افسانه تحریف قرآن

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور:افسانه تحریف قرآن [کتاب]/ گروه پژوهش و پاسخ به شبهات ، عبدالرحیم موسوی ؛ مترجم : حسین علی عربی ؛ تهیه کننده: اداره ترجمه معاونت فرهنگی؛ ویراستاری: امرا... نصیری

مشخصات نشر:قم: مجمع جهانی اهل بیت علیه السلام، 1393.

مشخصات ظاهری:155ص.21×14/5 س م.

فروست:در مکتب اهل بیت علیه السلام؛ 31

وضعیت فهرست نویسی:در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

یادداشت:چاپ اول:1393.

شماره کتابشناسی ملی:3828487

ص :1

اشاره

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :3

افسانه تحریف قرآن

گروه پژوهش و پاسخ به شبهات ، عبدالرحیم موسوی

مترجم : حسین علی عربی

ص :4

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

سخن مجمع

«کار اساسی شما [مجمع جهانی اهل بیت (علیهم السلام)]... معرفی مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است به دنیای اسلام. بلکه به سراسر عالم، چون امروز همه دنیا تشنه معنویت اند و این معنویت در اسلام هست و در اسلامی که در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) معرفی می کند به نحو جامع و کاملی وجود دارد».

(از بیانات مقام معظم رهبری «مد ظله العالی»، 1386/5/28)

مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) که تبلور اسلام ناب محمّدی (علیهما السلام) و متّکی بر منبع وحیانی است، معارف ژرف و عمیقی دارد که از اتقان، استحکام و برهان برخوردار می باشد و مطابق با فطرت سلیم انسان هاست؛ بر همین اساس است که حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند:

«فإنّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا» [شیخ صدوق (رحمه الله)، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 275:2]. این مکتب غنی و نورانی در پرتو عنایات الهی و هدایت ائمه ی اطهار (علیهم السلام) و نیز مجاهدت هزاران جهادگر عرصه های علم و فرهنگ در طول قرون گذشته و حال، بسط و گسترش یافته است.

پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (قدس سره) و تأسیس نظام اسلامی با تکیه بر قوانین اسلامی و با محوریت ولایت فقیه، افق های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی را برای انسان های آزاده به ویژه مسلمانان و پیروان و محبّان اهل بیت (علیهم السلام)

ص:9

گشود و توجه بسیاری از نخبگان و مستضعفان جهان را به خود معطوف کرد.

مجمع جهانی اهل بیت (علیهم السلام)، مولود این دگرگونی مبارک است که به ابتکار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظلّه العالی) در سال 1369 شمسی/ 1990 میلادی تأسیس شد و تاکنون خدمات شایانی را در تبلیغ معارف قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و حمایت از پیروان اهل بیت (علیهم السلام) در سراسر جهان انجام داده است.

معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت (علیهم السلام) در راستای رسالت خود جهت ارتقای شناخت و آگاهی پیروان اهل بیت (علیهم السلام) در موضوعات، سطوح، مخاطبان و عرصه های مختلف، در حوزه های تولید کتاب و مجلات به زبان های متعدد و سائر محصولات فرهنگی به فعالیت پرداخته است.

این اثر با هدف معرفی معارف اهل بیت (علیهم السلام) و پاسخ به شبهات مخالفین به ویژه وهابیان و سلفی ها تهیه شده و حاصل تلاش علمی و پژوهشی گروهی از پژوهشگران و نویسندگان فرهیخته و صاحب نظر و ارجمند می باشد.

در اینجا بر خود لازم می دانم از دبیرکل محترم مجمع، حضرات اعضای محترم شورای کتاب، مدیران محترم اداره کل پژوهش و ترجمه، رئیس محترم گروه مطالعات بنیادی، دبیر محترم شورای

ص:10

کتاب و گروه مطالعات بنیادی، مترجمین عزیز و همکاران اداره ی ترجمه تقدیر و تشکر نمایم. همچنین از برادرانی که در ویرایش، تایپ، مقابله، تصحیح، آماده سازی، نشر و چاپ این کتاب تلاش کردند، تشکر می کنم و توفیق همگان را از خداوند متعال مسئلت دارم.

معاونت امور فرهنگی مجمع در راستای تعمیق و پویایی آثار منتشره در حوزه ی معارف اهل بیت (علیهم السلام) در سراسر جهان، از دیدگاه ها و پیشنهادهای اساتید، فرهیخته گان، صاحب نظران و پژوهش گران ارجمند استقبال می کند تا زمینه های بسط و گسترش هرچه بیشتر معارف اهل بیت (علیهم السلام) فراهم گردد.

به امید تعجیل در ظهور و فرج منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج).

نجف لک زایی

معاون امور فرهنگی

ص:11

ص:12

مقدّمه

وحدت، همبستگی، اتّحاد و انسجام، از اصول عقلانی و برخاسته از اعماق سرشت انسانی است؛ هم چنان که یک اصل ثابت، مسلّم و همیشگی دین مقدّس اسلام نیز بوده و هست و تحقّق آرمان های آفرینش و نیل به اهداف عالی آن در این راستا قابل دسترسی است و قطعاً هیچ قوم و آحاد جامعه ای، در جنگ و فتنه، نزاع و تفرقه، به خیر و سعادت و کمال انسانی، نخواهد رسید.

امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) می فرماید:

إنّ الله سبحانه لم یُعط أحداً بفُرقةٍ خیراً ممّن مضی ولاممّن بقی. ((1))

«خداوند سبحان، نه به گذشتگان و نه به آیندگان، با تفرقه و جدایی خیری را عطا نکرده و نمی کند».

در سایۀ وحدت و یک دلی است که جامعه به آرمان ها و پلّه های ترقّی، گام نهاده و زیباترین استحکامات را بر سرتاسر جامعه حاکم می کند و محبّت و صمیمیت و صلح و صفا را می گستراند.

از این رو، می بینیم قرآن کریم با لحن محکم و با هدف هدایت، چنین می فرماید:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَتَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَاحُفْرَة مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ.(2)

ص:13


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 176.
2- (2) - آل عمران: 103.

«همه با هم، به حبل الله چنگ زنید و پراکنده نشوید و یاد بیاورید آن زمانی را که با هم دشمنی می کردید. پس خداوند دل های شما را به هم نزدیک کرد و الفت و برادری بر شما حاکم نمود و (نیز) یاد بیاورید آن زمانی را که شما، در لبۀ پرتگاه آتش قرار داشتید، پس خداوند شما را از آن نجات داد و خداوند این چنین آیات خود را تبیین می کند، شاید به هدایت دست یابید».

و نیز پیامبر اکرم؛ حضرت محمّد بن عبدالله (علیهما السلام) می فرماید:

«المؤمن للمؤمن کالبنیان یشدّ بعضه بعضاً». ((1))

«نسبت فردِ با ایمان با مؤمن دیگر، همانند اجزای یک ساختمانند که هر جزئی از ساختمان، جزء دیگر را نگه داشته و محکم می نماید».

و نیز حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرماید:

«المؤمن أخو المؤمن، کالجسد الواحد، إن اشتکی شیئاً منه وجد ألَم ذلک فی سائر جسده». ((2))

«مؤمن برادر مؤمن است، مانند آنکه یک جسد می باشند؛ اگر عضوی از آن به درد آید، درد و رنج آن به دیگر اعضاء خواهد رسید».

بنابر این تفرقه، کینه توزی، نزاع و خون ریزی، هرگز مشروعیت و مصونیت نداشته و از کبائر و زشتی هاست که وجدان و عقل سلیم، آن را بی اساس و بی فرهنگی معرّفی کرده و در دین اسلام هم شدیداً مورد نکوهش و توبیخ قرارگرفته و مرتکب آن را به عذاب الهی، وعده داده است.

جهالت جاهلان و دسیسۀ دسیسه گران و فتنه انگیزان، در طول تاریخ مسلمین، کوشیده است که وحدتِ صفوف و یک پارچگی مسلمین، به جنگ و

ص:14


1- (1) - اصول کافی 166/2؛ نهج الفصاحه: 779؛ کنز العمّال: 141/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 148/61.

خون ریزی تبدیل شده و کینه و بغض و بد بینی و اتّهام به خروج از دین و ورود در شرک را گسترش دهد. بنابر این بر مسؤلان و رهبران امّت و برآحاد جامعۀ اسلامی، فرض و حتم است که اجازه ندهند چنین فضائی بر جامعه اسلامی حاکم گردد و در نتیجه ذخائر و ثروت های امت اسلام، توسّط مستکبران روزگار و کافران خوش رنگ و نگار و صاحبان تراست ها و کارتل ها به راحتی و سهولت، غارت شود.

ما پیروان اهل بیت (علیهم السلام)، برخود لازم می دانیم جهت وحدت بیشتر مسلمین و زدودن موانع این اتّفاق و انسجام، نسبت های ناروائی که در طول تاریخ، به ویژه در این سال های اخیر، به مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و به صورت ناجوانمردانه نسبت داده شده، از خود دورکنیم و با تمام وجود، از این تهمت ها و نسبت ها توسّط تکفیری ها و جریاناتی که آلت دست انگلیسی ها، صهونیست ها، و غارتگران امریکا و... هستند، اعلان انزجار و تبرّی بجوییم.

از باب نمونه:

1 - ما که کتاب آسمانی مصون از تحریف، یعنی قرآن کریم را تنها کتاب همۀ مسلمین و بدون آن که کم و زیاد شده باشد و عیناً، همان قرآن کریم حضرت خاتم الأنبیاء محمّد مصطفی (علیهما السلام) و ثقل اکبر و سرتاسر آن را داعی توحید و یکتاپرستی می دانیم؛

- ما که بزرگ ترین موفّقیت پیامبر اکرم (علیهما السلام) را نفی بتها (اصنام) و نفی عبادت لات و عزّی و اعلان و تحقّق کلمۀ توحید «لا إله إلا الله» می دانیم؛

- ما که خطبه های غرّای توحیدی مولی الموحدین امیر المؤمنین (علیه السلام) را - شبانه روز - در مراکز آموزشی و پژوهشی، دانشگاه ها و حوزه ها و محافل علمی و تربیتی مان به تلاوت و تدریس و استضائه می نشینیم؛

ص:15

- ما که در مساجد و مراکز عبادتی مان، متون سراسر توحید اهل بیت پیامبر (علیهما السلام) را همانند دعای کمیل از امام علی (علیه السلام)، دعای عرفه از امام حسین (علیه السلام) و دعای ابو حمزه ثمالی از امام سجاد (علیه السلام) و ده ها دعای توحیدی دیگر تلاوت می شود و طنین انداز است:

«... متی غِبْتَ حتّی تَحْتاجَ إلی دلیلٍ یَدلُّ علیکَ... عَمِیَتْ عینٌ لا تراکَ... ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک وَما الّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک...». ((1))

- ما که هزاران اثر معرفتی و توحیدی همچون کتاب توحید شیخ اقدم «صدوق» را داریم، ما که...

با همۀ این اوصاف، به صورت جاهلانه و مزوّرانه و مزدورانه به هدف بدبین کردن سایر مسلمین ناجوانمردانه به شرک متّهم شده و می شویم!!! (فما لهم کیف یحکمون)؟؟!!.

2 - اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام) و مهدویت، ریشه قرآنی دارد و مذاهب و فرق اسلامی - روی هم رفته - به آن اعتراف دارند تا جائی که انکار آن را موجب قتل منکر آن دانسته اند.(2)

و نیز جایگاه رفیعی از سنّت و معرفت اسلامی را برای آن حضرت ذکر کرده اند و قاطبۀ علمای اهل بیت (علیهم السلام) و بسیاری از علمای مذاهب اسلامی، روایات و احادیث و اخباری که در شأن و ولادت آن حضرت است، مورد تصریح و تصحیح و اعتراف قرارداده اند؛ مانند صاحب سنن ترمذی، قرطبی مالکی، ابوجعفر عقیلی، سیوطی، ابن حجر عسقلانی، حاکم نیشابوری، بیهقی، ابن اثیر، بغوی، ابن قیم، ذهبی، تفتازانی، ابن کثیر دمشقی، جزری شافعی، عبدالوهّاب شعرانی، متّقی هندی، عبدالباقی زرقانی، سفارینی حنبلی، محمّد امین

ص:16


1- (1) - بحار الأنوار: 226/95 (بخشی از دعای عرفه).
2- (2) - همانند ابن حجر هیتمی شافعی، شیخ صبای حنفی، خطابی مالکی، یحیی حنبلی و...

سویدی، شوکانی، مؤمن شبلنجی، قنوجی بخاری، کتانی مالکی، خضر مصری، غماری شافعی، ناصر الدین البانی، ابواعلی مودودی، کمال الدین ابن طلحه شافعی، یاقوت حموی، ابو نعیم اصفهانی، ابن جوزی حنبلی، گنجی شافعی، جوینی شافعی، ابن علی شافعی همدانی، حمد الله مستوفی، ابن شحنۀ حلبی حنفی، خواجه پارسا حنفی، ابن صبّاغ مالکی، سراج رفاعی، ابن طولون دمشقی، ابو عبّاس قرمانی حنفی، ابن عامر شبراوی، ساباط قاضی حنفی، قندوزی حنفی، حمزاوی شافعی مصری، زرکلی سلفی، یونس سامرایی، احمد طوسی بلاذری، ابن شاکر بدری شافعی، عبدالکریم یمانی، صبان شافعی، ابن عماد دمشقی حنبلی و غیر اینان....

حال نگاه بیندازید و ببینید:

امام مهدی (علیه السلام) و مهدویّت - که در کتاب و سنّت، محکم ترین ریشه و اساس و برهان و این همه معترف به تواتر و صحت و ولادت و حیات از جمیع فرق اسلامی دارد - چگونه با زشت ترین تعبیرها مورد استهزاء و تمسخر و افتراء و نسبت های ناروا قرار گرفته است؟!.

از این عصارۀ انبیاء و خلف اوصیا، گاهی به «امام مزعوم» و گاهی به «معدوم» و... تعبیر می شود!! و گاهی می نویسند که شیعیان کنار سرداب حلّه یا سرداب بغداد، یا سرداب سامرّا(1) و یا... مرکبی را آماده می کنند تا آن که او وقتی که از آن سرداب خارج شد، سوار آن مرکب شود!. اینان هنگام نماز هم، هم چنان در کنار مرکب باقی می مانند، زیرا ممکن است که در همان وقت از سرداب خارج شود و کسی کنار مرکب نباشد تا او را سوار کنند!!.

ص:17


1- (1) - بالآخره، معلوم نشد این سرداب کجاست!

وارونه نشان دادن حقایق، تحریف و سیاه نمایی در زمینۀ اعتقادات و معارف حقّه اهل بیت (علیهم السلام) توسّط دشمنان و بقاء بر میت های آکلة الاکباد و آنان که گوینده «لااله الاّ الله و محمّدٌ رسول الله» و معتقدان معاد و محشر و اهل قبله و قرآن را همانند گوسفند سر می برند و جهت جلب رضایت سردمداران کفر و غاصبان قدس، همه گونه خوش خدمتی دارند و در تمام دوران ننگین رژیم جعلی و سفّاک صهیونیستی، در حمایت از مظلومین فلسطین، و مقدسات مسلمین حتی یک فشنگ و یا تیری رها نکرده اند، امّا هر روز شاهد آنیم که دسته دسته اهل قبله و توحید و بعثت و معاد را با کمال شقاوت و بی رحمی، قطعه قطعه و به آتش می کشند و فتنه و تفرقه را بین امّت اسلام می گسترانند.

لازم به تذکر است: این دو مورد به عنوان نمونه بود و گرنه مسلمانان هر روزه شاهد نشر و بسط صدها مورد دیگر با هزاران سایت و کتاب و مقالات و نرم افزار، توسّط این مجموعۀ فاقد عاطفه و رحم و متحجّر و تکفیری با هدف شوم تفرقه افکنی و جنگ و جدال در امّت اسلامی می باشند، فإلی الله المشتکی.

در هر صورت، ما به عنوان این که به حفظ وحدت مسلمین و قطع ید اجانب از بلاد اسلامی و زدودن اتّهامات و افتراءات از مکتب اسلام و معارف اهل بیت (علیهم السلام) مکلّفیم، بر خود واجب می دانیم جهت زایل کردن بدبینی از ذهنیّتی که اینان در بین عموم مسلمین با دروغ، نفاق، افتراء و بهتان ساخته اند، اقدام نماییم و انزجار و بی زاری خود را از این تفرقه افکنان و جنگ افروزان وابسته به استکبار و کفر جهانی، اعلان نماییم.

ص:18

مجموعۀ «فی رحاب اهل البیت (علیهم السلام)»(1) حدود چهارده سال پیش، جهت زدودن این ذهنیّت و زدودن برخی از موانع وحدت، در معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام و با کمک، مساعدت و همکاری گروهی از فضلا و محققین(2) ، طرّاحی و سپس مورد تنظیم و تدوین قرار گرفت.

بحمدالله به سرعت و به طور گسترده و چشمگیر، مورد استقبال محافل علمی و پژوهشی و علاقه مندان و دوستداران وحدت مسلمین، قرار گرفت.

شخصیّت های علمی و دست اندرکاران نشر و قلم و گروه های محاوره و مناظره، در همان زمان تدوین و نشر، پیشنهاد ترجمه ی این مجموعه را به زبان های زنده دنیا دادند که بحمدالله ترجمۀ فارسی آن توسّط ادارۀ ترجمۀ

ص:19


1- (1) - این مجموعه بیش از چهل جلد است که هر یک از آنها به یک موضوع و یک شبهه اختصاص دارد و به زبان عربی و با سبک مقارنه و ارائه دلائل تنظیم یافته است.
2- (2) - جهت تقدیر از زحمات عزیزانی که در این مجموعه به نوعی تلاش داشته و نقشی که در تحقّق این کار علمی و فرهنگی داشته اند. متذکّر می شویم:1 - ابوالفضل اسلامی (علی)؛ مسؤول گروه و مشرف علمی پروژه.2 - سید منذر حکیم؛ پیگیر امور مجموعه.5-3 - سید عبدالرحیم موسوی (رحمه الله)، شیخ عبدالکریم بهبهانی و صباح بیاتی؛ تهیه کنندگان بعضی از متون مجموعه.9-6 - شیخ عبدالأمیر سلطانی، شیخ محمّد هاشم عاملی، شیخ محمّد امینی و شیخ علی بهرامی؛ تصدّی مسائل استخراج و مقابله.13-10 - سید محمدرضا آل ایوب، عباس جعفری، حسین صالحی و عزیز عقابی؛ در مسائل تصحیح و تطبیق و روند امور.ضمن آن که از نظرات ارزشمند آقایان: شیخ جعفر الهادی (خوشنویس)، شیخ محمّدهادی یوسفی غروی، استاد صائب عبدالحمید وغیر اینان در برخی از این متون استفاده کرده ایم. جزاهم الله خیر الجزاء. (ناشر)

معاونت امور فرهنگی، آماده گردید و اینک مورد بررسی مجدّد و ویراستاری قرار گرفت و تقدیم علاقه مندان می شود.

امید است که این تلاش و جهاد فرهنگی، مورد قبول پروردگار متعال و عنایت حضرت بقیّة الله الأعظم (عج) قرار گرفته باشد.

گروه مطالع -- ات بنیادی

ابوالفضل اسلامی (علی)

1392/8/28

ص:20

پیشگفتار

مسلمانان، اتّفاق نظر دارند قرآنی که در دست ماست، همان کتاب نازل شدۀ آسمانی است که هیچ باطلی در آن وارد نشده و نمی شود و از سوی خدای متعال نازل شده است.

حضرت علی ابن ابی طالب (علیه السلام) تربیت شدۀ رسول خدا (علیهما السلام) و جانشین آن حضرت در توصیف قرآن می فرماید:

«سپس قرآن را بر او نازل فرمود. قرآن نوری است که خاموشی ندارد. چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد.... شعله ای است که نور آن تاریک نشود. درخشندۀ حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد. بنایی است که ستونهای آن خراب نشود... قرآن، معدن ایمان واصل آن است. چشمه های دانش و دریاهای علوم است. پایه های اسلام و ستونهای محکم آن است و چشمه هایی است که روندگان از آن غفلت نمی کنند...».

خداوند، قرآن را فرو نشانندۀ عطش علمی دانشمندان قرار داده. و دارویی است که با آن، بیماری وجود ندارد و نوری است که با آن، تاریکی یافت نمی شود. ریسمانی است که رشته های آن، محکم و پناهگاهی است که قلّۀ آن، بلند و مایۀ قدرت است برای کسی که قرآن را برگزیند و محل امنی است برای هر کسی که وارد آن شود و راهنمایی است برای کسی که از او پیروی کند... و دانش است

ص:21

برای کسی که آن را بفهمد و قانون است برای کسی که با آن قضاوت کند».(1)

همچنین می فرماید:

«آگاه باشید! همانا این قرآن پند دهنده ای است که نمی فریبد و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمی گوید. همانا خداوند سبحان، کسی را به چیزی چون قرآن پند نداده است. قرآن، ریسمان استوار خدا و وسیلۀ ایمنی بخش است. در قرآن، بهار دل و چشمه های دانش است. برای قلب، جلایی جز قرآن نتوان یافت...».(2)

این کتاب آسمانی که نسلهای اسلام را تربیت کرده و بزرگانی را به جامعه تحویل داده و فرهنگ و تمدّن اسلامی را پایه ریزی کرده، همواره مورد بغض و کینۀ دشمنان اسلام بوده است. آنان چون نتوانستند امّت اسلامی را از قرآن جدا کنند، به ایجاد شک و تردید در نصوص آن پرداختند و شایع کردند که در آن، تحریف صورت گرفته است».

آنان در صدد بودند که در میان مسلمانان فتنه و دشمنی ایجاد کنند و با این نقشۀ شوم، نسلهای آیندۀ امّت اسلام را از بزرگترین

ص:22


1- (1) - نهج البلاغه، خطبۀ 198 (ترجمۀ محمّد دشتی).
2- (2) - نهج البلاغه، خطبۀ 176 (ترجمۀ محمّد دشتی).

منبع نور و هدایت، محروم نمایندۀ؛ امّا خداوند چنین چیزی را نپسندید، اگر چه کافران خوششان نیاید.

در این تحقیق در دو بخش به بحث خواهیم پرداخت که در بخش اوّل، دلایل حفظ قرآن از تحریف را بازگو خواهیم نمود و در بخش دوّم، کذب و افسانه بودن ادّعاهای تحریف را بیان خواهیم کرد.

ص:23

ص:24

بخش اول: دلایل حفظ قرآن از تحریف

اشاره

این بخش در ضمن چند نکته بیان می شود:

نکتۀ اوّل: علاقۀ شدید امّت اسلام به قرآن

به تحقیق، قرآن کریم، در همان سالهای اوّل نزول، انقلاب و تحوّلی اساسی در زندگی مسلمانان ایجاد کرد و تمام جنبه های فرهنگی، فردی و اجتماعی را تغییر داد. مسلمانان فهمیدند که قرآن کریم، نتیجۀ طبیعی فرهنگ و تمدّن زمان خودشان نمی باشد تا با عقل و منطق زمینی، بتوان آن را تفسیر و توجیه کرد. و نیز ساخته و پرداختۀ ذهن بشر نیست تا با تغییر فرهنگ بشری، تغییر کند و نوابغی ظهور کنند که بتوانند بهتر از آن را بیاورند. قرآن تمام عقل و احساس عربها را در بر گرفت و به رمزی برای وجود، کرامت، فرهنگ و آیندۀ ایشان تبدیل شد و همانند محوری گردید که عربها به واسطه و در سایۀ آن، حیات فردی و عمومی خود را می دیدند و با اندیشه های جدید آسمانی، اغنا می شدند.

معروف این است که ساکنان جزیرة العرب، دین و ایمانی همانند اهل کتاب نداشتند و صاحب تمدّنی همانند تمدنهای فارس و

ص:25

روم نبودند که بر پایۀ اصولی فلسفی بناگذاری شده باشد، تا اینها مانع از پذیرش این پیام آسمانی شود و تنها برخی از ارزشهای انسانی را قبول داشتند که اسلام آنها را تأیید و امضا کرد. و به بسیاری از خرافات عقیده داشتند که در مقابل بلاغت، فصاحت و اندیشه های بلند قرآنی، هیچ تاب مقاومت نداشت و به سرعت کنار گذاشته شد.

بخاری، از ابی رجا عطاردی نقل می کند:

ما بتهای سنگی را می پرستیدیم و اگر سنگی را بهتر و زیباتر می یافتیم، خدای قبلی را به دور انداخته و بت جدید را می پرستیدیم و اگر سنگ مناسبی پیدا نمی کردیم، مقداری خاک را با شیر گوسفند مخلوط می کردیم و با آن بتی را می ساختیم».(1)

کلبی می نویسد:

«رسم عرب بر این بود که هر گاه شخصی به مسافرت می رفت، به هنگام اقامت در منزلگاهی، چهار سنگ را فراهم می کرد، سپس از میان آنها بهترین را به عنوان خدای خودش انتخاب می کرد و سه سنگ باقیمانده را به عنوان پایه های دیگ و اجاق خودش به کار می برد و هنگام رفتن، خدای خودش را رها می کرد و می رفت».(2)

ص:26


1- (1) - صحیح بخاری: 119/5.
2- (2) - الاصنام کلبی: 33.

قرآن کریم از انواع ارزشها، آداب، رسوم جاهلیّت و دوگانه پرستی، سخن گفته و بطلان آنها را ثابت کرده است، همانند عبادت ملائکه و زنده به گور کردن دختران قرآن از عجز و حیرت عرب بادیه نشین در مقابل تحدّی قرآنی سخن گفته است؛ چنان که در تاریخ آمده است:

«روزی مغیره پیامبر اکرم (علیهما السلام) را دید که در مسجدالحرام قرآن می خواند. او به میان جمعی از بنی مخزوم رفت و گفت: به خدا قسم! چند لحظه پیش، از محمّد (علیهما السلام) سخنانی را شنیدم که از کلام جن و انس نیست. این کلام، حلاوت و طراوت بسیار داد و سخن بلند مرتبه ای است که بالاتر از آن نمی توان گفت».(1)

قرآن کریم با اندیشه های تابناکش، عربهای بادیه نشین را از تاریکی جهل، خرافه و بی سوادی، به روشنایی نور علم و دانایی راهنمایی کرد. در این صورت، علاقۀ آنان به کتاب خدا علاقه ای موقّت و معمولی نبود بلکه از آن جا که قرآن جایگاه والا و حیاتی در زندگی مسلمانان داشت، همین باعث می شد که به دفاع و حمایت از آن برخیزند.

نکتۀ دوّم: تقدیر الهی در حفظ قرآن و صیانت آن از تحریف

علما و محقّقان، به تعدادی از ادلّه و شواهد قرآنی استدلال کرده اند که بر عدم تحریف قرآن دلالت می کنند و اراده و خواست الهی را در حفظ قرآن اثبات می کند:

ص:27


1- (1) - البدایة و النهایة: 78/3، به نقل از سیرۀ نبویّۀ ابن هشام.

خداوند می فرماید:

1 - إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.(1)

«ما این ذکر (قرآن) را نازل کردیم و ما آن را حفظ می کنیم».

تمام مفسّران بر این مطلب اتّفاق نظر دارند که منظور از «ذکر» در این آیه، «قرآن کریم» است.

مفسّران گفته اند:

«منظور از وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ این است که: قرآن از تحریف مصون می ماند و این از بارزترین دلایل حفظ قرآن است. و اگر خداوند متعال متکفّل حفظ قرآن کریم نمی شد، این کتاب آسمانی، در معرض تحریف و تبدیل قرار می گرفت؛ چنان که کتابهای آسمانی ادیان دیگر، در معرض تحریف و تبدیل قرار می گرفتند. امّا این کتاب آسمانی، مورد عنایت خاص و ویژۀ الهی قرار گرفت و بدین ترتیب، از هر شک و شایبه ای به دور ماند و تا روز قیامت از هر گونه تحریف و باطلی، به دور می ماند».(2)

ص:28


1- (1) - حجر (15):9.
2- (2) - التفسیر الکبیر: 161/19-160؛ المیزان: 106/12 و 101؛ اظهارالحق: 33/2; الکاشف: 572/2؛ البیان، خوئی: 226-225؛ مجمع البیان: 331/6؛ الجامع لأحکام القرآن: 84/1 و 48، لُباب التأویل، خازن: 89/3؛ مدارک التنزیل، نسفی: 189/3؛ تفسیر القرآن العظیم: 547/2؛ البرهان، زرکشی: 127/2؛ مناهل العرفان: 144/1؛ فواتح الرحموت در حاشیۀ المستصفی: 73/2؛ المحجّه البیضاء: 263/2؛ أجوبة مسائل موسی جاراللّه: 31; مختصر التحفة الاثنا عشریّه: 32؛ الاحتجاج: 378/1، در حاشیه به نقل از کاشف الغطاء؛ اصول السرخسی: 79/2؛ تاریخ بغداد: 209/2؛ آلاءالرحمن: 26؛ تفسیر الصافی: 51/1.

2 - وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیم حَمِید.(1)

«و این کتاب عزیز است که هیچ باطلی در پیش و پس آن وجود ندارد و از جانب خدای حکیم و حمید نازل شده است.»

تحریف، از بارزترین مصادیق باطل، در این آیه می باشد; زیرا ورود هر گونه باطلی را تا روز قیامت در آن مردود می شمارد؛ چون از جانب خداوند حکیم و حمید نازل شده است.

از سوی دیگر، «قرآن» را به «عزیز» توصیف می کند. عزّت یک شیء، اقتضا می کند تا از تغییر، ضایع شدن و بازیچه قرا گرفتن، محافظت شود و از هرگونه تصرّفی که کرامت و عزّت آن را خدشه دار کند، مصون بماند.

خداوند می فرماید:

3 - لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ.(2)

ص:29


1- (1) - فصلت (41):42-41.
2- (2) - قیامت (75):19-16.

«با شتاب، زبان به خواندن قرآن حرکت مده؛ چون جمع آوری و خواندن آن بر عهدۀ ماست و هنگامی که خواندیمش از آن پیروی کن، آنگاه بیانش بر عهدۀ ماست».

از ابن عبّاس و غیره روایت شده است که معنای: إنّ علینا جمَعَه و قرآنه این است که ما آن را در قلب تو جمع می کنیم تا آن را از حفظ باشی و آن را همان گونه که بر تو نازل شده، تألیف می کنیم.

و گفته شده است که:

«جمع آن بر عهدۀ ماست تا آن را حفظ شوی و تلاوت آن برای تو ممکن باشد و ترس این را نداشته باشی که چیزی از آن فوت شود».(1)

این آیات قرآنی، دلالت بر ارادۀ الهی در حفظ قرآن کریم دارد. و هر گونه تحریف و تبدیل را از این کتاب عزیز، نفی می کند.

سه اشکال

اشاره

بر آیۀ اوّل که بدان استدلال کردیم، سه اشکال وارد شده است:

اشکال اوّل

برای صدق آنچه در آیه مقرّر شده است، همین کفایت می کند که قرآن نزد بعضی از افراد حفظ شود، اگرچه آنچه در دسترس مردم است، مورد تحریف واقع شده باشد.

ص:30


1- (1) - مجمع البیان، طبرسی: 219/10.

جواب داده شده است که: این اشکال وارد نیست، زیرا هدف از انزال قرآن، هدایت مردم و تدبّر در آیات آن می باشد:

أفلا یتدبّرونَ القرآن ام علی قلوب اقفالها(1).

«آیا در این قرآن تدبّر نمی کنند، یا بر قلبهایشان قفل زده شده است؟».

در این صورت، این هدایت نمی تواند اختصاص به یک فرد، یا گروه داشته و حفظ قرآن به این منظور صورت گرفته باشد. در این صورت، اگر قرآن تحریف شده باشد، هدف آن محقّق نشده و نمی توان به مردم گفت که: چرا در قرآن تدبر نمی کنند؟

شاید گفته شود: ممکن است که تحریف یا حذف در قسمتهایی صورت گرفته باشد که مُخل به معنا نباشد و در عقاید و احکام، تأثیر نگذارد و مانع از این نشود که هدایت تام و کامل برای مردم باشد؟

در جواب باید گفت:

الف: هر ادّعایی، احتیاج به دلیل دارد و کسی که قایل به تحریف در قسمتی از قرآن است، چگونه می خواهد ادّعای خود را اثبات کند؟

ب: ما برای منافقین و کسانی که قلبشان مریض است و دشمنان اسلام، انگیزه ای برای انجام چنین کاری نمی یابیم. هدف اصلی از وضع و تحریف

ص:31


1- (1) - محمّد (47):24.

در اصول اعتقادی و قصص انبیا و امّتهای گذشته و احوال مبدأ و معاد، بسیار مطلوب تر و مورد نظرتر است. در چنین صورتی، انگیزۀ اصلی این است که هدایت را به ضلالت تبدیل کرده و قرآن را از هدف اصلی خویش باز دارد.

اشکال دوّم

همچنین در استدلال به آیۀ مذکور، ممکن است اشکال شود: هیچ شکّی در این نیست که تحریف در قرآن واقع شده است؛ چون نسخه برداران به هنگام نوشتن، حتماً اشتباه کرده اند و این به آن معناست که آیه در صدد بیان این مطلب نیست که بگوید: قرآن از تحریف، نزد مردم حفظ می شود.

جواب این است که: این نوع از تحریف، ضرر و خدشه ای به قرآن نمی زند و باعث نمی شود تا ظاهر آیه تغییر کند و معنای دیگر را برساند. اشتباه نسخه برداران باعث تحریف قرآن نمی شود؛ زیرا نسخه های اصلی بر حال خود باقی هستند و مردم و علما آنها را می شناسند و به سرعت، اشتباهات را کشف و اصلاح می کنند و چه بسیارند کسانی که حافظ و حامل قرآن هستند و به امور قرآنی، اهتمام می ورزند.(1)

ص:32


1- (1) - حقائقٌ هامّه حول القرآن الکریم، سیّد جعفر مرتضی العاملی: 40.

اشکال سوّم

ممکن است گفته شود: استدلال به قرآن برای اثبات عدم تحریف قرآن، باطل است؛ چون ممکن است همین آیه ای که بدان استدلال می شود، تحریف شده باشد.

جواب این است که:

اوّلاً: اجماع وجود دارد بر این که این آیه تحریف نشده است.

و ثانیاً: مواضعی که ادّعا کرده اند تحریف و تغییری یافته، مشخّص است و این آیه در آن قسمتها نمی باشد.

نکتۀ سوم: اقدامات رسول اکرم (علیهما السلام) برای مصونیّت قرآن از تحریف

اشاره

رسول خدا (علیهما السلام) نهایت دقّت و تلاش را برای حفظ قرآن و مصونیّت آن از هر گونه تحریفی به کار بردند. آن حضرت اقدامات و پیش بینیهای متعدّدی را مبذول کردند تا قرآن از تحریف محفوظ بماند و هیچ تغییر و تبدیلی در آن راه نیابد؛ از جمله اقدامات آن حضرت به شرح ذیل است.

الف: تشویق به تلاوت و حفظ قرآن

از آن حضرت روایت شده است:

ص:33

«مَنْ قرأ القرآن حتّی یستظهره و یحفظه، أدخلهُ اللّهُ الجنَّة و شفَّعه فی عشرة من اهل بیته کلّهم قد وجبت لهم النّار». ((1))

«هر کس قرآن را قرائت کند تا آن را حفظ کند، خداوند او را وارد بهشت می کند و شفاعتش را دربارۀ ده نفر از خویشاوندانش می پذیرد که همگی مستوجب آتش جهنّم شده بودند».

از عبادة بن صامت نقل شده است:

«هنگامی که فردی به مدینه مهاجرت می کرد و اسلام را می پذیرفت، پیامبر اکرم (علیهما السلام) او را به یکی از مسلمانان می سپرد تا قرآن را به وی بیاموزد».(2)

رسول خدا (علیهما السلام) اصحاب را به ختم قرآن تشویق می کرد. از آن حضرت (علیهما السلام) روایت شده است که فرمود:

«إنَّ لصاحب القرآن عند کلّ ختم دعوة مستجابة». ((3))

«برای کسی که قرآن می خواند، پس از هر ختم قرآنی، یک دعای مستجاب وجود دارد.»

«مَنْ قرأ القرآنَ فی سبع فذلک عمل المقرّبین و مَنْ قرأه فی خمس فذلک عمل الصدّیقین». ((4))

ص:34


1- (1) - مجمع البیان: 85/1.
2- (2) - مسند احمد: 324/5؛ مستدرک حاکم: 356/3.
3- (3) - کنز العمّال: ج 1، ح 2280.
4- (4) - کنز العمّال: 1 / ح 2417.

«هر کس قرآن را در هفت روز ختم کند، این از عمل مقرّبین است و هر کس آن را در پنج روز ختم کند، این از عمل صدّیقین است.»

«من شهد فاتحة الکتاب حین یستفتح کان کمن شهد فتحاً فی سبیل اللّه و من شهد خاتمته حین یختمه کان کمن شِهدَ الغنائم». ((1))

«هر کس هنگام شروع قرائت قرآن، فاتحة الکتاب را مشاهده کند، مانند کسی است که در جهاد فی سبیل الله برای فتح، حضور داشته و هر کس خاتمۀ قرآن را به هنگام ختم قرآن مشاهده کند، مانند کسی است که به غنایم جهاد فی سبیل الله رسیده است.»

و از عایشه از رسول خدا (علیهما السلام) روایت شده است:

«النَّظر فی المُصحف عبادةٌ». ((2))

«نگاه کردن به قرآن، عبادت است.»

و از ابن مسعود، از رسول خدا (علیهما السلام) روایت شده است:

«أدیموا النظر فی المصحف». ((3) )

«همواره به قرآن نظر بیا فکنید».

و از ابوسعید خدری، از رسول خدا (علیهما السلام) روایت شده است:

ص:35


1- (1) - کنز العمّال: 1 / ح 2430.
2- (2) - البرهان، زرکشی: 546/1.
3- (3) - مجمع الزوائد: 171/7.

«أعطوا اعینکم حظّها من العبادة قالوا و ما حظّها من العبادة یا رسول الله؟! قال: (النظر فی المصحف و التفکّر فیه و الاعتبار عند عجائبه». ((1))

«بگذارید که چشمانتان حظ و بهرۀ خود را از عبادت ببرند. پرسیدند: بهرۀ آن از عبادت چیست؟ فرمود: نگاه کردن به قرآن و تفکّر در آن و عبرت گرفتن از عجایب آن».

«افضل عبادة امّتی تلاوة القرآن») ((2)).

«برترین عبادت امّت من، تلاوت قرآن است».

به خاطر اهتمام و تلاش برای حفظ قرآن در زمان رسول خدا (علیهما السلام) و بعد از رحلت آن حضرت، عدّۀ زیادی، از حافظان قرآن شدند که تنها هفتاد نفر از آنان در غزوۀ جانگذار «بئر معونه» در زمان حیات رسول خدا (علیهما السلام) و چهار صد نفر از حافظان قرآن و به قولی هفتصد نفر از ایشان بعد از رحلت آن حضرت در جنگهای یمامه به شهادت رسیدند.(3)

ص:36


1- (1) - کنز العمّال: 1 /ح 2262.
2- (2) - کنز العمّال: 1 / ح 2407.
3- (3) - الاتقان: 250/1.

ب: تدوین قرآن

رسول خدا (علیهما السلام) عدّۀ از صحابه را برای کتابت قرآن مهیّا کرده بود. این عدّه آنچه را که آن حضرت برایشان از زبان وحی إملا می کرد، می نوشتند و آنان را برای این کار سازماندهی و درجه بندی کرده بود. از زید بن ثابت نقل شده است:

«پیش رسول خدا (علیهما السلام) بودیم و قرآن را در رقعه ها تألیف می کردیم».(1)

مورّخان، اسامی کاتبان وحی را ثبت کرده اند و برخی، تعداد آنان را به 42 مرد رسانده اند. رسول خدا (علیهما السلام) به محض نزول وحی به کاتبان دستور می داد که آن را بنویسند.

براء، روایت کرده است:

«هنگامی که نازل شد: لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ...(2) رسول خدا (علیهما السلام) به من فرمود: زید را فرا بخوان و بگو که قلم، کاغذ و لوح را بیاورد. سپس به زید فرمود: بنویس لاَّ یَسْتَوِی.(3)

ص:37


1- (1) - مستدرک: 611/2.
2- (2) - نساء (4):95.
3- (3) - کنزالعمّال: ج 2، ح 4340.

از ابن عبّاس روایت شده است:

«هرگاه چیزی نازل می شد، رسول خدا (علیهما السلام) یکی از کاتبان را فرا می خواند و می فرمود: این آیات را در فلان جای فلان سوره بگذارید».(1)

ج: جمع کردن قرآن

رسول خدا (علیهما السلام) مستقیماً بر کتابت قرآن نظارت می فرمود و به مجرّد نزول وحی مراقبت می کرد تا به درستی و دقّت، آنچه نازل شده، نوشته شود.

از زید بن ثابت روایت شده است:

«من از کاتبان رسول خدا (علیهما السلام) بودم. هنگامی که وحی نازل می شد، حالت عجیبی بر آن حضرت حاکم می شد. من با قطعه ای پوست، یا استخوان پیش آن حضرت می رفتم. آن حضرت إملا می فرمود و من آن را می نوشتم. آنگاه می فرمود: آن را بخوان. من می خواندم و اگر در آن اشکالی وجود داشت، تصحیح می فرمود و سپس آن را در اختیار مردم می گذاشت.»(2)

ص:38


1- (1) - مستدرک: 222/2؛ الجامع الصحیح، ترمذی: 272/5؛ تاریخ یعقوبی: 43/2؛ البرهان، زرکشی: 304/1؛ مسنداحمد: 68/1 و 57؛ تفسیر قرطبی: 60/1.
2- (2) - مجمع الزوائد: 152/1.

روایاتی چند پیرامون جمع شدن قرآن در عصر پیامبر (علیهما السلام)

1 - «جبرئیل در ماه مبارک رمضان، قرآن را بر پیامبر اکرم (علیهما السلام) عرضه می کرد. این کار در هر سال، یک بار انجام می شد و در سال وفات آن حضرت، دو بار انجام شد».(1)

رسول خدا (علیهما السلام) قرآنی را که در سینه داشت، بر حافظان قرآن عرضه می فرمود. صاحبان مصاحف نیز قرآن را بر آن حضرت عرضه می کردند تا اشتباه احتمالی را تصحیح فرماید.

از ذهبی نقل شده است:

«کسانی که قرآن را بر پیامبر اکرم (علیهما السلام) عرضه می کردند، هفت نفر بودند: عثمان بن عفّان، علی ابن ابی طالب (علیه السلام)، عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابوموسی اشعری و ابوالدرداء».(2)

2 - و از ابن قتیبه نقل گردیده است:

«آخرین عرضه، بر مصحف زید بن ثابت صورت گرفت».(3)

و در روایت ابن عبدالبرّ، از ابی طبیان آمده است:

ص:39


1- (1) - صحیح بخاری: 319/6؛ مجمع الزوائد: 23/9؛ کنز العمّال: 12 / ح 34214، این مطلب از طریق ما نقل نشده است، مگر آنچه را که شیخ مفید در ارشاد، صفحۀ 181 آورده است و از او در اعلام الوری و مناقب آل ابی طالب و کشف الغمّه آمده است.
2- (2) - البرهان، زرشکی: 306/1.
3- (3) - المعارف: 260.

«آخرین عرضه، بر مُصحف عبدالله بن مسعود بوده است».(1)

3. از محمّد بن کعب قرظی نقل شده است:

«از جمله کسانی که قرآن را در زمان حیات رسول خدا (علیهما السلام) ختم می کردند، عثمان، علی (علیه السلام) و عبدالله بن مسعود بودند».(2)

4. طبرسی نقل کرده است:

«عدّه ای از صحابه مثل عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب و غیره چندین بار قرآن را نزد رسول خدا (علیهما السلام) ختم کردند».(3)

معنای این روایات آن است که قرآن از اوّل تا آخر، در زمان رسول الله (علیهما السلام) جمع آوری شده بود.

5 - از پیامبر اکرم (علیهما السلام) روایت شده است:

«به عبدالله بن عمرو بن عاص دستور داد که در هر هفت شب، یا سه شب، یک بار قرآن را ختم کند و او در هر شب آن را ختم می کرد».(4)

و روایت شده است که:

ص:40


1- (1) - الاستیعاب: 992/3.
2- (2) - الجامع لاحکام القرآن: 58/1.
3- (3) . مجمع البیان: 84/1.
4- (4) - سنن دارمی: 471/2؛ سنن ابی داوود: 2؛ الجامع الصحیح، ترمذی: 196/5؛ مسند احمد: 163/2.

«آن حضرت به سعد بن منذر دستور دادند که قرآن را در هر سه روز ختم کند و او این کار را انجام می داد تا از دنیا رفت».(1)

صحابه تنها به حفظ و تلاوت قرآن اکتفا نمی کردند بلکه قرآن را در مصاحف و کاغذها می نوشتند.

در مورد چگونگی اسلام آوردن عمر بن خطّاب در تاریخ آمده است:

«یکی از قریشی ها به عمر گفت: خواهرت از دین تو خارج شده است. عمر به سوی خواهرش رفت و داد و قال به راه انداخت. پس از آن که مقداری آرام شد، نگاهش به صحیفه ای افتاد که در گوشه ای از منزل بود. در آن صحیفه نوشته شده بود:

بسم الله الرّحمن الرّحیم، سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ...(2) سپس صحیفۀ دیگری را دید که در آن نوشته شده بود: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی...(3) او پس از آن که خودش را در مقابل کلام معجزه آسایی دید که نمی تواند از طرف یک بشر باشد، اسلام آورد».(4)

ص:41


1- (1) - مجمع الزوائد: 171/7.
2- (2) - حدید (57):1.
3- (3) - طه (20):2 و 1.
4- (4) - الموسوعه القرآنیّه: 352/1، به نقل از سیرة نبویّه، ابن هشام: 370/1-367، این تنها متنی است که به کتابت قرآن در مکّه دلالت می کند.

همین دلالت می کند که مسلمانان با املای رسول خدا (علیهما السلام) قرآن را می نوشتند. و این مکتوبات را به همدیگر منتقل می کردند.

6 - عدّه ای از صحابۀ رسول خدا (علیهما السلام) در زمان حیات آن حضرت قرآن را جمع آوری کردند؛ چنان که در روایت عبدالله بن عمر و انس بن مالک آمده است. آنان چهار نفر بودند(1) و گفته شده است که آنان پنج نفر بودند، چنان که در روایت محمّد بن کعب قرظی آمده است.(2) و گفته شده است که آنان شش نفر بودند؛ چنان که در روایت شعبی آمده است.(3) ابن حبیب هم در کتاب المحبر، آنان را به همین تعداد دانسته است(4) ، امّا ابن ندیم در الفهرست، تعداد آنان را هفت نفر دانسته است.(5) بدیهی است که منظور از جمع کنندگان قرآن، حافظان آن نیستند؛ زیرا تعداد آنان بیشتر از آن بوده است که در سه، یا هفت نفر شمارش شوند.

ص:42


1- (1) - مناهل العرفان: 236/1، الجامع لاحکام القرآن: 56/1، اسد الغابه: 216/4؛ الجامع الصحیح: 666/5.
2- (2) - طبقات ابن سعد: 2 / قسمت 113/2؛ فتح الباری: 48/9، مناهل العرفان: 237/1؛ حیاه الصحابه: 221/3.
3- (3) - طبقات ابن سعد: 2 / قسمت 112/2؛ البرهان، زرکشی: 305/1؛ الاصابه: 50/2؛ مجمع الزوائد: 312/9.
4- (4) - المحبر: 286.
5- (5) - الفهرست: 41.

7 - در بسیاری از آیات قرآن کریم از قرآن به عنوان کتاب نام برده شده و این در صورتی است که آیات قرآن نوشته شده باشد و اطلاق «کتاب» به مطالبی که در سینه ها حفظ شده است، صحیح نیست بلکه باید جمع آوری و مکتوب شده باشد.

همچنین در حدیث مشهور ثقلین از آن حضرت روایت شده است:

«إنّی تارکٌ فیکم الثقلین: کتاب اللّه و عترتی». ((1))

«من دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار می گذارم، کتاب خدا و عترتم را».

این دلیل بر آن است که رسول خدا (علیهما السلام) قرآن را به صورت مکتوب و به صورت یک کتاب، به یادگار گذاشته بود.

8 - بعضی از احادیث این معنا را می رسانند که مصاحف در زمان حیات رسول خدا (علیهما السلام) پیش اصحاب آن حضرت وجود داشته و برخی کامل و برخی ناقص بوده است و اصحاب از روی آنها قرائت می کرده اند و آن را در دسترس همدیگر قرار می داده اند، از این رو، رسول خدا (علیهما السلام) فضیلتهایی را دربارۀ قرائت از روی مصحف نقل می کردند.

از اوس ثقفی نقل شده است که رسول خدا (علیهما السلام) فرمود:

ص:43


1- (1) - صحیح مسلم: 1873/4؛ سنن ترمذی: 662/5؛ سنن دارمی: 431/2؛ مسند احمد: 371/4 و 367؛ 182/5؛ مستدرک: 148/3.

«قراءة الرجل فی غیر مصحف الف درجة و قراءته فی المصحف تضاعف علی ذلک ألفی درجة». ((1))

«قرائت از غیر مصحف، هزار درجه دارد و قرائت قرآن از روی مصحف، دو هزار درجه بیشتر دارد».

و فرمود:

«مَنْ قرء القرآن نظراً مُتِّع ببصره مادام فی الدنیا». ((2))

«هر کس قرآن را با نگاه کردن قرائت کند، مادامی که در دنیاست، چشمش بهره می برد».

روایات و دلایلی که ذکر شد، بر این مطلب دلالت می کنند که اطلاق لفظ «مصحف» بر «قرآن کریم» از زمان خلفا شروع نشده است بلکه در زمان رسول خدا (علیهما السلام) قرآن به صورت مجموعه ای جمع آوری شده بود و بدان «کتاب» یا «مصحف» اطلاق می شد.

علاوه بر آنچه گذشت، روایت شده است که یک مصحف هم نزد رسول خدا (علیهما السلام) نگه داری می شده است. در حدیث عثمان بن ابی العاص آمده است:

هنگامی که هیأت ثقیف پیش آن حضرت آمده و مشغول مذاکره بودند، پیش پیامبر (علیهما السلام) رفتم و مصحف او را درخواست کردم و او آن را به من داد».(3)

ص:44


1- (1) - مجمع الزوائد: 165/7؛ البرهان، زرکشی: 545/1.
2- (2) - کنز العمّال: 1 / ح 2407.
3- (3) - مجمع الزوائد: 371/9؛ حیاه الصحابه: 244/3.

برخلاف تصریح بعضی از روایات، یک مصحف در خانۀ آن حضرت و در کنار بسترش قرار داشت که بر پارچه و استخوانهای کتف شتر نوشته شده بود و آن حضرت به علی (علیه السلام) دستور داد که آن را بردارد و مرتّب کند. علی (علیه السلام) فرموده است:

«آلیتُ بیمین أنْ لا أرتدی برداء إلّا الی الصلاة حتی أجمعُهُ». ((1))

«قسم خوردم که ردایم را نپوشم، مگر برای نماز تا این که قرآن را جمع آوری و تدوین کنم. این قرآن مشتمل بر تنزیل و تأویل بود و بر طبق نزول مرتّب شده بود».

با توجّه به آنچه نقل کردیم، می توان به قطع و یقین گفت که تمام قرآن در زمان رسول خدا (علیهما السلام) در کتابی تدوین شد و دارای اوّل و آخر مشخّصی بود و رسول خدا (علیهما السلام) بر جمع آوری قرآن نظارت و اشراف داشت و دستور می داد تا هر آیه و سوره را در جای مخصوص به خود گذاشته شود.

در این صورت، چگونه ممکن است که گفته شود: قرآن در زمان خلافت ابوبکر جمع آوری شده است و او مقرّر کرده بود که دو شاهد باید شهادت بدهند که این آیات را از رسول خدا (علیهما السلام) شنیده اند؟!(2)

ص:45


1- (1) - کنز العمّال: 2 / ح 4792.
2- (2) - سلامه القرآن من التحریف، مرکز الرساله، 95-87.

البتّه در زمان عثمان، مصحفها از جهت شکل و ترتیب با هم یکی شدند، نه از جهت مضمون و محتوا.

نکتۀ چهارم: تأکید سنّت نبوی بر سلامت قرآن از تحریف

اشاره

از جمله دلایلی که بر مصونیّت قرآن از تحریف دلالت می کند، روایاتی است که از اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده و مقرّر کرده است که برای اثبات صحّت و سقم هر روایتی، آن را به همین قرآن موجود عرضه کنید؛ آنچه از روایات را که موافق کتاب خدا بود، اخذ کنید و آنچه مخالف کتاب خدا بود، کنار بگذارید.

این دلیل بر عدم تحریف قرآنِ موجود است؛ چون در غیر این صورت، صحیح نبود که اهل بیت (علیهم السلام) این قاعده را مقرّر فرمایند و علمای مکتب اهل بیت (علیهم السلام) برای تشخیص و سقم روایات به این قاعده عمل کنند.

از جمله روایاتی که در این زمینه وارد شده اند، عبارتند از:

1 - امام صادق (علیه السلام) فرمود که رسول خدا (علیهما السلام) فرمودند:

«إنَّ عَلی کُلِّ حقّ حقیقه، و علی کلّ صواب نوراً، فما وافق کتاب اللّه فخذوه و ما خالف کتابَ اللّهِ فَدَعُوه». ((1))

«برای هر حقّی، حقیقتی و برای هر راه درستی، نوری هست؛ آنچه را که موافق کتاب خداست بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خداست، کنار بگذارید».

ص:46


1- (1) - کافی: 69/1.

مفهوم این حدیث، با تحریف منافات دارد; زیرا لازم است که معروض علیه یقینی باشد تا معیار و مقیاس تمایز حق از باطل قرار گیرد و نباید که نسبت به مقیاس، هیچ گونه شک و تردیدی وجود داشته باشد.

بنابراین، اگر روایات مشکوک به چیزی قیاس شوند که خودش مورد اطمینان و یقین نیست، در این صورت، کاری باطل انجام شده است و اگر معروضٌ علیه بر چیز دیگری قیاس شود، در این صورت مخالف آن چیزی است که خودش می گوید:

لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ.(1)

«هیچ باطلی، در پیش و پس آن راه ندارد».

2 - پیامبر اکرم (علیهما السلام) فرمودند:

«إنّی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی، ما ان تمسّکتم بهما لن تضلوا بعدی ابدا...».

«همانا دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم، کتاب خدا و عترتم اهل بیتم را؛ مادامی که به آن دو تمسّک بجویید، بعد از من هرگز گمراه نمی شوید».

ص:47


1- (1) - فصلت (41):42.

این روایت، از روایات متواتری است که علمای جمهور با اسناد بسیار و متواتر و با الفاظ مختلف از بیش از سی صحابی مرد و زن نقل کرده اند.

این روایت اقتضا می کند که قرآن کریم در زمان پیامبر اکرم (علیهما السلام) تدوین شده باشد تا اطلاق اسم کتاب بر آن صحیح باشد؛ چنان که این روایت دلالت می کند که قرآن کریم تا روز قیامت بایستی تام و کامل باقی بماند تا در کنار عترت، هدایت کنندۀ مردم تا روز قیامت باشد، در غیر این صورت، لازم می آمد که رسول خدا (علیهما السلام) توصیه به امری ناقص کرده باشد و این چیزی است که هیچ مسلمانی آن را نمی پذیرد.

پنجم: دقّت و مواظبت مسلمانان در حفظ قرآن کریم

مسلمانان در حفظ و کتابت قرآن کریم، بسیار دقّت می کردند و کاملاً مواظب بودند که تغییر یا تبدیلی در آن ایجاد نشود.

برای اثبات این مطلب، کافی است که بدانیم عثمان بن عفّان جرأت نکرد که یک آیۀ منسوخ را از قرآن کریم حذف کند و به خاطر این کار از ابن زبیر عذرخواهی کرد و گفت که نمی خواهد چیزی را از جای خود تغییر دهد.(1)

شاید این عذرخواهی پس از آن بوده است که او تصمیم گرفت تا حرف «واو» را از آیۀ «کنز» حذف کند:

ص:48


1- (1) - صحیح بخاری: 70/3؛ تفسیرالمیزان: 124/12؛ مباحثٌ فی علوم القرآن: 140، دو منبع اخیر از الاتقان: 60/1 نقل قول کرده اند.

(و) َالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ.(1)

«(و) کسانی که طلا و نقره را ذخیره می کنند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند، به ایشان بشارت به عذاب دردناکی بده».

او می خواست که «واو» را حذف کند تا ظاهر آیه این باشد که مخصوص اهل کتاب است و شامل مسلمین نمی شود! پس از این تصمیم، صحابی معروف پیامبر اسلام، ابی بن کعب موضعگیری شدیدی کرد و تهدید کرد که اگر دست از کارش برندارد، شمشیر را برمی دارد و به مبارزه برمی خیزد، به دنبال این موضعگیریهای تند و شدید، عثمان از تصمیم خویش منصرف شد و عذرخواهی کرد.(2)

و هنگامی که عمر بن خطّاب تصمیم گرفت که حرف «واو» را از این آیه حذف کند:

(و) الذین اتّبعوهم باحسان(3)

«(و) کسانی که با نیکی از ایشان پیروی کردند».

ص:49


1- (1) - توبه (9):34.
2- (2) - الدرّالمنثور: 232/3؛ تفسیرالمیزان: 256/9.
3- (3) - توبه (9):100.

و شاید منظورش آن بود که از منزلت انصار بکاهد و این را در مدح مهاجرین بداند، زید بن ثابت و به دنبال او ابی بن کعب به شدّت اعتراض کردند(1) و نگذاشتند که چیزی از قرآن حذف شود.

همچنین عمر بن خطّاب جرأت نکرد که آیۀ «رجم» را در قرآن جای دهد، با وجودی که وی به شدّت قایل بر این بود که آیۀ رجم از قرآن است. وی می ترسید متّهم به این شود که به کتاب خدا چیزی را افزوده است.

حال که عمر بن خطّاب جرأت نمی کند حتّی یک حرف را از قرآن کم کند، چگونه دیگران می توانند در قرآن دخل و تصرّف کنند و آیات، یا سوره هایی را حذف، یا تحریف نمایند؟!

این از اموری است که شاید بتوان گفت از محالات عرفی است! با این حال چطور افرادی می توانند به راحتی ادّعا کنند که در قرآن، تغییر، تبدیل و تحریف صورت گرفته است؟!(2)

ص:50


1- (1) - الدرالمنثور: 269/3، از ابی عبیده در فضائل و سنید، و ابن جریر، ابن منذر و ابن مردویه نقل شده است. و در کنز العمّال: 385/2-379 از بیشتر این افراد و به علاوه از حاکم و ابی شیخ در تفسیرش نقل کرده است. و در تاریخ القرآن زنجانی: 36؛ مقدّمۀ تفسیر برهان: 42؛ التمهید فی علوم القرآن: 44/2، به نقل از تفسیر طبری: 7/11 آمده است.
2- (2) - حقائق هامّة حول القرآن الکریم، جعفر مرتضی عاملی: 44.

بخش دوّم: افسانۀ تحریف در قرآن

اشاره

پس از آن که ثابت شد قرآن کریم به ارادۀ الهی و اهتمام مسلمانان، مصون از تغییر، تبدیل و تحریف است، به بحث پیرامون «افسانۀ تحریف قرآن» می پردازیم. این بحث را در ضمن نکاتی یادآور می شویم.

نکتۀ اوّل: معنای لغوی و اصطلاحی تحریف

معنای لغوی تحریف

حرف الشیء؛ یعنی کناره و پهلوی آن. تحریف الشیء; یعنی میل دادن آن از جای خودش به کناره یا پهلو.

خدای متعال می فرماید:

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ.(1)

زمخشری گفته:

«منظور این است که خدا را بر گوشه ای از دین می پرستد، نه در وسط دین و قلب آن، این مثَلی است بر این که چنین افرادی در

ص:51


1- (1) - حجّ (22):11.

اضطراب و شک در دینشان هستند و دارای اطمینان و آرامش نیستند».(1)

معنای اصطلاحی تحریف

تحریف در اصطلاح معانی متعدّدی دارد:

1 - تحریف ترتیبی: یعنی آیه را از جای خود به جای دیگری منتقل کنیم؛ چه این که این جابه جایی از روی اجتهاد، یا غیره باشد. هیچ اختلافی در وقوع این نوع تحریف نیست؛ زیرا بسیاری از آیات مکّی، بین آیات مدنی قرار داده شده است و بر عکس.

2 - تحریف معنوی: منظور از آن، این است که: لفظ را حمل بر معانی بعید آن بکنیم که هیچ ارتباطی با ظاهر لفظ ندارد و با مشهور هم مخالف باشد. این نوع تحریف در قرآن واقع شده است و این از طریق تأویل بدون علم، صورت گرفته و به اجماع، حرام است; زیرا پیامبر اکرم (علیهما السلام) فرمود:

«من قال فی القرآنِ بغیر علم، فلیتبوّأُ مقعده من النّارِ». ((2))

«هر کس بدون علم در قرآن اظهار نظر کند، جایگاه او پر از آتش خواهد شد».

ص:52


1- (1) - الکشّاف: 146/3.
2- (2) - التبیان، شیخ طوسی: 24/1؛ الاتقان: 210/4.

و این از مصادیق «تفسیر به رأی» است که مورد نهی واقع شده است و پیامبر اکرم (علیهما السلام) فرمودند:

«مَنْ فسَّر القرآنَ برأیه و أصاب الحق فقد أخطأ». ((1))

«هرکس قرآن را تفسیر به رأی کند و به حق برسد، هر آینه اشتباه کرده است».

این معنای اصطلاحی، از معنای لغوی در مورد تحریف گرفته شده است.

3 - تحریف لفظی: این تحریف، اقسام مختلفی دارد که از جملۀ آن «تحریف به زیاده و نقصان» است که همین به سه طریق است:

الف: تحریف حروف و حرکات: این تحریف، بازگشت به قرائتهای قرآنی دارد و باطل است، مگر در مورد الفاظ بسیار کمی؛ چنان که خدای متعال می فرماید:

وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ.(2)

«سرها و پاهایتان را مسح کنید».

در این آیه «أرجُل» به نصب و جرّ قرائت شده است و این با اصول ادبیات عرب و قرائت جمهور مسلمین، مخالفتی ندارد و روایتهای صحیحی بر آن وارد شده است.

ص:53


1- (1) - التبیان، شیخ طوسی: 4/1.
2- (2) - مائده (5):6.

ب: تحریف کلمات: این تحریف، یا در اصل مصحف واقع می شود که این به اجماع باطل است و یا به منظور توضیح و واضح شدن متنی که فهمیدن آن مشکل است، به متن اضافه می شود و این در نظر همه جایز است.

ج: تحریف آیات و سوره ها: این به اجماع باطل است.

4 - تحریف به اضافه کردن: به این معنا که بعضی از مصحفهایی که در دست ماست، وحی منزل نیست. تحریف به این معنا به اجماع مسلمانان باطل است بلکه بطلان آن ضروری است؛ زیرا بدان معناست که بعضی از آنچه در قرآن است، از قرآن نمی باشد و این با آیات تحدّی و اعجاز قرآن، منافات دارد؛ چنان که خداوند متعال می فرماید:

قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا(1)

«اگر جن و انس با هم اجتماع کنند تا مثل این قرآن را بیاورند، نمی توانند مثل آن را بیاورند، اگرچه بعضی، پشتیبان بعضی دیگر باشند».

5 - تحریف به نقصان: به این معنا که قرآن هایی که در دسترس ما قرار دارد، شامل تمام قرآنی که نازل شده است، نمی باشد؛ به این

ص:54


1- (1) - اسراء (17):88.

صورت که قسمتی از قرآن، عمداً یا سهواً حذف شده است و این قسمت می تواند که یک کلمه، یا آیه، یا سوره باشد.

تحریف به این معنا موضوع بحث ماست؛ زیرا بعضی با استناد به احادیث ضعیف و مجعولی، ادّعا کرده اند که چنین تحریفی در قرآن واقع شده است.

این احادیث، یا از جهت سند ضعیف هستند، یا چنان تأویل می شوند که افادۀ معنای تحریف را نمی کنند و یا احادیث جعلی و باطلی هستند که محقّقان مسلمان در طی قرون متمادی، از آنها اعراض کرده اند.(1)

نکتۀ دوّم: تصریحات علمای اسلام بر سلامتی قرآن از تحریف

علمای اسلام به طور عام و علمای شیعه به طور خاص در طی قرون متمادی، به سلامتی نصوص قرآنی از تحریف تصریح کرده اند. کسی که شیعه را متّهم می کند به این که قایل به تحریف است، این تصریحات مهم را که کاشف از نظر امامیّه است، نادیده می گیرد.

ص:55


1- (1) - البیان فی تفسیرالقرآن: 215؛ صیانة القرآن من التحریف، محمّدهادی معرفت: ج 1؛ دفاع عن کافی، ثامر عمیدی: 220/2.

در این جا به نمونه ای از این تصریحات، در طی قرون متمادی اشاره می شود:

1 - شیخ صدوق (متوفّای 381 قمری) در رساله ای که در بیان اعتقادات شیعه تألیف کرده گفته است:

«به اعتقاد ما این قرآنی که در دسترس مردم است، همان قرآنی است که خدای متعال نازل فرموده و بیشتر از این نیست و تعداد سوره ها بنا بر قول معروف 114 سوره می باشد».

سپس گفته است:

«هر کس به ما تهمت بزند که ما قرآن را بیش از این مقدار می دانیم، او کذّاب است).(1)

2 - شیخ مفید (متوفّای 413 قمری) می نویسد:

«جماعتی از امامیّه گفته اند که حتّی یک کلمه، یا آیه، یا سوره از قرآن کم نشده است، امّا آنچه در مصحف امیرالمؤمنین دربارۀ تأویل و تفسیر آیات وجود داشته حذف شده است. این تأویل و تفسیرها با وجودی که اموری ثابت و حقیقی هستند، از کلام الله که معجزۀ جاویدان است، نمی باشند.

ص:56


1- (1) - کتاب اعتقادات الامامیّه، چاپ شده همراه کتاب شرح الباب الحادی عشر: 94-93.

به نظر من این قول بهتر از قولی است که ادّعای نقصان از خود قرآن می کند، نه از تأویل آن و همین قول را می پذیرم و از خداوند توفیق می طلبم که راه درست را به من نشان دهد».(1)

3 - سیّد مرتضی، ملقّب به علم الهدی (متوفّای 436 قمری)

می نویسد:

«علم به صحّت نقل قرآن، همانند علم به وجود شهرها، سرزمینها، وقایع بزرگ و حوادث عظیم، وکتابهای مشهور و اشعار مکتوب عرب، بدیهی و روشن است؛ زیرا عنایت شدید و ویژه ای نسبت به حفظ و حراست از قرآن کریم وجود داشته است و این عنایت و اهتمام به حدّی بوده است که قابل وصف نیست. این اهتمام بدین خاطر بوده است که قرآن کریم، معجزۀ جاوید پیامبر اکرم (علیهما السلام) و منبع احکام شرعیّه و دینی بوده است و علمای اسلام نهایت دقّت و عنایت را نسبت به حفظ و حراست از آن مبذول می داشته اند، به گونه ای که هر اختلافی در اعراب، قرائت، حروف و آیات آن را به دقّت می شناختند. در این صورت، چگونه امکان دارد که با این عنایت صادقانه و اهتمام شدید، باز هم در آن تغییر و تبدیل یا نقصانی رخ داده باشد؟!».

وی می نویسد:

ص:57


1- (1) - اوائل المقالات فی المذاهب المختارات: 56-55.

«قرآن در زمان رسول خدا (علیهما السلام) به همین صورتی که الآن هست، جمع آوری و تدوین شده بود; زیرا قرآن در آن زمان تدریس و حفظ می شده است حتّی جمعی از صحابه که حافظ قرآن بودند، محفوظات خود را بر پیامبر اکرم (علیهما السلام) عرضه می کردند تا اشتباهات احتمالی، اصلاح شود و عدّه ای از صحابه مانند عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب و غیره قرآن را پیش پیامبر (علیهما السلام) چندین بار ختم می کردند.

تمام این مطالب ثابت می کند که قرآن به صورت مجموعۀ منظّم و مدوّن بوده و پراکنده و نامنظّم نبوده است. و هر یک از امامیّه یا حشویّه که با عدم تحریف قرآن مخالفت کند، به ادّعای ایشان توجّهی نمی شود. این ادّعا از آن جا ناشی شده است که عدّه ای از اهل حدیث، اخبار ضعیفی را نقل کرده و گمان کرده اند که صحیح است، در حالی که با چنین اخباری، نمی توان از چیزی که قطعی و یقینی است، دست برداشت».(1)

این رأی و نظر «سیّد مرتضی» چنان مشهور و معروف بوده است که حتّی علمای بزرگ اهل سنّت از او نقل کرده و گفته اند:

«او قایل به تحریف قرآن را تکفیر می کرد».

ص:58


1- (1) - این مطلب در مجمع البیان: 15/1 به از نقل المسائل الطرابلسیات سیّدمرتضی نقل گردیده است.

ابن حجر عسقلانی، از ابن حزم نقل کرده است:

«سیّد مرتضی از بزرگان معتزله و امامی مذهب است. او قایل به تحریف قرآن را کافر می داند. و همچنین ابوالقاسم رازی و ابویعلی طوسی که از هم مسلکهایش هستند، قایل به همین قول هستند».(1)

4 - شیخ طوسی ملقّب به «شیخ الطائفه» (متوفّای سال 460 قمری) در مقدّمۀ تفسیر التبیان می نویسد:

«مقصود از این کتاب، بیان معانی و اغراض آیات الهی است و امّا بحث دربارۀ اضافه و نقصان آیات، از مطالبی است که شایستۀ این کتاب نیست؛ زیرا اجماع بر این است که ادّعای اضافه شدن چیزی به قرآن باطل است و ظاهر مذهب تمام مسلمانان بر خلاف این است که چیزی از قرآن کم شده باشد و همین، با مذهب ما سازگارتر است. و این همان نظری است که سیّد مرتضی - رحمت الله علیه - آن را تأیید کرده و از ظاهر روایات فهمیده می شود.

امّا روایات بسیاری که از طریق عامّه و خاصّه نقل گردیده مبنی بر این که آیات بسیاری از قرآن، حذف گردیده و مطالبی در آن جابه جا شده است، خبرهای واحدی است که باعث علم و معیار عمل نمی باشند و سزاوارتر این است که از آنها اعراض کنیم و ذهن

ص:59


1- (1) - لسان المیزان: 223/4.

خود را بدانها مشغول نسازیم؛ زیرا تأویل آنها ممکن است و اگر این روایات صحیح باشد، باز هم ضرری به قرآنی که در دسترس مردم است وارد نمی کند؛ زیرا صحّت آن معلوم است و هیچ یک از مسلمانان نسبت به قرآن موجود، اعتراضی ندارد و صحّت آن را منکر نمی شود».(1)

5 - امین الاسلام شیخ طبرسی (متوفّای 548 قمری) می نویسد:

((... و از جمله ادّعا شده است که در قرآن، زیاده و نقصان راه یافته است. این مطلبی است که در حوزۀ علم تفسیر نیست تا بدان پاسخ گوید، امّا اجماع وجود دارد که ادّعای زیاده باطل است و امّا دربارۀ نقصان، جماعتی از اصحاب ما و عدّه ای از حشویّۀ عامّه ادّعا کرده اند: در قرآن تغییر و نقصان راه یافته است... و قول صحیح اصحاب ما بر خلاف این است و سیّد مرتضی دربارۀ عدم تحریف، توضیحات مفصّلی ارائه نموده است و در جواب: المسائل الطرابلسیات کاملاً مطلب را توضیح داده و تبیین کرده است).(2)

6 - سیّدابوالقاسم علی بن طاووس حلّی (متوفّای سال 664 قمری) تصریح کرده است که قرآن به اقتضای عقل و شرع از هر گونه زیاده و نقصانی مصون مانده است.

ص:60


1- (1) - التبیان فی تفسیرالقرآن: 3/1.
2- (2) - مجمع البیان: 15/1.

او آنچه را که عامّه از عثمان و عایشه روایت کرده اند مبنی بر این که در قرآن لحن و خطا وجود دارد، انکار کرده و گفته است:

«آیا تعجّب نمی کنید از قومی که فردی مثل علی ابن ابی طالب (علیه السلام) - که فصیح ترین عرب بعد از پیامبر اکرم (علیهما السلام) و عالم ترین فرد نسبت به قرآن و سنّت است - را کنار می گذارند و از عایشه سؤال می کنند؟! آیا صاحب بصیرت نمی فهمند که این اقدام به خاطر حسد، یا به هدف دور شدن از موارد و مصادر درست صورت می گیرد؟! اگر یهود و زندیق ها به مسلمانی دست یابند که معتقد به لحن و خطا در قرآن باشد، همین را حجّت و دلیلی علیه او قرار می دهند».(1)

7 - علّامة حلّی (متوفّای 726 قمری) در جواب سؤالی که پرسیده بود:

«آقای ما دربارۀ کتاب عزیز چه می فرمایند؟ آیا در نظر اصحاب ما این ادّعا درست است که چیزی از آن کم، یا بدان اضافه شد یا ترتیب آیات وسور آن بهم ریخته است، یا خیر؟»، نوشت:

«حقیقت این است که هیچ تبدیل، تأخیر و تقدیمی در آن رخ نداده و هیچ چیزی به آن اضافه یا از آن کم نشده است و ما به خدا پناه می بریم از کسانی که چنین اعتقادی داشته باشند؛ ادّعایی که باعث خدشه دار شدن معجزۀ جاویدان رسول خدا (علیهما السلام) باشد که به تواتر نقل گردیده است».(2)

ص:61


1- (1) - سعدالسعود: 267.
2- (2) - اجوبة المسائل المهناویه: 121.

8 - شیخ زین الدین بیاضی عاملی (متوفّای 877 قمری) می نویسد:

«تواتر و تفصیلی قرآن، مطلبی است که ضروری شمرده می شود. دقّت کامل و دقیقی برای حفظ قرآن می شده است و حتّی در اسامی سوره ها و تفسیرها با هم اختلاف پیدا می کردند. و افراد بسیاری به دنبال حفظ و تفکّر در معانی و احکام آن بوده اند و اگر زیاده و نقصانی در آن راه یافته بود، هر عاقلی آن را می دانست و اگر هم حافظ قرآن نبود، این زیاده و نقصان را می فهمید؛ زیرا با فصاحت و اسلوب قرآنی، متفاوت می شد».(1)

9 - شیخ علی بن عبدالعالی کرکی عاملی؛ ملقّب به «محقّق ثانی» (متوفّای 940 قمری)، رساله ای را در رد و نفی نقصان در قرآن تألیف کرده است. او در جواب روایاتی که قایل به نقصان در قرآن هستند، می نویسد:

«اگر حدیثی بر خلاف دلیل عقل و سنّت متواتر، یا اجماع باشد و تأویل و حمل آن بر بعضی از وجوه ممکن نباشد، واجب است که کنار گذاشته شود».(2)

10 - شیخ فتح الله کاشانی (متوفّای سال 988 قمری) در مقدّمۀ تفسیر منهج الصادقین و در تفسیر آیۀ مبارکۀ:

ص:62


1- (1) - الصراط المستقیم: 45/1.
2- (2) - مباحثٌ فی علوم القرآن، که نسخۀ خطّی آن موجود است؛ شرح الوافیة فی علم الاصول، اکثر عبارتهای آن کتاب را آورده است.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (1).

تصریح کرده است که تحریفی در قرآن رخ نداده است.

11 - سیّد نورالله تستری؛ معروف به «قاضی شهید» - که در سال 1019 قمری به شهادت رسیده - در کتاب مصائب النواصب فی الامامة و الکلام آورده است:

«آنچه به شیعۀ امامیّه در مورد وقوع تغییر در قرآن نسبت داده شده، مطلبی نیست که جمهور امامیّه بدان قایل باشد؛ بلکه عدّۀ قلیلی که به ایشان اعتنایی نمی شود، این را گفته اند».

12 - شیخ محمّد بن حسین؛ مشهور به «بهاءالدین عاملی» (متوفّای سال 1030) گفته است:

«صحیح آن است که قرآن عظیم از هر اضافه و نقصانی محفوظ مانده است و بر این مطلب قول خدای متعال دلالت می کند که می فرماید: وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ و آنچه در بین مردم مشهور شده مبنی بر این که اسم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در بعضی از مواضع از قبیل: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ (فی علی)، ساقط شده است، در نظر علمای ما معتبر نمی باشد».(2)

ص:63


1- (1) - الحجر (15):9.
2- (2) - آلاءالرحمن: 26.

13 - شیخ محمّدمحسن؛ مشهور به «فیض کاشانی» (متوفّای سال 1019 قمری) می نویسد:

«اگر بپذیریم که تحریف و تغییر در بعضی از الفاظ قرآن کریم رخ داده است، در این صورت نمی توانیم به آن اعتماد کنیم؛ چون احتمال دارد که هر آیۀ آن تحریف و تغییر یافته باشد و بر خلاف آنچه خداوند نازل کرده است باشد، در این صورت قرآن برای ما حجّت نیست و فایدۀ آن و فایدۀ امر به پیروی و اطاعت از آن و عرضه کردن اخبار متعارض بر آن، منتفی می شود».

وی پس از بیان این مطالب، به قول شیخ صدوق و بعضی از احادیث استشهاد کرده است.(1)

او در تفسیر آیۀ: وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ گفته است:

«یعنی آن را از تحریف، تغییر، زیاده و نقصان حفظ می کنیم».(2)

14 - شیخ محمّد بن حسن حرّ عاملی (متوفّای 1104 قمری) می نویسد:

«بررسی اخبار و تفحّص در تواریخ و آثار، علم قطعی حاصل می کند که قرآن کریم در بالاترین درجۀ تواتر است و هزاران نفر از صحابه آن را حفظ و تلاوت می کرده اند و در زمان رسول خدا (علیهما السلام) در مجموعه مستقلّی تألیف شده بود».(3)

ص:64


1- (1) - وافی: 274/1-273.
2- (2) - الصافی فی تفسیرالقرآن: 348/3.
3- (3) - این رسالۀ فارسی با ترجمۀ عربی اش در کتاب الفصول المهمه، تألیف سیّدشرف الدین، صفحۀ 168 آمده است.

15 - علّامه محمّدباقر مجلسی (متوفّای سال 1111 قمری) می نویسد:

«اخبار صحیحی از ائمّه (علیهم السلام) وارد شده است که ما را به قرائت همین قرآن موجود سفارش کرده اند و گفته اند که آن را بدون زیاده و نقصان بپذیریم و ما را از قرائت آنچه به وسیلۀ اخبار نقل گردیده نهی فرموده اند؛ زیرا آنچه اضافه بر مطالب ثابت در مصحف آمده است، به تواتر نقل نگردیده بلکه به وسیلۀ خبرهای واحد نقل شده است و احتمال اشتباه در خبر واحد وجود دارد».(1)

16 - سیّد محمّد مهدی طباطبایی؛ ملقّب به «بحرالعلوم» (متوفّای سال 1212 قمری)، او می نویسد:

«این کتاب، قرآن کریم، فرقان عظیم، روشنایی، نور و معجزۀ جاویدان در تمام عصرهاست این کتاب حقّی است که در پیش و پس آن، باطل راه ندارد و از جانب خداوند حکیم و حمید نازل گشته است. خداوند آن را به زبان عربی مبین، برای هدایت متّقیان و ارشاد جهانیان نازل کرده است...».

پس از آن، دو روایت: «القرآن أربعة ارباع» و «القرآن ثلاث أثلاث» را ذکر کرده و گفته است: صحیح آن است که ارباع و اثلاث را بر مطلق اقسام و انواع حمل کنیم، اگر چه در مقدار، اختلاف داشته باشند...».(2)

ص:65


1- (1) - بحارالأنوار: 74/92.
2- (2) - الفوائد فی علم الاصول، مبحث حجّیّت کتاب، نسخۀ خطّی.

17 - شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفّای سال 1228 قمری) وی می نویسد:

«شکّی در این نیست که قرآن به ارادۀ خدای متعال از هر نقص و تحریفی در امان است؛ چنان که صریح آیات و اجماع علما در تمام زمان بر این مطلب دلالت می کند و به ادّعاهای نادر، توجّه و التفاتی نمی شود؛ زیرا این اخبار در مقابل یک امر بدیهی قرار دارند و از این رو نمی توان به ظاهر آنها عمل کرد، به خصوص اخباری که قایل به نقص یک سوّم قرآن، یا بیشتر از آن است! اگر چنین بود، به صورت متواتر نقل می گردید؛ زیرا انگیزه های زیادی برای نقل آن وجود داشته است و هر آینه غیرمسلمانان، این مطلب را به عنوان مهمترین حربه برای ضربه زدن به اسلام به کار می گرفتند و این نقصان چگونه ممکن بوده است، در حالی که مسلمانان به شدّت در ضبط آیات و حروف آن دقّت می کردند؟ بنابراین، چاره ای جز تأویل این احادیث نیست».(1)

18 - سیّد محسن اعرجی کاظمی (متوفّای سال 1228 قمری) خلاصۀ کلام وی این است که:

آنان مصحف علی (علیه السلام) را قبول نکردند؛ زیرا مشتمل بر تأویل و تفسیر بود و عادت ایشان بر این بود که تأویل را در کنار تنزیل

ص:66


1- (1) - کشف الغطاء فی الفقه، کتاب القرآن: 299.

می نوشتند و چیزی که بر این قول دلالت می کند، کلام امیرالمؤمنین است که در جواب خلیفۀ دوّم فرمود:

«و لقد جئتُ بالکتاب کملاً مشتملا علی التأویل و التنزیل و المحکم والمتشابه و الناسخ و المنسوخ».

«هر آینه کتاب را کامل آورده ام که مشتمل بر تأویل، تنزیل، محکم، متشابه، ناسخ و منسوخ می باشد».

«این سخن حضرت علی (علیه السلام) به صراحت این مطلب را بیان می کند که آنچه را آورده بود، تنها تنزیل قرآن نبوده است».(1)

19 - سیّدمحمّد طباطبائی (متوفّای سال 1242 قمری). وی می نویسد:

«شکّی در این نیست که آنچه از قرآن است، در اصل و اجزایش باید متواتر باشد. و امّا در محل، وضع و ترتیب آن، محقّقان اهل سنّت قایل به تواتر در این مورد هم هستند. علّت آن است که ما یقین داریم که در چنین مواردی، عادتاً باید تواتر وجود داشته باشد؛ زیرا این معجزۀ بزرگ که اصل دین قویم و صراط مستقیم است، انگیزه های بسیار قوی برای نقل فی الجمله و تفصیلی آن وجود داشته است، پس آنچه به صورت خبر واحد نقل گردیده و متواتر نبوده است، قطع حاصل می شود که یقیناً از قرآن نبوده است».(2)

ص:67


1- (1) - شرح الوافیة فی علم الاصول، نسخۀ خطّی.
2- (2) - مفاتیح الاصول، مبحث حجّیّه ظواهر الکتاب.

20 - امام خمینی (ره) (متوفّای سال 1409 قمری). وی می نویسد:

«کسی که به اهتمام و عنایت ویژۀ مسلمانان به جمع آوری، حفظ، ضبط و نگهداری قرآن آگاه باشد، مطمئن می شود که این روایات ادّعا شده باطل است و اخباری که بدان تمسّک جسته اند، یا ضعیف است و قابل استفاده و استدلال نمی باشد، یا جعلی است و قراین و شواهد بر جعلی بودن آنها دلالت می کنند، یا غریب است که باعث تعجّب می شوند و در صورتی که صحیح باشند، به مسألۀ تأویل و تفسیر ارجاع داده می شوند و همانا تحریف مورد ادّعا در همین تأویل و تفسیر رخ داده است، نه در اصل کتاب.

اگر بخواهیم به تفصیل در این موضوع بحث کنیم، باید کتاب جامعی را تألیف کنیم که مشتمل بر تاریخ قرآن و مراحلی که در طول قرنها پشت سرگذاشته است، باشد، امّا به طور خلاصه می توان گفت که قرآن کریم عیناً همان چیزی است که در دسترس مردم است و هیچ زیاده و نقصانی بر آن وارد نشده است و اختلاف قرائتها امری است که بعدها حادث شده و ناشی از اختلاف اجتهاد است و این اختلاف قرائتها در آنچه روح الامین بر قلب نازنین سید المرسلین نازل کرده، وجود نداشته است».(1)

21 - سیّدابوالقاسم خویی (متوفّای سال 1413 قمری). وی می نویسد:

ص:68


1- (1) - تهذیب الاصول: 165/2.

«سخنانی که دربارۀ تحریف قرآن گفته شده، از خرافات و تخیلات است و هیچ کس چنین حرفهایی نمی زند، مگر این که عقلش ضعیف باشد و یا به خوبی در جوانب امر، تأمّل و دقّت نکرده باشد و یا به خاطر ارادت به کسی، حرف باطل او را تکرار کند و چنان که می دانیم، محبّت، آدم را کوروکر می کند و از درک صحیح باز می دارد. و اگر شخصی، عاقل، با انصاف، صاحب تأمّل و تدبّر باشد، در بطلان و خرافه بودن قول به تحریف، شک نمی کند».(1)

2 - شیخ لطف الله صافی گلپایگانی می نویسد:

«همین قرآنی که در دسترس مردم قرار دارد، کتاب دینی هر دو فرقه محسوب می شود و منبع و اصل اوّل ایشان است که بعد از آن سنّتی که صحیح باشد و مخالف قرآن نباشد، قرار دارد. قرآن، کتابی است که همه در اصول و فروع و هنگام اختلافات، بدان احتجاج می کنند و بر قرآن و سنّت تکیه می نمایند.

تمام مسلمانان - اعمّ از شیعه و سنّی - به تمام محکمات قرآن تمسّک می جویند و در مورد متشابهات نیز می گویند:

آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا.(2)

«به آنها ایمان آوردیم که همه از نزد پروردگار ماست».(3)

ص:69


1- (1) - البیان فی تفسیر القرآن، خویی: 259.
2- (2) - آل عمران (3):7.
3- (3) - القرآنُ مصونٌ عن التحریف: 5، چاپ دارالقرآن الکریم؛ صیانة القرآن من التحریف، هادی معرفت، 70-46؛ التحقیق فی نفی التحریف، میلانی: 26-10.

بعد از روشن شدن موضع و نظر شیعۀ امامیّه دربارۀ عدم تحریف قرآن کریم، به بررسی نظرات مذاهب دیگر می پردازیم. فرقۀ امامیّه با پیروی از ائمّۀ معصوم (علیهم السلام) شبهۀ تحریف را رد می کند و معتقد است که قرآن موجود، همان قرآنی است که بر رسول خدا (علیهما السلام) نازل گشته است.

نکتۀ سوّم: نفی تحریف در مذاهب دیگر

آنچه در میان اهل سنّت معروف می باشد، تنزیه قرآن کریم از هر خطا، نقصان و مصونیّت آن از تحریف است. علمای اسلام به این مطلب در کتابهای تفسیر و علوم قرآنی تصریح کرده اند الا این که در منابع حدیثی آنان روایاتی نقل شده که ظاهراً تحریف را می رساند. و حشویّه از اهل سنّت بدان ها تمسّک جسته اند؛ چنان که مرحوم طبرسی در مقدّمۀ تفسیر مجمع البیان نوشته است:

«حشویّه معتقدند که تحریف در قرآن واقع شده و آیات، دچار تغییر و نقصان شده اند، این در حالی است که علمای بزرگ امامیّه و جمهور، به عدم تحریف قرآن تصریح کرده اند».(1)

روشن است که احادیث ضعیفی که در مورد تحریف قرآن وارد شده، از دایرۀ بحث ما بیرون است و امّا احادیثی که از نظر مدّعیان، دارای سند صحیحی می باشد، خبرهای واحد هستند و خبر واحد،

ص:70


1- (1) - مجمع البیان: 83/1.

چیزی را در مورد قرآن، اثبات یا نفی نمی کند. علاوه بر این که بعضی از این اخبار بر تفسیر، یا دعا، یا سنّت، یا حدیث قدسی، یا اختلاف قرائات حمل و تأویل می شوند و آنچه به هیچ وجه تأویل نمی شود، بعضی آن را بر نسخ تلاوت حمل کرده اند؛ یعنی گفته اند که لفظ آن نسخ شده است، ولی حکم آن باقی مانده است. این حمل باطل است و به معنایی تحریف را تأیید می کند. اغلب محقّقان و علمای مذاهب اسلامی، این را رد کرده اند که در مباحث آینده بدان اشاره خواهد شد. آنها این احادیث را به خاطر آن که مستلزم امر باطلی هستند، تکذیب کرده اند; زیرا تأیید این اخبار واحد، منجر به اشکال در قرآن کریم می شود که نقل آن متواتر است.

عبدالرحمن جزیری می نویسد:

«تکذیب اخباری که دلالت بر این دارند که بعضی از بخشهای قرآن جزء قرآن نبوده و بدان اضافه شده یا از آن کم شده است، بر هر مسلمانی واجب و بی درنگ باید راوی آن را نفرین و به انحراف، متّهم کنند».(1)

ابن خطیب می نویسد:

«این احادیث و امثال آن، چه صحیح السند باشند، یا نباشند، علاوه بر این که ضعیف و ظاهر البطلان هستند - بسیار کم و قابل

ص:71


1- (1) - الفقه علی المذاهب الاربعه: 260/4.

اعتنا نمی باشند؛ زیرا اجماع امّت بر خلاف آنهاست و احادیث صحیح بسیاری در مقابل آنها وجود دارد که اغراض دین و شریعت را به صورت واضح بیان می کند».(1)

عدّه ای از علمای عامّه گفته اند که این احادیث از سوی دشمنان اسلام برای ایجاد فتنه و اختلاف وضع شده است، برای مثال حکیم ترمذی می نویسد:

«به نظر من، این احادیث از مکر و فتنه های زنادقه می باشد».

دکتر مصطفی زید می گوید:

«روایاتی را که برای اثبات مدّعای باطل خود بدان تمسّک می جویند، بیشتر از عمر و عایشه روایت شده است. ما صدور چنین احادیثی را بسیار بعید می دانیم، اگرچه در صحاح آمده است. در بعضی از این روایات، عباراتی آمده است که با جایگاه و موقعیّت عمر و عایشه تناسبی ندارد و همین ما را مطمئن می کند که عدّه ای آنها را به خاطر ایجاد فتنه و اختلاف در مسلمانان جعل کرده اند».(2)

اینان کسانی بودند که با شیعۀ امامیّه در عدم تحریف قرآن موافق بودند و همین مطالب اثبات می کند که تمام مسلمانان بر عدم تحریف قرآن، اتّفاق نظر دارند.

ص:72


1- (1) - الفرقان: 163.
2- (2) - النسخ فی القرآن: 283/1.

دکتر محمّد تیجانی می نویسد:

«علمای محقّق اهل سنّت و شیعه این روایات را باطل دانسته و تکذیب کرده اند. آنان با دلایل قانع کننده ای ثابت کرده اند که همین قرآنی که در دسترس ماست، همان قرآنی است که بر پیامبر ما حضرت محمّد (علیهما السلام) نازل شده است وهیچ کم و زیاد، تبدیل، تغییری در آن رخ نداده است».(1)

اگر گفته شود: روایاتی که ظاهر آنها تغییر و تبدیل در قرآن را می رساند، در کتابهای صحاح از بعضی از صحابۀ بزرگوار روایت شده است، در این صورت تکذیب و انکار آنها مستلزم طعن و خدشه در کتابهای صحاح، یا عدالت صحابه می شود؟!

در جواب می گوییم که:

اوّلاً: قول به صحّت تمام احادیثی که در کتاب های صحاح مسلم و بخاری آمده است - با وجودی که عمده ترین کتابهای صحاح هستند و عامّه، روایات آن دو را تلقّی به قبول کرده اند. - مسلّم نیست.

بسیاری از حافظان و بزرگان، جرح و تعدیل دربارۀ احادیث جعلی، باطل و ضعیفی که در این صحاح وجود دارد، سخن گفته اند.

ص:73


1- (1) - لاکونَ مع الصادقین، 176-168.

دارقطنی در کتاب علل الحدیث و ضیاء مقدسی در کتاب غریب الصحیحین و فیروزآبادی در نقد الصحیح در این باره سخن گفته اند. همچنین دربارۀ رجالی که از آنان در صحاح روایاتی نقل شده، بحث کرده اند و گفته اند که: عدّه ای از راویان موجود در صحاح به کذب، و جعل و تدلیس مشهور بوده اند.

در این جا به بعضی از مطالب و ارقامی اشاره می شود که این قضیّه را به شکل واضح تری بیان می کند:

1 - حافظان حدیث، صحیح بخاری را در 110 حدیث آن خدشه وارد کرده اند که 32 حدیث آن را مسلم نیز نقل کرده و 87 حدیث را تنها بخاری نقل کرده است.

2 - بخاری از چهار صد و سی و چند نفر روایت نقل کرده است که مسلم از آنان روایتی نقل نکرده و هشتاد نفر از ایشان ضعیف و غیر مطمئن شمرده شده اند و مسلم از 620 نفر روایت نقل کرده است که بخاری از آنان روایتی ندارد و 160 نفر از ایشان ضعیف و غیر مطمئن شناخته شده اند.

3 - احادیث خدشه داری که این دو در کتابهای خود روایت کرده اند به 210 حدیث می رسد که کمتر از هشتاد روایت را بخاری و بقیه را مسلم نقل کرده است.

ص:74

4 - بخاری و مسلم از راویانی نقل روایت کرده اند که کسی از آنان روایت نمی کند و مشهورترین چنین افرادی «عکرمه» آزاده کردۀ ابن عبّاس می باشد.

5 - در صحیحین، روایات متعارضی نقل شده است که جمع آنها ممکن نمی باشد و اگر بنا باشد که هر دو درست باشد، اجتماع نقیضین پیش می آید که این محال است؛ از این رو، علمای حدیث، این احادیث را انکار کرده و قایل به بطلان آنها شده اند.

علمای متقدّم و متأخّر عامّه به بعضی از آنچه گفتیم، اشاره کرده اند؛ مانند: نووی، رازی، کمال الدین بن همام، ابی الوفاء قرشی، ابی الفضل ادفوی، شیخ علی قاری، شیخ محبّ الله بن عبدالشکور، شیخ محمّد رشیدرضا، ابی امیرالحاج، صالح بن مهدی مقبلی، شیخ محمود ابوریه، دکتر احمدامین، دکتر احمد محمّد شاکر و غیره.

آنان اعتراف و اذعان کرده اند که امّت اسلامی، تمام احادیث صحیحین را تلقّی به قبول نمی کند، یا واجب شرعی نیست که به تمام آنچه در این دو کتاب آمده است، عقیده داشته باشیم، پس روشن شد که ادّعای اجماع بر صحّت این دو کتاب، درست نیست.

ابوالفضل ادفوی می نویسد:

«سخن شیخ ابوعمر و ابن صلاح که می گوید: امّت اسلامی، این دو کتاب را تلقّی به قبول می کند، اگر منظورش تمام امّت است که در این صورت، بطلان ادّعایش روشن است و اگر منظورش از امّت،

ص:75

کسانی هستند که بعد از تألیف این دو کتاب زنده بوده اند، در این صورت آنان بعضی از امّت بوده اند، نه تمام امّت. و اگر وی ادّعا کرده است که تمام احادیثی که در این دو کتاب آمده اند، تلقّی به قبول شده اند، این ادّعای باطلی است؛ زیرا جمعی از حافظان در مورد برخی از احادیث این دو کتاب، نقدها و خدشه هایی وارد کرده اند.

برای مثال، دارقطنی بعضی از احادیث صحیحین را ضعیف دانسته و ابن حزم بعضی از روایات از قبیل حدیث شریک دربارۀ أسراء را مردود دانسته و گفته است: این روایت، خلط شده است و در صحیحین، روایات متعارض وجود دارد که جمع آنها ممکن نیست، در حالی که اگر روایات قطعی باشد، در آنها تعارض وجود نخواهد داشت».(1)

شیخ محمّدرشید رضا گفته است:

«از اصول دین و از ارکان اسلام نیست که مسلمان به هر حدیثی که بخاری روایت کرده است، ایمان داشته باشد. آنچه در صحیح بخاری آمده است و اقرار به آن، شرط قبولی اسلام نیست».(2)

پس این ادّعا که روایات تحریف و تغییر در صحاح آمده است و از این رو، خدشه ناپذیر است، ادّعایی بی اساس می باشد؛ زیرا

ص:76


1- (1) - التحقیق فی نفی التحریف: 312.
2- (2) - تفسیر المنار: 105/2-104.

برخلاف اجماع، ضرورت و محکمات آیات می باشد. چنین نیست که عمل به هر روایت صحیحی جایز باشد تا چه رسد به این که عمل به آن واجب باشد. روایاتی که دال بر تحریف است، در نظر محقّقان اهل سنّت، قطعی و واجب الاتباع نیست، مگر در نظر کسانی که قایل به صحّت تمام روایاتی می باشند که در صحاح آمده است و ایمان به تمام آنچه در این کتابها آمده است را واجب می شمارند. اینان فرقۀ حشویّه هستند که بزرگان مذاهب، اعتنایی به ایشان نمی کنند.

ثانیاً: ادعای اجماع بر عدالت همه ی صحابه، باطل و بی اساس است. مهم ترین دلیلی که برای اثبات عدالت تمام صحابه به آن استدلال می شود، روایتی است که پیامبر اکرم (علیهما السلام) در آن می فرماید:

«اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم».

«اصحاب من همانند ستارگانی هستند که به هر کدام اقتدا کنید، هدایت می شوید.»

این در حالی است که بسیاری از بزرگان اهل سنّت تصریح کرده اند که این حدیث، باطل و جعلی است.(1) علاوه بر این، برخلاف کتاب، سنّت و واقعیّت تاریخی می باشد. بسیاری از آیات

ص:77


1- (1) - لسان المیزان: 118/2-117 و ص 138-137؛ میزان الاعتدال: 413/1؛ کنزالعمّال: 198/1 و 1002؛ نظریه عداله الصحابه: 20؛ الامامة فی اهّم الکتب الکلامیّه و عقیده الشیعه الامامیّه: - 514-463.

قرآنی تصریح کرده اند که بعضی از اصحاب پیامبر (علیهما السلام) که در اطراف آن حضرت بودند، منافق و فاسق بودند؛ چنان که در سوره ء توبه، آل عمران و منافقون به این مطلب تصریح شده است و برخی از آیات بر ارتداد بعضی از اصحاب بعد از وفات آن حضرت تصریح می کند؛ چنان که می فرماید:

أَفَإن ماتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ.(1)

«اگر پیامبر اکرم (علیهما السلام) رحلت فرمود یا از دنیا رفت، آیا شما به گذشته خویش باز می گردید؟».

و از جمله دلایلی که بر ارتداد بعضی از صحابه دلالت می کند، «حدیث حوض» است که پیامبر اکرم (علیهما السلام) می فرماید:

«أنا فرطکم علی الحوض، لاُنازعنّ اقواماً ثم لاُغلبنَّ علیهم، فأقول: یا ربِّ اصحابی! فیقال: إنّک لاتدری ما أحْدَثوا بعدَکَ». ((2))

«من در حوض پیش شما می آیم تا با اقوامی محاجه و مناظره کنم و بر آنان غالب شوم؛ پس می گویم: پروردگارا! اصحابم را می خواهم. پس گفته می شود: تو نمی دانی که بعد از تو چه کردند!».

ص:78


1- (1) - آل عمران (3):144.
2- (2) - صحیح بخاری: 90/9 و 29-26؛ صحیح مسلم: 81/1 و 120 و 1796/4؛ مسند احمد: 79/5، 49، 44، 37; سنن ترمذی: 486/4، ح 2193؛ سنن ابی داود: 221/4، ح 4686.

زید این روایت را هفتادمین روایت متواتر می شمارد؛ زیرا پنجاه نفر آن را روایت کرده اند.(1)

همچنین دلایلی بر ناآگاهی بسیاری از اصحاب نسبت به قرآن کریم و احکام شرعی وجود دارد؛ چنان که بعضی از آنان به سب، شتم، جنگ، دعوا و کشتن همدیگر پرداختند و حکایتهای فراوانی از ارتکاب گناهان کبیره مثل زنا، شرابخواری، ربا و غیره توسط بعضی از آنان نقل شده است».

رافعی می نویسد:

«کسی گمان نکند که اگر روایتی به برخی از صحابه نسبت داده شد حتماً آن روایت صحیح است؛ زیرا صحابه معصوم نبوده اند! و روایات صحیحی نقل شده است مبنی بر این که بعضی از صحابه در فهم بعضی از آیات قرآن در زمان رسول خدا (علیهما السلام) اشتباه می کرده اند».(2)

در این صورت نسبت دادن بعضی از روایات تحریف به برخی از صحابه دلیلی بر تعبّد بر آن روایت، یا تلاش برای تأویل آن نیست بلکه مادامی که شرط عدالت تمام صحابه اثبات نشده است، می توان این روایات را رد و انکار نمود.

ص:79


1- (1) - التحقیق فی نفی التحریف: 342.
2- (2) - اعجاز القرآن: 44.

با نگاه به موضعگیریها و تصریحات بزرگان مذاهب مختلف، متوجّه می شویم که همگی در برابر ادّعای تحریف قرآن، نظر واحدی دارند و مدّعیان ترویج افسانۀ تحریف قرآن را محکوم می کنند.

نکتۀ چهارم: بررسی نمونه هایی از روایات تحریف در کتابهای اهل سنّت و جواب آنها

اشاره

در این جا به پاره ای از روایتهای موجود در کتابهای اهل سنّت اشاره می کنیم و آنچه را که در تأویل آنها و آنچه در بطلان و انکار آنها آمده است، تبیین می کنیم.

این روایات چند دسته است که به دو دسته از آنها اشاره می شود:

دسته اوّل:

اشاره

روایاتی که سوره یا آیه ای را ذکر کرده و چنین پنداشته است که از قرآن بوده و حذف شده است، یا بعضی گمان کرده اند که تلاوت آن، نسخ شده یا تغییراتی در اعراب و حرکات آن داده شده است.

ص:80

الف: آیات و سوره ها
1 - سورۀ احزاب معادل سورۀ بقره بوده است!

از عمر، ابی بن کعب و عکرمه آزاد کردۀ ابن عبّاس روایت شده است:

«سورۀ احزاب به اندازۀ سوره بقره، یا طولانی تر از آن بوده و آیۀ رجم در آن قرار داشته است».(1)

و از حذیفه نقل شده است:

«سورۀ احزاب را پیش پیامبر (علیهما السلام) می خواندم که هفتاد آیۀ آن را فراموش کردم و بعداً آنها را نیافتم».(2)

ابن صلاح، این مقدار زیادی را حمل بر تفسیر کرده است و سیوطی و ابن حزم آن را بر نسخ تلاوت حمل کرده اند، امّا کسی که در این روایات تأمّل کند، ملاحظه می کند که اختلاف بسیار فاحشی بین سورۀ احزاب موجود و مدّعا وجود دارد و همین بر عدم صحّت این روایات، دلالت می کند. «آیۀ رجم» نیز که در حدیث دوّم بدان اشاره شد، در قسمت چهارم از این بخش، بدان اشاره می شود.

ص:81


1- (1) - الاتقان: 82/3؛ مسند احمد: 132/5؛ المستدرک: 359/4؛ السنن الکبری: 211/8؛ تفسیر قرطبی: 113/14؛ الکشّاف: 518/3؛ مناهل العرفان: 111/2؛ الدرّالمنثور: 559/6.
2- (2) - الدرّالمنثور: 559/6.
2 - لو کان لابن آدم و ادیان...

روایت شده است که ابوموسی اشعری به قاریان بصره گفت:

«ما سوره ای را می خواندیم که آن را در مقدار و شدّت لحن به برائت تشبیه می کردیم. من آن را فراموش کرده ام و فقط همین یادم مانده است:

«لو کان لابن آدم و ادیان من مال لابتغی وادیاً ثالثاً و لایملأُ جوف ابن آدم الا التراب». ((1))

«اگر فرزند آدم دو دشت پر از مال داشته باشد، باز هم آروزی دشت سوّمی را می کند و چشم طمع فرزند آدم را جز خاک پر نمی کند».

ابن صلاح این حدیث را بر سنّت حمل کرده و گفته است:

«این مطلب در سخنان پیامبر اکرم (علیهما السلام) شناخته شده است، علاوه بر این که این از احادیث رسول خدا (علیهما السلام) است که آن را از پروردگار نقل نمی کند. و حدیثی که از عبّاس بن سهل روایت شده است، این را تأیید می کند. او می گوید: شنیدم که ابن زبیر بر روی منبر می گوید: رسول خدا (علیهما السلام) فرمود:

لو انَّ ابن آدم اعطی وادیان... . زبیدی این را چهل و چهارمین حدیث متواتر شمرده و گفته: پانزده نفر از صحابه این حدیث را روایت کرده اند».(2)

ص:82


1- (1) - صحیح مسلم: 726/2، ح 105.
2- (2) - مقدّمتان فی علوم القرآن: 88-85.

و احمد آن را در مسند از ابی واقد لیثی روایت کرده و گفته است:

«این حدیث قدسی است».(1)

ادّعای ابوموسی اشعری مبنی بر این که سوره ای شبیه برائت در شدت لحن و مقدار بوده است، اگر درست بود، علم بدان حاصل می شد و رسول خدا (علیهما السلام)، صحابه، کاتبان وحی، حافظان و قرّا از آن غافل نمی شدند.

3 - دو سورۀ خلع و حفد

روایت شده است که دو سورۀ «خلع» و «حفد» در مصحفهای ابن عباس، ابی بن کعب و ابن مسعود بوده است و عمر بن خطّاب آنها را در قنوت نماز می خواند و ابوموسی اشعری آنها را قرائت می کرد که عبارت بودند از:

الف: اللّهمّ إنّا نستعینک و نستغفرک و نثنی علیک و لا نکفرک و نخلع و نترک مَن یفجرک.

ب: اللّهمّ ایّاک نعبد و لک نصلّی و نسجد و الیک نسعی و نحفد، نرجو رحمتک و نخشی عذابک، إنّ عذابک بالکافرین ملحق. ((2))

ص:83


1- (1) - مسند احمد: 219/5.
2- (2) - مناهل العرفان: 257/1؛ روح المعانی: 25/1.

زرقانی، باقلانی، جزیری و غیره این دو را بر دعا حمل کرده اند. صاحب انتصار گفته است:

«بر این کلام که روایت شده است، ابی بن کعب آن را در مُصحف خود آورده است، دلیلی اقامه نشده است که قرآن نازل است بلکه نوعی از دعاست و اگر قرآن بود، برای ما نقل می شد و علم به صحّت آن حاصل می گشت».

وی در آخر می نویسد:

«این مطلب صحیح نیست و روایت شده است که او آن را در مصحف خود یادداشت کرده بود و این در حالی است که او دعا، تأویل و تفسیر را در مصحف خویش می آورده است».(1)

این دعا در الدرّالمنثور، الاتقان، السنن الکبری، المصنف و غیره از راویان بسیاری، از ابن ضرس، بیهقی و محمّد بن نصر روایت شده است و هیچ کدام تصریح نکرده اند که این از قرآن است.(2)

4 - آیۀ رجم

به طرق متعدّد روایت شده است که عمر بن خطّاب گفت:

«مواظب باشید که آیه ی رجم را ضایع نکنید... قسم به کسی که جانم در دست اوست! اگر مردم نمی گفتند که عمر، چیزی را به کتاب خدا اضافه کرده این آیه را می نوشتم:

ص:84


1- (1) - مناهل العرفان: 264/1.
2- (2) - السنن الکبری، بیهقی: 210/2؛ المصنف: 212/3.

الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتةَ، نکالاً من اللهِ، و اللهُ عزیزٌ حکیمٌ؛ ما این آیه را قبلاً قرائت می کردیم».(1)

ابن اشته در المصاحف از لیث بن سعد روایت کرده است:

«عمر، آیۀ رجم را پیش زید بن ثابت آورد، امّا زید آن را ننوشت؛ چون تنها عمر این را نقل می کرد».(2)

ابن حزم آیۀ رجم را در المحلی این گونه توجیه کرده است که لفظش نسخ شده و حکمش باقی مانده است، این توجیه باطلی است؛ زیرا اگر تلاوت آن منسوخ شده بود، عمر آن را نمی آورد تا زید آن را بنویسد.

ابن ظفر در کتاب الینبوع این مطلب را که آیۀ رجم منسوخ التلاوه باشد، انکار کرده و گفته است:

«هیچ گاه خبر واحد، قرآن را اثبات نمی کند».(3)

ابوجعفر نحاس این را بر سنّت حمل کرده و نوشته است:

«اسناد حدیث، صحیح است الاّ این که حکم آن، همان حکمی نیست که قرآن متواتر آن را بیان کرده است، امّا این حکم در سنّت ثابت شده است. و شاید بتوان گفت: آن را این گونه در غیر قرآن خوانده بود و دلیل بر این مطلب آن که عمر می گوید: اگر از این

ص:85


1- (1) - المستدرک: 360/4-359؛ مسند احمد: 50/1، 40، 36، 29، 23؛ طبقات ابن سعد: 334/3؛ سنن دارمی: 179/2.
2- (2) - الاتقان: 206/3.
3- (3) - البرهان، زرکشی: 43/2.

نمی ترسید که گفته شود عمر، چیزی را به قرآن اضافه کرده، آن را به قرآن می افزودم».(1)

5 - آیۀ جهاد

روایت شده است که عمر به عبدالرحمن بن عوف گفت:

«آیا در آنچه نازل شده است، آیه ای را نمی یابی که بگوید: جهاد کنید همان طور که در اوّلین مرتبه جهاد کردید؟ ابن عوف گفت: این هم از آیاتی است که از قرآن حذف شده است».(2)

باید گفت: مگر روایت نکرده اند که آیه به هنگامی نوشته می شد که دو نفر از صحابه شهادت بدهند که این آیه از آیاتی است که خداوند در کتابش نازل فرموده است؟!

دراین صورت چه چیزی مانع از این شد که عمر و عبدالرحمن ابن عوف برای اثبات آیۀ مورد ادّعا شهادت ندهند؟! همین دلیلی روشن بر جعلی بودن این روایت است و الاّ چگونه آیۀ مورد ادّعا از دسترس حافظان و کاتبان قرآن در تمام بلاد اسلامی دور مانده و تنها در ذهن عمر و عبدالرحمن بن عوف باقی مانده است؟

ب: نسخ و نسخ تلاوت

نسخ در قرآن کریم را به سه قسم تقسیم کرده اند:

ص:86


1- (1) - الناسخ و المنسوخ: 8.
2- (2) - الاتقان: 84/3؛ کنزالعمّال: ج 2، ح 4741.

1 - نسخ حکم، بدون تلاوت: این، قسمی است که قرآن کریم دربارۀ آن صحبت کرده است و بین علما و مفسّران مشهور می باشد. این امری معقول و مقبول است; چون احکام به صورت دفعی نازل نشده، بلکه به صورت تدریجی نازل شده تا با نفوس، الفت پیدا کند و عقلها قدرت درک و فهم آن را داشته باشند. پس احکام اوّلیّه نسخ شده است، امّا الفاظ آن به خاطر اسرار تربیتی و تشریعی - که خداوند آنها را بهتر می داند - باقی مانده است.

2 - نسخ تلاوت، بدون حکم: برای این قسم به آیۀ رجم مثال زده و گفته اند: این آیه از قرآن بوده است، امّا بعداً تلاوت آن نسخ شده و حکم آن باقی مانده است.

3 - نسخ تلاوت و حکم با همدیگر که به «آیۀ رضاع» مثال زده اند.

در خلال بحث گفته شد که بعضی روایات نقل شده در مورد نقصان را بر این حمل کرده اند که آنها آیاتی بوده است که تلاوتشان نسخ شده، ولی حکمشان باقی مانده یا تلاوت و حکم آنها نسخ شده است.

این توجیه بدین سبب صورت گرفته که اگر روایات نقصان را بپذیریم، لازمۀ آن، قبول تحریف در قرآن است و اگر آنها را نپذیریم، قایل به طعن و خدشه در کتابهای صحاح و مسانید شده ایم، یا قایل به طعن کسانی شده ایم که این حدیثها را روایت کرده اند. شکّی در این نیست که قایل شدن به دو قسم اخیر از نسخ، عین قول به تحریف است و این به دلایل زیر باطل می باشد:

ص:87

الف: عقلاً محال است که نسخ لفظی واقع شود، امّا نسخ حکمی واقع نشود، زیرا لفظی باید باشد تا بر حکمی دلالت کند و اگر لفظ، موجود نباشد، چگونه می توان ثابت کرد که حکمی وجود دارد؟!

پس حکم، تابع لفظ است و امکان ندارد که اصل معدوم شود و فرع باقی بماند.

ب: نسخ، یک حکم است و لازم است که حکم با نص باشد و این دو انفکاک ناپذیر هستند و دلیلی بر نسخ نصوصی که منابع قدیمی آنها را ذکر کرده اند وجود ندارد؛ زیرا نسخ آنها نقل نشده و در حدیثی از پیامبر اکرم (علیهما السلام) وارد نشده است که یکی از این نصوص منسوخ است، در حالی که بر پیامبر اکرم (علیهما السلام) واجب است که نسخ را اعلام کند، چنان که ابلاغ آنچه نازل شده است، واجب می باشد و از آن جا که حدیثی در این مورد نقل نشده این ادّعا باطل است.

ج: اخباری که نسخ تلاوت این آیات را نقل کرده اند، خبرهای واحد هستند و نمی تواند این امر را ثابت کنند؛ زیرا تمام علما اتّفاق نظر دارند که نسخ قرآن با خبر واحد جایز نیست.(1) این را قطان به جمهور نسبت داده است.(2)

رحمت الله هندی در بیان علّت آن گفته است:

ص:88


1- (1) - الموافقات، شاطبی: 106/3.
2- (2) - مباحث فی علوم القرآن: 237.

«اگر خبر واحد عملی را اقتضا کند که در ادلّۀ قطعی، دلیلی بر آن وجود نداشته باشد، ردّ آن واجب است».(1)

بلکه شافعی و اصحاب وی و اکثر اهل ظاهر با قاطعیّت گفته اند که نسخ قرآن کریم با سنّت متواتر ممنوع است.

احمد بن حنبل در یکی از دو روایتی که از او نقل شده است، به این امر تصریح کرده است و حتّی کسی که قایل به امکان نسخ قرآن کریم به وسیلۀ سنّت متواتر شده وقوع آن را منکر شده است.(2)

به این ترتیب، ادّعای نسخ تلاوت، با بقای حکم، یا بدون آن، صحیح نیست، اگرچه ادّعای تواتر در مورد اخبار نسخ بشود، در حالی که اخبار نسخ، خبرهای واحدی هستند که ضعیف السند و دارای متنها متعارض می باشند.(3)

د: بعضی از معتزله و تمام علمای امامیّه دو قسم اخیر نسخ را انکار کرده و گفته اند که این همان قول به تحریف است. همچنین اکثر علما و محقّقان اهل سنّت از متقدّمان و متأخّران دو قسم اخیر را انکار کرده اند. قاضی ابوبکر در الانتصار از قومی حکایت کرده

ص:89


1- (1) - اظهار الحق: 90/2.
2- (2) - الاحکام، آمدی: 139/3؛ اصول السرخسی: 67/2.
3- (3) - سلامة القرآن من التحریف، مرکز الرساله: 72.

است که قسم دوّم را انکار کرده اند.(1) همچنین ابن ظفر در کتاب الینبوع آن را انکار کرده است.(2)

و از ابی مسلم نقل شده است که نسخ تلاوت، شرعاً غیر قابل قبول است.(3)

در این جا به اقوال بعضی از محقّقان اهل سنّت در ابطال قول به نسخ تلاوت اشاره می شود:

1 - خضری می نویسد:

«من نمی فهمم که چطور خداوند آیه ای را نازل می کند تا حکمی را بیان نماید، سپس آن را بر می دارد، در حالی که حکمش باقی است؟!

قرآن کریم، افادۀ حکم و اعجاز را با همدیگر با این آیات می رساند، در این صورت، چه مصلحتی در نسخ آیه و بقای حکم آن وجود دارد؟! این چیزی است که آن را نمی فهمم و گمان می کنم که انگیزه و دلیلی برای قایل شدن بدان نیست».(4)

2 - دکتر صبحی صالح می نویسد:

ص:90


1- (1) - البرهان فی علوم القرآن: 47/2.
2- (2) - البرهان فی علوم القرآن: 43/2.
3- (3) - مناهل العرفان: 112/2.
4- (4) - التحقیق فی نفی التحریف: 279؛ صیانة القرآن من التحریف: 30.

«مسالۀ عجیب در مدّعای قسم دوّم و سوّم است که گفته اند: آیات معیّنی به همراه حکم، یا بدون حکم، نسخ شده است. کسی که کمی دقّت کند به سرعت خطای مرتکب آنها را درمی یابد. تقسیم هر مقسمی، وقتی صحیح است که برای هر قسمی، شواهد زیاد، یا حدّاقل کافی وجود داشته باشد تا استنباط قاعده ای را از آن میسّر سازد و یک، یا دو شاهد بیشتر برای قایلان به نسخ در هر دو صورت وجود ندارد و تمام روایاتی را که بدان استناد کرده اند، خبر واحد است و جایز نیست قرآن که قطعی السند است، با این خبرهای واحد که ظنّی السند است، نسخ شود».(1)

3 - دکتر مصطفی زید می نویسد:

«در این صورت ادّعای نسخ تلاوت و بقای حکم در حدّ یک فرض، باقی می ماند که حتّی یک مورد آن واقع نشده است. برای همین این فرضیّه را رد می کنیم و می گوییم که معقول و مقبول نیست».(2)

4 - عبدالرحمن جزیری می نویسد:

«اخباری که در آنها کلمه ای از کتاب خدا ذکر شده و ادّعا شده است که جزء قرآن بوده و در زمان رسول خدا (علیهما السلام) منسوخ گردیده درست نیست؛ زیرا قرآن بر این کلمات اطلاق نمی شود و

ص:91


1- (1) - مباحثٌ فی علوم القرآن: 265.
2- (2) - فتح المنان: 229.

به اتّفاق همۀ علما حکم قرآن بر آن جاری نیست. اگر ممکن باشد به گونه ای آن را توجیه کنیم که حکم قرآن را نداشته و حکم حدیث داشته باشد و اگر تأویل و توجیه آن ممکن نباشد، صلاحیّت برای دلالت بر حکم شرعی را ندارد؛ زیرا دلالت آن، موقوف بر ثبوت نصّ آن می باشد و به اتّفاق نظر تمام علما نفی نصّ آن صحیح است و در این صورت، استدلال به آن چطور امکان دارد؟! پس صلاح در این است که چنین روایاتی کنار گذاشته شود».(1)

5 - ابن خطیب نوشته است:

«و امّا این ادّعا که تلاوت بعضی از آیات منسوخ شده و حکم آنها باقی مانده است، ادّعایی است که هیچ انسان عاقلی آن را قبول نمی کند; زیرا سؤال می کند که حکمت نسخ تلاوت آیه و بقای حکم آن چیست؟ حکمت صدور قانونی که واجب العمل است و برداشتن الفاظ این قانون، با بقای وجوب عمل به احکام آن چیست؟! آنها برای اثبات ادّعای موهوم خویش به یک آیه استناد می کنند که تلاوت آن نسخ و حکم آن باقی مانده است. در حالی که خداوند می داند که این حکم، جزء قرآن نیست و اگر بود، صحابه گرامی پیامبر (علیهما السلام) از آن

ص:92


1- (1) - الفقه علی المذاهب الاربعه: 260/4.

غافل نمی شدند و سلف صالح آن را در مصاحف خود یادداشت می کردند».(1)

دسته دوّم: روایات دالّ بر خطا، لحن و تغییر

اوّل: از عثمان روایت شده است که گفت:

«در قرآن لحن (خطای در اعراب و حرکات) وجود دارد که عرب آن را با زبان خود متناسب می کند. به او گفته شد: آیا اینها را اصلاح نمی کنی؟ گفت: لازم نیست؛ زیرا اختلاف در حرکات و اعراب، حلالی را حرام و حرامی را حلال نمی کند).(2)

ابن اشته، لحن وارد در این حدیث را بر اشتباه در انتخاب آنچه از حروف هفتگانه که سزاوارتر می باشد و بر چیزهایی که لفظ آن مخالف رسم الخط آن می باشد، حمل کرده است.

این حمل درست نیست و بهتر این است که روایت را تکذیب و انکار کرده و آن را کنار بگذاریم؛ چنان که دانی، رازی، نیشابوری، ابن انباری، آلوسی، سخاوی، خازن، باقلانی و عدّه ای دیگر این کار را کرده اند.(3)

ص:93


1- (1) - الفرقان: 157.
2- (2) - الاتقان: 321/2-320.
3- (3) - تاریخ القرآن، کردی: 95؛ التفسیر الکبیر: 105/11؛ تفسیر نیشابوری: 23/6، چاپ شده در حاشیۀ تفسیر طبری; تفسیر الخازن: 422/1.

آنان تصریح کرده 3 اند که استدلال به این روایت، صحیح نیست و حجّتی به وسیلۀ آن ثابت نمی شود؛ زیرا سند آن ضعیف است و دارای اضطراب، انقطاع و تخلیط می باشد.

از سوی دیگر، قرآن به صورت متواتر از پیامبر اکرم (علیهما السلام) نقل شده است و اثبات لحن در آن ممکن نیست. علاوه بر این، به اجماع تمام مسلمانان آنچه در دسترس مسلمانان می باشد، همان قرآنی است که بر پیامبر (علیهما السلام) نازل شده است و جایز نیست که کلام الله دارای لحن و غلط باشد.

تمام صحابه و سایر علمای امّت بعد از ایشان تصریح کرده اند که قرآن، الفاظ صحیحی است که کمترین خطایی از طرف کاتبان و غیره در آن وارد نشده است.

همچنین در استدلال بر انکار این روایت گفته اند:

«چگونه ممکن است عثمان اصلاح قرآن را جدّی نگیرد و آن را واگذارد تا عربها به تناسب زبان خویش آن را اصلاح کنند؟! و هنگامی که متولّیان جمع آوری و کتابت قرآن کریم - که از برگزیدگان و آشنایان به بلاغت و فصاحت هستند و قدرت بر این کار را دارند - در اصلاح آن کوتاهی کنند، چگونه افراد دیگر می توانند که آن را اصلاح کنند؟!

علاوه بر این، عثمان یک مصحف ننوشته بود بلکه مصاحف متعدّدی را نوشته بود و هیچ گاه بین مصاحف، اختلافی گزارش

ص:94

نشده است، مگر از جهت قرائتها و تلاوت، نه از جهت رسم الخط و این اختلافات را لحن نمی گویند».(1)

چیزی که باعث می شود تا به آسانی این روایت و امثال آن را رد کنیم، این است که آنها را عکرمه، آزاد کردۀ ابن عبّاس روایت کرده است. او از سردمداران ضلالت و گمراهی بود. او هم عقیده با خوارج بود و در دروغگویی و افترا به وی مثال می زدند! اکابر و بزرگانی از قبیل: ابن عمر، مجاهد، عطا ابن سیرین، مالک بن انس، شافعی، سعید بن مسیّب و یحیی بن سعید در او خدشه کرده و او را ضعیف می شمردند و مالک، روایت از او را تحریم کرده و مسلم از او اعراض کرده بود.(2)

دوّم: از ابن عبّاس درباره آیۀ: حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا(3) روایت شده است:

«به جای تستأنسوا، تستأذنوا بوده است و به خاطر خطای کاتب چنین

شده است».(4) و منظور از استئناس، استعلام است؛ یعنی تا هنگامی که بدانید در خانه چه کسی است.

این روایتِ دروغ، به ابن عباس نسبت داده شده در حالی که چنین چیزی از او صادر نشده است؛ زیرا تمام مصحفها: حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا را ثبت کرده اند

ص:95


1- (1) - روح المعانی: 13/6.
2- (2) - وفیات الاعیان: 319/1؛ میزان الاعتدال: 93/3؛ المغنی فی الضعفاء: 84/2؛ الضعفاء الکبیر: 373/3؛ طبقات ابن سعد: 287/5؛ تهذیب الکمال: 263/7.
3- (3) - نور (24):27.
4- (4) - الاتقان: 327/2؛ لباب التأویل: 324/3؛ فتح الباری: 7/11.

و اجماع از زمان رسول خدا (علیهما السلام) تا الآن بر همین لفظ بوده است؛ بنابراین، به چنین روایاتی اعتنا نمی شود».

فخر رازی می نویسد:

«بدانید که این روایت از ابن عبّاس محلّ تأمّل است؛ زیرا لازمه اش طعن در قرآنی است که به تواتر نقل شده و قطعی السند است و اقتضا می کند چیزی که به تواتر نقل نشده است، جزء قرآن باشد. اگر این باب گشوده شود، شک به تمام قرآن سرایت می کند و استنباط می شود که تمام آن باطل است»).(1)

ابوحیان می نویسد:

«هر کسی از ابن عبّاس روایت کند که قول خدای متعال: حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا اشتباهاً نوشته شده و در واقع حَتَّی تَسْتَأْذنوا بوده است؛ او کافر است و ملحد شمرده می شود و ابن عبّاس از چنین تهمتهایی بریء است».(2)

سوم: عروة بن زبیر روایت کرده است:

از عایشه دربارۀ قول خدای متعال: لَّکِنِ الرَّاسخونَ فِی الْعِلْمِ (3) وَالْمُقِیمِینَ، إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ (4) و إِنْ

ص:96


1- (1) - التفسیر الکبیر: 196/23.
2- (2) - البحر المحیط: 445/6.
3- (3) - نساء (4):162.
4- (4) - مائده (5):69.

هَذَانِ لَسَاحِرَانِ (1) سؤال کردم، عایشه در جواب وی گفت: ای خواهرزادۀ من! این از کارهای کاتبان است که در نوشتن اشتباه کرده اند».(2)

أمّا قول خدای متعال که می فرماید: وَالْمُقِیمِینَ در صورتی که عطف باشد و «المقیمون» خواهد بود؛ چنان که حسن و مالک بن دینار آن را چنین قرائت کرده اند و چیزی که در مصاحف و قرائت ابی و جمهور آمده است: وَالْمُقِیمِینَ می باشد.

سیبویه می گوید:

«در این جا برای مدح، منصوب شده است; یعنی قصد می کنم مقیمین؛ اقامه کنندگان را(3) او شواهد و مثالهایی را از کلام عرب بر این مطلب آورده است.

آلوسی می نویسد:

«به سخن کسانی که گمان می کنند چنین مطالبی از لحن قرآن است واین که وَالْمُقِیمِونَ با واو باشد; اعتنا نمی شود؛ زیرا در این که همین نظم به صورت متواتر نقل شده است، حرفی نیست و به هیچ وجه لحن در قرآن جایز نیست».(4)

ص:97


1- (1) - طه (20):63.
2- (2) - الاتقان: 320/2.
3- (3) - الکشّاف: 590/1، ذیل آیۀ 162 از سورۀ نساء.
4- (4) - روح المعانی: 13/6.

امّا قول خدای متعال: وَالصَّابِئونَ، مرفوع و عطف بر محلّ اسم إنّ می باشد.

فرّا می نویسد:

«این در جایی جایز است که اعراب اسم در آن مشخّص نمی شود، مانند این که اسم انّ، ضمیر یا موصول باشد؛ چنان که شاعر می گوید:

فمَنْ یک أمسی بالمدینةِ رحله فإنّی و قیارٌ بها لغریب

در این جا قیارٌ عطف بر محلّ یای متکلم شده است».(1)

و کوفیان و بصریّین، رفع را در آیه جایز دانسته اند و به شواهدی از کلام عرب استدلال کرده اند.

صاحب المنار می نویسد:

«بعضی از دشمنان اسلام به خود این جرأت را می دهند که ادّعا کنند در قرآن غلطهای نحوی وجود دارد و رفع صابئین را از جملۀ این غلطها شمرده اند و این، جمع بین جهل و سبک عقلی است.

این ادّعای غلط از ظاهر متبادر از قواعد نحوی استنباط شده است، با جهل یا تجاهل نسبت به این که نحو از لغت استنباط می شود و لغت از نحو استنباط نمی شود».(2)

ص:98


1- (1) - معانی القرآن: 310/1؛ مجمع البیان: 346/3؛ صیانه القرآن من التحریف: 183.
2- (2) - تفسیرالمنار: 478/6.

و امّا قول خدای متعال که می فرماید: إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرانِ قرائتی که جمهورِ مسلمانان بر آن اتّفاق نظر دارند، تخفیف إنْ با کسرۀ همزه می باشد. در این صورت همانند إنّ عامل نمی باشد و «هذان» مرفوع می باشد.

زمخشری می نویسد:

« إنْ هذان لساحران، همانند: إنْ زیدٌ لَمنطلقٌ می باشد و این لام، لام فارقه بین إنْ نافیه از إنَّ مثقّلة می باشد».(1)

در این صورت اشکالی بر این آیه وارد نشده و لحنی در قرآن رخ نداده است.

فخررازی می نویسد:

«از آن جا که نقل این گونه قرائتها همانند نقل تمام قرآن، مشهور و متواتر است، در این صوت اگر حکم به غلط بودن آن بکنیم، این شک و تردید و تعدّد قرائت به تمام قرآن سرایت می کند و این باطل است».(2)

چهارم: روایت شده است که حجّاج بن یوسف دوازده موضع را در مصحف تغییر داده است:

ص:99


1- (1) - الکشاف: 72/3.
2- (2) - التفسیر الکبیر: 75/22.

1 - در سورۀ بقره «لم یتسنَّ» بوده است که آن را به: لَمْ یَتَسَنَّهْ (1) تغییر داده است!

2 - در سوره ی مائده «شریعة و منهاجاً» بوده است که آن را به: شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا(2) تغییر داده است!

3 - در سورۀ یونس «هو الذی ینشرکم» بوده است که آن را به هو الّذی یسیرکم(3) تغییر داده است!

این مثالها و غیر آن از مصاحف سجستانی به روایت عباد بن صهیب نقل شده است(4) و عباد کسی است که نزد ائمّۀ حدیث و علمای جرح و تعدیل، متروک الحدیث است و به کذب و افترا مشهور می باشد.(5)

مرحوم آیة الله خوئی می نویسد:

«این ادّعا شبیه هذیان آدم مریض و یاوه گوییهای دیوانگان و اطفال می باشد. حجّاج بن یوسف یکی از والیان بنی امیّه می باشد و او کوچکتر از آن است که در قرآن دست درازی کرده باشد بلکه او کوچکتر از آن بوده است که یکی از فروع اسلام را تغییر دهد و با

ص:100


1- (1) - بقره (2):259.
2- (2) - مائده (5):48.
3- (3) - یونس (10):22.
4- (4) - المصاحف: 49.
5- (5) - المغنی: 327/2-326.

این حال چگونه ادّعا می شود که اساس دین و قوام شریعت را تغییر داده است؟! او چگونه قدرت داشته است که بر تمام ممالک اسلامی که قرآن در آنها منتشر شده بود، تسلّط یابد و قرآن های موجود را تغییر دهد؟! و چگونه است که این کار عظیم را هیچ مورّخی در کتاب خود نقل نکرده و هیچ کس به این خطای بزرگ انتقاد نکرده است؟! و هیچ مسلمانی در آن زمان در مقابل این عمل قیام نکرده است؟! و چگونه مسلمانان پس از هلاکت حجّاج و پایان یافتن سلطه اش، این دست کاریهای وی را اصلاح نکرده اند؟!

و بر فرض که وی تمام نسخه های قرآن را از اقصی نقاط ممالک اسلامی جمع آوری کرده و آنها را تغییر داده است، امّا آیا این قدرت را داشته است که آنچه را در ذهن و دل مسلمانان و حافظان قرآن بوده، تغییر دهد؟ و این در حالی است که تعداد حافظان قرآن در آن زمان، بی شمار بوده است».(1)

چنان که گفته شد، خلفای صدر اوّل، جرأت نکردند که حرفی را از قرآن حذف کنند. دقّت و اهتمام مسلمانان آن چنان زیاد بود که در مقابل کسی که اقدام به تغییر حرفی از قرآن می کرد، شمشیر می کشیدند، با این حال، چگونه حجّاج توانسته است که دوازده موضع را تغییر دهد! آن هم پس از انتشار نسخه های متعدّد قرآن و زیاد شدن حافظان قرآن؟!

ص:101


1- (1) - البیان فی تفسیر القرآن: 219.

اینها اخباری بود که در کتابهای صحاح نقل شده بود.

در این قسمت به بررسی روایاتی می پردازیم که در کتابهای امامیّه نقل شده است.

پنجم: روایات موجود در کتابهای امامیّه:

اشاره

در این قسمت به برخی از روایات تحریف که در منابع شیعی موجود است، اشاره می کنیم.

بعضی از این روایات ظاهر در نقصان و تحریف قرآن هستند، ولی تأویل و توجیه شده اند و گفته شده است که دلالت بر نقصان ندارند و برخی باطل و مردود هستند و بر همین مقیاس روایات دیگر حمل می شوند.

طایفۀ اوّل: روایاتی که در آنها لفظ «تحریف» آمده است

1 - در کتاب کافی با اسناد از علی بن سوید آمده است:

«به ابوالحسن موسی (علیه السلام) که در حبس بود، نامه ای نوشتم. او جواب آن حضرت را ذکر کرده و از جمله آورده است که فرمود:

<

أؤتمنوا علی کتاب اللّه، فحرّفوه و بدّلوه >.(1)

«امین کتاب خدا شمرده شدند، اما آن را تحریف کردند و آن را تغییر دادند».

ص:102


1- (1) - کافی: 125/8، ح 95.

2 - ابن شهر آشوب در مناقب، خطبه ی حضرت سیدالشهداء را در روز عاشورا نقل کرده است که از جمله در آن آمده است:

«إنّما أنتم من طواغیت الامّة، شذّاذ الأحزاب و نبذة الکتاب و نفثة الشیطان و عصبة الآثام و محرّفی الکتاب».

«همانا شما از طاغوتهای امّت، باقیمانده های احزاب، معرّفی شدگان توسّط قرآن، نتیجه های شیطان، گروه گناهکاران و تحریف کنندگان کتاب خدا هستید».

روشن است که منظور امام (علیه السلام) از «تحریف» در این جا حمل آیات بر غیر معانی آن و دور شدن از اهداف اصلی آیات به وسیلۀ تأویلهای باطل و روشهای فاسد است، بدون آن که دلیل قاطع، یا حجّت واضح «یا برهان روشن داشته باشند. و مکاتبۀ امام (علیه السلام) با سعدالخیر، به صراحت دلالت می کند بر این که منظور از «تحریف» در این جا تأویل باطل و بازی با معانی قرآن است.

آن حضرت (علیه السلام) می نویسد:

«و کان من نبذهم الکتاب ان اقاموا حروفه و حرّفوا حدوده، فهم یروونه و لایرعونه...». ((1))

«برخورد آنان با قرآن کریم این گونه است که در حفظ الفاظ و عبارات آن دقّت و تلاش کردند، امّا حدود و تأویل معانی آن را

ص:103


1- (1) - کافی: 53/8، ح 16.

تحریف کردند. آنان قرآن را روایت می کردند، امّا دستورات آن را رعایت نمی کردند».

طایفۀ دوّم: روایاتی که دلالت می کند بر این که در بعضی از آیات قرآن، اسامی ائمّه (علیهم السلام) بوده و حذف شده است

1 - در اصول کافی از امام محمّدباقر (علیه السلام) روایت شده است:

«جبرئیل این آیه را چنین بر حضرت محمّد (علیهما السلام) نازل فرمود:

وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا - فی علیّ - فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ.(1)

«اگر در آنچه بر بندۀ خودمان - دربارۀ علی (علیه السلام) - نازل کردیم شک دارید، پس سوره ای مثل آن بیاورید».

2 - در کافی از ابوبصیر، از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که صحیح آیه چنین بوده است:

وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ - فی ولایة علی بن ابی طالب و الائمّة من بعده - فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا.(2) و(3)

ص:104


1- (1) - کافی: 417/1، ح 26.
2- (2) - احزاب (33):71.
3- (3) - کافی: 414/8.

«و هر کس از خدا و رسولش - دربارۀ ولایت علی ابن ابی طالب (علیه السلام) و ائمّۀ بعد از او - اطاعت کند، هر آینه به رستگاری عظیمی رسیده است».

3 - در کافی از منخّل، از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:

جبرئیل آیه را این گونه بر حضرت محمّد (علیهما السلام) نازل فرمود:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا - فی علی - نُورًا مُّبِینًا.(1) و(2)

«ای کسانی که ایمان آورده اید. ایمان بیاورید به آنچه نازل کردیم - دربارۀ ی علی (علیه السلام) - که نور مبین است».

در بطلان و سقوط این روایات از درجۀ اعتبار، همین بس که علامۀ مجلسی (رحمه الله) در مرآة العقول قایل به ضعف این روایات شده است و به جای آن که سندهای این روایات را یکی پس از دیگری بررسی کنیم، به گفتۀ مرحوم فیض کاشانی به عدم صحّت این روایات بسنده می کنیم.(3)

شیخ بهایی گفته است:

ص:105


1- (1) - نساء (4):47.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 487/1، به نقل از اصول کافی.
3- (3) - وافی: 273/2.

«آنچه مشهور شده است بر این که اسم علی (علیه السلام) از قرآن حذف شده، در نظر علما معتبر نیست».(1)

و بر فرض که روایات صحیح باشد، می توان آن را چنین توجیه کرد که منظور امام (علیه السلام) این است که آیه به این معنا نازل شده است، نه به این شکل و با این الفاظ و منظور این نیست که الفاظی از قرآن حذف شده است.

مرحوم آیة الله خوئی می نویسد:

«بعضی از تنزیل، همانند تفسیر قرآن بوده و از خود قرآن نبوده است؛ بنابراین، روایاتی که می گوید: اسامی ائمّه (علیهم السلام) در تنزیل بوده، از همین قبیل است و اگر این حمل درست نباشد و نتوان روایات را توجیه کرد، باید آنها را کنار گذاشت؛ چون مخالف کتاب و سنّت هستند و دلایل بسیاری بر نفی تحریف دلالت می کنند».(2)

و بر فرض که این روایات بر تفسیر حمل نشوند، با صحیحۀ ابوبصیر که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است، معارض است. او نقل می کند که:

از امام صادق (علیه السلام) دربارۀ آیۀ: أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ (3) سؤال کردم، فرمود:

نزلت فی علی ابن ابی طالب و

ص:106


1- (1) - آلاء الرحمن: 26/1.
2- (2) - البیان فی تفسیر القرآن: 23.
3- (3) - نساء (4):59.

الحسن و الحسین (علیهم السلام)، دربارۀ علی و فرزندان حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است، عرض کردم: مردم می پرسند: چرا از علی و اهل بیتش نامی در قرآن برده نشده است؟!

فرمود:

«فقولوا لهم: إنَّ رسولَ اللّه (علیهما السلام) نزلت علیه الصلاة و لم یسمّ لهم ثلاثاً و لا أربعاً، حتی کان رسول اللّه (علیهما السلام) هو الذی فسّر لهم ذلک». ((1))

«به آنان بگویید: همانا بر رسول خدا (علیهما السلام) اصل نماز وحی شده ولی معین نشده است که نماز، سه یا چهار رکعت است و رسول خدا (علیهما السلام) اسامی و تعداد رکعات را به امر الهی تفسیر کرده است».

این روایت بر تمام آن روایات، حاکم است و معنا و مفهوم آنها را روشن می کند. علاوه بر این، صحابه ای که از بیعت با ابوبکر خودداری ورزیدند، استدلال نکردند که چون اسم علی (علیه السلام) در قرآن آمده است، پس با ابوبکر بیعت نمی کنیم، در حالی که اگر چنین بود، حتماً بدان استدلال و احتجاج می کردند. همین روشن ترین دلیل بر آن است که اسم علی (علیه السلام) در آیات قرآن نیامده است.

همچنین می توان به این طایفه از روایات اشاره کرد:

1 - در کافی از اصبغ بن نباته روایت شده است:

«از امیرالمؤمنین (علیه السلام) شنیدم که می فرماید:

ص:107


1- (1) - کافی: 286/1، ح 1.

نزل القرآن أثلاثاً: ثلثٌ فینا و فی عدوّنا، و ثلث سنن و أمثال، و ثلث فرائض و احکام. ((1))

قرآن در سه قسمت نازل شده است: یک سوّم آن دربارۀ ما و دشمنان ما نازل شده و یک سوّم آن دربارۀ سنّتها و امثال نازل شده و یک سوّم آن دربارۀ فرایض و احکام نازل شده است».

2 - در تفسیر عیّاشی، از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:

«لو قرئ القرآن کما انزل لَألفیتنا فیه مسمّین». ((2))

«اگر قرآن، همان طور که نازل شده است، قرائت می گردید، می دیدی که ما در آن نام برده شده ایم».

علّامۀ مجلسی (رحمه الله) تصریح کرده است که روایت اوّل، مجهول است و روایت دوّم را عیّاشی به صورت مرسل از داوود بن فرقد، از کسی که او را خبر داده است، از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است.

ضعف سندی این روایت روشن است و بر فرض که سند آن درست باشد، منظور امام (علیه السلام) این است که اسامی آنان به صورت تفسیر از آیات فهمیده می شود، نه این که الفاظ اسامی آنان در اصل قرآن موجود است؛ یعنی در صورتی که تأویل بعضی از آیات، حذف نمی شد و تفسیر بعضی از آیات و شأن نزول آنها حذف نمی شد، در آن صورت می دیدی که اسم ما در قرآن آمده است; یا

ص:108


1- (1) - کافی: 627/2، ح 2.
2- (2) - تفسیر عیّاشی: 13/1، ح 4.

این که اگر قرآن به همان صورتی که خدای متعال نازل کرده است، بدون دخالت اوهام و امور باطل، تأویل می باشد، در این صورت می دیدی که اسم ما در قرآن آمده است.

طایفۀ سوّم: روایاتی که توهّم وقوع تحریف در قرآن را ایجاد می کنند

1 - عیّاشی در تفسیر خود از میسر، از ابوجعفر (علیه السلام) نقل می کند:

«لو لا انَّهُ زید فی کتاب الله و نقص منه، ما خفی حقّنا عَلی ذی حجی و لو قد قام قائمنا فنطق صدَّقه القرآن». ((1))

«اگر چنین نبود که چیزهایی به قرآن اضافه شده یا از آن کم شده است، در این صورت حقّ ما بر حقیقت جویان مخفی نمی ماند و اگر قائم ما بر خیزد و سخن بگوید، قرآن او را تصدیق می کند».

2 - کلینی در کافی و صفّار در بصائر، از جابر روایت کرده اند که گفت: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که می فرماید:

«ما ادّعی احَدٌ من الناسِ انَّهُ جمع القرآن کلّه کما انزل إلّا کذّاب و ما جمعه و حفظه کما أنزلهُ اللّه تعالی إلا علی ابن ابی طالب و الائمّة من بعده (علیهم السلام)». ((2))

«هیچ کسی ادّعا نمی کند که تمام قرآن را همان طوری که نازل شده، جمع آوری کرده است، مگر این که دروغگوست. هر آینه تمام قرآن

ص:109


1- (1) - تفسیر عیاشی: 13/1، ح 6.
2- (2) - کافی: 228/1، ح 1؛ بصائر الدرجات: 213، ح 2.

را آن چنان که خدای متعال نازل کرده بود، کسی جمع آوری و حفظ نکرد، مگر علی ابن ابی طالب و ائمّۀ بعد از او (علیهم السلام)».

3 - کلینی در کافی و صفّار در بصائر، از جابر، از امام باقر (علیه السلام) روایت می کنند که فرمود:

«ما یستطیع احَدٌ أنْ یدّعی انَّ عنَدهُ جمیع القرآن کُلُّه ظاهره و باطنه غیر الأوصیاء». ((1))

«هیچ کس غیر از اوصیا نمی تواند ادّعا کند که تمام ظاهر و باطن قرآن نزد او است».

این طایفه از روایات نیز از دلالت بر تحریف قرآن، قاصر هستند. حدیث اوّل از مرسلهای عیّاشی است که مخالف کتاب، سنّت و اجماع مسلمین است. مسلمانان اجماع دارند که حتّی یک حرف به قرآن اضافه نشده است و بسیاری از علمای بزرگ از قبیل: سیّدمرتضی، شیخ طوسی، شیخ طبرسی و غیره اتّفاق نظر دارند که چیزی به قرآن اضافه نشده است.

امّا منظور از نقصی که در حدیث اوّل بدان اشاره شده است، نقص از جهت عدم شاخت تأویل و عدم اطّلاع از باطن قرآن می باشد، نه نقص آیات و سوره ها. و قول او که می فرماید:

«لو قد قام قائمنا فنطق صدّقه القرآن».

«اگر قائم ما قیام کند و صحبت نماید، قرآن او را تصدیق می کند».

ص:110


1- (1) - کافی: 1» 228، ح 2؛ بصائر الدرجات: 213، ح 1.

همانا کسی که قائم صلوات الله علیه را تصدیق می کند، همین قرآن فعلی موجود در دسترس مردم است و اگر به راستی این قرآن تحریف شده باشد، قائم را تصدیق نمی کند.

به عبارت دیگر، معنای آن این است که: امام حجّت صلوات الله علیه معنای حقیقی قرآن را آشکار می کند به گونه ای که هیچ نکته مبهمی در آن باقی نمی ماند، و در این صورت، هر صاحب عقلی می فهمد که قرآن، قائم را تصدیق می کند، پس منظور از حدیث اوّل - بر فرض صحّت آن - این است که آنان معانی قرآن را تحریف نموده و آن را ناقص کرده اند و آنچه از معانی که از قرآن نیست، بدان تحمیل کرده اند، به طوری که امر بر مردم مشتبه شده است.

امّا در سند روایت دوّم، عمرو بن مقدام قرار دارد که ابن غضائری او را ضعیف شمرده است.(1)

در سند روایت سوّم هم منخّل بن جمیل اسدی قرار دارد که علمای رجال دربارۀ او گفته اند:

«فاسدالروایه و متّهم به غلو است و غلات، احادیث بسیاری را از او نقل کرده اند».(2)

و بر فرض که این دو روایت صحیحه باشند، توجیه آنها به معنای دیگری امکان دارد که با الفاظشان تناسب دارد.

ص:111


1- (1) - مجمع الرجال: 257/4 و ج 139/6؛ رجال ابی داوود: 281، ح 516.
2- (2) - مجمع الرجال: 257/4 و ج 139/6؛ رجال ابی داوود: 281، ح 516.

سید طباطبایی می نویسد:

«سخن امام که می فرماید:

إنَّ عنده جمیع القرآن... اگرچه ظاهر در لفظ قرآن است و چنین می رساند که تحریف در آن واقع شده است، امّا مقیّد کردن آن با عبارت: ظاهره و باطنه می رساند که منظور، علم به تمام قرآن است، از حیث معانی ظاهری و معانی استنباط شدۀ ازآن».(1)

سیّد علی مدنی شیرازی، این دو خبر را در ضمن خبرهایی آورده است که در آنها استشهاد کرده است امیرالمؤمنین و ائمّه معصوم (علیهم السلام) با تأیید الهی، الهام ربّانی و تعلیم نبوی، تمام آنچه را که در قرآن است با علم قطعی دریافت کرده اند. او گفته است که احادیث در این زمینه به صورت متواتر از هر دو فرقه نقل شده است.(2)

همچنین ممکن است که این دو روایت را بر مطالب اضافه ای که در مصحف امیرالمؤمنین (علیه السلام) موجود است، حمل نماییم. این مطالب را حضرت علی (علیه السلام) از کسی که از روی هوای نفس سخن نمی گوید، نقل کرده است و اینها تفسیر، یا تنزیلی از سوی خدای متعال برای توضیح مقصود می باشد، امّا این مطالب جزء قرآنی که رسول خدا (علیهما السلام) مأمور به ابلاغ آن به امّت شده بود، نیست.

ص:112


1- (1) - التحقیق فی نفی تحریف القرآن: 62.
2- (2) - شرح الصحیفه السجّادیّه: 401.

این، خلاصۀ موضع علمای مکتب اهل بیت (علیهم السلام) در قبال اخباری

است که در کتابهایشان نقل شده است و وقوع تحریف از آنها فهمیده می شود.

توضیح داده شد که آنان بر ثبوت نصّ قرآنی و سلامتی آن از تحریف، اصرار و پافشاری می کنند. علاوه بر آن، ائمّۀ اهل بیت (علیهم السلام) بر عدم تحریف قرآن تصریح کرده اند و بر صحّت و اتقان قرآنی که در دسترس مسلمین است، اصرار ورزیده اند.

ششم: تصریحات ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و تشویق آنان به ارتباط با قرآن موجود

اخباری از ائمّۀ اطهار (علیهم السلام) وارد شده است که در تمامی آنها تصریح شده است که آنان معتقد به همین قرآن موجود هستند و این قرآن، همان چیزی است که بر رسول خدا (علیهما السلام) نازل شده است.

اگر به سفارشها، وصیّتها و گفتگوهای اینان در موضوعات مختلف نظری بیفکنیم، درمی یابیم که همین قرآن را مبنای اصلی سخنان خود برای بیان احکام، تربیت، تبیین قواعد تفسیری، یا فقهی قرار داده اند. علاوه بر این، به تلاوت قرآن ترغیب و تشویق بسیار کرده اند و حفظ آن و تدبّر در آیاتش را ضروری دانسته اند. این سفارشها، میزان اهتمام و اعتماد ائمّه (علیهم السلام) را به همین قرآن بیان می کند.

ص:113

در این جا به چند روایت اشاره می شود:

1 - حضرت علی (علیه السلام) مردم را دربارۀ قرآن سفارش و علوم آن را بیان می کند. اینها نشانۀ آن است که قرآن موجود در میان مردم، همان چیزی است که بر رسول خدا (علیهما السلام) نازل شده است. آن حضرت می فرماید:

«کتابُ ربکم فیکم، مبیناً حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصه و عزائمه و خاصّة و عامّة و عبره و امثاله و مرسله و محدوده و محکمه و متشابهه، مفسّراً مجمله، و مبیناً غوامضه، بین مأخوذ میثاق فی علمه و موسَّعُ علی العباد فی جهله و بین مثبت فی الکتاب فرضه و معلوم فی السنَّةِ نسخه و واجبٌ فی السنّةِ أخذه و مرخص فی الکتاب ترکه، و بین واجب بوقته و زائلٌ فی مستقبله و مباین بین محارمه من کَبیر اوْعَدَ علیه نیرانه او صغیر أرصد له غفر انه و بین مقبوله فی ادناه، موسَّع فی اقصاه». ((1))

«کتاب پروردگارتان میان شماست که بیان کنندۀ حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مَثَلها، مطلق و مقیّد و محکم و متشابه می باشد. عبارات مجمل خود را

ص:114


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ اوّل.

تفسیر و نکات پیچیدۀ خود را روشن می کند. از واجباتی که پیمان شناسایی آنها را گرفت و مستحبّاتی که آگاهی از آنها لازم نیست.

قسمتی از احکام دینی در قرآن واجب شمرده شده که ناسخ آن در سنّت پیامبر (علیهما السلام) آمده و بعضی از آن در سنّت پیامبر (علیهما السلام) واجب شده که در کتاب خدا، ترک آن مجاز بوده است. بعضی از واجبات، وقت محدودی داشته که در آینده از بین رفته است.

محرّمات الهی از هم جدا می باشند، برخی از آنها گناهان بزرگ است که وعدۀ آتش دارد و بعضی کوچک که وعدۀ بخشش داده است و برخی از اعمال که اندکش مقبول و در انجام بیشتر آن آزادند».

و می فرماید:

«اَمْ أنزل اللّه دیناً ناقصاً فاستعان بهم علی إتمامه؟ ام کانوا شرکاء له فلهم أنْ یقولوا و علیه انْ یرضی؟ ام أنزل اللّه سبحانه دیناً تاماً فقصّر الرسول (علیهما السلام) عن تبلیغه و أدائه؟ واللّه سبحانه یقول : مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْ ءٍ.

«آیا خداوند، دین خود را به صورت ناقص نازل کرده که می بایست آنها چیزی را بگویند و خداوند بدان رضایت دهد؟ یا این که خداوند متعال دین کامل را نازل کرد، امّا پیامبر (علیهما السلام) در تبلیغ و رساندن آن به مردم کوتاهی کرد؟ این در حالی است که خدا می فرماید: ما هیچ چیزی را در این کتاب از قلم نینداختیم».

ص:115

2 - حضرت علی (علیه السلام) در نامه ای به حارث همدانی می نویسد:

«و تمسّک بحبل القرآن و استنصحه و احِلّ حلاله و حرّم حرامه». ((1))

«به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن نصیحت بخواه و حلالش را حلال و حرامش را حرام بدان».

3 - و در جای دیگر می فرماید:

«لقاح الایمان، تلاوة القرآن». ((2))

«تلاوت قرآن، ایجاد کننده و استحکام بخش ایمان است».

آن حضرت به تدبّر در کنار تلاوت، تأکید می ورزد و می فرماید:

«ألا لاخیرَ فی قراءة لیس فیها تدبّر، ألا لاخیرَ فی عبادة لیس فیها تفقّه». ((3))

«آگاه باشید! هیچ خیری در قرائتی که در آن تدبّر نباشد، وجود ندارد. آگاه باشید! که هیچ خیری در عبادتی که در آن تفقّه نباشد، نیست».

تلاوت و تدبّری که امام (علیه السلام) به آن تأکید می کند، در همین قرآن موجود، پیاده می شود نه در غیر آن.

4 - حضرت علی (علیه السلام) قرآن را چنین توصیف می فرماید:

ص:116


1- (1) - شرح نهج البلاغه: خطبۀ 198، 315.
2- (2) - غررالحکم: 7633.
3- (3) - بحارالانوار: 211/92.

«جعله اللّه ریّاً لعطش العلماء و ربیعاً لقلوبِ الفقهاء و محاجّاً لطرق الصلحاء و دواءً لیس بعدَه داء و نوراً لیس معه ظلمة». ((1))

«خداوند، قرآن را برطرف کندۀ عطش علما و بهار قلوب فقها و محاجه کننده ای برای طریق صلحا و دوایی که بعد از آن دردی نیست و نوری که همراه آن ظلمتی نیست، قرار داده است».

5 - حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) قرآن را چنین توصیف می کند:

«إنَّ هذا القرآن فیه مصابیح النور و شفاء الصدور فلیجل جال بضوئه و لیلجم الصفة، فان التلقین حیاة القلب البصیر کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور» ((2))

«در این قرآن، چراغهای نور و شفای قلبها است. پس هر کسی باید تحت نور آن حرکت کند و صفات شایسته را از آن فرا گیرد. به درستی که تلقین، باعث حیات قلب بصیر است، چنان که حرکت کنندۀ در تاریکی، از نور برای روشن کردن مسیر استفاده می کند».

6 - امام زین العابدین (علیه السلام) به هنگام ختم قرآن، چنین دعا می کرد:

«اللّهمّ فاذا أفدتنا المعونة علی تلاوته و سهّلت جواسی السنتنا بحُسنِ عبارته فاجعلنا ممن یرعاه حقّ رعایته و یدین لک باعتقاد التسلیم لمحکم آیاته». ((3))

ص:117


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 198؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 199/10.
2- (2) - بحارالأنوار: 112/78.
3- (3) - الصحیفة السجّادیّه: دعای 42.

«پروردگارا! حال که ما را در تلاوت قرآن یاری فرمودی و زبانهای ما را به بیان عبارتهای نیکوی آن مترنّم ساختی، ما را از کسانی قرار ده که حقّ آن را رعایت کنیم و با اعتقاد به تسلیم در مقابل محکمات آن، بر دین و ایمان خویش بیفزاییم».

7 - و از امام محمّدباقر (علیه السلام) روایت شده است:

«همانا خداوند به مؤمنین می فرماید: وَإِذَا قُرِیءَ الْقُرْآنُ، یعنی هنگامی که سوره های قرآن در نماز به وسیلۀ امام قرائت می شود؛ فَاسْتَمِعُواْ؛ بدان گوش فرا دهید».(1)

و این سفارشی عام برای تمام مسلمانان است، هنگامی که آیاتی از این قرآن را می خوانند.

8 - امام باقر (علیه السلام) در توصیف قرآن می فرماید:

«إنّ للقرآن بطناً و للبطن بطنٌ و لَهُ ظهر و للظهر ظهرٌ... و لیس شیءٌ أبْعدُ من عقول الرجال من تفسیر القرآن، إنّ الآیة لتکون فی اوّلها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصلٌ یتصرف علی وجوه». ((2))

«همانا قرآن بطنی دارد و هر بطنی، بطنی دارد و همانا قرآن ظاهری دارد و هر ظاهری دوباره ظاهری دارد... و هیچ چیز دورتر از تفسیر قرآن از عقول بشری نیست، چرا که می بینیم یک آیه در اوّل آن

ص:118


1- (1) - بحارالأنوار: 222/92.
2- (2) - بحار الأنوار: 20/92.

دربارۀ مطلبی و در آخر آن، دربارۀ مطلب دیگری صحبت می کند، امّا با این حال سخن متّصلی است و بر وجوه مختلف حمل می شود».

9 - علی بن سالم، از پدرش روایت می کند از امام جعفر صادق (علیه السلام) پرسیدم:

«یا بن رسول الله! دربارۀ قرآن چه می فرمایید؟»

فرمود:

«هو کلام اللّه و قول الله و کتاب الله و وحی اللّه و تنزیله و هو الکتاب العزیز الذی لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ».(1)

«این قرآن، کلام خدا، کتاب خدا، وحی خدا و تنزیل خداوند است. این همان کتاب عزیزی است که هیچ باطلی از پیش و پس در آن راه ندارد و از سوی خدای حکیم و حمید نازل گشته است». فرمود:

«إنّ اللّهَ جَعل و لایتنا اهل البیت قطب القرآن و قطب جمیع الکتب، علیها یستدیر محکم القرآن و بها یوهب الکتب و یستبین الایمان». ((2))

«همانا خدای متعال، ولایت ما اهل بیت را قطب و محور قرآن و تمام کتابها قرار داده است. محکمات قرآن بر محور ولایت ما

ص:119


1- (1) - امالی شیخ صدوق: 545.
2- (2) - بحارالأنوار: 27/92.

می چرخد و کتابها به وسیلۀ ما روشن می شوند و ایمان را تبیین می کنند».

10 - امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

«مَنْ فَسَّر القرآن برأیه فأصاب لم یؤجر و إنْ أخطأ کان إثمه علیه». ((1))

«هر کسی قرآن را تفسیر به رأی کند و به واقع برسد، اجری ندارد و اگر خطا کند، گناهش بر گردن خودش است».

11 - امام باقر (علیه السلام) می فرماید:

«مَنْ أوتر بالمعوذتین و قل هو الله أحد، قیل له: یا عبداللّه أبشر فقد قبل الله وَترک». ((2))

«هر کسی در نماز وتر، معوذتین و سورۀ توحید را بخواند، به وی خطاب می شود: ای بندۀ خدا! بشارت بر تو باد که خدا نماز وتر تو را قبول کرد».

12 - امام باقر (علیه السلام) می فرماید:

«مَنْ ختم القرآن بمکّة من جمعة الی جمعة و اقلّ من ذلک و اکثر و ختمه یوم الجمعة، کتب اللّهُ له من الاجر و الحسنات من اوّل جمعة کانت الی آخر جمعة تکون فیها و ان ختمه فی سائر الایّام فکذلک». ((3))

ص:120


1- (1) - بحارالأنوار: 110/92.
2- (2) - امالی شیخ صدوق: 60؛ ثواب الاعمال، شیخ صدوق: 157.
3- (3) - ثواب الاعمال: 125.

«هر کس قرآن را در مکّه از جمعه ای تا جمعۀ دیگر ختم کند یا به گونه ای قرآن را قرائت کند که در روز جمعه آن را ختم نماید، خداوند پاداش و ثوابی از اوّلین جمعه ای که بوده است تا آخرین جمعه ای که خواهد آمد، برای او در نظر می گیرد و اگر آن را در سایر ایّام هم ختم کند، چنین ثوابی می برد».

احادیث بسیاری شبیه این روایت شده است و فقها به تفصیل دربارۀ سوره هایی که مستحب است در نماز خوانده شود، صحبت کرده اند(1) ؛ چنان که شیخ صدوق ثواب قرائت هر سوره ای از قرآن را بر حسب احادیث وارده از ائمّه (علیهم السلام) روایت کرده است.(2)

با استناد به همین احادیث، بعضی از علمای بزرگ امامیّه همانند شیخ صدوق استدلال کرده اند که قرآن تحریف نشده است.(3)

13 - امام باقر (علیه السلام) از پدرش، از جدّش، از رسول خدا (علیهما السلام) روایت کرده است:

«مَنْ قَرَأَ عَشرَ آیات فی لیلة لم یکتب من الغافلین و مَنْ قرأ خمسین آیة، کتب من الذاکرین و مَنْ قرأ مائة آیة کتب من القانتین و مَنْ قَرأَ مائتی آیة کُتب من الخاشعین و مَنْ قرأ

ص:121


1- (1) - جواهرالکلام: 416/9-400.
2- (2) - ثواب الاعمال: 158-130.
3- (3) - الاعتقادات، شیخ صدوق: 93.

ثلاثمائة آیة کتب من الفائزین و من قرأ خمسمائة آیة کتب من المجتهدین و مَنْ قرأ الف آیة کتب له قنطار...». ((1))

«هر کس در هر شب، ده آیه قرائت کند، از غافلان محسوب نمی شود و هر کس در هر شب، پنجاه آیه قرائت کند، از ذاکرین و هر کس صد آیه را قرائت کند، از قانتین و هر کس دویست آیه را قرائت کند از خاشعین و هر کس سیصد آیه را قرائت کند، از فائزین و هر کس پانصد آیه را قرائت کند، از مجتهدین محسوب می شود و هر کس هزار آیه را قرائت کند، بیش از اندازه برای او ثواب نوشته می شود».

14. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

«... و علیکم بتلاوة القرآن، فَإنَّ درجات الجنّة عَلی عدد آیات القرآن، فاذا کان یوم القیامة، یقال لقارئ القرآنِ إقرأ وارقَ، فکلَّما قرأ آیة رقی درجَةً...». ((2))

«بر شما باد به تلاوت قرآن. همانا درجات بهشت، به تعداد آیات قرآن است. هنگامی که روز قیامت بر پا شود، به قاری قرآن گفته می شود: بخوان و بالا برو، پس هر آیه ای که قرائت می کند، یک درجه بالا می رود».

15 - امام صادق (علیه السلام) در حدیث دیگری می فرماید:

ص:122


1- (1) - أمالی شیخ صدوق: 60-59؛ کافی: 448/2.
2- (2) - أمالی شیخ صدوق: 359.

«الواجبُ علی کلّ مؤمن اذا کان لنا شیعة أنْ یَقرأَ لیلة الجمعة بالجمعة و سبّح اسم ربّک الأعلی... فاذا فعل ذلک فانّما یعمل بعمل رسول اللّه (علیهما السلام) و کان جزاؤُه و ثوابُهُ عَلی اللّه الجنّه». ((1))

«هر مؤمنی که شیعۀ ما باشد، بر او واجب است که در شب جمعه سورۀ جمعه و أعلی را بخواند. اگر چنین کند، از سنّت رسول خدا (علیهما السلام) پیروی کرده است و ثواب او در پیشگاه خداوند، بهشت است».

16 - امام رضا (علیه السلام) در تبیین خطابها و اشاره های قرآنی می فرماید:

خداوند می فرماید: عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ؛ خدا تو را ببخشد، چرا به ایشان اجازه دادی؟ این آیه از قبیل: إیّاک أعْنی و اسمعی یا جارَة...؛ یعنی به دَرْ بگو، دیوار بشنود؛ می باشد. همچنین از این قبیل است، آیۀ: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ؛ اگر شرک بورزی، اعمالت نابود می شود. و آیۀ: وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ؛ اگر تو را ثابت قدم نمی کردیم، هر آینه به سوی آنان متمایل می شدی و به آنان تکیه می کردی.(2)

17 - ریان بن صلت روایت می کند به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم:

«یابن رسول الله! دربارۀ قرآن چه می گویید؟»

فرمود:

ص:123


1- (1) - ثواب الاعمال: 146.
2- (2) - عیون اخبار الرضا *: 202/1.

«کلام اللّه لاتتجاوزوه، و لاتطلبوا الهدی فی غیره فتضلّوا». ((1))

«قرآن کلام خدا است. از آن تجاوز نکنید و هدایت را از غیر آن نجویید که گمراه می شوید».

18 - امام رضا (علیه السلام) در یادداشتی پیرامون احکام اسلام و شرایع دینی نوشته است:

«و إنّ جمیع ما جاء به محمّد بن عبدالله هو الحقّ المبین و التصدیقُ به و بجمیع من مضی قبله من رسل اللّه و انبیائه و حججه و التصدیق بکتابه الصادق العزیز الذی : لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ

وانّه المهیمن علی الکتب کلّها و انّه حقّ مِنْ فاتحته الی خاتمته، نؤمن بمحکمه و متشابهه و خاصّه و عامّه و وعده و وعیده و ناسخه و منسوخه و قصصه و اخباره، لایقدر أحدٌ من المخلوقین أنْ یأتی بمثله». ((2))

«و ایمان به این که تمام آنچه را که محمّد بن عبدالله (علیهما السلام) آورده حقّ مبین است و همۀ انبیا، پیامبران، حجّتهای الهی را که قبل از پیامبر (علیهما السلام) آمده اند، تصدیق کند و این کتاب صادق و عزیزی که هیچ باطلی در پیش و پس آن راه ندارد و از سوی خداوند حکیم و حمید نازل شده است. این کتاب بر تمامی کتابهای آسمانی، حکومت و برتری دارد و

ص:124


1- (1) - عیون اخبار الرضا *: 57/2؛ امالی: 546.
2- (2) - عیون اخبار الرضا *: 57/2، امالی: 546.

از اوّل تا آخر آن حق است. به محکم و متشابه آن و به خاص و عام و به وعده و وعید و ناسخ و منسوخ و قصص و اخبارآن، ایمان داریم و هیچ یک از مخلوقات نمی توانند که مثل آن را بیاورند».

حال که بزرگان علمای مکتب اهل بیت و جمهور، بر مصونیّت قرآن از تحریف تأکید می ورزند و در کتابهای خود، در مقابل اخبار تحریف، موضعگیری کرده و با قاطعیّت، این افسانه را رد می کنند، پس چه انگیزه ای برای شایع کردن «شبهۀ تحریف قرآن» وجود دارد؟ چه دستهای خبیثی در کار است که بر پخش و شیوع این شبهه در داخل ممالک اسلامی، اصرار می ورزد؟

چگونه است که در مقابل این همه پاسخگویی و جوابهای حلّی و نقضی، باز هم دست از شایع کردن این شبهه بر نمی دارند؟!

هفتم: چه کسانی در پشت سر جریان شیوع دهندۀ شبهۀ تحریف قرار دارند؟

اشاره

در خلال بحثهای گذشته روشن شد که نظر تمام فرقه های اسلامی این است که این قرآن کریم، همان قرآنی است که بر رسول خدا (علیهما السلام) نازل شده و تمام تهمتها و ادّعاهای قایلان به تحریف، بی پایه و اساس بوده و هیچ پشتوانۀ علمی ندارد و با منطق شرعی که قرآن از آن سخن می گوید، در تعارض است:

لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ....

ص:125

«هیچ باطلی تا روز قیامت در آن راه ندارد».

در این صورت باید با احساس مسؤولیت و با دقّت، تحقیق و بررسی کنیم تا مشخّص شود انگیزۀ قلمهایی که در صدد ترویج این شبهه و نسبت دادن آن به فرقه های مختلف هستند، چیست؟ با کمی دقّت، خود را در مقابل دو گروه می بینیم:

1 - دشمنان خارجی

علّامه سیّدمرتضی عسکری، تاریخ و چگونگی شروع طعن به قرآن کریم و مشکلات و رنجهایی که حاملان اسلام بعد از رسول خدا (علیهما السلام) متحمّل شدند را چنین توضیح می دهد:

«در پیشاپیش آنان، یوحنّای دمشقی قرار دارد. او در سایۀ حکومت اموی ها زندگی می کرد. او و جانشینش ثیودر ابوقره از اوّلین کسانی بودند که متوجّه مسائل اسلامی شدند و شروع به پخش کردن جدلهای بیزانسی نمودند که مسیحیان متأثّر از فلسفه های یونانی آنها را تدوین کرده بودند.

او مسائلی از این قبیل را ترویج کرد که: آیا کلام خدا مخلوق است یا غیر مخلوق؟

آیا روح الله مخلوق است یا غیر مخلوق؟ آیا وحی آسمانی که محمّد (علیهما السلام) آن را ادّعا می کند، بر حسب میل و رغبت جنسی وی

ص:126

شکل می گیرد؟ چنان که در قرآن به جریان طلاق زینب به وسیلۀ زید و تزویج زینب به محمد (علیهما السلام) اشاره شده است؟

او ادّعا می کرد که مفاهیم قرآنی، از تورات و انجیل نقل شده است، به دنبال آن بیزانسی هایی از قبیل نیکیتاس و زیجابینوس که با اسلام کینه داشتند و قرآن را در نوشته های خود انکار می کردند، از افکار و اندیشه های وی متأثّر شده و آن را دستاویز خوبی برای خود قرار دادند. پس از آن غربیهای لاتینی زبان، این مطالب را به شکل و صورتهای مختلف تکرار کردند. اینان در خلال جنگهای صلیبی به قدرت مسلمانانی که متدیّن به دین اسلام و مؤمن به قرآن بودند، پی برده بودند.

مسیحیان حملات خود را علیه مسلمانان شدّت بخشیده و سردمدار این هجوم همه جانبه، پطرس کلونی بود. او به اسپانیا رفت و ریاست کلیسای کلونی را در خلال سالهای 1094 تا 1156 میلادی بر عهده گرفت. او همه را به جنگ نظامی و فکری با مسلمانان ترغیب می کرد. او به پادشاهان مسیحی می نوشت: شایسته است که یک راهب در رفتارش نظامی باشد و همانا مسیحی کردن مسلمانان، برای مسیحیّت سودمندتر از کشتن ایشان است. در حالی که تمام هم و غمّ صلیبی ها، باز پس گیری بیت المقدّس و کشتن مسلمانان بود، او آرزو می کرد که در کنار فتح نظامی بیت المقدّس، فتح فکری و فرهنگی هم رخ دهد و تمام مسلمانان، دین مسیح را بپذیرند. او

ص:127

معتقد بود که شمشیر حقیقی کلیسا، شمشیر تبشیر با انجیل و گسترش نصرانیّت است و شمشیر قتل و غارت نمی باشد.

هدف اوّلیۀ جنگهای صلیبی، مسیحی کردن مسلمانان بود که بعداً به اهداف سیاسی و نظامی تبدیل شد و هدف اصلی کنار گذاشته شد. او علّت این کار را در عدم شناخت حقیقت دین اسلام به وسیلۀ مسیحیان می دانست، برای همین خود و عدّه ای دیگر را ملزم کرد تا به مطالعه و بررسی دین اسلام بپردازند و با دلیل و برهان، مسلمانان را قانع کنند که از اسلام دست برداشته و مسیحی شوند!!

او می گفت: باید با صحبت و تفاهم، مسلمانان را مسیحی کرد و در کنار پیروزیهای نظامی، پیروزی فکری و فرهنگی را به دست آورد.

جنگهای صلیبی، راههای جنگ فکری و فرهنگی با مسلمانان را گشود و این هجوم همچنان به مرزهای فکری و عقیدتی ادامه دارد.

مسیحیان برای آگاهی از اسلام کتابهای بسیار را به لغت لاتینی ترجمه کردند؛ از جمله کتابهایی که ترجمه کردند; شامل کتابهای: فارابی، ابوعلی سینا، غزّالی، ارسطو و افلاطون می شد؛ چون اروپائیان از طریق مسلمانان با افکار و اندیشه های افلاطون و ارسطو به طور کامل آشنا شدند.

آنان بارها قرآن را ترجمه کردند که می توان آن را در این مراحل تقیسم بندی کرد:

1 - در سالهای 1250-1100 م. که قرآن به زبان لاتینی ترجمه شد، در این مدّت، اهتمام به بررسی و تحقیق در مورد اسلام فقط در میان راهبان وجود داشت.

ص:128

2 - در سالهای 1400-1250 م. که جنگهای صلیبی آرام گرفت و اربابان کلیسا همواره در پی آن بودند که شعلۀ جنگهای صلیبی را روشن نگاه دارند. کتابهایی را که در آن دوره نگاشته اند شاهد بر این معناست.

3 - در سالهای 1500-1400 م. تا اندازه ای فریاد های جنگ طلبی فروکش کرده بود که با فتح قسطنطیه و سقوط امپراتوری روم شرقی توسّط مسلمانان، حقد و کینه ها دوباره شعله ور گردید.

آنان در خلال ترجمه های قرآن فهمیده بودند که مسلمانان به عیسی، موسی، مریم، ابراهیم، آدم و حوّا (علیهم السلام) ایمان دارند و شباهتهای فراوانی بین اسلام و مسیحیّت وجود دارد، برای همین مدعی شدند که اسلام، صورت تغییر یافته ای از مسیحیّت است و دین جدیدی نمی باشد. برای همین عدّه ای از آنان معتقد شدند که با تغییراتی در اسلام و انحرافاتی که از مسیحیّت دارد، ممکن است مسلمانان را مسیحی کرد!

این افکار و اندیشه ها به صورت واضحی در کتابهای علمای راهبان مسیحی وجود دارد و بر همین مبنا پاپ بیوس ثانی، در ضمن نامه ای به سلطان محمّد ثانی عثمانی، او را به مسیحیّت دعوت کرد و به او وعده داد که خلیفۀ بیزانس می گردد، امّا سلطان محمّد، این را قبول نکرد».(1)

ص:129


1- (1) - القرآن الکریم و روایات المدرستین: سیّد مرتضی عسکری: 705/2.

این حملات به مسلمانان و قرآن در طول تاریخ و به خصوص در خلال و پس از جنگهای صلیبی ادامه داشته و حتّی در سالهای اخیر، سعی می کنند که شبهۀ تحریف قرآن را ترویج کنند!

دائرة المعارف اسلامی آلمانی می نویسد:

اندیشۀ تحریف در میان فرقه های مختلف اسلامی وجود دارد. در این میان فرقۀ شیعه، طبق عادت بر این مطلب اصرار می کنند که اهل سنّت، مطالبی را در قرآن کم و زیاد کرده اند، تا شواهد و دلایلی که بر حقّانیّت شیعه دلالت می کند، از بین برود. اهل سنّت نیز همین تهمتها را به فرقۀ شیعه می زند».(1)

چنان که توضیح داده شد، واقعیّت امر این گونه نیست و بزرگان مدرسۀ اهل بیت (علیهم السلام) و تمام مذاهب اسلامی، نصوص قرآنی را از تحریف، مصون می دانند.

2 - وهّابیّت

این فرقۀ جعلی که با مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و اهل سنّت، همخوانی و هماهنگی ندارد، همان راه صلیبی ها را می پیماید و در صدد است که برای اثبات حقّانیّت خود و باطل و خراب کردن طرف مقابل

ص:130


1- (1) - دائرة المعارف الاسلامیه: 608/4.

«افسانۀ تحریف» را به شیعه نسبت دهد، امّا نمی فهمند که انتشار و شیوع چنین شبهه ای به یکی از اصول اساسی اسلام لطمه می زند.

احسان الهی ظهیر، در کتاب الشیعه و القرآن آورده است:

«کلینی از ائمّۀ معصوم خود روایت کرده است که آنان قایل به تحریف در قرآن موجود می باشند و شیعیان خود را به همین اعتقاد فرا می خواندند و در این روایتهای هشتگانه عقیدۀ چهار نفر از ائمّه؛ یعنی علی ابن ابی طالب، محمّدباقر، جعفرصادق و علی بن موسی الرضا (علیهم السلام) بیان شده است).

او در جای دیگر این کتاب می نویسد:

«شیعه معتقد به تحریف قرآن در صدر اسلام است، در حالی که ائمّۀ ایشان در آن زمان حضور داشتند و شرایع و احکام دین را بیان می کردند!؟ و ثابت نشده است که هیچ کدام، عقیده ای بر خلاف این داشته باشند»)(1)

صاحب کتاب الوشیعه می نویسد:

«ائمّه ای مثل امام باقر و صادق (علیهم السلام)، ایمان شدیدی به تحریف کتاب کریم دارند و در تکذیب آنچه در قرآن ثبت شده است و دربارۀ مصاحفی که متواتر است، کلمات شدیدی به کار برده اند».

ص:131


1- (1) - الشیعه و القرآن: 34.

هشتم: خلاصه ای از دیدگاه اسلام دربارۀ قرآن کریم

برای این که از مصادیق این آیه نشویم که می فرماید:

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا.(1)

«بگو: آیا به شما خبر ندهم که زیانکارترین افراد چه کسانی هستند؟ آنان کسانی هستند که سعی و تلاش آنان در زندگی دنیایی، به گمراهی و انحراف کشیده شده است، ولی گمان می کنند که کار خوب و درستی انجام می دهند!!».

آری، برای رسیدن به واقعیّت و حقیقت مسأله و در پرتو روایات و گفته هایی که گذشت، باید بر یک حقیقتی که مشترک میان تمام فرقه هاست و شک و تردیدی در آن وجود ندارد، توافق کنیم و آن این که تمام مسلمانان اتّفاق نظر دارند که این قرآن موجود، در معرض تغییر، تبدیل و کم و زیاد شدن واقع نشده است و همان قرآنی است که بر رسول خدا (علیهما السلام) نازل گشته است.

اگرچه در منابع روایی، هر دو فرقه، روایتهایی وجود دارد که ظاهر آنها تحریف قرآن را می رساند، امّا نمی توان با استناد به این احادیث ادّعا کرد که در قرآن نیز تحریفی همانند آنچه در انجیل و تورات واقع شده صورت پذیرفته است و بر فرض که افرادی از هر

ص:132


1- (1) - کهف (18):104-103.

فرقه به تحریف قرآن اعتقاد داشته باشند، آن قدر کم هستند که قابل اعتنا نیستند.

نهم: موضع اهل بیت (علیهم السلام) در قبال قرآن در طول تاریخ

اشاره

اهل بیت (علیهم السلام) برای حفظ و حمایت از ثقلین، تمام تلاش خویش را مبذول داشتند. هنگامی که عقاید خالص اسلامی دچار تشویش و انحراف شده بود، افکار و اندیشه های باطلی مثل: تجسیم، حلول، اتّحاد، جبرگرایی، تفویض، إرجاء دشمنی با آل محمّد و تناسخ در میان مسلمانان رواج یافت و گروه های منحرفی از قبیل: زنادقه و غلات ظهور کردند.

اهل بیت با قوّت و استقامت در مقابل این جریانهای انحرافی ایستادگی کردند و در صدد بودند که خطّ اصیل اسلامی را در قبال ثقلین حفظ نمایند. آنان دراین مبارزه با جریانهای مختلفی مواجه بودند:

اوّل: به کارگیری نصوص قرآن برای اهداف سیاسی

یکی از نمونه هایی که می شود بدان اشاره کرد، سوء استفادۀ معاویه از آیات قرآنی برای اهداف سیاسی خویش بوده است.

معاویه کاملاً آگاه بود که حکومتش بر پایۀ مقرّرات شرعی نیست و می دانست که وجدان جمعی امّت اسلامی، راضی به حکومت بنی امیّه نمی باشد. برای همین شروع به برنامه ریزی برای مبارزه با

ص:133

این حالت کرد که او را آزار می داد و حکومت و سلطنتش را تهدید می کرد.

از مهمترین وسایلی که معاویه برای مبارزه اش انتخاب کرده بود، «سلاح دین» بود و در صدد بود که در خلال آن، به این اهداف برسد:

1 - به حکومت و سلطنت خود وجهۀ شرعی بدهد.

2 - روح انقلابی و مبارز را در داخل مملکت خود، خاموش کند.

3 - نیروی معارضی که نظام او را قبول نداشتند، نابود کند.

بارزترین نیروهایی که به عنوان خطری جدّی برای سلطنتش به شمار می رفتند، اهل بیت (علیهم السلام) بودند؛ از این رو، تلاش فراوانی کرد تا جایگاه و منزلت آنان را در میان امّت اسلامی خدشه دار کند.

معاویه، تعدادی از صحابه و تابعین منافق را استخدام کرده بود تا روایات جعلی را دربارۀ علی (علیه السلام) روایت کنند که باعث طعن و خدشه در او باشد. او مبالغ و هدایای هنگفتی را برای اینان در نظر گرفت تا افراد به چنین کاری رغبت نشان دهند. در نتیجه ابوهریره، عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه از صحابه و عروة بن زبیر از تابعین، طبق میل وی، روایت نقل می کردند.(1)

ص:134


1- (1) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 63/4، چاپ قاهره، دارالمعارف، با تحقیق محمّدابوالفضل ابراهیم.

مصادر تاریخی نقل می کنند که معاویه نصوص قرآنی را برای اهداف سیاسی به خدمت می گرفت:

معاویه به سمرة بن جندب که از صحابه بود - مبلغ چهار صدهزار درهم داد تا روایت کند که این آیه در بارۀ علی (علیه السلام) نازل شده:

وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ(1)

«از مردم کسانی هستند که سخنانش در مورد زندگی دنیا تو را شگفت زده می کند و او خدا را به آنچه در قلبش می گذرد، گواه می گیرد، در حالی که شدیدترین دشمنی را دارد. و هنگامی که می رود، سعی می کند که در زمین فساد کند و کشتزارها را نابود گرداند، در حالی که خداوند فساد را دوست ندارد».

و این آیه دربارۀ ابن ملجم نازل شده است که خداوند می فرماید:

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ.(2)

«از مردم کسانی هستند که جان خود را در راه رضایت خدا فدا می کنند».(3)

ص:135


1- (1) - بقره (2):205-204.
2- (2) - بقره (2):207.
3- (3) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 63/4، چاپ قاهره.

دوّم: استفاده از نصوص قرآنی برای تأیید فرقه ها و گرایشات مذهبی، کلامی و فلسفی!

بعضی از مذاهب و فرقه ها نصوص قرآنی را در تأیید افکار و عقاید خود به کار می گرفتند، بدون آن که شاهدی داشته باشند، یا ظهور لفظی سالم، یا فهم عقلی درستی آن را تأیید کند. چنین برخوردی با نصوص قرآنی، یکی از اشکال تحریف قرآن و تفسیر نادرست آیات می باشد.

این سوء استفاده از نصوص قرآنی، در نتیجۀ فقدان روشها و ابزار مورد اعتماد در فهم قرآن و تفسیر آیات آن بوده است. و چه بسا که این کارها به قصد تحریف قرآن انجام می گرفته است.

بسیاری از صاحبان مذاهب و نظریّات، قرآن را برای تأیید آرا و افکارشان تأویل کرده اند؛ از جملۀ این تأویلها می توان به این موارد اشاره کرد:

1 - اصحاب نظریّۀ شورا، در انتخاب خلیفه بعد از رسول خدا (علیهما السلام) به این آیه استشهاد کردند:

وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ.(1)

2 - صاحبان نظریّۀ جبرگرایی، به بعضی از آیات قرآنی استشهاد می کردند که از جمله شواهد ایشان این آیه بود:

ص:136


1- (1) - شوری (42):38.

وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ.(1)

«خداوند شما و عمل هایتان را خلق کرده است».

3 - بعضی از فلاسفۀ اسلامی، سعی می کردند که نصوص قرآنی را در سایۀ مبانی و آرای خود تفسیر و توجیه کنند؛ مثلاً فارابی، بعضی از آیات و حقایق دینی را با تعبیر فلسفی محض شرح می داد.(2)

و اخوان الصفا در رساله های خود در آن جا که دربارۀ بهشت و جهنّم سخن گفته اند، نوشته اند:

«بهشت، عبارت است از عالم ستارگان! و آتش، عبارت از عالمی که در زیر ماه قرار داده شده است، یعنی دنیا!».(3)

ابن سینا در تفسیر این آیه که می فرماید:

وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ.(4)

«و عرش پروردگارت را بالای ایشان در آن روز هشت (فرشته) حمل می کنند

می نویسد:

ص:137


1- (1) - صافّات (37):96.
2- (2) - مجلة الثقافة الاسلامیّه، دکتر حجّتی: 148، شمارۀ 11، سال 1407.
3- (3) - الرسائل، اخوان الصفا: 91/1، چاپ مصر.
4- (4) - الحاقه (69)» 17.

«منظور از عرش، فلک نهم است که فلک الافلاک نامیده می شود و الملائکة الثمانیه که عرش الهی را حمل می کنند؛ یعنی افلاک هشتگانه ای که در زیر فلک نهم قرار دارند».(1)

سوّم: جمود در تعامل با معانی حرفی الفاظ قرآن کریم

اشاره

این گرایش در فهم قرآن، نقش عقل را ملغا می کند و تدبر و تأمّل در دلالتهای قرآنی را انکار می کند، در حالی که الفاظ قرآنی در ورای معانی حرفی و لفظی، دارای تأویل و تفسیر است. این گرایش، از استعاره، کنایه، تشبیه، بلاغت و مجاز غفلت می ورزد.

در سایۀ این برخورد با قرآن، مجموعه ای از تصوّرات و اعتقادات انحرافی تشکیل یافته که در نتیجۀ جمود بر فهم الفاظ قرآنی به وجود آمده است:

1 - عقیدۀ تجسیم و تشبیه

این عقیده در نتیجۀ جمود بر برخی از نصوص قرآنی به وجود آمده است؛ از قبیل:

الف: یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ.(2)

«دست خدا بالای دست هاست».

ص:138


1- (1) - نُه رساله، ابن سینا: 87، چاپ قسطنطنیّه.
2- (2) - فتح (48):10.

ب: وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالإِکْرَامِ.(1)

«و وجه خدای تو که صاحب جلال و اکرام است، باقی می ماند».

ج: الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی.(2)

«خداوند بر عرش ایستاده است».

2- عقیدۀ رؤیت

کسانی قایل هستند که رؤیت خداوند با چشمها امکان دارد! این عقیده مبتنی بر ظاهر بعضی از آیات قرآنی است؛ از قبیل:

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ.(3)

«صورتهایی در آن روز، شاد و مسرور هستند و به پروردگار خویش نگاه می کنند».

3 - اعتقاد به ارتکاب معاصی و گناهان توسّط پیامبران (علیهما السلام)

اینان کسانی هستند که به ظاهر بعضی از عبارات قرآنی استفاده کرده اند؛ از قبیل آیۀ:

وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی.(4)

«آدم از خدای خود نافرمانی کرد و اغوا شد».

ص:139


1- (1) - الرحمن (55):27.
2- (2) - طه (20):5.
3- (3) - قیامت (75):23.
4- (4) - طه (20):121.

و آیۀ:

وَوَجَدَکَ ضَالاً فَهَدَی.(1)

«تو را گمراه یافت و سپس هدایت کرد».

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ.(2)

«هر آینه زلیخا قصد یوسف را کرد و یوسف قصد زلیخا را می کرد، اگر برهان پروردگارش را نمی دید».

علما و محقّقان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) این آیات و نظایر آن را توضیح داده و معنای مقبولی که با موقعیّت و قداست انبیا سازگاری و تناسب داشته باشد، ارائه نموده اند. آنان برای این منظور به موارد زیر اعتماد کرده اند:

الف: احادیث صحیحه ای که ثابت شده است.

ب: قرائن لفظی واضح.

ج: معانی لغوی برای مفردات.

د: مبانی عقلی مسلم.

و کسی که بخواهد به صورت مفصّل از این امور آگاه شود، باید به کتاب تنزیه الأنبیاء و الائمّه، تألیف سیّدمرتضی رجوع کند.

ص:140


1- (1) - ضحی (93):7.
2- (2) - یوسف: (12):24.

چهارم: تأویلات باطنی فاسد

برای تأویل قرآنی، دو روش وجود دارد:

اوّل: روشی که به ابزارهای صحیح در تأویل و تفسیر متون قرآنی تکیه می کند.

این کار از خلال مراجعه به احادیث وارد شده از رسول خدا (علیهما السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) امکان پذیر است، زیرا اینان به تأویل قرآن آگاه هستند.

امام باقر (علیه السلام) می فرمایند:

«افضل الراسخین فِی العلمِ رسول اللّه (علیهما السلام)، قد عَلِمَ جمیع ما أنزل اللّهُ فِی القرآن من التنزیل و التأویل و ما کان اللّه لینزل علیه شیئاً لم یعلِّمهُ تأویله». ((1))

«رسول خدا (علیهما السلام) از برترین راسخان در علم است که تمام آنچه را خداوند در قرآن از تأویل و تنزیل نازل کرده است، می داند و خداوند هیچ چیزی را بر او نازل نکرد، مگر این که تأویل آن را به وی تعلیم داد».

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

«إنَّ اللّهَ علَّم نبیّه التنزیل و التأویل، فعلّم رسول الله (علیهما السلام) علیاً و علّمنا و اللّه». ((2))

ص:141


1- (1) - بحارالأنوار: 192/23، باب 10، ح 15، چاپ ایران.
2- (2) - بحارالأنوار: 173/26، باب 12، ح 43.

«همانا خداوند متعال، تنزیل و تأویل را به پیامبرش تعلیم داد و رسول خدا (علیهما السلام) آن را به علی (علیه السلام) تعلیم داد و به خدا قسم که او آن را به ما تعلیم داده است».

و در حدیث دیگری فرمود:

«نحن الراسخون فی العلم فنحن نعلم تأویله». ((1))

«ما از راسخنان در علم هستیم و ما هستیم که تأویل قرآن را می دانیم».

دوّم: روشی که به ابزارهای صحیح در تأویل نصوص قرآنی تکیه نمی کند؛ چنان که عدّه ای از متصوّفه بدون دلیل و حجّت، در تأویلات وهمی و خیالی غرق شده اند. آنان در تأویل آیۀ:

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ.(2)

گفته اند:

«منظور از ابراهیم در این آیه، همان عقل است و منظور از اسماعیل، نفس است و در این جا عقل نیّت می کند که نفس را به قتل برساند».(3)

2 - محی الدین بن عربی در تأویل آیۀ:

ص:142


1- (1) - بحار الأنوار: 182/43: ج 49.
2- (2) - صافّات (37):102.
3- (3) - تفسیر القرآن، ابن عربی: 166/2، چاپ بیروت.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِآیَاتِنَا(1) می گوید:

منظور کسانی هستند که از تجلیات صفات و افعال خداوند در حجاب مانده اند؛ زیرا مطلع آیه چنین می رساند که خداوند متجلّی به علم و حکمت است و مُلک در خاندان ابراهیم قرار می گیرد و به زودی آتش شوق کمال را در آنان برافروخته می کنیم سَوفَ نُصلِیهِمْ؛ زیرا غرایز و طبایع ایشان بر حسب استعدادهایشان چنین اقتضایی دارد. کلّما نضجت جُلُودهم، هر چه حجابهای جسمانی ایشان بر طرف شود با جدا شدن از آن بدّلناهم؛ آنان را با حجابهای جدید و غیر از آن، جایگزین می کنیم لیذوقوا العذاب تا آتش حرمان را بچشند».(2)

پنجم: تفسیر به رأی قرآن

این، تفسیری است که بر یکی از اصول زیر تکیه نداشته باشد:

1 - احادیث و روایات صحیحه ای که از پیامبر اکرم (علیهما السلام) یا یکی از ائمّۀ اهل بیت (علیهم السلام) صادر شده است.

2 - احکام عقلیّۀ فطریّۀ اوّلیّه.

3 - ظهور لفظی ثابت در لغت فصیح عرب(3)

ص:143


1- (1) - نساء (4):56.
2- (2) - تفسیر القرآن، ابن عربی: 152/1، چاپ بیروت.
3- (3) - البیان فی تفسیر القرآن، سیّد خوئی: 505، چاپ بیروت.

اگر تفسیر بر یکی از این اصول تکیه نداشته باشد، تفسیر به رأی است که از آن نهی شده است. در حدیثی از رسول اکرم (علیهما السلام) روایت شده است:

«مَنْ فسَّر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار». ((1))

«هر کس قرآن را با رأی خود تفسیر کند، جایگاهش پر از آتش خواهد شد».

و در حدیث دیگری فرموده است:

«فأمّا من قال القرآن برأیه، فإن اتّفق له مصادفة صواب، فقد جهل فی أخذه عَنْ غیر أهله و إنْ أخطأ القائل فی القرآن برأیه فقد یَتَبوَّ مقعده من النَّار». ((2))

«هر کسی با رأی خود دربارۀ قرآن چیزی بگوید، اگر تصادفاً درست گفته باشد، هر آینه به خاطر آن که آن را از غیر اهلش دریافت کرده، مرتکب نادانی و جهالت شده است و اگر اشتباه کند، جایگاهش پر از آتش خواهد شد».

آنچه قبلاً به نمونه هایی از آن اشاره شد، مصداق «تفسیر به رأی» است که از آن نهی شده است؛ زیرا بر ابزارهای صحیحی که صلاحیّت برای فهم قرآن داشته باشند، تکیه نکرده است.

ص:144


1- (1) - بحارالانوار: 223/3، باب 6، ح 14، چاپ تهران.
2- (2) - وسائل الشیعه: 19/18، چاپ تهران.

ششم: اعتماد بر روایات اسرائیلی در تفسیر قرآن!

در جامعۀ مدینه، عدّۀ زیادی از یهودیان زندگی می کردند. بعضی از اینان با انگیزه های مختلف، اسلام را پذیرفته بودند:

1 - برای ضربه زدن به اسلام از داخل.

2 - برای حفاظت از مصالح مادّی و اجتماعی خود در سایۀ اوضاع و احوال جدید.

3 - ترس و فشاری که بر بعضی حاکم بود و همین آنان را مجبور به پذیرش اسلام کرده بود.

4 - بعضی هم صادقانه و مخلصانه اسلام را پذیرفته بودند.

یهودیانی که منافقانه یا از روی اکراه و اجبار، اسلام را پذیرفته بودند، شروع به جعل، تحریف و اخلال در داخل نظام اسلامی کردند. آنان در امور عقیدتی، اخلاقی و حتّی احکام فقهی و نظرات تفسیری، دخالت کرده و سعی در انتشار افکار انحرافی داشتند.

بدین ترتیب، بعضی از آرا، نظرات و خرافات بنی اسرائیلی از راههای مختلف در بعضی از تفاسیر قرآنی داخل شد:

الف: دخالت مستقیم از سوی بعضی از شخصیّتهای یهودی که اظهار اسلام کرده و جایگاه و موقعیّت ممتازی در میان مسلمانان به خصوص در زمان حکومت عمر بن خطّاب و عثمان بن عفّان یافته بودند.

ب: به کار گرفتن عناصر سست عنصر و منحرف در داخل حکومت اسلامی.

ص:145

یهود و منافقین که حقد و کینۀ مسلمانان را در دل داشتند، گروه

قدرتمندی را در داخل جامعۀ اسلامی تشکیل داده بودند، ما از خلال آیات قرآنی می توانیم به اهمّیّت و قدرت این عدّه پی ببریم که چگونه از داخل، به حکومت اسلامی ضربه می زدند.

ج: متأثّر شدن بعضی از مسلمانان به صورت ناخودآگاه و حسن ظن آنان نسبت به یهود و نصارا که باعث می شد تا در داخل ارکان حکومت، دخالت کنند. همین باعث شد که زمینۀ سوء استفاده برای منافقان و مخالفان فراهم شود.

هفتم: متأثّر شدن تفسیرها از منقولات یهودی

اشاره

بعضی از محقّقان، علت رواج یافتن منقولات اخذ شده از اهل کتاب در تفسیرهای مسلمانان را چنین گفته اند:

عربها اهل دانش و نوشتن نبودند. بدویّت و بی سوادی بر آنان حاکم بود. اگر می خواستند مسائلی را دربارۀ خلقت جهان هستی، تاریخ انبیا و جهان شناسی بدانند، آن را از اهل کتاب می پرسیدند. اهل کتاب، یهودیانِ صاحب تورات و نصارا بودند. اهل توراتی که در میان عربها زندگی می کردند، خودشان بدوی و عوام بودند و چیزی بیشتر از عامّۀ اهل کتاب، نمی دانستند.

ص:146

بیشترین آنان از قبیلۀ حمیر(1) بودند که به دین یهودیّت گرویده بودند. پس از آن که این قبیله مسلمان شدند، بر آداب و رسوم قبلی خویش باقی ماندند که تناسبی با احکام شرعی و آموزه های اسلامی نداشت، از قبیل اخبار مربوط به خلقت جهان و حوادث و تاریخ گذشتگان و امثال آن. عدّه ای از این افراد عبارت بودند از کعب الأحبار، وهب بن منبه، عبدالله بن سلام و امثال ایشان.

بدین ترتیب، تفسیرها پر از منقولاتی شد که نزد یهودیان بادیه نشین وجود داشت و مفسّران، کوتاهی کرده و دقّت لازم را در نقل اخبار به عمل نمی آوردند و بدین ترتیب کتابهای تفسیری مملوّ از منقولات یهودیان بادیه نشین بود که بدون تحقیق و تأمّل، آنها را نقل می کردند.(2)

به این ترتیب، فرهنگ بنی اسرائیلی در جامعۀ مسلمین وارد شد و انتشار یافته است؛ از این رو، در مکتب خلفا عدّه ای قایل شده اند:

ص:147


1- (1) - حِمیر، قبیله ای بزرگ از قحطانی ها می باشد که به حِمیر بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان منسوب هستند. و سرزمینهای حمیر در یمن بوده است. کم کم دین یهودیّت در میان حمیری ها منتشر شد. قبل از آن، خورشید را می پرستیدند و معبدی در صنعا به نام «رئام» داشتند که به آن خیلی احترام داشته و قربانیهایی را بدان تقدیم می داشتند، (به نقل معجم قبائل العرب، عمررضا کحاله: 304/1).
2- (2) - مقدّمه ابن خلدون: 555، چاپ بیروت.

خداوند جسم است! از انبیای الهی معصیتهایی صادر می شود! خداوند در مبدأ و معاد دیده می شود و اندیشه های بنی اسرائیلی دیگر.(1)

در این جا سعی می کنیم که تعریفی بسیار کوتاه از عدّه ای از اهل کتاب که در تاریخ اسلام نقش داشته اند، ارائه دهیم:

1 - کعب الأحبار

او از احبار یهود بود که در زمان عمر بن خطّاب اسلام آورد و از وی تقاضا کرد تا اجازه دهد در مدینه اقامت گزیند.

پس از شروع حرکتهای انقلابی علیه عثمان، او به شام رفت. معاویه، مقدم او را گرامی داشت و وی را از مشاوران خویش قرار داد. او در سال 32، یا 34، یا 38 هجری در شهر حمص از دنیا رفت.

به واسطۀ کعب و امثال وی، تعدادی از قصّه های تلمود - اسرائیلیّات - وارد منابع روایتی شده و به عنوان جزئی از اخبار دینی و تاریخی، محسوب شده است.

بعضی از صحابه از او در مورد ابتدای خلقت و چگونگی معاد و تفسیر قرآن، سؤال می کردند.

تعدادی از صحابه و تابعین از قبیل: انس بن مالک، ابوهریره، معاویه، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، اسلم آزاد کردۀ عمر، عطاء بن یسار و غیره از او روایت می کرده اند.

ص:148


1- (1) - معالم المدرستین، علّامه عسکری: 48/2، چاپ تهران.

ترمذی، ابوداوود و نسایی در صحاح و مسانید خویش از او روایت کرده اند.(1)

2 - تمیم بن اوس دارمی

او یک راهب نصرانی بود که بعد از غزوۀ تبوک وارد مدینه شد و اظهار اسلام کرد. عمر در زمان حکومتش او را از نزدیکان خویش قرار داد و سهم وی را از بیت المال به اندازۀ بدریّین قرار داد.

او در هر هفته، ساعتی را به تمیم اختصاص داده بود تا قبل از نماز جمعه در مسجدالنبی، سخنرانی کند. عثمان این فرصت را به دو روز در هفته افزایش داد.

اعتماد و اطمینان عمر به تمیم به حدّی رسیده بود که او را امام جماعت نماز تراویح قرار داده بود. تمیم در مدینه زندگی کرد تا وقتی که عثمان به قتل رسید.

پس از آن، به سوی شام رفت و تحت حمایت معاویه زندگی می کرد. او در سال چهلم هجری از دنیا رفت. جمعی از صحابه از قبیل: انس بن مالک، ابوهریره و معاویه از او روایت کرده اند.(2)

ص:149


1- (1) - العلل و معرفة الرجال، احمد بن حنبل: 521/2، چاب المکتب الاسلامی.
2- (2) - مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور: 307/5، چاپ دمشق.
3 - وهب بن منبّه

او در اصل از فارس بود. جدّ وی به یمن مهاجرت کرده بود. در آن جا آبا و اجدادش به دین یهودیّت گرویده بودند. گفته شده است که پدرش، منبّه در یمن اسلام آورده بود و پسرش وهب بعد از پدرش به سرزمینهای خودشان که فتح شده بود، رفت و آمد می کرد.

ذهبی در تذکرة الحفاظ آورده است:

«او از عالمان اهل یمن بود که در سال 34 هجری متولّد شده بود. وی بعضی از صحابه را درک کرده و از آنان روایت می کرد. همچنین بسیاری از صحابه از وی روایت می کرده اند که از جمله: ابوهریره و عبدالله بن عمر بوده اند. از جمله سخنان وی این است:

«من 72 کتاب از کتابهای آسمانی را خوانده ام».(1)

نمونه هایی از اسرائیلیّات در تفسیرهای مسلمانان

1 - قرطبی در تفسیر سورۀ غافر، از خالد بن معان، از کعب روایت کرده است:

«هنگامی که خداوند، عرش را خلق کرد، او گفت: هر آینه خداوند چیزی عظیم تر از من خلق نکرده است و از عظمت بر خود لرزید.

ص:150


1- (1) - میزان الاعتدال، ذهبی: 352/4، چاپ حلب؛ اضواءٌ علی السنة المحمّدیّه، ابوریّه:150-149، چاپ بیروت.

خداوند متعال که این تکبّر را از عرش دید، ماری را خلق کرد. این مار، دور عرش الهی حلقه زد، این مار هزار بال داشت و در هر بالی هفتاد هزار پر داشت و در هر پری، هفتاد هزار چهره داشت و در هر چهره ای، هفتاد هزار دهان داشت و در هر دهانی، هفتاد هزار زبان داشت. در هر روز به تعداد قطره های باران و برگهای درختان و عدد شنهای دشت و بیابان و به تعداد روزهای دنیا و تعداد تمام فرشتگان، تسبیح خداوند از دهانهای این مار خارج می شد! پس این مار به دور عرش پیچید. عرش که در حلقۀ مار قرار گرفته بود، به اندازۀ نصف مار بود. وقتی حقارت خود را دید، تواضع و فروتنی کرد».(1)

2 - معاویه به کعب گفت:

«تو می گویی که ذو القرنین افسار اسب خود را به ستارۀ ثریا می بست؟ کعب به او گفت: تو اگر از این تعجّب می کنی، باید بدانی که خدا در قرآن درباره اش می گوید: وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْ ءٍ سَبَبًا(2)؛ ما از هر چیزی، سبب و وسیله ای را به او عنایت کردیم».

3 - کعب می گفت:

«زمینهای هفتگانه بر روی صخره ای واقع شده و صخره در کف دست فرشته ای مستقر شده و فرشته بر بال یک ماهی قرار گرفته و

ص:151


1- (1) - الجامع لاحکام القرآن، قرطبی: 282/15، چاپ قاهره.
2- (2) - تفسیرالقرآن العظیم، ابن کثیر: 106/3، چاپ بیروت.

ماهی در آب و آب در باد و باد در هوا قرار گرفته است؛ بادی عقیم که تلقیح نمی کند و شاخهای آن در عرش معلّق هستند».(1)

چکیدۀ بحث

در خلال بررسی و استقصای ادلّۀ شرعی و تاریخی و با توجّه به واقعیّتهای عینی، ثابت شد که قرآن کریم از عوامل نگه دارنده و مصونیّت ذاتی برخوردار است که بر سلامتی آن از تحریف در طول قرون متمادی دلالت می کند.

این کتاب به عنوان منبع اساسی برای حفظ کیان امّت اسلامی و موجودیّت سیاسی، فرهنگی و عقیدتی آن به شمار می رفته است.

قرآن کریم بر افکار و اندیشۀ مسلمانان اثر گذاشت و چون دارای محتوایی غنی و پر بار بود، افکار جدید الهی را در جامعه منتشر ساخت. این هماهنگی و ارتباط فکری مسلمانان با قرآن کریم باعث شد که مسلمانان با هر چیزی که در مقابل قرآن باشد، مبارزه کرده و آن را کنار بزنند.

علاوه بر این، قرآن کریم بر خلاف کتابهای آسمانی دیگر، از پشتوانه، غیبی و الهی برخوردار بود که ضامن حفاظت آن از تحریف شده بود؛ زیرا اسلام، آخرین دین الهی محسوب می شد که

ص:152


1- (1) - اضواء علی السنة المحمدیّه، ابوریه: 159-158، چاپ بیروت.

تا روز قیامت جاودانه خواهد ماند و دست غیب الهی در صدد بوده است که قرآن را به عنوان متنی که در طول تاریخ بشریّت، راهنما و هدایت گر آنان است، از هر گونه گزندی حفظ کند.

اضافه بر این، رسول اکرم (علیهما السلام) نیز اهتمام ویژه ای به جمع آوری و حفظ قرآن داشته اند. آن حضرت آنچه را در سینه داشت، به حافظان قرآن - که زیاد بودند - عرضه می کرد و آنان در حفظ آن، سعی فراوان می کردند. بعضی از صحابه، مصحفهای خود را به آن حضرت عرضه می کردند و برای مقابله و تصحیح، آن را پیش رسول اکرم (علیهما السلام) قرائت می کردند، بدین ترتیب قرآن در الواح، پوستها، استخوان کتف شتر، پوست درخت خرما و چیزهای دیگر، از اوّل تا آخرش جمع آوری شد. از سوی دیگر اهل بیت (علیهم السلام) - که از هر گونه رجس و پلیدی به دور بودند - به صورت ویژه در محافظت و نگهداری از قرآن، تلاش می کردند.

پس از رحلت رسول اکرم (علیهما السلام) مسلمانان به صورت بی سابقه به حفظ و نگهداری از قرآن اهتمام ورزیدند و مواظب بودند که کمترین تغییر و تبدیل در قرآن رخ ندهد؛ چنان که در قصّۀ حذف حرف «واو» بدان اشاره شد.

سنّت شریف نبوی نیز که یکی از منابع اصلی است، به صورت متواترو قطعی بر سلامت قرآن از هر گونه تحریفی تأکیدمی ورزید. و همین که قرآن را به عنوان آخرین و تنها مرجع تمییز حق از

ص:153

باطل معرّفی می کرده، دلیل بر این است که آن را به دور از هر گونه تحریفی می دانسته است.

سنّت شریف نبوی به علمای اسلام دستور داده است که روایات مشکوک از جهت سند، یا متن را بر قرآن کریم عرضه کنند و قرآن را ملاک صحت و سقم روایات قرار دهند، به این ترتیب، جایی برای حدیث تحریف که عدّه ای بدان قایل شده اند، یا احتمالش را داده اند، باقی نمی ماند. علمای مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و مکتب اهل سنّت این روایات را از افسانه هایی دانسته اند که قابل بحث و بررسی نمی باشد. آنان هر فرد، یا گروهی را که قایل به تحریف قرآن می شد، به شدّت مورد حمله و انتقاد قرار می دادند.

کسی که به بررسی مواضع علمای اسلام در قبال روایات تحریف که در صحاح و مسانید ذکر شده است، بپردازد، در می یابد که موضعگیری آنان دربارۀ این روایات، واضح و روشن است. تنها عدّۀ قلیلی که تمام آنچه در صحاح و مسانید آمده را صحیح می پندارند، به روایات تحریف، توجّه می کنند، امّا این موضعگیری با مواضع علمای مدرسۀ اهل بیت و اهل سنّت، همخوانی ندارد و بدان اعتنا نمی شود.

بنابراین، تلاشهای عدّه ای که در صدد بوده اند تا مسألۀ تحریف را تحت شعار حفظ اسلام، یا تحقیق در تاریخ اسلام به تمام مسلمین

ص:154

یا به مذاهب خاصّی نسبت دهند، عقیم مانده است و هر آینه خداوند متعال فرموده است:

إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.(1)

«هر آینه ما قرآن را نازل کردیم و ما آن را حفظ می کنیم».

اگر از مطالعه و بررسی سطحی بگذریم و عمیقاً و با تأمّل به بررسی مسائل تاریخی بپردازیم، نقش تاریخی ائمّۀ اهل بیت (علیهم السلام) در رشد و گسترش بحثهای قرآنی برای ما روشن خواهد شد. آنان بر اساس قواعد و خطوطی که پیامبر اکرم (علیهما السلام) ترسیم کرده بود، حرکت کرده و در مقابل هجومهایی که به اسلام و قرآن می شد، ایستادگی می کردند. این هجمه ها در اثر اوضاع سیاسی و روشها و گرایشهای مختلف در فهم قرآن به وجود می آمد، چنان که بعضی از نحله های کلامی، یا فلسفی، یا گروه های سیاسی، نصوص قرآنی را برای تأیید فکر و اندیشه یا حکومت خود، به خدمت می گرفتند.

ص:155


1- (1) - حجر (15):9.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109