خواستۀ خوبان

مشخصات کتاب

خواستۀ خوبان

تحقیقی پیرامون عاقبت به خیری و عاقبت به شری

در آیات و روایات

محمّدصادق ملکوتی

ویراستار دیجیتالی: محمد منصوری

ص: 1

خواستۀ خوبان

(تحقیقی پیرامون عاقبت به خیری و عاقبت به شری در آیات و روایات)

نویسنده: محمّدصادق ملکوتی

ص: 2

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیْمِ

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه.......... 9

فصل اول: تعریف عاقبت بخیری و عاقبت بشری.......... 13

عاقبت بخیری.......... 13

عاقبت بشرّی.......... 14

فصل دوم: انواع انسان ها در رابطه با عاقبت.......... 15

اشاره.......... 15

دسته اوّل.......... 16

1. شهید اوّل (رحمة الله علیه).......... 16

2. شهید ثانی (دوم) (رحمة الله علیه).......... 19

دستۀ دوّم.......... 22

1. یزید بن معاویه (لعنة الله علیه).......... 22

ص: 5

2. حجّاج بن یوسف ثقفی (لعنة الله علیه).......... 24

دستۀ سوّم.......... 25

1. بلعم باعورا.......... 25

2. برصیصای عابد.......... 27

دستۀ چهارم.......... 29

1. حُرّ بن یزید ریاحی.......... 29

2. زهیر بن قین بجلی.......... 31

فصل سوم: عاقبت بخیری، خواستۀ خوبان عالم.......... 35

اشاره.......... 35

1. عاقبت بخیری، خواستۀ خردمندان.......... 36

2. عاقبت بخیری، خواستۀ حضرت ابراهیم (علیه السّلام ).......... 37

3. حسن عاقبت، آرزوی حضرت یوسف (علیه السّلام ).......... 37

4. نگرانی پیامبر (صلّی الله علیه و آله).......... 39

5. دغدغۀ حضرت علی (علیه السّلام ).......... 40

6. درخواست امام سجّاد (علیه السّلام).......... 42

فصل چهارم: عوامل عاقبت بخیری.......... 45

1. ایمان پس از کفر.......... 46

ایمانی که به ستم نیالود.......... 46

2. دوستی با اهل بیت (علیهم السّلام).......... 47

3. شهادت در راه خدا.......... 48

4. تقوی.......... 49

ص: 6

تعریف تقوی.......... 50

بهشت، برای پرهیزگاران.......... 51

جایگاه پرهیزگاران.......... 51

5. توبه.......... 52

تعریف توبه.......... 53

6. دعا.......... 54

7. مداومت بر نماز اوّل وقت.......... 57

8. خواندن سوره مؤمنون.......... 58

9. مداومت بر تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها).......... 58

فصل پنجم: عوامل عاقبت بشرّی.......... 59

1. کفر پس از ایمان.......... 59

2. دشمنی با اهل بیت (علیهم السّلام).......... 60

3. گناه.......... 60

راه حمّام منجاب کجاست؟.......... 61

4. شراب خواری.......... 62

5. آدم کشی.......... 63

6. ترک نماز.......... 63

پانزده کیفر دنیوی و اخروی بر ترک نماز.......... 64

7. کامل نکردن رکوع و سجود.......... 65

8. نپرداختن زکات.......... 66

9. ترک حجّ واجب.......... 67

ص: 7

یهودی! یهودی! یهودی!.......... 67

10. فرار از علماء.......... 68

11. دنیادوستی و دنیاپرستی.......... 69

داستان هشداردهنده.......... 70

فهرست منابع.......... 75

ص: 8

مقدمه

یکی از واقعیت های غیر قابل انکار در زندگی انسان، مسألۀ مرگ و مردن است. مرگ در ذهن آدمی همواره همچون هیولای وحشت ناکی جلوه نموده ولذّت زندگی را در کام او تلخ می کند.

کسی که به زندگی بعد از مرگ باور ندارد، مرگ را نابودی کامل پنداشته و پیوسته در نگرانی و عذاب به سر می برد (به فرمودة قرآن: بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِید(1)؛ کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، در عذاب و گمراهی دوری هستند) و راهی برای رهایی از آن نگرانی جانکاه و عذاب الیم ندارد، جز پناه بردن به اموری که فکر او را از اندیشۀ مرگ منصرف نموده و او را سرگرم نماید.

امّا کسانی که به زندگی پس از مرگ باورمندند، مرگ را نابودی ندانسته بلکه آن را سرآغاز زندگی جدیدی در عالم دیگر می دانند و طبعًا از

ص: 9


1- . سبأ، 8

دغدغة نابودشدن توسط مرگ فارغند (و به فرمودة قرآن: ...مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ(1)؛ ...کسانی که به خدا و روز پسین ایمان آورده و کاری شایسته انجام دهند، نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می شوند) امّا در عین حال از مرگ می ترسند، زیرا مرگ، تحول بزرگی در زندگی انسان بوده و آمادگی های ویژه ای را می طلبد که انسانهای عادی، کمتر آنها را دارایند.

یکی از مسائل مهم برای یک مؤمن در ارتباط با مرگ، این است که بتواند ایمان خودش را تا لحظۀ مرگ نگهداشته و آن را با خود به عالم بعد از مرگ ببرد - که از آن تعبیر به «عاقبت بخیری» می شود، و نقطۀ مقابل آن را «عاقبت بشرّی» یاد می کنند - زیرا مهم ترین شرط برای اینکه انسان پس از مرگ در زندگی آسوده و آرامش ابدی (بهشت) قرار گیرد، این است که از عالم دنیا با ایمان به عالم دیگر منتقل گردد.

کتابی که پیش رو دارید، تحقیقی است در مسأله عاقبت بخیری و عاقبت بشرّی، که کوشیده با محور قراردادن آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السّلام) اهمّیت مسأله را روشن ساخته و عوامل و اسباب عاقبت بخیری و عاقبت بشرّی را یادآوری نماید، تا باشد که شخص مؤمن، با توسّل به اسباب عاقبت بخیری و دوری از عوامل عاقبت بشری، با حفظ گوهر ایمان، از زندگی دنیا به زندگی آخرت منتقل شده و در سایۀ رحمت پروردگار به آرامش ابدی برسد.

امیدوارم این تلاش مختصر مورد پذیرش پروردگار بزرگ قرار گیرد و منشأ آثار و برکات معنوی برای نگارندۀ حقیر و خوانندگان گرامی گردد.

ص: 10


1- . مائده، 69

و ثواب این اثر کوچک را هدیه می کنم به روح پاک شهید اول و شهید ثانی (رحمهما الله) که ذکر حال آن دو شهید بزرگوار، إن شاء الله برکت و معنویت ویژه ای به این اثر داده است.

محمّدصادق ملکوتی

1/3/1399ه. ش.

27 رمضان المبارک 1441ه. ق.

ص: 11

ص: 12

فصل اول: تعریف عاقبت بخیری و عاقبت بشری

عاقبت بخیری

«عاقبت بخیری» از نظر لغت، مفهوم روشنی دارد و معنای: «نیک فرجامی» و «نیکو بودن پایان کار» را می رساند، امّا در اصطلاح، تعبیر عاقبت بخیری در سه مورد به کار برده شده است:

1. در موردی که شخص، هنگام مرگ، با داشتن ایمان از دنیا برود؛

2. در موردی که انسان، علاوه بر دارا بودن ایمان، با تقوی و پاکی معنوی از دنیا برود؛

3. در موردی که انسان، پس از آنکه مدّتی از عُمر خودش را ب-ا کفر، شرک یا گناه سپری نموده، به ایمان یا تقوی و پاکی معنوی روی آورده با همان حالت از دنیا برود.

ص: 13

تفاوت مورد اوّل و دوّم با مورد سوّم در این است که: در دو مورد اوّل و دوّم، نظر به گذشتۀ شخص نبوده و تنها هنگام مرگ او مورد نظر قرار دارد، امّا در مورد سوّم حالت گذشتۀ شخص نیز مدّ نظر است.

با توجّه به موارد ذکرشده، می توان عاقبت بخیری را چنین تعریف نمود:

عاقبت بخیری یعنی اینکه انسان، هنگام مرگ با حالت - معنویِ - نیکو از دنیا برود؛ خواه آن حالت نیکو ایمان باشد یا طهارت و پاکی از آلودگی های معنوی - که طبعًا سبب ورود او به بهشت خواهد شد -؛ و خواه گذشتۀ شخص نیز نیکو بوده باشد یا خیر.

عاقبت بشرّی

از تعریفی که برای «عاقبت بخیری» شد، تعریف «عاقبت بشرّی» نیز روشن می گردد؛ زیرا عاقبت بشرّی مفهومی مقابل مفهوم عاقبت بخیری را دارد.

پس «عاقبت بشرّی» از نظر لغت یعنی: «بدفرجامی» و «بدبودن پایان کار»، امّا در اصطلاح، عاقبت بشرّی این است که انسان موقع مرگ با حالت بد از دنیا برود؛ خواه آن حالت بد، کفر باشد یا آلودگی معنوی - به طوری که طبعًا موجب گرفتار شدن شخص به عذاب الهی باشد -؛ و خواه گذشتۀ او نیز بد بوده باشد یاخیر.

ص: 14

فصل دوم: انواع انسان ها در رابطه با عاقبت

اشاره

انسان ها در ار تباط با عاقبت بر چهار دسته اند:

دستۀ اوّل: انسان هایی که در زندگی و مرگ خوبند

دستۀ دوّم: انسان هایی که در زندگی و مرگ بدند

دستۀ سوّم: انسان هایی که در زندگی، خوب، امّا در مرگ، بدند

دستۀ چهارم: انسان هایی که در زندگی بد، امّا در مرگ خوبند.

با توجّه به تعریفی که از عاقبت بخیری و عاقبت بشرّی ارائه نمودیم، طبعًا دستۀ اوّل و چهارم، عاقبت بخیر و دستۀ دوّم و سوّم، عاقبت بشر به شمار می روند.

ص: 15

اینک ما از هردسته، دو نمونۀ آموزندۀ تاریخی را از نظر خوانندگان گرامی رد می کنیم:

دسته اوّل

1. شهید اوّل (رحمة الله علیه)

آیت الله العظمی شمس الدّین محمّد بن مکّی معروف به شهید اوّل، صاحب کتاب لمعه(1)، در سال 734 ه. ق در روستای جزین نزدیک جباع، مجاور جبّل عامل لبنان، دیده به جهان گشود، در راه تحصیل و تدریس، مسافرت های بسیار کرد، سرانجام در 52 سالگی، در سال 786 پس از یک سال زندان به شهادت رسید، او دارای تألیفات بسیار در فقه و سایر علوم اسلامی است، و از مراجع تقلید عصر خود بود، اکنون به چگونگی شهادت جانسوز او توجّه کنید:

شهید اوّل پس از تکمیل تحصیلات به سوریه برگشت و در دمشق که اکثریت مسلمانان آنجا از اهل تسنّن هستند، زندگی می کرد، طولی نکشید که آوازۀ علمی او در همه جا پیچید، و شیعیان به این افتخار بزرگ رسیدند که مرجع تقلیدی دارند که از نظر علمی سر آمد مجتهدین و علمای مسلمین است.

دو تن از علمای اهل تسنّن بنام عباد بن جماعه شافعی و برهان الدّین مالکی که قاضی و صاحب نفوذ در آن دیار بودند، از اینکه شخصیتی

ص: 16


1- 1. این کتاب ارزشمند فقهی توسط شهید ثانی (رحمة الله علیه) - که شرح حالش خواهد آمد - شرح زده شده و تا امروز از متون درسی حوزه های علمیه به شمار می رود.

مانند شمس الدّین (شهید اوّل) در سوریه دارای مقام و نفوذ شده حسادت ورزیدند، به خصوص جمعی از متعصّبین و جاهلان، با به پیش کشیدن اختلاف شیعه و سنی، این دو نفر عالم و قاضی را تحریک می کردند.

حقیقت این است که شهید اوّل، حاضر نبود تسلیم باطل گردد، و از حق دفاع می نمود و به خاطر همین مبارزۀ علمی و دفاعش، کمر قتل او را بستند.

برای اینکه شهید اوّل را از جامعه ساقط کنند، و بعد خون پاکش را بریزند، و این گناه بزرگ را ثواب جلوه دهند، با زشت ترین تهمتها و نسبتهای ناروا، آن مرد خدا را یاد کردند.

گاهی گفتند او دارای عقیدۀ انحرافی است، زمانی گفتند او شراب را در همه جا بدون استثناء حلال می داند، او را متّهم کردند در مذهب نصیریه است یعنی در حق علی (علیه السّلام) و فرزندان علی غلو می کند و آنها را در ردیف خدا قرار می دهد و مطالب زشت دیگر.

حتّی رساله ای پر از خرافات و مطالب بی اساس و برخلاف اسلام نوشتند، و آن را نسبت به شهید دادند، و صورت جلساتی با امضای صدها شاهد بر ضد او و صحّت نسبتها و اتّهامات تنظیم کردند.

جوسازان از خدا بی خبر آنچنان مطالب را وارونه جلوه دادند، که به نظر مردم ناآگاه آمد که قتل شمس الدّین واجب است.

شهید را با این گونه معرکه گیریها و پرونده سازیها، به حکم قاضیان از خدا بی خبر، یک سال در قلعۀ دمشق واقع در اوّل بازار حمیدیه (که

ص: 17

اکنون نیز زندان شهربانی دمشق است) زندانی کردند، و پس از یکسال، او را برای محاکمۀ فرمایشی احضار نمودند.

ابن جماعه مجلسی با حضور سیف الدّین برقوق سرسلسلۀ پادشاهان چرکسی(1) و حاکمان و قاضی ها و رجال شام تشکیل داد، و شهید را به آن مجلس احضار کرد، و از او خواست از آنچه به او نسبت می دهند توبه کند، شهید همۀ آن نسبت ها و تهمت ها و گواهی شاهدان را رد کرد، حکم غیابی قاضی را در موردش باطل شمرد، و گفت حاضرم که بطلان گواهی همۀ شاهدان را ثابت کنم، گفتند حکم قاضی را نمی توان نقص کرد، در پاسخ گفت: (( اگر در غیاب کسی دلایلی بیاورند و او را محکوم کنند، بعد او حاضر گردد و آن دلایل را با دلایل دیگر رد کند، موجب نقض حکم خواهد شد، اکنون من برای ردّ شاهدان، دلایلی دارم و بطلان آنها را اثبات خواهم کرد. ))

شاه بدون دلیل، سخن شهید را رد کرد و تنها به ادعای اینکه نمی توان حکم قاضی را نقض کرد، اعتنایی به سخن منطقی شهید ننمود.

ابن جماعه (قاضی القضّاة در بار) که دست بردار نبود، در این مجلس به قاضی برهان الدّین مالکی رو کرد و گفت: تو مطابق مذهبت شمس الدّین را محاکمه کرده و حکم قطعی را صادر کن و گرنه تو را از منصب قضاوت عزل می کنم.

قاضی برهان الدّین گویی منتظر چنین پیشنهادی بود، برخاست وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و سپس حکم قتل آن فقیه و مجتهد

ص: 18


1- 1. که بر مصر و شام حکومت می کردند و تأسیس دولتشان در سال 784 و پایانش در سال 923 هجری بود.

بزرگ را صادر کرد، در این هنگام لباس روحانیت را از تن او بیرون کردند و لباس محکومان به مرگ را به او پوشاندند، و سپس جلّادان دربار با شمشیر سرش را از بدنش جدا نمودند.

کینه توزی و حسادت نسبت به این مرجع تقلید بزرگ را به جایی رساندند که جسد پاک بی سرش را به دار آویزان کرده، سنگسار کردند و سپس آن را به زیر آورده سوزاندند و خاکسترش را برباد دادند.

به این ترتیب شهید اوّل این مرد پاک باخته و مبارز را درسن 52 سالگی روز پنجشنبه نهم جمادی الاولی سال 786 هنگام عصر در کنار میدان اسب فروشان دمشق اعدام نمودند، و پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) را تا ابد داغدار و دلشکسته کردند.

از آنجا که چنان مجتهد و مرجع تقلید بزرگی تا آن روز این چنین دلخراش و فاجعه آمیز شهید نشده بود، لذا او را به عنوان شهید اوّل خواندند و هم اکنون در کتب اسلامی و بین مسلمانان به همین لقب پرافتخار معروف است.(1)

2. شهید ثانی (دوم) (رحمة الله علیه)

یکی از مجتهدین بزرگ شیعه در قرن دهم، آیة الله العظمی زین الدّین فرزند نورالدّین معروف به شهید ثانی است، او در 13 شوال سال 911 ه. ق در روستای جباع واقع در جبّل عامل لبنان دیده به جهان گشود، پس از رشد و نمو به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و مسافرت

ص: 19


1- 1. سرگذشت های عبرت انگیز، محمّد محمّدی اشتهاردی، ص 197-202 (با تلخیص)؛ اقتباس از: سفینة البحار، ج 1، ص 723، الکنی و الألقاب، ج 2، ص 377، شه-داء الفضیلة و...

های بسیار کرد، و از مجتهدین و مراجع بزرگ گردید، و دارای شاگردان و تألیفات بسیار شد، سرانجام او را در 55 سالگی به شهادت رساندند.

ماجرای شهادت شهید دوّم از این قرار است که:

دو نفر از مردم جباع برای مرافعه و محاکمه به شهید ثانی مراجعه کردند او نیز طبق موازین شرعی دعوی را به نفع یکی از آنها و به ضرر دیگری بر اساس حق پایان داد، شخص محکوم از این داوری ناراحت شد و نزد قاضی ((صیدا)) (یکی از شهرستان های لبنان) رفت و شکایت کرد، قاضی صیدا که مردی متعصّب بود از این فرصت استفاده کرد برای دستگیری شهید، شخصی را مأمور کرد، مأمور وارد جباع شد از مردم سراغ شهید را گرفت، مردم گفتند او در محل نیست.

شهید دوّم غالبًا در خفا به سر می برد و فقط برای اقامۀ نماز صبح به مسجد می رفت، و بیشتر اوقات برای حفظ از شرّ منافقان و دشمنان، در گوشۀ تنهایی به سر می برد، همزمان با ورود مأمور، شهید در باغ مختصر انگوری خود مشغول نوشتن شرح لمعه بود، این مأمور موفّق به دستگیریش نشد، شهید در این شرایط تصمیم گرفت به مکّه برود، در محملی که با روپوش بود نشست تا کسی او را نبیند و نشناسد و به سوی مکّه رهسپار شد.

قاضی کینه توز صیدا، برای سلطان سلیمان قانونی (یکی از سلاطین عثمانی که مقرّ حکومتش اسلامبول [=استامبول] ترکیه بود و تقریبا بر سراسر نقاط اسلامی حکومت می کرد) نوشت که در بلاد شام مردی عالم زندگی می کند که بدعت گذار و بیرون از مذاهب چهارگانۀ اهل سنّت بوده و دست اندر کار نشر و تبلیغ عقاید خود می باشد.

ص: 20

شاه سلیمان شخصی به نام ((رستم پاشا)) را که وزیر او بود برای دستگیری شهید مأمور ساخت، و گفت باید او را زنده دستگیر کنی تا با دانشمندان اسلامبول مباحثه کند و از عقاید او تفتیش شود و سرانجام به مذهب و آیین او مطّلع گردند.

رستم پاشا همراه شش نفر مأمور، به ((جباع)) آمد و از شهید پرس و جو کرد، به او گفتند به سفر حجّ رفته است، این مأمور به طرف مکّه رهسپار شد، در وسط راه به شهید ثانی رسید، و او را دستگیر کرد، شهید ثانی به او گفت به من مهلت بده تا سفر حجّ را به پایان برسانم و من فرار نمی کنم و مناسک حجّ را تحت مراقبت تو انجام می دهم، پس از انجام حجّ به هرصورتی که دلخواه خودت است عمل کن. رستم پاشا به این پیشنهاد راضی شد.

پس از انجام مناسک حج، رستم پاشا شهید دوّم را از مکّه به طرف اسلامبول حرکت داد، تا او را نزد شاه سلیمان ببرد، در راه شخصی از رستم پاشا پرسید این مرد کیست؟ پاسخ داد از دانشمندان شیعۀ امامیه است که برحسب مأموریت او را نزد شاه می برم.

آن شخص گفت تو در وسط راه او را آزار رساندی، ممکن است در حضور سلیمان از تو شکایت کند و دوستان و یاران او نیز از او دفاع و حمایت کنند و برای تو موجبات ناراحتی و احیانًا قتل تو را فراهم نمایند، صلاح در این است که سر او را همین جا از بدن جدا کنی! و سر بریده او را نزد شاه ببری! رستم پاشا این مرد ناپاک و فرومایه از این پیشنهاد استقبال کرد، در کنار دریا استاد بزرگوار را شهید کرد، و سر بریده اش را به حضور شاه برد.

ص: 21

شاه از این پیش آمد سخت بر آشفت و رستم پاشا را سرزنش کرد و گفت من تو را مأمور ساختم که او را زنده بیاوری، بنا بر این به چه مجوّزی او را کشتی؟

رستم پاشا پس از قتل شهید دوّم بدن مطهّر و پاک او را به کنار دریا انداخته بود، وقتی که شب فرا رسید گروهی از ترک های اسلامبول دیدند از کنار دریا نوری به طرف آسمان بالا می رود، چون صبح شد، به آن محل رفتند دیدند جسد بدون سری افتاده است، آن را غسل داده و با کمال احترام در همانجا به خاک سپردند و بارگاهی روی قبرش ساختند.

درود پاکبازان تاریخ به روح پرفتوح این عالم بزرگ باد که با تمام سعی و کوشش، شب و روز به علم و عمل می اندیشید و خون پاکش را در این راه نثار کرد و روح بزرگش در بهشت خدا قرار گرفت.(1)

دستۀ دوّم

1. یزید بن معاویه (لعنة الله علیه)

معاویة بن ابی سفیان در ایّام حیات خود فرزند ناپاکش یزید را به عنوان جانشین خود و خلیفه رسول خدا! تعیین و برای او از مردم بیعت ستاند. یزید پس از مرگ معاویه از سال 60 تا 64 هجری قمری به مدّت

ص: 22


1- 1. منبع پیشین، ص 203-209 (با تلخیص)؛ اقتباس از: منتهی المقال، ج 1، ص 472، سفینة البحار، ج 1، ص 723، مجالس المؤمنین و...

سه سال و (قریب به) هشت ماه حکومت نمود.(1) او در این مدّت کوتاه، سه جنایت تاریخی ای بزرگ را مرتکب گردید:

1. در محرّم الحرام سال 61 هجری، واقعۀ کربلا را بوجود آورد.

2. در ذی الحجّه سال 63 هجری، واقعۀ حرّه به فرمان او انجام گرفت.

در فاجعۀ حرّه دو نفر از خاندان ابوطالب، سه نفر از بنی هاشم غیر از خاندان ابوطالب، هفتاد و چند نفر از سایر قریشیان، و به همان تعداد از انصار وچهار هزار نفر از مردم دیگر غیر از آنها که شناخته نشده بودند، به قتل رسیدند. مردم به عنوان بردگان یزید بیعت کردند و هرکس از بیعت امتناع ورزید، از دم شمشیر گذشت.(2)

3. سپاهیان یزید، پس از ارتکاب آنهمه جنایت - و جنایات دیگر که ما ذکر نکردیم - به فرمان او راهیِ مکّه شدند تا عبدالله بن زبیر و مردم مکّه را سرکوب نمایند. فرمانده سپاه، مسلم بن عقبه (مسرف) در بین راه مدینه به مکّه هلاک گردید و حصین بن نمیر فرمانده شد. سپاه یزید به فرماندهی حصین بن نمیر وارد مکّه شده و آنجا را محاصره نمودند و در ربیع الاوّل سال 64 هجری، خانۀ خدا - کعبۀ شریفه - را با منجنیق، سنگ و آتش باران نموده و ویران کردند.(3)

دربار یزید مرکز انواع فساد و گناه شده بود. آثار شوم فساد و بی دینیِ دربار او در جامعه چنان گسترش یافته بود که در دوران حکومت کوتاه

ص: 23


1- 1. مروج الذهب، مسعودی، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، ج 2، ص 57
2- 2. منبع پیشین، ج 2، ص 74
3- 3. منبع پیشین، ج 2، ص 75

مدّت او، حتّی محیط مقدسی همچون ((مکّه)) و ((مدینه)) نیز آلوده شده بود.(1)

یزید سرانجام جان خود را در راه هوسرانی از دست داد و افراط در شراب خواری سبب مسمومیت و مرگ وی گردید.(2)

یزید در هفدهم صفر سال شصت و چهارم هجری، در سی و سه سالگی در حوارین دمشق به جهنم ابدی پیوست.(3)

2. حجّاج بن یوسف ثقفی (لعنة الله علیه)

پس از آنکه حجّاج بن یوسف ثقفی، عبدالله بن زبیر را در سال 73 هجری در مکّه کشت، از طرف عبدالملک بن مروان، به مدّت سه سال به حکومت مکّه، مدینه، حجاز، یمن و یمامه منصوب گردید. و پس از آنکه بشیر بن مروان (حاکم عراق) از دنیا رفت، عبدالملک حکومت عراق را نیز به حجّاج سپرد.(4)

حجّاج به مدّت بیست سال بر عراق حکومت کرد، و تعداد کسانی که در این مدّت به دست وی کشته شدند، یکصد و بیست هزار نفر بود! البتّه این عدّه غیر از کسانی بود که در جنگ ها به دست افراد وی کشته شده بودند.

ص: 24


1- 1. سیرۀ پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 178؛ به نقل از: مروج الذهب، ج 3 ص 67
2- 2. منبع پیشین، ص 178؛ به نقل از: مقتل الحسین، اخطب خوارزمی، ج 2، ص 183
3- 3. مروج الذهب، ج 2، ص 57
4- 4. منبع پیشین، ج 2، ص 118

هنگام مرگ حجّاج، در زندان وحشت ناک او، پنجاه هزار مرد و سی هزار زن زندانی بودند که شانزده هزار نفر آنها بدون لباس و برهنه بودند.

حجّاج زنان و مردان را دریک جا زندانی می کرد و زندان های وی سقف نداشت، از این رو، زندانیان از گرمای تابستان و سرمای زمستان درامان نبودند.(1)

حجّاج در سال 94 هجری سعید بن جبیر (صحابی خاص امام سجّاد (علیه السّلام) و فقیه و مفسّر قرآن) را کشت. وقتی چهرۀ سعید را برخاک گذاشتند تا سرش را از بدن جدا کنند، سعید پس از ذکر شهادتین و شهادت بر بی ایمانی حجّاج، گفت: خدایا! پس از من حجّاج را برکسی مسلّط نکن تا او را بکشد!

حجّاج پس از کشتن سعید بن جبیر، گفتار مرض آکله گردید و بیش تر از پانزده روز زنده نبود.(2)

حجّاج در سال 95 هجری، در سن 54 سالگی در واسط عراق به درک واصل گردید.(3)

دستۀ سوّم

1. بلعم باعورا

خداوند در سورۀ مبارکه أعراف، خطاب به پیامبرش نموده می فرماید:

ص: 25


1- 1. منبع پیشین، ج 2، ص 169
2- 2. منبع پیشین، ج 2، ص 167
3- 3. منبع پیشین، ج 2، ص 169

((وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ - وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛(1) و سرگذشت کسی که آیات خود را به او عطا کردیم و او عملًا از آنان جدا شد، برای آنان بخوان؛ پس شیطان او را دنبال کرد [تا به دامش انداخت] و در نتیجه از گمراهان شد - و اگر می خواستیم [درجات و مقامش را] به وسیلۀ آن آیات بالا می بردیم، ولی او به امور ناچیز مادی ولذّت های زودگذر دنیایی تمایل پیدا کرد و از هوای نفسش پیروی نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [که] اگر به او هجوم بری، زبان از کام بیرون می آورد، و اگر به حال خودش واگذاری [بازهم] زبان از کام بیرون می آورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ پس این داستان را [برای مردم] حکایت کن، شاید [نسبت به امور خویش] بیندیشند)).(2)

مفسّرین - به پیروی از روایات - این دو آیه را در مورد ((بلعم باعورا)) تفسیر نموده اند. خلاصۀ داستان بلعم چنین است که:

وقتی حضرت موسی (علیه السّلام) با لشکرش به طرف اریحا حرکت کرد تا آنجا را فتح کند، هنگامی که به شهر اریحا رسیدند، جبّاران شهر به نزد بلعم باعورا - که اسم اعظم خدا را می دانست - رفتند و از او خواستند تا موسی (علیه السّلام) و قومش را نفرین کند، امّا هرچه اصرار

ص: 26


1- 1. اعراف، 175-176
2- 2. ترجمۀ استاد حسین انصاریان

ورزیدند، بلعم به انجام این کار حاضر نشد، تا آنکه از طریق همسرش او را به نفرین کردن راضی نمودند.

بلعم سوار بر الاغ به طرف کوهی که مشرف بر بنی اسرائیل بود رهسپار گردید تا موسی (علیه السّلام) و قومش را نفرین کند. مقداری که راه رفت، الاغ او از حرکت ایستاد و بر زمین خوابید. بلعم پیاده شد و الاغ را آنقدر زد تا از زمین برخواست، امّا پس از چندقدم راه رفتن دوباره خوابید. و این ماجرا سه بار تکرار شد تا خداوند الاغ را بزبان آورد و به بلعم گفت: وای بر تو ای بلعم! به کجا می روی؟ مگر فرشتگان را نمی بینی که مرا باز می گردانند؟(1) بلعم اعتنایی نکرد و پیاده براهش ادامه داد تا مشرف بر بنی اسرائیل گردید. وقتی خواست نفرین کند نتوانست، و هربار که می خواست نفرین کند زبانش به دعا می چرخید، تا آنکه زبان از کامش خارج شد و دانست که این کار برایش میسّر نیست. آنگاه بود که به قوم خود گفت: اکنون دیگر دنیا و آخرتم تباه شد و کاری از من ساخته نیست... .(2)

2. برصیصای عابد

خدای تعالی در دو آیه از سورۀ حشر چنین می فرماید:

ص: 27


1- 1. امام رضا (علیه السلام): ((از میان حیوانات، تنها سه حیوان وارد بهشت می شود: الاغ بلعم، سگ اصحاب کهف، و گرگ. سبب ورود گرگ به بهشت آن است که پادشاه ستمگری، پاسبانی را جهت احضار جمعی از مؤمنین و شکنجۀ آنان فرستاد، پاسبان پسری داشت که او را دوست می داشت، آن گرگ آمد و پسر او را خورد و پاسبان غمگین گردید. خداوند آن گرگ را وارد بهشت کرد بجهت آنکه آن پاسبان را غمگین نمود)). بحارالأنوار، ج 13، ص 378
2- 2. تاریخ انبیاء، سیّدهاشم رسولی محلاتی، ص 484-485؛ به نقل از: کامل التّواریخ، ج1، ص 68-70

((کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ - فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ؛(1) کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: (کافر شو [تا مشکلات تو را حل کنم]!) امّا هنگامی که کافر شد گفت: (من از تو بیزارم، من از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم!)، سرانجام کار شان این شد که هردو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن می مانند؛ و این است کیفر ستمکاران!)).(2)

مفسّرین در ذیل این دو آیه داستانی را از عابدی بنام ((برصیصا)) نقل می کنند که داستان آموزنده ای است و خلاصۀ آن چنین است:

در میان بنی اسرائیل عابدی بود بنام ((برصیصا)) که زمانی طولانی عبادت کرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسیده بود که بیماران روانی را نزد او می آوردند، و با دعای او سلامت خود را باز می یافتند، روزی زن جوانی را از یک خانوادۀ با شخصیت، به وسیلۀ برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدّتی بماند تا شفا یابد، شیطان در اینجا به وسوسه گری مشغول شد، و آنقدر صحنه را در نظر او زینت داد، تا به او تجاوز کرد! چیزی نگذشت، معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا که گناه همیشه سرچشمۀ گناهان عظیم تر است) زن را به قتل رسانید، و در گوشه ای از بیابان دفن کرد!

برادرانش از این ماجرا باخبر شدند که: مرد عابد دست به چنین جنایت هولناکی زده، این خبر در تمام شهر پیچیده، به گوش امیر رسید، او با گروهی از مردم حرکت کرد تا از نزدیک از ماجرا با خبر

ص: 28


1- 1. حشر، 16-17
2- 2. ترجمۀ مکارم شیرازی

شود، هنگامی که جنایات عابد مسلّم شد او را از عبادتگاهش فروکشیدند، پس از اقرار به گناه، دستور داد او را به دار بیاویزند، هنگامی که بر بالای چوبۀ دار قرار گرفت، شیطان در نظرش مجسّم شد، گفت: من بودم که تو را به این روز افکندم! و اگر آنچه را می گویم، اطاعت کنی، موجبات نجات تو را فراهم خواهم کرد!

عابد گفت: چه کنم؟ گفت: تنها یک سجده برای من کافی است! عابد گفت: در این حالتی که می بینی، توانی ندارم، شیطان گفت: اشاره ای کفایت می کند، عابد با گوشۀ چشم، یا با دست خود، اشاره ای کرده سجده به شیطان آورد، و در دم جان سپرد و کافر از دنیا رفت!.(1)

دستۀ چهارم

1. حُرّ بن یزید ریاحی

حرّ بن یزید ریاحی، مردی شجاع و نیرومندی بود، وقتی عبیدالله بن زیاد می خواست هزار سوار برای مقابله با حسین بن علی (علیه السّلام) بفرستد، حر را به فرماندهی این گروه انتخاب نمود.

حر آماده شده بود تا با حسین (علیه السّلام) بجنگد، همه منتظر این خبر بودند که حر با آن شجاعت ودلیری با حسین (علیه السّلام) چه می کند؟

راوی می گوید: برخلاف انتظار، روز عاشورا حرّ بن یزید ریاحی را در لشکر عمر سعد دیدم، در حالی که مثل بید می لرزید! تعجّب کردم،

ص: 29


1- 1. تفسیر نمونه، ج 23، ص 553-554؛ به نقل از: مجمع البیان، ج 9، ص 265 و تفسیر قرطبی، ج 9، ص 6518

رفتم جلو گفتم: حر! من تو را مرد شجاعی می دانستم بطوری که اگر از من می پرسیدند شجاعترین مردم کوفه کیست؟ نام تو را می بردم. اینک می بینم تو آنچنان ترسیده ای که لرزه بر اندامت افتاده است! حر جواب داد: اشتباه می کنی، من از جنگ نترسیده ام، گفتم: پس از چه ترسیده ای؟ گفت: من خودم را بر سر دوراهی بهشت و جهنم می بینم، نمی دانم چه کنم؛ این راه را بگیرم یا آن راه را انتخاب کنم؟

اما عاقبت تصمیمش را گرفت. آرام آرام اسب خودش را کنار زد، و به گونه ای که کسی نفهمد او چه مقصدی دارد، به طرف خیمه های حسین (علیه السّلام) رهسپار شد. همین که رسید به نقطه ای که دیگر نمی توانستند جلوش را بگیرند، به اسب خود شلّاقی زد و با سرعت خود را به خیمه گاه حسین (علیه السّلام) رسانید، در حالی که سپرش را وارونه کرده بود، کنایه از اینکه برای جنگ نیامده است، بلکه آمده است تا به حسین (علیه السّلام) بپیوندد. وقتی نزدیک امام حسین (علیه السّلام) رسید سلام نمود، سپس گفت: هل لی من توبة؟ آیا توبه من پذیرفته است؟ امام (علیه السّلام) فرمود: بله؛ البتّه که توبه ات قبول است.

حر آنگاه عرض کرد: آقا به من اجازه بده تا به میدان بروم وجان خودم را فدای شما بکنم. امام (علیه السّلام) فرمود: حر! تو اینک مهمان ما هستی، از اسب پایین بیا و لحظه ای نزد ما بمان. حر گفت: آقا! اگر اجازه بفرمایید تا به میدان بروم بهتر است. گویا حر خجالت می کشید و شرم داشت، چرا؟ چون با خودش می گفت: ای خدا! من همان گنهکاری هستم که اوّلین بار دل بچه های پیغمبرت را لرزاندم.

حر بسیار مضطرب به نظر می رسید و برای رفتن به میدان خیلی عجله داشت، زیرا که با خود می اندیشید و می گفت: نکند هم اکنون یکی

ص: 30

از بچه های حسین (علیه السّلام) بیاید و چشمش به من بیفتد و من بیش از این شرمنده شوم!

آری، حر توبه کرد توبه ای جدی، از راهی که رفته بود برگشت، از طرفداری ظلم و فساد دست بر داشت و به هواداری از حق و عدالت پرداخت، از لشکر یزید بیرون شد و به سپاه حسین (علیه السّلام) پیوست، حسین (علیه السّلام) هم او را بی قید و شرط پذیرفت، زیرا کرم حسینی چنین اقتضا می کرد.(1)

2. زهیر بن قین بجلی

در بین اصحاب امام حسین (علیه السّلام) مردی بود به نام ((زهیر بن قین)). او ابتدا از هواداران عثمان بود، یعنی از کسانی بود که اعتقاد داشت عثمان مظلوم کشته شده و - العیاذ بالله - علی (علیه السّلام) در این فتنه دخالت داشته است. و بر همین اساس با علی (علیه السّلام) میانۀ خوبی نداشت.

هنگامی که امام حسین (علیه السّلام) از مکّه به جانب عراق در حرکت بود، زهیر نیز با آن حضرت هم مسیر شده بود. امّا در همۀ این مدّت تردید داشت که آیا با امام حسین (علیه السّلام) روبرو بشود یانه؟ چون او در عین حال فردی بود که در عمق دلش مؤمن بود و می دانست که حسین بن علی (علیه السّلام) فرزند پیغمبر است و حق بزرگی بر امّت دارد. به همین جهت می ترسید که با آن حضرت روبرو شود، زیرا که ممکن بود

ص: 31


1- 1. حکایتها و هدایتها در آثار استاد شهید مطهّری، محمّدجواد صاحبی، ص 203-205؛ به نقل از: گفتارهای معنوی، ص 127-128

امام (علیه السّلام) از وی تقاضایی کند و او در انجام آن کوتاهی نماید، و این [در نظر او] البتّه کار ناپسندی بود. از قضا در یکی از منازل بین راه، برسر یک چاه آب اجبارًا با امام فرود آمد.

امام (علیه السّلام) شخصی را دنبال زهیر فرستاد و به او پیام داد که نزد حضرت برود، وقتی که فرستادۀ امام حسین (علیه السّلام) نزد زهیر رسید، زهیر و همراهانش در خیمه مشغول خوردن نهار بودند.

فرستادۀ امام حسین (علیه السّلام) رو به زهیر کرد و گفت: زهیر! حسین (علیه السّلام) از شما دعوت نموده است، دعوت او را اجابت نما! زهیر تا این سخن را شنید رنگ از رخسارش پرید، گفت: آنچه نمی خواستم واقع شد! نوشته اند: زهیر همانطور که غذا می خورد دستش در سفره ماند، اطرافیانش نیز همین حالت را پیدا کردند. زهیر نمی توانست بگوید می آیم، یا نمی آیم.

اما او زن مؤمنه ای داشت که متوجّه قضیه شد و دید زهیر در جواب نمایندۀ اباعبدالله (علیه السّلام) سکوت کرده است، جلو آمد و با لحن ملامت آمیزی گفت: زهیر! خجالت نمی کشی که فرزند پیغمبر تو را خواسته است و تو او را اجابت نمی کنی؟ بلند شو و نزد او برو!

زهیر برخاست و به جانب خیمه گاه حسین (علیه السّلام) حرکت کرد، امّا با کراهت قدم بر می داشت. من نمی دانم - تاریخ هم ننوشته است و شاید هیچ کسی هم نداند - در آن لحظه ای که ابا عبدالله (علیه السّلام) با زهیر ملاقات کرد، میان آن دو چه گذشت؟ و حسین (علیه السّلام) به زهیر چه گفت؟ امّا آنچه مسلم است این است که وقتی زهیر به طرف خیمه

ص: 32

گاه حسین (علیه السّلام) می رفت، چهره ای گرفته و دَرهم داشت ولی وقتی می آمد چهره ای خوشحال و خندان داشت.

چه انقلابی حسین (علیه السّلام) در وجود زهیر ایجاد کرد؟ چه چیزی را بیادش آورد که بر خلاف انتظار، دیدند زهیر دارد وصیت می کند... .

زهیر به همراه حسین (علیه السّلام) رفت و از اصحاب صف مقدّم کربلا شد.(1)

***

گر راه حسین رفته آگاه شوی *** هم عاشق و بی قرار این راه شوی

داخل چو شوی به جمع یاران حسین *** چون یوسف مصر خارج از چاه شوی

ص: 33


1- 1. منبع پیشین، ص 230-232؛ به نقل از: گفتارهای معنوی، ص 160-162

ص: 34

فصل سوم: عاقبت بخیری، خواستۀ خوبان عالم

اشاره

یکی از خواسته های خوبان و نیکان عالم، از و جود مقدس پروردگار - مطابق آنچه در آیات مبارکۀ قرآن و روایات متبرکۀ معصومین (علیهم السّلام) آمده است - درخواست عاقبت بخیری بوده است. همۀ خوبان عالم از محضر پاک آفریدگار، درخواست عاقبت بخیری نموده و از عاقبت بشرّی به ذات پاک او پناهنده شده اند.

اینک، نمونه هایی از این موضوع:

ص: 35

1. عاقبت بخیری، خواستۀ خردمندان

قرآن کریم، عاقبت بخیری را یکی از خواسته های اولوالألباب (صاحبان اندیشه و خرد ) عنوان نموده و در آیاتی از سورۀ مبارکۀ آل عمران می فرماید:

((إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ - الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ - رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ

وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ - رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ؛(1) مسلّمًا در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه های [روشنی] برای خردمندان است. همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند؛ [ومی گویند:] بارالها! اینها را بیهوده نیافریده ای! منزّهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!. پروردگارا! هرکه را تو [بخاطر اعمالش،] به آتش افگنی، او را خوار و رسوا ساخته ای! و برای افراد ستمگر، هیچ یاوری نیست!. پرودگارا! ما صدای منادی [تو] را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که: (به پرودگار خود، ایمان بیاورید!) و ما ایمان آوردیم؛ پرودگارا! گناهان مارا ببخش! و بدیهای ما را بپوشان! و ما را با نیکان [و در مسیر آنها] بمیران!)).(2)

ص: 36


1- 1. آل عمران، 190193
2- 2. ترجمۀ آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی

2. عاقبت بخیری، خواستۀ حضرت ابراهیم (علیه السّلام )

قرآن مجید، چنددعای مهم از زبان حضرت ابراهیم (علیه السّلام) نقل می کند که یکی از آن دعاها درخواست عاقبت بخیری است:

((رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ - وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ - وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ...؛(1) پرودگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان محلق کن! و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق [و ذکر خیری] قرار ده، و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان...)).(2)

3. حسن عاقبت، آرزوی حضرت یوسف (علیه السّلام )

وقتی برادران حضرت یوسف (علیه السّلام) به دستور آن حضرت، یعقوب (علیه السّلام) و خاندان او را از کنعان به مصر بردند، حضرت یوسف (علیه السّلام) پس از آنکه پدر و مادرش را بر تخت نشانید و همه در برابر او (به پیشگاه خداوند) به سجده در آمدند، طیّ سخنانی پدر را مخاطب قرار داده چنین گفت:

((یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ؛(3) پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم؛ پرودگارم آن را حق

ص: 37


1- 1. شعراء، 8385
2- 2. ترجمۀ مکارم شیرازی
3- 3. یوسف 100

قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان [به اینجا] آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه می خواهد [و شایسته می داند،] صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است!)).(1)

سپس حضرت یوسف (علیه السّلام) متوجّه پروردگار عالمیان گردیده و از آن وجود مقدّس و باعظمت، درخواست حسن عاقبت و سرانجام نیک نمود. قرآن عظیم الشّأن، درخواست حضرت یوسف (علیه السّلام) را اینگونه بیان می کند:

((رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ؛(2) پروردگارا! بخشی [عظیم] از حکومت به من بخشیدی، و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساختی! ای آفرینندۀ آسمانها و زمین! تو ولی و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران؛ و به صالحان ملحق فرما!)).(3)

یعنی من دوام ملک و بقاء حکومت و زندگی مادیم را از تو تقاضا نمی کنم، که اینها همه فانی اند و فقط دور نمای دل انگیزی دارند، بلکه از تو این می خواهم: عاقبت و پایان کارم به خیر باشد، و با ایمان و تسلیم در راه تو، و برای تو جان دهم، و در صف صالحان و شایستگان و دوستان با اخلاصت قرار گیرم، مهم برای من اینها است.(4)

ص: 38


1- 1. ترجمۀ مکارم شیرازی
2- 2. یوسف، 101
3- 3. ترجمۀ مکارم شیرازی
4- 4. تفسیر نمونه، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، ج 10، ص 102103

انسان در طول عمر خود، ممکن است دگرگونیهای فراوانی پیدا کند، ولی مسلّمًا صفحات آخر زندگانی او، از همه سرنوشت سازتر است؛ چرا که دفتر عمر با آن پایان می گیرد، و قضاوت نهایی به آن بستگی دارد. از این رو، مردم باایمان و هوشیار، همیشه از خدا می خواهند که این صفحات عمرشان نورانی و درخشان باشد، و ((یوسف)) (علیه السّلام) هم در اینجا از خدا همین را می خواهد، می گوید: توفّنی مسلّمًا و ألحقنی بالصّالحین: ((مرا با ایمان از دنیا ببر و در زمرۀ صالحان قرار ده))!(1)

4. نگرانی پیامبر (صلّی الله علیه و آله)

امام صاق (علیه السّلام) می فرماید:

شبی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) طبق نوبت، در خانۀ امّ سلمه بود. زمانی امّ سلمه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را در رخت خوابش ندید. بنا بر خصلت زنانه اش به جستجوی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) پرداخت، تا او را در گوشه ای از اطاق پیدا کرد، در حالی که ایستاده؛ دست به دعا برداشته و با گریه می گوید: ((اللّهم لا تنزع منّی صالح ما أعطیتنی أبدا، اللّهم لا تشمت بی عدوّا و لا حاسدا، اللّهم و لا تردّنی فی سوء إستنقذتنی منه أبدا، اللّهم و لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبدا؛ خدایا! خوبی هایی را که به من داده ای از من باز مگیر، خدایا! مرا مورد شماتت دشمنان و حاسدان قرار مده، خدایا! مرا به بدی هایی که از آنها دورم نموده ای بر مگردان، خدایا! مرا چشم برهم زدنی به خودم وا مگذار!)).

امام صاق (علیه السّلام) می فرماید:

ص: 39


1- 1. منبع پیشین، ج 10، ص 106

امّ سلمه بر گشت در حالی که گریه می کرد، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) متوجّه او شده و فرمود: امّ سلمه چرا گریه می کنی؟ گفت: پدر و مادرم به فدایت! چگونه گریه نکنم؟ تو با آن منزلتی که نزد خدا داری، و خداوند گذشته و آینده ات را بخشیده، چنین دعا می کنی، و از او می خواهی تو را مورد شماتت دشمنان و حاسدانت قرار ندهد، و به بدی هایی که از آنها نجاتت داده بر نگرداند، و خوبی هایی را که به تو داده از تو نگیرد، و تو را لحظه ای به خودت وا نگذارد!.

پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: ((امّ سلمه! چگونه چنین دعا نکنم و از عاقبت و آینده ام نگران نباشم؛ در حالی که خداوند، حضرت یونس (علیه السّلام) را لحظه ای به خودش وانهاد، و شد آنچه شد!)).(1)

5. دغدغۀ حضرت علی (علیه السّلام )

حضرت علی (علیه السّلام) می فرماید:

روزی (از ماه شعبان) پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) برای ما خطابه ای ایراد نموده فرمودند:

((ای مردم! همانا ماه خدا (ماه رمضان) با برکت و رحمت و مغفرت به شما روی کرده؛ ماهی که در نزد خدا بهترین ماه ها است، و روزهای آن بهترین روزها، و شب های آن بهترین شب ها، و ساعت های آن برترین ساعت ها است)).

ص: 40


1- 1. بحارالأنوار، ج 16، ص 217218

حضرت علی (علیه السّلام) به خطبه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) ادامه می دهد تا آنجا که فرمود:

((ای مردم! درهای بهشت در این ماه گشوده است، از پرودگارتان بخواهید تا آنها را بر شما نبندد. و درهای جهنم در این ماه بسته است، از پرودگارتان بخواهید آنها را به روی شما نگشاید. و شیاطین در این ماه در زنجیرند، از پروردگارتان بخواهید تا آنها را بر شما مسلّط نکند)).

امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرماید: (در این هنگام) من برخاستم و گفتم: ای رسول خدا! بهترین عمل در این ماه کدام است؟ فرمود: ای اباالحسن! بهترین عمل در این ماه، پرهیزگاری از محرّمات الهی است. سپس حضرت گریست. عرض کردم: ای پیامبر خدا! چرا گریه می کنید؟ فرمود: یا علی! گریه ام به خاطر آن چیزی است که از شما در این ماه حلال شمرده می شود؛ گویا می بینم که تو برای پرودگارت نماز می خوانی و شقی ترین اوّلین و آخرین، همتای پی کنندۀ ناقۀ ثمود، برانگیخته می شود، پس ضربتی بر فرقت وارد می سازد و محاسنت را (به خون سرت) رنگین می کند.

امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرماید: گفتم: ((یا رسول الله! و ذلک فی سلامة من دینی؛ آیا این در صورتی است که دین من سالم است؟)) فرمود: ((علی سلامة من دینک؛ (بلی؛) با سلامتی دین تو است))(1)... .

به همین جهت است که وقتی آن ملعون (ابن ملجم)، با شمشیر بر فرق حضرت علی (علیه السّلام) می زند، اوّلین سخنی که از امیرالمؤمنین

ص: 41


1- 1. أمالی شیخ صدوق (رحمة الله علیه)، مجلس 20، ح 4، ص 9396

(علیه السّلام) شنیده می شود این است که می فرماید: ((فزت و ربّ الکعبة؛ به پروردگار کعبه سوگند رستگار شدم)).

بلی؛ مرگ باایمان و در راه خدا (شهادت)، نهایت فوز و رستگاری است.

6. درخواست امام سجّاد (علیه السّلام)

حضرت امام سجّاد (علیه السّلام) نیز در دعای یازدهم صحیفۀ سجّادیه (دعای آن حضرت جهت عاقبت بخیری) از خداوند (جلّ جلاله) درخواست عاقبت نیکو دارد، و در فرازی از آن به پیشگاه حضرت حق چنین عرضه می دارد:

((و إذا إنقضت ایّام حیاتنا، و تصرّمت مدد أعمارنا، و استحضرتنا دعوتک الّتی لا بدّ منها و من إجابتها. فصلّ علی محمّد و آله، واجعل ختام ما تحصی علینا کتبة أعمالنا توبة مقبولة لا توقفنا بعدها علی ذنب إجترحناه، ولا معصیة إقترفناها؛(1) و آن هنگام که روزهای زندگی ما به سر رسید و اوقات عمرمان سپری شد و ما را دعوت تو - که چاره ای جز پذیرفتن آن نیست - فرا خواند، پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و پایان آنچه نویسندگان کارهایمان برای ما می شمارند، توبۀ پذیرفته شده قرار ده که ما را پس از آن بر گناه و نافرمانی انجام شده توبیخ نکنی)).(2)

***

ص: 42


1- 1. صحیفۀ سجّادیه، دعای 11
2- 2. ترجمۀ احمد سجّادی

پادشاها جرم ما را در گذار *** ما گنه کاریم و تو آمرزگار

تو نکوکاری و ما بد کرده ایم *** جرم بی پایان و بی حد کرده ایم

سالها در فسق و عصیان گشته ایم *** آخر از کرده پشیمان گشته ایم

روز و شب اندر معاصی بوده ایم *** غافل از یؤخذ نواصی بوده ایم

دایمًا در بند عصیان بوده ایم *** هم قرین نفس و شیطان بوده ایم

بی گنه نگذشته بر ما ساعتی *** با حضور دل نکرده طاعتی

بر درآمد بندۀ بگریخته *** آبروی خود بعصیان ریخته

مغفرت دارد امید از لطف تو *** زانکه خود فرموده ای لا تقنطوا

بحر الطاف تو بی پایان بود *** نا امید از رحمتت شیطان بود

نفس و شیطان زد کریما راه من *** رحمتت باشد شفاعت خواه من

چشم دارم کز گنه پاکم کنی *** پیش ازآن کاندر جهان خاکم کنی

اندر آن دم کز بدن جانم بری *** از جهان با نور ایمانم بری

ص: 43

ص: 44

فصل چهارم: عوامل عاقبت بخیری

اشاره

امیدواریم از آنچه تا کنون تقدیم خوانندگان گرامی شد، اهمّیت مسألۀ عاقبت بخیری و عاقبت بشرّی تا حدّی معلوم گردیده باشد.

اکنون، در این فصل و فصل بعدی عوامل عاقبت بخیری و عوامل عاقبت بشرّی از نظر آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السّلام) را در حدّی که تحقیق ناقص ما نشان می دهد، پیش روی خوانندگان عزیز قرار می دهیم و از خداوند توفیق عمل و عاقبت بخیری می طلبیم.

اما عوامل عاقبت بخیری:

ص: 45

1. ایمان پس از کفر

اشاره

قرآن عظیم الشّأن:

((الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ؛(1) [آری،] آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایت یافتگانند!)).(2)

ایمانی که به ستم نیالود

امام صادق (علیه السّلام) فرمودند:

کاروان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به سوی مقصدی در حرکت بود، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به اصحاب فرمود: اکنون از میان این دره ها، مردی بر شما ظاهر می گردد که سه روز است پیمانی از ابلیس برعهده ندارد، چیزی نگذشت که مردی بیابانی به سوی آنان آمد، در حالی که پوستش از لاغری به استخوان چسبیده بود، چشمانش در گودی فرو رفته و لبانش از خوردن گیاه سبز می نمود. از اصحاب سراغ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) را گرفت و آن حضرت را در جلو سپاه ملاقات نمود. به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) گفت: اسلام را به من عرضه کن، فرمود: بگو أشهد أن لا إله إلّا الله و أنّی محمّد رسول الله. گفت: اقرار کردم، حضرت فرمود: نمازهای پنجگانه را بخوان و روزۀ ماه رمضان را بگیر، گفت: پذیرفتم، فرمود: حجّ خانه خدا را بجای آور، زکات بپرداز و از جنابت غسل کن. گفت: اینها را انجام خواهم داد.

ص: 46


1- 1. انعام، 82
2- 2. ترجمۀ مکارم شیرازی

کاروان براه افتاد، در اثنای راه شتر مرد بیابانی از کاروان عقب ماند، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) سراغ او را گرفت، اصحاب به جستجوی او پرداختند و او را در آخر لشکر پیدا نمودند در حالی که پای شتر او به سوراخ موشی فرو رفته و گردن مرد بیابانی و شتر شکسته و هردو از دنیا رفته اند.

به دستور رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) خیمه ای برپا نموده و بدن او را غسل دادند، سپس پیامبر (صلّی الله علیه و آله) وارد خیمه شد و او را کفن کرد، آنگاه از خیمه خارج شد در حالی که از پیشانی اش عرق سرازیر بود، به یارانش فرمود:

((این مرد در حال گرسنگی از دنیا رفت، او از کسانی بود که ایمان آورد و ایمانش به ستم و گناه آلوده نشد، حوریان بهشتی برای آن که از میوه های بهشتی در دهان او بگذارند بر همدیگر پیشی می گرفتند و هرکدام می گفتند: ای رسول خدا مرا همسر او قرار ده!)).(1)

2. دوستی با اهل بیت (علیهم السّلام)

پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله):

((من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیدا، ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مغفوراله، ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات تائبا، ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مؤمنا مستکمل الإیمان...؛ هرکس با دوستی اهل بیت محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، شهید مرده

ص: 47


1- 1. بحارالأنوار، ج 22، ص 7576

است، آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، آمرزیده شده از دنیا رفته است، آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، توبه کننده از دنیا رفته است، آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، مؤمن و با ایمان کامل از دنیا رفته است...)).(1)

3. شهادت در راه خدا

حضرت علی (علیه السّلام ):

((وإنّ أفضل الموت القتل؛ و همانا بهترین مرگ، کشته شدن [در راه خدا] است)).(2)

امام جعفر صادق (علیه السّلام) از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) روایت می کند که حضرت فرموده اند:

((فوق کلّ ذی برّ برّ، حتّی یقتل الرّجل فی سبیل الله ، فإذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه برّ؛ بالای هرنیکوکاری نیکوکار [دیگری] است، تا آن گاه که مرد در راه خدا کشته شود، پس چون در راه خدا کشته شد، بالاتر از آن نیکی (ارزشی) وجود ندارد)).(3)

پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله):

ص: 48


1- 1. منبع پیشین، ج 23، ص 233
2- 2. کافی، ج 5، کتاب الجهاد، باب فضل الشهادة، (بخشی از) ح 4، ص 54
3- 3. میزان الحکمة (با ترجمۀ فارسی)، ج 6، ص 58؛ به نقل از: کافی 2 / 348 / 4

((اوّل ما یهراق من دم الشّهید یغفر له ذنبه کلّه إلا الدّین؛ [با] نخستین قطره خونی که از شهید ریخته می شود، همۀ گناهان او بخشوده می شود مگر قرض)).(1)

این نکته نیز درخور توجّه است که شهادت، منحصر در کشته شدن در میدان جهاد نبوده، بلکه انواع دیگری از کشته شدن و حتّی برخی از اقسام مردن نیز در روایات در حکم شهادت قرار داده شده است، همچون: کشته شدن در راه دفاع از جان، مال، خانواده، همسایه و...، و مردن براثر غرق شدن در دریا یا رفتن زیر آوار و... .

4. تقوی

اشاره

قرآن کریم:

1. ((إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ؛(2) یقینًا فرجام [نیک] برای پرهیزگاران است)).(3)

2. ((وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْرًا لِّلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ - جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذَلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ - الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُون؛(4) و هنگامی که به پرهیزکاران

ص: 49


1- 1. منبع پیشین، ج 6، ص 64؛ به نقل از: کنزالعمال: 11109
2- 2. هود، 49
3- 3. ترجمۀ استاد انصاریان
4- 4. نحل، 3032

گویند: پروردگارتان چه چیزی نازل کرد؟ گویند: خیر را [که قرآن هدایت گر است و سراسر آیاتش وحی الهی است، نازل کرد]. برای کسانی که نیکی کردند [پاداش] نیکویی در این دنیاست، و همانا سرای آخرت بهتر است، و سرای پرهیزکاران چه نیکوست. [سرای پرهیزکاران] بهشت های جاویدانی [است] که وارد آنها می شوند، از زیر [درختان] آنها نهرها جاری است، در آنجا هرچه بخواهند برای آنان فراهم است؛ خدا پرهیزکاران را این گونه پاداش می دهد - آنان درحالی که [از آلودگی های عملی و اخلاقی] پاک و پاکیزه اند، فرشتگان جانشان را می گیرند، به آنان می گویند: سلام بر شما، [اکنون] به پاداش آنچه همواره انجام می دادید، به بهشت درآیید)).(1)

تعریف تقوی

شهید مطهّری (رحمۀ الله علیه) در تعریف تقوی می فرماید:

((تقوی)) [در لغت] از مادۀ ((وَقْی)) است، که به معنای حفظ و نگهداری می باشد. [امّا در اصطلاح،] تقوی این است که انسان خود را از آنچه که از نظر دین گناه، پلیدی و زشتی شناخته شده، حفظ و نگهداری نماید. منتها حفظ نفس از گناه به دو صورت ممکن است، و به عبارت دیگر ما دو گونه تقوی می توانیم داشته باشیم؛ تقوایی که ضعف است و تقوایی که قوّت است. تقوای ضعف آن است که انسان برای آنکه خود را از گناه نگه دارد، از موجبات و زمینه های آن فرار نماید، و از محیط گناه دوری کند. مانند کسی که برای حفظ سلامتش، از محیط آلوده به امرض و

ص: 50


1- 1. ترجمۀ استاد انصاریان

میکروبها دوری می گزیند. امّا تقوای قوّت آن است که انسان [با تمرین و ممارست] در روح خود حالت و قوّتی بوجود آورد که او را از ارتکاب گناه حفظ کند؛ که حتّی اگر در محیط گناه قرار بگیرد بازهم آن حالت او را از گناه نگه دارد. مانند کسی که خودش را در برابر مرضی واکسینه می کند تا آن مرض نتواند بر بدن او تأثیر بگذارد.

[اگرچند تقوی از هردو طریق ذکرشده مطلوب است، اما] راه بهتر و عالی تر آن است که انسان در روح خود مصؤونیتی ایجاد کند که او را از گناه نگه دارد [یعنی بهترین نوع تقوی، همان تقوای قوّت است].(1)

بهشت، برای پرهیزگاران

قرآن کریم: ((وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ؛(2) و به سوی آمرزشی از پرودگارتان و بهشتی که پهنایش [به وسعت] آسمان ها و زمین است بشتابید؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است)).(3)

پرهیزگار باش که دادار آسمان *** فردوس جای مردم پرهیزگار کرد(4)

جایگاه پرهیزگاران

قرآن کریم:

ص: 51


1- 1. ده گفتار، شهید مطهّری، ص16 و 2022
2- 2. آل عمران، 133
3- 3. ترجمۀ استاد انصاریان
4- 4. سعدی شیرازی

((إِنَّ الْمُتَّقِینَ: فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ،(1) فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ،(2) فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ،(3) فِی ظِلَالٍ وَعُیُونٍ(4)... ؛ به یقین، پرهیزگاران: در باغها [ی سرسبز بهشت] و در کنار چشمه ها هستند، در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند، در باغ ها و نهرهای بهشتی جای دارند، در سایه های [درختان بهشتی] و درمیان چشمه ها قرار دارند(5) ...)).

5. توبه

اشاره

امام سجّاد (علیه السّلام ):

((و اذا إنقضت ایّام حیاتنا، و تصرّمت مدد أعمارنا، و استحضرتنا دعوتک الّتی لا بدّ منها و من إجابتها. فصلّ علی محمّد و آله، واجعل ختام ما تحصی علینا کتبة أعمالنا توبة مقبولة لا توقفنا بعدها علی ذنب إجترحناه، ولا معصیة إقترفناها؛(6) و آن هنگام که روزهای زندگی ما به سر رسید و اوقات عمرمان سپری شد و ما را دعوت تو - که چاره ای جز پذیرفتن آن نیست - فرا خواند، پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و پایان آنچه نویسندگان کارهایمان برای ما می شمارند، توبۀ پذیرفته شده قرار ده که ما را پس از آن بر گناه و نافرمانی انجام شده توبیخ نکنی)).(7)

ص: 52


1- 1. حجر، 45 و ذاریات، 15
2- 2. طور، 17
3- 3. قمر، 54
4- 4. مرسلات، 41
5- 5. ترجمۀ مکارم شیرازی
6- 6. صحیفۀ سجّادیه
7- 7. ترجمۀ احمد سجّادی

تعریف توبه

در کلام حکیمانه ای از حضرت علی (علیه السّلام) برای توبه شش رکن ذکر شده و علماء فرموده اند این شش رکن به سه قسمت تقسیم می شوند: دوتای آن، ماهیت توبه را تشکیل می دهند، دوتای دیگر شرط قبول توبه می باشند و دوتای اخیری، سبب کمال توبه اند.

اما کلام مولا:

((وقال علیه السّلام لقائل قال بحضرته أستغفرالله: ثکلتک أمّک، أتدری ما الإ ستغفار؟ الإستغفار درجة العلّیّین، و هو إسم واقع علی ستّة معان: اوّلها النّدم علی مامضی، والثّانی العزم علی ترک العود إلیه أبدا، والثّالث أن تؤدّی إلی المخلوقین حقوقهم حتّی تلقی الله أملس لیس علیک تبعة، والرّابع أن تعمد ألی کلّ فریضة علیک ضیعتها فتؤدی حقّها، والخامس أن تعمد ألی اللّحم الّذی نبت علی السّحت فتذیبه بالأحزان، حتّی تلصق الجلد بالعظم، وینشأ بینهما لحم جدید، والسّادس أن تذیق الجسم ألم الطاعة کما أذقته حلاوة المعصیة، فعند ذالک تقول أستغفرالله؛(1) (شخصی در حضور امام (علیه السّلام) بدون توجّه لازم گفت: استغفرالله. امام فرمود:) مادرت بر تو بگرید، می دانی معنای استغفار چیست؟ استغفار درجۀ والامقامان است، و دارای شش معنا است:

اوّل - پشیمانی از آنچه گذشت، دوّم - تصمیم به عدم بازگشت، سوّم - پرداختن حقوق مردم، چنان که خدا را پاک دیدار کنی، که چیزی برعهدۀ تو نباشد، چهارم - تمام واجب های ضایع ساخته را به جا آوری، پنجم - گوشتی که از حرام بر اندامت روییده، با اندوه فراوان آب کنی،

ص: 53


1- 1. نهج البلاغه، حکمت ها، حکمت 417

چنان که پوست به استخوان چسبیده، گوشت تازه بروید، ششم - رنج طاعت را به تن بچشانی چنان که شیرینی گناه را به او چشانده بودی، پس آنگاه بگویی، استغفرالله!.)).(1)

سؤال: از کجا بدانیم که آیا توبۀ ما پذیرفته شده یا خیر؟

جواب: توبه اگر با شرایطش انجام بگیرد، حتمًا پذیرفته است، و به عبارتی، خود توبه دلیل بر قبول آن است؛ چنانچه حضرت علی (علیه السّلام) می فرماید:

((ما کان الله لیفتح علی عبد باب الشّکر و یغلق عنه باب الزّیادة، ولا لیفتح علی عبد باب الدّعاء و یغلق عنه باب الإجابة، ولا لیفتح لعبد باب التّوبة و یغلق عنه باب المغفرة ؛(2) خدا درِ شکر گزاری را بر بنده ای نمی گشاید که درِ فزونی نعمت ها را بر او ببندد، و درِ دعا را بر روی او باز نمی کند که درِ اجابت کردن را نگشاید، و درِ توبه کردن را باز نگذاشته که درِ آمرزش را بسته نگهدارد)).(3)

6. دعا

امام صادق (علیه السّلام ):

((إنّ الله جبّل النّبیّین علی نبوّتهم فلا یرتدّون أبدا، و جبّل الأوصیاء علی وصایتهم فلا یرتدّون أبدا، و جبّل بعض المؤ منین علی الإیمان فلا یرتدّون أبدا، و منهم من أعیر الإیمان عاریة، فإذا هو دعا و ألحّ فی

ص: 54


1- 1. ترجمۀ محمّد دشتی
2- 2. نهج البلاغة، حکمت ها، حکمت 435
3- 3. ترجمۀ محمّد دشتی

الدّعاء مات علی الإیمان؛ خداوند پیامبران را بر سرشت نبوتشان آفرید، از این رو هرگز مرتد نمی شوند و اوصیا را بر سرشت وصایتشان آفرید، بدین سبب هرگز مرتد نمی شوند و برخی مؤمنان را بر سرشت ایمان آفرید، از این رو هرگز مرتد نمی شوند و برخی از مؤمنان هم ایمان عاریتی دارند؛ اینان اگر [برای استواری ایمان خود] دعا کنند و در دعا اصرار ورزند، با ایمان می میرند)).(1)

پس بر اساس فرمایش امام صادق (علیه السّلام) باید همیشه دعا کرد و از خداوند عاقبت بخیری خواست!

دعا و درخواست عاقبت بخیری به هرزبانی باشد نیکو است، امّا بهتراست از دعاهایی بهره ببریم که معصومین (علیه السّلام) و بزرگان سفارش نموده اند.

واینک چندنمونه از دعاهایی که از طرف بزرگان دینی توصیه شده:

1. دعای یازدهم صحیفۀ سجّادیه، که قبل از این نیز به آن اشاره داشتیم.

2. دعای عدیله، که در کتاب شریف ((مفاتیح الجنان))، باب اوّل، فصل ششم آمده است، و مرحوم شیخ عباس قمی (رحمة الله علیه) پس از ذکر آن می فرماید:

مؤلف گوید: در دعاهای روایت شده چنین آمده:

((اللّهم إنّی أعوذ بک من العدیلة عند الموت؛ خدایا من از عدیله به هنگام مرگ به تو پناه می آورم)).

ص: 55


1- 1. میزان الحکمة (با ترجمۀ فارسی)، ج 1، ص 435؛ به نقل از: کافی: 2 / 419 / 5

و عدیله به هنگام مرگ یعنی عدول کردن از حق به سوی باطل به گاه جان دادن، و عدول از حق چنین است که شیطان هنگام مرگ نزد انسان حاضر می شود و او را وسوسه کرده و نسبت به باورهای دینی به شک می اندازد، تا جایی که او را از مدار ایمان بیرون کند و به همین دلیل است که در دعاها از این عدول به خدا پناه برده شده.

و جناب فخر المحقّقین (رحمة الله علیه) چنین فرموده: هرکه میخواهد از این وسوسه های به هنگام مرگ در امان باشد، دلایل ایمان و اصول پنجگانه را با برهان های قطعی و صفای باطن، در ضمیرش حاضر نموده و آنها را به حق تعالی بسپارد که هنگام مرگ به او بازگرداند، بدینسان که پس از اظهار عقاید برحق بگوید:

((اللّهمّ یا أرحم الرّاحمین إنّی قد أودعتک یقینی هذا و ثبات دینی و أنت خیر مستودع و قد أمرتنا بحفظ الودائع فردّه علیّ وقت حضور موتی؛ خدایا! ای مهربان ترین مهربانان همانا من این یقین و استواری دینم را به تو سپردم و تو بهترین امانتدار هستی چه تو خود ما را به حفظ امانتها فرمان دادی، پس آن را به گاه فرارسیدن مرگم به من بازگردان)).

بنا بر گفتۀ فخر المحقّقین (رحمة الله علیه) خواندن دعای شریف عدیله و به یاد سپردن معنای آن در ذهن برای به سلامت رستن از خطر ((عدیله عند الموت)) سودمند است.(1)

ص: 56


1- 1. مفاتیح الجنان، شیخ عبّاس قمی (رحمة الله علیه)، ترجمۀ استاد انصاریان

3. پس از هرنماز واجب گفته شود: رضیت بالله ربّا و بمحمّد صلّی الله علیه و آله نبیا الخ؛ که در کتاب مفاتیح الجنان، پس از دعای عدیله مسطور است.

4. مداومت بر این دعای قرآنی: رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ؛(1) ترجمه: پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، [ازراه حق] منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی برما ببخش، زیرا تو بخشنده ای.(2)

7. مداومت بر نماز اوّل وقت

امام صادق (علیه السّلام) از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله):

((إنما یتصفّحهم فی مواقیت الصّلاة فإن کان ممّن یواظب علیها عند مواقیتها لقّنه شهادة أن لا إله إلّا الله و أنّ محمّدا رسول الله (ص) و نحّی عنه ملک الموت إبلیس؛ ملک الموت، در اوقات نماز به مردم می نگرد، پس اگر شخص از کسانی باشد که بر اوقات نماز مواظبت دارد، [هنگام مرگ] شهادت به اینکه: «خدایی جز خدای یکتا نیست و محمّد فرستاده او است» را به او تلقین می کند و شیطان را از او دور می سازد)).(3)

ص: 57


1- 1. آل عمران، 8
2- 2. ترجمۀ مکارم شیرازی
3- 3. کافی، ج 3، کتاب الجنائز، باب إخراج روح المؤمن والکافر، ح 2، ص 136

8. خواندن سوره مؤمنون

امام صادق (علیه السّلام ):

((من قرأ سورة المؤمنین ختم الله له بالسّعادة، وإذا کان مدمن قراءتها فی کلّ جمعة کان منزله فی الفردوس الأعلی مع النّبیّین و المرسلین؛ هرکس سورۀ مؤمنون را بخواند، خداوند زندگی او را با سعادت ختم کند و هرگاه خواندن آن را درهر جمعه ادامه دهد، جایگاه او در بهشت برین خواهد بود؛ همراه پیامبران و رسولان)).(1)

9. مداومت بر تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها)

امام صادق (علیه السّلام) خطاب به ابوهارون مکفوف:

((یاأباهارون! إنّا نأمر صبیاننا بتسبیح الزّهراء (علیها السّلام) کما نأمرهم بالصّلاة، فالزمه، فانّه لم یلزمه عبد فیشقی؛ ای ابوهارون! ما کودکان مان را همانگونه که به نماز امر می کنیم، به تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز دستور می دهیم؛ تو هم آن را ترک مکن، زیرا بنده ای که بر آن مداومت نموده، گرفتار شقاوت و بدبختی نگردیده است)).(2)

ص: 58


1- 1. ثواب الأعمال، ص 232
2- 2. منبع پیشین، ص 350

فصل پنجم: عوامل عاقبت بشرّی

اشاره

اینک، پس از بیان عوامل عاقبت بخیری، به بیان عوامل عاقبت بشرّی می پردازیم:

1. کفر پس از ایمان

قرآن مجید:

((یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ؛(1) در روزی که چهره هایی سپید و چهره هایی سیاه شود، امّا آنان که چهره هایشان سیاه

ص: 59


1- 1. آل عمران، 106

شده [به آنان گویند:] آیا پس از ایمانتان کافر شدید؟ پس به کیفر آنکه کفر می ورزیدید، این عذاب را بچشید)).(1)

2. دشمنی با اهل بیت (علیهم السّلام)

پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) - در ادامۀ حدیثی که در مورد دوستی اهل بیت (علیهم السّلام) قبلاً(2) نقل نمودیم - می فرمایند:

((ألا و من مات علی بغض آل محمّد مات کافرا؛ آگاه باشید هرکس با دشمنی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، کافر از دنیا رفته است)).(3)

رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرموده اند:

(( من مات و فی قلبه بغض علیّ بن أبیطالب، فلیمت یهودیا أو نصرانیا؛ هرکس بمیرد در حالی که در دلش کینۀ علی بن ابیطالب (علیه السّلام) بوده باشد، پس باید که یهودی بمیرد یا نصرانی! )).(4)

3. گناه

اشاره

قرآن کریم:

((ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا

ص: 60


1- 1. ترجمۀ استاد انصاریان
2- 2. ر ک: صفحه 43
3- 3. بحارالأنوار، ، ج 23، ص 233
4- 4. منبع پیشین، ج 39، ص 305

بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ؛(1) سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!)).(2)

آری گناه و آلودگی، همچون ((بیماری خوره)) به جان انسان می افتد، و روح ایمان را می خورد، و از بین می برد، و کار به جائی می رسد که سر از تکذیب آیات الهی در می آورد، و از آن هم فراتر می رود، و او را به استهزاء و سخریه پیامبران و آیات الهی وا می دارد، و به مرحله ای می رسد که دیگر، هیچ وعظ و اندرز و انذاری مؤثر نیست، و جز تازیانۀ عذاب دردناک الهی، راهی باقی نمی ماند!(3)

راه حمّام منجاب کجاست؟

شیخ بهایی (رحمة الله علیه) می نویسد:

گنهکاری در بستر مرگ افتاده بود، کلمۀ توحید (لا إله إلّا الله) را به او تلقین می کردند امّا او در پاسخ این شعر را می خواند:

یا ربّ قائلة یو ما و قد تعبت *** أین الطّریق إلی حمّام منجاب

یعنی کجاست آن زن که از راه رفتن خسته شده بود و می گفت: راه حمّام منجاب کجاست؟ و دلیل آنکه او - به جای کلمۀ توحید - این شعر را می خواند، این بود که روزی زن زیباچهره و پاکدامنی می خواست به حمّامی معروف به حمّام منجاب برود، چون محلّ حمّام را نمی دانست از راه رفتن خسته شده بود، آن مرد را جلو خانه اش دید، از او پرسید:

ص: 61


1- 1. روم، 10
2- 2. ترجمۀ مکارم شیرازی
3- 3. تفسیر نمونه، ج 16، ص 395

حمّام منجاب کجاست؟ مرد با دیدن آن زن، در او طمع نموده او را به خانۀ خودش راهنمایی کرد و گفت: حمّام اینجا است. زن بیچاره به خیال حمّام داخل خانۀ مرد شد، مرد فورًا در را بر روی آن زن بست.

وقتی زن متوجّه حیلۀ مرد شد، از خود میل و رغبت نشان داد، امّا گفت: من گرسنه ام و بدنم هم بوی بد می دهد؛ خوب است بیرون بروی، مقداری غذا و عطر تهیه نموده و نزد من باز گردی. هنگامی که مرد از رغبت زن اطمینان یافت، برای خرید غذا وعطر از منزل خارج شد، زن نیز از فرصت پیش آمده استفاده نموده از خانه مرد فرار کرد، مرد برگشت امّا اثری از زن ندید. از آن پس همیشه با حسرت و افسوس آن شعر را می خواند تا آنکه مرگش رسید و با خواندن آن شعر از دنیا رفت.(1)

4. شراب خواری

ابوبصیر می گوید:

در نزد امام صادق (علیه السّلام) بودم که امّ خالد عبدیه بر آن حضرت وارد شد. عرض کرد: فدایت گردم؛ من گرفتار صداها در شکم هستم، طبیبان عراق به من گفتند نبیذ (شراب خرما) را با قاووت بنوشم، امّا من ننوشیدم، زیرا می دانستم شما آنرا خوش نمی دارید. و دوست داشتم از شما در مورد آن بپرسم.

امام (علیه السّلام) فرمود: چه چیزی تو را از نوشیدن آن باز داشت؟ گفت: زیرا من در دینم از شما پیروی نموده ام و می خواهم وقتی خداوند

ص: 62


1- 1. کشکول شیخ بهایی، ص 179

(جلّ جلاله) را ملاقات نمایم بگویم که: جعفر بن محمّد مرا امر کرد، و نهی نمود. امام (علیه السّلام) به من فرمود: ای ابامحمّد! آیا سخنان این زن را می شنوی؟

سپس به او گفت: نه بخدا قسم؛ قطره ای ازآن را به تو اجازه نمی دهم، و قطره ای از آن ننوش، زیرا آنگاه پشیمان می شوی که نفست به اینجا - و اشاره نمود به گلوی مبارکش - برسد، و این سخن را سه بار تکرار نمود. سپس گفت: آیا فهمیدی چه گفتم؟ امّ خالد گفت: آری فهمیدم.(1)

5. آدم کشی

امام صادق (علیه السّلام) - در مورد کسی که مؤمنی را بکشد - فرمود:

((یقال له مت أیّ میته شئت؛ إن شئت یهودیّا و إن شئت نصرانیا و إن شئت مجوسیا؛ هنگام مرگ به او گفته می شود: هرگونه می خواهی بمیر؛ یهودی، نصرانی، یا مجوسی - یعنی مسلمان نمی میری)).(2)

6. ترک نماز

اشاره

پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله):

((من ترک الصّلاة لا یرجو ثوابها ولا یخاف عقابها، فلا أبالی أن یموت یهودیّا أو نصرانیا أو مجوسیا؛ هرکه از روی بی اعتنایی به ثواب نماز و

ص: 63


1- 1. کافی، ج 6، کتاب الأشربه، باب من اضطر إلی الخمر للدّواء أو للعطش أو للتّقیه، ح 1، ص 413
2- 2. منبع پیشین، ج 7، کتاب الدّیات، باب القتل، ح 9، ص 273

نترسیدن از کیفر ترک آن، نماز نخواند، برای من مهم نیست که جهود بمیرد یا ترسا یا گبر)).(1)

پانزده کیفر دنیوی و اخروی بر ترک نماز

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می فرماید:

((کسی که نماز خود را سبک گیرد - و در به جا آوردنش سستی نماید - خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می فرماید: شش بلا در دنیا، سه بلا در موقع مردن، سه تا در قبر و سه تا در قیامت؛ هنگامی که از قبر بیرون می آید.

اما شش بلای دنیوی:

1- خداوند برکت را از عمر

2- و روزیش بر می دارد

3- از صورتش نشانۀ نیکوکاران را می برد

4- هرکار خیری کند پذیرفته نمی شود و برای آن اجری ندارد

5- دعایش مستجاب نمی شود

6- از دعای نیکوکاران بهره ای ندارد.

اما سه بلائی که هنگام مردن دامن گیر اوست:

1- با ذلّت و خواری می میرد

ص: 64


1- 1. میزان الحکمة (با ترجمۀ فارسی)، ج 6، ص 319؛ به نقل از: جامع الأخبار: 186 / 462

2- با گرسنگی می میرد

3- با تشنگی می میرد، و حالت عطش او طوریست که اگر از نهرهای دنیا آب بیاشامد سیراب نمی شود.

اما سه بلائی که در قبر به او می رسد:

1- ملکی در قبر بر او گماشته می شود تا او را فشار دهد و زجر نماید

2- قبرش تنگ می گردد

3- قبرش تاریک می شود.

اما سه بلای او در قیامت:

1- ملکی او را با صورتش بر زمین محشر می کشاند برای حساب و مردمان به او می نگرند

2- در حسابش سخت گیری می شود

3- خداوند به او نظر رحمت نمی فرماید و او را پاکیزه نمی کند و برایش عذاب درد ناکی است)).(1)

7. کامل نکردن رکوع و سجود

امام باقر (علیه السّلام ):

((بینا رسول الله (صلی الله علیه وآله) جالس فی المسجد إذ دخل رجل فقام یصلّی فلم یتمّ رکوعه ولا سجوده فقال (صلی الله علیه وآله): نقر کنقر

ص: 65


1- 1. گناهان کبیره، شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، ج 2، ص 179؛ به نقل از: کتاب صلوة مستدرک؛ نقل از فلاح السّایل سیّد بن طاووس

الغراب لئن مات هذا و هکذا صلاته لیموتنّ علی غیر دینی؛ هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مسجد نشسته بود، مردی وارد شد و به نماز ایستاد، امّا رکوع و سجودش را کامل به جا نیاورد.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: مانند کلاغ منقار بر زمین زد؛ اگر این مرد بمیرد و نمازش به همین گونه باشد، حتمًا بر غیر دین من خواهد مرد)).(1) (2)

8. نپرداختن زکات

امام صادق (علیه السّلام ):

ص: 66


1- 1. کافی، ج 3، کتاب الصّلوة، باب من حافظ علی صلوته أو ضیّعها، ح 6، ص 268
2- 2. چندمسألۀ فقهی در مورد رکوع: 1. در رکوع باید به مقدار ذکر واجب، بدن آرام باشد. 2. اگر پیش از آنکه به مقدار رکوع خم شود و بدن آرام گیرد، عمدًا ذکر رکوع را بگوید، نمازش باطل است. 3. اگر پیش از تمام شدن ذکر واجب، عمدًا سر از رکوع بردارد، نمازش باطل است. 4. بعد از تمام شدن ذکر رکوع، باید راست بایستد، و بعد از آنکه بدن آرام گرفت، به سجده رود، و اگر عمدًا پیش از ایستادن، یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود، نمازش باطل است. رسالۀ توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، ج 1، مسائل: 1030، 1032، 1033 و 1040. چندمسألۀ فقهی در مورد سجود: 1. در سجود باید به مقدار ذکر واجب، بدن آرام باشد... . 2. اگر پیش از آنکه پیشانی به زمین برسد و بدن آرام بگیرد، عمدًا ذکر سجده را بگوید، یا پیش از تمام شدن ذکر، عمدًا سر از سجده بردارد، نمازش باطل است. 3. بعد از تمام شدن ذکر سجدۀ اول، باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود. منبع پیشین، ج 1، مسائل: 1050، 1051 و 1056

((من منع قیراطا من الزّکاة فلیمت إن شاء یهودیّا و إن شاء نصرانیا؛ هرکه قیراطی(1) از زکات را نپردازد، گو بمیرد، خواه یهودی و یا نصرانی)).(2)

9. ترک حجّ واجب

اشاره

امام صادق (علیه السّلام ):

((من مات ولم یحجّ حجّة الأسلام، ولم تمنعه من ذلک حاجة تجحف به، أو مرض لا یطیق الحجّ من أجله، أو سلطان یمنعه، فلیمت إن شاء یهودیّا و إن شاء نصرانیا؛ هرکس بمیرد و حجّ نگزارده باشد، اگر نه به سبب فقر شدید، یا بیماری باز داردنده از حج و یا ممانعت قدرتمندی از حجّ خودداری کرده باشد، باید که یهودی بمیرد اگر خواهد و یا نصرانی)).(3)

یهودی! یهودی! یهودی!

شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه) در کتاب ((داستانهای شگفت)) می نویسد:

مرحوم حاج عبدالعلی مشکسار نقل نمود که یک روز صبح در مسجد آقا احمد، مرحوم عالم ربّانی آقای حاج سیّد عبدالباقی (اعلی الله مقامه) پس

ص: 67


1- 1. قیراط: واحدی برابر با یک بیست و یکم مثقال. فرهنگ معین
2- 2. میزان الحکمة (با ترجمۀ فارسی)، ج 5، ص 19؛ به نقل از: ثواب الأعمال: 281 / 7
3- 3. منبع پیشین، ج 2، ص 494؛ به نقل از: ثواب الأعمال 282 / 2

از نماز جماعت به منبر رفت و من حاضر بودم، فرمود امروز می خواهم چیزی را که خودم دیده ام برای موعظۀ شما نقل کنم.

رفیقی داشتم از مؤمنین و مریض شد، به عیادتش رفتم، چون او را در حال سکرات مرگ دیدم نزدش نشستم و سورۀ یس و الصّافات را تلاوت کردم، اهل او از حجره بیرون رفتند و من تنها نزدش بودم، پس او را کلمۀ توحید و ولایت تلقین می کردم، آنچه اصرار کردم نگفت، با اینکه می توانست حرف بزند و با شعور بود، پس ناگاه با کمال غیظ متوجّه من شده و سه مرتبه گفت: یهودی! یهودی! یهودی!

من بر سر خودم زدم وطاقت توقّف دیگر نداشتم، از حجره بیرون آمدم و اهلش نزدش رفتند، درب خانه که رسیدم صدای شیون و ناله بلند شد معلوم شد مرده است، و پس از تحقیق از حالش، معلوم شد که این بدبخت چندسال بود که واجب الحج بود و به این واجب مهمّ الهی اعتنایی ننموده تا اینکه یهودی از دنیا رفت.(1)

10. فرار از علماء

پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله):

((سیأتی زمان علی أمّتی یفرّون من العلماء کما یفرّ الغنم عن الذّئب، فإذا کان کذلک إبتلاهم الله تعالی بثلاثة أشیاء: ألأوّل: یرفع البرکة من أموالهم، و الثّانی: سلّط الله علیهم سلطانا جائرا، والثّالث: یخرجون من الدّنیا بلا إیمان؛ به زودی زمانی بر امّتم فرا می رسد، که از علمایشان

ص: 68


1- 1. داستانهای شگفت، شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، ص 94

می گریزند همانگونه که گوسفند از گرگ می گریزد. وقتی چنین شد خداوند متعال آنها را به سه چیز گرفتار کند: اوّل اینکه برکت را از اموال ایشان می گیرد. دوّم اینکه پادشاهی ستمگر را بر آنان مسلّط می گرداند و سوّم اینکه بی ایمان از دنیا می روند)).(1)

11. دنیادوستی و دنیاپرستی

اشاره

دنیادوستی و دنیاپرستی به دو صورت موجب سوء عاقبت و بدبختی انسان می گردد:

1. دنیادوستی سبب می شود انسان، دینش را به دنیا بفروشد، و حتّی با امام زمانش درگیر شود. مانند ((عمر بن سعد)) (لعنة الله علیه) که برای رسیدن به حکومت ری، حاضر شد با حضرت امام حسین (علیه السّلام) در کربلا بجنگد و دستانش را به خون پاک فرزندان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بیالاید.

2. شیطان در لحظۀ احتضار از محبّت و علاقۀ انسان به مال دنیا استفاده نموده ایمان شخص را از او می گیرد، و سبب می شود انسان بی ایمان از دنیا برود.

از این مورد، به ذکر یک نمونه بسنده می کنیم:

ص: 69


1- 1. میزان الحکمة (با ترجمۀ فارسی)، ج 8، ص 564؛ به نقل از: جامع الاخبار 356 / 995

داستان هشداردهنده

شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه) در کتاب ((داستانهای شگفت)) می نویسد:

جناب آقای منوچهر موریسی داستانی طولانی نقل نمودند که خلاصه اش آن است که اوقاتی که ایشان در حومه لارستان درقریه اسیر به آموزگاری مشغول بودند، جوانی به نام ((احمد)) از اهل آن قریه مریض سخت و محتضر (آماده مرگ) می شود، پس در حالت احتضارش آقای منوچهر او را تلقین می گوید، احمد کلمۀ طیبه ((لا إله إلّا الله)) را به سختی پس از تلقین بسیار می گوید، و هم چنین جمله ((محمّد رسول الله (صلّی الله علیه و آله))) را هم می گوید، ولی جمله ((علیّ ولیّ الله)) را نمی گوید، و پس از اصرار به سرش اشاره کرد که نمی گویم، و بعد هم به زبانش گفت نمی گویم، پس از آن در یک حالت اغما و بی هوشی فرو رفت و همه از اطرافش متفرّق شدند و چندروز به همان حالت بود تا اینکه او را به شیراز بردند و در بیمارستان بستری نمودند و پس از چندروز حالش خوب شد و از بیمارستان خارج گردید.

پس به دیدن او رفتم و گفتم: آن روزی که به تو تلقین می گفتم چرا از گفتن ((علیّ ولیّ الله)) خودداری می کردی؟ ((احمد)) از شنیدن این پرسش من حالت ترس و وحشتی عارضش شد و لب خود را گزید و گفت: در آن موقع که شما مرا تلقین شهادت می کردید، دیدم که شهادت به صورت زنجیری است دارای سه حلقۀ قطور که روی حلقۀ اوّل ((لااله الا الله)) و روی حلقۀ دوّم ((محمّد رسول الله)) و روی حلقۀ سوّم ((علیّ ولیّ الله)) نوشته بود، حلقۀ اوّل در دست من بود، حلقۀ دوّم در وسط و حلقۀ سوّم در دست دیوی که هیکل او وحشت آور بود می باشد،

ص: 70

و در دست دیگرش کیسه ای بود که من احساس می کردم تمام پول و نقدینه من در آن است، من با تلقین شما ((لااله الا الله)) و ((محمّد رسول الله)) را گفتم، و چون می خواستم جمله ((علیّ ولیّ الله)) را بگویم، آن دیوصورت زنجیر را به سختی از دستم می کشید و می گفت: اگر گفتی تمام پول و دفتر بانکی تو را که در این کیسه است می برم، من هم از ترس اینکه تمام دارائی مرا نبرد نمی گفتم، و در آن حالت، محبّت زیادی به پولهایم داشتم، با آن حالت حلقۀ توحید را از دست نمی دادم و رها نمی کردم، و در این کشمکش و ناراحتی شدید بودم که ناگاه سیّدی نورانی و جذّاب ظاهر گردید و پای مبارک را روی زنجیر گذارد، مثل اینکه آن دیوصورت دستش زیر پای آن بزرگوار بوده و فشرده شد، فریادی زد و زنجیر را رها ساخت، تمام زنجیر به دست من آمد، دیگر نفهمیدم چه شد، تا وقتی که چشمم باز شد و خود را غرق عرق و در بستر بیماری افتاده دیدم.(1)

***

روزی که زیر خاک تن ما نهان شود *** وانها که کرده ایم یکایک عیان شود

یارب به فضل خویش ببخشای بنده را *** آندم که عازم سفر آن جهان شود

بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال *** مهلت بیابد از اجل و کامران شود

ص: 71


1- 1. داستانهای شگفت، ص 139140

هم عاقبت چو نوبت رفتن بدو رسد *** با صدهزار حسرت از اینجا روان شود

فریاد از آن زمان که تن نازنین ما *** بر بستر هوان فتد و ناتوان شود

اصحاب را ز واقعۀ ما خبر کنند *** هردم کسی به رسم عیادت روان شود

وانگه که چشم بر رخ ما افکند طبیب *** در حال ما چو فکر کند بد گمان شود

گوید فلان شراب طلب کن که سود تست *** ما را بدان امید بسی در زیان شود

شاید که یک دو روز دگر مانده عمر ما *** وآن یک دو روز برسر سود و زیان شود

یاران و دوستان همه در فکر عاقبت *** کاحوال برچگونه و حال از چه سان شود

تا آن زمان که چهره بگردد زحال خویش *** وآن رنگ ارغوانی ما زعفران شود

وآن رنج در وجود به نوعی اثر کند *** کز لاغری بسان یکی ریسمان شود

در ورطۀ هلاک فتد کشتی وجود *** نیز از عمل بماند و بی بادبان شود

آمدشد ملائکه در وقت قبض روح *** چون بنگریم دیدۀ ما خون فشان شود

باید که در چشیدن آن جام زهرناک *** شیرینی شهادت ما در زبان شود

ص: 72

یارب مدد ببخش که ما را در آن زمان *** قول زبان، موافق صدق جنان شود

ایمان ما زغارت شیطان نگاه دارد *** تا از عذاب خشم تو جان در امان شود

پایان

ص: 73

ص: 74

فهرست منابع

_ قرآن کریم

_ ترجمۀ قرآن، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی

_ ترجمۀ قرآن، استاد حسین انصاریان

_ تفسیر نمونه، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی و همکاران، دار الکتب الإسلامیه - تهران

_ مفاتیح الجنان، شیخ عبّاس قمی، ترجمۀ استاد انصاریان

_ نهج البلاغه

_ ترجمۀ نهج البلاغه، محمّد دشتی

_ صحیفۀ سجّادیه

_ ترجمۀ صحیفۀ سجّادیه، احمد سجّادی

_ فروع کافی، شیخ کلینی (رحمة الله علیه)، دار الأضواء - بیروت، الطّبعة الثّالثة المُصحّحة، 1405ه - 1985 م

ص: 75

_ أمالی شیخ صدوق (رحمة الله علیه)، انتشارات کتابچی - تهران، چاپ پنجم، پائیز 1370

_ ثواب الأعمال، شیخ صدوق (رحمة الله علیه)، نشر اخلاق - قم، چاپ هشتم، زمستان 85

_ بحارالأنوار، علّامه مجلسی (رحمة الله علیه)، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطّبعة الثّالثة المُصحّحة، 1403 ه - 1983 م

_ میزان الحکمة (با ترجمۀ فارسی)، محمّد محمّدی ری شهری، ترجمۀ حمیدرضا شیخی، سازمان چاپ و نشر دار الحدیث - قم، چاپ دوازدهم، 1390 ه. ش

_ گناهان کبیره، شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، مؤسّسۀ مطبوعاتی دارالکتاب جزائری - قم

_ ده گفتار، شهید مطهّری (رحمة الله علیه)، انتشارات صدرا - تهران، چاپ سوّم، دی ماه 1366

_ مروج الذّهب مسعودی، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی - تهران، چاپ چهارم، 1370ه. ش

_ سیرۀ پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسّسۀ امام صادق (علیه السّلام )، چاپ شانزدهم، بهار 1383

_ تاریخ انبیاء، سیدهاشم رسولی محلّاتی، بوستان کتاب - قم، چاپ بیست و ششم، 1391 ه. ش

_ داستانهای شگفت، شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرّسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ سیزدهم، تابستان 1388

ص: 76

_ حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهّری (رحمة الله علیه)، محمّد جواد صاحبی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی - قم، چاپ دهم، بهار 1373

_ سرگذشت های عبرت انگیز، محمّد محمّدی اشتهاردی، انتشارات روحانی - قم، چاپ دوّم

_ کشکول شیخ بهایی (رحمۀ الله علیه)، نگاه آشنا - قم، چاپ دوّم

_ توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، بنی هاشمی خمینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرّسین حوزۀ علمیۀ قم

***

ص: 77

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109