سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -
عنوان و نام پدیدآور:صبر از دیدگاه اسلام: مجموعه سخنرانیهای استاد حسین انصاریان/ ویرایش و تحقیق محسن فیض پور.
مشخصات نشر:قم : دارالعرفان، 1389.
مشخصات ظاهری:519 ص.
فروست:سیری در معارف اسلامی ؛ 32. مجموعه آثار؛ 91.
شابک:70000 ریال (جلد شومیز): 978-964-2939-59-6 ؛ 80000 ریال (جلد گالینگور)
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:کتابنامه: ص. 517 - 519.
یادداشت:نمایه.
موضوع:انصاریان، حسین، 1323 - -- وعظ
موضوع:صبر-- جنبه های مذهبی-- اسلام
شناسه افزوده:فیض پور قمی، محسن، 1353 -
رده بندی کنگره:BP10/5/الف82ص2 1389
رده بندی دیویی:297/08
شماره کتابشناسی ملی:2113798
ص:1
در جهان پرتلاطم امروز، آیات پرشور الهی و کلام روح بخش معصومین و زمزم لایزال معارف شیعه مرهم جان های خسته و سیراب کننده تشنگان هدایت و رهایی جویندگان از ظلمت های نفس است. عالمان دینی و عارفان حقیقی غواصان این اقیانوس بیکران معرفت اند که گوهرهای ناب علوم قرآن و اهل بیت علیهم السلام را به دست آورده و به مشتاقان حقیقت عرضه می نمایند.
در این میان، کرسی منبر و خطابه رسانه دیرپا و سازنده ای است که از دیرباز زمینه ارتباط و انتقال معارف دینی و مکارم اخلاقی را میان عالمان و متعلمان فراهم کرده است و عالمان آگاه و هادیان دلسوز، که عمر خویش را صرف تتبع و تحقیق در آثار علمی شیعه نموده اند، عباد اللّه را به مصداق کریمانه «ادع الی سبیل ربک بالحکمۀ و الموعظۀ الحسنۀ»، با کلام نغز و لطیف خود به راه سعادت دعوت کرده اند.
مجموعه حاضر، که با عنوان «سیری در معارف اسلامی» در مجلدات مختلف و موضوعات متنوع در اختیار خوانندگان محترم قرار می گیرد، مجموعه مباحث عالمانه و ارزشمند محقق ارجمند حضرت استاد حسین انصاریان، مدظله العالی، است که یکی از عالمان برجسته و میراث داران گوهر سخن در زمان خویش است که استواری کلام و لطافت بیان نافذشان بر اهل نظر پوشیده نیست.
این گنجینه ارزشمند حاصل نیم قرن مجاهدت علمی و تبلیغی حضرت استاد جهت نشر و ترویج فرهنگ غنی شیعه بر کرسی بحث ونظر می باشد که به منظور پربارتر ساختن محتوای تبلیغ دینی در جامعه و استفاده بیشتر طلاب محترم علوم دینی به زیور طبع آراسته می شود.
در این مجموعه گرانقدر، تلاش شده است با تکیه بر ویرایشی روشمند و دقیق - که شرح آن در یادداشت ویراستار آمده است - ساختار هنرمندانه مباحث و سبک استاد در ارائه سخن از بین نرود، تا ضمن نشرفرهنگ انسان ساز آل اللّه علیهم السلام شیوه منحصر به فرد استاد در تبیین معارف دینی نیز حفظ شده و به مشتاقان ارائه گردد.
مجلّدی که اکنون تقدیم خوانندگان گرامی می شود سی و دومین اثر از این مجموعه سترگ و دربردارنده 29 گفتار در باب صبر از دیدگاه اسلام می باشد که مربوط به سخنرانی های استاد در ماه رمضان 1385 در مسجد امیر تهران و دهه آخر ذی القعده 1362 در حسینیه کاشمریهای مشهد است.
این مکتوب، علاوه بر در برداشتن متن سخنرانی که لاجرم سبک و سیاق متن را نیز گفتاری می سازد، از فواید زیر خالی نیست:
- عنوان بندی مناسب و تفکیک مطالب و موضوعات.
- استخراج مصادر آیات و روایات و ارائه مطالب متنوع دیگر در پی نوشت.
- ذکر نام مستقل برای هر بحث (در انتخاب نام هر مجلد و نیز هر گفتار غلبه موضوع مدنظر بوده است، نه انطباق کامل موضوع و محتوا)
- مجموعه متنوع فهرست ها و...
در پایان، با امید به این که این اثر مورد رضایت حضرت حق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مقبول نظر مبلغان دینی قرار گیرد، لازم است از استاد انصاریان، دامت برکاته، که این فرصت مغتنم را در اختیار قرار دادند سپاسگزاری نماییم.
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان
«اَلْحَمدُ لِلّهِ وَ الصَّلاۀ علی رَسُولِ اللّه وَ عَلی آلِهِ آل اللّه»
پایه گذار منبر و جلسات سخنرانی برای رشد و هدایت جامعه وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بود. ارزش تبلیغ دین از طریق منبر و جلسات تا جایی بود که خود رسول اکرم صلی الله علیه وآله تا روز پایان عمرشان با کمال اخلاص به بیان معارف دین پرداختند و در این راه زحمات سنگینی را متحمل شدند. پس از پیامبر، وجود مقدس امیرمؤمنان علیه السلام ادای این تکلیف الهی به عهده گرفتند که بخشی از سخنرانی های آن حضرت در کتاب بی نظیر نهج البلاغه موجود است.
امامان معصوم، به ویژه حضرت باقر و حضرت صادق علیهماالسلام نیز تا جایی که فرصت در اختیارشان قرار گرفت و مزاحمتی از جانب حکمرانان بنی امیه و بنی عباس برایشان پیش نیامد این مهم را به صورت بیان معارف الهی و رشته های مختلف علوم به صورتی که حجت تا قیامت بر همگان تمام باشد به عهده گرفتند و دیگران را که مورد اعتمادشان در علم و عمل بودند به این مسأله تشویق کردند.
عالمان مخلص و باعمل شیعه برای حفظ دین خدا و تبلیغ معارف الهیه بر اساس قرآن و فرهنگ اهل بیت قرن به قرن تا به امروز که سال 1387 هجری شمسی است این
ص:2
جایگاه عظیم را حفظ کردند؛ شخصیت هایی چون شیخ مفید، شیخ صدوق، شیخ طوسی، علامه محمدباقر مجلسی، شیخ جعفر شوشتری و در قرن معاصر بزرگانی چون آیت اللّه العظمی بروجردی، آیت اللّه سیدعلی نجف آبادی، آیت اللّه حاج میرزا علی شیرازی، آیت اللّه حاج میرزا علی هسته ای، آیت اللّه حاج میرزا علی فلسفی تنکابنی و...
با داشتن مقام مرجعیت و مقام علمی بسیار بالا در ماه رمضان و محرم و صفر به منبر می رفتند و از این طریق دِین خود را به قرآن و اهل بیت ادا می کردند.
این جانب حسین انصاریان که سالیانی از عمرم را در شهر مقدس قم، این آشیانه اهل بیت، نزد بزرگانی از مراجع و اساتید مشغول تحصیل بوده ام، بر اساس وظیفه ای که احساس می کردم رو به جانب تبلیغ و تألیف آوردم و در این راه، فقط توفیق حق رفیق راهم بود. در زمینه تبلیغ بیش از شش هزار سخنرانی در نزدیک به پانصد موضوع مختلف بر پایه قرآن و روایات اهل بیت و تاریخ صحیح و نکاتی از حیات پاکان و اولیای الهی پرداخته ام و امیدوارم تا لحظات پایان عمر هم چنان توفیق ادای این وظیفه را از جانب حق داشته باشم.
مؤسسه دارالعرفان، که در شهر قم در جهت نشر معارف قرآنی و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام کارهای مهمی را در سطح جهانی انجام می دهد، بنا گذاشت متن این سخنرانی ها به صورت مکتوب درآید تا در اختیار طلاب حوزه ها و دانشجویان و مردم علاقمند قرار گیرد و این مجموعه که احتمالاً حدود دویست جلد خواهد شد در آینده منبعی برای مبلغان شیعه قرار گیرد. من پس از سپاس از حضرت حق لازم می دانم به خاطر تحقق این مهم از دو فرزندم و جناب آقای پیمان تشکر کنم و از خوانندگان، به خصوص مبلغان گرامی، درخواست دعا نمایم. حال، این شما و این اثر اسلامی که فقط لطف و رحمت حق سبب ظهورش شد.
فقیر: حسین انصاریان
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
ص:3
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
خداوند در قرآن ، نزدیک به یکصد و سه مرتبه در موارد گوناگون صبر را به عنوان مسأله ای واجب و لازم در زندگی انسان مطرح کرده است.
در لغت عرب ، کلمه صبر به معنای «خود نگاه داشتن» یا «کفّ نفس » است. خود نگاه داشتن در حریم دین پروردگار ، برای این است که انسان دچار خسارت ، زیان و ضرر در دنیا و آخرت نشود. باقی ماندن در حریم الهی باید آزادانه و به اختیار خود انسان باشد. در این صورت است که انسان از زیان ها و خسارت ها در امان می ماند ؛ زیرا هجوم خسارت ها و زیان ها در فضای بیرون از حریم حق صورت می گیرد.
انسان در حریم حق ، در سایه قدرت ، لطف ، نظر ، محبت و رحمت خدا است ، پس دچار زیان و ضرر نمی شود ، چون هیچ خطری توان ورود به حریم حق را ندارد. این حریم ، الی الابد مصون و محفوظ از هر خطر و خسارتی است.
از آنجا که صبر به معنای حفظ خود در حریم حق است ، روایات و معارف الهی ، بعد از آیات قرآن کریم ، از روزه ماه مبارک رمضان به صبر تعبیر کرده اند. چرا ؟ علت آن واضح است ، چون حالات روزه ، در حقیقت خودداری از بسیاری از حلال های خدا به امر پروردگار است.
خودداری از حلال ها از ارزش بسیار بالایی برخوردار است ؛ زیرا طبیعت بدن اقتضا دارد که بخورد ، بیاشامد و راه شهوات حلال بر او باز باشد و در مواقع مختلفی در آب فرو رود و از آن استفاده نماید ، ولی پروردگار عالم از بندگان مؤمن خویش خواسته است که در ماه مبارک رمضان از این حلال ها خودداری کنند. این خودداری ، صبر است.
همچنین از بندگان خود خواسته است که در کنار خودداری از این حلال ها ، همیشه ، هر لحظه و همه جا از حرام ها نیز خودداری کنند. چون در ماه مبارک رمضان ، از جانب پروردگار ، توان انسان برای خودداری از حرام ها زیاد می شود و این صبر ، بسیار مهمّ است. به همین خاطر از روزه تعبیر به «صبر» شده است ، لذا در سوره مبارکه بقره پروردگار می فرماید :
ص:4
« وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوۀِ » (1)روایات ، کلمات اهل تحقیق و سلوک و مفسرین بزرگ ، صبر را در این آیه به معنای روزه گرفته اند ؛ زیرا روزه یکی از بهترین و زیباترین کلاس های پروردگار مهربان عالم است که انسان به اختیار خودش ، زیر نظر پروردگار ، صبر را تمرین می کند که شاید تا پایان ماه مبارک رمضان ، در برابر بسیاری از حلال ها و حرام ها ، به آن تقوایی که مورد نظر پروردگار عالم است ، که کلید گشایش همه مشکلات است ، برسد. (2)
مسأله صبر ، خودداری و تقوا به صورت های مختلف بیان شده است ؛ در این زمینه اهل دل ، آیه ای به کار گرفته اند که در پایان این آیه ، مسأله «فلاح» مطرح است ، که اگر کسی به آن نزدیک شود ، در حقیقت خودش را به انبیا ، ائمه طاهرین علیهم السلام و اولیای الهی رسانده است. چه بسا با طیّ مسیری که این آیه شریفه بیان می کند ، انسان به یکی از اولیای الهی تبدیل شود :
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » (3)که اگر کسی در این مسیر حرکت کند ، صد در صد به فلاح خواهد رسید ، یعنی وقتی پروردگار می فرماید : « لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » امید واقعی و صد در صد را به بندگانش نوید می دهد.
فلاح به این معنا است که انسان همه موانع رسیدن به مقصود اعلی را برطرف کند و جاده را از موانع ، سدّها و بندها پاک کند که مرحله ای از آن به وسیله روزه
ص:5
امکان دارد و در این صورت به مقام فلاح خواهد رسید.
در این آیه ، با کمک روایات ، این گونه تفسیر می شود که صبر دارای سه مرحله است ؛
نخست : صبر در مقابل تلخی ها و ناگواری ها که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل می فرمایند :
«قَلیلٌ مَکْثُه وَ یَسیرٌ بَقائُه » (1)
مدت تلخی ها و ناگواری ها برای انسان کوتاه و قابل تحمل است و انسان این مدت کوتاه را خیلی زود از دست می دهد و خوبی آن به همین است.
مثلاً در ماه مبارک رمضان ، مدت تلخیِ گرسنگی ، تشنگی ، خودداری از شهوات حلال و فرو رفتن در آب ، بسیار کم است. انسان سی روز در برابر تلخی ها و ناگواری ها باید صبر کند ؛ یعنی خود را در حریم خدا حفظ نماید که حریم خدا در این ماه ، روزه گرفتن است.
شخص نباید برای فرار از گرسنگی ، تشنگی ، شهوت و دیگر لذت ها مرتکب عمل حرام شود و صبر خود را بشکند. یک ماه صبر کند که به دنبال این صبر در برابر تلخی ها ، شیرینیِ رضایت و رحمت خدا و ساخته شدن سپر در مقابل عذاب جهنم را کسب کرده باشد که فرمود :
«الصوم جُنّۀ » (2)
روزه در روایات به سپر تعبیر شده است ؛ یعنی محال است که روزه داران مؤمن به عذاب قیامت مبتلا شوند ، چون پوششی دارند که عذاب قیامت ، قدرت ورود
ص:6
به آن و زخمی کردنش را ندارد و با هجوم عذاب جهنم نیز شکسته نمی شود. این سپر ، به امر و ساخت پروردگار است که علیه آتش دوزخ ساخته شده است ، لذا
دوزخ ، با همه قدرت و توانی که دارد ، نمی تواند این سپر را بشکند. صبر موجب می شود که انسان از غضب خدا و عذاب دوزخ در امان باشد و اگر در این حریم
بماند ، در امان خواهد ماند. (1)
خواهیم شد و هر دروغی را باور می کنیم و نسبت به اطرافیان ، همسایگان و علمای خود بدبین می شویم و هر دروغی را باور می کنیم.
این بدبینی فیوضاتی که از طریق مردم و خدا به شما می رسد ، از بین می برد.
گوش دادن به حرف مردم بدون تحقیق و حقیقت مسأله را به دست نیاوردن ، موجب بدبینی است که آن نیز حرام است. خداوند می فرماید :
اگر دیگران مطالبی برای شما نقل کردند ، قبول نکنید ، چون نباید بدبین شوید ،
بلکه « فَتَبَیَّنُواْ » (1) انسان ، گوش ، عقل و درایت دارد و باید تحقیق کند. علاوه بر این ، اگرچه مطلب صحیح باشد ، باید گذشت داشت ، چون انسان همیشه در معرض اشتباه است. به خود بگوید : او نیز مانند بقیه مردم دچار اشتباه شده و شاید توبه و استغفار کرده و خدا خواسته است که آبروی او را حفظ کند ، پس ما نیز بخشش داشته باشیم.
سعدی استادی به نام شهاب الدین سهروردی (2) - معروف به شیخ اشراق - داشته است که شخصیت باسواد ، حکیم و متخلّق به اخلاق بود. روزگاری با هم به سفر دریایی رفته بودند. در کشتی نیز شاگرد خویش را تربیت و نصیحت می کرده است.
همه جای عالم برای انسان های الهی کلاس درس است. امکان ندارد عمر خود
ص:8
را ضایع کنند ، بلکه یا در حال درس گرفتن هستند ، یا در حال درس دادن. حتی کسانی که انسان های معمولی هستند ، در حد ظرفیت خود ، در حال درس گرفتن و درس دادن هستند.
یکی از پرقیمت ترین شعرهای سعدی ، این شعر است که در کتاب «گلستان» آمده است : مقامات مردی ز مردی شنو
نه از سعدی ، از سهروردی شنومرا شیخ دانای مرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آبیکی آن که در نفس خودبین مباش
یکی آن که بر خلق بدبین مباش (1)شانه های خود را بالا نیانداز ! منیّت نداشته باش ! تو فقیر و نیازمند آفریده شده ای. خداوند متعال شاهد تو است. برای زندگی به خیلی چیزها نیاز داری ؛ گدای هوا ، آب ، برف ، باران ، آب دریا ، زمین و آسمان هستی. از زمانی که در رحم مادر بودی ، این گدایی شروع شد و وقتی که وارد قیامت می شویم ، گدای شفاعت و بهشت هستیم ، پس گدا باید سر خود را پایین بیاندازد.
انسان نسبت به همه باید حسن ظنّ داشته باشد و همه را خوب و پاک بداند ، مگر این که گناهی از آنها ثابت شود ، که بعد از ثابت شدن گناه نیز در درون خود بگوید : این شخص خطاکار اهل نماز و روزه است ، حتما توبه کرده یا می کند و خدا او را می بخشد ، پس چرا من بخشش نداشته باشم و آبروی او را در بین مردم ببرم ؟
مأمورین خود دستور داد تا بوذرجمهر را دستگیر کنند ، لباس پشمینه زبر و آزاردهنده ای به او بپوشانند و در اتاق تنگ و تاریکی زندانی کنند. به دست و پایش زنجیر ببندند و در شبانه روز ، مقداری نان و نمک و کوزه ای آب به او بدهند.
همچنین اجازه ندارد با کسی ملاقات کند. به زندانبان ها گفت : هر عکس العملی نشان داد ، به من گزارش دهید.او را بی تقصیر زندانی کردند. چون سه گونه زندانی وجود دارد ؛ اول این که کسی جرمی کرده باشد ، دوم این که به خاطر تهمت ، در عین پاکی به زندان افتاده باشد ، مانند حضرت یوسف علیه السلام و سوم این که کسی دچار زندان هوای نفس خود شده باشد.
بوذرجمهر جزء زندانیان بی گناه بود. کسی که شخص بی گناه را زندانی کند ، مرتکب گناه بزرگی می شود. کسی که گزارش غلط در حق شخص بی گناه می دهد ، او نیز گناه بزرگی مرتکب می شود.
پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرماید : گزارش دهنده دروغ گو ، دستگیر کننده شخص بی گناه و کسی که شخص بی گناهی را زندانی می کند ، هر سه ملعون هستند ؛ یعنی خداوند رحمتش را از آنها قطع می کند. (1)آزردن یاران خدا گناه بسیار بزرگی است. اگر شخص بی گناهی زندانی شود ، چه دل ها که به خاطر او غمگین شده و اشک ها که برای مظلومیت او جاری می شود.
این ها گناهانی است که به حساب گزارش دهنده و دستگیر کننده و کسی که ظالم است و بی گناه را به زندان می اندازد ، نوشته می شود.
مدتی گذشت ، انوشیروان هر چه منتظر ماند ، هیچ گونه عکس العملی از بوذرجمهر گزارش نشد. به مأمورین زندان گفت : حرفی نمی زند ؟ گفتند : نه.
معروف است که چند ماه در غل و زنجیر ، با قرص نان و نمک سپری کرد و عکس
ص:10
العملی نشان نداد.
انوشیروان چند نفر را مأمور کرد که نزد بوذرجمهر بروند و ببینند به چه علت این گونه آرام است و چرا تقاضای عفو و تخفیف نمی کند ؟ تا بعد از این که با او گفتگو کردند ، به او گزارش دهند. آنها به زندان آمدند و به بوذرجمهر گفتند : رنگ رخسار و شادابی چهره تو با گذشته فرقی نکرده و نشان می دهد که امنیت خاطر داری ، آیا تقاضایی داری ؟
کسانی که گرفتار می شوند ، گرفتاری بر عقل و خرد آنها اثر نامطلوب می گذارد ، گفتند : در این زندان تنگ و تاریک اذیت نمی شوید؟ بوذرجمهر گفت :
می دانید که من حکیم و طبیب هستم. برای خودم در این زندان دوایی درست کرده ام که این دوا از چند جزء ترکیب شده و هر روز از آن استفاده می کنم ، لذا بسیار
خوش و راحت هستم و امنیت خاطر دارم.
گفتند : آیا ترکیبات این دارو را برای ما نیز می گویی ؟ گفت : بله ، ترکیبات این دارویی که من استفاده می کنم ، تشکیل شده از این عناصر است:
اول : توکل. اعتماد و تکیه درونی من به پروردگاری است که کریم است. در باطن خود ، با پروردگار مأنوس هستم. کسی که با او انس بگیرد ، اضطراب و نگرانی ندارد. وقتی کشتی پر باشد ، از موج دریا در امان است ، اما وقتی خالی باشد ، امواج آن را واژگون می کند.
پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرمایند :
«اِنّی تارِکٌ فِیکُمْ الثَّقَلَیْنِ» (1)
من دو شیء گران سنگ در میان شما به امانت گذاشته ام :
ص:11
«کتاب الله و عترتی »
هر کس با قرآن و اهل بیت علیهم السلام مأنوس باشد ، بر کشتی پرباری سوار شده است که هر طوفانی در عالم بوزد ، او از آنها سالم رد می شود ، مانند میثم ، رُشید ، مسلم ، حبیب ، زهیر و قمر بنی هاشم.
توکل بر پروردگار کارساز بوده ، کلید حل همه مشکلات است. در ماه مبارک رمضان با توکل کردن ، گرسنگی و تشنگی آسان می شود.
حضرت صلی الله علیه وآله می فرمایند :
خداوند بوی دهان روزه دار را دوست می دارد و زمانی که روزه دار در وقت افطار لقمه را برمی دارد و افطار می کند ، خداوند گناهانش را می بخشد. این کلید حل
مشکل است. (1)
این جزء اول دارو بود. جزء دوم این دارو ، رضایت به قضای پروردگار است.
قسمت ما این گونه شد که شصت سال آزاد بودیم ، مدتی نیز در زندان ، عمر خود را سپری کنیم. مدتی که آزادانه زندگی می کردم ، مسئولیت های عظیمی بر گردن من بود ، که اگر کوچک ترین خطایی انجام می دادم ، اهل جهنم بودم. قسمت من این بود که مدتی در زندان راحت باشم ، اینجا مکان خوبی است ، چون مسئولیتی ندارم و بار مسئولیت بسیار سنگین است ، پس به قضای پروردگار راضی هستم.
ص:12
نخست وزیرِ هارون - علی بن یقطین (1) - که مخفیانه شیعه شده بود و با وجود نخست وزیری هارون ، تقیه می کرد ، روزی به کنار حرم پیغمبر صلی الله علیه وآله آمد. امام موسی بن جعفر علیهماالسلام او را به حرم راه نداد.
امام علیه السلام تا سه روز از ورود او به حرم ممانعت می کردند. اشک های این نخست وزیر سرازیر شد و به حضرت پیغام داد : چرا مرا به حرم راه نمی دهید ؟ حضرت فرمودند :
برای ابراهیم جمّال (2) در بغداد مشکلی به وجود آمد و او به مسند حکومت آمد. خدا برای حل مشکلات مردم این مسند را به تو داده است ، اما تو به او اجازه ورود ندادی ، ما نیز تو را راه نمی دهیم ؛ یعنی خدا تو را راه نمی دهد. باید مانع را
برطرف کنی ، تا توفیق زیارت پیامبر صلی الله علیه وآله نصیب تو شود.
گفت : آقا ! چه باید بکنم ؟ امام علیه السلام فرمودند : به بغداد برو و رضایت ابراهیم
جمّال را جلب کن ، اگر او راضی شود ، ما نیز تو را به حرم راه می دهیم ، چون قلب ما به قلب همه شیعیان وصل است.
گفت : چگونه از مدینه به بغداد بروم ؟ حضرت فرمودند : در نیمه شب ، کنار قبرستان بقیع ، شتری آماده است ، سوار می شوی ، او تو را به بغداد می برد. وقتی رضایت او را گرفتی ، همین امشب ، دوباره تو را به مدینه برمی گرداند.
نیمه شب ، به اراده موسی بن جعفر علیهماالسلام که «ارادۀ الله» است ، مرکب بعد از چند ثانیه به درب خانه ابراهیم جمّال رسید. نخست وزیر از مرکب پایین آمد ، درب را
ص:13
زد ، ابراهیم درب را باز کرد ، گفت : من علی بن یقطین ، نخست وزیر مملکت هستم. به خاطر تو دارم بدبخت می شوم. من به مکه و از آنجا به مدینه رفتم ، اما موسی بن جعفر علیهماالسلام مرا راه نداد. من صورتم را روی خاک می گذارم ، پای خود را با کفش روی صورت من بگذار تا این باد ریاست از سر من بیرون رود که این باد مرا بیچاره می کند:
« یَأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (1)ابراهیم گفت : علی بن یقطین ! من از تو گذشتم و پای خود را روی صورت تو نمی گذارم ، چون تو انسان با شخصیت ، بزرگوار و شیعه هستی.
گفت : والله ! تا تو پا بر صورت من نگذاری ، از در این خانه نمی روم. نخست وزیر ، با اصرار او را وادار به این کار کرد. با همان صورت و لباس خاک آلود سوار برشتر شد و در کنار قبرستان بقیع پیاده شد ونیمه شب به در خانه موسی بن جعفر علیهماالسلام آمد. امام علیه السلام در را باز کرد ، او را در آغوش گرفت و بوسید ، فرمود : وظیفه خود را خوب انجام دادی.
جزء سوم داروی من ، شکر است. این زندان از هر جهت جای شکر دارد ؛ چون
بیرون از زندان جای خالی من را احساس می کنند و قدر مرا می فهمند و خودم نیز
قدر آزادی را می فهمم. وقتی به وضع خودم توجه کنم ، خدا را سپاس می گویم.
اما چهارمین جزء داروی من ، صبر است.بعد از هر تلخیی ، شیرینی وجود دارد.
ص:14
اگردر حریم بلا ، ناگواری ، گرسنگی ، تشنگی وممنوعیت از شهوات صبرنداشته باشم، هرگزبه شیرینی های بعدازتلخی نخواهم رسید.
پنجمین جزء داروی من ، استقامت است. زندان بد است ، چون تنگ ، محدود ، دارای کمبود و محرومیت از دیدن خانواده است ، ولی بدتر این است که آدم گرفتار بی دینی ، فساد و اشرار شود. من زندان را تحمل می کنم ، چون نمی تواند به دین من آسیبی برساند.
ششمین جزء داروی من ، امید است ؛ امید به گشایش و آزادی. به واسطه این دارو ، در زندان هیچ گونه ناراحتیی ندارم. مأمورین مطالب را به انوشیروان گزارش دادند. انوشیروان فورا دستور آزادی بوذرجمهر را صادر کرد.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
ص:15
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین وصلّ علی محمد و آله الطاهرین
خداوند مهربان از باب مهر ، محبت و لطفی که به بندگانش دارد ، خیرات
و درجاتی را به طور کامل و جامع در دنیا و آخرت برای بندگانش قرار داده است که برای رسیدن به آن ، فقط به واسطه راهی که خود او ترسیم کرده ، میسّر است.
برای هیچ سالک و حرکت کننده ای مانع ، حجاب و سدّی از جانب پروردگار در مسیر راه او قرار داده نمی شود و وقتی که سالک این راه را طی می کند ، در به دست آوردن خیرات و درجات ، از جانب خداوند بخلی ورزیده نمی شود.
انسان را با این واقعیت آشنا می کند که خداوند متعال ، رسیدن به بخشی از این خیرات و درجات را در گرو صبر قرار داده است ؛ یعنی راه رسیدن به خیرات و درجات ، صبر است.
اگر کسی جاده صبر را به درستی طی کند و سالک این مسلک باشد ، به آن خیرات و درجاتی که در رابطه با صبر است خواهد رسید و این معنا را ، تجربه
ص:16
تاریخ ، حیات پاکان و صابران عالم ثابت کرده است.
لغت صبر که در قرآن و روایات بسیار آمده است ، حتی در روایات ، باب ویژه و خاصی برای صبر دارند ، به معنای این است که انسان تحت هر شرایطی و هر بخشی از زمان و در هر موقعیتی خود را در حریم محبت و قوانین حق نگاه بدارد و خود را تسلیم فضاهای بیرون از حریم حق نکند ، گرچه این صبر برای او تلخ ، سنگین و ناگوار باشد ، اما بعد از صبر در همه تلخی های دنیا ، بنا به وعده ای که پروردگار مهربان عالم داده است ، در آخرت با درجات و خیرات آن تلخی ها را جبران می کند.
در روایات برای صبر سه مرحله بیان کرده اند:
نخست ، صبر بر گناهان است که انسان ، خود را در حریم حق نگهدارد و از این
حریم به جانب حریم شیطان قدم برندارد.
دوم : صبر در عبادت است که تا آخر عمر ، به طور پیوسته ، در حریم واجبات الهی قرار بگیرد ، که اگر از این حریم بیرون برود ، وارد حریم گناه خواهد شد.
سوم : صبر در برابر ناگواری ها و تلخی ها. از جمله تلخی ها، گرسنگی ، تشنگی و خودداری از شهواتی که خدا بر انسان حلال کرده است می باشد که به همین خاطر ، از روزه ماه مبارک رمضان به صبر تعبیر شده است.
یعنی یک ماه طول می کشد تا شما این جاده را طی کنید ، اما بعد از طی کردن جاده صبر و خویشتن داری به خیرات ودرجاتی که در ارتباط با صبر خاص ؛ یعنی روزه ماه مبارک رمضان است، خواهید رسید، که بخشی از آن، مادی است ؛ یعنی خیر آن مادی است.
ص:17
اگر روزه داران در ماه مبارک رمضان ، برای افطار کردن و سدّ جوع ، نه برای سیر شدن و در سحر ماه رمضان ، نه به اندازه سیر شدن بخورند ، چون که خداوند متعال ، شکم پر را دوست ندارد ؛ اما شکمی که صاحبش آن را پر نمی کند و به معده فشار مضاعفی وارد نمی کند ، چنین شکمی نزد پروردگار محبوب است.
اگر روزه دار تا پایان ماه مبارک رمضان ، غذا خوردن خود را تنظیم کند ، بسیاری از اختلالات خونی و عصبی او برطرف خواهد شد. رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند :
«صوموا تصحّوا » (1)
روزه بگیرید تا از بیماری ها در امان باشید و به صحت بدنی برسید که این موارد از برکات این صبر خاص است.
برای بیان این موضوع ، آیات و روایاتی برای شما مطرح می کنم که خداوند متعال ، پیغمبر صلی الله علیه وآله و ائمه طاهرین : به خیرات و درجاتی که از طریق صبر نصیب
انسان می شود اشاره فرموده اند.
ترکیب این آیات و مطالب آن با یکدیگر بسیار مهم است. انسان وقتی در این
آیات و روایات دقت می کند ، فکر می کند که در ارزش های اخلاقی ، چیزی به اندازه صبر دارای ارزش نیست.
« وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّۀً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ کَانُواْ بِ ایَتِنَا یُوقِنُونَ » (2)ما به بعضی از انسانها مقام پیشوایی دادیم که برای جامعه بشری سرمشق باشند
ص:18
و انسان ها با اقتدا به آنها ، به کمالات برسند. چگونه اینان به درجه پیشوایی و امامت رسیدند ؟ قرآن مجید می فرماید :
آنها به خاطر صبر و یقین به آیات خدا به چنین درجه ای رسیده اند و عجیب است که خداوند ، یقین به آیات را بعد از صبر مطرح می کند ؛ یعنی صبر ، زمینه ساز یقین به آیات خدا است.
عبد وقتی به خاطر پروردگار ، در برابر گناهان می ایستد و در کنار عبادات صبر می کند و ترک عبادت نمی کند ، پروردگار او را کمک می کند که به آیات خدا باور صد در صد پیدا کند.
ممکن است در بعضی از مواقع تردید و شک داشته باشد ، ولی این صبر او را به نقطه ای می رساند که در باطن خود ، نسبت به تمام قرآن و مطالب آن احساس یقین کند.
چه کسانی دارای یقین هستند ؟ (1) در روایات ما فرمودند : اگر زنده زنده گوشت بدن آنها را قطعه قطعه کنند ، دست از باورهای خود برنمی ندارند ؛ زیرا معنای حقیقی دین را فهمیده اند.
« وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّۀً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ کَانُواْ بِ ایَتِنَا یُوقِنُونَ »
این افراد به مرتبه ای رسیده اند که نشان دهنده راه من به بندگان شده اند ؛ زیرا
صبر و یقین به آیات را سرلوحه خود قرار داده اند.
کسی که در برابر این سه واقعیت مهم ، استقامت و صبر داشته باشد ، با اعتماد به خدا ، هادی و پیشوا می شود و در روز قیامت ، حجت را بر تمام انسانهای بی دین تمام می کند و به اذن پروردگار ، آنها را به عذاب دوزخ محکوم می کند.
خداوند می فرماید : چنین راهنما و پیشوایی را برای شما فرستادم که شما می توانستید با اقتدای به او ، در راه من قرار بگیرید ، ولی آن فرصت بسیار مهم را از
ص:19
دست داده اید و این بدن جز این که در آتش بسوزد ، شایستگی دیگری ندارد.
بهترین عامل رسیدن به مقام هدایت و پیشوایی و زمینه ساز یقین ، صبر است. در روز قیامت ، درجات و خیراتی که به خاطر صبر و یقین به انسان می دهند ، فقط خداوند بر آن واقف است.
در کتاب شریف «کافی » نوشته شده است : وقتی میت را در قبر می گذارند و روح انسان وارد عالم برزخ می شود ، اولین برنامه ای که در ابتدای ورود به عالم برزخ انجام می شود این است که دو فرشته الهی برای سؤال و جواب بر روح انسان وارد می شوند. (1)مگر خداوند بر احوالات و کارهای خوب و بد انسان علم ندارد که دو فرشته را برای سؤال و جواب مأمور می کند ؟ این سؤالات برای رفع جهل نمی باشد ، بلکه برای اتمام حجت بر مسافر وارد شده در عالم برزخ است ، یا می خواهد او را با پاسخ هایی که می دهد ، به اوج شرف و کرامت برساند که حضرت می فرمایند : بعد
از پاسخ دادن ، مأموران خدا عالی ترین بستر راحت را به او هدیه می کنند و به او می گویند : استراحت کن ، تا در روز قیامت تو را صدا کنیم.
هنگامی که او را صدا می کنند ، روز برپا شدن قیامت است ، ممکن است پنج هزار سال در برزخ استراحت کرده باشد. او را صدا می کنند ، بیدار می شود ، می بیند قیامت برپا شده است ، بسیار خوشحال و شادمان می شود که به نقطه
ص:20
وصال کامل نایل شده است.
طبق آیات قرآن ، انسان از کسی که در کنار او ایستاده است سؤال می کند : چه مدت در عالم برزخ بودیم ؟ او می گوید : یک یا دو روز. برزخ را برای صابران قرار داده اند که این برزخ در آنها هیچ گونه اثر نامطلوبی ندارد ؛ یعنی انسان در آنجا فراق همسر ، پسر ، دختر ، مال ، مغازه ، خانه ، دوستان ، عروس و داماد را احساس نمی کند ، چون استراحتی که به او می دهند ، استراحت مطلق فکری ، عصبی و باطنی است.
از انسان سؤال می کنند :
«مَنْ رَبُّکَ و مَنْ نَبیُّکَ وَ مَنْ امامُکَ وَ ما قِبْلَتُکَ؟» (1)
حضرت می فرمایند : قبل از این که در برزخ این سؤالات شروع شود ، نماز ، روزه ، زکات ، حج ، صدقه و خیرات او یک طرف و صبر در جانب دیگر او قرار می گیرد.
صبر در برابر گناه ، طاعت و ناگواری ، هر سه در روزه قرار دارد و به همین خاطر است که در قرآن و روایات ، پروردگار نمی فرماید : «الصلوۀ لی » ، «الحج لی » ، «الزکوۀ لی » اما ارزش و منزلت روزه از همه عبادات بالاتر است ، زیرا خداوند روزه را به ما واگذار نکرده است که بگوید : «الصوم لکم » بلکه می فرماید : «الصوم لی » روزه مخصوص من است ؛ گنجی است که از باب محبت در اختیار شما می گذارم و در روز قیامت ، خودم به آن پاداش می دهم : «و انا أجزی به ». (2)
پاداش روزه در ارتباط با وجود مقدس حضرت حق است ، چون اگر تمام غیب
و شهود جمع شوند ، نمی توانند پاداش یک روز ماه رمضان را به شما بدهند.
یکی از زیباترین آیات قرآن را برای شما مطرح کنم. پروردگار می فرماید :
ص:21
« مَا عِندَکُمْ یَنفَدُوَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ »
لباس ، مال ، ثروت ، زمین ، ملک ، عمر ، مقام ، صندلی ، ریاست ، وکالت و وزارت و هر چه در ارتباط با شما است از دست رفتنی است ، اما آنچه در ارتباط با من است ، مانند : احسان ، رحمت ، مغفرت ، رضوان و بهشت ، ابدی است و هرگز از دست رفتنی نیست.
بعد می فرماید :
« وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ » (1)پاداش کسانی که صبر کرده اند و برای رسیدن به هدف خود کوشش کرده اند را بر پایه بهترین عملی که همواره انجام می داده اند ، به آنها می دهیم ؛ زیرا صبر ، جاده است.
اما «ما عندالله» چیست ؟ سرمایه ها ، رحمت ، لطف ، رضوان ، بهشت ، درجات و خیرات بی نهایت است. برای رسیدن به «ما عندالله » این جاده را باید طی کرد ؛ در برابر گناهان خود را حفظ نماییم ، از حریم حرمت های خدا بیرون نرویم و حرام را حلال نکنیم و در برابر سختی ها ، بلاها ، مصایب و گرفتاری ها صبور باشیم و با دیدن مصایب ، زبان به کفرگویی نگشاییم.
کسانی که در کنار عبادات ، خویشتن داری کردند و در حریم عبادات ماندند و در برابر ناگواری ها فراری نشدند و آن را تحمل کردند ، این انسان های صابر ، نزد من
این پاداش را دارند :
ص:22
« وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم »
صبر این افراد ، فوق العاده با ارزش است ، ولی پاداشی که من در قیامت به آنها خواهم داد ، یقینا و قطعا از صبری که آنها انجام داده اند ، احسن و بهتر است.
این آیه از غرایب آیات قرآن است. خداوند متعال سه مسأله را در آن مطرح می کند که حوصله ، بردباری ، استقامت و صبر برای به دست آوردن آنها لازم است :
« أُوْلئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ »
اینان بندگانی هستند که دو پاداش به آنها عنایت می شود. پاداش اول بهشت است. رضوان ، امنیت خاطر ، آرامش و ابدی شدن در بهشت است. همه این ها یک پاداش است.
پاداش دوم چیست و چرا به آنان داده می شود ؟ می فرماید :
« بِمَا صَبَرُواْ وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَۀِ السَّیِّئَۀَ وَ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ » (1)به خاطر این که اهل صبر بودند ، از حریم الهی بیرون نرفتند و در مقابل بدی هایی که دیگران به آنها روا داشتند ، آنها را با خوبی های خود برطرف کردند.
مرحوم آیت الله العظمی سید ابراهیم قزوینی از بزرگترین عالمان شیعه است.
ایشان در نجف متولد شد. شخصیت بسیار فوق العاده ای است. زمانی که تعداد شاگردان درس های مهم نجف به صد عدد نمی رسیده است ، بیشترین علمای بزرگ شیعه را به عنوان شاگرد ، در جلسه درس خود داشت.
ایشان امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب می بیند که به او می فرمایند : باید مقیم کربلا شوید. وظیفه شما این است که به کربلا بروید. از خواب بیدار می شود. می گوید :
من عالم هستم و خواب در اسلام حجت نیست ، دلیلی ندارد که به خواب خود عمل نمایم. در دین اسلام ، قرآن ، فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و عقل سالم حجت است و خواب فقط برای انبیا و ائمه علیهم السلام حجت بوده ، اما برای ما حجت نیست.
می گوید : شب دوم امام علیه السلام را در خواب می بیند که می فرماید : من به تو امر می کنم که به کربلا بروی. سید دوباره بیدار می شود و باز می گوید : خواب که حجت نیست. برای بار سوم امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب می بیند ، چهره حضرت نگران بود. می فرماید :
سید ابراهیم! به تو امر کردم که از این شهر بیرون برو و مقیم کربلا شو.ایشان به کربلا می آید و منشأ آثار عجیبی می شود. در کربلا اشرار ، اهل دنیا و مفسد ، عالم بی تقوایی را در برابر ایشان علم می کنند و به افراد شیّاد و بی سواد پول می دهند که در درس او شرکت کنند. با این عمل می خواستند حوزه با عظمت سید ابراهیم را از بین ببرند تا ایشان از کربلا بیرون برود ؛ زیراماندن ایشان در کربلا باعث تقویت دین و توبه بدکاران می شد و دست اشرار از قدرت کوتاه می گشت.
اشرار به خدمت سید می گویند : شما از فردا باید در درس این آقا شرکت کنید.
ایشان می فرماید : من درس ، بحث و مطالعه دارم ، مرا معاف کنید. چون اگر می خواست در آن درس شرکت کند ، جلسه گناه راتأیید می کرد و اولیای خدا در این گونه جلسات شرکت نمی کنند.
ص:24
گفت : من نمی توانم شرکت کنم. آن فرد و اشخاص همراه او که از اشرار کربلا و یزیدی مسلک بودند ، آن قدر زندگی را بر سید ابراهیم سخت گرفتند که سید
مجبور شد همه چیز را رها کند و از کربلا به حرم مبارک موسی بن جعفر علیهماالسلام در کاظمین پناهنده شود.
حاکم بغداد به خاطر شرارت آنها ، لشکری را به سوی کربلا روانه کرد و قصد داشت همه اشرار را دستگیر و به بغداد بیاورد تا آنها را اعدام و یا تبعید کند. اشرار دستگیر شدند ، محور اسرا ، آن عالم بی تقوا ، منافق و مادی پرست بود که دستگیر شد.
سید ابراهیم قزوینی در مسیر رفتن به شهر کاظمین مشاهده می کند که تمام اشرار کربلا در غل و زنجیر اسیرند و آنها را به طرف بغداد می برند. این عالم دنیاپرست از میان اشرار به سید ابراهیم سلام می کند و می گوید : من به شما بد کردم ، می خواستم آبروی شما را ببرم و من باعث شدم که شما را از کربلا بیرون کنند.
سید ابراهیم از نظامیان ، عفو آن عالم را خواستار شد و گفت : این شخص را از شما خریداری می کنم. تقاضای خرید اسرا به گوش حاکم بغداد رسید ، او گفت :
این آقا اعدامی است. طبق گزارشاتی که به من دادند ، این آقا مزاحم سید ابراهیم قزوینی شده است و باید اعدام شود. گفتند : خود سید پول فرستاده و می خواهد ایشان را بخرد. گفت : من به احترام سید ، ایشان را آزاد می کنم ، ولی این چه اخلاق حسنه ای است که این سید بزرگوار دارند.
این حکایت در آیه گنجانده شده است :
« أُوْلئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُواْ »
به اینان دو پاداش می دهم ، چون هر سه مرحله صبر را دارا بودند ، به خصوص در ماه مبارک رمضان ، صبر در معصیت و طاعت داشتند و در مقابل ناراحتی گرسنگی و تشنگی و محدودیت ، ایستادگی کردند.
« وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَۀِ السَّیِّئَهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ »
ص:25
بدی دیگران را با خوبی های خود دفع کردند و از آنچه به آنان روزی کرده ایم ، انفاق می نمایند.
آخرآیه این است که این صابران ، اهل بخل نبودند.
ای محور دایره ملکوت
سرگشته وادی ناسوتتا چند در این قفس خاکی
ای بلبل گلزار جبروتای ماه افتاده در محاق
یادی کن از افق ملکوتدر خطّه دین بزن قدمی
تا چند به پیروی طاغوتاز باده عشق خلاصی یافت
از حوت طبیعت صاحب حوت (1)کلمه حوت در قرآن مجید به معنای آن ماهی بزرگی است که حضرت یونس علیه السلام را در دریا بلعید و ایشان با توسل به پروردگار ، از شکم ماهی نجات پیدا کرد. شعر «باده عشق» ترجمه آیه :
« سُبْحَنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّلِمِینَ » (2)می باشد.
ارزش روزه ماه رمضان فقط نزد پروردگار معلوم است. اما آیا امکان دارد که بر این ارزش ، ارزشی دیگر اضافه کرد ؟ بله ، همان طوری که روایات ما بیان کرده اند. اگر عمل ، حال ، بدن ، جان و دل آمیخته با اشک بر حضرت ابی عبدالله علیه السلام شود ، اضافه کردنِ ارزشی دیگر ، امکان دارد. آن وقت «نُورٌ عَلَی نُورٍ» می شود.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
ص:26
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
بر اساس آیات قرآن و روایاتی که در معتبرترین کتاب ها نقل شده است ، بسیاری
ص:27
از خیرات و درجات به وسیله صبر به دست می آید و به عبارت روشن تر ؛ بخشی از
خیرات و درجات ، بعد از تحمل صبر نصیب انسان می شود.
در حقیقت بین انسان و آن خیرات و درجات ، جاده و طریقی همانند صبر قرار دارد که اگر کسی این راه را بپیماید و سالک این طریق باشد ، طبق وعده پروردگار مهربان عالم ، در دنیا و آخرت به آن خیرات و درجات خواهد رسید.
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله - که خود ایشان در این عالم ، صابرترین انسان روزگار بودند - صبر را در سه مرحله تقسیم کردند ؛ صبر بر تلخی ها و ناگواری ها که در مدت بیست و سه سال رسالت و نبوت برای حضرت وجود داشت ، اما رسول خدا صلی الله علیه وآله برای تخفیف این ناگواری ها ، از حریم حق قدم بیرون نگذاشتند و در برابر مسئولیتی که بر عهده داشتند ، موفق و پیروز شدند. دشمنان و به وجود آورندگان تلخی ها و ناگواری ها ، پیشنهادهایی به حضرت دادند ، تا ایشان را از این راه باز دارند ، اما ایشان این وعده ها را قبول نکردند ؛ زیرا برای ایشان واضح بود که آن خیرات و درجاتی که خدا برای آن حضرت و امت او قرار داده است ، فقط با صبر به دست می آید ، لذا به سراغ راحت طلبی ، استراحت و فرار از ناگواری ها نرفتند.
دشمنان به پیغمبر صلی الله علیه وآله پیشنهاد بیشترین پول و زیباترین دختران عرب را داده بودند ، به او گفتند : اگر قبول کنید ، ریاست سیصد و شصت قبیله و بهترین دختران عرب را به تو می دهیم ، اما دست از دعوت ، رسالت ، نبوت و هدایت بردار.
ایشان به عموی بزرگوارشان - ابوطالب - فرمودند : به سردمداران مکه بگو : من راه خود را ادامه خواهم داد ، حتی اگر ادامه این راه به کشته شدن من بیانجامد.
پیامبر صلی الله علیه وآله در راه تبلیغ اسلام سختی های بسیاری را تحمل کردند و به خیرات شگفت آوری رسیدند. حضرت علی علیه السلام گوشه ای از سختی های پیامبر صلی الله علیه وآله را بیان می کنند تا مشاهده کنید که میوه شیرین درختِ تلخ صبر چقدر مهم است.
شیعه و سنی روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده اند که مردم یمن نامه ای را به محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله نوشته ، از حضرت درخواست مُبلّغ دین کردند.
مردم آن سرزمین استقبال بسیاری از آن مُبلّغ کردند و آن چه را که او برای آنها
ص:28
بیان می کرد ، با جان و دل می پذیرفتند و نتیجه آن تبلیغ ، تربیت شخصیت های
عظیمی همانند ؛ کمیل بن زیاد نخعی (1) و عابس بن شبیب شاکری (2) می باشد و همه این ها ، به برکت این مُبلّغ در یمن بود.
یکی از شخصیت های والایی که تحت تأثیر این تبلیغات قرار گرفت ، وجود مبارک مالک اشتر نخعی (3) است که امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از شهادت مالک در مسجد کوفه فرمودند : هیچ مادری نمی تواند مانند مالک را به دنیا بیاورد.
به خصوص در یمن، قبیله ای به نام بنی شاکر، به واسطه تبلیغ این مبلِّغ تربیت شدند که امیرالمؤمنین علیه السلام درآخر عمر مبارک خود فرمودند : اگر تعداد نفرات قبیله بنی شاکر هزار نفر بود ، من با کمک آن هزار نفر ، پرچم توحید را در کل کره زمین برافراشته می کردم.
وقتی پیغمبر صلی الله علیه وآله نامه اهل یمن را مشاهده نمودند ، امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان مبلِّغ انتخاب کردند و فرمودند : علی جان ! شما باید برای تبلیغ دین اسلام به کشور یمن بروید. حضرت باید خانه ، زندگی ، همسر و دو فرزندش را رها کند و برای تبلیغ به یمن برود ؛ یعنی باید تلخی و ناگواری های راه این سفر و فراق خانواده را به تنهایی تحمل کند و صبر به خرج دهد. باید با صبر ، افق طلوع بخش عمده ای از خیرات و درجات برای انسان ها باشد.
ص:29
حضرت علی علیه السلام اعلام آمادگی کردند. پیغمبر صلی الله علیه وآله به خاطر این که ارزش و منزلت
مبلِّغ را برای دیگران بیان کنند ، امیرالمؤمنین علیه السلام را در آن گرمای پنجاه درجه ، از
مسجد تا بیرون شهر مدینه پیاده بدرقه کردند.
کسانی که در طول تاریخ ، با روحانی واجد شرایط سر و کار داشتند ؛ منافق ، توده ای ، حرام خور ، بی دین و گرفتار فساد زمان خود نشدند. اگر در هر دوره ای - به خصوص در اواخر دوران قاجاریه و بعد از آن - و در این زمان ، به اصل روحانیت حمله می شود ، به این علت است که دشمن می داند تربیت شدگان روحانیِ معنوی و واجد شرایط ، حمّال او نخواهند شد.
اگر همه تربیت شوند و در کنار روحانی واجد شرایط زندگی کنند ، مشروب فروشان ، قماربازها ، حرام خورها ، زناکارها و مفسدین نمی توانند زمینه فساد را به وجود بیاورند. دروغ ، غیبت ، تهمت و افترا ترویج پیدا نمی کند ، چون همه این موارد از ابزار دشمن است.
انسان هدایت گر واجد شرایط آن قدر با ارزش است که خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله و بزرگترین مخلوق پروردگار ، که دارای مقام «جمع الجمعی» است ، با پای پیاده به بدرقه امیرالمؤمنین علیه السلام می آیند. بعد او را در آغوش گرفته ، می فرماید :
«لاَنْ یَهْدِیَ اللّهُ بِکَ رَجُلاً واحداً خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ » (1)
علی جان ! وقتی مردم را با حلال و حرام دین آشنا کنی ، اگر در این سفر به واسطه تبلیغ تو یک نفر هدایت شود ، در پیشگاه خدا از آنچه که آفتاب بر او طلوع و غروب می کند ، با ارزش تر است.
بسیاری از خیرات با صبر به دست می آید. رسول خدا صلی الله علیه وآله جهان را با صبر کردن
ص:30
در برابر ناگواری ها هدایت کرده اند. میلیاردها نفر به برکت پیغمبر صلی الله علیه وآله هدایت شده اند و هدایت انسان ها در پرونده پیغمبر صلی الله علیه وآله بهتر است از آنچه که آفتاب بر آن می تابد و از آن غروب می کند.
روایتی که اغلب فقهای شیعه قبول دارند و بعضی از آنها نیز در رساله های خود این روایت را آورده اند که : اگر تعداد افراد نماز جماعت از ده نفر بگذرد ، جنّ و انس
نمی توانند ثواب و پاداش آن را بنویسند. (1) از زمانی که پیغمبر صلی الله علیه وآله نماز جماعت را اقامه کردند ، تا زمان حال ، چقدر نماز جماعت خوانده شده است ؟ پیغمبر صلی الله علیه وآله به تنهایی در ثواب کل نمازهای جماعت هزار و پانصد ساله شریک است.
تمام این موارد ، محصول صبر پیامبر صلی الله علیه وآله است. پول ، ریاست بر سیصد و شصت قبیله و ازدواج با دختران زیبا را قبول نکرد ، اما صبر بر ناگواری ها و تلخی ها را قبول کرد تا خورشید با صبر ایشان به شکلی طلوع کند که دیگر غروب نخواهد کرد.
« هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِ ّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ » (2)
ص:31
وقتی خورشید با صبر پیغمبر صلی الله علیه وآله طلوع کند ، دیگر غروب نخواهد کرد.
« وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ » (1)رسول من ! اگر اخلاق ، صبر ، کرامت و آقایی تو نبود ، مردم دور تو جمع
نمی شدند. پروردگار نمی فرماید : جمع شدن مردم دور پرچم اسلام به واسطه من بوده است ، بلکه می فرماید : اخلاق ، صبر ، تحمل ، نرمی ، آقایی ، کرامت و بزرگواری تو ، امتی به نام امت اسلام ایجاد کرده است. البته در این امت ، تعدادی نیز ریزش می کنند و هم پیاله یهودی ها و مسیحیان بی خبر از حقایق و توده ای می شوند. اگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله در روز قیامت ، فقط سلمان را به خدا ارائه دهد و بفرماید : مرا به نبوت برگزیدی ، من این انسان آتش پرست و زرتشتی را هدایت کردم ، برای پیغمبر صلی الله علیه وآله بهتر است از آنچه که آفتاب بر او می تابد و از آن غروب می کند ، تا چه رسد به این که میلیون ها عالم ، حکیم ، فقیه ، عابد ، زاهد ، خیّر ، متدین و مطیع خدا به وسیله ایشان به وجود آمده است.
حضرت با صبر خویش به ما می فرمایند : امت من باید در حریم حق ، در مقابل همه ناگواری های ایستادگی نماید. پول ، مقام ، ریاست و دختران زیبا ، شما را از حریم حق بیرون نبرند ؛ زیرا ضرر خواهید کرد.
پیامبر صلی الله علیه وآله در بلا ، طاعت و عبادت از صابرترین انسان های تاریخ بوده اند. ایشان در عبادت صبری داشتند که عاقبت خدا آیه ای را در قرآن نازل کرد. ما چنین گفتگویی را با هیچ پیغمبر و امامی از جانب خدا نداریم. ائمه علیهم السلام از طریق قلب با پروردگار رابطه داشتند. امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند :
خدا از طریق باطن با آنها مناجات می کند. اما چنین پیشنهاد و حرفی را خدا به هیچ پیغمبر و امامی نزده است :
« طه * مَآ أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَی » (2)
ص:32
ما قرآن را بر تو نازل کردیم که در عبادت ، خود را به مشقت بیاندازی ؟ خدا به چه کسی گفت که عبادات خود را کم کن ؟ چه کار کرد که خدا خودش گفت :
تخفیف بده ؟ آن هم چه نوع عبادتی ؟
حافظ زیبا فرموده :
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آید (1)با صبر آدم پیروز می شود و به درجات و خیرات می رسد. انسان باید قله صبر را فتح و این جاده را طی کند. خداوند به پیامبر صلی الله علیه وآله امر کرد :
« فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ » (2)از حریم حق بیرون نرو و خودت را تسلیم غیر نکن.
همیشه در مورد آیه ای در سوره هود می فرمودند : این آیه مرا پیر کرد ؛ یعنی به قدری بار صبر آن سنگین است که مرا پیر کرد و آن آیه این است که خدا به من اعلام کرد :
« فَاسْتَقِمْ کَمَآ أُمِرْتَ » (3)از این حریم بیرون نرو ، چنان که به تو دستور داده شده است و این صبر مرا به پیری می کشاند ، اما ارزش دارد.
قرآن مجید بخشی از خیراتی که از درخت صبر سر می زند بیان می کند. از جمله
ص:33
« فَاصْبِروا » (1) مؤمنان ! صبر کنید ؛ یعنی خود را در حریم حق نگهدارید و از این دایره بیرون نروید.
اگر بیرون بروید ، تسلیم شیاطین خواهید شد. آنها که در این حریم راه ندارند ، اما بیرون از این حریم ، همه منتظرند که شما صبر خود را از دست بدهید و برای علاج ناگواری ها و رسیدن به لذت ها - به خیال خود - از حریم حق بیرون بروید
و آنها شما را به اسارت بگیرند و به هلاکت برسانند. در این حریم خود را نگهدارید
که خدا با صابران است. خداوند همراه صابران است.
وقتی بچه ای به دنیا می آید ، با سه نفر همراه است. اگر تنها باشد ، بعد از چند ساعت می میرد. وقتی پروردگار عالم هر بچه ای از نر و ماده را خلق می کند ، پدر و مادر را همراه او قرار می دهد و مهربانی و محبت آنها را همنشین او قرار می دهد.
« إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّبِرِینَ » (2)یعنی تنها زندگی نکنید ؛ زیرا توان شما به هیچ کس و هیچ چیزی نمی رسد.
کاری کنید که من همراه شما باشم. چه عملی را باید انجام بدهیم که پروردگار همراه ما باشد ؟ در برابر گناه ، ناگواری ها و در کنار عبادات صابر باشید. اکنون که ماه مبارک رمضان است ، پروردگار با همه شما همراه است ، چون که شما در حال صبر هستید ؛ یعنی خود را از خوردن و آشامیدن و لذت های منع شده نگهداشته اید و در حریم صبر از گناهان مانده اید. به جای گناه ، در کنار ثواب قرار گرفته اید. روزه نیز صبر است و خدا با شما صابران است.
معیّت پرودگار موجب می شود که در بسیاری از بلاها که بر سر ما می آمد ، دنیا و آخرت را از دست می دادیم اما او نگذاشت. شما را در این چند سال عمر ، از
ص:34
افتادن در خیلی از لغزش ها و چاه ها حفظ کرده است.
در قرآن می خوانیم : خدا حفیظ است. خداوند در قرآن مجید می فرماید : (1)آسمان ها را نگهداشتم که نیافتند ؛ میلیاردها سال است که میلیاردها ستاره ، ماه ، خورشید ، سحابی و کهکشان ها به وسیله خدا حفظ شده و فرو نمی ریزد. این حفاظتِ حافظ صابران است و برای صابران کارگشا است ، چنان چه برای طفل به دنیا آمده ، کانون مهری مانند مادر و پدر خودش را قرار داده است.
بگذارید قیامت شود و پرده ها را بردارند و به ما نشان دهند که ما هزاران بار باید جهنمی می شدیم و او نگذاشته است. هزاران بار باید دچار فساد می شدیم
و نگذاشت. این به برکت معیّت خداوند است :
« وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّبِرِینَ » (2)از درون و برون صابران را حفظ می کنم.
دین و فرهنگی که ما داریم ، محصول صبر امیرالمؤمنین علیه السلام است. اما صبر بسیار ناگوار است که می فرماید :
«فصبرتُ و فی العین قَذَی وَ فی الحَلْقِ شَجَاً » (3)
من صبر کردم ، اما مانند کسی که تیغ تیز در چشمش بود و نمی توانست بیرون
ص:35
بیاورد و کسی که استخوان تیزی در گلویش فرو رفته است ، نه پایین می رود و نه بیرون می آید.
کجا صبر کرد ؟ آن وقتی که فاطمه زهرا علیهاالسلام از مسجد برمی گردد ، می بیند که همه اموال حکومتی و بیت المال را غارت کرده اند ، زحمات پیغمبر صلی الله علیه وآله را در معرض خطر قرار داده اند. اشک ریزان درب اتاق را باز کرد ، می بیند امیرالمؤمنین علیه السلام دستش را روی زانوی خود قرار داده است و در گوشه اتاق نشسته است. در تمام این نُه سال زندگی با حضرت علی علیه السلام اولین و آخرین مرتبه ای بود که با ایشان با صدای بلند صحبت می کرد. همیشه به حضرت علیه السلام می فرمود : یا امیرالمؤمنین ! اما در اینجا صدا می زند :
«یابنَ ابی طالِب علیک السلام اشْتَمَلْتَ شَمْلَۀَ الجَنینَ وَ قَعَدْتَ حُجْرَۀَ الظنین » (1)
مانند جنین در شکم مادر ، خود را بستی و مانند تهمت خورده ها گوشه اتاق پنهان شده ای ؟
حضرت علیه السلام بلند شدند. لباس های رزم ایام جنگ احد و خندق را پوشیدند.
ذوالفقار را از نیام بیرون کشیده ، فرمودند : دختر پیغمبر ! راحت باش. دو سه قدم بیشتر دور نشده بود که مؤذن داشت می گفت : «اشهد ان لا اله الا الله» ، دختر پیغمبر را صدا زد ، فرمود : من آمادگی کامل دارم که به جنگ دشمن بروم ، اما جنگ اتفاق بیافتد ، نتیجه آن ، خاموش شدن چراغ خدا برای ابد در کره زمین خواهد بود.
صدا زد : علی جان ! من نیز مانند تو صبر و تحمل می کنم. فقط به خاطر این که این چراغ باقی بماند ؛ از این حریم بیرون نمی آیم.
ص:36
اگر از این حریم بیرون بروید و صبر خود را از دست بدهید ، آلوده ، فاسد و گنهکار شده ، هم ردیف یهود و نصاری، گنهکار و مشرک می شوید ، پس ایستادگی و صبر کنید.
« وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّبِرِینَ »
یعنی تنها زندگی نکنید.من همراه شما هستم. هر کس در دنیا وآخرت خداوند را همراه خود قرار دهد، در زندگی کمبودی نخواهد داشت.
این روایت دارای سه بخش است و سه داستان دارد. داستان آخر آن این است که در مسیر کوه طور ، جوانی با ادب ، آراسته و بزرگوار ، به موسی بن عمران علیه السلام گفت : وقتی برای مناجات به کوه طور می روی، به پروردگار عالم بگو : تو از بی کار خوشت نمی آید و من بی کار نیستم ، اما کاری که در این عالم نصیب من شده است ، خرج روزمره مرا جواب نمی دهد و چرخ زندگی من نمی چرخد. من به یک پیراهن نیاز دارم. به پروردگار عالم بگو : در کل این خزانه مال و ثروت تو ، اقلاً یک پیراهن
که به ما می رسد. زمینه ای به وجود بیاور که پیراهنی به ما برسد. (1)موسی علیه السلام گفت : من از خداوند درخواست می کنم. اگر انسان معرفت داشته باشد ، همیشه خدا با اوست و احساس کمبود نمی کند. موسی علیه السلام داستان جوان را بیان کرد : خدایا ! از ادب ، وقار، وبزرگواری این جوان معلوم است که دوست تو
ص:37
می باشد و تو را می شناسد. از تو یک پیراهن می خواهد.
خطاب رسید : به او بگو که خدا می فرماید : تو انسان پرتوقعی هستی. خجالت نکشیدی که از من پیراهن می خواهی ؟ موسی علیه السلام عرض کرد : خدایا ! مگر چه شده است ؟ خطاب رسید : به او بگو : زمانی که خواستم محبت و عشق خودم را در دل ها تقسیم کنم ، دل تو را از عشق خودم پر کردم ، آیا باز تو نیازمند هستی ؟
مردم به قارون انسان نیازمند نمی گویند، اما قارون در فرهنگ من بسیار گدا و بدبخت است ، تو در فرهنگ من بسیار ثروتمند هستی. هر که خدا را دارد ، همه چیز دارد.
وقتی وارد عالم آخرت می شوید ، خانه ، زمین ، کارخانه و زن و فرزند به فریاد انسان نمی رسند وتک و تنها می شوید. غیر از خدا حتی یک نفر هم نیست که دست ما را بگیرد.
با صبر ، مرا همراه خود کنید و ما نتیجه این معیّت را در زندگی دیده ایم. حضرت موسی علیه السلام جواب پروردگار را به آن جوان گفت. وقتی جوان آن جواب را شنید ، شروع به گریه کردن کرد و گفت : موسی ! اشتباه کردم. اگر تا آخر عالم ، دائماً بدن مرا زنده زنده قیچی کنند ، گوشت بدنم را به خورد خودم بدهند ، دیگر آه نخواهم کشید. بلکه می گویم : محبوب من، من که همه چیز دارم. من که خدا را دارم ، پول
قارون را می خواهم چه کنم ؟
ما خبر نداریم که نزدیک به اذان صبح که بیدار می شویم، همه خواب هستند، در گوشه ای پیشانی را روی خاک می گذاریم و «یا رب العفو» می گوییم، همین معیّت چه ارزش بالایی دارد ؟ تمام جهان را به شما بدهند امایک روز روزه ماه رمضان را از شما بگیرند ، والله ضرر کرده اید.
در ناگواری ها ، حوادث و ظلم های مردم ، اگر انسان صبر کند ، بسیار زیبا است.
صبر کنید که خدا همراه ، وکیل و رئیس شما باشد.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
ص:38
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
بنابر قرآن کریم و روایات ، راه رسیدن به بخشی از خیرات ، درجات و کمالات صبر است. صبر به معنای حفظ کردن خویش در حریم حضرت حق ، دین و حلال
ص:39
و حرام است. مسأله صبر آن قدر با ارزش است که پروردگار مهربان در بیان ویژگی های اهل ایمان دو بار در قرآن مجید می فرماید :
« وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ » (1)از ویژگی های آنها این است که یکدیگر را به ماندن در حریم حق و ماندن در کنار
برنامه های الهی و مقررات پروردگار سفارش می کنند.
در روز عاشورا ، وجود مبارک حضرت سید الشهدا علیه السلام در میان همه مسائل الهی ، هفتاد و دو نفر یار خود را به صبر سفارش کردند :
«صبراً بنی الکرام »
ای فرزندان آقایی ، بزرگواری ، شرف ، اصالت و کرامت ، من شما را به صبر سفارش می کنم. یعنی در این حادثه بسیار تلخ و ناگوار ، خود را در حریم الهی ، دین و مقررات پروردگار که یکی از آنها جهاد است و امروز بر عهده شما قرار گرفته است ، نگاه بدارید و بدانید که کشته شدن شما به منزله پل عبور است که از این خانه محدود و محل تنگنا و پرمضیقه شما را عبور می دهد و به جهان لقا و قرب وصال حضرت محبوب خواهید رسید.
انصافا این بزرگواران از طلوع آفتاب ، تا بعد از ظهر که امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند ، خود را جانانانه و عاشقانه در حریم الهی حفظ کردند و صبری از خود نشان دادند که بعضی از عرفا می گویند : حقیقت صبر را از صبر خود شرمنده کردند.به خصوص به زنان، دختران و خواهران خود سفارش به صبر کردند که بعد از شهادت ما ، خود را در حریم خدا نگهدارید و برای کاستن از تلخی و بلای اسارت ، مبادا به دشمن متوسل شوید.
ص:40
این سفارش را خواهران ، دختران و زنان اصحاب در طول اسارت ایشان از کربلا به شام و از شام به مدینه رعایت کردند. تا جایی که در شب ها و روزهایی که سختی ها به اوج رسید ، برای یک بار از دشمن تقاضایی نکردند و اخلاق بالاتر این که ، از دوست نیز تقاضایی نکردند.
با درد بسازید که مردان ره یار
با درد بسازند نخواهند دوا را (1)
به وجود مبارک حضرت داود علیه السلام خطاب رسید : (2) به خانه «خلادۀ بنت اوس» برو و از طرف پروردگار به این زن با کرامت و بزرگوار بشارت بده که در بهشت ، در هر مقامی که قرار داری ، این زن همنشین تو خواهد بود ؛ یعنی این زن مقامی را به دست آورده بود که قریب به مقام انبیای الهی بوده است.
حضرت داود علیه السلام به دنبال مأموریتی که به او دادند ، به خانه این خانم می آید و به او می گوید : پروردگار عالم به تو بشارت بهشت را داده و فرموده : تو در بهشت ، قرین ، همنشین و جلیس من هستی.
مگر تو چه کار کرده ای ؟ این خانم به حضرت داود علیه السلام عرض کرد : مشابهت اسمی پیش نیامده است ؟ شما درست درب این خانه آمدید ؟ من لیاقت بهشت و همنشینی با تو را ندارم.
چقدر خوب است که انسان کارهای نیک خود را نبیند و چقدر خوب است که
ص:41
انسان بدی های خود را ببیند. یعنی در طول عمر ، غصه و رنج داشته ، محزون باشد که چرا در گذشته من این کمبودها را پیدا کردم و چرا برای جبران این کمبودها اقدام نکردم ؟ این نگاه معقولی است.
چون نگاه به خود و اعمال مثبت خود ، غرور ، کبر و منیّت می آورد ، تا جایی که خدا در قرآن مجید می فرماید :
عده ای به خاطر دین داری به خدا منّت می گذارند و با منّت به پروردگار می گویند : ما مسلمان و متدین هستیم ، کار خوب انجام داده ایم.
خدا در قرآن به پیغمبر صلی الله علیه وآله خطاب می کند که به این ها بگو :
« لاَّ تَمُنُّواْ عَلَیَّ إِسْلَمَکُم » (1)چه منّتی بر سر خدا می گذارید ؟ در هیچ امری به پروردگار عالم نمی توانید منّت داشته باشید.
این خانم معرفت بالایی داشت ؛ زیرا اعمال مثبت خود را نمی دید و می گفت :
من اصلاً به نظرم نمی رسد ، چیزی که مرا لایق بهشت و همنشینی با تو کند چیست.
این مشابهت اسمی بوده است.
حضرت داود علیه السلام فرمودند : هیچ گونه مشابهت اسمی نبوده است ، مرا درست فرستاده اند و تو همان «خلادۀ بن أوس» مورد نظر پروردگار مهربان عالم هستی. اما من سؤالی از تو دارم و آن این است که : مقداری از اعمال و باطن خود را برای من بگو ، تا بدانم که در درون شما چه خبر است.
گفت : ای داود علیه السلام ! من درونم نسبت به پروردگار آرام است. بلاهای بسیاری به سر من آمده که بسیار سنگین است ، در معرض رنج ، غصّه و آتش انواع بلاها و مصایب قرار گرفتم ، اما از پروردگار عالم درخواست برداشتن بلا را نکردم و به پروردگار عالم گلایه ای نکردم. در مقابل خدا ساکت بودم. تغییر برنامه را از خدا در خواست نکردم و صبر کردم. حضرت داود علیه السلام فرمود : به خاطر همین خداوند
ص:42
متعال برای تو بهشت و همنشینی با من در بهشت را مقرر کرده است.
امام صادق علیه السلام این جمله را اضافه می کنند و می فرمایند : این مرحله ای است که خدا برای بندگان شایسته اش رقم زده است. این اخلاق صالحین است که از درد نزد خدا نمی نالند و دوا نیز نمی خواهند و خود را تسلیم حضرت حق می کنند.
وجود مبارک أبی عبدالله الحسین علیه السلام در شب عاشورا می توانستند دست مبارک خود را بلند کنند و بفرمایند : خدایا ! بعد از این همه سال حسین بودن ، از تو
تقاضایی دارم و آن این است که : تمام دشمنان مرا از بین ببری تا بقیه عمر خود را با
خانواده ام زندگی کنم و راحت بمیرم. خدا نیز دعای او را برنمی گرداند و مستجاب می کرد.
از ویژگی های انسان های مؤمن ، صبر است و به همدیگر نیز صبر را سفارش می کنند. قرآن مجید در سی جزء ، یکصد و چهارده سوره و بیش از شش هزار آیه ، بالاترین مقام را برای صابران قرار داده است ؛ یعنی آن چه خدا به صابران عطا کرده است ، به هیچ طایفه ای در عالم عطا نمی کند. بارها این آیه در قرآن تکرار شده است :
« وَبَشِّرِ الصَّبِرِینَ » (1)بین من و صبر کنندگان ؛ کسانی که خود را در حریم الهی و دین نگه می دارند ، بشارتی است. این ها با نگهداشتن خود ، به گناه آلوده نمی شوند ، چون گناه خروج از حریم حق و مربوط به حریم شیطان است. آن کسی که اهل گناه است ، حزب شیطان است. کسی که در فرار کردن و خودداری از گناه است ، در حریم حق و رفیق حضرت حق است. عبد ، آشنا و محرم حضرت حق می شود. این معنای صبر است.
ص:43
کسانی که خود را در حریم حق نگهدارند ، سود این نگهداشتن خود ، آلوده نشدن به گناه است. حریم حق از عبادت موج می زند. در حریم حق ، بی کاری و سستی از عبادت وجود ندارد ، بلکه انسان در عبادت فعّال است ، یعنی خود را در کنار همه عبادات قرار می دهد و از عبادت جدا نمی شود.
همیشه نماز ، روزه ، جهاد ، زکات و اخلاق همراه او می باشد ؛ یعنی با همه حقایق ، ارتباط عملی دارد. کسی که در حریم حق است ، عاشقانه اهل عبادت است و بی کار نیست.
جمعیتی در کنار مسجد کوفه نشسته بودند. امیرالمؤمنین علیه السلام وارد مسجد شدند و فرمودند : این ها چه کسانی هستند ؟ گفتند : یا علی ! این ها اهل حق هستند.
فرمودند : اهل حق یعنی چه ؟ گفتند : این ها هیچ کاری در این عالم ندارند ، شب ها
در خانه استراحت می کنند و روزها اهل فکر ، ذکر و ورد هستند.
حضرت فرمودند : زندگی آنها از کجا اداره می شود ؟ گفتند : عده ای از مردم با علاقه زیاد اینها را از نظر مادی اداره می کنند. حضرت فرمودند : پس این ها با سگان کوفه چه فرقی دارند ؟ آنها هم کاری ندارند و مردم نیز به سگ ها محبت دارند و استخوان ها را جلوی آنها می ریزند. (1)
حرکت در حریم حق حتمی است و مرکب این حرکت ، عمل صالح است. این آیه را ملاحظه کنید :
« وَ الْعَمَلُ الصَّلِحُ یَرْفَعُهُ » (2)
ص:44
این صبر ، عمل صالح است. وقتی که ناگواری ها به وجود می آیند ، این ها با کمال میل ، حوصله می کنند. این سه مرحله صبر ؛ صبر در گناه ، طاعت و ناگواری ها ، در روزه ماه رمضان طرح ریزی شده است ؛ یعنی خداوند متعال عملی را بر شما واجب کرده است که در این عمل ، صبر بر معصیت ، طاعت و ناگواری ها وجود دارد. این که گرسنگی و تشنگی را تحمل می کنید ، صبر در بلا است ، این که در شب رمضان و روزه رمضان عبادت می کنید ، صبر بر طاعت است و این که در خلوت و جلوت ، با وجود فشار گرسنگی و تشنگی غذا نمی خورید و روزه نگه می دارید ، صبر بر معصیت است.
روزه عبادتی فوق العاده کامل است. همه صبرها را در جرعه شیرین آن ریخته اند. خدا به پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرماید : حبیب من ! از طرف من به صابران بشارت
بده ، چون اراده من تعلق نگرفته است که خودم مستقیما با بندگان خوب ، صابر ،
و مؤمنم حرف بزنم. البته خدا در روز قیامت با شما حرف می زند.
شما در روز قیامت صدای پروردگار را می شنوید ؛ یعنی آن صدا را که به گوش شما می رسانند. والله ! لذتش از همه نعمت های بهشت بیشتر است ؛ چون آن صدا به روح ، قلب و عقل شما لذت می رساند.
قبل از این که قیامت برپا شود ، فرموده که من چگونه در قیامت با شما صحبت خواهم کرد. متن صحبت پروردگار این است : وقتی شما را در بهشت قرار می دهند ، این صدا را می شنوید :
« سَلَمٌ قَوْلاً مِّن رَّبٍ ّ رَّحِیمٍ » (1)بنده من ! «رب رحیم» دارد به تو سلام می کند. سلام معانی متعددی دارد ، اما در اینجا می فرماید : « سَلَمٌ قَوْلاً » (2) سلام قول ، گفتار و صدایی است که از طرف من
ص:45
پروردگار به گوش شما می خورد.
مقداری از این لذت به موسی بن عمران علیه السلام رسیده بود که چنان در باطن خود مدهوش محبوب شد که درخواست تجلی جمال محبوب را کرد. او که می دانست پروردگار عالم را با چشم سر نمی شود دید. او پیغمبر اولوالعزم بود که حقایق برای او روشن است ، پس درخواست جلوه جمال حضرت حق را در باطن کرد.
خطاب رسید : به کوه نگاه کن. من جلوه ای به کوه می کنم ، اگر سر جایش ماند ، تو نیز آماده آن جلوه باش.
حضرت موسی بن عمران علیه السلام صورت خود را به جانب کوه برگرداند. خدا جلوه نور جمال ازلی را به کوه زد ، کوه خاکستر شد و به باد رفت. حضرت موسی علیه السلام غش کرد.
این مطالب در سوره مبارکه اعراف است :
« خَرَّ مُوسَی صَعِقًا » (1)حضرت موسی علیه السلام بیهوش شد و مانند انسان مرده ، در کوه طور افتاد. بعد که به هوش آمد ، برای این تقاضایی که کرده بود ، طلب مغفرت کرد :
« قَالَ سُبْحَنَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ » (2)ولی به نظر بزرگان دین ، این جلوه در روز قیامت بر اهل ایمان خواهد شد ، بدون این که بیهوشی و غش کردنی در کار باشد ، بلکه شنیدن صدا و دیدن این جلوه ، دل انسان را الی الابد مست می کند.
ای کاش امکان داشت این مطالب را به ذهن نزدیک تر کرد. روایتی برای شما بیان
ص:46
کنم ، شاید گره این بخش را باز کند. تمام اهل ایمان ، منهای مخلَصین زحمت می کشند تا به بهشت برسند و می رسند. در روز قیامت ، خداوند متعال زیباترین منظره و خوشمزه ترین نعمت ها را که فوق آن وجود ندارد ، برای شما قرار می دهد.
خداوند در قرآن می فرماید :
در بهشت برای شما:
« تَلَذُّ الْأَعْیُنُ » (1)لذت نگاه در آنجا ، لذت کاملی است. شما در دنیا به گل ، گلستان ، مرغزار ، کوهسار و چشمه سار که نگاه می کنید ، لذت روحی روانی به شما دست می دهد ، در حالی که این ها محدود و از بین رفتنی هستند ، ولی در روز قیامت ، بهشتی را می نگرید که جلوه محبت و لطف پروردگار است.
« فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ » (2)هر چه بخواهید برای شما فراهم است. هیچ چیزی نیست که بگویند نمی شود.
شهدای کربلا با استقبال ملائکه و طبق روایات ، با استقبال پیغمبر صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام و تمام فرشتگانِ رحمت وارد محشر می شوند و در کنار قبر این هفتاد و دو نفر می آیند. هر شهیدی که از قبر برمی خیزد ، پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام او را در آغوش می گیرند. شما در آغوش حرام نرو ، آغوشی به تو می دهند که دیگر بالاتر از آن آغوش نیست. انسان برای رسیدن به حقایق باید گذشت داشته باشد.
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس لذت نخوانی (3)
ص:47
جوان هایی که به طرف لذایذ دنیوی می روند ، آیا این آغوش آلوده ، پرمیکرب ، پلید ، سازنده ایدز آغوش است ، یا دوزخ دنیاست ؟
این هفتاد و دو نفر وارد محشر می شوند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند : شهدای کربلا به طور یقین در میان اولین و آخرین ، پرونده پرسش و پاسخ ندارند. انبیا علیهم السلام را به دادگاه الهی دعوت می کنند.
خداوند در قرآن می فرماید :
« وَلَنَسْلَنَّ الْمُرْسَلِینَ » (1)خدا در قیامت انبیا علیهم السلام را به دادگاه می کشاند. دادگاه حضرت عیسی علیه السلام را در آخر سوره مائده بیان کرده است. همه انبیا باید حساب پس بدهند ، اما حضرت علی علیه السلام می فرمایند : این هفتاد و دو نفر هیچ گونه حساب و بازخواستی ندارند.
خطاب می رسد : وارد بهشت شوید. صدای خدا را که می شنوند ، غرق لذت می شوند ، اما حرکت نمی کنند. خطاب می رسد : چرا حرکت نمی کنید ؟ بهشت منتظر و مشتاق شما است.
یک دو بیتی وقت مردن گفت افلاطون و مرد
حیف دانا مردن و صد حیف نادان زیستن
چرا حرکت نمی کنید ؟ تمام درب های بهشت به روی شما باز است. ساختمان ، قصر ، کاخ ، چشمه ، رود و انواع نعمت ها ، تجلی جمال رحمت خدا است. اما
ص:48
اینان می فرمایند : خدایا ! تمام این بهشتی که ما داریم می بینیم ، بدون زیارت حضرت حسین علیه السلام برای ما لذتی ندارد. اجازه بدهید وقتی که ما به طرف بهشت می رویم ، مشاهده کنیم که سرور ما امام حسین علیه السلام نیز دارد وارد می شود.
بعضی جمال ها در این دنیا وجود دارد که تماشای آن ، تماشاگر را مدهوش خود می کند. وقتی زلیخا در آن اتاق بزرگ که دو درب داشت ؛ دربی در شمال سالن و دربی در جنوب سالن. زنان درباری را دعوت کرده بود ، برابر همه میوه و کارد گذاشته بود ، حضرت یوسف علیه السلام را اجبار کرد که از آن درب وارد شود و از درب دیگر بیرون برود.
مرد نامحرم در مجلس نامحرم نمی نشیند. مرد نامحرم جایی نمی نشیند که نامحرم به او و او به نامحرم خیره شود. اجبار کرد که از این درب بیرون بیا ، لحظه ای بایست تا به خوبی تو را ببیند و ارزیابی کنند و زیبایی تو را به دست بیاورند ، تا این گونه مرا به خاطر عشق به تو ملامت و سرزنش نکنند.
اما همین مقدار نیز حضرت یوسف علیه السلام حاضر نبود بایستد. درب شمال سالن باز شد ، به سرعت ، بدون نگاه کردن به خانم ها ، از درب جنوب بیرون رفت. خداوند در قرآن می فرماید :
زن ها لحظه ای که حضرت یوسف علیه السلام را دیدند ؛ یعنی به قدری از دیدن این قیافه غرق در لذت شده بودند که به جای میوه ، دست خود را بریدند.
اگر این جمال در بهشت ، در قلب شما تجلی کند ، چه خواهد شد ؟ کسی نمی تواند کیفیت آن را ارزیابی کند.
حبیب من ! چون در اراده من نیست که در دنیا مستقیم با بندگان ، رفیقان ، عباد و صابران حرف بزنم و آنان صدای مرا بشنوند ، لذا تو بین من و آنان واسطه شو.
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر
یادگاری که در این گنبد دوّار بماند (1)
ص:49
« بَشِّرِ الصَّبِرِینَ » صابرین چه کسانی هستند ؟
« الَّذِینَ إِذَآ أَصَبَتْهُم مُّصِیبَۀٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَ جِعُونَ » (1) «مصیبۀ» یعنی حادثه و پیشامد. این پیشامد گاهی پیشامد بلایی ، معصیتی و طاعتی است. وجود ما از خداست. باغبان ما گفته است که یازده ماه به این زمین آب و غذا بده ، حال همین باغبان گفته است : به این زمینی که برای من است ، یک ماه آب و غذا نده. ما ملک خدا هستیم. خدا گفته است : ملک من ! در این یک ماه ، آب و نان نخور. من ، نوه ، بچه ، پول و همه اموالم ملک خدا هستیم.
ببینید خدا چه آرامشی به ما می دهد. ما گم و نابود نمی شویم ، بلکه در پایان این سفر به خدا می رسیم، پس غصه ای نداریم.
این ها صابران هستند. حبیب من ! این بشارت را به اینان بده که من ، این حقایق را برای شما قرار دادم :
« أُوْلئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْ »
خدا در سوره احزاب به ما می فرماید :
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیْهِ » (2)شما به پیغمبرم درود بفرستید. ما مگر چقدر وزن داریم ؟ وزن عقلی ، معرفتی ، عملی ، روحی ، روانی و عقلی ما مگر چقدر است ؟ ارزش صلوات ما برای
پیغمبر صلی الله علیه وآله ، هم وزن خودمان است. اما خدا می فرماید : من خودم به صابران صلوات می فرستم. ارزش خدا و وزن صلواتش چقدر است ؟ همه برای صابران
ص:50
است.
این صلوات چیست ؟ اگر می خواست که خودش معنی می کرد. نمی دانیم چیست ؟ مفسرین قرآن نیز نمی دانند چیست ؟ نه. ائمه علیهم السلام نیز برای ما نگفتند ، چون به فهم ما نمی آید که برای ما بگویند. مانند جلوه خدا در کوه طور که به حضرت موسی علیه السلام فرمود : اگر کوه ماند ، آن گاه توقع این جلوه در قلبت را داشته باش. ما نمی دانیم یعنی چه ؟
خدا به روزه داران صلوات می فرستد ، چون هر سه مرحله صبر در آنان هست ، ولی نمی دانیم ارزش این صلوات چه مقداری است :
« أُوْلئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَۀٌ »
«الرحمۀ » نیست ، «رحمۀ » است ؛ محدود نیست. رحمت من ، آن هم رحمت ویژه ای که قابل درک نیست ، برای بندگان صابر من است.
« وَ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ » (1)بگو : من همه درب ها را به روی شما باز کردم ، شما جزء ره یافتگان به حریم من هستید. «مهتدی » ؛ هدایت شده ، نه «هدی » ، فرق می کنند. «مهتدی » از باب دیگری است که یعنی شما ره یافتگان به حریم من هستید.
کجا هستید ؟ ملائکه و همه انبیا علیهم السلام ره یافتگان به حریم قدس او هستند و از طریق صبر که همین روزه باشد ، به حریم حضرت حق ره یافته هستید. قبل از ماه
مبارک رمضان ، چرک ها ، آلودگی ها ، در باطن و ظاهر ما بود که تقصیر خودمان بود.
ص:51
اما در این حریمی که راه پیدا کردیم ، دیگر از آن چرک ها و آلودگی ها خبری نیست.
چون شب اول ماه رمضان که برای سحر بلند شدیم ، بدون این که لفظا توبه کنیم ، خدا تمام آن چرک ها را پاک کرده است.
من دلیل قرآنی دارم که انسان بدون توبه نیز آمرزیده می شود. البته گناهانی که بین ما و خود خداست. در این ایام دیگر نیازی ندارد با الفاظ ، عشق بازی کنیم.
چون که در این حریم قرار گرفتیم ، خیلی چیزها در این حریم عاشقانه است ، و لو موضوعی برای آن نباشد.
اگر چه هیچ گناهی نباشد ، ولی خدا همین گریه و استغفار را دوست دارد. مگر پیغمبر صلی الله علیه وآله گناه کرده بودند که روزی هفتاد بار استغفار می کردند ؟ خدا دوست دارد که صدای شما را بشنود و گریه و استغفار شما را مشاهده کند.
«وَ قَدْ اتَیْتُکَ یا الهی بَعدَ تَقْصِیرِی وَ اسرافی » (1)
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
ص:52
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
صبر و استقامت ، منافع دنیایی و آخرتی دارند. کتاب خدا به منافع دنیایی و آخرتی صبر اشاره کرده است. به دنبال آیات ، روایات نیز در حقیقت به عنوان تفسیر آیات قرآن ، همین مسایل را به صورت گسترده ای توضیح داده اند.
محال است کسی در فضای صبر و نگهداشتن خود در حریم خدا و دین خدا قرار بگیرد و آن منافع وعده داده شده ، نصیب او نشود. صبر و استقامت از منافعی که دارند ، نمی توانند جدا باشند. افتراق بین صبر و استقامت ، و منافع آن محال و غیرممکن است.
صبر نسبت به منافعش ، مانند خورشید نسبت به شعاعش است. چنانچه شعاع خورشید از خورشید جدا نیست و نمی تواند جدا باشد ، منافع و بهره های صبر نیز نمی تواند از صبر جدا باشند.
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله وقتی برای مردم از صبر سخن به میان می آوردند ، به منافع والایی از صبر اشاره می فرمودند. در یکی از سخنرانی های خود فرمودند :
ص:53
«فالصبرُ علی أربع شُعَب ؛ علی الشَّوقِ و الشَّفَق وَ الزهد و التَرَقُّب» (1)
صبر چهار رشته و شعاع دارد ؛ نخست : اشتیاق ، شوق و رغبت. شعاع دوم :
ترس ، واهمه و بیم. شعاع سوم : زهد ، بی رغبتی و بی میلی و شعاع چهارم : انتظار و امید است.
بعد قسمت به قسمت این تقسیمات را برای مستمعین توضیح دادند :
«فَمَن اشْتاقَ الی الجَنَّۀِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ » (2)
آن کسی که اهل ایمان ، معرفت و اهل باور است و یکی از باورهایش ، بهشت پروردگار ؛ یعنی پاداش نیکان و پاکان عالم است و اگر بهشت نبود ، به تمام پاکان و نیکان ظلم شده بود و البته پروردگار عالم اهل ظلم نیست.
خدا بندگان را به بیگاری نمی کشاند. اگر به آیات قرآن کریم دقت کنید ، می بینید علنا پروردگار عالم حاضر نشده است که خوبی خوبان و پاکی پاکان را به صورت پایاپای مزد بدهد ، بلکه پاداش نیکان و پاکان ، اضافه تر از خوبی ها و پاکی های آنان
است. نمونه این آیات نیز واقعا در قرآن کم نیست.
یکی از نمونه های بسیار آشکار و روشن آن، این است :
« مَن جَآءَ بِالْحَسَنَۀِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا » (3)اگر بنده ای از بندگان من خوبی و نیکی ارائه دهد ، من ده برابر آن ، خوبی و نیکی او را جبران می کنم. اگر مصلحت باشد که ده برابر آن را در دنیا جبران می کند و گر نه ، نقد به او نمی پردازد و در علم خودش وعده می گذارد که من این ده برابر را در
ص:54
قیامت به حتم به عبدم برمی گردانم.
فرض کنید خوبی ها و نیکی ها در رابطه با این عبد ، ده برابر پاداش دارد ، عبد از زمان تکلیف تا زمان مرگ ، هفتاد سال ، میلیون ها نیکی و خوبی انجام داده ، میلیون ها بار «لا اله الا الله» ، «استغفر الله» و «لا حول و لا قوۀ الا بالله» گفته است ، یا در ماه مبارک رمضان ، چند مرتبه از اول تا آخر قرآن را قرائت کرده است ، که ثواب قرائت قرآن در این ماه ، غیر از قرائت قرآن در ماه های دیگر است.
حضرت رسول صلی الله علیه وآله می فرمایند : در ماه مبارک رمضان ، هر حرفی از کلمات آیه ای که بر زبان قاری قرآن جاری شود ، ثواب یک ختم قرآن را دارد. (1) مثلاً «بسم الله الرحمن الرحیم » نوزده حرف است ، انسان قرآن را باز می کند که از اول سوره مبارکه فاتحه را بخواند ، اولین آیه همین «بسم الله الرحمن الرحیم » است. ثواب آن نوزده حسنه باید باشد ، هر حسنه ای نیز مطابق کل قرآن ارزش دارد ، اما همه این ها را ده برابر کنید. حال هفتاد سال حسنه عبد را در قیامت می خواهد ده برابر پاداش ابدی بدهد ، فکر کنید چه خواهد شد ؟
ما در قرآن و روایات ، حسنه پایاپای نداریم. گاهی قرآن مجید ده برابر حسنه را
به هفتصد برابر تبدیل کرده است. این دیگر بستگی به ظرفیت وجودی آن عبد
دارد. از آیات روشن قرآن است :
« الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَ لَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّۀٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِ ّ سُنبُلَۀٍ مِّاْئَۀُ حَبَّۀٍ » (2)
ص:55
در بعضی از مواقع انسان آبروی خود را خرج خدا می کند. آبرو تعداد ندارد ، بلکه یک کیفیت است. گاهی علم خود را خرج خدا می کند ، باز هم علم یک کیفیت است. ثواب هزینه کردن آبرو یا علم برای خدا ، با عدد نشان داده نمی شود ، چون عددی نیست. اما در اینجا مسأله مال است. در مال عدد مطرح است.
کسی که یک درهم مال خود را در راه خدا هزینه کند ، داستان این یک درهم مانند داستان یک عدد دانه نباتی می ماند که کشاورز می کارد و این دانه نباتی را به هفتصد دانه تبدیل می کند.
می فرماید : شما در طبیعت عالم ببینید که یک دانه ، هفتصد دانه شد ، پس باور کنید که من یک درهم شما را هفتصد برابر پاداش می دهم. کسانی که دین ندارند و کار خوب می کنند ، چون ایمان به قیامت و پروردگار ندارند ، پاداش قیامتی ندارند ، اما از عجایب پروردگار این است که پاداش نیکی بی دینان را در دنیا حساب می کند و می پردازد.
کسی به مدینه آمد و به مردم مدینه گفت : من می توانم خبرهایی از زندگی شما بدهم. کسانی که با او در ارتباط بودند ، از او خبر می خواستند و او خبر می داد و درست می گفت. این موضوع را به خدمت مبارک موسی بن جعفر علیهما السلام اطلاع دادند که : شخص بی دین و غیر مسلمانی به مدینه آمده و از امور ما خبر می دهد.
حضرت با او ملاقات کردند و در حضور مردم فرمودند : چه کار کرده ای که به این حال رسیده ای که به پنهان راه پیدا کرده ای ؟
به حضرت عرض کرد : خیلی چیزها را می خواستم ، با خواسته هایم مخالفت
کردم و در مقابل خواسته های خودم ، صبر کردم و آن خواسته ها را دنبال نکردم ، اگر چه تلخ و سخت بود.
حضرت فرمودند : درست است که چنین دانشی در محدوده ریاضت های نفسی و مخالفت با خواهش ها نصیب تو شده است. این مسأله درستی است ؛ چون خدای مهربان در این عالم نیز اجر خوبی احدی را ضایع نمی کند ، و لو با خدا نبوده ، مخالف خدا باشند و خدا را قبول نداشته باشند.
ص:56
شیعه ای ، از یک خان عرب اهل سنت سیلی نابی خورد. روی زمین افتاد.
صورتش از سیلی خوردن درد آمده بود و بدنش از زمین خوردن. به او گفت : من که زورم به تو نمی رسد ، اما ما مولایی به نام امیرالمؤمنین علیه السلام داریم ، به او شکایت می کنم و او انتقام مرا از تو می گیرد. گفت : همین الان برو ، خیال می کنی من از او می ترسم ؟ او چهارصد سال است که از دنیا رفته است ، چگونه از من انتقام می گیرد ؟
این بنده شیعه با دل صاف و پاک آمد ، سه شب در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام دعا کرد و گفت : تا انتقام مرا نگیری ، من از حریم تو بیرون نمی روم. گریه می کرد.
آن خان در اطراف کوفه زندگی می کرد. سه روز گذشت ، شیعه می بیند که دعای او مستجاب نشد و حرف خان ظالم اهل سنت دارد ثابت می شود و گویا از دست حضرت کاری برنمی آید.
کنار ضریح گریه کرد تا خوابش برد. محضر مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام را درک کرد ، به حضرت عرض کرد ، حضرت فرمود : خداوند متعال به ما قدرت هر کاری را داده است ، ولی من به این خان سنّی ضربه ای در این دنیا نخواهم زد ، چون او حق خیلی مختصری به گردن من دارد و از من طلبکار است. طلب طلبکار را باید بدهند و آن این است که : روزی این خان از کنار نخلستان های بیرون نجف در حال عبور بود ، چشم او به گنبد من افتاد ، دستش را روی سینه گذاشت و گفت : «السلام علیک یا علی بن أبی طالب » یک کار خوب انجام داد ، مزدش این است که او را ببخشی.
بیدار شد. با گرفتن جواب خود از حرم بیرون رفت. خان سوار اسب بود ، گفت :
چه شد ؟ شکایت کردی ؟ آیا علی توانست مرا بزند ؟ گفت : من رفتم شکایت
کردم ، علی علیه السلام فرمودند : من این شخص را به این علت نمی زنم که به گردن من حق دارد و آن این است که روزی از کنار نخلستان ها می گذشت ، با دیدن گنبد من ، به من احترام کرده است.
خان از اسب پایین آمد. روی خاک نشست ، گفت : کجا می روی ؟ من می خواهم
ص:57
گریه کنم ، دست مرا بگیر و به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام ببر ، من می خواهم شیعه و علوی شوم.
مشاهده کنید که یک حسنه چه پاسخی دارد.
موسی بن جعفر علیهماالسلام به آن شخص پیشگو فرمود : در مقابل ریاضت ها و صبری که کردی ، حق است که چنین پاداشی را به تو بدهند. آیا علاقه داری مسلمان شوی ؟ گفت : نه ، هیچ علاقه ای به مسلمان شدن ندارم ، فرمود : با خواهش نفس مخالفت کن و مسلمان شو ، تو که تمرین مخالفت با هوای نفس داری ، باطن تو می گوید مسلمان نشو ، با این باطن جهاد کن و مسلمان شو.
گفت : چشم. به دست موسی بن جعفر علیهماالسلام مسلمان شد. چند روزی که آداب اسلام را یاد گرفت ، کسی آمد به او گفت : یکی از آن خبرها را از زندگی من به من بده. هر چه فکر کرد ، دید هیچ خبری نزد او نیست. به درب خانه موسی بن جعفر علیهماالسلام آمد و در زد ، گفت : یابن رسول الله ! آن زمانی که بی دین بودم ، می توانستم خبر از آینده بدهم ، اما اکنون که دیندار شده ام ، خبری نمی توانم بدهم ، پس مزد این دینداری ما چه شد ؟
حضرت فرمود : دنیا گنجایش مزد مسلمان شدن تو را ندارد ، پاداشی که می خواهند به تو بدهند ، در این دنیا نمی توان به تو داد. گفت : صبر می کنم تا در قیامت ، پاداش مسلمان شدنم را از پروردگار عالم بگیرم.
پس ممکن است که یک حسنه ، هفتصد برابر پاداش داشته باشد. اگر مصلحت باشد ، در دنیا عطا می کنند ، اما اگر مصلحت نباشد ، پاداش آخرتی عطا می کنند ، الا یک حسنه را که پروردگار به موسی بن عمران علیه السلام فرمود : بر عهده ام است ،
بنده ام را از دنیا نمی برم تا در همین دنیا چند برابر به او پاداش بدهم و آن این است که اگر کسی یک دینار برای حسین من علیه السلام خرج کند ، تا از دنیا نرفته است ، پاداش او را هفتاد برابر خواهم داد.
ص:58
توقع نداشته باشید که این هفتاد برابر ، در مال انسان باشد. گاهی می بینید پولی را در راه حضرت سید الشهدا و برای فرهنگ ابی عبدالله علیه السلام و جلسات ایشان خرج کردید ، اما خداوند متعال طور دیگری جبران می کند ؛ مثلاً عمره ای نصیب شما می کند که در ذهن شما نمی آمده و شما را کمک می کند که این عمره را با اخلاص و حال انجام دهید.
امام صادق علیه السلام می فرمایند : این عمره وقتی انجام گرفت ، پاداش آن مطابق این است که ده بار سطح کره زمین را از طلا بچینید و در راه خدا صدقه بدهید. این لطف حضرت حق است. (1)گاهی نیز آیات قرآن مجید برای حسنه ، عدد معلوم نمی کنند. می فرماید : شما این کار خوب را انجام بده ، پاداش آن ،
« وَاللَّهُ یُضَعِفُ لِمَن یَشَآءُ » (2)نامعلوم است ؛ آنچه خودم بخواهم ، اضافه می کنم. (3)
ص:59
اما در جریمه گناه چگونه است ؟ خداوند می فرماید : جریمه گناه پایاپای است.
آیا همه گناهان پایاپای است ؟ اگر کسی مؤمنی را بکشد ، با نامحرمی زنا کند ، عمری شراب بخورد و یا نماز نخواند ، پاداش این گناه ، مطابق با وزن خود گناه است ؟ بله ، حتی به اندازه یک ارزن نیز کیفر او را اضافه نمی کند.
خدا در قرآن می فرماید :
« وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا » (1)اگر بدی کردید ، کیفر بدی شما مطابق با بدی شماست.
مسأله دیگری که لازم است بدانید این است که : ممکن است کسی که از محلی رد می شود ، می بیند این محل نیاز به مسجد ، بیمارستان و یا مدرسه دارد ، مخارج خانواده خود را ندارد ، اما به قدری باطن درستی دارد که در درون خودش می گوید :
الهی ! اگر پول داشتم ، در اینجا یک مسجد ، پل ، درمانگاه ، مدرسه و یا کانون دینی به وجود می آوردم ، ولی افسوس که پولی ندارم.
در قیامت که پرونده اش را به او می دهند ، می بیند که ثواب همه این ها در نامه اعمال او موجود می باشد. می گوید : مولای من ! پرونده من با دیگری اشتباه شده است ؟ خطاب می رسد : نه ، آیا به یاد داری که فلان روز ، از فلان محل رد شدی ، دیدی که آنجا نیاز به مراکز خیریه دارد ، به خود گفتی : اگر پول داشتم ، می ساختم ، من به نیت مثبت تو نیز پاداش می دهم.
اما اگر کسی نیت گناه کند و از نیت بیرون نیاید ، پروردگار عالم نیت گناه را کیفر نمی دهد. چه خدای مهربانی است و چه برخوردهای زیبایی با عباد خویش دارد.
حتی نخواسته است که بدان عالم نیز در این عالم بدون اجر و مزد بمانند.
ص:60
بخش اوّل صبر ، شوق است. صبر میوه و منفعت دارد. در فضای ایمان است که انسان مشتاق بهشت ؛ یعنی پاداش بندگان می شود. خدا کسی را به بیگاری نمی کشد :
«فَمَنِ اشْتاقَ الی الجَنَّۀِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ »
آن کسی که در فضای معرفت و ایمان ، مشتاق بهشت است ، باید از خواسته های نابجا ، نامعقول و غیرمنطقیی که همگی در لغت شهوت نهفته است ، دست بکشد.
شهوت یعنی میل. اشتها از شهوت است. کسی که مشتاق بهشت است ، باید در برابر تمام خواسته های نامعقول و غیرمنطقی صبر کند. زمانی که در دامن این خواسته ها می افتد ، در حریم خدا بماند.
مردی به خانه امام صادق علیه السلام آمد ، عرض کرد : یابن رسول الله ! گرفتاری سختی برای من به وجود آمده است ، مرا راهنمایی کنید.
حضرت فرمودند : مشکل شما چیست ؟ عرض کرد : یابن رسول الله ! همسایه دیوار به دیوار ما کنیزی دارد که کنیز بسیار زیبایی است ، من اهل چشم چرانی نیستم ، ناخودآگاه چشمم به این کنیز افتاد ، دلم را برده است و عاشق او شدم.
تکلیف من چیست ؟
بردگی بود ، اما اسلام قوانینی را وضع کرد که سفره بردگی در این عالم جمع شود ، ولی برهه ای از زمان ، اسرا را می آوردند و به جهادگران می دادند ، این ها برده و کنیز می شدند. این ها را خرید و فروش می کردند و با خریدن کنیز ، به صاحبش محرم می شد.
یکی از دانشمندان خارجی می گوید : اگر کل عالم به مشکل علمی ، فکری ، اقتصادی ، اجتماعی و خانوادگی دچار شوند و همه تصمیم بگیرند که نزد من بیایند
ص:61
و بگویند : درد ما را دوا کن ، من یک دوا و کلید دارم که به آنها می دهم و به آنها می گویم : درد خود را با این کلید دوا کنید و آن کلید «الله» است. او همه دردها را دوا و مشکلات را حل می کند.
« وَ إِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ » (1)وقتی می خواهم وارد زندگی تو شوم و به تو خیر برسانم ، اگر تمام عالم جمع شوند و نگذارند ، نمی توانند مانع خیر رساندن من شوند.
امام صادق علیه السلام فرمودند : مشکل خود را نزد پروردگار ببر ؛ از حالا به بعد این گونه با خدا مناجات کن :
«اللهم أسئلک من فضلک » (2)
خدایا ! من گدای احسان تو هستم ، گرفتار شده ام و این گرفتاری بر دوش من بسیار سنگینی می کند. این خلأ مرا با احسان خود پر کن.
«فَمَن اشْتاقَ الی الجَنَّۀِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ »
کسی که واقعا مشتاق بهشت است ، باید از خواسته های نامعقول بگذرد. اگر گذشت کند ، به بهشت می رود. این ها موانع بهشت هستند.
او در نمازها ، در خواب و بیداری این گدایی را شروع کرد.
سعدی چقدر زیبا می سراید :
ص:62
دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر
که رحیم است و کریم است و غفور است و ودود
کرمش نامتناهی نعمش بی پایان
هیچ خواهنده نرفت از در او بی مقصود (1)خودش به بندگان خود پیغام داده است که ای بندگان من ! کدام گدا را سراغ دارید که نزد من آمده باشد و من او را رد کرده باشم ؟
جوانی در خانه بود ، همسایه او آمد و درب خانه را زد ، گفت : جوان ، تو متدین ، باتربیت و خوب هستی ، می خواهم سفری چند ماهه بروم. کنیزی دارم که به او علاقه زیادی دارم ، می خواهم او را نزد تو به امانت بگذارم تا وقتی که برگشتم ، کنیز را از تو سالم تحویل بگیرم.
جوان به او گفت : ببخشید ، من ازدواج نکرده ام و جوان ازدواج نکرده در معرض خطر است ، من دقیقه ای نمی توانم تحمل کنم. او را نزد پیرمرد نود ساله متدین ببر تا از او نگهداری کند.
ص:63
همسایه به او گفت : آفرین بر تو ای جوان با ایمان. من این کنیز را به تو می بخشم.
قیمت کنیز دویست درهم می باشد ، به سفر می روم و برمی گردم و یا پول آن را و یا دوباره خودش را از تو می گیرم. با این که آن را به تو حلال کردم و می توانی مانند همسر شرعی ، ایامی که من نیستم ، با او باشی.
«اللهم اسئلک من فضلک »
با خلوص نیت به درب خانه او برو ، او می داند که پاداش استقامت و صبر تو را چگونه بدهد. اگر مصلحت باشد ، پاداش تو را فورا می دهد.
صاحب کنیز ، کنیز را بخشید و رفت. حاکم منطقه به دنبال کنیزی با شرایط ویژه می گشت. به او خبر دادند که این شرایط در کنیزی است که در اختیار این جوان است. گفت : به هر قیمتی که می فروشد ، از او خریداری نمایید. آمدند و گفتند :
حاکم خریدار این کنیز است.
بدون این که خود جوان قیمتی بگذارد ، گفتند : کنیز را به قیمت دویست هزار دینار طلا خریداری می کنیم. گفت : ما این پول را می گیریم و بعد از خانواده ای در مدینه برای تو دختری می گیریم که زندگی تو سر پا شود.
کنیز را فروخت و آن پول فراوان را گرفت و دو ماه بعد صاحب کنیز آمد ، گفت :
ای جوان ! اگر کنیز را می خواهی ، قیمت آن را به من بپرداز ، جوان آن پول فراوان را برداشت و گفت : این پول کنیز تو است. آن مرد به اندازه دویست درهم از آن پول ها برداشت و گفت: کنیز من این مقدار ارزش داشته است.
پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرمایند :
اگر بهشت ، زن حلال ، پول ، خانه ، رفیق خوب ، مملکت خوب و حکومت خوب می خواهید ، در حریم خدا صبر کنید. خود را با گناه آلوده نکنید. من همه چیز به شما می دهم ، ولی افسوس که مردم کم با خدا معامله می کنند. شاید ده درصد با خدا معامله دارند ، اما نود درصد با شیاطین معامله می کنند.
سود کلانی نصیب معامله کنندگان با خدا می شود ، اما معامله کنندگان با شیطان ضرر و زیان زیادی می کنند.
ص:64
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
ص:65
واقعیتی که همیشه مورد توجه بسیاری از انسان ها بوده ، گنج است. گنج به مجموعه ای فراوان از ثروت اطلاق می شود که گاهی این در خرابه ها یافت می شود و علتش این بوده که این خرابه ها قبلاً شهر و یا کشور بوده و محل خزانه های حکومت های آن کشورهای آباد بود و یا دفینه هایی بود که ثروتمندان برای خود فراهم کرده بودند و بر اثر حادثه ها ، زلزله ها و طوفان ها ، آن مناطق آباد خراب شد و چون گاهی - به خصوص کشاورزان - در بیابان های به جا مانده از آن شهرها و کشورهای آباد ، در حال زیر و رو کردن زمین هستند ، به این دفینه ها و گنج ها برمی خورند.
این برای انسان در طول تاریخ واقعیتی شده بود که در خرابه ها ، بیابان ها و مناطق ویران گاهی گنج وجود دارد و گاهی به دنبال به دست آوردن گنج ، واقعا رنج ها را تحمل می کردند.
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (1)کسانی که به دنبال گنج بودند ، یا گنج را می یافتند ، یا در مسیر پیدا کردن گنج ، اگر گنجی پیدا نمی کردند ، به منافع دیگری کمتر از گنج می رسیدند. فرهنگ الهی این گنج را در دو بخش بیان کرده است ؛ نخست در بخش مادّی که در رساله های عملیه نیز فقهای بزرگ شیعه نوشته اند : گنج ثروتی است که ناگهان از خرابه ای ، کویری و بیابانی به دست می آید و اگر شیعه ، گنجی را به دست آورد ، طبق سوره مبارکه انفال ، خمس آن گنج بر او واجب است :
« وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ »
آیه شریفه ندارد «من الجهاد » که بعضی ها آیات قبل و بعد از این آیه را دریافت
نکرده ، در مسأله دچار اشتباه شده اند و می گویند : خمس فقط به غنایم جنگی تعلق
ص:66
می گیرد ، در حالی که خدا می فرماید : « أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْ ءٍ » شیء ؛ یعنی هر چیز گران بها ، که غنایم جنگی نیز یکی از اشیای پرقیمت است. معدن ، سود حاصله از کسب سالانه و گنج نیز از اشیاء پر قیمت هستند.
« مِّن شَیْ ءٍ » اگر از چیزی غنیمت و بهره ای نصیب شما شد :
« فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ » (1)پروردگار راه مصرف خمس را در آیه شریفه در شش بخش بیان کرده است که خرج در غیر از این شش برنامه ، بر هر فقیه و هر خمس داری حرام است و هر فقیهی بنا بر فقاهت خودش و هر مؤمنی بنا بر ایمان خود ، در هزینه کردن خمس از افراط و تفریط باید بپرهیزند و در مصرف آن ، جانب احتیاط را کاملاً رعایت کنند.
این حال و کار مردم مؤمن است.
این گنج ، گنج مادی است. ثروت متراکمی که از خرابه ها ، کویرها و بیابان ها به دست می آید که یک پنجم آن خمس و مربوط به پروردگار عالم است ، که هم در دین او باید هزینه شود و هم برای بندگان آبرودار محترمش که خرج آنان با دخل شان در سال هماهنگ نشده است ؛یعنی رنج برده اند ، ولی خرج زندگی آنان بیش از درآمدشان بوده است.اگر از خاندان پیغمبر صلی الله علیه وآله باشد ، بخشی از این واجب مالی به او می رسد ، آن هم در حدّ رفع مشکلات و نیازهایی که دارد ، نه بیشتر. چون نه قرآن اجازه می دهد و نه فقیهان شیعه.مقداری از این مال نیز سهم عالمان ربّانی است که واقعا در راه اسلام و تبلیغ دین خدا زحمت می کشند ، درس می خوانند ، درس می دهند و شاگرد ؛ مفسّر ، عالم و مبلّغ تربیت می کنند. بنا به اذن پروردگار، پیغمبر صلی الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیهم السلام برای آنها نیز باید در حدّ احتیاج، نه افراط وتفریط، هزینه شود.
ص:67
شیخ محمد نهاوندی ، یکی از علمای بزرگ که انسان برجسته ای بود و در علم و عمل و تقوا مشهور بود ، نقل کردند که : ایشان گفته است که من نسبت به هزینه کردن این مال الهی در زندگی خودم ، با آن همه زحمتی که برای دین می کشیدم ، دچار مشکل باطنی بودم که واقعا چقدر حقّ من است که از این مال مصرف کنم ؟ با وجود آن دانش و زحمتی که برای دین می کشید و بی کار نبود ، به سختی زندگی می کرده است.
می فرماید : در عالم رؤیا دیدم که وارد حرم وجود مبارک حضرت رضا علیه السلام شدم ، دیدم حرم دارای وضع و حال و روشنایی خاصی می باشد. سؤال کردم : امروز در
حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام خبر خاصی است ؟ گفتند : بله. وجود مبارک امام
زمان علیه السلام بالای سر حضرت رضا علیه السلام نشسته اند و مشغول خواندن زیارت حضرت رضا علیه السلام هستند.
گفت : من بالای سر حضرت آمدم ، مراقب بودم که زیارت حضرت تمام شود تا به محضر مقدس ایشان شرفیاب شوم و مطلبم را بپرسم. زیارت ایشان تمام شد ، زانوی ادب به محضر مبارک امام زمان علیه السلام زدم و عرض کردم :من در ماه چقدر حق دارم از پولی که مربوط به شما است و طبق آیه قرآن واجب است که مردم بپردازند ، هزینه زندگی خود کنم ؟ اصلاً حق دارم یا نه ؟ و اگر حق دارم ، چه مقدار حق دارم ؟
امام علیه السلام فرمودند : شما در هر ماه از مال مربوط به ما ، این مقدار حق شرعی شما است که خرج کنید و اضافه از آن ممنوع است. ولی من به خواب خود اعتماد
ص:68
نکردم. خواب خوبی بوده است ، سؤال فقهی کردم ، امام زمان علیه السلام نیز با کمال محبت جوابم را دادند ، اما به ما گفته اند که به خواب به عنوان دلیل و حجت شرعی تکیه نکنید.
به خواب خوب گفته اند تکیه نکنید ، چه رسد به خواب هایی که اصل و ریشه ای ندارد. چند روزی گذشت ، روزی در عالم بیداری وارد حرم مبارک حضرت رضا علیه السلام شدم ، حرم حال و هوای خاصی داشت ، بدون توجه به آن خواب ، سؤال کردم چه خبر است ؟ گفتند : آیت الله العظمی بروجردی به مشهد مشرف شده اند و بالای سر حضرت علیه السلام مشغول زیارت هستند. خیلی خوشحال شدم. با این که خودم فقیه و عالم بودم و برای دین زحمت می کشیدم ، ولی گفتم : برای این که خیالم صد در صد از این پول راحت شود که در قیامت گرفتار نشوم ، بروم بپرسم.
چون اگر کسی نپردازد و اگر کسی به ناحق بگیرد و اگر به ناحق بخورد ، فردای قیامت جواب خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و همه سادات و زحمت کشندگان در راه دین را باید بدهد ، چون حقّ مشاعی و مشترک است.
لذا مرحوم آیت الله العظمی خویی (1) می گفتند : کسانی که خمس نمی دهند ،
ص:69
ولی زمان سفر حج نزد روحانی می روند و فقط خمس مخارج سفر حج خود را می دهند و با آن پول خمس داده به حج می روند ، حج آنان باطل است.
می فرمودند : این پول مشاع است و تمام خمس مال باید حساب شود. عده ای دیگر از فقها نیز همین طور هستند ، آنها نیز حج بدون خمس را قبول ندارند و می گویند :
این مال حق خدا ، پیغمبر صلی الله علیه وآله تمام سادات و همه خدمت گزاران واقعی به دین است. باید انسان حقوق دیگران را بپردازد. اگر کسی خمس مال خود را نپردازد ، اموال او حرام مخلوط به حلال است و با آن نمی تواند نماز بخواند و به حج برود.
بالای سر حضرت رضا علیه السلام نشستم ، چهره ملکوتی آیت الله العظمی بروجردی را تماشا کردم و لذت می بردم ، چون
«النظر الی وجه العالم عبادۀ » (1)
نگاه کردن به چهره عالم ربانی ، واجد شرایط و خدمتگزار ، عبادت است. چون
او با ارزش است و چنانچه در روایات به ما یاد داده اند ، توهین کردن به عالم واجد شرایط ، توهین به پروردگار است. نگاه کردن به قرآن ، کعبه ، درب خانه عالم ربانی و به صورت پدر و مادر نیز عبادت است.
کسانی که آیت الله العظمی بروجردی را دیده بودند ، ایشان در آن زمان ، با این که هشتاد و هشت ساله بود ، اما ذکر رکوع و سجود را سه تا هفت بار تکرار
ص:70
می کردند. نماز عجیبی داشتند. کسانی که ایشان را زیارت کرده بودند می دیدند که سیمای ایشان غرق در روشنایی ، نور و ضیای الهی بود و اگر در یک کلمه بخواهیم ایشان را توصیف کنیم ، او مرد خدا بود. خودشان می فرمودند : در تمام دوره عمر شریف خود ، از خدا جدا زندگی نکردند.
گفت : زیارت خواندن آیت الله العظمی بروجردی تمام شد ، دقت کردم ، دیدم جایی که نشسته است و دارد زیارت می خواند ، همان جایی است که در عالم رؤیا دیدم امام زمان علیه السلام نشسته بود و زیارت می خواند.
آمدم و سلام کردم. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (1) مرا می شناختند.
ایشان فرمودند : شما در ماه این مقدار از مال خدا و پیغمبر صلی الله علیه وآله - خمس - را می توانید هزینه زندگی خود کنید و این مقدار حق شرعی شما است. مانند همان جملات و پولی که امام زمان علیه السلام فرموده بودند ، آیت الله العظمی بروجردی نیز به من فرمود.
یک گنج ، گنج مادی است که خمس دارد و یک گنج نیز گنج معنوی است که ارزش گنج معنوی با گنج مادی قابل مقایسه نیست. گنج مادی در خرابه ، بیابان ، کویر و زیر خانه های قدیمی پیدا می شود ، ولی جای گنج معنوی نزد پروردگار است.
حکایتی از گنج مادی و معنوی گفته اند که خیلی جالب است. من از مرحوم آیت
اللّه العظمی آخوند ملاعلی معصومی همدانی (2) شنیدم. ایشان می فرمودند :
ص:71
حدود بیست ساله بودم. بعد از حوزه همدان ، برای ادامه تحصیل مرا راهنمایی کردند که به تهران بیایم ، گفتند : تهران اساتید بسیار معتبری در فقه ، اصول ، حکمت و عرفان دارد.ایشان می فرمودند : وقتی در تهران بودم ، از محضر دو استاد بهره فراوانی گرفتم و بعد به قم مشرف شدم و آنجا ادامه تحصیل دادم. که البته به مرتبه های بالای علمی و حالی رسیدند. متخصصین در آن زمان ، ایشان را از بسیاری از مراجع زمان بالاتر می دانستند.
مطالب زیادی برای من فرمودند و من یادداشت کردم. ایشان در بیست سالگی در تهران ، خدمت مرحوم آیت الله شیخ محمد رضا تنکابنی (1) و مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالنبی نوری برای تحصیل رسید.
آخوند ملا علی می فرمودند : شیخ عبدالنبی برای خودم تعریف کردند که : من جوان بودم و در مدرسه مروی تهران طلبه بودم ، آن زمان نیز مدرسه مروی اساتید بسیار فوق العاده ای داشت.
داستان ساختن این مدرسه نیز داستان عجیبی بوده است. پول ساخت این مدرسه و زمین آن را خان مروی هزینه کرد که خان ثروتمندی در مرو خراسان بوده است که بعد به تهران آمد. انسان پاک ، پاک طینت ، حلال خور و بزرگواری بود که از ثروت خود به خوبی استفاده می کرد ؛ مسجد با عظمت و مدرسه مروی فعلی را او ساخت.
روزی که کلنگ این مدرسه و مسجد را می خواستند به زمین بزنند ، از علما ، فقها ، بزرگان و شخصیت های با ایمان بازار تهران دعوت کردند. خان مروی کلنگ را روی دستش بلند کرد و گفت : هر کسی که از شب اول تکلیف تا کنون نماز شب او
ترک نشده است بیاید این کلنگ را بگیرد و برای افتتاح به زمین بزند. من چنین
ص:72
دستی می خواهم که کلنگ بزند. هیچ کس نیامد. خودش کلنگ را زد. یعنی یک خان ، نماز شب او از اول تکلیف ترک نشده بود.
اما خیلی ها نماز واجب خود را عمدا نمی خوانند. خیلی ها نماز صبح را بیدار نمی شوند ، پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرمایند : نماز خواندن بعضی مانند نوک زدن کلاغ به دانه می باشد که اسم نمازشان را باید نماز کلاغی گذاشت ؛ (1) یعنی به قدری به نماز بی میل هستند و به زور نماز می خوانند که از تکبیرۀ الاحرام تا سلام نماز ، همه را در هم می کنند و ادب نماز ، موالات و ترتیب را رعایت نمی کنند.
شیخ عبدالنبی فرمودند : من در ایام جوانی در این مدرسه طلبه بودم و هوس کردم که به دنبال گنج بروم. پشت اتاق مدرسه پستویی بود که طلبه ها رختخواب ، چراغ خوراک پزی و اثاث اضافه را در آنجا می گذاشتند. من چند کتاب درباره علم کیمیا و علوم قدیمی جفر و رمل خریده بودم و به دنبال این بودم که از طریق این کتاب ها به طلا دست پیدا کنم و یا مس را به طلا تبدیل کنم.
از شهر نور مازندران ، چند نفر از افراد آشنا به تهران آمدند و قصد عزیمت به مشهد را داشتند. من از آنها درخواست کردم که اگر ممکن است ، من نیز همراه شما به مشهد بیایم. آنها قبول کردند و گفتند : آماده شو ، تو را همراه خود می بریم.
گفتم : هزینه از تهران به مشهد رفتن چقدر است ؟ به من گفتند : این مقدار خرج سفر است. من دیدم دو ریال کم دارم.
به دوستان خود نگفتم که من دو ریال کم دارم. گفتم می رویم و قناعت می کنیم ، شاید مشکلی پیش نیاید. قناعت یک گنج است. کسانی که قانع هستند ، انسان های بسیار راحتی هستند. به لباس و کفش کهنه ، نان و پنیر ، نان و دوغ قانع هستند.
قناعت روحیه ای است که در هر کس باشد ، در هیچ امر مادی ، روحی و روانی باخت نمی کند.
نماینده حاکم بغداد به اهواز ، نزد یعقوب لیث صفار آمد و گفت : خلیفه
می گوید : به بغداد حمله نکنید. یعقوب گفت : من حمله می کنم و مردم را از شرّ
ص:73
شما ستمگران بنی عباس نجات می دهم.البته گفت : من اکنون مریض هستم ، اگر خوب شدم ، شرّ شما ستمگران را کم خواهم کرد ، اما اگر موفق نشدم و شکست خوردم ، سفره ای همراه یعقوب بود ، آن را باز کرد ، داخل آن نان و پیاز بود ، گفت :
من آن وقت که شهرستان زندگی می کردم ، با این نان و پیاز شکم خود را سیر می کردم ، دوباره به سیستان برمی گردم و سر همین سفره ، نان و پیاز می خورم و زندگی خود را می گذرانم.
کسانی که به شکم ، شهوت ، زمین و به امور مادی دلبستگی ندارند ، راحت زندگی می کنند ، با همان نان و پنیر قناعت می کنند و خوش و شاد نیز هستند.
گفت : با قناعت تا سبزوار آمدیم. به هم شهری های خود گفتم : عالِمی در این شهر به نام حاج ملاهادی سبزواری زندگی می کند. تا شما کارهای خود را انجام می دهید و آماده می شوید ، من می روم تا ایشان را زیارت کنم.
حاجی سبزواری خیلی مورد توجه بزرگان آن زمان بود. حتی در سفر ناصرالدین شاه به مشهد که همه علمای سبزوار از او دیدن کردند ، حاجی دیدن نکرد. ناصر الدین شاه گفت : چرا ایشان نیامد ؟ گفتند : ایشان عادت ندارند به دیدن اهل حکومت بروند. گفت : پس ما به دیدن ایشان می رویم. ظاهرا با اعتضاد السلطنۀ ، عموی ناصر الدین شاه به خانه حاج ملاهادی آمدند.خانه حاجی نزدیک به صد متر و با اتاق های کاه گلی بود که آنها را گچ نکرده بودند. هنگام صرف ناهار سر سفره حاجی رسیدند ، دیدند که دو نان خشک با یک کاسه دوغ در مقابل ایشان بود. ناصر الدین شاه پرسید : چه موقع ناهار میل می کنید ؟ فرمود : همین الان. گفت : ناهار شما چیست ؟ فرمود : دوغ آسمانی. چون دوغی که درست کرده بودند ، کم مایه بود و رنگ کاسه را به خود گرفته بود ، حاجی اسم آن را دوغ آسمانی گذاشته بود.گفت :اگر شکم تو با این نان خشک و دوغ آسمانی سازگاری دارد، بخور.اما شکم اعلی حضرت مگر با این غذاها عادت دارد ؟
ص:74
این شکم بی هنر پیچ پیچ
صبر ندارد که بسازد به هیچ (1)
شیخ عبدالنبی می گوید : درب خانه حاجی سبزواری را زدم ، خودشان در را باز کردند ، گفتم : طلبه ای هستم ، تهران درس می خوانم و اهل نور مازندران هستم.
امکان دارد که من چند دقیقه شما را ببینم ؟ فرمود : تشریف بیاورید. تا جایی که فرصت بود ، خدمت این مرد الهی نشستم و بعد گفتم : ما با همشهری های خود به زیارت وجود مبارک حضرت رضا علیه السلام می رویم.
حاجی با این عظمتش که در قرن سیزدهم ، فیلسوف شهیر دنیا بوده است ، وصیت کرده بود که جنازه مرا مقابل قبرستانی که جاده مشهد از آن می گذرد دفن کنید تا زوّاری که از آنجا رد می شوند ، گرد و غبار قاطر و اسب آنها روی قبر من بریزد ، شاید به گرد و غبار زوّار امام هشتم علیه السلام خدا به من رحم کند. ما چه می دانیم امام ، عالم ربانی ، فقیه جامع الشرایط و مؤمن واقعی کیستند و چه جایگاهی دارند ؟
گفتم : آیا به من اجازه می دهید که مرخص شوم ؟ فرمود : بفرمایید. با آن وقار و عظمت تا درب حیاط مرا بدرقه کردند و دو ریال به من دادند و فرمودند :این کمبود خرج مسافرت تو ، از پشت پستوی حجره بیرون بیا ، کیمیای تو نزد امام صادق علیه السلام است ، نه میان کتاب هایی که مشغول خواندن آنها هستی و درب خانه را بست.
اگر گنج می خواهی ، نزد امام صادق علیه السلام برو. همیشه گنج ، در فرهنگ شیعه ، ولایت ائمه طاهرین و اطاعت از این ذوات مقدسه پیدا می شود. نظر رسول خدا صلی الله علیه وآله را درباره صبر ببینید. من این تعبیر پیغمبر صلی الله علیه وآله را در هیچ یک از موارد اخلاقی ندیده ام : مهر ، فروتنی ، تواضع ، خشوع ، خضوع ، خاکساری ، کرامت ، این تعابیر فقط درباره صبر آمده است :
ص:75
«الصبر کنزٌ من کنوز الجنۀ » (1)
صبر ، خود را نگهداشتن در حریم توحید ، ایمان و حلال و حرام خدا ، گنجی از گنج های بهشت است. هر کسی که صبر دارد ، زمین و خرابه وجودش از گنج خدا آباد و پر است.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
ص:76
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
در قرآن مجید ، از گروه با ارزشی به عنوان گروه صادقان و هم چنین از گروهی که در پیشگاه پروردگار از کرامت ویژه ای برخوردار هستند ، به عنوان گروه متقون یاد شده است.
صادقان گروهی هستند که ظاهر و باطن آنها لبریز از ایمان ، پاکی و پاکیزگی است. بین ظاهر و باطن آنها تفاوتی وجود ندارد و باطن و ظاهری الهی دارند.
مایه ای در باطن دارند که باطن آنان از آن مایه پر است. پروردگار در قرآن از آن مایه به ایمان و یقین تعبیر می کند ؛ ظاهر آنها همان جلوه ایمان و یقین است که عبارت از عمل صالح و اخلاق حسنه است. این ویژگی ها باعث شده است که پروردگار عالم نام صادقان را بر آنها قرار داده است.
در رابطه با آنها به تمام مردان و زنان سفارش و امر می کند که همراه با صادقان باشید. اگر بنا باشد در این دنیا با دار و دسته و گروهی همراه باشید ، با صادقان همراه باشید. (1)در آیه ای می فرماید : صدق دارای ثمر ، نتیجه و منفعت است و یکی از
ویژگی های روز قیامت این است که :
« هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّدِقِینَ صِدْقُهُمْ » (2)
ص:77
در آن روز ، صادقان از صدق خود بهره کامل خواهند برد و روز قیامت برای آنها روز تنهایی ، ترس ، وحشت ، اضطراب ، نا امنی ، سخت و مشکل نخواهد بود ، بلکه نسیم قیامت برای آنها مانند نسیم بهار ، خوشی و شادی آور است. فضای آن ، فضای امن است. قلب آنها ، در آرامش کامل است و همین طور که وارد محشر می شوند ، در کمال خوشنودی ، شادی ، و رضایت از گذشته شان وارد محشر می شوند.
« وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَۀٌ * لِّسَعْیِهَا رَاضِیَۀٌ » (1)هر دو آیه در سوره مبارکه غاشیه است که نیمی از این سوره بیان کننده اوضاع و احوال خوبان ، پاکان و صادقان در روز قیامت است.
و اما گروه دیگر ، گروه متقون هستند که درباره اهل تقوا فقط یک آیه را برای شما قرائت می کنم ، چون به نظر می رسد که در میان آیات مربوط به اهل تقوا ، بار معنوی این آیه از همه آیات سنگین تر ، با ارزش تر و بیشتر است.
پروردگار مهربان عالم درباره اهل تقوا می فرماید :
« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ » (2)
ص:78
من عاشق اهل تقوا هستم و اهل تقوا معشوق من هستند. برخلاف این که باید بگوییم اهل تقوا عاشق هستند و خدا معشوق ، ولی در قرآن مجید می فرماید : خدا عاشق است و اهل تقوا معشوق.
بعد از شناخت صادقان و عظمت معنوی اهل تقوا ، این سؤال به وجود می آید که صادقان چگونه در مدار صدق و اهل تقوا در فضای تقوا قرار گرفته اند ؟ صریح آیات قرآن مجید این است که اهل صدق ، با طیّ منزل صبر به صدق رسیده و اهل تقوا نیز با سلوک در جاده صبر به تقوا رسیده اند.
یکی از آیاتی که این معنا را نشان می دهد ، آیه یکصد و هفتاد و هفت سوره مبارکه بقره می باشد :
« وَ الصَّبِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلئِکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ » (1)مردان و زنانی که در مشکلات ، سختی ها و ناگواری ها که شکل های مختلفی دارد ؛ سختی های بدنی ، مالی ، اجتماعی ، خانوادگی ، عبادت ، طاعت و سختی های تحمل تکالیف پروردگار ، صبر کردند ، خود را نباختند ، از حریم پروردگار و قوانین و خواسته های پروردگار بیرون نرفتند ، با مشکل دینداری ساختند ، تا مشکل برطرف شد. با دینداری با تکالیف ساختند تا مدت تکالیف به پایان رسید و از دنیا رفتند. با رنج ها و ناگواری های روزگار با دیانت ساختند ، تا ناگواری ها تمام و بلاها برطرف شد.
« وَ الصَّبِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ »
«ضرّاء » را از «بأساء » جدا نقل می کند ، «ضرّاء » به معنای مشکل اقتصادی
ص:79
است. کاری نچرخید و فقط به اندازه زندگی معمولی درآمد پیدا کردند و هر چه کوشیدند که به این زندگی گشایش بدهند ، نشد. به خاطر کمبود مالی خود و خانواده اش در رنج بودند. بسیار علاقه داشتند که خانه ای خوب به دست بیاورند ، اما نشد و رنج و سختی این تهیدستی را با دینداری تحمل کردند.
با دینداری تحمل کردند یعنی چه ؟ یعنی می توانستند از این خانه کوچک بیرون بروند و با مال حرام ، خانه وسیعی در بهترین نقطه شهر تهیه کنند ، به وسیله رشوه ، غصب ، دوز و کلک ، فتنه ، فساد و کلاه برداری ، زندگی بهتری داشته باشند ، اما بر این زندگی سخت صبر کردند و از حریم حلال و حرام خدا و حوزه حریم پروردگار بیرون نرفتند و «عبدالله » ماندند و سختی کشیدند.
چون رنجِ تهیدستی بسیار سنگین است ، پروردگار جداگانه ذکر کرده است.
گاهی فشار زبان زن و فرزند و گاهی فشار زبان اقوام بر فشار اصل تهیدستی می افزاید ، ولی در مقابل سختی های زندگی صبر و تحمل کردند و کمبود ثروت خود را با حرام و فساد جبران نکردند.
« وَ الصَّبِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ »
کسانی که در مقابله با دشمن ، با هجوم فکری رو به رو شدند ، اما ایستادگی کردند و تسلیم فرهنگ و شبیخون عقلی دشمن نشدند. اکنون در خانه و اتاق های اغلب مردم جهان ، به خصوص مسلمان ها ، با اسلحه ای که در طول تاریخ خطرناک تر از این اسلحه نبوده ، به نام ماهواره و اینترنت ، به جنگ فکری با مؤمنین آمده است ، ولی متقین برای قبول فرهنگ این دشمن، آغوش باز نکردند و این نوعی صبر است.
حالت دیگر صبر ، صبری است که جوانان شیعه و پاک لبنان در مقابل آلوده ترین و بی رحم ترین دشمن تاریخ کردند که دشمن را ذلیل و زمین گیر کردند.
حدود شصت سال قبل ، وقتی دشمن خیمه اش را در خانه مسلمانان برپا کرد ؛ اسرائیل گفت : در آینده نزدیک ، جغرافیای مملکتم را از نیل تا فرات خواهم کرد ، یعنی فلسطین ، مصر ، لبنان و عراق جزء اسرائیل می شود ، این نقشه را حتی به
ص:80
دیوار کلاس های درس خود نیز زده اند و معلم ها درس می دهند.
چند هزار شیعه صابر داریم ؟ امام صادق علیه السلام می فرمایند : ما چهارده نفر صابریم ، اما شیعیان واقعی ما «اصبر» هستند ، یعنی به مراتب از ما چهارده معصوم صبورتر هستند. (1)شیعیان واقعی صبرشان از ما بیشتر است. گفتند : یابن رسول الله ! منظور شما از این سخن چیست ؟ چرا شیعیان صابرتر می باشند ؟ حضرت فرمودند :برای این که ما تمام بهشت و پاداش های صبر را که پشت پرده عالم هست ، می بینیم و صبر می کنیم ، اما آنها ندیده ، صبر می کنند. ما می بینیم و صبر می کنیم ، ولی شیعیان ما فقط از زبان ما شنیده اند و ما فقط به آنها خبر داده ایم ، پس آنها صابرتر هستند.
« وَ الصَّبِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ »
واقعا این آیه دشمن را ذلیل کرد. وقتی این عالم الهی و این سید صابر ؛ سید حسن نصرالله ، قرار بود که روز جمعه ، در جشن پیروزی مسلمانان شیعه سخنرانی کند ، اسرائیل پیغام داد که من جایگاه ایشان را بمباران می کنم ، سید حسن نیز به اسرائیل پیغام داد : ما نیز تمام اسرائیل را مانند جهنم می کنیم.
خدا در قرآن می فرماید : همه این ها در نتیجه صبر است. ایستادگی ، تسلیم نشدن ، فرار نکردن ، با دشمن نساختن. اسرائیل دیگر نمی تواند بگوید : چند جوان بیشتر نیستند ، چون همین جوان ها با اسرائیل کاری کردند که سرمایه دارهای
اسرائیل صحنه را خالی کردند و کسی دیگر برای زندگی به اسرائیل نمی آید.
بلایی بر سر اسرائیل آوردند که هنرپیشه مسیحی لبنانی بی حجاب ، به
ص:81
کشورهای عربی فریاد می زند : من از همه دولت های عربی به خاطر کمال بی غیرتی و بی شرفی آنها تشکر می کنم. چون دخالت نکردن آنها باعث شد که این جوانان بهتر شناخته شوند و در نتیجه شیعه بهتر شناحته شود.
« وَ الصَّبِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلئِکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ »
بندگان صادق من چنین کسانی هستند. کسی که تحمل ندارد و در همان روز اول ماه رمضان ، گرسنگی و تشنگی برای او ناگوار آمد و روزه خود را باطل کرد ، چنین شخصی ، مسلمان دروغین است.
کسی که در مقابل فشار اقتصادی صبر نکند هوس خانه وسیع ، ماشین صد میلیون تومانی ، موبایل و امثال این ها را می کند و خودش را به حرام ، فتنه ها و فسادها آلوده می کند ، اما می گوید : من مسلمان هستم ، قرآن می گوید : تو دروغ می گویی و صادق نیستی.
به بخیل می گوید : تو که از پرداخت مالی که برای من است ، در راه خدا و بندگان من دریغ می کنی و باز هم می گویی که من مسلمان هستم ، دروغگویی بیش نیستی.
« أُوْلئِکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ »
طبق قرآن ، صابران با صدق و با تقوا هستند. گروهی که در قیامت:
« هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّدِقِینَ صِدْقُهُمْ »
و اهل تقوا گروهی هستند که:
« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ »
منِ - خدا - عاشق آنها هستم.
البته در آیه دیگری نیز عشق خود به صابران را به طور علنی اعلام کرده است :
ص:82
« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَنٌ مَّرْصُوصٌ » (1)صابران مانند ساختمان ضد ضربه می باشند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند : صبر ، به صدق و تقوا منتهی می شود. شما می توانید چهار مرحله را در وجود صابران مشاهده کنید :
«فالصبر علی أربع شعب ؛ علی الشوق و الشفق و الزهد و الترقب »
صبری که شکفته شده از شوق ، بیم و ترس ، زهد ، امید و انتظار باشد.
اما صبر شکفته شده از شوق :
«فمن اشتاق الی الجنۀ سلا عن الشهوات» (2)
کسانی که تمام خواسته های غیر منطقی را از خود دور می کنند.
بیشتر گرفتاری های مردم دنیا و فساد آنها به خاطر این است که اسیر خواسته های غیرمعقول هستند. درون بیشتر مردم دنیا ، دریای پرموجی از خواسته های غیرمعقول است و سعی می کنند که برای رسیدن به این خواسته ها ، خود و خواسته ها را به جای خدا قرار دهند. یعنی خواسته ها را به جای خدا برمی گزینند:
« أَفَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَیهُ » (3)
ص:83
اما صابران ، کسانی که مشتاق رسیدن به بهشت خداوند هستند ، پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرمایند : در حوزه ایمان و باور «سلا عن الشهوات» ؛ تمام خواسته های نامعقول را کنار می گذارند.
مال پاک و معقول می خواهند. شهوت ، یعنی میل و خواسته های درونی ، اما صابران، شهوات را از حلال می خواهند ، اگر بدون زحمت و یا از حرام به سراغ آنان بیاید ، آن را قبول نمی کنند ، چون برای آنها قبول نکردن حرام بسیار آسان تر است.
مرحوم آیت الله العظمی آخوند خراسانی (1) ، بیش از دویست مرجع تقلید تربیت کرده است. یکی از شاگردان مرحوم آخوند خدمت ایشان رسید و به پول عراق ، دو ریال ، با احترام جلوی مرحوم آخوند گذاشت. آخوند فرمود : فرزندم ! این دو ریال چیست ؟
دو ریال دو روز از زندگی را می گذراند ، ما این پولها را خرج حوزه ها می کنیم تا مرجع تقلید ، مفسر قرآن ، مبلغ دین ، عالم ، دین نگهدار تربیت کنیم ، این دو ریال چیست ؟ عرض کرد : استاد ! حقوق من در این ماه یک تومان است. در این ماه دیدم که دو ریال آن اضافه می باشد ، این دو ریال حق من نیست ، می خواهم آن را پس بدهم. من طاقت جواب دادن خدا در قیامت را ندارم. (2)حلال خدا را پس می زنند ، چه برسد به حرام. اگر بخواهند حساب مالی ما را بررسی کنند ، نود درصد درآمد و هزینه کردن ما مردود می شود ؛ چون در اسراف ، تبذیر ، بخل ، حرص و سهل انگاری هزینه می کنیم.
تاجر پولداری از بغداد به نجف آمد. محضر وجود مبارک مرجع تقلید خود ، آخوند خراسانی رسید. ایران چه چهره های عظیمی در علوم مختلف از قبیل
عرفان ، فقه ، فلسفه ، فیزیک ، شیمی و ریاضی داشته است. ایران هزار و پانصد
ص:84
سال در رشته های مختلف ، در تحویل شخصیت های ناب از همه دنیا مسابقه را می برد ، البته اگر حکومت های ستمگر حاکم بر این مملکت ممانعت نمی کردند.
آن تاجر عبایی برای آخوند آورد. عبایی که در ما طلبه ها به عبای خاشیه معروف است ، بافت عجیبی دارد ، نگهداری آن زحمت دارد ، ولی عبای فوق العاده ای است. عرض کرد : آقا ! این عبا ، صدقه ، انفاق و از سهم امام نیست ، شما مرا می شناسید ، من مقلد شما هستم ، من نزد شما حساب مالی دارم ، این عبا از پول خالص زحمت کشیده خودم است ، به شما علاقه دارم ، عبا را به شما هدیه می کنم ، روی دوش خود بیاندازید ، چون چند روز قبل به درس شما آمدم ، دیدم عبای شما کهنه و وصله دار است. شما مرجع تقلید چند میلیون شیعه و مؤمن هستید ، درست نیست که روی دوش بزرگ شیعه ، عبای کهنه و وصله دار باشد.
مرحوم آخوند فرمودند : از محبت ، و لطف شما بسیار ممنونم.عبا را قبول کردم.
تاجر بسیار خوشحال شد. وقتی تاجر از نجف رفت، مرحوم آخوند عبا را به یک روحانی داد و گفت : آن را در بازار ، نزد فلان عبا فروش نجف بفروش ، چون انسان صادق و بی دوز و کلکی است. قیمت واقعی آن را به تو می گوید. یعنی در بین مردم کسانی هستند که قیمت واقعی را نمی گویند و فاسد ، کلاه بردار و متقلب هستند.
این ها به فرموده پیغمبر صلی الله علیه و آله بی دین هستند :
«لیس منا من غشّ مسلماً » (1)
کاسبی که به امت من کلک بزند ، از ما نیست. (2)گفت : این عبا فروش راست گو است. پولش را نمی خواهم. برو به او بگو : این عبا را بردار و در برابر آن چند عبای معمولی به ما بده. چون وقتی که طلبه شدم ، عبای من ساده بود ، بعد که مدرّس شدم ، همین عبا بر دوش من بود ، اکنون نیز که
ص:85
آخوند خراسانیِ مرجع تقلید شده ام ، با همین عبا هستم ، چون عبا که کاری
نمی کند. آن عبا را با چهارده عبا عوض کرد و عباها را به طلبه ها هدیه کرد و فرمود :
ما با همین عبای وصله دار پاره زندگی می کنیم ، چون ملک الموت که بیاید ، به عبا نگاه نمی کند ، او جان و پرونده ام را می خواهد. امّا طلبه ها یک عبا را برای آخوند گذاشتند و روی دوش ایشان انداختند.
پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرماید : در فضای ایمان و یقین ، در برابر خواسته های نامعقول صابر هستند و همه خواسته های غیرمنطقی را از خود دور می کنند و در شوق بهشت هستند و به آن نیز می رسند. از حلال زیاد نیز فراری هستند ، «فضلاً عن الحرام» (1)چه رسد به حرام.
شخصی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد : از خود تعریف کن ؟ فرمود : اگر کسی از خودش تعریف کند ، قبیح است. گفت : من تو را خوب نمی شناسم ، دلم می خواهد که با زبان خودت ، تو را بشناسم ، چون امام شناسی واجب است. از چه کسی بپرسم که امیرالمؤمنین علی علیه السلام کیست ؟ حضرت فرمود : خودت انبیا را با من مقایسه کن و ببین که چه تفاوت هایی با انبیا خدا دارم ؟
این حدیث بسیار مفصل است. (2) امام علیه السلام فرمود : خداوند همه نعمت های
ص:86
بهشت را به حضرت آدم علیه السلام حلال کرد ، گفت : هر چه میوه در این باغِ آباد هست ، از هر کجای آن که دوست داری بخور ، اما ؛
« وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَۀَ » (1)فقط از این درخت نخور. می گویند : این درخت یا گیاه ، گندم بوده است. خدا به حضرت آدم علیه السلام گفت : نخور ، خورد ، ولی بعد از حضرت آدم علیه السلام به تمام فرزندانش
ص:87
گفت : از آن بخورید ، ولی من در تمام عمرم نان جو خوردم. من حلال و آزاد بودم که بخورم ، اما نخوردم ولی حضرت آدم علیه السلام گیاه ممنوعه را خورد.
پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرمایند : این صبر ، صبر شوق ، عشق و رغبت است که در فضای ایمان و با چشم دل و کمک آیات قرآن ، بهشت را می بینند و می فهمند که بهشت رفتن ، محصول قطع خواسته های غیرمنطقی است : «سلا عن الشهوات».
صبر دیگر ، صبر ترس و صبر انتظار است که در جلسات بعد توضیح خواهم داد.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
برابر آیات قرآن ، اسلام و مسلمان بودن مرکب از سه حقیقت است. ساختمان اسلام از سه عنصر معنوی ترکیب شده است و مسلمان حقیقی نیز همان سه ترکیب
ص:88
را دارد.
بنا به آیات قرآن و روایات ، مسلمان باید اسلامش کامل باشد ، تا بتواند با قدرت و کمالِ اسلامش ، به لقا ، قرب ، پاداش حق ، امنیت دنیا و آخرت برسد. عنصری که از آن تعبیر به عنصر ریشه ای شده ، عبارت از ایمان ، اعتقاد و باور است که امری قلبی است. خود این باور و اعتقاد نیز ترکیبی از پنج حقیقت است ؛ باور داشتن خدا ، قیامت ، فرشتگان ، قرآن و همه انبیا و ائمه علیهم السلام.
به دست آوردن این باورها از دو راه امکان پذیر است ؛ تحصیل ، استماع. راه دیگری ندارد. انسان باید سال ها در کنار معلمان ربّانی تعلیم دین ببیند ، تحصیل دانش دینی و معرفت نماید ، فقیه در دین ، یعنی دین شناس علمی شود ، یا این که به فرموده قرآن مجید : گوش خود را در شنیدن حقایق الهی از دهان پاکان هزینه کند ؛ یا از انبیا و امامان علیهم السلام بشنود و یا از اولیای عالم و عارف به دین.
در متن معارف دین ، برای فراهم کردن زمینه باور در قلب مردم ، براهین ، حجت ها و مسائل علمی ، یقینی است. این باور برای انسان با خواندن یا شنیدن حاصل می شود ؛ یعنی به این نقطه می رسد که وجود مقدس حضرت حق ، قیامت ،
فرشتگان ، پیامبران و قرآن مجید را باور می کند و سلامت باطن را در خود تحقق
می دهد. این بخش ، یک سوم از دین است که در ارتباط با قلب است.
یک سوم دیگر دین ، عمل صالح است ؛ انجام واجبات ، کارهای مثبت ، انجام عبادات و اعمال خوب که تکلیف انسان است نیز یک سوم دین است ، که معامله کردن انسان با پروردگار از طریق رفتارهای مثبت ، واجبات و عبادات انجام می گیرد.
اگر در ارتباط با پروردگار و مردم ، از انسان غیر از این عمل سر بزند ، طبق آیات قرآن ، معصیت و گناه است و تعابیر قرآن در هر دو ناحیه نیز عجیب و لطیف است.
مثلاً در ارتباط با پروردگار ، ذکر رکوع یا یک بار «سبحان ربی العظیم و بحمده » است یا سه بار «سبحان الله » . اگر انسان با پروردگار عالم در رفتار عبادتی درست معامله نکند و از آن کم بگذارد ، مثلاً در رکوع بگوید : «سبحان ربی العظیم وبحمده »
ص:89
«هاء » را نگوید ، نماز او باطل است. یعنی یک «هاء » نیز در معامله با پروردگار باید رعایت شود. در معامله با مردم نیز همین طور است ، باید روش و منش معامله با مردم مثبت ، خیر ، نیک و خوب باشد. من از پیاده رو رد شوم ، به دیوار کاه گلی مواجه شوم ، صاحبش را هم نمی شناسم ، یک کاه از این دیوار جدا می کنم و بعد دور می اندازم. نظر قرآن مجید در مورد این پر کاه چیست ؟ آیا من مسئول هستم ؟ من کار بد یا خلافی مرتکب شده ام ؟ خدا در قرآن مجید می فرماید :
« وَ نَضَعُ الْمَوَ زِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَمَۀِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْ ا » (1)کار خود خداوند است ، چون فاعل «نضع » ، «نحن » است که در این فعل پنهان است و مربوط به شخص پروردگار است.
می فرماید : ما ترازوهای خود را بر اساس انصاف و عدالت در قیامت برپا می کنیم. از زمان حضرت آدم علیه السلام تا آخرین فرد از نوع شما که به دنیا آمد و روز
قیامت برپا شد ، به کسی کم ترین ظلمی نخواهد شد.
اخلاق خدا غیر از اخلاق ما است. خدا این گونه نیست که در قیامت ، در برخورد با فرعون ، نمرود ، یزید ، شمر ، شاه ، کارتر ، لنین ، شارون و بوش عصبانی شود و بگوید : چون شما این همه جنایت مرتکب شده اید ، من بیش از آن جنایات شما را جریمه می کنم. خدا این گونه نیست.
خدا کیفر گناهکاران را بر اساس گناهشان و پاداش خوبان را بر اساس کرم خود ، غیر از خوبی خوبان به آنها می رساند ؛ یعنی اگر هر نمازی از نظر مالی مثلاً صدهزار تومان می ارزد ، پروردگار بزرگ عالم صد میلیارد تومان می پردازد ، ولی در کیفر بدکاران ، مطابق بدی آنان جزا می دهد.
جریان آن پر کاه در این قسمت آیه معلوم است :
ص:90
« وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّۀٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا » (1)اگر وزن کار ، عمل و رفتار شما با من ، یا با مردم به اندازه دانه ارزن باشد ، خود من او را در قیامت حاضر می کنم ، در ترازو گذاشته ، محاسبه می کنم و با شما برخورد می کنم.
شما یک «ها » از نماز را نگفتید. دقت نکردید و یک جای موضع وضو را به اندازه نوک سوزن آب نرساندید ، غسل کردید ، اما مانعی به اندازه سر سوزن روی دست و سینه شما بود که قابل دیدن بود. همه این ها را به حساب می کشم. معامله شما با پروردگار در عمل ، باید با عمل صالح باشد ؛ یعنی عمل قابل قبول و رفتار و منش شما با مردم نیز باید مثبت باشد.
اگر کسی بی علت به کسی نگاه تند کرده باشد ، در روز قیامت آن را محاسبه می کنند. حتی در قیامت ، کسی به عنوان تحقیر کردن کسی ، در مقابل دیده یک نفر دیگر ، با ابروی خود اشاره تحقیرآمیز کرده باشد ، آن را حساب می کنند. (2)این آیات خیلی جالب است :
« وَ السَّمَآءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ * أَلاَّ تَطْغَوْاْ فِی الْمِیزَانِ » (3)می فرماید : تمام آسمان ها و زمین بر اساس معیار و میزان حق است و به شما
ص:91
سفارش می کنم که در این فضا ، با معیار و میزان متحد شده ، از موازین لازمی که برای زندگی شما ، در رابطه با خودم و مردم قرار داده ام ، تجاوز نکنید.
« وَ أَقِیمُواْ الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ »
چه در ارتباط با من و چه در ارتباط با بندگان من ، انسان های با انصاف و عادلی باشید ،
« وَ لاَ تُخْسِرُواْ الْمِیزَانَ » (1)در ارتباط با من و بندگانم ، کم نگذارید.
وقتی بنده من از شما خرید می کند ، حتی اگر کافر ، مشرک ، بی دین و خلاف کار است ، اگر از شما جنس خواست ، با اندازه ای درست به او جنس بده و اگر می خواهید عبادت کنید ، عبادت شما بر اساس فقه باشد ، که میزانِ پروردگار در عبادت است.
اما بخش سوم دین ، به تعبیر قرآن و مجموعه عظیمی از روایات ، اخلاق است ؛
یعنی پاک بودن از پستی ها و رذایل روانی.
من که در بین مردم زندگی می کنم ، بخیل ، حریص ، مغرور ، متکبر ، بدبین و کینه ای نسبت به مردم نباشم. اسم این را پیراستگی در اخلاق گذاشته اند. در میان مردم که زندگی می کنم ، با محبت ، مهربان ، خاکسار ، متواضع ، فروتن ، اهل دل ، اهل صفا ، صمیمیت و صدق باشم.
امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند : از هر بخشی از این بخش های سه گانه که کم داشته
ص:92
باشید ، از رحمت خدا کم خواهید داشت. برای این که ظرفیت خود را از رحمت خدا پر کنید ، تا این دنیا را ترک نکرده اید ، تمام کمبودها را جبران کنید ؛ نمازهای باطل را دوباره اعاده کنید ، روزه های نگرفته را بگیرید ، ظلم هایی که به مردم کرده اید ، از آن ظلم ها خود را پاک کنید ؛ اگر مالی که از مردم به ناحق نزد شما مانده است ، آن را به صاحب آن برگردانید. اگر پدر و مادر را از خود رنجیده خاطر کرده اید ، بروید و از آنها رضایت بگیرید. اگر مردم را آزار داده اید ، بروید و حلالیت بطلبید.
شیوه اسلام و مسلمانی این است. اسلام با سه برنامه کامل است و ایمان نیز پنج بخش است : خدا ، قیامت ، فرشتگان ، انبیا ، قرآن. باور این ها یک مرحله از اسلام است ، اما عمل صالح ، عبادت ، رفتار صحیح با مردم نیز بخش دوم اسلام و اخلاق نیز بخش سوم اسلام است.
از امیرالمؤمنین علیه السلام این روایت را بشنوید که از عجیب ترین روایات شیعه است.
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» ایمان را تحلیل می کنند ، همین پنج حقیقتی است که باید به قلب باور داد و همین اعمال صالح و عبادات است که نسبت به خدا و مردم انجام می گیرد ، این ایمان است. اخلاق نیز پیراستگی از رذایل و آراستگی به فضایل است.
اما نظر امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد صبر در اسلام و مسلمانی چیست ؟
حضرت می فرمایند :
«الصَّبْرُ مِنَ الایمان بِمَنْزَلَۀِ الرَّأْسِ مِنَ الجَسَدِ وَ لا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ » (1)
صبر در حوزه ایمان ظاهری انسان است که در عمل صالح و رفتار صحیح با مردم نمایان است ، این صبر نسبت به ایمان ، مانند سر برای بدن است. بدن وقتی
ص:93
زنده و فعال است و عبادت کرده ، از منابع طبیعت استفاده می کند که سر دارد. بعد حضرت می فرمایند : بدنی که سر ندارد ، جسم صد در صد بی سود و بی ارزش است. توقع بقاء ایمان و عمل را از کسی که اهل حوصله ، تحمل و صبر نیست ، نداشته باشید.
امیرالمؤمنین علیه السلام اعلام می کنند که صبر ، حافظ آن پنج حقیقت قلبی است.
انسان بی صبر ، خدا ، قیامت ، فرشتگان ، انبیا و قرآن را از دست می دهد. چون وقتی بی طاقتی کنید ، برای دفع تلخی ها ، ناگواری ها ، مصایب و کمبود مالی ، به دشمن و یا به گناه پناه می برید و همه آن حقایق را از دست می دهید.
شخص بی صبر ، نظر خدا نسبت به خودش را تعطیل می کند. قیامت را از دست می دهد و دیگر محشر آبادی نخواهد داشت. او در قیامت مورد شفاعت انبیا و فرشتگان نخواهد بود و از قرآن بهره ایی نصیب او نخواهد شد :
«وَ لا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ »
صابران طبق این گفتار امیرالمؤمنین علیه السلام اهل ایمان هستند ، اهل ایمان یعنی کسانی که خدا ، قیامت ، فرشتگان ، انبیا و قرآن و قیامت و بهشت و جهنم را باور دارند.
دنیا جای مصیبت ، حادثه ، بلا ، گرفتاری و بیماری است. محل کمبود و ورشکستگی و هزاران نوع بلا است. خدا در قرآن می فرماید : این ها را با مقام
عبداللهی تحمل کنید و برای خدا بنده بمانید. فشار حوادث ، شما را از حریم الهی بیرون نبرد. برای شکستن فشار حوادث ، خود را به گناه و معصیت دچار نکنید.
رسول خدا صلی الله علیه وآله در مورد صبر می فرمایند : صبر صابران را در چهار موقع می توانید ببینید :
ص:94
«فالصبر علی أربع شعب »
صابران در چهار شعبه ، صبر را خرج می کنند. چون قیامت را باور دارند و در باور قیامت ، بهشت و جهنم را لحاظ می کنند و مشتاق بهشت هستند. همه باید مشتاق بهشت باشند. بهشت ، وعده قطعی خدا به خوبان عالم است. اما انسان مشتاق بهشت :
«سلا عن الشهوات »
از همه خواسته های غیرمعقول ، غیرمنطقی و غیرمشروع جدا زندگی می کند.
وقتی به او سخت می گذرد ، صبر می کند. رنج می کشد ، اما صبر را پیشه راه خود می کند. می بیند که همه نوع گناه فراهم است ، ظاهر گناهان نیز خیلی لذیذ است ، ولی به خاطر اشتیاق به بهشت ، از گناه چشم می پوشد و می گذرد ؛ با خواسته های نامشروع زندگی نمی کند.
اما شعبه دوم صبر ؛ صابران واقعا از دوزخ بیم دارند و می ترسند. انبیا نیز از دوزخ می ترسیدند :
« إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ » (1)دیگران می خواستند به جهنم بروند ، اما حضرت نوح علیه السلام می فرمود : من از
عذاب روز قیامت بر شما می ترسم.
خداوند در قرآن ، در سوره نور ، درباره امیرالمؤمنین ، فاطمه زهرا ، حضرت مجتبی و امام حسین علیهم السلام می فرماید :
ص:95
« یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَرُ » (1)از روزی که دلها و چشم ها از ترس دگرگون بود ، اینان با وجود معصوم بودن ، از آن روز می ترسیدند.
بخش عمده ای از مردم ، بسیار شجاع هستند. از حضرت زهرا علیها السلام نترس تر هستند. به قدری شجاع هستند که اگر به آنها بگویید : به واسطه گناهی که دارید می کنید ، عذاب در انتظار شما است ، با حالت تمسخر ، به شما ، جهنم ، قیامت و به خدای برپا کننده قیامت می خندند. آیا شجاعت از این بالاتر وجود دارد ؟
نقل می کنند ، حضرت زهرا علیهاالسلام به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد : علی جان ! وقتی بند کفن مرا باز کردی و صورتم را روی خاک گذاشتی و روی قبرم را بستی ، زود نرو.
کنار قبرم بنشین ، با آن صدای ملکوتی ، برای من قرآن بخوان که من دچار وحشت برزخ نشوم. (2)اگر از قیامت نترسم ، در همه چیز بی ترمز هستم. ترس از قیامت ؛ یعنی باور داشتن قیامت که بهترین ، قوی ترین و نیرومندترین نگهدار باطنی انسان با ایمان در برابر گناهان است. نمی گذارد حتی انسان یک پر کاه از دیوار مردم جدا کند.
شخص بزرگواری کسی را دید که با رنگ پریده و لاغر نشسته است ، آمد سلام و احترام کرد ، از او سؤال کرد : چه گرفتاریی دارید که به خاطر آن گرفتاری ، رنگ شما زرد و بدنتان لاغر است ؟ گفت : بله ، جدیدا گرفتاری سختی برای من به وجود آمده است که آرامش مرا برده است ، گفت : گرفتاری شما چیست ؟ گفت : تازه به شک افتاده ام ، تا دیروز منکر صد در صد بودم و اصلاً باور نداشتم ، اما از دیروز به شک افتاده ام که آیا قیامت وجود دارد یا نه ؟ همین شک مرا به این روز انداخته است.
مگر امکان دارد کسی قیامت را باور داشته باشد و این همه فساد از او صادر
شود ؟ مال مردم را بخورد ؟ ظلم به دیگران کند ؟ بدانید مؤمن به قیامت ، منظم
ص:96
و متین است. گرسنگی می کشد ، ولی صبر می کند و خود را به حرام آلوده نمی کند.
شخصی به زیارت امام صادق علیه السلام آمد. امام به شدت عصبانی بود. عصبانی شدن ، اخلاق خدا ، انبیا و ائمه علیهم السلام نیست. خشم خدا ، انبیا و ائمه علیهم السلام فقط در مورد دین است. هیچ کس امام علیه السلام را تا آن روز به آن حالت ندیده بود ؛ چشم ها برافروخته و رنگ او سرخ شده بود.
فکر کردند که خطر سنگین و مسأله عظیمی به وجود آمده است ، چون اگر همه جهان جمع شوند و بخواهند امام را عصبانی کنند ، نمی توانند. عرض کرد : یابن رسول الله ! چیزی شده است ؟ فرمود : پیشامد بدی به وجود آمده است و آن این است که تو امروز درب خانه ای را زدی ، کنیز او درب را باز کرد ، چشم تو به طور اتفاقی به آن کنیز افتاد. (1)به او پیشنهاد رابطه برقرار کردن داده بود ؟ پس چه شده بود ؟ تو شیعه هستی ؟ باور تو به روز قیامت چه شده است ؟ کسی که قیامت را باور دارد ، چشم و گوش بد به هیچ چیز ندارد و شکم خود را با لقمه حرام پر نمی کند.
ائمه علیهم السلام قیامت را باور داشتند. خانم هایی که بدحجاب هستند ، روابط حرام را رعایت نمی کنند ، اما گاهی سفره برای حضرات می اندازند و نذر می کنند ، این ها نمی دانند که حضرت زهرا علیهاالسلام از قیامت می ترسیده است ؟ نمی دانند که شب
عاشورا ابی عبدالله علیه السلام یک چهارم شب را برای قیامت گریه می کرده است ؟ این نذر
ص:97
و سفره برای چه کسی است ؟
اغلب بی حجاب ها اهل نماز و روزه نیستند و با هر نامحرمی راحت صحبت و شوخی دارند ، اما سفره حضرت ابوالفضل می اندازند ، شما این سفره را برای کدام ابوالفضل می اندازید ؟ پسر امیرالمؤمنین علیه السلام همان کسی است که مانند دو ناودان خون از دستان مبارکش می ریخت و می فرمود :
و الله ان قطعتم یمینی
انّی احامی ابدا عن دینی (1)دستم که چیزی نیست ، اگر قطعه قطعه ام کنید ، من از دین دست برنمی دارم. اگر سفره را برای این ابوالفضل می اندازید ، باید همانند او زندگی کنید.
شعبه دوم صبر :
«و مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النار رَجَعَ عن المحرمات » (2)
در مورد کسانی است که از عذاب الهی و آتش دوزخ بیم و نگرانی دارند. مگر آتش را دیده اند که می ترسند ؟ قرآن «کلام الله» و خبر پروردگار است. خدا توسط صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام علیهم السلام مسأله آتش دوزخ را خبر داده است.
راوی می گوید : در کوچه چند بچه آتش روشن کرده بودند و مشغول بازی کردن بودند. بر سکوی خانه ای کاه گلی ، بچه ای چهارساله نشسته بود و خیره به این آتش نگاه می کرد و از گوشه های چشمش اشک می ریخت.
آمدم و گفتم : اجازه بازی کردن به تو نمی دهند ؟ گفت : اول سلام کن ، بعد سؤال
ص:98
کن. سلام کردم ، آن بچه جواب داد : اجازه بازی کردن به من می دهند ، اما مرا برای بازی کردن نیافریده اند. گفتم : چرا گریه می کنی ؟ آیا آتش را نگاه می کنی ؟ گفت :
نمونه ای از آتش جهنم را می بینم. این نمونه مرا به وحشت انداخته و دارم گریه می کنم ، وای به اصل جهنم.
با خود گفتم : این بچه چهار ساله چقدر با معرفت است. به او گفتم : اسم شما چیست ؟ گفت : حسن بن علی علیه السلام، فهمیدم که او امام عسکری علیه السلام است که نسبت
به آتش روز قیامت ، در سن چهارسالگی ، این گونه بود. (1)امام عسکری علیه السلام شجاع تر است ، یا مردم گناهکار ؟
کارگری که در کشاورزی امام سجاد علیه السلام را کمک می داد ، می گوید : بعد از ساعتی که کارها انجام گرفت ، در آن هوای گرم ، دیدم امام زین العابدین علیه السلام بر روی زمین نشست و به تخته سنگی تکیه داد. زانوی خود را در بغل گرفت و با صدای بلند شروع به گریه کردن کرد. رو به روی ایشان نشستم ، دلم سوخت ، گفتم : چقدر گریه می کنید. رحمی به بدن خود و این چشمان مبارک کنید.
فرمودند : یعقوب علیه السلام دوازده پسر داشت ، فقط یک پسر از نظرش غایب شد ،می دانست که نمرده است و روزی گمشده اش به او برمی گردد ، اما آن قدر گریه کرد که دو چشم او نابینا شد ، من چگونه گریه نکنم ، در حالی که در کربلا ، در نصف روز هجده نفر را از نزدیکان خود را در مقابل چشمانم از دست دادم که هیچ کدام از آنها دیگر برنمی گردند. (2)
ص:99
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
بعضی از مردم کم و بیش با معارف الهیه سر و کار دارند ، تصور می کنند که صبر از اخلاق انبیا ، اولیا و اهل ایمان است و ارتباطی با ملکوت عالم و با پروردگار مهربان ندارد و صبر تنها رشته اخلاقی با عظمتی است که مورد محبت پروردگار و عنایت او است و از بندگان خواسته است که با آراسته شدن به صبر ، با این رشته
ص:100
اخلاقی ، بخشی از خیر دنیا و آخرت خود را تأمین کنند.
اما باید گفت : این تصوری نادرست است. چرا که وجود مبارک حضرت حق خودش نیز اهل صبر است و در حقیقت ، صبر ، اخلاق پروردگار است. به پیامبر بزرگوار خود ، حضرت داود علیه السلام خطاب کرد :
«اوحی الله الی داود! تَخلَّقْ بِاَخْلاقی فَانّی انا الصبور » (1)
ای داود ! متخلق به اخلاق من شو و به اخلاق من آراسته شو. پروردگار نفرمود :
«صابر » ، با اسم فاعل ، بلکه حضرت حق با صفت مشبّهه یا صیغه مبالغه کلمه صبر را به کار گرفته است ، در این گفتار «فانّی انا الصبور » من خدایی هستم که صبر جزء ذات من است و صبر من ، صبری بی اندازه است.
با همین صبر نیز بسیاری از بندگانش را نجات داده است و بر اساس صبر ، به تمام گنهکاران و مفسدان مهلت داده ، برای جریمه آنها ، عجله و شتاب نکرده
است. حتی خدا در قرآن مجید فرموده است : گاهی بدکاران ، مجرمان ، آلودگان
و پلیدان نزد انبیا و پیغمبر عظیم الشأن اسلام علیهم السلام می آمدند و اصرار می کردند که اگر
در حرفهای خود راستگو هستی که مجرم ، آلوده و گناهکار کیفر دارد ، به خدای خود بگو : اکنون ما را کیفر کند که پروردگار درباره آنها می فرماید : این ها اهل استعجال هستند :
« وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ » (2)ولی پروردگار در مقابل گستاخی و شتاب ورزی این ها برای عذاب شدن ، کرارا
ص:101
در قرآن مجید به آنها پیغام داد : در عذاب شدن عجله نکنید. من این خواسته شما را قبول نمی کنم.
این صبور بودن پروردگار است که با کسانی که با او دشمنی کردند ، آیات و انبیا را استهزاء کردند ، در برابر دستورهایش تکبر کردند و باز می گویند : اگر این حرفها راست است ، به پروردگارت بگو که اکنون ما را عذاب کند ، ولی خدا می فرماید :
به این ها بگو : من این دعای شما را مستجاب نمی کنم. شما به زندگی ادامه بدهید ، عذاب وقت معینی دارد که در آن شتاب نمی کنم. درخواست شتاب در عذاب نکنید. آن وقت معنایش این است که شما جرم را به نهایت برسانید و دیگر امیدی به توبه کردن شما نباشد.
اما اکنون گناهان شما به نهایت نرسیده و این امید هست که روزی بیدار و بینا شوید و توبه کنید. شما که در آینده ممکن است خوب شوید ، من چرا الان شما را نابود کنم ، صبر می کنم ، شاید خوب شوید و به جای عذاب ، بهشت را نصیب شما کنم. این نمونه ای از صبر خدا است.
خداوند اهل عجله و شتاب نیست. به همین خاطر انبیا در مقابل فشارهایی که از بدکاران متوجه آنها بود ، صبور بودند و تحمل داشتند و مانند خود پروردگار ، منتظر توبه تائبان و بازگشت گناهکاران بودند. نهصد و پنجاه سال تحمل پیغمبری در برابر آن همه آزار و فشار ، تحمل کمی نیست ، بلکه شگفت انگیز است.
در روایات دارد (1) که حضرت نوح علیه السلام صد سال مردم را به خدا ، درستی ،
ص:102
فضیلت ، کرامت و عبادت دعوت کرد ، اما به حرفهای او گوش ندادند. صد سال که تمام شد ، عرض کرد : خدایا ! تکلیف من چیست ؟ خطاب رسید : هسته های خرما را بکار ، تا زمانی که این هسته ها به محصول برسند ، باز مردم را هدایت کن ، تا محصول بدهد.
نخل خرما قوی و ماندنی است ، هسته های خرما را کاشت ، نخل شد ، محصول داد ، از آن استفاده کردند ، باز محصول داد ، صد سال بعد ، درختان از توان و قدرت افتاده بودند و محصول چندانی نداشتند ، شد دویست سال ، گفت : خدایا ! اکنون تکلیف من چیست ؟
خطاب رسید : تحمل و صبر کن. باز هسته آن خرماها را بکار ، تا زمانی که این نخل ها محصول می دهند ، مردم را هدایت کن. صد سال به صد سال ، مرتب هسته ها را کاشت و این هسته ها خرما شد و مردم هدایت نشدند. تا نهصد و پنجاه سال شد. خداوند می فرمود : صبر و تحمل را پیشه راه خود کن ، اگر در این مدت یک نفر با من آشتی کند ، ارزش دارد.
من برای عذاب کردن عجله ای ندارم. این ملت ، نمی توانند از دست من و از قدرت من فرار کنند و خود را پنهان کنند. این ملت نمی توانند مرا ناتوان کنند ، ولی تو تحمل کن ، شاید این انسان ها جریمه نشوند و بعد از نهصد و پنجاه سال ، هدایت شوند.
بعد حضرت نوح علیه السلام گفت : اکنون تکلیف من چیست ؟ خطاب رسید : زیر نظر
ما کشتی بساز ، از زمین و آسمان آب خواهد ریخت. بعد از این که ساخت کشتی تمام شد ، مردم را دعوت کن که مؤمن شوند و بر کشتی سوار شوند تا نجات پیدا کنند. من هر مؤمنی را که همراه تو در کشتی قرار بگیرد ، نجات می دهم ، چون دیگر امیدی به توبه کردن اینان نیست.
بعد از نهصد و پنجاه سال فرمود : حالا وقت عذاب است. شصت ، هفتاد ،
ص:103
هشتاد سال ، به گنهکاران حرفه ای ، مجرمان ، بدکاران ، مخالفان با خود ، مخالفان با پیغمبران و ائمه علیهم السلام مهلت می دهد تا توبه کنند و به جای عذاب و نقمت ، به نعمت و بهشت برسند.
به حضرت داود علیه السلام فرمود : متخلق به اخلاق من شو «أنّی انا الصبور » ، در ذات من صبر هست و صبر من بی نهایت است. به قدری بندگان از صبر خدا بهره بردند که قابل محاسبه نیست.
وجود مبارک موسی بن جعفر علیهماالسلام می فرمایند : فردی جوان از بنی اسرائیل ، با ادب ، با وقار و دارای عمل صالح در خواب می بیند که به او گفتند :تو که جوان هستی ، ماتاپایان عمر ، زندگیت را می خواهیم دو بخش کنیم : بخشی غرق در نعمت و بخش دیگر را غرق در بلا ، نداری و محنت. کدام بخش را اول می خواهی ؟ انتخاب کن.
گفت : من حرفی ندارم ، اما همسر بزرگوار ، شایسته و باکرامتی دارم ، اجازه بدهید من با او مشورت کنم. گفتند : عیبی ندارد ، با همسرت مشورت کن. (1)بعضی از زنان در عالم ، عالی ترین ، بهترین و پرثمرترین نقش را در زندگی
شوهران خود داشته و دارند. زنان الهی مسلک که همه ظرافت ، اخلاق و برنامه های
ص:104
خود را به مسائل الهی گره زده اند. اینان سبب سعادت ، هدایت ، نجات ، آبادی دنیا و آخرت شوهران خود می شوند و در دنیا و آخرت ، موجب دل خوشی شوهران خود هستند.
زنهایی که خداوند در قرآن می فرماید : در قیامت با همسر شایسته و فرزندان صالح خود ، در بهشت ، کنار یکدیگر هستند :
« وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَ ذُرِّیَّتِهِمْ » (1)این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وقتی اسم حضرت خدیجه کبری علیهاالسلام را می بردند ، می فرمودند :
«خَدیجَۀُ زَوْجَتی فِی الدُنْیا وَ الاخِرَۀِ »
خدیجه در دنیا و آخرت همسر من است ؛ یعنی چقدر این زن شایسته است که جایگاه او در قیامت ، در کنار پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله است. (2)در قیامت ، علاوه بر این که حضرت خدیجه علیهاالسلام در کنار پیغمبر صلی الله علیه وآله می باشد ، امیرالمؤمنین ، فاطمه زهرا ، حسن و حسین ، زینب کبری و فرزندان امام حسین علیهم السلام نیز در کنار هم جمع می باشند.
وقتی تمام زنان عالم آفریده شدند ، شانس خدیجه شدن را در گِل همه آنان آمیخت ، اما بعضی از زنان به عاقبت خود پشت پا می زنند. هیچ زنی نمی تواند
بگوید : حضرت خدیجه علیهاالسلام شانس داشت ، اما من ندارم. هیچ جوانی نمی تواند
ص:105
بگوید : حضرت علی اکبر علیه السلام شانس داشت ، من ندارم. این حرف ها صد در صد دروغ و مخالف قرآن است.
« فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ »
«الف و لام » در «الناس » به معنای «کل» است ؛ آیه این می شود : «فطرت الله التی فطر کل الناس» من مرد و زن بی شانس نیافریدم.
« ذَ لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ » (1)این که می گویند : ما بی شانس هستیم ، چون از حقیقت خبر ندارند و الا همین دختران بی حجاب ، دخترانی که دنبال جوان های مردم هستند و این شب نشینی ها را تشکیل می دهند و ساختمان دین را تخریب می کنند ، همه این ها در حد توان خود ، شانس حضرت مریم علیهاالسلام شدن ، در گِل وجودشان آمیخته است.
حضرت خدیجه ، مریم و زینب کبری علیهم السلام از سرمایه شانس بهره برداری کردند ؟ این ها سرمایه شانس را به غارت آلودگی ها دادند ؟ و الا در عالم همه شانس دارند.
گفتند : مانعی ندارد. با همسرت مشورت کن. به همسرش گفت : چنین پیغامی به من دادند که ما این مدتی که می خواهیم در دنیا باشیم ، نیمی در بلا و محنت و نیمی را در خوشی و نعمت ، اختیار انتخاب را به خودم دادند که کدام را اول انتخاب کنم.
به نظر مبارک شما چه می رسد ؟
زنان و شوهران گذشته عجیب به هم احترام می گذاشتند و مایه آرامش خانه بودند. زنانی بودند که شوهران چند ماه ، در روزگاری که ماشین اختراع نشده بود ، سفر تجارتی می رفتند ، از ایران تاجرانی به اندونزی و چین می رفتند ، گاهی سفر آنها چند سال طول می کشید ، اما همسران این ها در آرامش بودند که زندگی به بهترین وجه اداره شود و پاکی ها سر جای خود بوده است.
ص:106
ولی بخش عمده ای از این امنیت و سلامت در روزگار ما بهم خورده است. زنانی که از مدار دین بیرون رفته اند ، حساب آنها روشن است ، اما بعضی از زنان که مدعی دینداری هستند ، برای شوهران خود مزاحم امنیت خاطر و رنج ساز هستند ، چنانچه بعضی از شوهران، نابکار و ستمکار به خانواده هستند.
این خانم خردمند و عاقل به شوهرش گفت : نیمه اول را در نعمت و ثروت قبول کن ، تا نیمه دوم خدا بزرگ است. در نهایت، در بلا و نعمت باید صبر کنیم ، چون صابران اجر دارند و من زنی نیستم که اگر بلا و محنت به ما رو کند ، زندگی خود را از بین ببرم و بخواهم که حتما طلا و جواهرات و بهترین زندگی را داشته باشم. من در محنت و بلا نیز با تو خواهم بود.
امام هفتم علیه السلام می فرمایند : شب دوم آن چهره نورانی دو مرتبه در عالم رؤیا به خواب این مرد آمد. مرد جوان گفت : با همسرم مشورت کردم ، نیمه اول را در نعمت و ثروت می خواهم ، گفت : پس از فردا منتظر باش ، برای شما دریاوار مال ، نعمت و ثروت می آید.
روزگار عجیبی شد. به قول قدیمی ها دست به خاکستر می زد ، طلا می شد. مرد می دوید ، آب و نان به دنبالش التماس می کردند. عده ای به دنبال آب و نان می دوند ، اما به آن نمی رسند. خدا نسبت به بعضی ها می فرماید : به تمام دنیا می گویم که به دنبال بنده ام برو و خودت را در اختیار بنده ام قرار بده.
تمام درب ها باز شد. آن خانم به مرد گفت : ای شوهر ! شکم ما که دو تا و یا بزرگتر از زمانی که فقیر بودیم نشده است ، ما قبل از این نعمت و ثروت نیز صبح ها با نان و چایی و ظهر با آبگوشت ، شب ها نیز با نان و خیار و ماست سیر می شدیم ، الان نیز همان است ، شکم ما نسبت به قبل فرقی نکرده و بدن ما نیز بزرگتر نشده است. هر کدام چند متر پارچه برای لباس می خواستیم ، الان نیز همان پارچه بدن ما را می پوشاند. ما اکنون پول اضافه و ثروت زیادی داریم ، من مصرّانه از تو می خواهم که هر چه قوم و خویش فقیر داریم ، برو آنها را بی نیاز کن و به دیگران نیز کمک کن. گفت : چشم.
ص:107
وقتی که نیمه اول نعمت و ثروت تمام شد و از فردا باید نعمت و ثروت را از آنها
بگیرند. خدا وقتی می خواهد نعمت و ثروت را از کسی بگیرد ، در چشم بر هم زدن آن نعمت را می گیرد.
من ثروتمندی را می شناختم ، گاهی در محلی که منبر می رفتم ، می دیدم که دو دستگاه ماشین گران قیمت به دنبال او می آیند. این دو ماشین از گرانترین ماشین های آن روزگار بود و راننده نیز مانند سرباز می ایستاد تا این آقا بیاید و درب را برایش باز کند و او داخل ماشین شود.
یکی از علمای بسیار محترم شهرشان که از چهره های برجسته علمی ، خانوادگی و تربیتی و انسان بسیار بزرگواری بود ، با من تماس گرفت و گفت : این بنده خدایی که در فلان محله زندگی می کند ، ثروتش بی حساب است ، می خواهیم که برای شهر ماکار خیری انجام دهد ، شما می توانید وقتی از او بگیرید ، من خودم از آنجا به ملاقات او می آیم.
آن تاجر با روی باز گفت : من آن عالم ، پدر و جدش را کاملاً می شناسم ، به او بگویید : تشریف بیاورند. این سید و عالم محترم به تهران آمد ، ساعتی برای این ثروتمند عجیب و غریب حرف زد ، او نیز با کمال گشاده رویی گوش داد ، وقتی که حرفهای عالم تمام شد ، به آن عالم گفت : ما از این پول ها نداریم که به دیگران بدهیم.
ولی برای جشن تولد ولیعهد شاه به او ابلاغ کردند که دو میلیون تومان برای جشن واریز کنید ، گفت : روی چشم ، چهار میلیون واریز می کنم. اما اگر خدا بخواهد ، در کمتر از یک شب ، تمام این ثروت را از انسان می گیرد. روزی دیدم این شخص ثروتمند با گردن کج منتظر اتوبوس است. چند روز بعد خواهرزاده اش را دیدم ، گفتم : اگر اشتباه نکنم ، دایی تو را در صف اتوبوس دیدم. کسی که دو ماشین ، از گران ترین ماشین ها در اختیارش بود ، گفت : اشتباه ندیدی ، آن دایی من است ، با آن غرور و کبر و ثروتش ، چند روز قبل به من زنگ زد و گفت : دایی جان ! اگر دو هزار تومان پول داری، برایم بیاور که من محتاج هستم، امشب نان ندارم بخورم.
ص:108
این خانم عاقل به شوهرش گفت : نیمه اول را در نعمت قبول کن و بلا و نعمت را خدا داده است ، اگر بنا باشد صبر کنیم ، صبر می کنیم.
نیمه اول تمام شد. گفت : ای زن ! از فردا آماده هجوم محنت و بلا شو ، گفت :
آماده هستم. دوباره آن چهره نورانی را در خواب دید ، گفت : فکر می کنی فردا بلا و محنت می خواهد شروع شود ؟ خدا می فرماید : چون تو نعمت های مرا درست خرج کردی ، کل بلای نیمه دوم را از شما دفع کردم ، این نعمت و ثروت تا روز مرگ شما ادامه دارد.
صبر در طاعت و عبادت ، به قدری ارزش دارد که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند :
«الصَبْرُ نِصْفُ الایمانِ » (1)
صبر ، نصف همه باورها و اعمال صالح است. نه فقط خدا درسِ صبر را از عالم ملکوت به ما داده و نه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و اولیای الهی به ما سفارش صبر کردند ، وجود مبارک ابی عبدالله علیه السلام در گودال قتلگاه را نیز سفارش به صبر دادند.
می دانست که صدای مبارکش ، با وجود بدن قطعه قطعه ، به ما می رسد ، لذا فرمود :
«صبراً علی بلائک »
بعضی ها می گویند : تا کجا باید صبر کنیم ؟ تا آنجایی که حضرت ابی عبدالله علیه السلام
ص:109
صبر کرد.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
وجود مقدس حضرت حق ، شش برنامه را مطرح می کنند که ریشه این شش برنامه در قرآن مجید است و می فرماید : اگر شما بندگان من ، بخواهید به این شش برنامه عمل نمایید و فواید این شش برنامه نصیب شما شود ، شما نیز باید در مقابل این شش برنامه ، برنامه ای داشته باشید. در حقیقت ، شش واقعیت از من و شش واقعیت نیز از شما است.
«المَغْفِرَۀُ مِنّی وَ التَوبَۀُ مِنکُم» (1)
آمرزش ویژه من است. من باید بیامرزم ، ببخشم ، بگذرم و عفو کنم.
در صورتی که شما برای من توبه بیاورید ، چون مغفرت من در این عالم فقط به زلف توبه گره می خورد.
شما اگر گناه و معصیت کردید ، اگر توبه نکنید ، به مغفرت و آمرزش من دست پیدا نمی کنید. مرکب رساننده شما به مغفرت من ، توبه است. آن نیز به وسیله توبه
ص:110
واقعی تحقق پیدا می کند.
کلمه توبه و مشتقات توبه ، مانند «تاب یتوب » به معنای گریه کردن نیست. کلمه گریه به عربی «بکاء » است. توبه به معنای تکرار الفاظ بر زبان نیز نیست. تکرار الفاظ به زبان عربی «تکلّم » است. اهل لغت ، اهل فن و تخصص ، کلمه توبه را در کتاب های لغت این گونه معنا کرده اند ، «تاب » یعنی «رجع » ؛ یعنی برگشتن واقعی از
گناه که در این برگشت ، باید رابطه انسان با گناه قطع شود.
بعد از این که رابطه اش با گناه قطع شد و تصمیم واقعی گرفت که گناه نکند ، باید ببیند آیا این گناهی که از آن بریده و قطع شده ، از گناهانی است که خلأ ایجاد کرده است ، باید آن خلأ را پر کند ؛ مثلاً ده سال نماز را ترک کرده است ، حال که با ترک نماز قطع رابطه کرده و وارد نماز شده است ، آیا این ترک نماز ، با توبه کامل است ؟ فقه می گوید : نه.
اینجا هم قطع از ترک نماز واجب است ، که یک جزء توبه است و هم جزء دیگرش که ده سال نمازِ نخوانده را باید قضا کند. تمام که شد ، نوبت مغفرت پروردگار مهربان عالم است. در روزه و حج نیز مانند همین است.
یا ظلم مالی کرده است ، مثلاً ده ، بیست ، صد میلیون ، مال مردم را خورده و علتش هم این بوده که دچار اخلاق زشت مال مردم خوری بوده است. وقتی تصمیم می گیرد مال مردم خوری را ترک کند و رابطه اش را با مال مردم خوری قطع کند. این قدم های اول توبه در گناه است ، اما هنوز مغفرت خدا را تحصیل نکرده است ، برای تحصیل مغفرت باید اموال مردم را تا دینار آخر ، گرچه به قدر پر کاهی باشد و به فرموده رسول خدا صلی الله علیه وآله : گرچه نخ باقیمانده ته سوزنی باشد ، باید به صاحبانش برگرداند. (1)
ص:111
آمرزش من آماده است ، ولی برای به دست آوردن آمرزش ، توبه لازم است (1)و توبه گناهان با همدیگر فرق می کنند. باید دید این گناهی که من مرتکب شده ام ، در رابطه با عبادت است ؟ یا در رابطه با مال مردم ؟ و یا در رابطه با حقوق مردم ؟ همه این ها باید کاملاً جبران شوند. یا اگر حاکم ، مدیر و یا قاضی دادگاهی ، با علم و توجه به مسأله ، بنا به دلایلی مانند عصبانی بودن از بدکاران ، زمین و خانه کسی را مصادره کرده است و اکنون که آرام شده و فهمیده است که گرچه بد بودند ، اما به ناحق در مال مردم حکم داده است ، توبه این قاضی و یا حاکم به این است که برود مال را پس بگیرد و به صاحبش برگرداند و اگر ضررهایی متوجه مال شده ، باید همه آنها را پس بدهد. آن وقت است که مغفرت خدا ظهور می کند.
به قدری پروردگار عالم عاشق توبه بندگان و هزینه کردن مغفرت خود است که برای گنهکارانی که توبه نمی کنند و مغفرت او را طلب نمی کنند ، در قرآن فریادش بلند شده است :
« أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ » (2)
ص:112
این فریاد را از کجا می فهمیم ؟ از حرف تحضیض که در آیه شریفه به کار گرفته شده است. « أَفَلاَ یَتُوبُونَ » چرا گناهکاران توبه نمی کنند ؟ من می خواهم آمرزشم را هزینه کنم. چرا برنمی گردند ؟ از آلودگی ها دست برنمی دارند و به پاکی ها گرایش پیدا نمی کنند.
چرا از من طلب آمرزش نمی کنند ؟ من آماده آمرزش و بخشش هستم. من خدایی هستم که به انتظار توبه فرعون و آمرزیدن او بودم.
به همین دلیل به موسی علیه السلام گفتم :
« اذْهَبَآ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ
یَخْشَی » (1)اگر متذکر می شد و قلبش نسبت به من فروتن می شد ، آمرزش او حتمی بود.
در اینجا وجود مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام با اشک چشم به پروردگار عرض می کند :
«فَما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ البابِ بَعْدَ فَتْحِهِ » (2)
خدایا ! چه چیزی باعث غفلت مردم است که تو دری را به روی آنان به نام درب توبه باز کردی ؟ و آنها بعد از عمری ، هنوز نیامده اند که از این درب وارد شوند ؟ چرا ؟ تا چه زمانی مردم می خواهند گناه کنند و اهل فساد باشند ؟ مردم که از گناه ضرر دیده ، سود و منفعتی ندیدند.
« أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ »
ص:113
نمی خواهند از من طلب مغفرت کنند ؟ بر شما واجب است که گناه کاران را با این گونه آیات بیدار کنید. (1)
قبل از انقلاب در شهری منبر می رفتم جوان های آن شهر به من گفتند اینجا یک سالن دویست متری است که صاحبش به مردم این شهر روزی دو الی سه کامیون
مشروب می فروشد وازطریق این کاباره گمراه شدند، گفتم: آدرس این کاباره را به من
بدهید، گفتند: با قدرت ساواک شاه می خواهید چه کارکنید؟ گفتم شما محبت کنید آدرسش رابدهید، روی کاغذ آدرسش رانوشتند.
فردا ساعت ده صبح سوار تاکسی شدم وبه راننده تاکسی گفتم: می خواهم به این آدرس بروم، راننده تاکسی خیلی تعجب کرد و گفت: اشتباه نمی روید؟ گفتم: نه، راهی که دارم می روم یقین دارم صراط مستقیم الهی است.
به راننده تاکسی گفتم: من یقین دارم که راه را درست می روم و راه، راه خداست، می رویم، می گوییم، قبول کردند، خوش به حال او، قبول نکردند، خدا به ما نمی گوید: چرا مال مرا خوردی اما برای من کاری نکردی.
آمد روبروی کاباره گفت: آقا اینجاست. گفتم: خداحافظ. کاباره کنار رودخانه بود، جای باصفایی بود، دفتر روبه روی پله های ورودی بود، از پله ها که پایین رفتم، مدیر کاباره از دفترش بیرون آمد و گفت: آقا اشتباه آمدید. گفتم: نه من برای زیارت حضرت عالی آمدم. گفت: با این لباس، شما هم می خورید؟ گفتم: بله، اما خداوند فرموده از سفره خودم بخورید. از سفره ام کم نمی آید.
اگر شراب اینجا را نمی خوریم، یقین داریم در قرآن به ما وعده داده:
ص:114
« وَ سَقَیهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا » (1)چرا شراب نجس؟ مگر ما خوک هستیم که نجس بخوریم؟ ما نجاست خوار نیستیم.
گفتم: نه اشتباه نیامدم. گردنش را کج کرد و گفت: بفرمایید. آمدم داخل دفتر و کنار دست او نشستم. گفت: شما؟ گفتم: از بهترین دوستان شما هستم.
بنده خدا هر چه فکر کرد که در عمرش دوست روحانی نداشته گفت: حالا فرمایشی دارید؟ من وقتی رفتم نمی دانستم به او چه بگویم؟ و از کجا شروع کنم؟ ولی وقتی او را دیدم، خود وجود او و قیافه او مرا راهنمایی کرد چه بگویم. دیدم موهای سر و صورتش سفید است.
گفتم: من اول باید یک سؤال از شما بکنم بعد مطلبم را محضرتان عرض کنم.
گفتم: شما مسیحی هستید؟ گفت: نه، برای چه؟ گفتم: اگر مسیحی باشید، خداحافظی کنم بروم. یهودی هستید؟ گفت: نه، یهودی هم نیستم. چون این دو طایفه نجاست را پاک می دانند، هم الکل نجس می خورند، هم گوشت خوک می خورند و هم ربامی خورند. مؤمن، نجس را نجس می داند و پاک را هم پاک می داند. نجس خور دین ندارد.
گفت: نه، من مسلمانم. دیگر راه کاملا برای من باز شد. گفتم: من یک جمله فقط از قول خدا اگر اجازه بدهی برای شما بگویم و بروم. با کمال میل، بگویید. همین روایت کار خودش را کرد، در یک شب مشروب فروشی تبدیل به چلوکبابی اسلامی شد.
حضرت مسیح علیه السلام همسر نداشت ، در سن جوانی خدا او را به طرف خودش
ص:115
برد. روزی از خانه زن بدکاره ای بیرون آمد ، کسی او را دید. حضرت او را صدا کرد ، آمد ، فرمود : می دانی این خانه برای کیست ؟ گفت : بله، این خانه زن بدکاره است و اینجا محل رفت و آمد زناکاران است.
فرمود : می دانی برای چه من به اینجا رفته بودم ؟ چون آن مرد با خود گفته بود :
مسیح با این سن ، زیبایی و جوانی ، اینجا چه می کرد؟ حضرت فرمود : ذهن خود را پاک کن ! چون ما دو نوع بیمار داریم ؛ بیماری که از بیماری خود خبر دارد و با پای خود نزد طبیب می رود و بیماری که از بیماری خود خبر ندارد و باید طبیب نزد او برود. این خانم بیماری بود که من به عنوان طبیب بالای سر او رفتم. از امروز به بعد ، هیچ زناکاری را به خانه خود راه نمی دهد ، چون توبه کرده است. (1)خیلی ها هشتاد سال مال خدا را می خورند و فقط برای شیطان کار می کنند ، ما به
آنها می گوییم که لااقل در قیامت سرافکنده نباشیم. در دین ما دوست یعنی انسانی که به دوست خود کرامت ، علم ، ادب و ارزشی اضافه کند و به او کمال بدهد. کسی که از دوست خود اینها را کم می کند ، کثیف ترین دشمن است.
البته با گنهکاران آرام حرف بزنید و حرف خود را روی موج محبت بریزید :
اگر من ناجوانمردم به کردار
تو بر من چون جوانمردان گذر کن (2)خطبه های نماز جمعه ، منبرها ، سخنان بزرگان و ارشاد آمرین به معروف باید روی موج عاطفه باشد و غرق عشق باشد. همه باید متوجه علاج گنهکار باشند ، نه
ص:116
این که دل این و آن را خوش کنند. تمام هدف نمازها ، خطبه ها و منبرها باید علاج این بیماران باشد که شیاطین آنها را بیمار کرده اند.
سعدی در «بوستان» می گوید : شخصی مست بود ، خانه را گم کرد. سحر که خادم در مسجد را باز کرده بود تا مؤمنین به مسجد بیایند ، مست در عالم مستی خیال کرد این در خانه خود اوست. وارد مسجد شد. درشبستان نیز باز بود ، خیال کرد اتاق خانه اش است ، کنار محراب آمد و از مستی افتاد. نسیم سحر و نزدیک اذان به مشامش خورد ، اندک اندک داشت از مستی بیرون می آمد. دید این اتاق ، اتاق خودشان نیست و اینجا شکل دیگری دارد. در این گیر و دار خادم رسید و از بوی الکل دهان مست فهمید که او مشروب خورده و خانه را گم کرده و اشتباهی به مسجد آمده است. لگدی به پهلوی او زد و او را بیرون کرد. (1)او دیگر به حال آمده بود.، نگاهی به محراب کرد و اشک ریخت. گفت : مرا نزن ، مگر من به درب خانه تو آمده ام ؟ اینجا خانه همان کسی است که من معصیت او را کرده ، خجالت زده او هستم ، تو دیگر مرا نزن. من الان می خواهم بلند شوم و از خدا عذرخواهی کنم.
پروردگار می فرماید : توبه از شما ، آمرزش از من.
« أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (2)چرا توبه نمی کنید ؟ چرا از من طلب آمرزش نمی کنید ؟ مگر شک دارید ؟ خودم را به شما معرفی می کنم : من هم بسیار آمرزنده هستم و هم رحمت بی نهایت دارم.
دومین حقیقتی که خدا می فرماید : باید شما بدان توجه کنید این است :
«و الجَنَّۀُ مِنّی وَ الطّاعَۀُ مِنْکُم »
بهشت از من است ، چون معمار بهشت غیر از من کسی نیست. این بهشت من نیز هشت بهشت است و پهنای آن ، به پهنای همه آسمان ها و زمین است. بهشت من آماده و موجود است. امام صادق علیه السلام می فرماید :
کسی که اعتقاد به وجود بهشت و جهنم ندارد ، به پروردگار کافر شده است ، چون قرآن نیز می گوید: بهشت و جهنم هم اکنون موجود هستند.
بهشت از من است ، اما بین بهشت من و شما فاصله زیاد است. شما مرکبی باید به کار بگیرید تا به بهشت من برسید و آن مرکب ، مرکب طاعت است ؛ به حرف های خداوند، انبیا و ائمه علیهم السلام گوش داده و عمل کنید ، تا بهشت از آن شما شود.
« وَسَارِعُواْ إِلَی مَغْفِرَۀٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّۀٍ عَرْضُهَا السَّمَوَ تُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ » (1)متقین در اینجا یعنی مطیعین. این ها چه کسانی هستند ؟ اهل طاعت :
« الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ » (2)کسانی که مال پاک به دست آورده ، در گشایش و تنگدستی نیز در راه خدا از مال گذشتند و در راه خدا هزینه کردند. چه کسانی مطیع خدا هستند ؟
ص:118
« وَالْکَظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ » (1)کسانی که هرگز نگذاشتند آتش عصبانیت آنها دامن کسی را بگیرد. کسانی که از اقوام ، داماد ، عروس ، برادر و کسانی که به آنها بدی کردند ، گذشت کردند. من عاشق اهل انفاق ، خوش اخلاقی ، گذشت ، عفوکنندگان و نیکوکاران هستم.
بدون طاعت شما به بهشت نمی رسید ، چون بهشت با شما فاصله دارد. این فاصله را باید با طاعت کم کنید ، تا به بهشت برسید. البته در هر جمله از این شش جمله ، هزار نکته باریک تر از مو وجود دارد. سال ها باید گوینده متخصص و فنّی این جملات را بشکافد. خیلی حرف در این جملات وجود دارد. کل قرآن ، تورات ، انجیل و صحف ابراهیم علیه السلام در این شش جمله خلاصه شده است.
سوم، از حقایق شش گانه این است که :
«وَ الرِّزْقُ مِنّی وَ الشُّکْرُ مِنْکُمْ »
ساختن روزی شما از هوا ، زمین ، دریا ، صحرا ، جنگل ، زراعت ، باغ و میوه با من است. شما دغدغه روزی نداشته باشید. میلیاردها سال است که روزی موجودات را می سازم. شما توان ساختن عدس ، گندم و یک قطره آب و دانه برف را
ندارید ، این کار تا قیامت کار من است ، نه کار شما.
شما این نعمت های مرا شکر کنید. شکر چیست ؟ (2) در آیه ای بیان می کند :
ص:119
« اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکْرًا » (1)شما تمام رزق مرا در مسیرهای مثبت و پاک خرج کنید ، این شکر است. نه این که چون بهترین غذاها را می توانی بخوری ، روی تخت تکیه بدهی و بگویی : الهی شکر. این شکر من نیست. این سخن ، دروغ و مسخره کردن من است. شکر یعنی هزینه کردن روزی های من در جاده مثبت، کار خیر ، امور مثبت ، عبادت ، خدمت به مردم ، درمانگاه ، مسجد ، بیمارستان مدرسه ، یتیم ، تهیه جهیزیه فقرا.
چهارم، از حقایق شش گانه این است که :
«اَلْقَضاءُ مِنّی وَ الِّرضا مِنْکُمْ »
نقشه زندگی را من به شما می دهم ، چون هیچ کسی نمی تواند نقشه درست برای زندگی شما به شما بدهد. (2) «قضاء » در قرآن و روایات به معنای ارائه نقشه صحیح زندگی است. نه این که آجر از سقف رها شود و بر سرم بخورد ، سرم شکاف بردارد و ده روز در بیمارستان
بخوابم و بعد بگویم : قضا و قدر بوده ، قضا و قدر نبوده ، ساختمان اشتباه بنا شده ، به پروردگار ربطی ندارد.
ص:120
هنگام عبور از خیابان دقت نکرده ، موتور به او می زند ، استخوان پای او می شکند و می گوید : قضا و قدر الهی بوده است. اشتباه با خودت بوده ، باید از روی خط کشی عابر پیاده عبور می کردی.
قضاء به معنای نقشه صحیح زندگی است. در قرآن آمده است :
« وَ قَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ » (1)نمی گوید : «الله» ، می گوید : «ربّ » یعنی تدبیر و تربیت کننده.
خدا حکم کرده ، به شما نقشه داده ، آن هم نقشه بندگی نسبت به او. پیامبر صلی الله علیه وآله چگونه بندگی کرد که به خاطر بندگی ، اسم ایشان را در تشهد به صورت امر واجب ، در کنار اسم خودش قرار داده است. امر کردم : میلیاردها نفر ، صبح و ظهر و شب بگویند : «اشهد ان محمدا عبده و رسوله».
از عبادت نی توان الله شد
می توان موسی کلیم الله شد (2)به خدا قسم ! حضرت زهرا ، امیرالمؤمنین و انبیا علیهم السلام با عبادت به این مقامات رسیده اند ، اگر عبادات ما صحیح و خالصانه انجام بگیرد ، ما نیز «ولیّ الله» می شویم :
« أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَآءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ » (3)نقشه صحیح زندگی دادن از من ، رضایت و خشنودی به آن نقشه نیز از تو. نماز ، قضای من است ، از نماز دلگیر نشوید. از ماه رمضان به خاطر یک وعده نخوردن
ص:121
نفرت پیدا نکنید ، چون روزه ماه رمضان ، قضای من است. از پرداخت خمس و یک پنجم منفعت درآمد خود نفرت نداشته باشید ، چون خمس ، قضای من است. من نقشه می دهم ، شما نیز به نقشه من راضی باشید.
اگر به قضای من راضی نیستی :
«مَنْ لَمْ یَرْضَ بِقَضائِی فَلْیَطْلُبْ رَبّاً سِوائی » (1)
کسی که از طرح های من راضی نیست ، برود و خدایی غیر از من پیدا کند. من با او کاری ندارم. فقط نانِ شکم او را می دهم ، اما در قیامت از همه چیز محروم است.
من قضا دارم ، باید به قضای من که به خیر و مصلحت شما است ، راضی باشید.
پنجم از حقایق شش گانه این است که :
«و البَلاءُ مِنّی وَ الصَّبْرُ مِنْکُم »
من شما را با چهره زیبا ، هیکل ، شهوت ، پول ، ثروت ، فقر ، حادثه ، تلخی ها ،
ناگواری ها ، داغ بچه ، بیماری بدن و کم شدن پول آزمایش می کنم. دعا نکنید که خدایا ! مرا آزمایش نکن. آزمایش من حتمی است و برای همه هست. (2) شما در مقابل این آزمایش های من ، خود را دیندار نگهدارید ، برای رفع تلخی این آزمایش ها به گناه ، معصیت ، فتنه ، فساد و نا امیدی متوسل نشوید. صبر یعنی دین خود را نگهدارید و به حرام آلوده نشوید.
ص:122
اما قسم ششم چقدر عالی است. زمانش بیشتر در ماه مبارک رمضان است ، چون پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمودند : خدا این کار را در ماه رمضان بیشتر از زمان های دیگر انجام می دهد. پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرماید : «اکثروا » این کار را زیاد انجام دهید. (1)بخش ششم این است :
«و الاجابَۀُ مِنّی وَ الدُّعاءُ مِنْکُمْ »
بندگان من ! جواب دادن به عهده من است ، اما شما نیز بیایید و با من حرف بزنید. من این زبان و دهان را به خاطر خودم به شما داده ام که شما با من حرف بزنید ، چون من ناله شما را دوست دارم.
گاهی عبد با سوز دل با او حرف می زند ، اشکی می ریزد که ملائکه مقرب یقین می کنند که اشک روی صورتش خشک نشده ، دعایش مستجاب است. دعا یقینا مستجاب می شود. من به این کلمات یقین صد در صد دارم ، چون دیده ام و لمس
ص:123
کرده ام.
اگر بخواهید ، به شما عنایت می کنم. نگویید : خدا می داند که من چه می خواهم.
می داند ، اما می خواهد صدای تو را بشنود. می فرماید : می دانم چه می خواهی ، اما دوست دارم دهانت را باز کنی ، دستت را دراز کنی ، گردنت را کج کنی ، این حال بهترین حال عبادت است که به ملائکه ام بگویم : او را ببینید ، متکبر نیست. دعا می کند ، اشک می ریزد.
ملائکه فکر می کنند که اشک روی صورت او خشک نشده ، دعایش مستجاب است ، اما می بینند ، از استجابت دعا خبری نشد ، نگران می شوند. می بینند شرایط اجابت در او جمع است ، پس چرا پروردگار جوابش را نمی دهد و مشکلش را حل نمی کند ؟ عرض می کنند : خدایا ! مشکلی در اجابت دعای بنده ات هست ؟
خطاب می رسد : هیچ مشکلی در دل بنده من و گریه اش نیست. می پرسند : پس چرا جواب او را نمی دهی ؟ خطاب می رسد : چون دوستش دارم ، صدای او را نیز دوست دارم ، اگر جواب بدهم ، دیگر نزد من نمی آید ، دوست دارم همیشه مرا بخواند. (1)باید معلم به ما یاد بدهد که چه بگوییم و چگونه حرف بزنیم :
«فَبِعِزَّتِکَ یا سَیَّدِی وَ مَوْلایَ اقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی ناطِقاً لَأَضِجَّنّ الَیْکَ بین أهلها ضجیج الآملین » (2)
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
ص:124
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
از حقایق نفیس نفسی که قرآن مجید بیش از صد آیه در رابطه با آن نازل فرموده است ، حقیقت صبر است. صبر به این معنا است که انسان خودش را در حریم حق ، دین و ایمان حفظ کند و هزینه غیر خدا نشود. معارف الهیه ، تمام مواردی را که لازم است انسان در آن صبر کند و خود را حفظ کند ، بیان کرده اند.
از جمله صبر در برابر گناه که تا آخر عمر هر کسی ، به صورت های گوناگونی رخ نشان می دهد و دلبری آن نیز بسیار قوی است. خداوند مهربان ، انبیا ، ائمه طاهرین ، اولیای الهی و دلسوزان ، از مرد و زن خواسته اند : برای تأمین سلامت و سعادت دنیا و آخرت خود ، در برابر هر گناهی ، خود را حفظ کنید و نگذارید دامن پاک ، فطرت ، روح ، نفس ، باطن ، ظاهر ، دنیا و آخرت شما آلوده شود ، چون هر آلودگی ، حجابی بین شما و رحمت و فضل و احسان پروردگار است.
وجود مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام در یکی از دعاهای شریف خود گناه را به گونه ای ارزیابی می کنند که اگر گناهکاران این ارزیابی حضرت را باور کنند ، یقیناً از گناه دست برمی دارند ، و اگر پاکدامنان به این ارزیابی توجه داشته باشند ، می کوشند تا به گناه آلوده نشوند.
ارزیابی امام علیه السلام بر اساس بصیرت و علم است. آن بصیرت و علمی که از خدا ، رسول خدا ، امیرالمؤمنین و حضرت سیدالشهداء علیهم السلام به زین العابدین علیه السلام رسیده
است.امام علیه السلام در این ارزیابی ، سه مسأله را در ارتباط با گناه که از آثار گناه است ،
مطرح می کنند. تجربه تاریخ گنهکاران نیز نشان داده است که گنهکار ، به این سه بلا دچار خواهد شد :
ص:125
«اِلهی ! الْبَسَتْنِی الخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتِی » (1)
امام سجّاد علیه السلام می فرمایند : خدایا ! گناهان ، معاصی و خطاها ، ما را از ارزش واقعی خواهد انداخت. شما بدون گناه ، نزد پروردگار مهربان عالم ارزشی دارید که از خود حضرت حق ، در تفاسیر قرآن مجید این روایت را آورده اند که درباره جایگاه انسان نقل شده است :
«الانْسانُ سِرّی وَ انَا سِرُّهُ » (2)
پروردگار می فرماید : در این عالم خلقت ، انسان گنج پنهان من است و من نیز گنج پنهان درون انسان هستم.
به عبارت روشن تر : انسان برای من است و من نیز برای انسان هستم. انسان راز من و من راز انسان هستم. گناه ، این ارزش را نابود می کند و روزگار انسان را به جایی می کشاند که پروردگاری که انسان سرّ او و او سرّ انسان است ، می فرماید :
« أُوْلئِکَ کَالأَْنْعَمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ » (3)این جنس دو پا مانند چهارپایان است. یعنی دیگر ارتباطی با حریم و سرّ من نخواهد داشت ، با این که انسان سرّ من و از من می باشد و من نیز برای او می باشم.
انسان این ارزش را در پیشگاه مبارک خدا و انبیای خدا دارد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله بر اساس این ملاک اعلام کردند :
ص:126
«سلمانُ منّا اهل البیت » (1)
و الاّ گوشت ، پوست ، استخوان ، رگ ، پی و خون سلمان را که نفرمودند از ما اهل بیت است. پس به چه ملاکی سلمان از اهل بیت علیهم السلام است ؟ به چه ملاکی پروردگار جبرییل را مأمور می کند که سلام مرا به پیغمبر صلی الله علیه وآله و چهار نفر ابلاغ کن ؛ علی ، سلمان ، ابوذر و مقداد ؟ به چه ملاکی جبرییل به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض می کند :
به این غلام و برده بگو : بهشت من مشتاق تو است ؟ این ملاک ، ملاک بدنی ، مادی و ظاهری است ؟ (2) «ان الله لاینظر الی صورکم و لا الی اموالکم و لکن ینظر الی قلوبکم » (3)
خدا به قیافه و ثروت شما کاری ندارد. خدا باطن نگر است ، نه ظاهر نگر. این ظاهر و مادیت را همه موجودات زمین دارند.
آن ملاکی که باعث شده پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اعلام کنند : «سلمان منّا اهل البیت » آن ارزش وجودی برخاسته از معنویت ، معرفت ، ایمان ، عمل ، اخلاص و کمال سلمان است.
انسان این ارزش را در پیشگاه مبارک ائمه طاهرین علیهم السلام دارد ، تا جایی که وقتی
«ابان بن تغلب» (4) درب اتاق حضرت صادق علیه السلام را باز می کند ، امام علیه السلام در برابر دید
ص:127
او تمام قد بلند می شوند و به ابان می فرمایند : بیا در کنار من بنشین. اجازه نمی دهند که ابان بنشیند ، به فرزند خود می فرمایند : برو زیرانداز و پشتی بیاور ، (1) زیر پای ابان پهن کن و پشتی بگذار. بعد به ابان می فرمایند : حالا بنشین. ملاک این ارزش در ابان ، جز معرفت ، پاکی و درستی ابان ، چه بوده است ؟
در کتاب های قرن چهارم نوشته اند : امام صادق علیه السلام وقتی خبر مرگ «عبدالله بن ابی یعفور» (2) را شنیدند ، چنان گریه می کردند که شانه های مبارکشان می لرزید ، بعد فرمودند : خدا «عبدالله بن ابی یعفور» را رحمت کند ، (3) به محض ورودش به
ص:128
عالم بعد ، خدا جایی به او می دهد که یک طرف آن به خانه پیغمبر صلی الله علیه وآله و یک طرف به خانه جدم امیرالمؤمنین علیه السلام ویک طرف به خانه عمویم امام مجتبی علیه السلام ویک طرف به خانه جدم حضرت سید الشهداء علیه السلام وصل است.ملاک این مقام، پاکی، معرفت وکرامت نفس او بوده است.
انسان در نزد تمام فرشتگان نیز دارای ارزش است. ملائکه وقتی به حضرت آدم علیه السلام سجده کردند ، یعنی به کل انسان ها سجده کردند. برای این که فرشتگان عالم ، علی الخصوص فرشتگان عرش و حول عرش ارزش انسان را در پیشگاه خدا می دانستند.
ما از عرش و حول عرش خبر نداریم. نمی دانیم که عرش چه مقامی است و چه اشرافی به عالم دارد. امر معنوی است ؟ امر مادی و معنوی است ؟ بعضی ها می گویند : ممکن است مکان باشد. در هر صورت ، هر چه هست و هر کجا هست ، جایگاه فرشتگان مقرب پروردگار است و مقام بعد از عرش نیز مقام فرشتگانی است که مادون فرشتگان مقرب هستند. در مورد آن مقام بعد از عرش ، آیه هفتم سوره مبارکه مؤمن را ببینید که پروردگار می فرماید :
« الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ » (1)فرشتگانی که حامل عرش هستند و این حمل و فرشتگانی که در اطراف عرش هستند ، برای ما روشن نیست. این فرشتگان هم مؤمن دایم هستند و هم بنده عملی دایم پروردگار.
اینان مرتب به پروردگار عالم می گویند :
« رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَّحْمَۀً وَ عِلْمًا »
ص:129
خدایا ! تو با علم و رحمت خود ، همه چیز را فرا گرفتی.
بعد می گویند :
« فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا » (1)خدایا ! ما فرشتگان مقرب از تو درخواست می کنیم که تمام بندگان توبه خواه خود را مورد آمرزش قرار بدهی.
اگر کسی از این ارزش بیافتد ، میلیاردها دعاگو و نگاه خدا ، انبیا و همه امامان علیهم السلام را از دست خواهد داد.
پروردگار در سوره آل عمران می فرماید :
« وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَمَۀِ » (2)در قیامت به گناهکارانی که آلودگی را به عالم بعد آورده اند ، ابدا نگاه نخواهم کرد. شما فکر کنید که در این صورت شخص گناهکار به چه غربتی در آن عالم دچار می شود.
«الانسانُ سِرّی و انَا سِرُّهُ »
وقتی است که ارزش های او پابرجا باشد. امام چهارم علیه السلام می فرمایند : گناه، این
ص:130
ارزش ها را از بین برده ، انسان را ذلیل می کند.
با از دست رفتن ارزش نزد پروردگار ، پیغمبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام ، انسان در دنیا نیز به غربت کامل دچار می شود ، یعنی تمام وسایل کمک دهنده معنوی از او گرفته می شود.
در سوره مبارکه یونس می فرماید :
« إِن یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ » (1)ای مردان و زنان ! اگر در گناه کردن ، بی ادبی و بی تربیتی ، کار به جایی برسد که من به زندگی شما گره ای بیاندازم ، در عالم کسی جز خود من نمی تواند این گره را باز کند.
باز کردن این گره منوط به این است که از تمام گناهان بیرون بیایی و دوباره به ارزش از دست رفته خود برگردی ، تا من گره را باز کنم و الا تمام جاده ها را به روی تو می بندم و هیچ راه فراری برای تو باز نمی گذارم.
مگر نبودند کسانی که چنین گره هایی در زندگی آنها خورد ؟ کسانی که خدا حتی دل نزدیکترین دوستان آنان را از آنها برگرداند. مگر نبود شاه که به مصر ، مراکش و پاناما رفت ، گفتند : نمی توانیم از تو محافظت کنیم. به آمریکا رفت که سی و هفت سال ، روزی چهار میلیون بشکه نفت به آنان داده بود ، اما به او گفتند : نمی توانیم از تو نگهداری کنیم. سرطان گرفت ، قوی ترین طبیبان عالم را آوردند ، آنها گفتند :
نمی توانیم تو را معالجه کنیم ، عاقبت به حالت نیمه جان او را به مصر آوردند ، چند طبیب یهودی صهیونیسم و اسرائیلی دور او چرخیدند و از او پول گرفتند و گفتند :
تو را مداوا می کنیم و عاقبت او را کشتند و در قبرستان کهنه و قدیمی مصر دفن کردند و فقط چند سگ ولگرد دور قبر او پرسه می زدند.
اگر گره به زندگی شما بیاندازند ، کسی نمی تواند آن گره را باز کند. قدیمی ها
ص:131
جمله زیبایی می گفتند: «با خدا باش و پادشاهی کن » نه پادشاهی دربار و کاخ و تخت. اگر با خدا باشی ، دل های یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر صلی الله علیه وآله و دوازده
امام علیه السلام و تمام قلوب مؤمنین را با تو همراه خواهد کرد. تمام فرشتگان عرش را
مسئول دعای به تو خواهد کرد و تمام راه ها را به روی تو باز خواهد گذاشت. (1)اگر خدا همه درهای خیر را باز بگذارد ، زمینیان فتنه گر ، حسود ، کینه ورز ، شیطان پرست ودچار هوای نفس ، ممکن است راه را به روی انسان ببندند و کاری کنند که خیر خدا به انسان نرسد ؟
خدا در سوره یونس جواب این مطلب را نیز داده است :
« وَ إِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ » (2)بخواهم خیری به تو برسانم ، اگر تمام عالم جمع شوند که نگذارند ، نمی توانند و من خیر را به تو می رسانم. چون مالک ، خدا است و عالم مالک دیگری ندارد.
همچنین خدا قادر است و عالم قدرتمند دیگری ندارد. رحمت و کرم خدا بی نهایت است و عالم ، کرم و رحمتی بی نهایت غیر از او ندارد.
صبر بسیار ارزش دارد. اگر همه در برابر گناهان صبر کنیم ، نیرویی مانند خدا ، انبیا ، ائمه علیهم السلام و فرشتگان با ما خواهند بود و تمام انبیا ، ائمه علیهم السلام و اولیای خدا از این که در زندگی ضرر کنند ، کمترین نگرانیی نداشتند ، چون می دانستند که ضرر کردن برای مؤمن محال است، آنچه برای مؤمن به وجود می آید، خیر و خوبی است.
ص:132
حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام در سحرگاه بیست و هفت رجب ، وقتی صورتش را روی قبر پیغمبر صلی الله علیه وآله گذاشت ، گریه کرد و عرضه داشت : دلم
نمی خواهد از کنار تو بروم.
خوابش برد. در حالی که اشک روی صورت حضرت مانده بود ، پیغمبر صلی الله علیه وآله را دید. البته خواب امام و پیغمبر با بیداری آنان یکی است ؛
«تَنامُ عَیْنایَ وَ لایَنامُ قَلْبِی » (1)
خواب برای آنها حجت است. پیغمبر صلی الله علیه وآله را در خواب دید ، همدیگر را در آغوش گرفتند. امام حسین علیه السلام گریه کرد و فرمود : نمی خواهم از نزد شما بروم ، اما پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : حسین من !
«اُخْرُجْ فَاِنَّ اللّه قَدْ شاءَ انْ یَراکَ قَتِیلاً » (2)
نزد من نمان ، به سمت عراق برو. حسین من ! خدای تو ، برای حفظ دین و زحمات انبیا علیهم السلام و من ، شهادت را برای تو رقم زده است و مقامی در این عالم برای تو قرار داده که جز از طریق شهادت به آن مقام نخواهی رسید.
این سفر و کربلا برای او تلخ و سخت بود. چون به حضرت گفته بودند : حسین جان ! سربالایی سنگینی به نام جهاد ، شهادت ، آتش گرفتن خیمه ها و اسارت گرفتن زینب و بچه ها در پیش داری ، اگر در این سربالایی حرکت کنی ، به گنج ابدی می رسی که آن گنج مخصوص تو است و برای کس دیگری نیست.
ص:133
بالا رفتن از این سربالایی تلخ است و نفس نفس زدن و خسته شدن دارد. شامیان و کوفیان باید در طلا و نقره و آب خنک بغلتند و تو در اینجا با فرزند شش ماهه ، بچه های یک یا دو ساله از تشنگی بمیرید.
اما امام علیه السلام فرمود :
«اِلهی رِضاً بِقَضائِکَ صَبْراً عَلی بَلائِکَ تَسْلِیماً لاَِمْرِکَ لامَعْبُودَ لِی سِواکَ » (1)
به هیچ چیز غیر از خودت نظر ندارم.در عوض این شهادت چه چیزی به او دادند ؟سه جمله از وجود مبارک امام زمان علیه السلام راجع به جایزه شهادت امام حسین علیه السلام تحلیل کرده ام که فکر می کنم آن سخنرانی از لطف های خاص پروردگار به من بوده، و در عمرم نسبت به حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام بی نظیر بوده است.
صبر به انسان ارزشی می دهد که انسان را حفظ می کند. بی صبری ؛ یعنی به سوی بی ارزشی حرکت کردن. هر قدم و نقطه ای از آلودگی ، یک قدم دور شدن از خدا ، ائمه ، انبیا و فرشتگان عرش است.
ارزش انسان به قدری بالا است که خدا زلف شما را با هر ملائکه ای گره نزده است ، بلکه زلف شما را فقط به فرشتگان عرش و اطراف عرش گره زده است. بقیه فرشتگان در آن مقام نبودند که زلف آنها را به شما گره بزنند.
بار دیگر از ملک پرّان شوم
ص:134
آنچه اندر وهم ناید آن شوم (1)* * *
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیترسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت (2)« مَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَۀِ رَبِّهِ أَحَدَا » (3)فرشته کجا و انسان با ارزش کجا ؟ اگر بعضی از روایات در کتاب های بسیار قوی ما نباشد ، انسان باور نمی کند که مقام انسان تا این حد بالا باشد. سعی من این است که مطالب خیلی بلند را نگویم و همچنین سعی من این است که دین را در آن حد عالی و تا آنجایی که صد در صد به آن یقین دارم ، برای مردم بگویم.
مرحوم کلینی (4) کار بسیار مهمی انجام داده است. او حدود هفده هزار روایت را در ده جلد به نام «اصول کافی» جمع آوری کرده است.
او در اول این کتاب نوشته است : آن روایاتی که بین خودم و پروردگار - کاری به علمای دیگر ندارم ، که بعضی از روایات کتاب مرا بررسی کنند و بگویند : به نظر ما این روایت ضعیف است - و طبق قواعدی که خودم به آن مطمئن بودم ، روایاتی را که بین خودم و خدا حجت بوده است که ذکر آنها در قیامت مرا گرفتار نکند ، در این کتاب نوشتم. این گونه از قیامت می ترسیدند. مگر هر قلمی را باید برداشت و هر چیزی را نوشت و هر حرفی را زد ؟ حساب رسی در آنجا عجیب دقیق است.
ص:135
پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرمایند : کسی را در روز قیامت می آورند و به او می گویند : هشت میلیون نفر را کشته ای. به پروردگار می گوید : هیچ کس نداند ، تو می دانی ، من چاقو نیز تا به حال به دست نگرفتم. خداوند می گوید : آن وقت که در اروپا ، آلمان و انگلیس ، یک کلمه از دهانت بیرون آمد ، با آن یک کلمه تو ، هشت میلیون نفر از
بندگان مرا مانند برگ درخت روی زمین ریختند. یک کلمه حرف نیز حساب و کتاب دارد. (1)وقتی سنگ لحد را در قبر می چینند و خاک روی قبر می ریزند ، همسر ، فرزند ، عروس ، داماد ، عمو ، دایی ، عمه ، خاله و رفیق ، همگی به سوی خانه های خود برمی گردند ، پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرمایند : بین میّت و کسانی که پشت کردند ، از عالم برزخ حالت پنجره مانندی پیدا می شود و می بیند که همه می روند.
آن کسی که ما را رها نمی کند ، خداست. کسانی که برای ما دغدغه دارند ، انبیا ، ائمه ، اولیا و فرشتگان هستند. می بیند که همه رفتند. خطاب می رسد :
«عَبْدِی ! بَقیت فریداً، وَحِیداً فی لَحَدِکَ »
تو را تنها گذاشتند و رفتند ؟ به تو رحمی کنم که :
«فأَنَا رَحمِکَ الیوم رحمۀً تَتَعَجَّبُ الخلائقُ منها » (2)
ص:136
چنان خودم از تو پرستاری کنم که تمام موجودات شگفت زده شوند. این خدا را
از دست ندهیم. خدا این گونه است. هیچ کدام به داد ما نمی رسند.
پیامبر صلی الله علیه وآله می فرماید : بعد فرشته هایی می آیند و رختخوابی مانند رختخواب شب زفاف برای روح او پهن می کنند. می گویند : عمری را برای خدا و انبیا ، ائمه علیهم السلام ، قرآن ، عبادت و کار خیر دویدی ، روزه گرفتی ، نماز خواندی ، خسته شده ای ، استراحت کن ، تا موقعی که بیاییم و تو را بیدار کنیم.
چه وقت بیدارش می کنند ؟ وقتی که قیامت برپا می شود. چه وقت قیامت برپا می شود ؟ ممکن است میلیون ها سال دیگر باشد ، یا ده هزار سال دیگر ، نمی دانیم.
این عبارت از قرآن است : وقتی بیدارش می کنند ، شخص کناری به او می گوید :
چه مقدار در عالم برزخ بودی ؟ فکر می کند که من چه موقع از دنیا رفتم ؟ به او می گوید : نمی دانم ، فکر کنم یک ساعت یا نصف روز است که من مرده ام. (1)کیفیت این استراحت را ببینید.
خدا می فرماید : بنده من ! درب قبرت را که می بندند و می روند ، به فرشته ای امر می شود - چون تو از فرشته بالاتری و باید در قبر استراحت کنی - می گویند : بر سر قبر برو و تا روز قیامت نماز بخوان و تسبیح بگو که پرونده بنده من بسته نباشد.
ثواب کل آن نمازها را در پرونده بنده ام منتقل کنید.
ص:137
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه در وهم ناید آن شوم (1)این یکی از نظرات حضرت زین العابدین علیه السلام در ارتباط با گناه است :
«اِلهی ! الْبَسَتْنِی الخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتِی » (2)
گناه شما را بی ارزش می کند. در برابر گناه صبر کنید.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
از روش های بسیار پسندیده ای که وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله در مردم رواج دادند و خود حضرت نیز در اجرای این روش پیش قدم بودند و این روش را با حوصله ، محبت و بدون اتلاف وقت به کار می گرفتند ، به عیادت بیماران رفتن بود.
مردم قبل از بعثت وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله به خصوص در منطقه مکه و مدینه نسبت به همدیگر ، بی مهر ، کینه ورز ، متقلب و اهل فتنه بودند و گاهی با هم درگیری ، نزاع و برخوردهای طولانی مدتی داشتند.
می نویسند : زمانی که پیغمبر صلی الله علیه وآله مبعوث به رسالت شدند ، از تاریخ این درگیری ها و نزاع ها بیش از صدسال می گذشت. پدران با هم جنگیده بودند
ص:138
و همدیگر را کشته بودند ، آن نسل منقرض شده بود ، جنگ به صورت ارث به
فرزندان رسیده بود ، آنها نیز کشته داده بودند و جنگ به نسل سوم رسیده بود.
علاوه بر نزاع ، درگیری ، بی محبتی و بی مهری نسبت به یکدیگر ، تکبّر نیز داشتند و افراد ، چهره هایی مطرود مردم بودند. اگر خانواده ای سرپرستش را از دست می داد و بچه های او یتیم می شدند ، مورد نفرت آن مردم بودند و این را نحس و عیب بزرگی می دانستند و به یتیم با دیده حقارت نگاه می کردند. به او کمک نمی کردند و از همان ابتدای یتیمی ، ساختمان شخصیت او را مورد هجوم قرار می دادند.
اگر - قبل از بعثت - یتیم گرسنه ای برای گرفتن کمک به مردم مکّه یا مدینه مراجعه می کرد ، با داد و فریاد و خشونت او را از خودشان می راندند. یکی از دستورهای مهم پروردگار به پیغمبر صلی الله علیه وآله این بود که اگر کسی یتیم را از خود براند ، او را بی دین معرفی می کند و دستور می دهد :
« وَ أَمَّا الْیَتِیمَ فَلاَ تَقْهَرْ » (1)« أَرَءَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ * فَذَ لِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ » (2)حتی اخلاق مردان خشن ، بی محبت و بی مهر آن روزگار به زنان که باید کانون مهر و محبت باشند ، سرایت کرده بود. به محض این که شوهر می مرد ، همسرش بچه های یتیم را رها می کرد و شوهر می کرد و دیگر کاری به کار این بچه ها نداشت که عاقبت این بچه های یتیم چه خواهد شد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله با روش های مختلف ؛ عیادت بیمار ، رعایت حال یتیم ، یا از کار افتادگان و تهیدستان ، شعله فطری عشق و محبت به دیگران را روشن کردند و مردم را توجه می دادند به این که این قدم ها الهی است:
ص:139
یعنی مثلاً وقتی به عیادت بیمار می روید ، در حقیقت به عیادت پروردگار
می روید. یا این که وقتی به یتیم رسیدگی می کنید، (1) خدا را از خود خوشحال می کنید.اگر دست افتاده ای را می گیرید، خداوند رحمتش را شامل حال شما می کند. دو نفر که به هم می رسید و دست می دهید، پروردگار عالم از شما شاد می شود.
وقتی که همدیگر را در آغوش می گیرید و به همدیگر احترام می کنید ، بعد که جدا می شوید ، گناهان شما نیز از پرونده شما جدا می شود ؛ (2) یعنی تمام برنامه های مهرورزی و هزینه کردن عاطفه نسبت به دیگران را عبادت و کار خدایی و دارای پاداش و اجر حساب کردند که اگر این شعله در دل امت سرد شود ، همه نسبت به همدیگر خشن و کینه دار می شوند ، چون مریض ، یتیم ، افتاده و تهیدست در مشکل خویش دست و پا خواهند زد و دیگران را نسبت به خویش مقصر خواهند دید ، لذا کینه یکدیگر را به دل خواهند گرفت و اخلاق خشونت باری را در اجتماع از خود بروز خواهند داد.
من واقعا نمی توانم در قلب خودم بپذیرم که اسلام با برپا کردن آسایشگاه برای پیرمردان و پیرزنان موافقت داشته باشد ؛ که مادری ، شصت سال برای فرزندش فداکاری کند ، بعد خیلی راحت این فرزند، او را در سنین پیری که کاملاً محتاج مراقبت ، محبت و کمک فرزند خویش است ، رها کند. (3) چون ما در تمام عالم ، در میان موجودات زنده ، فداکارتر از مادر نداریم. البته بعضی از مادرها براثر کثرت گناه
ص:140
و شرکت در مجالس معصیت ، رشته های انسانیت در آنها خشک شده است و دیگر
مادر نیستند و نمی توانند مادر باشند.
فداکارتر از مادر - با حفظ حیثیت مادری - و دلسوزتر از پدر - با حفظ حیثیت پدری - وجود ندارد. ممکن است مردی ازدواج کرده ، بچه دار شده ، ولی پست ، بی مایه و لا ابالی است و هیچ رحمی به فرزندان خود نداشته باشد. او پدر نیست ، بلکه این شمری کوچک ، در کربلای خانه است. اسلام چنین پدران و مادرانی را لعنت کرده است. (1)پدر ؛ یعنی کانون دلسوزی ، خیرخواهی ، صبر و تحمل برای تأمین معیشت خانواده. عمری عرق می ریزد ، از آبرو مایه می گذارد و از بدن هزینه می کند ، سرما و گرما را می چشد ، رنج ها را به خود می خرد ، فریادها ، ناسزاها ، فحش هایی که در فضای کسب هست تحمل می کند ، دغدغه های تربیت فرزندان را به جان می خرد ، برای این که فرزندانش راحت زندگی کنند و خوشبخت شوند ، اما در روز درماندگی پدر و مادر ، بچه ها با محلی قرار داد ببندند و هر دو را دور بیاندازند. این چه جنایتی است که غرب به شما تحمیل کرده است ؟
در همین سیمای جمهوری اسلامی ایران ، گاهی گزارشگر به آسایشگاه می رود و با این مردان بزرگوار و زنان پاکدامن از کار افتاده مصاحبه می کند ، آنها به پهنای صورت اشک می ریزند که اگر بچه های ما ، ما را می بینند ، به ما سری بزنند. آیا اسلام این وضع را قبول دارد ؟ اگر قبول دارد که باید بگوییم اسلام دین خشونت و بی مهری است.
اما ما هیچ مکتبی را در عالم برتر از مکتب اسلام و فرهنگ تشیع در عشق ، مهر و محبت نداریم. این فرهنگ ، مستقیما فرهنگ حق است و معلّم این فرهنگ نیز پیغمبر صلی الله علیه وآله و معصومین علیهم السلام هستند. آنها به ما گفته اند که : لحظه به لحظه نگاه کردن
ص:141
به پدر و مادر ، آب دادن به دست آنها ، گذاشتن غذا در دهان آنان ، حمام بردن ، بوسیدن ، احترام کردن ، از عبادات خدا و اعمال دارای ارزش است. (1)به قدری این مسأله مهم است که پروردگار در قرآن کرارا به آن اشاره می فرماید ؛ در مورد پدر و مادر می فرماید :
« وَ قَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَ لِدَیْنِ إِحْسَنًا » (2)آیا دور انداختن پدر و مادر و روانه کردن آنها به آسایشگاه ، جنگ با قرآن نیست ؟ همسر می گوید : پدر و مادر خود را بیرون بیانداز ، من تحمل آنها را ندارم.
به زن چه ربطی دارد ؟ پروردگار می فرماید. پس صبر برای کجا است ؟
پروردگار عالم صد و سه مرتبه در قرآن مسأله صبر را مطرح کرده است ، یکی از این صبرها ، صبر در برابر رنج ها ، ناراحتی ها ، مشکلات و پیری پدر و مادر است.
من اگر نسبت به تبلیغ دین احساس مسئولیت نمی کردم ، اگر کار زیاد دینی بر عهده ام نبود ، محال بود از کنار پدرم جدا شوم. چون این کار بعد از عبادت خدا ، بالاترین عبادت است.
اگر امکان دارد ، منزلی برای هر دو نفر آنها اجاره کن ، یا خانه قدیمی آنها را
ص:142
تعمیر کن ، دست و پای پدر و مادر را ببوس ، هر روز به دیدن آنها برو ، دور انداختن پدر و مادر کفر و خلاف قرآن است ، ولی در جامعه ما حدود چهل سال است که رسم شده ، پدر و مادر را به آسایشگاه می برند و حتی به دیدن آنها نیز نمی روند. این حرکت کمال بی رحمی ، بی مهری است و خلاف خواسته و امر پروردگار است.
شخصی به امام صادق علیه السلام عرض می کند : مادرم در خانه مانده و ناتوان است.
نمی تواند راه برود. غذا در دهان او می گذارم ، لباس هایش را می شویم ، روزی که
مادرم آه می کشد ، من بسیار ناراحت می شوم. مادر می گوید : خیلی آرزو داشتم به مکه بروم ، یابن رسول الله ! برای او وسیله سفر ، کجاوه ، تشک و متکا را برای او فراهم کردم و از مدینه به مکه بردم. هنگام طواف او را بر دوش خود سوار کردم ، هفت دور او را طواف دادم ، نمازش را خواند ، سعی صفا و مروه را انجام داد ، چند کیلومتر مادرم را به دوش کشیدم ، او را به مدینه بازگرداندم ، مادرم از این زیارت خوشحال شد. حال به خدمت شما آمدم تا بگویم : آیا حق مادرم ادا شده است ؟ حضرت فرمودند : حق بیداری یک شب او تا صبح نیز ادا نشده است. (1)به دین که نگاه کنید ، دریایی از محبت در قوانین آن موج می زند.
شخصی در عرفات به امام صادق علیه السلام عرض می کند : من مسیحی بودم
ص:143
و مسلمان شده ام ، (1) پدرم مرده است ، اما خانواده ام ، مادر ، برادرها و خواهرهایم مسیحی هستند. من حاجی شده ام. آیا می توانم به خانه بروم و با آنها زندگی کنم ؟
فرمود : آیا خانواده شما شراب خوار هستند ؟ شراب نجس است و ضرر دارد ، اسلام آن را حرام کرده است.اگر کسی از این قانون دین خوشش نمی آید ، برود آن
قدر بخورد تا سر از جهنم درآورد. مشروب کبد ، سلول های مغز و اعصاب را از بین
می برد ، کلیه ها را از کار می اندازد و خود شرابخوار و اطرافیان را به خاک سیاه می نشاند. (2)عرض کرد : یابن رسول الله ! خانواده ام اهل مشروب نیستند.امام صادق علیه السلام فرمودند : آیا گوشت خوک می خورند ؟ گفت : نه ، خانه ما در کوفه است و گوشت خوک نیست که بخورند.
گوشت خوک حرام است، چرا؟ چون آثار زیانباری دارد. بعضی ها می گویند :
زمانی آثار زیانبار داشت ، اما اکنون دستگاهی درست کرده اند که گوشت خوک را در حرارت و زمان معین قرار می دهند، میکروب هایش را می کشند و ضررهای آن را از بین می برند. دیگر چرا حرام است ؟
اسلام می گوید : همه خوراکی ها ، نه فقط در بدن شما اثر می گذارد ، بلکه در روح شما نیز اثر می گذارد. آثار بی غیرت کردن گوشت خوک را با چه کارخانه ای می خواهید از بین ببرید ؟ تحریک هیجانات شهوت حرام را از کجای گوشت خوک می خواهید نابود کنید ؟
آن مسیحی عرض کرد : گوشت خوک نمی خورند. امام صادق علیه السلام فرمودند :
ص:144
وقتی از مکه برگشتی ، به همان خانه برو. در ظرف آنها غذا بخور ، با مادرت هم سفره شو. اسلام ، دین مهر است.
این رفتار اسلام با مسیحیان است ، آنها به ما می گویند : شما خشن هستید ، اما خودشان همه را می کشند ، خانه ها را خراب می کنند و به خانه های مردم عراق و افغانستان و فلسطین می ریزند ، جلوی چشم خانواده ، اعضای آن خانواده از پدر و بچه و زن حامله را می کشند و بعد می گویند : شما خشن هستید. آیا ما خشن هستیم ؟
اگر پاپ نیز این حرف را بزند ، مشروب و گوشت خوک ، کلامی بهتر از این از مغز او بیرون نمی دهد. وقتی رییس روحانی مسیحیان خوک بخورد و در کلیسای روم شراب بخورد ، باید این دروغ ها را بگوید.
این پیغمبر ما صلی الله علیه وآله بود که با آن قدرت و توان ، بعد از روز سوم که از نماز برمی گشت ، می فرماید : در مسیر مسجد ، شخصی یهودی خاکستر بر سر من می ریخت ، سه روز است که او را نمی بینم. به اصحاب خود نیز این موضوع را نگفته بودند و زود به خانه رفته ، لباس های خود را می شست و حاضر نبود به مردم بگوید که ببینید این یهودی با من چه می کند.
پیامبر صلی الله علیه وآله سنبل صبر ، استقامت و حوصله بودند و سرشار از مهر ، محبت و خدمت. انسان های عجول و شتابزده نمی توانند «عبدالله» باشند. از پدر و مادر خود در خانه نگهداری کنید و آنها را از خود دور نکنید و صبر را پیشه راه خود کنید که آن دو ، کلید درهای بهشت هستند ، گرچه کافر باشند.
یک نفر به پیامبر صلی الله علیه وآله عرض کرد : این یهودی همسایه من است ، آیا بر سر شما خاکستر می ریخت ؟ فرمودند : بله.
گر بر سر نفس خود امیری ، مردی
ور بر دیگران خرده نگیری ، مردیمردی نبود فتاده را پای زدن
ص:145
گر دست فتاده ای بگیری ، مردی (1)این یهودی این گونه دوست داشته که از ما پذیرایی کند ، اما سه روز است که از ما پذیرایی نکرده است. گفت : آقا ! او مریض است. فرمود : ما در مدینه زندگی می کنیم و لازم است که به عیادت او برویم. (2)شما اسرائیلی ها ! صهیونیسم های آمریکا و اروپا ! حداقل به خود زحمت مطالعه در روش پیغمبر ما را بدهید ، به ما یاد دادند که به عیادت مریض هم کیش شما برویم.
خدا در قرآن فرموده است : زکات واجب به هشت سهم تقسیم می شود ، یک سهم آن را به مسیحی ، یهودی و زرتشتی فقیر بدهید. چه خوب مزد هزار و پانصد ساله ما را، یهودی ها و مسیحی ها به ما دادند. بسیار عالی محبت های ما را تلافی کردید.
شما به اسلام و اسلامیان جنایت کردید و ما در ایران به یهودیان هم مسلک شما کمال محبت را کردیم. ما در کشور فرانسه هفت میلیون مسلمان داریم ، اجازه نمی دهید که یک نفر به عنوان نماینده مسلمانان به مجلس شما برود ، اما بیست هزار یهودی در کشور ما زندگی می کنند و در مجلس ما نماینده دارند.
یهودی ها در بازار ما مغازه دارند و مردم از آنها خرید می کنند. بانک ها به آنها وام
ص:146
می دهند ، مردم ایران به یهودی های اینجا بی احترامی نکردند ، اما شما یهودی های خارج از کشور ما ، این گونه جواب مسلمانان را می دهید ؟
فرمود : آن یهودی در شهر ما مریض است و لازم است که به عیادت او برویم ؟ به خاطر حفظ جان پیامبر صلی الله علیه وآله چند نفر به دنبال ایشان به راه افتادند. حضرت در زدند ، پسر جوان آن یهودی آمد و درب را باز کرد. چشم او به رسول خدا صلی الله علیه وآله افتاد ، حضرت فرمود : پدر تو درون خانه است ؟ جوان گفت : پدرم در بستر افتاده است ، فرمود : برو به او بگو که من به عیادت تو آمده ام. جوان به کنار رختخواب پدرش آمد ، گفت : بی مروتِ بی رحم ، آن کسی که هر روز بر سر او خاکستر می ریختی ، با آن قدرتش ، به عیادت تو آمده است.
گفت : پسرم ! لحاف را روی سر من بکش که من او را نبینم ، زیرا از صورت او خجالت می کشم. بعد به او تعارف کن تا وارد خانه شود. پیغمبر صلی الله علیه وآله کنار بستر او نشست.
پیامبر صلی الله علیه وآله دستور داده اند که وقتی به عیادت بیمار می روید ، دست روی پیشانی مریض بگذارید ، با او آرام حرف بزنید و طلب شفا کنید ، از مریض بپرسید که چیزی کم ندارد. طبیب نمی خواهد.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله دست مبارک خود را بردند که لحاف را بلند کنند ، یهودی لحاف را محکم گرفت ، گفت : اول مرا مسلمان کن ، بعد لحاف را از روی من کنار بزن. من خجالت می کشم.
عیادت مریض ، حال یتیم ، مردم ، یهودی ، مسیحی ، زرتشتی ، پدر و مادر کافر و مشرک را رعایت کردن ، رعایت مردم در فروش جنس ، از مسلمات دین اسلام می باشد.
اکثر مردم به اندازه یک قبر نیز نمی توانند زمین بخرند و خانه درست کنند. مهر و محبت ، عدالت و کرامت ، رحم و مروت ، مردانگی و جوانمردی کجا رفته است ؟
رعایت همسر ، اولاد ، داماد ، عروس ، نوه ، همسایه و مردم ، روش های بسیار ریشه دار الهی است که وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله به مردم انتقال دادند تا مردم در این مدتی که در دنیا زندگی می کنند ، همه با هم باشند ، به هم اعتماد کنند ،
ص:147
همدیگر را دوست داشته باشند و به هم کمک کنند و حق هم دیگر را رعایت کنند.
« تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوَی » (1)اسلام چه برنامه های عاطفی و دقیقی دارد. تا دیر نشده است ، پدر و مادر پیر خود را از آسایشگاه به خانه بیاورید. آنها در آنجا بر اثر تنهایی دق می کنند ، به مرگ طبیعی نمی میرند. آنها با عاق کردن شما نمیرند. بروید و از کسانی که پدر و مادرهای آنها در آسایشگاه ها مردند بپرسید که بعدها چه بلاهایی به سر پسران و دختران آنان آمده است.
خداوند چوب به جا می زند
اگر می زند بی صدا می زند
ائمه علیهم السلام به دنبال قرآن مجید حرکت می کنند و راه رسیدن به بهشت را در صبر و راه ورود به جهنم را در بی صبری قرار داده اند.من کتاب های حقوقی زیادی را خوانده ام، به خدا قسم! هیچ رشته حقوقی در جهان توان این را ندارد که در مقابل حقوق اسلام عرض اندام کند.
چرا مردم با این حقوق تربیت ، منظم و مرتب نمی شوند ؟ چرا هر روز فساد و ناامنی در دنیا بیشتر می شود ؟ مردم را به دین برگردانید. زلف مردم را به خدا گره بزنید. مردم را برای عمل به کتاب خدا آماده کنید.
ائمه علیهم السلام به حاجی ها می گفتند : وقتی به مکه می روید ، مرکب خود را بیشتر از قدرتش بار نکنید. می فرمودند : منزل به منزل بار را پیاده کنید ، آب و علف آنها را کامل بدهید و به حیوانات بی زبان شلاق نزنید و اگر می خواهید در خود مسجد الحرام ، دور کعبه با مرکب طواف کنید. (2)
ص:148
به امام باقر علیه السلام عرض کردند : شتر پدر شما از خانه به قبرستان بقیع رفته است ، بر سر قبر پدر شما سر می کوبد و اشک می ریزد. زین العابدین علیه السلام با این شتر چند سفر به مکه رفته بودند و به قدری به این شتر محبت کرده بودند که شتر دیگر تحمل شهادت و دوری از امام زین العابدین علیه السلام را نداشت. (1)گفتند : یابن رسول الله ! با شتر چه کنیم ؟ امام فرمودند : بگذارید کنار قبر پدرم
عقده دلش را خالی کند. او را ناراحت نکنید. بعد آمدند ، گفتند : آنقدر سر به قبر حضرت زد که مرد ، حضرت فرمودند : پایین قبر پدرم ، شتر را دفن کنید. بگذارید کنار قبر پدرم راحت باشد.
کسی که روحیه صبر ندارد ، به قوانین اسلام عمل نمی کند ، چون حوصله اش را ندارد. به بعضی ها می گوییم : در نماز جماعت شرکت کن ، روزه بگیر ، می گوید :
حوصله ندارم. به عیادت بیمار برو ، می گوید : ممکن است که مریض شوم. به فقرا کمک کن ، می گوید:دولت کمک کند.از رسول خدا صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام نقل شده است :
در قیامت به هیچ بی رحمی رحم نخواهند کرد. (2)والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
ص:149
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
کلمه «حسن » و مشتقات این کلمه مانند «حُسن ، محسن ، احسان، احسن » ، در کتاب خدا زیاد به کار گرفته شده است. در موارد گوناگون نیز به دنبال کتاب خدا به کار گرفته شده است.
علت حقیقی آن این بوده که وجود مبارک امام مجتبی علیه السلام از همه مصادیق زیبایی ملکی و ملکوتی برخوردار بودند. ابرهای متراکم ، سیاه و ظلمانی فرهنگ و حکومت اموی ، نگذاشت که مردم از این زیبایی های ملکی و ملکوتی در عالم وجود تا قیامت بهره کامل ببرند و این زیبایی ها ظهور کند و آشکار شود و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در جامعه نشر پیدا کند.
ظلمی که بر پدر امام مجتبی علیه السلام رفت تا جایی بود که وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام را در پشت ابرهای سیاه حکومت و فرهنگ اموی پنهان کرد و چهره ای غیر از چهره الهی امیرالمؤمنین علیه السلام را با هزینه کردن پول و تبلیغات زیاد نشان مردم دادند که مردم به راحتی ، نود سال در خطبه های نماز جمعه و قنوت نماز خود به امیرالمؤمنین علیه السلام ناسزا گفتن را واجب می دانستند. همان ابرهای متراکم و ظلمانی تبلیغی و فرهنگی امویان ، زیبایی های امام مجتبی علیه السلام را نیز پنهان کرد و حضرت را غیر از آن که بودند ، نشان داد.
آنها چهره عادی و معمولیی را همراه با انواع دروغ ها و تهمت هایی که بر آن چهره نقاشی می کردند ، از منفورترین چهره ها و افراد جامعه می کردند. از جمله در میان مردم پخش کردند و به مردم باوراندند که حضرت مجتبی علیه السلام با این که بیش از چهل و هفت سال در این دنیا نبوده ، با سیصد دختر ازدواج کرده بود. در حالی که
ص:150
حضرت در مدینه خانه ای کاه گلی معمولی داشتند و مدینه نیز شهر کم جمعیتی بود و امام مجتبی علیه السلام در کمال زهد به سر می بردند. فرهنگ امویان و عباسیان کاری کرد که حضرت را با تشکیل دهندگان حرمسراها و شهوترانان عالم و افراطیان در غریزه جنسی یکی بدانند.
اگر ایشان با سیصد دختر ازدواج کرده باشند ، حداقل باید صد نفر آنها بچه دار می شدند ، چون هر سیصد دختر که نازا و عقیم نبودند.
وجود مقدس ایشان در این دنیا سه فرزند پسر از یک خانم با کرامت و بسیار بزرگوار داشتند ؛ حسن بن حسن ، قاسم بن حسن و عبدالله بن حسن و هر سه در روز عاشورا برای یاری حضرت سیدالشهداء علیه السلام شرکت داشتند که حسن بن حسن خیلی زخم خورد ، ولی شهید نشد ، چون بعد از روز عاشورا او را در میان کشته ها دیدند دارد نفس می کشد ، اهل بیت علیهم السلام با خود برداشتند و به شام بردند و به مدینه برگرداندند.
این حسن بن حسن فرزند بزرگ امام مجتبی علیه السلام همان بزرگواری است که با فاطمه دختر حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام ازدواج کرد و از ازدواج این زن و شوهر، نسل بسیار بابرکت و عظیمی به وجود آمد ، از جمله خاندان طباطبایی منطقه زواره و اردستان ، خاندان طباطبایی بحرالعلوم ، خاندان طباطبایی حکیم در
عراق که در این هزار و پانصد سال از نسل حسن بن حسن می باشند.
از این زن و شوهر هزاران مرجع تقلید ، مفسر قرآن ، مبلغ دین ، نویسنده ، عارف و سالک به وجود آمده است. همراه با آثار عظیمی که ذرّیّه این زن و شوهر از خود بر جای گذاشتند.
فرزند دوم حضرت امام حسن علیه السلام هم قاسم بن حسن است که ازدواج نکرد و در سن ازدواج نبود ، چون روزی که امام مجتبی علیه السلام شهید شد ، ایشان سه ساله بود ، و در کربلا سیزده ساله بود و در جنگ با دشمن نیز سنگباران و تیرباران شده ، شهید شد. فرزند سوم حضرت امام حسن علیه السلام نیز ده ساله بود که پدر را به یاد نمی آورد ، خیلی با عمو مأنوس بود که أبی عبدالله علیه السلام سفارش او را به خواهر خویش کردند که او را با خود به شام ببرند و به مدینه برگردانند که از دست عمه فرار کرد و به میان
ص:151
گودال قتلگاه آمد و صورتش را روی بدن خون آلود عمو گذاشت و عمو او را در آغوش گرفت که یکی از قاتلان یزیدی آمد و در آغوش أبی عبدالله علیه السلام سر بچه را از بدن جدا کرد. فرزندان امام مجتبی علیه السلام چنین بودند.
ستمگران ، ظالمان ، پلیدان ، هواپرستان و دنیاپرستان که در هر روزگاری هستند و نسبت به اهل خدا حسادت می ورزند ، این چهره عظیم زهد ، ورع ، تقوا ، علم ، کرامت ، فضیلت ، ولایت و امامت را زیر ابرهای سیاه تبلیغات ناحق و باطل پنهان کردند.این طرف از او چهره شهوت ران ، هواپرست ساختند.
این گوشه ای از جنایت امویان درباره حضرت مجتبی علیه السلام است و وقتی که این گونه چهره را پنهان کنند ، بقیه فضایل آشکار نمی شود. در تمام محافل می نشینند و می گویند : هزینه این سیصد زن با ظلم و جور ، بردن حق مردم و بیت المال تأمین می شده است. تمام این حرفها بعد از شهادت امام مجتبی علیه السلام زده شده است. اگر در زمان حیات او می گفتند : با سیصد زن ازدواج کرده است که محکوم می شدند ؛ زیرا امام خانه ای کاه گلی داشتند و با همسری که مادر این سه بچه بود و همسر دیگری که قاتل امام شد زندگی می کردند.
این ها بنا داشتند چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام را زیر ابرهای متراکم تبلیغات غلط پنهان کرده بودند ، تا جایی که مردم با جان و دل صد سال «قربۀ الی الله» علی علیه السلام را
لعن می کردند ، با امام مجتبی علیه السلام نیز همین معامله را بکنند. ده سال بعد تبلیغات
غلطی علیه امام حسین علیه السلام در کوفه کردند که مردم واقعا برای رضای خدا به کربلا آمدند و این هفتاد و دو نفر را قطعه قطعه کردند که در قیامت به بهشت بروند.
خدا در قرآن می فرماید : هر حرفی را باور نکنید ، چون مصداق :
« سَمَّعُونَ لِلْکَذِبِ » (1)
ص:152
شنونده دروغ نباشید ، چون همین حرفها شما را از خدا جدا می کند.
در اوایل دنیا که کافر وجود نداشته است ، چون زندگی در دنیا با پیغمبری حضرت آدم علیه السلام شروع شد. با این بزرگواری که خدا در قرآن می فرماید :
« إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً » (1)اول کفر ، شرک ، کمونیسم ، سوسیالیست و کاپیتالیسم ، نیروانا ، بودائیسم و لائیک که نبود ، زندگی با دین ، پاکی ، درستی ، عبادت ، کرامت ، پاکدامنی و تقوا شروع شده بود.
« کَانَ النَّاسُ أُمَّۀً وَ حِدَۀً » (2)این آیه قرآن است ، به تدریج زبان ها به انحراف افتاد. آن روزگاری که قلم و کاغذ نبود ، در این زمینه عهده دار همه عقیده ها زبان بود. شروع به مکتب سازی کرد.
غزالی جمله زیبایی درباره زبان دارد. نمی دانم این عبارت را خود غزالی بیان
کرده است ، یا از کسی دیگر نقل کرده. می گوید :
«اللِّسانُ جِرْمُهُ صَغِیرٌ وَ جُرمُهُ کَبیرٌ وَ عَظیمِ »
زبان عنصری با جرم و حجمی سبک و کوچک است. اگر زبان را در ترازو
ص:153
بگذارند ، چند گرم وزن دارد ؟ اما این زبان عالم را به آتش می کشاند (1) و در مقابل خدا ، تنها در عربستان سیصد و شصت خدای قلابی ساخت. در هندوستان تا کنون پانزده میلیون خدا ساخته است. فرهنگ لاییک ، کمونیست ، امپریالیسم و بوداییسم ساخته زبان است.
این زبان، حضرت علی علیه السلام را به گونه ای نشان داد که مردم بر خود واجب دیدند که در نمازها او را لعن کنند و امام مجتبی علیه السلام را از فتحعلی شاه و ناصر شاه قاجار و حرمسرا سازان شاهان تاریخ ، زشت تر و پست تر نشان داد.
موج این تبلیغات بر شیعه نیز اثر گذاشت. شما حال و قلبی که نسبت به أبی عبدالله علیه السلام دارید ، آیا یک صدم آن را نسبت به حضرت مجتبی علیه السلام دارید ؟ حضرت مجتبی علیه السلام چه کسی بود ؟ حضرت علیه السلام ده سال امام واجب الاطاعۀ أبی عبدالله علیه السلام بوده است ، یعنی امام حسین علیه السلام مأموم امام حسن علیه السلام بوده است.
چرا خدا اسم او را «حسن» گذاشت ؟ چون هرچه در عالم ملک و ملکوت متصف به صفت حسن ، محسن ، احسان و احسن است ، در وجود امام مجتبی علیه السلام جمع است.
نگویم آب و گل است آن وجود روحانی
بدین کمال نباشد جمال انسانیاگر تو آب و گلی همچنان که سایر خلق
گل بهشت مخمّر به آب حیوانیوجود هر که نگه می کنم ز جان و جسد
مرکب است و تو از فرق تا قدم جانیبه هر که خوبتر اندر جهان نظر کردم
که گویمش به تو ماند ، تو بهتر از آنی (2)
ص:154
حضرت مجتبی علیه السلام را باید با قرآن ، فرمایش های پیغمبر صلی الله علیه وآله و اولیای الهی نگاه کنیم. ایشان را در این حقیقت ببینم که ده سال امام واجب الاطاعۀ حضرت أبی عبدالله الحسین علیه السلام بوده است. بدون این که توضیح ، تفسیر و شرح بدهم ، یعنی جرأت ورود به توضیح آن را ندارم و بیشتر مردم نیز تحمل این مسأله را ندارند. اسم حسین که «یاء » اضافه دارد ، اگر «یاء » را حذف کنید ، حسن می شود ، به خاطر این است که اسم مصغّر حسن است ، تا ببینید که امام حسن علیه السلام کیست.
پای عقل عالمیان و هر مفسری در اینجا لنگ است. حسین اسمی است که خدا بر أبی عبدالله علیه السلام گذاشت ، اما حسن اسمی است که خدا روی امام مجتبی علیه السلام گذاشته است و حسین ، مصغّر حسن است. یعنی ای انسان ها ! نسبت به اسم امام مجتبی علیه السلام توجه کنید.
وقتی امام مجتبی علیه السلام در روز پانزدهم ماه رمضان به دنیا آمدند ، تمام نمازهای واجب دو رکعتی بود ، یعنی پانزده سال پیغمبر صلی الله علیه وآله همه نمازها را با مردم به صورت دو رکعتی می خواندند. تا روز پانزدهم ماه رمضان آن سالی که هنگام سحر حضرت مجتبی علیه السلام به دنیا آمدند ، رسول خدا صلی الله علیه وآله دو رکعت به نماز ظهر و دو رکعت به نماز عصر اضافه کردند و خدا امضا کرد که فقط در سفر ، نمازهای چهار رکعتی ، دو رکعتی شوند. به شکرانه ولادت امام مجتبی علیه السلام چهار رکعت به دو نماز واجب اضافه شد. سال بعد که أبی عبدالله علیه السلام به دنیا آمد ، پیغمبر صلی الله علیه وآله یک رکعت به مغرب و دو رکعت به عشا اضافه کردند ، یعنی سه رکعت ، که کمتر از امام مجتبی علیه السلام باشد ، چون حسین ، مصغّر حسن است. (1)
ص:155
کلمات «حسن ، أحسن ، احسان ، محسن و حسین» که ریشه در سه حرف «حاء و سین و نون» دارند ، در کتاب خدا و معارف الهیه زیاد استعمال شده است. به سراغ بعضی از آیات قرآن برویم تا از نظر قرآن و روایات ببینیم که امام مجتبی علیه السلام کیست.
او و پدرش مظلوم ترین مظلومان جهان می باشند. مظلومیت أبی عبدالله الحسین علیه السلام اگر یک است ، مظلومیت امام مجتبی علیه السلام نود و نه است و مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام بی نهایت است.
چه ظلمی در عالم به این خانواده شده است. بالاترین ظلم این است که شش میلیارد نفر به جای این که به امام اقتدا کنند ، شب و روز به شیطان اقتدا می کنند. این بالاترین ظلم است. شش میلیارد نفر تابع فرهنگ هایی هستند که دولت های جهان از ناحیه شکم ، شهوت و عوامل خود به مردم ارائه می دهند و مردم نیز می پذیرند، اما فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در دنیا، در غربت کامل است.
مظلومیت این است که در مدینه و ایام حج ، دو میلیون نفر در نماز جماعت شرکت می کنند ، اما این نماز با فرهنگ الهی و ائمه علیهم السلام مطابق نیست ، بلکه با فرهنگ ابوحنیفه ، مالک و شافعی مطابق است که دین آنان ، دین بنی امیه است. این مظلومیت است. (1)امیرالمؤمنین علیه السلام سخنرانی بسیار جالبی کردند که همه گوش و هوش ها را گرفته بود ، یک نفر از وسط جمعیت بلند شد ، امیرالمؤمنین علیه السلام سخنش را قطع کرد و فرمود : چه می خواهی ؟ گفت : علی جان ! به من ظلم شده است. تو امروز حاکم مملکت هستی و قدرت داری که این ظلم را از من برطرف کنی ؟
بر حاکم واجب است که ظلم را برطرف و زندگی مردم را اداره کند و نگذارد ستمکار در جامعه سر بلند کند و ثروتمندان بی دین به خاطر این که ثروت دارند
ص:156
خون مردم را بمکند و به هر شکلی که می خواهند ، اقتصاد را شکل بدهند.
گفت : علی جان ! تو حاکم هستی ، سخنرانی تو را مخصوصا قطع کردم که بگویم که به من ظلم شده است و من خودم قدرت دفع ظلم از خودم را ندارم.
این حاکم او را رد نکرد. به او نگفت : خجالت نکشیدی که سخنرانی ما را قطع کردی ؟ حاکم به مأمور دولتش نگفت : این بی تربیت را بیرون کنید ، تا بی ادبی نکند.
بلکه تا گفت : ای حاکم ! به من ظلم شده است ، از صورت علی علیه السلام اشک سرازیر شد. از روی منبر به او گفت : چقدر به تو ظلم شده است ؟ گفت : یک ظلم به من شده است.
در روایات ما ننوشته اند که چه ظلمی بوده است. گفت : یک ظلم به من شده است. حضرت فرمود : اما منِ حاکم که دارم برای شما سخنرانی می کنم ، به عدد ریگهای بیابان و دانه دانه پشم شترها و گوسفندان و بزهای دنیا به من ظلم شده است.
این ظلم هنوز ادامه دارد. هنوز به نام علی علیه السلام مکتب سازی، جنایت و فرقه سازی می شود. عده ای زنا می کنند و رابطه نامشروع برقرار می کنند ، ربا می خورند ، جنایت می کنند و می گویند : علی علیه السلام در قیامت دست ما را می گیرد. این بدترین ظلم به امیرالمؤمنین علیه السلام است.
قاضی دادگاه مدینه برای پرونده ای شاهد خواست. قاضی ابی لیلی ، قاضی بنی عباس بود. مظلوم پرونده از دادگاه بیرون آمد ، به یکی از شیعیان ناب امیرالمؤمنین علیه السلام که شیعه واقعی بود گفت : حق من دارد ضایع می شود و به شاهد نیاز دارم ، آیا حاضر هستی به نفع من شهادت بدهی ؟ گفت : بر من واجب است که شهادت بدهم که حقّ تو از بین نرود. کتمان شهادت از گناهان کبیره است و خدا به آن وعده عذاب داده است. کسی که حقی را بداند ، از او شهادت بخواهند و نرود شهادت بدهد ، اهل جهنم است.
او را برای شهادت به دادگاه آورد ، گفت : شاهد من این آقا است. قاضی أبی
ص:157
لیلی گفت : عجب شاهدی آوردی ، این دادگاه در پاکی ، تقوا ، ورع و کرامت ، چنین شاهدی را کمتر به چشم دیده است ، اما شهادت او قابل قبول نیست ؛ چون او
شیعه است. دادگاه نمی تواند شهادت او را قبول کند ، برو شاهد دیگری بیاور.
این مظلومیت امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام است. شاهد در دادگاه مانند مادر داغدیده شروع به گریه کرد. أبی لیلی به او گفت : برای چه گریه می کنی ؟ گفت :
برای این که تو در مسند این قضاوت هستی دارم اشک می ریزم. گفت : مگر من چه کسی هستم ؟ گفت : تو دروغگو هستی. گفت : من چه دروغی گفتم ؟ گفت : همین الان دروغ گفتی ، تو به من گفتی که شیعه هستم. سلمان ، ابوذر ، مقداد و عمار شیعه هستند. آیا مرا شیعه می گویند؟ من از علی علیه السلام خجالت می کشم که به من شیعه بگویند. من دوست علی علیه السلام هستم ، نه شیعه ایشان. (1)کسی که صددرصد شیعه بود ، ولی می گفت : من شرم می کنم که بگویم شیعه هستم ، اما بعضی ها مشروب می خورند ، لاابالی گری می کنند ، هر گناهی را علنا می کنند و می گویند : همه جرم های ما را به خاطر علی علیه السلام می بخشند. از کجا این حرف ها را در آورده اند ؟ نمی دانم.
«حُسنی » از ماده «حسن» گرفته شده است. ای بندگان من ! وقتی با دیگران سخن می گویید ؛ با شیعه ، سنّی ، یهودی ، مشرک بی دین ، لاییک ، زرتشتی و مسیحی ، با سخنی زیبا ، استوار ، حق ، محکم و حکیمانه صحبت کنید. نگذارید زبان ، شما را
به انحراف بکشاند. در گفتار خود زیباگو باشید.
کلمه «احسن » :
« وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَآ إِلَی اللَّهِ » (1)« وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَۀِ الْوُثْقَی » (2)زیباترین گفتار در این عالم ، گفتار کسی است که مردم را به خدا دعوت می کند و گفتار چه کسی در این عالم زیباتر از دعوت کننده به خدا است ؟ زبانی که زن ، فرزند ، داماد ، عروس ، رفیق و اجتماع را به خدا دعوت می کند.
در سوره قصص آمده است که متدینین زمان حضرت موسی علیه السلام به قارون گفتند :
« أَحْسِن کَمَآ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ » (3)ثروت خود را در راه خیر و احسان بکار بگیر ، چنان که خدا آن را به تو احسان و عطا کرد.
ص:159
بخشی از روایتی را برای شما بیان می کنم که کلمه «حسن» در این روایت به کار برده شده است. این گفتار پیغمبر صلی الله علیه وآله خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد :
«سَبْعَۀٌ مَنْ کُنَّ فِیه فَقَدِ اسْتَکَمَلَ حَقیقَۀَ الایمانِ وَ ابْوابُ الجَنَّۀِ مُفَتَّحَۀٌ
لَهُ » (1)
هفت چیز است که اگر کسی انجام دهد ، واقعیت ایمانش کامل می شود و تمام درهای بهشت بر او باز می شود.
اولین مطلب : «من أحسن صلاته » کسی که نماز خود را زیبا بجا بیاورد ، یعنی نماز را مطابق با رساله و نیت خالص انجام دهد.
روی این حساب ، قرآن و روایات ما را به رفتار ، گفتار ، عبادت ، نیت ، هدف و برنامه های زیبا دعوت می کنند. خدا نازیبایی ها را قبول نمی کند ، اما زیبایی ها را به قیمت بهشت قبول می کند و هر چه زیبایی در قرآن می بینید ، انسان به آن دعوت شده است و خدا می دانست که در وجود امام مجتبی علیه السلام همه این ها جمع است که وقتی روز پانزدهم ماه رمضان به دنیا آمد ، پیغمبر صلی الله علیه وآله منتظر شد که خدا چگونه این مولود را نام گذاری می کند ، جبرییل آمد و عرض کرد : او را «حسن» بنامید ، یعنی مُلک و ملکوت این مولود ، زیبا است. (2)
ص:160
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
از عالی ترین مسائلی که از زمان حضرت آدم علیه السلام تا رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله در زبان وحی به عنوان امر ، سفارش ، موعظه و پند مطرح بوده است ، مسأله با عظمت صبر است که در همه موارد خطر ، حافظ و نگهدار انسان از افتادن در خطر است.
امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه بسیار مهمی از نظر معنا به صبر دارند ، تا مردم دچار اشتباه نشوند ، چون اسلام نمی گوید : سر خود را پایین بیانداز و هر که بر سر تو زد ، کاری به کار او نداشته باش. هر ظلمی که به تو شد ، به خدا واگذار کن و جواب او را نده.
یقینا این معنای انحرافی و غلطی نسبت به صبر است ، چون سکوت در مقابل ستم و خود را در معرض ذلّت قرار دادن ، حرام است. عزّت مؤمن ، بعد از عزّت پیغمبر صلی الله علیه وآله و خدا است ، چنان که در قرآن مطرح است :
« لِلَّهِ الْعِزَّۀُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ » (1)مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به مشکل کم پولی دچار شده بودند و برای حقوق حوزه علمیه به ایشان پیشنهاد شد : از چند تاجر معروف تهران مبلغی قرض نمایند. ایشان جواب دادند : کارگردان من پروردگار است و من به وجود مبارک او حسن ظنّ دارم و تسلیم خواسته او هستم.
از همین طریقی که خدا در قرآن به مردم تکلیف کرده است ، ایشان تشخیص دادند که به وسیله سهم امام علیه السلام مشکل حقوق حوزه علمیه حل شود و حاضر
ص:161
نشدند عظمت مرجعیت و عزّت مؤمن را مورد هجوم قرار بدهند ، حتی اگر قرض الحسنه باشد.
عقیده ایشان این بود که اگر مردم از همدیگر قرض نمایند ، مشکلی ندارد ، اما من که در مقام مرجعیت و رهبری جهان شیعه هستم ، اگر بخواهم قرض بگیرم و بگویند : مرجع تقلید از مردم برای حقوق حوزه ، پول قرض می کند ، این ضربه به اسلام ، عزّت مرجعیت و حوزه علمیه و مؤمنین است و حتی ممنوع کردند که این کمبود مالی را به گوش آن چند تاجر برسانند.
روز بعد از آن قضیه فرمودند : همان گونه که به پروردگار حسن ظن داشتم ، از کویت پولی را - طبق خمس و همان آیه قرآن - برای من آورده اند که تا سه ماه حقوق حوزه را تأمین می کند و یقین دارم که خداوند تا آخر عمر نیز به خوبی کار ما را اداره خواهد کرد.
صبر به معنای تن دادن به ذلّت و چیزی نگفتن نیست. ما روایت فوق العاده پرقیمتی در ابواب مالی فقه داریم که این روایت را کتاب با عظمت «وسائل الشیعۀ » که زیر نظر آیت الله العظمی بروجردی در آن زمان به سبک پسندیده ای در بیست جلد چاپ شد و این کار از حسنات باقیات و صالحات مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می باشد ، چون این کتاب خیلی قدیمی بود ، چاپ سنگی بود و خط خوبی نداشت ، اما چهارصد سال بود که ابزار آراء و فتوای مراجع تقلید شیعه بود.
این کتاب ، این روایت را از امام صادق علیه السلام نقل می کند که : اگر مال کسی را ببرند و او در صدد برگرداندن مال خود بربیاید ، اگر بدهکار با طلبکار درگیر شود و طلبکار به دست بدهکار کشته شود ، «مات شهیداً » ؛ زیرا برای احقاق حق مالی خود بوده است و رزمنده ای که برای احقاق حق مالی ، حق اسلام ، حفظ مرزها و جغرافیای کشور جهاد کند ، اگر کشته شود ، شهید بودن او حتمی است. (1)
ص:162
تا این روایت را ندیده باشیم ، نمی شود باور کرد که اگر در نزاع بین طلبکار و بدهکار ، طلبکار کشته شود ، «مات شهیداً ».
صبر به معنای قبول ظلم ، آزار ، جنایت جنایتکاران و سکوت کردن و واگذار کردن کار به خدا نیست. صبر یعنی کوشیدن ، برای این که دین و دنیای انسان از دستش نرود و خطری متوجه انسان نشود. این صبر است.
امیرالمؤمنین علیه السلام چقدر زیبا صبر را معنا کرده اند :
«الصَّبْرُ أَنْ یَحْتَمِلَ الرَّجُلَ ما یَنُوبُه وَ یَکْظِمَ ما یَغْضِبُه » (1)
این معنای صبر است : صبر یعنی در برابر حوادث روزگار ، برای حفظ دین و دفع تلخی ها ، قواعد الهی را تحمل نماید و در مقابل آن چه که انسان را عصبانی و خشمگین می کند ، که اگر بخواهد خشم خود را اعمال کند ، دچار ظلم ، معصیت و گناه می شود ، هنوز آتش خشم برافروخته نشده ، در باطن خود آن را خاموش کند.
در ارتباط با جمله دوم که بسیار با ارزش است ، مقدماتی را ذکر می کنم.
مرحوم ملا احمد نراقی از شخصیت های کم نظیر جامعه اسلامی است که حقّ عظیمی به علم ، فلسفه ، حکمت ، عرفان ، فقه شیعه ، مردم زمان خود و اهل ایمان تا به روز قیامت دارد. همین عظمت را نیز پدر بزرگوارشان ، مرحوم ملامهدی نراقی داشتند. محوریت و جامعیت ایشان حدود دویست و پنجاه سال است که نظیرش کم پیدا شده است.
این پدر و پسر ، فرزند و نوه مرد بی سواد نراقی بودند که شغل مستخدمی داشته است. فرزندش ملامهدی که می خواست در اصفهان درس بخواند ، از نراق نامه ای به اصفهان نوشت و به فرزندش مهدی گفت : با این شغل و درآمدی که من دارم ،
ص:163
یقین بدان که اگر تو بخواهی به مقامی علمی برسی ، من خرجی تو را نمی توانم بدهم.
در آن روزگار ، واحد پول «عبّاسی» بوده است. حتی گفته بود : من یک عبّاسی نیز نمی توانم به تو کمک کنم. او که در سنّ چهارده سالگی بود ، به پدر بزرگوارش می گوید : من از شما توقع کمک ندارم ، چون می دانم شما نمی توانید به من کمک
نمایید ، چون از درون ، پروردگار عالم این جوان را به کسب حقایق هدایت می کرد ، لذا حاضر شد بدون کمک پدر ، برای کسب علم ، به اصفهان بیاید.
ملا مهدی وقتی وارد حوزه علمیه اصفهان شد ، در فقر کامل به سر می برد ، اما ملا احمد وقتی طلبه شد ، پدرش رییس کل علما و مردم شیعه بود. یعنی تمام علمای آن روزگار اصفهان ، کاشان، مشهد و نجف ، نسبت به ملامهدی کرنش داشتند.
ایام طلبگی ملا احمد در سختی نبوده است ، اما ملا مهدی در سختی کامل بود و می شود گفت : او مظهر صبر بوده است. مرحوم ملا مهدی با این درخت صبر منافع بسیاری به جهان شیعه داده است و عزّت خود را در آن مشکلات عجیب حفظ کرد.
او وقتی وارد اصفهان شد ، مدارس آباد اصفهان ، مانند مدراس چهار باغ ،
ص:164
خواجو ، صدر و نیماورد ، حجره نداشتند که به او بدهند و کسی او را نمی شناخت.
او با پای برهنه و لباس کهنه که به نظر علمای متولی به چهره او نمی آمد که در علوم حوزوی پیشرفت نماید ، وارد اصفهان شده بود.
دین به ما می گوید : به ظاهر افراد نگاه نکنید ، چون درون انسان دریایی از جوشش و هیجانات روحی و فکری است. به این خیمه روی روح ، قد و چهره سیاه نگاه نکنید ، درون انسان را نگاه کنید که با جرقه ای که انبیا و اولیای الهی به این انبار
بزنند ، موجودی درست می شود که به عرش خدا می رسد.
به مرحوم نراقی حجره ندادند. مدرسه ای را پیدا کرد که نیمه ویرانه بود و بعضی از اتاق های او که مقداری قابل اعتماد بود و طلبه های ساده و غریبه ساکن آن بودند.
مرحوم نراقی در یکی از این اتاق ها سکونت کرد و چون برای غذا پول نداشت ، در وقت خلوت غروب یا صبح زود ، به کوچه های اصفهان می رفت تا کسی او را نبیند ، نان خشک ، پوست هندوانه و خربزه ای که مردم دور ریخته بودند را پنهانی جمع می کرد و زیر عبایش می گرفت و به حجره می آورد ، پوست خربزه و هندوانه ها را می شست و تمیز می کرد و نان خشک ها را آب می پاشید تا قابل خوردن شوند. چند سالی به این شکل صبر کرد و درس خواند تا به این مقام والای عالم تشیع رسید و دین را به ما منتقل کرد.
ایشان برای مطالعه درس ، اول شب در یکی از دستشویی ها که چراغ موشی پردود در آن روشن بود می آمد، در را می بست و در توالت می ماند وایستاده درس می خواند و مطالعه می کرد.
ما زیر قیمتی ترین چراغ ها ، روی فرش دستباف ، با احترامی که به ما می گذارند ، می آییم دین و حلال و حرام خدا را به این راحتی یاد می گیریم و بهشت را به راحتی می خواهیم به دست بیاوریم و نمی دانیم که این دین را چگونه و با چه زحماتی به اینجا رسانده اند.
در اصفهان نیم متر برف آمد. روزها کتاب ها را برمی داشت و برای درس خواندن
ص:165
به مکان دیگر می رفت ، چون هیچ استادی در این مدرسه خراب و سرد نمی آمد که درس بدهد. هوا سرد بود ، مدرسه فرو ریخته بود ، خاک و گل از آن پایین می آمد ، احتمال ریزش سقف آن بسیار زیاد بود و مرحوم نراقی به جای دیگر می رفت و درس می گرفت و برمی گشت.
روزی بقال نزدیک مدرسه او را صدا کرد ، گفت : آقای طلبه ! مرحوم ملا مهدی برگشت و سلام کرد. بقال شخص با ادبی بود ، خیلی محترمانه به او گفت : چند لحظه تشریف بیاورید. به نظر شما هوا سرد نیست ؟ مرحوم نراقی گفت : چرا ، خیلی سرد است. بقال گفت : شما با این لباس کم ، فکر نمی کنید که سرما بخورید ؟
گفت : به قدری در فکر درس هستم که تو مرا به فکر سرما انداختی. بقال گفت : من
پالتویی دارم ، اجازه بدهید آن را به شما بدهم. ملا مهدی نراقی آن پالتو را گرفت و فردا پالتو را پس داد و گفت : برادر ! یکبار من این را به دوشم انداختم ، دیدم نسبت به عزّت نفسم ، احساس سنگینی کردم.
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است (1)این پدر ، پسری را تربیت کرد که فوق العاده از خودش برتر بود.
جمله دوم امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد صبر این بود که :
«یکظم ما یغضبه » (2)
حوادثی که می خواهد تو را خشمگین کند ، نگذار که آتش خشم تو بیرون بزند
ص:166
و تو را دچار ظلم ، آزار و ضربه زدن به اطرافیان کند.
فرماندار قبلی کاشان را عوض کردند و فرماندار جدیدی به کاشان فرستادند. نزد این فرماندار متکبر ، علیه ملا احمد نراقی تبلیغ سوء کردند که وقتی فرماندار به کاشان رسید ، دلی مملو از کینه نسبت به رییس روحانیون شیعه پیدا کرده بود.
چقدر اسلام اصرار دارد که بدون دلیل و برهان به حرف دیگران گوش ندهید و تا حق و باطل را با چشمان خود ندیده اید ، باور نکنید.
نود و هشت درصد مردم ، تقوای زبانی ندارند و رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند :
اکثر اهل جهنم به خاطر زبان به جهنم می روند. (1) دین اسلام بسیار به خواهران
و برادران سفارش زبان را کرده است ، چون پیغمبر صلی الله علیه وآله از شرّ زبان نزدیک ترین مردان و زنان قوم و خویش خود تا روز رحلتش در امان نبود.
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در ایامی که بعد از پدر زنده بودند ، سر قبر پیامبر صلی الله علیه وآله یک بار نیز نگفتند که درب خانه ما را آتش زدند و مرا بین در و دیوار آزردند و حقّ شوهرم را پایمال کردند ، بلکه هر وقت سر قبر پدر می آمدند ، با صدای بلند گریه کرده ، می فرمودند :
«شَمَتَ بی عَدُوِّی» (2)
پدر ! ببین زبان ها در حق ما چه می کند ؟
زبان آبرو می برد ، به خاک سیاه می نشاند ، مال ، مقام و خانواده ها را به باد می دهد ، طلاق ایجاد می کند ، دلها را پرکینه می کند ، تمام آن نیز بیهوده و به ناحق
ص:167
است.
زبان عضو خطرناکی است که امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید:
ای مردم ! با زبان خود معامله سگ هار را داشته باشید. بگذارید در قفس دهان حبس باشد و این دندانها و لبهای شما بسته باشد که این سگ حمله نکند. (1) چون می درد ، آتش می زند و جگرها را پاره پاره می کند. صدای ناله حضرت زهرا علیهاالسلام را درآورد.
امام هشتم را زبان کشت :
«قَتَلَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالاَیْدِی وَ الاَلْسُنِ » (2)
یابن رسول الله ! قاتل تو زبان سوء دیگران بوده است.
فرماندار ، با کینه سنگین وارد کاشان شد. حاکمان زمان قاجاریه در ایران که من می توانم ادعا کنم بدترین پادشاهان ایران بودند ، چون ایمان به خدا و تقوا که
نباشد ، بهتر از این نمی شوند. در زمان قاجاریه ، فرمانداران ادعای خدایی داشتند
و بسیار متکبر بودند. فرماندار با دلی پر از کینه نسبت به مرحوم نراقی وارد کاشان شد. این قاجاری مسلک ، ریشه مغولی داشت ، چون قاجاریه از تیره مغول و چین هستند که دویست سال بر این مملکت تسلط داشتند و یقین بدانید ضربه هایی که به این کشور زدند ، تا پانصد سال دیگر نیز اگر هزار دولت اسلامی واقعی سر کار بیاید ، نمی تواند آن را جبران کند.
ص:168
برای شهر کاشان مشکلی به وجود آمد و تنها کسی که می توانست مشکل را حل کند ، وجود مبارک ملا احمد نراقی بود. ملا احمد نیز خبردار شد که دل این حاکم قاجاری را نسبت به او پر از کینه کرده اند. اما گفت : بگذار من ضرر کنم ، ولی شهر دچار ضرر نشود. به خاطر خدا به طرف محل حکومت حاکم حرکت کرد.
این افراد به خدا وابسته بودند. عبا را روی سرش انداخته بود که احدی او را نشناسد و کسی او را نبیند که وارد دستگاه حکومت شده است و نگویند که درباری شده است ، چون جلوی زبان ها را نمی شود گرفت. او کسی است که پوست خربزه افتاده در خیابان را خورد و نراقی شد ، آیا درباری می شود ؟
در تمام انبیا ، حضرت موسی علیه السلام به خدا عرض کرد : من چگونه هستم ؟ خدا فرمود : خیلی خوب هستی ، گفت : کسی پشت سر من صحبت بد می کند ؟ پروردگار فرمود : فراوان. بعضی مردم می گویند : این پیغمبر علیه السلام بی سواد ، مال مردم خور ، زکات را می گیرد و برای خود و خانواده اش استفاده می کند. گفت :
خدایا ! تو که مرا می شناسی ، جلوی زبانهای مردم را بگیر. خداوند فرمود : هر روز هزار برابر تو ، پشت سر من ناسزا می گویند ، من جلوی آنها را نمی گیرم ، به خاطر تو بگیرم ؟ بگذار بگویند. پس من جهنم را برای چه کسانی آفریده ام ؟
ملا احمد عبا را روی سر انداخت تا کسی او را نشناسد. وارد ساختمان حکومت شد. نگهبانان دیدند یک روحانی وارد شد ، جلوی او را نگرفتند. آمد درب سالن را باز کرد ، دید تعدادی نشسته اند. چهره حاکم پیدا بود. نراقی دید جایی برای نشستن نیست. نزدیک درب نشست.
حاکم با معاونش شطرنج بازی می کرد و داد و فریاد می کشید و گاهی بلند
می خندید. بین حاکم و معاونش در شطرنج بازی اختلاف افتاد. حاکم گفت : من
برنده هستم ، آن بیچاره با گردن کج گفت : قربان ! به حضرت عباس من برنده هستم ، قانون شطرنج این را می گوید. گفت : نه.
مرحوم نراقی سرش را بلند کرد و قواعد شطرنج را کامل توضیح داد و به حاکم
ص:169
گفت : حق با معاون است. از نظر قوانین شطرنج ، او برنده است. حاکم نگاهی به ملا احمد کرد و گفت : ای شیخ ! تو متخصص شطرنج بازی هستی ؟ فرمود : من تا به حال دست به شطرنج نبرده ام ، چون دین به من اجازه نداده است. (1)امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند : شیعیان ما به سراغ شطرنج نروند ، چون وقتی ما را نزد یزید می بردند ، کنار سر بریده پدرم شطرنج بازی می کردند.
گفت : نه ، من دستی به شطرنج نبرده ام و تا به حال شطرنج بازی نکرده ام ، اما مشکل علوم شطرنج ، ریاضی ، فیزیک ، اصول ، فقه ، نجوم و اسرار را می توانم حل کنم. حاکم گفت : حضرت عالی چه کسی هستید ؟ مرحوم نراقی بسیار خوش اخلاق و نرم بود. با این که قدرت داشت در سالن را باز کند ، بر سر حاکم بزند و مردم کاشان را علیه او تحریک کند و حاکم را بزنند و از دروازه شهر بیرون کنند ، اما کسانی که اهل صبر باشند ، عصبانی نمی شوند ، با تحمل و حفظ عزت و دین خود ، جاده صبر را طی می کنند تا به نتیجه برسند و اگر به نتیجه نرساندند ، خود به نتیجه الهی می رسند.
گفت :ای شیخ ! تو کیستی ؟ خیلی آرام فرمود : اسم من احمد و لقبم نراقی است. بلند شد که به دست و پای ملا احمد بیفتد ، ایشان فرمود: نیازی نیست ، این مردم مشکل دارند ، من آمدم به شما بگویم تا مشکل مردم را برای رضای خدا حل کنید که لااقل در روز قیامت دری به روی شما باز باشد، چون نجات دولتی ها در روز قیامت بسیار سخت است. به فریاد مردم برسید ، شاید کفاره گناهان شما در روز قیامت باشد.
حاکم با لگد شطرنج را پرت کرد و به مرحوم نراقی گفت : اول مرا توبه بده ، من
بد کردم و مرا در حق شما به اشتباه انداختند. توبه کرد و تا زمانی که او حاکم کاشان
بود ، در سایه معنویت مرحوم نراقی ، مردم کاشان کمتر مشکل داشتند و راحت
ص:170
بودند.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند :
«الصَّبْرُ أَنْ یَحْتَمِلَ الرَّجُلَ ما یَنُوبُه وَ یَکْظِمَ ما یَغْضِبُه »
صبر ؛ یعنی انسان در مقابل مشکلات و مضیقه ها تحمل نماید تا به نتیجه مطلوب برسد و وقتی که آتش خشم برافروخته می شود ، فورا آن را خاموش کند که با خشم او ، زیان و ضرری به کسی وارد نشود. انسان دین ، ایمان ، کرامت و عزّت خود را می تواند با صبر حفظ کند.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
مخالفانی که در زمان همه انبیا علیهم السلام در مقابل این چهره های ملکوتی و الهی قرار داشتند ، از مشرکان ، کافران و منافقان بودند که علت مخالفت آنها فقط خواسته های غیرمنطقی ، غیرعقلی و نامشروع بود و این که فکر می کردند که جایگاه اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی خود را از دست می دهند.
همه انبیا برای صلاح ، نجات ، رشد و کمال انسان ها ، به دستور پروردگار از مردم خواستند که از خواسته های نامشروع ، غیرعقلی و غیرمنطقی خود جدا شوند و جایگاه آلوده اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی را رها کنند ، تا به جای این خواسته ها ، خواسته هایی معقول ، متین و مشروع قرار گرفته شود و با از دست رفتن
ص:171
جایگاه های باطل و شیطانی ، جایگاه های مثبت و الهی به دست بیاید.
یکی از جایگاه های اقتصادیی که مخالفان انبیا داشتند ، ربا بود که البته بعد از حضرت موسی بن عمران علیه السلام این جایگاه خیلی قوت گرفت و عمر خود را ادامه داد که در حدود صد و پنجاه سال قبل ، این جایگاه شیطانی از بانک های ربایی سر درآورد و حکومت خود را بر تمام جهان گستراند و نود و نه درصد سفره های مردم کل کره زمین را به خود آلوده کردند.
مردم کره زمین را به اسارت بانک ربایی گرفتند و ریشه بانک ربایی نیز در افکار و شعار صهیونیست های جهان بوده است.
انبیای خدا با مال حرام و نامشروع - به خاطر مصلحت خود انسان - مخالف بودند و الا با انسان مخالف نبودند ، بلکه با رباخوار که جنگ نداشتند ، بخاطر پول حرامش بوده است.
تمام یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر علیهم السلام دغدغه اصلاح مال و روش مردم از حرام خوری را داشتند. این یکی از جایگاه های اقتصادی مخالفان انبیا بوده است و کسانی که در این جایگاه بودند ، به خاطر ثروت زیادی که از ربا به دست می آوردند ، با انبیا سر آشتی نداشتند و دست رفاقت نمی دادند و می گفتند : انبیا می خواهند ما را از درآمد مالی محروم کنند. در حالی که این گونه نبود ، چون که انبیا می خواستند آنها را از عذاب جهنم دور کنند ، نه از ثروت.
انبیا در درجه اول مردم را به دامداری تشویق می کردند و اگر دامداری در جامعه ای قوی شود ، حداقل منفعت دام این است که بخشی از غذای مردم را تأمین می کند ؛با گوشت ، لبنیات و پشم دام ها ، غذا ، لباس ، فرش و بقیه امور مورد نیاز مردم تأمین می شود. از دامداری آباد ، شاید صدها رشته کسب تولید شود.
پیامبران مردم را بعد از دامداری ، به کشاورزی تشویق کردند ، چون آباد کردن زمین با بکار گرفتن باران ، چشمه ها ، رودها ، کاشتن محصولات همراه است که تشویق انبیا به این مسأله ، فوق العاده بود و شغل برخی از پیغمبران کشاورزی و برخی دامداری بود.
ص:172
امااگرکسی درمغازه ای بنشیند وبه هزاران نفرنیازمند مشکل دار، به صورت
ربایی پول بدهد و آنها نیز نتوانند حتی اصل پول را برگردانند و رباخوار نیز وثیقه ،
خانه ، زمین و طلاهای زن و بچه آنها را غارت کند ، انبیا این را نمی پسندیدند.
بخش دیگر از درآمد که انبیا خیلی به آن مصرّ بودند ، بخش صنعت بود ؛ شناخت معادن ، یافتن و استخراج آن و تبدیل مواد معدنی به ابزار زندگی. بخش دیگر ، بخش تجارت ؛ بیع ، شراء و کسب بود.
انبیا می فرمودند : این مشاغل ؛ یعنی دامداری ، کشاورزی ، صنعت و تجارت ، کسب مشروع ، حلال و عبادت است ، اما ربا ، رشوه ، اختلاس ، غصب و دزدی حرام و خیانت است.
این طایفه ها با انبیاء مخالف بودند ، چون که انبیا می خواستند انسان ها را از جایگاه اقتصاد نامشروع دور و در جایگاه کسب حلال قرار بدهند. کسانی که جایگاه سیاسی نامشروع داشتند و مقام ، حق آنها نبود و به ناحق در آن پست قرار گرفته بودند نیز با انبیا مخالف بودند ، چون ظالم ، یاغی و سرکش بودند و ملت را برده خود می دانستند.
چنان چه در معارف اسلامی آمده است ، وقتی سردار لشکر ایران ، رستم فرخ زاد ، (1) قبل از شروع جنگ به یکی از نمایندگان لشکر اسلام گفت : خانه شما مکه و مدینه می باشد ، چرا به کشور ما آمده اید ؟ گفت : جنگ ما برای آب و خاک و پول نیست ، مردم ما را نگاه کن ، ببین به یک پیراهن و نان خشک قانع هستند ، ما نه برای پول و نه برای ثروت آمده ایم. اگر هدف ما را قبول کنید ، نه جنگی با شما داریم و نه
ص:173
خزانه و زمین شما را می خواهیم. ما آمده ایم :
«ادعوکم من عبادۀ العباد الی عبادۀ الله » (1)
تا به شما بگوییم که خسرو پرویز ، یزدگرد ، اطرافیان ، وکلا ، وزرا و سرداران لشکر شما ، تمام مردم ایران را به بردگی و بندگی گرفته اند. این ها را رها کرده ، آزاد باشند که اهل خدا شوند.
تمام مردم دارند عرق می ریزند و زحمت می کشند ، شما دسترنج این ها را می گیرید و خرج کاخ خسروپرویز و شب نشینی ها و خرج عیش و نوش یزدگرد و اطرافیان آنها می کنید. این پول ها مال ملت است. شما چه حقی بر مردم دارید ؟
چه کسی گفته است که مردم ایران خانه نداشته باشند ، آن وقت خسرو پرویز با شیرین خانم ، این دختر مسیحی که از روم شرقی آمده تا در کاخ تیسفون زندگی کند و تاجی که روی سر خسرو پرویز آویختند ، بیست و پنج من طلا و نقره و الماس داشته باشد.
چرا وقتی خسرو پرویز قبل از رفتن به شکار ، دوازده هزار نیرو مشک ها را پر از آب و گلاب می کنند که در مسیر اعلی حضرت بپاشند که وقتی سم اسب آنها روی زمین می خورد و بلند می شود ، گرد و غبار بلند نشود ؟
چه کسی گفته است که هر ایرانی برای دیدن اقوام خویش از مدائن و تیسفون نتواند تا شهر انبار که چند فرسخ بیشتر فاصله نداشته است ، برود ، اما سفر بیهوده ییلاق و قشلاق درباریان با میلیون ها پول تحقق پیدا کند.
انبیا می فرمودند : ما برای این آمده ایم که مردم ایران را از بردگی برای شما نجات دهیم. ما با شما سر جنگ نداریم ، بلکه با هوای نفس شما جنگ داریم. شما هوای نفس خود را رها کنید و مانند ما شوید ، مانند دو برادر شویم تا از جنگ کردن با شما صرف نظر کنیم.
ص:174
رستم فرخ زاد گوش نداد و با لشکر اسلام جنگید و کشته شد و یزدگرد نیز فراری شد و در شهر «مرو» به دست آسیابانی که به لباس های قیمتی او طمع کرده بود ، کشته شد و مردم ایران بعد از شناخت قرآن ، اسلام و به خصوص اهل بیت علیهم السلام به دین اسلام رو کردند و تا به امروز که هزار و پانصد سال گذشته است ، در میان ملت های اسلامی عالم ، خدمتی که این ملت از طریق علم و دانش به دنیای اسلام
کردند ، بی نظیر است.
اگر نود و نه نفر از اروپایی ها بی انصاف هستند ، ممکن است یک نفر آنها منصف باشد. اروپایی های منصف در کتاب های خود نوشته اند که تمدن امروز جهان ، محصول زحمات هزار ساله امت «محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله» است.
این حرف ، از دانشمندان منصف اروپا است. سه منبع بسیار مفصل و گسترده ای را نام می برم. ببینید که نظر منصفان آنها نسبت به زحمات مردم و علمای مسلمان ، برای پویا شدن این تمدن چیست.
یک کتاب «تاریخ تمدن اسلام » اثر «گوستاو لوبون» فرانسوی ، دوم : کتاب «تاریخ تمدن » جرجی زیدان مسیحی و سوم : سه جلد کتاب بسیار با ارزش «خورشید اسلام در اروپا » است. در این کتاب ها ذکر شده است که نود درصد سهم این برنامه گسترش تمدن در دنیا از ایرانی ها است که اگر ما این سفره را پهن نمی کردیم ، اروپا هنوز در وحشی گری و بربریت بود.
علم را از ما گرفتند ، البته زحمت کشیدند و آن را رشد دادند. با علم ، ابزاری را ساختند و آنها را چماق کردند و سیصد سال بر سر تمام مسلمان ها زدند. این قدرشناسی اروپایی ها از مسلمان ها است.
انبیا با جایگاه سیاسی غلط مخالف بودند و می گفتند : معنی ندارد کسی در ریاست با عواملش آقایی کند و بقیه بردگی.بدنه حکومت از مهمترین فرد تا آخرین فرد آن ، باید خادمان با ایمان ، دلسوز ، مخلص و معنوی برای تک تک ملت باشند.
این جایگاه سیاسی اسلام است.
ص:175
حضرت علی علیه السلام در این جایگاه قرار می گیرد و تا شب نوزدهم رمضان که شمشیر به فرقش فرود می آید ، می فرماید : چگونه شب سیر بخوابم ، در حالی که در میان این ملت ، افرادی هستند که شب را گرسنه سر به بالین می گذارند. من اگر سیر باشم ، فردای قیامت عذری نزد خدا نخواهم داشت.
در جایگاه سیاسی اسلام ، حاکمی مانند امیرالمؤمنین علیه السلام با چند هزار جمعیت ، در مسجد کوفه ، تکبیرۀ الاحرام نماز واجب را می خواهد بگوید ، هنوز نگفته ، ناله
زنی از درب مسجد به گوش او می خورد ، دست خویش را می اندازد و از محراب برمی گردد ، می فرماید : صاحب ناله جلو بیاید. مردم راه می دهند ، خانمی به نام
«سوده» جلو می آید ، به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض می کند :
فرمانداری که به منطقه ما فرستاده ای ، می خواستی خدمتگزار باشد ، اما ظالم از آب درآمده است. روی صندلی حکومت نشسته و با احساس قدرت ، زمین های ما را می گیرد ، بهترین مغازه ها را به زور از مردم می گیرد و به نام خودش می کند.
حضرت علیه السلام در جایگاه سیاسی اسلام است ، حرف های این زن را گوش می دادند و اشک از دیدگان مبارک ایشان جاری می شد و از حالت ایستاده ، بر روی زمین نشست و زانوی خویش را در آغوش گرفته و فرمود:
خدایا!تو شاهد هستی ، من این فرماندار را برای عدالت و گرفتن حق فرستادم و او دارد ستم می کند ، خدایا ! تو به حساب من ننویس، صدا زد: قنبر! قلم و کاغذ بیاور. به فرماندار نوشت: به محض دیدن نامه به کوفه بیاکه این خانم از من و تو نزد خدا شکایت نکند. (1)
ص:176
کسانی با انبیا مخالف بودند که در جایگاه سیاسی ، به ناحق و باطل قرار داشتند.
تمام گنهکاران حرفه ای نیز با انبیا مخالف بودند ، چون که انبیا برای حفظ اخلاق جامعه و عفت آن ، جلوی لذت های بی مهار را می گرفتند ؛ زیرا طبع مردم لذت گرا است و گنهکار حرفه ای در جامعه ، از میکروب بدتر تولید مثل می کند. گنهکاران با این همه زحمات انبیا ، وقتی بدون مزاحم وارد جامعه شوند ، درصد بالایی از
جامعه را به سرعت فاسد می کنند.
اگر گرفتاران خواسته های نامشروع و گنهکاران حرفه ای در هر بخشی ؛ کسانی که در جایگاه های اقتصادی حرام مانند رباخوری بوده و هستند ، سخت با انبیا مخالفت کرده و می کنند.
تبلیغ پیغمبر صلی الله علیه وآله بیست و سه سال طول کشید ، بیست و دو سال عموی رباخوارش - عباس - از جایگاه ربا کنار نیامد و دائم علیه پیامبر صلی الله علیه وآله دسیسه کرد ، او با خرج کردن پول ربا و برای کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله نود فرسخ راه پیمود ، ولی موفق نشد و اسیر شد. پیغمبر صلی الله علیه وآله مهربان عموی خویش ، کسی که نیت قتل او را داشت ، دستور داد آزاد کردند و فرمود : کاری به کار او ندارم. دوباره به مکه برگشت و مشغول رباخوری شد. (1)
ص:177
اگر هواپرستان و گنهکاران حرفه ای که تمام خواسته هایشان گناه بود ، یا کسانی که در جایگاه اقتصادی نامشروع بودند ، در مقابل خواسته های نامشروع خود ایستادگی و صبر می کردند ، همه مؤمن ، اهل نجات ، بهشت ، درستکار ، حلال خور و خادم به مردم می شدند ، اما صبر ، مقاومت و ایستادگی نکردند و بر اثر این صبر نکردن ، وارد دوزخ شده ، مرده های آنان نیز وارد دوزخ و زنده های فعلی آنان نیز بر اثر اثرات مال حرام آنها در آینده وارد جهنم می شوند.
مردی از خراسان برای زیارت وجود مبارک امام صادق علیه السلام به مدینه آمد و اولین باری بوده است که می خواست امام را ببیند. درب خانه امام علیه السلام به خدمتکار
حضرت برخورد می کند و به او می گوید : در این خانه چه کاره هستی ؟ می گوید :
نگهداری از استران و اصطبل خانه حضرت به عهده من است. هنگامی که امام
می خواهند به مسافرت بروند ، من مرکب ایشان را آماده می کنم.
تاجر خراسانی به او می گوید : آیا شغل خود را با من عوض می کنی ؟ خدمتکار می گوید : کار تو چیست ؟ می گوید : من ایرانی هستم و شهر من خراسان است ، زمین ، مغازه و ملک دارم ، همه آنها را به نام تو می کنم ، تو به خراسان برو ، من در این خانه می مانم و برای امام صادق علیه السلام نوکری می نمایم.
گفت : صبر کن. مرد ساده دل به فکر فرو رفت. به محضر امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد : یابن رسول الله ! اگر خیری بر ما رو کرده باشد ، شما جلوی آن خیر را می گیرید ؟ (1)
ص:178
امامان منابع خیر خدا هستند ، آنها آمدند که کل عالم را مجانی به خیر برسانند.
اگر خدا خیری برای من خواسته باشد ، آیا شما جلوی آن را می گیرید ؟ فرمود : ابداً.
گفت : مردی اهل خراسان ، ثروتمند ، می خواهد همه اموال خود را به من واگذار کند و من به خراسان بروم و او به جای من در خانه شما بماند.
امام علیه السلام فرمودند : اگر می خواهی بروی ، برو. من مانع نمی شوم. آن مرد بسیار خوشحال شد، ولی امام علیه السلام بسیار ناراحت شد. نه ناراحت از این که خادم ساده ای می رود و تاجر ثروتمندی به جای او قرار می گیرد. این که اسباب خوشحالی است.
امام علیه السلام از این ناراحت شد که سالها او را می شناخت که این مرد ظرفیت آن زمین ها و پولها را ندارد و در خراسان به قارون کوچک تبدیل می شود و به جهنم می رود. ولی به
امام علیه السلام گفت : بروم ؟ امام فرمودند : برو.
مگر امامان ما به این سرعت و به این راحتی ما را رها می کنند ؟ ما بارها آنها را رها می کنیم ، اما آنها هرگز ما را رها نمی کنند. خادم به درب اتاق که رسید ، خواست درب را باز کند و برود ، امام صادق علیه السلام او را صدا کردند و فرمودند : بیا. او برگشت.
فرمودند : ای غلام ، در روز قیامت ، پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله به دامن رحمت خدا وصل است و ما اهل بیت نیز به ذیل عنایت پیغمبر صلی الله علیه وآله وصل هستیم ، ما هر چه در این عالم شیعه داریم ، به ذیل عنایت ما وصل هستند ، هر جا پیغمبر صلی الله علیه وآله را ببرند ، بقیه را نیز می برند ، آیا تو نمی خواهی با ما بیایی ؟ گفت : یابن رسول الله ! آیا من به جهنم بروم ؟ من اشتباه کردم ، نفهمیدم.
کسی که زود بفهمد اشتباه کرده است ، باید او را تحسین کرد. چون اگر بعد از
ص:179
مردن بفهمد که هفتاد سال اشتباه کرده است ، دیگر فایده ای ندارد.
بیرون آمد ، به مرد خراسانی گفت : اگر تمام دنیا را به من بدهند ، جای خودم را به تو نمی دهم. زمین ، پول و اموال را برای خودت نگهدار. اما اجازه گرفته ام که به ملاقات امام صادق علیه السلام بروید. غلام با این مرد خراسانی به خدمت امام علیه السلام آمدند.
مرد خراسانی مسائل خود را پرسید و بعد رفت.
امام صادق علیه السلام فرمودند : تو نرفتی ؟ گفت : نه ، نمی روم. امام صادق علیه السلام هزار دینار به او دادند و فرمودند : این پول نزد تو باشد. آن چیزی که در قیامت به شما می دهند را لحاظ کنید. اگر دست خود را در دست ما بگذارید، از ما جدا نخواهید شد.
امام صادق علیه السلام می داند که اگراو به خراسان برود، ثروت ایمان او را می کشد.
امام علیه السلام دغدغه دارد که یکی از شیعیان به طرف دوزخ حرکت کند.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
از دانشمندان کم نظیر شیعه که علاوه بر علم و دانش ، در عمل نیز انسان کم نظیری بوده است ، وجود مبارک ابن فهد حلی است. از نظر دانش ، عمل ، عرفان ، حال و عبادت چهره برجسته ای است که نزد رجال علمی شیعه و فقهای بزرگ و رده اول مکتب اهل بیت علیهم السلام مقام والا و شایسته ای دارد.
ایشان در زمان خود ، در حل مشکلات ، سختی ها و گره گشایی از کار مردم ، حرف اول را می زد. نیازمند ، گرفتار ، دردمند و محتاجی به او مراجعه نمی کرد ، مگر این که به او پاسخ مثبت می داد. اگر خود او با مال ، قدرت حل مشکل مردم را نداشت ، از آبروی خودش مایه می گذاشت و این فکر را نمی کرد که من با این مقام ، شخصیت و عظمت ، شایسته نیست که به کسی بگویم این مقدار پول به من بدهید
ص:180
که من مشکل این مؤمن را حل کنم.
در حالی که در مقام با عظمتِ مرجعیت ، علم ، عمل و عرفان بود ، آبروی خود را برای حل مشکل مردم مایه می گذاشت و برای او سخت و سنگین نبود که برای کمک به دیگران ، به افراد پولدار بگوید : پولی به من بده. و یا کاری از دستش بربیاید و انجام ندهد و بگوید : به شخصیت من لطمه می خورد. یعنی شخصیت و آبروی خود را لحاظ نمی کرد.
این مرد الهی ، ملکوتی ، والا ، این مرجع عالی قدر و این وجود مبارکی که عامل به علم بود و تا آخر عمر آبروی خود را برای مردم مایه گذاشت ، کتابی به نام «التحصیل » دارد ، این روایت بسیار مهم را در این کتاب نقل می کند که گفتار وجود مبارک پروردگار مهربان عالم است.
از حضرت باقر علیه السلام نقل می کند که پروردگار مهربان عالم چهره ای را معرفی می کند که این چهره ها در دنیا و آخرت در رده اول بندگان پاک ، خالص ، با منفعت و با کرامت او هستند و خداوند متعال به اینان نظر خاص دارد. اگر به همه اهل ایمان نظر عام دارد ، ولی به این بزرگواران نگاه خاص دارد.
البته فرمایش های پروردگار را با این مجال نمی توان توضیح داد. اما کل مطلب
را ، بسیار بسیار مختصر ملاحظه کنید که متناسب با زمان و مکان لحاظ شده است.
شرح مفصل و تفسیر آن را «انشاء الله» در کتابهایی که این روایت عنوان شده ، خواهید دید.
«اِنَّ مِنْ أَغْبَطِ اوْلِیائِی عِنْدِی ، عَبْداً مُؤمِناً ذا حَظٍّ مِنْ صَلاحٍ » (1)
صلاح همراه با مشتقاتش در کتاب خدا در موارد متعدد و مختلف ذکر شده
ص:181
است ؛ «مصلح ، مصلحون ، اصلح ، اصلحوا و اصلاحاً » که البته در اینجا پروردگار عالم ، خود ریشه «صلاح» را ذکر می کند و مشتقاتش را نیاورده است.
وقتی پای ریشه لغت در میان باشد ، تمام جوانب این حقیقت در ریشه نمود و تجلی دارد. دیگر نیازی نیست که دنبال مشتقات آن بگردیم. شما کلمات و الفاظ این حدیث قدسی را ببینید که چقدر پربار است.
کلمه «أغبط » و کلمه «عندی » عجیب و مورد توجه است که می فرماید : نزد خود من ، کاری به کار جهانیان ندارم که در حق او چه نظر و نگاهی دارند ، هر نظر و نگاهی می خواهند داشته باشند ، مثبت یا منفی.
دیگری لغت «اولیاء » است. تمام این ها مربوط به انسان است. حال معنای این کلمات زیبا که البته به قدری بار این کلمات از نظر معنوی سنگین است که اگر با اجمال معنی شود ، آن چیزی که انسان می خواهد ، نصیبش نمی شود.
نیکوترین مسأله در اینجا مسأله حال است ، که البته این حال ، حال فرشتگان است ، چون آن موجودی که زمینی است ، اصلاً در این فضا قرار نمی گیرد.
نیکوحال ترین عاشقان ، دوستان و محبانم ؛ پروردگار در اینجا کلمه «اولیاء » را به «یای نسبت» وصل کرده است. معلوم می شود این ها نسبت به پروردگار عالم از معرفت جامع و شناخت لازم برخوردار هستند.
اگر کسی او را نشناسد و نسبت به او معرفت نداشته باشد ، عاشق نمی شود.
عشق به امر مجهول ، محال است. فشار شدیدی به من بیاورند که آن کسی که نمی شناسی و او را ندیده ای ، حتما عاشق او شو. اصلاً دل در این زمینه قدمی
برنمی دارد ، عاشق چه کسی بشود ؟
انسان چیزی را که می خواهد عاشق شود ، یا باید با چشم سر ببیند ، یا با چشم عقل درک کند و یا با قلب احساس کند. در زمینه خدا ، چشم کاره ای نیست ، آنچه در عاشقان خدا حرف اول را می زند ، عقل و قلب است. عقل به دنبال «علم بالله» رفته ، خدا را یافته وشکی ندارد، قلب نیز او را احساس کرده ، لذا از اولیا شده است.
ص:182
«اِنَّ مِنْ أَغْبَطِ اوْلِیائِی عِنْدِی ، عَبْداً »
اولاً این عاشق من ، عبد و بنده واقعی من است. بنده واقعی کیست ؟ قرآن مجید بنده واقعی را ، انسان صد در صد تسلیم خدا می داند که تا آخر عمر ، با خدا چون و چرا ندارد.
نمی گوید : نماز را می خوانم ، ولی کاری به خمس و زکات ندارم. روزه را می گیرم ، ولی حج واجب را نمی روم. به زیارت می روم ، اما به آیات صله رحم کار ندارم.کسانی که این گونه هستند، دارای دین پوک وپوچ هستند، بلکه باید:
« إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِ ّ الْعَلَمِینَ » (1)اگر محبوب ، از عبادت حرف بزند ، عاشق می گوید : روی چشم ، حال آن عبادت می خواهد ، عملی ، حالی ، پولی و یا جانی باشد ، عاشق می گوید : آن چه که پروردگار بخواهد. او عبد پروردگار است و فرمان خدا را تکه پاره نمی کند ؛ نمی گوید : من این مقدار را قبول دارم و این مقدار را قبول ندارم. این عبد خدا نیست ، بلکه عبدِ هوای نفس خویش است و خیال می کند که عبد است.
«عبداً مؤمناً» کدام ایمان ؟ آن ایمانی که در سوره حجرات می فرماید :
« ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا » (2)این عاشق من که عبد مؤمن است و دارای نیکوترین حال است ، در هیچ یک از حقایق الهیه شک ندارد.
ص:183
اما احوالات بنده مؤمن چگونه است ؟
اول : «ذا حَظٍّ مِنْ صَلاحٍ » کلمه «صلاح» ریشه لغت است که به این معناست که او از همه شایستگی ها برخوردار است ؛ شایستگی عقلی ، معرفتی ، اخلاقی ، روحی ، ایمانی و عملی.
به قدری برخورداری او از شایستگی عقلی قوی است که اصلاً خود عقل شده است. دیگر نمی شود گفت : این عاقل است ، باید گفت : این خود عقل است. عقل نور است. هیچ گاه در هجوم و حملاتی که به نور می شود ، او از بین نمی رود و قطعه قطعه نمی شود.
« یُرِیدُونَ لِیُطْفِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ » (1)تمام دکتران می گویند : بی حس شدن یک طرف یا کل بدن عوارض سنگینی مانند کور شدن چشم ، لال شدن زبان ، کر شدن گوش ، نابود شدن هوش ، فراموش کردن آنچه را که در دوره عمر در ذهن ثبت بوده است را به همراه دارد ، اما عاشق من ، از صلاح نصیب دارد وصلاح با او وحدت کامل دارد.
اگر صلاحیت عقلی دارد ، خود عقل شده و اگر صلاحیت ایمانی دارد ، خود ایمان شده است. این تعبیرات را در روایات ملاحظه می کنیم. خیلی واضح و روشن است که این عقل یا قلب است ، یعنی کل وجود او عقل و قلب است. عقل نور است ، شمشیر به نور نمی تواند ضربه بزند ، لذا وقتی فرق حضرت علیه السلام تا روی بینی شکافته می شود ، و تمام روابط مغز با این شمشیر زهرآلود بریده و رگها پاره
ص:184
می شود ، خون تمام جمجمه را فرا می گیرد ، حضرت با قبل از ضربه خوردنش فرقی نمی کند ؛ نه کور می شود ، نه کر ، نه لال ، نه حافظه را از دست می دهد و نه بدن را ، چون عقل محض شده است.
خیلی فوق العاده است که مغز قطعه قطعه ، رگها بریده ، روابط بین مغز قطع شود و خون کل مغز را بگیرد ، ولی فریاد بزند : «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَۀِ » (1)این جمله از کسی نیست که ضربه مغزی خورده است. این صدای عقل محض است. بعد هم فلج نشود ، بچه ها او را روی گلیم بخوابانند ، تا جلوی درب خانه او را ببرند ، آنجا بفرماید : مرا زمین بگذارید ، می خواهم با پای خودم بیایم که دخترانم مرا به این حال نبینند.
این حرف آدمی که ضربه مغزی خورده است ، نیست. دو شب بعد ، نزدیک به شهادتش بفرماید : حسن جان ! حسین جان !
«اُوصِیکُما وَ جَمیعَ وُلِدی وَ اهْلی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتابی بِتَقْوَی اللّهِ وَ نَظْمِ امْرِکُم، اللّه اللّه فِی القُرْآنِ لایَسْبِقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُم وَ اللّه اللّه فِی الصّلاۀِ فَاِنَّها عَمُودُ دِینِکُم وَ اللّه اللّه فِی الجَهادِ بِأَمْوالِکُم وَ أَنْفُسِکُم وَ السَنَتْکُم فِی سبیل اللّه » (2)
این حرف ها برای کسی که ضربه مغزی خورده باشد ، نیست ، چون کسی که ضربه مغزی خورده باشد ، لال می شود ، اما این انسان ، در کمال صلاح است.
شاید در این روایت ، خدا به اهل عالم می خواهد حضرت علی علیه السلام را معرفی کند که ایشان در نیکوترین حال عشق من : «عبداً مؤمناً ذا صلاح » است.
«أحسن عبادۀ ربّه » حضرت علی علیه السلام تمام عمر ، بندگی مرا نیکو به جا آورد ؛ نماز
ص:185
شبی بی حال و قدمی با کسالت نداشت. در عبادت من هرگز نگفت : من خسته هستم و می خواهم بخوابم. بعد از پیغمبر صلی الله علیه وآله که «أحسن عبادۀ ربّه » بود ، نیکوتر از بندگی او ، بندگیی نبود.
«أحسن عبادۀ » به خاطر معرفت و خلوص است. ما نیز در حد خودمان آن معرفت و خلوص را داریم ، اما واقعا معرفت و خلوص ما همسنگ معرفت و خلوص حضرت علی علیه السلام است ؟
از زمانی که دست در دست پیغمبر صلی الله علیه وآله گذاشت ، تا شب بیست و سوم که به شهادت رسید ، طبق آیات و روایات ، لحظه ای در عباداتش بهشت و جهنم را لحاظ نکرد ، بلکه از اول طوق بندگی را بر گردن خود انداخته بود و با تمام وجودش فقط خدا را می خواست. بهشت در وجود علی علیه السلام جایی پیدا نکرد تا خود را جا بدهد.
علی علیه السلام حتی یک کارش را به خاطر بهشت انجام نداد.
بیست و سه ساله بود که در میدان کارزار ، بزرگ ترین عباد را کرد ؛ پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله در حالی که از شوق اشک می ریخت ، فریاد زد :
«لَضَرْبَۀُ عَلیٍّ یَوْمَ الخَنْدَقِ افْضَلُ مِنْ عِبادَۀِ الثَقَلَیْنِ » (1)
اگر عبادت روز جنگ خندق علی علیه السلام را در کفه ترازو بگذارند و عبادت کل جنّ و انس ، از زمان حضرت آدم علیه السلام تا قیامت ، ثقلین یعنی پرونده همه انبیا غیر از پیغمبر صلی الله علیه وآله را نیز در آن کفه ترازو بگذارند ، عبادت علی علیه السلام از کل عبادات آنان سنگین تر است.
این روایت را تنها ما شیعیان نمی گوییم ، بلکه روایتی است که بزرگان علمای
اهل سنت نیز نقل کرده اند. (2) کسانی که با علی علیه السلام سر و کار ندارند ، آنها نیز این
حرفها را نوشته اند. البته ما نیز خیلی با علی علیه السلام سر و کار نداریم. چون اگر ما با
ص:186
علی علیه السلام سر و کار داشتیم ، این وضع ما و این همه فتنه و فساد نبود ، این ها نشان می دهد که ما با علی علیه السلام خیلی سر و کار نداریم.
امام باقر علیه السلام می فرمایند : نیمه شب و سحر بود ، می خواستم به محضر پدر بزرگوارم ، سید ساجدین ، امام زین العابدین علیه السلام برسم ، جوان بودم ، درب اتاق را باز کردم ، ایشان در حال عبادت بود. من گوشه اتاق نشستم و ایشان را نگاه کردم و گریه کردم.
سالی دو بار پینه پیشانی حضرت را باید قیچی کنند ، زانوهایش پینه بسته ، اشک از چشم ایشان نمی ایستد ، دلم سوخت. وقتی عبادت او تمام شد ، به من فرمود : عزیز دلم ! چرا گریه می کنی ؟ گفتم : دلم برای شما می سوزد ، فرمود : چرا ؟ عرض کردم : چقدر عبادت ، سجده و گریه می کنید ؟
فرمود : کتابی روی این طاقچه است ، برو این کتاب را بردار و بیاور. رفتم آن کتاب را آوردم. فرمود : عزیز دلم ! بنشین و مقداری از آن را بخوان ، در این کتاب کیفیت عبادت جدم علی علیه السلام نوشته شده است ، این ها را بخوان و ببین آیا به عبادت من زیادتر است یا عبادت امیرالمؤمنین ؟ (1)
از چهل قبیله ، چهل نفر انتخاب شدند که در خانه پیامبر صلی الله علیه وآله بریزند ایشان را قطعه قطعه کنند. پیامبر صلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : خداوند به من امر کرده است که باید به مدینه مهاجرت کنی ، ولی کسی باید در رختخواب من بخوابد که
آنها خیال کنند من بیرون نرفته ام تا مرا دنبال کنند. «عبدا مؤمناً » وقتی پای جان در
ص:187
میان باشد ، نباید عقب نشینی کند.
گفت : یا رسول الله ! اگر من در جای شما بخوابم ، شما به مدینه سالم می رسید ؟ فرمود : بله ، گفت : من یک جان دارم ، آن را امشب فدای شما می کنم ، ای کاش هزار جان داشتم و با شما معامله می کردم.
نگاه حضرت علی علیه السلام به پیغمبر صلی الله علیه وآله ، نگاه به معلم و استاد بود ، نه اینکه برای جلب نظر پیغمبر صلی الله علیه وآله بخوابد. پیغمبر صلی الله علیه وآله از مکه خارج شدند. در آن تاریکی شب ، این آیه نازل شد : (1)« وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ » (2)جان علی علیه السلام را در مقابل مرضات خود خریدم ، نه در مقابل بهشت ، چون جان او با بهشت قابل مقایسه نیست. علی علیه السلام و پیغمبر صلی الله علیه وآله با هدایت ما بهشت ساز شدند.
ویژگی دیگر : «وَ عَبَدَ اللّه فِی السریرۀ » (3)باید عبادات پنهان عاشق مرا ببینید.
این ها که عبادت آشکارش بود ، بیایید خلوت علی علیه السلام با من را ببینید. چنان که در «نهج البلاغه » مطرح است ، در آن خلوت ، ببینید علی علیه السلام با من چگونه مناجات می کند. چنان علی علیه السلام و خدا عشق بازی می کنند که پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرماید :
ص:188
«علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار » (1)
خدا و علی علیه السلام دور هم می گردند.
ز بوی زُلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ روی تو دلخونم ای گلمن عاشق ز عشقت بی قرارم
تو چون لیلی و من مجنونم ای گل (2)* * *
چه خوش بی ، مهربانی هر دو سر بی
که یک سر مهربانی دردسر بیاگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بی (3)چنان خدا علی علیه السلام را و علی علیه السلام خدا را می خواهد که پای هر عالم ، حکیم و عارفی در فهم این دو خواسته لنگ است.
بیست و سه ساله بود که مسافری به نام «ابودرداء» از بیرون مدینه وارد شهر مدینه شد. مدینه منطقه کشاورزی است و شب آن خیلی تاریک. آن زمان چراغی نبود. نزدیک شهر ، از میان نخلستان های خرما صدایی که جگر را آتش می زد می آمد. به طرف صدا رفت ، نزدیک شد ، تاریک بود ، جلوی پا دیده نمی شد.
می گوید : دیدم شخصی در میان نخلستان می گوید : اگر در قیامت این آیه را در حق من بخوانی و خطاب به فرشتگان کنی :
« خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ » (4)
ص:189
بروید او را بگیرید و به زنجیرهای قیامت ببندید و در جهنم بیاندازید ، که نمی خواهم او را ببینم. چه کسی مرا نجات می دهد ؟ (1)والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
مسأله ای که در مورد هدایت وجود دارد ، اختیاری بودن آن است. یعنی انسان ها
ص:190
در تمام دوران ، در انتخاب راه هدایت مختار بوده اند ، چون اگر این هدایت اجباری باشد ، ارزشی نخواهد داشت و خلق جهنم در ازای سوء انتخاب و بهشت ، برای کسانی که مسیر هدایت را انتخاب کردند و در این مسیر صبر به خرج دادند ، معنا نداشت.
خداوند در همین راستا بارها در قرآن به این موضوع اشاره کرده است ، که هدایت هرگز اجباری نیست ، (1) بلکه :
« فَلَوْ شَآءَ لَهَدَیکُمْ أَجْمَعِینَ » (2)اگر می خواستم ، تمام انسان ها را در دایره هدایت قرار می دادم. آن وقت دیگر مسأله ای به نام شرک ، کفر ، نفاق ، لامذهبی ، بی دینی ، ضلالت و گمراهی وجود نداشت و از زمان حضرت آدم علیه السلام تا آخرین نفری که بنا است به دنیا بیاید ، همه به صورت یکنواخت مؤمن می شدند.
زیبایی آیه شریفه این است که با «لو» شروع شده است. این حرف در ادبیات عرب معنایش این است که : مطلبی که بعد از «لو» بیان می شود ، ممتنع است.
ص:191
برنامه به صورت «اگر» مطرح است ، ولی این اگری که اصلاً اتفاق نخواهد افتاد.
برای این که مطلب روشن تر شود ، آیه دیگری که «لو» دارد ، ببینیم :
« لَوْ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَۀٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا » (1)اگر در تمام آسمان ها و زمین و عالم هستی ، به جز «الله» معبود دیگری وجود داشت ، یعنی کارگردان هستی دو نفر بودند « لَفَسَدَتَا » خبری از آسمان و زمین نبود و همه آن ها فاسد و نابود شده بودند. پس ممتنع است که عالم دو کارگردان داشته باشد ، بلکه یک کارگردان دارد. آن هم :
« قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ » (2)و «لا اله الا الله » ، «وحده لا شریک له » است.
اگر کسی در کار خدا شریکی قائل باشد و اعتقاد او تا آخر عمر ادامه پیدا کند تا بمیرد ، خدا در قرآن می فرماید : الی الابد بخشیده نخواهد شد. چون که در کنار خدا ، به چیزی موهوم و غیرحقیقی اعتقاد پیدا کرده است. اعتقاد به چیزی که وجود نداشته ، ندارد و به وجود نخواهد آمد.
معنی این اعتقاد این است که پروردگار در کارگردانی عاجز و ناتوان است و باید شریک داشته باشد که او را کمک کند و ناتوانی و ضعفش را جبران کند. این اعتقاد بسیار بی پایه ، باطل و سخیف است.
ص:192
در رابطه با هدایت جامعه انسانی نیز پروردگار عالم در آیه شریفه «لو» به کار گرفته است :
« فَلَوْ شَآءَ لَهَدَیکُمْ أَجْمَعِینَ » (1)اگر می خواستم ، تمام انسان ها را در مدار هدایت قرار می دادم ، آن وقت در کره زمین ، غیر از خیر ، درستی و سلامت نفس ، هیچ چیز دیگری پیدا نمی شد. اگر میلیون ها سال نیز چراغ برمی داشتید و سرگردان به دنبال یک گناه صغیره می گشتید ، پیدا نمی کردید.
اما چرا خدا این کار را نکرد ؟ چون اگر خود خدا برای هدایت بندگان وارد میدان شود ، این هدایت ، اجباری می شود و هدایت اجباری ، نه قبول می شود و نه به کار گرفتنش ، جنبه عبادت دارد و چون جنبه عبادت ندارد ، ارزشی نخواهد داشت.
پس پاداش نیز ندارد.
آن وقت دیگر نیازی به زندگی دوم - آخرت - نداشتیم ، چون دیگر پاداشی در کار نبود ، آن وقت ما مانند همه حیوانات زنده روی زمین ، عمر محدودی داشتیم ، می خوردیم و می خوابیدیم و می مردیم ، بعد نابود می شدیم ، اما منِ خدا زندگی شما را این گونه طراحی نکردم.
نمی خواستم بندگانم مانند حیوانات باشند. من از اول اراده کردم که برای شما دو زندگی قرار بدهم ؛ حیات دنیا و حیات آخرت. از اول اراده کردم که یک طرف حیات شما را مانند خودم ، ابدی قرار بدهم و می خواستم به خودم وصل باشید.
من این گونه طرح وجود شما را اراده کردم. اگر کسی از این طرح من ناراضی است ، خدای دیگر و طرح دیگری را انتخاب کند ، چون من از رأی و طرحم برنمی گردم. این مطلب ریشه دار و مسأله مهم و دقیق ، از طریق آیات قرآن بیشتر روشن می شود.
بنابراین اگر هدایت اجباری بود ، آنچه که اکنون مقرر است ، دیگر مقرر نبود و ما
ص:193
حیوان منظمی می شدیم ، بعد می مردیم و تمام می شد. روز قیامت ، بهشت ، بعثت انبیا ، فعالیت عقل ، علم و تمدن ، هیچ چیزی نبود.
اگر این گونه بود که خیلی از ارزش ها خلق نمی شد. اما اراده ما بر این تعلق گرفت که پذیرفتن هدایت را به صورت اختیاری قرار دهیم تا با این اختیار و انتخاب هدایت به دست خودتان ، این هدایت دارای ارزش و اجر داشته باشد و به دنبالش برزخ نورانی و قیامت آباد و به دنبال آن نیز
« عِیشَۀٍ راضیَۀٍ » (1)و به دنبال آن عمر ابدی داشته باشد. این ها محصول هدایت اختیاری است.
هدایت اختیاری سبب این است که خدا عدل را عضو جوشش دار قرار بدهد ، انبیا را مبعوث به رسالت کند ، برزخ و قیامت را قرار بدهد ، طرف دوم وجود شما را مانند خودش ابدی قرار بدهد و وجود شما شجره طیبه شود.
بنابراین آیات ، لطایف و دقایق ، بخش عمده ای از کمالات و ارزش های حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام کسب و تحصیل خود حضرت بوده و به دست آورده خود ایشان است. به چه صورت ؟ با هماهنگ کردن تمام باطن و ظاهر با خواسته های پروردگار و نبوت پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله.
ولی این انسان ، در به دست آوردن این ارزش ها ، دچار حسد بسیار سنگین حسودان مکه و مدینه و تاریخ شد. حسد حسودان از روزی شروع شد که ایشان به دنیا آمد و هنوز هست و ادامه دارد تا پروردگار به عمر بشر در این کره زمین خاتمه دهد و قیامت برپا شود. تا کنون در روزگار و عالم هستی کسی را ندیده ام که به اندازه حضرت مورد حسد و ظلم قرار گرفته باشد.
نوح پیغمبر علیه السلام نهصد و پنجاه سال ظلم دید و از دنیا رفت ، اما اصلاً در کره زمین
ص:194
از حضرت نوح علیه السلام حرفی نمی زنند. گاهی شیعه آیات مربوط به حضرت نوح علیه السلام را روی منبرها می خواند و برای مردم توضیح می دهد. اما اکنون ، دشمنی هایی که با اهل بیت علیهم السلام خصوصا امیرالمؤمنین علیه السلام در جریان است ، روز به روز بیشتر می شود.
تمام مؤسساتی که مطلب در دنیا پخش می کنند ، در حد آن مرکز ، دریاوار در این مراکز خبری جهان ، از زمین و آسمان ، علیه امیرالمؤمنین علیه السلام ظلم می شود. او اول ، وسط و آخر مظلومیت است.پیغمبر صلی الله علیه وآله در زمان حیات خود کرارا چهره علی علیه السلام را نگاه کرد و اشک ریخت و به او فرمود : بعد از من این همه بلاها بر سر تو می آید. من فقط یک گوشه اش را برای شما می گویم :
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله طبق روایات درجه اول اهل تسنن و بعد روایات شیعه ، بیست و سه سال ، در مکه و مدینه ، می فرمود :
«یا علی ! انت وصیی و وزیری و قاضی دَینی و خلیفتی، لحمک لحمی و دمک دمی ، سلمک سلمی و حربک حربی »
حدود هشتاد و پنج روایت جمع کرده ام که علمای اهل تسنن نیز نقل کرده اند ، (2) که پیغمبر صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمود :بعد از من ، تو خلیفه من هستی.
ص:195
هشتاد و پنج روایت ، کم نیست. در معتبرترین کتاب های آنها نوشته شده است.
خدا به کسانی که این روایات را جمع کرده اند ، جزای خیر دهد ، چون انصاف به خرج دادند. فرمود :بعد از من ، تو جانشین من هستی ، نه این که سی سال بعد از من ، خلیفه هستی ، یعنی از زمانی که من از دنیا رفتم ، تا تو زنده هستی ، خلیفه من هستی.در گرمای پنجاه درجه کویر غدیر خم پیاده شد و فرمود : گروه هایی که به طرف مدینه ، شام ، یمن و مصر رفته اند سریع بروید آنها را برگردانید. کسانی که
نیامده اند ، صبر می کنیم تا برسند. چرا این موضوع را در مکه نفرمود ؟ که ای صد هزار حاجی ! امسال سال آخر عمر من است. آنها را نگه می داشت و حرف خود را می زد و معرفی می کرد.
چون آیه انتخاب ، در میان جمع در غدیر خم نازل شد که پیغمبر صلی الله علیه وآله
فرمودند : (1) رفته ها را برگردانید ، بمانید تا عقب ماندگان نیز به ما برسند. ظاهرا سه
ص:196
شبانه روز در آن بیابان بودند تا همه جمع شدند. اولین باری بود که در بین یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر ، یکی منبر دو ساعته رفته بود. تمام منبرهای حضرت نیز در این بیست و سه ساله ، چند دقیقه ای بوده است ، حتی خطبه های نماز جمعه حضرت صلی الله علیه وآله. ایشان دو ساعت صحبت کردند و بعد دست علی علیه السلام را بلند کرده ، معرفی کردند. بعد از بیست و سه سال ، برای اولین بار بود که حضرت دو ساعت صحبت می کردند و نفرین کردند. این امتیاز پیغمبر صلی الله علیه وآله ما است ، من به سراغ آیات قرآن بروم که برای شما ثابت بشود که این امتیاز برای ایشان است :
حضرت نوح علیه السلام در نهایت حوصله اش تمام شد و به خدا گفت :
« رَّبِ ّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَفِرِینَ دَیَّارًا » (1)یک نفر را باقی نگذار و همه را نابود کن. خدا نیز نابود کرد.
اما بیست و سه سال ، با هشتاد جنگی که به او تحمیل شد ، بسیاری از یاران او را کشتند ، دندان و پیشانیش را شکستند ، گاهی عبا به دور گردنش می پیچیدند و با چوب به جان او می افتادند که ابولهب می گفت : برادر زاده من مرده است ، چرا مرده را می زنید ، رهایش کنید.
برای اولین بار بود که پیغمبر صلی الله علیه وآله در معرفی علی علیه السلام زبانش به نفرین باز شد. در تمام حادثه ها گفتند : نفرین کن ، گفت : من پیغمبر نفرین نیستم ، نفرین نمی کنم ، من پیغمبر رحمت هستم. اما بودن علی علیه السلام در دین ، قلب ، پرونده ، نمازها و روزه ها ، و
ص:197
جوامع. (1) چه داستانی است که وقتی ایشان را معرفی کرد ، فرمود :
«اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله »
خدایا ! هر کس در زندگی ، علی علیه السلام را رها کند ، او را در دنیا و آخرت ذلیل کن.
خدایا ! رها کننده علی علیه السلام را رها کن. دشمن دشمنان علی علیه السلام باش و هیچ محبتی را
در حق دشمن علی علیه السلام هزینه نکن. دو ماه و ده روز از آن جریان گذشت. نفاق مدینه ، با همدستی یهود و مسیحیت مدینه ، در حالی که علی علیه السلام پیغمبر صلی الله علیه وآله را غسل می داد ، آنها مشغول تشکیل حکومت بودند ، امیر و خلیفه انتخاب کردند و تمام جاده ها را به روی علی علیه السلام بستند. علی علیه السلام و زهرا علیهاالسلام تنها شدند. امام هشتم علیه السلام می فرماید :
در کنار جدم دوازده نفر بیشتر نماندند ، با جدم سیزده نفر ، این ها در مقابل این
ص:198
ملت نمی توانستند کاری کنند.حضرت زهرا علیهاالسلام در مسجد گریه کرد ، فرمود : همه در شب تاریک غارت می کنند ، اما در مدینه ، در روز روشن همه چیز ما را به غارت بردند.تمام درها بسته شد. دو سال و چند ماه حاکم اول حکومت کرد ، خیلی آرام ، همه چیز سر جایش بود ، کسی با او مخالفت نکرد. حدود یازده سال حاکم بعد حکومت کرد ، کشور آرام ، پول ها پخش می شد ، ملت می خوردند ، خوش بودند ، کاری به کار کسی نداشتند و حکومت هر بدعتی می گذاشت مخالفت نمی کردند.
حکومت می گفت: دست بسته نماز بخوانید ، با این که زنده بودند و دیدند که پیغمبر صلی الله علیه وآله یک بار هم نمازش را دست بسته نخواند.
نماز شب ماه رمضان - تراویح - را چون شما می فرمایید به جماعت بخوانید، می خوانیم. طواف نساء را از حج قران قیچی کنیم ؟ چشم. یعنی تو از پیغمبر و قرآن بالاتر هستی. اگر خدا حکمی داده ، ولی جنابعالی به حکم خدا رضایت نداری ، رضایت شما شرط است ، خدا کیست ؟ من هیچ جامعه ای را در تاریخ ندیده ام که تا این حد پایبند به حکومتش باشد.
نوبت به سومی رسید ، سیزده سال حکومت کرد ، خوردند و بردند ، چند ناراضی پیدا شد ، آن هم برای خدا ؟ نه ، به خانه سومی ریختند و او را کشتند.
امیرالمؤمنین علیه السلام فریاد می زد : نکشید ، گوش ندادند ، آب را قطع کردند ، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : حسن جان ! حسین جان ! مشک آب بردارید و به خانه سومی ببرید و آنها را از تشنگی درآورید.
او که کشته شد ، به خانه علی علیه السلام ریختند ، گفتند : تو حاکم باش. گفت : من نمی خواهم. همان گونه که قبل از من به سراغ آن سه نفر رفتید ، اکنون نیز کس دیگری را پیدا کنید. رهایم کنید و فقط با من مشورت کنید. من حکومت
نمی خواهم. گفتند : نمی شود. گفت : خدایا ! اگر حجت بر من تمام نبود ، قبول
نمی کردم.
حکومت را قبول کرد. سال اول ، همان ملت ، همان مردم ، نه از روم شرقی ، نه از گروه یهود و نصاری ، علیه او جنگ جمل را بپا کردند. آتش جمل هنوز خاموش نشده بود که جنگ صفین را شروع کردند. آتش صفین نیز خاموش نشده بود که
ص:199
جنگ نهروان را بپا کردند. آتش نهروان خاموش نشده بود که در محراب عبادت فرقش را شکافتند ، آن وقت بود که صدا زد :
«فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَۀِ » (1)
به خدای کعبه راحت شدم.
آیا مظلوم تر از او کسی هست ؟ هم در دنیا و هم بعد از مرگش مظلوم بود. بیش از صد سال ائمه علیهم السلام حاضر نشدند که قبرش را حتی به نزدیکان خود نشان بدهند.
چون خوارج به دنبال قبر می گشتند که جنازه را درآورند و آتش بزنند. با هیچ پیغمبر و امامی این گونه معامله نشد.
در این شصت و سه سال ، ارزش های به دست آورده شده را در اوج تلخی ها و ناگواری ها ، با کمربند صبر نگهداشت. صبر از او خجالت می کشید و از تو شرم و حیا دارد.
چقدر برای او ایجاد مضیقه کردند ، شب مرگ ، چقدر خوشحال بود. چقدر شاد بود که دیگر می خواهد برود. هیچ حاکمی در عالم منبر نرفت که اشک بریزد و به پروردگار بگوید : خدایا ! این مردم قلبم را مانند نمک در آب آب کردند. خدایا ! داد مرا از این مردم بگیر.
حاکمان وقتی ببینند که پایه صندلی و مقام آنها می خواهد بلرزد ، دستور سرکوب مردم را می دهند ، ولی علی علیه السلام این گونه نبود ، فقط به خدا گفت : مرا
ببر. (2)
ص:200
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
سه معمار ، با مصالح ساختمانیی که در اختیار داشتند ، ساختمان عظیم و بی نظیر وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام را ساختند. ساختمانی که در همه عالم هستی مثل و مانند ندارد و نباید داشته باشد.
معمار اول : وجود مبارک حضرت «رب العالمین» است. چنانچه از خود پروردگار نقل شده است : قدرت ، اراده ، رحمت و عدل او در ساختن ظرفیت وجود امیرالمؤمنین علیه السلام و جهت گنجایشی و سعه وجودی امیرالمؤمنین علیه السلام به کار گرفته شده است.
در اینجا پای هر کمیتی لنگ است و جای قدم هیچ کمیّتی نیست. این گنجایش ، سعه وجودی و ظرفیت را ، حضرت «رب العالمین» به گونه ای ساخت که توحید با همه حیثیت ، هویت و نورانیت خود در آن جا بگیرد و ظرف کم نیاورد که پس بزند.
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم انگشت و صفحه بشمارمحدیث مفصّل آن، گفتار پروردگار است :
«لایَسَعُنِی ارْضِی وَلا سَمائی »
تمام آسمان ها و زمین گنجایش کیفی مرا ندارد.
ص:201
تمام آسمان ها و زمین در برابر کیفیت توحید مانند یک لیوان یا استکان است ، توحید کیفی و معرفتی من بی نهایت است و ظرفی می خواهد که آن را در خودش جا بدهد.
«لایَسَعُنِی ارْضِی وَلا سَمائی وَ لکِن یَسَعُنِیَ قَلبُ عَبدِی المُؤْمِنِ » (1)
عبد مؤمن او ، امیر مؤمنان کل روزگار است.
معمار هستی گنجایشی برای وجود مبارک امیر مؤمنان ساخت که همه نبوت را در خودش کیفا جا بدهد. باید بعضی از علمای غیر شیعه که انصاف به خرج دادند را تحسین کرد. آنها نیز این روایت را نقل کرده اند که :
رسول خدا صلی الله علیه وآله روی منبر بودند. تعدادی از انبیا و ویژگی های آنها را نام بردند :
کسی که می خواهد نوح را با علمش ، ابراهیم را با خلّتش ، موسی را با کلیم اللهی اش ، عیسی را با روح اللهی و ویژگی خاصش ببیند ، سر خود را برگرداند و کسی که دارد وارد مسجد می شود ، ببیند.
همه سرها برگشت ، دیدند امیرالمؤمنین علیه السلام دارد می آید. علی علیه السلام در سن بیست و پنج سالگی بودند. پیغمبر علیه السلام فرمود : این انسان ، برتر از نوح ، ابراهیم ، موسی و عیسی علیهم السلام است و او جان من است. (2)« أَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ » (3)این گنجایش به شکلی ساخته شد که نبوت را با همه کیفیتش در خودش جا
ص:202
بدهد و جا داد.
ظرفیت و سعه وجودیی به امیرالمؤمنین علیه السلام که مقام امامت بالمعنی الخاص را دارا بود داد که اولین بار در قرآن مجید این امامت بالمعنی الخاص را درباره حضرت ابراهیم علیه السلام استعمال کرد :
« وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَ هِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا » (1)این امامت در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام بحث بسیار لطیفی دارد. اگر علاقه دارید که آن بحث لطیف را ببینید ، به حدیثی که «مسلم مروزی» از وجود مبارک حضرت رضا علیه السلام به نقل از مرحوم کلینی در جلد اول «اصول کافی» در باب «الاضطرار بالحجۀ» نقل می کند، این روایت ، حدود سه صفحه است و با اطمینان بگویم که حقایق این روایت پانزده قرن است که برای بزرگترین فیلسوفان ، عارفان و فقیهان شیعه حل نشده است.
امام هشتم علیه السلام می فرماید : برای فهم این مقام، دست عقول به آن نمی رسد و به جایگاهی که این مقام قرار داده شده، نخواهد رسید. لذا پیامبر صلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : دو نفر در عالم تو را شناختند ، یکی خداست و دیگری من. نه این که بقیه نخواهند که تو را بشناسند، می خواهند، اما دست عقل وفهم آنان
به تو نمی رسد. (2)
ص:203
تومیوه ویژه درخت ومقام ربوبیت هستی.مقام بی نهایت فوق هستی و مادون ربوبیت هستی و بر هستی مشرف هستی. چقدر باید عقول کار کنند تا به این درخت برسند ، بعد از درخت به شاخه و بعد از شاخه به میوه برسند و بعد نیز با چه ذائقه ای این میوه را بچشند ؟ اصلاً کسی این ذائقه را ندارد.
گنجایشی برای امیرالمؤمنین علیه السلام ساخت که علم با همه هویتش :
« عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَآءَ کُلَّهَا » (1)در او جا بگیرد ، که اگر علی علیه السلام تا قیامت زنده بماند و هر کس تا قیامت بیاید ، هر چه از او بپرسند ، بتواند همه را جواب دهد. او همیشه می گوید : می دانم. می دانم او بی نهایت است که در این ظرف قرار داده شده است.
گوشه ای از دانایی را خود حضرت نقل می کنند :
پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله در روز بیست و هشتم صفر ، چند لحظه مانده به از دنیا رفتن ، مرا صدا زد و در گوشم هزار باب علم باز کرد که از هر بابی ، هزار باب دیگر باز می شد. (2)
ص:204
بهترین حرف این است که بگوییم : علم علی علیه السلام ، به علم خدا وصل است و نیازی به تحصیل نداشته است ، چون اصلاً هیچ مجهولی برای او نبود. خودش اعلام کرد :
«لَو کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازْدَدَتُ یَقیناً » (1)
اگر تمام پرده هایی که بین موجودات عالم و حقایق پشت پرده هست را کنار بزنند ، به علم و یقین من چیزی اضافه نمی شود. چون چیز جدیدی نمی بینم. قبل از این که شما را پشت پرده قرار بدهند ، ما را در آن طرف پرده خلق کردند.
خدا ظرفیتی به علی علیه السلام داد که تمام ارزش های اخلاقی در او جای بگیرد. ما نداریم کسی را که همه ارزش های اخلاقی ، یک جا در او باشد. یک نفر عادل است ، اما ممکن است بخیل باشد. یک نفر سخیّ است ، ولی ممکن است بی دین باشد.
مهربان است ، ولی ممکن است جای دیگر ضعفی از نظر اخلاقی داشته باشد. اما آن چه ارزش های اخلاقی در عالمِ وجود قابل تصور است ، همگی در وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام موجود می باشد ، حتی بعضی از رفتارهای اخلاقی مثبت که اعجاب انگیز است و ممکن است انسان آن را باور نکند. اما باید باور کرد که حقیقت حق همین بوده است.
در آتش جنگ که معمولاً هدف جنگجویان دو طرف این است که طرف مقابل را از پا در بیاورند و جاده را صاف کنند تا به هدف برسند ، در گرما گرم جنگ ، فریاد ، عربده ، گرد و غبار و حملات سنگین ، دشمن گفت : شمشیرم شکسته است ، در معرض خطر هستم ، امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر خویش را به دشمن داد. (2)
ص:205
به شمشیر نگاه نکنید ، به آن روح جود و کرم نگاه کنید. شمشیرش را داد ، دشمن گرفت ، گفت : چه کنم ؟ به روی خودت شمشیر بکشم ؟ اصلاً مانند تو در این عالم وجود دارد ؟ چنین کاری را تا به حال کسی کرده است ؟
از او سؤال شد : چرا شمشیر خود را به دشمن دادید ؟ فرمود : دشمن گردن کج کرد و آبرویش را مایه گذاشت و از من چیزی خواست ، من نخواستم امید او را ناامید کنم. آیا در دنیا ، از زمان حضرت آدم علیه السلام تا قیامت ، کسی چنین کاری انجام داده و می دهد ؟
کنار حرم حضرت عبدالعظیم، میرزا رضای کرمانی به فتوای سیدجمال الدین اسدآبادی ، ناصرالدین شاه را با یک گلوله به جهنم فرستاد. شما در احوالات میرزا رضای کرمانی بخوانید. وقتی او را دستگیر کردند ، تا هنگام اعدام ، انواع بلاها را بر سر او آوردند. شاه و پدرش هفتاد هزار نفر را در این کشور کشتند ، که حتی یکی از آنها نیز قاتل و مقصر نبودند و فقط می گفتند : ما این دو ظالم را نمی خواهیم.
در زندان رضاخان ، با آمپول هوا ، اولیای خدا راکشتند. با تانک و توپخانه وارد قم شده بودند ، عید مردم را عزا کردند ، در حرم آمدند ، می گویند : مرحوم بافقی خدمت امام زمان علیه السلام رسیده است و او باعث شد که شیخ عبدالکریم حائری به قم بیاید و حوزه علمیه را تشکیل بدهد.
رضا خان روز عید نوروز در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام شیخ محمد تقی بافقی که نهی از منکر کرده بود و به خانم های دربار گفته بود : اینجا حرم اهل بیت علیهم السلام است ،
ص:206
موهای خود را پنهان کنید او را خواباند و با مشت و لگد ، بدن او را سیاه کرد. بعد از جاده ای که آسفالت نبود ، او را از قم به تهران آوردند و این بدن مجروح را درزندان سرتیپ درگاهی انداختند که نسخه دوم شمر بود.
در گنجایش ، ظهور کامل توحید و نبوت کیفی و اعتقادی ، امامت خاص و علم علی علیه السلام فکر کنید. در محراب افتاده ، امام مجتبی علیه السلام ، ابی عبدالله علیه السلام ، محمد حنفیه و قمر بنی هاشم دور او را گرفته ، دارند نقشه می کشند که چگونه او را به خانه ببرند.حواس آنها فقط متوجه علی علیه السلام است.
وقتی انسان حواس خود را در یک جا متمرکز نماید ، حواسش از جاهای دیگر پرت می شود. این امری روانی است. چشمش را باز کرد ، فرمود : حسن جان ! دارند ابن ملجم را می زنند ، بگو : او را نزنند. علی علیه السلام را روی زمین گذاشت ، صدا زد :
مردم!علی می گوید: او را نزنید، راضی نیست.
بعد اشاره کرد : حسن جان ! او را نزد من بیاور ، بگذار در پناه خودم باشد ، چون اگر باز آنجا باشد ، مردم عصبانی می شوند و او را می زنند.
ای دنیای ظالم ! ای دنیای فاسد ! ای جهان فتنه گر ! ای مدعیان حقوق بشر ! ای مدعیان عدالت و قسط ! آیا خجالت نمی کشید ؟ البته کسی که دین ندارد ، از چه چیز خجالت بکشد ؟
این کار را در عالم کرده است که با فرق شکافته بگوید : با قاتلم این گونه برخورد کنید ؟ یعنی او را به همه وصیت های خود وصل کرده است. وصیت او چه بود ؟
حسن جان ! اگر زنده ماندم که امر قاتل در اختیار خودم است و به شما ارتباطی ندارد. من می دانم که با او چه کنم. علی جان ! نگفتی می خواهی چه کنی ، اما ما تو را می شناسیم و می دانیم که می خواستی چه کار کنی. می خواستی خوب شوی ، کیسه پولی به او بدهی و او را آزاد کنی. این را ما می دانیم.
ای انسان بی نظیر عالم ! ای فرد ! ای یگانه ! خدا در ساختمان تو چه کرده است ؟ گنجایشی به او داد که تمام ارزش های اخلاقی در او جمع باشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام بر تمام هستی حکومتی دارد که آن حکومت بود و هست و خواهد بود. حکومتی نیز در گوشه ای از زمین بر مردم کوفه داشت. اما آن حکومتی که بر تمام مردم داشت ، بسیار قوی بود ، ولی همراه با عدالت.
در کوفه ، در اوج قدرت ، برای هدایت مردم سخنرانی می کند ، یکی از خوارج نهروان ، از وسط جمعیت بلند شد و با عصبانیت گفت : «تَبّاً لَکَ یا عَلی » مرگ بر تو ، چقدر هنرمندانه حرف می زنی. چندین نفر آمدند زبانش را از دهانش بیرون بکشند ، از روی منبر فرمود : مقصود او چه کسی بود ؟ گفتند : علی جان ! تو. گفت :
پس چرا شما تکان می خورید ؟ شما برای چه تصمیم می گیرید ؟ آرام باشید ،
ص:208
بگذارید بقیه سخنرانی را گوش بدهد ، شاید بیدار شود. (1)حاکمی در این کره زمین با دشمنش این گونه رفتار می کند ؟ اگر کسی واقعا شیعه باشد ، یعنی خدا و پیغمبر صلی الله علیه وآله به او شیعه بشود بگویند ، به تمام مقدسات عالم ، در قیامت اهل نجات است. اگر شیعیان با تمام گناهان ، صدها بار دل علی علیه السلام را سوزانده باشند ، باز در قیامت به خدا می گوید : این ها را به من واگذار کن تا با خود به بهشت ببرم. چه کسی اخلاق او را دارد ؟
علی علیه السلام ظرف توحید کیفی است. بیان توحید کیفی کار من نیست. ما فقط می توانیم توحید علمی را بیان کنیم و مقالات فلاسفه و حکما در باب توحید را شرح دهیم ، ولی بیان توحید کیفی کار ما نیست.
علی علیه السلام ظرف تمام حقایق نبوت ، امامت ، علم و اخلاق است و در این زمینه هیچ چیزی کم ندارد. این معمار اول علی علیه السلام است.
معمار دومی که علی علیه السلام را ساخت ، قرآن بود. چه کسی می داند قرآن چیست ؟ از عالم ربانی ، وجود مبارک علامه طباطبایی ، (2) که سی سال زحمت کشید تا این تفسیر «المیزان » را نوشت ، که حکمای شیعه می گویند : صد سال دیگر معلوم می شود که علامه در این تفسیر چه کرده است. در نوشته های شهید مطهری نیز خوانده ام که ایشان گفته است : صد سال دیگر باید بفهمند که علامه چه کار کرده است. من دو گوشه کوچک درباره عظمت قرآن برای شما ذکر کنم.
شخصی پرسید : این هزار و پانصد سال ، شما مفسرین قرآن شیعه و سنی چقدر از قرآن را فهمیده اید ؟ ایشان فرمودند : تمام مفسرین شیعه و سنی اگر بخواهند تفسیرهایشان را جمع کنند و همه در یک صف بایستند ، می گویم : تا لب دریا آمدیم
ص:209
و از بیرون امواج را نگاه کردیم ، موجها را نوشتیم و درون آن را نمی دانیم که چه خبر است.
این قرآن است. رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند : در روز قیامت ، وقتی پروردگار قرآن را در معرض دید اولین و آخرین قرار می دهد :
«یَأتِی القُرآنُ یَوْمَ القِیامَۀِ بِکْراً »
در قیامت تمام عالمیان می بینند که این قرآن از نظر مفاهیم هنوز دست نخورده
است.
دریایی است که چیزی از درونش بیرون نیامده است. آن وقت کل این قرآن ، علی علیه السلام را ساخته است. من دیگر نمی توانم بهتر توضیح دهم. فقط بگویم : علی علیه السلام
قرآن است و قرآن نیز علی علیه السلام است. هیچ چیز از قرآن نیست که در علی علیه السلام نباشد.
کدام قرآن ؟ این قرآنی که روی کاغذها است ؟ نه ، آن قرآنی که به صورت کیفی در شب قدر نازل شده است :
« أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَۀِ الْقَدْرِ » (1)آن قرآن درعلی علیه السلام جلوه کرد وایشان را ساخت.نه این قرآن لفظی. لفظ قرآن که ما را می سازد.
ساختمان وجود ما را قرآن لفظی ساخته است ، مثلاً به ما گفته است : نماز بخوان ، ما گفتیم : چشم ، این نماز ما ، معماری قرآن بر وجود ما است. روزه ، توبه ، حج ، خمس ، زکات و اعمال صالح معماری الفاظ قرآن بر ساختمان وجودی ما است ، ولی علی علیه السلام کیفیت را قرآن معماری کرده است.
ص:210
معمار و سازنده سوم این ساختمان ، پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله است. اینجا جمله ای از خود علی علیه السلام بشنوید که می فرمایند : پیغمبر صلی الله علیه وآله از نظر آداب انسانی ساخته خدا است و من ساخته شده پیغمبر صلی الله علیه وآله هستم.
پیغمبر صلی الله علیه وآله درباره امیرالمؤمنین علیه السلام جمله ای دارند که خیلی کوتاه است ، اما حرف عجیب و نابی است که انسان را شگفت زده می کند.
گوشه ای از آن جمله این است که : در قیامت اگر به من بگویند : یا رسول الله ! در عمر خود چه کردی تا بتوان تمام درهای بهشت را به رویت باز کرد ، می گویم : من علی علیه السلام را ساختم. می گویند کافی است ، چون تو کار را تمام کردی. دیگر چیزی نمی خواهد بگویی.
ساختن علی علیه السلام هنر پیامبر صلی الله علیه وآله بوده است. اگر خدا می خواست که علی علیه السلام را در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام به دنیا می آورد و به او می گفت که او را بساز ، حضرت ابراهیم علیه السلام می توانست کعبه بسازد ، نه علی علیه السلام را. حضرت ابراهیم علیه السلام باید محل
زاییده شدن علی علیه السلام را می ساخت. کار او ساختن علی علیه السلام نبوده است.
ابن جنید بغدادی می گوید : علی جان ! درباره تو چه بگوییم. دشمنان تو از شدت دشمنی ، حتی بردن اسم تو را ممنوع کردند و دوستانت از ترس ، حرف تو را نزدند. هر دو طرف تو را پنهان کردند ، ولی تو از هر خورشیدی در این عالم فروزان تر هستی.
منشأ کون و مکان علی است ، علی
مبدأ انس و جان علی است، علیمظهر حق به عالم ملکوت
نور مطلق بدان علی است ، علیاسم اعظم ، پدیده لوح و قلم
بر سر عرش ، جان علی است ، علییعنی اول ظهور ایزد پاک
به عیان و نهان علی است ، علیآسمان ها که دور زمین گردید
بر یکی نقطه ، آن علی است ، علیچون نبی میهمان یزدان شد
دید خوش میزبان علی است ، علی (1)
ص:211
پیامبر صلی الله علیه وآله در شب معراج سؤالی کرد : خدایا ! بی واسطه با من حرف می زدی ، یا حرف ها را به علی علیه السلام می گفتی و او به من می گفت ؟ فرمود : نه ، حبیب من ، چون محبوب ترین خلق در قلب تو و نزد خودم علی علیه السلام است ، با صدای علی علیه السلام با تو حرف زدم. (1)کیستی ای که همه عالمی
گر تو نبودی همه عالم نبوددر شب معراج که حق با علی
گفت سخن غیر تو محرم نبود (2)والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
از رشته های بسیار مهم ، با ارزش و با منفعت صبر ، بنا به تقسیمی که وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله دارند و این بخش صبر را برترین بخش و افضل آن می دانند ، صبر در برابر گناه و معصیت است.
گناه حادثه ای است که برای غیر انسان به وجود نمی آید. چون فرشتگان الهی اهل معصیت نیستند. خدا در قرآن مجید می فرماید :
« لاَّ یَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ » (3)
ص:212
ظاهر آیه می گوید : کل فرشتگان عصیان خدا را ندارند و هر امری که از جانب پروردگار به آنها برسد ، اجرا می کنند.
به خاطر همین آیه شریفه است که اهل تحقیق و تخصّص ، داستان «فطرس ملک» را مردود و غیر قابل قبول می دانند. چون هر داستانی و هر مطلبی که بر خلاف قرآن کریم باشد ، به ما فرموده اند که آن را رد کنید و مردود بشمارید. بنابراین اقتضا می کند که ما داستان فطرس را دروغ بدانیم.
شخصی از اهل تحقیق ، مطلبی را درباره فطرس گفت که به نظر می رسد این
مطلب درست باشد ، گرچه شاید مطلبی ذوقی باشد. ایشان می گفتند : فطرس لفظ ابری و مربوط به زبان تورات است. وقتی این لفظ به عربی ترجمه شود ، به معنای فطرت می باشد ، یعنی مایه کشش و جاذبه معنوی به جانب توحید ، که پروردگار بزرگ عالم در وجود هر انسانی ، بی استثنا قرار داده است :
« فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ » (1)بیشتر مردم نسبت به این کشش و جاذبه الهی بی توجه و غافل هستند. اگر به این کشش توجه داشته باشند ، با این سرمایه عظیم ملکوتی ، خیر دنیا و آخرت را می توانند تأمین کنند.
ایشان با توجه به حوادث صدر اول اسلام ، اعتقادشان این بود که اصل فطرت ، بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله بنا بود به دست اشرار به اسارت گرفته شود.اسلام نیز نهال نوپایی بود وتمام رشد این نهال در مدینه بود و جای دیگر نیز اسلام ظهور نداشت ،
ص:213
مکه تا سال آخر عمر پیغمبر صلی الله علیه وآله در دست مشرکین بود وهمه نیروی اسلام در مدینه بود، ولی به صورت نهال جوانی بود که بعد از مرگ پیغمبر صلی الله علیه وآله خیلی راحت می شد این نهال را از جا بکنند و بخشکانند سرانجام نابود کنند و دیگر اسلامی نبود که از مدینه ظهور خود رابه مناطق دیگر وخارج ازمنطقه عرب برساند وروزی بیاید که دنیاگیر شود.
با ولادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام ، پروردگار برای همیشه فطرت را از اسارت نجات داد و این درخت با خون حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یاران با کرامتش آبیاری شد و این خون تزریق شده ، حیات ابدی اسلام را تضمین کرد که جمله زیبایی نیز
نقل شده است که نمی دانم از کیست ، ولی حقیقت است که :
«الاِسْلامُ نَبَوِیُّ الحُدُوثِ وَ حُسَینیُّ البَقاء » (1)
ظهور و رخ نشان دادن اسلام ، مربوط به پیغمبر صلی الله علیه وآله است ، اما دوام این دین ، مربوط به حضرت سید الشهداء علیه السلام است.
آن مرد بزرگ این مطلب را بر اساس این آیه قرآن که فرشتگان مطلقا اهل معصیت نیستند می گفت ، که فطرس را به این شکلی که نقل کردند و جزء نُقل شیرین مجالس امام حسین علیه السلام شده است ، رد می کرد و می گفت : آیه قرآن از قبول این داستان امتناع دارد ، چون خلاف صریح آیات قرآن مجید است.
ملائکه اهل گناه نیستند ، همین طور حیوانات نیز اهل گناه نیستند :
« مَّا مِن دَآبَّۀٍ إِلاَّ هُوَ ءَاخِذُ بِنَاصِیَتِهَآ » (2)
ص:214
پروردگار عالم در قرآن می فرماید: مهار تمام موجودات زنده زمین به دست من است.
من آنها را از لانه بیرون می آورم و به لانه برمی گردانم. پیدا کردن مواد غذایی آنها بر عهده من است. من مهار آنها را در اختیار دارم و در حقیقت موجودات مجبوری هستند که در فضای اجبار ، گناه کردن معنا ندارد. اطلاعات ما از جنّ نیز بسیار کم است ، لذا ورود به این بحث بی فایده است.
گناه تا آخر عمر در حال هجوم به سوی انسان است ، همان گونه که به تمام انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام هجوم داشت. یعنی آنها را نیز استثنا نمی کرد.
چیزی که هست ، هجوم هر گناهی به انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام با شکست کامل
مواجه می شده است. یعنی این هجوم توان ورود به فضای فکر آنها را نداشت که انبیا حتی فکر گناه کنند. انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام هر هجومی از گناه را در همان لحظه اول می شکستند و نابود می کردند.
اما انسان ها زمینه قبول ، ایجاد مقدمات ، مرتکب شدن و فکر گناه و صبر در برابر آن را دارند. خدا می خواهد که فشار درونی ، عصبی و فشار تلخ گناه و لذیذترین لقمه سفره شیطان را از انسان دور کند. این خیلی ارزش دارد.
امام باقر علیه السلام در مورد این مقاومت می فرمایند : صبر بر گناه مقاومتی است که درهای بهشت از میان این مقاومت به روی انسان باز می شود. این مطلب را امیرالمؤمنین علیه السلام و رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز به شکل دیگری مطرح می کنند. (1)خدا در قرآن مجید می فرماید :
« أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی فَإِنَّ الْجَنَّۀَ هِیَ
ص:215
الْمَأْوَی » (1)بیشترین آیات و روایات در باب رسیدن انسان به بهشت ، مربوط به همین دفع گناه است که با صبر و تحمل دفع می شود.
بی محلی کردن و فراهم نکردن مقدمه گناه و خود را حفظ کردن ، خیلی برای انسان تلخ است. انبیا نیز می دانستند که تلخ است ، اما این صبر ، تحمل این تلخی و مقاومت در مقابل گناه ، کلید باز کردن درهای بهشت است. این تلخی زلف انسان را با بهشت گره می زند ؛ یعنی گره خوردن انسان به بهشت ، به دست صبر در مقابل گناه است.
کسی که می خواهد در مقابل گناه صبر کند ، لازم است دیدگاه پروردگار عالم ، انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام را نسبت به گناه بشناسد. ببیند ، بفهمد و لمس کند که دین، گناه را به چه کیفیتی می بیند.
فرض کنید پول حرام از هر راه حرامی که به دست بیاید ؛ (2) مکر ، حیله ، رشوه ، غصب ، اختلاس ، دزدی ، تقلّب در جنسی که به مردم فروخته می شود و پول هایی که امیرالمؤمنین علیه السلام از فروش خرمایی که خودش کاشته ، از خریدار می گیرد ، از نظر ظاهر که فرقی نمی کنند ، چون هر دو سکّه ، طلا ، نقره و یا اسکناس می باشند.
آیا پروردگار عالم نیز مانند ما ، این دو نوع پول را یکسان می بینند ؟ ببینیم در قرآن مجید چه می گوید ؟ نگاه خدا به اسکناس ، لقمه ، فرش ، زمین ، خانه ، و مغازه اگر از راههای ذکر شده به دست بیاید ، حرام است. این آیه صریح کتاب خدا است :
ص:216
« إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَ لَ الْیَتَمَی ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا » (1)« ظُلْمًا » در اینجا یعنی به حرام. «انما » یعنی غیر از این نیست ، فقط همین است. هر کجا در قرآن کلمه «انّما » آمده است ، یعنی غیر از این نیست که این افراد آتش به دست می آورند.
پیغمبر صلی الله علیه وآله دعایی دارند که فکر نمی کنم که اگر ما چنین درخواستی را از پروردگار داشته باشیم ، به این راحتی در حق ما مستجاب شود ، اما در حق ایشان مستجاب شد.این دعا را بزرگترین فیلسوف ایران و مشرق زمین ، صدر المتألهین در جلد اول «اسفار » نقل می کند :
«اللهم أَرِنی الاَشْیاءَ کَما هِی »
خدایا ! چشم مرا از دیدن ظاهر اشیاء به دیدن باطن اشیاء برگردان. اگر چیزی زیباست ، ظاهر و باطنش را به من نشان بده ، ببینم زیر این نقاشی فریبنده چیست.
زیر این اسکناس زیبا با این رنگ و نقاشی ، این باغ آباد ، این گلستان ، این فرش ابریشمی ، این کاخ را به من نشان بده که ببینم حقیقت و باطن آن چگونه است.
اگر ما این چشم را داشتیم ، معصوم بودیم. چون هر گناهی را نگاه می کردیم ، می دیدیم که آتش از آن گناه تا آسمان بلند است ، آن گاه به سراغ گناه نمی رفتیم. اما چرا این چشم را به ما نمی دهند ؟ چون ما نیازی به آن چشم نداریم ؟ نه ، چون اگر آن چشم را به ما بدهند ، از همه اطرافیان و زندگی قطع رابطه می کردیم و در گوشه ای زانوی غم به بغل می گرفتیم تا مرگمان فرا رسد ، چون تمام لذت ها از ما گرفته می شود.اما خدا نمی خواهد که بندگانش را زجر بدهد.آن وقت کسی که تمام زندگی او از حرام است، حاضر نمی شود به همسرش نگاه کند وبااو هم کلام شود.
ص:217
خدابه خوشی های دنیای مردم دست نمی زند ، ولواز حرام باشد.او خیلی کریم تراز این است که زندگی بندگانش رابارنج توأم کند.
ما نمی توانیم آن نگاه را پیدا کنیم ، اما رسول خدا صلی الله علیه وآله به درخواست خودش ، نگاهش ازظاهر کل جهان، به باطن نفوذ پیدا کرد؛ یعنی همان گونه که چیز حرام را به شکل آتش می بیند ، ولی با دیدن حقیقت اشیاء، از زندگی بی لذت نمی شود.
من به کسی ده سال ارادت داشتم و هر سال به دست بوسی او می رفتم. فقط می رفتم که گریه اش را ببینم و برگردم. شخصیت بسیار والایی بود ؛ آن روزگاری که من به خدمتش می رفتم ، می گفتند : از مراجع آن روزگار قم ، اعلم و مقدم تر است.
خیلی انسان عجیبی بود. می دانست من هر سال چه وقتی به خدمتش می روم. ده روز خدمتش می ماندم تا از نگاه ، چهره و حرف زدنش بهره ببرم و یادداشت های خوبی از دیدار با ایشان دارم دارم.
گریه اش را به این شکل می دیدم که تا من می رسیدم ، می گفت : روضه امام حسین علیه السلام را بخوان. من می خواندم و او صورت و دستمالش را از اشک خیس می کرد.
حقیقت حرام را می خواهم ببینید که چگونه خدا آن را به اولیای خود نشان می دهد. من این ها را تذکر می دهم که ما قرارداد ترک گناه قویی با خود و خدا
ببندیم ، چون پیغمبر صلی الله علیه وآله می فرمایند : شقی کسی است که ماه مبارک رمضان تمام
شود و خود را به رحمت خدا نرساند. (1)خود ایشان می فرمودند : شبی در خواب دیدم که نشسته ام ، تعدادی از علما نیز در کنار من نشسته اند. درب اتاق باز شد. شخص با ادبی وارد شد و کیفش را باز کرد ، پر از اسکناس نو بود ، درب کیف را باز کرد و به من گفت : این ها سهم امام علیه السلام
ص:218
از کسب من است و می خواهم به شما بدهم. من درون کیف را دیدم ، مار کبرای سیاه عظیمی به طرف من آمد ، یعنی این اسکناس ها به مار خطرناک تبدیل شد. من از خواب پریدم. خیلی ناراحت شدم.
«لا اله الا الله» و «استغفر الله» گفتم ، ولی دیگر خوابم نبرد. صبح فردا ، در حالی که من از آن خواب غفلت داشتم و یادم رفته بود ، همان جریانات خواب را با همان افراد دیدم. دیدم درب اتاق باز شد و همان کسی که دیشب در خواب دیده بودم و تا به حال ندیده بودم ، با همان کیف آمد و نشست. درب کیف را باز کرد ، همان بسته های پول را دیدم، به او گفتم: من هیچ نیازی به این سهم امام علیه السلام ندارم، چون جای مصرف راندارم. جای دیگری ببرید. این مال، حرام است.
در مورد مال حرام، در معارف ما آمده است که: از مار و عقرب های قیامت و جهنم بترسید.
این نگاه خدا به حرام و گناه است. همین نگاه را انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام داشتند.
من تقریبا مطالب کاملی در مورد نگاه های پیغمبر صلی الله علیه وآله به حقیقت حرام به دست آوردم ، دنبال فرصتی هستم که اگر به دست بیاید ، نگاه های حضرت به حرام را در نوشته ای توضیح دهم. خیلی عجیب است. هر نگاهی که از پیغمبر صلی الله علیه وآله نقل شده است ، مطابق با آیات کتاب خدا و قرآن کریم است.
سلمان یک بار از رسول خدا صلی الله علیه وآله درخواست کرد که لحظه ای آن نگاه را پیدا کند ،
پیغمبر صلی الله علیه وآله اجازه ندادند. خواسته بود که زنده شدن مرده ها را ببیند ، بالاخره حضرت فرمودند :
به قبرستان بقیع برو ، آنجا آن نگاه تو را باز می کنند. او رفت و وقتی آمد ، از دارا شدن آن نگاه پشیمان شد ، چون خیلی وحشت کرد و تا آخر عمرش گرفتار غصه آن نگاه بود. این که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله اجازه ندادند باطن اشیاء و باطن برزخی را ببیند ، برای این بود که مرده ها در حال و وضعی هستند که گاهی دیدن آن انسان را تا آخر
ص:219
عمر وحشت زده می کند. (1)
شبی است که پروردگار به عنوان ظرف نزول قرآن انتخاب کرده است. یعنی قرآن ابتدا سرّی بود که فقط در علم حضرت حق بود و در شب قدر این قرآن را از آسمان و علمش به صفحه هستی نازل کرد.
اولین چشمی که قرآن نازل شده از آسمانِ علم حضرت حق را دید ، جبرییل بود. پروردگار عالم قرآن را به جبرییل انتقال داد که به زمین بیاورد و به قلب پیغمبر صلی الله علیه وآله انتقال دهد. شب قدر چنین ظرفی است.
به قدری با ارزش است که خدا این ظرف را ، ظرف نزول قرآن قرار داده است :
« إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَۀِ الْقَدْرِ » (2)در جای دیگر می فرماید :
« إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَۀٍ مُّبَرَکَۀٍ » (3)
ص:220
در شب قدر پروردگار توبه را خیلی راحت می پذیرد. دعا را قبول و مستجاب می کند. شب قدر شبی است که هر کس لیاقت و صداقت خود را به خدا نشان دهد ، پرونده او تا سال دیگرش را به سعادت و کرامت رقم می زند و تمام هجوم هایی که در طول سال ممکن است به دین بنده اش شود ، در شب قدر شکست آن هجوم ها را رقم می زند.
آن رقمی که امشب به پرونده یک ساله ما می خورد ، یا رقم سعادت است و یا رقم شقاوت. کاری به پول ، بدن ، سرما خوردگی و سرطان ندارد. بالاخره از این شب قدر تا شب قدر سال آینده تعدادی از ما باید بمیرند.
تمام چهارده معصوم علیهم السلام در شب قدر گریه می کردند و می فرمودند : اگر نام ما در دفتر اشقیا است ، این نام را به دفتر اهل سعادت انتقال بده. آنها که اهل سعادت بودند ! من فکر می کنم این گریه آنها به خاطر این بود که نام ما شیعیان را از دفتر اشقیا برگرداند. (1) این کنایه گویی به خدا است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله ظرف آبی کنار خود می گذاشتند که اگر خواب بر اهل خانه غلبه می کرد ، پیامبر صلی الله علیه وآله آب بر صورت آنها می پاشید و می فرمود : صبر کنید تا اذان صبح را بگویند. بیدار باش که وقتی می خواهد مقدرات الهی به تو برسد ، تو را بیدار ، در
عبادت ، قرآن خواندن و احیاء گرفتن ببینند. پس شما نیز امشب بیدار باشید. (2)والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
ص:221
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
آیات قرآن و روایات ، به طور مستقل صبر را مورد توجه قرار داده اند. به این معنا که آیات شریفه یا روایات ، جز به صبر و پاداش صابران نپرداخته اند. گاهی آیات کتاب خدا و روایات ، مسایل بسیار با ارزشی را در رابطه با انسان مطرح می کنند که صبر نیز جزء یکی از آن حقایق مطرح شده است. نمونه ای از آن آیات و روایات را که به ارزش های صبر اشاره کرده اند ، عنایت کنید.
نکته بسیار مهمی که در ضمن نگاه به آیات قرآن ، درباره صبر متذکر شدم این است که صبر از نعمت های ویژه پروردگار مهربان عالم است که گویا به صورت نوری کیفی و غیبی نزد پروردگار است و اهل ایمان باید این نعمت را با دعا ، درخواست و سؤال از پروردگار مهربان عالم بخواهند و خدا نیز به آنها عنایت کند.
البته وقتی این نور در ظرف روح قرار بگیرد ، آثار مهم خود را در زندگی دنیا و آخرت آدمی آشکار خواهد کرد. آیه ای را که چند ارزش را بیان کرده است و گویای این مسأله است که صبر حقیقت الهی و نعمت معنوی است که باید از حضرت حق درخواست کرد ، مورد بررسی قرار می دهیم.
در بین ما رسم شده است به کسی که مصیبت دیده است ، می گویند : خدا تو را صبر دهد. این ریشه در همین آیه شریفه دارد که صبر ، حقیقتی قابل تحصیل است
که انسان باید به دنبال به دست آوردن آن از پروردگار مهربان عالم باشد.
جنگی بین حق و باطل اتفاق افتاد ، البته در جنگ های بین حق و باطل ، همیشه پیشقدم و طراح جنگ ، طرف باطل بوده است ، چون :
ص:222
« وَ مَآ أَرْسَلْنَکَ إِلاَّ رَحْمَۀً لِّلْعَلَمِینَ » (1)ایشان اقتضای طرح و پیشقدم شدن در جنگ را ندارد ، بلکه :
« لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ » (2)این بزرگواران منابع رحمت بودند. زجر می کشیدند. اگر به ناحق به کسی لطمه وارد می شد ، تمام انبیا و ائمه علیهم السلام فرو رفتن خار به پای کسی را تحمل نداشتند.
کاری به این نداشتند که طرف مقابل کیست ؛ رفیق ، مؤمن و دیندار است ؟ یا با آنها دشمنی دارد ؟ شما ناله جگر سوز امیرمؤمنان علیه السلام در مسجد کوفه را بخوانید که با چه سوزی ، درحالی که روی منبر ایستاده بود ، ناله کرد از این که کارگزاران معاویه در مرز کشور، خلخالی را از پای زن یهودیه بیرون کشیده اند و شما ساکت هستید. (3) آن وقت حاضر بودند در میدان جنگی شرکت کنند که از روی ظلم چند هزار نفر را مثل برگ درخت روی زمین بریزند ؟
دشمن با عملش رضایت به کشته شدن را اعلام کرده است. دشمن لشگر کشی
کرده ومی خواهد شهر را بگیرد، غارت کند، زن ها ودخترهارابه اسارت ببرد ، پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله هر چقدر رحمتش فراگیر باشد ، باز نمی تواند نسبت به ظلمی که می خواهد به مظلومان بشود ، بی تفاوت باشد. باید برود و در مقابل دشمن بایستد.
وجود مبارک سیدالشهداء هشت روز زمینه را فراهم می کرد که یزیدیان به جنگ
ص:223
با او نیایند. نه اهل ترس بود ، نه اهل فرار از مرگ. از انتقال به عالم دیگر نیز وحشت نداشتند. وقتی اقوام حضرت علیه السلام در آستانه دروازه مکه عرض کردند : این سفر بوی مرگ می دهد ، نروید. ایشان جواب داد : اشتیاقم به مرگ از اشتیاق حضرت یعقوب علیه السلام به دیدن حضرت یوسف علیه السلام بیشتر است. (1)پس چرا از دوم محرم تا روز دهم کاری کردند که جنگ نشود ؟ برای این که دشمن در دنیا و آخرت ضرر نکند. اصلاً بحث خودش ، اصحاب و خانواده اش مطرح نبود. می خواست در این هشت روز ، با کار فرهنگی ، شاید این مردم خواب زده و غافل را بیدار کند و نگذارد این ها به شقاوت کشتن امام که پاداشی جز جهنم ندارد ، گرفتار شوند :
« وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیهَا » (2)اما دشمن به امام علیه السلام گفت : با یزید می سازیم و شقاوت را می خواهیم.
امام علیه السلام فرمودند : دین و دامن پاک مادرانی که ما در آن دامن ها تربیت شده ایم به ما اجازه نمی دهد که ما با یزید بسازیم. خدا ما را به امامت انتخاب کرد و ما را
واسطه ای قرار داد که شما را به بهشت ببریم. ما چرا با شما بسازیم که به جهنم
برویم ؟ شما با ما بسازید که به بهشت بروید.
پاسخ عمر سعد که از قول سی هزار نفر وکالت می کرد این بود : ای حسین بن
ص:224
علی ! اکنون که با ما سر سازش نداری ، جنگی را برپا می کنیم که در این جنگ ، دست ها و پاها قطع ، بدن ها قطعه قطعه و سرها جدا شود و مردی در میان شما زنده نماند.
یعنی دشمن خودش را با اختیار در آغوش غضب و آتش جهنم قرار داده است.
اینجا حضرت سیدالشهداء علیه السلام دیگر باید چه کار کند ؟ حضرت باید شهادت را بپذیرد و جهنم رفتن آنها را نیز قبول کند ، چون ذات کار دشمن دارد این را می گوید.
اینجا همان نقطه ای است که خدا در قرآن به پیغمبر صلی الله علیه وآله می گوید:
« ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُون » (1)آنها را در این بازی گری خیالات ، فساد باطن و فساد عمل رها کن تا بچرند.
دیگر چگونه باید با مردم حرف زد و راهنمایی کرد ؟ دیگر راهی نیست. خدا راه نبوت انبیا ، عقل ، امامت و قرآن را که باز کرده است. راه دعوت از مردم ، که میلیون ها سال باز است. راه ماه مبارک رمضان ، شب قدر ، بیان حلال و حرام باز است. دیگر چه راهی برای نجات اهل دوزخ از دوزخ باقی می ماند ؟
خدا این مطلب را در قرآن می فرماید :
« فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِ ّ إِلاَّ الضَّلَلُ » (2)بعد از حق ، جز گمراهی چیست ؟ خداوند متعال ، انبیا و ائمه علیهم السلام حجت را بر مردم از هر ناحیه ای تمام می کنند ، بعد مردم نافرمان را به جهنم می برند. پروردگار بدون اتمام حجت کسی را به هیچ عنوان به جریمه محکوم نمی کند.
ص:225
روزی هنرمندی که به دربار فرعون می آمد ، فرعونیان و وکلا و وزرا را می خنداند ، آمد وارد دربار شود ، مردی را با لباس و کفش معمولی ، با چوبدستی دید که چهره اش به چوپانان می ماند. تعجب کرد که چنین کسی ، با وضعی که هیچ چیزش با دربار تناسب ندارد ، اینجا برای چه کار آمده است ؟
از مأمور دربار سؤال کرد : این کیست ؟ گفت : این موسی بن عمران علیه السلام است.
گفت : عجب ، این با این وضعیت می خواهد اعلی_'حضرت و اطرافیان او را به دین خودش در آورد ؟ گفت : بله.
این هنرپیشه مقداری حضرت موسی علیه السلام را ارزیابی کرد، به خانه رفت. چون هنرپیشه ها همه وسایل گریم را دارند، لباسی شبیه حضرت موسی علیه السلام را پوشید و چوبدستی ای شبیه او برداشت و خود را شبیه حضرت کرد و به دربار آمد، گفت: به اعلی حضرت خبر بدهید که هنرپیشه دربار می خواهد ادای این چوپان بیابانگردی را که می گوید من پیغمبر هستم و از طرف خدا آمده ام، در بیاورد.
گفتند: بیا. ادایی درآورد که آن روز فرعون و فرعونیان از روزهای دیگر بیشتر خندیدند. فرعون به او گفت: گاهی تو به لباس موسی در بیا و ما را از خستگی در بیاور. از این داستان مدتی گذشت. به فرموده خدا در قرآن مجید: زمان غرق شدن فرعون و فرعونیان و نجات حضرت موسی علیه السلام و اهل ایمان رسید.
خداوند به حضرت موسی علیه السلام گفت : شبانه کل مؤمنین را بردار و وارد رود نیل شو ، من آب را از دوازده منفذ خشک باز می کنم که این منافذ زمین باشد و دو دیوار آن از آب باشد و آب نیز به هم جمع نیاید.
خدا در قرآن می فرماید :
« مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَّ یَبْغِیَانِ » (1)میلیون ها سال است که در این اقیانوس ها ، رودخانه ای وسط آب از آب شیرین هست و دو طرف آن نیز آب تلخ و شور است. میلیون ها سال است که آب آن طرف
ص:226
با این طرف مخلوط نمی شود. عکس برداری ماهواره ای کرده اند ، این همه باد و طوفان می آید ، ولی آب این طرف با آن طرف مخلوط نمی شود.
همه کار ما دست خدا است و خداوند بهترین کارگردان می باشد:
« أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ » (1)من برای شما کافی نیستم ؟ این همه این در و آن در می زنید و همه چیز شما با هم مخلوط و پیچیده شده است ؛ زن و مرد شما ، محرم ونامحرم ، دین با وسوسه ، فرهنگ ایرانی با فرهنگ آمریکا و اروپا ، اخلاق شما با اخلاق یهود و مسیحیت بی دین مخلوط شده است.
فرمود : ای موسی ! شبانه اهل ایمان را بردار و به آب بزن. این ها می فهمند که شما دارید می روید. من آنها را حرکت می دهم که به دنبال شما بیایند و وارد آب شوند. بنا بود آخرین نفر از قوم حضرت موسی علیه السلام که بیرون می آید ، آخرین نفر از افراد فرعون به داخل رود بیاید ، بعد آب به هم بریزد و همه را خفه کند.
آنها همه نابود شدند ، حضرت موسی علیه السلام و اهل ایمان نجات پیدا کردند. از جمله نجات یافتگان ، آن هنرپیشه دربار بود. به حضرت موسی علیه السلام گفتند : او چرا غرق نشد ؟ او که حقوق بگیر دربار بود و تو را مسخره می کرد و آنها می خندیدند ؟ حضرت موسی علیه السلام از خدا پرسید ، خطاب رسید : او چون در آن لباس ها و حرکاتش به بنده محبوب من شباهت پیدا کرد ، به خاطر همین شباهتش ، نجات پیدا کرد. این
خدا.
ص:227
بعد خدا در قرآن می فرماید : خود را مانند کلاف سر در گم که گره اش را پیدا نمی کنید تا باز کنید ، به همه چیز پیچیده اید.
اما آیه شریفه ای که ارزش ها و نکته های عالی در مورد صبر دارد که صبر نعمت خدا است و گویی نوری در حریم کبریا است که باید چراغ دل را به جانب این نور گرفت که این نور در این چراغ تاریک وارد شود و باطن را روشن کند ، انسان در مقابل معصیت ها ، ناگواری ها و تلخی ها خود را نگهدارد و به دینش لطمه نخورد.
جنگی بین حق و باطل شروع شد که نیروی دشمن سه برابر نیروی اهل ایمان بود. دشمن به طور کامل مسلح بود ، اما اهل ایمان مسلح نبودند ، پس چگونه بر دشمن پیروز شدند ؟ به دعای خالصانه متوسل شدند :
« رَبَّنَآ أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا » (1)خدایا ! صبر را در ظرف وجود ما بریز. معلوم می شود نور صبر به انسان مؤمن روحیه می دهد، و ترس و اضطراب را از او می گیرد ، به او امنیت باطن می دهد و به این نقطه می رساند که چه بکشم و چه کشته شوم پیروزم ، چون شهید می شوم.
دیگر باخت برای او وجود ندارد.
« فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ » (2)دیگر با دشمن نمی سازد ، چون می گوید : بزنم یا بخورم ، جنگ را برده ام ، پس معنی ندارد که با دشمن بسازم.
صبر چگونه انسان را از لحاظ معنوی پر و سنگین می کند که به اسلحه دشمن ،
ص:228
زخم خوردن و شهادت می خندد.
« رَبَّنَآ أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَفِرِینَ » (1)خدایا ! اگر وارد درگیری شدیم ، ما را در مرز ایمان و دین و در حریم خود نگهدار. پیروزیی به ما بده که کافران تا این حد مزاحم زندگی ما و مردم نباشند.
پروردگار عالم دعای این گروه را که یکی از جنگجویان آنها حضرت داود علیه السلام بود ، مستجاب کرد. با صبر وارد جنگ شدند ، ثابت قدم ماندند و بر جالوتیان پیروز شدند. (2)داستان این صبر ، دعا و این که صبر نعمت است و ثبات قدم و پیروزی بر کافران با تعداد اندک ، در اواخر سوره مبارکه بقره به طور مفصل ذکر شده است.
وقتی روز عاشورا جنگ شروع شد، امام علیه السلام فقط این جمله را به یاران خود فرمودند:
«صبراً بنی الکرام» (3)
ای فرزندان کرامت و آقایی! صبر کنید! یعنی زیر بار سازش با دشمن نروید و از
ص:229
مرگ دلگیر نباشید. با همین صبر شما، تحولی در تاریخ عالم اتفاق خواهد افتاد که نمونه این تحول در دنیا بی نظیر است.
حضرت و یارانش با دلهای مردم عالم چه کردند؟ در طول سال ها، چه تعداد گمراه را به توبه کشاندند؟ حضرت دراین عالم چگونه محوری شده است که هر انقلاب دینی، از او نشأت گرفته است.
هیچ ارتشی، افراد ارتش ابی عبدالله علیه السلام را نداشت، نه حضرت ابراهیم، نه حضرت داود و نه موسی علیه السلام. هیچ ارتشی در دنیا هرگز مانند قمر بنی هاشم، علی اکبر، حبیب بن مظاهر، حرّ بن یزید، زهیر بن قین، قاسم بن الحسن را نداشت.
در هر ارتشی که زنان شرکت داشتند، مانند حضرت زینب، سکینه و رباب علیهم السلام هرگز نبود.
زنان و دخترانی که از شب یازدهم تا برگشتن به مدینه، حتی یک شب هم نماز شب آنان ترک نشد. در حالی که جلوی چشم آنان هفتاد و دو نفر را سر بریدند ولی نفسی که در آن نارضایتی خدا باشد، نکشیدند.
در این حادثه چه صبری اتفاق افتاد! که از طلوع آفتاب تا بعدازظهر، حضرت ابی عبدالله علیه السلام این همه داغ دید، گرسنه و تشنه بود، ولی دل و لب مبارکش به ذکر خدا مشغول بود.
آن وقتی که برای آخرین بار از روی زین اسب مردم را شروع به نصیحت کرد، با تیر سه شعبه قلب مبارکش را هدف قراردادند که نتوانست تیر را از جلو در آورد دو پا را از رکاب خالی کرد آنجا هم ذکر گفته، فرمود:
«بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملۀ رسول الله»
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
غلط نکنم عرش بر زمین افتادهوا ز باد مخالف چو تیره گون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید (1)
ص:230
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
باور داشتن آیات قرآن کریم که سند اصیل همه حقایق عالم هستی ، احکام الهی و مسایل اخلاقی است ، انسان را بدون تردید ، در مدار برنامه هایی که سبب زندگی سالم ، رضایت خدا و رسیدن به بهشت است ، قرار می دهد.
باور ، اعتماد و ایمان به قرآن از طریق شناخت اجمالی قرآن میسر است. باور به این که این آیات نازل شده از طرف پروردگار مهربان عالم به قلب ملکوتی پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وآله است و نقطه ای از غیر خدا در این کتاب وجود ندارد.
قرآن مجید ساختمان هر نوع شکّ و تردیدی را نسبت به خودش خیلی راحت خراب می کند و با پاک کردن قلب از زباله های شک و تردید ، انسان را به باور وصل می کند که این کتاب الهی است و کار زمینیان نیست.
گوشه ای از تخریب ساختمان شک و پدید آمدن باور بعد از این تخریب را در ضمن بیان قطعه ای تاریخی عنایت فرمایید :
وجود مبارک امام صادق علیه السلام برای انجام طواف خانه خدا وارد مسجد الحرام شدند. ظاهرا رو به روی حجر اسماعیل چهار دانشمند معروف عرب را دیدند که علیه قرآن مجید حرف می زنند و حرفشان نیز برخاسته از همان شک و تردید بود و به خاطر این شک و تردید تقریبا نزدیک به باور رسیده بودند که این کتاب ، هیچ ربطی به عالم غیب ندارد ، بلکه کتابی است که در همین زمین و با فکر زمینیان
ص:231
ساخته شده است. (1)در نهایت پیغمبر صلی الله علیه وآله با کسانی که مقداری به تاریخ گذشته و حالات انسان آگاه بودند ، ملاقات هایی داشتند و مطالبی که از آنها می شنیدند ، مکتوب می کردند
ص:232
و ارایه می دادند و می گفتند : این قرآن است و خدا آن را نازل کرده است.
امام علیه السلام در گوشه ای ایستادند و بدون این که عکس العملی نشان بدهند ، گفتگوی این ها را گوش می دادند. البته اخلاق یک عالم اقتضا می کند که با حوصله به تمام مطالب مخالفین و دشمنان گوش بدهد و وقتی که تمام شد ، آنها را با دلیل علاج کند و قلب آنها را از آن زنگارها پاک کند.
اگر پاک شدن این زنگارهای قلبی را قبول کردند ، اهل خدا می شوند و اگر قبول نکردند و راه خود را ادامه دادند ، تا از دنیا بیرون بروند ، اهل جهنم خواهند شد.
چقدر وقت و قدرت علمی ، ادبی و انشایی داریم ؟ اما این چهار نفر کم نظیر بودند. من کتابی دارم از یکی از این چهار نفر ، در قدرت انشاء ، پرداختن جملات ، زیبانویسی و کتاب را بر اساس قانون سهل و ممتنع به وجود آوردن ، هزار و پانصد سال است که هنوز حرف اول را می زند. شما اگر به دانشمندان مصر ، عربستان ، عراق ، امثال محمود عقّاد ، طه حسین ، این ها که از دنیا رفته اند ، نویسندگانی که در دنیای عرب بی نظیر بودند ، یا نویسندگان لبنانی ، مانند کتّانی ، جرج جرداق که قلم آنها دارای سحر است ، یعنی وقتی می نویسند ، دنیای عرب را مبهوت می کنند ، ولی هیچ کدام از این ها ، صفحه ای از کار این چهار نفر را نمی تواند انجام دهد.
عبدالله بن مقفّع که کتاب «کلیله ودمنه » را از زبان فارسیِ روزگار ساسانیان ، به عربی ترجمه کرد ، یکی از این چهار نفر بود. ابن ابی العوجاء ، عبدالملک بصری و عبدالملک دیصانی نیز سه نفر دیگر بودند.
اما هر چهار نفر لاییک بودند و به عبارت امروزی ، از حرف های آنان پیداست که مذهب ماتریالیستی داشتند ، یعنی از کمونیست های قوی آن زمان بودند ، البته نه به لفظ کمونیست ، بلکه آنها را زندیق می گفتند. حرف هایی که داشتند ، همان حرف هایی است که از هفتاد سال قبل توسط هگل و لنین به عنوان مکتب کمونیستی رواج پیدا کرد.
این چهار دانشمند قوی ، هنرمند ، انشا نویس و مترجم که نسبت به قرآن شک و تردید داشتند و می گفتند: این کتاب ، زمینی است و ارتباطی به عالم غیب ندارد و اصلاً عالم غیب را قبول نداشتند.
قرار گذاشتند که تا سال دیگر ، هر کدام مانند یک چهارم قرآن را بسازند و در
ص:233
همین جلسه بیاورند و بخوانند و بعد پخش کنند و به مردم آن روزگار بگویند : این
که پیغمبر شما گفته است که این کتاب از عالم غیب است ، ما زمینی ها ، هر کدام
مانند یک چهارم این کتاب را نوشته ایم ، بعد قرآن باطل شود و از آسمانی بودن در بیاید ، وقتی که مهر زمینی بودن به آن خورد ، خیمه دین به عنوان مکتب آسمانی جمع می شود و نبوت انبیا و قیامت نیز باطل می گردد و جهان یکپارچه لاییک خواهد شد.
انسان عالم عاقل ! تو که زحمت می کشی ، در راه مثبت زحمت بکش. به جای این که مردم را به پستی بکشی ، به رفعت و منزلت ببر. امام صادق علیه السلام نیز سکوت کردند. جلسه تمام شد و این ها متفرق شدند. امام علیه السلام هم منتظر ماندند تا سال دیگر که رو به روی حجر اسماعیل ، جلسه این چهار نفر تشکیل شود ، آن وقت بیایند و با این ها حرف بزنند.
عالم باید حوصله داشته باشد و وقت شناس باشد. نباید با غیرعالم درگیر شود.
غیرعالمی که این حرف ها را می زند ، بیمار است و با علم ، منطق ، حکمت ، دلیل و برهان می شود او را معالجه کرد.
امام حسین علیه السلام به شخصی فرمودند : اگر عالمی حوصله و صبر نداشته باشد و پولداری بخیل باشد ، به نظر تو باید چه کار کرد ؟ گفت : یابن رسول الله ! باید علاجش کرد. فرمود : چگونه ؟ گفت : ما نمی توانیم علاجش کنیم ، باید خدا صاعقه ای از آسمان به گردن او بزند ، خاکسترش کند و شرّش را بکند. امام علیه السلام خندیدند و فرمودند : با این جواب هایی که تو می دهی ، هزار دینار طلا به او دادند. (1)
ص:234
عالم بی حوصله ، شکاک را نمی تواند علاج بکند ، بلکه او را به بی دینی قوی تری می کشاند. ثروتمند بی کرم ، ظالم و بی رحم است ، اگر علاج نشود ، باید
نابود شود ، یعنی هیچ ارزشی ندارد که بخواهد در این دنیا بماند. البته خدا آنها را
نابود نمی کند ، می مانند ، می خورند ، می میرند و بعد به جهنم می روند.
سال بعد شد. امام علیه السلام آن روز معین وارد مسجد الحرام شدند ، آنها نیز آمدند و دور هم نشستند ، به هم گفتند : شما نمونه ربع قرآن را باید ساخته باشی ، بیرون بیاور و بخوان ، گفت: من یک سال معطل یک آیه بودم :
« لَوْ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَۀٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا » (1)از نظر ادبی ، استخدام و ترکیب کلمات ، تأکیدات ، اشارات ، لطایف ، مفهوم و معنا ، دیدم اگر تمام عالم جمع شوند ، نمی توانند مانند این یک آیه را بسازند ، من از شما سه نفر عذر می خواهم ، چون کاری نتوانستم بکنم. همین یک آیه چنان دماغ مرا به خاک مالید که خجالت زده هستم.
به دیگری گفتند. گفت : والله من نیز یک سال معطل این آیه هستم :
« لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا » (2)اگر تمام عالم جمع شوند و بخواهند مانند مگس را بسازند ، نمی توانند. آن چیزی که معلوم است ، این است که ما موجودات زنده نمی توانیم مانند این آیات را بسازیم ، چون ترکیب ، ادبیات ، فصاحت ، بلاغت و معنای این آیه ، یک سال مرا معطل کرد. من نیز نتوانستم.
ص:235
به شخص سوم گفتند : تو چه کار کردی ؟ گفت : من در نصف یک آیه ماندم. در سوره مبارکه یوسف است :
« فَلَمَّا اسْتَیْسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا » (1)اگر تمام مردم عالم جمع شوند ، که ترکیبی با این کوتاهی و پرمعنایی را بسازند ، امکان ندارد بتوانند.
سه نفر از گردونه خارج شدند. به چهارمی گفتند : تو چه کار کردی ؟ گفت : شما فقط زیبایی ، فصاحت و ادبیات این یک آیه را گوش بدهید ، بعد از این که پروردگار خواست طوفان قوم حضرت نوح علیه السلام را جمع کند ، فرمود :
« وَ قِیلَ یَأَرْضُ ابْلَعِی مَآءَکِ وَ یَسَمَآءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَآءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِ ّ » (2)آن کسانی که عربی خوانده و به ادبیات عرب مسلط هستند ، می فهمند که خدا در این آیه از لحاظ فنّ فصاحت ، بلاغت ، بدیع ، معانی و بیان چه کار کرده است. نه شعر است ، نه انشاء نگاری ، نه زیبا سازی جملات ، نه هنرمندی در استخدام کلمات ، بلکه فقط باید گفت : قرآن است.
به زمین گفتیم : آب هایی که تا نوک کوه تو را فرا گرفته است ، ببلع. آسمان نیز باریدن باران را متوقف و قلع و قمع کن تا قطره ای آب پایین نیاید. تمام آب ها فروکش کرد. فرمان ما به نابودی ستمکاران قطعی شد ، کشتی حضرت نوح علیه السلام با تعادل روی کوه «جودی» نشست.
آن چهار نفر به هم گفتند : این کلام ، کلام بشر نیست. تخریب ساختمان تردید
ص:236
و رسیدن به این نقطه که قرآن «من الله» است ، این چهار کافر به این نتیجه رسیدند که این کتاب ، زمینی و بشری نیست.
حضرت صادق علیه السلام بالای سر این چهار نفر ایستادند و این آیه را خواندند :
« قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنسُ وَ الْجِنُّ » (1)حبیب من ! بگو : اگر تمام انس و جنّ ، یعنی از زمان حضرت آدم علیه السلام تا روز قیامت هر چه انسان و جنّ هست ، یعنی قدرت انسانی و قدرت جنّ ، از زمان حضرت آدم علیه السلام تا روز قیامت جمع شوند ، که آیه ای مانند قرآن بیاورند ، نمی توانند.
می دانید جنّ ها چه قدرتی دارند ؟ البته قدرت انسان بیشتر از جنّ است. ما جنّ را نمی بینیم ، چون پروردگار نیز می فرماید :
جنّ و جنیان پنهان و قوی هستند. به قدری قوی هستند که حضرت سلیمان علیه السلام وقتی به بارگاه نشینان گفت : اینجا فلسطین است و تخت ملکه بلقیس در مملکت سبا است ، از سبا تا فلسطین ، حداقل دو هزار کیلومتر فاصله است ، چه کسی می تواند تخت او را بردارد و به اینجا بیاورد ؟ خدا در قرآن می فرماید :
« قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِ ّ » (2)قدرتمندی از جنس جنّ گفت : ای سلیمان ! به من اجازه بده ، من به سبا می روم و تخت ملکه آنها را به فلسطین می آورم. رفت و آمد:
« قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ » (3)
ص:237
تا این مدت طول می کشد : تو از جا بلند شو ، قبل از این که صاف بایستی ، من رفته ام و تخت را آورده ام.
شما تمدن ، سایت ها ، ماهواره ها و قدرت عظیم فعلی انسان را ببینید ، امام صادق علیه السلام همگی را به این آیه خواندند :
« قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنسُ وَ الْجِنُّ » (1)شما چهار نفر که چیزی نیستید ، خدا به شما چهار نفر نمی گوید ، چون شما قابل نیستید که به شما بگویم : اگر جمع بشوید که مانند این قرآن را بیاورید ، من خدا به شما می گویم :
« لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ » (2)با این اعتماد حرف زدن ، خیلی مهم است ؛بشر و جنّ ، تاروز قیامت ، مانند قرآن را نمی توانید بیاورید:
« وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا » (3)
مااگر تنهابااین قطعه تاریخی ، به قرآن اعتماد کرده ، قرآن را باور کنیم و بعد از باور کردن ، که قرآن «کلام الله» است ، خدا ، نبوت ، معاد ، بهشت ، دوزخ ، حلال و حرام ، خمس و زکات ، مسایل اخلاقی ، برزخ و رسیدگی به اعمال در روز قیامت را نیز باور می کنیم ، چون تمام نقاطی که باید باور داشت ، در قرآن هست.
بعد از این باور ، سه آیه در مورد صبر را برای شما قرائت می کنم.
ص:238
قرآن ، وعده خدا و «من الله» است. اعتماد به این کتاب ، انسان را وارد مدار تمام حقایق مثبت می کند و هر اضطراب ، ترس و وحشتی را از ما دور می کند و نمی گذارد دل ما به جای دیگری رفته ، چیزی ما را وسوسه کند ، که من برای لذت چند روزه بروم و مانند بقیه بشوم. نمی گذارد.
این سه آیه درباره صبر وآثار آن را ببینید ، نمونه این سه آیه را در هیچ سوره دیگر قرآن خبر ندارم :
« إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئِکَۀ أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّۀِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَآؤُکُمْ فِی الْحَیَوۀِ الدُّنْیَا وَ فِی الْأَخِرَۀِ * وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ » (1)صابران دیگر چه می خواهند ؟ دراین سه آیه، خدا در روز قیامت هر چه مهر ومحبت داشته باشد ، خرج صابران خواهد کرد. من عمری با گناه رو در رو شوم و به گناه بگویم : تو را نمی خواهم و با عبادات رو به رو شوم و بگویم :باجان و دل شما را می خواهم و عمری با تلخی ها ، حوادث و ناگواری ها رو به رو شوم و به پروردگار بگویم : راضی به رضای تو هستم. صبرکنم.
کسانی که اعلام کردند : بت و طاغوت هیچ کاره ما نیستند. دلار ، هوای نفس ، زن مرد ، صندلی قدرت و علم معبود مانیستند ، بلکه :
« قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ » پروردگار و معبود ما فقط «الله» است ، هر چه او و پیغمبران او بگویند ، می گوییم : چشم و هر چه غیر او بگوید، اگر مطابق با خواسته او نباشد ، به راحتی آن را رد می کنیم و می گوییم: نه این را می گویند: « ثُمَّ اسْتَقَمُوا » ایستادگی و صبر می کنند. نه به زلف گناه گره می خورند و نه عبادت را از دست می دهند و نه
ص:239
در تلخی ها با خدا قهر می کنند.
این پایداری و صبر تا کجا باید طول بکشد؟ در قرآن می فرماید : تا وقتی که چهره مبارک ملک الموت پیدا شد ، که باید عبد من، این انسان صابر و با استقامت را به
عالم بعد انتقال دهند. به ملک الموت می گویم :
در گرفتن جانش عجله نکنید. صبر کنید. قبل از این که بمیرد « تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئِکَۀ » فرشتگان رحمت من در کنار بسترش نازل می شوند.
ملائکه نازل می شوند ، محتضر زن ، فرزند ، خانه ، مغازه ، دنیا و عمر را از دست می دهد ، لذا ممکن است دچار ترس از مردن باشد ، اما « تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئِکَۀ أَلاَّ تَخَافُوا »فرشتگان من به او می گویند : نترس ، داریم تو را به میهمانی می بریم.
می دانی میهماندار تو کیست ؟ خدا. مرگ ، جنازه ، سنگ مرده شورخانه و قبر را حساب نکن، این ها برای بدن تو است. چنین مرگی قبلاً برای تو بوده است : تو در رحم مادر بودی ، جفت بدنت نیز بود ، او تو را اداره می کرد ، وقتی به دنیا آمدی ، نیازی به آن جفت نبود ، جفت را بریدند و گفتند: آن را ببرید و دفن کنید. بدن تو ، جفت روح تو است. در برزخ نیازی به این بدن نیست ، چنانچه در دنیا نیازی به جفتی که به ناف تو وصل بود ، نداشتی.
ما تو را از این بدن سبک می کنیم و روح تو را به میهمانی خدا می بریم. بدن تو امانت بوده است، در زمین می ماند و خاک می شود. روز قیامت که برپا شد، دوباره به این جفت نیاز پیدا می کنی که با شکم آن ، غذای درست را بخوری و با غریزه اش، در کنار حورالعین باشی و با گوش آن بدن، صداهای موسیقی بهشتی را بشنوی و با چشمش، مناظر بهشت را ببینی.
در برزخ به این بدن احتیاج نداری و بار اضافی است. ما این بار را به زن و فرزندت می دهیم تا ببرند و در خاک کنند، اما تو نترس: « وَ لاَ تَحْزَنُوا » خانه و مغازه را از دست می دهی ؟ به جای آن، مسکنی با همه وسایل به تو می دهیم که پهنای این مسکن ، به پهنای همه آسمان ها و زمین است :
ص:240
« وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّۀِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ »
با اعتماد به قرآن ، انسان وارد صبر می شود و بدون باور قرآن ، انسان تحمل هیچ
صبری را ندارد. می گوید : نقد را نمی گذارم که به دنبال نسیه بروم. وقتی به انسان
می گویند : « أَلاَّ تَخَافُوا » لحظه مردن آرامشی به انسان دست می دهد که با آرامش و بدون ترس جان می دهد :
« یَأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّۀُ » (1)« وَ لاَ تَحْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالْجَنَّۀِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ »
انسان این آیه را می شنود، دیگر غصه ای ندارد :
« نَحْنُ أَوْلِیَآؤُکُمْ فِی الْحَیَوۀِ الدُّنْیَا »
ما فرشتگانی که اکنون می بینی ، در دنیا نیز همه جا با تو بودیم. تو را از خیابان رد می کردیم ، تا تصادف نکنی. تا مسجد تو را بدرقه می کردیم. حوادثی که برای تو ممکن بود به وجود بیاید، خدابه ما گفته بود : شما سپر و محافظ بنده من باشید. ما در تمام زندگی دنیایی با شما بودیم، بعد از مردن نیز با شما هستیم. (2)« وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ »
ص:241
زمانی که وارد عالم بعد شوید ، هر چه که می خواهید ، برای شما آماده است. نه هر چه مامی خواهیم.در دنیا به انسان می گویند:آن چیزی که من می گویم ، باید بخواهی. دولت، قوم و خویش ، رفیق ، پدر ، مادر ، همه می گویند : آن چیزی که ما می گوییم باید انجام بدهی و بخواهی ، اما آیه می گوید : ای بنده صابر من ! در روز قیامت ، در بهشت ، آن چیزی که شما می گویید و می خواهید ، نه آن چیزی که منِ
خدا می خواهم.
تازه این ها جزای بدن تو است. برای روح تو « وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ » هر چه که تو میل داشته باشی. می خواهی تخت تو رو به روی تخت امام حسین علیه السلام باشد ؟ تخت را آنجا بگذار. اما این ها همه از دل صبر درمی آید و بی صبرها از این همه عنایت محروم هستند.
« وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ »
ای صابران ! این پذیرایی ، مستقیم از جانب پروردگار غفور و رحیم است ، یعنی آن کسی که گناهان شما را بخشید. شما در ابتدا صابر نبودید و گناهانی داشتید ، بعد در دایره صبر افتادید. «نزل » یعنی پذیرایی ، این پذیرایی از وجود مقدس پروردگار غفور و رحیم است.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
بنا به فرموده حضرت حق ، سعادتمندترین بنده خدا ، آن انسانی است که ویژگی ها و خصوصیاتی عالی در او باشد. این ویژگی ها ، گوهرهای ناب عالم
ص:242
معناست که در وجود اهل معرفت قرار می گیرد و آنان در هیچ شرایطی حاضر به از دست دادن این گوهرها نیستند.
آن گونه که پروردگار این ویژگی ها را بیان می کند و به ترتیبی که در گفتار حضرت حق است ، عبارتند از :
اول : صلاح ، به معنای آراستگی و شایستگی ؛ آراستگی نفسی ، روحی ، عملی و اخلاقی و شایستگی عقلی و قلبی ، به این معنا که همه جوانب وجود این سعادتمندترین انسان ها ، چه در بُعد باطنی و چه در بُعد ظاهری ، پخته ، با ارزش و قابل قبول پروردگار مهربان عالم است.
من آیه ای را انتخاب کردم که البته می خواهم ارزش اهل صلاح را بدانید. آیه شریفه چهار مسأله را مطرح کرده است : مسأله توبه ، اصلاح ، اعتصام بالله و اخلاص در عبادت.
البته کسی که اولین بار آیه را ببیند و بشنود ، برای او از کوه سنگین تر می آید.
سنگینی آیه از جمله کوتاه آخر آیه است که اگرنبود، سنگینی از آیه احساس نمی شد:
« إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَأَخْلَصُواْ دِینَهُمْ لِلَّهِ » (1)آنان که توبه کنند ؛ همه زشتی های درون را دور بریزند و زشتی های انجام شده با اعضاء و جوارح را جبران کنند ؛ مال ، عمل ، اخلاق ، روابط با خدا و خلق خدا را اصلاح کنند.
راه اصلاح نیز این است که تمام برنامه هایی که با آن سر و کار دارند ، با قرآن هماهنگ کنند. بحث توبه و آثار آن و این اصلاحی که در آیه مطرح است و آثار آن ، بحث گسترده ای است.
سومین مورد آیه ؛ از هر معبودی غیر از خدا ، قطع رابطه کنند و فقط به دامان
ص:243
شخص خدا چنگ بزنند.
چهارم ؛ تمام عبادات خود با اخلاص انجام بدهند. توبه ، اصلاح ، اعتصام ، اخلاص. (1) اگر این چهار حقیقت را در خیمه حیاتش سر پا کنید ، از رده های اول
اولیای خدا هستید ؟ کسی که واقعا توبه کرده، واز همه بت های زنده و مرده بریده وموحد شده وهیچ عبادتی را برای جلب نظرکسی انجام نمی دهد، پروردگار می فرماید:
« فَأُوْلئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ » (2)من او را در زمره اهل ایمان حساب می کنم. ببینید اهل ایمان چه کسانی هستند ؟
خدا به موسی بن عمران علیه السلام می فرماید :
«هَبْ لِی مِنْ قَلْبِکَ الخُشُوع وَ مِنْ بَدَنِکَ الخُضُوع وَ مِنْ عَیْنَیکَ الدُّمُوع » (3)
وقتی نزد من می آیی ، این گونه بیا : با قلب خاشع بیا ، یعنی قلبی که حسد ، غرور ، منیّت ، طمع و کبر ندارد. با این دل بیا.
با گردن کج ، خاک نشینی ، خاکساری ، آرام ، با ادب ، چون حریم ، حریم حضرت حق است. بالا و پایین پریدن در این مجالس مذهبی و سینه زنی کار افرادی
ص:244
است که می خواهند مردم را برای مدتی سرگرم کنند.
ای موسی ! بدن تو در کمال خاکساری باشد ، در حریم من عربده نکش :
« وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ » (1)فقط اشک بریز ، چون ارزش کار تو با اشک بالا می آید. چشم خود را به من بده ، برای چه داد می کشی ؟
« إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَآءِ » (2)مگر من نمی شنوم که عربده می کشی ؟ عربده کشیدن کار مردم با ادب نیست. در قرآن مجید آمده است که می فرماید : صدای خود را پایین بیاور ، سر چه کسی داد می کشی ؟ آداب دعا خواندن و عزاداری ما گم شده است. کارهای ما در دعا و عزاداری اختراعی و من درآوردی شده است. هم خلاف قرآن است و هم خلاف خواسته پروردگار.
خدا در سوره حجرات می فرماید : زمانی که نزد پیغمبر صلی الله علیه وآله می روید ، دهان را باز نکنید و هر طوری که می خواهید صدا بیرون بدهید ، بلکه مانند وقتی که دور هم جمع می شوید ، بسیار آرام با حضرت حرف بزنید. داد نزنید و فریاد نکشید.
« لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا » (3)روز قیامت که قبرها را شکافته ، از حضرت آدم علیه السلام تا آخرین نفر را در بیاورند ، میلیاردها مرد و زن در پیشگاه من قرار می گیرند ، حتی صدای نفس کشیدن از آنها
ص:245
شنیده نمی شود ، چون پیشگاه حضرت حق است.
حتی در قرآن می فرماید :
« لاَ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ » (1)این آیه در سوره هود است : حتی یک نفر نیز اجازه ندارد که دهان خود را باز کند و حتی «یا رب» بگوید ، مگر این که من اجازه بدهم.
در این آیه « نَفْسٌ » نکره در سیاق نفی است که افاده عموم می کند، یعنی: حتی پیغمبر صلی الله علیه وآله نیز اجازه حرف زدن ندارد مگر این که خدا اذن بدهد.
خیلی به ما لطف کرده اند که نماز صبح ، مغرب و عشاء را اجازه داده اند که دو رکعت اولش را با صدا بخوانیم ، آن هم آرام ، و الا بیشتر قسمت های نماز بی صدا است. ظهر و عصر را که اصلاً اجازه نداده اند با صدا بخوانیم. بی ادبی در اینجا ، بطلان عمل را در پی دارد ، اما نماز صبح ، مغرب و عشا را به تو اجازه دادم که با صدا بخوانی ، آن هم آرام :
« وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ » (2)چند بار در قرآن فرموده است : صدای خود را پایین بیاورید و آهسته حرف بزنید. حتی با مردمی که به حرف شما گوش نمی دهند ، آرام حرف بزنید. پروردگار نیز تا کنون بر سر کسی داد نکشیده است. بعد از این که دید حرفش را گوش نکردند ، با عذاب ، زلزله ، یا با مرگ همگانی آنها را از دنیا می برد.
دعا باید این گونه باشد :
« ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَۀً » (3)
ص:246
توبه، اصلاح، اعتصام بالله، اخلاص در عبادت، این چهار عمل که کامل شود، خدامی فرماید :
« فَأُوْلئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ » (1)شما را در زمره مؤمنین راه می دهم. نمی دانم آیه چه می گوید ، اما کمر انسان را می شکند. بعد می فرماید :
« سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیما » (2)من برای مؤمنین اجر عظیم قرار دادم و خودم ، با دست رحمتم ، این اجر عظیم را به آنها عنایت می کنم.
شما ببینید آن کسی را که خدا می فرماید :
«إنَّ مِنْ أَغْبَطِ اوْلِیائی عِنْدِی عَبْداً مُؤمِناً ذاحظٍّ مِنْ صَلاحٍ » (3)
سعادتمندترین بنده من ، مؤمن دارای صلاح است ، یعنی از اول با من بوده و تا آخر عمر نیز با من خواهد بود و بعد که از دنیا رفت ، کاری نکرده بود که توبه کند و در دایره اصلاح وارد شود. بت پرست نبود که بت ها را کنار بگذارد و ریاکار نبود که
ص:247
بعد مخلص شود. این مقام صلاح است.
در عالم ، از ابتدای خلقت تا انتهای آن ، پرمایه ترین صلاح را دو نفر داشتند.
صلاح عقلی ، حالی ، عملی ، قلبی ، نفسی و اخلاقی که از اول داشتند ؛ اولین نفر ، وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله بود و دومین نفر امیرالمؤمنین علیه السلام. بعد از این دو نفر هر چه صلاح پخش شده است ، از این هاست که سفره اش لحظه به لحظه ، روز به روز ، بازتر شده و تا به اینجا رسیده است و هر چه صلاح قبل از این دو بوده ، از نور این دو نفر بهره گرفته است ، چون قبل از به دنیا آمدن این دو نفر ، نورشان در عالم بوده است ، که روایات نیز در این رابطه فراوان است و نمی خواهیم وارد این بحث
شویم. (1)
گوشه کوچکی از صلاح عقلی امیرالمؤمنین علیه السلام را برای شما می گویم. این حرف ابن عباس را می زنم که با حرف ابن عباس ، شاید به قطره ای از دریایی که نه ساحل دارد و نه پایان آن پیداست ، در این مورد دست پیدا کنیم.
قبل از انقلاب ، حدود پنجاه سال قبل ، از طرف دولت آن زمان ، شخصی به شوروی می رود. در اوج قدرت کمونیستی که تقریبا نصف دنیا را گرفته بود. این شخص در دولت آن زمان ، آدم متشخصی بود. من خودم با قلم خودش این را دیدم که در سفرنامه شوروی خود نوشته بود :
از جاهایی که دعوتم کردند تا بازدید کنم ، کتابخانه لنینگراد با پانزده میلیون جلد کتاب بود. او باسواد ، درس خوانده نجف و مجتهد بود ، ولی با پیوند خوردن به رضا خان ، پول و شکم بی دین شد. لباس پیغمبر صلی الله علیه وآله پس داد و کت و شلواری
ص:248
و کراواتی شد و لباس انگلیسی ها را پوشید.
نوشته بود : رییس کتابخانه لنینگراد به من گفت : همه جای این کتابخانه را نمی شود دید ، چون پانزده میلیون کتاب را دیدن خیلی وقت می خواهد. اما من شما را به بهترین کتاب این کتابخانه راهنمایی می کنم. فکر کردم این بهترین کتاب از مانیفیست ، حزب کمونیست و خود لنین است.
ما را به اتاقی برد ، کلید انداخت و درب را باز کرد. آن اتاق قفسه نداشت و میزی قیمتی در وسط اتاق و بشقابی قیمتی نیز روی میز بود. کتابی روی آن بشقاب باز بود. به برق وصل بود و آرام می چرخید.
گفت : این عالی ترین و بهترین کتاب در این پانزده میلیون کتاب است که من در این کتابخانه به تو خیلی لطف کردم و درب را باز کردم که بیایی و ببینی. گفت: آیا بشقاب از حرکت نگه می دارید ؟ گفت : بله ، کلیدش را زد ، بشقاب از حرکت ایستاد. گفتم : می شود کتاب را بردارم و نگاه کنم ؟ گفت : فقط یک لحظه بردار.
برداشتم و دیدم پشت کتاب نوشته است : «نهج البلاغه علی بن ابی طالب».این قطره ای از دریای بی پایان صلاح عقلی حضرت علی علیه السلام است.
حضرت دست رفیق خود را گرفته ، کنار شط فرات آورد و به او فرمود : این آب را می بینی ؟ من اگر بخواهم ، از دل این آب ، به تمام این مملکت روشنایی بدهم ، می توانم.
مردم زمان حضرت به جای ایجاد فرصت برای پیاده شدن علم او ، چهار سال و نه ماهی که حضرت را سر کار آوردند ، با جنگ ، کشتن ، جنایت و تهمت عمر علی علیه السلام را تمام کردند.
بارها این آیه را با خود دوباره بخوانید :
« إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَأَخْلَصُواْ دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُوْلئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ » (1)
ص:249
تازه آنان را در زمره مؤمنین حساب می کنند.
آن وقت هر کس ، هرکاری بخواهد بکند و بگوید : دلم به علی خوش است ؟ نکند علی علیه السلام را اشتباه گرفته اید. علی علیه السلام که همسر حضرت زهرا علیهاالسلام و پدر حسنین علیهماالسلام است ، می فرماید :
«أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ وَ عِفّۀٍ وَ سَدادٍ » (1)
مرا با پاکدامنی ، کوشش در عبادت ، عفت بین مردم ، فرار از حرام کمک
مستقیم بدهید. من در این زمینه غریب هستم. (2)این عقل با صلاحیت است. به خدا قسم ! هیچ شیء قیمتیی پیدا نمی شود که من بگویم : این کلمات را با آن بنویسید. طلا کدام است ؟ مردم دنیا به حلبی زرد رنگ خودشان دلخوش کرده اند و برای آن چه یقه ها که پاره نمی کنند. حرف های علی علیه السلام را می دانید کدام دست نوشت ؟ دست امام مجتبی و حضرت سیدالشهداء علیهماالسلام آن دست ها و آن قلم ها.
آیت الله العظمی بروجردی در تمام عمرش در کتابخانه اش به متکا تکیه نداد ، در کتابخانه اش دراز نکشید ، پاهای خود را دراز نکرد ، می فرمود : در این کتاب ها حرف های ائمه علیهم السلام نوشته شده است ، اگر من تکیه بدهم ، در قیامت بخاطر بی ادبی جواب خدا را چه بگویم ؟ ما چقدر بی ادبی به امیرالمؤمنین علیه السلام می کنیم ؟
ص:250
این چند جمله امیرالمؤمنین علیه السلام کمال پختگی عقل است :
«أَنْ تَعْبُدَ اللّهَ بِقَدْرِ حاجَتِکَ الیه » (1)
به اندازه ای که خودت را محتاج خدا می دانی ، او را عبادت کن. البته این ها نیاز به تحلیل و موشکافی دارد که ما چقدر محتاج خداییم ؟ در دنیا ، وقت مرگ ، در برزخ و قیامت.
«وَ أَنْ تَعْصِیَهُ بِقَدْرِ صَبْرِکَ عَلی النّارِ » (2)
به اندازه ای که طاقت عذاب دوزخ را داری ، گناه کن.
خود امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل می فرماید که چقدر توان آتش دوزخ را دارید :
«وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَ الاْرْضُ » (3)
خدایا ! تمام آسمان ها و زمین تو طاقت آتش دوزخ را ندارند. پس به اندازه ای که طاقت عذاب جهنم را داری ، گناه کن.
ص:251
«وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْیاکَ بِقَدْرِ عُمْرک فیها » (1)
برای امور دنیایی به قدری تلاش کن که بنا است در آن بمانی. آخرش باید بمیری و برای وارثان بگذاری. چند سال در دنیا می خواهی بمانی ؟
پیغمبر صلی الله علیه وآله که می فرمایند : اکثر عمر امت من بین سصت تا هفتاد سال است.
هفتاد سال می خواهی بمانی ، این همه دوز و کلک و ربا و تقلب برای چه انجام می دهی ؟
خطبه نماز جمعه می خواند و پیراهن مبارکش را نیز گاهی تکان می داد. هارون بن عنتره می گوید : من و پدرم در صف نماز بودیم ، گفتم : علی بن ابی طالب علیه السلام چرا پیراهنش را تکان می دهد ؟ پدرم گفت : در بین خطبه نماز جمعه نباید حرف زد ، اما جوابت اینکه چون این آقا که رییس کل این مملکت است ، همین یک پیراهن را دارد ، امروز آن را شسته و هنوز خیس است ، گاهی تکان می دهد که خشک
شود. (2)به قنبر فرمود : قنبر ! این پیراهن خیلی وصله روی وصله خورده است ، بیا برویم پیراهن بخریم. تو نیز پیراهن نداری. رییس مملکت با قنبر وارد بازار لباس فروشان شدند ، در مغازه ای وارد شده ، سلام کرد. صاحب مغازه گفت : عزیز دلم ! سلام علی جان ! حضرت فرمود : خداحافظ. قنبر ! برویم. قنبر گفت : آقا ! پیراهن که داشت ، فرمود : ما را شناخت ، ممکن است بخواهد از حق عرفی کمتر حساب کند
ص:252
و به درآمد و زن و فرزندش لطمه بخورد ، برویم.
به مغازه دیگری رسیدند ، فرمودند : پیراهن داری ؟ به این دو نگاه کرد ، دید پیراهن آنان آن قدر وصله خورده است که دیگر نمی شد به آن پیراهن گفت.
گفت : بله ، داریم. ده درهم ، دوازده درهم ، سه درهم و پنج درهم. فرمود : آن لباس پنج درهم و سه درهمی را بده. بعد فرمود : قنبر ! از بازار بیرون برویم و در گوشه خلوتی ، پیراهن خود را عوض کنیم.
پیراهن پنج درهمی را به قنبر داد. قنبر گفت : آقا ! شما حاکم این مملکت هستید.
فرمود : حاکم و این ها را کنار بگذار ، من پیر شده ام و تو هنوز جوانی ، پیراهن گرانتر برای بدن تو لذت دارد ، دو روز دیگر می خواهند ما را کفن کنند ، همین پیراهن برای من کافی است. (1)ما چطور خرج می کنیم ؟ این ها در قیامت حساب دارد :
«وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْیاکَ بِقَدْرِ عُمْرک فیها »
به اندازه ای که می خواهی در آخرت زندگی کنی ، برای آخرت کار کن. این صلاح عقلی علی علیه السلام است. این عقل چه انرژی و نور عرشیی در آن متراکم بوده است.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
ص:253
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
آیات قرآن مجید و روایاتی که در معتبرترین کتاب ها آمده است ، گاهی فقط صبر را به عنوان ارزش بسیار مهم اخلاقی و دستگیره نجات مطرح کرده اند ، چون ایستادگی ، استقامت و صبر درباره طاعت ، معصیت و ناگواری های روزگار به کار می رود.
صبر در مقابل گناه به این معنا است که انسان توجهی به وسوسه های درون و بیرون ، به جاذبه های گناه و لذّات معصیت نکند. عاقبتِ گناه را با قرآن ، فرمایشات انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام بسنجد و این که قطعا گناه انسان را از نگاه رحمت خدا می اندازد.
با توجه به این خسارت هایی که از گناه متوجه انسان می شود ، انسان با گناه رابطه برقرار نکند و دامن به گناه آلوده نکند. این رابطه برقرار نکردن و دامن آلوده نکردن که در ظاهر سخت و مشکل است ، فشار درونی و بیرونی دارد ، ولی باید تحمل کند تا این فشارها او را وادار نکند که زندگی را به گناه آلوده کند.
فشار درونی و بیرونی این تمایلات انسان ، بی مهار است. رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند : ممکن است این فشار از سوی زن و فرزند باشد که انسان را تحت مضیقه قرار بدهند تا مرتکب گناهی شود ، به خصوص گناهان مالی.
پروردگار در قرآن می فرماید : این فشار واردکنندگان ، دوست و خیرخواه شما نیستند :
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَ جِکُمْ وَ أَوْلَدِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ » (1)
ص:254
البته این دشمن ، دشمنی فیزیکی نیست که چوب و چماق آماده کنند و جنگ بدنی را شروع کنند و بگویند : اگر می خواهی از ضربه های ما در امان باشی ، این گناه را قبول کن. پروردگار می فرماید : دشمن تو آن کسی است که می خواهد تو را از من جدا کند و به هیزم جهنم تبدیل کند.
این دشمن ، بعضی از زنان و فرزندان هستند ، (1) چمون قرآن مجید دقیق ترین سخن در این عالم است. ترکیب آیه می فرماید: بعضی از زنان و فرزندان این گونه هستند:
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَ جِکُمْ وَ أَوْلَدِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ » (2) «من » یعنی بعضی از آنان، چون درمیان زنان وفرزندان، کسانی هستند که مانع شوهران، فرزندان و پدران از درگیر شدن با گناه هستند و سپر محافظت از آنها هستند.
در شهری سخنرانی داشتم ، دو برادر در طول ده روزی که آنجا بودم ، هم در جلسه شرکت می کردند و هم مصرّ بودند که من برای میهمانی به منزل آنها بروم. از این دو برادر از نظر دینی و اخلاقی خیلی تعریف می کردند و بعد داستانی را درباره این دو برادر برای من گفتند که در ضمن آن داستان ، فهمیدم که این دو برادر واقعا
ص:255
اهل کرامت ، شرافت ، بزرگواری و تقوا هستند.
گفتند : پدر این ها در بازار ، در رأس رباخوران بود. شصت سال از هشتاد سال عمرش را ربا می گرفت. با این که وضع مالی مردم آن منطقه متوسط و زیر متوسط بود و ثروتمند زبانزد نداشتند ، گفتند : پدر این ها بر اثر مال ربا ، به ثروت زیادی در این منطقه رسیده بود. (1)در باب ربا یک آیه از قرآن و دو روایت برای شما می گویم. هر دو روایت را از مهم ترین کتاب ها مانند : « فروع کافی» ، «من لایحضره الفقیه » شیخ صدوق و کتاب با
عظمت «وسائل الشیعه » می گویم.
این روایات جزء روایاتی است که ابزار اجتهاد مجتهدین در هنگام درس دادن به
طلبه ها در بحث فقهی «مکاسب» است که در مسأله «مکاسب محرمه » مطرح شده است.
اما آیه :
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَواْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ *
ص:256
فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَ لِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ » (1)آنچه که از ربا برای شما تحصیل شده است ، رها کنید و برگردانید. ذره ای از مال ربا را خرج زندگی خود نکنید. اگر به فرمان خدا گوش ندهید و رباهای گرفته شده را برنگردانید - این آیه را بیشتر مترجمین اشتباه معنی می کنند و این طور معنی می کنند که : اگر رباهای گرفته شده را پس ندهید ، پس ای رباخواران ! به خدا و پیغمبرش اعلام جنگ بدهید - در حالی که معنای آیه برعکس است.
معنی آن این است : ای کسانی که از مردم ربا گرفتید و توبه اش این است که تا دینار آخر اضافه های گرفته شده را به مردم پس بدهید ، اگر پس ندهید ، خدا و پیغمبرش به شما اعلان جنگ می کنند.
به پیغمبر صلی الله علیه وآله و خدا اعلان جنگ کنم ، یعنی جنگ من با آنها پیروزی ندارد ، من هر چقدر در برابر فرعون ها قدرت داشته باشم ، خدا با یک پشه مرا ادب می کند.
این معنی آیه است.
اما روایت : «أصبغ بن نباته» که از چهره های برجسته شیعه و یاران باکرامت
و ثابت قدم امیرالمؤمنین علیه السلام است ، ایشان می گوید :
امیرالمؤمنین علیه السلام وارد بازار کوفه شدند و من هم همراه حضرت بودم ، امیرالمؤمنین به عنوان رییس جمهور کشورهای اسلامی ، با صدای بلند فرمودند :
یکی از وظایف شما ، جنگ با ربا و رباخوار است. وظیفه دیگر شما ، پاکسازی
ص:257
اقتصاد مملکت از ربا است. (1)حضرت این کار را کردند که هیچ رییس جمهور مسلمانی نگوید : وظیفه ما توسعه سیاسی است ، دین به ما ربطی ندارد. علی علیه السلام این کار را کرد که فردا هر رئیس جمهوری که قدرت پاک کردن اقتصاد مملکت را از مال حرام داشته باشد و وارد آن نشود ، خدا او را به دوزخ بکشاند.
فریاد می زد : کاسب ها و تاجرهای منطقه اقتصادی بشنوند :
«یا مَعْشَرَ التُّجّارِ الْفِقْهِ ثُمَّ المَتْجَر »
ای بخش اقتصادی کشور ! ای عموم داد و ستد کنندگان ! ای همه دست اندرکاران اقتصادی ! اول قانون حلال و حرام خدا را در کسب ، اقتصاد ، بانک ، بیت المال ، وزارت دارایی ، بیمه و مالیات بخوانید و بفهمید ، بعد وارد کار اقتصادی شوید. این فریاد دلسوزانه امیرالمؤمنین علیه السلام است.
أصبغ می گوید : دوباره این جمله را تکرار کرد و دوباره ناله زد و بعد سوگند جلاله یاد کرد ، به تمام کسانی که دست شان به پول ، از هر طریقی وصل است.
سوگند امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی سنگین است. حضرت علی علیه السلام در کل دوره عمرش ده قسم جلاله نخورده است. من تا جایی که با آثار امیرالمؤمنین علیه السلام آشنا هستم ، قسم های حضرت در عمر شریفش را به ده قسم ندیدم.
ای بنگاه های اقتصادی !گروه اقتصادی کل مملکت :
«وَ اللّهِ لِلرِّبا فِی هذِهِ الاُمَّۀ دَبِیبٌ أَخفی مِنْ دَبِیبِ النَمْلِ عَلَی الصَّفا »
ص:258
چرا امیرالمؤمنین علیه السلام «فی هذه الامۀ » می گوید ؟ یهودی ها ، مسیحی ها و بودایی های دنیا را نفرمودند ، چرا ؟ این را ما باید کشف کنیم.
آنها راحت ربا می خورند. کل بانک های اروپا و آمریکا از زمان تأسیس ، از حدود دویست سال قبل بر اساس ربا برپا شد. ربا در آنها قوی تر و آشکارتر است و مخترع ربا در دنیا نیز یهود بودند. قبل از یهود ، ربا در کره زمین سابقه نداشته است. اما چرا علی علیه السلام می فرماید : «فی هذه الامّۀ » یعنی کمربندی به دور امت می کشد و اسم این امت را می برد. چرا ؟
برای این که در یهود ، مسیحیت ، زرتشتی ، بودایی و کمونیسم ، کلاه شرعی وجود ندارد. این امت اسلام هستند که با هزار مکر ، حیله و فتنه می خواهند کاری کنند که کارشان عنوان ربا نداشته باشد و خود را به آن دلخوش کنند و بگویند : ما ربا نخوردیم. در حالی که راه فرار و حیل ربا را همه مراجع رد می کنند. این ها ربا است.
اول بروید حلال و حرام کاسبی را یاد بگیرید ، که ای مردم ! و الله ! ربا در این امت ، از ردّ پای مورچه روی سنگ پنهان تر است. ربا و حرام می خورید و نمی فهمید که حرام خورده اید.
بعد فرمود :
«التّاجِرُ فاجِرٌ وَ الفاجِرُ فِی النّارِ الاّ مَنْ أَخَذَ الحَقَّ وَ أعْطَی الحَقَّ » (1)
داد و ستد کنندگان این چنینی ، بدکاران امت هستند و بیشتر دست اندرکاران اقتصادی در قیامت اهل جهنم هستند ، مگر کسی که معاملات ، و داد و ستد ، خرید و فروش هایش بر اساس حکم خدا انجام بگیرد.
پول پاک بگیرید و جنس پاک تحویل بدهید. با رییس بانک وارد مذاکره شدن که
من پنجاه میلیون تومان می خواهم با بانک شریک شوم ، پول از بانک ، جنس از من ، بروم و بفروشم و بعد سودش را نصف کنیم ، مدیر بانک نیز می گوید : مانعی ندارد ،
ص:259
شما صورت صوری خرید جنس بیاور که از کدام کارخانه خریده ای ، ما پنجاه میلیون تومان به تو می دهیم ، جنس را از کارخانه تحویل بگیر و بفروش. عرف بازار را به ما بگو که چقدر جنس می خری و چقدر می فروشی ، ما از همین الان پول خودمان را حساب می کنیم و روی این شراکت مان می کشیم.
من هم به رفیق کارخانه دار می گویم : ما اهل فروختن یخچال و تلویزیون و فرش و آجر و سیمان نیستیم ، ما با هم نان و نمک خوردیم ، تو صورتی برای من بنویس که من پنجاه میلیون از شما خرید کردم ، کاغذ قلاّبی که اصلاً معامله ای انجام نگرفته است ، به بانک می دهد ، از بانک پنجاه میلیون می گیرد.
این معامله حرام و این قرض ربایی است ، آن اضافه ای که می گیرند نیز حرام است. آن اضافه ای که این آقا می دهد نیز حرام است. آن حرام خور و این حرام خور در جهنم هستند.
پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمود : گیرنده ، دهنده ، دفترداری که می نویسد و واسطه ، هر چهار نفری که در رباخوری شریک واقعی هستند ، اهل جهنم هستند.
اما روایت دوم در «فروع کافی » و کتاب با عظمت «من لایحضره الفقیه » صدوق و کتاب شریف «وسائل الشیعه » است.راوی روایت اول ، اصبغ بن نباته بود، اما راوی این روایت ، شخص مولی الموحدین ، امیرالمؤمنین علیه السلام است که با دو گوش خوداز دو لب رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده است :
«یا عَلِی ! دِرْهَمُ مِنْ رِباً عِنداللّه أَعْظَمْ مِنْ سَبعین زَنْیَۀٌ بِذات محرم فی بیت الله الحرام » (1)
ای علی جان ! گناه یک درهم ربا ، از بیست زنا با خواهر و مادر و محارم سنگین تر است. یا ما دینداریم و قبول داریم ، یا اگر قبول نداریم ، دیندار نشدیم.
ص:260
این دو برادر مرا دعوت کردند. گفتند : پدرشان در هشتاد سالگی مرد ، جمعیت خیلی کمی در تشییع جنازه اش آمدند. مردم بسیار از او متنفر بودند. شصت سال ربا
گرفت. چه باری برداشت.
دفنش کردند و آمدند ، نشستند ، تمام ملک و املاک و داریی پدرشان و حتی تلفن و اثاث خانه را محاسبه کردند ، به هم دیگر گفتند : ما یک قران از این ارث که حرام است ، نمی توانیم برداریم. پدر ما شجاعت جواب دادن به خدا را داشت ، اما ما :
«اَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفْ الذَّلِیلْ الحَقِیرُ المِسْکِینُ المُسْتِکَینُ » (1)
ما طاقت جواب دادن به خدا را نداریم. دفترهای پدر را آوردند ، چون شهر آنها کوچک بود و همه همدیگر را می شناختند ، به خانه آنها رفتند تا دینار آخر رباهای گرفته شده را برگرداندند. پدر را بالکل از دِین درآوردند و با پول خودشان برای او نماز و روزه استیجاری دادند ، یعنی دیگری به جای گنهکار توبه کرد. خدا این توبه را قبول می کند یا نه ؟ خودش می داند.
اینجا مسأله دومی هست ؛ من گناه مالی کردم ، فرزندانم بعد از مردن من این گناه مرا پاک کردند ، حال خدا با من چه کار می کند ؟ در اینجا دو آیه از قرآن ببینیم : در سوره نساء می فرماید :
حبیب من ! کسانی که مرتکب گناه شدند ، به خدمت تو آمدند :
« فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیًما » (2)
ص:261
به تو گفتند : تو نزد خدا آبرو داری ، تو برای ما توبه کن و از خدا برای ما طلب
مغفرت کن ، که اگر تو به جای آنها توبه کنی ، من آنها را می آمرزم.
برادران حضرت یوسف علیه السلام به حضرت یعقوب علیه السلام گفتند :
« قَالُواْ یَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا کُنَّا خَطِئِینَ » (1)تو برای ما طلب مغفرت کن ، او نیز قبول کرد و استغفار و طلب مغفرت کرد و خدا آن گنهکاران را آمرزید.
چه می دانیم که رحمت خدا چه می کند. کسی که شصت سال در ربا بوده و فرزندانش نجاتش دادند ، از حساب ها بالکل که پاک شد ، خدا بگوید : با ما دیگر حسابی ندارد ، پس بخشیدیم.
صبر در مقابل گناه ، که تلخ است و ممکن است در کنار گناه ، دچار فشار شدید درونی و بیرونی باشد ، بسیار ارزشمند است. فشار درونی به او فشار بیاورد که چند میلیون تومان پول ، یا هزار متر زمین است ، فعلاً که با فتنه می شود به دست آورد ، همه دارند می خورند ، تو هم یکی مانند آنها.
خیلی جالب است که برای ارتکاب گناه ، بر گنهکاران تکیه می کنند ، (2) به جای این که بر خدا تکیه کنند که فرموده گناه نکنید ، بر گناهکاران تکیه می کنند تا در درون خود مجوز درست کنند ، می گویند : همه دارند می خورند ، می برند ، از دولت، از ملت، زمین ها را با نام خودشان می کنند، ما اگر این کار را نکنیم ، به ما می گویند : بدبخت و بی عرضه.
ص:262
فشاری نیز از بیرون وارد می شود که :
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَ جِکُمْ وَ أَوْلَدِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ
فَاحْذَرُوهُمْ » (1)بعضی از زنان و فرزندان شما دشمن شما هستند ، از آنها بپرهیزید.
با وسوسه آنها، به جهنم نروید.آخرین کمکی که به شما می کنند این است که نگذارند جنازه شما باد کند و همسایه ها را اذیت کند. زود کمک برسانند که شما را در آن چاله دو متری و عمیق بیاندازند. ممکن است در ظاهر گریه نیز بکنند.اما خدا در سوره لقمان می فرماید : من آگاه به باطن شما هستم. این که دور پدر می چرخید ، خوب دقت می کنید که آیا او مردنی است؟ چرانمی میرد؟ چگونه درمرگ پدر که عمری به خاطر شما با من مخالفت کرد ، عجله دارید.
صبر درمقابل گناه و تأثیر فشار درون و بیرون، صبر درکنار عبادت خدا وخدمت به خلق و صبر درناگواری ها، دستگیره نجات است.این صبر است که به ما مقام می دهد و در کنار پروردگار عالم نگاه می دارد.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
تهران، مسجد امیر
ص:263
رمضان 1385
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
اهل سنت و شیعه روایت مهمی را از وجود مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله در مهم ترین کتاب ها نقل کرده اند که متن روایت این است :
«الحَیاءُ زِینَۀٌ وَ التقوی کَرَمٌ وَ خَیْرُ المراکب مَرکب الصَبْرِ » (1)
رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند : حیا، زینت ، زیبایی و آرایش روح انسان است. حیا مربوط به موقعیتی است که بیننده ای انسان را دارد می بیند و این حالت عالی درونی سبب می شود که آدمی در برابر بیننده ، در عمل و اخلاق ، ادب در زبان و روش را رعایت کند.
البته حیای همراه با معرفت ، این معنا را به انسان نشان می دهد که هیچ کجای این عالم از بیننده محترم خالی نیست. این بیننده یا انسانی وابسته به ما است ، مانند پدر و مادر ، زن و فرزند ، یا مردم که اغلب آنان افراد محترمی هستند.
در میان مردم افرادی که ارزش های انسانی خود رابه باد داده باشند کم هستند.
البته اسلام آنها را انسان نمی داند ، ولی از برگشت آنها به مدار انسانیت ناامید نیست. امید اسلام به برگشت افراد تا کجاست ؟ تا هنگامی که پرده آخرت کنار نرفته و آثار آخرت خودش را نشان نداده است. انسان تا آن وقت مهلت دارد که با پروردگار عالم آشتی کند و گذشته خود را جبران کند و اگر وقت ندارد ، وصیّت کند که برایش جبران کنند.
بنابراین ، امید اسلام به بازگشت انسان ، امیدی اصولی است. هیچ گاه کسی را در وسط راه ترک و یا رد نمی کند و او را غیر قابل بازگشت به خدا نمی داند. چنان که وجود مبارک حضرت سیدالشهداء علیه السلام تا لحظات آخر عمر خویش با همین امید
ص:264
بوده ، از بازگشت انسان های گمراه ناامید نبودند.
به همین خاطر با گمراهانی که در کربلا جمع شده بودند ، با زبان مبارک ، علم سرشار و قلب مهربان خود صحبت کردند و از میان آن سی هزار نفر ، سه نفر توبه کردند و برگشتند که دو نفر از آنان تقریبا در کمتر از یک ساعت مانده به شهادت ابی عبدالله علیه السلام توبه کردند و هر دو نیز شهید شدند.
منهای افرادی که ارزش های انسانی خود را از دست دادند ، که البته اهل حیا ، از نگاه آنها نیز حیا می کنند و همین حیا مانع می شود که به خاطر بیننده ، انسان از
عمل زشت ، گناه و معصیت در امان بماند.
این نوع اول نگاه به انسان است که البته خیلی از مکان های جهان و زندگی ها از این نگاه ممکن است خالی باشند. اما نگاه دیگری نیز هست که هیچ کجای هستی خالی از این نگاه نیست و آن نگاه پروردگار عزیز که غیب و پنهان برای او معنا ندارد :
« وَإِن کُلٌّ لَّمَّا جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ » (1)تمام هستی و پشت پرده های آن برای حضرت او آشکار است.
عالم بالله ، چون این بیننده - خدا - را همه جا در حال دیدن می بیند ، اگر اندکی مایه حیا در او باشد ، از بی ادبی و از جرأت و جسارت در محضر او دوری می کند و در محضر وجود مبارک او گناه و معصیت نمی کند. چون بیننده ای آگاه و محترم تر از وجود مبارک حضرت حق نیست. بالاتر از او که نیست. محضری نیز با عظمت تر از محضر او نیست.
ص:265
بنابراین ، حیایی که رسول خدا صلی الله علیه وآله زینت ، زیبایی و ارزش می دانند ، نمی گذارد انسان این زیبایی انسانی و معنویش را از دست بدهد و قلم معصیت ، چهره دیو سیرتِ زشت وحشتناک از او ترسیم کند. این معنای زینت بودن حیا است. خوش به حال آن مردان و زنانی که همیشه یاد نگاه خدا هستند و از این نگاه غفلت ندارند.
مطلب لطیف و زیبایی را در این زمینه برای شما نقل می کنم که در این بخش کاربرد دارد. در نوشته ای دیدم : شخص بزرگوار ، آگاه و بامعرفتی برای سفر به هندوستان می رود. آنجا مرکز مذاهب گوناگون است. در محلی اقامت می کند که پر رفت و آمد بوده است.
قصّابی در آن محل گاهی که از خانه بیرون می آمد ، برای دقت در وضع هندی ها
درکناری می ایستاد و خریدهای آنها را نگاه می کرد.روزی قصاب چیزی نظر او را جلب کرد.او دیدکه مشتری هاخرید می کنند ، پرده تمیزی روی طاقچه ای کشیده شده بود ، قصاب هر چند دقیقه گوشه پرده را کنار می زد و نگاهی می کرد و گوشت می کشید و به مشتری می داد.
ایشان که به زبان هندی آگاه بود ، صبر کرد تا همه مشتریان رفتند. به این قصاب گفت : شما در فروش گوشت اجبار دارید که بروید این پرده را کنار بزنید و به پشت آن نگاه کنید ؟ گفت : نه ، من معبودم ، بتم پشت این پرده است.
البته بت پرست عقل دارد که بداند بت نمی بیند. بت پرستان بنا به اعتقاد خودشان ، معتقدند هر کدام از بت ها ، با شکل خاصی که دارند ، نماینده روح غیبی به این شکل هستند. در حقیقت این بت ، مظهر آن موجود زنده غیبی است. آن اصل کاری را می بیند ، بعد این بت را که مظهر و نماینده اوست می پرستد.
گفت : من می روم گوشه پرده را کنار می زنم ، بت و معبودم را می بینم ، حیا می کنم که در محضر او در ئدادن جنس به مردم تقلب و کم فروشی کنم و بین مشتری پولدار و فقیر فرق بگذارم.
اگر همه مردم نگاه این بت پرست را به خدا پیدا می کردند ، ما دیگر فساد ، گناه ، خیانت ، ظلم ، تقلب ، بی ادبی ، بی تربیتی ، زشتی ، ناروایی و فتنه نداشتیم. تمام
ص:266
این بساطها معلول کمبود این حقیقت است که ما خدا را ناظر بر خود نمی بینیم. (1)او بیننده ای است که جایی در این عالم از دیدنش خالی نیست. امام حسین علیه السلام لحظات آخر ، در کربلا گفت : خدایا ! تمام این مصایبی که برای من به وجود آمده است ، برایم آسان است ، «لأنّه بعینک » چون در برابر دید تو انجام می گیرد. یعنی تو داری می بینی که یزیدیان چه می کنند. همین دیدن تو پرونده دایم آنها می شود.
یعنی اگر برای ما پرونده تشکیل نمی دادی و قلم کرام الکاتبین نبود و دست، پا و بدن و زمین زیر پای ما شاهد بر گناهان آنها نبود و فقط نگاه تو بود ، این کافی بود.
«وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُم » (2)
امکان دارد کار من از نگاه زمین دستم ، پوستم ، پایم که شاهد قیامتی من هستند ، یا نگاه کرام الکاتبین پنهان بماند ، اما از نگاه تو که ظاهر و باطن اعمال ما را می دانی پنهان نمی ماند.
آنچه که در برابر دید تو است ، همان پرونده ماست و همان ثبت دایمی است که با همان نیز در قیامت ما را محاکمه می کنند. قاضیی هستی که خودت شاهد بودی ، یعنی می گویی : خودم در آن جلسه حاضر بودم ، نگاه می کردم ، همین حضور و نگاه من ، پرونده تو است. دیگر نمی شود انکار کرد.
استاد و راهنمای من برای طلبه شدنم ، مرحوم حکیم الهی قمشه ای در جلسه تفسیرشان که بسیار جلسه معنوی و با حالی بود ، گاهی در میان تفسیر ، قرآن مجید
ص:267
را می بستند و بلند بلند گریه می کردند.
ایشان در یکی از کتاب های خود نوشته اند : شوهر خانم جوان زیبا چهره ای از دنیا رفت. چند بچه یتیم برای این زن ماند. بدون درآمد و بدون ارث. برای حل مشکل اقتصادی این ایتام، به آهن فروش و آهنگر ثروتمندی مراجعه کرد. آهن فروش ، بی مهار بود ، چون انسان هایی که مهاری به نام دین دارند ، نمی توانند خائن و ظالم باشند.
آن زن جوان و زیبا اما با حیا و با حجاب درد خود را گفت ، البته آن زن در حجاب بود ، ولی مقدار گردی صورت پیدا بود. پروردگار عالم در قرآن فرموده است : به نامحرم خیره نشوید که این نگاه ها مقدمه فتنه است.
آهنگر به این زن گفت : حاضرم در سطح بالایی مخارج تو و یتیم هایت را تأمین کنم ، به شرطی که با من در رفت و آمد نامشروع باشی. زن به این پولدار آهن فروش و آهنگر گفت : من هنوز دامنم به گناه آلوده نشده است ، برای انفاق ، صدقه و حل مشکل این یتیم ها می ارزد که دامن من آلوده شود ؟ گفت : همین که گفتم.
زن رفت. چند روزی با نان خالی و آب به سختی ایتام را اداره کرد و جایی
نتوانست کاری بکند.
یکی از مراجع شیعه که مرحوم شده است می فرمود : خدا کند این کسانی که به ما مراجعه می کنند و پول می گیرند ، دروغ بگویند. چون اگر راست بگویند و ما کاری نکنیم ، در قیامت وضع ما خیلی خراب می شود.
گاهی با دروغ نان می خورند ، حیف است که نان ها آلوده به حرام شود. گاهی بعضی ها به قدری کریم هستند که می فهمند طرف دارد دروغ می گوید ، ولی آبروی او را حفظ می کنند و به روی خود نمی آورند.
این داستان را مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی (1) برای من تعریف کردند ،
ص:268
می فرمودند : کسی به مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (1) در اواخر عمرشان مراجعه کرد. آن وقتی که دیگر در مرز هشتاد و هشت سالگی بودند و معمولاً دیگر حافظه اش نمی کشد و فراموشی بر او حاکم است.
به مرحوم آیت الله العظمی بروجردی گفت : همسرم در بیمارستان در حال زاییدن است و من پولی ندارم ، شما در جای پیغمبر صلی الله علیه وآله نشسته اید ، به من کمک کنید. آقای بروجردی بدون این که بشمارند ، با آن دست کریمانه و مبارکشان ، یک مشت پول که پول زیادی بود به او دادند و فرمودند : زودتر برو که همسرت به مشکل برنخورد.
آقای گلپایگانی می فرمودند : آن وقت من طلبه جوانی بودم ، دیدم که همان شخص سه ماه دیگر آمد ، گفت : آقای بروجردی ! همسرم دارد می میرد ، در حال زایمان است و پول ندارم ، کمکی بکنید. آقای بروجردی دست کردند و پول برداشتند و به او دادند ، فرمودند : با عجله برو ، به داد همسرت برس.
دو ماه بعد آمد و گفت : آقا ! همسرم در بیمارستان است و دارد می میرد. آقای بروجردی باز یک مشت پول به او دادند ، آمد برود ، او را صدا کردند و فرمودند :
قدر این زن را بدان که هر چند ماهی سه بچه می زاید ، خیلی زن بزرگواری است.
گاهی افراد کریم هستند ، می دانند که طرف دارد دروغ می گوید ، اما اخلاق خدا
را دارند ؛ خدا می داند که بنده اش دروغ می گوید و فتنه گر است ، ولی نان و آبش را می دهد و به روی او نیز نمی آورد.
زن از روی اجبار برای آخرین بار مراجعه کرد و اعلام آمادگی کرد و گفت : عیبی ندارد. بچه های من دارند می میرند. من مجبور به گناه شده ام ، ولی مرا جایی ببر که کسی من و تو را نبیند.
گفت : من خانه ای جدا دارم ، کلیدش را خودم دارم و زن و فرزندانم خبر ندارند.
قرار شد ساعت خاصی به آنجا بیایند. زن آمد. وقتی مرد اعلام آمادگی کرد ، زن بلند بلند گریه کرد. مرد گفت : چرا گریه می کنی ؟ گفت : من با تو شرط کردم که بیننده
ص:269
محترمی نباشد که ما را در زنا ببیند ، اینجا که پنج نفر بیننده دارند ما را می بینند ؛ خدا و دو فرشته مأمور پرونده من و دو فرشته مأمور پرونده تو. این ها را بیرون کن تا خلوت شود.
عالم جای خلوتی ندارد. تاجر آهن بلند بلند گریه کرد ، گفت : ای زن ! امروز من بیدار شدم. اشتباه کردم. به درب مغازه ام بیا که من نصف ثروتم را به نام تو و بچه های یتیمت کنم.
«الحَیاءُ زِیْنَۀٌ » (1)
شرم و حیا داشتن، زیبایی است و اگر بی حیایی بر مرد و زن حاکم شود ، به تدریج شکل باطن آنها بدتر از حیوان می شود. (2)امیرالمؤمنین علیه السلام درباره این افراد می فرمایند :
«فَالصُّورَۀُ ، صُوْرَۀُ انْسانٍ وَ القَلْبُ قَلْبُ حِیوانٍ » (3)
اما مطلب دوم. رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند :
«و التقوی کرم »
ص:270
اهل تقوا ، (1) اهل بزرگواری ، ارزش و قیمت هستند و قیمت و ارزش اهل تقوا در میان بندگان الهی ، از همه بیشتر است :
« یَأَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَکُم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَلْنَکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَاءِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَیکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ » (2)سوم این که رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند :
«خیر المراکب مرکب الصبر » (3)
بهترین مرکب برای رساندن آدم به هدف های مثبت ، صبر است که آدم در مقابل هر گناهی صبر کند و نگذارد به گناه آلوده شود. همچنین در برابر هر عبادتی کم
صبری نکند ، بلکه صبر کند که عبادت انجام بگیرد و در برابر ناگواری ها نیز حوصله
کند ، ازکوره در نرود، خودش رانکشد واز خدافرار نکند. (4)
ص:271
چهارم این که :
«افضل أعمال امتی انتظار الفرج من الله » (1)
انسان یقین داشته باشد که گره هایی که به زندگیش افتاده است ، با ارتباط با خدا باز می شود. همین امید به باز شدن گره به عنایت پروردگار ، عبادت است. (2)خوشا آنان که الله یارشان بی
که حمد و قل هوالله کارشان بیخوشا آنان که دائم با تو باشند
بهشت جاودان بازارشان بی (3)البته این انتظار فرج که عبادت است ، ممکن است زمان گشوده شدن گره طولانی شود ، این طور نیست که من امشب به پروردگار عالم بنالم و صبح گره از
زندگی من باز شود. بلکه ممکن است چند سال طول بکشد ، ولی نباید یقین به گشوده شدن گره و حلّ مشکلات از طرف خدا را از دست داد. نباید شتابزده عمل کرد. خدا و عالم سر جای خود هستند و رحمت او نیز بی نهایت است ، وقتش که برسد ، گره را باز می کند. چون اگر زودتر باز کند ، ممکن است شخص ضرر کند. (4)
ص:272
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
مشهد، حسینه کاشمریها
دهه آخر ذی القعده 1362
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
خداوند متعال در درون انسان حالات بسیار مهمی قرار داده که شناخت آن
حالات در مواقعی که باید به کار گرفته شود، مهم ترین نقش را در سعادت دنیا و آخرت انسان دارد، در مقابل اگر مردم شناخت این حالات را پیدا نکنند و در برخورد به مواقعی که پیش می آید این مایه ها را نداشته باشند، دنیا و آخرت آنها به طور حتم تباه خواهد شد.
این مواقعی که برای انسان پیش می آید حتمی است و انسان ها از بدو ولادت تا هنگام خروج از دنیا به این مواقع برخورد دارند و اصولاً دنیایی که انسان در آن زندگی می کند دنیایی است که بر این مواقع، بر این خطرات، بر این حوادث، بافته شده و این حوادث و خطراتی که برای انسان پیش می آید به منزله حرارتی برای پخته شدن میوه اصلی انسان است.
ص:273
انسان اگر حادثه نبیند و با بلاء برخورد نکند و در مدار طاعت قرار نگیرد: راهی برای رشد و برای کمال و بروز استعدادهای الهی نخواهد داشت.
اگر در قرآن مجید دقت کرده باشید می بینید که خداوند متعال می فرماید:
ما انسان را در یک میدانی پر از رنج، مشقت، سختی و حادثه قرار دادیم و راه استفاده کردن از این حوادث و برخوردها را هم به روی انسان باز کردیم.
انسان عافیت طلب، انسان نفرت گرا، انسانی که نظری و همتی و اراده و قصدی به جزء بدن ندارد، پروردگار بزرگ عالم او را خارج از میدان انسانیت و آدمیت می داند.
قرآن مجید و انبیاء و ائمه چهار مسئله درباره دنیا بیان کردند.
یک مسئله در نهج البلاغه از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است که حضرت در پرهیز از دنیا می فرماید:
«دار بالبلاء محفوفۀ» (1)
مثل فرشی که بافنده ها می بافند و تار و پود این فرش از نخها و ریسمان ها و
ص:274
کلاف ها است.
امام علی علیه السلام می فرماید:
خداوند متعال بافت این دنیا را به حوادث بافته و این خانه را به انواع سختی ها و بلاها و مشقت ها و بلاها پیچیده و اگر این بلاها و سختی ها و مشقات نبود شما به ارزش هایی که خداوند متعال برایتان قرار داده دست، پیدا نمی کردید.
در فرازی دیگر می فرماید:
«وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَۀُ الْجَنَّۀُ وَ الْغَایَۀُ النَّارُ» (1)
امروز شما در جایی هستید که خداوند متعال این جا را مضمار می داند. میدان تمرین، میدان فعالیت، میدان ورزش های سنگین و این فعالیت ها عنوان مسائل عملی و اخلاقی در اختیار انسان قرار داده است و سنگین ترین ورزش ها همین مسائل است در صورتی که انسان بخواهد آن مسائل را تحقق ببخشد.
پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وآله از محلی عبور می کردند جمعیتی را دیدند پرسیدند: چه خبر است؟ گفتند: یک مردی چشمه های مختلفی از پهلوانی را نشان می دهد، پیغمبر اکرم فرمودند:
پهلوان شجاع در فرهنگ خدا آن انسانی است که بر شهوات و خواسته های
غلطش پیروز شود (2) با تعدادی سنگ و آهن بازی کردن پهلوانی و شجاعت
ص:275
نیست، حیوانات خیلی قوی تر از انسان با بدن خود تمرین ها و ریاضت ها و فعالیت ها دارند.
امیر المومنین می فرماید:
امروز شما در میدان تمرین تا می توانید تمرین کنید، از مجموع خواسته های خداوند که موافق با طبع و قسمتی از خواسته ها و شهوات تو نیست رو بر نگردانید نفس خود را زجر بدهید تا تمکن برای پیاده شدن هواها و خواسته های نفس در او به وجود نیاید.
اگر شما جلوی حرکات نفس را که موافقتی با فرامین خدا ندارد را باز بگذارید خیلی سریع این نفس بر شما غلبه پیدا می کند که رهایی از این غلبه نفس امری مشکل و گاهی محال به نظر می رسد که قرآن مجید کراراً تذکر داده است. (1)
مرحوم فیض کاشانی رحمهم الله راه دادن به مشتهیات غلط نفس را به یک نهال مثل زده و می فرماید:
وقتی شما یک نهالی را در باغچه می کارید و همان روزهای اول پشیمان می شوید راحت نهال را بیرون می آورید، اگر پنج سال و ده سال بگذرد، بخواهید این نهال را بیرون بیاورید با دست دیگر امکان ندارد، دورش را باید خالی کنیم کلنگ و تیشه و تبر بردارید که کار مشکلی است و اگر سالها بر آن بگذرد و شما پشیمان شوید بخواهید بیرون بیاورید رنج بیرون آوردن این نهالی که تبدیل به یک
درخت خیلی سنگین شده خیلی سخت تر است. می فرماید: با اینکه با هزاران
سختی درخت را درآورده و اطمینان داریم که عمر این نهال دیگر تمام شده و دیگر زمینه ای در زمین ندارد، اما در اول بهار می بینید از گوشه زمین جوانه بیرون آمده
ص:276
است.
نفس وقتی بر شما غلبه کرد ممکن است بعد از پشیمان شدن با این نفس مبارزه کنید اما ممکن است دو روز آرام باشد، ممکن است یک هفته آرام باشد، ممکن است در یک سفر حج آرام باشد، ممکن است ده روز کنار حرم مطهر امام رضا علیه السلام آرام باشد، ولی به محض اینکه میدان برایش باز شود تاخت و تازش را شروع می کند، نگذارید که نفس بر شما غلبه پیدا بکند با تمرین های سنگین و ریاضت های سخت و مطابق با حدود الهی، او را به عقب برانید و در جای طبیعی خودش قرار بدهید.
اگر شما در این چند روزی که در این دنیا هستید این تمرین ها و ریاضت ها را داشته باشید خداوند در روز قیامت به تمام اهل محشر خطاب می فرماید که حضرت در نهج البلاغه می فرماید:
«وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَۀُ الْجَنَّۀُ وَ الْغَایَۀُ النَّارُ»
خداوند به اهل محشر می فرماید:
هر کسی در دنیا با اوامر و نواهی من تمرین کامل داشته، بهشت در مقابل اوست.
حرکت می کند و به بهشت وارد می شود و هر کسی که تمرین نکرده در میدان مسابقه، آمادگی حرکت ندارد.
پروردگار در قرآن می فرماید:
همین که قدم اول را برمی دارد زانوی او باز نمی شود و به شکل تا شده در جهنم ظاهر می شود. (1)این دو نظر یک نظر آمیخته با حوادث و این حوادث برای دنیا امری ضروری است و پیش می آید و نظر دیگر: دنیا میدان آزمایش و میدان تمرین و میدان ریاضت
و حرکت و فعالیت است.
ص:277
در فرمایش های امام علی علیه السلام آمده است که:
قدر این دنیا را بدانید که خدای متعال برای شما خانه عمل قرار داده. (1)بی کار و بی عار نباشید و تن پرور و سست نباشید، کسالت به شما رو نکند، منزجر زندگی نکنید و شاد باشید و غرق در فعالیت و عمل خود.
به اجرا گذاشتن دستورهای عملی پروردگار نشاط آفرین و تأمین کننده سلامتی برای بدن و جان است، یعنی اوامر پروردگار و نواهی خداوند نفع دو جانبه دارد؛ هم تأمین کننده سلامت و آرامش بعد مادی انسان و هم تأمین کننده آرامش و سلامت بعد معنوی انسان است.
خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:
جهانی که در آن زندگی می کنید جهان ابتلاء است که در این ابتلا شما به تدریج با امتحان شدن به عالی ترین مقام انسانی و روحی می رسید.
« الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاۀَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ » (2)من شما را به انواع برنامه ها در زندگی آزمایش می کنم تا شما با قرار گرفتن در این آزمایش ها به احسن عمل دست پیدا کنید.
برای دست پیدا کردن به احسن عمل، معرفت لازم است، خلوص نیت لازم است، با گذشتن از این مقدمات و کلاس ها و آزمایش ها انسان به احسن عمل
ص:278
می رسد.
در آیات دیگر می فرماید:
هر کدامتان که در دنیا به احسن عمل برسید در قیامت به احسن جزا می رسید. (1)انسان باید مصمم باشد در تمام برنامه های الهی به احسن، دست پیدا کند.
امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندشان امام حسن علیه السلام می فرماید:
به آنچه که در دنیا انجام می دهی شخصیت و مقام و کرامت و ارزش پیامبر اسلام را هدف قرار بده و آن قدر بکوش که خودت را به آن مقام برسانی، بر خلاف کسانی که می گویند پیامبر کجا، امام کجا، مگر ممکن است ما به آنها برسیم. (2)طولاً می تواند برسد ولی قرآن مجید این مسأله را بیان می فرماید که انسان طولاً قدرت دارد خودش را به مقامات انبیاء و اولیاء برساند، ما افرادی را داشتیم که مقام انبیاء را نداشتند اما طولاً به آن مقام رسیدند.
وجود حضرت زهرا، مادر موسی ابن عمران، مادران انبیاء و مادران ائمه، معمولاً خود را به مقام امامت و ولایت رساندند.
در بین مردان وجود مقدس قمر بنی هاشم علیه السلام علی اکبر علیه السلام و بسیاری از یاران خود پیغمبر و ائمه طاهرین طولاً خود را به مقام امامت و ولایت رساندند.
ص:279
«سلمان منا اهل البیت» (1)
این روایت همین معنا را بیان می کند، سلمان در طول امامان و انبیاء قرار گرفت، یا کسانی بودند که از تعاریفی که انبیاء در مورد آن ها کردند معلوم می شود که آن ها خود را در خط طولی به مقام ولایت و امامت رساندند.
در روایت آمده است که:
خیلی هوای مدینه گرم بود و مادر مقدس حضرت باقر علیه السلام در سایه دیواری نشسته بودند که یک مرتبه دیوار شروع کرد به برگشتن و حضرت هم حامله به حضرت باقر علیه السلام بود، امام زین العابدین علیه السلام خیلی عادی به دیوار فرمودند: بایست، دیوار ایستاد، ایشان تشریف بردند، بعد دیوار ریخت. (2)و نیز نقل شده است:
سیده نفیسه خاتون عروس امام صادق علیه السلام و نبیره امام مجتبی علیه السلام در منزلشان برای وضو گرفتن کنار حوض آبی نشسته بودند در زدند، خدمتکار در خانه را باز کرد، یک خانم یهودیه ای دست یک پسر سیزده چهارده ساله ای را گرفته بود، قابله هم چشمش را کور کرده بود، هم قیافه اش را عوض کرده بود، این خانم وقتی رسید که حضرت نفیسه خاتون هنوز بود، حضرت هنوز وضو نگرفته بودند، شروع کرد به گریه کردن و گفت: هر دکتری که در این شهر بوده من این بچه را بردم معالجه نشده، بالاخره مرا راهنمایی کردند به محضر مقدس شما برسم، من از در این خانه نمی روم تا این بچه شفا بگیرد؛ چون گفتند: شما نزد خدا آبرو دار هستید، ایشان هم شروع کردند به گریه کردن، با همان حال تأثرشان دست مبارکشان را نزدیک صورت بچه
ص:280
بردند، انگشتانشان را حرکت دادند، آب دستشان را به صورت این بچه پاشیدند،
چشمشان خوب شد و صورتشان به صورت اولیه برگشت. (1)قرآن مجید هم می فرماید:
راه همه شما برای رسیدن به مقامات عالی انسانی باز است.
خداوند متعال می فرماید:
« وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ » (2)همگی شما را به آزمایش می کشانم و به طور قطع نمی شود از آزمایش و امتحان شما گذشت بکنم شما در محور دین قرار گرفته اید.
هم چنین در سوره عنکبوت می فرماید:
« أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون » (3)مردم بیایند و بگویند که ما مومنیم و اهل خداییم و اهل اسلامیم و ما مردم را به آزمایش های سنگین آزمایش نکنیم و رها بگذاریم و اصلاً برای مردم سختی و مشکلاتی پیش نیاید، اگر چنین باشد که مردم پخته نمی شوند، استعدادهای
ص:281
خدایی بروز نمی کند.
آزمایش نسبت به انسان مثل نسبت زمین به دانه است، دانه تا در زمین نرفته و
این همه لایه های خاک روی سرش نریخته که پوچ و بی ارزش است و شما یک دانه
سیب را از توی سیب در بیاورید آن را به همه جای عالم ببرید و قیمت برایش بگذارید کسی قیمتی نمی گذارد، چون ارزشی ندارد، معمولاً مردم وقتی سیب می خورند دانه را از دهانشان در می آورند و دور می ریزند و یا یک دانه پرتقال وقتی یک دانه است چقدر می ارزد، یا یک عدد گندم چقدر می ارزد، اما همین دانه سیب وقتی می رود، داخل زمین و زیر گل شروع می کند به فعالیت تا در زمین ریشه کرده زمین را پاره کند این همه بار سنگین خاک و کود را رد بکند، بالا بیاید تا بخواهد این همه آفتاب و تابستان و زمستان و بهار را رد بکند، چقدر باید مشقت بکشد، اما تا بخواهد از این همه مشقات در بیاید، می شود یک باغ و می گویند ده میلیون تومان، اما وقتی این سیب ها به صورت دانه بود کسی نمی خرید، اما الان که رشد کرده و باغ شده است می گویند، بیست میلیون تومان، ده میلیون تومان، پنج میلیون تومان، چرا که ارزش پیدا کرده است به خاطر گذشتن از این همه عددهای سنگین، انسان هم همین طور است، اگر از این همه عذاب های الهی نگذرد به بار نمی نشیند.
درخت وجودت به صورت یک دانه بسته است نه صورت نظری و نه عقل عملی پیدا می کند، نه نفس مطمئنه پیدا می کند، نه نفس راضیه پیدا می کند، نه نفس مرضیه پیدا می کند، نه حیات مطمئنه پیدا می کند، نه اعمالش در پیشگاه خداوند قبول می شود، به عنوان یک جنبنده ای است که می خورد و خوراکش را هم یک مقدار به بدن می دهد و یک مقدارش را هم تبدیل به کود می کند و بیرون می ریزد ارزش دیگری ندارد. قرآن مجید می فرماید:
شما مردم مومن را حتماً در معرض پنج آزمایش قرار می دهیم.
« وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ »
ص:282
یکی در موقع خطرناک ترس است تا ما با دشمنان خدا و اسلام و انسانیت درگیری پیدا نکنیم، مبادا ابرقدرتها ما را وادار کنند که به کلی عقب بنشینیم و ساکت باشیم تا دشمن برای بردن همه سرمایه های مادی و معنوی ما راحت باشد و
مشکلی برای دشمن پیش نیاید، ما با خوف شما را آزمایش می کنیم، با گرسنگی
شما را آزمایش می کنیم، با کم شدن اموال شما را آزمایش می کنیم، با جان خودتان شما را آزمایش می کنیم، با بچه هایتان شما را هم آزمایش می کنیم، این دار، دار آزمایش است با این موانع سخت.
در آیه دیگر می فرماید:
« لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور » (1)انگار همین آیه همین امسال نازل شده و همین امروز نازل شده و همین الان برای خاطر این ملت نازل شده است.
از عجایب قرآن کریم است که پیغمبر می فرماید: یک کلمه اش کهنه نمی شود، گویا برای همان لحظه نازل شده است. (2)
ص:283
قرآن مجید پیچیده به معجزات است یک معجزه اش هم همین است می فرماید:
به طور حتم و بدون اینکه در این مسئله گذشتی در کار خدا باشد همه شما را در مال و جانتان امتحان می کنیم.
به امیرالمؤمنین علیه السلام یک نفر عرض کرد:
دعا کنید که خدا ما را امتحان نکند فرمود: این دعا به هیچ عنوان مستجاب نمی شود اگر بالاترین پیغمبر هم دعا کند مستجاب نمی شود.
خدایا! هیچ حادثه ای پیش نیاید، خدایا! آزمایش برای ما پیش نیاید، خدایا! درگیری برای ما پیش نیاید، خدایا! جنگ برای ما پیش نیاید، خدایا! کم شدن مال و کشته شدن بچه ها را برای ما پیش نیار. (1)امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اصلاً این دعاها اجابت نمی شود، شما می خواهید بافت دنیا را با دعا از دنیا بگیرید نمی شود، از این رو فرمود دعا کنید خدایا! به ما توفیق دست یافتن به پیروزی بده. (2)
پیغمبر در یک خانه ای مهمان بودند، بنده خدا سفره را پهن کرده بود ظرف هایش را هم چیده بود، رفت غذا بیاورد، صحبت حادثه شد، یک تخم مرغی هم سر دیوار بود، یکی از مهمان ها گفت: آه الان می افتد صاحب خانه فهمید. گفت:
چه خبره؟ گفت: تخم مرغ الان می افتد می شکند. گفت: نه نمی شکند، الحمدللّه تا
ص:284
حالا در خانه من هیچ حادثه ای بر نخورده است، پیغمبر هم از سر سفره بلند شدند، یارانشان هم بلند شدند. فرمودند: در این خانه نشستن جایز نیست، برویم تا صاحب این خانه به حادثه گرفتار بشود چون هنوز خدا این خانه را نپسندیده است. (1)الحمد لله از وقتی که من از مادر متولد شدم تا حالا خوش بودم و هیچ اتفاقی
برایم نیفتاده است و یک سر مو از بچه هایم کم نشده و یک ضرر مالی به من نخورده است و کسی از ما مریض نشدیم و بلایی به ما نخورد، بدان که کاملاً مورد تنفر خداوندی؛ زیرا هر چه انسان به او نزدیک تر باشد، موج بلاها سنگین تر است.
شما احوالات انبیاء را ببینید تمام پیغمبران غرق گرفتاری ها بودند.
هر چقدر انسان به مقام قرب نزدیک تر بشود سختی ها سنگین تر می شود.
یکی از داستانش را برای خود من نقل کردند:
یکی از دنیا رفته هشتاد و دو سال هم بیشتر در دنیا زندگی نکرد، در مدتی که اهل شهر با او برخورد داشتند دائم او شاد بود و مردم خیلی انتظار کشیدند که یک بار او را متأثر ببینند اما ندیدند، در ایام پیری یک روز تا ساعت یازده دوازده ظهر او را غمناک دیدند، مومنین آمدند از او سوال کردند که چه شده گفت: هنوز بعد از هفتاد سال در زندگی من حادثه ای رخ نداده، ناراحتم که مولای من رویش را از من بر گردانده، در این گیر و دار بود که آمدند گفتند: پسر عمه تان از روی اسب افتاده و سرش شکسته، خندید و شاد شد و گفت: مثل اینکه من عجله کردم و تهمت به
ص:285
پروردگارم زدم، شروع کرد به استغفار کردن.
روز بی حادثه روز خوبی نیست و عمر بی حادثه عمر خوبی نیست، ابتلا به آزمایش ها عین عنایت پروردگار است به بنده مؤمن، حضرت می فرماید:
اگر یک روز برای مومن حادثه نرسد، همان روز پروردگار او را محروم نمی کند، یادش می رود که ده تومانی اش در کدام جیبش بوده است، دست می کند در جیب راستش می بیند که نیست، جیب بغلش می بیند که نیست، یک مقدار تکان می خورد، نه اینکه برای مال ارزش قائل است، نه مال مومن در راه خدا است، این طبیعت انسان است که چیزی را که دارد گم می کند، ناراحت می شود، همان ناراحتی را پیغمبر می فرماید: خدا برایش ثواب آن روزش قرار می دهد و نمی شود مومن واقعی بی حادثه باشد.
ده سال پیغمبر در مدینه بیشتر نبودند در این ده سال رهبر بزرگ اسلام هشتاد و دو بار جنگ های مختلف داشتند، روزی از یک جنگ برمی گشتند، مردم خیال
می کردند تمام شد، همین که می رفتند زن و بچه را می دیدند، بلال صدایش بلند
می شد، الصلاۀ، همه می ریختند مسجد، پیغمبر می فرمود:
خبرگزاران ما خبر دادند فلان قبیله قصد حمله به مدینه دارد، فردا بعد از نماز همه آماده باشید. روز به روز ابتلا، آزمایش، آن وقت از این جنگ ها بر می گشتند بعضی ها چشم نداشتند. بعضی ها پا نداشتند، بعضی ها لب نداشتند، بعضی ها را روی تخت انداخته بودند و برمی گرداندند، هیچ کس هم نمی آمد یواشکی در گوش یکی بگوید ثواب این بیچاره ها را روز قیامت کی می دهد.
« لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثیراً إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور »
از یهودیان، از مسیحیان و از مشرکین سه مثلث شوم: که در زمان ما همین کمونیسم است، این هایی که قائل به ماده اند، این هایی که در خدا، خدا تراشیدند، پروردگار می فرماید: از یهودیان از مسیحیان از مشرکین،
ص:286
« وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثیراً »
اذیت های بسیاری متوجه شماست، علیه شما ایجاد جنگ می کنند. جاسوسی می کنند، به مالتان لطمه می زنند، و در سرزمینتان جنایت و جنگ افروزی می کنند، احتکار می کنند، پول از خارج وارد اینجا می کنند و تمام اجناس اتومبیل و برنج را به هر قیمتی می خرند، اذیت های گوناگون می کنند که ما شما را در برخورد با این اذیت ها آزمایش می کنیم که آیا اهل خدایید، یا اهل شکم و عافیت طلبی هستید، شما سر سازگاری با اوامر پروردگار دارید یا سر ناسازگاری.
قرآن مجید می فرماید:
شما در مقابل این سه خطر قرار دارید، البته برای رفع این خطر باید به انواع خطرات و حوادث دچار شوید، شما باید در مقابل این خطرات و این مشکلات
صبر کنید و از دایره دین بیرون نروید، مرتکب خطای فکری نشوید، مرتکب خطای زبانی نشوید، تقوا پیشه کنید، صبر پیش بگیرید، یعنی ایستادگی در برابر حوادث، صبر و تقوی برای شما پیروزی می آورد، این وعده پروردگار است، از همین آیه استفاده می کنیم که صبر و تقوا از سرمایه های سنگین خداوند است که در وجود انسان آفریده است.
هر دو حالت روانی است و اتفاقاً خداوند صبر و تقوا را به خودش نسبت داده است:
«یا اهل التقوی و المغفرۀ» (1)
ص:287
صبور یکی از صفات خدا است، صبور یعنی ایستادگی، ثابت ماندن، با فشار حادثه از جا در نرفتن، تقوا هم از خدا است، حالا اگر کسی صبر نداشته باشد دید پروردگار نسبت به او فرق خواهد کرد.
در دو آیه شریفه خداوند متعال مردم را امتحان می کند:
آیه اول: آیه یازدهم سوره احزاب:
« هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالاً شَدِیدًا » (1)خدای متعال در این آیه لغزش بعضی انسان ها را شدید می داند که در کوچکترین حوادث دین را رها کرده و دنبال عیش و نوش خود بودند. (2)
ص:288
آیه دوّم: آیه 52 سوره عنکبوت است:
« قُلْ کَفی بِاللّهِ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ شَهیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ » (1)بین من و شما فقط خداوند شهادت بدهد که نشستید این همه علیه من حرف زدید و گفتید که راه پیغمبر غلط است و گفتید: ای کاش به پیغمبر ایمان نیاورده بودیم خدا شاهد است خدایی که:
« یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض »
او همه چیز را در آسمانها و زمین می داند و می داند که نیت من چه چیزی است آن وقت در دنباله آیه خداوند می فرماید:
« وَ الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ »
کسانی که رها کردند و رفتند و به باطل ایمان آوردند به حساب اینکه باطل به دادشان برسد، یک عده ای رفتند و منافق شدند، یک عده ای سلطنت طلب و عده ای در گروه شایعه پراکنی، یک عده ای هم عافیت طلب ها و افراد اهل گناه بودند.
« وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ »
اما گفتند: ما این خدا را نمی خواهیم، این پیغمبر و این دین و این قرآن را
ص:289
نمی خواهیم:
« وأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ »
این ها تمام سرمایه های خود را باخته اند، چیزی برای آنها باقی نمی ماند، نه در دنیا و نه در آخرت.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
مشهد، حسینه کاشمریها
دهه آخر ذی القعده 1362
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
سخن در این مسئله بود که انسان از بدو ولادت تا هنگام خروج از دنیا با حوادث گوناگونی روبروست و این حوادث اقتضای طبیعی هر انسان است، دور ماندن انسان از حوادث یک امر محالی است، انسان به ناچار با حوادث گوناگون و به قول قرآن مجید با عقبات مختلفی روبرو است و اگر انسان در دایره ایمان قرار بگیرد این حوادث و این عقبات و این خطرات بیشتر و سنگین تر برای او اتفاق خواهد افتاد و برای اینکه یک انسان مومن حرکت پر ارزش خود را در مدار ایمان به خدا و شئون ایمان به خدا حفظ کند و از سعادت دنیا و آخرت محروم نشود.
خداوند متعال مایه های بسیار مهمی در روان و نفس انسان تعبیه کرده که انسان لازم است این مایه ها را بشناسد و در برخورد با مواقع و عقبات این مایه ها را به کار گیرد تا با به کار گرفتن آن مایه ها، خطرات و ضربه های عقبات و حوادث را دفع کند.
قسمت اعظم از حوادث برای اهل ایمان جنبه ابتلاء و آزمایش دارد و این
ص:290
آزمایش ها برای اهل خدا از طرف خداوند تبارک و تعالی علاوه بر اینکه عنایت و لطف است، علت بروز استعدادهای قرار داده شده خدا در وجود انسان است و این آزمایش ها، هر انسان دور از خدا را به وجود مقدس حضرت حق نزدیک می کند.
شاید بتوان گفت: در علل قرب به پروردگار هیچ کدام از علتها ارزش حوادث و ابتلائات را نداشته باشد، قرآن مجید وقتی به زندگی انبیا و اولیا اشاره می کند قسمت اعظم رشد و کمالی را که قبل از نبوت هر پیغمبر و قبل از ولایت هر ولی ای به دست آورده ،مرهون همین ابتلائات و آزمایش ها می داند.
داستان شگفت انگیز موسی بن عمران خیلی در قرآن مجید آمده چون زندگی این مرد از بدو ولادت تا پایان حیاتش در دنیا آمیخته با سنگین ترین حوادث دنیایی بوده و وجود مقدس موسی علیه السلام همیشه در برخورد با حوادث از همان مایه های الهی که در وجود او و دیگر انبیا علیهم السلام هست بهره برداری می کرده و تمام جوانب حادثه و آزمایش را فقط به نفع ایجاد شخصیت عالی الهی در خودش تغییر می داد.
و اگر انسان در برخورد با این عقبات و حوادث، آشنای با آن حالات عالی در روان و نفسش نباشد و یا آشنا باشد ولی در برخورد با حادثه ها سست اراده و کم ظرفیت و عافیت طلبی بر او حاکم باشد. حادثه کاملا در برخورد جهت ضربه زدن به
شخصیت او و حیات معنوی او تغییر جهت خواهد داد.
یکی از این حالات عالی که خداوند متعال در وجود انسان قرار داده مساله صبر است مایه صبر برای ایمنی از ضربه های حوادث به انسان ها عنایت شده است.
انسان در برخورد به هر حادثه ای باید از این مقام عالی الهی بهره برداری کند تا حادثه را به نفع خودش تغییر جهت بدهد چون اگر انسان از این مایه پربهای خدایی استفاده نکند حادثه برای او ضربه خواهد داشت ولو اینکه حادثه مثبت باشد.
به این آیه شریفه دقت کنید:
ما هیچ حادثه مثبتی در تاریخ عالم تا الان به مانند حادثه نزول قرآن مجید نداشتیم، در بین پدیده ها و حوادث و به قول قرآن مجید در سوره مبارکه بقره، در
ص:291
بین ابتلائات هیچ ابتلایی برای بشر و آزمایشی برای بشر و حادثه ای برای بشر وسیع تر و مهم تر و پرارزش تر و مثبت تر از حادثه نزول قرآن مجید نبوده است. (1)یکی اینکه: از اول سوره مبارکه حمد تا « مِنَ الْجِنَّۀِ وَ النَّاسِ » (2) بیش از شش هزار آیه است، صد و چهارده سوره، صد و بیست حزب، انسان با دقت باید در این آیات غور بکند؛ تا غور در آیات عظمت این حادثه را به انسان نشان بدهد یا مراجعه بکند به نظراتی که پیغمبر راجع به قرآن داده، یا مراجعه کند به نظریاتی که دویست وهشتاد و هشت سال ائمه طاهرین علیهم السلام تا وقتی که بین مردم بودند برای مردم بیان کردند، که مجموع نظریات پروردگار و پیغمبر و ائمه طاهرین نسبت به قرآن این است، که قرآن مجید برای پروردگار ما فوق تمام ارزش هایی است که خداوند متعال در این عالم وجود قرار داد، کتابی است که از همه موجودات آسمان و زمین ارزشش بیشتر است، از تمام ملائکه عالم ارزشش بیشتر است، از تمام انسان ها، انبیا و شخص پیغمبر ارزشش بیشتر است. (3)
خداوند متعال دیده نمی شود، چرا دیده نمی شود چون که وجود بی نهایت در
ص:292
بی نهایت اصولا قابل رویت نیست، و هیچ دیده ای قدرت ندارد که او را ببیند، موسی بن عمران هم که تقاضای رؤیت کرد، پروردگار رویت خود را نفی ابدی کردند، فرمودند: امکان دیدن من وجود ندارد، و واقعاً وجود ندارد.
در سوره طه به موسی بن عمران فرمود:
این کوه روبه روی خود را نگاه کن، یک تجلی به این کوه شد، البته این تجلی تجلی مطلق که نبوده، این نظر نظر مطلق که نبوده، اگر تجلی و نظر مطلق بود، معلوم نبود که در عالم چه پیش می آمد، این تجلی و این نظر، یک نظر و تجلی بسیار جزئی بوده، و حالا ما نمی فهمیم همین تجلی جزئی چه بوده، ولی با همین مسئله برق، ما می توانیم یک مقدار خودمان را به جزئیت این تجلی نزدیک کنیم، عقول عالیه استعداد درک مطلقش را ندارند.
وقتی کارخانه، برق تولید می کند، نزدیک به چند میلیون ولت برق تولید می کند ، اگر یک لامپی را مستقیماً هر چقدر پرقدرت باشد، بخواهند به همین چند میلیون ولت وصلش بکنند لامپ کشش این چند میلیون ولت را ندارد.
در همه جای دنیا رسم است برق تولید شده را مهار می کنند، آن قدر در طریق حرکت به این برق مهار می خورد، تا وقتی به کنتور منزل شما برسد، می شود بیست و پنج آمپر و تازه خود این مقدار آمپر هم با همین کنتور مهار و کنترل می شود که این لامپ به اندازه توان خودش بتواند از قدرت و این نور استفاده بکند، حالا پروردگار عالم چقدر نظر مطلق و تجلی مطلق را کنترل کردند، این از فهم عقول عالیه هم خارج است.
در روایات و اخبار آمده که:
انسان اگر بخواهد به آن قرب واقعی برسد، صد و چهل هزار منزل را باید عبور بکند، هفتاد هزار حجاب ظلمانی، در راه است، و بعد از دریده شدن این حجاب های ظلمانی هفتاد هزار حجاب نوری در میان است، از این هفتاد هزار حجاب نوری که بگذرد، به مقام قرب معنوی رسیده، وقتی که هر هفتاد هزار حجاب ظلمانی و هفتاد هزار حجاب نوری را پشت سر گذاشته به آنجا که می رسد، می بیند بین او و بین وجود مقدس او بی نهایت فاصله وجود دارد، می بیند بین او و
ص:293
بین مقام حضرت احدیت یک فاصله ای وجود دارد، که نه ابتدا و نه انتهایش را می توان دید، (1) همانجا است که آنها به زبان خودشان می گویند:
که انسان فنای محض است، هم ازلاً هم ابداً یعنی همانجا فکر می کند که عدم محض است، و این حرکاتش یک تجلی بسیار ضعیف حضرت حق است، آن هم به تناسب ظرفیت خود انسان، البته ما با شنیدن این مسائل نباید دست و پای خودمان را گم کنیم، و نباید یک ناامیدی خطرناک و وحشتناک بر دل ما حاکم شود.
خدای متعال در قرآن مجید فرموده:
آنچه که از انسان ها خواسته شده اجرای واجبات و کناره گیری از محرمات است.
که ما نه به تمام معنا واجبات را اجرا می کنیم، و نه به تمام معنا از محرمات کناره
گیری می کنیم. که به این حد مختصر هم قانع هستند، که ما واجبات را اجرا کنیم و از محرمات کناره گیری کنیم.
ولی ما نه تنها در دایره اجرای کل واجبات افتادیم، و نه تا حالا از اول تکلیفمان یک روز به ما گذشته که پاک پاک گذرانده باشیم، مگر اینکه در بیمارستان گیر کرده باشیم، یک آمپول بی هوشی به ما زده باشند، بیست و چهار ساعت به هوش نیامده باشیم، می خواهیم از هفتاد هزار حجاب ظلمانی رد بشویم، بعد از هفتاد هزار حجاب نوری رد بشویم، بعد بفهمیم که چقدر کوچکیم، چون با وجود حجابهای
ص:294
ظلمانی و نورانی، باز هم کوچکی اصلی و ذاتی خودمان را درک نمی کنیم، قابل درک نیست.
تمام برخوردهای سنگین و کم توجهی با همدیگر نتیجه خودبینی است که خود را داناتر یا شجاع تر می دانم که همه اینها جزء حجاب های ظلمانی است، و اینها حجاب نوری نیست، علم و شجاعت از حجاب های ظلمانی است.
ما به آلودگیهای خطرناکی دچار هستیم که اصلاً پروردگار عالم عارش می آید به ملائکه بگوید اینها بنده من هستند چون ما بنده شیاطین هستیم.
ما تا مقام تصفیه چقدر راه داریم، ما که در مقابل هزار تومان پول صبر نداریم، در مقابل اینکه مدیر یا رئیس فلان اداره صبر نداریم، یا در مقابل علم یا شجاعت هوایی می شویم. واقعاً خدا چگونه ما را بنده خودش بداند، یکی بنده پول است، یکی بنده علم است، یکی بنده مقام و یکی بنده صندلی است. چگونه خدا ما را بنده خودش بداند؟
ما از این قیود خطرناک ابلیسی آزاد نیستیم، که پروردگار به انجام همین واجبات در حد معمولی قانع شده است.
آنقدر هم پروردگار ما قناعتش عجیب است که برای همین چند رکعت، سه جور شکیات درست کرده و به پیغمبر گفته است:
اینها را به ملت بگو برای اینکه اینها نمازهایشان از بیخ و بن خراب است. با این شکیات و اعمال بعد از شکیات وصله و پینه کنند.
شما را به خدا نمی خواهد فکر گذشتن از این حجابهای ظلمانی و نورانی که صد و چهل هزار حجاب است بکنید. بیایید ما فقط از گناه بگذریم و واجبات خودمان را اجرا کنیم، با این دو تا کار، ما را به بهشت می برند.
اولیای خدا در تمام مدت عمر، یک بار در عبادتشان با شک برنخوردند، آنها در
کمال یقین بودند، آنها وقتی در مقابل مولا می ایستادند، در کمال حضور بودند،
اصلاً در حصار الهی بودند.
پروردگار متعال فرموده:
ص:295
« فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنا » (1)در هنگام عبادت اصلا شک، تردید، ابلیس، صدا، رنگ، مال، زن، بچه نداشتند که وارد این حصار بشوند، اصلاً راه نداشتند، او بود و فقط حق، غیر در آنجا راه نداشت، شک را غیر ایجاد می کند، همیشه شک های ما را در نماز، غیر ایجاد می کند.
استعدادتان را بسنجید، واقعاً اگر استعداد عبور از حجاب های ظلمانی و نورانی را دارید و عبور نکنید، کمال جنایت را به خود کردید، اما اگر استعداد ندارید میزان استعدادتان را با قرآن بسنجید میزان تکلیفتان را با قرآن بسنجید، ببینید چه مقدار می توانید عمل بکنید، به همان مقدار عمل بکنید که پروردگار به همان مقدار قانع می باشد.
امیرالمونین می فرماید:
«أَلاَ وَ إِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّۀٍ وَ سَدَادٍ» (2)
خدا قدرت حرکت دادن به شما را مثل علی بن ابی طالب علیه السلام نداده است که بتوانید مانند او پرواز بکنید و منزل ها را به سرعت پشت سر بگذارید و حجابهای ظلمانی و نورانی را بدرید و بروید ولکن بیایید ما را با ورعتان، با اجتهاد و
کوششتان، با عفت و صداقت خود کمک بکنید، اما شما بیایید شکم و شهوتتان را
با حصار عفت ببندید که شیطان به شکم و شهوت شما راه پیدا نکند، به همین
ص:296
مقدار خدا به شما قانع است.
حالا این تجلی بر کوه که یک تجلی جزئی بوده و این تجلی چقدر کنترل شده که مقدار این تجلی را هیچ کس نمی داند فقط در قرآن می فرماید: بعد از این تجلی کوه از بیخ و بن کنده شد و گرد و غبارش در وادی سینا به فضا رفت. موسی افتاد و غش کرد و مثل آدم مرده بی جان افتاد، نه می شنید، نه می دید، نه حرکت می کرد، که اگر کسی می آمد و رد می شد قیافه موسی را می دید خیال می کرد مرده است، بعد موسی بلند شد آن وقت به او گفت:
آیا می توان مرا دید، این تجلی جزئی من به کوه بود آن وقت به دیده چشم تو که دو تا پی مختصر است، آخر با چه قدرتی می خواهد تجلی مطلقه را ببیند؟ (1)آن وقت امیرالمونین درباره قرآن همین حرف را می زند و می فرماید:
خدا دیده نمی شود و نمی شود او را دید، چرا که در سوره اعراف می گوید:
تجلی جزئی من کوه را به صورت گرد و غبار نرم به باد داد، آن هم چقدر کنترل شده است.
ولی از باب عشقی که به بشر داشته قرآن مجید، را نازل کرد و قرآن مجید تجلی حق است، اما تجلی در لباس الفاظ و معانی، اصل تجلی قرآن در ام الکتاب است که آن را هیچکس نمی داند. یعنی تجلی نورانی قرآن را کسی نمی داند اگر هم کسی در عالم تجلی نوری، قرآن را دیده باشد پیغمبر اسلام است، آن هم خداوند قدرت تجلی نوری اولیه قرآن مجید را به او داد که حالت نوری بود نه لفظی، از اراده حضرت او تجلی می کند بعد آن تجلی در قلم کنترل می شود، از قلم در ام الکتاب
تجلی می کند و آنجا کنترل می شود، از ام الکتاب تحقق ظهوری و شهودی پیدا
ص:297
می کند، آنجا کنترل می شود از آنجا به امین وحی تجلی می کند، آنجا کنترل می شود از آنجا در لباس الفاظ به پیغمبر تجلی می کند و به ما می رسد و ما قرآن را راحت می بینیم و می نویسیم و بر سر مزار گذشتگان خود می خوانیم، ولی در مقام عمل به آیات کوتاهی می کنیم و یا در معاملات خود برای کلاهبرداری به قرآن متوسل می شویم. (1)
پیغمبر فرمود: آنهایی که از قرآن، برای معاملات باطلشان استفاده می کنند دارای سوء الحساب هستند، خدا اگر از کسی بد حساب بکشد معلوم است کارش به کجا می کشد مگر ما می توانیم سوء الحساب را درک کنیم.
قرآن مجید تجلی حضرت حق است، این قرآنی که تجلی حضرت حق است برای این فرستاده شده که انسان در تمام شئون حیات با قرآن مجید شکل بگیرد.
پروردگار قبلاً به انسان مایه های درونی و نفسانی بسیار عالی عنایت کرده که یکی از آن ها صبر است. انسان از بدو ولادت تا شب مرگ با انواع حوادث روبروست که خداوند می فرماید: قسمتی از این حوادث ابتلا و آزمایش است. یتیم و فقیر برای پولدار و مقام و کرسی برای صاحبان مقام، کلاس آزمایش است.
برای بروز استعدادهای الهی، حادثه اگر چه مثبت باشد انسان باید از مقامات عالی درونی مثل صبر استفاده کند، در غیر این صورت حادثه علیه او تغییر جهت می دهد به جای اینکه برای او منفعت داشته باشد.
ص:298
حالا بزرگ ترین حادثه عالم قرآن است که برای شکل گیری زن و مرد و احساس مسؤولیت بشر نازل شده است.
وای بر حال امت من از زمانی که واقعیات الهی را عادی نگاه کنند و برای آنها ائمه معصومین علیهم السلام شخصیت های معمولی جلوه کنند.
آن قدر وجود ائمه با ارزش است که حب ایشان بهشت را به دنبال دارد. کسی که محبت اولیای الهی در وجودش است نباید از حضرت ابی عبدالله بیگانه باشد، آلوده به مال حرام باشد، آلوده به نگاه حرام باشد، آلوده به انواع گناه های زبان باشد و بعد هم بخواهد از مقام حضرت سید الشهدا به نفع خودش استفاده بکند چون امکان ندارد.
شما حسین را به عنوان تجلی خدا نگاه بکنید آنقدر باید قدرت پیدا بکنیم که در مقابل حضرت سیدالشهدا مثل کوه مقابل موسی نباشید که خاکسترتان کند، باید قدرت دید او را پیدا کنیم، قدرت فهم او را پیدا کنیم، قدرت شکل گرفتن از او را پیدا بکنیم، عادی نگری بسیار خطرناک است.
انسان روزهای اول تکلیف با عشق نماز می خواند که باید این عشق و حال را همیشه حفظ کرد، در غیر این صورت اگر به مرور زمان دیدمان به نماز عادی شود نمازمان به قول پیغمبر بدتر از نوک زدن کلاغ به زمین خواهد شد. (1)
به رضاخان بی سواد ساخته شده استعمار انگلیس معامله نکردند و آنهایی که رو به بی حجابی آوردند آیات حجاب را معمولی می نگریستند.
واقعیات الهی را عادی نگاه نکنید خدا عادی نشود، ائمه عادی نشوند، قرآن
معمولی نشود.
ارزش قرآن مجید مافوق تمام ارزشها است اگر کسی بخواهد به شکل قرآن درآید احتیاج به کار زیاد و جهاد و کوشش و فعالیت دارد و برای حرکت در این مسیر هم نیاز به نیروهای عادی الهی دارد که خداوند قبلاً عنایت کرده و یکی از آنها صبر است.
در برخورد با این حوادث باید از صبر استفاده بشود تا تمام موجودیت قرآن، به سوی انسان برگردد اما اگر انسان صبر پیشه نکند و نترسد، جهت قرآن از انسان برمی گردد.
« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَۀٌ لِلْمُومِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارا » (1)امیرالمونین مجموع اوصافی که برای مؤمن فرمودند در تحف العقول آمده که حدود چهارصد وصف، چهارصد خط زیبایی و خط مثبت در وجود مؤمن است که یکی از آن اوصاف، صبر است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: مون هشت سرمایه دارد که یکی صبر است. (2)
ص:300
امام باقر می فرماید: مؤمن سه سرمایه الهی دارد که یکی صبر است. (1)پیغمبر می فرماید: مؤمن زنده است ولی زنده بودنش به صبر است. (2)اگر کسی در شکل گیری از قرآن ایستادگی و صبر نکند جهت قرآن به ضرر برمی گردد.
« وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا »
کسی که تجاوز از حدود قرآن بکند همین قرآن برای او غیر از خسارت چیزی ندارد.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
مشهد، حسینه کاشمریها
دهه آخر ذی القعده 1362
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
ص:301
انسان از هنگام ولادت تا وقت بیرون رفتن از دنیا با حوادث و موانع و عقبات سنگین و گوناگونی روبه رو است. قرآن مجید از مجموع این عقبات و حوادث تعبیر به ابتلاء فرموده که در فارسی به معنای آزمایش است و این آزمایش ها چهره های گوناگونی دارد که خارج از طاقت و قدرت بشر نیست.
تمام پیشامدها با توان و قدرت بشر و به خصوص با قلم با عظمت تکلیف و مسئولیت بشر تناسب دارد، عقیده قرآن مجید بر این است که این عقبات و عواقب و ابتلائات همه برای رشد دادن انسان و تکامل دادن به انسان است.
انسان موجودی است که قرآن مجید او را بالقوه حامل یک سلسله استعدادات با ارزش الهی می داند که جای ظهور و محل رشد این استعدادات فقط میدان های ابتلا و آزمایش است. قرآن مجید میدان آزمایش را از احدی نفی نمی کند، بلکه قرآن مجید ابتلاء و آزمایش را در زندگی انسان ضروری می داند. و حرفی که در آیات مربوطه به ابتلائات دارد. این است که مردم در مقابل پیشامدها و حوادث بر دو دسته اند.
یک دسته با راهنمایی های پروردگار و با به کارگرفتن قدرت هایی که خدا به آنها عنایت فرموده جهت حوادث را به طور صد در صد به نفع خودشان برمی گردانند.
در این زمینه خداوند متعال در قرآن مجید از انبیای گرامی و از اولیائش یاد می کند که آنان با سخت ترین آزمایش ها و حوادث روبه رو بودند (1) و این آزمایش ها و حوادث را به طور کامل به نفع خود برگردانده و از همین راه به عالی ترین مقاماتی که دیگر مافوقش برای انسان تصور نمی شود، رسیده اند یعنی آنان در همین دنیا خود را کامل به عالم بعد منتقل کردند که واقعاً لایق حضور قرب حضرت او بودند.
قرآن مجید اشاره کرده است که عیسی بن مریم علیه السلام سی و سه سال بیشتر در دنیا
ص:302
نبود. او از بدو ولادت تا هنگامی که قرآن می فرماید: او را از دید ستمگران ناپدید کرد، مثل ماهی غرق در انواع حوادث حتی دچار حادثه فقر گردیده بود (1) در حدی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
نرم ترین بستری که برای خودش در این دنیا پهن کرد خاک زمین بود، بهترین رو اندازی که به روی خودش انداخت سایه آسمان بود، از بهترین چراغی که برای شب استفاده کرد ماه بود و از چراغ با حرارتی که برای روزش بهره برد خورشید بود،
بهترین کفشی که به پا کرد پوست پایش بود و بهره ای که از لباس دنیا داشت یک
پیراهن کهنه بود و خوشمزه ترین غذایی که در این عالم خورد علف سبز شیرین بیابان بود. (2)حوادث اجتماعی برای او خیلی زیاد بود ولی قرآن مجید درباره او دو نکته بسیار مهم را بیان می کند:
« وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالْأَخِرَۀِ » (3)تمام آبرو در دنیا و آخرت را نصیب خودش کرد.
تنها با نماز نمی شود؛ تمام آبرو را نصیب خودش بکند با عمل کردن به اجزائی از
ص:303
دین نمی شود تمام آبرو را نصیب خود کرد. از آبرویی که خدا برای انسان قرار داده نود و نه درصدش فقط از برخورد با حوادث نصیب انسان می شود و تمامش در برخورد غلط با حوادث از بین می رود. این قدر باید برخورد با حوادث خدایی باشد که لطیف است. امیرالمؤمنین می فرماید: اگر یک نفر در یک حادثه مقداری دست بلند بکند و روی زانویش بزند. خودش را ببازد به همان مقدار اعتبارش را پیش خدا کم کرده (1) چون این دست زدن به زانو معنی دارد یعنی که دلم نمی خواست چنین چیزی نصیب من بشود حالا چرا تو جاده اش را باز کردی که به من برسد.
« وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ » (2)حضرت عیسی علیه السلام در سی و سه سال زندگی به عالی ترین مقام قرب رسید این نهایت کمال است که در دنیا و آخرت انسان پیش پروردگارش آبرومند باشد.
اگر آدم پیش صاحب اصلیش آبرو نداشته باشد یک جو ارزش ندارد. در اوایل سوره مبارکه غاشیه پروردگار می فرماید: اینقدر آبرودار را در روز قیامت در کمال ذلت به آتش بکشم که اینها آبروهایشان اصالت ندارد، (3) آبروی قلابی است، آبرویی بوده است که بر مسائل مادی برقرار شده، آبروی انسانی نبوده است. اما الآن که به یک جهانی منتقل شده که پایانی برای او نیست و آن آبروی لازم را ندارد.
آنجا کمال ذلت او ظهور می کند که در آیات بعد می فرماید:
همانطوری که در محشر ایستاده است؛ آتش جهنم مهلتش نمی دهد، گویا آتش
ص:304
عاشق اوست.
وقتی وارد آتش می شود اولین دردی که عارض او می شود بعد از سوختن، تشنگی شدید است که پروردگار می فرماید:
برای این تشنگی آبی از یک چشمه ای قرار دادم که قابل خوردن نیست؛ زیرا
اولاً: خود آب چرک و خون مخلوط است.
ثانیاً: از نظر گرمی نمونه در دنیا ندارد که پروردگار می فرماید:
« تُسْقَی مِنْ عَیْنٍ ءَانِیَۀٍ » (1)او که نمی خورد، من فرمان می دهم دهانش را باز کنند و در دهانش بریزند. اولین
جرعه که از گلویش پایین رفت همه محتویات شکم را پایین می ریزد ولی دو مرتبه
برایش ساخته می شود:
« لَّیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِیعٍ * لاَّ یُسْمِنُ وَ لاَ یُغْنِی مِن جُوعٍ » (2)غذایشان هم مثل آبشان می ماند. اما در آیه شریفه می فرماید:
« وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَۀٌ » (3)آنان در دنیا خیلی برای خودشان آبرو داشتند، هر جا که می رفتند مردم چه تعظیم هایی در مقابلشان می کردند.
این آبرو که برای انسان عاقبت ندارد پس ارزش هم ندارد. اما عیسی بن مریم علیه السلام
ص:305
هیچ کدام از اینها را نداشت ولی پروردگار عالم می فرماید:
« وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ »
یا درباره حضرت ابراهیم علیه السلام که مرحوم طبرسی در مجمع البیان (1) در ذیل آیات سوره بقره که درباره حضرت ابراهیم است، می فرماید:
آن مقداری که ما تحقیق کرده ایم؛ از مجموعه آیات و روایات به دست می آید که حضرت ابراهیم علیه السلام به نوزده آزمایش مبتلا شد که اگر روح قدسی ابراهیمی نبود، کافی بود یکی از این آزمایش ها انسانی را متلاشی کند. ولی حضرت ابراهیم در مقابل تمام آزمایش های الهی جهت را کاملاً به نفع خودش برگرداند و از
آزمایش های خداوندی منافع بی شمار دنیایی و آخرتی نصیب او شد و سایر پیامبران و اولیای خدا و ائمه طاهرین هم این چنین بودند.
پس انسان از آزمایش بی نصیب نیست ولی در مقابل آزمایش دو روش دارد:
یکی اینکه: وقتی در مقابل حادثه قرار می گیرد از قوای الهی درونی اش استفاده می کند و شاکر است. یا اینکه: در برابر حادثه که قرار می گیرد طاقت ندارد و جهت حادثه به ضرر او تغییر کرده، کفور می شود:
« إِنَّا هَدَیْنَهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا » (2)خدا در قرآن مجید همین بندگان شاکر را یعنی کسانی که از حوادث خوب بهره می گیرند، در جامعه اسلامی تعدادشان را کم می کند، یعنی نظر حق این است که
ص:306
اکثر مردم در برخورد با ابتلائات طاقت نمی آورند.
باید طاقتشان را در مقابل حادثه به میدان بیاورند و قدرتشان را به کار بگیرند وگرنه در برخورد با حادثه کفور می شوند، یعنی بعضی ها در مقابل حوادث یک قدم هم از کفر آن طرف تر می روند.
« إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً »
کسانی که شاکر می شوند علتش آن دید الهی است که نسبت به حوادث دارد.
البته خداوند متعال در روایتی به پیغمبر می فرماید:
عباد مؤمن من طاقت بیش از این ندارند (1) اگربیش از این طاقت داشتند من
آزمایش های آنها را به جایی می رساندم که بداند یک پیراهن هم گیرشان نمی آید چون من عاشق بندگانم هستم و می خواهم آن آبروی کامل و تام و مقام قرب را به آنها بدهم و راهی ندارد غیر این که از این مراحل آزمایشی رد بشوند.
آنان یک دید الهی به مسأله حوادث داشتند و حادثه هم برایشان فرقی نمی کرد.
پدری می خواست در هنگام پیری اولاددار شود، حالا خداوند فرزندی به او عنایت کرده که هر وقت این فرزندش را می بیند، جامع همه کمالات است، و اهل معرفت است، چه قدر این فرزند برایش قیمت دارد؟
برای خدا فرقی نمی کند که حادثه یا آزمایش از ناحیه اعطای فرزند باشد یا پروردگار تا هشتاد سال به او اولاد ندهد بعد از هشتاد سال یک اولاد کامل به او بدهد که چهارده سالش شد، یک شب پروردگار بگوید: فرزند را رو به قبله بخوابان و او را قربانی کن، الآن پیامبر در مقابل این آزمایش سخت چه کار باید بکند؟ ما اگر بودیم چه می کردیم؟
ص:307
قطعاً می گفتیم این خواب، خواب شیطانی است. اما روح پاک انبیاء هیچ وقت حتی در خواب هم گرفتار حالات شیطانی نمی شود، یعنی شیطان نه در خواب و نه در بیداری تسلطی به آنها نداشت.
« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین » (1)کسی که در مقابل شیطان از شیطان ضعیف تر باشد البته شیطان تسلطش بر او بیشتر است. ولی هر کسی که قدرتش از شیطان بیشتر باشد شیطان آنقدر احمق نیست که با قدرت بیشتر از خود درآمیزد.
عارفی ابلیسی را دید پایش را داخل مسجد می گذارد و سریع بیرون می آید پرسید: چرا چنین می کنی؟
گفت: یک عابد زاهد نماز می خواند می خواهم بروم نمازش را از آن حالت
معنوی بیندازم ولی یک نفر از اولیاء خدا گوشه مسجد خواب است از ترس او که در خواب است مسجد نمی روم.
اگر ما یک قدرتی فوق قدرت ابلیس کسب کنیم که قدرت کسب آن را هم داریم ما جزء مخلصین می شویم، دیگر به ما نمی تواند دست پیدا کند. الان که همه جانبه راه به ما دارد در خانه ما، در دل ما، اخلاقیات ما، روحیات ما، مانند خونی که در رگهای آدم جاری است در تمام وجود آدم می رود و می چرخد، چطور می تواند در درون ما بیاید مگر هر دلی دچار حسرت و ریا، یا دچار نفاق و غرور و عصبانیت و خشم هست.
ص:308
این شیطان در وجودش در حال کشتی است، حسرت که از خدا نیست، حسرت از ابلیس است، ریا از خدا نیست بلکه از ابلیس است، غرور و کبر که از خدا نیست از ابلیس است، بخل و سوء ظن از ابلیس است در وجود خیلی از انسان ها این مسائل در جریان است و دلیل بر این است که شیطان مثل خون می تواند در همه وجود بچرخد؛ مگر اینکه ما دارای قدرتی بشویم که از ما بترسد اگر از ما بترسد دیگر سراغ ما نمی آید. دشمن اگر نترسد سراغ انسان می آید.
با توجه به اینکه، پروردگار در قرآن مجید می فرماید شیطان یک موجود ضعیف است چرا بر ما تسلط دارد چون ما از او ضعیف تریم.
پروردگار در قرآن می فرماید:
« إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَنِ کَانَ ضَعِیفًا » (1)مکر شیطان ضعیف است، نقشه های شیطان ضعیف است.
اما چگونه یک موجود ضعیف می تواند راحت ما را به دام بیندازد؛ چون از
خودش ناتوان تر پیدا کرده است. اما اگر از خودش قویتر پیدا کند احمق نیست که
درافتد. با اهل خدا کار ندارد؛ چون چند مرتبه که سراغ آنان آمد ضربه به نماز بزند، ضربه به جهاد بزند، ضربه به امور مالی بزند، ضربه به بندگی بزند و ما توجهی به او نکردیم و الله بار دیگر سراغ ما نمی آید.
قوی تر از شیطان هوای نفس است که سراغ انسان می آید. اگر آن را هم که بیرون کردیم دیگر راحت می شویم، دیگر دشمنی نمی ماند که با ما جنگ و جدال بکند.
برای اهل خدا ابتلاء و آزمایش و حادثه مانند افتادن در آتش است یا بریدن سر فرزند به دست خویشتن است. فرقی ندارد که حادثه مالی باشد یا حادثه بیست و پنج سال مبارزه با فرعون مصر است. حادثه هزار شبانه روز گرسنه و تشنه و زندانی
ص:309
شدن پیغمبر و یارانش و خانواده او حتی بچه های شیر خواره در شعب ابی طالب باشد. مسئله زندان نبود تحریم اقتصادی هم شده بودند.
اول صبح چون عربستان روز و شبش در چهار فصل مساوی است تمام دوازده ماه، شب دوازده ساعت، روز هم دوازده ساعت است، دوازده ساعت از طلوع تا شب آفتاب می تابید در این شعب پیغمبر و مسلمان ها و زن و بچه ها داخل شعب بودند تا صبح، گرمای این دره خفه کننده بود ولی با کمال نشاط این هزار شبانه روز را ماندند و هر وقت صورت روی خاک گذاشتند گفتند:
«الحمد لله علی کل حال»
و یک کلمه نگفتند خدایا! قبل از اینکه ما مسلمان بشویم این همه بلا به سرمان نمی آمد، این چه دینی است که قبول آن باید به قیمت این همه حادثه تمام بشود. (1)
ص:310
پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله به امیرالمونین علیه السلام فرمود:
پدر تو ابوطالب مورد احترام مردم مکه بود، بلند شو با پای برهنه مبادا صدای پای تو بلند شود یکی از مشرکین بیدار شود و در خانه دوستان بابایت را بزن و از آن ها نان یا خرمایی بخر و بیاور، هزار شبانه روز امیرالمونین کیسه به دوشش بود در مکه نان و خرما می خرید و به شعب می برد و برمی گشت. ملائکه عالم، امیرالمونین را در سن چهارده یا پانزده سالگی تا سه سال نگاه می کردند و حسرت یک آه گفتن علی در دل تمام ملائکه عالم ماند. این صبر علی نسبت به حادثه، یک دید الهی بود. خیلی جالب حوادث را نگاه می کردند. (1)قرآن مجید دو بار پشت سر هم فرموده است:
« إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً » (2)این آیه فقط برای اهل ایمان خوب است آن هایی که هنوز قرآن را باور نکرده اند دوست شیطان هستند:
« فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا » (3)
ص:311
درست است که یوسف از هفده یا هجده متر چاه کنعان و مصر پائین افتاده است. برادران او حسابی کتکش زدند و رفتند؛ ولی حالا داخل چاه جزع و فزع می کند. یوسف با آن دیدی که دارد چاه را و خود را نگاه می کند این طوری نگاه می کند که من ماه هستم و این چاه محاق است یعنی در تاریکی کامل قرار نمی گیرد از پشت محاق که در بیاید به طرف شب چهارده حرکت می کند، این چاه پله اول نردبان حکومت الهی مصر است.
آدم به این راحتی که به مقام نمی رسد داخل چاه باید بیفتد از دست برادرانش کتک بخورد و بعد هم از کاروان رنج ببیند و بعد هم در مصر باید هفت سال در کاخ عزیز، مصیبت در برابر معصیت انجام نشده بکشد و بعد هم نه سال زندان برود سپس حاکم الهی بشود و بعد هم به پدرش بگوید:
« وَ کَذَ لِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ » (1)خدا این طور آدم را انتخاب می کند یعنی از لا به لای کوره های آتش انتخاب می کند، از بستر عافیت طلبی خدا کسی را تا به حال انتخاب نکرده است پول اگر به کسی می دهد جنبه آزمایش دارد:
« لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَ لِکُمْ » (2)خیال نکن پول به تو دادم ثروتمند بشوی و لباس قیمتی بپوشی. فخر به دیگران بفروشی، پول وسیله آزمایش است.
یکی از عالی ترین نیروهای روانی که خدا در انسان قرار داده صبر است.
ص:312
ایستادگی در حادثه که هر چه فشار بیاورد از مدار خدا بیرون بیندازد آدم بیرون نرود بایستد هر چه هم می خواهد پیش بیاید. اصلاً زندگی توأم با حادثه است، بی جهت حادثه را نباید رد کرد و با حادثه نباید آشتی کرد باید در مقابل حادثه صبر کرد، ایستاد که انسان محکم تر بشود و آبرومندتر بشود، قویتر شود، دید انسان نسبت به حادثه باید دید الهی باشد، دید عادی نباشد.
از یکی از عرفا پرسیدند شما درباره فلان عارف چه نظری دارید؟ گفت: هر که او را می دید مسلمان می شد، آن عارف انگشت کوچک پیامبر هم نمی شود، گفتند:
چطور هر که او را می دید مسلمان می شد؟ اما ابولهب چهارده سال نبوت پیغمبر را درک کرد و خود پیامبر را هم دید ولی مسلمان نشد، عارف چقدر جالب جواب داد گفت: ابولهب پیغمبر را نمی دید بلکه محمد یتیم را می دید. ابولهب اگر محمد بن عبدالله را رسول الله می دید مثل امیرالمؤمنین می شد.
و قرآن مجید درباره پیامبر همین حرف را می زند و می فرماید:
« تَرَیهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ » (1)تمام هیکل تو را می بینند، اما یک نفر تو را با دل نمی بیند. تو را می بینند:
« یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ »
اما دلشان نمی بیند و الا اگر با دید قلبشان تو را نگاه کنند تمام زیبائیها را در تو جمع می بینند و عاشق تو می شوند.
مانند کسی که در خانه قرآن را می بیند یک جلد است. با کاغذ و مرکب و حرکات زیر و زبر و هنوز هم فاسد است.
اگر نگاه دید الهی باشد اولاً: انسان خودش و تمام عالم را مملوک حق می بیند.
ثانیاً: انسان و کل عالم را به زیباترین قیافه می بیند.
ص:313
ثالثاً: ایمان خود و کل حوادث را به زیباترین صورت می بیند. مسئله شهادت برای خود شهید وقتی که جبهه می ورد حادثه یا آزمایش است.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله درباره او می فرماید: وقتی که یک مؤمن از دنیا می رود به مؤمن می گویند: دلت می خواهد تو را به دنیا برگردانیم. می گوید: نه. حالا او که زن و بچه خوب داشته می گوید نه، به او می گویند تو را سلطنت تمام کره زمین را بدهیم در برزخ به خدا التماس می کند من را برنگردانید ولو اینکه خواسته باشند سلطنت کل زمین را به او بدهند. اما شهید وقتی در عالم برزخ می رود به خدا می گوید مولای من تقاضای من از تو این است که از الان تا روز قیامت من را به جبهه برگردانی تا دوباره شهید بشوم. (1)این حادثه اینقدر شیرین است اما دید حق بین می خواهد، یک چشم الهی می خواهد.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
مشهد، حسینه کاشمریها
دهه آخر ذی القعده 1362
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
وصلّ علی محمد و آله الطاهرین.
ص:314
قرآن مجید درآیات متعددی صریحاً می فرماید: انسان در معرض انواع آزمایش ها است و از برخورد به انواع ابتلائات هم چاره ای ندارد؛ زیرا آزمایش ها چیزی نیست که با صدقه یا دعا قابل رفع باشد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
از دعاهایی که در پیشگاه حضرت حق مستجاب نمی شود این است که انسان از خدا بخواهد که او را آزمایش نکند، اما اگر از پروردگار بزرگ عالم تقاضا کند که وسائل سرفرازی و قبول شدن در آزمایش ها را برای او فراهم بیاورد این دعا مستجاب خواهد شد. (1)آزمایش های حضرت حق چهره های گوناگونی دارد. اگر به آیات قرآن دقت کنیم می بینیم، خداوند متعال تمام موارد آزمایش را بیان فرموده یعنی قبل از اینکه انسان به اولین آزمایش برخورد بکند قرآن به او آگاهی می دهد که تو در مسیر ابتلا قرارداری بیدار باش، این آزمایش ها برای خاطر ظهور استعدادهای خدایی از وجود توست.
در حقیقت تمام آزمایش های الهی برای وجود انسان به منزله زمین برای وجود دانه نباتی است. اگر دانه در زمین مناسب قرار نگیرد بروز استعداد از این دانه محال است، اما اگر در زمین خوب قرار بگیرد همه قدرت های بالقوه الهی را از وجود خودش تبدیل به قدرت های بالفعل می کند و این مسأله نشان دهنده کمال علاقه پروردگار به بندگانش است، نشانه کمال عشق پروردگار به عبادش است، به خصوص اگر بندگان حضرت حق اتصال به ایمان و باور و یقین هم داشته باشند.
چون بنده طاقت و قدرتش را مصرف تکالیف الهیه کرده و خود را به حضرت حق از طریق اجرای تکلیف نزدیک کرده، پس نشان می دهد که توان و تاب و
قدرتش بیشتر است. پس باید به او بیشتر عنایت شود و باید عشق خدا، گسترده تر به بنده اش برسد و این عشق و علاقه و محبت حضرت حق بیشتر از طریق همین
ص:315
مسیر پر برکت آزمایش ها و حوادث نصیب انسان می شود.
در آیات قرآن مجید و روایات و اخبار آمده است که روز قیامت درجات هر کسی متناسب با وضع او نسبت به داده های خدا می باشد. در دنیا از خدا چقدر بهره قبول کرده، آخرت به تناسب طاقت قبول، بهره به او خواهد رسید.
در سوره اسراء می فرماید:
« إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُومِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبیراً » (1)اجر کبیر با اجر عظیم فرق می کند. قرآن مجید هر لغتی را که استعمال می کند معنای خاص خود را دارد. در سراسر قرآن مجید نمی شود دو تا لغت را پیدا کرد که یک معنا داشته باشند، حتی دو آیه ای که یک معنا داشته باشد، ندارد.
صد و چهارده مرتبه در قرآن «بسم اللّه» آمده، دیدگاهی که اهل کشف و شهود - اعم از پیامبر و ائمه و اولیاء - به قرآن مجید داشته اند، می فرمایند: معنی «بسم اللّه» سوره حمد با «بسم اللّه» سوره بقره فرق می کند. هر دو با معنای «بسم اللّه» در سوره آل عمران فرق می کند. تکرار در قرآن مجید نیست و دو لفظی که دارای یک معنا هم باشد وجود ندارد.
آنجا که می فرماید: « عَذَابٌ مُّهِینٌ » (2) با آنجایی که می فرماید: « عَذَابٌ عَظِیمٌ » (3) با آنجا که می فرماید: « عَذَابٌ أَلِیمُ » (4) با آنجا که می فرماید: « لَهُمْ عَذَابٌ
ص:316
مُّقِیمٌ » (1) فرق می کند و فرق هم به خاطر این است که بین مجرمین تفاوت است.
درباره نیکان هم همین طور است که گاهی می فرماید: بهشت برای بندگان من است، گاهی می فرماید: فردوس از بندگان من است، گاهی می فرماید: جنات نعیم برای بندگان من است. تفاوت آنها در ارتباط با تفاوت افراد نسبت به وجود مقدس حضرت حق است.
در قبول تکلیف و در اجرای تکلیف یک نفر که واقعا زحمت کشیده کسب معرفت واقعی کرده است، خدا را آنچنان که هست شناخته نه آنچنان که خودش درک کرده، فرق می کند، درک او با واقعیتی که در خارج از خود او در عالم هست تفاوت دارد. خدا را آنطوری که هست شناخته، این معرفت برای هر کسی مولد یک عشق حاکم و گسترده و بی نهایت نسبت به وجود مقدس حضرت حق است.
چنان این معرفتی که مولد عشق است، انسان را در حضرت حق غرق می کند که اگر تمام کششهای دنیا در مقابل انسان بخواهند یک لحظه او را به سوی خود بکشند تا یک لحظه از مقام حضرت پروردگار دور بماند، قدرت نخواهد داشت که عاشق از معشوق یک لحظه دور بماند.
تنها موضوعی که همه انبیاء و ائمه و اولیا نسبت به وجود مقدس حضرت حق داشتند؛ این بود که تنها خدا برای آنها مطرح بود. وقتی می گفتند: «لا اله الا اللّه» «اللّه اکبر» «الحمد لله» «سبحان الله» واقعاً راست می گفتند، یعنی محورشان در همه جهات خدا بود. یک زندگی عادی متوسط و معمولی هم داشتند ولی پروردگار در
ص:317
قرآن مجید می فرماید: هیچ چیز نمی توانست آنها را از من غافل کند، هیچ جذبه ای نمی توانست آنها را از جاذبه من دور بکند:
« رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَۀٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاۀِ وَ إیتاءِ الزَّکاۀِ
یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار » (1)حالا توجه پروردگار در این آیه نسبت به پول است که خیلی هم کشش و جاذبه دارد. جاذبه پول از جاذبه زن بیشتر است و طولانی تر هم هست؛ زیرا در یک برهه ای انسان به لذت برسد و آتش شهوتش خاموش بشود ممکن است زیباترین زن را در مقابل او قرار بدهند به اندازه یک ارزن هم برای او کشش نداشته باشد، اما تا لحظه آخر میلش به پول آتشی تر است و خداوند متعال به این جاذبه قوی مثل می زند که برای اولیای الهی جذبه ای ندارد.
هر روز که می گذرد پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: مردم خیلی میلشان به پول قوی تر می شود، ولی پروردگار می فرماید:
« رِجالٌ لاتُلْهیهِمْ تِجارَۀٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه »
ثروت و مال و درآمد اصلا نمی تواند آنها را از یاد حضرت حق غافل بکند، ذکری هم که خدا در آیه می فرماید: خیلی دامنه اش گسترده است چون یاد حق است، یاد او محور اصلی هستی است و اینها به قدری معرفتشان خوب و قلبشان به قدری روشن به نور وجود مقدس حضرت حق است که قرآن مجید می فرماید:
قوی ترین کششها نمی تواند آنها را از یاد خدا غافل بکند.
امیرالمومنین علیه السلام دستشان به کشاورزی و خرید و فروش وصل بود، به تجارت وصل بود، به مقام با عظمت امامت هم وصل بود، اما پیغمبر وقتی
ص:318
امیرالمومنین علیه السلام را تعریف می کرد می فرمود:
طرفۀ العینی از حضرت حق امکان جدایی برایش نیست.
طرفۀ العین یعنی یک چشم بر هم زدن. حالا ما دائم در غفلت هستیم، اگر اسلام این محراب و منبر را نگذاشته بود زنگ بیدار باشی نداشتیم. اصلا ًغفلت ما دائمی
می شد ولی آنها زنگی لازم نداشتند.
زنگ بیدار باش برای کل عالم شده بودند، آنها چراغ راهی لازم نداشتند، خودشان مصابیح الهدی بودند. برای آنها دیگر فریادی لازم نبود که کنار گوششان بخورد که ما کجاییم؛ خودشان فریاد الهی برای بیدار کردن دیگران شده بودند. تا کی باید قصه گفت و قصه شنید چرا ما خودمان نیاییم قهرمان داستان بشویم، چرا بازگو کننده داستان دیگران باشیم، شصت سال، هفتاد سال گوینده زحمت کش قصه دیگران باشد، مستمع هم زحمت کش قصه دیگران باشد. فلان کس چقدر مقام قرب داشت خوب قصه شنیدن بس است. خودمان دنبال کسب مقام قرب باشیم.
فلان شخص وقتی می گفت: «لا الله الا الله» در همه آیینه عالم جمال دل آرای محبوب را در تجلی می دید.
پروردگار از خیلی ها گلایه می کند. اصلا عده ای در این عالم فقط حرف عبادت و حرف ایمان را می زنند، از این حرفها نه نوری گرفتند نه روشنایی گرفته اند نه شکلی گرفتند نه حرکتی گرفتند، همان «الله اکبر» و «لا اله الا لله» که در سیزده سالگی می خواند در هشتاد و پنج سالگی هم می خواند، یعنی حرکتی نکرده که به حقیقت این «الله اکبر» برسد اگر حرکت کرده بود و به حقیقت «الله اکبر» رسیده بود همانی می شد که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم» (1)
ص:319
فقط خدا در وجود آنها عظمت دارد، همه دنیا را که نگاه می کنند تمام این دنیا به اندازه کره چشمشان است. چقدر عظمت حق پیششان می ارزد.
امیرالمؤمنین علیه السلام هم به زندگی عادی وصل بوده است، انبیاء هم به زندگی وصل بوده اند. قرآن هم اجازه بریدن به کسی نمی دهد، کسی که احتیاج دارد ازدواج بکند و می تواند ازدواج بکند همان بار اولی که می خواهد به حرام بیفتد ولو حرام خیلی کوچک باشد ازدواج بر او واجب است. بلکه ازدواج نکردن انسان را از
حرکت باز می دارد.
اکنون که ازدواج کرده، در زندگی باید عملکرد همسرش را ببیند، اگر پدر و مادر او خوب نباشند حق سرزنش ندارد. خدا سرزنش کردن و سرکوفت زدن به بندگانش را اصلا نپسندیده، آن هم به بنده شایسته اش.
ما در روایات زیادی داریم که اگر کسی را شناختید که سراپا غرق در گناه است اتفاقا برایتان روشن شد زنا کرده، شراب خورده، قمار کرده، مال حرام خورده، تمام انبیا و ائمه علیهم السلام می گفتند: حق سرزنش کردن او را ندارید اگر سرزنش کنی خودت هم گنهکار شدی، فقط او را هدایت کن فقط او را با پروردگار آشتی بده. (1)آنقدر پروردگار آقاست که در کوه طور به موسی ابن عمران فرمود:
« اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی » (2)او با من قهر کرده، او با من مخالفت کرده، او چهل سال است که در مقابل من ایستادگی کرده، حقش این است که او بیاید با من آشتی بکند.
ص:320
من بالاخره خدا هستم او بنده است تو برو به مصر و به فرعون پیغام بده، منِ خدا حاضرم با تو آشتی کنم.
خدا قهر نکرده بود ولی فرعون قهر کرده بود؛ اما خدا قدم جلو گذاشته بود برایش در حالی که باید قهر کننده قدم جلو بگذارد و بعد هم آمد نزدیک به بیست و پنج سال هم درگیری با فرعون داشت، آخر هم یک روز عصبانی شد به پروردگار عرض کرد: مولای من، من یک راه ارائه می دهم که تمام بشود، خطاب رسید به موسی که بگو، گفت: خدایا قحطی کن که با تشنه بودن و گرسنه بودن ازبین برود.
پروردگار فرمود:
من دست از خدایی خودم برنمی دارم تا زنده است، نان و آبش را می دهم.
شما حالا هم ازدواج کردی تمام قوانین الهی را باید رعایت کنی در ازدواج یک زنی که از خانه ضعیف الایمانی نجات پیدا کرده، شما او را سرزنش نکن تا گرفتار عقوبت الهی نشوی.
بدانید که عوامل دور شدن از پروردگار چیست؟ در همین ارتباطات آدم می تواند تمام روابط را عامل قرب قرار بدهد. حتی بر کم ظرفیتی زنانتان، بر بدخلقی زنانتان، بر ناراحتی هایی که بچه ها در خانه برایتان ایجاد می کنند حوصله کنید، استقامت کنید. برای خدا اخلاق خوش نشان بدهید، عامل قرب شما می شود و به خاطر استقامت شما پروردگار عالم به آنها توفیق داده، برمی گرداند.
ابوذر نان برای خوردن ندارد پیش پیغمبر می آید، پیغمبر می فرماید: در این فقر استقامت بورز.
عدی بن حاتم کافر مدینه می آید دم در مسجد می ایستد به یکی می گوید: برو به پیغمبر بگو: عدی بن حاتم آمده، پیغمبر می آید دم در، می فرماید: عدی بن حاتم کیست، عرض می کند: منم حضرت می فرماید: بفرمایید برویم منزل، کافر است و از قبیله بنی طی بوده، جنگیده است با پیغمبر، فرار کرده رفته شام، خواهرش به او نوشته که پیغمبر یک شخص کریمی است بی خود فرار کردی، بیا مدینه، عدی بن حاتم را می آورد خانه و وقتی وارد اتاق می شود عبای مبارکش را که با آن نماز شب
ص:321
می خوانده، با آن جبهه می رفته، با آن گریه می کرده، از دوشش در می آورد چهار تا می کند می اندازد بالای اتاق، به عدی بن حاتم می فرماید: بنشین روی این عبا من تشکی ندارم، عرض می کند: من نمی نشینم، من کی هستم که روی عبای تو بنشینم.
پیغمبر می فرماید: دین ما می گوید: هر چه صاحب خانه از میهمان بخواهد مهمان باید عمل بکند. (1)یک کسی پول ندارد نان بخرد برای زن و بچه اش ببرد، می گوید: صبر کن ظرفیتش را ملاحظه می کند، اما عدی بن حاتم آمده مدینه، کافر هم هست، او را داخل اتاق مخصوصش می برد و عبایش را چهار تا می کند و زیر پایش می اندازد.
موارد را بشناسید و افراد را بشناسید، تمام علل قرب همین روابط است. اگر تنهایی علت قرب فقط همان تنهایی نیمه شب است، اما از شهر بیرون رفتن و از جامعه بیرون رفتن، از دولت بریدن و زمین کشاورزی را رها کردن و به طرف غار و کوه رفتن یا در خانه نشستن و در را بستن به بهانه اینکه می خواهیم با خدا خلوت کنیم چنین خلوتی را خدا نمی پسندد چنین خلوتی علت بعد است نه علت قرب.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: هر کس چنین خلوتی را انتخاب بکند خدا او را لعنت بکند. (2)حالا در این لعنت انسان هر چه نماز بخواند و گریه بکند بالا نمی رود، خیلی
ص:322
جاده دقیق و لطیف است.
پیغمبر عزیز می فرمود: از منزل که بیرون می آیید زن و بچه منتظر برگشتنتان هستند، به وقت برگردید وقتی هم برمی گردید. دست خالی برنگردید، هر شب که به خانه می روی یک نان ببر، چند تا خوشه انگور ببر، یک هندوانه ببر، در را که باز می کنید بچه ها که چشمشان به دست بابا می افتد یک خنده می کنند. (1) حضرت می فرماید: با خوشحال شدن این بچه های معصوم، خدا گناه های تو را می بخشد،
خدا به تو درجه می دهد. با یک کیلو هندوانه آدم در طریق قرب قرار می گیرد، با یک
دست کشیدن به سر و روی بچه، انسان در طریق قرب قرار می گیرد.
هر جلسه ای که پایمال کننده حقوق زن و بچه باشد آنها علت بعد از پروردگار است، علت قرب نیست، یکی از علت های دوری از خدا عبادت زیادی است که در حالت کسالت و بی میلی باشد.
شما نمازهای واجبتان را بخوانید روزه واجبتان را بگیرید، گناه را ترک کنید، آن علت قرب است، آن علت اتصال است، آن علت رسیدن به وصال محبوب است.
آری، آنهایی که در مقام معرفت عالی قرار می گیرند به نتیجه در مقام عشق عالی هم قرار می گیرند آن وقت هر چه را نگاه می کنند تجلی معشوق را می بینند، زن را نگاه می کنند، بنده معشوق را نگاه می کنند و فقط به رضایت خاطر معشوق با زن روبه رو هستند، حتی اگر در بستر خواب حلال زن شرکت می کنند فقط به رضایت معشوقشان شرکت می کنند و قصد لذت شخصی شان از بین رفته درعین اینکه لذت می برند؛ اما آنی که مافوق لذتشان است فقط فرمان بردن از معشوق است.
ص:323
پروردگار به داود علیه السلام فرمود:
خوبان امت را بترسان و بدان امت را بشارت بده. عرض کرد: مولای من عکسش باید باشد، من بروم خوبها را جمع بکنم و بشارت به عنایت حق بکنم و بدها را جمع بکنم که بدا به حال همه تان از تازیانه عذاب.
خطاب رسید: نه، خوبان به خاطر خوبی زیادشان ممکن است مغرور بشوند. (1)برو به آنها بگو: بترسید از این عباداتی که کردید، عباداتتان را نگه بدارید برای اینکه دشمنی مثل ریا و خودپسندی در مقام حمله به عباداتتان است. اما گنهکاران گاهی در خودشان می روند که کسی را غیر از من ندارند، برو به آنها بشارت بده، بگو:
من هر وقت بیایید قبولتان می کنم و من به انتظار شما هستم.
راه را باید آدم بلد باشد، روابط را باید طوری به کار بگیرد که روابط عامل قرب باشند نه عامل بعد، وسائل باید عامل قرب باشند.
کسی که دارای معرفت کشفی است نه معرفت لفظی و استدلالی عمق واقعیات را خدا به او توفیق داده فهمیده و همین را وسیله عشق بازی با خدا می داند، هر چه که می خواهد باشد، خوب به تناسب حالش و به تناسب عملش و به تناسب آن قبولی که از مسائل الهی کرده، خدا در قرآن جایش را به او نشان می دهد، این اهل فردوس اعلی است.
« وَ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ » (2)
ص:324
یک عده ای اهل جنّاتند، یک عده ای اهل جنات نعیمند، دیگر مرحله به مرحله را بیان می کند تا یک عده را می گوید: اهل بهشت خودم هستند که ما دیگر نمی دانیم که بهشت چیست؟ در آیات دیگر می گوید: یک مکانی است درخت دارد، میوه دارد، گوشت بریان دارد، کوثر دارد، انهار دارد، پشتی های پرقیمت دارد، تخت های برافراشته دارد، آنها را آدم می تواند تصور کند یک باغی است که تمام درخت ها و چشمه ها و آبهایش، درخت های آنها بالاتر از میلیون ها است، آب دنیا اگر خوشمزه گی اش درجه یک است آب چشمه سلسبیل میلیاردها درجه بالاتر است، یک دور نمایی می تواند حس کند از آن جناتی که خدا می گوید، اما از «جنتی» هیچ دور نمایی نمی شود حس کرد. آن دیگر مال کسانی است که تمام منزل ها را عبور کردند.
« یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّۀُ * ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَۀً مَرْضِیَّۀً * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی » (1)می فرماید: بهشت من، دیگر ما نمی دانیم بهشت من چیست؟ البته آنهایی که به
مقام معرفت کامل رسیدند همین حرفها را هم از قرآن درک کردند چون خدا قرآن را برای فهمیدن فرستاده است پرده ای را روی قرآن نینداخته که کسی نفهمد، پرده ای هم اگر باشد پرده های نفس خود ماست، پرده های گناهان خود ماست، پرده های دور بودن خود ما از پروردگار است.
قرآن مجید می فرماید:
شما با حوادث و آزمایش های گوناگونی روبه رو هستید که البته اهم این آزمایش ها از طرف خدا به شما می رسد و هر چه از سوی خدا باشد خیر شما است چون در سوره آل عمران می فرماید:
ص:325
« بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیر » (1)آن چه از او صادر میشود همه خیر است، آزمایش ها هم همه خیر است و وقتی این آزمایش ها به شما می رسد شما درمقابل این آزمایش ها باید آن حالات عالی درونی را که به شما عنایت کردند که مهم ترین آن صبر است، با این حال عالی درونی جهت آزمایش را به نفع خودتان برگردانید.
قرآن اول به آدم آگاهی می دهد از مادر که متولد شدی یک جاده ای را می خواهی طی بکنی از گهواره تا گور است. در این جاده آزمایش ها گوناگونی است و آزمایش ها هم متناسب استعداد قدرتی شما تنظیم می شود، من خارج از قدرت شما دری از آزمایش به سوی شما باز نمی کنم.
چقدر خوب است که آدم از اول تکلیف این قرآن را بفهمد که تا آخر عمر خیالش راحت باشد. وقتی جنگ پیش می آید نفسش نفس مطمئنه باشد، شهادت پیش می آید نفس مطمئنه باشد، کم پولی پیش می آید نفس مطمئنه باشد، بی پولی پیش می آید نفس مطمئنه باشد، چقدر عالی است و آن وقت آدم اگر یک روز حادثه نبیند (2) می گوید: مولای من از من رو برگرداندی امروز با من کاری نداشتی ما را
واگذار کردی.
چقدر هم این آزمایش ها ثوابش فوق العاده است که امام موسی بن جعفر علیه السلام در زندان ثواب این ابتلائات خود را دریا دریا می دید که زندان بان می گوید: در زندان دعا می کرد، ای خدا! قسمتی از این ثواب هایی که بر اثر صبر من در برابر این
ص:326
ابتلائات به من دادی، بین شیعیان من تقسیم کن.
آنوقت آدم شصت سال به وسیله وجود مقدس حضرت حق لب دریا باشد و خدا بگوید بنوش، آدم بگوید: تلخ است نمی خواهم، آنچه که از طرف خدا است تلخی ندارد، مزاج تو منحرف است که تلخ حس می کند. تلخ نیست اگر تلخ بود روزهای ماه رمضان امام صادق علیه السلام اشک نمی ریخت و نمی گفت:
«أن تجعل وفاتی قتلاً فی سبیلک» (1)
معلوم است که خیلی شیرین بوده که التماس می کردند به ما بچشان، یا پول خرج کردن را التماس می کردند. خرج کردن تلخ نیست، نگه داشتنش تلخ است.
دوام نیاوردن در مقابل آزمایش تلخ است.
ابوذر جلوی چشمش بچه اش ذر از گرسنگی می میرد، خودش هم از گرسنگی مشرف به موت می شود، دخترش می آید سرش را به دامن می گیرد که آخرین لحظات نفس های پدر است لب ها تکان می خورد ولی دیگر جوهره صدا ندارد، حس می کند که با یکی حرف می زند می بیند که پدر می گوید:
«علیه السلام، منه السلام، له السلام، علیه السلام»
و یک شادی در چهره این پدر پیداست.
دختر او می گوید: بابا با کی صحبت می کنی؟ در این بیابان که کسی نیست.
پدر می گوید: دخترم ملک الموت است، آمده مرا ببرد، اما خدا گفته قبل از آوردنش سلام مرا برسان، من دارم جواب سلام مولایم را می دهم. این بیابان تلخ
ص:327
است، این گرسنگی تلخ است، اگر هم تلخ باشد که همه این تلخی ها به آن یک دانه سلام محبوب می ارزد.
اما همه شیرینی های دنیا به این نمی ارزد که دم مرگ پروردگار عالم بفرماید:
« کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَۀٌ هُوَ قَاءِلُهَا وَ مِن وَرَاءِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ » (1)ملائکه! به دهانش بزنید که با من حرف نزند، به این که نمی ارزد، اما اگر تلخ باشد یعنی اولیای خدا که تلخی حس نمی کردند اگر برای ما کم ظرفیت ها آزمایش ها تلخ باشد این تلخی به آن سلام آخر می ارزد این تلخی به آن تعارف روز قیامت که:
« ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنین » (2)بندگان من! به بهشت من خوش آمدید، سلام بر شما، ایمنی بر شما، امنیت بر شما، می ارزد.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
مشهد، حسینه کاشمریها
دهه آخر ذی القعده 1362
ص:328
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
انسان از ورود به این دنیا تا خروج از این دنیا به فرموده قرآن مجید با ابتلائات و آزمایش ها و مصائب و سختی ها و مشکلات و عقبه های مختلفی روبه رو است.
خداوند متعال برای انسان زمینه هایی برای بروز استعدادها و به فعلیت رسیدن صفات عالی انسانی و رشد و کمال و پخته شدن انسان قرار داده است.
آنچه را که خداوند برای انسان قرار داده است. قرآن مجید می فرماید: خیر است و علتش هم علاقه و عشقی است که پروردگار بزرگ عالم به انسان دارد.
به قول شاعر:
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی
این آزمایش ها و این ابتلائات و این پیشامدها ذاتاً برای انسان خیر است و قبل از اینکه انسان در روح به آزمایش ها برخورد کند خداوند متعال با وسیله آسمانی انسان را از آنچه که در راه او قرار داده آگاه می کند.
این آگاهی هم به خاطر این است که: انسان در برخورد با پیشامدها و حوادث و ابتلائات وظیفه خود را بداند، تکلیف الهی خود را بداند، مسئولیت خدایی خود را بداند. اگر جاهلانه با حوادث برخورد کند از حادثه نه این که نفعی عاید او نخواهد شد، ضرر هم خواهد کرد.
چگونگی برخورد را هم بیان می کند، جهاد تکلیفی که لحظه به لحظه برای انسان
پیش می آید جهاد با هوای نفس است که جهاد اکبر می باشد. (1)
ص:329
انسان اگر به دقت بررسی کند می بیند قدم اولی که بخواهد در دایره تکلیف بگذارد در حقیقت قدم گذاشتن در دریای حادثه و آزمایش ها است.
انسان تکلیفش را خداوند متعال بیان کرده که در برخورد به آزمایش ها باید چه کند، اصل آزمایش ها که حتمی است. خبر به انسان داده، تو در معرض ابتلائات هستی راه برخورد با ابتلائات را به انسان نشان می دهد که انسان در برخورد به ابتلائات در برابر خواسته های وجود مقدس پروردگار برخورد کند.
به این طریق اگر انسان با ابتلائات برخورد کند و از مایه های قدرتی هم که خدا در وجود انسان قرار داده که در راس آن صبر است. یعنی ایستادگی، به خصوص انسان هایی که در مدار دین هستند که قسمت عمده ای ابتلائات و آزمایش های قدرتشان را، برای بیرون راندن انسان از مدار دین به کار می برند.
و اگر انسان بیدار نباشد، آگاه نباشد، عالم نباشد یا بیدار باشد، عالم هم باشد ولی صبر نداشته باشد، ایستادگی نداشته باشد، در هر دو صورت قرآن مجید می فرماید: با تمام وجود به ضرر او برخواهد گشت هر چه هم حادثه مثبت باشد.
مثبت تر از حادثه وحی که در عالم پیدا نمی شود.انسان وقتی در مقابل وحی قرار می گیرد که اولاً باید عالم به وحی باشد و این علم هم واجب است و وجوبش هم وجوب عینی است، وجوب عینی یعنی وجوبی که اگر انسان از او رو برگرداند دچار گناه کبیره می شود.
این معرفت به وحی به اندازه لازم، واجب عینی است. در اول رساله ها هم نوشته اند که: اصول دین و ریشه های اعتقادی تقلیدی نیست در این زمینه همه باید عالم بشوند.
مردان و زنان و هر کسی که مکلف است، بعد از علم باید عمل بکنند. به آن علم
و این عمل صبر می خواهد، ایستادگی می خواهد، اگر صبر نباشد آن علم منافع
خودش را آشکار نخواهد کرد.
عالم بی عمل با جاهل بی عمل از نظر ارزش فرقی نمی کند. جاهلی که نرفته یاد
ص:330
بگیرد و نفهمیده، در قیامت اهل عذاب است، عالمی هم که عمل ندارد، در قیامت اهل عذاب است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در یکی از خطبه ها درباره تجلی حق می فرماید:
برای اینکه شما بتوانید به تماشای حق نائل شوید، خود حق را نمی شود دید، خدا را که نمی شود دید، ولی تجلی خدا را می شود دید. تجلی خدا را می شود با عقل لمس کرد حق دیده نمی شود. (1)
برای اینکه زمینه اتصال به الله در همه جوانب زندگی فراهم شود باید تجلی در قرآن کرد.
این قرآن مجید یک حادثه است، یک پدیده است، در راس تمام آزمایش هایی است که خداوند متعال برای بشر قرار داده است.
در برخورد با تکلیف انسان هم علم لازم دارد، هم عمل لازم دارد، وقتی عالم شد باید عمل کند. برای عمل کردن صبر را باید استخدام کند.
یعنی ایستادگی در عمل داشته باشد حساب این را نکند که با طبع من، با نفس من، با لذت من، با خواسته من توافقی ندارد فقط حساب وجود مقدس حق را باید داشته باشد که او عاشق بوده است.
بنده اش به مقام وصل برسد از باب عشق به اینکه بنده باید به مقام وصل برسد قرآن مجید را در اختیار بندگانش قرار می دهد و بنده با قرآن مجید آزمایش می شود.
ص:331
سرفراز از قرآن مجید کسی بیرون می آید که نسبت به قرآن مجید در حد استعداد
و تکلیفش آگاه باشد و آن آگاهی را به عمل بیاورد، برای عمل کردن هم صبر لازم است، چون وقتی انسان با قرآن مجید اتصال پیدا کرد. تمام دشمنان درون و برون قوای خود را متمرکز می کنند که انسان با کمک قرآن مجید به مقام اتصال به حق نرسد، کسی هم خیال نکند راه اتصال به خداوند متعال از غیر قرآن مجید میسر است.
البته برای فهم قرآن مجید، خداوند متعال شخص پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیهم السلام را قرار دادند که مردم با کمک پیغمبر و ائمه قرآن مجید را بفهمند چون آنقدر قرآن مجید حدش عالی است که برتری قرآن را کسی نمی تواند درک کند، وقتی خود قرآن از خودش تعریف می کند و با پیغمبر و ائمه از قرآن مجید حرف می زنند آدم کاملاً برایش روشن می شود که قرآن مجید در عالم وجود مقام دوم را داراست، مقام اول حق است و مقام بعد از حق و در طول حق، قرآن مجید است.
با این مقامی که قرآن مجید دارد هر انسانی به این کتاب اتصال علمی و عملی پیدا کند برتری پیدا می کند، مقام پیدا می کند، قرب پیدا می کند و وصل پیدا می کند و هیچ دشمنی راضی نمی شود.
شما به چنین مقام بلندی نائل شوید، نه دشمن درونی نه دشمن برونی تسلط پیدا نمی کند. اما هوای نفس راضی نمی شود چون دنبال قرآن رفتن و عمل کردن به قرآن را موافق با لذت ها و خواسته های خودش نمی بیند.
مسأله ای برای انسان پیش آمده که در حد اعلای لذت از شهوت می تواند قرار گیرد، وجود مقدس پروردگار هم این لذت و شهوت را قطع کننده رابطه بین خودش و انسان می داند هیچ گونه هم راضی نمی شود که عبدش از او جدا شود، فریادش بلند می شود که انجام نده، ولی این انجام ندادن موافق با میل نیست، موافق با طبع نیست موافق با لذت خواهی انسان نیست.
اگر قدرت صبر نباشد این آزمایشی که خداوند از انسان می خواهد و بشر با صبر همراه علم در کار نباشد، چگونه می تواند انسان به مقام قرب و به مقام اتصال برسد
ص:332
رسیدن به مقام قرب و مقام وصل که کار ساده ای نیست، او جهت را در تمام
لحظات زندگی آدم باید رعایت کند یکی آراستگی و دیگری پیراستگی است.
تا وقتی که زنده است، در مقابل چنین آزمایشی یا یک چنین حادثه و پدیده ای مثل قرآن مجید که در رأس تمام پدیده هاست انسان اگر متکی به مقام با عظمت صبر نباشد، لحظه به لجظه دشمن او را از قرآن مجید دور می کند و به جای ایجاد مقام قرب، آلودگی بُعد برای انسان درست می شود. و این بعد هم هر چه صبرش کمتر باشد زیادتر می شود تا به جایی رسد که آدم به کل حوصله اش سر رود و به قول قرآن مجید از دین خارج شود و به قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله مانند تیری که از کمان در می رود از مدار الهی با چنان سرعتی بیرون می رود. (1)جان انسان ها حالت رغبت به خودش می گیرد و مثل تیری که از کمان در می رود از خدا و قرآن و ائمه طاهرین فرار می کنند و وقتی که آدم مثل تیر از کمان، از مدار الهی بیرون می رود به هلاکت و خسران و زیان رسیده است.
قرآن مجید با همه برتری که دارد، اگر انسان با علم و با صبر سازنده عمل کند، چون خیلی حوصله می خواهد، خیلی پایداری می خواهد واقعاً در برخورد با قرآن مجید تمام گردنه های آزمایشی در مقابل انسان ظاهر می شود.
انسان درمقابل این گردنه ها همین دو حالت آراستگی و پیراستگی دائم باید به کار ببرد تا یک میوه پخته ای شود، از دنیا برود و لایق شود که او را سر سفره جانان قرارش دهند و برای برخورد با پیغمبر و ائمه در روز قیامت خود پیغمبر و ائمه بسیار از مردم می خواستند با قرآن و با ائمه اطهار علیهم السلام هماهنگ شوند.
ص:333
کسی که یک دروغ بگوید، حالا فرقی نمی کند این دروغ را به خدا بگوید، به خلق خدا بگوید، به مردم مملکت بگوید، دولت به مردم بگوید، شوهر به زن
بگوید، زن به شوهر بگوید، فرقی ندارد.
دویست و هشتاد و سه بار خدا در قرآن گفته از دروغ و افترا بپرهیزید حتی به زن در خانه نمی شود دروغ گفت، او یک انسان است در مقابل شما، حق ندارید دروغ بگویید، اگر یک روایتی هم گفت که به زن در خانه دروغ بگویی عیبی ندارد، این روایت را بگذاری در مقابل دویست و هشتاد و سه آیه قرآن که علیه دروغ و افترا فریاد زده است این روایت دیگر ارزش برایش باقی نمی ماند.
از دروغ گفتن به شوخی بپرهیزید، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: دروغ به شوخی طعم ایمان را از شما خواهد گرفت (1) و ما نیازمان از تشنه در بیابان گرم به طعم ایمان بیشتر است، برای اینکه اگر ما مزه ایمان را نچشیم عمل با ارزش نمی توانیم پیدا کنیم.
خیلی ها ایمانشان اجباری است، عاشقانه نیست عملی که توأم با عشق نباشد ارزش ندارد، نماز و روزه اجباری چه ارزشی دارد، نمازگزار باید تمام نمازش را عشق، پر کند.
این گونه که حضرت می فرماید: یعنی وقتی که نمازش تمام شد غصه اش شود.
امام صادق علیه السلام می فرماید: همیشه با آب غصه دلت را شستشو بده. (2)
ص:334
امام رضا علیه السلام می فرماید: عاشقانه در تمام موارد کار کنید. برخورد زن و شوهر در خانه هم باید برخورد عاشقانه باشد، اگر نباشد ما اصلاً آن زندگی را قبول نداریم آن خانه را قبول نداریم.
مردی خدمت حضرت رضا علیه السلام رسید راجع به ازدواج موقت از حضرت سؤال
کرد، گفت: شرایط ازدواج موقت چیست؟ حضرت عرض فرمود: زن داری؟ عرض
کرد: بله، فرمود: این سؤال به تو ربطی ندارد، (1) چون امام می داند اگر به او بگوید خوب است می رود یک زیباتر از زن خود پیدا می کند بعد دلگرم به او می شود، بعد زن سی ساله خود که شش تا بچه را بزرگ کرده، تمام ارزش های خانه را زیر پا می گذارد می رود دنبال شهوت، خیلی چیزها را ائمه علیهم السلام قبول ندارند و ما قبول داریم خیلی چیزها را خدا قبول ندارد و ما قبول داریم، خیلی چیزها را آنها قبول دارند و ما قبول نداریم و خیلی به نظرمان عادی و ساده است.
بعضی چیزها عیب های خیلی بزرگ پیدا می کند، اگر هم اولش عیب نداشته باشد، بعداً پیدا می کند.
چرا می گوید: دروغ به شوخی هم حرام است؟ برای اینکه مقدمه ورود به دروغ جدی است، چرا می گوید: نگاه کردن شعبه ای از زنا است و هر نگاه کردنی تیری از تیرهای مسموم شیطان است که به چشمت خورده و چرا می گوید: اگر هر کسی به نامحرم نگاه کند به تعداد نگاه هایش در جهنم تیرهایی از آتش و آهن گداخته به چشم او می زنند چون مقدمه زناست، (2) چون مقدمه هجوم به ناموس یک مملکت
ص:335
است، چون مقدمه خراب کردن یک خانواده است، چون مقدمه متلاشی کردن یک کانون گرم خانه مسلمان است، چرا باید دروغ گفت؟
ما اول باید سراغ قرآن برویم قبل از روایت، آنجایی که قرآن برای ما روشن نبود واجب است سراغ روایت برویم، حالا وقتی می گوید: اگر انسان دروغ بگوید بوی بدی از این دهان به فضا می رسد که ملائکه عالم از استشمام این بوی بد چون
موجود زنده اند، چنان ناراحت می شوند که همه یک پارچه فریاد می زنند الهی این
دروغگو را لعنت کن. (1)حالا آدم در نماز دروغ بگوید، به پروردگار آنجا که می گوید:
« إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ » (2)من بنده تو هستم اما خدا می بیند که او بنده شکمش هم هست، بنده هوایش هم است، بنده شرق و غرب هم است، خوب این دروغ است.
چه کسی گفته شخصیت افراد شکسته شود؟ اسلام که دین شخصیت دهی است، زن باید کمال اعتماد را به مردش داشته باشد، مرد هم باید کمال اعتماد را به زنش داشته باشد، رابطه خانه هم باید عاشقانه باشد.
آن وقت امام صادق علیه السلام می فرماید:
ما این خانه را به عنوان خانه اسلامی امضا می کنیم.
ص:336
خوب یک دروغ وقتی اینقدر بوی بدی داشته باشد پیاده کردن خواسته های غیر مشروع نفس و هوای نفس را و عمل نکردن به دستورهای پروردگار چقدر بوی بد دارد، چه شکلی به باطن آدم می دهد، بعد هم با آن شکل و با آن بو آدم روز قیامت وارد بشود. این بوی بد صریح قرآن مجید است.
تفسیری بر « فی عیشَۀٍ راضِیَۀ »
پروردگار بزرگ هم که در قرآن مجید فرموده است:
عاشقان و اولیاء من « فی عیشَۀٍ راضِیَۀ » هستند. من اگر با آن بو و دود سنگینی که از گناه من برخواسته و آشکار شده وارد قیامت بشوم، چه طور می توانم به پیغمبر
و ائمه علیهم السلام نزدیک بشوم؟ خدا که گفته آنها:
« فَهُوَ فی عیشَۀٍ راضِیَۀ » (1)هستند.
ممکن است حضرت سیدالشهدا علیه السلام با این دود غلیظ گناه من و بوی کثیف گناه من در قیامت تا رفتن به بهشت زجر بکشد پس « فَهُوَ فی عیشَۀٍ راضِیَۀ » چیست؟
در سوره مبارکه حدید و سوره مبارکه یس پروردگار به انبوه مردم می فرمایند:
تمام مجرمین از قبرها که بیرون می آیند خطاب به آنها می رسد:
« وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُون » (2)خودتان را جدا کنید، و در سوره مبارکه حدید می فرماید:
« فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَۀُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ
ص:337
الْعَذابُ » (1)اصلاً بین عاشقان و بین دیوانگان گناهکار مجرم عصیانگر دیوار کشیده می شود که همدیگر را نمی بینند، حالا از پشت دیوار من فریاد بزنم، کیست که صدای من را بشنود؟
صبر، راه رسیدن به مقام وصل
راه رسیدن به وصل چیست؟
قرآن می فرماید:
« وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَۀٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون » (2)شما کسانی بودید که لبه پرتگاه جهنم بودید، من قرآن را فرستادم برای اینکه شما را نجات بدهد، چون عاشق شما هستم.
قرآن آزمایشگاه است و انسان در مقابل این آزمایشگاه هم علم می خواهد، هم صبر می خواهد، علم را می خواهد برای اینکه بفهمد چه کار بکند. صبر را می خواهد برای اینکه عمل از او سر بزند و طاقت اجرا داشته باشد و این صبر هم با تمرین به دست می آید و این صبر را می شود تقویت کرد و وقتی که مقام صبر در انسان تجلی بکند هوی در انسان ضعیف می شود، اما اگر هوی قوی باشد، اگر انسان به باطن و ظاهر قرآن عالم باشد اراده انسان در اسارت هوی است، انسان می خواهد کار بکند نمی تواند اراده اسیر تحرک ایجاد نمی کند، اراده وقتی اسیر
ص:338
بود، علم هم اسیر است.
خیلی ها علم به حرام و حلال خدا دارند اما عمل نمی کنند، نه به واجب خدا گوش می دهند نه به حرام خدا. طلحه و زبیر که جاهل به احکام خدا نبودند بلکه از عالمان به احکام الهی بودند، جاهل نبودند، آنهایی که بعد از پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله تا کشته شدن امیرالمؤمنین علیه السلام اینهمه جنایت کردند. عالمان به احکام الهی بودند جاهل نبودند ولی علمشان و اراده ایشان اسیر بود و علم اسیر و اراده اسیر هیچ حرکتی ندارد. انسان در معرض آزمایش های سنگین است.
خدا به انسان آگاهی می دهد، بعد هم کیفیت برخورد را معلوم می کند که با حادثه چگونه برخورد کند هر چه باشد، چه حادثه مثل قرآن باشد که در رأس
پدیده هاست، و چه پیاده شدن احکام خدا باشد. چه بلاها و مصائب آسمانی باشد مثل زلزله یا چه بلاهایی باشد که دشمن بر انسان ایجاد می کند: مثل جنگ یا بلاهایی باشد که زیر و بالا شدن اجتماعی برای انسان تولید می کند یا بلای هوای نفس باشد یا بلای شکم باشد.
اولاً: آگاهی داده که شما در جاده ای هستید که پر از حادثه است.
ثانیاً: راه برخورد با حادثه را معلوم کرده که چگونه برخورد بکنید.
ثالثاً: قدرت برخورد سالم با حادثه را هم به انسان عنایت کرده که همین مقام صبر است.
آن وقت اهل معرفت آنقدر حادثه برایشان شیرین است؛ چون دیدشان دید الهی است، بر اثر معرفت عشق پیدا کردند و این عشق برایشان مرکب عمل شده است و روی دریای حوادث حرکت می کنند و اصلاً کشتی شان نمی شکند، روی دریای حوادث حرکت می کنند روزنه ای در کشتی ایشان پیدا نمی شود کشتی می رود تا به ساحل برسد. البته اینها معرفت پر قدرتی دارند معرفتشان، عشقشان، پیغمبرشان، امامشان، همه اینها هدایتگر این کشتی هستند و با چنین کشتی وقتی انسان در دریای حوادث حرکت می کند تمام آزمایش های و تمام زیر و بالاها و تمام موج ها را پشت سر می گذارد، راحت به ساحل نجات می رسد.
ص:339
پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله می فرماید:
«ان الحسین مصباح الهدی و سفینۀ النجاۀ» (1)
چطور وجود مقدس ایشان پنجاه و هفت سال در دریایی از انواع ابتلائات و به خصوص در برخورد با قرآن داشتند و به چه ساحلی هم رسیدند، ساحل مقام قرب و مقام وصل است هر که هم دست به دامن ایشان بزند، راحت از موج حوادث رد می شود، خدا عاشق ما است، این را در آیات و روایات قدسی بیان کرده، عقل هم
همین را می گوید که صانع به مصنوعش عشق می ورزد و مصنوعش یک مصنوع احسن است که در قرآن مجید می فرماید:
« الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الاْءِنْسانِ مِنْ طین » (2)چیزی را که در این دار وجود آفریده ام به نیکوترین وجه آفریده ام. وقتی وجود مقدسش انسان را به عنوان یکی از «احسن شئ» نظر می کند و عاشقانه هم نگاه می کند، چون آدم هیچ زیبایی را با تنفر نگاه نمی کند نه طبع انسان و نه طبع موجودات زنده، هیچ زیبایی را با حس تنفر نگاه نمی کند.
و شما می دانید که طبع ما طبع جزئی است و این طبع جزئی ما حکایتی از طبع مطلق عالم دارد، وقتی طبع جزئی ما هر چیز کاملی را جامع و هر نیکویی را با رابطه عاشقانه نگاه کند، معلوم است که وجود مقدس پروردگار با یک عشق مطلقی به موجود احسن نگاه می کند و در بین تمام موجودات که قرآن همه را می گوید: احسن هستند این احسن بودن انسان نسبت به خودش یک احسنیت ما فوق است، نمی توان قیاس با سایر موجودات کرد، عاشقانه نگاه می کند انسان در بین تمام موجودات معشوق حق است و حق هم می خواهد این معشوق تمام فراق را از بین
ص:340
ببرد و به مقام وصل برسد.
جهل، سستی، گناه، بی معرفتی و عادی بودن از موارد هجر است و او نمی خواهد انسان دچار هجر بشود او عاشق است که تمام این موارد هجر از بین برود و انسان یک پارچه به مقام وصل برسد و وقتی به مقام وصل رسید ارزش پیدا می کند که مستقیما با خود انسان صحبت بکند.
پروردگار اول با واسطه قرآن با آدم حرف می زند، مقداری که انسان رشد کرد در خودش حس می کند که صدای محبوب به گوش دل می رسد یک مقدار که بالاتر آمد اگر در دنیا بتواند مقرب شود مثل انبیا بی پرده دیگر صدای محبوب را شنیدند، وگر نه وقتی قدم به راه مرگ بگذارد آنجا صدای محبوب را می شنود:
« یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّۀُ * ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَۀً مَرْضِیَّۀً * فَادْخُلی
فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی » (1)فراق دیگر تمام شد:
« ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَۀً مَرْضِیَّۀً * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی »
و وقتی داخل قیامت می شوند نعمتهای بهشت برای آنان تمام و کمال فراهم است.
آنگاه که حادثه به قول حضرت قاسم علیه السلام «احلی من العسل» (2)می شود که آدم حس می کند لب دریای حوادث، لب دریای شیرین تر از عسل ایستاده؛ پس این
ص:341
نعمت های عظیم بهشت شیرینی هایش از چیست؟
شیرینی هایش برای همین ذات صبر است، شیرینی هایش برای ذات ایستادگی ها است، برای ذات مقاومت ها است. انسان بزرگوار و انسان پرقیمت، با پیش آمدن حادثه کمبودها، مشکلات، سختی ها، نارسایی ها از مدار عشق به خدا خارج نمی شود؛ زیرا آن چنان ارزش ندارد.
آن نگاه پروردگار است که ارزش دارد، آن سلام حق است که ارزش دارد، اگر بدانید چقدر عاشق ما است حرارت پیدا می کنی، پر درمی آوری، پرواز می کنی.
چقدر به وسیله پیغمبر به ما پیغام داده حبیب من، اگر یک عالم و گوینده و یک انسانی که مردم از او معالم دین را می گیرند بندگان گنهکار مرا ناامید بکند، بگو:
قیامت منتظر جهنم باش، همان بندگانم که مریض شده اند تو دیگر ناامیدشان نکن دستشان را بگیر و با من آشتی بده آنهارا برگردان، من دلم نمی خواهد بنده ام را
مریض ببینم، دلم نمی خواهد بنده ام را آلوده ببینم، دلم نمی خواهد بوی بنده من بوی بدی باشد، می خواهم بنده من بوی نبوّت بدهد، می خواهم بنده من بوی قرآن بدهد، می خواهم بنده من بوی حسین بدهد، حالا اگر در آشپزخانه شیطان آلوده شده و بد بو شده، تو دیگر بدبوترش نکن.
حق تعالی به موسی بن عمران علیه السلام فرمود:
فردا بیا پشت فلان تپه حادثه ای اتفاق می افتد ببین و برو.
موسی می گوید: پشت آن تپه نشسته بودم دیدم یک مادر هفتاد ساله ای با پسر بیست و چند ساله اش سر ازدواج با هم بحث می کنند، می خواهد روستای پشت تپه برود دختری را خواستگاری کند مادر می گوید مصلحت زندگی ما نیست، می گوید: تو دخالت بی جا می کنی و بحثشان تند شد و با هم دعوایشان شد و پسر هم عصبانی شد و یک سنگی را پرتاب کرد به طرف مادر، سر مادر شکافت و خون سرازیر شد و افتاد پسر هم راه تپه را گرفت و رفت. چهل پنجاه تا قدم که رفت در یک جا شن نرم زیر پایش بود. پسر زمین خورد مادر سرش را بلند کرد و گفت: الهی بچه من را نگه دار دست و پایش نشکند، زخمی نشود، ناراحت نشود، خطاب
ص:342
رسید موسی داستان تمام شد برگرد.
موسی عرض کرد: خدایا! نتیجه اش چه شد. فرمود: به مردم بگو از این مادرها به شما مهربان ترم با اینکه در حق من بدی کردید، برگردید، صبر کنید، این چند روزه دنیا را صبر بکنید، دم مرگ که می خواهیم وارد آخرت بشویم خدا بگوید خوش آمدید.
در زندگی با کسانی که شما را از مدار صبر خارج می کنند رفاقت نکنید، آنهایی که شما را به ضعف می کشند رفاقت نکنید، آنهایی که می خواهند شما را با مشکلاتی که برایتان پیش آمده، بدبین بکنند و به تدریج از این رابطه الهی قطعتان بکنند معاشرت نکنید.
مردی به نام زید را بیرون از مکه بنا شد به دار بکشند. ابوسفیان این مرد را که از
عاشقان پیغمبر بود گرفت و گفت: در جنگ بدر به قوم و خویش های من لطمه زده و حالا هم گیر افتاده، من به بدترین وجهی او را به دار بکشم. خیلی هم زجر می دادند اینها را تا بمیرند.
وقتی زید را پای دار بردند بعد از اینکه کتک زیادی خورده بود. ابوسفیان گفت:
اگر از یاران پیغمبر یک نفر هم کم شود به نفع ماست و او صبر کرد و فدای اسلام گردید. صبر کنید، عاقبت با شماست.
در قرآن مجید بسیار وعده نصرت و پیروزی را به صابران داده و به آنان اعلام عشق فرموده که:
« وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ » (1)
ص:343
من عاشق صبرکنندگان هستم آنهایی که در برابر حادثه می ایستند و از هرچه که به آنها می رسد باک ندارند. سیزده سال در مکه بعد هم در مدینه زجر کشیده، حالا هم با خدعه ای او را گرفته می خواهند به دار بکشند. بیرون شهر مکه ابوسفیان گفت: او را نکشید، فقط از پیغمبر جدایش کنیم.
عدّه ای به پیغمبر گفتند: دو تا قبیله می خواهند مسلمان بشوند، معلم می خواهند پیغمبر شش تا را فرستادند سه تا را در راه کشتند و یکی را دم دروازه مکه کشتند، دو تا را هم گرفتند که یکی همین زید است، و دیگری هم حبیب است.
حبیب را که می خواستند بکشند گفت: به من مهلت بدهید دو رکعت نماز بخوانم، دو رکعت نماز خواند بعد از نماز شروع به گریه کردن کرد. گفت: مولای من مهلتی دادی که آن طور خشوع و خضوع را در نماز به کار ببرم که نداشتم، می ترسیدم خشوع و خضوع در این دو رکعت نماز مثل همیشه باشد دشمن خیال بکند من از مرگ می ترسم و این خیال دشمن به ضرر امت اسلام باشد که خیال بکند که
مسلمان از مرگ می ترسد، خدایا! من را از این دو رکعت نماز که بی ادبی شد ببخش.
اما زید را شستشوی فکری دادند که نزد ابوسفیان برود. ابوسفیان به او گفت: زن و بچه ات کجایند؟
گفت: در مدینه زن جوان و دو سه تا بچه کوچک دارم.
گفت: دوست داشتی پیغمبر کشته می شد و تو سالم به مدینه پیش زن و بچه ات برمی گشتی؟
زید گفت: به خدا قسم دوست ندارم زنده بمانم و ببینم خاری به کف پای پیغمبرم فرو برود. تو خیال می کنی من یک کلمه می گویم که شما خوشتان بیاید و من را آزاد کنید؟ من حرفی را نمی گویم، من آماده شهادت هستم. (1)
ص:344
« وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ »
آنان را ببینید از طریق معرفت و عشق و عمل و به کار گرفتن نیروهای روانی، به عالی ترین مقامات الهی رسیدند.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
آیه-شماره آیه-صفحه
فاتحه (1)« إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ »-5-478
ص:345
بقره (2)« وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوۀِ »-2-24
« وَ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ » - 25 - 462
« إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً » - 30 - 222
« عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَآءَ کُلَّهَا » - 31 - 296
« وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَۀَ » - 35 - 131
« وَ قُولُوا لِلْنَّاسِ حُسْنًا » - 83 - 229
« وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَ هِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَتٍ » - 124
ص:346
295
« إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِ ّ الْعَلَمِینَ » - 131 - 266
« وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ » - 155 - 75، 82، 404، 406
« الَّذِینَ إِذَآ أَصَبَتْهُم مُّصِیبَۀٌ قَالُواْ » - 156 - 82
« أُوْلئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَۀٌ وَ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ » - 157 - 82، 83
« وَ الصَّبِرِینَ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ . . . هُمُ الْمُتَّقُونَ » - 177 - 121، 122، 123، 124، 125
« وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ » - 207 - 272
« کَانَ النَّاسُ أُمَّۀً وَ حِدَۀً »
ص:347
213
222
« رَبَّنَآ أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا. . . » - 250 - 330
« الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَ لَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّۀٍ » - 261 - 89
« وَاللَّهُ یُضَعِفُ لِمَن یَشَآءُ » - 261 - 94
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَواْ » - 278 - 371
« فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ » - 279 - 371
.
آل عمران (3)« بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیر » - 26 - 463
ص:348
« إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَآءِ » - 38 - 353
« وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالْأَخِرَۀِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ » - 45 - 435، 436، 437
« أَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ » - 61 - 295
« وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَمَۀِ » - 77 - 191
« فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنا » - 97 - 423
« وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا » - 103 - 480
« وَسَارِعُواْ إِلَی مَغْفِرَۀٍ مِّن رَّبِّکُمْ » - 133 - 174
« الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ وَالْکَظِمِینَ الْغَیْظَ » - 134
ص:349
174
« وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ . . . یُحِبُّ الصّابِرینَ » - 146 - 486، 487
« وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ » - 159 - 60، 324
« لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ . . . وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور » - 186 - 406، 410، 444
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ » - 200 - 25
.
نساء (4)« إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَ لَ الْیَتَمَی ظُلْمًا » - 10 - 314
« فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ » - 64
ص:350
376
« إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَنِ کَانَ ضَعِیفًا » - 76 - 441
« وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیهَا » - 93 - 326
« إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَأَخْلَصُواْ دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُوْلئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ » - 146 - 352، 353، 355، 358
« سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیما » - 146 - 356
.
مائده (5)« تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوَی » - 2 - 214
« سَمَّعُونَ لِلْکَذِبِ » - 41 - 28، 222
ص:351
« أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » - 74 - 168، 169، 173
« هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّدِقِینَ صِدْقُهُمْ » - 119 - 120، 125
.
انعام (6)« إِن یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ » - 17 - 192
« ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُون » - 91 - 326
« فَلَوْ شَآءَ لَهَدَیکُمْ أَجْمَعِینَ » - 149 - 278، 280
« مَن جَآءَ بِالْحَسَنَۀِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا » - 160 - 88
.
اعراف (7)« وَلَنَسْلَنَّ الْمُرْسَلِینَ »
ص:352
6
80
« ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَۀً » - 55 - 355
« إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ » - 59 - 142
« فَاصْبِروا » - 87 - 62
« خَرَّ مُوسَی صَعِقًا » - 143 - 78
« قَالَ سُبْحَنَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ » - 143 - 78
« أُوْلئِکَ کَالأَْنْعَمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ » - 179 - 186
« تَرَیهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ »
ص:353
198
445
.
انفال (8)« وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ » - 41 - 104
« إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّبِرِینَ » - 46 - 62
.
توبه (9)« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ » - 4 - 121، 125
« هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِ ّ » - 33 - 60
« لَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ » - 68 - 453
« فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ » - 111 - 330
ص:354
.
یونس (10)« فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِ ّ إِلاَّ الضَّلَلُ » - 32 - 327
« أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَآءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ » - 62 - 177
« وَ إِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ » - 107 - 97، 193
.
هود (11)« وَ قِیلَ یَأَرْضُ ابْلَعِی مَآءَکِ وَ یَسَمَآءُ أَقْلِعِی » - 44 - 341
« عَذَابٌ أَلِیمُ » - 48 - 453
« مَّا مِن دَآبَّۀٍ إِلاَّ هُوَ ءَاخِذُ بِنَاصِیَتِهَآ » - 56 - 311
« لاَ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ » - 105
ص:355
354
« فَاسْتَقِمْ کَمَآ أُمِرْتَ » - 112 - 62
.
یوسف (12)« وَ کَذَ لِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ » - 6 - 444
« فَلَمَّا اسْتَیْسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا » - 80 - 341
« قَالُواْ یَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا کُنَّا خَطِئِینَ » - 97 - 376
.
رعد (13)« وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّبِرِینَ » - 2 - 63، 65
« وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَ ذُرِّیَّتِهِمْ » - 23
ص:356
156
.
حجر (15)« ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنین » - 46 - 466
.
نحل (16)« مَا عِندَکُمْ یَنفَدُوَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ . . . مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ » - 96 - 45 - 46
« عَذَابٌ عَظِیمٌ » - 106 - 453
.
اسراء (17)« وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا » - 7 - 95
« إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ » - 9
ص:357
452
« وَ قَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَ لِدَیْنِ إِحْسَنًا » - 23 - 177، 207
« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ . . . إِلاّ خَسارا » - 82 - 429، 430
« قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنسُ وَ الْجِنُّ . . . وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا » - 88 - 342، 343
.
کهف (18)« مَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا » - 110 - 196
.
طه (20)« طه » - 1 - 61
« مَآ أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَی » - 2
ص:358
61
« اذْهَبَآ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی » - 43 - 168، 457
« فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی » - 44 - 168
.
انبیاء (21)« لَوْ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَۀٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا » - 22 - 279، 340
« وَ نَضَعُ الْمَوَ زِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَمَۀِ . . . وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّۀٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا » - 47 - 136 - 137
« سُبْحَنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّلِمِینَ » - 87 - 50
« لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا » - 101 - 354
ص:359
« وَ مَآ أَرْسَلْنَکَ إِلاَّ رَحْمَۀً لِّلْعَلَمِینَ » - 107 - 324
.
حج (22)« وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ » - 47 - 152
« لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا » - 73 - 340
.
مؤمنون (23)« کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَۀٌ هُوَ قَاءِلُهَا وَ مِن وَرَاءِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ » - 100 - 465
.
نور (24)« رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَۀٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ . . . وَ الْأَبْصار » - 37 - 142، 454، 455
ص:360
.
نمل (27)« قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِ ّ » - 39 - 343
« قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ » - 39 - 343
.
قصص (28)« أُوْلئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُواْ . . . یُنفِقُونَ » - 54 - 47، 49، 50
« أَحْسِن کَمَآ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ » - 77 - 230
.
عنکبوت (29)« أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون » - 2
ص:361
404
« قُلْ کَفی بِاللّهِ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ . . . أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ » - 52 - 413، 414
. - روم (30)« فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا . . . لاَ یَعْلَمُونَ » - 30 - 157، 310
.
لقمان (31)« وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ » - 19 - 353، 355
« وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ » - 22 - 229
.
سجده (32)« الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ » - 7 - 482
« وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّۀً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا . . . یُوقِنُونَ »
ص:362
24
41، 42
.
احزاب (33)« هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالاً شَدِیدًا » - 11 - 412
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیْهِ » - 56 - 83
.
سبأ (34)« اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکْرًا » - 13 - 176
.
فاطر (35)« وَ الْعَمَلُ الصَّلِحُ یَرْفَعُهُ » - 10 - 77
« یَأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَّهِ»
ص:363
15
35
.
یس (36)« وَإِن کُلٌّ لَّمَّا جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ » - 32 - 383
« سَلَمٌ قَوْلاً مِّن رَّبٍ ّ رَّحِیمٍ » - 58 - 77، 78
« وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُون » - 59 - 479
. - ص (38)
« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین » - 82 - 439
.
زمر (39)« أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ »
ص:364
36
328
.
غافر (40)« الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ . . . فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا » - 7 - 190 - 191
.
فصلت (41)« إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُوا . . . کُنتُمْ تُوعَدُونَ » - 30 - 344، 345، 346، 347
« نَحْنُ أَوْلِیَآؤُکُمْ فِی الْحَیَوۀِ الدُّنْیَا وَ فِی الْأَخِرَۀِ » - 31 - 344، 347، 348
« نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ » - 32 - 344
« وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَآ إِلَی اللَّهِ » - 33 - 229
ص:365
.
زخرف (43)« فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ » - 71 - 79
.
دخان (44)« إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَۀٍ مُّبَرَکَۀٍ » - 3 - 318
.
جاثیه (45)« أَفَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَیهُ » - 23 - 126
.
احقاف (46)« فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ » - 35 - 61
.
حجرات (49)
ص:366
« فَتَبَیَّنُواْ » - 6 - 28
« ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا » - 15 - 266
« یَأَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَکُم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثَی » - 13 - 389
« لاَّ تَمُنُّواْ عَلَیَّ إِسْلَمَکُم » - 17 - 74
.
الرحمن (55)« وَ السَّمَآءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ » - 7 - 138
« أَلاَّ تَطْغَوْاْ فِی الْمِیزَانِ » - 8 - 138
« وَ أَقِیمُواْ الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ تُخْسِرُواْ الْمِیزَانَ » - 9
ص:367
138
« مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ » - 19 - 328
« بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَّ یَبْغِیَانِ » - 20 - 328
.
حدید (57)« فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَۀُ » - 13 - 479
.
مجادله (58)« عَذَابٌ مُّهِینٌ » - 16 - 453
.
صف (61)« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا » - 4 - 125
ص:368
« یُرِیدُونَ لِیُطْفِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ » - 8 - 267
.
منافقون (63)« لِلَّهِ الْعِزَّۀُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ » - 8 - 235
.
تغابن (64)« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَ جِکُمْ وَ أَوْلَدِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ »
14
368، 369، 377
.
تحریم (66)« لاَّ یَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ »
6
309
.
ملک (67)« الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاۀَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً »
2
ص:369
401
.
حاقه (69)« عِیشَۀٍ راضیَۀٍ »
21
281
« خُذُوهُ فَغُلُّوهُ »
30
273
« ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ »
31
273
.
نوح (71)« رَّبِ ّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَفِرِینَ دَیَّارًا »
26
285
.
انسان (76)« إِنَّا هَدَیْنَهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا »
3
438
ص:370
« وَ سَقَیهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا »
21
170
.
نازعات (79)« أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی »
40
312
« فَإِنَّ الْجَنَّۀَ هِیَ الْمَأْوَی »
41
312
.
غاشیه (88)« تُسْقَی مِنْ عَیْنٍ ءَانِیَۀٍ »
5
436
« لَّیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِیعٍ »
6
437
« لاَّ یُسْمِنُ وَ لاَ یُغْنِی مِن جُوعٍ »
7
437
« وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَۀٌ »
ص:371
8
120، 437
« لِّسَعْیِهَا رَاضِیَۀٌ »
9
120
.
فجر (89)« یَأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّۀُ »
27
347، 462، 483
« ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَۀً مَرْضِیَّۀً »
28
462، 483
« فَادْخُلی فی عِبادی »
29
462، 483
« وَ ادْخُلی جَنَّتی »
30
462، 483
.
بلد (90)« وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ »
17
ص:372
71
.
ضحی (93)« وَ أَمَّا الْیَتِیمَ فَلاَ تَقْهَرْ »
9
204
.
شرح (94)« فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا »
5
444
« إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً »
6
443
.
قدر (97)« إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَۀِ الْقَدْرِ »
1
303، 318
.
قارعه (101)
ص:373
« فَهُوَ فی عیشَۀٍ راضِیَۀ »
7
478، 479
.
عصر (103)« وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ »
3
71
.
ماعون (107»« أَرَءَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ »
1
204
« فَذَ لِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ »
2
204
.
اخلاص (112»« قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ »
1
279
« اللَّهُ الصَّمَدُ »
2
279
ص:374
« لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ »
3
279
« وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ »
4
279
.
ناس (114»« مِنَ الْجِنَّۀِ وَ النَّاسِ »
6
419
روایت
معصوم
صفحه
« احلی من العسل »
حضرت قاسم علیه السلام
483
ص:375
« اخْرُجْ فَاِنَّ اللّه قَدْ شاءَ انْ یَراکَ قَتِیلاً »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
194
« ادعوکم من عبادۀ العباد الی عبادۀ الله »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
252
« افضل أعمال امتی انتظار الفرج من الله »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
390
« أَلاَ وَ إِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّۀٍ وَ سَدَادٍ »
امیرالمؤمنین علیه السلام
359، 424
« اللهم أسئلک من فضلک »
امام صادق علیه السلام
97، 99
« اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
286
« الهی ! الْبَسَتْنِی الخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتِی »
امام سجاد علیه السلام
186، 199
ص:376
« الهی رِضاً بِقَضائِکَ صَبْراً عَلی بَلائِکَ تَسْلِیماً لاَِمْرِکَ لامَعْبُودَ لِی سِواکَ »
امام حسین علیه السلام
195
« انَا عَبْدُکَ الضَّعِیفْ الذَّلِیلْ الحَقِیرُ المِسْکِینُ المُسْتِکَینُ »
دعای کمیل
375
« أن تجعل وفاتی قتلاً فی سبیلک »
امام صادق علیه السلام
464
« أَنْ تَعْبُدَ اللّهَ بِقَدْرِ حاجَتِکَ الیه . . . وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْیاکَ بِقَدْرِ عُمْرک فیها »
امیرالمؤمنین علیه السلام
360، 361، 363
« الانْسانُ سِرّی وَ انَا سِرُّهُ »
امام سجاد علیه السلام
186، 191
« ان الحسین مصباح الهدی و سفینۀ النجاۀ »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
482
« ان الله لاینظر الی صورکم و لا الی اموالکم و لکن ینظر الی قلوبکم »
ص:377
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
187
« انَّ مِنْ أَغْبَطِ اوْلِیائِی عِنْدِی ، عَبْداً مُؤمِناً ذا حَظٍّ مِنْ صَلاحٍ »
امام صادق علیه السلام
264، 265، 266، 267، 269، 272، 271، 356
« انّی تارِکٌ فِیکُمْ الثَّقَلَیْنِ کتاب الله و عترتی »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
32
« اوحی الله الی داود! تَخلَّقْ بِاَخْلاقی فَانّی انا الصبور »
حدیث قدسی
151، 155
« اوصِیکُما وَ جَمیعَ وُلِدی وَ اهْلی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتابی بِتَقْوَی اللّهِ وَ نَظْمِ امْرِکُم . . . »
امیرالمؤمنین علیه السلام
268
«بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملۀ رسول الله »
امام حسین علیه السلام
332
« التّاجِرُ فاجِرٌ وَ الفاجِرُ فِی النّارِ الاّ مَنْ أَخَذَ الحَقَّ وَ أعْطَی الحَقَّ »
امیرالمؤمنین علیه السلام
373
ص:378
« تَنامُ عَیْنایَ وَ لایَنامُ قَلْبِی »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
194
« الحَیاءُ زِینَۀٌ وَ التقوی کَرَمٌ وَ خَیْرُ المراکب مَرکب الصَبْرِ »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
381، 388، 389
« خَدیجَۀُ زَوْجَتی فِی الدُنْیا وَ الاخِرَۀِ »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
156
« دار بالبلاء محفوفۀ »
امیرالمؤمنین علیه السلام
396
« سَبْعَۀٌ مَنْ کُنَّ فِیه فَقَدِ اسْتَکَمَلَ حَقیقَۀَ الایمانِ وَ ابْوابُ الجَنَّۀِ مُفَتَّحَۀٌ لَهُ. . . »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
230
« سلمانُ منّا اهل البیت »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
187، 402
« شَمَتَ بی عَدُوِّی »
ص:379
حضرت زهرا علیهاالسلام
242
« صبراً بنی الکرام »
امام حسین علیه السلام
71، 331
« صبراً علی بلائک »
امام حسین علیه السلام
161
« الصَّبْرُ أَنْ یَحْتَمِلَ الرَّجُلَ ما یَنُوبُه وَ یَکْظِمَ ما یَغْضِبُه »
امیرالمؤمنین علیه السلام
237، 241، 246
« الصبر کنزٌ من کنوز الجنۀ »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
115
« الصَّبْرُ مِنَ الایمان بِمَنْزَلَۀِ الرَّأْسِ مِنَ الجَسَدِ وَ لا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ »
امیرالمؤمنین علیه السلام
140، 141
« الصَبْرُ نِصْفُ الایمانِ »
امیرالمؤمنین علیه السلام
161
ص:380
« الصوم جُنّۀ »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
26
« الصوم لی و انا أجزی به »
حدیث قدسی
45
« صوموا تصحّوا »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
41
« عَبْدِی ! بَقیت فریداً، وَحِیداً فی لَحَدِکَ فأَنَا رَحمِکَ الیوم رحمۀً تَتَعَجَّبُ الخلائقُ منها »
حدیث قدسی
197
« عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم »
امیرالمؤمنین علیه السلام
456
« علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
272
« فَبِعِزَّتِکَ یا سَیَّدِی وَ مَوْلایَ اقْسِمُ صادِقاً »
دعای کمیل
181
« فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَۀِ »
ص:381
امیرالمؤمنین علیه السلام
268، 288
« فصبرتُ و فی العین قَذَی وَ فی الحَلْقِ شَجَاً »
امیرالمؤمنین علیه السلام
64
« فالصبرُ علی أربع شُعَب ؛ علی الشَّوقِ و الشَّفَق وَ الزهد و التَرَقُّب فَمَنِ اشْتاقَ . . . عن المحرمات »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
87، 88، 96، 97، 125، 126، 131، 141، 145
« فَالصُّورَۀُ ، صُوْرَۀُ انْسانٍ وَ القَلْبُ قَلْبُ حِیوانٍ »
امیرالمؤمنین علیه السلام
388
« فَما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ البابِ بَعْدَ فَتْحِهِ »
امام سجاد علیه السلام
169
« قَتَلَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالاَیْدِی وَ الاَلْسُنِ »
زیارت امام رضا علیه السلام
243
« قَلیلٌ مَکْثُه وَ یَسیرٌ بَقائُه »
دعای کمیل
26
ص:382
« لاَنْ یَهْدِیَ اللّهُ بِکَ رَجُلاً واحداً خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
58
« لایَسَعُنِی ارْضِی وَلا سَمائی وَ لکِن یَسَعُنِیَ قَلبُ عَبدِی المُؤْمِنِ »
حدیث قدسی
293، 294
« لَضَرْبَۀُ عَلیٍّ یَوْمَ الخَنْدَقِ افْضَلُ مِنْ عِبادَۀِ الثَقَلَیْنِ »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
269
« لَو کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازْدَدَتُ یَقیناً »
امیرالمؤمنین علیه السلام
297
« لیس منا من غشّ مسلماً »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
128
« المَغْفِرَۀُ مِنّی وَ التَوبَۀُ مِنکُم . . . و الاجابَۀُ مِنّی وَ الدُّعاءُ مِنْکُمْ »
حدیث قدسی
165، 174، 175، 178، 179
« مَنْ رَبُّکَ و مَنْ نَبیُّکَ وَ مَنْ امامُکَ وَ ما قِبْلَتُکَ؟ »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
ص:383
45
« مَنْ لَمْ یَرْضَ بِقَضائِی فَلْیَطْلُبْ رَبّاً سِوائی »
حدیث قدسی
178
« النظر الی وجه العالم عبادۀ »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
109
« و الله ان قطعتم یمینی انّی احامی ابدا عن دینی »
حضرت ابوالفضل علیه السلام
145
« وَ اللّهِ لِلرِّبا فِی هذِهِ الاُمَّۀ دَبِیبٌ أَخفی مِنْ دَبِیبِ النَمْلِ عَلَی الصَّفا »
امیرالمؤمنین علیه السلام
373
« وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَۀُ الْجَنَّۀُ وَ الْغَایَۀُ النَّارُ »
امیرالمؤمنین علیه السلام
397، 399
« وَ قَدْ اتَیْتُکَ یا الهی بَعدَ تَقْصِیرِی وَ اسرافی »
دعای کمیل
84
« وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُم »
دعای کمیل
ص:384
385
« وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَ الاْرْضُ »
دعای کمیل
360
« هَبْ لِی مِنْ قَلْبِکَ الخُشُوع وَ مِنْ بَدَنِکَ الخُضُوع وَ مِنْ عَیْنَیکَ الدُّمُوع »
حدیث قدسی
353
« یَأتِی القُرآنُ یَوْمَ القِیامَۀِ بِکْراً »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
303
« یا اهل التقوی و المغفرۀ »
دعای قنوت
نماز عید فطر
411
« یابنَ ابی طالِب علیک السلام اشْتَمَلْتَ شَمْلَۀَ الجَنینَ وَ قَعَدْتَ حُجْرَۀَ الظنین »
فاطمه زهرا علیهاالسلام
64
« یا علی ! انت وصیی و وزیری و قاضی دَینی و خلیفتی »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
283
ص:385
« یا عَلِی ! دِرْهَمُ مِنْ رِباً عِنداللّه أَعْظَمْ مِنْ سَبعین زَنْیَۀٌ بِذات محرم فی بیت الله الحرام »
رسول اللّه صلی الله علیه وآله
375
« یا مَعْشَرَ التُّجّارِ الْفِقْهِ ثُمَّ المَتْجَر »
امیرالمؤمنین علیه السلام
372
مصرع اول
سراینده
صفحه
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر
حافظ شیرازی
82
از عبادت نی توان الله شد
مولوی
177
اگر با دیگرانش بود میلی
؟
469
ص:386
اگر لذت ترک لذت بدانی
شیخ بهائی
80
اگر من ناجوانمردم به کردار
سعدی شیرازی
172
ای محور دایره ملکوت
شیخ محمدحسین
اصفهانی
50
این شکم بی هنر پیچ پیچ
سعدی شیرازی
114
با درد بسازید که مردان ره یار
وحدت کرمانشاهی
72
بار دیگر از ملک پرّان شوم
ابن یمین
195، 199
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
مقبل اصفهانی
332
چه خوش بی ، مهربانی هر دو سر بی
ص:387
باباطاهر همدانی
273
خداوند چوب به جا می زند
؟
214
خوشا آنان که الله یارشان بی
باباطاهر همدانی
390
دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر
سعدی شیرازی
97
ز بوی زُلف تو مفتونم ای گل
باباطاهر همدانی
272 - 273
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
حافظ شیرازی
61
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
سعدی شیرازی
196
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
حافظ شیرازی
ص:388
241
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
؟
293
کیستی ای که همه عالمی
میرزا حبیب اللّه
خراسانی
305
گر بر سر نفس خود امیری ، مردی
رودکی سمرقندی
211
مقامات مردی ز مردی شنو
سعدی شیرازی
29
منشأ کون و مکان علی است ، علی
صغیر اصفهانی
305
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
سعدی شیرازی
103
نگویم آب و گل است آن وجود روحانی
ص:389
سعدی شیرازی
224
یک دو بیتی وقت مردن گفت افلاطون و مرد
؟
81
پیامبر اسلام، محمد، رسول اللّه صلی الله علیه وآله 23، 31، 32، 33، 34، 39، 41، 53، 55، 56، 57، 58، 59، 60، 61، 64، 71، 74، 77، 79، 80،
83، 84، 87، 89، 99، 103، 105، 107، 108، 112، 115، 119، 125، 126، 128، 131، 135، 141، 151، 152، 156، 165، 166، 177، 179، 185، 187، 189، 191، 194، 197، 198، 201، 203، 204، 207، 211، 213، 214، 216، 219، 224، 225، 230، 231، 235، 242، 249، 253، 256، 259، 263، 269، 271، 272، 277، 281، 282، 283، 284، 285، 287، 293، 294، 296، 297، 302، 303، 304، 305، 309، 310، 311، 312، 313، 314، 315، 317، 318، 319، 323، 325، 326، 335، 337، 351، 354، 356، 357، 361، 367، 370، 374، 375، 381، 383، 386، 388، 389، 395، 397، 402، 406، 408، 409، 410، 417، 419، 426، 428، 429، 433، 438، 439، 442، 445، 446، 451، 455، 458، 459،
ص:390
460، 469، 472، 473، 474، 478، 480، 481، 484، 485، 486، 487
امام علی، امیرالمؤمنین علیه السلام 26، 48، 56، 57، 58، 63، 64، 65، 76، 79، 80، 91، 92، 129، 139، 140، 141، 142، 143، 145، 156، 161، 177، 186، 187، 189، 219، 222، 223، 226، 227، 228، 229، 230، 235، 237، 241، 242، 246، 254، 255، 261، 267، 268، 269، 270، 271، 272، 273، 281، 282، 283، 285، 287، 288، 289، 291، 293، 294، 295، 296، 297، 298، 299، 300، 301، 302، 303، 304، 305، 312، 313، 324، 356، 357، 358، 359، 360، 361، 362، 363، 371، 372، 373، 375، 388، 396، 398، 400، 401، 407، 424، 425، 429، 434، 435، 443، 451، 455، 456، 471، 475، 480
[ حضرت ] فاطمه زهرا علیهاالسلام 64، 142، 143، 145، 156، 177، 242، 243، 287، 359
امام حسن مجتبی علیه السلام 142، 156، 189، 217، 219، 220، 221، 222، 223، 224،
225، 226، 228، 231، 268، 288، 299، 300، 301، 359، 401، 403
امام حسین، اباعبداللّه، سیدالشهدا علیه السلام 51، 69، 71، 72، 75، 81، 93، 142، 145، 156، 161، 186، 189، 194، 195، 220، 221، 222، 223، 224، 225، 226، 268، 288، 299، 310، 311، 315، 325، 326، 331، 332، 339، 348، 359، 382، 384، 427، 479، 482، 484
امام سجاد، زین العابدین علیه السلام 146، 147، 168، 185، 186، 191، 194، 199، 215، 245، 270، 403
ص:391
امام محمدباقر علیه السلام 215، 264، 270، 312،
403، 429
امام صادق علیه السلام 74، 93، 96، 97، 115، 123، 143، 144، 174، 188، 189، 208، 209، 210، 236، 257، 258، 259، 260، 335، 337، 339، 340، 342، 343، 403، 429، 464، 476، 478
امام کاظم، موسی بن جعفر علیه السلام 34، 35، 49، 90، 92، 155، 158، 464
امام رضا علیه السلام 106، 108، 114، 243، 287، 295، 399، 476
امام حسن عسکری علیه السلام 146
امام مهدی، امام عصر، امام زمان علیه السلام 106، 109، 195، 236، 299، 316
آخوند خراسانی، آیت اللّه 126، 127، 128
آدم علیه السلام 131، 137، 190، 222، 235، 269، 278، 299، 342، 354
آل محمد، اهل بیت، ائمه معصومین، دوازده امام، چهارده معصوم علیهم السلام 23، 25، 32، 39، 41، 48، 55، 61، 71، 83، 87، 103، 105، 115، 119، 135، 143، 145، 151، 155، 165، 174، 185، 187، 191، 193، 195، 198، 203، 207، 214، 215، 216، 219، 220، 226، 235، 249، 253، 258، 259، 263، 270، 277، 282، 288، 293، 295، 299، 309، 312، 313، 316، 319، 323، 324، 327، 335، 351، 359، 367، 381، 395، 396، 402، 417، 419، 427، 433، 451، 454، 457، 469، 472، 473، 474، 476، 478
ابان بن تغلب 188
ابراهیم علیه السلام 175، 294، 295، 304، 332، 437، 438
ص:392
ابراهیم جمّال 33، 34، 35
ابن ابی العوجاء 338
ابن جنید بغدادی 304
ابن عباس 357
ابن فهد حلی 261، 263
ابوحنیفه 226
ابودرداء 273
ابوذر 187، 228، 458، 465
ابوسفیان 485، 486
ابوطالب علیه السلام 56، 443
[ حضرت ] ابوالفضل العباس، قمر بنی هاشم علیه السلا
ابولهب 285، 445
ابی لیلی 227، 228
اسدآبادی، سیدجمال الدین 299
اصبغ بن نباته 371، 372، 374
اعتضاد السلطنۀ، عموی ناصر الدین شاه 113
افلاطون 81
الهی قمشه ای، حکیم 385
امویان 221
ص:393
انبیاء، پیامبران، صد و بیست و چهار هزار پیامبر علیهم السلام 23، 39، 48، 55، 71، 73، 80، 84، 87، 103، 119، 129، 135، 141، 143، 145، 151، 153، 155، 161، 165، 174، 177، 185، 191، 192، 193، 194، 195، 198، 203، 219، 235، 239، 244، 249، 250، 251، 253، 256، 263، 277، 285، 293، 294، 309، 313، 316، 323، 324، 327، 335، 351، 367، 381، 395، 402، 403، 409، 417، 418، 419، 433، 439، 451، 454، 457، 469
انوشیروان 30، 31، 36
بافقی، آیت اللّه شیخ محمدتقی 299
بحرالعلوم 220
بروجردی، آیت اللّه سید محمدحسین 107، 108، 109، 235، 236، 359، 386، 387
بلقیس 342
بنی اسرائیل 155
بنی امیه 226
بنی عباس 113، 227
بودائی ها 373
بوذرجمهر 30، 31، 32، 36
بوش 137
تنکابنی، آیت اللّه شیخ محمدرضا 111
جالوتیان 330
جرج جرداق 338
ص:394
جرجی زیدان 253
حائری، آیت اللّه شیخ عبدالکریم 299
حافظ شیرازی 61
حبیب (خبیب) بن عدی 486
حبیب بن مظاهر 32، 332
حسن بن حسن علیه السلام 220
حر بن یزید ریاحی 332
حسن نصراللّه، سید 124
حکیم، آیت اللّه 220
[ حضرت ] خدیجه کبری علیهاالسلام 156، 157
خسروپرویز 252
خلادۀ بنت اوس 72، 74
خوئی، آیت اللّه سیدابوالقاسم 107
داود علیه السلام 72، 73، 74، 151، 155، 329، 330، 332، 461
رباب علیهاالسلام 332
رستم فرخزاد 251، 253
رشید هجری 32
رضاخان 299، 357
زرتشی ها 60، 212، 213، 229، 373
زلیخا 81
زهیر بن قین 332
زید بن دثنه 485، 486، 487
ص:395
[ حضرت ] زینب کبری علیهاالسلام 156، 157، 332
ساواک شاه 169
سبزواری، ملا هادی 113، 114
سعدی شیرازی 28، 29، 97، 172
سکینه علیهاالسلام 332
سلمان 187، 228، 317، 402
سلیمان 342، 343
سنی، اهل تسنن 56، 91، 229، 282، 283، 303، 381
سهروردی، شهاب الدین (شیخ اشراق) 28
شارون 137
شافعی 226
شاه 137، 169، 192
شاه عبدالعظیم علیه السلام 299
شمر 137، 206، 299
شهدای کربلا 79، 80
شیخ صدوق 370، 374
شیرین خانم 252
شیعه، شیعیان 56، 91، 92، 123، 124، 140، 144، 228، 229، 241، 260، 270، 282، 302، 303، 381، 464
صدرالمتألهین شیرازی 314
صهیونیست ها 250
طباطبائی، علامه 302
ص:396
طبرسی 437
طه حسین 338
عابس بن شبیب شاکری 56
عباس عموی پیامبر 256
عبداللّه بن أبی یعفور 189
عبداللّه بن حسن علیه السلام 220
عبداللّه بن مقفع 338
عبدالملک بصری 338
عبدالملک دیصانی 338
عدی بن حاتم 458، 459
علی بن یقطین 33، 35
علی اکبر علیه السلام 157، 332، 402
عمار 228
عمر سعد 326
عیسی، مسیح علیه السلام 80، 171، 294، 434، 436، 437
غزالی 223
فاطمه بنت الحسین علیه السلام 220
فتحعلی شاه قاجار 223
فرعون 137، 327، 328، 441، 457
فیض کاشانی 398
قارون 66، 67، 230، 259
قاسم بن حسن علیه السلام 220، 221، 332، 483
ص:397
قبیله بن شاکر 57
قزوینی، آیت اللّه سیدابراهیم 47، 48، 49
قنبر 255، 361، 362
کارتر 137
کتانی 338
کرمانی، میرزا رضا 299
کلینی، ثقۀ الاسلام 196، 295
کمیل بن زیاد نخعی 56
کمونیسم ها 373، 410
گلپایگانی، آیت اللّه 386، 387
گوستاولبون 253
لاییک ها 229
لنین 137، 338، 357
مالک بن انس 226
مالک اشتر نخعی 57
محمد حنفیه 299
محمود عقّاد 338
مریم علیهاالسلام 157
مسلم بن عوسجه 32
مسلم مروزی 295
مسیحی ها 60، 170، 210، 211، 212، 213، 229، 287، 329، 373، 410
مطهری، شهید 303
معاویه 324
ص:398
[ حضرت ] معصومه علیهاالسلام 299
معصومی همدانی، آیت اللّه ملا علی 110
مقداد 187، 228
موسی بن عمران علیه السلام 65، 66، 67، 78، 83، 93، 168، 177، 230، 244، 249، 294، 327، 328، 329، 332، 353، 418، 420، 425، 427، 457، 458، 484، 485
میثم تمار 32
ناصرالدین شاه قاجار 113، 114، 223، 299
نراقی، ملا احمد 238، 239، 240، 241، 243، 244، 245، 246
نراقی، ملامهدی 238، 239، 240، 241، 243
نصاری 65، 288
نفیسه خاتون عروس امام صادق علیه السلام 403
نمرود 137
نوح علیه السلام 142، 153، 154، 282، 285، 294، 341، 342
نوری، آیت اللّه شیخ عبدالنبی 111، 112، 114
نهاوندی، شیخ محمد 105
ولیعهد شاه 160
هارون الرشید 34
هگل 338
ص:399
یزدگرد 252، 253
یزید 137، 326
یعقوب علیه السلام 147، 325، 376
یعقوب لیث صفار 113
یوسف علیه السلام 30، 81، 325، 376، 444
یونس علیه السلام 50
یهودی ها 60، 65، 171، 211، 212، 213، 287، 288، 329، 373، 410
فهرست جاها
آمریکا 192، 212، 329، 373
أحد 64
اردستان 220
اروپا 212، 253، 254، 329، 373
اسرائیل 123، 124
اصفهان 238، 239، 240
افغانستان 210
اندونزی 158
انگلیس 428
اهواز 113
ایران 127، 158، 206، 212، 213، 243، 251، 252، 253، 314
بازار تهران 111
ص:400
بغداد 34، 49، 113، 127
پاناما 192
تهران 21، 37، 53، 69، 85، 101، 110، 111، 112، 114، 117، 133، 149، 160، 163، 183، 201، 217، 233، 235، 247، 261، 275، 291، 299، 307، 321، 333، 349، 365، 379
تیسفون 252
چین 158، 243
حجر اسماعیل 335، 339
حرم حضرت معصومه علیهاالسلام 299
حرم عبدالعظیم علیه السلام 299
حسینیه کاشمریها - مشهد 393، 415، 431، 449، 467
خراسان 111، 257، 258، 260
خندق 64
رود فرات 123، 358
رود نیل 123
روم 211
روم شرقی 252، 288
زواره 220
سبأ 342، 343
سبزوار 113
سیستان 113
شام 72، 221، 283
ص:401
شعب ابی طالب 441، 442، 443
شوروی 357
صفا 208
صفین 288
عراق 123، 194، 210، 220، 338
عربستان 338، 441
عرفات 209
غدیرخم 283، 284
فرانسه 212
فلسطین 123، 210، 342، 343
قبرستان بقیع 34، 35، 215، 317
قم 111، 299، 315
کاخ تیسفون 252
کاشان 238، 241، 242، 244، 245، 246
کاظمین 49
کتابخانه لنینگراد 357
کربلا 48، 49، 72، 79، 80، 147، 194، 206، 221، 222، 331، 384
کعبه 288، 304
کوفه 57، 76، 91، 210، 222، 254، 255، 301، 324، 372
کوه جودی 342
ص:402
کوه طور 65، 457
لبنان 123
لنینگراد 357
مازندران 112، 114
مدائن 252
مدرسه چهارباغ - اصفهان 239
مدرسه خواجو - اصفهان 239
مدرسه صدر - اصفهان 239
مدرسه مروی - تهران 111
مدرسه نیماورد - اصفهان 239
مدینه 34، 35، 57، 72، 90، 203، 204، 208، 211، 220، 221، 226، 252، 257، 273، 282، 283، 287، 310، 332، 410، 458، 459، 486، 487
مرو 253
مروه 208
مسجد امیر - تهران 21، 37، 53، 69، 85، 101، 117، 133، 149، 163، 183، 201، 217، 233، 247، 261، 275، 291، 307، 321، 333، 349، 365، 379
مسجد الحرام 340
مصر 123، 192، 283، 338، 441، 444، 457
مکه 35، 203، 204، 208، 210، 215، 251، 256، 271، 282، 283، 310، 325، 443، 485، 486
مراکش 192
ص:403
مرو 111
مسجد کوفه 57، 76، 254، 324
مشهد 107، 112، 114، 238، 393، 415، 431، 449، 467
مغول 243
نراق 238
نجف اشرف 47، 48، 91، 127، 128، 238، 357
نور - مازندران 112، 114
نهروان 288، 301
وادی سینا 425
همدان 110
هندوستان 223
یمن 56، 57، 283
1. قرآن کریم، ترجمه استاد انصاریان
2. الإحتجاج، ابومنصور احمد بن علی طبرسی، 1 جلد، نشر مرتضی، مشهد مقدس، 1403 ه- . ق
3. احیاء علوم الدین، ابوحامد غزالی، انتشارات دارالکتاب العربی، بیروت
4. الإرشاد، شیخ مفید، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، قم، 1413 ه- . ق
ص:404
5. إرشاد القلوب، حسن بن ابی الحسن دیلمی، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات شریف رضی، 1412 ه- . ق
6. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، ناشر: انتشارات اسلام، تهران، 1378 ه- . ش
7. أعلام الدین، شمسی حسن بن ابی الحسن دیلمی، 1 جلد، موسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1408 ه- . ق
8. أعلام الهدایۀ، لجنۀ التألیف، مرکز الطباعۀ و النشر للمجمع العالمی لأهل البیت علیهم السلام
9. إقبال الأعمال، سید علی بن موسی بن طاوس، 1 جلد، دار الکتب الإسلامیۀ، تهران، 1367 ه- . ش
10. الأمالی، شیخ صدوق، 1 جلد، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 ه- . ش
11. بحار الأنوار، علامه مجلسی، 110 جلد، موسۀ الوفاء بیروت، لبنان، 1404 ه- . ق
12. تحفۀ الاحباب، شیخ عباس قمی
13. تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، 1 جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1404 ه- . ق
14. تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، 2 جلد، چاپخانه علمیه، تهران، 1380 ه- . ق
15. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ناشر: دار الکتب الإسلامیۀ، تهران، 1374 ه- . ش
16. تواضع و آثار آن، استاد شیخ حسین انصاریان
17. التهذیب، شیخ طوسی، 10 جلد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1365 ه- . ش
18. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، 1 جلد، ناشر: دار الرضی، 386 ه- . ق
19. الجعفریات، محمد بن محمد بن اشعث کوفی، انتشارات مکتبۀ نینوی الحدیثۀ، تهران
20. حلال و حرام مالی، استاد انصاریان
21. الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، 3 جلد، موسه امام مهدی علیه السلام، قم، 1409 ه- . ق
22. الخصال، شیخ صدوق، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1403 ه- . ق
23. دائرۀ المعارف تشیع، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ناشر: شهید سعید محبی
24. الذریعۀ الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، انتشارات اسماعیلیان
25. ریاحین الشریعۀ، شیخ ذبیح الله محلاتی، ناشر: دارالکتب الاسلامیه، تهران
26. شرح احقاق الحق، مرعشی نجفی، منشورات مکتبۀ آیۀ اللّه المرعشی النجفی، قم
ص:405
27. شرح المقاصد فی علم الکلام، تفتازانی، ناشر دارالمعارف النعانیۀ، 1401 ه- . ق
28. شرح نهج البلاغۀ،ابن أبی الحدید ناشر: دار إحیاء الکتب العربیۀ، عیسی البابی الحلبی و شرکا، 1378 ه- .ش
29. عدۀ الداعی، ابن فهد حلی، 1 جلدی، انتشارات دارالکتاب الاسلامی، 1407 ه- . ق
30. عرفان در سوره یوسف، استاد انصاریان
31. علل الشرائع، شیخ صدوق، 1 جلد، انتشارات مکتبۀ الداوری، قم
32. عوالی اللآلی، ابن ابی جمهور احسائی، 4 جلد، انتشارات سید الشهداء علیه السلام، قم، 1405 ه- . ق
33. الغدیر، علامه امینی، انتشارات دارالکتاب العربی، بیروت، 1397 ه- . ق
34. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، 1 جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ه- . ش
35. فاطمۀ الزهرا من المهد الی اللحد، سید کاظم قزوینی، نشر دارالانصار
36. الفضائل، ابن شاذان، انتشارات رضی، قم 1363 ه- . ش
37. فی ظلال القرآن، سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، انتشارات دارالشروق، بیروت، 1412 ه- . ق
38. الکافی، ثقۀ الاسلام کلینی، 8 جلد، دار الکتب الإسلامیۀ، تهران، 1365 ه- . ش
39. کشف الأسرار و عدۀ الأبرار، رشید الدین میبدی - احمد بن ابی سعد، ناشر: انتشارات امیرکبیر، تهران، 1371 ه- . ش
40. کشف الغمۀ، علی بن عیسی إربلی، 2 جلد، چاپ مکتبۀ بنی هاشمی، تبریز، 1381 ه- . ق
41. لسان العرب، ابن منظور، ناشر: نشر أدب الحوزۀ، قم، 1405 ه- . ق
42. لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، دانشگاه تهران، 1347 ه- . ش
43. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران 1372 ه- .ش
44. مجموعۀ ورام (تنبیه الخواطر)، ورام بن ابی فراس، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات مکتبۀ الفقیه، قم
45. مدینۀ المعاجز، سید هاشم بحرانی، انتشارات موسسۀ المعارف الاسلامیه، قم، 1413 ه- . ق
ص:406
46. مرگ و فرصتها، استاد شیخ حسین انصاریان
47. مستدرک الوسائل، محدث نوری، 18 جلد، موسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1408 ه- . ق
48. مصباح الشریعۀ، امام صادق علیه السلام، 1 جلد، موسۀ الأعلمی للمطبوعات، 1400 ه- . ق
49. مصباح المتهجد، شیخ طوسی، 1 جلد، موسه فقه الشیعه، بیروت، 1411 ه- . ق
50. معارف و معاریف، حسینی دشتی، مصطفی، موسسه فرهنگی آرایه
51. مفردات، الراغب الاصفهانی، دفتر نشر الکتاب، تهران
52. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، 4 جلد، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413 ه- . ق
53. منهاج النجاح فی ترجمۀ مفتاح الفلاح، علی بن طیفور بسطامی، قرن یازدهم، انتشارات حکمت
54. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم1417 ه- .ق
55. نهج البلاغه، ترجمه استاد انصاریان
56. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، انتشارات مؤسسه دارالهجرۀ، قم، 1407 ه- . ق
57. وسائل الشیعۀ، شیخ حر عاملی، 29 جلد، موسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1409 ه- . ق
58. ینابیع المودۀ لذوی القربی، القندوزی، انتشارات دار الاسوه، 1416 ه- . ق
ص:407