شفاعت

مشخصات کتاب

سرشناسه:بهبهانی، عبدالکریم

عنوان قراردادی:الشفاعه . فارسی

عنوان و نام پدیدآور:شفاعت [کتاب]/ گروه پژوهش و پاسخ به شبهات، عبدالکریم بهبهانی؛ ترجمه محمد امینی؛ تهیه کننده اداره ترجمه معاونت فرهنگی [مجمع جهانی اهل بیت (ع)]؛ ویراستاری امرا... نصیری.

مشخصات نشر:قم: مجمع جهانی اهل بیت (ع)، 1435 ق.= 1393.

مشخصات ظاهری:45 ص.؛ 5/14 × 5/21 س م.

فروست:در مکتب اهل بیت علیهم السلام؛ 9.

شابک:دوره 978-964-529-270-4 : ؛ 978-964-529-279-7

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:شفاعت (اسلام)

موضوع:شفاعت (اسلام) -- احادیث

موضوع:احادیث اهل سنت -- قرن 14

شناسه افزوده:امینی، محمد، مترجم

شناسه افزوده:نصیری، امرالله ، ویراستار

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع). اداره ترجمه

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع)

رده بندی کنگره:BP222/7/ب9ش7041 1393

رده بندی دیویی:297/44

شماره کتابشناسی ملی:3827900

ص :1

اشاره

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :3

ص :4

شفاعت

گروه پژوهش و پاسخ به شبهات، عبدالکریم بهبهانی

ترجمه محمد امینی

تهیه کننده اداره ترجمه معاونت فرهنگی [مجمع جهانی اهل بیت (ع)]

ویراستاری امرا... نصیری

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

سخن مجمع

«کار اساسی شما [مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) ]... معرفی مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است به دنیای اسلام. بلکه به سراسر عالم، چون امروز همه دنیا تشنه معنویت اند و این معنویت در اسلام هست و در اسلامی که در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) معرفی می کند به نحو جامع و کاملی وجود دارد».

(از بیانات مقام معظم رهبری «مد ظله العالی»، 1386/5/28)

مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) که تبلور اسلام ناب محمّدی(صلی الله علیه و آله) و متّکی بر منبع وحیانی است، معارف ژرف و عمیقی دارد که از اتقان، استحکام و برهان برخوردار می باشد و مطابق با فطرت سلیم انسان هاست؛ بر همین اساس است که حضرت امام رضا(علیهم السلام) فرمودند:

«فإنّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا» [شیخ صدوق(رحمه الله)، عیون اخبار الرضا(علیهم السلام)، ج275:2]. این مکتب غنی و نورانی در پرتو عنایات الهی و هدایت ائمه ی اطهار(علیهم السلام) و نیز مجاهدت هزاران جهادگر عرصه های علم و فرهنگ در طول قرون گذشته و حال، بسط و گسترش یافته است.

پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(قدس سره) و تأسیس نظام اسلامی با تکیه بر قوانین اسلامی و با

ص:9

محوریت ولایت فقیه، افق های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی را برای انسان های آزاده به ویژه مسلمانان و پیروان و محبّان اهل بیت(علیهم السلام)گشود و توجه بسیاری از نخبگان و مستضعفان جهان را به خود معطوف کرد.

مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)، مولود این دگرگونی مبارک است که به ابتکار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظلّه العالی) در سال 1369 شمسی/ 1990میلادی تأسیس شد و تاکنون خدمات شایانی را در تبلیغ معارف قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) و حمایت از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان انجام داده است.

معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) در راستای رسالت خود جهت ارتقای شناخت و آگاهی پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در موضوعات، سطوح، مخاطبان و عرصه های مختلف، در حوزه های تولید کتاب و مجلات به زبان های متعدد و سائر محصولات فرهنگی به فعالیت پرداخته است .

این اثر با هدف معرفی معارف اهل بیت(علیهم السلام) و پاسخ به شبهات مخالفین به ویژه وهابیان و سلفی ها تهیه شده و حاصل تلاش علمی و پژوهشی گروهی از پژوهشگران و نویسندگان فرهیخته و صاحب نظر و ارجمند می باشد.

ص:10

در اینجا بر خود لازم می دانم از دبیرکل محترم مجمع، حضرات اعضای محترم شورای کتاب، مدیران محترم اداره کل پژوهش و ترجمه، رئیس محترم گروه مطالعات بنیادی، دبیر محترم شورای کتاب و گروه مطالعات بنیادی، مترجمین عزیز و همکاران اداره ی ترجمه تقدیر و تشکر نمایم. همچنین از برادرانی که در ویرایش، تایپ، مقابله، تصحیح، آماده سازی، نشر و چاپ این کتاب تلاش کردند، تشکر می کنم و توفیق همگان را از خداوند متعال مسئلت دارم.

معاونت امور فرهنگی مجمع در راستای تعمیق و پویایی آثار منتشره در حوزه ی معارف اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان، از دیدگاه ها و پیشنهادهای اساتید، فرهیخته گان، صاحب نظران و پژوهش گران ارجمند استقبال می کند تا زمینه های بسط و گسترش هرچه بیشتر معارف اهل بیت (علیهم السلام)فراهم گردد.

به امید تعجیل در ظهور و فرج منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج).

نجف لک زایی

معاون امور فرهنگی

ص:11

ص:12

مقدمه

وحدت، همبستگی، اتّحاد و انسجام، از اصول عقلانی و برخاسته از اعماق سرشت انسانی است؛ هم چنان که یک اصل ثابت، مسلّم و همیشگی دین مقدّس اسلام نیز بوده و هست و تحقّق آرمان های آفرینش و نیل به اهداف عالی آن در این راستا قابل دسترسی است و قطعاً هیچ قوم و آحاد جامعه ای، در جنگ و فتنه، نزاع و تفرقه، به خیر و سعادت و کمال انسانی، نخواهد رسید.

امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیهم السلام) می فرماید:

إنّ الله سبحانه لم یُعط أحداً بفُرقةٍ خیراً ممّن مضی ولاممّن بقی. (1)

«خداوند سبحان، نه به گذشتگان و نه به آیندگان ، با تفرقه و جدایی خیری را عطا نکرده و نمی کند».

در سایۀ وحدت و یک دلی است که جامعه به آرمان ها و پلّه های ترقّی، گام نهاده و زیباترین استحکامات را بر سرتاسر جامعه حاکم می کند و محبّت و صمیمیت و صلح و صفا را می گستراند.

از این رو، می بینیم قرآن کریم با لحن محکم و با هدف هدایت، چنین می فرماید:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَتَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَاحُفْرَة مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ . (2)

ص:13


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 176.
2- (2) - آل عمران: 103.

«همه با هم، به حبل الله چنگ زنید و پراکنده نشوید و یاد بیاورید آن زمانی را که با هم دشمنی می کردید. پس خداوند دل های شما را به هم نزدیک کرد و الفت و برادری بر شما حاکم نمود و (نیز) یاد بیاورید آن زمانی را که شما، در لبۀ پرتگاه آتش قرار داشتید، پس خداوند شما را از آن نجات داد و خداوند این چنین آیات خود را تبیین می کند، شاید به هدایت دست یابید».

و نیز پیامبر اکرم؛ حضرت محمّد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«المؤمن للمؤمن کالبنیان یشدّ بعضه بعضاً». (1)

«نسبت فردِ با ایمان با مؤمن دیگر، همانند اجزای یک ساختمانند که هر جزئی از ساختمان، جزء دیگر را نگه داشته و محکم می نماید».

و نیز حضرت امام جعفر صادق(علیهم السلام) می فرماید:

«المؤمن أخو المؤمن، کالجسد الواحد، إن اشتکی شیئاً منه وجد ألَم ذلک فی سائر جسده». (2)

«مؤمن برادر مؤمن است ، مانند آنکه یک جسد می باشند؛ اگر عضوی از آن به درد آید، درد و رنج آن به دیگر اعضاء خواهد رسید».

بنابر این تفرقه، کینه توزی، نزاع و خون ریزی، هرگز مشروعیت و مصونیت نداشته و از کبائر و زشتی هاست که وجدان و عقل سلیم، آن را بی اساس و بی فرهنگی معرّفی کرده و در دین اسلام هم شدیداً مورد نکوهش و توبیخ قرارگرفته و مرتکب آن را به عذاب الهی، وعده داده است.

جهالت جاهلان و دسیسۀ دسیسه گران و فتنه انگیزان، در طول تاریخ مسلمین، کوشیده است که وحدتِ صفوف و یک پارچگی مسلمین، به جنگ و

ص:14


1- (1) - اصول کافی 166/2؛ نهج الفصاحه: 779؛ کنز العمّال: 141/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 148/61.

خون ریزی تبدیل شده و کینه و بغض و بد بینی و اتّهام به خروج از دین و ورود در شرک را گسترش دهد. بنابر این بر مسؤلان و رهبران امّت و برآحاد جامعۀ اسلامی، فرض و حتم است که اجازه ندهند چنین فضائی بر جامعه اسلامی حاکم گردد و در نتیجه ذخائر و ثروت های امت اسلام، توسّط مستکبران روزگار و کافران خوش رنگ و نگار و صاحبان تراست ها و کارتل ها به راحتی و سهولت، غارت شود.

ما پیروان اهل بیت(علیهم السلام)، برخود لازم می دانیم جهت وحدت بیشتر مسلمین و زدودن موانع این اتّفاق و انسجام، نسبت های ناروائی که در طول تاریخ، به ویژه در این سال های اخیر، به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و به صورت ناجوانمردانه نسبت داده شده، از خود دورکنیم و با تمام وجود، از این تهمت ها و نسبت ها توسّط تکفیری ها و جریاناتی که آلت دست انگلیسی ها، صهونیست ها، و غارتگران امریکا و ... هستند، اعلان انزجار و تبرّی بجوییم.

از باب نمونه:

1 - ما که کتاب آسمانی مصون از تحریف، یعنی قرآن کریم را تنها کتاب همۀ مسلمین و بدون آن که کم و زیاد شده باشد و عیناً، همان قرآن کریم حضرت خاتم الأنبیاء محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله) و ثقل اکبر و سرتاسر آن را داعی توحید و یکتاپرستی می دانیم؛

- ما که بزرگ ترین موفّقیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را نفی بتها (اصنام) و نفی عبادت لات و عزّی و اعلان و تحقّق کلمۀ توحید «لا إله إلا الله» می دانیم؛

- ما که خطبه های غرّای توحیدی مولی الموحدین امیر المؤمنین(علیهم السلام)را - شبانه روز - در مراکز آموزشی و پژوهشی، دانشگاه ها و حوزه ها و محافل علمی و تربیتی مان به تلاوت و تدریس و استضائه می نشینیم؛

ص:15

- ما که در مساجد و مراکز عبادتی مان ، متون سراسر توحید اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همانند دعای کمیل از امام علی(علیهم السلام)، دعای عرفه از امام حسین(علیهم السلام) و دعای ابو حمزه ثمالی از امام سجاد(علیهم السلام) و ده ها دعای توحیدی دیگر تلاوت می شود و طنین انداز است:

«... متی غِبْتَ حتّی تَحْتاجَ إلی دلیلٍ یَدلُّ علیکَ... عَمِیَتْ عینٌ لا تراکَ... ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک وَما الّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک...». (1)

- ما که هزاران اثر معرفتی و توحیدی همچون کتاب توحید شیخ اقدم «صدوق» را داریم، ما که ...

با همۀ این اوصاف، به صورت جاهلانه و مزوّرانه و مزدورانه به هدف بدبین کردن سایر مسلمین ناجوانمردانه به شرک متّهم شده و می شویم!!! (فما لهم کیف یحکمون)؟؟!!.

2 - اعتقاد به امام مهدی(علیهم السلام) و مهدویت، ریشه قرآنی دارد و مذاهب و فرق اسلامی - روی هم رفته - به آن اعتراف دارند تا جائی که انکار آن را موجب قتل منکر آن دانسته اند. (2)

و نیز جایگاه رفیعی از سنّت و معرفت اسلامی را برای آن حضرت ذکر کرده اند و قاطبۀ علمای اهل بیت(علیهم السلام) و بسیاری از علمای مذاهب اسلامی، روایات و احادیث و اخباری که در شأن و ولادت آن حضرت است، مورد تصریح و تصحیح و اعتراف قرارداده اند؛ مانند صاحب سنن ترمذی، قرطبی مالکی، ابوجعفر عقیلی، سیوطی، ابن حجر عسقلانی، حاکم نیشابوری، بیهقی، ابن اثیر، بغوی، ابن قیم، ذهبی، تفتازانی، ابن کثیر دمشقی، جزری شافعی، عبدالوهّاب شعرانی، متّقی هندی، عبدالباقی زرقانی، سفارینی حنبلی، محمّد امین

ص:16


1- (1) - بحار الأنوار: 95/ 226 (بخشی از دعای عرفه).
2- (2) - همانند ابن حجر هیتمی شافعی، شیخ صبای حنفی، خطابی مالکی، یحیی حنبلی و...

سویدی، شوکانی، مؤمن شبلنجی، قنوجی بخاری، کتانی مالکی، خضر مصری، غماری شافعی، ناصر الدین البانی، ابواعلی مودودی، کمال الدین ابن طلحه شافعی، یاقوت حموی، ابو نعیم اصفهانی، ابن جوزی حنبلی، گنجی شافعی، جوینی شافعی، ابن علی شافعی همدانی، حمد الله مستوفی، ابن شحنۀ حلبی حنفی، خواجه پارسا حنفی، ابن صبّاغ مالکی، سراج رفاعی، ابن طولون دمشقی، ابو عبّاس قرمانی حنفی، ابن عامر شبراوی، ساباط قاضی حنفی، قندوزی حنفی، حمزاوی شافعی مصری، زرکلی سلفی، یونس سامرایی، احمد طوسی بلاذری، ابن شاکر بدری شافعی، عبدالکریم یمانی، صبان شافعی، ابن عماد دمشقی حنبلی و غیر اینان... .

حال نگاه بیندازید و ببینید:

امام مهدی(علیهم السلام) و مهدویّت - که در کتاب و سنّت، محکم ترین ریشه و اساس و برهان و این همه معترف به تواتر و صحت و ولادت و حیات از جمیع فرق اسلامی دارد- چگونه با زشت ترین تعبیرها مورد استهزاء و تمسخر و افتراء و نسبت های ناروا قرار گرفته است؟!.

از این عصارۀ انبیاء و خلف اوصیا، گاهی به «امام مزعوم» و گاهی به «معدوم» و ... تعبیر می شود !! و گاهی می نویسند که شیعیان کنار سرداب حلّه یا سرداب بغداد، یا سرداب سامرّا (1) و یا ... مرکبی را آماده می کنند تا آن که او وقتی که از آن سرداب خارج شد، سوار آن مرکب شود!. اینان هنگام نماز هم، هم چنان در کنار مرکب باقی می مانند، زیرا ممکن است که در همان وقت از سرداب خارج شود و کسی کنار مرکب نباشد تا او را سوار کنند!!.

ص:17


1- (1) - بالآخره، معلوم نشد این سرداب کجاست!

وارونه نشان دادن حقایق، تحریف و سیاه نمایی در زمینۀ اعتقادات و معارف حقّه اهل بیت(علیهم السلام) توسّط دشمنان و بقاء بر میت های آکلة الاکباد و آنان که گوینده «لااله الاّ الله و محمّدٌ رسول الله» و معتقدان معاد و محشر و اهل قبله و قرآن را همانند گوسفند سر می برند و جهت جلب رضایت سردمداران کفر و غاصبان قدس، همه گونه خوش خدمتی دارند و در تمام دوران ننگین رژیم جعلی و سفّاک صهیونیستی، در حمایت از مظلومین فلسطین، و مقدسات مسلمین حتی یک فشنگ و یا تیری رها نکرده اند، امّا هر روز شاهد آنیم که دسته دسته اهل قبله و توحید و بعثت و معاد را با کمال شقاوت و بی رحمی، قطعه قطعه و به آتش می کشند و فتنه و تفرقه را بین امّت اسلام می گسترانند.

لازم به تذکر است: این دو مورد به عنوان نمونه بود و گرنه مسلمانان هر روزه شاهد نشر و بسط صدها مورد دیگر با هزاران سایت و کتاب و مقالات و نرم افزار، توسّط این مجموعۀ فاقد عاطفه و رحم و متحجّر و تکفیری با هدف شوم تفرقه افکنی و جنگ و جدال در امّت اسلامی می باشند، فإلی الله المشتکی.

در هر صورت، ما به عنوان این که به حفظ وحدت مسلمین و قطع ید اجانب از بلاد اسلامی و زدودن اتّهامات و افتراءات از مکتب اسلام و معارف اهل بیت(علیهم السلام) مکلّفیم، بر خود واجب می دانیم جهت زایل کردن بدبینی از ذهنیّتی که اینان در بین عموم مسلمین با دروغ، نفاق، افتراء و بهتان ساخته اند، اقدام نماییم و انزجار و بی زاری خود را از این تفرقه افکنان و جنگ افروزان وابسته به استکبار و کفر جهانی، اعلان نماییم.

ص:18

مجموعۀ «فی رحاب اهل البیت(علیهم السلام)» (1)حدود چهارده سال پیش، جهت زدودن این ذهنیّت و زدودن برخی از موانع وحدت، در معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام و با کمک، مساعدت و همکاری گروهی از فضلا و محققین (2)، طرّاحی و سپس مورد تنظیم و تدوین قرار گرفت.

بحمدالله به سرعت و به طور گسترده و چشمگیر، مورد استقبال محافل علمی و پژوهشی و علاقه مندان و دوستداران وحدت مسلمین، قرار گرفت.

شخصیّت های علمی و دست اندرکاران نشر و قلم و گروه های محاوره و مناظره، در همان زمان تدوین و نشر، پیشنهاد ترجمه ی این مجموعه را به زبان های زنده دنیا دادند که بحمدالله ترجمۀ فارسی آن توسّط ادارۀ ترجمۀ

ص:19


1- (1) - این مجموعه بیش از چهل جلد است که هر یک از آنها به یک موضوع و یک شبهه اختصاص دارد و به زبان عربی و با سبک مقارنه و ارائه دلائل تنظیم یافته است.
2- (2) - جهت تقدیر از زحمات عزیزانی که در این مجموعه به نوعی تلاش داشته و نقشی که در تحقّق این کار علمی و فرهنگی داشته اند. متذکّر می شویم: 1 - ابوالفضل اسلامی (علی)؛ مسؤول گروه و مشرف علمی پروژه. 2 - سید منذر حکیم؛ پیگیر امور مجموعه. 5 - 3 - سید عبدالرحیم موسوی، شیخ عبدالکریم بهبهانی و صباح بیاتی؛ تهیه کنندگان بعضی از متون مجموعه. 9 - 6 - شیخ عبدالأمیر سلطانی، شیخ محمّد هاشم عاملی، شیخ محمّد امینی و شیخ علی بهرامی؛ تصدّی مسائل استخراج و مقابله. 13 - 10 - سید محمدرضا آل ایوب، عباس جعفری، حسین صالحی و عزیز عقابی؛ در مسائل تصحیح و تطبیق و روند امور. ضمن آن که از نظرات ارزشمند آقایان: شیخ جعفر الهادی (خوشنویس)، شیخ محمّدهادی یوسفی غروی، استاد صائب عبدالحمید وغیر اینان در برخی از این متون استفاده کرده ایم. جزاهم الله خیر الجزاء. (ناشر)

معاونت امور فرهنگی، آماده گردید و اینک مورد بررسی مجدّد و ویراستاری قرار گرفت و تقدیم علاقه مندان می شود.

امید است که این تلاش و جهاد فرهنگی، مورد قبول پروردگار متعال و عنایت حضرت بقیّة الله الأعظم(عج) قرار گرفته باشد.

گروه مطالعات بنیادی

ابوالفضل اسلامی (علی)

1392/8/28

ص:20

مباحثی پیرامون شفاعت

معنای شفاعت

مادّۀ «شَفَعَ» در سی جای قرآن کریم آمده است. با دقّت در این موارد ، می توانیم با روشن بینی بهتری ، مفهوم «شفاعت» را در قرآن کریم بررسی نماییم.

معنای آن در محاورات عامیانه وعرفی ، این است که:

«شخصی نزد کسی دیگر برود؛ برای آنکه او در مورد حقّی، یا حکمی که برای شخص سوّمی ثابت شده است ، گذشت نماید». (1)

بنابراین «شفاعت» در قرآن کریم بر دو قسم است.

اقسام شفاعت

1- شفاعت باطل:

«شفاعت باطل» شفاعتی است که حاوی شرک است؛ مثلاً مشرکان در مورد بت می گویند:

... هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ... . (2)

«اینها شفیعان ما نزد خدا هستند».

ص:21


1- (1) - رک: شرح الازهار، أحمد المرتضی: 4/1.
2- (2) - یونس (10): 18.

باطل بودن این شفاعت ، روشن تر از آن است که احتیاج به توضیح داشته باشد؛ چرا که اینها:

اوّلاً: خودشان حقّ شفاعت را برای خودشان قایل شده اند.

و ثانیاً: معتقدند که بتها دارای فکر واثر گذاری در خدای سبحان هستند. وگفتنی است که این دو دیدگاه، هر دو باطل است؛زیرا:

أوّلاً: شفاعت خودش اقتضای این را دارد که شفیع، مورد قبول پذیرندۀ شفاعت باشد، پس چگونه بتها می توانند پیش خدا شفیع باشند؟

ثانیاً: شفیع ، هیچ قدرتی مستقل از قدرت خدای سبحان ندارد؛ بنابراین، فرض این که شفیع مؤثّر در خدای متعال باشد، محال است؛ بنابراین، امور یاد شده اصلاً شفاعت نیست و تنها انبوهی از خیالات و وهمیّات است.

قرآن کریم در پاسخ آن می فرماید:

وَاتَّقُواْ یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ . (1)

«واز آن روزی بترسید که کسی مجازات دیگری را نمی پذیرد ونه از او شفاعت پذیرفته می شود و نه غرامت از او قبول خواهد شد ونه یاری می شوند».

روشن تر از این آیه، آیۀ دیگری است که می فرماید:

ص:22


1- (1) -. بقره (2): 48.

...لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ... (1)

«[روزی که در آن،] یاور وسرپرست وشفاعت کننده ای جز او (خدا) ندارند».

ونیز در آیۀ دیگری می فرماید:

قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ (2)

«بگو: تمام شفاعت از آن خدا است [زیرا] حاکمیّت آسمانها وزمین، از آن اوست».

پس سخن مشرکان در مورد شفاعت و شفاعت کنندگان، بی پایه وبدون سند است؛ چرا که شفاعت، رحمتی است که خداوند از طریق واسطه هایی که خودش بر می گزیند وتعیین می کند، بر بندگانش بخشیده است. «رحمت» نیز شامل مشرکان نمی شود. وشفاعت کنندگان، واسطه هایی هستند که خداوند آنان را تعیین فرموده است، نه آن که مشرکان آنان را برگزیده باشند.

شفاعت کننده، واسطۀ رحمت رسانی است، نه سبب آن، به خاطر همین دلایل، شفاعتی که منجر به شرک شود ، باطل است.

2- شفاعت شرعی و صحیح:

«شفاعت شرعی و صحیح» شفاعتی است که:

ص:23


1- (1) - انعام (6): 51.
2- (2) - زمر (39): 44.

اوّلاً: با اجازه خداوند باشد .

ثانیاً: از طرف افرادی باشد که خداوند از آنان راضی است وآنان را برای شفاعت تعیین کرده است.

ثالثاً: این که برای افرادی شفاعت کنند که خداوند به شفاعت برای آنان راضی است.

در چند آیه، به شرط اوّل اشاره شده که از آن جمله است آیۀ:

...مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ... (1)

«کیست که نزد او (خدا)، جز با اجازۀ او شفاعت کند؟»

این آیه خود بر شرط دوّم هم دلالت دارد، زیرا اگر اجازه از طرف خدای سبحان صادر شود ، اجازه برای شفاعت وشفاعت کننده نیز خواهد بود و این مطلب، به معنای رضایت خدای تعالی از شفاعت کننده است.

قرآن در مورد شرط سوّم می فرماید:

...وَلا یَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَی... (2)

«وآنان جز برای کسی که خدا راضی [به شفاعت برای او] است شفاعت نمی کنند».

ص:24


1- (1) - بقره (2): 255.
2- (2) - انبیاء (21): 28.

از آن جا که قسم اوّل از شفاعت ، دارای این شرایط نیست؛ از این رو، مشرکان، خود را در روز قیامت بدون شفیع خواهند یافت و بطلان آن شفاعتی را که بدان معتقدند ، درک خواهند کرد. وبا زبان خودشان خواهند گفت:

مَا لَنَا مِن شَافِعِینَ . (1)

«شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارند».

ما اگر در قرآن کریم دقّت کنیم، یک روشی شایع به هنگام تعبیر از جلوه های قدرت وکمال می بینیم که ابتدا به نفی، سپس اثبات وپس از آن، به فیض رسانی می پردازد .

برخی از آیات، این جلوه ها را از غیر خدا مردود می دانند وبعضی دیگر، آن را برای خداوند سبحان، اثبات می کنند و دسته ای دیگر از آیات، به اعطای این قابلیّت از طرف خداوند، به برخی از مخلوقاتش، اشاره دارند.

قرآن کریم، این روش را - در هر سه مرحله - در مورد روزی، آفرینش، حاکمیّت، مالکیّت و جان گرفتن (مردن)، به کار برده است. این قانون در موضوع «شفاعت» هم جاری است .

آیاتی که شفاعت را از غیر خداوند مردود می دانند، مقصودشان منحصر دانستن کمال قدرت در خدا ونفی آن از غیر اوست .

ص:25


1- (1) - شعراء (26): 100.

و آیاتی که شفاعت را برای خدا ثابت می دانند، مقصودشان این است که خدای متعال ذاتاً به این جلوه از جلوه های قدرت ورحمت، متّصف است.

و آیاتی که شفاعت را برای غیر از خدای متعال ثابت می دانند، هدفشان تأکید بر قدرت خداوند است، به این بیان که این قدرت در بالاترین مرحله اش وجود دارد به طوری که گاهی خدای متعال خود متولّی شفاعت است وگاهی آن را به عدّه ای از بندگان ودوستانش که از آنان راضی است واگذار می کند; یعنی در آن دخالت می کند وآن را از خودش به یکی از افرادی که خلقش کرده منتقل می سازد.

چه بسا یکی از اهداف این روش قرآنی ، این باشد که بنده را براساس وابستگی به قدرت الهی ورحمت مطلقۀ ربّانی وغیر متّکی به عمل شایستۀ تنها، تربیت نماید؛ زیرا عمل در دادگاه عدل الهی، تنها در صورتی می تواند نجات دهنده باشد که مقتضی نجات باشد، حال آیا کسی می تواند ادّعا کند که با تکیه بر عملش ، از رحمت خدای سبحان، بی نیاز است؟

قرآن کریم، به ما می فهماند که کارها از سلطنت و قدرت خداوند خارج نیست و بر تغییر ناپذیری حکم خود، سخن می گوید؛ مثلاً در آیاتی می فرماید:

ص:26

فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ * خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ * وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ عَطَاء غَیْرَ مَجْذُوذٍ . (1)

«امّا آنان که بدبخت شدند، در آتش اند؛ وبرای آنان در آن جا، زفیر وشهیق (ناله های طولانی دم وباز دم) است. جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان وزمین بر پاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. پروردگارت هر چه را بخواهد انجام می دهد .امّا آنان که خوشبخت وسعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند تا آسمانها وزمین بر پاست؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد! بخششی است قطع نشدنی».

باتوجّه به این که خداوند متعال بر ماندگاری اشقیا در آتش و جاودانگی سعادتمندان در بهشت فرمان داده است - واین را همانند ماندگاری آسمان وزمین قرار داده است - ولی با این وضعیّت، آن را به مشیّت خویش منوط دانسته تا متوجّه سازد که کارها از اختیار او خارج نیست، حتّی آن کارهایی که حکم قطعی الهی در مورد آن صادر شده باشد.

پس هنگامی که حتّی حکم قطعی خداوند ، قدرت را از او بر نمی دارد واو را مجبور به چیزی نمی کند وچیزی را بر او واجب نمی گرداند، آیا

ص:27


1- (1) - هود (11): 108 - 106.

کارهای ما می تواند قدرت را از خداوند سلب کند و نجاتمان از آتش دوزخ ، بر او واجب گرداند و او را به چیزی مجبور نماید؟

هنگامی که خدای سبحان ، بر قدرت مطلقۀ خود - حتّی در موضوعاتی مثل شفاعت - تأکید می کند ، توجّه ما را به آن قدرتی متوجّه می سازد که هیچ چیزی آن را محدود و مقیّد نمی کند، هر چند دستور خودش باشد.

جا دارد اشاره کنیم که عمل انسان - هر چند عمل شایسته ای هم باشد - او را از رحمت خداوند بی نیاز نمی سازد وقدرت او را محدود نمی کند واگر مشیّت و خواست الهی ، برای جاودانگی وماندگاری کسی که خدا به جاودانگی اش در بهشت، یا دوزخ حکم نموده شرط است، پس برای کسی که حکم الهی برای جاودانگی اش صادر نشده شرط بودن مشیّت الهی، سزاواتر است.

«شفاعت» جز جلوه ای از جلوه های ارادۀ الهی ورحمت مطلقه اش، چیز دیگری نیست. این مطلب ، سخن گزافی نیست بلکه بر اساس یک قانون مشخصّی است؛ مثلاً کسی که می خواهد به مقام والای علمی برسد ، ناگزیر برخی مقدّمات آن را باید فراهم کند وبه مراتب نزدیک آن برسد، در این صورت، شفاعت، دارای معنای عاقلانه کمکی برای رسیدن به هدف خواهد بود، ولی کسی که هیچ مرتبه ای از مراتب آن را درک نکرده ، معنا ندارد که بخواهد از طریق شفاعت، بدان برسد.

ونیز کسی که اصلاً رابطه ای با شفاعت پذیر ندارد - مثل کسی که بر ارباب خود سرکشی کند - به شفاعت اربابش نمی رسد؛ چرا که

ص:28

شفاعت تمام کننده وتکمیل کننده سبب است ; نه این که ایجاد سبب نماید.

همچنان که اثر گذاری شفیع نزد مولای خودش بیهوده نیست، او نیز این حق را ندارد که خواستار باطل شدن قوانین پاداش وکیفر، یا مولویّت مولا درحقّ بندگانش باشد، همچنین نمی تواند از او بخواهد که از دستورات و تکالیفش دست بردارد بلکه شفیع باید از باب مولویّت مولایش بر بندگان ، تسلیم او وتسلیم قوانین ودستورات وپاداش وکیفر وثواب او در حقّ بندگانش باشد.

شفیع ، تنها می تواند به آن صفات مولا که موجب بخشش وگذشت اوست، متوسّل شود . همچنین می تواند به آن صفات بنده که نیاز او را به مهربانی و عطوفت می رساند مثل حسن سابقه و بدی حال و عذر خواهی اش استناد کند .

خلاصه این که: وظیفۀ شفیع، خارج کردن عبد، از محدودۀ مولویّت مولا ودایرۀ دستورات و کیفرهای او نیست بلکه وظیفۀ او این است که کوشش کند، بنده را از تحت یک فرمان مولوی ، به یک فرمان مولوی دیگر، منتقل نماید.

شفیع کیست؟

از توضیحات گذشته روشن شد که «شفاعت» از ویژگیهای مولویّت است و شخصی که دارای این ویژگی است ، می تواند در محدودۀ اجرای مولویّتش شفاعت را به هر کسی که بخواهد، اعطا کند تا جلوه ای از رحمت وقدرت او باشد.

ص:29

از آن جا که مولویّت حقیقی در عالم وجود، تنها مولویّت خدای سبحان است و مولویّتهای دیگر، اعتباری هستند؛ از این رو، شفاعت از حقایق ویژۀ حضرت حقّ جلّ و علاست.

قرآن کریم می فرماید:

قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا... . (1)

«بگو: تمام شفاعت از آن خداست»).

و جز این شفاعت، شفاعتهای دیگر، شفاعت دروغ هستند؛ مثل سخن مشرکان که در این آیۀ شریفه آمده است :

...وَیَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ... . (2)

«ومی گویند: اینان شفیعان ما نزد خدا هستند» .

اما شفاعتی که خداوند آن را اجازه فرموده است، در واقع از خود خدا ناشی می شود وبه سوی او باز می گردد؛ مثل آیۀ شریفۀ:

لا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا . (3)

«آنان هرگز مالک شفاعت نیستند، مگر کسی که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانی دارد».

شفاعت کنندگان:

اشاره

قرآن کریم با صراحت می فرماید که اجازه شفاعت تنها به چند گروه داده شده است؛ از آن جمله:

ص:30


1- (1) - زمر (39): 44.
2- (2) - یونس (10): 18.
3- (3) - مریم (19): 87 .

1- ملائکه:

وَکَم مِّن مَّلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ لا تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا إِلّا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن یَشَاء وَیَرْضَی (1)

«و چه بسیار فرشتگان آسمان که شفاعت آنان سودی نمی بخشد، مگر پس ازآن که خدا برای هر کس بخواهد وراضی باشد ، اجازۀ [شفاعت] دهد!»

2- گواهان حقّ:

وَلا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ . (2)

«کسانی را که غیر از او می خوانند، قادر بر شفاعت نیستند، مگر آنان که شهادت به حق داده اند وبه خوبی آگاهند».

«گواهان حقّ»، همان طایفه ای از مؤمنان هستند که باید در مرتبه ای پایین تر از انبیا و بالاتر از دیگر افراد امّت باشند . و شکّی نیست که اهل بیت(علیهم السلام) از پیشگامان این گروه وبارزترین مصداق آنان هستند که به حق گواهی داده وبدان عمل کرده اند وبه خاطر آن، جهاد نموده اند تا چه رسد به این که از کسانی باشند که قرآن کریم بر عصمت آنان تأکید نموده است. (3)

ص:31


1- (1) - نجم (53): 26.
2- (2) - زخرف (43): 86 .
3- (3) - احزاب (33): 33.

با مطالعۀ احادیث شریف نبوی، می بینیم که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) صریحاً فرموده اند:

«در روز قیامت، انبیا، سپس علماء سپس شهیدان، شفاعت می کنند». (1)

و نیز می فرماید:

«شفاعت کنندگان، پنج گروه اند : قرآن و رَحِمْ و امانت و پیغمبر شما واهل بیتش(علیهم السلام)». (2)

خود محمد بن عبدالوهّاب در کتابِ کشف الشبهات - با استناد به احادیثی که بخاری و مسلم در صحیحشان واحمد در مسند (3) آورده اند - می گوید:

«حقّ شفاعت به غیر نیز داده شده است؛ بنابراین، صحیح است که ملائکه شفاعت کنند و هم پیشگامان و اولیا هم شفاعت کنند». (4)

ص:32


1- (1) - سنن ابن ماجه: 2/ 1443، ح 4313.
2- (2) - کنز العمال: 390/1.
3- (3) - صحیح بخاری کتاب التوحید باب قوله تعالی : وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَة ، ح 7439. و نیز کتاب جنائز، باب «فضل من مات له ولد فاحتسب ح 1248؛ و مسند أحمد: 152/3؛ و صحیح مسلم، کتاب البر والصله والآداب ح 2632.
4- (4) - کشف الشبهات: 70.

شفاعت شوندگان

بین دانشمندان مسلمان بحث است که «شفاعت» شامل حال چه کسی خواهد شد؟

معتزله گفته اند :

«شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله) شامل اطاعت کنندگان خواهد بود، تا این ، پاداش وزیادی رتبه ای برای آنان باشد و ممکن نیست که شامل حال گنهکاران شود؛ به دلیل آیاتی که دلالت دارند بر این که انسان ، مرهون عمل خودش هست و به دلیل این که شفاعت، گناهان را محو نمی کند. از ابی الحسن خیاط - یکی از بزرگان معتزله - نقل شده است که او در بحث با قایلان به شفاعت، به این آیه استناد می کرد:

أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی النَّارِ ; (1)

«آیا تو می توانی کسی را که فرمان عذاب دربارۀ او قطعی شده رهایی بخشی؟»

شیخ مفید(رحمه الله)در پاسخ به آن ، گفته است :

«قایلان به شفاعت، ادّعا نمی کنند پیامبر کسی است که مستحقّین آتش را از آن نجات می دهد بلکه ادّعا می کنند: آن

ص:33


1- (1) - زمر (29): 19.

خداست که آنان را به خاطر احترام به پیامبرش و پاکان از اهل بیتش(علیهم السلام) نجات می دهد». (1)

عقیدۀ بیشتر مسلمانان این است که شفاعت برای کنهگار مسلمین است، نه کافران ومشرکان؛ چرا که پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«شفاعتم را برای مرتکبان گناه کبیره از امّتم ذخیره کرده ام». (2)

علامۀ طباطبایی(رحمه الله) برای اثبات این نظریّه در قرآن کریم، به آیات ذیل استناد کرده است:

کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ * فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ * وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ * وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّی أَتَانَا الْیَقِینُ * فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ (3)

«[آری] هر کس در گرو اعمال خویش است، مگر اصحاب یمین [که نامۀ اعمالشان را به نشانۀ ایمان وتقوایشان به دست راستشان می دهند]. آنان در باغهای بهشت اند وسؤال می کنند از مجرمان: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟! می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم و اطعام مستمند نمی کردیم و پیوسته با اهل باطل همنشین وهمصدا بودیم و همواره روز جزا را انکار می کردیم تا زمانی که مرگ ما فرا رسید، از این رو، شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنان سودی نمی بخشد».

ص:34


1- (1) - الفصول المختاره: 78، چاپ دار المفید.
2- (2) - مجمع البیان: 1/ 104.
3- (3) - سوره مدّثّر (74): 48 - 38.

علاّمۀ طباطبایی با استناد به این آیات می فرماید:

«این آیات فرق بین اصحاب یمین وگنهکار را تبیین فرموده وصفاتی را که گنهکار را به آتش می کشاند و منجر به عدم برخورداری آنها از شفاعت می گردد، یادآور شده است.

لازمۀ این توضیح واز باب مفهوم تقابل وتقارن و مقایسه ، این است که اصحاب یمین، کسانی هستند که به صفات یاد شده متّصف نشده اند به شفاعت شفیعان رسیده اند. گویا این سرنوشت برای گنهکاران به دو سبب بوده است:

1 - دست زدن به مخالفت اساسی در قالب دین.

2 - ممنوع بودن شفاعت برای کسانی که دست به این گونه مخالفت زده اند.

از باب مفهوم تقابل می فهمیم که سرنوشت اصحاب یمین ، نتیجۀ بر طرف شدن این دو سبب است؛ آنها از جهتی به مخالفت اساسی، دست نزدند، تا از جهتی دیگر این که به همین دلیل آنها از جمله مشمولان شفاعت قرار گرفتند. گرچه ممکن است آنها دست به مخالفتهای غیر اساسی زده باشند که در این صورت، معنای شفاعت مطابق آیۀ شریفه ای خواهد بود که می فرماید:

إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ... (1) .

«اگر ازگناهان بزرگی که از آن نهی می شوید، پرهیزکنید، گناهان کوچک شما را می پوشانیم».

ص:35


1- (1) - سوره نساء (4): 31.

البتّه گناهان کوچک ، با تکرار مداوم، تبدیل به گناهان کبیره می شوند ، با این بیان، شفاعت برای اصحاب یمینی که مرتکب گناهان کبیره شده اند ، ثابت می شود؛ از این رو، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:

شفاعت من برای بجا آورندگان کبیره از امّتم می باشد، امّا بر نیکوکاران، راهی نیست. (1)

با تطبیق این موضوع با آیۀ شریفۀ: وَلا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی (2) ثابت می شود که به نظر علاّمۀ طباطبائی، اصحاب یمین کسانی هستند که خدای سبحان، راضی به شفاعت آنان شده است ولی مراد از رضایتی که در آیه بیان شده رضایت از عمل نیست؛ چرا که برخی از اعمال شفاعت شوندگان ، مورد قبول نیست، پس معنای آن باید رضایت از دین باشد؛ یعنی دین شفاعت شونده تمام شرایط اساسی و پسندیده را دارست.

پاسخ به برخی شبهات

اشاره

با توجّه به آنچه گذشت، حال می توانیم دربارۀ «شفاعت»، به تعدادی از شبهات مطرح شده پاسخ گوییم:

ص:36


1- (1) - تفسیر المیزان: 170/1 چاپ اعلمی - بیروت.
2- (2) - انبیاء (21): 28.

شبهۀ اوّل:

مراد از «شفاعت»، کرنش خدای سبحان ، در برابر آفریده ای از آفریدگان خودش می باشد!

پاسخ: آمرزش الهی چند سبب دارد، از آن جمله: دعا، توبه وشفاعت است، پس همان طور که قبولی دعا وتوبه و تحقّق آمرزش به سبب آن دو، به معنای کرنش خالق در برابر مخلوقات نیست بلکه معنای آن، رساندن رحمت الهی بر بندگان است، شفاعت نیز چنین است؛ یعنی خالق، رساندن رحمت بر بندگانش را وابسته به شفاعت دانسته است. هدف از این وابستگی ، اثر تربیتی است که رابطۀ بین مردم، انبیا و اولیا را مستحکم کرده و بر جایگاه آنان به عنوان الگو و رهبر جامعه تأکید دارد.

از آن جا که خدای سبحان، خودش باب شفاعت را گشوده و شفاعت گنندگان را معیّن کرده وویژگی و حال شفاعت شوندگان را تعریف نموده است؛ دیگر هیچ پایه واساسی برای این اشکال وشبهه باقی نمی ماند.

شبهۀ دوّم :

لازمۀ «شفاعت» این است که شفیع، بیش از خداوند، نسبت به بندگان، رحمت و دلسوزی داشته باشد!

پاسخ: از مطالب گذشته روشن شد که «شفاعت» تصمیمی نیست که شفیع، بدون ارادۀ الهی بدان اقدام نموده باشد بلکه تنها دری است

ص:37

که خداوند ، آن را گشوده و شرایط وافرادش را تعریف نموده است تا از گذرگاه شفیعان، رحمتش را بر بندگانش برساند، پس دلسوزی شفیعان، پرتوی از اشعۀ به عاریت گرفته شدۀ آن خورشید نامتناهی است.

شبهۀ سوّم:

مقصود از «شفاعت»؛ یعنی وجود دو حکم مختلف در حقّ بنده است؛ یک حکم قبل از شفاعت که همان کیفر و عذاب می باشد و حکم بعد از شفاعت که آن رهایی از عذاب ورسیدن به نعمت الهی است. اگر حکم اوّلی با عدالت وحکمت سازگار باشد، در این صورت، شفاعت، مخالف با عدالت خواهد بود و اگر حکم دوّمی با عدالت وحکمت سازگار باشد، در این صورت، حکم اوّلی ظلم خواهد بود.

پاسخ: برای این حالت، نمونه هایی وجود دارد؛ یکی از نمونه هایش فرود آمدن بلا قبل از دعا ، صدقه دادن و یا صلۀ رحم است و بر طرف شدن بلا بعد از بجا آوردن دعا ، پرداخت صدقه ویا انجام صلۀ رحم است، همان طور که در فرودآمدن بلا، حکمتی هست، در برطرف شدن بلا نیز به وسیلۀ اسباب فوق، حکمتی است.

ص:38

در شفاعت هم مسأله این است؛ یعنی فرمان به کیفر، قبل از شفاعت ، سازگار باعدل الهی وعمل بنده واستحقاق اوست و فرمان به رهایی از کیفر، بعد از شفاعت هم ، با رحمت، ودلسوزی ومهربانی خداوند سازگار است.

شبهۀ چهارم:

وعده دادن به شفاعت باعث می شود که مردم در ارتکاب گناهان، بی باک باشند!

پاسخ: اگر این مطلب صحیح باشد، پس باید درِ توبه ورحمت الهی را بست و حال آن که حکمت الهی ، می خواهد که درهای امید به روی بندگان گنهکار باز باشد تا آنان یک ارتباطی با او داشته باشند وقربانی یأس و نومیدی - که آنان را به سردرگمی وسقوط می کشاند - نشوند، ضمن آن که با تعریفی که از شفاعت کردیم - که به صورت مبهم و کلّی و نیز به صورت تعلیق و ... است - هرگز انسان را به گناه ترغیب نمی کند.

شبهۀ پنجم:

آن شفاعتی جایز است که مؤمن دعا کند وبگوید: خدایا! پیامبر ما محمد(صلی الله علیه و آله) را برای ما در روز قیامت شفیع گردان، ولی جایز نیست که بگوید: ای رسول خدا! مرا در روز قیامت، شفاعت کن.

ص:39

ابن تیمیّه ومحمد بن عبدالوهّاب، این اشکال را خاطر نشان ساخته واستدلال کرده اند که: شکل دوّم از شرک در عبادت است، چرا که کاری شبیه کار بت پرستان انجام داده که می گفتند:

...هؤلاء شفعاؤنا عند الله... . (1)

«اینها شفیعان ما نزد خدا هستند»).

وخداوند می فرماید:

...فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا . (2)

«هیچ کس را با خدا نخوانید».

«شفاعت» به این معنا از قبیل شفاعت از غیر صاحبش می باشد؛ ونیز طلب شفاعت از مرده باطل است.

پاسخ: «شرک در عبادت» بر دو پایه استوار است :

الف: اعتقاد به تدبیر وآفرینش در مورد کسی که به عنوان معبود برگزیده شده است و یا اعتقاد به این که کارهای آفرینش وتکوین به او واگذار شده است .

ب: برای کسی که به عنوان معبود برگزیده شده است ، خضوع وتسلیمی درکار باشد که گویای پرستش آن معبود باشد.

در حالی که در شفاعت، نه اعتقادی به قدرت ذاتی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) در تدبیر وآفرینش هست و نه اعتقادی به این که کارها

ص:40


1- (1) - یونس (10): 18.
2- (2) - جن (72): 18.

به آن حضرت واگذار شده است و برای آن حضرت، خضوع وتسلیم - به این معنا - وجود ندارد وتنها چیزی که هست این که مقام ومنزلتی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) اعطا شده است تا این که شفیع امّتش باشد.

آیۀ شریفه ای هم که در مورد این اشکال بدان استدلال کرده اند چنین می باشد :

وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا... (1).

در این آیه ، آن شفاعتی که شرک و باطل است، همراه با پرستش بت و شاخه ای از آن است، به همین دلیل بطلان آن اعلام شده است، ولی طلب شفاعت از پیامبر(صلی الله علیه و آله) همراه با عبادت نیست تا باطل باشد.

علاوه بر آن، قانون صحت وبطلان بر اساس مشابهت صوری نیست؛ زیرا اگر چنین بود ، پس باید سعی وطواف وامثال آنها نیز از جمله جلوه های شرک شمرده می شدند ; چون مشرکان هم این اعمال را انجام می دادند.

دربارۀ آیۀ شریفۀ وَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ (2) گفتنی است که پاسخ ، همان جوابی است که برای آیۀ گذشته داده شد و آن این است که: این آیه موردی را شامل است که دعا به شکل عبادت باشد و دعا کننده پروردگار، یا معبودی را مخاطب قرار دهد؛ از این

ص:41


1- (1) - یونس (10): 18.
2- (2) - قصص (28): 88 .

رو، آیۀ شریفه از عبادت غیر خدای سبحان - در باب دعا - باز می دارد و شامل هر درخواستی از هر درخواست شونده ای نمی شود. واگر آیه به این معنا باشد، در این صورت، آیه از هر چیزی که موجب پایداری زندگی اجتماعی باشد (مثل تعاون که بدون آن نمی توان ثبات زندگی اجتماعی را فرض کرد) باز خواهد داشت. آیا عاقلانه است که شرع مقدّس، درخواست مسلمانی از مسلمان دیگر را ممنوع سازد؟ وآیا این نوع از درخواست ، درخواست از غیر خدا محسوب می شود ؟!

ممکن است گفته شود که: شفاعت از این قبیل نیست بلکه کیفیّت اشکال این است که:این گونه درخواست، طلب چیزی است که از ویژگیهای معبود است و آیۀ شریفه بازدارنده از هر نوع درخواستی نیست بلکه تنها باز دارنده از درخواستی است که از ویژگیهای معبود است و این نوع از درخواست ، از نمونه های درخواست از غیر خداوند است .

در پاسخ، یاد آور می شویم که معنای «درخواست شفاعت از پیامبر(صلی الله علیه و آله)»، منطبق ساختن ویژگی الهی، بر آن حضرت نیست؛ تا از قبیل خواندن غیر خدای سبحان باشد بلکه در جای خود ثابت شد که خدای سبحان ، به پیامبر(صلی الله علیه و آله) اجازۀ شفاعت داده است که برای ما نیز جایز است آن را از آن حضرت بخواهیم، همان گونه که نیازمندی خود را از هر کسی که توانایی بر آن کار داشته باشد، درخواست می کنیم و این طلب، درخواستی است که بر توحید ویگانه پرستی تأکید دارد وبوی شرک از آن به مشام نمی رسد؛ چرا

ص:42

که در نهایت، به اجازه وفرمان الهی منتهی می گردد و خداوند تنها آن شفاعتی را باطل کرده که همراه با شرک باشد؛ مثلاً شفاعت مورد بحث در آیۀ شریفه وَیَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ به اجازه وفرمان الهی منتهی نمی گردد، وخداوند برای شفاعت آنها اجازه نداده است و برای انسان نیز جایز نیست که شفیعانش را خود برگزیند و تنها این اجازه به او داده شده که شفاعت را از کسی درخواست کند که از طرف خداوند اجازۀ شفاعت داشته باشد و شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از این قبیل است.

امّا این که گفته اند: «درخواست شفاعت از پیامبر(صلی الله علیه و آله) طلب شفاعت از کسی است که صاحب آن نیست»، پاسخش روشن شد که: صاحب اصلی وجود، خود خدای سبحان است و هر صاحب دیگری جز او به واسطۀ ملکیّت اعتباری ظاهری، صاحب خواهد شد.

منظور از این اشکال، جایز نبودن درخواست چیزی از غیر مالک حقیقی است (که او خدای سبحان است). در این صورت، لازمۀ آن، تباه شدن زندگی اجتماعی است که بر پایۀ همکاری وداد و ستد و درخواست از کسی که به مالکیّت اعتباری، آن را صاحب شده پایه گذاری گشته است.

پس درخواست شفاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله) - با توجّه به این که ثابت شد آن حضرت از طرف خدای سبحان برای شفاعت امّتش اجازه دارد - یک نوع درخواست از مالک اعتباری اش می باشد، واگر درخواست از مالکان اعتباری، باطل و شرک باشد، زندگی اجتماعی

ص:43

از حرکت می ایستد؛ زیرا زندگی، جز به واسطۀ آنچه - به نظر برخی - شرک وباطل است ، پا برجا نخواهد بود.

امّا آخرین سخنشان که گفته اند: «درخواست شفاعت از میّت باطل است و درخواست شفاعت از پیامبر(صلی الله علیه و آله) از این قبیل می باشد» سخنی بسیار سست است و این با عقیدۀ کسی که به غیب ایمان دارد، تناسبی ندارد و تنها متناسب با کسی است که مادّه را خلاصۀ وجود و آخرین تعریف آن می داند، در حالی که ما اعتقاد نداریم وقتی که کسی مرد ودر قبر گذاشته شد وسنگ لَحد را چیدند، همه چیز تمام شده باشد بلکه اعتقاد داریم که حقیقت انسان، وابسته به روح او است و جسم، نمادِّ مادّی این حقیقت است ومرگ، تنها جسم را در برمی گیرد وبه این حقیقت نمی رسد. این مطلب، امری است که مربوط به همۀ انسانهاست، ولی روح انبیا و اولیای مقرّب الهی ، دارای مقام و جایگاه ویژه ای است که از حوصلۀ فهم ما خارج است.

علاوه بر آن، ما از جسم ، درخواست شفاعت نمی کنیم بلکه آن را از روحی می خواهیم که نمی میرد؛ از روح شخصیّتی می خواهیم که اشرف انبیا و فرستادگان است. و اگر رابطۀ ما با پیامبر(صلی الله علیه و آله) رابطۀ با جسم میّت باشد، پس سلام دادن ما در نمازهای پنجگانه بر آن حضرت و شهادت وگواهی پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای ما واعمال ما، چه معنا خواهد داشت؟ در حالی که قرآن کریم به این حقایق تصریح نموده است.

ص:44

چکیدۀ بحث

«شفاعت»، رحمتی است که خداوند ، از مسیر واسطه هایی که خود، آنان را برگزیده وتعیین کرده است، به یکتاپرستان می رساند، همان گونه که قرآن کریم ونصوص سنّت شریف پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدان تصریح نموده اند. و هیج گونه شرکی در شفاعت وجود ندارد بلکه دلیل دیگری بر ارادۀ مطلقه، قدرت بی انتها، رحمت فراگیر ولطف همگانی خداوند است وآن را برای افرادی که قابلیّت آن را داشته باشند، مقرّر فرموده است.

امید است مشمول عنایت خاصّۀ شفیعان حقیقی درگاه الهی واقع گردیم و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.

ص:45

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109