نماز تراویح، سنت یا بدعت؟

مشخصات کتاب

سرشناسه:بهبهانی، عبدالکریم

عنوان قراردادی:صلاه التراویح سنه ام بدعه؟ . فارسی

عنوان و نام پدیدآور:نماز تراویح، سنت یا بدعت؟ [کتاب]/ تالیف گروه پژوهش عبدالکریم بهبهانی؛ ترجمه کاظم حاتمی طبری؛ تهیه کننده اداره ی ترجمه معاونت فرهنگی [مجمع جهانی اهل بیت (ع)]؛ ویراستاری امرا... نصیری.

مشخصات نشر:قم: مجمع جهانی اهل بیت (ع)، 1435 ق.= 1393.

مشخصات ظاهری:63 ص.؛ 5/14×5/21س م.

فروست:در مکتب اهل بیت (ع)؛ 17.

شابک:دوره 978-964-529-270-4 : ؛ 978-964-529-287-2

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:نماز تراویح

شناسه افزوده:نصیری، امرالله ، ویراستار.

شناسه افزوده:حاتمی طبری، کاظم، 1347 -، مترجم

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع). اداره ترجمه

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع)

رده بندی کنگره:BP187/7/ب885ص8041 1393

رده بندی دیویی:297/353

شماره کتابشناسی ملی:3828496

ص :1

اشاره

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :3

ص :4

نماز تراویح، سنت یا بدعت؟

تالیف گروه پژوهش عبدالکریم بهبهانی

ترجمه کاظم حاتمی طبری

تهیه کننده اداره ی ترجمه معاونت فرهنگی [مجمع جهانی اهل بیت (ع)]

ویراستاری امرا... نصیری

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

سخن مجمع

«کار اساسی شما [مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) ]... معرفی مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است به دنیای اسلام. بلکه به سراسر عالم، چون امروز همه دنیا تشنه معنویت اند و این معنویت در اسلام هست و در اسلامی که در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) معرفی می کند به نحو جامع و کاملی وجود دارد».

( از بیانات مقام معظم رهبری «مد ظله العالی»، 1386/5/28)

مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) که تبلور اسلام ناب محمّدی(صلی الله علیه و آله) و متّکی بر منبع وحیانی است، معارف ژرف و عمیقی دارد که از اتقان، استحکام و برهان برخوردار می باشد و مطابق با فطرت سلیم انسان هاست؛ بر همین اساس است که حضرت امام رضا(علیه السلام) فرمودند: « فإنّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا» [شیخ صدوق(رحمه الله)، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج275:2]. این مکتب غنی و نورانی در پرتو عنایات الهی و هدایت ائمه ی اطهار(علیه السلام) و نیز مجاهدت هزاران جهادگر عرصه های علم و فرهنگ در طول قرون گذشته و حال، بسط و گسترش یافته است.

پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(قدس سره) و تأسیس نظام اسلامی با تکیه بر قوانین اسلامی و با

ص:9

محوریت ولایت فقیه، افق های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی را برای انسان های آزاده به ویژه مسلمانان و پیروان و محبّان اهل بیت(علیهم السلام) گشود و توجه بسیاری از نخبگان و مستضعفان جهان را به خود معطوف کرد.

مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)، مولود این دگرگونی مبارک است که به ابتکار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظلّه العالی) در سال 1369 شمسی/ 1990میلادی تأسیس شد و تاکنون خدمات شایانی را در تبلیغ معارف قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) و حمایت از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان انجام داده است.

معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) در راستای رسالت خود جهت ارتقای شناخت و آگاهی پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در موضوعات، سطوح، مخاطبان و عرصه های مختلف، در حوزه های تولید کتاب و مجلات به زبان های متعدد و سائر محصولات فرهنگی به فعالیت پرداخته است .

این اثر با هدف معرفی معارف اهل بیت(علیهم السلام) و پاسخ به شبهات مخالفین به ویژه وهابیان و سلفی ها تهیه شده و حاصل تلاش علمی و پژوهشی گروهی از پژوهشگران و نویسندگان فرهیخته و صاحب نظر و ارجمند می باشد.

ص:10

در اینجا بر خود لازم می دانم از دبیرکل محترم مجمع، حضرات اعضای محترم شورای کتاب، مدیران محترم اداره کل پژوهش و ترجمه، رئیس محترم گروه مطالعات بنیادی، دبیر محترم شورای کتاب و گروه مطالعات بنیادی، مترجمین عزیز و همکاران اداره ی ترجمه تقدیر و تشکر نمایم. همچنین از برادرانی که در ویرایش، تایپ، مقابله، تصحیح، آماده سازی، نشر و چاپ این کتاب تلاش کردند، تشکر می کنم و توفیق همگان را از خداوند متعال مسئلت دارم.

معاونت امور فرهنگی مجمع در راستای تعمیق و پویایی آثار منتشره در حوزه ی معارف اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان، از دیدگاه ها و پیشنهادهای اساتید، فرهیخته گان، صاحب نظران و پژوهش گران ارجمند استقبال می کند تا زمینه های بسط و گسترش هرچه بیشتر معارف اهل بیت (علیهم السلام)فراهم گردد.

به امید تعجیل در ظهور و فرج منجی عالم بشریّت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف).

نجف لک زایی

معاون امور فرهنگی

ص:11

ص:12

مقدمه

وحدت، همبستگی، اتّحاد و انسجام، از اصول عقلانی و برخاسته از اعماق سرشت انسانی است؛ هم چنان که یک اصل ثابت، مسلّم و همیشگی دین مقدّس اسلام نیز بوده و هست و تحقّق آرمان های آفرینش و نیل به اهداف عالی آن در این راستا قابل دسترسی است و قطعاً هیچ قوم و آحاد جامعه ای، در جنگ و فتنه، نزاع و تفرقه، به خیر و سعادت و کمال انسانی، نخواهد رسید.

امام امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) می فرماید:

إنّ الله سبحانه لم یُعط أحداً بفُرقةٍ خیراً ممّن مضی ولاممّن بقی. (1)

«خداوند سبحان، نه به گذشتگان و نه به آیندگان ، با تفرقه و جدایی خیری را عطا نکرده و نمی کند».

در سایۀ وحدت و یک دلی است که جامعه به آرمان ها و پلّه های ترقّی، گام نهاده و زیباترین استحکامات را بر سرتاسر جامعه حاکم می کند و محبّت و صمیمیّت و صلح و صفا را می گستراند.

از این رو، می بینیم قرآن کریم با لحن محکم و با هدف هدایت، چنین می فرماید:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَتَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَاحُفْرَة مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ . (2)

ص:13


1- (1) - نهج البلاغه: خطب 176.
2- (2) - آل عمران: 103.

«همه با هم، به حبل الله چنگ زنید و پراکنده نشوید و یاد بیاورید آن زمانی را که با هم دشمنی می کردید. پس خداوند دل های شما را به هم نزدیک کرد و الفت و برادری بر شما حاکم نمود و (نیز) یاد بیاورید آن زمانی را که شما، در لبۀ پرتگاه آتش قرار داشتید، پس خداوند شما را از آن نجات داد و خداوند این چنین آیات خود را تبیین می کند، شاید به هدایت دست یابید».

و نیز پیامبر اکرم؛ حضرت محمّد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«المؤمن للمؤمن کالبنیان یشدّ بعضه بعضاً». (1)

«نسبت فردِ با ایمان با مؤمن دیگر، همانند اجزای یک ساختمانند که هر جزئی از ساختمان، جزء دیگر را نگه داشته و محکم می نماید».

و نیز حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) می فرماید:

«المؤمن أخو المؤمن، کالجسد الواحد، إن اشتکی شیئاً منه وجد ألَم ذلک فی سائر جسده». (2)

«مؤمن برادر مؤمن است ، مانند آنکه یک جسد می باشند؛ اگر عضوی از آن به درد آید، درد و رنج آن به دیگر اعضاء خواهد رسید».

بنابر این تفرقه، کینه توزی، نزاع و خون ریزی، هرگز مشروعیّت و مصونیّت نداشته و از کبائر و زشتی هاست که وجدان و عقل سلیم، آن را بی اساس و بی فرهنگی معرّفی کرده و در دین اسلام هم شدیداً مورد نکوهش و توبیخ قرارگرفته و مرتکب آن را به عذاب الهی، وعده داده است.

جهالت جاهلان و دسیسۀ دسیسه گران و فتنه انگیزان، در طول تاریخ مسلمین، کوشیده است که وحدتِ صفوف و یک پارچگیِ مسلمین، به جنگ و

ص:14


1- (1) - اصول کافی 166/2؛نهج الفصاحه: 779؛ کنز العمّال: 141/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 148/61.

خون ریزی تبدیل شده و کینه و بغض و بد بینی و اتّهام به خروج از دین و ورود در شرک را گسترش دهد. بنابر این بر مسؤلان و رهبران امّت و برآحاد جامعۀ اسلامی، فرض و حتم است که اجازه ندهند چنین فضائی بر جامعه اسلامی حاکم گردد و در نتیجه ذخائر و ثروت های امت اسلام، توسّط مستکبران روزگار و کافران خوش رنگ و نگار و صاحبان تراست ها و کارتل ها به راحتی و سهولت، غارت شود.

ما پیروان اهل بیت(علیهم السلام)، برخود لازم می دانیم جهت وحدت بیشتر مسلمین و زدودن موانع این اتّفاق و انسجام، نسبت های ناروائی که در طول تاریخ، به ویژه در این سال های اخیر، به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و به صورت ناجوانمردانه نسبت داده شده، از خود دورکنیم و با تمام وجود، از این تهمت ها و نسبت ها توسّط تکفیری ها و جریاناتی که آلت دست انگلیسی ها، صهونیست ها، و غارتگران امریکا و ... هستند، اعلان انزجار و تبرّی بجوییم.

از باب نمونه:

1 - ما که کتاب آسمانی مصون از تحریف، یعنی قرآن کریم را تنها کتاب همۀ مسلمین و بدون آن که کم و زیاد شده باشد و عیناً، همان قرآن کریم حضرت خاتم الأنبیاء محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله) و ثقل اکبر و سرتاسر آن را داعیِ توحید و یکتاپرستی می دانیم؛

- ما که بزرگ ترین موفّقیّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را نفی بتها (اصنام) و نفی عبادت لات و عزّی و اعلان و تحقّق کلمۀ توحید «لا إله إلا الله» می دانیم؛

- ما که خطبه های غرّای توحیدی مولی الموحدین امیر المؤمنین(علیه السلام) را - شبانه روز - در مراکز آموزشی و پژوهشی، دانشگاه ها و حوزه ها محافل علمی و تربیتی مان به تلاوت و تدریس و استضائه می نشینیم؛

ص:15

- ما که در مساجد و مراکز عبادتی مان ، متون سراسر توحید اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همانند دعای کمیل از امام علیّ(علیه السلام)، دعای عرفه از امام حسین(علیه السلام) و دعای ابو حمزه ثمالی از امام سجاد(علیه السلام) و ده ها دعای توحیدی دیگر تلاوت می شود و طنین انداز است:

«... متی غِبْتَ حتّی تَحْتاجَ إلی دلیلٍ یَدلُّ علیکَ... عَمِیَتْ عینٌ لا تراکَ... ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک وَما الّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک...». (1)

- ما که هزاران اثر معرفتی و توحیدی همچون کتاب توحید شیخ اقدم «صدوق» را داریم، ما که ...

با همۀ این اوصاف، به صورت جاهلانه و مزوّرانه و مزدورانه به هدف بدبین کردن سایر مسلمین ناجوانمردانه به شرک متّهم شده و می شویم!!! (فما لهم کیف یحکمون)؟؟!!.

2 - اعتقاد به امام مهدی(علیه السلام) و مهدویّت، ریشه قرآنی دارد و مذاهب و فرق اسلامی - روی هم رفته - به آن اعتراف دارند تا جائی که انکار آن را موجب قتل منکر آن دانسته اند. (2)

و نیز جایگاه رفیعی از سنّت و معرفت اسلامی را برای آن حضرت ذکر کرده اند و قاطبۀ علمای اهل بیت(علیهم السلام) و بسیاری از علمای مذاهب اسلامی، روایات و احادیث و اخباری که در شأن و ولادت آن حضرت است، مورد تصریح و تصحیح و اعتراف قرارداده اند؛ مانند صاحب سنن ترمذی، قرطبی مالکی، ابوجعفر عقیلی، سیوطی، ابن حجر عسقلانی، حاکم نیشابوری، بیهقی، ابن اثیر، بغوی، ابن قیّم، ذهبی، تفتازانی، ابن کثیر دمشقی، جزری شافعی، عبدالوهّاب شعرانی، متّقی هندی، عبدالباقی زرقانی، سفارینی حنبلی، محمّد امین

ص:16


1- (1) - بحار الأنوار: 95/ 226 (بخشی از دعای عرفه).
2- (2) - همانند ابن حجر هیتمی شافعی، شیخ صبای حنفی، خطابی مالکی، یحیی حنبلی و...

سویدی، شوکانی، مؤمن شبلنجی، قنوجی بخاری، کتانی مالکی، خضر مصری، غماری شافعی، ناصر الدین البانی، ابواعلی مودودی، کمال الدین ابن طلحه شافعی، یاقوت حموی، ابو نعیم اصفهانی، ابن جوزی حنبلی، گنجی شافعی، جوینی شافعی، ابن علی شافعی همدانی، حمد الله مستوفی، ابن شحنۀ حلبی حنفی، خواجه پارسا حنفی، ابن صبّاغ مالکی، سراج رفاعی، ابن طولون دمشقی، ابو عبّاس قرمانی حنفی، ابن عامر شبراوی، ساباط قاضی حنفی، قندوزی حنفی، حمزاوی شافعی مصری، زرکلی سلفی، یونس سامرایی، احمد طوسی بلاذری، ابن شاکر بدری شافعی، عبدالکریم یمانی، صبان شافعی، ابن عماد دمشقی حنبلی و غیر اینان... .

حال نگاه بیندازید و ببینید:

امام مهدی(علیه السلام) و مهدویّت - که در کتاب و سنّت، محکم ترین ریشه و اساس و برهان و این همه معترف به تواتر و صحت و ولادت و حیات از جمیع فرق اسلامی دارد- چگونه با زشت ترین تعبیرها مورد استهزاء و تمسخر و افتراء و نسبت های ناروا قرار گرفته است؟!.

از این عصارۀ انبیاء و خلف اوصیا، گاهی به «امام مزعوم» و گاهی به «معدوم» و ... تعبیر می شود !! و گاهی می نویسند که شیعیان کنار سرداب حلّه یا سرداب بغداد، یا سرداب سامرّا (1) و یا ... مرکبی را آماده می کنند تا آن که او وقتی که از آن سرداب خارج شد، سوار آن مرکب شود!. اینان هنگام نماز هم، هم چنان در کنار مرکب باقی می مانند، زیرا ممکن است که در همان وقت از سرداب خارج شود و کسی کنار مرکب نباشد تا او را سوار کنند!!.

ص:17


1- (1) - بالآخره، معلوم نشد این سرداب کجاست!

وارونه نشان دادن حقایق، تحریف و سیاه نمایی در زمینۀ اعتقادات و معارف حقّه اهل بیت(علیهم السلام) توسّط دشمنان و بقاء بر میت های آکلة الاکباد و آنان که گوینده «لااله الاّ الله و محمّدٌ رسول الله» و معتقدان معاد و محشر و اهل قبله و قرآن را همانند گوسفند سر می برند و جهت جلب رضایت سردمداران کفر و غاصبان قدس، همه گونه خوش خدمتی دارند و در تمام دوران ننگین رژیم جعلی و سفّاک صهیونیستی، در حمایت از مظلومین فلسطین، و مقدسات مسلمین حتی یک فشنگ و یا تیری رها نکرده اند، امّا هر روز شاهد آنیم که دسته دسته اهل قبله و توحید و بعثت و معاد را با کمال شقاوت و بی رحمی، قطعه قطعه و به آتش می کشند و فتنه و تفرقه را بین امّت اسلام می گسترانند.

لازم به تذکر است: این دو مورد به عنوان نمونه بود و گرنه مسلمانان هر روزه شاهد نشر و بسط صدها مورد دیگر با هزاران سایت و کتاب و مقالات و نرم افزار، توسّط این مجموعۀ فاقد عاطفه و رحم و متحجّر و تکفیری با هدف شوم تفرقه افکنی و جنگ و جدال در امّت اسلامی می باشند، فإلی الله المشتکی.

در هر صورت، ما به عنوان این که به حفظ وحدت مسلمین و قطع ید اجانب از بلاد اسلامی و زدودن اتّهامات و افتراءات از مکتب اسلام و معارف اهل بیت(علیهم السلام) مکلّفیم، بر خود واجب می دانیم جهت زایل کردن بدبینی از ذهنیّتی که اینان در بین عموم مسلمین با دروغ، نفاق، افتراء و بهتان ساخته اند، اقدام نماییم و انزجار و بی زاری خود را از این تفرقه افکنان و جنگ افروزان وابسته به استکبار و کفر جهانی، اعلان نماییم.

ص:18

مجموعۀ «فی رحاب اهل البیت(علیهم السلام)» (1) حدود چهارده سال پیش، جهت زدودن این ذهنیّت و زدودن برخی از موانع وحدت، در معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام و با کمک، مساعدت و همکاری گروهی از فضلا و محققین (2)، طرّاحی و سپس مورد تنظیم و تدوین قرار گرفت.

بحمدالله به سرعت و به طور گسترده و چشمگیر، مورد استقبال محافل علمی و پژوهشی و علاقه مندان و دوستداران وحدت مسلمین، قرار گرفت.

شخصیّت های علمی و دست اندرکاران نشر و قلم و گروه های محاوره و مناظره، در همان زمان تدوین و نشر، پیشنهاد ترجمه ی این مجموعه را به زبان های زنده دنیا دادند که بحمدالله ترجمۀ فارسی آن توسّط ادارۀ ترجمۀ

ص:19


1- (1) - این مجموعه بیش از چهل جلد است که هر یک از آنها به یک موضوع و یک شبهه اختصاص دارد و به زبان عربی و با سبک مقارنه و ارائه دلائل تنظیم یافته است.
2- (2) - جهت تقدیر از زحمات عزیزانی که در این مجموعه به نوعی تلاش داشته و نقشی که در تحقّق این کار علمی و فرهنگی داشته اند. متذکّر می شویم: 1 - ابوالفضل اسلامی (علی)؛ مسؤول گروه و مشرف علمی پروژه. 2 - سیّد منذر حکیم؛ پیگیر امور مجموعه. 5 - 3 - سیّد عبدالرحیم موسوی(رحمه الله)، شیخ عبدالکریم بهبهانی و صباح بیاتی؛ تهیّه کنندگان بعضی از متون مجموعه. 9 - 6 - شیخ عبدالأمیر سلطانی، شیخ محمّد هاشم عاملی، شیخ محمّد امینی و شیخ علی بهرامی؛ تصدّی مسائل استخراج و مقابله. 13 - 10 - سیّد محمدرضا آل ایّوب، عباس جعفری، حسین صالحی و عزیز عقابی؛ در مسائل تصحیح و تطبیق و روند امور. ضمن آن که از نظرات ارزشمند آقایان: شیخ جعفر الهادی (خوشنویس)، شیخ محمّدهادی یوسفی غروی، استاد صائب عبدالحمید وغیر اینان در برخی از این متون استفاده کرده ایم. جزاهم الله خیر الجزاء. (ناشر)

معاونت امور فرهنگی، آماده گردید و اینک مورد بررسی مجدّد و ویراستاری قرار گرفت و تقدیم علاقه مندان می شود.

امید است که این تلاش و جهاد فرهنگی، مورد قبول پروردگار متعال و عنایت حضرت بقیّة الله الأعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گرفته باشد.

گروه مطالعات بنیادی

ابوالفضل اسلامی (علی)

1392/8/28

ص:20

توقیفی بودن عبادات

در شریعت اسلام، «واجبات» از جمله چیزهایی است که بجا آوردن آن برای انسان مؤمن به خدا و روز قیامت، به عنوان یک امر ضروری در جهت رسیدن وی به کمال مطلوب، لازم است، به نحوی که هر گونه کاستی در ادای آن، رسیدن به مقام شایسته انسانی را در معرض خطر قرار داده و انسان را حتی از نیل به پایین ترین مراتب کمال باز، می دارد.

«مستحبّات» نیز اموری هستند که مؤمن مقیّد به واجبات را بیشتر به کمال و تقرّب به خدا می رساند.

نماز واجب روزانه بر انسان واجب است، ولی مقیّد بودن به اوّل وقت، فضیلتی است که نشان از اهمّیّت دادن زیاد بنده به این واجب الهی است که خداوند ایشان را به آن مشرّف کرده است. بجا آودن نماز در جماعت هم، این چنین است و پلّه ای دیگر از کمال معنوی انسان مؤمن است.

«عبادت» در شریعت اسلامی چند ویژگی دارد:

یکی این که: بسیار متنوّع است و در طول زندگی انسان، شامل تمام حالات در تمام زمانها می شود. هیچ یک از ادوار زندگی انسان، از روز تولّد تا مرگ، از دایرۀ «عبادات» خالی نیست و این استمرار، میزان توجّه اسلام را به تربیت انسان نشان می دهد؛ تربیتی که جز با

ص:21

تمرین و حرکت مستمر در مسیر ارتباط با خدای سبحان و به تدریج، حاصل نمی شود.

دیگر این که: عبادات در اسلام توقیفی است و انسان، حقّ کم، یا زیاد کردن چیزی از آنها را به حسب رأی خود ندارد و این مسأله در میان مسلمانان، اجماعی است. در این صورت، نا چاریم در بارۀ «نماز تراویح» درماه رمضان که برخی از مسلمانان به آن اقدام می نمایند، تحقیق کنیم که آیا این نماز را شارع حکیم، تشریع کرده و حکم و جزئیّات آن را توضیح داده است؟ یا این که در شریعت اسلام، چنین چیزی تشریع نشده و انجام آن، بدعت است و چون بدعت، ریشه ای در کتاب و سنّت ندارد، حرام است؟

عدم مشروعیّت نماز تراویح از منظر قرآن وسنّت

(1)

وقتی قرآن کریم را مطالعه می کنیم، هیچ آیه ای که در آن اثر، یا نامی از نماز «تراویح» باشد، نمی یابیم. و اگر در قرآن، دلیلی برای مشروعیّت آن بود، حتماً فقهای مذاهب اربعه به آن تمسّک می کردند، ولی هیچ کدام از آنان را نمی بینیم که چنین کاری کرده باشد.

ص:22


1- (1) - «نماز تراویح» نزد اکثر علمای اهل سنّت، در شبهای ماه رمضان مستحب است! احمد بن حنبل، ثوری، ابو حنیفه، و شافعی این نماز را بیست رکعت و مالک، آن را36 رکعت می دانند « مغنی ابن قدامه: 1 / 799- 797 ».

زمانی هم که به سیرۀ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مراجعه می کنیم، اثری از« نماز تراویح» نمی بینیم؛ بلکه در سیرۀ نبوی، فقط تأکید بر شب زنده داری در ماه مبارک رمضان، آن هم به صورت فرادا دیده می شود، نه به صورت جماعت.

روایات هم - چنان که خواهد آمد - بر این نکته تأکید می کنند که نماز تراویح را نه پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آورده و نه در زمان آن حضرت انجام می شده است بلکه حتّی در زمان ابو بکر نبوده و اصلاً خداوند غیر از نماز باران، ادای هیچ نماز مستحب دیگری را به جماعت جایز نکرده است و نماز جماعت فقط در نمازهای پنجگانه، نماز طواف ونماز آیات، تشریع شده است.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هم اعمال مستحب را در شب ماه رمضان، بدون جماعت انجام می دادند و مردم را هم به شب زنده داری در ماه مبارک رمضان ترغیب می نمودند و مسلمانان نیز طبق آنچه از پیامبر می دیدند، عمل می کرده اند.

این موضوع در زمان ابو بکر هم ادامه داشت تا این که وی در سال سیزده هجری از دنیا رفت. پس از وی، عمر عهده دار امر خلافت گردید. او هم ماه رمضان سال سیزدهم هجری را به همان روال ادامه داد.

پیدایش نماز تراویح

در ماه رمضان سال چهاردهم هجری، شبی عمر با همراهانش وارد مسجد گردید. نماز گزاران را در حالتهای گوناگونی چون: قیام،

ص:23

قعود، رکوع، سجود، قرائت، تسبیح، تکبیرة الاحرام و سلام مشاهده کرد. این حالت برایش ناخوش آمد و به گمان خود اقدام به اصلاح این وضع نمود و نماز تراویح را برای آنان وضع کرد! (1).

و مردم را برای خواندن آن در شبهای ماه رمضان جمع کرد. او این دستور را به شهرها بخشنامه کرد و برای خواندن آن در مدینه دو امام جماعت تعیین نمود که یکی برای مردان و دیگری برای زنان نماز بخواند.

در این باره روایاتی هست که به برخی از آنها اشاره می شود: (شیخین؛ مسلم و بخاری) در دو کتاب صحیح خود روایت کرده اند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده است:

«هر کس ماه رمضان را با بجا آوردن مستحبّات بپا دارد و عمل او از روی ایمان و اخلاص باشد، تمامی گناهان او آمرزیده می شود». (2)

و هنگام وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله) وضع به همین ترتیب بود؛ یعنی بجا آوردن اعمال مستحبّی ماه رمضان بعد از وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تغییری نکرده بود و در زمان خلافت ابو بکر و اوّل خلافت عمر نیز این چنین بود.

ص:24


1- (1) - «نماز تراویح» تراویح نماز مستحبّی است که در شبهای ماه رمضان به جماعت خوانده می شود و چون بعد از هر چهار رکعت، استراحت دارند، آن را «تراویح» می نامند.
2- (2) - صحیح بخاری کتاب صلاة التراویح: 233/1؛ صحیح مسلم: 1/ 283.

بخاری در کتاب تراویح، روایت صحیحی از عبد الرحمان بن عبد القاری (1) نقل می کند که گفت:

«در شبی از شبهای ماه رمضان، با عمر به مسجد رفتیم. مردم را پرا کنده یافتیم. عمر گفت: اگر این مردم را بر یک قاری متّحد می کردیم، مناسب تر بود. پس از این تصمیم، مردم را بر ابی بن کعب مجتمع کرد. بعد از این واقعه شب دیگری با هم به مسجد رفتیم و دیدیم که مردم با قرائت امام، نماز می خوانند. در این جا عمر گفت: این چه بدعت خوبی است!».

علامه قسطلانی وقتی به این فقره از کلام او می رسد که «این چه بدعت خوبی است!». می نویسد:

«او این عمل را بدعت نامید؛ چون پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) اجتماع برای نماز مستحب را سنّت قرار نداده بود و در زمان ابو بکر صدّیق، نه قضیّۀ سر شب مطرح بوده و نه تعداد رکعات» (2).

ص:25


1- (1) - عبد القاری، منسوب به قاره و پسر دیش بن ملحم بن غالب مدنی می باشد که در زمان عمر ، خزانه دار بوده است. با قبیلۀ زهره، هم پیمان و از عمر، ابی طلحه و ابی ایّوب روایت کرده است و پسرش محمّد، زهری و یحیی بن جعدة بن هبیره از وی روایت کرده اند. او در سال هشتاد هجری در سن 78 سالگی در گذشت. (الاستعیاب: 381/2 382 ، چاپ دارالکتب الاسلامیّه).
2- (2) - ارشاد الساری در شرح صحیح بخاری، قسطلانی 4، 656،/ کتاب تراویح، باب فضل من قام رمضان.

تحفة الباری و سایر شروح صحیح بخاری، مانند همین مطلب را آورده اند و می توان به آنها مراجعه کرد. (1)

علّامه ابو الولید محمّد بن شحنه در کتاب تاریخ خود روضة المناظر، بعد از بیان واقعۀ مرگ عمر در سال بیست و سوم هجری می نویسد:

«او اوّلین کسی بود که از فروش کنیزان فرزنددار (ام ولد) نهی کرد و همۀ مردم را وادار کرد تا در نماز میّت، چهار تکبیر بگویند و اوّلین کسی بود که مردم را به نماز جماعت تراویح و اقتدا به امام در خواندن آن واداشت».

سیوطی هم در تاریخ الخلفا در نقل کارهایی که عمر برای اوّلین بار ابداع کرد، از عسکری (2) روایت کرده است که می گوید: «او (عمر) اوّلین کسی است که امیر المؤمنین لقب گرفت و اولین کسی است که شب زنده داری و نمازهای مستحب ماه رمضان را به صورت نماز تراویح، رایج کرد و اولین کسی است که متعه را حرام نمود و اولین کسی است که مردم را بر گفتن چهار تکبیر در نماز میّت، متّحد کرد..».

ص:26


1- (1) - فتح الباری: 219/4 .
2- (2) - عسکری، حسن بن عبد الله بن سهل بن سعید بن یحیی، ابو هلال، صاحب کتاب الاوائل که آن را در روز چهار شنبه، دهم شعبان سال 395 هجری تألیف کرده است (کشف الظنون: 99/1).

محمّد بن سعد در شرح حال عمر، در جلد سوّم طبقات می نویسد:

«او اولین کسی است که شب زنده داری و نمازهای مستحب ماه رمضان را به صورت نماز تراویح، رایج کرد و این امر را به وسیلۀ بخشنامه به تمام شهرهای مملکت اسلامی ابلاغ نمود. این کار در ماه رمضان سال چهاردهم هجری بود. او در مدینه دو قاری (امام جماعت) قرار داد که یکی برای مردان و دیگری برای زنان نماز بخوانند».

ابن عبد البرّ هم در شرح حال او در استیعاب می نویسد:

«او همان کسی است که شبهای ماه رمضان را با نماز تراویح، نورانی کرد» (1).

سیّد عبد الحسین شرف الدین در مقام ایراد به آنان که این کار را توجیه می کنند، می گوید:

«گویا اینان - که خداوند از خطاهای آنان و ما در گذرد - این گونه پنداشته اند که او با نماز تراویح خود، کمبود حکمتی را جبران کرده است که خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) از آن غافل بوده اند و خود ایشان به غفلت در قانونگذاری سزاوار تراند.

در حکمت عدم تشریع جماعت در نوافل ماه رمضان، همین بس که به جای آورندۀ آن در دل تاریک شب، به تنهایی با خدای

ص:27


1- (1) - الاستیعاب: 3/ 236.

خود به راز و نیاز پرداخته، حزن و اندوه خود را با خالق خود مطرح کرده حوایج و مشکلاتش را یکایک و با اصرار تمام با پروردگارش نجوا می کند و در آن حال، دست توسّل به رحمت واسعۀ پروردگاری زده و امیدوارانه به درگاه او پناه آورده، از ترس عذاب او لرزان و از شوق رحمت وی، دلش پر امید می شود و با توبه به درگاه او باز گشته در حالی که به گناه خود اعتراف می کند، از سطوت جلالش به ساحت جمال وی پناه برده و هیچ مفر و پناهگاهی جز او نیافته و هیچ راه نجاتی جز راه عفو و بخشش او نمی شناسد. به این دلیل است که خدای سبحان مستحبّات ماه مبارک رمضان را از قید جماعت، آزاد گذاشته تا بندگان، با خلوت کردن با خدا تا جایی که حالت روحی و جسمی آنان اجازه می دهد، کم و بیش به عبادت بپردازند؛ چون نماز بنابر روایت نبوی به هر اندازه خوانده شود، نیکو است، اما محدود کردن این عبادت به جماعت، باعث از بین رفتن این فواید می شود». (1)

«علاوه بر این، اگر آن را مقیّد به جماعت کنیم، باعث خالی شدن خانه های مردم از برکت و شرافت نماز می شود و فرزندان از مواهب تربیتی ناشی از نماز و علاقه به آن بی نصیب می گردند؛ چون کودکان به کارهای پدران و مادران و بزرگترها به چشم الگو نگاه

ص:28


1- (1) - النص والاجتهاد، سیّد شرف الدین: 214، مورد 26، صلاه التراویح.

می کنند و دیدن نماز، ارادۀ آنان را در بجا آوردن آن، راسخ تر می کند.

ابن مسعود از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پرسید: در خانۀ خود، نماز بخوانم یا در مسجد؟ کدام یک برتر است؟ فرمودند: آیا نمی بینی که خانۀ من نزدیک مسجد است، ولی غیر از نمازهای واجب، نماز خواندن در خانه را بیشتر دوست دارم؟ این روایت را احمد و ابن ماجه و ابن خزیمه در صحیحش روایت کرده اند؛ چنان که امام زکّی الدین عبد العظیم بن عبد القوی المنذری، در کتاب الترغیب و الترهیب، باب الترغیب فی الصلوة النافلة آن را نقل کرده است». (1)

از زید بن ثابت روایت شده است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ای مردم! در خانه های خود نماز بخوانید، با فضیلت ترین نماز مستحب، آن نمازی است که در خانه خوانده شود».

از انس بن مالک هم روایت شده که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «خانه ها یتان را با گزاردن برخی از نمازها یتان (نمازهای مستحبّی) گرامی بدارید» (2).

از جابر نیز روایت شده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند:

ص:29


1- (1) - الترغیب و الترهیب: 279/1.
2- (2) - الترغیب و الترهیب: 1/ 280.

«شما که همیشه در مسجد نماز می خوانید، خانه هایتان را از نماز بی نصیب نگذارید که خداوند به خاطر نمازتان، در خانه های شما خیر قرار می دهد».

مسلم و دیگران، این حدیث را نقل کرده اند و ابن خزیمه در صحیح خود آن را با سند خود از ابو سعید نقل می کند و در این زمینه روایات زیادی هست که در این جا نمی گنجد (1).

ولی خلیفه، مرد منظّم و دور اندیشی بود و نماز جماعت را به خاطر تجلّی شعائر در آن و فواید بی شمار اجتماعی، در نظرش بسیار خوشایند بود؛ امری که عالمان نامی با اندیشه و هشیاری حکیمانه آن

را مورد بررسی قرار داده اند و مهر تأیید بر آن زده اند.

پر واضح است که شریعت اسلام در این مسأله اهمال نکرده، ولی فقط نمازهای واجب را به جماعت اختصاص داده و نمازهای نافله را برای سایر مصالح بشر از آن معاف داشته است و خداوند می فرماید: و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که وقتی خدا و پیامبرش امری را مقرّر دارند، آنان را در کار خود اختیار و چون و چرایی باشد (2).

ص:30


1- (1) - مسند الشامیّین: ج2/ 115/ ح1021؛ منتخب مسند عبد بن حمید: 300، ح969.
2- (2) - احزاب (33): 36.

اعتقاد امامیّه دربارۀ نماز تراویح

شیعۀ امامیّه با پیروی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت او(علیهم السلام) و به موجب آیۀ: ...مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ... (1)، نوافل ماه مبارک رمضان را بدون جماعت برگزار می کنند و به جماعت خواندن آن را بدعت و امر غیر مشروعی می دانند که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ایجاد شده است.

شیخ طوسی گفته است:

«نوافل ماه رمضان فرادا خوانده می شود و جماعت در آن، بدعت است».

بر حقّانیّت قول شیعه و بدعت بودن جماعت، به روایت زید بن ثابت (2) از پیامبر استدلال شده است که فرمودند:

«خواندن نماز در خانه، غیر از نمازهای واجب، از خواندن آن نمازها در مسجد، فضیلت بیشتری دارد» (3).

در جواهر الکلام شیخ محمّد حسن نجفی آمده است:

«یکی از دلایل نظریّۀ شیعه امکان ادّعای تواتر اخبار بر بدعت بودن جماعت در نوافل رمضان است» (4).

ص:31


1- (1) - اعراف (7): 71.
2- (2) - سنن ابی داود: 2/ 69.
3- (3) - الخلاف: 529/1 ، کتاب الصلوه، مسأله 268.
4- (4) - جواهر الکلام: 144/13.

سیّد حکیم هم در مستمسک از منتهی و ذکری و کنز العرفان بر این موضوع، نقل اجماع می کند (1).

نماز تراویح در روایات اهل بیت(علیهم السلام)

اهل بیت(علیهم السلام) بر این نکته متّفق القول هستند که جماعت در نمازهای مستحبّی بدعت است؛ چه نماز تراویح باشد و چه نمازهای دیگر.

در این باره دو دسته روایت وارد شده است؛ دسته؛ اوّل روایاتی است که بر عدم مشروعیّت جماعت در مطلق نمازهای مستحب و دستۀ دوّم، روایاتی است که بر عدم مشروعیّت جماعت در نماز تراویح دلالت دارد.

دستۀ اوّل از روایات

1- امام باقر(علیه السلام) فرمودند:

«هیچ نماز مستحبّی به جماعت خوانده نمی شود، هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی، در آتش است» (2).

2- امام علیّ بن موسی الرضا(علیه السلام) در نامه ای که برای مأمون فرستاد، نوشته است:

ص:32


1- (1) - مستمسک عروه الوثقی: 170/7.
2- (2) - الخصال: 2/ 152.

«به جای آوردن نماز مستحب به جماعت، جایز نیست؛ چون این کار بدعت است» (1).

دسته دوّم از روایات

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«وقتی امیر المؤمنین(علیه السلام) به کوفه آمدند، به امام حسن(علیه السلام) دستور داند تا در میان مردم اعلام کند: در ماه رمضان، هیچ نماز (مستحبّی) به جماعت در مساجد برگزار نخواهد شد. چون این پیام به مردم رسید، فریاد بر آوردند: وا عمرا وا عمرا! هنگامی که امام حسن بازگشتند، امیر المؤمنین از او پرسیدند: این سرو صداها چیست؟ عرض کرد: یا امیر المؤمنین! مردم فریاد وا عمرا سرداده اند، فرمود: برو به آنان بگو: نمازشان (تراویح) را بخوانند» (2).

شاید عدّه ای از کلام امیر المؤمنین(علیه السلام) که فرمودند: «بگو: آنان نماز شان را بخوانند»)، تعجب کنند که چرا آنان را در حال انجام بدعت رها کردند، ولی اگر به سایر کلمات ایشان مراجعه شود، سرّ این کار معلوم می شود.

شیخ طوسی می گوید:

ص:33


1- (1) - عیون اخبار الرضا: 266/1.
2- (2) - تهذیب الاحکام :3/ 227، ح 70.

«امیر المؤمنین اصل نماز مستحب را انکار نکرده اند بلکه فقط جماعت را نفی کرده اند و چون دیدند که آنان به رأی او توجّهی ندارند و نزدیک است در میان مسلمانان فتنه ایجاد شود، وانهادن آنان به عادت سابقشان را جایز دانستند» (1).

روایت سلیم بن قیس نیز به همین مطلب دلالت دارد که می گوید: «امیر المؤمنین خطبه خواند و فرمود: آگاه باشید! آنچه من بیش از هر چیز از آن برای شما بیمناک هستم دو چیز است: پیروی از هوای نفس و درازی آرزوها».

سپس حوادث بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را یاد آوری کرده فرمودند: «و اگر مردم را بر ترک آن وادار می کردم، لشکریانم از گرد من پراکنده می شدند تا جایی که یا خود، تنها می ماندم و یا جز عدّۀ کمی از شیعیانم در اطراف من باقی نمی ماندند... به خدا قسم! که مردم را امر کردم که در ماه رمضان جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و به آنان اعلام کردم که جماعت خواندن نافله بدعت است، ناگهان از میان لشکر ندا برخاست که: ای اهل اسلام! سنّت عمر تغییر کرد، او ما را از خواندن نماز جماعت مستحب ماه رمضان باز می دارد و من ترسیدم که بر من بشورند» (2).

ص:34


1- (1) - تهذیب الاحکام :227/3، ح 70.
2- (2) - کافی: 8/ 58 .

امیر المؤمنین منصب خلافت را با میل و خواهش همۀ مسلمانان پذیرفت و با حوادثی مواجه شد که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ایجاد شده بود، او بر آن شد تا جامعۀ اسلامی را از هر لحاظ به وضعیّت زمان پیامبر بازگرداند، ولی مشکلات، سدّ راه وی گردیدند. این بود که بعضی از چیزها را به حال خود واگذارد تا به کارهای مهمتر برسد و از این رو، به امام حسن(علیه السلام) فرمود:

«آنان را به حال خود واگذار تا نظم کشور مختل نشده و سپاه بر وی نشورد».

ابو القاسم بن قولویه (متوفّای 369 ه- . ق) از امام باقر و صادق روایت می کند:

«وقتی امیر المؤمنین به کوفه آمدند، عدّه ای از مردم نزد وی آمدند و عرض کردند: برای ما امامی قرار ده تا نمازهای مستحب ماه رمضان را برای ما بخواند. فرمود: نه و آنان را از خواندن نماز مستحب به جماعت نهی کردند. آنان تا چنین دیدند، گفتند: بر رمضان بگریید، وا رمضاناه! پس حارث اعور با عدّه ای نزد امیر المؤمنین آمد و عرض کرد: ای امیر المؤمنین! مردم هیاهو کرده اند و از حرف شما ناراحت شده اند! در این جا حضرت فرمودند: آنان را با خواسته هایشان واگذارید تا هر که رامی خواهند بر ایشان امامت کند» (1).

ص:35


1- (1) - السرائر: 3/ 638.

این روایات، موضعگیری اهل بیت را در برابر نماز تراویح، برایمان روشن می کند.

سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از زبان اهل بیت(علیهم السلام)

روایات اهل بیت در این باب، با برخی از روایات اهل سنّت متفاوت است و در نهی پیامبر(صلی الله علیه و آله) از جماعت در نوافل رمضان، صراحت دارد. و این که وقتی آن حضرت برای اقامۀ نافله به مسجد آمده و مردم به ایشان اقتدا کرده بودند، آنان را از این عمل منع کرد و چون اصرارشان را دید، دیگر نافله هایش را در مسجد نخواند و آنها را در خانه بجا آورد. اینک بعضی از این روایات نقل می شود:

1 - زراره و محمّد بن مسلم و فضیل از امام باقر و صادق پرسیدند که نافلۀ شب در ماه رمضان، با جماعت چه حکمی دارد؟ فرمودند: «پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) وقتی نماز عشا رامی خواندند، به منزل می رفتند و در آخر شب، به مسجد باز می گشتند و نمازهای مستحبّی را می خواندند، در شب اوّل ماه رمضان، وقتی در آخر شب، به مسجد رفتند تا مثل سابق نافله بخوانند، مردم را دید که برای جماعت صف کشیده اند. از آنان رویگردان شد و به خانه بازگشت و این کار تا سه شب متوالی ادامه پیدا کرد. در روز چهارم بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا فرمود: ای مردم! خواندن نماز نافله در شب ماه

ص:36

رمضان به جماعت و نماز ضحی (نافلۀ چاشت) بدعت است، پس آگاه باشید! و در ماه رمضان برای نماز شب اجتماع نکنید و نماز ضحی نخوانید که این کارها معصیت است. بدانید که هر بدعتی، گمراهی است و هر گمراهی، به سوی آتش می رود، سپس از منبر فرود آمد و فرمود: کم سنّت از زیادِ بدعت، بهتر است». (1)

2- عبید بن زراره از امام صادق(علیه السلام) روایت می کند:

«پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در ماه رمضان بسیار نماز می خواند و پس از نماز عشا به نماز می ایستاد. مردم هم به دنبال ایشان به نماز می ایستادند. پیامبر آنان را ترک می کرد و وارد خانه خود می شدند. بعد از مدّتی دوباره برای نماز می آمدند و همان کار، بارها تکرار می شد» (2) .

شاید هم این کار، دوبار تکرار شده باشد؛ یک بار در آخر شب؛ چنان که در روایت اوّل آمده و دیگری بعد از نماز عشا که در روایت دوّم آمده است.

موضع صحیحین در برابر نماز تراویح

احادیث روایت شده از اهل سنّت، با روایات شیعه متفاوت است. در این جا عبارت شیخین (مسلم و بخاری) آورده می شود:

بخاری روایت کرده است:

ص:37


1- (1) - من لا یحضره الفقیه، کتاب الصوم: 87 .
2- (2) - کافی: 154/4.

«یحیی بن بکیر از لیث، از ابن شهاب، از عروه، از عایشه برایم نقل کرد که: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شبی به مسجد رفت و به نماز (نافله) ایستاد. عدّه ای نیز همراه وی به نماز ایستادند. صبح که این خبر را به یکدیگر دادند، عدّۀ بیشتری تشویق شده و شب به مسجد آمدند. در شب سوّم جمعیّت، زیادتر شد. در شب چهارم، دیگر در مسجد جا نبود. پس از نماز صبح، پیامبر رو به مردم کرده فرمود: من از حسن نیّت شما آگاهم، ولی می ترسم که این کار بر شما واجب شود و از انجام آن عاجز گردید. تا رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم کار به همین منوال بود» (1).

همچنین در باب تهجّد، روایت کرده است:

«پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شبی در مسجد به نماز نافله مشغول شد و عدّه ای به او اقتدا کردند. شب بعدی، تعداد بیشتر شد و تا این که در شب سوّم، یا شب چهارم، مردم آمدند ولی پیامبر به مسجد نیامد. صبح آن شب، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به مردم فرمود: من کار شما را دیدم و از این جهت نیامدم که ترسیدم این کار بر شما واجب شود. و این ماجرا در ماه رمضان روی داد» (2).

ص:38


1- (1) - صحیح بخاری، باب فضل من قام رمضان2012/61.
2- (2) - صحیح بخاری: 63/2 ، باب التهجد باللیل که بین این دو روایت، در تعداد شبها اختلاف است؛ در روایت اوّل، سه شب و در روایت دوّم، دو شب پیامبر به نماز رفتند.

مسلم روایت می کند:

«روایت کرد برای من یحیی بن یحیی و گفت: این حدیث را بر مالک خواندم که ابن شهاب، از عروه، از عایشه خبر داد: پیامبر اکرم شبی در مسجد به نماز ایستاد و مردم با او نماز گزاردند. فردا جمعیّت زیادتر شد. در شب سوّم، یا چهارم نیز مردم جمع شدند، ولی پیامبر دیگر نیامدند. صبح روز بعد فرمودند: «من کاری که شما کردید، دیدم، به این دلیل به مسجد نیامدم که ترسیدم این کار بر شما واجب شود. این نیز در رمضان اتّفاق افتاد.

و حرملۀ بن یحیی به من خبر داده است از عبد الله بن وهب، از یونس بن یزید، از ابن شهاب، از عروه بن زبیر، از عایشه که: پیامبر اکرم شبی در مسجد به نماز ایستاد و مردم با او نماز گزاردند. فردا جمعیّت زیادتر شد، در شب سوّم، یا چهارم نیز مردم جمع شدند، ولی پیامبر دیگر نیامدند. صبح روز بعد فرمودند: من از اجتماع شما در شب گذشته خبر دارم، امّا ترسیدم که نافلۀ شب بر شما واجب شود وشما از انجام آن عاجز بمانید» (1).

اختلاف بین آنچه اصحاب ما از امیر المؤمنین(علیه السلام) روایت کرده اند و بین آنچه شیخین روایت کرده اند، روشن است؛ در دستۀ اوّل، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از بجا آوردن تراویح نهی کرده و آن را بدعت خوانده و در دستۀ دوم، خواندن آن را به جهت ترس از واجب

ص:39


1- (1) - صحیح مسلم: 41/6.

شدن،ترک کرده در حالی که آن را موافق با شریعت دانسته است، حال کدام یک از دو قول، حجّت و قابل پذیرش است؟

تحقیقی در حدیث صحیحین

در حدیث شیخین، اشکالات بسیاری هست که باید روشن شود:

مشکل اوّل: معنای این کلام: «... می ترسم که این کار بر شما واجب شود و از انجام آن عاجز گردید» چیست؟ آیا معنای آن این است که: ملاک تشریع احکام، استقبال، یا عدم استقبال، عامّه از یک عبادت است که اگر به عبادتی مشتاق بودند، بر آنان واجب می شود و الا واجب نمی شود؟

با این که ما معتقدیم ملاک تشریع احکام، مصالح واقعی حکم است، چه مردم استقبال کنند، یا نکنند و تشریع خدا، تابع اقبال یا روی گردانی مردم نیست بلکه پیرو مجموعه ای از مصالح و مفاسد است که خداوند به آنها از دیگران داناتر است.

مشکل دوّم: اگر فرض کنیم که صحابه، اهمیّت دادن خود به نماز تراویح را با برگزار کردن آن به صورت جماعت نشان داده اند، آیا این می تواند سببی برای وجوب دائمی آن باشد؟

مسجد پیامبر در آن روزگار از نظر فضا محدود بود و گنجایش حدود شش هزار نفر را داشته است. در فقه مذاهب اربعه آمده است:

«مسجد نبوی در آغاز 30 *35 متر بوده و پس از آن، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آن را وسعت داده و مساحت آن را 50 * 57 متر کرده

ص:40

است». (1) آیا می توان استقبال این تعداد مسلمان را کاشف از استقبال همه مسلمانان در همۀ زمانها تا روز قیامت دانست؟

مشکل سوّم: اختلاف در تعداد شبهایی است که می گویند پیامبر اکرم برای نماز تراویح به مسجد آمده اند!.

بنابر آنچه بخاری در کتاب الصوم صحیح خود نقل کرده است، پیامبر، چهار شب نماز تراویح را به جماعت خوانده اند، ولی بنا به روایتی که در باب التحریض علی قیام اللیل آورده، دو شب نماز تراویح را به جماعت خوانده اند، مسلم نیز در این نقل دوّم، با بخاری موافق است وچنان که در ابتدا گذشت، از آنچه غیر بخاری و مسلم نقل کرده اند نیز چند عدد مختلف به دست می آید؛ مانند: سه، پنج، هفت وبیست شب که حاکی از اهمّیّت ندادن ناقلین به تطابق نقل با عمل واقعی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است! پس از کجا می توان مطمئن بود که سایر مندرجات حدیث، صحیح بوده و پیامبر اکرم تراویح را تأیید کرده باشد؟

مشکل چهارم: بعضی از موافقان، استدلال دیگری دارند؛ طبق این روایات، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) عملاً تراویح را انجام داده اند .

در پاسخ می گوییم: آنچه در این نقل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نسبت داده شده است، خواندن این نماز در دوّ یا حدّ اکثر چهار شب و حد اکثر

ص:41


1- (1) - الفقه علی المذاهب الخمسه: 285.

هشت رکعت می باشد، پس نهایت آنچه در تأسی به پیامبر لازم می آید، اقتدای به او در همین حد است، نه در مقدار و تعداد و شرایطی که ثابت نشده و یا به تعبیر قسطلانی، عدمش ثابت شده و از بجا آوردن مازاد، به «بدعت» تعبیر کرده است به این دلایل:

1 - پیامبر به جماعت خواندن آن را سنّت قرار نداده است.

2 - در زمان ابو بکر هم، چنین چیزی نبوده است.

3 - اقامۀ این نماز در سر شب نبوده است.

4 - هر شب نبوده.

5 - رکعات آن به این تعداد نبوده است (1).

سپس برای مشروعیّت بخشیدن به نماز تراویح، دست به دامان اجتهاد خلیفه شده است.

عینی می نویسد:

«پیامبر اکرم (تراویح) را سنّت قرار نداد. در زمان ابوبکر هم سنّت نبوده است».

سپس عینی در اثبات مشروعیّت آن به اجتهاد و استنباط عمر از نماز خواندن دو شبۀ پیامبر اعتماد می کند (2).

مشکل پنجم: اگر نظر اهل بیت را که یکی از ثقلین هستند، قبول کنیم؛ اقامۀ نوافل به جماعت مطلقا بدعت می باشد. و اگر نظر مسلم و

ص:42


1- (1) - ارشاد الساری: 4/ 656، کتاب صلوه تراویح باب فضل من قام رمضان.
2- (2) - عمده القاری: 6/ 126، کتاب التراویح ذیل حدیث 116.

بخاری را بپذیریم، آنچه از سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ثابت شده همان است که قسطلانی ذکر کرده و بقیّه بدعت است؛ یعنی در صورت دوّم، عمل مشروع است، امّا این کیفیتّی که الآن به آن عمل می شود، نا مشروع است.

با این توضیحات، جز این که خلیفۀ دوّم، مردم پراکنده را بر یک امام متّحد کرد، دلیلی برای اثبات مشروعیّت آن باقی نمی ماند که اکنون آن را مورد بحث قرار می دهیم.

جمع شدن مردم بر یک امام در عصر عمر

بخاری روایت می کند:

«چون پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، کار مردم بر همین منوال (عدم برگزاری نماز تراویح به جماعت) بود. در زمان خلافت ابو بکر و سال اوّل خلافت عمر هم این چنین بود» (1).

از عبدالرحمن بن عبد القاری هم نقل می کند که گفت:

«شبی در ماه رمضان، با عمر به مسجد رفتیم. مردم را در حالتهای مختلف نماز پراکنده یافتیم، کسی به تنهایی نماز می خواند و کسی چند تن را امامت می کرد.

عمر گفت: می بینم که اگر این مردم را به نماز خواندن پشت یک امام، متّحد کنم، کار خوبی است، پس از این تصمیم، آنان را بر امامت

ص:43


1- (1) - صحیح، باب فضل من قام رمضان، ح2010.

ابی بن کعب جمع کرد. شب دیگری با وی به مسجد رفتم. مردم را دیدم پشت سر امام خود نماز می خوانند. عمر گفت: این خوب بدعتی است و آنان که به جای انجام آن می خوابند، بهتر از آنانند که بر می خیزند که مرادش آخر شب بود؛ چون مردم در اوایل شب، این نماز را می خواندند».

شارحان صحیح، به این نکته اعتراف دارند که بجا آوردن این نماز، از روز اوّل، مشروع نبوده است. این مسأله را درضمن دو امر بیان می کنیم:

1- بخاری می گوید:

«چون پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، کار مردم بر همین منوال بود. در زمان خلافت ابو بکر هم همین طور...».

شارحان، این کلام را این گونه تفسیر کرده اند که «بر همین منوال» یعنی؛ عدم برگزاری تراویح به جماعت. و این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مردم را برای تراویح جمع نکرده بود (1).

بدر الدین عینی می گوید:

«کار مردم بر همین منوال بود؛ یعنی ترک جماعت سپس می افزاید:

اگر اشکال شود و کسی بگوید که: ابن وهب، از ابو هریره روایت کرده که در ماه رمضان، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شبی از خانه خارج شد و به

ص:44


1- (1) - فتح الباری، ابن حجر: 203/4.

مسجد رفت. مردم در گوشه ای از مسجد نماز می خواندند. فرمود: چه می کنند؟ گفتند:ابی بن کعب بر عدّه ای از مردم امامت می کند. فرمود: کار درستی می کنند و خوب کاری انجام می دهند و ابن عبد البرّ هم آن را نقل کرده است، در پاسخ می گوییم: در سند این روایت، مسلم بن خالد وجود دارد که ضعیف است و آنچه در کلام علما یقینی است این است که عمر مردم را به امامت ابی بن کعب جمع کرد» (1).

قسطلانی هم می گوید:

«کار مردم بر همین منوال بود؛ یعنی بر ترک جماعت در تراویح و در زمان ابو بکر هم همین طور بود...» (2).

2- آن جا که عمر گفت :

«این بدعت خوبی است!»، در شرح آن گفته اند: این از سنّتهای خلیفه بود و ارتباطی به شرع ندارد. عدّه ای از علما به این امر تصریح کرده اند:

قسطلانی می گوید:

«آن را بدعت نامید؛ چون پیامبر به جماعت خواندن آن را سنّت قرار نداده بود. در زمان ابو بکر صدّیق هم، چنین سنّتی وجود

ص:45


1- (1) - عمده القاری فی شرح صحیح البخاری: 6/ 125. همین سؤال وجواب در فتح الباری هم آمده است.
2- (2) - ارشاد الساری456/4، کتاب صلوة التراویح باب فضل من قام رمضان.

نداشت. سر شب و به این تعداد هم نبود... ولی در پایان می گوید: شب زنده داری ماه رمضان بدعت نیست؛ زیرا پیامبر فرموده است: بعد از من به ابو بکر و عمر اقتدا کنید !پس اگر صحابه با عمر در این امر اجماع کرده اند، نام بدعت از آن زایل می شود).

عینی می گوید:

«او به این دلیل آن را بدعت نامید که پیامبر آن را سنّت قرار نداده بود. در زمان ابو بکر هم نبوده و پیامبر به آن رغبتی نداشت. (1) و در این که عمر، اوّلین کسی است که جماعت را (تراویح) سنّت قرار داده، اتّفاق نظر وجود دارد.

حال افزون بر آنچه نقل کردیم، چند نقل قول دیگر نیز در این زمینه می آوریم:

1 - ابن سعد در شرح حال عمر می نویسد:

«او اوّلین کسی است که قیام ماه رمضان را با تراویح، سنّت قرار داد و مردم را به این کار وادار کرد و به تمام شهرها این دستور را ابلاغ نمود و این در ماه رمضان سال 14 هجری بود». (2)

2- ابن عبد البرّ در شرح حال او می نویسد: «او کسی است که ماه رمضان را با نماز تراویح نورانی کرد» (3).

ص:46


1- (1) - عمده القاری: 6 /126.
2- (2) - الطبقات الکبری: 3281.
3- (3) - استیعاب: 3/ 1145.

ولید بن شحنه در حوادث سال 23 هجری، وقتی واقعۀ قتل عمر را بیان می کند، می نویسد:

«او اوّلین کسی بود که از فروش کنیزان دارای فرزند (ام ولد) منع کرد... و اوّلین کسی بود که مردم را در نماز مستحب ماه رمضان بر یک امام مجتمع کرد» (1).

حال با این فرض که پیامبر(صلی الله علیه و آله) این نماز را سنّت قرار نداده و از سنّتهای عمر است، آیا این می تواند در مشروعیّت این نماز کافی باشد؟ در حالی که هیچ انسانی حتّی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) حقّ قانون و سنّت گذاری ندارد و همیشه امر خدا را به مردم ابلاغ می کند. این وحی است که قانون را برای پیامبر می آورد و فقط او دریافت کنندۀ وحی است و با رحلت وی، وحی منقطع شده و باب تشریع و سنّت گذاری بسته شده است، پس برای امّت، راهی جز اجتهاد در پرتو کتاب و سنّت باقی نمی ماند، نه تشریع و سنّت گذاری!

پس اگر کسی معتقد باشد که کسی غیر از پیامبر، می تواند چیزی را به عنوان سنّت مطرح کند، معنایش بسته نبودن باب وحی است.

ابن اثیر در نهایه می گوید:

«... از همین نوع است کلام عمر: این بدعت خوبی است! چون از کارهای نیک است و در محدودۀ کارهای قابل ستایش داخل شده است ،

ص:47


1- (1) - روضه المناضر ؛ النص والاجتهاد: 150.

لذا عمر آن را در عین بدعت نامیدن، می ستاید، الّا این که این سنّت از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیامده و پیامبر بعد از چند شب آن را ترک کرده و ادامه نداده و مردم را هم برای آن جمع نکرده است. در زمان ابو بکر هم این گونه نبوده است و عمر بود که مردم را به این کار واداشت. برای همین هم بود که آن را بدعت نامید، امّا این عمل در حقیقت، سنّت است به دلیل قول پیامبر(صلی الله علیه و آله) که فرمود: «بر شما باد به سنّت من و سنّت خلفای راشدین که بعد از من می آیند! و این کلام پیامبر که فرمود: بعد از من، از ابو بکر و عمر پیروی کنید!». (1)

اختصاص تشریع به خداوند

بزرگان اهل سنّت با این که به عدم سنّت قرار دادن پیامبر، اعتراف دارند، جواز اقامۀ آن را به جماعت، به عمل خلیفه مستند می کنند. معنای این حرف آن است که: خلیفه حقّ سنّت گذاری و تشریع دارد و این مطلب به اجماع امّت باطل است؛ زیرا بعد از کامل شدن شریعت با آیۀ شریفۀ: امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و دین اسلام را بر شما پسندیدم (2)، هیچ انسانی، حقّ دخالت در امر شریعت را ندارد و هر کس چنین اعتقادی داشته باشد، نظر او

ص:48


1- (1) - نهایه: 107/1 - 106.
2- (2) - مائده (5): 3.

مخالف کتاب و سنّت است، خداوند نیز حقّ قانونگذاری خود را به هیچ کس واگذار ننموده است و حتّی پیامبر هم فقط یک ابلاغ کننده است.

به علاوه، اگر چنین اجازه ای برای خلیفه وجود داشته چرا برای سایر صحابۀ پیامبر که بعضی از آنان چون ابی بن کعب در قرائت قرآن و زید بن ثابت در آشنایی به فروض و علی ابن ابی طالب(علیه السلام) در علم و قضاوت، بر او برتری داشتند، چنین حقّی وجود نداشته باشد؟ و در این صورت، امر دین دستخوش هرج و مرج گشته و بازیچۀ دست غیر معصومان می شد.

امّا تمسّک به آن دو حدیث - اگر سند آنها صحیح باشد - حقّ تشریع را برای آن دو نفر ثابت نمی کند بلکه به این جهت که آنان سنّت پیامبر را بازگو می کنند، لزوم تبعیّت از آنان را می رساند نه از این جهت که آنان می توانند قانونگذاری کنند.

بله از روایتی که سیوطی از عمر بن عبد العزیز نقل می کند، بر می آید که او قایل به حقّ قانونگذاری برای خلیفه بوده است!

سیوطی می نویسد: «حاجب بن خلیفه گفت: شاهد سخنرانی عمر بن عبد العزیز در زمان خلافتش بودم که می گفت: آگاه باشید! هر سنّتی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و دو صحابی او قرار داده باشند، دستور دینی است و ما به آن عمل می کنیم و سنن غیر اینها را کنار می گذاریم» (1) که اشکال

ص:49


1- (1) - تاریخ الخلفاء: 241.

این قول واضح است و در هر، صورت خدای سبحان امر دین خود را از حیث تشریع و قانونگذاری به راهی غیر از«وحی»، واگذار نکرده است.

شوکانی در این باره می گوید:

«حقّ این است که قول صحابی حجّت نیست و خدای سبحان برای این امّت جز حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) پیامبری نفرستاده و ما هم غیر او پیامبری نداریم. صحابه و هر که بعد از آنان بیاید، به یک اندازه مکلّف به تبعیّت از او و کتاب و سنّت هستند، پس هر کس اقامۀ دین خدا را در غیر این دو بداند، به چیزی که در دین خدا نیست، معتقد شده و دینی را تأیید کرده که از جانب خدا نیامده است» (1).

قسطلانی هم از ابن التین و بقیّه روایتی را نقل کرده که خلاصه اش این است:

«عمر از اینکه پیامبر، نماز جماعت مردم را در آن چند شب تایید کرده و ناراحتی ایشان، از ترس وجوب بوده چنین استنباط کرده که در زمان نبودن پیامبر،ترس از واجب شدن، منتفی شده و چون همیشه در نظرش اجتماع از تفرقه و جدایی، بهتر بوده و موجب نشاط نماز گزاران می شده است، اقدام به تشریع این نماز کرده است» (2).

بر این استدلال هم اشکالاتی وارد می شود:

ص:50


1- (1) - ارشاد العقول: 361 ، چاپ دار الکتب العلمیّة.
2- (2) - فتح الباری: 204/4.

اوّلاً: قسمت آخر کلام او توجیه کنندۀ تعیین یک امام به جای چند امام است، در حالی که بحث بر سر اصل جواز، یا عدم جواز به جماعت خواندن این نماز است چه با یک امام، یا چند امام.

ثانیا: آن جا که گفته اند: احکامی که در زمان پیامبر به علل خاصّی تشریع شده است، پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و رفع مانع، قابلیّت تغییر دارند، در واقع نوعی فتح باب برای قانونگذاری با ملاکها و معیارهای شخصی، در میان امّت اسلام می باشد و این فاجعه ای است که بالاتر از آن، قابل تصوّر نیست.

توجیهاتی برای گریز از مشکل بدعت

از تمام آنچه گفتیم روشن می شود که صفت «بدعت» در نماز تراویح کاملاً استحکام یافته و تعریف «بدعت» بر آن منطبق شده است، به خصوص با توجّه به دو کلام عمر بن خطّاب که: «رأی من این است که اگر این مردم را بر یک امام جماعت متّحد کنم، زیباتر خواهد بود» .

و «چه خوب بدعتی است این!» (1).

اگر با وجود جمله های: «نظر من این است» و «چه خوب بدعتی است»، «نماز تراویح» بدعت نباشد، پس چه چیزی بدعت است؟

ص:51


1- (1) - صحیح بخاری: 252/2؛ موطّأ: 73؛ کنز العمّال: 408/8 ح23466.

و اگر به اقرار ابن عبد البرّ و سیوطی در تاریخ الخلفا و محمّد بن شحنه در روضه المناظر - که پیش از این بدان اشاره شد - پدید آورندۀ ابتدایی نماز تراویح، بدعت گذار نباشد؛ پس بدعت گذار کیست؟

در این جاست که می بینیم برای خارج کردن نماز تراویح از دایرۀ بدعت و داخل کردن آن در دایرۀ سنّت و تفسیرهای خلاف ظاهر برای درست کردن جملۀ: (چه خوب بدعتی است!....)، تلاشهائی صورت گرفته است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1- ابن ابی الحدید معتزلی می گوید:

«کلمۀ بدعت دو مفهوم دارد: یکی: آنچه مخالف با کتاب و سنّت باشد، مثل روزه گرفتن در عید قربان، یا ایّام تشریق که اگر چه ظاهراً صورت روزه دارد، ولی از آن نهی شده است و دیگری: مواردی که در بارۀ آنها نصّی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیامده و ایشان آن را مسکوت گذاشته و مسلمانان بعد از وفات او، از پیش خود به آن دست زده اند. ما نمی پذیریم که مراد از کلمۀ بدعت در کلام عمر، معنای اوّل باشد و این خبر مشهور که عمر نماز تراویح را بدعت خوانده است، باید به معنای دوّم باشد». (1)

کاش ابن ابی الحدید این سخن را به عنوان یک اعتقاد بیان نمی کرد؛ چون معنای اوّلی که او بیان کرده است بدعت نیست بلکه اجتهاد در

ص:52


1- (1) - شرح نهج البلاغه: 284/12.

برابر نص نام دارد! و معنای «بدعت»، منحصر در همان معنای دوّم است که به اعتراف خود او کلام عمر بر آن منطبق است؛ چون بدعت چیز جدیدی است که قبلاً وجود نداشته است و نماز تراویح هم این گونه است؛ نه این که چیز جدیدی است که مخالف روال سابق است تا بگوییم بدعت آن است که مخالف کتاب وسنّت باشد.

ابن ابی الحدید در صفحه بعد می نویسد:

«آیا برای انسان جایز نیست که برای خود نمازهای مستحبّی مخصوصی با کیفیّت و تعداد رکعتهای خاص اختراع کند؟ این کار نه حرام است و نه مکروه بلکه داخل در عموم روایات فضیلت نافله است و تراویح، هم جایز است و هم سنّت؛ زیرا در عموم روایات فضیلت جماعت هم داخل می شود».

نمی دانیم این کلام ابن ابی الحدید مطابق با کدام مذهب فقهی است؟ آنچه در میان مسلمانان معروف است این است که همۀ عبادات واجب و مستحب، توقیفی است و با امر شرع است که مفهوم عبادت، محقّق می گردد و هر عمل، وقتی «عبادت» محسوب می گردد که امر شرعی به نحو وجوب، یا استحباب برایش ثابت شود و امر شرعی در کیفیّت و شکل آن نیز دخیل می باشد؛ یعنی عبادت، هم در اصل وجوب و هم در شکل و هیئت، توقیفی است و همان گونه که انسان در اصل عبادت، حقّ قانونگذاری ندارد در تعیین شکل آن هم چنین حقّی ندارد.

ص:53

شاید ابن ابی الحدید، عموم روایات امر به نافله و فضیلت نماز جماعت را برای اثبات مشروعیّت نمازی، با شکل اختراعی از جانب بندگان، کافی می داند، ولی این هم صحیح نیست. اخبار فضیلت نافله و جماعت به عباداتی اشاره دارد که شکل و هیئت مخصوص آن توسّط شارع مقدّس تعیین شده باشد و از مؤمنین می خواهد که آنها را به همان هیئتی که پیامبر سنّت قرار داده بجا آورند.

دکتر یوسف قرضاوی در باره توقیفی بودن عبادات می گوید:

«شیخ الاسلام ابن تیمیّه گفته است: رفتار و کردار مردم بر دو نوع است؛ یکی: عبادات که دین مردم به آن اصلاح می شود و دیگری: عاداتی که در زندگی دنیا به آن احتیاج دارند. و چون اصول شریعت را بررسی می کنیم، در می یابیم عباداتی که خداوند واجب کرده یا می پسندد، فقط با امر مستقیم شارع اثبات می شود؛ ولی کارهایی که جزو عادات مردم در زندگی روزمرّه و مورد نیاز مردم است، اصل در آنها عدم منع است، مگر در مواردی که خداوند سبحان از آن نهی کرده باشد؛ به این دلیل که امر و نهی، تشریع الهی است و عبادات باید حتماٌ مطابق امر باشد، پس چگونه می توان در بارۀ کاری که امری در بارۀ آن صادر نشده ، حکم منع صادر کنیم؟».

به همین جهت است که احمد و دیگر فقیهان اهل حدیث می گویند: «اصل در عبادات، توقیفی بودن است و هیچ عبادتی بدون تشریع الهی،

ص:54

مشروع نمی شود، در غیر این صورت، تحت اطلاق این آیۀ شریفه داخل می شویم که: آیا برای آنان شریکانی است که برای آنان احکامی دینی مقرر داشته است که خداوند آن را اجازه نداده است؟ (1)» (2).

ابو یوسف و محمّد گفته اند: «نماز مستحب در شب، از دو رکعت، با یک سلام بیشتر، صحیح نیست» (3).

در مهذّب گفته است:

«سلام دادن نماز میان هر دو رکعت، سنّت است، به دلیل روایتی از ابن عمر که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: نماز شب، دو رکعت دو رکعت است و وقتی طلوع فجر نزدیک شد، یک رکعت نماز وتر بخوان. و اگر چند رکعت با یک سلام جمع شود، جایز است، به دلیل روایت عایشه که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) سیزده رکعت نماز می خواندند و در هر پنج رکعت، سلام می دادند و یا یک پنج رکعت و یک هفت رکعت را بدون سلام یک سره می خواندند. یک رکعت نماز مستحب هم جایز است، بنا به روایتی که می گوید: عمر از مسجدی می گذشت، در آن جا یک رکعت نماز خواند. مردی که آن جا بود، از او پرسید: ای امیر المؤمنین! یک رکعت نماز

ص:55


1- (1) - شوری: (42)، 21.
2- (2) - الحلال والحرام فی الاسلام: 36.
3- (3) - اللباب فی شرح الکتاب عبد الغنی حنفی: 92/1 - 91. و به الفقه الاسلامی و ادلّته دکتر وهبه الزحیلی: 50/2.

خواندی؟ گفت: این مستحب است، هر که خواست زیاد، یا کم آن را می خواند» .

نووی در پی این روایت می گوید:

«علما در این رابطه نظرات گوناگونی دارند، گفتیم که جمع بین چند رکعت در مطلق نوافل به یک سلام جایز است و در نمازهای روز و شب، بهتر این است که در هر دو رکعت سلام، داده شود. مالک، احمد،داوود و ابن منذر، همین را قبول دارند و از حسن بصری وسعید بن جبیر هم مثل همین قول حکایت شده است».

ابو حنیفه می گوید:

«در نماز روز، سلام دادن در دو رکعت، یا چهار رکعت در فضیلت مساوی است و نباید بیش از این شود و نماز شب به ترتیب دو، چهار، شش و هشت رکعت و هر کدام به یک سلام می باشد و بیش از هشت رکعت، به یک سلام نداریم. ابن عمر در روز، چهار رکعت به یک سلام می خواند و ابن اسحاق این نظر را قبول کرده است» (1).

حال بعد از نقل همۀ این اقوال، چگونه ممکن است ادّعا شود که کسی قایل به حرمت، یا کراهت نمازی که سی رکعت، با یک سلام دارد، نشده است و مانند آن مرد معتزلی، صحّت آن را از مسلمات بداند؟!

ص:56


1- (1) - المجمع من شرح المهذّب: 51/4 - 49.

شیخ یوسف بحرانی در الحدائق الناضره می نویسد:

«شکّی نیست که نماز ذاتاً خیر و نیکو وضع شده ، امّا اگر مکلّف از حد و تعدادی که در ادلّۀ شرعیّه ذکر شده تجاوز نماید و به بیشتر، یا کمتر از آن معتقد شود، یا در زمان مخصوصی که در ادلّۀ شرعیّه آمده دخل و تصرّفی نماید، عمل او حرام و عبادت او بدعت محسوب می شود و این بدعت بودن از اصل نماز ناشی نمی شود بلکه از همان نحوۀ خاصّی که این شخص به آن معتقد شده که از نظر وقت، یا عدد با کیفیّت با دلیل شرعی مطابقت ندارد، ناشی می شود» (1).

2 - تلاش دیگری که برای توجیه و تفسیر کلمۀ بدعت در کلام عمر انجام شده از قاضی عبد الجبّار معتزلی در کتاب المغنی است. او در بارۀ نماز تراویح می نویسد:

«از آن جا که نماز تراویح دعوت به سوی نماز و ترغیب به خواندن قرآن است، چه مانعی از عمل به آن به صورت سنّت وجود خواهد داشت؟». (2)

سخن او در نتیجه به سخن ابن ابی الحدید باز می گردد و جواب آن هم، همان جوابی است که به ابن ابی الحدید داده ایم؛ زیرا نماز، عبادت است و هر عبادتی، به «قصد قربت» نیاز دارد و قصد قربت،

ص:57


1- (1) - الحدائق الناظره: 80/6.
2- (2) - این عبارت را شریف مرتضی در کتاب الشافی فی الامامه: 4/ 217 از او نقل می کند.

جز با وجود امر مولوی از شارع مقدّس، به وجود نمی آید و هیچ امر شرعی بر اقامۀ نماز تراویح با این شکل و کیفیّت که اکنون اقامه می گردد، وجود ندارد و در این صورت، بجا آوردن آن به عنوان «عبادت»، تشریع، حرام و بدعتی ناروا در دین می باشد.

3- از دیگر کسانی که به تلاش برای توجیه کلام عمر برخاسته اند، ابن تیمیّه است که بدعت نامیدن تراویح در کلام عمر را به معنای لغوی «بدعت» حمل کرده است، نه معنای شرعی آن و گفته است:

«مسلمانان در زمان پیامبر هم نماز تراویح خوانده اند و پیامبر هم با آنان در یک، یا دو شب همراه بوده و بعد به علّت خاصّی آن را ترک کرده است که آن علّت این است: همانا مرا از خارج شدن برای اقامۀ نماز برای شما باز نمی دارد، مگر ناخشنودی از این که این نماز بر شما واجب شود، پس در خانه های خود نماز بگزارید».

ابن تیمیّه می گوید:

« از این سخن معلوم می شود که مقتضی برای خواندن این نماز موجود بوده و اگر مانع که همان ترس از واجب شدن است، نمی بود، پیامبر برای اقامۀ آن، به مسجد می رفتند، پس چون عمر در زمان خود، مردم را بر امامت یک امام جمع کرد و چراغهای مسجد را در شبهای ماه رمضان روشن کرد و این شکل از نماز، کاری جدید بوده که تا قبل از آن تاریخ، سابقه نداشته است، آن را بدعت

ص:58

به معنای لغوی؛ یعنی نوآوری نامید،در حالی که بدعت شرعی نبود». (1)

مهمّ نیست که مراد عمر از بدعت، معنای شرعی یا لغوی بوده؛ بلکه مهم این است که او با این سخن، به افزودن چیزی بر دین که قبل از آن، مسلمانان آن را نمی شناختند، اعتراف کرده است و مطابق نظر ابن تیمیّه، همین اجتماع در مسجد و روشن کردن چراغهای آن و اقتدا به امام جماعت در شب های ماه رمضان، صرف نظر از روشن کردن چراغها، همان اضافاتی است که بر شرع اضافه شده است، اگر چه روشن کردن چراغهای مسجد، دخالتی در ماهیّت عبادت ندارد، ولی آنچه مهمّ است، اجتماع مردم در نماز پشت سر امام است و شاید ابن تیمیّه موضوع روشن کردن چراغها را برای منحرف کردن اذهان خوانندگان به این نکته که عمل خلیفه، دخالتی در ماهیّت عبادت نداشته، ذکر کرده است و این که تشریع نماز جماعت، با روشن کردن چراغ، فرقی ندارد و همان گونه که آن عمل بدعت نیست، نماز تراویح هم بدعت نیست و نتیجۀ سخن او این است که: عمر بدعتی در دین نیاورده است بلکه کارهایی که او ابداع کرد اموری خارج از دین بوده است که این کار ابن تیمیّه، نوعی فریب و خدعه است!

ص:59


1- (1) - اقتضاء الصراط المستقیم: 227 - 226.

از این جواب روشن شد که نماز جماعت، داخل در عبادات است و بندگان، به هیچ وجه اجازه، دخالت در آن را ندارند، بلکه باید در اجرای آن از دستورات شارع پیروی کنند به خلاف کارهایی چون روشن کردن چراغ مسجد که از ماهیّت عبادت خارج است و انجام آن بدعت نیست.

امّا عدم صحّت این ادّعا که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دو یا چند شب به اقامه ی تراویح پرداختند و.... در سابق گذشت، مضافاً به این که با قول عمر: «نعمت البدعه» تناقض دارد؛ چون این کلام، به صراحت بر عدم چنین چیزی قبل از آن تاریخ دلالت دارد و اگر کاری برای مدّتی ترک شود و دوباره از سر گرفته شود آن را «بدعت» نمی نامند.

4 - از دیگر تلاشها برای توجیه کلام عمر، تقسیم بدعتها بر حسب احکام خمسه است که در میان توجیهاتی که شده بدترین و دورترین آنها از حقیقت و از روح شریعت اسلام است و شدّت پرا کنده گویی صاحبان این تلاش را در قبال نماز تراویح و کلام عمر نشان می دهد آنان می گویند بدعت پنج نوع است:

1- بدعت حرام.

2- بدعت مکروه.

3- بدعت مباح.

4 - بدعت واجب.

ص:60

5 - بدعت مستحب (1).

جواب روشن و مختصر این توجیه این است که: «بدعت» یک معنا بیشتر ندارد و آن هم «داخل کردن آنچه در دین نیست، در دین». و همۀ مسلمانان از شیعه و سنّی بر این معنا اتّفاق نظر دارند و این معنا از بدعت، نه بر حسب احکام خمسه و نه بر حسب حسن و قبح، تقسیم پذیر نیست.

بله اگر «بدعت» چند معنای مختلف داشت، تصوّر تقسیم در آن امکان داشت، امّا جز معنای مذمومی که در کتاب و سنّت از بدعت آمده است و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از آن نهی کرده و انجام دهندگان آن را به شدیدترین عذابها وعده داده، معنای دیگری برای بدعت وجود ندارد.

ای کاش! کسانی که این تقسیم پنجگانه، یا دو گانه را انجام داده اند، برای صحّت قول خود، به آیه ای از قرآن، یا حدیثی از پیامبر استشهاد کرده بودند، ولی آنان قادر به چنین کاری نیستند؛ چون کتاب و سنّت از چنین شاهدی که این تقسیم را تأیید کند، خالی است.

ص:61


1- (1) - فتح الباری بشرح صحیح البخاری:13/ 253، 96؛ کتاب الاعتصام باب الکتاب و السنه، باب الاقتداء بسنن النبی (صلی الله علیه و آله)، ذیل حدیث 7277؛ جامع الاصول فی احادیث الرسول(صلی الله علیه و آله)، ابن اثیر: 280/1، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه، باب اول، فی الاستمساک بهما، ذیل حدیث 67.

دلیل امر هم این است که: این تقسیم، از نظر عقلی محال است؛ همچنان که تقسیم ظلم به خوب و بد ممکن نیست، تقسیم بدعت، به خوب و بد هم امکان پذیر نمی باشد؛ چون بدعت در یک کلام، افترا بستن به شریعت و نسبت دادن آنچه در شریعت نیست به آن است و این معنای با قبح، و بدی و مذمومیّت، تلازم داشته و در هیچ حالی از آن جدا شدنی نیست. و این تقسیم، بر فرض امکان جدایی بین بدعت و قبح و امکان وجود بدعت خوب بنا شده است و این از حمل کلمۀ بدعت بر معنای لغوی آن؛ یعنی «نو آوری» نشات گرفته است. بدیهی است که «نو آوری» می تواند خوب یا بد باشد و ما بحثی در آن نداریم. همۀ حرف ما در معنای شرعی بدعت است و در این فرض،گویندگان این سخن، در مغالطۀ بزرگی گرفتار آمده اند؛ زیرا اوّل از معنای شرعی بدعت سخن می گویند، بعد ادّعای قابل تقسیم بودن آن را کرده بلکه آن را تقسیم هم می کنند، ولی به معنای لغوی؟

چکیدۀ بحث

«نماز تراویح»، ریشه در کتاب و سنّت ندارد. ائمه اهل بیت(علیهم السلام) بر این نکته تاکید دارند که نماز تراویح، بدعت بوده و شارع حکیم آن را تشریع نکرده است؛ همچنان که در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ابو بکر و مدّتی از

ص:62

خلافت عمر هم نبوده است و این بدعت در زمان عمر بن خطّاب و به دستور وی ظهور پیدا کرد و تمامی تلاشهایی که برای توجیه این کار و تبرئۀ آن از وصف «بدعت» انجام شده، تلاشهایی شکست خورده است.

ص:63

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109