قرآن در آيينه نهج البلاغه

مشخصات کتاب

سرشناسه : مصباح ، محمدتقی ، 1313 -

عنوان قراردادی : قرآن در آیینه نهج البلاغه . برگزیده. اردو

عنوان و نام پديدآور : قرآن نهج البلاغه کی آئینه می/ محمدتقی مصباح؛ مترجم هادی حسن فیضی هندی.

مشخصات نشر : قم : مجمع جهانی اهل بیت (ع ) ‫، 1385.

مشخصات ظاهری : 204 ص.

شابک : ‫ 964-529-075-9

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس .

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23قبل از هجرت - 40ق. -- نهج البلاغه -- نقد و تفسیر .

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23قبل ازهجرت - 40ق. -- نهج البلاغه -- جنبه های قرآنی .

شناسه افزوده : فیضی هندی ، هادی حسن، مترجم .

شناسه افزوده : مجمع جهانی اهل بیت (ع )

رده بندی کنگره : ‫ BP38/0462‮ ‫ /م6 1385

رده بندی دیویی : ‫ 297/9515

شماره کتابشناسی ملی : ‫ م85-21522

مقدمه

با اين كه ما معتقديم قرآن كريم بزرگ ترين هديه الهى براى انسان ها و گران بهاترين ميراث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ميان مسلمين است ، امت اسلامى آن طور كه شايسته است براى استفاده از اين ميراث عظيم از خود همت نشان نداده و نمى دهد . جامعه اسلامى پس از وفات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله على رغم تاكيدات فراوان حضرتش مبنى بر وجوب رجوع و عمل به قرآن ، به عنوان ثقل اكبر ، و فرا گرفتن علوم قرآن از اهل بيت عليه السلام به عنوان ثقل اصغر ، از تمسك به اين حبل متين الهى محروم مانده است . در نتيجه جامعه اسلامى از جايگاه اصلى خويش كه قرآن آنها را بدان مژده داده و مى فرمايد : ((انتم الاعلون ان كنتم مومنين)) -1-آل عمران ، 139

. ؟ بازمانده اند و امروزه به اين واقعيت تلخ مى بايد اقرار نمود كه جامعه اسلامى به دليل فاصله گرفتن از واقعيت قرآن و علوم اهل بيت ، متحمل خسارت هاى جبران ناپذيرى شده است .

اما على رغم دورى مسلمين از حقيقت قرآن و غريب بودن اين گوهر آسمانى و عطيه رحمانى ، پرداختن به ظاهر آن در ميان مسلمين گهگاه از رواج و رونق خوبى برخوردار بوده است .

عموم مسلمانان قرآن را كتابى مقدس و آسمانى كه در شب قدر بر قلب مبارك پيامبر نازل شده است ، مى شناسند و بدان احترام مى گذارند . امروزه چاپ قرآن كريم با كاغذهاى عالى و جلدهاى زرين ، و تلاوت و حفظ آن و تسلط بر علومى كه به ظواهر قرآن مى پردازد ، از قبيل تجويد و مانند آن جايگاه ويژه اى در فرهنگ مسلمين پيدا كرده است و هر از چند گاهى شاهد برگزارى مسابقات حفظ و قرائت قرآن كريم در سطح بين الملل كشورهاى اسلامى هستيم و اين خود جاى بسى خوشبختى است .

البته ناگفته نماند كه رونق گرفتن قرآن كريم در ساير كشورهاى اسلامى نيز تا حدود زيادى مرهون حضرت امام خمينى (ره) و پيروزى انقلاب اسلامى ايران بوده است ، زيرا بعد از پيام حضرت امام خمينى (ره) مبنى بر اداره حرمين شريفين به دست شورايى متشكل از كشورهاى اسلامى بود كه عربستان به تعمير و توسعه حرمين شريفين ، پرداخت تا بدين وسيله خود را پيشگام تبليغ اسلام و قرآن وانمود كند واز توجه ملت ها و كشورهاى مسلمان به ايران اسلامى جلوگيرى كند .

در هر حال ، پرداختن

به ظاهر قرآن و دور ماندن از حقيقت آن ، از بزرگ ترين مشكلاتى بوده است كه پيوسته جوامع اسلامى از ناحيه آن ضربه هاى جبران ناپذيرى خورده اند . روشن است كه تا مسلمانان از ظاهر قرآن به باطن آن در نگذرند واز گفتار به عمل روى نياورند ، هدايت قرآن درباره آنها تحقق نيافته است .

اين مجموعه در صدد بررسى عوامل دور افتادن مسلمانان از حقيقت قرآن و عترت ، پس از وفات پيامبر اكرم صلى - الله عليه و آله نيست . آنچه در اين نوشتار آمده ، جلوه هايى از حقيقت قرآن از ديدگاه نهج البلاغه و از زبان خود قرآن كريم است و خواننده ، قرآن را از منظر امير مومنان عليه السلام مى شناسد وبا عظمت آن آشنا مى شود . همچنين به طرح پاره اى از شبهاتى كه از جانب برخى معاندان مطرح مى شود و پاسخ آنها ، پرداخته شده است . در خاتمه نيز از زبان قرآن ناطق ، على عليه السلام ، علل و انگيزه هاى شيطانى طرح اين گونه شبهه ها بيان مى گردد .

لازم به ذكر است مه مطالب اين كتاب در واقع مجموعه چند سخنرانى است كه حضرت آيت الله مصباح يزدى در رمضان سال هاى 1377 و 1378 هجرى شمسى در قم ايراد داشته اند . از آن جا كه سعى بر آن بوده كه تا حد امكان ، مطالبى كه استاد بيان كرده اند كم و زياد و جا به جا نشود و فقط تلاش شده زبان گفتارى تا حدودى به زبان نوشتارى نزديك گردد ، لذا طبيعى است كه دقت هاى معمول نگارشى و ويرايشى به طور كامل و صددرصد در اين كتاب به چشم

نمى خورد .

در پايان از محقق ارجمند جناب حجت الاسلام محمدى كه كار تدوين اين مجموعه را به انجام رسانده اند و نيز جناب حجت الاسلام نادرى كه امر ويرايش آن را بر عهده داشته اند سپاسگزارى نموده و مزيد توفيقات ايشان را از درگاه ايزد منان خواستاريم .

انتشارات موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)

فصل اول : جايگاه قرآن در جامعه دينى

قرآن ، تنها كتاب آسمانى در اختيار انسان

اگر بخواهيم به همه آنچه درباره قرآن در نهج البلاغه آمده است بپردازيم بحث بسيار طولانى مى شود . امام على (ع) در بيش از بيست خطبه نهج البلاغه به معرفى قرآن و جايگاه آن پرداخته است و گاه بيش از نصف خطبه به تبيين جايگاه قرآن و نقش آن در زندگى مسلمانان و وظيفه آنان در قبال اين كتاب آسمانى اختصاص پيدا كرده است . ما در اين جا تنها به توضيح پاره اى از توصيف پاره اى از توصيف هاى نهج البلاغه درباره قرآن كريم بسنده مى كنيم . امام عليه السلام در خطبه 133 مى فرمايد :

و كتاب الله بين اظهر كم ناطق لا يعيى لسانه

قرآن در دسترس و جلوى روى شماست . بر خلاف كتب آسمانى اديان ديگر از قبيل كتاب حضرت موسى و حضرت عيسى عليه السلام ، قرآن در اختيار شماست . گفتنى است كه امم گذشته و به خصوص در بين يهود بنى اسرائيل كتاب مقدس در اختيار عموم مردم نبوده است ؛ بلكه تنها نسخه هاى محدودى از تورات در نزد علماى يهود موجود بوده و براى عموم امكان مراجعه به تورات وجود نداشته است .

درباره كتاب آسمانى حضرت عيسى عليه السلام وضع از اين هم نگران كننده تر بوده و هست ؛ زيرا آنچه امروز به نام انجيل در ميان مسيحيان شناخته

مى شود كتابى نيست كه بر حضرت عيسى مسيح عليه السلام نازل شده ؛ بلكه مطالبى است كه به دست افرادى گردآورى و به نام اناجيل اربعه معروف شده است . بنابراين امم پيشين از دسترسى به كتب آسمانى محروم ماندند . اما وضعيت در مورد قرآن متفاوت است . كيفيت نزول قرآن و قرائت و تعليم آن از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله به گونه اى بود كه مردم مى توانستند آن را فرا بگيرند و آياتش را حفظ كنند و قرآن به طور كامل در دسترسشان باشد . از ديگر ويژگى هاى مهم اين كتاب آسمانى آن است كه خداوند متعال بر امت اسلام منت نهاده و خود ، حفظ قرآن كريم را از هر گونه تهديدى به عهده گرفته است . به علاوه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به قدرى به فراگيرى مسلمانان و حفظ آيات الهى اهتمام داشتند كه در همان زمان رسول الله ، عده زيادى از مسلمانان حافظ قرآن بودند و نسخه هايى از آياتى كه جديدا نازل مى شد در اختيار داشتند و به تدريج آنها را حفظ مى كردند و به هر حال از طريق تكثير اين نسخه ها يا نقل سينه به سينه از حافظى به حافظ ديگر ، قرآن در اختيار همگان قرار مى گرفت .

حضرت على عليه السلام مى فرمايد : كتاب الله بين اظهركم ؛ كتاب خدا در ميان شماست ، در دسترس شماست . ناطق لا يعيى لسانه . بجاست روى اين جمله تاكيد و تكيه شود . حضرت مى فرمايد : اين كتاب گوياست و زبانش به كندى نمى گرايد ، از سخن گفتن خسته

نمى شود و هرگز لكنت پيدا نمى كند ، بنايى است كه پايه هايش فرو نمى ريزد و پيروزمندى است كه يارانش شكست نمى خورند .

سخن گفتن قرآن

امام على عليه السلام از سويى در مورد اوصاف قرآن در نهج البلاغه مى فرمايند : اين كتاب كتاب ناطق است ؛ خودش سخن مى گويد ؛ از سخن گفتن خسته نمى شود . سخن و مطلب خويش را به روشنى بيان مى كند و از ديگر سوى ، مى فرمايند اين قرآن ، ناطق نيست ؛ بايد آن را به سخن درآورد و من هستم كه اين قرآن را براى شما تبيين مى كنم . و گاه در بعضى از تعابير آمده است كه قرآن صامت ناطق ؛ قرآن ساكت است و در عين حال ناطق - نهج البلاغه ، خطبه 147 . لازم به ذكر است كه تمامى آدرس هاى داده شده از نهج البلاغه در ين كتاب بر اساس نهج البلاغه فيض الاسلام مى باشد . ؟ و گويا . به راستى معناى اين سخن چيست ؟

به نظر مى رسد اين تعبير بيانگر دو نگاه متفاوت به اين كتاب آسمانى است كه در يك نگرش قرآن كتابى مقدس ، ولى خاموش در گوشه اى نشسته است و با كسى سخن نمى گويد و كسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى ديگر كتابى است گويا كه همه انسان ها را مخاطب خويش قرار داده است و آنها را به پيروى از خود فرامى خواند و به پيروان خود نويد بهروزى و سعادت مى دهد .

بديهى است قرآنى كه تنها وصف آن تقدس باشد و بس ، كلمات و جملات و آياتى است منقوش بر صفحاتى از كاغذ كه مسلمان ها

به آن احترام مى گذارند ، آن را مى بوسند و آن را در بهترين جاى خانه خويش نگه مى دارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقيقت و معانيش آن را تلاوت مى كنند . اگر با اين ديد به قرآن بنگريم ، قرآن كتاب صامتى است كه با صوت محسوس سخن نمى گويد و كسى كه چنين نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنيد و قرآن كريم مشكلى از او حل نخواهد كرد .

بنابراين ما موظفيم به نگرش دوم روى بياوريم ؛ يعنى قرآن را كتاب زندگى بدانيم و با ايجاد روحيه تسليم در برابر خداى متعال ، خود را براى شنيدن سخنان قرآن كريم كه تمامى آنها دستورات زندگى است آماده كنيم . در اين صورت است كه قرآن ناطق و گوياست ؛ با انسان ها سخن مى گويد و آنها را در تمام زمينه ها راهنمايى مى كند .

علاوه بر اين تفسيرى كه براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بيان كرديم ، معنايى عميق تر از اين نيز براى اين مطلب وجود دارد كه آن معنا مورد نظر حضرت على عليه السلام است و بر اساس آن معناى خاص است كه مى فرمايند قرآن صامت است و بايد آن را به سخن درآورد و اين من هستم كه قرآن را براى شما تبيين مى كنم . اينك به توضيح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم - و در واقع به تبيين معناى حقيقى آن - مى پردازيم : هر چند قرآن كريم كلام خداى متعال است و حقيقت اين كلام الهى و صدور و نزولش براى ما شناختنى نيست ، انما

از آن جا كه هدف از نزول آن هدايت انسان هاست ، اين كلام الهى آن قدر تنزل پيدا كرده است كه به صورت كلمات و جملات و آيات قابل خواندن و شنيدن براى بشر درآمده ، ولى در عين حال چنين نيست كه مضامين همه آيات آن براى انسان هاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسير و تبيين پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام و راسخين در علم بتوانند به مقاصد آيات نايل شوند .

به عنوان مثال ، تفصيل و تبيين جزئيات احكام در قرآن نيامده است ، همچنين آياتى از قرآن كريم مجمل است و نياز به تبيين و توضيح دارد . بنابراين قرآن از بسيارى از جهات ((صامت))است يعنى براى انسانهاى عادى ، بدون تفسير و تبيين كسى كه با غيب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نيست .

پيامبر و تبيين قرآن

يكى از وظايف پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به امت ، تبيين آيات الهى است . قرآن كريم خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد :

و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم -نحل ، 44 . ؟

ما قرآن را بر تو نازل كرديم و وظيفه توست كه قرآن را مردم بخوانى و معارف آن را براى ايشان تبيين نمايى ؛ زيرا چنان كه اشاره شد ، قرآن كلام الهى است و با اين كه بسيار تنزل يافته تابه صورت كلمات و آيات درآمده است در اختيار مسلمانان قرار گرفته ، در عين حال معارف آن ، چنان عميق است كه

براى انسان هاى عادى چندان قابل فهم نيست ، لذا قرآن از اين جهت نزد انسان هاى عادى صامت است و نياز به تفسير و تبيين پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصوم دارد . بر همين اساس خداوند متعال خطاب به پيامبر مى فرمايند : ((ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آن را براى مردم تبيين كنى)) .

بنابراين آيات قرآن تفسيرى خاص خود دارند كه اين تفسير و تبيين و علوم آن نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام است آنها نيز معارف قرآن را در اختيار مسلمان ها گذاشتند و پيام قرآن را به گوش مردم رسانيدند . پس قرآن به اين اعتبار ناطق است و پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام معارف قرآن را بيان فرمودند . لكن بايد توجه داشت كه قرآن سخن خويش را اعم از خوشايند مخاطب بيان مى كند ، خواه موافق خواهش دل او ، يا مخالف هواى نفس انسان باشد . ونيز شياطين انس حق ندارند خواسته هاى خود را بر قرآن تحميل كنند و به اسم برداشت خود از قرآن ، كلام خداوندى را به راى خود تفسير كنند ، كه در اين باره در آينده به تفصيل سخن خواهيم گفت .

بنابر هر دو معنا كه از ((صامت بودن و ناطق بودن)) قرآن بيان شد حضرت على عليه السلام مى فرمايند : ناطق لا يعيى لسانه ؛ قرآن گوينده اى است كه -1-نهج البلاغه ، خطبه 143 . ؟ از سخن گفتن خسته نمى شود و پيام هايش را به گوش مردم مى رساند و حجت را بر مسلمانان تمام مى كند .

بنابراين در

اين فراز از سخن ، على عليه السلام قرآن را چنين معرفى مى كند كه ، قرآن اين كلام الهى در بين شماست و پيوسته با لسانى گويا و رسا انسان ها را به فلاح و رستگارى فرا مى خواند و پيروانش را به سعادت و خوشبختى نويد مى دهد و از انجام رسالت خويش هرگز خسته نمى شود .

در خطبه 157 در وصف قرآن كريم چنين مى فرمايد :

ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اخبركم عنه ، الا ان فيه علم ما ياتى ، و الحديث عن الماضى ، و دواء دائكم ، و نظم ما بينكم

هان ، اين قرآن است . پس از او بخواهيد تا براى شما سخن بگويد در حالى كه هرگز قرآن (بدون تبيين و تفسير پيامبر و امام معصوم عليه السلام) سخن نخواهد گفت . شما بايد از زبان پيامبر و امام معصوم عليهماالسلام با معارف قرآن آشنا شويد و علوم قرآن را از آنها دريافت كنيد . قرآن درياى معارف و علوم الهى است كه غواصى در اين درياى عميق و بى انتها و صيد گوهرهاى انسان ساز آن تنها از عهده كسانى برمى آيد كه با غيب عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نيز از مردم خواسته تا با توسل به ذيل عنايت پيامبر و ائمه هدى عليهم السلام و استفاده از علوم اهل بيت و كمك و راهنمايى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه يابند ؛ زيرا علوم قرآن در نزد اهل بيت است . در نتيجه سخن آنها سخن قرآن است . و چون چنين است پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت

عليهم السلام قرآن ناطقند .

بر مبناى مذكور حضرت على عليه السلام مى فرمايد : ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق ؛ اين قرآن و اين شما ، ببينيد كه بدون تبيين امام معصوم عليه السلام است كه مى بايد قرآن را براى شما تفسير و تبيين كند و شما را از معارف و علوم قرآن آگاه نمايد .

حضرت با بيان اين مقدمه قرآن را از زاويه ديگرى مورد توجه قرار مى دهند و مردم را به رجوع به قرآن و تدبر در آن فرا مى خوانند . حضرتش مى فرمايند ، حال كه امام معصوم عليه السلام مى بايد علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بيان كند و خود قرآن سخن نمى گويد و مردم خود نيز قادر نيستند مستقيما پيام هاى الهى را دريافت كنند . اكنون : اخبركم عنه ؛ من شما را از قرآن آگاه مى كنم واز علوم و معارف قرآن به شما خبر مى دهم . بدانيد تمام آنچه مورد نياز شماست در قرآن كريم است :

الا ان فيه علم ما ياتى و الحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم بينكم

علم گذشته و آينده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است . اين شما هستيد كه بايد با استفاده از قرآن كريم و علوم اهل بيت عليه السلام به امور خود سامان بخشيد .

تذكر دو نكته

1- قرآن مهم ترين سند تاريخى براى مسلمانان و پيروان اين كتاب آسمانى است . آن جا كه قرآن از تاريخى سخن مى گويد و تفكرات و معتقدات اقوام و ملل پيشين و روش زندگى و سرگذشت آنها را بيان مى كند ، معتبرترين سند تاريخى است و

در مقايسه با كتب و مطالب تاريخى ، كه سند قرآنى ندارد ، گر چه به صورت تواتر نقل شده باشد ، ارزش و اعتبار آنها در حد قرآن نيست . پس اخبار گذشتگان و داستان انبيا و اقوام پيشين را از قرآن بايد شنيد و از آنها پند گرفت .

اين ما هستيم كه بايد با مراجعه به قرآن و مطالعه داستان زندگى اقوام و ملل پيشين از آنها درس عبرت گرفته ، زندگى خود را بر اساس حق و روش صحيح سامان بخشيم .

2- قرآن كريم علاوه بر آن كه تاريخ گذشتگان را براى ما نقل مى كند و با بيان حوادثى كه براى آنان رخ داده است ما را در فضاى زندگى آنها قرار مى دهد و از ما مى خواهد كه درس عبرت بگيريم ، از آينده نيز خبر مى دهد . بديهى است سخن علمى و يقينى راجع به آينده گفتن كار كسى جز خداوند متعال و كسانى كه به اذن او از آينده خبر دارند نيست . اين خداست كه آينده و گذشته و حال برايش معنا ندارد و مى تواند راجع به آينده سخن بگويد و از آن خبر دهد ، اوست كه مى تواند راه را براى بندگانش روشن كند كه چگونه رفتار كنند تا به سعادت برسند . اين قرآن كريم است كه از گذشته و آينده خبر مى دهد و انسان را نسبت به آن آگاه مى كند . لذا حضرت مى فرمايد :

الا اين فيه علم ما ياتى و الحديث عن الماضى

آگاه باشيد كه علم آنچه مى آيد و آنچه گذشته است در قرآن كريم است

.

نقش قرآن در زندگى

حضرت على عليه السلام كليد حل همه مشكلات را قرآن معرفى مى كند و در وصف آن مى فرمايد : و دواء دائكم ما بينكم ؛ دواى درد و راه حل مشكلات شما و راه سامان بخشيدن به امورتان در قرآن است . قرآن داروى شفابخشى است كه همه دردها را درمان مى كند و با وجود قرآن دردها و ناراحتى ها التيام مى يابد . بايد اين نسخه شفابخش را خواند و آن را به دقت مطالعه كرد و با راه درمان دردها و مشكلات فردى و اجتماعى آشنا شد .

بديهى است قبل از احساس و شناختن درد و مشكل ، سخن گفتن از درمان ، خارج از مسير طبيعى است ؛ زيرا ابتدا بايد دردهاى فردى و اجتماعى را شناخت و با مطالعه و دقت در آيات كريمه قرآن با آنها آشنا شد ، آن گاه با به كار بستن اين نسخه شفا بخش به درمان آنها پرداخت . امروز در جامعه ما مشكلات فراوانى اعم از فردى و اجتماعى وجود دارد كه همه خواهان رفع اين مشكلاتند و با اين كه پيشرفت هاى چشم گيرى در زمينه هاى مختلفى وجود داشته است ، مشكلات زيادى باقى مانده است كه مسئولين پيوسته در تلاشند تا به صورتى آنها را حل كنند .

حضرت در اين خطبه مى فرمايند : و دواء دائكم و نظم ما بينكم ؛ قرآن نسخه درمان دردها و مشكلات شماست ، و در خطبه 189 با اين تعبير كه و دواء ليس و بعده داء مى فرمايند : قرآن دارويى است كه بعد از آن دردى باقى نمى ماند .

مطلبى كه قبل

از هر چيز بايد بدان توجه داشت ايمان به فرمايش حضرت على عليه السلام است ؛ يعنى بايد با تمام وجود باور داشته باشيم كه درمان حقيقى دردها و مشكلات ما ، اعم از فردى و اجتماعى ، در قرآن است . همه ما به اين مطلب اقرار مى داريم ؛ لكن مراتب ايمان و يقين افراد متفاوت است . هر چند هستند كسانى كه با تمام وجود باور داشته باشند كه اگر به قرآن روى بياورند و معارف و راهنمايى هاى آن را به كار بندند ، قرآن بهترين نسخه شفابخش دردهاست ، لكن چنين افرادى بسيار اندكند و شايد يكى از بزرگ ترين مشكلات جامعه ما ضعف ايمان در اين جهت باشد و اين امر موجب شده است بسيارى از مشكلات همچنان باقى بماند . گاه كسانى در اثر ناآگاهى و يا كج انديشى ممكن است اين فكر انحرافى را مطرح كنند كه با وجود اين كه قرآن در اختيار ماست و مدعى پيروى از آن هستيم پس چرا مشكلات اقتصادى مانند تورم و گرانى و هزاران مشكل فردى ، اجتماعى ، اخلاقى و فرهنگى رنج مى برند ؟ براى پاسخ به اين پرسش ، در اين جا توضيحاتى را بيان مى داريم .

قرآن ؛ راهنماى خطوط كلى

بسيار ساده انگارانه به نظر مى آيد كه كسى انتظار داشته باشد قرآن مانند كتاب حل المسائل ، دردها و مشكلات فردى و اجتماعى را يكى يكى بيان كند و سپس راه حل آنها را به ترتيب توضيح دهد . قرآن با سر نوشت ابدى انسان سر و كار دارد و هدف قرآن فلاح و رستگارى

انسان در دنيا و آخرت است . در اين عرصه ، قرآن كريم راه هاى كلى و خطوط اصلى را به ما نشان مى دهد كه با به كار بستن آنها مى توانيم زندگى سعادتمندانه اى داشته باشيم ، اين خطوط كلى چراغ هايى هستند كه جهت سير و حركت را نشان مى دهند لكن بايد توجه داشته باشيم كه براى رسيدن به سعادت و رستگارى در دنيا و آخرت و رفع مشكلات و تحقق جامعه اى مترقى و در عين حال دينى و اسلامى ، خداوند متعال دو وسيله در اختيار انسان قرار داده است : يكى دين و ديگرى عقل .

قرآن خطوط اصلى ترقى و تكامل انسانى را روشن مى كند و جامعه اسلامى موظف است با نيروى تفكر و انديشه و استفاده از تجارب علمى ديگران ( حتى غير مسلمانان ) را منع نمى كند ؛ بلكه علم را وديعه الهى مى داند و مسلمانان را به آموختن آن تشويق مى كند . پيامبر صلى الله عليه و آله جهت ترغيب و تشويق مسلمانان به يادگيرى علوم مى فرمايند :

اطلبوا العلم و لو بالصين -1- بحارالانوار : ج 1 ، ص 177 ؟

دانش بياموزيد و از تجارب علمى ديگران بهره مند شويد هر چند براى تحقق اين منظور پيمودن مسيرى بس طولانى لازم باشد . البته امروزه روابط بين المللى ، بسيار پيچيده است و كشورهاى استكبارى و قدرت هاى اهريمنى با انواع حيله ها و ابزارهاى گوناگون تكنولوژى ، اقتصادى ، و به طور كلى با استفاده از محصولات تجارب علمى بشر در صددند تا روابط سلطه جويانه خود را تحكيم بخشند ، لكن ما

بايد با ذكاوت بسيار ، بدون اين كه از اهداف اسلامى و قرآنى خود كم ترين عقب نشينى كنيم از نتايج علوم بشرى در زمينه هاى مختلف در راه بهبود وضع اقتصادى و رفع مشكلات معيشتى مردم بهره جوييم .

بنابراين قرآن در پى پاسخ گويى به تمام مشكلات ريز و درشت زندگى بشر نبوده و نيست ، بلكه بيانگر خطوط اصلى و كلى سعادت و تكامل انسان است و آن را به مسلمانان نشان داده و مردم را بدان فرا مى خواند . در اين قسمت ، در ادامه فرمايش حضرت على عليه السلام كه درباره شفابخشى قرآن است به يكى از آن خطوط كلى مستفاد از قرآن اشاره مى كنيم و آن را به عنوان نمونه توضيح مى دهيم .

نمونه اى از خطوط كلى قرآن

قرآن كريم مى فرمايد :

و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون . -2- اعراف ، 96 . ؟

اين آيه يكى از محكماتى است كه هيچ گونه تشابهى درآن وجود ندارد و چنان معناى صريح و روشنى دارد كه جاى هيچ گونه شك و شبهه اى درآن نيست ، به نحوى كه در اين قالب زبانى ، معنايى جز همان چيزى كه هر اهل زبان و آشناى به زبان عربى مى فهمد قابل برداشت نيست ؛ بگذريم از كج انديشان و قايلين به قرائت هاى مختلف و برداشت هاى نو ، كه ممكن است بگويند ما از كلمه ليل ، نهار را مى فهميم و از حجاب داشتن ، عريان بودن را برداشت مى كنيم!البته خاطرنشان مى كنم كه در

آينده درباره((قرائت هاى مختلف از دين)) به تفصيل سخن خواهيم گفت .

اين آيه ، يكى از خطوط كلى اعتقادى و در عين حال راه درمان مشكلات اقتصادى و راه رفع مضيقه هاى معيشتى را بيان مى كند . ترجمه آيه شريفه اين است : ((اگر اهل آبادى هاى روى زمين ايمان مى آورند و تقوا پيشه مى كردند هر آيينه ما بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى گشوديم ؛ ولى آنها تقوا پيشه نكردند ، بلكه كفر ورزيدند و نسبت به نعمت هاى خداوند ناسپاسى كردند و در نتيجه دچار مشكلات و انواع بلاها شدند . )) بنابراين قرآن كريم با صراحت تمام ، توسعه اقتصادى و پيدا شدن گشايش در زندگى مومنين و رفع تنگناهاى اقتصادى و نزول نعمت و به طور كلى نزول بركات آسمان و زمين را در گرو ايمان و تقوا مى دادند و در مقابل ، ناسپاسى و كفران نعمت هاى الهى را موجب زوال نعمت ها و نزول بلاها و انواع مشكلات معرفى مى كند و قدردانى و شكر نغمت را موجب ازدياد آن و كفران نعمت را موجب عذاب مى داند . قرآن مى فرمايد :

لئن شكرتم لازيد نكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد -1- ابراهيم ، 7 . ؟

هر آينه اگر شكر نعمت ها را به جاى آوريد شما را افزون خواهم كرد ، و اگر ناسپاسى نماييد تحقيقا عذاب من سخت خواهد بود . در اين جا به يكى از نعمت هاى بزرگ الهى كه در اثر پيروى از قرآن كريم شامل ملت بزرگوار ايران شده است اشاره مى كنيم و توفيق قدردانى آن را براى مردم از

خداى بزرگ مى طلبيم و به ذات اقدسش پناه مى بريم از اين كه در اثر ناسپاسى ، اين نعمت بزرگ از ما گرفته شود .

تجلى موهبت الهى در تحقق حكومت اسلامى

همه تصديق مى كنيم بعد از شهادت امام على عليه السلام يكى از بزرگ ترين آرزوهاى ما مسلمانان داشتن حكومت عدلى متكى بر وحى و احكام الهى بوده است . سال ها اجداد و نياكان ما در آرزوى برقرارى چنين حكومتى بوده اند و در حالى كه در زير سلطه پادشاهان و حاكمان جور ، در جوى خفقان آور زندگى مى كردند و چندان نقشى در اداره امور اجتماعى خويش نداشتند ، تحقق حكومت اسلامى براى آنان امرى آرمانى و دست نيافتنى و محال مى نمود .

بعد از گذشت هزار و سيصد و اندى سال در اين برهه از تاريخ در اثر روى آوردن مردم مسلمان ايران به قرآن كريم و رهبرى ولى فقيه و نايب امام معصوم عليه السلام خداى متعال يكى از بزرگ ترين نعمت هايش ؛ يعنى حكومت اسلامى را به مردم ايران عنايت كرد . بديهى است كه درصدد توجيه نواقص و كمبودها و توجيه عملكردها نيستيم ، بلكه آنچه در اين جإ ؛ گ مورد تاكيد است اين است كه اصل تحقق اين نظام مقدس به منظور پياده شدن احكام الهى از موهبت هاى الهى است .

آنچه اينك بعد از گذشت بيست سال از انقلاب به آن توجه داده مى شود و نگرانى دلسوزان انقلاب و پاسداران ارزش هاى دينى و اخلاقى را دو چندان كرده است اين است كه جامعه ، ايمان و تقواى خود را از دست بدهد و به تدريج ارزش هاى انقلابى و دينى اش كم رنگ شود و

در نتيجه دشمنان اسلام و ايران در تهاجم و شبيخون فرهنگى در اجراى نقشه هاى خود موفق شوند و با جدا كردن مردم و به خصوص طبقه جوان از ارزش هاى دينى و انقلابى دوباره بر مردم مسلمان ايران تسلط يابند .

در اين جا ممكن است اين سوال مطرح شود كه پس چه بايد كرد تا از يك طرف ارزش هاى اعتقادى و دينى جامعه حفظ شود و در نتيجه ، دشمن در اجراى نقشه هايش ناكام گردد واز طرف ديگر بر همه مشكلات فايق آييم .

حل مشكلات اجتماعى در سايه پيروى از قرآن

گفتار حضرت على عليه السلام در اين زمينه ، بيان ديگرى از سخن بى نهايت ارزشمند پيامبر بزرگوار اسلام است كه فرمودند :

اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن -1- بحار : ج 92 ، ص 17 . ؟

هر گاه اضطراب و نگرانى ها و مشكلات و نابسامانى ها و فتنه ها مانند پاره هاى شب ظلمانى بر جامعه شما سايه افكند و در حل مشكلات راه به جايى نبرديد بر شما باد كه به قرآن رجوع كنيد و راهنمايى هاى نجات بخش آن را ملاك عمل قرار دهيد .

دستورات اميد بخش قرآن روح اميد و پيروزى بر مشكلات و رستگارى و بهروزى را در دل ها زنده مى كند و انسان ها را از ياس و نوميدى نجات مى دهد .

بديهى است هر پيروزى در گرو خواست و تلاش انسان هاست . بنابراين اگر بخواهيم هم چنان استقلال ، آزادى و حكومت اسلامى خود را حفظ كنيم و در پناه خداوند متعال از هرگونه توطئه اى در امان باشيم ، راهى جز بازگشت به سوى خدا و احكام نجات

بخش قرآن و توبه به خاطر ناسپاسى ها و بى حرمتى هايى كه از سوى بعضى غربزده ها نسبت به ارزش هاى دينى روا داشته شده است ، وجود ندارد .

بسيار ساده انگارى است اگر فكر كنيم قدرت هاى استكبارى در كوچك ترين مساله اى كه به نفع ملت مسلمان ايران تمام مى شود و در راستاى منافع استعمارى آنهانباشد با مسئولين نظام جمهورى اسلامى ايران همراهى كنند . و نيز بسيار ناسپاسى است كه دست از قرآن كريم ، اين معجزه جاودان پيامبر و تضمين كننده سعادت و رستگارى ، برداريم و براى حل مشكلات ، دست نياز به سوى دشمنان دراز كنيم و ولايت فقيه را كه ادامه ولايت انبيا وامامان معصوم است رها نموده ، ولايت و تسلط شياطين و دشمنان خدا را پذيرا شويم . بايد به خدا پناه برد از اين كه روزى ملت مسلمان ايران ، به خاطر ناسپاسى از نعمت بزرگ استقلال و عزت و امنيت ، مورد غضب قرار گيرد و وسيله سقوط و ذلت خويش را مجددا با دست خويش فراهم كند .

به هر حال وظيفه آحاد ملت و به خصوص دست اندركاران امور فرهنگى كشور است كه از حريم اعتقادات و ارزش هاى اخلاقى و دينى جامعه پاسدارى نمايند .

تصور برخى از كسانى كه بينش كافى در معارف دينى ندارند و تحت تاثير بينش هاى فردگرايانه و گرايش هاى سكولاريستى هستند در مورد فراز مورد بحث كلام حضرت على عليه السلام كه مى فرمايند راه حل همه دردها و مشكلات شما در قرآن است ، اين است كه ، مقصود از دردها و مشكلات ،

دردها مشكلات معنوى و اخلاقى فردى مردم است . اما به نظر ما اين تفسير صحيح نيست ؛ زيرا آنچه مورد بحث است اعم از مسائل و مشكلات فردى و اجتماعى است . ناگفته نماند پرداختن به بحث جدايى دين از سياست و بى پايه بودن بينش سكولاريستى به صورت گسترده ، مجال ديگرى مى طلبد ، با وجود اين با بيان و توضيح سخن حضرت ، در ادامه اين بحث ، بى بنيان بودن نظريه جدايى دين از سياست و بطلان گرايش سكولاريستى نيز روشن خواهد شد .

نظم بخشى به امور اجتماعى طبق رهنمودهاى قرآن

حضرت على عليه السلام مى فرمايند :

الا ان فيه علم ما ياتى و التحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم ما بينكم . - نهج البلاغه ، خطبه 157 . ؟

حضرت ، بعد از بيان اين مطلب كه علم گذشته و آينده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست ، اين نكته را متذكر مى شوند كه : و نظم ما بينكم ؛ نظم و راه سامان بخشيدن به روابط بين مسلمانان در قرآن است . اين كتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نيز معين مى كند . براى توضيح اين جمله كوتاه و در عين حال تضمين كننده حيات اجتماعى مسلمانان ، از ذكر مقدمه اى كوتاه ، ناگزير هستيم .

بزرگ ترين هدف هر نظام سياسى و اجتماعى ، تامين نظم و امنيت اجتماعى است . هيچ مكتب سياسى را در جهان نمى توان يافت كه چنين هدفى را انكار كند ؛ بلكه تأمين امنيت و برقرارى نظم سر لوحه وظايف هر حكومتى است . و نيز

گفته مى شود برقرارى نظم سياسى و اجتماعى از اهداف علم سياست است ، چنان كه همه نظام هاى سياسى حاكم بر جوامع بشرى ، حداقل در شعار و تبليغات خود آن را به عنوان بزرگ ترين اهداف نظام حكومتى خود بيان مى كنند .

نقش هدف در زندگى اجتماعى

در اين جا به نقش هدف در زندگى اجتماعى نيز بايد توجه داشت ؛ زيرا بدون در نظر گرفتن هدف در زندگى اجتماعى نمى توان سخن از نظم اجتماعى گفت . هدف است كه منطقا رفتارهاى خاص را ايجاب مى كند . افراد با انجام رفتارهاى خاص در زندگى اجتماعى مى خواهند به آن هدف دست يابند . هدف نيز به نوبه خود ، برخاسته از فرهنگ و انديشه افراد جامعه است ، به نحوى كه هر جامعه اى بر حسب طبع اولى ، در راستاى فرهنگ و انديشه خود ، نظم اجتماعى خاصى را ايجاب مى كند . و لذا قدرت هاى استعمارى در راستاى سياست هاى استكبارى خود سعى مى كنند ملت ها را در جهت اهداف استعمارى خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلى خود تهى كنند و از طريق تحميل فرهنگ وارداتى نظم و فرهنگ ملت ها را در دست داشته باشند .

بنابراين بايد ديد فرهنگ و انديشه حاكم بر جامعه ، چه نظمى را ايجاب مى كند . بديهى است كه فرهنگ دينى برخاسته از قرآن و جهان بينى توحيدى ، نظم و سياستى را ايجاب مى كند كه در راستاى تحقق هدف خلقت و تأمين سعادت و رستگارى انسان در دنيا و آخرت باشد و آنچه اصالتا مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تكامل انسان مى باشد

.

با كمال تاسف بعضى از روشنفكران و ليبرال ها كه از يك طرف مسلمانند و از طرف ديگر در مسائل سياسى و اجتماعى اسلام بصيرت كافى ندارند ، و در نتيجه دغدغه و تعصب دينى در آنها بسيار ضعيف است ، از اين نكته اساسى غافلند و وقتى سخن از نظم اجتماعى گفته مى شود ، نظم اجتماعى حاصل از دموكراسى غربى در نظر آنها تداعى مى شود . در حالى كه آن نظم اجتماعى غرب برخاسته از انديشه سكولاريستى اوست . اين روشن فكران به خاطر ضعف معلومات دينيشان گمان مى كنند تنظيم امور اجتماعى و اداره جامعه بر مبناى نظم ، تنها در جدايى از سياست امكان پذير است كه اين خود از نتايج استعمار فرهنگى است و از موفقيت هاى قدرت هاى استكبارى محسوب مى شود كه توانسته اند با تخدير افكار به اصطلاح روشن فكران كشورهاى جهان سوم ، آنها را از انديشه دينى تهى كنند و به عوامل ترويج فرهنگ استعمارى خود تبديل نمايند .

به هر حال در فرهنگ توحيدى و اسلامى هر چيزى از جمله نظم اجتماعى ، در راستاى هدف خلقت ارزيابى مى شود و بديهى است كه هدف از نظم اجتماعى در فرهنگ دينى و قرآنى تنها تأمين رفاه مادى و منافع دنيوى نيست ؛ بلكه علاوه بر تأمين رفاه و منافع دنيوى ، تكامل انسان و سعادت اخروى بشر مورد نظر است و روشن است كه در مقام تعارض ، سعادت اخروى بر امور دنيوى مقدم شمرده مى شود .

حال با توجه به اين مقدمه به بيان حضرت على عليه السلام درباره نقش درباره نقش قرآن در

تأمين نظم سياسى و اجتماعى جامعه باز مى گرديم و بيان حضرت را مورد دقت قرار مى دهيم تا با ديدگاه ولايت در مورد نقش و جايگاه قرآن در زندگى اجتماعى بيشتر آشنا شويم .

حضرت على عليه السلام با تعبيرى اعجاز گونه نقش قرآن را در تنظيم امور اجتماعى جامعه بيان مى كنند و ما را بدان توجه مى دهند تا مبادا از آن غفلت كنيم . حضرتش ، بعد از آن كه فرمودند قرآن نسخه شفا بخش دردها و مشكلات شماست ، مى فرمايند : و نظم ما بينكم ؛ نظم امور و روابط بين شما در قرآن است ؛ يعنى اگر نظم مطلوب و معقول را كه همه افراد جامعه در سايه آن نظم به حقوق مشروع خود برسند ، طالب باشيد ، مى بايد امور خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن سامان بخشيد .

بر آگاهان پوشيده نيست كه تعبير((ونظم بينكم)) متوجه امور و روابط اجتماعى افراد است . هر چند افراد موظفند امور شخصى و فردى خود را نيز بر اساس رهنمودهاى قرآن تنظيم كنند ؛ لكن تعبير((و نظم ما بينكم)) شامل نظم امور شخصى افراد نمى شود ؛ چنان كه بر اهل زبان پوشيده نيست ، حضرت على عليه السلام در فرازهاى مورد بحث درصدد بيان نقش جنبه هاى اجتماعى قرآن كريم هستند .

حضرت با بيان اين نكته كه نظم اجتماعى شما در قرآن كريم است ، به مسلمانان و پيروان خود مى فرمايند شما بايد امور سياسى و روابط اجتماعى خود را بر اساس قرآن سامان دهيد .

البته روشن است كه توصيه هاى مذكور تا زمانى كه از ناحيه مسوولان نظام اسلامى

توصيه هاى اخلاقى غير لازم الاجرا تلقى شود و مورد اعتقاد و باور و ايمان قلبى آنها نباشد ، اين نسخه شفابخش آسمانى دردى از دردهاى اجتماعى جامعه ما درمان نمى كند . حضرت با بيان نكات سياست نظام دينى ، واقعياتى را بيان مى كنند كه بدون به كار بستن آنها ، رسيدن به يك جامعه انسانى مبتنى بر قسط و عدل كه آنها افراد به حقوق خويش و تكامل مطلوب برسند ، ممكن نمى باشد .

بنابراين اصلى ترين و كارسازترين عامل ، عامل ايمان و اعتقاد و باور مسوولان و دست اندركاران حكومت ، به برنامه و سياست هاى كلى قرآن كريم است . تا آنها به قرآن و كارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشكلات جامعه و تأمين سعادت افراد ، ايمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند ، نه تنها در عمل ، قرآن را الگوى خود قرار نمى دهند ، بلكه درصدد فهم معارف قرآن نيز برنمى آيند . البته چون در كشور اسلامى و بر مردم مسلمان حكومت مى كنند ، ممكن است به حسب ظاهر و در مقام شعار ، براى حفظ موقعيت خويش در ميان مردم خود و ديگر ملل مسلمان ، خود را مسلمان و حكومت خود را حكومت اسلامى بنامند ؛ در حالى كه تنها الگوى حكومتى كه براى آنها مطرح نيست حكومت بر اساس قوانين اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است . ليكن اين بيگانگى دولت هاى به اصطلاح اسلامى از دين و فرهنگ قرآنى ، به خصوص در زمينه سياست و اداره جامعه ، مطلبى

نيست كه براى مسلمانان ناشناخته باشد ؛ زيرا ملل مسلمانان همه مى دانند نظام هاى حكومتى كشورهايشان اسلامى نيست و فرهنگ و ذهنيت حاكم بر مسوولان حكومتى ، با ذهنيت و الگويى كه بر اساس فرهنگ قرآنى شكل مى گيرد به كلى متفاوت است .

آنچه انسان را به شگفتى و تعجب وا مى دارد و در عين حال جاى تاسف و نگرانى دارد ، وضعيت فرهنگى حاكم بر كشور اسلامى عزيزمان ايران است . در كشورى كه بر اساس رهنمودهاى قرآن و فرهنگ دينى و به رهبرى ولايت فقيه انقلاب كرده و به پيروزى رسيده است ؛ بسى جاى تاسف و نگرانى است كه سخنان و مواضع و عملكرد بعضى مسوولان فرهنگى نشان مى دهد آنها نيز شناخت كافى از اين كتاب آسمانى ندارند و كارآمدى الگوى حكومتى برگرفته از آن را بيشتر از هر الگوى شرقى و غربى ديگر نمى دانند . اينان پيوسته از اصول انقلاب اسلامى و ارزش هاى دينى عقب نشينى مى كنند و به دليل نداشتن ايمان كافى و اعتقاد قلبى گاه به كنايه و گاه به تصريح ، با كمال بى شرمى ، چنين اظهار مى كنند كه دوران حاكميت قرآن و كارآيى فرهنگ دينى در عرصه حكومت گذشته است و در اين زمانه ، جامعه بشرى به وحى الهى نياز ندارد و خود به تنهايى مى تواند راه هاى بهترى براى اداره جامعه و تأمين امنيت و برقرارى نظم ارائه كند . بجا بود در اين جا اشاره اى به ظالمانه بودن نظام هاى حكومتى موجود در جهان و فجايع و جناياتى كه در حق ملت ها به نام نظام هاى پيش رفته و متمدن مى شود داشته

باشيم تا بى مايگى سخن مذكور و بى ايمانى و خود باختگى گويندگان آن بيش از پيش برملا شود ؛ لكن به خاطر دور نشدن از اصل موضوع و پرهيز از طولانى شدن سخن ، از بيان بى عدالتى ها و پاى مال شدن حقوق انسان ها و ظلم و جنايت و ناامنى هاى موجود در نظام هاى بشرى صرف نظر مى كنيم و به منابع مربوطه ارجاع مى دهيم .

به هر حال بديهى است وقتى كارآيى حكومت بر اساس رهنمودهاى قرآن در تأمين قسط و عدل و نظم در جامعه به منصه ظهور مى رسد كه مسوولان و دست اندركاران حكومت بدان باور و يقين داشته باشند و در مقام عمل ، قوانين و دستورات قرآن را بنابراين حاكميت قرآن در جامعه در گرو ايمان و باور قلبى كارگزاران حكومت به اين كتاب آسمانى است كه اين مساله نيز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به اين نسخه شفابخش الهى و احساس نياز آنها به دين و حكومت الهى است . اين احساس نيز جز با ايجاد روحيه بندگى و زدودن روح استكبارى و خود بزرگ بينى در مقابل حاكميت خداوند متعال حاصل نمى شود . اين روحيه استكبارى همان روحيه مذمومى است كه شيطان را از آستانه تشرف به مقام ملائكه اللهى و قرب به بارگاه خداوندى تنزل داد و شقاوت ابدى او را باعث گشت .

شايسته است در اين مقام خطاب حضرت على عليه السلام در خطبه 175 را كه عواقب ناخوشايند دورى از قرآن كريم را بيان مى كنند مورد توجه قرار دهيم . اين بيان هشدارى است براى كسانى كه از يك طرف خود را پيرو

على عليه السلام معرفى مى كنند و از طرف ديگر قرآن و الگوى حكومتى برگرفته از آن را براى اداره جامعه بشرى امروز ناكافى مى دانند و تراوشات فكرى ناقص بشرى را در ارائه سياست هاى حكومتى بر حكومت ولايى قرآن ترجيح مى دهند . اميد كه در پرتو چنين رهنمودهايى همه مردم جامعه ما و به ويژه برنامه ريزان و متصديان امور حكومتى ، بيش از پيش به لزوم محور بودن قرآن در جامعه اسلامى ايمان پيدا كنند و اين توصيه ها در صحنه عمل به كار گرفته شود .

بى نيازى در سايه پيروى از قرآن

حضرت على عليه السلام در خطبه مذكور قرآن كريم را به عنوان شاخص معرفى مى كنند و مى فرمايند : به يقين بدانيد قرآن آن نصيحت كننده و پند دهنده اى است كه در ارشاد پيروان خود خيانت نمى كند و آن هدايت گرى است كه گمراه نمى كند و گوينده اى است كه در گفتارش دروغ نمى گويد و كسى با اين قرآن ننشست و در آن تدبر و انديشه نكرد مگر آن كه چون از نزد آن برخاست هدايت و رستگاريش افزايش يافت و از گم راهى او كاسته شد . آن گاه حضرت مى فرمايد :

و اعلموا انه ليس على احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غنى فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لاوائكم فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال . -1- نهج البلاغه ، خطبه 175 . ؟

با وجود قرآن حاكميت آن بر جامعه ، براى احدى نيازى باقى نمى ماند كه برآورده نشود ؛ زيرا قرآن كريم عالى ترين برنامه الهى

براى زندگى موحدين است و خداى متعال عزت و رستگارى دنيا و آخرت پيروان اين كتاب آسمانى را تضمين كرده است . بنابراين در صورتى كه جامعه اسلامى ما فرامين و دستورات حيات بخش قرآن را به كار بندد و با ايمان به صدق وعده هايش آن را الگوى عمل خويش قرار دهد ، قرآن تمام نيازهاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى جامعه را برمى آورد و جامعه اسلامى را از هر چيز و هر كس بى نياز مى كند .

در مقابل ، حضرت خطر جدايى از قرآن را گوشزد مى كنند و اين فكر را كه بدون قرآن ، اين ثقل اكبر الهى ، بتوان مشكلات و نيازمندى هاى فردى و اجتماعى جامعه را برطرف كرد رد مى كنند و مى فرمايند : و لا لاحد قبل القرآن من غنى ؛ هيچ كس بدون قرآن بى نياز نخواهد بود و هرگز جامعه از قرآن مستغنى نخواهد شد ؛ يعنى براى ايجاد جامعه اى بر پايه قسط و عدل و ارزش هاى اخلاقى و انسانى ، اگر تمامى علوم و تجربه هاى بشرى به خدمت گرفته شوند و همه افكار و انديشه ها بسيج گردند ، بدون قرآن هرگز راه به جايى نخواهند برد . چرا كه غنا و بى - نيازى براى كسى بدون قرآن ميسر نمى شود . بر اين اساس حضرت مى فرمايند :

فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لاوائكم

بهبودى دردها و مشكلات خود را از قرآن بخواهيد و در سختى ها و گرفتارى ها از قرآن چاره جويى كنيد . سپس با خاطر نشان كردن بزرگ ترين بيمارى هاى فردى و اجتماعى ، يعنى كفر

و ضلالت و نفاق مى فرمايند راه درمان اين دردها و مشكلات در قرآن موجود است و شما بايد با مراجعه به قرآن كريم دردها و مشكلات خود را درمان كنيد .

بنابراين بايد اصول كلى و خطوط را از قرآن گرفت و با تبعيت از آن اصول كلى و استفاده از تجارب و تدبر و انديشه ، راه حل مشكلات را پيدا كرد . اگر با اين بينش در صدد حل مشكلات برآييم به طور قطع ، بر همه مشكلات ، در تمام زمينه ها فايق خواهيم آمد ؛ زيرا اين وعده الهى است . خداى متعال مى فرمايد : من يتق الله يجعل له مخرجا ؛ هر كس تقواى الهى پيشه كند و-1- طلاق ، 2 . ؟ از دستورات خداوند سر پيچى نكند خداى متعال راهى براى نجات و خروج از مشكلات براى او فراهم مى سازد .

قرآن داروى بزرگ ترين دردها

البته ممكن است سخنان پيش گفته به مذاق انسان هاى مغرور و كسانى كه از تقواى الهى و علوم قرآن و اهل بيت بهره چندان ندارند و با دانستن اصطلاحاتى از علوم بشرى خود را در عرض خداوند مى پندارند خوش نيايد ؛ لكن هر انسان عاقلى اعتراف مى كند كه آنچه بشر ، با همه پيشرفت هاى شگرف علمى اش كشف كرده است در مقابل مجهولاتش قطره اى است در مقابل دريا ، و همه ادعاهاى مكاتب اخلاقى غير الهى در ارائه الگوى مدينه فاضله انسانى ، در مقابل علم بى نهايت الهى و علوم اهل بيت عليهم السلام ، كه از الهامات الهى سرچشمه مى گيرد ، چيزى بيش از صفر نمى باشد .

به هر حال حضرت على عليه السلام بزرگ ترين درد جامعه بشرى را كفر و نفاق و گمراهى مى داند . اين امراض روحى هستند كه جامعه را به انواع مشكلات و گرفتارى ها دچار مى كنند و درمان آنها را نيز بايد از قرآن سراغ گرفت :

فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال ؛ بزرگ ترين درد عبارت است از كفر و نفاق و ضلالت و گمراهى و درمان عبارت است از ايمان به قرآن و تبعيت از آن .

البته بايد توجه داشت كه مفهوم اين سخن كه((درمان دردهاى خود را از قرآن بخواهيد ؛ زيرا قرآن درمان همه دردها و مشكلات است)) اين نيست كه قرآن ، همانند نسخه پزشك ، امراض جسمى شما را توضيح داده است و براى بهبودى هر كدام دارويى پيشنهاد و توصيه مى كند يا در باب مشكلات اقتصادى و نظامى و در زمينه هاى صنعت و تكنولوژى مى بايد فرمول هاى حل مسائل را از قرآن فرا گرفت . هرگز كسى كه كمترين اطلاعى از معارف دينى داشته باشد اين سخن حضرت را بدين معنا تفسير نمى كند ؛ زيرا بيمارى هاى جسمى و حل ساير مشكلات ، وسايل و راه هاى طبيعى خود را مى طلبد . قرآن كريم براى حل اين مشكلات ، چنان كه قبلا گفته شد ، خطوط كلى را بيان مى كند و مردم موظفند با سرمشق قرار دادن خطوط كلى قرآن و استفاده از عقل و توانايى هاى خدادادى و استفاده از تجارب علوم بشرى مشكلات خويش را حل كنند و امراض خود را درمان نمايند .

در اين جا توجه خوانندگان

عزيز را به دو نكته جلب مى كنيم :

نكته اول اين كه اسباب و علل طبيعى و مادى هر چند معلول ها و مسبب هاى خود را در پى دارند ؛ لكن توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه علت العلل همه پديده ها خداى تبارك و تعالى است . اوست كه نظام عالم را بر اساس رابطه علت و معلولى خلق كرده است و اوست كه پيوسته به اسباب و علل سببيت و عليت اعطا مى كند و اين اراده تكوينى اوست كه تا نباشد هيچ فاعلى در فعل خود استقلال در تاثير ندارد . بنابراين براى درمان همه دردها و رفع گرفتارى ها و مشكلات بايد اصالتا به خداى متعال توجه كنيم و چشم اميد به سوى او داشته باشيم . هر چند در حل مشكلات و بهبود از بيمارى ها به اسباب و علل طبيعى متوسل مى شويم ، لكن به مقتضاى توحيد افعالى بايد شفا و حل مشكلات را در اصل از او دانست و انتظار داشت .

نكته دوم اين كه راه رسيدن به حل مشكلات و درمان بيمارى ها ، را نبايد منحصر به اسباب و علل عادى و طبيعى دانست ؛ يعنى چنان نيست كه با نبود اسباب و علل عادى و طبيعى يا عدم كارآيى آنها در حل مشكلات ، امكان رفع مشكل يا حصول بهبودى و شفاى امراض يا برآورده شدن هر خواسته مشروع و بحق انسان ، منتفى باشد . خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى ، خود را از ايجاد كردن پديده ، به طريق غير طبيعى عاجز نكرده است ؛ بلكه سنت

خداوند بر اين قرار گرفته است كه در مرحله اول ، امور از مجراى عادى انجام گيرند . ولى راه انجام امور منحصر به مجراى طبيعى نيست ؛ بلكه در شرايط خاصى خداوند امورى را از غير مجراى طبيعى خود ايجاد مى كند كه مى توان گفت اين نيز سنت الهى است . شفا و بهبودى مرض ، ممكن است از راه طبيعى و معالجه هاى پزشكى صورت گيرد و ممكن است تحت شرايط خاصى توسط علل غير مادى مثل دعاى ائمه معصومين يا دعاى ديگر اولياى خدا حاصل شود . چنان كه ممكن است جنگجويان جبهه توحيد ، كه از نظر تجهيزات مادى و شرايط طبيعى در مقابل دشمن محكوم به شكست هستند ، با امداد غيبى و اسباب غير طبيعى پيروز گردند كه اين مطلب نيز از اسباب و علل الهى محسوب مى شود .

در قرآن كريم نمونه هايى از رخدادهايى كه از غير راه عوامل عادى و طبيعى اتفاق افتاده اند ، ذكر شده است ؛ مثلا اگر نزول باران بخواهد از مجراى علل و عوامل طبيعى خود صورت گيرد ، بايد آب درياها و اقيانوس ها بر اثر تابش نور و گرما بخار گردد و به صورت ابر درآيد ، آن گاه بر اثر تفاوت دماى دريا و خشكى ، هوا جريان پيدا كند و با وزيدن باد ، ابرها از روى درياها به ساير نقاط زمين منتقل شود تا تحت شرايط خاصى ذرات آب موجود در ابر به صورت قطرات باران يا دانه هاى برف و يا تگرگ بر زمين ببارد . انتظار باران بدون اسباب و علل

طبيعى آن از نظرگاه مادى انتظارى بى جا و نامعقول تلقى مى شود ؛ لكن حضرت نوح بدون در نظر گرفتن عوامل طبيعى براى نزول باران ، خطاب به قومش مى گويد استغفار و توبه كنيد تا آسمان بر شما باران ببارد :

و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه يرسل السماء عليكم مدرارا و يزدكم قوه الى قوتكم و لا تتولوا مجرمين -1- هود ، 52 . ؟

اى قوم در مقابل پروردگار خود استغفار كنيد آن گاه توبه نماييد و به سوى خدا برگرديد تا خداى متعال از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و با نزول رحمت الهى و بارش باران ، قوت و قدرت شما را فزونى بخشد . سپس مى فرمايد : و لا تتولوا مجرمين ؛ مواظب باشيد بدون توجه و استغفار و در حالى كه مجرم و گناهكار هستيد از خدا روى مگردانيد و خود را از رحمت الهى محروم مكنيد .

هر چند اسباب و علل طبيعى نزول باران و كل نظام على و معلولى حاكم بر طبيعت ، همه در دست قدرت الهى اند و بهت اراده او كار مى كنند ؛ لكن در عين حال بدون در نظر گرفتن آنها ، خداى متعال مى فرمايد از گناه خود استغفار كنيد و به سوى خدا بازگرديد ؛ ما به آسمان مى گوييم بر شما ببارد .

ممكن است كسى بگويد مقصود خداى متعال اينست كه بدون تحقق عوامل طبيعى باران مى بارد ؛ بلكه مقصود اين است كه ما از راه ايجاد عوامل طبيعى بر شما باران مى فرستيم . پاسخ اين است كه اين نگرش با بينش

توحيدى سازگار نيست ؛ زيرا همان طور كه قبلا گفته شد چنان نيست كه خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى خود را از ايجاد پديده ها ، بدون اسباب و علل طبيعى آنها ، عاجز كرده باشد . خداوند در باب قدرت خود بر ايجاد و خلقت پديده ها چنين مى فرمايد : اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون هر گاه خداى متعال اراده اش بر شيئى تعلق بگيرد ، اراده خدا-بس ، 82 . ؟ همان و تحقق آن امر همان خواهد بود .

حكمت برخى از بلايا

گذشته از مطلب فوق ، گاه حكمت خداى متعال و رحمانيت گاه حكمت خداى متعال و رحمانيت حق ايجاب مى كند از راه هاى غير طبيعى بندگانش را مورد لطف قرار دهد و نعمت خويش را بر آنها نازل كند . بدين منظور گاه خداى متعال اسباب و علل ديگرى غير از اسباب و علل مادى قرار مى دهد و از مردم مى خواهد با توسل به آنها خود را مستحق نزول رحمت و نعمت هاى خداوند گردانند . اين معنا نيز مقتضاى لطف و حكمت خداى متعال است . نظام خلقت بر اساس حكمت است و هدف از آفرينش انسان هدايت و تكامل مى باشد و هدايت و تكامل ، در سايه معرفت و تدبر در آيات الهى و بندگى و عمل به دستورات انبياى الهى و دين حق حاصل مى شود ؛ لكن گاه مردم در اثر گناه و معصيت از مسير حق منحرف مى شوند . انسان ها معمولا آن گاه كه از جهت مادى در رفاه باشند و از نظر اقتصادى و برخوردارى از لذايذ مادى مشكلى

نداشته باشند و آنچه بخواهند براى آنها فراهم باشد ، كمتر به خدا و معنويات روى مى آورند . در اين هنگام ، خصلت هاى انسانى و الهى به تدريج در آنها تضعيف و نهايتا به فراموشى سپرده مى شود و در نتيجه زمينه طغيان و كفر ضلالت و گمراهى در آنها فراهم مى شود .

قرآن مى فرمايد : ان الانسان ليطفى . ان رءاه استغنى ؛ آنگاه كه انسان خود-علق ، 6 ، 7 . ؟ را بى نياز ببيند طغيان مى كند . اگر روح حاكم بر اكثريت جامعه و امتى روحيه استكبارى و طغيان صفتى شد لطف و عنايت خداوند ايجاب مى كند به نحوى انسان ها را هشدار دهد و آنها را از خواب غفلت بيدار كند و به راه حق و طريق بندگى بازگرداند . براى تحقق اين منظور ، گاه بلاهايى از قبيل فقر و خشك سالى نازل مى كند و از طرف ديگر راه درمان و رفع آن بلاها را استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و دعا و نماز معرفى مى كند تا در نهايت ، هدف خلقت كه همان هدايت و تكامل اختيارى انسان هاست ، هر چه بيشتر تحقق يابد اين فرايند نيز يكى از سنت هاى عجيب الهى بوده كه گاه پيامبرى مبعوث مى كرده است و امت او را به سختى هايى مبتلا مى كرده تا آنها از خدا و راه حق غافل نشوند و غرق شدن در لذايذ مادى آنها را از سعادت باز ندارد .

به هر حال ، نزول بعضى از بلاها زمينه بيدارى و توجه انسان هاى غافل است ؛ زيرا در

شرايط سخت انسان ها بهتر نياز خود را به خدا درك مى كنند و آمادگى پذيرش حق و تعليمات انبيا را بيش از موقعى كه در رفاه هستند پيدا مى كنند . قرآن مى فرمايد :

و ما ارسلنا فى قريه من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون -1- اعراف ، 94 . ؟

پيامبرى در قريه اى و شهرى نفرستاديم مگر اين كه اهل آن قريه را به سختى و گرفتارى و رنج مبتلا كرديم تا شايد آنها به خود بيايند و در مقابل خدا تضرع كنند . آيه 75 و 76 سوره مومنون نيز به اين مطلب تصريح دارد :

و لو رحمنا هم و كشفنا ما بهم من ضر للجوا فى طغيانهم يعمهون . و لقد اخذناهم بالعذاب فما استكانوا لربهم و ما يتضرعون

و اگر آنان را ببخشاييم ، و آنچه از سختى بر آنان وارد آمده برطرف كنيم آنان در طغيان خود كوردلانه اصرار مى ورزند .

بنابراين فلسفه بعضى از عذاب ها و سختى هاى امت ها بيدارى مردم و برگشت آنها به راه هدايت است ، هر چند ممكن است اين سختى ها و تنگناها و بلاها بعضى از امت ها را بيدار نكند و آنان هم چنان در ضلالت و گم راهى اصرار ورزند ؛ كه در آن صورت حجت بر آنها تمام مى شود و بايد منتظر نزول بلاهايى كه به حيات و زندگى آنها خاتمه دهد باشند .

قرآن در آيات 42 تا 43 سوره انعام خطاب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد : (( ما به سوى امت هايى كه پيش از تو بودند پيامبرانى فرستاديم و اسباب

هدايت و تذكر و هشدار را در حق آنها تمام كرديم ، اما آنها قدر ناشناس بودند ، قساوت به خرج دادند و از شيطان فريب خوردند و به هشدارهاى ما توجه نكرده ، آنها را فراموش كردند . ما چند صباحى آنها را در ناز و نعمت قرار داديم به نحوى كه مغرور و شاد گشتند و ناگهان گريبان آنها را گرفتيم . آنان يكباره نوميد گشتند و درهاى اميد را به روى خود بسته ديدند . )) بايد بدانيم كه اين سنت الهى است كه در امت هاى پيشين جارى بوده است و امت پيامبر آخرالزمان نيز از آن مستثنى نيست .

در هر صورت ، براى صاحبان بصيرت و كسانى كه نگران سعادت و سرنوشت خويشند ، وجود بلاها و مشكلات و مصايب ، اسباب تذكر و هدايت است . در اين ميان ، همچنان كه قرآن مى فرمايد ، انسان هايى نيز هستند كه آن چنان دچار غفلت مى گردند كه با هيچ هشدار و بيدار باشى متذكر نگشته به هوش نمى آيند .

پس بلاها و سختى هايى كه به جهت هشدار و بيدار باش مردم براى جوامع و ملت ها پيش مى آيد اختصاص به امم انبياى سابق نداشته ، بلكه اين مساله از الطاف الهى است كه براى بيدارى و توجه امت ها به خدا ، رخ مى دهد . آنچه مهم است توجه به فلسفه اين گونه حوادث و عبرت گرفتن از گذشته و توبه و بازگشت به سوى خداست . با كمال تاسف در جامعه ما ، كمتر كسى به اين مساله توجه مى كند

و به خاطر همين غفلت ، براى نجات از تنگناهاى اقتصادى ، از جمله كم آبى و خشك سالى ، برخى از مسئولين از سر بى توجهى و غفلت يا به خاطر سستى ايمان و ضعف اعتقادى ، دست به دامن غير خدا مى شوند و با صرف هزينه هاى سنگين از بيت المال مسلمين در صدد بر آيند تا با آبستن كردن ابرها بوسيله مواد شيميايى باران ايجاد كنند . زهى خيال باطل!مگر علت تامه بارش باران همين پيدايش ابر و انتقال آن به وسيله جريان باد و چند عامل محدود ديگر است كه با تشبث به تارهاى عنكبوتى خود ساخته ، مغرور شود و بندگان خدا و عموم مردم مسلمان را به جاى اين كه به خدا و توسل به ذيل عنايت و احسان او متوجه كند ، در نقاط مرتفع كوه ها تكه ابرهايى را جستجو نمايد و آنها را شكار كرده ، به اصطلاح با باردار كردن آنها باران بباراند!! به راستى جريان مذكور داستان حضرت نوح عليه السلام بعد از 950 سال دعوت ، از ايمان آوردن قومش به خدا مايوس شد و بعد از نااميدى از هدايت آنها و پديدار شدن نشانه هاى عذاب ، از فرزندش خواست تا ايمان آورد و بر كشتى سوار شود تا از عذاب حتمى نجات پيدا كند . او در جواب پدرش تفكر شرك آلود خود را چنين بيان كرد كه ساوى الى جبل يعصمنى من الماء ؛ من به قله كوهى پناه -1- هود ، 43 . ؟ مى برم تا آن كوه مرا از غرق شدن نجات دهد .

همان طور كه مى دانيم سرانجام هم ايمان نياورد و هلاك گرديد . خداوند متعال با بيان اين قصه جوهره تفكر شرك آلود را بيان مى كند و مردم را از آن برحذر مى دارد .

اكنون نيز اين تفكر شرك آلود در ميان بعضى و به خصوص روشن فكران غرب زده رايج است . آنها به جاى اين كه ايمان به خدا داشته باشند و با قلم و بيان مردم را به سوى خدا سوق دهند ، براى رفع مشكلات چشم به دست دشمنان اسلام و مسلمين دوخته اند و از دشمن انتظار يارى دارند .

بر آگاهان پوشيده نيست كه ما در صدد مخالفت با پيشرفت علم و دستاوردهاى علوم بشرى نيستيم چرا كه دين و قرآن و تفكر توحيدى بيش از هر مكتبى انسان ها را به فراگيرى علم و دانش و استفاده از محصول انديشه و تفكر بشرى فرا مى خواند . آنچه در اين جا بر نفى آن تاكيد مى شود و نسبت به عواقب وخيم آن هشدار داده مى شود اين تفكر شرك آلود است كه متاسفانه مبتلايان به آن در جامعه ما كم نيستند .

به هر حال بهترين و نزديك ترين و مطمئن ترين راه براى رفع مشكلات فردى و اجتماعى ، برگشتن به در خانه خداست ؛ زيرا برگزيدن راه خدا علاوه بر اين كه سعادت ابدى و اخروى ما را تأمين مى كند مشكلات و تنگناهاى زندگى دنيوى را نيز بر طرف مى سازد .

فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا -1- نوح ، 10 ، 11 . ؟

پس به مردم گفتم : استغفار كنيد تا خداى

متعال گناهانتان را بيامرزد آن گاه آسمان را بر شما بباراند در نتيجه باغ ها به وجود بيايند و نهرها جارى شوند .

بنابراين قرآن براى رفع كمبودها و گشايش در امور مسلمانان به پيروان خود راه حل هايى پيشنهاد مى كند و كارآيى آن راه ها را تضمين نموده است . به علاوه ، مسلمانان مى توانند چنان كه بارها آزموده اند باز نيز بيازمايند .

بى ترديد پيروزى انقلاب اسلامى ايران يكى از نمونه هاى معجزه آساى نصرت الهى و امدادهاى غيبى خدا بر جامعه اسلامى ماست . آن گاه كه همه مردم با توكل بر خدا و قطع اميد از غير او خواهان حكومت اسلامى شدند خدا بنا به وعده خودش كه در قرآن مى فرمايد ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم ، على رغم همه توان رژيم 2500 ساله شاهنشاهى با همه -1- محمد ، صلى الله عليه و آله ، 7 . ؟ پشتيبانى هاى دشمنان اسلام ، مردم را بر دشمنانشان پيروز گردانيد و نيز سنت الهى بر اين جارى خواهد بود كه تا مردم به خدا روى آورند خدا نيز آنها را يارى خواهد فرمود و آن گاه كه خدا را فراموش كنند و به غير خدا چشم يارى داشته باشند و از خدا روى گردان شوند عذاب و ذلت در انتظار آنها خواهد بود .

در هر صورت ، شكى نيست كه قرآن كريم نسخه شفابخش علم الهى است و سعادت و رستگارى بشر در دنيا و آخرت ، در پيروى از دستورات حيات بخش آن نهفته است و راه حل مشكلات فردى و اجتماعى را بايد در

آن جستجو كرد . بايد قرآن ، اين تأمين كننده سعادت انسان ، را شناخت و در تعظيم و تكريم آن كوشيد و بدان عمل كرد . البته در باب قرآن دو نوع تعظيم و تكريم مطرح است كه ذيلا بدان اشاره مى كنيم .

تكريم ظاهرى و واقعى قرآن كريم

در مورد احترام به قرآن ، بيشتر آنچه كه در جوامع اسلامى وجود دارد ، مى توان احترام ظاهرى قرآن ناميد . در حالى كه قرآن كريم هرگز تنها براى اين كه با آداب و رسوم و احترام خاصى با آن مواجه شويم ، نازل نگرديده است . قرآن فقط براى حفظ كردن و تلاوت نمودن با لحن و صوتى زيبا نيست . قرآن كتاب زندگى و پيام هاى الهى است كه همگان موظفند در زندگى دنيوى خود آنها را به كار بندند ، تا در دنيا و آخرت رستگار شوند ، خصوصا دست اندركاران حكومت در جوامع اسلامى موظفند سياست هاى كلى نظام را بر اساس رهنمودهاى اين كتاب الهى تنظيم و به اجرا در آورند ، تا زمينه رشد و تعالى فرهنگ قرآن براى افراد جامعه بهتر مهيا گردد و در نتيجه هدف نزول قرآن ، كه همان تكامل و سعادت انسان در سايه بسط قسط و عدل در روى زمين است ، تحقق يابد . متاسفانه بر خلاف اين انتظار ، آنچه امروزه به عنوان تكريم و تعظيم قرآن كريم شاهد آن هستيم از حد پرداختن به ظواهر روبنايى در نمى گذرد و لزوم محوريت قرآن در زندگى سياسى اجتماعى مسلمانان مورد غفلت قرار گرفته است . امروزه

در بسيارى از كشورهاى اسلامى موسساتى از دوره آمادگى و دبستان تا سطح دانشگاه به امر تعليم و تعلم قرآن كريم مى پردازند و در جهت فراگيرى روخوانى و حفظ قرائت قرآن به روش هاى مختلف همت مى گمارند و هر ساله شاهد مسابقات جهانى حفظ و قرائت قرآن كريم هستيم . علوم مختلف قرآن از قبيل تجويد و ترتيل و غيره جايگاه ويژه اى در ميان علاقه مندان به قرآن دارد . علاوه بر اين امور ، قرآن در ميان عامه مسلمانان از احترام ويژه اى برخوردار است ، به نحوى كه دست بى وضو به كلمات و آيات آن نمى گذارند و در هنگام قرائت مودب مى نشينند . بيشتر افراد ، در مقابل قرآن پاى خود را دراز نمى كنند . آن را در بهترين جلد و مناسب ترين مكان ها قرار مى دهند و خلاصه احترام هاى ظاهرى از قبيل در ميان عامه مسلمانان امرى رايج مى باشد .

بديهى است كه رعايت امور مذكور به عنوان احترام به اين كتاب آسمانى ، ارزشى بايسته است كه هر قدر بدان پاى بند باشيم ، حق احترام اين كتاب آسمانى را آن طور كه شايسته است ادا نكرده ايم و شكر اين بزرگ ترين نعمت خداى متعال را ، كه نعمت هدايت است ، به جاى نياورده ايم ؛ لكن بالاترين نوع احترام و شكر هر نعمت ، شناخت حقيقت آن و به كارگيرى آن در جهتى كه خدا آن را آفريده است ، مى باشد . چنانچه با اين نگرش بخواهيم به قرآن بنگريم و آن را احترام و تعظيم كنيم ، به نظر مى رسد قرآن كريم جايگاه مطلوبى

در فرهنگ جوامع اسلامى ندارد و هرگز نسبت به آن احترام و تكريم شايسته انجام نمى گيرد . آنچه به عنوان موارد احترام مسلمانان به قرآن كريم ذكر شد ، هر چند ضرورى و لازم است ، لكن با انجام اين امور هدف خداى متعال از نزول قرآن محقق نمى شود و تكليف مسلمانان در قبال اين كتاب آسمانى انجام نمى شود . آشنايى با ظواهر قرآن و قرائت آيات الهى و ارج نهادن ظاهرى به اين نسخه شفابخش ، مقدمه عمل به مضامين و دستورات آن است . حق واقعى قرآن ، بدون محور قرار دادن آن در زندگى سياسى و اجتماعى مسلمانان ادا نمى شود .

بديهى است بوسيدن و احترام گذاشتن به نسخه پزشك و خواندن آن با آوازى بسيار زيبا ، بدون فهم دستورات و راهنمايى هاى پزشك و عمل كردن به آنها هرگز دردى را از بيمار درمان نمى كند . هر عاقلى باور دارد كه بهبودى در گرو عمل به دستورات پزشك حاذق است . احترام واقعى به نسخه پزشك ، عمل كردن بدان است نه اداى تكريم هاى ظاهرى نسبت به پزشك و نسخه او .

در باب قرآن نيز بايد گفت هر چند اداى احترام هاى ظاهرى نسبت به قرآن كريم از امور پسنديده و از وظايف تك تك مسلمانان است ، لكن اين كمترين وظيفه مسلمانان در قبال اين كتاب آسمانى است و مسلمانان موظفند با فهم قرآن كريم و عمل به دستورات حيات بخش آن ، به شكر و احترام واقعى نسبت به اين نعمت هدايت الهى روى بياورند و خود را از اين وديعه

پر فيض محروم نكنند تا در نتيجه با اين نور الهى دنياى ظلمت زده خويش را روشنى بخشند .

قرآن ؛ نور حقيقى

يكى از مظاهر تجلى خداوند نور است . خداوند خود را به نور تشبيه مى كند و مى فرمايد : الله نور السماوات والارض ؛ خدا نور آسمان ها و زمين -1- نور ، 35 . ؟ است . اين نور وجود خداى متعال است كه تجلى كرده و خلقت آسمان ها و زمين و مخلوقات صورت گرفته است . به بركت عنايت خداوند است كه عالم وجود برجاست و فيض وجود ، پيوسته از جانب منبع جود ، بر موجودات سرازير است و در نتيجه پديده ها و موجودات به حيات خود ادامه مى دهند .

گاه از كلام خدا نيز به نور تعبير مى شود ؛ زيرا در پرتو نور است كه انسان راه را پيدا مى كند و از بيراهه رفتن و سردرگمى نجات مى يابد . از آن جا كه بدترين و زيان بارترين گمراهى و ضلالت ، ضلالت و گم راهى در مسير زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است ، نور حقيقى و واقعى آن است كه انسان ها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم راهى نجات دهد و مسير درست كمال انسانى را براى آنها روشن كند تا راه سعادت و تكامل را از طرق سقوط و ضلالت باز شناسد . بر همين اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبير كرده است و مى فرمايد : قد جائكم من الله نور و كتاب مبين ؛ به تحقيق از-1- مائده ، 15 . ؟ جانب پروردگارتان نور و كتابى

روشنى بخش آمده است تا شما با بهره گيرى از آن ، راه سعادت را از شقاوت باز شناسيد . اينك از آن جا كه موضوع بحث ، قرآن از ديدگاه نهج البلاغه است ، از تفسير و توضيح آيات وارده در اين زمينه صرف نظر مى كنيم و به توضيح بيان حضرت على عليه السلام در اين باره مى پردازيم .

حضرت على عليه السلام در خطبه 189 ، بعد از وصف اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله در وصف قرآن كريم مى فرمايد :

ثم انزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده ، و بحرا لا يدرك قعره

آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى كه چراغ هايش هرگز خاموش نمى شود و مانند خورشيد فروزنده اى كه هيچ گاه از فروزش نمى افتد و مثل دريايى كه به قعر آن رسيدن براى هيچ كس ميسر نيست بر پيامبرش نازل فرمود .

حضرت على عليه السلام در اين خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبيه بسيار زيبا مى خواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا كنند و توجه آنها را به اين سرمايه عظيم الهى كه در دسترس آنها قرار گرفته است بيش از پيش جلب نمايد .

ابتدا حضرت قرآن را به نور وصف مى كنند و مى فرمايند :

انزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه ؛ خداوند قرآن را ، در حالى كه نورى است ، بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل فرمود ؛ لكن اين نور با ساير نورها متفاوت است . اين حقيقت (( قرآن كريم)) نورى است كه نورافكن هاى آن هرگز به خاموشى

نمى گرايد و هرگز از تابش نمى افتد . از باب تشبيه معقول به محسوس قرآن مانند آن منبع عظيم انرژى برقى است كه در شب ظلمانى از طريق شبكه برق رسانى به وسيله نورافكن هاى قوى ، جاده هايى را كه به مقصد منتهى مى شود ، روشن كرده است و با نصب چراغ هاى راهنما بر سر دو راهى ها و چند راهى ها مسيرى را كه به هدف منتهى مى شود از ديگر مسيرها كه به بيراهه و سقوط در دره هاى هولناك مى انجامد براى كسانى كه مى خواهند به سلامت به مقصد برسند روشن مى كند . قرآن نيز در جامعه دينى و اسلامى و در زندگى جويندگان سعادت و رستگارى چنين نقشى ايفا مى كند ، با اين تفاوت كه چراغ هايى كه از اين منبع نور تغذيه مى نمايند و مسير سعادت را روشن مى كنند هرگز خاموش نمى شوند در نتيجه راه حق ، پيوسته مستقيم و روشن است و قرآن كريم و نورافكن هاى فروزان آن مدام پيروان قرآن را هشدار مى دهند كه مواظب باشيد از مسير حق منحرف نشويد .

در فراز ديگرى از همين خطبه مى فرمايد : و نورا ليس معه ظلمه ؛ قرآن نورى است كه با وجود آن ، تاريكى دوام نمى يابد ؛ زيرا اين كتاب آسمانى نورافكن هايى دارد كه از آن نور مى گيرند و پيوسته راه هدايت و سعادت رإ ؛ روشن مى كنند .

علاوه بر اين ، ائمه عليهم السلام كه همان مفسرين وحى الهى هستند حكم آن نور افكن ها را دارند كه معارف قرآن را براى مردم بيان و با علم خدادادى ، مسلمانان را با حقيقت قرآن آشنا مى كنند .

مصابيح و آيينه هاى قرآنى

همان طور كه مى دانيم طبق حديث ثقلين ، قرآن و عترت اين دو وديعه الهى در مسير هدايت موحدين ، مكمل يكديگرند كه با تمسك به يكى و رها كردن ديگرى هدف از نزول قرآن كه همان هدايت انسان هاست تحقق نمى يابد . ائمه عليهم السلام چراغ هايى هستند كه از اين منبع الهى نور مى گيرند و مسير زندگى انسان هاى طالب سعادت را روشن مى كنند و علوم قرآن و حقيقت آن نزد آنهاست . آن ذوات مقدسه هستند كه مى توانند متشابهات را به محكمات برگردانند و راه را از بيراهه تشخيص دهند و مردم را به راه سعادت و كمال راهنمايى كنند . مردم نيز مى بايد معارف قرآن را تنها از آنها بگيرند و به كار بندند .

حكمت الهى چنين اقتضا مى كند و سنت خداوند بر اين قرار گرفته است كه مردم از طريق اهل بيت عليهم السلام با معارف قرآن آشنا شوند و با به كار بستن آنها در تأمين سعادت دنيوى و اخروى خود بكوشند . لذا براى تحقق اين منظور ، خداى متعال با نصب امامت مستمر ، راه استفاده از معارف قرآن را براى طالبين سعادت هم چنان باز نگه داشته است . هر چند معاندان و دنيا پرستان در طول تاريخ در صدد برآمده اند تا مردم را از نور هدايت الهى كه در مكتب اهل بيت عليهم السلام تجسم مى يابد خاموش كنند ؛ لكن قرآن مى فرمايد هرگز بدين كار موفق نخواهند شد :

يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون . -1- صف ، 8 . ؟

از اين جهت حضرت على

عليه السلام قرآن را به چراغى كه هرگز از فروزش آن كاسته نمى شود و به خاموشى نمى گرايد تشبيه مى كنند .

معارف قرآن چنان عميق و گسترده است كه هر قدر آشنايان به علوم اهل بيت در باب آن بينديشند در هر گامى به معرفت و نكته اى تازه دست مى يابند و از آن جا كه اين كتاب آسمانى نسخه اى از علم الهى است هر قدر تشنگان حقيقت از آب زلال حقيقت آن بنوشند نه تنها سيراب نمى شوند كه تشنه تر مى گردند . از همين روست كه مى بينيم اولياى خدا و عارفان به حقيقت قرآن سعى مى كنند با تلاوت آيات الهى در نماز و تدبر در آنها ، روح خود را تلطيف نمايند و بيش از پيش خويش را در معرض الهامات خداوندى و بارش معارف بى پايان الهى قرار دهند . قرآن خورشيد فروزنده اى است كه معارف آن پايان ناپذير و فروزندگى آن ابدى است ؛ زيرا اين كتاب آسمانى مانند درياى عميقى است كه رسيدن به قعر و ژرفاى آن جز براى پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام كه به (( علم الكتاب)) آگاه هستند و هر كس و هر جامعه اى بخواهد با قرآن و كلام الهى آشنا شود و زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس رهنمودهاى اين كتاب آسمانى سامان دهد راهى جز تمسك به قرآن بر اساس تفسير و تبيين پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام و الگو قرار دادن سيره و روش آنها ندارد . براى تاييد اين مطلب تنها به بخش هايى از دو روايت اشاره مى كنيم .

امام صادق عليه السلام مى فرمايند :

و

نحن قناديل النبوه و مصابيح الرساله و نحن نور الانوار و كلمه الجبار رايه الحق التى من تبعها نجى و من تاخر عنها هوى و نحن مصابيح المشكاه التى فيها نور النور ؛ - بحار : ج 26 ، ص 259 . ؟

قنديل ها و ظروف نبوت و چراغ هاى رسالت ماييم ؛ يعنى مردم مى بايد با راهنمايى ائمه عليه السلام به مقصد نبوت و رسالت كه همان هدايت به سوى حق است رهنمون شوند . نور همه نورها از ماست . حاكميت خدا از طريق ولايت ما تحقق پيدا مى كند . ما هستيم آن پرچم حقى كه هر كس از آن پيروى كند نجات پيدا مى كند و هر كس از آن دور بماند سقوط مى كند و آن چراغ و مشكلاتى كه روشنايى و نور در آن قرار دارد ماييم .

شبيه اين بيان از امام سجاد عليه السلام نيز نقل شده است ؛ حضرتش مى فرمايند :

ان مثلنا فى كتاب الله كمثل المشكاه و المشكاه فى القنديل فنحن المشكاه فيها مصباح و المصباح محمد عليه السلام المصباح فى زجاجه نحن الزجاجه كانها كوكب درى توقد من شجره مباركه زيتونه معروفه لا شرقيه و لا غربيه لا منكره و لا دعيه يكاد زيتها يضى ء و لو لم تمسسه نار نور القرآن على نور يهدى الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس و الله بكل شى ء عليم بان يهدى من احب الى ولايتنا . - بحار : ج 23 ، ص 314 . ؟

حضرت در اين بيان ، آيه 35 سوره نور را به پيامبر عليه السلام و اهل بيت و ائمه معصومين

عليه السلام تفسير كرده اند . حضرتش مى فرمايند مثل ما اهل بيت در قرآن مثل منبعى است كه از طريق آن ، نور هدايت الهى ، راه را بر بندگان روشن مى كند . ما اهل بيت حكم آن آبگينه شفافى را داريم كه نور مصباح و چراغ هدايت را ، كه همان نور نبوت است ، به بندگان منعكس مى كنيم . اين نور از شجره مباركه اى از نور الهى ، كه پرتو آن گسترده و غير قابل انكار است ، سرچشمه مى گيرد . اين حقيقت نه شرقى نه غربى است نه ناشناخته و نه وانهاده است .

امام سجاد عليه السلام مى فرمايند حقيقت پيامبر و اهل بيت مكرمش حكم چراغ بسيار شفافى را دارند كه بدون نياز به شعله اى ، نور مى دهد . نور قرآن مبتنى بر آن نورى است كه خدا هر كس را بخواهد هدايت كند او را بدان نور ((ولايت اهل بيت عليه السلام)) هدايت مى كند .

رستگارى پيروان قرآن در قيامت

چنان كه قبلا اشاره شد آنچه انسان در درجه اول اهميت است و عقل ايجاب مى كند تمام همت خويش را در جهت تحقق هر چه بهتر آن صرف كند ، سعادت و رستگارى اخروى است ؛ زيرا زندگى اين جهانى مقدمه و زمينه ساز زندگى جاودانه اخروى است . مثل انسان در اين عالم نسبت به عالم آخرت مثل آن مسافرى است كه در شهر غربت با كار و تلاش شبانه روزى و قناعت و پس انداز كردن حاصل كوشش خود و ارسال آن به وطى اصلى و زادگاه خويش درصدد است تا براى خود خانه و سرپناه و سرمايه اى

فراهم كند تا در هنگام مراجعت به وطن خود با برخوردارى از امكانات پيش فرستاده ، اين چند روز باقيمانده عمر خويش را در رفاه و عزت و سربلندى زندگى كند ، با اين تفاوت كه زندگى اخروى ، جاودانه و هميشگى است .

اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهايى است كه در اين جهان به دست انسان كاشته مى شود و در عالم آخرت ، نتيجه و محصول آن آشكار مى گردد . در اين عالم اگر كشاورزى بر اساس رهنمودهاى يك دانشمند آشنا و متخصص امر كشاورزى بذرى را كشت كند ، در هنگام درو بيشترين محصول ممكن را با بهترين كيفيت ، از زحمت خويش برداشت خواهد كرد . به همين منوال اگر انسان ها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن كريم و معارف و علوم اهل بيت عليه السلام تنظيم كنند و امور فردى و اجتماعى و سياسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن كريم سامان دهند ، علاوه بر عزت و سربلندى دنيا ، در علم آخرت نيز از نتايج اعمال نيك خود برخوردار خواهند بود و از اين كه با اعمال شايسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارك ديده اند خوشحال خواهند بود .

حضرت على عليه السلام مضمون مذكور را با تمثيلى بسيار زيبا بيان مى كنند و مردم را به عمل به قرآن و پاسدارى و حراست از احكام حيات بخش آن فرا مى خوانند :

فاسئلوا الله به و توجهوا اليه بجبه و لا تسئلوا به خلقه انه ما توجه العباد الى الله بمثله و اعلما انه شافع

و مشفع و قائل و مصدق و انه من شفع له القرآن يوم القيامه شفع فيه و من محل به القرآن يوم القياه صدق عليه . - نهج اللاغه ، خطبه 175 . ؟

آن حضرت بعد از بيان مطالب گذشته مبنى بر اين كه قرآن درمان و شفاى بزرگ ترين دردهاى جامعه است ، به مردم توصيه مى كند كه با پيروى از قرآن ، شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهيد و با عمل به آن به خداوند روى آوريد و براى استمداد از انسان هاى ديگر ، قرآن را وسيله قرار ندهيد . بدانيد قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته مى شود و گوينده اى است كه گفتارش تصديق مى شود و كسى كه قرآن در قيامت او را شفاعت كند آن شفاعت در حق او پذيرفته است و كسى كه قرآن او را در روز قيامت تقبيح كند ، به زيان او تمام مى شود .

آن گاه حضرت خطر جدايى مردم از قرآن را گوش زد مى كنند ، سپس آنها را به پيروى از اين كتاب آسمانى و الگو قرار دادن آن در فكر و عمل دعوت مى نمايند :

ينادى مناد يوئم القيامه الا ان كل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبه عمله غير حرثه القرآن فكونوا من حرثته و اتباعه و استدلوه على ربكم واستنصحوه على انفقسكم و اتهموا عليه ارائكم و استغشوا فيه اهوائكم - همان . ؟

آن گاه كه قيامت بر پا شود و خلايق براى حسابرسى و جزا و پاداش به پا خيزند منادى ندا مى دهد و اين واقعى را به اهل قيامت

خبر مى دهد كه هان!اى انسان ها بدانيد هر انسانى امروز در عاقبت و پايان كار ، گرفتار و مبتلا به آثار و نتايج و محصول كشته خويش است ، مگر كسانى كه در دنيا اعتقادات و اعمال و رفتار خويش را بر اساس دستورها و راهنمايى هاى قرآن شكل داده اند . تنها اين افراد هستند كه از نتايج و آثار اعمال و رفتار و اعتقادات خويش راضى اند و هرگز احساس غبن نمى كنند .

تنبه و بيدار باش

زندگى و حيات هر موجودى از جمله انسان ، امرى محدود است . اين زندگى از نقطه زمانى خاصى شروع مى شود و در نقطه زمانى خاصى با مرگ پايان مى پذيرد . انسان در اين زمان محدود ، پيوسته در حال شدن است و شخصيت او در حال شكل گيرى است . شخصيت انسان كه برخاسته از اعتقادات و باورهاى اوست منشا اعمال و رفتار وى مى گردد . اعمال و رفتار انسان نيز در روز قيامت تجسم پيدا مى كند و هر كس با آثار و نتايج خود دست به گريبان خواهد بود .

نكته اى كه در اين جا بدان توجه داده مى شود اين است كه تا انسان از دنيا نرفته است هر لحظه مى تواند با محاسبه و بازنگرى در افكار و عقايد و اعمال و رفتار خويش ، گذشته خود را جبران كند و سرنوشت خود را در جهت سعادت و رستگارى دنيوى و اخروى تغيير دهد . چه بسيارند انسان هايى كه در لحظه اى به خود آمدند و با يك تصميم و توبه حقيقى ، گذشته تاريك خود را به آينده اى درخشان و سعادتمند مبدل كردند و ره

صد ساله را يك شبه پيمودند ؛ لكن بايد توجه داشت كه فرصت و امكان بازنگرى و تدارك گذشته ، تنها در اين جهان ممكن است و بعد از مرگ و ارتحال از اين عالم فانى امكان تدارك منتفى است .

اگر انسان در عالم دنيا اعمال و رفتار خود را بر اساس قرآن و دستورات و معارف الهى سامان داد و به بيان حضرت على عليه السلام از حرثه قرآن بود ، در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهره مند و خوشحال خواهد بود . فرصت عمل و تداركات ، تنها در دنيا وجود دارد و عالم آخرت جاى تدارك نيست : اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل ؛ امروز روز كشت -بحار : ج 32 ، ص 354 . ؟ و عمل است و محاسبه اى در كار نيست و فردا روز برداشت و محاسبه است و امكان عمل و تدارك وجود ندارد . على عليه السلام كه داناى به حقيقت دنيا و آخرت و رابطه ميان آنها ، و خيرخواه مسلمانان و دلسوز آنان است مى فرمايد : فكونوا من حرثه القرآن ؛ اگر طالب سعادتيد ، كشت و كار خود را در كشتزار با بركت قرآن قرار دهيد . از كسانى باشيد كه با عمل به دستورات حيات بخش اين كتاب آسمانى ، دنيا و آخرت خود را آباد مى سازند . قرآن را الگوى خود قرار دهيد تا هرگز زيان نبينيد .

رمز موفقيت و نقش قرآن

به نظر مى رسد براى موفقيت در هر برنامه و سياستى ، به خصوص در

زمينه مسايل تربيتى و فرهنگى و اجتماعى ، سه شرط اساسى وجود دارد .

1- درستى و صحت برنامه در جهت رسيدن به هدف مورد نظر ؛

2- ايمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعمل هاى آن ؛

3- عمل بر مبناى احكام و دستورالعمل هاى مطرح شده در برنامه .

بديهى است كه كدام از شروط سه گانه منتفى باشد كارآيى برنامه مذكور آن طور كه بايد به ظهور نمى رسد و هدف مورد نظر محقق نمى شود .

همه ما مى گوييم قرآن كلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است . اما گفتن تنها و اقرار به اين مطلب كافى نيست . اقرار و اظهار در صورتى ايمان به قرآن و دستورات حيات بخش آن محسوب مى شود كه از اعتقاد و باور قلبى حكايت كند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات اميد بخش آن ايمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پيام هاى الهى تسليم محض باشد . با چنين ايمان و اعتقاد و باورى است كه شرط كارآيى قرآن در هدايت جامعه ، يعنى عمل بر مبناى دستورات حيات بخش قرآن ، تحقق پيدا مى كند .

قرآن كريم مى فرمايد :

ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين . الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوه و مما رزقناهم ينفقون . و الذين يومنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالاخره هم يوقنون . اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون - بقره ، 2-5 . ؟

آن كتاب الهى كه هيچ جاى ترديد در آن نيست هدايت گر پرهيزكارانى است كه ايمان به غيب

دارند و نماز را به پا مى دارند و از آنچه ما به آنها روزى داديم انفاق مى كنند ؛ كسانى كه به احكام و دستوراتى كه به صورت قرآن بر تو نازل شده ايمان مى آورند و كتب آسمانى پيش از تو را باور و به قيامت يقين دارند . چنين انسان هايى از هدايت پروردگارشان بهره مندند و به رستگارى مى رسند .

البته توجه داريم كه ايمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مى تواند با غلبه بر مشكلات و پيروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبير قرآن كريم فلاح و رستگارى دنيوى و اخروى اميدوار باشد كه دست اندركاران فرهنگى جامعه به حكومت دينى و دستورات و احكام قرآن ايمان و از صميم قلب باور داشته باشند ، نه آن كه تنها با استفاده ابزارى از دين و فرهنگ دينى مردم ، براى كسب وجاهت ، خود را معتقد به قرآن معرفى كنند .

در قرآن كريم از انسان هايى كه به احكام و دستورات الهى ايمان ندارند و تنها براى فريب مسلمانان و رسيدن به مقاصد دنيوى خود اظهار ايمان مى كنند به نام منافقين ياد مى شود . خصوصيات ظاهرى و باطنى و رفتارى اين گروه در آيات متعددى از قرآن كريم بيان شده است .

به هر حال نكته اى كه در اين جا بر آن تاكيد مى نماييم اين است كه اگر بخواهيم بر اساس دستورات قرآن زندگى كنيم و اين كتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند كند ، مى بايد همه مردم و به خصوص دست اندركاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ايمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل

اين كتاب الهى تسليم باشند ؛ تسليمى ابراهيم گونه كه بر اساس آن ، دستورات حيات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذيرا باشند .

ابراهيم ؛ الگوى تسليم و بندگى در قرآن كريم

قرآن كريم داستان تسليم بودن حضرت ابراهيم عليه السلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسليم و رضا بيان مى كند و رمز موفقيت وى در مواجهه با مشكلات و پيروزى او بر مشركين را در ايمان و صبر و استقامت و توكل بر خداى متعال معرفى مى كند و از ما مى خواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن كريم داراى چنين ايمان و اعتقادى باشيم و در عمل ، ابراهيم گونه در اجراى احكام الهى پابرجا و ثابت قدم باشيم .

ما در اين جا داستان حضرت ابراهيم عليه السلام را در اجراى فرمان خداى متعال ، در ماجراى ذبح فرزندش ، حضرت اسماعيل عليه السلام را به اختصار يادآور مى شويم . تا در ضمن آن ، روحيه خدا محورى را در فرهنگ توحيدى توضيح داده ، نقاط ضعف خود را در مواجهه با قرآن و دستورات نجات بخش آن روشن كنيم و در پرتو آن خوانندگان عزيز را با دردهاى اصلى جامعه آشنا نماييم .

از قرآن كريم استفاده مى شود كه در تقدير الهى چنين گذشته بود كه حضرت ابراهيم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نوميدى صاحب فرزندى شود و اين آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خويش مى داند . پس از تولد اسماعيل ، حضرت ابراهيم عليه السلام از طرف خداى متعال مامور شد تا

فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمين مكه ببرد تا در سخت ترين شرايط در وادئى كه آثارى از آب و حيات در آن به چشم نمى خورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموريت الهى سرزمين مكه را ترك گويد . بعد از چندى ، هنگام مراجعت و آن گاه كه فرزندش رشد كرده و جوانى مودب و خوش سيما شده است كه ديدن جمال زيبايش چشم هر انسانى را خيره مى كند و رخسار گلگونش غم ها و غصه ها را از ياد پدر مى برد و رنج هجران و مشكلات را بر او آسان مى كند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنين فرزندى كه شايستگى پيامبرى در او نمايان است ، در خواب به او وحى مى شود كه بايد فرزندت را در راه خدا قربانى كنى . راستى شايسته است ايمان و اعتقاد خود را به خدا و قرآن و دستورات الهى و مراتب تسليم خود را در مقابل خدا با ايمان و مرتبه تسليم حضرت ابراهيم محك بزنيم تا فاصله بين خود و آنچه را قرآن و خداى متعال از ما خواسته است بهتر درك كنيم و در صدد تقويت ايمان و عمل بر مبناى اعتقاد دينى بيش به دست خويش آن هم در بيدارى نه در خواب مى داد ما تاب شنيدنش را نداشتيم چه رسد به اين كه فرمان و دستور الهى را در قربانى كردن فرزند خود اجرإ ؛ 66 كنيم ؛ لكن حضرت ابراهيم عليه السلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مى آيد و بدون اين كه هيچ گونه ترديدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به

خود راه دهد ، كه آيا چه مصلحتى در كشتن فرزند بى گناه است ، مطلب را با فرزند خويش در ميان مى گذارد :

فلما بلغ معه السعى قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذاترى قال يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرين - صافات ، 102 ؟

آن گاه كه فرزندش رشد يافته بود و در هنگام سعى بين صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رويا چنين ديدم كه مى بايد تو را در راه خدا قربانى كنم نظر تو چيست ؟ ايمان و تسليم حضرت ابراهيم بدين مرتبه است . اينك مرتبه تسليم و ايمان فرزند را به تماشا بنشين و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خويش را نظاره كن و هم چنان از اخلاص و ايمان انسان هايى كه قلم و بيان از وصف آنها عاجز است در حيرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خويش احتياط از دست مده .

حضرت اسماعيل اين فرزندى كه درس تسليم در مقابل خدا را از پدر خويش فراگرفته ، با جوابى فراتر از يك اظهار موافقت ، پدر خويش را در اجراى فرمان الهى تشويق مى كند كه مبادا امر خدا بر زمين بماند . حضرت اسماعيل نيز بدون آن كه از فلسفه كشته شدن خويش سوال كند و بى آن كه پدر را در اجراى ماموريتش به درنگ و تامل وادار كند به پدر مى گويد :

يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرين -همان .

اى پدر ماموريت خويش

را انجام بده ، ان شاءالله مرا در اجراى اين ماموريت صابر و ثابت قدم خواهى يافت . البته انسان هاى بزرگ در انجام همه كارها و به خصوص ماموريت هاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توكل بر او تصميم مى گيرند و اقدام مى كنند ، در تمام كارها از او كمك و يارى مى خواهند و با كمال ادب چنين اظهار مى كنند كه اگر خدا بخواهد و اگر او كمك كند من فلان ماموريت را انجام مى دهم . در اين جا نيز حضرت اسماعيل به قدرت خويش تكيه نمى كند ؛ بلكه به پدر خود چنين اظهار مى كند كه : ستجدنى ان شاءالله من الصابرين ؛ ان شاءالله خدا به من كمك كند و من صبر مى كنم تا تو در انجام وظيفه الهى خويش موفق شوى .

خداى متعال سيماى حضرت ابراهيم عليه السلام و حالت تسليم حضرت ابراهيم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهيم چنين بيان و ترسيم مى كند :

انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين -انعام ، 79 ؟

من با ايمانى خالص ، روى به خدايى آورده ام كه آفريننده آسمان ها و زمين است و من هرگز با عقيده جاهلانه مشركان موافق نخواهم بود .

ما بايد در مقابل خدا و قرآن ، اعتقادى همانند اعتقاد و ايمان ابراهيم عليه السلام داشته باشيم ، در آن صورت است كه دومين شرط اساسى بهره مندى از قرآن كريم ، يعنى هدايت جامعه بر مبناى راهنمايى هاى قرآن تحقق پيدا مى كند .

بنابراين وجود قرآن ، بدون ايمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز

انسان و جامعه را سعادتمند نمى كند البته روشن است كه علاوه بر ايمان و اعتقاد ، آنچه به برنامه هدايت قرآن عينيت مى بخشد تحقق شرط سوم يعنى عمل طبق دستورات قرآن و عينيت بخشيدن به دستورات حيات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است .

فصل دوم : فهم و تفسير قرآن

مشكل اصلى

نتيجه فصل گذشته اين شد كه قرآن كتاب هدايت الهى است و همه ما موظفيم بدان ايمان بياوريم و با به كار بستن دستورات و احكام آن در زندگى فردى و اجتماعى و الگو قرار دادن آن ، زندگى و جامعه خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن اداره كنيم تا در دنيا و آخرت سعادتمند شويم . اكنون مى خواهيم اين پرسش را مطرح كنيم كه چرا با اين كه قرآن ، اين نسخه شفابخش دردهاى فردى و اجتماعى ، در جوامع مسلمين و از جمله در جامعه انقلابى و اسلامى ما وجود دارد در عين حال ما همچنان از بعضى مشكلات به خصوص مشكلات فرهنگى رنج مى بريم ؟

احتمالا با استفاده از مطالب گذشته در پاسخ خواهيد گفت چون آن طور كه مى بايد به قرآن و دستورات نجات بخش آن عمل نمى شود . اين پاسخ هر چند صحيح تلقى مى شود ولى به نظر مى رسد سوال اساسى ترى مطرح مى شود چرا آن طور كه مى بايد به قرآن عمل نمى شود ؟ در واقع چه عواملى باعث مى شود حضور قرآن در جامعه كم رنگ و به تدريج مردم از قرآن و فرهنگ دينى و ارزش هاى الهى جدا شوند ؟

چون موضوع بحث ، قرآن از ديدگاه نهج البلاغه است ، سوال مذكور را مى توانيم به اين

شكل مطرح كنيم كه حضرت على عليه السلام مشكل اصلى جامعه ما را در چه مى داند و براى حل آن چه راهى فراروى ما مى گشايد ؟ براى پاسخ اين سوال و توضيح فرمايش حضرت على عليه السلام در اين زمينه ، ابتدا مقدمه اى طرح مى كنيم و آن گاه به بحث اصلى مى پردازيم .

چنان كه در فصل پيش بيان شد ايمان به خدا و دستورات الهى و تسليم در مقابل اوامر خدا از اصلى ترين شروط هدايت و بهره مندى از راهنمايى هاى قرآن كريم است . ايمان و تسليم ابراهيم گونه و بارورى با جان عجين مى بايد تا بتوان از دام هاى شيطان در امان ماند . در مشعر معرفت ، سنگ ريزه هايى مى بايد جمع آورى نمود تا در هنگام مراجعه به قرآن كريم ، شيطان نفس اماره را با آن سنگ ريزه ها رمى كرد . بايد در مقابل هواهاى نفسانى ايستاد و سخن خدا را بر تمايلات نفسانى مقدم داشت و نفس را از پيش داورى در فهم قرآن كريم منع نمود تا در هنگام مراجعه به آيات الهى و فهم قرآن كريم دچار اشتباه نشد ؛ زيرا چنين نيست كه هر كس با هر نيتى و با هر روشى سراغ قرآن آمد بتواند درست از آن استفاده كند . در يك جمله ، اگر ما بندگى خدا را پذيرفته ايم بايد خودمان را كاملا تسليم او كنيم و دل را در گرو اراده و خواست خدا قرار دهيم و با تمام وجود باور داشته باشيم كه خدا بهتر از بندگانش مصالح آنها را مى داند و جز به صلاح و نفع بندگانش امر و نهى

نمى كند . تنها با چنين اعتقاد و ايمانى است كه امكان فهم درست از اين كتاب الهى و بهره مندى از راهنمايى هاى حيات بخش آن براى انسان ها ميسر مى شود .

بنابراين اولين و اساسى ترين شرط بهره مندى از هدايت الهى ، داشتن روحيه تسليم و پرهيز از هر گونه پيش داورى و خود محورى است . پزشك حاذق ، در نسخه اى كه براى بيمار خود ، مى نويسد ، مصرف داروهايى را الزام و خوردن غذاهايى را تجويز مى كند و از خوردن دارو و غذاهايى كه درمان و معالجه را به تاخير مى اندازد يا امكان آن را منتفى مى كند منع مى كند . اما آيا همه دستورهاى پزشك با خواسته ها و تمايلات بيمار مطابقت دارد ؟ ممكن است بيمار ، برخى از داروهاى تجويز شده را با كمال ميل مصرف كند و از بعضى غذاهاى منع شده از روى رغبت پرهيز كند ؛ لكن اغلب تمايلات مريض با دستورات پزشك هم خوانى ندارد . گاه مريض تمايل شديد به خوردن ترشى دارد ولى پزشك مصرف ترشى را براى مريض سم كشنده مى داند . در اين موارد ممكن است مريض در اثر اشتياق شديد به آن چيز ، در تشخيص پزشك شك كند و براى خوردن آن توجيهاتى از پيش خود دست و پا كند . البته انسان در مورد امراض جسمى به لحاظ علاقه شديد به سلامتى خود كمتر حاضر است از دستورهاى پزشك تخلف نمايد و غالبا سعى مى كند آنها را بر تمايلات شخصى خود ترجيح دهد و به دستورات پزشك معالج به طور كامل عمل كند ؛ لكن در

مورد امراض روحى كم نيستند انسان هايى كه تمايلات نفسانى خود را ملاك قضاوت قرار مى دهند و بر اساس پيش داورى هاى باطل و ذهنيت هاى نادرست و هوس هاى نابجا در مقام تفسير دين و احكام الهى بر مى آيند .

بديهى است كه با چنين روحيه اى امكان فهم صحيح از قرآن و دين منتفى است . حتى اگر فرض بر اين باشد كه فرد واقعا در صدد فهم درست از دين و قرآن باشد و قصد هرگونه فريب و اغواى ديگران درباره او ممتنع باشد ، چون با پيش داورى و ذهنيت نادرست خواسته است قرآن و دين را فهم كند ، نمى توان تاثير پيش داورى ها و ذهنيت هاى مشوب و خواسته هاى نفسانى را در بر داشت و فهم او از آيات و روايات كاملا منتفى دانست . البته داستان افرادى كه دانسته و با علم و آگاهى براى فريب مردم و تخريب فرهنگ دينى جامعه و به نام قرائت هاى مختلف دست به تحريف احكام و دستورات دينى مى زنند داستان جداگانه اى است كه در جاى خود بدان خواهيم پرداخت و علل و انگيزه اين تفكر ضد دينى را از ديدگاه نهج البلاغه به اختصار و بررسى خواهيم كرد . اكنون ببينيم راه صحيح مراجعه به قرآن و فهم احكام و دستورات آن از ديدگاه حضرت على عليه السلام چيست ؟

توصيه حضرت على (ع) در مواجهه با قرآن

امام (ع) ، پس از آن بيان نورانى مبنى بر خبر دادن از عالم قيامت و روز واپسين و رضايت پيروان قرآن از اعمال و گذشته خويش و گرفتار بودن متخلفين از قرآن در آن روز ، به مردم چنين توصيه مى كنند : فكونوا من حرثه

القرآن واتباعه ؛ از پيروان قرآن باشيد ، واستدلوه على ربكم ؛ قرآن را دليل -نهج البلاغه ، خطبه 175 ؟ و گواه بر پروردگار خويش قرار دهيد . خدا را از كلام خودش بشناسيد ، اوصاف پروردگار را به وسيله قرآن بشناسيد . قرآن راهنمايى است كه شما را به سوى خدا راهنمايى مى كند . از اين راهنماى الهى براى شناخت فرستنده آن استفاده كنيد و به خدايى كه قرآن معرفى مى كند ايمان بياوريد . واستنصحوه على انفسكم ؛ شما انسان ها به كسى كه خيرخواه و دلسوز شما باشد نياز داريد تا در مواقع لازم شما را نصيحت كند . قرآن را ناصح خود قرار دهيد و به نصيحت هاى خير خواهانه اش عمل كنيد ؛ زيرا قرآن نصيحت گر دلسوزى است كه هرگز به شما خيانت نمى كند و شما را به نيكوترين وجه به صراط مستقيم هدايت مى كند .

بنابراين حضرت على عليه السلام به مسلمانان و مشتاقان سعادت دنيا و آخرت توصيه مى كند كه قرآن را راهنماى خود قرار دهيد و به نصيحت هاى دلسوزانه آن گوش فرا دهيد ؛ زيرا

ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم و يبشر المومنين الذين يعملون الصاحات ان لهم اجرا كبيرا -اسرا ، 9 ؟

قطعا اين قرآن به (( آيينى)) كه خود پايدارتر است راه مى نمايد ، و به آن مومنانى كه كارهاى شايسته مى كنند ، مژده مى دهد كه پاداشى بزرگ بر ايشان خواهد بود .

نكته اى كه در اين قسمت از بحث مورد تاكيد است لزوم اعتقاد و باورى با روح و جان عجين ، نسبت به مضمون اين آيه شريفه است ؛ زيرا

تا چنين اعتقاد و باورى درباره قرآن ، بر روحيه انسان حاكم نباشد و تا انسان خود را به طور كامل در اختيار خدا قرار ندهد و خود را از پيش داورى ها و هوس هاى نفسانى تخليه نكند هر لحظه ممكن است در دام وسوسه هاى شيطان افتد و گمراه شود . آن گاه كه به قرآن كريم مراجعه كند ناخواسته در قرآن نيز به دنبال مطالب و آياتى مى گردد كه با خواسته هاى نفسانى او موافق به نظر آيد .

بديهى است كه همه دستورات و احكام قرآن با خواسته هاى نفسانى و اميال حيوانى انسان موافق نيست . انسان به حسب طبيعتش هوس ها و خواسته هاى دارد و دوست دارد كه قرآن نيز به ميل او سخن بگويد . بنابراين طبيعى است آن جا كه قرآن بر خلاف اميال حيوانى و نفسانى انسان سخن بگويد . انسان چندان روى خوش به آن نشان ندهد و آن جا كه آيات موافق با اميال نفسانى او باشد با گشاده رويى استقبال كند . البته همه اين فعل و انفعالات ، پنهانى و در درون انجام مى گيرد ولى آثارش در اعمال و رفتار انسان ظاهر مى گردد ؛ لذا عقل ايجاب مى كند كه قبل از مراجعه به قرآن ، انسان ذهن خود را از هر گونه پيش داورى تخليه كند و از همه هوس ها و خواسته هاى نفسانى خود صرف نظر كند تا با روحيه خدا محورى به مكتب قرآن پا گذارد . در اين صورت است كه انسان زانوى ادب مى زند و با كمال ميل پذيراى معارف الهى مى شود .

تفسير به راى

بديهى است دست بر داشتن از هوس ها و

خواسته هاى نفسانى و تسليم شدن محض در برابر دستورات و احكام الهى و معارف قرآن ، نه تنها كار چندان آسانى نمى باشد ؛ بلكه براى كسانى كه از روحيه بندگى و عبوديت چندان قويى برخوردار نيستند چشم پوشى از اميال و خواهش هاى نفسانى كارى بسيار مشكل است ؛ به همين خاطر نيز آن را جهاد اكبر نام نهاده اند .

به نظر مى رسد زمينه روحى و روانى تفسير به راى از اين جا ناشى مى شود كه از يك طرف انسان به خاطر ضعف روحيه بندگى نمى تواند از هوس ها و خواسته هاى نفسانى خود بگذرد و از طرف ديگر شيطان از اين زمينه مناسب استفاده مى كند و با القائات شيطانى سعى مى كند فكر و ذهن چنين انسانى را در برداشت انحرافى و غلط از قرآن و دين جهت دهد و او را گمراه كند . به خصوص اگر اين شخص از نظر موقعيت هاى اجتماعى داراى موقعيت فرهنگى باشد ، فعاليت و وسوسه شيطان و طمع اين دشمن قسم خورده در منحرف كردن چنين انسانى جمعى و گروهى را كه ممكن است از اين انسان حرف شنوى داشته باشند از دين منحرف كند . كم نبودند كسانى كه بدون تهذيب نفس ، با پيش داورى و قبل از رجوع به قرآن فتوا صادر مى كنند و بدون اين كه كمترين شايستگى و صلاحيت علمى و تخصصى لازم را داشته باشند اظهار نظر مى كنند و مى گويند قرآن نيز همان نظر ما را دارد . طبيعى است كه چنين انسان هايى براى آن كه به نظرات و خواسته هاى نفسانى خود رنگ دينى و قرآنى بزنند به آياتى مجمل و به

حسب ظاهر مبهم تمسك مى جويند . بديهى است با چنين زمينه روحى و پيش داورى قبلى نه تنها ضمانتى براى فهم درست و صحيح از قرآن وجود ندارد ، بلكه به طور طبيعى سوء برداشت و انحراف از حق را در پى خواهد داشت .

اين نوع برداشت و تفسير از قرآن در فرهنگ دينى به تفسير به راى تعبير مى شود و بدترين نوع مواجهه با دين و قرآن محسوب مى گردد . قرآن اين نوع برخورد با دين و آيات الهى را استهزا مى خواند و صريحا آن را نهى مى كند :

و لا تتخذوا آيات الله هزوا واذكروا نعمت الله عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمه يعظكم به واتقوا الله و اعلموا ان الله بكل شى ء عليم -بقره ، 231 ؟

آيات و احكام الهى را به استهزا نگيريد و نعمت خداى را بر خود ياد كنيد ، و آنچه از كتاب و حكمت ؛ يعنى احكام و حكمت ها بر شما نازل شده است ، ياد آور باشيد . از معصيت خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا به هر چيز آگاه است .

چنان كه قبلا اشاره شد كسانى از هدايت قرآن بهره مند مى شوند كه بدان باور و ايمان داشته باشند ، و كسانى كه با سوابق ذهنى و پيش داورى در صدد برمى آيند كه براى خواسته ها و هواهاى نفسانى خود توجيه دينى و قرآنى دست و پا كنند و به راى خويش كلام خدا را تفسير و توجيه نمايند ، از ايمان به خدا بى بهره اند . در اين جا مناسب است به چند روايت در

اين زمينه توجه كنيم :

قال رسول الله قال الله جل جلاله ما آمن بى من فسر برايه كلامى -توحيد صدوق ، ص 68 ؟

پيامبر از قول خداى متعال نقل مى كند كه خدا مى فرمايد هرگز به من ايمان نياورده است كسى كه با راى خويش كلام من را تفسير كند .

در بيان ديگرى از پيامبر نقل شده است كه حضرتش فرمودند :

من فسر القرآن برايه فقد افترى على الله الكذب -بحار : ج 36 ، 227 ؟

كسى كه قرآن را به راى و نظر خويش تفسير كند هر آيينه نابجا به خداوند دروغ نسبت داده است . اين تعبير پيامبر صلى الله عليه و آله از آن روست كه كسى كه با پيش داورى در صدد بر مى آيد تا آيات را به نفع خود به نحوى توجيه كند و آن را تفسير قرآن و كلام الهى بنماياند ، در واقع نظر خود را ملاك قرار داده ، آن را به خداى متعال نسبت مى دهد . اين نوع مراجعه به قرآن و برداشت از كلام الهى به قدرى مذموم و خطرناك است و آن چنان موجب ضلالت گمراهى مى شود كه مرتكبان چنين گناهى در قيامت به سخت ترين عذاب ها مبتلا مى شوند . پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه نيز مى فرمايد :

من فسر القرآن برايه فليتبوا مقعده من النار -عو الى اللمعالى : ج 4 ، ص 104 ؟

كسى كه قرآن را به راى خويش تفسير كند جايگاهش در قيامت پر از آتش است .

بنابراين براى در امان ماندن از بدترين عذاب ها و

پرهيز از افترا به خداى متعال و دورى جستن از سقوط در سراشيبى ضلال بايد هواهاى نفسانى را كنار گذاشت و به ذات اقدسش كه خير براى انسان نمى خواهد ايمان داشت و از خود محورى پرهيز نمود و خدا محورى را در عمق وجود خود حاكم گردانيد و خود را تسليم او نمود .

رهنمود حضرت على (ع) براى پرهيز از تفسير به راى

چنان كه قبلا اشاره شد انسان خواسته ها و ذهنيت هايى دارد كه گاه با نظر قرآن موافق نيست و به حسب طبيعت انسانى خود دوست مى دارد قرآن نيز با نظر و خواسته او موافق باشد و گاه حتى به طور ناخودآگاه ممكن است آن ذهنيت ها و پيش داورى ها در برداشت و فهم او از قرآن تاثير بگذارد . چون چنين خطرى ، هر انسانى را در مقام تفسير قرآن تهديد مى كند و شيطان نيز هر لحظه در پى فرصت است تا با فريب دادن چهره هاى فرهنگى ، كه داعيه فهم دين را نيز دارد ، جمعى را از راه حق منحرف كند بسيار بجا و شايسته است به اين قسمت از فرمايش حضرت على عليه السلام توجهى ويژه داشته باشيم .

حضرت على عليه السلام براى در امان ماندن از كج فهمى و پرهيز از انحراف احتمالى مى فرمايد : واتهموا عليه آرائكم ؛ آنگاه كه در مقام فهم و-نهج البلاغه ، خطبه 175 . ؟ تفسير قرآن برمى آييد ، پيش داورى ها و سوابق ذهنى و اميال و آراى خود را در مقابل قرآن تخطئه كنيد و آراى شخصى و هواهاى نفسانى خود را كنار بگذاريد و به تعبير حضرت على عليه السلام ،

خود را در مقابل قرآن متهم و تخطئه كنيد .

گفتنى است تعبير مذكور لزوم نهايت احتياط و رعايت امانت و تقوا را در فهم و برداشت از قرآن كريم مى رساند ؛ زيرا حضرت على مى فرمايد آراى خود را در مقابل قرآن نادرست تلقى كنيد و با اين ذهنيت ، كه من هيچ نمى دانم و آنچه قرآن مى گويد حق است ، با قرآن روبه رو شويد و در صدد فهم و تفسير قرآن برآييد : واستغشوا فيه اهوائكم ؛ هوس هاى خود را نابجا و نادرست بدانيد تا بتوانيد از قرآن درست استفاده كنيد ، وگرنه همواره در معرض خطا و انحراف هستيد .

بنابراين ، جوهره دين كه همان تسليم بودن در مقابل خداست ، اقتضا مى كند انسان مطيع محض خداى متعال باشد و در مقابل احكام خدا و دستورات قرآن كريم ، راى و نظر و پيش داورى خود را محكوم به بطلان بداند . وقتى چنين روحيه اى بر انسان حاكم باشد بديهى است قرآن و احكام و دستورات و معارف الهى را بهتر درك مى كند و آن گاه كه بنا بر تسليم داشته باشد آنها را با جان و دل پذيرا مى باشد .

دو نوع نگرش نسبت به قرآن و معارف دينى

در برخورد با معارف دينى و قرآن كريم دو نوع تفكر متفاوت وجود دارد :

1- نگرش و تفكرى كه مبتنى بر روحيه تسليم و بندگى و خدا محورى است ؛

2- نگرش و روحيه اى كه اصل را بر خواسته هاى نفسانى انسان قرار مى دهد و سعى مى كند متون دينى و معارف قرآن را بر طبق خواسته هاى نفسانى خود تفسير و توجيه كند ؛ همان

تفكرى كه به اصطلاح رايج امروز (( اومانيسم)) ، يعنى انسان محورى را در مقابل خدا محورى مطرح مى كند .

به نظر مى رسد تقسيم بندى مذكور فراتر از مباحث و مطالب گذشته است ؛ زيرا تا كنون فرض بر اين بود كه دو نوع برداشت از قرآن ممكن است صورت بگيرد كه يكى مبتنى بر روحيه تسليم و بندگى است و ديگرى برداشتى كه ممكن است متاثر از خواسته هاى نفسانى باشد . بر اين اساس ، براى آن كه در برداشت و فهم قرآن از تفسير به راى پرهيز شود و قرآن همان گونه كه هست فهم گردد توصيه حضرت على عليه السلام در اين زمينه مبنى بر لزوم پرهيز از پيش داورى و تخليه ذهن از هواهاى نفسانى را توضيح داديم . در اين نگرش ، هر دو گروه مخاطبان كلام حضرت را مسلمان مى دانستيم و براى پرهيز از انحراف در دين و سقوط در ورطه تفسير به راى ، به رعايت تقوا و دورى از هواهاى نفس و پيش داورى توصيه مى كنيم . اكنون كه مساله را عميق تر بررسى مى كنيم به نكات دقيق ترى مى رسيم و به اعجاز كلام على (ع) در تقسيم انسان ها در باب بندگى به دو گروه عمده پى مى بريم و به روانشناسى حضرتش نسبت به روحيات انسان ها در مقابل دين و دستورات الهى بيش از پيش آگاه مى شويم .

حضرت على عليه السلام با بيان دو شاخص عمده انسان ها را بر اساس آنها به دو گروه اصلى تقسيم مى كنند و با بيان ويژگى هايى براى هر گروه ، آن دو را معرفى مى كنند كه ذيلا به آنها اشاره

مى كنيم : گروهى كه با تمام وجود بندگى خدا را پذيرفته اند و در صدد تا با هواهاى نفسانى خويش مبارزه كنند و خواست و اراده خدا را بر خواست و تمايلات نفسانى خود مقدم مى دارند . طبيعى است كه چنين انسان هايى قرآن ، اين كتاب آسمانى را از صميم قلب مى پذيرند و دستورات و معارف آن را به جان و دل خريدارند و در مقام عمل آن را الگو قرار داده ، در راه برپايى شعاير آن كوشا هستند .

حضرت على عليه السلام در وصف اين گروه مى فرمايند :

ان من احب عباد الله عبد اعانه الله على نفسه -نهج البلاغه ، خطبه 86 . ؟

محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه خدا بنده اى است كه خدا او را در مبارزه با خواسته هاى نفسانى اش يارى كند . آن گاه بعد از بيان اوصاف گروه مذكور به بيان جايگاه قرآن در بين چنين انسان هايى پرداخته ، مى فرمايند :

قد امكن الكتاب من زمامه فهو قائده و امامه ، يحل حيث حل ثقله و ينزل حيث كان منزله

اين گروه ، كه همان گروه مومنان هستند ، كسانى اند كه زمام خود را به دست قرآن كريم سپرده اند ، پس قرآن جلودار و امام و رهبر آنهاست ، هر جا قرآن بار مى اندازد و فرمان ايست مى دهد ، آنها نيز توقف مى كنند و مى ايستند . توقف و حركت آنها تابع قرآن است . اين گروه ، قرآن و حقايق دين را به عنوان يك سلسله واقعيت هاى عينى پذيرفته اند و به آنها باور دارند . اينان احكام و دستورات دين

و قرآن كريم را حاكى از واقعيت هايى عينى ، كه رعايت آنها با سعادت انسان رابطه مستقيم دارد ، مى دانند و عدم رعايت آنها را موجب بازماندن از سعادت دنيا و آخرت مى شمارند .

از آن جا كه چنين انسان هايى از پيش خود راى و نظرى ندارند و براى دين و كتب آسمانى و آموزه ها و دستورات الهى واقعيت عينى قايلند و معتقد به وجود رابطه على و معلولى بين آنها و مصالح انسان هستند ، تمام سعى خود را در فهم درست از قرآن به كار مى گيرند تا همان كه قرآن دستور مى دهد بفهمند و بدان عمل كنند .

2- درست در نقطه مقابل ديدگاه گروه اول ، كسانى چنين مى پندارند كه قرآن يا هر متن دينى و كتاب آسمانى ديگر ، تابع ذهنيت هاى خود افراد است نه اين كه خود گوياى مطالب قطعى و مشخصى باشد ؛ يعنى قرآن يا هر متن دينى ديگر بدون معنا و محتواست و هيچ هدفى در باب آن منظور نيست ؛ لكن از آن جا كه هر انسانى داراى ذهنيت هاى خاصى است كه اين ذهنيت ها برآمده از زمينه هاى تربيتى ، خانوادگى ، اجتماعى و غيره مى باشد آن گاه كه با قرآن مواجه مى شود بر اساس ذهنيت هاى خود مطالبى را از قرآن برداشت مى كند ، نه اين كه قرآن آن مطالب را بگويد ؛ بلكه اين فهم اوست كه در قالب قرآن مطرح مى شود . بديهى است با چنين نگرش و اعتقاد ، دين و قرآن و آيات و احكام آن الفاظ و قالب هايى تلقى مى شوند كه از هر

گونه محتوايى تهى اند و اين ذهنيت هاى انسان است كه به اين الفاظ معنا و مفهوم مى بخشد . بر اساس پندار مذكور چنين اظهار مى شود كه قرآن و يا هر متن دينى ديگر ، سخنى براى گفتن ندارد ؛ بلكه هر كسى كه بر اساس ذهنيت خودش از قرآن و متون دينى مطالبى را برداشت مى كند . بديهى است كه اين نوع نگرش هر چند به ظاهر از دين و قرآن و آموزه ها و معارف دينى سخن به ميان مى آورد ؛ ولى در واقع درصدد به بازى گرفتن و تمسخر دين و متدينان است .

پلوراليسم دينى يا انكار دين در قالب قرائت هاى مختلف

به نظر مى رسد آنچه امروزه در جامعه ما قرائت هاى از دين معرفى مى شود از ديدگاه گروه دوم سرچشمه مى گيرد . گر چه عنوان مذكور از سوى روشنفكران به ظاهر مسلمان ، القا مى گردد ؛ لكن جوهره تفكر قرائت هاى مختلف از دين را بايد در انسان محورى و ((اومانيسم )) جستجو كرد . چنان كه اشاره شد تفكر مذكور ، گزاره هاى دينى و احكام و دستورات كتب آسمانى را بى معنا تلقى مى كند و معتقد است قرآن و هر متن دينى دينى ديگر ساكت است و حامل معنا و مفهومى نيست ؛ بلكه ما انسان هستيم كه با سوابق ذهنى خود برداشت و قرائت خود را به دين و قرآن نسبت مى دهيم وگرنه خود قرآن حامل پيامى نيست و بيانگر هيچ حقيقتى نمى باشد .

براى روشن شدن ماهيت تفكر مذكور و دانستن معناى سخن طرفداران آن مبنى بر ساكت بودن دين و امكان برداشت هاى متفاوت از آن ، ذكر مثالى مى تواند مفيد باشد .

به نظر مى رسد

همگان كمابيش با ديوان حافظ و غزل ها و سروده هاى اين شاعر بزرگ و عارف والا مقام آشنا هستند . قرائت هاى مختلف از ديوان حافظ و سروده هاى اين شاعر بزرگ بدين معناست كه سراينده اين اشعار هيچ معنا و مقصودى در الفاظ و كلمات به كار گرفته در سروده هاى خود ، منظور نداشته و تنها الفاظ و كلماتى را بى آن كه حاكى از معنايى باشند به صورتى موزون در كنار هم قرار داده و آنها را به عنوان قالب هاى تهى ، البته با وزنى بسيار جالب و دل انگيز تنظيم نموده است ؛ يعنى بدون اين كه هيچ گونه معنا و هدف و منظورى در ذهن سراينده خطور باشد آنها را سروده است .

بر طبق ديدگاه ((قرائت هاى مختلف )) گفته مى شود سروده ها و غزل هاى حافظ فاقد معناست و هر كس با فال زدن و با قصد و ذهنيت خاصى كتاب حافظ را مى گشايد و از اولين شعر يا مجموع يك غزل مطلبى را بر اساس ذهنيت خود برداشت مى كند ؛ مثلا كسى مريض دارد و در آرزوى شفاى اوست ؛ فال مى زند و از يك غزل ، شفاى مريض را مى فهمد ، ديگرى قرض دارد و از همان غزل اداى دينش را برداشت مى كند ، سومى اميد آمدن مسافرى را دارد و از آن مژده آمدن مسافرش را دريافت مى كند . به طور كلى هر كس طبق ذهنيت خود برداشتى از اين الفاظ دارد و در واقع ، افراد هستند كه كتاب حافظ را به سخن درمى آورند و هر كس ذهنيت خود را به دهان مى گذارد و همه

تفسير و توجيه و برداشت ها درست تلقى مى شود ؛ زيرا برداشت هاى مذكور از خود افراد است و الفاظ و كلمات و اشعار و غزل ها ، طبق فرض ، بى معنى است .

تفكرى كه امروزه در جامعه بنام (( قرائت هاى مختلف از دين)) مطرح مى شود اين چنين تفكرى است . تفكرى كه قرآن و هر متن دينى ديگرى را بى معنى و تهى از هر گونه پيام رسانى مى داند . طرفداران اين تفكر چنين مى پندارند كه قرآن هرگز نمى گويد چه بايد كرد ، يا از انجام چه كارى پرهيز نمود ، چه چيز حق و صحيح و چه چيز باطل و غلط است ؛ بلكه اين افراد هستند كه بر اساس ذهنيت هاى خاص خود معناى خاصى از قبيل حق و باطل و صحيح و غلط از قرآن برداشت مى كنند . از آن جا كه اين امور برآمده از ذهنيت هاى افراد است ، بنابر اين مى توان همه آنها را درست دانست ؛ بلكه به طور كلى قضاوت درباره صحت و سقم آنها معنا ندارد ؛ چون به عنوان مثال همه برداشت هاى متفاوت از يك آيه ، گرچه متناقض باشد ، درست تلقى مى شود . چنان كه از يك غزل حافظ يك شخص چنين برداشت مى كرد كه مريضش شفا مى يابد ، ديگرى از آن مژده آمدن مسافرش را مى فهميد و سومى از آن نااميد مى گشت و در انتظار از دست دادن بيمارش مى نشست .

صاحبان پندار (( قرائت هاى مختلف از دين)) مى گويند قرآن و هر متن دينى ديگر نيز چنين است ، آنها معتقدند افراد نمى بايد يكديگر را

در فهم قرآن متهم به بدفهمى كنند ؛ چون فهم قرآن نياز به هيچ گونه تخصصى ندارد زيرا قرآن و هر متن دينى ديگر خود پيامى ندارد تا فهم آن مطرح باشد . آنچه مطرح است برداشت خود انسان است . به نظر ما طرح اين تفكر در واقع براى رسيدن به اهداف سياسى است ، ولى در ظاهر به عنوان يك نظريه معرفت شناختى دينى و با نام قرائت جديد از دين و صراطهاى مستقيم و نظاير آن مطرح و تبليغ مى شود . تفكر پلوراليسم دينى كه در قالب قرائت هاى مختلف از دين مطرح مى شود به قدرى از منطق و عقل بدور است كه هر عاقلى وقتى به ريشه هاى اين تفكر و نتايج آن توجه كند بى درنگ پوچى و بطلان آن را تصديق خواهد كرد . از طرف ديگر با توجه به پيامدهاى ويرانگر تفكر پلوراليستى در جامعه دينى نمى توان به سادگى از كنار آن گذشت .

به نظر مى رسد يكى از بزرگ ترين دام هايى كه شيطان ، اين قسم خورده انسان ، از خلقت آدم عليه السلام تا كنون براى فريب خدا پرستان و موحدان عالم با مدد تجربه چندين هزار ساله اش گسترده است القاى تفكر قرائت هاى مختلف از دين است . كسانى نيز بنام روشن فكر با الهام گرفتن از اين فكر شيطانى به كمك شيطان شتافته ، با تمام وجود برآنند تا او را در اين زمينه يارى دهند . اينان عقل و ذهن و توانايى هاى بيانى ، گفتارى و نوشتارى خود را در اختيار شيطان قرار داده ، خود را در اختيار شيطان قرار داده

، خود را وسيله گمراه كردن انسان ها قرار داده اند .

بنابراين اگر بخواهيم جوهره تفكر پلوراليسم در معرفت دينى را كه تحت عناوينى از قبيل قرائت هاى مختلف از دين و صراطهاى مستقيم و دين اقلى و اكثرى و . . . مطرح مى شود در عبارتى كوتاه و گويا بيان كنيم بايد بگوييم تفكر مذكور عبارت است از تفكرى كه دين و قرآن و هر متن دينى ديگر را فاقد حقايق ثابت مى پندارد و حق و باطل و صحيح و غلط را در باب آن منتفى مى داند . دين در نزد صاحبان اين تفكر مجموعه اى از آراى متفاوت و گاه متناقض است كه انسان ها در هنگام مراجعه به متون دينى از آنها تفكر چنين مى پندارند كه - نعوذ بالله - قرآن كتاب رمانى است كه تخيلات گوناگونى را در انسان بر مى انگيزد و هر كسى بر اساس سابقه ذهنى خود مطلبى را تخيل مى كند و آن را برداشت و قرائت خود از دين و قرآن معرفى مى نمايد و به خدا نسبت مى دهد .

در اين جا تاكيد مى كنيم كه ما بايد هر چه بيشتر درباره حقيقت معناى قرائت هاى مختلف از دين و واقعيت صراطهاى مستقيم بينديشيم و در باب پيامدها و نتايج ويرانگر اين تفكر الحادى تامل نماييم تا بتوانيم به اهداف صاحبان و طراحان اين دام شيطانى پى برده و عمق حركت آنان رإ ؛ اا دريابيم .

به هر حال وقتى گرايش مذكور را با گرايش گروه اول مقايسه مى كنيم روح گرايش اول ، روح خدا محورى و روح بندگى و تسليم در مقابل خداى متعال است و روح گرايش دوم ،

روح انسان محورى و روح فرار از خدا و دستورات اوست . به طور كلى در گرايش اول تلاش بر اين است تا انسان ، بندگى خداى متعال را بپذيرد . در حالى كه در گرايش دوم تلاش بر اين است تا انسان از بندگى خدا جدا شود و در شهوات و تمايلات حيوانى رها سازد ؛ اين گرايش تمايلات و خواسته هاى انسان را اصل قرار مى دهد و سعى مى كند تا دين و قرآن را در جهت آنها تفسير و توجيه نمايد .

شايد يكى از حكمت هايى كه در قرآن تعابيرى نظير :

تلك آيات الكتاب و قرآن مبين ، بلسان عربى مبين ، تلك آيات -حجر ، 1 ؟ -شعراء ، 195 . ؟ القرآن و كتاب مبين ، قد جائكم من الله نور و كتاب مبين -نمل ، 1 . ؟ -مائده ، 15 . ؟

كه در آنها بر روشن و واضح و رسا بودن قرآن تاكيد گرديده ، همين باشد كه جلوى افكار انحرافى نظير قرائت هاى مختلف گرفته شود و از نظر ابهام و نامفهوم بودن معنا و مقصود قرآن ، بهانه اى در دست كسى نباشد .

بنابر اين قرآن كتاب هدايت است و خداى متعال تمام حقايقى را كه براى سعادت دنيا و آخرت انسان لازم است در آن بيان نموده و مسلمانان موظفند با تدبر در قرآن به وظايف فردى و اجتماعى خود آشنا شوند و با پيروى از آن رستگارى خود را تضمين كنند . اما اين كه فهم قرآن و معارف دينى در صلاحيت

چه كسى است مطلبى است كه در ادامه به توضيح آن مى پردازيم .

لزوم كسب صلاحيت در فهم و تفسير قرآن

بديهى است فهم قرآن و تفسير آن در صلاحيت هر كسى نيست . چنان كه فهم مطالب دقيق علمى در هر رشته و زمينه اى در صلاحيت هر كسى نيست . فهم معادلات پيچيده رياضى يا دقايق ساير علوم ، تنها در صلاحيت متخصصان آن علوم است و غير متخصصان نه تنها از اظهار نظر درباره آنها عاجزند و اظهار نظر آنها فاقد هر گونه ارزش است .

در مورد فهم و تفسير قرآن نيز اظهار نظر كسانى كه با علوم و معارف دينى آشنا نيستند فاقد هر گونه ارزش و اعتبارى است . هر چند قرآن به لسان بليغ و آشكار نازل شده است تا مردم بفهمند و بدان عمل كنند ؛ لكن چنان نيست كه عمق معارف آن براى همگان در يك سطح قابل فهم باشد . آنچه از قرآن براى عموم مردم قابل فهم است همان سطحى از معناست كه خود قرآن مى فرمايد ما با بيانى روشن قرآن را نازل كرديم ؛ يعنى قرآن به نحوى نازل شده است كه هر كس با زبان و اصول و قواعد دستور زبان عربى آشنا باشد و روح بندگى بر او حاكم باشد مى تواند از قرآن استفاده كند و در حد فكر و معرفت خود از آن بهره مند شود . اما رسيدن به عمق معانى و معارف قرآن نياز به مقدمات و تعقل و تدبر دارد . در اين زمينه قرآن مى فرمايد :

انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، يا انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم -يوسف ، 2 .

؟ تعقلون . -زخرف ، 3 . ؟

به طور كلى آياتى كه انسان را به تدبر و تعقل درباره قرآن و معارف آن فرإ ؛ ب ب زن مى خواند به ما مى گويد به ظواهر قرآن اكتفا نكنيد ؛ بلكه با تدبر و تعقل و با استفاده از معارف اهل بيت عليهم السلام به عمق و دقايق معارف قرآن پى ببريد و از اين گنجينه علم الهى بيش از پيش استفاده كنيد . بنابراين فهم قرآن و تفسير معارف بلند آن ، تنها در صلاحيت متخصصان و آشنايان به علوم اهل بيت است . چنان نيست كه هر كس از گرد راه برسد حق اظهار نظر داشته باشد و بدون كمترين اطلاعى از معارف دينى و اصول و قواعد تبيين و تفسير ، بتواند به عنوان قرائت جديد درباره دين و احكام و معارف آن سخن بگويد .

مراتب مختلف معنا و فهم معارف قرآن

در بسيارى از روايات ، اين مضمون به چشم مى خورد كه قرآن ظاهر و باطنى دارد و هر كس قادر بر فهم عمق معارف قرآن نيست . قرآن كتاب و نوشته معمولى نيست كه همه انسان ها قادر به درك تمام معارف آن باشند . چنان كه قبلا اشاره شد قرآن درياى عميق و بى كرانى است كه هر كس به مقدار توانايى و قدرت شناورى خود از آن گوهر معرفت صيد مى كند و به مقدار ظرفيت و استعداد خويش ، از ظواهر قرآن پاى فراتر گذاشته ، به عمق معارف آن راه پيدا مى كند و از يك آيه مطالب گوناگونى در طول هم و بدون اين كه مطالب مذكور كمترين تعارض و

تناقضى با يكديگر داشته باشند ، استفاده مى كند و اين خود از معجزات قرآن كريم است .

به عنوان مثال قرآن كريم مى فرمايد :

يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد . -فاطر ، 15 . ؟

آنچه عموم مردم از اين آيه مى فهمند و ظاهر آيه بيانگر آن است اين است كه شما به خداى متعال نيازمنديد و خداى متعال بى نياز و شايسته حمد است . آنچه از واژه فقر در ذهن عموم تداعى مى شود همان نيازمندى هاى انسان در امر معاش ، اعم از خوراك و پوشاك و غيره است كه خداى متعال با ايجاد اسباب و علل آنها زمينه ادامه حيات رشد و تكامل انسان را فراهم مى كند . در اين مرتبه فهم ، كه از آن به مرتبه ظاهر تعبير مى شود ، ظاهر قرآن روشن و گوياست و همه اهل زبان آن را به خوبى درك مى كنند . لكن چنين نيست كه عميق تر از اين فهم عمومى ، اشاره به مطلب دقيق ترى نداشته باشد و از طرف ديگر ، چنان كه قرآن سفارش مى كند ، در هنگام مواجهه با آيات قرآن در آنها تدبر و تعقل نمايد به نكته هايى دقيق تر و عميق تر از ظواهر آيات پى خواهد برد .

اگر در اين آيه كمى عميق تر بينديشيم ، فقر و نيازمندى خود را به خداى متعال ، فراتر از خوراك و پوشاك و بهداشت و امكانات مادى مى بينيم . ما فقير مطلقيم و خدا بى نياز مطلق . ما فقير بالذات هستيم و خداوند غنى با

لذات . فقير در لغت به معناى كسى است كه ستون فقرات او شكسته و قادر بر ايستادن نيست . انسان فقير است بدين معناست كه هر چند تمام امكانات مادى برايش فراهم باشد باز هم وجود انسان ناقص و وابسته است . وقتى با اين ديد و با توجه به اين نكته به آيه نگاه كنيم در خواهيم يافت كه نياز ما انسان ها به خدا فراتر از خوراك و پوشاك و ساير مسائل است . ما در اصل وجود و با لذات نيازمند و فقيريم و خداى متعال غنى با لذات است .

بديهى است نگاه دوم عميق تر از نگاه اول است . در اين جا معناى اول ، ظاهر و معناى دوم باطن محسوب مى شود . معناى عميق تر از معناى دوم اين است كه بگوييم شما (انسان ها) نه تنها در اصل وجود فقير و نيازمنديد بلكه عين نياز و سر تا پا احتياج هستيد . وجود و هستى شما عين ربط به خداى متعال است . البته درك حقيقت اين معناى سوم ، از حد فهم هاى عادى خارج است .

به هر حال ، بايد توجه داشت كه اين سه معنا و تفسير از اين آيه ، در طول يكديگرند و در عين حال كه هر سه معنا و تفسير درست و صحيح است ، هيچ كدام منافى ديگرى نيست ؛ لكن از نظر عمق ، معانى مذكور در يك سطح قرار ندارند و چنان نيست كه تمام مراتب قرآن براى همه قابل درك باشد و همه افراد قدرت و استعداد فهم تمام مراتب و بطون قرآن

را داشته باشند . البته مقصود از بيان فوق تقريب مطلبى است كه در بعضى از روايات وارد شده است ، مبنى بر اين كه قرآن داراى ظاهر و باطنى است و همه قادر به درك عمق معارف اين كتاب الهى نيستند . تاكيد و تذكر اين مطلب نيز لازم است كه تنها ائمه عليهم السلام هستند كه به تعليم الهى ، از معارف و علوم قرآن آگاهند و به بطون اين كتاب عظيم آسمانى عالمند . در اين زمينه ، بخشى از يك روايت را ذكر مى كنيم :

عن ابى جعفر عليه السلام فقال يا جابر ان للقرآن بطنا و للبطن و له ظهر و للظهر يا جابر و ليس شى ء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن ان الايه يكون اولها فى شى ء و احرها فى شى ء و هو كلام متصل يتصرف على وجوه . -بحار : ج 92 ، ص 91 . ؟

امام باقر عليه السلام خطاب به جابر مى فرمايند قرآن داراى باطنى است كه آن باطن نيز باطنى دارد و نيز قرآن داراى ظاهرى است كه آن ظاهر نيز داراى ظاهرى است . اى جابر اين نكته را نيز توجه داشته باش كه عقول مردان عاجزتر از آن است كه از عهده تفسير حقيقت و باطن قرآن برآيند ؛ زيرا همانا ممكن است اول آيه اى درباره چيزى باشد و آخر آن مطلب ديگرى را بگويد . قرآن كلام به هم پيوسته اى است كه قابليت آن را دارد كه معانى گوناگونى داشته باشد بدون آن كه اين معانى و معارف با يكديگر كمترين تعارض يا منافى اى داشته باشند

.

آنچه در اين جا بر آن تاكيد مى شود اين است كه فهم بطون و دقايق معارف قرآن در صلاحيت همه نيست ؛ البته معناى اين سخن آن نيست كه قرآن تنها براى ائمه و راسخون در علم نازل شده است و ديگران حتى از فهم ظاهر قرآن براى هر كسى در حد فهم و درك و استعدادش قابل استفاده است ، به شرط آن كه پيش داورى و خواسته ها و تمايلات نفسانى خود را كنار بگذارد و از تفسير به راى بپرهيزد . در رابطه با فهم قرآن ، مى بايد نكاتى را مورد توجه قرار داد كه در اين قسمت از بحث به آن مى پردازيم .

اختصاص تفسير قرآن به معناى تفصيل احكام ، به پيامبر (ص) معصومين (ع)

چنان كه در جاى خود بيان شده است يكى از مقامات پيامبر (ص) غير از مقام تلقى وحى و ابلاغ آن ، مقام تبيين وحى و تفصيل احكام و دستورات الهى است . قرآن كريم به صورت مجموعه اى از قوانين و كليات احكام بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است كه خود در مقام تبيين و تفصيل احكام و جزئيات آن نبوده است و جز در موارد معدودى ، تفصيل و تبيين آنها را به عهده پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام نهاده است . به عنوان مثال قرآن به صورت كلى امر به نماز مى كند و از مسلمانان مى خواهد كه نماز بخوانند ، اما اين كه نماز چيست و چند ركعت است و كيفيت خواندن آن چگونه است و شرايط و جزئيات آن كدام است ، در قرآن بيان

نشده است . تفصيل اين حكم كلى و امثال آن را بر عهده پيامبر صلى الله عليه و آله گذاشته است . بنابراين ، تفسير و تبيين احكام الهى به عهده پيامبر صلى الله عليه و آله و از مقامات آن حضرت است . قرآن نيز مقام تبيين وحى را مورد توجه قرار مى دهد و آن را از وظايف پيامبر بر مى شمرد :

و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم -نحل ، 44 . ؟

و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را براى مردم فرو فرستاده شده است تبيين كنى . بعيد نيست كه مقصود از تعليم در آياتى نظير 164 آل عمران كه تعليم را در كنار تلاوت آورده است نيز بيانگر جايگاه و مقام پيامبر صلى الله عليه و آله در تبيين و تفسير وحى و قرآن باشد .

در واقع پيامبر صلى الله عليه و آله آن گاه كه در مقام ابلاغ وحى بر مى آيند دو وظيفه مهم بر عهده دارند ، يكى آن كه كلام وحى را بر مردم قرائت و تلاوت كنند و ديگر اين كه مقاصد و مضامين آيات را براى آنان تبيين و تفسير كنند و آنها را با احكام و معارف قرآن آشنا نمايند . قرآن مى فرمايد :

لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين -آل عمران ، 164 . ؟

خدا بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولى از خودشان در ميان

آنان برانگيخت تا براى آنها آيات خدا را تلاوت كند و نفوسشان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند و به آنها احكام شريعت و حقايق حكمت را بياموزد ، هر چند پيش تر از آن گمراهى آنان آشكار بود . در اين آيه و آيات مشابه آن ، وظيفه نخست ، يعنى خواندن و قرائت آيات با تعبير (( يتلوا)) بيان شده است و براى بيان وظيفه دوم ، يعنى تفسير و تبيين مضامين و احكام ، از تعبير (( تعليم)) استفاده شده است . در نتيجه ، تبيين وحى و تفصيل احكام الهى و تفسير قرآن كريم به معناى مذكور ، كارى است كه جز در صلاحيت پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام نيست ؛ زيرا تنها آنان هستند كه با علم خدادادى به علوم و معارف الهى آشنايند .

فهم علوم اهل بيت (ع) پيش نياز فهم و تفسير قرآن

اكنون با توجه به نكته قبلى ، وظيفه مفسرين به خوبى روشن مى شود . چنان كه بيان شد ، تبيين وحى و تفصيل احكام و تفسير آيات قرآن ، در اصل به عهده و در صلاحيت پيامبر صلى الله عليه و آله است و آن حضرت در زمان حيات پر بركت خويش تا آن جا كه امكان يافتند مردم را با معارف قرآن آشنا كردند . در اين زمان مفسرين نيز موظفند به روايات و احاديثى كه با اسناد صحيح از پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه رسيده است ، رجوع كنند و بر اساس آنها آيات مربوطه را مورد توجه و دقت نظر

قرار دهند و فكر و نظر خويش را در چهار چوبه تبيين و توضيح پيامبر (ص) شكل دهند . و آن جا كه حضرتش توفيق تبيين اين ثقل اكبر و قرآن مستحكم را نيافتند مى بايد به ثقل اصغر ، يعنى اهل بيت و ائمه معصومين عليهم السلام ، تمسك كنند . در اين زمينه نيز متخصصان و آشنايان به علوم و معارف دينى موظفند روايات و احاديث صحيح السند را مستند و راه گشاى خود در فهم قرآن كريم قرار دهند و بر اساس روايات صحيح در صدد فهم و تفسير قرآن برآيند .

بنابر اين اولين ملاك در فهم درست قرآن و معارف دين تبيين و توضيحى است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام رسيده باشد . در نتيجه اولين و اصلى ترين وظيفه يك مفسر ، فهم و تبيين آن تفسيرى است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان رسيده است ؛ زيرا تنها در پرتو علوم اهل بيت مى توان به فهم معارف قرآن رسيد .

تفسير قرآن به قرآن

نكته سومى كه در فهم صحيح از كلام وحى بسيار مهم و توجه به آن ضرورى است ، مساله تفسير قرآن به قرآن و توجه به ارتباط بين آيات است . هر چند آيات قرآن به حسب ظاهر به صورت جدا جدا و هر يك يا هر چند آيه از آنها بيانگر مطلبى خاص به نظر مى آيد ؛ لكن فهم درست و تفسير صحيح در صورتى امكان تحقق مى يابد كه آيات قرآن در ارتباط با يكديگر و ناظر به يكديگر مورد توجه قرار بگيرند

. بسيارى از آيات قرآن و معارف اين كتاب الهى يكديگر را تفسير مى كنند و بر صدق و درستى مضامين يكديگر گواهى مى دهند .

على عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد :

كتاب الله تبصرون به و تنطقون به تسمعون به و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض ، ولا يختلف فى امان الله و لا يخالف بصاحبه عن الله -نهج البلاغه ، خطبه 133 . ؟

قرآن اين كتاب الهى شما را بينا و گويا و شنواى حق مى گرداند . قرآن كتابى است كه بعض آن بعض ديگر را تفسير و نيز بعض آن گواه و شاهد بعض ديگرش مى باشد .

از موارد تفسير قرآن به قرآن ، براى نمونه مى توان به آيه 11 از سوره شورى ، ليس كمثله شى ء و هو السميع البصير و آيه 10 از سوره فتح ، يدالله فوق ايديهم ، اشاره كرد . ليس كمثله شى ء از محكمات قرآن است و معناى آن روشن و واضح است . اين آيه مى گويد هيچ چيز مانند خدا نيست ؛ خداى متعال يك حقيقت بى مانند است . در آيه يدالله فوق ايديهم مى گويد دست خدا بالاى دست هاست . هر چند اين آيه به خداوند ، دست نسبت داده است ، لكن آيه ليس كمثله شى ء اين معناى ظاهرى را نفى مى كند و با توجه به آن مى فهميم مراد از ((يد)) معناى ظاهرى آن يعنى ((دست)) نيست ؛ بلكه مى بايد معانى كنايى از قبيل قدرت و امثال آن منظور باشد . بنابر اين ، تفسير و توضيح آيه يدالله فوق ايديهم

بدون توجه به آيه ليس كمثله شى ء خروج از روش صحيح تفسير است و ممكن است خطا از كار درآيد و بر اساس تفسير غلط ، تصويرى ناصحيح و جسمانى از خدا ارائه شود .

بنابراين ، در تفسير قرآن بايد به اين نكته توجه كنيم كه آيات را در ارتباط با يكديگر مورد توجه قرار دهيم و سعى كنيم مضمون آنها را به كمك خود قرآن بفهميم .

رعايت اصول و قواعد محاوره عقلايى در فهم قرآن

چهارمين نكته اى كه مى بايد در تفسير قرآن بدان توجه شود رعايت اصول و قواعد محاوره عقلايى در فهم درست از قرآن كريم است . به خصوص آن جا كه در باب آيه اى ، روايت صحيح و تبيين روشنى از پيامبر صلى الله عليه و آله و يا ائمه معصومين عليهم السلام در دسترس نباشد ضرورت رعايت اصول و قواعد محاوره عقلايى در فهم درست از آيات قرآن مضاعف مى گردد . در اين مرحله است كه نقش بزرگان دين و مفسرين و آشنايان به علوم اهل بيت ، كه عمر خويش را در فهم معارف قرآن و علوم اهل بيت مصروف داشته اند ، در فهم صحيح از قرآن و تبيين معارف دين ظاهر مى گردد . آنها هستند كه بر طبق اصول محاوره عقلايى ، عام و خاص هاى قرآن را تشخيص مى دهند و محدوده معنايى هر يك را مشخص مى كنند ، مطلق و مقيدها را مى شناسند و آيات را با يكديگر تفسير مى كنند و ناظر بودن آيه اى به آيه ديگر را تشخيص مى دهند و در مقام تفسير بدان توجه دارند .

متناسب بودن فهم مفسران با صلاحيت آنان

نكته ديگرى كه در اين قسمت بايد مورد توجه قرار گيرد اختصاص به فهم قرآن و معارف دين ندارد ؛ بلكه در ساير رشته ها و تخصص هاى گوناگون علمى مورد قبول همگان است و آن ، وجود مراتب فهم و متناسب بودن آن با توانايى ذهنى و مقدار كوشش و تلاش و دقت در فهم صحيح است . توضيح اين كه :

در مباحث فقهى يكى از مسائلى كه تقريبا همه فقها بدان فتوا مى دهند و از وظايف مقلد مى شمارند ،

مساله تقليد از اعلم است . بر اين اساس ، گفته مى شود فقاهت و تخصص در رشته فقه و استنباط احكام از ديگران داراى فهم و مهارتى بيشتر و از شم فقاهت برترى برخوردار است ، تقليد كند . البته ديگر مراجع كه از نظر قوه استنباط در حد آن فقيه اعلم نيستند نيز فقيه و مجتهد هستند ؛ لكن در مراتب بعدى قرار دارند . ناگفته نماند فتواى فقها مبنى بر لزوم تقليد از اعلم نيز برخاسته از يك روش عقلايى است . درست مثل رجوع به پزشك متخصصى كه سال ها تجربه طبابت دارد و ترجيح آن بر شخصى كه امروز مجوز طبابت گرفته است يك روش عقلايى است و عمل بر خلاف اين روش مورد مذمت عقلا قرار مى گيرد . فهم و تشخيص دقايق معارف قرآن ، جز در صلاحيت متخصصان و آشنايان به علوم اهل بيت عليهم السلام ، كه عمر خويش را در فهم قرآن و معارف دينى صرف كرده اند ، نمى باشد و با توجه به مراتب فهم قرآن و تفسير اين كتاب آسمانى ، بديهى است هر قدر امور و نكات مذكور مورد توجه و دقت بيشتر قرار گيرد از ضريب احتمال خطا در تفسير آيات الهى كاسته مى شود و به فهم صحيح از اين كتاب آسمانى نزديك تر مى شويم .

لزوم توجه به قراين كلامى

ششمين تذكرى كه توجه خوانندگان را بدان جلب مى كنيم لزوم توجه به قراين كلامى و مقامى و شان نزول آيات است . هر چند قرآن كريم براى همه عصرها و نسل ها نازل شده است و مخاطب آن مردم همه عصرهايند ؛ لكن

قراين و شان نزول ها و موقعيت هاى زمانى و مكانى كه آيات كريمه در آن نازل شده است براى مخاطبان اوليه و مردمان عصر نزول قرآن چنان روشن بوده است كه جاى هيچ گونه ترديد و اختلافى در معنا و تفسير آن باقى نمى مانده است . به علاوه اگر آيه اى مبهم مى نموده ، دسترسى مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله چندان مشكل نبوده است . اما امروزه با دور شدن از عصر نزول و امكان مخفى شدن بعضى قراين و شان نزول ها ، ضرورت و لزوم دقت در فهم صحيح از قرآن اهميت مضاعف مى يابد .

از طرف ديگر ، اطلاع از معانى حقيقى و لغوى الفاظ به كار رفته در قرآن كريم از مسائلى است كه بدون آن ، فهم صحيح و تفسير درست قرآن ميسر نيست . ممكن است غفلت از تحول معنايى ، كه گاه به مرور زمان در يك لغت رخ مى دهد ، موجب اشتباه و بدفهمى شود .

براى مثال ، معنا و مفهوم كلمه ((تقيه)) براى همگان روشن است . آنچه در فرهنگ عمومى از اين كلمه اراده مى شود اين است كه شخصى عقيده و مذهب خود را مخفى كند و چنان وانمود كند كه مخاطب او از عقيده و مذهب واقعى او آگاه نشود . اين ، در حالى است كه معناى لغوى تقيه ، پرهيزكارى است و در قرآن و نهج البلاغه به همين معنا به كار رفته است . هر چند واژه تقيه در قرآن نيست ، لكن واژه ((تقاه)) ، كه مرادف با ،

تقيه و تقواست در آيه اتقوا الله حق تقاته آمده است . -آل عمران ، 102 ؟

وجود محسنات كلامى در قرآن كريم

هر چند قرآن كريم ، چنان كه خود مى گويد ، به زبان روشن و آشكار نازل شده است و هر كس در حد فهم و استعداد خود مى تواند از اين كتاب آسمانى بهره مند شود ؛ لكن توجه به اين نكته ضرورى است كه قرآن از فصيح ترين و بليغ ترين محسنات كلامى و بيانى برخوردار است و بديهى است كه توجه به نكات مذكور نيز از شرايط اساسى استفاده صحيح و درست از قرآن كريم است .

گاه در قرآن كريم چنين است كه آيه اى حكمى را به صورت عام و كلى بيان مى كند و در آيه ديگرى محدوده آن حكم را روشن مى كند . يا در آيه اى حكمى را به صورت مطلق بيان كرده است و از آيه ديگرى قيد و شرط آن استفاده مى شود . بيان مطلب از طريق مثال و استفاده از كنايه و استعاره و مجاز و امثال آنها نيز از شيوه هايى است كه در قرآن به كار رفته است و چون مخاطب قرآن انسان ها هستند و شيوه هاى مذكور از محسنات كلام انسانى و عقلايى در بيان مقصود محسوب مى شود ، قرآن نيز از شيوه هاى مذكور به زيباترين نوع ممكن در بيان احكام و معارف خود استفاده مى كند . بنابراين ، شيوه هاى به كار رفته در قرآن همان شيوه اى است كه عقلا در بيان مقاصد خويش به كار مى گيرند ، با اين تفاوت كه نوع و كيفيت استفاده از هنرهاى بيانى كه در قرآن بكار رفته است از

نظر مرتبه و زيبايى و شيوايى ، با به كارگيرى محسنات مذكور در كلام آدمى قابل مقايسه نيست . دليل اين امر نيز آن است كه قرآن كريم كلام خداى متعال است كه به فصيح ترين و بليغ ترين بيان پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است و اصول فن فصاحت و بلاغت را به بشر آموخته است . اين كتاب ، با زيباترين ، شيواترين و رساترين بيان مردم را به توحيد و هدايت و تكامل و سعادت فرا خوانده است .

خلاصه و نتيجه مباحث بخش پايانى اين فصل در يك جمله اين است : توجه به نكات و محسنات كلامى به كار رفته در قرآن ، در كنار نكات قبلى ، از شرايط ضرورى فهم آن است كه عدم توجه به آنها بى شك بدفهمى و تفسير نابجا را در پى خواهد داشت .

فصل سوم : قرآن و تهاجم فرهنگى

متضايف بودن حق و باطل

با توجه به مطالبى كه در دو فصل قبل بيان شد و در حدى كه هدف كتاب تأمين شود درباره موقعيت و اهميت قرآن و نقش اين كتاب الهى از ديدگاه نهج البلاغه در هدايت انسان ها به سوى سعادت و كمال توضيحاتى به اختصار داده شد . اكنون اين سوال مطرح مى شود كه آيا رعايت مطالب پيش گفته براى استفاده از قرآن كريم و تمسك به ثقل اكبر ، اين ميراث بزرگ پيامبر عظيم الشان صلى الله عليه و آله ، كافى است ؟ ممكن است گفته شود اگر تمام نكاتى كه در فهم صحيح و برداشت درست از قرآن نقش دارد ، رعايت گردد قهرا احكام و معارف قرآن

آن گونه كه هست فهميده مى شود و فرهنگ جامعه بر اساس رهنمودهاى قرآن كريم شكل مى گيرد و مردم در سايه حكومت دينى در پناه قرآن از خطر انحراف مصون مى مانند ؛ زيرا تمسك به قرآن همان فهم صحيح معارف آن و عمل بر اساس رهنمودهاى قرآنى است . پاسخ مذكور هر چند تا حدودى در هدايت گرى هاى فردى قرآن درست تلقى مى شود ؛ لكن تحقق كامل اين مساله در صورتى است كه به نقش بايسته قرآن در سطح كلان نگريسته شود و جايگاه آن در مقابل افكار انحرافى و مهاجمان به فرهنگ دينى مورد توجه قرار گيرد . به نظر مى رسد بدون شناخت افكار انحرافى مخالفان قرآن و مقابله با آنها از طريق روشنگرى و بر ملا كردن توطئه هاى فرهنگى آنان ، حاكم كردن فرهنگ قرآن كريم و هدايت جامعه بر اساس اعتقادات و ارزش هاى دينى كار چندان آسانى نباشد . اين نكته اى است كه اغلب مورد غفلت قرار مى گيرد .

بنابراين به موازات سعى در فهم قرآن و عمل به رهنمودهاى آن ، هيچ گاه دشمنان و مخالفان قرآن را نبايد از نظر دور داشت . تمسك به قرآن و حاكميت بخشيدن به اين كتاب آسمانى جز با شناخت تفكرات انحرافى ضد قرآنى و مقابله با آنها امكان پذير نيست . حق و باطل همچنان كه در مقام شناخت متضايفند در مقام عمل نيز متضايفند ؛ يعنى همان طور كه اگر حق را بشناسيد باطل را نيز خواهيد شناخت و شناخت باطل نيز شما را كمك مى كند تا حق را بشناسيد ، در مقام عمل نيز حاكميت بخشيدن به قرآن در جامعه بدون

شناخت مخالفان و افكار انحرافى آنان و مقابله با توطئه ها و شگردهاى شيطانى آنها در تضعيف فرهنگ دينى مردم ممكن نيست . ما در اين زمينه ابتدا سخن حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه را مورد توجه قرار مى دهيم آن گاه با بيان راه كارهاى مخالفان قرآن در منحرف كردن افكار جامعه ، برآنيم تا با بيان شبهات ملحدين ، ذهن عموم مردم و به خصوص طبقه جوان و تحصيل كرده جامعه را با ترفندهاى شيطانى دشمنان آشنا كنيم .

شناخت دشمنان و مخالفان قرآن و فرهنگ دينى از چنان اهميت و حساسيتى برخوردار است كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد :

و اعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه و لن تاخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسكوا به حتى تعرفوا الذى نبذه فالتمسوا ذلك من عند اهله فانهم عيش العلم و موت الجهل -نهج البلاغه ، خطبه 147 . ؟

بدانيد شما هرگز راه هدايت را نمى شناسيد و در آن راه قرار نمى گيريد مگر آن كه كسانى كه هدايت الهى را رها كرده اند بشناسيد و هرگز به پيمان الهى كه همچنان قرآن كريم است پاى بند نمى شويد مگر آن كه پيمان شكنان رإ ؛ ثث* بشناسيد و هرگز از متمسكان به حبل المتين الهى و پيروان واقعى قرآن محسوب نمى شويد مگر آن كه كسانى كه قرآن را كنار گذاشتند و به اين كتاب الهى قرآن پشت كردند ، بشناسيد . آن گاه مى فرمايد : تفسير و معارف قرآن را از اهل قرآن (اهل بيت) بگيريد ؛ زيرا آنها هستند كه علوم و معارف الهى را

زنده مى كنند و جهل و نادانى را مى ميرانند .

اين بيان روشنگرانه حضرت على عليه السلام مبنى بر لزوم دشمن شناسى و آشنايى با افكار انحرافى و ضرورت معرفى منحرفان ، وظيفه عالمان دينى و مبلغان علوم و معارف الهى را مضاعف مى كند ؛ زيرا زدودن افكار انحرافى و شبهات ملحدان از افكار مردم به خصوص جوانانى كه از نظر علوم و معارف دينى از بنيه علمى كافى برخوردار نيستند ، از كارهاى زير بنايى تبليغ و حاكميت بخشيدن به فرهنگ قرآنى و دينى است و بدون آن نمى توان انتظار نتيجه مطلوب و بايسته داشت . براى روشن شدن اين مطلب ، بحث را در سه بخش شبهات ، شگردها و انگيزه هاى مخالفان از طرح شبهات پى مى گيريم .

هر چند قرآن بزرگ ترين نعمتى است كه خداى متعال به بندگانش عطا فرموده و هر چند خود ، ضمانت حفظ آن را از دستبرد شياطين و تحريف انسان هاى شيطان صفت بر عهده گرفته است ؛ لكن اين تمام داستان نيست . شيطان ، اين قسم خورده فرزندان آدم ، نيز در هر زمان ، متناسب با شرايط و روحيات حاكم بر كسانى كه از نظر موقعيت هاى اجتماعى قادر به تاثير گذارى بر اذهان مردم هستند ، شبهه اى در راستاى هواهاى نفسانى آنان بر ايشان القا مى كند تا از طريق آنها عموم مردم را به دنبال خود بكشد و از قرآن و دين منحرف نمايد . از آن جا كه قرآن بزرگ ترين وسيله نجات و هدايت و سعادت انسان هاست ، همه آرزو و هدف شيطان جدا كردن مردم از

قرآن و دين است . يكى از كارهاى شيطان در اين راه ، ترغيب و وسوسه انسان هايى است كه مى توانند با القاى شبهات پيرامون دين و قرآن ، در ايمان و اعتقاد مردم خلل وارد كنند .

فعاليت شيطان و شيطان صفتان در مبارزه با قرآن كريم از همان ابتداى نزول قرآن وجود داشته است . اين فعاليت ها از سفارش به پنبه در گوش قرار دادن و ممانعت از شنيدن آيات الهى و تهمت و افترا زدن بر پيامبر شروع شد و امروزه نيز به اشكال ديگرى ادامه دارد و از اين پس نيز ادامه خواهد داشت . در اين زمينه از ذكر جزئيات نحوه مقابله با قرآن در طول تاريخ صرف نظر مى كنيم و براى پرهيز از اطناب بحث ، با ذكر برخى از شبهه هايى كه امروزه در سطح جامعه براى تضعيف فرهنگ دينى و عقايد مذهبى مردم و جوانان مطرح مى شود ، سعى مى كنيم تا اذهان خوانندگان و جوانان را روشن كنيم تا با آگاهى از اين ترفندهاى شيطانى بتوانند با تهاجم فرهنگى دشمنان مقابله كنند .

آن گاه كه شياطين در مبارزه با قرآن ، از نابودى و از بين بردن آن مايوس شدند ، تصميم گرفتند مردم را از آشنايى با محتواى آن محروم كنند . مخالفان قرآن در طول چندين قرن در ميان مسلمانان و به خصوص در ميان شيعيان چنين تبليغ مى كردند كه ما نبايد از قرآن چندان انتظار داشته باشيم ؛ زيرا قرآن براى ما قابل فهم نيست و ما از باطن قرآن مطلع نيستيم ، بنابر اين نمى توان به ظاهر

قرآن استناد كرد . آنها با القاى اين فكر كه ما قادر بر فهم قرآن نيستيم سعى مى كردند مردم را از استفاده از قرآن محروم كنند و در نتيجه قرآن را از متن زندگى مسلمانان بيرون كنند . در اين بين هر چند احترام ظاهرى به قرآن در شكل قرائت و بوسيدن و مقدس و محترم شمردن آن در ميان مسلمانان رايج بود ؛ لكن آنچه هدف دشمنان و مخالفان قرآن است محروم كردن مردم از محتواى قرآن و عمل به رهنمودهاى اين كتاب آسمانى است .

امروزه مدعيان روشن فكرى كه از علوم و معارف اسلامى بهره چندانى ندارند گمراه كننده ترين شبهه ها و ترفندهاى شيطانى را كه از قرن ها پيش در مغرب زمين در باب كتاب هاى تحريف شده اديان ديگر مطرح بوده است با نام افكار نو در مجامع فرهنگى و علمى جامعه مطرح مى كنند و طبقه در حال تحصيل و تشنه دانش و آگاهى را كه از مبانى افكار باطل و تخيلات شيطانى آنها بى اطلاع هستند تحت تاثير قرار داده ، به گمان خود پايه اعتقادى آنها را سست مى كنند . غافل از آن كه مردم مسلمان و به خصوص جوانان در حال تحصيل و فرهيختگان تيز هوش مسلمان ، به بطلان افكار بى بنيان و عاريتى و دور از منطق و عقل آنان پى خواهند برد . عقايد و افكار و انديشه هاى مردم مسلمان و فرهيختگان دين باور مبتنى بر عقل و منطق و برگرفته از علوم پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام است و از آبشخور وحى سرچشمه مى گيرد و هر گاه مسلمانى در

زمينه هاى فكرى و اعتقادى با افكار انحرافى مواجه مى شود در صدد برمى آيد تا آن را با عالمان و متخصصان علوم و معارف دينى در ميان بگذارد تا جواب صحيح و منطقى دريافت كند .

شبهه دست نيافتنى بودن حقيقت دين

شبهه (( دست نيافتنى بودن حقيقت دين)) با انگيزه هايى بسيار شيطانى طرح گرديده و آثارى بس ويران گر دارد كه فعلا مجال پرداختن به همه آنهإ ؛ جج وجود ندارد . در اين جا تنها با توضيح اصل اين شبهه و بيان صريح برخى زواياى پنهان و لوازم آن ، قضاوت را به عهده خود شما مى گذاريم .

از اين جا كه بحث ما در خصوص قرآن كريم است شبهه مذكور را در خصوص قرآن مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم . اين شبهه در مورد فهم قرآن كريم به اشكال گوناگون و در سطوح مختلف مطرح مى شود . گاه اين گفته مى شود كه بعضى از آيات قرآن كريم تفسيرهاى مختلف دارد و مفسرين در تفسير و تبيين آنها اتفاق نظر ندارند و ما هر قدر هم تحقيق كنيم تا نظرى صايب كه بيانگر سخن واقعى قرآن باشد ، به دست آوريم ، در نهايت تنها تفسير و نظر يكى از مفسران را خواهيم پذيرفت كه طبيعتا ديگر مفسران آن را نظر قرآن نمى دانند . بنابراين ، دست يابى به سخن واقعى قرآن ميسر نيست .

طبيعى است القا كنندگان اين شبهه در صددند تا با القاى تفكر مذكور كسانى را كه از قوت فكر و انديشه اى توانا برخوردار نيستند و قدرت تحليل و پاسخ گويى و مطالعه كافى در معارف دينى ندارند

دچار ترديد كنند . آنها بر اساس پندارهاى غلط فكر مى كنند بنيان هاى فكرى و اعتقادى مسلمانان بر اساس تقليد كوركورانه استوار شده است كه با اين تخيل آفرينى ها ويران شود . آنان چون خوب مى دانند آن گاه كه فكر و عقل و منطق مطرح شود تنها قرآن و معارف اين كتاب الهى است كه مورد تصديق عقل و منطق صحيح قرار مى گيرد و هر انسان حق طلب با صدق دل آن را مى پذيرد ، سعى كردند شبهه مذكور را به صورتى عميق تر مطرح كنند تا به زعم خود ضربه اى عميق تر به تفكر دينى زده باشند . غافل از آن كه انديشه ورزان تيزهوش مسلمان با تحليل تفكر آنان ، به پيامدها و لوازم باطل اين نوع تفكر ، كه سرانجامى جز فرو غلطيدن در ورطه شكاكيت ندارد ، پى خواهند برد .

به هر حال از طرح شبهه مذكور به شكلى كه بيان شد چنين بر مى آيد كه طرح كنندگان شبهه معتقدند قرآن كريم داراى واقعياتى ثابت است ولى چون مفسران در تفسير قرآن اتفاق نظر ندارند ، دست ما از سخن واقعى قرآن كوتاه است . بنابراين استفاده از قرآن ممكن نيست و بايد آن را كنار گذاشت .

لكن وقتى با آيات صريح و روشن قرآن روبه رو مى شوند و نمى توانند خدشه اى در ظهور و معناى روشن آنها وارد كنند و خود را در برابر منطق و عقل و محكمات قرآن عاجز مى بينند پاى فراتر نهاده ، شبهه را به گونه اى ديگر مطرح مى كنند . آنان براى دست يابى به هدف خود ، كه بى اعتبار كردن قرآن

و اعتقادات و ارزش هاى دينى است ، از سخن قبلى خود مبنى بر عدم امكان فهم قرآن و معارف دينى ، كاملا تغيير موضع داده ، درست در نقطه مقابل قرار مى گيرند . آنها در موضع قبلى خود با قبول معنايى ذاتى و واقعى براى سخن قرآن و معارف دينى آنها را وراى دسترسى انسان مى دانستند ؛ اما در اين موضع جديد ، قرآن و آموزه هاى دينى را تهى از واقعيت دانسته ، معارف و دستورات دينى را برداشت هاى ذهنى افراد از آيات تلقى مى كنند و مى گويند نه تنها قرآن ، بلكه همه كتاب هاى آسمانى چنان نازل شده اند كه مى توانند به گونه هاى مختلفى تفسير شوند و همه آن تفاسير مختلف و برداشت هاى متفاوت درست و صحيح باشند . اگر سوال شود ، حتى در صورتى كه آن تفاسير و برداشت ها در حد تضاد با يكديگر اختلاف داشته باشند ، آنان در پاسخ خواهند گفت ، اختلاف برداشت ها ولو در حد تضاد و تناقض ايجاد و مشكل نمى كند ؛ زيرا اصلا قرآن و دين واقعيتى را بيان نكرده است . بلكه تنها الفاظ و قالب هايى تهى به اسم وحى الهى بر پيامبر القا شده و هر كس با مراجعه به آنها مطلبى در ذهنش تداعى مى شود!! آنچه تداعى مى شود فهم خود انسان است و چون انسان ها داراى ذهنيت هاى متفاوتند در نتيجه فهم ها متفاوت است . دين همان فهم هاى متفاوت انسان ها از الفاظ و آيات قرآن و آموزه هاى دينى است و چون قرآن و آموزه هاى دينى بيانگر هيچ واقعيتى نيست ، فهم هاى متفاوت از آنها نيز قابل

تصديق و تكذيب نيست . همه فهم ها بر حق ، و محكوم به صحت و درستى است ؛ زيرا قرآن حقايق ثابتى كه تنها يكى از فهم ها و تفسيرها با آن مطابق باشد ، بيان نمى كند .

تخيل پردازان نظريه (( صراطهاى مستقيم يا قرائت هاى مختلف از دين)) از اين نيز پاى فراتر نهاده ، براى ضربه زدن به ريشه و اساس دين ، يعنى وحى ، مى گويند نه تنها بشر از قرآن و وحى الهى حقيقت ثابتى را درك نمى كند و هر كس ذهنيت خودش را با نام وحى ، بيان و تفسير مى كند ؛ بلكه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به خاطر دارا بودن ويژگى بشرى ، فهم و درك و برداشت خود را به اسم وحى براى مردم بيان كرده است . بنابراين ، فهم پيامبر صلى الله عليه و آله نيز يك فهم شخصى و متناسب با ذهنيت و شرايط خاص زمانى و مكانى او بوده است كه به صورت الفاظ و آيات بيان كرده است . بنابراين نمى توان قرآن را كلام خدا و وحى الهى دانست ؛ بلكه بايد گفت قرآن كلام پيامبر صلى الله عليه و آله است .

حتما سوال خواهيد كرد پس با آياتى از اين قبيل چه بايد كرد :

و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى -النجم ، 3 ، 4 . ؟

پيامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد ، آنچه مى گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده است ، نيست . يا

:

تنزيل من رب العالمين ، و لو تقول علينا بعض الاقاويل ، لاخذنا منه باليمين ، ثم لقطعنا منه الوتين -حاقه ، 43 - 46 . ؟

قرآن كلامى است كه از پروردگار جهان نازل شده است و اگر او سخن دروغ بر ما مى بست ما او را با قدرت مى گرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم . طرفداران اين نظريه در پاسخ مى گويند اين مضامين نيز برداشت و فهم خود پيامبر صلى الله عليه و آله و بيانگر احساسات اوست .

بديهى است چنين نظريه اى سرانجامى جز فرو رفتن در ورطه شكاكيت و انكار واقعيت و ناديده گرفتن عقل و منطق و بازى كردن با الفاظ ندارد ؛ القا كنندگان اين تفكر ، در مقابل روشن ترين معانى و واضح ترين مفاهيم خواهند گفت اين احساس و برداشت شماست و حاكى از هيچ واقعيتى جز ذهنيات شخص شما نيست ، بنابراين براى خودتان خوب و محترم است ولى براى ديگران ارزش و اعتبارى ندارد!

به هر حال به نظر مى رسد ترويج چنين نگرشى نسبت به دين و قرآن ، از پيشرفته ترين شگردها و دام هاى شيطانى باشد كه تاكنون براى اغوا و فريب فرزندان حضرت آدم عليه السلام تدارك ديده شده است .

تلقين و تكرار ؛ سلاح مهم شياطين

يكى از راه كارهاى شياطين براى اغواى انسان ها اصرار و مقاومت آنان بر وسوسه آدميان و نفوذ در ذهن و عقل آنهاست . به همين دليل ، قرآن آنها را به لقب وسواس و خناس ياد مى كند و مردم را راهنمايى مى كند كه از شر شياطين انس و جن به خدا پناه ببرند ؛ زيرا شياطين

با خواندن دمادم و القاى تخيلات بر قلب انسان درصددند تا ذهن و عقل انسان ها را در سيطره خود قرار دهند و افكار او را در سراشيب سقوط و گمراهى جهت بخشند .

شياطين و انسان هاى شيطان صفت خود مى دانند كه براى جاى دادن تخيلات شيطانى در اذهان مردم خداپرست بايد آن قدر بگويند و بنويسند و تكرار كنند تا اذهان را با تخيلات باطل خود مانوس نموده ، به تدريج در فكر و عقل آنها نفوذ كنند . خود آنان مى گويند آن قدر بايد گفت و نوشت و تكرار كرد تا مردم را دچار شك و ترديد نمود .

آنان با الهام گرفتن از ابليس ، در درجه اول در صدد اغوا و منحرف كردن طبقه تحصيل كرده و در حال تحصيل اند ؛ زيرا گمان مى كنند با فريب آنها ، بهتر مى توانند عموم مردم را منحرف كنند . غافل از آن كه خداى متعال مشعل هاى فروزانى براى هدايت مسلمانان و شيعيان قرار داده و مردم مسلمان به لطف الهى و با الهام از علوم و معارف آنان به شگردهاى شيطانى دشمنان پى خواهند برد و روز به روز در پيروى از قرآن پايدارتر و استوارتر مى گردند .

استناد به متشابهات ؛ شگردى ديگر در مقابله با قرآن

پيش از اين به اين مطلب اشاره شد كه يكى از مقامات پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام مقام تفسير و تبيين وحى الهى است ؛ چون قرآن داراى محكمات و متشابهات است و چنان كه قبلا بدان اشاره شده داراى ظاهر و باطن است كه دسترسى به عمق معارف آن جز براى پيامبر و ائمه معصومين و آشنايان

به علوم الهى ميسر نيست و تفسير و تبيين آن جز از عهده دانش آموختگان مكتب اهل بيت بر نمى آيد .

بنابراين طبق حكم عقل و روش عقلا مبنى بر لزوم رجوع عالم به جاهل ، براى فهم قرآن و معارف دين راهى جز رجوع به آورنده اين كتاب الهى و ائمه معصومين عليهم السلام و دانش آموختگان مكتب آنها نيست . لكن چنين نيست كه همه انسان ها از روش عقلايى تبعيت كنند و يا خود را پاى بند عقل و اصول منطقى فهم و تفهيم و تفهم بدانند . كسانى وجود دارند كه تنها در پى گمراه كردن مردمند و هدفشان جز ايجاد شبهه و فتنه در جامعه نيست . قرآن نيز اين معنا را پيش بينى كرده است :

و هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم يقولون امنا به كل من عند ربنا و ما يذكر الا اولوا الباب . -آل عمران ، 7 . ؟

اين آيه ، قرآن كريم را به دو بخش محكمات و متشابهات تقسيم كرده است و از محكمات به (( ام الكتاب)) ياد كرده است . بخشى از قرآن ، آيات محكمند كه نسبت به بخش دوم ، يعنى متشابهات ، جنبه مادر و ريشه و اصل دارند .

محكمات قرآن عبارت از آياتى است كه معانى آنها روشن است و معارف آنها قابل ترديد نيست . اين آيات

، اصول و امهات معارف قرآن را تشكيل مى دهند . معيار و ملاك درستى و نادرستى (( معارف دينى)) محكمات و امهات قرآن است . در مقابل ، آياتى هستند كه بدون كمك گرفتن از محكمات قابل فهم نيستند و چنان نيست كه همگان به عمق معناى آنها پى ببرند . از اين بخش از آيات قرآن به متشابهات تعبير مى شود .

قرآن مردم را از تبعيت متشابهات بدون توجه به محكمات و تفسير و تبيين پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام منع كرده است . قرآن كريم تبعيت از متشابهات را نشانه انحراف دل مى داند و مى فرمايد كسانى كه متشابهات قرآن را ملاك فكر و فهم و اعتقادات خود قرار مى دهند در پى فتنه و تاويل و تحريف قرآن هستند . به بيان قرآن ، تاويل و تفسير آيات متشابه را جز خدا و راسخين در علم و ائمه معصومين عليهم السلام نمى دانند . راسخين در علم كسانى هستند كه با دل و جان بندگى خدا را پذيرفته اند و مى گويند ما به قرآن ايمان آورده ايم ؛ چه محكمات و چه متشابهاتش ، همه از سوى پروردگار است .

حكمت وجود متشابهات در قرآن

در اين جا ممكن است اين سوال مطرح شود كه چرا قرآن به گونه اى نازل شده است كه همه آيات آن بين و محكم و بدون هيچ ابهام و اجمالى باشد ، تا براى همه به طور يكسان قابل فهم و استفاده باشد ؟

براى پاسخ به اين سوال ابتدا به ذكر مقدمه اى كوتاه مى پردازيم : ذهن ما انسان هاى عادى تابع عوامل طبيعى است . انسان هاى عادى

هنگامى كه از مادر متولد مى شوند از طريق حواس ابتدا با محسوسات آشنا مى شوند و در آغاز ، فهم و ادراك آنها در محدوده محسوسات و ماديات شكل مى گيرد ؛ لكن به تدريج قواى فكرى انسان رشد مى كند و كم كم قدرت تجريد پيدا مى كند و در نتيجه قدرت درك مطالب مافوق مادى براى او حاصل مى شود . هر قدر عقل انسان از رشد و قدرت تجريد بيشترى برخوردار شود و از فضاى ماده و ماديات فراتر رود به همان ميزان حقايق ماوراى طبيعى را بهتر درك مى كند و چون همه انسان ها از نظر رشد عقلى در سطح يكسانى نيستند از نظر ادراك امور نامحسوس نيز يكسان نمى باشند . كم نيستند انسان هايى كه ده ها سال از عمرشان مى گذرد ، اما فهم و درك آنها در همان حد فهم و درك اطفال هفت ، هشت ساله باقى مانده است و بعد از گذشت عمرى ، هنوز ممكن است خدا و مجردات را زمانى و مكانى تصور كنند ؛ زيرا فهم و استعداد آنها و قدرت تعقل و توانايى ذهنى آنان هم چنان در محدوده ماديات باقى مانده است ، در حالى كه اساس دين ، ايمان به غيب است ؛ يعنى ايمان به حقايق مجرد و غير مادى . قرآن مى فرمايد :

ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب -بقره ، 2 . ؟

آن قرآن بى شك هدايت گر پرهيزكاران ؛ يعنى كسانى كه ايمان به غيب مى آورند ، مى باشد .

بنابراين اساس ايمان اين است كه انسان به حقايقى غير از محسوسات ايمان بياورد

و به آنها اعتقاد داشته باشد . اما حقيقت و كنه آن حقايق چيست ، مطلبى است كه فهم آن جز با الهام هاى الهى كه بر دل انبيا و ائمه معصومين عليهم السلام وارد مى شود قابل درك نيست . ما انسان هاى متعارف براى درك شمه اى از امور و حقايق ماوراى طبيعى راهى جز تقويت قواى عقلانى خود و گذر تدريجى از محسوسات به مجردات و امور ماوراى طبيعت نداريم .

از طرف ديگر ، الفاظى كه در حوزه مجردات به كار مى رود ، غالبا در ابتدا براى معانى محسوس وضع شده است ؛ يد الله فوق ايديهم ؛ دست خدا-شورى ، 11 . ؟ بالاى دستان آنهاست ، يا : و هو العلى العظيم ؛ خدا بالا و بزرگ است . -شورى ، 4 . ؟ واژه هاى فوق ، على ، عالى و علو ، همه به معناى بالا است در مقابل سافل و پايين . بديهى است انسان در ابتدا از اين واژه ها معنايى فراتر از معناى حسى درك نمى كند ؛ مثلا انسان سر خود را ملاك بالا بودن قرار مى دهد و هر چه از محاذات سر به طرف آسمان قرار گرفته باشد آن را (( بالا)) مى داند و براى معناى (( پايين)) پاى خويش را ملاك قرار مى دهد و آنچه از آن فروتر باشد پايين مى داند . به همين لحاظ است كه مى گويد آسمان بالا و زمين پايين است . لكن با ورود به زندگى اجتماعى ، به تدريج از اين مانى حسى ، پاى فراتر نهاده ، معناى غير

حسى و انتزاعى آنها را درك مى كند ؛ يعنى آن گاه كه گفته مى شود فلان شخص مقامش بالاست يا بالاتر رفته است ، ديگر انسان از اين واژه آن معناى حسى بالاتر از سر بودن را نمى فهمد و از پايين آمدن مقام ، آن معناى حسى برايش تداعى نمى شود .

بديهى است در اين گونه كاربردها معنايى كه منظور مى شود از لوازم مادى و محسوس ، تجريد شده است . آن گاه كه گفته مى شود (( كسى كه همه هستى را با يك اراده مى آفريند مقامش بسيار عالى است)) آن علوى كه به پروردگار نسبت داده مى شود بى نهايت فراتر از آن علوى است كه به يك رئيس نسبت به زير دستانش اطلاق مى شود . و فاصله بين اين دو ، فاصله بين صفر تا بى نهايت و فاصله بين حقيقت و مجاز است ؛ زيرا هر علو و مقام اعتبارى ، عاريتى و از بين رفتنى است ، به جز علو حقيقى كه شايسته خداوند جهان آفرين و از آن اوست . اوست كه امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون . بنابراين وقتى قرآن مى گويد هو العلى العظيم ؛ نه علو-يس ، 82 . ؟ -بقره ، 255 . ؟ خداوند علو مادى و محسوس است ، نه از عظيم و بزرگ بودنش معناى مادى و محسوس منظور است . اما اين كه حقيقت علو و بزرگى خدا چيست ، مساله اى كه عقل بشر بدان نمى رسد . البته در بسيارى از موارد لفظ ديگرى هم غير از الفاظى كه

براى معانى محسوس به كار مى رود وجود ندارد و به ناچار همين الفاظ براى اشاره به معانى مجرد به كار مى رود ؛ مثلا مى گويد خدا بالا و بزرگ است . بالا همان لفظى است كه براى بالايى سقف نسبت به كف به كار مى رود و بزرگ همان لفظى است كه درباره كوه دماوند به كار مى رود ؛ لكن آن گاه كه اين الفاظ درباره خدا به كار مى رود از معانى محسوس خود تجريد مى شود ؛ البته باز چنان نيست كه با تجريد نيز بتوان به حقيقت آن رسيد .

گفته مى شود الفاظ و معانى اى كه نزديك شدن به حقيقت آنها از طريق مذكور صورت مى گيرد از يك نوع تشابه برخوردارند كه مى تواند باعث ابهام و مغالطه شود . آن كس كه هنوز نتوانسته معانى مذكور را از شوائب و لوازم حسى تجريد كند وقتى گفته مى شود خدا بالاست گمان مى كند خدا بالاى آسمان هاست ، در حالى كه خدا جسم نيست تا مكان براى او تصور شود : اينما تولوا فثم وجه الله . اما او بيش از آن نمى فهمد . البته تكليفى -بقره ، 115 . ؟ هم بيش از آنچه مى فهمد ندارد ؛ چون بيش از آن قدرت ندارد .

آن كسى كه از اين مرحله گذشته و داراى قدرت فهم بيشترى شده است و معانى اعتبارى را نيز درك مى كند ، وقتى گفته مى شود ان الله على عظيم ، فكر مى كند بالايى و علو خدا نيز مثل علو و بالا بودن مرتبه رئيس نسبت به زير دستان است ؛ اما اين معنا كجا و علو خدا كجا ؟

آن كسى كه عمر خويش را در راه تحصيل علم و دانش و حكمت و درك معانى مجرد سپرى كرده است معنايى بس فراتر از معانى مذكور ، از علو و بالايى درك مى كند و مى گويد خدا نسبت به ماسواى خود علو وجود دارد .

همه مخلوقات وجود دارند و خدا نيز وجود دارد ، اما وجود خداى تبارك و تعالى از نظر علو مرتبه وجودى با موجودات ديگر قابل قياس نيست ، اما باز اين كه حقيقت آن علو و بالايى و بلندى مرتبه وجودى چيست ، مطلبى است كه هر كس به قدر فهمش مى تواند بدان نزديك شود . هر چند درك كنه آن براى كسى ميسر نمى شود . اكنون با توجه به توضيح مذكور مى گوييم ، وقتى خدا بخواهد براى ما انسان ها درباره امورى كه بالاتر از فهم عادى ماست سخن بگويد ، بايد الفاظى به كار گيرد كه ما با تامل در آنها به قدر فهممان آن را درك كنيم ، هر چند ادراك كنه آن معانى بالاتر از فهم ماست . در چنين مواردى چاره اى جز به كارگيرى الفاظ متشابه نيست .

بنابراين آياتى كه بيانگر امور ماوراى طبيعى و فراتر از فهم انسان هاى عادى است ، خواه ناخواه ، مرتبه اى از تشابه را خواهد داشت ، و بايد به كمك محكمات به حقيقت آنها راهنمايى و نزديك شد . مثلا آن گاه كه قرآن مى گويد هو العلى العظيم ، و ما حقيقت و كنه علو مرتبه وجودى ، و-شورى ، 4 . ؟ حقيقت عظمت

خدا را درك نمى كنيم و بايد آن را به وسيله محكمات قرآن ، مانند ليس كمثله شى ء ، تفسير كنيم تا دچار بدفهمى و تفسير نابجا-شورى ، 7 . ؟ نشويم . آيه اول مى گويد خدا بالا و بزرگ است و در آيه دوم مى گويد توجه داشته باشيد خدا مانند و مثل ندارد ؛ يعنى هر نوع علو مرتبه و بزرگى براى خدا تصور كنيد علو و بزرگى خدا را درك نكرده ايد ؛ زيرا خدا از آن بالاتر است .

در باب صفات خدا نيز امر بدين منوال است . آن گاه كه گفته مى شود خدا عالم است ، خدا قدرت دارد ، بديهى است حقيقت علم در مورد خداوند ، فراتر و غير از آن معنايى است كه درباره انسان با ادراك صورت هاى ذهنى در ذهن حاصل مى شود . اما حقيقت علم يا قدرت خدا چيست ، و به طور كلى حقيقت اوصاف خدا چيست ، مطلبى است كه جز براى خدا كه ذاتش عين علم و عين حيات و قدرت است قابل فهم نيست .

خداى متعال نيز براى راهنمايى بشر به خود و اوصاف خداوندى اش همين الفاظى كه بشر ابتدا از آن معانى محسوس را درك مى كند به كار گرفته است تا بشر از آن معارف بلند ، هر چند به قدرى اندك ، بى بهره نماند .

بنابراين وجود آيات متشابه در قرآن از حكمت هاى الهى است كه كاملا بسته مى شود . اما استفاده از متشابهات و تفسير و تبيين آنها چنان كه قبلا بدان اشاره شد مطلبى است كه

بايد به كمك محكمات صورت گيرد ؛ لكن چنان نيست كه همه افراد و كسانى كه در صدد فهم قرآن و معارف آن بر مى آيند مسير منطقى و عقلايى و طبيعى مذكور را براى فهم معارف الهى برگزينند . در آيه مورد بحث ، خداوند به وجود آيات متشابه و محكم در قرآن اشاره مى كند و مى فرمايد كسانى كه فى قلوبهم زيغ ؛ از نظر روحى -آل عمران ، 7 . ؟ داراى گرفتگى روحى و قلبى هستند و به كج فكرى و كج انديشى مبتلا شده اند و به تعبير ديگر فى قلوبهم مرض ؛ قلب و روح آنها بيمار است ، -بقره ، 10 . ؟ آيات متشابه را ملاك فكر و عمل خود قرار مى دهند ، و بدون توجه به آيات محكم قرآن متشابهات را بر معانى محسوس حمل مى كنند و زمينه گمراهى خود و ديگران را فراهم مى كنند .

ممزوج كردن حق و باطل ؛ سلاح ديگر منحرفان

طبيعى است كسانى كه در جامعه اسلامى مى خواهند با دين و قرآن و معارف و ارزش هاى دينى مقابله كنند براى رسيدن به اهداف خود هرگز راه مقابله مستقيم را انتخاب نمى كنند ؛ زيرا به خوبى مى دانند در آن صورت با مخالفت عمومى مردم مسلمان روبه رو خواهند شد و در همان نخستين گام شكست خواهند خورد . آنها با استفاده از نكات روان شناختى راه كارهاى مناسب را در راستاى اهداف شيطانى خود بر مى گزينند .

يكى از راه كارهاى آنها ممزوج كردن حق و باطل است . آنها حق و باطل را در هم ممزوج مى كنند و آميزه اى از سخنان حق و

باطل را با بيانى زيبا تبليغ مى كنند تا مخاطبان آنها كه احيانا آگاهى و كارشناسى لازم را در تشخيص سخن حق از باطل ندارند ، مجموع سخن آنها را قبول كنند ، تا در نتيجه آن مطلب باطلى كه با لعاب حق تزيين شده و در زير نقاب بيان ادبى زيبا پنهان است ، ناخودآگاه به فكر و ذهن شنونده القا شود .

حضرت على عليه السلام مى فرمايد :

فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و لكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمز جان فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسنى -نهج البلاغه ، خطبه 50 . ؟

اگر سخن باطل از اختلاط با حق جدا شود ، كسانى كه به دنبال حق بودند حق را مى شناختند و باطل بر آنها مخفى نمى شد و نيز اگر حق از امتزاج با باطل جدا مى شد زبان معاندين از تبليغ باطل قطع مى شد ، ولى آنها حق و باطل را در هم مى آميزند و امر را مشتبه مى كنند . در اين فضا است كه شيطان ولايت و رهبرى خودش را بر منحرفان و دوستانش تحكيم مى بخشد و به وسيله آنها انسان ها را گمراه مى كند و انسان هايى كه با هدايت الهى به حق رهنمون مى شوند از تسلط شيطان و عوامل او نجات مى يابند .

طبيعى است منحرفان و كسانى كه به تعبير قرآن قلب و روح آنها دچار تنگى است و در مقابل خدا حاضر به تسليم نيستند

، آيات متشابه و آن دسته از رواياتى را كه از نظر سند مغشوش يا از نظر دلالت متشابه است ، سرلوحه كار و تبليغ خويش عليه اسلام قرار مى دهند و از شنيدن محكمات قرآن و سخن حق و معارف الهى كه از زبان اهل بيت و ائمه معصومين عليهم السلام با اسناد معتبر رسيده است ، گريزانند .

اينان كه گاه خود را مسلمان مى دانند ، دانسته يا ندانسته ، با معاندين اسلام هم صدا مى شوند ؛ زيرا آنها نيز در پى آنند كه ضعف هايى به دروغ به اسلام نسبت دهند و با بزرگ كردن آنها از رغبت انسان هاى حق طلبى كه تا كنون مسلمان نشده اند ، بكاهند . در اين نوشتار ، روى سخن با ملحدان و دشمنان غير مسلمان نيست ؛ بلكه با كسانى است كه خود را مسلمان مى دانند .

البته ممكن است آنان براى گوش فرا ندادن به سخن حق و سرباز زدن از تسليم در مقابل عقل و منطق ، توجيهاتى از قبيل آنچه در قسمت قرائت ها و برداشت هاى مختلف از دين بدان اشاره شد ، براى خود دست و پا كنند و بدون توجه به پيامدهاى سخنان خود بر موضع خود اصرار ورزند . ما نيز در اين قسمت ، قضاوت درباره آن توجيهات و سرانجام تفكر مذكور را به عهده خود خوانندگان محترم مى گذاريم ؛ لكن از سر دلسوزى و خير خواهى آنان را به بازنگرى در عقايد و افكار و ايمانشان فرا مى خوانيم . هم چنان كه قرآن نيز از مومنين مى خواهد يكديگر را به تفكر و

تعقل و صلاح و هدايت دعوت كنند و حق را به يكديگر ياد آورى نمايند .

قرائت هاى مختلف ؛ حربه اى براى مقابله با قرآن

در قسمت هاى پيشين كتاب سخنانى به اختصار درباره عظمت و ويژگى هاى بزرگ ترين نعمت الهى بر بندگان ، يعنى قرآن كريم ، بيان شد . نيز گذشت كه خداى متعال ، قرآن كريم را به وسيله شريف ترين فرشتگان ، حضرت جبرئيل امين ، بر عزيزترين بندگان خود ، حضرت محمد صلى الله عليه و آله نازل فرمود تا در اختيار انسان قرار گيرد و انسان با آشنا شدن و به كار بستن دستورات و رهنمودهاى اين كتاب آسمانى در زندگى فردى و اجتماعى ، سعادت دنيا و آخرت خويش را تأمين كند .

بخشى از بيانات حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه ، مبنى بر لزوم تمسك به قرآن با هدف رفع فتنه ها و گمراهى ها و درمان دردها و مشكلات فردى و اجتماعى ، مورد توجه قرار گرفت و نيز گفته شد تفسير و تبيين قرآن به معناى تبيين احكام و تفصيل جزئيات مسائل و وظايف دينى ، تنه در صلاحيت پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام است . اين مطلب نيز توضيح داده شد كه تفسير قرآن در خارج از حوزه احكام و وظايف دينى و تبيين معارف آن براى ديگران نيز تنها در صلاحيت متخصصان و عالمان دين و آشنايان به علوم قرآن و اهل بيت است گفتيم تنها ، دانشمندانى كه عمر خويش را در فهم معارف دين و علوم اهل بيت مصروف كرده اند ، قادرند متشابهات و محكمات قرآن را

از يكديگر باز شناسند و به كمك محكمات و روايات اهل بيت عليهم السلام متشابهات قرآن را نيز تفسير و معارف قرآن را براى مردم بيان كنند تا مردم بتوانند آن را مبناى حركت فكرى و الگوى عملى و تكاملى فردى و اجتماعى خود قرار دهند و اين دعوت خداوند را كه :

يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم -انفال ، 24 . ترجمه آيه چنين است : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، چون خدا و پيامبر شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد آنان را اجابت كنيد . ؟

لبيك گويند و زمينه رستگارى خود را فراهم سازند .

در مقابل اشاره كرديم كسانى از ديرباز با الهامات و وساوس شيطانى در صدد برآمده اند تا مردم را از قرآن جدا كنند . اينان براى رسيدن به اهداف شيطانى خود در تلاشند تا با تخيل آفرينى چنين وانمود كنند كه قرآن قابل فهم نيست و در نتيجه نبايد انتظار داشت كه قرآن ما را در زندگى هدايت و راهنمايى كند ، و گفتيم اين شبهه شيطانى كه در طول تاريخ به اشكال مختلفى وجود داشته است ، امروزه به شكل تكامل يافته اش به اوج خود رسيده و به صورت هاى جديدى مطرح مى شود ؛ تا بدان جا كه گاه امروزه مخالفان قرآن و فرهنگ دينى تخيلات خود را به شكل اين تئورى كه (( زبان دين زبان مخصوصى است)) بيان مى كنند ، تا كسانى كه از علوم و معارف دينى آگاهى كافى ندارند فريب دهند . هنگامى كه از اينان

سوال مى شود منظورشان از اين كه (( زبان دين زبان مخصوصى است)) چيست ، آنان در پاسخ ، (( خاص بودن زبان دين)) را چنين بيان مى كنند كه آموزه هاى دينى و قرآن ، الفاظ و قالب هايى است كه محتواى آنها را برداشت ها و ذهنيت هاى خود انسان ها تشكيل مى دهد . البته اين نظريه خود را به گونه اى بيان مى كنند كه شما به آسانى به هدف و مقصود آنها پى نبريد ؛ زيرا در آن صورت به بى اساس بودن سخن آنها پى خواهيد برد .

به نظر مى رسد تفكر مذكور كه گاه با نام (( صراطهاى مستقيم)) و گاه با تعبير (( برداشت ها ، قرائت ها يا تفسيرهاى مختلف از دين)) و گاه در قالب تئورى هاى (( زبان دين)) و يا (( دين اقلى و اكثرى)) بيان مى شود هدفى جز مقابله با اعتقادات دينى و تفكر توحيدى نداشته باشد . بر آگاهان پوشيده نيست كه متدينان و به خصوص انديشمندان تيزهوش مسلمان ، زيرك تر از آنند كه به دور بودن سخنان آنان از عقل و منطق پى نبرند يا از اهداف پنهان القا كنندگان اين شبهات بى اساس غافل بمانند .

انگيزه و هدف مخالفان فرهنگ دينى از نظر قرآن

با توجه به مطالب پيش گفته اين سوال مطرح مى شود كه انگيزه و هدف مخالفان از اين شيطنت ها در مقابله با قرآن و فرهنگ دينى مردم چيست ؟ براى پاسخ ، ابتدا نظر قرآن را بررسى مى كنيم و سپس به توضيح سخن حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه در اين باره مى پردازيم .

از قرآن چنين استفاده مى شود كه از همان آغاز نزول ، شيطان در صدد برآمد و

تمام سعى خويش را به كار گرفت تا با استفاده از نقاط ضعف شياطين انس و انسان هاى دنيا پرست ، مردم را از قرآن جدا كند . از شيطان نيز جز اين انتظار نمى رفت ؛ زيرا قسم ياد كرده بود كه

فبعزتك لا غوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين -ص ، 82 - 83 . ؟

به عزتت سوگند ، كه همه آدمى زادگان را گمراه مى كنم ، مگر بندگان مخلص تو كه از فريب دادن آنها مايوس هستم . شيطان براى عملى كردن نقشه خود مبنى بر گمراه كردن مردم و محروم كردن آنها از معارف قرآن ، آيات متشابه قرآن كريم را دست آويز قرار داد . دنياپرستان و اولياى خود را به تبعيت از متشابهات قرآن ، بدون توجه به محكمات ، تشويق و ترغيب مى نمود تا از طريق آنان سايرين را نيز به ترديد و گمراهى بكشاند . خداى متعال بعد از تقسيم آيات قرآن به محكمات و متشابهات مى فرمايد :

فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله -آل عمران ، 7 . ؟

كسانى كه سر تا پاى وجودشان انحراف و پليدى و خود پرستى است و قلبشان بيمار است و تحت تاثير القائات شيطان قرار گرفته اند ، محكمات قرآن و عقايد بديهى و روشن دين را رها مى كنند و با استناد به ظاهر آيات متشابه در تلاشند تا با بيان و تفسيرهاى نابجا و تحريف در معارف قرآن مردم را گمراه كنند . اين چنين انسان هايى دست پروردگان شيطانند ، كه

او را در تحقق بخشيدن به هدفش يارى مى دهند . قرآن اين انسان ها را با عناوينى از قبيل (( فى قلوبهم زيغ)) يا (( فى قلوبهم مرض)) ياد مى كند و مردم را از پيروى آنان بر حذر مى دارد .

آنچه در اين جا مورد تحقيق و بررسى قرار مى گيرد ، تبيين انگيزه چنين انسان هايى در مخالفت با فرهنگ دينى ، از نظر قرآن است . قرآن كريم مى فرمايد كسانى با انگيزه (( ابتغاء الفتنه)) ، متشابهات قرآن را ملاك فكر و عمل خود قرار مى دهند و با دست آويز قرار دادن متشابهات يا با تاويل و تفسيرهاى نادرست از آيات ، ظاهر قرآن را رها كرده ، فتنه جويى مى كنند .

سوالى كه در اين جا مطرح مى شود اين است كه فتنه چيست ؟ و فتنه جويى كدام است ؟ متخصصان علم لغت ، به خصوص آنهايى كه سعى دارند لغت را به معناى اصلى خود برگردانند و با توجه به معناى اصلى لغت واژه ها را معنا كنند ، گفته اند فتنه در اصل به معناى داغ كردن شى ء بر روى آتش است . آن گاه كه شى ء بر روى آتش قرار مى گيرد تا داغ يا سوزانده يا ذوب شود ، عرب از اين معنا به (( فتنه)) ؛ يعنى آن شى ء را داغ كرد ، تعبير مى كند . در قرآن نيز ماده (( فتنه)) به همين معناى لغوى به كار رفته است ؛ آن جا كه مى فرمايد : يوم هم على النار يفتنون ؛ يعنى روزى كه آنها با آتش -ذاريات ، 13 ؟ سوزانده مى شوند

.

بنابراين ، اصل معناى لغوى (( فتنه)) سوزاندن و ذوب كردن است ؛ لكن چنان كه لغت شناسان مى گويند گاه با توجه به لوازم يك معناى لغوى ، آن معنا به لوازم يا ملزومات آن نيز سرايت مى كند و با اشراب لازمه معنا و استعمال آن لغت در لازمه معنا ، كم كم آن لازم به صورت معناى دوم و سوم براى لغت در مى آيد . لغت و واژه (( فتنه)) نيز بدين صورت است ؛ زيرا چنان كه گفته شد (( فتنه)) در اصل به معناى داغ شدن است ، لكن (( داغ شدن)) يك لازمه اى دارد و آن اين كه اگر اين داغ شدن و در آتش قرار گرفتن در مورد انسان اتفاق بيفتد - نظير آيه يوم هم على النار يفتنون --ذاريات ، 13 ؟ انسان حالت اضطراب پيدا مى كند . اضطراب نيز گاه ظاهرى و بدنى است ؛ مثل آن كه مربوط به داغ شدن و سوختن جسمانى است و گاه ناشى از امور باطنى و روحى است . پس اضطراب در واقع از لوازم (( فتنه)) و داغ شدن است ؛ سپس از باب گسترش در معناى لفظ ، به چيزهايى كه باعث اضطراب هاى معنوى و باطنى مى گردد نيز (((( فتنه)))) اطلاق مى شود . از آن جا كه يك قسم از اضطراب هاى روحى و روانى ، اضطراب و نگرانى و ترديدى است كه در زمينه اعتقادات پيش مى آيد ؛ به آنچه چنين اضطراب هايى را باعث شود نيز ((فتنه)) گفته اند .

آن جا كه گفته مى شود ((فتنه در دين )) ؛ به اين لحاظ

است كه كسانى در صدد بر مى آيند تا با القائات موهوم و باطل ، متدينان را در اعتقادات و ايمانشان دچار تزلزل و اضطراب كنند و آنها را از دين حق و اعتقادات دينى برگردانند .

به امتحان نيز ((فتنه)) گفته اند ؛ زيرا موجب اضطراب و نگرانى است . چون انسان در هنگام امتحان ، مضطرب و نگران نتيجه است ، آرامش روحى و سكونت قلب ندارد . واژه ((فتنه)) در قرآن نيز آيات متعددى به همين معناى اضطراب ناشى از امتحان آمده است . قرآن مى فرمايد : انما اموالكم و اولادكم فتنه ؛ اموال و فرزندان شما وسيله آزمايش شمايند . يا مى فرمايد : -انفال ، 28 ؟ و نبلوكم بالشر و الخير فتنه ؛ ما شما را به وسيله خير و شر و نعمت و-انبياء 35 ؟ نقمت مى آزماييم . گاه نيز به خود عذاب و ناراحتى ((فتنه)) اطلاق شده است .

بديهى است در آيه مورد بحث

هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه

فتنه به معناى فتنه در دين مراد است ؛ زيرا تبعيت از متشابهات با امتحان و آزمون تناسبى ندارد و كسانى كه از متشابهات تبعيت مى كنند در صدد شكنجه و عذاب كردن ديگران نيستند . نيز به معناى داغ كردن و سوزاندن نيست ؛ بلكه فتنه جويى آنها بدين علت است كه در صددند تا با دست آويز قرار دادن آيات متشابه ، در افكار و عقايد دينى مردم تزلزل و اضطراب ايجاد كنند و آنها را

گم راه نمايند .

موضع قرآن در مقابله با فتنه در دين

((فتنه در دين )) به معنايى كه توضيح داده شد ، مقابله پنهان و از نوع فريب و حيله محسوب مى شود . اين كار ، با پوشش ايمان ظاهرى ، به منظور از بين بردن اصل دين صورت مى گيرد . چنين فتنه گرانى با استفاده از چهره نفاق ، انديشه هاى شيطانى خود را چنان پنهان نگه مى دارند كه تشخيص انگيزه هاى ضد دينى آنها براى عموم مردم كار آسانى نيست . به همين سبب نيز قرآن آن را بزرگ ترين گناه شمرده است و مردم را به اين بزرگ ترين خطر دنيا و آخرت توجه داده و از آنها خواسته تا به مقابله با آن برخيزند و از هستى مادى و معنوى خويش دفاع كنند .

دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان معمولا از دو شيوه عمده استفاده مى كنند . در اين جا ضمن توضيح راه كارهاى دشمنان قرآن و فرهنگ دينى از موضع قرآن در مقابله با توطئه هاى دشمنان آگاه خواهيم شد .

1- فتنه نظامى

يكى از شيوه هاى معمول دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان ، مبارزه فيزيكى و جنگ علنى است كه سعى مى كنند با حمله نظامى به كشورها و مردم مسلمان و كشتن و قتل و غارت آنان به اهداف خود نايل آيند . در اين صورت هر چند ممكن است تعدادى از مسلمانان را شهيد كنند و موجب ضرر و زيان هايى براى كشور اسلام شوند ؛ لكن هرگز به اهداف خود نمى رسند و نه تنها مسلمانان از كشته شدن در راه دين زيان نمى بينند ، بلكه در دين و اعتقاد خود پابرجاتر

و راسخ تر مى گردند . در فرهنگ دينى هدف از زندگى اين دنيا تكامل انسان و رسيدن به مقام قرب الهى در سايه اعتقادات بر حى دينى و عبادت و بندگى است كه اوج آن به شكل شهادت در راه خدا تجلى مى كند .

در مقابل اين استراتژى دشمنان ، موضع قرآن نيز اين است كه :

قاتلو هم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله -انفال ، 39 ؟

با دشمنان اسلام بجنگيد تا ريشه فتنه نابود شود و دين حق حاكم گردد . در اين مقاتله ، شعار مسلمانان نيز اين است كه :

هل تربصون بنا الا احدى الحسنين و نحن نتربص بكم ان يصيبكم الله بعذاب من عنده او بايدينا فتربصوا انا معكم متربصون -توبه ، 52 ؟

آيا براى ما جز يكى از دو نيكى (پيروزى يا شهادت) را انتظار مى بريد ؟ پس انتظار بكشيد كه ما هم با شما در انتظاريم .

2- فتنه فرهنگى

دومين شيوه عمده دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان ، كارهاى فرهنگى است كه يكى از مهم ترين آنها القاى شبهات است كه به منظور گمراه كردن مردم مسلمان صورت مى گيرد . بديهى است راه كارها و ابزار و آلاتى كه در اين نوع مبارزه به كار گرفته مى شود و نيز روش ها و پيامدهاى آن با حمله نظامى به كلى متفاوت است . اگر در حمله نظامى ، دشمن با پيشرفته ترين سلاح ها براى كشتن و قتل و غارت و از بين بردن جسم مسلمانان به ميدان مى آيد ، در نوع دوم با سلاح قلم و بيان بر

آن است تا فكر و انديشه آنان را گمراه و فاسد سازد . اگر در حمله نظامى دشمن با قساوت هر چه تمام تر با سربازان مسلمان روبه رو مى شد ، در تهاجم فرهنگى با روى خوش و از در دلسوزى وارد مى شود . اگر در حمله نظامى ، مسلمانان به روشنى دشمن را مى شناختند در تهاجم فرهنگى دشمن شناسى كار آسانى نيست . اگر در حمله نظامى دشمن با تعبيه ميدان هاى مين و استفاده از جنگ افزارهاى پيش رفته در صدد نابود كردن اجسام خاكى بود ، در تهاجم فرهنگى در پى آن است كه با گستراندن دام هاى شيطانى و طرح شبهات بى اساس ، روح ها و انديشه ها را تصاحب كند و با تهى كردن انسان ها از درون ، آنها را در جهت منافع خود سوق دهد .

اگر در تهاجم نظامى دشمن قدرت داشت تنها عده اى از رزمندگان مسلمان را از دنياى پست مادى خارج كند ، در تهاجم فرهنگى شياطين در كمين نشسته اند تا با به دام انداختن جوان هاى معصوم ، اين سرمايه هاى عظيم ملت مسلمان كه از علوم و معارف دينى آگاهى كافى ندارند ، باعث انحراف و سقوط آنها در ورطه بى دينى شوند . هر چند دشمنان از اين شيوه دين ستيزى نيز طرفى نخواهند بست و ملت مسلمان و به خصوص جوانان تحصيل كرده مسلمان كه از مبارزه و تهاجم نظامى با سرافرازى و پيروزمندانه بيرون آمدند ، هوشمندتر از آنند كه از جابه جايى دشمن از جبهه نظامى به جبهه مبارزه فرهنگى غافل شوند ؛ لكن قرآن كريم به خاطر عظمت

خطر و غير قابل جبران بودن پيامدهاو عواقب ناشى از شكست مسلمانان در جبهه تهاجم فرهنگى آن را مورد توجه قرار داده و ضمن هشدار به مسلمانان در اين باره ، از آنان خواسته است با تمام قوا در مقابل دشمنان خدا و دين ايستادگى كنند .

هشدار قرآن نسبت به فتنه فرهنگى

از آن جا كه خطر و پيامدهاى شكست در هجمه فرهنگى بر خلاف هجمه نظامى متوجه حوزه فكر و اعتقادات دينى مردم است و در صورت غفلت ، انسانيت و سعادت دنيا و آخرت مسلمانان در خطر مى افتد ، قرآن نيز با حساسيت فوق العاده آن را مورد توجه قرار داده ، بدان هشدار مى دهد . بر آگاهان و هوشمندان مسلمان پوشيده نيست كه آثار و پيامدهاى شكست در جبهه نبرد ظاهرى و فتنه نظامى در مقايسه با پيامدها و عواقب غفلت از تهاجم فرهنگى بسيار اندك است ؛ زيرا در تهاجم نظامى حيات چند روزه مسلمانان در معرض خطر قرار مى گيرد ، اما در تهاجم و فتنه فرهنگى ، عقايد و دين و سعادت دنيا و آخرت مسلمانان در معرض خطر جدى است .

بدين جهت قرآن نيز خطر فتنه در دين و تهاجم فرهنگى را بزرگ تر از تهاجم نظامى دانسته ، مسلمانان را از غفلت از آن برحذر داشته است و اهميت و خطر جنگ و فتنه نظامى را در مقابل آن كمتر دانسته است .

قرآن كريم مى فرمايد :

واقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجو هم من حيث اخرجوكم و الفتنه اشد من القتل -بقره ، 191 ؟

و آنها را (بت پرستانى

كه از هيچ گونه جنايتى ابا ندارند) هر كجا يافتيد ، به قتل برسانيد و از آن جا كه شما را بيرون كردند (مكه) بيرون كنيد و فتنه (بت پرستى) از كشتار مردم بدتر است . البته توجه داريم كه مخالفان قرآن و فرهنگ دينى در صدر اسلام و زمان نزول آيات قرآن ، اغلب با تهاجمات نظامى و برخوردهاى فيزيكى در ميدان هاى نبرد در پى آن بودند تا اسلام و مسلمين را نابود كنند ؛ اما با اين همه ، حساسيت قرآن نسبت به خطر فتنه دينى و فرهنگى ، بيشتر از خطر تهاجم نظامى است . قرآن مى فرمايد : والفتنه اكبر من القتل انديشه شرك از تهاجم نظامى و كشتن خطرناك تر و گناه آن -بقره ، 217 ؟ از قتل و كشتن مسلمانان بزرگ تر است كه دليل خطرناك تر بودن فتنه فرهنگى پيش از اين توضيح داده شد .

شرك در لباس جديد

انديشه شرك به موازات انديشه توحيد پيوسته در طول تاريخ بخشى از افكاز بشر را در سيطره خود داشته است . انسان هايى كه از پذيرفتن بندگى خدا و تسليم در مقابل خداوند جهان آفرين سر باز زده اند و در پى ارضاى هواهاى نفسانى خويش بوده اند ، از گرويدن انسان هاى ديگر به دين حق ناخشنود بوده ، به شيوه هاى گوناگون از آن ممانعت مى كرده اند .

بديهى است طرف داران انديشه شرك در هر عصرى ، شيوه اى متناسب با افكار مردمان آن زمان برمى گزينند و راه كارهاى مناسبى براى دست يابى به اهداف خود انتخاب مى كنند . بر اين اساس ، در صدر اسلام به لحاظ آن كه

انديشه شرك در شكل بت پرستى ظاهر مى شد سردمداران شرك و كسانى كه حاضر به بندگى خدا و تسليم در مقابل دين حق نبودند به تبليغ بت هاى سنگى و چوبى مى پرداختند و از گرويدن انسان ها به توحيد ممانعت مى كردند . دليل اصلى اين كار نيز آن بود كه با حاكميت دين و فرهنگ توحيدى جايى براى ارضاى هواهاى نفسانى آنها باقى نمى ماند .

امروز نيز انديشه شرك به گونه اى مدرن و به صورت نظريه علمى در مجامع و محافل مختلف تبليغ مى شود . اگر در صدر اسلام تنها 360 بت و الاه مورد پرستش بود و انسان هاى دنيا پرست براى تخدير افكار مردم به تبليغ آنها مى پرداختند ، امروزه طرفداران انديشه شرك در تلاشند تا به تعداد انسان ها ، بت هاى خيالى تراشيده ، فكر و عقل انسان ها را از خداى متعال منصرف كنند و به اوهام و خيالات و القائات شيطانى متوجه سازند .

به نظر مى رسد انديشه ((صراطهاى مستقيم و قرائت هاى مختلف از دين)) در يك چنين بسترى قرار مى گيرد ؛ زيرا همان طور كه از عنوان آن استفاده مى شود ، مراد از اين انديشه آن است كه هر كس هر چه در باب خدا و دين از متون دينى برداشت مى كند ، همان را بايد مبناى اعتقاد و عمل خود قرار دهد ؛ زيرا همان حق و عين واقعيت است .

بنابراين به تعداد انسان ها و فهم هاى متفاوت آنها در باب خدا و دين ، خدايان و اديان فردى و اختصاصى تصوير مى شود . بديهى است اين سخن با روح توحيد كه در شعار ((لا اله الا

الله)) متبلور است در تضاد است و درست در نقطه مقابل آن قرار مى گيرد .

به هر حال از آن جا كه پاى حساس ترين موضوع در زندگى انسان ، يعنى مساله توحيد و شرك ، كه سعادت دنيا و آخرت او به آن بستگى دارد در ميان است جاى دارد كه انسان عقايد و افكار خويش را مورد تامل و بازنگرى قرار دهد و عقايد و انديشه هاى خود را بر قرآن و علوم اهل بيت عرضه كند و به دور از هوا و هوس ، با منطق و عقل سليم ، در صدد نقد افكار خويش برآيد ؛ زيرا تنها در اين صورت است كه انسان قادر خواهد بود از دام تخيلات شيطان رهايى پيدا كند و خود را از سقوط در ورطه گمراهى نجات دهد . البته خودشكنى و پيروزى بر هواى نفس كارى بس دشوار است و بى جهت نيست كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را جهاد اكبر دانسته است ، به خصوص اگر انسان در موقعيتى باشد كه شياطين و دشمنان توحيد و اسلام او را تشويق كنند و حاضر باشند براى رسيدن به اهداف سياسى و استعمارى خود و مقابله با اسلام از او شخصيتى جهانى بسازند . هر چند در چنين موقعيتى ، به خود آمدن انسان و پاگذاشتن در ميدان جهاد اكبر و پشت پا زدن به وعده و وعيدهاى شيطان و دشمنان اسلام كارى شگفت زده و اعجاز گونه است اما غير ممكن نيست ، در تاريخ كم نيستند افرادى كه در لحظه اى به خود آمدند و خود

را از دام شياطين جنى و انسى و هواهاى نفسانى رها كرده ، از هلاكت نجات يافتند و به آغوش توحيد باز گشتند .

پيشگويى قرآن از وقوع فتنه در دين

قرآن كريم راه هاى رسيدن به سعادت و تكامل را به مسلمانان نشان داده است و همانند مشعل فروزنده اى كه هرگز به خاموشى نمى گرايد ، صراط مستقيم هدايت را براى انسان هاى طالب حقيقت روشن كرده است . پيامبر صلى الله عليه و آله نيز گرد و غبار شرك و كفر را از چهره انسانيت زدود و بذر اميد و رستگارى را در جان و دل انسان هاى تشنه حقيقت كاشت و آن را بارور ساخت و نيز حكومت را بر اساس توحيد بنيان نهاد . در اين ميان ، كم نبودند كسانى كه از روى مصلحت انديشى مسلمان مى شدند و ايمان آنها از مرحله زبان فراتر نمى رفت و توحيد در قلب آنها جاى نمى گرفت . طبيعى بود چنين كسانى كه خواسته هاى نفسانى خود را بر خواسته خدا و دستورات پيامبر صلى الله عليه و آله مقدم بدارند . اينان كه در باطن دشمن اسلام و پيامبر بودند ، در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله مصلحت نمى ديدند آشكارا به مخالفت برخيزند و نقشه منحرف كردن جريان حكومت الهى و مخالفت با امام معصوم و محروم كردن مردم از رهبرى ائمه معصومين را بر ملا كنند . اين شياطين و انسان هاى دنيا پرست منتظر بودند تا پيامبر از دنيا برود و نقشه هاى شوم خود را عملى كنند .

قرآن كريم مى فرمايد با پيش بينى اين توطئه ، هشدار مى دهد :

احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا

امنا و هم لا يفتنون -عنكبوت ، 2 ؟

آيا مردم گمان مى كنند صرف اين كه بگويند ايمان آورده ايم ، رها مى شوند و به فتنه مبتلا نمى گردند ؟ روزى حضرت على عليه السلام درباره قرآن كريم سخن مى گفت و مردم را به اجتماع بر محور اين حبل المتين الهى و عمل به دستورات آن فرا مى خواند و اهل سعادت و شقاوت را به بهشت و دوزخ نويد مى داد . مردى برخاست و درباره فتنه سوال كرد و از آن حضرت خواست تا سخنى از پيامبر در اين باره بيان فرمايد . حضرت در پاسخ فرمودند آن گاه كه خداى متعال اين آيه (احسب الناس . . . ) را نازل كرد و مردم را از وقوع فتنه در دين و آزمايشى بس بزرگ مطلع ساخت ، من متوجه شدم كه اين فتنه بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد بود . از پيامبر صلى الله عليه و آله سوال كردم اين فتنه اى كه در دين واقع مى شود و خداى متعال از آن خبر داده كدام است و حقيقت آن چيست ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند امتم پس از من دچار فتنه خواهند شد . در اين جا حضرت على عليه السلام قبل از آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله انواع فتنه هاى بعد از وفاتشان را بيان كنند ، از ترس اين كه مبادا از فوز شهادت در راه خدا محروم شود پيامبر را به ياد جنگ احد مى اندازد و عرض مى كند : حتما به ياد داريد كه در جنگ احد چه شخصيت هاى بزرگى از عالم

اسلام (امثال حمزه سيد الشهدا) گوى سبقت را ربودند و به فوز عظيم شهادت نايل آمدند و بين من و شهادت در راه خدا ، اين معشوق الهى ، جدايى افتاد و اين جدايى بر من بسيار گران آمد . به ياد داريد مرا به نيل به آرزويم بشارت داديد و فرموديد : شهادت در راه خدا در انتظار است ؛ و من همچنان در انتظارم . يا رسول الله آيا آن فتنه اى كه بعد از شما به وقوع خواهد پيوست به شهادت من منجر خواهد شد ؟ پيامبر در جواب مى فرمايند آرى تو به آرزوى خود خواهى رسيد . آن گاه پيامبر از اميرالمومنين مى پرسند : وقتى در چنين فتنه اى قرار مى گيرى صبر تو چگونه است ؟ حضرت عرض كردند يإ ؛ ش ش رسول الله اين جا جاى صبر نيست ؛ بلكه اين از امورى است كه بر آن شكر مى كنم و آن را براى خود بشارت مى دانم .

آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله به گوشه هايى از فتنه هايى كه در دين به وقوع خواهد پيوست اشاره مى كنند و مردم را به آنها هشدار مى دهند .

پيشگويى فتنه هاى پس از پيامبر

پيامبر (ص) بعد از اطمينان به حضرت على عليه السلام مبنى بر تحقق آرزويش و تكرار بشارت شهادت ، آن حضرت را مورد خطاب قرار مى دهد و انواعى از فتنه هايى كه به دست دنيا پرستان در دين واقع مى شود ، بيان مى كند . حضرت در بيان خويش بر سه نوع فتنه تكيه مى كنند :

يا على ان القوم سيفتنون باموالهم و يمنون بدينهم على ربهم و يتمنون رحمته و يامنون سطوته يستحلون

حرامه باشبهات الكاذبه و الاهواء الساهيه ، فيستحلون الخمر بالنبيذ و السحت بالهديه و الربا بالبيع . -بحار : ج 32 ، ص 241 . ؟

1- فتنه مالى

اولين مساله اى كه پيامبر به آن اشاره مى كنند فتنه در اموال است . بر كسانى كه اطلاعى از فقه اسلامى دارند پوشيده نيست كه بخش عظيمى از احكام عملى اسلام درباره اموال و كسب و تجارت و امور اقتصادى است . در اسلام حقوق افراد به نيكوترين و دقيق ترين وجه ممكن مورد توجه شارع مقدس قرار گرفته است . ضوابط و قواعد خريد و فروش و كسب و تجارت كه شرع مقدس مسلمان ها را ملزم به رعايت آنها كرده است ضوابط و قواعدى است كه بر اساس مصالح واقعى زندگى اجتماعى انسان ها تشريع شده است ، تا مردم با رعايت آنها از زندگى سالم و سعادت دنيوى و اخروى برخوردار باشند . از آن جا كه بيشترين روابط اقتصادى در جامعه بر اساس بيع و خريد و فروش انجام مى گيرد و قوام زندگى اجتماعى و تعاون و هم يارى بين انسان ها در رفع نيازهاى يكديگر بر داد و ستد و معاملات استوار است ، و از طرف ديگر به دليل غريزه زياده طلبى در انسان ، معاملات ربوى ، اين بدترين و مبغوض ترين نوع معامله از نظر اسلام ، در ميان مردم شايع بوده است ، قرآن مردم را از انجام داد و ستد و معاملات ربوى به شدت منع كرده است . لحن قرآن در منع از اين كار بسيار شديد است ، تا جايى كه آن

را به منزله جنگ با خداوند مى داند : فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله ؛ اگر-بقره ، 279 . ؟ دست از معاملات ربوى بر نمى داريد پس بدانيد با خدا اعلان جنگ كرده ايد .

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند بعد از من مردم در اموال و روابط اقتصادى خويش دچار فتنه خواهند شد و حكم صريح قرآن را ، مبنى بر حرمت ربا ، ناديده خواهند گرفت و به بهانه بيع و خريد و فروش ، با حيله هاى واهى رباخوارى خواهند كرد .

2- فتنه اعتقادى

آنچه هر انسان عاقلى با تمام وجود آن را تصديق مى كند و بعد از تصديق بايد به لوازم آن پاى بند باشد اين است كه ما انسان ها آفريده و بنده خدا هستيم . خداى متعال است كه عالم را خلقت نموده و ما را از نعمت وجود برخوردار كرده است و براى اين كه ما انسان ها به تكامل و سعادت برسيم بإ ؛ ششس فرستادن بهترين بندگانش همراه با كتب آسمانى ، نعمت خويش را بر ما تمام كرده است . شكر و سپاس نعمت هدايت و دين ، كه بزرگ ترين نعمت الهى بعد از نعمت وجود محسوب مى شود ، جز با قبول بندگى و عبوديت خدا ، كه اين نيز بالاترين مقام متصور در حق انسان محسوب مى شود ، تحقق پيدا نمى كند .

از طرف ديگر اين خداى متعال است كه بر انسان ها منت دارد كه نعمت خويش را در حق آنها تمام كرده است و هدايت و دين حق را بر آنها فرو فرستاده است

. راستى چه اندكند آنها كه بى قدرى و ناچيزى خود را بشناسند و به عظمت خدا و بزرگى نعمت هايى كه براى انسان آفريده است پى ببرند و آن همه لطف و مهربانى خدا را در حق خود درك كنند!

راستى چه قدر زشت و ناپسند و ناسپاسى است كه انسان نادان بر خدا منت داشته باشد كه هدايت و راهنمايى او را پذيرفته است . غافل از آن كه خدا بر ما منت دارد ؛ زيرا او ما را به دين حق هدايت كرده است .

قرآن كريم خطاب به پيامبر (ص) مى فرمايد :

يمنون عليك ان اسلموا قل لا تمنوا على اسلامكم بل الله يمن عليكم ان هديكم للايمان -حجرات ، 17 . ؟

مردم بر تو منت مى نهند كه اسلام آورند ؟ ! بگو اسلام آوردن خود را بر من منت نگذاريد ، بلكه اين خداست كه بر شما منت دارد كه شما را به ايمان هدايت كرده است . اين شما هستيد كه بايد با بندگى و اطاعت و عبادت ، اين حق را به طور شايسته ادا كنيد ، نه آن كه به بهانه ايمان آوردن خود رإ ؛ ص ص ف صاحب حق بدانيد و از خداى متعال طلبكار باشيد . بنابراين در بينش دينى ، اصل بر بندگى و عبوديت و تسليم در مقابل خداست ، نه بر منيت و روح استكبارى در مقابل خدا . پيامبر صلى الله عليه و آله داشتن روحيه منيت و استكبارى به جاى آن كه خدا را بر نعمت دين و هدايت شكر گزار باشند و از او

به خاطر دين حق ممنون باشند ، بر خدا منت دارند كه دين را پذيرفته اند و خود را صاحب حق و طلبكار خدا مى دانند و از خدا (از موضع طلبكارانه) انتظار پاداش و رحمت دارند! همچنين در قبال ايمان آوردن خود را مستحق هيچ نوع مجازاتى نمى دانند . هر چند خداى متعال هيچ مجازاتى را بدون دليل بر بنده اى روا نمى دارد ، لكن پيامبر (ص) داشته چنين روحيه اى را فتنه در دين مى داند ؛ زيرا صاحبان چنين روحيه اى ، آن جا كه رعايت دستور دينى با خواسته هاى نفسانى آنها سازگارى ندارد به راحتى با توجيهات نابجا در صدد فريب خويش و ديگران بر مى آيند . بنابراين ، داشتن روحيه استكبارى مذكور در مقابل خدا با حقيقت دين و روح اسلام ، كه چيزى جز تسليم در مقابل دين خدا نيست ، ناسازگار است .

3- توجيهات دروغين ؛ خطرناك ترين فتنه

خطرناك ترين فتنه در دين ، كه پيامبر صلى الله عليه و آله را نگران كرده و با در ميان گذاشتن آن با حضرت على عليه السلام مردم را بدان هشدار داده است فتنه و توطئه تحريف در دين و تحليل محرمات الهى در مقام اعتقاد است . هر چند عدم رعايت احكام شريعت در مقام عمل و داشتن روحيه استكبارى در مقابل خداوندى پروردگار ، گناهى بس بزرگ است ، لكن خطرناك تر از آن اين است كه انسان در صدد برآيد براى گناهان و اعمال ضد دينى خود توجيهات واهى و دروغين دست و پا كند و به خواسته هاى نفسانى خود رنگ دين و شريعت بزند .

در

اين صورت شيطان با تمام قوا به كمك دنياپرستان به ظاهر مسلمان مى شتابد تا آنها را در القاى شبهات و تحريف احكام دين يارى رساند .

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد فتنه جويان براى تأمين خواسته هاى نفسانى خود با توسل به شبهات و توجيهات دروغين و تخيلات واهى در صدد برمى آيند تا محرمات الهى را حلال نمايند و با دين خدا بازى كنند .

آنچه تذكر آن ضرورى مى نمايد و پيامبر نيز در بيان وظيفه حضرت على عليه السلام در مقابل فتنه ها و فتنه گران ، بدان توجه مى دهد مساله تداوم چنين فتنه گرى هاى است كه تا ظهور حضرت صاحب الامر ، امام زمان عليه السلام ادامه دارد ، آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان حلال كردن شراب به بهانه اين كه شراب همان كشمش حلال است يا حلال دانستن رشوه به بهانه هديه ، و يا حلال دانستن ربا خوارى به بهانه خريد و فروش ، بيان كردند تنها نمونه هايى از انواع فتنه هايى است كه در دين واقع مى شود نه اين كه مساله فقط به همين موارد ختم شود .

امروز نيز كسانى در ميان مسلمانان زندگى مى كنند و به حسب ظاهر مسلمانند و هرگز خود را از رقبه اسلام خارج نمى دانند اما به لحاظ روحى چنان نيستند كه احكام الهى را از روى طوع و رغبت پذيرا باشند اينان كه بعضا داراى موقعيت اجتماعى نيز هستند از سويى تحت تاثير فرهنگ غرب خود باختگى شده اند و از هويت دينى خود فاصله گرفته اند و از طرفى اطلاعات آنها از معارف دين ناكافى است در اين حال اى

افراد بى آن كه كمترين صلاحيت اظهار نظر در باب مسائل تخصصى دين را داشته باشند و در مقام قضاوت مى نشيند و گاه تحت تاثير القائات شيطان و تشويق دشمنان دين قرار مى گيرند و خواسته يا ناخواسته چنان سخن مى گويند كه جز به معناى انكار دين خارج شدن از رقيه اسلام نيست ، براى مثال اگر كسى بگويد قوانين اسلام اختصاص به زمان صدر اسلام و مردمان آن روزگار داشته و احكام و دستورات آن متناسب با جوامع صدر اسلام بوده است و در زمان حال و در آستانه قرن بيست و يكم ، قرآن و احكام اسلام براى اداره جامعه كافى نيست و بايد احكام و دستورات آن را طبق صلاحديد و خواست انسان ها تغيير داد ، يا اين كه كسى بگويد مردمان قرن بيست و يكم پيامبرى متناسب با زمان خود نياز دارند ، چنين سخنانى هر چند به معناى انكار دين تلقى مى شود ؛ لكن خود اين سخنان در درجه اول ، نشانه عدم شناخت صحيح از دين و احكام آن است . بجاست صاحبان چنين تفكراتى قبل از اظهار نظر و سخن گفتن ، درست به معنا و لوازم و عواقب سخن خويش توجه كنند . در آن صورت شايد از گفتن سخنانى كه بوى فتنه در دين از آن مى آيد پرهيز كنند و خود را از دام شيطان و دشمنان اسلام و قرآن نجات دهند .

تاريك كردن فضا به منظور گمراه كردن افكار عمومى

از آنچه تاكنون بيان شد دريافتيم كه راه كارهاى دشمنان دين و قرآن در فتنه و هجمه نظامى ، با نحوه مقابله آنها در شكل تهاجم

و فتنه فرهنگى به كلى متفاوت است . گفته شد آنها در جريان فتنه فرهنگى بر خلاف تهاجم نظامى هرگز به طور آشكار خود را در موضع انكار دين و مخالفت با فرهنگ دينى مردم نشان نمى دهند و به طور آشكار اعتقادات قلبى خود را ابراز نمى كنند . چرا كه در آن صورت كسانى كه سخنان آنها را مى شنوند با تامل در سخنان آنها يا آن را مى پذيرند يا به بطلان آنها پى مى برند و در هر حال در صورت قبول عقايد باطل آنان ، گمراهى حاصل ، از روى علم و آگاهى است و آنچه اتفاق افتاده ، تحت عنوان فتنه قرار نمى گيرد ؛ زيرا گمراه كردن از طريق فريب و با تحريف افكار صورت نگرفته است . آنچه امروزه به عنوان فتنه فرهنگى در جامعه ما وجود دارد و دشمنان قرآن و فرهنگ دينى ، با جديت تمام ، از طريق تهاجم فرهنگى در حال انجام آن هستند اين است كه جو فرهنگى جامعه را به گونه اى آشفته و تيره و تار كنند كه مردم و به خصوص طبقه جوان در حال تحصيل ، قدرت تشخيص حق و باطل را از دست بدهند و به طور ناخودآگاه در دام افكار و اعتقادات باطل و منحرف آنها گرفتار آيند . طبيعى است كه اگر قشر تحصيل كرده يك كشور دچار انحراف فكرى شد زمينه گمراهى و انحراف افكار عمومى آن جامعه نيز فراهم خواهد شد ، كه اذا فسد العالم فسد العالم .

بنابراين فتنه فرهنگى مذكور كه پيامبر (ص) بدان هشدار دادند از خطرناك ترين امورى است

كه سعادت دنيا و آخرت مردم را تهديد مى كند .

به نظر مى رسد براى مقابله با چنين خطرهايى ، دولت اسلامى بايد چنان از نظر قدرت بيان حقايق دين و نشر فرهنگ و معارف قرآن قوى باشد و نظام آموزشى از دبستان تا دانشگاه و تمام مراكز فرهنگى كشور را تحت نظارت دقيق بگيرد ، كه بدخواهان و دشمنان اسلام قادر نباشند با مشوش كردن فضاى فرهنگى ، ديگران را گم راه كنند .

از طرف ديگر ، اساسى ترين وظيفه عالمان دينى نيز روشنگرى مردم -به خصوص طبقه جوان جامعه كه از معارف دينى و علوم قرآنى آگاهى كافى ندارند - و مقابله با فتنه فرهنگى است . اين آشنايان به علوم دينى هستند كه موظفند با روشنگرى ، مردم و نسل جوان را از خطرات فرهنگى و توطئه دشمنان دين ، آگاه كنند و آنان را از دام هاى شيطانى برحذر دارند . اين مردم متدين هستند كه مى توانند با پشتيبانى از عالمان دينى متعهد ، آنها را در انجام رسالت بزرگشان در هدايت جامعه يارى كنند .

چنان كه در ابتداى كتاب ذكر شد در اين قسمت به ذكر علل و انگيزه هاى مخالفان فرهنگ دينى از منظر على عليه السلام در نهج البلاغه مى پردازيم . در اين جا ابتدا به معرفى افراد مذكور از ديدگاه حضرت على مى پردازيم و سپس بحث را با بيان علل و انگيزه هاى افراد مذكور در مخالفت با فرهنگ دينى و آموزه ها و دستورات قرآن به پايان مى بريم .

تحريف كنندگان معارف دين از ديدگاه على عليه السلام

امام على عليه السلام كسانى را كه در صدد تحريف حقايق دين و افساد

فرهنگ دينى مردم هستند ، جاهلان عالم نما مى خواند . حضرت مى فرمايند : و آخر قد تسمى عالما ليس به ؛ در مقابل پيروان راستين -نهج البلاغه ، خطبه 86 . ؟ قرآن ، گروه ديگرى هستند كه گاه در ميان جامعه عالم و دانشمند تلقى مى شوند ، در حالى كه از علم بهره اى ندارند . اينان با سوء استفاده از عناوين عاريتى و بدون واقعيت ، مردم را گم راه مى كنند . ممكن است اين سوال براى خوانندگان مطرح شود كه پس آنچه اينان با نام مطالب علمى و دينى بيان مى كنند ، چيست ؟ آنان كه خود ، سخنان خويش را فهم و برداشت از دين و قرآن بيان مى كنند . حضرت على عليه السلام در جواب مى فرمايند : فاقتبس جهائل من جهال ؛ اينان آنچه را با نام مطالب علمى و-همان .

؟ برداشت هاى خود از دين بيان مى كنند و به بهانه قرائت هاى مختلف از دين در صدد تحميل عقايد باطل به دين بر مى آيند جهالت هايى است كه از انسان هاى جاهل و نادان ديگرى گرفته اند و به اسم معارف دينى و مطالب علمى بيان مى كنند . شايد شما تعجب كنيد كه چگونه ممكن است كسانى جهل و نادانى را از ديگرى اقتباس كنند! اقتباس جهل و نادانى از ديگرى يعنى چه ؟ ! براى آن كه به اعجاز كلام حضرت واقف شويم و بر مسووليت خود نسبت به روشنگرى در مقابل منحرفان از حق بيش از پيش واقف گرديم ، به نمونه اى از اقتباس جاهل هاى عالم نما از جهالت ها و نادانى هاى ديگران ، كه امروزه با

نام ره آوردهاى علمى بيان مى شود ، اشاره مى كنيم .

امروزه در غرب اين تفكر فلسفى رواج دارد كه حصول علم براى انسان غير ممكن است و بشر بايد در همه چيز شك داشته باشد و هرگز به مطلبى يقين پيدا نكند . طرفداران اين تفكر معتقدند اگر كسى بگويد من به مطلبى يقين دارم نشانه نفهمى و حماقت اوست ، زيرا علم به چيزى ممكن نيست . آنان با افتخار به اين شك و جهل خويش مى گويند علامت علم و دانش و خردمندى اين است كه انسان به هيچ مطلبى اعم از دينى و غير دينى علم و يقين پيدا نكند . چنين سخنان سخيفى از حدود يكصد سال پيش در ميان اروپاييان مطرح شده و قبل از آن نيز مبناى فكرى شكاكان بوده است . امروزه در جامعه ما نيز كسانى با مبنا قرار دادن سخنان جاهلانه آنها در صددند تا با تشكيك در معتقدات دينى مردم ، به بهانه اين كه ما در هيچ زمينه اى نمى توانيم معرفت يقينى پيدا كنيم ، آنها را در اعتقادات دينى خود سست كنند و به مقاصد و هواهاى نفسانى خود جامه عمل بپوشانند . جالب آن كه آنها اين سخنان را به اسم مطالب علمى بيان مى كنند و انتظار دارند مردم فهيم و نكته سنج ما آنها را بپذيرند .

حضرت على عليه السلام به وجود چنين انسان هاى شيطان صفت در طول تاريخ اشاره مى كنند و مى فرمايند :

فاقتبس جهائل من جهال و اضاليل من ضلال -نهج البلاغه ، خطبه 86 . ؟

آنان از يك دسته گمراه و نادان مطالب جهالت آميزى

اقتباس مى كنند و آنها را به اسم سخنان علمى بيان مى كنند . سخن علمى آنها اين است كه در همه چيز بايد شك كرد و بشر نبايد به چيزى علم و يقين پيدا كند! در امور دينى هر كس هر چه مى فهمد ، همان حق است! زيرا اصلا حق و باطل وجود ندارد! هيچ ملاكى براى حق و باطل ، جز فهم شخصى هر كس وجود ندارد!

و نصب للناس اشراكا من حبائل غرور و قول زور -2و3 - نهج البلاغه ، خطبه 86 . ؟

اين دسته گمراه و نادان و اين جاهلان عالم نما دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترانيده اند و آنها را با گفتار و اعمال نادرست خود فريب مى دهند .

قد حمل الكتاب على آرائه اينان قرآن كريم را به راى خويش تفسير و- ؟ آيات آن را بر انديشه هاى خود حمل مى كنند و حق را بر طبق خواهش ها و اميال نفسانى خود قرار مى دهند .

آن گاه حضرت شيوه هاى تبليغاتى اين افراد را مورد توجه قرار مى دهند و مى فرمايند آنها براى جلب توجه مردم و جذب ديگران ، مردم را از گناهان كبيره و پيامدهاى سوء اعمال و رفتارشان ايمن مى گردانند و هيبت و عظمت گناهان كبيره را در نظر مردم مى شكنند و مردم را به انجام آنهإ ؛ ضض0گ تشويق مى كنند و ارتكاب جرايم و معاصى را در نظر مردم بى اهميت و آسان جلوه مى دهند . اينان در واقع با اين حرمت شكنى ها غيرت دينى و خداترسى را در مردم تضعيف مى كنند . حضرت مى فرمايند اين افراد در بحث و گفتگو چنين

اظهار مى كنند كه ما از ارتكاب شبهات بر حذر هستيم و از گفتن سخنان و احكام مشكوك و مشتبه خوددارى مى كنيم ؛ در حالى كه چون از احكام و موازين شرع و دين بى اطلاعند ، در گرداب شبهات گرفتارند . در مقام سخن ، چنين اظهار مى كنند كه ما از بدعت ها و احكام خلاف دين كناره مى گيريم ، و حال آن كه در ميان بدعت ها آرميده اند و هر سخنى كه در باب دين مبتنى بر راى خويش مى گويند ، بدعت است . چنين انسان هايى هر چند به صورت انسانند لكن قلب و روح آنها قلب و روح حيوان است ؛ چرا كه باب هدايت را نمى شناسند تا هدايت شوند و باب گمراهى و ضلالت را نيز نمى شناسند تا از آن بپرهيزند . اين افراد مرده هايى در ميان زنده ها هستند .

آن گاه حضرت مردم را مورد خطاب قرار مى دهند و مى فرمايند بعد از روشن شدن حق و باطل و شناختن طرفداران هر يك ، و در حالى كه پرچم هاى حق برپاست و نشانه هاى آن آشكار و هويداست به كجا مى رويد ؟ ! چرا در حالى كه صراط مستقيم هدايت و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان شماست و مى توانيد از انوار هدايت ائمه عليهم السلام بهره مند شويد ، خود را از علوم اهل بيت محروم كرده و حيران و سرگردانيد ؟

قرآن كريم با بيانى بسيار شديدتر از بيان حضرت على عليه السلام از اين جاهلان عالم نما نام مى برد و مردم را از فريب كارى آنها برحذر مى دارد و مى فرمايد :

و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا

شياطين الانس و الجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون -انعام ، 112 . ؟

و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطان هاى انس و جن برگماشتيم . بعضى از آنها به بعضى ، براى فريب (يكديگر) ، سخنان آراسته القا مى كنند ؛ و اگر پروردگار تو مى خواست چنين نمى كردند . پس آنان را با آنچه به دروغ مى سازند واگذار .

دشمنان پيامبران و مخالفان هدايت الهى هر چند در ظاهر و به صورت ، انسانند ، لكن از آن جا كه تمام فعاليت هاى آنها نتيجه اى جز گمراه كردن ديگران و محصولى جز القاى شبهات و در نتيجه تضعيف اعتقادات دينى مردم و مقابله با هدايت الهى ندارد قرآن آنها را شياطين انس معرفى مى كند و مردم را از پيروى آنها برحذر مى دارد .

برخورد دنيا پرستان مسلمان نما با قرآن

كسانى كه از نظر ايمان به خدا و لوازم آن چندان قوى نيستند و آن طور كه شايسته و بايسته است ايمان در قلب و روح آنها رسوخ نكرده است ، در مقام تعارض بين خواسته هاى نفسانى و خواسته خدا و ارزش هاى دينى ، به دين و ارزش هاى دينى روى خوش نشان نمى دهند ، و از نظر روحى متمايلند كه احكام و ارزش هاى دينى را طبق ميل خود و در جهت هواهاى نفسانى شان تفسير و توجيه كنند . و اگر تفسير دين و قرآن طبق هواهاى نفسانى آنها مجاز باشد ، براى اين گروه بسيار خوشايند خواهد بود ؛ چرا كه از يك طرف به خواهش هاى نفسانى خود

رسيده اند و از طرف ديگر به ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده اند و از مزاياى مسلمان بودن در جامعه اسلامى بهره مند هستند . همچنين طبيعى است كسانى كه ايمان و تقوا در جان و روح آنها رسوخ نكرده است و چندان پاى بند ارزش هاى دينى و احكام الهى نيستند نيز از چنين برداشت هايى از دين و قرآن استقبال كنند و از كسانى كه دين و قرآن و ارزش هاى دينى را طبق خواسته هاى نفسانى آنها تفسير و توجيه مى كنند پيروى نمايند و آنها را الگوى خود قرار دهند و از آنان تعريف و تمجيد كنند . نيز طبيعتا چنين كسانى ، با آن دسته از عالمان دينى كه قرآن و احكام را آن چنان كه هست و بدون در نظر گرفتن خوشايند و سليقه افراد و مردم تفسير و تبيين مى كنند ميانه خوبى ندارند .

با كمال تاسف امروزه شاهديم كسانى به بهانه قرائت هاى مختلف از متون دينى در صددند تا به خواسته ها و اميال نفسانى خود رنگ دينى بزنند و براى رسيدن به اغراض دنيوى خود با دين خدا و قرآن كريم بازى مى كنند .

حضرت على عليه السلام با پيش بينى وضعيت مذكور ، از غربت قرآن در زمان خود و در آخرالزمان شكوه مى كند و مى فرمايد :

الى الله من معشر يعيشون جهالا يموتون ضلالا و ليس فيهم سلعه ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته و لا سلعه انفق بيعا و لا اعلى ثمنا من الكتاب اذا حرف عن مواضعه -نهج البلاغه ، خطبه 17 . ؟

از جمعيتى كه در جهالت زندگى مى كنند و در ضلالت و گمراهى مى ميرند نزد

خداوند شكوه مى كنم . جمعيتى كه اگر قرآن در بين آنها بحق تفسير شود ، كسادترين كالا و بى مشترى ترين متاع است و اگر به راى تفسير شود و از مواضع واقعى خودش تحريف گردد ، از گران بهاترين و ارزشمندترين اشياست .

همچنين آن حضرت درباره جايگاه قرآن و معارف دين در ميان مردم آخرالزمان مى فرمايند :

و انه سياتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شى ء اخفى من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اكثر من الكذب على الله و رسوله وليس عند اهل ذلك الزمان سلعه ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه و لا فى البلاد شى ء انكر من المعروف و لا اعرف من المنكر فقد نبذ الكتاب حملته و تناساه حفظته فالكتاب يومئذ و اهله طريدان منفيان و صاحبان مصطحبان فى طريق واحد لا يوويهما موو فالكتاب و اهله فى ذلك الزمان فى الناس و ليسا فيهم و ليسا معهم ، لان الضلاله لا توافق الهدى و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه كانهم ائمه الكتاب و ليس الكتاب امامهم . -نهج البلاغه ، خطبه 147 . ؟

بسيار شايسته و ضرورى است كه جامعه و مردم ما اين پيشگويى هاى قرآن و نهج البلاغه درباره آيندگان و اوضاع و احوال دينى را مورد توجه قرار دهند و وضع فرهنگى حاكم بر جامعه خود را نيز مورد مطالعه قرار دهند و آن را با اين پيش گويى ها مقايسه نمايند تا خداى ناكرده اگر وضعيت دينى جامعه را در جهت نامطلوب مى بينند ، احساس خطر كنند

و در صدد اصلاح فرهنگ دينى جامعه برآيند . مردم در هر زمان بايد با تبعيت و پيروى از ولى فقيه و علما و بزرگان دينى در صدد حفظ و حراست از مرزهاى عقيدتى و ارزش هاى دينى خود باشند و با الگو قرار دادن قرآن ، خود را از فتنه هاى آخرالزمان در امان بدارند و از اين كه مصداق چنين پيشگويى هايى قرار بگيرند نگران و برحذر باشند . به هر حال اميرالمومنين عليه السلام چنين پيشگويى مى كند كه : زمانى بعد از من خواهد آمد كه در آن زمان چيزى مخفى تر از حق و چيزى مشهورتر از باطل نيست . در آن زمان دروغ و افترا بر خدا و پيامبرش از بيشترين امورى است كه جاهلان عالم نما و منافقان دنياپرست براى رسيدن به اهداف خود به كار مى گيرند .

هشدار على عليه السلام به مردم

آنچه در اين خطبه از اهميت بيشترى برخوردار است و هشدارى جدى براى مردم تلقى مى شود اين است كه وضعيت روحى و فرهنگ عموم مردم را در آينده تصوير و ترسيم مى كند . آنچه تاكنون از آيات قرآن و سخنان حضرت على عليه السلام در اين نوشتار =-مورد بحث و گفتگو قرار گرفت هر چند خطاب به مردم است ؛ لكن در بيشتر آنها روى سخن با خواص جامعه و كسانى بود كه در مقام تاثيرگذارى بر فرهنگ جامعه هستند . در اين خطبه حضرتش به صراحت ، وضعيت روحى و فرهنگ دينى مردم را در آينده پيشگويى مى كنند و آنان را از مبتلا شدن به چنين فرهنگى يا غفلت در مقابل آن برحذر مى دارند . حضرت بعد از تبيين روحيه حاكم بر بعضى از

خواص جامعه ، مبنى بر اين كه آنها در جهت رسيدن به اغراض و اهداف دنيوى خود بيشترين افترا و دروغ را به خدا و پيامبر نسبت مى دهند و قرآن و دين را به راى خود تفسير مى كنند و مردم را به گمراهى مى كشانند ، فرهنگ حاكم بر عموم مردم را چنين پيش بينى مى كنند : مردم و اهل آن زمان نيز چنين اند كه ، اگر قرآن و كتاب خدا درست و بحق تفسير و تبيين شود ، از بى ارزش ترين اشيا نزد آنان است و اگر طبق هواهاى نفسانى تفسير شود ، از رايج ترين و پر رونق ترين اشيا در نظر ايشان است . در آن زمان ارزش هاى دينى و الهى در ديد مردم از منكرترين اشيا و ارزش هاى ضد دينى از محبوب ترين امور محسوب مى شود .

بر آگاهان پوشيده نيست كه دشمنان قرآن و قدرت هاى استكبارى امروز در صددند تا چنين فرهنگى را بر جامعه ما حاكم كنند . آنان در توطئه تهاجم فرهنگى ، با حمله به مقدسات دينى و تبليغ ارزش هاى ضد دينى بر آنند تا به تدريج همان وضعيتى كه اميرالمومنين عليه السلام پيشگويى كرده و مردم را از مبتلا شدن به آن برحذر داشته است در جامعه ما حاكم كنند .

حضرت در ادامه چنين مى فرمايند : در آن زمان ، از آشنايان به كلام خدا جز بى اعتنايى و از حافظان قرآن ، كه وظيفه آنان پاسدارى از ارزش هاى دينى است ، جز فراموشى و اهمال در انجام وظيفه ، حركتى ديده نمى شود . در آن زمان قرآن و پيروان

راستين آن و عالمان دين هر چند در ميان مردمند اما در حقيقت جداى از آنانند و مردم نيز از آنها دورند ؛ زيرا مردم آنها را منزوى كرده ، از آنها پيروى نمى كنند . آنان هر چند با مردم زندگى مى كنند ، لكن دل هاى مردم با آنها نيست ؛ چون راهى كه مردم در پيش مى گيرند گمراهى است كه با راه قرآن كه هدايت است ، جمع نمى شود .

در پايان حضرت مى فرمايند :

فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه كانهم ائمه الكتاب و ليس الكتاب امامهم

مردم در آن زمان اجتماع مى كنند بر افتراق و اختلاف . گويا توافق مى كنند بر اين كه با قرآن و مفسران واقعى آن نسازند و به تبعيت از جاهلان عالم نما در حالى كه گويا خود را رهبر قرآن مى دانند و قرآن را طبق خواسته هاى نفسانى خود تفسير و توجيه مى كنند ، از مسلمانان واقعى و عالمان دين و مفسران حقيقى قرآن جدا مى شوند و از آنها فاصله مى گيرند . به جاى اين كه در فكر و عمل ، قرآن را امام و راهنما و رهبر خود قرار دهند از قرآن پيشى گرفته ، از امامت و رهبرى آن سرباز مى زنند و قرآن و دين را به راى خويش تفسير مى كنند .

اكنون دشمنان دين و قرآن تمام تلاش خود را در جهت تهى كردن ملت مسلمان از هويت دينى خود بسيج كرده اند و در تلاشند تا با تضعيف عقايد دينى آنها ، استقلال و آزادى و هويت آنان را سلب كنند . با توجه به اهميت و حساسيت شرايط

، بسيار شايسته است ملت مسلمان و به خصوص انديشمندان دينى احساس خطر كنند و به هوش باشند و هرگز خود را از خطر دشمنان اسلام و قرآن در امان ندانند .

در اين ميان ، چنان كه قبلا اشاره شد ، نكته مهم اين است كه دشمنان اسلام و كفر جهانى براى رسيدن به اهداف استكبارى خود ، در مقابله با فرهنگ دينى مردم و تهاجم فرهنگى ، بر خلاف تهاجم نظامى ، به طور آشكار دشمنى خود را با اسلام و امت اسلامى اظهار نمى كنند . در اين تهاجم ، آنان پيوسته از انسان هايى كه به حسب ظاهر مسلمانند و در جامعه اسلامى زندگى مى كنند و از يك طرف دارى موقعيت هاى اجتماعى و فرهنگى هستند و از طرف ديگر مطالعاتى هر چند بسيار ناقص در زمينه معارف دينى دارند ، استفاده مى كنند و اينان دانسته و يا ندانسته ، آلت دست عوامل بيگانه شده ، با تحريف معارف دينى ، اسباب گمراهى مردم را فراهم مى كنند . اين انسان ها در آيات بسيارى از قرآن كريم و روايات ائمه معصومين عليهم السلام مورد مذمت و نكوهش ، قرار گرفته اند و به مردم توصيه شده است كه از گوش فرا دادن به سخنان آنان برحذر باشند ؛ زيرا موجب گمراهى و بازماندن از رسيدن به سعادت دنيوى و اخروى مى گردند .

انگيزه جاهلان عالم نما در تحريف معارف دين ، از ديدگاه على (ع)

چنان كه پيش از اين گفتيم ، قرآن كريم عملكرد چنين انسان هايى را در جامعه اسلامى ، ((فتنه)) نام مى نهد و كسانى كه در صدد تحريف قرآن و حقايق و

معارف دين برمى آيند فتنه جويانى مى داند كه با تحريف معارف دينى ، شيطان را در گم راه كردن مردم ، يارى مى رسانند . حال ممكن است اين سوال مطرح شود كه چرا كسانى ، با اين كه حق را مى دانند و بر بى اساس بودن اوهام و جهالت هايى كه از ديگران به عاريت گرفته اند ، واقفند ، در صدد توجيه فريب كارى هاى خويش و گم راه كردن ديگران بر مى آيند ؟ به عبارت ديگر از نظر روان شناسى ، انسان هايى كه در صدد تحريف معارف دينى بر مى آيند و با تحريف حقايق دين ، اسباب گمراهى مردم را فراهم مى كنند ، از نظر روحى چه مشكلى داند كه به بهاى بازى كردن با دين خدا به دنبال حل كردن آن هستند ؟ در واقع ، فتنه در دين ، كه در شكل تحريف معارف دين بروز مى كند ، از كجا ناشى مى شود ؟

حضرت على عليه السلام در جواب اين پرسش مى فرمايند :

انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احكام تبتدع -نهج البلاغه ، خطبه 50 . ؟

آنچه از نظر روحى زمينه چنين انحرافى را در انسان فراهم مى كند و ريشه فتنه شناخته مى شود عبارت است از هواهاى نفسانى . فتنه هايى كه در دين واقع مى شود از هواهاى نفسانى و اميال و اغراض دنيايى سرچشمه مى گيرد . آنان كه با تحريف هاى معارف دينى مردم را به گمراهى مى كشانند كسانى هستند كه داراى روحيه تسليم و بندگى در مقابل خداى متعال نيستند ، يا در اثر القائات و وسوسه هاى شيطانى روحيه تسليم و بندگى را

از دست داده اند .

روحيه تسليم و بندگى اقتضا مى كند انسان در مقابل خدا و دستورات او تسليم و در عمل و گفتار پاى بند شريعت و ارزش هاى دينى باشد . وجود اين روحيه از آن جهت لازم است كه ممكن است بسيارى از دستورات شريعت و دين با خواسته هاى نفسانى انسان موافق نباشد و انسان با طوع و رغبت حاضر به پذيرش و عمل آنها طبق نباشد . انسان ها در چنين مواردى دايما بر سر دو راهى هستند و ناگزير مى بايد يك راه را انتخاب كنند ؛ يا خواسته خدا و شريعت را برگزينند و با هواى نفس مخالفت كنند ، يا هواى نفس و خواسته خود را بر خواست خدا و ارزش هاى دينى مقدم بدارند . كم نيستند انسان هايى كه در اين امتحان بزرگ خواسته هاى نفسانى را بر خدا و ارزش هاى دينى مقدم مى دارند . در اين ميان ، برخى از اين گروه اين روحيه و مردانگى را دارند كه به صراحت بگويند ما خود را پاى بند اعتقادات دينى و ارزش هاى آن نمى كنيم ، البته در صدد تحريف و ضديت با ارزش هاى دينى هم نيستيم . اين نوع برخورد با دين ، فتنه در دين محسوب نمى شود و چنين روحيه اى منشا فتنه نيست ؛ زيرا كسى با فريب كارى به گمراهى كشيده نشده است .

زمانى فقدان روحيه تسليم و بندگى در مقابل خدا و دستورات الهى منشا فتنه در دين مى شود كه فاقدان آن در صدد برآيند تا با توجيهات واهى ، دين را طبق خواسته هاى نفسانى خود تفسير كنند .

چنين انسان هايى به ويژه اگر از نظر

موقعيت اجتماعى در مقامى باشند كه عده اى ممكن است از آنها حرف شنوى داشته باشند ، بيشتر از هر كس ديگر مورد طمع شياطين هستند ؛ زيرا اين اشخاص خواسته هايى دارند كه از يك طرف شريعت و دين آدمى را از آنها نهى كرده است و از طرف ديگر گذشتن از اين امور و صرف نظر كردن از آن ، براى اين اشخاص ، به خاطر ضعف روحيه بندگى بسيار سخت است ، و از سوى ديگر اينان از توانايى هاى برخوردارند كه با بهره گيرى از آنها گاه مى توان حق را بر خود آنان مشتبه كرد . شيطان از اين فرصت طلايى حداكثر استفاده را مى كند و با نفوذ در دل و جان چنين انسان هايى آنها را در جهت فتنه و انحراف دين تشويق و ترغيب مى كند . شيطان براى عملى كردن نقشه خود ، خواسته هاى نفسانى اين اشخاص را پيش چشم آنها مجسم مى كند و آتش شوق بهره مندى از آنها را در جان آنها شعله ور مى گرداند . از طرف ديگر چنين به آنها القا مى كند كه از كجا آنچه علما و بزرگان دين به عنوان وظايف و ارزش هاى دينى بيان كرده اند همان هايى باشد كه خدا و دين از ما خواسته است ؟

چنين افرادى چون مى بينند با وجود سخنان عالمان دين و علوم اهل بيت و با وجود قرآن ، آنها به خواسته هاى نفسانى و هوس هايشان نمى رسند ، در صدد برمى آيند تا راه جديدى پيدا كنند كه هم به خواسته هاى خود برسند و هم به حسب ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده باشند و از مزايا و

موقعيت هاى اجتماعى جامعه دينى برخوردار باشند . بنابراين آنچه از درون آنها را به سوى انحراف سوق مى دهد عدم روحيه تسليم و بندگى و تبعيت از هواهاى نفسانى است .

حضرت على عليه السلام در پاسخ به اين سوال كه چه عواملى سبب مى شود تا كسانى در جامعه اسلامى در صدد ايجاد فتنه در دين برآيند ، مى فرمايند ريشه همه فتنه هايى كه در دين واقع مى شود هواهاى نفسانى است كه اشخاص مذكور نمى توانند از آنها صرف نظر كنند و براى رسيدن به آنها ، با اختراع راه جديد در مقابل احكام و ارزش هاى دينى ، دست به فتنه مى زنند .

اما راه جديدى كه آنها براى پيشبرد مقاصد خويش به كار مى گيرند چيست ؟ حضرت مى فرمايند آنها احكامى را طبق اميال نفسانى خويش ابداع مى كنند و آنها را به اسلام نسبت مى دهند و با تفسير و توجيه هاى خودساخته و بى اساس به تحريف حقايق دين مى پردازند و قرآن و آيات الهى را به راى خويش تفسير مى كنند . در نتيجه ، سخنانى مى گويند كه با حقيقت دين و قرآن كريم سازگار نيست و مردم را در جهت خلاف قرآن و ارزش هاى دينى سوق مى دهد . البته بديهى است كه اين افراد برآنند تا به نحوى عمل كنند كه مردم از اهداف شيطانى آنها مطلع نگردند ؛ زيرا مى دانند در آن صورت از آنها تبعيت نخواهند كرد .

بنابراين حضرت على عليه السلام ريشه همه فتنه ها و بدعت هايى كه در دين گذاشته مى شود فقدان روحيه تسليم و بندگى و وجود روحيه هواپرستى مى دانند و مردم و به خصوص خواص جامعه را ، از تبعيت

هوا و هوس برحذر مى دارند و از اين كه مصداق آيه ارايت من اتخذ الهه هواه -فرقان ، 43 . ؟ قرار گيرند هشدار مى دهد .

البته شايد كسانى كه امروز در نقش كارآمدترين نيروها و عوامل شيطان در تحريف معارف دينى انجام وظيفه مى كنند در ابتدا چنين تصميمى نداشته اند . چه بسيار بودند انسان هايى كه در آغاز جزء مسلمانان راستين و در شمار مبلغان راستين قرآن و معارف دين به شمار مى رفتند ، ولى در نيمه راه تغيير جهت دادند و به صف مخالفان اسلام پيوستند و از ولايت خدا خارج شدند و ولايت و سرپرستى شيطان را پذيرفتند . همچنان كه فراوانند انسان هايى كه بعد از سال ها ضلالت و گمراهى و گمراه كردن ديگران ، توبه كرده ، به دامن اسلام بازگشتند و بقيه عمر خويش را صرف جبران گذشته نامطلوب خود كردند .

در هر حال ، اين تغيير موضع ها و جابه جايى انسان ها در طول زندگى ، امرى است كه در صحنه حيات انسان ها فراوان اتفاق افتاده است ؛ لكن آنچه توجه به آن ضرورى اين است كه از نظر قرآن هيچ گناهى خطرناك تر و بزرگ تر از فتنه در دين نيست . بزرگ ترين گناه آن است كه كسانى بعد از آن كه حق را شناختند و با احكام و معارف دين آشنا شدند ، در صدد برآيند تا مردم را از آشنايى و عمل به آن باز دارند .

در هر صورت ، آنچه در پايان توجه همگان را بدان جلب مى كنيم و از خداى متعال مى خواهيم ما را بدان موفق بدارد اين

سخن گران قدر حضرت على عليه السلام است كه مى فرمايند حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا ؛ خود ، -بحار : ج 8 ، ص 145 . ؟ عقايد و افكار و اعمال خويش را ارزيابى نماييد و خود ، خويشتن را در دادگاه وجدان محاكمه كنيد و قبل از آن كه فرصت توبه و بازگشت به سوى خدا از دست برود به دامن قرآن و دين حق بازگرديد و خود را از دام شيطان و نفس اماره نجات دهيد و از سوء عاقبت و فرجامى ناخواسته بترسيد . سخن خود را با هشدار قرآن كريم در اين زمينه به پايان مى بريم كه مى فرمايد :

ثم كان عاقبه الذين اسائوا السواى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها بستهزءون -روم ، 10 . ؟

آن گاه فرجام كسانى كه بدى كردند اين گونه شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره مى گرفتند . از خداى متعال درخواست مى كنيم همگان را به راه حق هدايت كند . والسلام على من اتبع الهدى پايان كتاب

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109