رسالة الحقوق (حقوق اسلامی)

مشخصات کتاب

سرشناسه:حسینی، محمد، 1323 -

عنوان و نام پدیدآور:رسالة الحقوق (حقوق اسلامی) / تالیف سید محمد حسینی بهارانچی

مشخصات نشر:دیجیتالی / مرکز تحقیقات یارانه ای قائمیه اصفهان - 1399

مشخصات ظاهری: 148 ص.

زبان: فارسی

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

موضوع: حقوق اسلامی

موضوع: حقوق اجتماعی

ص: 1

انگیزه تالیف

بسم الله الرحمن الرحیم

به نظر نویسنده حقوق صاحبان حق- که اسلام برای مسلمانان تعیین نموده مورد غفلت واقع شده است، و توجهی به آن نمی شود، در حالی که روز قیامت نسبت به آن ها سؤال خواهد شد، و صاحبان حق، حقوق خود را مطالبه خواهند نمود، و از ضایع کنندگان حقوق، به درگاه خداوند شکایت می نمایند، و شکایت آنان پذیرفته می شود، و صاحبان حق تنها انسان ها نیستند، بلکه همان گونه که خواهد آمد، اعضا و جوارح انسان نیز صاحبان حق هستند، و از صاحبان خود شکایت می نمایند، که چرا ما را در راه صحیح به کار نگرفتید، و یا مسجد و قرآن و عالم شکایت می کنند، که چرا همسایگان مسجد تا چهل خانه به مسجد نیامده اند، یا قرآن شکایت می کند که چرا اهل خانه آن را قرائت نکرده اند، و یا عالمی که در محلی می زیسته شکایت می کند که چرا اهل آن محل به او مراجعه نمی کرده اند، و یا حیوانات اهلی شکایت می کنند که چرا صاحبان آنان آب و غذایشان را تامین نکرده اند؟ و ...

از سویی اکثر مردم اطلاعی از این حقوق و کیفر تضییع آن ها را ندارند، و نویسنده با استمداد از خداوند بر این شد که در حدّ امکان و توان خود، حقوق یاد شده - که در لابلای روایات در ابحاث مختلف از معصومین(علیهم السلام) نقل شده است - را منظّم نماید، و همراه با ترجمه فارسی روان در اختیار دوستان اهل البیت(علیهم السلام) قرار بدهد، و از خداوند برای خود و همه ی پیران اهل البیت(علیهم السلام) توفیق رعایت این حقوق را خواستار است و می گوید: «و لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم و له الحمد أوّلاً و آخراً».

اول ماه شوال سال 1439 هجری قمری

سیدقاسم حسینی بهارانچی معروف به سیدمحمد

غفرالله له و لوالدیه و لجمیع المؤمنین و المؤمنات

رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)

اکنون به حول و قوه ی الهی به طور اجمال شروع به بیان حقوق می کنیم، و البته معلوم است که هیچ حقی بالاتر از حق خداوند نیست و پس از حق خداوند حق پیامبران و اوصیا و علما و مربّیان و معلّمین و پدران

ص: 2

و مادران و ارحام و خویشان و همسایگان و برادران دینی و همه انسان ها می باشد، بلکه همان گونه که امام سجاد(علیه السلام) می فرماید: هر کدام از اعضا و جوارح بدن ما بر ما حقی دارند و هر حیوانی که در تحت اختیار ماست بر ما حق دارد، و از خداوند متعال می خواهیم که با بیان این حقوق توفیق رعایت آن ها را به نویسنده و خوانندگان محترم عنایت بفرماید، و ما توفیقی إلّا بالله علیه توکلت و إلیه أنیب، و لا حول و لا قوة إلّا بالله العلی العظیم.

مرحوم علامه مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف بحارالأنوار جلد 74 طبع ایران قبل از بیان حقوق یاد شده- که خود یکی از نشانه های حقانیّت اسلام و مذهب اهل البیت(علیهم السلام) است- اول رساله ی حقوق امام سجاد(علیه السلام) را به عنوان «جوامع الحقوق» بیان می فرماید، و چه خوب است که شیعیان و دوستان اهل البیت(علیهم السلام) در این رساله حقوق به دقت بنگرند، و از آن بهره مند شوند،

و خلاصه ی این رساله این است که امام(علیه السلام) می فرماید:خداوند در جمیع احوال، حقوقی برتو واجب نموده و آن ها تو را احاطه کرده است، و بزرگترین حقّی که بر تو واجب شده، حقّ ذات مقدّس پروردگار توست، و آن اصل همه حقوق می باشد سپس میفرماید:.

خداوند برای هر کدام از زبان و گوش و چشم و دست و پا و شکم و فرج تو حقّی بر تو قرار داده، و تو باید رعایت حق این هفت عضو بدن خود را بنمایی، چنان که برای نماز تو، و روزه تو و صدقه و احسان تو حقّی بر تو قرار داده، و تو باید به وسیله این ها حقوق دیگران را ادا نمایی، و واجب ترین حقی که [بعد از حق خداوند] بر تو هست حق پیشوایان تو است و سپس حقوق خویشان تو می باشد. تا این که می فرماید:

اما حق بزرگ خداوند بر تو این است که او را پرستش نمایی و شریکی برای او قرار ندهی، و اگر حق خدای خود را با خلوص ادا کردی، خداوند نیز حق تو را ادا می کند، و دنیا و آخرت تو را کفایت می نماید،

و حقّ نَفسِ تو بر تو این است که نفس خویش را صرف طاعت خداوند عزّوجلّ نمایی، و در مسیر اطاعت از خداوند، حقّ زبان و گوش و چشم و دست و پا و شکم و فرج خود را نیز ادا کنی و آن ها را صرف طاعت و بندگی خداوند نمایی، و در این راه از خداوند کمک بخواهی.

و حق زبان تو این است که از بدگویی ها پرهیز نمایی، و او را به راه خیر عادت بدهی، و از سخنان بیهوده دوری کنی، و با زبان خود به مردم نیکی کنی، و سخنان نیک به آنان بگویی.

و حق گوش تو نیز دوری کردن از غیبت و شنیدن چیزهای حرام است.

و حق چشم تو بستن آن از حرام، و نگاه عبرت به عالم وجود است.

و حق دست تو این است که آن را به طرف کار حرام دراز نکنی.

و حق پاهای تو این است که در راه حرام قدم برنداری، و همواره قدم در صراط مستقیم دین خدا گذاری، تا در آتش دوزخ نیفتی.

و حق شکم تو این است که آن را ظرف حرام قرار ندهی، و پرخوری نکنی.

ص: 3

و حق فرج تو این است که از زنا و نگاه دیگران او را دور بداری.

و حق نماز این است که بدانی آن ورود بر خداوند عزّوجلّ می باشد، و تو در نماز در پیشگاه خداوند ایستاده ای، و چون معنای نماز را بدانی در مقابل خداوند ذلیل و حقیر و امیدوار و ترسان و افتاده و نالان و کوچک و با سکون و وقار و قلب بیدار خواهی بود، و حقوق و حدود نماز را رعایت خواهی کرد.

و حق حجّ این است که خود را میهمان خداوند و در حال فرار از گناه و رسیدن به توبه و انجام فریضه الهی بدانی.

و حق روزه این است که بدانی خداوند روزه را حجاب زبان و گوش و چشم و فرج تو قرار داده، تا تو را از آتش دوزخ مستور نماید، و اگر روزه را ترک کنی حجاب خدا را پاره کرده ای، و گرفتار آتش دوزخ می شوی.

و حق صدقه این است که بدانی آن پیش خدای عزّوجلّ برای تو ذخیره می شود، و این امانتی است برای تو نزد خداوند، و نیاز به شاهد ندارد، و در دنیا بلاها و بیماری ها را دفع می کند و در آخرت تو را از آتش دوزخ دور می نماید.

و حق قربانی[حجّ] این است که تو آن را فقط برای خدا انجام بدهی و رحمت خدا و نجات آخرت را طلب کنی ....

و حق استاد و مربّی تو این است که او را احترام و تعظیم کنی و به سخن او با احترام گوش فرا بدهی، و صدای خود را بالای صدای او قرار ندهی، و پاسخ سوالی که از او می شود را تو ندهی، و در مجلس او از کسی غیبت نکنی، و غیبت او را ردّ کنی، و عیوب او را بپوشانی، و خوبی های او را بگویی، و با دشمن او ننشینی و با دوست او دشمنی نکنی، و اگر چنین کنی ملائکه شهادت خواهند داد که هدف تو خدا بوده و تو برای خدا از او علم آموخته ای نه برای مردم.

سپس آن حضرت حق متعلمین وشاگرد ان را بیان نموده ومی فرماید:

و امّا حق شاگردان و متعلّمین این است که بدانی خداوند عزّوجلّ تو را قیّم آنان قرار داده ، و به تو بهره ای از خزائن علم خود را عطا نموده، و اگر تو با اخلاق نیک با آنان برخورد کنی، خداوند با فضل خود به دانش تو می افزاید، و اگر مردم را از علم خود محروم کنی، و یا با بداخلاقی به آنان پاسخ بدهی، بر خداوند حق است که علم و دانش و عزّت تو را بگیرد، و از نظر مردم ساقط شوی.

سپس فرمود:

و حق زوجه و همسر تو این است که بدانی خداوند او را وسیله آرامش و انس تو قرار داده، و او نعمت خداست برای تو، و باید به او اکرام و ارفاق نمایی، گرچه حق تو بر او بالاتر و واجب تر می باشد، پس تو باید به او ترحّم نمایی چرا که او اسیر تو می باشد، و باید غذا و لباس او را تامین کنی و اگر کار جاهلانه ای کرد از او بگذری .... سپس فرمود:

ص: 4

امّا حق مادر تو این است که بدانی او تو را نه ماه بارداری نموده و احدی چنین باری را تحمّل نمی کند، و از میوه ی قلب خود به تو نوشانده، و احدی چنین احسانی را به کسی نمی کند، و با جمیع قوا و جوارح خود تو را بر خویش مقدم داشته، تا جایی که خود گرسنه بوده و تو را سیر کرده، و تشنه بوده و تو را سیراب نموده، و برهنه بوده و تو را پوشانده، و زیر آفتاب قرار گرفته و تو را سایه بان شده، و از خواب خود گذشته و سرما و گرما را به خاطر تو تحمل نموده، و البتّه تو قدرت شکر او را نداری مگر با کمک و توفیق الهی.

و امّا حقّ پدر تو این است که بدانی او اصل تو است، و اگر او نمی بود، تو نیز نبودی، پس هر پیشرفت و نعمت و نبوغی در خود دیدی، بدان که او اصل آن بوده، پس باید خدا را بر این نعمت حمد و شکر نمایی و بگویی: و لا قوة إلّا بالله.

و امّا حقّ فرزند تو این است که بدانی او از تو می باشد، و به تو نسبت داده می شود، و خیر و شرّ او به تو باز می گردد، و تو نسبت به تربیت و حسن تأدیب و راهنمایی او به سوی دین خدای عزّوجلّ مسئول خواهی بود و تو باید در اطاعت او از خداوند به او کمک کنی و این را برای خود ثواب بدانی و کوتاهی در تربیت او را گناه بدانی،

و اما حق برادر تو بر تو این است که بدانی او دست تو و عزّت و قوّت تو محسوب می شود، پس نکند برادر خود را وسیله ی معصیت خدا و ظلم به مردم قرار بدهی، و تو باید یاور او باشی در مقابل دشمن، و از او خیرخواهی کنی اگر او در راه طاعت خدا باشد، و اگر در مسیر معصیت خدا بود، حقّ خدا را مقدم بداری. و لا حول و لا قوة إلّا بالله. ... تا این که فرمود:

و امّا حقّ کسی که به تو احسان نموده این است که از او تشکر کنی و احسان او را با سخن نیک بیاد بیاوری و ازروی حقیقت به او دعا کنی، و اگر قدرت داشتی احسان او را جبران نمایی.

و حقّ مؤذن نماز تو این است که بدانی او تو را به یاد خدا می اندازد، و دعوت به نماز و انجام واجب خدا و برخورداری از بهره ی عبادت می نماید، و تو باید شکر احسان او را به جا بیاوری و از او تشکر کنی.

و حق امام تو در جماعت این است که بدانی او مسئولیت عبادت تو را به عهده گرفته و از طرف تو با خداوند سخن گفته و تو چنین نکرده ای، و او برای تو دعا نموده و تو برای او دعا نکرده ای و اگر نقصی بوده به عهده ی او بوده و اگر نماز او تمام بوده تو با او شریک بوده ای، و او نماز تو را به عهده گرفته و خود را به جای تو قرار داده است، و به این خاطر تو باید از او تشکر نمایی.

و اما حقّ هم نشین تو این است که با او با ملایمت و انصاف برخورد کنی و بدون اجازه ی او از مجلس خارج نشوی ... و لغزش های او را فراموش کنی، و خیر و احسان او را از یاد نبری، و جز با سخن خوب با او سخن نگویی.

و امّا حقّ همسایه ی تو این است که در غیاب او حافظ مال و آبروی او باشی، و در حضور او، او را اکرام نمایی، و اگر مظلوم واقع شود او را یاری کنی، و از عیوب او تجسس ننمایی، و اگر عیبی از او یافتی بپوشانی، و

ص: 5

اگر فهمیدی که نصیحت تو را می پذیرد او را نصیحت نمایی، و هنگام گرفتاری او را تنها نگذاری، و لغزش او را نادیده بگیری، و از خطای او بگذری، و با او نیکو معاشرت کنی، و لا قوّة إلّا بالله.

و امّا حقّ صاحب و همراه تو این است که با انصاف و تفضّل با او همراه باشی، و اکرام تو سابق بر اکرام او باشد، و اگر او سبقت به اکرام گرفت تو جبران نمایی، و همان گونه که او تو را دوست می دارد، تو نیز او را دوست بداری، و از معصیت خداوند او را دور نمایی، و بر او رحمت باشی و عذاب نباشی، و لا قوّة إلّا بالله.

و امّا حق شریک تو این است که اگر غایب بود او را کفایت کنی، و اگر حاضر بود، مراعات او را بکنی، و بدون نظر او نظر ندهی، و بدون مشورت با او تصمیم نگیری، و مال او را حفظ کنی، و به او خیانت نکنی، چرا که دست خدا بالای دست دو شریکی است که به همدیگر خیانت نمی کنند، و لا قوّة إلّا بالله.

و امّا حقّ مال تو بر تو، این است که آن را جز از راه حلال به دست نیاوری، و جز در راه صحیح آن را مصرف نکنی، و به افراد ناسپاس ندهی، بلکه در راه طاعت خداوند مصرف نمایی، و بخل نورزی تا گرفتار حسرت و پشیمانی نشوی، و وزر و عقوبتی پیدا نکنی، و لا قوّة إلّا بالله.

و امّا حقّ طلبکار تو این است که اگر توانایی داری طلب او را بدهی، و اگر ناتوان هستی با سخن نیک او را راضی کنی، و با لطایفی او را از خود دور نمایی.

و حق خلیط و شریک تو این است که به او خیانت نکنی و او را فریب ندهی و درباره ی او از خدا بترسی...

و حق کسی که از تو مشورت می کند این است که اگر صلاح او را می دانی او را راهنمایی کنی، و گرنه او را به کسی که صلاح او را می داند ارجاع بدهی.

و حقّ کسی که برای تو مصلحت اندیشی می کند این است که او را متّهم به سوء نیت نکنی، و اگر نظر او را صحیح دانستی خدا را بر این توفیق ستایش کنی، [ و از او نیز تشکر نمایی] .

و حقّ کسی که از تو نصیحت طلب می کند این است که از او خیرخواهی کنی، و به او ترحّم و ارفاق نمایی.

و حقّ کسی که تو را نصیحت می کند این است که با گرمی به سخن او گوش فرا دهی، و اگر نصیحت او صحیح بود خدا را حمد و ستایش نمایی، و گرنه او را متّهم به سوء نیت نکنی، جز آن که مستحق اتّهام باشد، که باید از او دوری نمایی، و لا قوّة إلّا بالله.

و حقّ بزرگتر این است که به او احترام کنی و از او تجلیل نمایی، چرا که او تقدّم در اسلام دارد، و نباید با او مانند خصم مقابله کنی، و نباید در راه رفتن از او پیشی بگیری، و اگر با تو با جهالت سخن گفت تو با او چنین سخن نگویی بلکه به او احترام نمایی به خاطر حرمت و تقدّم او در اسلام.

و حق کوچکتر از تو این است که در تعلیم، به او ترحّم نمایی، و از او بگذری و آبروی او را حفظ کنی و به او ارفاق و کمک نمایی.

و حقّ سائل این است که به اندازه ی نیاز به او کمک نمایی.

ص: 6

و حقّ کسی که از او سؤال می کنی این است که اگر چیزی به تو عطا نمود از او قبول کنی و از او تشکر و قدردانی نمایی و اگر عذری آورد عذر او را بپذیری.

و حقّ کسی که خداوند تو را به واسطه او شاد نموده این است که اوّلاً خدا را ستایش کنی و سپس از او تشکر نمایی.

و حق کسی که با تو بدی می کند، این است که از او بگذری، و اگر گذشت از او، به تو آسیب می رساند، از مردم کمک بخواهی و حق خود را از او بگیری، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ»(1)

و حق کلیه مسلمانان بر تو این است که در باطن برای آنان از خداوند سلامت و رحمت طلب کنی، و به خطاکار آنان ارفاق نمایی و در مقام الفت و اصلاح امور آنان باشی، و از نیکوکارشان تشکر کنی، و آزاری به آنان نرسانی و آنچه برای خود می خواهی، برای آنان نیز بخواهی، و آنچه برای خود نمی خواهی برای آنان نیز نخواهی، و پیرمردان آنان را پدر خود، و جوانان شان را برادر خود، و پیره زن هایشان را مادر خود و بچه هایشان را فرزندان خود بدانی و ...

مؤلّف گوید: این خلاصه ترجمه رساله حقوق است و متن آن را در پاورقی مشاهده می کنید(2).

ص: 7


1- - شوری/40.
2- - - اعلم رحمک الله أن لله علیک حقوقا محیطة بک فی کل حرکة حرکتها ، أو سکنة سکنتها ، أو منزله نزلتها ، أو جارحة قلبتها أو آلة تصرفت بها ، بعضها أکبر من بعض وأکبر حقوق الله علیک ما أوجبه لنفسه تبارک وتعالی من حقه الذی هو أصل الحقوق ومنه تفرع ، ثم ما أوجبه علیک لنفسک من قرنک إلی قدمک علی اختلاف جوارحک فجعل لبصرک علیک حقا ، ولسمعک علیک حقا ، وللسانک علیک حقا ولیدک علیک حقا ، ولرجلک علیک حقا ، ولبطنک علیک حقا [ ولفرجک علیک حقا ، فهذه الجوارح السبع التی بها تکون الافعال. ثم جعل عزوجل لافعالک حقوقا : فجعل لصلاتک علیک حقا ، ولصومک علیک حقا ، ولصدقتک علیک حقا ، ولهدیک علیک حقا ، ولافعالک علیک حقا. ثم تخرج الحقوق منک إلی غیرک من ذوی الحقوق الواجبة علیک ، وأوجبها علیک حقا أئمتک ثم حقوق رعیتک ، ثم حقوق رحمک. فهذه حقوق یتشعب منها حقوق فحقوق أئمتک ثلاثة أوجبها علیک حق سائسک بالسلطان ، ثم [ حق ] سائسک بالعلم ، ثم حق سائسک بالملک وکل سائس إمام وحقوق رعیتک ثلاثة أوجبها علیک حق رعیتک بالسلطان ثم حق رعیتک بالعلم فان الجاهل رعیة العالم وحق رعیتک بالملک من الازواج وما ملکت من الایمان وحقوق رحمک کثیرة متصلة بقدر اتصال الرحم فی القرابة. فأوجبها علیک حق امک ثم حق أبیک ، ثم حق ولدک ، ثم حق أخیک ثم الاقرب فالاقرب والاول فالاول ، ثم حق مولاک المنعم علیک ، ثم حق مولاک الجاری نعمته علیک ، ثم حق ذی المعروف لدیک ثم حق مؤذنک بالصلاة ، ثم حق إمامک فی صلاتک ، ثم حق جلیسک ، ثم حق جارک ، ثم حق صاحبک ثم حق شریکک ، ثم حق مالک ، ثم حق غریمک الذی تطالبه ، ثم حق غریمک الذی یطالبک ، ثم حق خلیطک ، ثم حق خصمک المدعی علیک ثم حق خصمک الذی تدعی علیه ، ثم حق مستشیرک ، ثم حق المشیر علیک ثم حق مستنصحک ، ثم حق الناصح لک ، ثم حق من هو أکبر منک ، ثم حق من هو أصغر منک ، ثم حق سائلک ، ثم حق من سألته ، ثم حق من جری لک علی یدیه مساءة بقول أو فعل أو مسرة بذلک بقول أو فعل عن تعمد منه أوغیر تعمد منه ثم حق أهل ملتک عامة ، ثم حق أهل الذمة ، ثم الحقوق الحادثة بقدر علل الاحوال وتصرف الاسباب فطوبی لمن أعانه الله علی قضاء ما أوجب علیه من حقوقه ووفقه وسدده. فأما حق الله الاکبر فأنک تعبده لا تشرک به شیئا ، فإذا فعلت ذلک باخلاص جعل لک علی نفسه أن یکفیک أمر الدنیا والاخرة ، ویحفظ لک ما تحب منها. وأما حق نفسک علیک فأن تستوفیها فی طاعة الله ، فتودی إلی لسانک حقه وإلی سمعک حقه ، وإلی بصرک حقه ، وإلی یدک حقها ، وإلی رجلک حقها ، وإلی بطنک حقه ، وإلی فرجک حقه وتستعین بالله علی ذلک. وأما حق اللسان فاکرامه عن الخنی ، وتعویده الخیر ، وحمله علی الادب وإجمامه إلا لموضع الحاجة والمنفعة للدین والدنیا ، وإعفاؤه عن الفضول الشنعة القلیلة الفائدة التی لا یؤمن ضررها مع قلة عائدتها ، ویعد شاهد العقل ، والدلیل علیه وتزین العاقل بعقله [ و ] حسن سیرته فی لسانه ولا قوة إلا بالله العلی العظیم. وأما حق السمع فتنزیهه عن أن تجعله طریقا إلی قلبک إلا لفوهة کریمة تحدث فی قلبک خیرا أو تکسبک خلقا کریما فإنه باب الکلام إلی القلب یودی إلیه ضروب المعانی علی ما فیها من خیر أو شر ولا قوة إلا بالله. وأما حق بصرک فغضه عما لا یحل لک ، وترک ابتذاله إلا لموضع عبرة ، تستقبل بها بصرا أو تستفید بها علما ، فان البصر باب الاعتبار. وأما حق رجلیک فأن لا تمشی بهما إلی ما لا یحل لک ، ولا تجعلها مطیتک فی الطریق المستخفة بأهلها فیها ، فانها حاملتک وسالکة بک مسلک الدین ، والسبق لک ولا قوة إلا بالله. وأما حق یدک فأن لا تبسطها إلی ما لا یحل لک فتنال بما تبسطها إلیه من الله العقوبة فی الاجل ، ومن الناس بلسان اللائمة فی العاجل ، ولا تقبضها مما افترض الله علیها ولکن توقرها به : تقبضها عن کثیر مما لا یحل لها ، وتبسطها بکثیر مما لیس علیها فإذا هی قد عقلت وشرفت فی العاجل وجب لها حسن الثواب من الله فی الاجل. وأماحق بطنک فأن لا تجعله وعاء لقلیل من الحرام ولا لکثیر ، وأن تقتصد له فی الحلال ولا تخرجه من حد التقویة إلی حد التهوین وذهاب المروة ، فان الشبع المنتهی بصاحبه إلی التخم مکسلة ومثبطة ومقطعة عن کل بر وکرم وإن الرأی المنتهی بصاحبه إلی السکر مسخفة ومجهلة ومذهبة للمروة. وأما حق فرجک فحفظه مما لا یحل لک والاستعانة علیه بغض البصر فإنه من أعون الاعوان ، وضبطه إذا هم بالجوع والظمأ ، وکثرة ذکر الموت والتهدد لنفسک بالله، والتخویف لها به ، وبالله العصمة والتأیید ولا حول ولا قوة إلا به. ثم حقوق الافعال فأما حق الصلاة فأن تعلم أنها وفادة إلی الله وأنک قائم بها بین یدی الله فإذا علمت ذلک کنت خلیقا أن تقوم فیها مقام الذلیل الراغب الراهب الخائف الراجی المسکین المتضرع، المعظم من قام بین یدیه بالسکون والاطراق وخشوع الاطراف، ولین الجناح، وحسن المناجاة له فی نفسه و [ الطلب ] إلیه فی فکاک رقبتک التی أحاطت بها خطیئتک، واستهلکتها ذنوبک ولا قوة إلا بالله. وأما حق الصوم فأن تعلم أنه حجاب ضربه الله علی لسانک وسمعک وبصرک وفرجک وبطنک لیسترک به من النار ، وهکذا جاء فی الحدیث «الصوم جنة من النار» فان سکنت أطرافک فی حجبتها رجوت أن تکون محجوبا وإن أنت ترکتها تضطرب فی حجابها وترفع جنبات الحجاب فتطلع إلی ما لیس لها بالنظرة الداعیة للشهوة والقوة الخارجة عن حد التقیة لله ، لم یؤمن أن تخرق الحجاب ، وتخرج منه ، ولا قوة إلا بالله. وأما حق الصدقة فأن تعلم أنها ذخرک عند ربک ، وودیعتک التی لا تحتاج إلی الاشهاد ، فإذا علمت ذلک کنت بما استودعته سرا أوثق بما استودعته علانیة ، وکنت جدیرا أن تکون أسررت إلیه أمرا أعلنته ، وکان الامر بینک وبینه فیها سرا علی کل حال ولم یستظهر علیه فیما استودعته منها إشهاد الاسماع والابصار علیه بها ، کأنها أوثق فی نفسک وکأنک لا تثق به فی تأدیة ودیعتک إلیک ثم لم تمتن بها علی أحد لانها لک ، فإذا امتننت بها لم تأمن أن یکون بها مثل تهجین حالک منها إلی من مننت بها علیه ، لان فی ذلک دلیلا علی أنک لم ترد نفسک بها ، ولو أردت نفسک بها لم تمتن بها علی أحد ولا قوة إلا بالله. وأما حق الهدی فأن تخلص بها الارادة إلی ربک ، والتعرض لرحمته وقبوله ولا ترد عیون الناظرین دونه ، فإذا کنت کذلک لم تکن متکلفا ولا متصنعا وکنت إنما تقصد إلی الله. واعلم أن الله یراد بالیسیر ولا یراد بالعسیر کما أراد بخلقه التیسیر ولم یرد بهم التعسیر ، وکذلک التذلل أولی بک من التدهقن لان الکلفة والمؤنة فی المتدهقنین فأما التذلل والتمسکن فلا کلفه فیهما ، ولا مؤنة علیهما ، لانهما الخلقة وهما موجودان فی الطبیعة ، ولا قوة إلا بالله. ثم حقوق الائمة فأما حق سائسک بالسلطان فأن تعلم أنک جعلت له فتنة وأنه مبتلی فیک بما جعله الله له علیک من السلطان ، وأن تخلص له فی النصیحة وأن لا تماحکه وقد بسطت یده علیک ، فتکون سبب هلاک نفسک وهلاکه وتذلل وتلطف لاعطائه من الرضی مایکفه عنک ولا یضر بدینک ، وتستعین علیه فی ذلک بالله ، ولا تعازه ولا تعانده فانک إن فعلت ذلک عققته وعققت نفسک ، فعرضتها لمکروهه ، وعرضته للهلکة فیک ، وکنت خلیقا أن تکون معینا له علی نفسک وشریکا له فیما أتی إلیک ولا قوة إلا بالله. وأما حق سائسک بالعلم فالتعظیم له ، والتوقیر لمجلسه ، وحسن الاستماع إلیه والاقبال ، علیه ، والمعونة له علی نفسک فیما لا غنی بک عنه من العلم ، بأن تفرغ له عقلک ، وتحضره فهمک ، وتذکی له [ قلبک ] وتجلی له بصرک بترک اللذات ، ونقض الشهوات وأن تعلم أنک فیما ألقی ، رسوله إلی من لقیک من أهل الجهل فلزمک حسن التأدیة عنه إلیهم ، ولا تخنه فی تأدیة رسالته ، والفیام بها عنه ، إذا تقلدتها ، ولاحولولاقوة إلا بالله. وأما حق سائسک بالملک فنحو من سائسک بالسلطان إلا أن هذا یملک ما لا یملکه ذاک ، تلزمک طاعته فیما دق وجل منک إلا أن تخرجک من وجوب حق الله فان حق الله یحول بینک وبین حقه وحقوق الخلق فإذا قضیته رجعت إلی حقه فتشاغلت به ولا قوة إلا بالله. ثم حقوق الرعیة فأما حقوق رعیتک بالسلطان فأن تعلم أنک إنما استرعیتهم بفضل قوتک علیهم ، فانه إنما أحلهم محل الرعیة لک ضعفهم وذلهم ، فما أولی من کفاکه ضعفه وذله حتی صیره لک رعیة وصیر حکمک علیه نافذا لا یمتنع منک بعزة ولا قوة ولا یستنصر فیما تعاظمه منک إلا بالله : بالرحمة والحیاطة والاناة وما أولاک إذا عرفت ما أعطاک الله من فضل هذه العزة والقوة التی قهرت بها أن تکون لله شاکرا ومن شکر الله أعطاه فیما أنعم علیه ولا قوة إلا بالله. وأما حق رعیتک بالعلم فأن تعلم أن الله قد جعلک لهم [ قیما ] فیما آتاک من العلم وولاک من خزانة الحکمة فان أحسنت فیما ولاک الله من ذلک وقمت به لهم مقام الخازن الشفیق الناصح لمولاه فی عبیده الصابر المحتسب الذی إذا رأی ذا حاجة أخرج له من الاموال التی فی یدیه راشدا وکنت لذلک آملا معتقدا وإلا کنت له خائنا و لخلقه ظالما ولسلبه وغیره متعرضا. وأما حق رعیتک بملک النکاح فأن تعلم أن الله جعلها سکنا ومستراحا وانسا وواقیة وکذلک کل واحد منکما یجب أن یحمد الله علی صاحبه ویعلم أن ذلک نعمة منه علیه ، ووجب أن یحسن صحبة نعمة الله ویکرمها ویرفق بها ، وإن کان حقک علیها أغلظ وطاعتک لها ألزم فیما أحببت وکرهت ما لم تکن معصیة ، فان لها حق الرحمة والمؤانسة ، وموضع السکون إلیها قضاء اللذة التی لا بد من قضائها وذلک عظیم ولا قوة إلا بالله. وأما حق رعیتک بملک الیمین فأن تعلم أنه خلق ربک ولحمک ودمک وأنک تملکه لا أنت صنعته دون الله ولا خلقت له سمعا ولا بصرا ولا أجریت له رزقا ولکن الله کفاک ذلک بمن سخره لک وائتمنک علیه واستودعک إیاه لتحفظه فیه وتسیر فیه بسیرته فتطعمه مما تأکل ، وتلبسه مما تلبس ، ولا تکلفه ما لا یطیق ، فان کرهته خرجت إلی الله منه واستبدلت به ، ولم تعذب خلق الله ولا قوة إلا بالله. وأما حق الرحم فحق امک أن تعلم أنها حملتک حیث لا یحمل أحد أحدا وأطعمتک من ثمرة قلبها ما لا یطعم أحد أحدا ، وأنها وقتک بسمعها وبصرها ویدها ورجلها وشعرها وبشرها وجمیع جوارحها مستبشرة بذلک فرحة موبلة محتملة لما فیه مکروهها وألمه وثقله وغمه ، حتی دفعتها عنک ید القدرة وأخرجتک إلی الارض فرضیت أن تشبع وتجوع هی وتکسوک وتعری ، وترویک وتظمأ ، وتظلک وتضحی وتنعمک ببؤسها وتلذذک بالنوم بأرقها وکان بطنها لک وعاء ، وحجرها لک حواء وثدیها لک سقاء ، ونفسها لک وقاء ، تباشر حر الدنیا وبردها لک ودونک ، فتشکرها علی قدر ذلک ولا تقدر علیه إلا بعون الله وتوفیقه. وأما حق أبیک فتعلم أنه أصلک وأنک فرعه وأنک لولاه لم تکن فمهما رأیت فی نفسک مما یعجبک فاعلم أن أباک أصل النعمة علیک فیه واحمد الله واشکره علی قدر ذلک [ ولا قوة إلا بالله] . وأما حق ولدک فتعلم أنه منک ومضاف إلیک فی عاجل الدنیا بخیره وشره وأنک مسؤول عما ولیته من حسن الادب والدلالة علی ربه والمعونة له علی طاعته فیک وفی نفسه ، فمثاب علی ذلک ومعاقب فاعمل فی أمره عمل المتزین بحسن أثره علیه فی عاجل الدنیا المعذر إلی ربه فیما بینک وبینه بحسن القیام علیه والاخذ له منه ولا قوة إلا بالله. وأما حق أخیک فتعلم أنه یدک التی تبسطها وظهرک الذی تلتجی إلیه وعزک الذی تعتمد علیه ، وقوتک التی تصول بها ، فلا تتخذه سلاحا علی معصیة الله ولا عدة للظلم بخلق الله ، ولا تدع نصرته علی نفسه ، ومعونته علی عدوه والحول بینه وبین شیاطینه وتأدیة النصیحة إلیه ، والاقبال علیه فی الله فان انقاد لربه وأحسن الاجابة له ، وإلا فلیکن الله آثر عندک وأکرم علیک منه. وأما حق المنعم علیک بالولاء فأن تعلم أنه أنفق فیک ماله ، وأخرجک من ذل الرق ووحشته إلی عز الحریة وانسها وأطلقک من أسر الملکة وفک عنک حلق العبودیة وأوجدک رائحة العز وأخرجک من سجن القهر ، ودفع عنک العسر وبسط لک لسان الانصاف ، وأباحک الدنیا کلها فملکک نفک وحل أسرک وفرغک لعبادة ربک واحتمل بذلک التقصیر فی ماله فتعلم أنه أولی الخلق بک بعد اولی رحمک فی حیاتک وموتک وأحق الخلق بنصرک ومعونتک ، ومکانفتک فی ذات الله فلا تؤثر علیه نفسک ما احتاج إلیک أبدا. وأما حق مولاک الجاریة علیه نعمتک فأن تعلم أن الله جعلک حامیة علیه ، وواقیة وناصرا ومعقلا وجعله لک وسیلة وسببا بینک وبینه ، فبالحری أن یحجبک عن النار فیکون فی ذلک ثوابک منه فی الاجل ویحکم لک بمیراثه فی العاجل إذا لم یکن له رحم مکافاة لما أنفقته من مالک علیه وقمت به من حقه بعد إنفاق مالک ، فان لم تخفه خیف علیک أن لا یطیب لک میراثه ولا قوة إلا بالله. وأما حق ذی المعروف علیک فأن تشکره وتذکر معروفه وتنشر به القالة الحسنة وتخلص له الدعاء فیما بینک وبین الله سبحانک فانک إذا فعلت ذلک کنت قد شکرته سرا وعلانیة ثم إن أمکنک مکافأته بالفعل کافأته وإلا کنت مرصدا له موطنا نفسک علیها. وأما حق المؤذن فأن تعلم أنه مذکرک بربک وداعیک إلی حظک وأفضل أعوانک علی قضاء الفریضة التی افترضها الله علیک فتشکره علی ذلک شکرک للمحسن إلیک وإن کنت فی بیتک متهما لذلک لم تکن لله فی أمره متهما ، وعلمت أنه نعمة من الله علیک لا شک فیها فأحسن صحبة نعمة الله بحمد الله علیها علی کل حال. ولا قوة إلا بالله. وأما حق إمامک فی صلاتک فأن تعلم أنه قد تقلد السفارة فیما بینک وبین الله والوفادة إلی ربک ، وتکلم عنک ولم تتکلم عنه ودعا لک ولم تدع له ، وطلب فیک ولم تطلب فیه ، وکفاک هم المقام بین یدی الله والمسألة له فیک ولم تکفه ذلک فان کان فی شئ من ذلک تقصیر کان به دونک ، وإن کان آثما لم تکن شریکه فیه ، ولم یکن لک علیه فضل ، فوقی نفسک بنفسه، ووقی صلاتک بصلاته ، فتشکر له علی ذلک ولا حول ولا قوة إلا بالله. وأما حق الجلیس فأن تلین له کنفک ، وتطیب له جانبک وتنصفه فی مجاراة اللفظ ، ولا تغرق فی نزع اللحظ إذا لحظت وتقصد فی اللفظ إلی إفهامه إذا لفظت وإن کنت الجلیس إلیه کنت فی القیام عنه بالخیار وإن کان الجالس إلیک کان بالخیار ولا تقوم إلا بإذنه ولا قوة إلا بالله. وأما حق الجار فحفظه غائبا ، وکرامته شاهدا ، ونصرته ومعونته فی الحالین جمیعا لا تتبع له عورة ، ولا تبحث له عن سوءة لتعرفها ، فإن عرفتها منه من غیر إرادة منک ولا تکلف ، کنت لما علمت حصنا حصینا وسترا ستیرا لو بحثت الاسنة عنه ضمیرا لم تتصل إلیه لا نطوائه علیه ، لا تستمع علیه من حیث لا یعلم. لا تسلمه عند شدیدة، ولا تحسده عند نعمة، تقیله عثرته، وتغفر زلته ، ولا تذخر حلمک عنه إذا جهل علیک، ولا تخرج أن تکون سلما له ترد عنه لسان الشتیمة ، وتبطل فیه کید حامل النصیحة وتعاشره معاشرة کریمة ، ولا حول ولا قوة إلا بالله. وأما حق الصاحب فأن تصحبه بالفضل ما وجدت إلیه سبیلا وإلا فلا أقل من الانصاف وأن تکرمه کما یکرمک وتحفظه کما یحفظک ، ولا یسبقک فیما بینک وبینه إلی مکرمة ، فان سبقک کافأته ولا تقصر به عما یستحق من المودة تلزم نفسک نصیحته وحیاطته ومعاضدته علی طاعة ربه ، ومعونته علی نفسه فیما یهم به من معصیة ربه ، ثم تکون [ علیه ] رحمة ولا تکون علیه عذابا ولا قوة إلا بالله. وأما حق الشریک فإن غاب کفیته ، وإن حضر ساویته ، ولا تعزم علی حکمک دون حکمه ، ولا تعمل برأیک دون مناظرته ، تحفظ علیه ماله وتنفی عنه خیانته ، فیما عز أوهان ، فانه بلغنا أن یدالله علی الشریکین مالم یتخاونا ولا قوة إلا بالله. وأما حق المال فأن لا تأخذه إلا من حله ، ولا تنفقه إلا فی حله ، ولا تحرفه عن مواضعه ، ولا تصرفه عن حقائقه ، ولا تجعله إذا کان من الله إلا إلیه ، وسببا إلی الله ولا تؤثر به علی نفسک من لعله لا یحمدک ، وبالحری أن لا یحسن خلافتک فی ترکتک ، ولا یعمل فیه بطاعة ربک فتکون معینا له علی ذلک أو بما أحدث فی مالک أحسن نظرا لنفسه فیعمل بطاعة ربه ، فیذهب بالغنیمة وتبوء بالاثم والحسرة والندامة مع التبعة ولا قوة إلا بالله. وأما حق الغریم الطالب لک فان کنت موسرا أوفیته وکفیته وأغنیته ولم ترده وتمطله ، فان رسول الله 9 قال : «مطل الغنی ظلم» وإن کنت معسرا أرضیته بحسن القول ، وطلبت إلیه طلبا جمیلا ورددته عن نفسک ردا لطیفا ، ولم تجمع علیه ذهاب ماله وسوء معاملته ، فان ذلک لؤم ولا قوة إلا بالله. وأما حق الخلیط فأن لا تغره ولا تغشه ولا تکذبه ولا تغفله ولا تخدعه ، ولا تعمل فی انتقاظه عمل العدو الذی لا یبقی علی صاحبه وإن اطمأن إلیک ، استقصیت له علی نفسک وعلمت أن غبن المسترسل ربا ، ولا قوة إلا بالله. وأما حق الخصم المدعی علیک فان کان ما یدعی علیک حقا لم تنفسخ فی حجته ولم تعمل فی إبطال دعوته ، وکنت خصم نفسک له ، والحاکم علیها ، والشاهد له بحقه دون شهادة الشهود وإن کان مایدعیه باطلا رفقت به وروعته وناشدته بدینه ، وکسرت حدته عنک بذکر الله ، وألقیت حشو الکلام ولفظة [ السوء ] الذی لا یرد عنک عادیة عدوک بل تبوء باثمه ، وبه یشحذ علیک سیف عداوته ، لان لفظة السوء تبعث الشر والخیر مقمعة للشر ولا قوة إلا بالله. وأما حق الخصم المدعی علیه فإن کان ما تدعیه حقا أجملت فی مقاولته بمخرج الدعوی فان للدعوی غلظة فی سمع المدعی علیه ، وقصدت قصد حجتک بالرفق وأمهل المهلة وأبین البیان وألطف اللطف ولم تتشاغل عن حجتک بمنازعته بالقیل والقال ، فتذهب عنک حجتک ولا یکون لک فی ذلک درک ولا قوة إلا بالله. وأما حق المستشیر فان حضرک له وجه رأی جهدت له فی النصیحة ، وأشرت علیه بما تعلم أنک لو کنت مکانه عملت به ، وذلک لیکن منک فی رحمة ولین ، فان اللین یونس الوحشة ، وإن الغلظ یوحش من موضع الانس وإن لم یحضرک له رأی وعرفت له من تثق برأیه وترضی به لنفسک ، ودللته علیه وأرشدته إلیه ، فکنت لم تأله خیرا ولم تدخره نصحا ولا [ حول ولا ] قوة إلا بالله. وأما حق المشیر علیک فلا تتهمه فیما یوافقک علیه من رأیه إذا أشار علیک فإنما هی الاراء وتصرف الناس فیها واختلافهم ، فکن علیه فی رأیه بالخیار ، إذا اتهمت رأیه فأما تهمته فلا تجوز لک إذا کان عندک ممن یستحق المشاورة ، ولا تدع شکره علی ما بدالک من إشخاص رأیه ، وحسن وجه مشورته ، فإذا وافقک حمدت الله وقبلت ذلک من أخیک بالشرک والارصاد بالمکافأة فی مثلها إن فزع إلیک ولا قوة إلا بالله. وأما حق المستنصح فان حقه أن تؤدی إلیه النصیحة علی الحق الذی تری له أن یحمل ، ویخرج المخرج الذی یلین علی مسامعه وتکلمه من الکلام بما یطیقه عقله ، فان لکل عقل طیقة من الکلام ، یعرفه ویجیبه ولیکن مذهبک الرحمة ولا قوة إلا بالله. وأما حق الناصح فأن تلین له جناحک ، ثم تشرأب له قلبک ، وتفتح له سمعک ، حتی تفهم عنه نصیحته ، ثم تنظر فیها فان کان وفق فیها للصواب حمدت الله علی ذلک ، وقبلت منه وعرفت له نصیحته ، وإن لم یکن وفق لها فیها رحمته ولم تتهمه وعلمت أنه لم یألک نصحا إلا أنه أخطأ إلا أن یکون عندک مستحقا للتهمة فلا تعنی بشئ من أمره علی کل حال ، ولا قوة إلا بالله. وأما حق الکبیر فان حقه توقیر سنة وإجلال إسلامه إذا کان من أهل الفضل فی الاسلام بتقدیمه فیه وترک مقابلته عند الخصام ، لا تسبقه إلی طریق ولا تؤمه فی طریق ولا تستجهله وإن جهل علیک تحملت وأکرمته بحق إسلامه مع سنه فانما حق السن بقدر الاسلام ، ولا قوة إلا بالله. وأما حق الصغیر فرحمته وتثقیفه وتعلیمه ، والعفو عنه والستر علیه ، والرفق به والمعونة [ له ، والستر ] علی جرائر حداثته فانه سبب للتوبة والمداراة له وترک مما حکته فان ذلک أدنی لرشده. وأما حق السائل فاعطاؤه إذا تهبأت صدقه ، وقدرت علی سد حاجته والدعاء له فیما نزل له ، والمعاونة له علی طلبته ، وإن شککت فی صدقه وسبقت إلیه التهمة له لم تعزم علی ذلک ، ولم تأمن أن یکون من کید الشیطان أراد أن یصدک عن حظک ویحول بینک وبین التقرب إلی ربک. وترکته بستره ، ورددته ردا جمیلا وإن غلبت نفسک فی أمره وأعطیته علی ما عرض فی نفسک منه ، فان ذلک من عزم الامور. وأما حق المسؤول إن أعطی فاقبل منه ما أعطی بالشکر له ، والمعرفة لفضله ، واطلب وجه العذر فی منعه وأحسن به الظن واعلم أنه إن منع ماله منع ، وأن لیس التثریب فی ماله وإن کان ظالما فان الانسان لظلوم کفار. وأما حق من سرک الله به وعلی یدیه ، فإن کان تعمدها لک حمدت الله أولا ثم شکرته علی ذلک بقدره فی موضع الجزاء وکافأته علی فضل الابتداء ، وأرصدت له المکافأة ، وإن لم یکن تعمدها حمدت الله وشکرته ، وعلمت أنه منه توحدک بها وأحببت هذا إذا کان سببا من أسباب نعم الله علیک ، وترجو له بعد ذلک خیرا فان أسباب النعم برکة حیث ماکانت وإن کان لم یتعمد ولا قوة إلا بالله. وأما حق من ساءک القضاء علی یدیه بقول أو فعل ، فان کان تعمدها کان العفو أولی بک ، لما فیه له من القمع وحسن الادب ، مع کبیر أمثاله من الخلق فان الله یقول : «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل» إلی قوله «من عزم الامور وقال عزوجل : ««وإن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به وإن صبرتم لهو خیر للصابرین» هذا فی العمد فإن لم یکن عمدا لم تظلمه بتعمد الانتصار منه فتکون. کافأته فی تعمد علی خطاء ، ورفقت به ورددته بألطف ما تقدر علیه ، ولا قوة إلا بالله. وأما حق أهل بیتک عامة فاضمار السلامة ، ونشر جناح الرحمة ، والرفق بمسیئهم ، وتألفهم واستصلاحهم ، وشکر محسنهم إلی نفسه وإلیک ، فان إحسانه إلی نفسه إحسانه إلیک إذا کف عنک أذاه ، وکفاک مؤنته ، وحبس عنک نفسه ، فعمهم جمیعا بدعوتک وانصرهم جمیعا بنصرتک ، وأنزلهم جمیعا منک منازلهم ، کبیرهم بمنزلة الوالد ، وصغیرهم بمنزلة الولد ، وأوسطهم بمنزلة الاخ ، فمن أتاک تعاهدته بلطف ورحمة ، وصل أخاک بما یجب للاخ علی أخیه. وأما حق أهل الذمة فالحکم فیهم أن تقبل منهم ما قبل الله وتفی بما جعل الله لهم من ذمته وعهده ، وتکلمهم إلیه فیما طلبوا من أنفسهم وأجبروا علیه ، وتحکم فیهم بما حکم الله به علی نفسک ، فیما جری بینک[ وبینهم ] من معاملة ، ولیکن بینک وبین ظلمهم من رعایة ذمة الله والوفاء بعهده وعهد رسوله(صلی الله علیه و آله و سلّم) حائل فانه بلغنا أنه قال : «من ظلم معاهدا کنت خصمه» فاتق الله ولا حول ولا قوة إلا بالله. فهذه خمسون حقا محیطة بک لا تخرج منها فی حال من الاحوال یجب علیک رعایتها ، والعمل فی تأدیتها ، والاستعانة بالله جل ثناؤه علی ذلک ولا حول ولا قوة إلا بالله والحمد لله رب العالمین. (بحارالأنوار، ج74/2 تا 10 از تحف العقول ص260.)

امام سجاد(علیه السلام) سپس فرمود:

ص: 8

تمّت بحمدالله و توفیقه فی 25 شهر شوال سنه 1439 هجریِه یوم وفات الإمام الصادق جعفربن محمّد صلوات و سلامه علیهما.

(سیدقاسم(سیدمحمّد) حسینی بهارانچی غفرالله له و لوالدیه)

ص: 9

تمّت بحمدالله و توفیقه فی 25 شهر شوال سنه 1439 هجریِه یوم وفات الإمام الصادق جعفربن محمّد صلوات و سلامه علیهما.

(سیدقاسم(سیدمحمّد) حسینی بهارانچی غفرالله له و لوالدیه)

ص: 10

تمّت بحمدالله و توفیقه فی 25 شهر شوال سنه 1439 هجریِه یوم وفات الإمام الصادق جعفربن محمّد صلوات و سلامه علیهما.

(سیدقاسم(سیدمحمّد) حسینی بهارانچی غفرالله له و لوالدیه)

ص: 11

امام سجاد(علیه السلام) سپس فرمود:

ص: 12

این ها پنجاه حق است که بر تو احاطه نموده و در همه حالات، تو باید این حقوق را رعایت بکنی و از خداوند متعال نیز با تضرع و استغاثه بخواهی که در انجام این حقوق تو را موفق نماید، و لا حول و لا قوّة إلّا بالله و الحمد لله ربّ العالمین.

مؤلّف گوید: حقوقی که امام(علیه السلام) در پایان آن فرموده: «و لا حول و لا قوّة إلّا بالله» نشانه ی اهمیت آن حقوق است که باید برای انجام آن ها از خداوند استمداد نمود، چرا که نوع مردم آن ها رعایت را نمی کنند، و لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم.

حقوق متفرقه

مرحوم علامه مجلسی سپس از کتاب فقه الرضا(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت می فرماید:

با دوستان پدر خود رابطه خویش قطع مکن که نور تو خاموش خواهد شد.

و می فرماید: دو سال راه طی کن برای احسان به پدر و مادر خود، و یکسال راه طی کن برای صله با خویشان خود و یک میل راه [یعنی سه فرسخ] طی کن برای عیادت مریض، و دو میل طی کن برای تشییع جنازه، و سه میل راه طی کن برای اجابت دعوت مؤمن، و چهار میل طی کن برای زیارت برادر مؤمن خود، و ده میل راه طی کن برای یاری وقضای حاجت مؤمن، و بر تو باد به استغفار.

و می فرماید: به پدران خود نیکی کنید تا فرزندان شما به شما نیکی نمایند، و متعرّض زن های مردم نشوید تا زنان شما عفیف و با حیا باشند.

و می فرماید: برادر بزرگتر به منزله ی پدر می باشد.

و می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) همواره لحظات [ و ساعات ] خود را بین اهل مجلس خود تقسیم می نمود، و هرگز چیزی از او سؤال نشد که بگوید: نه، پدر و مادرم فدای او باد، او به هیچ خطاکاری عتاب و تندی نکرد. و می فرماید: کسی که سخن برادر مؤمن خود را مردود و مخدوش نماید، مانند این است که به صورت او خراشی وارد کند.

و می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) سه گروه را لعنت نمود: 1- کسی که تنها غذا بخورد و کسی که در سفره ی خود کسی را راه ندهد، 2- و کسی که در بیابان تنها سفر کند، 3- و کسی که در خانه ای تنها بخوابد.

و می فرماید: خانواده ی خود را در هر روز جمعه ای به چیزی از میوه و گوشت و .... شاد کنید، تا جمعه برای آنان شادی باشد.(1)

ص: 13


1- - أطرفوا أهالیکم فی کلّ جمعة بشیء من الفاکهة واللحم ، حتّی یفرحوا بالجمعة . (بحارالأنوار، ج74، ص721، ح 3، از فقه الرضا(علیه السلام).

حق خداوند بر مردم

پس از بیان فهرست حقوق- به صورت اجمال- لازم است هر کدام از حقوق یاد شده به طور تفصیل بیان شود، و معلوم است که حق

خداوند خالق و ربّ العالمین ، حقّ واقعی و ثابت و اسبق و اعظم از همه ی حقوق است، و در حقیقت صاحب حقّ واقعی اوست، و حق او بالأصالة است و حقوق دیگران مسبوق به حق اوست، چرا که هر نعمتی از ناحیه او به مخلوق می رسد، و واسطه ها از خود چیزی ندارند، از این رو حمد و ثنا و شکر باید اصالةً برای او انجام شود، چرا که او «خالق الخلق و ربّ العالمین» است و همه ی نعمت ها به او منتهی می شود، «و أنّ إلی ربّک المنتهی» گرچه ما وظیفه داریم از واسطه های نعمت های او نیز تشکر کنیم، و گرنه شکر خداوند از ما پذیرفته نمی شود، و اولیای او فرموده اند: «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» و خداوند شکر خود را مشروط به شکر مخلوق نموده است. و بزرگترین حق خداوند، معرفت به اوست، و پس از آن پرستش ذات مقدس او می باشد، و آن هدف اصلی خلقت است، و اگر معرفت به او نباشد، معرفت به پیامبران و اوصیاء حاصل نمی شود، از این رو در دعای معرفت، زراره گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «امام زمان(علیه السلام) قبل از قیام خود غیبت طولانی خواهد داشت» گفتم: برای چه؟ فرمود: او از جان خود هراس دارد. سپس فرمود:

ای زراره او همان امام منتَظَر می باشد، که مردم [ یعنی اهل سنّت] در ولادت او شک دارند، و بعضی از آنان می گویند: پدر او [یعنی اما عسگری علیه السلام] از دنیا رفت و فرزندی از او نماند، و بعضی می گویند: پدر او از دنیا رفت و او در شکم مادر بود، و برخی [مانند شیعیان] می گویند: او دو سال قبل از مرگ پدر خود به دنیا آمد، و مردم [شیعه] منتظر قیام اویند، و خداوند می خواهد شیعیان او را امتحان کند، و در آن زمان اهل باطل درباره ی او گرفتار شک می شوند.

زراره گوید: گفتم: فدای شما شوم اگر من آن زمان را درک کنم [برای نجات خود] چه باید بکنم؟ فرمود: ای زراره، اگر آن زمان را درک کردی این دعا را بخوان: «اللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک اللّهمّ عرّفنی رسولک، فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک، اللّهمّ عرّفنی حجّتک فانّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی»

سپس فرمود: ای زراره، قبل از قیام او جوانی در مدینه کشته خواهد شد. گفتم: آیا لشگر سفیانی او را می کشند؟ فرمود: بلکه لشگر آل بنی فلان وارد مدینه می شوند، و آن جوان را می کشند، و چون او را از روی ظلم و عدوان می کشند، خداوند آنان را مهلت نمی دهد، و در آن وقت امید فرج می باشد، ان شاء الله.(1)

ص: 14


1- - علیّ بن إبراهیم، عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن عبد اللّه بن موسی، عن عبد اللّه بن بکیر، عن زرارة قال: سمعت أبا عبد اللّه (علیه السلام) یقول: إنّ للغلام غیبة قبل أن یقوم، قال: قلت: و لم؟ قال: یخاف- و أومأ بیده إلی بطنه- ثمّ قال: یا زرارة و هو المنتظر و هو الّذی یشکّ فی ولادته، منهم من یقول: مات أبوه بلا خلف و منهم من یقول: حمل، و منهم من یقول: إنّه ولد قبل موت أبیه بسنتین و هو المنتظر، غیر أنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ أن یمتحن الشیعة، فعند ذلک یرتاب المبطلون یا زرارة [قال: قلت: جعلت فداک إن أدرکت ذلک الزّمان أیّ شیء أعمل؟ قال: یا زرارة] إذا أدرکت هذا الزّمان فادع بهذا الدعاء: «اللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک اللّهمّ عرّفنی رسولک، فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک، اللّهمّ عرّفنی حجّتک فانّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی»، ثمّ قال: یا زرارة لا بدّ من قتل غلام بالمدینة، قلت: جعلت فداک أ لیس یقتله جیش السفیانی؟ قال: لا و لکن یقتله جیش آل بنی فلان یجیء حتّی یدخل المدینة، فیأخذ الغلام فیقتله، فاذا قتله بغیا و عدوانا و ظلما لا یمهلون، فعند ذلک توقّع الفرج إن شاء اللّه. (کافی، ج1/337.)

مؤلّف گوید: از سخنان معصومین(علیهم السلام) ظاهر می شود که معرفت به خداوند و حق او مقدّم بر همه چیز است، و بدون معرفت به او، معرفت به پیامبر و امام حاصل نمی شود، و انسان در گمراهی خواهد ماند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

«اوّل الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده ... »(1)

یعنی، اوّل دین معرفت به خداوند است، و کمال معرفت به او تصدیق به اوست، و کمال تصدیق به او توحید او می باشد، و کمال توحید او اخلاص برای اوست، و کمال اخلاص او، نفی صفات مخلوق از اوست ...

امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:

«وجدت علم الناس کله فی أربع: أولها أن تعرف ربک، و الثانی أن تعرف ما صنع بک، و الثالث أن تعرف ما أراد منک، و الرابع أن تعرف ما یخرجک من دینک»

یعنی، من کلّ دانش را برای مردم در چهار چیز یافتم:

1-خداشناسی، 2- خودشناسی، 3- هدف شناسی، 4- آسیب شناسی.

هشام بن سالم گوید به امام صادق(علیه السلام) گفتم: حق خداوند بر مردم چیست؟ فرمود: حق او این است که آنچه را می دانند بگویند، و نسبت به آنچه نمی دانند و به آن علم ندارند چیزی نگویند، و اگر چنین کنند حق خدا را ادا نموده اند.(2)

حق مردم بر خداوند

حق مردم بر خداوند هدایت وراهنمایی وارسال پیامبران وفرستادن کتاب های آسمانی است و در آیاتی خداوند به این حق اشاره نموده و راه عذر را بر مردم بسته است او در سوره طه آیه 133 و 134 مطالبه مردم را

ص: 15


1- - نهج البلاغه، ج1/14.
2- - همان.

بیان نموده و می فرماید: «وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتِینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَوَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولی * وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی»

یعنی، گفتند: «چرا (پیامبر) معجزه و نشانه ای از سوی پروردگارش برای ما نمی آورد؟! (بگو:) آیا خبرهای روشنی که در کتابهای (آسمانی) نخستین بوده، برای آنها نیامد؟! اگر ما آنان را پیش از آن (که قرآن نازل شود) با عذابی هلاک می کردیم، (در قیامت) می گفتند: «پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آنکه ذلیل و رسوا شویم!»

و در سوره انسان آیه 1تا 4 می فرماید: «هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً * إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً * إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً * إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِیراً»

یعنی، «آیا زمانی طولانی نگذشت که انسان چیز قابل ذکری نبود؟! و ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم، تا او را بیازماییم (و بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم! ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) و یا ناسپاس! ما برای کافران، زنجیرها و غلها و شعله های سوزان آتش آماده کرده ایم!»

و در سوره انعام آیه 130 می فرماید: «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلی أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ»

یعنی، (در آن روز خداوند به آنها می گوید:) ای گروه جنّ و انس! آیا رسولانی از جنس شما به سوی شما نیامدند وآیات مرا برایتان بازگو نکردند، و شما را از ملاقات چنین روزی بیم ندادند؟! آنها می گویند: ما «بر ضدّ خودمان گواهی می دهیم آری، ما بد کردیم» و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد و به زیان خود گواهی می دهند که کافر بودند!

و در سوره انعام آیه 104و 105 می فرماید: «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ * وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

یعنی، دلایل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد وکسی که (به وسیله آن، حقّ را) بشناسد ، به سود خود اوست و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش می باشد و من نگاهبان شما نیستم (و شما را بر قبول ایمان مجبور نمی کنم) و ما این چنین آیات (خود) را تشریح می کنیم بگذار آنها بگویند: «تو درس خوانده ای (و آنها را از دیگری آموخته ای)»! ما می خواهیم آن را برای کسانی که آماده درک حقایقند، روشن سازیم.

و درباره ی اعتراف مردم در قیامت به استحقاق عذاب می فرماید: «وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ * قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّی إِذا

ص: 16

جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فِیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ»(1)

یعنی، اگر آنها را به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده اند، ببینی که (به آنها) خداوند می گوید: «آیا این حق نیست؟» و می گویند: «آری، قسم به پروردگارمان (حق است!)» وخداوند می گوید: «پس مجازات را بچشید به سزای آنچه انکار می کردید!»و البته آنها که لقای پروردگار را تکذیب کردند، مسلماً زیانکار شدند (و این تکذیب، ادامه می یابد) تا هنگامی که ناگهان قیامت به سراغشان بیاید و گویند: «ای افسوس بر ما که درباره آن، کوتاهی کردیم!» و آنها (بار سنگین) گناهانشان را بر دوش می کشند و چه بد باری بر دوش خواهند داشت!

و در سوره احقاف می فرماید: «وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ»(2)

یعنی، روزی را به یاد آور که کافران را بر آتش عرضه می دارند (و به آنها گفته می شود:) آیا این حقّ نیست؟! می گویند: «آری، به پروردگارمان سوگند (که حقّ است)!» (در این هنگام خداوند) می گوید: «پس عذاب را بخاطر کفرتان بچشید!»

و در سوره ی ملک می فرماید: «وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ * إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ * تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ * قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ * وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ * فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ»(3)

یعنی، و برای کسانی که به پروردگارشان کافر شدند عذاب جهنّم است، و بد فرجامی است! هنگامی که در آن افکنده شوند، صدای وحشتناکی از آن می شنوند، و این در حالی است که پیوسته می جوشد! و نزدیک است (دوزخ) از شدّت غضب پاره پاره شود و هر زمان که گروهی در آن افکنده می شوند، نگهبانان دوزخ از آنها می پرسند: «مگر بیم دهنده الهی به سراغ شما نیامد؟!» می گویند: «آری، بیم دهنده به سراغ ما آمد، ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هرگز چیزی نازل نکرده، و شما در گمراهی بزرگی هستید!» و می گویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل می کردیم، در میان دوزخیان نبودیم!» اینجاست که به گناه خود اعتراف می کنند، دور باشند دوزخیان از رحمت خدا! »

ص: 17


1- - انعام/31-30.
2- - احقاف/ 34.
3- - ملک/11-6

از این آیات و آیات فراوان دیگر ظاهر می شود که مردم به خاطر توجّه نکردن به سخنان پیامبران و اوصیای آنان و روی آوردن به دنیا، فریب شیطان و مال دنیا و زینت های آن را خوردند و گرفتار عذاب الهی شدند، از این رو خداوند و اولیای او به ما فرموده اند مواظب فریب دنیا و شیطان غرور و فریب دهنده را نخورید و خود را گرفتار عذاب الهی نکنید.

ودر سوره لقمان می فرماید:

«یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»(1)

یعنی، ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمّل می کند، و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را ، به یقین وعده الهی حقّ است پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را (به کرم) خدا مغرور سازد!

و در سوره فاطر می فرماید:

«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ * إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ * الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ * أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُون»(2)

یعنی، ای مردم! وعده خداوند حقّ است مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان شما را فریب دهد و به (کرم) خدا مغرور سازد! البتّه شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید او فقط حزبش را به این دعوت می کند که آنان اهل آتش سوزان (جهنّم) باشند! وکسانی که راه کفر را پیش گرفتند، برای آنان عذابی سخت خواهد بود و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگ از آن آنهاست! آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا می بیند (همانند کسی است که واقع را آن چنان که هست می یابد)؟! خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند پس جانت به خاطر شدّت تأسف بر آنان از دست نرود خداوند به آنچه انجام می دهند داناست!

و در سوره حدید می فرماید:

«یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ * یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا

ص: 18


1- - لقمان/ 33.
2- - فاطر/8-5.

بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ * فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیر»(1)

یعنی، روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می گویند: «نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم!»و به آنها گفته می شود: «به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید!» ودر این هنگام دیواری میان آنها زده می شود که دری دارد، ودرونش رحمت است و برونش عذاب! وآنها را صدا می زنند: «مگر ما با شما نبودیم؟!» می گویند: «آری، ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید، و (در همه چیز) شکّ و تردید داشتید، و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسید، و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد! پس امروز نه از شما فدیه ای پذیرفته می شود، و نه از کافران و جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان می باشد و چه بد جایگاهی است!

در روایات نیز ازامیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که خداوند تبارک و تعالی [ از باب رحمت و لطف خود] مردم را به رحمت خویش دعوت کرده ومی فرماید:

کسی که وضوی او باطل شود و وضو نگیرد، به من جفا کرده و کسی که وضو بگیرد و دو رکعت نماز نخواند به من جفا کرده، و کسی که وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و از من چیزی بخواهد و من دعای او را درباره امر دین و دنیای او مستجاب نکنم، من به او جفا کرده ام، و من پروردگار جفاکار نیستم.(2)

از این روایت و روایات وآیات فراوانی که خداوند می فرماید: «وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً» و یا می فرماید: »إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» ظاهر می شود که خداوند به احدی ظلم نمی کند بلکه بی نهایت به بندگان خود رؤوف و مهربان است، و آیات و روایات زیادی شاهد بر این معناست.

وعده های رحمت الهی در قرآن

خداوند در قرآن در آیات فراوانی به مردم وعده رحمت داده و اولیای او نیز در تفسیر آن آیات آن وعده ها را بیان نموده اند و ما به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1-خداوند در قرآن 42 مرتبه خود را غفور و رحیم یاد نموده و در برخی از آن ها آمده که به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله وسلّم) می فرماید:

«نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ * وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیم»(3)

یعنی، بندگانم را آگاه کن که من بخشنده و مهربانم! و عذاب و کیفر من نیز همان عذاب دردناک است!

2- و در سوره انعام می فرماید:

ص: 19


1- - حدید/15-13.
2- - کتاب طهارت شیخ انصاری، ج2/83.
3- - حجر/50-49.

«وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(1)

یعنی، هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آنها بگو: «سلام بر شما، پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده وهر کس از شما کار بدی از روی نادانی کندو سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا می شود چرا که) او آمرزنده و مهربان است.»

3- و در سوره اعراف می فرماید:

«قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(2)

یعنی، خداوند به موسی گفت: مجازاتم را به هر کس بخواهم می رسانم و رحمتم همه چیز را فراگرفته و آن را برای آنها که تقوا پیشه کنند، و زکات را بپردازند، و آنها که به آیات ما ایمان می آورند، مقرّر خواهم داشت! همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی می کنند پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند، او آنها را به معروف دستور می دهد، و از منکر باز میدارد أشیاء پاکیزه را برای آنها حلال می شمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند.

و در سوره هود آیه 90 می فرماید: «إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ»

یعنی،پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است!

و در سوره یوسف آیه 53 می فرماید: «إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ »

یعنی، پروردگارم آمرزنده و مهربان است.

و در سوره انبیاء آیه 112 می فرماید:

«قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُون»

یعنی، (و پیامبر) گفت: «پروردگارا! بحق داوری فرما (و این طغیانگران را کیفر ده)! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است وما در برابر نسبتهای ناروای شما، از او استمداد می طلبم!»

ص: 20


1- - انعام /54.
2- - اعراف/157-156.

و در آیه 70 و 71 سوره فرقان می فرماید:

«إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً * وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتاباً »

یعنی، مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل می کند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است! و کسی که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، بسوی خدا بازگشت می کند (و پاداش خود را از او می گیرد.)

و در آیه 7 زمر می فرماید:

«إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»

یعنی، اگر کفران کنید، خداوند از شما بی نیاز است و هرگز کفران را برای بندگانش نمی پسندد و اگر شکر او را بجا آورید آن را برای شما می پسندد! و هیچ گنهکاری گناه دیگری را بر دوش نمی کشد! سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است، واو شما را از آنچه انجام می دادید آگاه می سازد چرا که او به آنچه در سینه هاست آگاه است!

و در سوره زمر آیه 53 می فرماید:

«قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم»

یعنی، بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید چرا که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

وعده های رحمت خداوند در دعاها و روایات

وعده های رحمت خداوند در دعاها و روایات فراوان است و ما به برخی از ادعیه و روایات معتبره اشاره می کنیم.

1- در دعای کمیل می خوانیم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) با خدای خود می گوید:

«اللّهمّ لا أجد لذنوبی غافراً ولا لقبائحی ساتراً ولا لشیء من عملی القبیح بالحسن مبدّلا غیرک... »

یعنبی، خدایا من برای بخشوده شدن گناهانم و برای حفظ آبرویم ، و برای تبدیل سیئات خود به اعمال نیک کسی را جز تو سراغ ندارم.

2- در برخی از روایات آمده که معاویة بن عمّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: هنگامی که بنده خالصاً به درگاه خداوند توبه می کند، خداوند او را دوست می دارد و آبروی او را در دنیا و آخرت حفظ می کند. گفتم: چگونه آبروی او را حفظ می نماید؟ فرمود: آن دو ملک نویسنده ی اعمال او را فراموشی می دهد، و به اعضا و جوارح او می گوید: گناهان او را کتمان کنید، و به زمین نیز وحی می کند

ص: 21

گناهانی که او بر روی تو انجام داده است را کتمان کن، و چون او خدای خود را ملاقات می کند احدی شاهد بر گناهان او نیست.(1)

3- مرحوم کلینی با سند خود از محمدبن سلیمان از پدرش نقل کرده که گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که ابوبصیر وارد شد در حالی که او خسته و نَفَس زنان بود، و چون نشست، امام صادق(علیه السلام) به او فرمود: این خستگی و نَفَسِ بلند زدن از چیست؟! ابوبصیر گفت: فدای شما شوم ای فرزند رسول الله! پیر شده ام، و استخوان هایم ضعیف شده و اَجَلَم نزدیک گردیده، و نمی دانم در آخرت چه بر سرم خواهد آمد؟!

امام صادق(علیه السلام) فرمود: آیا تو نیز چنین حرفی را می زنی؟ ابوبصیر گفت: فدای شما شوم چگونه چنین سخنی را نگویم؟ امام(علیه السلام) فرمود: مگر تو نمی دانی که خداوند جوانان شما شیعیان را می آمرزد، و حیا نمی کند که پیرمردان شما را عذاب کند؟ ابوبصیر گوید: گفتم: فدای شما شوم، چگونه خداوند جوانان شیعه را می بخشد، و از پیرمردان آنان حیا می کند؟ فرمود: جوانان آنان را اکرام می کند، و عذاب نمی نماید، و از پیرمردان آنان حیا می کند، و از آنان حسابی طلب نمی نماید. گفتم: فدای شما شوم این فقط برای ما شیعیان است، و یا برای همه اهل توحید می باشد؟ امام(علیه السلام) فرمود: بلکه به خدا سوگند برای شما شیعیان است. گفتم: فدای شما شوم این مردم [ یعنی اهل سنّت] نسبت بدی به ما می دهند که آن کمر ما را شکسته، و دل های ما را میرانده است، و والیان امور به این خاطر خون ما را حلال نموده اند؟!

امام(علیه السلام) فرمود: آیا رافضی نامیدن شما را می گویی؟ گفتم: آری. فرمود: خدا شما را رافضی نامیده. سپس فرمود: ای ابوبصیر مگر نمی دانی که هفتاد نفر از بنی اسرائیل، فرعون و قوم او را رفض کردند و به طرف موسی(علیه السلام) آمدند، و مردم آن هفتاد نفر را رافضی می گفتند، چرا که از فرعون جدا شدند و او را رفض کردند، و این هفتاد نفر قوی ترین افراد لشگر موسی بودند از جهت عبات و محبّت به موسی و هارون و ذریّه آنان(علیهم السلام)، از این رو خداوند به موسی وحی نمود این نام را برای آنان در تورات ثبت کن چرا که من آنان را به این اسم نامیدم و این را به آنها هدیه کردم، موسی(علیه السلام) نیز این اسم را برای آنان ثبت نمود و خداوند عزّوجلّ این اسم را برای شما شیعیان ذخیره کرد و به شما هدیه نمود.

سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: ای ابوبصیر آن ها [ یعنی اهل سنّت] خیر را از خود دور کردند، و شما شرّ را از خود دور نمودید، این مردم به فرقه هایی تقسیم شدند، و لکن شما با اهل بیت پیامبر خود(صلی الله علیه و آله وسلّم) باقی ماندید، و به راه آنان رفتید، و کسی را که خداوند انتخاب نموده بود انتخاب کردید، و کسانی که خداوند اراده کرده بود را اراده کردید، و من به شما بشارت مضاعف می دهم، و به خدا سوگند شما

ص: 22


1- - شرح اصول کافی از کافی، ج10/167.

مشمول رحمت خدا می باشید، و خدا عمل نیک شما را می پذیرد، و از گنهکار شما می گذرد، و کسی که با اعتقاد شما در قیامت خدا را ملاقات نکند، خداوند هیچ عمل نیکی را از او قبول نمی کند، و از گناه از او نمی گذرد. ای ابوبصیر، آیا من تو را شاد و مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بگویید.

فرمود: ای ابوبصیر خدای عزّوجلّ ملائکه ای دارد که گناهان شیعیان ما را از دوش آنها می ریزند، مانند ریختن برگ ها در فصل خزان چنان که می فرماید:

«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ»(1)

یعنی، فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف می کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار می کنند (و می گویند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است پس کسانی که توبه کرده و راه تو را پیروی می کنند را بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار!

و به خدا سوگند استغفار ملائکه برای شماست و برای این مردم [ یعنی اهل سنّت] نیست. سپس فرمود: آیا من تو را شاد و مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بگویید.

فرمود: ای ابوبصیر خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید:

«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلا»(2)

یعنی، در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند وبعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.

و شمایید که به عهد خود نسبت به ولایت ما وفادار شدید، و شمایید که به جای ما دیگران را نپذیرفتید، و اگر چنین نکرده بودید خداوند شما را نیز ملامت می نمود، چنان که می فرماید:

«وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ»(3)

یعنی، بیشتر آنها را بر سر پیمان خود نیافتیم (بلکه) اکثر آنها را فاسق و گنهکار یافتیم!

سپس فرمود: ای ابوبصیر آیا من تو را مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم، بیش از این بفرمایید. فرمود: ای ابابصیر خداوند شما شیعیان را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید:

ص: 23


1- - مؤمن/7.
2- - احزاب/23.
3- - اعراف/102.

«إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِین»(1)

یعنی، در حالی که همه برابرند، و بر تختها رو به روی یکدیگر قرار دارند.

و به خدا سوگند او در این آیه جز شما را اراده نکرده است، آیا من تو را مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بفرمایید. فرمود: ای ابابصیر خداوند در قرآن می فرماید:

«الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ»(2)

یعنی، دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزگاران!

سپس فرمود: به خدا سوگند او از این آیه جز شما را اراده نکرده است، ای ابابصیر آیا من تو را مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بفرمایید.

فرمود: ای ابابصیر خداوند عزّوجلّ ما و شیعیان و دشمنان ما را در یک آیه ذکر نموده و می فرماید:

«هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»(3)

یعنی، «آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می شوند!»

و مقصود او از «الذین یعملون» ماییم و از « الذین لا یعملون» دشمنان ما هستند، و «اولوالألباب» شیعیان مایند، ای ابابصیر آیا من تو را شاد کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بفرمایید. فرمود: ای ابوبصیر خداوند در آیه ی

«یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ * إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّه...»(4)

یعنی، روزی که هیچ دوستی کمترین کمکی به دوستش نمی کند، و از هیچ سو یاری نمی شوند مگر کسی که خدا او را مورد رحمت قرار داده باشد .

و مقصود او از «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّه» علی(علیه السلام) و شیعیان اویند، و پیامبران دیگر و اوصیای آنان را اراده نکرده است، آیا من تو را مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بفرمایید. فرمود: ای ابابصیر خداوند متعال در کتاب خود شما را یاد نموده و می فرماید:

«قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم»(5)

یعنی، بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»

ص: 24


1- - حجر/47.
2- - زخرف/67.
3- - زمر/9.
4- - دخان/42-41.
5- - زمر/53.

سپس فرمود: به خدا سوگند او جز شما را اراده نکرده است، آیا من تو را مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بفرمایید. فرمود: خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید:

«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»(1)

یعنی، تو (ای شیطان) بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت.

و به خدا سوگند او از این آیه جز ائمه(علیهم السلام) و شیعیان شان را اراده نکرده است، آیا من تو را مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بفرمایید. فرمود: ای ابابصیر خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید:

« ... فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقا»(2)

یعنی، آنان همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده مانند پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیق های خوبی هستند!

و مقصود او از «النَّبِیِّینَ» رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلّم) است، و مقصود او از «الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ» ماییم، و مقصود او از «الصَّالِحِینَ» شمایید، و او شما را صالحین نامیده، ای ابابصیر آیا من تو را مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بفرمایید.فرمود: ای ابوبصیر خداوند در قرآن هنگامی که سخنان دشمنان شما را بیاد آورده، شما را نیز یاد کرده و می فرماید:

«وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ * أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ»(3)

یعنی، آنها می گویند: «چرا مردانی را که ما از اشرار می شمردیم (در اینجا، در آتش دوزخ) نمی بینیم؟! آیا ما آنان را به مسخره گرفتیم یا (به اندازه ای حقیرند که) چشمها آنها را نمی بیند؟!

سپس فرمود: به خدا سوگند او جز شما را اراده نکرده ، چرا که شما نزد این مردم شرارالناس هستید، در حالی که به خدا سوگند شما در بهشت در نعمت خداوند به سر می برید، و آنان در دوزخ به جستجوی شمایند، ای ابابصیر، آیا من تو را مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بفرمایید. فرمود: ای ابابصیر، هر آیه ای که به مردم وعده ی بهشت می دهد و آنان را به خوبی یاد می کند، دربارة ما و شیعیان ماست، و هر آیه ای که مردم را به شرّ یاد می کند، و به آنان وعده عذاب می دهد، درباره ی دشمنان و مخالفین ما می باشد، آیا من تو را شاد و مسرور کردم؟ گفتم: فدای شما شوم بیش از این بفرمایید. فرمود: ای ابابصیر از این امت جز ما و شیعیان ما کسی بر ملت ابراهیم نیست، و سایر مردم از آن بیزارند، آیا من تو را مسرور کردم؟

و در روایت دیگری آمده که ابوبصیر به اینجا که رسید گفت: همین اندازه مرا کافیست.(4)

ص: 25


1- - حجر/42.
2- - نساء/69.
3- - ص/63-62.
4- - کافی، ج8/33/36.

4- مرحوم علامه مقدّس اردبیلی در پایان بحث احکام میّت در کتاب «مجمع الفائده» گوید: سزاوار است من با ذکر دو حدیث در اینجا برای بشارت به دوستان علی(علیه السلام) کتاب را به پایان ببرم.

زیدشحّام گوید: امام صادق(علیه السلام) در مجلس [درس] خود از حال یکی از شیعیان خویش سؤال نمود، و ما خدمت آن حضرت نشسته بودیم، و چون گفته شد: او از دنیا رفت، امام(علیه السلام) برای او طلب رحمت کرد، و یکی از اهل مجلس گفت: من چند دیناری از او طلب داشتم، و او آن را ناچیز گرفت و من نتوانستم آن دینارها را از او بگیرم! پس صورت مبارک امام صادق(علیه السلام) تغییر کرد، و فرمود:

آیا تو فکر می کنی خداوند دوست علی(علیه السلام) را به خاطر چند دینار تو به آتش می برد؟! آن مرد گفت: خدا مرا فدای شما کند من او را بخشیدم. امام(علیه السلام) فرمود: برای چه او را قبل از این نبخشیدی؟(1)

(مؤلف گوید: امام (علیه السلام) با این سخن دین را نیز از شیعه خود برطرف نمود)

5- سپس گوید: روایت صحیحی از ابی شَبَل نقل شده که گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: کسی که شما شیعیان را با این اعتقادی که دارید دوست بدارد، داخل بهشت خواهد شد، گرچه اعتقاد او مانند اعتقاد شما نباشد.

مرحوم مقدس اردبیلی گوید: در این حدیث، مدح و ستایش بزرگ، و بشارت بلندی برای شیعیان وجود دارد.(2)

6- سپس مرحوم مقدس گوید: لازم است حدیث سومی را نیز از کتاب «بشارةالمصطفی لشیعة علی المرتضی» تألیف عالم زاهد و ورع و تقیّ نقیّ مرحوم سیّدبن طاووس حسینی که خدا روح او را شاد نماید نقل کنیم، و آن حدیث با حذف اسناد، این است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) وارد منزل ما شد، و بسیار شاد و مسرور بود و برای بشارت به خانه ی ما آمده بود، پس سلام کرد و من سلام او را پاسخ دادم، و گفتم: یا رسول الله تاکنون ندیده بودم با این شادی به خانه من بیایی؟! فرمود: عزیزم آمده ام به تو بشارتی بدهم، و آن این است که درهمین ساعت جبرئیل بر من نازل شد، و گفت: ذات حق بر تو سلام می دهد و می فرماید:

«به علی بن ابی طالب بشارت بده که شیعیان او- صالح و عاصی- اهل بهشت خواهند بود» و چون علی(علیه السلام) این سخن را شنید سجده شکر نمود، و دست های خود را بالا کرد و گفت: یا رسول الله تو بر من شاهد باش و من خدا را شاهد می گیرم که نصف حسنات خود را به شیعیانم بخشیدم.

ص: 26


1- - مجمع الفائده، ج2/514.
2- - همان از تهذیب شیخ طوسی در اواخر کتاب طهارت.

سپس فاطمه(علیهاالسلام) نیز فرمود: خدایا تو شاهد باش که من نیز نصف حسنات خود را به شیعیان علی بخشیدم، و امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) نیز با خدای خود چنین گفتند، تا این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: شما از من کریم تر نیستید، خدایا تو بر من شاهد باش که من نیز نصف حسنات خود را به شیعیان علی بخشیدم.

و خداوند عزّوجلّ به رسول خود (صلی الله علیه و آله وسلّم) وحی نمود: شما از من کریم تر نیستید، همانا من گناهان همه شیعیان و دوستان علی را بخشیدم.(1)

7- مؤلّف گوید: این حقیر احادیث فوق را در مجلس برخی از علما نقل کردم و یکی از آنان فرمود: من حدیث مهمتری را دیده ام، و آن این است که بعضی از معصومین(علیهم السلام) فرموده اند:

اگر کسی یک نفر از شیعیان را دوست بدارد و اطلاعی از اعتقاد او نداشته باشد، اهل بهشت و نجات خواهد بود، و اگر دیگری این دوست شیعه را دوست بدارد و اطلاعی از اعتقاد او نداشته باشد، و این وضعیت تا هفت نفر ادامه یابد خداوند همه آنان را می بخشد و اهل نجات خواهند بود.

پس همه اهل مجلس تعجّب کردند، و استبعاد نمودند، و من نیز از متعجبین بودم، تا اینکه گفت: مرحوم آیت الله آقا سیّدعلی نجف آبادی نیز نتوانسته بود این حدیث را بپذیرد، تا اینکه یکی از منبری های اصفهانی - که منبرهای شیرینی می رفته- در بالای منبر این حدیث را مطرح می کند، و مرحوم آیت الله سیدعلی نجف آبادی در گوشه ای از آن مجلس به طوری که آن شخص منبری او را نبیند نشسته بوده که منبری او را نشناسد و خجل نشود، پس آن شخص منبری این حدیث را مطرح می کند و به مردم می گوید: اگر شما نمی توانید این حدیث را هضم کنید، من مثالی برای شما می زنم و آن این است که اگر کسی میخی را نزدیک آهن ربا و یا مغناطیسی قرار بدهد مغناطیس آن را به خود جذب می کند، و اگر میخ دیگری را به آن میخ نزدیک کنند، او را نیز جذب می کند و اگر به همین صورت تا هفت میخ به همدیگر متصل شوند، همه آن ها را آن مغناطیس و یا آهن ربا جذب خواهد نمود، و با این مثال مردم سخن گوینده را تأیید می کنند، و مرحوم آیت الله سیدعلی نجف آبادی نیز می پذیرد و خود را در مجلس آشکار می نماید، و به مردم می گوید: برای احترام به گوینده صلوات بفرستید، وسپس میگوید : من با شنیدن این مثال از حدیث فوق استبعاد نکردم و امیدوار شدم.

مؤلف گوید : من نیزپذیرفتم والله العالم، و لکن در حال جستجوی آن در کتب منابع هستم.

ص: 27


1- - مجمع الفائده، ج2/514/515.

راه های امید به رحمت خداوند

1-شیخ اعظم انصاری(رحمةالله) در کتاب طهارت خود گوید: در روایات آمده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر کفن سلمان نوشت:

و فدت علی الکریم بغیر زادی

من الحسنات و القلب السلیمی

و حمل الزاد أقبح کلّ شیءٍ

إذا کان الوفود علی الکریم(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این دو بیت زبان حال سلمان را که در مرتبه دهم ایمان بوده چنین بیان کرده:

من با دست خالی - از حسنات و قلب پاک - بر خدای کریم وارد شدم و زاد وتوشه ای نیاورده ام، چرا که هنگام ورود بر خدای کریم ، آوردن توشه بسیار زشت و قبیح می باشد.

و به این مضمون روایتی نقل شده که معصوم(علیه السلام) می فرماید: هیچ کدام از اهل بهشت با اعمال نیک خود به بهشت نمی روند بلکه با فضل و رحمت پروردگار خود به بهشت می روند.

البته معلوم است که فضل و رحمت خداوند به محسنین و نیکوکاران نزدیک است، چنان که می فرماید:

«إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»(2)

یعنی، «رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است»

2- و در روایات ما و اهل سنّت وارد شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود:

«من مات علی حب آل محمّد مات شهیداً، ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مغفوراً له، ألا و من مات علی حب آل محمّد مات تائباً، ألا و من مات علی حب آل محمّد مات مؤمناً مستکمل الإیمان، ألا و من مات عی حبّ آل محمّد بشرّه ملک الموت بالجنة، ثم منکر ونکیر، ألا و من مات علی حب آل محمّد یُزفّ الی الجنة کما تزفّ العروس الی بیت زوجها، ألا و من مات علی حب آل محمّد جعل الله زوّار قبره ملائکة الرحمة، ألا و من مات علی حب آل محمّد مات علی السنة والجماعة، ألا و من مات علی بغض آل محمّد مات کافرا ،الا ومن مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامة مکتوباً بین عینیه: آیس من رحمة الله تعالی، ألا ومن مات علی بغض آل محمّد لم یشمّ رائحة الجنة»(3)

ص: 28


1- - کتاب طهاره شیخ، ج2/207، عروةالوثقی، ج1/411.
2- - اعراف/56.
3- - عمدة ابن بطریق، ص54، تفسیر کشّاف، ج3/83، کتاب سعدالسعود سیدبن طاووس، ص141.

راه های نجات را به روی خود بستند

مرحوم سیّدبن طاووس در پایان حدیث فوق گوید: شما ای مسلمانان بنگرید به این روایات، و سفارشات فراوان رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) نسبت به مودّت و محبّت اهل بیت و آل خود که در کتب فریقین فراوان نقل شده [ و مهم تر از همه سخن خداوند که می فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»](1)

یعنی، بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم].

و سپس ببینید مردم بعد از پیامبر خود(صلی الله علیه و آله وسلّم) چگونه راه های امید را بر خود بستند و از آل پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلّم) جدا شدند و بعد از آن حضرت بر سَرِ آل و اهل بیت او و [ و بر سَرِ نزدیک تر از همه به آن حضرت یعنی فاطمه(علیهاالسلام) چه آوردند؟ و با امیرالمؤمنین و فرزندان او برای به دست گرفتن خلافت، کار را به کجا رساندند؟!!

و بعد از امیرالمؤمنین(علیه السلام) با یکایک فرزندان آن حضرت چه کردند؟! و این حقیقت در دعای ندبه به روشنی بیان شده و معصوم(علیه السلام) می فرماید:

«فلمّا انقضت أیامه وَقَتَلَهُ اَشْقَی الاْخِرینَ یَتْبَعُ اَشْقَی الاْوَّلینَ، لَمْ یُمْتَثَلْ اَمْرُ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فِی الْهادینَ بَعْدَ الْهادینَ، وَالاْمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلی مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلی قَطیعَةِ رَحِمِهِ وَاِقْصاءِ وُلْدِهِ اِلّا الْقَلیلَ مِمَّنْ وَفی لِرِعایَةِ الْحَقِّ فیهِمْ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَسُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَاُقْصِیَ مَنْ اُقْصِیَ وَجَرَی الْقَضاءُ لَهُمْ بِما یُرْجی لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، اِذْ کانَتِ الاْرْضُ للهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ، » إلی أن قال: «اَیْنَ الْحَسَنُ اَیْنَ الْحُسَیْنُ اَیْنَ اَبْناءُ الْحُسَیْنِ، صالِحٌ بَعْدَ صالِ-حٍ، وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، اَیْنَ السَّبیلُ بَعْدَ السَّبیلِ؟ ... »

سپس مرحوم سیّدبن طاووس گوید: شما بنگرید، بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) با خویشان و آل آن حضرت چه کردند؟ مگر آنان را نکشتند؟ مگر در فشار و ذلّ و استیصال قرار ندادند؟ مگر از علوم و روایات آنان جلوگیری نکردند؟ و مگر از پیروی از آنان و استفاده ی از علومشان مانع نشدند؟ و ... .(2)

مؤلّف گوید:

راه های امید برای دوستان محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) فراوان است و آیات و روایات و ادعیه ای که گذشت صریح در این معناست، و ما در کتاب «بشارت های معصومین علیهم السلام » راه های امید و

ص: 29


1- - شوری/23.
2- - سعد السعود، ص141.

بشارت های معصومین(علیهم السلام) را به شیعیان و دوستان خود بیان نموده ایم و بیش از این تکرار نمی کنیم دوستان مراجعه فرمایند.

حق قرآن بر امت

خداوند می فرماید:

«وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»(1)

یعنی، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در قیامت می گوید : «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند» تردیدی نیست که قرآن برای عمل و رعایت دستورات خداوند نازل شده است و اگر به آن عمل نشود مهجور خواهد بود، و اگر کسی علاوه بر عمل نکردن به قرآن، مردم را نیز از عمل به آن و نشر آن منع کند، صدّ ازسبیل الله و جنگ با خدا نموده است، همان گونه که عمل نکردن به دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) و اوصیای او(علیهم السلام) جنگ با خدا و صدّ از سبیل الله محسوب می شود، چرا که اوصیای رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) عدل و همتای قرآن محسوب می شوند، و تخلّف از قرآن و عترت رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) مهجور نمودن قرآن و عترت است و در هر صورت قرآن مهجور گردیده و حقّ آن تضییع شده است.

و حق این است که بالاترین مهجوریّت قرآن بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) پیش آمد، که از تفسیر قرآن و مفسّرین آن جلوگیری شد، بلکه از نقل احادیث رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) جلوگیری نمودند، و این شیوه حدود یکصد سال ادامه یافت تا مردم یا مردند، و یا به سنّت های غاصین خلافت عادت پیدا کردند، و قرآن و مفسرین واقعی آن مهجور گردیدند، بلکه مورد شتم و سبّ و لعن قرار گرفتند، و مقتول و یا مسموم از دنیا رفتند، و هنوز این شیوه بین طرفداران غاصبین خلافت ادامه دارد، و نتیجه ی این وضعیّت، مهجوریت قرآن و اولیای خداوند شد. در حالی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: ...

«و من حقّ القرآن أن تعمل بما فیه»(2)یعنی،

یکی از حقوق قرآن عمل کردن به آیات آن است. [و ترک آن مهجور شدن قرآن است.]

از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) در وصیّت خود به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

«یا علی إنّ فی جهنّم رحی من حدید تطحن بها رؤوس القرّآء و العلماء المجرمین».(3) یعنی، در جهنم آسیابی از آهن وجود دارد که بوسیله آن سرهای قاریان و علمای مجرم آسیاب می شود.

ص: 30


1- - فرقان/ 30.
2- - بحارالأنوار، ج81/23.
3- - بحارالأنوار، ج89/189.

و نیز فرمود:

«رُبَّ تالِ القرآن و القرآنُ یلعنه»(1)

یعنی، چه فراوانند تالیان قرآنی که قرآن آنان را لعنت می نماید.

و نیز فرمود:

«الغربآء فی الدنیا أربعة: قرآن فی جوف ظالمٍ، و مسجد فی نادی قومٍ لا یُصلّی فیه، و مصحف فی بیتٍ لا یقرأ فیه، و رجل صالح مع قومٍ سوءٍ»(2)

یعنی، چهار چیز در دنیا غریب هستند؟ 1- قرآنی که در حافظه ی ظالم باشد و به آن عمل نکند، 2- مسجدی که همسایگان و اطرافیان او در آن نماز نخوانند، 3- قرآنی که در خانه ای باشد و اهل آن خانه آن را نخوانند، 4- مرد صالحی که بین مردم ناشایسته ای قرار گرفته باشد، و کاری از پیش نبرد وبه حرف او گوش ندهند.

در کتاب مصباح الشریعه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) نقل شده که فرمود:

«أکثر منافقی أمتّی قرّاؤها»(3)

یعنی، بیشتر منافقین امّت من قاریان [ و عالمان] آنان هستند.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: «من تعلّم القرآن للدنیا و زینتها، حرّم الله علیه الجنّة»(4)

یعنی، کسی که برای دنیا و زینت های آن، قرآن را یاد بگیرد، خداوند بهشت را بر او حرام می نماید.

و فرمود: «رُبّ تال القرآن و القران یلعنه»(5)

یعنی، فراوانند تلاوت کنندگان قرآنی که قرآن آنان را لعنت می نماید.

و در روایتی آمده که ابوذر نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) آمد و گفت: من می ترسم که قرآن را یاد بگیرم و به آن عمل نکنم؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) به او فرمود: خداوند قلبی را که ظرف قرآن قرار بدهد عذاب نخواهد نمود.(6)

مؤلّف گوید: احادیث گذشته مربوط به قلب کسانی است که احکام قرآن را زیر پا گذارده اند، و فراوان قرآن می خوانند، و ابوذرّ چنین نبوده است، و قرآن او را لعنت نمی کند، بلکه او را به بهشت می فرستد.

ازاین رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) در سخن دیگری می فرماید:

ص: 31


1- - همان.
2- - کنزالعمال، 2845، میزان الحکمة، ج2/2529.
3- - مصباح الشریعه، ص373.
4- - بحارالأنوار، ج89/184.
5- بحارالأنوار، ج89/184.
6- - همان.

« ... و إنّ من عظم جلال الله تعالی، إکرام ثلاثة: «ذی الشیبة فی الإسلام، و الإمام العادل، و حامل القرآن غیر الغالی و لا الجافی عنه».(1)

یعنی، مقتضای عظمت و جلال الهی این است که او سه گروه را اکرام و احترام نماید:

1-کسی که موی خود را در اسلام سفید نموده باشد، 2- امام و پیشوای عادل، 3- حامل قرآن که اهل غلّو و تارک عمل به قرآن نباشد.

معنای روایات فوق از سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) به دست می آید که فرمود:

«علیکم بالقرآن ، فإنه الشفاء النافع ، والدواء المبارک، و عصمة لمن تمسّک به ، و نجاة لمن اتّبعه لا یعوج فیقام، ولا یزیغ فیتشعب ولا تنقضی عجائبه، ولا یخلق علی کثرة الردّ، والتلاوة فَإِنّ الله یَأْجُرکُمْ علی تِلَاوَته بِکُلّ حرف عشر حَسَنَات أما إِنِّی لَا أَقُول (الم) حرف وَ لَکِن الالف عشر واللَّام عشر، والْمِیم عشر ثمّ قال : أتدرون من المتمسّک به الذی بتمسّکه ینال هذا الشرف العظیم؟

هو الذی أخذ القرآن و تأویله عنّا اهل البیت عن وسائطنا السّفراء عنّا الی شیعتنا لا عن اداء المجادلین و قیاس القائسین فأمّا من قال فی القرآن برأیه فانّ اتّفق له مصادفة صوابٍ فقد جهل فی أخذه عن غیر أهله، و کان کمن سلک طریقاً مسبعاً من غیر حفاظٍ یحفظونه، فإن اتّفقت له السلامة، فهو لا یعدم من العقلاء الذّم و التوبیخ، و إن اتّفق له افتراس السبع فقد جمع إلی هلاکه سقوط عند الخیرین الفاضلین، و عند العوام الجاهلین، و إن أخطأ القائل فی القرآن برأیه، فقد تبوّأ مقعده من النار ...» (2)

یعنی، بر شما باد به قرآن، که آن شفابخش نافع و داروی مبارک است، و کسی که به آن تمسک کند داخل عصمت الهی می شود، و آن سبب نجات پیروان خود خواهد بود، و هرگز در آن انحراف و اعوجاجی نیست، و عجایب آن تمام نمی شود، و هر چه بر علیه آن گفته شود ، کهنه و بی اعتبار نمی گردد، و شما باید آن را تلاوت کنید، تا نزد خداوند مأجور باشید، و خداوند به هر حرفی که از آن تلاوت می کنید ده حسنه به شما می دهد، بنابراین (الم) که سه حرف است خداوند برای تلاوت آن سی حسنه به شما می دهد.

سپس فرمود: آیا می دانید متمسّک به قرآن - که به شرافت عظیم می رسد- کیست؟ او کسی است که قرآن و تأویل آن را از ما اهل بیت گرفته باشد، و یا از واسطه ها و سفرای ما از شیعه گرفته باشد، نه از اهل جدال و قیاس [ که ارتباطی با ما ندارند] و کسانی که از آنان تفسیر قرآن را بگیرند، گرچه مطابق با صواب و درستی باشد باز خطا کرده اند، چرا که - از نادانی- قرآن را از غیر اهل آن گرفته اند، و مَثَل آنان مَثَل کسی است که در مسیر خطرناکی حرکت کند و ایمن از درنّده نباشد، او اگر گرفتار درنّده بشود و یا نشود عام و خاصّ او

ص: 32


1- - همان.
2- - وسائل، ج18/19.

را ملامت می کنند، واگر کسی قرآن را از پیش خود تفسیر کند [و به اهل قرآن یعنی اهل البیت(علیهم السلام) مراجعه ننماید] جایگاه خود را در آتش آماده کرده است، و مانند کسی می ماند که بدون ملّاح و کشتی بر روی دریای موّاج حرکت نماید. و هلاک شود، که هر کس از هلاکت او اطلاع پیدا کند او را ملامت خواهد نمود.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) نیز فرمود: خداوند بعد از ایمان به خدا، نعمتی بالاتر از علم به کتاب خود قرآن و معرفت (وعلم) به تأویل آن را، به کسی عطا نفرموده است، و کسی که به چنین بهره ای رسیده باشد، و گمان کند دیگران به بهره های بالاتری دست پیدا کرده اند، به راستی نعمت خداوند را بر خود کوچک شمرده است.

بی احترامی و هتک حرمت به قرآن

رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: «ما آمن بالقرآن من استحلّ محارمه»(1)

یعنی، ایمان به قرآن نیاورده، کسی که حرام های قرآن را حلال دانسته است.

اما باقر(علیه السلام) ضمن روایت مفصّلی می فرماید:

قرآن در قیامت حاضر می شود و هر گروهی در آن روز - مانند شهدا و مؤمنین و پیامبران و ملائکه - او را از خود می دانند، و نور او بر همه آنان افزون می باشد، تا این که در پیشگاه پروردگار عزیز قرار می گیرد و مقام او از همه ملائکه بالاتر خواهد بود، تا اینکه در مقابل خدای تبارک و تعالی در زیر عرش سجده می کند، و خداوند به او خطاب می نماید: «ای حجّت من و ای کلام صادق و ناطق من، سر خود را بالا کن و سؤال کن تا به تو عطا کنم، و شفاعت کن تا شفاعت تو را بپذیرم» پس او سر خود را بالا می کند، و خداوند تبارک و تعالی به او می فرماید:

بندگان مرا چگونه یافتی؟ [و آنان با تو چگونه برخورد نمودند؟ ] و قرآن می گوید:

ای پروردگار من! برخی از آنان بر من محافظت نمودند و مرا مصون داشتند، و هیچ آیه ای از آیات من را ضایع نکردند، و برخی مرا ضایع نمودند، و حق مرا نشناختند و مرا تکذیب کردند، در حالی که من حجّت تو بودم بر همه خلق. و خداوند تبارک و تعالی به او می فرماید: سوگند به عزّت و جلال و ارتفاع مکانم،که امروز من به خاطر تو بهترین پاداش را خواهم داد و سخت ترین عذاب را خواهم نمود ... .

سپس قرآن پیروان و احترام کنندگان و قاریان خود را به درگاه خداند معرّفی می کند، و خداوند به ملائکه می فرماید: آنان را داخل بهشت کنید ... .(2)

ص: 33


1- - بحارالأنوار، ج89/184.
2- - کافی، ج2/596.

و در حدیث ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) نقل شده که فرمود: من اوّل کسی هستم که در قیامت بر خدای عزیز جبّار وارد می شوم و سپس کتاب خدا و اهل بیت و امّت من وارد می شوند، و من از امّت خود سؤال می کنم که با کتاب خدا و اهل بیت من چه کردید؟!(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند هرگز خلافت به آل ابی بکر و عمر و آل بنی امیّه و آل طلحه و زبیر باز نخواهد گشت، چرا که آنان قرآن را دور انداختند، و سنّت های پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) را ابطال نمودند، و احکام خدا را تعطیل کردند، در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود:

قرآن هادی مردم است از ضلالت و گمراهی، و بیان حقی است در مقابل کوری ها، و وسیله ی نجاتی است از لغزش ها و نوری است در مقابل تاریکی ها و ظلمت ها [ و گمراهی ها]، و روشنگری است در مقابل بدعت ها، و عصمتی است برای نجات از هلاکت ها، و وسیله ی رشد و بصیرتی است در مقابل انحرافات و گمراهی ها، و بیانی است در مقابل فتنه ها، و ابلاغ و درسی است برای اهل دنیا نسبت به آخرت، و در آن کمال دین شما نهفته است، و هر کس از قرآن روی برتابد به طرف آتش [دوزخ] خواهد رفت.(2)

مرحوم کلینی(رحمةالله) در کتاب شریف کافی جلد دوم از صفحه 596 تا صفحه 619 روایات فراوانی را درباره ی تمثّل قرآن و شفاعت او در قیامت، و فضیلت حامل قرآن، و کسی که با مشقت و زحمت قرآن را می آموزد، و پاداش قرائت قرآن، و خانه هایی که در آن ها قرآن تلاوت می شود، و ثواب قرائت قرآن از روی مصحف، و ترتیل قرآن با صدای نیک، و مقدار قرائت قرآن در شبانه روز، و پاداش ختم قرآن، و مذمّت از فراموش نمودن قرآن، و تعیین درجات بهشتی با حفظ و قرائت قرآن، و حاملین و مفسرین قرآن و عمل نکردن به دستورات و امر و نهی قرآن نقل نموده است. و ما به برخی از آن ها اشاره نمودیم.

عمل به قرآن راه نجات ما ست

امام باقر(علیه السلام) به جابربن یزید جعفی فرمود:

«و اعلم أنّک لا تکون لنا ولیا حتی لو اجتمع علیک أهل مصرک و قالوا: إنّک رجل سوء. لم یحزنک ذلک. و لو قالوا أنک رجل صالح لم یسرّک ذلک. و لکن أعرض نفسک علی کتاب اللّه، فإن کنت سالکاً سبیله زاهداً فی تزهیده خائفاً من تخویفه فاثبت و أبشر. فإنّه لا یضرّک ما قیل فیک وان کنت مبایناً للقرآن فما الذی یغرّک من نفسک. انّ المؤمن معنیّ بمجاهدة نفسه فمرةً یقیم عودها و یخالف هواها فی محبة الله ومرةً تصرعه نفسه فیتّبع هواها. فینعشه الله فینتعش ویقیل الله عثرته».(3)

ص: 34


1- - همان، ص600 ح4.
2- - کافی، ج2/600 ح8.
3- - سفینةالبحار، لغة جَبَر

یعنی، ای جابر جعفی تو از اهل ولایت ما نخواهی بود، مگر به جایی برسی که اگر همه مردم بگویند: تو انسان ناشایسته ای هستی اندوهی پیدا نکنی، و اگر همه آنان بگویند: تو انسان صالحی هستی خشنود نشوی، و لکن تو باید خود را بر کتاب خدا عرضه کنی، و اگر دیدی در راهی که کتاب خدا معیّن نموده حرکت می کنی، و از چیزهایی که پرهیز داده پرهیز می کنی، و از چیزهایی که مردم را از آن ترسانده می ترسی، پس ثابت قدم باش، و من به تو بشارت نجات می دهم، چرا که سخنان مردم آسیبی به تو نمی رساند، و اگر دیدی با قرآن ناسازگاری، برای چه به خود مغرور شده ای، چرا که هدف خلقت مؤمن جهاد با نفس است، و در این مجاهده یکبار او با یاد خدا نفس را زمین می زند، و یکبار نفس او را زمین می زند، و خداوند او را کمک می کند، و باز به راه صحیح باز می گردد، و خداوند لغزش او را جبران می کند.

البته عمل به قرآن باید با بیان خاندان نبوّت(علیهم السلام) باشد، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی أهل بیتی ما إن تمسّکتم بمها لن یضلوا بعدی دبداً و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض».

و این حدیث همان گونه که خواهد آمد بین شیعه و اهل سنّت متواتر و قطعی می باشد و احدی نمی تواند آن را انکار نماید، و خلاصه ی سخن ما با اهل سنّت و مخالفین همین است که پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) دو چیز را وسیله نجات امّت خود معرّفی نمود، و لکن غاصبین خلافت گفتند: « حسبنا کتاب الله» و خود را از حقایق قرآن محروم نمودند، چرا که از معارف اهل البیت(علیهم السلام) استفاده نکردند، و به ظواهر قرآن عمل کردند، و قائل به تجسّم ذات مقدّس پروردگار خود شدند، و در آیاتی از قرآن مانند «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» و «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» از پیش خود بدون مراجعه به «راسخون فی العلم» چنین اعتقادی را پیدا کردند، در حالی که قرآن بدون بیان و تفسیر و تأویل امیرالمؤمنین و فرزندان او هادی کسی نیست، و ما این بحث را در مقدمه ی «تفسیر اهل البیت علیهم السلام» بیان نموده ایم مراجعه شود.

حق رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم)

خداوند درباره ی حق پیامبر خود(صلی الله علیه و آله وسلّم) می فرماید:

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم»

یعنی، بگو: «اگر شما خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده و مهربان است.»

و در آیات فراوانی خداوند امر به اطاعت از پیامبر خود(صلی الله علیه و آله وسلّم) نموده که به برخی از آن ها اشاره می شود:

در سوره آل عمران آیه 32 می فرماید:

«قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِین»

ص: 35

یعنی، بگو: «از خدا و رسول (او)، اطاعت کنید! و اگر سرپیچی کنید، خداوند کافران را دوست نمی دارد.»

در این آیه خداوند ترک اطاعت از پیامبر خود(صلی الله علیه و آله وسلّم) را مساوی با کفر قرار داده و اطاعت از او را پس از اطاعت خود قرار داده است.

و در سوره نساء آیه 59 می فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلا»

یعنی، ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [یعنی اوصیای پیامبر] را! و هر گاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر او بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.

در این آیه نیز خداوند مؤمنان را امر به اطاعت از خود و پیامبر و اوصیای او نموده، و می فرماید: اگر ایمان به خدا و قیامت دارید باید نزاع های خود را نزد خدا و رسول او ببرید، و از خدا و رسول او و أولوالأمر یعنی اوصیای او اطاعت کنید.

و در سوره انفال آیات 20تا 22 می فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ * وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»

یعنی، ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و سرپیچی ننمایید در حالی که (سخنان او را) می شنوید! و همانند کسانی نباشید که می گفتند: «شنیدیم!» ولی در حقیقت نمی شنیدند! بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی کنند.

در این آیه نیز خداوند به مؤمنین امر نموده که از خدا و رسول او اطاعت کنند، و از فرمان رسول او روی برنتابند، و مانند برخی از امّت های پیشین نباشند که منافقانه می گفتند اطاعت می کنیم و اطاعت نمی کردند، و در آیه بعد از این ، خداوند آنان را به چهارپایان کر و گنگ تشبیه نموده که دارای عقل نیستند و ...

و در سوره نور آیه 54 می فرماید:

«قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِین»

یعنی، بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد و بر پیامبر چیزی جز ابلاغ آشکار نیست!»

ص: 36

در این آیه نیز خداوند امر به اطاعت از خدا و رسول او نموده، و از روگرداندن از رسول خدا مذمّت کرده و اطاعت از او را وسیله هدایت مردم معرّفی نموده است، و نکته ی مهمّی که در این آیات هست این است که خداوند امر به اطاعت از پیامبر خود را پس از امر به اطاعت از خود قرار داده بلکه اطاعت از اوصیای آن حضرت را نیز پس از اطاعت از خود و رسول خود قرار داده است، و این تکریمی است که خداوند به پیامبر خود و اوصیای او(علیهم السلام) نموده است. و از این آیات ظاهر می شود که بالاترین حقّ پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) اطاعت و فرمان برداری از او می باشد، و محبّت و دوستی خداوند نیز مشروط به اطاعت از رسول او(صلی الله علیه و آله وسلّم) می باشد، و ترک اطاعت از آن حضرت مساوی با کفر و بی عقلی و حیوان صفتی و بی احترامی به او می باشد و ...

و در سوره نساء آیه 65 می فرماید: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»

یعنی، به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند.

و در آیات سوره حجرات از آیه 1 تا 8 خداوند می فراید:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ * إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ * وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ * وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم»

یعنی، ای کسانی که ایمان آورده اید! مقدّم بر خدا و رسولش نشوید (و بر آنان پیشی مگیرید)، و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست! ای کسانی که ایمان آورده اید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا می کنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمی دانید! آنها که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه می کنند همان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را برای تقوا خالص نموده، و برای آنان آمرزش و پاداش عظیمی است! (ولی) کسانی که تو را از پشت حجره ها بلند صدا می زنند، بیشترشان نمی فهمند! و اگر آنها صبر می کردند تا تو به سراغشان آیی، برای آنان بهتر بود و خداوند آمرزنده و رحیم است! ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی

ص: 37

نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید! و بدانید که رسول خدا در میان شماست واگر او در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند، به مشقّت خواهید افتاد ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده، و کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است و کسانی که دارای این صفاتند هدایت یافتگانند! و این برای شما فضل و نعمتی از سوی خداست و خداوند دانا و حکیم است.!

از این آیات ظاهر می شود که مردم باید حق احترام به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) را رعایت کنند، و سخنی پیش از سخن او نگویند، و صدای خود را بالای صدای اوبلند نکنند، و با فریاد او را صدا نزنید، و صداهای خود را نزد او فرود بیاورید، و اگر چنین کنند، خداوند قلب پاک و آمرزش و پاداش بزرگی به آنان عطا می فرماید، و آنان که پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) را از پشت دیوارها صدا می زنند، و حرمت او را رعایت نمی کنند، بیشترشان دارای عقل نیستند، و اگر صبر کنند تا پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بر آنان وارد شود، بهتر خواهد بود، و نباید انتظار داشته باشند که در بیشتر کارها آن حضرت از آنان اطاعت کند، چرا که اگر او چنین کند، آنان در سختی و رنج قرار می گیرند.

و در سوره احزاب آیه 6 می فرماید:

«النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»

یعنی، پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به جان و مال مردم سزاوارتر از آنان است، و جان و مال آنان در اختیار اوست.

و از این آیه ظاهر می شود که خداوند رسول خود (صلی الله علیه و آله وسلّم) را مالک جان و مال مردم قرار داده و این بالاترین حقّی است که خداوند برای او تعیین نموده است، بنابراین حقّ او بعد از حق خداوند، بالاترین حقّ می باشد، و او برای حق خود، و پاداش رسالت خویش مودّت و محبّت خویشان خود را از امّت خواسته است چنان که می فرماید:

«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»(1)

حق ذوی القربای رسول خدا صلی الله علیه وآله

خداوند در قرآن می فرماید:

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً»(2)

ص: 38


1- - شوری/23.
2- - اسراء/26.

یعنی، و حقّ نزدیکان ، و حق مستمند و وامانده گان آنان در راه رابپرداز ! و هرگز اسراف و تبذیر مکن.

و نیز می فرماید:

«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»(1)

یعنی، بگو: «من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم] و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.»

و می فرماید:

«قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِید»(2)

یعنی، بگو: «هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست و اجر من تنها بر خداوند است، و او بر همه چیز گواه است!»

و می فرماید:

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»(3)

یعنی، خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.

از آیات فوق ظاهر می شود که «ذی القربی» و خویشان نزدیک رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) یعنی حضرت فاطمه و اوصیای آن حضرت مورد عنایت خدا و رسول او بوده اند، و خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله وسلّم) سفارش نموده که حق آنان را از اموال تحویل شان بدهد، و در تفسیر آیه اول گذشت که رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) با نزول این آیه، فدک و عوالی را تحویل فاطمه(علیهاالسلام) داد، و تا پایان عمر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) فدک در اختیار فاطمه(علیهاالسلام) بود، و پس از غصب خلافت ، ابوبکر و عمر آن را از او گرفتند و ...

و خویشان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلّم) در زمان نزول آیه فاطمه و علی و حسنین(علیهم السلام) بودند، و به قدری آنان عزیز بودند که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود:

«قل لا أسألکم علیه أجراً إلّا المودّة فی القربی» یعنی، ای رسول من به مردم بگو: من از شما مزدی برای رسالت خود سؤال نمی کنم، جز این که شما باید خویشان مرا دوست بدارید، و ولایت آنان را قبول کنید، و در آیه دیگری فرمود:

ص: 39


1- - شوری/23.
2- - سبأ/47.
3- - احزاب/33.

«به آنان بگو: این مزد و پاداشی که از شما خواستم، برای نجات خودتان می باشد، و گرنه پاداش و مزد مرا تنها خدا خواهد داد، و او شاهد بر هر چیزی می باشد.

از سویی خداوند اهل البیت و خویشان پیامبر خود را به پاکی و طهارت و عصمت یاد نموده و می فرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»

و از این آیات و سفارشات فراوان رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) درباره ی امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) ظاهر می شود که هیچ کسی نزد خداو رسول او(صلی الله علیه و آله وسلّم) عزیزتر از حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین و فرزندان حسین تا امام زمان یعنی حضرت بقیّة الله(علیهم السلام) نبوده است، و هیچ مظلومی نیز مظلوم تر از آنان نبوده، و هیچ ظالمی نیز ظالم تر از ظالمین به آنان نبوده است.

و آنچه گفته شد: مورد قبول همه فرق اسلامی می باشد، و بالاترین ظلم به آنان نپذیرفتن ولایت و امامت آنان بوده که پس از رحلت پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) حقّ آنان نادیده گرفته شده، و انواع ظلم ها و آزارها را به آنان روا داشته اند و پس از غصب خلافت رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) مظلومی از آنان مظلوم تر نبوده است، تا چه رسد که حق آنان را ادا نموده باشند!!!

آنچه گفته شد را علمای اهل سنّت به آن اعتراف نموده اند، و درکتب آنان ثبت شده است، و احدی قدرت انکار آن را ندارد، و ما به برخی از اعترافات آنان اشاره می کنیم:

1-معتبرترین کتاب آنان صحیح بخاری می باشد، و او با دو طریق نقل نموده که فاطمه(علیهاالسلام) پس از غصب خلافت و فدک ، از ابوبکر مطالبه فدک و میراث خود را نمود، و ابوبکر او را از میراث پدرش منع کرد، و فاطمه(علیهاالسلام) خشمگین شد و با او سخن نگفت تا از دنیا رحلت نمود، و علی(علیه السلام) شبانه او را دفن کرد، و به آنان خبر نداد.

سپس گوید: این عمل به خاطر این بوده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) [و العیاذ بالله] اهل بیت خود را انذار نکرده و به آیه «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»(1) عمل ننموده است!!!

مولف گوید: این سخن تهمت بزرگی است به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم.

2- ابن مردویه نیز از عایشه نقل کرده که گوید: فاطمه در پایان سخن خود ، به ابوبکر فرمود: آیا گمان می کنید که من از پدرم نباید ارث ببرم، آیا به حکم جاهلیت عمل می کنید؟! سپس فرمود: ای پسر ابوقحافه آیا در کتاب خدا آمده که من از پدرم ارث نبرم و تو از پدر خود ارث ببری؟!

ص: 40


1- - شعراء، 215.

از سویی علمای اهل سنّت مانند واقدی و دیگران نقل کرده اند که پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) چون خیبر را فتح نمود، جبرئیل بر او نازل شد و این آیه را آورد:

«و آتِ ذَالقربی حَقَّهُ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) به جبرئیل فرمود: «ذی القربی» کیست و حق آن چیست؟

وجبرئیل گفت: «ذی القربی» فاطمه است. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) فدک و عوالی را تحویل فاطمه(علیهاالسلام) داد، و آن ها در دست او بود تا پدر او از دنیا رحلت نمود، و مردم با ابوبکر بیعت کردند و ابوبکر فدک و عوالی را از فاطمه(علیهاالسلام) گرفت و ... .(1)

و ما این مباحث را در کتاب های «حقیقت مظلوم» و «میزان الحق» و «جستجوی حقیقت» بیان کرده ایم مراجعه شود.

و اگر کسی بخواهد مظلومیّت اهل بیت پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) را بداند باید نگاهی به دعای ندبه بکند که ما در آن می خوانیم:

«فلمّا انقضت أیّامه و قَتَلَهُ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهَادِینَ بَعْدَ الْهَادِینَ وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَی مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلَی قَطِیعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وَلَدِهِ إِلا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَی لِرِعَایَةِ الْحَقِّ فِیهِمْ ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَ أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ وَ جَرَی الْقَضَاءُ لَهُمْ بِمَا یُرْجَی لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ إِذْ کَانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ...» تا اینکه می گوییم:

«أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ أَیْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَیْنِ صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ أَیْنَ ... »

مرحوم صدوق در کتاب امالی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) نقل نموده که آن حضرت ضمن حدیث مفصّلی درباره ی فاطمه(علیهاالسلام) فرمود:

«و إنی لما رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی؛ کأنی بها و قد دخل الذل بیتها و انتهکت حرمتها و غصبت حقها و منعت إرثها و کسرت جنبها و أسقطت جنینها، و هی تنادی: یا محمداه، فلا تجاب، و تستغیث فلا تغاث. فلا تزال بعدی محزونة مکروبة باکیة، تتذکّر انقطاع الوحی عن بیتها مرة و تتذکّر فراقی أخری و تستوحش إذا جنّها اللیل لفقد صوتی الذی کانت تستمع إلیه إذا تهجّدت بالقرآن. ثم تری نفسها ذلیلة بعد أن کانت فی أیام أبیها عزیزة، فعند ذلک یؤنّسها اللّه تعالی ذکره بالملائکة، فنادتها بما نادت به مریم بنت عمران، فتقول: یا فاطمة، «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ»؛... إلی قوله (صلی الله علیه و آله وسلّم): فیلحقها اللّه عزّوجلّ بی، فتکون أول من یلحقنی من أهل بیتی؛ فتقدم علیّ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة.

فأقول عند ذلک:

ص: 41


1- - کشف الغطاء، ج1/18.

اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و أذلّ من أذلّها و خلّد فی نارک من ضرب جنبها حتی ألقت ولدها. فتقول الملائکة عند ذلک: آمین.

و أما الحسن(علیه السلام)، فإنه ابنی و ولدی و بضعة منی و قرة عینی و ضیاء قلبی و ثمرة فؤادی، و هو سیّد شباب أهل الجنة و حجة اللّه علی الأمة؛ أمره أمری و قوله قولی، من تبعه فإنه منّی و من عصاه فلیس منّی، و إنی لما نظرت إلیه تذکّرت ما یجری علیه من الذلّ بعدی، فلا یزال الأمر به حتی یقتل بالسم ظلما و عدوانا؛ فعند ذلک تبکی الملائکة و الشبع الشداد لموته و یبکیه کل شی ء حتی الطیر فی جوّ السماء و الحیتان فی جوف الماء. فمن بکاه لم تعم عینه یوم تعمی العیون، و من حزن علیه لم یحزن قلبه یوم تحزن القلوب، و من زاره فی بقیعه ثبتت قدمه علی الصراط یوم تزلّ فیه الأقدام.

و أما الحسین(علیه السلام)، فإنه منی و هو ابنی و ولدی و خیر الخلق بعد أخیه، و هو إمام المسلمین و مولی المؤمنین و خلیفة ربّ العالمین و غیاث المستغیثین و کهف المستجیرین، و حجّة اللّه علی خلقه أجمعین، و هو سیّد شباب أهل الجنة و باب نجاة الأمة؛ أمره أمری و طاعته طاعتی، من تبعه فإنه منّی و من عصاه فلیس منّی. و إنی لما رأیته تذکّرت ما یصنع به بعدی؛ کأنی به و قد استجار بحرمی و قربی فلا یجار. فأضمّه فی منامی إلی صدری و آمره بالرحلة عن دار هجرتی و أبشّره بالشهادة. فیرتحل عنها إلی أرض مقتله و موضع مصرعه، أرض کرب و بلاء و قتل و فناء؛ تنصره عصابة من المسلمین، أولئک من سادة شهداء أمتی یوم القیامة. کأنی أنظر إلیه و قد رُمی بسهمٍ فخرّ عن فرسه صریعا، ثم یذبح کما یذبح الکبش مظلوما.

ثم بکی رسول اللّه(صلی الله علیه و آله وسلّم) و بکی من حوله و ارتفعت أصواتهم بالضجیج. ثم قام(صلی الله علیه و آله وسلّم) و هو یقول: اللهم إنی أشکو إلیک ما یلقی أهل بیتی بعدی. ثم دخل منزله.(1)

مؤلّف گوید: آیا حقّ ذوی القربای رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) همین بوده که آنان انجام داده اند؟! و آیا اگر پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) به امّت خود سفارش نموده بود که هر چه می توانند به اهل بیت پیامبر خود ظلم کنند، بیش از این می کردند؟!1

امام سجاد(علیه السلام) پس از بازگشت از شام چون با اهل بیت سیّدالشهدا(علیه السلام) به دروازه ی مدینه رسید، و مردم گرد او جمع شدند، فرمود: اگر جدّ ما به این امّت سفارش نموده بود که هر چه می توانید به اهل بیت من ظلم کنید، بیش از این نمی کردند و ...

آری مظلومیت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلّم) بعد از آن حضرت بسیار شدید و بزرگ بوده، و تاکنون نیز ادامه دارد، و از احادیث رجعت و شکوه های آنان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) و زیارت ناحیه مقدّسه، و ماجرای کربلا، و مظلومیّت یکایک ائمه(علیهم السلام) بالأخصّ امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) این حقیقت آشکار است، گرچه از این حوادث تلخ حقانیت آنان

ص: 42


1- - امالی صدوق/177.، بحارالأنوار، ج28/37.

برای همه مردم روشن و حجّت بر آنان تمام شده است، و آنان به مقام والای شهادت رسیده اند و دشمنان شان به درکات دوزخ و اسفل السافلین سقوط کرده اند.

و نحن نقول:

الحمدلِله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة أمیرالمؤمنین وأولاده المعصومین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین.

حقوق معلّمین و متعلّمین علوم دینی

مرحوم علامه مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) درباره ی حق عالم و استاد، آیات سوره ی کهف را درباره ی شاگردی حضرت موسی از حضرت خضر بیان می نماید که خداوند می فرماید:

« ... قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً * قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً * وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً * قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً * قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً * فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً * قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً * قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً * فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً * قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً * قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً»(1)

یعنی، موسی به خضر گفت: «آیا من همراه تو بیایم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟» خضرگفت: «تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی! و چگونه می توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! (موسی) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت ومن در هیچ کاری از امر تو مخالفت نخواهم کرد!» (خضر) گفت: «پس اگر می خواهی بدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را برای تو بازگو کنم.» پس آن دو به راه افتادند تا آن که سوار کشتی شدند، وخضر کشتی را سوراخ کرد. وموسی گفت: «آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!» خضر گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی؟!» موسی گفت: «مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کار بر من سخت مگیر!» و باز به راه خود ادامه دادند، تا این که نوجوانی را دیدند و خضر آن نوجوان را کشت. وموسی گفت: «آیا انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!» خضرگفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمی توانی با من

ص: 43


1- - کهف/ 76-66.

صبر کنی؟!» موسی گفت: «بعد از این اگر درباره چیزی از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن زیرا تو از سوی من معذور خواهی بود!»

علامه مجلسی گوید: از برخورد حضرت موسی(علیه السلام) با این عالم ربّانی و تعلّم و شاگردی او از حضرت خضر(علیه السلام) احکام فراوانی ظاهر می شود، و آداب تعلیم و تعلّم و متابعت و پیروی شاگرد برای طلب علم همراه با نهایت ادب، آشکار می گردد، در حالی که شاگرد یکی از پیامبران اولوالعزم و افضل از خضر می باشد، و لکن استاد را مکلّف نمی کند که جمیع علوم خود را به او بیاموزد، بلکه می گوید: «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً».

از سویی معلّم از آغاز کار، از شاگرد خود پیمان می گیرد که به گفته های استاد ایرادی نگیرد، و از او نافرمانی نکند، و نسبت به آنچه از معلم خود بر خلاف اعتقاد خویش می بیند شتاب نکند و سخنی نگوید تا حکمت کار او را از خود او بشنود، و نسبت به چیزی که احاطه علمی به آن ندارد صبوری نماید، و سؤالی از آن نکند، تا استاد حکمت آن را بیان کند، و نیز از این قصّه عفو و گذشت معلّم از خطا و لغزش شاگرد- که می گوید: « اگر من فراموش کردم و خطایی را مرتکب شدم شما مرا مؤاخذه مکن» - ظاهر می شود، و البته اسرار دیگری نیز از این قصّه برای اهل تدبّر به دست می آید، و ما در مقام بیان آن ها نیستیم.(1)

معاویة بن وهب گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

« اطلبوا العلم و تزیّنوا معه بالحلم و الوقار و تواضعوا لمن تعلّمونه العلم و تواضعوا لمن طلبتم منه العلم و لا تکونوا علماءً جبّارین فیذهب باطلکم بحقّکم».

یعنی، خود را در طلب علم، با حلم و وقار زینت بدهید، و در مقابل کسانی که به آنان علم می آموزید تواضع کنید، و در مقابل استادان و معلّمین خود نیز متواضع باشید، و عالمانی جبّار و متکبّر و دارای خشونت نباشید، چرا که با این روش سخن حق شما پذیرفته نمی شد، [ تا چه رسد به سخنان باطل شما].

امام سجاد(علیه السلام) در رساله ی حقوق خود همان گونه که گذشت می فرماید:

«و حق سائس و مؤدّب و معلّم تو این است که او را تعظیم نمایی، و در مجلس علم او را محترم به شماری، و به خوبی به سخن او گوش فرا دهی، و مؤدّب در مقابل او بنشینی، و صدای خود را بالای سخن او قرار ندهی، و اگر از او سؤالی شد تو پاسخ ندهی، و صبر کنی تا او پاسخ بدهد، و در مجلس درس او با دیگران سخن نگویی، و از کسی غیبت نکنی، و اگر کسی از او بدگویی کند، تو از او دفاع کنی، و عیوب او را بپوشانی، و خوبی های او را اظهار کنی، و با دشمن او هم نشین نشوی، و با دوست او دشمنی نکنی، و اگر چنین کنی، ملائکه برای تو شهادت می دهند که تو برای خدا نزد او رفته ای و از او تعلّم نموده ای.

ص: 44


1- - بحارالأنوار، ج2/41-40.

اسحاق بن عمّار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا صحیح است که انسان مقابل کسی احتراماً قیام کند؟ فرمود: مکروه است، مگر به خاطر دیانت او باشد.(1)

حارث اعور گوید: از امیرالمؤمنین(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

برخی از حقوق عالم دینی این است که سؤال کننده زیاد از او سؤال نکند، و آن عالم نیز مطابق فهم سائل پاسخ بدهد، و اگر عالم کسل بود، متعلّم اصرار در سؤال نکند، و چون استاد حرکت می کند، لباس او را نگیرد، و اگر با او کاری دارد با دست به او اشاره نکند، و سِرِّ او را افشا نکند، و نزد او از کسی غیبت نکند، و همان گونه که امر خدا مورد تعظیم و احترام قرار می گیرد، او نیز باید مورد احترام قرار بگیرد، و متعلّم باید مقابل استاد بنشیند، و به خاطر طولانی شدن سخن از او روبرنگرداند، و چون متعلّم وارد مجلس درس می شود، یک سلام به جمعیت بکند و یک سلام به استاد خود، و احترام استاد را در حضور و غیاب او حفظ کند، و حق او را بشناسد و به او احترام کند، چرا که پاداش عالم، بزرگتر از صائم روزه دار و متهجّد در شب، و مجاهد فی سبیل الله است، و چون عالمی از دنیا می رود ثلمه و خلعی در اسلام به وجود می آید، که چیزی آن را پر نمی کند، جز کسی که همتا و جانشین او باشد، و برای طالب علم جمیع ملائکه آسمان و زمین استغفار و دعا می کنند.(2)

مشابه حدیث فوق از امام حسن از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز نقل شده است.(3)

مؤلّف گوید:

حقوق معلّم و متعلّم، و آداب تعلیم و تعلّم، و خصلت های معلّم و متعلّم، و آداب مجالس علم، و مقصود از علم و احترام عالم، و علمای ربّانی، و علمای صاحب کبر و عجب، و عالم بی عمل، و ... در کتاب شریف «منیةالمرید» مرحوم شهید ثانی(رضوان الله تعالی علیه) بیان شده است، و صاحب کتاب «معالم الأصول» نیزدر مقدمه ی کتاب خود اهمّ شرائط تعلیم و تعلّم و عالم و متعلّم را بیان نموده، و ما از خداوند توفیق عمل به این شرائط را خواستاریم، و لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم.

حقوق پدر و مادر

حقوق پدر و مادر فراوان است و کمتر کسی می تواند از حقوق آنان نجات یابد و حقوق آنان را کاملاً ادا نماید و در روایات به این مسأله اشاره شده، جز آن که کسی پدر و مادر خود را اگر مملوک بوده باشند خریداری کند و آنان آزاد شوند، و یا در دنیا و پس از مرگ دیون آنان را ادا نماید، و لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم. از خداوند منّان خواستاریم که او به ما توفیق احسان و ادای حقوق آنان را بدهد و هو المنّان الحمید.

ص: 45


1- - بحارالأنوار، ج2/43.
2- - بحارالأنوار، ج2/43 از ارشاد مفید.
3- - بحارالأنوار، ج2/44ح19، از عدةالداعی.

قرآن و حقوق پدر و مادر:

در قرآن آیات فراوانی درباره ی حقوق پدر و مادر آمده و ما اهمّ آن آیات را با حذف مکررّات می آوریم:

1- خداوند در سوره ی اسراء آیات 23 تا 24 می فرماید:

«وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً * وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً»

یعنی، پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! و هر گاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو! و بال تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، تو آنان رامشمول رحمت خویش قرار ده!»

آری حق پدر و مادر به قدری بزرگ است که اگر آنان کافر و مشرک هم باشند و بکوشند که فرزند خود را وادار به کفرو شرک بکنند، بر فرزند لازم است که در شرک از آنان پیروی نکند و لکن از احسان به آنان دریغ ننماید چنان که خداوند درسوره ی عنکبوت آیه 8 می فرماید:

2- «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون»

یعنی، ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن! بازگشت شما به سوی من است، و من شما را از آنچه انجام می دادید با خبر خواهم ساخت!

همین معنا در آیه 14و 15 سوره ی لقمان نیز آمده، به اضافه ی این که حقّ مادر بیش از حقّ پدر بیان شده چنان که می فرماید:

3- «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ * وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً»

یعنی، ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (و به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه ای را متحمّل می شد)، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان یافت (آری به او توصیه کردم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من خواهد بود ! و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه می دانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آنان ، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن»

همین معنا در آیه 15 سوره ی احقاف نیز آمده که می فرماید:

4- «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً...»

ص: 46

یعنی، ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل کرد و با ناراحتی بر زمین گذارد و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه بود.

مؤلّف گوید: از آیات فوق ظاهر می شود که وظیفه احسان به پدر و مادر بسیار بزرگ است، چرا که خداوند پس از توحید در عبادت که حق بزرگ اوست- و جن و انس را به خاطر آن آفریده است- حقّ پدر و مادر را بیان نموده، و از جمله ی «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ و ...» ظاهر می شود که بسا با کمترین غفلت از حق پدر و مادر، فرزندان گرفتار عقوق می شوند، و عقوق راه رسیدن به رحمت خداوند را می بندد أعاذنا الله من ذلک و غفرلنا و لوالدینا کما ربّیانا صغیراٌ، اللهمّ و اجزهما بالإحسان إحساناً و بالسیّئات غفراناً.

سخنان معصومین(علیهم السلام) درباره ی حقوق پدر و مادر

روایات در تفسیر و شرح آیات فوق، و بیان حقوق پدر و مادر فراوان است، و ما به مهم ترین و جامع ترین آن ها اشاره می کنیم، إن شاءالله.

1-در کتاب شریف کافی مرحوم کلینی با سند خود از محمدبن مروان نقل نموده که گوید:

« سمعت أبا عبد اللّه(علیه السلام) یقول: إنّ رجلا أتی النبیّ(صلی اللّه علیه و آله وسلّم) فقال یا رسول اللّه أوصنی فقال: لا تُشْرِکْ بِاللّهِ شیئا و إنّ حرّقت بالنّار أو عذّبت إلا و قلبک مطمئنّ بالإیمان، و والدیک فأطعهما و برّهما حیّین کانا أو میّتین و إن أمراک أن تخرج من أهلک و مالک فافعل فإنّ ذلک من الإیمان».

یعنی، از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: مردی خدمت رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله وسلّم) رسید و گفت: ای رسول خدا مرا موعظه کن؟ رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله وسلّم) فرمود: برای خدا شریکی قرار مده، گرچه تو را به آتش بسوزانند و عذابت کنند، جز آن که [تقیّه بکنی و] قلب تو بر ایمان به خدا مطمئن و ثابت باشد، و از پدر و مادر خود اطاعت نما و به آنان نیکی و احسان کن، چه زنده باشند و چه مرده، و اگر آنان به تو امر کردند که از اهل و مال خود جدا شوی چنین کن، چرا که اطاعت از آنان مقتضای ایمان تو می باشد.

مرحوم شهید اوّل در کتاب قواعد خود گوید: پدر و مادر دراحکام خداوند با دیگران فرقی ندارند مگر در چند مورد:

1- سفر فرزند چه مباح و چه مستحب بدون اذن آنان جایز نیست، و برخی از فقها گفته اند: این در صورتی است که تجارت و تحصیل علم در وطن امکان داشته باشد [ و گر نه اذن از پدر و مادر لازم نیست] .2- برخی از فقها گفته اند: اگر پدر و مادر فرزند خود را به هر کار مباح و یا مکروهی امر کردند اطاعت از آنان واجب است، بنابراین اگر او را به خوردن مال شبهه ناکی امر کردند باید از آنان اطاعت نماید.

3- اگر اوّل وقت نماز او را به کاری امر کنند، واجب است از آنان اطاعت نماید و نماز را به تاخیر اندازد.

ص: 47

4- پدر و مادر می توانند فرزند خود را از رفتن به نماز جماعت به خاطر مشکلی که برای آنان پیش آمده منع کنند، و لکن به طور کلّی و دائم نمی توانند او را از شرکت در جماعت منع نمایند.[چرا که ترک کلی نماز جماعت حرام است].

5- پدر و مادر می توانند فرزند خود را از جهاد در راه خدا منع کنند، در صورتی که جهاد برای او وجوب عینی نداشته باشد، و در روایت صحیحی آمده که شخصی به رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله وسلّم) گفت: من با شما بیعت می کنم که در جهاد و هجرت با شما باشم؟ و رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله وسلّم) به او فرمود: آیا پدر و مادر تو زنده هستند؟ او گفت: آری، آنان زنده اند. رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله وسلّم) فرمود: آیا تو طالب ثواب و اجر الهی هستی؟ او گفت: آری. فرمود: پس بازگرد و در کنار پدر و مادر خود باش و به آنان احسان کن.

6- اگر یک واجب کفایی پیش آمده باشد و کسانی باشند که آن واجب را انجام بدهند، پدر و مادر می توانند فرزند خود را از انجام آن منع کنند، چرا که این نیز مانند جهاد است و پدر و مادر می توانند از آن منع نمایند.

7- برخی ازفقها گفته اند: اگر فرزند در حال نماز مستحبّی باشد و پدر و مادر او را صدا بزنند، باید نماز خود را قطع کند، و خواسته ی آنان را انجام بدهد، و این مضمون روایت صحیحی است از رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله وسلّم) که فرمود: اگر جریح فقیه می بود می دانست که اجابت امر مادر از نماز مستحبّی او افضل می باشد.

8- کوچک ترین آزار را فرزند نباید به پدر و مادر خود برساند، بلکه باید از ایذای دیگران به آنان جلوگیری نماید.

9- روزه ی مستحبّی را بدون اذن پدر نگیرد، و در مورد مادر روایتی در این باره دیده نشده است.

10- بدون اذن پدر قسم و عهدی انجام ندهد، مگر آن که برای انجام واجب و یا ترک حرام باشد، و در نذر نصّی دیده نشده جز آن که گفته شود: نذر تعهدی است مانند قسم. [و الله العالم]

سپس شهید(علیه الرحمة)گوید: احسان به پدر و مادر مشروط به مسلمان بودن آنان نیست چرا که خداوند می فرماید: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً»(1)

و در امر آنان به معصیت خدا نیز چنین است، چرا که معصوم(علیه السلام) می فرماید: «لا طاعة لمخلوقٍ فی معصیةِ الخالق».(2)

ص: 48


1- - لقمان/14.
2- - بحارالأنوار، ج36/74، عن الشهید فی القواعد.

2- مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از ابی ولّاد حنّاط نقل نموده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «و بالوالدین إحساناً ...» سؤال کردم و گفتم: مقصود از این احسان چیست؟ فرمود:

احسان به آنان این است که نیکو با آنان سخن بگویی، و نگذاری آنان حاجت خود را به تو بگویند، گرچه از نظر مالی بی نیاز باشند، چرا که خداوند می فرماید:«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون»(1)

یعنی، هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست می دارید، (در راه خدا) انفاق کنید

سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: امّا معنای آیه «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما» این است که اگر آنان تو را زدند تو با کرامت و احترام با آنان سخن بگو «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً» و اگر بگویی: «غفرالله لکما» قول کریم خواهد بود.

سپس فرمود: و امّا معنای «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» این است که با تندی و خشم به آنان نگاه نکنی، بلکه با رحمت و رقّت به آنان نگاه کنی، و صدای خود را بالای صدای آنان قرار ندهی، و دست خود را نیز بالای دست آنان نبری، و در جلوی آنان راه نروی.(2)

مرحوم علامه مجلسی در شرح این حدیث می فرماید:

مقصود از احسان به پدر و مادر این است که با ملاطفت و محبّت و روی باز و تواضع و ترحّم وآن گونه که سبب شادی آنان می شود، با آنان برخورد کنید.

سپس گوید: درالحاق اجداد و جدّات به پدر و مادر تردید وجود دارد.

مؤلّف گوید: درباره ی احترام به آنان همانند احترام به پدر و مادر، تردیدی نیست، و در این که نیاز آنان باید تامین شود نیز تردیدی نیست، و در ولایت اجداد همانند آباء نیز تردیدی نیست، بنابراین، جایی برای تردید نمی ماند، و الله العالم.

سپس گوید: از استشهاد معصوم(علیه السلام) برای احسان به پدر و مادر - به آیه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» - ظاهر می شود که مقصود از «بِرّ» در این آیه احسان به پدر و مادر است، و یا یکی از مصادیق «بِرّ» احسان به پدر و مادر می باشد، خواه آنان نیاز داشته باشند، و خواه بی نیاز باشند.(3)

مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که می فرماید: اگر خداوند لفظی کوتاه تر از «أفّ» درباره ی عقوق می دانست آن را بکار می برد، سپس گوید: و در روایت

ص: 49


1- - آل عمران/92.
2- - کافی، ج2/157.
3- - بحارالأنوار، ج74/40.

دیگری از آن حضرت آمده که می فرماید: پایین ترین مرتبه ی عقوق «أفّ» می باشد، و مقصود این است که هیچ گونه اذیّتی نباید به پدر و مادر بشود.(1)

و در معنای «لا تنهرهما» گوید: یعنی با سخن غلیظ و تند و فریاد کردن، آنان را زجر مده، و بعضی گفته اند: مقصود این است که هر خواسته ای که دارند را فراهم کن، چنان که خداوند می فرماید: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ».(2)

تا این که گوید: مقصود از «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً» این است که با سخن لطیف و ملایم و زیبا و نیکو با آنان سخن بگو، و از گفتار لغو و زشت که خلاف ادب و کرامت آنان است پرهیز کن.

و مقصود از «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» این است که با تواضع کامل و خضوع و محبّت با آنان برخورد کن، و مانند مرغی که بال های خود را می گشاید و جوجه های خویش را روی بال هایش می خواباند، تو نیز بال محبّت و تواضع خود را زیر قدم های پدر و مادرت پهن کن، و آنان را روی بال های خود بنشان، همان گونه که آنان در کودکی تو را زیر بال خود قرار می دادند، تا از هر خطری محفوظ بمانی.(3)

3- مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که می فرماید:

«یأتی یوم القیامة شیء مثل الکبّة فیدفع فی ظهر المؤمن فیدخله الجنة ، فیقال : هذا البرّ »(4)

یعنی، روز قیامت که می شود، چیزی مانند کبّه یعنی کوه و امثال آن به پشت مؤمن می خورد، و او را داخل بهشت می نماید، و گفته می شود: این همان نیکی و احسان تو به پدر و مادر است.

4- و در همان کتاب از منصوربن حازم نقل شده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:

«أیّ الأعمال أفضل؟ قال: الصلاة لوقتها، و بِرّ الوالدین، و الجهاد فی سبیل الله»(5)

یعنی، افضل اعمال چیست؟ فرمود: نماز اوّل وقت، و احسان به پدر و مادر، و جهاد در راه خداوند.

5- و در همان کتاب از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

«سأل رجل رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم): ما حقّ الوالد علی ولده؟ قال: لا یسمّیه بإسمه، و لا تمشی بین یدیه، و لا یجلس قبله، و لا یستسبّ له».(6)

ص: 50


1- - مجمع البیان، ج6/409.
2- - ضحی/9.
3- - بحارالأنوار، ج74/43.
4- - کافی، ج2/158.
5- - کافی، ج2/158.
6- - کافی، ج2/158.

یعنی، مردی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کرد: حقّ پدر بر فرزند چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: او را به اسم صدا نزند [ بلکه او را پدر صدا بزند]، و جلوتر از او راه نرود، و کاری نکند که مردم او را لعنت کنند [و بگویند: ای پدر فلان].

6- و در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که می فرماید:

«ما یمنع الرجل منکم أن یبرّ والدیه حیّین أو میّتین: یصلّی عنهما، و یتصدّق عنهما، و یحجّ عنهما، و یصوم عنهما، فیکون الذی عمل لهما ، و له مثل ذلک، فیزیده الله عزّوجلّ ببرّه و صلاته خیراً کثیراً»(1)

یعنی، چه مانع است که یکی از شما به پدر و مادر خود- چه زنده و چه مرده- احسان کند: یعنی برای آنان نماز بخواند و صدقه و حجّ و روزه بجا آورد، و پاداش آن برای آنان باشد و برای اونیز همانند آنان نوشته شود، و خداوند عزّوجلّ افزون بر آن به خاطر احسان و صله [ و نماز او] خیر فراوانی به او بدهد؟

7- و در همان کتاب از معمّربن خلّاد نقل شده که گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: آیا به پدر و مادرم که معرفت به شما ندارند دعا کنم؟ فرمود: «ادع لهما و تصدّق عنهما، و إن کانا حیّین لایعرفان الحقّ فدارهما، فإنّ رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) قال: إنّ الله بعثنی بالرحمة لا بالعقوق.»(2)

یعنی، به آنان دعا کن، و برایشان صدقه بده، و اگر زنده هستند و اهل معرفت [به ما] نیستند با آنان مدارا کن، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: خداوند مرا برای رحمت فرستاده، نه برای ظلم و عقوق.

علامه مجلسی(رحمةالله) گوید: برخی از علما استبعاد کرده اند که فرزند برای پدر خود که شیعه و اهل معرفت نبوده و از دنیا رفته صدقه بدهد، در حالی که روایت شده که انسان می تواند برای پدر ناصبی خود حجّ بجا آورد، و آن سبب تخفیف عذاب او می شود، و به این روایت اکثر اصحاب عمل کرده اند و ناصب را حمل بر مخالف نموده اند، و امکان دارد که روایت حمل بر مستضعف بشود، چرا که ناصبی دشمن اهل بیت(علیهم السلام) است و بدون شک او کافر می باشد، و جای تخفیف عذاب ندارد.

مؤلّف گوید: اگر روایت صحیحه باشد نیازی به این توجیهات ندارد، و الله العالم.

8- مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از هشام بن سالم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

«جاء رجل إلی النبیّ(صلی الله علیه و آله و سلّم) فقال: یا رسول الله من أبرّ؟ قال: أمّکَ، قال: ثمّ من؟ قال: أمّک، قال: ثمّ من؟ قال: أمّک، قال: ثمّ من؟ قال: أباک».(3)

ص: 51


1- - کافی، ج2/159.
2- - کافی، ج2/159.
3- - کافی، ج2/159.

یعنی، شخصی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) گفت: ای رسول خدا من به چه کسی نیکی کنم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم)فرمود: به مادرت. او گفت: پس از او به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت، آن مرد گفت: پس از او به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت، و چون در چهارمین بار گفت: به چه کسی نیکی کنم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: به پدرت نیکی کن.

مؤلّف گوید: ظاهر حدیث فوق- همان گونه که در آیات گذشته به آن اشاره شده- این است که مادر سه چهارم حق نیکی را دارد، و پدر یک چهارم، و لکن برخی گفته اند: از این روایت فقط تاکید بر احسان و نیکی به مادر استفاده می شود، و تعیین مقدار از آن استفاده نمی شود، و الله العالم.

9- مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از جابر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

«أتی رجل رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) فقال: یا رسول الله! إنّی راغب فی الجهاد نشیط، قال: فقال له النبیّ(صلی الله علیه و آله و سلّم) : فجاهد فی سبیل الله، فإنّک إن تُقتل تکن حیّاً عندالله تُرزق، و إن مِتّ فقد وقع أجرک علی الله، و إن رجعت، رجعت من الذنوب کما ولدت. قال: یا رسول الله! إنّ لی والدین کبیرین، یزعمان أنّهما یأنسان بی و یکرهان خروجی؟! فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم): فقرِّ مع والدیک، فوالذی نفسی بیده لأنسهما بک یوماً و لیلة خیر من جهاد سنة.»(1)

یعنی، شخصی خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) رسید و گفت: من مشتاق جهاد در راه خدا هستم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم)فرمود: در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی زنده خواهی بود و نزد خداوند روزی می خوری، و اگر در این راه بمیری پاداش تو بر خداوند خواهد بود، و اگر سالم از جهاد بازگردی از گناهان خود پاک شده ای، همانند وقتی که از مادر متولد شده ای.

سؤال کننده گفت: ای رسول خدا! من پدر و مادر پیری دارم که از رفتن من برای جهاد کراهت دارند و می خواهند من در کنار آنان باشم؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: در کنار آنان باش، سوگند به خدایی که جان من به دست اوست یک شبانه روز اگر با آنان انس بگیری، بهتر از یک سال جهاد در راه خدا می باشد.

علامه مجلسی(رحمه الله) گوید: جمله «إن تقتل تکن حیّاً» اشاره به آیه «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»(2)

می باشد، و جمله «فقد وقع أجرک علی الله» اشاره به آیه «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّه»(3)می

باشد .

ص: 52


1- - کافی، ج2/16.
2- - آل عمران/169.
3- - نساء/100.

10- مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از زکریا بن ابراهیم نقل نموده که گوید: من نصرانی بودم و مسلمان شدم و به حج رفتم و خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم و گفتم: من نصرانی بودم و مسلمان شدم، امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: از اسلام چه دیدی که مسلمان شدی؟ گفتم: این آیه را دیدم که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید:

«ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ »(1)

یعنی، تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: به راستی خدا تو را هدایت نموده، سپس سه بار فرمود: «خدایا او را هدایت کن» تا این که فرمود: «فرزندم از هر چه می خواهی سؤال کن» پس من گفتم: پدر و مادر و اهل بیت من نصرانی هستند، و مادرم نابینا می باشد، و من با آنان زندگی می کنم و در ظرف آنان غذا می خورم؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: آیا آنان گوشت خوک می خورند؟ گفتم: نه، بلکه با آن تماس هم نمی گیرند، فرمود: باکی نیست با آنان باش.

سپس فرمود: به مادرت نیکی کن و چون از دنیا می رود، تو باید او را تجهیز کنی، و به کسی مگو که نزد من آمده ای تا مرا در منا ببینی إن شاءالله.

پس من در منا خدمت آن حضرت رفتم و مردم اطراف او را گرفته بودند و مانند معلّم صبیان هر کسی سؤالی از او می نمود، و چون من به کوفه بازگشتم به دستور آن حضرت به مادرم احترام نمودم و غذا به دهان او گذاردم و لباس او را تمییز کردم و سر او را شستشو نمودم و به او خدمت کردم، پس مادرم به من گفت: فرزندم، تو تا بر دین نصرانیّت بودی این گونه به من احسان و احترام نمی کردی؟ چه شده که چون مسلمان شده ای، به من این گونه احترام می کنی؟ گفتم: یکی از فرزندان پیامبر ما این دستور را به من داده است. مادرم گفت: آیا او پیامبر است؟ گفتم: نه و لکن فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) است، مادرم گفت: او باید پیامبر باشد، و این کار تو از سفارش های پیامبران است؟!

پس من گفتم: ای مادر بعد از پیامبر ما پیامبری نیست، و او فرزند پیامبر ما می باشد، پس مادرم گفت: فرزندم دین تو بهترین ادیان است، تو آن را بر من عرضه کن، و چون من اسلام را بر او عرضه کردم پذیرفت و مسلمان شد، و من نماز را به او یاد دادم و او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند، و در بین شب عارضه ای پیدا کرد، و به من گفت: فرزندم یکبار دیگر اسلام را بر من عرضه کن، و چون من اسلام را مجدداً بر او

ص: 53


1- - شوری/52.

عرضه نمودم به حقانیّت آن اقرار نمود و از دنیا رفت، و چون صبح شد مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم، و او را در قبر گذاردم.(1)

مؤلّف گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) از حلیمه سعدیه یک خواهر و یک برادر رضاعی داشت، و چون خواهر رضاعی او آمد آن حضرت فراوان به او احترام نمود و لکن به برادر رضاعی خود آن گونه احترام نکرد و چون از علّت آن سؤال کردند، فرمود: خواهر رضاعی من به مادر خود بیشتر احترام می کند.(2)

ابراهیم بن شعیب گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: پدرم پیرمرد و بسیار ضعیف شده و ما او را برای قضای حاجت به دوش می گیریم؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر می توانی خود چنین کاری را بکن، و خود لقمه در دهان او بگذار، چرا که پاداش این کار فردای قیامت برای تو بهشت خواهد بود.(3)

جابر گوید: شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: پدر و مادر من از مخالفین [یعنی اهل تسنّن] می باشند؟ امام(علیه السلام) به او فرمود: همان گونه که به شیعیان ما نیکی می کنی به آنان نیز نیکی کن.(4)

11- امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند عزّوجلّ در سه چیز برای احدی عذری قرار نداده، 1- ادای امانت به خوب و بد، 2- وفای به عهد و پیمان برای خوب و بد، 3- احسان به پدر و مادر چه خوب باشند و چه بد.(5)

مرحوم علامه مجلسی گوید: این روایت برای وجوب موارد فوق صراحتی ندارد، و مشهور قائل به استحباب هستند، جز این که موارد فوق ضمن عقد لازمی شرط شده باشند.(6)

مؤلّف گوید: اگر این روایت را می گویید صراحت در وجوب ندارد در روایات دیگر بالاتر از صراحت دلالت بر وجوب وجود دارد، مانند روایتی که می فرماید: «ثلث من کنّ فیه کان منافقاً و إن صام و صلّی و زعم أنّه مسلم: من إذا حدّث کذب، و اذا ائتمن خان، و اذا وعد أخلف»(7) در حالی که احدی نمی تواند بگوید دروغ و خیانت حلال است پس ناچار باید بگوید خلف وعده نیز که در سیاق آن دو واقع شده حرام می باشد، والله العالم.

ص: 54


1- - کافی، ج1/16.
2- - کافی، ج2/161.
3- - کافی، ج2/162.
4- - همان.
5- - همان.
6- - بحارالأنوار، ج74/57.
7- - کافی، ج2/290ح8.

12- سدیر گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا فرزند می تواند حقّ پدر خود را ادا کند؟ فرمود: نمی تواند مگر با دو چیز، 1- پدر او مملوک باشد و او را بخرد و آزاد کند، 2- پدر دین و بدهکاری داشته باشد، و فرزند دین او را ادا نماید.(1)

13- محمدبن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: بسا فرزندی در زمان حیات پدر و مادر اهل احسان و نیکی به آنان است، و چون آنان ازدنیا می روند، دین آنها را ادا نمی نماید، و برایشان استغفار نمی کند، و خداوند او را عاقّ می نویسد، و بسا فرزندی در حیات پدر و مادر عاقّ است و به آنان نیکی نمی کند، و لکن هنگامی که از دنیا می روند، دین آنان را ادا می نماید، و برایشان استغفار می کند، و خداوند او را اهل احسان و نیکی به پدر و مادر می نویسد.(2)

14- محمدابن ابی عمیر گوید: امام صادق(علیهالسلام) فرمود: کسی که به پدر و مادر خود نگاه خشم و غضب بکند، و آنان در حق او ظالم باشند ، خداوند هیچ نمازی را از او قبول نمی کند.(3)

15- رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: از عقوق و ظلم به پدر و مادر بترسید، چرا که بوی بهشت از فاصله ی هزار سال به اهلش می رسد، و لکن به عاق والدین، و قاطع رحم، و به پیر زناکار، و به آدم متکبّر نمی رسد.(4)

16- امام باقر(علیه السلام) می فرماید: پدرم دید فرزندی تکیه بر ذراع پدر خود نموده، و از این عمل خشمگین شد، و با آن فرزند سخن نگفت تا از دنیا رفت.(5)

17- امام صادق(علیه السلام) می فرماید: هنگامی که موسی بن عمران با خدای خود مناجات می کرد، ناگهان دید مردی در زیر سایه ی عرش الهی قرار گرفته است، به خدای خود گفت: خدایا این کیست که زیر سایه عرش تو قرار گرفته؟ و خداوند فرمود: او به پدر و مادرش احسان می کرده، و اهل سخن چینی نبوده است.(6)

18- امام صادق(علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده که فرمود: خدا رحمت کند فرزندی را که پدر خود را کمک کند برای احسان به او، و خدا رحمت کند پدری را که به فرزند خود کمک کند برای احسان به او، و خدا رحمت کند همسایه ای را که به همسایه ی خود کمک کند برای

ص: 55


1- - کافی، ج2/163.
2- - کافی، ج2/163.
3- - کافی، ج2/349.
4- - کافی، ج2/349.
5- - همان.
6- - امالی صدوق، ص108، بحارالأنوار، ج74/65.

احسان به او، و خدا رحمت کند رفیقی را که به رفیق خود کمک کند برای احسان به او، و خدا رحمت کند هر شریک زندگی را که به شریک خود کمک کند برای احسان به او، و خدا رحمت کند رعیّتی را که به حاکم خود کمک کنند برای احسان به آنان.(1)

مؤلّف گوید: موارد فوق به خاطر تسبیب و کمک کردن به دیگری مشمول رحمت می باشند، و مقصود از کمک علی الظاهر کمک اخلاقی و برخوردهای نیکو و اسلامی می باشد، که خیر دنیا و آخرت در آن نهفته است، ولا حول و لا قوّة إلّا بالله.

19- امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید: هر کس دوست بدارد که خداوند سختی جان دادن را بر او آسان کند، باید به خویشان خود بسیار صله و کمک کند، و نسبت به پدر و مادر خود اهل احسان و نیکی باشد، تا خداوند فقر و تنگدستی را در دنیا از او برطرف کند، و سکرات مرگ را بر او آسان نماید.(2)

20- امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: پدر و مادر نیز عاقّ فرزند صالح خود می شوند، اگر به او آزار و ظلمی را روا بدارند، همان گونه که فرزند اگر به پدر و مادر خود ظلم و آزاری داشته باشد، عاقّ آنان می شود.(3)

21- امام صادق(علیه السلام) فرمود: سه دعا را خداوند مستجاب می کند: دعای پدر به فرزند خود هنگامی که فرزند به پدر خود احسان نماید، و نفرین پدر، اگر فرزند عاقّ پدر شده باشد، و نفرین مظلوم بر ظالم، و دعای مظلوم به کسی که او را یاری می کند، و دعای مؤمن و نفرین او به کسی که به او احسان و یا آزاری نموده باشد، و در بیچارگی به او کمک نکرده باشد.(4)

22- ابن عباس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: فرزند صالح و بارّ به پدر و مادر خود، به هر نگاهی که از روی رحمت و محبّت به آنان می کند، خداوند ثواب یک حجّ مقبول به او می دهد، اصحاب گفتند: گرچه در هر روز یکصد مرتبه به آنان نگاه کند؟ فرمود: آری، الله أکبر و أطیب.(5)

و یقول المؤلّف: و لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم.

حقوق خویشان و ارحام بر همدیگر

حقوق خویشان یعنی کسانی که با انسان ارتباط نسبی و یا سببی دارند، مانند پدران و مادران و اجداد و برادران و خواهران و فرزندان آنان و عموها و خالوها و عمّه ها و خاله ها و فرزندان آن ها از ناحیه ی نسب و یا از

ص: 56


1- - امالی صدوق، ص173.
2- - امالی صدوق،ص234.
3- - خصّال، ج1/29.
4- - امالی طوسی، ج1/287.
5- - امالی طوسی، ج1/314، بحارالأنوار، ج74/73.

ناحیه سبب مانند برادران و خواهران رضاعی و غیرهم و کسانی که به خاطر ازدواج بر انسان محرم می شوند، همگی حق خویشی بر ما دارند و نسبت به حقوق آنان در شریعت اسلام فراوان تاکید شده است و مهم ترین آنان، پدران و مادران بودند که در بخش پیشین گذشت، و در این بخش خویشان دیگر انسان بیان می شود، و حقوق آنان به قدری زیاد است که هر انسان مؤمن و باتقوا و متعبّدی نسبت به رعایت آن ها متحیّر می ماند، و ناچار باید از خداوند استمداد کند و بگوید: و لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلی العظیم و عاجزانه از خدواند بخواهد که او توفیق رعایت این حقوق را به او بدهد، و گرنه قدرت انجام آن را نخواهد داشت، همان گونه که درباره حقوق خداوند و حقوق اولیای او، و حقوق پدر و مادر، و حقوق برادران دینی همین سخن باید گفته شود، از این رو خداوند می فرماید:

«فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ»(1)

یعنی، اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زیانکاران بودید.

«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلِیلا»(2)

یعنی، اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید (و گمراه می شدید).

«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً ...»(3)

یعنی، و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هرگز احدی از شما پاک نمی شد.

آری اگر فضل و رحمت و توفیق الهی نباشد، یعنی انسان در اثر پاکی و تقوا استحقاق آن را پیدا نکند، نمی تواند به خوبی حقوق یاد شده را رعایت نماید، و اگر توفیقی دارد باید بداند که لطف الهی شامل حال او شده، و باید خدا را شاکر باشد. و همواره بگوید: اللّهمّ ما بنا من نعمةٍ فمنک لا إله إلّا أنت آستغفرک و أتوب إلیک و لک الحمد أوّلاً و آخراً ...

مرحوم علامه مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف «بحارالأنوار» جلد 74 پنجاه صفحه کتاب خود را اختصاص به این موضوع داده است، و ما بخش هایی از آن را در این کتاب با توضیح و ترجمه بیان می کنیم إن شاءالله.

قرآن درباره ی حقوق حویشان و ارحام

خدواند درباره ی پیمانی که از بنی اسرائیل گرفته می فرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی»(4)

ص: 57


1- - بقره/64.
2- - نساء/83.
3- - نور/21.
4- - بقره/83.

یعنی، (به یاد آورید) زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر و نزدیکان نیکی کنید.

در این آیه خداوند به ترتیب نخست حق خود را که مسأله عبودیت است بیان نموده و سپس حق پدر و مادر را بیان نموده و پس از آن حق خویشان و نزدیکان را بیان کرده است و این ترتیب نشانه ی اهمیت این حقوق است.

و در سوره نحل آیه 90 می فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»

یعنی، خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد و از فحشا و منکر و ستم، نهی می کند خداوند به شما اندرز می دهد، شاید متذکّر شوید!

و در سوره روم آیه 38 می فرماید:

«فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون َ»

یعنی، حق خویشان و نزدیکان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن! این کار برای آنها که رضای خدا را می طلبند بهتر است، و چنین کسانی رستگارانند.

و در سوره محمّد که به آن سوره قتال نیز می گویند، در آیه 22 می فرماید:

«فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ»

یعنی، اگر (از این دستورها) روی گردان شوید، جز این انتظار می رود که شما در روی زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟!

در این آیه خداوند قطع رحم را نتیجه اعراض از دین و فساد در روی زمین ردیف نموده است، در حالی که مردم قطع رحم را این چنین تلقّی نمی کنند، و این به خاطر این است که اهمیّت صله رحم و قطع رحم را نمی دانند.

مؤلّف گوید: اگر برای حقانیّت اسلام هیچ دلیلی جز این قوانین حقوقی و عاطفی و اخلاقی نمی بود حقّاً این قوانین برای اثبات حقانیّت اسلام کافی بود، و اگر قرآن و خاندان نبوّت را معجزه ای جز بیان این حقایق نمی بود تردیدی در حقانیت آن ها نیز نبود، و این نیاز به یک عقل سلیم و بصیرت و بینش ظریف دارد، از این رو ما می گوییم: قوانین اسلام چه اعتقادی و چه حقوقی و چه فقهی و چه جزایی و چه سیاسی و .... هرکدام دلیل

ص: 58

روشنی است برای اثبات حقانیّت این آیین و نیاز به هیچ استدلال دیگری ندارد، جز آن که کسی جهول و لجوج و معاند باشد، و گرنه فطرت سالم شاهد بر این معنا می باشد.

در بحث حقوق والدین گذشت که آن مرد نصرانی چون مسلمان شد، امام صادق(علیه السلام) به او فرمود: « به مادر نابینای خود احسان کن» و با همین عمل مادر او به حقانیت اسلام پی برد، و در آخر عمر مسلمان شد، و گفت: این آیین بهتر از هر آیین دیگری است، و این دستور و احترام به مادر سفارش پیامبران است ...

از مال چه کسانی بدون اجازه می توان خورد ؟

خداوند در سوره نور آیه 61 می فرماید:

«لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون»

یعنی، بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند)، و بر شما نیز گناهی نیست که از خانه های خودتان [خانه های فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب می شود بدون اجازه خاصّی] غذا بخورید و همچنین خانه های پدرانتان، یا خانه های مادرانتان، یا خانه های برادرانتان، یا خانه های خواهرانتان، یا خانه های عموهایتان، یا خانه های عمّه هایتان، یا خانه های داییهایتان، یا خانه های خاله هایتان، یا خانه هایی که کلیدش در اختیار شماست، یا خانه های دوستانتان، بر شما گناهی نیست که بطور دسته جمعی یا جداگانه از این خانه ها غذا بخورید و هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیّتی از سوی خداوند، سلامی پربرکت و پاکیزه! این گونه خداوند آیات را برای شما روشن می کند، باشد که بیندیشید!

تردیدی نیست که خوردن مال مردم گرچه کافر و یا ناصبی و یا هر فرقه دیگری که باشد بدون اذن و رضایت آنان حرام است چرا که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که می فرماید: «لا یحلّ مال امراءٍ إلّا بطیب نفسه»(1)

و نیز می فرماید: «المسلم علی المسلم حرام دمه و ماله و عرضه»(2)

یعنی، مال هیچ کسی حلال نیست مگر با رضایت باطنی او، و خون و مال و آبروی مسلمان، برهر مسلمانی حرام می باشد.

ص: 59


1- - الغدیر، ج8/345.
2- - سنن ابن ماجه، ج2/1298ح3933.

و خداوند نیز می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُم»(1)

یعنی، ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید مگر اینکه تجارتی با رضایت شما انجام گیرد.

از سویی عقل آن را قبیح می داند و نکوهش می نماید.

جز مواردی که خداوند در آیه فوق بیان نموده و می فرماید:

اولاً : عادت ناشایسته اهل مدینه قبل از اسلام که با افراد نابینا و لنگ و مریض هم غذا نمی شدند صحیح نبوده و می فرماید: «لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ»یعنی، نابینایی و لنگی و بیماری عیب نیست و نباید موجب نفرت مسلمانان باشد. وثانیا : خوردن چیزی از خانه های یاد شده مانعی ندارد ،گرچه بدون اجازه باشد .

مرحوم علی بن ابراهیم قمی در ذیل آیه فوق از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که می فرماید: اهل مدینه قبل از مسلمان شدن از نابینا و لنگ و مریض دوری می جستند و با آنان غذا نمی خوردند، و برای آنان سفره ی جدایی قرار می دادند، و این سه گروه پیش خود می گفتند: ما سبب آزار افراد سالم می شویم اگر با آنان هم غذا شویم، از این رو خود را از آنان جدا می نمودند.

و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه آمد، مردم نسبت به این عادت از او سؤال کردند و خداوند این آیه را نازل نمود و فرمود: باکی نیست که با آنان غذا بخورید، و باکی نیست که از خانه خود [یعنی خانه های فرزندانتان] غذا بخورید چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به فرزندی فرمود: «أنت و مالک لأبیک» و فرمود: «إنّ أطیب ما یأکل المرء، من کسبه و إنّ ولده من کسبه» یعنی، تو و مال تو از پدرت هستید، و پاک ترین مالی که انسانی می خورد مالی است که از کسب و تلاش خود او باشد ، و فرزندان کسب و کار پدرانشان هستند.

و در گتاب کافی نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: پدر می تواند در صورت اضطرار از مال فرزند خود قوت خویش را بدون اسراف بردارد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) هرگز پدر را به خاطر فرزند حبس نمی نمود.(2)

و این معنای «وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ» می باشد، و پدر حق دارد، در صورت اضطرار از مال فرزند خود بخورد، و خانه ی فرزند خانه ی او محسوب می شود، سپس می فرماید:

ص: 60


1- - نساء/29.
2- - تفسیر صافی، ج3/449.

فرزندان نیز حق دارند از خانه های پدران و مادرانشان، و یا از خانه های برادران و خواهران و عموها و عمّه ها و خالوها و خاله هایشان، و یا از بیوتی که مالک مفاتح و کلیددار آن ها هستند بخورند.(1)

در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ» فرمود: وکیلی که امور موکّل خود را انجام می دهد، حق دارد بدون اذن موکّل خود از مالی که نسبت به آن وکالت دارد، بخورد. و یا به شخصی فرمود: اموالی که تو از ناحیه ی مالک کلیددار آن ها هستی، باکی نیست که از آن ها بخوری مادامی که آن ها را فاسد نکنی.(2)

و نیز فرمود: صدیق و دوست [راستین] نیز حق دارد که در خانه ی دوست خود بدون اذن و اجازه ی او چیزی را بخورد.(3)

مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود گوید: آیه فوق هنگامی نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه هجرت کرد و بین مهاجرین و انصار برادری و اخوّت برقرار نمود، [و هر کسی را با هم شأن او برادر قرار داد] چنان که بین ابوبکر و عمر، و بین عثمان و عبدالرحمان بن عوف ، و بین طلحه و زبیر، و بین سلمان و ابوذرّ، و بین مقداد و عمّار، اخوّت و برادری قرار داد، و برای امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) برادری تعیین نکرد، از این رو امیرالمؤمنین(علیه السلام) شدیداً غمگین شد، و عرضه داشت:

یا رسول الله پدر و مادرم فدای شما باد آیا برای من، برادری قرار نمی دهی؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: یا علی من تو را برای خود نگهداشتم، آیا راضی نیستی که برادر من باشی، و من نیز برادر تو باشم؟

سپس فرمود: تو در دنیا و آخرت برادر من خواهی بود، و تویی وصیّ و وزیر و خلیفه من در این امّت، و توئی که دیون و وعده های مرا ادامی کنی، و توئی که بدن مرا غسل خواهی داد، و جز تو کسی بدن مرا غسل نخواهد داد، و تو برای من همانند هارون برای موسی خواهی بود، جز این که بعد از من پیامبری نخواهد بود (و اگر بعد از من پیامبری می بود تو بودی) و امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) شاد و مسرور شد.

و پس از این قصه هرگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) یکی از اصحاب خود را در جنگ و سریّه ای می فرستاد او کلید خانه ی خود را به برادر دینی خویش می سپرد، و به او می گفت: هر چه خواهی بردار و هر چه می خواهی بخور، و لکن اصحاب از خوردن اموال از خانه های برادران خود امتناع می نمودند، و بسا غذاها می ماند و فاسد می شد، ازاین رو خداوند فرمود:

ص: 61


1- - همان.
2- - تفسیر صافی، ج2/449 از تفسیر قمی.
3- - همان.

«لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً» یعنی، برای شما که کلید خانه ی برادر خود را گرفته اید، باکی نیست از غذای خانه او بخورید، خواه صاحب خانه بیاید یا نیاید، جمیع غذا و طعام او را بخورید و یا برخی را باقی بگذارید.(1)

و در کتاب کافی از محمدبن مسلم نقل شده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا پدر اگر نیازمند باشد می تواند بدون اذن فرزند خود، از مال او بخورد؟ فرمود: مانعی نیست او می تواند از مال فرزند خود بخورد، و اما مادر اگر نیازمند بود به صورت قرض می تواند از مال فرزند خود بخورد، و سپس قرض خود را ادا نماید.(2)

و در کتاب کافی نیز از علی بن جعفر نقل شده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آیا کسی می تواند از مال فرزند خود بدون اذن او بخورد؟ فرمود: اگر مضطر باشد مانعی ندارد به اندازه ی نیاز خود بخورد، و لکن فرزند حق ندارد بدون اذن پدر از مال او بخورد، و پدر می تواند از مال فرزند خود آنچه بخواهد بردارد، بلکه می تواند با کنیز او همبستر شود، به شرط آن که فرزند با آن کنیز همبستر نشده باشد.

سپس به سؤال کننده فرمود: «أنت و مالک لأبیک» یعنی تو و مالت، ملک پدرت می باشید. (3)

و در تفسیر «أَوْ صَدِیقِکُمْ» محمّدبن حلبی گوید: از امام صادق(علیه السلام) سؤال کردم مقصود از «صدیقکم» کسیت؟ فرمود: به خدا سوگند مقصود این است که انسان وارد خانه دوست خود که می شود می تواند بدون اذن او آنچه می خواهد را بخورد.(4)

کمترین صله ی رحم

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «صِل رحمک و لو بشربةٍ من ماءٍ، و أفضل ما یوصل به الرحم کفّ الأذی عنها»(5)

یعنی، صله رحم کن، ولو با یک شربت آب و بهترین صله ی رحم اذیت نکردن به خویش است.

و در برخی از روایات آمده: «صِلوا أرحامکم و لو بالسلام» یعنی، با خویشان خود ارتباط داشته باشید و لو با سلام کردن و پاسخ دادن با محبّت.(6)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیث اربعمأة می فرماید:

ص: 62


1- - تفسیر نورالثقلین، ج3/625، تفسیر قمی.
2- - همان، از کتاب کافی.
3- - تفسیر نورالثقلین، ج3/626 از کافی.
4- - همان.
5- - بحارالأنوار، ج74/88و103.
6- - کافی، ج2/155.

«صلوا أرحامکم و لو بالسلام یقول الله تبارک و تعالی: وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبا»(1)

یعنی، با خویشانتان ارتباط داشته باشید و لو با سلام، چرا که خداوند می فرماید: درباره ی خداوند و ارحام از خدا بترسید، چرا که او همواره مراقب اعمال شما می باشد.

اسحاق بن عمّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

«إنّ صلة و البرّ لیهوّنان الحساب، و یعصمان من الذنوب، فصلوا أرحامکم، و برّوا بإخوانکم، و لو بحسن السلام و ردّ الجواب».(2)

یعنی، صله رحم، و نیکی [ به خویشان و غیر خویشان] حساب قیامت را آسان می نماید، و انسان را از گناهان دور می دارد، پس به خویشان و برادران خود نیکی کنید، گرچه با سلام نیکو و پاسخ نیکو باشد.

پاداش صله رحم و آثار عجیب آن

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود:

«من سرّه أن یُبسَطَ له فی رزقه، و یُنسأ له فی أجله فلیصل رحمه»(3)

یعنی، هر کس دوست بدارد که رزق او فراوان شود، و عمر او طولانی گردد، باید صله رحم کند [ و به خویشان خود نیکی نماید].

و نیز فرمود:

«من مشی إلی ذی قرابةٍ بنفسه و ماله، لیصل رحمه، أعطاه الله عزّوجلّ أجر مأة شهید، و له بکلّ خطوةٍ أربعون ألف حسنة، و یُمحی عنه أربعون ألف سیئةٍ، و یرفع له من الدرجات مثل ذلک، و کأنّما عبدالله مأة سنة صابراً محتسباً»(4)

یعنی کسی که از جان و مال برای صله رحم به طرف خانه خویشاوند خود حرکت کند، خداند عزّوجلّ پاداش یکصد شهید به او می دهد، و برای او به هر گامی که بردارد چهل هزار حسنه نوشته می شود، و چهل هزار گناه از او محو می گردد، و به همین اندازه درجات او بالا می رود، و پاداش یکصد سال عبادت خالصانه برای او نوشته می شود.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«إنّ فی الجنّة درجة لا یبلغها إلّا إمام عادل، أو ذورحمٍ وصول، أو ذو عیال صبور»(5)

ص: 63


1- - نساء /1، بحارالأنوار، ج74/91و97.
2- بحار الأنوار، ج74/131.
3- -بحارالأنوار، ج74/89، از خصال.
4- - بحارالأنوار، ج74/89 ازامالی صدوق، ص253.
5- - بحارالأنوار، ج74/90 از خصال ج1/46.

یعنی، در بهشت درجه و مقامی است که جز امام عادل، و یا خویش وصول [ یعنی کثیرالإحسان] و یا صاحب عیال صبور به آن نمی رسد.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«من ضمن لی واحدةً ضمنت له أربعة یصل رحمه، فیحبّه الله تعالی، یوسّع علیه رزقه، و یزید فی عمره، و یدخله الجنّة التی وعده.»(1)

یعنی، کسی که یک چیز را برای من ضمانت کند، من چهار چیز را برای او ضمانت می نمایم: کسی که با خویش خود ارتباط و نیکی داشته باشد، من ضمانت می کنم: که خداوند او را دوست بدارد، و رزق او را فراوان کند، و عمر او را طولانی نماید، و او را اهل بهشت قرار بدهد.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«إنّ الرجل لیصل رحمه و قد بقی من عمره ثلاث سنین فیصیّرها الله عزّوجلّ ثلاثین سنةً، و یقطعها و قد بقی من عمره ثلاثون سنةً فیصیّرها الله ثلاث سنین.ثمّ تلا علیه السلام: « یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ(2)»(3)

یعنی، بسا مردی صله رحم می کند، و از عمر او سه سال مانده و خداوند به خاطر صله رحم عمر او را سی سال قرار می دهد، و بسا کسی سی سال از عمر او مانده، و چون قطع رحم می کند، خداوند عمر او را تبدیل به سه سال می نماید. همان گونه که می فرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» یعنی، دست خداوند باز است، او هر چه را بخواهد محو و نابود می کند، و هر چه را بخواهد اثبات می نماید، و امّ الکتاب نزد اوست، و او فعّال مایشاء است.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«صلة الرحم تعمر الدیار، و تزید فی الأعمار، و إن کان أهلها غیر أخیار»

و قال(صلی الله علیه و آله و سلّم) : «صلةالرحم تهوّن الحساب، و تقی میته السوء»(4)

یعنی، صله رحم خانه ها را آباد، و عمر را طولانی می کند، گرچه اهل آن ها از خوبان نباشند.

و فرمود: صله رحم حساب قیامت را آسان می کند، و مرگ بد را برطرف می نماید.

ص: 64


1- - بحارالأنوار، ج74/92 از عیون ج2/37.
2- - رعد/39 .
3- - – بحارالأنوار، ج74/93، از امالی طوسی ج2/27.
4- - همان, ص94، امالی طوسی، ج2/94.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: مردی از قبیله ی خثعم نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گفت: افضل اعمال در اسلام چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«الإیمان بالله قال: ثمّ ماذا؟ قال صلة الرحم، قال ثمّ ماذا؟ فقال: الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر.»(1)

یعنی، افضل اعمال در اسلام ایمان به خداست، آن مرد گفت: سپس چیست؟ فرمود: صله ی رحم است. سائل گفت: سپس چیست؟ فرمود: امر به معروف و نهی از منکر است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«صلة الأرحام، و حسن الخلق زیادة فی الأعمار [زیادة فی الإیمان]».(2)

یعنی، صله و احسان به خویشان، و حسن خلق عمرها را زیاد می کند.[ و یا ایمان را زیاد می نماید].

حضرت رضا(علیه السلام) از پدران خود نقل نموده که فرموده اند:

«صلةالأرحام و حسن الجوار، زیادة فی الأموال»(3)

یعنی، احسان و ارتباط با خویشان، و حسن خلق، مال ها را زیاد می کند.

اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمؤمنین(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

« إنّ أحدکم لیغضب فما یرضی حتّی یدخل به النار، فأیّما رجل منکم غضب علی ذی رحمه، فلیدن منه، فإنّ الرحم إذا مسّتها الرحم استقرّت، و إنّها متعلقة بالعرش ... .(4)

یعنی، بسا یکی از شما [ به خویشان خود] خشم می کند، و از این خشم باز نمی گردد تا داخل آتش می شود، پس هر کدام از شما بر یکی از خویشان خود خشم نمود ، باید زود با او تماس حاصل کند، چرا که این تماس ارتباط خویشی را باز می گرداند و خویشی و رحم متعلق به عرش است ... و می گوید: خدایا هر که با من وصل می کند تو با او وصل کن، و هر که با من قطع رابطه می کند، تو با او قطع رابطه کن، و این معنای آیه قرآن است که می فرماید:

«وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً»(5)

سپس فرمود: هر کدام از شما هنگامی که خشم می کنید، اگر ایستاده اید فوراً بنشینید، تا پلیدی شیطان از شما دور شود.

ص: 65


1- - بحارالأنوار، ج74/96، از محاسن، ص291.
2- - بحارالأنوار، ج74/97.
3- - بحارالأنوار، ج74/97، صحیفة الرضا(ع)، ص42.
4- - بحارالأنوار، ج74/97. تفسیر عیاشی، ج1/217.
5- - نساء/1.

و در تفسیر عیاشی نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: مقصود از آیه «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ» خویشاوندی بین مردم است، که خداوند آن را بزرگ شمرده، و امر به صله ی آن کرده است، سپس فرمود: مگر نمی بینی خداوند صله رحم را درکنار تقوای خود قرار داده است؟!(1)

درتفسیر عیاشی نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیرآیه «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ ...»(2)

فرمود: مقصود صله ی رحم بین مردم است، و نهایت تأویل آن صله ی با ما خانواده می باشد.

صفوان بن مهران جمّال گوید: نزاعی بین عبدالله بن الحسن و بین امام صادق(علیه السلام) رخ داد، تا حدّی که صدای آنان بلند شد، و مردم گرد آنان جمع شدند، و آنان در آن شب از همدیگر جدا گردیدند، و چون صبح شد من امام صادق(علیه السلام) را درب خانه ی عبدالله بن الحسن دیدم که درب خانه ی او را می زد و به کنیز او می فرمود: به عبدالله بگو: جعفربن محمد درب خانه منتظر تو است، ناگهان دیدم عبدالله از خانه خارج شد و گفت: یا اباعبدالله در این صبحگاه چرا خود را به زحمت انداخته اید؟! [من می آمدم خدمت شما] امام صادق(علیه السلام) فرمود: من در این صبحگاه به آیه ای از کتاب خدا برخورد نمودم، و آن آیه مرا کلافه نمود. عبدالله گفت: کدام آیه؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: آیه «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِساب»(3)

یعنی، (بندگان شایسته خدا) آنها یی هستند که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن ها داده، برقرار میدارند و از پروردگارشان می ترسند و از بدی حساب (روز قیامت) بیم دارند.

صفوان گوید: سپس عبدالله و امام صادق همدیگر را در آغوش گرفتند و گریان شدند، و عبدالله گفت: به خدا سوگند شما راست می گویید، مثل این که من تاکنون این آیه را قرائت نکرده ام، و از آن آگاهی نیافته ام.(4)

مرحوم شیخ مفید در کتاب مجالس از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: سه خصلت است که صاحبان آن ها نمی میرند تا وبال و کیفر آن ها را ببینند، 1- ظلم و آزار به مردم، 2- قطع رحم، 3- سوگند دروغ. سپس فرمود: اثر صله ی رحم از هر چیزی زودتر به صاحبش می رسد، و اگر مردمی اهل فجور و گناه باشند، و با همدیگر صله و احسان داشته باشند، اموالشان فراوان می شود، و سوگند دروغ و قطع رحم خانه ها را از اهلش خالی می کند.(5)

ص: 66


1- - بحارالأنوار، ج74/97.
2- - رعد/21.
3- - رعد/21.
4- - بحارالأنوار، ج74/98، از تفسیر عیاشی، ج2/208.
5- - مجالس مفید، ص66، بحارالأنوار، ج74/99.

امام صادق(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود به نام «مُیَسِّر» فرمود: ای میسّر بارها اجل تو فرا رسیده، و خداوند به خاطر صله ی رحم و احسان تو به خویشان، باز به تو عمر داده است.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

«أحسِن یُحسنُ إلیک، اِرحم تُرحم، قل خیراً تذکر بخیرٍ، صّل رحمک یزد الله فی عمرک»

یعنی، احسان کن تا به تو احسان شود، و رحم کن تا به تو رحم شود، و حرف خوب بزن تا به خوبی یاد شوی، و صله رحم کن تا خدا بر عمر تو بیفزاید.

سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: من در خواب یکی از امّت خود را دیدم که با مؤمنین سخن می گفت و آنان با او سخن نمی گفتند، تا این که صله رحم او آمد و گفت: ای مؤمنین با او سخن بگویید، او اهل صله رحم می باشد، و مؤمنین با او سخن گفتند و مصافحه کردند، و او در کنار آنان قرار گرفت.(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: صله رحم اعمال را پاک می کند، و اموال را زیاد می نماید، و حساب قیامت را آسان می نماید، و بلا را دفع می کند، و عمر را طولانی می نماید.(3)

امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید: مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گفت: من بزرگ خانواده ی خود هستم، و آنان مرا اذیّت می کنند، و من تصمیم گرفته ام که آنان را رها کنم؟

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: اگر چنین کنی خداوند همه شما را رها خواهد نمود. آن مرد گفت: پس من چه باید بکنم؟ فرمود: تو باید با همه ی آنان خوبی کنی، و هر که تو را محروم می کند، تو به او احسان کنی، و هر که از تو می بُرد و قطع رحم می کند، با او صله رحم کنی، و هر که به تو ظلم می کند، از او بگذری، و اگر چنین کنی بر آنان پیروز خواهی شد. او گفت: پیروزی من به چیست؟ فرمود: خداوند به تو کمک خواهد نمود.(4)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: ابوذرّ می گفت: من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که می فرمود:

ص: 67


1- - بحارالأنوار، ج74/99.
2- - بحارالأنوار، ج74/100.
3- - همان از کتاب حسین بن سعید.
4- - بحارالأنوار، ج74/101.

روز قیامت که می شود، در دو طرف صراط رحم و امانت قرار دارند، و چون مؤمن وصول به رحم، [ یعنی کسی که بسیار به خویشان خود احسان می کند] و اهل امانت داری، بر صراط عبور می کند، در جهنم سقوط نمی نماید.(1)

مؤلّف گوید: اللّهمّ لا حول و لا قوّة إلّا بک، و لا نجاة لنا من مکاره الدنیا و عذاب الآخرة إلا برحمتک و فضلک و کرمک، و ما بنا من نعمةٍ فمنک، ابتدعتنا بنعمتک فأتمم نعمتک علینا، و قوّنا علی طاعتک و وفّقنا لمرضاتک بحقّ محمّد و آله الأطهار، إنّک أنت أرحم الراحمین و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: من به امّت خود- آنان که غایب اند، و آنان که در پشت پدرها و رحم مادرها، تا قیامت قرار می گیرند- سفارش می کنم که با خویشان خود اهل صله و احسان باشند، گرچه فاصله ی آنان با شما یک سال راه باشد، چرا که این عمل قانون دین من است.(2)

صله ی با آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین)

ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنید که می فرمود: رحم و خویشی معلّق بر عرش الهی است و می گوید: خدایا رحمت خود را وصل کن به کسی که صله رحم می کند، و رحمت خود را قطع کن از کسی که قطع رحم می نماید.

سپس فرمود: مقصود از این رحم: رحم و خویشی با آل محمّد(صلوات الله علیهم اجمعین) است، و خداوند عزّوجلّ درباره ی آن می فرماید:

«وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِساب»(3)

و شامل هر صاحب رحمی از مردم نیز می شود.(4)

مرحوم علامه مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) در شرح این حدیث گوید: برخی گفته اند: عبارت «الرحم معلّقة بالعرش» تمثیل معقول به محسوس و تاکید بر حق رحم می باشد، و تعلّق رحم به عرش، کنایه از مطالبه حق خود در پیشگاه خداوند است، یعنی خدایا به قاطع رحم آن گونه نظر کن که او با من کرده، و با صله رحم کننده نیز همان گونه نظر کن که او با من کرده است.

و برخی گفته اند: این عبارت حمل بر ظاهر آن می شود، و از قدرت خداوند دور نیست که او به رحم قدرت سخن گفتن بدهد، چنان که برخی از اعمال نیز سخن می گویند و به شکلی ظاهر می شوند و به صاحب خود می گویند: «أنا عملک».

ص: 68


1- - بحارالأنوار، ج74/102.
2- - بحارالأنوار، ج74/105.
3- - رعد/21.
4- - بحارالأنوار، ج74/115، کافی، ج2/151.

مؤلّف گوید: تنها اعمال نیستند که سخن می گویند، بلکه قرآن تصریح نموده که اعضاء و جوارح انسان نیز در قیامت می گویند: «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ»(1) و بر علیه صاحب خود سخن می گویند.

و رحم در آیه فوق می تواند رحم مشترک بین رحم آل محمّد(علیهم السلام) و رحم و خویشی بین مردم دیگر باشد، البته رحم آل محمّد(علیهم السلام) خویشان و اهل البیت آن حضرت و ائمه ی بعد از او می باشند، و حق آنان بسیار عظیم و بزرگ است و خداوند رعایت حق آنان را مزد رسالت پیامبرخود(صلی الله علیه و آله و سلّم) قرار داده و به پیامبر خود فرموده است: بگو من برای رسالت خود از شما مزدی نمی خواهم مگر مودّت و دوستی ذوی القربی و خویشان خود را. و فرمود: این نیز برای نجات خودتان می باشد، چنان که می فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی» و قال(صلی الله علیه و آله و سلّم): «قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ »(2)یعنی،

بگو: «هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست.

حق رحم آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلّم)

خداوند در سوره رعد آیه 21 می فرماید:

«وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِساب»

یعنی، و آنها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن ها داده، برقرار می دارند و از پروردگارشان می ترسند و از بدی حساب (روز قیامت) بیم دارند.

و در کافی از ابوبصیر نقل شده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: رحم معلّق به عرش می باشد و می گوید: «اللّهمّ صِل مَن وَصَلنی و اقطع من قطعنی» یعنی خدایا رحمت خود را وصل کن به کسی که با من صله می کند، و رحمت خود را قطع کن از کسی که با من قطع رحم می نماید.

و این رحم آل محمّد(علیهم السلام) است که خداوند می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ...» و شامل هر صاحب رحم و خویشاوندی می شود.(3)

مرحوم ملّاصالح مازندرانی در شرح حدیث فوق گوید:

این روایت تاکید بر صله رحم می کند، و خدواند رحم را به منزله پناهنده ای تنزیل نموده که به عرش خداوند پناه برده، و خدواند به او پناه داده باشد، و کسی که در پناه خداوند باشد خوار نخواهد شد، و خداوند از او حمایت خواهد نمود، و سخن گفتن او استبعادی ندارد، و خداوند اعمال را در قیامت به سخن می آورد، همان گونه که هر چیزی را می تواند به سخن آورد.

ص: 69


1- - فصلت/21.
2- - سبأ/47.
3- - کافی، ج2/151.

مؤلۀف گوید: پناهنده شدن رحم به عرش الهی دلیل اهمیّت آن است، چرا که صله رحم سبب خیر دنیا و آخرت می شود، به ویژه صله با آل محمّد(صلوات الله علیهم اجمعین).

محمدبن فضل گوید: حضرت رضا (علیه السلام) فرمود : رحم آل محمّد، ائمه(علیهم السلام) هستند که معلّق به عرش می باشند و می گویند: «اللّهمّ صِل مَن وَصَلنی، واقطَع مَن قَطَعَنی» و شامل ارحام و خویشان مؤمنین نیز می شود. و سپس این آیه را تلاوت نمود که خداوند می فرماید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ»(1) یعنی، و از خدایی بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید و) هنگامی که چیزی از یکدیگر می خواهید، نام او را می برید! (و نیز) (از قطع رابطه با) خویشاوندان خود، پرهیز کنید.

ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: ما در کتاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) یافتیم که می فرماید:

هنگامی که زنا بعد از من آشکار شود، مرگ ناگهانی فراوان می شود.

و هنگامی که مردم در ترازو خیانت کنند، قحطی و کمیابی نعمت های خداوند رخ می دهد.

و هنگامی که مردم زکات اموال خود را ندهند، زمین برکات خود را منع می کند.

و هنگامی که قضات حکم به ظلم و جور بکنند، مردم در ظلم و جور به همدیگر کمک می کنند.

و هنگامی که پای بند به عهد و پیمان خود نباشند، خداوند دشمن را بر آنان مسلّط می کند.

و هنگامی که با خویشان خود قطع رابطه می کنند، اموال در دست اشرار قرار می گیرد.

و هنگامی که امربه معروف و نهی ازمنکر نکنند، و از اهل بیت من پیروی ننمایند، خداوند اشرار را بر آنان مسلّط می کند، و هر چه خوبانشان دعا می کنند مستجاب نمی شود.(2)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

هنگامی که قیامت برپا می شود، خداوند اوّلین و آخرین را جمع می کند، و منادی او ندا می دهد: «هر کس حقّی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) دارد بپا خیزد».

پس گروهی بپا می خیزند، و به آنان گفته می شود: « شما چه حقی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) دارید؟» و آنان می گویند: «ما بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به اهل بیت او صله و احسان می کردیم» پس به آنان گفته می شود: بین اهل محشر به گردید، و هر کس حقّی به شما دارد را با خود به بهشت ببرید.(3)

ص: 70


1- - نساء/1.
2- - شرح اصول کافی، ج10/40.
3- - محاسن، ج1/62.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: کسی که با ما صله کند، با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) صله نموده، و کسی که با رسول خدا صله کند، مانند این است که با خدای تبارک و تعالی صله کرده باشد.(1)

و در سخن دیگری فرمود: از مال خود صله ی با آل محمّد(علیهم السلام) را ترک نکنید، غنّی به اندازه ی خود، و فقیر نیز به اندازه ی فقر خود، و کسی که بخواهد خداوند مهم ترین حاجت او را برآورده کند، باید مال خود به آل محمّد(علیهم السلام) و به شیعیان آنان هر اندازه که می تواند صله کند، گرچه خود فقیر باشد.(2)

مؤلّف گوید: پاداش صله ی به امام بزرگ است و لکن به این معنا نیست که امام(علیه السلام) به مردم نیازمند باشد، بلکه مردم نیاز دارند که امام صله و احسان و خمس اموال را از آنان بپذیرد تا پاک شوند و گرفتار حرام و زنا نشوند و فرزندان آنان حلال زاده باشند.

مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که می فرماید:

هر کس گمان کند که امام نیاز به اموال مردم دارد کافر خواهد بود، و این مردم هستند که برای نجات خود نیاز به قبول امام دارند، تا مال و روح آنان پاک شود، چنان که خداوند درباره ی زکات می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها(3)»(4)

و در سخن دیگری فرمود: خداوند اگر از مردم قرض خواسته، نیازی به آنان نداشته است، و آنچه از آنان خواسته برای ولیّ او می باشد، [ و ولیّ او نیز نیاز به مال مردم ندارد و مردم هستند که برای پاک شدن خود نیاز به قبول او دارند].(5)

اسحاق بن عمّار گوید: از امام عسگری(علیه السلام) درباره ی آیه «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ» سؤال نمودم، فرمود: این آیه درباره ی صله ی به امام نازل شده است.(6)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: پاداش یک درهم که به امام صله شود، سنگین تر از کوه احد می باشد.(7)

و در سخن دیگری فرمود: یک درهم صله دادن به امام افضل از دو میلیون درهم است که در راه های خیر دیگری مصرف می شود.(8)

ص: 71


1- - همان.
2- - تحف العقول، ص514.
3- - توبه/103.
4- - کافی، ج1/537.
5- - کافی، ج1/537.
6- - همان.
7- - همان.
8- - کافی، ج1/538.

و در سخن دیگری فرمود: من از اکثر اهل مدینه ثروتمندتر هستم و اگر از شما درهمی قبول می کنم برای پاک شدن شماست.(1)

وجوب خمس و برکات پرداخت حق آل محمّد(علیهم السلام)

از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»(2)

یعنی، بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا، و برای پیامبر، و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایی حق از باطل، روز درگیری دو گروه (باایمان و بی ایمان) [روز جنگ بدر] نازل کردیم، ایمان آورده اید و خداوند بر هر چیزی تواناست!

سؤال شد، و آن حضرت فرمود: به خدا سوگند مقصود از این آیه درآمدهای روزانه است، جز آن که پدرم شیعیان خود را از پرداخت خمس معاف نمود، تا آنان پاک باشند، [و فرزندانشان حرامزاده نشوند].(3)

ضُریس کناسی گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: تو فکر می کنی این مردم از چه راهی زنازاده شدند؟ گفتم: فدای شما شوم، نمی دانم. فرمود: به خاطر نپرداختن خمس ما اهل بیت آنان زنازاده هستند، و لکن شیعیان ما پاکند، چرا که ما خمس را برای آنان حلال کردیم تا فرزندانشان پاک باشند.(4)

طبق روایات فراوانی که درباره ی تحلیل خمس نقل شده ائمه معصومین(علیهم السلام) حق خود را بر شیعیانشان حلال نموده اند تا سبب پاک شدن آنان و فرزندانشان باشد، و با مصرف مال حرام، ناپاک و آلوده نشوند.

و اما نسبت به غیر شیعه چنین کاری را نکرده اند، از این رو آنان ناپاک و فرزندانشان حرامزاده هستند چرا که ائمه(علیهم السلام) آنان را از خمس معاف نکرده اند، و در روایات به این معنا تصریح شده است.

محمّد طبری گوید: یکی از تجّار فارس به حضرت رضا(علیه السلام) نوشت: مرا از خمس معاف بدارید. و حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم، إنّ الله واسع کریم، ضمن علی العمل الثوب، و علی الضیق الهمّ، لا یحلّ مال إلّا من وجهٍ احلّه الله، و إنّ الخمس عوننا علی دیننا و علی عیالاتنا و علی موالینا، و ما نبذ له و نشتری من

ص: 72


1- - همان.
2- - انفال/41.
3- - کافی، ج1/544.
4- - کافی، ج1/546.

أعراضنا ممّن نخاف سطوته، فلا تزووه عنّا، و لا تحرموا أنفسکم دعاءنا ما قدرتم علیه، فإنّ إخراجه مفتاح رزقکم، و تمحیص ذنوبکم، و ما تمهّدون لأنفسکم لیوم فاقتکم، و المسلم من یفی لله بما عهد إلیه، و لیس المسلم من أجاب باللسان و خالف بالقلب، و السلام».(1)

یعنی، بسم الله الحمن الرحیم، خداوند کریم می باشد و رحمت او گسترده است، و بر عمل نیک پاداش می دهد، و بر بخل اندوه، و هیچ مالی حلال نیست مگر از راهی که خدا حلال نموده باشد، و خمس کمکی است بر دین و عیالات و دوستان ما، و چیزی است که ما آبروی خود را در مقابل دشمن با آن حفظ می کنیم، و شما آن را از ما منع نکنید، و تا می توانید خود را از دعای ما محروم ننمایید، چرا که پرداخت خمس کلید رزق شما و سبب آمرزش شما و ذخیره ی قیامت شماست، و مسلمان کسی است که به پیمان خود با خدا وفادار باشد، نه آن که با زبان چیزی بگوید و با قلب خود مخالف باشد. والسلام.

محمدبن زید گوید: گروهی از خراسان وارد بر حضرت رضا(علیه السلام) شدند، و از آن حضرت خواستند که آنان را از خمس معاف بدارد، و امام (علیه السلام) در پاسخ آنان فرمود: چه حیله و مکر بزرگی است، شما با زبان خود به ما اظهار خلوص و محبّت می کنید و از حقی که خدا برای ما قرار داده ما را منع می نمایید. و سپس سه مرتبه فرمود: ما احدی از شما را از خمس حلال نمی کنیم.(2)

مرحوم علی بن ابراهیم از پدر خود ابراهیم نقل نموده که گوید: من در خدمت حضرت جواد(علیه السلام) بودم که صالح بن محمدبن سهل بر آن حضرت وارد شد، و او از جانب آن حضرت در قم متولّی وقف بود، پس گفت: ای مولای من، مرا از آن ده هزار دینار [و یا درهم] معاف کنید، چرا که من آن ها را مصرف نموده ام، و حضرت جواد(علیه السلام) فرمود: تو را معاف نمودم. و چون خارج شد، امام(علیه السلام) فرمود: آنها اموال حقّ آل محمّد و ایتام و مساکین و فقرا و در راه ماندگان آنان را می خورند، و سپس می آیند و می گویند: مرا حلال کنید، آیا فکر می کنند من می گویم: حلال نمی کنم؟! سپس فرمود: به خدا سوگند، خداوند در قیامت از آنان سؤال سختی خواهد نمود.(3)

منکرین حقّ آل محمّد(صلوات الله علیهم اجمعین)

شیعه هرگز منکر حق آل محمّد(علیهم السلام) نمی شود، چرا که شیعیان از باقی مانده ی گِلِ اهل بیت(علیهم السلام) خلق شده اند، و با آب محبّت آنان سرشته شده اند، از این رو حق آنان را می شناسند، و در شادی آنان شاد، و در غم و اندوه آنان محزون و غمگین هستند، و امّا منکر حق آنان قطعاً انسانی پست و پلیدی خواهد بود و در ایام مصیبت این خانواده شاد است، و در ایام شادی آنان غمگین و محزون است، و

ص: 73


1- - کافی، ج1/547.
2- - کافی، ج1/548.
3- - کافی، ج1/548.

این نشانه خباثت و ناپاکی اوست، و بنی امیّه کلاً چنین بوده و هستند، و اساساً دشمن آل محمّد به ویژه امیرالمؤمنین(علیهم السلام) ولد حرام و شرک شیطان می باشد و این مسأله در آیات و روایات فراوان بیان شده است، و ما برای نمونه به مواردی از آن ها اشاره می کنیم:

1- در جلد هشتم کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که می فرماید:

زنی از انصار مدینه که اهل ولایت و محبّت با ما بود، و فراوان به خانه های ما می آمد روزی عمربن خطّاب او را دید که به طرف خانه های ما اهل ا لبیت می آید، و به او گفت: ای پیرزن انصاری کجا می روی؟ آن پیرزن گفت: می روم به خانه های آل محمّد(علیهم السلام) که بر آنان سلام کنم، و عهد و پیمان با آنان را تجدید نمایم و حقّشان را ادا نمایم، پس عمر به او گفت:

وای بر تو امروز دیگر آنان بر تو و بر ما حقّی ندارند، و حق آنان بر ما در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بوده، و اما امروز آنان حقّی ندارند، و تو باید بازگردی، و آن زن بازگشت و بعد از ایّامی به خانه امّ سلمه آمد و امّ سلمه به او گفت: چه شده که دیر سراغ ما آمده ای؟ پیرزن انصاری گفت: عمربن خطّاب را ملاقات کردم و او به من گفت: امروز آل محمّد(علیهم السلام) بر کسی حقی ندارند، امّ سلمه گفت: او دروغ به تو گفته، حقّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) تا قیامت بر مسلمانان واجب است.(1)

و در زیارت عاشورا می خوانیم: «و هذا یوم تبرّکت به بنو أمیّة و ابن آکلة الأکباد اللعین بن اللعین ...»

و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أعداؤنا أعداء الله، و أولیاؤنا أولیاءالله»(2)

یعنی، دشمنان ما دشمنان خدا هستند، و دوستان ما دوستان خدا می باشند.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: نطفه ی دشمنان ما آمیخته ی به نطفه ی شیطان است، و کسی که در حال مجامعت بسم الله نگوید: شیطان می آید و با او شریک می شود، و اگر فرزندی به وجود آید شرک شیطان و دشمن ما اهل البیت خواهد بود.(3)

کیفر قطع رحم و آثار عجیب آن

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا یدخل الجنّة قاطع رحمٍ»(4)

یعنی، کسی که با خویشان خود قطع ارتباط کند، بهشت نخواهد رفت.

حضرت رضا از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده که فرمود:

ص: 74


1- - کافی، ج8/156.
2- - امالی صدوق، ص194، بحارالأنوار، ج36/227.
3- - جامع المقاصد، ج12/17، فقیه، ح1214.
4- - بحارالأنوار، ج74/91.

هنگامی که من به معراج رفتم، خویشی را دیدم که متعلّق به عرش بود و به خدا از خویش خود شکایت می کرد پس من به او گفتم: بین تو و او چند پدر فاصله است؟ او گفت: چهل پدر.(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«الذنوب التی تعجّل الفناء قطیعة الرحم» یعنی، یکی از گناهانی که زود مرگ انسان را می رساند، قطع رحم است.

امام باقر(علیه السلام) فرمود: قاطع رحم موجب خشم خدا می شود و فرمود: قطع رحم اموال را در دست اشرار قرار می دهد.(2)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ... قطع رحم خانه ها را بی صاحب، و نسل ها را قطع می کند.(3)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: جبرائیل به من گفت: بوی بهشت از فاصله ی هزار سال به اهلش می رسد، و به عاق والدین و قاطع رحم، و پیر زناکار نمی رسد.(4)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«إذا ظهر العلم، و احترز العمل، و ائتلفت الألسن، و اختلفت القلوب، و تقاطعت الأرحام، هنالک لعنهم الله فأصمّهم و أعمی أبصارهم».(5)

یعنی، هنگامی که علم و دانش آشکار شود، و مردم از عمل به علم خود دوری کنند، و هنگامی که زبان های مردم چرب و شیرین باشد، و قلب های آنان با همدیگر مخالف باشد، و هنگامی که با خویشان خود قطع رابطه کنند، خداوند آنان را لعنت می نماید، و از درک حقیقت کر و کورشان می کند.

امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَل ... »(6)

فرمود: «هی رحم آل محمّد، معلقة بالعرش، و یقول : اللّهمّ صِل من وصلنی، و اقطع من قطعنی، و هی تجری فی کلّ رحمٍ».(7)

یعنی، این آیه مربوط به رحم آل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) است که معلّق به عرش می باشد، و می گوید: « خدایا کسی که با من صله کند تو رحمت خود را به او وصل کن، و کسی که با من قطع رابطه می کند، تو رحمت خود را از او قطع نما» و این آیه در ارحام مردم نیز جاری است.

ص: 75


1- - همان از خصال و عیون.
2- - بحارالأنوار، ج74/94.
3- - همان.
4- - همان، ص95.
5- - بحارالأنوار، ج74/96، از ثواب الأعمال، ص217.
6- - رعد/21.
7- - بحارالأنوار، ج74/98، از تفسیر عیاشی، ج2/208.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«أوّل ناطقٍ یوم القیامة من الجوارح الرحم، یقول: یاربّ من وصلنی فی الدنیا فَصِل الیوم ما بینک و بینه، و من قطعنی فی الدنیا فاقطع الیوم ما بینک و بینه».(1)

یعنی، اول ناطق در روز قیامت- از اعضا و جوارح انسان- رحم است که می گوید: خدایا کسی که در دنیا با من صله و نیکی کرده، تو امروز با او صله کن، و رحمت خود را به او برسان، و کسی که در دنیا با من قطع رحم نموده تو امروز رحمت خود را از او قطع کن.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) ضمن روایتی فرمود: «والقطوع للرحم لم ینفعه معها عمل، و یُکفیء به فی النار».

یعنی، قاطع رحم گرچه اعمال خوبی داشته باشد، از او پذیرفته نمی شود و او را پرتاب درآتش می کنند.(2)

جهم بن حمید گویدگوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برخی از خویشان من شیعه نیستند، آیا با من حقّ خویشی دارند؟ فرمود: آری، هیچ چیزی حق خویشی را قطع نمی کند، و اگر آنان شیعه می بودند، دو حق بر تو می داشتند: حق رحم و حق اسلام.(3)

حذیفة بن منصور گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«اتّقوا الحالقة، فإنّها تمیت الرجال، قلت : و ما الحالقة؟ قال: قطیعةالرحم»(4)

یعنی، از حالقه بترسید، که مردم را زیر خاک می کند، و مرگ آنان را می رساند. گفتم: «حالقه» چیست؟ فرمود: قطع رحم است.

یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید: به آن حضرت گفتم: برادران و عموزادگان من، در خانه بر من سخت گرفته اند، و مرا ناچار کرده اند که در یک اطاق زندگی کنم، و اگر بخواهم می توانم حق خود را از آنان بگیرم؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: صبر کن خداوند برای تو فرجی خواهد رساند. پس من بازگشتم، و به خدا سوگند همه آنان به وسیله ی وبا مردند، و احدی از آنان باقی نماند، پس من خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم و آن حضرت به من فرمود: حال خویشان تو چگونه است؟ گفتم: به خدا سوگند همه ی آنان مردند، و احدی از آنها باقی نماند.

ص: 76


1- - بحارالأنوار، ج74/101.
2- - بحارالأنوار، ج74/105.
3- - کافی، ج2/157.
4- - کافی، ج2/346.

فرمود: این به خاطر کاری است که با تو کردند و تو را در مضیقه قرار دادند، و به تو ظلم کردند و قطع رحم نمودند. سپس فرمود: آیا تو دوست می داشتی که آنان زنده بمانند، و بر تو سخت گیری کنند؟ گفتم: به خدا سوگند آری.(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: در کتاب علی(علیه السلام) نوشته شده: ...

«ثلاث خصالٍ لایموت صاحبهنّ أبداً حتّی یری و بالهنّ: البغی، و قطیعة الرحم، و الیمین الکاذبة یبارز الله بها»(2)

یعنی، سه خصلت است که هرگز اهل آن نمی میرند تا کیفر آن ها را ببینند: ظلم، قطع رحم، سوگند دروغ که صاحب آن می خواهد با خداوند به جنگ برخیزد.

ابوحمزه ثمالی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه ی خود فرمود:

«أعوذ بالله من الذنوب التی تعجّل الفناء، فقام إلیه ابن الکوّاء الخارجی فقال: یا أمیرالمؤمنین! أو یکون ذنوب تعجّل الفناء؟ قال : نعم ویلک، قطیعة الرحم، إنّ أهل البیت لیجتمعون و یتواسون و هم فجرة، فیرزقهم الله عزّوجلّ، و إنّ أهل البیت لیتفرّقون، و یقطع بعضهم بعضاً فیحرمهم الله، و هم أتقیاء.»(3)

یعنی، من به خدا پناه می برم از گناهانی که مرگ را سریع می رساند، ابن کوّای خارجی به آن حضرت گفت: یا امیرالمؤمنین! مگر گناهانی هست که مرگ را فوراً برساند؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری- وای بر تو- همانا قطع رحم مرگ قاطع رحم را زود می رساند، و بسا خانواده ای که اهل گناه و فجورند، و به همدیگر کمک و مواسات می کنند و خداوند به آنان روزی می دهد، و بسا خانواده ای که اهل دیانت و تقوا هستند، و قطع رحم می کنند، و از همدیگر دوری می نمایند، و خداوند آنان را محروم می نماید.

مرحوم علامه مجلسی در پایان روایات مربوط به قطع رحم گوید: مرحوم شهید اوّل در کتاب قواعد خود گوید: صله رحم یا واجب است و یا مستحب است، واجب آن این است که به قطع رحم نرسد، [و اقل صله رحم سلام و جواب سلام با محبّت است] و بیشتر از آن مستحب است.

برخورد با قاطع رحم

قاطع رحم اگر پدر و مادر باشند، هرگز نباید با آنان مقابله ی به مثل بشود، بلکه باید با ملاطفت و مهربانی با آنان برخورد شود، آری اگر آنان فرزند خود را به گناه و شرک دعوت نمایند نباید از آنها پیروی شود، چنان که خداوند می فرماید:

«وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفا»(4)

ص: 77


1- - کافی، ج2/ 347-346.
2- - کافی، ج2/347، بحارالأنوار، ج74/134.
3- - کافی، ج2/347، بحارالأنوار، ج74/137.
4- - لقمان/15.

یعنی، هر گاه پدر و مادر ، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه می دانی شرک و باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آنا ن، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن.

و اگر قاطع رحم خویشان دیگر باشند، از آنان نیز نباید قطع رابطه نمود بلکه باید به آنها احسان و نیکی کرد تا بلکه به خود بیایند، و شرمنده شوند، و پیوند خانوادگی گسسته نشود، وگر نه خداوند لطف خود را از هر دو قطع می نماید، و در این معنا روایات فراوانی از معصومین(علیهم السلام) رسیده که به برخی از آن ها اشاره شد، و برخی را در این موضوع بیان می کنیم.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: با خویشان خود صله و احسان کنید،گرچه آنان با شما قطع رابطه کرده باشند.(1)

داود رقّی گوید: من خدمت امام صادق(علیه السلام) نشسته بودم که ناگاه آن حضرت از پیش خود شروع به سخن نمود و فرمود: ای داود، در این پنجشنبه اعمال شما برمن عرضه شد، و من در اعمال تو صله ی تو به پسر عمویت را [ که با تو قطع رابطه نموده بود] دیدم، و خشنود شدم، چرا که دانستم صله تو با پسر عمّت عمر او را کوتاه و اجل او را می رساند.

داود رقّی گوید: من یک پسر عمویی داشتم که معاند و خبیث بود، و به من خبر رسید که او و همسرش وضع بدی پیدا کرده اند [و درمانده شده اند] و من قبل از حرکت به مکّه، حواله ای برای معاش آنان فرستادم، و چون به مدینه رسیدم امام صادق(علیه السلام) خبر هلاکت او را به من داد.(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گفت: ای رسول خدا خانواده ی من- که من بزرگ آنان هستم- به من آزار می رسانند، و من می خواهم آنان را ترک کنم و ارتباط خود را با آنان قطع نمایم؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود: باید به کسی که تو را محروم نموده احسان کنی، و با کسی که از تو قطع رابطه کرده صله رحم کنی، و از کسی که به تو ظلم کرده عفو نمایی، و اگر چنین کنی خداوند یاور و ناصر تو خواهد بود.(3)

حقوق زن و شوهر

خداوند حقوقی بین زن و شوهر قرار داده که با رعایت آن حقوق نظام خانواده برقرار می ماند، و اختلاف و نزاعی بین آنان رخ نمی دهد، و همان گونه که از حقوق مرد دفاع نموده، از حقوق زن نیز دفاع نموده است، و

ص: 78


1- - بحارالأنوار، ج74/92، امالی طوسی، ج1/211.
2- - بحارالأنوار، ج74/93 ح20، امالی طوسی، ج2/27.
3- - بحارالأنوار، ج74/100.

همان گونه که جهاد زن را «حسن التبعّل» یعنی شوهرداری پسندیده و نیکو دانسته، به مردها نیز فرموده است:

«عاشِروهُنّ بِالمَعروف»یعنی، با همسران خود نیکو و پسندیده معاشرت و زندگی کنید، او مرد و زن را متفاوت خلق نموده، و مرد را متناسب با نیاز و وظیفه ای که دارد آفریده ، و زن را نیز متناسب با وظایف و نیازهایی که دارد آفریده است، به مرد تعقّل بیشتری داده، و حاکمیّت و مدیریت زندگی را در اختیار او قرار داده و می فرماید:

«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم»(1)

یعنی، مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتری هایی که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و بخاطر انفاق هایی که از اموالشان (در مورد زنان) می کنند.

و به زن نیز عاطفه و محبّت بیشتری داده تا با محبّت و عاطفه ای که دارد بتواند فرزندان خود را پرستاری و تربیت نماید.

خداوند کار زن را در خانه قرار داده و می فرماید: «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی»(2)

یعنی، در خانه های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید.

و کار مرد را خارج خانه قرار داده، و از زحمات و تلاش های او برای اداره ی زندگی از راه حلال تقدیر نموده چنان که اولیای او فرموده اند: «من بات کالّاً علی عیاله فی طلب الحلال کان مغفوراً له، و کان کالمجاهد فی سبیل الله.»(3)

یعنی، کسی که برای به دست آوردن حلال با خستگی، شب را صبح کند، آمرزیده شده، و پاداش مجاهد فی سبیل الله را دارد.

و برای زن نیز فرموده اند: «جهاد المرأة حسن التبعّل»(4)

یعنی، جهاد زن این است که نیکو شوهرداری کند، و اگر چنین کند پاداش مجاهد فی سبیل الله را دارد.

و روایت شده که حضرت زهرا(علیهاالسلام) در همان روزهای اوّل زندگی خود با امیرالمؤمنین(علیه السلام)، پدر خود را دعوت نمود و به آن حضرت عرضه داشت: «پدرجان شما وظیفه من و علیّ را تعیین بفرمایید» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «دخترم! از درب خانه به خارج خانه وظیفه ی علی می باشد، و از درب خانه به داخل خانه وظیفه ی شما می باشد»

ص: 79


1- - نساء/34.
2- - احزاب/33.
3- - بحارالأنوار، ج100/2، وسائل، ج17/24.
4- - کافی، ج5/507.

و حضرت زهرا(علیهاالسلام) از این تقسیم کار بسیار خشنود شد، و فرمود: من از چیزی بیش از این خشنود نشدم که پدرم مرا گرفتار رفت و آمد در کوچه و بازار نکرد و کار من را در داخل خانه قرار داد.(1)

در قرآن و کلمات معصومین(علیهم السلام) فراوان درباره ی رعایت حقوق زن ها سفارش شده است و ما برخی از آن ها را یادآوری می کنیم:

1-خداوند همان گونه که گذشت به طور کلی می فرماید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»(2)

یعنی، با همسران خود معاشرت نیکو داشته باشید.

2- امام باقر(علیه السلام) فرمود: «من اتّخذ إمرأةً فلیکرمها، فإنّما امرأة أحدکم لعبة فمن اتّخذها فلا یضیّعهما»(3)

یعنی، کسی که همسری انتخاب می کند باید به او احترام کند و او را تکریم نماید، همانا شما از همسر خود بهره می برید، پس نباید او را ضایع بگذارید.

3- رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اتّقوا الله اتّقوا الله فی الضعیفین: الیتیم و المرأة، فأنّ خیارکم خیارکم لأهله.»(4)

یعنی، از خدا بترسید، و از خدا بترسید، درباره ی دو ضعیف: یتیم و زن، همانا بهترین شما کسانی هستند که خیرخواه تر از دیگران به همسران خود می باشند.

4- امام صادق(علیه السلام) می فرماید: زنی از روستائیان همراه دو فرزند خود- که یکی را در آغوش داشت و دیگری همراه او بود- نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) قرص نانی به او داد و چون او آن را دو نصف کرد و به فرزندان خود داد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«الحاملات الرحیمات لولا کثرة لعبهنّ لدخلت مُصلّیاتهنّ الجنّة»(5)

یعنی، چنین زن های با محبتی اگر اهل هوسرانی نبودند و نماز می خواندند، داخل بهشت می شدند.

5- امام باقر(علیه السلام) درباره ی زن های سلیطه و ناسازگار می فرماید:

ص: 80


1- - بحارالأنوار، ج43/81.
2- - نساء/19.
3- - بحارالأنوار، ج103/224.
4- - همان.
5- - همان.

«لا تُشاوروهنّ فی النجوی، و لا تطیعوهنّ فی ذی قرابةٍ، و إنّ المرأة إذا کبرت ذهب خیر شطریها، و بقی شرّهما: ذهب جمالها و عقم رحمها، و احتدّ لسانها، و إنّ الرجل إذا کبر ذهب شرّ شطریه، و بقی خیرهما: ثبت عقله و استحکم رأیه،و قلّ جهله»(1)

یعنی، با زن های سلیطه و سلطه گر مشورت نکنید، و درباره ی خویشان، به حرف آنان گوش ندهید، چرا که زن هنگامی که پیر می شود، خیر او از بین می رود، و شرّ او باقی می ماند: جمال او از بین می رود، و نازا می گردد، و زبان او تند و پرخاشگر می شود، و لکن مرد هنگامی که پیر می شود، شرّ او از بین می رود، و خیر او باقی می ماند: نادانی و جهل او برطرف می گردد، و عقل او ثابت می ماند، و رأی او صحیح و محکم می شود.

حق زن بر مرد

در این موضوع باید نگاهی به وضعیت زن قبل از اسلام و بعد از اسلام بنماییم، تا به حقوق زن در اسلام پی ببریم خداوند درباره ی وضعیّت زن قبل از اسلام می فرماید:

«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ (58) یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُون»(2)

یعنی، هر گاه به یکی از آنها بشارت دهند که دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه می شود و به شدّت خشمگین می گردد ...و بخاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد (و نمی داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم می کنند!

این وضعیت زن قبل از اسلام است که چون خداوند دختری - که رحمت خداست- به آنان می داده برای خود ننگ می دانسته اند، و خود را از مردم پنهان می نموده، تا این که یا با خواری او را نگه دارند، و یا او را زنده به گور کنند، و خداوند سخت از این عمل مذمّت نموده است، و بر خلاف فکر آنان اولیای خدا دختر را بهتر از پسر معرّفی نموده؛ و دختر را رحمت و حسنه و پسر را نعمت معرفی کرده اند.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«البنات حسنات و البنون نعمة، فالحسنات یثاب علیها، و النعم یُسأل عنها»(3)

یعنی، دخترها حسنات الهی هستند، و پسرها نعمت های اویند، و خداوند بر حسنات پاداش می دهد، و از نعمت ها سؤال می کند.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: کسی که سه دختر و یا سه خواهر را اداره کند، بهشت برای او واجب می شود.

ص: 81


1- - مکارم الأخلاق، ص265.
2- - نحل/59-58.
3- - بحارالأنوار، ج104/90.

سپس فرمود: بلکه اگر دو دختر و یا یک دختر داشته باشد، بهشت برای او واجب می گردد.(1)

و فرمود:

خداوند تبارک و تعالی به زن ها رؤف تر و مهربان تر از مردها می باشد، و هر مردی که دختری از محارم خود را شاد کند، خداوند در قیامت او را شاد خواهد نمود.(2)

و از حقوق زن ها این است که مردها در حد امکان در خانه به آنان کمک کنند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) وارد بر ما شد و چون دید فاطمه(علیهاالسلام) کنار دیگ غذا نشسته و من عدس پاک می کنم، فرمود: یا اباالحسن. گفتم: لبّیک یا رسول الله، فرمود: به سخن من گوش بده، و من جز از طرف خداوند چیزی نمی گویم سپس فرمود:

هر مردی که در خانه به همسر خود کمک کند، خداوند به اندازه ی هر مویی که در بدن اوست، یک سال عبادت برای او می نویسد، که روزهای آن را روزه دار باشد، و شب های آن را به عبادت گذرانده باشد، و به او پاداش صابرین مانند: داوود و یعقوب و عیسی را خواهد داد. سپس فرمود: یا علی کسی که در خانه به عیال خود کمک کند، و رو ترش ننماید، خداوند نام او را در دیوان شهدا می نویسد، و برای هر شب و روزی پاداش هزار شهید برای او نوشته می شود، و به هر قدمی ثواب هزار حج و هزار عمره به او می دهد، و به هر رگی که در بدن اوست شهری در بهشت به او عطا می کند ... .(3)

مؤلّف گوید: در این موضوع روایات فراوانی وجود دارد، و ما به همین اندازه بسنده کردیم، طالبین به کتاب «آیین همسرداری و آداب زندگی در اسلام» ص151 مراجعه فرمایند.

از نظر فقهی نیز بر مرد واجب است که خوراک و پوشاک و مسکن همسر خود را به طور متعارف و مطابق قدرت خود فراهم نماید.

پاداش شوهر داری

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امّ سلمه همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به آن حضرت عرضه داشت: پاداش خدمات و زحمات زن در خانه شوهر چیست؟

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر زنی که در خانه ی شوهر برای اصلاح زندگی چیزی را از جایی برمی دارد و به جای دیگری می گذارد، خداوند به او نظر رحمت می نماید، و خداوند به هرکس نظر رحمت بکند، او را عذاب نخواهد نمود.

ص: 82


1- - همان.
2- - کافی، ج6/6.
3- - بحارالأنوار، ج104/132، جامع الأخبار، ص102.

أمّ سلمه گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، درباره ی زن های مساکین بیش از این بفرمایید؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ای امّ سلمه، زن هنگامی که باردار می شود پاداش کسی را دارد که از جان و مال خود در راه خدا می گذرد، و چون وضع حمل می کند، به او گفته می شود: خداوند تو را بخشید، عمل خود را از سر بگیر، و چون فرزند خویش را شیر می دهد، خداوند به هر شیر دادنی پاداش آزاد کردن یک بنده از فرزندان اسماعیل(علیه السلام) را به او می دهد.(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: حق زن بر شوهر این است که: او را گرسنه نگذارد، و لباس او را تأمین کند، و به او روتُرُش ننماید، و اگر چنین کند، به خدا سوگند، حق او را ادا کرده است.(2)

و در روایات آمده که معصومین(علیهم السلام) فرموده اند: جهاد مرد کوشش در طلب حلال است، و جهاد زن «حسن التبعّل» یعنی خوب شوهرداری کردن است.

مؤلّف گوید: در این زمان ها مردم به سختی این سخنان را می پذیرند، و کمتر کسی این حقوق را رعایت می کند، ولا حول و لا قوّة إلّا بالله.

برتری مرد بر زن

خداوند در سوره ی نساء آیه 34 می فرماید:

«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ ...»

یعنی، مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتری هایی که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و بخاطر انفاق هایی که از اموالشان (در مورد زنان) می کنند. ...

اما م حسن(علیه السلام) می فرماید: گروهی از یهودیان نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمدند، و یکی از آنان به آن حضرت گفت: به من بگو: فضیلت مردها بر زن ها چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: فضیلت آنان مانند فضیلت آسمان بر زمین و یا فضیلت آب بر زمین است، و همان گونه که با آب زمین زنده می شود، زن ها نیز به وسیله ی مردها زنده می شوند، و اگر مردها نبودند، خداوند زن ها را خلق نمی کرد، چنان که در قرآن می فرماید:

«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ ...».

مرد یهودی گفت: علّت آن چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: خداوند آدم را از گِل آفرید، و از بقیّه ی گِل او حوّا را آفرید، و نخستین کسی که از زن اطاعت کرد آدم بود، و به این خاطر خداوند او را از بهشت بیرون نمود.

ص: 83


1- - بحارالأنوار، ج103/251، امالی ط.سی، ج2/230.
2- - بحارالأنوار، ج103/252.

سپس فرمود: خداوند در دنیا فضیلت مردها را بر زن ها روشن نموده، آیا نمی بینی، زن ها آلوده می شوند، و نمی توانند خدا را عبادت کنند، و مردها را آلودگی نیست؟ مرد یهودی گفت: راست گفتی ای محمّد.(1)

حقوق مرد بر زن

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) در حدیث مناهی فرمود: هر زنی که با زبان خود به شوهر خویش اذیّت کند، خداوند هیچ عبادت و عمل صالحی را از او نمی پذیرد، تا او شوهر خود را راضی نماید، گرچه روزها روزه بگیرد و شب ها به عبادت برخیزد، و بنده هایی را در راه خدا آزاد کند، و بارهایی از طعام را بر چهارپایان حمل کند و در راه خدا بدهد، و او نخستین کسی است که در قیامت وارد آتش می شود.

سپس فرمود: همین گونه است اگر مرد به همسر خود ظلم کند.

سپس فرمود: آگاه باشید هر مردی که برای خدا بر بداخلاقی همسر خود صبر کند، خداوند در قیامت پاداش شاکرین را به او می دهد، و هر زنی که به شوهر خود ارفاق نکند، و او را به چیزی که قدرت آن را ندارد وادار نماید، هیچ عمل نیکی از او پذیرفته نمی شود، و در قیامت خداوند بر او خشمگین خواهد بود.(2)

علی بن جعفر گوید: از برادرم موسی بن جعفر(علیهماالسلام) سؤال کردم: آیا نماز زنی که از شوهر خود اطاعت نمی کند پذیرفته است؟ و آیا او نزد خداوند چگونه خواهد بود؟ برادرم فرمود: تا زمانی که از شوهر خود نافرمانی می کند گنهکار است. گفتم: آیا زن می تواند بدون اجازه ی شوهر خود از خانه بیرون برود؟ فرمود: چنین حقّی را ندارد.(3)

مرحوم صدوق در کتاب خصال از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده که آن حضرت در خطبه ی خود فرمود: زن ها پس از ازدواج با شما، باید تسلیم شما باشند، و آنان امانت خدا هستند نزد شما، و شما با دستور خداوند، و کلمات او آنان را برای خود حلال نموده اید، از این رو شما بر آنان حقوقی دارید، و آنان نیز بر شما حقوقی دارند، و از حقوقی که شما بر آنان دارید، این است که آنان نباید خود را در اختیار مردهای دیگر قرار بدهند، و از دستورات مشروع شما سرپیچی کنند، و اگر به وظیفه خود عمل کردند، بر شما لازم خواهد بود، که معاش و خوراک و پوشاک آنان را تأمین کنید، و به آنان آزاری نرسانید.(4)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: زنی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد، و گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) حق مرد بر زن چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: باید از او اطاعت کند، و نافرمانی او را نکند، و بدون اجازه ی او از مال او صدقه ندهد، و بدون اجازه ی او روزه ی مستحبّی

ص: 84


1- - بحارالأنوار، ج103/240، علل، ص512، امالی، ص192.
2- - بحارالأنوار، ج103/244، امالی صدوق، ص429.
3- - همان، از قرب الإسناد، ص101.
4- - بحارالأنوار، ج103/245، خصال، ج2/205.

نگیرد، و در هیچ شرائطی از بهرگیری او جلوگیری نکند، و بدون اجازه ی او از خانه بیرون نرود، و اگر بدون اجازه ی او از خانه خارج شود، ملائکه آسمان، و ملائکه زمین، و ملائکه غضب، و ملائکه رحمت، او را لعنت می کنند، تا به خانه ی خود بازگردد.

آن زن گفت: ای رسول خدا، حق چه کسی بر مردها بزرگتر است؟ فرمود: حق پدران آنان. آن زن گفت: حق چه کسی بر زن ها بزرگتر است؟ فرمود: حق شوهرانشان.

آن زن گفت: آیا حق من نیز بر شوهرم مانند حق شوهرم بر من می باشد؟ فرمود: چنین نیست، بلکه کمتر از یکصدم آن می باشد.

پس آن زن گفت: قسم به خدایی که تو را مبعوث به نبوّت نموده، من هرگز حق هیچ مردی را به گردن نمی گیرم [و با هیچ مردی ازدواج نمی کنم].(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز فرمود: ملعون است و ملعون است زنی که همسر خود را اذیّت کند، و او را غمگین نماید، و رستگار است و رستگار است زنی که به شوهر خود احترام کند، و او را آزار ندهد، و در همه حالات از او اطاعت نماید.(2)

حقوق فقرا بر اغنیا و ثروتمندان

خداوند در قرآن در سوره ی ذاریات درباره ی انفاقات مستحبّی می فرماید:

«وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»

یعنی، در اموال مؤمنان سهمی و حقی برای سائل و محروم می باشد.

و در سوره ی معارج می فرماید:

«وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم»(3)

یعنی، از خصلت های مؤمنان این است که در اموالشان حق معلومی برای سائل و محروم می باشد.

مرحوم صدوق در کتاب هدایه از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: «حق معلوم» غیر از زکات واجب است، و آن چیزی است که شخص مسلمان بر خود لازم می کند که هر روز و یا هر جمعه و یا هر ماه و یا هر سالی به فقرا بدهد. [ و این از نشانه های اهل سعادت می باشد].(4)

مرحوم شیخ مفید نیز در کتاب مقنعه از امام باقر و امام (علیهماالسلام) نقل نموده که فرموده اند:

ص: 85


1- - بحارالأنوار، ج103/248، مکارم الاخلاق، ص245.
2- - بحارالأنوار، ج103/252.
3- - معارج/25-24.
4- - هدایه شیخ صدوق، ص179.

محروم کسی است که عقل معاشرت و تجارت دارد و صاحب حرفه است و لکن درآمد کافی به دست نمی آورد، و از مردم نیز سؤال نمی کند؟ [ از این رو او را محروم نامیده اند].(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: برای ادای زکات کسی ستایش نمی شود، چرا که آن حق واجبی است که باید پرداخت شود تا صاحب آن مسلمان نامیده شود، و خون او محفوظ بماند، و اگر آن را نپردازد، نماز او قبول نمی شود، تا این که فرمود:

در اموال شما چیزی غیر از زکات نیز لازم است، و آن را خدواند در آیه «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم» ذکر نموده است، و حق معلوم چیزی است که انسان در هر روز و یا هر جمعه و یا هر ماه- کم یا زیاد- به فقرا می دهد، و این عمل را همواره ادامه می دهد.

راوی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود از «ماعون» در آیه «وَ یَمْنَعُونَ الْماعُون» [آیه آخر سوره ماعون] چیست؟ فرمود: آن قرضی است که به برادران خود می دهد، و کار خیری است که انجام می دهد، و وسیله زندگی است که به همسایگان خود عاریه می دهد، و زکات را نیز شامل می شود.(2)

یکی از اصحاب گوید : من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که به اصحاب خود می فرمود: ایمان به خدا و قیامت ندارد کسی که سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد. پس من گفتم: یا رسول الله در این صورت ما هلاک شده ایم؟

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: مقصودم این است که اضافه غذا و خرما و لباس خود را بدهید، و خشم خدا را خاموش کنید.

سپس فرمود: به تو خبر خواهم داد، از بی اعتباری و پستی دنیا نسبت به پیشینیان و تابعین ... .(3)

ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:

آیا تو فکر می کنی خداوند به هر کس مال داده، او پیش خداوند عزیز بوده، و هر کس را مالی نداده نزد او خوار و بی مقدار بوده است؟ چنین فکر مکن، چرا که مال امانت خداوند است در دست مردم و خداوند به آنان اجازه داده تا به اندازه از آن بخورند، و به اندازه بیاشامند، و لباس تهیه کنند، و ازدواج نمایند، و مرکب فراهم کنند، و آنچه اضافه می آید را به فقرای مؤمنین بدهند، و غبار فقر را از آنان برطرف کنند، و اگر کسی چنین کند، آنچه از اموال خدا می خورد و می آشامد، و سوار می شود، و مصرف ازدواج خود می نماید، برای او حلال خواهد بود، و اگر جز این کند و بیش از اندازه مصرف نماید، برای او حرام می باشد.

سپس فرمود: «وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِین»(4)

ص: 86


1- - مقنعه، ص264.
2- - کافی، ج3/499.
3- - بحارالأنوار، ج75/273.
4- - اعراف/31.

یعنی، اسراف نکنید که خداند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.

تا این که فرمود: ای ابان بن تغلب! آیا تو فکر می کنی خداوند به کسی اموالی را به رسم امانت سپرده، و به او اجازه داده که اسبی را به قیمت ده هزار درهم بخرد، در حالی که اسب بیست درهمی او را کفایت می کند؟ و یا کنیزی را به قیمت هزار دینار بخرد، در حالی که کنیز بیست دیناری او را کفایت می کند؟ سپس فرمود: «وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِین»(1)

مؤلّف گوید:

آیه فوق همان گونه که دلالت بر حرمت اسراف و زیاده روی در مصرف لوازم زندگی دارد، دلالت براسراف در خوراک- از جهت مقدار- نیز دارد، و زیاده روی در اکل و شرب نیز در روایات مذموم و نکوهیده است، و خداوند در آیه دیگری می فرماید:

«کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِین»(2)

و این آیه ناظر به افراط و زیاده روی در اکل و شرب است و خداوند آن را اسراف دانسته و می فرماید: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِین».

امام صادق(علیه السلام) (درباره ی معنای اسراف و اقتار و اعتدال) می فرماید:

اسراف در مصرف مال این است که مال را فاسد و تباه کند، و یا در اثر زیاده روی به بدن خود ضرر برساند، و اقتار و سخت گیری در مصرف مال این است که نان را با نمک بخورد، در حالی که قدرت بیش از آن را دارد، و امّا قصد و اعتدال این است که یکبار نان را با گوشت و یکبار با روغن ، و یکبار با سرکه بخورد.(3)

انفاقات واجب

خداوند درباره ی انفاقات واجب می فرماید:

1- «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً (26) إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً»(4)

یعنی، و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را، و هرگز اسراف و تبذیر مکن، چرا که تبذیرکنندگان، برادران شیاطینند و شیطان در برابر پروردگارش، بسیار ناسپاس بود!

مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود گوید:

ص: 87


1- - بحارالأنوار، ج15/ج4/201و ص16، تفسیر صافی، ج1/573.
2- - اعراف/31.
3- - المیزان، ج8/94.
4- - اسراء/27-26.

مقصود از آیه فوق خویشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) هستند، و آیه درباره حضرت فاطمه(علیهاالسلام) نازل شده، و خداوند فدک را برای او، و فقرای از فرزندان او، و ابن السبیل [و در راه مانده ی] از آل محمّد و فرزندان فاطمه (صلوات الله علیهم اجمعین) قرار داده است.(1)

مؤلّف گوید: قصه فدک مفصّل است و در این مختصر جای بیان آن نیست، و خلاصه ی آن این است که حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: چون آیه فوق بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد آن حضرت به فاطمه(علیهاالسلام) فرمود: فدک از چیزهایی است که مجاهدین برای گرفتن آن کاری نکرده اند، و خیل و رکابی برای گرفتن آن انجام نگرفته است و مخصوص به من می باشد، و مسلمانان در آن حقّی ندارند، و من با دستور خداوند آن را به تو می دهم که [تا قیامت] برای تو و فرزندان تو باشد.(2)

مرحوم طبرسی گوید: در اخبار اهل سنّت نیز مسأله فدک همین گونه نقل شده است.(3)

و این انفاقات واجبی بوده که مخصوص به سادات و ذوی القربای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بوده است و غاصبین خلافت نسبت به فقرای سادات از آن جلوگیری نمودند، چنان که از خمس نیز جلوگیری کردند، تا بنی هاشم و فرزندان فاطمه(علیهاالسلام) تهی دست باشند و کاری از پیش نبرند.

2- زکات نیز از انفاقات واجبی است که مربوط به غیر سادات و ذوی القربای پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) می باشد، و بر سادات حرام است که از آن استفاده کنند، و آیات مربوط به آن در قرآن فراوان می باشد، و در اکثر آیات زکات بعد از نماز ذکر شده و در روایتی آمده که امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

«بُنی الإسلام علی خمس: إقام الصلاه، و إیتاء الزکاة، و حج البیت، و صوم شهر رمضان، و الولایة لنا اهل البیت، فجعل فی أربع منها رخصة، و لم یجعل فی الولایة رخصة، من لم یکن له مال لم یکن علیه الزکاة، و من لم یکن عنده مال فلیس علیه حجّ، و من کان مریضاً صلّی قاعداً و أفطر شهر رمضان، و الولایة صحیحاً کان أو مریضاً أو ذا مال، او لا مال له فهی لازمه [واجبة].(4)

یعنی، اسلام بر پنج پایه استوار است، 1- به پا داشتن نماز 2- پرداخت زکات، 3- حج خانه خدا، 4- روزه ی ماه مبارک رمضان، 5- ولایت و محبّت ما اهل بیت، و در چهار پایه ی آن رخصت و عذر امکان پذیر است، و در ولایت رخصتی نیست، و کسی که مالی ندارد زکات و حج بر او واجب نیست، و کسی که مریض است، نماز خود را نشسته می خواند، و روزه نمی گیرد، در حالی که ولایت و معرفت به امام واجب است، خواه کسی مریض باشد یا سالم، صاحب مال باشد یا مالی نداشته باشد.

ص: 88


1- - تفسیر صافی، ج3/186، از تفسیر قمی
2- - همان.
3- - همان.
4- - خصال، ص278.

و در ترتیب اهمیّت و فضیلت این پنج چیز از زراره روایت شده که گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: افضل آنها کدام است؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود:

افضل آن ها ولایت است، چرا که ولایت کلید آن هاست، و والی و امام دلیل و راهنمای آنهاست. گفتم: بعد از ولایت کدام افضل است؟ فرمود: نماز افضل است چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«الصلاة عمود دینکم» یعنی، نماز ستون اصلی دین شماست. گفتم: بعد از نماز کدام افضل است؟ فرمود: زکات افضل است، چرا که خداوند زکات را در قرآن بعد از نماز بیان نموده، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: زکات انسان را از گناه پاک می نماید. گفتم: بعد از زکات کدام افضل است؟فرمود: حجّ خانه خدا، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ»(1)

یعنی، برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن را دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی نیاز است.

و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

یک حج مقبول بهتر از بیست نماز نافله است، و کسی که طواف کعبه کند، و عدد آن را تا هفت دور حفظ نماید، و نماز آن طواف را به خوبی انجام بدهد، خداوند او را می آمرزد، و درباره عرفه و مشعر نیز آن سخنان را فرمود. گفتم: بعد از حج کدام افضل است؟ فرمود: روزه. گفتم: برای چه روزه در آخر قرار گرفته است؟ فرمود: به خاطر این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: روزه سپری است در مقابل آتش جهنّم.

سپس فرمود: افضل واجبات، آن واجباتی است که ترک آن ها توبه ندارد، جز آن که تو بازگردی و آن ها را انجام بدهی، و نماز و زکات و حج و ولایت همین گونه است، و چیزی به جای آنها قرار نمی گیرد، مگر خود آن ها انجام بگیرد، و لکن روزه جایگزین دارد ... .

تا این که فرمود: « بالاترین عمل واجب و مفتاح همه ی واجبات، و باب الأشیاء و رضاالرحمان، الطاعة للإمام بعد معرفته ... »(2)

حق فقرا در زکات

خداوند برای زکات واجب هشت مصرف قرار داده و نخستین آن ها فقرا و مساکین هستند، چنان که می فرماید:

ص: 89


1- - آل عمران/97.
2- - کافی، ج2/19.

«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم»(1)

یعنی، زکات ها مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانی است که برای (جمع آوری) آن زحمت می کشند، و کسانی که برای جلب محبّتشان اقدام می شود، و برای (آزادی) بردگان، و (ادای دین) بدهکاران، و در راه (تقویت آیین) خدا، و واماندگان در راه، این یک فریضه (مهم) الهی است و خداوند دانا و حکیم است!

علامه حلّی(رحمه الله) در رساله ی سعدیّه صفحه 157 درباره ی فضیلت پرداخت زکات، و عذاب تارک آن روایاتی را از معصومین(علیهم السلام) نقل نموده که ما به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: زکات را خداوند برای امتحان اغنیا و تأمین فقرا واجب نمود، و اگر مردم زکات اموال خود را می پرداختند، مسلمان فقیری باقی نمی ماند، و همگی با انجام این واجب الهی بی نیاز می شدند.

تا این که فرمود: مردم فقیر و محتاج و گرسنه و عریان نمی شوند، مگر به خاطر گناه اغنیا که حق آنان را نمی دهند، و سزاوار است که خداوند تبارک و تعالی رحمت خود را از کسانی که حق خدا را از مال خود نمی پردازند قطع نماید.

سپس فرمود: سوگند به خدایی که مردم را آفریده ، و رزق و روزی آنان را می دهد، هیچ مالی در دریا و خشکی از بین نمی رود، مگر به خاطر ندادن زکات، و هیچ صیدی گرفتار صیّاد نمی شود، مگر به خاطر ترک تسبیح، و محبوب ترین مردم نزد خداوند با سخاوت ترین آنان می باشد، و با سخاوت ترین مردم کسی است که زکات مال خود را می دهد، و نسبت به واجب خدا در مال خدا بخل نمی ورزد. تا این که فرمود: هر مؤمنی که برادر مؤمن خود را صله و احسانی بکند، در حقیقت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) احسان نموده است، و عمل نیک و احسان به دیگران با سه شرط نیکوست:

1- کوچک شمردن آن، 2- پوشاندن و مخفی نمودن آن، 3- تعجیل در انجام آن، چرا که اگر کوچک شمرده شود نزد فقیر بزرگ می شود، و اگر پنهان شود کامل می شود، و اگر در انجام آن عجله شود گوارا می شود، و اگر جز این باشد از بین می رود و ضایع می گردد.

سپس فرمود: اگر می خواهی به فهمی کسی شقّی و یا سعید است، ببین به چه کسانی احسان و انفاق می کند، پس اگر دیدی به اهل نیاز و مستمندان احسان می کند، بدان که او در مسیر خیر و خوبی خواهد بود، و اگر دیدی به غیر نیازمندان احسان می کند، بدان که او نزد خداوند عژوجلّ اهل خیر نخواهد بود.(2)

ص: 90


1- - توبه/60.
2- - الرسالة السعدیّه، ص158.

امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود: بهترین شما سخاوتمندان شمایند، و بدترین شما بخیل های شمایند، و نشانه ی خلوص ایمان ، احسان به برادران دینی و سعی در انجام حوائج آنان می باشد، و کسی که اهل احسان به برادران خود باشد، محبوب خدای رحمان خواهد بود، و بینی شیطان را به خاک مالیده، و خود را از دوزخ نجات داده، و داخل بهشت شده است.(1)

صاحب مدارک الأحکام(رحمه الله) نیز گوید:

برای فضیلت و شرافت زکات همین بس که خداوند عزّوجلّ در آیات قرآن آن را مقرون به نماز- که افضل اعمال است- نموده و سبب پاکی صاحب او از رذایل اخلاقی و سبب پاکی مال او از چرکی و کدورت می شود، چنان که خداوند می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم»(2)

یعنی، از اموال آنها صدقه ای (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آنها دعا کن که دعای تو، مایه آرامش آنهاست و خداوند شنوا و داناست!

درباره ی زکات فطره نیز می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی *وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»(3)

یعنی، به راستی کسی که زکات فطره خود را پرداخت نمود و ذکر خدا گفت و نماز عید را خواند رستگار گردید.

از سویی صدقه قرض به خداوند است، و او اوّل صدقه را می گیرد قبل از آن که فقیر آن را بگیرد چنان که می فرماید:

«مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً»(4)

یعنی، هر کسی به خداوند قرض نیکو بدهد، خداوند فراوان به او دو چندان می دهد.

و می فرماید: «هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقات»(5)

یعنی، خداوند است که توبه ی بندگان را می پذیرد، و صدقات آنان را می گیرد.

و از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که می فرماید: هنگامی که آیه «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها»(6)

یعنی، هر کس یک عمل نیک انجام بدهد، در پیشگاه خداوند برای او بهتر از آن خواهد بود.

ص: 91


1- - کافی، کتاب الزکاة باب 81، خصال، ص96.
2- - توبه/103.
3- - اعلی/15-14.
4- - بقره/245.
5- - توبه/104.
6- - نمل/89.

نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم)فرمود: خدایا بیش از این عطا کن پس خداوند آیه: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» یعنی، هر کس یک عمل نیک انجام بدهد، برای او [نزد خداوند] ده برابر آن خواهد بود.

را نازل نمود، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: خدایا بیش از این به من عطا کن، خداوند آیه:

«مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً»(1)

یعنی، کیست که به خدا «قرض الحسنه ای» دهد، (و از اموالی که خدا به او بخشیده، انفاق کند،) تا خداوندبه او، چندین برابر وفراوان عطا کند؟

را نازل نمود .

و «أَضْعافاً کَثِیرَةً» نزد خداوند قابل احصا و شماره نیست.(2)

پاداش صدقات و انفاقات واجب و مستحب

علامه حلّی(رحمه الله) در کتاب « الرسالةالسعدیّه» در باره ی صدقات مستحبّی گوید:

1- رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

هر روز دو ملک از آسمان نازل می شود، و یکی از آنان می گوید: خدایا برای هر انفاق کننده ای جایگزین کن. و دیگری می گوید: مال هر بخیل و ممسکی را تلف کن.

2- و فرمود: هر کس از مال حلال خود یک دانه خرما صدقه بدهد، خداوند آن را می گیرد و تربیت می کند، و در قیامت برای او مانند کوه و یا بزرگتر از آن می شود.

3- و فرمود: «اتّقوا النار و لو بشقّ تمرة، فإن لم تجدوا فبکلمةٍ طیبّةٍ»

یعنی، از آتش دور شوید، ولو با انفاق یک پاره ی خرما، واگر آن را نیافتید با یک کلمه ی طیّب و نیکو از آتش دور شوید.

4- و فرمود: دوست نمی دارم به اندازه ی کوه اُحد طلا داشته باشم و سه روز بر آن بگذرد، و همه را انفاق کرده باشم و یک دینار از آن باقی مانده باشد، جز آن که آن دینار را برای ادای دین خود گذارده باشم.

5- و فرمود: خداوند در قیامت که راه نجاتی نیست هفت نفر را در زیر سایه ی رحمت خود قرار می دهد.

1- امام عادل، 2- جوانی که جوانی خود را به عبادت گذرانده باشد، 3- کسی که قلب او همواره متعلّق به مسجد باشد، 4- دو انسان مؤمنی که محبّت و ارتباط آنان با همدیگر برای خدا باشد، 5- مردی که زن زیبا و صاحب منصب و جمالی او را به خود دعوت کند، و او بگوید: من از خدا می ترسم، 6- کسی که صدقه ی خود

ص: 92


1- - بقره/245.
2- - مدارک الأحکام، ج5/9.

را پنهان کند، به گونه ای که اگر با دست راست خود صدقه بدهد دست چپ او نفهمد، 7- کسی که در خلوت با خدای خود راز کند، و اشک او [از خوف خداوند] جاری شود.

6- به رسول خدا گفته شد: بزرگترین صدقه کدام است؟ فرمود: صدقه ی در حال صحت از شخص بخیل که از فقر هراس دارد، و در آرزوی ثروت می باشد.

سپس فرمود: نکند مال خود را انفاق نکنی،و چون جان به گلوی تو رسید بگویی: «این را به فلانی بدهید، و آن را به فلانی بدهید»؟ بلکه باید از پیش با دست خود به آنان داده باشی.

7- و فرمود: اضافه بر نیاز خود را اگر انفاق کنی برای تو خیر و سعادت خواهد بود، و اگر آن را نگه بداری، برای تو شرّ و وبال خواهد بود، و اگر برای خود به اندازه ی کفاف و نیاز باقی بگذاری ملامت نمی شوی.

سپس فرمود: از انفاق واجب النفقه و عیالات خود شروع کن [ و سپس به دیگران] و اگر کسی به تو احسانی نمود تو بالاتر از آن به او احسان کن.

8- و فرمود: کارهای نیک و پسندیده، از حوادث بد جلوگیری می کند.

9- و فرمود: خانه هایی که کارهای خیر در آن ها انجام می شود، برای اهل آسمان ها می درخشند، همان گونه که ستاره ها برای اهل زمین می درخشند.

10- و فرمود: هر مسلمانی باید صدقه بدهد، اصحاب گفتند: یا رسول الله کسی که فقیر است چه باید بکند؟ فرمود: باید به کارهای خیر بپردازد، و از شرّ خود جلوگیری کند، و این برای او صدقه خواهد بود.(1)

11- و فرمود: صدقه ی پنهانی آتش خشم خداوند را خاموش می کند، و گناه بزرگ را محو می نماید، و حساب را آسان می کند، و صدقه آشکار عمر و مال را زیاد می نماید.(2)

12- و فرمود: «لا صدقة و ذو رحمٍ محتاج» یعنی، با بودن خویشاوند فقیر، صدقه دادن به دیگران صدقه نیست.(3)

13- رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: همسایه ها سزاوارتر به صدقه هستند از دیگران.(4)

14- عبدالله سکونی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: بسا من می خواهم چیزی را بین دوستان خود تقسیم کنم، بر چه اساسی به آنان بدهم؟ فرمود: بر اساس هجرت در دین وفقه و عقل.(5)

15- خداوند در قرآن می فرماید:

ص: 93


1- - الرسالةالسعدیّه، ص157.
2- - مقنعه مفید، ص261.
3- - مدارک، ج5/356/
4- - همان.
5- - مدارک، ج5/356.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْ ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین»(1)

یعنی، ای کسانی که ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منّت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می کند و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی آورد (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد (و بذرهایی در آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاک ها و بذرها را بشوید،) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی کند.

البته منّت گذاردن و اذیّت کردن به فقیر صدقه را باطل می کند و لکن اختصاص به صدقه ندارد، و در جمیع کارهای مستحبّی نیز می آید، چنان که باطل شدن عمل نیز تنها بوسیله منّت و اذیّت نیست، بلکه به وسیله ریا و نداشتن ایمان و چیزهای دیگر نیز عمل باطل می شود.

16- صدقه و انفاق به فقرا مال و صاحب مال را پاک می کند، و سبب فراوانی مال و طول عمر و برطرف شدن بلا و نجات از دوزخ می شود، چنان که خداوند می فرماید:

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی *وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»(2)

یعنی، به یقین کسی که پاکی جست (و خود را تزکیه کرد)،. و نام پروردگارش را یاد کرد وسپس نماز خواند رستگار شد!

و می فرماید: «فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی *لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی * الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی * وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی * الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکَّی»(3)

یعنی، من شما را از آتشی که زبانه می کشد بیم می دهم، وکسی جز بدبخت ترین مردم وارد آن نمی شود همان کس که (آیات خدا را) تکذیب کرد و به آن پشت نمود! و بزودی با تقواترین مردم از آن دور داشته می شود، همان کس که مال خود را (در راه خدا) می بخشد تا پاک شود.

17- اطعام به یتیم و مسکین سبب ایمان و نجات و سعادت خواهد شد، چنان که خداوند می فرماید:

«فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ *یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَة»(4)

ص: 94


1- - بقره/264.
2- - اعلی/15-14.
3- - لیل/18-14.
4- - بلد/18-11.

یعنی، او از آن گردنه مهمّ نگذشت! و تو نمی دانی آن گردنه چیست! آن آزادکردن برده ، ویا غذادادن در روز گرسنگی یتیمی از خویشاوندان، یا مستمندی خاک نشین را، و سپس از کسانی باشد که ایمان آورده و دیگران را به شکیبایی و رحمت توصیه می کند! آنها «اصحاب الیمین» اند (ونامه اعمالشان را به دست راستشان می دهند)!

18- امام سجاد(علیه السلام) در «رساله حقوق» می فرماید:

و حق صدقه این است که تو بدانی صدقه ی تو نزد خداوند عزّوجلّ ذخیره می شود، و این امانتی است برای تو نزد خداوند، و نیاز به شاهد ندارد، و آن در دنیا بلاها و بیماری ها را از تو دفع می کند، و در آخرت تو را از آتش دوزخ دور می نماید.

19- خداوند می فرماید: «هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقات»(1)

یعنی، فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد، و صدقات را می گیرد، و خداوند توبه پذیر و مهربان است؟!

حقوق همسایگان

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «علیکم بحسن الجوار فأنّ الله عزّوجلّ أمر بذلک»(2)

یعنی، بر شما باد به رعایت حق همسایه، چرا که خداوند عزّوجلّ امر به آن نموده است.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز فرمود: « ما زال جبرئیل یوصینی بالجار حتّی ظننت أنّه سیورّثه»

یعنی، جبرئیل همواره به من سفارش همسایه را کرد تا من گمان کردم او می خواهد همسایه را وارث همسایه قرار بدهد.(3)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ضمن وصیّت نامه خود به امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) و همه خویشان و شیعیان خود فرمود: «اللهَ اللهَ فی جیرانِکم فإنّه وصیّة نبیّکم ما زال یوصی بهم حتّی ظننّا أنّه سیوّرثهم.»(4)

یعنی، خدا را خدا را بیاد بیاورید، نسبت به حق همسایگان خود، چرا که این سفارش پیامبر شما(صلی الله علیه و آله و سلّم) بود، او همواره سفارش آنان را می کرد، تا جایی که ما گمان کردیم می خواهد آنان را وارث همدیگر قرار بدهد.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: رعایت حق همسایه روزی را فراوان می کند.(5)

ص: 95


1- - توبه/104.
2- - بحارالأنوار، ج74/150، امالی صدوق، ص216.
3- - همان.
4- - بحارالأنوار، ج74/153، از نهج البلاغه.
5- - همان.

کیفر همسایه بد

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «ملعون ملعون من آذی جاره» یعنی، ملعون است وملعون است کسی که به همسایه خود آزار رساند.(1)

در کتاب«دعوات راوندی» روایت شده که مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گفت: «إنّ فلاناً جاری یؤذینی؟ قال(صلی الله علیه و آله و سلّم): «اِصبر علی أذاه، و کفِّ أذاک عنه» فما لبث أن جاء و قال: یا نبیّ الله أنّ جاری قد مات. فقال(صلی الله علیه و آله و سلّم): کفی بالدهر واعظاً و کفی بالموت مفرّقاً».(2)

یعنی، فلان همسایه مرا آزار و اذیّت می دهد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «بر اذیّت او صبر کن و تو آزاری به او نرسان» پس چیزی نگذشت که آن مرد آمد و گفت: یا رسول الله همسایه من مرد. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: روزگار خوب نصیحت کننده ای است، ومرگ خوب جدا کننده ای است.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: من پناه به خدا می برم از همسایه ی بد، او به تو نگاه می کند، و قلب او بر خلاف تو است، و اگر به تو خیری برسد، او را بد آید و اگر شرّی برسد، او را خوش آید.(3)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: سه مصیبت است که پشت انسان را می شکند، 1- سلطانی که اگر به او احسان کنی، از تو تشکّر نمی کند، و اگر از او نافرمانی کنی، از تو نمی گذرد، 2- همسایه ای که چشم او نمی تواند تو را ببیند و قلب او مرگ تو را می خواهد، و اگر از تو خوبی ببیند پنهان می کند واگر بدی ببیند آشکار می کند، 3- همسری که تا نزد او هستی خوبی از او نمی بینی، و چون از نزد او خارج می شوی، به او اطمینان نداری.

وفرمود: کسی که به همسایه اش آزار کند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می کند، و جایگاه او جهنّم خواهد بود، و چه بد جایگاهیست، و کسی که حق همسایه خود را ضایع کند از ما نیست ... .(4)

همسایه خوب

امام صادق(علیه السلام) فرمود: کسی که از آزار به همسایه ی خود پرهیز کند، خداوند در قیامت از لغزش های او می گذرد ... .(5)

ص: 96


1- - همان.
2- - همان.
3- - بحارالأنوار، ج74/152.
4- - بحارالأنوار، ج74/150.
5- - بحارالأنوار، ج74/150.

مؤلّف گوید: در برخی از روایات آمده که معصوم(علیه السلام) می فرماید: همسایه خوب کسی نیست که به همسایه خود اذیّت و آزار نمی رساند، بلکه همسایه ی خوب کسی است که اذیّت همسایه را تحمّل می کند، و ابراز نمی نماید، امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: به پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) گفته شد: آیا در مال جز زکات حق دیگری هست؟

فرمود: آری، احسان به خویش و رحم هنگامی که پشت کند، و احسان به همسایه مسلمان. سپس فرمود:

به من ایمان نیاورده کسی که سیر بخوابد و همسایه ی او گرسنه باشد. تا این که فرمود: همواره جبرئیل به من سفارش همسایه را می کرد، و من گمان کردم می خواهد او را وارث قرار بدهد.(1)

حدّ همسایه خانه، و همسایه مسجد

معاویة بن عمّار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما بشوم، حدّ همسایه چیست؟ فرمود: چهل خانه از چهار طرف.(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: مردی از انصار به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) گفت: من خانه ای در فلان قبیله خریده ام، و نزدیک ترین همسایه من کسی است که من امید خیری از او ندارم، و از شرّ نیز ایمن نیستم؟» پس رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) به علی(علیه السلام) و سلمان و اباذر و شخص دیگری [که شاید مقداد] دستور داد تا در مسجد با صدای بلند بگویند: «ایمان ندارد کسی که همسایه ی او از شرّش در امان نباشد» و چون این دستور انجام شد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) باز دستور داد تا بگویند: چهل خانه از چهار طرف همسایه محسوب می شوند.(3)

امام صادق(علیه السلام) از پدرانش از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: حریم و حدّ مسجد چهل ذراع [یعنی بیست متر] است، و حریم و حدّ همسایه خانه، چهل خانه از چهار طرف می باشد.(4)

حقوق برادران دینی

حقوق برادران دینی بسیار است و روایات فراوانی درباره ی این حقوق وارد شده که انسان با دیدن این روایات به لرزه و شرمساری می افتد، و با خود می گوید: اگر رعایت این حقوق شرط دیانت باشد، ما گرفتار خواهیم بود، چرا که اکثر این حقوق را ما تضییع نموده ایم، به ویژه روایاتی که درباره ی صداقت در برادری آمده و مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در کتابی به نام «مصداقةالإخوان» آن ها را نقل نموده است، و ما آن

ص: 97


1- - بحارالأنوار، ج74/151.
2- - بحارالأنوار، ج74، 151، از معانی الأخبار، ص165.
3- - کافی، ج2/666، باب حقّ الجوار.
4- - بحارالأنوار، ج74/151. خصال، ج2/113.

کتاب را ترجمه کردیم و از بس عمل به روایات آن سخت بود نام آن را «سخت ترین امتحان» قرار دادیم چرا که احساس می شود رسیدن به مراتب علمی و دست یافتن به ظرائف و اسرار آن ها بسیار آسان تر از عمل کردن به این روایات است و ممکن است کسی به مراحل نهایی علوم الهی و شرعی برسد، و لکن در این میدان رفوزه شود و شرمسار بماند، و ناچار شود بگوید: «و لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم».

از این رو مرحوم شیخ اعظم انصاری(رضوان الله تعالی علیه) در مکاسب محرّمه در پایان بحث غیبت گوید:

در پایان این بحث برخی از روایات مربوط به حقوق برادران دینی را بیان می کنیم. و سپس از کتاب «وسائل الشیعه» جلد 8 باب 122 ص542 حدیث 1 از امام صادق(علیه السلام) نقل می نماید که فرمود:

«ما عُبد الله بشیء أفضل من أداء حقّ المؤمن» یعنی، خداوند عبادت نشده به چیزی که افضل و بالاتر از ادای حقّ مؤمن باشد.

سپس اجمالی از آن حقوق را از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل نموده و گوید:

در کتاب «وسائل الشیعه» و کتاب «کشف الریبة» از کتاب «کنزالفوائد» شیخ کراجکی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:

«للمسلم علی أخیه ثلاثون حقّاً لا براءة له منها إلاّ بالأداء أو العفو: یغفر زلّته، ویرحم عبرته، ویستر عورته، و یقیل عثرته، و یقبل معذرته، و یردّ غیبته، و یدیم نصیحته، و یحفظ خلّته، و یرعی ذمّته، و یعود مرضته، و یشهد میتته، و یُجیب دعوته، و یقبل هدیته، و یکافی صلته، و یشکر نعمته، و یُحسن نصرته، و یحفظ حلیلته، و یقضی حاجته، و یشفع مسألته، و یسمّت عطسته، و یُرشد ضالّته، و یردّ سلامه، و یطیّب کلامه، و یبرّ إنعامه، و یصدّق أقسامه، و یُوالی ولیّه ولا یعادیه، و ینصره ظالماً و مظلوماً، فأمّا نصرته ظالماً فیردّه عن ظلمه، وأمّا نصرته مظلوماً فیعینه علی أخذ حقّه، و لا یسلمه، و لا یخذله، و یحبّ له من الخیر ما یحبّ لنفسه، و یکره له من الشرّ ما یکره لنفسه، ثمّ قال [علیه السلام]: سمعت رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلّم) یقول: إنّ أحدکم لیدعُ من حقوق أخیه شیئاً فیطالبه به یوم القیامة فیقضی له و علیه»

یعنی، مسلمان سی حق بر برادر مسلمان خود دارد که راه نجاتی برای او از آن ها نیست مگر آن که آن حقوق را ادا نماید، و یا برادر مسلمان از او بگذرد:

1- از لغزش او بگذرد، 2- بر اشک او [ به خاطر مشکلات ] ترحّم کند، 3- آبروی او را حفظ نماید، 4- از خطای او درگذرد، 5- معذرت او را بپذیرد، 6- از غیبت او جلوگیری کند، 7- همواره از او خیرخواهی کند، 8- دوستی و برادری او را حفظ نماید، 9- عهد و پیمان با او را مراعات کند، 10- اگر بیمار شود از او عیادت کند، 11- جنازه ی او را تشییع کند، 12- دعوت او را اجابت نماید، 13- هدیه او را قبول کند، 14- احسان او را جبران کند، 15- از احسان او تشکّر کند، 16- اگر گرفتار شد، او را به خوبی یاری کند، 17- در نبود او از خانواده اش حفاظت کند، 18- حاجت او را برآورده نماید، 19- سؤال او را عملی کند، 20- چون عطسه کند

ص: 98

به او «یرحمک الله» بگوید، 21- گم شده ی او را پیدا کند، 22- سلام او را جواب بدهد، 23- با رفق و مدارا با او سخن بگوید، 24- احسان و انعام او را نیکو بداند، 25- سوگندهای او را تصدیق کند، 26- با دوستان او دوست باشد، 27- او را یاری کند، چه ظالم باشد و چه مظلوم به این معنا که اگر ظالم است از ظلم او جلوگیری کند، و اگر مظلوم بود، او را یاری کند تا بتواند حق خود را بگیرد، 28- در گرفتاری ها او را رها نکند، 29- هر خوبی برای خود می خواهد، برای او نیز بخواهد، 30- و هر بدی که برای خود نمی خواهد برای او نیز نخواهد.

سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من از رسول خدا(صلی الله علیه وآله سلّم) شنیدم که می فرمود: بسا یکی از شما چیزی از حقوق برادر خود را نادیده می گیرد، و او حق خود را در قیامت نزد خداوند مطالبه می نماید، و خداوند در آن روز بین آنان به حق حکم می کند.

سپس مرحوم شیخ انصاری می فرماید: روایات درباره ی حقوق مؤمن فراوان است، و ظاهر این اخبار حقوق مستحبّه است، و سزاوار است که این حقوق ادا شود، و معنای حکم نمودن خداوند نسبت به تضییع این حقوق محروم ماندن ضایع کننده از برکات و پاداش آخرتی می باشد.

مؤلّف گوید: ظاهر عبارت «فیطالبه به یوم القیامة فیقضی له و علیه» وجوب رعایت این حقوق است و گر نه حقّ مطالبه معنا ندارد، و الله العالم.

آری اگر طرف مقابل نیز رعایت این حقوق را نمی کند، حق مطالبه پیدا نمی شود، و به فرموده ی شیخ مقاصّه و تهاتر حاصل می شود، همان گونه که در اموال چنین می شود، و مؤیّد این سخن روایت صدوق در خصال از امام باقر(علیه السلام) است که می فرماید:

شخصی در بصره از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی برادران دینی سؤال نمود و آن حضرت فرمود:

«الاخوان صنفان إخوان الثقة وإخوان المکاشرة فأمّا إخوان الثقة: فهم کالکفّ و الجناح و الاهل و المال فإذا کنت من أخیک علی الثقة فابذل له مالک و یدک، و صافِ من صافاه، و عاد من عاداه، واکتم سرّه و عیبه، و أظهر منه الحسن. و اعلم أیّها السائل إنّهم أعزّ من الکبریت الأحمر و أمّا إخوان المکاشرة فإنّک تصیب منهم لذّتک فلا تقطعنّ ذلک منهم. و لا تطلبنّ ما وراء ذلک من ضمیرهم، و ابذل لهم ما بذلوا لک من طلاقة الوجه وحلاوة اللسان.»(1)

یعنی، برادران دینی دو دسته اند: برادران واقعی و مورد اطمینان، و برادران ظاهری و غیر قابل اطمینان، امّا بردران واقعی و مورد اطمینان، مانند دست و بال و اهل و مال، یاور و کمک انسان می باشند، بنابراین اگر تو برادر خود را ثقه و مورد اطمینان دانستی، مال و توان خود را صرف او کن، و با برادران او نیز برادر باش و با

ص: 99


1- - وسائل الشیعه، ج8/404، باب 2 از ابواب عشرة ح1.

دشمنان او دشمن باش و اسرار و عیوب او را پنهان کن، و خوبی های او را آشکار نما، و تو ای سؤال کننده بدان که چنین برادرانی کمیاب تر از کبریت احمر هستند، و امّا نسبت به برادران ظاهری، تو باید بهره ی خود را از آنان ببری، و با آنان قطع رابطه نکنی، و بیش از این از باطن آنان انتظاری نداشته باشی، و همان گونه که با تو برخورد می کنند، تو نیز با آنان برخورد کن، و با صورت باز و زبان شیرین با آنها ملاقات کن.

از این حدیث روشن می شود که وظایف برادری که در حدیث پیشین گذشت مربوط به برادران مؤمن خالص و مورد اطمینان است، و نسبت به دیگران که حقوق برادری را رعایت نمی کنند، چنین وظایفی نیست، جز برخورد ملایم همان گونه که گذشت.

نشانه های صداقت و برادری دینی

مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) از امام صادق(علیه السلام) روایتی را نقل نموده که از آن معنای صداقت در برادری دینی روشن می شود، و لکن چنین شرایطی به سختی در بین برادران دینی یافت می شود، و حقّاً برادر خالص مانند کبریت احمر می باشد که مردم تنها نام آن را شنیده اند و آن را ندیده اند.

«فی الکافی عن عبیدالله الحلبی عن أبی عبدالله علیه السلام قال: لا تکون الصداقة إلّا بحدودها فمن کانت فیه هذه الحدود، او شیء منها فانسبه إلی الصداقه، و من لم یکن فیه شیء منها فلا تنسبه إلی شیءٍ من الصدقة:

فأوّلها: أن تکون سریرته و علانیته لک واحده.

والثانیة: أن یری زینک زینه، و شینک شینه.

والثالثة: أن لا تغیّره علیک ولایة و لا مال.

والرابعة: أن لا یمنعک شیئاً تناله مقدرته.

والخامسة: و هی تجمع هذه الخصال أن لا یسلّمک عند النکبات».(1)

یعنی، امام صادق(علیه السلام) فرمود: صداقت برادری دینی حدود و شرایطی دارد، و کسی که این حدود و شرایط در او باشد و یا برخی از آن ها را داشته باشد، می توان برادری او را صادقانه دانست، و کسی که هیچ کدام از این شرایط در او نباشد را نمی توان برادر دینی صادق دانست، سپس فرمود:

اوّل : باید باطن و ظاهر او یکی باشد.

دوم: باید زینت تو باشد و آبروی تو را آبروی خود بداند.

سوم: نباید مال و ریاست حال او را نسبت به تو تغییر بدهد.

چهارم: باید در حدّ توان یار و یاور تو باشد.

ص: 100


1- - کافی، ج2/639ح6.

پنجم: نباید در گرفتاری ها تو را رها کند، و تنها بگذارد، و این جامع همه ی خصلت های فوق است.

مؤلّف گوید: این روایت کوتاه ترین روایتی است که شرائط صداقت در برادری دینی را بیان می نماید، و لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم.

و مختصرتر از روایت فوق سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است در نهج البلاغه که می فرماید:

«لا یکون الصدیق صدیقاً حتّی یحفظ أخاه فی ثلاث: فی نکبته،و فی غیبته، و فی وفاته.»(1)

یعنی، برادر دینی زمانی برادر صادقانه است، که برادر خود را در سه جا حمایت کند: در گرفتاری، و هنگام نبودن او، و بعد از وفات او ، در گرفتاری او را تنها نگذارد، و در نبودن او از فرزندان و خانواده و آبروی او دفاع کند، و پس از مرگ او نیز از فرزندان و خانواده ی او نگهداری نماید.

مؤلّف گوید: حقّاً رعایت حقوق برادران دینی مسأله ی بزرگ و امتحان سختی می باشد، و در این میدان اکثر مردم امتحان می شوند، و بیشتر آنان به این مسئولیت عمل نمی کنند، جز کسانی که مورد لطف و عنایت خداوند باشند، و آنان بسیار کمیاب و ناچیز می باشند، و لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم.

بنابراین نباید کسی خود را خالص و موفّق بداند، جز این که در این میدان موفّق باشد، و أستعین الله تبارک و تعالی فی ذلک و هو المستعان علی جمیع الأمور.

مرحوم شیخ اعظم انصاری در مکاسب و مرحوم شیخ حرّ عاملی در وسائل از کتاب « الإخوان» [درباره ی مواسات با برادران دینی] با سند خود از وصافی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده، که آن حضرت به وصافی فرمود:

«أرأیت من کان قِبَلکم إذا کان الرجل لیس علیه رداء، و عند بعض إخوانه رداء، یطرحه علیه؟ قلت: لا، قال: فإذا کان لیس عنده ازار، یُوصِلُ إلیه بعضُ إخوانه بفضل ازاره حتّی یجد له إزاراً؟ قلت:لا، فضرب علیه السلام بیده علی فخذه! و قال: ما هؤلاء بإخوة!!»(2)

یعنی، بگو بدانم: آیا شیعیانی که اطراف شما هستند، اگر بدانند کسی عبایی ندارد، عبای اضافی خود را بر دوش او می اندازند؟ وصافی گوید: گفتم: نه. فرمود: اگر بدانند برادر دینی آنان شلوار و ساتر عورت ندارد، شلوار اضافی خود را برای او می فرستند، تا برای او شلواری فراهم شود؟ گفتم: نه، پس امام علیه السلام با عصبانیّت دست خود را بر روی زانوی خویش زد و فرمود: این ها برادر همدیگر نیستند!!

مرحوم شیخ انصاری پس از نقل حدیث فوق گوید:

ص: 101


1- - نهج البلاغه، ج3/184، قصار 134.
2- - مکاسب محرّمه بحث غیبت کتاب مصادقه الإخوان صدوق، ص36، وسایل الشیعه، ج8/414 باب 14.

این حدیث دلالت می کند که اگر کسی اهل مواسات و کمک به برادران دینی خود نباشد، نباید او را برادر دینی دانست، و برای چنین کسی رعایت حقوق برادری- که در روایات گذشته آمده بود- لازم نیست.

مؤلّف گوید: مشابه روایت فوق روایت ابن ابی عمیر از خلّاد است که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) شخصی را خواستند، و او با تاخیر خدمت آن حضرت رسید، و چون رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) به او فرمود: چرا دیر آمدی؟ او گفت: یارسول الله لباسی نداشتم که بپوشم و نزد شما بیایم. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: آیا همسایه ی تو لباس اضافی نداشت که به تو بدهد؟ او گفت: آری. حضرت فرمود: او برادر دینی تو نمی باشد.(1)

از این رو امام صادق(علیه السلام) به یونس بن ظبیان فرمود:

«اختبروا إخوانکم بخصلتین، فإن کانتا فیهم، و إلّا فاعزب ثمّ اعزب، ثمّ اعزب: المحافظة علی الصلاة فی مواقفها، و البِرّبالاخوان فی الیُسر و العُسر».(2)

یعنی، برادران دینی خود را با دو خصلت آزمایش کنید. اگر دارای این دو خصلت بودند، برادران دینی شما هستند، و گرنه، از آنان دور شوید و دور شوید و دور شوید: اوّل محافظت از نمازها و رعایت اوقات آن ها و دوم: احسان و کمک به برادران دینی خود، در سختی و رفاه.

و یقول المؤلّف: و لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم و هو المستعان علی الأمور.

ص: 102


1- - وسائل الشیعه، ج8/415 باب 14ح3.
2- - خصال صدوق، ج1/47ح5، مکاسب محرّمه انتهای بحث غیبت.

حقوق عموم مردم بر همدیگر

قرآن درباره ی برخورد با عموم مردم و رعایت حقوق آنان چه مسلمان و چه غیر مسلمان می فرماید:

1- «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»(1)

یعنی، با مردم نیکو سخن بگویید.

برخی از قرّاء «حُسناً» را حَسَناً» با فتح خا و سین قرائت کرده اند، و با این قرائت «حَسَناً» صفت قول می باشد یعنی با مردم سخن نیکو و زیبا بگویید.

و از جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «قولوا للناس أحسن ما تحبّون أن یقال لکم فإنّ الله یبغض اللعّان السبّاب الطعّان علی المؤمنین الفاحش المتفحّش السائل الملحف، و یحبّ الحلیم العفیف المتعفّف»(2)

یعنی، با مردم سخن بگویید با بهترین سخنی که دوست می دارید با شما گفته شود، چرا که خداوند، انسانی را که اهل لعنت، و دشنام، و بدگویی به مؤمنین، و اهل فحش، و فحش پذیر، و مصّر در سؤال است را دشمن می دارد و بر او خشم می کند، و انسان حلیم و بردبار و عفیف و عفّت پذیر را دوست می دارد.

اساساً خداوند در قرآن می فرماید: تنها خدای خود را پرستش کنید و شریکی برای او قرار ندهید و سپس می فرماید: و به این گروه از مردم احسان نمایید چنان که می فرماید:

«وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً»(3)

یعنی، خدا را بپرستید! و هیچ چیزی را همتای او قرار ندهید! و به پدران و مادران خود ، نیکی کنید همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، و همسایه نزدیک، و همسایه دور، و دوست و هم نشین، و واماندگان

ص: 103


1- - بقره/83.
2- - تحف العقول، ص300.
3- - نساء/36.

در سفر، و بردگانی که مالک آنها هستید، زیرا خداوند، کسی را که متکبّر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز می زند،) دوست نمی دارد.

در این آیه خداوند حقوق جمیع اطرافیان و کسانی که ما با آنان معاشرت داریم را بیان نموده، و در پایان آیه از افراد متکبّر و فخرفروشان و خودستایان که خود را بهتر از دیگران می دانند مذمّت نموده است چرا که این خصلت های ناشایسته سبب می شود که انسان رعایت حقوق صاحبان حق را نکند، و خود را طلبکار آنان بداند.

شاهد آنچه گفته شد روایتی است از حضرت عسکری از پدرانش(علیهم السلام) که می فرماید:

محمدبن مسلم بن شهاب زهری وارد بر امام سجّاد(علیه السلام) شد، در حالی که پریشان و محزون بود، وحضرت زین العابدین(علیه السلام) به او فرمود: چه شده که تو پریشان و غمگین هستی؟ او گفت: ای فرزند رسول خدا، اندوه هایی پیاپی از ناحیه ی حسّاد- که نمی توانند نعمت های خدا را بر من ببینند بر من وارد شده، و آنان به من طمع دارند و من از کسانی که به آنها احسان می کنم انتظاری دارم که خلاف آن را مشاهده می کنم و این ها سبب اندوه من شده است.

پس امام(علیه السلام) به او فرمود: زبان خود را حفظ کن تا مالک همه برادران خود باشی.

زهری گفت: ای فرزند رسول خدا من با کلام خود به آنان احسان می کنم. امام (علیه السلام) فرمود: هیهات هیهات، تو هرگز چنین نمی کنی. سپس فرمود: ای زهری، از عجب و خودپسندی پرهیز کن، و سخنی که مردم از تو نمی پذیرند را مگو، گرچه برای خود عذری قرار داده ای ، چرا که تو نمی توانی برای سخنان خود همیشه عذر مقبولی بیان کنی. سپس فرمود:

ای زهری، کسی که عقل او کامل ترین قوای بدن او نباشد، با کمتر چیزی هلاک خواهد شد. تا این که فرمود: ای زهری! آیا فکر نکردی که باید مسلمانان را به منزله ی خانواده ی خود قرار بدهی، و بزرگترهای آنان را به منزله ی پدر خود بدانی، و کوچکترها را به منزله ی فرزند خود بدانی، و همسالان خود را برادران خویش بدانی، و اگر این چنین باشد، بکدامیک از آنان دوست می داری آزاری برسانی؟ و بکدامیک دوست می داری نفرین بکنی؟ و آبروی کدامیک از آنان را دوست می داری ببری؟

سپس فرمود: و اگر ابلیس ملعون تو را وسوسه کرده که تو بهتر از مسلمانان دیگر هستی؟ تو باید پیش خود بگویی: آن که از من بزرگتر است، در ایمان و عمل صالح بر من سبقت گرفته، و او بهتر از من می باشد، و آن که از من کوچک تر است، من از نظر گناه بر او سبقت گرفته ام، پس او بهتر از من است، و نسبت به کسی که هم سن توست باید بگویی: من به گناهان خود یقین دارم، و از او اطلاعی ندارم، پس چگونه یقین خود را به خاطر شکّ نادیده بگیرم؟ و اگر دیدی مردم از تو تجلیل و تعظیم می کنند، باید بگویی این چیزی است که آنان فکر می کنند [و من خود را بهتر می شناسم] و اگر دیدی آنان در حقّ تو جفا می کنند و از تو خوش ندارند، باید بگویی این به خاطر گناهانی است که من کرده ام.

ص: 104

سپس فرمود: اگر این گونه فکر کنی، خداوند زندگی را بر تو سهل و آسان می نماید، و دوستان تو زیاد می شوند، و دشمنان تو کم خواهند شد، و تو از احسان آنان شاد می شوی، و از جفای آنان حسرت نمی خوری ... .(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: علی (علیه السلام) فرمود: «من در قائمه ی شمشیر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) صحیفه ای را یافتم که در آن سه جمله نوشته شده بود 1- با قاطع رحم [و هر کسی که از تو می بُرد] احسان و صله کن، 2- حق بگو گر چه به ضرر تو باشد، 3- به هر کسی که به تو بدی می کند احسان کن ... ».(2)

اخلاق اولیای خدا با مردم

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: علی(علیه السلام) با مردی از اهل ذمّه [ یعنی آن دسته از اهل کتاب که با مسلمانان قرارداد مالیات بسته اند] در سفری همراه بود، و آن مرد ذمّی [ که امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نمی شناخت] به آن حضرت گفت: مقصد شما کجاست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: مقصد من کوفه است، و چون مسیر آن مرد ذمّی از مسیر کوفه جدا گردید، امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز با او همراه شد، و مرد ذمّی گفت: مگر شما نگفتی مقصد من کوفه است؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری چنین گفتم. مرد ذمّی گفت: پس چرا به راه خود نرفتی؟

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: این از اخلاق دین ما می باشد که با همسفر خود هنگام جدا شدن مقداری همراهی کنیم، و این چیزی است که پیامبر ما به ما امر نموده است. مرد ذمّی گفت: آیا پیامبر شما چنین گفته است؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری. مرد ذمّی گفت: پس به همین علت که او دارای چنین اخلاق کریمه است و مردم از او پیروی نموده اند، و من اکنون تو را شاهد می گیرم که دین تو را پذیرفتم.

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: این عمل باعث شد که آن مرد ذمّی از مسیر خود بازگشت، و به طرف کوفه آمد، و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) را شناخت مسلمان شد.(3)

در کتاب امالی طوسی از مفضّل بن عمر نقل شده که گوید: من از راه رسیدم و وارد بر امام صادق(علیه السلام) شدم، و آن حضرت به من فرمود: با که همراه بودی؟ گفتم: با یکی از برادرانم. فرمود: او کجا رفت؟ گفتم: هنگامی که من به مدینه رسیدم ندانستم او کجا رفت.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: آیا نمی دانی کسی که با مؤمنی چهل گام همراه باشد، خداوند در قیامت از او نسبت به حق همسفرش سؤال خواهد نمود؟!(4)

ص: 105


1- - بحارالأنوار، ج74/157-155، از احتجاج ، ص174.
2- - بحارالأنوار، ج74/157، اماملی صدوق، ص44.
3- - بحارالأنوار، ج74/157، کافی، ج2/670.
4- - بحارالأنوار، ج74/158 ح11، امالی طوسی، ج2/27.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: شما با مال خود نمی توانید به مردم کمک کنید، پس باید با اخلاق خوب و صورت باز و برخورد نیکو ی خود به آنان احسان نمایید.(1)

محمدبن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود: با هر کس معاشرت نمودی سعی کن تا می توانی تو بیشتر به او احسان نمایی.(2)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: دعوت مردم را اجابت کنید، و از مریض ها عیادت نمایید، و هدیه ها را بپذیرید، و به مسلمانان ظلم و آزار نرسانید.(3)

از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: معنای حسن خلق چیست؟ فرمود: برخورد با ملایمت و نرمی، و سخن خوب و نیکو، و صورت باز در هنگام ملاقات با برادر دینی.(4)

اخلاق رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) با مردم

عبدالله بن مسعود گوید:

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) می فرمود: کسی حق ندارد درباره ی اصحاب من بدگویی کند، چرا که من دوست می دارم هنگامی که بر شما وارد می شوم، نسبت به شما سلیم الصدر [و خوش بین] باشم.(5)

انس بن مالک [خادم رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)] می گوید: مردی از عرب های صحرانشین نزد رسول خدا آمد و عبای آن حضرت را به شدت از دوش او کشید و گفت:

« ای محمّد! بگو از اموال خداوند که نزد تو می باشد به من بدهند» و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نگاهی به او کرد و خندید، و فرمود تا به او احسانی و عطایی کردند.(6)

مؤلّف گوید:

ما اخلاق رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) را در کتاب «پیامبر اعظم(ص)» و کتاب «اخلاق و سیره ی محمّدی(صلی الله علیه وآله وسلّم)» بیان نموده ایم مراجعه شود.

و امّا اخلاق و سیره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) همان اخلاق و سیره ی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) می باشد، بدون هیچ تفاوت و اختلافی، و فضائل اخلاقی آن حضرت عالم را پر نموده و کسی را توان شمردن فضائل آن حضرت نیست، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:

ص: 106


1- - همان، ص159 ح13، عیون، ج2/53.
2- - بحارالأنوار، ج74/160، کافی، ج2/669.
3- - بحارالأنوار، ج74/163ح27، امالی طوسی، ج2/252.
4- - بحارآلأنوار، ج74/171 ح39، کافی، ج2/103.
5- - مکارم الأخلاق، ص17.
6- - مکارم الأخلاق، ص16.

«و لو أنّ الأشجار أقلام، و البحر مداد، و الجنّ حسّاب، و الإنس کتّاب، ما أحصوا فضائل علی بن أبی طالب» یعنی، اگر درختان قلم، و دریاها مرکّب، و جنّیان حسابگر، و انسان ها نویسنده باشند، نمی توانند فضائل علی بن ابی طالب (علیه السلام) را بنویسند.

آری ما قطره هایی از فضائل آن حضرت را در کتاب «آیات الفضائل و فضائل علی(علیه السلام) در قرآن» بیان نموده ایم به آن کتاب مراجعه شود.

اخلاق و سیره ی امام حسن(علیه السلام) با مردم

درباره ی اخلاق امام حسن(علیه السلام) روایت شده که انس بن مالک گوید: روزی یکی از کنیزان امام حسن(علیه السلام) شاخه ی گلی را به آن حضرت اهدا نمود، و امام(علیه السلام) در مقابل این عمل آن کنیز را آزاد کرد، و فرمود: من تو را برای خدا آزاد نمودم. پس من گفتم: آیا او را به خاطر یک شاخه ی گل آزاد می کنی؟! امام حسن(علیه السلام) فرمود: خداوند این چنین ما را ادب نموده، او می فرماید:

«إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»(1)

یعنی، هر گاه به شما تحیّت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید یا (لا اقل) به همان گونه پاسخ گویید.

و بهتر از احسان او این بود که من او را آزاد نمایم.(2)

امام حسن(علیه السلام) معروف به حلم و بردباری است او در سخت ترین شرائط با حلم و بردباری دشمنان را شیفته ی خود نمود، چنان که در قصه ی آن مرد شامی که از شام آمده بود که در مدینه آن حضرت را پیدا کند و به او و پدر او سبّ و لعن و توهین نماید، و لکن آن حضرت چنان او را شرمنده نمود، که آرزو کرد زمین دهن باز کند، و او داخل زمین پنهان شود، و با شرمندگی گفت: آنچه گفتم به خودم سزاوار است و اکنون دانستم که خداوند می داند چه کسانی را رسالت و ولایت بدهد، و رهبر مردم باشند، و در نهایت از شیعیان آن حضرت شد، و در یکی از جنگ ها به شهادت رسید.(3)

صبر آن حضرت نیز بسیار عجیب بود، و صبر او در مسأله صلح با معاویه - به خاطر بی وفایی اصحاب خود- شگفت آور بود، او جان خود و اهل بیت و شیعیان خویش را با این صلح و صبر بر گفته های مردم حفظ نمود، تا جایی که برخی از نادان ها به او گفتند: «تو ما را ذلیل کردی و زیر سلطه ی معاویه قرار دادی!» در حالی که علت صلح آن حضرت بی وفایی آنان بود، و کار به جایی رسید که آنان در سلام خود به آن حضرت می گفتند: «السلام علیک یا مذّل المؤمنین» و یا می گفتند: « بایعت معاویه و أذللت رقابنا».(4)

ص: 107


1- - نساء/86.
2- - مناقب آل ابیطالب، ج3/182.
3- - الأنوار البهیّه، ص89.
4- - ینابیع المودّه، ج2/285، بحارالأنوار، ج40/75.

ابن حجر عسقلانی در کتاب صواعق گوید:

هنگامی که امام حسن به خلافت رسید مردی در حال نماز و سجده با خنجر بر ران او زد، و او خطبه ای خواند و به اهل کوفه فرمود: از خداوند درباره ی ما بترسید، چرا که ما اُمَرا و میهمانان شما، و اهل بیت پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) هستیم، و خداوند درباره ی ما فرموده است: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»(1)

و سخنان خود را همین گونه ادامه داد، تا همه اهل مسجد به حال او گریه کردند.(2)

فخررازی نیز در تفسیر سوره ی کوثر گوید:

مردی نزد حسن بن علی(علیهماالسلام) آمد و گفت: «شما با واگذاری امامت به معاویه روی مؤمنین را سیاه کردی.»

و امام حسن(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: خدا تو را رحمت کند به من اذیّت مکن، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) در خواب دید که بنی امیّه – یکایک – بالای منبر او می روند [ و مردم را به جاهلیت باز می گردانند] از این رو افسرده شد، و خداوند سوره کوثر و سوره قدر را بر او نازل نمود، ومُلک بنی امیّه 82 سال بود که هزار ماه می شود، و پس آن بنی امیّه از بین رفتند و حکومت آنان زوال یافت.(3)

مؤلّف گوید: آنچه گذشت اعتراف مخالفین بود درباره ی اخلاق امام حسن(علیه السلام) با مردم، و ما بخش هایی از اخلاق شریفه آن حضرت را در کتاب «رهبران معصوم» بیان کرده ایم، مراجعه شود.

اخلاق و سیره ی امام حسین(علیه السلام) با مردم

اخلاق و سیره ی امام حسین(علیه السلام) و حلم و بردباری، وخیرخواهی، و گذشت، و سخاوت، و عبادت، و خشوع در پیشگاه خداوند، و صبر در مصائب، و جهاد در راه خداوند، و گذشت از همه چیز در راه خدا، و دستگیری از فقرا، و عشق او به لقای پروردگار را باید در ماجرای کربلای او مشاهده نمود، و کسی که تاریخ کربلای امام حسین(علیه السلام) را بخواند همه ی خصلت های نیک آن حضرت را در آن مشاهده می نماید، و با جرأت می توان گفت:

ماجرای کربلا یک مکتب نورانی و جامع همه ی خوبی ها بوده است، و در همه ی زمان ها می توان از آن درس گرفت، و هر کسی در هر موقعیّت شغلی، می تواند دستور کار خود را از آن بگیرد، چرا که مدیر ماجرای کربلا یک انسان معصوم و الهی و جامع همه علوم و خصلت های پسندیده و الهی بوده، و در سخت ترین شرائط هرچیزی را در جای خود قرار داده، و هر عملی را حکیمانه انجام داده است، و چه خوب بود مدرسه ای به نام

ص: 108


1- - احزاب/33.
2- - صواعق محرقه، ص83، فضائل الخمسة، ج3/312.
3- - فضائل الخمسة از صحاح ستة، ج3/302.

«مدرسة الحسین(علیه السلام)» ایجاد می شد، و در آن مدرسه، درس های عاشورا تدریس می گردید، و ارزش های مکتب حسینی برای طالبین دانش و حقیقت بازگو می شد و در مقابل آن مکتب بنی امیّه، و پیروان آنان نیز تبیین می گردید، بلکه اگر برای هر کدام از ائمه(علیهم السلام) مدرسه ای برقرار می گردید، و یا یک مدرسه به نام «مدرسه أهل البیت(علیهم السلام)» تأسیس می شد، و معارف اهل البیت(علیهم السلام) در آن تدریس می گردید، بسیار لازم و شایسته بود.

و لکن مع الأسف هنوز حوزه های علمیه ی ما این گونه برقرار نیست و دروس قرآن و معارف اهل البیت(علیهم السلام) نوعاً در حاشیه قرار دارد، و دروس جنبی محسوب می شود، در حالی که طبق فرموده ی پیامبرگرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلّم) که فرمود:

«انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تزلوا ابدا و انهما لا یفترقان حتی یردا علی الحوض»(1)

باید مدرسه ای به نام «مدرسةالثقلین» تأسیس بشود، و در آن مدرسه قرآن و معارف اهل البیت(علیهم السلام) تدریس گردد!! ولکن مع الأسف طلبه ها به پایه ی دهم حوزه می رسند، بلکه سال ها در درس خارج فقه و اصول نیز شرکت می کنند، و از قرآن و معارف اهل البت(علیهم السلام) بهره ی لازمی را نبرده اند، و مدیران می گویند: «این ها را طلّاب باید با مطالعه به دست بیاورند و نیاز به کلاس ندارد»!!!

آیا حقایق قرآنی با آن وسعت نیاز به استاد ندارد؟ و آیا معارف اسلام و سخنان معصومین(علیهم السلام) که فرموده اند: «کلامنا صعب مستصعب» جنبه ی تخصّصی و تحقیقی ندارد، و نیاز ندارد که یک استاد وارسته علمی و عملی آن ها را تبیین و تدریس نماید؟!!

مرحوم محدّث قمی(رضوان الله تعالی علیه) از تفسیر عیّاشی و کتب حدیث دیگر نقل نموده که روزی امام حسین(علیه السلام) بر فقرا عبور نمود و آنان بر روی عباهای خود نان های خشکیده ای داشتند و می خورند، و چون آن حضرت را دیدند از او دعوت کردند، و امام حسین(علیه السلام) از اسب خود فرود آمد، و فرمود: خداوند متکبّران را دوست نمی دارد و در کنار آنان نشست و از نان خشکیده ی آنان خورد، و فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم، و شما نیز دعوت مرا اجابت کنید، سپس آنان را به خانه ی خود برد، و به کنیز خود فرمود:

هر چه برای میهمان عزیزمان ذخیره کرده ای را حاضر کن، و پس از ضیافت کامل ، آنان را نوازش کرد و انعاماتی به آنان عطا نمود.(2)

ص: 109


1- - نیل الأوطار للشوکانی، ص328.
2- - منتهی الآمال، ص398.

سپس گوید: مرد عربی به مدینه آمد و پرسید کریم ترین شما کیست؟ مردم گفتند: کریم ترین ما حسین بن علی(علیهماالسلام) می باشد، پس او را داخل مسجد در حال نماز دید و این اشعار را سرود:

لم یخب الآن من رجاک و من

حرّک من دون بابک الحلقة

أنت جواد و أنت معتمد

أبوک قد کان قاتل الکفرة[الفسقة]

لولا الذی کان من أوئلکم

کانت علینا الجحیم منطبقة

و چون آن حضرت از نماز فارغ شد، به قنبر فرمود: آیا از مال حجاز چیزی باقی مانده است؟ قنبر گفت: آری چهار هزار دینار باقی مانده است، فرمود: آن را حاضر کن که این مرد سزاوارتر از ما به آن است، سپس داخل خانه شد، و آن دینارها را داخل عبای قیمتی خود گذارد، و از پشت در اعرابی را صدا زد تا خجالت نکشد و آن ها را به او داد و در پاسخ اشعار او فرمود:

خذها فإنّی إلیک معتذر

و اعلم بأنّی الیک ذوشفقة

لو کان فی سَیرنا الغداة عصا

أمست سمانا علیک مندفقة

لکنّ ریب الزمان ذو غیرٍ

و الکفّ منّی قلیلة النفقة

پس آن مرد عرب آن دینارها را گرفت و گریان شد، و امام(علیه السلام) فرمود: آیا به خاطر کم بودن آن گریه می کنی؟ اعرابی گفت: گریه من برای این است که چگونه این دست با سخاوت زیر خاک می رود؟(1)

سپس گوید: در مقتل خوارزمی و جامع الأخبار روایت شده که مردی اعرابی نزد امام حسین(علیه السلام) آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! من ضامن دیه ی کامله ای شده ام، و از پرداخت آن عاجز هستم، و با خود گفتم: کسی از اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) کریم تر نیست؟ و امام(علیه السلام) به او فرمود: من سه مسأله از تو سؤال می کنم، اگر تو یکی از آن ها را پاسخ صحیح دادی من یک ثلث دین تو را می پردازم، و اگر دو سؤال را پاسخ دادی، دو ثلث آن را می پردازم، و اگر همه ی آن ها را پاسخ دادی همه ی دین تو را می

ص: 110


1- - همان.

پردازم. مرد اعرابی گفت: چگونه یک عرب بدوی می تواند پاسخ سؤالات مثل شما را بدهد؟ امام(علیه السلام) فرمود: من از جدّم شنیدم که فرمود:

«المعروف بقدر المعرفة» یعنی بخشش به اندازه ی معرفت است، اعرابی گفت: لا قوّة إلّا بالله هر چه می خواهید سؤال کنید، اگر دانستم جواب می دهم وگرنه از شما سؤال می کنم. پس امام(علیه السلام) سؤال های خود را این گونه مطرح نمود:

1-افضل اعمال چیست؟ اعرابی گفت: افضل اعمال ایمان به خداوند است.

2- چه چیز وسیله ی نجات مردم است؟ اعرابی گفت: توکّل و اعتماد به خداوند.

3- زینت انسان چیست؟ اعرابی گفت: علمی که همراه با حلم باشد. امام(علیه السلام) فرمود:

اگر کسی عالم نباشد و یا حلیم نباشد، زینت او در چیست؟ اعرابی گفت: صاحب مال و با مروّت و جوانمردی باشد. امام (علیه السلام) فرمود: اگر صاحب مال نباشد زینت او به چیست؟ اعرابی گفت: فقری که همراه با صبر و شکیبایی باشد. امام(علیه السلام) فرمود: اگر دارای صبر و شکیبایی نباشد زینت او به چیست؟ اعرابی گفت: باید صاعقه ای از آسمان فرود آید و او را بسوزاند، چرا که او سزاوار جز این نباشد.

پس امام (علیه السلام) خندید و کیسه ای که هزار دینار در آن بود را به او عطا نمود، و انگشتری نیز به او داد، که نگین آن دویست درهم قیمت داشت، و سپس فرمود: با این هزار دینار دین خود را ادا کن، و با این انگشتر نفقه ی خویش را تامین کن. پس آن اعرابی عطای آن حضرت را گرفت و گفت: «الله أعلم حیث یجعل رسالته»(1)

مؤلّف گوید: مرحوم فیروزآبادی در کتاب «فضائل الخمسة من الصحاح الستّة» فضائل خمسه طیبّه(علیهم صلوات الله)را از کتب اهل سنّت بیان نموده همان گونه که در کتب شیعه نیز فضائل آنان فراوان نقل شده و شایسته مراجعه می باشد، و جناب آقای پیشوایی نیز در این اواخر در کتاب شریف «سیره ی پیشوایان» فضائل آنان را به فارسی بیان نموده است، و ما نیز در کتاب «رهبران معصوم و الأئمه الراشدون» در حد توان و اختصار احوالات و فضائل آن بزرگواران را بیان نموده ایم، مراجعه شود.

آری همان گونه که خداوند درباره ی پیامبر خود(صلی الله علیه وآله وسلّم) به ما می فرماید: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(2)

ص: 111


1- - منتهی الآمال، ج1/400.
2- - احزاب/21.

یعنی، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) برای شما مقتدا و پیشوای خوبی است و شما باید به او اقتدا کنید» اوصیای آن حضرت نیز برای ما پیشوایان خوبی هستند و ما باید در همه چیز به آنان اقتدا کنیم و از آنان اطاعت و پیروی نماییم، و جز این برای ما راه نجاتی نخواهد بود.

حق میهمان

در روایات فراوانی نسبت به اطعام طعام و سقی الماء یعنی آب و غذا دادن به مؤمنین بلکه به هر انسان و حیوانی سفارش شده مخصوصاً آب دادن به تشنه.

و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که می فرماید:

«من سقی مؤمناً شربةً من الماء من حیث یقدر علی الماء أعطاه الله بکلّ شربةٍ سبعین ألف حسنة، و إن سقاه من حیث لایقدر علی الماء فکأنّما أعتق عشر رقابٍ من ولد اسماعیل»

یعنی، کسی که شربت آبی به یک مؤمن بدهد- در جایی که قدرت بر تهیّه ی آب باشد - خداوند عوض هر شربت آبی هفتاد هزار حسنه به او می دهد، و اگر در جایی که آب یافت نمی شود به او آب بدهد، مانند این است که ده بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد نموده باشد.

و از امام سجّاد(علیه السلام) نقل شده که می فرماید:

«من أطعم مؤمناً من جوعٍ أطعمه الله من ثمار الجنّة، و من سقی مؤمناً من ظمإٍ سقاه الله من الرحیق المختوم»(1)

یعنی ، کسی که مؤمن گرسنه ای را اطعام کند، خداوند از میوه های بهشتی او را اطعام خواهد نمود، و کسی که مؤمن تشنه ای را سیراب نماید، خداوند او را از ظرف های مهرشده ی بهشتی سیراب خواهد نمود.

و از مستحبّاتی که فراوان به آن سفارش شده، اطعام طعام است، به ویژه نسبت به میهمان و در این باره نیز روایات فراوانی از معصومین(علیهم السلام) نقل شده که ما مختصری از آن ها را نقل می کنیم.

معمّربن خلّاد گوید:

حضرت رضا(علیه السلام) را دیدم که این آیه را تلاوت می نمود:

«فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ *یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ»(2)

یعنی، او از آن گردنه مهمّ نگذشت! و تو نمی دانی آن گردنه چیست! آزادکردن برده ای، یا غذا دادن در روز گرسنگی ... یتیمی از خویشاوندان، یا مستمندی خاک نشین را، و سپس از کسانی باشد که ایمان آورده و

ص: 112


1- - کلمه التقوی، ج6/396، مسأله 203.
2- - بلد/18-11.

یکدیگر را به شکیبایی و رحمت توصیه می کنند! آنها «اصحاب الیمین» اند (که نامه اعمالشان را به دست راستشان می دهند)!

سپس فرمود: خدا می دانسته که هر کسی قدرت بنده آزاد کردن را ندارد، از این رو برای آنان راه بهشت را با اطعام طعام باز نموده است.(1)

و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

« من الإیمان حسن الخلق، و إطعام الطعام»

یعنی، حسن خلق و اطعام طعام از ایمان است.

و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

«إنّ الله یحبّ إطعام الطعام، و إفشاء السلام»

یعنی، خدا اطعام طعام و افشای سلام را دوست می دارد.

و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که فرمود:

«خیرکم من أطعم الطعام، و أفشی السلام، و صلّی و الناس ینام»

یعنی، بهترین شما کسی است که اطعام طعام کند و بلند سلام کند و سحرها نماز بخواند، در حالی که مردم بخوابند .

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرزندان عبدالمطلّب را جمع نمود و فرمود:

«أطعموا الطعام، و أطیبوا الکلام، و أفشوا السلام، و صِلوا الأرحام، و تهجّدوا و الناس نیامٌ تدخلوا الجنّة بسلام».

یعنی، مرد م را اطعام کنید، و با آنان خوب سخن بگویید، و سلام را آشکار کنید، و به خویشان خود صله و احسان کنید، و سحرها که مردم در خوابند خدا را عبادت کنید، تا با سلامت داخل بهشت شوید.

امام صادق(علیه السلام) در فرازی از سخنان خود فرمود:

پاداش میهمان بیش از پاداش میزبان است، راوی حدیث گوید: گفتم: فدای شما شوم، من میهمان را به داخل خانه ی خود می برم، و غذا می دهم، و پاداش او بیش از من است؟ فرمود:آری، میهمان چون داخل منزل تو می شود، سبب آمرزش تو و اهل و عیال تو می شود، و چون از منزل تو خارج می شود، گناهان تو و گناهان اهل عیال تو را می شوید.(2)

ص: 113


1- - همان.
2- - همان، ص397.

و درباره ی حق میهمان و اکرام او ، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:

هر کس ایمان به خدا و قیامت دارد، باید میهمان خود را گرامی بدارد، و فرمود: از حقوق میهمان است که میزبان، او را گرامی بدارد و [حتی] برای او خلال آماده کند. و فرمود: سفره ی طعام هنگامی کامل است که چهار خصلت داشته باشد:

1- طعام حلال باشد، 2- دست های زیادی در آن وارد شود، 3- در ابتدای آن بسم الله الحمن الرحیم گفته شود، 4- و در پایان آن الحمدلله گفته شود.(1)

و از آداب میهمانی این است که هنگام ورود میهمان به او کمک شود، و لکن هنگام خروج به او کمک نشود. امام باقر(علیه السلام) فرمود: به کار گرفتن میهمان جفا می باشد، و شما باید هنگام داخل شدن میهمان به او کمک کنید، و لکن برای خارج شدن او از خانه به او کمک نکنید، چرا که این عمل از پستی و دونی انسان است، و چون خارج می شود بهترین توشه را به او بدهید که آن نشانه ی سخاوت می باشد.(2)

و نیز فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرموده است:

هنگامی که مردی وارد شهری می شود، میهمان اهل آن شهر است، تا هنگامی که از آن شهر خارج شود، و در کتاب مکارم الأخلاق از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که آن حضرت هنگامی که میهمان نداشت، با خانواده ی خود و خدمتکاران غذا می خورد، و از هر غذای حلالی میل می کرد، و هر که او را دعوت می نمود از همان غذایی که او آماده کرده بود می خورد، و روی زمین می نشست و با آنان غذا می خورد، جز وقتی که میهمانی بر او وارد می شد.(3)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

کسی که نیم خورده ی برادر مؤمن خودرا تبرّرکاً [بخورد و ] بنوشد، خداوند ملکی را بین آنان خلق می کند، که تا قیامت برای آنان استغفار نماید.(4)

و از آن حضرت ضمن چند روایت نقل شده که در پاسخ دعوت کننده ای فرمود: با هفت شرط من دعوت تو را می پذیرم:

1-نماز خود را می خوانم و سپس به خانه ی تو می آیم.

2- برای من بر خود سخت مگیر و به اندازه ی توان خویش از من پذیرایی کن.

3- نسبت به آنچه توانایی داری از من دریغ مکن، و بخیل مباش.

ص: 114


1- - کلمة التقوی، ج6/397، مسأله 206.
2- - همان، ص398.
3- - کلمةالتقوی، ج6/398.
4- - همان.

4- اگر عیبی و یا خطایی از من دیدی، به من یادآوری کن.

5- من نیز اگر از تو عیب و خطایی را دیدم، به تو یادآوری کنم.

6- سهم خانواده ی خود را جدا کن و از باقی مانده ی آن به من اطعام کن.

غذایی برای من تهیه کن که تا در بدن من هست من توفیق عبادت داشته باشم.(1)

و در روایتی آمده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «أکرم الجار و لو کان کافراً و اکرم الضیف و لو کان کافراً»(2)

یعنی، یا علی به همسایه و میهمان اکرام کن گرچه کافر باشند.

مرحوم شیخ انصاری و دیگران در مستثنیات غیبت می فرمایند: اگر میزبان خوب از میهمان پذیرایی نکند میهمان حق دارد از او غیبت کند، و این معنا را از آیه شریفه «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِم»(3)

استفاده نموده اند، چنان که در روایت عیّاشی آمده که امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:

«من أضاف قوماً واساءضیافتهم فهو ممّن ظَلَم فلا جناح علیهم فیما قالوا فیه»(4)

یعنی، کسی که عدّه ای را مهمانی کند، و به خوبی از آنان پذیرایی نکند، در حق آنان ظلم کرده است، و آنان حق دارند از او بدگویی کنند، و آیه «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِم» نیز شامل او می شود.

حق میزبان و دعوت کننده

یکی از حقوق میزبان این است که میهمان روزه نگیرد مگر با اجازه ی میزبان و اگر قصد روزه ی مستحبی نموده افطار کند، تا ثواب یک ماه روزه برای او نوشته شود، و حق میهمان نیز این است که میزبان روزه ی مستحبّی در زمان میهمانی نگیرد، تا میهمان از خوردن غذا شرمگین نشود.

و در روایت علی بن حدید در کافی و عبدالله بن جندب در وسائل از امام کاظم(علیه السلام)آمده که گویند: به آن حضرت گفتیم:

ما بعد از نماز عصر وارد بر گروهی می شویم که مشغول غذا خوردن هستند و ما روزه دار هستیم، و آنان ما را دعوت به افطار می کنند؟ فرمود: با آنان افطار کن که افضل خواهد بود.(5)

ص: 115


1- - از برخی از علمای معاصر شنیدم.
2- - شجره طوبی، ج2/374، و بحارالأنوار، ج67/370.
3- - نساء/148.
4- - وسائل کتاب الحج، باب 154.
5- - وسائل ابواب آداب الصائم باب 8ح7.

داوود رقّی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: ثواب افطار تو در منزل برادر مسلمانت، هفتاد برابر و نود برابر ثواب روزه ی تو می باشد.

برخی از شارحین گویند: ظاهر این حدیث ، افطار میان روز است، و احتمال دارد که شامل افطار در خانه ی برادر مؤمن و قبول دعوت او نیز بشود.(1)

و اگر میزبان قصد قربت کند، ثواب یک ماه روزه برای او خواهد بود.

و در برخی از روایات ثواب یک سال روزه و یا هفتاد برابر و یا نود برابر ثواب روزه ی او را خواهد داشت.(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)فرمود:

هنگامی که مرد غریبی وارد شهری می شود میهمانِ اهل آن شهر می باشد، تا وقتی که از آن شهر خارج شود، و سزاوار نیست میهمان بدون اجازه ی میزبان روزه بگیرد، چرا که ممکن است آنان غذایی برای او فراهم کنند و با روزه بودن او آن غذا فاسد شود، و نیز سزاوار نیست میزبان بدون اجازه ی میهمان روزه بگیرد، تا او به خاطر آنان از خوردن غذا خودداری نکند.(3)

و در روایتی آمده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)فرمود: «والضیف لا یصوم تطوّعاً إلّا بإذن صاحبه»(4)

و از روایات استفاده می شود که زمان ضیافت ، تا رفتن میهمان از شهر است، و میزبان اهل شهر می باشند، و میهمان هر کسی است که وارد شهری شود، چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان. و این روایت منافات با روایت حرمت اکل بدون دعوت ندارد، چرا که روایات فوق غریبی که وارد شهری شود، را میهمان اهل آن شهر قرار داده است، گرچه اهل شهر او را دعوت نکرده باشند.

احترام به نان

مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی جلد 6 صفحه 301 بابی باز نموده، تحت عنوان «فضل الخبز» و از تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که می فرماید:

من بعد از غذا انگشتان خود را با دهانم تمیز می کنم، تا جایی که می ترسم خادم مرا ببیند، و او را خوش نیاید و او نباید این را از من عیب بداند، چرا که خداوند بر قومی - در گذشته- نعمت های خود را فراوان نمود، و آنان در کنار نهر بزرگی زندگی می کردند، و از مغز گندم برای خود نان تهیه می نمودند، و با آن نان ها بچه های خود را استنجامی کردند و آلودگی آنان را از نجاست برطرف می نمودند، تا این که با این کار انباشته ای

ص: 116


1- - همان.
2- - مجمع الفائده، ج5/206.
3- - وسائل ابواب حرام و مکروه باب 9ح1.
4- - کافی، ج4/86, وسائل باب 10ح1, از ابواب صوم محرم و مکروه.

- مانند کوه بزرگ- از آن نان های آلوده جمع شد، و مرد صالحی به آنان برخورد نمود، و چون این عمل را از آنان دید، به آنها گفت:

«وای بر شما از خدا بترسید، کاری نکنید که خداوند نعمت خود را از شما بگیرد» پس زنی که فرزند خود را با نان تمیز می کرد به او گفت: آیا ما را از گرسنگی می ترسانی؟ بدان که تا نهر ثرثار در کنار ما جاری است، ما از گرسنگی هراسی نداریم».

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: از آن پس خداوند نهر ثرثار را ضعیف نمود، و باران نیامد، و گیاهی از زمین روئیده نشد، و آن مردم گرسنه شدند، و سراغ آن نان های آلوده رفتند، و آن ها را با ترازو بین خود تقسیم کردند، تا از گرسنگی تلف نشوند!!

و از آن حضرت نیز نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)فرمود:

نان را گرامی بدارید، چرا که از عرش تا زمین ، زیادی از خلق خدا در آن کار کرده اند.

سپس به اصحاب خود فرمود: آیا خبر تازه ای به شما بدهم؟ اصحاب گفتند: یا رسول الله پدران و مادران ما فدای شما باد بفرمایید».

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)فرمود: قبل از شما پیامبری بود به نام «دانیال» و چون خواست از معبر آبی عبور کند به صاحب معبر یک قرص نان داد تا او را عبور بدهد، و صاحب معبر قرص نان را پرت کرد و گفت: من با این قرص نان چه کنم، این ارزشی نزد ما ندارد و زیر پای مردم خورد می شود».

و چون دانیال آنان را چنین دید، دستان خود را به طرف آسمان بالا نمود و گفت: « خدایا تو دیدی آنان چه می کنند؟ پس نان را گرامی بدار» و خداوند به آسمان وحی نمود تا باران را حبس کند و به زمین وحی نمود تا مانند سوفال خشک شود، و از آن چیزی نروید، و کار آن مردم به جایی رسید که از گرسنگی همدیگر را می خوردند، تا این که روزی زنی به زن دیگری گفت: «بیا تا امروز- من و تو- فرزند من را بخوریم و روز بعد فرزند تو را بخوریم» و چون روز اوّل آن زن فرزند خود را کشت و با آن زن دیگر خوردند، روز دوم زن دیگر از کشتن فرزند خود امتناع نمود و گفت: باید دانیال بین ما حکم کند، و چون نزاع خود را نزد دانیال بردند، دانیال گفت: مگر کار به اینجا رسیده که شما از گرسنگی فرزندان خود را بخورید؟ گفتند: آری ای پیامبر خدا، سخت تر از این هم شده است، پس دانیال دست به دعا بلند نمود و عرضه داشت: «الّلهمّ عُد علینا بفضلک و فضل رحمتک و لا تعاقب الأطفال و من فیه خیر بذنب صاحب المعبر و أضرابه لنعمتک».

یعنی، خدایا فضل خود را به ما بازگردان و خوبان واطفال را به گناه صاحب معبر و امثال او مؤاخذه مکن.

ص: 117

پس خداوند به آسمان و زمین امر نمود تا نعمت های او را بر مردم فرو ریزد، و فرمود: من به آنان به خاطر آن طفل صغیر ترحّم نمودم.(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: نباید نان را زیر ظرف قرار بدهند.

و فرمود: نان را گرامی بدارین. گفته شد: گرامی داشتن آن به چیست؟ فرمود: به این است که چون نان در سفره آمد منتظر چیز دیگری نباشید.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)فرمود: از کرامت نان این است که آن را زیر پا نریزید، و با کارد آن را جدا نکنند.

و فرمود: لقمه هارا کوچک بردارید، چرا که با هر لقمه ای برکتی هست.(2)

برکات نان جو

حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی فضیلت نان جو فرمود: فضیلت نان جو بر نان گندم، مانند فضیلت ما بر مردم است، و هیچ پیامبری نبوده مگر آن که برای آکل نان جو دعا کرده و برکت طلب نموده است، و نان جو در هر شکمی وارد شود، دردها را از آن بیرون می کند، و آن قوت پیامبران و طعام ابرار است، و خداوند قوت پیامبران خود را نان جو قرارداده و برای پیامبران خود جز نان جو را نپسندیده است.(3)

در کتاب مکارم الأخلاق از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که .... عادت آن حضرت خوردن نان جوین پوست نگرفته بوده، و هیچ گاه نان گندم نمی خورده، و از نان جو نیز شکم خود را سیر نمی کرده است... .(4)

ابن عباس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) همیشه روی زمین می نشست و غذا می خورد .... و دعوت غلامان را برای خوردن نان جو می پذیرفت.(5)

و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت برای میهمان خود نان گندم و گوشت آماده می نمود، و خود به منزل می رفت و از نان جو و روغن زیتون و سرکه استفاده می کرد.(6)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: غذای رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) همیشه نان جو، و حلوای خرما، و روغن زیتون بود.(7)

ص: 118


1- - کافی، ج6/303.
2- - کافی، ج6/303.
3- - کافی، ج6/304، وسائل، ج17/4.
4- - وسائل، ج16/543.
5- - مستدرک الوسائل، ج16/227.
6- - همان، ج16/299.
7- - همان، ص334.

و نیز فرمود: اگر خداوند می دانست که در چیزی بیش از نان جو شفا می باشد، غذای پیامبران خود را نان جو قرار نمی داد.(1)

عبدالله بن مسعود گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) به من فرمود: آیا می خواهی من زندگی نوح نبی را برای تو بگویم؟ او نهصد و پنچاه سال مردم را به سوی خداوند دعوت نمود و هنگام صبح می گفت: عمر من به شب نمی رسد، و چون شب می شد می گفت: عمر من به صبح نمی رسد، و لباس او از مو بود، و غذای او نان جو بود. سپس فرمود: آیا می خواهی من زندگی داود(علیه السلام) را که «خلیفةالله» بود برای تو بگویم؟ او نیز لباسش از مو و طعامش نان جو بود، سپس فرمود: آیا می خواهی من زندگی سلیمان(علیه السلام) را با آن مُلک عظیم برای تو بگویم؟ او نیز همواره نان جوین پوست نگرفته می خورد و به مردم نان «حُوّاری» یعنی نانی که از مغز گندم تهیه می شود می داد .... تا این که فرمود: اگر بخواهی من تو را از زندگی ابراهیم خلیل الرحمان خبر می دهم، او نیز لباس پشمین می پوشید، و غذای او نان جو بود ... .(2)

و از سلمان نقل شده که در پاسخ نامه عمربن خطّاب نوشت: امّا این که نوشته ای من روی حصیر خرما زندگی می کنم و نان جو می خورم، این چیزی نیست که بتوان مؤمنی را بر آن ملامت و عتاب نمود، به خدا سوگند ای عمر خوردن نان جو و نشستن روی حصیر خرما و رها کردن غذاها، و آشامیدنی های لذیذ، و غصب نکردن حق مؤمن، و ادعا نکردن منصبی که حق دیگری است، نزد خداوند عزّوجلّ افضل و اقرب به تقوا می باشد، و من رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) را دیدم که چون نان جوینی می یافت شاد می شد و آن را می خورد و نگران نبود ... .(3)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: بنای بدن و قرار آن به وسیله ی نان تأمین می شود، و قوّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) همواره با نان جو بود، و حلوای او خرما بود، و نان خورش او روغن زیتون بود.(4)

حق همسفر

مرحوم علی بن ابراهیم قمی (رضوان الله علیه) در تفسیر آیه:

«وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً

ص: 119


1- - همان.
2- - همان، ص335.
3- - همان.
4- - مکارم الأخلاق، ص154.

فَخُوراً* الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً»(1)

یعنی، خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیکی کنید ، همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، و همسایه نزدیک، و همسایه دور، و دوست و همنشین، و واماندگان در سفر، و بردگانی که مالک آنها هستید نیکی کنید ، زیرا خداوند، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز می زند،) دوست نمی دارد. آنها کسانی هستند که بخل می ورزند، و مردم را به بخل دعوت می کنند، و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده، کتمان می نمایند. (این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) و ما برای کافران، عذاب خوارکننده ای آماده کرده ایم.

گوید: مقصود از «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» رفیق در سفر می باشد، و مقصود از «ابْنِ السَّبِیلِ» کسی است که در سفر نیازمند شده است، گرچه در وطن خود بی نیاز است، و مقصود از «وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ»خانواده و خادم انسان است، سپس گوید: خداوند در این آیه بخیل را کافر نامیده است.(2)

و در روایتی گذشت که امام صادق(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود که از سفر بازگشته بود، فرمود: همسفر تو چه کسی بود؟ او گفت: یکی از برادران شیعه بود، فرمود: کجا رفت؟ [و نام او چه بود] او گفت: از من جدا شد و نمی دانم او کجا رفت. امام (علیه السلام) فرمود: آیا نمی دانی که خداوند در قیامت نسبت به حق او از تو سؤال خواهد نمود؟!

در کتاب شریف بحارالأنوار از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که می فرماید: لقمان حکیم به فرزند خود می فرمود:

هنگامی که با جمعی مسافرت کردی باید اموری را نسبت به آنان رعایت کنی:

1- در کارهای خود، و امور همراهان، فراوان با آنان مشورت نمایی.

2- با آنان با تبسّم و صورت گشاده و شیرین برخورد نمایی.

3- از آنچه در اختیار داری، در اختیار آنان گذاری، و دعوت شان را اجابت کنی.

4- اگر از تو کمک خواستند به آنان کمک کنی، [ و بدون درخاست نیز تا می توانی به آن ها کمک کنی].

5- از سکوت طولانی، و نماز فراوان، و احسان به همراهان، تا توانی دریغ مکن.

ص: 120


1- - نساء/37-36.
2- - تفسیر قمی، ج1/138.

6- اگر تو را برای شهادت حقّی دعوت نمودند، اجابت کن، و اگر از تو مشورت کردند، با دقّت کامل جواب بده و شتاب مکن، تا فکر تو بر چیزی ثابت شود، و از آنان خیرخواهی کن، وگرنه خداوند نعمت امانتداری و فکر صحیح را از تو سلب خواهد نمود.

7- با رفقای خود در هر کار مشروعی موافقت کن.

8- اگر آنان صدقه و یا قرضی دادند با آنان همراهی کن تا در آن خیر شریک باشی.

9- بزرگترها را احترام کن، و به سخن آنان گوش فرا ده.

10- سعی کن اگر آنان تقاضایی داشتند جواب تو مثبت باشد، چرا که نَه گفتن ، دلیل عجز و ناتوانی است.

11- وقت نماز که می رسد نماز را بر همه چیز مقدّم کن، و پشت خود را از این دین راحت کن.

12- بکوش تا نماز خود را با جماعت بخوانی، گرچه در جای سختی باشد.

13- در هر منزلی پیاده شدی، قبل از نشستن دو رکعت نماز بخوان، و هنگام حرکت نیز چنین کن، و با آن سرزمین وداع کن، و بر اهل آن سلام کن، چرا که هر سرزمینی را از ملائکه اهلی هست.

14- تا توانی قبل از خوردن غذا، مقداری از آن را صدقه بده.

15- هنگامی که برمرکب سوار می شوی کتاب خدا را قرائت کن.

16- هنگامی که به کاری مشغول می شوی بر تو باد به تسبیح خداوند، و چون فارغ می شوی، بر تو باد به دعا.

17- صدای خود را بین راه بلند مکن.(1)

در کتاب شریف کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: از نظر تمکّن مالی با مثل خود مسافرت کن، تا کسی نخواهد تو را کفایت کند، و برای تو ذلّت باشد.(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

با کسی همسفر و هم نشین باش که او تو را زینت دهد، و تو از او بهره مند شوی، نه آن که تو بخواهی او را زینت دهی.(3)

و فرمود: از مروّت نیست [ که پس از بازگشت ازسفر] بدی ها را بازگو کنی.(4)

ص: 121


1- - بحارالأنوار، ج2/194.
2- - فروع کافی، ج4/286.
3- - فقیه، ج2/182.
4- - همان، ص180.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: کسی که به مسافر مؤمنی کمک کند، خداوند هفتاد و سه بلا را از او برطرف می نماید، و غم و اندوه دنیا را از او دور می کند، و مصیبت بزرگ او را آسان می نماید، گفته شد: مصیبت بزرگ او چیست؟ فرمود: مصیبت بزرگ قیامت اوست.(1)

حق شریک

قال الله سبحانه: «وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَناب * فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ * یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»(2)

یعنی، و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم می کنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند امّا عدّه آنان کم است!» داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزموده ایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد. ما این عمل را بر او بخشیدیم و او نزد ما دارای مقامی والا و سرانجامی نیکوست! ای داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می سازد و کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند!

از آیه فوق استفاده می شود که اکثر شرکاء رعایت حق شریک خود را نمی کنند، و بسا به خاطر آن، حق برادری و محبّت و دوستی بین برادران دینی نیز ضایع می گردد، و محبّت ها مبدّل به دشمنی می شود، و تنها اهل ایمان و اعمال صالحه هستند که به شرکای خود ظلم نمی کنند، و آنان کمیاب می باشند.

مرحوم شیخ طوسی در کتاب مبسوط از سایب بن ابی السایب نقل کرده که گوید: من در زمان جاهلیّت با پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) شریک بودم، و چون مکّه فتح شد و آن حضرت وارد مکّه گردید، به من فرمود: آیا مرا می شناسی؟ گفتم: آری شما شریک من بودید، و بهترین شریک بودید، و اهل مراء و خصومت، و پنهان کاری و خیانت نبودید.(3)

و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) روایت شده که فرمود: دست مرحمت خدا بالای سر دو شریک است، تا وقتی که به همدیگر خیانت نکنند.(4)

ص: 122


1- - محاسن برقی،ج2/362.
2- - ص/26-24.
3- - مستدرک الوسائل، ج2/500.
4- - همان.

و فرمود: خداوند می فرماید: من شریک سوّم دو شریک هستم، تا زمانی که یکی از دو شریک به دیگری خیانت نکند، و چون خیانت نمود، من از آنان جدا می شوم.(1)

مؤلّف گوید: حقّاً باید از شراکت اختیاری پرهیز کرد، و در شراکت قهری مانند ارث و امثال آن نیز باید از ظلم و تضییع حق دوری نمود، و بسا راهی برای نجات از حق شریک جز مصالحه نیست، و مصالحه باید با رضایت باطنی باشد، چنان که درباره ی حق زن و شوهر، در برخی از موارد، راهی جز مصالحه و تحصیل رضایت طرف مقابل نیست، و گرنه بدون مظلمه نخواهد بود، و در قیامت احدی از حق خود نمی گذرد!!

از این رو در پایان آیه فوق خداوند مردم را نسبت به فراموش کردن روز حساب، بیدار باش داده و می فرماید: «لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»(2)

امام صادق از پدرانش از امیرالمؤمنین(علیهم السلام) نقل نموده که آن حضرت به عمّال خودنوشت:

«أدّقوا أقلامکم، وقاربوا بین سطورکم، واحذفوا عنّی فضولکم، واقصدوا قصد المعانی، وإیّاکم والإکثار، فإنّ أموال المسلمین لا تحتمل الإضرار»(3)

یعنی، برای جلوگیری از اسراف بیت المال، قلم های خود را دقیق بتراشید، و سطرها را نزدیک به همدیگر قرار بدهید، و از مصرف اضافی خودداری کنید، و هدف شما رساندن معنا باشد، و از نوشتار زیاد پرهیز کنید، چرا که به اموال مسلمین نباید ضرر و زیانی وارد شود.

دفاع از حق مظلوم

امام صادق(علیه السلام) از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل نموده که می فرماید:

«من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین، فلم یجبه فلیس بمسلمٍ»(4)

یعنی، هر کس بشنوند که مردی از بیچارگی و بی کسی می گوید: مسلمان ها به فریاد من برسید، و به فریاد او نرسد، مسلمان نخواهد بود.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نیز فرمود:

«عونک الضعیف من أفضل الصدقة» یعنی، کمک تو به ضعیف از بهترین صدقه است.(5)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصیّت نامه ی خود به فرزندان و خانواده ی خویش و همه شیعیان تا قیامت، فرمود: «کونا للظالم خصماً و لمظلوم عوناً» یعنی، همواره دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.

ص: 123


1- - همان. مبسوط شیخ طوسی، ج2/342.
2- - ص/26.
3- - بحارالأنوار، ج101/274، خصال، ج1/219.
4- - وسائل، چاپ آل البیت،ج15/141.
5- - همان.

مؤلّف گوید: دفاع از مظلوم از حقوقی است که بر عهده ی هر مسلمانی می باشد.

مرحوم صاحب جواهرالکلام معروف به «الشیخ الجواهری» گوید: «هیچ اختلافی و اشکالی بین فقها نیست که هر مسلمانی باید [ و حق دارد] هر محارب و دزد وهر مهاجم [ و هر متجاوز دیگری] را تا حدّ استطاعت از خود [ و دیگران] دفع نماید» و روایات آن را صاحب وسائل در باب 3و5 از ابواب دفاع نقل نموده است.(1)

سپس گوید:

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:

«من ردّ عن قومٍ من المسلمین عادیة ماءٍ او نارٍ وجبت له الجنّة»(2)

یعنی، کسی که از گروهی از مسلمانان دفاع کند و تجاوز دشمن را نسبت به آب و آتش از آنان دفع نماید، بهشت برای او راجب می شود.

همان گونه که ذی القرنین شرّ یأجوج و مأجوج را از مردم ضعیف و بی دفاع برطرف نمود.

آری برخی از اعلام گویند: «دفاع از مؤمن نسبت به مال و عرض او اگر امکان داشته باشد واجب است. به ویژه اگر آن مؤمن استغاثه کند» همان گونه که در روایت نخست گذشت، و مؤیّد این معنا روایت شیخ طوسی در مبسوط است از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) که فرمود: «من قتل دون ماله فهو شهید».(3)

یعنی، هر کس به خاطر دفاع از مال خود کشته شود، شهید خواهد بود.

امام باقر(علیه السلام) نیز فرمود: «من قتل دون ماله و مظلمته قتل شهیداً»(4)

حقوق حیوانات

در تفسیر آیه «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»(5)

روایتی در شرح اصول کافی از مرحوم ملاصالح مازندرانی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که فرمود:

«لَیُؤَدَنّ الحقوق إلی أهلها یوم القیامة حتّی یُقاد للشاة الجلحاء من الشاة القرناء»(6)

یعنی، در قیامت قطعاً حقّ هر صاحب حقّی ادا خواهد شد، حتّی اگر گوسفند شاخداری به گوسفند بی شاخی آزار کرده باشد، قصاص خواهد شد.

ص: 124


1- - جواهر، ج41، ص650.
2- - همان.
3- - مبسوط، ج8/75.
4- - سرائر، ج3/644.
5- - تکویر/5.
6- - شرح اصول کافی، ج10/186.

مفسرین در ذیل آیه فوق سخنان مختلفی بیان کرده اند، برخی گفته اند: حشر وحوش به معنای مرگ آنان است و حیوانات وحشی در قیامت کیفر و پاداشی ندارند به خاطر این که تکلیفی ندارند و برخی گفته اند: حشر وحوش از اشراط ساعت است و مربوط به قیامت نیست، و مراد از حشر آن ها خارج شدن شان از پنهان گاه ها می باشد و این از نشانه های برپا شدن قیامت است.

و لکن علامه ی طباطبایی در تفسیر المیزان گوید: از ظاهر آیه که در سیاق آیات واصفه قیامت است به دست می آید که حیوانات وحشی نیز همانند انسان ها در قیامت محشور می شوند، امّا تفصیل حال آنان بعد از حشر و کیفیت کیفر و پاداش و امور دیگری که در قیامت انجام می شود نسبت به آن ها معلوم نیست، و در آیات و روایات معتبره چیز قابل اعتمادی نسبت به آن وارد نشده است.تا این که گوید:

آری می توان از آیه «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ»(1)

یعنی، هیچ جنبنده ای در زمین، و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست مگر این که آنان امتهایی همانند شما هستند. و ما هیچ چیز ی را در این کتاب، فرو گذار نکردیم ، سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور می گردند.

استفاده نمود که آنان نیز مانند انسان ها اجمالاً در قیامت حساب و کتابی خواهند داشت.(2)

مؤلّف گوید: مؤیّد این معنا روایاتی است که راجع حقوق حیوانات می گوید: به حیوانات آزار نرسانید واگر آن ها را در اختیار گرفته اید آب و غذای آنان را فراهم کنید، و گرنه آن ها را رها کنید تا خود برای خویش آب و غذایی به دست آورند، و در روایتی آمده که : «إنّ امرأةً دخلت النار فی هرّةٍ حبستها»(3)

یعنی، زنی داخل آتش شد به خاطر گربه ای که حبس کرده بود و به او آب و غذا نداده بود.

البتّه معلوم است که آزار به حیوانات مورد سؤال واقع خواهد شد چه ظلم به آنان از ناحیه انسان ها باشد و چه از ناحیه حیوان دیگری.

و مؤیّد این معنا روایتی است که مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده و حاصل آن این است که آن حضرت در کوفه بالای منبر خطبه ای خواند و پس از حمدو ثنای الهی فرمود:

ای مردم گناه سه قسم است:

ص: 125


1- - انعام/38.
2- - المیزان، ج20/213.
3- - صحیح بخاری، ج3/77.

1- گناهی که آمرزیده می شود، 2- گناهی که آمرزیده نمی شود، 3- گناهی که ما برای صاحب آن امید عفو ویاعذاب داریم .

سپس فرمود: امّا گناهی که آمرزیده می شود گناهی است که خداوند در دنیا صاحب آن را عقاب و کیفر داده است، و او کریم تر از این است که بنده خود را دو بار عقوبت و کیفر بدهد.

و امّا گناهی که آمرزیده نمی شود مظالمی است که بین مردم واقع می شود، و خداوند در قیامت سوگند یاد می نماید و می فرماید: به عزّت و جلالم سوگند، که ظلم هیچ ظالمی را نادیده نمی گیرم، گر چه کم باشد، مانند این که دستی به دست دیگری خورده باشد، و یا کسی با دست خود فشاری بر دست دیگری آورده باشد، و یا گوسفند شاخداری به گوسفند بدون شاخی آزار رسانده باشد، و همه ی این ها در قیامت قصاص خواهد شد، تا مظلمه ای بین مخلوق باقی نماند ، و سپس خداوند همه آنان را برای حساب مبعوث خواهد نمود.

و امّا قسم سوم گناهی است که خداوند آن را برای بنده ی خود مستور می کند، و به او توفیق توبه می دهد، و او در دنیا بین خوف و رجا خواهد بود، و ما نیز نسبت به او همین خوف و رجا را خواهیم داشت.(1)

حق المارّة

حقّ المارّة این است که هر کس در کنار درختان میوه عبور می کند می تواند به اندازه ی نیاز خود از میوه ی آن ها بخورد و لکن نباید با خود ببرد و یا ضرری وارد بکند، و هدف او از عبور، خوردن میوه ها از درختان مردم نباشد، و به گونه ای نخورد که چیزی برای صاحب درختان باقی نماند، و مشهور فقها آن را جایز و حلال دانسته اند و برخی احتیاط را در ترک آن دانسته، و برخی نیز آن را حرام دانسته اند، مگر با تحصیل رضایت مالک درخت ها.

مرحوم صاحب حدایق پس از نقل اقوال در این مسأله می فرماید:

ابتداءً ما باید اخباری که در این مسأله از معصومین(علیهم السلام) به ما رسیده را نقل کنیم و سپس نظر خود را طبق آن اخبار بگوییم و روایات در این مسأله چنین است:

در کتاب کافی از عبدالله بن سنان از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که می فرماید:

کسی که از کنار درختان میوه عبور می کند باکی نیست که از میوه ی آن درختان بخورد، مشروط به آن که درختان را فاسد نکند، و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: دیوار اطراف باغات مدینه قرار ندهید، تا عابرین از میوه های درختان میوه استفاده کنند.

ص: 126


1- - شرح اصول کافی از ملا صالح مازندرانی، ج10/185.

و قبل از آن مردم چون درختان به بار می نشست دیوار مقابل آن قرار می دادند و آن دیوار به سبب عابرین خراب می شد.(1)

مرحوم صدوق در کتاب فقیه از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: کسی که از کنار باغ ها عبور می کند، می تواند از میوه های درختان آن ها بخورد، و نباید چیزی از آن ها را با خود ببرد.(2)

مرحوم شیخ طوسی نیز در تهذیب با سه طریق از محمدبن مروان نقل نموده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: من در کنار درختان میوه عبور می کنم، آیا می توانم از آن ها بخورم؟ فرمود: بخور و لکن با خود چیزی نبر. گفتم: تجّار میوه ی آن درختان را خریده اند، و پول آن ها را پرداخت کرده اند؟ فرمود: با این کار حق عابرین ساقط نمی شود.(3)

و در چند روایت دیگر در تهذیب آمده که امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سائل می فرماید:

باکی نیست که بخورد و لکن با خود چیزی نبرد، و درختان را نیز فاسد نکند.(4)

مرحوم صاحب حدائق پس از نقل روایات فوق می فرماید:

این روایات دلالت روشنی بر قول مشهور دارد، و به نظر ما نیز کاملاً روشن است که عابرین چنین حقّی را دارند .

و لکن کسی که عالم به عدم رضایت مالک باشد، نباید از آن میوه ها استفاده کند، و در زراعت، بعضی مانند علامه (رحمه الله) گفته اند: زراعت چنین حکمی ندارد.

در حالی که صحیحه ابن ابی عمیر دلالت بر جواز در زرع را نیز دارد، و لکن سنبل را نباید بگیرد چرا که درآن حال سنبل قابل خوردن نیست، و ما قائل به فرق بین بستان و زرع را نیافته ایم، بنابراین قول به فرق که از علامه نقل شده قابل قبول نیست.(5)

مؤلّف گوید: درباره ی زرع روایت علی بن یقطین از امام کاظم دلالت بر عدم جواز دارد.(6)

بنابراین قول به جواز در زرع محل اشکال است و مشهور نیز قائل به آن نشده اند.

ص: 127


1- - وسائل، ج6/139، حدائق، ج18/290.
2- - وسائل، ج12/16ح8.
3- - وسائل الشیعه، ج13/14 ح4.
4- - وسائل، ج13/15ح5.
5- - وسائل، ج13/15ح7.
6- - حدائق، ج18/290.

بلکه احتیاط اقتضا می کند که بدون رضایت مالک از زرع ومیوی مردم استفاده نشود مگر در حال ضرورت، چرا که در کتاب قرب الأسناد از مسعدةبن زیاد نقل شده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آیا صحیح است که مردم از میوه و خرمای درختان مردم بخورند؟ و آن حضرت فرمود:

«لا یأکل أحد إلّا من ضرورة ولا یفسد، إذا کان علیها فناء محاط، و من أجل الضرورة نهی رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلّم) أن یبنی احد علی حدائق النخل و الثمار بناءً لکی لا یأکل منها أحد»(1)

یعنی، جز در مواقع ضرورت احدی حق ندارد از باغ و زراعت مردم استفاده کند، اگر دیواری اطراف آن ها بنا شده باشد، و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) به خاطر ضرورت دستور داد که دیوار اطراف نخل ها و درختان میوه قرار ندهند، تا هنگام ضرورت مردم یعنی عابرین بتوانند از نخل های خرما و میوه های اشجار استفاده کنند، والله العالم.

حق سابق بر مسبوق(حق السبق)

مقصود از حق سَبق این است که در اماکن مشترک مانند مساجد و مدارس و خانات و صفوف و جماعت و دکه های بازار و امثال این ها کسی که زودتر آمده و محل را اشغال کرده مقدم بر دیگران است و کسی حق ندارد او را از آن مکان «مشترک المنافع» دور کند، و در جای او قرار بگیرد مگر با رضایت او، و سابق می تواند برای حق سبق خود چیزی از مسبوق بگیرد و محل را ترک نماید.

مؤلّف گوید: در حرمت تضییع حق سبق خلافی نیست و لکن در بطلان نماز کسی که سابق را از حق خود منع کند، و در آن محل نماز بخواند اختلاف است، مرحوم صاحب جواهر گوید: در این مسأله دو قول است، و اقوی عدم بطلان نماز است، چرا که معلوم نیست حق سابق مانع از جواز استفاده دیگری از آن محل باشد، خواه دافع شخص مصلّی باشد و یا دیگری، و مؤیّد این قول این است که سابق نمی تواند حق خود را با چیزی معاوضه کند، و معلوم نیست حق اشتراک به خاطر سبق از بین رفته باشد.(2)

و در کتاب عروةالوثقی، مرحوم سیّدیزدی می فرماید: «الأقوی صحّة الصلاة فی غصب حق السبق»

و مرحوم امام خمینی در حاشیه عروة ذیل مسأله فوق می فرماید: «لا قوّة فیه»

و مرحوم آیت الله کاشف الغطاء گوید: الأقوی إنّه فعل حراماً فقط أمّا الصلاة فصحیحة»

و مرحوم آیت الله سیدمحسن حکیم گوید: «الأقوی البطلان فی جاهل الحکم إذا کان مقصّراً».

و مرحوم آیت الله بروجردی گوید: نماز او صحیح است اگر غاصب دیگری باشد.

أقول : و آلأحوط عدم الإجتراء بهذه الصلاة مطلقا لسبق حق الغیر بهذاالمکان، والله العالم.(3)

ص: 128


1- - وسائل ، ج13/16ح10.
2- - جواهر، ج8/286.
3- - عروةالوثقی، ج2/363.

و در غیر اماکن مشترکه مانند سبقت در نوبت خرید و طبیب و امثال این ها نیز رعایت نکردن نوبت تضییع حق سابق است و لکن فروشنده و طبیب می توانند بدون نوبت کسی را مقدم نمایند و اگر آنان دخالت نکنند نباید کسی حق تقدّم سابق را نادیده بگیرد، والله العالم.

مؤلّف گوید: چه خوب است روایات مربوط به این بحث را ذکر کنیم تا برای خوانندگان اطمینان بیشتری حاصل شود:

مرحوم آیت الله حکیم در کتاب «مستمسک العروة» از محمدبن اسماعیل مرسلاً نقل نموده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: ما در مکّه و یا مدینه و یا حیره و یا جاهای با فضیلت دیگری هستیم، و بسا یک نفر از محل خود برای وضو جدا می شود و دیگری جای او را اشغال می کند؟

امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر کس به چنین مکان هایی سبقت بگیرد در آن روز و آن شب به آن مکان سزاوارتر است.(1)

و در همان کتاب از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود: بازار مسلمانان مانند مساجد آنان است. پس هر کس به مکانی سبقت گرفت تا شب به آن مکان احق خواهد بود.(2)

و در کتاب «قواعد الفقهیه» آیت الله مکارم شیرازی از رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که فرمود:

«من سَبَقَ إلی ما لم یسبقه إلیه مسلم فهو له»(3)

مؤلّف کتاب یاد شده گوید: این روایت از همه ی روایات جامع تر است و اصحاب در ابواب مختلفی به آن تمسّک کرده اند.

و در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «سوق المسلمین کمسجدهم، یعنی اذا سبق الی السوق کان له، مثل المسجد».(4)

یعنی، بازار مسلمانان مانند مسجد آنان است. وهنگامی که کسی زودتر به بازار برود و محلّی را اشغال کند آن محل مخصوص او خواهد بود، همانند مسجد.

سپس گوید: بازارهای قدبم ملک شخصی کسی نبوده و عموم مردم مانند مساجد از آن ها استفاده می کرده اند.(5)

ص: 129


1- - وسائل باب 56 الاحکام مساجد، ح1.
2- - مستمسک العروة، ج5/420.
3- - قواعدالفقهیه، ج2/141.
4- - همان.
5- - همان.

حق شفعة(و یا حق الشرکة)

حق شفعه این است که یکی از دو شریک سهم خود را به غیر شریک خویش بفروشد، وآن شریک حق دارد پول مشتری را به او برگرداند و سهم شریک را مالک شود.

و حکمت آن این است که شریک گرفتار شخص دیگری نشود و نیاز به تقسیم پیش نیاید، و مشتری باید این قانون را از ابتدا بداند و به این عمل اقدام کند و یا با هماهنگی با شریک، خریداری نماید.

مرحوم شهیدثانی در مسالک ج12/259 از قول محقق در شرایع، شفعه را این گونه تعریف نموده است:

«و هی: استحقاق أحد الشریکین حصّة شریکه بسبب انتقالها بالبیع».

سپس گوید: شفعه از شفع به معنای جفت است، و کسی که حقّ شفعه پیدا می کند [ یعنی شفیع] سهم خود را زوج و جفت سهم صاحب خود قرار می دهد، و شفیع در شفاعت نیز به همین معنا می باشد، و کسی که شفاعت می کند خود را جفت و در کنار گنهکار قرار می دهد و از او شفاعت می نماید.

و این حق مربوط به دو شریک است که یکی از آنان سهم خود را به ثالثی بفروشد، و اگر بیش از دو شریک باشند و یا انتقال به صورت بیع و فروختن نباشد، چنین حقّی وجود پیدا نمی کند، و مال مورد شراکت باید زمین و یا مسکن و یا باغ و بستان و اشیای غیرمنقوله باشد، و در مثل حیوان و لباس و امثال این ها که اموال منقوله هستند، حقّ شفعه حاصل نمی شود، و احکام و شرائط این موضوع در کتب فقهیه و رسائل عملیه بیان شده است، و در این مختصر جای بیان آن ها نیست.

و روایات این موضوع در کتاب وسائل الشیعه چاپ آل البیت ج25، ص396 و ... بیان شده، و برای تبرّک به چند روایت اشاره می شود:

1-حمزة بن غنوی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا حق شفعه در مورد خانه، تنها برای شریک است و یا شامل همسایه نیز می شود، گرچه شریک نباشد؟ امام(علیه السلام) فرمود: حق شفعه اوّلاً در بیع و خرید و فروش است و آن حق شریک می باشد، و همسایه حقّی به آن ندارد.

2- امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود: حقّ شفعه مربوط به دو شریک می باشد، و اگر شراکت از بین رفته و مال را تقسیم کرده باشند حقّ شفعه وجود ندارد.(1)

3- و فرمود: اگر مال تقسیم شده باشد، و لکن حق راه مشترک باشد، حق شفعه برای شریک باقی خواهد بود.(2)

ص: 130


1- - همان.
2- - همان، ص398.

حق تألیف و صنعت(و انحصار چاپ کتاب)

در مورد این گونه حقوق ما آیات و روایات خاصّی نداریم، چرا که این گونه حقوق در زمان های معصومین(علیهم السلام) مطرح نبوده است و لکن عموماتی از آیات و روایات داریم که احکام این گونه حقوق را می توان از آن ها استفاده نمود، و این کار فقیه جامع الشرائط است، و در مسأله حق تألیف و انحصار چاپ کتاب دو نظر وجود دارد:

1- نظر برخی از فقها مانند مرحوم امام خمینی(رضوان الله علیه) و برخی دیگر این است که چنین حقّی ثابت نیست، و تألیف کتاب حقّی برای مؤلّف ثابت نمی کند، و دیگران می توانند آن کتاب را بدون اجازه ی مؤلّف مجدّداً به چاپ برسانند، چنان که رایت برنامه های کامپیوتری نیز مانعی ندارد.

2- نظر اغلب فقها و بازار کتاب در دنیا این است که حق تألیف ثابت است و حق نشر نیز برای ناشر اوّل- که با اجازه ی مؤلّف بوده- ثابت می باشد، و این مسأله در حق انحصار صنعت نیز جاری است و در دنیا یک امر ثابت و عقلائی محسوب می شود.

مؤلّف گوید:

اگر عمومات نهی از ظلم و تجاوز به حقوق دیگران و اضرار به غیر شامل آنچه گذشت بشود، حقوق یاد شده ثابت می شود، و اگر تنها عدم النفع باشد، و اضرار و ظلمی محسوب نشود، دلیلی برای وجوب رعایت این حقوق وجود پیدا نمی کند، و اصل اباحه و جواز تکسّب، آن را بلامانع قرار می دهد، و چون عقلا آن را یک حقّ تلقّی کرده اند، احتیاط در تحصیل رضایت مؤلّف و صاحب صنعت و یا وارث آنان می باشد، والله العالم.

حق سائل و مسئول

در بحث حقوق فقرا گذشت که خداوند می فرماید:

«وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم»(1)

یعنی، در اموال آنها حقّی برای سائل و محروم خواهد بود!

و در تفسیر آن روایت شده که این حق غیر از زکات و واجبات مالی دیگر است. و در سوره ی «والضحی» می فرماید: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ»(2)

«یعنی سؤال کننده را از خود مران،

و امام سجّاد(علیه السلام) در رساله ی حقوق می فرماید:

«فأمّا حقّ السائل: إعطاؤه علی قدر حاجته، وأما حق المسئول: إن أعطی فاقبل منه ما أعطی بالشکر له، والمعرفة لفضله، و إن منع فاقبل عذره».

ص: 131


1- - ذاریات/19
2- - ضحی/10.

یعنی، حق سائل این است که به اندازه ی نیاز [و قدرت] به او عطا کنی، و حق مسئول این است: که اگر عطایی نمود از او بپذیری و تشکّر نمایی، و به احسان او معرفت داشته باشی، و اگر عطایی نکرد، عذر او را بپذیری.

و در روایتی آمده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

«لو صدق السائل لما أفلح من ردّه»

یعنی، اگر سائل راست بگوید، رستگار نیست کسی که او را ردّ می کند. و فرمود: سائل را حقی است بر مسئول، به خاطر سؤالی که کرده و آبروی خود را فروخته.

امام سجّاد(علیه السلام) در حق چهل و پنجم از رساله حقوق می فرماید:

«وأما حق السائل فاعطاؤه إذا تیقّنت صدقه، وقدرت علی سدّ حاجته ... »

یعنی، و امّا حق سائل این است که اگر یقین به صدق او و قدرت بر انجام حاجت او داری، به او احسان کنی، وحاجت او را برآورده کنی و دعا در حق او نمایی، و راهی برای کمک به او فراهم کنی، واگر در صدق او شک داری، و او را متهم به کذب می دانی و قصد کمک به او نداری، ایمن نباش که این کید شیطان نباشد، و او می خواهد تو را از این حظّ و خیر محروم کند تا تو به خدای خود تقرّب پیدا نکنی، پس با برخورد نیکو او را رد کن و آبروی او را حفظ نما، و اگر بر نفس خود غالب شوی، و چیزی به او بدهی، به عزم امور رسیده ای [ و بر شیطان غالب شده ای](1)

و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که فرمود: اگر قلب شما نسبت به سائل رقّت پیدا کرد، این نشانه صدق است و شما به او احسان کنید.(2)

و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود: از عطای کم حیا نکن، چرا که محروم کردن کمتر از آن است.(3)

و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که فرمود: شهادت سائل به کفّ، پذیرفته نمی شود.(4)

حق طلبکار و بدهکار

امام سجّاد(علیه السلام) در رساله حقوق می فرماید:

و امّا حق طلبکار این است که اگر تو توانی داشته باشی دین او را بپردازی، و او را بی نیاز کنی، و او را گرفتار رفت و آمد نکنی، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرود:

ص: 132


1- - تحف العقول، ص270.
2- - نوادر راوندی، ص3.
3- - نهج البلاغه، حکمت 67.
4- - وسائل، ج6/309 ح16.

«مطل الغنّی ظلم، و إن کنتَ مُعسراً أرضیته بحسن القول»، یعنی اگر او را معطّل کنی به او ظلم کرده ای، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: معطّل کردن طلبکار ظلم به طلبکار است، و اگر تو معسر هستی و قدرت ادای دین خود را نداری، باید با حسن خلق او را راضی کنی، و با خوشرویی از او مهلت بخواهی، و با طرائفی او را از خود دور کنی.(1)

و امّا حقّ بدهکار بر طلبکار این است که اگر طلبکار بداند او توان پرداخت دین خود را ندارد باید به او مهلت بدهد.

و در روایات آمده: هم چنان که بدهکار نباید در ادای دین خود کوتاهی کند، و طلبکار را معطّل نماید، طلبکار نیز اگر بداند بدهکار توان پرداخت ندارد نباید از او مطالبه کند، بلکه باید به او مهلت بدهد تا قدرت پرداخت پیدا کند.(2)

و روایت شده که کسی که برای خدا از بدهکار معسر خود مطالبه نکند، خداوند برای پاداش او راضی نمی شود، جز آن که او را هم نشین ابراهیم خلیل قرار بدهد.(3)

و خداوند در آیه مربوط به ترک ربا می فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ * وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُون»(4)

یعنی، ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید اگر ایمان دارید! اگر (چنین) نمی کنید، بدانید خدا و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد! و اگر توبه کنید، سرمایه های شما، از آنِ شماست [اصل سرمایه، بدون سود] نه ستم می کنید، و نه بر شما ستم وارد می شود. و اگر (بدهکار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید! (و در صورتی که براستی قدرت پرداخت را ندارد،) اگر برای خدا به او ببخشید بهتر است اگر (منافع این کار را) بدانید! و از روزی بپرهیزید (و بترسید) که در آن روز، شما را به سوی خدا بازمی گردانند سپس به هر کس، آنچه انجام داده، به طور کامل باز پس داده می شود، و به آنها ستم نخواهد شد. (چون هر چه می بینند، نتایج اعمال خودشان است.)

ص: 133


1- - فقیه، ج2/624.
2- - ثواب الأعمال، ص167، فقه الرضا، ص257.
3- -فقه الرضا(ع)، ص257، ثواب الأعمال،ص159.
4- - بقره/281-278.

و شاهد ما آیه 280 است که می فرماید: «وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

یعنی اگر بدهکار در سختی و تنگدستی بود، به او مهلت بدهید تا زمانی که دست او باز شود و قدرت پرداخت پیدا کند، و اگر از او بگذرید، برای شما بهتر خواهد بود، اگر [پاداش آن را ] بدانید.

جز آن که او مال شما را در معصیت خدا صرف کرده باشد، که چنین مهلتی به او داده نمی شود، و شما می توانید مال خود را از او مطالبه کنید.(1)

احقاق حقوق در قیامت

مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از ثویربن ابی فاحته از حضرت زین العابدین(علیه السلام) نقل نموده که گوید: آن حضرت در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) می فرمود: از پدرم شنیدم که جدّم امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای مردم سخن می گفت و می فرمود:

روز قیامت خداوند تبارک و تعالی مردم را از قبرها خارج می کند در حالی که بدون سلاح و لباس و محاسن هستند و ظلمت آنان را فراگرفته، و از ازدحام، برخی بر برخی سوار شده اند و آنان را متوقّف می کنند، و نفس هایشان به سختی خارج می شود، و فراوان عرق می کنند، و کار بر آنان سخت می گردد، و فریاد آنان بلند می شود، و این نخستین وحشت قیامت است برای آنان، و خداوند به ملکی امر می کند تا بین آنان ندا کند:

«ای معشر خلائق سکوت کنید و به ندای خدای جبّار گوش فرا دهید»

پس همه آنان این را می شنوند، و صداها شکسته می شود، و چشم ها به زیر می افتد، و بدن ها به لرزه در می آید، و قلب ها وحشت زده می شود، و به منادی رو می کنند، و در آن هنگام کافر می گوید: این روز سختی است، و قلب ها وحشت زده می شود، و به منادی رو می کنند، و در آن هنگام کافر می گوید: این روز سختی است.

پس خداوند عزّوجلّ حکم عدل خود را بر آنان فرو می فرستد و می فرماید:

من خدای یگانه و عادلی هستم و امروز بین شما به عدالت حکم می کنم، و امروز احدی مظلوم نمی ماند، و من حقّ ضعیف را از قویّ می گیرم، و مظلمه ها را با حسنات و سیّئات جبران می کنم، و به بخشش ها پاداش می دهم، و امروز کسی که مظلمه و دینی به عهده ی او باشد از این گردنه عبور نخواهد نمود، جز مظلمه ای که صاحب آن بخشیده باشد و من به او پاداش خواهم داد، پس شما ای خلائق گریبان صاحبان مظلمه خویش را بگیرید، و مظالم خود را طلب کنید و من برای شما شاهد خواهم بود و شهادت من کافی می باشد.

ص: 134


1- - فقه الرضا(ع)، ص268.

پس مردم همدیگررا شناسایی می کنند، و طلبکارها گریبان بدهکارها را می گیرند، و کسی از یاد نمی رود. تا این که فرمود: و خدا داند چه قدر به این حال می مانند، و کار بر آنان سخت می شود، و فراوان عرق می کنند، و اندوه شان شدید می شود، و آرزو می کنند که از مظالم خود بگذرند، و نجات پیدا کنند، و چون خداوند از وضع آنان مطلّع می شود، منادی او ندا می کند: ای اهل محشر به ندای خداوند گوش فرا دهید، که خداوند به شما می فرماید:

« من بسیار بخشنده ام، و اگر می خواهید از همدیگر بگذرید، و گر نه من مظلمه ها را برای شما می گیرم» پس آنان خشنود می شوند و برخی برای نجات خود از مظلمه ها می گذرند، و برخی می گویند: خدایا مظلمه و طلب ما بزرگتر از بخشیدن است. پس از عرش خداوند ندا می رسد: کجاست رضوان که خازن بهشت فردوس است؟ تا این که به او امر می کند تا قصری از بهشت فردوس را نشان دهد، و منادی خداوند ندا می کند: ای جمعیّت خلایق! این قصر برای کسی است که از مؤمنی بگذرد. پس همه آنان گذشت می کنند جز کمی، و خداوند می فرماید: امروز هیچ ظالمی به بهشت راه پیدا نمی کند، اگر مظلمه ای از مردم به گردن او مانده باشد، تا این که آن مظلمه گرفته شود، و هیچ ظالمی نیز به دوزخ نمی رود تا مظلمه مردم از او گرفته شود. سپس گفته می شود: ای مردم آماده ی حساب شوید، پس آنان به طرف گردنه ی حساب حرکت می کنند، و نامه های اعمال باز می شود، و میزان ها نصب می گردد، و پیامبران و شهدا یعنی ائمه(علیهم السلام) حاضر می شوند، و هر امامی شاهد بر اعمال اهل زمان خود خواهد بود، چرا که او به امر خداوند بین آنان می زیسته، و آنان را به سوی خداوند دعوت می کرده است.

پس یک نفر از قریش به امام سجّاد(علیه السلام) گفت: ای فرزند رسول خدا اگر کافری به مؤمنی بدهکار باشد آن مؤمن از کافر چه چیزی را می تواند بگیرد؟ در حالی که او چیزی ندارد و اهل آتش می باشد؟ و امام سجّاد(علیه السلام) به او فرمود: از گناهان مؤمن همین مقدار می گیرند و به دوش کافر می گذارند، و کافر عذاب آن را باید با عذابی که دارد تحمّل کند.

مرد قرشی گفت:

اگر مسلمانی به مسلمانی بدهکار باشد، چگونه مظلمه از او دریافت می شود؟ فرمود: از حسنات ظلم کننده می گیرند و به حسنات مظلوم می افزایند. مرد قرشی گفت: اگر ظالم حسناتی نداشته باشد، حق مظلوم چگونه دریافت می شود؟ فرمود: اگر ظالم حسناتی نداشته باشد، از گناهان مظلوم به همان اندازه به دوش ظالم قرار می دهند، و بر سیّئات او افزوده می شود.(1)

ص: 135


1- - کافی، ج8/106.

و لکن در جلد چهارم صفحه(36) حدیث 2 آمده که امام صادق(علیه السلام) درباره ی دَین و بدهکاری یکی از شیعیان خود فرمود:

«الله أکرم و أعدل من أن یتقرّب إلیه عبدُه فیقوم فی اللیلة القرّة [ای شدیدةالحرّ] أو یصوم فی الیوم الحارّ، أو یطوف بهذا البیت، ثمّ یسلبه ذلک فیعطاه [ ای یعطی عوض دینه] و لکن لله فضل کثیر یکافی المؤمن ... »

مؤلّف گوید: ممکن است مورد مظلمه در این حدیث مظلمه غیرمؤمن بر مؤمن باشد، و امام می فرماید: «در چنین موردی خداوند حسنات مؤمن را به خاطر دین و بدهکاری به غیر مؤمن نمی دهد، بلکه خود از فضل و کرم خویش دین بنده خویش را ادا می نماید» و احتمال می رود که با شفاعت امام(علیه السلام) خداوند چنین کاری را خواهد نمود. والله العالم.

و مؤیّد احتمال فوق روایتی است که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که روزی آن حضرت سراغ یکی از اصحاب خود را گرفت و چون گفته شد: او از دنیا رحلت نموده آن حضرت به او ترحم نمود و لکن یکی از کسانی که در آن جلسه حاضر بود گفت: «او چند دیناری به من بدهکار بود و مماطله نمود تا از دنیا رفت و دینارهای مرا نپرداخت» و امام صادق(علیه السلام) خشمگین شد و فرمود: تو گمان می کنی خداوند دوست امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به خاطر چند دینار تو به آتش می برد؟! و آن مرد گفت: من او را حلال کردم. وامام(علیه السلام) به او فرمود: برای چه قبلاً او را حلال نکردی؟!

مؤلّف گوید:

حقوق اگر مالی باشد باید به صاحب آن پرداخت شود، و اگر صاحب حق معلوم نیست و یا دسترسی به او امکان ندارد باید از طرف صاحب حق مبلغ بدهی را به فقیر بدهند، و این را ردّ مظالم گویند، و امّا اگر حقوق غیر مالی باشد مانند غیبت و هتک حرمت و اذیّت های گوناگون دیگر، برخی از فقها فرموده اند تا امکان دارد و مفسده ای رخ نمی دهد، باید بدهکار صاحب حق را راضی کند، و گرنه برای او استغفار و دعا نماید، و لکن برخی از روایات به طور کلّی می فرماید: برای نجات از این گونه حقوق تنها باید برای صاحب حق استغفار نماید.

و برخی فرموده اند: مطلقاً باید رضایت صاحب حق را تحصیل نمود.

مرحوم علامه مجلسی(رضوان الله علیه) در پایان بحث غیبت می فرماید: در کفّاره غیبت دو گونه روایت داریم 1- سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) که می فرماید: «کفّارة من اِغتَبتَه أن تستغفر له»

یعنی، کفاره غیبت تو این است که برای کسی که غیبت او را کرده ای استغفار کنی.

2- رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) می فرماید: «من کانت عنده فی قبله مظلمة فی عرضٍ أو مالٍ فلیتحلّلها منه من قبل أن یأتی یوم لیس هناک دینار، و لا درهم، فیؤخذ من حسناته، فأن لم تکن له حسنات أخذ من سیّئات صاحبه فزیدت علی سیّئاته».

ص: 136

یعنی، کسی که آبرو و یا مال دیگری را تضییع نموده، باید از او حلالیّت طلب کند، قبل از آن که روزی فرا رسد که در آن روز درهم و دیناری وجود ندارد، و از حسنات او می گیرند و به طلبکار می دهند، و اگر حسناتی نداشته باشد از گناهان طلبکار - به همان اندازه- بر گناهان او می افزایند.

سپس علامه مجلسی گوید: راه جمع بین این دو روایت این است که بگوییم: استغفار مربوط به جایی است که غیبت به گوش مغتاب نرسیده باشد، و استحلال مربوط به جایی است که غیبت به گوش او رسیده باشد، و امکان استحلال باشد، [ و مفسده ای بر آن مترتّب نشود].

و مستحب است که صاحب حق و مغتاب عذر طالب معذرت را بپذیرد، همان گونه که خداوند می فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ»(1)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) در باره این آیه به جبرئیل فرمود: مقصود از «خُذ العَفو» چیست؟ و جبرئیل گفت: خداوند تو را امر کرده که از کسی که به تو ظلم نموده بگذری، و نسبت به کسی که با تو قطع رحم نموده صله ی رحم کنی، و به کسی که تو را محروم نموده احسان نمایی.

سپس گوید: در روایت دیگری آمده: هنگامی که مردم در قیامت در محضر خداوند حاضر می شوند، ندا می رسد: هر کس بر خداوند حق دارد بپاخیزد و حق خود را بگیرد و کسی به این ندا پاسخ نمی دهد مگر آن که در دنیا از مظلمه و طلب خود گذشت کرده باشند.(2)

مرحوم شیخ انصاری نیز در ذیل روایت استغفار گوید: اگر سند این روایت صحیح باشد، مانعی از عمل به آن نیست، و می توان گفت: که استغفار راهی است برای

بدست آوردن رضایت صاحب حق.

مرحوم نراقی نیز در کتاب جامع السعادات از امام صادق(علیه السلام) روایت مرسلی نقل نموده که آن حضرت می فرماید:

«إن اغتبت فبلغ المغتاب فَاستحلّ منه، و إن لم یبلغه فاستغفر الله له».(3)

یعنی، اگر غیبت تو به گوش مغتاب رسیده، از او حلالیّت بخواه و گرنه برای او استغفار کن.

و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نیز در کتاب کافی نقل شده که فرمود:

«من ظلم أحداً ففاته، فلیستغفر الله له، فإنّه کفّارة له».(4)

یعنی، اگر کسی به دیگری ظلم کرد، و او را نیافت، باید برای او استغفار کند، تا کفّاره ی گناه او شود.

ص: 137


1- - اعراف/199.
2- - بحارالأنوار، ج72/243.
3- - جامع السعادات، ج2/314.
4- - کافی، ج2/334.

و بهتر از همه سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که می فرماید: ترک گناه بهتر از گناه و توبه و استغفار است.

حق والی و رعیّت

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در عهدنامه خود به مالک اشتر نخعی هنگامی که او را برای ولایت مصر تعیین نمود فرمود: «و أشعر قلبک الرحمة للرعیّة و المحبّة لهم و اللطف بهم، و لا تکوننّ علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم أکلهم ... »(1)

ص: 138


1- - بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَایَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا . أَمَرَهُ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ إِیْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِی لَا یَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا یَشْقَی إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ یَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ یَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِکُ أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَی بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَکَ وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَی أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْیَکُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَیْکَ ذَخِیرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَامْلِکْ هَوَاکَ وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحَبَّتْ أَوْ کَرِهَتْ. وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَی عَلَی أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَی أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِی الْأَمْرِ عَلَیْکَ فَوْقَکَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاکَ وَ قَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاکَ بِهِمْ وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا یَدَ لَکَ بِنِقْمَتِهِ وَ لَا غِنَی بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ لَا تَنْدَمَنَّ عَلَی عَفْوٍ وَ لَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ وَ لَا تُسْرِعَنَّ إِلَی بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْهَکَةٌ لِلدِّینِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَرِ وَ إِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِیلَةً فَانْظُرْ إِلَی عِظَمِ مُلْکِ اللَّهِ فَوْقَکَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَی مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ وَ یَفِی ءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ. إِیَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِکَ وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوًی مِنْ رَعِیَّتِکَ فَإِنَّکَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ کَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ کَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّی یَنْزِعَ أَوْ یَتُوبَ وَ لَیْسَ شَیْ ءٌ أَدْعَی إِلَی تَغْیِیرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَی ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَادِ . وَ لْیَکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَی الرَّعِیَّةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضَی الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَی الْعَامَّةِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أَثْقَلَ عَلَی الْوَالِی مَئُونَةً فِی الرَّخَاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِی الْبَلَاءِ وَ أَکْرَهَ لِلْإِنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ . وَ لْیَکُنْ أَبْعَدَ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَایِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً الْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلَا تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ وَ اللَّهُ یَحْکُمُ عَلَی مَا غَابَ عَنْکَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ یَسْتُرِ اللَّهُ مِنْکَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیَّتِکَ أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ کُلِّ حِقْدٍ وَ اقْطَعْ عَنْکَ سَبَبَ کُلِّ وِتْرٍ وَ تَغَابَ عَنْ کُلِّ مَا لَا یَضِحُ لَکَ وَ لَا تَعْجَلَنَّ إِلَی تَصْدِیقِ سَاعٍ فَإِنَّ السَّاعِیَ غَاشٌّ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِینَ . وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلًا یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً یُضْعِفُکَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لَا حَرِیصاً یُزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّی یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِیراً وَ مَنْ شَرِکَهُمْ فِی الْآثَامِ فَلَا یَکُونَنَّ لَکَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الْأَثَمَةِ وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَیْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ مِمَّنْ لَمْ یُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَی ظُلْمِهِ وَ لَا آثِماً عَلَی إِثْمِهِ أُولَئِکَ أَخَفُّ عَلَیْکَ مَئُونَةً وَ أَحْسَنُ لَکَ مَعُونَةً وَ أَحْنَی عَلَیْکَ عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَیْرِکَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِکَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِکَ وَ حَفَلَاتِکَ ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِیمَا یَکُونُ مِنْکَ مِمَّا کَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِیَائِهِ وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ هَوَاکَ حَیْثُ وَقَعَ . وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَی أَلَّا یُطْرُوکَ وَ لَا یَبْجَحُوکَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ کَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِی مِنَ الْعِزَّةِ وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِی ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِی الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَی الْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ کُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ شَیْ ءٌ بِأَدْعَی إِلَی حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِیَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ وَ تَخْفِیفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَیْهِمْ وَ تَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِیَّاهُمْ عَلَی مَا لَیْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ فَلْیَکُنْ مِنْکَ فِی ذَلِکَ أَمْرٌ یَجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِیَّتِکَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ یَقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً طَوِیلًا وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلَاؤُکَ عِنْدَهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلَاؤُکَ عِنْدَهُ وَ لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّةُ وَ لَا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَیْ ءٍ مِنْ مَاضِی تِلْکَ السُّنَنِ فَیَکُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَیْکَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیْهِ أَمْرُ بِلَادِکَ وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّةَ طَبَقَاتٌ لَا یَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ وَ لَا غِنَی بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ وَ مِنْهَا کُتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَ مِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْیَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَی مِنْ ذَوِی الْحَاجَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ کُلٌّ قَدْ سَمَّی اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلَی حَدِّهِ فَرِیضَةً فِی کِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِیِّهِ ( صلی الله علیه وآله ) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِیَّةِ وَ زَیْنُ الْوُلَاةِ وَ عِزُّ الدِّینِ وَ سُبُلُ الْأَمْنِ وَ لَیْسَ تَقُومُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِهِمْ ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا یُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِی یَقْوَوْنَ بِهِ عَلَی جِهَادِ عَدُوِّهِمْ وَ یَعْتَمِدُونَ عَلَیْهِ فِیمَا یُصْلِحُهُمْ وَ یَکُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهَذَیْنِ الصِّنْفَیْنِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ وَ الْکُتَّابِ لِمَا یُحْکِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ وَ یَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ وَ یُؤْتَمَنُونَ عَلَیْهِ مِنْ خَوَاصِّ الْأُمُورِ وَ عَوَامِّهَا وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ جَمِیعاً إِلَّا بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِی الصِّنَاعَاتِ فِیمَا یَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَ یُقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ وَ یَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَیْدِیهِمْ مَا لَا یَبْلُغُهُ رِفْقُ غَیْرِهِمْ ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَی مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ الَّذِینَ یَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ وَ فِی اللَّهِ لِکُلٍّ سَعَةٌ وَ لِکُلٍّ عَلَی الْوَالِی حَقٌّ بِقَدْرِ مَا یُصْلِحُهُ وَ لَیْسَ یَخْرُجُ الْوَالِی مِنْ حَقِیقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللَّهُ مِنْ ذَلِکَ إِلَّا بِالِاهْتِمَامِ وَ الِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ وَ تَوْطِینِ نَفْسِهِ عَلَی لُزُومِ الْحَقِّ وَ الصَّبْرِ عَلَیْهِ فِیمَا خَفَّ عَلَیْهِ أَوْ ثَقُلَ. فَوَلِّ مِنْ جُنُودِکَ أَنْصَحَهُمْ فِی نَفْسِکَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِکَ وَ أَنْقَاهُمْ جَیْباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً مِمَّنْ یُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ وَ یَسْتَرِیحُ إِلَی الْعُذْرِ وَ یَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَ یَنْبُو عَلَی الْأَقْوِیَاءِ وَ مِمَّنْ لَا یُثِیرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا یَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِی الْمُرُوءَاتِ وَ الْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْکَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ مَا یَتَفَقَّدُ الْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدِهِمَا وَ لَا یَتَفَاقَمَنَّ فِی نَفْسِکَ شَیْ ءٌ قَوَّیْتَهُمْ بِهِ وَ لَا تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ إِنْ قَلَّ فَإِنَّهُ دَاعِیَةٌ لَهُمْ إِلَی بَذْلِ النَّصِیحَةِ لَکَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ وَ لَا تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِیفِ أُمُورِهِمُ اتِّکَالًا عَلَی جَسِیمِهَا فَإِنَّ لِلْیَسِیرِ مِنْ لُطْفِکَ مَوْضِعاً یَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ لِلْجَسِیمِ مَوْقِعاً لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهُ وَ لْیَکُنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنْدِکَ عِنْدَکَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِی مَعُونَتِهِ وَ أَفْضَلَ عَلَیْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ بِمَا یَسَعُهُمْ وَ یَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِیهِمْ حَتَّی یَکُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِی جِهَادِ الْعَدُوِّ فَإِنَّ عَطْفَکَ عَلَیْهِمْ یَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَیْکَ وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَیْنِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِی الْبِلَادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِیَّةِ و إِنَّهُ لَا تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلَّا بِسَلَامَةِ صُدُورِهِمْ وَ لَا تَصِحُّ نَصِیحَتُهُمْ إِلَّا بِحِیطَتِهِمْ عَلَی وُلَاةِ الْأُمُورِ وَ قِلَّةِ اسْتِثْقَالِ دُوَلِهِمْ وَ تَرْکِ اسْتِبْطَاءِ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِمْ فَافْسَحْ فِی آمَالِهِمْ وَ وَاصِلْ فِی حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِمْ وَ تَعْدِیدِ مَا أَبْلَی ذَوُو الْبَلَاءِ مِنْهُمْ فَإِنَّ کَثْرَةَ الذِّکْرِ لِحُسْنِ أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاکِلَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ اعْرِفْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلَی وَ لَا تَضُمَّنَّ بَلَاءَ امْرِئٍ إِلَی غَیْرِهِ وَ لَا تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَایَةِ بَلَائِهِ وَ لَا یَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَی أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کَانَ صَغِیراً وَ لَا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلَی أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کَانَ عَظِیماً وَ ارْدُدْ إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا یُضْلِعُکَ مِنَ الْخُطُوبِ وَ یَشْتَبِهُ عَلَیْکَ مِنَ الْأُمُورِ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ فَالرَّدُّ إِلَی اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ وَ الرَّدُّ إِلَی الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَیْرِ الْمُفَرِّقَةِ . ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَیْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِیَّتِکَ فِی نَفْسِکَ مِمَّنْ لَا تَضِیقُ بِهِ الْأُمُورُ وَ لَا تُمَحِّکُهُ الْخُصُومُ وَ لَا یَتَمَادَی فِی الزَّلَّةِ وَ لَا یَحْصَرُ مِنَ الْفَیْ ءِ إِلَی الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ وَ لَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَی طَمَعٍ وَ لَا یَکْتَفِی بِأَدْنَی فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ وَ أَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهَاتِ وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَی تَکَشُّفِ الْأُمُورِ وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ مِمَّنْ لَا یَزْدَهِیهِ إِطْرَاءٌ وَ لَا یَسْتَمِیلُهُ إِغْرَاءٌ وَ أُولَئِکَ قَلِیلٌ ثُمَّ أَکْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ وَ افْسَحْ لَهُ فِی الْبَذْلِ مَا یُزِیلُ عِلَّتَهُ وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَی النَّاسِ وَ أَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَیْکَ مَا لَا یَطْمَعُ فِیهِ غَیْرُهُ مِنْ خَاصَّتِکَ لِیَأْمَنَ بِذَلِکَ اغْتِیَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَکَ فَانْظُرْ فِی ذَلِکَ نَظَراً بَلِیغاً فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا . ثُمَّ انْظُرْ فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِیَانَةِ وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَکْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِی عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَیْهِمُ الْأَرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِکَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًی لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَیْدِیهِمْ وَ حُجَّةٌ عَلَیْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَکَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَکَ ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّةِ وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یَدَهُ إِلَی خِیَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَیْهِ عِنْدَکَ أَخْبَارُ عُیُونِکَ اکْتَفَیْتَ بِذَلِکَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَیْهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِیَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ . وَ تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا یُصْلِحُ أَهْلَهُ فَإِنَّ فِی صَلَاحِهِ وَ صَلَاحِهِمْ صَلَاحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ وَ لَا صَلَاحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلَّا بِهِمْ لِأَنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ عِیَالٌ عَلَی الْخَرَاجِ وَ أَهْلِهِ وَ لْیَکُنْ نَظَرُکَ فِی عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِی اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ لِأَنَّ ذَلِکَ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِالْعِمَارَةِ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَیْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَکَ الْعِبَادَ وَ لَمْ یَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلَّا قَلِیلًا فَإِنْ شَکَوْا ثِقَلًا أَوْ عِلَّةً أَوِ انْقِطَاعَ شِرْبٍ أَوْ بَالَّةٍ أَوْ إِحَالَةَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ یَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ وَ لَا یَثْقُلَنَّ عَلَیْکَ شَیْ ءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَئُونَةَ عَنْهُمْ فَإِنَّهُ ذُخْرٌ یَعُودُونَ بِهِ عَلَیْکَ فِی عِمَارَةِ بِلَادِکَ وَ تَزْیِینِ وِلَایَتِکَ مَعَ اسْتِجْلَابِکَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ وَ تَبَجُّحِکَ بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِیهِمْ مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ بِمَا ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ إِجْمَامِکَ لَهُمْ وَ الثِّقَةَ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ وَ رِفْقِکَ بِهِمْ فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الْأُمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِیهِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَیِّبَةً أَنْفُسُهُمْ بِهِ فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ وَ إِنَّمَا یُؤْتَی خَرَابُ الْأَرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا وَ إِنَّمَا یُعْوِزُ أَهْلُهَا لِإِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلَاةِ عَلَی الْجَمْعِ وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ. ثُمَّ انْظُرْ فِی حَالِ کُتَّابِکَ فَوَلِّ عَلَی أُمُورِکَ خَیْرَهُمْ وَ اخْصُصْ رَسَائِلَکَ الَّتِی تُدْخِلُ فِیهَا مَکَایِدَکَ وَ أَسْرَارَکَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الْأَخْلَاقِ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ الْکَرَامَةُ فَیَجْتَرِئَ بِهَا عَلَیْکَ فِی خِلَافٍ لَکَ بِحَضْرَةِ مَلَإٍ وَ لَا تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِیرَادِ مُکَاتَبَاتِ عُمِّالِکَ عَلَیْکَ وَ إِصْدَارِ جَوَابَاتِهَا عَلَی الصَّوَابِ عَنْکَ فِیمَا یَأْخُذُ لَکَ وَ یُعْطِی مِنْکَ وَ لَا یُضْعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَکَ وَ لَا یَعْجِزُ عَنْ إِطْلَاقِ مَا عُقِدَ عَلَیْکَ وَ لَا یَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِی الْأُمُورِ فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ یَکُونُ بِقَدْرِ غَیْرِهِ أَجْهَلَ ثُمَّ لَا یَکُنِ اخْتِیَارُکَ إِیَّاهُمْ عَلَی فِرَاسَتِکَ وَ اسْتِنَامَتِکَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْکَ فَإِنَّ الرِّجَالَ یَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَ لَیْسَ وَرَاءَ ذَلِکَ مِنَ النَّصِیحَةِ وَ الْأَمَانَةِ شَیْ ءٌ وَ لَکِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِینَ قَبْلَکَ فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ کَانَ فِی الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً فَإِنَّ ذَلِکَ دَلِیلٌ عَلَی نَصِیحَتِکَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ وُلِّیتَ أَمْرَهُ وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ کُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِکَ رَأْساً مِنْهُمْ لَا یَقْهَرُهُ کَبِیرُهَا وَ لَا یَتَشَتَّتُ عَلَیْهِ کَثِیرُهَا وَ مَهْمَا کَانَ فِی کُتَّابِکَ مِنْ عَیْبٍ فَتَغَابَیْتَ عَنْهُ أُلْزِمْتَهُ. ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِی الصِّنَاعَاتِ وَ أَوْصِ بِهِمْ خَیْراً الْمُقِیمِ مِنْهُمْ وَ الْمُضْطَرِبِ بِمَالِهِ وَ الْمُتَرَفِّقِ بِبَدَنِهِ فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ وَ أَسْبَابُ الْمَرَافِقِ وَ جُلَّابُهَا مِنَ الْمَبَاعِدِ وَ الْمَطَارِحِ فِی بَرِّکَ وَ بَحْرِکَ وَ سَهْلِکَ وَ جَبَلِکَ وَ حَیْثُ لَا یَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا وَ لَا یَجْتَرِءُونَ عَلَیْهَا فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لَا تُخَافُ بَائِقَتُهُ وَ صُلْحٌ لَا تُخْشَی غَائِلَتُهُ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِکَ وَ فِی حَوَاشِی بِلَادِکَ وَ اعْلَمْ مَعَ ذَلِکَ أَنَّ فِی کَثِیرٍ مِنْهُمْ ضِیقاً فَاحِشاً وَ شُحّاً قَبِیحاً وَ احْتِکَاراً لِلْمَنَافِعِ وَ تَحَکُّماً فِی الْبِیَاعَاتِ وَ ذَلِکَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ وَ عَیْبٌ عَلَی الْوُلَاةِ فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِکَارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلی الله علیه وآله ) مَنَعَ مِنْهُ وَ لْیَکُنِ الْبَیْعُ بَیْعاً سَمْحاً بِمَوَازِینِ عَدْلٍ وَ أَسْعَارٍ لَا تُجْحِفُ بِالْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ فَمَنْ قَارَفَ حُکْرَةً بَعْدَ نَهْیِکَ إِیَّاهُ فَنَکِّلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ فِی غَیْرِ إِسْرَافٍ . ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَی وَ الزَّمْنَی فَإِنَّ فِی هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِکِ وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِی الْإِسْلَامِ فِی کُلِّ بَلَدٍ فَإِنَّ لِلْأَقْصَی مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِی لِلْأَدْنَی وَ کُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ وَ لَا یَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّکَ لَا تُعْذَرُ بِتَضْیِیعِکَ التَّافِهَ لِإِحْکَامِکَ الْکَثِیرَ الْمُهِمَّ فَلَا تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ فَفَرِّغْ لِأُولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَةِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بِالْإِعْذَارِ إِلَی اللَّهِ یَوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلَاءِ مِنْ بَیْنِ الرَّعِیَّةِ أَحْوَجُ إِلَی الْإِنْصَافِ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ کُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَی اللَّهِ فِی تَأْدِیَةِ حَقِّهِ إِلَیْهِ وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْیُتْمِ وَ ذَوِی الرِّقَّةِ فِی السِّنِّ مِمَّنْ لَا حِیلَةَ لَهُ وَ لَا یَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِکَ عَلَی الْوُلَاةِ ثَقِیلٌ وَ الْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِیلٌ وَ قَدْ یُخَفِّفُهُ اللَّهُ عَلَی أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ وَ اجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَکَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ حَتَّی یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ( صلی الله علیه وآله ) یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِیَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّیقَ وَ الْأَنَفَ یَبْسُطِ اللَّهُ عَلَیْکَ بِذَلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ یُوجِبْ لَکَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ وَ أَعْطِ مَا أَعْطَیْتَ هَنِیئاً وَ امْنَعْ فِی إِجْمَالٍ وَ إِعْذَارٍ . ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِکَ لَا بُدَّ لَکَ مِنْ مُبَاشَرَتِهَا مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِکَ بِمَا یَعْیَا عَنْهُ کُتَّابُکَ وَ مِنْهَا إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاسِ یَوْمَ وُرُودِهَا عَلَیْکَ بِمَا تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوَانِکَ وَ أَمْضِ لِکُلِّ یَوْمٍ عَمَلَهُ فَإِنَّ لِکُلِّ یَوْمٍ مَا فِیهِ وَ اجْعَلْ لِنَفْسِکَ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْکَ الْمَوَاقِیتِ وَ أَجْزَلَ تِلْکَ الْأَقْسَامِ وَ إِنْ کَانَتْ کُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَتْ فِیهَا النِّیَّةُ وَ سَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِیَّةُ وَ لْیَکُنْ فِی خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِینَکَ إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتِی هِیَ لَهُ خَاصَّةً فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِکَ فِی لَیْلِکَ وَ نَهَارِکَ وَ وَفِّ مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ إِلَی اللَّهِ مِنْ ذَلِکَ کَامِلًا غَیْرَ مَثْلُومٍ وَ لَا مَنْقُوصٍ بَالِغاً مِنْ بَدَنِکَ مَا بَلَغَ وَ إِذَا قُمْتَ فِی صَلَاتِکَ لِلنَّاسِ فَلَا تَکُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَا مُضَیِّعاً فَإِنَّ فِی النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ( صلی الله علیه وآله ) حِینَ وَجَّهَنِی إِلَی الْیَمَنِ کَیْفَ أُصَلِّی بِهِمْ فَقَالَ صَلِّ بِهِمْ کَصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ وَ کُنْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً وَ أَمَّا بَعْدُ فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِیَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّیقِ وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ وَ الِاحْتِجَابُ مِنْهُمْ یَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَیَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْکَبِیرُ وَ یَعْظُمُ الصَّغِیرُ وَ یَقْبُحُ الْحَسَنُ وَ یَحْسُنُ الْقَبِیحُ وَ یُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ إِنَّمَا الْوَالِی بَشَرٌ لَا یَعْرِفُ مَا تَوَارَی عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الْأُمُورِ وَ لَیْسَتْ عَلَی الْحَقِّ سِمَاتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذِبِ وَ إِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَیْنِ إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُکَ بِالْبَذْلِ فِی الْحَقِّ فَفِیمَ احْتِجَابُکَ مِنْ وَاجِبِ حَقٍّ تُعْطِیهِ أَوْ فِعْلٍ کَرِیمٍ تُسْدِیهِ أَوْ مُبْتَلًی بِالْمَنْعِ فَمَا أَسْرَعَ کَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِکَ إِذَا أَیِسُوا مِنْ بَذْلِکَ مَعَ أَنَّ أَکْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَیْکَ مِمَّا لَا مَئُونَةَ فِیهِ عَلَیْکَ مِنْ شَکَاةِ مَظْلِمَةٍ أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَةٍ . ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِکَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْکَ الْأَحْوَالِ وَ لَا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِیَتِکَ وَ حَامَّتِکَ قَطِیعَةً وَ لَا یَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیهَا مِنَ النَّاسِ فِی شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَکٍ یَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَی غَیْرِهِمْ فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ وَ عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِیبِ وَ الْبَعِیدِ وَ کُنْ فِی ذَلِکَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَ خَاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّةُ بِکَ حَیْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ وَ اعْدِلْ عَنْکَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِکَ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ رِیَاضَةً مِنْکَ لِنَفْسِکَ وَ رِفْقاً بِرَعِیَّتِکَ وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَکَ مِنْ تَقْوِیمِهِمْ عَلَی الْحَقِّ . وَ لَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ و لِلَّهِ فِیهِ رِضًا فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلَادِکَ وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْ ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ فَلَا تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ وَ لَا تَخِیسَنَّ بِعَهْدِکَ وَ لَا تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ فَإِنَّهُ لَا یَجْتَرِئُ عَلَی اللَّهِ إِلَّا جَاهِلٌ شَقِیٌّ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَیْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ وَ حَرِیماً یَسْکُنُونَ إِلَی مَنَعَتِهِ وَ یَسْتَفِیضُونَ إِلَی جِوَارِهِ فَلَا إِدْغَالَ وَ لَا مُدَالَسَةَ وَ لَا خِدَاعَ فِیهِ وَ لَا تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ وَ لَا تُعَوِّلَنَّ عَلَی لَحْنِ قَوْلٍ بَعْدَ التَّأْکِیدِ وَ التَّوْثِقَةِ وَ لَا یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْرٍ لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللَّهِ إِلَی طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَیْرِ الْحَقِّ فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَی ضِیقِ أَمْرٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ خَیْرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَتَهُ وَ أَنْ تُحِیطَ بِکَ مِنَ اللَّهِ فِیهِ طِلْبَةٌ لَا تَسْتَقْبِلُ فِیهَا دُنْیَاکَ وَ لَا آخِرَتَکَ . إِیَّاکَ وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْکَهَا بِغَیْرِ حِلِّهَا فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْ ءٌ أَدْعَی لِنِقْمَةٍ وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَ لَا أَحْرَی بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حَقِّهَا وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبَادِ فِیمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَلَا تُقَوِّیَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرَامٍ فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا یُضْعِفُهُ وَ یُوهِنُهُ بَلْ یُزِیلُهُ وَ یَنْقُلُهُ وَ لَا عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَا عِنْدِی فِی قَتْلِ الْعَمْدِ لِأَنَّ فِیهِ قَوَدَ الْبَدَنِ وَ إِنِ ابْتُلِیتَ بِخَطَإٍ وَ أَفْرَطَ عَلَیْکَ سَوْطُکَ أَوْ سَیْفُکَ أَوْ یَدُکَ بِالْعُقُوبَةِ فَإِنَّ فِی الْوَکْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً فَلَا تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَةُ سُلْطَانِکَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَی أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ . وَ إِیَّاکَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَ الثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِینَ . وَ إِیَّاکَ وَ الْمَنَّ عَلَی رَعِیَّتِکَ بِإِحْسَانِکَ أَوِ التَّزَیُّدَ فِیمَا کَانَ مِنْ فِعْلِکَ أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ فَإِنَّ الْمَنَّ یُبْطِلُ الْإِحْسَانَ وَ التَّزَیُّدَ یَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ وَ الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاسِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ . وَ إِیَّاکَ وَ الْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا أَوِ التَّسَقُّطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِیهَا إِذَا تَنَکَّرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ فَضَعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ کُلَّ أَمْرٍ مَوْقِعَهُ . وَ إِیَّاکَ وَ الِاسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِیهِ أُسْوَةٌ وَ التَّغَابِیَ عَمَّا تُعْنَی بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُیُونِ فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْکَ لِغَیْرِکَ وَ عَمَّا قَلِیلٍ تَنْکَشِفُ عَنْکَ أَغْطِیَةُ الْأُمُورِ وَ یُنْتَصَفُ مِنْکَ لِلْمَظْلُومِ امْلِکْ حَمِیَّةَ أَنْفِکَ وَ سَوْرَةَ حَدِّکَ وَ سَطْوَةَ یَدِکَ وَ غَرْبَ لِسَانِکَ وَ احْتَرِسْ مِنْ کُلِّ ذَلِکَ بِکَفِّ الْبَادِرَةِ وَ تَأْخِیرِ السَّطْوَةِ حَتَّی یَسْکُنَ غَضَبُکَ فَتَمْلِکَ الِاخْتِیَارَ وَ لَنْ تَحْکُمَ ذَلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّی تُکْثِرَ هُمُومَکَ بِذِکْرِ الْمَعَادِ إِلَی رَبِّکَ وَ الْوَاجِبُ عَلَیْکَ أَنْ تَتَذَکَّرَ مَا مَضَی لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَةٍ عَادِلَةٍ أَوْ سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ أَوْ أَثَرٍ عَنْ نَبِیِّنَا ( صلی الله علیه وآله ) أَوْ فَرِیضَةٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ فَتَقْتَدِیَ بِمَا شَاهَدْتَ مِمَّا عَمِلْنَا بِهِ فِیهَا وَ تَجْتَهِدَ لِنَفْسِکَ فِی اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَیْکَ فِی عَهْدِی هَذَا وَ اسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِی عَلَیْکَ لِکَیْلَا تَکُونَ لَکَ عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِکَ إِلَی هَوَاهَا وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ وَ عَظِیمِ قُدْرَتِهِ عَلَی إِعْطَاءِ کُلِّ رَغْبَةٍ أَنْ یُوَفِّقَنِی وَ إِیَّاکَ لِمَا فِیهِ رِضَاهُ مِنَ الْإِقَامَةِ عَلَی الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَیْهِ وَ إِلَی خَلْقِهِ مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِی الْعِبَادِ وَ جَمِیلِ الْأَثَرِ فِی الْبِلَادِ وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ وَ تَضْعِیفِ الْکَرَامَةِ وَ أَنْ یَخْتِمَ لِی وَ لَکَ بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ السَّلَامُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً وَ السَّلَامُ .

یعنی، حق رعیت بر تو این است که قلب تو با آنان مهربان باشد، و با آنان مهربان باشی ، و به آنان محبّت و لطف داشته باشی، و همانند درنّده در مقام بلعیدن مردم نباشی، چرا که آنان یا برادران دینی تواند، و یا انسان هایی نظیر تو می باشند ....

تا این که فرمود:

هرگز مگو که من امیر هستم، و باید مردم از من اطاعت کنند، چرا که این خصلت دلیل بیماری قلب تو

ا ست ... و فرمود:

ص: 139

تمّت بحمدالله و توفیقه فی 25 شهر شوال سنه 1439 هجریِه یوم وفات الإمام الصادق جعفربن محمّد صلوات و سلامه علیهما.

(سیدقاسم(سیدمحمّد) حسینی بهارانچی غفرالله له و لوالدیه)

ص: 140

تمّت بحمدالله و توفیقه فی 25 شهر شوال سنه 1439 هجریِه یوم وفات الإمام الصادق جعفربن محمّد صلوات و سلامه علیهما.

(سیدقاسم(سیدمحمّد) حسینی بهارانچی غفرالله له و لوالدیه)

ص: 141

یعنی، حق رعیت بر تو این است که قلب تو با آنان مهربان باشد، و با آنان مهربان باشی ، و به آنان محبّت و لطف داشته باشی، و همانند درنّده در مقام بلعیدن مردم نباشی، چرا که آنان یا برادران دینی تواند، و یا انسان هایی نظیر تو می باشند ....

تا این که فرمود:

هرگز مگو که من امیر هستم، و باید مردم از من اطاعت کنند، چرا که این خصلت دلیل بیماری قلب تو

ا ست ... و فرمود:

ص: 142

بپرهیز از این که خود را همانند خداوند حاکم جبّاری بدانی، چرا که خداوند هر حاکم جبّاری را ذلیل خواهد نمود، و هر متکبّری را خوار خواهد کرد، پس تو با مردم و خدای خود اهل انصاف باش، و هر چه را برخود نمی پسندی برای مردم نیز نپسند ...

و فرمود:

خود را به اهل ورع و صدق نزدیک کن، و مواظب باش با تعریف و ستایش های بیجا مردم تو را فریب ندهند، چرا که ستایش زیاد، خودپسندی می آورد، و انسان را به سرکشی وامی دارد.

تا این که فرمود:

«ثمّ اللهَ اللهَ فی الطبقة السُفلی من الذین لا حیلة لهم من المساکین و المحتاجین و أهل البُؤسی و الزُمنی، فإنّ فی هذه الطبقة قانعاً و معترّاً ....»

یعنی، سپس خدا را و خدا را بیاد بیاور، دربارة طبقه ی پایین و محروم جامعه، که آنان را راه چاره ای نیست، مانند از کار افتاده ها، و نیازمندان، و گرفتارها، و بیماران، چرا که این طبقه گروهی صابرند، و گروهی تکدّی می کنند، و تو باید پاسدار حق آنان باشی و از آنها حمایت بکنی، و حق آنان را بپردازی، و بخشی از بیت المال را به آنها اختصاص بدهی و ...

تا این که فرمود:

«أمّا بعد! فلاتُطَوِّلَنَّ احتجابک عن رعیّتک، فإنّ احتجاب الولاة عن الرعیّة، شعبة من الضیق، و قلّة علمٍ بالأمور ... مع أنّ أکثر حاجات الناس إلیک ممّا لا مؤنة فیه علیک...

یعنی، نکند خود را زیاد از مردم پنهان بداری، که این نمونه ای از بدخوئی و سبب بی اطلاعی از احوال مردم می باشد، [ و زمامدار را از مشکلات مردم و جامعه بی اطلاع می نماید] با این که بیشتر حاجات مردم به تو، خرج و مؤنه ای ندارد.

تا این که فرمود:

«إیّاک و المنّ علی رعیتّک بإحسانک، وأو التزیّد فیما کان من فعلک، أو أن تعدهم فَتُتبِعَ موعدک بخلفک، فإنّ المنّ یبطل الإحسان، و التزیّد یَذهب بنور الحقّ، و الخلف یوجب المقت عندالله و الناس، قال الله تعالی: کبر مقتاً عندالله أن تقولوا ما لا تفعلون ...»

یعنی، مبادا به خاطر خدماتی که انجام داده ای بر مردم منّت بگذاری، و یا خدمات خود را بزرگ بشماری، و یا به مردم وعده ای بدهی و سپس خلف وعده کنی، چرا که منّت نهادن پاداش نیکوکاری را از بین می برد، و بزرگ شمردن عمل نیک، نور حق را خاموش می کند، و خلف وعده خشم خدا و مردم را برمی انگیزد، و خداوند در قرآن می فرماید: خشم خداوند بزرگ است، از این که شما چیزی را به مردم وعده بدهید، و به آن عمل نکنید.

تا این که فرمود:

ص: 143

«مبادا در آنچه با مردم مساوی هستی، برای خود امتیاز خواهی کنی، و از اموری که برای همه روشن است غافل باشی، چرا که تو در نهایت در برابر مردم مسئول هستی، و به زودی پرده از کارها برداشته می شود، و خداوند انتقام ستمدیده گان را از تو خواهد گرفت، پس تو باید از غرور ریاست، و خشم بر مردم، و تضییع حق آنان و تند زبانی خود، هراس کنی، و بر نفس خود مسلط باشی، و این توان را نخواهی داشت مگر آن که فراوان به یاد قیامت باشی، و بدانی که به سوی خدا باز خواهی گشت و ... .(1)

مؤلّف گوید:

چه نیکوست که مسئولین نظام جمهوری اسلامی بلکه همه مردم در این عهدنامه دقّت فراوان بکنند، و کسی نگوید: اسلام برای اداره جامعه برنامه منظّمی ندارد ، از سویی مسئولین نیز وظیفه خود را بدانند و ...

نامه امام صادق(علیه السلام) به عبدالله نجاشی والی اهواز

شهید ثانی(رحمةالله علیه ) در «رسالةالغیبة» با سند خود از عبدالله بن سلیمان نوفلی نقل نموده که گوید: من خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که نامه عبدالله نجاشی والی اهواز [ازطرف منصور دوانیقی] را به دست آن حضرت دادند، و در آن نامه نوشته شده بود:

«بسم الله الرحمن الرحیم ... اعلم سیّدی و مولای أنّی بُلیتُ بولایة الأهواز ...»

یعنی، ای مولای من، فدای شما شوم، من گرفتار ولایت اهواز شده ام، و اگر شما صلاح می دانید مرا راهنمایی کنید، و حدّ و حدود مسئولیت را با مثال روشنی برای من بیان فرمایید، تا من در پیشگاه خداوند حجّتی داشته باشم، و این مسئولیت برای من سبب تقرّب به خداو رسول او(صلی الله علیه وآله وسلّم) باشد، و از مولای خود خواستارم که در پاسخ من خلاصه ی نظر مبارک خود را بیان فرماید ...

و امیدوارم که با هدایت و راهنمایی مولایم که حجّت خداست ، خداوند مرا از خطر انحراف خلاصی بخشد.

عبدالله بن سلیمان نوفلی گوید: امام صادق(علیه السلام) پس از قرائت نامه نجاشی در پاسخ او نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم از خداوند می خواهم که تو را مشمول لطف و فضل خود بنماید ...

همانا نامه ی تو به دست من رسید، و از آن آگاه شدم، و فهمیدم که تو گرفتار ولایت اهواز شده ای، این خبر از سویی مرا مسرور نمود و از سویی محزون شدم، و سرور من به این خاطر بود که پیش خود گفتم: امید است که خدواند به واسطه تو گرفتار و غصّه مندی از آل محمّد(صلی الله علیه وآله وسلّم) را نجات بدهد، و ذلیلی را عزیز، و برهنه ای را بپوشاند، و ناتوانی را توانایی بخشد، و آتش خشم مخالفین را از آنان خاموش گرداند.

ص: 144


1- - عهدنامه امیرالمؤمنین(علیه السلام) از کتاب «دفاع از مقام ولایت»، ص122.

و امّا آن چیزی که مرا از ولایت تو محزون نمود، و من بر تو از آن هراس پیداکردم، این بود که تو نسبت به دوستان ما لغزش و بی اعتنایی داشته باشی، و از بوی بهشت محروم بمانی، و اکنون من همه خواسته های تو را به طور خلاصه بیان می کنم، و اگر تو به آن عمل کنی، و از حدود آن خارج نگردی، من برای تو امید سلامت خواهم داشت، ان شاءالله.

سپس فرمود: پدرم از پدران خود از علی بن ابیطالب از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل نمود که آن حضرت فرمود: کسی که از برادر مؤمن خود مشورت کند، و او از برادر خود خیرخواهی ننماید، خداوند عقل و شعور او را سلب می کند، پس تو بدان اگر به گفته های من عمل کنی، از آن چیزی که می ترسی در امان خواهی ماند، و بدان که نجات تو از خطر به چند چیز است:

1- مواظبت از ریخته شدن خون مردم بی گناه.

2- خودداری از آزار اولیای خداوند.

3- ارفاق به مردم، و دوری از شتاب زدگی [در مجازات مردم].

4- برخورد نیک و حسن معاشرت با مردم، همراه با ملایمت و بدون ضعف و بدون فشار ...

5- بکوش تا امور رعیّت خود را مطابق با رعایت حق و عدالت اصلاح کنی إن شاءالله.

6- از سعایت کنندگان و سخن چین ها بپرهیز و مراقب باش احدی از آنان خود را به تو نچسباند و با تو هم راز نشود، و خدا نبیند که تو یک شبانه روز به حرف آنان گوش فرا دهی که آن موجب خشم خداوند خواهد شد، و آبروی تو از بین خواهد رفت.

7- سپس فرمود: و امّا اهل انس و مشورت و اعوان تو باید انسان های آزموده و صاحب بصیرت و امانت و هم عقیده ی تو در دین خدا باشند.

8- هرگز درهم و دینار دنیا و هیچ هدیه دیگری را به شاعران و مزّاحان و مضحک ها و غلدک ها مده، جز آن که اگر ناچار شده ای همانند آن را در راه خدا داده باشی.

9- جوائز و عطاها و خلعت های خود را به کار پردازهای خویش اهدا کن.

10- سعی کن آنچه در راه های خیر مصرف می کنی از پاک ترین مال تو باشد.

11- ای عبدالله نجاشی سعی کن برای خود مال اندوزی نکنی و مشمول آیه :

«وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیم»(1)

نشوی.

12- هرگز اضافه طعام و حُلویاتی را که به فقرا می دهی، و شکم های گرسنه ای را که سیر می نمایی، کوچک ندان، چرا که این عمل آتش خشم خدا را خاموش می کند، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) روزی به

ص: 145


1- - توبه/34.

اصحاب خود فرمود: «ایمان به خدا و قیامت ندارد کسی که سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد.» اصحاب گفتند: یا رسول الله! پس ما هلاک شدیم. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: مقصودم اضافه غذا و خرما و اضافه لباس و امثال این هاست که به همسایگان خود می دهید، و به وسیله آن آتش خشم خداوند را خاموش می کنید.

13- من باید به تو بگویم: دنیا و تشریفات آن را اعتباری نیست، و پیشینیان از آن بهره ای نبردند. سپس امام صادق(علیه السلام) حدیث زهد امیرالمؤمنین(علیه السلام) و سه طلاقه کردن او دنیا را بیان نمود، تا این که فرمود: من خیر دنیا و آخرت را از ناحیه ی صادق مصدّق رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) برای تو بیان کردم، و اگر تو به آن عمل کنی و گناهان تو به اندازه ی کوه ها و امواج دریاها باشد، من امید دارم که خداوند بر تو ببخشد.

14- ای عبدالله نجاشی! بترس از اینکه مؤمنی را بترسانی، چرا که جدّم امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: کسی که با نگاه خود مؤمنی را بترساند، خداوند در قیامت - که سایه رحمتی جز سایه رحمت او نیست- او را خواهد ترساند، و در قیامت به صورت مورچه محشور می شود، تا به جایگاه خود [ در آتش] برسد.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نیز فرمود:

کسی که به فریاد مصیبت زده ای - از مؤمنین- برسد، خداوند در قیامت - که فریادرسی جز او نیست - به فریاد او خواهد رسید، و او را از وحشت بزرگ قیامت و عذاب آن ایمن خواهد نمود، و کسی که حاجتی از برادر مؤمن خود ، برآورده کند، خداوند حوائج فراوانی را از او برآورده خواهد نمود. که یکی از آنها بهشت می باشد، و کسی که به برادر مؤمن خود لباسی بدهد، خداوند در بهشت لباس سندس و استبرق و حریر بهشتی به او خواهد پوشاند، و تا چیزی از آن لباس باقی است همواره در رضوان خدا خواهد بود، و کسی که به برادر خود اطعامی بکند، خداوند از غذاهای پاک بهشتی به او اطعام خواهد نمود، و کسی که برادر مؤمن تشنه خود را سیراب کند، خداوند از ظرف های مهر زده ی بهشتی او را سیراب خواهد کرد، و کسی که خادمی برای برادر مؤمن خود تهیه کند [و یا خود به او خدمت نماید] خداوند خادمان بهشتی به او خواهد داد، و در کنار اولیای خود او را ساکن خواهد نمود، و در قیامت به او بر ملائکه مباهات خواهد کرد، و کسی که وسیله ازدواج برادر دینی خود را فراهم کند، خداوند او را به حورالعین بهشتی تزویج خواهد کرد، و با صدّیقین از اهل بیت پیامبر خود مأنوسش خواهد نمود .

و کسی که به برادر مؤمن خود کمک کند و او را از دست ظالم نجاتش دهد، خداوند در قیامت او را از صراط عبور خواهد داد، و کسی که برای خدا به زیارت برادر مؤمن خود برود، از زوّار خداوند نوشته می شود، و بر خداوند حق است که زائر خود را اکرام نماید.

تا این که فرمود: ای عبدالله نجاشی ... رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) روزی به اصحاب خود فرمود: ای مردم، مؤمن نیست کسی که به زبان ایمان بیاورد، و در قلب او ایمان نباشد، پس شما نباید به دنبال آشکار

ص: 146

شدن لغزش های مؤمنین باشید، چرا که هر کس چنین باشد، خداوند در قیامت لغزش های او را آشکار می کند، و در دنیا نیز هر کجا باشد او را رسوا می نماید ...

مؤلّف گوید: حدیث فوق مفصّل است و ما متن عربی آن را در پاورقی برای اهل ادب و تحقیق آماده کردیم.(1)

ص: 147


1- - بسم الله الرحمن الرحیم أطال الله بقاء سیدی وجعلنی من کل سوء فداه ولا أرانی فیه مکروها، فانه ولی ذلک والقادر علیه، اعلم سیدی ومولای انی بلیت بولایة الاهواز فإن رأی سیدی ومولای ان یحد لی حدا ویمثل لی مثالا لاستدل به علی ما یقربنی الی الله عزوجل والی رسوله ویلخص لی فی کتابه ما یری لی العمل به، وفیما ابذله [ ابتذله ] واین اضع زکاتی وفیمن اصرفها وبمن آنس ولی من استریح وبمن اثق وآمن وألجأ إلیه فی سری فعسی أن یخلصنی الله تعالی بهدایتک وولایتک فانک حجة الله علی خلقه وأمینه فی بلاده لا زالت نعمته علیک. قال عبد الله بن سلیمان فأجابه أبو عبد الله علیه السلام. بسم الله الرحمن الرحیم حاطک الله بصنعه ولطف بک بمنه، وکلاک برعایته فإنه ولی ذلک أما بعد فقد جاءنی رسولک بکتابک فقرأته، وفهمت جمیع ما ذکرت وسألته عنه وزعمت أنک بلیت بولایة الأهواز فسرنی ذلک وساءنی وسأخبرک بما ساءنی من ذلک، وما سرنی انشاء الله، فأما سروری بولایتک، فقلت: عسی أن یغیث الله بک ملهوفا خائفا من آل محمد علیهم السلام، ویعز بک ذلیلهم، ویکسو بک عاریهم، ویقوی بک ضعیفهم، ویطفئ بک نار المخالفین عنهم، وأما الذی ساءنی من ذلک فان أدنی ما أخاف علیک أن تعثر بولی لنا فلا تشم حظیرة القدس، فإنی مخلص لک جمیع ما سألت عنه إن أنت عملت به ولم تجاوزه رجوت أن تسلم إنشاء الله، أخبرنی یا عبد الله أبی عن آبائه عن علی بن أبی طالب علیهم السلام عن رسول الله صلی الله علیه وآله أنه قال: من استشاره أخوه المؤمن فلم یمحضه النصیحة سلبه الله لبه ". واعلم انی سأشیر علیک برأی ان أنت عملت به تخلصت مما أنت متخوفه واعلم أن خلاصک مما بک من حقن الدماء وکف الأذی عن أولیاء الله، والرفق بالرعیة، والتأنی وحسن المعاشرة مع لین فی غیر ضعف، وشدة فی غیر عنف ومداراة صاحبک، ومن یرد علیک من رسله، وارتق فتق رعیتک بان توقفهم علی ما وافق الحق والعدل انشاء الله، وإیاک والسعاة وأهل النمایم فلا یلتزقن بک أحد منهم ولا یراک الله یوما ولیلة وأنت تقبل منهم صرفا ولا عدلا، فیسخط الله علیک ویهتک سترک، واحذر مکر خوز الأهواز فان أبی أخبرنی عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیهم السلام أنه قال: " ان الایمان لا یثبت فی قلب یهودی ولا خوزی أبدا ". فأما من تأنس به وتستریح إلیه وتلجئ أمورک إلیه فذلک الرجل الممتحن المستبصر الأمین الموافق لک علی دینک، ومیز عوامک وجرب الفریقین، فان رأیت هناک رشدا فشأنک وإیاه، وإیاک ان تعطی درهما أو تخلع ثوبا أو تحمل علی دابة فی غیر ذات الله لشاعر أو مضحک أو ممتزح إلا أعطیت مثله فی ذات الله ولتکن جوائزک وعطایاک وخلعک للقواد والرسل والأجناد وأصحاب الرسائل وأصحاب الشرط والأخماس وما أردت ان تصرفه فی وجوه البر والنجاح والفطرة والصدقة والحج والمشرب والکسوة التی تصلی فیها وتصل بها والهدیة التی تهدیها إلی الله عز وجل وإلی رسوله صلی الله علیه وآله من أطیب کسبک یا عبد الله اجهد ان لا تکنز ذهبا ولا فضة فتکون من أهل هذه الآیة " إن الذین یکنزون الذهب والفضة ولا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم " ولا تستصغرن من حلو ولا من فضل طعام تصرفه فی بطون خالیة تسکن بها غضب الرب تبارک وتعالی. واعلم أنی سمعت أبی یحدث عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیهم السلام أنه سمع عن النبی صلی الله علیه وآله یقول لأصحابه یوما: ما آمن بالله والیوم الآخر من بات شبعانا وجاره جائع، فقلنا: هلکنا یا رسول الله، فقال: من فضل طعامکم، ومن فضل تمرکم ورزقکم وخلقکم وخرقکم تطفئون بها غضب الرب. وسأنبئک بهوان الدنیا وهوان شرفها علی من مضی من السلف والتابعین، ثم ذکر حدیث زهد أمیر المؤمنین علیه السلام فی الدنیا وطلاقه لها " إلی أن قال: " وقد وجهت إلیک بمکارم الدنیا والآخرة عن الصادق المصدق رسول الله صلی الله علیه وآله فان أنت عملت بما نصحت لک فی کتابی هذا ثم کانت علیک من الذنوب والخطایا کمثل أوزان الجبال وأمواج البحار رجوت الله ان یتجافی عنک عز وجل بقدرته، یا عبد الله إیاک أن تخیف مؤمنا فان أبی محمد بن علی حدثنی عن أبیه، عن جده علی بن أبی طالب علیه السلام أنه کان یقول: من نظر إلی مؤمن نظرة لیخیفه بها أخافه الله یوم لا ظل إلا ظله وحشره فی صورة الذر لحمه وجسده وجمیع أعضائه حتی یورده مورده وحدثنی أبی عن آبائه، عن علی علیه السلام، عن النبی صلی الله علیه وآله قال: من أغاث لهفانا من المؤمنین أغاثه الله یوم لا ظل إلا ظله وآمنه یوم الفزع الأکبر وآمنه من سوء المنقلب، ومن قضی لأخیه المؤمن حاجة قضی الله له حوائج کثیرة من إحداها الجنة، ومن کسی أخاه المؤمن من عری کساه الله من سندس الجنة واستبرقها وحریرها ولم یزل یخوض فی رضوان الله ما دام علی المکسو منه سلک، ومن أطعم أخاه من جوع أطعمه الله من طیبات الجنة، ومن سقاه من ظماء سقاه الله من الرحیق المختوم ریه، ومن أخدم أخاه أخدمه الله من الولدان المخلدین، وأسکنه مع أولیائه الطاهرین، ومن حمل أخاه المؤمن من رجلة حمله الله علی ناقة من نوق الجنة، وباهی به الملائکة المقربین یوم القیامة، ومن زوج أخاه المؤمن امرأة یأنس بها وتشد عضده ویستریح إلیها زوجه الله من الحور العین، وآنسه بمن أحبه من الصدیقین من أهل بیت نبیه وإخوانه وآنسهم به، ومن أعان أخاه المؤمن علی سلطان جائر أعانه الله علی إجازة الصراط عند زلة الاقدام، ومن زار أخاه إلی منزله لا لحاجة إلیه کتب من زوار الله، وکان حقیقا علی الله ان یکرم زائره، یا عبد الله وحدثنی أبی، عن آبائه، عن علی علیه السلام أنه سمع رسول الله صلی الله علیه وآله یقول لأصحابه یوما: معاشر الناس انه لیس بمؤمن من آمن بلسانه ولم یؤمن بقلبه، فلا تتبعوا عثرات المؤمنین، فإنه من تتبع عثرة مؤمن اتبع الله عثراته یوم القیامة وفضحه فی جوف بیته، وحدثنی أبی عن آبائه، عن علی علیه السلام أنه قال: أخذ الله میثاق المؤمن أن لا یصدق فی مقالته، ولا ینتصف من عدوه، وعلی ان لا یشفی غیظه إلا بفضیحة نفسه، لان کل مؤمن ملجم، وذلک لغایة قصیرة، وراحة طویلة، وأخذ الله میثاق المؤمن علی أشیاء أیسرها علیه مؤمن مثله یقول بمقالته ببغیه وبحسده والشیطان یغویه ویضله والسلطان یقفو أثره ویتبع عثراته، وکافر بالله الذی هو مؤمن به یری سفک دمه دینا، وإباحة حریمه غنما، فما بقاء المؤمن بعد هذا، یا عبد الله، وحدثنی أبی عن آبائه، عن علی علیه السلام عن النبی صلی الله علیه وآله وسلم قال: نزل علی جبرئیل فقال: یا محمد إن الله یقرء علیک السلام ویقول: اشتققت للمؤمن اسما من أسمائی، سمیته مؤمنا فالمؤمن منی وأنا منه، من استهان مؤمنا فقد استقبلنی بالمحاربة، یا عبد الله وحدثنی أبی، عن آبائه، عن علی علیه السلام عن النبی صلی الله علیه وآله قال یوما: یا علی لا تناظر رجلا حتی تنظر فی سریرته فان کانت سریرته حسنة فان الله عز وجل لم یکن لیخذل ولیه فان تکن سریرته ردیة فقد یکفیه مساویه، فلو جهدت أن تعمل به أکثر مما عمل من معاصی الله عز وجل ما قدرت علیه، یا عبد الله وحدثنی أبی، عن آبائه عن علی علیه السلام، عن النبی صلی الله علیه وآله أنه قال: أدنی الکفر أن یسمع الرجل من أخیه الکلمة فیحفظها علیه یرید أن یفضحه بها، أولئک لا خلاق لهم، یا عبد الله وحدثنی أبی عن آبائه، عن علی علیه السلام أنه قال: من قال فی مؤمن ما رأت عیناه، وسمعت أذناه ما یشینه ویهدم مروته فهو من الذین قال الله عز وجل: " إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم " یا عبد الله وحدثنی أبی، عن آبائه، عن علی علیه السلام قال: من روی عن أخیه المؤمن روایة یرید بها هدم مروته وثلبه أوبقه الله بخطیئته حتی یأتی بمخرج مما قال، ولن یأتی بالمخرج منه أبدا، ومن أدخل علی أخیه المؤمن سرورا فقد أدخل علی أهل البیت سرورا، ومن أدخل علی أهل البیت سرورا فقد أدخل علی رسول الله صلی الله علیه وآله سرورا ومن أدخل علی رسول الله صلی الله علیه وآله سرورا فقد سر الله، ومن سر الله فحقیق علی الله عز وجل أن یدخله جنته، ثم أوصیک بتقوی الله، وإیثار طاعته والاعتصام بحبله، فإنه من اعتصم بحبل الله فقد هدی إلی صراط مستقیم، فاتق الله ولا تؤثر أحدا علی رضاه وهواه، فإنه وصیة الله عز وجل إلی خلقه لا یقبل منهم غیرها، ولا یعظم سواها، واعلم أن الخلائق لم یوکلوا بشئ أعظم من التقوی فإنه وصیتنا أهل البیت، فان استطعت أن لا تنال من الدنیا شیئا تسأل عنه غدا فافعل قال عبد الله بن سلیمان، فلما وصل کتاب الصادق علیه السلام إلی النجاشی نظر فیه وقال: صدق والله الذی لا إله إلا هو مولای فما عمل أحد بما فی هذا الکتاب إلا نجا، فلم یزل عبد الله یعمل به أیام حیاته.

تمّت بحمدالله و توفیقه فی 25 شهر شوال سنه 1439 هجریِه یوم وفات الإمام الصادق جعفربن محمّد صلوات و سلامه علیهما.

(سیدقاسم(سیدمحمّد) حسینی بهارانچی غفرالله له و لوالدیه)

ص: 148

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109