اربعین (40 حدیث همراه شناسنامه برخی از دشمنان خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام)

مشخصات کتاب

اربعین (40 حدیث همراه شناسنامه برخی از دشمنان خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام)

نوشته : مرحوم حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد امامی شیرازی

تعداد صفحات: 102ص

تنظیم و صفحه بندی : موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان www.Ghbook.ir

فهرست

1- امامت عهد الهی است

2- اسامی اولیاء و معرفی آنان به دست خداست

3- آفرینش اولیاء الله

4- هدایتگران الهی با انتصاب خدا تعیین می شوند نه با انتخاب مردم

5- آفرینش موجودات از نور چهارده معصوم است

6- آفرینش مخلوقات به طفیل وجود چهارده معصوم است

7- نه نفر از امامان از صلب امام حسین علیه السلام هستند

8- خلقت نوری چهارده معصوم

9- حجج الهی به عنوان پیش نیاز خلقت ، خلق شده اند

10- چرا خداوند حضرت فاطمه را زهرا نامیده است

11- منشور امامت از زبان امام رضا علیه السلام

12- اولین پرسش در قیامت از حب و ولایت عای علیه السلام است

13- لباس ناسوتیان بر اندام لاهوتیان

14- علت خلقت نوری پیامبر و علی و ائمه ی اطهار علیهم السلام

15- تعداد امامان دوازده نفرند

16- پیامبر امامان را برای ( نعثل ) یهودی نام بردند

17- هفتاد و دو حرف از اسم اعظم به امامان داده شده است

18- حدیث نجوا

19- به خواست ولی خدا درخت خشک ، سبز و به ثمر می نشیند

20- خلقت شیر به فرمان موسی بن جعفر به اذن خدا

21- علم بی منتها

22- فضائل بی منتها

23- مژده به شیعیان علی علیه السلام

24- علم لدنی

25- انس بن مالک با نفرین علی علیه السلام کور می

ص: 1

شود

26- علم صحیح در انحصار معصومین است

27- بهشت در گرو محبت به اهل بیت علیهم السلام است

28- برنامه ی اوصیاء را خدا تعیین می کند

29- حب و بغض ائمه نشانه ی حلال زادگی و حرامزادگی است

30- ولایت بدون برائت کافی نیست

31- تقسیم بهشت و جهنم به دست علی علیه السلام است

32- نشانه ی دوستی و دشمنی اهل بیت علیه السلام

33- فضیلت لعن بر اعداء

34- رسوائی ( ابن جوزی ) در احتجاج با خانمی

35- کفر خلیفه ی اول و دوم

36- برائت و بیزاری در زیارات

37- امام حسین علیه السلام در نماز بر میت منافقی او را لعنت می کند

38- لعنت امام صادق اعداء دین را به صورت دعا

39- احتجاج شیطان با عمر علیهما اللعنة و العذاب در قیامت

40- طعن و لعن امام رضا در قیامت در قنوت نماز وتر بر اعداء دین

* شناسنامه برخی از دشمنان خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام :

1- ابوسفیان

2- ابوقحافه

3- بنی امیه

4- عمرو عاص

5- معاویه

فهرست منابع و مأخذ

انگیزه ی تألیف

حدیث شریف ذیل :

الحسین بن محمد الاشعری عن معلی بن محمد بن جمهور عن عبدالرحمن بن ابی نجران عمن ذکره عن ابیعبدالله علیه السلام : من حفظ من احادیثنا اربعین حدیثاً بعثه الله یوم القیامة عالماً فقیهاً (1)

هرکس چهل حدیث و گفتار ما را حفظ کند روز قیامت خداوند او را عالم و فقیه مبعوث می گرداند .

* شرح و توضیح :

مقصود از حفظ چهل حدیث یکی از جهات زیر می تواند

ص: 2


1- اصول کافی کتاب فضل العلم باب النوادر در ح 7

باشد :

1 – از بر کردن و حفظ مصطلح

2- به معنای ضبط و نگهداری و حفظ آن از تحریف و مفقود شدن و غیره ، از دست دشمنان اهل بیت که در طول تاریخ همیشه بوده و هست و خواهد بود که با تاکتیک های مختلف در براندازی آثار اهل بیت عترت و طهارت می کوشند گاهی با تحریف لفظ حدیث و گاهی با تحریف معنا و تطبیق ان با تخیلات شیطانی خویش و گاهی با بیان اینکه این مطلب مربوط به زمانهای گذشته بوده واکنون قابل عمل نیست و غیره حفظنا الله من وساوس النفس بحوله و قوته .

اهداء و تقدیم

به : اولین ولیّ مظلوم خدا ، عین الله ، ید الله ، قدرت الله ، یعسوب الدین ، امام المتقین ، علی بن ابیطالب علیه السلام

به : اولین و بزرگترین مدافع حریم ولایت ، صدیقه ی طاهره مطهره ، فاطمة مرضیه سلام الله علیها

به : محسنی که در راه ولایت شهید گردید.

به : و بالاخره تقدیم به ولی منتقم حجة ابن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف

پیش خوان و پیشگفتار :

اشاره

الف :

مطالعه و پژوهش در تاریخ پیدایش انسان در روی کره ی زمین آدمی به این واقعیت میرسد که انسان ها از همان آغاز به دو گروه کلی تقسیم و با دو گرایش راه و رسم زندگی خود را شروع و دنبال کرده اند که این دو گروه به نامهای مؤمن - کافر – و یا حق – باطل – نام گرفته و هرکدام در زیر چتر هدایت و راهنمایی معینی قرار گرفته اند

ص: 3

چنانکه خالق انسانها می فرماید : « الله ولی الذین ءامنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون » (1)

یک دسته در زیر چتر هدایت خدا قرار گرفته اند و خداوند هم آنها را از هرگونه تاریکی جهالت و ضلالت و حیرت نجات داده و در یک مسیر روشن و متعالی قرار داده و گروه مخالف در زیر چتر و پوشش شیاطین سرکش و طغیانگر انسی و جنی واقع شده وبه عکس تمام روزنه های نور به روی آنها بسته و در تاریکی مطلق واقع می شوند و سرانجامشان هم آتش سوزان الهی است که برای همیشه در آن خواهند ماند.

هدایتگران هر دو گروه در اصطلاح قرآن کریم و روایات پیامبر و ائمه ی اطهار به نام ولیّ و یا امام نامیده شده اند چنانچه در آیه ی قبل آمده و در سوره ی سجده آیه 24 می فرماید : « و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا »(2) در مورد مؤمنین که در زیر پوشش هدایت (خدا ) قرار گرفته اند.

ودر مورد ولایت شیاطین و طاغوتها میفرماید : « و جعلناهم ائمة یدعون الی النار و یوم القیامة لا ینصرون »(3)

تا اینجا معلوم شد که بشر در طول تاریخ حیات ، خود را با ولایت و هدایتگری هدایتگران شروع و ادامه داده و هرکدام از والیان رهروان خود را به یک مقصد هدایت کرده و می برند.

از اینجا به بعد باید گفت که همیشه بین هر دو گروه رهروان و هردو ولایتمداران اختلاف بوده

ص: 4


1- بقره 257
2- سجده 24
3- قصص 41

و هرکدام خود را بر حق و مخالفین خود را بر باطل میدانسته اند.

معنای ولایت

راغب در کتاب ارزشمند خود ( المفردات فی غرائب القرآن ) پیش از سی معنا برای ولایت و مشتقات آن آورده است ولی آنچه مورد بحث ما است همان معنای سرپرستی و تصرف در کارهای راهبردی بشراست که به ولایت ( تشریعی ) نامیده شده و یا تصرف و دگرگونی در خلقت خود انسان و یا موجودات دیگر که به ( ولایت تکوینی ) معروف است بدیهی است که انسانها که نمی توانند در ذات و خلقت موجودات تصرف و دگرگونی انجام دهند هرگز مدعی ولایت تکوینی نشده اند و گفته اند ولایت تکوینی مخصوص خداوند متعال است .

ولی ولایت تشریعی که قابل دستکاری و تحریف است بسیاری

از افراد در زمان حیات ولایت مدار واقعی و الهی ادعای ولایتمداری کردند مانند (مسیلمه کذاب و اسود عنسی ) که در زمان حیات پیامبر عظیم الشأن اسلام ادعای نبوت کردند و کارشان به رسوائی کشید (1) و بعضی پس از شهادت ولی اعظم الهی رسول اکرم مانند خلفای ثلثه و بعد از آنها از بنی امیه و سپس بنی العباس که بنی امیه و بنی مروان هزارماه حکومت کردند و پس از آنها بنی عباس که جمعاً 37 نفر بر مسلمانان حکومت کردند که گفته اند دهمین آنها ( متوکل ) أکفرهم می باشد .

***

1-پس از پایان مراسم تعیین جانشینی در غدیر خم در سال دهم هجرت پیامبر و مسلمانان از انتشار اسلام در سرتاسر عربستان مسرور و خوشحال بودند و هنوز ماه ذی الحجه به

ص: 5

پایان نرسیده بود که دو نفر از یمامه وارد مدینه شدند و نامه ای از مسیلمه که بعدها به مسیلمه کذاب معروف گردید تسلیم حضور پیامبر نمودند ، یکی از دبیران پیامبر نامه را باز کرد و خواند ، نامه حاکی از این بود که شخصی به نام مسیلمه در یمامه ادعای نبوت نموده و خود را شریک پیامبر میداند متن نامه در کتابهای سیره و تواریخ اسلامی ضبط گردیده در قسمتی از آن نامه چنین آمده – امابعد فانی قد اشرکت فی الامر معک و ان لنا نصف الارض و لقریش نصف الارض و لکن قریشاً قوم یعتدون – من درامر نبوت شریک تو قرار گرفته ام نیمی از زمین متعلق به ما است و نیم دیگر متعلق به قریش است ولی قریش با عدالت رفتار نمی کند – وقتی پیامبر از مضمون نامه آگاه شد رو به آورندگان نامه کرد و فرمود اگر شما سفیر و قاصد نبودید به کشتن شما دستور میدادم زیرا شما آئین توحید و رسالت مرا پذیرفته بودید به چه دلیل از چنین مرد تهی مغزی پیروی کرده و از آئین اسلام برگشته اید.بعد پیامبر دستور داد نامه کوتاهی ولی پر محتوا در پاسخ نوشتند.

بسم الله الرحمن الرحیم .... من محمد رسول الله الی مسیلمة الکذاب السلام عن من اتبع الهدی –اما بعد فان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین

مسیلمه در سال دهم هجرت به مدینه آمد و اسلام آورد ولی پس از مراجعت به زادگاهش ادعای پیامبری کرد.

پس از شهادت پیامبر معاوضه و مبارزه با مرتدان عرب نخستین برنامه

ص: 6

خلافت اسلامی بود به همین دلیل منطقه نفوذ مسیلمه در محاصره سربازان اسلام قرار گرفت و شکست این مدعی دروغین ثابت شد بعضی از یاران ساده لوحش به وی گفتند چه شد آن نصر و یاری غیبی که ما را به آن امیدوار ساختی ؟! مسیلمه در پاسخ گفت _ اما دین فلا دین قاتلوا عن أحسابکم - وعده ی کمک غیبی دروغی بیش نبود ولی از کرامت و حسب خود دفاع کنید سپس وی و گروهی از یارانش در محوطه ی باغی کشته شدند و بساط نبوت دروغین برچیده شد و همچنین در همان زمان ( اسود بن کعب العنسی ) در یمن چنین ادعایی کرد و سرانجام به تدبیر فرماندار یمن یک روز پیش از شهادت پیامبر کشته شد .(1)

ب :

برای فهمیدن جایکاه پر ارزش هر موجودی قدم آغازین باید به دنبال شناخت ماهیت آن موجود رفت و سپس به جایگاه هرکدام در عالم خلقت پرداخت.

در آغاز باید بهترین منبعمورد اطمینان را پیدا کرد و از آن راه در وادی شناخت موجودات گام نهاد پیداست هر منبعی که به خالق هستی وصل نباشد قابل اعتماد نیست زیرا اوست که : یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور (2) و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین (3) .

پیداست که تنها گروه مرتبط و وابسته ای که مستقیم با ذات لایزال و عالمش در ارتباطند و واسطه بین او

ص: 7


1- فروغ ابدیت ج 30 از ص 944 تا 947
2- سوره غافر : آیه 19
3- انعام : آیه 59

و مخلوقات و هرگونه قبض و بسطی و جعل و عزلی بوسیله آنها انجام می گیرد. انبیاء و رسولان الهی هستند که با فرمان او هرگونه تصرف و دگرگونی به دست آنها در هستی پدیدار می گردد که گوید : إنی أخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله(1) .)

کوتاه سخن اینکه اینها کارگزاران خداوند سبحان در تمام عوالم ملک وملکوتند از اینرو ما هم دریچه ای از همین راه باز کرده و به دنبال معرفت انواع مخلوقات و جایگاه هرکدام در صحنه گیتی میرویم به امید آنکه مشمول : ( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (2) ، و أنّ هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه(3) ) باشیم و در راهی که پیش داریم به خطا نرویم .

انواع مخلوقات

عن عبدالله بن سنان قال : سألت اباعبدالله جعفربن محمد الصادق علیه السلام فقلت الملائکة افضل ام بنو آدم ؟؟

فقال : قال امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام : إنّ الله عزوجل رکّب فی الملائکة عقلاً بلا شهوة ، و رکب فی البهائم شهوةً بلا عقل و رکّب فی بنی آدم کلیهما ، فمن غلب عقلة شهوته فهو خیرٌ من الملائکه و من غلبت شهوته عقله فهو شرٌ من البهائم .

از امام صادق علیه السلام پرسیدم که آیا ملائکه افضلند یا بنی آدم ، حضرت فرمودند : که امام علی علیه السلام فرموده که خداوند در آفرینش ملائکه تنها عقل به کار گرفته است بدون شهوت و در بهائم و حیوانات تنها شهوت و در بنی آدم هردو ، پس هرکس عقلش بر شهوتش غلبه کند او از ملائکه بالاتر و

ص: 8


1- آل عمران : آیه 49
2- عنکبوت : آیه 69
3- انعام : آیه 153

هرکس شهوتش بر عقلش چیره گردد از بهائم پست تر است.(1)

چنان که ملاحظه میفرماید چون سائل از علت برتری بعضی انسانها بر فرشتگان سؤال می کند حضرت مخلوقات را به سه دسته تقسیم و ماهیت هر کدام را بیان میفرماید که حقیقت ترکیبی هریک از فرشتگان ، انسان و بهائم از چیست .

مولوی در مثنوی همین حدیث را به شعر آورده و چنین می گوید :

در حدیث آمد که خلاق مجید

خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گره را جمله عقل و علم جود

آن فرشته است و نداند جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هوی

نور مطلق زنده از عشق خدا

یک گروه دیگر از دانش تهی

همچو حیوان از علف در فربهی

اونبیند جز که اصطبل و علف

از شقاوت غافل است و از شرف

وان سوم هست آدمیزاد و بشر

از فرشته نیمی و نیمش زِ خَر

نیم خر خود مایل سفلی بود

نیم دیگر مایل علوی شود

تا کدامین غالب آید در نبرد

زین دوگانه تا کدامین بُرد نَرد(2)

اما باید توجه داشت که مخلوق دیگری هم وجود دارد که هزاران هزار سال قبل از خلقت این سه گروه آفریده شده اند که جنس و عنصر و ماهیت آنها از جنس هیچکدام اینها نیست بلکه خلقت آنها از نور جلال ذات مقدس خودش می باشد .

بلکه خلقت اینها مانند ( روح ) هم نیست زیرا روح هم از ماده ریح گرفته شده چون باد متحرک است و روح هم از سنخ همان است و متحرک ، منتها نوعی خاص از

ص: 9


1- علل الشرایع ج 1 باب 6 ص 40 ، انسان کامل مرحوم مطهری ص 18 به نقل از اصول کافی و تفسیر صافی و علل الشرایع
2- مثنوی ص 361

باد است که خداوند به خودش نسبت داده مانند نسبت ( کعبه ) به خانه ی من و یا رسولی به خلیل من ، حبیب من و اشباه اینها پس روح هم مخلوقی است و ماهیت خاص خود را دارد و حادث است.(1)

تفاوت ماهوی

تاکنون به ماهیت پنج نوع از آفریده های هستی آشنا شدیم که هرکدام ویژگی خاص خود را داشتند و به عبارت دیگر هر پنج نوع با هم ما به الاشتراک و ما به الامتیازی داشتند . 1. فرشتگان ترکیبی از عقل و علم 2 . حیوانات ترکیبی از جنس ماده و هوی و هوس 3 . انسان : ترکیبی از ماده ی هوی و هوس و عقل 4 . جن : ترکیبی از لهبهای آتش و هوی و هوس و عقل 5 . روح : ترکیبی از جسم لطیف و نهادی نا آرام و متحرک . ولی وجود مقدس پیامبر عظیم الشأن اسلام و خاتون دو سرا فاطمه زهرا و 12 نور پاک ائمه ی اطهار از هیچکدام گروه پنجگانه ی فوق نیستند بلکه خلقت اولیه ی آنها از نور خاص ذات ذوالجلال می باشد چنانکه وجود مقدس امام هادی علیه السلام به آن مرد با معرفت که از آنحضرت تقاضا کرده که زیادی در کمال بلاغت به من تعلیم نما که هرکدام از شما را خواستم زیارت کنم !! فرمود : « خلقکم الله انواراَ فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم فجعلکم فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیه اسمه .............

شما را از نور جلال خاص خود آفرید و اطراف عرش خود قرارتان داد تا وقتی

ص: 10


1- اصول کافی ج 1 باب الروح ص 123

که بر ما منت نهاد و شما را به روی زمین و در خانواده ای که به فرمان خودش بنا بود نور از آنجا سر به فلک کشیده و نام خودش در آن خانه ها بلند شود قرار داد .

تا جائی که شما را در شریفترین جایگاه گرامیان و بلندترین منازل مقربین و بالاترین درجات مرسلین قرار داد به طوری که هیچکس بدان پایه نرسد و فوق آن جایگاه جائی نباشد که کسی راه یابد و یا پیش روی بر آن سبقت گیرد ، یا کسی بدانجا طمع کند ، تا هیچ ملک مقربی و یا نبی مرسلی و یا صدیقی و یا شهیدی ، و یا عالم و یا جاهلی و هیچ دون و برتری و نه مؤمن صالحی و نه فاجر بدکاری و نه گردنکش ستیزه جوئی و نه شیطان رانده شده ای و نه خلق دیگری نماند مگر اینکه جلالت و عظمت و شوکت شما را به آنها بنمایاند و بشناساند و کرامت و قرب منزلت و تمامیت نور شما را به آنها بفهماند (1)

با بیانی دیگر : خداوند متعال هر موجودی را برای بعهده گرفتن هر کاری در عالم خلقت آفریده است و در وجودش عناصری به کار برده که ویژه ی خود اوست و از عهده ی انجام وظیفه ای که به عهده اش گذاشته برنیاید و با بهترین وجه ممکن از آن موجود سرمیزند که قل کل یعمل علی شاکلته(2) مثلاً خورشید را برای نور دادن به عالم و جبرئیل برای آوردن پیامها از سوی خدا برای پیامبرش ، اسرافیل برای دمیدن در صور و انسان برای انتخاب راه

ص: 11


1- زیارت جامعه کبیره ، مفاتیح الجنان
2- أسراء : آیه 84

خوب و بد و در هر راه به کامل رسیدن و غیره .

اکنون باید دید آیا می توان نوعی از این مخلوقات با نوع دیگر جابجا کرد و برنامه ی یکی را به عهده ی دیگری گذاشت ؟! مثلاً گفته شود به فلان انسان که تو بیا و رسالت پیام رسانی خدا به پیامبرش را به عهده بگیر و جبرئیل را گفت که تو وظیفه ی تکامل اختیاری و انتخاب یکی از دو راه خیر و شر را عهده دار باش ؟!

یا فلان انسان بگوید همان ولایت و اختیاری که پیامبر گرامی اسلام بر مردم داشت ، منهم دارم و برنامه ی هدایت خلق بر عهده ی من است ؟!

همین اشتباه و خطای ذهن بشر باعث شد که جایگاه خود را در عالم وجود نشناسد و به پیامبران خرده بگبیرد و بگوید جنازه ی پیامبر عظیم الشأن باید روی زمین بماند تا ما برویم در سقیفه و سرپرست برای مردم تعیین کنیم؟!؟!

1- امامت، عهد الهی است

امامت عهد و پیمان الهی است و باید با تعیین خداوند متعال باشد و احدی حق ندارد کسی را برای مردم انتخاب کند حتی انبیاء و یا امامان معصوم چنانکه در آیه شریفه 124 بقره و غیره خداوند (امامت) را عهد خود می داند و در پاسخ حضرت ابراهیم علیه السلام که تقاضا می کند امامت را در خاندان من قرار ده (و من ذریتی) میفرماید: (لا ینال عهدی الظالمین) و در روایات فراوانی که از ائمه معصومین و نبی اکرم صلوات اله علیهم به این معنا تصریح شده است که ما در اینجا به یک روایت

ص: 12

از اصول کافی بسنده مینمائیم:

( الحسین بن محمد عن معلی بن محمد عن علی بن محمد عن بکر بن صالح عن محمد بن سلیمان عن عثیم بن اسلم عن معاویه بن عمار عن ابیعد اله علیه السلام قال اِنّ الأمامة عهد من الله عزوّجل معهود لرجال مُسمیّن لیس للامام ان یَزویها عن الذی یکون من بعده، اِنّ الله تبارک و تعالی اَوحی الی داود علیه السلام اَنِ اتخذ وصیّاً من اهلک فانه قد سبق فی علمی ان لا ابعث نبیاً الا وله وصیٌ من اهله و کان لداود علیه السلام اولادٌ عدّه و فیهم غلامٌ کانت امه عند داود و کان لها محباً فدخل داود علیها حین اتاه الوحی فقال لها: ان الله عزوجل اوحی الیّ یامرنی اَنَ اتَخذ وصیاً من اهلی فقالت له إمرأتة فلیکن ابنی، قال: ذالک اُرید، و کان السابق فی علم اله المحتوم عنده انه سلیمان، فاوحی اله تبارک و تعالی الی داود: ان لا تعجل دون ان یأتیک امری، فلم یلبث داود ان ورد علیه رجلان یختصمان فی لغنم و الکَرم فاوحی الله عزوجّل الی داود اَنِ اجمَع وُلدک فمن قضی بهذه القضیه فاصاب فهو وصیک من بعدک، فجمع داودعلیه السلام وُلده فلما اَن قصّ الخصمانِ قال سلیمان علیه السلام یا صاحب الکرم متی دخلت غنم هذاالرجل کرمک قال دخلَته لیلاً، قال: قضیتُ علیک یا صاحب الغنم باولاد غنمک و اصوافها فی عامک هذا، ثم قال له داود: فکیف لم تقض بر قاب الغنم و قد قَوَّمَ ذلک علماء بنی اسرائیل وکان ثمن الکرم قیمته الغنم فقال سلیمان: انّ الکرم لم یجتث من اصله و انما اَکَل لحمه و

ص: 13

هو عائدٌ فی قابل، فاوحی الله عزّوجل الی داود: انّ القضاء فی هذه القضیه ماقضی سلیمان به، یا داود اردتَ امراً و اردنا امراً غیره، فدخل داود علی امراته، فقال: اردنا امراً و اراد الله عزّوجل امراً غیره و لم یکن الا ما اراد الله عزوجل، فقد رضینا بامر الله عزوجل و سلّمنا و کذالک الاوصیاء علیهم السلام لیس لهم ان یتعدوا بهذا الامر فیجاوزون صاحبه الی غیره(1).)

ترجمه :

معاویه بن عمّار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمود. امامت عهدی پیمانی است از سوی خداوند عزوجل که برای مردانی مشخص بسته شده است، هیچ امامی حق ندارد از امام بعد از خود برگرداند و دور کند خداوند تبارک و تعالی به حضرت داود علیه السلام وحی کرد که: وصیی از اهل خودت انتخاب کن زیرا در علم من چنین گذشته که هیچ پیامبری بر نگزینم مگر اینکه وصیی از خاندانش برای او باشد. حضرت داود فرزندان زیادی داشت. در میان آنها جوان نورسی بود که حضرت مادر او را دوست می داشت، پیش آن زن آمد و باو گفت: خدای عزوجل بمن وحی فرستاده و امر کرده است که از خاندانم وصی انتخاب کنم، همسرش باو گفت: خوبست پسر من باشد!؟داود گفت من هم همین را خواستارم، ولی در علم حتمی خدا گذشته بود که وی «سلیمان باشد،خداوند تبارک و تعالی به داود وحی کرد که تا فرمان من نرسد در این کار شتاب مکن، دیری نگذشت که دو مرد پیش داود آمدند و درباره باغ انگور و گوسفندان مرافعه کردند. خدای عزوّجل به داود وحی کرد که فرزندانت را

ص: 14


1- - اصول کافی ج 1 ، ح 3 ، باب ان الائمه عهد من الله عزوجل معهود من و احد الی واحد علیهم السلام (کتاب الحجه)

جمع کن، هر که در این قضیه حکم درست دهد او وصی بعد از تواست، داود علیه السلام پسرانش را جمع کرد، چون دو طرف دعوا قصه خود را بازگو کردند، سلیمان علیه السلام گفت: ای صاحب باغ گوسفندان این مرد چه وقت بباغ تو ریخته اند؟ گفت، شب درآمده اند.

سلیمان گفت: ای صاحب گوسفند من حکم می کنم که بچه ها و پشم امسال گوسفندان تو مال صاحب باغ باشد، داود به او گفت چرا حکم نکردی که خود گوسفند ان را بدهد با اینکه علماء بنی اسرائیل قیمت کرده اند و بهای تاکستان با قیمت گوسفندان برابر است، سلیمان گفت تاکها از ریشه کنده نشده و تنها ثمر آنها خورده شده است و سال آینده بار میدهد.

خداوند عزوجل به داود وحی فرستاد که حکم همانست که سلیمان صادر کرد، ای داود تو چیزی راخواستی و ما چیز دیگری را تو آن پسرت را برای جانشینی خود خواستی و ما سلیمان را .داود نزد همسرش آمد و گفت ما چیزی را خواستیم و خدای عزوجل چیز دیگری را خواست و جز آنچه خدا خواهد نشود. ما نسبت به امر خدا راضی و تسلیمیم (پس از نقل این داستان) امام فرمود:وهمچنین است امر اوصیاء و امامان، ایشان هم حق ندارند از امر خدا تجاوز کنند و امامت را به غیر اهلش وا گذارند.

2- اسامی اولیاء و معرفی آنان هم بدست خدا است

الحسین بن محمد بن سعید الخزاعی عن ابن عقده عن جعفر بن علیّ بن نجیح عن ابراهیم بن محمد بن میمون، عن المسعودی ابی عبدالرحمن، عن محمد بن عبدالله الفزاری عن ابی خالد الواسطی عن زید بن علی علیه

ص: 15

السلام قال حدثنی ابی علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی علیهما السلام قال قال رسول الله صلی اله علیه و اله: (یا حسین انت الامام ابن الامام، تسعه من ولدک امناء معصومون و التاسع مهدیهم، فطوبی لمن احبّهم و الویل لمن ابغضهم(1)

ترجمه:

زید بن علی بن الحسین علیهما السلام میگوید پدرم علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی علیه السلام نقل کرد که رسول خدا صلی اله علیه و اله فرمود: یا حسین تو امام و فرزند امامی، نه نفر از فرزندان تو امین و معصومند و نهمین آنها (مهدی) آنها است، پس خوشا بحال دوستان آنها و بدا بحال کسی که با آنها بدی کند.

3- آفرینش اولیاء الله

مرحوم مجلسی از تفسیر فرات بن ابراهیم نقل می کند که علی بن محمد بن مخلّد جعفی معنعناً و بدون حذف رواه از ابن عباس نقل می کند در تفسیر این آیه شریفه هو الذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً. (فرقان 54) که:

(خلق الله نطفهً بیضاء مکنونه فجعلها فی صلب آدم ثم نقلها من صلب آدم الی صلب شیث و من صلب شیث الی صلب انوش و من صلب انوش الی صلب قینان حتی توارثتها کرام الاصلاب و مطهرات الارحام حتی جعلها الله فی صلب عبدالمطلب ثم قسمها النصفین فالقی نصفها الی صلب عبدالله و نصفها الی صلب ابی طالب و هی سلاله فولد من عبدالله محمد صلی اله علیه و آله و من ابیطالب علی علیه السلام. فذلک قول الله تعالی و هو الذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً : زوج فاطمه بنت محمد فعلیٌ من محمد و محمدٌ

ص: 16


1- 1- بحار ج 36 ، ص 360 و361 تاریخ امیرالمؤمنین علیه السلام

من علی و الحسن و الحسین و فاطمه نَسَب و علیٌ الصِّهر(1).)

ترجمه:

خداوند نطفه سفید و روشنی را خلق کرد و در پشت آدم قرار داد و از آنجا به پشت شیث و از پشت او به پشت انوش و از انوش به پشت قنیان و به همین ترتیب در پشت بزرگواران و رحم های پاک منتقل تا در پشت عبدالمطلب و سپس آن را تقسیم و نیمی از آن در پشت عبدالله و نیمی دیگر در پشت ابوطالب پس از عبدالله محمد صلی الله علیه و آله و از ابیطالب علی علیه السلام به وجود آمدند. پس این است مفاد آیه شریفه که خلق الله من الماء .... زوج فاطمه دختر محمد، پس علی از محمد است و محمد از علی و حسن و حسین و فاطمه نسب هستند و علی داماد است.

4- هدایتگران اِلهی بالنتصاب خدا تعیین می شوند نه با انتخاب مردم؟!!

حدیث لوح بهترین دلیل و روشنترین برهان است. هر دلی که خالی از وساوس شیاطین، جن و انس باشد، می تواند از آن کسب نور کند. ولی کوردلان نمی توانند و یا نمی خواهند این گونه واقعیتها را ببینند یا بشنوند که مبادا به پر قبایشان بر بخورد و گوشه ای از کاخ ریاست موهوشان شکسته و رسوایی به بار آورده و مردم، ناخودان بیگانه را از خودهای واقعی تمیز دهند. اینک توجه شما عاشقان ولایت را به حدیث لوح جلب می نماییم.

(ابی و محمد بن الحسن رضی الله عنه قالا حدثنا سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر الحمیری جمیعاً عن ابی الحسن صالح بن ابی حماد و الحسن بن طریف جمیعاً عن بکر بن صالح و حدثنا ابی و محمد

ص: 17


1- - بحار ج 35 ، ص 360 تاریخ امیرالمؤمنین علیه السلام

بن موسی بن المتوکل و محمد ابن علی ماجیلویه و أحمد بن علی بن ماجیلویه و أحمد بن علی بن ابراهیم و الحسین ابن ابراهیم بن ناتانه و احمد بن زیاد الهمدانی رضی الله عنه قالوا حدثنا علی ابن ابراهیم عن ابیه ابراهیم بن هاشم عن بکر بن صالح عن عبد الرحمان بن سالم عن ابی بصیر عن ابی عبدالله علیه السلام قال قال ابی علیه السلام لجابر بن عبدالله الانصاری ان لی الیک حاجه فمتی یخفّ علیک ان اخلو بک، و أسألک عنها فقال له جابر: فی أی الأوقات شئت فخلی به ابو جعفر علیه السلام فقال له: یا جابر اخبرنی عن اللوح الذی رأیته فی ید امی فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و ما اخبرتک به ان فی ذلک اللوح مکتوباً قال جابر: اشهد بالله انی لما دخلت علی امک فاطمه فی حیاة رسول الله صلی الله علیه و آله اهنئها بولاده الحسن علیه السلام فرأیت فی یدها لوحا اخصر ظننت انه زمرد و رأیت فیه کتابا ابیض شبیه الشمس فقلت لها: بأبی انت و أمی یا بنت رسول الله ما هذا اللوح؟ فقالت: هذا اللوح اهداه الله جلّ جلاله الی رسول صلی الله علیه و آله فیه اسم أبی و اسم بعلی و اسم إبنی و أسماء الأوصیاء من ولدی فأعطانیه أبی لیسرّنی بذلک.)

(قال جابر: فأعطتنیه امک فاطمه علیها السلام فقرأته و انتسخته فقال له ابی: یا جابر هل لک ان تعرضه علیَّ؟ قال: نعم فمشی معه ابی علیه السلام حتی انتهی الی منزل جابر فأخرج الی ابی صحیفه من رق فقال له یا جابر انظر أنت

ص: 18

فی کتابک لأقرأه أنا علیک، فنظر جابر فی نسخته فقرأه علیه ابی(علیه السلام) فو الله ما خالف حرف حرفاً، قال جابر: فانی اشهد بالله انی هکذا رأیته فی اللوح مکتوبا:)

(بسم الله الرحمن الرحیم: هذا کتاب من الله العزیز الحکیم لمحمّدٍ نوره و سفیره و حجابه و دلیله نزل به الروح الأمین من عند رب العالمین عظّم یا محمد أسمائی و اشکر نعمائی و لا تجحد آلائی انی أنا الله لا إله إلا أنا قاصم الجبارین و مذل الظالمین و دیان یوم الدین انی أنا الله لا إله إلا أنا فمن رجا غیر فضلی أو خاف غیر عدلی عذبته عذابا لا اعذبه احداً من العالمین فایای فاعبد و علی فتوکل.)

(انی لم ابعث نبیاً فأکملت ایامه و انقضت مدته إلا جعلت له وصیاً و انی فضلتک علی الانبیاء، و فضلت وصیک علی الاوصیاء و أکرمتک بشبلیک بعده، و بسبطیک الحسن و الحسین و جعلت حسناً معدن علمی بعد انقضاء مده ابیه، و جعلت حسیناً خازن وحیی، و أکرمته بالشهاده و ختمت له بالسعاده فهو افضل من استشهد و أرفع الشهداء درجه، جعلت کلمتی التامه معه و الحجه البالغه عنده، بعترته اثیب و أعاقب، أولهم علی سید العابدین و زین أولیاء الماضین، و ابنه سَمّی جده المحمود محمد الباقر لعلمی و المعدن لحکمتی، سیهلک المرتابون فی جعفر الراد علیه کالراد علی حق القول منی لأکرمن مثوی جعفر، و لأسرته فی اشیاعه و انصاره و أولیائه، و انتجبت بعده موسی، و انتجبت بعده فتنة عمیاه لأن خیط فرضی لا ینقطع و حجتی لا تخفی، و ان اولیائی لا تنقطع ابداً، ألا و من جحد و

ص: 19

احداً منهم فقد جحد نعمتی و من غیر آیه من الکتاب فقد افتری علی، و ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مده عبدی موسی و حبیبی و خیرتی، ان المکذب بالثامن مکذب بکل اولیائی و علی ولی و ناصری، و من أضع علیه اعباه النبوه و امتحنه بالاضطلاع، یقتله عفریت مستکبر، یدفن بالمدینه التی بناها العبد الصالح ذو القرنین الی جنب شر خلقی حق القول منی لأقرن عینه بمحمد ابنه و خلیفته من بعده، فهو وارث علمی و معدن حکمتی و موضع سرّی و حجتی علی خلقی، جعلت الجنه مثواه و شفعته فی سبعین من اهل بیته کلهم قد استوجبوا النار و أختم بالسعاده لابنه علی ولی و ناصری و الشاهد فی خلقی، و أمینی علی وحیی، اخرج منه الداعی الی سبیلی و الخازن لعلمی الحسن، ثم اکمل ذلک بابنه رحمه للعالمین علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب، ستذل اولیائی فی زمانه و یتهادون رؤسهم کما تتهادی رؤس الترک و الدیلم فیقتلون و یحرقون و یکونون خائفین مرعوبین و جلین تصبغ الارض من دمائهم، و ینشأ الویل و الرنین فی نسائهم اولئک اولیائی حقاً بهم ادفع کل فتنه عمیاء حندس، و بهم اکشف الزلازل و أدفع الاصار و الأغلال اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و أولئک هم المهتدون(1).)

ترجمه:

ابا بصیر از امام صادق علیه السلام نقل میکند که روزی پدرم به جابر بن عبداله انصاری فرمود: جابر!! من با تو کاری دارم کی وقت دارید که از تو بپرسم؟! جابر گفت: هر وقت بخواهید و بفرمائید. پس روزی پدرم با وی ملاقات و خلوت کرد و فرمود جابر! مرا

ص: 20


1- بحارالانوار ج 36، ص 195 تا 197. تاریخ امیرالمؤمنین علیه السلام و عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 40 تا 44 و کمال الدین و تمام النعمه،ص 301 تا 304

خبر ده از لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول اله صلی علیه و آله دیدی و آنچه مادرمان بتو خبر داد که در آن لوح نوشته شده بود، جابر گفت خدا را شاهد میگیرم که روزی وارد شدم بر مادرت فاطمه در زمان حیات رسول الله صلی اله علیه و آله تا تولد حسن علیه السلام را به وی تبریک گویم، دیدم لوح سبزی مانند زمرّد در دست اوست و دیدم نامه ای سفیدتر از نور خورشید در آن نوشته شده گفتم به آن بانو پدر و مادرم فدای تو باد ای دختر رسول خدا این لوح چیست؟! فرمود این لوحی است که خداوند عزوجل به رسول خدا هدیه کرده و در آن است اسم پدر و شوهر و فرزندان و اوصیاء از فرزندانم پس پدرم بمن داده تا بدان دلشاد و مسرور شوم، جابر گوید پس مادرت فاطمه زهرا بمن داد من خواندم و از آن استنساخ و رونویسی کردم، پدرم فرمود جابر میخواهی بمن نشان دهی؟! گفتم بلی پس پدرم باتفاق جابر حرکت تا به منزل وی رسیدند، جابر صحیفه ای از پوست نازک بیرون آورد و گفت بخدا قسم دیدم در آن لوح این چنین نوشته شده بود:

بسم اله الرحمن الرحیم

این کتابی است از خدای عزیز حکیم برای محمد و نور و سفیر حجاب و دلیلش که روح الامین از پیشگاه پروردگار جهانیان آورده است.

ای محمد اسماء مرا بزرگ شمار و نعمتهایم را شکرگزار باش و قدر نشناس مباش، من خدائی هستم که نیست خدائی جز من، خوار کننده جبارین و خوار کننده ظالمین و دادرس

ص: 21

روز حسابم، من خدائی هستم که نیست خدائی جز من، پس هر کس به غیر از فضل من امیدوار باشد و از غیر عدل من ترسناک، او را چنان عذابی کنم که احدی از جهانیان نکرده باشم، پس مرا بنده باشی و اعتمادت تنها به من باشد.

من هیچ پیامبری را مبعوث نکردم که دوره اش تمام و مدتش بسر آید جز آنکه برای او وصیی قرار دادم، و تو را بر انبیاء و وصیّت بر اوصیاء فضیلت بخشیدم و بعد از او تو را به دو فرزند و دو سبطت حسن و حسین گرامی داشتم، پس حسن را بعد از پدرش معدن علم و حسین را خازن وحی خود دادم و به شهادت مفتخرش گردانیدم و او را سعادتمند کردم، پس او از همه شهدا افضل و درجه اش رفیع تر.

کلمه تامّه و حجت بالغه خود قرارش دادم، بوسیله عترت او ثواب عقاب به بندگان می دهیم که اول آنها «علی» سید العابدین و زینت اولیاء گذشته است، و فرزندش که شبیه جدش می باشد (محمد) که شکافنده علم من و معدن حکمت من است، سپس عده ای شکاکین در مورد «جعفر» هلاک خواهند گشت که هر کس او را رد کند مرا رد کرده است و بر من حق است که جایگاه (جعفر) را بزرگ ودل شیعیان و انصار و اولیائش را شاد گردانم، بعد از وی (موسی) را برگزیدم و بعد از او فتنه ای تیره و تار، چه آنکه رشته واجب من قطع نباشد و حجت من مخفی نخواهد گشت و اولیائ من قطع نخواهد شد، هان هر کسی

ص: 22

یکی از آنها را منکر شود نعمت مرا تکذیب کرده و هر کسی آیه ای از کتاب من (1)تغییر دهد گویا بر من افترا بسته و بدا بحال افترا زنان منکر بعد از گذشت دوران بنده و حبیبم (موسی) همانا تکذیب کننده هشتمین ولی من تکذیب کننده همه آنها است و (علی) ولی و ناصر من است که بارهای رسالتم را بدوش او میگذارم و باو قدرت می دهم که از عهده آن برآید و بدست عفریتی متکبر کشته می شود و در شهری که به دست بنده صالح (ذوالقرنین) باشد در کنار شر مخلوق؟ (2)

دفن می شود، بر من لازم است که چشمش را به (محمد) فرزند و خلیفه بعد از او روشن کنم و او وارث علم و معدن حکمت و موضع سرّ و حجت من بر خلق است، بهشت را جایگاه او قرار دهم وشفاعتش رادر هفتاد هزار از اهل بیتش که مستوجب آتشند بپذیرم (3)

و سعادت او را به فرزندش (علی) ولی و ناصرم و خلیفه ی بعد از او ختم نمایم. از او بیرون آوردم دعوت کننده به راهم و خازن علمم (حسن) سپس کار را با فرزندش رحمه للعالمین که با او است کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب تمام خواهم کرد، در زمان و دوره او اولیائم و دوستانم خوار شوند و سر افکنده چنانکه غلامان ترک و دیلم!! پس کشته می شوند و آنها را می سوزانند، آنها ترسناک و مرعوب و خائفند، زمین با خون آنها رنگین و صدای ناله و فریاد زنان آنها بلند می شود، آنان اولیاء واقعی منند که به وسیله آنها هر فتنه

ص: 23


1- - گویا سلسله هدایتگران خود را تشبیه به آیات قرآن کرده و میفرماید هر کسی یکی از این آیات و هادیان؟ را بر دارد و یا جابجا کند بدا بحالش که جزء افترا زنندگان به خداست. (مؤلف)
2- - مقصود از شر خلق: هرون الرشید است.
3- - در عیون چنین آمده که : (لا یؤمن عبد به الا جعلت الجنه مثواه) هیچ بنده ای به او ایمان نمی آورد جز اینکه بهشت جای او قرار می دهیم.

تیره و تاری برطرف شده و با دست آنها تزلزلها را رفع می شود و بارهای سنگین و غل و زنجیرهای دست و پا گیر از مردم بر می دارم، که درود و رحمت خدا بر آنها باد، آنان همان هدایت یافته گانند.

5-آفرینش موجودات از نور چهارده معصوم علیه السلام

عن النبی صلی الله علیه و آله قال : إنّ الله خلقنی و خلق علیّا و فاطمة و الحسن و الحسین قبل أن یخلق آدم علیه

السلام حین لاسماءٌ مبنیّة و لا أرضٌ مدحیّة ، و لا ظلمة و لا نور و لا شمسٌ و لا قمر و لا جنة و لا نار فقال

العباس فکیف کان بدء خلقکم یا رسول الله ؟ فقال یا عمّ لما أراد الله أن یخلقنا تکلم بکلمة خلق منها نورا ثمّ تکلّم بکلمة أُخری فخلق منها روحاً ثمّ مزج النور بالروح فخلقنی و خلق علیا و فاطمه و الحسن و الحسین ، فکنّا نسبّحه حین لا تسبیح و نقدّسه حین لا تقدیس فلمّا اراد الله تعالی أن ینشئ خلقه فتق نوری فخلق منه العرش فالعرش من نوری و نوری من نور الله و نوری أفضل من العرش ثمّ فتق نور أفی علیٌ فخلق منه الملائکة فالملائکة من نور علی و نور علی من نور الله و علیّ أفضل من الملائکة ثمّ فتق نور ابنتی فاطمه فخلق منه السموات و الأرض فالسموات و الارض من نور ابنتی فاطمه و نور ابنتی فاطمه من نور الله ابنتی فاطمه أفضل من السموات و الارض ثم فتق نور ولدی الحسن فخلق الله منه الشمس و القمر فالشمس و القمر من نور ولدی الحسن و نور الحسن من نور

ص: 24

الله والحسن افضل من الشمس و القمر ثم فتق نور ولدی الحسین فخلق منه الجنة و الحور العین فالجنة و الحور العین من نور ولدی الحسین و نور ولدی الحسین من نور الله و ولدی الحسین أفضل من الجنة و الحور العین(1)

ترجمه:

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : خداوند متعال من و علی و فاطمه و حسن و حسین راقبل از اینکه آدم علیه السلام را بیافریند ، خلق فرمود ، وقتی که نه آسمانی بود و نه زمینی ، نه نوری و ظلمتی ، نه خورشید وماهی ، نه بهشتی و نه جهنمی ، عباس (عموی پیامبر ) گفت : پس خداوند خلقت شما را چگونه آغاز کرد یا رسول الله ؟ حضرت فرمود : یا عمّ وقتی خدا اراده کرد ما را خلق کند سخنی گفت که از آن نوری خلق شد و سپس سخن دیگری گفت و از آن (روح) خلق شد سپس روح و نور را باهم درآمیخت پس من و علی و فاطمه وحسن و حسین را از آن آفرید ما تسبیح و تقدیس او می نمود یم در زمانیکه تسبیح و تقدیسی نبود.پس وقتی که خداوند متعال اراده نمود که خلق را ایجاد کند ، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید بدین جهت عرش از نور من است و نور من از نور خدا پس من افضل از عرشم . پس نور برادرم علی را شکافت و از آن ملائکه را آفرید پس ملائکه از نور علی و نور علی از خداست و علی افضل است از ملائکه. بعد از آن

ص: 25


1- فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفی – بحارالانوار ج 15 ص 10

نور دخترم فاطمه را شکافت و از آن آسمانها و زمین را آفرید از اینرو آسمانها و زمین از نور دخترم فاطمه است و نور دخترم از نور خدا و دخترم فاطمه افضل است از آسمانها و زمین ، به دنبال آن نور فرزندم حسن را شکافت و از آن خورشید و ماه را خلق نمود پس خورشید و ماه از نور فرزندم حسن و نور حسنم از نور خداست پس حسنم افضل است از خورشید و ماه و بعد از آن از نور فرزندم حسین ، بهشت و حورالعین را خلق کرد و نور فرزندم از نور خداست از اینرو فرزندم حسین از بهشت و حورالعین افضل است.

6- آفرینش موجودات به طفیل وجود چهارده معصوم علیهم السلام است

محدث متبحّر سید هاشم بن سلیمان بن اسماعیل حسینی بحرانی در کتاب شریف ( غایة المرام) از پیامبر اکرم چنین نقل می کند(1) :

عن النبی صلی الله علیه و آله أنّه قال لمّا خلق الله تعالی آدم ابوالبشر و نفخ فیه من روحه ، التفت آدم یمنة العرش فاذا فی النور خمسة اشباح سجداً و رکعاً قال آدم یا رب هل خلقت احداً من طین قبلی ؟ قال: لا یا آدم قال فمن هؤلاء الخمسة الذین أراهم فی هیئتی و صورتی ؟ قال هؤلاء خمسةمن ولدک لولا هم ما خلقتک ، هؤلاء خمسة شققت لهم خمسه اسماء من اسمائی ، لولا هم ماخلقت الجنة ، و لا النار ، و لا العرش و لاالکرسی ، و لا السماء و لا الارض و لا الملائکة و لا الانس و لا الجن فانا المحمود و هذا محمد ، و انا العالی و هذا علی ، و انا

ص: 26


1- غایة المرام ج 1 ص 16

الفاطر و هذه فاطمة ، و انا الاحسان و هذا الحسن ، و انا المحسن و هذا الحسین ، آلیت بعزّتی انه لا یأتِنی احدٌ بمثقال حبة من خردل من بغض احدهم الّا ادخلته ناری و لاابالی یا آدم هؤلاء صفوتی ( من خلقی ) بهم أنجاهم و بهم اهلکهم فاذا کان لک الیّ حاجة فبهؤلاء توسل ، فقال النبی صلی الله علیه و آله نحن سفینة النجاة من تعلق بها نجا و من حاد عنها هلک فمن کان له الی الله حاجه فلیسئل بنا اهل البیت(1)

ترجمه:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: وقتی خداوند متعال آدم ابوالبشر را خلق کرد و از روح خود در وی دمید آدم نگاهش به سمت راست عرش الهی افتاد و دید که پنج نور دائما در حال رکوع و سجودند عرض کرد پروردگارا مگر پیش از من هم کسی از خاک آفریده ای ؟ پاسخ آمد که خیر؟! گفت پس این پنج نوری که به شکل خود می بینم کیانند ؟! خطاب شد اینان پنج تن از فرزندان تو هستند که از اسماء خاص خودم برای آنها پنج نام جدا نمود م اگر آنها نبودند بهشت و جهنم ، عرش و کرسی ، آسمانها و زمین ، ملائکه ، انس و جن را نمی آفریدم چون من محمودم و این محمد است ، و من عالیم واین علی است ، و من فاطرم واین فاطمه است و من ذات احسانم و این حسن و من محسنم و این حسین است ، به عزت خود سوگند خورده ام که اگر کسی به اندازه ی خردلی بغض و

ص: 27


1- غایة المرام ج 1 ص 16

کینه یکی از اینان در دلداشته و بر من وارد شود او را به دوزخم خواهم انداخت و از آن پروائی ندارم ؟! ای آدم ! اینان برگزیدگان منند از بین آدمیان که با آنها بندگان را نجات و با آنها هلاک می نمائیم ، پس هرگاه حاجتی داشتی به اینان متوسل شو ، پس پیامبر فرمود : مائیم کشتی نجات که هر کس بدان بچسبد نجات و هرکس با آن ستیز و دوری کند هلاک خواهد شد ، از اینرو هرکسی حاجتی بخواهد باید از ما اهل بیت مسئلت نماید.

7- نه نفر از امامان از صلب امام حسین علیه السلام هستند

اکمال الدین: الحسین بن احمد بن ادریس عن ابیه عن محمد بن الحسین بن زید، عن الحسن بن موسی، عن علی بن سماعه عن علی بن الحسن بن رباط، عن ابیه عن المفضّل قال : قال الصادق علیه السلام إنّ الله تبارک و تعالی خلق اربعة عشر نوراً قبل خلق الخلق بأربعة عشر الف عام ، فهی ارواحنا . فقیل له : یابن رسول الله و من الاربعة عشر ؟ فقال محمد و علی و فاطمه والحسن والحسین و الائمة من ولد الحسین علیه السلام آخرهم القائم الذی یقوم بعدغیبته فیقتل الدّجال و یطّهر الارض من کل جورٍ و ظلم(1)

ترجمه:

بعد از حذف سند مفضّل بن عمر گفت که امام صادق علیه السلام فرمود : خداوند تبارک و تعالی چهارده هزار سال قبل از آفرینش هستی چهارده نور را آفرید که همان ارواح ما باشد ، عرض شد یابن رسول الله این چهارده تا کیانند ؟ فرمود: محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان از نسل حسین علیه السلام که آخرین آنها

ص: 28


1- عوالم ج 1 از ج 11 در زندگانی فاطمه زهرا علیه السلام حدیث 15 ص 30 به نقل از اکمال الدین

قائمی است که بعد از غیبتش قیام می کند و دجّال را می کشد و زمین را از هر جور و ستمی تطهیر و پاک می نماید.

8- خلقت نوری معصومین

تأویل الایات: نقلا عن الشیخ ابی جعفر الطوسی قدّس الله روحه عن الشیخ ابی محمد الفضل بن شاذان باسناده عن رجاله ، عن جابر بن یزید الجعفی عن الامام العالم موسی بن جعفر الکاظم صلوات الله علیها قال : انّ الله تبارک و تعالی خلق نور محمد من نورٍ اخترعه من نور عظمته و جلاله و هو نور لا هوتّیته الذی تُبدّی من لاه ،أی من الهیّته ، من انیّته الذی تبدأ منه - و تجلّی لموسی بن عمران علیه السلام فی طور سیناء ، فاستقرّ له ، و لا اُطاق موسی لرؤیته ، و لا ثبت له حتی خرّ صعقا مغشیّا علیه و کان ذلک النور نور محمد صلی الله علیه وآله فلما اراد أن یخلق محمداً منه قسّم ذلک النور شطرین فخلق من الشطر الاول محمداً صلی الله علیه و آله و من الشطر الاخر علی ابن ابیطالب و لم یخلق من ذلک النور غیرهما.

خلقهما الله بیده و نفخ فیهما بنفسه من نفسه لنفسه و صوّرهما علی صورتهما و جعلهماأمناء له ، و شهداء علی خلقه و خلفاء علی خلیفته وعیناً له علیهم ، و لساناً له الیهم، قد استودع فیهما علمه و علّمهما البیان و استطلعهما علی غیبه و علی نفسه. و جعل احدهما نفسه و الاخر روحه ، لا یقوم واحد بغیر صاحبه ، ظاهرهما بشریّه و باطنهما لا هوتیّه ظهروا للخلق علی هیاکل النّاسوتیّه حتی یطیقوا رؤیتهما و هو قوله تعالی

ص: 29

( و للبسنا علیهم ما یلبسون – انعام 9)

فهما مقاما رب العالمین و حجاباً خالق الخلائق اجمعین بهما فتح الله بدأ الخلق و بهما یختم الملک والمقادیر ثم اقتبس من نور محمد فاطمه علیها السلام إبنته کما إقتبس نور علیّ من نوره و اقتبس من نور فاطمه و علی الحسن و الحسین کاقتباس المصابیح ، هم خلقوا من الانوار وانتقلّوا من ظهرٍ الی ظهر، و صلبٍ الی صلب و من رحمٍ الی رحم فی الطبقة العلیا من غیر نجاسة بل نقلاً بعد نقل لا من ماءٍ مهین ، و لا نطفة خشرةٍ (1) کسائر خلقِه بل ، انوارانتقلو من اصلاب الطاهرین الی ارحام المطهرات لأنهم صفوة الصفوة اصطفاهم لنفسه ، و جعلهم خزان علمه ، و بلغاء عنه الی خلقه اقامهم مقام نفسه لانه لا یری و لا یدرک و لا تعرف کیفیته و لا إنیّته فهؤلاء الناطقون المبلغون عنه المتصرفون فی امره و نهیه فبهم یظهر قدرته و منهم تری آیاته و معجزاته و بهم و منهم عرف عباده نفسه و بهم یطاع امره ، و لولا هم ما عرف الله و لا یدری کیف یعبد الرحمن فالله یجری امره کیف یشاء فی ما یشاء ( لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون(2) (الانبیاء 23 )

ترجمه:

بعد از سند جابر بن یزید جعفی از امام موسی بن جعفر علیهما السلام نقل می کند که حضرتش فرمود: خداوند تبارک و تعالی نور محمد صلی الله علیه وآله را از نوری که خود از نور عظمت و جلالش اختراع کرده بود آفرید و آن همان نور لاهوتیه ای است که از الاهیت و از انانیّتش

ص: 30


1- الخشاره : الردئ من کل شئ (پست از هر چیزی )
2- عوالم بحرانی ج 1 از 11 زندگانی حضرت زهرا حدیث 17 ص 31

سرچشمه می گیرد.همان نوری که در طور سیناء برای موسی بن عمران تجلی کرد و موسی تاب دیدنش نیاورد فریادی زد و بیهوش افتاد. آری آن همان نور محمد صلی الله علیه و آله بود تا وقتیکه خدا اراده کرد که محمد را از آن نور خلق کند آن را به دو نیم کرد و از نیم اولش محمد صلی الله علیه و آله و از نیم دیگرش علی ابن ابیطالب را آفرید و احدی را غیر از آن دو بزرگوار از این نور خلق نفرمود.خدا آن دو را با دست توانای خود آفرید و در آنها برای خود با دست قدرت خود از حقیقت خود دمید و به آنها شکل داد و آنان را امینان خویش و شاهدان بر خلق و جانشینان خود در بین خلق و چشم بینا و زبان گویای خود قرار داد.

علم خود را در آنها به ودیعت گذاشت و بیان را به آنها آموخت و آنان را بر حقیقت و غیب خود مطلع گردانید و یکی را نفس خود،و دیگری را روح آن قرار داد بطوری که هیچ کدام بدون صاحبش بر جانمی ماند.ظاهر آنها به صورت بشر و باطن آنها ( لاهوتیت) در برابر خلق به شکل ناسوتی ظاهرشان ساخت تا خلق تاب دیدنشان داشته باشند که میفرماید : ( و للبسنا علیهم ما یلبسون، به آنها لباس ناسوتی پوشاندیم.انعام 9)پس آن دو به جای پروردگار جهانیانند خدا با آن دو آفرینش را شروع و با آن دو عالم ملک و قدر را ختم میفرماید پس از آن از نور محمد صلی الله علیه و آله (فاطمه)دخترش را

ص: 31

برگرفت چنانچه نور علی را از نور خود اقتباس کرد واز نور فاطمه و علی حسن و حسین را اقتباس کرد همانطور که نور چراغها از یکدیگر روشن و اقتباس میگردد.

آنان از انوار آفریده و از پشتی به پشتی و از صلبی به صلبی و رحمی به رحمی در مرتبه ای والا منتقل شدند بدون اینکه به نجاستی آلوده گردند بلکه منتقل شدند نه از راه آب پست و نطفه کثیف مثل بقیه خلق خدا ، آنها منتقل شدند از اصلاب پاک به ارحام پاکیزه چه آنها برگزیده برگزیدگان بودند که خدا برای خود برگزیده و آنها را مخازن علوم خود قرار داده تا فرامین او را به خلق ابلاغ نمایند ، آنها را جای خود نشاند چه آنکه ذات مقدسش نه دیده می شود و نه به ادراک درآید ، نه کیفیت و چگونگی اش شناخته شود و نه انانیت و ذاتش ، آنها سخنگویان و ابلاغ کنندگان از اویند در اوامر و نواهیش دخل و تصرف می کنند ، پس قدرت خدا در آنها جلوه گری می نماید و از آنها آیات و معجزات خدا سر می زند ، به وسیله آنها خود را به بندگانش می شناساند و به وسیله آنها فرامینش اجرا و اگر آنها نبودند هرگز خدا شناخته نمی شد و احدی نمی دانست که چگونه خدا را بندگی نماید.پس خدا فرمان خود را با هرطریق و هر شکل و روشی که بخواهد اجرا می کند (و لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون و کسی از او نمی پرسد که چرا؟ ولی مردم در برابر کرده خود

ص: 32

مسئولند. الانبیاء 23

9- حجج الهی قبل از خلقت به عنوان پیش نیاز خلق شده اند

محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن البرقی عن خلف بن حمّاد عن ابان بن تغلب قال ، قال ابوعبدالله علیه السلام الحجّة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق(1)

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: حجت خدا پیش از خلق بوده و با خلق می باشد و بعد از خلق هم می باشد.

توضیح : در شرح این حدیث یک احتمال این است که در سلسله آفرینش حضرت آدم ، پیامبر موجود بوده اند و در هر زمان دیگر هم پیامبر و یا امامی می باشدو آخرین فرد روی زمین هم امام زمان می باشد.

احتمال دیگر اینکه هر انسانی که ملاحظه کنید قبل از او و بعد از او و زمان او پیامبر و امامی بوده و هست. احتمال سوم : بعثت پیامبر در عالم میثاق مقرر شده و در دنیا وجود خارجی پیدا کرده و در قیامت هم می باشد(2)

مرحوم شیخ المحدثین صدوق رضوان الله تعالی علیه در مقدمه اکمال الدین و اتمام النعمة بنا می دارد که به نظر می رسد اصحّ باشد و آن این است که خداوند متعال می فرماید:به فرشتگان که من روی زمین خلیفه ای برای خود نصب خواهم کرد ( و إذ قال ربک للملائکة إنّی جاعل فی الارض خلیفة (3) از این آیه استفاده می شود که خلافت را قبل از خلقت شروع کرده است پس حکمت خلافت اهم است از حکمت خلقت و از این رو خدای حکیم حکمتش ایجاب می کند که اهم را شروع کند نه اعم و به همین مناسبت قبل از خلقت آدم نور مقدّس

ص: 33


1- اصول کافی باب إنّ الحجة لا تقوم لله علی خلقه إلا بامام ج 1 ص 251
2- این سه احتمال از مرحوم مجلسی اعلی الله مقامه می باشد. به نقل حاج سید جواد مصطفوی شارح و مترجم کافی
3- بقره آیه 30

محمد و آل محمد را آفرید و بعد آدم و همچنین در هر زمان امامی با مردم هست و بعد از مردم هم آخرین فرد موجود در دنیا امام خواهد بود.پس، قبل از خلق و بعد از خلق و با خلق حجت روی زمین خواهد بود.

10- چرا فاطمه را زهرا نامیدند ؟

عن ابی عن سعد عن جعفر بن سهل الصیقل ، عن محمد بن اسماعیل الدارمی ، عمن حدّثه ،عن محمد بن جعفر الهرمزانی عن ابان بن تغلب ، قال قلت لابی عبدالله علیه السلام یابن رسول الله لِمَ سمّیت الزهراء زهراء؟ فقال : لأنّها تزهر لامیرالمؤمنین علیه السلام فی النهار ثلاث مرات باالنور کان یزهر نور وجهها صلاة الغداة و الناس فی فراشهم فیدخل بیّاض ذلک النور الی حجراتهم بالمدینه فتبیض حیطانهم فیعجبون من ذالک فیألون النبی صلی الله علیه و آله فیسألونه عمّا رأو فیرسلهم الی منزل فاطمه فیأتون منزلها فیرونها قاعدة فی محرابها تصلی و النور یسطع من محر ابها من وجه ها فیعلمون ان الذی رأوه کان من نور فاطمه فإذا نصف النهار و ترتّبت للصلوة زهر نور وجه ها علیها السلام باالصفرة و فتدخل الصفرة فی حجرات الناس فتصفرُّ ثیابهم و الوانهم فیأتون النبی صلوات الله علیه و آله فیسألونه عمّا رأو فیرسلهم الی منزل فاطمه فیرونها قائمة فی محرابها و قد زهر نور وجهها بالصّفره فیعلمون أنّ الذی رأو کان من نور وجهها فإذا کان آخر النهار و غربت الشمس احمرّ وجه فاطمه فاشرق وجهها بالحمرة فرحاً و شکراً لله عزّ و جل فکان یدخل حمرة وجه ها حجرات القوم و تحمرُّ حیطانهم فیعجبون من ذالک و یأتون النبی صلی الله علیه و آله

ص: 34

و یسألونه عن ذالک فیرسلهم الی منزل فاطمه فیرونها جالسة تسبّح الله و تمجّده و نور وجههایزهر بالحمرة فیعلمون إنّ الذی رأوا کان من نوروجه فاطمه علیه السلام فلم یزل ذلک النّور فی وجه ها حتی ولد الحسین علیه السلام فهو یتقلّب فی وجوهنا الی یوم القیامة فی الائمة منّا اهل البیت امام بعد الامام .(1)

ترجمه:

پدرم رحمت الله علیه فرمود: سعد بن عبدالله از جعفر بن سهل صیقل ، از محمد بن اسماعیل دارمی از کسی که برایش حدیث گفته ، از محمد بن جعفر هرمزانی از ابان بن تغلب،وی می گوید: محضر امام صادق علیه السلام عرضه داشتم : ای فرزند رسول خدا برای چه حضرت زهرا سلام الله علیها به زهرا موسوم گردید ؟

امام علیه السلام فرمودند : زیرا زهرا سلام الله علیهادر روز سه مرتبه با نور مختلف برای امیرالمؤمنین علیه السلام می درخشید : الف : هنگام نماز صبح که مردم در فراش و بسترشان بودند نور صورت آن حضرت می درخشید و سفیدی آن نور به اتاق های آنها در مدینه می تابید و دیوار اتاق و منزل ایشان منوّر به نور سفید می شد، آنها تعجب می کردند و محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرّف شده و راجع به آنچه دیده بودند از حضرت سؤال می نمودندپیامبر صلی الله علیه و آله آنها را به منزل فاطمه سلام الله علیها می فرستادند ، ایشان آنجا رفته می دیدند حضرتش در محراب نماز نشسته و نور از محراب و صورت آن بانو ساطع است پس می فهمیدند نوری که دیده بودند از نور حضرت فاطمه سلام

ص: 35


1- علل الشرایع ج 1 باب 143 العلة التی من أجلها سمیت فاطمة الزهراء علیهما السلام زهراء ص 588 ح 2 از شیخ صدوق متوفای 381 ه- . ق

الله علیها می باشد.

ب : نیم روز یعنی ظهر که می شد و حضرت خود را برای خواندن نماز ظهرآماده می ساختند نوری زرد رنگ از صورت آن حضرت می درخشید و زردی نور در حجرات و منازل مردم می افتاد و بدین ترتیب لباسها و رنگشان زرد می گردید ، به نبّی اکرم صلی الله علیه و آله مراجعه می کردند و از آن جناب راجع به آنچه دیده بودند می پرسیدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایشان را به منزل فاطمه سلام الله علیها فرستاده و وقتی به آنجا می رفتند می دیدند آن حضرت در محراب نماز ایستاده و نور صورتش با رنگ زرد تلألو و درخشش دارد ، می فهمیدند نوری که دیده اند ، نور صورت آن بانو می باشد.

ج: هنگامی که روز به آخر می رسید و خورشید غروب می کرد نور صورت آن حضرت به سرخی می گرائید پس صورتش با رنگ سرخ می درخشید و این علامت فرح و نشانه شکرگذاری آن حضرت در مقابل حق عزّوجلّ بود ، سرخی نور آن حضرت داخل منازل مردم می شد و دیوار های حجرات آنها را سرخ می کرد ایشان به شگفت آمده و محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرّف میشدند و سرّ آن را از آن حضرت سؤال می کردند ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایشان را به منزل حضرت زهرا سلام الله علیها فرستاده آنها به منزل حضرت می رفتند و می دیدند که آن حضرت نشسته و خدا را تسبیح و تمجید می نماید

ص: 36

و نور صورتش با رنگی قرمز می درخشد، آنها می دانستند نوری که دیده بودند از نور صورت فاطمه سلام الله علیها می باشد ، باری پیوسته این نور در صورت آن حضرت بود تا وقتی که حضرت امام حسین علیه السلام متولد شدند از این تاریخ این نور در صورتهای ما ائمه پدید آمد و هر امامی که از دنیا می رود در صورت امام بعدی ظاهر می گردد تا روز قیامت.(1)

11- منشور امامت

حدثنا أبو العباس محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی رضی الله عنه قال حدثنا أبو أحمد القاسم بن محمد بن علی الهارونی قال حدثنی أبو حامد عمران بن موسی بن إبراهیم عن الحسن بن القاسم الرقام قال حدثنی القاسم بن مسلم عن أخیه عبد العزیز بن مسلم قال کنّا فی أیام علی بن موسی الرضا علیه السلام بمَرو فاجتمعنا فی مسجدجامعها فی یوم الجمعة فی بدء مقدمنا فأذا رأی الناس أمر الإمامة و ذکروا کثرةاختلاف الناس فیها فدخلت علی سیدی و مولائی الرضا علیه السلام فأعلمته ما خاض الناس فیه فتبسم علیه السلام

الف : ثم قال علیه السلام یا عبد العزیز جهل القوم و خدعوا عن أدیانهم إن الله تبارک و تعالی لم یقبض نبیه صلی الله علیه و آله حتی أکمل له الدین و أنزل علیه القرآن فیه تفصیل کل شی ء بیّن فیه الحلال و الحرام و الحدود و الأحکام و جمیع ما یحتاج إلیه کملا فقال عزّ و جلّ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ و أنزل فی حجة الوداع و فی آخر عمره صلی الله علیه و آله الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ

ص: 37


1- بحار ج 43 چاپ بیروت ص 10 ح 2 .

نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً و أمر الإمامةمن تمام الدین فی لم یمض صلی الله علیه و آله حتی بیّن لأمته معالم دینهم و أوضح لهم سبیلهم و ترکهم علی قصد الحق و أقام لهم علیا علیه السلام عَلَما و إماما و ما ترک شیئا یحتاج إلیه الأمة إلابیّنه فمن زعم أن الله عز و جل لم یکمل دینه فقد رد کتاب الله عز و جل و من رد کتاب الله تعالی فهو کافر هل یعرفون قدر الإمامة و محلها من الأمة فیجوز فیها اختیارهم إن الإمامة أجل قدرا و أعظم شأنا و أعلی مکانا و أمنع جانبا و أبعد غورا من أن یبلغها الناس بعقولهم أو ینالوها بآرائهم أو یقیموا إماما باختیارهم

ب : إن الإمامة خص الله بها إبراهیم الخلیل علیه السلام بعد النبوة و الخلّة مرتبة ثالثة و فضیلة شرفه بها و أشادَبِها ذکره فقال عز و جل إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً فقال الخلیل علیه السلام سرورا بها وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ الله عز و جل لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ فأبطلت هذه الآیة إمامة کل ظالم إلی یوم القیامة و صارت فی الصفوة ثم أکرمه الله عز و جل بأن جعلها ذریته أهل الصفوة و الطهارة فقال عز و جل وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةًیَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ فلم یزل فی ذریته یرثها بعض عن بعض قرنا فقرنا حتی ورثها النبی صلی الله علیه و آله فقال الله عز و جل إِنَّ أَوْلَی بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا

ص: 38

النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ فکانت له خاصة فقلدها صلی الله علیه و آله علیا بأمر الله عز و جل علی رسم ما فرضها الله عز و جل فصارت فی ذریته الأصفیاء الذین آتاهم الله العلم و الإیمان بقوله عز و جل وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فهی فی ولد علی علیه السلام خاصة إلی یوم القیامة إذ لا نبی بعد محمد صلی الله علیه و آله فمن أین یختار هؤلاء الجهال

ج : أن الإمامة هی منزلة الأنبیاء و إرث الأوصیاء إن الإمامةخلافة الله عز و جل و خلافة الرسول و مقام أمیر المؤمنین و میراث الحسن و الحسین علیهما السلام .

د : إن الإمامة زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عز المؤمنین.إن الإمامة أس الإسلام النامی و فرعه السامی بالإمام تمام الصلاة و الزکاة و الصیام و الحج والجهاد و توفیر الفی ء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحکام و منع الثغور و الأطراف.

ه- :و الإمام یحل حلال الله و یحرم حرام الله و یقیم حدود الله و یذبّ عن دین الله و یدعوإلی سبیل ربه بالحکمة و الموعظة الحسنة و الحجة البالغة .

و : الإمام کالشمس الطالعةللعالم ، المجلة بنورهاو هی بالأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار .

ز : الإمام البدر المنیر و السراج الزاهر و النور الساطع و النجم الهادی فی غیاهب الدجی والبید القفاز و لجج البحار الامام الماء العذب علی الظماء و الدال علی الهدی و المنجی من الرّدی .

ح

ص: 39

: و الإمام النارعلی الیفاع الحار لمن اصطلی به و الدلیل فی المهالک من فارقه فهالک

ی : الإمام السحاب الماطر و الغیث الهاطل و الشمس المضیئة و الأرض البسیطة و العین الغزیرة و الغدیر و الروضة .

ک : الإمام الأنیس الرفیق و الوالد الشفیق و الأخ الشقیق و کا لأُمّ البرة بالولد الصغیر و مفزع العباد فی الداهیة

ل: الإمام أمین الله فی أرضه و حجته علی عباده و خلیفته فی بلاده الداعی إلی الله و الذاب عن حرم الله

م : الإمام المطهر من الذنوب المبرأ من العیوب مخصوص بالعلم مرسوم بالحلم نظام الدین و عزالمسلمین و غیظ المنافقین و بوار الکافرین

ن : الإمام واحد دهره لا یدانیه أحد و لایعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر مخصوص بالفعل کله من غیر طلب منه له و لا اکتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب فمن ذا الذی یبلغ معرفة الامام و یمکنّه اختیاره ،

ص : هیهات هیهات ضلت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و حسرت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الألباءو کلت الشعراء و عجزت الأدباء و عییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیلة من فضائله فأقرت بالعجز و التقصیر و کیف یوصف کله أو ینعت بکنهه أو یفهم شی ء من أمره أو یوجد من یقام مقامه و یغنی غناه لا کیف و أنی و هو بحیت النجم من أیدی المتناولین و وصف الواصفین فأین الاختیار من هذا ؟ و این العقول عن هذا ؟

ص: 40

و أین یوجد مثل هذا ؟ أیظنون ان ذلک یوجد فی غیر آل الرسول صلی الله علیه و آله کذبتهم و الله أنفسهم و منتهم الاباطیل فارتقوا مرتقی صعبا و منزلا دحضا .

زلّت بهم إلی الحضیض أقدامهم إذا راموا إقامة الإمام بعقول جائرة بائرة ناقصة وآراء مضلة فلم یزدادوا منه إلا بعدا قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ لقدراموا صعبا و قالوا إفکا و ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً و وقعوا فی الحیرة إذ ترکواالإمام عن بصیرة وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ و ما کانوا مستبصرین و رغبوا عن اختیار الله و اختیار رسوله إلی اختیارهم و القرآن ینادیهم وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُسُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ و قال الله عز و جل وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ و قال عز و جل ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَماتَخَیَّرُونَ أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِإِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُفَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقِینَ و قال عز و جل أَ فَلایَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها أم طبع الله علی قلوبهم فهم لا یفقهون أم قالوا سمعنا و لا یسمعون إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ وقالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا بل هو فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ فکیف لهم باختیار الإمام و الإمام عالم لا یجهل

ص: 41

راع لا ینکل معدن القدس و الطهارة و النسک والزهادة و العلم و العبادة مخصوص بدعوة الرسول و هو نسل المطهرة البتول لا مغمزفیه فی نسب و لا یدانیه ذو حسب فالنسب من قریش و الذروة من هاشم و العترة من آل الرسول صلی الله علیه و آله و الرضی من الله شرف الأشراف و الفرع من عبد مناف نامی العلم کامل الحلم مضطلع بالإمامة عالم بالسیاسة مفروض الطاعة قائم بأمر الله عز و جل ناصح لعبادالله حافظ لدین الله إن الأنبیاء و الأئمة صلی الله علیه و آله یوفقهم الله و یؤتیهم من مخزون علمه وحکمه ما لا یؤتیه غیرهم فیکون علمهم فوق کل علم أهل زمانهم فی قوله تعالی أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّاأَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ و قوله عز و جل وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً و قوله عز و جل فی طالوت إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ و قال عز و جل لنبیه صلی الله علیه و آله وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً و قال عز و جل فی الأئمة من أهلبیته و عترته و ذریته أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَکَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً و إن العبد إذا اختاره الله عز و جل لأمور عباده شرح الله صدره لذلک و أودع قلبه ینابیع الحکمة وألهمه العلم إلهاما فلم

ص: 42

یعی بعده بجواب و لا یحید فیه عن الصواب و هو معصوم مؤیدموفق مسدد قد أمن الخطایا و الزلل و العثار یخصه الله بذلک لیکون حجته علی عباده وشاهده علی خلقه و ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ فهل یقدرون علی مثل هذا فیختاروه أو یکون مختارهم بهذه الصفة فیقدّموه

ترجمه:

الف: عبدالعزیز بن مسلم گوید: در زمان علی بن موسی الرضا علیه السلام در مرو بودیم. در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع آن شهر گرد آمده بودیم و مردم درباره ی امامت و اختلافات زیاد در آن مورد بحث و گفت و گو می کردند، من نزد آقا و سرورم امام رضا علیه السلام رفتم و گفت و گوهای مردم را به عرض ایشان رساندم؛ حضرت تبسمی کردند و فرمودند: «ای عبدالعزیز! مردم از دین خود اطلاعی ندارند؛ به نیرنگ گمراه شده اند؛ خداوند تبارک و تعالی پیامبر خود را قبض روح نکرد مگر بعد از اینکه دین را برای او کامل گردانید و قرآن را که بیان همه چیز در آن است، بر او نازل فرمود. حلال و حرام، حدود و احکام و جمعی از نیازمندی ها را به طور تمام و کمال در آن بیان فرمود و فرمود: «ما فرطنا فی الکتاب من شیء»؛«در کتاب به هیچ وجه کوتاهی نکرده ایم»(1) و در حجه الوداع که در آخر عمر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم واقع شد این آیه را نازل فرمود: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا».

«امروز دین شما را برایتان کامل کردم

ص: 43


1- انعام 38

و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین، برای شما پسندیدم» (1)و مسأله ی امامت، تمام کننده و کامل کننده ی دین است، و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از وفات خود، دین را برای مردم توضیح داده، تبیین فرمود، و راه آن را برای آنان آشکار کرد، آنان را در مسیر حق قرار داد و علی علیه السلام را به عنوان امام و راهنما برایشان تعیین فرمود، و تمام آنچه را که مردم به آن نیازمندند، بیان نمود، هر کس گمان کند خداوند دین خود ر کامل نکرده، در حقیقت کتاب خدا را رد کرده است، و هرکس کتاب خدا را رد کند، کافر است.

آیا مردم به قدر و ارزش امامت و موقعیت آن در بین امت آگاهند تا انتخاب شان قابل قبول باشد؟! امامت، جلیل القدرتر، عظیم الشأن تر، والاتر، منیع تر و عمیق تر از آن است که مردم با عقول خود آن را درک کنند، یا با آراء و عقائد خویش آن را بفهمند یا بتوانند با انتخاب خود امامی برگزینند. امامت چیزی است که خداوند بعد از نبوت و خلت (مقام خلیل اللهی) در مقام سوم، ابراهیم خلیل علیه السلام را بدان اختصاص داده

ب : وی را به آن فضیلت مشرف فرمود، و نام او را بلند آوازه کرد، خداوند می فرماید: «انی جاعلک للناس اماما»؛ «ای ابراهیم! تو را برای مردم، امام برگزیدم» و ابراهیم علیه السلام از خوشحالی گفت: «و من ذریتی»؛ «آیا فرزندان و نسل من هم امام برگزیده ای؟» خداوند فرمود: «لاینال

ص: 44


1- مائده 3

عهدی الظالمین»؛(1)

«عهد من به ظالمین نمی رسد» و این آیه امامت هر ظالمی را تا روز قیامت ابطال می کند.و بدین ترتیب امامت در خواص و پاکان قرار گرفت سپس خداوند با قرار دادن امامت در خواص و پاکان از نسل او، وی را گرامی داشت و فرمود: «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلّاً جَعَلْنَا صَالِحِینَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ»؛«اسحق و نیز یعقوب را اضافه بر خواسته اش - به او بخشیدیم، و همگی آنان را از صالحین قرار دادیم، آنان را امامانی قرار دادیم که به دستور ما هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و اقامه نماز و پرداخت زکات را به آنان وحی کرده، دستور دادیم، و ما را عبادت می کردند»(2) و امامت به همین ترتیب در نسل او باقی بود و یکی بعد از دیگری، نسل به نسل، آن را به ارث می بردند تا اینکه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وارث آن گردید. خداوند می فرماید: «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ»؛ «سزاوارترین و شایسته ترین مردم در انتساب به ابراهیم کسانی هستند که او را پیروی نمودند و این پیامبر و نیز کسانی که ایمان آوردند. و خداوند ولی مؤمنین است»(3) و این امامت خاص حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود که به امر خدا به همان گونه که خداوند واجب فرموده بود به عهده ی علی علیه السلام قرار داد و سپس در آن دسته از نسل حضرت علی علیه السلام که برگزیده بودند

ص: 45


1- بقره 124
2- انبیاء 72 و 73
3- آل عمران 68

و خداوند علم و ایمان به ایشان داده، قرار گرفت. خداوند می فرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا یَوْمُ الْبَعْثِ»؛«و کسانی که علم و ایمان به ایشان داده شده بود گفتند: شما در کتاب خدا درنگ کردید تا روز رستاخیز، این روز رستاخیز است )(1) ولی شماها نمی فهمید پس این امامت در اولاد علی علیه السلام تا روز قیامت خواهد بود، زیرا پیامبری بعد از محمد صلی الله علیه و آله و سلم نخواهد آمد. حال چگونه این جاهلان می خواهند انتخاب کنند؟

ج : امامت مقام انبیاء، و ارث اوصیاء است، امامت نمایندگی خداوند - عزوجل و جانشینی پیامبر، و مقام امیرالمؤمنین و میراث حسن و حسین علیهماالسلام است.

د : امامت زمام دین و باعث نظم مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است. امامت پایه ی بالنده و شکوهمند اسلام و شاخه و نتیجه ی والای آن است. توسط امام است که نماز و زکات و روزه و حج و جهاد به کمال خود می رسد، و فیء و صدقات وفور می یابد، و حدود و احکام جاری می گردد و مرزها حفظ و حراست می شود،

ه- : امام حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام می کند، و حدود او را جاری می نماید و از دین خدا دفاع نموده، با حکمت و موعظه ی نیکو و با دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرامی خواند،

و : امام همچون خورشید درخشان جهان است، خورشیدی که دور از دسترس دست ها و چشم ها در

ص: 46


1- روم 56

افق اعلا قرار دارد،

ز : امام، ماه نورانی، چراغ درخشان، نور ساطع و ستاره ی راهنما در دل تاریکی ها و صحراهای خشک و بی آب و علف و موج های وحشتناک دریاها است. امام، همچون آب گوارا بر تشنگان است، راهنمای هدایت و منجی از هلاکت است.

ح : امام همچون آتشی است در بلندی های بیابان ها، کسی که از سرما به آن آتش پناه برد، او را گرم می کند، و در مهلکه ها راهنمایی می کند. هرکس از او دست بکشد هلاک خواهد شد.

ط : امام، ابر پرباران و باران پربرکت است، خورشید درخشان و زمین گسترده است، او چشمه ی جوشان و باغ خرم و سبز است.

ی : امام، رفیقی است امین، پدری است مهربان،و برادری است مهربان و مثل مادری است مهربان نسبت به فرزند کوچکش،در مصائب پناه بندگان است.

ک : امام، امین خدا در زمین و حجت او بر بندگان است، او خلیفه ی خدا در کشور اوست، امام دعوت کننده ی مردم به سوی خدا و مدافع حرمت های الهی است.

ل : امام از گناهان پاک است و از عیوب مبرّی، علم به او اختصاص دارد، حلیم و بردبار است، مایه ی نظم و دین و عزت مسلمین است، باعث خشم منافقین و هلاکت کافرین است.

م : امام، یگانه ی روزگار خود است احدی همپایه ی او نیست، هیچ دانشمندی با او هم طراز نیست، بدل ندارد، مثل و مانند ندارد، بدون این که به دنبال فضیلت باشد و یا خود فضیلت به دست آورده

ص: 47

باشد، فضیلت به او اختصاص یافته است و خداوند بخشاینده با فضیلت، فضل را به او اختصاص داده است. پس کیست که بتواند امام را بشناسد یا او را انتخاب کند؟(1)

ن : هیهات !هیهات! در وصف شأنی از شؤون او و فضیلتی از فضائل او عقول به گمراهی افتاده و حیران و سرگردان مانده است، و عقلها درمانده و ناتوان گشته و بزرگان احساس کوچکی می نمایند، و حکماء حیران اند، عقل عقلاء کوتاه است، خطباء از خطابه بازمانده اند و عقلاء و دانایان از درکش عاجز شده اند و شعراء از شعر گفتن ناتوان گشته اند و ادبا عاجز گردیده اند و بلغاء خسته و ناتوان شده اند و همگی به عجز و ناتوانی (خود) معترف اند، چگونه می توان او را وصف کرده و کنه او را بیان نمود یا چیزی از وصف او را فهمید یا کسی را یافت که جای او را بگیرد؟ نه، چگونه ممکن است؟ و حال آن که نسبت او و وصف کنندگانش همچون ستاره ها و دست مردم است؟ پس انتخاب مردم کجا و این مقام کجا؟ عقول کجا و درک این منزلت کجا؟ اصلاً کجا می توان چنین شخصی یافت؟ گمان برده اند که می توان او را در غیر آل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یافت؟ به خدا قسم نفس شان به آنان دروغ گفته و اباطیل آنان را در آرزو انداخته است و در نتیجه به پرتگاهی بلند و مشکل و لغزنده پا گذارده اند که پاهای شان از آن خواهد لرزید به پایین خواهند افتاد. با عقولی سرگردان، ناقص و بایر

ص: 48


1- که رسول بزرگوار دربارشان فرموده است : کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنند سرانگشت و صفحه بشمارند

و عقائدی گمراه کننده درصدد نصب امام بر آمده اند که جز دوری از مقصد نتیجه ای نخواهند گرفت، پس چگونه می خواهند امام را برگزینند و حال آن که امام عالمی است که جهل در او راه ندارد، و فرمانروایی است که سختی نمی دهد، معدن قداست و پاکیزگی و عبادت و علم و بندگی است دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فقط در حق او بوده است (مثل: اللهم وال من والاه (و یا) اللهم اذهب عنهم الرجس و غیره) و یا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فقط او را به امامت فرا خوانده است وی از نسل حضرت صدیقه طاهره است و هیچ عیبی در نسب او نیست، هیچ شرفی هم طراز او نیست نسب او از قریش است و در بین قریش از بنی هاشم است که از بقیه قریش شرافت بیشتری دارند و در آن میان از عترت یعنی از آل و نزدیکان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است امام از نظر خداوند مرتضی و پسندیده است. شریفترین اشراف است، او از نسل عبد مناف است. علم او دائماً رو به افزونی است، حلم و بردباری او کامل و تمام عیار است بر امر امامت توانا و قدرتمند است به نحوه اداره امور امت عالم و آگاه است، اطاعتش واجب است، به فرمان خداوند به امر امامت قیام نموده (یا مجری اوامر و فرامین الهی است)، خیرخواه بندگان خدا و حافظ دین اوست، خداوند انبیاء و ائمه را توفیق می دهد و از علم و حکمت مخزون خود علومی به

ص: 49

آنان می دهد که به دیگران نداده است و لذا علم آنان از تمامی علوم اهل زمان برتر و بالاتر است. خداوند می فرماید: «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛ «آیا آن که خود، هدایت کننده ی مردم به سوی حق است شایسته تر است که از او تبعیت کنند یا آن که تا راهنمایی اش نکنند هدایت نمی یابد، چه می شود شما را؟ چگونه حکم می کنید؟» (1) و باز در مورد طالوت فرموده است: « ان الله اصطفاه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم و الله یؤتی ملکه من یشاء و الله واسع علیم»؛« خداوند او را بر شما برگزید و به علاوه به وی افزونی در علم و قدرت جسمانی عطاء فرمود، و خداوند غنی، توانمند و داناست»(2) و در داستان داود میفرماید : و قتل داود جالوت و ءاتاه الله الملک و الحکمة و علّمه مما یشاء» «داود جالوت را کشت و خدا ملک و حکمت به او داد و هرچه خواست به او آموخت.»(3) و نیز به پیامبرش می فرماید: « و کان فضل الله علیک عظیما»؛ «فضل خدا بر تو عظیم است»(4)

و نیز در مورد ائمه از اهل بیت خاندان و نسلش می فرماید: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُلْکاً عَظِیماً، فَمِنْهُم مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَن صَدَّ عَنْهُ وَکَفَی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً»؛ «آیا مردم به خاطر فضلی که خداوند به آنان داده است حسد می ورزند؟ ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان

ص: 50


1- یونس 35
2- بقره 247
3- بقره 251
4- نساء 54 . 55

پادشاهی بزرگی عطا نمودیم پس بعضی از آنان ایمان آوردند و گروهی از آن اعراض کردند و آتش جهنم کافی است». و هرگاه خداوند، بنده ای را برای اداره ی امور بندگانش برگزیند به او شرح صدر و آمادگی کامل این کار را عنایت می فرماید و در قلبش چشمه های جوشان حکمت قرار می دهد و علم را کاملاً به او الهام می فرماید و بعد از آن از هیچ پاسخی درنمی ماند و از رفتار و گفتار صحیح دور و منحرف نمی شود. او معصوم است و مؤید، خداوند او را توفیق می دهد و در راستی و درستی پابرجا و محکم نگه می دارد، از خطای لغزش و سقوط در امان است، خداوند فقط او را این گونه قرار داده است تا حجت خدا باشد بر بندگانش و گواه او باشد بر خلقش، و این فضل خداست که به هر کس بخواهد می دهد و خداوند دارای فضلی بزرگ است، حال آیا بر چنین چیزی توانایی و دسترسی دارند تا بتوانند او را برگزینند؟ یا فرد منتخب آنان چنین اوصافی دارد تا او را بر دیگران مقدم بدارند؟(1)

12- اولین پرسش در قیامت از حب و ولایت علی علیه السلام است

عن احمد بن الولید عن ابیه، عن سعید بن عبدالله بن موسی(2) عن محمد بن عبدالرحمن العرزمی(3) عن المعلی عن الکلبی عن ابی صالح ، عن عبدالله بن العباس قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول : أعطانی الله تعالی خمساً و أعطی علیاً علیه السلام خمساً :أعطانی جوامع الکلم ، و أعطی علیاً جوامع العلم و جعلنی نبیاَ و جعله وصیاً و أعطانی الکوثر و أعطاه السلسبیل ، و أعطانی الوحی ،

ص: 51


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام – ج 1 ص 190 ترجمه آقا نجفی
2- هکذا فی النسخة و مصدره ،و الظاهر أنه مصحف سعد ، عن عبدالله بن وسی ، کما یأتی فی الحدیث 12 فی طریق الصدوق.
3- العزرمی بفتح العین و سکون الراء و فتح الزای نسبة إلی جبانة عرزم بالکوفة ، او نسبة إلی عرزم: قوم کانوا بالبصرة، کما حکی عن ابن درید ، أو کما قال السمعانی فی النساب :و ظنی أنه بطن من نزاره ، و جباة عرزم الکوفة معروفة، و لعل هذه القبیلة نزلت بها فنسب الموضع الیهم.

و أعطاه الإلهام ، و اسری بی الیه و فتح له أبواب السماء(1) و الحجب حتی نظر إلیّ و نظرت الیه ، قال : ثمّ بکی رسول الله صلی الله علیه و آله فقلت له : ما یبکیک فداک أبی و أمی ؟ فقال : یا ابن عباس إن أول ما کلّمنی(2) به أن قال : یا محمد انظر تحتک ، فنظرت إلی الحجب قد انخرقت ، و إلی أبواب السماء قد فتحت(3) ، و نظرت الی علیّ و هو رافع رأسه إلیّ(4) فکلّمنی و کلّمته و کلّمنی ربّی عزّوجلّ فقلت : یا رسول الله بم کلّمک ربّک ؟ قال : قال لی : یا محمد إنّی جعلت علیّاً وصیّک و وزیرک و خلیفتک من بعدک،فأعلمه ،منها هو یسمع کلامک فأعلمته ، و أنا بین یدی ربّی عزّوجلّ فقال لی: قدقبلت و أطعت ، فأمر الله الملائکة أن تسلّم علیه ففعلت ، فردّ علیهم السلام و رأیت الملائکة یتباشرون به و ما مررت بملائکة من ملائکة السماء إلا هنّؤنی و قالوا لی : یا محمد والذی بعثک بالحق لقد دخل السرور علی جمیع الملائکه باستخلاف الله عزّوجلّ لک ابن عمّک ، و رأیت حملة العرش قد نکسوا رؤوسهم إلی الارض ، فقلت : یا جبرئیل لِم نکس حملة العرش رؤوسهم ؟ فقال : یا محمد ما من ملک من الملائگة إلّا و قد نظر إلی وجه علی بن ابیطالب استبشاراً به ما خلا حملة العرش فإنّهم استأذنوا الله عزّوجلّ فی هذه السّاعة ، فأذن لهم أن ینظروا إلی علی بن ابیطالب فنظروا إلیه ، فلمّا هبطت جعلت أُخبره بذلک و هو یخبرنی به ، فعلمت أنّی لم أطأ موطئاً(5) إلّا

ص: 52


1- فی الفضائل : أبواب السماوات
2- فی الروضة : کلمنی ربّی و فی الفضائل : کلمنی به ربی
3- فی الفضائل : قد انفتحت. و فی الروضة :فنظرت و إذا بالحجب قد اخترقت، و أبواب السماء قد تفتحت، حتی نظرت.
4- فی الروضة : الی السماء
5- فی الروضة: ما و طأت موضعا إلا و قد کشف له حتی نظر إلی ما نظرت إلیه ، فعند ذلک قال ابن عباس:یا رسول الله أحب أن توصینی بشی ، قال: یا ابن عباس : اعلم أن الله عزوجل لا یقبل حسنة من احد حتی یسأله

و قد کشف لعلیّ عنه حتی نظر إلیه ، قال ابن عباس : قلت : یا رسول الله اوصنی ، فقال : علیک بمودة علی بن ابیطالب ، و الذی بعثنی بالحق نبیا ، لا یقبل الله من عبد حسنة حتّی یسأله عن حب علی بن ابی طالب و هو تعالی أعلم ، فإن جاءه بولایته قبل عمله علی ما کان منه(1) ، و إن لم یأت بولایته لم یسأله عن شیءٍ ثمّ امر به الی النار یا ابن عباس و الذی بعثنی بالحق نبیا إنّ النار لأشدّ غضبا علی مبغض علیّ منها(2) علی من زعم أنّ لله ولدا، یابن عباس لو أنّ الملائکة المقربین و الأنبیاء المرسلین اجتمعوا علی بغضه(3) و لن یفعلوا لعذبهم الله بالنّار . قلت، یا رسول الله و هل یبغضه أحد؟ قال : یابن عباس نعم یبغضه قوم یذکرون أنهم من امتی لم یجعل الله لهم فی الاسلام نصیبا ، یا ابن عباس إنّ من علامة بغضهم له تفضیلهم من هو دونه علیه(4) والذی بعثنی بالحق(5) ما بعث الله نبیا اکرم علیه منّی ، و لا وصیّا أکرم علیه من وصیّی علیّ ، قال ابن عباس: فلم أزل له کما أمرنی رسول الله صلی الله علیه و آله و أوصانی بمودّته ، و إنّه لأکبر عملی عندی ، قال ابن عباس : ثمّ مضی من الزمان ما مضی ، و حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله الوفاة حضرته فقلت : فداک أبی و أمی یا رسول الله قد دنا أجلک فما تأمرنی ؟ فقال : یا ابن عباس خالف من خالف علیّاً و لا تکوننّ له ظهیرا(6) و لا ولیّاً ، قلت یا رسول

ص: 53


1- فی المصدر : فان جاء بولایته و فی الفضائل : فمن مات ولایته و فیه : و أن لم یأت بولایته لا یقبل من عمله شیء ثمّ یؤمر به الی النار . و فی الروضة : فان کان من اهل الولایه قبل عمله علی ما کان فیه ، و إن لم یکن من اهل ولایته لم یسأله عن شیء حتی یأمر به الی النار ، و ان النار أشد بغضا علی مبغض علی ممن زعم أن الله ولدا.
2- فی الفضائل : منهم
3- فی المصدر : علی بغض علی ، و فی الفضائل : علی بغض علی علی ابن ابیطالب مع ما یقع من عبادتهم فی السموات لعذبهم الله تعالی فی النار .و فی الروضة : لو أن الملائکه و النبیین و المرسلین أجمعوا علی بغض علی علیه السلام لعذبهم الله فی جهنم ، و ما کانوا لیفعلوا ، قلت : یا رسول الله و کیف یبغضونه؟قال: یابن عباس یکون قوم یذکرون أنهم من أمتی لم یجعل الله لهم فی الاسلام نصیبا ، و یفضلون علیه غیره ، و الذی بعثنی بالحق نبیا ، لا نبی أکرم علی الله منی ، و لا وصی أکرم علی الله من وصیی علی ابن بیطالب . هذا آخر الحدیث فی لروضة فی روایة ابن مسعود ، و ذکر بعده عن ابن عباس فقط.
4- فی الفضائل : لمن هو أدون منه علیه .
5- فی المصدر ئ الفضائل : بعثنی بالحق نبیا
6- فی المصدر و الفضائل : ولا تکونن لهم ظهیرا

الله فلم لا تأمر الناس بترک مخالفته ؟ قال : فبکی علیه و آله السلام حتی أٌغمی علیه ، ثمّ قال : یابن عباس سبق فیهم علم ربّی و الذی بعثنی با لحقّ نبیّاً لا یخرج أحد ممن خالفه من الدنیا و أنکر حقّه حتّی یغیّر الله تعالی ما به من نعمة ، یا بن عباس أذا أردت أن تلقی الله و هو عنک راض فاسلک طریقة علی ابن ابیطالب و مل معه حیث مال ، و ارض به اماما و عاد من عاداه و وال من والاه ،یابن عباس احذر(1) أن یدخلک شکّ فیه فأنّ الشک(2) فی علیّ کفر بالله تعالی

ترجمه:

عبدالله ابن عباس می گوید :از رسول خدا شنیدم که فرمود : خداوند به من پنج چیز عطا فرمو و به علی هم پنج چیز به من جوامع کلم داد و به علی جوامع علم ، مرا پیامبر خود کرد و علی را وصیّ من ، مرا کرثر عطا کرد و علی را سلسبیل ، به من وحی نازل فرمود و به علی الهام ، مرا به سوی ( عوالم بالا ) سیر داد و برای علی درهای آسمان ها و حجب را باز فرمود تا جائیکه من او را می نگریستم و او مرا ، (همینکه سخن به اینجا رسید ) رسول خدا به گریه افتاد ، گفتم پدر و مادرم فدایت باد چرا گریه می کنید ؟! فرمود : خدا اولین سخنی که با من فرمود این بود که پائین نگاه کن ، همینکه نگاه کردم دیدم حجابها پاره و درهای آسمانها باز و علی علیه السلام سر به بالا و

ص: 54


1- فی الفضائل : احذر من أن یدخلک
2- فی الروضة : فإن الیسیر من الشک فیه کفر

مرا نگاه می کند ، با من حرف زد و من با او و خدا هم با من !

گفتم یا رسول الله خدایت به تو چه فرمود ؟ گفت : خدا فرمود علی علیه السلام را وصی و وزیر و خلیفه ی خود بعد از تو قرار دادم به او اعلام کن که هم اکنون سخنت می شنود ، پس من در همان حال که در پیشگاه ذات اقدس ربوی بودم به علی علیه السلام اعلام کردم و او فرمود : قبوا نمودم و اطاعت می کنم .پس خدا به ملائکه فرمود که به وی سلام دهند و آنها سلام دادندو علی علیه السلام هم بر آنها سلام فرمود . بعد فرشتگان همگی به یکدیگر بشارت می دادند.( و خوشحالی می کردند )

به هیچ ملکی از ملائکه آسمانه عبورم نیفتاد مگر اینکه به من تبریک گفته و می گفتند ای محمّد صلی الله علیه و آله بحق آن خدایی که تو را به حق مبعوث کرد از اینکه خداوند پسر عمّت علی را خلیفه ی تو کرد همه ی فرشتگان شاد گردیدند.

دیدم حمله عرش الهی سر به زیر افکنده به طرف زمین نگاه می کند ، گفتم برادر جبرئیل چرا حمله عرش سر به زیر افکنده و به زمین نگاه می کردند ؟ گفت یا محمد صلی الله علیه و آله هیچ فرشته ای به جز حمله عرش نمانده که به چهره ی علی نگاه کردند و بهم مژده دادند ولی حمله عرش را هم اکنون خدا به آنها اذن داد و از اینرو به علی علیه السلام می

ص: 55

نگرند.وقتی هبوط کرده به زمین برگشتم خواستم به علی علیه السلام جریان را گزارش دهم ولی او به من خبر داد آنگاه فهمیدم هیچ کجا گامی نگذاشتم مگر اینکه پرده عقب رفته و علی هم آنجا دیده است.

ابن عباس میگوید گفتم یا رسول الله صلی الله علیه و آله مرا وصیتی فرما ! فرمود : بر تو باد به دوستی علی ابن ابی طالب ، به آن خدایی که مرا به حق به پیامبری برگزید هیچ عمل حسنه ای از کسی قبول نمی کند مگر اینکه از حب علی علیه السلام بپرسد در حالیکه خداوند متعال اعلم است ، پس اگر ولایت علی علیه السلام را داشت بقیه اعمالش را می پذیرد وگرنه از هیچ عمل دیگری سؤال نمی شود و فرمان روانه شدنش به جهنم را صادر میفرماید .

ابن عباس به آن خدائیکه براستی مرا به پیامبری برگزید اگر (بر فرض محال ) تمام فرشتگان مقرب الهی و انبیاء مرسل بر بغض علی علیه السلام اجتماع کنند و لو که هیچ عمل بدی هم از آنها سر نزند همه ی آنها را به عذاب جهنم عذاب خواهد فرمود.

گفتم یا رسول الله مگر کسی هم هست که بغض او داشته باشد ؟! فرمود بلی ! عده ای که خود را امت من می خوانند در حالیکه هیچ بهره ای از اسلام نبرده اند با وی دشمنی میکند وعلامت دشمنشان هم این است آدم پستی و بی فضیلتی را بر او ترجیح می دهند . ابن عباس به خدا ئیکه مرا به پیامبری مبعوث فرمود ، عذاب جهنم به مبغضین علی

ص: 56

شدیدتر است از کسی که برای خدا فرزند قائل باشد.

ابن عباس به آن خدایی که مرا به حق مبعوث کرد هیچ پیامبری را خدا گرامی تر از من و هیچ وصی را گرامی تر از وصی من علی علیه السلام مبعوث نفرمود.

ابن عباس گوید من هم همانطور که پیامبر اکرم بر حب علی علیه السلام مرا وصیت وسفارش فرمود ، همیشه چنین بودم و بزرگترین عمل شایسته خود را در پیشگاه خدا همان می دانستم.روزگار گذشت و زمان رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرا رسید ، گفتم ، پدر و مادرم فدایت زمان رفتنت نزدیک گشته مرا به چیزی فرمان و دستور نمی دهی؟! حضرت فرمود : با هرکس که مخالف علی علیه السلام بود مخالف باش و پشتیبان و یاورش مباش گفتم چرا مردم را دستور نمی د هی که مخالفت با علی علیه السلام نکنند ؟ حضرت آنچنان گریه کردند که غش کرد ، بعد که به هوش آمد فرمود علم پروردگار در مورد این مردم برخواسته ی من پیشی گرفته است.

به آن خدایی که مرا به حق مبعوث کرد هرکس با وی مخالفت کند و حقش را منکر گردد از دنیا نمی رود جز آنکه نعمتهایش را که بوی ارزانی داشته تبدیل به نقمت خواهد کرد.

ابن عباس اگر خواستی خدا را در حالی ملاقات کنی که از تو راضی باشد ، راه علی علیه السلام را پیشه خود ساز و به هر طرف که او تمایل فرمود بچرخ و به امامت آن حضرت شاد و راضی باش با دشمنانش دشمن و با

ص: 57

دوستانش دوست باش.ابن عباس مبادا در مورد امامت علی علیه السلام شکی در دلت وارد شود چه آنکه شک در امامت و ولایت او کفر به خدای بزرگ است.(1)

13- لباس ناسوتیان بر اندام لاهوتیان

عنهم علیهم السلام قالوا : نزّهونا عن الربوبیّته و ارفعوا عنّا حظوظ البشریة – یعنی الحظوظ التی تجوز علیکم – فلا یقاس بنا أحد من الناس فإنّا نحن الاسرار الإلهیّه المودّعة فی الهیاکل البشریة ، و الکلمة الرّبّانیّة الناطقة فی الاجساد الترابّیة و قولوابعد ذلک مااستطعتم ، فإنّ البحر لا ینزف و عظمة الله لا توصف .

ترجمه:

خدائی را به ما نسبت ندهید و بهره های بشری را که بر شما جایز است بر ما روا ندارید،یعنی ما را با خود قیاس نکنید(2) ، زیرا هیچیک از مردمان با ما قیاس نمی شود و ما اسرار الهی هستیم که در این کالبد های بشری به ودیعه نهاده شده ایم ، و کلام گویای پروردگار هستیم که در این جسمهای خاکی جای گرفته ایم ، و بعد از آنکه اینها را فهمیدید آنچه می خواهید در فضل ما بگوئید و بدانید که فضائل ما همچون دریائی است که پایان نمی پذیرد و عظمت خدا را نمی توان وصف کرد.(3)

14- خلقت نوری پیامبر و علی و ائمه اطهار علیهم السلام

احمد ابن إدریس عن الحسین ابن عبدالله ، عن محمد ابن عیسی و محمد بن عبدالله ، عن علی بن حدید ، عن مرازم ، عن ابی عبدالله علیه السلام ، قال :

قال الله تبارک و تعالی : یا محمد : إنّی خلقتک و علیّاً نوراً – یعنی روحاً بلا بدن – قبل أن أخلق سماواتی و أرضی و عرشی و بحری ، فلم تزل

ص: 58


1- این حدیث شریف را مرحوم علامه مجلسی در بحار چ بیروت ج 16 ص 317 تا 320 از امالی شیخ طوسی آورده و نسخه بدلهایی که در پاورقی نقل شد از علامه مجلسی است.
2- وه که چه وقیح و بیشرمانه است که شخصی خود را با آنها مقایسه و امامت و پیشوایی آنان را به خود نسبت دهد.
3- القطره عربی ص 156 مشارق الانوار ص 69 - در روز خیر وقتی (صفیه ) دختر حیّ ابن اخطب یهودی را که در جمال سرآمد زنان عصرش بود خدمت رسول خدا شرفیاب شد در چهره ی او جراحتی مشاهده کرد فرمود : تو که دختر پادشاهان هستی این جراحت چرا بر چهره داری؟عرض کرد هنگامی که علی درب قلعه را تکان داد و وارد قلعه شد تمام قلعه تکان خورد تختی که من بر روی آن بودم لرزید و با صورت به زمین افتادم در آن حال صورتم با گوشه ی تخت اصابت کرد و مجروح شد رسول خدا فرمود : إنّ علیّا عظیم عند الله و إنّه لمّا هزّ الباب اهتزالحصن و اهتزت السموات السبع و الارضون السبع و اهتزّ عرش الرحمن غضباً لعلی : ای صفیه علی در پیشگاه خدا فوق العادهعظیم الشأن است و مقامش والاست وفتی درب قلعه را تکان داد تمام قلعه تکان خورد آسمانها و زمینهای هفت گانه و بلکه عرش خدا بخاطر علی از روی غضب لرزیدند. بعد از قضیه ی فتح خیبر عمر از آن حضرت پرسید آن دری که قابل کندن نبود با این که سه روز بود که گرسنه بودی چگونه از جای کندی ؟! فرمود: ماقلعتها بقوة بشریة و لکن قلعتها بقوة ا لهیه و نفس بلقاء ربها مطمئنه رضیة : با نیروی بشری آنرا نکندم بلکه با نیروی خدایی و با قوت نفس مطمئنه ای که بلقای پروردگارش مطمئن و خشنود است. قطره ای از دریای فضائل اهل بیت ج 1 ص 233 به نقل از مشارق الانوار ص 110 بحار ج 21 ص 40

تهللنی و تمجدنی ؛ ثم جمعت روحیکما فجعلتهما واحدةً ، فکانت تمجدنی و تقدّسنی و تهللنی ؛ ثمّ قسّمتها ثنتین ، قسّمت الثنتین ثنتین ، فصارت اربعة ، محمّد واحد ، و علی واحد ، و الحسن و الحسین ثنتان ، ثم خلق الله فاطمة من نور ، إبتدأها روحاً بلا بدن ؛ ثمّ مسحنا بیمینه فأفضی نوره فینا.(1)

ترجمه:

با حذف سند امام صادق علیه السلام فرمودند : که خدای تبارک و تعالی خطاب به رسول اکرم فرمودند : من تو و علی را به صورت نوری - یعنی روح بدون جسم – خلق کردم پیش از آنکه آسمانها و زمین و عرش و دریایم را بیافرینم پس تو ، دائماً تهلیل و تمجید مرا میگفتی ، سپس دو روح شما را جمع کرده و یکی کردم باز هم تمجید و تقدیس و تهلیل من می گفت ، باز هم آنرا دوقسمت کردم و هر کدام از آن دو قسم را هم دو سهم نمودم تا چهار قسم یکی محمد ، یکی علی و دو قسم دیگر حسن و حسین گردید از آن پس (فاطمه) را از همان نور اولیه بدون جسم آفریدم پس خداوند با دست خود ما را مسح نمود و با برکت و با یمن قرار داد و نورش را در ما جای داد .

15- تعداد امامان دوازده نفرند که نه تای آنان از صلب امام حسین علیه السلام می باشند.

ابوالمفضل الشّیبانی ، عن جعفر بن محمد الحسنی ، عن احمد بن عبد المنعم ، عن المفضّل بن صالح ، عن أبان بن تغلب ، عن أبی جعفر الباقر علیه السلام قال : سألته عن الائمه فقال : و الله لعهد عهده إلینا رسول الله صلی الله

ص: 59


1- عوالم بحرانی ج 11/1 ص 30 اصول کافی انتشارات مسجد چهارده معصوم ج 2 ص 325 و 326 غایة المرام 13 ح 13 الجواهر السنیه 212

علیه وآله إنّ الائمه بعده اثنا عشر ، تسعةٌ من صلب الحسین ، و منّا المهدی الذی یقیم الدین فی آخرالزمان ، من أحبّنا حشر من حفرته معنا ، و من أبغضنا أوردَّنا أورَدّ واحداً منّا حُشر من حفرته إلی النار « و قد خاب من افتری »(1)

ترجمه:

ابان بن تغلب می گوید از امام باقر علیه السلام در مورد امامان سؤال کردم فرمود : بخدا قسم امامت عهدی است که رسول خدا با ما عهد بسته و آنها دوازده نفرند که نه تای آنها از صلب امام حسین هستند و از ماست (مهدی عجل الله تعالی فرجه ) که در آخرالزمان دین را زنده و برپا میدارد .کسیکه ما را دوست بدارد از لحظه ی ورود به قبرش با ما محشور می گردد و هر کس بغض ما را داشته باشد و یا ما را و یا یکی از ما را رد کند خداوند متعال از همان لحظه ی ورودش به قبرش او را در آتش جهنم قرار می دهد و زیانکار است کسی که به خدا افتراء بندد.

16- پیامبر امامان را برای نعثل ( یهودی ) نام می برند .

فی فرائد السمطین بسنده عن مجاهد عن ابن عباس رضی الله عنهما(2) قال قدم یهودی یقال له نعثل فقال یا محمد اسألک عن اشباء تلجلج فی صدری منذ حین فان أجبتنی عنها أسلمت علی یدیک...

فأخبرنی عن وصیک من هو فما من نبی الا و له وصی و ان نبینا موسی بن عمران اوصی یوشع بن نون فقال ان وصیی علی ابن ابیطالب و بعده سبطای الحسن و الحسین تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسن قال یا محمد فسمهم لی قال اذا مضی الحسین فابنه علی

ص: 60


1- بحار الانوار ج 36 ص 358به نقل از کفایة الاثر 32 و 33
2- به اعتبار نقل عین عبارت ، جمله ترضّی نوشته شده .

فاذا مضی علی فابنه محمد فاذا مضی محمد فابنه جعفر فاذا مضی جعفرفابنه موسی فاذا مضی موسی فابنه علی فاذا مضی علی فابنه محمد فاذا مضی محمد فابنه علی فاذا مضی علی فابنه الحسن فاذا مضی الحسن فابنه الحجة محمد المهدی فهؤلاء اثنا عشر

ترجمه:

فرائد السمطین از مجاهد ازابن عباس روایت میکند که شخصی یهودی به نام (نعثل) به خدمت رسول اکرم رسید و گفت یا محمد از چند چیز سؤال می کنم و اگر جوابم دادی به دست شما اکنون اسلام می آورم حضرت فرمود : بپرس . چند سؤال کرد و جواب گرفت و سپس گفت از وصی خودت به من خبر بده چه آنکه هیچ پیامبری نیست مگر اینکه وصی دارد و پیامبر ما ، حضرت موسی یوشع بن نون را وصی خود قرار داد پس حضرت فرمود وصی من علی ابن ابیطالب و بعد از او دو فرزندش حسن و حسین و بعد از آن نه نفر از صلب حسین خواهند آمد گفت یا محمد برایم نام ببر . حضرت فرمود وقتیکه دوران حسین به پایان رسید فرزندش علی بعد از علی فرزندش محمد و بعد از محمد فرزندش جعفر و بعد از او فرزندش موسی و بعد از موسی فرزندش علی و بعد از علی فرزندش محمد و بعد از محمد فرزندش علی و بعد ازعلی فرزندش حسن و بعد از آن حجة بن الحسن المهدی . پس این دوازده نفر وصیّ منند ...............(1)

17- هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خداوند به امامان داده شده است

محمد بن یحیی و غیره ، عن احمد بن محمد ، عن علی بن الحکم ، عن محمد بن فضیل ، قال أخبرنی شریس

ص: 61


1- ینابیع المودة ج 3 باب 76 ص 99 در اینجا قسمتی از حدیث مورد نظر ذکر شده برای مشاهده ی تمام حدیث به مصدر مراجعه فرمائید .

الوا بشی ، عن جابر ، عن ابی جعفر علیه السلام قال: إنّ اسم الله الاعظم علی ثلاثة و سبعین حرفاً و إنّما کان عند آصف منها حرف واحد فتکلم به فخسف بالارض ما بینه و بین سریر بلقیس حتی تناول السریر بیده ثم عادت الارض کما کانت أسرع من طرفة عین و نحن عندنا من الاسم الاعظم اثنان و سبعون حرفا و حرف واحد عندالله تعالی استاثر به فی علم الغیب عنده و لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم.

ترجمه:

امام باقر علیه السلام فرمود : اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و تنها یک حرف آن نزد آصف بود .آصف آن یک حرف را گفت و زمین میان او وتخت بلقیس را در هم نوردید تا او تخت را با دست گرفت ، و به زمین گذاشت و سپس زمین به حالت اول بازگشت ، و این عمل در کمتر از یک چشم به هم زدن انجام شد و ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم را داریم و یک حرف هم نزد خداست که آن را در علم غیب برای خود مخصوص ساخته ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم .(1)

18- خدا با علی نجوا می کند

احمد فی مسنده بسنده عن جابر بن عبدالله رضی الله عنهما قال دعا رسول الله صلی الله علیه وآله فی غزوة الطائف فانتجاه و أطال نجواه حتی کره قوم من اصحابه ذلک فقال قائل منهم لقد أطال الیوم نجوی ابن عمه فبلغه ذلک فقال صلی الله علیه و آله ان قائلا قال لقد أطال الیوم نجوی ابن عمه أما انّی ما انتجیته و لکن

ص: 62


1- اصول کافی چاپ دفتر نشر فرهنگ اهل بیت ج 1 ص 334 در همان صفحه حدیث بعد امام صادق بیان میکند که به حضرت عیسی 2 حرف و موسی 4حرف و ابراهیم 8 حرف و نوح 15 حرف و آدم 25 حرف از حروف اسم اعظم داده شده بود ولی به حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله 72 حرف.

الله انتجاه

ترجمه:

احمد بن حنبل در مسند خود به سند خودش از جابربن عبدالله رضی الله عنهما نقل می کند که رسول خدا در غزوه طائف علی علیه السلام را خواست و مدتی طولانی با وی نجوا کرد تا جائیکه عده ای از اصحاب ناراحت شدند و یکی از آنها گفت : امروز با پسر عمش نجوایش به طول انجامید به گوش پیغمبر رسید فرمود : کسی می گوید که نجوایش با پسر عمش به طول انجامید ولی من با علی نجوا نمیکردم خدا بود که با علی نجوا داشت.(1)

19- به خواست ولی خدا درخت خشک ، سبز و به ثمر می نشیند.

ان الحسن بن علی علیه السلام خرج فی عمرة و معه رجل مؤمن من ولد الزبیر فنزلوا فی منهل تحت نخل یابس ، فقال الزبیری : لو کان فی هذا النخل رطبٌ اکلنا فقال الحسن علیه السلام أوَ انت تشتهی الرطب ؟ فقال نعم فرفع الحسن یده الی السماء فَدَعا بکلام لم یفهمه فاخضرت النخله و أورَقت و حملت رطبا فصعدوا علی النخله فصرموا ما فیها فکفاهم

ترجمه:

امام مجتبی علیه السلام به قصد عمره حرکت کرد و مرد مؤمنی از فرزندان زبیر هم در خدمت آن حضرت بود تا رسیدند به چشمه آبی ( باراندازی) که درخت نخل خشکی در آنجا بود فرود آمدند زبیری گفت : اگر این درخت نخل رطبی داشت که میخوردیم چه خوب بود؟ امام حسن علیه السلام فرمود : آیا رطب میل داری ؟! گفت آری امام دست بر آسمان داشت و سخنی گفت که فهمیده نمی شد فوراً درخت سبز شد و برگ آورد و رطب داد ، پس بالای آن رفتند و چیدند و

ص: 63


1- ینابیع الموده ج 1 ، ص 57 ، باب 10

خوردند و همه را کفایت کرد.(1)

20- خلقت و موجودیت شیر به فرمان موسی بن جعفر با اذن خداوند

علی بن یقطین قال : استدعی الرشید رجلا یبطل به أمر ابی الحسن و یخجله فی المجلس فانتدب له رجل معزم ، فلما أحضرت المائدة عمل ناموسا علی الخبز فکان کلما رام خادم ابی الحسن تناول رغیف من الخبز طار من بین یدیه و استقر هارون الفرح و الضحک لذلک فلم یلبث أبوالحسن أن رفع رأسه الی أسد مصور علی بعض الستور فقال له : یا أسد الله خذ عدوالله ؛ قال : فوثبت تلک الصورة کأعظم ما یکون من السباع فافترس ذلک المعزم فخرّ هارون و ندماؤه علی وجوههم مغشیا علیهم و طارت عقولهم خوفا من هول مارأوه ، فلما أفاقوا من ذلک بعد حین قال هارون لابی الحسن علیه السلام : أسألک بحقی علیک لما سألت الصورة أن ترد الرجل ، فقال : ان کانت عصا موسی ردت ماابتعلته من حبال القوم و عصیهم فان هذه الصورة ترد ما ابتلعته من هذا الرجل.

ترجمه:

ابن شهر آشوب از علی ابن یقطین روایت کرده که وقتی هارون الرشید طلب کرد مردی را که باطل کند بسبب او امر حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام را و خجالت دهد آن حضرت را در مجلس پس اجابت کرد او را به جهت این کار مردی افسونگر ، پس چون خوان طعام حاضر شد آن مرد افسون و حیله کرد در نان پس هرچند قصد کرد خادم حضرت نانی بردارد و نزد حضرت گذارد نان از نزد او پرید. هارون از این کار چندان خوشحال و خندان شد که خودداری نتوانست کند و به حرکت درآمد پس چندان نگذشت

ص: 64


1- مناقب ج 4 ص 6 طبع علمیه قم

که حضرت امام موسی علیه السلام سر مبارک بلند کرد به سوی شیری که کشیده بودند آن را به بعضی از آن پرده ها، فرمود ای اسدالله بگیر دشمن خدا را ، پس برجست آن صورت بمثل بزرگترین شیران و پاره کرد آن افسونگر را ، هارون و ندیمانش از دیدن این امر عظیم غش کرده و بر رو در افتادند و عقلهایشان پرید از هول آنچه مشاهده کردند و چون به هوش آمدند بعد از زمانی هارون به حضرت امام موسی علیه السلام عرض کرد که درخواست می کنم از تو به حق من بر تو که بخواهی از صورت که برگرداند این مرد را ، فرمود: اگر عصای حضرت موسی علیه السلام برگردانید آنچه را که بلعید از ریسمانها و عصاهای ساحران این صورت نیز برمیگرداند این مرد را که بلعید.(1)

21- علم بی منتها

احمد بن محمد و محمد بن یحیی ، عن محمد بن الحسین ، عن ابراهیم بن اسحاق الاحمر ، عن عبدالله بن حماد ،عن سیف التمّار قال : کنّا مع ابی عبدالله علیه السلام جماعة من الشیعة فی الحجر فقال : علینا عین ، فالتفتنا یَمنةً و یَسرةً فلم نر أحدا فقلنا : لیس علینا عین فقال : و رب الکعبه و رب البنیّه – ثلاث مرات – لو کنت بین موسی و الخضر لأخبرتهما أنی اعلم منهما و لأنبأتهما بما لیس فی ایدیهما ، لأنّ موسی و الخضر علیه السلام أعطیا علم ما کان و لم یعطیا علم ما یکون و ما هو کائن حتی تقوم الساعة و قدورثناه من رسول الله صلی الله علیه و آله وراثة.(2)

ترجمه:

سیف تمار ( خرما فروش

ص: 65


1- مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 299 و منتهی الآمال مرحوم محدث قمی حاج شیخ عباس ج2 ص370 معجزه ی نهم از عجزات امام موسی بن جعفر علیهما السلام محدث قمی رضوان الله علیه به دنبال این حدیث می فرماید شیخ بهایی هم این حدیث را با سندی صحیح نقل می کند که نام خادم در آن نیست و دیگر اینکه صورت شیر در بعضی از صحنه های منزل بود نه در پرده.
2- اصول کافی ج 1 ص 388

) گوید: با جماعتی از شیعیان در حجر اسماعیل خدمت امام صادق علیه السلام بودیم ، حضرت فرمود : جاسوسی مراقب ماست ؟ ما به راست و چپ نگاه کردیم و کسی را ندیدیم ، عرض کردیم ، بر سر ما جاسوسی نیست ، حضرت سه مرتبه فرمود : به پروردگار این کعبه ، به پروردگار این ساختمان ، اگر با موسی و خضر می بودم به آنها خبر می دادم که من از آنها داناترم و چیزی را که نزد آنها نبود ، به ایشان گزارش می دادم ، زیرا به موسی و خضر علیهما السلام علم آنچه گذشته و واقع شده ، عطا شده بود ، ولی علم آنچه تا روز قیامت واقع می شود ، عطا نشده بود ، لیکن ما از راه وراثت آن علم را از رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست آورده ایم.

22- فضائل بی منتها

روی عن النبی صلی الله علیه و آله انه قال إنّ الله جعل لأخی علی: فضائل لا تحصی کثرة فمن ذکر فضیلة من فضائله مقراًبها غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و من کتب فضیلة من فضائله لم تزل الملائکه تستغفر له ما بقی لذلک الکتابة رسم و من استمع الی فضیلة من فضائله غفرالله له الذّنوب التی اکتسبها بالسماع ، و من نظر الی فضیلة من فضائله غفرالله له الذّنوب التی اکتسبها بالنظر.

و قال صلی الله علیه و آله : حب علی عباده ، و لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایته و البرائة من اعدائه.

ترجمه:

از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

ص: 66

روایت شده که فرمود: برای برادرم علی بن ابیطالب فضائلی است که به خاطر زیادی آنها به شماره نمی آید و نمی گنجد پس هر کس فضیلتی از فضائل او را نقل کند و خود هم معترف به آن باشد خداوند گناهان گذشته و آینده او را خواهد بخشید و هرکس فضیلتی از فضائل آن حضرت بنویسد فرشتگان برای او دائماً استغفار می کنند تا وقتی که اثری از آن نوشته باقی باشد .و هر کس بشنود فضیلتی از فضائل آنحضرت خداوند گناهانی را که با گوش از او سرزده می آمرزد و هر کس به فضیلتی در فضائل آنحضرت بنگرد خدا می آمرزد گناهانی را که با نگاه از وی سرزده است . و باز فرمود : حب و دوستی علی عبادت است و خدا ایمان بنده ای را قبول نمی کند مگر با ولایت آنحضرت و تبری و بیزاری از دشمنان او.(1)

23- مژده به شیعیان علی علیه السلام

فی الجلد الثانی من ارشاد الدیلمی قد سره عن کتاب بشارة المصطفی لمحمّد بن علی الطبری (ره ) بحذف الاسناد قال دخل رسول الله صلی الله علیه و آله علی علی المرتضی علیه السلام مستبشرا فسلم علیه فرد علیه السلام فقال علی علیه السلام یا رسول الله ما رأیتک أقبلت علی مثل هذا الیوم فقال رسول الله صلی الله علیه و آله جئت أبشرک : أعلم أن فی هذه الساعة نزل علی جبرئیل و قال لی الحق یقرؤک السلام و یخصک بالتحیة و الاکرام و یقول لک بشر علیا و شیعته ان الطائع و العاصی منهم من أهل الجنة فلما سمع مقالته خرّ ساجداً ثم رفع رأسه و یده الی السماء

ص: 67


1- ارشاد القلوب دیلمی ج 2 ص 209

و قال إشهدوا علی انی قد وهبت لشیعتی نصف حسناتی فقالت فاطمه علیه السلام کذلک و قال الحسن و الحسین علیهما السلام کذلک فقال رسول الله صلی الله علیه و آله ما انتم باکرم منی أشهدوا علیّ انی قد وهبت لعلی و شیعته نصف حسناتی فاوحی الله عزو جل ما انتم باکرم منّی انّی غفرت لشیعة علی علیه السلام و محبیه ذنوبهم جمیعا.

ترجمه:

علامه مستبسط از ارشاد دیلمی قدس سره و او از بشارة المصطفی با حذف سند نقل می کند که : روزی رسول اکرم صلی الله علیه وآله شاد بر علی علیه السلام وارد شد سلام کرد و امام علی جواب سلام پیامبر را داد پس علی علیه السلام به پیامبر فرمود هیچگاه شما را مثل امروز شاد ندیده بودم حضرت فرمود آمده ام تا به تو مژده دهم که هم اکنون جبرئیل بر من وارد شد و گفت حقت سلام می رساند و میفرماید به علی و شیعیانش مژده بده که مطیع و عاصی از آنها اهل بهشتند وقتی علی علیه السلام اینرا شنید به سجده افتاد و سپس سر را بلند و دستها به طرف آسمان بالا برد و فرمود : شاهد باشید که من علی نصف حسناتم را به شیعیانم بخشیدم سپس حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین هم چنین گفتند بعد پیامبر فرمود : شما کریم تر از من هستید شاهد باشید که من هم نیمی از حسناتم به شیعیان علی هدیه نمودم سپس خداوند متعال وحی فرمود : هیچکدام از شما کریم تر از من نیستید . من هم همه گناهان شیعیان و محبین

ص: 68

علی علیه السلام را بخشیدم.(1)

24- علم لدنی

لمّا عزم المأمون علی أن یزوّج ابنته أمّ الفضل أباجعفر محمّد بن علیّ الرّضا علیه السلام اجتمع إلیه أهل بیته الادنون منه ، فقالوا له : یا امیرالمؤمنین ناشدناک أن تخرج عنّا أمرا قدملکناه. و تنزع عنا عزا قد لبسناه . و تعلم الامر الذی بیننا و بین آل علی قدیما و حدیثا ..........

فلما حضروا و حضر أبوجعفر علیه السلام قالوا : یا امیرالمؤمنین هذا القاضی إن أذنت له أن یسأل ؟ فقال المأمون : یا یحیی سل اباجعفر عن مسألة فی الفقه لتنظر کیف فقهه ؟ فقال یحیی . یا اباجعفر أصلحک الله ما تقول فی محرم قتل صیدا؟ فقال ابوجعفر علیه السلام : قتله فی حلّ أم حرم ، عالماً أو جاهلا ..........

ترجمه:

وقتی مأمون تصمیم گرفت دخترش ام الفضل را به ابی جعفر محمد بن علی الرضا علیه السلام تزویج کند خویشان نزدیکش دور او را گرفتند و گفتند یا امیرالمؤمنین ما تو را سوگند میدهیم که مبادا کاری که به دست ماست ( خلافت) از ما به دور کنی و جامه عزت خلافت را که در بر داریم از تن ما بیرون آوری و تو میدانی که میان ما و آل علی از دیرینه تاکنون چه وضعی بوده ؟ مأمون گفت خاموش باشید من از هیچ کدام شما درباره ی او چیزی نپذیرم ..........

وقتی همه حاضر شدند و امام جواد علیه السلام هم حاضر شد گفتند یا امیرالمؤمنین این قاضی است ( یحیی بن اکثم ) اگر اجازه بفرمائید از ایشان سؤالی کند مأمون گفت : ای یحیی یک مسأله فقهی

ص: 69


1- القطره للعلامه المستبط ج اول ص 106 حدیث 79

از ابی جعفر بپرس تا ببینی فقه او به چه پایه است . یحیی گفت : چه میفرمائید درباره محرمی که شکاری را کشته ؟ابوجعفر فرمود : در حل کشته یا در حرم ؟ عالماً کشته و یا جاهلاً عمداً او خطاً عبداً او حراً .و انقدر فروعی برای این مسأله ترسیم فرمود که هوش از سر یحیی ابن اکثم بدر رفت و زبانش به لکنت افتاد.(1)

هرگونه اطاعت از آنها عین اطاعت از خداوند است چنانچه امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه کبیره میفرماید من اطاعکم فقد اطاع الله و من عصاکم فقد عصی الله. آفرینش بهشت و جهنم و بود و نبود و روزی هر مخلوقی به دست آنها انجام می شود که امام هادی علیه السلام در همان زیارت جامعه در فراز دیگری قبل از جمله ی فوق به همه ی آنها اشارت دارد و میفرماید : یا ولی الله انّ بینی و بین الله ذنوبا لا یأتی علیها الا رضاکم فبحق من ائتمنکم علی سره و استرعاکم امر خلقه لما استوهبتم ذنوبی و کنتم شفعایی ای ولی خدا بین من و خدا گناهانی است که تا شما رضایت ندهید آمرزیده نخواهد شد پس به حق آنکه شما را بر اسرار خود امین ساخت و شما را سرپرست امور مخلوقش قرار داد شما تقاضای بخشش گناهان من بفرمائید و شفیع من باشید.(2)

25- انس بن مالک با نفرین علی علیه السلام کور می شود.

بالاسناد یرفعه الی ابن ابی جعدة قال : حضرت مجلس أنس بن مالک باالبصرة و هو یحدث فقام الیه رجل من القوم و قال : یا صاحب رسول الله صلی الله علیه و آله ما هذه الشیمه التی اراها بک ؟

ص: 70


1- تحف العقول چاپ کتابفروشی اسلامیه ص 473 آری علم و قدرت و عصمت و حلم و صبر و غیره در تمام ائمه علیهم السلام اکتسابی و تحصیلی نیست و از طرف خداوند متعال به آنها تفویض گردیده و اصولا خداوندذ متعال جل ذکره از آغاز خلقت در آنها تعبیه فرموده و آنها را چنین ساخته است و لذا امام صغیر و کبیر ندارد و واجد تمام صفات عالیه ذات اقدس الهی است و به همین جهت امام جواد در آن موقع 9 ساله بود و به گفته شیخ مفید 7 سال و چند ماهه بودند. (منتهی الامال ص 577)
2- مفاتیح الجنان از مرحوم محدث قمی زیارت جامعه کبیره

فأنا حدثنی ابی عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنّه قال : البرص و الجذام لا یبلی الله به مؤمنا قال : فعند ذلک أطرق أنس بن مالک الی الارض و عیناه تذرفان بالدموع ، ثم رفع رأسه و قال دعوة العبد الصالح علی ابن ابیطالب علیه السلام نقذت فیَّ ، قال : فعند ذلک قام الناس حوله و قصدوه و قالوا : یا انس حدثنا ما کان السبب ؟ فقال لهم : انتهوا عن هذا ، فقالوا : لابدّ من أن تخبرنا بذلک ، فقال اقعدوا مواضعکم و اسمعوا منی حدیثا کان هو السبب لدعوة علیّ!!

ترجمه:

ابن ابی جعده میگوید در مجلس درس انس بن مالک در بصره حاضر بودم ، و برای مردم حدیث میگفت مردی از قوم به او گفت یا صاحب رسول الله صلی الله علیه و آله این لکه های سیاه که در صورتت می بینم چیست ؟! من از پدرم شنیدم که از رسول خدا نفل می کرد که خداوند هیچ مؤمنی را به برص و جذام ( خوره ) مبتلا نمی کند . انس سر به زیر افکند و از چشمانش اشک جاری شد بعد سر را بلند کرد و گفت : این اثر دعا و نفرین آن عبد صالح علی ابن ابیطالب است که در من اثر کرده است در این حال شاگردان بلند شده و اطرافش گرفتند و گفتند باید حقیقت را به ما بگویی انس گفت دست بردارید و صرف نظر کنید گفتند امکان ندارد باید ما را از این ماجرا خبردار کنی !! انوقت انس گفت بنشینید و گوش کنید

ص: 71

داستانی که باعث نفرین علی علیه السلام شد.

و سپس چنین شرح داد ...

روزی بساطی یشمی از منطقه ی مشرق برای پیامبر هدیه آورده بودند که به آن گفته می شد ( عندف )پیامبر مرا به دنبال ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد و سعید و عبدالرحمن بن عوف زهری فرستاد ، همه را به خدمت رسول اکرم آوردم و علی ابن ابیطالب پسر عمش هم خدمت آن حضرت بود ، به من فرمود انس بساط را پهن کن و همه را روی آن بنشان بعد فرمود خودت هم بنشین تا هرچه از آنها دیدی به من گزارش دهی سپس فرمود یا علی به باد دستور ده که شما را به گردش ببرد ناگهان دیدیم همه در فضا و در حرکتیم حضرت علی علیه السلام به باد دستور داد که ما را به برکت خدا به گردش ببر مقدار زیادی ما را برد بعد دستور داد که ما را به زمین بگذارد وقتی ما را به زمین گذاشت فرمود میدانید اینجا کجاست ؟ همگی گفتیم خدا و رسولش وعلی علیه السلام داناترند.فرمود اینجا جایگاه اصحاب کهف و رقیم است که از آیات شگفت خدا است.ای اصحاب رسول الله برخیزید و به آنها سلام کنید ابوبکر و عمر بلند شدند و گفتند السلام علیکم یا اصحاب الکهف و الرقیم ولی جوابی نیامد و به همین ترتیب تا امام علی علیه السلام بلند شد و سلام داد پس جواب دادند و علیک السلام یا وصی رسول الله صلی الله علیه و آله و رحمة الله و برکاته . سپس

ص: 72

فرمود ای اصحاب کهف و رقیم چرا جواب سلام اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله را ندادید ؟! گفتند ای خلیفه ی رسول ما عده ای جوانمردانیم که به خداایمان آورده و خدا هم بر ایمانمان افزوده ، ما اجازه نداریم که جواب سلام احدی را بدهیم جز به اذن پیغمبر یا وصی پیامبر و تو وصی خاتم النبیین و المرسلین هستی و خاتم اوصیاء پس حضرت فرمود ای اصحاب رسول خدا شنیدید ؟! گفتند بلی یا امیرالمؤمنین بعد فرمود : پس هرکدام به جای خود بنشینید ما همگی نشستیم به باد دستور فرمود که ما را ببرد پس ما را حرکت داد و همه جا گرداند تا غروب آفتاب باز هم دستور فرمود که ما را به زمین بنشان وقتی نشستیم دیدیم زمینی است که گویا سرزمین زعفران و خاموش غرق انواع گیاهان معطر ولی آب آنجا نیست گفتیم یاعلی وقت نماز نزدیک است ولی آبی نیست که وضو بگیریم حضرت بلند شد و پای مبارک به زمین زد چشمه ای نمایان فرمود چیز کمی خواستید و اگر کمی صبر می کردید جبرئیل برای ما از بهشت آب می آورد ، وضو گرفتیم تا نیمه های شب نماز خواندیم پس فرمود جای خود بنشینید تا بلکه به نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله و یا به قسمتی از آن برسیم وقتی رسیدیم که حضرت یک رکعت از نماز صبح خوانده بود نماز که تمام شد ما به خدمت رسول الله رسیدیم به ما توجه کرد و فرمود انس !! تو میگویی یا من بگویم چه گذشت ؟ گفتیم شما بفرمایید

ص: 73

شیرین تر است حضرت از اول تا آخر برای ما بیان کرد گویا او هم با بوده است سپس فرمود ای انس !! آیا آنوقتی که پسر عمم از تو شهادت بخواهد به آنچه که گذشت در این سفر شهادت می دهی ؟ گفتم بله یا رسول الله.

تا وقتی که ابوبکر خلافت را اشغال کرد علی علیه السلام را احضار کردند و من پیش ابوبکر بودم و مردم اطرافش. حضرت فرمود : ای انس !! نمی خواهی داستان ( بساط ) و چاه و چشمه ی اب و فضیلت مرا شهادت دهی ؟! گفتم یا علی پیر شده و فراموش نموده ام.فرمود : اگر از روی عمد خود را به فراموشی زده ای ( بعد از آنهمه سفارش رسول اکرم ) خدا تو را مبتلا کند به لک و پیس صورت و عطش شدید و کوری چشمانت هنوز از جای بلند نشده بودم که به این نفرین مبتلا شدم و اکنون قادر نیستم نه در ماه رمضان و نه غیر رمضان روزه بگیرم.

روی انس همیشه بر همین حال بود تا در بصره از دنیا رفت.(1)

26- علم صحیح آن است که از خاندان رسالت صادر شود.

عدةٌ من اصحابنا عن احمد بن محمد ، عن الوشّاء عن ثعلبة بن میمون عن ابی مریم قال : أبوجعفر لسلمة بن کهیل و الحکم بن عتیبة : شرِّ قا و غرِّ با فلا تجدان علما صحیحا الا شیئاً خرج من عندنا اهل البیت .

ترجمه:

امام باقر علیه السلام به سلمة بن کهیل و حکم بن عتبه فرمود: شرق و غرب عالم بگردید علم صحیح و درستی را نخواهید پیدا کرد مگر آنچه

ص: 74


1- بحار جلد 41: ص217 به نقل از روضه کافی ص 38 و 39 و الفضائل ص 173 - 175

از نزد ما ( اهل بیت ) خارج شده باشد.(1)

27- بهشت در گرو محبت اهل بیت است

أخبرنا أبو جعفر محمد بن عمر الزیّات ،قال ، حدثنی علی بن اسماعیل ، قال : حدثنا محمد بن خلف ، قال : حدّثنا الحسین الشقر ، قال : حدّثنا قیس ، عن لیث ابن ابی سلیم ، عن عبدالرحمن بن أبی لیلی ، عن الحسین بن علی علیهما السلام قال : رسول الله صلی الله علیه و آله : ألزموا مودّتنا اهل البیت ، فإنّه من لقی الله و هو یحبّنا دخل الجنّة بشفاعتنا و الذی نفسی بیده لا ینتفع عبد بعمله الا بمعرفتنا

ترجمه:

رسول خدا فرمود : خود را با محبت همیشگی ما اهل بیت بیارایید چه آنکه هر که خدا را ملاقات کند و محبت ما را به همراه داشته باشد با شفاعت ما وارد بهشت خواهد شد . به آن خدایی که جانم در دست اوست هرگز بنده ای از اعمال خود سود نبرد مگر با معرفت و شناخت ما(2)

28- برنامه هریک از اوصیاء از طرف خدا تعیین می شود.

ابن الولید ، عن ابن ابان ، عن الحسین بن السعید ، عن محمد بن الحسین الکنانی ، عن جده ، عن ابی عبدالله الصادق علیه السلام قال : أنّ الله عزوجل أنزل علی نبیه کتاباً قبل ان یأتیه الموت ، فقال : یا محمد هذا الکتاب وصیتک الی النجیب من اهل بیتک ، فقال : و من النجیب من اهلی یا جبرئیل ؟ فقال : علی ابن ابیطالب علیه السلام و کان علی الکتاب خواتیم من ذهب ، فدفعه النبی صلی الله علیه و آله الی علی علیه السلام و أمره أن یفک خاتما منها و یعمل بما

ص: 75


1- اصول کافی ج 2 ص 251 سلمه و حکم هر دو زیدی مذهب و ملعون بودند :مؤلف
2- الامالی شیخ الاجل المفید مجلس 2 ح 1 ابوعبدالله بن محمد بن محمد بن محمد بن نغمان متولد 11 ذیقعده 333 ه- . ق در عکبری عراق و متوفی 413 در بغداد در سوم رمضان که هشتاد هزار شیعه در تشییع جنازه اش بودندو شرکت کردند و سید مرتضی بر وی نماز خوانده است.

فیه ففک علیه السلام خاتما و عمل بما فیه ؛ثمّ دفعه الی ابنه الحسن علیه السلام ففکّ خاتما و عمل بما فیه ؛ ثمّ دفعه الی الحسین علیه السلام ففکّ خاتما فوجد فیه أن اخرج بقوم الی الشهادة فلا شهادة لهم الا معک ، و اشر نفسک لله عزبوجل ، ففعل ؛ ثم دفعه الی علی بن الحسین علیه السلام ففکّ خاتما فوجد فیه اصمت و الزم منزلک و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین ، ففعل ، ثم دفعه الی محمد بن علی علیه السلام ففکّ خاتما فوجد فیه : حدّث الناس و أفتهم ، و لا تخافن الا الله فإنه لا سبیل لأحد علیک ؛ ثم دفعه الیَّ ففککت خاتما فوجدت فیه : حدّث الناس و أفتهم و انشر علوم اهل بیتک و صدق آبائک الصالحین ، و لا تخافن احدا الا الله و انت فی حرز و امان ، ففعلت ؛ ثم ادفعه الی موسی بن جعفر ، و کذلک یدفعه موسی الی الذی من بعده ثم کذلک ابدا الی قیام المهدی علیه السلام.

ترجمه:

با حذف سند از امام صادق علیه السلام که فرمود : خداوند عزوجل قبل از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نامه ای و کتابی برایش فرستاد و فرمود: این کتاب وصیت تو است به نجیب از اهل بیتت . فرمود : جبرئیل نجیب از اهل بیت من کیست ؟ گفت علی ابن ابیطالب علیه السلام و این کتاب ممهور به مهرهای از طلا بود ، پیامبر صلی الله علیه و اله آن را به علی علیه السلام داد و دستور فرمود که مهرش را

ص: 76

بردارد و آنچه به او دستور داده شده عمل کند ، حضرت مهر را برداشت و به دستور خدا عمل کرد و سپس داد به فرزندش حسنعلیه السلام او هم مهرش را برداشت و نامه را گشود و به دستور خود عمل کرد و سپس به حسین علیه السلام او هم نامه را گشود و دید خدا دستور داده است که با قومت به سوی شهادت بشتاب که شهادت آنها در رکاب شماست و جان خود را به خدا بفروش انجام داد و منتقل کرد به علی بن حسین او نامه را گشود دید فرمان داده شده که سکوت و خانه نشینی را اختیار و بندگی خدا کن تا به یقین برسی انجام داد و آن را منتقل کرد به محمد بن علی حضرت نامه را گشود دید نوشته شده که با مردم حدیث بگوی و فتوا ده و جز خدا از احدی پروا نداشته باش که احدی بر تو چیره نشود و مزاحم نگردد سپس به من داد من کتاب را گشودم و دیدم که خدا دستور داده که با مردم حدیث بگوی و فتوا ده و علوم اهل بیت را نشر ده و پدران صالحت را تصدیق کن و از احدی جز خدا نترس که تو در حرز و امانی.

سپس به موسی بن جعفر منتقل کردم و همچنین موسی به بعد از خود تا به دست مهدی علیه السلام برسد و تا قیام آنحضرت ادامه خواهد داشت.(1)

29- حبّ و بغض ائمه نشانه ی حلال زادگی و حرامزادگی است

حدثنا محمد ابن ابراهیم بن اسحاق رضی الله عنه قال اخبرنا محمد بن محمد الهمدانی قال : حدثنا محمد بن هشام قال : حدثنا

ص: 77


1- بحار تاریخ امیرالمؤمنین علیه السلام ج 36 ص 192علامه مجلسی - این حدیث شرف را از منابع و طرق متعددی نقل می کند که ما آنچه را که از اکمال الدین و امالی صدوق مشترکا نفل می کند انتخاب نموده ایم.

علی ابن الحسین السّائح قال : سمعت الحسن بن علی العسکری یقول : حدثنی ابی عن ابیه ، عن جدّه علیهم السلام قال : قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعلی بن ابیطالب : یا علی لا یحبک الا من طابت ولادته ، ولا یبغضک الا من خبثت ولادته و لا یوالیک الا مؤمن و لا یعادیک الا کافر ، فقام الیه عبدالله بن مسعود فقال : یا رسول الله قد عرفنا علامة خبیث الولادة و الکافر فی حیاتک ببغض علی و عداوته ، فما علامة خبث الولادة و الکافر بعدک إذا أظهر الاسلام بلسانه و أخفی مکنون سریرته ؟ فقال علیه السلام : یابن مسعود علی ابن ابیطالب امامکم بعدی و خلیفتی علیکم ، فاذا مضی فابنی الحسن امامکم بعده و خلیفتی علیکم(1) ثم تسعة من ولدالحسین واحد بعد واحد أئمتکم و خلفایی علیکم ، تاسعهم قائم امتی یملأها قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما ؛ لا یحبهم الا من طابت ولادته و لا یبغضهم الا من خبثت ولادته ، و لا یوالیهم الا مؤمن ، و لا یعادیهم الا کافر ، و من انکر واحداً منهم فقد انکرنی ، و من انکرنی فقد انکر الله عزّوجلّ ، و من جحد واحدا منهم فقد جحدنی و من جحدنی فقد جحد الله عزّوجلّ ، لأنّ طاعتهم طاعتی و طاعتی طاعة الله ،و معصیتهم معصیتی و معصیتی معصیت الله عزّوجلّ ، یابن مسعود ایاک أن تجد فی نفسک حرجاً ممّا قضی فتکفر بعزّة ربی ، و ما انا متکلفٌ و لا ناطق عن الهوی فی علیٍ و الائمة من ولده(2)

ثم قال علیه

ص: 78


1- فاذا مضی فابنی الحسین امامکم بعده و خلیفتی علیکم
2- غایة المرام ج 1 ح 66 از ابن بابویه ص 237 محمد بن محمد آورده و بعد در پاورقی تذکر داده که دراکمال الدین ( احمد بن احمد )آمده در حالیکه در کمال الدین که من از آن نقل می کنم ( محمد بن محمد ) چنانکه در متن آمده است ذکر شده ، ظاهراً خطای کتبی باشد

السلام :- و هو رافع یدیه الی السماء – اللهم وال من والی خلفائی ، و ائمة امتی بعدی ، و عاد من عاداهم ، و انصر من نصرهم ، و اخذل من خذلهم ، ولا تخل الارض من قائم منهم بحجتک ظاهرا او خافیا مغموراً لئلا یبطل دینک و حجتک و برهانک ثم قال علیه السلام : یا ابن مسعود قد جمعت لکم فی مقامی هذا ما ان فارقتموه هلکتم ، و ان تمسکتم به نجوتم ، و السلام علی من اتبع الهدی(1).

ترجمه:

..... علی ابن حسین سائح میگوید : شنیدم از امام حسن عسکری علیه السلام که فرمود : خبر داد مرا پدرم او از پدرش و از جدش علیهم السلام تا اینکه فرمود : رسول خدا به علی ابن ابیطالب فرمود: یا علی دوست نمی دارد تو را

جزکسیکه ولادتش پاک باشد وتو را دشمن ندارد جز کسی که ولادتش ناپاک باشد ، ولایت تو را نپذیرد جز مؤمن و دشمنیت نکند جز کافر.

عبدالله بن مسعود از جای برخاست و عرضه داشت یا رسول الله نشانه خبث ولادت و کافر بودن اشخاص در زمان حیات شما را فهمیدیم که بغض و عداوت علی است ، ولی نشانه ی خبث ولادت و کافر بودن بعد از شما آنگاه که افرادی که اسلام را به زبان اظهار و باطن خود را مخفی بدارند، چیست ؟ حضرت فرمود : یابن مسعود علی ابن ابیطالب امام و خلیفه من است بر شما بعد از من ، وقتی که دوران او تمام شود ، پس فرزندم امام حسن و وقتی دوران آنحضرت تمام شود فرزندم امام

ص: 79


1- اکمال الدین صدوق ط حیدریه نجف 1389 ه- - ص 255 و 256

حسین امام و خلیفه من است بر شما سپس نه تن از فرزندان حسین یکی پس از دیگری امامان شما و خلیفه منند بر شما که نهمین انها قائم امتم می باشد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد بعد از اینکه ظلم و جور همه جا را فرا گیر شده باشد .

هیچکس آنان را دوست ندارد مگر کسیکه حلال زاده باشد و دشمن ندارد مگر کسی که کافر باشد .هر که یکی از آنها را منکر شود مرا منکر شده و هر که مرا منکر شود خدای عزّوجلّ را انکار کرده است . و هرکس به یکی از آنها کافر شود مرا کافر شده و هرکس مرا کافر شود به خدا کافر گشته است، چون اطاعت آنها اطاعت من است و اطاعت من اطاعت خدا ، معصیت و نافرمانی آنها ، نافرمانی من است و نافرمانی من نا فرمانی خدای عزّوجلّ .

یابن مسعود ؟!

مبادا در درونت در پذیرش فرمان خدا احساس سختی و سنگینی کنی که به عزت و جلال خدا کافر خواهی شد.مؤمن هرگز در مورد علی و ائمه از دودمانش سخن به تکلف و یا از روی هوای نفس نگفته و نخواهم گفت .

سپس در حالی که دستان مبارکش به آسمان بلند کرده بود : فرمود : بار خدایا دوست بدار دوست داران خلفاء من و ائمه امت من ، دشمن بدار دشمنان آنها و یاری کن یاوران آنها و خوار گردان خوار کنندگان آنها وزمین را خالی مگذار از قائم آنها و یا حجّتت ظاهر ، و یا که مخفی

ص: 80

و پنهان باشد تا دینت به باطل نگراید وحجت و برهان و بنیانت بر تارک دنیا بماند. سپس فرمود : یابن مسعود : در اینجا همه چیز برای شما جمع کردم که اگر از آن جدا شوید هلاکت و اگر تمسک جوئید نجات شما قطعی است و السلام علی من اتبع الهدی .(1)

30- ولایت بدون برائت کافی نیست

یا علی ! والذی بعثنی بالنبوة و اصطفانی علی جمیع البریة ؛ لو انّ عبدا عبدالله الف عام ما قبل الله ذلک منه الا بولایتک و ولایة الائمة من ولدک ، و إن ولایتک لا تقبل الا بالبرائة من اعدائک و أعداء الائمة من ولدک. بذلک آخبرنی جبرئیل علیه السلام « فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر » .

ترجمه:

یا علی به خدایی که مرا به حق به نبوت مبعوث و بر جمیع خلقش برگزید ، اگر بنده ای هزار سال بندگی خدا کند ، خدا از وی نمی پذیرد مگر اینکه ولایت تو و ائمه از فرزندان تو داشته باشد ، و صرف ولایت تو هم از وی پذیرفته نمی شود مگر اینکه بیزاری و برائت از دشمنان تو و امامان از فرزندان تو داشته باشد!!جبرئیل به من خبر داده است « هرکس خواهد آزادانه ایمان آورد و هر که خواهد کافر گردد . »(2)

31- تقسیم بهشت و جهنم به دست علی علیه السلام است

اخرج موفق بن احمد الخوارزمی المکی بسنده عن نافع ابن عمر قال : قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعلی إذا کان یوم القیامة یؤتی بک یا علی بسریر من نور و علی رأسک تاج قد اضاء نوره و کاد یخطف ابصار اهل الموقف فیأتی النداء من عند الله جل جلاله

ص: 81


1- اکمال الدین 255 ، 256
2- 1 – مائه منقبه ص 17 2 – سوره ی کهف 29

این وصی محمد رسول الله فتقول ها انا ذا فینادی المنادی ادخل من احبک الجنة و ادخل من عاداک فی النار فأنت قسیم الجنة و النار .

*حدیث سی ویکم

رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود :

وقتی روز قیامت برپا می شود تو وارد می شوی در حالی که بر تختی از نور نشسته و تاجی بر سر توست که نورش چشمان محشریان را خیره می کند پس از پشیگاه ذات خدای جل جلاله ندا می رسد کجاست وصی محمد رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم ؟! تو جواب می دهی من اینجایم ؟! منادی بار دوم ندا می کند هر کس تو را دوست داشت وارد بهشت و هر کس که با تو دشمنی کرده به جهنم بفرست چه آنکه امروز تو قسیم بهشت و دوزخی.(1)

32- نشانه ی دوستی و دشمنی مااهل بیت علیه السلام

عن حُبیش بن المعتمر قال : دخلت علی امیرالمؤمنین علیّ ابن ابیطالب علیه السلام فقلت : السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته کیف أمسیت قال أمسیت محبّاً لمحبنا و مبغضاً لمبغضنا ، و أمسی محبّنا مغتبطاً برحمة من الله کان ینتظرها و أمسی عدونا یؤسّس بنیانه علی شفا جرفٍ هار ، فکأنّ ذلک الشَّفا قدانهار به فی نار جهنم و کأنّ ابواب الرحمة قد فتحت لأهلها ، فهنیئاً لأهل الرحمه رحمتهم و التّعس لاهل النار و النار لهم.

یا جیش من سره أن یعلم أمحبّ لنا أم مبغضٌ فلیمتحن قلبه ، فان کان یحب ولیاً لنا فلیس بمبغضٍ لنا ، و ان کان یبغض ولیًّا لنا فلیس بمحب لنا إنّ

ص: 82


1- ینابیع المودة ج 1 باب 16 ص 18 همچنینی از ابن معازلی – حموینیدر فرائد السبطین

الله تعالی أخذ المیثاق لمحبینا بمودّتنا و کتب فی الذکر اسم مبغضنا ، نحن النجباء و أفراطنا أفراط الانبیاء

*حدیث سی ودوم

حُبیش بن معتمر گوید وارد شدم بر امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السلام و عرض کردم السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمت الله و برکاته ،چگونه شام کردید؟! فرمود شام کردم در حالیکه محب دوستانمان و دشمن دشمنانمان هستیم و محب ما غبطه رحمت الهی دارد و منتظران امت و دشمنان ما بنای زندگی خود را بر لب پرتگاه آتش میگذارند که گویا همان آتش و جهنم آنها را فرا خواهد گرفت و درهای رحمت به روی اهلش باز است پس گوارا باد رحمت الهی برای اهل رحمت و هلاکت باد برای اهل جهنم و آتش برای آنها باد .

ای حبیش ! هرکس دوست دارد بداند که آیا دوست ما است و یا دشمن باید قلب خود را امتحان کند اگر دوستان ما را دوست میدارد .او دشمن ما نیست و اگر دوستان ما را دشمن بدارد او محب ما نیست خداوند متعال از دوستان ما عهد و میثاق گرفته که ما را دوست بدارد و نام دشمنان ما را در کتاب ثبت کرده است .مائیم نجباء و رها کردن ما رها کردن انبیاء است. ( یعنی صرفنظر کردن از ما ، رها کردن انبیااست . )(1)

33- ارزش لعن بر اعداء

قال جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فی حدیث :

فقال له رجل: یابن رسول الله انی عاجز ببدنی عن نصرتکم ، و لست أملک إلا البرائة من اعدائکم و اللعن ، فکیف حالی ؟ فقال له الصادق علیه السلام : حدّثنی ابی

ص: 83


1- بحارالانوارج 27 ، ص 53 و 54 ح 6

عن ابیه عن جدّه عن رسول الله صلوات الله علیهم أنّه قال : من ضعف عن نصرتنا اهل البیت فلعن فی خلواته أعدائنا بلّغ الله صوته جمیع الا ملاک من الثری الی العرش ، فکلما لعن هذا الرجل أعدائنا لعناً ساعدوه و لعنوا من یلعنه ثمّ ثنّوا فقالوا : اللهم صل علی عبدک هذا الذی قد بذل ما فی وسعه ، و لو قدر علی أکثر منه لفعل ، فاذا النداء من قبل الله عزّو جلّ : قد أجبت دعائکم و سمعت ندائکم و صلیت علی روحه فی الارواح و جعلته عندی من المصطفین الاخیار

*حدیث سی وسوم

امام جعفر صادق علیه السلام در ضمن حدیثی شخصی خدمت حضرت عرض کرد یابن رسول الله من از نظر جسمی عاجز و ناتوانم که شما را یاری کنم و کاری از من برنمی آید جز بیزاری از دشمنان شما و لعن بر آنها حال من چگونه است ؟! فرمود پدرم از جدش از رسول الله صلوات الله علیهم نقل فرموند که رسول الله فرمد کسی که از یاری ما عاجز باشد سپس در خلوتها بر دشمنان ما لعن کند خداوند صدای او را به گوش تمام فرشتگان عرش و فرش میرساند پس هرچه این شخص لعن کند دشمنان ما را بالا برده و خود هم لعن می کنند آن دشمنان را سپس درودمیفرستند و میگویند :

اللهم صل علی عبدک هذا الذی قد بذل ما فی وسعه و لو قدر علی اکثر منه تفعل خدایادرود فرست بر این بنده ات که تمام تلاش خود را کرد و اگر بیش از این هم قادر بود

ص: 84

انجام میداد.

آنگاه از طرف خدا ندا می شود که دعای شما را مستجاب و صدای شما را شنیدم و بر روح وی در عالم ارواح درود فرستادم و او را در پیشگاه خود از برگزیدگان خوب قرار دادم.(1)

34- رسوائی ابن جوزی و احتجاج وی با خانمی

روی فی کتاب الصراط المستقیم و غیره أنّ ابن الجوزی قال یوما علی منبره : سلونی قبل ان تفقدونی فسألته امرأة عمّا روی أنّ علیّاً علیه السلام سار فی لیلة الی سلمان فجهّزه و رجع ؟ فقال : روی ذلک ، قالت : فعثمان ثَمّ ثلاثة ایام منبوذاً فی المزابل و علیّ علیه السلام حاضر ؟ قال : نعم.قالت : فقد لزم الخطأ لأحدهما . فقال : إن کنت خرجت من بیتک بغیر اذن زوجک فعلیکِ لعنة الله ، و إلا فعلیه.فقالت :خرجت عائشة الی حرب علی علیه السلام بإذن النّبی صلی الله علیه و آله أو لا ؟ فانقطع و لم یُحر جواباً.

در صراط مستقیم آمده است که روزی ابن جوزی بالای منبر گفت : از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید زنی پرسید از آنچه می گویند علی علیه السلام یک شب از مدینه رفت به مدائن و سلمان فارسی را کفن و دفن و نماز خواند و برگشت .چگونه است ؟گفت بلی چنین نقل شده است گفت پس چرا عثمان سه روز جنازه اش در مزبله های مدینه افتاده بود و علی هم در مدینه بود و برای تجهیز عثمان اقدام نکرد ؟! پس لازمه ی اینکار این است که یکی از این دو بر باطل بوده اند یا علی ، و یا عثمان ؟!؟!ابن جوزی که

ص: 85


1- بحارالانوار ، ج 27 ، ص 222 و 223 ، ح 11، تفسیر امام عسکری علیه السلام 16 و 17

چاره ای نداشت گفت :

اگر تو زن بدون اذن شوهرت از منزل بیرون آمده ای لعنت بر تو باد و الا بر شوهرت لعنت باد .

زن گفت : عایشه با اذن پیغمبر صلی الله علیه و آله به جنگ با علی علیه السلام از خانه بیرون رفت یا بدون اذن رسول الله ؟در اینجا ابن جوزی از جواب عاجز ماند و جوابی نداد.(1)

35- کفر خلیفه ی اول و دوم

احمد بن محمد ، عن عمر بن عبدالعزیز ، عن محمد بن الفضیل ، عن الثمالی ، عن علی بن الحسین علیهما السلام ، قال : قلت له : أسألک عن فلان و فلان ؟. قال : فعلیهما لعنة الله بلعناته کلّها ، ماتا – و الله – کافَرین مشرکین بالله العظیم .

*حدیث سی و پنجم

ابوحمزه ی ثمالی می گوید به امام علی بن الحسین علیهما السلام گفتم : از فلانی و فلانی از شما بپرسم ؟ فرمود : بر هردو لعنت خدا باد با تمام لعنتهایش . به خدا قسم آنها مردند در حالیکه کافر و مشرک به خدای بزرگ بودند.(2)

36- برائت و بیزاری در زیارات

أبی عن سعد ، عن ابن یزید ، عن ابن أبی عمیر ، عن معاویة بن وهب قال : دخلت علی ابی عبدالله علیه السلام و هو فی مصلّاه فجلست حتی قضی صلاته فسمعته و هو یناجی ربّه و یقول : یا من خصّنا بالکرامة و وعدنا الشفاعة و حمّلنا الرسالة و جعلنا ورثة الانبیاء و ختم بناالامم السّالفة و خصّنا بالوصیّة و أعطانا علم ما مضی و علم ما بقی ، و جعل افئدة من الناس تهوی الینا ، اغفرلی و

ص: 86


1- بحار ج 29 ص 647
2- بحار ج 30 ص 145 باب 20

لاخوانی و زوار قبر أبی الحسین بن علی صلوات الله علیهما الذین انفقو أموالهم و أشخصوا أبدانهم رغبةً فی برِّنا ، و رجاءً لما عندک فی صلتنا ، و سروراً أدخلوه علی نبیک محمدٍ صلی الله علیه و آله ، و إجابة منهم لأمرنا و غیظاً أدخلوه علی نبیک محمد صلی الله علیه و آله و إجابة منهم لأمرنا ، و غیظاً أدخلوه علی عدونا ، ارادوا بذلک رضوانک فکافهم عنّا بالرضوان واکلأ هم باللیل و النهار ، و اخلف علی اهالیهم و أولادهم الذین خلّفوا بأحسن الخلف ، و أصحبهم و اکفهم شرّ کلّ جبّار عنید ، و کلّ ضعیف من خلقک أو شدید ، و شرّ شیاطین الانس و الجنّ و أعطهم أفضل ما أمّلوا منک فی غربتهم عن أوطانهم و ما آثرونا علی ابنائهم و أهالیهم و قراباتهم. اللهم أنّ أعدائنا عابوا علیهم خروجهم ، فلم ینههم ذلک عن الشخوص إلینا ، و خلافاً علیهم ، فارحم تلک الوجوه التی غیرتها الشمس ، و ارحم تلک الخدود التی تقلب علی قبر أبی عبدالله علیه السلام ، و ارحم تلک الاعین التی جرت دموعهارحمة لنا و ارحم تلک القلوب التی جزعت و احترقت لنا و ارحم تلک الصرخة التی کانت لنا ، اللهم إنّی أستودعک تلک الانفس و تلک الأبدان حتّی ترویهم من الحوض یوم العطش................ فقال یا معاویه و من یدعو لزوّاره فی السّماء أکثر ممن یدعو لهم فی الأرض .

*حدیث سی و ششم

پدرم از ابی سعد از ابن یزید از ابن ابی عمیر از معاویة بن وهب نقل می کند که گفت وارد شدم بر امام صادق علیه

ص: 87

السلام در حالیکه مشغول نماز بودند ، نشستم تا نمازش تمام شد و مشغول مناجات با پروردگار گشت و چنین فرمود : ای خدائی که کرامت را مخصوص ما قرار دادی ووعده ی شفاعت را به ما دادی و رسالتت را به دوش ما افکندی و ما را وارث انبیاء قرار دادی و ما را خاتم امت های گذشته و مختص به وصایت و علم گذشته و آینده را به ما عطا فرمودی و دلهای مردم را متوجه ما ساختی .

بیامرز مرا و برادرانم ،زائرین قبر حسین بن علی صلوات الله علیهما ، آنان که اموالشان و ابدانشان ، در راه ما و به امید پاداشهائیکه بخاطر ما به آنها مرحمت فرمائی و بخاطر خوشحالی پیامبرت و اجابت امر ما و خشمگین نمودن دشمنان ما و جلب رضایت شما انجام دادند پس از طرف ما آنها را شاد ، و شب و روز در پناه خودت آنها را نگهدار و بهترین خلیفه در مورد اهل و عیال آنها باش که آنان از خود به جای گذاشته اند و همراه آنان باش وآنها را از شرّ هر ذی شرّی ، شیاطین ،انس و جن حفظ فرمای و بالاترین آرزوهایشان در غربتشان و به فرزندان و اهل و عیال خویشان آنها رابرسان.

بار پرودگارا دشمنان ما آنها را در آمدن زیارت ، شماتت کردند ولی آنها اعتنا نکرده و برخلاف بدگوئی دشمنان حرکت کرده و به زیارت ما آمدند .

بار پروردگارا ، به این چهره هائیکه آفتاب آنها را عوض کرده و به گونه هائیکه بر قبر ابی عبدالله میمالند و بر چشمانیکه

ص: 88

بخاطر ما اشکبار است و دلهائیکه بخاطر ما سوخته و جزع و فزعشان بلند است و همچنین به فریادهائیکه برای ما میزنند ، ترحم فرمای .

خدا این نفوس و این بدنها به امانت در پیشگاه تو به ودیعت میگذارم تا آنها را از حوض کوثر سیراب فرمائی ...........

بعد فرمود : ای معاویه کسانیکه در آسمانها برای زوار قبر حسین علیه السلام دعا می کنند بیش از کسانی هستند که در زمین برای آنها دعا مینمایند.(1)

37- امام حسین علیه السلام در نماز بر میت منافقی او را لعن میکند

امام صادق علیه السلام فرمود : منافقی از دنیا رفت ، امام حسین علیه السلام در تشییع جنازه ی او شرکت نمود ، یکی از دوستانش را دید ، از او پرسید : کجا می روی ؟1 عرض کرد می خواهم از نماز بر این منافق فرار کنم ، حضرت فرمود : طرف راست من بایست و هرچه من گفتم تکرار کن ، هنگامی که ولیّ میت نماز را شروع کرد ، حضرت گفت :

الله اکبر ، اللهم العن فلاناً عبدک الف لعنةٍ مؤتلفةٍ غیر مختلفة

اللهم اخزِ عبدک فی عبادک و بلادک ، و أصلهِ حرَّ نارک ، و أذقه أشدَّ عذابک ؛ فإنّه کان یتولی أعدائک ، و یعادی اولیائک ، و یبغض اهل بیت نبیک.

*حدیث سی و هفتم

ترجمه فرمایش امام حسین علیه السلام :

خدایا لعنت کن فلانی بنده ات را به هزار لعنت و او را در بین بندگانت و بلادت خوار گردان و بچشان بوی حرارت آتشت را و شدیدترین عذاب را چون او دشمنانت را دوست می داشت و دوستانت را دشمن

ص: 89


1- کافی 4/582 ، کامل الزیارات 116-117 ، مصباح الزائر 193- 194 ، وسائل 14/ 411 – 412 ، بحار 98 / 8 ، 51 -52 ، مستدرک 10 / 231 . کتاب اساس ایمان از عبدالرضا مهدوی ص 502

و اهل بیت پیامبرت را مبغوض می داشت.(1)

38- امام صادق علیه السلام به صورت دعا چنین می فرماید :

اللهم العن الذین بدّلا نعمتک و خالفا کتابک و جحدا ایاتک و اتهما رسولک ، أحش قبرهما و اجوافهما نارا و اعدّ لهما عذابا الیما و احشرهما و اشیاعهما و اتباعهما الی جهنم زرقاً و احشرهما و اشیاعهما و اتباعهما یوم القیامة علی وجوههم عمیاً و بکماً و صماً مأواهم جهنّم خبت زدناهم سعیرا .

*حدیث سی و هشتم

خدایا لعنت کن آن دو را (ابوبکر و عمر ) که نعمت تو را ( ولایت ) تبدیل کردند و با کتابت مخالفت و امامت را منکر و رسولت را متهم نمودند ، بار خداوندا قبر آن دو را و تمام درون آنها را پر از آتش فرما و عذاب دردناکتر برای آنها فراهم فرما و آن دو و شیعیان و پیروان آنها را به اعماق جهنم بفرست و آن دو و شیعیان او و پیروانشان را در روز قیامت کر و کور و لال محشور و جایگاه آنان را جهنم قرار ده و در آتش شعله ور آنها راجای ده.(2)

39- احتجاج شیطان با عمر علیه اللعنة

عن ابی بصیر ، عن ابی عبدالله علیه السلام ، أنّه : إذا کان یوم القیامة یؤتی بإبلیس فی سبعین غلّاً و سبعین کبلا ، فینظر الأول إلی زُفر فی عشرین و ماءة کبل و عشرین و مائة غلّ ، فینظر ابلیس فیقول : من هذا الذی أضعفه الله العذاب و أنا أغویت هذا الخلق جمیعاً . فیقال : هذا – زفر- . فیقول : بما جدر له هذا العذاب ؟! فیقال : ببغیه علی علیّ علیه السلام.فیقول له إبلیس : ویل لک أثبور

ص: 90


1- صحیفه سجادیه دعای 26 مصباح کفعمی 168 ، زادالمعاد 566 چاپ اسلامیه حاشیه ی مفاتیح آخر خاتمه ، احکام اموات . کافی 3-197 ، وسائل 3-71 ، بحار 44 – 202 و 203 کتاب اساس ایمان – از عبدالرضا مهدوی ص 500 .
2- کامل الزیارات 318 – بحار ج 99 ص 161

لک ! ، أما علمت أنّ الله أمرنی بالسجود لآدم فعصیته و سألته أن یجعل لی سلطاناًعلی محمد و أهل بیته و شیعته فلم یجبنی الی ذلک ، و قال : ( إنّ عبادی لیس لک علیهم سلطانٌ إلّا من اتبعک من الغاوین )(1) و ما عرفتهم حین استثناهم أذ قلت : ( و لا تجد أکثرهم شاکرین )(2) فمنیت به نفسک غروراً فیوقف بین یدی الخلائق فیقال له : ما الذی کان منک الی علیّ و الی الخلق الذین اتبعوک علی الخلاف ؟! فیقول الشیطان و هو زُفر الابلیس : انت أمرتنی بذلک فیقول له ابلیس : فلم عصیت ربک و أطعتنی ؟ فیردّ زفر علیه ما قال الله : ( إنّ الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فأخلفتم و ما کان لی علیکم من سلطان ... )(3) الی آخر آیه

*حدیث سی و نهم

روز قیامت شیطان با هفتاد غل و زنجیر وارد محشر می شود او به ( زفر – عمر ) نگاه می کند می بیند که وی با 120 غل و زنجیر آورده اند میگوید این کیست که عذابش سخت تر از من است در حالیکه من خلق جهان را گمراه کرده ام ؟! گفته می شود او ( عمر است ) شیطان به او روی کرده و می گوید وای به حال تو خدا به من دستور داد که بر آدم سجده کنم و نکردم و از خدا خواستم که مرا بر محمد و آل محمد مسلط گرداند خداوند جواب رد به من داد و فرمود : تو را بر بندگان من تسلطی نیست مگر بر آن گمراهانی که

ص: 91


1- حجر 42
2- اعراف 17
3- ابراهیم 22

تو را پیروی کنند . من آنروز نفهمیدم که خداوند چه کسی را استثناء فرموده و گفتم از جلو و پشت و راست و چپ به بندگانت هجوم آورده و گمراهشان می کنم تا جائیکه اکثر آنها شکر نعمتت را به جای نیاورند.

پس بین خلائق نگه داشته می شود و به او گفته می شود چه کسی تو را و پیروانت وادار کرد که با علی علیه السلام مخالفت کنی ؟! پس شیطان ( عمر ) به ابلیس میگوید تو مرا وادار کردی به این کار پس ابلیس به وی می گوید چرا گوش به فرمان خدایت ندادی و نافرمانیش کردی و اطاعت من نمودی ؟! (پس زفر در جواب ابلیس به قول خداوند متمسک می شود که : خداوند به شما وعده داد وعده ی او درست بود و من نیز به شما وعده داده ام ولی وعده ی خود خلاف کردم و برایتان هیچ دلیل و برهانی نیاوردم تا آخر آیه .(1)

40- طعن و لعن در قالب دعا امام رضا علیه السلام در قنوت نماز وتر

اللهم عذّب کفرة أهل الکتاب ، و جمیع المشرکین ، و من ضارعهم من المنافقین فإنّهم یتقلّبون فی نعمتک ، و یجعلون الحمد لغیرک ، فتعالیت عمّا یقولون ، و عمّا یصفون علواًّ کبیراً . اللهم العن الرؤَساء ، و القادة ؛ والاتباع من الاولین و الاخرین الذین صدّوا عن سبیلک . اللهم أنزل بهم بأسک و نقمتک ؛ فإنّهم کذبوا علی رسلک و بدّلوا نعمتک ؛ و افسدوا عبادک ، و حرّفوا کتابک ، و غیّروا سنة نبیّک .

اللهم العنهم و اتباعهم ، و اولیائهم ، و أعوانهم ، و محبیهم ، و احشرهم و أتباعهم الی

ص: 92


1- مرحوم مجلسی در کتاب شریف الفتن و المحن بحار الانوار ج 30 ص 233 پس از نقل این حدیث می فرماید : از سیاق مطلب فهمیده می شود خداوند در این آیه از زبان شیطان بیان می کند نه از زبان ( عمر )

جهنم زرقا .......

*حدیث چهلم

خدایا عذابت را بر کافران اهل کتاب و تمام مشرکین و منافقین آنها بفرست چه آنکه آنها نعمتهایت را وارونه و عوض کردند و حمدت رابرای دیگران قرار دادند و تو بلند مرتبه تر از اینکه آنها می گویند و وصف می کنند . خدایا رؤسا و رهبران و اتباع آنها را از اولین و آخرین لعنت فرما چه آنکه آنها سدّ راه تو شدند ، خداوندا خشم و غضبت را بر آنها نازل فرما زیرا آنها رسولت را تکذیب و نعمتت را تبدیل کردند و بندگانت را به فساد کشیدند و کتابت را تحریف و سنت پیامبرت را تغییر دادند.

بار خدایا آنها و پیروانشان و دوستانشان و کمک کارانشان و محبینشان را لعنت بفرما و آنها و پیروانشان را کور وارد جهنم نما.(1)

شناسنامه برخی از دشمنان خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام

1- ابوسفیان

مقدمه

نام او صخربن حرب بن امیّه و مادر او دختر ( مزن الهلالیه ) تولدش 10 سال قبل از عام الفیل و تا زنده بود برعلیه رسول خدا از سر دشمنی جنکها برپا می کرد و هیچ فتنه ای در قریش برپا نشد جز اینکه او در آن نقش مؤثر داشت و در عام الفیل و به زور و قهر اسلام آورد و با نفاق زندگی کرد تا مرد.

یک چشمش در طائف و چشم دیگرش در ( برموک ) با تیر نابینا شد و در جنگ هوازن که پیامبر به مؤلفة قلوبهم بذل عطا فرمود یکصد شتر و چهل اوقیه نقره و همچنین همین مقدار به معاویه و یزید رسید و پسر دیگرش (حنظله ) در جنگ بدر به

ص: 93


1- فقه الرضا علیه السلام 404 ، 406 - بحار 84 – 214 اساس ایمان ص 477

دست امیرالمؤمنین به جهنم واصل شد.

اولاد ابوسفیان

معاویه ، عمر ، عتیبه ، هند ، ربله ، آمنه ، ام حبیبه ، جویریه ، ام الحکم ، حنظله ، عنبر ، محمد ، زیاد بن ابیه به استلحاق ، رملة الصغری ، میمونه . در سال سی ام هجرت در سن هشتاد سالگی به درک واصل شد.

کفر ابوسفیان

در فرمان معتضد عباسی آمده که وقتی امر خلافت بر عثمان مستقر شد جشنی گرفت و بنی امیه را در منزل خود جمع کرد و درب خانه را از روی بیگانگان بست در اینوقت ابوسفیان صدا زد که غیر از بنی امیه کسی در خانه نیست گفتند :خیر !! فقال : « یا بنی امیه تلقفوها تلقف الکرة فوالذی یحلف ابوسفیان ، ما من عذاب و لا حساب و لا جنة و لا نار و لا بعث و لا قیامة» هان ای بنی امیه مانند توپ فوتبال که در میدان می ربایند خلافت را بربائید و غنیمت شمارید قسم بر آنکه ابوسفیان به او قسم می خورد ( بت هبل ) که نه عذابی هست و نه حسابی ، نه بهشتی در کار است و نه جهنمی ، نه بعثتی و نه قیامتی. عثمان ترسید که شاید به گوش مسلمانان رسیده باشد و به حسابش برسند دستور داد ابوسفیان را از خانه بیرون کردند .(1)

لعن پیامبر بر ابوسفیان و معاویه

براء بن عازب نقل می کند که ابوسفیان با معاویه می آمد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : « اللهم العن التابع و المتبوع اللهم علیک باالأقیعس فقال ابن البراء لابیه من الاقیعس؟! قال معاویه » خدایا لعنت کن

ص: 94


1- 1-تتمه المنتهی مرحوم محدث قمی ص 44و 45 2 – وقعه صفّین : ص 218

تابع و متبوع را ، خدایا بر تو باد به ( أقیعس ) فرزند براء به پدرش گفت ( أقیعس ) کیست ؟! گفت معاویه .

2- ابوقحافه

پدر ابوبکر : در الزام النواصب آمده است که همه دانشمندان علم نسابه گفته اند که ابی قحافه عالم یهودی بود که بچه های آنان را درس می داد و باز همان الزام النواصب در صفحه 97 آورده که تمام اهل سیر و تاریخ معتقدند که ابی قحافه حبر یهودیان بود و بچه های آنان را تعلیم میداد روزی که مردم با ابی بکر بیعت کردند پدرش ابی قحافه گفت : چطور مردم راضی شدند که پسر مرا خلیفه کنند با اینکه بنی هاشم بودند گفتند به خاطر اینکه از همه اصحاب بزرگتر بود ! گفت به خدا قسم من بزرگتر از او هستم !!(1)

3- بنی امیه

نام چند بطن از عرب است که یکی از آنها همین بنی امیه معروف است که بطنی از قریش شمرده شده اند بدین ترتیب : ( بنی امیه بن عبد شمس بن عبد مناف )

در رد نسبت به بنی امیه چنین گفته شده که ( امیه ) برده ای رومی بود عبد شمس او را خرید و به رسم عرب در جاهلیت او را پسر خود خواند و استشهاد کرده اند به فرمایش امام علی علیه السلام در یکی از نامه هایش به معاویه که فرمود: ( لیس امیه کهاشم و لاحرب کعبد المطلب و لا ابوسفیان کابی طالب و لا مهاجر کالطلیق و لا الصریح کااللصیق ) نه امیه با هاشم قابل قیاس است و نه حرب با عبدالمطلب

ص: 95


1- بحار ج 30 ص 519

و نه ابوسفیان با ابوطالب و نه کسیکه در راه خدا هجرت کرده با کسیکه با دین خدا جنگیده و بعد از اسارت آزاد شده و نه کسی که نسبتش صزیح و روشن است با کسیکه نسبتش معلوم نیست و خود را به قبیله ای چسبانده است.(1).(2)

محمد عبده مصری در شرح نهج البلاغه میگوید : امیه مردی بد نام بود و متعرض زنان مردم میشد و به زنا و فحشا معروف بود در جاهلیت محکوم به ده سال تبعید و جلاء وطن شد.به شام رفت و در آنجا با زن یهودی شوهرداری زنا کرد و آن زن پسری آورد امیه او را به خود نسبت داد و نامش را ( ذکوان ) گذاشت و به ابی عمرو مکنی ساخت و زن خود را در حیات خویش به او داد و این ( ذکوان ) پدر ابی معیط و جد عقبه پدر ولید ابن عقبه برادر مادری عثمان است .(3)

4- عمر وعاص

گوشه ای از چهره ی ننگین عمر وعاص ترسیم مینمائیم ، باشد که عده ای به هوش آیند و دست از تزویر و نیرنگ بردارند .

و لم یبایع حتی شرط أن یؤتیه علی البیعة ثمناً فلا ظفرت یدالبایع و خزیت امانة المبتاع ........(4)

او با معاویه بیعت نکرد مگر اینکه با او شرط کرد در برابر آن بهائی دریافت کند که در این معامله شوم دست فروشنده هیچگاه به پیروزی نرسد و خریدار سرمایه اش به رسوائی کشد

شرح ماجرا از این قرار است که ابن ابی الحدید می نویسد : وقتی امام وارد کوفه شد نامه ای به معاویه نوشت و او را به بیعت دعوت فرمود معاویه سخت پریشان شد و با مردم مشورت نمود و مردم شام وعده ی کمک به وی را دادند سپس با برادرش ( عتبة بن ابی سفیان ) مشورت کرد به او گفت باید از عمر و عاص کمک بگیری که سیاستمدار کهنه کاری است که اگر در برابر دینش بهائی بپردازی خواهد به تو فروخت ، نامه ای به عمروعاص نوشت وقتی نامه به او رسید با فرزندش « عبدالله » مشورت کرد گفت : پیمبر و ابوبکر و عمر موقع مرگ از تو راضی بودند

ص: 96


1- نهج البلاغه صبحی صالح نامه 17 در پاسخ نامه معاویه که از حضرت خواسته بود که حکومت شام را پس از آنکه او را عزل نموده بود و به وی واگذار کند.
2- پرتوئی از عظمت امام حسین ص 228
3- پرتوئی از عظمت امام حسین ص 229
4- نهج البلاغه خطبه 26 این قسمت از خطبه ای است که امام پس از کشته شدن محمد بن ابابکر در مصر ایراد فرموده است.

به نظر من برای این دنیای فانی جزو حاشیه نشینان معاویه مشو که در کیفر خدا باز هم شریک خواهی بود.

سپس با فرزند دیگرش « محمد» مشورت کرد گفت : تو از بزرگان قریشی مبادا جریان خلافت و حکومت را با غفلت از دست بدهی !!! برو شام و به کمک آنها در مطالبه خون عثمان بکوش!! به شام آمد معاویه گفت من تورا به به جهاد کسیکه خدا را عصیان نمود و بین مسلمانان اختلاف انداخته و خلیفه ی مسلمین را کشته و آتش فتنه را روشن ساخته است دعوت می کنم . عمروگفت :او کیست ؟ معاویه گفت : علی. عمرو گفت : بخدا سوگند او همطراز تو نیست تو هیچیک از فضائل علی را نداری نه هجرت نه سبقت در اسلام نه مصاحبت با پیامبر صلی الله علیه و آله و نه جهاد در راه خدا اگر من بخواهم با تو همکاری کنم چه امتیاز به من خواهی داد ؟ معاویه گفت : هرچه تو بخواهی گفت حکومت مصر !!! نوشته ای امضا شد و همکاری آغاز گشت . ابن ابی الحدید میگوید جمله عمروعاص که ( عنی عنک )یعنی این حرفها را کنار بگذار استاد ما ابوالقاسم بلخی گفته است که دلیل بر الحاد و کفر عمروعاص است.(1)

5- معاویه

شناسنامه معاویة ابن ابی سفیان

مسعودی از کتاب « الموفقیات » ابن بکار از مطرف بن مغیرة بن شعبه نقل می کند که من با پدرم مغیرة بن شعبه بر معاویه وارد شدیم پدرم ندیم و مجالس معاویه بود ، هر وقت ار پیش معاویه برمی گشت برای ما از معاویه سخن می گفت و از

ص: 97


1- ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه ص 8 تا 306

زیرکی وی تعجب می کرد یک شب وقتی برگشت از خوردن شام خودداری نمود و غمگین گوشه ای نشست .... گفتم چرا غمناکی ؟ گفت پسرم ! من امشب از نزد خبیث ترین آدم آمده ام! من با معاویه خلوت کردم به او گفتم تو به آرزوهایت رسیده ای و دیگر پیرشده ای وقت آن است که عدالت پیشه ی خود قرار دهی و خیر و نیکی را گسترش و به برادرانت از بنی هاشم نظر کنی و صله ِرحم نمایی به خدا قسم امروز دیگر تو را از بنی هاشم ترسی نیست .

معاویه گفت : هرگز، هرگز، چنین کاری نخواهم کرد .بعد گفت مگر ندیدی که ابوبکر و عمر و عثمان آمدند و حکومت کردند و از بین رفتند واسمشان هم از میان رفت ولی هر روز پنج مرتبه فریاد بلند می شود « أشهد أنّ محمداً رسول الله » با این برنامه چه کاری باقی می ماند به خدا سوگند باید این مراسم دفن ومتروک شود .

نسب معاویه

زمخشری در ربیع الابرار گفته است معاویه به چهار پدر نسبت داده شده است از جمله ی آنان صباح مغنّی عمارة بن ولید است. که اجیر ابی سفیان شده بود .ابوسفیان به شکل کوتاه قد و صباح خوشرو و جوان بود هند او را به خود خواند صباح خواهش هند را انجام داد و گفته اند که عتبه برادر معاویه هم از صباح است.(1)

معاویه و دیدگاهش نسبت به خدا و پیامبر و دین : یا اعتقادات معاویه !!!

از کتاب « تعجب » علامه کراچی نقل شده که معاویه همواره در شرک باقی بود و وحی را دروغ می شمرد و شرع را مسخره می کرد و

ص: 98


1- پرتویی از عظمت امام حسین علیه السلام ص 244 به نقل از نصائح الکافیه و الغدیر و شرح نهج البلاغه به ترتیب صفحات 115 ، ج 10 ص170 ، ج 1 ص 111والمجالس الحسینیه ص 134

در سال فتح مکه در یمن بود ، وقتی شنید پدرش اسلام آورده به او نامه نوشت و او را با نثر و نظم سرزنش کرد و خود همچنان در شرک ماند تا به سوی مکه گریخت چون در آنجا مأوائی نیافت به ناچار نزد پیامبر آمد و خود را به پای عباس عموی پیامبر افکند و اظهار اسلام کرد عباس او را شفاعت کرد و پیامبر او را عفونمود ، این جریان پنج یا شش ماه قبل از شهادت پیامبر بود و در این مدت با اینکه پبامبر 14 نفر کاتب داشت معاویه حتی یک نامه هم برای پیامبر ننوشته است.(1)

پس معاویه از کتاب وحی نبوده و هیچ مورخ و محدثی نگفته است که معاویه یک آیه قرآن نوشته است.(2)

معاویه بعد از صلح

بعد از آنکه با نیرنگهای سیاسی و تطمیع یاران امام حسن مجتبی علیه السلام آن امام را مجبور به مصالحه کرد آمد در کوفه خطبه ای خواند که پرده از روی جنایات و عقائد خود برداشت وگفت : « ای اهل کوفه؟! شما گمان کردید من با شما جنگیدم برای خاطر نماز و زکات و حج و با اینکه میدانستم شما اهل نماز و زکات و حج هستید ؟! من با شما جنکیدم تا بر شما امامت و حکومت یابم! »(3)

و شرایط صلح راهمه زیر پا گذاشت ، حُجر و عمروبن حمق را کشت و سبّ علی علیه السلام را ترک نکرد و برای یزید به زور از مردم بیعت گرفت .(4)

معاویه از دیدگاه ابن ابی الحدید

از نظر اصحاب ، ( معتزله ) معاویه ملحد و بی دین است و اعتقادی به نبوت پیغمبر صلی الله علیه و آله نداشته است(5)

ص: 99


1- پرتویی از عظمت امام حسین علیه السلام : ص 259 ،260 به نقل از مروج الذهب ج 3 ص 362
2- پرتویی از عظمت امام حسین علیه السلام ص 261
3- پرتوئی از عظمت امام حسین علیه السلام ص 259 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 4 ص 6
4- پرتوئی از عظمت امام حسین علیه السلام ص 259 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 4 ص 7
5- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 5 ص 129

و برای شاهد گفتار خود جریان « مطرف بن مغیره » را که ما قسمتی از آن را در صفحه ی پیش آوردیم نقل می کند.

معنای معاویه

در عرب رسم بود که نام فرزندان خود را به نام درندگان و خزندگان می گذاشتند و علت آن را امام رضا علیه السلام در پاسخ احمد بن هیثم که گفت : عرض کردم لم یسمی العرب اولادهم بکلب و نمر و فهد و اشباه ذلک ؟ قال :کانت العرب اصحاب حرب فکانت تهوّل علی العدوّ و باسماء اولادهم : عرب اهل جنگ بود و این اسمها را روی خود می گذاشت تا وقت صدا زدن در دل دشمن ایجاد هول و هراس کند . ( معاویه به معنای سگ ماده است.) که در داستانی آمده که معاویه میخواست ( جاریه ) بمعنای مار ورئیس یکی از قبائل را تحقیر کند او هم معاویه را با این بیان تحقیر کرد و گفت : أما أهونک علی قومک إذ سموک معاویه و هی الانثی من الکلاب(1)

جایگاه معاویه

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: إنّ معاویه فی تابوت من نار فی اسفل درک من الجحیم ینادی یا حنان یا منان فیقال له الآن و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین(2)

باز پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : إذا رأیتم معاویه علی منبری فاقتلوه(3)

پیامبر صلی الله علیه و آله و معاویه

روزی ابوسفیان بر حماری سوار بود و معاویه زمام او را در دست داشت و یزید از عقب سر میراند .پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : ( لعن الله الراکب و القائد و السّائق ) خدا لعنت کند سواره و زمامدار حیوان و کسیکه

ص: 100


1- کودک فلسفی ج 2 ص 229 به نقل از المستطرف ج 1 ص 58
2- تتمة المنتهی مرحوم حاج شیخ عباس قمی ص 45
3- حدیقة الشیعه : ج 2 ص 554 .

حمار را میراند!!(1)

فهرست منابع و مأخذ

1- ارشاد القلوب- شیخ مفید

2- ارشاد القلوب- شیخ ابی محمدالحسن بن محمد دیلمی

3- اساس ایمان- عبدالرضا مهدوی

4- القطره من مناقب النبی و العترة- علامه سید احمد مستنبط

5- انسان کامل- استاد مرتضی مطهری

6- انوار نعمانیة- سید نعمت الله جزائری

7- امالی- سید مرتضی

8- امالی- شیخ مفید

9- بحار الانوار جلدهای 26،27،37 و 3 جلد المحن و الفتن 29 ، 30 ، 31 ، مرحوم علامه مجلسی

10- بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد- محمد بن حسن صفّار متوفی 290 ه- . ق

11- پرتویی در عظمت امام حسین علیه السلام- آیت الله صافی گلپایگانی

12- تأویل الایات- السید شرف الدین علیّ الحسینی الاستر آبادی الغروی از علمای نیمه ی دوم قرن دهم هجری

13- تتمة المنتهی- مرحوم حاج شیخ عباس قمی

14- تحف العقول- ابی محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبة حرّانی

15- تفسیر امام حسن عسکری

16- تفسیر نور الثقلین - المحدث الجلیل العلامة الخبیر الشیخ عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی

17- صحیفه سجادیة

18- علل الشرایع- مرحوم شیخ صدوق

19- عوالم- شیخ عبدالله البحرانی الاصفهانی

20- عیون اخبار الرضا- شیخ صدوق متوفی 381 ه- . ق

21- غایة- شیخ عبداله البحرانی الاصفهانی

22- فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفی- شیخ احمد رحمانی همدانی

23- فروغ ابدیت- آیت الله جعفر سبحانی

24- فقه الرضا علیه السلام

25- فصول المهمه- الشیخ محمد بن الحسن الحر العاملی

26- کامل الزیارات- ابی القاسم جعفر بن محمد بن جعفر

ص: 101


1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 5 ص 175

بن موسی بن قولویه قمی

27- کمال الدین و تمام النعمة- شیخ صدوق

28- کودک فلسفی- فلسفی

29- مأة منقبة من طریقٍ عامّة- ابی الحسن محمد بن احمد بن علی بن الحسن القمی معروف به ابن شاذان

30- مفاتیح الجنان- شیخ عباس قمی

31- منتهی الامال- محدّث قمی

32- مناقب ابن شهر آشوب- ابی جعفر رشید الدین محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی

33- من لا یحضره الفقیه- شیخ صدوق

34- نهج البلاغه- مرحوم سید رضی

35- ینابیع المودة- شیخ محمد المعروف به خواجه الحسینی البلخی القندوزی

ص: 102

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109