ی یهودی بنی نضیر که در این زمان در خیبر به حال تبعید به سر می­بردند و تمایل به بازگشت به خانه­های خود داشتند، اهالی مکه را در تشکیل این اتحادیه یاری کردند و حتی به بدوی­هایی که در حمله شرکت می­کردند، قول دادند که نیمی از خرمای خیبر را به آنها بدهند. بنابر گفته­ی


1- همان، ص 179.
2- همان، ص 181-182؛ Muhammad at Medina, pp. 21-29.
3- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «غزوه­ی خندق یا احزاب».

ص:405

مورخان، سپاه مکیان 10000 نفر بوده و از همان راهی که دو سال پیش طی کرده بودند به مدینه نزدیک شدند و قسمتی از اردوگاه خود را در دامنه­های ملایم کوه اُحد برپا کردند تا مانع از آن شوند که مسلمانان از ارتفاعات استفاده کنند.(1)

تلاش­های پیامبر(ص) و مسلمانان در ظرف دو سال گذشته نتوانسته بود مانع تشکیل اتحادیه شود. آنان فقط توانسته بودند از ملحق شدن بعضی از طوایف به آن اتحادیه ممانعت کنند و در عین حال، بر قدرت خود نیز افزوده بودند. افراد و گروه­های کوچکی از نواحی مختلف به مدینه آمده و سکونت اختیار کرده بودند و با مسلمانان همکاری داشتند. ساکنان قدیم مدینه، یعنی انصار نیز از صمیم قلب از سیاست حضرت محمد(ص) پشتیبانی می­کردند؛ فقط جمعی از منافقان از روش حضرت انتقاد داشتند و در موفقیت او مردد بودند. مطابق آیات قرآن، عده­ای از آنان میل داشتند از جنگ خودداری کنند و اگر فرصتی دست می­داد حاضر بودند به دشمن بپیوندند. قبیله­ی یهودی بنی قریظه که در مدینه باقی مانده بودند، سعی داشتند بی­طرفی خود را حفظ کنند. به طور کلی، حضرت محمد(ص) نتوانست بیش از 3000 نفر برای این نبرد آماده کند. با برتری افراد و تفوق نیروی دشمن که دو برابر نیروی حضرت محمد(ص) بودند و داشتن سواره­نظام قوی، او نمی­توانست با آنان در فضای باز روبرو شود، لذا نوعی تاکتیک دفاعی که در عربستان مرسوم بود را اختیار کرد. در نقاطی از مدینه که فضا باز بود و سواره­نظام می­توانست از آن بگذرد و حمله­ی خود را آغاز کند خندقی کندند، چون واحه­ها از طرف مشرق، جنوب و مغرب با توده­های گدازه محصور بود و عبور از این سه ناحیه امکان نداشت. فقط در ناحیه­ی شمال خندقی لازم بود تا از آن سمت نیز مانعی در برابر دشمن شکل گیرد. از سوی دیگر، در شمال واحه­ها تپه­ی نسبتاً مرتفعی بود به نام کوه «سلع» که پیامبر(ص) از آن برای دفاع بهره برد. اگر دشمن از خندق عبور می­کرد مدافعان می­توانستند از کوه «سلع» همان فایده­ای را ببرند که در جنگ اُحد از کوه اُحد بردند. به گفته­ی وات، فکر


1- همان، ص 209-210.

ص:406

حفر خندق یک فکر ایرانی بوده و چنان­که نوشته­اند ایرانی مسلمانی به نام سلمان در طرح نقشه­ی آن سهم بسزایی داشته است.(1)

مکیان برای مقابله با این مانع آماده نبودند. تنها کاری که آنان می­توانستند انجام دهند، این بود که با گروه سواره­نظام به سوی خندق بتازند تا شاید راهی باز شود؛ ولی اهالی مدینه در پشت خندق موضع گرفته بودند و خندق به آنان تفوق اندکی در برابر سواره­نظام می­داد. بعضی بر این باورند که بهتر بود مکیان پیاده­نظام خود را در امتداد خندق مستقر می­کردند و خط دفاع مدینه را بدین ترتیب درهم­می­شکستند؛ ولی ظاهراً پیاده­نظام از روبرو شدن مستقیم با مسلمانان امتناع داشته است، چرا که آنان را در جنگ تن­به­تن از خود برتر می­دانستند. تحت این شرایط تنها امید مکیان آن بود که در آنِ واحد از چند نقطه حمله کنند. آنها سعی داشتند طایفه­ی یهودی بنی قریظه را وادار کنند که از جنوب به مسلمانان حمله کنند، ولی از مذاکره با آنان نتیجه­ای نگرفتند. حدود یک هفته بدین نحو سپری شد و رؤسای مکه از موفقیت خود نومید گشتند، لذا اتحادیه­ی بزرگ به دسته­های کوچک تقسیم گردید و تدریجاً آهنگ بازگشت نمودند.(2)

وات علت شکست مکیان را- به لحاظ نظامی- تفوق قدرت سوق­الجیشی حضرت محمد(ص) و احتمالاً قدرت جاسوسان و نمایندگان سری او می­داند. در این جنگ مکیان از امتیاز دیگری نیز محروم بودند و آن این­که محصول مزارع اطراف مدینه یک ماه پیش از آن­که مکیان برسند درو و برداشت شده بود (شاید در اثر پیش­بینی حضرت محمد(ص) زودتر از موعد معمول) و لذا اهل مکه در تهیه­ی علوفه برای اسبان خود دچار مشکل شدند. این نکته نشان می­دهد که رهبران مکی فاقد هرگونه بصیرت و آینده­نگری بوده­اند.(3) وات معتقد است مسلمانان از لحاظ اتحاد و انضباط نیز بر مکیان برتری داشتند، چرا که


1- همان، ص 210-211.
2- همان، ص 211-212.
3- همان، ص 212-213.

ص:407

در بین گروه­های مختلف آنها اعتماد متقابل وجود نداشت و حضرت محمد(ص) از این عدم اعتماد حداکثر استفاده را نمود. مکیان اکثر بدویانِ اتحادیه را با پول و رشوه همراه خود آورده بودند و پیامبر(ص) به آنان قول مساعدت بیشتری داد تا این­که در میان آنها تفرقه افتاد؛ بدین معنی که قول داد ثلث محصول خرمای مدینه را به آنان بدهد. در ابتدا آن جماعت نصف محصول را می­خواستند، ولی چندی بعد به ثلث آن رضایت دادند. در این هنگام بعضی از رؤسای انصار اعتراض کردند که مدینه تاکنون تا این اندازه در بدنامی فرو نرفته بوده است و اصرار داشتند که مذاکرات قطع شود. پیامبر(ص) مذاکرات را قطع کرد، ولی جزئیات امر هرچه بود بدویان با مذاکره در باب این مسائل سرانجام با پیامبر(ص) مصالحه کردند. این جنگ در مجموع جنگ هوش و زیرکی بود که مسلمانان بهترینِ آن را داشتند و بی آن­که برای آنان خرجی داشته باشد، دشمن را ضعیف کرده و خود را قوی­تر نمودند.(1)

تحلیل نهایی وات در این باره این است که شکست و از هم پاشیدن سپاه مکه نشانه­ی شکست مکیان در برابر حضرت محمد(ص) بود و آینده را برای آنان تاریک می­کرد. آنان نهایت کوشش خود را کردند که پیامبر(ص) را از مدینه برانند، ولی موفق نشدند و با از هم ­پاشیده شدن اتحادیه، پیامبر(ص) هر روز نسبت به قبل قوی­تر می­شد. تجارت آنان با سوریه قطع گردیده و از حیثیت و اعتبارشان کاسته شده بود. حتی اگر پیامبر(ص) هم به آنان حمله نمی­کرد، باز امیدی به تحصیل مجدد ثروت و مقام خود نداشتند؛ ولی هر لحظه انتظار آن می­رفت که پیامبر(ص) علیه آنان دست به حمله زند و در صدد از بین بردن آنان برآید، هم­چنان که در صدد از بین بردن حضرت برآمده بودند. عجیب نیست اگر بعضی از مکیان بدین فکر افتاده باشند که بهتر است که دین پیامبر(ص) را بپذیرند.(2)


1- همان، ص 212-213.
2- همان، ص 215؛ Muhammad at Medina, pp. 35-39.

ص:408

غزوه­ی خیبر

غزوه­ی خیبر(1)

وات احتمال می­دهد که فکر حمله به ناحیه­ی یهودی­نشینِ ثروتمند خیبر پس از بازگشت از زیارت ناتمام مکه به ذهن حضرت محمد(ص) خطور کرده باشد و آن را این­گونه بیان می­کند که مسلمانان ظاهراً از لشکرکشی بی­ثمر خود به حدیبیه مأیوس شده بودند و برای شخصی مانند پیامبر(ص) مسلّم بود که نگذارد این احساسات ریشه دواند؛ لذا هنگامی که 6 هفته بعد از بازگشت از مکه در مه- ژوئن 628م/ 7ق عازم خیبر شد، فقط به کسانی اجازه داد همراه او باشند که در پیمان «بیعت رضوان» شرکت داشتند. هرچند ممکن است این فکر در ذهن پیامبر(ص) بوده، ولی لشکرکشی به خیبر دلایل نظامی مهمی نیز داشته است. یهودیان خیبر، به ویژه رؤسای قبایل بنی نضیر که از مکه تبعید شده بودند، هنوز مخالف پیامبر(ص) بودند. آنها با استفاده از ثروت خود اعراب را علیه پیامبر (ص) تحریک می­کردند و همین دلیل برای حمله به خیبر کافی بود.(2)

مردم خیبر از آمادگی حضرت محمد(ص) برای حمله به آنجا اطلاع یافتند، ولی این حمله به اندازه­ای سریع و پنهانی صورت گرفت که یهودیان غافلگیر شدند و تاب مقاومت در برابر چنین محاصره­ای را نداشتند. خیبر شامل 5 قلعه بود که بعضی از آنها در قله­ی کوه­ها قرار داشت و غیرقابل­تصرف ­به نظر می­رسید. تیراندازی و مبارزات شدیدی میان یهودیان خیبر و مسلمانان در گرفت. بخشی از موفقیت مسلمانان نتیجه­ی یاری خود یهودیان بود که می­خواستند بدین وسیله امنیت و سلامت خانواده­ی خود را تضمین کرده باشند. وقتی دو قلعه­ی نخست سقوط کرد، دیگر مقاومت چندانی صورت نگرفت و تسلیم شدند.(3)

به نظر وات، عوامل چندی به پیروزی مسلمانان در این جنگ یاری نمود. نخست آن­


1- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «غزوه­ی خیبر».
2- همان، ص 237.
3- همان، ص 237-238؛ Muhammad at Medina, pp. 52-53.

ص:409

که یهودیان به استحکام موقعیت خود در خیبر سخت اعتماد داشتند، ولی از ذخیره کردن آب که بتوانند مدتی محاصره را تحمل کنند غفلت کرده بودند. از لحاظ جنگ تن­به­تن مسلمانان برتری داشتند، ولی این امر در محاصره چندان اهمیت نداشت، مگر موقعی که محاصره­شدگان به علت بی­آبی مجبور شدند استحکامات خود را ترک کنند. از قرار معلوم، مسلمانان نیز مدتی از لحاظ غذا در مضیقه بودند تا یکی از قلعه­ها را تصرف کردند و آذوقه کافی به دست آوردند. عدم اتحاد در بین یهودیان نیز موجب تضعیف آنها شده بود و عده­ای حاضر بودند که به حضرت محمد(ص) یاری کنند. متحدان عربی یهودیان نیز که از نظر مالی با آنها ارتباط داشتند، به زودی در اثر ترس از مسلمانان یا تدبیر سیاسی حضرت محمد(ص) از آنها جدا شدند. وات معتقد است سقوط خیبر و تسلیم یهودی­نشین­های دیگر نشانه­ی خاتمه­ی کار یهود در زمان حضرت محمد(ص) بود.(1)

غزوه­ی موته

وات در توضیح این جنگ می­گوید از لشکرکشی­هایی که در فاصله­ی جنگ خیبر و فتح مکه صورت گرفته، لشکرکشی­هایی است که در ژوئیه، سپتامبر و اکتبر 629م/ 8ق صورت گرفته که سه فقره­ی آن از فقرات دیگر مهم­تر و در امتداد جاده­ی سوریه واقع شده است، اما اطلاعات ما درباره­ی آنها کم است. در لشکرکشی اول، گروه کوچکی از مسلمانان مرکب از 15 نفر کاملاً کشته شدند و فقط رئیس آنان نجات یافت. لشکرکشی دوم، علیه موته بود که کاری بزرگ به شمار می­رفت و حضرت محمد(ص) مدتی در فکر بوده که خود فرماندهی آن را برعهده گیرد، ولی بعداً تغییر عقیده داده و این کار را به پسرخوانده­ی خویش زید بن حارثه واگذار کرده و 3000 نفر را در اختیار او گذاشته است.(2) از دیدگاه وات، آنچه در این جنگ رخ داده، کاملاً پوشیده است. اطلاعات


1- همان، ص 239-240.
2- همان، ص 246.

ص:410

مختصری هم که مورخان داده­اند، در کوششی که برای بدنام کردن خالد بن ولید به کار رفته، محو شده است. آنچه مسلّم است برخورد و تقابل با نیروی دشمن رخ داده است و زید، دو معاون نزدیک او و عده­ی کمی از مسلمانان کشته شده­اند و ارتش مکه به فرماندهی خالد بن ولید سالم به مکه بازگشته است. آنچه به نظر عجیب می­آید، این حقیقت است که چگونه ممکن است برخوردی بین دو گروه مرکب از 4000 نفر از یک سو و 10000 نفر از سوی دیگر رخ دهد و کشتگان آن فقط دو رئیس و در حدود 12 نفر مرد باشد. آیا این نبرد حمله­ی ناگهانی بوده است؟ نمی­دانیم.(1)

فتح مکه

فتح مکه(2)

به گفته­ی وات، در مارس 629م/ 8ق حضرت محمد(ص) به اتفاق 2000 نفر برای انجام مراسم حج عازم مکه شد. این حج به جای سفری بود که در سال پیش انجام نگرفت و بنابر مواد عهدنامه­ی حدیبیه، مکیان برای احتراز از هرگونه پیشامد ناگوار سه روز از شهر خارج شدند. عده­ی زیادی از اهالی مکه تحت تأثیر قدرت روز­افزون اسلام قرار گرفتند و بی­شک همین موضوع بود که موجب اسلام آوردن دو تن از بزرگان مکه شد: اول خالد بن ولید از قبیله­ی مخزوم و دیگری عمر بن عاص از قبیله­ی سهم. هنگامی که حضرت محمد(ص) در مکه بود، سعی کرد که با بقیه­ی بنی ­هاشم که خود نیز از آنان بود صلح کند. ابولهب که عموی حضرت محمد(ص) بود و حضرت به سبب بدبینی حمایت خود را از او برداشته بود، در سال 624م/ 3ق درگذشت و در این زمان ریاست قبیله با عموی دیگر او عباس بود.(3)

وقایعی که منجر به قطع رابطه­ی پیامبر(ص) با مکه و شکستن پیمان صلح گردید، از نوامبر 629م/ 8ق آغاز شد و علت آن منازعات قدیم قبیله­ای بود که بار دیگر شعله­ور


1- همان، ص 246-247؛ Muhammad at Medina, p. 53.
2- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «فتح مکه».
3- همان، ص 251.

ص:411

شده بود و مکیان و مسلمانان در آن دخالت داشتند. یکی از طوایف خزاعه با استفاده از مواد عهدنامه­ی حدیبیه خود را متحد پیامبر(ص) اعلام کرد و مردی از قبیله­ی بکر بن عبدمنات را که اشعاری علیه پیامبر(ص) سروده بود کشت. قبیله­ی بکر که از متحدان قدیم مکیان بود، نیز محرمانه مقداری اسلحه از پیشوایان بنی مخزوم به دست آورد و با یک نقشه­ی حساب­شده طایفه­ی خزاعه را غافلگیر نمود و پس از آن­که عده­ای کشته دادند، به خانه­ی هم­قبیله­های خود در مکه گریختند. یکی از اعضای طایفه ترتیبی داد که این اخبار فوراً در مدینه به پیامبر(ص) برسد. اهالی مکه پس از فرو نشاندن شعله­ی جنگ و بیرون کردن مردان بکر از شهر پی بردند که اوضاع وخیم است و اگر پیامبر(ص) بفهمد که آنان به این افراد یاری کرده و با کاوش­کنندگان همراه بوده­اند، کار بدتر نیز خواهد شد.(1)

به نظر وات، اهالی مکه اگر نمی­خواستند تسلیم حضرت محمد(ص) شوند، می­بایست یکی از این سه راه را انتخاب می­کردند: قبیله را از خود ندانند و اجازه دهند پیامبر(ص) هر طور که مایل است با آنها رفتار کند یا خونبها بپردازند و یا علیه پیامبر(ص) اعلان جنگ کنند. هر یک از این سه راه ویژگی­هایی داشت که انتخاب آن مشکل بود؛ پرداختن خونبها موجب آبروریزی می­شد، نقض مواد عهدنامه نیز موجب شکست اقتصادی بود، و امیدی به پیروزی بر پیامبر(ص) نیز نداشتند. سرانجام ابوسفیان به مکیان اصرار کرد که تلاشی برای سازش کنند و خود او برای انجام این کار به مدینه فرستاده شد. این خود نشانه­ی آن است که قدرت مکه تا چه اندازه کم شده بود که مجبور بودند متواضعانه برای جلب نظر پیامبر(ص) به مدینه بروند. از آنچه مکیان می­خواستند و امیدوار بودند که به دست آورند اطلاع درستی در دست نیست. مکیان اعتراف کرده­اند که اشتباهی رخ داده است، ولی مسئول آنها نبوده­اند، زیراً احتمالاً خطاکاران جزء معاهده نبوده­ و یا خودسرانه بدین کار دست یازیده­اند. پس ضروری می­نمود که در معاهده تجدیدنظر کنند تا شامل این عده نیز بشود. از بخت بد مکیان پیامبر(ص) حاضر نبود که


1- همان، ص 252-253.

ص:412

قانون آنها را رعایت کند و موقعیت خوبی داشت که می­توانست نیروی خود را علیه قبیله­ی بکر به کار گیرد. پس ابوسفیان و همراهان با سه یا چهار شرط و پیشنهاد از مدینه خارج شدند، اما ابوسفیان ماده­ی چهارم، یعنی اطاعت از حضرت محمد(ص) را پذیرفت.(1)

از دیدگاه وات، سهمی که ابوسفیان در تصرف مکه توسط مسلمانان داشته، مهم­تر از آن چیزی است که تاکنون تلقی شده است و مورخان اسلامی حقیقت را پنهان کرده­اند تا روشن نگردد که او سهمی بیشتر از عباس داشته است. سیاست و تدبیر ابوسفیان بیش از همگان و رقیبان او در مکه بود، لذا پس از شکست اتحادیه به بی­نتیجه بودن مقاومت پی برده است. شاید هم در صدد کاهش و پایین آوردن سطح زندگی برآمده و پیش از محاصره و پس از آن خواسته است از نفوذ خود برای اصلاح و ایجاد اتحاد داخلی استفاده کند. ازدواج پیامبر(ص) با دختر او نیز وی را امیدوار ساخته که بتواند بی­آن­که حیثیت و اعتبار خود را از دست دهد، با پیامبر(ص) سازش کند. او پیش از آن­که به مدینه برود، این افکار را داشته است و چنان­که وقایع بعدی نشان می­دهد، وی هنگام اقامت در مدینه با پیامبر(ص) به تفاهم رسیده است که مکه را بی­جنگ به او تسلیم کند. البته چنین تفاهمی با نظریات و اهداف حضرت محمد(ص) مناسب بوده است.(2)

به نظر وات، تصرف مکه مطلوب حضرت محمد(ص) نبوده، چرا که او در نظر داشته است قلمروی خود را در خارج از عربستان به سمت شمال توسعه دهد، اما مکه و مکیان برای او دارای اهمیت بسیار بودند. مکه از همان زمان­های قدیم به عنوان کانون جغرافیایی اسلام انتخاب شده و بر مسلمانان نیز واجب بود که آزادانه بتوانند بدان جا آمد و شد کنند. اگر مکه به تصرف آنها درمی­آمد، بر قدرت و اعتبار آنها افزوده و بدون مکه موقعیت آنها نسبتاً ضعیف می­شد. از سوی دیگر، هرچه بر گستره­ی جامعه­ی اسلامی افزوده می­


1- همان، ص 253-254.
2- همان، ص 254-255.

ص:413

شد، پیامبر(ص) به قدرت اداری و نظامی مکیان بیشتر احتیاج پیدا می­کرد و ازاین­رو، تمام کوشش او معطوف به این بود که روزی آنان با طیب خاطر با وی همکاری کنند.(1)

بازدید ابوسفیان از او نشان داد که عده­ی زیادی از مردم مکه مقاومت نخواهند کرد و رؤسای نیمه­جان گروه مخزوم چندان حمایتی نخواهند نمود؛ لذا شروع به جمع­آوری نیرویی کرد که بتواند مکه را از پای درآورد و مطمئن گردد که فقط مخالفان سرسخت پایداری خواهند کرد.(2)

حضرت محمد(ص) در اول ژانویه­ی 630م/ 9ق با سپاهی که تعداد آن همراه با افرادی که در بین راه به آنها ملحق شدند به 10000 نفر می­رسید، عازم مکه شد. در دو منزلی مکه، ابوسفیان به اتفاق جمعی از رؤسای مکه، جز قبیله­ی مخزوم، نزد پیامبر(ص) آمدند و خود را رسماً تسلیم او نمودند. در عوض، حضرت نیز وعده­ی عفو عمومی داد. با این اعلامیه ابوسفیان به مکه بازگشت. حضرت محمد(ص) سحرگاهان نیروی خود را به چهار دسته تقسیم کرد و از چهار جهت به سوی مکه پیشروی و مکه را فتح نمود.(3)

به عقیده­ی وات، یکی از علل اصلی موفقیت حضرت محمد(ص) کشش و جاذبه­ی دین اسلام و تناسب آن با نیازها و اصول اجتماعی عرب بود. رؤسای قبایل ممکن بود از عادات و رسوم قدیم عشیره­ای استفاده کنند، ولی مردم معمولی به طور کلی از سستی و مضرات اصول قدیم آگاه بودند و چون در پی محاصره­ی مسلمانان کار سخت شد، منافع شخصی رؤسا با هم تصادم پیدا کرد و لذا حفظ اتحاد بیش از پیش دشوارتر گردید. تدبیر سیاسی و قدرت اداری حضرت محمد(ص) نیز مؤثر بوده است. ازدواج او با میمونه و ام حبیبه سبب گردید که عباس و ابوسفیان از او پشتیبانی کنند. شاید امتیازات دیگری نیز از اختلافات و عدم توافق داخلی مکیان به دست آورده است که از آنها اطلاعی نداریم.


1- همان، ص 255.
2- همان، ص 256.
3- همان، ص 256-257.

ص:414

بالاتر از همه آن­که درایت کامل او در اداره­ی اتحادیه­ای که اینک بر آن حکومت می­کرد و متقاعد ساختن همه جز یک اقلیت ناچیز به این­که با آنان منصفانه رفتار شده است، تضاد هماهنگی، رضایتمندی و رغبت موجود در جامعه­ی اسلامی را با نارضایتی و بی­قراری جوامع دیگر آشکارتر و عمیق­تر کرد و این حقیقت برای عده­ی زیادی روشن شده و آنان را در گرایش به اسلام برانگیخته است.(1) به طور کلی، ایمان و اعتقاد پیامبر(ص) به راه خود، بصیرت، حکمت، پیش­بینی و دوراندیشی او بسیار مؤثر و گیرا بوده است. حضرت مکیان را برانگیخته و سپس تهدید کرده بود و اینک همه­ی آنان از بزرگ و کوچک مطیع او بودند. ایشان با مشکلات عجیب، اما با اطمینان خاطر به سوی هدف پیش رفته بود. اگر دلایل و قرائن تاریخی این مسائل را اثبات نمی­کرد، عده­ی کمی باور می­کردند که محمدی که مورد نفرت مردم مکه بود، بار دیگر چگونه توانست به صورت فاتح پیروزمندی به این شهر بازگردد.(2)

غزوه­ی حنین

به گفته­ی وات، هنگامی که حضرت محمد(ص) سرگرم رتق و فتق امور مکه بود و مسئولیت کارها را خود به عهده داشت، خبر رسید که از ناحیه­ی شرق مورد تهدید قرار گرفته است و در فاصله­ی دو یا سه روز طوایف «هوازن» مشغول گردآوری سپاهی دو برابر سپاهیان پیامبر(ص) هستند. این طوایف با مردم مکه دشمنی دیرینه داشتند و در زمان پیامبر(ص) نیز جنگ­هایی بین آنها رخ داده بود. قبیله­ی ثقیف که در طائف می­زیستند نیز جزء آنان بودند و در ژانویه­ی 630م/ 9ق به قبیله­ی هوازن پیوستند، در حالی که عده­ی بسیاری از آنان امیدوار بودند که خود را از زیر یوغ مکیان رها سازند. انتظارات و آرزوهای باقی طوایف هوازن که بدوی بودند، تاریک و نامعلوم است، اما طبق نوشته­های مورخان همین­که طوایف هوازن از تجهیز سپاه پیامبر(ص) در مدینه آگاهی یافتند خود را


1- همان، ص 258-259.
2- همان، ص 259؛ Muhammad at Medina, pp. 65-70.

ص:415

آماده کردند. شاید افزایش قدرت پیامبر(ص) را برای خود تهدیدی می­دانستند و یا امیدوار بودند از امتیازات گذشته که به مکیان داده بودند رها شوند، یا احتمالاً انتظار داشتند که پس از آن­که پیامبر(ص) و مکیان از جنگ خسته شدند غنیمتی به آنها برسد.(1)

به نظر وات، آنچه کفار مکه را واداشت که با پیامبر(ص) به حنین بروند، در وهله­ی نخست حفظ جان و حیات بود، نه امید کسب غنیمت. صفوان بن امیه اطاعت از پیامبر(ص) را بر اطاعت از ثقیف یا هوازن ترجیح داد و پول و اسلحه­ای را که پیامبر(ص) می­خواست در اختیار او گذاشت. حضرت محمد(ص) پس از تجهیز قوا، در 27 ژانویه­ی 630م/ 9ق از مکه حرکت کرد و در شب سی­ام در حنین نزدیک منطقه­ی دشمن اردو زد. صبح روز بعد مسلمانان به سیاق جنگ به سوی وادی به حرکت درآمدند. مسلمانان هرچند اعتماد به نفس کامل داشتند، ولی از دیدن آن همه اسب و نفرات نگران شدند، زیرا طوایف هوازن تمام زنان، کودکان و احشام خود را همراه آورده بودند. ناگهان سواره­نظام دشمن که شب در کنار وادی موضع گرفته بودند به جبهه­ی مسلمانان حمله بردند و افراد قبیله­ی سلیم که از پیشاهنگان سپاه پیامبر(ص) بودند، یک­باره پا به فرار نهادند و آشفتگی آنان در قسمت اعظم سپاه پیامبر(ص) تأثیر گذاشت.(2) در همین لحظه­ی خطرناک بود که پیامبر(ص) و عده­ی کمی از مهاجران و انصار به مقاومت پرداختند و طولی نکشید که سپاه دشمن به شکست گرایید. شمار کسانی که در جنگ حنین شرکت داشتند، از تمام جنگ­های سابق پیامبر(ص) بیشتر بود. این جنگی سخت و شدید نبوده و در آن کمتر به مبارزه­ی تن­به­تن پرداخته­اند، در نتیجه، تلفات مسلمانان، کم و پیروزی کامل، قطعی بوده است. جنگ حنین بزرگ­ترین تقابلی بود که در زمان حیات پیامبر(ص) بین مسلمانان و طوایف بدوی رخ داد.(3)


1- همان، ص 259-260.
2- همان، ص 260-261.
3- همان، ص 261-262؛ Muhammad at Medina, pp. 70-73.

ص:416

غزوه­ی تبوک

غزوه­ی تبوک(1)

وات در توضیح عوامل مؤثر در این جنگ می­گوید که حضرت محمد(ص) علاقه­ی بسیاری به جاده­ی سوریه داشته و به اهمیت سوق­الجیشی این راه برای پیشرفت دولت اسلامی واقف بوده است. این نکات در بزرگ­ترین لشکرکشی پیامبر(ص) به تبوک در نزدیکی خلیج عقبه مشهود بوده که از اکتبر تا دسامبر 630م/ 9ق طول کشیده است. بنابر گزارش­های رسیده، برای این جنگ پیامبر(ص) نیرویی مرکب از 30000 نفر گرد آورد. این جنگ مقدمه­ی جنگ­های کشورگشایی ایشان است، نه خاتمه­ی لشکرکشی­های او.(2)

از دیدگاه وات، قبایل کنار جاده­ی سوریه نسبت به دیگر قبایلی که حضرت محمد(ص) با آنها تماس داشته بود کمتر حاضر به قبول اسلام بودند. تمام یا اکثر آنها مسیحی بودند و از قدیم با امپراتوری بیزانس رابطه داشتند. هنگامی که ستاره­ی امپراتوری بیزانس رو به افول نهاد، شاید بعضی از آنها در صدد برآمده­اند که به حضرت محمد(ص) بپیوندند، اما در آن موقع که حضرت برای چنین پیشنهاد خوبی به اندازه­ی کافی قدرت یافته بود، اعتبار دولت بیزانس نیز پس از شکست ایرانیان به حد اعلای خود رسیده بود. از نظر وات، این مسأله زمینه­ی لشکرکشی به تبوک بوده است.(3)

اهمیت لشکرکشی به تبوک برای گسترش اسلام در این است که حضرت محمد(ص) اصرار داشته است که تمام کسانی که توان آن را داشته­اند در آن شرکت جویند. بعضی از کشاورزان تصور می­کردند که دیگر زمان آسایش فرا رسیده است و باید از کامیابی­هایی که به دشواری به دست آمده بود استفاده کنند و ثروتمندان از این­که می­بایست دست از آسایش بکشند و در لشکرکشی شرکت کنند و کمک­های مالی نمایند ناراحت بودند. این افراد نمی­توانستند درک نمایند که عمر این­گونه پیروزی­ها کم است و برای ادامه­ی آن، سپاه


1- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «غزوه­ی تبوک».
2- همان، ص 273-274.
3- همان، ص 274.

ص:417

اسلام باید به سوی شمال پیش برود و نیروی خود را به آنجا برساند. حضرت محمد(ص) تمام این نکات را می­دانست و درک می­کرد که جاده­ی سوریه را فقط با نیروی نظامی می­توان در اختیار داشت و باید تمام پیروان او در آن شرکت جویند و آن را وظیفه­ی دینی خود بدانند.(1)

از نظر وات، سه واقعه­ای که در خلال لشکرکشی به تبوک رخ داده است، اهمیت و میزان مخالفت با سیاست جدید حضرت محمد(ص) را نشان می­دهد. طبق گزارش­های رسیده، در بین راه توطئه­ای علیه حضرت ترتیب داده بودند و بنا بود در تاریکی شب در قسمت خطرناکی از راه حادثه­ی ناگواری رخ دهد و اتفاقی تلقی شود. واقعه­ی دوم موضوع مسجد ضرار است. پیش از آن­که حضرت محمد(ص) عازم شود، از او درخواست شد که با حضور خود مسجدی را که مسلمانان در یکی از نقاط دوردست واحه­های مدینه ساخته بودند مزین نماید و او این کار را تا بازگشت خود به تأخیر انداخت. در بین راه متوجه شد که ساخت این مسجد، نیرنگی بر ضد او بوده است و همین­که به مدینه بازگشت دو نفر را مأمور کرد تا مسجد را خراب کنند. سازندگان مسجد ظاهراً ابوعامر راهب و همفکرانش بودند که احتمالاً خود او در آن موقع در مدینه بوده است و مسجد را برای آن ساخته بودند که هر وقت بخواهند در آنجا گرد آیند و علیه حضرت توطئه کنند. در همین موقع کسانی که از شرکت در لشکرکشی خودداری کرده بودند تحت تعقیب قرار گرفتند و به عذر و بهانه­های آنها به دقت رسیدگی شد و سه تن از آنها را که در نیرنگ سازندگان مسجد ضرار شرکت نداشتند، به 50 روز حبس و تبعید محکوم کردند و پس از آن­که وحی نازل شد آنها را آزاد نمودند. شدت تنبیه نشان می­دهد که حضرت محمد(ص) در این موضوع تا چه اندازه سخت­گیر بوده و لازم می­دیده است که برای سلامت روانی جامعه­ی اسلامی، مسلمانان واقعی بی­چون­وچرا در لشکرکشی شرکت جویند و اگر لازم باشد که مردان جنگی برای مدتی از کشور دور باشند هیچ یک از منافقان نتوانند خود را در مدینه پنهان


1- همان، ص 276.

ص:418

دارند.(1)

مسأله­ی رحلت پیامبر(ص) و جانشین پس از وی

مسأله­ی رحلت پیامبر(ص) و جانشین پس از وی(2)

در مارس 632م/ 11ق حضرت محمد(ص) شخصاً برای انجام حج به مکه رفت و این نخستین بار بود که حضرت رهبری حج را بر عهده داشت، زیرا در سال پیش رهبری با ابوبکر بود. اینک زیارت جزء آیین اسلام شده بود و بت­پرستان در آن حق حضور نداشتند. این زیارت «حجة الوداع» نام گرفت که در آن پیامبر(ص) آیین و مناسک حج را طبق دستور خداوند به جا آورد، هرچند بعدها در بین فقها درباره­ی جزئیات آن اختلاف پیدا شد.(3)

هنگامی که پیامبر(ص) در اواخر مارس به مدینه بازگشت، ضعیف و ناتوان شده بود. اشاعه­ی این خبر موجب بروز شورش­هایی علیه او شد و اخبار مربوط به پیامبران دروغین نیز وضع او را بدتر نمود. وی تا اوایل ژوئن به کار خود ادامه داد، سپس در اثر بیماری و تب شدید از زنان خود خواست که او را از گذراندن هر شب در خانه­ی یکی از آنان معاف دارند و تمام وقت را در خانه­ی عایشه به سر برد. ابوبکر جای او را در نمازهای روزانه گرفت و سرانجام حضرت محمد(ص) در دوشنبه هشتم ژوئن 632م/ 11ق رحلت فرمود او برای ادامه­ی کارهای دولت اسلامی دستوری نداد، فقط ابوبکر را به عنوان امام جماعت معین کرد. رحلت حضرت محمد(ص) ناگهانی صورت گرفت و برای مدتی اغتشاش و بی­نظمی در مدینه رخ داد و نهایتاً تصمیم گرفته شد که ابوبکر خلیفه یا جانشین او بشود. تشییع و تدفین جنازه­ی ایشان در شب چهارشنبه در خانه­ی عایشه انجام گرفت، نه در قبرستان عمومی. جالب­ترین خطبه را ابوبکر ایراد کرد و مسلمانانی را که


1- همان، ص 276-277؛ Muhammad at Medina, pp. 73-77.
2- برای نقد و بررسی دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «مسأله­ی رحلت پیامبر(ص) و جانشین پس از وی».
3- همان، ص 284.

ص:419

آفتاب درخشان آنان غروب کرده بود، مخاطب قرار داد و گفت: «ای مردمان اگر در میان شما کسی است که حضرت محمد (ص) را می­پرستد، حضرت محمد(ص) درگذشت و اگر کسی است که خدا را می­پرستد، او زنده است و نمی­میرد». این ایمان در نتیجه­ی حشر و نشر با حضرت محمد(ص) و تعالیم او پیدا شده بود.(1)

تصویر نادرست از پیامبر(ص) در قرون وسطی

تصویر نادرست از پیامبر(ص) در قرون وسطی(2)

از دیدگاه وات، در قرن دوازدهم میلادی افکار درباره­ی اسلام و دخالت مسلمانان در جنگ­های صلیبی چنان ناروا تعبیر شد که اثر نامطلوبی در روحیه­ی مردم گذاشت، در حالی که دقت و توجه عملی توأم با شرافت، غیرت و امانت تحقیق، برای مطالعه و کسب اطلاعات کامل و صحیح درباره­ی آیین حضرت محمد(ص) لازم است. به اعتقاد وات، از آن زمان تاکنون مخصوصاً در دو قرن اخیر پیشرفت­های بسیاری حاصل شده است، ولی هنوز مقداری از داوری­های غلطِ گذشته ادامه دارد. در دنیای کنونی که رابطه­ی مسلمانان و مسیحیان از گذشته بهتر و محکم­تر شده است، جا دارد که هر دو بکوشند تا درباره­ی رفتار حضرت محمد(ص) به توافق برسند. بدنام کردن او توسط نویسندگان اروپایی موجب شده است که جنبه­ی خیالی او به وسیله­ی دیگر نویسندگان اروپا و اسلام به کمال مطلوب برسد. بدنام کردن یا کمال مطلوب نشان دادن، مبنای خوب و استواری برای روابط متقابل تقریباً نیمی از جمعیت بشری محسوب نمی­شود. حقایقی در دست است که می­توان بنای داوری خود را بر آن قرار داد.(3)


1- همان، ص 285.
2- در اصطلاح مورخان، سال­های 500 تا 1500م به عنوان قرون وسطی معروف است؛ و ظهور اسلام در اوایل قرون وسطی، یعنی 610م بوده است (ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 15). برای نقد و بررسی این موضوع، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «نقد کلی اتهامات و داوری­های ناروای خاورشناسان نسبت پیامبر اسلام(ص)».
3- ویلیام مُنتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 289-290.

ص:420

وات در پاسخ این سؤال که داوری­های نهایی ما چه باید باشد، می­گوید یکی از تهمت­هایی که معمولاً به حضرت محمد(ص) می­بندند، آن است که او را شیادی معرفی می­کنند که برای اقناع حس جاه­طلبی و شهوت خود، تعالیم دینی را تبلیغ می­کرد که خود به دروغ بودن آن اعتماد داشت؛ اگر این اعتماد و صمیمیت وجود نداشت پیشرفت دین اسلام ممکن نمی­شد. این نکته نخستین بار صد سال پیش در خطابه­های توماس کارلایل «درباره­ی قهرمانان» شدیداً مورد اعتراض قرار گرفت و از آن پس، مورد قبول محققان نیز واقع شد که فقط ایمان عمیق به مأموریت خود بود که حضرت محمد(ص) را بر آن داشت که سختی­ها و آزارهای ایام اقامت در مکه را تحمل کند، در حالی که از لحاظ اوضاع جاری امید به موفقیت در آن بسیار ناچیز بود. او اگر صداقت نداشت، چگونه می­توانست همکاری و فداکاری مردان بااراده و درستکار زمان خویش را جلب کند؟ از دیدگاه یک فرد معتقد به خدا نیز این سؤال پیش می­آید که چگونه ممکن است خدا اجازه دهد دینی مانند اسلام براساس دروغ و فریب پیشرفت کند. پس دلایل قوی در دست است که حضرت محمد(ص) در عقاید خود صادق بوده است. اگر از بعضی جهات اشتباهاتی داشته است، این اشتباهات براساس دروغ یا شیادی نبوده است.(1)

تهمت­های دیگری که به حضرت محمد(ص) زده­اند، این است که او را خیانت­کار و مردی شهوتران دانسته­اند و به وقایعی مانند شکستن حرمت ماه­های حرام در لشکرکشی نخله در سال 624م/ 3ق و ازدواج او با زینب بنت جحش، زن مطلقه­ی پسرخوانده­اش زید استشهاد کرده­اند.(2)

درباره­ی وقوع این امور اختلافی نیست، ولی واقعیت آنها طوری نیست که موجب این تهمت­ها بشود. آیا شکستن حرمت ماه­های حرام یک عمل جنایت­آمیز بوده است؟ یا یک نقض بجا و درستِ بخشی از اصول شرک؟ آیا ازدواج با زینب فقط از روی شهوت بوده است یا بیشتر یک اقدام سیاسی که با انجام آن رسم نامطلوب


1- همان، ص 290-291.
2- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «فلسفه­ی تعدد زوجات پیامبر(ص)».

ص:421

«فرزندخواندگی» که از درجات نازل اخلاق بود به پایان رسیده است. پیش از این در باب تفسیر و توضیح این وقایع به اندازه­ی کافی سخنان وات را بیان نمودیم تا نشان دهیم که دلایل و وقایعی که در رد پیامبر(ص) به آنها استناد می­شود، بسیار ضعیف و نامعتبر است.(1)

وات در ادامه می­گوید بحث درباره­ی این افتراها و تهمت­ها، سؤال اساسی دیگری را به وجود می­آورد و آن این­که چگونه باید درباره­ی حضرت محمد(ص) داوری کنیم؟ آیا با معیار زمان و کشور خود؟ یا با روشن­ترین عقاید امروزی غرب؟ هنگامی که منابع را دقیقاً بررسی می­کنیم، آشکار می­شود که بخشی از رفتار پیامبر(ص) که مورد انتقاد محققان کنونی غربی است، از سوی معاصران او مورد انتقاد واقع نشده است. بعضی از کارهای او را مورد انتقاد قرار داده­اند، ولی انگیزه­ی آن یا تعصب توأم با خرافات بوده است یا ترس از نتایج و عواقب آنها. اگر رفتار پیامبر(ص) در نخله را مورد انتقاد قرار داده­اند، علت آن این بوده است که از مجازات خدایان مشرکان ترس و واهمه­ای داشتند، یا از انتقام مردم مکه می­ترسیدند. اگر از قتل­عام یهود بنی قریظه ابراز شگفتی می­کردند، فقط از حیث تعداد و خطر انتقام­جویی احتمالی خونی است که ریخته شده است. ازدواج با زینب ازدواج با محرم تلقی شده است، ولی این مفهوم به عرف و روش قدیم مربوط بوده و به نظام­های خانوادگی طبقات پایین تعلق داشته است که نسب و منشأ پدری طفل به درستی تعریف و شناخته نشده بود و این رسم پست عملاً به وسیله­ی اسلام از میان رفت. بنابراین، از لحاظ شرایط زمان نسبت خیانت و نفس­پرستی به پیامبر(ص) درست نیست. معاصران به­هیچ­وجه عیبی در او نیافتند. بعضی از رفتارهای او هم که مورد انتقاد دانشمندان غربی قرار گرفته است نشان می­دهد که معیار رفتار حضرت محمد(ص) از معیارهای زمان او بالاتر و برتر بوده است. در روزگار خود و برای نسل خود مصلح اجتماعی و حتی مصلح عالم اخلاق به شمار می­رفت. نظام امنیت اجتماعی جدید و همچنین نظام نوین خانواده که او به وجود آورد، هر دو از آنچه در سابق وجود داشت


1- همان، ص 291.

ص:422

پیشرفته­تر و مترقی­تر بود. با انتخاب نکات اخلاقی پسندیده از بدویان و انطباق آنها با احوال جامعه، دین و الگوی اجتماعی جدیدی برای زندگی نژادهای مختلف بشری بنیاد نهاد. این کاری است که از عهده­ی یک خیانت­کار یا «شیاد پیر!» برنمی­آید.(1)

وات در ادامه می­گوید بعضی معتقدند که رفتار پیامبر(ص) پس از رفتن به مدینه تغییر و تنزل کرد، ولی دلایل قاطعی برای اثبات این نظریه وجود ندارد. فقط بر این اصل سست استناد می­شود که هر قدرتی منحرف می­شود و انحراف قدرتِ مطلق، انحراف مطلق است. تهمت انحراف­های اخلاقی فقط در وقایعِ دوران مدینه مطرح شده است، نه دوران مکه؛ اما بنابر تفسیری که از آن وقایع شده، هیچ­گونه اثری که نشانه­ی ضعف یا قصور حضرت محمد(ص) در عقاید و افکار خود باشد و یا از انحراف او در اصول اخلاقی حکایت کند، مشاهده نشد. واعظ آزار­کشیده و ستمدیده­ی مکه کمتر از یک فرد زمان خود یا کمتر از حاکم مدینه نبود. اگر مدارکی از این واعظ در دست نیست تا نشان دهد که نظریات او با افکار اروپای قرن نوزدهم چه اختلافی داشته است، دلیل آن نیست که افکار او از مصلحان دیگر کم­ارج­تر باشد. وات معتقد است با معیارهای ما، عکس آن صادق است. در دوران مکه و مدینه معاصران به او به دید یک فرد شریف و درستکار نگاه می­کردند و از نظر تاریخ نیز او یک مصلح اجتماعی و اخلاقی است. نیکی رفتار حضرت محمد(ص) هنگامی آشکار می­گردد که او را با اعراب زمان خود مقایسه کنیم؛ اما ادعای مسلمانان برعکس این است و پیامبر(ص) را الگوی اخلاق و رفتار برای تمام بشر می­دانند. برحسب افکار و اندیشه­های روشن جهانی، او را به عنوان معیار داوری معرفی می­کنند. هرچند دنیا اینک به سوی وحدت پیش می­رود، به پیامبر(ص) به عنوان یک نمونه­ی اخلاق کمتر توجه شده است. اما چون عده­ی مسلمانان بی­شمار است، دیر یا زود باید تلاش جدی


1- همان، ص 292-293.

ص:423

نمود که آیا می­توان از زندگی و تعالیم پیامبر(ص) اصولی به دست آورد که به پیشرفت اخلاق بشر یاری کند. به این سؤال هنوز جواب قطعی داده نشده است.(1)

آنچه تاکنون مسلمانان به نفع ادعای خود درباره­ی حضرت محمد(ص) گفته­اند، مقدماتی بیش نیست که فقط عده­ی کمی از غیر مسلمانان را متقاعد ساخته است.(2) هنوز برای مسلمانان راه باز است که موضوع را بهتر و دقیق­تر مورد بحث قرار دهند. آیا آنان می­توانند کلیات و خصوصیات زندگانی پیامبر(ص) را تفکیک، و آن اصول اخلاقی را پیدا نمایند که به بهبود اوضاع کنونی جهان یاری کند؟ یا اگر انجامِ این کار مشکل است، آیا می­توانند نشان دهند که زندگانی پیامبر(ص) نمونه­ی کمال مطلوب برای بشریت بوده است؟ اگر خوب تحقیق کنند، مسیحیان حاضرند به آنان گوش فرا داده و دانستنی­ها را فرا گیرند. وات پس از طرح این سؤالات می­گوید در این اقدام، مسلمانان با مشکلات عظیمی روبرو هستند. ترکیبی از تحقیق سالم و بصیرت اخلاقی عمیق لازم است که متأسفانه این ترکیب بسیار بعید می­نماید. نظر شخصی وات بر این است که امید موفقیت برای مسلمانان در تحت نفوذ درآوردن عقاید دنیا لااقل در عالم اخلاق کم است. در عالم وسیع دین، مسلمانان شاید بتوانند با جهانیان اشتراک و تفاهم پیدا کنند، زیرا مسائلی هست که درباره­ی آن تأکید دارند؛ مثلاً حقیقت خدا، که در دیگر ادیان مهم توحیدی فراموش شده است و وات شخصاً در این باب خود را مدیون نوشته­های مردانی مانند غزالی می­داند. اما برای متقاعد کردن اروپای مسیحی به این­که حضرت محمد(ص) نمونه­ی کمال مطلوب است، اقدامات کم یا ناچیزی صورت گرفته است.(3)


1- همان، ص 293-294.
2- Cf. Ameer Ali, The Spirit of Islam, London, 1922, etc.; M. Hamidullah, Le Prophete de l`Islam, 2vols., Paris, 1959.
3- همان، ص 294-295. برای آگاهی بیشتر از تصویر نادرست از پیامبر(ص) و اسلام در قرون وسطی، رک: ویلیام مُنتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 124-133؛ همو، اسپانیای اسلامی، ص 209؛ همو، حقیقت دینی در عصر ما، ص 113-114؛ همو، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، صص 139-148؛ 161-162.

ص:424

از دیدگاه وات، چهار ویژگی اصلی تصویر اسلام در قرون وسطی که با برداشت منصفانه­ی جدید تفاوت دارد، عبارتند از: 1. اسلام مذهبی نادرست و همراه با تحریف عقلانی واقعیت 2. اسلام مذهب خشونت و شمشیر 3. اسلام مذهب افراطی و تن­آسایی 4. حضرت محمد(ص) ضد مسیحیت.

1. این­که گفته­اند اسلام صدق نیست و انحراف عمدی از حقیقت است. متفکران مسیحی تا قرون وسطی حصار عظیمی بر گرد ایمان خود کشیدند و این حصار چنان بود که به نظر فرد مسیحی اروپای غربی اگر چیزی با آن مغایرت پیدا می­کرد، کذبش بدیهی بود. در نظام الهیات­شناسی و فلسفی توماس آکویناس قدیس (Saint Thomas Aquinas/1225-1274م)، مسیحیان بر این باور بودند که می­توان برخی از حقایق دیانت مسیح چون وجود خدا را با منطق اثبات کرد، در حالی که مذاهب دیگر تنها متکی به وحی هستند. اما این اعتقاد هم وجود داشت که مذاهب غیرمسیحی دست­کم می­توانند با منطق از خود دفاع کنند و منشأ الهی آنها به واسطه­ی معجزاتی تأیید می­شود که آورندگانِ آن مذاهب عرضه کرده­اند. برخی از دعوی­های حضرت محمد(ص) را صحیح می­دانستند، اما می­گفتند آنها را با تعبیرهای غلطی از عهد جدید و قدیم درهم­آمیخته و معجزاتی در تأیید مدعای خود نیاورده است و کسانی که ابتدا تعلیمات او را پذیرفته­اند کلاً فراست و ذکاوت چندانی نداشته­اند، و رواج دین او عمدتاً به خاطر وعده­هایش مبنی بر برخورداری از جنس مخالف و تهدید استفاده از زور بوده است. برخی از نویسندگان قرون وسطی گامی پیشتر از توماس آکویناس نهادند و گفتند حضرت محمد(ص) نه تنها صدق را با کذب درآمیخته، بلکه هرجا هم به بیان حقیقت پرداخته، قدری از سمّ تحریف را بدان افزوده است؛ و می­توان گفته­های صادق او را چون عسل آلوده به زهر دانست.(1)


1- وات مکرر گفته که چنین تصویری از اسلام مخدوش است و ترویج آن کار بیزانسی­هاست و خود آن را نمی­پسندد.

ص:425

2. این­که گفته­اند اسلام دینی است که با شمشیر و خشونت ترویج می­شود.(1)

گمان می­رود مسیحیان اروپای غربی در سده­ی دوازدهم و سیزدهم میلادی درباره­ی رواج اسلام در خلال اولین قرن حیات آن مبهم­ترین تصورات را داشته­اند. اگر هم اطلاعاتی راجع به این مذهب کسب می­کردند توجه چندانی به این واقعیت نمی­کردند که مسیحیان در سرزمین­های تسخیرشده به دست مسلمانان، می­توانسته­اند به صورت اقلیت­های تحت­الحمایه درآیند. احتمالاً توماس آکویناس در صحبت از اسلام به عنوان مذهب خشونت، به نخستین پیروان پیامبر(ص) به دید مردان خشن بی­منطق نگریسته باشد که آن زمان دیگران را به زور به اسلام دعوت کردند. پطرس آلفونسی یا پدرو آلفونسو (Petrus Alphonsi; Pedro Alfonso/1062-1110م) فکر می­کرده که «تاراج و اسیر گرفتن و کشتن دشمنان خدا و پیامبران او و ایذا و از بین بردن آنان به هر طریق ممکن» از احکام شرع اسلام است. یک مدافع خط مقدم جنگ­های صلیبی به نام هیومبرت رومی (Humbert of Romans/1190تا1200-1277م) نیز تا آنجا پیش رفته است که می­گوید: آنان (مسلمانان) نسبت به مذهب­شان بسیار غیور هستند و هرجا قدرتی پیدا کنند، بی­رحمانه کسی را که علیه دین­شان سخن گوید گردن می­زنند. مفهوم چنین تصویری از اسلام آن بود که گفته شود مسیحیت برعکس اسلام دین صلح است که قلوب مردم را با تشویق به پیروی از حقیقت و تعلیمات خود فتح کرده است.

عجیب است که مسیحیت را در عصری مذهب صلح نامیده­اند که قلمرو خود را درگیر جنگ­های صلیبی کرده بود. تنها می­توان گفت اکثر کسانی که جنگ­های صلیبی را حمایت می­کردند، حتی بخشی از هدف خود را آن نمی­دانسته­اند که مسلمانان را به دین مسیح درآورند، بلکه تنها می­خواسته­اند اماکن مقدس را برای مسیحیان ایمن سازند. توماس آکویناس خود را وقف ترویج مسیحیت کرد، اما مصرانه می­گفت کافران حتی اگر


1- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «حقیقت جهاد در سیره­ی نبوی».

ص:426

به دست مسیحیان اسیر شوند نباید آنان را به اجبار مسیحی کرد؛ با این حال، معتقد بود مسیحیان حق دارند بجنگند تا نگذارند کفار مانعی در رواج مسیحیت ایجاد کنند.

3. این­که گفته­اند اسلام مذهب تن­آسایی است. مسیحیان قرون وسطی می­گفتند بهره­وری مسلمانان از جنس مخالف در زندگی روزمره، نقش مهمی در تفکر آنان بازی می­کند.(1)

استنباط­شان آن بود که مرد مسلمان می­تواند زنان فراوانی اختیار کند؛ یعنی او نه تنها قادر است که 4 همسر بگیرد (که در واقع مجاز به آن است)، بلکه می­تواند 7 یا 10 یا تعداد بیشتری هم در اختیار خود درآورد و به او وعده­ی همنشینی با زنان دلپسند یا به گفته­ی قرآن با حوریان در بهشت داده شده ... . برخی از نویسندگان گفته­اند تصور می­کنند آیاتی هست که بهره­وری از جنس مخالف را مجاز یا تشویق می­کند؛ البته چنین تفکری از نظر اروپاییان کاملاً مردود شمرده می­شد. اما در عالم واقع، با وجود این­که یک مرد مسلمان مجاز بود تا چهار همسر و تعداد نامحدودی کنیز اختیار کند، با این حال، ازدواج در اسلام همواره یک قرارداد محسوب می­شود که تحت قانون بسیار سخت منعقد می­گردد و زناکار در صورت اثبات، سنگسار می­شود؛ و بدین ترتیب، باید گفت زندگی مسلمانان با آن چیزی که بسیاری از اروپاییان قرون وسطی فکر می­کردند و آن را صحنه­ای مجاز برای برخورداری نامحدود از جنس مخالف می­پنداشته­اند، فاصله بسیار داشته است.(2)


1- برای نقد و بررسی این دیدگاه، رک: فصل چهارم، ذیل عنوان «فلسفه­ی تعدد زوجات پیامبر(ص)».
2- چنان­که وات معتقد است، اسلام در هیج زمینه­ای افراط و زیاده­روی را تجویز نکرده است. منطق قرآن کریم درباره­ی بهره بردن از امکانات مادی، اعتدال و میانه­روی است؛ لذا در زمینه­ی خوردن و آشامیدن می­فرماید: «کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» (اعراف، 31)؛ بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید، همانا خداوند اسراف­کاران را دوست نمی­دارد». همچنین یکی از دلایل سقوط تمدن­ها و ملت­ها را افراط در خوش­گذرانی و سرگرمی بیش از حد آنان به شهوات و دنیا می­داند: «وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَهَا فَتِلْکَ مَسَاکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا» (قصص، 58)؛ چه بسیار [مردم] آبادی­ها و شهرها را نابود کردیم که در زندگانی خویشاز خوشیسرکشی و نافرمانی نمودند و اینک این خانه­هایشان است که پس از آن جز اندکی در آن ساکن نشدند»؛ «وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا» (اسراء، 16)؛ و چون بخواهیم [مردم] شهری را هلاک کنیم، کامرانان (توانگران) آنجا را فرمان (توان یا حکومت) دهیم، پس در آنجا نافرمانی و گناه کنند، آن­گاه آن گفتار (وعده­ی ما به عذاب) بر [مردم] آن سزا شود، پس آنان را به سختی نابود کنیم». اسلام بی­رغبتی به دنیا را ستایش نمود و شرط سلوک الی الله را عدم وابستگی به دنیا معرفی کرد و دنیاطلبان را افرادی دون­همت شمرد. اساساً اسلام معتقد است اگر جامعه­ای بخواهد به کمالات مادی و معنوی نائل شود، لازم است در امر معاش و لذت­های خود راه اعتدال را طی کند. اسلام نه تنها در مورد لذت­های جنسی به افراط در آنها سفارش نکرد، بلکه لازمه­ی تقوا و انسانیت را رعایت اعتدال در آن امر دانست. امام زین العابدین(ع) می­فرماید: «مَا مِنْ شَیءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج»؛ خداوند بعد از معرفتش عملی را بیش از عفت شکم و شهوت دوست ندارد (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (تهران: دار الکتب الاسلامیه، [بی­تا])، ج 75، ص 141؛ حسن بن علی حرانی، تحف العقول، (تحقیق علی اکبر غفاری)، (قم: جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم، 1404ق)، ص 282). حضرت علی(ع) نیز پاکدامنی و عفاف را برترین عبادت­ها شمرد. اسلام به هیچ روی بی­بندوباری جنسی را مباح نمی­داند و همجنس­بازی را قبیح­ترین اعمال می­شمارد و آمیزش را تنها به اندازه­ای که نسل منقطع نگردد و انسان از گناه مصون بماند و خطر شهوت از دل او بیرون برود، ممدوح می­داند و افراط در آمیزش را از آنجا که موجب ضعف عقل و جسم می­گردد ناپسند و ناروا می­شمارد. بر افرادی که از حدود مشخص­شده­ی شرع تجاوز کنند، مجازات تا حد اعدام را پیش­بینی نموده است، مانند حد زنای محصنه و حد لواط. اما مسأله­ی تعدد زوجات و متعه (ازدواج موقت) در اسلام فلسفه­ی خاصی دارد. کسی که نظام فکری، اجتماعی و خانوادگی اسلام را بشناسد، تعدد زوجات و متعه را برای حل معضلات اجتماعی و خانوادگی امری ضروری می­داند و تجویز این امر به هیچ وجه به معنای وجود افراط در آمیزش نیست؛ چنان­که پیامبر اکرم(ص) و اولیای دین اسلام شدیداً از افراط در مسائل جنسی منع نموده­اند. برای روشن شدن دیدگاه اسلام، به کتاب گرانسنگ شهید مطهری تحت عنوان «نظام حقوق زن در اسلام» مراجعه فرمایید. یادآوری این نکته، مفید است که: اظهار این مطالب ناروا از طرف اروپاییان در ح-ق اسلام، بخشی مربوط به تعصب آنها نسبت به مسیحیت و دشمنی با اسلام و بخش دیگر مربوط به این است که آنان زندگی خلفای فاسق و بی بندوبار اموی و عباسی را به عنوان سمبل و الگوی تعالیم اسلام و شخصیت­هایی که مجسمه اسلام هستند پنداشته­اند؛ در صورتی که چنین تصوری باطل است. تنها زندگی پیامبر(ص) و حضرات معصومین(ع) شایسته است مظهر و تجسم تعالیم اسلام قرار گیرد.

ص:427

4. این­که گفته­اند حضرت محمد(ص) مخالف مسیح است. چون به گمان مسیحیان قرون وسطی اشتباهات بسیار در قرآن بدیهی بود؛ ازاین­رو، دست­کم رسالت حضرت محمد(ص) را اصلاً قبول نمی­کردند. برخی حتی پا را از این فراترگذاشتند و گفتند چون او پیامبر نیست، با این حال، مذهبی در مخالفت با مذهب حقیقی، یعنی مسیحیت را بنیان گذاشته، پس کاری مضر و ضد مسیحی انجام داده است.(1)


1- تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 126-133؛ برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 142-145؛ W Montgomery Watt, The Influence of Islam on Medieval Europe, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1972, pp. 72-80.

ص:428

2. مهم­ترین دیدگاه­های وات در حدیث­پژوهی

اشاره

چنانکه پیش از این در مقدمه­ی این فصل بیان شد، بخش حدیث­پژوهی وات به مراتب کمتر از سیره­پژوهی آن است، زیرا با مطالعه، فحص و بررسی کامل آثار وات مشاهده شد که حوزه­ی اصلی پژوهش­های وی سیره­ی نبوی و تاریخ اسلام­ است و کمتر به مباحث حدیثی پرداخته شده است؛ لذا مطالب گسترده­ای از وی به دست نیامد تا به طور جامع و عمیق به بیان و تحلیل دیدگاه­های او در مورد احادیث نبوی بپردازیم. البته باید خاطرنشان کرد که در نگاهی جامع­تر، روایات مربوط به تاریخ اسلام و سیره نیز زیرمجموعه­ی بحث­های حدیثی قرار می­گیرد. اما آنچه در ذیل می­آید، مطالبی است مختصر و مفید در باب حدیث­پژوهی وات که از آثار او به دست آمده است:

دیدگاه وات درباره­ی «حدیث»

احادیث شامل هزاران روایت از مواردی است که حضرت محمد(ص) گفته یا انجام داده است و اساساً مبنایی برای شریعت به شمار می­آید. شش قسم از این مجموعه دارای نوعی جایگاه شرعی­اند(1)

و گفته می­شود تنها احادیث «صحیح» را ذکر کرده­اند (در آثار قدیم «حدیث» را «سنت» یا «روایت» هم می­گفتند، اما حالا عمدتاً از واژه­ی «حدیث» استفاده می­شود).(2)

از آثار اروپایی برجسته در این حوزه باید از اثری با عنوان «مطالعات اسلامی»(3)

تألیف ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م) و کتاب یوزف شاخت (Joseph Schacht/1902-1969م) تحت عنوان «مبادی فقه اسلامی»(4)


1- مراد از این شش قسم همان کتب «صحاح سته»­ی اهل سنت است.
2- برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 192.
3- Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien, 2vols., Halle, 1888-1890. English translation: Muslim Studies, tr. by C. R. Barber S. M. Stern. London: George Allen and Unwin, 1967-1971.
4- Joseph Schacht, The Origins of the Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendon Press, 1950.

ص:429

نام برد. این دو تن و سایر اندیشمندان اروپایی معتقدند که معدودی از این احادیث از اعتبار و اصالت تاریخی برخوردارند. طبعاً مسلمانان چنین نظری را حمله به کل نظام شریعت تلقی می­کنند. فؤاد سزگین (Fuat Sezgin/متولد 1924م) در نقد این نظریه گفته است که گلدتسیهر و شاخت به منابع متقدم و اولیه­ی اسلامی برای استفاده دسترسی نداشته­اند.(1)

به نظر وات، محققان اروپایی به نقش حدیث در فراهم آوردن یک مبنای ثابت برای اکثر جزئیات شریعت اسلام توجه کافی نکرده­اند. گمان می­رود حدیث یکی از آن حوزه­هایی است که عینیت تاریخی در آن اهمیت ثانوی دارد. این مطلب می­تواند رهنمون ما در اظهارنظر نهایی در مورد خاورشناسان باشد. با این­که بسیاری از گفته­های خاورشناسان واقعیت دارد، ولی نتوانسته­اند ارزش­ها و دستاوردهای اسلام را به عنوان یک دین به نحو مثبت ارزیابی کنند تا بتوانند در نگرش انتقادی خود از اسلام توازنی برقرار نمایند، و لذا خصومت مسلمانان نسبت به خاورشناسان عجیب نمی­باشد.(2)

به گفته­ی وات، به نظر می­رسد که در مراکز عمده­ی قرون نخستین اسلام، به خصوص در مدینه، دمشق، بصره و کوفه عده­ی قابل­توجهی بوده­اند که احتمالاً در مسجد جمع می­شدند تا پیرامون مسائل دینی بحث کنند. ظاهراً به مسائل فقهی بیش از همه توجه می­شده است، و لذا اکنون اصطلاح «مکاتب قدیم» فقهی رایج است. بعضی از گروه­ها به زندگی معنوی و زهد و ریاضت، علاقه­ی خاصی یافتند؛ و بعضی دیگر نیز گهگاه در اصول عقاید بحث می­کردند. در این دوره، فرق جدی میان زمینه­های مختلف مورد علاقه وجود نداشت و ممکن بود از شخصی واحد، آرایی در حوزه­های مختلف روایت شود. با این همه، به تدریج حوزه­های فقه، کلام و عرفان به صورت رشته­هایی متمایز و جداگانه درآمدند، و کمتر اتفاق می­افتاد که یک نفر در بیش از یک رشته، شاخص و ممتاز گردد.


1- همان، ص 192-193. نک: Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Band I: Qur`anwissenschaften, Hadith, Geschichte, Fiqh, Dogmatik, Mistik bis ca. 430 H., Leiden: E. J. Brill, 1967.
2- همان، ص 193.

ص:430

رشته­ی چهارمی نیز پدید آمد که همان علم «حدیث» بود که پس از سال 750م/ 132ق اهمیت فراوان یافت.(1)

از دیدگاه وات، نظریه­ی رایج میان دانشمندان اسلامی این بوده است که صحابه- مسلمانانی که حضرت محمد(ص) را دیده و با او مصاحبت داشته­اند- در طول حیات خود روایاتی از پیامبر(ص) نقل کرده­اند و سپس این روایات از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است. این روایات در اصطلاح به «احادیث» معروف­اند، و راویان سخت­گیر همواره اِسناد کامل، یعنی سلسله­ی روات را بدون انفصال نقل می­کردند تا به یکی از صحابه برسند که خود قولی را از زبان پیامبر(ص) شنیده یا عملی را از ایشان به چشم دیده باشد. با این همه، محققان جدید اروپایی این تصویر دلپسند و ساده از جریان امر را نمی­پذیرند و معتقدند که در قسمت اعظم عصر اموی، مسائل فقهی بر حدیث یا اجماع هر مکتب محلی- مانند مدینه، کوفه و غیره- مبتنی بود. مثلاً بعدها، شاید در اواخر عصر اموی، یکی از مکاتب بدین استدلال مبادرت کرد که تعلیمش در مورد مسأله­ای فقهی چون مبتنی بر حدیثی از پیامبر(ص) است، بر تعلیم مکاتب دیگر برتری دارد. حتی پس از این دوره (حدود 800م/ 184ق) بود که از طریق نفوذ فقیه معروف، شافعی (م 820م/ 204ق) مرسوم شد که همه­ی مبادی فقهی را با احادیث توجیه کنند. پس از این دوره، همان طور که خود علمای اسلامی قبول دارند، موارد جعل حدیث رو به ازدیاد نهاد؛ و همچنین غالباً سلسله­ی روات اگر هم تماماً ساختگی نبود، در بهترین حالت با حدس و گمان بازسازی شده بود. از دیدگاه وات، دانشمندان اسلامی با چاره­اندیشی، نوعی نقد حدیث ابداع کردند تا احادیث مجعول را از اصیل جدا سازند؛ ولی بسیاری از احادیث را که دانشمندان اروپایی مجعول می­شمارند، به عنوان «صحیح» پذیرفتند. در واقع، دانشمندان اسلامی به صحت نتایج علمی احادیث علاقه داشتند، نه به عینیت تاریخی آنها به معنای جدید.(2)


1- ویلیام مُنتگمری وات، فلسفه و کلام اسلامی، ص 45.
2- همان، ص 46.

ص:431

این بدان معنی است که آن تصویر از راویان ثقه که گفته شده از قدیم احادیث را با سلسله­ی روات آنها نقل کرده­اند، وهمی و خیال­بافانه است. این مردان دیندار به یقین پیامبر(ص) را دیده­ و با وی سخن گفته­اند و چه بسا چند داستانی در مورد ایشان، هرچند احتمالاً بدون ذکر سلسله­ی روات به طور کامل، نقل کرده­اند؛ ولی آنان از بسیاری چیزهای دیگر نیز سخن گفته­اند و غالباً درباره­ی مسائل فقهی صرفاً براساس آنچه خود درست و ارزشمند یا قابل استنتاج از مآخذ قرآنی تشخیص می­داده­اند بحث کرده­اند. تنها پس از سال 800م/ 184ق بود که ارائه­ی سلسله­ی کامل روات معمول شد. در کتاب سیره­ی ابن اسحاق (م 767-768م/ 150-151ق) در حالی که در بسیاری موارد اسامی راویان ذکر شده، اما سلسله­ی اسناد کامل نسبتاً کم است. به نظر وات، از حدود سال 750م/ 132ق است که به درستی می­توان از اهل حدیث و نهضت محدثان سخن به میان آورد، ولی در مورد سال­های قبل از آن احتمالاً صحیح­تر آن است که تعبیر «نهضت کلی دینی» (مذهب عامه) را به کار بریم. در درون این مذهبِ عامه با جنبه­های حقوقی، عرفانی و عبادی آن، گرایشی برای کاربرد عقل، به خصوص در مسائل فقهی بسط و گسترش یافت. این گرایش در همه­ی مکاتب قدیم دیده می­شد، ولی به ویژه با ابوحنیفه (م 767-768م/ 150-151ق) و پیروان وی در عراق پیوند دارد. بر اثر واکنش به این گرایش بود که نهضت روایت حدیث رشد یافت، زیرا بسیاری از افراد احساس می­کردند که سنت نبوی در مسائل فقهی از رأی و عقیده­ی شخصی، قیاس یا عقل معتبرتر است.(1)

وات در ادامه می­گوید اعتقاد اصلی رافضیان و جانشینانِ آنان، «امامیه» یا «اثنی عشریه» این بود که حضرت محمد(ص) امام علی(ع) را به صراحت امام و پیشوای امت پس از خود تعیین کرد. این اصل متضمن آن است که شرط امامت، تعیین جانشین به وسیله­ی امام قبلی است. از آنجا که علاوه بر آن، اعتقاد بر این بود که خداوند امامان را از خطا مصون داشته، آیین تشیع مشوق حکومت مطلقه­ی الهیه­ی تام و تمام بود (بدین­ سان، کلمه­ی


1- همان، ص 46-47.

ص:432

«امام»، در واقع، به معنی «خلیفه» یا «خلیفه­ی برحق» است، ولی در نظر شیعیان که این معنی را تأیید می­کردند، به دلالت ضمنی عنایت الهی را نیز افاده می­کند). لازمه­ی این اعتقادِ اصلی آن بود که بیشتر صحابه­ی حضرت محمد(ص) که در اسلام دارای حرمت و منزلت خاصی هستند با نپذیرفتن امام علی(ع) به عنوان خلیفه­ی مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص)، از دستور وی سرپیچی کردند؛ و یکی از پیامدهای این حادثه این اتهام بود که آنان صلاحیت روایت حدیث از پیامبر(ص) را نداشتند.(1) رافضیان از این راه بنای مستحکم حدیث اهل سنت را که اساس شریعت یا فقه اسلامی بود و به تبع آن، قدرت و نفوذ طبقه­ی روبه­رشد علما، یعنی محدثان و فقها را از پایه متزلزل ساختند.(2)

از نظر وات، افزایش توجه به احادیث و روایات پیامبر(ص)، شاید تماماً معلول احتیاجات فقهی نبوده باشد، بلکه منابع اصیل و دست­نخورده­ای درباره­ی زندگانی پیامبر(ص) نیز در این احادیث وجود داشته است.(3) با این همه، این نکته نیز روشن است که در اقوال صحیح پیامبر(ص) مختصر تغییری داده می­شد تا از آن، نکته­ای فقهی به دست آید. خیلی طول نکشید که اندیشمندان مسلمان خود پی بردند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و به اتخاذ تدابیر احتیاطی پرداختند. روش اساسی این بود که هر حدیثی را که متکی به اسناد یا «سلسله­ی روات» باشد بپذیرند. مثلاً راوی یک حدیث می­گفت: «شنیدم از فلان، و او گفت که شنیده از فلان، و گفت شنیده از فلان که گفت خود هنگامی که حضرت محمد(ص) این مطلب را فرمود، حضور داشته است». این امر موجب می­شود که در شرح حال رجالِ مذکور در سلسله­ی روات دقت و موشکافی شود، که آن


1- آنچه نزد علمای حدیث مهم است، وثاقت است نه صلاحیت؛ یعنی اطمینان به این که راوی دروغ نمی­گوید.
2- همان، ص 69-70. این گفته وقتی درست است که قدرت فقها براساس استناد به هرگونه حدیثی منسوب به پیامبر(ص) باشد، هرچند پایه و مایه­ی درستی نداشته باشد؛ ولی چنین نیست، شیعیان اساس حدیث را متزلزل نکردند، بلکه پذیرفتن آن را مشروط به وجود شرایطی معتبر ساختند.
3- Cf. W. Montgomery Watt, "The Condemnation of the Jews of Banu Qurayzah", Muslim World xlii (1952), 161-171; idem, "The Materials used by Ibn Ishaq" in Arabic, Persian and Turkish Historiography, London، 1962.

ص:433

نیز به نوبه­ی خود به افزایش علاقه­ی عمومی به تراجم احوال و پیدایش کتب رجالی منجر گردیده است. این نکته مهم است که با توجه به سنوات زندگی راویان، امکان آن بوده باشد که هر یک از آنان عملاً از راوی قبل از خود استماع حدیث کرده و اولین راوی نیز پیامبر(ص) را درک کرده و از صحابه باشد. همچنین در تخریج و نقادی حدیث، باید این نکته لحاظ شود که سلسله­ی روات از افراد ثقه باشند؛ کسانی که اهل یکی از فِرق بدعت­گذار یا متمایلِ به آن بودند، راوی موثق و مورداعتماد نبودند و حضورشان در سلسله­ی روات از اعتبار و ارزش حدیث می­کاست. وجود کسی در سلسله­ی روات که به مسامحه و بی­دقتی در روش­های خود شهرت داشته، نیز موجب ضعف حدیث می­شده است.(1)

وات می­افزاید متأسفانه در فرهنگی که به طور گسترده سینه به سینه نقل می­شود، همین­که ماجرایی شایع شد، نفی آن دشوار می­گردد؛ و آنچه می­توان در این شرایط انجام داد، اصلاح یا تفسیر مجددِ آن یا رواج روایت معتبرتری از همان حدیث است. در نتیجه، عادت بر این شد که احادیث و راویان به طبقات گوناگون طبقه­بندی شوند. در اواسط قرن نهم میلادی/ نیمه­ی اول قرن سوم هجری مجموعه­هایی حدیثی برای استفاده در موضوعات فقهی تألیف شد. مهم­ترین آنها عبارت بودند از: مجموعه­ی احادیث بخاری (م 870م/ 256ق) و مسلم (م 875م/ 261ق). در مجموعه­های دیگر که گاهی ترتیب آنها فرق می­کند، احادیثی اضافی و یا مشابه با احادیث بخاری و مسلم، اما با سلسله­ی روات «متفاوت» آمده است. سرانجام، دو مجموعه­ی یادشده و چهار مجموعه­ی دیگر که طی یک دوره­ی چهل­ساله بعد از آنها تألیف شده­اند، به عنوان منابع معتبر فقهی شناخته شدند.(2)

به اعتقاد وات، پژوهش­گران غربی با اصرار بر این­که نقد احادیث از سوی علمای


1- همان، ص 87.
2- همان، ص 87-88. اشاره به صحاح سته (صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی­داود، جامع ترمذی، سنن ابن ماجه و سنن نسائی) دارد.

ص:434

مسلمانِ قرون وسطی، بسیاری از احادیث را که از نظر تاریخی نمی­توانستند معتبر باشند به عنوان «صحیح» پذیرفتند، دستاوردهای مثبتِ محدثان قرن نهم میلادی/ قرن­های دوم و سوم هجری را مورد شک و تردید قرار داده­اند. این دستاورد در جهت تحکیم مبانی مذهب تسنن بوده است. تا آن زمان، دستکاری در روایات اصیل پیامبر(ص) یا جعل احادیث جدید و شناساندن آنها به عنوان احادیث صحیح میسر بود. با رشد و گسترش و مقبولیت عمومی مجموعه­ی احکام شرعی معین و ثابت، دیگر این کار به میزان سابق امکان نداشت. عملاً ممکن بود احادیث جدیدی جعل شود، ولی قبولاندن آنها و استفاده از آنها برای توجیه تغییری در زندگی امت، دیگر آسان نبود. بدین سان، دوره­ی قبل از تبویب احکام شرعی «عصر کلاسیک اسلامی» گردید، بدین اعتبار که نسل­های بعدی به عنوان نمونه­ی اعلی بدان می­نگریستند و حتی هنگامی که شرایط و اوضاع تغییراتی را ایجاب می­کرد، خود را با آن تطبیق می­دادند. از آنجا که مسلمانان پیروی از سیره­ی پیامبر(ص) را سرمشق زندگانی خود قرار داده بودند، چه بسا درست به معنای کاری که انجام می­دادند توجه نداشتند. در حقیقت، آنان از چیزی پیروی می­کردند که استنباط اوایل قرن نهم میلادی/ اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری از سیره­ی پیامبر(ص) بود؛ بنابراین، ارزش­های اوایل قرن نهم میلادی سرمشق آنها شمرده می­شد.(1)

طبق نظر وات، تدوین مجموعه­ای از احادیث «صحیح» را می­توان از جهات دیگر نیز مورد توجه قرار داد. از جهتی این امر به جدال بین تشیع و تسنن مربوط می­شود. اینک مجموعه­ای نسبتاً منسجم از اعتقادات دینی، حامی تلقی دینی و سیاسی اهل تسنن بود و لذا آن را در مقابل رقیب تقویت می­کرد. تغییر سیاست که در اوایل خلافت متوکل عباسی (847-861م/ 232-247ق) صورت قطعی یافته بود، بی­شک به نوعی با مسأله­ی تحکیم تسنن مربوط بود و احتمالاً چنین نبود که تغییر سیاست، علت یا معلولِ تحکیم تسنن باشد، بلکه نوع ارتباط بغرنج­تر از این بود. تبویب احکام شرعی به تاریخ موقعیت علما در


1- همان، ص 88-89.

ص:435

دربار خلافت نیز مربوط است. وجود رشته­ای خاص (علم حدیث) با مجموعه­ای از مطالب و موضوعات خاص به پرورش حرفه­گرایی کمک کرد، زیرا تشخیص این­که چه کسانی در این رشته مهارت دارند و چه کسانی ندارند، نسبتاً آسان شده بود. محتملاً وجود مجموعه­ی احکام شرعی، مقاومت در برابر فشار ناروای دولت را برای علما آسان­تر ساخته بود. مطالب فوق، روی­هم­رفته، فواید و زیان­هایی برای امت دربرداشت، که از زیان­های آن باید به کاهش امکانِ تطبیق شرع با شرایط و مقتضیات جدید اشاره نمود.(1)

از دیدگاه وات، تبویب مجموعه احادیث «صحیح» یکی از نشانه­های قدرت روزافزون نهضت حدیث­گرایی است. محدثان در درجه­ی اول و قبل از هر چیز، کسانی بودند که در جمع و نقل احادیث تخصص یافته بودند؛ مطالعه­ی حدیث، بیش از پیش، تبدیل به یکی از رشته­های کمکی برای درس فقه گردید؛ و در میان اهالی این فن افرادی با گرایش­های مختلف عقیدتی و کلامی وجود داشتند. با این همه، تا پیش از سال 850م/ 236ق، محدثان عمدتاً کسانی بودند که گرایش­های خاص کلامی داشتند، ولی آن­قدرها متخصص در حدیث نبودند. در «مذهب عامه­ی» عصر اموی که نهضت حدیث­گرایی از درون آن رشد کرد، از عقاید مختلف بسیاری طرفداری می­شد. در مذهب عامه هم هوادارانِ اختیار یا قدریه بودند و هم هواداران آیین مرجئه (که معتقد بودند مرتکب گناهان کبیره همچنان به امت تعلق دارد)، و عده ی کمی از محدثان به این آرا تمایل داشتند. با این همه، نهضت حدیث­گرایی به تدریج به طرد اصول افراطی قدریه و اصول عقایدِ مرجئه پرداخت و اصول جزمی مذهب تسنن را تدوین کرد. در ابتدا، طرفداران تشیع نیز در میان حدیث­گرایان وجود داشتند؛ ولی در قرن نهم میلادی/ قرن­های دوم و سوم هجری اصرار شیعه بر این­که پیامبر(ص) امام علی(ع) را به عنوان جانشین خود تعیین کرده است(2)

موجب شد


1- همان، ص 88.
2- تعبیر نارساست؛ آنچه موجب نپذیرفتن دسته­ای از روایات­ می­شود، اصرار بر این نیست که حضرت محمد(ص) امام علی(ع) را امام و ولی پس از خود تعیین کرده، بلکه علت آن، عدم وثوق به راویانی است که امامت را نپذیرفته­اند؛ و چون در نظر شیعه، ترک چنین ارزشی با عدالت و بلکه با وثاقت منافات دارد، شیعه آن دسته از روایات را که از طریق غیرموثق و یا غیرمعتبر نقل شده باشد نمی­پذیرد.

ص:436

که آنان بیشتر صحابه را راویان غیرموثق بدانند و مجموعه­های حدیث خاص خود را تألیف کنند که در سلسله­ی راویانِ احادیث این مجموعه­ها، غالباً یکی از ائمه­ی شیعه(ع) وجود داشت. بدین­سان، از نهضت حدیث­گرایی نه تنها مجموعه احادیث «صحیح»، بلکه خطوط اصلی تعالیم مذهب تسنن نیز ناشی گردید.(1)

رابطه­ی فقه و حدیث با سنت پیامبر(ص)

وات معتقد است محور فعالیت­های فکری مسلمانان همیشه فقه و حقوق بوده است؛ اما چنین نظری همیشه برای خواننده­ی عادی گمراه­کننده خواهد بود، زیرا که درک اسلامی از فقه و حقوق به طُرق مختلف با درک سایر نظام­های حقوقی متفاوت است. کلمه­ای که معمولاً آن را فقه و حقوق اسلامی ترجمه می­کنیم، «شریعت» است و معنای اصلی آن حقوق مُنزل الهی است. بنابراین، شریعت نباید با هیچ قانون موضوعه­ای مقایسه گردد. نکات متعددی از تشریع یا قانون­گذاری اسلامی در قرآن وجود دارد که در شریعت از آن استفاده شده است، اما این قوانین برای رفع نیازهای جامعه­ی اسلامی مدینه در ایام حیات پیامبر(ص) نیز کافی نبود، تا چه رسد به نیازهای یک امپراتوری بزرگ. بنابراین، سنت رسول الله(ص) و ادامه­ی این سنت توسط خلفایش در ایام خلافت نیز مورد توجه قرار گرفت. نکته­ی جالب درباره­ی توسعه و تدوین فقه آن است که علاوه بر کسانی که مسئول امور قضا بودند، بسیاری از افراد دیگر نیز علاقه­مند به بحث درباره­ی مسائل فقهی از لحاظ نظری شدند. به نظر می­رسد که ریشه­ی علاقه­ی این اشخاص به فقه، اشتیاق آنها به این بوده که جامعه­ی اسلامی که براساس شریعت تأسیس گردیده است، کاملاً بدان وفادار بماند.(2)

این علاقه­ی نظری یا دینی فقها (اگر بتوان کلمه­ی «فقیه» را درباره­ی این متفکران اولیه


1- همان، ص 89-90.
2- ویلیام مُنتگمری وات، اسپانیای اسلامی، ص 70-71.

ص:437

به کار برد) بدون هیچ­گونه ارتباط مستقیمی با نهادهای حاکم در آن زمان اعمال و مورد بررسی قرار می­گرفت. گاهی اوقات فقهایی از آنها در سمت قضاوت در خدمت حکومت بودند. گاهی پاره­ای از فقها از اعمال حکومت انتقاد می­کردند و آن را انحراف از شریعت می­دانستند. این موضوع به ویژه در دوره­ی خلافت اموی (تا سال 750م/ 132ق) صحت داشت. بنی ­عباس لااقل در ظاهر به عقاید فقها احترام می­گذاردند. این شکاف میان فقها و حکمرانان سبب می­شد که استنتاجات فقها به طور خودبه­خود عملی نشود، بلکه فقط تا آن حد به مرحله­ی اجرا درآید که حکّام آن را مبنای عمل بدانند. این فقها علاوه بر موضوعات و مباحث حقوق امروزی، مسائل دیگری را نیز مورد بحث قرار می­دادند و درباره­ی آداب رفتار و نحوه­ی انجام عبادات نیز بحث و گفتگو می­کردند. شریعت تمامی «طُرق زندگی شرعی» را دربرمی­گرفت.(1)

در اوایل قرن دوم هجری (حدود 720م) فقها دریافتند که تغییراتی در این سنت رخ داده و در مناطق مختلف دنیای اسلام گونه­های متفاوتی از آنچه که سنت نبوی بوده است وجود دارد. از این زمان، فعالیت فقها دو جنبه یافت: نخست این­که در هر موردی باید تصمیم می­گرفتند که آیا عمل واقعاً مطابق با شریعت هست یا نه، و دوم آن­که بایستی مفاهیم اساسی یا «مبانی» فقهی را به نحوی تنظیم می­کردند که به نحوی پیوسته کلیه­ی تصمیمات آنها در موارد خاص را توجیه نماید. مقبولیت عام یافت که شریعت نه تنها در قرآن، بلکه در سنت رسول الله(ص) نیز جلوه­گر شده است و نیز سنت رسول الله(ص) فقط از طریق احادیث معتبر دانسته می­شود. علاوه بر این، بیشتر فقها بر این عقیده بودند که از طریق شیوه­های عقلی می­توان استنتاجاتی از قرآن و حدیث نمود، اما درباره­ی این­که چه شیوه­هایی مجاز است بحث قابل­ملاحظه­ای در میان بود؛ و نیز گاهی منبع چهارمی برای احکام شناخته می­شد که آن «اجماع» بود.(2)


1- همان، ص 71.
2- همان، ص 71-72.

ص:438

مقایسه­ی کتاب مقدس با احادیث اسلامی

وات در این باره می­گوید احادیث (که در کتاب­های قدیمی غربی معمولاً بدان «Traditions» گفته می­شد) حکایتِ اقوال و افعال حضرت محمد(ص) هستند. هزاران مجموعه­ی حدیثی وجود دارد و شش مجموعه­ی مهم از این مجموعه­های حدیثی برای مقاصد فقهی نقشی محوری و معیاری دارند.(1) بدین سان، احادیث شکل­دهنده­ی متون دینی الحاقی یا فرعی در اسلام هستند. اما یک تفاوت مهم میان این احادیث و مطالب تاریخی متون مقدس مسیحی وجود دارد. احادیث از بُعدی وحیانی برخوردارند؛ زیرا تجسم حکمتی هستند که خداوند به حضرت محمد(ص) داده است. شافعی (م 820م/ 205ق) بنیان­گذار رشته­ی اسلامی «اصول فقه»،(2) آیه­ای از قرآن(3)

را که می­گوید خداوند بر حضرت محمد(ص) کتاب و حکمت نازل کرده است نقل می­کند و می­گوید این حکمت در عمل حضرت که در احادیث ضبط شده، نشان داده شده است.(4)

البته لازم بود صحت و اصالت هر روایتی به وسیله­ی اِسناد، یعنی فهرست افرادی که


1- سنت در نگاه فقها، اصولیون و محدثان تعاریف متفاوتی دارد؛ حکایت اقوال و افعال تعریف «حدیث» است و آن هم تعریف ناقص و نه کامل (برای تعریف دقیق اصطلاحات «حدیث»، «خبر»، «اثر»، «سنت» و تطورات آنها، نک: محمدعلی مهدوی­راد، تدوین الحدیث عند الشیع-ﺔ الامامی-ﺔ، (بیروت: دارالهادی، [بی­تا])، ص 10 به بعد؛ همو، "تدوین حدیث"، علوم حدیث، 1 (1375): 35-50). نکته­ی دیگر این­که شش مجموعه­ی مهم مذکور که حتماً مراد وات «صحاح سته» است، اولاً، یکسره برای مقاصد فقهی نیست و ثانیاً، در خود اهل سنت نیز آثار حدیثی مهم و اثرگذار دیگری وجود دارند که بعضی از آنها به لحاظ جایگاه با برخی از این کتاب­ها در رقابت­اند و ثالثاً، سرچشمه­های همه­ی آنچه از پیامبر(ص) نقل شده، در اهل سنت نیز فقط این کتاب­ها نیست. بیفزاییم که منابع شیعی به کلی فراموش شده است.
2- شافعی از فقهای اثرگذار مکتب خلفاست و به واقع، بنیان­گذار مسائل مهمی در آن مکتب است. شاید بتوان گفت که «رسال-ه­ی» شافعی بنیان­گذار اصول اهل سنت است، اما به طور مطلق این سخن درستی نیست (نک: محمدباقر صدر، المعالم الجدیده للاصول، (طهران: مطبوعات مکتبة النجاح، 1395ق)، مقدمه­ی کتاب).
3- «وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا» (نساء، 113).
4- ویلیام مُنتگمری وات، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، ص 149-150. به نقل از: Majid Khadduri, Islamic Jurisprudence: Shafii’s Risala, Baltimore, 1961, 110-12, also refering to S. 2. 129, 151, 231.

ص:439

آن ­را به طور شفاهی یا کتبی روایت کرده­اند اثبات شود، اما آنچه درباره­ی راویان ضرورت داشت این بود که امین، درستکار و برخوردار از حافظه­ای قوی باشند. بنابراین، این­گونه نبود که راویان یا کاتبان احادیث باید به گونه­ای الهام شده باشند. اما از نظر مسیحیان، نویسندگان کتاب­های تاریخی باید فراتر از یک گزارش­گر صادق شنیده­ها و دیده­های خود باشند؛ آنها باید خود «الهام شده» باشند.(1)

جمع­بندی و نتیجه­گیری

قرآن کریم هیچ اشاره­ای به آن دوره از زندگانی پیامبر(ص) که پیش از اظهار دعوت و رسالت او بوده، ننموده است؛ جز آیات 6 تا 8 سوره­ی ضحی که از یتیمی و فقر حضرت سخن می­گوید. مهم­ترین بحثی که پیرامون وضعیت پیامبر(ص) پیش از اسلام مطرح است، بحث حنیف بودن ایشان است. از دیدگاه وات، شکی نیست که مردمی بوده­اند که پیرو دینی پاک­تر و رساتر از دین عرب پیش از اسلام بوده­اند، ولی بعید است که خود را «حنیف» نامیده باشند. شاعران عرب پیش از اسلام، یهودیان و مسیحیان نیز «حنیف» را به معنای «مشرک و کافر» به کار می­بردند. اما مسلمانان، تابع دین حضرت ابراهیم(ع) را «حنفی» می­دانستند و بعدها «حنیف و مسلم» را به عبارت تابع دین حضرت ابراهیم(ع) ترجیح دادند. به باور وات، تصور آن­که اسلام بازگشت به همان دین حضرت ابراهیم(ع) است، با نظریه­ی تاریخ­پژوهان غرب سازگار نیست؛ ولی از­ منظر جامعه­شناسی باید قبول کرد که دین اسلام در محیط اصلی خود مؤثر بوده است و حضرت محمد(ص) با اصلاحاتی مختصر، افکاری به دست آورد که اساس دین خود را بر آن استوار ساخت و از انتقاد خصمانه­ی یهود نیز خود را رهایی بخشید. ازاین­رو، اسلام شکلی از دین حضرت ابراهیم(ع) به شمار می­رود. وات معتقد است دانش ما درباره­ی وضع مکه در زمان کودکی و آغاز نوجوانی حضرت محمد(ص) کم است و آن اطلاعاتی هم که در دست است با افسانه آمیخته و جدا کردن تاریخ از افسانه کار دشواری است. از نظر وات، وضعیت


1- همان، ص 150.

ص:440

سرزمین عربستانِ عصر پیامبر(ص) تحت تأثیر قدرت­های بزرگ آن روز، یعنی امپراتوری­های روم و ایران بوده است و برای فهم و درک زندگانی حضرت محمد (ص) باید شرایط سیاسی، فرهنگی و دینی عربستانِ زمان پیامبر(ص) را همواره مد نظر داشت.

از نظر وات، اصل و حقیقت وحی از ناحیه­ی خداست؛ با این حال، آنچه پیامبران به عنوان پیام­های الهی به مردم می­رسانند، حاصل وحی الهی و قوه­ی تخیل خلّاقِ خودشان است. پیامبران الهی در قوه­ی تخیل همگی یکسان نیستند. در این میان، از نظر وات، پیامبر اسلام(ص) از عمیق­ترین افکار برخوردار بوده است، به طوری که توانسته است با مرکزی­ترین نیازهای فکری بشر ارتباط برقرار کند و هزاران نفر را در زمان خود و میلیون­ها نفر را در زمان­های بعد به سوی افکار خود جلب کند. هماهنگی بین دیدگاه­های وات در مورد وحی وجود ندارد. او از طرفی معتقد است که خود پیامبر(ص) افکار وحیانی را با کمک تخیل خلّاق خود به صورت پیام­های زبانی درمی­آورد، اما او نمی­تواند ساختار قرآن را که بیشتر حالت خطابی به پیامبر(ص) یا مردم دارد و نشان می­دهد که فرد دیگری او یا مردم را مخاطب قرار می­دهد توجیه نماید. اما از نظر حکمای مسلمان هم اصلِ افکار وحیانی از خداست و هم پدیدآورنده­ی صورت خیالی این افکار به صورت شنیداری یا دیداری خداست. ازاین­رو، هم محتوا و هم شکل و قالب، و هم اصل و هم شاخه­ها همگی از خداست. اندیشه­ی وحی و نبوت در میان فیلسوفان و الهی­دانان غرب و از جمله ویلیام مُنتگمری وات اندیشه­ای رنجور است که آن نیز از الهیاتی رنجور ناشی شده است؛ اندیشه­ای که ماهیت وحی را به گونه­ای می­بیند که در یک سطحی می­توان پیامبران را همنشینِ روان­رنجورانی چون هیتلر دید! اما اندیشه­ی وحی در میان فیلسوفان و الهی­دانان مسلمان از سلامت کامل برخوردار است، چرا که دست قدرت خدا در آن بی­رقیب است؛ اندیشه­ای که روان انبیا و اولیا را برگزیده و مطهَّر از سوی خدا می­بیند. اصول و محورهای اساسی و مهمی را که وات در باب وحی بیان کرده است، از نظر خودِ او همراه با تردید است و بیشتر به بیان حدسیات و فرضیاتی نیم­بند شبیه است تا نظریات

ص:441

علمی. آنچه که حکمای مسلمان بیان کرده اند مبتنی بر برهان عقلی است. وات پس از آن­که الهی بودنِ وحی قرآنی و صداقت پیامبر(ص) را در ادعاهایش پذیرفته، نتوانسته است تبیینی سازگار با آنچه خودِ قرآن به صراحت ادعا کرده است عرضه نماید.

وات معتقد است مطالبی که در منابع متقدم اسلامی درباره­ی ورقه بن نوفل گفته شده، به حقیقت نزدیک است؛ اما اطلاعات او نیز کامل نبوده است. با این همه، شهادت یک مسیحی به این­که طرز نزول وحی بر حضرت محمد(ص) شباهت کاملی به نحوه­ی نزول وحی بر حضرت موسی(ع) داشته، پیامبر (ص) را در عقیده­ی خود راسخ کرده است؛ و این­گونه شهادت­ها از روی عقل و منطق ضروری به نظر می­آید. وات داستان آیات شیطانی را بسیار عجیب و شگفت­انگیز تلقی کرده و ابراز تعجب می­کند که پیامبری که بزرگ­ترین دین یکتاپرستی را تبلیغ می­کرده، خود شرک اختیار کرده باشد. از دیدگاه او، این واقعه به اندازه­ای عجیب است که نشان می­دهد اساس آن صحیح بوده و تصور نمی­رود که کسی آن را اختراع کرده و قبول آن را از مسلمانان خواسته باشد. وات معتقد است یکی از جنبه­های جالب این داستان آن است که نظر و عقیده­ی پیامبر(ص) را نسبت به زمان خود بر ما آشکار می­سازد؛ و هرچند پیامبر(ص) ایمان داشت که گوینده­ی این آیات، خودِ او نیست و بر وی نازل می­شود، اما در ابتدا متوجه نشده بود که این آیات مخالف دینی است که او مبلّغ آن است. او با دلایل چندی شرک پیامبر(ص) را رد می­نماید. وات در تحلیل نهایی خود از داستان آیات شیطانی می­گوید که این داستان نمی تواند یک دروغ محض باشد و حضرت محمد(ص) می باید آیاتی را که بعداً به عنوان «آیات شیطانی» رد شدند، به عنوان بخشی از قرآن تلاوت کرده باشد. هرچند این حکایت از یک مأخذ اسلامی مبرای از شبهه نشأت گرفته است؟!، اما مسلمانان از همان ادوار اولیه از آن بیزاری جستند، درباره­ی آن سکوت کردند، و با این استنباط که شیطان بتواند شخصی مانند حضرت محمد(ص) را اغوا کند، مخالفت ورزیدند. از نظر وات، طرز بیان مطالب کتاب مقدس در قرآن نشان می­دهد که او خود این کتاب را نخوانده و از کتاب دیگری نیز

ص:442

استفاده نکرده بوده است. اما اطلاعاتی که او از عقاید یهودی و مسیحی داشته، بدون شک شفاهاً و به طرق مختلف به وی رسیده است؛ مثلاً با یهودیان و مسیحیان حشر و نشر داشته و درباره­ی مسائل دینی با آنان بحث و گفتگو کرده است. از دیدگاه وات، تحول شرایط زندگانی حضرت محمد(ص)- یعنی تحول از موضع دعوت و موعظه در مکه به سیاستمدار در مدینه و سپس حکومت بر بخش اعظم عربستان- بر نحوه­ی زندگانی او و تقسیم و تخصیص اوقاتش اثر گذارده بود. از نظر وات، «نبی» فقط به رجالی که متعلق به سنت یهودی- مسیحی­اند، اطلاق گردیده است، زیرا حضرت محمد(ص) ادامه­دهنده و اصلاح­کننده­ی همان سنت تلقی می­شود؛ و استعمال واژه­ی «رسول» در معنای تخصصی نیز عملاً واجد همان معنی «نبی» و به مفهوم کسی است که پیام خدا را به قومش منتقل می­سازد. وظایف جدیدی که به عنوان «نبی» و «رسول» پس از رفتن به مدینه بر عهده حضرت محمد(ص) گذارده شده، در تعدادی از آیات و عبارات قرآنی انعکاس یافته است. وات بر این باور است که همه­ی مسلمانان معاصر تعبیر «خاتم النبیین» را آخرین پیامبری تفسیر می­کنند که پس از او دیگر پیامبری نخواهد آمد، در حالی که احتمالاً شنوندگانِ نخستین آن را به معنای مُهرِ تأیید پیامبرانِ گذشته درک و دریافت می­کردند. از نظر وات، مهم است که مسیحیان تحریفات قرون وسطایی از تصویر اسلام را کنار بگذارند و ارزیابی مثبتی از ارزش های اسلام را در ذهن خود بپرورانند. این کار مستلزم آن است که حضرت محمد(ص) را رهبری مذهبی بدانند که خداوند از طریق او فعل خود را انجام داده و این در حکم اعتقاد به آن است که او به یک معنی پیامبر خداست. وات معتقد است چنین دیدگاهی با اعتقاد کانونی مسیحیان هیچ تناقضی ندارد.

از دیدگاه وات، کلمه­ی «امّی» احتمالاً در اصل به معنای «غیریهودی» بوده، اما صرف نظر از این مطلب، استدلال به بی­سوادی حضرت محمد(ص) بی­اساس است، زیرا او می­توانسته است شخصی را بیابد تا کتاب مقدس را برای او بخواند و یا داستان­های آن را برای وی بازگو کند. وات معتقد است در عین حال که هیچ دلیل قانع­کننده­ای وجود ندارد

ص:443

که ثابت کند حضرت محمد(ص) قادر به کتابت بوده است، ولی منطقاً غیرمحتمل نیست که حضرت چنین قدرتی را داشته بوده باشد؛ چه بسیار امکان داشت که این هنر را در خود مکه آموخته باشد؛ چرا که او در جوانی کسب و کارِ مربوط به تجارتِ حضرت خدیجه(س) را اداره می­کرد. وات طبق دیدگاه مشهور مسلمانان، نخستین زن مسلمان را حضرت خدیجه(س)، همسر پیامبر(ص) می­داند و درباره­ی نخستین مرد مسلمان معتقد است که نخستین مسلمان بودنِ حضرت علی(ع) ممکن است حقیقت داشته باشد، ولی دارای اهمیت چندانی نبوده، چه در آن موقع حضرت علی(ع) بیش از نُه یا ده سال نداشته است. به خاطر اعتماد بسیاری که حضرت محمد(ص) به زید داشت، زید نیز آینده­ی درخشانی را نشان می­داد که شاید درخشان­تر از آینده­ی حضرت علی(ع) بود، چه در این هنگام وی در حدود 30 سال داشت و بهتر می­توانست معنی وحی و الهام حضرت محمد(ص) را درک کند؛ پس احتمال قوی می­رود که او نخستین مردی باشد که به اسلام گرویده است. ابوبکر نیز هرچند نخستین فرد مسلمان نبوده، ولی گرویدن وی به اسلام دارای اهمیت بسیار بوده است.

به عقیده­ی وات، جریان افک نشان می­دهد که پیامبر(ص) هنوز حاکم مطلق مدینه نبوده است و اگر پیش از جلب رضای طائفه یا قبیله، علیه یکی از رؤسا اقدامی می­کرد با مخالفت مواجه می­شد. او معتقد است پیامبر(ص) همیشه می­خواست بین اصول سیاست روز و اهداف آینده و نهایی تعادلی برقرار باشد و نقشه­های خود را با تغییر عوامل و اتفاقات مطابقت می­داد. به باور وات، برای مطالعه و بررسی اهداف سیاسی پیامبر(ص)، لازم است نوعی فکر تحلیلی و برهانی به کار بریم. او از تمام مسائل پیرامون خود آگاه بود، و بی­آن­که آنها را در قوه­ی مخیله­ی خود از هم تفکیک کند، قادر بود در جریان کار تصمیم بگیرد، تصمیمی که جواب مناسب به همه­ی مسائل بود. حتی در مواردی که از عواقب سیاسی امری مطلع بود، جنبه­ی دینی وقایع برای او مهم­تر به شمار می­رفت و بی­شک هدف اصلی خود را در آن زمان دعوت مسلمانان به اسلام بیان می­کرد. اتحاد سیاسی

ص:444

تمام اعراب نیز از نظر وی دور نبوده، ولی در درجه­ی دوم اهمیت قرار داشته است. از نظر وات، مهم­ترین عوامل مؤثر در موفقیت حضرت محمد(ص) در رسالت خویش که موجب توسعه و گسترش اسلام گردید عبارت بودند از: نارضایتی اجتماعی در مکه و مدینه، جنبش یکتاپرستی، واکنش در مقابل یونان­دوستی در سوریه و مصر، انحطاط امپراتوری­های ایران و روم، و استفاده­ی اعراب از فرصت برای غارت سرزمین­های اطراف. وات معتقد است بدون صفات والای اخلاقی پیامبر(ص)، یعنی موهبت پیامبری، حکمت و تدبیر سیاستمدارانه، و هنر و مهارت ایشان، احتمال رشد و توسعه­ی گسترده­ی اسلام نمی­رفت. از دیدگاه وات، «جهاد» هیچ­گاه یک پدیده­ی کاملاً دینی نبود، بلکه حداقل بخشی از آن یک ابزار سیاسی بود. در واقع، «جهاد» تغییر شکل سنت ایلاتی رزیه بود که ابزاری بسیار مناسب برای شرایطی محسوب می­شد که حضرت محمد(ص) فقط مدینه و چند قبیله­ی متحد با خود را در اختیار داشت. اندیشه­ی «جهاد» برای اتحاد قبایل عربستان و هدایت نیروهای آنان برای توسعه­ی عظیم در قرن اول هجری اندیشه­ای عالی بود، اما این اندیشه حتی برای امپراتوری بزرگ شرق، اصل ارشادی مناسبی در اعمال سیاست نسبت به همسایگان نبود. از نظر وات، اسلام به وسیله­ی شمشیر گسترش نیافته است، زیرا بت­پرستان عربستان بین قبول اسلام و جنگ مختار بودند. برخورد مسلمانان با اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) نیز بهتر از برخورد آنان با بت­پرستان بود، چون مذاهب اهل کتاب به عنوان خواهر اسلام تلقی می­شدند. از دیدگاه وات، حضرت محمد(ص) هم پیامبر بود و هم سیاستمدار و این ترکیبی است که فهم آن برای بشر امروزی که داعیه­ی جدایی دین از سیاست را دارد، بسیار مشکل است. به عنوان یک سیاستمدار، حضرت علاقه­مند به وحدت اعراب بود؛ اما در عین حال، معتقد بود که وحدت اسلامی اعراب در این واقعیت که رسالت وی مختصِ به مکه نبوده، بلکه تمامی جهان را دربرمی­گیرد، تلویحاً نهفته است. از نظر وات، سیاست کلی پیامبر(ص) در دوران مکی بر این بود که تعالیم دینی و اعتقادی اسلام و قرآن را تبیین نماید و در دوره­ی مدنی

ص:445

نیز بر ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اسلام و جامعه­ی اسلامی تأکید نماید و گرچه حضرت محمد(ص) از امراض اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دینی عصر و سرزمین خویش آگاه بود، اما وی بُعد دینی را بُعد اساسی می­دانست و به آن اهتمام می­ورزید. وات نامه­ی پیامبر(ص) به سران کشورهای همسایه را مبتنی بر تدبیری حکومتی در راستای توسعه و گسترش موقعیت اجتماعی و سیاسی خود می­داند، نه این­که حملِ بر جامعیت و جهان­شمولی دین اسلام نماید.

از دیدگاه وات، ازدواج حضرت خدیجه(س) با پیامبر(ص) اهمیت بسیاری برای پیامبر(ص) داشت، زیرا موجب تقویت روحی وی شد و به او فرصت داد که نبوغ خود را در تنها راهی که مورد توجه مردم مکه بود، یعنی در تجارت به کار اندازد؛ و دیگر ازدواج­های پیامبر(ص)، دختران و دوستانش به علل سیاسی بوده است. به نظر وات، موضوع عاشق شدن پیامبر(ص) نسبت به زینب بنت جحش در همان نگاه اول، به نظر می­رسد متعلق به داستان خیال­انگیز زندگانی پیامبر(ص) باشد و با آن­که آن را به زحمت ساخته و پرداخته­اند، بسیار بعید می­نماید که مردی در سن 55 سالگی عاشق زنی 35 ساله بشود. آنچه در این ازدواج مورد انتقادِ معاصران حضرت محمد (ص) قرار گرفته، ازدواج وی با خویشان نزدیک است. ازدواج با زن سابقِ فرزند، حرام بود و معمولاً پسرخوانده حکم فرزند را داشت و این مسأله بود که عده­ای از مردم مدینه را علیه پیامبر(ص) برانگیخت.

به نظر وات، بینش اصلی قرآنی در خصوص یهودیان و مسیحیان آن است که اینان اهل کتاب هستند و کتاب­هایی را دریافت کرده­اند و و دعوت­هایشان اساساً همان دعوت­های قرآن است؛ اما یهودیان و مسیحیان از حقیقت خالص کتاب خود، دست­کم تا آن حد که حضرت محمد(ص) را تصدیق نکردند، به انحراف دچار شده­اند. لذا وات معتقد است براساس این بینش بود که حضرت محمد(ص) در سال­های واپسین عمر خود به ابتکاری دست زد که به نظام «اقلیت­های تحت­الحمایه» (ذمّی، اهل­ الذمّه) در درون دولت اسلامی

ص:446

متکامل گردید. گروه­های یهودی و مسیحی به شرط پرداخت مالیات­هایی که از آنان طلب می­شد و به حق سنگین نبود، اجازه یافتند امور داخلی خود را زیر نظر رهبران مذهبی­شان اداره کنند. از دیدگاه وات، بی­تردید گسترش فرهنگ اسلامی با مهارت و قدرت اعراب در زمینه­ی تجارت و بازرگانی میسر گردید. توسعه­ی فرهنگ اسلام تنها از طریق حضور مسلمانان در مناطقی که زیر نظر حاکم مسلمان اداره می­شد تحقق نیافت؛ بلکه صدور کالاهایی که به وسیله­ی مسلمانان تولید شده بود به ماورای مرزهای سرزمین­های اسلامی نیز در این امر مؤثر بوده است. در حقیقت، تجارت یکی از ویژگی­های جوامع بشری در مرحله­ی نخست توسعه­شان است، اما این امر در تمدن اسلامی همواره از موقعیت خاصی برخوردار بوده است. اسلام در آغاز، مذهب تجار و بازرگانان بود، نه مذهب دهقانان و صحرانشینان.

وات سرآغاز مناسبات حضرت محمد(ص) با یهودیان و مسیحیان را به اولین سال­های نبوت وی و به زمانی بازمی­گرداند که ورقه بن نوفل پیامبر(ص) را اطمینان داد که آیات رسیده به وی قابل مقایسه با چیزی است که حضرت موسی(ع) دریافت کرده است. وات معتقد است اکثر مسلمانان مدعی هستند قرآن به وضوح بر انحراف کتب آسمانی یهودیان و مسیحیان تأکید کرده است؛ اما او برهان می­آورد که چنین نیست، بلکه این نظر ناشی از تفسیر اشتباه آمیز برخی از آیات است که تنها پس از رحلت پیامبر(ص) توسط علمای مسلمان بیان شده است.

از دیدگاه وات،آن بخش از زندگانی پیامبر(ص) که به روایت وقایع مابین زمان هجرتش در سال 622م/ 1 ق تا رحلتش در سال 632م/ 11ق می­پردازد، به «مغازی» موسوم است. «مغازی» را گاه لشکرکشی­ها یا غزوات یا سریه­ها گفته­اند، اما اصطلاح بهتر آن «رزیه» یا حمله برای کسب غنائم است که از زبان عربی به زبان اروپایی راه یافته است. وات معتقد است تبدیل واژه­ی «غزوه» به «جهاد» تغییر نامی بیش نیست، جز آن­که جنبه­ی دینی بدان داده است؛ ولی کاملاً این­طور هم نیست، بلکه با تغییر زمان تغییری در

ص:447

نحوه­ی اجرا نیز حاصل شده که دارای اهمیت بسیار بود. از دیدگاه وات، چهار ویژگی اصلی تصویر اسلام در قرون وسطی که با برداشت منصفانه­ی جدید تفاوت دارد، عبارتند از: 1. اسلام مذهبی نادرست و همراه با تحریف عقلانی واقعیت 2.اسلام مذهب خشونت و شمشیر 3. اسلام مذهب افراطی و تن­آسایی 4. حضرت محمد(ص) ضد مسیحیت.

به نظر وات، محققان اروپایی به نقش حدیث در فراهم آوردن یک مبنای ثابت برای اکثر جزئیات شریعت اسلام توجه کافی نکرده­اند. گمان می­رود حدیث یکی از آن حوزه­هایی است که عینیت تاریخی در آن اهمیت ثانوی دارد. این مطلب می­تواند رهنمون ما در اظهارنظر نهایی در مورد خاورشناسان باشد. از آنجا که اعتقاد رافضیان و شیعیان امامیه بر این بود که خداوند امامان را از خطا مصون داشته است، آیین تشیع مشوقِ حکومت مطلقه­ی الهیه­ی تام و تمام بود. لازمه­ی این اعتقادِ اصلی آن بود که بیشتر صحابه­ی پیامبر(ص) که در اسلام دارای حرمت و منزلت خاصی هستند، با نپذیرفتن امام علی(ع) به عنوان خلیفه­ی مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص)، از دستور وی سرپیچی کردند؛ و یکی از پیامدهای این حادثه این اتهام بود که آنان صلاحیت روایت حدیث از پیامبر(ص) را نداشتند. رافضیان از این راه بنای مستحکم حدیث اهل سنت را که اساس شریعت یا فقه اسلامی بود و به تبع آن، قدرت و نفوذ طبقه­ی روبه­رشد علما، یعنی محدثان و فقها را از پایه متزلزل ساختند. از نظر وات، افزایش توجه به احادیث و روایات پیامبر(ص)، شاید تماماً معلول احتیاجات فقهی نبوده باشد، بلکه منابع اصیل و دست­نخورده­ای درباره­ی زندگانی پیامبر(ص) نیز در این احادیث وجود داشته است. به اعتقاد وات، پژوهش­گران غربی با اصرار بر این­که نقد احادیث از سوی علمای مسلمانِ قرون وسطی، بسیاری از احادیث را که از نظر تاریخی نمی­توانستند معتبر باشند به عنوان «صحیح» پذیرفتند، دستاوردهای مثبتِ محدثان قرن نهم میلادی/ قرن­های دوم و سوم هجری را مورد شک و تردید قرار داده­اند. این دستاورد در جهت تحکیم مبانی مذهب تسنن بوده است.

ص:448

فصل پنجم: نقد و بررسی دیدگاه های وات در سیره پژوهی پیامبر (ص)

اشاره

در این فصل که آخرین فصل پژوهش را تشکیل می­دهد برآنیم که با توجه به آنچه که در فصول گذشته درباره­ی ویلیام مُنتگمری وات آورده­ایم، به نقد آرا، مبانی و روش ایشان در بررسی سیره­ی نبوی بپردازیم. لذا موضوعاتی در این فصل مطرح می­شود که با موضوع اصلی پژوهش پیوند داشته باشد. سعی ما بر این است که در مورد تحلیل­ها و قضاوت­های خود راجع به آرا و دیدگاه­های وات، همه­ی مطالب وی را به صورت جامع در نظر بگیریم. چه بسا مطلبی از نویسنده در پرتو مطلب دیگر ایشان قابل تفسیر باشد یا این­که نویسنده در یک دوره از زندگی­اش آن مطلب را گفته و سپس نظرش را تغییر داده باشد. خلاصه، مطالبی را در این فصل نقد و بررسی خواهیم کرد که در فصول گذشته توانسته­ایم با دلایل روشن به وات نسبت دهیم.

ویلیام مُنتگمری وات در کتاب­ها و مقالاتی که راجع به اسلام تدوین نموده، کوشیده است تا نشان دهد که پژوهش­های خود را بر پایه­ی علم و انصاف بنیان نهاده تا از این راه به حقایق تاریخی صدر اسلام و سیره­ی نبوی دست یابد. اما این­که تا چه اندازه در این کار توفیق یافته، جای تأمل و بررسی دارد. اینک به تحلیل و نقد و بررسی مطالب وات به صورت موضوعی می­پردازیم:

1. تحلیل و نقد اندیشه­های ویلیام مُنتگمری وات در باب وحی

اشاره

در اینجا به تحلیل و نقد اندیشه­های وات پیرامون وحی به صورت جامع و موردی می­پردازیم:

تحلیل و نقد جامع

در یک کلام می­توان گفت که ویلیام مُنتگمری وات با گذر از اتهاماتی که اسلاف وی به حضرت محمد(ص) وارد می­کردند، به اطمینان رسیده است که پیامبر اسلام(ص) در

ص:449

اصلِ ادعاهای خود مبنی بر نبوت و دریافت وحی از جانب خداوند صداقت داشته است. او می­خواهد از جایگاه یک الهی­دان مسیحی به تبیین چند و چون وحی و نبوتی بپردازد که پیامبر اسلام(ص) مدعی آن بوده است. در این تبیین، چند اصل دیده می­شود: 1) منافی با حقّانیت و مشروعیت مسیحیت به عنوان یک دین جهانی و جاودانه نباشد؛ 2) با چارچوب الهیات مسیحی در مورد وحی و نبوت سازگاری داشته باشد. با این حال، می­توان گفت که تبیین او به طور کامل با الهیات سنتی مسیحیت همراه نیست، بلکه نیم نگاهی نیز به دیدگاه­های جدیدی دارد که در غرب در مورد وحی ابراز شده است. از همه مهم­تر، اثرپذیری وات از دو دیدگاه عمده است؛ یکی دیدگاه­های علمی که برخی روان­شناسان به پدیده­ی وحی داشته­اند و دیگری دیدگاه­های برخی الهی­دانان و فیلسوفان مسیحی که وحی را محصول تجربه­ی دینی دانسته­اند.

تأثیر الهیات مسیحی در نظریه­ی وات از وحی

وحی از دیدگاه الهی­دانان مسیحی، لزوماً عین کلام خداوند نیست، بلکه می­توان لُبّ پیام را از خداوند، و الفاظ و عبارات و به تبع آن محتوای ظاهری را از آنِِ بشر دانست. تفکر غالب در میان مسیحیان در قرون وسطی و امروزه نیز در صورت­های سنتی­ترِ مذهب کاتولیک و محافظه­کاران پروتستان آن است که خداوند حقایق گزاره­ای به پیامبران الهام کرده است.(1)

آنها معتقدند که خداوند کتاب های مقدس را به وسیله­ی مؤلفان بشری نوشته است و براساس این اعتقاد می گویند که این کتاب ها یک مؤلف الهی و مؤلفانی بشری دارند. از نظر آنها، خداوند مؤلف نهایی کتاب مقدس است، جز این­که این عمل را از طریق مؤلفان بشری که کارگزاران وی بوده اند، به انجام رسانده است. مؤلفان بشری کتاب مقدس هر یک در عصری خاص می زیسته و به رنگ زمان خود درآمده بوده اند. همچنین این مؤلفان، مانند دیگر انسان ها با محدودیت های زبان و تنگناهای علمی دست به گریبان


1- John H. Hick, philosophy of Religion, fourth edition, New Jersy: Prentice-Hall, Inc., 1990, p. 29.

ص:450

بوده اند. بنابراین، اصولاً مسیحیان نمی گویند که خدا کتاب های مقدس را بر مؤلفان بشری املاء کرده، بلکه معتقدند که او به ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه­ی خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگیِ ویژه­ی هر یک، توفیق داده است. در نتیجه، به عقیده­ی مسیحیان، اصل پیام از سوی خدا آمده و حق است، اما شکل پیام تنها به خدا مربوط نمی شود، بلکه به عامل بشری نیز ارتباط پیدا می کند. این عامل بشری، نویسنده­ی کتاب است که مانند همه­ی مردمْ محدود و در معرض خطاست.(1) گفتنی است که برخی از الهی­دانان مسیحی همچون جان هیک، پایبندی به این نظریه را مستلزم خطاپذیریِ متن کتاب مقدس ندانسته­اند، بلکه به عکس، ایده­ی خطاناپذیریِ آن را به این نظریه نسبت داده­اند.(2)

گاهی سخنان وات از گفتمان سنتی مسیحت در مورد وحی و پیامبران نیز فراتر می­رود و به گفتمان تجربه­گرایان نزدیک می­شود. تفسیرِ یک تجربه به معنای آن است که نفسِ تجربه گر از آنچه تجربه کرده است، مفاهیم و گزاره هایی را می سازد و آن را به شکل کلامی حاویِ پیام به دیگران منتقل می سازد، بنابراین، تفسیر یک تجربه­ی دینی ممکن است به صورت مفاهیم باشد یا استنتاج منطقی یا فرضیه­ی تبیینی.(3) وحی الهی و واکنش انسانی همیشه در هم تنیده است. یک مواجهه که به مشیت و مبادرت الهی بوده، توسط بشرِ جایزالخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است. خلاصه آن­که، طبق این نظر، وحی نه صرفاً مجموعه­ای از قضایای الوهی است و نه صرفاً محموله­ای از تعالیمی که انسان جدا


1- توماس میشل، کلام مسیحی، (ترجمه حسین توفیقی)، (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381ش)، ص27.
2- Ibid, p. 57.
3- و. ت. استیس، عرفان و فلسفه، (ترجمه بهاءالدین خرمشاهی)، (تهران: سروش، 1367ش)، ص 127.

ص:451

از تجربه­ی خویش از خداوند، بتواند به دست آورد.(1) بنابراین، وات آمیزه­ای از سنت­گرایان و تجربه­گرایان را در آرای خود پذیرفته است.(2)

تأثیر علم جدید و رویکردهای فلسفی در نظریه­ی وات از وحی

وات بیش از دیگر اسلام­پژوهان غربی در تبیین وحی بر قوه­ی خیال تکیه کرده است. او پیامبر را صاحب تخیلی خلّاق دانسته که ناشی از نفسی برتر است که در ورای ضمیر ناخودآگاه وی قرار دارد. بدین موضوع می­توان از دو زاویه نگریست؛ یکی از زاویه علم روان­شناسی و دیگری از دیدگاه فلسفی.

جایگاه تحلیل­های روان­شناختی در گفتمان وات از وحی

پژوهش­های علمی در دو سده­ی اخیر در دانش روان­شناسی، فرضیه­های جدیدی را در مورد پیامبران مطرح ساخت که به نظریه­ی «وحی نفسی» انجامید. مطابق این نظریه، برخی دانشمندان اروپایی مدعی شدند که وحی از باطن پیامبری که وحی را دریافت می­کند بر او عارض می­شود، نه از خارج؛ زیرا مرام عالی و باطن پاک و قوه­ی ایمان به خدا و لزوم پرستش او و ترک بت­پرستی و تقلیدهای موروثی پست، عموماً در او تأثیری دارند و همان­ها در ذهنش تجلی نموده، در شعور باطنش آن خواب­ها و رؤیت فرشته و سایر حالات روحی حادث می­شود و آنچه را واجب و لازم می­شمارد، معتقد می­گردد که امر و ارشاد خداوندی است که بدون واسطه از آسمان بر وی فرود آمده و یا آن­که کسی را در برابر خویش مجسم دیده، معتقد می­شود که فرشته­ای است که از ماوراء الطبیعه به سویش فرستاده شده است و چه بسا که سخن او را نیز بشنود.(3) محمد رشیدرضا در بیان و


1- ایان باربور، علم و دین، (ترجمه بهاءالدین خرمشاهی)، (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1374ش)، ص 268.
2- برای مطالعه­ی بیشتر، رک: محمدکاظم شاکر، "سرشت وحی پیامبرانه"، اندیشه دینی، 18 (1385)؛ همو و مینا شمخی، "الهی یا بشری بودن کتب ادیان ابراهیمی"، پژوهشنامه قرآن و حدیث، 4 (1387).
3- محمد رشیدرضا، وحی محمدی، ترجمه محمدعلی خلیلی، (تهران: بنیاد علوم اسلامی، 1361ش)، ص 67.

ص:452

توضیح این نظریه، گفتار «درمنگهام»، دانشمند مسیحی و کاتولیک فرانسوی را با ده مقدمه­اش به تفصیل نقل نموده و به وی پاسخ مبسوط و جامعی داده است.(1)

یکی از پدیده­هایی که روان­پژوهان در تأیید «وحی نفسی» آورده­اند، پدیده­ی هیپنوتیزم یا خواب مغناطیسی است که اکنون از امور مسلم علمی به شمار می­رود. اولین بار دکتر مسمر آلمانی در قرن هجدهم میلادی هیپنوتیزم را کشف کرد، سپس پیروان وی یک قرن تمام کوشیدند تا آن را به اثبات رسانده و دانشمندان را به تأیید آن قانع سازند، و سرانجام، در این امر توفیق یافتند. دانشمندان از طریق هیپنوتیزم به این نتیجه رسیدند که انسان از شعوری باطنی بسیار پیشرفته­تر از عقل متعارف بهره­مند است.(2)

از شواهد دیگر که از وجود شعوری باطنی در انسان حکایت می­کند، یافتن بالبداهه­ی راه حل مسائل علمی توسط برخی از افراد است. از شاعر بزرگ فرانسوی «سولّی پرودوم»(3)

نقل شده است که می­گفت: «گاهی اتفاق می­افتاد که ناگهان برهان نظریه­ای هندسی را که از یک سال پیش برایم طرح شده بود می­یافتم، بدون این­که کمترین توجهی به آن داشته باشم».(4)

شاعر فرانسوی «آنری فرانسیس رینه»(5) می­گوید: «اغلب می­خوابم در


1- رک: همان، ص 76-95.
2- رک: محمد فرید وجدی، دائرة المعارف القرن العشرین، (بیروت: دارالمعرفه، [بی­تا])، ج 10، ص 713-714، واژه­ی «وحی»؛ محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، (ترجمه محسن آرمین)، (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385ش)، ص 77-78.
3- Sully Prudhomme (1839-1907م)، شاعر و منتقد فرانسوی که در سال 1881م به عضویت فرهنگستان فرانسه درآمد. او اولین برنده­ی جایزه­ی نوبل بود. دو منظومه­ی فلسفی «عدالت» و «سعادت» از مهم­ترین آثار اوست. «تنهایی­ها»، «مهربانی­های بیهوده» و قطعه­ی ادبی «گلدان شکسته» از نوشته­های دیگر اوست. Merriam Webster, Encyclopedia of Literature, Massachusetts: Springfield, 1995, p. 1079.
4- رک: دائرة المعارف القرن العشرین، ج 10، ص 716-717، واژه­ی «وحی»؛ مناهل العرفان فی علوم القرآن، ص 83.
5- Hanri Francois Reynier (1864-1936م)، شاعر، ناقد و روزنامه­نگار فرانسوی که از پیشگامان نمادگرایی در شعر فرانسه است. آثار شعری او عبارت است از: «فرداها»، «تفریحات روستایی ...»، «الواح خاکی» و «صندلی بالدار». از نوشته­های انتقادی­اش «موضوعات و چشم­اندازها» طرفدار زیادی داشته است و رمان «معشوق دوجانبه» در زمره­ی معروف­ترین رمان­های اوست. رک: غلامحسین مصاحب، دایرة المعارف فارسی، (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1387ش)، ج 2، ص 1104.

ص:453

حالی که قطعه شعری که مشغول سرودن آن بودم ناتمام مانده است و پس از آن­که از خواب برمی­خیزم آن را در ضمیر خود تمام­شده می­یابم».(1) نمونه­های ارائه­ شده وجود روابط روحی و باطنی را در بعضی از افراد ثابت می­کند.

جایگاه فلسفی گفتمان وات درباره­ی وحی

آنچه که در سخن وات با عنوان قوه­ی خیال در شخص پیامبر(ص) و تأثیر آن در شکل­دهی به پیام­های وحیانی آمده، با سامانه­ی منطقی­تری در سخن فیلسوفان مسلمان آمده است. فیلسوفان مسلمان با کشف سه مرتبه­ی حسی، خیالی و عقلی در قوه­ی درّاکه، به تبیین چگونگی دریافت­های انسان و نایل آمدن به دانش­های بشری و الهی پرداخته­اند. از نظر فیلسوفان، علوم موسوم به علوم بشری از حس شروع می­شود و از رهگذر قوه­ی خیال و صورت ذهنی به فرآورده­های عقلانی تبدیل می­شود. این در حالی است که علوم الهی از دریافت­های عقلی آغاز می­شود و آن نیز از رهگذر قوه­ی خیال و با ترسیم صور خیالی به دریافت­های محسوس- گاه شنیداری، گاه دیداری و گاه هر دو- می­انجامد. این تبیین از سیر تحقق وحی و پیام­های وحیانی تبیینی است که هم فیلسوفان قدیم و هم فیلسوفان جدید بر آن متفق هستند. اختلاف کلیدی در تبیین نقش قوه­ی خیال از دیدگاه فیلسوفان مسلمان و وات- و نیز دانشمندان علم النفس که نظریه­ی «وحی نفسی» را پذیرفته­اند- آن است که وات قوه­ی خیال پیامبران را به عنوان «تخیل خلّاق» معرفی می­کند، در حالی که از نظر فیلسوفان مسلمان، قوه­ی خیال صرفاً نقشی انفعالی و انطباعی دارد و به مثابه بستری است که نقوش و صور مثالی در آن نقش می­بندد.

از نظر فارابی و ابن سینا، چون نفس در اصل جنبه­ی قابلی دارد و در نتیجه، واجد هیچ یک از صوَر معقول نیست، ایجاد آن صوَر نیاز به یک علت فاعلی دارد. از نظر آنها، آن فاعل «عقل فعّال» است که ابتدا حقیقت مجرد وحی را بر نفس پیامبر افاضه می­کند و


1- رک: دائرة المعارف القرن العشرین، ج 10، ص 717، واژه­ی «وحی»؛ مناهل العرفان فی علوم القرآن، ص 82-83.

ص:454

سپس به واسطه­ی قوه­ی متخیله به صورت حسی درمی­آید.(1) از نظر فارابی، پیامبر دارای قوه­ی تخیل نیرومند است و به مدد آن می­تواند مدرکات عقلی را که عقل فعّال بر او افاضه کرده، محاکات یا شبیه­سازی کند. در واقع، صورت فرشته و الفاظ وحی صورت­هایی هستند که از متخیله در حس مشترک نقش بسته و ادراک می­شوند.(2) به بیان دیگر، بر اثر اتصال متخیله­ی نبی با عقل فعّال، فرشته بر پیامبر تمثل پیدا کرده و الفاظ وحی دریافت می­شود.(3)

ابن سینا حقیقت وحی را همان القای پنهانی می­داند که با اذن حق تعالی به واسطه­ی موجود عقلانی (فرشته مقرّب) در نفوس انسانی که آمادگی پذیرش چنین القایی را دارند انجام می­گیرد(4)

و برای پیامبر و نبی سه ویژگی را بیان می­کند: اول، شدت قوه­ی حدس که به واسطه­ی آن پیامبر همه­ی معارف را بدون فکر و اکتساب از عقل فعّال دریافت می­کند. به جهت برخورداری از قوه­ی حدسِ قوی، پیامبر بالاترین استعداد را برای اتصال با عقل فعّال دارد؛ دوم، نیروی تخیل قوی که موجب می­شود پیامبر از امور غیبی آگاه گردد. تخیل در افراد عادی باعث می­شود تا در رؤیا از بعضی حقایق آگاه شوند، اما برای نبی این امر هم در رؤیا و هم در بیداری صورت می­گیرد. تخیل قوی موجب می­شود تا فرشته­ی وحی بر او تمثّل یافته و الفاظ وحی را از او دریافت کند؛ و سوم، تصرف در عالم که به موجب آن پیامبر قدرت ارائه­ی معجزات و کرامات را دارد.(5)


1- رک: ابونصر محمد بن طرخان فارابی، السیاسة المدنیة، (ترجمه و شرح حسن ملکشاهی)، (تهران: سروش، 1376ش)، ص 79-80.
2- ابونصر محمد بن طرخان فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، (بیروت: دار و مکتبة الهلال، 1421ق)، ص 115.
3- همان، ص 125.
4- ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، رسائل، (قم: انتشارات بیدار، 1400ق)، رسالة الفعل و الانفعال؛ حسینعلی منتظری، سفیر حق و صفیر وحی، (قم: خردآوا، 1387ش)، ص 80.
5- رک: ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، المبدأ و المعاد، (به اهتمام عبدالله نورانی)، (تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک­گیل شعبه تهران، 1363ش)، ص 116-120.

ص:455

به تعبیر ابن سینا، هرگاه نفس به چیزی از عالم ملکوت آگاهی یافت، به ناچار نفس در آن هنگام مجرد و بدون همراهی قوه­ای خیالی یا وهمانی یا غیر اینهاست و عقل فعّال (جبرئیل) آن معنا را یک­باره به گونه­ای کلی و بسیط و بدون تفصیل و تنظیم بر نفس افاضه می­نماید؛ سپس آن معنا از طریق نفس به قوه­ی خیال راه می­یابد و در پی آن، قوه­ی خیال آن معنا را به صورت مفصل و منظم با عبارتی شنیدنی و پیوسته به صورت خیالی ادراک می­کند، و گویا وحی بدین گونه باشد؛ زیرا عقل فعّال چون موجود عقلانی است محتاج به قوه­ی خیال نیست، کاری که او انجام می­دهد افاضه­ی وحی بر نفس است و پس از آن نفس را با الفاظ شنیدنی و مفصل مورد خطاب قرار می­دهد.(1) با این تحلیل از وحی، ابن سینا مشکل تکلم الهی را حل می­کند؛ چرا که تکلم خداوند را به معنای سخن گفتن با الفاظ نمی­داند، بلکه آن را فیضان علوم و معارف الهی بر قلب پیامبر می­داند. شایان ذکر است که مراد ابن سینا از تخیل کلمات فرشته، تخیل رایج در فهم و زبان عموم، یعنی ادراک غیر مطابق با واقع نیست، بلکه مراد او از آن همان تخیل مصطلح فن، یعنی تمثّل و ادراک صورت مثالی فرشته و کلمات اوست.(2)

ملا صدرا نیز در آثارش ضمن بیان سه مرتبه و قوه­ی عقل، خیال و حس به تبیین نقش قوه­ی متخیله در پدیده­ی وحی و نبوت پرداخته است. وی در این باره می­گوید: قوه­ی متخیله­ی پیامبر نیز چنان قوی است که در بیداری عالم غیب را به چشم مشاهده کرده و صورت­های مثالی غایب از انظار مردم بر او متمثّل می­شود. بر اثر قوت قوه­ی متخیله، پیامبر نه تنها اصوات و کلمات را به گوش خویش می­شنود، بلکه جبرئیل نیز بر


1- همان، ص 12.
2- ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، الشفاء، (قم: منشورات مکتبة آیت الله العظمی المرعشی النجفی، 1404ق)، ص 154؛ رک: سفیر حق و صفیر وحی، ص 78.

ص:456

وی متمثّل می­شود.(1)

ایشان با پذیرش عالم مثال یا خیال منفصل، تأکید دارد که آنچه پیامبر مشاهده می­کند یا الفاظی که می­شنود، حقایق عینی و خارجی است؛ نه تصرف قوه­ی خیال پیامبر. در واقع، پیامبر حقایق مجرد وحیانی را با قوه­ی متصرفه یا خیالِ خود به صورت محسوس و جزئی تبدیل نمی­کند، بلکه این صور و اصوات را مستقل از قوه­ی خیال خود مشاهده می­کند. نقش قوه­ی خیال در اینجا فقط در اندازه­ی یک ابزار ادراکی برای مشاهده­ی صور برزخی و مثالی است.(2)

یکی از اندیشمندان معاصر، در بیان برهان بر عدم امکان فاعل بودن نفس پیامبر نسبت به وحی و صورتگری آن می­نویسد: اما این­که صورتگری کتاب خدا و تألیف آن با قوه­ی متخیله و خیال پیامبر، با برهان سازگاری ندارد بدین جهت است که فاقد شیء و کمال، عقلاً نمی­تواند معطی آن باشد؛ پس چگونه ممکن است نفس نبوی که به خودی خود علوم و معارف قرآن و صور مفصّله­ی الفاظ و قالب آنها را و نیز صورت ملک را که هیچ یک در خود نداشته است، آنها را با قوه­ی متخیله و خیال خود پدید آورد؟ تحقق چنین امری مستلزم اجتماع نقیضین و فاعل و قابل و اتحاد قوه و فعل است. اگر گفته شود که نفس پیامبر به لحاظ مرتبه­ی اعلای خود که مرتبه­ی عقل اوست اعطا کنند و فاعل آن امور است و به لحاظ مرتبه­ی پایین­تر خود که مرتبه­ی خیال اوست گیرنده و قابل آنهاست، پاسخ داده می­شود که بنابر این فرض، قوه­ی متخیله و خیال، خلّاق و فاعل آن امور نیست و این خلاف نظر کسی است که می­گوید پیامبر با خلّاقیتِ قوه­ی خیال، وحی را صورت می­بخشد.(3)


1- صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی (ملا صدرا)، مفاتیح الغیب، (تصحیح محمد خواجوی)، (تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ش)، ص 34؛ همو، الشواهد الربوبیه، (مقدمه و تصحیح سید جلال­الدین آشتیانی)، (مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، 1346ش)، ص 356.
2- الشواهد الربوبیه، ص 342.
3- سفیر حق و صفیر وحی، ص 107-108.

ص:457

سخن نهایی در مورد نظریه­ی وات

به نظر می­رسد که مبنای مشترک بین وات و الهی­دانان مسلمان آن است که پیامبر اسلام(ص) در ادعایش مبنی بر این­که از سوی خدا برانگیخته شده و قرآن از جانب خدا بر او نازل شده است صادق است. بنابراین، گام دومی که هر دو می­خواهند بردارند این است که تبیینی از وحی و قرآن عرضه کنند که با این مبنا سازگار باشند. آنچه که الهی­دانان مسلمان عرضه کرده­اند تبیینی از وحی قرآنی است که با ادعاهای مطرح شده در قرآن سازگار است. اما تبیین وات با گفته­های قرآن سازگار نیست. اگر وات صداقت پیامبر(ص) را قبول دارد و نیز در برخی از مطالبش به آیات قرآن استناد می­کند این امر نمی­تواند گزینشی باشد. خود او می­گوید که پیامبر(ص) بین افکار خودش و افکاری که از سوی خداوند به او القا می­شد تمایز قایل بود. پذیرش این امور حکم می­کند که به گزاره­های قرآنی که حاکی از الهی بودنِ متن قرآن است وفادار باشد. قرآن در عین حال که می­گوید جبرئیل قرآن را بر قلب پیامبر(ص) نازل کرده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ»(1)، به صراحت می­گوید که وحی قرآنی به صورت الفاظ بر پیامبر(ص) خوانده می­شده و پیامبر اکرم(ص) موظف شده است تا پس از استماع کامل، آن را برخواند: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ»(2).

بنابراین، مطابق نص قرآن، آیات و سور قرآن از سوی خداوند بر پیامبر(ص) قرائت و تلاوت می­شده است. بدیهی است که آنچه قرائت و تلاوت می­شود الفاظ است. بنابراین، وحی قرآنی صرفاً وحی حقایق نبوده، بلکه وحی الفاظ هم بوده است. قرآن کریم در آیات دیگر به اصطفای انبیا و اولیا و تطهیر آنها توسط خداوند و انتخاب آنها و اقراء وحی بر آنها به صراحت سخن گفته است: «وَأَنَا اخْتَرْتُکَ


1- شعراء، 193-194.
2- قیامت، 16-19.

ص:458

فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی»(1).

البته بعد از پذیرش این­که وحی لفظی بر پیامبران امری ممکن، بلکه به وقوع پیوسته بوده است، می­توان از چند و چون زبانِ به­ کار گرفته شده سخن گفت؛ می­توان از این امر سخن گفت که تا چه اندازه فرهنگ زمانه در این زبان تأثیر گذاشته است و این­که تا چه اندازه می­توان پذیرفت که خطاهای تاریخی و غیرمهم در لابلای این متون وحیانی وجود داشته باشد.

تحلیل و نقد موردی

تحلیل نظریه­ی «تخیل خلّاق» یا «وحی انفسی»

طی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم میلادی برخی از خاورشناسان، از جمله ویلیام مُنتگمری وات که به بررسی زندگی پیامبر اسلام(ص) پرداختند، با اثرپذیری از اندیشه­های پوزیتیویستی، وحی را ناشی از ضمیر و باطن پیامبر(ص) دانستند. ایمان پیامبر(ص) به خدا و پرستش او و ترک بت­پرستی و تقلید گذشتگان، در او تأثیرات مثبتی بر جای گذارد و در نتیجه، حالات خاصی از قبیل رؤیت فرشته در درون او حادث شد. به بیان دیگر، بر اثر افکار صحیح و اعتقاد به خدا و تهذیب نفس، پیامبر(ص) به مرتبه­ای می­رسد که شخصی را در برابر خود مجسم دیده و او را فرشته­ای در نظر می­گیرد که از عالم ماورای طبیعت برای او پیام­هایی ارسال می­کند.

در نقد این دیدگاه وات که از «وحی انفسی» تعبیر به «تخیل خلّاق» پیامبر(ص) نموده و قرآن را ناشی از تراوشات فکر و مخلوق خودِ پیامبر(ص) دانسته است، می­توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. نخستین دلیل بر نفی این نظریه این است که هیچ دلیلی آن را تأیید نمی­کند؛ یعنی این نظریه ادعایی بدون دلیل است. به کدام دلیل می­توان اثبات کرد که وحی تجلی شعور ناخودآگاه است؟ مگر میان پذیرش ضمیر ناخودآگاه و وحی تلازمی وجود دارد؟


1- طه، 13.

ص:459

2. تجلیات شعور ناخودآگاه متناسب با محتویات آن است؛ یعنی هر فردی آنچه را که درون خود دارد متجلی می­سازد. تجلیات ضمیر ناخودآگاه یک انسان فاسد با تجلیات ضمیر ناخودآگاه یک انسان سالم تفاوت­های بسیار دارد، چرا که هر یک محتویات خاصی را درون خود انباشته دارند. همچنین تجلیات ناخودآگاه یک انسان عالم با تجلیات ناخودآگاه یک انسان بی­سواد تفاوت بسیار دارد. هر انسانی آن چیزهایی را که از جهان خارج گرفته و در درون خود انباشته کرده است متجلی می­سازد. با این بیان، چگونه عالی­ترین اندیشه­ها بر ذهن پیامبری خطور می­کند که قبل از بعثت خود نه معلمی داشته و نه علم و دانشی اندوخته است؟ پیامبری که ناخودآگاهِ او عاری از علوم و معارف باارزش بوده، چگونه ممکن است که باارزش­ترین معارف از ناخودآگاه بی­محتوای او بر عرصه­ی خودآگاه او ظهور پیدا کند؟

3. تجلیات ناخودآگاه که گاهی به عرصه­ی خودآگاه می­آید، ممکن است دستخوش تغییر و تحول یا فراموشی شود؛ یعنی فرد دچار نسیان شده، بسیاری از اندیشه­ها و افکار خود را به دست فراموشی بسپارد. اما پیامبران هیچ­گاه محتویات وحی را فراموش نمی­کردند. این نشانگر آن است که آگاهی آنها از نوع آگاهی­های معمولی و متعارف بشری نبوده است تا دستخوش تغییر و تحول یا فراموشی شود.

4. اگر واقعاً وحی تجلیات ضمیر ناخودآگاه است، پس چرا چنین مسأله­ای در همه­ی افراد دیده نمی­شود و در اعصار گوناگون فقط در انبیا دیده می­شود؟ آیا به راستی می­توان باور داشت که موضوعی تجلی ضمیر ناخودآگاه باشد و تنها در معدودی از افراد بشری ظهور پیدا کند؟ آیا از نظر روان­شناسی می­توان پذیرفت که پدیده­ای روانی هر چند وقت یک بار آن هم تنها در یک فرد ظهور کند؟

5. اگر وحی تجلی ضمیر ناخودآگاه می­بود، نمی­بایست وقفه­های طولانی در وحی واقع می­شد. این که نزول وحی به اختیار خود پیامبران نبوده و زمان مشخصی نداشته است، خود دلیلی است بر رد این فرضیه­ی موهوم. گاهی که در نزول وحی فترت واقع

ص:460

می­شد، مشرکان بر پیامبر(ص) ایراد می­گرفتند که چرا آیات جدیدی ارائه نمی­دهد: «وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَی إِلَیَّ مِنْ رَبِّی».(1)

6. معلوماتی که طرفداران «وحی انفسی» اساس تعالیم پیامبر(ص) در نظر گرفته­اند، محدودتر از مطالبی است که در قرآن منعکس شده است. به بیان دیگر، دایره­ی این معلومات تنگ­تر از آن است که اساس وحی قرآنی واقع شود. مطالبی که بحیرای مسیحی یا یهودیان و مسیحیان آن روزگار داشتند، با مطالبی که در قرآن آمده قابل قیاس نیست؛ چه رسد به اعراب جاهلی. اگر گفته شود که پیامبر(ص) در سفرهای کوتاه خود به مطالعه­ی تورات و انجیل پرداخته و از آنها چیزهایی فرا گرفته بود، این سؤال مطرح می­شود که پیامبر(ص) در این مدت کوتاه چگونه توانسته خطاها و تحریف­های راه­یافته در این دو کتاب مقدس را دریافته، و در قرآن به نقد آنها بپردازد. در قرآن آیاتی وجود دارد که مخالف عهدین است و هیچ یک از یهودیان و مسیحیان آنها را ذکر نکرده بودند. آیا می­توان پذیرفت که پیامبر در مواجهه با محیط خود این دانش­ها را فرا گرفته باشد؟

تحلیل تردید یا یقین پیامبر(ص) در دریافت وحی

این شبهه که پیامبر(ص) از کجا اطمینان پیدا می­کند که آنچه بر او القاء شده، وحی الهی است و القائات شیطانی نیست، از اینجا نشأت می­گیرد که در بین وحی و علوم حصولی و مفهومی فرق گذاشته نشده و تصور شده که وحی هم از سنخ علوم مفهومی است؛ در صورتی که چنین نیست. در وحی، حضور و مشاهده­ی حقایق است، علوم و معارف به طور مستقیم بر قلب پیامبر(ص) افاضه می­شود و سراسر وجودش را نورانی می­سازد. همه­اش ایمان، یقین، نورانیت، آرامش و اطمینان است. با وجود چنین نورانیت و ایمانی، دیگر جایی برای شک و تردید باقی نخواهد ماند. در احادیث چنین آمده است: الف) «زراره می­گوید: به امام صادق(ع) گفتم: چگونه رسول خدا(ص) نمی­ترسید که آنچه


1- اعراف، 203.

ص:461

از جانب خدا بر او نازل شده، از القائات شیطان نیست؟ امام فرمود: وقتی خدا شخصی را به عنوان رسول انتخاب کرد، آرامش و وقار را بر او نازل می­نماید؛ پس آنچه را که از جانب خدا بر او نازل شده است، مانند چیزهایی که با چشم می­بیند مشاهده می­کند»(1).

ب) «به امام صادق(ع) گفته شد: پیامبران چگونه می­فهمند که پیامبر هستند؟ پاسخ داد: پرده از چشمان­شان برداشته می­شود»(2)ج) «محمد بن مسلم و محمد بن مروان می­گویند امام صادق(ع) فرمود: در اثر توفیق خداوند، رسول الله می­فهمید که جبرئیل از جانب خدا نازل شده است»(3).

بنابراین، نزول وحی تشکیک­بردار نیست و پیامبران هیچ­گاه در رسالت خویش شک و تردید نداشته­اند و آنچه در کتاب­های تاریخ در این باره نقل شده، صحت ندارد و باید تصحیح و توجیه گردد. شیخ مفید در این باره می­فرماید: «پیامبر از طریق انجام معجزه می­فهمد که کلام، سخن خداست و از جانب شیطان نیست. در مورد قرآن چون معجزه است و نظیر آن را دیگری نمی­تواند بیاورد، پیامبر(ص) از این طریق می­فهمید که قرآن از جانب خدا نازل می­شود و کلام اوست؛ چنان­که حضرت موسی(ع) به وسیله­ی معجزه «ید بیضاء» و «تبدیل عصا به اژدها» یقین پیدا کرد که تکلم از شجره از جانب خدا بوده است»(4).

علاوه بر این­که قرآن کریم بر صحت و اصالت کامل نخستین شنیده­ها و دیده­های پیامبر(ص) و اطمینان قلبی او نسبت به صحت و اصالت آنچه در اولین روزهای بعثت شنیده و دیده است گواهی می­دهد(5)،

پیامبر(ص) هیچ­گاه از آغاز تا پایان در سزاواری راهی که برگزیده بود و رسالتی که برعهده گرفته بود و نیز در شایستگی خداخواسته و


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق)، ج 18، ص 262.
2- همان، ج 11، ص 56.
3- همان، ج 18، ص 256.
4- ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریه، چاپ شده در مجموعه مصنفات الشیخ المفید، تحقیق علی­اکبر الهی خراسانی، (قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413ق)، ص 38-39.
5- فضل­الله کمپانی، رحمت عالمیان، (تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1365ش)، ص 186.

ص:462

خداداده­اش برای این کار خطیر تردید نشان نداد. او حتی صراحتاًً گفت: «اگر خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارند، در راستی رسالتم تردید نخواهم کرد». در قرآن غالباً با تعابیری از این نوع مواجه می­شویم که: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ»(1)

که دالّ بر این است که پیامبر(ص) به راه خودش و به آنچه از سوی خداوند به او نازل شده بود ایمان داشت، پیروان مؤمن او نیز چنین بودند.(2)

تحلیل خطاناپذیری یا خطاپذیری وحی و پیامبر(ص)

مسلمانان احتمال خطا و اشتباه را در وحی تجویز نمی­کنند و آن را صددرصد برطبق واقع می­دانند. قرآن نیز پیامبران را در تلقی وحی، حفظ و ابلاغ آن به مردم از هرگونه خطا و اشتباه مصون می­داند. در قرآن می­گوید: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا»(3)؛

«خدا عالم به غیب است، هیچ کس را بر غیب خودش آگاه نمی­کند مگر آن کس از رسولان را که برگزیده است، که برای محافظت او فرشتگانی را از پیش رو و پشت سر می­گمارد تا بداند که آن رسولان پیام­های پروردگارشان را به مردم می­رسانند و خدا به آنچه نزد رسولان است احاطه دارد و به شماره­ی هر چیزی آگاه است».

علامه طباطبایی در ذیل آیه­ی مذکور می­نویسد: «و مراد از «من بین یدیه»، ما بین رسول الله و بین مردمی است که به سوی آنها فرستاده شده است؛ و مراد از «من خلفه»، ما


1- بقره، 285.
2- در این خصوص، نک: جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، (قم: بوستان کتاب، 1383ش)، ص 224-226 (افسانه­های دروغین و بی­پایگی این گفتارها)؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، (ترجمه ابوالقاسم پاینده)، (تهران: اساطیر، 1362ش)، ج 3، ص 869.
3- جن، 26-28.

ص:463

بین پیامبر و بین مصدر وحی، یعنی خداست. آیه دلالت دارد که وحی الهی محفوظ و مصون است؛ از منبع صدور وحی گرفته تا این­که به مردم ابلاغ شود. در تلقی از منبع تا تبلیغ به مردم، از تصرف شیطان مصونیت دارد. شاهد مطلب جمله­ی «لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ» می­باشد؛ چون دلالت می­کند که غرض الهی از «سلوک رصد» این است که بداند پیامبر پیام­های پروردگار را به مردم ابلاغ می­کند؛ یعنی هدف این است که ابلاغ وحی در خارج تحقق پیدا کند، و اگر رسول در جهات مذکور مصونیت نداشته باشد، غرض الهی تحقق پیدا نخواهد کرد»(1)قرآن همچنین می­گوید که مطالب قرآن از سوی «رسول کریم» آمده است که خودش امین است و واسطه­های او نیز مطیع او هستند: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ»(2)؛ این مصونیت وحی از مسیر از خدا تا پیامبر(ص) است و نیز در مورد پیامبر(ص) می­گوید: «وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ»(3)؛ یکی از معانی «ضنین»، پنهان کردن است، یعنی پیامبر(ص) دقیقاً چیزی که به او رسیده را به مردم ابلاغ می­کند و چیزی از آن را کتمان نمی­کند. بنابراین، علوم و معارفی که از طریق وحی دریافت می­شود، از هرگونه خطا و اشتباهی مصونیت دارد و حتی احتمال خطا در آنها نیست؛ چون وحی از سنخ علوم حصولی نیست تا جایز الخطا باشد، بلکه در وحی، علوم و معارف به طور مستقیم بر قلب نورانی پیامبر(ص) القاء می­شود و با چشم و گوش باطن، مشاهده و شنیده می­شود. قلب پیامبر(ص) حضوراً حقایق اشیا را مشاهده می­کند، پس خطا و اشتباهی در آن راه ندارد. در تنزل معارف از قلب پیامبر(ص) به مشاعرش نیز خطا و اشتباه راه ندارد؛ چون از باطنِ نفس پیامبر(ص)


1- سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، (ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی)، (قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361ش)، ج 2، ص 129.
2- تکویر، 19-21.
3- تکویر، 24.

ص:464

سرچشمه می­گیرد و بر علم حضوری استوار است. در مرحله­ی تبلیغ نیز از خطا و اشتباه مصونیت دارد، چون بر پایه­ی مشاهدات حضوری قلب پیامبر(ص) استوار گشته و از آنجا سرچشمه می­گیرد.

برخلاف روایت مدرن از وحی که معتقد به خطاپذیری وحی است، قرآن وحی را مصون از خطا می­داند، و برای عصمت در وحی هم مراحل سه­گانه­ی زیر را قائل است:

الف) عصمت در تلقی وحی؛ پیامبر(ص) در پذیرش وحی هرگز خطا نمی­کند، چرا که وحی را از جانب خدا دریافت می­کند. چون منشأ وحی خداست، جایی برای دخل و تصرف وهم و خیال و شخصیت پیامبر(ص) وجود ندارد. او نه تنها وحی را از خدا دریافت می­کند، بلکه به خوبی از منشأ آن نیز آگاه است. وحی مانند الهامات نیست که منشأ آن مشخص نباشد؛ یعنی صاحب آن نداند که از کجا بر وی نازل شده است. آیات قرآنی به صراحت بیان می­کند که پیامبر(ص) به مقام «لدن» و «قرب الهی» راه یافته بود، و وحی را در آن مقام از خداوند دریافت می­کرد: «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»(1).

وحی علم حضوری و شهودی است، و چون این علم با حضور در مقام «لدن» حاصل می­شود، خطا در آن راه ندارد. پیامبری که به مقام قرب ربوبی رسیده: «دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»(2)،

چگونه ممکن است که منشأ وحی را نداند، یا در وحی نازل بر وی خطا راه یابد. قرآن کریم با وجود آن­که در این آیه از مقام والای پیامبر(ص) یا به تعبیر عرفا مقام «ولایت کلیه­ی الهیه» سخن می­گوید، او را دریافت­کننده­ی وحی می­داند. تعبیرات قرآن به گونه­ای است که پیامبر (ص) «قابل» وحی تلقی می­شود، نه «فاعل» آن. قرآن از واژگانی چون وحدت و اتحاد در مقام نزول وحی استفاده نمی­کند تا فاصله میان فاعل و قابل وحی آشکار باشد.


1- نمل، 6.
2- نجم، 8-9.

ص:465

ب) عصمت در حفظ وحی؛ در این مرتبه، پیامبر(ص) آنچه از خداوند دریافت می­کند به درستی حفظ می­کند؛ چنان­که هیچ فراموشی در وحی راه پیدا نمی­کند: «سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَی»(1).

ج) عصمت در ابلاغ وحی؛ پیامبر(ص) در مقام ابلاغ وحی هم مصون از خطاست؛ چرا که تلاوت آیات الهی از وظایف اصلی رسالت اوست. وی مأمور است تا آیات قرآنی را بر مردم تلاوت کند: وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ * وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ»(2).

طبق آیات قرآنی، خداوند پیامبر(ص) را در محافظت فرشتگان قرار داده تا وحی را به طور کامل دریافت، و بر مردم ابلاغ کند. مصونیت وحی از خطا در ارتباط با ابلاغ رسالت است: «žفَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ»(3).

در نگاه سنتی راه­یابی کوچک­ترین خطا در وحی اصل رسالت پیامبران را خدشه­دار می­سازد، هدایت الهی را زیر سؤال می­برد و در هدف بعثت نقض غرض پدید می­آورد. از همین جاست که قرآن کریم همواره هم از مصونیت وحی و هم از حفظ قرآن سخن می­گوید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(4).

اهمیت رسالت الهی و حفظ اصالت یک متن دینی، آن هم متن ابدی و معجزه­ی ختمیه، تا آنجاست که خداوند خود حفظ آن را بر عهده گرفته است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا * قَیِّمًا»(5)؛

«قُرْآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»(6)قرآن بر این نکته تصریح دارد


1- اعلی، 6.
2- نمل، 91-92.
3- جن، 27-28.
4- حجر، 9.
5- کهف، 1-2.
6- زمر، 28.

ص:466

که در کتاب الهی شوخی هم راه ندارد، چه رسد به خطا: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ * وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»(1).

آخر کتابی که خود «فرقان» است؛ یعنی جداکننده­ی حق از باطل است، چگونه می­تواند خطاآمیز باشد؟: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»(2).

آخر کتابی که نور و هدایت است: «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا»(3)،

برای همه­ی انسان­ها بشیر و نذیر است: «کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا»(4)،

خارج­کننده­ی همه­ی انسان­ها از ظلمت به سوی نور است: «کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»(5)،

و در عین حال، معجزه­ی ختمیه است، چگونه می­تواند حاوی مطالب غلط و خطا باشد؟

از دیدگاه علامه طباطبایی، حالات نفسانی اهل ریاضت از خطا و اشتباه مصون نیست، در حالی که حالت نبوت ایمن از خطاست. او می­گوید هر کسی که با اهل ریاضت کم و بیش تماس دارد می­داند و حتی خود مرتاضان می­دانند و معترف هستند که الهامات و خطورات قلبی آنان در طریق ریاضت گاهی خبط کرده است و نتایجی هم که از این راه به دست می­آید پیوسته به صلاح بشر و نفع جامعه­ی انسانی تمام نمی­شود. اینها خواص و آثاری است که نمی­توان در آنها تردید کرد و خواص و آثار نبوت صددرصد مخالف آنهاست. به اعتقاد علامه، نبی در وحیی که تلقی می­کند هرگز تردید و خطا نمی­کند. نبوت نیز به یک سلسله مقاصدی توجه دارد که برای زندگی انسان حائز اهمیت است، زیرا این دستگاه تکوین و آفرینش است که برای رسیدن به مقصد تغییرناپذیر خود راه


1- طارق، 13-14.
2- فرقان، 1.
3- نساء، 174.
4- سبأ، 28.
5- ابراهیم، 1.

ص:467

«نبوت» را برای انسان باز می­کند و هرگز دستگاه تکوین و واقعیت خارج خطا نمی­کند، بلکه خطا امری است نسبی و از مقایسه­ی ذهن با خارج و فکر با عمل پیدا می­شود. علامه در ادامه می­گوید دستگاه آفرینش برای هدایت انسان به مقصد نهایی خود، او را به سوی رفع اختلافات اجتماعی فطری هدایت خواهد کرد، چنان­که او را به سوی رفع نیازهای بدنی مانند نیاز به غذا و تولید مثل و دفع آفات و صدمات هدایت می­کند و هرگز این هدایت خطا نمی­کند. در آخر، علامه از این بیان نتیجه می­گیرد که نبوت و راه وحی یک راه فکری نیست، زیرا عملاً امکان خطا در فکر انکارپذیر نیست و از سوی دیگر، همه کمالات اکتسابی بشر از راه­های فکری است و از این مقدمات به وضوح روشن می­گردد که: نبوت موهبتی است خدادادی، نه اکتسابی.(1)

آیت­الله مکارم شیرازی در توضیح بیانات علامه می­گوید که درباره­ی خطا نکردن پیامبران و دلیل آن، دانشمندان مطالب فراوانی دارند؛ از جمله این­که چون منظور اصلی از ارسال انبیا، تکامل نوع انسانی است و این موضوع منوط به نفوذ کامل آنها در افکار و عقاید افراد اجتماع است، بنابراین، باید ایشان از نظر خطا بیمه شده باشند؛ زیرا مسلم است که صدور خطا یا احتمال صدور آن از ایشان موقعیت آنها را متزلزل ساخته و اعتماد و اطمینان لازم را نسبت به گفتار و تعلیمات علمی آنها از بین می­برد و در نتیجه مقصود حاصل نمی­شود. اما معتقد است راهی که علامه در اینجا پیموده­اند کاملاً نو و ابتکاری است و درک صحیح آن منوط به شناسایی حقیقت «خطا» است و این­که چگونه واقعیت خارج هرگز خطابردار نیست. به نظر وی، برای یافتن علت اصلی خطا باید مراحلی را که منجر به درک یک پندار خطا و غلط می­شود تحلیل کرد. ایشان این مراحل را در قالب یک مثال ساده این­گونه بیان می­کند: شخصی از در منزل وارد شد و من یقین کردم پدرم است، ولی بعداً معلوم شد اشتباه کرده بودم و برادرم بوده است. پس در این قضیه که «شخصِ واردشده پدرم بوده» من راه خطا پیموده­ام، مراحلی که برای رسیدن به این پندار


1- سید محمدحسین طباطبایی، مباحثی در وحی و قرآن، ([بی­جا]: بنیاد علوم اسلامی، 1360ش)، ص 58-60.

ص:468

خطا طی شده به شرح ذیل است: 1. شخص از در خانه وارد شد و انعکاساتی از قیافه و اندام و لباس او به وسیله­ی اشعه­های نور در دستگاه بینایی من منعکس گردید؛ 2. این انعکاسات را به وسیله­ی سلسله­ی اعصاب و مغز خود درک کرده و به وجود منشأ آنها در خارج از وجود خود ایمان پیدا کردم؛ 3. پدرم را مثلاً همواره با لباسی مشکی و سر برهنه و قیافه­ی مخصوصی دیده بودم و اتفاقاً این اوصاف عیناً همان اوصافی بود که امروز در برادرم وجود داشت. مسلم است که در هیچ یک از این سه قسمت خطایی واقع نشده، یعنی هم آن اعمال فیزیکی و شیمیایی که در دستگاه بینایی من واقع شده و منجر به آن تصویر خاص گردیده صحیح بوده، و هم ادراک آن تصویر به وسیله­ی اعصاب و مغز، و هم حکم به تطابق این اوصاف با اوصاف پدرم؛ 4. بر اثر مشابهت صفاتی که در شخص واردشده می­بینم با کیفیتی که از پدرم در خاطر دارم، خیال می­کنم که دارنده­ی این صفات حتماً همان پدرم است؛ یعنی در این قضیه «شخصی با این صفات وارد منزل شد» قسمت اول را برداشته و به جای آن «پدرم» را می­گذارم و حکم می­کنم «پدرم وارد منزل شد». بنابراین، تمام علت اشتباه من همین مقایسه و تبدیل بی­مورد است، آن هم نه مربوط به خارج است و نه مربوط به حکم عقل، بلکه نتیجه­ی فعالیت قوه­ی «خیال» است؛ زیرا تأثیر و تأثرات خارجی و دستگاه بینایی همه صحیح بوده و عقل هم هرگز نمی­گوید که وجود چنین صفاتی منحصراً در پدرم است و محال است برادرم مشابه آنها را پیدا کند. ایشان از این بیان نتیجه می­گیرد که در واقعیت­های خارجی هرگز خطا و اشتباهی وجود ندارد؛ هم­چنان که در ادراکات حسی و احکام عقلی نیز خطایی نیست و خطا در تطبیق فکر بر خارج و مقایسه­ی موضوعی با موضوع دیگر است و آن هم در نتیجه­ی فعالیت نیروی توهم و قوه­ی خیال است. ایشان پس از روشن شدن حقیقت خطا و منشأ آن، می­گوید راه وحی و نبوت یک راه فکری نیست؛ چرا که راه تفکر، انسان را به سوی نقطه­ای که در مقابل نقطه­ی هدف انبیاست می­رساند. بنابراین، شعور وحی یک راه فکری که قهراً آلوده به خیال است نیست و لذا اشتباه و خطا راهی به سوی آن نمی­یابد. شعور وحی یک

ص:469

حقیقت و واقعیت خارجی است مانند سایر واقعیت­هایی که وقوع خطا در آن معنی ندارد. از این بحث که مربوط به اختلاف راه نبوت و راه ریاضت و اکتسابی نبودن مقام نبوت بود، «معصوم بودن انبیا از هرگونه اشتباه و خطا» نیز کاملاً روشن می­شود.(1)

تحلیل خاستگاه وحی؛ خداوند یا شخصیت پیامبر(ص)

وات با این تحلیل که قرآن ثمره­ی شخصیت پیامبر(ص) یا کلام پیامبر(ص) و یا افکار قرآن متعلق به خودِ پیامبر(ص) است، وحی را تابع پیامبر(ص) دانسته، نه پیامبر(ص) را تابع وحی؛ در حالی که اصل نزاع بر سر این مطلب است که وحی تابع افکار و شخصیت پیامبر(ص) نیست. هرچند برای نزول وحی می­بایست شخصیت پیامبر(ص) از مراتب بالای کمال برخوردار باشد تا ظرفیت پذیرش آن را داشته باشد؛ اما این غیر از آن است که وحی را تابع شخصیت پیامبر(ص) بدانیم. در واقع، مسأله این است که شخصیت پیامبر(ص) فقط ظرف نزول وحی بوده، نه آن­که در اصل وحی دخالت داشته باشد. و این­که گفته می­شود قرآن معجزه­ی پیامبر(ص) است، غیر از آن است که گفته می­شود قرآن کلام پیامبر(ص) است. قرآن به این جهت معجزه­ی پیامبر(ص) است که کلام خداست؛ نه آن­که از درون پیامبر(ص) جوشیده باشد. انتساب معجزه به پیامبر(ص) غیر از انتساب قرآن به پیامبر(ص) است، و این دو انتساب یکسان نیستند. لذا در پاسخ به این شبهه می­توان گفت: چرا باید تجربه­های پیامبر(ص) را وحی تلقی کرد؟ اگر وحی به تجربه­های دینی و عرفانی فروکاسته شود، دیگر چه دلیلی وجود دارد که کلام پیامبر(ص) را کلام خدا بدانیم؟

در تفسیر عبارت قرآنی «أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» در آیه­ی 51 سوره­ی شوری نیز این­گونه نیست که درخت سخن می­گفت، بلکه این خداوند بود که سخن می­گفت؛ اما حضرت موسی(ع) آن را از درخت می­شنید. در واقع، درخت به تعبیر زیبای آیت الله جوادی آملی،


1- همان، 81-83.

ص:470

مظهر کلام الهی بود، نه مصدر آن.(1) طبق دیدگاه وات، فرشته­ای در کار نبوده، بلکه پیامبر(ص) خیال می­کرده که کسی مطالبی را در گوش او می­خواند یا کسی را می­بیند. با این بیان، پیامبر(ص) منشأ بیرونی وحی را نمی­شناخته، و بهتر است گفته شود وحی منشأ بیرونی نداشته، بلکه بر پیامبر(ص) وانمود می­شده که کسی را می­بیند که سخن­هایی را به گوش او می­خواند. اساساً وقتی بنا باشد که وحی یا تجربه­ی نبوی برخاسته از درون پیامبر(ص) باشد، دیگر نباید برای آن به دنبال منشأ بیرونی بود. آیا می­توان از یک سوی، وحی را کلام خدا دانست و از سوی دیگر، وجود جبرئیل و رابطه­ی پیامبر(ص) با او را منکر شد یا توجیه کرد؟ آیا تصویری که قرآن از جبرئیل ترسیم می­کند، این­گونه است؟ آیا نه این است که با فروکاستن وحی به تجربه­ی درونی پیامبر(ص)، دیگر نباید وحی را کلام خدا دانست؟ کسی که ادعا می­کند وحی از درون پیامبر(ص) می­جوشیده یا وحی ثمره یا میوه­ی شخصیت و افکار پیامبر(ص) است، در واقع، پیامبر(ص) را هم علت فاعلی وحی و هم علت قابلی آن می­داند؛ در حالی که در رابطه­ی خدا با موجودات، خدا علت فاعلی است و سایر موجودات، معلول یا قابل­اند. کسی که می­گوید وحی از درون شخصیت پیامبر(ص) می­جوشیده، و کسی که می­گوید وحی از خارج از وجود پیامبر(ص) به او افاضه می­شده است، دو مسأله­ی جداگانه را مطرح می­کنند. نفس پیامبر(ص) اساساً باید به آن چنان مرتبه­ی والایی از کمال دست یافته باشد تا شایستگی دریافت وحی را داشته باشد. لذا می­توان گفت که از جهاتی شخصیت پیامبر(ص) موضوعیت داشته است، نه طریقیت؛ یعنی شخصیت کمال­یافته­ی پیامبر(ص) در دریافت وحی موضوعیت دارد. باید چشم و گوش پیامبر(ص) برزخی شود تا صورت فرشته را ببیند یا سخن او را بشنود. اگر شخصیت و افکار پیامبر(ص) در ارائه­ی وحی دخالت داشته باشد، چه دلیلی وجود دارد که وحی خطاناپذیر باشد؟ در صورتی می­توان خطاناپذیری وحی را پذیرفت که پیامبر(ص) مضمون پیام الهی را همراه با کلام الهی


1- عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، (قم: اسراء، 1378ش)، ج 1، ص 51.

ص:471

دریافت، و بدون هیچ­گونه دخل و تصرفی آن را ابلاغ کند. به بیان دیگر، شخصیت او نه در ایجاد مضمون وحی و نه در صورت­دهی به آن هیچ­گونه نقشی نداشته باشد. آیا این تحلیل­ها از وحی، اصل نبوت و رسالت پیامبر(ص) را زیر سؤال نمی­برد؟ آیا با راه یافتن خطا در متن قرآن، هدف رسالت پیامبر(ص) و اصل حکمت و هدایت الهی خدشه­دار نمی­شود؟ اگر قرآن را خطاپذیر بدانیم، دیگر اطمینان و اعتمادی به این کتاب مقدس وجود نخواهد داشت. اعتقاد به راه­یابی خطا در برخی از آیات قرآنی، اعتماد به کل قرآن را خدشه­دار می­سازد. فروکاستن وحی به تجربه­های عارفانه، و نفی عصمت وحی و پذیرش راه­یابی خطا به حریم قرآن، به نفی اسلام به عنوان یک دین الهی می­انجامد. لازمه­ی خطاپذیری در متن قرآن، خطاپذیری در اصل دین است و خطاپذیری در اصل دین منجر به نفی حکمت و هدایت الهی می­شود. لازمه­ی طرح این­گونه نظریات این است که اسلام مانند آیین­هایی چون بودیسم، یک دین غیر الهی تلقی شود. در این صورت، پیامبر(ص) نیز در حد یک عارف یا شاعری تلقی خواهد شد که اثر مکتوبی به نام «قرآن» را تدوین کرده و متوجه تعارضات موجود در متن خود نیز نبوده است. اصلاً وقتی بناست که پیامبر(ص) در اصل مضمون وحی یا لااقل صورت­بخشی به آن دخالت داشته باشد، تمییز میان قرآن با سایر سخنان به­جامانده از پیامبر(ص)- یعنی احادیث نبوی- چیست؟

قرآن کریم خاستگاه وحی را خدا می­داند؛ چنان­که در خطاب به حضرت موسی(ع) فرمان می­دهد که به وحی گوش فرا دهد: «وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی»(1)؛

من تو را برگزیدم؛ پس به آنچه بر تو وحی می­شود گوش فرا ده. در آیات بسیاری قرآن تأکید دارد که خداوند فاعل وحی است و پیامبر(ص) فقط دریافت­کننده­ی آن: «وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا


1- طه، 13.

ص:472

إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا»(1)؛ این چنین بر تو قرآنی عربی را وحی کردیم؛ «وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا»(2)؛

این چنین روحی از امر خود را بر تو وحی کردیم؛ «فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»(3)؛

پس وحی کرد بر بنده­اش آنچه را که وحی کرد؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ»(4)؛

روح الامین بر قلب تو نازل کرد؛ «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»(5)؛

همانا تو قرآن را نزد حکیم علیم دریافت می­کنی؛ «وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ»(6)؛ قرآن به من وحی شده است تا به آن شما و هرکه را پیام برسد، بیم دهی. در همه­ی آیات فوق، خداوند خود را فاعل و موجد وحی به شمار آورده است و قلب پیامبر(ص) را به عنوان قابل و محل دریافت وحی مطرح می­کند. «وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ»(7)؛

این کتابی است که آن را فرو فرستادیم؛ کتابی که برکت است و تصدیق­کننده­ی آنچه که در پیش آن است؛ «سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»(8)؛ این سوره­ای است که آن را فرو فرستادیم و (احکام و دستورات) آن را واجب کردیم و در آن نشانه­های روشن فرستادیم؛ باشد که متذکر شوید. در این آیات خداوند اظهار می­دارد که ما قرآن را نازل کردیم. انتساب قرآن به خدا به چه معناست؟ آیا پیامبر(ص) خود را خدا تلقی می­کرده و در قرآنی که خود ساخته و پرداخته،


1- شوری، 7.
2- شوری، 52.
3- نجم، 10.
4- شعراء، 193-194.
5- نمل، 6.
6- انعام، 19.
7- انعام، 92.
8- نور، 1.

ص:473

آیات آن را به خدا نسبت داده است؟ اگر قرآن ریشه در نفس پیامبر(ص) دارد، چرا آن را به خدا نسبت می­دهد، نه خود؟ آیا پیامبر(ص) دعوی «انا الحق» داشته و میان خود و خدا فرقی قائل نبوده است؟

آیات بسیاری وجود دارد که بر این مطلب دلالت می­کند که قرآن شجره­ی طیبه­ی شخصیت پیامبر(ص) نیست. این آیات به چند دسته قابل تقسیم است:

الف) برخی آیات بر این نکته تأکید دارد که پیامبر(ص) قبل از وحی هیچ­گونه آگاهی نداشته است. اگر وحی تجربه­ی نبوی می­بود، وی باید برخی آگاهی­ها را می­داشت؛ چرا که تجربه­ها ریشه در آگاهی و دانسته­های فردی دارد: «وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا»(1)؛

خدا کتاب و حکمت را بر تو فرستاد و آنچه را که نمی­دانستی به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ­تر است؛ «وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»(2)؛ این چنین روحی از امر خویش را بر تو وحی کردیم، در حالی که پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودی؛ اما ما آن را نوری قرار دادیم تا به واسطه­ی آن هر یک از بندگان خود را که بخواهیم هدایت کنیم، و تو مردم را به راه راست هدایت کنی؛ «وَمَا کُنْتَ تَرْجُو أَنْ یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرًا لِلْکَافِرِینَ»(3)؛

تو امیدوار نبودی که بر تو کتاب القا شود؛ این رحمتی از پروردگار تو بود.


1- نساء، 113.
2- شوری، 52.
3- قصص، 86.

ص:474

ب) آیاتی که از نگرانی پیامبر(ص) درباره­ی حفظ قرآن سخن می­گوید، و این­که خداوند به او وعده­ی حفظ آیات الهی را می­دهد: «Ÿلَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ»(1)؛

زبانت را به جهت عجله در خواندن آن (قرآن) حرکت مده، زیرا که جمع و خواندن آن به عهده­ی ماست؛ پس هرگاه که آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن؛ سپس بیان آن به عهده­ی ماست؛ «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا»(2)؛

پیش از آن­که وحی بر تو پایان یابد، در خواندن قرآن شتاب مکن، و بگو پروردگارا بر دانش من بیفزای.

ج) در برخی آیات هم به مسأله­ی فترت در وحی و عدم نزول وحی به درخواست پیامبر(ص) اشاره شده است. این دسته آیات تأکید دارد که پیامبر(ص) تابع وحی بوده، نه وحی تابع او: «وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَی إِلَیَّ مِنْ رَبِّی»(3)؛ هرگاه برای آنان آیه­ای نیاوردی، می­گویند چرا خود آن را برنگزیدی. بگو من فقط از آنچه پروردگار بر من وحی می­کند پیروی می­کنم. یک بار پیامبر(ص) از جبرئیل سؤال می­کند که «چه چیز مانع می­شود که بیش از این من را ملاقات نکنی؟»، در پاسخ پیامبر(ص) این آیه نازل می­شود: «وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»(4)؛

ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگارت نازل نمی­شویم، آنچه پیش روی ماست و آنچه پشت سر ماست و آنچه میان آن دو است، همه مختص اوست و پروردگارت هرگز فراموش­کار نیست.


1- قیامت، 16-19.
2- طه، 114.
3- اعراف، 203.
4- مریم، 64.

ص:475

د) در برخی آیات نیز تذکراتی به پیامبر(ص) داده می­شود: «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا * إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ»(1)؛ درباره­ی هیچ چیز مگو که فردا آن را انجام خواهم داد، مگر آن­که (بگویی) اگر خدا بخواهد؛ «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ»(2)؛ ای پیامبر چرا آنچه خدا بر تو حلال کرده، حرام می­کنی و خشنودی همسران خود را می­خواهی؟

ه) برخی آیات تصریح دارد که پیامبر(ص) اجازه­ی هیچ­گونه تفسیر و دخل و تصرف در قرآن را ندارد: «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ»(3)؛

هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده شود، کسانی که به دیدار ما امید ندارند، می­گویند: قرآنی جز این بیاور یا آن را عوض کن، بگو من اجازه­ی تغییر آن را از پیش خود ندارم، و جز از آنچه بر من وحی می­شود پیروی نمی­کنم.

و) برخی از آیات هم پیامبر(ص) را تهدید می­کند که اگر کلامی غیر از آنچه خدا نازل کرده مطرح کند، خداوند او را مجازات خواهد کرد: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ»(4)؛

اگر برخی گفته­ها را به ما نسبت داده بود، او را با دست می­گرفتیم؛ سپس رگ قلب او را پاره می­کردیم، و هیچ یک از شما مانع مجازات او نمی­شد. اگر پیامبر(ص) هم در مضمون و هم در صورت­دهی به آیات قرآنی نقش می­داشت، دیگر معنا نداشت که مطلبی خلاف


1- کهف، 23-24.
2- تحریم، 1.
3- یونس، 15.
4- حاقه، 44-47.

ص:476

واقع را به خداوند نسبت دهد تا مورد توبیخ و سرزنش قرار گیرد. قرآن همواره تأکید دارد که خداوند آن­چنان حافظ وحی است که کوچک­ترین انحرافی از آن برای پیامبر (ص) روی نمی­دهد: «وَإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ»(1)؛ نزدیک بود که تو را از آنچه به تو وحی کردیم بلغزانند، و بر ما غیر از آنچه که وحی کردیم افترا ببندی.

آیات قرآنی همواره تأکید دارد که کلام پیامبر(ص) عین کلام خداست؛ یعنی کلام او عین وحی است: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»(2).

در این آیه ضمیر «هو» به نطق باز می­گردد؛ یعنی سخن پیامبر(ص) عین سخن خداست. سخن پیامبر(ص) همان وحی است، نه آن­که آنچه خدا به او وحی کرده، وی به صورت نطق و کلام خود در آورد. برخی آیات نیز قرآن را کلام خدا می­دانند: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ»(3)؛ و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، به او پناه ده تا کلام خدا را بشنود. قرآن کریم نزول تورات که وحی است را نیز کلام خدا می­داند: «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»(4)؛ آیا طمع دارید که اینان به شما ایمان بیاورند، در حالی که گروهی از آنها سخنان خدا را می­شنیدند، سپس بعد از فهمیدن آن تحریف می­کردند، و خودشان هم می­دانستند؟ حتی خداوند به صراحت بیان می­کند که ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(5)؛ «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا


1- اسراء، 73.
2- نجم، 3-4.
3- توبه، 6.
4- بقره، 75.
5- یوسف، 2.

ص:477

لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(1)؛ «کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»(2)؛ «وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا»(3)؛ «وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»(4)قرآن بر امی بودن پیامبر(ص) هم تأکید می­ورزد تا نشان دهد که شخصیت او هیچ نقشی در وحی و قرآن نداشته است. یک فرد درس­ناخوانده با کدام دانش می­توانسته به مضمون وحی صورت­دهی کند؟ اصلاً طرح مسأله­ی امی بودن پیامبر(ص) در قرآن برای این است که نشان داده شود پیامبر(ص) تابع وحی بوده است، نه وحی تابع وی: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ»(5)؛ «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ»(6)؛ «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ»(7)

درست است که بعثت پیامبر(ص) از میان مردمانی امّی و درس­ناخوانده یک معجزه بود: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ»(8)، هم­چنان که سخن گفتن حضرت عیسی(ع) در گهواره هم یک معجزه بود: «فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا * قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا»(9)؛

اما معجزه بودن شخصیت پیامبر(ص) غیر از اعجاز قرآن است. قرآن کریم از نظر فصاحت و بلاغت، از نظر محتوا و


1- زخرف، 3.
2- فصّلت، 3.
3- شوری، 7.
4- طه، 113.
5- جمعه، 2.
6- اعراف، 157.
7- اعراف، 158.
8- جمعه، 2.
9- مریم، 29-30.

ص:478

ارائه­ی معارف عمیق و گسترده، و از نظر هماهنگی میان سوره­ها و آیات و ارائه­ی اخبار غیبی معجزه است. قرآن همواره میان اعجاز قرآن و معجزه بودن شخصیت پیامبر(ص) تمایز قائل می­شود تا مسأله­ی نزول وحی ناشی از شخصیت پیامبر(ص) و به اراده­ی او تلقی نشود؛ چنان­که وقتی مشرکان از پیامبر(ص) می­خواهند تا به جای آیات نازل شده، آیات دیگری را بر آنها بخواند، پیامبر(ص) اظهار ناتوانی می­کند و به صراحت اعلام می­دارد که من فقط از آنچه بر من وحی می­شود تبعیت می­کنم: «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ»(1).

حتی پیامبر(ص) به مشرکان می­گوید که اگر اراده­ی الهی نبود، من نمی­توانستم هیچ آیه­ای را بر شما تلاوت کنم؛ چرا که این آیات کلام خداست، نه سخنان من. من مدت­هاست که در میان شما به سر می­برم، اما قبل از رسالت خود هرگز چنین آیاتی را بر شما نمی­خواندم: «قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلَا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»(2)

تحلیل وجود یا عدم وجودِ عنصر بشری در قرآن

تصویری که وات از قرآن و پیامبر(ص) ارائه می­دهد، سطحی است. وات قرآن را در حد یک کتاب بشری آکنده از خطا مطرح می­سازد، هم­چنان که پیامبر(ص) را نیز در حد یک عارف یا شاعر به شمار می­آورد؛ در حالی که قرآن برترین کتاب مقدس و دارای متنی وحیانی، تحریف­نشده و خطاناپذیر است. قرآن از چنان عظمتی برخوردار است که کوه­ها نیز تاب تحمل آن را ندارند: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا


1- یونس، 15.
2- یونس، 16.

ص:479

مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ»(1)از آنجا که قرآن تجلی ذات اقدس الهی است، لذا کلام باعظمت و سنگینی است: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا»(2).

قرآن کتابی است که از ساحت ربوبی تنزل یافته است. از آنجا که مبدأ فاعلی آن خداست، لذا قرآن همواره آن را از جانب خدای رب العالمین، خدای رحمان رحیم، خدای عزیز علیم، خدای عزیز حکیم و خدای حکیم حمید می­داند: «حم تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»(3)؛

«حم تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»(4)؛ «حم تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»(5)؛ «وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ * لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ »(6).

قرآن دارای حقیقتی ذومراتب است که بالاترین مرتبه­ی آن در امّ الکتاب قرار دارد: «وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»(7).

حقیقت قرآن در کتابی مکنون قرار دارد و جز مطهّر، یعنی انسان کامل، نمی­تواند با آن ارتباط عمیق پیدا کند: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ»(8)قرآن کتابی است که حقایق آن جنبه­ی تکوینی دارد که در قیامت ظهور پیدا خواهد کرد: «یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ»(9)الفاظ و مفاهیم قرآن مثال­هایی برای ارائه­ی یک سلسله معارف هستند که آن معارف نیز مثال­هایی برای خود قرآن­اند و تأویل قرآن نیز یک


1- حشر، 21.
2- مزمل، 5.
3- فصلت، 1-2.
4- غافر، 1-2.
5- جاثیه، 1-2.
6- فصلت، 41-42.
7- زخرف، 4.
8- واقعه، 77-80.
9- اعراف، 53.

ص:480

امر عینی و حقیقی است که جایگاه بروز و ظهور آن قیامت است.(1) کجا یک کتاب بشری دارای این ویژگی­هاست و کجا یک فرد درس­ناخوانده می­تواند کتابی مشتمل بر معارف و حقایق الهی ارائه دهد که ظرف وجود عینی آنها قیامت باشد؟ نه تنها تحلیل وات در باب قرآن به عنوان یک کتاب بشری آمیخته با خطا، صحیح و واقع­بینانه نیست، که تفسیر وی از شخصیت پیامبر(ص) و نفی عصمت وی، نادیده گرفتن مقام واقعی اوست. پایین آوردن مقام پیامبر(ص) در حد یک عارف یا شاعر، منافی با شخصیتی است که مستجمع کمالات و مظهر اسم اعظم الهی است. مراتب وجودی پیامبر (ص) چنان است که او را با سایر انبیا نیز نمی­توان قیاس کرد، تا چه رسد به آن­که شخصیت او را در حد شخصیت یک عارف یا شاعر فرو کاست. مقام پیامبر(ص) تا آنجاست که قرآن می­گوید: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»(2)،

«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ»(3) و «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»(4).

حضرت به مقامی دست یافت که حتی جبرئیل از همراهی وی بازماند: «لو دنوت انملة لاحترقت»(5).

تحلیل مصادر قرآن و دانش پیامبر(ص)

برخی از شرق­پژوهان شبهه­ی­ استفاده­ی­ حضرت محمد(ص) از متون مقدس، آیین حنفاء، هندیان، زرتشتیان و ... را مطرح نموده­اند،(6) و جمع زیادی از خاورشناسان که مجموعه­ی­ معارف قرآن را برتر از اندیشه­ی­ بشری دیده­اند- به این­که اندیشه های بلند، جامع و حکیمانه­ی­ موجود در آیات قرآن جز از مبدأ عالم از راه دیگر قابل وصول


1- برای آگاهی بیشتر، نک: عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، (قم: اسراء، 1378ش)، ج 13، صص 143-146، 160-179.
2- نجم، 8-9.
3- شعراء، 193-194.
4- نمل، 6.
5- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 18، ص 382.
6- رئیس اعظم شاهد، اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان، (قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، 1386ش)، ص 155.

ص:481

نیست- برای فرار از اعتراف به نزول وحی بر پیامبر اسلام(ص)، احتمال اقتباس این معارف را از تورات، انجیل و دیگر کتاب­های آسمانی پیشین مطرح نموده­ و بر این احتمال اصرار ورزیده­اند.(1)

آنان جهت اثبات ادعای خود به جستجوی قرائن و شواهد پرداخته­ تا در نتیجه ثابت کنند که قرآن مصدری غیروحیانی دارد.(2) از جمله افرادی که در این زمینه نظریه­پردازی نموده­اند، علاوه بر وات(3)،

می­توان به کارل بروکلمان (Carl Brockelmann/ 1868-1956م)(4)، ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م)(5)، کارن آرمسترانگ (Karen Armstrong/متولد 1944م)، سر ویلیام میور، تئودور نُلدکه، ریچارد بل و رژی بلاشر اشاره کرد.

اینان اصل ادعایشان بر اقتباس قرآن از عهدین به دلیل شباهتی است که میان قرآن و عهدین وجود دارد. برای نمونه، به باور آنان حضرت محمد(ص) در تألیف قصص قرآنی از یهودیت، به ویژه «تورات» کمک گرفته است. بروکلمان می­نویسد: «در مکه پیامبر[ص] با گروه هایی از مسیحیان روابط داشته که از تورات و انجیل آشنایی خوبی داشتند».(6) همچنین در جایی دیگر می­نویسد: «پیامبر[ص] فکر خطا و گناه حضرت آدم[ع] را از


1- محسن الویری، مطالعات اسلامی در غرب، ص 111-116.
2- رک: محمدحسن زمانی، مستشرقان و قرآن، (قم: بوستان کتاب، 1385ش)، ص 142-165.
3- ویلیام مُنتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 50-51. برای نقد دیدگاه­های وات در خصوص مصادر قرآن، رک: عمادالدین خلیل، المستشرقون و السیرة النبویة: بحث مقارن فی منهج المستشرق البریطانی المعاصر مونتغمری وات، (دوحه: دار الثقافه، 1410ق)، ص 434-439.
4- کارل بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، (ترجمه نبیه امین فارس و منیر بعلبکی)، (بیروت: دار العلم للملائین، 1984م)، ص 34.
5- ایگناز گلدزیهر، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، (ترجمه محمد یوسف موسی و تعلیق علی حسن عبدالقادر)، (مصر: دار الکتب الحدیثه، 1959م)، ص 20.
6- کارل بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص 39.

ص:482

تورات اقتباس کرد»، و نیز می­گوید: «اعتقادات حضرت محمد[ص] درباره ی روز قیامت به مصادر یهودی برمی­گردد».(1)

کارن آرمسترانگ، محقق انگلیسی و برجسته­ی تاریخ ادیان، نیز در مشهورترین اثر خود «سرگذشت خدا» می­نویسد: «در حدود سال 610م، عربی بازرگان در شهر پررونق مکه در حجاز در حالی که هرگز کتاب مقدس را نخوانده بود و شاید هرگز از ارمیای نبی یا حزقیال مطلبی نشنیده بود، تجربه­ای را ارائه نمود که به طرز رازگونه­ای به تجربه­ی آن پیامبران شبیه بود».(2)

سر ویلیام میور دین حضرت محمد(ص) را اقتباس از مسیحیت می­داند، به اندازه­ای که به ادعای او اسلام با گونه­ای از مسیحیت یا مقدمه­ای از آن اشتباه گرفته می­شود.(3)

تئودور نُلدکه که عنوان پدر خاورشناسی به او داده شده، در بخش دوم «تاریخ القرآن» خود با موضوع «نبوت محمد و وحی» به مصادر تعلیم پیامبر(ص) می­پردازد. نُلدکه پس از اشاره به سابقه­ای تاریخی از پیدایش نبوت می­گوید: «پیامبر روح خود را از تفکری دینی انباشته و این تفکر بر او سیطره پیدا می­کند و چنین به او می­نمایاند که او با نیرویی الهی مأمورشده است تا آن فکر دینی را برای مردم تبلیغ کند و آن را حقیقتی از جانب خدا معرفی کند».(4)

او در معرفی مأخذ و منبع تعالیم قرآن می­گوید: «مصدر اصلی وحیی که بر پیامبر نازل شد، برحسب اعتقاد قرون وسطی و بسیاری از معاصران ما، بدون شک، نوشته­های یهودی بوده و تعالیم [حضرت] محمد[ص] در قدیمی­ترین سوره­ها نیز به طور آشکاری به مصادر اصلی اشاره دارد. لذا لزومی برای تحلیل و کشف این مطلب نیست که بیشتر داستان­های پیامبران در قرآن، بلکه بیشتر تعالیم و احکام آن ریشه­ای یهودی دارد؛ اما در مورد تأثیر انجیل در قرآن بسیار کمتر از این


1- همان، ص 71.
2- Karen Armstrong, A History of God, New York: Ballantine Books, 1993, p. 132.
3- سی. مارتین، "پیشینه مطالعات اسلامی در غرب"، آینه پژوهش، 54 (1377): 23-24.
4- تئودور نُلدکه، تاریخ القرآن، (قاهره: مکتبه و دار نشر دیتریش، 1919م)، ص 3.

ص:483

است».(1)

عبدالرحمن بدوی، پژوهش­گر مصری، در این باره می­گوید: «با این همه، در مورد نُلدکه کم و بیش با احتیاط رفتار می­کنیم، چه وی با نپذیرفتن چاپ مجدد کتاب «تاریخ القرآن» خود و سپردن این مهم به شوالی، به گونه­ای از آنچه نوشته بوده، خشنود نبوده است».(2)

کتاب «خاستگاه اسلام در محیط مسیحی­اش» نوشته­ی ریچارد بل، که یکی از تأثیرگذارترین متون غربی در حوزه­ی مصادر قرآن در دهه­ی سوم از سده­ی بیستم میلادی محسوب می­شود، شامل هفت سخنرانی مکتوب وی است. بل در بخش­های مختلف کتابش به نظریه­ی تأثیر مفاهیم موجود در فرهنگ مسیحی بر افکار پیامبر(ص) و متن قرآن می­پردازد و با ارائه­ی مثال­ها و شواهدی از مفردات قرآنی و آداب اسلامی و مشابهت آنها با مسیحیت، آنها را برگرفته از مسیحیت می­داند.(3)

رژی بلاشر نیز به رغم رعایت اعتدال در نظریه­پردازی­هایش در مورد قرآن، در برخی آثارش ادعای متأثر بودن قرآن از منابع مسیحی را مورد تأیید قرار داده است. به طور مثال، او در جایی گفته که سور مکی متأثر از برخی متون غیررسمی مسیحی مانند انجیل عربی بوده و پیامبر اسلام(ص) نیز با فقرای مسیحی ارتباط داشته است.(4)

در نقد و تحلیل دیدگاه­های فوق باید گفت از جمله دلایل خاورشناسان برای اثبات نظریه­ی­ اقتباس، شباهت میان کتب آسمانی است. خود قرآن و مسلمانان نیز معترف هستند که قرآن و کتب آسمانی دیگر با هم شباهت دارند. با توجه به این بیان، سه وجه کلی در علل این شباهت می­توان مطرح نمود: 1. چون منشأ آنها واحد است، پس مطالب­شان نیز شبیه به هم می­باشد؛ 2. به دلیل اقتباس یکی از دیگری به هم شباهت دارند؛ 3. به


1- همان، ص 7.
2- عبدالرحمن بدوی، دفاع از قرآن در برابر آرای خاورشناسان، (ترجمه سید حسین سیدی)، (مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1383ش)، ص 15.
3- See Richard Bell, The Origin of Islam in its Christian Environment; The Gunning Lectures, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1925, p. 90.
4- رک: مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیة الاسلامیة، ج 1، ص 31.

ص:484

طور تصادفی و بدون دلیل عقلی شباهت پیدا کرده­اند. احتمال سوم مردود است، چون مطالب مطرح­شده در قرآن عقلاً امکان ندارد که از ذهن بشری سرچشمه گرفته باشد.(1)

احتمال دوم نیز مردود است، چون در اقتباس سه رکن وجود دارد که از خودِ عملیات اقتباس برمی­آید: اقتباس­کننده (فرع)، اقتباس­شونده (اصل) و ماده­ی اقتباس. در اقتباس، فرع منبعی جز اصل ندارد و از این جهت می­توان فرع را اسیر اصل دانست؛ زیرا فرع راهی به منبع اصلی، به جز اقتباس از اصل که در بحث ما وحی الهی است ندارد؛ حال اگر چیزی در فرع بیاید که صحیح­تر از اصل بوده و اشکالات آن را برطرف کرده، این نشان­دهنده­ی­ عدم اقتباس است. قرآن کریم معارف بسیار والایی را داراست که نه در کتب قبل از آن آمده و نه از ذهن بشری برمی­آید.(2) در اثرپذیری قرآن از کتاب مقدس و فرهنگ یهود و مسیحیت توجه به این نکته، مهم است که ادیان الهی از یک منبع (وحی الهی) سرچشمه می گیرند؛ ازاین رو، عناصر مشترک در عقاید، اخلاق، احکام و تاریخ دارند. خداوند متعال این عناصر مشترک را برای همه­ی پیامبران خود نازل کرده است و آنها در ضمن کتاب های مقدس، تعالیم و دستورات (سنت) خود را برای مردم بیان کرده اند. پس وجود شباهت در آموزه های قرآن با کتاب های مقدس پیشین، از نظر منطقی، ملازم با اثرپذیری از آنها یا اخذ مطالب توسط پیامبر(ص) از فرهنگ ادیان پیشین نیست.(3)

پاسخ دیگر در مورد اقتباس، شبهه­ی­ اخذ قصص قرآنی از تورات است؛ اگر قرآن داستان­های خود را از تورات گرفته، باید در زمینه­ی­ قصص، از تورات ضعیف­تر یا برابر باشد؛ در حالی­که قصه های تورات، بیشتر خرافاتی و دروغ محض بوده، اما این خرافات و دروغ در قرآن راه پیدا نکرده است؛ این بهترین نشانه­ای است بر این­که منبع قرآن کریم


1- محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، (قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1386ش)، ج 7، ص 26-27.
2- عبدالعظیم مطعنی، الاسلام فی مواجهة الاستشراق العالمی، (المنصوره: دار الوفاء، 1992م)، ص 240-241.
3- برای آگاهی از این عناصر مشترک میان قرآن و کتاب مقدس در عقاید، اخلاق، احکام و تاریخ، رک: محمدعلی رضایی اصفهانی، "بررسی دیدگاه خاورشناسان درباره تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ یهودی و مسیحی"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 8 (1389): 184-192.

ص:485

وحی الهی­ بوده، نه تورات تحریف­شده و مملو از خرافات یهودیان که بیشتر مطالب­شان با قرآن کاملاً منافات و تناقض دارد؛(1) از جمله:

الف) توهم کُشتی با خدا: در تورات مقام خدا تا آنجا پایین آمده که وارد خیمه ی یعقوب پیامبر (ع) شده و از سر شب تا صبح با او کُشتی می­گیرد و آن­قدر ناتوان است که در برابر حضرت یعقوب (ع) می­بازد و به زمین می­خورد.(2)

در قرآن آیات فراوانی در بیان جایگاه بلند حضرت ابراهیم(ع) و فرزندانش حضرت اسماعیل(ع)، حضرت اسحاق(ع) و حضرت یعقوب(ع) وجود دارد،(3) اما در تورات تحریف­شده نسبت ناروای کُشتی حضرت یعقوب(ع) با خدا و شکست خدا از او آمده است.(4)

ب) توهم زنای حضرت لوط(ع) با دختران خود: یکی دیگر از خرافات تورات، داستان زنای حضرت لوط(ع) در حال مستی با دختران خودش است.(5)

در صورتی که حضرت لوط(ع) از پیامبران بزرگ الهی است و پیامبران از عصمت برخوردارند،(6)

اما تورات محرّف به حضرت لوط(ع) نسبت زنا با دختر خود در حال مستی می­دهد.(7)


1- شواهد و دلایل درون­متنی و برون­متنی زیادی در باب تفاوت­های اساسی قرآن و کتاب مقدس وجود دارد؛ رک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن؛ همو، صیانة القرآن عن التحریف، (قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1418ق)؛ همو، تاریخ قرآن، (تهران: سمت، 1382ش)؛ سید ابوالقاسم موسوی خویی، البیان فی تفسیر القرآن، (قم: المطبعة العلمیة، 1394ق)؛ سید محمدباقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1365ش).
2- انجمن کتاب مقدس ایران، کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید، (تهران: انجمن کتاب مقدس ایران، 1365ش)، عهد عتیق، سفر پیدایش، باب 32، آیات 25-32.
3- ص، 45-47؛ انعام، 83-88.
4- محمدهادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص 86-87.
5- همان، باب 19، آیات 32-38.
6- انبیاء، 74-75؛ صافات، 133-135.
7- التمهید فی علوم القرآن، ج 7، ص 72؛ نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص 81-84.

ص:486

برخلاف تورات، قرآن پیامبران خدا را از گناه مبرّا می­داند و برای آنان مقام عصمت قائل است. خداوند در قرآن امر می­کند که از رسول خدا(ص) اطاعت کنیم، این نشان­دهنده ی عصمت پیامبر(ص) است(1):

«أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ ...»(2): «اطاعت کنید خدا و پیامبر خدا را ...». پس با کمک آیات قرآن کریم، برتری قرآن نسبت به تورات و انجیلِ محرّف به خوبی روشن، و معلوم شد که از سه احتمال گذشته تنها احتمال اول صحیح بوده و ما مسلمانان اعتقاد داریم که شرایع الهی از منشأ واحد الهی سرچشمه گرفته­اند و هدف نهایی آنها یکی است(3)؛ چنان­چه قرآن کریم می­فرماید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ ...»(4)؛

«آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید ...».(5)

همچنین با توجه به گزارش­های قرآن از اتهامات مخالفان اسلام و نیز دیدگاه­های دو سده­ی اخیر خاورشناسان، از جمله وات در مورد مصادر قرآن، بیان نکات زیر شایان ذکر و تأمل است:


1- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 389.
2- نساء، 59؛ مائده، 92؛ نور، 54؛ محمد، 33؛ تغابن، 12.
3- التمهید فی علوم القرآن، ج 7، ص 27-28؛ نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص 25-32.
4- شوری، 13.
5- برای نقد نظریه­ی اقتباس قرآن از کتب مقدس یهود و مسیحیت، رک: محمدعلی رضایی اصفهانی و محمد الله حلیم­اُف، "مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 6 (1388): 116-119؛ مجید معارف و سمیه سادات اعتصامی، "بررسی مقاله محمد(ص)"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 9 (1389): 34-35؛ علی نصیری و محمدحسین مدبر، "بررسی اقتباس قرآن از تورات"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 10 (1390): 130-140؛ سید علی­اکبر ربیعی نتاج، رمضان مهدوی آزادبنی و حبیب­الله حلیمی جلودار، "بررسی دیدگاه خاورشناسان پیرامون مصادر قرآن"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 12 (1391): 18-20.

ص:487

1. از آنجا که اتهام مصدریت برخی منابع بشری در زمان نزول قرآن نیز مطرح بوده و قرآن کریم به صراحت به گزارش آنها پرداخته و به آنها پاسخ داده است، در چنین فضایی، اگر مخالفان شاهد صدقی برای گفتارشان داشتند آن را آشکار می­کردند و یا اگر کسانی از یهود و نصاری، خود یا کتب و آثارشان، مورد استفاده­ی پیامبر(ص) در القای قالب و محتوای قرآن بود، قطعاً از اِعلام آن دریغ نمی­کردند. چطور ممکن است عالمان و آگاهانی از یهود و نصاری آموزه­های دین­شان را در اختیار حضرت محمد(ص) قرار دهند و آن­گاه ایشان با استفاده از آنها دین جدیدی را سامان دهد و در این دین جدید، مشروعیت دین یهود و مسیحیت را به صراحت نفی کند و با این وجود، آن معلمان فرضی، حاصلِ ذهن و زبان خویش یا تعالیم دین­شان را سخاوتمندانه در اختیار ایشان قرار دهند و به عبارتی، در تخریب دین خود شرکت کنند و حتی از اِعلام این واقعیت نیز خودداری کنند؟! بنابراین، می­توان نتیجه گرفت که این اتهام در صدر اسلام نتیجه­ای را برای اتهام­زنندگان به بار نیاورد و تا قرن­ها بعد هم کسی چنین اتهامی را بر قرآن وارد نساخت، تا این­که در سده­های اخیر مبلغان مسیحی و مخالفان دین اسلام آهنگ جدیدی را در این باره ساز کردند. وقفه­ی طولانی بین مرحله­ی نخست و مرحله­ی اخیر این اتهام، خود می­تواند نشانگر بی­اساس بودن این اتهام باشد. در غیر این صورت، از همان ابتدا توسط مخالفان پیگیری می­شد.

2. از آنجا که تفکر غالب در مسیحیت در مورد ماهیت وحی با آنچه مسلمانان در این باره می­اندیشند متفاوت است، بحث از مصادر یک کتابِ موسوم به آسمانی، امری طبیعی می­نماید. مسیحیان، برخلاف مسلمانان و یهودیان، وحی بر پیامبران را املای الهی نمی­دانند، بلکه آن را الهامی از جانب روح­القدس برمی­شمارند. ازاین­رو، چنین می­اندیشند که عبارات و الفاظ کتب آسمانی، ساخته­ی ذهن و زبان نویسندگان و پدیدآورندگان­شان است. همچنین قالب­های محتوایی کتب آسمانی را متأثر از ذهن و روان مؤلف و فرهنگ زمانه می­دانند. خلاصه­ی کلام آن که آنها می­گویند که کتب مقدس دارای دو مؤلف است:

ص:488

یکی الهی و دیگری بشری.(1)

طبیعی است خاورشناسانی که دارای چنین ذهنیتی هستند، در مورد قرآن نیز به دنبال منابع و مصادر باشند. ازاین­رو، دیدگاه­های برخی از خاورشناسان مبنی بر وام­گیری پیامبر اسلام(ص) از برخی منابع پیش از خود، با الهی بودن رسالت ایشان و حتی با الهی بودن قرآن نیز سازگار است. در این تحلیل، پیامبر بسان خطیبی است که اطلاعات خود را از میراث مکتوب و فرهنگ شفاهی محیط و زمان خود می­گیرد، اما با همین اندوخته­هایی که دارد با اراده و الهام الهی سخن می­گوید یا می­توان به شاعری تشبیه کرد که با کمک گرفتن از ذوق شعری که اکتسابی نیست، اطلاعات خود را که اکتسابی بوده است در قالب اشعاری ارائه می­کند.

3. مکتب فکری یا آیین مذهبی خاورشناسان در دیدگاه­های آنها تأثیر داشته است. به طور مثال، بدیهی است که نباید انتظار داشت که خاورشناس کمونیستی چون ماکسیم رودَنسون قرآن را پیامی الهی و وحیانی تلقی کند که خداوند به طور مستقیم یا به واسطه فرشته­ای به نام جبرئیل بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل کرده است! او خود تصریح می­کند که یک ملحد است و نمی­تواند پیامی را به عنوان این­که ریشه­ای فراانسانی دارد بپذیرد.(2)

در یک نگاه، می­توان کسانی را که در این حوزه سخن گفته­اند به شرح ذیل طبقه­بندی نمود:

1. کسانی که اساساً اعتقادی به خداوند، غیب و وحی و مانند آن ندارند، مانند ماکسیم رودنسون و برخی دیگر از خاورشناسان روسی؛

2. کسانی که به خداوند، غیب و وحی ایمان داشته، اما پیامبر اسلام(ص) را پیامبر حقیقی که مرتبط با غیب بوده است نمی­دانند، مانند گایگر و نُلدکه؛


1- نک: توماس میشل، کلام مسیحی، (ترجمه حسین توفیقی)، (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381ش)، ص 27.
2- نک: سارا شریعتی، "یادی از ماکسیم رودنسون"، نامه انسان­شناسی، 3-4 (1382): 280-281.

ص:489

3. کسانی که وحیانی بودن قرآن را نیز قبول دارند، مانند وات.(1)

تحلیل قرآن؛ وحی الهی یا تجربه­ی نبوی(2)

در تحلیل وحی با دو نظریه روبرو هستیم: یکی وحی الهی یا نظریه­ی سنتی در تحلیل وحی، و دیگری تجربه­ی نبوی یا روایت مدرن از وحی. هر یک از این دو نظریه دارای پیش­فرض­هایی است که به شرح ذیل است:

مبانی عقلی وحی قدسی

متفکران اسلامی از متکلمان گرفته تا فلاسفه و عرفا، براساس تصویری که از خدا، انسان و رابطه­ی انسان با خدا داشتند، مسأله­ی وحی را مطرح کرده­اند. در تحلیل آنها چند مطلب از یکدیگر تفکیک می­شود: الف) تعریف وحی نبوی و تفاوت آن با الهام و سایر کاربردهای لفظ وحی؛ ب) ضرورت وحی؛ ج) ماهیت وحی و کیفیت نزول آن. تلقی آنها


1- رک: محمدکاظم شاکر و سعید فیاض، "سیر تحوّل دیدگاههای خاورشناسان در مورد مصادر قرآن"، پژوهشهای قرآن و حدیث، 1 (1389): 132-134. همچنین برای نقد دیدگاه­ها و شبهات خاورشناسان، به ویژه وات پیرامون مصادر قرآن، رک: محمدباقر حکیم، المستشرقون و شبهاتهم حول القرآن، (بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1405ق)، ص 88؛ عبدالرحمن بدوی، الدفاع عن القرآن ضد منتقدیه، (مصر: مکتبة مدبولی، [بی­تا])، فصل دوم و سوم؛ مالک بن نبی، پدیده قرآنی، (ترجمه علی حجتی کرمانی)، (تهران: مشعر، 1371ش)، ذیل عنوان «اصول اسلام: منابع»؛ عمر بن ابراهیم رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، (ریاض: دار طیبه، 1413ق)، مبحث اول؛ غازی عنایة، شبهات حول القرآن و تفنیدها، (بیروت: دار و مکتبة الهلال، 1996م)، باب اول؛ فؤاد کاظم مقدادی، الاسلام و شبهات المستشرقین، (قم: المجمع العالمی لاهل البیت(ع)، 1416ق)، ص 378 به بعد؛ عبدالمنعم فؤاد، من افترائات المستشرقین علی الاصول العقدیه فی الاسلام، (ریاض: مکتبة العبیکان، 1422ق)، فصل سوم؛ ساسی سالم الحاج، نقد الخطاب الاستشراقی: الظاهرة الاستشراقیة و اثرها فی الدراسات الاسلامیة، (بیروت: دار المدار الاسلامی، 2002م)، ج 1، فصل اول؛ محمد امین بنی عامر، المستشرقون و القرآن الکریم، (الاردن: دار الامل للنشر و التوزیع، 2004م)، فصل اول؛ محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، (بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1985م)، ج 1، مقدمه 13؛ شوقی ابوخلیل، اضواء علی مواقف المستشرقین و المبشرین، (طرابلس: جمعیة الدعوة الاسلامیة العالمیة، 1428ق)، مباحث اول و دوم؛ M. Mohar Ali, The Quran and the Orientalists: An Examination of their Main Theories and Assumptions, Ipswich: Jimas, 2004, ch. 2.
2- برای آگاهی از دیدگاه وات در این باره، رک: فصل چهارم، ص 208-209.

ص:490

از سه مسأله­ی خدا، انسان و رابطه­ی خدا با انسان موجب شده بود تا تعریف خاصی از وحی ارائه دهند و آن را وسیله­ای برای ارتباط پیامبر(ص) با خدا و دریافت پیام از او تلقی کنند. از نظر آنها، وحی یک ابزار ارتباطی خطاناپذیر میان پیامبر(ص) و خداست. در تلقی آنها، پیامبر(ص) شخصیت تکامل­یافته­ای است که پیام­های الهی را از خداوند دریافت، و به مردم ابلاغ می­کند. آنچه پیامبر(ص) از خدا دریافت می­کند کلام خداست، نه کلام خود او.(1)

مبانی استدلال آنها بر پذیرش الهی بودن وحی و این­که وحی کلام خداست، نه پیامبر(ص)، به ترتیب زیر است:

الف) خدا دارای مجموعه­ای از صفات، از جمله صفت حکمت است. براساس این صفت، خدا جهان و انسان را برای نیل به این کمال آفریده است.

ب) انسان به جهت محدودیت و خطاپذیری عقلِ خود قادر به شناسایی راه­های نیل به کمال خود نیست.

ج) خداوند حکیم باید راه رشد و کمال را به انسان نشان دهد تا جهان خلقت به هدف خود برسد. در غیر این صورت، خداوند حکیم نخواهد بود.

د) خدا برای نشان دادن راه به انسان و ارائه­ی برنامه­های تکاملی، افراد خاصی را به عنوان پیامبر برگزیده، و به وسیله­ی وحی پیام­های خود را به انسان­ها عرضه می­کند.

ه) برای آن­که پیام الهی بدون هیچ­گونه تحریف و اعوجاجی به انسان­ها برسد، باید پیامبر در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی مرتکب خطا نشود.

و) چون بناست که پیام خداوند به انسان­ها برسد، باید وحی کلام خدا باشد، نه سخنان پیامبر. از همین جاست که گفته می­شود منشأ وحی، مشخص و آن خداست.

ز) در وحی، خدا با انسان سخن می­گوید، نه پیامبر با مردم. وحی وسیله­ای برای سخن گفتن خداوند با انسان­هاست. به بیان دیگر، وحی کلام خداست.


1- عبدالله نصری،کلام خدا: تحلیل و نقد دیدگاه روشنفکران دینی درباره وحی و تجربه نبوی،(تهران: دفتر نشرفرهنگ اسلامی، 1387ش)،ص267.

ص:491

ح) هرچند پیامبر پیام­رسان الهی است، نیل به این مقام کار ساده­ای نیست. پیامبری نامه­رسانی نیست. پیامبر باید از چنان مقام والا و شخصیت تکامل­یافته­ای برخوردار باشد که قدرت دریافت پیام الهی و حفظ و ارائه­ی آن را داشته باشد. به علاوه، برای تحقق عینی آموزه­های وحیانی باید پیامبر یک الگوی تمام­عیار و یک انسان کامل باشد. به بیان دیگر، پیامبر نه تنها دریافت­کننده­ی وحی، که الگوی مجسم آموزه­های وحیانی است. رسالت پیامبران تنها در ارائه­ی پیام­های وحیانی نیست، بلکه در ارائه­ی الگو و تحقق عینی آن آموزه­ها نیز هست.

ط) پیامبر برای آن­که اثبات کند از جانب خدا مبعوث شده، یعنی مأموریت او الهی و پیام او پیام خداست، نه آن­که خود احساس مأموریت کرده و پیام­های خود را ارائه می­دهد، دارای معجزه است. معجزه دلیلی برای اثبات حقانیت اوست؛ یعنی هم برگزیده­ی خداست و هم وحی کلام خداست.(1)

پیش­فرض­های تجربه­ی نبوی

در مقابل نظریه­ی فوق، نظریه «تجربه­ی نبوی» پیامبر(ص) را شخصیتی تلقی می­کند که دارای تجربه­ها و مواجهه­های فردی و اجتماعی است، و چون برای خود مأموریت احساس می­کند، دستاوردهای بشری خود را به مردم ارائه می­دهد. مطابق این تفسیر از نبوت و وحی، باید گزاره­های زیر را پذیرفت:

الف) پیامبر فرستاده­ی خدا نیست. مأموریت او هم الهی نیست، بلکه خود احساس مأموریت می­کند.

ب) پیامبر با سایر عرفا تفاوت چندانی ندارد. حتی نمی­توان ثابت کرد که مقام و مرتبه­ی وی برتر از عرفایی چون ابن عربی و مولوی است.


1- همان، ص 268-269.

ص:492

ج) قرآن یک کتاب الهی نیست، چرا که حاصل تجربه­های شخصی انسانی است که ادعای پیامبری می کند.

د) میان سخنان قرآنی و غیرقرآنی پیامبر تفاوتی نیست، چرا که هر دو حاصل تجربه­های اوست.

ه-) پیامبر یک انسان خطاناپذیر و معصوم نیست.

و) قرآن یک کتاب بشری خطاپذیر، و به بیان دیگر، واجد گزاره­های کاذب است.

ز) پیام­های الهی به بشر نرسیده است. خدا نخواسته تا دستورات خود را بی­خطا به بشر ارائه دهد، و پیامبر فقط پیام­های شخصی خود را ارائه کرده است.

ح) هرکس می­تواند ادعای نبوت کند. هرکس می­تواند با تجربه­های خود احساس مأموریت کند؛ هرچند در فضای جامعه­ی اسلامی، صلاح نیست که چنین افرادی ادعای خود را مطرح کنند.

ط) ختم نبوت بی­معناست. اصلاً نبوت بی­معناست؛ چه رسد به ختم نبوت.

ی) مفاهیمی مانند عصمت و اعجاز بی­معنا هستند.(1)

در نظریه­ی «تجربه­ی نبوی» تصویری که از انسان، خدا و رابطه­ی انسان با خدا ارائه می­شود، غیر از تحلیل وحی به عنوان کلام خداوند است. پذیرش نبوت با تحلیل اول سازگار است؛ چون نبوت به عنوان گزینش افراد معصوم از جانب خداوند به عنوان پیامبر است که آموزه­های الهی را از او دریافت کرده، و بی­کم و کاست به انسان­ها ابلاغ می­کنند. در تحلیل مدرن از وحی، دیگر نمی­توان نبوت را این­گونه تعریف کرد. پیش­فرض­ها و نتایج تجربه­ی نبوی در تعارض با پذیرش نبوت، و لازمه­ی تجربه­ی نبوی، انکار نبوت است. کسانی هم که در غرب وحی را «انفسی» تفسیر کرده­اند، اصلاً به نبوت اعتقاد


1- همان، 270-271.

ص:493

نداشتند. آنها برای نفی الهی بودن وحی و نشان دادن آن­که پیامبر یک شخص متعارف و حداکثر نابغه است، چنین تفسیری ارائه کردند.(1)

به دو گزاره زیر توجه کنید: الف) پیامبر(ص) در مضمون وحی و صورت­دهی به آن دخالت دارد (نظریه­ی تجربه­ی نبوی)؛ ب) پیامبر(ص) نه در مضمون وحی و نه در صورت­دهی به آن دخالت ندارد (نظریه­ی قدسی بودن وحی). این دو گزاره با توجه به پیش­فرض­های خود با یکدیگر در تعارض هستند؛ یکی از آنها را باید «تبیین نبوت» و دیگری را «انکار نبوت» تلقی کرد. در نظریه­ی سنتی از وحی، پیامبر(ص) نه در مضمون وحی دخالت دارد و نه در صورت­دهی به آن دخل و تصرف می­کند. تعداد کمی از اندیشمندان اسلامی هم که ادعا کرده­اند که پیامبر(ص) در صورت­دهی به وحی نقش داشته، مرادشان این بوده که خداوند اراده کرده است تا پیامبر(ص) بدون هیچ­گونه دخل و تصرف، به حقایق وحیانی لباسِ الفاظ انسانی را بپوشاند. در این فرض نیز پیامبر(ص) عین پیام­های الهی را به انسان رها ابلاغ می­کند. صرف نظر از این­که این فرض درست است یا نه، پیش­فرض اصلی این بوده که پیام الهی دست­نخورده و عاری از خطا به انسان­ها برسد. در نظریه­ی تجربه­ی نبوی، پیامبر(ص) به گونه­ای دیگر تعریف می­شود؛ یعنی به معنای «پیام­رسان خطاناپذیر کلام خدا» نیست، بلکه فردی خطاپذیر است که به جهت احساس مأموریت شخصی، کلام خود را به دیگران ارائه می­دهد. پس با دو تعریف از پیامبر و پیامبری مواجه هستیم: الف) شخصیت معصوم یا خطاناپذیر و برگزیده از جانب خدا که به امر وی کلام الهی را دریافت کرده و به مردم ابلاغ می­کند؛ ب) شخصیت رشدیافته و خطاپذیر که دارای تجربیات فردی و اجتماعی است، و چون احساس مأموریت می­کند، مطالب خود را به مردم عرضه می­کند.

آیا این دو تعریف از پیامبر را می­توان دو قرائت از یک واقعیت، یعنی نبوت دانست؟ آیا به جهت ناسازگاری و تعارض ویژگی­های آنها با یکدیگر نباید یکی را تعریف نبوت و


1- همان، ص 271.

ص:494

دیگری را انکار نبوت به شمار آورد؟ طرفداران تجربه­ی نبوی نباید ادعای قرائتی دیگر از نبوت را داشته باشند، چرا که از یک واقعیت نمی­توان دو تعریف متعارض و ناسازگار با یکدیگر ارائه داد. حداکثر یکی از این دو تعریف را باید تعریف نبوت دانست. پیروان نظریه­ی تجربه­ی نبوی یا باید بپذیرند که نبوت را باور ندارند، یا باید ثابت کنند که طرفداران تحلیل سنتی از وحی به انکار نبوت پرداخته­اند و فقط فرو کاستن وحی به تجربه­ی نبوی موجب پذیرش نبوت می­شود. برای نیل به این مقصود نیز باید استدلال­ها و پیش­فرض­های متفکران اسلامی را که به تعریف «الف» معتقدند نقد کرده، پیش­فرض­های خود را ثابت کنند تا تعریف «ب» به عنوان تعریف نبوت پذیرفته شود. در اینجا این سؤال مطرح است که آیا متفکران اسلامی هیچ­گونه اختلاف نظری در تفسیر وحی نداشتند. پاسخ این است که هر اختلاف نظری هم که داشتند، موجب نشد تا تعریف نبوت (تعریف الف) دگرگون شود؛ زیرا اولاً به تعریف مشترکی (وحی قدسی) از نبوت اعتقاد داشتند؛ ثانیاً به ضرورت وحی باور داشتند؛ ثالثاً اختلاف نظر برخی از آنها در مورد کیفیت نزول وحی بود و این­که پیامبر(ص) چگونه کلام خدا را دریافت می­کند، نه این­که وحی را کلام خطاپذیر پیامبر بدانند.(1)


1- برای نقد و بررسی بیشتر رهیافت وات و دیگر خاورشناسان در تجربه­ی نبوی و وحی الهی، رک: محمداشرف شجاع، "نقدی بر رهیافت «تجربه دینی» خاورشناسان بر وحی"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 5 (1387): 121-147؛ ولی­الله عباسی، "تجربه­گرایی دینی و وحی"، معرفت، 60 (1381)؛ همو، "نقد همسان­انگاری وحی و تجربه دینی"، رواق اندیشه، 34 (1383)؛ همو، "وحی و تجربه دینی"، روش­شناسی علوم انسانی (حوزه و دانشگاه)، 38 (1383)؛ همو، "آیا وحی نوعی تجربه دینی است؟"، پژوهش­های قرآنی، 42-43 (1384)؛ همو، "لوازم و پیامدهای نظریه «تجربه­گرایی وحی»"، قبسات، 26 (1381)؛ همو، "قبضی در «بسط تجربه نبوی»"، آموزه­های فقهی (الهیات و حقوق)، 7-8 (1382)؛ بیوک علی­زاده، "تجربه­ی دینی، اهمیت و جایگاه آن"، اندیشه حوزه، 51-52 (1384)؛ محمد سبحانی­نیا، "نقد نظریه همسان­انگاری وحی و تجربه دینی"، آینه معرفت، 12 (1386)؛ سید مهدی صالحی امیری، "تجربه دینی و همسان­انگاری آن با وحی"، مربیان، 15 (1384)؛ علی باقری، "وحی و تجربه دینی از منظر قرآن و اندیشمندان"، آموزه­های فقهی (الهیات و حقوق)، 4-5 (1381)؛ احمدرضا بسیج، "وحی و تفاوت آن با تجربه دینی"، معرفت، 158 (1389)؛ ابوالفضل ساجدی، "وحی و تجربه دینی"، معرفت فلسفی، 3 (1383)؛ علی شیروانی، "تجربه دینی از دیدگاه امام خمینی(ره)"، پژوهشنامه متین، 18 (1382)؛ مجید صادقی حسن­آبادی و مجید یاریان کوپائی، "تجربه دینی و وحی نبوی"، اندیشه دینی، 36 (1389)؛ صفدر تبارصفر، "بررسی دیدگاه تجربه­← →گرایی دینی در تفسیر وحی"، رواق اندیشه، 36 (1383)؛ حبیب­الله طاهری، "بسط تجربه نبوی در بوته نقد (1)"، پژوهش­های دینی، 1 (1384)؛ همو، "نگرشی انتقادی بر نظریه بسط تجربه نبوی"، پژوهش­های دینی، 2 (1384)؛ محمد محمدرضایی، "خاتمیت یا بسط تجربه نبوی؟!"، کلام اسلامی، 46 (1382)؛ محمدحسن قدردان قراملکی، "حقیقت وحی، تجربه دینی یا عرفانی؟"، قبسات، 26 (1381)؛ علیرضا قائمی­نیا، "بسط­ناپذیری تجربه نبوی"، رواق اندیشه، 5 (1380)؛ مصطفی کریمی، "قرآن مهر پایان بر وحی (بسط­ناپذیری وحی)"، معرفت، 107 (1385)؛ سید محمود نبویان، "حقیقت وحی و تجربه دینی"، رواق اندیشه، 1 (1380).

ص:495

نتیجه:

از مجموعه مطالبی که در این نوشتار بیان شد، نتایج زیر به دست می­آید:

1. وحی و قرآن ناشی از باطن و ضمیر ناخودآگاه، و تراوشات فکر و ذهن پیامبر(ص) یا به طور کلی مخلوقِ تخیل خلّاقِ پیامبر(ص) نیست؛ بلکه منشأ و خاستگاه وحی و قرآن، فقط خداوند تبارک و تعالی است.

2. نفس پیامبر(ص) اساساً باید به آن­چنان مرتبه­ی والایی از کمال دست یافته باشد تا شایستگی دریافت وحی را داشته باشد. لذا شخصیت کمال­یافته­ی پیامبر(ص) در دریافت وحی موضوعیت دارد، نه طریقیت. پس وحی و قرآن هرگز برخاسته و تابعِ شخصیت پیامبر(ص) نبوده است. به اعتقاد اجماع مسلمانان، پیامبر(ص) شخصیتی معصوم یا خطاناپذیر و برگزیده­ی از جانب خداست که به امر وی کلام الهی را دریافت و حفظ کرده و به مردم ابلاغ می­کند.

3. پیامبر(ص) در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی هرگز خطا و اشتباه نمی­کند، چرا که وحی را از جانب خدا دریافت می­کند. و چون منشأ وحی خداست، جایی برای دخل و تصرف وهم و خیال و شخصیت پیامبر(ص) وجود ندارد. قرآن نیز پیامبر(ص) و دیگر انبیا را در تلقی وحی، حفظ و ابلاغ آن به مردم از هرگونه خطا و اشتباه مصون می­داند.

4. وحی و نبوت موهبتی الهی است، نه امری اکتسابی. امر نبوت یک موهبت مرموز و یک شعور مخصوص بوده که در انبیا وجود داشته است و به واسطه­ی آن معارف دینی و

ص:496

شرایع آسمانی را از ناحیه­ی حق تعالی تلقی می­کردند و نیز توافق مذکور با دعوی انبیا، صحت اصل دعوی آنها را به ثبوت می­رساند.

5. تحلیل وات در باب قرآن به عنوان یک کتاب بشری آمیخته با خطا، صحیح و واقع­بینانه نیست، که تفسیر وی از شخصیت پیامبر(ص) و نفی عصمت وی، نادیده گرفتن مقام واقعی اوست. پایین آوردن مقام پیامبر(ص) در حد یک عارف یا شاعر، منافی با شخصیتی است که مستجمع کمالات و مظهر اسم اعظم الهی است. مراتب وجودی پیامبر(ص) چنان است که او را با سایر انبیا نیز نمی­توان قیاس کرد، تا چه رسد به آن­که شخصیت او را در حد شخصیت یک عارف یا شاعر فرو کاست.

6. شبهه­ی­ اخذ قصص قرآنی از تورات مردود است؛ زیرا اگر قرآن داستان­های خود را از تورات گرفته، باید در زمینه­ی­ قصص، از تورات ضعیف­تر یا برابر باشد؛ در حالی­که قصه های تورات، بیشتر خرافاتی و دروغ محض بوده، اما این خرافات و دروغ در قرآن راه پیدا نکرده است؛ این بهترین نشانه­ای است بر این­که منبع قرآن کریم وحی الهی­ بوده، نه تورات تحریف­شده و مملو از خرافاتِ یهودیان که بیشتر مطالب­شان با قرآن کاملاً منافات و تناقض دارد.

2. تحلیل و نقد دیدگاه وات پیرامون داستان «آیات شیطانی» یا افسانه­ی غرانیق

اشاره

در اینجا به تحلیل و نقد دیدگاه وات درباره­ی «افسانه­ی غرانیق» به صورت جامع و موردی می­پردازیم:

تحلیل و نقد جامع

برطبق این داستان خرافی و برساخته، شیطان با دستبرد در وحی الهی مطالبی شرک­آمیز را در قالب آیات الهی به رسول خدا(ص) القاء کرده و آن حضرت نیز بدون اطلاع از این نیرنگ شیطان، این سخنان را وحی الهی تلقی نموده و بر مردم تلاوت کرده است تا این­که شب هنگام جبرئیل او را از این فتنه­ی شیطانی آگاه نموده و به حقیقت امر

ص:497

رهنمونش ساخته است. ویلیام مُنتگمری وات نیز به عنوان یک خاورشناس مسیحی، در آثار خود به این افسانه­ی ساختگی به تفصیل پرداخته است.

«افسانه­ی غرانیق» را اکثر اندیشمندان اسلامی نپذیرفته­اند، بلکه آن را خرافه و ساخته­ی دست افسانه­سرایان و معاندان قلمداد نموده­اند که برای تضعیف موقعیت پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان ساخته و پرداخته شده است. غیر از معدود مفسرانی همچون طبری(1)

و سیوطی(2)

که «افسانه­ی غرانیق» را بدون اعمال نقد و نظر نقل کرده­اند و نیز زمخشری که بعد از نقل داستان، بی­تفاوت از کنار آن گذشته(3)، اکثر علما و مفسران شیعه و اهل سنت به شدت با این داستانِ مجعول برخورد نموده و به انحاء مختلف جعلی بودن آن را اثبات کرده­اند. آلوسی از علمای اهل سنت در این خصوص می­نویسد: بسیاری از محققان این داستان را انکار نموده­اند.(4) ابن کثیر دمشقی در ذیل آیه­ی 52 سوره­ی حج می نویسد: اکثر مفسران در اینجا قصه­ی غرانیق را نقل کرده­اند؛ اما طریق همه­ی آنها مرسل و مقطوع است و من اسناد آن را در وجه صحیحی مشاهده نکردم.(5) فخر رازی نیز بر این باور است که راویان این حدیث، ضعیف و غیر موثق­اند و صدور آن از ابن عباس به هیچ وجه معلوم نیست. وی همچنین از ابن اسحاق یاد می­کند که کتابی در این زمینه نگاشته و آن را ساخته­ی زندیقان قلمداد می­کند.(6) همچنین ابوالفتوح رازی از علمای متقدم شیعه، در


1- ابوجعفر محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری)، (بیروت: دارالمعرفه، 1412ق)، ج 17، ص131.
2- جلال­الدین عبدالرحمن بن ابی­بکر سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، (قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق)، ج 4، ص 366.
3- ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، (بیروت: دار الکتب العربی، 1407ق)، ج 3، ص 164.
4- ابوالفضل شهاب­الدین محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، (بیروت: دار الکتب العلمیه، 1415ق)، ج 9، ص 169.
5- ابوالفداء اسماعیل بن عمرو بن کثیر نیشابوری، تفسیر القرآن العظیم، (بیروت: دار الکتب العلمیه، 1419ق)، ج 5، ص387.
6- ابوعبدالله محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420ق)، ج 23، ص 237.

ص:498

تفسیر خود وجوه بسیاری را در رد این داستان خرافی برمی­شمارد؛(1) و طبرسی پس از نقل داستان می­نویسد: احادیث این نقل در نزد اهل حدیث، ضعیف و معیوب هستند و پیامبران از مضمون این حدیث، منزه می­باشند.(2) علامه طباطبایی نیز پس از نقل افسانه­ی غرانیق از تفسیر «الدر المنثور» می­فرماید: این روایت به چند طریق از ابن عباس و جمعی از تابعین روایت شده و جماعتی از جمله حافظ بن حجر آن را صحیح دانسته­اند؛ ولی ادله­ی قطعیه­ای که دلالت بر عصمت پیامبر(ص) دارند، متن این حدیث را تکذیب می­کنند.(3) بیضاوی نیز در تفسیر خود پس از نقل داستان، آن را مردود و غیرقابل­قبول می­داند.(4)

برخی از مفسران ریشه­ی پیدایش این افسانه­ی جعلی را به عصر اموی یا عباسی می­رسانند که با تعمد افسانه­سازان وارد کتاب­ها شده است.(5) آیت­الله معرفت با افترا خواندن این داستان مجعول، آن را دستاویزی برای بدگویی خاورشناسان و ... دانسته و از نظر سندی و محتوایی به بررسی و نقد جدی آن پرداخته است.(6)

همچنین از علمای معاصر، آیت الله سبحانی این افسانه را با میزان عقل، پوچ و بی­معنا تلقی کرده است.(7)

هرچند این داستان به پاره­ای از کتب تفسیری، روایی و سیره راه یافته و توسط مخالفان اسلام و افسانه­پردازان قدیمی و نیز به مدد نکته­پردازان کنونی و معاصر، شاخ و برگ زیادی پیدا کرده است، اما دلایل فراوان قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی حاکی از آن


1- ابوالفتوح جمال­الدین حسین بن علی رازی، روض الجنان، (مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق)، ج 13، ص 345.
2- ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372ش)، ج 7، ص 146.
3- سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، (قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق)، ج 14، ص 397.
4- ابوسعید ناصرالدین عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1418ق)، ج 4، ص 75.
5- علی اکبر قرشی، تفسیر احسن الحدیث، (تهران: بنیاد بعثت، 1377ش)، ج 7، ص 71.
6- محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 121-135.
7- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، (قم: بوستان کتاب، 1383ش)، ص 329-339.

ص:499

است که این افسانه یک داستان جعلی و برساخته است که با هدف بی­اعتبار جلوه دادن قرآن کریم و تعالیم پیامبر اسلام(ص) و توسط معاندان جعل شده است. این دلایل عبارتند از:

مخدوش بودن سند این دسته از روایات

اگر این حکایت صحت داشت، دستاویز بزرگی برای مشرکان در مقابله با مسلمانان در طول دعوت پیامبر(ص) می­شد و هیچ­گاه دعوت پیامبر(ص) را نمی­پذیرفتند. تاریخ، این داستان ساختگی را ضبط نکرده و فقط به نقل از کسانی که بعد از زمان پیامبر(ص) آمده­اند، حکایت شده است و در تاریخ نقل نشده که کسی ادعا کرده باشد خود ناظر این واقعه بوده و مستقیماً شنیده است و لذا بر کذب این داستان از این جهت یقین حاصل می­شود.(1)

بررسی سلسله سند چنین روایاتی نشان می­دهد که مجموعه راویانی که افسانه­ی غرانیق به آنها منتهی می­شود، عبارت از شش نفر هستند: 1. محمد بن کعب قرظی 2. محمد بن قیس 3. مطلب بن عبدالله بن حنطب 4. ابوالعالیه ریاحی 5. سعید بن جبیر 6. عبدالله بن عباس. تاریخ گواهی می­دهد که هیچ­یک از این افراد در زمان وقوع این داستان خیالی حضور نداشتند.(2)

سلسله سند این حدیث به هیچ­یک از اصحاب پیامبر(ص) متصل نیست و تنها به چند تن از تابعین که زمان پیامبر(ص) را درک نکرده­اند، نسبت داده شده است. بنابراین، حدیث مرسل است و به سندی که شاهد قضیه باشد مستند نیست. ابن عباس نیز که این حدیث از وی نقل شده، در سال سوم پیش از هجرت متولد شده و لذا او نیز شاهد این قضیه نبوده است.(3)

در واقع، این داستان را هیچ­یک از کسانی که پایبند نقل روایات صحیح بوده­اند نقل نکرده­اند؛ بلکه تنها مفسران و مورخانی که به نقل مطالب عجیب و غریب علاقه­مند بوده­


1- التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 128.
2- ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، (تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1374ش)، ج 22، ص 522.
3- التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 121.

ص:500

اند، به نقل این حدیث جعلی مبادرت ورزیده­اند. در این باره می­توان به علمای اهل تسنن از جمله «محمد بن اسماعیل بخاری» مثال زد که وی در کتاب خود در چند جا نزول سوره­ی نجم و سجده کردن مسلمانان را ذکر کرده است، اما از افسانه­ی غرانیق سخنی به میان نیاورده است. بنابراین، می­توان دانست که تا اوایل قرن سوم هجری اثری از این افسانه در میان مسلمانان نبوده و بعداً توسط جاعلان وارد احادیث شده است.(1) قاضی عیاض می­گوید: هیچ­یک از کسانی که به صحت عمل مشهورند، این حدیث را نقل نکرده­اند و هیچ فرد موثقی آن را با سند متصل، روایت نکرده است؛ فقط مفسران و مورخانی که به نشر هر مطلب عجیب و نادرست علاقه دارند و کسانی که صفحات کتاب را با هر مطلبی، اعمّ از صحیح یا سقیم می­آرایند، به نقل این حدیث دست زده­اند و چه درست گفته است قاضی بکر بن علاء مالکی که همیشه گرفتار برخی از مردم بوده­اند که اهل هواهای نفسانی خود هستند. در هر حال، این حدیث با ضعف ناقلان و بی­پایگی روایات و مقطوع بودن سند و اختلاف کلمات آن، دستاویز برخی از ملحدان قرار گرفته است.(2) به گفته­ی محققان، راویان این حدیث افراد ضعیف و غیرموثق­اند و صدور آن از ابن عباس به­هیچ­وجه معلوم نیست و به گفته­ی ابن اسحاق، این حدیث از مجعولات زنادقه است و او کتابی در این باره نگاشته است. همچنین احادیث متعددی در مورد نزول سوره­ی نجم و سپس سجده کردن پیامبر(ص) و مسلمانان، در کتب مختلف نقل شده و در هیچ یک از این احادیث، سخنی از «افسانه­ی غرانیق» نیست و این نشان می­دهد که جملات «تلک الغرانیق العلی و انّ شفاعتهنّ لترتجی» بعداً افزوده شده است.(3)


1- رک: تفسیر نمونه، ج 22، ص 521؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 23، ص 237.
2- التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 122 (به نقل از: قاضی ابی­الفضل عیاض یحصبی، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی صلی الله علیه و آله، (بیروت: دار الفکر، 1409ق))، ص 117.
3- محمدجواد نجفی خمینی، تفسیر آسان، (تهران: انتشارات اسلامیه، 1398ق)، ج 13، ص 194.

ص:501

عدم هماهنگی با سیاق آیات سوره­ی نجم

از جمله دلایل مهم بر بطلان این داستان خرافی، خودِ آیات سوره­ی نجم است؛ چرا که خداوند متعال در آیات آغازین این سوره می­فرماید: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»(1)؛

یعنی رسول خدا(ص) جز وحی چیزی نمی­گوید و اگر در اینجا شیطان بتواند تلبیس کند، لازمه­اش تکذیب کلام الهی است، در حالی که شیطان هرگز بر خواست خدا غالب نمی­آید: «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»(2)؛

عزیز یعنی آن­که کسی بر او غالب نیاید.(3) آیت الله مکارم شیرازی در این باره می­فرماید: «با این حال، چگونه امکان دارد آن دو جمله­ی «تلک الغرانیق العلی و انّ شفاعتهنّ لترتجی» از پیامبر(ص) باشد و یا مشرکان آن­قدر گرفتار حماقت باشند که این جمله را بشنوند، اما آیات بعد سوره­ی نجم را که با صراحت بت­پرستی را در هم می­کوبد نادیده بگیرند و سرانجام خوشحال شوند و پس از خاتمه­ی سوره، با مؤمنان سجده کنند؛ حقیقت این است که سازندگان این افسانه آن را بسیار ناشیانه و بی­مطالعه جعل کرده­اند».(4)

چگونه قابل تصور است که حضرت محمد(ص) که ناقد فصیح­ترین گفته­های فصحای عرب است، عبارتی سست را که با دیگر عبارات قرآنی بی­تناسب و ناهماهنگ است، تشخیص ندهد و به اشتباه افتد و چگونه مضمون آن با مضمون آیه­ی «إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ»(5)؛ «اینها فقط نام­هایی است که


1- نجم، 3-4.
2- مجادله، 21.
3- محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، (تهران: انتشارات سمت، 1382ش)، ص 24.
4- تفسیر نمونه، ج 22، ص 522.
5- نجم، 23.

ص:502

شما و پدران­تان بر آنها گذاشته اید و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده است» قابل جمع است؟(1)

تناقض با آیات دیگر قرآن کریم

در مقام تطبیق این افسانه با آیات دیگر قرآن نیز تضاد عمیقی مشاهده می­شود. به عنوان مثال، در آیه­ی 9 سوره­ی حجر آمده است: در آیه­ی 9 سوره­ی حجر آمده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»؛ «ما هستیم که قرآن را نازل کرده­ایم و ما نیز از آن حفاظت می­کنیم». چطور ممکن است که خداوند متعال با وجودِ دادن چنین وعده­ای، ابلیس را آزاد گذارد تا قرآن را به هنگام نزول، دستخوش تحریف نماید؟ و نیز در آیات 210 تا 211 سوره­ی شعراء می­فرماید: «وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیَاطِینُ * وَمَا یَنبَغِی لَهُمْ وَمَا یَسْتَطِیعُونَ»؛ «این قرآن را شیاطین نازل نکردند و آنان نه لایق این کار هستند و نه توان آن را دارند». سازنده­ی این داستان تصور نکرده که قران کریم بر بطلان امثال این داستان گواهی داده و به پیامبرش بشارت داده است که هرگز باطل در این قرآن راه نخواهد یافت؛ آنجا که می­فرماید: «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ».(2)

تنافی با مقام عصمت پیامبر(ص)

قرآن کریم به طور کلی هرگونه چیرگی و تسلط شیطان را بر انبیا و اولیای الهی نفی کرده، می­فرماید: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلًا»(3)؛

«تو بر بندگان من هیچ تسلطی نداری و خدای تو برای حفاظت آنها کافی است». همچنین می


1- التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 127.
2- فصلت، 42.
3- اسراء، 65.

ص:503

­فرماید: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»(1)؛

«شیطان بر کسانی که ایمان آورده و به پروردگارشان توکل می­کنند، قدرتی ندارد». بنابراین، پیامبر اکرم(ص) معصوم است، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت. این امر مورد اجماع امت است و هرگز وسوسه­های شیطان در او کارگر نیست. ایشان مشمول عنایت «وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا»(2)

قرار گرفته است و هرگز خدا او را به خود رها نمی­کند. همچنین پیامبر(ص) عرب است و بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است. (3)

قاضی عیاض گفته است: دلایل موجود و نیز اجماع امت اسلامی، حاکی از عصمت پیامبر(ص) و پاک بودن او از این قبیل رذایل است. از طرفی آرزوی او مبنی بر این­که چیزی در مدح بت­ها و خدایان مشرکان قریش بر وی نازل شود تا موجب نزدیکی وی با آنها گردد، کفر است و نیز این عقیده که شیطان بتواند خواسته­های خود را به عنوان قرآن و وحی خدا به او القاء کند، در حق پیامبر(ص) ممتنع است و این گفته که پیامبر(ص) خود به عمد این مطلب را ساخته، کفر است و این اعتقاد که به اشتباه این کار را کرده، با مقام عصمتش منافات دارد. دلایل و اجماع، مثبِت عصمت پیامبر(ص) است و از جریان کفر به قلب یا زبانش، چه عمداً و چه سهواً مصون است و مقام عصمت او اجازه نمی­دهد آنچه را که فرشته به او القاء می­کند، شبیه القائات شیطانی باشد و نیز ممکن نیست که شیطان راهی برای تسلط بر او داشته باشد و یا خود، مطلبی را که از جانب خدا بر او نازل نشده، به دروغ به خدا نسبت دهد که خدا گفته است: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ »(4).(5)


1- نحل، 99.
2- طور، 48.
3- محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، ص 24-25.
4- حاقه، 44-46.
5- التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 126 (به نقل از: قاضی ابی­الفضل عیاض یحصبی، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی صلی الله علیه و آله، (بیروت: دار الفکر، 1409ق))، ج 2، ص 119.

ص:504

علامه طباطبایی در این خصوص می­فرماید: و اما ادله­ی قطعی­ای که دلالت بر عصمت آن جناب دارد متن این روایت را تکذیب می کند، هرچند که سندش صحیح باشد؛ پس ما به حکم آن ادلّه لازم است ساحت آن جناب را منزه از چنین خطایی بدانیم. علاوه بر این­که این روایت شنیع ترین مراحل جهل را به آن جناب نسبت می دهد برای این­که به او نسبت می دهد که نمی دانسته جمله­ی «تلک الغرانیق العلی ...» کلام خدا نیست و جبرئیل آن را نیاورده و نمی دانسته که این کلام، کفر صریح و موجب ارتداد از دین است. تازه این نادانی اش آن­قدر ادامه یافته تا سوره تمام شده، و سجده­ی آخر آن را به جا آورده باز هم متوجه خطای خود نشده تا جبرئیل نازل شده، دوباره سوره را بر او عرضه کرده و این دو جمله­ی کفرآمیز را هم جزء سوره خوانده است. آن وقت جبرئیل گفته من آن را نازل نکرده ام. از همه بدتر این­که جبرئیل آیه­ی «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(1)

را نازل کرده، و نظایر این کفر را برای همه­ی انبیا و مرسلین اثبات نموده است. از همین جا روشن می شود که توجیه و عذری که بعضی به منظور دفاع از حدیث درست کرده اند، باطل و عذری بدتر از گناه است و آن این است که «این جمله از آن حضرت سبق لسانی بوده و شیطان در او تصرفی کرده که در نتیجه دچار این اشتباه و غلط شده» برای این­که نه متن حدیث این را می گوید و نه دلیل عصمت چنین خطایی را برای انبیا جایز می داند.(2)


1- حج، 52.
2- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 396.

ص:505

تناقض آشکار با سیره­ی پیامبر اکرم(ص)

با اندکی تأمل می­توان فهمید که پایه­ی این داستان جعلی، سختی لجاجت­ورزی مشرکان بر پیامبر(ص) و در نتیجه چاره­جویی حضرت برای رفع این مشکل بوده است، در حالی که این سخن با سیره­ی نبوی که مملو از تحمل مرارت­ها و شکیبایی در برابر سختی­ها بوده است، سازگار نیست. همچنین این سؤال مطرح می­شود که اگر پیامبر(ص) قصد آشتی و صلح با مشرکان را در سر داشت، چرا زودتر این کار را نکرد تا پیروانش در راه آیین خود آن همه آزار نبینند؟! مبارزه­ی پیامبر(ص) با بت­پرستی یک مبارزه بی­وقفه و آشتی­ناپذیر در طول حیات ایشان بوده است و آن حضرت در عمل نشان داد که هیچ­گونه مصالحه و سازش و انعطافی در مقابل بت­پرستان حتی در سخت­ترین شرایط نشان نمی­دهد، چرا که تمام اسلام در مسأله­ی توحید خلاصه می­شود و چگونه پیامبر(ص) می­تواند بر سر محتوای اصلی اسلام به معامله بپردازد؟!(1)

عدم انطباق داستان با موازین عقلی

با نگاهی به ظاهر داستان، این سؤال مطرح می­شود که سراینده­ی این داستانِ برساخته از حالات روحی پیامبر(ص) چگونه آگاهی یافته و متوجه شده که وی آرزوی صلح با مشرکان را در سر می­پروراند؟ همچنین این دروغ­پرداز چگونه در مجلس خصوصی جبرئیل و پیامبر(ص) راه یافته و از مفاد مذاکرات آنها آگاه شده است، در حالی که پیامبر(ص) گزارش آن جلسه را به دیگران نداده بود؟! سؤال دیگر در مورد نقش فرشته­ی وحی در این ماجراست. بر فرض که شیطان توان القای آیات دروغ بر پیامبر(ص) را داشته باشد، آیا فرشته­ی وحی صبر می­کند تا شیطان کار خود را انجام دهد و سپس ادامه­ی وحی را نازل کند؟ چرا در همان لحظه پیامبر(ص) را متوجه اشتباهش نمی­کند و بعد از چند ساعت، این اشتباه را تصحیح می­کند؟


1- تفسیر نمونه، ج 22، ص 522.

ص:506

در مورد اطلاع یافتن مسلمانان حبشه از خبر صلح مشرکان و پیامبر(ص) و بازگشت ایشان، آیا می­توان پذیرفت که این خبرِ صلح به سرعت نور به حبشه رسیده، اما خبر تکذیب آن که طبق این داستان در کمتر از چند ساعت رخ داده، به آنها نرسیده است؟ و آنان خود را به مکه رسانده باشند؟ پیامبر(ص) علاوه بر مقام نبوت، شخصاً از ذکاوت و خردمندی وافری نیز بهره­مند بوده است. آیا هیچ عاقلی با دیدن فشرده­تر شدن صفوف پیروان خود و در مقابل، افزایش روزبه­روز شکاف و اختلاف در صفوف دشمن، دست به چنین عقب­گردی می­زند؟ از طرف دیگر، دشمنی مشرکان با رسول خدا (ص) بسیار فراتر از آن بود که با خواندن دو جمله در مدح بت­ها و بدون هیچ مذاکره­ و توافق قبلی، آنها قانع شوند و از شادی سر به سجده گذارند؟ این در حالی است که آنها سجده برای خدا را مبغوض می­شمردند و از آن ابا داشتند؛ هم­چنان که قرآن می فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا»(1)؛

«و چون آنان را گفتند که رحمان را سجده کنید، گفتند: رحمان چیست؟ آیا بر هر کس که تو فرمان می­دهی سجده کنیم؟ و بر نفرت­شان افزوده می­شد».

به حکم عقل، پیامبران باید بیش از حد صابر و بردبار باشند؛ در تحمل و شکیبایی، ضرب­المثل عام و خاص گردند و هرگز فرار از جبهه را در سر نپرورانند. اگر این افسانه یک سرگذشت صحیح و پابرجایی باشد، نشانه­ی این است که قهرمان گفتار ما عنان صبر و تحمل را از دست داده و روحش افسرده و خسته شده بود و این مطلب با قضاوت عقل درباره­ی انبیا و نیز با آنچه از زندگانی آن حضرت در دست داریم، ناسازگار است.(2)


1- فرقان، 60.
2- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص 332.

ص:507

نفی توجیه سازش پیامبر(ص) با مشرکان

برخی از مفسران برای سازش پیامبر(ص) با مشرکان توجیهاتی در کتاب­های خود آورده­اند، از جمله این­که پیامبر(ص) آیات قرآن را با تأنّی و آهسته تلاوت می­کرد و گاه در میان آن لحظاتی سکوت می­کرد تا دل­های مردم آن را به خوبی جذب کند. هنگامی که مشغول تلاوت آیات سوره­ی نجم بود و به آیه­ی «أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی»(1)

رسید، بعضی از معاندان و مشرکان لجوج از فرصت استفاده کرده و جمله­ی «تلک الغرانیق العلی و انّ شفاعتهنّ لترتجی» را در این وسط با لحن مخصوص سر دادند تا هم دهن­کجی به سخنان پیامبر(ص) کنند و هم کار را بر مردم مشتبه سازند، اما آیات بعد نازل شد و بت­پرستی را به شدت محکوم کرد.(2) مرحوم طبرسی نیز در «مجمع البیان» آن را به عنوان یک احتمال نقل کرده است.(3)

آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به این گروه از مفسران چنین می­نویسد: «و از اینجا روشن می­شود این که بعضی خواسته­اند داستان غرانیق را نوعی انعطاف از ناحیه­ی پیامبر(ص) نسبت به بت­پرستان به خاطر سرسختی آنها و علاقه­ی پیامبر(ص) به جذب آنان به سوی اسلام بدانند و از این راه تفسیر کنند، مرتکب اشتباه بزرگی شده­اند و نشان می­دهد که این توجیه­گران موضع اسلام و پیامبر(ص) را در برابر بت و بت­پرستی درک نکرده­اند و مدارک تاریخی که می­گوید: دشمنان هر بهایی را حاضر شدند به پیامبر(ص) در این زمینه بپردازند، قبول نکرد و ذره­ای از برنامه­ی خود عدول ننمود، ندیده­اند و یا عمداً تجاهل می­کنند».(4)


1- نجم، 19-20.
2- ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، (تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1364ش)، ج 13، ص 81.
3- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 7.
4- تفسیر نمونه، ج 14، ص 144.

ص:508

حقیقت آیات استنادشده در داستان غرانیق

مطابق داستان خرافی غرانیق، خداوند نخست در عتاب پیامبر(ص) آیات 73 و 74 سوره­ی اسراء را نازل فرمود: «وَإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»(1)؛

«نزدیک بود تو را از آنچه بر تو وحی کرده بودیم منحرف سازند تا چیز دیگری جز آن را به دروغ به ما نسبت دهی، آن­گاه به تو دوستی کنند و اگر نبود که پایدارت کرده بودیم، نزدیک بود که اندکی به آنان میل کنی»، و آن­گاه که او را دل­نگران یافت، برای تسلی خاطر وی آیات 52 و 53 سوره­ی حج را نازل نمود.

اما در رد این­گونه برداشت­های ناصحیح از این دو آیه باید گفت که در مورد آیه­ی نخست، آنچه دروغ­پردازان برای تأیید گفتار خود به آن تمسک جسته­اند، خود بهترین دلیل بر دروغ­پردازی­های آنهاست، چرا که این آیه نه تنها گواه بر عدم تمایل آن حضرت به مواضع مشرکان است، بلکه دلیل روشنی است بر این­که در پرتو لطف و تثبیت الهی، پیامبر(ص) هرگز حتی در معرض چنین لغزشی نیز قرار نگرفته است. آیت­الله معرفت در این باره می­نویسد: «آیه تثبیت مقام عصمت انبیا را ثابت می­کند. اگر عصمت که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است شامل حال انبیا نبود، لغزش و انحراف به سوی بداندیشان امکان داشت. قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آن­قدر گسترده و حساب­شده است که ممکن است شایسته­ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند. صرفاً عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خود می­شود و آنان را از وسوسه­ها و دسیسه­های شیطان در امان نگاه می­دارد. به هر حال، آیه­ی تثبیت دلالت دارد بر این­که لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل «لولا»ی امتناعیه است (اگر نبود،


1- اسراء، ص 73-74.

ص:509

چنین می­شد).(1)

گفته شده که بعد از شدت یافتن حزن پیامبر اکرم(ص) از این ماجرا، آیات 52 و 53 سوره­ی حج در تسلی خاطر آن حضرت نازل شد: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ * لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ»، در حالی که سوره­ی حج به اجماع همه­ی مفسران، مدنی است و در آن به اموری چون امر به حج و جهاد سخن رفته است. پس روشن می­شود که این آیات سال­ها پس از افسانه­ی جعلی غرانیق تحقق یافته است؛ چرا که این افسانه بنا به قول مدعیان در سال پنجم بعثت رخ داده است.

قرآن کریم در آیات یادشده، از سنت دیرینه و پایدار خدا در میان پیامبران خبر می­دهد و آن تمنای پیشبرد اهداف و آرزوی موفقیت در هدایت مردم از جانب پیامبران است؛ آن­گاه نوبت مداخله­ی شیطان و شیطان­صفتانِ از انس و جن با ایجاد مانع بر سر راه رسولان خدا فرا می­رسد. از آن پس، زمان فرا رسیدن امدادهای الهی و محو و نابود کردن نقشه­های شیطانی است و این یک سنت الهی در میان تمام امت­های گذشته بوده است.(2)

انعکاس افسانه­ی غرانیق در آثار مخالفان اسلام

هم­چنان که دشمنان اسلام در راه مبارزه با تعالیم ناب اسلامی از هر شیوه و طریقی برای رسیدن به اهداف شوم خود مدد جسته­اند، قلم­فرسایی پیرامون داستان­هایی از قبیل همین داستان خرافی «غرانیق» و بزرگ­نمایی و شاخ و برگ فراوان به آنها دادن نیز از جمله شیوه­های آنها در رسیدن به مقاصد ناپاک خود بوده است. هم­چنان که در سال­های اخیر شاهد آن بوده­ایم که برخی قلم­فرسایان معاند تلاش کرده­اند تا با بهره جستن از ابزارهای هنری همچون رمان و تخیلات شاعرانه، این داستان را به سبکی جدید باز آفرینی


1- محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، ص 25.
2- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص 338.

ص:510

کرده و آن را با رنگ و جلایی امروزی جلوه­ای دیگر ببخشند. نمونه­ی عینی این تلاش­های وقیحانه، کتاب «آیات شیطانی» اثر سلمان رشدی مرتد است و این کتاب که در اصل برای مقابله با جنبش­های اسلامی در تمام نقاط عالم طراحی شده است، براساس افسانه­ی غرانیق پی­ریزی شده است و نویسنده­ی این کتاب، افسانه­ی غرانیق را مکرر و به شکل­های گوناگون در این کتاب آورده است. معدود نویسندگانی که در دو دهه­ی اخیر بدین موضوع پرداخته اند، بیشتر به بیان آثار اجتماعی و فرهنگی انتشار کتاب «آیات شیطانی»، حکم ارتداد او و واکنش های کشورها و گروه ها در برابر آن بسنده کرده اند(1) یا به اختصار به نقد علمی (نقد توطئه آیات شیطانی) آن پرداخته اند(2) و یا آن را فقط از یک منظر بررسی کرده اند.(3)

تحلیل و نقد موردی

1. وات در پاسخ به این سؤال که چگونه پیامبر(ص) شفاعت بت ها را که در آیات شیطانی آمده بود پذیرفت، می نویسد: «آیاتی در قرآن هست که تلویحاً خدایان مشرکان را نوعی فرشته می داند و [حضرت] محمد[ص] با این اعتقاد می توانست شفاعت بت ها را برای خود توجیه کند».(4)


1- سید هادی مدرسی، ردّی بر کتاب آیات شیطانی، (ترجمه حمیدرضا شیخی)، (قم: کانون نشر اندیشه های اسلامی، 1371ش)؛ سید احمد رفعت، آیات شیطانی، (ترجمه عباسعلی براتی)، (قم: نشر سعید بن جبیر، 1372ش)؛ کارل ارنست، اقتدا به محمّد(ص): نگرشی نو به اسلام در جهان معاصر، (ترجمه قاسم کاکایی)، (تهران: هرمس، 1390ش)، ص 118-120.
2- سید جعفر شهیدی، جنایات تاریخ، (تهران: کتابفروشی حافظ، 1327ش)؛ سید مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیای دین، (تهران: نشر بنیاد بعثت، 1370ش)؛ عطاءالله مهاجرانی، نقد توطئه آیات شیطانی، (تهران: نشر اطلاعات، 1379ش).
3- علی بن حسن الحلبی الاثری، دلایل التحقیق لابطال قصة الغرانیق، (دبی: مکتبة الصحابة، 1412ق).
4- W. Montgomery Watt, Muhammad's Mecca: History in the Qur'dn, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1988, p. 86. ویلیام مونتجومری وات، محمد فی مکه، (تعریب شعبان برکات)، (بیروت: المکتبة العصریة، 1953م)، ص 170.

ص:511

بررسی: وات آن آیات را بیان نکرده است، ولی به نظر می رسد مراد او آیاتی مانند صافات/ 149، زخرف/ 20 و نحل/ 57 باشد که دختر داشتن خداوند را انکار می کند، در حالی که کمترین اشاره ای به آنچه وات از آیات استنباط کرده است ندارند.

2. وات می نویسد: «در آیات نخستین تأکیدی نیست که الله خدای واحد است».(1)

بررسی: برخلاف اعتقاد وات، در آیاتی مانند فاتحة الکتاب/ 2، مزمل/ 9، ناس/ 1 و توحید/ 1 که پیش از سوره­ی نجم نازل شده اند، بر توحید تأکید شده است.

3. وات مأخذ حکایت را به دور از شبهه معرفی می کند و طبری را - که از ناقلان اصلی این افسانه است- عالمی دقیق توصیف می کند و می نویسد: «نمی توان پذیرفت ... دانشمند دقیقی مثل طبری آن را از منبع مشکوکی نقل کرده باشد».(2)

بررسی: به عقیده­ی بسیاری از اندیشمندان اسلامی، تفسیر طبری پر از احادیث ضعیف، جعلی و اسرائیلی است. برای نمونه، ذهبی می نویسد: «طبری اخبار فراوانی را از اسرائیلیات نقل کرده است که این به دلیل تأثیر پذیری او از روایات تاریخی است که در کتاب های تاریخی­اش آورده است و این روایات نیاز به نقدی دقیق و گسترده دارد».(3)

4. به گفته­ی وات، افسانه­ی غرانیق را هیچ مسلمانی نمی تواند ساخته باشد و غیرمسلمان نیز نمی تواند مسلمانان را به قبول آن متقاعد کند.(4)

بررسی: اولاً، روایات جعلی مشابهی وجود دارد که توسط برخی مسلمانان جاهل، مغرض یا دنیاطلب ساخته شده و در بین مردم رواج داده شده است.(5)


1- همان.
2- ویلیام مُنتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 191.
3- محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، (تهران: آوند دانش، 1425ق)، ج 1، ص 143.
4- Lindsay Jones, The Encyclopedia of Religion, New York: Macmillan Reference USA, 1987, p. 16, 397. محمد فی مکه، ص 170.
5- برای آگاهی بیشتر پیرامون وضع حدیث، رک: محمدتقی تستری، الاخبار الدخیله، (تعلیق علی­اکبر غفاری)، (تهران: مکتبة الصدوق، 1390ق)؛ ناصر رفیعی محمدی، درسنامه وضع حدیث، (قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، 1384ش).

ص:512

ثانیاً، افرادی مانند محمد بن کعب قرظی (که از یهودیان بنی قریظه و از دشمنان سرسخت اسلام بود) در صدر راویان این افسانه قرار دارند که این موضوع، احتمال جعلی بودن این روایات را تقویت می کند.

5. وات دلیل ابطال و رد آیات شیطانی توسط پیامبر(ص) را این گونه بیان می کند: «بی شک هنگامی پیامبر(ص) متوجه شد این آیات باید مورد تجدید نظر قرار گیرند که پی برد آنان (مشرکان) قصد ندارند روش زندگی­شان را تغییر دهند».(1)

بررسی: آن گونه که از عبارت وات برمی آید او وحی را تجربه و کلام پیامبر(ص) می داند. تمام اشکالاتی که در علم کلام به این دیدگاه وارد شده، اینجا هم جاری است.(2)

6. وات می گوید این ماجرا نمی تواند به طور کلی دروغ باشد.(3)

بررسی: این افسانه نمونه های فراوانی همانند عبدالله بن سبا و ... دارد.(4)

7. وات آیه­ی «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»(5) را شاهد بر این می گیرد که پیامبر(ص) فردی معمولی مانند دیگر انسان ها بود و نمی توان ویژگی خاصی برای او قائل شد.(6)

بررسی: ادامه­ی آیه، «یُوحَی إِلَیَّ» به نکته ای تصریح می کند که لازمه­ی آن متفاوت بودن پیامبر (ص) با دیگر انسان ها در برخی صفات است، یعنی اگرچه پیامبر(ص) در برخی


1- محمد فی مکه، ص 170.
2- برای آگاهی بیشتر، رک: رضا حاجی­ابراهیم، نگاهی بر بسط تجربه نبوی، (قم: زلال کوثر، 1381ش).
3- W. Montgomery Watt, Muhammad's Mecca, p. 86.
4- برای آگاهی بیشتر، رک: محمدتقی تستری، الاخبار الدخیله، (تعلیق علی­اکبر غفاری)، (تهران: مکتبة الصدوق، 1390ق)؛ سید مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، (تهران: دفتر نشر کوکب، 1360ش) و سید مرتضی عسکری، یکصد و پنجاه صحابی ساختگی، (تهران: مجمع علمی اسلامی بدر، 1362ش).
5- کهف، 110.
6- محمد فی مکه، ص 170.

ص:513

امور مانند دیگر انسان هاست، ولی از آن جهت که رسول الهی و واسطه­ی وحی است، باید معصوم باشد.(1)

نتیجه:

از مجموع مطالب مطرح­شده نتایج زیر به دست می­آید:

1. «افسانه­ی غرانیق یا داستان آیات شیطانی» یکی از داستان­های جعلی و برساخته برای درهم­کوبیدن شخصیت والای پیامبر(ص) و تضعیف موقعیت کتاب آسمانی «قرآن کریم» است که توسط برخی معاندان و مخالفان اسلام طرح­ریزی شده و به وسیله­ی برخی مورخان و مفسران ناآگاه به تدریج در بین آثار تفسیری و حدیثی گنجانده شده است.

2. دلایل فراوان قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی وجود دارد که نشان می­دهد این افسانه یک داستان جعلی و برساخته است و صحت و اعتباری ندارد.

3. این داستان دستاویزی برای خاورشناسان و معاندان قرار گرفته است تا با بزرگ­نمایی و شاخ و برگ دادن به آن، اذهان مردم را درباره­ی کتاب الهی و نیز عصمت پیامبر(ص) تغییر دهند. از جمله این تلاش­های مذموم، کتاب «آیات شیطانی» نوشته­ی سلمان رشدی مرتد می­باشد.

3. حقیقت جهاد در سیره­ی نبوی

می توان با نظری کلی به اصول تعالیم اسلام و نیز شیوه­ی پیامبر(ص) و پیشوایان اسلام گفت که اسلام دین صلح و آرامش است، نه جنگ و نبرد. عده ای از خاورشناسان پیشرفت سریع اسلام را در قرون اولیه پیدایش حرکت اسلامی، مرهون جنگ و قدرت نظامی دانسته اند و برخی دیگر فتح سراسر شبه جزیره­ی عربستان در مدتی کوتاه به دست پیامبر(ص) را در اثر قدرت شمشیر اسلام دانسته اند. اما نگاهی دقیق به تاریخ تمدن و مسیر پیشرفت سرزمین های اسلامی و روند توسعه فتوحات مسلمین بر ما مشخص


1- رک: سید عیسی مسترحمی، "افسانه غرانیق و بهره­برداری­های خاورشناسان"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 7 (1388): 163-189؛ محمدحسن زمانی، مستشرقان و قرآن، ص 255-256.

ص:514

می سازد که آنچه مایه­ی پیشرفت اسلام بوده و هست، عدالت خواهی، صلح طلبی، انطباق با عقلانیت، تطابق با فطرت، زیبایی دوستی و نگاه رحیمانه­ی اسلام به مردم است. ما در سیره­ی پیامبر(ص) و پیشوایان اسلام به دفعات به جنگ و نبرد و مبارزه­ی مسلحانه برمی خوریم؛ ولی از سوی دیگر درمی یابیم که هدف این نبردها گسترش اسلام و تحمیل دین با شمشیر نبوده، بلکه مقصود برداشتن موانع اسلام آوردنِ مردم بوده است؛ یعنی مبارزه و سرکوب حاکمان جور و حذف مروجان اوهام و خرافات در جامعه.

حاکمان جور از آنجا که بیداری و آگاهی مردم و عدالت خواهی و حق طلبی آنان را مایه­ی سقوط و انحطاط دستگاه خلافت می دانند، دست در دست کاهنان و روحانیون و کشیشان مسیحی کوشیده اند تا در برابر ترویج اسلام سدی از تهمت، تزویر و ظلم و ستم بسازند و هدف از جهاد نیز حذف این موانع است؛ چرا که معرفی و قرار دادن اسلام در معرض قضاوت و انتخاب مردم در گرو حذف و سرکوب این موانع، و حذف این موانع در گرو جهاد و مبارزه با حاکمان جور است.

مکتب قرآن در برابر شکنجه و تفتیش عقاید قرون وسطی که توسط کلیسا اداره می شد، به مقتضای «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»(1) منادی آزادی انسان در انتخاب عقیده است و لذا نیازی به شمشیر و مبارزه برای تحمیل دین به مردمان ندارد. به عنوان سندی دیگر برای رد مدعای آنان که پیشرفت اسلام را مرهون جنگ می دانند آمار مسلمانان و کفار کشته­شده در جنگ های زمان پیامبر(ص) را طبق منابع مختلف تاریخی ذکر می کنیم تا برخی از غرض­ورزان کشتگان جنگ های پیامبر(ص) را هزاران نفر نشمارند.


1- بقره، 256.

ص:515

نام

جنگ­ها

تاریخ الخمیس

سیره ی ابن هشام

تاریخ

یعقوبی

طبقات

بحار

الانوار

تاریخ

طبری

بدر

84

84

86

84

84

84

اُحد

93

92

90

109

109

70

خندق

9

9

14

11

9

9

بنی

قریظه

800

850

750

700

900

850

بنی

المصطلق

12

_

_

10

10

_

خیبر

32

23

_

98

_

_

موته

21

13

_

13

_

3

فتح

مکه

39

20

_

33

_

21

حنین،

طائف

96

101

_

87

112

85

بقیه­ی

جنگ ها

250

122

_

119

333

210

می بینیم که اگر حتی در مورد هر یک از جنگ ها بیشترین آمار را هم برگزینیم باز تعداد کشتگان به 1724 نفر می رسد. دستگاه تبشیری مسیحیت برای آن­که روحیه­ی ملل اسلامی را تضعیف، و روح جهاد و نبرد مقدس و مبارزه با استعمار و فساد را در جوانان مسلمان کمرنگ، و از گسترش روز افزون اسلام جلوگیری، و راه نفوذ استعمار را در میان مسلمانان هموار کند آمار کشتگان را غیرواقعی نشان می دهد تا از این راه بر جنایات ارباب کلیسا در جنگ های صلیبی سرپوش گذارد. ارقام ناچیز کشتگان جنگ های

ص:516

پیامبر(ص) هیچ­گاه قابل مقایسه با ارقام میلیونی جنگ های مذهبی و صلیبی مسیحیان نیست.

از مطالعه­ی تاریخ آشکار می شود که خشونت به کار گرفته شده از جانب رقبای اسلام همواره بیشتر بوده است. ویل دورانت در کتاب «تاریخ تمدن» خود در مقایسه­ی اسلام و مسیحیت می نویسد: «چنان به نظر می رسد که مسلمانان شریف تر از مسیحیان بودند. پیمان ها را بهتر رعایت می کردند. نسبت به مغلوبان رحیم تر بودند و در تاریخ خود به ندرت دست به آن نوع اعدام هایی زدند که مسیحیان در هنگام تسلط بر بیت المقدس مرتکب شدند».(1)

گوستاو لوبون نیز می گوید: «هنگامی که مسلمین بیت المقدس را فتح کردند هیچ­گونه آزاری به مسیحیان نرساندند، اما برعکس وقتی مسیحیان این شهر را گرفتند با کمال بی­رحمی مسلمانان را قتل عام کردند و یهود نیز وقتی به آنجا آمد بی­باکانه همه را سوزاندند. باید اقرار کنم که این سازش و احترام متقابل را که نشانه­ی رحم و مروت انسانی است ملت­های مسیحی از مسلمانان یاد گرفته اند».(2)

پس می­توان گفت که جهاد در اسلام هدف نیست، بلکه وسیله و ابزار دعوت است. به وسیله­ی جهاد موانع دعوت برداشته می­شود و جاده برای مرکب راهوار دعوت هموار می­گردد. فلسفه­ی جهاد در اسلام، حاکمیت اصول ارزشمند الهی و انسانی و رفع ستم از مظلومان(3)

و مستضعفان است و جنگ برای جلوگیری از آلودگی و فساد در روی زمین(4) و برای مقابله با آنچه مانع کمال و سعادت انسان است مجاز شمرده شده است. به دیگر سخن، در شریعت مقدس اسلام جنگ ابزاری است که در حالت اضطرار و به عنوان آخرین راه چاره کاربرد دارد.(5)

اساس رسالت پیامبر اسلام(ص) دعوت به سوی خدا و


1- رک: ویل دورانت، تاریخ تمدن (عصر ایمان)، (تهران: شرکت سهامی انتشار، 1368ش)، ج 4، ص 432.
2- گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، (ترجمه سید هاشم حسینی)، (تهران: کتابفروشی اسلامیه، [بی­تا])، ج 1، ص 141.
3- نساء، 75.
4- بقره، 246.
5- سید محمد موسوی، دیپلماسی و رفتار سیاسی در اسلام، (تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1384ش)، ص 92.

ص:517

یکتاپرستی و رساندن پیام خداوند به گوش همه­ی جهانیان است و جهاد نیز مرحله­ای از مراحل دعوت است که به منظور برداشتن موانع دعوت تشریع شده است و به عبارت دیگر، جهاد همان دعوت قهرآمیز، و دعوت نیز همان جهاد مسالمت­آمیز است.

هرچند عموم خاورشناسان معتقدند که اصل در روابط خارجی اسلام بر جنگ است و صلح یک حالت ویژه و استثنایی دارد،(1)

اما از نظر اسلام، صلح و همزیستی مسالمت­آمیز اصل و غایت حرکت اجتماع و یکی از مهم­ترین اهداف بعثت پیامبران می­باشد؛ زیرا از مهم­ترین اهداف بعثت انبیا از جانب خداوند، استقرار عدالت اجتماعی است که لازمه­ی آن صلح و همزیستی مسالمت­آمیز می­باشد؛ چرا که جنگ و دشمنی از تعدی، برتری­جویی و تمامیت­خواهی انسان ناشی می­شود و در شرایطی که این غرایز تعدیل و کنترل شود در جامعه امنیت و همزیستی مسالمت­آمیز حاکم می­شود.(2)

قرآن مجید در آیات متعدد همواره مؤمنان را به صلح و آرامش فرا خوانده و از دشمنی و کینه­توزی آنان را برحذر داشته است، از جمله در سوره­ی بقره می­فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»(3)؛

«ای کسانی که ایمان آورده­اید همگی به صلح و همزیستی مسالمت­آمیز درآیید و از گام­های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمن آَشکار است». افزون بر آیات قرآن و روایات، سیره و رفتار پیامبر اکرم(ص) نیز بر صلح و همزیستی مسالمت­آمیز تأکید دارد.(4)

از نظر تاریخی، پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه جنگ­هایی رخ داد. پیامبر(ص) پس از این جنگ­ها که حدود شش سال به درازا کشید، سیاست صلح­خواهی را دنبال کرد که بارزترین آن صلح حدیبیه است. خداوند در آیات 61 و 62 سوره­ی انفال مسأله­ی


1- سید عبدالقیوم سجادی، "اصول سیاست خارجی در قرآن"، علوم سیاسی، 15 (1380): 171.
2- سید محمد موسوی، دیپلماسی و رفتار سیاسی در اسلام، ص 55.
3- بقره، 208.
4- عباسعلی عمید زنجانی، حقوق تعهدات بین­المللی و دیپلماسی در اسلام، (تهران: سمت، 1379ش)، ص 274.

ص:518

صلح را این­گونه بیان می­دارد: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ»؛ «و اگر تمایل به صلح نشان دهند تو نیز از در صلح درآ و بر خدا تکیه کن که او شنوا و داناست و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا برای تو کافی است، او همان کسی است که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد». پیداست که در شریعت اسلام مهم­ترین شیوه­ی حل اختلافات در امور داخلی و بین­المللی دولت اسلامی، بهره­گیری از شیوه­ای مسالمت­آمیز است و به لحاظ تاریخی نیز آن حضرت در حل و فصل اختلافات از شیوه­هایی چون مذاکره و بحث تاریخ اسلام از قبیل منشور مدینه در آغاز هجرت و ورود پیامبر(ص) به مدینه و انعقاد پیمان دفاعی با بی­طرفی با قبایل مختلف و انعقاد صلح حدیبیه و مذاکره با هیأت مذهبی مسیحیان نجران مؤید این مطلب است.(1)

جنگ در حقوق بین­الملل به برخورد میان دو یا چند دولت که در آن نیروهای مسلح طرفین درگیر اقدامات خشونت­آمیز تلقی شوند تعریف می­شود. هرچند این تعریف شامل جنگ میان افراد و قبایل نمی­شود، چون مصداق دولت نیستند؛ ولی از آنجا که از دیرباز جنگ و گریز وجود داشته است، بنابراین، می­توان تعریف فوق را با حذف دولت مصطلحِ امروزی به حاکمیت­های قرون گذشته نیز تعمیم داد و براساس آن، رفتار مبتنی بر جنگ پیامبر اسلام(ص) را بررسی کرد.(2)

پیامبر اسلام (ص) هرچند در ابلاغ رسالت خویش، اصل را بر دعوت مسالمت­آمیز گذارده بود، اما در پاره­ای از مواقع به سبب شرایط خاص سیاسی و اجتماعی شیوه­ی مسالمت­آمیز دعوت آن حضرت، به جنگ و شیوه­ی قهرآمیز منجر می­شد، مانند رفتار پیامبر(ص) در قبال سران مشرکان قریش که به مخالفت شدید با آن حضرت برخاسته بودند که با بررسی آیات مربوط به جنگ به خوبی می­توان دریافت


1- سید محمد موسوی، دیپلماسی و رفتار سیاسی در اسلام، ص 56.
2- علی شیرخانی، "دعوت جنگ و صلح در قرآن"، علوم سیاسی، 15 (1380): 187.

ص:519

که این رفتار رفتار دفاعی بوده، نه تهاجمی و ماجراجویانه؛ چرا که پیامبر اسلام(ص) در طول سیزده سال اقامت خویش در مکه از اصل دعوت بهره جست و در این راه به رغم اذیت و آزار مشرکان از شیوه­های دیگر استفاده نکرد. پس از بیعتِ بخشی از مردم مدینه در عقبه­ی اولی و ثانی، مسلمانان از هر لحاظ نیرومند شدند و پیامبر(ص) با مهیا شدن شرایط زمانی و مکانی و هجرت از مکه به مدینه از سوی خداوند دستور مقابله با کفار قریش و استفاده از رفتار مبتنی بر دفاع را دریافت کرد و آیه­ی زیر نازل شد: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»(1)؛ اذن و رخصت دفاع و مقابله با دشمنان اسلام به جنگجویان داده شد؛ چرا که آنان از دشمن سخت ظلم و ستم دیده­اند و خداوند بر یاری آنها قادر و توانا است. به هر حال، از آیات قرآن چنین استفاده می­شود که جنگ در مکتب اسلام تجویز شده و پیامبر اکرم(ص) نیز آن را به عنوان یک رفتار و یک ابزار در روابط خارجی پذیرفته و از آن بهره جسته است، ولی دارای شرایط و قواعد خاصی است که می­توان آن را در چند بند ذیل خلاصه کرد:

1. در اکثر آیات قرآن، جهاد و قتال با کفار و مشرکان مقید به قید «فی سبیل الله» شده است؛ بدین معنا که خیر، صلاح و رحمت برای همگان است و در نهایت، تعبد و فرمانبرداری از خالق یکتا صورت گیرد.

2. باید با کسانی که معترض و مهاجم­اند مبارزه و جهاد کرد؛ آیه­ی شریفه­ی «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ ...»(2)؛ «و در راه خدا با کسانی که با شما می­جنگند بجنگید ...». مقید به این معناست که جهاد در حقیقت دفع و رفع تهاجم است با کسانی که فتنه و آشوب برمی­انگیزند و خلق خدا را منحرف می­کنند و به حقوق و حدود تجاوز می­کنند:


1- حج ، 39.
2- بقره، 190.

ص:520

«وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ»(1)؛

«و با آنها پیکار نمایید تا فتنه­ی (بت­پرستی و سلب آزادی از مردم) باقی نماند» و در نهایت، مؤمنان و پیروان پیامبر(ص) برای استقرار قانون و حکومت الله مبارزه می­کنند: «وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ»(2)

3. از حدودی که آیات فوق تبیین نموده است نباید هیچ جنگجوی مسلمان تجاوز کند: «وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»(3)

و اگر تجاوزکاران دست از فتنه و تعرض و مقاومت بردارند دیگر نباید متعرض آنها شوند: «فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ»(4).

4. در نهایت، جنگ و جهاد باید در محیط­ها و سازمان­های امن و صلح ممنوع باشد تا شاید دشمنان و محاربان به تفاهم و فراگرفتن دعوت اسلامی گرایند. جهاد در حدود مسجدالحرام صورت نمی­گیرد: «وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»(5) و در ماه­های حرام نیز ممنوع است، مگر آن­که دشمن نقض حدود و پیمان­شکنی کند: «الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ»(6).(7)

4. فلسفه­ی تعدد زوجات پیامبر(ص)

اشاره

در باب علت ازدواج های متعدد پیامبر اکرم(ص) و فراوانی همسران وی نکات ذیل قابل ذکر است:


1- بقره، 193.
2- بقره، 193.
3- مائده، 87.
4- بقره، 192-193.
5- بقره، 191.
6- بقره، 194.
7- علی شیرخانی، "دعوت جنگ و صلح در قرآن"، علوم سیاسی، 15 (1380): 189-190.

ص:521

1. یکی از ویژگی های اختصاصی رسول اللّه(ص)، امکان ازدواج بیش از چهار همسر به صورت عقد دائم بود(1)

که دیگران در این ویژگی، شریک نبودند؛ البته این عدم محدودیت بیش از ده سال دوام نیافت و پس از آن، ازدواج مجدد برای آن حضرت تحریم شد(2) که آیه­ی 52 سوره­ی احزاب بدان اشاره دارد.

2. تعدد زوجات و همسران در آن زمان در منطقه­ی عربستان یک امر عادی و متداول بود و مختص به رسول خدا(ص) نبود(3) و به مسائل هر زمان و مکان باید با توجه به معیارها و استانداردهای همان زمان و مکان نگاه کرد. رسول خدا(ص) با بسیاری از رسوم زمان خود که در تضاد با اهداف و اصول تربیتی اسلام نبودند مخالفتی نکرد؛ بلکه با واقع­گرایی با آنها روبرو شد تا کم­کم آنها را تصحیح کرد و یا از اساس برطرف ساخت.

3. حقوق زن در دوره­ی تاریک جاهلی، دستخوش هوسرانی مرد قرار گرفته بود و این حقوق نابود­شده به دست پیامبر(ص) زنده شد و زن به مقام خویش نایل گردید؛ بدان حد که یکی از آخرین توصیه های پیامبر(ص) رعایت جایگاه زن بود و فرمود: «اللّه اللّه فی النساء و فیما ملکت ایمانکم»(4)؛ از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره­ی زنان و زیردستان­تان (غلامان و کنیزان).

4. پیامبر(ص) در سن 25سالگی با حضرت خدیجه کبری(س) که 40ساله بود ازدواج کرد و دوران جوانی و میان­سالی را با او گذراند و تا 50سالگی، یعنی سال دهم بعثت فقط با آن بانوی بزرگ زیست و تا هنگام درگذشت حضرت خدیجه(س) با کسی ازدواج نکرد. ازاین­رو، اگر او شهوتران بود، با زنی مسن تر از خود وصلت نمی کرد و 25سال آغازین زندگی زناشویی و شور جوانی را با او نمی گذرانید و یا همزمان با زنانی دیگر پیوند زناشویی می بست.


1- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 364.
2- سید محمدحسین طباطبایی، فرازهایی از اسلام، (تهران: جهان­آرا، [بی­تا])، ص 174.
3- البته ازدواج با 9 همسر فقط اختصاص به پیامبر اسلام(ص) داشت؛ رک: بند 1 همین صفحه.
4- نهج البلاغه، نامه­ی 47.

ص:522

5. اگر سخنی درباره­ی ازدواج های متعدد مطرح است، درباره­ی مقطع پس از رحلت نخستین همسر پیامبر(ص) است؛ زیرا ازدواج های متعدد او در 13 سال آخر عمر، یعنی در حد فاصل سنین 50 تا 63 سالگی رخ داد؛ دوره ای که سال های پایانی اقامت در مکه و دوران اقامت در مدینه را شامل می شود. به طور قطع، آن ازدواج ها عوامل گوناگون دینی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشت و برای حل مشکلات جاری بود؛ زیرا سن 50سالگی اقتضایی برای خوش گذرانی جنسی مرد ندارد. علاوه بر این، بسیاری از زنانی که پیامبر(ص) با آنان ازدواج کرد بیوه بودند؛ جز یک نفر و اکثراً از جهت سنی بالا و حتی پیر بودند و برخی بارها با ناسازگاری ها و حسادت های زنانه پیامبر(ص) را می آزردند.(1)

معلوم است که این روش و این نوع ازدواج، روش شهوترانان نیست. با این حساب، یک انسان محقق دوراندیش نمی تواند برای آن حضرت انگیزه های شهوانی در نظر بگیرد؛ چون ازدواج های متعدد هنگامی ناپسند است که بر محور امیال جنسی استوار باشد که درباره­ی پیامبر(ص) چنین برداشتی ناصواب است. همچنین انسان های شهوتران و تنوع­طلب معمولاً از ازدواج های دائم شانه خالی می کنند و به کامرانی های گذرا و آنی می پردازند؛ در حالی که در زندگی پیامبر(ص) چنین امری مشاهده نشد.

6. فلسفه­ی ازدواج های پیامبر(ص) را در موارد ذیل، می توان تحلیل کرد:

الف) اجرای حکم الهی و زدودن افکار غلط جاهلی؛ مانند ازدواج با زینب بنت جحش.

ب) تقویت جایگاه اجتماعی زنان آسیب­دیده، همچون زنان بیوه و اسیر و رفع تلقی منفی عصر جاهلی در کم­ارزش بودن یا بی ارزش جلوه دادن آن زنان (در این دوره، همه­ی زنان پیامبر(ص) جز عایشه بیوه بودند).

ج) دلجویی از زنان به دلیل آسیب هایی که آنان به خاطر پذیرش اسلام متحمل شدند؛ مانند ازدواج با ام حبیبه.


1- رک: تحریم، 1-5.

ص:523

د) یک حرکت سیاسی و برقراری پیوند با قبایل و طوایف بزرگ عرب و جلب پشتیبانی آنان؛ چون پیوند با عایشه.

ه-) محافظت و تأمین زندگی بیوه­زنان درمانده و فقیر و یتیمان به­جای­مانده؛ مانند ازدواج با ام سلمه و زینب بنت خزیمه.

و) نشان دادن عظمت، شکوه و قدرت اسلام و مسلمین؛ مانند ازدواج با صفیه.

ز) حفظ آنان از خطرات جانی؛ مانند وصلت با سوده.

ح) آزادسازی اسیران و بردگان؛ مانند ازدواج با جویریه.(1)

7. آیا پیامبر(ص) می توانست بین این همه همسر عدالت برقرار کند؟ بدین نکته اشاره می کنیم که با توجه به شرایط زندگی خانوادگی در آن زمان و نبود تجملات امروزی و روحیه و اخلاق بسیار عظیم و باکرامت رسول خدا(ص)، مسأله به راحتی قابل درک است. به گفته­ی عایشه، رسول خدا (ص) همواره در تقسیم اوقات و حقوق همسرانش به عدالت رفتار می کرد.(2)

رسم پیامبر(ص) این بود که هیچ­یک از ما را بر دیگری ترجیح نمی داد؛ با همه به عدالت و تساوی کامل رفتار می کرد و کمتر روزی اتفاق می افتاد که به همه­ی زنان خود سر نزند و احوال­پرسی و تفقد نکند.(3)

پیامبر اکرم(ص) حتی در بیماری ای که منجر به رحلت وی شد و توانایی حرکت نداشت، عدالت را با کمال دقت اجرا می کرد. ازاین­رو، هر روز بسترش را از اتاقی به اتاق


1- رک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 195؛ سید محمدحسین طباطبایی، بررسی های اسلامی، (به کوشش سید هادی خسروشاهی)، (قم: انتشارات دارالتبلیغ الاسلامی، 1396ق)، ص 132-139؛ هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، نگرشی کوتاه به زندگی پیامبر اسلام(ص)، (قم: مؤسسه در راه حق، 1380ش)، ص 29-31؛ سید هاشم رسولی محلاتی، تاریخ انبیاء، (قم: انتشارات علمیه اسلامیه، 1407ق)، ج 3، ص 475؛ عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، یک بحث تحلیلی و تاریخی درباره همسران رسول خدا(ص)، (قم: دارالتبلیغ اسلامی، 1352ش)، ص 78.
2- ابوعبدالله محمد بن یزید بن عبدالله بن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، (بیروت: دارالفکر، 1428ق)، ج 1، ص 633.
3- ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی­داود، (بیروت: دار الکتب العلمیه، 1422ق)، ج 1، ص 474.

ص:524

دیگر منتقل می کرد تا آن که یک روز همه را جمع کرد و اجازه خواست در اتاق یکی از آنان باشد و همه اجازه دادند.(1)

8. در پایان، با اذعان بر محوریت خاورشناسان در نشر شبهات و اتهامات درباره­ی تعدد زوجات پیامبر(ص)، اقرار و اعتراف چهره های دیگری از مغرب­زمین در این باره شنیدنی است:

الف) جان دیون پورت انگلیسی می گوید: با این­که در آن زمان زیاد زن گرفتن کار بدی نبود، ولی با این حال، حضرت محمد(ص) تا 50 سالگی با یک زن زندگی کرد و تا حضرت خدیجه(س) زنده بود، زن دیگری نگرفت. آیا ممکن است کسی شهوتران باشد و هیچ مانعی هم برای زن گرفتن در کار نباشد، با این حال، با یک زن زندگی کند؛ آن هم با زنی که سن بالایی داشته باشد؟(2)

ب) توماس کارلایل می گوید: به رغم دشمنان، حضرت محمد(ص) هرگز شهوت پرست نبود و این تهمت، بی انصافی است.(3)

ج) گیورگیو می گوید: حضرت محمد(ص) در سال 595م ازدواج کرد و زندگی خانوادگی او، نمونه­ی زهد، تقوا و پاکی بود. او همانند حضرات ابراهیم(ع)، نوح(ع) و یعقوب(ع) در محیطی ساده و بی آلایش زندگی می کرد.(4)

حضرت علی(ع) با حضرت فاطمه(س) ازدواج کرد و تا آن حضرت زنده بود با زن دیگری ازدواج نکرد، ولی پس از وفات حضرت فاطمه(س) با زنان متعددی ازدواج کرده است و این ازدواج­ها قبحی نداشت. برخی از امامان ما دارای همسران متعدد بودند و این در آن زمان اشکالی نداشت. پیامبر اسلام(ص) پس از وفات حضرت خدیجه(س) و پس


1- مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، (تهران: صدرا، 1374ش)، ص 350؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 195.
2- عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، یک بحث تحلیلی و تاریخی درباره همسران رسول خدا(ص)، ص 78.
3- همان.
4- همان.

ص:525

از هجرت به مدینه، همسران متعدد اختیار کرد و این ازدواج­ها هر کدام فلسفه­ی خاصی داشت که در بالا بیان شد.(1)

ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه(س)

وات معتقد است که پیامبر(ص) با اهداف مادی و رسیدن به مال و اعتبار در تجارت مکه که اهتمام اصلی مکیان به شمار می­آمد، به ازدواج با حضرت خدیجه(س) روی آورد. اما از نظر مسلمانان، به ویژه شیعیان چنین تلقی­ای صحیح نیست و در این ازدواج عوامل دیگری نیز مطرح بوده است. اگرچه از یک سو، همه­ی شواهد نشان از انگیزه­های مادی برای این ازدواج دارد و حضرت خدیجه(س) نیازمند فردی مطمئن برای تجارت و حفظ اموالش بود، و از سوی دیگر، حضرت محمد (ص) جوانی آماده برای ازدواج و کار بود، و لذا این ازدواج مناسب به نظر می­رسید، اما بررسی بیشترِ روایات عوامل دیگری را نیز مطرح می­کند، عوامل معنوی که به شخصیت والای پیامبر(ص) برمی­گشت و محرک حضرت خدیجه(س) برای ازدواج با امین قریش بود.

بنابر نص روایات، هنگامی که میسره همراه با پیامبر(ص) از سفر تجاری شام برگشت، در گزارش سفر به حضرت خدیجه(س) کراماتی را که در طول سفر از پیامبر(ص) دیده بود و آنچه از راهب شام در مورد بزرگی و عظمت پیامبر(ص) شنیده بود به حضرت خدیجه(س) باز گفت و پس از شنیدن این سخنان شوق فراوانی نسبت به حضرت محمد(ص) و معنویت او در حضرت خدیجه (س) ایجاد شد. از طرفی، ورقه بن


1- همان، ص 196. برای آگاهی بیشتر از شخصیت، سیره و زندگانی و ازدواج­های پیامبر اکرم(ص)، رک: سایت http://alrasol.valiasr-aj.com؛ عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، یک بحث تحلیلی و تاریخی درباره همسران رسول خدا(ص)، ( قم: دارالتبلیغ اسلامی، 1352ش)؛ موسی شاهین لاشه، ازدواج النبی، (ریاض: [بی­نا]، 1407ق)؛ حسین عمادزاده، زنان پیامبر اسلام(ص)، (تهران: نشر محمد، [بی­تا])؛ محمد جواد المحتصر السعیدی، نساء النبی(ص) و اولاده، (بغداد: مطبعة الحمال المرکزیه، 1990م)؛ سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، (بیروت: دارالسیره، [بی­تا])؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، (قم: بوستان کتاب، 1383ش)؛ مارتین لینگز، محمد(ص)، بر پایه­ی کهن­ترین منابع، (ترجمه سعید تهرانی­نسب)، (تهران: حکمت، 1391ش).

ص:526

نوفل پسرعموی حضرت خدیجه(س) که با کتب عهدین آشنایی داشت می­گفت: «مردی از میان قریش از طرف خدا بر هدایت مردم برانگیخته می­شود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش را می­گیرد ... سپس به حضرت خدیجه(س) اشاره نمود و گفت: خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را به دست آورد».(1)

این مسائل موجب شد که علاقه­ی حضرت خدیجه(س) به معنویت و شخصیت والای پیامبر(ص) شعله­ور شده، تقاضای ازدواج نماید. ابن هشام این تقاضا را این­گونه نقل می­کند: «[حضرت] خدیجه[س] شخصاً تمایلات خود را اظهار کرد و چنین گفت: من بر اثر خویشی که میان من و تو برقرار است و آن عظمت و عزتی که میان قوم خود داری و امانت و حسن خلق و راستگویی که از تو مشهود است، جداً مایلم با تو ازدواج کنم. امین قریش به او پاسخ داد که لازم است عموهای خود را از این کار آگاه سازد و با مشورت آنها این کار را انجام دهد».(2)

اما بیشتر مورخان معتقدند که نفیسه بنت علیه پیام حضرت خدیجه(س) را به پیامبر (ص) رساند. بنابراین، وقتی که پیشنهاددهنده­ی ازدواج حضرت خدیجه(س) باشد و انگیزه­ی او معنویت و شخصیت اخلاقی پیامبر(ص) باشد، صحیح نیست که علت این ازدواج را انگیزه­ی مادی و منفعت­طلبانه­ی پیامبر(ص) دانست.

پس در آخر باید گفت که حضرت خدیجه(س) هم به لحاظ سن و سال و هم به لحاظ شخصیت خاص و هم با توجه به تجربه و امکاناتی که در اختیار داشت، کسی نبود که تنها با دل باختن به جمال ظاهری جوانی یتیم، عاشق وی شده و با او ازدواج کند. تقریباً همه­ی منابع تاریخی اتفاق نظر دارند که آنچه در درجه­ی نخست واقعاً علاقه و احترام حضرت خدیجه(س) را نسبت به حضرت محمد(ص) برانگیخت، امانتداری، پارسایی، استغنای روحی، شجاعت و کارایی حضرت محمد(ص) در سفر و حضر بود.(3)


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 19.
2- عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة (سیره ابن هشام)، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1985م)، ج 1، ص 204؛ سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، (بیروت: دارالسیره، [بی­تا])، ج 2، ص 119.
3- رک: حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، (ترجمه ابوالقاسم پاینده)، (تهران: جاویدان، 1371ش)، ص 70-71.

ص:527

ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش

برای تحلیل و بررسی داستان ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش که مورد بحث و انتقاد برخی از کشیشان مسیحی و خاورشناسان قرار گرفته و این عمل پیامبر(ص) را حمل بر علاقه­ی شدید به زن و شهوت جنسی کرده اند، لازم است نخست اصل داستان ازدواج او را با زید بن حارثه شوهر اول او ذکر گردد(1)

و سپس به تحلیل ازدواج او با پیامبر(ص) پرداخته شود.

زینب بنت جحش بن رئاب، که مادرش امیمه دختر عبدالمطلب(ع) بود، بانویی شریف، متعهد و پارسا بود و از جهت حسن جمال، سرآمد همسران پیامبر(ص) به شمار می­آمد و بسیار کار می­کرد و از دسترنج خود انفاق نموده و صدقه می­داد و آنچه از خلفای وقت (ابوبکر و عمر) به عنوان سهم همسر رسول خدا(ص) دریافت می­کرد، هزینه­ی مستمندان و بیچارگان می نمود.(2)

زید بن حارثه نیز برده­ای بود که پیامبر(ص) در مکه وی را خریداری کرد و سپس در راه خدا آزاد نمود و آن­گاه وی را پسرخوانده­ی خود کرد.(3) زینب بنابه درخواست رسول خدا(ص) با پسرخوانده­اش زید بن حارثه ازدواج کرد و از او فرزندی به دنیا آورد که نامش را اسامه گذاشتند. وی در حدود یک سال و اندی در خانه زید بود، ولی پس از آن میان­شان اختلاف افتاد و تصمیم به جدایی گرفتند. بدین جهت، زید بن حارثه به نزد رسول خدا(ص) رفت و از همسر خود در نزد آن


1- رک: سید هاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد: خاتم النبیین(ص)، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1389ش)، ص 462؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص 600-602؛ سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 5، ص 255؛ محمدهادی یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، (قم: مجمع الفکر الاسلامی، 1417ق)، ج 1، ص 320؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، (بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1397ق)، ج 2، ص 67-68؛ ابی­الحسن عزالدین علی بن محمد بن اثیر جزری، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1417ق)، ج 7، ص 125-127؛ ابوالفضل احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، (بیروت: دار الکتب العلمیه، 1415ق)، ج 4، ص 313-314؛ محمد حسین هیکل، حیاة محمد، (قاهره: مطبعة دار الکتب المصریه، [بی­تا])، ص 331-336.
2- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 7، ص 119.
3- شیخ عباس قمی، سفینة البحار، (قم: نشر اسوه، 1414ق)، ماده­ی «زید».

ص:528

حضرت شکوه و گلایه کرد و از آن حضرت، اجازه خواست که همسرش را طلاق دهد. پیامبر(ص) وی را به خویشتن­داری و تفاهم اخلاقی با همسرش دعوت نمود و به وی فرمود: «اتّق الله و امسک علیک زوجک».(1)

پیش از اسلام، رسم جاهلیت بر این بود که ازدواج با همسر پسرخوانده، همانند همسر پسر واقعی، بر انسان حرام بود و این رسم، پس از ظهور اسلام نیز تداوم داشت. در ماجرای اختلاف زید و همسرش زینب، این رسم جاهلیت به امر پروردگار باطل و ازدواج با همسر پسرخوانده، مباح اعلام گردید. به هر روی، علی­رغم تلاش پیامبر(ص) و برخی از صحابه در ایجاد تفاهم میان زید و زینب، کارشان به جدایی و طلاق انجامید. زینب ایام عده­ی طلاق را سپری کرد و پس از آن به وی بشارت داده شد که خداوند وی را به عقد پیامبر(ص) درآورده است. در آن زمان، سی و پنج سال از عمرش گذشته بود و بنابه نقل علامه مجلسی، ازدواج­شان مصادف بود با اول ذیقعده سال پنجم هجری در مدینه.(2) زینب از این ازدواج بسیار شادمان شد و به خانه­ی آن حضرت نقل مکان کرد.(3)

وی در میان همسران پیامبر(ص) افتخار می­کرد که او را خدا به ازدواج پیامبر(ص) درآورد و به آنان می­گفت: «زوّجکنّ أهلیکنّ و زوّجنی الله من فوق سبع سماوات»(4)؛

شما را خانواده­تان به عقد پیامبر(ص) درآورده، ولی مرا خداوند از بالای هفت آسمان به نکاح آن حضرت مفتخر نموده است. زینب به هنگام رحلت پیامبر(ص) در 28 صفر سال 11 هجری زنده بود. بنابه گفته­ی مورخان، وی نخستین همسر آن حضرت بود که پس از رحلتش در سال 20 هجری وفات کرد و به درخواست اسماء بنت عمیس، برای نخستین


1- اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، [بی­تا]، ج 4، ص 166.
2- بحارالانوار، ج 11، ص 178؛ ج 98، ص 189؛ ج 99، ص 35.
3- همان؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری: تاریخ الامم و الملوک، (بیروت: دار الکتب العلمیه، 1408ق)، ج 2، ص 231.
4- بحارالانوار، ج 11، ص 178.

ص:529

بار در میان مسلمانان برای وی تابوتی ترتیب داده و بدنش را در تابوت گذاشتند و در قبرستان بقیع دفن نمودند.(1)

عایشه بنت ابی­بکر، همسر دیگر رسول خدا(ص)، با این­که طبق معمول با زینب بنت حجش رقابت زنانگی داشت، اما درباره­ی شخصیت این بانوی بزرگ می­گفت: «ما رأیت امرئة قط خیراً فی الدّین من زینب، و اتقی لله، و اصدق حدیثاً، و اوصل للرّحم، و اعظم أمانة و صدقة»(2)؛

من هیچ­گاه زنی در دینداری، پارسایی، راستگویی، پیشگام در صله­ی رحم و امانتداری و تصدق و انفاق در راه خدا، بهتر از زینب ندیدم.

شایان ذکر است که پس از رحلت پیامبر(ص)، از میان همسران آن حضرت تنها زینب و سوده بنت زمعه به احترام آن حضرت از مدینه خارج نشده و حتی به مکه نرفتند.(3) آیات 37 و 38 سوره­ی احزاب نیز درباره­ی ازدواج زینب با پیامبر(ص) نازل شد.

برای تحلیل و نقد و بررسی داستان­های افسانه­ای پیرامون ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش توجه به مطالب زیر ضروری می­نماید:

اگر بخواهیم در مورد ازدواج­های پیامبر اسلام(ص) آگاهی کامل و درست داشته باشیم، باید در مورد این ازدواج­ها بررسی کامل به عمل بیاوریم؛ چرا که اگر ازدواج­های پیامبر(ص) را درست بفهمیم، دچار مشکل و سؤالی نخواهیم شد. به عنوان مثال، اگر بفهمیم که ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش به دستور خدا بوده تا آن سنت جاهلی از بین برود، دیگر جایی برای سؤال باقی نمی­ماند و اگر درباره­ی این ازدواج مطالب دیگری گفته شود و با قرآن تضاد داشته باشد، در این صورت به بطلان آن مطالب پی می­بریم. از سوی دشمنان اسلام درباره­ی ازدواج پیامبر(ص) با زینب مطالب افسانه­ای زیادی


1- همان، ج 4، ص 169؛ ج 7، ص 118.
2- همان.
3- همان.

ص:530

مطرح شده که هدف آنان تخریب شخصیت پیامبر اسلام(ص) است و اگر کسی پیامبر(ص) را بشناسد به بطلان آن مطالب پی می­برد.

خاورشناسان این­گونه روایات تاریخی نادرست را که امثال طبری و ابن اثیر در آثار تاریخی­شان آورده­اند دستاویز قرار داده و درباره­ی پیامبر(ص) و ازدواجش با زینب داستان­های عاشقانه ساخته­اند، اما فخر رازی در تفسیر کبیر و آلوسی در تفسیر روح المعانی تصریح به دروغ بودن این روایات کرده­اند. در ساختگی بودن این روایات تردیدی نیست، چون مخالف قرآن است. در آیه­ی 37 سوره­ی احزاب خداوند به صراحت می­گوید که ما به پیامبر(ص) دستور دادیم با زینب ازدواج کند و هدف از این ازدواج هم باطل ساختن سنت جاهلی در مورد زنان طلاق گرفته­ی پسرخوانده­ها است. در قرآن هیچ اشاره­ای به دلباختگی پیامبر(ص) نسبت به زینب نشده است. اگر پیامبر(ص) دلباخته­ی زینب بود، از اول او را برای خود انتخاب می­کرد و نیازی نبود که برای زید بگیرد. زینب هم راضی به ازدواج با پیامبر(ص) بود، ولی پیامبر(ص) او را برای زید گرفت و پس از آن­که مدتی با زید زندگی کرد و زید او را طلاق داد، آن­گاه پیامبر(ص) او را به دستور خدا گرفت. اصولاً پیامبر(ص) زینب را به اجبار به زید تزویج کرد و اگر می­خواست می­توانست برای خودش بگیرد و مانعی در کار نبود. دشمنان و خاورشناسان برای مبارزه با اسلام این حادثه را آن­طور که خواستند ساختند و در همه جا نشر دادند، در حالی که در وجود پیامبر اسلام(ص) هیچ­گونه عیاشی نبود. او پیامبر است و مانند افراد معمولی نیست و اگر او هم مانند انسان­های دیگر بود، دیگر پیامبر نمی­شد.(1)

در تأیید مطالب فوق می­توان سخن جان دیون پورت را در این باره نقل نمود. وی پس از این­که به داستان جنگ خندق و ائتلافی که یهود با قبایل عرب بر ضد اسلام کردند و منجر به شکست آنان و سپس غلبه­ی مسلمانان بر یهود شد اشاره می­کند، می نویسد: «در اینجا لازم است تهمتی را که دشمنان [حضرت] محمد[ص] در همین اوقات از روی


1- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص 604-607.

ص:531

غرض و حسد به او زده اند رد شود و آن موضوع ازدواج عیال مطلقه­ی پسرخوانده­ی اوست. واقع امر این است که خیلی قبل از طلوع اسلام میان اعراب عادتی رواج داشت که اگر کسی زنی را به نام مادر می خواند، دیگر نمی توانست با او ازدواج کند و اگر کسی جوانی را پسرش می خواند، از آن به بعد آن پسر از تمام حقوق فرزندی وی برخوردار می شد؛ ولی قرآن هر دو عادت مزبور را نسخ کرد، به این معنی که اگر کسی زنی را مادر می خواند می توانست با او ازدواج کند و نیز اگر پسرخوانده ای عیالش را طلاق می داد پدرخوانده می توانست عیال او را به ازدواج خودش درآورد. [حضرت] محمد[ص] که نسبت به زینب خیلی احترام می گذاشت، او را به ازدواج پسرخوانده­ی خود که برای او نیز همان­قدر احترام قائل بود درآورد. چون نتیجه­ی این ازدواج برای زید رضایت بخش نبود، با همه­ی مداخله ای که پیغمبر[ی] در این باره نمود زید تصمیم به طلاق زینب گرفت. پیغمبر[ص] خودش به خوبی می دانست که چون اصولاً این وصلت به وسیله­ی او انجام گرفته است مورد توبیخ قرار خواهد گرفت؛ ولی پس از انجام طلاق، پیغمبر[ص] از گریه های زینب و بدبختی او متأثر شد، لذا تصمیم گرفت از تنها وسیله­ی اصلاحی که در دسترس دارد استفاده کند؛ بنابراین، پس از طلاق زید، خودش با زینب ازدواج کرد. پیغمبر[ص] با وجود مشکل تصمیم به این اقدام گرفت، چرا که می دانست عرب­ها که هنوز پایبند رسم و عادت سابق­شان بودند او را با انجام این عمل به بی عفتی متهم خواهند کرد، ولی حس شدید وظیفه شناسی بر این موانع غالب آمد و زینب عیال پیغمبر[ص] شد».(1)

5. شرایط اجتماعی- فرهنگی حاکم بر محیط عربستان

در بررسی دیدگاه وات پیرامون شرایط حاکم بر محیط عربستانِ زمان پیامبر(ص) توجه به نکات زیر ضروری می­نماید:


1- جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، (ترجمه سید غلامرضا سعیدی، به کوشش و مقدمه سید هادی خسروشاهی)، (تهران: اطلاعات، 1388ش)، ص 61.

ص:532

1. هر دینی چه برخاسته از اندیشه­ی انسانی باشد و چه خاستگاه الهی داشته باشد، رسالتش حل مشکلات جوامع انسانی و رفع نیازمندی­های آن می­باشد و برای موفقیت و دوام باید کارآمدی بیشتری داشته باشد و هرچه عینیت و مطابقت با نیازمندی جامعه بیشتر باشد، آن دین واقعی­تر و دوام بیشتری خواهد یافت. به ویژه در ادیان الهی که خاستگاه الهی دارند، به یقین این مطابقت با نیازمندی جامعه، عینی و واقعی­تر خواهد بود. از دیدگاه اسلام، ادیان روند تکاملی داشته و هر دینی در هر دوره­ای به مقتضای نیازمندی­های آن جامعه تعالیم و رهنمون­هایی را آورده و از آنجا که دین اسلام آخرین و کامل­ترین دین است، کامل­ترین آموزه­ها و دستورات را آورده است. و لذا بیشترین نیازمندی­های جوامع را برطرف خواهد ساخت و از موفقیت و دوام بیشتری برخوردار خواهد بود.

2. اگرچه وات تحلیل خوب و نسبتاً جامعی از شرایط اجتماعی- فرهنگی حاکم بر حجاز هنگام ظهور اسلام ارائه نموده و تحلیل جامعه­شناختی او قابل تقدیر است، اما این بدان معنا نیست که ظهور اسلام را نتیجه­ی تضاد و تصادم فرهنگی و اجتماعی دو دوره­ی قبل و هنگام ظهور اسلام بدانیم؛ بلکه باید گفت دین اسلام منشأ الهی داشته و برای هدایت همه­ی مردم و طبیعتاً در ابتدای امر مردم حجاز نازل شد. لذا باید علاوه بر نیازمندی­های مردم حجاز، نیازمندی­های عام همه­ی مردم در آن لحاظ شده باشد که این چنین بوده است.

3. تحلیل و برداشت وات از تعالیم اسلام مبنی بر این­که «قرآن برای زندگی بشر هنگامی ارزش و معنا قائل است که براساس صدق استوار باشد و هدف عالی زندگی، زیستن با صدق و راستی است. این­که قرآن اقرار به قدرت و رحمت آفریدگار را از مردم طلب نموده که نتیجه­ی آن انکار قدرت ثروتمندان است و قرآن ریشه­ی درهم­ریختگی جامعه را دنیاگرایی و توجه به مادیات و غفلت از معنویات می­داند»، قابل تقدیر و ستودنی است و نشان از درک خوب او از دین اسلام دارد.

ص:533

6. ولادت و دوران کودکی پیامبر(ص)

در بررسی دیدگاه وات پیرامون ولادت و دوران کودکی پیامبر(ص) توجه به نکات زیر ضروری می­نماید:

1. وات در بیان ولادت آن حضرت اشاره­ای به ماه و روز ولادت که مسأله­ای اختلافی است نمی­کند و فقط با بیان این­که حضرت در سال عام الفیل (570م) به دنیا آمده، از ورود به بحث اجتناب می­نماید؛ زیرا اکثر شیعیان روز ولادت را 17 ربیع الاول و اکثر اهل سنت 12 ربیع الاول می­دانند. اشاره به این مطلب و اتخاذ موضعی محققانه بهتر به نظر می­رسید.

2. تلقی صحیح از وضعیت خانوادگی پیامبر(ص) هنگام تولد، نظیر رحلت پدر قبل از تولد، از دست دادن مادر در شش سالگی، ارائه­ی اطلاعات کامل از قبیله­ی مادر رضاعی آن حضرت و مسائل دیگر از نکات مثبت پژوهش وات پیرامون دوران کودکی حضرت به شمار می­آید. البته باید توجه داشت که این مسائل از مسلّماتِ نزد مسلمانان است که اختلافات درباره­ی آن از نظر اهل سنت و شیعه کم است و لذا برداشت­های محققان نیز به حقیقت نزدیک است.

3. این­که وات با استناد به این­که در قرن ششم میلادی سرپرستان قبایل به وظایف اخلاقی خود درباره­ی زیردستان و افراد ضعیف قبایل توجهی نداشتند و بیشتر به فکر منابع شخصی خود بودند، اگرچه شاید در کلیت قابل اثبات باشد؛ اما در مورد سرپرستان پیامبر(ص) صحیح نیست و لذا وضعیت نه چندان خوب پیامبر(ص) در این دوران را ناشی از بی­توجهی یا کم­توجهی سرپرستان از جمله حضرت ابوطالب(ع) بدانیم، به دور از حقیقت و انصاف است؛ زیرا روایات بی­شماری در باب توجهات و ملاحظات خاص حضرت ابوطالب(ع) نسبت به پیامبر(ص) وجود دارد که این برداشت وات را رد می­کند و وضعیت وخیم پیامبر(ص) در این دوره به شرایط اقتصادی حاکم بر بنی هاشم برمی­گردد که البته وات نیز بدان اشاره می­نماید، اما مقدمه­ی مزبور خواننده را به اشتباه انداخته،

ص:534

گمان می­برد که سرپرستان پیامبر(ص) نیز مانند سرپرستان دیگر قبایل نسبت به حضرت کم­توجهی داشته­اند و حال آن­که از دیدگاه مسلمانان و روایات چنین نبوده است.(1)

7. نقش ورقه بن نوفل در نبوت پیامبر(ص)

ورقه بن نوفل، پسرعموی حضرت خدیجه(س)، از چهره­های شناخته­شده و دانایان عرب در صدر اسلام است که مدت­ها پس از خواندن انجیل از بت­پرستی رویگردان شد و به مسیحیت گروید.(2)

برخی از خاورشناسان مانند سر ویلیام میور و وات با استناد به برخی روایات اهل سنت در پی اثبات تأثیر ورقه بر پیامبر اسلام(ص) در پذیرش نبوت خویش بوده­اند. مثلاً میور در کتاب خود «زندگانی محمد» به ارتباط پیامبر(ص) با ورقه بن نوفل اشاره کرده و گفته که «ورقه سهمی اثبات­شده در اقناع [حضرت] محمد[ص] در این­که مأموریتش الهی است داشته است»(3)؛

و یا وات نیز معتقد است که اطمینان­بخشی ورقه به پیامبر(ص) در مأموریتش به او اعتماد به نفس بخشید.(4)

مستند آنان روایاتی است که با طرق مختلف از عایشه در منابع اهل سنت مانند تفسیر طبری و صحیح بخاری نقل شده است.(5)

در نقد این روایات و داستان­های جعلی که در کتب تاریخ و تفسیر وارد شده و خاورشناسان بدان دامن زده­اند باید گفت:


1- ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 2، ص 329؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (الاصول)، (تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1388ق)، ج 1، ص 448؛ احمد بن ابی­یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، (قم: منشورات سید شریف رضی، 1414ق)، ج 2، ص 9.
2- ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 2، ص 238.
3- Muhammad Mohar Ali, The Qur`an and the Orientalists: An Examination of their Main Theories and Assumptions, Ipswich: Jimas, 2004, P. 27; Sir William muir, The Life of Mohammad, 3rd edition, London: Smith, Elder Company, 1878, p. 34.
4- The Qur`an and the Orientalists: An Examination of their Main Theories and Assumptions, P. 13; W. Montgomert Watt, Muhammad`s Mecca, p. 59.
5- رک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری)، (بیروت: دارالمعرفه، 1412ق)، ج 30، ص 161؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (بیروت: دارالفکر، 1424ق)، ج 1، ص 18، 20؛ ج 3، ص 1241؛ ج 6، 2561.

ص:535

1. بسیاری از مفسران و اندیشمندان اسلامی آنها را به لحاظ محتوایی و تاریخی مضطرب دانسته­اند. محتوای روایات افزون بر آن­که با مقام شامخ نبوت منافات دارد، با ظواهر آیات قرآن نیز مخالف است. مثلاً طبرسی در تفسیر آیه­ی «قُمْ فَأَنذِرْ»(1) می­گوید: «ان الله لا یوحی الی رسوله الّا بالبراهین النیرة و الآیات البینة الدالّة علی انّ ما یوحی الیه اَنّما هو مِن الله تعالی، فلا یحتاج الی شیءٍ سواها لایفزَع و لا یفزع و لا یفرق»(2)؛ به درستی که خداوند وحی نمی­کند به رسول خود مگر با دلایل روشن و نشانه­های آشکار که خود دلالت دارد بر این­که آنچه بر او وحی می­شود، از جانب حق تعالی است و به چیز دیگری غیر از آن نیاز ندارد هرگز ترسانده نمی­شود و نمی­هراسد و به خود نمی­لرزد. و یا آن­گاه که زراره از امام صادق(ع) می­پرسد: چرا پیامبر(ص) آن­گاه که جبرئیل بر او نازل شد نترسید و آن را از وسوسه­های شیطان نیندیشید؟ امام صادق(ع) فرمود: «انّ الله اتّخذ عبداً رسولاً اَنزل علیه السکینةَ و الوقارَ فکانَ الّذی یأتیه مِن قبل الله مثلُ الّذی یراه بِعَینِه»(3)؛ خداوند بر پیامبر خود سکینه و آرامش فرو فرستاد و آنچه که از جانب خداوند می­رسید به گونه­ای بود که مثل این­که می­بیند.

2. چگونه انسانی که چنین تکامل یافته است، در چنان موقعیت حساسی نگران می­شود و به خود شک می­برد، سپس با تجربه­ی یک زن و پرسش یک مرد که اندک دانشی دارد این نگرانی از او رفع می­شود و اطمینان حاصل می­کند که پیامبر است؟ مسلّماً تا روح پیامبر از هر نظر آماده برای اخذ سرّ الهی (نبوت) نباشد، خدای حکیم او را به منصب نبوت مفتخر نمی­سازد؛ زیرا منظور از برانگیختن پیامبران، راهنمایی مردم است. کسی که قدرت روحی او بدین حد باشد که با شنیدن وحی حاضر شود خودکشی کند، چگونه می­تواند در مردم نفوذ کند؟


1- مدثر، 2.
2- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 580-581.
3- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 18، ص 262.

ص:536

3. چطور شد که حضرت موسی(ع) با شنیدن ندای الهی اطمینان یافت که از طرف خداست و فوراً از خدا خواست هارون را به منظور این­که از او فصیح­تر سخن می­گوید یار و کمک­کار او سازد(1)،

اما سرور پیامبران مدت­ها در شک و تردید ماند تا ورقه غبار شک و تردید را از آینه دلش برد؟

4. ورقه که مسلّماً مسیحی بود، هنگامی که می­خواهد اضطراب و تردید رسول خدا را از بین ببرد، فقط نامی از نبوت موسی بن عمران برده و می­گوید: «این همان مقامی است که به موسی بن عمران داده شده است».(2) آیا این خود گواه بر آن نیست که دست داستان­سرایان اسرائیلی در کار بوده و با غفلت از مذهب قهرمان داستان (ورقه) به جعل آن پرداخته­اند؟

5. این قبیل کارها با عظمت و بزرگی پیامبر اسلام(ص) و مقام شامخ نبوت ابداً سازگار نیست.

6. سلسله سند داستان به شخص نخست که شاهد داستان باشد نمی­رسد؛ ازاین­رو، روایت چنین داستانی مرسل تلقی می­گردد.

7. اختلاف نقل داستان، خود گواه ساختگی بودن آن است. در یکی از نقل­ها چنین آمده که خدیجه خود به تنهایی نزد ورقه رفت. در دیگری آمده که پیامبر(ص) را نیز با خود برد. در جای دیگر، خود ورقه پیامبر(ص) را در حال طواف دید، از حال او جویا شد و با او سخن گفت.(3)

با این اختلاف در متن و اضطراب در نقل نمی­توان به آنها اعتماد نمود.

8. در متن بیشتر نقل­ها، علاوه بر آن­که ورقه نبوت پیامبر(ص) را نوید داده، از زبان ورقه آمده که گفت: «و لئن ادرکتُ ذلک لاَنصُرنَّک نصراً»؛ هرگاه دوران بعثت او را درک


1- طه، 29.
2- سیره ابن هشام، ج 1، ص 238؛ بحارالانوار، ج 18، ص 228.
3- سیره ابن هشام، ج 2، ص 74.

ص:537

کنم او را یاری و نصرت خواهم نمود، و یا «فَاِن یبعث و انا حی فساعَزِّره و اَنصره و اُومن به»؛ اگر مبعوث شود و من زنده باشم، او را یاری کرده و به او ایمان می­آورم؛ در حالی که براساس نقل تاریخ، ورقه تا ظهور دعوت پیامبر(ص) زنده بود، اما هرگز به دین اسلام تشرف نیافت. در حدیث ابن عباس آمده که درباره­ی ورقه گفت: «فماتَ علی نصرانیتِه»(1)؛

پس نصرانی وفات یافت. ابن حجر عسقلانی نیز از قول ابن عساکر، صاحب تاریخ دمشق، آورده که گفت: «و لااَعرِفُ احداً قال اَنَّه اَسلَم»(2)؛ کسی را نمی­شناسم که گفته باشد او (ورقه) اسلام آورده باشد. عسقلانی همچنین داستانی نقل می­کند که روزی ورقه از کنار بلال حبشی عبور می­کرد، در حالی که قریش او را شکنجه می­داد و بلال پیوسته می­گفت: احد احد. ورقه نیز می­گفت: احد احد یا بلال. ابن حجر سپس می­گوید: پس او تا زمان ظهور دعوت زنده بود، اما چرا اسلام نیاورد؟(3)

آنچه بیان شد، حاکی از این است که در نقل آنچه وات و دیگر خاورشناسان بدان استناد کرده­اند، اضطراب و اختلاف وجود دارد که دلیل بر تعارض این دسته از اخبار با هم و جعلی و برساخته بودن آنهاست و محتوا و مفاد روایات نیز قابل خدشه بوده و با آیات قرآن و مستندات عقلی در تنافی است.(4)

8. اولین مسلمان

در باب اولین گروندگان به اسلام، وات معتقد است که در میان زنان حضرت خدیجه(س) همسر پیامبر(ص) نخستین زن مسلمان بود که بدان حضرت ایمان آورد و تردیدی در این مطلب نیست؛ اما در مورد اولین مرد مسلمان اختلاف بر سر سه نفر است:


1- شهاب­الدین ابی­الفضل احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1328ق)، ج 6، ص 609.
2- همان، ص 607.
3- همان، ص 608.
4- برای تحلیل و بررسی بیشتر، رک: جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، (قم: بوستان کتاب، 1383ش)، ص 222-226؛ محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، (تهران: سمت، 1375ش)، ص 18-21.

ص:538

حضرت علی(ع)، ابوبکر و زید بن حارثه. وات اسلامِ حضرت علی(ع) را به دلیل سن کم و این­که از عائله­ی پیامبر(ص) محسوب می­شد نادیده می­گیرد؛ و اسلامِ زید بن حارثه را نیز به دلیل عبد بودن و این­که موقعیت اجتماعی او به اندازه­ی ابوبکر نبود و لذا ارزش اسلام او به اندازه­ی ابوبکر نبود رد می­نماید؛ و در آخر، اسلام ابوبکر را به خاطر جایگاه اجتماعی بالایش در میان مسلمانان بااهمیت­تر می­داند و معتقد است در منابع بر آن تأکید بیشتری شده است.

به نظر می­رسد اثرپذیری وات از منابع اهل سنت است که اسلام ابوبکر را مهم­تر جلوه می­دهد، در حالی که هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شیعی روایاتی است که تصریح دارد بر این­که نخستین کسی که اسلام را پذیرفت حضرت علی(ع) بود.(1) خود حضرت نیز در خطبه­ی «قاصعه» بدین مطلب اذعان دارد: «... در آن زمان اسلام در خانه­ای نیامده بود، مگر خانه­ی رسول خدا(ص) و حضرت خدیجه(س) و من سومِ ایشان بودم، نور وحی و رسالت را می­دیدم و بوی نبوت را استشمام می­کردم ...».(2)

9. اسلام حضرت ابوطالب(ع)

وات در ضمن بررسی مسأله­ی گسترش اسلام و تبلیغ آن توسط حضرت محمد(ص) اشاره می­کند که دشمنان و رؤسای قبایل مختلف از جمله ابوجهل چند بار نزد حضرت ابوطالب(ع) آمدند و از او خواستند که حضرت محمد(ص) را از این کار بازدارد و در مقابل، هرچه حضرت محمد(ص) بخواهد در اختیار او خواهند گذاشت، اما حضرت ابوطالب(ع) این درخواست آنان را نپذیرفت و جواب رد داد. در بررسی علت جواب رد


1- علامه امینی در کتاب «الغدیر» سخن ده­ها تن از بزرگان صحابه، تابعین و اعلام مسلمان را از ده­ها منبع معتبر غیرشیعی آورده که تأیید و تأکید می­کند که حضرت علی(ع) اولین مسلمان امت اسلامی است (نک: عبدالحسین امینی، الغدیر، (بیروت: دار الکتاب العربی، 1397ق)، ج 3، ص 95-99، 224-236؛ ج 9، ص 15، 122؛ ج 10، ص 156-158، 164-168، 290-322). و نیز در خطبه­ی «قاصعه» می­فرماید: «اللّهم انی اول من اتاب و سمع و اجاب لم یسبقنی الا رسول اللّه(ص) بالصلاة».
2- شیخ محمد عبده، شرح نهج البلاغه، (تحقیق محمد محی­الدین عبدالحمید)، (مصر: مطبعة الاستقامه، [بی­تا])، ج 2، ص182.

ص:539

حضرت ابوطالب(ع) وات به نکاتی اشاره می­کند که محل بحث است: اولاً در این مباحث حضرت ابوطالب(ع) را غیرمسلمان معرفی می­کند و معتقد است که حضرت ابوطالب(ع) و بسیاری از قبیله­ی او تعلیمات حضرت محمد(ص) را نپذیرفتند؛ ثانیاً وات معتقد است که حمایت حضرت ابوطالب(ع) از حضرت محمد(ص) برای حفظ شرافت قبیله و تثبیت موقعیت اجتماعی آن در میان دیگر قبایل بوده است.

در تحلیل و بررسی دیدگاه وات باید گفت به نقل از تفسیر قمی، بعضی از مفسران گمان بردند که آیه­ی «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(1)

در مورد حضرت ابوطالب(ع) نازل شده است، زیرا پیامبر(ص) در هنگام مرگ حضرت ابوطالب(ع) از او خواست که کلمه­ی «لا اله الا الله» را بگوید تا در آخرت برای او نفعی داشته باشد، اما حضرت ابوطالب(ع) نزد رسول الله(ص) این عبارت را نگفت، بلکه در پاسخ گفت: «من بر نفسم داناتر هستم». اما عباس بن عبدالمطلب شهادت داد که او قبل از مرگش اسلام آورد و عبارت «لا اله الا الله» را گفت و پیامبر(ص) فرمود: «امیدوارم روز قیامت برای او نافع گردد. در روز قیامت نزد پروردگار در حق پدر و مادر و عمویم شفاعت خواهم نمود».(2)

از این­که حضرت ابوطالب(ع) نزد پیامبر(ص) کلمه­ی شهادت را نگفت و از طرفی، مضمون آیه بر این دلالت دارد، برخی از محققان از جمله وات حکم به عدم اسلام حضرت ابوطالب(ع) داده­اند و حال آن­که دلایل متعددی بر ایمان حضرت ابوطالب(ع) وجود دارد که در ذیل به آنها می­پردازیم:

1. اجماع مکتب اهل­بیت(ع) بر ایمان حضرت ابوطالب(ع) است و می­دانیم که این اجماع، حجت است.


1- قصص، 56.
2- علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، (نجف: مطبعة النجف، 1387ق)، ج 2، ص 142.

ص:540

2. روایات متعدد حاکی از ایمان حضرت ابوطالب(ع) است، از جمله این روایت که وقتی سران قریش عماره بن ولید از جوانان قریش را به جای حضرت محمد(ص) به بنی هاشم می­دادند تا حضرت محمد(ص) را تحویل گرفته و او را به قتل برسانند، حضرت ابوطالب(ع) در پاسخ گفت: انصاف را رعایت نکردیم. جوان­تان را به من می­دهید تا او را بزرگ کنم و جوانم را به شما بدهم که او را بکشید و در ادامه شعری سرود که حاکی از اسلام اوست: «با ما رسول و فرستاده­ی خداوند است که سفید است و مانند برق می­درخشد. ما حمایت می­کنیم از فرستاده­ی خداوند، حمایت تمام و مشفقانه».(1) و یا در جای دیگر می­گوید: «آیا نمی­دانید که ما محمد داریم که پیامبر است، مانند موسی و در کتاب عهد عتیق نام او آمده است».(2)

3. حمایت حضرت ابوطالب(ع) از پیامبر(ص) و مجاهدت او در این راه در ده سال قبل از هجرت از جهت اهمیت برابری می­کند با مجاهدت انصار و مهاجرین در ده سال بعد از هجرت، و این می­تواند نشانه­ی ایمان باشد.(3)

4. در تفسیر دقیق­تر آیه مورد نظر می­توان گفت: «آیه در صدد بیان هدایت به اراده و خواست خداست و دخالت و خواست پیامبر(ص) تأثیر ندارد. چه بسا از اهل کتاب را خداوند هدایت می­کند، اما از قوم پیامبر(ص) هدایت نشوند و بحث کلی مورد نظر است، نه خصوص حضرت ابوطالب(ع)».(4)


1- محمدهادی یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج 1، ص 515.
2- همان، ص 586.
3- سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، (بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1393ق)، ج 16، ص 57.
4- همان، ج 16، ص 55.

ص:541

5. یکی از روشن­ترین دلایل ایمان حضرت ابوطالب(ع) را می­توان همسر او فاطمه بنت اسد دانست که تا پایان عمر حضرت ابوطالب(ع) همسر او باقی ماند، در حالی که اگر اسلام نیاورده بود باید مطابق قانون اسلام از او جدا می­شد.(1)

6. دلیل واضح دیگر عشق پیامبر(ص) به حضرت ابوطالب(ع) و کسانی که حضرت ابوطالب(ع) دوست داشته و عشق متقابل او به پیامبر(ص) است؛ مسلّماً دوستی و عشق نه تنها متضمن ایمان، بلکه دالّ بر درجات عالیه است.(2) حقیقتاً بسیار عجیب و تأمل­برانگیز است که کسانی که درباره­ی صحابه و حتی صرفاً معاصران پیامبر(ص) مانند ابوسفیان، معاویه و عمرو بن عاص نهایت حسن ظن و احتیاط را واجب می­شمرند، درباره­ی کسانی چون حضرت عبدالمطلب(ع) و حضرت ابوطالب(ع) و پدر و مادر گرامی پیامبر(ص) شیوه­ی بدگمانی و بی­پروایی را برگزیده­اند.(3)

7. دفاع سرسختانه و فداکارانه­ی حضرت ابوطالب(ع) از پیامبر(ص) و مشارکت فعال وی در عرصه­ی گسترده­ی تلاش­ها و رنج­های آن حضرت، تا آنجا که این دفاع و مشارکت صمیمانه حضرت ابوطالب(ع) را روی در روی رؤسای خشمگین قریش قرار داد و مصیبت طاقت­فرسای محاصره­ی اقتصادی و زندانی شدن در شعب ابی­طالب را بر وی تحمیل کرد، چگونه می­تواند دلیلی قاطع در جهت اثبات ایمان ابوطالب و پذیرش دعوت حضرت محمد(ص) توسط وی تلقی نشود؟ حضرت ابوطالب(ع) بارها و بارها در مقام محاجه با مخالفان از رسالت الهی و تکلیف دینی او سخن گفت و در بستر بیماری خویش نیز فرزندان، خویشاوندان و یاران، به ویژه فرزند بزرگوارش حضرت علی(ع) را به حمایت و تبعیت از حضرت محمد(ص) و تقویت رسالتش توصیه و تأکید نمود.


1- رک: مارتین لینگز، محمد(ص)، بر پایه­ی کهن­ترین منابع، (ترجمه سعید تهرانی­نسب)، (تهران: حکمت، 1391ش)، ص195.
2- مثلاً وقتی عقیل بن ابی­طالب برای اظهار اسلام و بیعت با پیامبر(ص) نزد ایشان آمد، حضرت به او فرمود: «تو را با دو عشق دوست می­دارم؛ برای خویشاوندی نزدیکت و برای عشقی که همیشه نسبت به تو در عمویم می­دیدم» (همان، ص506).
3- رک: همان، ص 43-44، 54-58.

ص:542

چگونه درباره­ی چنین کسی می­توان گفت که از عقاید نیاکان بت­پرست قریش نمی­توانست دست بکشد؟ ابن ابی­الحدید از قول خلیفه­ی اول به صراحت نقل کرده است که: «ان اباطالب ما مات حتی قال لا اله الا الله محمد رسول الله». همچنین وی از زبان امام باقر(ع) در وصف ایمان حضرت ابوطالب(ع) سخنی بلند و باعظمت نقل کرده است.(1)

10. مسأله­ی هجرت به حبشه

با تدبر در روایات موجود در سیره­ی ابن اسحاق و تاریخ یعقوبی و دیگر کتب تاریخی به نظر می­رسد که مهاجرت به حبشه به پیشنهاد پیامبر(ص) برای جلوگیری از آزار و اذیت بیش از حد مسلمانان و در دو مرحله صورت گرفته است.(2) بنابراین، در بررسی دیدگاه وات باید گفت اگرچه تحلیل دقیق و بررسی همه­ی جوانب مسأله از نکات مثبت در دیدگاه وات بوده و یافتن این علل متعدد در فهم بهتر و دقیق­تر مؤثر است، اما کندوکاو عقلی بدون یافتن دلیل و پشتوانه­ی نقلی در تاریخ ثمری نخواهد داشت. وات در مورد تجارت، حمایت نظامی حبشه و مرکز تجاری قرار دادن حبشه از سوی پیامبر(ص) دلیل و مدرکی ارائه نداده و صرفاً به صورت احتمال مطرح نموده است که نیاز به بررسی بیشتر دارد که اگر بتوان برای آن مستندی گرد آورد، دلیل متقن و ارزشمندی است.

اما وات به علت اصلی، یعنی اذیت و آزار مسلمانان توسط مشرکان و کفار قریش و در تنگنا بودن مسلمانان که دلایل و روایاتی در تأیید آن وجود دارد خیلی نمی­پردازد و حتی در صدد کم اهمیت جلوه دادن این عامل است؛ آنجا که می­گوید: «... نمی­توان گفت که علت اصلی مهاجرت همین آزارها بوده است، زیرا پس از آن­که مسلمانان در مدینه


1- نک: محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، (ترجمه ابوالقاسم پاینده)، (تهران: اساطیر، 1362ش)، ج 3، ص 871-872؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، (بیروت: دار الکتاب العربی، 1397ق)، ج 7؛ عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة (سیره ابن هشام)، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1985م)، ج 1؛ محمدرضا طبسی نجفی، منیة الراغب فی ایمان ابی­طالب، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1375ش).
2- عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة (سیره ابن هشام)، ج 1، ص 324؛ محمد بن سعد کاتب واقدی، الطبقات الکبری، (بیروت: دار صادر، 1388ق)، ج 1، ص 204؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 29؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج 1، ص 563.

ص:543

ساکن شدند و دیگر شکنجه و آزاری وجود نداشت، دیده می­شود که عده­ای در حبشه باقی ماندند»(1)

و حال آن­که با استناد به روایات متعدد از زبان پیامبر(ص) می­توان علت اصلی را اذیت و آزار رؤسای قریش دانست. اما چرا وات این عامل را کامل نمی­داند معلوم نیست. شاید به نگاه خاص او برمی­گردد که می­خواهد برای همه­ی قضایا تحلیلی اقتصادی یا اجتماعی داشته باشد.

11. جنگ­ها و غزوات پیامبر(ص)

اشاره

در اینجا ما به تحلیل و بررسی دیدگاه­های وات پیرامون مهم­ترین جنگ­ها و غزوات پیامبر(ص) به طور مجزا می­پردازیم:

نخستین سریه­ها و غزوات پیامبر(ص)

تحلیل وات درباره­ی جنگ­های اولیه­ی پیامبر(ص) از جهات مختلف قابل توجه و بررسی است که به شرح ذیل می­باشد:

1. واقعیت این است که پیامبر(ص) در واقع واحدهای گشت­زنی ویژه­ای را به اطراف مدینه می­فرستاد تا اولاً در باب وضعیت تدارکاتی قریش و آخرین فعل و انفعالات نظامی و غیرنظامی آنان اطلاع کسب کنند، ثانیاً بدین وسیله خطوط بازرگانی و شاهراه­های حیاتی آنان را عملاً مورد تهدید قرار دهند، و ثالثاً از طریق انعقاد پیمان­های مختلف با قبایل ساکن در مسیر تجارت، توجه قریش را به قدرت مسلمانان جلب کنند. قریش پیش از آن­، مسلمانان را از مکه اخراج کرده و اموال­شان را مصادره نموده بودند. پیامبر(ص) برای نخستین بار آیات جهاد را تلاوت کرد و پس از آن به واحدها­ی نظامی و بازرسی فرمان داد که با تعقیب کاروان­های قریش و بستن پیمان­های نظامی با قبایل ساکن در مسیر تجارت، تلاش کنند تا قدرت نوظهور مسلمانان مدینه را به قبیله­ی قریش که به تدارک نیرو و توطئه­ی نظامی برای حمله به مدینه مشغول بودند نشان دهند. بسیاری از این اعزام­ها، جز یکی دو مورد، حتی هنگامی که خود پیامبر(ص) نیز شخصاً در برنامه­ی


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 86.

ص:544

تعقیب قریش شرکت می­کرد، بدون درگیری و رویارویی خاتمه می­یافت. ابن هشام و ابن اسحاق سال اول هجری را به عنوان تاریخ اعزام­ها ثبت کرده­اند، ولی واقدی بخشی از اعزام­های مزبور را به سال دوم هجری مربوط می­داند.(1)

2. این­که پیامبر(ص) و مسلمانان در نظر داشتند از طریق حمله به کاروان­های مکه زندگی خود را بگذرانند، به گونه­ای که مسلمانان را به عنوان یاغی و طغیانگر معرفی می­کند پذیرفتنی نیست و با مبانی اعتقادی و دینی اسلام سازگاری ندارد. مسلمانان برای جبران مشکلات و سختی­هایی که مشرکان قریش بر آنها وارد ساختند، به گونه­ای که مجبور به فرار از وطن خود شدند، دست به حملات نظامی زده و غنائمی از آنها به دست می­آوردند. البته این غنائم به جای اموال آنها بود که در مکه برجای گذاشتند و مکیان آنها را تصاحب نمودند؛ لذا این حملات غارتگری و تجاوز نیست، بلکه اقدام برای رسیدن به اموال خودشان بود که در مکه برجای گذاشته و کفار تصاحب کرده بودند.

3. این­که جنگ و حمله به قبایل برای به دست آوردن غنائم از اصول طبیعی زندگی عرب بوده است، اگرچه امری مسلم است، اما در اسلام این رسوم غلط جاهلی جایگاهی ندارد. اسلام برای ایجاد صلح، امنیت، تعالی و کرامت انسانی ارزش و احترام ویژه­ای قائل است و بروز جنگ و خونریزی را در راستای حفظ مقدسات و کرامت انسانی جایز می­داند، نه برای اهداف و رسوم جاهلی و کسب غنائم.

4. حضور بیشتر و مؤثر مهاجرین در جنگ­های اولیه­ی پیامبر(ص) به دلیل دشمنی آنان با مکیان و تمجید از شرکت­کنندگان در جنگ­ها و تبدیل جنگ­ها به جهاد و چهره­ی دینی بخشیدن به آن، تحلیلی منطقی و صحیح به نظر می­رسد. اگرچه حضور اندک انصار در جنگ­های اولیه­ی پیامبر(ص) قبل از بدر نیز گزارش شده است. ضمن این­که انصار


1- [30]. نک: جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، (قم: بوستان کتاب، 1383ش)؛ سید علی­اکبر حسینی، سلام بر خورشید، (تهران: اطلاعات، 1374ش).

ص:545

طبق پیمان موظف به دفاع از پیامبر(ص) در درون مدینه بودند، نه بیرون آن و لذا تکلیفی بر آنها نبود.(1)

5. درباره­ی سریه­ی عبدالله بن جحش، وات ضمن نقل کامل واقعه و ابعاد مختلف آن نظیر نامه­ی سربه­مهر پیامبر(ص) به عبدالله، شروع جنگ در ماه حرام، عدم توزیع غنائم حاصل از جنگ، نزول آیه در تأیید اقدام مسلمانان و بدتر دانستن اقدام مشرکان در آزار و اذیت مسلمانان و ... را مورد بررسی قرار می­دهد.

6. درباره­ی ارتباط با یهودیان و اتخاذ سیاست نزدیک شدن به یهودیان و حتی اعطای امتیازاتی بدین دلیل که مسلمانان در ابتدای تأسیس دولت اسلامی نیاز به حامی داشتند و سپس قطع این ارتباط به دلیل عکس العمل منفی یهودیان نکات قابل تأملی مطرح است.

درباره­ی عملکرد پیامبر(ص) در دوران مکه و مدینه، تحلیل و تفسیرهای مختلفی صورت گرفته است، تفسیرهایی با رویکرد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. از جمله رویکردهای تحلیلی که در قرن­های اخیر مطرح شده و به تحلیل دوران زندگانی پیامبر(ص) پرداخته، تفسیری بر مبنای پراگماتیسم (عمل­گرایی) است؛ یعنی تفسیری بر این اساس که پیامبر(ص) چه سیاست­هایی اتخاذ می­کرد تا در مقام عمل به نتیجه­ی مطلوب برسد و راهکارهای موفقیت را (البته با نگاه مادی و معیارهای ظاهری و ماتریالیستی) بررسی می­نمود. در حالی که می­دانیم تلاش پیامبر(ص) در نزدیک شدن به یهودیان به اصل اساسی «تقدم رحمت و شفقت بر شدت و حدت» در رویکرد پیامبر(ص) برمی­گردد. پیامبر(ص) براساس اصل رحمت و «رحمة للعالمین» بودن­شان، با همه­ی مردم حتی مخالفان خود برخوردی همراه با ملاطفت و مسامحت داشت تا بتواند همگان را به سوی اسلام آورده و به سعادت ابدی رهنمون سازد. بنابراین، تحلیل وات مبنی بر این­که پیامبر(ص) برای جلب حمایت یهود و کاستن نیروی مخالف اقدام به اعطای امتیاز به یهودیان نموده، پذیرفتنی نیست. در مقابل، قطع رابطه با یهود و اتخاذ


1- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 4، ص 348.

ص:546

سیاست خصمانه نسبت به آنان به اقدامات خصمانه، همکاری یهود با قریش و خیانت­هایی که نسبت به شخص پیامبر(ص) و مسلمانان نمودند برمی­گردد که برخلاف معاهده­ی منعقده میان مسلمانان و سایر قبایل بود و چاره­ای جز قطع رابطه و اتخاذ سیاست خصمانه نبود.

غزوه­ی بدر

وات به استناد منابع اسلامی موجود در نقل جزئیات مربوط به جنگ بدر به واقعیات پرداخته است. از آنجا که در نقل این جزئیات اختلاف چندانی وجود ندارد، لذا بیان وات نیز به صواب نزدیک­تر است. مواردی نظیر تعداد سپاهیان اسلام و قریش، یا ارزش مالی کاروان تجاری قریش و حتی اختلافات میان سپاه قریش در رویارویی با مسلمانان پس از این­که کاروان تجاری به سلامت از خطر حمله­ی مسلمانان رهایی یافت، که البته با مخالفت ابوجهل و اصرار او بر جنگ با مسلمانان این مخالفت­ها ثمری نداشت و جنگ میان دو طرف درگرفت. تحلیل وات با وجود نکات مثبت، حاوی مطالبی است که باید بدان­ها پرداخت:

1. پر کردن چاه­ها توسط مسلمانان

وات در تحلیل خود معتقد است که مسلمانان برای این­که کفار را مجبور به جنگ نمایند، تمام چاه­ها را جز یک چاه که در تصرف مسلمانان بود پر نمودند تا قریش برای تأمین آب مورد نیاز خود مجبور به جنگ با مسلمانان شوند، اما این تحلیل بدین دلایل پذیرفتنی نیست: اولاً می­دانیم که انبیا و از جمله نبی مکرم اسلام(ص) معصوم هستند و کار خطا و اشتباه و گناه انجام نمی­دهند و لذا این کار توسط پیامبر(ص) انجام نگرفته است؛ ثانیاً با توجه به روایات موجود سپاه قریش زودتر به منطقه رسید، لذا طبیعی است که زودتر چاه­های آب را در اختیار گرفتند و بعید است که چاه­های آب را رها کرده باشند تا مسلمانان آن را تصاحب نمایند؛ ثالثاً براساس روایات مکان استقرار مسلمانان (العدوه الدنیا) خالی از چاه­های آب بود؛ رابعاً در روایتی از ابن اسحاق آمده که مشرکان وارد

ص:547

حوض­های آب شدند، اما پیامبر(ص) دستور دادند که با آنها کاری نداشته باشند و حضرت علی (ع) نیز همین عمل را در جنگ صفین در مقابل سپاه معاویه انجام دادند.(1)

2. عدم حضور پیامبر(ص) در جنگ

منظور وات از عدم حضور پیامبر(ص)چیست؟ و از کجا چنین برداشت نموده است؟ آنچه از روایات به دست می­آید حضور پیامبر(ص) و دخالت ایشان در جنگ است، مانند روایاتی که از مشورت پیامبر(ص) با اصحاب در جنگ بدر ذکر شد؛ بنابراین، عدم حضور پیامبر(ص) در جنگ پذیرفتنی نیست.

3. دستور پیامبر(ص) مبنی بر اعدام دو شاعر هجوگو

حکم اعدام در اسلام آن­گونه که امروزه تبلیغ می­شود نیست و اعدام به صورت کلی برای اُسرا صحیح نیست، آن­گونه که وات نیز بدان اشاره دارد و پیامبر(ص) از کشتن اُسرا جلوگیری نمود؛ اما احترام به اُسرا و غیر اُسرا تا زمانی است که احترام اسلام و پیامبر(ص) حفظ شود و الا هر زمان که اهانت و هجوی نسبت به تعالیم اسلام و شخص پیامبر(ص) صورت گیرد، حکم اعدام به اجرا در خواهد آمد.

4. اما تفسیر وات پیرامون پیروزی مسلمانان به جهت نیروی ایمان و اتحاد موجود میان آنها که همراه با شجاعت بود، از نکات جالب و ستودنی است و به نگاه دقیق او به واقعیات برمی­گردد و در مقابل، علت شکست قریش عدم اتحاد و اختلاف موجود میان آنها و تکروی ابوجهل فرمانده­ی آنان بود که در غیاب ابوسفیان فرماندهی را برعهده داشت.

بررسی وقایع پس از جنگ بدر از سوی وات و تحلیل­های او پذیرفتنی است و نشان از مطالعات جامع او دارد، اگرچه بعضی از جزئیات آن باید بررسی شود. طمع دستیابی به غنائم را به عنوان عامل گرایش قبایل چادرنشین به اسلام دانستن، نظر جامع و صحیحی نیست، اگرچه می­توان به عنوان یکی از انگیزه­های قبایل دانست؛ اما این­که عامل گرایش


1- رک: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 5، ص 28.

ص:548

قبایل به اسلام باشد و بدان دلیل به مدینه آمده باشند قابل تأمل است، زیرا همان قبایل می­دانستند که جنگ همیشه با پیروزی همراه نیست و ممکن است به شکست بینجامد؛ لذا طبیعی است که پس از هر شکستی مدینه را خالی کرده و از اسلام خارج شوند، اما در روایات گزارش نشده که عده­ای به دلیل شکست در جنگی از اسلام بیرون رفته باشند.

اما در مورد موافقت پیامبر(ص) با ترور دشمنان، اصل نخست در رفتار پیامبر(ص) و همه­ی انبیا شیوه­ی تساهل و مدارا و صلح با مخالفان بوده است تا شاید به اسلام که دین رحمت است بازآیند، اما اگر چنین نشد و مخالفان در صدد مبارزه با اسلام و مبانی آن برآمدند پیامبر(ص) موظف به مقابله بوده و از شیوه­ی مناسب آن استفاده خواهد نمود.(1)

تحلیل وات در مورد تقویت موقعیت اجتماعی و سیاسی پیامبر(ص) پس از پیروزی در بدر و اخراج قبیله­ی بنی قینقاع صحیح به نظر می­رسد، اما این­که پیامبر(ص) به دلیل عدم پذیرش نبوتش توسط یهودیان و ارتباط آنان با مخالفانش با یهودیان قطع ارتباط نمود و در صدد جبران این اقدام یهودیان باشد قابل تأمل است. آنچه با سیره­ی پیامبر(ص) سازگاری دارد این­که پیامبر(ص) همیشه به عهد خود پایبند بود و هیچ­گاه از آن تخطی ننمود و همیشه در برخورد با مخالفان سعی در مدارا و جذب مخالفان داشت، اما وقتی که مخالفان اقدام علنی علیه مسلمانان و هتک حرمت آنان می­نمایند چاره­ای جز مقابله­ی به مثل نیست و پیامبر(ص) همان­گونه که رحیم و رئوف است، «اشدّاء علی الکفار» نیز هست.

غزوه­ی اُحد

به نظر می­رسد وات با مطالعه­ی منابع اسلامی، مطالب مهم پیرامون جنگ اُحد را آورده و از نکات حائز اهمیت غفلت نکرده است؛ از جمله اشاره به اقدامات مشرکان و مسلمانان قبل از جنگ اُحد، تعداد سپاهیان دو سپاه، نحوه­ی شروع جنگ و مبارزه،


1- برای آگاهی بیشتر در این باره، رک: سید قاسم رزّاقی موسوی، "مدارا با مخالف و مبارزه با معاند در سیره نبوی"، معرفت، 86 (1383).

ص:549

مشورت پیامبر(ص) با اصحاب درباره­ی جنگ که در داخل شهر باشد یا بیرون شهر، موفقیت­های اولیه­ی مسلمانان و ترک بعضی از مسلمانان از جایگاه حساس خود و شکست مسلمانان در ادامه­ی کار و مهم­تر از همه تحلیل وات درباره­ی نتیجه­ی جنگ است. او مشرکان را پیروز میدان نمی­داند، زیرا به اهداف اصلی خود که ضربه زدن به پیامبر(ص) و برانداختن اسلام بود نرسیدند، و مسلمانان را نیز شکست­خورده نمی­داند، زیرا با سپاه اندک خود بدون سواره­نظام یارای مقاومت با سپاه قریش را داشتند.

وات همچنین با استناد به آیات قرآن در تحلیل نتیجه­ی جنگ معتقد است که شکست مسلمانان بخشی به دلیل تنبیه آنان به سبب سرپیچی از فرمان پیامبر(ص) و بخشی به عنوان آزمایش خداوند بوده است و پیروزی مشرکان نشانه­ی رحمت خدا نیست، بلکه عدم اطاعت آنان از خداوند خشم الهی و تنبیه و عذاب آنان را به همراه خواهد داشت. بیان این مطلب در کتابی که مخاطبان آن غیرمسلمانان هستند و با این بیان با اسلام و تعالیم آن آشنا می­گردند امری ارزشمند و در خور تحسین است.

اخراج یهودیان بنی نضیر

چند نکته در تحلیل وات راجع به اخراج یهودیان بنی نضیر شایان ذکر است:

1. پرداختن به همه­ی جوانب کار آن­گونه که در روایات آمده است.

2. اشاره­ی غیرمستقیم به نقش منافقان در تحریک یهودیان علیه مسلمانان.

3. وات اقدام پیامبر(ص) در اخراج یهودیان بنی نضیر از مدینه را همراه با پذیرش مالکیت آنها بر نخلستان، غیرمتناسب با اقدام یهودیان برای قتل پیامبر(ص) می­داند. این تحلیل به نظر غیرمنطقی می رسد، زیرا وقتی گروهی در صدد قتل رئیس و حاکم منطقه یا شهری برمی­آیند، اگر با جدیت با آنها مقابله نشود چگونه می­توان امنیت شهر را تضمین نمود. آیا وات تصویری از نیت یهودیان در صورت عملی شدن آن دارد؟ اگر نیت آنان به وقوع می­پیوست، آیا اسلام در گام­های نخست با مشکل اساسی روبرو نمی­شد؟ در مقابل، برخورد عملی و جدی می­توانست در تأمین امنیت شهر و جامعه­ی تازه­تأسیس مدینه

ص:550

بسیار مؤثر باشد و این اقدام پیامبر(ص) در تقویت روحیه­ی مسلمانان و قدرت آنها بسیار تأثیرگذار بود.(1)

غزوه­ی خندق یا احزاب

وات در بررسی جنگ احزاب چهار عامل را در ناکامی مکیان برمی­شمرد:

1. نقطه­ی قوت و برتری مکیان، سواره­نظام آنان بود که حفر خندق اجازه­ی استفاده از 600 سواره­نظام را به مکیان نداد و لذا این برتری از بین رفت.

2. درو و برداشت زودهنگام زمین­های کشاورزی اطراف مدینه به پیش­بینی پیامبر(ص)، مکیان را در تهیه­ی علوفه برای اسب­های خود با مشکل مواجه ساخت.

3. سازماندهی نیروهای مسلمان که تمام حملات شمال را دفع کردند و روحیه­ی دشمن را متزلزل ساخت.

4. تلاش­های پیامبر(ص) و نماینده­ی او در برهم زدن توافق میان قبیله­ی یهودی بنی قریظه و مشرکان که بنا بود یهود بنی قریظه از پشت سر و داخل مدینه بر مسلمانان حمله برند و سپاه قریش از جلو، که تحققِ آن برای مسلمانان بسیار خطرناک بود.(2)

به نظر وات، این شکست همراه با قدرت روزافزون پیامبر(ص) زمینه­های گرایش مکیان به اسلام را فراهم ساخت. پایان جنگ خندق با اعدام مردان قبیله­ی بنی قریظه و اسارت زنان و کودکان به حکم سعد بن معاذ انصاری که در میان انصار جایگاه ویژه­ای داشت همراه بود. این تصمیم اگرچه انتقاد و اعتراض بعضی از نویسندگان اروپایی را دربرداشت و آن را وحشیانه و غیر انسانی شمردند، اما وات به دفاع از این اقدام پرداخت و با توجه به وضعیت اجتماعی و نظام قبیله­ای آن زمان عربستان طبیعی دانست. به ویژه این­که یهودیان بنی قریظه در شرایطی که پیامبر(ص) با مشرکان در جنگ بود نه تنها به


1- رک: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 8، ص 66.
2- رک: محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 209-214.

ص:551

پیامبر(ص) کمکی ننمودند، بلکه با خیانت به مسلمانان در صدد کمک به قریش بودند که این حکم را در پی داشت.(1)

غزوه­ی خیبر

وات در تحلیل جنگ خیبر هم به بررسی علل وقوع جنگ می­پردازد، اگرچه این علل را تحریک نظامی اعراب علیه پیامبر(ص)، خیانت یهودیان به پیامبر(ص) و موقعیت مسلمانان پس از لشکرکشی بی­ثمر به مکه که موجب یأس و نومیدی آنان گشت برمی­شمرد، و هم به بررسی علت شکست یهودیان خیبر می­پردازد. یادآوری دو نکته در اینجا ضروری می­نماید:

1. عدم اشاره به نحوه­ی پیروزی مسلمانان که با فتح قلعه ی خیبر توسط حضرت علی(ع) صورت گرفت،(2)

اما وات مانند سایر بخش­ها نامی از حضرت علی(ع) نمی­برد که این متأثر از منابع اهل سنت یا منابع خاورشناسان پیشین است.

2. تحلیل وات در خصوص لزوم تغییر اندیشه در بقای تحول جدید در جامعه، صحیح به نظر می­رسد و هر تحول جدید اگر در حوزه­ی اندیشه انجام گیرد و بتواند اندیشه­ها را با خود همراه سازد دوام یافته و ابدی و جاودانه خواهد شد.

فتح مکه

دیدگاه وات در باب فتح مکه و بررسی وقایع آن، صحیح، منطقی و دقیق به نظر می­رسد؛ هم در بررسی ریشه­های بحث، هم در ذکر جزئیات وقایع و هم در نتیجه­گیری و تحلیل آن. او ضمن بررسی موقعیت مسلمانان پس از صلح حدیبیه، معتقد است که قدرت مسلمانان رو به افزایش بود. از طرفی، مکه به عنوان مهد اسلام و نقطه­ی آغازین آن برای


1- رک: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 9، ص 191.
2- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص 23؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص 731-733؛ مارتین لینگز، محمد(ص)، بر پایه­ی کهن­ترین منابع، ص 472-473.

ص:552

پیامبر(ص) ارزش بسیاری داشت و نیز برای نشر اسلام و ایجاد وحدت عربی تحت هدایت و رهبری او بسیار مهم و ضروری بود؛ ازاین­رو، در صدد تصرف مکه برآمد.

از ویژگی­های بارز تحلیل­های وات می­توان به بررسی­های دقیق و تحلیل­های جامعه­شناختی او اشاره نمود. وی ابتدا اهداف پیامبر(ص) در هر مرحله را براساس وضعیت موجود تبیین می­نماید و سپس مقدمات و راه­های رسیدن به اهداف را مورد بررسی قرار می­دهد. توجه به ساختار قبیله­ای جامعه­ی عربستان در اندیشه­ها و عملکرد پیامبر(ص) از نگاه وات برجسته و از عوامل موفقیت پیامبر (ص) شمرده می­شود که تعالیم اسلام با نیازهای قبیله­ای و ساختار جامعه همخوانی دارد. به نظر وات، از نکات برجسته و علل موفقیت پیامبر(ص) مدیریت آن حضرت در اداره­ی امور اجتماع، نحوه­ی برخورد با وقایع و مسلمانان، حکمت و دوراندیشی ایشان است. البته باید توجه داشت که نگاه صرفاً جامعه­شناختی بدون توجه به امور معنوی و اراده­ی الهی نواقصی را به همراه دارد که تحلیل­های وات خالی از آن نیست. این­که همه­ی امور و وقایع در طی چندین سال در راستای تقویت و تثبیت جایگاه پیامبر(ص) و مسلمانان انجام گرفته است (از جمله تغییرات ناگهانی بعضی وقایع به نفع ­مسلمانان در جنگ­ها و ...) را می­توان به اراده­ی الهی برگرداند که در بعضی از آیات به این خواست الهی اشاره شده، اما وات بدان اشاره نکرده است. در مجموع، تحلیل وات درباره­ی فتح مکه با دیدگاه مسلمانان همخوانی داشته و به واقعیت نزدیک است.

غزوه­ی تبوک

در بررسی دیدگاه وات در خصوص جنگ تبوک باید بدین نکته توجه نمود که دعوت به اسلام از وظایف اصلی و بنیادین پیامبر(ص) است و لذا بعید به نظر می­رسد که آن حضرت در معاهدات خود با قبایل مسیر شمال آنها را به اسلام دعوت نکرده باشد و صرفاً به اهداف اقتصادی و اجتماعی برای دریافت جزیه و تحمیل قدرت خود اکتفا کرده باشد. پیامبر(ص) از ابتدای رسالت خود در صدد مبارزه با عقاید جاهلی و بطلان آداب و

ص:553

رسوم آن دوره بود و لذا نمی­توان این پیمان­ها را برگرفته از عادات قبایل عرب مبنی بر حمایت طایفه­ی قوی­تر از طایفه­ی ضعیف­تر دانست، بلکه هدف پیامبر (ص) تبلیغ اسلام و به سعادت رساندن آنان بود.

وات در تحلیل اولیه­ی خود از اقدامات پیامبر(ص) در جریان جنگ تبوک بر این باور است که این اقدامات برگرفته از وحی و الهام الهی و جنبه­ی دینی آن حضرت است، نه قدرت فکر و تحلیل عقلانی ایشان؛(1)

اما در ادامه می­گوید که پیامبر(ص) در جریان امور و موضوعات مهم سیاسی با پیروان خود مشورت می­کرد.(2)

اگر طرز فکر حضرت وحیانی و برگرفته از جنبه­ی دینی ایشان بوده، دیگر چه نیازی به مشورت با پیروان خود داشته است؟ آیا حضرت در همه­ی امور و تصمیمات براساس الهام رفتار می­نمود یا در بعضی امور خاص؟ و آیا حضرت موظف بود براساس الهام عمل نماید و تحلیل عقلانی خود را کنار گذارد یا مختار بود؟ طرح این فرضیه از سوی وات، این سؤالات را به همراه دارد. ما معتقدیم که پیامبر(ص) موظف بود براساس دستورات الهی و وظایفی که خداوند بر عهده­ی او نهاده بود عمل نماید و در عین حال، مانند سایر انسان­ها در زندگی اجتماعی با دیگران مشارکت داشت و با تجزیه و تحلیل و تبیین عقلانی مسائل زندگی می­کرد. اگرچه در بعضی موارد خاص و بنابر مصالحی که وجود داشت خداوند از حضرت حمایت خاص می­نمود و یا از مسائل پشت پرده او را آگاه می­ساخت، اما تصمیمات پیامبر(ص) همه عاقلانه و مبتنی بر تجزیه و تحلیل­های عقلانی ایشان بود. اما در مورد مشورت حضرت با ابوبکر و عمر باید گفت که این مطالب متأثر از منابع اهل سنت است که وات فقط نام این دو را ذکر می­کند تا غیرمستقیم مشروعیت و حقانیت جانشینی آن دو پس از رحلت پیامبر(ص) را القا نماید و حال آن­که پیامبر(ص) همیشه در جنگ­ها و جاهای مختلف با اصحاب خود مشورت می­نمود و اختصاص به این


1- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 278.
2- همان.

ص:554

دو نفر نداشته است و باز هم تحت تأثیر منابع اهل سنت نامی از حضرت علی(ع) نمی­برد، حتی در جایی اشاره می­کند که حضرت علی(ع) از صلاحیت لازم در امور اجتماعی و یک سیاستمدار کامروا برخوردار نبود.(1)

12. مسأله­ی رحلت پیامبر(ص) و جانشین پس از وی

در تحلیل دیدگاه وات در خصوص وقایع رحلت پیامبر(ص) و جانشین پس از وی باید گفت که وات هیچ اشاره­ی به جریان «حجة الوداع» و جانشینی حضرت علی(ع) پس از پیامبر(ص) و جریان «قلم و دوات» نمی­کند، که این مسأله ظاهراً به دلیل اثرپذیری وات از منابع اهل سنت و خاورشناسان پیشین بوده است و از انصاف علمی وات به دور است که با وجود طرح این دو جریان در منابع اهل سنت، حتی اشاره­ای هم به آنها نمی­کند. مسأله­ی دیگر جان دادن پیامبر(ص) در دامن عایشه و نماز خواندن ابوبکر به جای پیامبر(ص) در آخرین روزها و حتی معرفی ابوبکر به عنوان امام جماعت و عدم معرفی جانشین از سوی پیامبر(ص) برای اداره­ی حکومت اسلامی است که قابل تأمل است.

1. دو مسأله­ی اول با منابع شیعی و حتی منابع اهل سنت مانند «طبقات» ابن سعد سازگاری ندارد، بلکه تصریح شده که پیامبر(ص) در آخرین لحظات برادر خود حضرت علی(ع) را خواست و در دامان او جان سپرد و این­که پیامبر(ص) برای اداره­ی جامعه­ی اسلامی پس از خود کسی را معرفی نکرده باشد، نه با عقل سازگاری دارد که زحمات چندین ساله­ی خود را بدون معرفی جانشین با مشکل مواجه می­ساخت و نه با سیره­ی آن حضرت که برای یک جنگ سه فرمانده را به ترتیب معرفی می­کرد؛ حال چطور می­شود که برای اداره­ی جامعه­ی اسلامی چنین نکرده باشد.

2. گذشته از این­که صحت چنین واقعه­ای ثابت­شده نیست، اساساً در این­گونه مسائل صرفاً تکیه کردن بر بعضی از منابع تاریخی نمی­تواند کاشف واقعیت باشد. بنابراین، هم منابع اهل سنت و هم منابع شیعی را باید بررسی کرد. مورخان اسلامی در نقل این واقعه


1- همان، ص 288.

ص:555

هم­داستان نیستند. حتی نوشته­اند که چون پیامبر(ص) بر اثر شدت بیماری نتوانست به مسجد برود، فرمود: «کسی را در پی حضرت علی (ع) بفرستید و او را بخوانید تا پیش من آید». حفصه و عایشه نیز در پی پدران­شان کسی فرستادند. بنابراین، هر سه حاضر شدند. پیامبر(ص) نگاهی به آنان افکند و فرمود: «برگردید، اگر با شما کاری داشتم دعوت­تان خواهم کرد». برخی از نویسندگان و تحلیل­کنندگان تاریخ صدر اسلام نیز مطالبی قریب بدین مضمون نوشته­اند: «مسأله­ی نماز ابوبکر که در منابع اهل سنت و کتب تاریخی­شان مانند تاریخ طبری آمده، حساسیت و انتقاد بسیاری را برانگیخته است. از قرائن برمی­آید که حفصه و عایشه در همین ساعات زندگانی پیامبر(ص) به خوبی آگاه بودند که هرکس در واپسین روز به جای حضرت محمد(ص) با مردم نماز بگزارد، این نماز در کشمکش فردا به کارش خواهد آمد. خواننده به روشنی احساس می­کند که پیامبر(ص) در این لحظات خود را در چه تنگنا و موقعیت حساسی می­یابد. روایات در اینجا یکنواخت نیست. براساس برخی روایات، حضرت پس از آن­که حضرت علی(ع) را احضار کرد و دید هر سه حاضر شده­اند، نام کسی را نبرد و در جواب بلال که او را به نماز دعوت می­کرد فرمود: «مروا من یصلی بالناس». عبدالله بن زمعه به مسجد می­آید و چشمش به عمر می­افتد و می­گوید: «تو نماز بگزار». روایاتی دیگر نیز حاکی از آن است که پیامبر(ص) نام ابوبکر را به تصریح یاد کرده است. چون بعدها مسأله­ی نماز ابوبکر حساسیت بسیار یافت و از آن بهره­برداری تبلیغاتی و سیاسی کردند و حتی این نماز را به انتصاب برای خلافت از جانب پیامبر(ص) تعبیر و تلقی نمودند، به نظر می­رسد روایت نخست مطمئن­تر و به صواب نزدیک­تر و روایت دوم مشکوک باشد. برخی از مورخان و راویان گفته­اند پیامبر(ص) با وجود غلبه­ی بیماری سرانجام لحظاتی توانست از جای برخیزد و خود را به مسجد برساند. وقتی وارد شد، ابوبکر کنار رفت و پیامبر(ص) نماز خواند، ولی برخی

ص:556

دیگر گفته­اند پیامبر(ص) به او و نمازگزارانی که به هیجان آمده بودند دستور داد نماز را ادامه دهند و خود نیز نشست و نماز خواند.(1)

3. حضرت علی(ع) خود هنگامی که در کنار بارگاه حضرت فاطمه(س) ایستاده بود و با او درد دل می­کرد، به یاد پیامبر(ص) و روزگار گذشته افتاد و گفت: «پیامبر(ص) در حالی که سرش را میان سینه و گلوگاه من نهاده بود، جان به جان­آفرین تسلیم کرد».(2)

از قول ابن عباس نیز گفته­اند که هنگام وفات، سر پیامبر(ص) در دامان حضرت علی(ع) بود.(3)

13. سیاست و پیامبر(ص)

با مطالعه­ی آثار وات و با توجه به دیدگاه جامعه­شناختی او باید گفت که وات بین دین و سیاست یا به بیان دیگر، بین آموزه­های کلامی، اعتقادی و فقهی با آموزه­ها و تعالیم اجتماعی پیامبر(ص) تفکیکی قائل نیست و مطابق تحلیل او پیامبر(ص) در هر دو عرصه نقش­آفرینی کرده و تعالیمی را ارائه نموده است. البته پیامبر(ص) در دوره­ی مکی پایه و اساس را آموزه­های اعتقادی و دینی قرار داده و در دوره­ی مدنی بنا را بر ابعاد اجتماعی و سیاسی دین اسلام نهاده است. در مجموع، روح حاکم بر دیدگاه وات درباره­ی سیاست پیامبر(ص) پذیرفتنی است. وات در آثار خود در سه حوزه به این موضوع پرداخته است: توجه تعالیم دین به مسائل اجتماع و سیاست، توجه پیامبر(ص) به این مسأله و اهتمام به آن در عمل (به ویژه در دوران مدینه)، و توجه مردم و مسلمانان به این موضوع و درک این واقعیت که اسلام یک دین اجتماعی است و همین مسأله به شعار «عدم جدایی دین از سیاست» در اسلام جامه­ی عمل می­پوشد و این شبهه که دین فقط به امور اخروی و معنوی می­پردازد صحیح و پذیرفتنی نیست.


1- علی شریعتی، اسلام­شناسی، (مشهد: شرکت انتشار، [بی­تا])، ص 446، 627، 650.
2- نک: همان. به نقل از: شیخ محمد عبده، شرح نهج البلاغه، (تحقیق محمد محی­الدین عبدالحمید)، (مصر: مطبعة الاستقامه، [بی­تا]).
3- نک: جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، (قم: بوستان کتاب، 1383ش).

ص:557

14. ابعاد جهانی دین اسلام

وات با نگاه اجتماعی و جامعه­شناختی خود به سیره­ی پیامبر(ص) بر این باور است که پیامبر (ص) در آغاز رسالت در مکه در صدد دعوت مردم به اسلام بود، سپس در مدینه با تشکیل دولت اسلامی در صدد گسترش اسلام برآمد و پس از صلح حدیبیه با برطرف شدن موانع بزرگ از سر راه مسلمانان، اهداف پیامبر(ص) گسترده­تر شد و از نشر و گسترش اسلام از چند قبیله­ی اطراف مکه و مدینه به قبایل دیگر و کشورهای همسایه توسعه یافت. به بیان دیگر، وات با یک تحلیل عقلانی این اقدامات پیامبر(ص) را منطقی و عقلایی برمی­شمرد که پس از هر موفقیت به دنبال موفقیت بیشتر و گسترده­تر بوده است.

وات اگرچه اقدام پیامبر(ص) در ارسال نامه به سران کشورها را بر فرض قبول به درایت سیاسی و اجتماعی ایشان برمی­گرداند، اما اسلام با توجه به تعالیم و آموزه­هایش دینی جهانی است. اگر مشکلات و حوادث داخلی حجاز در سال­های نخست بعثت پیامبر(ص) را مشغول نمی­ساخت، ایشان از همان ابتدای رسالت بدین وظیفه جامه­ی عمل می­پوشاند؛ اما حملات قریش او را مجبور ساخت که از کیان اسلام دفاع نماید و لذا پس از صلح حدیبیه بدان اقدام نمود. با تأمل در آیات قرآن نیز می­توان به جهانی بودن قرآن و دین اسلام پی برد. خطاب­های قرآنی عام است و اختصاص به عرب یا گروه خاصی ندارد. به عنوان مثال، آیات زیر بدین مطلب اشاره دارند:

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا»(1)؛

«ای مردم، من فرستاده­ی خدا به سوی همه­ شما هستم»؛ «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا»(2)؛

«ای محمد، ما تو را برای همه­ی مردم بشارت­دهنده و انذارکننده فرستادیم»؛ «وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»(3)؛

«و


1- اعراف، 158.
2- سبأ، 28.
3- قلم، 52.

ص:558

ما کتاب تو را وسیله­ی یادآوری برای جهانیان قرار داده­ایم»؛ «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(1)؛

«اوست که پیامبر خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا پیامبر خود و آیین حق او را بر تمام ادیان غالب سازد و اگرچه مشرکان نخواهند».

لازمه­ی «خاتمیت اسلام» بنابر اعتقادات مسلمانان، جهانی بودن آن است، زیرا اگر قرار است دیگر پیامبری مبعوث نشود، دین اسلام باید قدرت پاسخگویی به نیازهای همه­ی انسان­ها در همه­ی زمان­ها و مکان­ها را داشته باشد. این آیات و روایات مستند که حاکی از فرستادن رسولانی برای سران مناطق اطراف است نشانه­های جهانی بودن دین اسلام است و پیامبر(ص) نه از باب گسترش قدرت و حکومتش، بلکه برای انجام تکلیف الهی و ابلاغ رسالت اقدام نمود. بنابراین، مهم­ترین نشانه­ها و دلایل جهانی بودن دین اسلام را می­توان این موارد برشمرد: 1. سنت نبوی 2. آیات قرآن 3. اعتقاد به خاتمیت 4. تجربه­ی تاریخی حرکت اعراب مسلمان به سمت ایران و روم.(2)

گفتنی است که شبهه­ی تردید در جهانی بودن دین اسلام از سوی خاورشناسانی چون سر ویلیام میور مطرح شده که وات با بیانی منطقی همراه با تحلیل عقلانی بدان پرداخته است و البته که از نظر ما پذیرفتنی نیست.

15. مسأله­ی جزیه در اسلام

در بررسی این مسأله باید توجه داشت که وات بیشتر به تبیین این مسأله پرداخته و به جایگاه جزیه و فلسفه­ی آن اشاره­ای ننموده است. تصویری که وات از جزیه در اسلام ترسیم نموده تا حدودی پذیرفتنی است و جزیه به دریافت مبلغی از اهل کتاب در مقابل تضمین امنیت در جامعه­ی اسلامی اطلاق می­شود. اما آیا جایگاه واقعی جزیه همین است


1- توبه، 33.
2- رک: محسن الویری، "ارتباطات میان­فرهنگی در دهه­های نخستین اسلامی"، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع)، 16 (1381).

ص:559

که مسلمانان مبلغی از اهل کتاب دریافت کنند و در مقابل، از آنان حمایت نمایند؟ باید گفت پاسخ منفی است. جزیه پیش از آن­که نمایانگر حمایت اسلام از آنان باشد، نشان از تفکر همزیستی مسالمت­آمیز پیروان ادیان مختلف در کنار هم و برخورداری عمومی از جامعه­ی اسلامی و آیین اسلام دارد. به بیان دیگر، آزادی اندیشه و عقیده در اسلام محترم شمرده شده است. با این­که اسلام معتقد است که کامل­ترین دین و بهترین اندیشه برای سعادت انسان، اسلام و آموزه­های آن است، اما اجباری در پذیرش آن نیست؛ زیرا اعتقاد امری قلبی است و باید با خواست و اراده­ی فرد حاصل شود، نه اجبار و اکراه، و پیامبر(ص) به هیچ وجه برای گسترش اسلام و افزایش تعداد مسلمانان برخورد تند و شدید نمی­کرد. بنابراین، نکته­ی مهم در این مسأله که از نظر وات دور مانده، تفکر همزیستی مسالمت­آمیز در اسلام و برخورداری عمومی از امنیت در جامعه است، نه صرفاً تأمین امنیت در ازای دریافت مبلغی جزیه. هدف اسلام چیزی فراتر و عام است و دریافت مبلغی جزیه مهم نیست و از نشانه­های آن این­که امروز این معنای از جزیه اعمال نمی­شود و برای مثال، در ایران از اهل کتاب جزیه دریافت نمی­شود. بنابراین، اسلام در صدد گرایش قلبی افراد به اسلام، گرویدن به آن و یافتن راه سعادت است که وات بدان بپرداخته است.

16. امّی بودنِ پیامبر(ص)

نکات زیر در خصوص امّی بودنِ پیامبر(ص) شایان توجه است:

1. چنین نیست که هر مردمی که پیرو یک کتاب آسمانی نباشند به آنها «امّی» گفته شود، هرچند آن مردم تحصیل­کرده و باسواد باشند. این کلمه به مشرکان عرب از آن جهت اطلاق شده است که مردمی بی سواد بوده اند. آنچه مناط استعمال این کلمه درباره­ی مشرکان عرب است، ناآشنایی آنها با خواندن و نوشتن بوده است، نه پیروی نکردن ِ آنها از یکی از کتب آسمانی. به همین دلیل آنجا که این کلمه به صورت جمع آمده و به مشرکان عرب اطلاق شده است این احتمال ذکر شده؛ اما آنجا که مفرد آمده است و بر رسول

ص:560

اکرم(ص) اطلاق شده است، احدی از مفسران نگفته که مقصود این است که آن حضرت پیرو یکی از کتاب­های آسمانی نبوده است. در آنجا بیش از دو احتمال به میان نیامده است: یکی ناآشنا بودن آن حضرت با خط، و دیگری اهل مکه بودن؛ و چون احتمال دوم به ادلّه­ی قاطعی که در ادامه خواهد آمد مردود است، پس قطعاً آن حضرت از آن جهت «امّی» خوانده شده که درس ­ناخوانده و خط­نانوشته بوده است.(1)

آنچه از اقوال قدمای مفسران و اهل لغت استفاده می شود، این است که این کلمه در حالت جمع (امّیّین) به مشرکان عرب گفته می شده است، در مقابل اهل کتاب؛ بدین علت که غالباً مشرکان عرب بی سواد بودند، و ظاهراً این عنوان تحقیرآمیز را یهودیان و مسیحیان به آنها داده بودند. ممکن نیست مردمی فقط به خاطر این­که با زبان و کتاب مخصوصی آشنایی ندارند، ولی به زبان خودشان بخوانند و بنویسند به آنها «امّیّین» گفته شود؛ زیرا به هر حال ریشه­ی این کلمه بنابر این تفسیر نیز کلمه­ی «ام ّ» یا «امّت» است و مفهوم باقی بودن به حالت اوّلی و مادرزادی را می رساند.(2)

2. اصولاً در محیط حجاز به اندازه ای باسواد کم بود که افراد باسواد کاملاً معروف و شناخته­شده بودند. در مکه که مرکز حجاز محسوب می شد، تعداد کسانی که از مردان می توانستند بخوانند و بنویسند از 17 نفر تجاوز نمی کرد و از زنان تنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت.(3) مسلماً در چنین محیطی اگر پیامبر امّی نزد معلمی خواندن و نوشتن را آموخته بود، کاملاً معروف و مشهور می­شد و به فرض این­که نبوتش را نپذیریم، او چگونه می توانست با صراحت در کتاب خویش این موضوع را نفی کند. آیا مردم به او اعتراض نمی کردند که درس خواندن تو مسلّم است؛ و این قرینه­ی روشنی بر امّی بودن او است. به هر حال، وجود این صفت در پیامبر(ص) تأکیدی در باب نبوت او


1- مرتضی مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری(3)، (تهران: انتشارات صدرا، تهران، 1375ش)، ج 3، ص 231-232.
2- همان، ج 3، ص 233.
3- احمد بن یحی بلاذری، فتوح البلدان، (تحقیق رضوان محمد رضوان)، (بیروت: دار الکتب العلمیه، 1398ق)، ص 457-458.

ص:561

بود تا هرگونه احتمالی جز ارتباط با خداوند و جهان ماوراء طبیعت درباره­ی دعوت او منتفی گردد.

این در مورد دوران قبل از نبوت و اما پس از بعثت نیز در هیچ یک از تواریخ نقل نشده است که او خواندن و نوشتن را از کسی فرا گرفته باشد؛ بنابراین، به همان حال ِ امّی بودن تا پایان عمر باقی ماند. ولی اشتباه بزرگی که باید در اینجا از آن اجتناب کرد، این است که درس نخواندن غیر از بی سواد بودن است و کسانی که کلمه­ی امّی را به معنی بی سواد تفسیر می کنند، گویا توجه به این تفاوت ندارند. هیچ مانعی ندارد که پیامبر(ص) به تعلیم الهی، «خواندن» و یا «خواندن و نوشتن» را بداند، بی آنکه نزد انسانی فرا گرفته باشد، زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی است و مکمّل مقام نبوّت است».(1)

شهید مطهری در کتاب «پیامبر امّیِ» خود درباره­ی منشأ اعتقاد مسلمانان به درس ناخواندگی ِ پیامبر(ص) می فرماید: «اولاً، تاریخ عرب و مکه ­ی مقارنِ ظهور اسلام گواه قاطع بر درس ­ناخواندگی پیغمبر است. وضع خواندن و نوشتن در محیط حجاز مقارن ِ ظهور اسلام، آن­چنان محدود بوده است که نام فرد فرد کسانی که با این صنعت آشنا بودند، به واسطه­ی کثرت اشتهار در متون تواریخ ثبت شده و احدی پیغمبر را جزء آنان به شمار نیاورده است. به فرض در قرآن اشاره و یا تصریحی به این مطلب نمی بود، مسلمانان مجبور بودند به حکم تاریخ قطعی قبول کنند که پیغمبرشان درس ناخوانده بوده است.(2) ثانیاً، مفسران اسلامی هرگز در مفهوم کلمه­ی «امّی» وحدت نظر نداشته اند؛ در صورتی که درباره­ی درس ­ناخواندگی و آشنا نبودن رسول اکرم(ص) قبل از رسالت با خواندن و نوشتن، همواره وحدت نظر میان همه­ی مفسران، بلکه میان جمیع علمای


1- تفسیر نمونه، ج 6، ص 400-401.
2- مجموعه آثار استاد شهید مطهری(3)، ج 3، ص 225.

ص:562

اسلامی وجود داشته و این خود دلیل قاطعی است که منشأ اعتقاد مسلمین به درس ناخواندگی رسول اکرم(ص) تفسیر کلمه­ی «امّی» نبوده است».(1)

شیخ صدوق(ره) در کتاب «عیون اخبار الرضا» می گوید: «حضرت رضا(ع) در مناظره ­ی خویش با ارباب ادیان خطاب به رأس الجالوت فرمود: «از جمله دلایل صدق پیامبر(ص) این است که شخصی بود یتیم، تهیدست، چوپان، مزدکار، هیچ کتابی نخوانده و نزد هیچ استادی نرفته بود. کتابی آورد که در آن حکایت پیامبران و خبر گذشتگان و آیندگان هست».(2)

موضوع درس­ناخوانده و خط­نانوشته بودن پیامبر(ص) از نظر تاریخی نیز مسلّم است و حتی شرق شناسان و مورخان غیرمسلمان نیز بر آن صحّه گذارده اند.(3)

شهید مطهری نیز بر این باور است که یکی از نکات روشن زندگی رسول اکرم(ص) این است که درس­ناخوانده و مکتب ­نادیده بوده است؛ نزد هیچ معلمی نیاموخته و با هیچ نوشته و دفتر و کتابی آشنا نبوده است. احدی از مورخان، مسلمان یا غیرمسلمان، مدعی نشده که آن حضرت در دوران کودکی یا جوانی، چه رسد به دوران کهولت و پیری که دوره­ی رسالت است، نزد کسی خواندن یا نوشتن آموخته است، و همچنین احدی ادعا نکرده و موردی را نشان نداده که آن حضرت قبل از دوران رسالت یک سطر خوانده و یا یک کلمه نوشته است.(4)

گفتنی است مفسران اسلامی کلمه­ی «امّی» را چند جور تفسیر کرده اند:


1- همان، ج 3، ص 228.
2- محمد بن علی بن بابویه قمی(شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، (تصحیح حسین اعلمی)، (بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1404ق)، ج 2، ص 150.
3- توماس کارلایل، تاریخ حیات پیغمبر اسلام، (ترجمه ابوعبدالله زنجانی)، (تبریز: کتابخانه سروش، 1355ش)، ص 32؛ ویل دورانت، قصة الحضاره، (بیروت: دارالفکر، 1408ق)، ج 7، ص 21؛ جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، (ترجمه غلامرضا سعیدی)، (تهران: شرکت سهامی انتشار، 1344ش)، ص 17-18؛ کنت هنری دوکاستری، اسلام- افکار و اندیشه­ها، (ترجمه سید محمد قمی فاطمی)، (تهران: چاپخانه خاور، 1309ش)، ص27؛ محمدتقی مصباح یزدی، قرآن­شناسی(1)، (تحقیق محمود رجبی)، (قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1376ش)، ج1، ص 181.
4- مجموعه آثار استاد شهید مطهری(3)، ج 3، ص 205.

ص:563

1. درس­ناخوانده و ناآشنا به خط و نوشته

اکثر مفسران طرفدار این نظرند و یا لااقل این نظر را ترجیح می دهند. طرفداران این نظر گفته اند این کلمه منسوب به «امّ» است که به معنی مادر است. «امّی» یعنی کسی که به حالت مادرزادی از لحاظ اطلاع بر خط و نوشته ها و معلومات بشری باقی مانده است، و یا منسوب به «امّت» است، یعنی کسی که به عادت اکثریت مردم است، زیرا اکثریت توده ­ی مردم، خط و نوشتن نمی دانستند و عده­ی کمی می دانستند، هم­چنان­که «عامی» نیز یعنی کسی که مانند عامه­ی مردم و جاهل است.(1) بعضی گفته اند یکی از معانی کلمه­ی «امّت» خلقت است و «امّی» یعنی کسی که بر خلقت و حالت اولیه که بی سواد است، باقی است و به شعری از «اعشی» استناد شده است.(2)

به هر حال، چه مشتق از «امّ» باشد و چه از «امّت»، و «امّت» به هر معنی که باشد، معنای «امّ» درس ­ناخوانده است.

2. واژه­ی «امّی» منسوب به «امّ القری»، و «امّ القری» نیز نام مکه است؛ پس «امّی» یعنی اهل مکه. این تفسیر از واژه­ی «امّی» از قدیم الایام در کتب تفسیر آمده است؛(3)

در چندین حدیث از احادیث شیعه نیز این احتمال تأیید شده؛ هرچند خودِ این احادیث معتبر شناخته نشده ­اند و گفته شده که جزء اسرائیلیات ­اند.(4)

شهید مطهری نیز این تفسیر از واژه­ی «امّی» را رد کرده و می گوید: «این احتمال به ادلّه ای رد شده است: 1. این­که کلمه­ی «امّ القری» اسم خاص نیست و بر مکه به عنوان


1- حسین بن محمد راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، (تحقیق ندیم مرعشلی)، (قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، [بی­تا])، ص 18-20؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415ق)، ج 1، ص 274.
2- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 273.
3- همان، ج 2، ص 326؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، (بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1411ق)، ج 2، ص 34؛ محمد بن عمر فخر رازی، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، (بیروت: دارالفکر، 1414ق)، ج 8، ص 25-26.
4- سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، (بیروت: مؤسسه البعثه، 1419ق)، ج 4، ص 202؛ عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، (تحقیق سید علی عاشور)، (بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، 1422ق)، ج 2، ص 513-514.

ص:564

یک صفت عام، نه یک اسم خاص اطلاق شده است. «امّ القری» یعنی مرکز قریه ها. هر نقطه ای که مرکز قریه هایی باشد، «امّ القری» خوانده می شود. از آیه­ی 59 سوره­ی قصص معلوم می شود که این کلمه عنوان وصفی دارد، نه اسمی: «وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولًا»؛ «پروردگار تو چنین نیست که مردم قریه هایی را هلاک کند، مگر آن­که قبلاً پیامبری در مرکز آن قریه ها بفرستد و حجت را بر آنها تمام کند». معلوم می شود در زبان قرآن هر نقطه ای که مرکز یک منطقه باشد، امّ القرای آن منطقه است.(1)

2. این­که این کلمه در قرآن به کسانی اطلاق شده است که مکی نبوده اند. در آیه­ی 20 سوره­ی آل عمران می فرماید: «وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ»؛ «بگو به اهل کتاب و به امّیّین آیا تسلیم خدا شدید؟». پس معلوم می شود در عرف آن روز و در زمان قرآن، به همه­ی اعرابی که پیرو یک کتاب آسمانی نبودند، «امّیّین» گفته می شده است. بالاتر این­که این کلمه حتی به عوام یهود که سواد و معلوماتی نداشتند، با این­که اهل کتاب شمرده می شدند نیز اطلاق شده است، چنان­که در آیه­ی 78 سور­ی بقره می فرماید: «وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لَا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّا أَمَانِیَّ»؛ «بعضی از بنی اسرائیل امّی هستند، از کتاب خود اطلاعی ندارند، مگر یک سلسله خیالات و اوهام». بدیهی است یهودیانی که قرآن آنان را «امّی» خوانده است، اهل مکه نبوده اند؛ غالباً ساکن مدینه و اطراف آن بوده اند. 3.این­که اگر کلمه ای منسوب به امّ القری باشد، طبق قاعده­ی ادبی باید به جای «امّی»، «قروی» گفته شود؛ زیرا طبق قاعده­ی باب نسبت در علم صرف، در نسبت به مضاف و مضاف الیه، خاصه آنجا که مضاف، کلمه ­ی «اب» یا «امّ» یا «ابن» یا «بنت» باشد، به مضاف الیه نسبت


1- در یکی از روایاتی که آمده کلمه­ی «امّی» منسوب به امّ القری یعنی مکّه است، تأیید شده که این کلمه وصف عامّ است، نه اسم خاصّ؛ زیرا می­گوید: «و انّما سمّی الامّی لانّه کان من اهل مکّه و مکّه من امّهات القری»؛ یعنی پیغمبر از آن جهت «امّی» خوانده شده که از اهل مکه است و مکه یکی از امّ القری­هاست (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، (تصحیح حسین اعلمی)، (بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1408ق)، ج 1، ص 151؛ تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 513).

ص:565

داده می شود، نه به مضاف؛ چنان­که در نسبت به ابوطالب، ابوحنیفه و بنی تمیم، طالبی، حنفی و تمیمی گفته می شود».(1)

ممکن است گفته شود در روایاتی که از ائمه­ی اطهار(ع) نقل شده، صریحاً تفسیر «امّی» به درس­ ناخوانده، نفی گردیده و تنها به معنی کسی که به «امّ القری» (مکه) منسوب است، تفسیر شده است؛(2) در پاسخ باید گفت: «یکی از این دو روایت به اصطلاح «مرفوعه» است و سند آن فاقد ارزش، و روایت دوم از «جعفر بن محمد صوفی» نقل شده که از نظر علم رجال شخص مجهولی است».(3) برخی نیز در پاسخ به این شبهه که «استدلال به کلمه­ی امّی بر درس ­ناخوانده بودن پیامبر(ص) درست نیست، زیرا «امّی» منسوب به «امّ القری» و «امّ القری» نام مکه است؛ پس امّی مترادف مکی است. دلیل دیگری نیز بر درس­ناخوانده بودن پیامبر(ص) وجود ندارد»، معتقدند: «واژه­ی امّی نمی تواند منسوب به «امّ القری» باشد، زیرا امّ القری وصف مکه- نه اسم آن- است و در نسبت، به اسم شی ء، نه وصف آن نسبت داده می شود. به علاوه، در ترکیب­های اسنادی و مزجی به صدر (قسمت اول) آنها و در ترکیب­های اضافه­ی معنوی و اضافه بر اب و ام ّ و ابن به عجز (قسمت دوم) آن نسبت داده می شود و به همین جهت، ابنی و امّی در ابن عمرو و امّ کلثوم نادرست است و صحیح آن عمروی و کلثومی است. بر این اساس، امّی در نسبت به امّ القری نادرست است و درستِ آن قروی است. در آیات دیگر قرآن نیز با کلمة امّی، درس­ناخوانده بودن افاده شده است، مانند آیه­ی 78 سوره­ی بقره که در توصیف اهل کتاب، به ویژه یهودیان که اهل مکه نبودند می فرماید: «وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لَا


1- مجموعه آثار استاد شهید مطهری(3)، ج 3، ص 230-231.
2- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 202؛ تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 513-514.
3- سید ابوالقاسم موسوی خوئی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، (قم: مرکز نشر الثقافه الاسلامیّه، 1413ق)، ج 5، ص 94-96؛ محمدتقی تستری، قاموس الرجال، (قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفه، 1410ق)، ج 2، ص 687-688.

ص:566

یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّا أَمَانِیَّ»؛ «برخی از آنان درس ­ناخوانده اند، کتاب را جز آمال و آرزوهایی بیهوده نمی دانند». دلیل درس ­ناخوانده بودن پیامبر(ص) فقط اطلاق کلمه­ی امّی بر آن حضرت نیست و در روایات و آیات دیگر و نقل­های تاریخی(1)

به روشنی از آن سخن به میان آمده است.(2)

در تکمیل دلایل فوق باید گفت: علت این­که کلمه­ی «امّی» از ریشه­ی «امّ القری» شناخته نشده است، با این­که به صورت احتمال همواره آن را ذکر کرده اند، اشکالات فراوانی است که در این معنی وجود داشته است. مؤید این مدعا این است که در برخی استعمالات دیگر این کلمه که در روایات یا تواریخ ضبط شده، مفهومی جز «درس­ناخوانده» ندارد؛ مثلاً از خودِ پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «نحن امّة امّیّة لانقرء و لانکتب»؛ «ما قومی امّی هستیم که نه می خوانیم و نه می نویسیم».(3)

نتیجه:

1. رسول اکرم(ص) به شهادت قرآن و به حکم تاریخ قطعی و قرائن فراوانی که از تاریخ اسلام استنباط می­شود، هیچ­گاه مطلبی ننوشته و جز مکتب تعلیم الهی، مکتبی ندیده و جز از حق، دانشی نیاموخته است.

2. هیچ دلیل معتبری حاصل نشد که پیامبر(ص) قبل از نبوت یا بعد از آن چیزی را خوانده یا نوشته باشد؛ ولی ادلّه­ی یادشده قدرت خواندن و نوشتن به صورت خارق­العاده


1- علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول(ص)، (قم: مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، 1998م)، ج 1، ص 85-87.
2- قرآن­شناسی(1)، ج 1، ص 182-183.
3- ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان و روح الجنان، (تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح)، (مشهد: بنیاد پژوهش­های اسلامی آستان قدس رضوی، 1377ش)، ج 9، ص 431؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی، 1412ق)، ج 16، ص 359.

ص:567

پس از بعثت پیامبر (ص) را نفی نمی­کند، البته دلیل عقلی و قرآنی روشنی بر این قدرت یا اعمال آن پس از بعثت در دست نیست.

3. اشتباه بزرگی که باید از آن اجتناب کرد، این­که درس نخواندن غیر از بی­سواد بودن است و کسانی که کلمه­ی «امّی» را به معنی «بی­سواد» تفسیر می­کنند، گویا توجه به این تفاوت ندارند. هیچ مانعی ندارد که پیامبر(ص) به تعلیم الهی، «خواندن» یا «خواندن و نوشتن» را بداند، بی­آن­که نزد انسانی فرا گرفته باشد؛ زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی است و مکمّل مقام نبوت است.

4. آنچه از اقوال قدمای مفسران و اهل لغت استفاده می شود، این است که واژه­ی «امّی» در حالت جمع (امّیّین) به مشرکان عرب اطلاق شده است، در مقابل اهل کتاب؛ بدین علت که غالباً مشرکان عرب، بی­سواد بودند و این عنوان تحقیرآمیز را یهودیان و مسیحیان به آنها داده بودند. آنچه مناط استعمال این کلمه به مشرکان عرب است، ناآشنایی آنها به خواندن و نوشتن بوده، نه پیروی نکردن آنها از یکی از کتب آسمانی. به همین دلیل آنجا که این کلمه به صورت جمع آمده و به مشرکان عرب اطلاق شده، این احتمال ذکر شده؛ اما آنجا که مفرد آمده، بر رسول اکرم(ص) اطلاق شده است.(1)

17. قرآن و فرهنگ زمانه

برخی از خاورشناسان مانند وات تلاش کرده­اند مصدر و منبع آیات قرآن را فرهنگ، باورها، عقاید، آداب، سنت­ها، ادیان، دانش و آگاهی­های مردم عصر نزول معرفی کنند. آنان مدعی­اند پیامبر اسلام(ص) همان عقاید بازمانده از ادیان مختلف توحیدی و شرک­آمیز و آگاهی­های کشیش­های مسیحی و احبار یهود را در طول مدت زندگی فرا گرفته و سپس با هوش سرشار خویش آنها را تنظیم و تدوین نموده و با اندک اصلاحاتی به


1- برای آگاهی بیشتر از دیدگاه­های مفسران معاصر شیعه درباره­ی «امّی بودنِ پیامبر(ص)»، رک: سید رضا مؤدب و سید محمد موسوی مقدم، "تحلیل و نقد دیدگاه سباستین گانتر در خصوص «النّبی الاُمّی» از منظر مفسران معاصر شیعه"، پژوهش دینی، 15 (1386): 61-86؛ سید محمد مرتضوی، "پیامبر امی از نگاه خاورشناسان و نقد آن"، اندیشه نوین دینی، 9 (1386).

ص:568

صورت «دین اسلام» به مردم ارائه کرده است. عمده دلیل آنان، تکلّم به «لسان قوم» است که لازمه­ی آن پذیرش بار محتوایی واژگانی است که به کار گرفته می­شود؛ زیرا الفاظ و کلمات کاربردی هر قومی حامل فرهنگ آن قوم است و به­کارگیری آن از سوی هرکه باشد، به معنای پذیرش فرهنگ حاکم بر آن جامعه است. اما واژگان کاربردی رایج در عُرف هر لغتی تنها به عنوان ذکر نام و نشان برای مفاهیمی است که میان گوینده و شنونده رد و بدل می­شود و هرگز نمی­تواند نشانگر پذیرش انگیزه­ی واضع اصل لغت باشد.

از دیدگاه آیت­الله معرفت، قرآن آمد تا تأثیرگذار باشد و با عادات و رسوم فرسوده­ی جاهلی مبارزه کند، نه آن­که تأثیرپذیر باشد و در برابر عُرف حاکم که جز ناروایی چیز دیگری نبود، کرنش نشان دهد. قرآن می­فرماید: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(1)؛

اوست که پیامبر خود را همراه با هدایت­گری و آیین استوار فرستاد تا بر همه­ی آیین­های موجود برتری یابد، هرچند بدخواهان ناخشنود شوند. هرکه آموزه­های والای قرآن را بنگرد، به درستی درمی­یابد که از هرگونه همنوایی و همسازی با شیوه­های فرهنگی زمان خویش به دور است و هرگز شباهتی با آن ندارد، چه رسد که از آن تأثیر پذیرفته باشد!(2)

قرآن به طور کلی در برابر فرهنگ زمانه سه برخورد و واکنش داشته است:

1. برخورد انکاری و نفی خرافات، عقاید، سنت ها و مسائل منفی فرهنگ زمانه؛ مانند تکبر و تفاخر، زنده به گور کردن دختران، بت­پرستی، جن­پرستی، میگساری و قمار، تعدد زوجات، ازدواج دسته­جمعی، زناشویی نامشروع، ازدواج با نامادری و مانند آن.


1- توبه، 33؛ فتح، 28؛ صف، 9.
2- محمدهادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، (ترجمه حسن حکیم­باشی و دیگران)، (قم: تمهید، 1388ش)، ص146.

ص:569

2. برخورد اثباتی و تأیید عقاید، سنت­ ها و عناصر مثبتِ فرهنگ زمانه؛ مانند مهمان­نوازی، ماه­های حرام، ختنه کردن و مانند آن؛ چرا که ریشه در فطرت، عقل و ادیان الهی داشته­اند.

3. برخورد اصلاحی و جهت­دهی به برخی از آداب و سنن جاهلی فرهنگ زمانه در راستای هدایت بشریت؛ مانند حج، عدّه­ی زنان، طلاق، ظهار، ایلاء و مانند آن.

بنابراین، مطالعه در این موارد برای فهم و تفسیر قرآن سودمند است؛ اما این بدان معنا نیست که قرآن تابع و تحت تأثیر فرهنگ زمانه­ی اعراب جاهلی نازل شده است.(1)

18. اسطوره­انگاری برخی حقایق تاریخی و آموزه­های دینی

اشاره

برخی از شرق شناسان مانند وات نگاهی اسطوره ای به برخی گزاره های تاریخی قرآن دارند و آنها را عاری از واقع نمایی می دانند و بر این پندارند که داستان های قرآن افسانه هایی است که حضرت محمد(ص) آنها را از گذشتگان به عاریت گرفته و به عنوان واقعیت های تاریخی ارائه داده است. اما دلایل و شواهدی برای اثبات واقع نمایی گزاره های قرآن وجود دارد که در یک نگاه کلی به دو دسته تقسیم می شوند: الف. شواهد برون­متنی؛ ب. شواهد درون­متنی، که هم شامل شواهدی است که تمام گزاره های قرآن را واقع نما می دانند و هم شواهدی که فقط گزاره های تاریخی قرآن را واقع نما معرفی می کنند.


1- رک: سید محمدعلی ایازی، قرآن و فرهنگ زمانه، (رشت: انتشارات کتاب مبین، 1378ش)، ص 15-62؛ محمدهادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص 145-294؛ محمدحسن زمانی، مستشرقان و قرآن، ص 165-244؛ محمدعلی رضایی اصفهانی، "قرآن و فرهنگ زمانه"، معرفت، 26 (1377)؛ همو و محمد الله حلیم­اُف، "مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 6 (1388): 125-129؛ حسن­رضا رضایی، بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، (قم: مرکز مطالعات، 1383ش)؛ همو، "مستشرقان و تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 6 (1388): 142-159؛ حیدرعلی رستمی، "نقد و بررسی نظریه­ی تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه"، مشکوة، 90 (1385): 14-37؛ سید علی­اکبر ربیعی نتاج، رمضان مهدوی آزادبنی و حبیب­الله حلیمی جلودار، "بررسی دیدگاه خاورشناسان پیرامون مصادر قرآن"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 12 (1391): 13-14.

ص:570

الف. شواهد برون­متنی

1. اصل اولی در هر کلام حقیقت است. یکی از دلایل برون­متنی که برای اثبات واقع نما بودنِ گزاره های تاریخی قرآنی ارائه شده، این است که اصل اولیه در مفاهمه و تخاطب عقلایی، دلالت واژگان و جملات بر مفاهیم حقیقی و اراده­ی مدلول ظاهری آنهاست، مگر زمانی که گوینده با لفظ یا اشاره و یا قرینه ای دیگر بفهماند که ظاهر، مراد او نیست و معنای دیگری را اراده کرده است. در آیات قرآن هم که مقاصد و مرادهای خداوند را القا و تفهیم می کنند، همین اصل جاری است؛(1) زیرا: اولاً، گوینده­ی این آیات عاقل ترینِ عقلاست؛ ثانیاً، شارع مقدس بارها بر تطابق مشی خود با سیره­ی عقلا تصریح نموده است. آیت الله جوادی آملی ضمن بیان معانی تمثیل و باطل دانستن وجود تمثیل افسانه ای و جعلی در قرآن،(2) درباره­ی تعلیم اسماء به حضرت آدم(ع) می نویسد: «... اما لازم است توجه شود که حمل جریان تعلیم اسماء بر تمثیل در صورتی است که حمل بر تحقیق ممکن نباشد وگرنه اصالت تحقیق، مانع حمل بر تمثیل است، زیرا حمل بر تمثیل مستلزم عنایت زاید و موجب تکلف در استظهار است ... در این حال، دلیلی بر حمل بر تمثیل یافت نمی شود که قرینه برای صرف نظر از معنای ظاهری عناوین و کلمات مزبور گردد، تا سبب انصراف از تحقیق و گرایش به تمثیل شود».(3)

این عبارت به روشنی بر اصالة الحقیقه دلالت دارد و بیان می دارد که دست برداشتن از معنای ظاهری و حقیقی آیات جایز نیست، مگر این­که قرینه ای دالّ بر خلاف آن داشته باشیم.

2. تفاوت نداشتن قرآن با کتاب های فیلسوفان، دلیل برون­متنی دیگر بر واقع نمایی گزاره های تاریخی قرآن است: «قرآن داوری هایی در زمینه­ی هستی شناسی، انسان شناسی و اخلاق ارائه می دهد. داوری در این موضوعات را می توان در آثار افلاطون، ارسطو و


1- رک: حمید آریان، "مجازگویی و رمزگرایی در متون مقدس دینی"، معرفت، 48 (1380): 62.
2- عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 223-230.
3- همان، 228؛ رک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 314، 412.

ص:571

فیلسوفان یونان باستان که به صدها سال پیش از ظهور اسلام برمی گردد، نیز یافت. چنان­که داوری های پیشین در کتاب های فیلسوفان یونان باستان حمل بر معانی اسطوره ای نمی شود، داوری های قرآن نیز در این موضوعات نباید اسطوره ای تلقی گردد. اگر قرار است هرگونه داوری در این موضوعات، اسطوره ای تلقی شود، تفاوتی میان کتاب های پیش­گفته و قرآن وجود ندارد».(1)

ب. شواهد درون­متنی

اشاره

یکی از بهترین راه های دست یابی به مقصود گوینده و این­که آیا او از گفتارش قصد واقع نمایی را دارد یا نه، مراجعه به کلام خود او و جستجو از شواهدی دالّ بر این امر در گفتار گوینده است. این شیوه نسبت به گزاره های قرآنی نیز اجراشدنی است، یعنی با مراجعه به آیات قرآن می توان قصد خداوند را دریافت و پی برد که خداوند در گفتارش قصد واقع نمایی دارد یا خیر.(2)

تمام این ویژگی ها به نوعی حاکی از واقع نمایی گزاره های قرآنی است؛ بنابراین، در متن قرآن نیز شواهد و دلایل بسیاری دلالت دارند که بنای ارسال­کننده­ی آیات الهی، ارائه گزاره های واقع نما و شناختاری است، نه غیر واقع نما. این دلایل و شواهد دو دسته اند:

الف) شواهد واقع­نمایی تمام قرآن
1. کاربرد واژه­ی «صدق»

کاربرد واژه­ی «صدق» و مشتقات آن درباره­ی خداوند و قرآن کریم، یکی از دلایل درون­متنی بر واقع نمایی گزاره های قرآن است، زیرا «واژه­ی «صدق» به معنی تطابق داشتن سخن با ضمیر [گوینده] و مُخبرٌ عنه است».(3) هنگامی که گفته می شود فلان خبر صادق است، یعنی با واقعیت تطابق دارد. با نگاه اجمالی به قرآن به آیاتی برمی خوریم که خداوند


1- ابوالفضل ساجدی، زبان دین و قرآن، (قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1383ش)، ص 247.
2- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 261.
3- حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، (تحقیق صفوان عدنان داودی)، (دمشق: دارالقلم، 1416ق)، ص478.

ص:572

بر صدق گفتار خود و پیامبر اکرم(ص) تأکید دارد و این می رساند که زبان قرآن، واقع نماست، نه اسطوره؛ «زیرا صدق و کذب در جایی معنا دارد که سخن از واقع نمایی باشد و در قضایای اسطوره ای و احساسی، صدق و کذب جایی ندارد».(1)

2. برخورد شدید قرآن با کافرانی که قرآن را اسطوره می پنداشتند

دلیل دیگر بر واقع نمایی زبان قرآن، آیاتی است که صریحاً تمام اسطوره انگاری محتوای خود را رد می کند و به شدت با کافرانی که قرآن را اسطوره و افسانه می پنداشتند برخورد می کند، مانند:

1- آیات 1 تا 6 سوره­ی فرقان؛ خداوند در این آیات به شدت ادعای مشرکان را مبنی بر دروغ و افسانه بودنِ قرآن رد می کند و پاسخ قاطعانه به این تهمت می دهد و چنین سخنی را ظلم و دروغ می شمارد و قرآن را نازل شده از سوی خداوند آگاه به اسرار آسمان ها و زمین می داند.

2- آیات 21 تا 26 سوره­ی انعام؛ در این آیات شریفه نیز خداوند مشرکانی را که از روی عناد و جدال، معارف و دستورات قرآنی را بی پایه و اساس قلمداد می کنند و با پندار افسانه بودن، از پذیرش آن خودداری می نمایند، سخت نکوهش و کارشان را عامل هلاکت آنان معرفی می کند.

ب) شواهد واقع نمای گزاره های تاریخی قرآن
1. کاربرد واژه­ی «حق»

یکی از شواهد درون­متنی بر واقع نمایی گزاره های تاریخی قرآن کاربرد واژه­ی «حق» است. این کلمه در اصل به معنای مطابقت و موافقت است(2) و در قرآن 247 بار به معانی اعتقاد مطابق با واقع، خود واقعیت، سخن و کلام مطابق با واقع آمده است.(3)

در بسیاری از


1- ابوالفضل ساجدی، "واقع نمایی گزاره های قرآن"، قبسات، 25 (1381): 36.
2- مفردات الفاظ القرآن، ص 246.
3- رک: محمدتقی مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، (تحقیق و نگارش محمدمهدی نادری و محمدمهدی کریمی نیا)، (قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1380ش)، ص 68.

ص:573

این موارد قصص و داستان های قرآنی، «حق» نامیده شده است، مانند آیه­ی 62 سوره­ی آل عمران. علامه طباطبایی درباره­ی این آیه می فرماید: «کلمه­ی «هَذَا» اشاره است به داستان هایی که از حضرت عیسی(ع) گذشت و اساس آیه بر قصر قلب است و معنایش این است که تنها این مطالبی که ما درباره­ی حضرت عیسی(ع) گفتیم حق است، نه آنچه نصارا درباره­ی آن جناب ادعا می کنند».(1)

وی همچنین در تفسیر آیه­ی 3 سوره­ی آل عمران می فرماید: «ظاهراً حرف «با» در کلمه­ی «بالحقً» مصاحبت را می رساند، و آیه چنین معنا می دهد که: خدای تعالی کتاب را بر تو نازل کرد؛ نازل کردنی همراه با حق، به طوری که حق از آن جدا نخواهد بود و همراه بودنش با حق باعث می شود نه بعدها بطلان عارضِ آن بشود، نه در حین نزول با بطلان آمیخته شود. پس این کتاب از این­که روزی بطلان بر او چیره گردد، ایمن است».(2) افزون بر این آیات که تنها گزاره های تاریخی قرآن را «حق» معرفی می کردند، دسته­ی دیگری از آیات تمام قرآن را «حق» معرفی می کنند، از جمله: فاطر/ 31، رعد/ 1 و جاثیه/ 29. بنابراین، یکی از ویژگی هایی که قرآن برای خود بیان کرده، «حق» است و چون معنای اصلی این واژه «مطابقت و موافقت می باشد»،(3) با قاطعیت می توان گفت که در قرآن چیزی خلاف واقع وجود ندارد و تمام معارف این کتاب الهی، مطابق واقعیات است. «تناقضی در آن وجود ندارد، دروغ و خرافه ای در آن دیده نمی شود، اعتقادات و معارف آن هماهنگ با منطق عقل است، و تواریخش خالی از اسطوره ها و افسانه ها، و قوانینش موافق با نیازمندی های انسان است».(4)

2. عبرت آموزی از امور واقعی معنا دارد

در بسیاری از آیات قرآن یکی از اهداف گزارش تاریخ پیشینیان، عبرت آموزی از سرگذشت آنان بیان شده است، مثلًا خداوند بعد از نقل سرگذشت حضرت یوسف(ع)


1- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 227.
2- همان، ج 3، ص 8.
3- مفردات الفاظ القرآن، ص 246.
4- ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 18، ص 258.

ص:574

می فرماید: «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَی وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».(1) عبرت آموزی از تاریخ آنان، زمانی معنا دارد که زبان قرآن در گزاره های تاریخی زبان واقع­نما باشد، نه اسطوره. «نزول عذاب واقعی بر اقوام گذشته و نابودی واقعی آنها به دلیل طغیان در برابر خدا و پیامبران، می تواند برای انسان های بعدی عبرت آور باشد. اگر مردم بدانند که اینها واقعیت نداشته است، دلیلی بر عبرت آموزی نخواهد بود».(2) «از آنجا که قرآن از نقل سرگذشت پیامبران و امت ها به عنوان ابزار هدایت، نه سرگرمی و نه تقویت لذت های خیالی بهره می گیرد، پیوسته داستان های واقعی و حقیقی را مطرح می کند و رویدادهایی را یادآور می شود که در آزمایشگاه تاریخ، نتیجه بخشیده و تأثیر آن مسلّم و روشن بوده است. مسلّماً انسان با خواندن چنین رویدادهایی که از متن واقعیت سرچشمه گرفته، تحت تأثیر آن قرار می گیرد و ثمره های تلخ و شیرین آن را که عینیت خارجی داشته، به جان می پذیرد».(3)

مهم­ترین دلایلی که در رد اسطوره­انگاری گزاره­های تاریخی قرآن می­توان اقامه نمود، عبارتند از:

1. ناسازگاری با هدف نزول قرآن

به تصریح آیات فراوان، هدف از بعثت پیامبر(ص) و نزول قرآن، هدایت مردم (بقره/ 2، 185؛ انعام/ 157؛ اعراف/ 52 و یونس/ 57)، دعوت به راه حق و تصحیح حقایق تحریف­شده و عقاید نارواست (شوری/ 24 و یونس/ 82). پرسشی که مطرح می شود، این است که آیا هدایت مردم از طریق امور باطل و خلاف واقع ممکن است؟ آیا می شود از قصه های دروغ و مطالب موهوم، بهره برداری هدایتی و تربیتیِ درازمدت و پایدار کرد؟


1- یوسف، 111.
2- ابوالفضل ساجدی، زبان دین و قرآن، ص 316.
3- جعفر سبحانی، منشور جاوید، (قم: مؤسسه امام صادق(ع)، 1370ش)، ج 11، ص 11-12.

ص:575

مهم تر این­که آیا چنین روشی با هدف نزول قرآن و بعثت پیامبر (ص) سازگار است؟ حقیقت این است که: «این نوع سخن گفتن برای دورانی خوب است که آن دانستنی ها و باورها دگرگون نشود، ولی اگر با گذشت زمان معلوم شد که آن مطالب قطعاً باطل است، دیگر نه تنها ابلاغ و جا انداختن پیام با این­گونه مطالب، خلاف است، بلکه چون در قالب باورهایی مطرح گردیده که باطل بودنش روشن شده، موجب آشفتگی، بی اعتقادی و بی اعتباری قرآن خواهد شد»(1)

و این نه تنها با فلسفه­ی نزول قرآن ناسازگار است، بلکه نابودی آن را نیز به دنبال دارد.(2)

علامه طباطبایی در رد چنین دیدگاهی نسبت به گزاره های تاریخی قرآن می فرماید: «این سخن ناصواب است، چنین اعتقادی اگر در باب فنّ قصه گویی درست باشد، اما با قرآن سازگار نیست؛ زیرا قرآن نه کتاب تاریخ است و نه مجموعه داستان های تخیلی، بلکه کتابی نفوذناپذیر است که باطل از هیچ سو در آن راه ندارد و خود تصریح نموده که کلام خداست و جز حق نمی گوید و ماورای حق چیزی جز باطل نیست. برای دستیابی به حق، هرگز نمی توان از باطل یاری گرفت و قرآن کتابی است که به حق و راه استوار فرا می خواند و آیاتش سراسر بر اقبال­کنندگان و رویگردانان، حجت است. پس چگونه یک پژوهش­گر قرآنی می تواند آن را دارنده­ی سخن باطل، داستان دروغ و یا خرافه و خیال بداند؟».(3) این با قداست و هدف نزول قرآن ناسازگار است، زیرا قرآن اجازه نمی دهد برای رسیدن به اهداف عالی، از ابزارهای باطل، پوچ، دروغ و خیالی بهره گرفته شود.

2. ناسازگاری با دستاوردهای بشری

از جمله دلایلی که دیدگاه اسطوره­انگاری شرق­شناسان در باب گزاره های تاریخی قرآن را مردود می­نماید، ناسازگاری این دیدگاه با دستاوردهای بشری است، بدین جهت


1- سید محمدعلی ایازی، قرآن و فرهنگ زمانه، ص 139.
2- رک: مصطفی حسینی طباطبایی، "زبان قوم، نه فرهنگ ایشان، بینات، 6 (1374)، ص 130.
3- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 166.

ص:576

که واژه­ی «اساطیر» به معنای سخنان بیهوده و اباطیلی است که بهره ای از حقیقت نبرده اند و کاملاً ساختگی و غیر واقعی اند.(1) بنابراین، وقتی گفته می شود داستان های قرآن اسطوره است، یعنی هیچ ریشه و اساسی در واقع ندارد؛ در حالی که دستاوردهای بشری و پیشرفت دانش خلاف آن را می گویند و واقعی بودن گزاره های تاریخی قرآن را تأیید می کنند و آنها را حقایق تاریخی می دانند.

باستان شناسی یکی از علوم جدیدی است که در موارد زیادی گزارش های تاریخی قرآن را تأیید می کند؛ دانشی که از سال 1890م به صورت علمی آغاز گردید و به تدریج اختراعات و اکتشافات جدید، از قبیل دوربین عکاسی، هواپیما، اشعه­ی ایکس (x) و مادون قرمز و آزمایش آثار و بقایای انسان های باستان به طریق کاربن به کمک آن شتافتند(2) و صاحبان آن با بهره گیری از این وسایل به کند و کاو پرداختند و آثار گرانبهایی را در تأیید گزارش های تاریخی قرآن به دست آوردند.(3)

یان آسمان (Jan Assmann/متولد 1938م)، باستان­شناس معروف آلمانی در اثرش به نام «حافظه­ی فرهنگی» صراحتاً نشان داده است که ماهیت تاریخ درج­شده در متون، از بُعد اسطوره­شناسی قابل فهم است و در عین حال، ابداً از نیروی واقعیت­ساز تاریخ کاسته نمی­شود: «اسطوره­ها هم از بطن خاطره­ی آدمی زاده می­شوند. تفاوت بین اسطوره و تاریخ


1- رک: ابن منظور، لسان العرب، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408ق)، ج 6، ص 257؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، (بیروت: دارالفکر، 1418ق)، ج 1، ص 559؛ علی­اکبردهخدا، لغت­نامه دهخدا، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377ش)، ج 6، ص2011؛ تفسیر نمونه، ج11،← →ص198 طریحی، مجمع البحرین، (بیروت: دار مکتبة الهلال، [بی­تا])، ج 3، ص 331؛ سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، (ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی)، ج 7، ص 71؛ ج 15، ص 78؛ ج 20، ص 38.
2- رک: عبدالکریم بی آزار شیرازی، باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382ش)، ص 4.
3- برای آگاهی بیشتر از این مباحث، رک: محمدحسن زمانی و غلام­حسین ناطقی، "بررسی دیدگاه شرق­شناسان درباره­ی اسطوره­انگاری گزاره­های تاریخی قرآن"، قرآن­پژوهی خاورشناسان، 7 (1388): 133-162؛ محمدهادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، (ترجمه حسن حکیم­باشی و دیگران)، (قم: تمهید، 1388ش)، ص 517-521.

ص:577

از این نظر منتفی می­شود. از دیدگاه حافظه­ی فرهنگی، تاریخی مطلق مطرح نیست، بلکه صرفاً تاریخ به یاد آورده شده است و این یادآوری (An-Denken) است که تاریخ را به اسطوره مبدّل می­سازد. با این عمل، تاریخ غیر واقعی نمی­شود، بلکه به عکس، به صورت نیرویی مستمر و خلّاق درمی­آید».(1)

ناگفته نماند که حتی یک قرن پیش از این، فریدریش ویلهلم نیچه (Friedrich Wilhelm Nietzsche/1844-1900م) در باب پیش­زمینه و عملکرد تاریخ­نگاری نوشته است: «فقط نیرویی که گذشته را برای حیات به کار می­گیرد و وقایع را در شالوده­ی تاریخ می­ریزد، از انسان، انسان می­سازد؛ ولی در عین حال، وفور تاریخ­زدگی ابتکار عمل انسان را خفه می­کند».(2)

علاوه بر مطالب فوق، شایان ذکر است که نگاه شرق­شناسی به دین و آموزه­های دینی در شرق، بر کلیشه­ی دین مسیحیت در غرب مبتنی بوده است. ابتنای انحصاری آموزه­های قرون وسطایی آیین مسیحیت بر فلسفه­ی ارسطویی به گونه­ای که پذیرش هرگونه گزاره­ی علمی غیرهماهنگ با آن را دشوار می­نمود، با وجود بسیاری از کشفیات علمی غیرهماهنگ با آموزه­های دینی مسیحی و غیرمنطبق با فلسفه­ی ارسطویی، ضروری می­نمود که دانشمندان دیندار مسیحی راه حلی برای رفع این بحران ارائه نمایند؛ دانشمندانی که نه می­خواستند از آموزه­های علمی­شان (که از نظر آنها یقینی تلقی می­شد) دست بردارند و نه می­توانستند آموزه­های دینی­شان را کنار گذارند. برخی از راه حل­های پیشنهادی برای رفع این بحران از این قرار بود:


1- نادر پورنقشبند، "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)"، معارف، 50 (1386): 12-13. به نقل از: Jan Assmann, Das kulturelle Gedachtnis, Schrift, Erinnerung und politische Identitat in fruhen Hochkulturen, Munchen 1992, p. 52.
2- همان، ص 13. به نقل از: Friedrich Nietzsche, Vom Nutzen und Nachteil der Historie fur das Leben, Stuttgart 1991, p. 11.

ص:578

الف) تفکیک میان دو حوزه­ی علم و دین و رسالت آنها (دین، متکفل تولید ارزش، و علم، متکفل تولید دانش)؛(1)

ب) تقسیم آموزه­های دینی به ذاتی (اصیل و غیرمعارض با دستاوردهای علمی) و عرضی (غیراصیل و عمدتاً معارض با دستاوردهای علمی) و تاریخی خواندنِ آموزه­های عرضی دین (ضرورت داشتن تأویل آیات تاریخی به متناظرهای هر عصر)؛(2) ج) تقسیم آموزه­های دینی به ثابت و متغیر؛(3)

د) اسطوره­ای تلقی کردن بسیاری از آموزه­های دینی تاریخی.


1- براساس این دیدگاه، دین با موضوعات اخلاقی و روحی سر و کار دارد که مستقیماً مورد توجه علم نیست و علم به دنبال فهم کمّی جهان مادی است که ربطی به دین ندارد. به قول یوجین پُل ویگنر (Eugene Paul Wigner/1902-1995م)، فیزیک­دان آمریکایی و برنده­ی جایزه­ی نوبل، «دین عمدتاً به صورت ارشادی عمل می­کند». علمِ مبتنی بر عقل، فقط می­تواند دین را مطالعه کند و دینِ مبتنی بر احساس باید حقایق علمی را قبول کند. به قول جان اریک فورنِس (John Erik Fornaess /متولد 1946م)، استاد ریاضی دانشگاه پرینستون آمریکا، نیز «دین نباید نقشی در توسعه­ی علم داشته باشد و علم نباید نقش اساسی در دین داشته باشد» (مهدی گلشنی، فیزیک­دانان غربی و مسئله خداباوری، (تهران: کانون اندیشه جوان، 1377ش)، ص 11).
2- یکی از نویسندگان معاصر در این خصوص می­نویسد: بسیاری از مطالبی که پیامبر(ص) گفته است، حتی اگر هم نمی­گفت به پیامبری او لطمه نمی خورد، و بسیاری از چیزهایی که در قرآن آمده است، اگر هم نبود به کتاب دین بودن و به قرآن بودن آن لطمه نمی­زد. آخر خیلی از چیزها بالعَرَض وارد دین می­شوند؛ یعنی مربوط به ذات و متن اصلی دین نیستند، اما به ضرورت­های تاریخی و اجتماعی به دین راه پیدا می­کنند. ما باید هوشیارانه، متکلمانه و معرفت­شناسانه، این بخش­های ذاتی و عرضی را از یکدیگر جدا کنیم. باید بخش بیرونِ دین را از بخش درونِ دین جدا کنیم. نمونه­اش← →کتاب­هایی است به نام­های طبّ الرضا، طبّ الصادق و طبّ النبی که در آنها دستورهای طبی ذکر شده است. حتی اگر اینها موثق و درست هم باشد، دینی نیستند و هیچ­کس از پیشوایان دین انتظار طبابت نداشته است. اینها بالعرض حضور دارند. ممکن است کسی سؤالی از آنها کرده باشد و آنها هم جوابی داده باشند. این آرای علمی که در کتاب مقدس و نیز در قرآن آمده، همه از همین جنس است. یکی از مطالبی که از گالیله نقل شده و به نظر من، هنوز هم سخن استواری است، این است که وی در پایان نزاع­هایی که با کلیسا داشت، سخن خود را جمع­بندی کرد و گفت: خلاصه­ی حرف من این است که ادیان آمده­اند تا بگویند ما چگونه به آسمان­ها (یعنی بهشت) می­رویم، نه این­که آسمان­ها چگونه می­روند (یعنی حرکت می­کنند). یعنی اصلی­ترین وظیفه­ی ادیان نشان دادن راه سعادت است. حالا در این مسیر و به نحو بالعرض چه بسا چیزی هم راجع به خورشید گفته باشند که از قضا راست یا ناراست باشد (عبدالکریم سروش، سنت و سکولاریسم، (تهران: سروش، 1382ش)، صص 196-205).
3- در کشور ما نیز برخی به غلط و از سر قیاس اسلام با مسیحیت، متناظر چنین بحث­هایی را در حوزه­ی رابطه­ی دین اسلام با علم و مقتضیات عصر مطرح کرده­اند. به عنوان مثال، محسن کدیور می­نویسد: امور ایمانی و اعتقادی، ارزش­های اخلاقی← →و احکام فقه عبادی و برخی قواعد در فقه معاملات، بخش­های اصلی دین هستند که همگی فرازمانی، فرامکانی و دائمی هستند. اما در فقه معاملات، یعنی احکام غیرعبادی، مؤلفه مقتضیات زمان و مکان بسیار جدی است. کلیه­ی احکام جزایی و کیفری، احکام مدنی، امور بین­الملل و حقوق اساسی که بعضاً ریشه در کتاب و سنت دارد، در زمره­ی فقه معاملات شمرده می­شوند. تمامی این احکام در زمان صدور، قطعاً حکیمانه، عادلانه و عقلایی بوده است و الّا از سوی شارع صادر نمی­شد. هیچ یک از این احکام در عرف عقلای عصر نزول، ظالمانه، خشن یا غیرعقلایی محسوب نمی­شده است. احکام حوزه­ی معاملات را نمی­توان کاملاً توقیفی و تعبدی دانست، به نحوی که عقول انسانی هیچ مصلحتی در آنها ادراک نکنند و تنها از باب تعبد محض به آنها گردن نهاده باشند؛ به ویژه این­که احکام معاملات احکامی امضایی هستند، نه تأسیسی؛ یعنی اسلام عیناً یا با اصلاحاتی، احکام عرف پیش از خود را امضا کرده است، به نحوی که این احکام را می­توان حاشیه­ای بر عرف عصر نزول دانست. واضح است که عرف آن زمانه، توقیفی، تعبدی و قدسی نبوده است و الّا توسط عقلا استخدام نمی­شد. این احکام در راستای تحقق عدالت و استیفای مصالح دنیوی جوامع انسانی تشریع شده­اند. از سوی دیگر، نمی­توان انکار کرد که مسائل انسانی، به ویژه در حوزه­ی اجتماعی و عرف جوامع انسانی، به شدت متحول شده است و بسیاری از مسائل که در قرون گذشته، عادلانه، عقلانی و بهنجار محسوب می­شد، امروز ظالمانه، ناهنجار و برخلاف سیره­ی عقلا به حساب می­آید. مسائل حقوق بین­الملل بیش از مباحث حقوق عمومی، و مباحث حقوق عمومی بیش از حقوق جزایی و کیفری و مسائل حقوق کیفری بیشتر از مباحث حقوق مدنی مشمول این تغییرات و تحولات جداً عمیق شده­اند. واضح است که فقه عبادی کمتر از تمامی حوزه­های فقه، تحت تأثیر این تحول و تغییر قرار گرفته است. از آنجا که عدالت مقیاس دین است و نه دین مقیاس عدالت، و از آنجا که عقلایی بودن، مقیاس حوزه­ی اجتماعیات و فقه معاملات است، می­توان نتیجه گرفت که احکام فقهی تا زمانی که بر مقتضای عدالت باشند و سیره­ی عقلا برخلاف آنها نباشد، دارای اعتبار و حجیت هستند. مخالفت یقینی حکمی با سیره­ی عقلا یا تنافی با ضوابط عدالت یا اثبات بیشتر بودن مفاسد از مصالح، کاشف از موقت بودن و غیردائمی بودن چنین احکامی است؛ یعنی چنین احکامی از تشریعات متناسب با مقتضیات عصر نزول بوده است، نه از تشریعات دائمی و ثابت شارع. فلسفه­ی وجود چنین احکامی در متن کتاب و سنت لزوم حل مشکلات عصر نزول و زمان­های مشابه است. اگر شارع به تشریع چنین احکامی (آن هم با وجود نیاز شدید مردم آن زمانه) نمی­پرداخت، حق رسالت در مورد مخاطبان و مردم مشابه ایشان ادا نشده بود (همان، صص 426-428).

ص:579

اما آنچه به طور کلی می­توان در خصوص اسطوره­انگاری برخی حقایق تاریخی و آموزه­های دینی بیان داشت، این است که:

اولاً، کارآمدی یک آموزه­ی اسطوره­ای نسبت به کارآمدی آموزه­های دینی (با نگاه غیر اسطوره­ای) در نتایجی مثل ایجاد ائتلاف و وفاق جمعی، راه انداختن جنب و جوش و حرکت و پویایی، قابلیت دوام و استمرار در عقیده و ذهن مردم و مانند آن بسیار متفاوت است؛

ص:580

ثانیاً، اسطوره­ها به رغم این­که حاملان پیام­هایی حقیقی­اند، عموماً در ارتکازات مردمی اموری غیر واقعی­اند، این در حالی است که اعتبار آموزه­های دینی در ارتکازات عمومی به واقعی بودنِ آنهاست. به همین علت است که هیچ مسلمانی، مگر نوادر و شواذّ آنها، آموزه­های دینی را اسطوره تلقی نکرده­اند؛(1)

ثالثاً، آموزه­های اسطوره­ای از آنجا که خاستگاه تاریخی نامعلومی دارند و صرفاً از آنها انتظار بیان حقیقتی خاص می­رود، عموماً غیرمدلّل هستند، این در حالی است که حتی اگر مسلمانان هم آموزه­های دینی خود را مدلّل فرا نگرفته باشند، دین اسلام آموزه­های خود را به صورت برهانی اقامه کرده است. حتی آموزه­هایی که به «تعبدیات» مشهور هستند، مسبوق به براهین فلسفه­ی تعبد هستند؛

رابعاً، شناخت غایی و نهایی اسطوره، در شکل فردی آن میسور خواهد بود، در حالی که شناخت غایی و نهایی آموزه­های دینی، در شکل اجتماعی و تاریخی آنها محقق می­گردد.

19. نقد نظریه­ی «پلورالیزم یا تکثرگرایی دینی»

«پلورالیزم یا تکثرگرایی دینی» (Religious Pluralism) نگرشی نوین در حوزه­ی معارفی چون کلام جدید، فلسفه­ی دین و دین­پژوهی است که در عصر حاضر به صورت جدی در غرب مطرح است. جان هیک به عنوان یکی از رهبران فکری پلورالیزم دینی با تألیف کتاب «مباحث پلورالیسم دینی» به اصلاح، بسط و ترویج این تفکر اقدام نمود و افرادی چون فیلیپ آلموند (Philip Almond/1923-2003م) و پیتر بایرن (Peter Byrne/متولد 1928م) از جمله مدافعان و مروجان اندیشه­ی جان هیک بوده­اند.(2) جان


1- البته برخی از معاصران اهل سنت، از جمله سید محمد رشیدرضا (صاحب تفسیر المنار) معتقدند که قرآن برخی از اسطوره­های اقوام ابتدایی را به منظور هدایت کردن مردم به کار گرفته است. وی از جمله­ی این اسطوره­ها را داستان حضرت موسی(ع) و همسفرش یوشع بن نون، مردن چهل هزار نفر از قوم حضرت موسی(ع) و زنده شدن آنان در زمان سومین جانشین وی ذکر می­کند (محمدحسن قدردان قراملکی، کلام فلسفی، (قم: وثوق، 1383ش)، ص 319).
2- جان هیک، مباحث پلورالیسم دینی، (ترجمه عبدالرحیم گواهی)، (تهران: تبیان، 1378ش)، ص 169، 178.

ص:581

هیک با اشاره به تنوع تفکرات پیرامون حقیقت مطلق و غایی می­گوید: «این مجموعه­ی متنوع از تمایزات و وجوه و مراتب گوناگون این فکرِ شاید تا حدودی گستاخانه را به ذهن می­آورد که حقیقت غایی، در ذات خویش، یکی بیش نیست؛ اما بالقوه می­تواند در تجربه های مختلف بشری به شیوه­های گوناگون مورد تجربه قرار گیرد. این فکر در کانون فرضیه­ی پلورالیستی که من پیشنهاد می­کنم قرار دارد».(1) این مسأله به موازات آنچه در غرب مطرح بوده، در ایران نیز جریان داشته است و سابقه­ی آن در ایران حداقل به چهار دهه­ی قبل برمی­گردد؛ البته نه با اصطلاح «پلورالیزم»، بلکه با عنوان «تعدد ادیان». با آشنایی بیشتر با متون فلسفی غرب، این ایده در ایران بیشتر مطرح گردید.

پلورالیزم یا کثرت­گرایی دینی (Religious Pluralism) یکی از مباحث کلامی است. واژه­ی (Pluralism) از واژه­ی لاتین (Plural) به معنای «جمع و کثرت» اخذ شده است و با اضافه کردن پسوند (ism)، دارا بودن بیش از یک منصب (در کلیسا) اراده می­شود(2)

و واژه­ی (Plurality) که در مباحث سیاسی و اجتماعی به معنای «اکثریت در مقابل اقلیت» است از همین واژه اخذ شده و معنای رایج و مصطلح پلورالیزم دینی، «پذیرفتن حقانیت تمام ادیان» است.

جان هیک دو تعریف از پلورالیزم دینی ارائه داده است که یک تعریف بیشتر جنبه­ی کلامی و عرفانی دارد و تعریف دیگر جوهرهای عقلی و فلسفی:

الف) تعریف کلامی و عرفانی جان هیک از پلورالیزم دینی: جان هیک با بیان مقدمات لازم و اشاره به این نکته که در درون همه­ی سنت­های دینی بزرگِ عالم، نوعی ادعای نجات و آزادی انسانی وجود دارد می­گوید: «پلورالیزم عبارت است از قبول و پذیرش این دیدگاه که تحول و تبدیل وجود انسانی از حالت خودمحوری به خدامحوری


1- همان، ص 78-79.
2- برای اطلاع بیشتر از اصطلاحات دیگر پلورالیزم، رک: عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید، (قم: مرکز مطالعات و پژوهش­های فرهنگی، 1379ش)، ص 164-165.

ص:582

(حقیقت­محوری) به طرق گوناگون در درون همه­ی سنت­های دینی و بزرگ عالم صورت می­گیرد. به عبارت دیگر، تنها یک راه و شیوه برای نجات و رستگاری وجود ندارد، بلکه راه­های متعدد و بسیاری در این زمینه وجود دارند».(1)

ب) تعریف عقلی و فلسفی جان هیک از پلورالیزم دینی: وی مدعی است که اگر خواسته باشیم پلورالیزم دینی را به زبان فلسفی بیان کنیم باید بگوییم: «ایمان­های دینی بزرگ عالم، از درون انواع شیوه­های فرهنگی انسان بودن، حاوی ادراکات و پندارها یا تصوراتی گوناگون و متناظر با آن، که دارای عکس­العمل­هایی متفاوت نسبت به حقیقت مطلق یا وجود غایی می­باشند، و نیز این­که در داخل هریک از این سنت­های دینی، تبدیل و تحول وجود انسان­ها از حالت خودمحوری به حقیقت­محوری به طور آشکار صورت می­گیرد، و این صورت گرفتن تا جایی که مشاهده­ی بشری می­تواند بیان کند، تا حدود زیادی مشابه می­باشد». پلورالیزم دینی به عنوان یکی از مباحث فلسفه­ی دین به نوعی متأثر از بحث «زبان دین» و «تجربه­ی دینی» است که تبیین این ارتباط و تأثیرپذیری آن در این مقال نمی­گنجد.(2)

زمینه­ی بروز و طرح چنین ایده­ای تا حدودی در بستر تاریخی به نحو طبیعی شکل می­گیرد، زیرا به محض ظهور دین و پیامبر برای معتقدان به ادیان قبلی به طور منطقی این پرسش مطرح می­گردد که این دین جدید با دین و ادیان دیگر چه فرقی دارد؟ کدام یک حق و کدام یک باطل است؟ یا کدام یک بحق­تر است و منشأ خیر و سعادت دنیوی و اخروی خواهد شد؟ فرد هر دینی را انتخاب کند برای این انتخاب خود دلایلی دارد؛ از جمله آن­که همین دین است که موجبات نجات و رستگاری اوست، نه دین دیگر. جان هیک ضمن اشاره به سیر تاریخی و گستره­ی ادیان در گذشته و تغییر شیوه­ی درک «حیات


1- مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، (ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی)، (تهران: انتشارات طرح نو، 1379ش)، ص 406.
2- همان.

ص:583

دینی» در نسل جدید قرن بیستم میلادی و با عنایت به تنوع ادیان و تبیین هریک از ادیان از راه­های نجات و رستگاری انسان این­گونه نتیجه­گیری می­کند: «هر دینی باور دارد که راه نجات و رستگاری که این دین بدان شهادت می­دهد راه اصیل و معتبر، و تنها طریق مطمئن به سعادت ابدی است و لذا وقتی انسان با مجموعه­ای از ادعاهای گوناگون روبرو می­شود، سؤال مناسب که به ذهن می­رسد این است که کدام یک از اینها دین حقیقی است؟».(1)

پس زمینه­ی اصلی نظریه­ی «پلورالیزم دینی»، یافتن پاسخ­های مناسب برای سؤالات فوق است و پاسخ به پرسش­های اشاره­شده در واقع پاسخ به یک سؤال اساسی­تر است و آن این­که «چگونه می­توانیم تنوع ادیان (Religious Diversity) را تبیین کنیم؟».

نویسندگان کتاب «عقل و انتقاد دینی» با طرح چنین پرسش اساسی، ضمن پرداختن به واقعیت «تنوع ادیان»، همچنین تأثیرپذیری برخی از ادیان از دین­های دیگر و شباهت­های موجود در ادیان و نیز اشتقاق برخی ادیان و مذاهب از هم، به تفاوت­هایی در ادیان می­پردازند و پرسش اساسی مذکور را به نحو دیگر سازمان می­دهند و می­پرسند «پیروان یک دین درباره­ی سایر ادیان چه تلقی­ای باید داشته باشند؟».(2) لازمه­ی پاسخ دادن به این پرسش­ها این است که ما مدعیات صدق و کذب­بردار ادیان مختلف را مورد بررسی قرار دهیم.(3)

باید توجه داشت که تأکید بر روی تلقی پیروان یک دین از دین دیگر است، نه تلقی پیروان یک دین از پیروان دین دیگر؛ در واقع، سؤال سؤالی معرفت­شناسانه و ناظر بر این معناست که اعتقاد پیدا کردن به کدام دین و اعتقادات، معقول و عقلانی است؟ جان هیک برای پاسخ به این سؤال سه نگرش را مطرح کرده است: نگرش انحصارگرایانه


1- جان هیک، مباحث پلورالیسم دینی، ص 73.
2- رک: مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص 339-340.
3- جان هیک، مباحث پلورالیسم دینی، ص 60.

ص:584

(Exclusivism)، نگرش کثرت­گرایانه (Pluralism) و نگرش شمول­گرایانه (Inclusivism).

نگرش انحصارگرایانه، نگرش کسانی است که معتقدند رستگاری، رهایی، رسیدن به کمالی واقعی و هر چیز دیگری که هدف نهایی دین تلقی می­شود منحصراً در دین پذیرفته­ی خودشان است. بر اساس این تفکر، پیروان سایر ادیان، حتی اگر دیندارانی اصیل و به لحاظ اخلاقی درستکار باشند، نمی­توانند از طریق دین خود به رستگاری برسند.(1)

نگرش شمول­گرایانه، نگرش کسانی است که از نظر آنان، دین حق یکی است، ولی چون خداوند مایل است انسان­ها نجات یابند و برای تحقق رستگاری همه­ی انسان­ها حضرت عیسی(ع) به صلیب کشیده شده تا کفاره­ی گناهان همه را پرداخته باشد؛ لذا همه­ی انسان­ها چه در زمان حضرت عیسی(ع)، چه قبل و بعد از او رستگار می­شوند، یعنی با این­که دین حق چندتا نیست، بلکه یکی است؛ اما رحمت حق و ضمانت حضرت عیسی(ع) مایه رستگاری می­شود، چه به خدا ایمان داشته باشند و چه نداشته باشند، چه کافر باشند و چه نباشند.

جان هیک در پاسخ به سؤال اساسی ذکرشده، راه سومی را پیشنهاد می­دهد و می­پذیرد و آن همان پلورالیزم است که به عنوان موضعی مسیحی می­توان آن را نتیجه­ی منطقیِ بعدی که «نظریه­ی شمول و فراگیری» نام دارد پذیرفت. او در این باره می­گوید: «اگر بپذیریم که نجات یا آزادی انسانی در درون همه­ی سنت­های دینی بزرگِ عالم صورت می­گیرد، پس چرا صادقانه نپذیریم که در بازتاب­های نجات­بخش انسانی در مقابل حقیقت الهی غایی، گونه­ای پلورالیسم وجود دارد؟». از نظر جان هیک، تلاش­های انحصارگرایان برای دعوت و الزام همگان به یک دین واحد، تلاشی بی­معنی است.(2)


1- رک: همان، ص 64-65.
2- برای آگاهی بیشتر از نظریه­ی «پلورالیزم دینی»، رک: مهدی هادوی تهرانی، باورها و پرسش­ها: جستارهایی در کلام جدید، (قم: مؤسسه فرهنگی خانه خرد، 1378ش)؛ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، (تهران: صراط، 1385ش)؛ عبدالکریم سروش، صراط­های مستقیم، (تهران: صراط، 1378ش)؛ جان هیک، مباحث پلورالیسم دینی، (ترجمه عبدالرحیم →گواهی)، (تهران: تبیان، 1378ش)؛ جان هیک، فلسفه دین، (ترجمه بهرام راد و ویراسته بهاءالدین خرمشاهی)، (تهران: انتشارات بین­المللی الهدی، 1372ش)؛ عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت: نظریه تکامل معرفت دینی، (تهران: صراط، 1377ش)؛ میرچا الیاده، دین­پژوهی، (ترجمه بهاءالدین خرمشاهی)، (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1375ش)؛ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه ها، مقاله­ی "پلورالیسم دینی"، (قم: مؤسسۀ اندیشه و فرهنگ دینی، 1381ش)؛ عباس نیکزاد، صراط مستقیم: نقدی بر قرائت سروش از پلورالیسم دینی، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1380ش)؛ عبدالکریم سروش، "صراطهای مستقیم"، کیان، 36 (1376)؛ احمد واعظی، "قرائت­های مختلف از دین"، پایگاه حوزه، 21 (1380)؛ جان هیک، "پلورالیسم دینی و اسلام"، (ترجمه محمد محمدرضایی)، قبسات، 37 (1384)؛ علی ربانی گلپایگانی، "پلورالیزم یا کثرت­گرایی دینی"، کلام اسلامی، 23 (1376)؛ سید محمد حسینی، "تکثرگرایی یا پلورالیزم دینی"، فروغ اندیشه، 6 (1382)؛ محمد لگنهاوزن، "نکاتی چند پیرامون پلورالیزم دینی در گفتگوی آقایان سید حسین نصر و جان هیک"، (ترجمه احمدرضا جلیلی)، معرفت، 24 (1377)؛ احمد بهشتی، "پرسشگری در حوزه­ی پلورالیزم"، کلام اسلامی، 41 (1381)؛ سید محمدرضا حجازی، "پلورالیزم دینی"، معرفت، 14 (1374)؛ حسین مقیسه، "پلورالیزم دینی"، آینه معرفت، 4 (1383)؛ محمد محمدرضایی، "مبانی پلورالیسم دینی (رابطه تجربه دینی و پلورالیسم)"، اندیشه­های فلسفی، (1383).

ص:585

نقد و بررسی:

به این دیدگاه انتقادات جدی وارد است؛ از جمله آن­که چگونه می­توان همه­ی تصوراتی را که ادیان گوناگون از خداوند یا واقعیت غایی ارائه می­کنند صادق دانست، خصوصاً آن­که بعضی ادیان دیدگاه کاملاً متفاوتی درباره­ی واقعیت غایی دارند. مهم­تر آن­که بعضی از کثرت­گرایان به شدت مایل­اند مارکسیسم الحادی و اومانیسم طبیعت­گرایانه را در حوزه­ی ادیان وارد کنند و به آنها منزلتی مشابه ادیان توحیدی دهند. جان هیک و پیروان پلورالیزم دینی چه پاسخی برای این تفسیر از اسلام دارند که اساساً مدعی است چون خدا یکی است، دین هم یکی است و برنامه­ی ارائه­شده­ی خداوند به وسیله­ی انبیا برای هدایت انسان طی زمان­ها و مکان­های مختلف و با توجه به مقتضیات مربوطه بوده و برنامه­ی ارائه­شده توسط هر نبی، جزئی از آن برنامه­ی کلی خداوند است و سرانجام، نهایی­ترین برنامه را توسط آخرین پیامبرش ابلاغ کرده است و همه انسان­ها باید از این برنامه تبعیت کنند و این همان دیدگاه شهید مطهری است.

ص:586

از جمله کسانی که به صورت استدلالی و مستند ضمن پاسخ­گویی به سؤالات مطرح در پلورالیزم دینی به نقد این نظریه تحت عنوان «تعدد ادیان» پرداخته­اند، علامه طباطبایی و شهید مطهری بوده­اند. علامه طباطبایی در جاهای مختلف در تفسیر «المیزان» به تناسبِ تفسیر برخی آیات و دیگر آثارش به این مسأله نیز پرداخته است. شهید مطهری نیز در آثار خود و بیشتر از همه در کتاب «عدل الهی» به صورت جامع این بحث را مورد نقد و بررسی قرار داده و پاسخ­های مناسبی به سؤالات مطرح در تفکر پلورالیزم دینی ارائه داده است. در سال­های اخیر نیز بزرگانی چون آیات عظام مکارم شیرازی، مصباح یزدی، جوادی آملی، محمد لگنهاوزن، دکتر صادق لاریحانی و نیز آقایان عبدالحسین خسروپناه، محمد حسین­زاده و علی ربانی گلپایگانی مباحث علمی ارزنده­ای در این خصوص ارائه داده­اند که پاسخ مناسب و درخور به سؤالات مذکور است و نیز مقالات متعددی در این باره در مجلات و روزنامه­ها منتشر شده است که مهم­ترین آنها در نشریات کیان، معرفت و کتاب نقد به چاپ رسیده است.(1)


1- برای نقد نظریه­ی «پلورالیزم دینی»، رک: سید محمدحسین طباطبایی، ظهور شیعه، (قم: فقیه، 1360ش)، ص 8-9؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار(2)، (قم: صدرا، 1372ش)؛ همو، مجموعه آثار(3)، (قم: صدرا، 1372ش)؛ همو، مجموعه آثار(7)، (قم: صدرا، 1372ش)؛ همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (وحی و نبوت)، (قم: صدرا، 1372ش)؛ همو، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران: صدرا، 1362ش)؛ همو، عدل الهی، (قم: صدرا، 1372ش)؛ صادق لاریجانی، "نقد پلورالیسم دینی"، مبلغان، 25 (1380)؛ علی ربانی گلپایگانی، "کالبدشکافی پلورالیسم دینی"، کتاب نقد، 4 (1376)؛ علی اکبر رشاد، "لوازم فلسفی- کلامی پلورالیسم دینی"، کتاب نقد، 4 (1376)؛ محمد تقی مصباح یزدی، "استاد مصباح و پلورالیزم دینی"، کتاب نقد، 4 (1376)؛حسن رحیم­پور ازغدی، "قرائتی شفاف از پلورالیسم دینی"، کتاب نقد، 4 (1376)؛ حمید پارسانیا، "زمینه­های عقیدتی و اجتماعی پلورالیسم"، کتاب نقد، 4 (1376)؛ سید مرتضی حسینی اصفهانی، پلورالیسم دینی: نقدی بر صراط های مستقیم، (قم: نشر فرهنگ قرآن، 1380ش)؛ علی ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، (تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1386ش)؛ عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید، (قم: مرکز مطالعات و پژوهش­های فرهنگی، 1379ش)؛ علی ربانی گلپایگانی، "علامه طباطبایی و نقد پلورالیسم دینی"، کلام اسلامی، 51 (1383)؛ محمدحسن قدردان قراملکی، "پلورالیزم دینی از منظر امام خمینی­(ره)"، معرفت، 88 (1384)؛ علی عزیزی، "نقد نظریه ی پلورالیسم دینی در پرتو تعلیمات حکمت خالده"، آفتاب، 10 (1385)؛ حمید پارسانیا، "تحمل اجتماعی و پلورالیزم دینی"، کتاب نقد، 23 (1381): 55-88؛ استیو ریچارد، "بررسی انتقادی فرضیه پلورالیسم دینی جان هیک"، (ترجمه حیدر شادی)، روش­شناسی علوم انسانی← →(حوزه و دانشگاه)، 27 (1380)؛ حسن معلمی، "پلورالیسم دینی← →در بوته نقد"، معرفت، 31 (1378)؛ محمدهادی معرفت، "ادیان و مکاتب: پلورالیسم دینی در بوته نقد"، اندیشه حوزه، 16 (1378)؛ ولی­الله عباسی، "نقد مبانی معرفت­شناختی پلورالیسم دینی جان هیک"، آموزه­های فقهی (الهیات و حقوق)، 12 (1383)؛ علی ربانی گلپایگانی، "قرآن و پلورالیسم دینی"، رواق اندیشه، 5 (1380)؛ کلود ژفره، "تأملات کلامی در باب پلورالیسم دینی"، (ترجمه افسانه نجاتی)، ناقد، 4 (1383)؛ محمدجواد ارسطا، "پلورالیسم دینی و قرآن"، قبسات، 23 (1381)؛ محمد محمدرضایی، "پلورالیسم دینی: نقد، راه­حل"، قبسات، 37 (1384)؛ محمدحسن قدردان قراملکی، "نقد مدعیات قرآنی پلورالیسم دینی"، قبسات، 37 (1384)؛ غلامرضا مصباحی مقدم، "صراط مستقیم، نه صراط­های مستقیم: نقدی بر مقاله «صراط­های مستقیم» سخنی در پلورالیسم دینی"، مقالات و بررسیها، 61 (1376)؛ کامبیز کامرانی، "بررسی و نقد پلورالیسم دینی"، رشد آموزش معارف اسلامی، 44 (1380)؛ علی ربانی گلپایگانی، "پلورالیزم یا کثرت­گرایی دینی(2) وحدت دین و صراط مستقیم"، کلام اسلامی، 24 (1376)؛ جعفر سبحانی تبریزی، "کثرت­گرایی دینی"، بازتاب اندیشه، 3 (1379)؛ محمدمهدی گرجیان و ایلقار اسماعیل­زاده، "نقد و بررسی پلورالیسم حقانیت از نگاه قرآن کریم"، طلوع، 34 (1389)؛ ولی­الله عباسی، "تجربه دینی، باور دینی و کثرت­گرایی دینی (با تکیه بر دیدگاه­های امام خمینی(ره))"، کوثر معارف، 3 (1386)؛ محمدتقی جعفری، "پلورالیزم (کثرت­گرایی) دینی"، نقد و نظر، 7-8 (1375)؛ حسن کامران، "کثرت­گرایی در بوته نقد"، معرفت، 53 (1381)؛ عبدالله محمدی و عبدالحسین خسروپناه، "پلورالیزم دینی یا پلورالیزم در دین"، اندیشه نوین دینی، 22 (1389)؛ محمدحسن قدردان قراملکی، "پلورالیزم دینی ناسازگار با قرآن"، مطالعات تفسیری، 3 (1389)؛ صادق لاریجانی، "پلورالیزم دینی"، مربیان، 4 (1381)؛ ولی­الله عباسی، "پلورالیزم دینی (1)"، مبلغان، 60 (1383)؛ ولی­الله عباسی، "پلورالیزم دینی (2)"، مبلغان، 61 (1383)؛ ولی­الله عباسی، "پلورالیزم دینی (3)"، مبلغان، 63 (1383)؛ محمدحسن قدردان قراملکی، "قرآن و پلورالیزم"، بینات، 16 (1376)؛ محمد بهرامی، "نقدی بر «قرآن و پلورالیزم»"، پژوهش­های قرآنی، 32 (1381)؛ محمد بهرامی، "نقدی بر «قرآن و پلورالیزم» (2)"، پژوهش­های قرآنی، 33 (1382)؛ محمدحسن قدردان قراملکی، "تأملی در «نقدی بر قرآن و پلورالیزم»"، پژوهش­های قرآنی، 34 (1382)؛ محمدحسن قدردان قراملکی، "تأملی در مستندات قرآنی پلورالیزم"، معرفت، 34 (1379)؛ محمدحسن قدردان قراملکی، "تأملی در مستندات قرآنی پلورالیزم"، معرفت، 35 (1379)؛ محمد فاطمی، "قرآن و پلورالیزم دینی"، کتاب ماه دین، 55 (1381)؛ عبدالحسین خسروپناه، "نگاهی درون­دینی به «پلورالیزم دینی»"، کتاب نقد، 4 (1376)؛ محمدتقی جعفری، "استاد علامه جعفری و پلورالیزم دینی"، کتاب نقد، 4 (1376)؛ عبدالله جوادی آملی، "آیت­الله جوادی آملی و پلورالیزم دینی"، کتاب نقد، 4 (1376)؛ مصطفی خلیلی، "نگاهی گذرا به پلورالیزم دینی از منظر سه حکیم الهی (امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید مطهری)"، رواق اندیشه، 21 (1382)؛ سید حسن حسینی سروری، "بررسی و نقد نظریه پلورالیزم دینی و تبیین تلقی اسلام از پلورالیزم در دین"، پایان­نامه دکتری رشته الهیات (گرایش فلسفه و کلام اسلامی)، دانشگاه امام صادق(ع)، 1383ش.

ص:587

شهید مطهری به استناد آیات قرآن، احادیث معصومین(ع)، واقعیت­های تاریخی و دلایل عقلی امور ذیل را در جای خود ذکر و اثبات کرده است و در این بحث باید آن را

ص:588

به عنوان مفروضات و اصول موضوعه در نظر گرفت. این مفروضات عبارتند از: ضرورت دین، اختلاف تعالیم انبیا و وحدت ادیان.

اولاً؛ شهید مطهری در باب ضرورت دین با استناد به قاعده­ی لطف اظهار می­دارد که «حکمت و لطف الهی اقتضا می­کند که انسان را در این راه، بی­رهنما نگذارد و با فرستادن پیامبران، اسباب هدایت انسان فراهم گردد».(1)

ثانیاً؛ پیرامون اختلاف تعالیم انبیا نیز می­فرماید: «تفاوت و اختلاف تعلیمات انبیا با یکدیگر از انواع اختلاف برنامه­هایی است که در یک کشور هر چند بار به مورد اجرا گذاشته می­شود و همه­ی آنها از یک قانون اساسی الهام می­گیرد. همه­ی آنان (پیامبران) مردم را به یک شاهراه و به سوی یک هدف دعوت می­کردند».(2)

ثالثاً؛ درباره­ی وحدت ادیان نیز می­نویسد: «... در سراسر قرآن اسرار عجیبی است که دین، از اول تا آخر جهان، یکی بیش نیست و همه­ی پیامبران بشر را به یک دین دعوت کرده­اند. در آیه­ی 13 سوره­ی شوری چنین آمده است: «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی»(3)؛ خداوند برای شما دینی قرار داد که قبلاً به نوح توصیه شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم. قرآن در همه جا نام این دین را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت می­کرده­اند «اسلام» می­نهد».(4)

شهید مطهری دلیل دیگری را نیز برای این ادعای خود ذکر نموده است که: «... قرآن هرگز کلمه­ی دین را به صورت جمع (ادیان) نیاورده است. از نظر قرآن، آنچه وجود داشته، دین بوده، نه ادیان ...». شهید


1- رک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار(7)، (قم: صدرا، 1372ش)، ج 7، ص 77؛ همو، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران: صدرا، 1362ش)، ج 1، ص 364.
2- رک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار(3)، (قم: صدرا، 1372ش)، ج 3، ص 158.
3- شوری، 13.
4- رک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار(2)، (قم: صدرا، 1372ش)، ج 2، ص 181.

ص:589

مطهری آیه­ی 30 سوره­ی روم «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»(1) را دلیل بر وحدت دین می شمارد».(2)

صاحب­نظران اسلامی نیز مانند جان هیک مقصد نهایی همه­ی ادیان را یکی می­دانند، ولی آنان اولاً؛ تفاوت بین ادیان را به دلایلی که ارائه می­دهند امری طبیعی می­دانند و ثانیاً؛ در هر زمان تنها یک دین را حق و متولی هدایت انسان­ها معرفی می­کنند و ثالثاً؛ صراط مستقیم را یکی بیشتر نمی­دانند؛ اما جان هیک و دیگر پیروان وی تبیین درستی از اختلاف موجود میان ادیان ارائه نمی­دهند، همه­ی ادیان موجود در یک زمان را برحق می­دانند و به عدد ادیان، راه و صراط برای رسیدن به حق تعالی معتقدند.

شهید مطهری با این­که دین را یکی معرفی می­کند، ولی تفاوت ادیان را قبول دارد و در صدد برمی­آید که تفاوت شرایع آسمانی را تبیین کند. از آثار شهید مطهری به دست می­آید که سه دلیل برای این اختلاف وجود دارد: مقتضیات زمان، تحریف کتب مقدس و تفاوت در شکل اجرا.

1. مقتضیات زمان: اصول مکتب انبیا که «دین» نامیده می­شود، یکی بوده است. تفاوت شرایع آسمانی، یکی در یک سلسله مسائل فرعی بوده که برحسب مقتضیات زمان، خصوصیات محیط و ویژگی­های مردمی که دعوت شده­اند، متفاوت می­شدند، ولی در اصل همه­ی اشکال متفاوت و اندام­های مختلف یک حقیقت و به سوی یک هدف و مقصود بوده است؛ و دیگر در سطح تعلیمات بوده است که پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر، در سطح بالاتری تعلیمات خویش را که همه در یک زمینه بوده القاء کرده­اند و به تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش­آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده­اند. این تکامل دین است که اختلاف ادیان را به نمایش می­گذارد. لازم به ذکر است که قرآن هرگز کلمه­ی دین را به صورت ادیان نیاورده است.


1- روم، 30.
2- رک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار(3)، ج 3، ص 160.

ص:590

2. تحریف کتب مقدس: شهید مطهری با طرح آیه­ی 9 سوره­ی حجر «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(1)؛

ما این کتاب را فرود آوردیم و البته خود نگهبان آن هستیم، می­گوید: «در این آیه با قاطعیت کم­نظیری از محفوظ ماندن قرآن از تحریف، تغییر و نابودی سخن رفته است. یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیل­هایی است که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ می­داده است و به همین جهت، آن کتاب­ها و تعلیمات، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست داده­اند ... ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر به پیام و رهنمایی نوین نیست. بیشتر معلول نابودی­ها و تحریف و تبدیل­های کتب و تعلیمات آسمانی بوده است».

3. تفاوت در شکل اجرا: شهید مطهری در این باره می­فرماید: «اختلاف و تفاوت تعلیمات آسمانی پیامبران از نوع اختلافات رایج بین مکتب­های فلسفی یا سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی که مشتمل بر افکار متضاد است، نبوده است. انبیا تماماً دارای یک مکتب و یک تز بوده­اند. تفاوت تعلیمات انبیا با یکدیگر یا در نوع و سطح تعلیمات بوده و یا در شکل اجرایی، نه در روح قانون».(2)

افزون بر این، دلایل مستند و محکمی بر اثبات این مدعا وجود دارد که صراط مستقیم منحصر در دین اسلام است. این دلایل هم جنبه­ی عقلی دارد و هم جنبه­ی نقلی، که به برخی از آنها اشاره می­گردد:

الف) دلایل عقلی: دلایل عقلی فراوانی در این زمینه قابل بیان است که تنها به دو دلیل اشاره می­گردد: یکی نقضی و دیگری حلی.


1- حجر، 9.
2- رک: مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (وحی و نبوت)، (قم: صدرا، 1372ش)؛ همو، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران: صدرا، 1362ش)؛ همو، عدل الهی، (قم: صدرا، 1372ش).

ص:591

دلیل عقلی نقضی: مؤلف کتاب «اندیشه مطهر» از این دلیل به عنوان «خودسوز بودن پلورالیزم» یاد می­کند و می­گوید: «به نظر می­رسد نظریه­ی پلورالیزم و پذیرش حقانیت ادیان، وقتی پایش به قلمرو دین اسلام برسد، یعنی مطابق مبنای خود بخواهد حقانیت دین اسلام را نیز بپذیرد ... لازمه­اش دست کشیدن از ادعای تعدد ادیان است». یعنی این­که پذیرفتن حقانیت دین یهود یا مسیح هیچ منافاتی با پذیرش حقانیت ادیان دیگر ندارد، بلکه چه بسا مطابق اصول یهود و مسیح نیز می­باشد؛ چرا که در آنها وعده و بشارت ظهور دین برحق پسین داده شده است و شخص معتقد به پلورالیزم می­تواند بعد از حقانیت یهود و مسیح سراغ ادیان دیگر برود، اما وقتی آیین اسلام را نیز یکی از ادیان برحق معرفی می­کند، معنای آن این است که اسلام و اصول مسلّم آن نیز برخاسته از حقیقت است. در اینجاست که با یکی از اصول مسلّم اسلام، یعنی اصل«نسخ» (منسوخ شدن ادیان قبلی) که بر انقضای حقانیت ادیان پیشین دلالت می­کند مواجه می­شود. در این صورت، اگر آن را نیز بپذیرد، لازمه­اش دست کشیدن از ادعای تعدد ادیان است».(1)

شهید مطهری در این زمینه می­گوید: «لازمه­ی ایمان به همه­ی پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره­ی اوست و لذا لازم است در دوره­ی خاتمیت، به آخرین دستورهایی که از جانب خدا به وسیله­ی آخرین پیامبر رسیده است عمل کنیم و این لازمه­ی اسلام، یعنی تسلیم شدن به خداوند و پذیرفتن رسالت فرستادگان اوست».(2)

دلیل عقلی حلی: به حکم عقل، در هر زمان باید به پیام همان زمان یا به آخرین پیام گوش داد. به عنوان مثال، اگر فرمانده­ی ارشد یک عملیات نظامی به فرماندهان زیردست خود در طول عملیات پیام­های مختلفی بدهد؛ مثلاً در مرحله­ی اول بگوید بدون انجام


1- رک: علی باقی نصرآبادی، اندیشه مطهر؛ مروری بر شخصیت و افکار استاد شهید مرتضی مطهری، (قم: انتشارات منبع، 1380ش).
2- مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 268.

ص:592

آتش­بار مخفیانه پیشروی کنید، بعد از انجام این مرحله بگوید با آتش سنگین مستقیم به قلب دشمن بزنید، بعد از رسیدن به نتایجی، آن فرمانده­ی ارشد دستور دهد اکنون پیشروی را از سمت چپ ادامه دهید. فرماندهان موظف به انجام آخرین پیام هستند. اگر مثلاً در مقطعی که فرمانده دستور داده با آتش سنگین مستقیماً به قلب دشمن بزنید، فرمانده مادون بدون آتش­بازی و به تبع دستور قبلی بخواهد به صورت مخفیانه سربازان را در دل دشمن نفوذ دهد یا آن­گاه که فرمانده­ی ارشد دستور داده از جناح چپ حمله را ادامه دهید، ولی فرمانده­ی مادون به تبع دستور قبلی بخواهد با آتش­باری سنگین حمله به وسط سپاه دشمن را ادامه بدهد، در این دو وضعیت فرمانده­ی مادون اگر به خاطر تبعیت از دستور قبلی فرمانده­ی ارشد خود موجبات تلفات یا اسارت سربازان را فراهم کند، دادگاه به حکم عقل و عدم پیروی فرمانده­ی مادون از آخرین پیام فرمانده­ی ارشد خود که به او رسیده است، وی را محکوم می­کند و هیچ عاقلی بر حکم قاضی اعتراض نمی­کند. در این مورد هم عقل حکم می­کند که انسان باید از آخرین پیام خداوند اطاعت کند. شهید مطهری در این زمینه می­گوید: «لازمه­ی تسلیم خدا شدن، پذیرفتن دستورهای اوست و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است».(1)

ب) دلایل نقلی: دلایل فراوانی در قرآن و احادیث معصومین(ع) وجود دارد که راه سعادت و نجات را منحصر به صالحی می­دانند که خود اسلام معرفی کرده است. ادلّه­ی نقلی شامل آیات قرآن، احادیث معصومین(ع) و وقایع مسلّم تاریخی است که فراوان به چشم می­خورد. شهید مطهری بیشتر به ادلّه­ی نقلی قرآنی اشاره داشته است؛ مانند آیات «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ»(2)؛ همانا دین نزد خداوند اسلام است و «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ * ثُمَّ


1- همان، ص 271.
2- آل عمران، 19.

ص:593

قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِرُسُلِنَا»(1)؛ و پیش از این نوح و ابراهیم را فرستادیم و در نسل این دو پیامبری و کتاب قرار دادیم، بعضی از اینها هدایت شده و بیشترشان فاسق بودند؛ سپس ما پیامبران خود را یک­یک پشت سر یکدیگر قرار دادیم. شهید مطهری از این آیه چنین نتیجه گیری می کند: «کلمه­ی «قفّینا» مصدرش «تقفیه» و از ماده­ی «قفا» است؛ «قفا» پشت گردن را می گویند. وقتی که افرادی در یک ردیف و پشت گردن دیگری بایستند، مثل یک صف نظامی چهره­ی هریک از آنها به پشت گردن دیگری است ... جمله­ی «ثم قفّینا علی ءاثرهم» متضمّن این نکته است که هر پیامبر بعدی از همان راه رفته است که پیامبران قبلی رفته اند؛ یعنی کسی خیال نکند پیامبران راه­های مختلف دارند؛ راه یکی بوده، از نوح تا خاتم الانبیاء راه یکی است ... «آثار» جمع «اثر» است و «اثر» یعنی جای پا؛ پیامبران هر کدام آمدند پا جای پای دیگری گذاشتند ... راه انبیا یک راه بیشتر نیست».(2)

غیر از آیاتی که از قول شهید مطهری بیان شد، آیاتی نظیر «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»(3)،

«وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ»(4)،

«فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا»(5)،

«وَیَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»(6)، «إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»(7)، «وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(8)، «وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(9)، «وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(10)، «إِنَّ اللَّهَ هُوَ


1- حدید، 26-27.
2- رک: عدل الهی، ص 270، 310؛ مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (وحی و نبوت)، ص 165.
3- حمد، 6.
4- انعام، 153.
5- مریم، 43.
6- سبأ، 6.
7- هود، 56.
8- مریم، 36.
9- یس، 61.
10- زخرف، 61.

ص:594

رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(1)

و «إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(2) وجود دارد که راه مستقیم را یکی بیش نمی­داند و آن هم منحصر در دین اسلام است.

اندیشمندان معاصر نیز در نقد «پلورالیزم دینی» اشکالات فراوانی را مطرح کرده­اند؛ از جمله این­که کثرت معرفت­ها، ادراکات و گزارشات بشری نسبت به واقعیت غایی و حقیقت مطلق به دلیل تکثر در زمینه­ی معرفتی و فرهنگی و یا مواجهه­ی انسان با پدیدارها، هرگز دلیل حقانیت همه­ی آن گزارشات نیست. اگر به فرض مثال، حقیقت در قالب رنگ­های مختلف بروز کند، دلیل بر آن نیست که هر رنگی لزوماً جلوه­ی حقیقت است؛ باطل محض نیز می­تواند عضوی از مجموعه فرض شود.(3)

اشکال دیگر آن است که گرچه یکی از اهداف مهم دین، خروج انسان از خودمحوری و وصول به خدامحوری است، اما تا آدمی نسبت به متعلق پرستش خود برداشت صحیحی نداشته باشد و موجود غیرقابل­پرستش را به عنوان خدا تلقی کند، چگونه می­تواند به سوی خداپرستی و سعادت واقعی گام بردارد.(4)

اشکال دیگر آن است که از چه راهی می­توان تشخیص داد که همه­ی ادیان مانند مردان کور درباره­ی یک واقعیت سخن می­گویند. شاید هر گروهی درباره­ی یک واقعیت فی­نفسه سخن می­گوید، اما هر کدام از منظری جداگانه. علاوه بر آن­که چنین نظریه­ای لاجرم به شکاکیت می­انجامد، چرا که در داستان فیل و مردان کور ما هیچ چیز درباره­ی فیل واقعی نمی­دانیم؛ حتی نمی­توانیم اطمینان داشته باشیم که فیلی وجود دارد. همین امر در مورد واقعیت غایی هم صدق می­کند. در واقع، نکته­ای که می­توان از داستان تمثیلی جان هیک آموخت، این نیست که همه ­ی مردان کور درست می­گفتند، بلکه این است که هیچ کدام درست نمی­گفتند. آنچه آنها لمس می­کردند، ستون، مار یا تیغه­ی گاو


1- زخرف، 64.
2- زخرف، 43.
3- علی ربانی گلپایگانی، "کالبدشکافی پلورالیزم دینی"، کتاب نقد، 4 (1376): 142؛ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه­ها، (قم: مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، 1381ش)، ص 158.
4- عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه­ها، ص 158.

ص:595

آهن نبود، بلکه یک فیل بود و این ادعا که فیل یکی از آنهاست یا همه­ی آنهاست، ادعایی کاملاً غلط است. در نتیجه، ایشان باید معتقد شود که هیچ­یک از ادیان حق نیستند و این خلاف چیزی است که خودشان قبول دارند. هیک می­تواند پاسخ دهد که ما باید یک فیل یا (در بحث اصلی ما) وجود یک واقعیت فی­نفسه­ی متعالی را که بر ما پدیدار می­شود مفروض بگیریم؛ اما اشکال این سخن نیز آن است که اگر پیشاپیش یا از هر طریق دیگری وجود فیل یا واقعیت غایی متعالی را نشناخته باشیم، چگونه می­توانیم آن را مفروض بگیریم و صرف مفروض گرفتن که هیچ پایه­ای در واقعیت نداشته باشد بی­فایده است.

کثرت­گرایانی چون جان هیک بر سر یک دو راهی قرار گرفته­اند. از یک سو، اگر ما هیچ تصور روشنی از خداوند نداشته باشیم، یعنی اگر ما نتوانیم هیچ چیز درباره­ی خداوند یا واقعیت نمایی فی­نفسه بگوییم، در آن صورت اعتقاد دینی ما بیش از پیش به بی­اعتقادی نزدیک و تقریباً غیرقابل­تمیز از الحاد می­شود. از سوی دیگر، اگر ما بتوانیم از خداوند سخن بگوییم، در نتیجه می­توانیم مجموعه­ی سازگاری از محمول­ها را برای توصیف اوصاف خداوند به کار گیریم. بدین ترتیب، ما با موضوعی سروکار داریم که می­توانیم درباره­ی آن سخن بگوییم؛ لذا در موقعیت کسانی که کاملاً کورند قرار نداریم و می­توانیم دریابیم که مدعای کدام یک از مردان کور درست است.(1)

نتیجه­ی بحث این­که «پلورالیزم یا کثرت­گرایی دینی» که در گذشته بیشتر تحت عنوان «تعدد ادیان» از آن یاد شده است، نظریه­ای درباره­ی تعدد ادیان و حقانیت آنهاست. از اوایل قرن بیستم میلادی به عنوان یک موضوع فلسفی و کلامی در غرب مطرح بوده و در میان مسلمانان نیز رگه­هایی از آن مطرح شده است، اما به صورت امروزی سابقه­ی زیادی ندارد. کثرت­گرایی به معنای پذیرش کثرت و تنوع در موضوعات مختلف سیاسی، دینی و اخلاقی طرح گردیده است. در کثرت­گرایی دینی هم بحث از حقانیت همه­ی ادیان در کنار هم مطرح است و هم بحث از ثواب و عقاب و هم بحث از سعادت و رستگاری.


1- مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص 412-413.

ص:596

کثرت­گرایان معتقدند که در میان پیروان ادیان مختلف انسان­های وارسته و خودساخته­ای که به دستورات الهی گردن می­نهند و زندگی خود را براساس آن شکل می­دهند، چگونه می­توان گفت که آنها اهل دوزخ و از سعادت بی­بهره و از شناخت غافل­اند و راه حقیقی را نمی­پیمایند؟ آنان در جواب این پرسش با طرح دو نگرش «انحصارگرایی» و «شمول­گرایی» و رد آنها، خود به نظریه­ی «کثرت­گرایی» یا «پلورالیزم» دست یافته­اند، بدین معنی که همه­ی ادیان در کنار هم می­توانند حق باشند و پیروان خود را سعادتمند و به خدا نزدیک کنند و از عذاب برهانند.

علمای اسلامی از جمله شهید مطهری به هیچ­یک از این سه نگرش ذکرشده معتقد نیست، بلکه بر وحدت ادیان تأکید دارد و دین را مراحل مختف برنامه­ی خدا برای انسان می­داند که مراحل اول تا آخر داشته و هر کدام از این مراحل توسط پیامبری اجرا می­شده است و همه­ی پیامبران مورد تأیید خداوند بوده­اند و برنامه­ی آنها توسط خدا تهیه و به وسیله­ی پیامبران اجرا می­شده است و یک هدف مشخص داشته­اند. اما آنچه از ادیان امروز باقی است، آمیخته به خرافات و انحرافات گردیده و پیامبر اسلام(ص) به عنوان آخرین رسول الهی برنامه­ی جامعی از طرف خداوند آورده است که تنها راه سعادت و رستگاری در گروی گردن نهادن به فرامین اوست. در بینش اسلامی و طبق نظر فلاسفه و متکلمان اسلامی و به حکم عقل، اکثر مردم با درجات مختلف، در نهایت به سعادت می­رسند و ما نباید مردم را به «مسلمان» و «کافر» تقسیم کنیم که تنها یک گروه رستگار می­شوند و اکثریت اهل دوزخ­اند. از نگاه اسلام، بسیاری از کفار به عنوان جاهلان قاصر که تعدادشان بیش از دیگران هست، مورد رحمت الهی قرار می­گیرند و از پاداش بی­نصیب نمی­مانند. پس کسانی که عقوبت و عذاب اکثریت مردم را بهانه کرده­اند تا مردم را از شناخت حقانیت دین و رسیدن به دین حق باز دارند، راه انحرافی و نظر غیرواقعی را دنبال می­کنند و حتی برای رهایی از مشکلات طرح­شده، به ادیان غالباً انحرافی گردن نهاده و به صراط­های مستقیم معتقد گردیده­اند. کافی است به آخرین دین و آیات الهی

ص:597

گردن نهاد و از زاویه­ی نگرش آخرین برنامه­ی الهی و آشنایان به آن به حقایق نظر افکند تا حقیقت دین که تسلیم شدن در برابر پروردگار عالمیان و پیروی از آخرین برنامه­ها و پیام­های اوست برای ما آشکار گردد.

به بیان دیگر، خلاصه­ی و عصاره­ی بحث «پلورالیزم دینی» به شرح ذیل است:

1. در نظریه­ی پلورالیزم دینی، تکثر ادیان معلول تکثر تجارب دینی انسان و به تبع آن تکثر تصورات و پدیدارهای مختلف از خدا و در نهایت تکثر در حقایق و باورهای دینی است، در حالی که در نظریه­ی مختار پلورالیزم در دین، تکثر ادیان معلوم و نتیجه­ی تجلی و ظهور وحدت حقه­ی دینی برای انسان است. در حقیقت، تکثرات دینی از دیدگاه نظریه­ی اول انسانی و بشری، و از دیدگاه نظریه­ی دوم الهی و وحیانی است. به همین دلیل، حقانیت و صدق تعالیم و باورهای ادیان از دیدگاه تکثرگراییِ مطرح در غرب، معلول اعتبار معرفت­شناختی تجربه­ی دینی، به مثابه تجارب انسانی و همسو با تجارب حسی است، در حالی که حقانیت دینی از دیدگاه نظریه­ی پلورالیزم در دین، معلول انتساب آن به تکثر در تجلی وحدت حقه­ی دینی است.

2. در نظریه­ی پلورالیزم دینی علاوه بر این­که به اقسام چندگانهای از پلورالیزم توجه شده است، اما ارتباط بین دو نوع اصلی آن، یعنی پلورالیزم نجات و رستگاری و پلورالیزم حقایق دینی از وضوح و تبیین کاملی برخوردار نیست، در حالی که در نظر پلورالیزم در دین، ارتباط و تلازم بین این دو نوع پلورالیزم مشخص و بیّن است. بر این اساس، پلورالیزم نجات و رستگاری لازمه­ی اصالت تعدد ادیان و پلورالیزم حقایق دینی تلقی شده است.

3. نظریه­ی پلورالیزم دینی اساساً و ماهیتاً مسیحی­مآبانه است، بدین دلیل که خاستگاهها، ریشهها، علل و عوامل بروز و ظهور این نظریه بر مبانی و مبادی معرفت­شناختی مسیحیت استوار گردیده است، در حالی که نگرش اسلامی درباره­ی پلورالیزم،

ص:598

واکنش و عکس­العمل سلسلهای از حوادث تاریخی و معرفتی نیست، بلکه مبانی و ماهیت مختص به خود را داراست.

4. نظریه­ی تجربه­ی دینی که همسو با ساختار معرفت­شناسی کانت و نظریه­ی ویتگنشتاین ارائه شده است، نه اثبات­کننده­ی پلورالیزم در حقایق دینی است و نه پلورالیزم در نجات و رستگاری. حداکثر نتیجهای که از فرض تجارب دینی مختلف قابل استنباط است، پذیرش تصورات مختلف از امور غیرمادی است که جان هیک آنها را «پدیدارهای واقعیت مطلق» نامیده است. به همین ترتیب، آنچه وی از واقعیت مطلق ارائه کرده است، اولاً و بالذات به پلورالیزم در تصورات متعلق است، و به تبع آن به پلورالیزم در حقایق دینی قابل تسرّی است. قابل ذکر است که لازمه­ی پذیرش مطلق تجارب دینی آن­گونه، نسبیت در فهم، و لازمه­ی پذیرش حقایق متکثر دینی، نسبیت در حقیقت است. نسبیت در حقانیتهای دینی همچنین موجب بی­معناانگاری و اثبات­ناپذیری گزارههای دینی و تنزل دین از امری الهی به امری بشری و انسانی میگردد.

5. ادلهای چون «هدایت عام الهی» و «نقض برخی اصول مسیحیت» که مورد استناد جان هیک در اثبات پلورالیزم قرار گرفته است، مقدمات و مقومات لازم برای اثبات نتیجه­ی مورد نظر را ندارد و از این حیث قابلیت اثبات نظریه­ی مورد ادعا را ندارد.

20. نقد نظریه­ی «ذاتی و عرضی دین»

معتقدان به نظریه­ی «ذاتی و عرضی دین» گوهر دین را ذاتیات دین در مقابل عرضیات دین می­دانند. از دیدگاه آنان، «ذاتی دین» آن بخش از دین است که دین بدون آن دین نیست و تغییرش به نفی دین می انجامد.(1)

در مقابل، «عرضی دین» آن چیزهایی است که می توانست به گونه ای دیگر باشد؛ این گونه امور دینی اصالت دوره ای و محلی دارند، نه


1- رک: عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، (تهران: صراط، 1385ش)، ص 34.

ص:599

اصالت جهانی و فراتاریخی. بنابراین، اسلام و هر دین دیگری به ذاتیاتش دین است، نه به عرضیاتش، و مسلمانی در گرو التزام و اعتقاد به ذاتیات است.(1)


1- همان، ص 30. مفاهیم کلی که بر موضوعات حمل می­شوند در تقسیم کلی به «ذاتی» و «عرضی» تقسیم می­شوند. «ذاتی» چیزی است که حقیقت موضوع را تحقق می­بخشد و بدون آن نمی­توان موضوع را تصور کرد. به عنوان نمونه، حقیقت انسان از حیوان و ناطق تشکیل شده است، اگر حیوان و ناطق نباشند، حقیقتی به نام انسان تحقق نخواهد یافت. اما «عرضی» محمولی خارج از ذات موضوع است و بر آن حمل می­شود. وقتی یک شیء با ذاتیات خود تحقق بیابد، غیر از ذاتیات موضوع هر آنچه بر آن حمل می­شود خارج از ذات موضوع و عارض بر آن خواهد بود. محمولات عرضی، اعم از این­که خاص باشند یا عام، هریک به عرضی لازم (انفکاک­ناپذیر) و مفارق (انفکاک­پذیر) تقسیم می­شوند. «عرضی لازم» عرضی است که انفکاکش از افراد موضوع ممکن نباشد، مثل زوج بودن نسبت به چهار؛ نمی­توان چهار را تصور کرد که زوج نباشد؛ ولی «عرضی مفارق» عرضی است که می­تواند از موضوعش انفکاک یابد، به لحاظ عقلی برای جدایی این­گونه عرض از موضوع مانعی وجود ندارد، هرچند در عالم واقع هیچ­گاه این عرض از موضوع جدا نشود. از باب نمونه، آبی بودنِ رنگ چشم عرضی مفارق است، ممکن است با پیشرفت علوم بتوان رنگ چشم را عوض کرد، عقل این تغییر را محال نمی­داند، ولی به صورت عادی این رنگ از چشم جدا نمی­شود. «عرضی لازم» به لحاظ نحوه­ی ملازمه دو قسم است: یا ملازمه­ی میان لازم و ملزوم بدیهی و بی­نیاز از اقامه­ی استدلال است، یا به استدلال نیاز دارد. اگر بی­نیاز از استدلال باشد آن را لازم آشکار (بیّن) می­نامند و اگر به استدلال نیاز داشته باشد، آن را ناآشکار (غیربیّن) می­نامند. «لازم بیّن» نیز خود دو قسم است: اگر صرف تصور ملزوم برای تصور لازم کافی باشد و نیاز به تصور هیچ چیز دیگر نباشد آن را در اصطلاح «بیّن به معنای اخص» می­نامند؛ اما اگر افزون بر تصور ملزوم، تصور لازم و تصور نسبت میان لازم و ملزوم نیز مورد نیاز باشد آن را «بیّن به معنای اعم» می­خوانند. از باب نمونه، وقتی «کوری» را تصور می­کنیم، بدون نیاز به هیچ واسطه­ای «چشم» در ذهن خطور می­کند. در فرهنگ عربی و اسلامی حاتم طائی نماد بخشش است، لذا از تصور حاتم طائی بدون احتیاج به تصور هیچ چیز دیگر جود و بخشش در ذهن خطور می­کند. بنابراین، وقتی میان تصور دو چیز چنین ملازمه­ای برقرار باشد که از تصور ملزوم به تنهایی، ذهن به لازم منتقل شود، لازم بیّن به معنای اخص است. ولی اگر نصف بودن 2 نسبت به 4 ملاحظه شود، در این صورت، از تصور 2 نصف 4 بودن آن به ذهن خطور نمی­کند؛ بلکه ضرورت دارد که برای تصدیق به این­که 2 نصف 4 است، 2 و 4 و نسبت میان آن دو تصور شود تا بتوان حکم کرد به این­که 2 نصف 4 است. این قسم هرچند نیاز به تصور لازم و ملزوم و نسبت میان آن دو دارد، ولی نیاز به استدلال ندارد؛ به همین دلیل، از لازم بیّن بودن خارج نمی­شود، گرچه← →لازم بیّن به معنای اعم است. «لازم غیربیّن» لازمی است که برای اثبات ملازمه میان لازم و ملزوم، تصور دو طرف برای حکم به ملازمه کافی نیست، بلکه باید استدلال شود که فلان چیز لازم به همان چیز است. از باب نمونه، در ریاضیات گفته می­شود که مجموع زوایای مثلث متساوی­الاضلاع برابر با دو زاویه­ی قائمه است. حکم به تساوی میان مجموع زوایای مثلث با دو زاویه­ی قائمه، از تصور مثلث و دو زاویه­ی قائمه به تنهایی ممکن نیست، بلکه برای اثبات آن باید استدلال اقامه شود. در تعریف «عرضی مفارق» گفته شد که به لحاظ عقلی محال نیست از موضوع خود جدا شود، ولی به لحاظ مدت ملازمت با یکدیگر اختلاف پیدا می­کنند. اگر هیچ­گاه جدا نشود، همانند آبی بودن چشم، آن را «مفارق دائم» می­نامند؛ ولی اگر سریع جدا شود آن را «سریع­الزوال» و اگر دیر و با کندی جدا شود آن را «بطیء­الزوال» می­نامند. زردی چهره­ی انسان ترسان و سرخی چهره­ی انسان شرمسار از عرضی مفارق سریع­← →الزوال، و جوانی و کودکی عرضی مفارق بطیء­الزوال به شمار می­آیند. زمانی که جوانی برای انسان تحقق دارد، نسبت به زمانی که زردی ناشی از ترس در چهره­ی او وجود دارد یکسان نیستند. واژه­ی «ذاتی» نیز دست­کم دارای پنج معناست که شیخ­الرئیس ابن سینا در کتاب «برهان شفاء» مفصلاً به شرح و توضیح آنها پرداخته است. دو معنای پراستعمال این دو واژه به «ذاتی باب ایساغوجی» و «ذاتی باب برهان» معروف است که در مقابل «عرضی باب ایساغوجی» و «عرضی باب برهان» به کار می­رود. به عقیده­ی منطقیون، ذاتی باب ایساغوجی فقط مشتمل بر اجزای ذات و مقومات ماهیت چیزهاست، و ذاتی باب برهان که دامنه­ی گسترده­تری از ذاتیِ به معنای اول دارد و اوصاف و عوارض لازمِ ذات را که از محدوده­ی ماهیت و مقومات آن خارج است دربرمی­گیرد (برای آگاهی بیشتر درباره­ی مفهوم­شناسی ذاتی و عرضی، رک: حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح للمحقق الطوسی، (قم: نشر البلاغة، 1375ش)، ج 1، ص 38-39؛ نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، (تصحیح مدرس رضوی)، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1326ش)، ص 21-24؛ مولی عبدالله یزدی، الحاشیة علی تهذیب المنطق، (قم: موسسة النشر الاسلامی، 1363ش)، ص 47؛ محمدرضا مظفر، المنطق، (نجف: مطبعة النعمان، 1388ق)، ص 90، 98-100؛ محمد خوانساری، منطق صوری، (تهران: آگاه، 1373ش)، ص 118-121).

ص:600

معتقدان به ذاتی و عرضی در ادیان، نوعی روش شناسی و ارایه ی معیار جهت تفکیک ذاتی و عرضی دین را ارائه می کنند. آنان تکون تدریجی و تاریخی دین و متون دینی، شرطیات کاذبة­المقدم و خلاف واقع، استنباط علل الشرایع، کشف وسایل و وسایط و حوادث دوران تکون دین و آزمودن جانشین پذیری عناصر دین را راهکارهای عمده ی شناخت عرضیات و استقرای مقاصد شارع، تنقیح و تدوین انتظارات خویش از دین و آزمودن جانشین­ناپذیری عناصر شریعت را شیوه های شناخت ذاتیات دین معرفی می کنند.

آنان به تبیین و شمارش عرضیات و ذاتیات دین اسلام پرداخته­اند که به شرح ذیل است:

الف) عرضیات دین اسلام عبارتند از: 1. عربی بودن زبان اسلام؛ 2. فرهنگ قرآن (واژگان حوران بهشتی، شتر، خرما، انار، انگور، موز، زیتون، انجیر، تقویم قمری، زنده به گور کردن دختران، تشبیه شراره های آتش جهنم به شتران زرد مایل به سیاه و ... نشانه ی فرهنگ عربی قرآن است)؛ 3. واژگان غیرعربی به کاررفته در قرآن (عبری، حبشی، فارسی، یونانی، سریانی و ...)که عددشان از دویست تجاوز نمی کند؛ 4. واژگانی که در قرآن به کار رفته، به طور عمده از گفتمان بازرگانی و کاروانی عرب آن روزگار گرفته شده است؛ مانند صراط، سبیل، برج، تجارت، قرض و ربا؛ 5. با توجه به این که دین تصورات تازه ای

ص:601

نمی آورد، تصدیقات و ترکیبات تازه ی آن نیز اسیر چنگال تصورات و مفاهیم است. پس تصدیقات و تئوری های آن نیز عرضی است؛ 6. پرسش ها و پاسخ های موجود در قرآن و سنت؛ 7. حوادث تاریخی موجود در قرآن و سنت، مانند جنگ بدر، احزاب، ابولهب و ...؛ 8. احکام فقهی و شرایع دینی که محصول پرسش های تصادفی اند، عرضی اند و از آن رو که به رفع خصومت ها و استقرار نظم در جامعه می پردازد نیز عرضی است؛ زیرا اگر مردم به عدالت و انصاف رفتار کنند، به فقه حاجتی ندارند.(1) تمام امور مذکور، عرضیات دین اسلام اند، زیرا جانشین ­پذیرند.

ب) ذاتیات دین اسلام که همان مقاصد شارع اند، عبارتند از: 1. آدمی خدا نیست، بلکه بنده است (اعتقاد)؛ 2. سعادت اخروی مهم ترین هدف زندگی آدمی و غایت اخلاق دینی است (اخلاق)؛ 3. حفظ دین، عقل، نسل، مال و جان به عنوان مقاصد شارع (فقه).(2)

نقد و بررسی:

1. ذاتی و عرضی در اصطلاح علمی، مشترک لفظی است. ذاتی باب ایساغوجی و ذاتی باب برهان، نمونه ای از معانی گوناگون این واژگان است. عرضی خود به دو عرضی مفارق و لازم تقسیم می­شود که عرضی لازم، اصالت تاریخی و جهانی دارد، نه اصالت محلی و دوره ای. تمام انسان ها در طول تاریخ حیاتشان از ویژگی تعجب یا ضحک برخوردارند.

2. در این که گزاره ها و معارف موجود در کتاب و سنت در یک رتبه نیستند، جای شک و تردیدی نیست. برخی از آنها مقدمه ی برخی دیگرند. برای نمونه، وجوب نماز برای تقرب الهی یا وجوب روزه برای تقوای آدمی، جنبه ی مقدماتی دارند؛ ولی مقدمه دانستن پاره ای از آموزه های دین اسلام نسبت به برخی دیگر از سنخ مقدمه ی نردبانی نیست؛ یعنی نردبان فقط مقدمه ی رفتن انسان به پشت بام است، نه مقدمه­ی ماندن در


1- بسط تجربه نبوی، ص 29-30.
2- همان، ص 80.

ص:602

پشت بام، و به تعبیر حکما، مقدمه ی حدوث است، نه مقدمه ی بقا. آموزه های دینی مقدماتی، مقدمه ی حدوث و بقایند؛ یعنی نماز هم علت تحقق قرب الهی است و هم علت ماندن در آن. به همین دلیل، عرفای اسلامی شریعت را همانند مقدمه ی علمی برای طریقت و حقیقت دانسته اند؛(1)

یعنی همان گونه که تحصیلات دوره ی متوسطه علت صعود دانش آموز به دانشگاه است، علت ماندن و استمرار دوره ی تحصیلات عالی و تکمیلی نیز هست. پس در اسلام، اصولاًً تقسیم ذاتی و عرضی مطرح نیست. هرچند مقدمه و ذی­المقدمه دانستن عناصر و اجزای دین را اعتراف می کنیم.

3. معتقدان به ذاتی و عرضی دین از دو شخصیت هندی و اروپایی متأثر شده­اند؛ در اصل، تقسیم دین به ذاتی و عرضی یا گوهر و صدف از هگل تأثیر پذیرفته است؛ در حالی که هگل برای حل مشکلات دین مسیحیت به چنین تقسیمی دست زد، و مقایسه ی اسلام با مسیحیت، خصوصاً با اعتراف معتقدان نسبت به فقدان روح واحد برای ادیان موجود، منجر به تمثیل منطقی می شود که از اعتبار منطقی برخوردار نیست. معتقدان در بیان مصادیق عرضیات اسلام متأثر از شاه ولی­الله دهلوی، از صوفیان هند بوده است.

4. روش­شناسی و معیار تفکیک ذاتی و عرضی دین اسلام از سوی معتقدانشان ناتمام است، زیرا:

اولاً، تکون تدریجی و تاریخی دین و متون دینی اسلام دلالتی بر عرضیات اسلام ندارد. برای این­که شارع مقدس به جهت مصلحت و حکمت می تواند ذاتیات دین را به تدریج به مردم تفهیم کند تا پذیرش آنها بهتر انجام گیرد.

ثانیاً، شرطیات کاذبة­المقدم و خلاف واقع نیز بر عرضی بودن آنها دلالتی ندارد؛ زیرا صدق قضایای شرطیه به صدق تلازم است، نه صدق مقدم و تالی. بنابراین، اگر مقدم قضیه ی شرطیه کاذب باشد، دلیل بر عرضی بودن قضیه ی شرطیه نیست. آیه ی «لَوْ کَانَ


1- رک: سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انجمن ایرانشناسی فرانسه، 1368ش).

ص:603

فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»(1) یک قیاس استثنایی منتج است که مقدم و تالی آن کاذب است، ولی تلازم آن صادق است و پیام آن توحید است که از ذاتیات دین اسلام به شمار می رود.

ثالثاً، استنباط علل الشرایع هم بر عرضی بودن احکام فقهی دلالتی ندارد، زیرا انسان با عقل خود نمی تواند علل احکام و شرایع را درک کند؛ گرچه ممکن است در درک حکمت های آنها کامیاب باشد؛ یعنی هیچ گاه نمی توان با عقل بشری علت تامه ی حرمت گوشت خوک را درک کرد. علاوه بر این که اگر از طریقی مانند شریعت، علت حکمی به دست آید، باز آن حکم عرضی نیست؛ زیرا معنای علت حکم این است که اگر علت تامه تحقق پیدا کند، آن حکم هم باید جاری باشد؛ گرچه آن علت در دوران مدرنیته ظهور یابد.

رابعاً، حوادث و وسایل و وسایط دوران تکون دین گرچه می توانست به گونه دیگری ظهور یابد، ولی فعلاً حوادثی چون جنگ بدر و احد و ... تحقق یافته است. علاوه بر این که حوادث و شأن نزول ها گرچه مخصص آیات و روایات نیستند، ولی در فهم آنها مؤثرند؛ پس اگر انسان مدرن نیز بخواهد آیات قرآن و روایات سنت را بفهمد، چاره ای جز مراجعه به حوادث تاریخی تکون قرآن و سنت ندارد. پس جنبه ی جهانی و فراتاریخی پیدا می کنند.

خامساً، آزمودن جانشین­پذیری عناصر دین و جانشین­ناپذیری آنها جهت تفکیک ذاتیات و عرضیات دین، کار آسانی نیست؛ برای این که دین تنها در صدد سعادت دنیوی انسان نیست تا تجربه­پذیر و آزمون پذیر باشد، بلکه می خواهد سعادت دنیوی انسان را در راستای سعادت اخروی او تأمین کند و روش تجربه و آزمودن نمی تواند جانشین­پذیری و جانشین­ناپذیری این فرایند را شناسایی کند، و این در توان آدمی نیست.


1- انبیاء، 22.

ص:604

سادساً، کشف مقاصد شریعت گرچه ممکن است غایت و ذی­المقدمه بودن آنها را ثابت کند، ولی ذاتی بودن آنها و عرضی بودن مقدمات آنها را نمی تواند اثبات نماید؛ زیرا مقدمات، علت حدوث و بقای مقاصد شریعت هستند.

سابعاً، مسأله ی انتظارات بشر از دین اگر با روش انسان­شناسی تجربی پاسخ داده شود که معتقدان به ذاتی و عرضی دین بر آن اصرار دارد، از نظر منطقی مخدوش است؛ زیرا این روش توان ارائه ی پاسخ به پرسش انتظار بشر از دین را ندارد.(1) و اگر با روش درون و برون­دینی بخواهد مسأله را حل کند که در آن صورت، دین به ذاتیات و عرضیات منشعب نمی گردد؛ بلکه عناصر دین اسلام را به مقدمات و ذی المقدمات تقسیم می کند.

5. در نقد عرضیات و ذاتیات دین اسلام از دیدگاه معتقدان آن نیز باید گفت:

اولاً، عربی بودن زبان اسلام و به کارگیری واژگان قرآن، ذاتی دین اسلام است؛ یعنی منطقه ای و تاریخی نیست. قرآن جهت تأمین هدف خود نمی توانست به زبان دیگری نازل شود، زیرا قرآن نه تنها به عنوان وسیله و ابزار فهم پیام الهی بلکه به عنوان معجزه ای جهت پذیرش پیام الهی نازل شده است. اگر قرآن فقط نقش انتقال پیام را به عهده داشت، می توانست با زبان دیگر هم بیان گردد؛ اما معجزه بودن آن تنها در قالب زبان عربی میسر است.(2)

ثانیاً، استفاده از واژگان و فرهنگ عرب نیز در فهم کنونی قرآن مؤثر است. اگر انسان معاصر این فرهنگ و واژگان را از قرآن حذف کند و آن را تاریخی پندارد، قطعاً نمی تواند به پیام الهی دسترسی پیدا کند. این مطلب در باب حوادث دوران تکون قرآن و پرسش های موافقان و مخالفان نیز مطرح است.

ثالثاً، گفته شده اگر پرسش هایی مطرح نمی شد، پاسخ های فقهی یا کلامی نیز مطرح نمی گردید. ولی این مطلب از تلازم منطقی برخوردار نیست؛ زیرا شارع مقدس به اقتضای


1- رک: عبدالحسین خسروپناه، انتظار بشر از دین، مخطوط در کتابخانه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قم.
2- این مطلب در بحث اعجاز ادبی قرآن تبیین شده است.

ص:605

حکمت و هدایت گری اش باید حقایق دینی را به دینداران منتقل نماید. البته در این انتقال از ویژگی ها و عناصر حیات بشری مانند حوادث روزگار و پرسش های پرسش گران استفاده کرده است تا دین در متن زندگی دنیوی آنها تجربه گردد. حال اگر پرسش گری سؤال خود را در باب جهاد، امر به معروف، نهی از منکر و مسائل قضایی، معاملاتی و اعتقادی مطرح نمی کرد، پیشوایان دین و شارع مقدس می بایست از طریق دیگر، این آموزش و ابلاغ را انجام می دادند.

رابعاً، نکته ی عجیب این مطلب این است که معتقدان به ذاتی و عرضی دین، ذاتی باب اعتقادات را یک گزاره ی سلبی می دانند و آن این است که آدمی خدا نیست، حتی گزاره ی «خدا وجود دارد» و «واحد، حکیم و هادی و ... است» را ذاتی اعتقادات اسلام نمی شمارد و با عرضی خواندن فقه و اخلاق، حفظ دین، عقل، نسل، مال و جان را ذاتی دین می شمارد، اما توضیح نمی دهد که کدام دین؟

خامساً، بهره گیری تصدیقات از تصورات عربی به معانی تازه نبودن تصدیقات یا عرضی بودن آنها نیست؛ علاوه بر این که به کارگیری واژگان عرب به همراه جعل معانی جدید، به معنای خلق تصورات جدید است.

سادساً، فقه منحصر در رفع خصومات و استقرار نظم در جامعه نیست. فقه مشتمل بر عبادات، معاملات، و احکام سیاسی و قضایی است و تنها بخش احکام قضایی آن، جهت رفع خصومات بیان شده است. در ضمن این قضیه ی شرطیه که اگر مردم به عدالت و انصاف رفتار کنند به فقه حاجتی ندارند، از شرطیات کاذبة­المقدمی است که هیچ­گاه تحقق خارجی پیدا نمی کند.

پس به طور کلی، در نقد نظریه­ی «ذاتی و عرضی دین» می­توان گفت: در این نظر میان مقصود بالذات شارع و ذاتی دین خلط شده است. مقصود بالذات شارع این است که انسان بیابد بنده­ی خداست، چنان­که مقصود بالعرض شارع تنظیم برنامه­ی زندگی دنیوی و اخروی انسان برای رسیدن به این مقصود است، اما مقصود بالذات بودن با ذاتی دین

ص:606

بودن، امری متفاوت است. معیار تفکیک ذاتی از عرضی نیز اگر درون دینی باشد، که هیچ دینی چنین تفکیکی را نمی پذیرد و همه­ی محتوای خود را ذاتی می داند و اگر معیار برون دینی باشد، ملاک تفکیک ذاتیات از عرضیات را باید امری سلیقه ای دانست.(1) دیگر سخن این­که هرگونه عرضی، اصالت محلی و دوره ای ندارد، بلکه عرضی می تواند لازم بوده و اصالت فراتاریخی داشته باشد.(2) حدوث تدریجی و تاریخی دین و متون دینی نیز نشانه­ی عرضی بودن آنها نیست و ممکن است این تدریجی بودن به خاطر مصالحی، از جمله پذیرش بهتر از طرف مردم باشد. زبان قرآن نیز فقط وسیله ای برای بیان مفاهیم نبوده، بلکه به عنوان معجزه ای جهت پذیرش پیام الهی نازل شده است. اگر قرآن فقط نقش انتقال پیام را داشت می توانست به زبان دیگری نازل گردد، ولی معجزه بودن آن تنها در قالب زبان عربی میسر است.(3) این مطلب که امور فقهی چون بر اساس پرسش های متدینان به وجود آمده، عرضی شمرده شده اند، امری خلاف واقع است؛ زیرا اگر هیچ کسی هم پرسش نمی نمود حکمت خداوند اقتضای این را داشت که حقایق دینی را به دینداران ارائه نماید.(4) لازمه­ی غیرقابل­پذیرش این نظر، بنابر مبنای ارائه­شده (عرضی بودن هر امر زمانمند) این است که شخص پیامبر(ص) نیز مانند همه­ی اشخاصی که در دوران پیامبر(ص) بوده اند باید عرضی دین باشد، حال این­که در این نظر به ذاتی بودن پیامبر(ص) در دین تصریح شده است.(5) این امر به اینجا نیز ختم نمی شود و می توان این مسأله را به پیامبران و ادیان پیشین نیز سرایت داد.(6)


1- رک: عبدالله جوادی آملی، دین شناسی، (قم: اسراء، 1387ش)، ص 67.
2- عبدالحسین خسروپناه، "قبض تجربه نبوی یا بسط آن"، صباح (ویژه­نامه­ی گستره­ی دین)، پاییز 1380ش.
3- همان.
4- همان.
5- بسط تجربه نبوی، ص 79.
6- برای آگاهی بیشتر از نقد نظریه­ی «ذاتی و عرضی دین»، رک: علی ربانی گلپایگانی، "نقد تئوری ذاتی و عرضی در دین (1)"، کلام اسلامی، 67 (1387)؛ همو، "نقد تئوری ذاتی و عرضی در دین (2)"، کلام اسلامی، 68 (1387)؛ همو، "نقد تئوری ذاتی و عرضی در دین (3)"، کلام اسلامی، 69 (1388)؛ عبدالحسین خسروپناه، "قبض تجربه نبوی یا بسط آن"،← →صباح (ویژه­نامه­ی گستره­ی دین)، پاییز 1380ش؛ همو، "نقدی بر بسط تجربه­ی نبوی"، صباح، مهر 1389ش؛ محمدمهدی گرجیان و زهرا شریف، "گوهر دین و دین داری از منظر عرفان اسلامی (با تأکید بر رابطه آن با مراتب هستی)"، فلسفه دین، 3 (1388)؛ ولی الله عباسی، "پدیدارشناسی، تجربه گرایی دینی و گوهر و صدف دین"، اندیشه حوزه، 1-2 (1381)؛ عبدالکریم سروش، "ذاتی و عرضی در دین"، کیان، 42 (1377)؛ محمدحسین طالبی، "نقدی بر مقاله «ذاتی و عرضی در دین»"، معرفت، 32 (1378)؛ محمد عرب­صالحی، "ذاتی و عرضی در دین"، معرفت کلامی، 6 (1390)؛ اسماعیل منصوری لاریجانی، "صید غرض در عرض، نقدی بر مقاله «ذاتی و عرضی در دین»"، کیهان فرهنگی، 144 (1377)؛ علیرضا قائمی­نیا، "وحی در خانه عنکبوت (تحلیل ذاتی و عرضی دیدگاه دکتر سروش)"، قبسات، 47 (1387)؛ همو، "ذاتی و عرضی متن: بحثی هرمنوتیکی در باب اختلاف قرائت­ها"، قبسات، 18 (1379)؛ محمد راسخ، "ویژگی­های ذاتی و عرضی قانون"، مجلس و پژوهش، 51 (1385)؛ سید محمد موسوی بجنوردی، "ذاتی و عرضی در اندیشه امام خمینی"، ضمیمه خردنامه همشهری، 51 (1384)؛ حسین تاج­آبادی، "ذاتی و عرضی قرآن"، صحیفه مبین، 20 (1378)؛ علی زمانی قمشه­ای، "ذاتی و عرضی در ادیان از نگاه دیگر"، رواق اندیشه، 1 (1380)؛ حبیب­الله طاهری، "نگرشی انتقادی بر نظریه بسط تجربه نبوی"، پژوهش­های دینی، 2 (1384)؛ عبدالله نصری، "نگاهی به نقد قرائت رسمی از دین"، قبسات، 20-21 (1380)؛ محمد محمدرضایی و دیگران، جستارهایی در کلام جدید، (تهران: سمت، 1381ش)؛ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، (تهران: صراط، 1385ش).

ص:607

21. نقد کلی اتهامات و داوری­های ناروای خاورشناسان نسبت به پیامبر اسلام(ص)

بر اثر غلبه­ی تعصب و خرافات بر فضای فکری اروپا، غربیان نتوانستند در نخستین ادوار ظهور اسلام تصور و تصویر واقع­بینانه­ای از حضرت محمد(ص) و کتاب آسمانی مسلمانان به دست آورند و این کژفهمی، بدبینی و کینه­توزی موجب شد که بدترین انواع جور و جفا را در مقام قضاوت علیه اسلام و شخصیت والای پیامبر اسلام(ص) و قرآن کریم روا دارند. چیزی تحت عنوان تشنجات و التهابات روحی و بدنی در مورد پیامبر اسلام(ص) مطرح نشده است. آنچه مورد سوء استفاده مخالفان قرار گرفته، اظهارات شاهدان و راویانی است که حتی به نقل از خود پیامبر(ص) گفته­اند: هنگام نزول وحی گویی باری سنگین بر دوش حضرت محمد(ص) نازل می­شد و گاه برانگیختگی و برافروختگی خاصی در حالات آن حضرت محسوس بود.

باید به خاطر انعکاس داوری­های ناروا و اتهامات زشت برخی از نویسندگان اروپایی درباره­ی حضرت محمد(ص)- پیامبر آگاهی، اخلاق، فروتنی و راستگویی- پوزش

ص:608

خواست. به هر حال، این نوع از برخوردها، داوری­ها و تهمت­زنی­ها واقعیتی است که اتفاق افتاده و در تاریخ ثبت شده است. اگر به راستی پیامبر اسلام(ص) مستحق چنین اتهاماتی می­بود، می­بایست در همان ایام که هنوز قدرتی در مکه فراهم نیاورده بود، بلکه غریبانه و دردمندانه تلاش می­کرد، پیشنهاد سران قریش را می­پذیرفت. آنها به وی پیشنهاد کردند که از دعوت آیین جدید دست بردارد و در ازای آن هرچه از ثروت، قدرت، مقام، منصب و همسر بخواهد، در اختیارش بگذارند؛ اما او بدون تأخیر و تردید پاسخ داد: «اگر ماه را در کف یک دست و خورشید را در کف دست دیگرم بگذارید، از دعوت خود دست برنخواهم داشت». کسی که حتی پیش از دوران پیامبری­اش در میان اهل مکه به امانتداری، صداقت، آگاهی و قدرت والای فهم و درک معروف بود، چگونه می­تواند مصداق دشنام­ها و اتهام­های زشت و زننده­ای باشد که بعضی از ره­گم­کردگان و در باتلاق جهالت فروافتادگان اظهار کرده­اند؟

شایان ذکر است که دین یا مکتب فکری خاورشناسان در قضاوت­ها و دیدگاه­های آنان تأثیر داشته است. به طور مثال، بدیهی است که خاورشناس کمونیستی چون ماکسیم رودنسون نمی­تواند قرآن را پیامی الهی و وحیانی تلقی کند که خداوند به طور مستقیم یا با واسطه­ی فرشته­ای به نام جبرئیل بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل کرده است. او خود تصریح می­کند که یک ملحد است و نمی­تواند پیامی را به عنوان این­که ریشه­ای فراانسانی دارد بپذیرد.(1)

ماکسیم رودنسون می­گوید: «مسأله­ی عدم اصالت اسلام و تکیه­ی آن بر سایر ادیان، موضوع مشترک میان تمامی خاورشناسان است».(2)

جمع­بندی و نتیجه­گیری

مبنای مشترک بین وات و الهی­دانان مسلمان آن است که پیامبر اسلام(ص) در ادعایش مبنی بر این­که از سوی خدا برانگیخته شده و قرآن از جانب خدا بر او نازل شده است


1- نک: سارا شریعتی، "یادی از ماکسیم رودنسون"، نامه انسان­شناسی، 3-4 (1382): 280-281.
2- عبدالله شرقاوی، الاستشراق فی الفکر الاسلامی المعاصر، (قاهره: دار الفکر العربی، [بی­تا])، ص 85.

ص:609

صادق است. بنابراین، گام دومی که هر دو می­خواهند بردارند، این است که تبیینی از وحی و قرآن عرضه کنند که با این مبنا سازگار باشند. آنچه که الهی­دانان مسلمان عرضه کرده­اند، تبیینی از وحی قرآنی است که با ادعاهای مطرح شده در قرآن سازگار است. اما تبیین وات با گفته­های قرآن سازگار نیست. اگر وات صداقت پیامبر(ص) را قبول دارد و نیز در برخی از مطالبش به آیات قرآن استناد می­کند، این امر نمی­تواند گزینشی باشد. خود او می­گوید که پیامبر(ص) بین افکار خودش و افکاری که از سوی خداوند به او القا می­شد تمایز قایل بود. پذیرش این امور حکم می­کند که به گزاره­های قرآنی که حاکی از الهی بودنِ متن قرآن است وفادار باشد. قرآن در عین حال که می­گوید جبرئیل قرآن را بر قلب پیامبر(ص) نازل کرده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ»(1)، به صراحت می­گوید که وحی قرآنی به صورت الفاظ بر پیامبر(ص) خوانده می­شده و پیامبر اکرم(ص) موظف شده است تا پس از استماع کامل، آن را برخواند: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ»(2).

بنابراین، مطابق نصّ قرآن، آیات و سور قرآن از سوی خداوند بر پیامبر(ص) قرائت و تلاوت می­شده است. بدیهی است که آنچه قرائت و تلاوت می­شود الفاظ است. بنابراین، وحی قرآنی صرفاً وحی حقایق نبوده، بلکه وحی الفاظ هم بوده است. قرآن کریم در آیات دیگر به اصطفای انبیا و اولیا و تطهیر آنها توسط خداوند و انتخاب آنها و اقراء وحی بر آنها به صراحت سخن گفته است: «وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی»(3).

البته بعد از پذیرش این­که وحی لفظی بر پیامبران امری ممکن، بلکه به وقوع


1- شعراء، 193-194.
2- قیامت، 16-19.
3- طه، 13.

ص:610

پیوسته بوده است، می­توان از چند و چون زبانِ به­ کار گرفته شده سخن گفت؛ می­توان از این امر سخن گفت که تا چه اندازه فرهنگ زمانه در این زبان تأثیر گذاشته است و این­که تا چه اندازه می­توان پذیرفت که خطاهای تاریخی و غیرمهم در لابلای این متون وحیانی وجود داشته باشد.

وحی و قرآن ناشی از باطن و ضمیر ناخودآگاه، و تراوشات فکر و ذهن پیامبر(ص) یا به طور کلی مخلوقِ تخیل خلّاقِ پیامبر(ص) نیست؛ بلکه منشأ و خاستگاه وحی و قرآن، فقط خداوند تبارک و تعالی است. نفس پیامبر(ص) اساساً باید به آن­چنان مرتبه­ی والایی از کمال دست یافته باشد تا شایستگی دریافت وحی را داشته باشد. لذا شخصیت کمال­یافته­ی پیامبر(ص) در دریافت وحی موضوعیت دارد، نه طریقیت. پس وحی و قرآن هرگز برخاسته و تابعِ شخصیت پیامبر(ص) نبوده است. به اعتقاد مسلمانان، پیامبر(ص) شخصیتی معصوم یا خطاناپذیر و برگزیده از جانب خداست که به امر وی کلام الهی را دریافت و حفظ کرده و به مردم ابلاغ می­کند. پیامبر(ص) در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی هرگز خطا و اشتباه نمی­کند، چرا که وحی را از جانب خدا دریافت می­کند؛ و چون منشأ وحی خداست، جایی برای دخل و تصرف وهم و خیال و شخصیت پیامبر(ص) وجود ندارد. قرآن نیز پیامبر(ص) و دیگر انبیا را در تلقی وحی، حفظ و ابلاغ آن به مردم از هرگونه خطا و اشتباه مصون می­داند. وحی و نبوت موهبتی الهی است، نه امری اکتسابی. امر نبوت یک موهبت مرموز و یک شعور مخصوص بوده که در انبیا وجود داشته است و به واسطه­ی آن معارف دینی و شرایع آسمانی را از ناحیه­ی حق تعالی تلقی می­کردند و نیز توافق مذکور با دعوی انبیا، صحت اصل دعوی آنها را به ثبوت می­رساند. تحلیل وات در باب قرآن به عنوان یک کتاب بشری آمیخته با خطا، صحیح و واقع­بینانه نیست، که تفسیر وی از شخصیت پیامبر(ص) و نفی عصمت وی، نادیده گرفتن مقام واقعی اوست. پایین آوردن مقام پیامبر(ص) در حد یک عارف یا شاعر، منافی با شخصیتی است که مستجمع کمالات و مظهر اسم اعظم الهی است. مراتب وجودی پیامبر(ص) چنان است که او را با

ص:611

سایر انبیا نیز نمی­توان قیاس کرد، تا چه رسد به آن­که شخصیت او را در حد شخصیت یک عارف یا شاعر فرو کاست. در اثرپذیری قرآن از کتاب مقدس و فرهنگ یهود و مسیحیت توجه به این نکته، مهم است که ادیان الهی از یک منبع (وحی الهی) سرچشمه می گیرند؛ ازاین رو، عناصر مشترک در عقاید، اخلاق، احکام و تاریخ دارند. خداوند متعال این عناصر مشترک را برای همه­ی پیامبران خود نازل کرده است و آنها در ضمن کتاب های مقدس، تعالیم و دستورات (سنت) خود را برای مردم بیان کرده اند. پس وجود شباهت در آموزه های قرآن با کتاب های مقدس پیشین، از نظر منطقی، ملازم با اثرپذیری از آنها یا اخذ مطالب توسط پیامبر(ص) از فرهنگ ادیان پیشین نیست. شبهه­ی­ اخذ قصص قرآنی از تورات نیز مردود است؛ زیرا اگر قرآن داستان­های خود را از تورات گرفته، باید در زمینه­ی­ قصص، از تورات ضعیف­تر یا برابر باشد؛ در حالی­که قصه های تورات، بیشتر خرافاتی و دروغ محض بوده، اما این خرافات و دروغ در قرآن راه پیدا نکرده است؛ این بهترین نشانه­ای است بر این­که منبع قرآن کریم وحی الهی­ بوده، نه تورات تحریف­شده و مملو از خرافاتِ یهودیان که بیشتر مطالب­شان با قرآن کاملاً منافات و تناقض دارد.

«افسانه­ی غرانیق یا داستان آیات شیطانی» یکی از داستان­های جعلی و برساخته برای درهم­کوبیدن شخصیت والای پیامبر(ص) و تضعیف موقعیت کتاب آسمانی «قرآن کریم» است که توسط برخی معاندان و مخالفان اسلام طرح­ریزی شده و به وسیله­ی برخی مورخان و مفسران ناآگاه به تدریج در بین آثار تفسیری و حدیثی گنجانده شده است. دلایل فراوان قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی وجود دارد که نشان می­دهد این افسانه یک داستان جعلی و برساخته است و صحت و اعتباری ندارد. این داستان دستاویزی برای خاورشناسان و معاندان قرار گرفته است تا با بزرگ­نمایی و شاخ و برگ دادن به آن، اذهان مردم را درباره­ی کتاب الهی و نیز عصمت پیامبر(ص) تغییر دهند. از جمله این تلاش­های مذموم، کتاب «آیات شیطانی» نوشته­ی سلمان رشدی مرتد می­باشد.

ص:612

با نظری کلی به اصول تعالیم اسلام و نیز شیوه­ی پیامبر(ص) و پیشوایان اسلام می­توان گفت که اسلام دین صلح و آرامش است، نه جنگ و نبرد. نگاهی دقیق به تاریخ تمدن و مسیر پیشرفت سرزمین های اسلامی و روند توسعه فتوحات مسلمانان بر ما مشخص می سازد که آنچه مایه­ی پیشرفت اسلام بوده و هست، عدالت خواهی، صلح طلبی، انطباق با عقلانیت، تطابق با فطرت، زیبایی دوستی و نگاه رحیمانه­ی اسلام به مردم است.

تعدد زوجات و همسران در زمان پیامبر(ص) در منطقه­ی عربستان یک امر عادی و متداول بود و مختص به رسول خدا(ص) نبود و به مسائل هر زمان و مکان باید با توجه به معیارها و استانداردهای همان زمان و مکان نگاه کرد. رسول خدا(ص) با بسیاری از رسوم زمان خود که در تضاد با اهداف و اصول تربیتی اسلام نبودند مخالفتی نکرد؛ بلکه با واقع­گرایی با آنها روبرو شد تا کم­کم آنها را تصحیح کرد و یا از اساس برطرف ساخت. بنابر نصّ روایات صحیح از معصومان(ع)، مهم­ترین عامل ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه(س) شخصیت والای اخلاقی پیامبر(ص) بوده است. ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش نیز به دستور خدا بوده تا سنت جاهلی در مورد زنان طلاق­گرفته­ی پسرخوانده­ها از بین برود. مفسران بزرگ از شیعه و اهل سنت تصریح به دروغ بودنِ روایات مربوط به ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش کرده و در ساختگی بودن آن روایات تردیدی ننموده­اند؛ ضمن این­که این روایات و داستان­های ساختگی با نصّ آیات قرآن و روایات صحیح از معصومان(ع) در تنافی است. روایات بی­شماری در باب توجهات و ملاحظات خاص حضرت ابوطالب(ع) نسبت به پیامبر(ص) وجود دارد که برداشت وات را در این باره رد می­کند و وضعیت وخیم پیامبر(ص) در این دوره به شرایط اقتصادی حاکم بر بنی هاشم برمی­گردد، نه بی­توجهی یا کم­توجهی سرپرستان ایشان از جمله حضرت ابوطالب(ع). به نصّ روایات صحیح فراوان در منابع شیعه و اهل سنت، نخستین زن مسلمان حضرت خدیجه(س)، نخستین مرد مسلمان حضرت علی (ع) و حضرت ابوطالب(ع) از مسلمانان و یاران واقعی پیامبر(ص) بوده است. علت اصلی

ص:613

هجرت مسلمانان به حبشه، اذیت و آزار آنان توسط مشرکان و کفار قریش و در تنگنا بودن­شان بوده است که دلایل و روایات متعددی در تأیید آن وجود دارد. همچنین در آنچه وات و دیگر خاورشناسان در داستان اطمینان­بخشی ورقه بن نوفل به نبوت پیامبر(ص) بدان استناد کرده­اند، اضطراب و اختلاف وجود دارد که دلیل بر تعارض این دسته از اخبار با هم و جعلی و برساخته بودن آنهاست و محتوا و مفاد روایات نیز قابل خدشه بوده و با آیات قرآن و مستندات عقلی در تنافی است.

اسلام با توجه به آیات قرآن، روایات صحیح معصومان(ع) و تعالیم و آموزه­هایش، دینی جهانی است و اختصاص به عرب عصر پیامبر(ص) یا گروه خاصی ندارد. لازمه­ی «خاتمیت اسلام» بنابر اعتقادات مسلمانان، جهانی بودن آن است، زیرا اگر قرار است دیگر پیامبری مبعوث نشود، دین اسلام باید قدرت پاسخگویی به نیازهای همه­ی انسان­ها در همه­ی زمان­ها و مکان­ها را داشته باشد. مهم­ترین نشانه­ها و دلایل جهانی بودن دین اسلام را می­توان این موارد برشمرد: 1. سنت نبوی 2. آیات قرآن 3. اعتقاد به خاتمیت 4. تجربه­ی تاریخی حرکت اعراب مسلمان به سمت ایران و روم. جزیه پیش از آن­که نمایانگر حمایت اسلام از اهل کتاب باشد، نشان از تفکر همزیستی مسالمت­آمیز پیروان ادیان مختلف در کنار هم و برخورداری عمومی از جامعه­ی اسلامی و آیین اسلام دارد. به بیان دیگر، آزادی اندیشه و عقیده در اسلام محترم شمرده شده است. با این­که اسلام معتقد است که کامل­ترین دین و بهترین اندیشه برای سعادت انسان، اسلام و آموزه­های آن است، اما اجباری در پذیرش آن نیست؛ زیرا اعتقاد امری قلبی است و باید با خواست و اراده ی فرد حاصل شود، نه اجبار و اکراه.

رسول اکرم(ص) به شهادت قرآن و به حکم تاریخ قطعی و قرائن فراوانی که از تاریخ اسلام استنباط می­شود، هیچ­گاه مطلبی ننوشته و جز مکتب تعلیم الهی، مکتبی ندیده و جز از حق، دانشی نیاموخته است. هیچ دلیل معتبری حاصل نشده که پیامبر(ص) قبل از نبوت یا بعد از آن چیزی را خوانده یا نوشته باشد؛ ولی ادلّه­ی یادشده قدرت خواندن و نوشتن

ص:614

به صورت خارق­العاده پس از بعثت پیامبر(ص) را نفی نمی­کند، البته دلیل عقلی و قرآنی روشنی بر این قدرت یا اعمال آن پس از بعثت در دست نیست. اشتباه بزرگی که باید از آن اجتناب کرد، این­که درس نخواندن غیر از بی­سواد بودن است و کسانی که کلمه­ی «امّی» را به معنی «بی­سواد» تفسیر می­کنند، گویا توجه به این تفاوت ندارند. هیچ مانعی ندارد که پیامبر(ص) به تعلیم الهی، «خواندن» یا «خواندن و نوشتن» را بداند، بی­آن­که نزد انسانی فرا گرفته باشد؛ زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی است و مکمّل مقام نبوت است. آنچه از اقوال قدمای مفسران و اهل لغت استفاده می شود، این است که واژه­ی «امّی» در حالت جمع (امّیّین) به مشرکان عرب اطلاق شده است، در مقابل اهل کتاب؛ بدین علت که غالباً مشرکان عرب، بی­سواد بودند و این عنوان تحقیرآمیز را یهودیان و مسیحیان به آنها داده بودند. آنچه مناط استعمال این کلمه به مشرکان عرب است، ناآشنایی آنها به خواندن و نوشتن بوده، نه پیروی نکردن آنها از یکی از کتب آسمانی. به همین دلیل آنجا که این کلمه به صورت جمع آمده و به مشرکان عرب اطلاق شده، این احتمال ذکر شده؛ اما آنجا که مفرد آمده، بر رسول اکرم(ص) اطلاق شده است.

قرآن به طور کلی در برابر فرهنگ زمانه سه برخورد و واکنش داشته است: 1. برخورد انکاری و نفی خرافات، عقاید، سنت ها و مسائل منفی فرهنگ زمانه؛ مانند تکبر و تفاخر، زنده به گور کردن دختران، بت­پرستی، میگساری و قمار؛ 2. برخورد اثباتی و تأیید عقاید، سنت­ ها و عناصر مثبتِ فرهنگ زمانه؛ مانند مهمان­نوازی، ماه­های حرام، ختنه کردن؛ 3. برخورد اصلاحی و جهت­دهی به برخی از آداب و سنن جاهلی فرهنگ زمانه در راستای هدایت بشریت؛ مانند حج، عدّه­ی زنان، طلاق، ظهار، ایلاء. مهم­ترین دلایلی که در رد اسطوره­انگاری گزاره­های تاریخی قرآن می­توان اقامه نمود، عبارتند از: 1. ناسازگاری با هدف نزول قرآن؛ 2. ناسازگاری با دستاوردهای بشری.

صاحب­نظران اسلامی نیز مانند جان هیک مقصد نهایی همه­ی ادیان را یکی می­دانند، ولی آنان اولاً؛ تفاوت بین ادیان را به دلایلی که ارائه می­دهند امری طبیعی می­دانند و ثانیاً؛

ص:615

در هر زمان تنها یک دین را حق و متولی هدایت انسان­ها معرفی می­کنند و ثالثاً؛ صراط مستقیم را یکی بیشتر نمی­دانند؛ اما جان هیک و دیگر پیروان وی تبیین درستی از اختلاف موجود میان ادیان ارائه نمی­دهند، همه­ی ادیان موجود در یک زمان را برحق می­دانند و به عدد ادیان، راه و صراط برای رسیدن به حق تعالی معتقدند. شهید مطهری نیز با این­که دین را یکی معرفی می­کند، ولی تفاوت ادیان را قبول دارد و در صدد برمی­آید که تفاوت شرایع آسمانی را تبیین کند. از آثار شهید مطهری به دست می­آید که سه دلیل برای این اختلاف وجود دارد: مقتضیات زمان، تحریف کتب مقدس و تفاوت در شکل اجرا. افزون بر این، دلایل مستند و محکم عقلی و نقلی بر اثبات این مدعا وجود دارد که صراط مستقیم منحصر در دین اسلام است.

در نظریه­ی ذاتی و عرضی دین، میان مقصود بالذات شارع و ذاتی دین خلط شده است. مقصود بالذات شارع، این است که انسان بیابد بنده­ی خداست، چنان­که مقصود بالعرض شارع تنظیم برنامه­ی زندگی دنیوی و اخروی انسان برای رسیدن به این مقصود است؛ اما مقصود بالذات بودن با ذاتی دین بودن، امری متفاوت است. معیار تفکیک ذاتی از عرضی نیز اگر درون دینی باشد، که هیچ دینی چنین تفکیکی را نمی پذیرد و همه­ی محتوای خود را ذاتی می داند و اگر معیار برون دینی باشد، ملاک تفکیک ذاتیات از عرضیات را باید امری سلیقه ای دانست. دیگر سخن این­که هرگونه عرضی، اصالت محلی و دوره ای ندارد، بلکه عرضی می تواند لازم بوده و اصالت فراتاریخی داشته باشد. حدوث تدریجی و تاریخی دین و متون دینی نیز نشانه ی عرضی بودن آنها نیست و ممکن است این تدریجی بودن به خاطر مصالحی، از جمله پذیرش بهتر از طرف مردم باشد. زبان قرآن نیز فقط وسیله ای برای بیان مفاهیم نبوده، بلکه به عنوان معجزه ای جهت پذیرش پیام الهی نازل شده است. اگر قرآن فقط نقش انتقال پیام را داشت می توانست به زبان دیگری نازل گردد، ولی معجزه بودن آن تنها در قالب زبان عربی میسر است. این مطلب که امور فقهی چون براساس پرسش های متدینان به وجود آمده، عرضی شمرده شده اند، امری خلاف

ص:616

واقع است؛ زیرا اگر هیچ کسی هم پرسش نمی نمود حکمت خداوند اقتضای این را داشت که حقایق دینی را به دینداران ارائه نماید. لازمه­ی غیرقابل­پذیرش این نظر بنابر مبنای عرضی بودن هر امر زمانمند، این است که شخص پیامبر(ص) نیز مانند همه­ی اشخاصی که در دوران پیامبر(ص) بوده اند باید عرضی دین باشد، حال این­که در این نظر به ذاتی بودن پیامبر(ص) در دین تصریح شده است. این امر به اینجا نیز ختم نمی شود و می توان این مسأله را به پیامبران و ادیان پیشین نیز سرایت داد.

بر اثر غلبه­ی تعصب و خرافات بر فضای فکری اروپا، غربیان نتوانستند در نخستین ادوار ظهور اسلام تصور و تصویر واقع­بینانه­ای از حضرت محمد(ص) و کتاب آسمانی مسلمانان به دست آورند و این کژفهمی، بدبینی و کینه­توزی موجب شد که بدترین انواع جور و جفا را در مقام قضاوت علیه اسلام و شخصیت والای پیامبر اسلام(ص) و قرآن کریم روا دارند. گفتنی است که دین یا مکتب فکری خاورشناسان در قضاوت­ها و دیدگاه­های آنان تأثیر داشته است. در آخر، باید به خاطر انعکاس داوری­های ناروا و اتهامات زشت برخی از نویسندگان اروپایی درباره­ی حضرت محمد(ص)- پیامبر آگاهی، اخلاق، فروتنی و راستگویی- پوزش خواست.

ص:617

نتایج کل پژوهش

تصویری که از اسلام و شخصیت حضرت محمد(ص) بر اثر تبلیغات اندیشمندان یهود و کشیشان و ردیه­نویسان مسیحی در ذهن مردم قرون وسطی جای گرفته بود، تصویر منفی و نادرستی بود، و آثار و کتاب­هایی که در این دوره به نگارش درآمد، به هدف مبارزه، تضعیف و طرد دین اسلام و حضرت محمد(ص) بود. پس از قرون وسطی توجه غربیان به دین اسلام و شخصیت و سیره­ی پیامبر(ص) آهنگ بیشتری گرفت تا این­که از اواسط قرن نوزدهم میلادی ما شاهد حجم بسیار فزاینده­ای از پژوهش­های علمی هستیم که هدف بیشتر آنها معطوف به افزایش میزان دانشِ دقیق از اسلامِ موجود در اروپا بود و رجوع به اصل مآخذ اسلامی، اساس این تحقیقات را تشکیل می­داد.

در قرن هجدهم میلادی به تدریج حضرت محمد(ص) به عنوان یک حکیم و اندیشمند منطقی و پیشاهنگ عصر روشنگری و خردورزی در میان اروپاییان معرفی و مطرح شد. پژوهش­های تاریخ­انگارانه (Historismus) راجع به سیره­ی حضرت محمد(ص) با پیدایش عصر تاریخ­انگاری (Historismus) در اواسط قرن نوزدهم میلادی شکل جدی تری به خود گرفت. غربیان تا اواسط قرن نوزدهم میلادی برای تألیف کتب سیره، منابع اولیه­ی اسلامی را در اختیار نداشتند، اما در دهه­های پایانی قرن نوزدهم و نیمه­ی اول قرن بیستم میلادی، برخی نسخه­های خطی از منابع قدیم سیره و تاریخ اسلامی کشف، و با ویرایش و تصحیح غربیان منتشر شدند. در دهه­های آغازین قرن بیستم میلادی بود که انبوهی از کتاب­های پوزش­طلبانه شامل زندگینامه­ها و سیره­های تجدیدنظرشده و ترجمه­های جدید قرآن در قالب چندین زبان اروپایی در اروپا انتشار یافت. سیره­نویسانِ غربی در قرن بیست و یکم میلادی به کوشش بسیار زیاد نویسندگان در 150 سال اخیر برای تراشیدن تأثیرات گوناگون بر اسلام، به خصوص از سوی مسیحیت و یهودیت اقرار کرده­اند. طی دهه­های اخیر، مطالعات خاورشناسان و پژوهش­

ص:618

گران غربی در باب تاریخ قرون نخستین اسلام و سیره­ی پیامبر(ص) سه مسیر متمایز را پیموده است: رویکرد سنت­گرا، تجدیدنظرطلب و بازگشتی.

دانشمندان سنت­گرا برای منابع روایی مربوط به زندگانی پیامبر(ص) ارزش تاریخی قائل­اند، هرچند این منابع در فرآیند نقل دچار تغییراتی شده باشند. آنان گستره­ی تحقیق خود را به نگاشته­های مسلمانان محدود، و مطابق با مبانی و عُرف دانش­پژوهی خودِ مسلمانان بررسی می­نمایند. سنت­گرایان خود به گروه­های مختلفی تقسیم می­شوند. برای برخی مانند یُنبُل، موتسکی و شوئلر، تعبیر سنت­گرا کاملاً بی­جا و نامناسب است. در واقع، یُنبُل از سنت علمی­ای تبعیت نموده که شاخت آن را آغاز کرده است، در حالی که هارالد موتسکی، گرگور شوئلر و مارکو شولر از رویکرد «نقادی روایت» دفاع می­کنند. اما عنوان سنت­گرا برای ویلیام مُنتگمری وات کاملاً صدق می­کند. وات برطبق نظریه­ی «بدنه­ی مغازی» خود، خطای عمده­ی­ لامنس و بِکِر و اخیراً کوک و کِرونِه در برخورد با کتب و روایات سیره در قرون نخستین اسلام را ناتوانی بر اعمال وجه تمایز اساسی میان مطالب اصیلِ مغازی و مطالب مشکوکِ احادیث و حکایات می­داند.

تجدیدنظرطلبان از یک سو، مکتوبات مسلمانان را بر مبنای روش­های نقدِ منبع تحلیل می­کنند و از سوی دیگر، نگاشته­های غیرعرب­های هم­عصر دوره­ی ظهور اسلام و نیز بقایای مادی برجای­مانده از این دوره مانند یافته­های باستان­شناسی، کتیبه­شناسی و سکه­شناسی را که معمولاً در مکتب سنت­گرا مطالعه نمی­شوند، به عنوان شاهد و قرینه در نظر می­گیرند. آنها بخش عمده یا تمامی زندگینامه­های روایی حضرت محمد(ص) را ساختگی می­دانند. آثار تجدیدنظرطلبان مختلف معمولاً در ارائه­ی گزارش از حوادث صدر اسلام، متعارض­اند؛ اما همه­ی تحقیقات آنان به­رغم تضاد در نتایج، در نفی اعتبار تاریخی گزارش­هایی که صرفاً مبتنی بر «حقایقِ» برگرفته از نگاشته­های مسلمانان است، هم­رأی هستند. وجه مشترک تجدیدنظرطلبان افراطی این بود که در بازسازی سیره­ی پیامبر اسلام(ص) و حوادث قرن نخست هجری، روایات منقول در منابع قرون نخستین اسلام را

ص:619

به عنوان منبع تاریخی قبول نداشتند، و معتقد بودند که منابع قرون نخستین اسلام در صددِ بیان آنچه واقعاً در صدر اسلام روی داده است نیستند، بلکه صرفاً نشان می­دهند که مؤلفان متأخرِ آنها چه می­اندیشیده­اند. از دیدگاه آنان، هیچ معیار عینی برای ارزیابی وثاقت در بررسی نوشته­های قرن­های اول و دوم هجری وجود ندارد؛ لذا کوشیدند به گونه­ای بازسازیِ بیرونی در تاریخ صدر اسلام دست بزنند. اما افراط ایشان به جایی رسید که دیگر وثاقت متن قرآن کریم را، حتی در بازنمایی تعالیم و مواعظ پیامبر اسلام(ص)، نیز مورد تردید قرار دادند. تجدیدنظرطلبان معتدل موضعی میانه نسبت به سودمندی نقل تاریخی منابع قرون نخستین اسلام اتخاذ نمودند. آنان بر پایه­ی مثال­های خاصی اثبات کردند که تجدیدنظرطلبان افراطی در غالب موارد دچار شکاکیت افراطی شده و فقط روایاتی را نقل کرده­اند که پشتوانه­ی مدعایشان بوده و هر مطلبی را که با آن در تناقض بوده است، رد کرده­اند. تجدیدنظرطلبان نوین که نسل جوان­ترِ تجدیدنظرطلبان پس از جان وَنْزبُرو و شاگردانش پاتریشیا کِرونه و مایکل کوک محسوب می­شوند، شکاکیت نوین­شان را باید چیزی شبیه به یک پارادایم (الگوی اصلی) علمی دانست که جایگزینِ الگوی قدیمی­ترِ «نقادی روایت» شده است. آنان صرفاً به ملاحظات روش­شناسانه علاقه­مندند؛ برخی از آنها با تحلیل­های آماری کار می­کنند، که معیارشان مشکوک است و گاهی اوقات به راحتی تکذیب می­شوند؛ اما روش واژه­شناسی که ظاهراً یک فعالیت علمی ناچیز تلقی می­شود، به ندرت مورد توجه است. برخی دیگر نیز تا آنجا پیش می­روند که پیامبر اسلام(ص) را کاملاً ساختگی می­دانند.

طرفداران رویکرد بازگشتی یا انتقادی نیز به نقد و تحلیل رویکردهای پیشین در سیره­پژوهی غرب، یعنی رویکردهای سنت­گرا و تجدیدنظرطلب پرداختند. آنان نه مبانی و دیدگاه­های سنت­گرایان را کاملاً پذیرفتند و نه مبانی و نظریات تجدیدنظرطلبان را مطلقاً رد نمودند، بلکه به تلفیق، تصحیح و نقد آرا و دیدگاه­های آنان در حوزه­ی سیره و تاریخ اسلام پرداختند. در قرن بیست و یکم میلادی نیز رویکردهای فوق طرفداران خاص

ص:620

خویش را دارند و هیچ­یک از آنها رو به زوال نگذاشته است و همچنان به راه خویش ادامه می­دهد.

در ادامه، به مهم­ترین جریان­های خاورشناسی در حوزه­ی حدیث در غرب اشاره شده که بدین شرح است: 1. آشنایی اولیه و غیرعلمی با حدیث از قرن هفدهم میلادی؛ 2. پژوهش­های آکادمیک و نقادانه درباره­ی حدیث از قرن نوزدهم میلادی؛ 3. نگاه نقادانه­ی خاورشناسان به پژوهش­های پیشین خاورشناسان از نیمه­ی دوم قرن بیستم میلادی. و لذا می­توان گفت که امروزه دو مکتب و جریان درباره­ی حدیث­پژوهی در غرب وجود دارد: 1. دیدگاه کسانی که به شکاکیت افراطی در حدیث دامن می­زنند و در مسأله­ی کتابت، اِسناد و صدور حدیث تشکیک جدی دارند و می­توان آن را مکتب گلدتسیهر و شاخت نامید؛ 2. دیدگاه معتدل­تر، واقع­بینانه­تر و منصفانه­تر که با تحقیقات گسترده­تری ضمن نقد پاره­ای از دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت، شواهدی بر برخی از باورهای مسلمانان ارائه کردند و می­توان در میان اینان از هارالد موتسکی نام برد. در آخر، به مواضع سه­گانه­ی اندیشمندان عربِ معاصر نسبت به جریان خاورشناسی یا استشراق و پژوهش­های اندیشمندان غربی، به ویژه در باب سیره­ی پیامبر(ص) اشاره شده که از این قرار است:

1. پذیرش کامل؛ 2. ردّ کامل؛ 3. نگاه پژوهش­محور.

ویلیام مُنتگمری وات فردی مسیحی، الهی­دان و معتقد به خداست. افکار و اندیشه­های او تحت تأثیر اندیشه­هایی چون نظریه­ی زبان دینِ ویتگِنشتاین، تفکر پلورالیستی جان هیک، مکتب نقد تاریخی و مکتب آنال بوده است. او معتقد است حضرت محمد(ص) در این گفته که قرآن تصنیف او نبوده، بلکه از بالا به او وحی شده، صداقت داشته، و قرآن فعل الهی است که از طریق شخصیت حضرت محمد(ص) به گونه­ای عرضه شده که برخی از ویژگی­های قرآن اساساً به بشریت حضرت ارتباط می­یابد. وات معتقد به حقانیت نسبی ادیان ابراهیمی است و خاستگاه تمامی آنها را الهی و اخلاقی می­داند. وی با

ص:621

اثرپذیری از مباحث زبان دین در فضای غرب، به زبان نمادین به عنوان یکی از مسائل اساسی دینی عصر جدید توجه نموده است. وات را باید از جمله دانشمندان متأثر از مکتب تجربه­گرایی دانست که با شیوه­ی تاریخ­نگاری اثباتی به سیره پژوهی پرداخته و معیار حقیقت یا تاریخی بودنِ یک واقعه را در رؤیت حسی آن دانسته است. وات از ابعاد گوناگون، شخصیت و سیره­ی پیامبر(ص)، دین اسلام و مصادر قرآن را مورد تجزیه و تحلیلِ روان­شناختی، جامعه­شناختی و پدیدارشناسانه قرار داده است. وات به معیار «ثمرات» یا «کارآیی» در عمل در مورد نظام­های فکری دینی مانند اسلام و مسیحیت توجه کرده و معتقد است اگر کیفیت زندگی یا حیات پیروان یک نظام عقیدتی عموماً خوب باشد، می­توان گفت آن نظام عقیدتی کمابیش صادق است. او معتقد است بنابر دیدگاه قرآن، خدا در سرتاسر تاریخ بشر، به ویژه در همه­ی مسائل مربوط به رشد و گسترش اسلام و تبدیل آن به دومین دین بزرگ جهان پس از مسیحیت و نیز دربرگرفتنِ حدود یک پنجم نوع بشر، حضوری فعال دارد. از دیدگاه وات، انگیزش­های درونی یا دواعی باطنی انسان را باید ناشی از فعل خدا در او دانست که چه بسا با وساطت فرشتگان صورت می پذیرد و یا از نیروی درونیِ یک انسانِ اهل «اهتدا» که خداوند در او نهاده، برمی خیزد.

وات برخلاف برخی محققان غربی که منابع قرون نخستین اسلام، اعمّ از کتب سیره و مجموعه­های حدیثی را مورد انتقاد قرار داده و قابل­اعتماد ندانسته­اند، معتقد است که اقوال مورخان و سیره­نگاران اولیه را باید حقیقت دانست، مگر در مواردی که دلیلی بر جعل یا تحریف وقایع در دست باشد، اعمّ از دلایل سیاسی، شرعی و فقهی. به اعتقاد او، مطالبی که از کتاب­های مختلف سده­های نخستین اسلام گردآوری شده، صحیح است و می­توان ادعا کرد که این نظریه،­ ما را به درک زندگانی حضرت محمد(ص) و پیشرفت کارهای او رهنمون می­سازد. وات در کنار به­کارگیری روش نقد تاریخی در خصوص برخی وقایع و

ص:622

روایات تاریخی مربوط به صدر اسلام، در بسیاری موارد نیز به روایات تاریخی موجود در کتب سیره و تاریخ اسلام اعتماد و استناد می­کند.

مهم­ترین بحثی که پیرامون وضعیت پیامبر(ص) پیش از اسلام مطرح است، بحث حنیف بودن ایشان است. از دیدگاه وات، شکی نیست که مردمی بوده­اند که پیرو دینی پاک­تر و رساتر از دین عرب پیش از اسلام بوده­اند، ولی بعید است که خود را «حنیف» نامیده باشند. به باور وات، تصور آن­که اسلام بازگشت به همان دین حضرت ابراهیم(ع) است، با نظریه­ی تاریخ­پژوهان غرب سازگار نیست؛ ولی از­ منظر جامعه­شناسی باید قبول کرد که دین اسلام در محیط اصلی خود مؤثر بوده است و حضرت محمد(ص) با اصلاحاتی مختصر، افکاری به دست آورد که اساس دین خود را بر آن استوار ساخت و از انتقاد خصمانه­ی یهود نیز خود را رهایی بخشید. ازاین­رو، اسلام شکلی از دین حضرت ابراهیم(ع) به شمار می­رود. وات معتقد است دانش ما درباره­ی وضع مکه در زمان کودکی و آغاز نوجوانی حضرت محمد (ص) کم است و آن اطلاعاتی هم که در دست است با افسانه آمیخته و جدا کردن تاریخ از افسانه کار دشواری است.

از نظر وات، اصل و حقیقت وحی از ناحیه­ی خداست؛ با این حال، آنچه پیامبران به عنوان پیام­های الهی به مردم می­رسانند، حاصل وحی الهی و قوه­ی تخیل خلّاقِ خودشان است. پیامبران الهی در قوه­ی تخیل همگی یکسان نیستند. در این میان، از نظر وات، پیامبر اسلام(ص) از عمیق­ترین افکار برخوردار بوده است، به طوری که توانسته است با مرکزی­ترین نیازهای فکری بشر ارتباط برقرار کند و هزاران نفر را در زمان خود و میلیون­ها نفر را در زمان­های بعد به سوی افکار خود جلب کند. هماهنگی بین دیدگاه­های وات در مورد وحی وجود ندارد. او از طرفی معتقد است که خود پیامبر(ص) افکار وحیانی را با کمک تخیل خلّاق خود به صورت پیام­های زبانی درمی­آورد، اما او نمی­تواند ساختار قرآن را که بیشتر حالت خطابی به پیامبر(ص) یا مردم دارد و نشان می­دهد که فرد دیگری او یا مردم را مخاطب قرار می­دهد توجیه نماید. اما از نظر حکمای مسلمان هم

ص:623

اصلِ افکار وحیانی از خداست و هم پدیدآورنده­ی صورت خیالی این افکار به صورت شنیداری یا دیداری خداست. ازاین­رو، هم محتوا و هم شکل و قالب، و هم اصل و هم شاخه­ها همگی از خداست. اندیشه­ی وحی و نبوت در میان فیلسوفان و الهی­دانان غرب و از جمله ویلیام مُنتگمری وات اندیشه­ای رنجور است که آن نیز از الهیاتی رنجور ناشی شده است؛ اندیشه­ای که ماهیت وحی را به گونه­ای می­بیند که در یک سطحی می­توان پیامبران را همنشینِ روان­رنجورانی چون هیتلر دید! اما اندیشه­ی وحی در میان فیلسوفان و الهی­دانان مسلمان از سلامت کامل برخوردار است، چرا که دست قدرت خدا در آن بی­رقیب است؛ اندیشه­ای که روان انبیا و اولیا را برگزیده و مطهَّر از سوی خدا می­بیند. اصول و محورهای اساسی و مهمی را که وات در باب وحی بیان کرده است، از نظر خودِ او همراه با تردید است و بیشتر به بیان حدسیات و فرضیاتی نیم­بند شبیه است تا نظریات علمی. آنچه که حکمای مسلمان بیان کرده­اند، مبتنی بر برهان عقلی است. وات پس از آن­که الهی بودنِ وحی قرآنی و صداقت پیامبر(ص) را در ادعاهایش پذیرفته، نتوانسته است تبیینی سازگار با آنچه خودِ قرآن به صراحت ادعا کرده است عرضه نماید.

وات معتقد است مطالبی که در منابع متقدم اسلامی درباره­ی ورقه بن نوفل گفته شده، به حقیقت نزدیک است؛ اما اطلاعات او نیز کامل نبوده است. با این همه، شهادت یک مسیحی به این­که طرز نزول وحی بر حضرت محمد(ص) شباهت کاملی به نحوه­ی نزول وحی بر حضرت موسی(ع) داشته، پیامبر (ص) را در عقیده­ی خود راسخ کرده است؛ و این­گونه شهادت­ها از روی عقل و منطق ضروری به نظر می­آید. وات داستان آیات شیطانی را بسیار عجیب و شگفت­انگیز تلقی کرده و ابراز تعجب می­کند که پیامبری که بزرگ­ترین دین یکتاپرستی را تبلیغ می­کرده، خود شرک اختیار کرده باشد. از دیدگاه او، این واقعه به اندازه­ای عجیب است که نشان می­دهد اساس آن صحیح بوده و تصور نمی­رود که کسی آن را اختراع کرده و قبول آن را از مسلمانان خواسته باشد. وات در تحلیل نهایی خود از داستان آیات شیطانی می­گوید که این داستان نمی تواند یک دروغ محض

ص:624

باشد و حضرت محمد(ص) می باید آیاتی را که بعداً به عنوان «آیات شیطانی» رد شدند، به عنوان بخشی از قرآن تلاوت کرده باشد. هرچند این حکایت از یک مأخذ اسلامی مبرای از شبهه نشأت گرفته است؟!، اما مسلمانان از همان ادوار اولیه از آن بیزاری جستند، درباره­ی آن سکوت کردند، و با این استنباط که شیطان بتواند شخصی مانند حضرت محمد(ص) را اغوا کند، مخالفت ورزیدند. از نظر وات، طرز بیان مطالب کتاب مقدس در قرآن نشان می­دهد که او خود این کتاب را نخوانده و از کتاب دیگری نیز استفاده نکرده بوده است. اما اطلاعاتی که او از عقاید یهودی و مسیحی داشته، بدون شک به صورت شفاهی و به طُرق مختلف به وی رسیده است. از دیدگاه وات، تحول شرایط زندگانی حضرت محمد(ص)- یعنی تحول از موضع دعوت و موعظه در مکه به سیاستمدار در مدینه و سپس حکومت بر بخش اعظم عربستان- بر نحوه­ی زندگانی او و تقسیم و تخصیص اوقاتش اثر گذارده بود. وات بر این باور است که همه­ی مسلمانان معاصر تعبیر «خاتم النبیین» را آخرین پیامبری تفسیر می­کنند که پس از او دیگر پیامبری نخواهد آمد، در حالی که احتمالاً شنوندگانِ نخستین آن را به معنای مُهرِ تأیید پیامبرانِ گذشته درک و دریافت می­کردند. از نظر وات، مهم است که مسیحیان تحریفات قرون وسطایی از تصویر اسلام را کنار بگذارند و ارزیابی مثبتی از ارزش های اسلام را در ذهن خود بپرورانند. این کار مستلزم آن است که حضرت محمد(ص) را رهبری مذهبی بدانند که خداوند از طریق او فعل خود را انجام داده و این در حکم اعتقاد به آن است که او به یک معنی پیامبر خداست. وات معتقد است چنین دیدگاهی با اعتقاد کانونی مسیحیان هیچ تناقضی ندارد.

از دیدگاه وات، کلمه­ی «امّی» احتمالاً در اصل به معنای «غیر یهودی» بوده، اما صرف نظر از این مطلب، استدلال به بی­سوادی حضرت محمد(ص) بی­اساس است، زیرا او می­توانسته است شخصی را بیابد تا کتاب مقدس را برای او بخواند و یا داستان­های آن را برای وی بازگو کند. وات معتقد است در عین حال که هیچ دلیل قانع­کننده­ای وجود ندارد که ثابت کند حضرت محمد(ص) قادر به کتابت بوده است، ولی منطقاً غیرمحتمل نیست

ص:625

که حضرت چنین قدرتی را داشته بوده باشد. او معتقد است پیامبر(ص) همیشه می خواست بین اصول سیاست روز و اهداف آینده و نهایی تعادلی برقرار باشد و نقشه­های خود را با تغییر عوامل و اتفاقات مطابقت می­داد. به باور وات، برای مطالعه و بررسی اهداف سیاسی پیامبر(ص)، لازم است نوعی فکر تحلیلی و برهانی به کار بریم. او از تمام مسائل پیرامون خود آگاه بود، حتی در مواردی که از عواقب سیاسی امری مطلع بود، جنبه­ی دینی وقایع برای او مهم­تر به شمار می­رفت و بی­شک هدف اصلی خود را در آن زمان دعوت مسلمانان به اسلام بیان می­کرد. اتحاد سیاسی تمام اعراب نیز از نظر وی دور نبوده، ولی در درجه­ی دوم اهمیت قرار داشته است. از نظر وات، مهم­ترین عوامل مؤثر در موفقیت حضرت محمد(ص) در رسالت خویش که موجب توسعه و گسترش اسلام گردید عبارت بودند از: نارضایتی اجتماعی در مکه و مدینه، جنبش یکتاپرستی، واکنش در مقابل یونان­دوستی در سوریه و مصر، انحطاط امپراتوری­های ایران و روم، و استفاده­ی اعراب از فرصت برای غارت سرزمین­های اطراف. وات معتقد است بدون صفات والای اخلاقی پیامبر(ص)، یعنی موهبت پیامبری، حکمت و تدبیر سیاستمدارانه، و هنر و مهارت ایشان، احتمال رشد و توسعه­ی گسترده­ی اسلام نمی­رفت. از دیدگاه وات، «جهاد» هیچ­گاه یک پدیده­ی کاملاً دینی نبود، بلکه حداقل بخشی از آن یک ابزار سیاسی بود. از نظر وات، اسلام به وسیله­ی شمشیر گسترش نیافته است، زیرا بت­پرستان عربستان بین قبول اسلام و جنگ مختار بودند. برخورد مسلمانان با اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) نیز بهتر از برخورد آنان با بت­پرستان بود، چون مذاهب اهل کتاب به عنوان خواهر اسلام تلقی می­شدند. از دیدگاه وات، حضرت محمد(ص) هم پیامبر بود و هم سیاستمدار و این ترکیبی است که فهم آن برای بشر امروزی که داعیه­ی جدایی دین از سیاست را دارد، بسیار مشکل است. از نظر وات، سیاست کلی پیامبر(ص) در دوران مکی بر این بود که تعالیم دینی و اعتقادی اسلام و قرآن را تبیین نماید و در دوره­ی مدنی نیز بر ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اسلام و جامعه­ی اسلامی تأکید نماید و گرچه حضرت

ص:626

محمد(ص) از امراض اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دینی عصر و سرزمین خویش آگاه بود، اما وی بُعد دینی را بُعد اساسی می­دانست و به آن اهتمام می­ورزید.

از دیدگاه وات، ازدواج حضرت خدیجه(س) با پیامبر(ص) اهمیت بسیاری برای پیامبر(ص) داشت، زیرا موجب تقویت روحی وی شد و به او فرصت داد که نبوغ خود را در تنها راهی که مورد توجه مردم مکه بود، یعنی در تجارت به کار اندازد؛ و دیگر ازدواج­های پیامبر(ص)، دختران و دوستانش نیز به علل سیاسی بوده است. به نظر وات، بینش اصلی قرآنی در خصوص یهودیان و مسیحیان آن است که اینان اهل کتاب هستند و کتاب­هایی را دریافت کرده­اند و و دعوت­هایشان اساساً همان دعوت­های قرآن است؛ اما یهودیان و مسیحیان از حقیقت خالص کتاب خود، دست­کم تا آن حد که حضرت محمد(ص) را تصدیق نکردند، به انحراف دچار شده­اند. لذا وات معتقد است بر اساس این بینش بود که حضرت محمد(ص) در سال­های واپسین عمر خود به ابتکاری دست زد که به نظام «اقلیت­های تحت­الحمایه» (ذمّی، اهل­ الذمّه) در درون دولت اسلامی متکامل گردید. از دیدگاه وات، بی­تردید گسترش فرهنگ اسلامی با مهارت و قدرت اعراب در زمینه­ی تجارت و بازرگانی میسر گردید. از دیدگاه وات، چهار ویژگی اصلی تصویر اسلام در قرون وسطی که با برداشت منصفانه­ی جدید تفاوت دارد، عبارتند از: 1. اسلام مذهبی نادرست و همراه با تحریف عقلانی واقعیت 2. اسلام مذهب خشونت و شمشیر 3. اسلام مذهب افراطی و تن­آسایی 4. حضرت محمد(ص) ضد مسیحیت.

به نظر وات، محققان اروپایی به نقش حدیث در فراهم آوردن یک مبنای ثابت برای اکثر جزئیات شریعت اسلام توجه کافی نکرده­اند. گمان می­رود حدیث یکی از آن حوزه­هایی است که عینیت تاریخی در آن اهمیت ثانوی دارد. این مطلب می­تواند رهنمون ما در اظهارنظر نهایی در مورد خاورشناسان باشد. از نظر وات، افزایش توجه به احادیث و روایات پیامبر(ص)، شاید تماماً معلول احتیاجات فقهی نبوده باشد، بلکه منابع اصیل و دست­نخورده­ای درباره­ی زندگانی پیامبر(ص) نیز در این احادیث وجود داشته است. به

ص:627

اعتقاد وات، پژوهش­گران غربی با اصرار بر این­که نقد احادیث از سوی علمای مسلمانِ قرون وسطی، بسیاری از احادیث را که از نظر تاریخی نمی­توانستند معتبر باشند به عنوان «صحیح» پذیرفتند، دستاوردهای مثبتِ محدثان قرن نهم میلادی/ قرن­های دوم و سوم هجری را مورد شک و تردید قرار داده­اند. این دستاورد در جهت تحکیم مبانی مذهب تسنن بوده است.

مبنای مشترک بین وات و الهی­دانان مسلمان آن است که پیامبر اسلام(ص) در ادعایش مبنی بر این­که از سوی خدا برانگیخته شده و قرآن از جانب خدا بر او نازل شده است صادق است. بنابراین، گام دومی که هر دو می­خواهند بردارند، این است که تبیینی از وحی و قرآن عرضه کنند که با این مبنا سازگار باشند. آنچه که الهی­دانان مسلمان عرضه کرده­اند، تبیینی از وحی قرآنی است که با ادعاهای مطرح شده در قرآن سازگار است. اما تبیین وات با گفته­های قرآن سازگار نیست. اگر وات صداقت پیامبر(ص) را قبول دارد و نیز در برخی از مطالبش به آیات قرآن استناد می­کند، این امر نمی­تواند گزینشی باشد. خود او می­گوید که پیامبر(ص) بین افکار خودش و افکاری که از سوی خداوند به او القا می­شد تمایز قایل بود. پذیرش این امور حکم می­کند که به گزاره­های قرآنی که حاکی از الهی بودنِ متن قرآن است وفادار باشد.

وحی و قرآن ناشی از باطن و ضمیر ناخودآگاه، و تراوشات فکر و ذهن پیامبر(ص) یا به طور کلی مخلوقِ تخیل خلّاقِ پیامبر(ص) نیست؛ بلکه منشأ و خاستگاه وحی و قرآن، فقط خداوند تبارک و تعالی است. نفس پیامبر(ص) اساساً باید به آن­چنان مرتبه­ی والایی از کمال دست یافته باشد تا شایستگی دریافت وحی را داشته باشد. لذا شخصیت کمال­یافته­ی پیامبر(ص) در دریافت وحی موضوعیت دارد، نه طریقیت. پس وحی و قرآن هرگز برخاسته و تابعِ شخصیت پیامبر(ص) نبوده است. بنا بر اجماع مسلمانان، پیامبر(ص) شخصیتی معصوم یا خطاناپذیر و برگزیده­ی از جانب خداست که به امر وی کلام الهی را دریافت و حفظ کرده و به مردم ابلاغ می­کند. پیامبر(ص) در دریافت، حفظ و ابلاغ وحی

ص:628

هرگز خطا و اشتباه نمی­کند، چرا که وحی را از جانب خدا دریافت می­کند. و چون منشأ وحی خداست، جایی برای دخل و تصرف وهم و خیال و شخصیت پیامبر(ص) وجود ندارد. قرآن نیز پیامبر(ص) و دیگر انبیا را در تلقی وحی، حفظ و ابلاغ آن به مردم از هرگونه خطا و اشتباه مصون می­داند. تحلیل وات در باب قرآن به عنوان یک کتاب بشری آمیخته با خطا، صحیح و واقع­بینانه نیست، که تفسیر وی از شخصیت پیامبر(ص) و نفی عصمت وی، نادیده گرفتن مقام واقعی اوست. در اثرپذیری قرآن از کتاب مقدس و فرهنگ یهود و مسیحیت توجه به این نکته، مهم است که ادیان الهی از یک منبع (وحی الهی) سرچشمه می گیرند؛ ازاین رو، عناصر مشترک در عقاید، اخلاق، احکام و تاریخ دارند. پس وجود شباهت در آموزه های قرآن با کتاب های مقدس پیشین، از نظر منطقی، ملازم با اثرپذیری از آنها یا اخذ مطالب توسط پیامبر(ص) از فرهنگ ادیان پیشین نیست. شبهه­ی­ اخذ قصص قرآنی از تورات نیز مردود است؛ زیرا اگر قرآن داستان­های خود را از تورات گرفته، باید در زمینه­ی­ قصص، از تورات ضعیف­تر یا برابر باشد؛ در حالی­که قصه های تورات همراه با خرافات و دروغ پرداز بوده، اما این خرافات و دروغ در قرآن راه پیدا نکرده است؛ این بهترین نشانه­ای است بر این­که منبع قرآن کریم وحی الهی­ بوده، نه تورات تحریف­شده که بسیاری از مطالبش با قرآن منافات دارد.

«افسانه­ی غرانیق یا داستان آیات شیطانی» یکی از داستان­های جعلی و برساخته برای درهم­کوبیدن شخصیت والای پیامبر(ص) و تضعیف موقعیت کتاب آسمانی «قرآن کریم» است که توسط برخی معاندان و مخالفان اسلام طرح­ریزی شده و به وسیله­ی برخی مورخان و مفسران ناآگاه به تدریج در بین آثار تفسیری و حدیثی گنجانده شده است. دلایل فراوان قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی وجود دارد که نشان می­دهد این افسانه یک داستان جعلی و برساخته است و صحت و اعتباری ندارد. با نظری کلی به اصول تعالیم اسلام و نیز شیوه­ی پیامبر(ص) و پیشوایان اسلام باید گفت که اسلام دین صلح و آرامش است، نه جنگ و نبرد. نگاهی دقیق به تاریخ تمدن و مسیر پیشرفت سرزمین های اسلامی

ص:629

و روند توسعه فتوحات مسلمین بر ما مشخص می سازد که آنچه مایه­ی پیشرفت اسلام بوده و هست، عدالت خواهی، صلح طلبی، انطباق با عقلانیت، تطابق با فطرت، زیبایی دوستی و نگاه رحیمانه­ی اسلام به مردم است.

تعدد زوجات و همسران در زمان پیامبر(ص) در منطقه­ی عربستان یک امر عادی و متداول بود و مختص به رسول خدا(ص) نبود و به مسائل هر زمان و مکان باید با توجه به معیارها و استانداردهای همان زمان و مکان نگاه کرد. رسول خدا(ص) با بسیاری از رسوم زمان خود که در تضاد با اهداف و اصول تربیتی اسلام نبودند مخالفتی نکرد؛ بلکه با واقع­گرایی با آنها روبرو شد تا کم­کم آنها را تصحیح کرد و یا از اساس برطرف ساخت. بنابر نص روایات صحیح از معصومان(ع)، مهم­ترین عامل ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه(س) شخصیت والای اخلاقی پیامبر(ص) بوده است. ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش نیز به دستور خدا بوده تا سنت جاهلی در مورد زنان طلاق­گرفته­ی پسرخوانده­ها از بین برود. مفسران بزرگ از شیعه و اهل سنت تصریح به دروغ بودنِ روایات مربوط به ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش کرده و در ساختگی بودن آن روایات تردیدی ننموده­اند؛ ضمن این­که این روایات و داستان­های ساختگی با نصّ آیات قرآن و روایات صحیح از معصومان(ع) در تنافی است. روایات بی­شماری در باب توجهات و ملاحظات خاص حضرت ابوطالب(ع) نسبت به پیامبر(ص) وجود دارد که برداشت وات را در این باره رد می­کند و وضعیت وخیم پیامبر(ص) در این دوره به شرایط اقتصادی حاکم بر بنی هاشم برمی­گردد، نه بی توجهی یا کم­توجهی سرپرستان ایشان از جمله حضرت ابوطالب(ع). به نصّ روایات صحیح فراوان در منابع شیعه و اهل سنت، نخستین زن مسلمان حضرت خدیجه(س)، نخستین مرد مسلمان حضرت علی(ع) و حضرت ابوطالب(ع) از مسلمانان و یاران واقعی پیامبر(ص) بوده است. علت اصلی هجرت مسلمانان به حبشه، اذیت و آزار آنان توسط مشرکان و کفار قریش و در تنگنا بودن­شان بوده است که دلایل و روایات متعددی در تأیید آن وجود دارد. همچنین در

ص:630

آنچه وات و دیگر خاورشناسان در داستان اطمینان­بخشی ورقه بن نوفل به نبوت پیامبر(ص) بدان استناد کرده­اند، اضطراب و اختلاف وجود دارد که دلیل بر تعارض این دسته از اخبار با هم و جعلی و برساخته بودن آنهاست و محتوا و مفاد روایات نیز قابل خدشه بوده و با آیات قرآن و مستندات عقلی در تنافی است.

اسلام با توجه به آیات قرآن، روایات صحیح معصومان(ع) و تعالیم و آموزه­هایش، دینی جهانی است و اختصاص به عرب عصر پیامبر(ص) یا گروه خاصی ندارد. لازمه­ی «خاتمیت اسلام» بنابر اعتقادات مسلمانان، جهانی بودن آن است، زیرا اگر قرار است دیگر پیامبری مبعوث نشود، دین اسلام باید قدرت پاسخگویی به نیازهای همه­ی انسان­ها در همه­ی زمان­ها و مکان­ها را داشته باشد. مهم­ترین نشانه­ها و دلایل جهانی بودن دین اسلام را می­توان این موارد برشمرد: 1. سنت نبوی 2. آیات قرآن 3. اعتقاد به خاتمیت 4. تجربه­ی تاریخی حرکت اعراب مسلمان به سمت ایران و روم. جزیه پیش از آن­که نمایانگر حمایت اسلام از آنان باشد، نشان از تفکر همزیستی مسالمت­آمیز پیروان ادیان مختلف در کنار هم و برخورداری عمومی از جامعه­ی اسلامی و آیین اسلام دارد. به بیان دیگر، آزادی اندیشه و عقیده در اسلام محترم شمرده شده است. با این­که اسلام معتقد است که کامل­ترین دین و بهترین اندیشه برای سعادت انسان، اسلام و آموزه­های آن است، اما اجباری در پذیرش آن نیست؛ زیرا اعتقاد امری قلبی است و باید با خواست و اراده­ی فرد حاصل شود، نه اجبار و اکراه.

رسول اکرم(ص) به شهادت قرآن و به حکم تاریخ قطعی و قرائن فراوانی که از تاریخ اسلام استنباط می­شود، هیچ­گاه مطلبی ننوشته و جز مکتب تعلیم الهی، مکتبی ندیده؛ و هیچ دلیل معتبری حاصل نشده است که پیامبر(ص) قبل از نبوت یا بعد از آن چیزی را خوانده یا نوشته باشد؛ ولی ادلّه­ی یادشده قدرت خواندن و نوشتن به صورت خارق­العاده پس از بعثت پیامبر(ص) را نفی نمی­کند، البته دلیل عقلی و قرآنی روشنی بر این قدرت یا اعمال آن پس از بعثت در دست نیست. اشتباه بزرگی که باید از آن اجتناب کرد، این­که

ص:631

درس نخواندن غیر از بی­سواد بودن است و کسانی که کلمه­ی «امّی» را به معنی «بی­سواد» تفسیر می­کنند، گویا توجه به این تفاوت ندارند. هیچ مانعی ندارد که پیامبر(ص) به تعلیم الهی، «خواندن» یا «خواندن و نوشتن» را بداند، بی­آن­که نزد انسانی فرا گرفته باشد؛ زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی است و مکمّل مقام نبوت است. قرآن به طور کلی در برابر فرهنگ زمانه سه برخورد و واکنش داشته است: 1. برخورد انکاری و نفی خرافات، عقاید، سنت ها و مسائل منفی فرهنگ زمانه؛ مانند تکبر و تفاخر، زنده به گور کردن دختران، بت­پرستی، میگساری و قمار؛ 2. برخورد اثباتی و تأیید عقاید، سنت­ ها و عناصر مثبتِ فرهنگ زمانه؛ مانند مهمان­نوازی، ماه­های حرام، ختنه کردن؛ 3. برخورد اصلاحی و جهت­دهی به برخی از آداب و سنن جاهلی فرهنگ زمانه در راستای هدایت بشریت؛ مانند حج، عدّه­ی زنان، طلاق، ظهار، ایلاء. مهم­ترین دلایلی که در رد اسطوره­انگاری گزاره­های تاریخی قرآن می­توان اقامه نمود، عبارتند از: 1.ناسازگاری با هدف نزول قرآن؛ 2. ناسازگاری با دستاوردهای بشری.

صاحب­نظران اسلامی نیز مانند جان هیک مقصد نهایی همه­ی ادیان را یکی می­دانند، ولی آنان اولاً؛ تفاوت بین ادیان را به دلایلی که ارائه می­دهند امری طبیعی می­دانند و ثانیاً؛ در هر زمان تنها یک دین را حق و متولی هدایت انسان­ها معرفی می­کنند و ثالثاً؛ صراط مستقیم را یکی بیشتر نمی­دانند؛ اما جان هیک و دیگر پیروان وی تبیین درستی از اختلاف موجود میان ادیان ارائه نمی­دهند، همه­ی ادیان موجود در یک زمان را برحق می­دانند و به عدد ادیان، راه و صراط برای رسیدن به حق تعالی معتقدند. شهید مطهری نیز با این­که دین را یکی معرفی می­کند، ولی تفاوت ادیان را قبول دارد و در صدد برمی­آید که تفاوت شرایع آسمانی را تبیین کند. از آثار شهید مطهری به دست می­آید که سه دلیل برای این اختلاف وجود دارد: مقتضیات زمان، تحریف کتب مقدس و تفاوت در شکل اجرا. افزون بر این، دلایل مستند و محکم عقلی و نقلی بر اثبات این مدعا وجود دارد که صراط مستقیم منحصر در دین اسلام است.

ص:632

در نظریه­ی ذاتی و عرضی دین، میان مقصود بالذات شارع و ذاتی دین خلط شده است. مقصود بالذات شارع، این است که انسان بیابد بنده­ی خداست، چنان­که مقصود بالعرض شارع تنظیم برنامه­ی زندگی دنیوی و اخروی انسان برای رسیدن به این مقصود است؛ اما مقصود بالذات بودن با ذاتی دین بودن، امری متفاوت است. معیار تفکیک ذاتی از عرضی نیز اگر درون دینی باشد، که هیچ دینی چنین تفکیکی را نمی پذیرد و همه­ی محتوای خود را ذاتی می داند و اگر معیار برون دینی باشد، ملاک تفکیک ذاتیات از عرضیات را باید امری سلیقه ای دانست. دیگر سخن این­که هرگونه عرضی، اصالت محلی و دوره ای ندارد، بلکه عرضی می تواند لازم بوده و اصالت فراتاریخی داشته باشد. حدوث تدریجی و تاریخی دین و متون دینی نیز نشانه­ی عرضی بودن آنها نیست و ممکن است این تدریجی بودن به خاطر مصالحی، از جمله پذیرش بهتر از طرف مردم باشد. زبان قرآن نیز فقط وسیله ای برای بیان مفاهیم نبوده، بلکه به عنوان معجزه ای جهت پذیرش پیام الهی نازل شده است. اگر قرآن فقط نقش انتقال پیام را داشت می توانست به زبان دیگری نازل گردد، ولی معجزه بودن آن تنها در قالب زبان عربی میسر است. این مطلب که امور فقهی چون براساس پرسش های متدینان به وجود آمده، عرضی شمرده شده اند، امری خلاف واقع است؛ زیرا اگر هیچ کسی هم پرسش نمی نمود حکمت خداوند اقتضای این را داشت که حقایق دینی را به دینداران ارائه نماید. لازمه­ی غیرقابل­پذیرش این نظر بنابر مبنای عرضی بودن هر امر زمانمند، این است که شخص پیامبر(ص) نیز مانند همه­ی اشخاصی که در دوران پیامبر(ص) بوده اند باید عرضی دین باشد، حال این­که در این نظر به ذاتی بودن پیامبر(ص) در دین تصریح شده است. این امر به اینجا نیز ختم نمی شود و می توان این مسأله را به پیامبران و ادیان پیشین نیز سرایت داد.

بر اثر غلبه­ی تعصب و خرافات بر فضای فکری اروپا، غربیان نتوانستند در نخستین ادوار ظهور اسلام تصور و تصویر واقع­بینانه­ای از حضرت محمد(ص) و کتاب آسمانی مسلمانان به دست آورند و این کژفهمی، بدبینی و کینه­توزی موجب شد که بدترین انواع

ص:633

جور و جفا را در مقام قضاوت علیه اسلام و شخصیت والای پیامبر اسلام(ص) و قرآن کریم روا دارند. گفتنی است که دین یا مکتب فکری خاورشناسان در قضاوت­ها و دیدگاه­های آنان تأثیر داشته است. در آخر، باید به خاطر انعکاس داوری­های ناروا و اتهامات زشت برخی از نویسندگان اروپایی درباره­ی حضرت محمد(ص)- پیامبر آگاهی، اخلاق، فروتنی و راستگویی- پوزش خواست.

پیشنهادات

نظر به گستردگی پژوهش­های خاورشناسان در حوزه­ی سیره و حدیث و رشد فزاینده­ی آن در دهه­های اخیر و ظهور آثار، رویکردها و موضوعات جدید در این زمینه­ها و لزوم فهم، ترجمه و نقد و بررسی دیدگاه­های آنان از سوی اندیشمندان مسلمان، موارد زیر پیشنهاد می­گردد:

1. سیره­نگاران و حدیث­پژوهان به ترجمه و نقد و بررسی متون اصلی خاورشناسان در حوزه­ی سیره و حدیث هرچه بیشتر اهتمام ورزند.

2. امکان هم­اندیشی و تعامل علمی بیشتر با خاورشناسان در قالب کنفرانس­ها، همایش­ها و نشست­های علمی در مراکز دانشگاهی و حوزوی برای پژوهش­گران، اندیشمندان و دانش­پژوهان مسلمان فراهم گردد.

3. محققان و سیره­پژوهان مسلمان با سفرهای مطالعاتی و علمی به غرب از نزدیک با نهادهای علمی، دانشگاه­ها و آثار و دیدگاه­های جدید خاورشناسان در حوزه­ی سیره و حدیث آشنا گردند و متقابلاً با دعوت از خاورشناسان به ایران اسلامی، آنان را با مؤسسات حوزوی و دانشگاهی، منابع و واقعیت­های صدر اسلام از دیدگاه شیعی هرچه بیشتر آشنا سازیم.

4. اندیشمندان و سیره­پژوهان مسلمان به مطالعات جدی و عمیق­تر درباره­ی سیره و احادیث پیامبر (ص) در قرون نخستین اسلام مبتنی بر روش مطالعاتی غربیان همت گمارند.

ص:634

5. برخی از موضوعاتی که در راستای این پژوهش درخور تحقیق و پژوهشی مستقل است بدین شرح است:

- بررسی شکاکیت نوین (افراطی) خاورشناسان در مورد انکار پیامبر(ص)

- جریان­شناسی سیره­پژوهی پیامبر(ص) در آثار خاورشناسان و اندیشمندان غربی

- جریان­شناسی حدیث­پژوهی پیامبر(ص) در آثار خاورشناسان و اندیشمندان غربی

- بررسی آثار خاورشناسان و اندیشمندان غربی در باب سیره­ی پیامبر(ص) از نگاه علمای عرب

- بررسی آثار خاورشناسان و اندیشمندان غربی در باب احادیث پیامبر(ص) از نگاه علمای عرب

ص:635

منابع

الف) کتاب­های فارسی و عربی

* قرآن مجید.

1. ابن اثیر جزری، ابی­الحسن عزالدین علی بن محمد. اسد الغابه فی معرفه الصحابه. بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1417ق.

2. ابن بابویه قمی (شیخ صدوق)، محمد بن علی. علل الشرایع. تصحیح حسین اعلمی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1408ق.

3. ابن بابویه قمی (شیخ صدوق)، محمد بن علی. عیون اخبار الرضا. تصحیح حسین اعلمی، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1404ق.

4. ابن حجر عسقلانی، ابوالفضل احمد بن علی. الاصابه فی تمییز الصحابه. بیروت: دار الکتب العلمیه، 1415ق؛ دار احیاء التراث العربی، 1328ق.

5. ابن سینا، ابوعلی حسین بن عبدالله. الشفاء. قم: منشورات مکتبة آیت الله العظمی المرعشی النجفی، 1404ق.

6. ابن سینا، ابوعلی حسین بن عبدالله. المبدأ و المعاد. به اهتمام عبدالله نورانی، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک­گیل شعبه تهران، 1363.

7. ابن سینا، ابوعلی حسین بن عبدالله. رسائل. قم: بیدار، 1400ق.

8. ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر. البدایة و النهایة. بیروت: دار احیاء التراث العربی، [بی­تا].

9. ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر. تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دار الکتب العلمیه، 1419ق.

10. ابن ماجه قزوینی، ابوعبدالله محمد بن یزید بن عبدالله. سنن ابن ماجه. بیروت: دارالفکر، 1428ق.

ص:636

11. ابن هشام، عبدالملک. سیرت رسول­الله. مقدمه و تصحیح اصغر مهدوی، تهران: خوارزمی، 1361.

12. ابن هشام، عبدالملک. السیرة النبویة (سیره ابن هشام). بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1985م.

13. ابوخلیل، شوقی. اضواء علی مواقف المستشرقین و المبشرین. طرابلس: جمعیة الدعوة الاسلامیة العالمیة، 1428ق.

14. ابوالفتوح رازی، جمال­الدین حسین بن علی. روض الجنان و روح الجنان. تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد: بنیاد پژوهش­های اسلامی آستان قدس رضوی، 1377/ 1408ق.

15. ابوداود سجستانی، سلیمان بن اشعث. سنن ابی­داود. بیروت: دار الکتب العلمیه، 1422ق.

16. احمدی میانجی، علی. مکاتیب الرسول(ص). قم: دارالحدیث، 1998م.

17. ادواردز، پل. فلسفه ی تاریخ. ترجمه بهزاد سالکی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1375.

18. آرمسترانگ، کارن. زندگینامه پیامبر اسلام محمد(ص). ترجمه کیانوش حشمتی، تهران: حکمت، 1383ش.

19. ارنست، کارل. اقتدا به محمد(ص): نگرشی نو به اسلام در جهان معاصر. ترجمه قاسم کاکایی، تهران: هرمس، 1389.

20. استیس، والتر ترنس. عرفان و فلسفه. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: سروش، 1367.

21. اعظم شاهد، رئیس. اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان. قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، 1386.

ص:637

22. الامین النعیم، عبدالله محمد. الاستشراق فی السیرة النبویة. آمریکا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1417ق.

23. آلوسی، ابوالفضل شهاب­الدین محمود. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دار الکتب العلمیه، 1415ق.

24. الویری، حسن. مطالعات اسلامی در غرب. تهران: سمت، 1381.

25. الیاده، میرچا. دین­پژوهی. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1375.

26. آملی، سید حیدر. جامع الاسرار و منبع الانوار، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انجمن ایرانشناسی فرانسه، 1368.

27. امینی، عبدالحسین. الغدیر. بیروت: دار الکتاب العربی، 1397ق.

28. انجمن کتاب مقدس ایران. کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید). تهران: انجمن کتاب مقدس ایران، 1365.

29. ایازی، سید محمدعلی. قرآن و فرهنگ زمانه. رشت: کتاب مبین، 1378.

30. باربور، ایان. علم و دین. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1374.

31. بحرانی، سید هاشم. البرهان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسة البعثه، 1419ق.

32. بخاری، محمد بن اسماعیل. صحیح البخاری. بیروت: دارالفکر، 1424ق.

33. بدوی، عبدالرحمن. موسوعة المستشرقین. بیروت: دار العلم للملایین، 1993م.

34. بدوی، عبدالرحمن. الدفاع عن القرآن ضد منتقدیه. مصر: مکتبة مدبولی، [بی­تا].

35. برودل، فرناندو. سرمایه داری و حیات مادی 1400-1800م. مقدمه پرویز پیران، ترجمه بهزاد باشی، تهران: نی، 1372.

ص:638

36. بروکلمان، کارل. تاریخ الشعوب الاسلامیه. ترجمه نبیه امین فارس و منیر بعلبکی، بیروت: دار العلم للملایین، 1984م.

37. بِل، ریچارد. درآمدی بر تاریخ قرآن. بازنگری و بازنگاری ویلیام مُنتگمری وات، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، قم: مرکز ترجمه قرآن مجید به زبان­های خارجی، 1382.

38. بلاذری، احمد بن یحیی. انساب الاشراف. بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1397ق.

39. بلاذری، احمد بن یحیی. فتوح البلدان، تحقیق رضوان محمد رضوان، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1398ق.

40. بلاغی، محمدجواد. الهدی الی دین المصطفی. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1985م.

41. بن نبی، مالک. انتاج المستشرقین فی دائرة الفکر الاسلامی الحدیث. بیروت: دار الارشاد، [بی­تا].

42. بن نبی، مالک. پدیده قرآنی. ترجمه علی حجتی کرمانی، تهران: مشعر، 1371.

43. بنی عامر، محمد امین. المستشرقون و القرآن الکریم. الاردن: دار الامل للنشر و التوزیع، 2004م.

44. بورلو، ژوزف. تمدن اسلامی. ترجمه اسدالله علومی، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1386.

45. بیات، عبدالرسول و دیگران. فرهنگ واژه ها. مقاله­ی "پلورالیسم دینی"، قم: مؤسسۀ اندیشه و فرهنگ دینی، 1381.

46. بی آزار شیرازی، عبدالکریم. باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382.

47. بیضاوی، ابوسعید ناصرالدین عبدالله بن عمر. انوار التنزیل و اسرار التأویل. بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1418ق.

ص:639

48. پارسا، فروغ. حدیث در نگاه خاورشناسان- بررسی و تحلیل مطالعات حدیث­شناختی هارالد موتسکی. تهران: دانشگاه الزهراء(س)، 1388.

49. پترسون، مایکل و دیگران. عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفه دین. ترجمه­ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران: طرح نو، 1379.

50. پورت، جان دیون. عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن. ترجمه سید غلامرضا سعیدی، به کوشش و مقدمه سید هادی خسروشاهی، تهران: اطلاعات، 1388؛ شرکت سهامی انتشار، 1344.

51. تستری، محمدتقی. الاخبار الدخیله. تعلیق علی­اکبر غفاری، تهران: مکتبة الصدوق، 1390ق.

52. تستری، محمدتقی. قاموس الرجال. قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفه، 1410ق.

53. توکلی، محمدمهدی. اسلام سیاسی در سیره نبوی. [بی­جا]: [بی­نا]، [بی­تا].

54. ثواقب، جهانبخش. نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1379.

55. جعفرزاده فیروزآبادی، محمدکاظم. پیامبر اعظم(ص) در آیینه گفتار اندیشمندان غیرمسلمان. قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1385.

56. جمعی از نویسندگان. مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیة الاسلامیّة. ریاض: المنظمة العربیة و الثقافة و العلوم و مکتب التربیة العربی لدول الخلیج، 1400ق.

57. جوادی آملی، عبدالله. تفسیر تسنیم. قم: اسراء، 1378.

58. جوادی آملی، عبدالله. تفسیر موضوعی قرآن. قم: اسراء، 1378.

59. جوادی آملی، عبدالله. دین شناسی. قم: اسراء، 1387.

60. جوهری، اسماعیل بن حماد. الصحاح. بیروت: دارالفکر، 1418ق.

ص:640

61. حاجی­ابراهیم، رضا. نگاهی بر بسط تجربه نبوی. قم: زلال کوثر، 1381.

62. حجتی، سید محمدباقر. پژوهشی در تاریخ قرآن کریم. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1365.

63. حرانی، حسن بن علی. تحف العقول. تحقیق علی اکبر غفاری، قم: جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم، 1404ق.

64. حسن، حسن ابراهیم. تاریخ سیاسی اسلام. ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: جاویدان، 1371.

65. حسین بن عبدالله. الاشارات و التنبیهات، مع الشرح للمحقق الطوسی. قم: نشر البلاغة، 1375.

66. حسین، طه. فی الادب الجاهلی. قاهره: دارالمعارف، [بی­تا].

67. حسینی، سید علی­اکبر. سلام بر خورشید. تهران: اطلاعات، 1374.

68. حسینی اصفهانی، سید مرتضی. پلورالیسم دینی: نقدی بر صراط های مستقیم. قم: نشر فرهنگ قرآن، 1380.

69. حسینی سروری، سید حسن. "بررسی و نقد نظریه پلورالیزم دینی و تبیین تلقی اسلام از پلورالیزم در دین". پایان­نامه دکتری رشته الهیات (گرایش فلسفه و کلام اسلامی)، دانشگاه امام صادق(ع)، 1383.

70. حسینی طباطبایی، سید مصطفی. نقد آثار خاورشناسان. تهران: چاپخش، 1375.

71. حکمت، علی­اصغر. تاریخ جامع ادیان. تهران: چاپخانه پیروز، 1354.

72. حکیم، محمدباقر. المستشرقون و شبهاتهم حول القرآن. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1405ق.

73. حلبی اثری، علی بن حسن. دلایل التحقیق لابطال قصة الغرانیق. دبی: مکتبة الصحابة، 1412ق.

ص:641

74. حموی رومی بغدادی، شهاب­الدین ابی­عبدالله یاقوت بن عبدالله. معجم البلدان. بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1407ق.

75. خسروپناه، عبدالحسین. انتظار بشر از دین، مخطوط در کتابخانه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

76. خلیل، عمادالدین. المستشرقون و السیرة النبویة. بیروت: دار ابن کثیر، 1425ق؛ المستشرقون و السیرة النبویة: بحث مقارن فی منهج المستشرق البریطانی المعاصر مونتغمری وات. دوحه: دار الثقافه، 1410ق.

77. خوانساری، محمد. منطق صوری. تهران: آگاه، 1373.

78. درة الحداد، یوسف. القرآن و الکتاب. [بی­جا]: [بی­نا]، 1408ق.

79. دروزه، محمد عزه. التفسیر الحدیث. بیروت: دار الغرب الاسلامی، 1421ق.

80. دورانت، ویل. تاریخ تمدن (عصر ایمان). تهران: شرکت سهامی انتشار، 1368.

81. دورانت، ویل. قصة الحضاره. بیروت: دارالفکر، 1408ق.

82. دوکاستری، کنت هنری. اسلام- افکار و اندیشه­ها. ترجمه سید محمد قمی فاطمی، تهران: چاپخانه خاور، 1309.

83. دهخدا، علی­اکبر. لغت­نامه دهخدا. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377.

84. دیاب، محمد احمد. اضواء علی الاستشراق و المستشرقین. قاهره: دارالمنار، 1989م.

85. ذهبی، محمد حسین. التفسیر و المفسرون. تهران: آوند دانش، 1425ق.

86. راغب اصفهانی، حسین بن محمد. معجم مفردات الفاظ القرآن. تحقیق ندیم مرعشلی، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، [بی­تا]؛ تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق: دارالقلم، 1416ق.

ص:642

87. ربانی گلپایگانی، علی. تحلیل و نقد پلورالیسم دینی. تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1386.

88. رزّاقی موسوی، سید قاسم. "نقد و بررسی دیدگاه­های مُنتگمری وات درباره سیره نبوی". پایان­نامه کارشناسی ارشد رشته تاریخ اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی­(ره)، 1385.

89. رسولی محلاتی، سید هاشم. تاریخ انبیاء. قم: انتشارات علمیه اسلامیه، 1407ق.

90. رسولی محلاتی، سید هاشم. زندگانی حضرت محمد: خاتم النبیین(ص). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1389.

91. رشیدرضا، محمد. وحی محمدی. ترجمه محمدعلی خلیلی، تهران: بنیاد علوم اسلامی، 1361.

92. رضایی، حسن­رضا. بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه. قم: مرکز مطالعات، 1383.

93. رضوان، عمر بن ابراهیم. آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، داسة و نقد. ریاض: دار الطیبه، 1992م.

94. رفعت، سید احمد. آیات شیطانی. ترجمه عباسعلی براتی، قم: نشر سعید بن جبیر، 1372.

95. رفیعی محمدی، ناصر. درسنامه وضع حدیث. قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، 1384.

96. ریخته­گران، محمدرضا. مقالاتی درباره پدیدارشناسی، هنر، مدرنیته. تهران: ساقی، 1382.

97. زرقانی، محمد عبدالعظیم. مناهل العرفان فی علوم القرآن. تحقیق احمد شمس­الدین، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1409ق.

ص:643

98. زرقانی، محمد عبدالعظیم. مناهل العرفان فی علوم القرآن. ترجمه محسن آرمین، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385.

99. زرین­کوب، عبدالحسین. نقد ادبی. تهران: امیرکبیر، 1361.

100. زمانی، محمدحسن. شرق­شناسی و اسلام­شناسی غربیان. قم: بوستان کتاب، 1385.

101. زمانی، محمدحسن. مستشرقان و قرآن. قم: بوستان کتاب، 1385.

102. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر. الکشاف. بیروت: دار الکتب العربی، 1407ق.

103. ساجدی، ابوالفضل. زبان دین و قرآن. قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1383.

104. ساروخانی، باقر. روش­های تحقیق در علوم اجتماعی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1378.

105. سالم الحاج، ساسی. نقد الخطاب الاستشراقی: الظاهرة الاستشراقیة و اثرها فی الدراسات الاسلامیة، (بیروت: دار المدار الاسلامی، 2002م؛ قاهره: مرکز دراسات العالم الاسلامی، 1991م.

106. سبحانی، جعفر. فروغ ابدیت. قم: بوستان کتاب، 1383.

107. سبحانی، جعفر. منشور جاوید. قم: مؤسسه امام صادق(ع)، 1370.

108. سحاب، فکتور. ایلاف قریش. بیروت: المرکز الثقافی العربی، 1992م.

109. سخاوی، شمس­الدین محمد بن عبدالرحمن. الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ اهل التاریخ. بیروت: دار الکتاب العربی، 1403ق.

110. سروش، عبدالکریم. صراط­های مستقیم. تهران: صراط، 1378.

111. سروش، عبدالکریم. بسط تجربه نبوی. تهران: صراط، 1385.

ص:644

112. سروش، عبدالکریم. قبض و بسط تئوریک شریعت: نظریه تکامل معرفت دینی. تهران: صراط، 1377.

113. سعید، ادوارد. شرق­شناسی. ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371.

114. سیوطی، جلال­الدین عبدالرحمن بن ابی­بکر. الدر المنثور فی تفسیر المأثور. قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق.

115. شرقاوی، محمد عبدالله. الاستشراق فی الفکر الاسلامی المعاصر. قاهره: دار الفکر العربی، [بی تا].

116. شریعتی، علی. اسلام­شناسی. مشهد: شرکت انتشار، [بی­تا].

117. شهیدی، سید جعفر. جنایات تاریخ، تهران: کتابفروشی حافظ، 1327.

118. شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان. المسائل العکبریه. چاپ شده در مجموعه مصنفات الشیخ المفید، تحقیق علی­اکبر الهی خراسانی، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413ق.

119. شیمل، آنه ماری. محمد رسول خدا.ترجمه حسن لاهوتی،تهران: انتشارات علمیوفرهنگی، 1385.

120. شینی میرزا، سهیلا. "مستشرقان و حدیث: نقد و بررسی دیدگاه­های گلدتسیهر و شاخت". پایان­نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده اصول­الدین قم، 1384.

121. صدرالدین قوام شیرازی (ملا صدرا)، محمد بن ابراهیم. الشواهد الربوبیه. مقدمه و تصحیح سید جلال­الدین آشتیانی، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، 1346.

122. صدرالدین قوام شیرازی (ملا صدرا)، محمد بن ابراهیم. مفاتیح الغیب. تصحیح محمد خواجوی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363.

123. صمیمی، مینو. محمّد در اروپا. ترجمه عباس مهرپویا، تهران: اطلاعات، 1382.

ص:645

124. طباطبایی، سید محمدحسین. فرازهایی از اسلام. تهران: جهان­آرا، [بی­تا].

125. طباطبایی، سید محمدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1391ق؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق.

126. طباطبایی، سید محمدحسین. بررسی های اسلامی. به کوشش سید هادی خسروشاهی، قم: دارالتبلیغ الاسلامی، 1396ق.

127. طباطبایی، سید محمدحسین. تفسیر المیزان. ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361.

128. طباطبایی، سید محمدحسین. قرآن در اسلام. قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361.

129. طباطبایی، سید محمدحسین. مباحثی در وحی و قرآن. [بی­جا]: بنیاد علوم اسلامی، 1360.

130. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن. مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تهران: ناصرخسرو، 1372؛ بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415ق.

131.طبری،ابوجعفرمحمدبن جریر.تاریخ طبری:تاریخ الامم و الملوک. بیروت: دار الکتب العلمیه،1408ق.

132. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر. جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری). بیروت: دارالمعرفه، 1412ق؛ جامع البیان فی تأویل آی القرآن. بیروت: دار الکتب العلمیه، 1420ق.

133. طبری، محمد بن جریر. تاریخ طبری. ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر، 1362.

134. طبسی نجفی، محمدرضا. منیة الراغب فی ایمان ابی­طالب. قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1375.

135. عاقل، نبیه. تاریخ العرب القدیم و عصر الرسول. دمشق: کلیة الآداب جامعة دمشق، [بی تا].

ص:646

136. عاملی، سید جعفر مرتضی. الصحیح من سیرة النبی الاعظم. بیروت: دارالسیره، [بی­تا].

137. عاملی، سید جعفر مرتضی. سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام. ترجمه حسین تاج­آبادی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1373.

138. عبده، شیخ محمد. شرح نهج البلاغه. تحقیق محمد محی­الدین عبدالحمید، مصر: مطبعة الاستقامه، [بی­تا].

139. عبده، شیخ محمد. الاعمال الکامله. بیروت: دار الکتاب اللبنانی، [بی­تا].

140. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه. تفسیر نور الثقلین. تحقیق سید علی عاشور، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، 1422ق.

141. عسکری، سید مرتضی. عبدالله بن سبا. تهران: کوکب، 1360.

142. عسکری، سید مرتضی. یکصد و پنجاه صحابی ساختگی. تهران: مجمع علمی اسلامی بدر، 1362.

132. عسکری، سید مرتضی. نقش ائمه در احیای دین. تهران: بنیاد بعثت، 1370.

144. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم. یک بحث تحلیلی و تاریخی درباره همسران رسول خدا (ص). قم: دارالتبلیغ اسلامی، 1352.

145. علی الصغیر، محمد حسین. المستشرقون و الدراسات القرآنیه. قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1413 ق.

146. علی، جواد. المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام. بیروت: دارالعلم للملایین، 1969م.

147. عمادزاده، حسین. زنان پیامبر اسلام(ص). تهران: محمد، [بی­تا].

148. عمید زنجانی، عباسعلی. حقوق تعهدات بین­المللی و دیپلماسی در اسلام. تهران: سمت، 1379.

ص:647

149. عنایة، غازی. شبهات حول القرآن و تفنیدها. بیروت: دار و مکتبة الهلال، 1996م.

150. عیاشی، محمد بن مسعود. تفسیر عیاشی. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1411ق.

151. فارابی، ابونصر محمد بن طرخان. آراء اهل المدینة الفاضلة. بیروت: دار و مکتبة الهلال، 1421ق.

152. فارابی، ابونصر محمدبن طرخان. السیاسة المدنیة. ترجمه و شرح حسن ملکشاهی، تهران: سروش، 1376.

153. فخر رازی، محمد بن عمر. تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب). بیروت: دارالفکر، 1414ق؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420ق.

154. فرامرز قراملکی، احد. روش شناسی مطالعات دینی. مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1385.

155. فؤاد، عبدالمنعم. من افترائات المستشرقین علی الاصول العقدیه فی الاسلام. ریاض: مکتبة العبیکان، 1422ق.

156. قرشی، علی­اکبر. تفسیر احسن الحدیث. تهران: بنیاد بعثت، 1377.

157. قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد. الجامع لاحکام القرآن. تهران: ناصرخسرو، 1364.

158. قمی، شیخ عباس. سفینة البحار. قم: اسوه، 1414ق.

159. قمی، علی بن ابراهیم. تفسیر قمی. نجف: مطبعة النجف، 1387ق.

160. کاتب واقدی، محمد بن سعد. الطبقات الکبری. بیروت: دار صادر، 1388ق.

161. کارلایل، توماس. تاریخ حیات پیغمبر اسلام (زندگانی محمد(ص). ترجمه ابوعبدالله زنجانی، تبریز: کتابخانه سروش، 1355/ 1920م.

ص:648

162. کالینگوود، رابین جورج. مفهوم کلی تاریخ. ترجمه علی­اکبر مهدیان، تهران: اختران، 1385.

163. کریمی­نیا، مرتضی (تدوینگر و ویراستار). سیره­پژوهی در غرب؛ گزیده­ی متون و منابع. تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1386.

164. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب. الکافی (الاصول). تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1388ق.

165. کمپانی، فضل­الله. رحمت عالمیان. تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1365.

166. گلدزیهر، ایگناز. العقیدة و الشریعة فی الاسلام. ترجمه محمد یوسف موسی، تعلیق علی حسن عبدالقادر، مصر: دار الکتب الحدیثه، 1959م.

167. گیورگیو، کونستاویرژیل. محمد پیغمبری که از نو باید شناخت. ترجمه ذبیح­الله منصوری، تهران: امیرکبیر، [بی تا].

168. لوبون، گوستاو. تمدن اسلام و عرب. ترجمه سید هاشم حسینی، تهران: کتابفروشی اسلامیه، [بی­تا].

169. لینتون، رالف. سیر تمدن. ترجمه پرویز مرزبان، تهران: دانش، 1337.

170. لینگز، مارتین. محمد(ص) بر پایه کهن­ترین منابع. ترجمه سعید تهرانی­نسب، تهران: حکمت، 1391.

171. محمد الامین النعیم، محمد. الاستشراق فی السیرة النبویة: دراسة تاریخیة لآراء (وات، بروکلمان و فلهاوزن) مقارنة بالروایة الاسلامیة. امریکا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1417ق.

172. محمدرضایی، محمد و دیگران. جستارهایی در کلام جدید. تهران: سمت، 1381.

ص:649

173. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی. بحارالانوار. بیروت: دار احیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخ العربی، 1412ق.

174. مدرسی، سید هادی. ردّی بر کتاب آیات شیطانی. ترجمه حمیدرضا شیخی، قم: کانون نشر اندیشه های اسلامی، 1371.

175. مردانی، خیرالله. اعترافات دانشمندان بزرگ جهان. تهران: سپهرآذین، 1387.

176. مصاحب، غلامحسین. دایرة المعارف فارسی. تهران: امیرکبیر، 1387.

177. مصباح یزدی، محمدتقی. نظریه حقوقی اسلام. تحقیق و نگارش محمدمهدی نادری و محمدمهدی کریمی نیا، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1380.

178. مصباح یزدی، محمدتقی. قرآن­شناسی(1). تحقیق محمود رجبی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1376.

179. مصطفی، شاکر. التاریخ العربی و المورخون. بیروت: دارالعلم للملایین، 1983م.

180. مطعنی، عبدالعظیم. الاسلام فی مواجهة الاستشراق العالمی. المنصوره: دار الوفاء، 1992م.

181. مطهری، مرتضی. نظام حقوق زن در اسلام. تهران: صدرا، 1374.

182. مطهری، مرتضی. مجموعه آثار استاد شهید مطهری(3). تهران: صدرا، تهران، 1375.

183. مظفر، محمدرضا. المنطق. نجف: مطبعة النعمان، 1388ق.

184. معرفت، محمدهادی. التمهید فی علوم القرآن. قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1386.

185. معرفت، محمدهادی. تاریخ قرآن. تهران: سمت، 1382.

186. معرفت، محمدهادی. علوم قرآنی. تهران: سمت، 1375.

ص:650

187. معرفت، محمدهادی. نقد شبهات پیرامون قرآن کریم. ترجمه حسن حکیم­باشی و دیگران، قم: تمهید، 1388.

188. معرفت، محمدهادی. صیانة القرآن عن التحریف. قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1418ق.

189. معین، محمد. فرهنگ معین. تهران: امیرکبیر، 1360.

190. مقدادی، فؤاد کاظم. الاسلام و شبهات المستشرقین. تهران: المجمع العالمی لاهل البیت(ع)، 1416 ق.

191. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران. تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1374.

192. مک کواری، جان. فلسفه وجودی. ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، تهران: هرمس، 1377.

193. منتظری، حسینعلی. سفیر حق و صفیر وحی. قم: خردآوا، 1387.

194. مهاجرانی، سید عطاءالله. اسلام و غرب. تهران: اطلاعات، 1382.

195. مهاجرانی، عطاءالله. نقد توطئه آیات شیطانی. تهران: اطلاعات، 1379.

196. موتزکی، هارالد. زندگی­نامه­ی حضرت محمد(ص)؛ بررسی منابع. ترجمه محمدتقی اکبری و عبدالله عظیمایی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1386.

197. موتسکی، هارالد. حدیث اسلامی: خاستگاه­ها و سیر تطور. کوشش و ویرایش مرتضی کریمی­نیا، قم: دارالحدیث، 1389.

198. موسوی، سید محمد. دیپلماسی و رفتار سیاسی در اسلام. تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1384.

199. موسوی خوئی، سید ابوالقاسم. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة. قم: مرکز نشر الثقافه الاسلامیّه، 1413ق.

ص:651

200. موسوی خوئی، سید ابوالقاسم. البیان فی تفسیر القرآن. قم: المطبعة العلمیة، 1394ق.

201. میشل، توماس. کلام مسیحی. ترجمه حسین توفیقی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.

202. ناجی، عبدالجبار. تطور الاستشراق فی دراسة التراث العربی. بغداد: دار الجاهد، 1981م.

203. نجفی خمینی، محمدجواد. تفسیر آسان. تهران: انتشارات اسلامیه، 1398ق.

204. نصری، عبدالله. کلام خدا: تحلیل و نقد دیدگاه روشنفکران دینی درباره وحی و تجربه نبوی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1387.

205. نصیرالدین طوسی. اساس الاقتباس. تصحیح مدرس رضوی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1326.

206. نمله، علی بن ابراهیم. مصادر المعلومات عن الاستشراق و المستشرقین (استقراء للمواقف السلسلة الثانیة). ریاض: مطبوعات لملک فهد الوطنیة، 1993م.

207. نوری، حسین. مستدرک الوسائل. قم: مؤسسة آل­البیت، 1408ق.

208. نیکزاد، عباس. صراط مستقیم: نقدی بر قرائت سروش از پلورالیسم دینی. قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1380.

209. هادوی تهرانی، مهدی. باورها و پرسش­ها: جستارهایی در کلام جدید. قم: مؤسسه فرهنگی خانه خرد، 1378.

210. هولت، پیتر مالکوم و دیگران. تاریخ اسلام کمبریج. ترجمه احمد آرام، تهران: امیرکبیر، 1377؛ ترجمه تیمور قادری، تهران: امیرکبیر، 1383.

211. هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق. نگرشی کوتاه به زندگی پیامبر اسلام(ص). قم: مؤسسه در راه حق، 1380.

ص:652

212. هیک، جان. مباحث پلورالیسم دینی. (ترجمه عبدالرحیم گواهی)، تهران: تبیان، 1378.

213. هیک، جان. فلسفه دین، (ترجمه بهرام راد و ویراسته بهاءالدین خرمشاهی)، تهران: انتشارات بین­المللی الهدی، 1372.

214. هیکل، محمد حسین. حیاة محمد. قاهره: مطبعة دار الکتب المصریه، [بی­تا].

215. وات، ویلیام مُنتگمری. اسپانیای اسلامی. ترجمه محمدعلی طالقانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359.

216. وات، ویلیام مُنتگمری. اسلام و مسیحیت در عصر حاضر. ترجمه خلیل قنبری، قم: معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389.

217. وات، ویلیام مُنتگمری. برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان؛ تفاهمات و سوءتفاهمات. ترجمه محمدحسین آریا، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373.

218. وات، ویلیام مُنتگمری. تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی. ترجمه حسین عبدالمحمدی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی­(ره)، 1378.

219. وات، ویلیام مُنتگمری. تأثیر اسلام در اروپا. ترجمه یعقوب آژند، تهران: مولی، 1361.

220. وات، ویلیام مُنتگمری. حقیقت دینی در عصر ما. ترجمه ابوالفضل محمودی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1379.

221. وات، ویلیام مُنتگمری. فلسفه و کلام اسلامی. ترجمه ابوالفضل عزتی، شرح دکتر سید جعفر شهیدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380.

222. وات، ویلیام مُنتگمری. محمد پیامبر و سیاستمدار. ترجمه اسماعیل والی­زاده، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1344.

ص:653

223. وات، ویلیام مونتجومری. الاسلام و المسیحیة فی العالم المعاصر. ترجمه عبدالرحمن عبدالله الشیخ، قاهره: الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1998م.

224. وات، ویلیام مونتجومری. محمّد فی المدینه. تعریب شعبان برکات، بیروت: مکتبة العصریة، 1953م.

225. وات، ویلیام مونتجومری. محمّد فی مکه. تعریب شعبان برکات، بیروت: مکتبة العصریة، 1953م.

226. وجدی، محمد فرید. دائرة المعارف القرن العشرین. بیروت: دارالمعرفه، [بی­تا].

227. یزدی، مولی عبدالله. الحاشیة علی تهذیب المنطق. قم: موسسة النشر الاسلامی، 1363.

228. یعقوبی، احمد بن ابی­یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح. تاریخ یعقوبی. قم: منشورات سید شریف رضی، 1414ق.

229. یوسف، مشهود. جهان اسطوره شناسی؛ اسطوره در جهان عرب و اسلام [مجموعه مقالات]. مقاله­ی "ساختارهای اندیشه­ی اسطوره ای اعراب"، ترجمه جلال ستاری، تهران: نشر مرکز، 1384.

230. یوسفی غروی، محمدهادی. موسوعة التاریخ الاسلامی. قم: مجمع الفکر الاسلامی، 1417ق.

ب) مقالات فارسی و عربی

1. آریان، حمید. "مجازگویی و رمزگرایی در متون مقدس دینی". معرفت، 48 (1380).

2. ارسطا، محمدجواد. "پلورالیسم دینی و قرآن". قبسات، 23 (1381).

3. الکساندر، فیلیپ؛ کارلفرید فرولیش و ... . "تاریخ تفسیر کتاب مقدس". ترجمه حامد فیاضی، هفت آسمان، 34 (1386).

ص:654

4. الویری، محسن. "ارتباطات میان­فرهنگی در دهه­های نخستین اسلامی". فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع)، 16 (1381).

5. امامی، صابر. "حقیقت اسطوره". پژوهشهای فلسفی- کلامی، 1 (1378).

6. باقری، علی. "وحی و تجربه دینی از منظر قرآن و اندیشمندان". آموزه­های فقهی (الهیات و حقوق)، 4-5 (1381).

7. بسیج، احمدرضا. "وحی و تفاوت آن با تجربه دینی". معرفت، 158 (1389).

8. بهرامی، محمد. "نقدی بر «قرآن و پلورالیزم»". پژوهش­های قرآنی، 32 (1381).

9. بهرامی، محمد. "نقدی بر «قرآن و پلورالیزم» (2)". پژوهش­های قرآنی، 33 (1382).

10. بهشتی، احمد. "پرسشگری در حوزه­ی پلورالیزم". کلام اسلامی، 41 (1381).

11. پارسانیا، حمید. "تحمل اجتماعی و پلورالیزم دینی". کتاب نقد، 23 (1381).

12. پارسانیا، حمید. "زمینه­های عقیدتی و اجتماعی پلورالیسم". کتاب نقد، 4 (1376).

13. پاشا، حسین. "پیامبر اعظم از نگاه متفکران غربی". سیاحت غرب، 38 (1385).

14. پورنقشبند، نادر. "نحوه برخورد اسلام­شناسان غرب با سیره رسول اکرم(ص)". معارف، 50 (1386).

15. تاج­آبادی، حسین. "ذاتی و عرضی قرآن". صحیفه مبین، 20 (1378).

16. تبارصفر، صفدر. "بررسی دیدگاه تجربه­گرایی دینی در تفسیر وحی". رواق اندیشه، 36 (1383).

17. تیمومی، هادی. "تاریخ گری در واکنش به تاریخ نگاری تحصّلی". ترجمه مهران اسماعیلی، فصلنامه حوزه و دانشگاه، 42 (1384).

18. ثقفی، سید محمد. "نقد کتاب محمّد(ص) در مکه و مدینه". کیهان اندیشه، 47 (1372).

19. جعفری، محمدتقی. "پلورالیزم (کثرت­گرایی) دینی". نقد و نظر، 7-8 (1375).

20. جعفری، محمدتقی. "استاد علامه جعفری و پلورالیزم دینی". کتاب نقد، 4 (1376).

ص:655

21. جوادی آملی، عبدالله. "آیت­الله جوادی آملی و پلورالیزم دینی". کتاب نقد، 4 (1376).

22. حجازی، سید محمدرضا. "پلورالیزم دینی". معرفت، 14 (1374).

23. حسنی، ابوالحسن. "وحی و تجربه دینی از دیدگاه استاد مطهری". معرفت، 78 (1383).

24. حسینی، سید محمد. "رهیافت­های معاصر در پژوهش سیره نبوی". ترجمه حسن محمدی، آینه پژوهش، 47 (1376).

25. حسینی، سید محمد. "تکثرگرایی یا پلورالیزم دینی". فروغ اندیشه، 6 (1382).

26. حسینی طباطبایی، مصطفی. "زبان قوم، نه فرهنگ ایشان". بینات، 6 (1374).

27. حضرتی، حسن. "درآمدی بر نقد تاریخی". کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 140 (1388).

28. خسروپناه، عبدالحسین. "نگاهی درون­دینی به «پلورالیزم دینی»". کتاب نقد، 4 (1376).

29. خسروپناه، عبدالحسین. "قبض تجربه نبوی یا بسط آن". صباح (ویژه­نامه­ی گستره­ی دین)، پاییز 1380ش.

30. خسروپناه، عبدالحسین. "نقدی بر بسط تجربه­ی نبوی". صباح، مهر 1389ش.

31. خلیلی، مصطفی. "نگاهی گذرا به پلورالیزم دینی از منظر سه حکیم الهی (امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید مطهری)". رواق اندیشه، 21 (1382).

32. دسوقی، محمد. "الفکر الاستشراقی فی میزان النقد العلمی". چاپ شده در دراسات استشراقیة و حضاریة: کتاب دوری محکّم، مرکز الدراسات الاستشراقیة و الحضاریة، کلیة الدعوة، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، [بی­تا].

33. راسخ، محمد. "ویژگی­های ذاتی و عرضی قانون". مجلس و پژوهش، 51 (1385).

34. ربانی گلپایگانی، علی. "علامه طباطبایی و نقد پلورالیسم دینی". کلام اسلامی، 51 (1383).

35. ربانی گلپایگانی، علی. "کالبدشکافی پلورالیسم دینی". کتاب نقد، 4 (1376).

36. ربانی گلپایگانی، علی. "قرآن و پلورالیسم دینی". رواق اندیشه، 5 (1380).

37. ربانی گلپایگانی، علی. "پلورالیزم یا کثرت­گرایی دینی". کلام اسلامی، 23 (1376).

ص:656

38. ربانی گلپایگانی، علی. "پلورالیزم یا کثرت­گرایی دینی(2) وحدت دین و صراط مستقیم". کلام اسلامی، 24 (1376).

39. ربانی گلپایگانی، علی. "نقد تئوری ذاتی و عرضی در دین (1)". کلام اسلامی، 67 (1387).

40. ربانی گلپایگانی، علی. "نقد تئوری ذاتی و عرضی در دین (2)". کلام اسلامی، 68 (1387).

41. ربانی گلپایگانی، علی. "نقد تئوری ذاتی و عرضی در دین (3)". کلام اسلامی، 69 (1388).

42. ربیعی نتاج، سید علی­اکبر، رمضان مهدوی آزادبنی و حبیب­الله حلیمی جلودار. "بررسی دیدگاه خاورشناسان پیرامون مصادر قرآن". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 12 (1391).

43. رحمتی، محمدکاظم. "پژوهش های سیره در مطالعات اسلامی با تکیه بر مکتب بیت­المقدس". کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 61 (1381).

44. رحیم­پور ازغدی، حسن. "قرائتی شفاف از پلورالیسم دینی". کتاب نقد، 4 (1376).

45. رزّاقی موسوی، سید قاسم. "مدارا با مخالف و مبارزه با معاند در سیره نبوی". معرفت، 86 (1383).

46. رستمی، حیدرعلی. "نقد و بررسی نظریه­ی تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه". مشکوة، 90 (1385).

47. رشاد، علی اکبر. "لوازم فلسفی- کلامی پلورالیسم دینی". کتاب نقد، 4 (1376).

48. رضایی، حسن­رضا رضایی. "مستشرقان و تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 6 (1388).

ص:657

49. رضایی اصفهانی، محمدعلی. "قرآن و فرهنگ زمانه". معرفت، 26 (1377).

50. رضایی اصفهانی، محمدعلی و محمد الله حلیم­اُف. "مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 6 (1388).

51. رضایی اصفهانی، محمدعلی. "بررسی دیدگاه خاورشناسان درباره تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ یهودی و مسیحی". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 8 (1389).

52. ریپین، اَندرو. "تحلیل ادبی قرآن، تفسیر و سیره: نگاهی به روش­شناسی جان ونزبرو". ترجمه مرتضی کریمی­نیا، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، 23-24 (1379).

53. ریچارد، استیو. "بررسی انتقادی فرضیه پلورالیسم دینی جان هیک". ترجمه حیدر شادی، روش­شناسی علوم انسانی (حوزه و دانشگاه)، 27 (1380).

54. زمانی، محمدحسن و غلام­حسین ناطقی. "بررسی دیدگاه شرق­شناسان درباره­ی اسطوره­انگاری گزاره­های تاریخی قرآن". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 7 (1388).

55. زمانی قمشه­ای، علی. "ذاتی و عرضی در ادیان از نگاه دیگر". رواق اندیشه، 1 (1380).

56. ژفره، کلود. "تأملات کلامی در باب پلورالیسم دینی". ترجمه افسانه نجاتی، ناقد، 4 (1383).

57. ساجدی، ابوالفضل. "وحی و تجربه دینی". معرفت فلسفی، 3 (1383).

58. ساجدی، ابوالفضل. "واقع نمایی گزاره های قرآن". قبسات، 25 (1381).

59. سبحانی تبریزی، جعفر. "کثرت­گرایی دینی". بازتاب اندیشه، 3 (1379).

60. سبحانی­نیا، محمد. "نقد نظریه همسان­انگاری وحی و تجربه دینی". آینه معرفت، 12 (1386).

61. سجادی، سید عبدالقیوم. "اصول سیاست خارجی در قرآن". علوم سیاسی، 15 (1380).

ص:658

62. سروش، عبدالکریم. "صراط­های مستقیم". کیان، 36 (1376).

63. سروش، عبدالکریم. "ذاتی و عرضی در دین". کیان، 42 (1377).

64. شاکر، محمدکاظم و محمدحسین لطفی. "صحیفة النبی؛ نماد قانون­گرایی در حکومت نبوی". کتاب قیم، 1 (1390).

65. شاکر، محمدکاظم و مینا شمخی. "الهی یا بشری بودن کتب ادیان ابراهیمی". پژوهشنامه قرآن و حدیث، 4 (1387).

66. شاکر، محمدکاظم. "تاریخ قرآن: شاخه­ای از علوم قرآن ناظر به مباحث سرگذشت قرآن کریم از آغاز نزول تاکنون". مندرج در دائرة المعارف قرآن کریم (ج 7)، قم: بوستان کتاب، 1388.

67. شاکر، محمدکاظم. "سرشت وحی پیامبرانه". اندیشه دینی، 18 (1385).

68. شاکر، محمدکاظم و سعید فیاض. "سیر تحوّل دیدگاههای خاورشناسان در مورد مصادر قرآن". پژوهشهای قرآن و حدیث، 1 (1389).

69. شجاع، محمداشرف. "نقدی بر رهیافت «تجربه دینی» خاورشناسان بر وحی". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 5 (1387).

70. شریعتی، سارا. "یادی از ماکسیم رودنسون". نامه انسان­شناسی، 3-4 (1382).

71. شریف عسکری، آیات. "حیات پیامبر". کتاب ماه دین، 68-69 (1382).

72. شعبان، یاسر. "معرفی کتاب «الاسلام و المسیحیة فی العالم المعاصر»". ترجمه صالح واصلی، اسلام و غرب، 22 (1378).

73. شیرخانی، علی. "دعوت جنگ و صلح در قرآن". علوم سیاسی، 15 (1380).

74. شیروانی، علی. "تجربه دینی از دیدگاه امام خمینی(ره)". پژوهشنامه متین، 18 (1382).

75. شینی میرزا، سهیلا. "خاورشناسی و حدیث". علوم حدیث، 39 (1385).

ص:659

76. صادقی حسن­آبادی، مجید و مجید یاریان کوپائی. "تجربه دینی و وحی نبوی". اندیشه دینی، 36 (1389).

77. صالحی امیری، سید مهدی. "تجربه دینی و همسان­انگاری آن با وحی". مربیان، 15 (1384).

78. صبوری، باقر. "نگاهی بر مکتب تاریخ­نگاری آنال". روزنامه رسالت، 6927 (2/12/88).

79. ضیاء العمری، اکرم. "موقف الاستشراق من السنة و السیرة النبویة". مجلة مرکز بحوث السنة و السیرة، 8 (1415ق).

80. طالبی، محمدحسین. "نقدی بر مقاله «ذاتی و عرضی در دین»". معرفت، 32 (1378).

81. طاهری، حبیب­الله. "بسط تجربه نبوی در بوته نقد (1)". پژوهش­های دینی، 1 (1384).

82. طاهری، حبیب­الله. "نگرشی انتقادی بر نظریه بسط تجربه نبوی". پژوهش­های دینی، 2 (1384).

83. عباسی، ولی­الله. "نقد مبانی معرفت­شناختی پلورالیسم دینی جان هیک". آموزه­های فقهی (الهیات و حقوق)، 12 (1383).

84. عباسی، ولی­الله. "تجربه دینی، باور دینی و کثرت­گرایی دینی (با تکیه بر دیدگاه­های امام خمینی (ره))". کوثر معارف، 3 (1386).

85. عباسی، ولی­الله. "تجربه­گرایی دینی و وحی". معرفت، 60 (1381).

86. عباسی، ولی­الله. "پلورالیزم دینی (1)". مبلغان، 60 (1383).

87. عباسی، ولی­الله. "پلورالیزم دینی (2)". مبلغان، 61 (1383).

88. عباسی، ولی­الله. "پلورالیزم دینی (3)". مبلغان، 63 (1383).

ص:660

89. عباسی، ولی­الله. "نقد همسان­انگاری وحی و تجربه دینی". رواق اندیشه، 34 (1383).

90. عباسی، ولی­الله. "وحی و تجربه دینی". روش­شناسی علوم انسانی (حوزه و دانشگاه)، 38 (1383).

91. عباسی، ولی­الله. "آیا وحی نوعی تجربه دینی است؟". پژوهش­های قرآنی، 42-43 (1384).

92. عباسی، ولی­الله. "لوازم و پیامدهای نظریه «تجربه­گرایی وحی»". قبسات، 26 (1381).

93. عباسی، ولی­الله. "قبضی در «بسط تجربه نبوی»". آموزه­های فقهی (الهیات و حقوق)، 7-8 (1382).

94. عباسی، ولی الله. "پدیدارشناسی، تجربه گرایی دینی و گوهر و صدف دین". اندیشه حوزه، 1-2 (1381).

95. عرب­صالحی، محمد. "ذاتی و عرضی در دین". معرفت کلامی، 6 (1390).

96. عزیزی، علی. "نقد نظریه ی پلورالیسم دینی در پرتو تعلیمات حکمت خالده". آفتاب، 10 (1385).

97. علی­زاده، بیوک. "تجربه­ی دینی، اهمیت و جایگاه آن". اندیشه حوزه، 51-52 (1384).

98. علیزمانی، امیرعباس و مرجان نوری. "بررسی انتقادی مدل پلورالیسم دینی جان هیک". فلسفه و کلام اسلامی، 1 (1388).

99. فاطمی، محمد. "قرآن و پلورالیزم دینی". کتاب ماه دین، 55 (1381).

100. فرمانیان، مهدی. "مُنتگمری وات؛ کشیش پیامبرشناس". هفت آسمان، 32 (1385).

ص:661

101. فضلی­نژاد، احمد. "پژوهشی در تاریخ­نگاری «آنال»". نامه تاریخ­پژوهان، 16 (1387).

102. قائمی­نیا، علیرضا. "بسط­ناپذیری تجربه نبوی". رواق اندیشه، 5 (1380).

103. قائمی­نیا، علیرضا. "وحی در خانه عنکبوت (تحلیل ذاتی و عرضی دیدگاه دکتر سروش)". قبسات، 47 (1387).

104. قائمی­نیا، علیرضا. "ذاتی و عرضی متن: بحثی هرمنوتیکی در باب اختلاف قرائت­ها". قبسات، 18 (1379).

105. قدردان قراملکی، محمدحسن. "پلورالیزم دینی از منظر امام خمینی­(ره)". معرفت، 88 (1384).

106. قدردان قراملکی، محمدحسن. "نقد مدعیات قرآنی پلورالیسم دینی". قبسات، 37 (1384).

107. قدردان قراملکی، محمدحسن. "پلورالیزم دینی ناسازگار با قرآن". مطالعات تفسیری، 3 (1389).

108. قدردان قراملکی، محمدحسن. "قرآن و پلورالیزم". بینات، 16 (1376).

109. قدردان قراملکی، محمدحسن. "تأملی در «نقدی بر قرآن و پلورالیزم»". پژوهش­های قرآنی، 34 (1382).

110. قدردان قراملکی، محمدحسن. "تأملی در مستندات قرآنی پلورالیزم". معرفت، 34 (1379).

111. قدردان قراملکی، محمدحسن. "تأملی در مستندات قرآنی پلورالیزم". معرفت، 35 (1379).

112. قدردان قراملکی، محمدحسن. "حقیقت وحی، تجربه دینی یا عرفانی؟". قبسات، 26 (1381).

ص:662

113. کامران، حسن. "کثرت­گرایی در بوته نقد". معرفت، 53 (1381).

114. کامرانی، کامبیز. "بررسی و نقد پلورالیسم دینی". رشد آموزش معارف اسلامی، 44 (1380).

115. کریمی، مصطفی. "قرآن مهر پایان بر وحی (بسط­ناپذیری وحی)". معرفت، 107 (1385).

116. کریمی­نیا، مرتضی. "سیری اجمالی در سیره­نگاری پیامبر اسلام(ص) در غرب". کتاب ماه دین، 110-113 (1385).

117. کریمی­نیا، مرتضی. "سیره­نگاری پیامبر اسلام در غرب". آینه پژوهش، 68 (1380).

118. کورن، ی. و یهودا د. نوو. "رویکردهای روشمند به مطالعات اسلامی". ترجمه شادی نفیسی، آینه پژوهش، 114 (1387).

119. کوک، مایکل. "مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (1)". ترجمه ابوالقاسم سری، علوم حدیث، 8 (1377).

120. کوک، مایکل. "مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (2)". ترجمه مهدی مهدوی­راد، علوم حدیث، 9 (1377).

121. کوک، مایکل. "مخالفان نگارش حدیث در صدر اسلام (3)". ترجمه ابوالقاسم سری، علوم حدیث، 10 (1377).

122. گراهام، ویلیام الکساندر. "به یاد رودی پارِت". ترجمه عباس امام، ترجمان وحی، 18 (1384).

123. گراهام، ویلیام الکساندر. "ملاحظاتی بر کتاب مطالعات قرآنی". ترجمه مرتضی کریمی نیا، آینه پژوهش، 65 (1379).

ص:663

124. گرجیان، محمدمهدی و ایلقار اسماعیل­زاده. "نقد و بررسی پلورالیسم حقانیت از نگاه قرآن کریم". طلوع، 34 (1389).

125. گرجیان، محمدمهدی و زهرا شریف. "گوهر دین و دین داری از منظر عرفان اسلامی (با تأکید بر رابطه آن با مراتب هستی)". فلسفه دین، 3 (1388).

126. گلشنی، عبدالکریم. "قدیمی­ترین مورخان شیعه در تحقیقات غرب". کیهان فرهنگی، 42 (1366).

127. لاریجانی، صادق. "نقد پلورالیسم دینی". مبلغان، 25 (1380).

128. لاریجانی، صادق. "زبان دین و زبان علم (فدئیسم ویتگنشتاین)"، روش­شناسی علوم انسانی (حوزه و دانشگاه)، 16-17 (1377).

129. لاریجانی، صادق. "پلورالیزم دینی". مربیان، 4 (1381).

130. لگنهاوزن، محمد. "نکاتی چند پیرامون پلورالیزم دینی در گفتگوی آقایان سید حسین نصر و جان هیک". ترجمه احمدرضا جلیلی، معرفت، 24 (1377).

131. مؤدب، سید رضا و سید محمد موسوی مقدم. "تحلیل و نقد دیدگاه سباستین گانتر در خصوص «النّبی الاُمّی» از منظر مفسران معاصر شیعه". پژوهش دینی، 15 (1386).

132. محمدرضایی، محمد. "پلورالیسم دینی: نقد، راه­حل". قبسات، 37 (1384).

133. محمدرضایی، محمد. "مبانی پلورالیسم دینی (رابطه تجربه دینی و پلورالیسم)". اندیشه­های فلسفی، 1 (1383).

134. محمدرضایی، محمد. "خاتمیت یا بسط تجربه نبوی؟!". کلام اسلامی، 46 (1382).

135. محمدی، عبدالله و عبدالحسین خسروپناه. "پلورالیزم دینی یا پلورالیزم در دین". اندیشه نوین دینی، 22 (1389).

ص:664

136. مرتضوی، سید محمد. "پیامبر امی از نگاه خاورشناسان و نقد آن". اندیشه نوین دینی، 9 (1386).

137. مسترحمی، سید عیسی. "افسانه غرانیق و بهره­برداری­های خاورشناسان". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 7 (1388).

138. مصباح یزدی، محمدتقی. "استاد مصباح و پلورالیزم دینی". کتاب نقد، 4 (1376).

139. مصباحی مقدم، غلامرضا. "صراط مستقیم، نه صراط­های مستقیم: نقدی بر مقاله «صراط­های مستقیم» سخنی در پلورالیسم دینی". مقالات و بررسیها، 61 (1376).

140. معارف، مجید و سمیه سادات اعتصامی. "بررسی مقاله محمد(ص)". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 9 (1389).

141. معرفت، محمدهادی. "ادیان و مکاتب: پلورالیسم دینی در بوته نقد". اندیشه حوزه، 16 (1378).

142. معلمی، حسن. "پلورالیسم دینی در بوته نقد". معرفت، 31 (1378).

143. مفتخری، حسین. "پارادایم­های روش­شناختی مؤثر بر پژوهش­های تاریخی". کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 122 (1387).

144. مقیسه، حسین. "پلورالیزم دینی". آینه معرفت، 4 (1383).

145. منصوری لاریجانی، اسماعیل. "صید غرض در عرض، نقدی بر مقاله «ذاتی و عرضی در دین»". کیهان فرهنگی، 144 (1377).

145. موسوی بجنوردی، سید محمد. "ذاتی و عرضی در اندیشه امام خمینی". ضمیمه خردنامه همشهری، 51 (1384).

147. نبویان، سید محمود. "حقیقت وحی و تجربه دینی". رواق اندیشه، 1 (1380).

148. نصری، عبدالله. "نگاهی به نقد قرائت رسمی از دین". قبسات، 20-21 (1380).

ص:665

149. نصیری، علی و محمدحسین مدبر. "بررسی اقتباس قرآن از تورات". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 10 (1390).

150. "نگاهی به مجموعه سه­جلدی اسلام اثری از ویلیام مونتگمری وات و دیگران". کتاب ماه دین، 147 (1388).

151. نوبری، علیرضا. "روش­شناسی مستشرقان در تفسیر قرآن و بررسی سنت". قرآن­پژوهی خاورشناسان، 8 (1389).

152. وات، ویلیام مُنتگمری. "آغاز رستاخیز اسلامی". ترجمه محمدتقی دل­فروز، بازتاب اندیشه، 8 (1379).

153. وات، ویلیام مُنتگمری. "سیر اولیه گرایش مسلمانان نسبت به کتاب مقدس". مندرج در Early Islam، ادینبورو: انتشارات دانشگاه ادینبورو، 1991م.

154. وات، ویلیام مُنتگمری. "نامش احمد است". Muslem World، 43 (1953).

155. واعظی، احمد. "قرائت­های مختلف از دین". پایگاه حوزه، 21 (1380).

156. ورنو، رژه و دیگران. "پدیدارشناسی و فلسفه های هست بودن". فرهنگ، 11 (1371).

157. هیک، جان. "پلورالیسم دینی و اسلام". (ترجمه محمد محمدرضایی)، قبسات، 37 (1384).

ج) کتاب­ها، مقالات و سایت­های انگلیسی

A) Books

1. Annemarie Schimmel, And Muhammad Is His Messenger: The Veneration of the Prophet in Islamic Piety, Chapel Hill: The University of North Carolina Press, 1985.

2. Baron Friedrich Von Hugel, Essays and Addresses, 1st Series, London, 1926.

ص:666

3. Carl W. Ernst, Following Muhammad: Rethinking Islam in the Contemporary World, Chapel Hill: University of North Carolina Press, 2003.

4. Geoffrey Roberts (ed.), The History and Narrative Reader, London: Routledge, 2001.

5. Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, Translated by Uwe VagelPohl, Edited by James E. Montgomery, Routledge, 2011.

6. Harald Motzki (ed.), The Bibliography of Muhammad: The Issue of the Sources, Leiden: E. J. Brill, 2000.

7. Herbert Berg, The Development of Exegesis in Early Islam, Curzon, 2000.

8. Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien, 2vols., Halle, 1888-1890. English translation: Muslim Studies, tr. by C. R. Barber S. M. Stern. London: George Allen and Unwin, 1967-1971.

9. John H. Hick, philosophy of Religion, 4th edition, New Jersy: Prentice-Hall, Inc., 1990.

10. John H. Hick, Faith and Knowledge: A Modern Introduction to the Problem of Religious Knowledge, Ithaca New York: Cornell University Press, 1957. Revised ed., 1966. Reprint, London: Collins-Fontana, 1974.

11. John Wansbrough, The Sectarian Milieu: Content and Composition of Islamic Salvation History, Oxford: Oxford University Press, 1978.

12. Joseph Schacht, The Origins Of Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendom Press, 1950.

13. Lindsay Jones, The Encyclopedia of Religion, New York: Macmillan Reference USA, 1987.

14. Martin Lings, Muhammad: His Life Based on the Earliest Sources, London: Islamic Texts Society George Allen and Unwin, 1983.

15. Majid Khadduri, Islamic Jurisprudence: Shafii’s Risala, Baltimore, 1961.

16. Merriam Webster, Encyclopedia of Literature, Massachusetts: Springfield, 1995.

ص:667

17. Muhammad Mohar Ali, Sirat Al-Nabi and the Orientalists, 1st ed., Madinah: Center for the Service of Sunnah and Sirah, 1997 CE/1417 AH.

18. Muhammad Mohar Ali, The Quran and the Orientalists: An Examination of their Main Theories and Assumptions, Ipswich: Jimas, 2004.

19. P. M. Holt, Ann K. S. Lambton, and

Bernard W. Lewis (eds.), The Cambridge History of Islam: Volume 1, Cambridge, 1978.

20. Patricia Crone Michael Cook, Hagarism: The Making of Islamic World, Cambridge: Cambridge University Press, 1977.

21. Sir William muir, The Life of Mohammad, 3rd edition, London: Smith, Elder Company, 1878.

22. W. Montgomery Watt, The Influence of Islam on Medieval Europe, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1972.

23. W. Montgomery Watt, Islam and Christianity Today: A Contribution to Dialogue, London: Routledge, 1983.

24. W. Montgomery Watt, Islam and the Integration of Society, London: Routledge Kegan Paul, 1961.

25. W. Montgomery Watt, Islamic Fundamentalism and Modernity, London New York: Routledge, 1988.

27. W. Montgomery Watt, Islamic Political Thought, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1968.

28. W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, Oxford: Clarendon Press, 1953.

29. W. Montgomery Watt, Muhammad at Medina, Oxford: Clarendon Press, 1956.

30. W. Montgomery Watt, Muhammad, Prophet and Statesman, Oxford: Oxford University Press, 1961.

31. W. Montgomery Watt, Muhammad's Mecca: History in the Qur'dn, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1988.

32. W. Montgomery Watt, The Encyclopedia of Islam, Leiden: Brill, 1986-2000.

33. W. Montgomery Watt, The Faith and Practice of al-Ghazali, London: Allen Unwin, 1953.

34. William Montgomery Watt Richard Bell, Bell's Introduction to the Qur’an, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1977.

ص:668

B) Articles

1. "Arabia", in The Encyclopaedia of Islam, 1st edition, Leiden: E. J. Brill, 1913-1942.

2. A. J. Wensinck, "Idris", in The Encyclopaedia of Islam, 1st edition, Leiden: E. J. Brill, 1913-1942.

3. Bashir Maan Alastair McIntosh, An Interview with "The Last Orientalist- the Rev. Prof. William Montgomery Watt", The Coracle, the Iona Community, summer 2000, issue 3:51, pp. 8-11.

4. Carole Hillenbrand, "Article on Professor W. Montgomery Watt", Edinburgh Middle East Report Online, Winter 2006.

5. E. Tyan, "Djihad", in The Encyclopaedia of Islam, 2nd edition, Leiden: E.J. Brill, 1961.

6. Frants Buhl, "Muhammad", in The Encyclopaedia of Islam, 1st edition, Leiden: E. J. Brill, 1913-1942.

7. G. Levi della Vida, "Sira", in The Encyclopaedia of Islam, 2nd edition, Leiden: E. J. Brill, 1934.

8. Richard Holloway, "William Montgomery Watt", The Guardian, Tuesday November 14, 2006.

9. Jacques Waardenburg, "Mustashrikun", in Encyclopedia of Islam, Leiden: E. J. Brill, 1960.

10. Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources".

11. W. Montgomery Watt, "Belief in a High God in Pre-Islamic Mecca", Journal of Semetic studies 16 (1971), 35-40.

12. W. Montgomery Watt, "Hanif", in The Encyclopaedia of Islam, 2nd edition, Leiden: E.J. Brill, 1961.

13. W. Montgomery Watt, "The Condemnation of the Jews of Banu Qurayzah", Muslim World xlii (1952), 161-171.

14. W. Montgomery Watt, "The Dating of the Quran; a Review of Richard Bell`s Theories", Journal of the Royal Asiatic Society (London, 1957): 46-56.

15. W. Montgomery Watt, "The early development of the Muslim attitude to the Bible", Transactions of the Glasgow University Oriental Society, xvi (1957): 50-62.

16. W. Montgomery Watt, "Muhammad in the Eyes of the West", Boston University, Journal 22, no. 3, 1974.

ص:669

17. W. Montgomery Watt, "The Materials used by Ibn Ishaq" in Arabic, Persian and Turkish Historiography, London، 1962.

18. W. Montgomery Watt, "The Materials Used by Ibn Ishaq", in Bernard Lewis and P. M. Holt (eds), Historians of the Middle East (London, 1962): 27-28.

19. W. Montgomery Watt, "The Reliability of Ibn Ishaq`s Sources", La Vie du Prophete Mahomet, Colloque de Strasbourg (octobre 1980), Paris, 1983, 31-43.

20. W. Montgomery Watt," The Christianity criticized in the Quran", Muslim World 57 (1967), 197-201; also in Atti del III Congresso di Studi Arabo Islamici, Napoli, 1967, pp. 651-656.

21. Y. D. Nevo and J. Koren, "Methodological approaches to Islamic studies", Der Islam 68 (1991), 87-107.

C) Sites

en. The Guardian wikipedia.org/wiki/William_ Montgomery_ Watt.

journals.cambridge.org/article_S0041977X00026161.

wn.com/W_Montgomery_Watt.

www.amazon.com.W-Montgomery-Watt/e/B001 QUPKK.

www.facebook.com/pages/William-Montgomery-Watt/132757590092738.

www.independent.co.uk/news/obituaries/profrssor-w-montgomery-watt-423394.html.

www.ranker.com/list/w-montgomery-watt-books-and-stories-and-written-works/reference.

www.timesonline.co.uk/tol/comment/obituaries/article1288601.ece.

ص:670

نمایه ها

1. آیات

«حمد» 6: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»

«بقره» 53: «وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

75: «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»

78: «وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لَا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّا أَمَانِیَّ»

97: «قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ»

185: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ»

190: «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ ...»

191: «وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»

192-193: «فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ»

194: «الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ»

198: «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ»

208: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»

256: «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»

285: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ»

ص:671

«آل­عمران»

3-4: «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ * مِنْ قَبْلُ هُدًی لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ»

13: «وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ»

19: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ»

20: «وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ»

67: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

145: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتَابًا مُؤَجَّلًا»

154: «لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ»

«نساء» 3: «وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا»

59: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ ...»

105: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَلَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا»

113: «وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا»

174: «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا»

ص:672

«مائده» 87: «وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»

«انعام» 19: «وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ »

92: «وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ»

153: «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ»

«اعراف» 31: «کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»

43: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ»

53: «یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ»

157: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ»

158: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ»

203: «وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَی إِلَیَّ مِنْ رَبِّی»

«انفال» 12: «فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا»

17: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَی وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

29: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»

41: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

61-62: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ»

74: «الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ»

ص:673

«توبه» 6: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ»

33: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»

51: «قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا»

«یونس» 15: «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ»

16: «قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلَا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»

«هود» 49: «تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ»

56: «إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»

«یوسف» 2: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

88: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»

111: «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَی وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

ص:674

«ابراهیم» 1: «کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»

«حجر» 9: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»

«نحل» 99: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»

110: «ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»

«اسراء» 16: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا»

65: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلًا»

73-74: «وَإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»

88: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»

«کهف» 1-2: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا قَیِّمًا»

23-24: «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا * إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ»

110: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ»

«مریم» 29-30: «فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا * قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا»

36: «وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»

43: «فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا»

64: «وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»

ص:675

«طه» 13: « وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی»

113: «وَکَذَلِکَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»

114: «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا»

«انبیاء» 22: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»

48: «وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاء وَذِکْرًا لِّلْمُتَّقِینَ»

«حج» 39-40: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ...»

52-53: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ * لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ»

«نور»: «سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»

«فرقان»: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»

32: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ»

60: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا»

«شعراء»193-194: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ»

210-211: «وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیَاطِینُ * وَمَا یَنبَغِی لَهُمْ وَمَا یَسْتَطِیعُونَ»

«نمل» 6: «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»

91-92: «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ * وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ»

ص:676

«قصص» 56: «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»

58: «وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَهَا فَتِلْکَ مَسَاکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا»

59: «وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولًا»

86: «وَمَا کُنتَ تَرْجُو أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرًا لِّلْکَافِرِینَ»

«عنکبوت»

48-49: «وَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ * بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ»

«روم» 30: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»

«احزاب» 37: «وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لَا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»

«سبأ» 6: «وَیَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»

28: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا»

«یس» 61: «وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»

69: «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنبَغِی لَهُ»

ص:677

«زمر» 28: «قُرآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»

«غافر» 1-2: «حم تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»

«فصّلت» 1-2: «حم تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»

3: «کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

41-42: «وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ * لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»

«شوری» 7: «وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا»

13: «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ ...»

52: «وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»

«زخرف» 3: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

4: «وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»

43: «إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»

61: «وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»

64: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»

ص:678

«جاثیه» 1-2: «حم تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»

«طور» 48: «وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا»

«نجم» 3-4: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»

8-9: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»

10-12: «فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی * مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی»

19-23: «أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی * أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَی * تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَی * إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَی»

«واقعه» 77-80: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ»

«حدید» 26-27: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ * ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِرُسُلِنَا»

«مجادله» 21: «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»

«حشر» 21: «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ»

«صف» 9: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»

«جمعه» 2: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ»

«منافقون» 3: «فَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ»

11: «وَلَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا»

ص:679

«تحریم»: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ»

«قلم» 52: «وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»

«حاقه»44-47: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ»

«جن» 26-28: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا»

«مزمل» 5: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا»

«مدثر» 2: «قُمْ فَأَنذِرْ»

«قیامت» 16-19: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ»

«تکویر»19-21: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ»

24: «وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ»

«طارق»13-14: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ * وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»

«اعلی» 6: «سَنُقْرِؤُکَ فَلَا تَنسَی»

«علق» 4: «الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»

2. روایات

«ما کتبت عن رسول­الله الّا القرآن و ما فی هذه الصحیفه» / ص 83

ص:680

«انّی بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق» / ص 95

«اختلاف [عقیده­ی] امت من (پیامبر(ص)) رحمت است» / ص 96

«امت من هرگز بر خطا اجماع نمی­کنند» / ص 96

«الولد للفراش» / ص 186

«مَا مِنْ شَیءٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج» / ص 499

«وقتی خدا شخصی را به عنوان رسول انتخاب کرد، آرامش و وقار را بر او نازل می­نماید؛ پس آنچه را که از جانب خدا بر او نازل شده است، مانند چیزهایی که با چشم می­بیند مشاهده می­کند» / ص 540

«پیامبران چگونه می­فهمند که پیامبر هستند؟ پاسخ داد: پرده از چشمان­شان برداشته می­شود» / ص 540

«در اثر توفیق خداوند، رسول الله (ص) می­فهمید که جبرئیل از جانب خدا نازل شده است» / ص 540

«اگر خورشید را در یک دستم (پیامبر(ص)) و ماه را در دست دیگرم بگذارند، در راستی رسالتم تردید نخواهم کرد» / ص 541

«لو دنوت انملة لاحترقت» / ص 561

«اللّه اللّه فی النساء و فیما ملکت ایمانکم» / ص 607

«اتّق الله و امسک علیک زوجک» / ص 615

«انّ الله اتّخذ عبداً رسولاً اَنزل علیه السکینةَ و الوقارَ فکانَ الّذی یأتیه مِن قبل الله مثلُ الّذی یراه بِعَینِه» / ص 624

«... در آن زمان اسلام در خانه­ای نیامده بود، مگر خانه­ی رسول خدا(ص) و حضرت خدیجه(س) و من (امام علی(ع))سومِ ایشان بودم، نور وحی و رسالت را می­دیدم و بوی نبوت را استشمام می­کردم ...»/ص628

«اللّهم انی اول من اتاب و سمع و اجاب لم یسبقنی الا رسول اللّه (ص) بالصلاة» / ص 628

ص:681

«امیدوارم روز قیامت برای او (ابوطالب) نافع گردد. در روز قیامت نزد پروردگار در حق پدر و مادر و عمویم شفاعت خواهم نمود» / ص 629

«تو (عقیل بن ابی­طالب) را با دو عشق دوست می­دارم؛ برای خویشاوندی نزدیکت و برای عشقی که همیشه نسبت به تو در عمویم می­دیدم» / ص 631

«پیامبر(ص) در حالی که سرش را میان سینه و گلوگاه من (امام علی(ع)) نهاده بود، جان به جان­آفرین تسلیم کرد» / ص 650

«از جمله دلایل صدق پیامبر(ص) این است که شخصی بود یتیم، تهیدست، چوپان، مزدکار، هیچ کتابی نخوانده و نزد هیچ استادی نرفته بود. کتابی آورد که در آن حکایت پیامبران و خبر گذشتگان و آیندگان هست» / ص 657

«و انّما سمّی الامّی لانّه کان من اهل مکّه و مکّه من امّهات القری» / ص 660

«نحن امّة امّیّة لانقرء و لانکتب» / ص 662

3. اصطلاحات

الف) فارسی به انگلیسی

اثبات گرایی (positivism)

(اِسناد) وارونه­ی بالارونده (Raising Back)

آثار، نوشتجات، نگاشته­های (ادبی) و ادبیات (Literature)

اجمال (Abridgement)

آخرین شرق­شناس (The Last Orientalist)

ارائه یا بازنمود (Representation)

استدلال به سکوت (Arguments e Silentio Argumentum e Silention; Argument from Silence;)

استدلال­های بی­نام و نشان (Anonymous Logia)

استقلال زبان دین (Fideism)

ص:682

اسدراس (صورت محرّفِ واژه­ی «ادریس») (Esdras)

اسطوره یا نماد (Symbol)

اسفار خمسه (Pentateuch)

اسقف کلیسای انگلیکن اورشلیم (Bishop of Jerusalem Anglican)

اسکاتلند (Scotland)

اسلام اولیه یا آغاز اسلام (Early Islam)

اشراق (Orientation)

اصلی (primary)

اصول شکل­گیری افسانه­ای (Legendary Formation Principles)

امر واقع یا واقعیت یا حقیقت (Fact)

امیدبخش (Promising)

آنچه واقعاً اتفاق افتاده (wie es eigentlich gewesen; what really happened)

انتقادی (Critical)

انگلیسی­زبان (Anglophone)

انگیزش های درونی یا دواعی باطنی (Inner Promptings)

ایمان (Fides)

بحران (Crisis)

بدنه­ی مغازی (Magazi Material)

بدون لحاظ چگونگی یا غیرکیفیتی (Amodally)

بی­ثبات (Inconsistency)

پارادایم یا الگوی اصلی (Paradigm)

پارادایم شکاکیت (Sceptical Paradigm)

ص:683

پدیدارشناسی (Phenomenology)

پراگماتیست­ها یا عملگرایان (Pragmatists)

پرستش خرافی (Fetishism)

پسا-کتاب مقدس (Post-Biblical)

پیش- نقادی (Pre-Critical)

پیش­فرض­های خاص یا پیش­داوری­های یقینی (Engfuhrungen)

پیامبر (Prophet)

تابعین (Successors)

تاریخ نجات (Salvation History)

تاریخ-تصویر (History-Picture)

تاریخچه­ی نقل و انتقال (Transmission History)

تاریخ­گذاری یا زمانمندی (Chronology)

تاریخ­گذاری متأخر (Late-dating)

تاریخ گرایی (historicism)

تاریخ نگاری (Historiography)

تاریخی بودن یا تاریخیت (Historicity)

تألیفات نظام­مند (Verfasserwerke)

تبویب (Systematization)

تجدیدنظرطلب (Revisionist)

تجربیات نخستین (Earlier Experience)

تجزیه و تحلیل (Analysis)

تجسد (Incarnation)

تحلیل اِسناد- متن (Isnad-Cum-Matn Analysis)

ص:684

تحلیل­های آماری (Statistical Analyses)

تخیل خلّاق (Creative Imagination)

ترتیب زمانی نادرست (False Chronological)

تزئین و شاخ و برگ دادن (Embellishment)

تصورکننده (Representer)

تصویر (Picture)

تغییر و تحریف (Modification)

تفصیل (Amplification)

تلخیص (Summarization)

تمثالی (Iconic)

تمثیل (Exemplum)

توصیفی (Descriptive)

تناقض (Contradiction)

جامعه (Community)

جامعه­ی فئودالی یا سرمایه­داری (Feudal Society)

جانبدارانه (Tendentious)

جزیره­ی اَرواد (Arwad Island)

جعل (Invention)

جعل و تحریف (Falsification)

جنگ تروآ (Trojan)

جنگ مقدس (Holy War)

جهد و کوشش (Strive)

جین دونالدسون (Jean Donaldson)

ص:685

چینش واقعی (Factual Arrangement)

حذف (Omission)

حقایق عینی محسوس (Concrete Facts)

حقایق عینی و انکارناپذیر (Hard Facts)

حقیقی (literal)

حنپه (ریشه­ی سریانی «حنفاء») (hanpe)

خاستگاه هسته (Grundstock)

خلقت­گرایی (Creationism)

خوش­بین (Sanguine)

خیالی (Unrealistic)

داده (Data)

دانشگاه ادینبورو (University of Edinburgh)

دانشگاه آکسفورد (University of Oxford)

دانشگاه تورنتو (University of Toronto)

دانشگاه جنا (University of Jena)

دانشگاه جورج تاون (Georgetown University)

دانشگاه کالیفرنیا (UCLA)

دایرة المعارف اسلام (Encyclopaedia of Islam)

دست­کاری و ادراج (Manipulation)

رزیه یا حمله برای کسب غنائم (Razzius)

رسمی (Orthodox)

رسول و فرستاده (Messenger Apostle,)

روش انتقادی- تاریخی (Critical-Historical Method)

ص:686

زبان تصویری (Iconic Language)

زبان یکتا (Sui Genris)

سالنامه (Annuel)

سالنامه­ی تاریخ اقتصادی و اجتماعی (Annales of Economic and Social History)

سکه­شناسی (Numismatics)

سنت­گرا (Traditionalist)

سنت­گرا (Traditional)

سنگ­نوشته (Graffito)

شاهد بیرونی (External Evidence)

شرق­شناسی، خاورشناسی و استشراق (Orientalism)

شرقی، خاورشناس و مستشرق (Orientalist)

شکاکان (Sceptics)

شکاکان نوین (New Sceptics)

شکاکیت (Skepticism)

شکاکیت نوین (New Skepticism)

شکل­گیری وارونه­ی اسناد (Back Formation of Isnad)

شمّاس یا خادم کلیسا (Deacon)

صحابه یا اصحاب (Companions)

عُرف، حدیث و روایت (Tradition)

عزرا (Ezra)

غیرتاریخی (Ahistorical)

غیررسمی (Unorthodox)

ص:687

غیریهودی یا امّی (Gentile)

فرانسوی­زبان (Francophone)

فرشته (Angle)

فرعی (secondary)

فضای جدلی (Coinage of Polemic)

قادر متعال (Great Worker)

قبة الصخره (The Dome of Rock)

کاستن (Extenuation)

کالج الهیاتی کادسدون (Cuddesdon Theological College)

کالج جورج واتسون (George Watson College)

کالج دو فرانس (Collège de France)

کتاب مقدس (Bible)

کتیبه­شناسی (Epigraphy)

کِرِس (Ceres)

کلیسای پروتستان انگلیس (Church of England)

کلیسای اپیسکُپال اسکاتلند (Episcopalian Church Scottish)

کلیسای پرسبیتِرین آمریکا (Presbyterian Church U.S.A.)

کلیسای سنت ماری (Church of St. Mary)

کنفدراسیون (Confederation)

گرایش خاص (Certain Bias)

لایه­ی اصلی (Layer Ground)

لیبرال (Liberal)

مابعدالطبیعه (Meta Phusica)

ص:688

ماحوند یا انسان شیاد و شرور (Mahound)

مجمع جهانی ایونا (ecumenical Iona Community)

مجموعه آثار کلونیکی (Cluniac corpus)

مجموعه­ی تولدن (Toledan)

مجموعه­ی طلیطله/ تولدو (Corpus Toletanum/ Toledano)

مدال «گیورگیو لِوی دِلا ویدا» (Giorgio Levi Della Vida Medal)

مستعربون (Mozarabs)

مسیحیت ارتدوکس (Orthodox Christianity)

مسیحیت تک­سرشتی یا تک­ذاتی یا منوفیزیت (Monophysite Christianity)

مضامین کلیشه­ای تکرارشونده (Topoi)

معتبر (Sound)

مکتب اورشلیم (Jerusalem School)

منبع ادبی (Literary Source)

مُهر (Seal)

موعظه بر فراز کوه (Sermon on the Mount)

نابودی تاریخ (Destruction of History)

نامتعارف (Anomaly)

نامعرفتی (Non-cognitivist)

نسخه­ی خطی ناقص و بسیار قدیمی از قرآن (the Codex Parisino-Petropolitanus)

نسخه­ی معتبر (the Authorized Version)

نظریه­ی لایه­ای (Stratification Theory)

نقاب (مطالب) غیرتاریخی (Veil of the Unhistorical)

ص:689

نقادی روایت (Tradition-Critical)

نقد ادبی (Literary Criticism)

نقد- منبع (Critical-Source)

نقل (Narratio)

نقل مؤمنانه و قابل­اعتماد (Faithful Transmssion)

نِگِب (Negev)

نوشکاکانه (Neo-Sceptical)

نویسا (writing)

هسته­ی عینی و انکارناپذیر (Hard Core)

هلال حاصل­خیز (Fertile Crescent)

واژه­شناسی (Philological)

ویرایش (Redaction)

یادآوری (An-Denken)

ب) انگلیسی به فارسی

Abridgement(اجمال)

Ahistorical (غیرتاریخی)

Amodally (بدون لحاظ چگونگی یا غیرکیفیتی)

Amplification (تفصیل)

Analysis (تجزیه و تحلیل)

An-Denken (یادآوری)

Angle (فرشته)

Anglophone (انگلیسی­زبان)

Annales of Economic and Social History (سالنامه­ی تاریخ اقتصادی و اجتماعی)

ص:690

Annuel (سالنامه)

Anomaly (نامتعارف)

Anonymous Logia (استدلال­های بی­نام و نشان)

Apostle, Messenger (رسول و فرستاده)

Arguments e Silentio Argumentum e Silention; Argument from Silence (استدلال به سکوت)

Arwad Island (جزیره­ی اَرواد)

Back Formation of Isnad (شکل­گیری وارونه­ی اسناد)

Bible (کتاب مقدس)

Bishop of Jerusalem Anglican (اسقف کلیسای انگلیکن اورشلیم)

Ceres (کِرِس)

Certain Bias (گرایش خاص)

Chronology (تاریخ­گذاری یا زمانمندی)

Church of England (کلیسای پروتستان انگلیس)

Church of St. Mary (کلیسای سنت ماری)

Cluniac corpus (مجموعه آثار کلونیکی)

Coinage of Polemic (فضای جدلی)

Collège de France (کالج دو فرانس)

Community (جامعه)

Companions (صحابه یا اصحاب)

Concrete Facts (حقایق عینی محسوس)

Confederation (کنفدراسیون)

Contradiction (تناقض)

Corpus Toletanum/ Toledano (مجموعه­ی طلیطله/ تولدو)

ص:691

Creationism (خلقت­گرایی)

Creative Imagination (تخیل خلّاق)

Crisis (بحران)

Critical (انتقادی)

Critical-Historical Method (روش انتقادی- تاریخی)

Critical-Source (نقد- منبع)

Cuddesdon Theological College (کالج الهیاتی کادسدون)

Data (داده)

Deacon (شمّاس یا خادم کلیسا)

Descriptive (توصیفی)

Destruction of History (نابودی تاریخ)

Earlier Experience (تجربیات نخستین)

Early Islam (اسلام اولیه یا آغاز اسلام)

ecumenical Iona Community (مجمع جهانی ایونا)

Embellishment (تزئین و شاخ و برگ دادن)

Encyclopaedia of Islam (دایرة المعارف اسلام)

Engfuhrungen (پیش­فرض­های خاص یا پیش­داوری­های یقینی)

Epigraphy (کتیبه­شناسی)

Episcopalian Church Scottish (کلیسای اپیسکُپال اسکاتلند)

Esdras (اسدراس (صورت محرّفِ واژه­ی «ادریس»))

Exemplum (تمثیل)

Extenuation (کاستن)

External Evidence (شاهد بیرونی)

ص:692

Ezra (عزرا)

Fact (امر واقع یا واقعیت یا حقیقت)

Factual Arrangement (چینش واقعی)

Faithful Transmssion (نقل مؤمنانه و قابل­اعتماد)

False Chronological(ترتیب زمانی نادرست)

Falsification (جعل و تحریف)

Fertile Crescent (هلال حاصل­خیز)

Fetishism (پرستش خرافی)

Feudal Society (جامعه­ی فئودالی یا سرمایه­داری)

Fideism (استقلال زبان دین)

Fides (ایمان)

Francophone (فرانسوی­زبان)

Gentile (غیریهودی یا امّی)

George Watson College (کالج جورج واتسون)

Georgetown University (دانشگاه جورج تاون)

Giorgio Levi Della Vida Medal (مدال «گیورگیو لِوی دِلا ویدا»)

Graffito (سنگ­نوشته)

Great Worker (قادر متعال)

Grundstock (خاستگاه هسته)

Hanpe (حنپه (ریشه­ی سریانی «حنفاء»))

Hard Core (هسته­ی عینی و انکارناپذیر)

Hard Facts (حقایق عینی و انکارناپذیر)

Historicism (تاریخ گرایی)

ص:693

Historicity (تاریخی بودن یا تاریخیت)

Historiography (تاریخ نگاری)

History-Picture (تاریخ-تصویر)

Holy War (جنگ مقدس)

Iconic (تمثالی)

Iconic Language (زبان تصویری)

Incarnation (تجسد)

Inconsistency(بی­ثبات)

Inner Promptings (انگیزش های درونی یا دواعی باطنی)

Invention (جعل)

Isnad-Cum-Matn Analysis (تحلیل اِسناد- متن)

Jerusalem School (مکتب اورشلیم)

Late-dating (تاریخ­گذاری متأخر)

Layer Ground (لایه­ی اصلی)

Legendary Formation Principles (اصول شکل­گیری افسانه­ای)

Liberal (لیبرال)

Literal (حقیقی)

Literary Criticism (نقد ادبی)

Literary Source (منبع ادبی)

Literature (آثار، نوشتجات، نگاشته­های (ادبی) و ادبیات)

Magazi Material (بدنه­ی مغازی)

Mahound (ماحوند یا انسان شیاد و شرور)

Manipulation (دست­کاری و ادراج)

ص:694

Meta Phusica (مابعدالطبیعه)

Modification(تغییر و تحریف)

Monophysite Christianity (مسیحیت تک­سرشتی یا تک­ذاتی یا منوفیزیت)

Mozarabs (مستعربون)

Narratio (نقل)

Negev (نِگِب)

Neo-Sceptical (نوشکاکانه)

New Sceptics (شکاکان نوین)

New Skepticism (شکاکیت نوین)

Non-cognitivist (نامعرفتی)

Numismatics (سکه­شناسی)

Omission (حذف)

Orientalism (شرق­شناسی، خاورشناسی و استشراق)

Orientalist (شرقی، خاورشناس و مستشرق)

Orientation (اشراق)

Orthodox (رسمی)

Orthodox Christianity (مسیحیت ارتدوکس)

Paradigm (پارادایم یا الگوی اصلی)

Pentateuch (اسفار خمسه)

Phenomenology (پدیدارشناسی)

Philological (واژه­شناسی)

Picture (تصویر)

Positivism (اثبات گرایی)

ص:695

Post-Biblical (پسا-کتاب مقدس)

Pragmatists (پراگماتیست­ها یا عملگرایان)

Pre-Critical (پیش- نقادی)

Presbyterian Church U.S.A. (کلیسای پرسبیتِرین آمریکا)

Primary(اصلی)

Promising (امیدبخش)

Prophet (پیامبر)

Raising Back ((اِسناد) وارونه­ی بالارونده)

Razzius (رزیه یا حمله برای کسب غنائم)

Redaction (ویرایش)

Representation (ارائه یا بازنمود)

Representer (تصورکننده)

Revisionist (تجدیدنظرطلب)

Salvation History (تاریخ نجات)

Sanguine (خوش­بین)

Sceptical Paradigm (پارادایم شکاکیت)

Sceptics (شکاکان)

Scotland (اسکاتلند)

Seal (مُهر)

Secondary (فرعی)

Sermon on the Mount (موعظه بر فراز کوه)

Skepticism (شکاکیت)

Sound (معتبر)

ص:696

Statistical Analyses(تحلیل­های آماری)

Stratification Theory (نظریه­ی لایه­ای)

Strive (جهد و کوشش)

Successors (تابعین)

Sui Genris (زبان یکتا)

Summarization (تلخیص)

Symbol (اسطوره یا نماد)

Systematization(تبویب)

Tendentious (جانبدارانه)

The Authorized Version (نسخه­ی معتبر)

The Codex Parisino-Petropolitanus (نسخه­ی خطی ناقص و بسیار قدیمی از قرآن)

The Dome of Rock (قبة الصخره)

The Last Orientalist (آخرین شرق­شناس)

Toledan (مجموعه­ی تولدن)

Topoi (مضامین کلیشه­ای تکرارشونده)

Tradition (عُرف، حدیث و روایت)

Traditional (سنت­گرا)

Traditionalist (سنت­گرا)

Tradition-Critical (نقادی روایت)

Transmission History (تاریخچه­ی نقل و انتقال)

Trojan (جنگ تروآ)

UCLA (دانشگاه کالیفرنیا)

University of Edinburgh (دانشگاه ادینبورو)

ص:697

University of Jena (دانشگاه جنا)

University of Oxford (دانشگاه آکسفورد)

University of Toronto (دانشگاه تورنتو)

Unorthodox (غیررسمی)

Unrealistic (خیالی)

Veil of the Unhistorical (نقاب (مطالب) غیرتاریخی)

Verfasserwerke (تألیفات نظام­مند)

wie es eigentlich gewesen; what really happened (آنچه واقعاً اتفاق افتاده)

Writing (نویسا)

4. اعلام

آئنئاس سیلویوس (Aeneas Silvius/1405-1464م)

آبراهام گایگر (Abraham Geiger/1810-1874م)

ابن ورّاق (متولد 1946م)

آدریان رلاند (Adrian Reland/1676-1718م)

آدرین لیتس (Adrien Leites)

ادوارد ویلیام لین (Edward William Lane/1801-1876م)

آرتور جان آربری (Arthur John Arberry/1905-1969م)

آرتور جفری (Arthur Jeffery/1892-1959م)

ارسطو (Aristotle/384-322 قبل از میلاد)

آرنت یان ونسینک (Arent Jan Wensinck/1882-1939م)

ارنست برنهایم (Ernst Bernheim/1850-1942م)

ارنست رنان (Ernest Renan/1823-1892م)

ص:698

آرنولد جی. توین­بی (Arnold J. Toynbee)

اُری رُبین (Uri Rubin/متولد 1947م)

افلاطون (Plato/423/424-347/348 قبل از میلاد)

اکهارت اشتتر (Eckhart Stetter/متولد دهه­ی 1970م)

اِلا لاندو- تاسِرون (Ella Landau-Tasseron)

آلبرِشت نُت (Albrecht Noth/ 1937-1999م)

آلفرد گیوم (Alfred Guillaume/1888-1966م)

آلفرد لویی دو پریمار (Alfred-Louis de Premare/1930-2006م)

آلویز اشپرنگر (Aloys Sprenger/1813-1893م)

امیل دورکیم (Emile Durkheim/1858-1917م)

اَندرو لورنس ریپین (Andrew Lawrence Rippin/متولد 1950م)

آنری فرانسیس رینه (Hanri Francois Reynier/1864-1936م)

آنه کارتر (Anne Carter)

آنه ماری شیمل (Annemarie Schimmel/1922-2003)

اوتو پِرِتسِل (Otto Pretzl/1893-1941م)

اورسولا سزگین (Ursula Sezgin/متولد 1970م)

ایمانوئل له روی لادوری (Emmanuel Le Roy Ladurie/متولد 1929م)

اِستِل وِلان (Estelle Whelan)

ایگناتس گلدتسیهر (Ignaz Goldziher/1850-1921م)

ایمانوئل کانت (Immanuel Kant/1724-1804م)

بارتیلمی هربلو (Barthélemy d'Herbelot/1625-1695م)

بارون فردریک فن هگل (Baron Friedrich Von Hugel/1852-1925م)

پاتریشیا کِرونه (Patricia Crone/متولد 1945م)

ص:699

پطرس آلفونسی یا پدرو آلفونسو (Petrus Alphonsi; Pedro Alfonso/1062-1110م)

پیتر بایرن (Peter Byrne/متولد 1928م)

پیتر مقدس یا پیتر محترم (Peter Venerable; Petrus Venerabilis/1092-1156م)

پی. جِنسِن (P. Jensen)

تئودور نُلدکه (Theodor Noldeke/ 1836-1930م)

تور آندرائه (Tor Andrae/1885-1947م)

توماس آکویناس قدیس (Saint Thomas Aquinas/1225-1274م)

توماس ساموئل کوهن (Thomas Samuel Kuhn/1922-1996م)

توماس کارلایل (Thomas Carlyle/1795-1881م)

توماس مرتون (Thomas Merton/1915-1968م)

توماس هابس (Thomas Hobbes/1588-1679م)

تیلمان ناگل (Tilman Nagel/متولد 1942م)

جاثلیق تیموثی (Catholicos Timothy/728-823م)

جان اریک فورنِس (John Erik Fornaess /متولد 1946م)

جان استوارت میل (John Stuart Mill/1806-1873م)

جان سگوویایی (John of Segovia/متوفی 1458م)

جان لاک (John Locke/1632-1704م)

جان هاروود هیک (John Harwood Hick/1922-2012م)

جان وَنْزبُرو (John Wansbrough/1928-2002م)

جرالد هاوتینگ (Gerald R. Hawting/متولد 1944م)

جورج برکلی (George Berkeley/1685 -1753م)

جی. فُن اشتولپ­ناگل (J. von Stulpnagel)

جین دونالدسون (Jean Donaldson)

ص:700

چارلز کاتلِر توری (Charles Cutler Torrey/1863-1956م)

خوتیر یُنبُل (G. H. A. Juynboll/1935-2010م)

داگبِرت فُن میکوش (Dagobert von Mikusch/1874-1950م)

دیوید ساموئل مارگلیوث (David Samuel Margoliouth/1858-1940م)

دیوید هیوم (David Hume/1711-1776م)

راینر ماریا ریلکه (Rainer Maria Rilke/1875-1926م)

راینهارت دوزی (Reinhart Dozy/1820-1883م)

رایف گئورگز خوری (Raif Georges Khoury)

رژی بلاشر (Regis Blachere/1900-1973م)

رِنِه دکارت (René Descartes /1596-1650م)

روبرت برترام سرجینت (Robert Bertram Serjeant/1915-1993م)

روبرت جی. هویلَند (Robert G. Hoyland)

روبرت کتونی (Robert of Ketton; Latin: Robertus Ketenensis/؟1110-؟1160)

رودُلف زلهایم (Rudolf Sellheim/متولد 1928م)

رودی پارت (Rudi Paret/1901-1983م)

رونالد ویکتور کُرتنِی بادلی (Ronald Victor Courtenay Bodley/1892-1970م)

ریچارد بل (Richard Bell/1876-1952م)

ریشار بولیه (Richard W. Bulliet/متولد 1940م)

ریکولدو دامونته کروس (Riccoldo da Monte di Croce: Ricoldo of Monte Croce; Latin: Ricoldus de Monte Crucis/1243-1320م)

رینولد آلِین نیکِلسون (Reynold Alleyne Nicholson/1868-1945م)

ژ. ه. کِرامِرز (J. H. Kramers)

ص:701

ژاکلین شابّی (Jacqueline Chabbi/متولد 1943م)

ژان ژاکوب ریسک (Johann Jacob Reiske/1716-1774م)

ژان ژرمن (Jean Germain)

سر توماس واکِر آرنولد (Sir Thomas Walker Arnold/1864-1930م)

سر همیلتون گیب (Sir Hamilton Gibb/1895-1971م)

سر ویلیام میور (Sir William Muir/1819-1905م)

سلیمان بشیر (1947-1991م)

سولّی پرودوم (Sully Prudhomme/1839-1907م)

سیدنی گریفیث (Sidney Griffith/م 1752م)

سیمون آکلی (Simon Ockley/1678-1720م)

عبدالعزیز دوری (1919-2010م)

فؤاد سزگین (Fuat Sezgin/متولد 1924م)

فرانتس بوهل (Frants Buhl/1850-1932م)

فرانسوا دروش (Francois Deroche)

فرانسیس ادواردز پیترز (Francis Edwards Peters/متولد 1927م)

فرانسیس ولتر (Francois Voltaire/1694-1778م)

فِرِد مک­گِرو دونر (Fred McGraw Donner/متولد 1945م)

فریدریش شوالی (Friedrich Schwally/1863-1919م)

فریدریش ویلهلم نیچه (Friedrich Wilhelm Nietzsche/1844-1900م)

فیلیپ آلموند (Philip Almond/1923-2003م)

کارل آهرنز آلمانی (Karl Ahrens/متولد 1924م)

کارل ارنست (Carl W. Ernst/متولد 1950م)

کارل بروکلمان (Carl Brockelmann/1868-1956م)

ص:702

کارل گوتلیب پفاندر (Carl Gottlieb Pfander/1803-1865م)

کارل هاینریش بِکِر (Carl Heinrich Becker/ 1876-1933م)

کارل­- هاینتس اُهلیش (Karl-Heinz Ohlig/متولد 1938م)

کارن آرمسترانگ (Karen Armstrong/متولد 1944م)

کریستوفر اِف. رابینسون (Christopher F. Robinson)

کریستیان اسنوک هورخرونیه (Christiaan Snouck Hurgronje/1857-1936م)

کشیش توماس پرسبیتر (Thomas The Presbyter/قرن هفتم میلادی)

کنت یولیان (Count Julian)

کِنِت کِراگ (Kenneth Cragg/متولد 1913م)

کونستانس ای. پَدویک (Constance E. Padwick/1886-1968م)

کیس وِرستیخ (Kees Versteegh/متولد 1955م)

گالیلئو گالیله (Galileo Galilei/1564-1642م)

گئورگ اشتاوت (Georg Stauth)

گَرِت اچ. یو. و. استانتون (Gareth H. U. W. Stanton)

گرترود ملامد (Gertrude Melamed/1889-1968م)

گِرِگور شوئلِر (Gregor Schoeler)

گوتلف برگشتِرِِسر (Gotthelf Bergstrasser/1886-1933م)

گوردن دارنل نیوبی (Gordon Darnell Newby/متولد 1939م)

گوستاو لِبِرشت فلوگل (Gustav Leberecht Flugel/1802-1870م)

گوستاو لوبون (Gustave Le Bon/1841-1931م)

گوستاو موریتس ردزلوب (Gustav Moritz Redslob/1804-1882م)

گوستاو وایل (Gustav Weil/1808-1889م)

گونتِر لولینگ (Gunter Luling/متولد 1928م)

ص:703

لئونه کایتانی (Leone Caetani/1869-1935م)

لودوویکو ماراچی (Ludovico Marracci/1612-1700م)

لودویگ یوزف یوهان ویتگِنشتاین (Ludwig Josef Johann Wittgenstein/1889-1951م)

لورنس کُنْراد (Lawrence I. Conrad/متولد 1949م)

مارتین لینگز (Martin Lings/1909-2005م)

مارتین هیندز (Martin Hinds/1941-1988م)

مارستُن آر. اسپیت (Marston R. Speight/1924-2011م)

مارسدن جونز (J. M. B. Jones/1920-1992م)

مارک لئوپولد بنجامین بلوخ (Marc Léopold Benjamin Bloch/1886-1944م)

مارکو شولر (Marco Scholler/متولد 1968م)

ماکس هورتن (Max Horten/1874-1945م)

ماکسیم رودَنسون (Maxime Rodinson/1915-2004م)

مایکل کوک (Michael Cook/متولد 1940م)

مایکل لِکِر (Michael Lecker/متولد 1982م)

مناخیم ی. قسطر (Menachem J. Kister)

میکله آماری (Michele Amari/1806-1889م)

میکلوش مورانی (Michaelos Muranyi)

نبیه عبّود (Nabia Abbott/1897-1981م)

نُرمَن کالدِر (Norman Calder/1951-1998م)

نسیم یوزف داود (Nessim Joseph Dawood/متولد 1927م)

نورمن دانیل (Norman Daniel)

نیکلاس کوزائی (Cosa Nicholas of/1401-1464م)

ص:704

هارالد موتسکی (Harald Motzki/متولد 1947م)

هارتویگ هرشفلد (Hartwig Hirschfeld/1854-1934م)

هانری بِر (Henri Berr/1863-1954م)

هانس کونگ (Hans Kung/متولد 1928م)

هربرت بِرگ (Herbert Berg/متولد 1907م)

هربرت فُن بوسه (Herbert Von Bose/1893-1934م)

هرمان اشتیگلکر (Hermann Stieglecker/1885-1975م)

همفری پریدو (Humphrey Prideaux/1648-1724م)

هنری کامتِ دُ بولاین­ویلیرس (Henri Comte de Boulainvilliers/1658-1722م)

هنری لامنس (Henri Lammens/1862-1937م)

هوبرت گریمه (Hubert Grimme/1864-1942م)

هیومبرت رومی (Humbert of Romans/1190تا1200-1277م)

ویم راوِن (Wim Raven)

ونتاین (Venetian)

ویلیام تریپولی (William of Tripoli/قرن سیزدهم میلادی)

ویلیام مُنتگمری وات (William Montgomery Watt/1909-2006م)

ویل دورانت (Will Durant/1885-1981م)

ویلفرد کَنت­وِل اسمیت (Wilfred Cantwell Smith/1916-2000م)

ویلیام جیمز (William James)

ویلیام شکسپیر (William Shakespeare/1564-1616م)

یان آسمان (Jan Assmann/متولد 1938م)

یوحنای دمشقی (John of Damascus/قرن هفتم و هشتم میلادی)

یوزف شاخت (Joseph Schacht/1902-1969م)

ص:705

یوزف فان اِس (Josef van Ess/متولد 1934م)

یوهان فوک (Johann Fuck/متولد 1894م)

یهودا د. نِوو (Yehuda D. Nevo/1932-1992م)

یوجین پُل ویگنر (Eugene Paul Wigner/1902-1995م)

یودیت کورن (Judith Koren/1934-1986م)

یوزف هوروویتس (Joseph Horovitz/متولد 1926م)

یولیوس ولهاوزن (Julius Wellhausen/1844-1918م)

یوهان وُلفگانگ فُن گوته (Johann Wolfgang von Goethe/1749-1832م)

Abraham Geiger (1810-1874)

Adrian Reland (1676-1718)

Adrien Leites

Aeneas Silvius (1405-1464)

Albrecht Noth (1937-1999)

Alfred Guillaume (1888-1966)

Alfred-Louis de Premare (1930-2006)

Aloys Sprenger (1813-1893)

Andrew Lawrence Rippin (b. 1950)

Anne Carter

Annemarie Schimmel (1922-2003)

Arent Jan Wensinck (1882-1939)

Aristotle (384-322 BC)

Arnold J. Toynbee

Arthur Jeffery (1892-1959)

Arthur John Arberry (1905-1969)

Baron Friedrich Von Hugel (1852-1925)

Barthélemy d'Herbelot (1625-1695)

Carl W. Ernst (b. 1950)

Carl Brockelmann (1868-1956)

Carl Gottlieb Pfander (1803-1865)

Carl Heinrich Becker (1876-1933)

Catholicos Timothy (728-823)

ص:706

Charles Cutler Torrey (1863-1956)

Christiaan Snouck Hurgronje (1857-1936)

Christopher F. Robinson

Constance E. Padwick (1886-1968)

Count Julian

Dagobert von Mikusch (1874-1950)

David Hume (1711-1776)

David Samuel Margoliouth (1858-1940)

Eckhart Stetter (b. decade of 1970)

Edward William Lane (1801-1876)

Ella Landau-Tasseron

Emile Durkheim (1858-1917)

Emmanuel Le Roy Ladurie (b. 1929)

Ernest Renan (1823-1892)

Ernst Bernheim (1850-1942)

Estelle Whelan

Eugene Paul Wigner (1902-1995)

Francis Edwards Peters (b. 1927)

François Deroche

Francois Voltaire (1694-1778)

Frants Buhl (1850-1932)

Fred McGraw Donner (b. 1945)

Friedrich Wilhelm Nietzsche (1844-1900)

Friedrich Schwally (1863-1919)

Fuat Sezgin (b. 1924)

G. H. A. Juynboll (1935-2010)

Galileo Galilei (1564-1642)

Gareth H. U. W. Stanton

Georg Stauth

George Berkeley (1685-1753)

Gerald R. Hawting (b. 1944)

Gertrude Melamed (1889-1968)

Gordon Darnell Newby (b. 1939)

Gotthelf Bergstrasser (1886-1933)

Gregor Schoeler

Gunter Luling (b. 1928)

Gustav Leberecht Flugel (1802-1870)

ص:707

Gustav Moritz Redslob (1804-1882)

Gustav Weil (1808-1889)

Gustave Le Bon (1841-1931)

Hanri Francois Reynier (1864-1936)

Hans Kung (b. 1928)

Harald Motzki (b. 1947)

Hartwig Hirschfeld (1854-1934)

Humphrey Prideaux (1648-1724)

Henri Berr (1863-1954)

Henri Comte de Boulainvilliers (1658-1722)

Henri Lammens (1862-1937)

Herbert Berg (b. 1907)

Herbert Von Bose (1893-1934)

Hermann Stieglecker (1885-1975)

Hubert Grimme (1864-1942)

Humbert of Romans (decade of 1190-1277)

Ignaz Goldziher (1850-1921)

Immanuel Kant (1724-1804)

J. H. Kramers

J. M. B. Jones (1920-1992)

J. von Stulpnagel

Jacqueline Chabbi (b. 1943)

Jan Assmann (b. 1938)

Jean Donaldson

Jean Germain

Johann Fuck (b. 1894)

Johann Jacob Reiske (1716-1774)

Johann Wolfgang von Goethe (1749-1832)

John Erik Fornaess (b. 1946)

John Harwood Hick (1922-2012)

John Locke (1632-1704)

John of Damascus (7th and 8th Century)

John of Segovia (d. 1458)

John Stuart Mill (1806-1873)

John Wansbrough (1928-2002)

Josef van Ess (b. 1934)

Joseph Horovitz (b. 1926)

ص:708

Joseph Schacht (1902-1969)

Judith Koren (1934-1986)

Julius Wellhausen (1844-1918)

Karen Armstrong (b. 1944)

Karl Ahrens (b. 1924)

Karl-Heinz Ohlig (b. 1938)

Kees Versteegh (b. 1955)

Kenneth Cragg (b. 1913)

Lawrence I. Conrad (b. 1949)

Leone Caetani (1869-1935)

Ludovico Marracci (1612-1700)

Ludwig Josef Johann Wittgenstein (1889-1951)

Martin Lings (1909-2005)

Marc Léopold Benjamin Bloch (1886-1944)

Marco Scholler (b. 1968)

Marston R. Speight (1924-2011)

Martin Hinds (1941-1988)

Max Horten (1874-1945)

Maxime Rodinson (1915-2004)

Menachem J. Kister

Michael Cook (b. 1940)

Michael Lecker (b. 1982)

Michaelos Muranyi

Michele Amari (1806-1889)

Nabia Abbott (1897-1981)

Nessim Joseph Dawood (b. 1927)

Nicholas of Cosa (1401-1464)

Norman Calder (1951-1998)

Norman Daniel

Otto Pretzl (1893-1941)

P. Jensen

Patricia Crone (b. 1945)

Peter Byrne (b. 1928)

Peter Venerable; Petrus Venerabilis (1092-1156)

Petrus Alphonsi; Pedro Alfonso (1062-1110)

Plato (423/424-347/348 BC)

Raif Georges Khoury

ص:709

Rainer Maria Rilke (1875-1926)

Regis Blachere (1900-1973)

Reinhart Dozy (1820-1883)

René Descartes (1596-1650

Reynold Alleyne Nicholson (1868-1945)

Philip Almond (1923-2003)

Riccoldo da Monte di Croce: Ricoldo of Monte Croce; Latin: Ricoldus de Monte Crucis (1243-1320)

Richard Bell (1876-1952)

Richard W. Bulliet (b. 1940)

Robert Bertram Serjeant (1915-1993)

Robert G. Hoyland

Robert of Ketton; Latin: Robertus Ketenensis (1110?-1160?)

Ronald Victor Courtenay Bodley (1892-1970)

Rudi Paret (1901-1983)

Rudolf Sellheim (b. 1928)

Saint Thomas Aquinas (1225-1274)

Sidney Griffith (d. 1752)

Simon Ockley (1678-1720)

Sir Hamilton Gibb (1895-1971)

Sir Thomas Walker Arnold (1864-1930)

Sir William Muir (1819-1905)

Sully Prudhomme (1839-1907)

Theodor Noldeke (1836-1930)

Thomas Carlyle (1795-1881)

Thomas Hobbes (1588-1679)

Thomas Merton (1915-1968)

Thomas Samuel Kuhn (1922-1996)

Thomas The Presbyter (7th Century)

Tilman Nagel (b. 1942)

Tor Andrae (1885-1947)

Uri Rubin (b. 1947)

Ursula Sezgin (b. 1970)

Venetian

Wilfred Cantwell Smith (1916-2000)

Will Durant (1885-1981)

William James

ص:710

William Montgomery Watt (1909-2006)

William of Tripoli (13th Century)

William Shakespeare (1564-1616)

Wim Raven

Yehuda D. Nevo (1932-1992)

پیوست

فهرستی از کتب و مقالات خاورشناسان پیرامون اسلام و سیره­ی پیامبر(ص)

با توجه به افزایش روزافزون مطالعات و پژوهش­های خاورشناسان درباب تاریخ اسلام و سیره­ی پیامبر اکرم(ص) در سده­های اخیر، در این پژوهش، ما به معرفی مهمترین کتاب­ها و مقالات آنان پرداخته­ایم. عناوین کتاب­ها و مقالات ذیل که به زبان­های مختلف اروپایی، به ویژه انگلیسی نگارش یافته­اند، توسط مؤلفان این پژوهش به فارسی ترجمه شده است. گفتنی است که تعداد کتاب­های معرفی­شده 70 و تعداد مقالات 35 مورد می­باشد. امید است منبع­شناسی صورت گرفته در این پژوهش مورد استفاده محققان عرصه­ی استشراق، به ویژه در خصوص تاریخ اسلام و سیره­ی پیامبر(ص) قرار گیرد.

A) Books

1. A. A. Duri, The Rise of Historical Writing among the Arabs, ed. and trans. L. I. Conrad, introd. F. M. Donner, Princeton, NJ, 1983.

(رشد و گسترش نوشته­های تاریخی در میان اعراب)

2. A. J. Wensinck, The Muslim Creed, Cambridge: Cambridge University Press, 1932.

(اعتقادنامه­ی اسلامی)

3. Adrien Leites, The Time of Birth of Muhammad: A Study in Islamic Tradition, Ph.D. dissertation (under the supervision of Michael Cook), Princeton University, June 1997.

(زمان تولّد [حضرت] محمد[ص]: پژوهشی در سنت اسلامی)

4. Albrecht Noth, The Early Arabic Historical Tradition: A Source-Critical, trans. M. Bonner, Princeton, 1994.

(سنن تاریخی اعراب اولیه: نقد- منبع)

5. Alfred Guillaume, The Life of Muhammad; a Ttanslation of (Ibn) Ishaq`s 'Sirat Rasul Allah', London: Oxford University Press, 1955.

(حیات [حضرت] محمد[ص]: ترجمه­ی «سیرت رسول الله» (ابن) اسحاق)

ص:711

6. Ameer Ali, The Spirit of Islam, London, 1922, etc..

(روح اسلام)

7. Arent J. Wensinck, Muhammad and the Jews of Medina, Berlin: K. Schwarz, 1975.

([حضرت] محمد[ص] و یهودیان مدینه)

8. Arnold J. Toynbee, A Study of History, Vols. 1-6, London, 1934-39.

(مطالعه­ی تاریخ)

9. Arthur Jeffery, Reader on Islam, The Hague: Mouton, 1962.

(خواننده در اسلام)

10. Bernard Lewis, The Arabs in History, London, 1950.

(اعراب در تاریخ)

11. C. C. Torrey, The Jewish Foundation of Islam, New York, 1933.

(اساس و پایه­ی یهودیت در اسلام)

12. C. F. Robinson, Islamic Historiography, Cambridge, 2003.

(تاریخ­نگاری اسلامی)

13. Constance E. Padwick, Muslim Devotions: A Study of Prayer-Manuals in Common Use, London: S.P.C.K, 1961.

(عبادت­های مسلمانان: مطالعه­ای بر کتابچه­ی راهنمای نماز در اصطلاح عام)

14. D. S. Margoliouth, Mohammed and the Rise of Islam, London, 1905.

([حضرت] محمد[ص] و ظهور اسلام)

15. Francisco Gabrieli, Muhammad and the Conquests of Islam, London, 1968.

([حضرت] محمد[ص] و فتوحات اسلام)

16. Fuck, Johnn, Die Rolle des Traditionalismus im Islam, Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft, 1939. English translation: The Role of Traditionalism in Islam, trans. Merlin L. Swartz, in his Studies on Islam, Oxford, 1981.

(نقش سنت­گرایی در اسلام)

17. G. H. A. Juynboll, Encyclopedia of Canonical Hadith, Leiden, 2007.

(دایرة المعارف احادیث شرعی)

18. Geoffrey Roberts (ed.), The History and Narrative Reader, London: Routledge, 2001.

(تاریخ و روایت­خوانی)

ص:712

19. Gregor Schoeler, The Biography of Mohammad, Nature and Authenticity, Translated by Uwe VagelPohl, Edited by James E. Montgomery, Routledge, 2011.

(زندگینامه­ی [حضرت] محمد[ص]، ماهیت و اعتبار آن)

20. Gregor Schoeler, The Oral and the Written in early Islam, trans. U. Vagelpohl, ed. J. Montgomery, London and New York, 2006.

(مطالب شفاهی و مکتوب در صدر اسلام)

21. Hans Kung, et al, Christianity and the World Religions: Paths of Dialogue with Islam, Hinduism, and Buddhism, London: Collins Harvill, 1986.

(مسیحیت و ادیان جهان: راه­های گفتگو با اسلام، هندوئیسم و بودیسم)

22. Harald Motzki (ed.), The Bibliography of Muhammad: The Issue of the Sources, Leiden: E. J. Brill, 2000.

(کتاب­شناسی [حضرت] محمد[ص]: مسأله­ی منابع)

23. Herbert Berg, The Development of Exegesis in Early Islam: The Authenticity of Muslim Literature From the Formative Period, Richmond (Surrey): Curzon, 2000.

(رشد و گسترش تفسیر در صدر اسلام: اعتبار آثار اسلامی از دوره­ی تکوین و شکل­گیری)

24. Humphrey Prideaux, The True Nature of Imposture Fully Displayed in the Life of Mahomet, London, 1697.

(ماهیت حقیقی چهره­ی نادرستی که به طور کامل در زندگی [حضرت] محمد[ص] به تصویر کشیده شده است)

25. Ibn Warraq (ed. trans.), The Quest for the Historical Muhammad, Amherst, N.Y.: Prometheus Books, 2000.

(پژوهشی در باب شخصیت تاریخی [حضرت] محمد[ص])

26. Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien, 2vols., Halle, 1888-1890. English translation: Muslim Studies, tr. by C. R. Barber S. M. Stern. London: George Allen and Unwin, 1967-1971.

(مطالعات اسلامی)

27. J. C. Archer, Mystical Elements in Mohammed, New Haven, 1924.

(عناصر عرفانی در [حضرت] محمد[ص])

28. J. Spencer Trimingham, Christianity among the Arabs in Pre-Islamic Times, London: Longman, 1979.

(مسیحیت در میان اعرابِ پیش از اسلام)

ص:713

29. James Kritzeck, Peter the Venerable and Islam, Princeton, 1964.

(پیتر محترم (مقدس) و اسلام)

30. John Bagot Glubb, The Empire of the Arabs, London 1963.

(امپراطوری اعراب)

31. John Wansbrough, The Sectarian Milieu: Content and Composition of Islamic Salvation History, Oxford: Oxford University Press, 1978.

(محیط فرقه­ای: محتوا و ترکیب تاریخ نجات اسلامی)

32. Joseph Schacht, The Origins Of Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendom Press, 1950.

(مبانی فقه اسلامی)

33. M. Cook, Early Muslim Dogma: A Source-Critical Study, Cambridge, 1981.

(اصول اعتقادی مسلمانان صدر اسلام: مطالعه­ی نقد- منبع)

34. Maxime Rodinson, Mahomet, Paris, 1961; trans. Anne Carter, London, 1971.

([حضرت] محمد[ص])

35. Maxime Rodinson, Muhammad, Allen Lane the Penguin Press, 1971.

([حضرت] محمد[ص])

36. Michael Cook, Muhammad, Oxford: Oxford University Press, 1983.

([حضرت] محمد[ص])

37. Michael Lecker, Muslims, Jews and Pagans: Studies on Early Islamic Medina, Leiden: E. J. Brill, 1995.

(مسلمانان، یهودیان و کفار: مطالعاتی درباره­ی شهر مدینه در صدر اسلام)

38. Muhammad Mohar Ali, Sirat Al-Nabi and the Orientalists, 1st ed., Madinah: Center for the Service of Sunnah and Sirah, 1997 CE/1417 AH.

(سیرة النبی و مستشرقان)

39. Muhammad Mustafa Azami, On Schacht`t Origins of Muhammadan Jurisprudence, Riyadh: King Saud University, 1985.

(در باب مبانی فقه اسلامی شاخت)

40. Muhammad Mustafa Azami, Studies in Early Hadith Literature: With a Critical Edition of Some Early Texts, 3rd ed., Indianapolis: Amenrican Trust Publication, 1992.

(مطالعاتی در آثار حدیثی صدر اسلام: با نسخه­ی انتقادی برخی متون اولیه)

ص:714

41. Nabia Abbott, Aishah the Beloved of Mohammed, Chicago: University of Chicago Press, 1942.

(عایشه محبوب [حضرت] محمد[ص])

42. Nabia Abbott, Studies in Arabic Literary Papyri, I: Historical Texts, Chicago: University of Chicago Press, 1957; II: Qur`anic Commentary and Tradition, Chicago: University of Chicago Press, 1967.

(مطالعاتی در متون ادبی عربی: 1) متون تاریخی، 2) تفسیر قرآن و حدیث)

43. Norman Daniel, Islam and the West: The Making of an Image, Oxford: Oneworld, 1993.

(اسلام و غرب: ساخت یک تصویر)

44. Norman Daniel, Islam, Europe, and Empire, Edinburg: Edinburg University Press, 1966.

(اسلام، اروپا و امپراطوری)

45. P. Crone, Slaves on Horses: The Evolution of the Islamic Polity, Cambridge: Cambridge University Press, 1980.

(بردگان روی اسب­ها: سیر تکاملی حکومت اسلامی)

46. P. Crone, Meccan Trade and the Rise of Islam, Princeton, NJ, 1987.

(تجارت مکه و ظهور اسلام)

47. Patricia Crone Michael Cook, Hagarism: The Making of Islamic World, Cambridge: Cambridge University Press, 1977.

(هاجریسم: ساخت جهان اسلام)

48. R. C. Martin (ed.), Approaches to Islam in Religious Studies, Tucson, 1985.

(رویکردهای اسلام به مطالعات دینی)

49. R. G. Hoyland, Seeing Islam as Other Saw It: A Survey and Evaluation of Christian, Jewish, and Zoroastrian Writings on Early Islam, Princeton, NJ, 1997.

(اسلام را آن­گونه ببینید که دیگران دیدند: بررسی و ارزیابی نوشته­های مسیحی، یهودی و زرتشتی درباره­ی صدر اسلام)

50. Richard Bell, The Origin of Islam in its Christian Environment, London, 1926.

(مبدأ اسلام در محیط مسیحی آن)

51. R. V. C. Bodley, The Messenger; the Life of Mohammed, Garden City, New York, Doubleday Company, 1946.

ص:715

(پیامبر؛ زندگانی [حضرت] محمد[ص])

52. Salwa Mursi at-Tahir, Bidayat al-kitabat at-tarihiyya `inda l-`Arab: Awwal sira fi l-Islam, `Urwa b. az-Zubair b. al-`Awwam, Beirut, 1995.

(بدایة الکتابة التاریخیة عند العرب: اوّل سیرة فی الاسلام، عروة بن الزبیر بن العوّام)

53. Seyyed Hossein Nasr, Ideals and Realities of Islam, London: George Allen and Unwin, 1966.

(آرمان­ها و حقایقِ اسلام)

54. Sir Hamilton Gibb, Mohammedanism, London, 1949.

(محمدیسم (اسلام))

55. Sir Thomas Walker Arnold, The Preaching of Islam, 2nd ed., London, 1913.

(موعظه­ی اسلام)

56. Sir William Muir, The Life of Mahomet, 4vols., London, 1858-1861. Rev. ed. Edinburgh: John Grant, 1912, 1932.

(حیات [حضرت] محمد[ص])

57. Sir William Muir, The Mohammedan Controversy, Edinburgh: Clark, 1897.

(مباحثه­ی اسلامی)

58. Tor Andrae, Mohammed, the Man and his Faith, trans. Theophil Menzel, London, 1936.

([حضرت] محمد[ص]، انسان و باورش)

59. Uri Rubin (ed.), The Life of Muhammad, Hampshire: Ashgate Publishing Limited, 1998.

(حیات [حضرت] محمد[ص])

60. Uri Rubin, The Eye of the Beholder: The Life of Muhammad as Viewed by the Early Muslims: A Textual Analysis, ed. Princeton, NJ: The Darwin Press, 1995.

(چشم ناظر: زندگانی [حضرت] محمد[ص] از نگاه مسلمانان صدر اسلام: تحلیلی متنی)

61. W. Montgomery Watt, The Influence of Islam on Medieval Europe, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1972.

(تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی)

62. W. Montgomery Watt, Islam and Christianity Today: A Contribution to Dialogue, London: Routledge, 1983.

(اسلام و مسیحیت امروز: مشارکت در گفتگو)

ص:716

63. W. Montgomery Watt, Islam and the Integration of Society, London: Routledge Kegan Paul, 1961.

(اسلام و یکپارچگی جامعه)

64. W. Montgomery Watt, Islamic Fundamentalism and Modernity, London New York: Routledge, 1988.

(بنیادگرایی اسلامی و مدرنیته)

65. W. Montgomery Watt, Islamic Political Thought, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1968.

(تفکر سیاسی اسلام)

66. W. Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, Oxford: Clarendon Press, 1953.

([حضرت] محمد[ص] در مکه)

67. W. Montgomery Watt, Muhammad at Medina, Oxford: Clarendon Press, 1956.

([حضرت] محمد[ص] در مدینه)

68. W. Montgomery Watt, Muhammad, Prophet and Statesman, Oxford: Oxford University Press, 1961.

([حضرت] محمد[ص]، پیامبر و سیاستمدار)

69. W. Montgomery Watt, Muhammad's Mecca: History in the Qur'an, Edinburgh: Edinburgh University Press, 1988.

(مکه­ی [حضرت] محمد[ص]: تاریخ در قرآن)

70. W. Montgomery Watt, The Encyclopedia of Islam, Leiden: Brill, 1986-2000.

(دایرة المعارف اسلام)

B) Articles

1. A. A. Duri, "Al-Zuhri: A Study on the Beginnings of History Writing in Islam", BSOAS, xix (1957).

(الزهری: مطالعه­ای بر اوایل تاریخ­نگاری در اسلام)

2. "Arabia", in The Encyclopaedia of Islam, 1st edition, Leiden: E. J. Brill, 1913-1942.

(عربیه)

ص:717

3. Arthur Jeffery, "Was Muhammad a Prophet from his Infancy?", The Muslim World 20 (1930), 226-34.

(آیا [حضرت] محمد[ص] از کودکی­اش یک پیامبر بود؟)

4. F. E. Peters, "The Quest for Historical Muhammad", International Journal of Middle East Studies 23 (1991), 291-315; repr. in Ibn Warraq (2000: 444-75).

(کاوشی در [شخصیت] تاریخی [حضرت] محمد[ص])

5. Frank H. Foster, "An Autobiography of Mohammed", The Moslem World, xxvi ( 1936).

(حدیث نفس یا سرگذشتی از خودِ [حضرت] محمد[ص])

6. Frants Buhl, "Muhammad", in The Encyclopaedia of Islam, 1st edition, Leiden: E. J. Brill, 1913-1942.

([حضرت] محمد[ص])

7. G. Schoeler, "Character and authenticity of the Muslim tradition on the life of Muhammad", Arabica 48 (2002), 360-6.

(شخصیت و اعتبارِ سنت اسلامی درباره­ی زندگی [حضرت] محمد[ص])

8. Gunther, "Maqatil-literature in medieval Islam", Journal of Arabic Literature 25 (1994), 192-212.

(آثار مقاتل در اسلام قرون وسطی)

9. J. Fueck, "The Originality of the Arabian Prophet", in Merlin L. Swartz (ed. and trans.), studies on Islam (Oxford, 1981): 86-98.

(اصالت پیامبر عربی)

10. J. Koren and Y. D. Nevo, "The Origins of the Muslim Descriptions of the Jahili Meccan Sanctuary", INES, 1990.

(اصول و مبانی تعاریف اسلامی از حرم مکه­ی جاهلی)

11. J. M. B. Jones, "The Chronology of the Maghazi- a Textual Survey", Bulletin of the School of Oriental and African Studies 19 (1957), 245-80.

(تاریخ­گذاری مغازی- یک تحقیق متنی)

12. J. M. B. Jones, "The Maghazi Literature", in A. F. L. Beeston et al., eds., Arabic Literature to the End of the Umayyad Period (Cambridge, 1983): 344-51.

(کتاب­های مغازی)

13. Joseph Schacht, "A Revaluation of Islamic Tradition", Journal of the Royal Asiatic Society 49 (1949), 143-154.

(ارزیابی مجددی از سنت اسلامی)

ص:718

14. Joseph Schacht, "On Musa b. Uqba`s Kitab al-Maghazi", Acta Orientalia 21 (1953), 288-300.

(در باب کتاب المغازی موسی بن عقبه)

15. M. Lecker, "Hudhayfa b. al-Yaman and `Ammar b. Yasir, Jewish converts to Islam", Quaderni di Studi Arabi, 11 (1993), 149-62; repr. in Lecker (1998) as article V.

(حذیفة بن الیمان و عمار بن یاسر، یهودیانی که به اسلام گرویده­اند)

16. M. Lecker, "The Death of the Prophet Muhammad`s Father: Did Waqidi Invent Some of the Evidence", ZDMG 145 (1995), 9-27.

(رحلت پدر پیامبر [حضرت] محمد[ص]: آیا واقدی برخی از اسناد و مدارک را جعل کرده است)

17. Michael Lecker, "Waqidi`s Account on the Status of the Jews of Medina", in Lecker, Jews and Arabs in pre-and early Islamic Arabia, Aldershot 1998.

(گزارش واقدی درباره­ی موقعیت یهودیان مدینه)

18. P. Crone, "Serjeant and Meccan trade", Arabica 39 (1992), 216-40.

(سرجینت و کتاب «تجارت مکه»)

19. R. Serjeant, "[Review of] Wansbrough, Quranic Studies", J. Royal As. Soc., 1978.

([بررسی] وانسبرو، مطالعات قرآنی)

20. Robert Bertram Serjeant, "The Constitution of Medina", IQ, 8 (1964).

(قانون اساسی مدینه)

21. Robert Bertram Serjeant, "The Sunna, Jamiah, Pacts with the Yathrib Jews and the Tahrim of Yathrib, Analysis and Translation of the Documents Comprised in the So-called Constitution of Medina", BSOAS, 41 (1979).

(سنت، جامعه، توافق­نامه­ها با یهودیان یثرب و تحریم یثرب، تحلیل و ترجمه­ی اسناد و مدارک موجود در قانون اساسی معروفِ مدینه)

22. Sidney H. Griffith, "The Prophet Muhammad: his Scripture and his Message according to the Christian Apologies in Arabic and Syriac from the First Abbasid Century", in Fahd (ed.), La vie du Prophete Mahomet, 99-146.

(پیامبر [حضرت] محمد[ص]: پیام و کتاب مقدس وی بر طبق پوزش­های مسیحیت به زبان سریانی و عربی از اوایل دوره­ی عباسی)

23. Thomas Carlyle, On Heroes, Hero-worship, and the Heroic in History, various editions, Lecture II, "The Hero as Prophet: Mahomet: Islam" (8 may 1840).

(درباره­ی قهرمانان، قهرمان­پرستی، قهرمانی در تاریخ؛ "قهرمان به عنوان پیامبر: [حضرت] محمد[ص]: اسلام")

24. Uri Rubin, "Introduction: The Prophet Muhammad and the Islamic Sources".

(مقدمه: پیامبر [حضرت] محمد[ص] و منابع اسلامی)

ص:719

25. Uri Rubin, "Meccan Trade and Quranic exegesis (Quran 2: 198)", BSOAS, 53 (1990).

(تجارت مکه و تفسیر قرآن (آیه­ی 198 سوره­ی بقره)

26. Uri Rubin, "The 'Constitution of Medina': Some Notes", Studia Islamica, 62 (1985).

(قانون اساسی مدینه: برخی یادداشت­ها)

27. W. Montgomery Watt, "Belief in a High God in Pre-Islamic Mecca", Journal of Semetic studies 16 (1971), 35-40.

(اعتقاد به خدای بزرگ در مکه­ی پیش از اسلام)

28. W. Montgomery Watt, "Hanif", in The Encyclopaedia of Islam, 2nd edition, Leiden: E.J. Brill, 1961.

(حنیف)

29. W. Montgomery Watt, "The Condemnation of the Jews of Banu Qurayzah", Muslim World xlii (1952), 161-171.

(محکومیت یهودیان بنی­قریظه)

30. W. Montgomery Watt, "The Dating of the Quran; a Review of Richard Bell`s Theories", Journal of the Royal Asiatic Society (London, 1957): 46-56.

(تاریخ­گذاری قرآن؛ بررسی نظریات ریچارد بل)

31. W. Montgomery Watt, "The early development of the Muslim attitude to the Bible", Transactions of the Glasgow University Oriental Society, xvi (1957): 50-62.

(پیدایش اولیه­ی نگرشِ مسلمانان به کتاب مقدس)

32. W. Montgomery Watt, "The Materials used by Ibn Ishaq" in Arabic, Persian and Turkish Historiography, London, 1962.

(مطالبی که توسط ابن اسحاق به کار گرفته شده)

33. W. Montgomery Watt, "The Reliability of Ibn Ishaq`s Sources", La Vie du Prophete Mahomet, Colloque de Strasbourg (octobre 1980), Paris, 1983, 31-43.

(قابلیت اعتماد به منابع ابن اسحاق)

34. Walid `Arafat, "Early Critics of the Authenticity of the Poetry of the Sira", Bulletin of the School of Oriental and African Studies 21 (1985), 453-63.

(نخستین منتقدان اصالتِ شعر سیره)

35. Y. D. Nevo and J. Koren, "Methodological approaches to Islamic studies", Der Islam 68 (1991), 87-107.

(رویکردهای روش­شناختی به مطالعات اسلامی)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109