مستشرقان و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

مشخصات کتاب

سرشناسه:عبدالمحمدی، حسین، 1342 -

عنوان و نام پدیدآور:مستشرقان و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله/ حسین عبدالمحمدی.

مشخصات نشر:قم : مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص)، 1392.

مشخصات ظاهری:344ص.

فروست:پژوهشگاه بین المللی المصطفی(ص)؛ 170.

شابک:113000 ریال:978-964-195-654-9 ؛ 160000 ریال(چاپ دوم)

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:چاپ دوم : 1394 .

یادداشت:کتابنامه : ص. [336] - 343 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- دیدگاه خاورشناسان

موضوع:محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- اخلاق

موضوع:محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- فضایل

شناسه افزوده:جامعة المصطفی(ص) العالمیة. مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)

رده بندی کنگره:BP22/9/ع245م5 1392

رده بندی دیویی:297/93

شماره کتابشناسی ملی:3130972

ص :1

اشاره

ص :2

مستشرقان و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

حسین عبدالمحمدی

ص :3

ص :4

سخن ناشر

تحولات اجتماعی و مقتضیات نوپدید دانش ها و پدید آمدن دانش های نو،نیازهایی را به وجود آورده که پاسخ گویی به آنها،ایجاد رشته های تحصیلی جدید و تربیت نیروهای متخصص را ضروری می نماید.ازاین رو کتاب های آموزشی نیز باید با توجه به این دگرگونی ها تألیف شود.

جهانی شدن و گسترش سلطه فرهنگی غرب در سایه رسانه های فرهنگی و ارتباطی،اقتضا دارد که تمام دانش پژوهان و علاقه مندان به این مباحث،با اندیشه های بلند و ارزش های متعالی آشنا شوند،و این مهم با ایجاد رشته های تخصصی و تولید متون جدید و غنی،گسترش دامنه آموزش و تربیت سازمان یافته دانشجویان به سرانجام خواهد رسید.

بالندگی مراکز آموزشی،در گرو نظام آموزشی منسجم،قانونمند و پویاست.هم چنین بازنگری متن ها و شیوه های آموزشی و به روز کردن آنها موجب حفظ نشاط علمی مراکز آموزشی است.

ص:5

حوزه های علوم دینی به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی،سالیانی است که در اندیشه اصلاح ساختار آموزشی و بازنگری متون درسی اند.

«جامعة المصطفی صلّی الله علیه و آله العالمیة»به عنوان بخشی از این مجموعه که رسالت بزرگ تعلیم و تربیت طلاب غیر ایرانی را بر عهده دارد،تألیف متون درسی مناسب آموزشی را سرلوحه تلاش های خود قرار داده و تدوین و نشر متون درسی در موضوعات گوناگون علوم دینی،حاصل این تلاش است.

«مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلّی الله علیه و آله»با تقدیر و تشکر از مؤلف محترم و تمام عزیزانی که در تولید این اثر،همکاری و همفکری کرده اند،آن را به جویندگان فرهنگ و اندیشه ناب اسلامی تقدیم می کند.

مرکز بین المللی

ترجمه و نشر المصطفی صلّی الله علیه و آله

ص:6

مقدمه پژوهشگاه بین المللی المصطفی صلّی الله علیه و آله

حقیقت مداری اصیل ترین و زیباترین راز هستی و حقیقت طلبی ماندگارترین و برترین گرایش آدمی است.

داستان پر رمز و راز حقیقت جویی بشر،سرشار از هنرنمایی مؤمنان،مجاهدان و عالمانی است که با تمسک و پای بندی به حقیقت بی منتها،درمصاف بین حق و باطل،سربلندی و شرافت ذاتی حق را نمایان ساخته اند و در این میان،چه درخشندگی چشم نوازی در اسلام عزیز است که علم را به ذات خود،شرافت مند و فخیم دانسته و از باب تا محراب کائنات را سراسر علم و عالم و معلوم می نمایاند و در مکتب آن،جز اولو العلم و راسخان در مسیر طلب دانش،کسی را توان دست یابی به گنجینه های حکمت نیست.

علم برخاسته از وجدان پاک و عقل سلیم،در پرتو انوار آسمانی وحی،هم به فرد کمال انسانی،عظمت روحی و رشد معنوی می بخشد و فکر،اندیشه و خیال او را به پرواز درمی آورد و هم جامعه را سمت و سویی سعادت مندانه بخشیده و آن را به جامعه ای متمدن و پیشرو متحول می کند.بی توجهی و یا کوته فکری است اگر فرد و جامعه ای به دنبال عزت،استقلال،هویت،امنیت،سعادت و سربلندی

ص:7

مادی و معنوی باشند،اما آن را در صراطی غیر از حقیقت طلبی،علم اندوزی و حکمت مداری الهی طلب نمایند.

انقلاب سراسر نور اسلامی ایران که داعیه جهانی سازی کلمة الله و برپایی تمدن جهانی اسلام را داشته و فروپاشی و افول تمدن های پوشالی غرب و شرق را به نظاره نشسته است،با اندیشه فقاهتی در اداره حکومت و نظریه مترقی«ولایت فقیه»،طرازی از مسئولیت ها و مأموریت های حوزه های علمیه و روحانیت را عرضه نمود که امید و نشاط را نه تنها در شیعیان و مسلمانان،بلکه در دل تمامی آزادی خواهان و حق طلبان سراسر جهان زنده ساخت.در این راستا،رهبر فرزانه انقلاب(مدظله)با عزمی مصمم و با تمامی توان،همچون پیر و مراد خود خمینی کبیر رحمه الله،در صحنه حاضر شده و بر خطورت و فوریت حرکت فراگیر و بی وقفه همه توان مندی ها و اراده ها جهت تحقق جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم و تحول در علوم انسانی و نیز یافتن راه های میان بر و دانش فزا در این خصوص،تأکید ورزیده و پیشرفت این مهم را راهبری و رصد می کنند.

جامعة المصطفی صلّی الله علیه و آله العالمیة،نمادی درخشان از این رسالت جهانی و همت بین المللی انقلاب اسلامی است که بار مسئولیت تربیت مجتهدان،عالمان،محققان،متخصصان،مدرسان،مبلغان،مترجمان،مربیان و مدیران پارسا،متعهد و زمان شناس را بر دوش داشته و با تبیین،تولید و تعمیق اندیشه دینی و قرآنی و گسترش مبانی و معارف اسلامی،به نشر و ترویج اسلام ناب محمدی صلّی الله علیه و آله و معارف بلند و تابناک مکتب اهل بیت علیهم السّلام جامه تحقق می پوشاند.

پژوهشگاه بین المللی المصطفی صلّی الله علیه و آله نیز که مهمترین و گسترده ترین مجموعه پژوهشی المصطفی صلّی الله علیه و آله است،بومی سازی و بازتولید اندیشه دینی معاصر متناسب

ص:8

با نیازها و اقتضائات عرصه بین الملل،تبیین،تولید و تعمیق اندیشه دینی،گشودن افق های جدید فکری و معرفتی در دنیای معاصر،پاسخ گویی به مسائل و شبهات فکری و معرفتی مخاطبان و تأمین و تدوین متون و منابع درسی و کمک درسی به ویژه با رویکرد اسلامی سازی علوم و پشتیبانی علمی از فعالیت های سازمانی المصطفی صلّی الله علیه و آله را از جمله مأموریت ها و تکالیف خود می داند.

اثر علمی پیش روی نیز که به همت مؤلف محترم جناب آقای حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسین عبدالمحمدی عضو هیئت علمی جامعة المصطفی صلّی الله علیه و آله العالمیة و برای دوره کارشناسی ارشد رشته تاریخ اسلام تهیه و تدوین شده است،درچارچوب همین اهداف و برنامه های پژوهشگاه و مبتنی بر نیازسنجی های صورت گرفته،تدوین و برای استفاده خوانندگان محترم تقدیم شده است.

در پایان لازم است ضمن ارج نهادن به تلاش های خالصانه مؤلف محترم،از کلیه دست اندرکاران محترم آماده سازی و انتشار این اثر ارزشمند،به ویژه همکاران محترم مرکز بین المللی نشر و ترجمه المصطفی صلّی الله علیه و آله و همه عزیزانی که به نحوی در تدوین و انتشار آن نقش داشته اند،قدردانی و تشکر نماییم و از خداوند متعال برای ایشان و همه خادمان عرصه تبلیغ و نشر مفاهیم و معارف دینی،آرزوی بهروزی،موفقیت و سعادت نماییم.

پژوهشگاه بین المللی المصطفی صلّی الله علیه و آله

ص:9

ص:10

فهرست

مقدمه مؤلف 19

1.زمینه ها 25

الف)پیامبر اعظم 25

ب)مستشرقان 25

2.اهمیت و ضرورت پژوهش 26

3.اهداف پژوهش 28

4.پیشینه تحقیق 28

2.محدودیت های مستشرقان در دست یابی به حقایق تاریخ اسلام 33

1.آشنایی اندک با زبان عربی و منابع اصلی 33

2.ناآگاهی از فرهنگ اسلام 35

3.تعصبات دینی 36

4.رقابت سیاسی بین اسلام و مسیحیت 37

الف)ظهور اسلام پس از تشکیل امپراتوری روم 37

ب)جنگ های صلیبی 38

ج)تهدید ترکان 40

5.نداشتن شیوه صحیح در نقد منابع 42

6.انگیزه های غیر علمی 44

ص:11

7.عدم درک اسلام واقعی 45

3.اشکالات اساسی در تاریخ نگاری مستشرقان 47

اشکالات شیوه تاریخ نگاری در مقاله محمد پیامبر اسلام 48

الف)برداشت سطحی و بی ضابطه از قرآن 48

ب)عدم رعایت ضوابطِ تحقیق در تاریخ اسلام 57

ج)تفسیر مادّی برای حقایق معنوی 65

4.سیر تاریخی مطالعات خاورشناسان درباره پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله 71

درآمد 71

5.مستشرقان برجسته و صاحب اثر درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله 81

اکلی،سیمون(1678-1720)82

ساواری،کلوداتی ین(1750-1788)83

اروینگ،واشینگتن(1783-1859)84

دیون پورت،جان(1789-1877)84

بارتلمی سنت هیلر،ژول(1805-1895)85

اشپرنگر،آلویس(1813-1893)86

باجر،جورج پرسی(1815-1888)86

دوزی(1820-1883)87

اسمیت،رجینالد باسورت(1839)88

بول،فرانتس پدر ویلیام مایر(1850-1932)89

بوهل،فرانتس(1850-1932)90

اسنوک هورگرونیه،کریستیان(1857-1936)91

سنوک هورگرونژ،کریستیان(1857-1936)92

بوان،آنتوان(1859-1933)92

مارگلیوث(1858-1940)93

بون،انتونی اشلی(1859-1933)94

جسترو،موریس(1861-1921)95

پیرن،آنری(1862-1935)95

ص:12

دومومبین(1862-1957)96

دوگوجه(1836-1909)97

چیتیک،ویلیام(1864-1922)98

سترستین،کارل ویلهلم(1866-1953)99

زویمر،ساموئل مارینوس(1867-1952)100

بروکلمان،کارل(1868-1956)101

بارتولد،واسیلی ولادیمیروویچ(1869-1930)102

هوروتس(1874-1931)103

بل،ریچارد(1876-1952)104

ونسینک(1882-1939)105

آندرائه،تور(1885-1947)106

دِلاویدا،جورجولوی(1886-1967)106

بادلی،رانلد ویکتورکورتنی(1892-)107

پرتسل(1893-1941)107

جفری،آرتور(1893-1959)109

گیب(1895-1971)110

پایک،ادگار رویستن(1896-1980)112

آلتهایم،فرانتس(1898-1975)112

بلاشر،رژی(متولد 1900-معاصر)113

پارت،رودی(1901-1983)113

پطرس عالی قدر(1092-1156)115

مونتگمری وات انگلیسی(متولد 1909)116

رایش من،یان(1910-معاصر)117

پتراشک،کارل(1926-1987)117

بازورث،کلیفرد ادموند(1925-1995)118

بوسکه،ژرژ آنری 118

آرنز،کارل 119

تامسن،ویلیام 119

ص:13

کارن آرمسترانگ 119

درمنگهم،امیل(معاصر)120

6.نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره آیین پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله قبل از بعثت 121

مستشرقان و دین پیامبر قبل از بعثت 121

نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان 123

1.اظهار نظر بدون ارائه سند 123

2.عدم دلالت آیات قرآن 123

3.شواهد تاریخی موحّد بودن پیامبر(قبل از بعثت)133

الف)برائت از بت ها 133

ب)عبادت خدا قبل از بعثت 134

شریعت پیامبر قبل از بعثت 138

7.بررسی دیدگاه مستشرقان درباره درس ناخواندگی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله 141

سخنان مستشرقان درباره درس ناخواندگی پیامبر 142

نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان 145

الف)تفسیر نادرست واژه«امّی»146

ب)برداشت نادرست از گزارش های تاریخی 150

ماجرای قلم و دوات 152

شواهد تاریخی عدم توانایی پیامبر بر خواندن و نوشتن 153

ج)برداشت نادرست از تشابه برخی معارف قرآن با تورات و انجیل 154

د)عدم ملازمه بین بازرگان بودن پیامبر 156

سخنان مستشرقان منصف درباره امی بودن پیامبر 156

8.نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره کیفیت آغاز وحی 161

درآمد 161

دیدگاه مستشرقان درباره کیفیت آغاز وحی 161

اشکالات دیدگاه مستشرقان 163

الف)تناقض آشکار روایات مورد استناد 163

تعارض فاحش؛نشانه جعل روایات 169

ص:14

ب)ضعف سند روایات 169

ج)اشکالات محتوایی روایات 170

کیفیت آغاز وحی 173

ریشه سخنان نادرست درباره آغاز وحی 174

9.نقد دیدگاه مستشرقان درباره افسانه غرانیق 179

مستشرقان و افسانه غرانیق 180

اشکالات مهم داستان غرانیق 182

الف)ناسازگاری حکایت با قرآن 184

ب)تناقضِ گزارش های داستان 187

ج)فقدان سند معتبر 190

اندیشمندان مسلمان و افسانه غرانیق 191

واکاوی حقیقت 192

10.نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله 195

تفسیرهای منفی مستشرقان از ازدواج های پیامبر 197

اشکالات مهم دیدگاه مستشرقان 199

الف)تعارض با شخصیت و سیره پیامبر 199

ب)تعارض با واقعیت های تاریخی 208

ج)تعارض با تحلیل های عالمانه دیگر مستشرقان 214

11.فلسفه ازدواج های پیامبر صلّی الله علیه و آله از منظر تاریخ 223

1.سرپرستی و تکریم زنان بیوه مهاجران و مجاهدان 228

2.جلب حمایت قبایل 230

3.ترمیم رابطه 232

4.پذیرش هدیه 233

5.جلب مشارکت سیاسی 233

6.باطل کردن عقاید جاهلی 234

دو ازدواج پرمسئله 235

الف)ازدواج با زینب بنت جحش 235

ص:15

نقد دیدگاه مستشرقان درباره ازدواج با زینب 236

زمان ازدواج زینب با پیامبر 236

1.سند روایات 237

2.متن روایات 239

ب)ازدواج با عایشه دختر ابوبکر 242

محبوبیت عایشه 243

زیبایی عایشه 245

1.چرا همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله از ازدواج منع شدند؟246

2.چرا ازدواج با بیش از چهار زن برای پیامبر مجاز بود؟248

12.نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره اهداف جنگ های پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله 251

درآمد 251

مستشرقان و اهداف جنگ های پیامبر 251

1.تأمین زندگی و معیشت مسلمانان 252

2.اشباع روحیه جنگ طلبی تازه مسلمانان 255

3.اعمال خشونت بر غیرمسلمانان و گسترش اسلام 256

4.انتقام و تسویه حساب با مخالفان 257

5.دفاع از اسلام و مسلمانان 258

جمع بندی دیدگاه مستشرقان 261

اشکال های دیدگاه مستشرقان 262

الف)ناسازگاری با آیات قرآن کریم 262

قرآن و هدف جنگ های پیامبر 262

دلایل دفاعی بودن جهاد در اسلام 265

1.محدود شدن جذب نیرو و تجهیزات نظامی 266

2.ممنوعیت جنگ با غیرمتجاوزان 267

3.زندگی مسالمت آمیز با کفار غیرمعاند 268

جنگ های مشروع از نظر قرآن 274

تبیین جهاد ابتدایی 279

ص:16

ب)ناسازگاری دیدگاه مستشرقان با واقعیت های تاریخی 282

13.اهداف و علل جنگ های عصر نبوی براساس اسناد تاریخی 285

غزوات و سرایای دفاعی 285

غزوات و سرایای تهاجمی 286

علل حمله مسلمانان به کاروان های تجاری 288

1.جبران خسارت 288

2.تضعیف نظامی قریش 289

3.جلوگیری از حملات قریش 290

غزوات و سرایای پیش گیرانه(دفاع در قالب تهاجم)294

پاسخ به پیمان شکنی و خیانت 296

غزوه بنی قینقاع 297

غزوه بنی نضیر 298

غزوه بنی قریظه 299

غزوه خیبر 301

غزوه بنی لحیان 302

جنگ برای دفاع از حق الله و حقوق انسان ها 303

سرایای غیرنظامی 304

سریه تاکتیکی 305

14.بررسی دیدگاه مستشرقان درباره نقش جهاد عصر پیامبر صلّی الله علیه و آله در گسترش اسلام 307

دیدگاه مستشرقان درباره نقش جهاد درگسترش اسلام 308

اشکالات دیدگاه مستشرقان 311

الف)ناسازگاری دیدگاه مستشرقان با مبانی نظری اسلام 312

ب)ناسازگاری دیدگاه مستشرقان با واقعیت های تاریخی 315

چگونگی گسترش اسلام در مکه 315

چگونگی گسترش اسلام در مدینه 317

ارسال نامه به امپراتوران 318

شواهد آزادی عقیده در عصر پیامبر 321

ص:17

1.سخنان پیامبر با رؤسای قبایل 321

2.آزادگذاشتن مسیحیان نجران 322

3.نامه صلح به منذر بن ساوی 322

4.دعوت عامر بن مالک 323

5.دعوت قیس بن حطیم 324

6.عدم الزام یهودیان به پذیرش اسلام 324

7.برخورد پیامبر با قبیله شیبان بن ثعلبه 325

8.آزادگذاشتن ابوحرب بن خُوَیلد در پذیرش اسلام 326

مستشرقان منصف و عوامل گسترش اسلام 327

پاسخ به یک پرسش 330

فلسفه جزیه در اسلام 330

فهرست منابع 335

مجلات 343

ص:18

مقدمه مؤلف

شخصیت و زندگی حضرت محمد صلّی الله علیه و آله به عنوان پیامبر الهی و کسی که منشأ تحولات بسیار بزرگی در عالم بشریت بوده،همواره مورد توجه نویسندگان و محققان بوده است.آثاری که در طول تاریخ اسلام درباره ایشان تدوین یافته،درباره کم تر کسی پدید آمده است.

محققان غربی نیز از قرون نخستین اسلامی،به بررسی شخصیت و زندگانی پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله پرداخته،آثار بسیاری راجع به ایشان نگاشته اند.

گفتنی است جریان شرق شناسی و اسلام شناسی خاورشناسان در طول تاریخ،تحولات گوناگونی را از سر گذرانده است و به آسانی نمی توان قضاوتی کلی درباره آن داشت؛امّا آن چه در تمام دوره ها به وضوح می توان دید،رویکرد تحریف و کتمان حقایق و تاریخ اسلام است.گواه آن است که در میان آثار فراوان مستشرقان درباره اسلام و پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله کم تر اثری می توان یافت که از نظر اندیشمندان مسلمان نیازمند نقد و اصلاح نباشد.

اهداف و انگیزه خاورشناسان از اسلام شناسی و پیامبرشناسی چیست؟در

ص:19

پاسخ،دیدگاه های متفاوتی ابراز شده است.برخی بر مقاصد تبشیری و مبارزه با اسلام آنان پای فشرده،گروهی آنان را در اندیشه اغراض استعماری دانسته و دسته ای دیگر،انگیزه های علمی را محرّک اصلی مطالعات آنان شمرده اند؛امّا برآیند بررسی آثار مستشرقان این است که انگیزه اصلی بسیاری از ایشان شناخت اسلام برای نفوذ در بین مسلمانان،استعمار آنها و ضربه به اسلام بوده است.موضوع مبارزه با اسلام به عنوان تنها دین حائز اندیشه اصلاح جهان و رقیب مسیحیت تحریف شده،همواره در دستور کار دستگاه سیاسی غرب و فرمانروایان کلیسا بوده است.اسلام شناسی غربیان نیز در همین سمت و سو صورت گرفته و نخستین آثار نگاشته درباره اسلام و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از سوی ارباب کلیسا و با هدف رد و تخطئه اسلام بوده است.

در عصر حاضر نیز سردمداران کلیسا و قدرت های سیاسی غرب،به خاطر منافع مورد توقعشان در جهان اسلام و جلوگیری از نفوذ اسلام در غرب،اسلام شناسی را مورد توجه خاص قرار داده اند.به ویژه با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تجدید حیات اسلام ناب محمدی صلّی الله علیه و آله و به چالش کشیده شدن استکبار جهانی،صاحبان قدرت و ثروت در غرب،اسلام شناسی را بیش از پیش گسترش دادند و مراکز پژوهشی متعددی تاسیس کردند.

البته این مبارزه از سر ناآگاهی نیست.آنان به خوبی اهمیت اسلام و برتری آن نسبت به ادیان و مکاتب را دریافته و عظمت پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله را می شناسند،امّا خودخواهی و دنیاطلبی،مانع پذیرش حق از سوی ایشان است.چنان که بسیاری از پیشینیان آنان پیامبر را به خوبی می شناختند،ولی به او ایمان نیاوردند و بر خلاف معاهده خود با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در جنگ احزاب،با مشرکان مکه بر ضد مسلمانان

ص:20

هم پیمان شدند و زمینه جنگ های متعدد را پدید آوردند.این بدین معنا نیست که همه اندیشمندان غربی با تعصب و دشمنی به اسلام و زندگی پیامبر نگریسته اند،بلکه در میان آنان انسان های منصف و حق جو نیز بوده است که حساب آنان را باید از جریان حاکم بر خاورشناسی جدا کرد.این دسته با آن که غربی و غیر مسلمان بوده اند و به دلیل محدودیت هایشان دچار لغزش و خطا شده اند،امّا در بسیاری از موارد،اسلام و پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله را به بزرگی یاد کرده اند.

نکته دیگر اینکه خاورشناسان از سویی به خاطر محدودیت های علمی،سیاسی و فرهنگی خود از درک بسیاری از حقایق اسلام عاجزند و از سوی دیگر،وجود برخی مطالب نادرست در منابع تاریخی و روایی مسلمانان(که نیازمند نقد و بررسی است)مستشرقان را-که توانایی لازم برای نقد منابع و بررسی رجال و درایه احادیث و گزارش های تاریخی را ندارند و چه بسا به بهره برداری از آن تمایل بیشتری دارند-به اشتباه انداخته است.ازاین رو نتایج تحقیقات آنان در اغلب موارد با نتایج محققان مسلمان متفاوت است.به همین دلیل،تحقیقات مستشرقان درباره اسلام و معارف اسلامی در اکثر موارد چیزی جز ایجاد تردید و القای شبهه برای جوامع اسلامی به ارمغان نیاورده است.

دانشمندان مسلمان در برابر جریان شرق شناسی مواضع گوناگونی گرفته اند:گروهی از سر افراط فعالیت های خاورشناسان را ستوده،آنان را پایه گذار روش های درست پژوهش در متون دینی و احیاگر میراث بر باد رفته شرق به غرب می دانند و تحت تأثیر آنان برخی باورهای دینی را به چالش کشیده اند.در برابر،گروهی دیگر بر این باورند که شرق شناسی طبق نقشه از پیش مشخص و با هدفِ ضربه به اسلام و تضعیف عقاید مسلمانان پا به عرصه گذارده است.

ص:21

انصاف این است که همه را به یک چوب نرانیم و خدمت برخی را به واسطه خیانت دسته ای نادیده نینگاریم.خدمات خاورشناسان را در شناسایی،گردآوری،فهرست نگاری و انتشار برخی نسخه های خطی اسلامی و به ویژه معجم نگاری الفاظ قرآن و نیز پی ریزی شیوه های نو پژوهش در متون دینی-که حاصل تجارب آنان در پژوهش علوم انسانی است-بپذیریم و از خیانت برخی از آنان در تحریف،شبهه افکنی و زشت انگاری درباره اسلام و استناد به احادیث ضعیف،افسانه ها و خرافات،روایات جعلی و شایعات و گفته های احبار و رهبان غافل نباشیم.

این دیدگاه اقتضا دارد که آثار مستشرقان منصفانه به نقد گزارده شود.نکات علمی آنان را بپذیریم و مطالب نادرست ایشان را بی تعصب و با متد علمی مردود انگاریم.

هرچند در دوره ای نقد آثار مستشرقان به دلیل برتری تکنولوژیک غرب دشوار تلقی می شد و مسلمانان به خود اجازه نمی دادند دیدگاه های آنان در ساحت های علوم اسلامی و انسانی را نقد کنند،اما خوشبختانه در دهه های اخیر نقد این آثار و دیدگاه ها به طور جدی در جهان اسلام مطرح بوده و آثاری ارجمند در این عرصه پدید آمده است.حتی در مراکز علمی حوزه و دانشگاه دروسی در شناخت و نقد دیدگاه شرق شناسان طراحی شده است.

این نوشتار در همین زمینه و با هدف تأمین متن درسی برای درس«تاریخ اسلام و مستشرقان»در مدارس عالی جامعة المصطفی صلّی الله علیه و آله العالمیة تدوین شده است.البته موضوع آن نه همه مسائل مربوط به پیامبر،بلکه حوادث مهم زندگی ایشان بوده که بیشتر مورد توجه مستشرقان قرار گرفته است.

یادآور می شود این پژوهش قدمی کوچک در دفاع از ساحت مقدّس پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله است که با دید تاریخی فراهم آمده است.بی تردید برای بررسی کامل

ص:22

دیدگاه مستشرقان درباره آن بزرگوار باید از زوایای گوناگون اقدام شود.این موضوع،از نگاه نگارنده(که مختصر اطلاعی از فعالیت مستشرقان در این باره دارد)از چنان اهمیتی برخوردار است که لازم می داند گروهی از محققان و اسلام شناسان برجسته تلاش علمی خود را به این کار اختصاص دهند و پس از آموختن زبان های فرانسه و انگلیسی آثار خاورشناسان را نقد و بررسی نمایند.و در مجامع علمی دنیا حضور یابند تا از ساحت قدسی پیامبر که اسلام به وی وابستگی تام دارد،دفاع کنند.

ساختار این نوشتار در نگاهی کلی چنین است:

در فصل نخست،به مفاهیم کلیدی پژوهش اشاره شده و با ذکر نکاتی درباره اهمیت و اهداف آن ضرورت تحقیق بیان گردیده است.سپس پیشینه این موضوع بررسی گردیده و پس از آن محدودیت های مستشرقان از نظر سیاسی و فرهنگی تبیین شده است تا روشن شود غربی ها از این دو زاویه در حصاری محدودند که بسیاری از مسائل اسلامی را از نگاه آنان دور می دارد.

آن گاه شیوه تاریخ نگاری مستشرقان با الگو قراردادن یک مقاله از دائرة المعارف الاسلامی لیدن-که از نظر علمی مورد توجه مراکز آکادمیک می باشد-ارزیابی شده است.در همین فصل،مستشرقان برجسته دارای آثار درباره پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله معرفی شده اند.

در فصول دیگر،دیدگاه های شرق شناسان درباره آیین پیامبر پیش از بعثت،چگونگی آغاز وحی،امی بودن پیامبر،ماهیت جنگ های ایشان،رابطه گسترش اسلام با جهاد و ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مطرح و نقد و بررسی شده است.

در شکل گیری این پژوهش،همت نگارنده مراجعه به منابع دست اول بوده و در حدّ کتاب درسی این مهم رعایت شده است.گرچه کمبود منابع به زبان

ص:23

اصلی محدودیت ایجاد کرده بود،اما خوشبختانه آثار فراوان ترجمه شده به عربی و فارسی از مورخان شهیر غربی در اختیار نویسنده قرار داشت.

اکنون لازم می دانم اهتمام مسئولان محترم پژوهشگاه بین المللی المصطفی صلّی الله علیه و آله به این پژوهش و پی گیری و قراردادن امکانات لازم از سوی ایشان را سپاس بگزارم و صمیمانه قدردان ناقدان معزز حجج اسلام دکتر حمیدرضا مطهری و استاد سیدمجید طباطبایی و همه یاورانم در به ثمر رسیدن این اثر باشم و از خدای منان خیر و سعادت همگان را بخواهم.

بر این باورم که این نوشتار همچون هر اثر دیگری عاری از کاستی نخواهد بود.سپاس گزار صاحب نظرانی خواهم بود که کاستی های آن را یادآور شوند.

والحمد لله رب العالمین

حسین عبدالمحمدی

1391/12/12

ص:24

1-زمینه ها

اشاره

پیش از بررسی دیدگاه مستشرقان درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله چند موضوع مقدماتی در این درس بررسی می شود.

1-واژه های کلیدی

اشاره

در این کتاب دو واژه کلیدی وجود دارد که مفهوم شناسی آنها در پی می آید:پیامبراعظم و مستشرقان.

الف)پیامبر اعظم

مقصود از پیامبر اعظم،حضرت محمد بن عبدالله صلّی الله علیه و آله است.به باور مسلمانان ایشان گرچه از نظر زمانی آخرین پیامبر الهی است،امّا از جهت رتبه و مقام،برترین پیامبر خداست که کامل ترین دین آسمانی(اسلام)را برای بشر به ارمغان آورد.به همین روی،لقب«اعظم»و«اکرم»بر وی نهاده شده است.

ب)مستشرقان

واژه«مستشرقان»اسم فاعل از ریشه«استشراق»معادل orientalism است که

ص:25

با علامت جمع فارسی(الف و نون)آمده و به معنای«خاورشناسان»معادل orientalist می باشد.اصطلاحاً به همه غربی هایی که درجهت شناسایی و شناساندن کشورها و شرایط جغرافیایی،منابع،معادن،تاریخ،قومیت ها،زبان،هنر،آداب،سنن،عادات،فرهنگ،باورها،ادیان،تمدن ها و ویژگی های مردم کشورهای مشرق زمین از خاور دور تا خاور نزدیک و شرق دریای مدیترانه پژوهش می کنند«مستشرق»گفته می شود. (1)

معنای خاص و محدودتری که برای مستشرق ارائه شده«اسلام شناس غیر مسلمان»است. (2)

مقصود ما از مستشرقان در این کتاب غیر مسلمانانی هستند که درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آثاری خلق کرده اند.

این نکته نیز گفتنی است که استشراق و شرق شناسی یک فعالیت علمی محض نیست،بلکه جریانی اجتماعی،عقیدتی و سیاسی همراه با جهت گیری خاص مکتبی است.ازاین رو است که برای کلمه« orient »پسوند« Logy »که معمولا برای علوم استفاده می کنند،نیامده است،بلکه به جای آن از پسوند« ism »استفاده شده است که برای واژگان سیاسی و اجتماعی به کار می رود.

غربیان در قرون اخیر متوجه شدند که شرقیان و مسلمانان از واژه استشراق نفرت دارند.از این رو معادل هایی مانند«عرب شناسی»و«اسلام شناسی»را جای گزین کردند تا زیر پوشش آن اهداف خود را دنبال کنند.

2-اهمیت و ضرورت پژوهش

مستشرقان در طول تاریخ اسلام به خاطر رقابت های دینی و سیاسی با

ص:26


1- (1) .ادوارد سعید،شرق شناسی،ص14 و818. oxfod advanced learner ، s dictionary-1999 p.
2- (2) .زمانی،محمدحسن،شرق شناسی و اسلام شناسی غربیان.

مسلمانان،تاریخ زندگی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و معارف اسلامی را به بررسی گذارده اند،امّا از قرن هجدهم که تحولات علمی و سیاسی غرب وارد مرحله تازه ای شد و غربیان دست به استعمار زدند.شناخت اسلام به مثابه ابزار استعمار و ورود به کشورهای اسلامی،به طور جدی مورد توجه قدرت های بزرگ غربی قرار گرفت.از طرفی اختلاف های مذهبی در جهان اسلام و وجود برخی مطالب ضعیف در منابع اسلامی،زمینه ای برای مستشرقان پدید آورد تا چهره ای مشوه و نادرست از اسلام و پیامبر ارائه کنند و آثار فراوانی پدید آورند.

با توجه به برتری علمی غرب در زمینه دانش و تکنولوژی،دیدگاه های آنان درباره معارف اسلامی نیز به عنوان پژوهش های خدشه ناپذیر علمی مطرح شد.حتی در جهان اسلام کسانی کوشیدند مانند آنان حرف بزنند و موارد قطعی و مسلم دین اسلام را زیر سؤال ببرند.

در میان مسائل اسلامی،شخصیت و زندگی حضرت محمد صلّی الله علیه و آله به عنوان سمبل و آورنده دین اسلام،مورد توجه خاص قرار گرفت و شرق شناسان مطالعات وسیعی درباره ایشان انجام دادند.آنان به خوبی دریافتند که برای ضربه زدن به اسلام و مشوه جلوه دادن آن،از آسان ترین و مؤثرترین کارها مخدوش کردن چهره پیامبر است.ازاین رو در عصر حاضر نیز مستشرقان در کنار نوشتن کتاب و مقاله با ساختن فیلم هایی درباره پیامبر اکرم این هدف را دنبال می کنند.

غربیان به خاطر برخورداری از امکانات و ابزارهای پیشرفته انتقال پیام،برداشت های ناصواب خود از تاریخ اسلام و معارف دین را به گوش جهانیان می رسانند.اگر پیش تر ممکن بود که با تحریم نشر،توزیع و خواندن کتب ضاله دایره تأثیر آنها را محدود کرد،در عصر حاضر به آسانی نمی توان از نفوذ امواج ضاله جلوگیری نمود.امروزه دائرة المعارف اسلام لیدن و دائرة المعارف آمریکانا

ص:27

و کتاب های تدوین شده از سوی مستشرقان مرجع اسلام شناسی در غرب به شمار می آیند.نظریات نادرست آنها حتی در جهان اسلام نیز مورد توجه دانش آموختگان مسلمان قرار می گیرد.پیدایش افرادی مانند سلمان رشدی در بین مسلمانان از آثار زیان بار همین جریان است.

وقتی نواقص و انحراف آفرینی پژوهش های مستشرقان در زمینه اسلام را با توجه به سرعت انتقال اطلاعات در جهان معاصر در نظر بگیریم،خواهیم دید که نقد دیدگاه آنان چه اهمیتی دارد.این موضوع افزون بر این که برای صیانت از اسلام و اندیشه های دینی مسلمانان،به ویژه جوانان ضروری و واجب به شمار می رود،در آگاهی بخشی به مستشرقانی که از سر ناآگاهی دچار لغزش شده اند مؤثر است.این کتاب در حد بضاعت خود این مهم را پی می گیرد.

3-اهداف پژوهش

در این پژوهش چند هدف مهم دنبال شده است:

1.شناخت دیدگاه ها و نظریات مستشرقان درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله؛

2.آشنایی با آثار مستشرقان در این زمینه؛

3.شناخت اشکال های روشی و محتوایی اظهارات مستشرقان درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و پاسخ به آنها؛

4.شناخت شیوه های مطالعات تاریخی مستشرقان.

4-پیشینه تحقیق

نقد مستشرقان در زمینه تاریخ اسلام سابقه زیادی در جهان اسلام ندارد و این حرکت در دهه های اخیر رایج شده است.مورخان شیعه مخصوصاً علامّه جعفر مرتضی عاملی در کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله گرچه در ضمن

ص:28

مباحث،بسیاری از اظهارات خاورشناسان را نقد کرده اند امّا کتاب های مستقل در این زمینه عمدتاً از سوی منتقدان عرب زبان و اهل سنت تدوین شده اند.دلیل این امر،علاوه بر کثرت مسلمانان عرب زبان،ترجمه سریع تر آثار مستشرقان به زبان عربی است.البته اهتمام آنان به پژوهش در تاریخ اسلام نیز از جمله دلایل این موضوع است.این نکته نیز شایان ذکر است که آثار فراوانی از مستشرقان در زمینه تاریخ اسلام به زبان فارسی ترجمه شده و بدون کم ترین نقد منتشر شده است.ازاین رو نمی توانند در پیشینه این کتاب مطرح شوند.

نقدهایی که مسلمانان بر آثار مستشرقان در زمینه تاریخ اسلام و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نوشته اند:

1.الاستشراق و التاریخ الاسلامی(القرون الاسلامیة الاولی)،تألیف فاروق عمر فوزی،منشورات الاهلیة العامة،لبنان،1998م.

این کتاب،پژوهشی مقارنه ای میان دیدگاه اسلامی و دیدگاه مستشرقان درباره تاریخ اسلام از قرن اول تا پایان دوران عباسیان می باشد.مؤلف در پی آن است که نظرگاه مستشرقان را با بررسی تطبیقی به نقد و ارزیابی بگذارد.

2.المنهج فی کتابات الغربیین عن التاریخ الاسلامی،دکتر عبدالعظیم محمود الدیب.

این کتاب درباره اهداف مستشرقان و شیوه تاریخ نگاری آنها مطالب مفیدی ارائه کرده است.

3.الرسول صلّی الله علیه و آله فی کتابات المستشرقین،نذیر حمدان،دار المنارة للنشر و التوزیع،السعودیة،جده.

این کتاب،نظریات مستشرقان درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را در دو بخش آورده است:

الف)دیدگاه های مثبت و معتدل مستشرقان.در این بخش به موضوعاتی چون شخصیت انسانی پیامبر و دلایل وحی و نبوت از منظر شرق شناسان پرداخته است.

ص:29

ب)دیدگاه های منفی و مغرضانه آنان.مؤلف در آن،موضوعاتی مانند شبهات و طعن های مستشرقان و خطاهای آنان را مورد نقد و بررسی قرار داده است.

4.زیارة جدیدة للاستشراق مع دراسة للرؤیة الاستشراقیة المنصفة للرسول محمد صلّی الله علیه و آله،انور محمود زناتی،مکتبة الانجلو المصریة،مصر،2006م.

مؤلف،مباحث کتاب را در چهار قسمت سامان داده است:

الف)تبیین مفهوم استشراق،انگیزه ها،ریشه ها،مکاتب و زمینه های آن؛

ب)معرفی مستشرقان منصف با بیان نمونه هایی از داوری آنان؛

ج)بررسی زندگی و آثار مستشرقان منصف؛

د)معرفی مقالات و کتبی که درباره مستشرقان نگاشته شده است.

5.الاستشراق فی السیرة النبویة،دراسة تاریخیة لآراء(وات-بروکلمان-فلهاوزن)،مقارنة بالرویة الاسلامیة،عبدالله محمد امین،المعهد العالمی للفکرالاسلامی،بیروت،1997م.

این کتاب،پس از بررسی روش تاریخ نگاری سه تن از مستشرقان:مونتگمری وات،بروکلمان و ولهاوزن،به نقد دیدگاه آنان در زمینه شخصیت پیامبر و تاریخ زندگی ایشان پرداخته است.

6.نبوّة محمد صلّی الله علیه و آله فی الفکر الاستشراقی المعاصر،دکتر خضر شایب،مکتبه الصبیکان،2002م.

کتاب در دو باب،هرکدام دارای چهار فصل تنظیم شده است.در باب نخست،تعریف استشراق و حقیقت آن،نبوت حضرت محمد صلّی الله علیه و آله در افکار غربی ها پیش از قرن بیستم،رویکرد مستشرقان معاصر درباره نبوت پیامبر و اهداف مختلف این مستشرقان آمده است.

در باب دوم،شبهات و ایرادهای مطرح درباره پیامبری حضرت محمد صلّی الله علیه و آله از

ص:30

نظرگاه مستشرقان معاصر به نقد و بررسی گذاشته شده است.

7.السیرة النبویة و اوهام المستشرقین،عبدالمتعال محمد الجبری،بیروت،1988م.

این کتاب در چهار فصل سامان یافته و به موضوعاتی مانند شیوه تاریخ نگاری مستشرقان،کینه ها و چالش های آنان،مترجمان قرآن و کتب سیره و شبهات مشترک میان مستشرقان پرداخته و آنها را به اختصار نقد کرده است.

8.السیرة النبویة و کَیف حرّف ها المستشرقون،ترجمه:محمد عبدالعظیم علی،نقد و تحقیق:عبدالمتعال محمد الجبری،دارالدعوة،بیروت،1994م.

مؤلف پس از اشاره به تحریفات مستشرقان در سیره نبوی اظهارات ایشان را در دو بخش آورده است.در بخش نخست،دیدگاه خاورشناسان درباره زندگی پیامبر در مکه قبل و بعد از بعثت را بررسی کرده است.در بخش دوم زندگی پیامبر اکرم پس از هجرت تا فتح مکه،از فتح مکه تا زمان بیماری حضرت و حوادث زمان رحلت ایشان و اندکی بعد از آن را به نقد و بررسی گذارده است.

9.الرسول المتخیل،قرائة نقدیة فی صورة النبی صلّی الله علیه و آله فی الاستشراق(مونتگمری وات و مکسیم رودنسون)،نبیل فازیو،منتدی المعارف،مصر،2011م.

مؤلف در این کتاب به بررسی و نقد دیدگاه مونتگمری وات و رودنسون درباره پیامبر پرداخته است.

10.تصویر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام(ترجمه و نقد)،زیر نظر محمود تقی زاده داوری.مؤسسه شیعه شناسی،قم،1388ش.

این اثر که از سوی خانم فاطمه جان احمدی و زیر نظر تقی زاده داوری تدوین یافته است،ترجمه و نقدی است بر مقاله«محمد پیامبر اسلام»از دائرة المعارف اسلام لیدن.

ص:31

در آغاز کتاب،مؤسسه«شیعه شناسی»ترجمه فارسی مقاله یاد شده را ارائه کرده،سپس نقدهای منتقد بر هر قسمت را آورده است.

11.المستشرقون و السیرة النبویة،(بحث مقارن فی منهج المستشرق البریطانی المعاصر مونتغمری وات)،دارالثقافة،دوحه،1989م.

این کتاب سیر تحول نگاه مستشرقان به سیره نبوی را با تأکید بر روش مونتگمری وات مستشرق انگلیسی بررسی کرده است.

امتیاز این تحقیق بر پژوهش های پیشین این است که با هدف آموزشی و از نظرگاه مکتب اهل بیت علیهم السّلام تدوین شده است.

ص:32

2-محدودیت های مستشرقان در دست یابی به حقایق تاریخ اسلام

اشاره

هرچند پژوهش دین پژوهان غربی ازجنبه روش و مسئله محوری دارای نکات مثبتی است،اما به خاطر محدودیت هایی که دارند پژوهش هایشان درباره اسلام درگیر آسیب های جدی است.در این جا مهم ترین محدودیت های مستشرقان و آسیب های تحقیقات ایشان را بررسی می کنیم.

1-آشنایی اندک با زبان عربی و منابع اصلی

همان طور که می دانید منابع شناخت اسلام-از جمله تاریخ اسلام-به زبان عربی است،امّا آشنایی مستشرقان با این زبان تا سال 1879 میلادی بسیار محدود بوده است.ازاین رو تا پیش تر از آن ناچار بودند در زمینه معارف اسلامی به منابع دست دوم رجوع کنند.

به ویژه در قرون وسطی دو دسته در اروپا زندگی پیامبر اسلام را بیان می کردند:از یک سو،بیزانسی هایی که از طریق شامات اسلام را می شناختند و از

ص:33

سوی دیگر،مسیحیان اسپانیا که تحت حکومت اسلامی می زیستند و به نام«مستعربون»شناخته می شدند.در این دوره،مهم ترین منبع اطلاعاتی مسیحیان اروپا درباره اسلام به زبان اسپانیولی بوده است.اگر از چند مورد استثنا صرف نظر کنیم،تمام کتاب های نگاشته شده درباره زندگی پیامبر اسلام در این قرون غرض و گرایش واحدی داشتند:درصدد اثبات این بودند که حضرت محمد صلّی الله علیه و آله به گواهی زندگی و کارها و سخنانش نمی توانسته پیامبری راستین باشد! (1)

مستشرقان در دهه های پایانی قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم با منابع نخستین اسلامی در سیره نگاری آشنا شدند و در طول قرن بیستم،چهار منبع اصلی از میان تواریخ و سیره نگاری اسلامی در دسترس ایشان قرار گرفت:مغازی واقدی،سیره ابن هشام،طبقات ابن سعد و تاریخ طبری.در طول قرن بیستم،مراجع اصلی غربیان در شناخت سیره،علاوه بر قرآن کریم و برخی از صحاح ستّه،این چهار کتاب بوده است. (2)تا این تاریخ،اطلاعات مستشرقان از تاریخ اسلام از طریق نقل های دیگران بوده است؛یعنی کسانی که هیچ گاه نگران دقّت در نقل مطالب نبودند،بلکه به عکس می کوشیدند تصویری منفی از پیامبر اسلام ارائه کنند.همین اطلاعات غلط و مجعول به دست دانشجویان و پژوهشگران

ص:34


1- (1) .کریمی نیا،مجله آیینه پژوهش،«سیره پژوهی در غرب»،ش68.
2- (2) .سیره ابن اسحاق را فردیناند وستنفلد در فاصله سال های 1858-1860 در گوتینگن آلمان به چاپ رساند و سپس آلفرد گیوم ترجمه ای انگلیسی از آن همراه با اضافاتی منتشر کرد.طبقات ابن سعد نیز در نه جلد در میانه سال های 1905-1940 در لیدن هلند به چاپ رسید.پیش تر از این،تاریخ طبری را میخائیل یوهان دخویه در پانزده جلد در همان جا(1879-1901)منتشر کرده بود; و سرانجام مغازی واقدی را مارسِدن جونز در سه جلد در لندن(1966)منتشر کرد.

غربی رسیده و مبنای داوری آنان درباره پیامبر قرار گرفته است.

از این جا به درستی می توان حدس زد که چه مقدار تحقیقات شرق شناسان در قرون گذشته دچار آسیب بوده است.این آسیب در عصر حاضر نیز در پژوهش های مستشرقان با درجه کم تری به چشم می خورد.

2-ناآگاهی از فرهنگ اسلام

اکثر مستشرقان بدون دلدادگی به فرهنگ اسلامی و عمدتاً با نگاهی منفی به اسلام و پیامبر اکرم،به پژوهش درباره آنها پرداخته اند.به همین روی از درک بسیاری از حقایق زندگی پیامبر بازمانده اند. (1)

توضیح مطلب این که:

مستشرقان در شناخت شرق و تمدن های شرقی ناتوانند زیرا همه چیز را از منظر غربی و از نگاه یک فرد بیگانه با عناصر فرهنگ و تمدن شرقی می نگرند؛درحالی که قدم نخست در شناخت تمدن شرقی این است که یک شرق شناس خود را در جایگاه یک معتقد و وفادار به آن فرهنگ قرار دهد و آموزه های آنان را از درون مطالعه کند.

ص:35


1- (1) .سیدحسین نصر،از اندیشمندان سنت گرا،درباره نگاه تاریخی شرق شناسان و تحلیل تمدن اسلامی بر اساس این روش شناسی چنین می گوید:«در آغاز و انجام مطالعات مستشرقان درباره اسلام،این پیش فرض ناگفته نهفته بود که اسلام نه یک وحی،بلکه تنها پدیده ای است که عاملی انسانی آن را در موقعیت تاریخی خاصی به وجود آورده است.در میان این گروه هم سرایان،صدای کسانی نظیر لویی ماسینیون،اچ.ای.آر.گیپ و هانری کربن و به دنبال آنها نسلی جدیدتر از محققان همدلشان چون آن ماری شیمل به راستی انگشت شمار است.مدتی سپری شد تا این که در نیمه دوم سده بیستم مسلمان زادگانی آشنا به زبان های غربی و روش های پژوهش علمی برای تبیین سنت فکری اسلامی برای مخاطبان غربی به شیوه ای متقن شروع به نوشتن آثار عمیقی درباره اسلام کردند»؛قلب اسلام،سید حسین نصر،ترجمه،مصطفی شهرآیینی،تصحیح:شهرام پازوکی،ص3.

به عبارت دیگر،محقق در شناخت یک تمدن و فرهنگ باید از شیوه تاریخی نگری فاصله بگیرد و از دیدگاه توصیفی و پدیدارشناسانه به این شناخت همت بگمارد.رنه گنون در کتاب مطالعه عمومی بر مطالعه تعالیم هندویی در این باره می نویسد:

خطای بزرگ شرق شناسان این است که به همه امور از نظرگاه و اندیشه جهان غرب می نگرند،حال آن که شرط نخستین در درک درست هر تعلیم شرقی یا سنتی این است که بکوشیم در حد مقدور خود را در نظرگاه اهل آن تعلیم قرار دهیم.برای بررسی تعالیم شرقی،یک راه نتیجه بخش و مفید بیشتر وجود ندارد و آن این است که این تعالیم را از درون مطالعه کنیم،درحالی که شرق شناسان همواره به پژوهش بیرونی درباره این تعالیم قناعت کرده اند. (1)

3-تعصبات دینی

مستشرقان عمدتا غیرمسلمان و معتقد به مکتب و دین خاصی غیر از اسلام هستند.به همین جهت اکثر آنان به مکتب خود وفادار بوده و مسائل اسلام و زندگی پیامبر اکرم را بی طرفانه بررسی نکرده اند.گواه این مدعا آن است که نخستین فعالیت مستشرقان در مطالعات سیره نبوی،ردّیه نویسی بر اسلام از طریق تحریف تاریخ زندگی پیامبر اکرم است.راهبان مسیحی در این دوره بیشتر به جای فهم اسلام و قرآن،آن را براساس عقاید خود و آرای کلامی مسیحیت و غالباً نادرست و کینه توزانه از اسلام بررسی کرده اند.این تعصبات در دوره هایی که بین مسلمانان و مسیحیان درگیری و چالش بوده شدیدتر از دوره های دیگر بوده است.مستندات این مطلب در بخش سیر تاریخی مطالعات مستشرقان درباره پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله خواهد آمد.

ص:36


1- (1) .بابک عالیخانی،«دین زردشتی از نظرگاه جاویدان خرد؛خرد جاویدان(مجموعه مقالات همایش نقد تجدد از دیدگاه سنت گرایان معاصر)،به کوشش شهرام یوسفی فر،ص116».

4-رقابت سیاسی بین اسلام و مسیحیت

اشاره

رقابت سیاسی بین اسلام و مسیحیت در طول حیات اسلام مطرح بوده است.این رقابت ها در تحقیقات مستشرقان بی اثر نبوده است.در این جا به چالش های مهم میان مسلمانان و مسیحیان اشاره می کنیم و تأثیر آن را در رویکرد دین پژوهان غربی به اسلام و پیامبر به بررسی می گذاریم. (1)به طور کلی برخورد مستشرقان با تاریخ زندگی پیامبر را می توان به چند دوره تقسیم کرد.

الف)ظهور اسلام پس از تشکیل امپراتوری روم

از آغاز قرون وسطی تا رنسانس،دو واقعیت مهم در دو سوی رخ می دهد:

نخست،تشکیل امپراتوری ارباب کلیسا معروف به«امپراتوری مقدس روم»که برآیند نابودی تمدن قدیم روم،برآمدن قبایل و گروه های بربر شمالی در بخش های مختلف اروپا،رسمیت یافتن مسیحیت و تشکیل امپراتوری مقدس روم است.در این تلاش،مسیحیت می کوشد تا اروپای متحدی را بسان رم قدیم وبر پایه مسیحیت برپا کند.

دوم،ظهور اسلام،رشد آن و فتوحات مسلمانان که بخش عمده پیشرفت آن به سوی سرزمین های مسیحی نشین در حاشیه دریای مدیترانه است و بدین ترتیب،اسلام رقیب مهم مسیحیت می شود.به علاوه،رئیس این دین مدعی جانشینی حضرت مسیح است و در کنار انکار تثلیث،به صلیب کشیدن مسیح را هم انکار می کند.و اسلام را نسخ کنند.مسیحیت معرفی می کردند تحمل این امر برای کلیسا و امپراطوری روم شرقی بسیار دشوار است.

ص:37


1- (1) .برای اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب محمد صلّی الله علیه و آله در اروپا از مینو صممی رجوع کنید.در تدوین این بخش از کتاب یاد شده استفاده شد.

در چنین فضایی است که نگرش اروپا به محمد صلّی الله علیه و آله شکل می گیرد.در این زمان آگاهی هایی از پیامبر در اروپا وجود داشت که غالب آنها گرچه برگرفته از برخی متون اسلامی بود،امّا با اوهام و افسانه ها درآمیخته و تحت تأثیر این تفکر بود که اسلام آخرین پرده ظهور«دجال»پیش از آمدن مسیح است.

در این دوران،تمدن اسلامی به صورت یک رقیب برجسته برای اروپاییان در آمده بود؛رقیبی که آنان از طریق اسپانیا و«سیسیل»آن را شناختند.این امر حسادت اروپایی ها را هم برانگیخت و بدین ترتیب،دلیل اختلاف،تنها دین و پیشرفت های نظامی نبود،بلکه پیشرفت های علمی و تمدنی در همه عرصه ها نیز اروپا را به حسادت وا می داشت.

«جان دمشقی»از نخستین کسانی است که درباره حضرت محمد صلّی الله علیه و آله کتابی با نام De Haeresbus Liber نوشت و درباره بهره گیری ایشان از ثروت خدیجه،عشق فراوانش به جنگ و میل جنسی گسترده وی معتقد بود که محمد به وسیله بدعتگران مشکوک مسیحی اغوا شد و بعد به اغوای عرب پرداخت!

«بید معزز»نویسنده دیگر قرون وسطی بر اعراب بادیه نشین و جنگ طلبی آنها تأکید فراوان کرد و آنان را مردمی جاهل،گستاخ و جنگ طلب معرفی نمود و در مجموع با استفاده از واژه«ساراسن»ها که در فرهنگ اروپایی به معنای«اعراب بادیه نشین»است،محمد صلّی الله علیه و آله و اسلام را وصف کرد. (1)

ب)جنگ های صلیبی

برپایی جنگ های صلیبی از سوی ارباب کلیسا،برای منکوب کردن اسلام و مسلمانان و درآوردن سرزمین مقدس از دست آنان است.این دوره دیگری است

ص:38


1- (1) .مینو صمیمی،محمد صلّی الله علیه و آله در اروپا،ترجمه عباس پویا،ص184.

که چالش میان اسلام و مسیحیت جدی می شود.این نبردها از سال 1095 میلادی آغاز و تا سال 1270 به طول انجامید.این جنگ به تصرف بیت المقدس و بسیاری از مناطق شامات از سوی مسیحیان منجر شد،تا آن که در جنگ دوم صلیبی به سال 1148م.«صلاح الدین ایوبی»آنان را از این مناطق بیرون کرد.پس از آن نیز چند جنگ صلیبی دیگر از سوی امپراتوری مقدس در گرفت که همگی به شکست منتهی شد و آنها دیگر به بیت المقدس دست نیافتند.

پس از جنگ های صلیبی،دوره ای طولانی مسیحیان با اسلام کنار آمده،به آسانی با مسلمانان درآمیختند و تحت تأثیر آنان توانستند فرهنگ خود را بازسازی کنند و یا دست کم آن را به بیان فلسفی درآورند.در همان زمان،فرهنگ یهود هم در اسپانیا نیرومند بود و آنان هم متأثر از فرهنگ اسلامی بودند.بدین ترتیب،جماعت مسیحی و یهودی بسیار طبیعی به مطالعه متون اسلامی و اشعار عرب می پرداختند.چیزی نگذشت که شماری از نخبگان مسیحی از ترس ورود هم کیشان آنان به فرهنگ اسلامی شروع به بدنام کردن پیامبر اکرم و اسلام کردند.این سرآغاز تصویری دگرگون از پیامبر صلّی الله علیه و آله است که در این نقطه شکل می گیرد.برخی از نخستین افراد از این دست،اسلام را سرآمد ظهور دجال آخرالزمان تصویر می کردند و این کار را با استناد به برخی عبارات کتاب مقدس پی می گرفتند.

اسامی«محوند»یا در مواردی«محون»و«محومت»و در فرانسه«ماحون»و در آلمانی«ماخمت»(که با مفاهیم دیو،عفریت و بت مترادفند)از جمله نام های داده شده به پیامبر از سوی نویسندگان مسیحی بود.

در این دوره،داستان های حماسی که در آن به ستایش اروپا می پرداختند،فراوان ساخته شد و دشمن مشترک در همه آنها مسلمانان بودند.در برخی از این داستان ها آمده بود که محون حکم بتی دارد که«ساراسن»ها آن را می پرستند و

ص:39

مثل مسیحیان که«خدای پدر»و یهودیان که«یهوه»را به کمک می خوانند،آنان هم دست به دامن آن می شوند.بدین ترتیب،محمد صلّی الله علیه و آله در ترانه ها و دوره های نمایشی قرون وسطایی اروپا به عنوان یک بت تصویر می شد.شگفت آن که در زبان انگلیسی واژه«مَمتری»از محومت گرفته شده و معنای آن پرستش مجسمه ها و تصاویر یا همان بت پرستی است.

برخی از داستان های ساخته شده درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آن قدر افسانه ای و خلاف واقع و در عین حال دور از شأن و شخصیت ایشان است که حتی نقل آن شرم آور است.این سروده ها معمولا میان توده های مردم دست به دست می گشت و رواجی فراوان می یافت. (1)

ج)تهدید ترکان

هنوز ذهن اروپایی ها از برخورد میان مسیحیان و مسلمانان طی نبردهای صلیبی محو نشده بود که ترک ها از راه رسیدند و در سال 1453 میلادی قسطنطنیه را گرفتند که هزار سال آرزوی تصرفش را داشتند.آگاهیم که از سال 1054 میلادی میان کلیسای ارتدوکس شرق و کاتولیک غرب جدایی کامل افتاده بود.هرچند به سال 1439 پیمانی اتحادی منعقد کردند،امّا زمان برای وحدت گذشته بود و اکنون پس از گذشت چهارصد سال مرکز کلیسای ارتدوکس سقوط می کرد.از این زمان تا سال 1918 که دولت عثمانی در واپسین روزهای جنگ جهانی از هم گسست،طی پنج قرن،ترکان کابوسی برای مسیحیان اروپا بودند.شگفت آن که مسلمانان در سال 1492 اسپانیا را به طور کامل از دست دادند و به این ترتیب حضور آنان در اروپای غربی پایان یافت.بنابراین،در قرن شانزدهم

ص:40


1- (1) .ر.ک:همان،ص194-205.

میلادی و پس از آن دیگر نامی از اعراب نبود،بلکه همه چیز اسلام برای اروپاییان در«ترکان»خلاصه می شد.به همین دلیل است که در ادبیات این دوره مسیحی،محمد صلّی الله علیه و آله سرشت اهریمنی ترک شناخته می شود؛نه عرب.

توجه داشته باشیم که یکی از نتایج تصرف قسطنطنیه و مهاجرت متفکران روم شرقی به روم غربی و سکونت آنان در شمال ایتالیا،احیای آثار کلاسیک دوره یونان و به تدریج تجدید حیات تفکر اومانیسم بود؛چیزی که سرآغاز رنسانس شناخته شده و با به میدان آمدن صنعت چاپ تحولی شگرف در اروپا آغاز کرده است.

اما نه رنسانس و پدیده اومانیسم،نه آغاز پیشرفت های تکنیکی و نه اطلاعات ارائه شده از سوی مسافران اروپایی به خاورمیانه و ایران،هیچ کدام اثری در نگره اروپاییان درباره پیامبر صلّی الله علیه و آله نگذاشت.در این دوره نیز آثار بسیار متعصبانه ای درباره پیامبر نوشته شد.

از روزگار پس از تصرف قسطنطنیه به بعد،آن چه در ادبیات مذهبی اروپا درباره اسلام آمده،راجع به قساوت ترک ها و خونریزی های آنان است.در نگاه اینان شرارت کارهای ترک ها به حساب اسلام گذاشته می شد.

شدت دشمنی با ترک ها،سبب شد تا«کریستوفر مارلو»در اشعارش به سال 1588،از تیمور به خاطر حمله اش به ترکان ستایش کرده و از زبان تیمور،دشنام های فراوان به محومت دهد و صحنه ای را وصف کند که تیمور دستور سوزاندن قرآن را داده است.در این اثر،تیمور مانند یک مسیحی ظاهر می شود.

واقعه قسطنطنیه از وقایعی است که حتی تا امروز هم جراحت آن در قلب مسیحیان هست.ازاین رو در نمایش نامه ها و اشعار پس از آن،فراوان انعکاس یافته است.حتی«شکسپیر»در نمایش نامه«هنری پنجم»که حدود سال 1600

ص:41

نوشت،از قول وی به«کاترین»دختر پادشاه فرانسه نقل کرده که بیا با هم گل پسرکی را بیامیزیم،نیم فرانسوی،نیم انگلیسی که به قسطنطنیه برود و ریش ترکان را به چنگ گیرد و با آنان به چالش برخیزد.

شکست ترکان در خارج از وین در سال 1683،آغاز کاهش خطر ترکان برای اروپا و رفع نگرانی های ناشی از این دولت بود.از سوی دیگر،قرن هجدهم،دوران روشنگری و رواج اومانیسم بود.دوران کانت(1724-1840)دوره حاکمیت خرد و به اصطلاح عصر خرد است.این زمان به تدریج آزادی فکری هم پدید آمد و می توانستند هرچند با محدودیت و سانسور،مطالبی را که در دلشان می گذشت،به زبان آورند.

در قرن هجدهم حملات به اسلام و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله همچنان ادامه داشت و تنها تفاوت آن با گذشته در این بود که منتقدان تمام توجه خود را بر شخص پیامبر متمرکز کردند؛نه دین اسلام.در عین حال،این دوره همان طور که گاه مطالب گذشته را تکرار می کرد،گاه آثاری متفاوت هم عرضه می کرد.

از قرن هجدهم به بعد گرچه نویسندگان آزاداندیشی در بین مستشرقان دیده می شود که با تعصب کم تری زندگی پیامبر اکرم را تدوین کرده اند.امّا رقابت های دینی،سیاسی و...همچنان ادامه دارد.ارائه کاریکاتورهای موهن در دانمارک و ساخت فیلم های اهانت آمیز در آمریکا از جمله آنهاست.

5-نداشتن شیوه صحیح در نقد منابع

گرچه بسیاری از مستشرقان به وجود روایات و گزارش های نادرست در منابع تاریخی و حدیثی توجه دارند،امّا شیوه مطلوب نقد را در اختیار ندارند.

هارالد موتزکی،از حدیث پژوهان غربی که اخیراً مجموعه مقالاتی در باب

ص:42

سیره ویرایش و چاپ کرده است. (1)در مقدمه کتاب نواقص کار پیشینیان را چنین برمی شمارد:

الف)فقدان بررسی های سیستماتیک در باب نقد منابع روایی سیره پیامبر.نخستین تدوین کنندگان سیره نبوی در غرب،هر آن چه که به نظر خود صلاح می دانسته اند،از منابع روایی اسلامی گزینش کرده اند.مطالعات نقدی در باب سیره و مقایسه و تاریخ گذاری این نقل ها و روایات مختلف،پیش شرط اصلی بهره گیری از آنها به عنوان مصادر تاریخی است.

ب)روش های ارزیابی و سنجش اعتبار روایات سیره تاکنون مورد کم ترین مداقّه قرار نگرفته اند.تقریباً هیچ گونه ملاکی در مقایسه متن روایات وجود نداشته است و تحلیل اسناد روایات نیز با وجود اندک پیشرفت هایی در یکی-دو دهه اخیر،به ندرت در باب روایات سیره مطرح شده است.

ج)به دلیل این دو نقیصه،بحث و مناقشه در باب اعتبار منابع در سطحی بسیار انتزاعی،و نه بر مبنای خودِ روایات سیره مطرح شده است.تردید و شکاکیت غربیان نسبت به اعتبار این منابع،در دامن بحث های مربوط به روایات فقهی پرورده شده است.برخی مدعی اند که یافته های این حوزه را می توان به روایات سیره نیز تعمیم داد و عده ای نیز با این سخن مخالفت می کنند،ولی هیچ یک به تفصیل در جزئیات مسئله و بر مبنای خود منابع سیره تحقیقی نکرده اند.

د)کتاب هایی که تاکنون در شرح سیره و تاریخ زندگی پیامبر تألیف شده اند،دامنه محدودی از منابع را دربرمی گیرد.این منابع(واقدی،ابن سعد،ابن هشام و طبری)،تنها و تنها مجموعه روایات تدوین یافته سیره از قرن

ص:43


1- (1) .این کتاب که در سال 2000 میلادی توسط انتشارات بریل در لیدن هلند به چاپ رسیده است،معضل منابع در سیره نگاری پیامبر نام دارد که مجموعه 10 مقاله کوتاه و بلند از محققان غربی در زمینه سیره و حدیث،ارائه شده در پنجاهمین سالگرد تأسیس دپارتمان زبان و فرهنگ خاورمیانه در دانشگاه نایمجن( Nijmegen) هلند(اکتبر1997)است.

سوم هجری هستند.روایات موجود در منابع متأخر هنوز به گونه ای روشمند و سیستماتیک بررسی و با روایات کهن تر مقایسه نشده اند. (1)

6-انگیزه های غیر علمی

گاهی مستشرقان از طرف مؤسسات و بنیادهایی برای خاورشناسی فرستاده می شوند که اغراض سیاسی یا نظامی و به تعبیر بعضی از اندیشمندان،اهداف تبشیری و استعماری دارند و یا این که شخصاً وابسته به تفکری بوده اند که مخالفت با اسلام در برنامه های آنان قرار داشته است.

گاه دیده می شود که به جهت عوامل یاد شده،پاره ای از آثار دین پژوهان غربی از روش تحقیق علمی و نگاه منصفانه برخوردار نیست.به عنوان مثال نگاهی اجمالی به آثار پژوهشگران مارکسیست پیرامون تاریخ و فرهنگ اسلامی یا کسانی مانند گلدتسیهر،لامنس و باجر،جورج پرسی برای اثبات این امر کافی است.هملیتون گیب،شرق شناس برجسته درباره پاره ای از خاورشناسان می نویسد:

در سال های اخیر نگاه منفی مبلغان مسیحی-که در واقع نخستین شرق شناسان بوده اند-بهتر از سابق شده است و همدلانه تر و عملی تر به تمدن شرقی نگریسته اند،امّا باز پیش داوری و نگاه برتری جویانه ذاتی فکر آنان است که در ارزیابی هر یک از نوشته های ایشان باید آن را به حساب آوریم. (2)

رامین جهانبگلو دراین باره می گوید:

درباره اسلام مایه تأسف است که بیشتر کسانی که به حوزه مطالعات اسلامی روی آوردند یا از رهگذر لغت شناسی زبان عربی و فارسی و تاریخ این دو قوم

ص:44


1- (1) . Harald Motzki(ed.) ، The Bibliography of Muhammad:The Issue of the Sources ، Leiden E.J.Brill ،2000، pp.XIV-XV. از کریمی نیا،«سیره پژوهی در غرب»،مجله تاریخ در آیینه پژوهش،شماره 68،سال 80
2- (2) .اسلام بررسی تاریخی،مترجم:منوچهر امیری،ص16.

یا تنها از رهگذر تاریخ آنها به این عرصه گام نهادند و از این رو در واقع متفکر نبودند.بیشتر در وهله نخست میسیونرهایی بودند که اسلام را برنتابیده و خواهان اثبات کذب آن بودند.البته استثناهای ناچیزی هم در کار بوده است. (1)

البته این مطلب به معنای متهم کردن همه مستشرقان به غرض ورزی نیست؛چه این که در میان آنان اندیشمندان منصف،فراوان وجود دارد.منتقدان به شرق شناسی نیز به این مطلب معتقدند. (2)

7-عدم درک اسلام واقعی

وجود مذاهب و فرقه های مختلف اسلامی و عدم تفکیک بین آنها از مسائلی است که در داوری های غیرعلمی مستشرقان بی تأثیر نبوده است.چون گاه دیده می شود که بعضی از اسلام شناسان غربی درباره یک مسئله بر اساس تفکر یک مذهب خاص از مذاهب اسلامی اظهارنظر می کنند و آن را درباره دیگر مذاهب تعمیم می دهند و این امر موجب پاره ای لغزش ها و آراء سست گردیده است.

علاوه بر این،آنان به جای شناخت اسلام از طریق مطالعه مسائل اعتقادی و بنیادین،از مسائل فرعی و با روش تاریخ نگری شروع کرده اند.توضیح آن که اگر ما معارف اسلامی را مانند یک مخروط فرض کنیم،مسائل اعتقادی در رأس هرم قرار دارند.در صورتی که آنها به درستی فهم شوند،بسیاری از مسائل خود به خود حل می شوند،امّا اگر از قاعده مخروط شروع کنیم،مسائل زیادی برای ما مطرح می شود که به آسانی قابل حل نیست.مستشرقان روش دوم را انتخاب کرده اند و به همین جهت درک درستی از اسلام ناب ندارند.

ص:45


1- (1) .سیدمصطفی شهرآیینی،در جست وجوی امر قدسی،ص149.
2- (2) .ادوارد سعید،شرق شناسی،مترجم:عبدالرحیم گواهی،دفتر نشر و فرهنگ اسلامی،ص31 و32.

ص:46

3-اشکالات اساسی در تاریخ نگاری مستشرقان

درآمد

تصویری که خاورشناسان از زندگی و شخصیت حضرت محمد صلّی الله علیه و آله ارائه کرده،در بسیاری از موارد با تصویر ارائه شده از سوی مورّخان مسلمان متفاوت است.این امر،علاوه بر بینش دینی،سیاسی و علمی خاورشناسان،به شیوه مطالعات آنان در زمینه مسائل تاریخ اسلام بازمی گردد.از آن جا که آنان روش درستی در مطالعه تاریخ اسلام برنگزیده اند،در بررسی و تحلیل بسیاری از حوادث و ماجراهای عصر رسول خدا صلّی الله علیه و آله چنان که باید کام یاب نبوده اند.در این درس،اشکالات اساسی در روش تاریخ نگاری مستشرقان بررسی می شود.برای این مقصود،دائرة المعارف اسلام لیدن که در بین دائرة المعارف ها و آثار مستشرقان از اعتبار علمی برخوردار است به عنوان نمونه انتخاب شد.

گرچه اشکالاتی که در این جا مطرح خواهد شد،ناظر به مقاله محمد پیامبر اسلام در دائرة المعارف اسلام لیدن است،امّا بدون تردید،قابل تعمیم و پی گیری در دیگر آثار تاریخی خاورشناسان درباره پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله می باشد.

ص:47

این بخش از دائرة المعارف توسط آقایان اف.بول، (1)ای.تی.ولش، (2)آنه مارشیمل، (3)نوت (4)و ترود الرت (5)نوشته شده است که از افراد سرشناس در مطالعات اسلامی هستند.

این مقاله نسبت به آثار قرون وسطی و حتی آثار قبل از آن درباره پیامبرخاتم صلّی الله علیه و آله منصفانه تر و به واقع نزدیک تراست،امّا به خاطر محدودیت های علمی،سیاسی و دینی که اکثر خاورشناسان در آن گرفتارند،نگارندگان آن از درک بسیاری از حقایق محرومند و آنها را در مواردی وارونه و تحریف کرده اند.بخشی از این مشکل به شیوه تاریخ نگاری آنان باز می گردد که در پی می آید.

اشکالات شیوه تاریخ نگاری در مقاله محمد پیامبر اسلام

اشاره

برداشت نویسندگان این مقاله در دائرة المعارف اسلام و تحلیل هایی که درباره حوادث تاریخ اسلام ارائه کرده اند،با مبانی نظری اسلام و واقعیت های تاریخی منافات دارد.این امر،علاوه بر بینش دینی،سیاسی و علمی خاورشناسان،به شیوه مطالعات آنان در مسائل تاریخی اسلام باز می گردد.در این جا مهم ترین اشکالات آنان را مرور می کنیم:

الف)برداشت سطحی و بی ضابطه از قرآن

نویسندگان مقاله یاد شده،برای تبیین و مستندسازی مطالب خود در زمینه تاریخ اسلام،به طور گسترده از قرآن کریم استفاده کرده اند،امّا ضوابط و معیارهای

ص:48


1- (1) . F.Buhl.
2- (2) . A.T.Welch.
3- (3) . Annememarie chimmenL.
4- (4) . A.Noth.
5- (5) . Trude Ehlert.

لازم در بهره گیری از قرآن را رعایت نکرده اند.

توضیح این که قرآن به عنوان یک حقیقت بزرگ الهی،کتابی منسجم،عمیق و وزین است.خداوند متعال خطاب به پیامبر فرمود:

إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً ؛ (1)در حقیقت ما به زودی بر تو گفتاری گران بار القا می کنیم.

از این رو،خداوند پیامبراعظم صلّی الله علیه و آله را به عنوان مفسّر و مبین آن فرستاد:

...وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ؛ (2)و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آن چه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی،و امید که آنان بیندیشند.

مفسران برای استفاده از قرآَن،افزون بر آشنایی با زبان عربی،آشنایی با حقایق تاریخ اسلام،سخنان پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام در تفسیر آیات و شناخت مجموعه معارف قرآن را ضروری می دانند.زیرا آیات قرآن مجموعاً ساختاری به هم پیوسته را تشکیل می دهند که معانی و معارف آن باید در کنار هم فهمیده شوند.برخی آیات قرآن مفسّر برخی دیگرند.قرآن در بیان مسائل شیوه ای ویژه خود دارد و در بسیاری از موارد چنان چه آیه ای بدون عرضه بر آیات مشابه اخذ شود،مفهومی پیدا می کند که با مفهوم آیات هم مضمونش،به کلی متفاوت است. (3)

به عنوان نمونه ای از شیوه خاص قرآن می توان از آیات«محکم»و«متشابه»نام برد.فهم درست آیات متشابه بدون ارجاع به محکمات میسّر نیست:

ص:49


1- (1) .مزمل،آیه5.
2- (2) .نحل،آیه44.
3- (3) .سید محمد حسین طباطبایی،المیزان،ج1،ص8-11؛آشنایی با قرآن،مرتضی مطهری،ج1،ص20-28.

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ ؛ (1)اوست کسی که این کتاب[قرآن]را بر تو فرو فرستاد.پاره ای از آن،آیات محکم[صریح و روشن]است.آنها اساس کتابند؛و[پاره ای]دیگر متشابهاتند[که تأویل پذیرند].امّا کسانی که در دل هایشان انحراف است،برای فتنه جویی و طلب تأویل آن[به دلخواه خود]از متشابه آن پیروی می کنند.

همچنین از شیوه های خاص قرآن است که ابعاد مختلف یک موضوع را در آیات متعدد و سوره های مختلف بیان کند.گاهی دستوری مطلق مقید شده یا مفهومی عام تخصیص خورده است.از این رو،داوری درباره دیدگاه قرآن نسبت به یک موضوع باید پس از بررسی همه آیات درباره آن باشد؛مثلاً آیاتی که به طور مطلق دستور جنگ با کفار را صادر می کنند باید با آیاتی که آن را محدود به محاربان و پیمان شکنان می دانند تفسیر شوند.در غیر این صورت نمی توان به دیدگاه قرآن درباره جنگ با کفار دست یافت. (2)

ص:50


1- (1) .آل عمران،آیه7.
2- (2) .آیات مربوط به جهاد با کفار عبارتند از: وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ... (انفال،آیه 39)؛و با آنها پیکار کنید تا فتنه برچیده شده و دین(و پرستش)همه مخصوص خدا باشد؛ قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ (توبه،آیه 14)؛با آنها پیکار کنید که خداوند آنان را به دست شما مجازات می کند و آنها را رسوا می سازد و شما را بر ایشان پیروز می کند و سینه مؤمنان را شفا می دهد. این دو آیه به طور مطلق جنگ با کفار را لازم می دانند؛امّا آیات دیگر این اطلاق را مقید به محاربان و پیمان شکنان می کنند: إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (توبه،آیه 4)؛مگر کسانی از مشرکان که با آنان عهد بستید و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدی را بر ضد شما تقویت ننمودند.عهد و پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید.زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد. وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (بقره،آیه190و 191)؛با کسانی که به جنگ و دشمنی با شما برخیزند،در راه خدا جهاد و پیکار کنید،ولی ستم و تجاوز نکنید که خدا ستم کاران را دوست ندارد.

بنابراین با بررسی یک آیه از قرآن نمی توان گفت نظر قرآن این است؛بلکه باید گفت این آیه از قرآن چنین می گوید.با بررسی همه آیات قرآن در آن زمینه است که می توان گفت دیدگاه قرآن این است و تا زمانی که روایات مربوطه بررسی نشده،نم توان گفت نظر اسلام این است،زیرا اسلام متشکل از آیات قرآن کریم و سنت نبوی و علوی است.

این امر مهم و ضروری در استنادات نویسندگان مقاله محمد پیامبر اسلام به قرآن کریم مورد توجه قرار نگرفته است.در این جا دو نمونه از آنها را نقل و نقد می کنیم:

الف)دائرة المعارف اسلام درباره دین پیامبرخاتم صلّی الله علیه و آله می نویسد:

از هر لحاظ،طبیعی ترین فرضیه این است که وی اصولاً در(باور به)برخی از مفاهیم دینی محیط اجتماعی خویش سهیم بوده است.[برای مثال در]آیه ای که در سوره ضحی آمده است از پیامبر می پرسد:آیا تو را گمراه(ضالّ)نیافت و سپس هدایت کرد: وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی؛ 1 این فرضیه در آیات دیگر نیز بیشتر تأیید می شود.از جمله آیه 52 سوره شوری:نمی دانستی که کتاب و ایمان چیست. (1)

نویسنده با تمسک به دو آیه فوق بدون توجه به آیات دیگر قرآن،تفسیر اهل بیت علیهم السّلام و گزارش های تاریخی،به شرک حضرت قبل از بعثت حکم کرده و برداشتی نادرست.از آیه وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی ارائه نموده است؛در صورتی که اگر به معیارهای مذکور-که از مبادی نخستین استفاده از قرآن است-توجه

ص:51


1- (2) .محمود تقی زاده داوری،تصویر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص24.

می کرد،هرگز از آیه چنین برداشتی نمی کرد.برای روشن شدن ناروایی این برداشت دو نکته را یادآور می شویم:

1.واژه«ضال»در لغت به معنای گم شده،گمنام و گمراه به کار رفته است. (1)اگر ضال در آیه به معنی گم شده و یا گمنام باشد،مشکلی پیش نمی آید،و اگر به معنی گمراه باشد،با توجه به آیات دیگر منظور از آن گمراهی به عنوان یک امر وجودی نیست،بلکه مقصود فاقد هدایت و دسترسی نداشتن به رسالت قبل از بعثت است.

توضیح مطلب این که گمراهی و ضلالت دو نوع است:ضلالت به عنوان امر وجودی در نفس که موجب ظلمت و کفر و شرک است،و ضلالت به عنوان امر عدمی و به مفهوم فاقد هدایت.بر این اساس معنای وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی این است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نیز همانند دیگر موجودات فاقد هدایت و نیازمند عنایت و هدایت الهی بود؛چنان که آیه ...رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی 2 (پروردگار ما کسی است که به هر موجودی آن چه لازمه آفرینش او بود داده،سپس او را هدایت کرده است)این حقیقت را درباره همه موجودات بیان می کند. (2)

روایات دال بر این که پیامبر قبل از بعثت نیز خداوند یگانه را پرستش می کرده (3)و از بت و بت پرستی متنفر بوده است، (4)این مطلب را تأیید می کنند.مرحوم مجلسی بر اساس برخی روایات،براین باور است پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله پیش از

ص:52


1- (1) .العین،ابی عبدالرحمن،ج7،ص10-15؛لسان العرب،ابن منظور،ج11،ص391.
2- (3) .جعفرالهادی،سیدالمرسلین،ج1،ص83 و84.
3- (4) .نهج البلاغه،خطبه 192؛ابن سعد،الطبقات الکبری،ج1،ص156؛مجلسی،محمد باقر،بحار الأنوار،ج16،ص18.
4- (5) .الطبقات الکبری،ج1،ص154؛بحار الأنوار،ج15،ص392.

بعثت دارای مقام نبوت بوده و در چهل سالگی به رسالت مبعوث شده است. (1)

2.از نظر قرآن کریم مقام امامت و نبوت به افرادی نمی رسد که قبلاً اهل شرک یا گناهان دیگر بوده اند:

وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ ؛ (2)و چون پروردگار ابراهیم،وی را با صحنه هایی بیازمود و او به حدّ کامل آن امتحانات را گذراند،به وی گفت:من تو را امام خواهم کرد.ابراهیم گفت:از ذریه ام نیز کسانی را به امامت برسان.فرمود عهد من به ستمگران نمی رسد.

مفسران بر دلالت این آیه به عصمت انبیا اتفاق نظر دارند. (3)

علامه طباطبایی رحمه الله درباره چگونگی دلالت این آیه بر عصمت پیامبران به طور مطلق می نویسد:

جمله لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ (عهد من به ستم کاران نمی رسد)،مطلق هر کسی است که ظلمی (4)از او صادر شود،هر چند یک ظلم و آن هم ظلمی بسیار کوچک مرتکب شده باشد؛حال چه آن ظلم شرک باشد و چه معصیت،چه در همه عمرش باشد و چه در ابتدا و بعد توبه کرده و صالح شده باشد،چنین کسی نمی تواند امام باشد.پس امام تنها آن کسی است که در همه عمر حتی کوچک ترین ظلمی مرتکب نشده باشد.

توضیح مطلب این که مردم به حکم عقل از یکی از چهار دسته بیرون نیستند

ص:53


1- (1) .بحار الأنوار،ج1،ص278.
2- (2) .بقره،آیه124.
3- (3) .طباطبایی،سیدمحمد حسین،المیزان فی تفسیر القرآن،ج1،ص274؛جمعی از مفسران،تفسیر نمونه،ج1،ص444؛مجمع البیان،ج1،ص381؛الصافی،ج1،ص184.
4- (4) .در روایات،ظلم به سه دسته تقسیم شده است:ظلم به خدا،ظلم به خویشتن و ظلم به هم نوعان.(کافی،ج2،ص330).

و دسته پنجمی هم برای این تقسیم نیست:یا در تمام عمر ظالمند یا در تمام عمر ظالم نیستند،یا در اول عمر ظالم و در آخر توبه کارند و یا به عکس،در اول صالح و در آخر ظالمند.شخصیت ابراهیم علیه السّلام برتر از این است که از خدای تعالی درخواست کند که مقام امامت را به دسته اول و چهارم از ذریه اش بدهد؛پس به طور قطع دعای او شامل حال این دو دسته نیست.

باقی می ماند دوم و سوم؛یعنی کسی که در تمام عمرش ظلم نمی کند و کسی که اگر در اول عمر ظلم کرده،در آخر توبه کرده است.از این دو قسم،قسم دوم را خدا نفی کرده است،باقی می ماند یک قسم و آن کسی است که در همه عمر هیچ ظلمی مرتکب نشده است.پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهیم از خدا نخواست و از دو قسمی که خواست،یک قسمش مستجاب شد و آن کسی است که در تمام عمر معصوم باشد. (1)

همین معنا در حدیثی آمده است که عبدالله بن مسعود از پیامبر نقل می کند:

خداوند به ابراهیم فرمود:لا اعطیک عهدا للظالم من ذریتک،قال:یا رب ومن الظالم من ولدی الذی لاینال عهدک؟قال من سجد لصنم من دونی لا اجعله اماما ابدا ولایصلح ان یکون اماما؛من پیمان امامت را به ستم کاران از دودمان تو نمی بخشم.ابراهیم عرض کرد:ستم کارانی که از دودمانم این پیمان به آنها نمی رسد کیانند؟خداوند فرمود:کسی که برای بتی سجده کرده هرگز او را امام نخواهم کرد و شایسته نیست که امام باشد. (2)

از آن چه گذشت روشن شد نویسندگان دائرة المعارف اسلام،بدون توجه به آیات دیگر قرآن،تفسیراهل بیت علیهم السّلام و گزارش های تاریخی،از آیه وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی برداشت خاصی نموده اند که قابل پذیرش مفسّران قرآن کریم نیست.

ب)نمونه دیگر از برداشت سطحی از آیات قرآن کریم و تجزیه ناروای آن از

ص:54


1- (1) .المیزان فی تفسیر القرآن،ج1،ص274.
2- (2) .شیخ طوسی،تهذیب الاحکام،ص378؛بحار الأنوار،ج25،ص200.

سوی نویسندگان این دائرة المعارف،انکار تأسیس دین توسط پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با تمسک به آیاتی است که حضرت را انذاردهنده معرفی می کنند.ایشان پس از این که درباره پیوند اسلام با مسیحیت و یهود مطالبی گفته اند که جای تأمل جدّی است،می نویسند:

طی سال های حضور محمد در مکه کاملاً روشن است که وی در فکر بنا نهادن دین تازه ای نبود.وظیفه او تنها انذار بود: فَفِرُّوا إِلَی اللّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ* وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ، (1)قُمْ فَأَنْذِرْ ، (2)کَلاّ إِنَّها تَذْکِرَةٌ 3 و فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ . (3)یعنی وظیفه داشت اعراب را که قبلاً پیامبری بر آنان فرستاده نشده بود، (4)از نزدیک شدن روز جزا آگاه سازد.این انذار که قبلاً به طور مستقیم به اعراب ارائه نشده بود،اکنون به منزله یک قرائت عربی روشن(قرآن عربی)اعلام می گردید. (5)

اولا از آیاتی که پیامبر را انذاردهنده معرفی کرده است،نمی توان استفاده کرد که وی در فکر بنا نهادن دین جدیدی نبوده است؛زیرا اثبات شیء نفی ما عداه نمی کند.ثانیاً این برداشت،با آیات دیگر قرآن کریم سازگار نیست.خداوند متعال در آیات متعددی حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را رسول الهی می داند که اسلام را به عنوان دینی آورده که آینده از آن او است:

ص:55


1- (1) .ذاریات،آیه 50 و51.
2- (2) .مدثر،آیه2.
3- (4) .غاشیة،آیه21.
4- (5) .انعام،آیه 157؛قصص،آیه 46؛سجده،آیه 3؛سبأ،آیه 44؛یس،آیه 6.
5- (6) .تصویر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص32.

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ 1 او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا او را بر همه آیین ها غالب گرداند،هر چند مشرکان کراهت داشته باشند. (1)

در آیه دیگری خداوند متعال حضرت رسول را پیامبر همه جهانیان معرفی کرده است:

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ ؛ (2)ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا(آنها را به پاداش های الهی)بشارت دهی و(از عذاب او)بترسانی،ولی اکثر مردم نمی دانند.

این آیه به جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام اشاره دارد.محتوای این آیه شریفه همانند آیه اوّل سوره فرقان است:

تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً ؛جاوید و پر برکت است خداوندی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا همه جهانیان را انذار کند.

و مانند آیه 19 سوره انعام:

...وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ... ؛این قرآن بر من وحی شده تا شما و همه کسانی را که این سخن به آنها می رسد انذار کنم. (3)

در حدیثی پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله عمومیت دعوت خود را به عنوان یکی از افتخارات بزرگ می داند:اعطیت خمسا-ولااقول فخرا-بعثت إلی الاحمر والاسود...؛ (4)خداوند پنج چیز را به من مرحمت فرموده است-و این را از روی فخر و مباهات نمی گویم(بلکه از سر شکر نعمت می گویم):من بر همه انسان ها از سفید و سیاه مبعوث شدم.

ص:56


1- (2) .این آیه در سوره های فتح(آیه28)و صف(آیه 9)نیز با تفاوتی مختصر آمده است.
2- (3) .سبأ،آیه28.
3- (4) .تفسیر نمونه،ج18،ص92.
4- (5) .تهذیب الاحکام،ج1،ص240؛بحار الأنوار،ج16،ص323.

در آیه دیگری قرآن کریم حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را خاتم پیامبران معرفی می کند:

ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً ؛ (1)محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبود،ولی رسول خدا و خاتم و آخرینِ پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است.

با توجه به آیات مذکور،نادرستی برداشت نویسندگان دائرة المعارف اسلام از آیاتی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را انذاردهنده معرفی می کنند آشکار می شود.

واقعیت های تاریخی نیز ناروایی ادعای این نویسندگان را تأیید می کنند.از جمله آنها اعزام سفیر از سوی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نزد امپراتورها و پادشاهان متعدد و دعوت آنان به دین اسلام است. (2)

ب)عدم رعایت ضوابطِ تحقیق در تاریخ اسلام

اشاره

صحت بسیاری از مطالب درباره تاریخ زندگی پیامبر به اثبات رسیده،امّا به دلایلی،مطالبی نادرست در کتاب های تاریخی و روایی مربوط به زندگی ایشان راه یافته است. (3)نظر به این موضوع،تعیین معیار و ضوابط برای بهره گیری از آنها

ص:57


1- (1) .احزاب،آیه40.
2- (2) .احمدی میانجی،مکاتیب الرسول،ج2 و3.
3- (3) .ریشه های راه یافتن مطالب نادرست به منابع عبارتند از: الف)خیانت منافقان:امام علی علیه السّلام احادیثی را که در دست مردم است،به چهار دسته تقسیم می کند و تنها یک دسته از آنها را قابل قبول و منطبق بر واقع می داند و دیگر موارد را مخدوش و غیرقابل استناد می شمارد.ایشان درباره خیانت منافقان می فرماید:احادیثی که در دسترس مردم است،هم احادیث حق و راست است و هم احادیث باطل و دروغ...در روزگار پیامبر صلّی الله علیه و آله آن قدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد که ایستاد و خطابه ایراد کرد و فرمود:هرکس از روی عمد به من دروغ نسبت دهد،جایگاهش پر از آتش است.همچنین می فرماید:افرادی که حدیث نقل می کنند،چهار دسته اند که پنجم ندارد:اولین گروه،منافقان هستند.منافق به ایمان تظاهر می کند و نقاب اسلام بر چهره دارد،نه از گناه می ترسد و نه از آن دوری می جوید و از روی عمد به پیامبر دروغ نسبت می دهد.اگر مردم می دانستند که او منافق و دروغ گو است،از او نمی پذیرفتند و گفتار دروغین او را باور نمی کردند؛امّا با ناآگاهی می گویند:«او از اصحاب پیامبر است،رسول خدا صلّی الله علیه و آله را دیده و از او حدیث شنیده و از او گرفته است»؛پس حدیث دروغین او را قبول می کنند...؛نهج البلاغه،خطبه210. ب)فاصله زمانی میان راویان و مورخان و رخدادها:سیاست جلوگیری از نوشتن حدیث در قرن نخست و دشواری های دیگر موجب شد کتاب های روایی و تاریخی با یک قرن تأخیر تدوین شوند؛ازاین رو بسیاری از حقایق به صورت صحیح منتقل نگردیده اند.همچنین اختلاف زیادی در گزاره های تاریخی و روایات نقل شده از معصومان وجود دارد.(ر.ک.الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،سید جعفر مرتضی العاملی،ج1،ص1-250). ج)فشار امویان و عباسیان:عده ای از مورخان یا از درباریان و جیره خواران سلاطین بودند و یا از کسانی که از حاکمان حساب می بردند؛لذا در موارد بسیاری موافق میل زمامداران خودسر سخن گفته و حقایق فراوانی را کتمان یا تحریف نموده اند؛به ویژه نسبت به پیامبر و اهل بیت او بی مهری کرده و بسیاری از مسائل مربوط به آنان را کتمان نموده و یا تحریف کرده اند.(ر.ک.نشر و کتمان فضایل اهل بیت علیه السّلام،علی هاشمی)،ریشه اصلی این انحراف،سیاست امویان بود که دشمنی دیرینه ای با بنی هاشم،شخص پیامبر و اسلام که در برابر شهوات و منافع دنیوی آنان بود،داشتند.(ر.ک.موسوعة التاریخ الاسلامی،هادی یوسفی غروی،ج1،ص42-53). د)تهمت و افترا:برخی از مورخان برای توجیه اعمال زشت خلفای اموی و عباسی نسبت های ناروا به پیامبر اعظم و خاندان پاک او دادند.از این رو،در کتاب های تاریخی و روایی،حتی در کتاب هایی که نزد اهل سنت به«صحاح»معروفند،مطالب نادرست فراوانی به پیامبر نسبت داده شده است.(ر.ک.سیری در صحیحین،صادق نجمی). ه)تعصب های نادرست:گرایش های فرقه ای یا نژادپرستانه و در نتیجه انگیزه های غیر حق طلبانه برخی از مورّخان،آفت دیگری است که همواره چهره تاریخ اسلام را مخدوش کرده است. و)اسرائیلیات:برخی از دانشمندان اهل کتاب با سوء استفاده از کم اطلاعی خلفا و اطرافیان آنان با نقل افسانه ها و مطالب بی اساس در صدد بی اعتبار ساختن اسلام و مخدوش کردن چهره پیامبر عظیم الشأن آن بوده اند.افرادی چون کعب الاحبار،وهب بن مُنبّه و سیف بن عمر حکایت ها و روایت هایی جعلی وارد تاریخ اسلام کرده اند؛محمد تقی دیاری،ص95-187. بنابراین،هر آن چه در کتاب های تاریخی و روایی نقل شده است،به راحتی نمی توان پذیرفت و توجه به آیین نقد و تحلیل تاریخ زندگی پیامبر و سیره آن حضرت ضروری است.

ص:58

اجتناب ناپذیر است.ازاین رو محققان مسلمان ضوابطی را برای دست یابی به حقایق تاریخی وگرفتار نشدن در دام احادیث جعلی و اخبار دروغ اندیشیده اند که به این معیارها در نگارش مقاله مذکور توجه نشده است.در این جا به داوری این ضوابط درباره تاریخ نگاری دائرة المعارف اسلام می پردازیم:

1-عدم ارائه سند تاریخی

از اصول مسلم تاریخ نگاری ارائه سند تاریخی برای نکات گفته شده درباره حوادث و جریان های گذشته است.این اصل مهم،در تاریخ نگاری مقاله محمد پیامبر اسلام رعایت نشده است.نویسندگان این بخش از دانش نامه در موارد بسیاری بدون ارائه سند،درباره زندگی پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سیره آن حضرت اظهار نظر کرده اند.به ویژه در مواردی مسلمات تاریخی را بدون ارائه کم ترین سند زیر سؤال برده اند.در این جا دو نمونه از آنها را نقل می کنیم:

1.درباره ولادت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بر خلاف اسناد تاریخی می نویسند:

امّا این فرض که طبق عقاید سنتی،او در عام الفیل به دنیا آمده،پذیرفتنی نیست؛زیرا حمله ابرهه به مکه می بایست مدت ها پیش ازسال 570 میلادی رخ داده باشد.دلیل بهتری در دست داریم که تولد وی را در اواخر دهه 570 بدانیم.

از آن جا که اخبار سنتی بسیار گوناگون و نیز حاوی عناصری اند که به وضوح بر داستان های دوره های بعد مبتنی اند،بهترین راه این است که باب بحث در زمینه تولد محمد را باز بگذاریم. (1)

ص:59


1- (1) .تصویرحضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص20.

این اظهارنظر در حالی است که اکثر متون کهن تاریخی،عام الفیل را سال ولادت حضرت می دانند. (1)

2.درباره بیعت مردم مدینه و نوع تعامل پیامبراعظم صلّی الله علیه و آله با آنان بدون ارائه کوچک ترین دلیلی می نویسند:

امّا تردیدی نیست که اهل مدینه چندان تمایلی به جذب یک مبلغ الهام گرفته نداشتند،بلکه به جذب رهبری سیاسی متمایل بودند که بتواند روابط سیاسی آنان را دوباره سامان بخشد...این وضعیت ما را با یکی از مشکل ترین مسائل زندگی محمد صلّی الله علیه و آله روبه رو می سازد.شخصیت دوگانه ای از او که به روشنی فراوان در منابع ارائه می شود.شخصیتی که الهام گرفته و شیفته دین که اندیشه هایش عمدتاً حول محور روز رستاخیز می گردید...اکنون با مهاجرت به مدینه وارد مرحله سکولار می شود و ناگهان با چهره یک نابغه سیاسی ظاهر می شود. (2)

این مطالب بدون توجه به اقتضائات جامعه مدینه و از نظرگاه مسیحیت که سیاست را از دیانت جدا می داند،گفته شده و هیچ سند تاریخی برای آن ارائه نگردیده است.منابع تاریخی به روشنی گواهی می دهند که پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله در مدینه نیز همانند دوران مکه به مسائل عبادی و معنوی توجه داشته و دخالت او در سیاست نیز در همین جهت بوده است. (3)آیات نازل شده قرآن کریم در مدینه نیز این را تأیید می کنند.

ص:60


1- (1) .ابن هشام،السیرة النبویة،ج1،ص158؛تاریخ خلیفه،خلیفة بن خیاط،تحقیق:سهیل زکار،ص15؛تاریخ الامم و الملوک،ابن جریر طبری،ج2،ص155؛تاریخ الیعقوبی،احمد بن واضح یعقوبی،ج2،ص7؛مروج الذهب،مسعودی،ج2،ص268 و بلاذری،أنساب الأشراف،احمد بن یحیی،ج4،ص301.
2- (2) .تصویرحضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص42.
3- (3) .عبدالمحمدی،درآمدی بر سیره اهل بیت علیهم السّلام،ص189-211.

مطالب بدون مدرک و سند دائرة المعارف اسلام فراوان تر از آن است که در این مجال کوتاه بتوان همه آنها را نقل کرد. (1)

2-اعتماد بر اخبار ضعیف

از اصول تحقیق در مسائل تاریخی به ویژه تاریخ زندگی پیامبر این است که محقق ابتدا به مبّرا بودن سند از وجود دروغ گویان،جاعلان حدیث و سیاست بازان و تاریخ زندگی راویان و ارتباطهای سیاسی و اجتماعی آنان توجه کند. (2)گرچه در برخی از گزاره های تاریخی امکان بررسی سندی وجود ندارد،امّا در موارد بسیاری ممکن است و محققان برهمین اساس نادرست بودن برخی گزارش های تاریخی را که تا مدت ها مبنای تحلیل هایی بوده است اثبات کرده اند. (3)

نویسندگان دائرة المعارف اسلام،در مواردی با اعتماد به یک خبر ضعیف حوادثی را نقل و تحلیل و نتایج مهمی را بر آن بار کرده اند.دراین جا دو نمونه را می آوریم:

1.دائرة المعارف اسلام درباره جریان«غرانیق»چنین نوشته است:

پس از گذشت حدود دو ماه از هجرت مسلمانان به حبشه،پیامبر با مشرکان به گفت وگو نشست.خداوند سوره نجم را بر او نازل کرد.پیامبر این سوره را تلاوت کرد تا به این آیه رسید: أَ فَرَأَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی* وَ مَناةَ الثّالِثَةَ

ص:61


1- (1) .جهت اطلاعات بیشتر در این زمینه ر.ک:تصویرحضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص128،124،122،111 و161.
2- (2) .الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،عاملی،ج1،ص51.
3- (3) .به عنوان نمونه علامه سید مرتضی عسکری با اثبات دروغ گویی سیف بن عمر،مو هوم بودن عبدالله بن سبأ و انتساب تشیع به او را اثبات کرده است؛عسکری،افسانه عبدالله بن سبأ،صفحه 73-158.

اَلْأُخْری ؛ (1)در این هنگام شیطان دو عبارت دیگر را به او وسوسه کرد و وی به گمان وحی،آن دو جمله را به زبان آورد:«تلک الغرانیق العلی و انّ شفاعتهن لترتجی».سپس سوره را ادامه داد تا به آیه سجده رسید.پیامبر به سجده رفت،مسلمانان و مشرکان نیز با او سجده کردند.بنابر داستان مزبور،این امر باعث نوعی آشتی میان محمد و اهل مکه شد و مسلمانانی که به حبشه هجرت کرده بودند،بازگشت به وطن را آغاز کردند.پیش از ورود آنان،جبرئیل نزد پیامبر آمد،حضرت سوره را به او عرضه داشت.آن دو جمله را هم گفت.جبرئیل انکار کرد.و معلوم شد آن دو آیه غرانیق جزو وحی نبوده است...این تفسیر کاملاً با دو امر سازگار است:یکی با آن چه پیش تر درباره ظهور تدریجی محمد در مقام یک اصلاح گر دینی مطرح شد؛و دیگری با شواهدی از قرآن مبنی بر این که یک توحید محض در سال های اقامت محمد صلّی الله علیه و آله در مکه،طی مدت طولانی و به تدریج ظهور یافت. (2)

دائرة المعارف اسلام این حکایت را بدون بررسی همه منابع و صرفاً با تکیه بر برخی از منابع قرن سوم و چهارم هجری نقل می کند؛در صورتی که اکثر منابع تاریخی و روایی کهن آن را نقل نکرده اند و بسیاری از مورخان و محدثان به ساختگی بودن آن تصریح کرده اند. (3)

ثانیاً همه روایات این قصه،به جز طریق سعید بن جبیر،یا ضعیف است یا مقطوع. (4)حدیث سعید نیز مُرسَل است که نزد غالب محدثان ضعیف به شمار می رود.زیرا ممکن است از فرد غیرموثقی نقل کرده باشد.از سوی دیگر،اگر

ص:62


1- (1) .نجم،آیه19 و 20.
2- (2) .تقی زاده،تصویر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص36 و37(با تلخیص).
3- (3) .الصحیح من سیرة النبی الاعظم،سید جعفر مرتضی عاملی،ج3،ص137-140.
4- (4) .فتح الباری فی شرح صحیح البخاری،ابن حجر عسقلانی،ج8،ص333.

احتجاج به حدیث مرسل درست باشد،در فروع است؛در حالی که مسئله مورد بحث از زمره عقاید به شمار می رود و نیاز به قطع دارد. (1)

ثالثاً این داستان با عصمت پیامبر،به ویژه در تبلیغ آیات الهی که با دلایل قطعی ثابت شده و مورد اجماع مسلمانان است،منافات دارد.همچنین با آیات قرآن که سلطه شیطان را بر بندگان خدا نفی می کند:

إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ... ؛ (2)در حقیقت تو(شیطان)را بر بندگان من تسلطی نیست. إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ؛ (3)در حقیقت او(شیطان)را بر کسانی که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل می کنند،تسلطی نیست.

ظاهراً حقیقت ماجرا همان است که می گویند:هنگامی که پیامبر قرآن می خواند،مشرکان سخنان بیهوده و سر و صدای ناهنجار به راه می انداختند تا احدی سخنان آن حضرت را نشنود.بدین ترتیب وقتی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله سوره نجم را تلاوت کرد و به آیه أَ فَرَأَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی رسید،مشرکان گفتند:تلک الغرانیق العلی،بعدها قصه گویان و کینه توزان و شاید مسلمان شده های اهل کتاب که بسیاری از اسرائیلیات را وارد اسلام کردند،هماهنگ با مصالح و اهداف خود،مطالبی درباره این واقعه ساختند تا بدان وسیله عصمت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را زیر سؤال ببرند. (4)

2.درباره جانشینی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می نویسد:

او جانشین قانونی برای خود به جای نگذاشت.از این رو،بزرگان گروه

ص:63


1- (1) .ابن الصلاح،عثمان ابن عبدالرحمن،مقدمة ابن صلاح فی علوم الحدیث،ص26.
2- (2) .اسراء،آیه65.
3- (3) .نحل،آیه99.
4- (4) .الصحیح من سیرة النبی الاعظم،ج3،ص137-146.

متنفذ پیروان او ناچار شدند به شیوه مرسوم در میان قبایل عرب رهبری را انتخاب کنند.

این مطلب صرفاً بر اساس برخی اخبار ضعیف و معدودی از منابع تاریخی اظهار شده است؛درحالی که اغلب منابع و روایات فراوانی بیان گر این است که پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله در روز هجدهم ذی حجه سال دهم هجرت،علی بن ابی طالب علیه السّلام را جانشین خود معرفی کرد. (1)

3-عدم ارزیابی محتوای روایات

از راهکارهای رسیدن به حقایق تاریخ زندگی و سیره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و گرفتارنشدن در گرداب گزارش های دروغ،عرضه اخبار بر قرآن کریم و روایات معتبری است که از نظر سند و دلالت،حجیت آنها به اثبات رسیده است.

پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله فرمود:

إنّ علی کل حق حقیقة و علی کل صواب نوراً فما وافق القرآن فخذوه،و الّا فدعوه؛ (2)همانا برای هر حقی حقیقتی است و برای هر امر درستی نوری است؛پس به آن چه موافق«قرآن»بود عمل کنید و در غیر این صورت آن را وانهید.

این مهم در تاریخ نگاری دائرة المعارف اسلام کم تر مورد توجه قرار گرفته است.در این جا دو نمونه را متذکر می شویم:

درباره خشم پیامبر از همراه نشدن عده ای با مسلمانان در جنگ تبوک می نویسد:

ظاهراً محمد در این هنگام،با مخالفت بسیاری در مدینه روبه رو بوده است؛به گونه ای که مجبور شد به روش های پیشین خود برای تهدید و ارعاب متوسل شود و سخنانش به شکل قابل ملاحظه ای یادآور دوران خشم و غضب مکه است. (3)

ص:64


1- (1) .الغدیر فی الکتاب و السنة والادب،عبدالحسین امینی،ج1 و2.
2- (2) .اصول الکافی،محمد بن یعقوب الکینی،ج1،ص69.
3- (3) .تصویر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص71.

اولاً مسئله مخالفت اصحاب با پیامبر در جریان تبوک مربوط به منافقان و افراد ضعیف الایمان است،نه همه اصحاب؛ثانیاً این که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله چه کسانی را در مکه تهدید و ارعاب کرده،مشخص نشده و هیچ مدرکی برای آن ارائه نگردیده است؛ثالثاً این مطالب با آیات و روایات مربوط به رفتار آن حضرت با اصحاب منافات دارد. (1)

2.نمونه دیگر افسانه«غرانیق»است که در قسمت قبل نقل و نقد شد و با آیات قرآن و روایات متواتر منافات دارد.

4-عدم نگرش جامع به منابع

از اصول تاریخ نگاری،بررسی همه منابع ناظر به یک حادثه است.بی تردید،تمایل به برخی دیدگاه ها و منابع تاریخی و انحصار فضای ذهن به پاره ای از نقل ها،زمینه ارزیابی جامع و فراگیر را از محقق سلب می کند. (2)

این مهم-همان طور که نویسندگان دائرة المعارف اسلام در آغاز مقاله تاریخ اسلام در معرفی منابع مورد استناد خود آورده اند-رعایت نشده و مطالب ایشان تنها بر اساس دسته ای از منابع روایی و تاریخی اهل سنت تدوین شده است؛درحالی که شیعه به عنوان یکی از فرق مهم اسلامی منابع بسیاری درباره تاریخ و زندگی پیامبر خاتم دارد که نویسندگان مقاله«محمد پیامبر اسلام»به عمد یا از سر غفلت از آنها صرف نظر کرده اند.نمونه هایی که پیش تر یادآور شدیم،این حقیقت را تأیید می کنند.

ج)تفسیر مادّی برای حقایق معنوی

یکی از اشکالات تاریخ نگاری دائرة المعارف اسلام،این است که با نگاه

ص:65


1- (1) .درآمدی بر سیره اهل بیت علیهم السّلام،ص269-274.
2- (2) .الصحیح من سیرة النبی الاعظم،ج1،ص287.

پوزیتیویستی و مادّی تلاش های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را تفسیر می کند.اساساً این کتاب زندگی آن بزرگوار را منهای نبوت بررسی می کند و این با واقعیت زندگی پیامبر صلّی الله علیه و آله فاصله بسیاری دارد.

این مشکل در بسیاری از تحلیل های کتاب مذکور آشکارا به چشم می خورد دو نمونه از آنها در پی می آید:

1.درباره مراسم عبادی مسلمانان می نویسد:

تلاش های نخستین وی[پیامبر صلّی الله علیه و آله]در مدینه برای جذب یهودیان به سوی خویش دیده می شود.این تلاش ها از طریق اقتباس برخی ویژگی های عبادات و آداب و رسوم آنان صورت گرفت؛مثلاً او روزه دهم محرم را در میان مسلمانان تعیین کرد...این همانند«یوم کیپور»است که یهودیان روزه می گیرند...آیین یهودیان در اقامه سه نماز روزانه عاملی برای وجوب نماز در اسلام است...نماز جماعت هفتگی مسلمانان که در جمعه بر پا می شود،به احتمال زیاد مستقیماً متأثر از روز آمادگی یهود برای روز شنبه است...استفاده مسلمین از قبله اورشلیم در سال نخست اقامت محمد صلّی الله علیه و آله در مدینه...بخشی از تلاش پیامبر برای جلب حمایت جامعه مترقی یهود است. (1)

این برداشت ها و تحلیل ها با منابع تاریخی سازگار نیست و نویسندگان آن نیز سند و مدرکی برای ادعای خود ارائه نکرده و تفسیری کاملاً مادّی برای حقایق معنوی ارائه کرده اند.اساساً یهودیان در حجاز در قیاس با اعراب بسیار محدود بودند و معنا نداشت که پیامبر برای جلب حمایت آنان چنین اقداماتی انجام دهد. (2)علاوه بر این،قرآن کریم یهودیان را سرسخت ترین دشمنان اسلام معرفی می کند. (3)

ص:66


1- (1) .تصویر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص47-49.
2- (2) .تصویر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص164 و165.
3- (3) .مائده،آیه 82.

و این مطلب نشان می دهد پیامبر اکرم هرگز در صدد مداهنه با آنها نبوده است.

2.درباره دعوت مردم به اسلام می نویسد:

پیامبر در اوج قدرت از یهودیان و مسیحیان ساکن در شبه جزیره عربستان درخواست نکرد که به اسلام روی آورند.او به انقیاد سیاسی و پرداخت جزیه آنان راضی بود.بنابراین منطقی ترین نتیجه،ردّ داستان های موجود است که می گویند:پیامبر به دنبال اسلام آوردن امپراتورهای ایران و بیزانس و دیگر فرمانروایان بزرگ خارج از عربستان بود». (1)

این برداشت،تفسیری است مادّی از رفتارالهی و معنوی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله که بدون ارائه سند تاریخی مطرح شده است و دلایل و اسناد فراوانی برخلاف آن گواهی می دهند.

اولاً پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله سفیر خداوند برای همه مردم بود: قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً... ؛ (2)بگو:ای مردم!من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم؛از این رو،مأمور بود که با برهان،موعظه و جدال احسن همه مردم را به اسلام دعوت کند و در این جهت تفاوتی میان بت پرست واهل کتاب نبود:

اُدْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ؛ (3)با حکمت و اندرز نیکو،به راه پروردگارت دعوت نما!و با آنها به روشی که نیکوتر است،استدلال و مناظره کن!پروردگارت از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده است و او به هدایت یافتگان داناتر است.

تاریخ نیز گواهی می دهد که حضرت رسول صلّی الله علیه و آله طبق فرمان الهی عمل کرد و

ص:67


1- (1) .تصویر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص66.
2- (2) .اعراف،آیه158.
3- (3) .نحل،آیه125.

همگان را به دین اسلام فراخواند.بر خلاف گفتار دائرة المعارف اسلام در نامه هایی که پیامبر به فرمانروایان نوشته،آنان را به اسلام دعوت کرده است.از جمله آنها نامه به فرمانروای مسیحی روم است.نامه پیامبر به قیصر روم را کتاب مکاتیب الرسول از ده ها منبع روایی و تاریخی چنین نقل کرده است:

بسم الله الرحمن الرحیم.من محمد بن عبدالله إلی هرقل عظیم الروم:سلام علی من اتبع الهدی،اما بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام،اسلم تسلم،یؤتک الله اجرک مرتین،فان تولیت فانما علیک اثم الیریسین،قُلْ یاأَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلی کلِمَةٍ سوَاءٍ بَینَنَا وَ بَینَکمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشرِک بِهِ شیئاً وَ لایتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسلِمُونَ؛ (1)به نام خداوند بخشنده و مهربان...اما بعد،تو را به اسلام می خوانم.اسلام بیاور تا سالم بمانی.خداوند دو بار به تو پاداش خواهد داد.پس اگر از اسلام روگرداندی،دو گناه بر تو خواهد بود.بگو:ای اهل کتاب!بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است:جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما برخی دیگر را به خدایی نپذیرد.هرگاه(از این دعوت)سر باز زنند،بگویید:گواه باشید که ما مسلمانیم.

نامه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به نجاشی پادشاه حبشه نیز با همین مضمون است. (2)

ایمان آوردن بسیاری از اهل کتاب،از جمله نجاشی به اسلام نیز گواه بر دعوت پیامبر از همه آنان به اسلام است.قرآن کریم دراین باره می فرماید:

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خاشِعِینَ لِلّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ ؛ (3)و البته از میان اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و آن چه به سوی شما نازل

ص:68


1- (1) .احمدی میانجی،مکاتیب الرسول،ج2،ص390.
2- (2) .همان،ص449.
3- (3) .آل عمران،آیه199.

شده و آن چه به سوی خودشان فرود آمده ایمان دارند،در حالی که در برابر خدا خاشعند و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمی فروشند.اینانند که نزد پروردگارشان پاداش خود را خواهند داشت.آری!خدا زودشمار است.

نتیجه

از آن چه گذشت روشن شد،روش تاریخ نگاری خاورشناسان در مقاله«محمد پیامبر اسلام»مندرج در دائرة المعارف اسلام،با شیوه صحیح و اصولی تاریخ نگاری فاصله ای بسیار دارد.از این رو،در بررسی و تحلیل حوادث تاریخ اسلام چنان که باید موفق نبوده اند.آنان به دلیل همین نکته در بسیاری از موارد،حقایق را درک نکرده و در مواردی واقعیت های تاریخی را وارونه و تحریف نموده اند.این شیوه نادرست در اکثر آثار مستشرقان درباره پیامبر اکرم دیده می شود.

ص:69

ص:70

4-سیر تاریخی مطالعات خاورشناسان درباره پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله

درآمد

(1)

شخصیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و تاریخ زندگی او از روزهای نخست بعثت مورد توجه مورّخان و سیره نویسان،از جمله مستشرقان بوده است.مستشرقان در طول تاریخ،با رویکردهای مختلف به سیره نبوی پرداخته اند.محققان براساس نوع رویکرد مستشرقان به سیره نبوی،آن را به چهار دوره تقسیم کرده اند.البته باید توجه داشت که در هر دوره ای افراد معدودی نیز بوده اند که بر خلاف دیگران،با رویکرد خاص خود به حقایق نگریسته اند.آن چه این جا مطرح می شود،رویکرد غالب افراد است.دوره های چهارگانه عبارتند از:

1.نخستین گام ها در مطالعات سیره نبوی،سنت ردّیه نویسی مسیحیت بر اسلام است.در این دوره که تا قرن هجدهم ادامه دارد،راهبان مسیحی به جای فهم

ص:71


1- (1) .در تدوین این بخش،از دانش نامه«سیره نبوی»تألیف گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،ص79-89 استفاده شد.

اسلام و قرآن،آن را بر اساس عقاید خود و آرای کلامی مسیحیت بررسی کرده اند.مطالبی که در این ردّیه ها درباره اسلام و پیامبر آمده،غالباً نادرست و مبتنی بر فهم کینه توزانه از اسلام و شاهد بدفهمی های بسیار شگفت از متون اسلامی است.

هم زمان با دوره دوم جنگ های صلیبی و توجه راهبان مسیحی غرب به لزوم فعالیت های تبشیری که در اندلس آغاز شده بود،اقداماتی از سوی راهب اعظم دیر کلونی(از مراکز مهم تبشیری مسیحیت در قرون وسطی،(تأسیس 910م)به نام پیتر جلیل/پطرس مکرّم(م 551ق/1156م)صورت گرفت.وی به آگاهی از متون عربی و اشاعه مسیحیت میان مسلمانان اندلس علاقه مند بود.به دلیل ناآشنایی با زبان عربی،وی بر آن شد که از مترجمان مستعرب در«طلیطله»در این خصوص کمک بگیرد.او در 1142م به اندلس سفر کرد و در این سفر،با افرادی که او را در کار ترجمه یاری دهند،آشنا شد.شهر طلیطله که در 1085م به دست مسیحیان افتاده بود،از مراکز فعال مستعربان در این دوره بوده است.نتیجه کوشش پیتر جلیل،ترجمه چند متن عربی-از جمله قرآن کریم-به لاتین به دست گروهی از مترجمان بود.متن قرآن را مترجمی انگلیسی الاصل به نام رابرت کتونی به لاتین ترجمه کرد.کتونی در 1143م(537-538ق)از این ترجمه فراغت یافت. (1)

این ترجمه که اشکالات اساسی داشته برای چندین قرن،متن مورد استفاده در میان مسیحیان غربی بوده است.ترجمه کتونی به همراه چند متن دیگر که در دوره های بعد نوشته شد،منبعی مهم در آگاهی مسیحیان غربی و مسیحیان بیزانسی از اسلام بوده است و متکلمان مشهوری چون نیکولاس کوزایی(1406-1464)،دینوسیوس کارثینیوس(3-1471/1402)،خوان دوتورکِمادا(1388-1468)و

ص:72


1- (1) . James Kritzeck ، pp.-.

عموم ردّیه نویسان بعدی مسیحی از آن بهره گرفته اند.

2.دور دوم مطالعات سیره،تغییر آرام از سنت ردّیه نوسی به شرح حال نگاری رسول خدا صلّی الله علیه و آله می باشد.از اواخر قرن هجدهم به دلیل سیطره کم تر آبای کلیسا و توجه بیشتر به منابع اسلامی،در اختیار گرفتن متون اصلی سیره و تلاش برای تصحیح و نشر آنها تا اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم،موضع نسبتاً معتدل تری در مطالعات سیره پدید آمد؛گرچه همان نگاه خصمانه و کینه توزانه از سوی برخی مستشرقان دنبال شده است.

نمونه ای از آثار این دوره عبارتند از:زندگی محمد(1723)از کنت دوبولن ویلی یه(1722-1658)که در آن به ستایش از پیامبر پرداخته و از خردگرایی اسلام تمجید کرده بود؛ (1)درحالی که در کتابی دیگر به نام شبهه ای در دین موضع انتقادی خود را درباره دین مسیحیت بیان نموده بود.همین رویکرد ستایش گرایانه از اسلام را در برخی آثار فرانسوا ماری آروئه دو مشهور به ولتر(1694-1778)به ویژه در نمایش نامه«فناتیسم»می توان دید. (2)

ستایش های بولن ویلی یه،خشم ژان گانیی یه،استاد زبان عربی دانشگاه آکسفورد(1670-1740)را برانگیخت.وی نخست قرار بود بر کتاب بولن ویلی یه حاشیه بنگارد،ولی بعد کتابی درباره پیامبر به لاتین نگاشت و در 1723 ترجمه فرانسوی آن( Jean Gagnier ، La via de traduite compil ص e de l ، Alcoran ، des traditions etMahomet:authentiques de la sonna et des meilleurs auteurs arabes) را نیز در آمستردام منتشر کرد. (3)

ص:73


1- (1) .حدیدی،اسلام از نظر ولتر،ص38-41.
2- (2) .برای گزارشی از این اثر ولتر،ر.ک:اسلام از نظر ولتر،ص57-78.
3- (3) .اسلام از نظر ولتر،ص13.

همفری پریدوکس(1648-1724)نیز در کتابی با عنوان زندگی پیامبر( Humphrey Prideaux ، The True Nature of Imposture Fully Displayed in the Life of Mahomet) با رویکردی مشابه گانیی یه گزارشی خصمانه از زندگی پیامبر ارائه کرده است.کتاب پریدوکس دو سال پس از نشر در لندن،به فرانسوی نیز ترجمه و در پاریس منتشر شد که از آثار مورد توجه بوده است.در تصویر ارائه شده از پیامبر در آثار این دوره،همان گزارش های متعصبانه راهبان مسیحی قرون وسطی تکرار شده است. (1)

3.دوره سوم در مطالعات سیره،از اوایل قرن بیستم آغاز شد.در این دوره،چاپ و نشر متون متعدد اسلامی و به کارگیری روش های علمی،موجب تألیف آثار و تحقیقات فراوانی شد که تقریباً فارغ از نگاه های مذهبی به اسلام بود.

این رویکرد جدید-که مبتنی بر بهره گیری از متون اسلامی در تألیف شرح حال پیامبر بود-برای نخستین بار مورد توجه گوستاو وایل(1808-1889)قرار گرفت.وایل تاریخی عمومی درباره تاریخ اسلام از 632 تا 1517 تألیف کرد.او اثری با عنوان تاریخ خلفا( Geschichte der Chaliphen) در پنج مجلد و کتابی مهم در سیره نبوی با عنوان محمد پیامبر:زندگی و تعالیم( Mohammed der Prophet sein Leben und seine Lehre) نیز نگاشت.همچنین سیره ابن اسحاق به تهذیب ابن هشام را در 1864 به آلمانی ترجمه کرد.وی هنگام تألیف کتاب خود درباره پیامبر،نسخه خطی این کتاب را در اختیار داشت که به کوشش فردیناند وُسْتِنْفُلد(1808-1899)در 1858 متن عربی آن منتشر شده بود.با این حال بدیهی است که حجم گسترده ای از متون دیگر برای نگارش انتقادی زندگی و رسول خدا صلّی الله علیه و آله لازم بوده است.

ص:74


1- (1) .برای گزارشی از تصور رایج از پیامبر در این دوره،ر.ک:اسلام از نظر ولتر،ص14-17.

توجه جدی خاورشناسان آلمانی به نشر متون عربی که از خوش اقبالی آنها نسخه های خطی فراوانی نیز در اختیارشان بود،با کوشش های هنریش فردیناند وُستنفلد و ادوارد زاخاو(1845-1930)وارد دور جدیدی شد.زیر نظر زاخاو،در فاصله سال های 1904-1918 الطبقات ابن سعد که از منابع مهم در مطالعات سیره نبوی و احوال صحابه و تابعین بود،منتشر شد.انتشار تاریخ طبری به کوشش گروهی از مستشرقان زیر نظر میخائیل یان دخویه(1836-1909)دیگر تحول مهم رخ داده در این سال ها بود.اثر بسیار مهم المغازی واقدی نیز به کوشش آلفرد فون کرومر در 1856 در کلکته منتشر شد و به فاصله ای کوتاه،ژولیوس ولهاوزن(1844-1918)تلخیصی از آن را به آلمانی در 1882 به چاپ رساند.از خاورشناسان برجسته این دوره،سر ویلیام مویر(1819-1905)،آلیوس اشپرنگر(1813-1893)،هوبرت گریم(1864-1942)و تئودر نولدکه(1836-1930)با نگاشته های خود،تأثیری جدی بر تدوین و تألیف سیره پیامبر نهادند.اشپرنگر در کتاب زندگی و تعالیم پیامبر(برلین 1865)با بهره گیری از منابعی که در آن روزگار به تازگی در دسترس خاورشناسان قرار گرفته بود،در ارائه تصویری از زندگی و آموزه های پیامبر کوشید و در اثری سه جلدی،گزارشی مفصل از حیات پیامبر ارائه کرد. (1)

ژوزف هورویتس(1874-1931)خاورشناس یهودی الاصل آلمانی که نزد زاخاو درس خوانده بود،به عنوان رساله استادی( Habilitationsschrift) اثری مهم در باب شرح حال نویسان پیامبر با عنوان کهن ترین شرح حال نگاران پیامبر به آلمانی نوشت که ترجمه انگلیسی آن در مجله فرهنگ اسلامی منتشر شد( Josef Horovitz ، The earliest biographies of the Prophet and their authors ، Islamic Culture ،()، pp.- ،-،-).

ص:75


1- (1) .برای دریافت گزارشی از محتوای این کتاب،ر.ک:موسوعة المستشرقین،بدوی،ص29-31.

هوریتس همچنین نقش مهمی در تشکیل دانشگاه عبری اورشلیم بر عهده داشت و تأثیر جدی در سنت مطالعات سیره نبوی در آن جا نهاد تا جایی که چهره شاخصی چون میر ژاکوب قسطر،در دانشگاه عبری متأثر از روش های هوریتس به مطالعه سیره نبوی پرداخت.

تک نگاری مفصّل یوهان فوک(1894-1974)با عنوان محمد بن اسحاق( Johann Fuck ، Muhammad ibn Ishaq:Literahistorische Untersuchungen) بررسی مفصلی درباره مهم ترین تدوین گر روایات سیره است.

نگاشته مفصل سر ویلیام مویر(1819-1905)نیز با عنوان حیات پیامبر در چهار مجلد در فاصله سال های 1856-1861 انتشار یافت.

پس از مویر،از ژولیوس ولهاوزن(1844-1918)باید یاد کرد که پژوهش های قابل توجهی در سیره نبوی ارائه کرده است.ولهاوزن در حوزه سیره نبوی آثاری چون محمد در مدینه و نامه های سیاسی پیامبر تألیف کرد.

4.دوره چهارم را«رویکرد شکاکانه در مطالعات سیره»نام نهاده اند.معضلی که در دهه های اول قرن بیستم آرام آرام سایه سنگین خود را بر مطالعات اسلامی و سیره نبوی افکند و بحث وثاقت متون اسلامی و چرایی پذیرش وثاقت آنها را زیر سؤال برد.این مسئله با نظریه ایگانس گلدتسیهر(1850-1921)خاورشناس مشهور مجاری آغاز شد.وی در اثر مهم خود مطالعاتی درباره مسلمانان که متن آن به زبان آلمانی در 1889 و 1890 منتشر شد،این فرضیه را مطرح کرد که متون اسلامی اساساً شکل گرفته در روندی تاریخی اند که در کوران منازعات دینی و سیاسی قرن اول و دوم شکل یافته اند و برای بررسی حوادث صدر اسلام کاملاً بی اعتبارند.

متأثر از همین رأی،پرنس لئون کایتانی(1869-1935)در اثر ده جلدی خود با عنوان سال شمار اسلام(1905-1926)که ترجمه و تحقیقی درباره منابع تاریخی

ص:76

منتشر نشده راجع به اسلام از زمان ظهور آن تا پایان سال چهلم هجری بود،از عدم امکان شناخت واقعی حوادث صدر اسلام سخن گفت و اخبار تاریخی را شکل گرفته در زمانی متأخر بیان کرد و در ارزیابی تند خود مدعی شد که بر اساس منابع اسلامی نمی توان به هیچ شناخت واقعی از حوادث صدر اسلام و شخصیت پیامبر رسید.

در چنین فضایی و با این زمینه از مطالعات،کشیش یسوعی،هنری لامنس(م1937)آثاری در سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام نگاشت.کتابی که لامنس درباره سیره پیامبر نوشت،به دلیل ماهیت بسیار تند و ضد اسلامی،به دستور واتیکان منتشر نشده است.

شکاکیت مطرح شده درباره شخصیت تاریخی پیامبر صلّی الله علیه و آله که در نوشته های لامنس و کایتانی مطرح شده بود،به شکل تامی در نگاشته های گروهی از اسلام شناسان روس بازتاب یافته است.مورزوف،در مقاله ای مدعی شده که تا آغاز جنگ های صلیبی،اسلام صورت متمایزی از یهودیت نداشته است و شخصیت پیامبر و خلفای راشدین،افسانه ای است.نظر مشابهی را اسمیرنوف ابراز کرده است.متأثر از نوشته مروزوف،کیموویچ مقاله ای با عنوان«آیا پیامبر وجود داشته است؟»(1930)تألیف کرد. (1)

دور جدیدی از شکاکیت در شناخت تاریخ صدر اسلام و به تبع آن سیره نبوی،به تحقیقات ژوزف شاخت(1902-1969)بازمی گردد که به شیوه ای دقیق تر و نظام مندتر از گلدتسیهر آن را تدوین کرد.

همین رهیافت شکاکیت گرایانه را در آثار رژیس بلاشر(1900-1973)( R.Blach ص re ، Mahomet:Le ProblOme de Essai de Biographie Critique du fondateur de l ، Islam) و هریس بریکلند می توان دید.بریکلند که در تک نگاری،

ص:77


1- (1) .دانش نامه سیره نبوی،ص83.

روایات ناظر به ماجرای«شَق صدر»را بررسی کرده،در نشان دادن چگونگی تحول شخصیت زمینی پیامبر به شخصیت آسمانی کوشیده است.

کتاب زندگانی محمد نوشته فرانتس بوهل(1850-1932)( Frants Buhl ، Das Leben Muhammads) و آثار توره آندره(1885-1947)( Die Person Muhammeds in Lehre und seiner Gemeinde; Mohammad ، Sein L:eben und Sein Glauben; Mohammad ، the Man and his Faith) از تألیف های نیمه نخست قرن بیستم است که تا حدی برخلاف دیدگاه شکاکانه دیگر خاورشناسان،تنها با دیدی انتقادی به بررسی منابع تاریخی شرح حال پیامبر پرداخته بودند.

موفق ترین اثر در شرح حال رسول خدا صلّی الله علیه و آله که به گزارش منابع اسلامی از زندگانی پیامبر نزدیک است،آثار ویلیام مونتگمری وات(1909-2006)محمد در مکه( Muhammad at Macca) و محمد در مدینه( Muhammad at Medina) می باشد.از این قبیل آثار،کتاب محمد از ماکسیم رودنسون و محمد و قرآن رودی پارت( Mohammed und der Koran)(1901-1983) را می توان نام برد.

شکاکیت در مطالعات سیره نبوی،با نگارش کتاب محیط فرقه ای از سوی جان ونسبروا(1928-2002)به دور تازه ای وارد شده است.مسأله ای که ونسبروا مطرح کرد،صورت نو و تحول یافته ای از نزاع پردامنه مسئله مکتوب بودن سنت اسلامی(در مفهوم اعم آن)است.نظریات وی در دو کتاب مطالعات قرآنی(آکسفورد،1977)و محیط فرقه ای(آکسفورد،1978)بیان شده است.

متأثر از ونسبروا،«پاتریشیا کرون»و«مایکل کوک»با هم کتابی به نام هاجریسم،ساخت جهان اسلام نوشتند.آنها نظر ونسبروا را یک گام جلوتر برده،ادعا کردند که تمام روایات تاریخی اسلامی،دست کم تا زمان عبدالملک(65-85ق)از جعلیات دوره های متأخر است و اخبار تاریخی ناظر به فتوح اعراب و تشکیل خلافت

ص:78

به عنوان حرکت اعراب شبه جزیره،متأثر از روح هزاره و موعودگرایانه یهودی است.

برخلاف دیدگاه مکتب های شکاکیت گرا«قسطر»در پژوهش های متعدد خود نشان داده برخی احادیث که وی به عنوان نمونه برگزیده و مورد بررسی قرار داده است،پیشینه کهنی دارند و صرف نظر از این که واقعاً نشان دهنده آموزه های پیامبر باشند یا خیر،به روشنی بازتاب دهنده نظریات و مسائل دهه های نخست اسلامی اند.

بی تردید این رویکرد شکاکانه به تاریخ و متون اسلامی،از مکتب نسبی گرایی و شکاکیت-که از جلوه های لیبرالیسم است-متأثر بوده است. (1)

ص:79


1- (1) .منابع و مآخذ این مطالب را می توان در بخش معرفی مستشرقان برجسته در همین اثر ملاحظه کرد.همچنین منابعی که دانش نامه سیره نبوی،تألیف گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه برای این مطالب ارائه کرده است عبارتند از: L.Massignon ، La Mubahala de Medine et l ، hyperdulia de Fatima(Paris). James Kritzeck ، Peter the Venerable and Islam.Princeton:Princeton University Press ،. Jean Gagnier ، La via de Mahomet:traduite et compil ص e de l ، Alcoran ، des meilleurs auteurs arabes(Amsterdam ،). Humphrey Prideaux ، The True Nature of Imposture Fully Displayed in the Life of Mahomet(London ،; sixth edition ، London ،). Geschichte der Chaliphen ، vols.(Mannheim:Friedrich Bassermann ،-). Gustav Weil ، Mohammed der Prophet sein Leben und seine Lehre(Stuttgart ،). Josef Horovitz ، The earliest biographies of the Prophet and their authors ، Islamic Culture ،()، pp.- ،-،-. Josef Horovitz ، The Earliest Biographies of the Prophet and their Authors ، ed.Lawrence I.Conrad ، Princeton(The Darwin Press.Studies in Late Antiquity and Early Islam ،). Johann Fuck ، Muhammad ibn Ishaq:Literahistorische Untersuchungen(Frankfurt am Main ،). R.Blach ص re ، Le ProblOme de Mahomet:Essai de Biographie Critique du fondateur de l ، Islam(Paris ،). Harris Brikeland ، The Legend of the Opening of Muhammad ، s Breast(Oslo ،). Frants Buhl ، Das Leben Muhammeds ، tras.Hans H.Schaeder(repr.Heidelberg ،). Tor Andrae ، Die Person Muhammeds in Lehre und Glauben seiner Gemeinde(Uppsala ،). Tor Andrae ، Mohammed ، Sein L:eben und Sein Glaube(Vandenhoeck and Ruprecht ، Goettingen ،); English Translation ، Mohammed ، the Man and his Faith ، trans.Theophil Menzel(London ،; repr.). W.Montgomery Watt ، Muhammad at Mecca(Oxford ،). W.Montgomery Watt ، Muhammad at Medina(Oxford ،). Rudi Paret ، Mohammed und der Koran(Stuttgart ،). John Wansbrough ، The Sectarian Milieu:Content and Composition of Islamic Salvation History(Oxford ،). Partici Crone ، Meccan trade and the rise of Islam(Oxford:Blackwell; Princeton:Princeton University Press ،). Partici Crone ، Serjeant and Meccan trade ، Arabica ،، pp.-. Rudolf Sellheim ، Prophet ، Chalif und Geschichte.Die Muhemmed Biographie des Ibn Ishaq ، Oriens ،-(-). Walter Dostal ، Mecca before the time of the Prophet attempt of[sic]an anthropological interpretation ، Der Islam ،،. M.Rodinson ، The life of Muhammad and the sociological problem of the beginnings of Islam. ، Diogenes ،. F.Mcg Donner ، Mecca ، s food supply and Muhammad ، s boycott ، Journal of the Economic and Social History of the Orient ،(). M.J.Kister ، Some reports concerning al-Ta ، if. ، Jerusalem Studies in Arabic ans Islam ،(). F.Mcg Donner ، Muhammad ، s political consolidation in Arabia up to the conquest of Mecca:a reassessment ، Muslim World ،(). R.B.Serjeant The Sunnah Jami ، ah ، pacts with the Yathrib Jews and the Tahrim of Yathrib:aU.Rubin ، M.Lecker ، Dis Muhammad conclude treaties with the Jewish tribes Nadir ، Qurayza and Qaynuqa ،?، Israel Oriental Studies ،،. عبدالرحمن،بدوی،موسوعة المستشرقین،المؤسسة العربیة للدراسات و النشر،بیروت 2003؛جواد حدیدی،اسلام از نظر ولتر،تهران،1374؛کاظم برگ نیسی،مقاله«واژه های دخیل قرآن و دیدگاه ها»،معارف،دوره دوازدهم،شماره 1 و2،فروردین-آبان 1374؛میشال حجا،الدراسات العربیة و الاسلامیة فی اروبا،بیروت،1982؛مقدمه مفصل اصغر مهدوی بر کتاب سیرت رسول الله(مشهور به سیرة النبی)،ترجمه و نگارش:رفیع الدین اسحق بن محمد همدانی،ص1-79،تهران،1361.

ص:80

5-مستشرقان برجسته و صاحب اثر درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله

درآمد

شناخت مستشرقان مورّخ و آثار آنان برای بررسی دیدگاه ایشان لازم است.در این جا مهم ترین مورخان غربی که درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دارای اثرند معرفی می شوند.یادآور می شود که برای دست یابی به این امر سه کتاب مهم حاوی معرفی مستشرقان مطالعه شد و خاورشناسان دارای تألیف درباره پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله استخراج گردید.سپس در حدّ مورد نیاز برای دانش پژوهان این درس اطلاعات مربوط گزینش شد.این سخن بدین معناست که آن چه فراهم آمده همه مستشرقانی را که دارای تألیف درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می باشند شامل نمی شود.و استقصای کامل همه آنان مجال دیگری را می طلبد.اکتاب های یادشده از این قرارند:

فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و مسافران به مشرق زمین،تألیف نصرالله نیک بین؛

ص:81

فرهنگ کامل خاورشناسان،عبدالرحمن بدوی،ترجمه شکرالله خاکوند؛

فرهنگ خاورشناسان(زندگی نامه و کتاب شناسی ایران شناسان و اسلام شناسان)،از گروه مؤلفان و مترجمان.

اُکلی،سیمون (1678-1720)

(1)

وی در شهر اکستر انگلستان به دنیا آمد.در پانزده سالگی به عنوان دانشجو در کویین کالج پذیرفته شد.در 1695 زمانی که جان لاک استاد کیمبریج بود،به آن دانشگاه راه یافت و در 1710 موفق به اخذ درجه لیسانس در رشته الهیات شد.وی علاوه بر زبان های لاتین و یونانی،به فرانسه،اسپانیایی،ایتالیایی و عبری نیز تسلط داشت.

اکلی عربی را نزد ادوارد پوکوکوک-مستشرق معروف-فرا گرفت.در 1706 به کتاب خانه بودلیان رفت-که به گفته خود وی بهترین نسخ خطی شرقی موجود در اروپا در آن جا یافت می شد.در این سال بود که نخستین اثر او به زبان لاتین با هزینه شخصی به چاپ رسید.در مقدمه این کتاب بر اهمیت ادبیات شرق برای مطالعه الهیات تأکید داشت.شهرت وی بیشتر به خاطر کتابی است که درباره اعراب در سه جلد و در فواصل زمانی نوشته است.

در 1711 به عنوان استاد عربی جانشین«سرتامس آدمز»در دانشگاه کیمبریج پذیرفته شد.در فوریه همان سال،برای شروع کار،خطابه ای در اهمیت مطالعات عربی ارائه کرد.

The sentences of Ali

، Son-in-Law of the Prophet Selected and translated from authentick Arabic manuscript ... London:1717

ص:82


1- (1) . Ockley ، Simon.

ترجمه:

جملاتی از علی داماد پیامبر که گزینش و به عربی ترجمه شده است.

The History of the Saracens.Comprising the Lives of Mohammed and His Successors

، to the Death of Abdolmelik.London:1847. ترجمه:

تاریخ ساراسن ها:شامل زندگی پیغمبر و جانشینانش تا مرگ عبدالملک. (1)

ساواری،کلوداتی ین (1750-1788)

(2)

وی اسلام شناسی فرانسوی،مترجم قرآن به زبان فرانسه و مسافر شرق بوده است که از 1776-1781 در مصر و مجمع الجزایر یونان اقامت داشته و زبان و ادبیات عربی را در مصر به خوبی فراگرفته است.او با توجه به منابع اصلی اسلامی و ترجمه های دیگر قرآن ترجمه ای جدید از کتاب خدا نگاشته و آن را با مقدمه ای مفصّل شامل صد و یازده صفحه در شرح حال خاتم انبیا صلّی الله علیه و آله و زندگی اعراب پیش از اسلام،تحت عنوان ذیل انتشار داده است:

Le Koran

... pr ق c ق d ق dun abr ق g ق de la yie de Mahomet tire desOrientaux les plus estim ق s ، paris.178. ترجمه:

قرآن با مقدمه ای مختصر از زندگانی حضرت محمد صلّی الله علیه و آله که از نویسندگان بسیار معتبر شرقی اقتباس شده است.

از آثار دیگر ساواری کتاب زندگانی محمد می باشد که از سوی آقای عنایت الله شکیباپور به فارسی ترجمه شده و به چاپ رسیده است. (3)

ص:83


1- (1) .فرهنگ خاورشناسان،گروه مؤلفان و مترجمان،ج1،ص404.
2- (2) . Savary ، Cl.Et.
3- (3) .فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،نصرالله نیک بین،ج1،ص579.

اروینگ،واشینگتن (1783-1859)

(1)

سوم آوریل در شهر نیویورک به دنیا آمد.در 1801 نزد یکی از وکلای زمان خود درس خواند و در 1806 موفّق به گذراندن دروس رشته حقوق گردید.به دلیل شهرتش در نویسندگی،از دانشگاه آکسفرد لیسانس افتخاری دریافت کرد.

در 1798 در یک دفتر وکالت به عنوان کارمند مشغول کار شد و سال 1802 با نوشتن مقاله هایی در روزنامه برادرش نویسندگی را آغاز کرد.از 1804-1806 به ایتالیا،فرانسه،هلند و انگلستان سفر کرد و یادداشت های خطی و مجله های مورد نیاز خود را-که بعدها در نویسندگی از آنها بهره جست-گرد آورد.

یکی از آثار وی تحت این عنوان است:

Lifes of Mahomet and Hes Successors.2 vols.in1

، London:Routledge ،1850(زندگانی محمد و جانشینان او)

این اثر دو کتاب در یک جلد است:کتاب اوّل،زندگی محمد و کتاب دوم،زندگی جانشینان ایشان. (2)

دیون پورت،جان (1789-1877)

(3)

از دانشمندان و نویسندگان اسلام شناس انگلیسی و پژوهشگری منصف در تاریخ و فرهنگ اسلامی و قرآن کریم و نیز زبان شناس بود که در عمر هشتاد و هشت ساله خود آثاری جالب و خواندنی به یادگار گذارده است.

وی در خدمت نظامیان انگلیسی در هندوستان بوده و به زبان های عربی،فرانسه،انگلیسی و ایتالیایی مسلّط بوده است.

ص:84


1- (1) . Irving ، Washington.
2- (2) .فرهنگ خاورشناسان،ج1،ص233.
3- (3) . Davenport ، J.

نوشته های دیون پورت به زندگانی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و قرآن اختصاص دارد:

1.منقبت درباره محمد و قرآن(1869).این کتاب از سوی مترجم دانشمند سیدغلامرضا سعیدی به فارسی برگردانده شده و تحت عنوان عذر و تقصیر به پیشگاه محمد صلّی الله علیه و آله و قرآن انتشار یافته است.

An Apology for Mohammad and the Koran

،1869.2.محمد و تعلیمات قرآنی(1945):

Mohammad and teachings of Koran

،1945.3.زیبایی های قرآن:

The Beanuties of the Koran.

4.پیام قرآن (1)

The Message of the Koran.

بارتلمی سنت هیلر،ژول (1805-1895)

(2)

19 اوت در پاریس به دنیا آمد.دارای تحصیلات عالی بود و به فراگیری زبان های شرقی علاقه ای خاص داشت.زیر نظر اوژن بورنوف به مطالعه زبان سنسکریت پرداخت.زمینه های مورد علاقه او فلسفه،زبان،تاریخ،جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی بود،امّا بیشتر به عنوان پژوهشگر فلسفه یونان شهرت داشت.ترجمه کتاب علم الطبیعه ارسطو دستاورد عمده زندگی او شمرده می شود.

بارتلمی بنیان گذار،سردبیر و عضو هیأت تحریریه نشریه های متعددی بود و 24 نوامبر در پاریس درگذشت.

محمد و قرآن یکی از آثار اوست. (3)

ص:85


1- (1) .فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،ج1،ص446.
2- (2) . Barthelemy Saint Hilaire ، Jules.
3- (3) .فرهنگ خاورشناسان،ج2،ص66.

اشپرنگر،آلویس (1813-1893)

(1)

3 سپتامبر در تیرول اتریش به دنیا آمد.از 1832-1836 در وین به تحصیل دانش طب و زبان های شرقی پرداخت.در 1836 به انگلستان مسافرت کرد و دو سال بعد تابعیت دولت بریتانیا را پذیرفت.در 1841 با ارائه پایان نامه ای درباره تاریخچه طب اسلامی-که با استفاده از نسخ خطی عربی نوشته بود-موفق به دریافت درجه دکتری از دانشگاه لیدن گردید.در 1843 به شرکت هند شرقی در هندوستان پیوست.1844 رئیس کالج اسلامی در دهلی و 1848 دبیر انجمن آسیایی بنگال بود.از 1851 به مدت سه سال ریاست مدرسه کلکته را به عهده داشت،سپس در 1854 به عراق،شام،مصر،مسقط و چند کشور عربی دیگر مسافرت کرد.1857 از سمت خود در هندوستان استعفا کرد و در بازگشت به اروپا گنجینه گران بهای نسخ خطی را که از کشورهای عربی به دست آورده بود،در اختیار کتابخانه سلطنتی برلن قرار داد.

وی دو کتاب درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نوشت:

1.زندگی و تعالیم محمد.

2.محمد و قرآن( Muhammad und Koran.Heidelberg:1889). (2)

باجر،جورج پرسی (1815-1888)

(3)

وی در شلمسفرد انگلستان به دنیا آمد.دوران جوانی در مالت بود.سپس به بیروت رفت و از 1835-1836 به تحصیل در زبان و ادبیات عرب پرداخت.در 1873 موفق به دریافت درجه دکتری حقوق مدنی گردید.

ص:86


1- (1) . Sprenger ، Aloys.
2- (2) .همان،ج1،ص320.
3- (3) . Badger ، George percy.

1841 به سلک روحانیان مسیحی پیوست.از 1842-1845 و سپس در 1850 به کردستان ایران اعزام شد.در 1845 از سوی شرکت هند شرقی به سمت پیشوای روحانی بمبئی منصوب گردید.1856 و 1857 هنگامی که تولیت کلیسای شهر عدن را به عهده داشت،در حمله بریتانیا به ایران و تصرف بوشهر شرکت کرد.1860 با تلاش و کوشش او شورش عمان سرکوب شد.1872 منشی سفارت بریتانیا در زنگبار بود.

باجر عضو انجمن زیست شناسی و انجمن عتیقه شناسی لندن بوده است.وی در 21 فوریه 1888 درگذشت.

از آثار وی کتاب

Muhammad and Mahammadanism

(محمد و اسلام)

دوزی (1820-1883)

(1)

خاورشناس هلندی که به ویژه به دلیل تحقیقاتش درباره تاریخ اعراب در اسپانیا و نیز فرهنگ تکمیلی قاموس های عربی اشتهار یافت.رینهرت در 21 فوریه 1920 در شهر لیدن به دنیا آمد.وی از خانواده ای است که اصالتاً از و الشین فرانسه اند و با خانواده اسخولتنس-که خاورشناس بزرگ،آلبرت اسخولتنس و جان ژاک اسخولتنس از این تبارند-وصلت کرده اند.

از نوجوانی به زبان های گوناگون علاقه مند شد و در سال 1837 وارد دانشگاه لیدن گردید.از آغاز در زبان ها و ادبیات نوین برتری نمایانی نسبت به هم کلاس هایش داشت.وی زبان فرانسه،انگلیسی،آلمانی و ایتالیایی را به خوبی

ص:87


1- (1) . Reinhart Dozy.

آموخت و به تحصیل زبان آلمانی در قرون وسطی پرداخت.او حماسه«نیبلونگن»را که به مثابه«الیاد»آلمان است،تحقیق کرد.وی پیش از ورود به دانشگاه،زبان عربی را نزد یکی از دبیران دبیرستان ها آموخت.هنگام ورود به دانشگاه لیدن،تحصیل زبان عربی را نزد استاد وایرز ادامه داد.همچنین زبان عبری و کلدانی و سریانی را نزد او آموخت.وایرز در آن هنگام مدیر بخش نسخه های خطی عربی در کتاب خانه لیدن بود.

کروسمن ناشر هلندی از دوزی برای نوشتن بخش خاص تاریخ اسلام در کتابی درباره تاریخ ادیان بزرگ کمک خواست.دوزی این بخش را با عنوان«تاریخ اسلام»نوشت و در آن به تاریخ اسلام از زمان پیامبر تا سال 1863(سال نوشتن این گفتار)پرداخت.این نوشته به زبانی ساده و برای عموم خوانندگان بود.این کتاب نوشتن کتابی درباره«یهود در مکّه»را به او الهام کرد(1864)که به خاطر آن ستایش فراوانی را در هلند در پی داشت و او حملات پیاپی از جانب یهودیان آلمان را متحمّل شد. (1)

اسمیت،رجینالد باسورت (1839)

(2)

28 ژوئن در انگلستان به دنیا آمد.در مارلبورو و کورپوس کریستی کالج آکسفورد تحصیل کرد.

وی عضو ترینیتی کالج آکسفورد و معاون هارواکسول بود.

از جمله آثار وی کتاب

Muhammed and Muhammedanism.Lectures delivered at the Royal Institution of Great Britain in February and March 1874.

ص:88


1- (1) .فرهنگ کامل خاورشناسان،ص142.
2- (2) . Smith ، Reginald Bosworth.

Second edition

، revised and enlarged ، London:1874 ،1876.(محمّد و اسلام)است.

بول،فرانتس پدر ویلیام مایر (1850-1932)

(1)

6 سپتامبر در کپنهاگ دانمارک به دنیا آمد.در دانشگاه کپنهاگ درس الهیات خواند و 1874 لیسانس گرفت.دو سال بعد به آلمان رفت و 1878 با ارائه پایان نامه ای با عنوان«پژوهشی در تاریخ زبان و نحو عربی»موفق به اخذ درجه دکتری از دانشگاه لایپزیگ گردید.

از 1880 به مدت ده سال مدرّس کتاب مقدس(عهد عتیق)در دانشگاه کپنهاگ بود.1885 در سفرش به شرق،از مصر،شام،لبنان و ترکیه دیدن کرد.از 1890-1898 در دانشگاه لایپزیگ و از آن سال تا 1932 در دانشگاه کپنهاگ استاد زبان های سامی بود.بول عضو مجمع علمی عربی دمشق بوده است.سرانجام 24 سپتامبر 1932 درگذشت.

از آثار وی کتابی است با نام

Das Leben Muhammads.1903

، Deutsch Von Hans Heinrich Schaeder ، Leipzig:Quelle رحمه الله Meyer ، 1930 ، 1961. (زندگانی محمد)

و

" Ein paar Beitrage zur kritik der Geschichte Mhammadeds " OSNG ، I ،7،1906 -22.

(مقاله هایی در نقد تاریخ محمد)

همچنین کتابی با نام

The Character of Mohammad As A Prophet

"، MW ، I ،356،1911-364.(سیره محمد به عنوان یک پیامبر). (2)

ص:89


1- (1) . Buhl ، Franz Peder Willeam Meyer.
2- (2) .فرهنگ خاورشناسان،ج2،ص443.

بوهل،فرانتس (1850-1932)

(1)

خاورشناس نامدار دانمارکی و متخصص در تاریخ سیاسی،ادبیات و قواعد زبان عربی و شناخت تورات است و تحصیلات خود را در رشته الهیات و فلسفه و زبان های سامی در دانشگاه کپنهاگ در سال 1874 به پایان رسانید و زبان های شرقی،به ویژه عربی را تحت آموزش میشل مهرن(1822-1902)دانشمند معروف دانمارکی و آگاه به زبان عربی و فلسفه و علوم اسلامی فرا گرفت.

پس از آن به وین ولایپزیگ سفر کرد و از 1876 به مدت دو سال در درس های فلایشر(1801-1888)خاورشناس مشهور آلمانی و دیگر استادان عصر خود در اروپا شرکت کرد و بر زبان عربی و ادبیات آن تسلّطی به سزا یافت.

در سال 1787 به درجه دکتری نایل شد و پایان نامه تحصیلی اش را با عنوان«نحو عربی و تاریخ زبان عربی»نگاشت.

برخی از آثار بوهل درباره تاریخ اسلام و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله عبارتند از:تعلیمات محمد و قرآن،نهضت شیعیان در دولت اموی(1900)،علی خلیفه پیغمبر اسلام(1928)،رساله در نحو عربی و زندگی نامه محمد(1903).اثر اخیر را شِدِر در 1930 به زبان آلمانی برگرداند.

بوهل در برخی رسائل خود راجع به احوال علویان و سیاست آنها بحث کرده و مقالات متعددی درباره رجال و مشاهیر اسلامی و تاریخ،وطن و شرح حال ایشان در دائرة المعارف اسلامی لیدن نوشته است.از جمله آنها مقاله تعریف اسلام در تتبعات شرقی،نولدکه،1906،محمد در جهان اسلامی(1911)خوارج

ص:90


1- (1) . Buhl ، Fr.

(در کارهای شرقی،1925)،انتشار اسلام(در اسلامیکا،1926)و مقاله ای درباره قرآن(در تتبعات هویث 1926)است.

تحقیقات و آثار بوهل در ترویج و انتشار اسلام و مطالعه و فراگیری عربی فصیح و ادبیات عرب تأثیر فراوانی نهاده است. (1)

اسنوک هورگرونیه،کریستیان (1857-1936)

(2)

8 فوریه در اوسترهارت هلند به دنیا آمد.در نوامبر 1879 از دانشگاه لیدن با ارائه پایان نامه ای با عنوان«موسم حج در مکه»درجه دکتری فقه اللغه زبان های سامی را گرفت.سال های 1880 و 1881 در استراسبورگ در کلاس های درس تئودور نولدکه شرکت کرد.وی زبان های لاتین،یونانی،سریانی،مالایایی و عربی را می دانست.او در 1881 به لیدن بازگشت و در سمینار صاحب منصبان مستعمرات به تدریس فقه اسلامی پرداخت.در 1884 به عربستان رفت و به مدت هفت ماه در جده اقامت کرد و بعد از آن به مکّه که هدف اصلی مسافرتش بود رفت.22 فوریه 1885 با نام مستعار«عبدالغفّار»وارد مکّه شد و پنج ماه در آن جا ماند،ولی او را ناچار کردند که پیش از موسم حج،مکّه را ترک کند.در بازگشت به لیدن تدریس علوم اسلامی را از سر گرفت.

La l

ق gende qor ع nique d Abraham et la politique religieuse du proph ق te mohammed ، Traduit(avec la collaboration de G.w.Bousquet-Mirandolle)avec introduction et postface par G.H.Bousquet ، RA 95 ،273،1951-288.(داستان ابراهیم در قرآن و سیاست دینی محمد)از آثار اوست. (3)

ص:91


1- (1) .فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،ج1،ص227.
2- (2) . Snouck HurgronJe ، Christiaan.
3- (3) .فرهنگ خاورشناسان،ج1،ص313.

سنوک هورگرونژ،کریستیان (1857-1936)

(1)

پروفسور سنوک هورگرونژ نومسلمان و استاد بین المللی اسلام شناسی در استرهوت هلند در 1857 به دنیا آمد و پس از هفتاد و نه سال عمر پربرکت روز جمعه 29 ژوئن 1936 در لیدن درگذشت.

او دارای توان علمی فراوانی در رشته اسلام شناسی و متخصص در فقه اسلامی و زبان و ادبیات عربی بود و بسیاری از خاورشناسان هلند در مباحث اسلامی به وی مدیونند.زیرا در این راه پیش قدم و مبتکر بود.

هورگرونژ پس از گلدسیهر،اسلام شناس مجارستانی(1850-1921)استادی برجسته در زبان و ادبیات عرب،مطالعات فقه اسلامی،اصول،حدیث و تفسیر قرآن در اروپا گردید.

هنگامی که تحصیلات وی در فقه اللغه زبان های سامی در دانشگاه لیدن با درجه دکتری به پایان رسید،نسبت به امور اسلامی آگاهی هایی یافت و در زبان و ادبیات عربی استادی مبرّز شد.او از دانشگاه استراسبورگ دکترای خود را اخذ کرد.

از آثار وی مقالات حضرت محمد صلّی الله علیه و آله در مجله محمد در تاریخ ادیان،شماره1893،38،شریعت اسلامی در همان مجله،شماره1898،3،سیاست دینی حضرت محمد صلّی الله علیه و آله در المجلة الافریقیة،1915 است. (2)

بوان،آنتوان (1859-1933)

(3)

آنتوان بوان از خاورشناسان نامور انگلیسی است که در آگاهی از دستور و زبان و ادبیات عرب استادی برجسته بوده است.

ص:92


1- (1) . Snouck Hurgromje.Ch.
2- (2) .فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،ج1،ص601.
3- (3) . Bevan ، An.

تحصیلات وی در دانشگاه های لوزان و استراسبورگ تحت آموزش علامه نولدکه و دیگران در زبان های سامی و به ویژه زبان و ادبیات عربی بوده و در مطالعات مربوط به زبان های مزبور در کمبریج شاگرد اول شده است(1887).ایشان در زبان شناسی به حدی تسلّط یافت که در 1882 به دریافت جایزه آن مفتخر شد و عربیت،موضوع اصلی مطالعات او قرار گرفت.

بوان ابتدا در 1890 در دانشکده ترینیتی کمبریج مواد مربوط به زبان های شرقی را به صورت سخنرانی درس می داد و پس از آن به سمت استاد زبان عربی در دانشگاه کمبریج منصوب شد(1893-1933).وی به زبان های عبری و سوریانی هم تسلّط داشت و از زبان و ادبیات فارسی،به ویژه درباره فردوسی و مولوی رومی آگاهی داشت.

اثر او درباره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله به نام محمد و اسلام است. (1)

مارگلیوث (1858-1940)

(2)

دیوید ساموئل مارگلیوث در طول تحصیلاتش در آکسفورد در ادبیات کلاسیک(یونان و لاتین)خبره شد و سپس به تحقیق زبان های سامی پرداخت.

ثمره این تحقیق دوگانه،انتشار کتاب فن شعر ارسطو با ترجمه متی بن یونس بود که در سال 1887 منتشر گشت.او سپس در 1889 به استادی دانشگاه آکسفورد برگزیده شد.

از آن پس توجهّش به تحقیقات عربی و سامی بیشتر شد.تحقیقی درباره اوراق پاپیروس عربی در کتاب خانه بودلی آکسفورد نوشت(1893)و سپس بخشی از تفسیر بیضاوی را به انگلیسی ترجمه کرد(1894).بعدها رسائل

ص:93


1- (1) .همان،ج1،ص215.
2- (2) . D.S.Margoliuth.

ابی العلاء معرّی را هم منتشر ساخت(1898).

در سال 1905 انتشار تحقیقاتش درباره اسلام را با کتاب محمد و ظهور اسلام آغاز کرد.پس از آن،کتاب اسلام (1)را در سال 1911 به چاپ رساند.سپس سخنرانی هایی درباره«تحول آغازین اسلام»ایراد کرد که در 1914 منتشر شد،ولی بر این تحقیقات روح غیرعلمی و متعصبانه ای حاکم بود که نه تنها باعث تنفر مسلمانان،بلکه بسیاری از خاورشناسان شد.با همین روحیه کنفرانس هایی با عنوان«روابط بین اعراب و یهود»نوشت که در سال 1924 منتشر شد.

بون،انتونی اشلی (1859-1933)

(2)

اهل انگلستان که زبان عربی را نزد ویلیام رایت شرق شناس مشهور فرا گرفت.در شهر لوزان سوئیس به کسب دانش پرداخت.همچنین در استراسبورگ(فرانسه)نزد نولدکه درس خواند.1882 در رشته زبان عبری موفق به دریافت جایزه و بورس تحصیلی شد.1887 در رشته زبان های سامی در دانشگاه کیمبریج رتبه اوّل را به دست آورد.1890 در کالج ترینیتی مربی زبان های شرقی شد و از 1893 تا پایان عمر استاد زبان عربی در دانشگاه کیمبریج بود.

بون عضو مجمع عربی علمی دمشق و آکادمی های علمی و ادبی اروپا بوده است.21 اکتبر در کمبریج درگذشت.

از آثار وی کتاب

" Mohammeds Ascension to Heaven " Studin J.Wellhausen "، Gewidmet.1914 ،49-61.

(عروج محمد به آسمان)است. (3)

ص:94


1- (1) . Mohammedanism.
2- (2) . Bevan ، Anthony Ashley.
3- (3) .فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،ج2،ص459.

جسترو،موریس (1861-1921)

(1)

اهل امریکا،13 اوت در ورشو(لهستان)به دنیا آمد.1881 لیسانس را از دانشگاه پنسیلوانیا و در 1884 درجه دکتری را از دانشگاه لایپزیگ دریافت کرد.

از 1892 مربی زبان های سامی و از 1898 کتابدار و استاد«آشورشناسی»در دانشگاه پنسیلوانیا بود.22 ژوئن 1921 در جنکین تاون درگذشت.

از جمله آثار وی مقدمه بر محمد و اسلام است. (2)

پیرن،آنری (1862-1935)

(3)

23 دسامبر در وِروِیه(بلژیک)به دنیا آمد.وی تحقیقاتی در زمینه تاریخ،به ویژه تاریخ سیاسی و اقتصادی انجام داده است.او برای نخستین بار به تأثیر گسترش اسلام به کشورهای حوزه مدیترانه در تاریخ اروپا اشاره کرد و هجوم اعراب را نقطه آغاز سده های میانه می دانست.

از 1886-1930 استاد دانشگاه گان بود و از 1919-1921 ریاست همان دانشگاه را برعهده داشت.در جنگ جهانی اول مدتی در اسارت آلمانی ها بود.

پیرن عضو آکادمی سلطنتی علوم،ادبیات و هنرهای زیبا در بلژیک بوده است.24 اکتبر در اوکل بروکسل درگذشت.

از جمله آثار وی محمد و شارلمانی است که در آن زندگی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را با شارلمانی مقایسه کرده است. (4)

ص:95


1- (1) . Jastrow.Morris Jr.
2- (2) .فرهنگ خاورشناسان،ج3،ص512.
3- (3) . Pirenne.Henri.
4- (4) .فرهنگ خاورشناسان،ج3،ص281.

دومومبین (1862-1957)

(1)

خاورشناسی فرانسوی بود که در سال 1862 در أمیان به دنیا آمد و در 12 اگوست 1957 در پاریس درگذشت.ابتدا در رشته حقوق تحصیل کرد.سپس در الجزایر اقامت گزید و وارد آموزشگاه عالی ادبیات این کشور شد و علوم عربی را نزد«رنه باسیه»آموخت.

در سال 1895 مدیر مدرسه تلمسان الجزایر شد و در سال 1898 به پاریس بازگشت تا مدیریت کتاب خانه آموزشگاه زبان های شرقی را تصدی کند.در سال 1911 جانشین هرتویگ دیرنبورگ در کرسی زبان فصیح عربی در این آموزشگاه شد.وی از سال 1905 زبان عربی را در آموزشگاه مستعمرات تدریس می کرد و در 1912 آن را رها کرد.

در سال 1923 و در شصت و یک سالگی دکترای ادبیات را دریافت کرد.پس از آن به مدرسی دانشکده ادبیات دانشگاه پاریس برگزیده شد.همچنین در سال 1927 مدیر تحقیقات اسلامی در بخش پنجم از آموزشگاه تحقیقات عالی وابسته به سوربُن شد.درسال 1935 به عضویت آکادمی نقوش و هنرهای زیبا در آمد.

از هنگامی که در تلمسان مشغول به کار بود،به فراگیری زبان عربی به لهجه مغربی پرداخت و در سال 1912 با همکاری مرسییه کتاب خود متنی درباره لهجه عربی مراکش Manuel dArabdmarocain را منتشر ساخت.

به سال 1898 تاریخ بنی الاحمر(آخرین پادشاهان مسلمان در اسپانیا)را آن چنان که در تاریخ ابن خلدون آمده است،ترجمه کرد.این بخش را دی سلان هنگام ترجمه بخش«تاریخ بربرها»از تاریخ ابن خلدون ترجمه نکرده بود.

ص:96


1- (1) . Maurice Gaudefroy-Demombynes.

در سال 1900 کتابی را-که پس از مرگش منتشر شد-با عنوان مراسم ازدواج الجزایری ها تألیف کرد.در این کتاب وی مراسم ازدواج در تلمسان و قسطنطنیه و شهرهای قبیله نشین الجزایر را با مراسم ازدواج در کشورهای دیگر اسلامی مقایسه کرده است.

هنگام تحقیق در مسائل حقوقی در دوران جوانی به مسئله نهادهای اسلامی توجه کرد و در سال 1921 کتابی با عنوان سازمان های اسلامی manes-Les Institutions Musul منتشر ساخت.(چاپ سوم اصلاح شده آن در 1946 منتشر شد).

وی تحقیقات گوناگونی درباره سازمان های اسلامی دارد،از جمله:نظام قضایی در کشورهای اسلامی،شکل گیری قضاوت در اسلام و حج در مکّه قبل از اسلام کتابی نسبتاً مفصّل درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با نام محمد Mohamed( پاریس 1957)به زبان فرانسوی نوشت. (1)

دوگوجه (1836-1909)

(2)

میشل جان دوگوجه نهم اگوست 1836 در دهکده دروریپ(در منطقه فریسلند شمالی هلند)به دنیا آمد.در 1854 وارد دانشگاه لیدن شد و در زمینه خاورشناسی نزد رینهرت دوزی و جوین بُل تخصص یافت و در 1860 با رساله ای با عنوان نمونه ای از نوشته های شرقیان در توصیف مغرب،برگرفته از کتاب البلدان یعقوبی دکترای خود را گرفت.در 1859 به معاونت مسئول«مجموعه وارنر»در کتاب خانه دانشگاه لیدن برگزیده شد.سپس در 1866 به عنوان استادیار انتخاب شد و سه سال بعد به سطح استادی دارای کرسی در

ص:97


1- (1) .فرهنگ کامل خاورشناسان،ص152.
2- (2) . Michael Jan De Goeje.

دانشگاه لیدن ارتقا یافت.در 1906 در سن هفتاد سالگی بازنشسته شد،ولی همچنان به عنوان مسئول«مجموعه وارنر»باقی ماند.وی در هفدهم ماه مه 1909 در شهر لیدن درگذشت.

توجه دوگوجه در آغاز به جغرافیای عرب منعطف شد.رساله دکترایش-چنان که گفته شد-ناظر به البلدان اثر مورخ و جغرافی دان مشهور شیعه«احمد بن ابی یعقوب»معروف به«یعقوبی»بود.در این رساله،دوگوجه به انتشار متن عربی اکتفا نکرد،بلکه ترجمه لاتین و مقدمه ای عالی همراه با توضیحات جغرافیایی و تاریخی فراوان و مفید بر آن افزود.

وی کتاب های متعددی تحقیق و تألیف کرد.از جمله درباره رسالت پیامبر پژوهی نوشت که در آن به دفاع از پیامبری آن حضرت پرداخت،در مقابل آن چه در این باره اشپرنگر و پاوتس نگاشته اند.او این تحقیق را در«یادنامه تقدیمی به تئودور نولدکه»ارائه کرد. (1)

چیتیک،ویلیام (1864-1922)

(2)

اهل امریکا که در 1966 لیسانس تاریخ را از کالج ووستر و در 1974 دکتری زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران دریافت کرد.

در 1971 و 1972 پژوهش یار مرکز مطالعات علوم اسلامی تهران،از 1973-1978 مدرس و استادیار مرکز علوم انسانی دانشگاه صنعتی تهران،از 1976-1978 عضو خارجی فرهنگستان فلسفه ایران،در 1978 و 1979 استادیار فرهنگستان فلسفه ایران،از 1981-1984 کمک ویراستار دائرة المعارف ایرانیکا

ص:98


1- (1) .همان،ص115.
2- (2) . Chittick ، Willian C.

در دانشگاه کلمبیا،1983-1991 استادیار مطالعات دینی در سانی استونی بروکِ نیویورک،در 1986 و 1987 بورسیه مطالعات و تحقیقات آزاد موقوفات ملی علوم انسانی،در 1988 و 1989 بورسیه کمیسیون فرعی آموزشی و فرهنگی هند و امریکای موقوفات فولبرایت در هند،از 1989-1992 عضو هیأت سردبیران سانی پرس،در 1993 و 1994 بورسیه موقوفات ملی علوم انسانی برای استادان دانشگاه و سپس دانش یار مطالعات تطبیقی دانشگاه ایالتی نیویورک در استونی بروک بود.

از جمله آثار وی ترجمه کتاب:

Sayyid Muhammad Husayn Tabataba i.Muhammad in the Mirror of Islam.Tehran:Darol-Kotob-el-Islamiya

،1970.(محمد در آیینه اسلام)تألیف سید محمد حسین طباطبایی است. (1)

سترستین،کارل ویلهلم (1866-1953)

(2)

سترستین(زترستین)از خاورشناسان نامدار سوئدی و مسافر مشرق زمین،متخصص در زبان و ادبیات عربی،فقه اللغه عبری و سریانی و کتاب شناسی و مترجم قرآن به زبان سوئدی بود که در شهر«اورسه»سوئد متولّد شد و پس از 87 سال عمر در«اوپسالا»به درود حیات گفت.

وی تحصیلات خود را در مدرسه عالی«فالون»به پایان رسانید و زبان عبری را در آن جا فرا گرفت،ولی زبان عربی را بدون معلّم یاد گرفت.

زمانی که در سال 1884 به اخذ دیپلم عالی نایل شد،وارد دار العلوم اوپسالا گردید و پس از گذراندن دوره آن،در 1895 درجه دکتری در ادبیات را دریافت

ص:99


1- (1) .فرهنگ خاورشناسان،ج3،ص583.
2- (2) . Zettersteen K.V.

کرد.آن گاه به آلمان عزیمت کرد و به فراگیری زبان های فارسی و ترکی در مؤسسه شرقی برلین همت گماشت.

از آثار وی مشارق الانوار النبویة(محل طلوع روشنایی های حضرت محمد/1896)و تاریخ زندگانی محمد است. (1)

زویمر،ساموئل مارینوس (1867-1952)

(2)

اسلام شناس و روحانی مسیحی امریکایی بود که در 12 آوریل 1876 در«وریس لاند»میشیگان متولّد شد و در 1952 در نیویورک بعد از هشتاد و پنج سال عمر درگذشت.

تحصیلاتش در هوپ کالج هولاند از شهرهای ایالت میشیگان به پایان رسید،در 1887 به رتبه A.B نایل شد و در 1890 در سمینار الهیات نیو برانشوایگ به درجه B.D رسید.

از 1891-1912 با هیأت مبلغان مسیحی بصره را مرکز کار خود قرار داد،سپس دفتر کار تبلیغ را به قاهره منتقل کرد.

زویمر در تمام ممالک اسلامی به مسافرت پرداخت و در قاهره یک بیمارستان و کالج امریکایی ساخت.

از 1929 تا 1937 که بازنشسته شد،در دانشکده الهیات دانشگاه پرینستون استاد تاریخ مذهب و الهیات بود.

از جمله آثار او:

1.عربستان گاهواره اسلام(1892)

ص:100


1- (1) .فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،ج1،ص584.
2- (2) . Zwemer ، S.M.

- Arabia:The Cradle of Islam.(1929)

2.اسلام یک مبارزه با ایمان و عقیده(1907)

- Islam a challenge to Faith.(1907)

3.یک کتاب ابتدایی درباره اسلام

- A primer on Islam

4.بررسی هایی درباره اسلام مردم عوام(آن چه عوام الناس از دین اسلام عمل می کنند)(1939)

- Stdies in Popular Islam.(1939)

5.وارثان پیامبران(1946)

- Heirs of the prophets(1946)

6.قانون و ارتداد در اسلام(1924)

Law and Apostacy in islam(1924)

7.حضرت محمد صلّی الله علیه و آله یا حضرت مسیح(1915) (1)

- Mohammed or Christ.(1915)

بروکلمان،کارل (1868-1956)

(2)

17 سپتامبر در روستوک(آلمان)به دنیا آمد.نزد شرق شناسان مشهوری چون تئودور نولدکه به مطالعه در زبان های سامی پرداخت.1890 با ارائه پایان نامه ای به زبان عربی در مقایسه الکامل فی التاریخ ابن اثیر و تاریخ الرسل و الملوک اثر محمد بن جریر طبری به اخذ درجه دکتری از دانشگاه استراسبورگ نایل آمد.

از 1893-1903 در دانشگاه برسلاو،1903-1909 در دانشگاه کونیگزبرگ،1909-1920 در دانشگاه هاله و 1920 و 1921 در دانشگاه برلین استاد زبان های

ص:101


1- (1) .همان،ج1،ص551.
2- (2) . Brockelmann ، Karl.

سامی و ادبیات عرب بود.از آن سال تا 1937 در دانشگاه برسلاو و از 1937-1947 در دانشگاه هاله مدیریت گروه مطالعات سامی را به عهده داشت.

بروکلمان عضو هیأت پژوهشی دانشگاه های برلین،لایپزیک،بن،بوداپست،دمشق و بسیاری از گروه های پژوهشی آسیایی بود و در تدوین دائرة المعارف اسلام نقش به سزایی داشت.6 مه 1956 در شهر هاله درگذشت.

از جمله آثار وی محمّد-مَحمِد Mohammaded-Mihmed" است. (1)

بارتولد،واسیلی ولادیمیروویچ (1869-1930)

(2)

15 نوامبر در پترزبورگ(روسیه)متولد شد،1887 وارد دانشکده زبان های شرقی دانشگاه آن جا شد و در بخش عربی،فارسی،ترکی و تاتاری به تحصیل پرداخت و چهار سال بعد دانشکده را به پایان رساند.1892 برای ادامه تحصیل به آلمان سفر کرد و از محضر استادانی چون آگوست مولر و نولدکه بهره جست.از 1898-1900 با تألیف و انتشار جلد اول کتاب ترکستان در هنگام استیلای مغول به درجه علمی فوق لیسانس و با انتشار جلد دوم همان کتاب به دریافت درجه دکتری تاریخ رسید.

از 1893-1925 تقریباً هر سال سفری پژوهشی به ترکستان داشت.1895 نخستین گزارش خود درباره تشکیل دولت بزرگ چنگیزی را در دانشگاه پترزبورگ ارائه کرد.یک سال بعد دانش یار تاریخ مشرق زمین و 1901 استاد این دانشگاه شد.

از آثار وی کتاب درباره دعوت محمد است. (3)

Muhammads MMBV

،706،1930-708

ص:102


1- (1) .فرهنگ خاورشناسان،ج2،ص269.
2- (2) . Bartold ، Vasily Vladimirovich.
3- (3) .فرهنگ خاورشناسان،ج2،ص3.

هوروتس (1874-1931)

(1)

خاورشناس یهودی آلمانی،ژوزف هوروتس به سال 1874 در«لوینبرگ» (2)تولد یافت.در دانشگاه برلین به تحصیل پرداخت و در کلاس های«ادوارد سخاو»حضور یافت.در سال 1902 به عنوان استاد دانشگاه برلین برگزیده شد.از سال 1907-1914 در هند استاد زبان عربی دانشگاه اسلامی«علیگره»بود.همچنین عهده دار مسئولیت نقوش اسلامی در حکومت بریتانیایی هند شد.ثمره این کار در مجموعه«نقش های اسلامی هند» Epigraphia Indo Moslemica(1909-1912) عرضه شد.

در سال 1914 به آلمان بازگشت و از آن سال تا هنگام مرگش در 1931 تدریس زبان های سامی در دانشگاه فرانکفورت را به عهده داشت.از زمان تأسیس دانشگاه عبری قدس در 1925،عضو هیأت مدیره آن بود.وی بخش خاورشناسی را در آن دانشگاه بنیان نهاد و خود مدیر آن شد.سپس طرح جمع آوری همه اشعار کهن عرب(دوره جاهلی و اوایل صدر اسلام)را از سوی این بخش پیشنهاد کرد.

اولین رساله دکترایش را به سال 1898 درباره کتاب المغازی واقدی نوشت و تحقیق درباره دو بخش از بخش های طبقات ابن سعد مربوط به غزوات پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله را نیز به عهده گرفت.«لیونی کایتانی»پژوهش درباره نسخه های خطی عربی مربوط به تاریخ اسلام در کتاب خانه های قاهره،دمشق و استانبول را به او سپرد( MSOS As ، p.-). وی در مدّت تدریس در دانشگاه فرانکفورت(1914-1931)تلاش خود را در تحقیقات مربوط به قرآن و سیره نبوی متمرکز

ص:103


1- (1) . Joseph Horovitz.
2- (2) . Lauenberg.

کرد که مهم ترین اثر او در این زمینه مباحث قرآنی (1)(1926)است.

هوروتس هاشمیات کمیت بن زیاد اسدی را به خاطر اهمیت تاریخی و دینی آن در سال 1904 منتشر کرد.در موضوع ارتباط میان اسلام و یهود نیز پژوهشی با عنوان نام های اعلام یهود و مشتقات آن در قرآن نگاشت.

بل،ریچارد (1876-1952)

(2)

اهل اسکاتلند بود و در دانشگاه«ادینبرا»در رشته هنر و الهیات درس خواند.سپس تحصیلاتش را در آلمان ادامه داد.استادیار عربی و عبری در دانشگاه ادینبرا بود.1921 در سمت مربی و سپس دانش یار عربی همان دانشگاه به تدریس پرداخت و 1947 بازنشسته شد.در آغاز شیفته تحقیق در ریاضیات عرب(اسلامی)و مطالعه نسخ خطی کتاب خانه دانشگاه ادینبرا بود،امّا سپس به مطالعه قرآن و ترجمه آن به زبان انگلیسی پرداخت.به سرزمین های عرب زبان مسافرت کرد.

وی آثار متعددی درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دارد:

" Muhammed and Previous Messengers "

MW24

،330،1934-30حضرت محمد و پیامبران پیش از او

" Muhammeds call "، MW 24 ،13،1934-19

دعوت محمد

" Muhammads Visions "، MW 24 ،145،1934-154

رؤیاهای حضرت محمد

" The Beginnings of Muhammds Religious Activity "، TGOs 7 ،1934-16،1935-24

ص:104


1- (1) . Untersuchongen Koranische.
2- (2) . Bell ، Richard.

آغاز فعالیت دینی محمد

" The DeveLopment of Muhammeds Teaching and Prophetic Consciousness "، apublic lectures Delivered at the School of Oriental Studies ،[ Cairo.](The SOS Bulletin) ، Cairo:1935

گسترش تعلیمات و آگاهی های پیامبرانه حضرت محمد

" Muhmmads Pilgrimage Proclamation " JRAS ،233،1937-244

فراخوان حج حضرت محمد

The Quran.Translated With a critical re-arrangement of the Surtes

، Edinburgh:T.and T.Clark ،1937-39قرآن،ترجمه و تنظیم شده مجدد با یک ترتیب انتقادی.

" Muhammad and Divorce in the Quran "، MW 29 ،55،1939-62

محمد و طلاق در قرآن

ونسینک (1882-1939)

(1)

آرنت جان ونسینک خاورشناس هلندی شاگرد هوتسما،دوگوجه،اسنوک هرخرونیه و سخاو بود.او در سال 1927 جانشین اسنوک در دانشگاه لیدن شد.

نخستین اثر وی رساله دکترایش در سال 1908 با عنوان محمد و یهود در مدینه به زبان هلندی بود:" Mohammad en de Joden te Medina.Leiden ، Brill ،، in-XII-p."

در سال 1916(در مجله ZDMG ،ج70،ص570)اعلام کرد که تصمیم به تهیه یک معجم المفهرس براساس واژه ها و به ترتیب هجایی،از احادیث کتب اهل سنت،صحاح ستّه مُسند دارمی،مسند احمد بن حنبل و موطأ ابن مالک دارد.وی برای این کار از سی و هشت پژوهشگر از کشورهای مختلف کمک گرفت.آکادمی علوم

ص:105


1- (1) . Arent Jan Wensinck.

آمستردام و مؤسسات دیگر هلندی و شماری آکادمی از کشورهای اروپایی به او در این زمینه کمک مالی کردند.همچنین آنان به تهیه فیش برای این تعداد فراوان حدیث اقدام نمودند.وی سپس بخش اول را در سال 1936(از حرف الف تا حاء)منتشر کرد.

آندرائه،تور (1885-1947)

(1)

از اسلام شناسان برجسته سوئدی بود که عمر شصت و دوساله خود را در تاریخ زندگانی و شخصیت پیامبر اسلام،عقاید اسلامی و تاریخ ادیان صرف کرد.وی تحصیلات خود را در دانشگاه اوپسالا به پایان برد،پس از آن در همان دانشگاه به تدریس پرداخت و سپس به استادی علوم ادیان در دانشگاه استکهلم انتخاب شد.

در الهیات و تاریخ ادیان شهرتی به سزا داشته و از دانشمندانی است که درباره میزان تأثیر و نفوذ آیین حضرت مسیح در اسلام-بنابر عقیده خود-پژوهش کرده است و گفتارش در این باره خالی از تعصّب و مبالغه نیست.

اثر مهمّ وی درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله شخصیت محمد از نظر تعلیمات و عقایدش:

Die person Muhammads in lehre und Glauben seiner Gemeinde

، 1928 است که به زبان های ایتالیایی،سوئدی و انگلیسی ترجمه شده است. (2)

دِلاویدا،جورجولوی (1886-1967)

(3)

از خاورشناسان بزرگ ایتالیایی و برجسته ترین محقّقان فرهنگ،علوم و تاریخ تمدّن اسلامی،کتاب شناسی و زبان و ادب عربی بوده است که پس از هشتاد و یک سال عمر در 25 نوامبر 1967 در روم درگذشت.

ص:106


1- (1) . Andrae ، Tor.
2- (2) .فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،ج1،ص38.
3- (3) . Della vida ، G.L.

تحصیلات خود را در دانشگاه روم در رشته زبان های سامی به پایان رساند و به درجه دکتری نایل شد.

سال ها در کرسی زبان های شرقی در دانشگاه روم تدریس می کرد و شاگردان برجسته ای پرورش داد.

وی کتاب های متعدّدی نوشت که از مهم ترین آنها مطالعات تازه درباره محمد پیامبر اسلام و مبادی دین اسلام(1923)است.

همچنین مقالاتی درباره پیامبر اسلام،خوارج،عمر خلیفه اول،عثمان و امویان در دایرة المعارف لیدن نگاشت. (1)

بادلی،رانلد ویکتورکورتنی (1892-)

(2)

اهل انگلستان بوده و در زمینه زندگانی پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله،زکات،بهشت و جهنم،ایمان و قضا و قدر تحقیقاتی انجام داده است.

مقاله ای درباره ایمان دارد که در نشریه«لوای اسلام»مصر به زبان عربی چاپ شده و«ابوالقاسم سحاب»آن را به فارسی ترجمه کرده و در مجله«نور دانش»منتشر ساخته است.

از آثار وی کتاب محمد است. (3)

پرتسل (1893-1941)

(4)

نام اوتو پرتسل در زمینه مطالعات ویژه درباره قرائات قرآن در کنار

ص:107


1- (1) .فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،ج1،ص402.
2- (2) . Bodley ، Ronald victor Courtenay.
3- (3) -2.فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،ج2،ص53.
4- (4) . Otto Pretzl.

«گوتهلف»،«بر گشتریس»و«آرتور جفری»قرار دارد که از برجسته ترین خاورشناسان در این میدانند.

وی بیستم آوریل 1893 در مونیخ آلمان به دنیا آمد.

در دانشگاه مونیخ نزد«فرانس فون هُمل»تحصیل کرد و مهم ترین زبان های سامی(آکدی تا حبشی)را پس از عربی،عبری و سریانی فراگرفت.همچنین نزد اشپیگلبرگ زبان مصری باستان و زبان قبطی را یاد گرفت و از زوسهیم فارسی و ترکی را آموخت.

با این حال،تخصص اوّل وی در زمینه تورات بود.از این رو،موضوع رساله دکتری او درباره مشکلات ناشی از ترجمه یونانی تورات بود.

دیری نگذشت که تمام تلاش و توان خود را در تحقیق زبان عربی و لهجه های آن و به ویژه قرائات قرآن منحصر کرد.از زمانی که برگشتریس به استادی دانشگاه مونیخ برگزیده شد،طرحی برای انتشار تألیفات اصلی درباره قرائات قرآن عرضه کرد که آکادمی علوم باواریا سرپرستی و تأمین مالی آن را به عهده گرفت.

از 1935 پرتسل به نگارش تاریخ ملت های اسلامی پرداخت تا بخشی از مجموعه«هِردِر»با عنوان تاریخ ملت های پیشرو باشد.وی می خواست تحقیقات جزئی اش در این باره را از شخصیت پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و رسالت او تا روابط فرهنگی غرب و شرق در قرون وسطی سامان دهد،ولی طرح مجموعه هردر متوقف شد و پرتسل نیز از اتمام کتاب خود دست کشید.نام پژوهش وی با این عنوان منتشر گردید:

Muhammedals geschichtliche per-sonlikeit"

، in Historische zeitschrift ، Bd.161(1940) ، s 457-476. محمد به عنوان یک شخصیت تاریخی. (1)

ص:108


1- (1) .فرهنگ کامل خاورشناسان،ص90.

جفری،آرتور (1893-1959)

(1)

در استرالیا به دنیا آمد و بعدها مقیم آمریکا شد و در دانشگاه ملبورن به تحصیل پرداخت و در 1918 لیسانس،1920 فوق لیسانس علوم انسانی و 1926 لیسانس الهیات گرفت.1929 به درجه دکتری زبان شناسی و 1938 به دکتری ادبیات از دانشگاه«ادینبرو»رسید.

طی دوران جنگ جهانی اول به خاطر خدمت رسانی غیرنظامی به نیروهای انگلیسی،پنج سال در کالج مسیحی مدرس(هندوستان)به سر برد و به تدریس زبان شناسی و فقه اللغه زبان های شرقی پرداخت.1921 به مصر رفت و در سمت استاد زبان های شرقِ نزدیک در مدرسه تازه تأسیس«مطالعات شرقی»دانشگاه امریکایی قاهره به تدریس پرداخت.1938 به امریکا مهاجرت کرد و استاد زبان های شرق نزدیک و خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا و اتحادیه مدرسه علوم دینی نیویورک شد.

از جمله آثار وی است:

Th Quest of Historical Mohammed

، MW 16 ،327،1926-348.پژوهش در شخصیت تاریخی محمد

Was Muhammad A Prophet from His Infancy?

، MW 20 ،226،1930-234.آیا محمد از کودکی پیامبر بود؟

The Prophet of Islam

، MW 28 ،180،1938-186.پیامبر اسلام

Islam:Muhammad and His Religion.Edited with an introduction by A:Jeffery.Selections from...the Quran

، the Hadith ، and later writings.New

ص:109


1- (1) . Jeffery ، Arthur.

York:Liberal Arts Press

،1958:( The Library of Religion ، No.6.) ویرایش و مقدمه نگاری اسلام:محمد و دین او. (1)

گیب (1895-1971)

(2)

خاورشناس انگلیسی،هامیلتون الکساندر روشکین گیب در دوم ژانویه 1895 در شهر اسکندریه(مصر)متولد شد و بیست و دوم اکتبر 1971 در آکسفورد درگذشت.پدرش سرپرست کشاورزی شرکت اصلاحات ارضی ابوقیر بود.دوره دبیرستان را در مدرسه سلطنتی ادینبورگ(اسکاتلند)گذراند.در 1912 وارد دانشگاه ادینبورگ شد و در زبان های سامی(عربی،عبری و آرامی)تخصص پیدا کرد.درحالی که از 1914-1918 سرباز توپخانه میدان سلطنتی بود،جنگ در دو جبهه فرانسه و ایتالیا بالا گرفت.پس از پایان جنگ،دانشجوی مدرسه زبان های شرقی در لندن شد.در 1921 به عنوان مدرّس زبان عربی برگزیده شد و در 1922 لیسانس را از دانشگاه لندن گرفت.

در 1926 و 1927 سفری طولانی به شرق کرد و در خلال آن به تحقیق درباره ادبیات معاصر عرب پرداخت.پیش از آن نیز دو مرخصی طولانی را در شمال آفریقا گذراند.

در 1929 به عنوان reader( سخنران)در زمینه تاریخ و ادبیات عرب در دانشگاه لندن شد.هنگامی که سرتوماس آرنولد در 1930 درگذشت،وی جانشین او در کرسی زبان عربی دانشگاه لندن شد که محل آن مدرسه زبان های شرقی بود.وی همچنین به عنوان نویسنده انگلیسی«دائرة المعارف اسلامی»جانشین توماس آرنولد شد.

ص:110


1- (1) .همان،ج3،ص518.
2- (2) . Hamilton Alexander Roskeen Gibb.

در 1954 از سرپرستان نخست چاپ دوم این دائرة المعارف بود.سپس در 1956 از کار کناره گرفت.

وی تا 1937 در کرسی استادی زبان عربی دانشگاه لندن حضور داشت.آن گاه استاد زبان عربی دانشگاه آکسفورد شد و پس از آن با دانشکده سانت جون آکسفورد همکاری کرد.او تا 1955 در این منصب باقی ماند.

در 1964 سکته کاملی کرد،ولی درمان شد.با این حال،آثار این بیماری تا هنگام مرگ در او بود.بقیه عمر را در آکسفورد گذراند تا این که در 22 اکتبر 1971 همان جا درگذشت.

آثار او در سه زمینه عمده است:ادبیات عرب،تاریخ اسلام و اندیشه های سیاسی-دینی در اسلام.

اولین اثر او کتابی با عنوان فتوحات اعراب در آسیای میانه(1923):

The Arab Conquestsin Central Asia

است که در آن پژوهشی درباره روابط گروه های مختلف شرکت کننده در این فتوح صورت گرفته است.از جمله مقالات وی در زمینه تاریخ اسلام این هاست:

تفسیری بر تاریخ اسلام،1953،در: Journal of world History.

اهمیت اجتماعی شعوبیه،1953،در: Studia Orientalia Joanni Pedersen.

تحول نظام حکومت در آغاز اسلام،1955،در مجله: Studia Islamica.

آیین نامه مالیاتی عمر دوم،1955،در مجله: Arabica.

کتاب های سیره(زندگی نامه)در اسلام،1962(همراه با کتاب" Historians of the Middle East" ارائه شد).

گیب دو کتاب دیگر در این زمینه دارد:محمّدیه: Mohammedanism(1949)

ص:111

و گرایش های نوین در اسلام: Modern trends in Islam(1947).

در کتاب اخیر به گرایش های اسلامی نوین و معاصر می پردازد.

پایک،ادگار رویستن (1896-1980)

(1)

اهل انگلستان و از 1946-1948 رئیس شورای شهر اشر-در نزدیکی لندن-بود.در دهه 1960 به برگزاری سلسله سخنرانی های کتاب خانه شهر اشر اقدام نمود.در 1974 به پاس خدمات بیست ساله اش در سمت ریاست کمیته کتاب خانه،عنوان سخنرانی های کتاب خانه،به«سخنرانی های رویستن پایک»تغییر یافت.به خاطر دستاوردها و موفقیت های وی برگزاری این سلسله سخنرانی هنوز با نام او ادامه دارد.

Mohammed:Founder of the Religion of Islam.London:Weidenfeld and Nicolson

،1962.( Pathfinder biographies.) از جمله آثار وی:محمد بنیان گذار دین اسلام است.

آلتهایم،فرانتس (1898-1975)

(2)

6 اکتبر در فرانکفورت به دنیا آمد.تحقیقات وی در زمینه تاریخ ادیان رم،فرهنگ یونان باستان و اقوام ساحل نشین عرب و بربر آسیای مرکزی بود.

در 1936 استاد دانشگاه هاله و در 1950 استاد دانشگاه آزاد برلین بود.در 1964 با بانو پرفسور اشتیل در زمینه تاریخ زبان های باستانی ایران در سمینار شرق باستان دانشگاه مونستر همکاری می کرد.در 1965 بازنشسته شد.

از جمله آثار وی:

ص:112


1- (1) . Pike ، Edgar Royston.
2- (2) . Altheim ، Franz.

Mohammads Geburts Johr.Nouy.Clio 7-9 1955-1957.

میلاد محمد است.

بلاشر،رژی (متولد 1900-معاصر)

(1)

از اسلام شناسان برجسته فرانسوی،مترجم و مفسر قرآن و متبحّر در زبان و ادبیات عرب که در سی ام ژوئن 1900 در«مون روژ»نزدیک پاریس متولد شد.

تحصیلات خود را در کازابلانکا(مراکش)و دانشکده ادبیات الجزایر به پایان رساند و به اخذ لیسانس زبان و ادبیات عربی نایل شد(ژوئن 1922).سپس دوره دکترا در همین رشته را به پایان رسانید و پایان نامه تحصیلی اش با عنوان متنبی،شاعر عرب قرن چهارم هجری بود.

بلاشر در زمینه ادبیات عرب و قرآن کریم آثاری پدید آورده و درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله کتاب مسئله محمد(پاریس،1952)را نوشته است. (2)

پارت،رودی (1901-1983)

(3)

سوم آوریل در ویتن دروف شوارتسوالد(آلمان)به دنیا آمد.در 1924 با ارائه پایان نامه ای با عنوان سیرت سیف بن ذی یزن موفق به اخذ درجه دکتری شرق شناسی از دانشگاه توبینگن گردید.از سال 1930-1935 استاد غیررسمی و از 1939 استاد رسمی دانشگاه هایدلبرگ بود.1940 کرسی مطالعات اسلامی و زبان و ادبیات سامی در دانشگاه بن را به عهده گرفخت.1941 به ارتش آلمان در شمال افریقا فراخوانده شد.1945 به اسارت امریکاییان درآمد و 1946 آزاد

ص:113


1- (1) . Blachere ، R.
2- (2) .فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و...،ج1،ص204.
3- (3) . Part ، Rudi.

گردید.از 1951 کرسی زبان و ادبیات سامی و مطالعات اسلامی در دانشگاه توبینگن را عهده دار بود و در گردآوری دائرة المعارف اسلام خدمات بسیاری ارائه کرد.1968 بازنشسته شد.

پارت نماینده آلمان در کمیته برنامه ریزی اتحادیه اروپایی عرب و اسلام شناسان و عضو انجمن تحقیقات اسلامی بمبئی بوده است.31 ژانویه 1983 در توبینگن درگذشت.

از آثار اوست:

Die Legende von derVerleihung des Prophetenmantelc(burda)an Kab Ibn Zuhair

، Der Islam 17 ،9،1928-14.روایت اهدای ردای پیامبر به کعب بن زهیر

Guillaume

، Alfred.The Life of Muhammad ، a translation of(Ibn)Ishaqs Sirat Rasul Allah.London:1955 ، Der Islam 32 ،334،1957-342.زندگانی محمد(ترجمه و نقد کتاب سیره رسول الله،اثر ابن اسحاق)

Muhammad und der Koran.Geschichte und Verk

ndigung des arabischen Propheten.Stuttgart:Kohlhammer ،1980;1976;1972;1966 ;1957.محمد و قرآن.تاریخ و دعوت به اسلام این پیامبر عربی

Recent European Research on the Life of Prophet Muhanned

، JPHs 6 ،81،1958-96.تحقیقات اخیر اروپایی درباره زندگانی محمد

Muhammad Hamidullah

، Le Proph ف te de lIslam 1-2 Paris:1959 ، WI 6 ،141،1959-143.محمد ستایش شده خداوند پیامبر اسلام. (1)

ص:114


1- (1) .فرهنگ خاورشناسان،ج3،ص8.

پطرس عالی قدر (1092-1156)

(1)

این روحانی فرانسوی و متخصص الهیات در 1092 میلادی در آورگن(در میانه فرانسه)به دنیا آمد.و در دیری نزدیک سوزیلانگ-وابسته به دیر کلونی-رشد کرد.در 1109 به دست قدیس هوگن به سلک روحانیت درآمد و به دیر وزلیه پیوست و ده سال در آن جا ماند.در 1120 رئیس دیری در دومین(نزدیک گرینوبل،در جنوب شرقی فرانسه)شد و در 22 اگوست 1122 در سی سالگی رئیس دیر کلونی شد.دیر و مجموعه کلونی را مدبّرانه اداره می کرد و در پی تماس های سیاسی اش با امرای فرانسه و اسپانیا اصلاحات وسیعی را در آن جا به انجام رساند و برای کلونی و شاخه های گوناگونش در فرانسه و اسپانیا و...بودجه های وسیع مالی قرار داد.

وی تیمی را سرپرستی کرد که قرآن را به لاتین ترجمه کردند.در کنار ترجمه قرآن به لاتین،پطرس پس از بازگشت از اسپانیا در 1143 کتابی بر ضد اسلام نوشت.با این که او خود امر ترجمه قرآن را سرپرستی می کرد،ولی نخواست زحمت خواندن آن را به خود بدهد تا بتواند بر ضد اسلام ردّی بنویسد!بلکه منشی خود پطرس پویتیه ای را-چنان که گفتیم ترجمه لاتین را خوانده بود-موظف کرد که نکات اصلی این ردّیه را مشخص کند.

پطرس پویتیه ای دو طرح برای این ردّیه ضد اسلام وضع کرد که طرح دوم برای ما باقی مانده است.از طرح چنین برمی آید که وی برای نگارش ردّیه چهار کتاب(یا مقاله)را در نظر داشته است.

در بخش اول،در این باره گفت وگو می کند که یهودیان و مسیحیان کتاب های مقدس خود را حفظ کرده اند.

ص:115


1- (1) . Petrus Venerabilis ، Pierre Le Venerable.

در بخش دوم،در مورد زندگانی پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و قرآن به گفت وگو می پردازد تا به گمان خود آنها را مورد طعن قرار دهد.

بخش سوم،شامل این است که زندگی پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله خالی از معجزات است و به همین مناسبت بحثی درباره غیب گویی دارد.

و در بخش چهارم،به این بدگویی ها ادامه می دهد و به زعم خود به بدعت ها حمله می کند! (1)

مونتگمری وات انگلیسی (متولد 1909)

(2)

دکترای فلسفه اش را با رساله جبر و اختیار در صدر اسلام گرفت و سپس به مطالعات اسلام شناسی و قرآن شناسی در ارتباط با«کلیسای پروتستان انگلیس»در بیت المقدس پرداخت.او از سال 1947 رئیس بخش مطالعات عربی و اسلامی دانشگاه ادینبورگ شد.

وات تألیفات متعددی دارد که برخی از آنها نقش گسترده ای در اندیشه اسلام شناسی غربیان داشته است.کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی اقتباسی از یکی از آنهاست.

مهم ترین کتاب های قرآن شناسی او عبارتند از:

الف)مقدمه قرآن.

او در این کتاب به تندروی برخی مستشرقان نسبت به اقتباس قرآن از نفس حضرت محمد صلّی الله علیه و آله انتقاد می کند و لحنی ملایم تر از دیگران دارد.

ب)محمد در مکه.

ص:116


1- (1) .فرهنگ کامل خاورشناسان،ص85.
2- (2) . W.Montogomery Watt.

ج)محمد در مدینه.

د)محمد پیامبر و زمام دار.

ه(وحی اسلامی در جهان معاصر. (1)

رایش من،یان (1910-معاصر)

(2)

این اسلام شناس و ترک شناس لهستانی در 19 فوریه 1910 در ورشو به دنیا آمد.

تحصیلات خود را در مؤسّسه شرق شناسی ورشو و دانشکده ادبیات دانشگاه ورشو با درجه لیسانس در ادبیات و دیپلم شرق شناسی به پایان رساند(1935).

وی در سال 1948 دکتری مطالعات خاورشناسی را دریافت کرد.

در 1945 دانش یار مطالعات شرقی در دانشگاه ورشو شد و در سال 1955 به درجه استادی دانشگاه مزبور رسید.

از جمله آثار وی کتاب محمد و جهان اسلام است(1958) (3):

Mahomet et monde de IIslam

، 1958

پتراشک،کارل (1926-1987)

(4)

6 فوریه در پراگ به دنیا آمد.از 1946 در دانشگاه شارل پراگ زیر نظر فلیکس تاوئر استاد دستورزبان عربی و فارسی،رودلف روژینتکا استاد زبان عربی و زبان های سامی به تحصیل پرداخت.1951 با ارائه پایان نامه آثار الاحوص الانصاری دکتری گرفت.

ص:117


1- (1) -1.فرهنگ خاورشناسان،ج2،ص43.
2- (2) . Reychman ، j.
3- (3) .فرهنگ خاورشناسان،ج1،ص480.
4- (4) . Petracek ، kareL.

از آثار اوست:

Muhammad Mit I.Hrbek

، Praha:1967; Mahomet Z czeskiego Przelozyli Gr.Latuszy ski ، A.Mrozek ، Warszaw:1971 محمد(با همکاری). (1)

بازورث،کلیفرد ادموند (1925-1995)

(2)

اهل انگلستان که استاد تاریخ و ادبیات اسلامی در دانشگاه منچستر بود.در زمینه تاریخ ایران و اسلام،به ویژه عصر غزنوی و سلجوقی تحقیقاتی انجام داده است.

از جمله آثار وی کتاب شبیه سازی زندگی محمد است (3):

A Dramatisation of the Prophet Muhammads Life:Henri de Borniers Mahomet

، Numen ،105،1970،17-117.

بوسکه،ژرژ آنری

(4)

اهل فرانسه،استاد دانشکده حقوق و جامعه شناسی در الجزایر بوده است.

از آثار وی کتاب:

" Mahomet et lIslam "، selon un passage peu connu de la L ق gende Dor ق e ، AIPh.HOS 20 ،1968-137،72-144.

محمد و اسلام بنابر عبارتی از کتاب افسانه زرین(اثر ژاک دو و راژین)است. (5)

ص:118


1- (1) .فرهنگ خاورشناسان،ج3،ص76.
2- (2) . Bosworth ، Clifford Edmund.
3- (3) .فرهنگ خاورشناسان،ج2،ص98.
4- (4) . Bousquet ، George Henri.
5- (5) .فرهنگ خاورشناسان،ج2،ص426.

آرنز،کارل

(1)

در آلمان به دنیا آمد.در 1930 مقاله ای تحت عنوان مواد نصرانی در قرآن در مجله انجمن شرق شناسان آلمانی به طبع رساند.

از جمله آثار وی:

Muhammed als Religionsstifter.Leipzig:Deutsche Morgenlandische Gesellschaft

، in Kommission bei F.A.Brockhaus ،1935.محمد بانی دین است.

تامسن،ویلیام

(2)

از زندگی وی اطلاعاتی یافت نشد،امّا درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آثاری دارد که از جمله آنهاست:

Islam and the Religion of Muhammad

، MW 33 ،86،1943-113اسلام و دین محمد

Muhammad:His Life and Person

، MW 34 ،96،1944-133زندگانی و شخصیت محمد

A New Life of Mahammed

، MW 36 ،344،1946-351زندگی نامه تازه ای از محمد (3)

کارن آرمسترانگ

(4)

مستشرق معاصر آمریکایی و از صاحب نظران دین در جهان غرب است که درباره اسلام و پیامبراکرم آثاری پدید آورده است.وی هفت سال راهبه کاتولیک

ص:119


1- (1) . Ahrens ، karl.
2- (2) . Thomson ، William.
3- (3) .فرهنگ خاورشناسان،ج3،ص372.
4- (4) . karen armstrong.

بود،سپس از دیر جدا شد.درسال 1965 در دانشگاه آکسفورد لندن ادبیات کلاسیک و مدرن خوانده و دکتری اخذ کرده است.

کتاب وی تحت عنوان the live of mohammad پرفروش ترین کتاب سال آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر است.این کتاب از سوی کیانوش حشمتی با عنوان زندگی نامه محمد ترجمه شده و در سال 1383 انتشارات حکمت در تهران آن را به چاپ رسانده است.

کتاب های اسلام تاریخی و اسلام و مسیحیت از آثار خانم آرمسترانگ است. (1)

درمنگهم،امیل (معاصر)

(2)

اسلام شناس معروف فرانسوی،مدیر مکتب الجزایر و مؤلف بهترین کتاب درباره زندگی نامه حضرت خاتم انبیا محمدبن عبدالله صلّی الله علیه و آله است.در عرفان و تصوف اسلامی هم پژوهش کرده است.

آثار او متعدّد است و از مهم ترین آنهاست:

زندگی نامه حضرت محمد:

La Vie de Mahmet

،1929محمد و سنت اسلامی(1955) (3):

Mahomet and the eslamic tradition

،1958

ص:120


1- (1) .محمود مطهری نیا،مستشرقان و نبی اعظم صلّی الله علیه و آله.
2- (2) . Dermengham ، Em.
3- (3) .فرهنگ خاورشناسان،ج1،ص296.

6-نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره آیین پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله قبل از بعثت

اشاره

برخی خاورشناسان با استناد به بعضی از آیات قرآن کریم و برخی حوادث تاریخی،ایمان پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله قبل از بعثت را ردّ کرده اند.در این جا پس از نقل سخن مستشرقان،در دو بخش به نقد و بررسی این موضوع از نظرگاه تاریخ و قرآن کریم می پردازیم.

مستشرقان و دین پیامبر قبل از بعثت

گرچه مستشرقان نظر واحدی دراین باره ندارند،اما با مروری به اظهارات آنان می توان گفت:اکثر آنان اعتقادی به یکتاپرستی پیامبر پیش از بعثت ندارند.از آن جا که دائرة المعارف اسلام لیدن دیدگاه مستشرقان را به طور جامع در بر داشت،برای بیان دیدگاه ایشان درباره دین پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله این دائرة المعارف انتخاب شد.

اف.بول.و همکارانش در دائرة المعارف یاد شده چنین نوشته اند:

به دلیل ماهیت منابع و پیچیدگی های موجود در تفسیر آنها،پاسخ به مسائل

ص:121

ناظر به ظهور محمد در مقام یک اصلاحگر دینی،از جمله مشکل ترین امور است.از هر لحاظ،طبیعی ترین فرضیه این است که وی اصولا در[باور به]برخی مفاهیم دینی محیط اجتماعی خویش سهیم بوده است.آیه ای در سوره ضحی که بین دو آیه پیش گفته قرار دارد،از پیامبر می پرسد:«آیا او تو را گمراه(ضالاً)نیافت و سپس هدایت کرد»؟ 1شکل جمع همین واژه اساسی-یعنی ضالّ-در انتهای سوره معروف فاتحه(همان دعایی که اولین سوره قرآن شمرده می شود)دیده می شود:«ما را به راه راست هدایت فرما...نه راه کسانی که گمراه گردیده اند(ضالین)». 2این فرضیه در آیات دیگر قرآن بیشتر تأیید می شود؛از جمله آیه 52 سوره شوری:«نمی دانستی کتاب و ایمان چیست؟». 3و در متون سیره آمده است که محمد نامی مشرکانه-یعنی عبد مناف-بر یکی از پسرانش نهاد(که شاید صرفا نام عمویش و سرپرست محمد را-که بیشتر با کنیه اش،ابوطالب شناخته می شود-بر او نهاده باشد)و نیز دو تن از دخترانش به ازدواج دو تن از پسران عمویش عبدالعزی(ابولهب)که همواره وی را یکی از مدافعان سرسخت شرک نامیده اند،درآمدند.یکی از روشن ترین نمونه های اعتقادات سنتی اعراب که محمد پس از دعوت آشکار آن را حفظ کرد،اعتقاد به«جن»است که بارها از آن در سوره های مکی قرآن یاد شده است.مسلماً او از راه و روش اعراب باستان،پیش گویان الهام گرفته از جن و نوع خاص گفتارشان به نام سجع،که سوگندهایی مرموز و نثری مقفا داشته،تأثیر پذیرفته است. 4

ص:122

نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان

اشاره

در نقد این دیدگاه ابتدا مستندات آن را مورد بررسی قرار می دهیم،سپس قراین تاریخی دال بر موحّد بودن پیامبر را ذکر می کنیم.

1-اظهار نظر بدون ارائه سند

نویسندگان مقاله«محمد پیامبر اسلام»دائرة المعارف مذکور بی آن که دلیلی ارائه کنند،گفته اند:طبیعی ترین فرضیه این است که وی اصولا در[باور به]برخی از مفاهیم دینی محیط اجتماعی خویش سهیم بوده است.پیش فرض این اظهار نظر این است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله همانند دیگر انسان ها تحت تأثیر محیط زندگی خود قرار دارد؛در صورتی که ایشان برگزیده خداوند بوده و جهانی را متحول کرده است.چنین شخصیتی نباید همچون یک انسان معمولی در نظر گرفته شود.افزون بر این که از نظر تاریخ مسلّم است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در تمام دوران زندگی قبل از بعثت خود لحظه ای بت ها را پرستش نکرد و از آیین مشرکان و بت پرستان و سنت های غلط و مراسم شرک آلود ایشان پیروی نکرد و از مردار و ذبایحی که نام خدا بر آنها ذکر نشده بود نخورد. (1)

در ادامه بحث،نمونه هایی از گزارش های تاریخی درباره این مطلب ارائه خواهد شد.

2-عدم دلالت آیات قرآن

آیات مورد استناد مستشرقان برای اثبات عدم ایمان پیامبر قبل از بعثت،هرگز مقصود آنان را تأیید نمی کند.برای روشن شدن موضوع تفسیر این آیات را مرور می کنیم:

ص:123


1- (1) .الصحیح من السیرة،ج1،ص158.

الف) وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی

این یکی از آیاتی است که مستشرقان برای اثبات شرک پیامبر قبل از بعثت به آن استناد کرده اند.چنان که گذشت،مستشرقان«ضلالت»را به معنای«گمراهی»گرفته و از این آیه شرک پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را استفاده کرده اند؛در حالی که مفسّران ضلالت را به مفهوم گمراهی به عنوان یک امر وجودی نمی دانند و برداشت مستشرقان را تأیید نمی کنند.برای روشن شدن مطلب تفسیر آیه را مرور می کنیم.

واژه«ضال»در قرآن کریم و کتاب های لغت به سه معنای گمراه،گم شده و ناشناخته آمده است،اما هیچ یک از این معانی برداشت مستشرقان را تایید نمی کند.

بر اساس معنای اوّل که«ضلالت»به مفهوم«ضد هدایت»باشد-که در آیات متعددی،از جمله در سوره حمد به این معنا به کار رفته است-بر شرک پیامبر دلالت نمی کند.زیرا ضلالت به دو گونه است:

1.به عنوان یک امر وجودی که موجب ظلمت در نفس و نقص انسان است؛مانند کفر،شرک و نفاق.ضلالت به این معنا قابل کم و زیاد شدن است.خداوند می فرماید: إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ . (1)

2.به عنوان امر عدمی،بدین معنا که نفس فاقد هدایت و رشد است؛همانند طفلی که هنوز آموزش ندیده و رشد علمی و اخلاقی پیدا نکرده است.اطلاق«ضالّ»بر این کودک به معنای دوم است.

با توجه به دلایل و قراین،مراد از واژه«ضالّ»در آیه مورد بحث معنای دوم است؛یعنی ای رسول خدا!تو در اوایل عمرت هدایت نداشتی و خداوند تو را هدایت کرد و به این مقام نبوّت رساند.این اشاره دارد به یک قانون عمومی که

ص:124


1- (1) .توبة،آیه37.

برای همه موجودات و ممکنات جاری است.هیچ موجودی ذاتا دارای چیزی نیست و همه چیز از طرف خداوند به او اعطا می شود.آیه شریفه سوره طه به این حقیقت اشاره دارد: قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی ؛ (1)پروردگار ما آن خدایی است که هر چیزی را آفرید،سپس هدایت کرد.

بنابر این،آیه وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی به یکی از نعمت های الهی به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله اشاره دارد و مفسران قرآن همین معنا را از آیه استفاده کرده اند.

علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر آیه مذکور می گوید:

مراد از ضلال در این جا گمراهی نیست،بلکه عدم هدایت است.منظور از هدایت نداشتن رسول خدا صلّی الله علیه و آله حال خود آن جناب است،یا صرف نظر از هدایت الهی می خواهد بفرماید:اگر هدایت خدا نباشد،تو و هیچ انسان دیگری از پیش خود هدایت ندارید،مگر به وسیله خدای سبحان؛پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیز با قطع نظر از هدایت خداوند،ضاله و بی راه بود،هر چند هیچ روزی از هدایت الهی جدا نبوده و از لحظه آفریده شدنش ملازم با آن بود.در نتیجه آیه شریفه در معنای این آیه است: ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا :تو نه کتاب را می دانستی و نه ایمان را(از محتوای قرآن و اسلام قبل از نزول وحی آگاه نبودی)ولی ما آن را نوری قرار دادیم که با آن هرکس از بندگانمان را بخواهیم،هدایت می کنیم. (2)سخن حضرت موسی نیز از همین باب است که بنا به حکایت قرآن کریم فرمود: فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضّالِّینَ یعنی هنوز به هدایت رسالت اهتدا نشده بودم.

نزدیک به این معنا گفتار برخی مفسران است که گفته اند:مراد از ضلالت،از دست دادن علم است؛همچنان که در آیه أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ

ص:125


1- (1) .طه،آیه50.همچنین ر.ک:اعراف،آیه43؛شعراء،آیه78؛اعلی،آیه 2 و3.
2- (2) .شوری،آیه52.

إِحْداهُمَا الْأُخْری ضلالت به این معنا آمده و مؤید آن این آیه است: وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ . (1)

نویسندگان تفسیر نمونه دراین باره می نویسند:

روشن است که پیامبر قبل از رسیدن به مقام نبوت و رسالت فاقد این فیض الهی بود.خداوند دست او را گرفت و هدایت فرمود و به این مقام نشاند؛چنان که در آیه 3 سوره یوسف می خوانیم: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ ؛ما بهترین داستان ها را برای تو از طریق وحی این قرآن بازگو کردیم،هر چند پیش از آن از غافلان بودی.

مسلما اگر هدایت الهی و امدادهای غیبی دست پیامبر را نمی گرفت،او هرگز به سرمنزل مقصود راه نمی یافت.

بنابر این مقصود از ضلالت در این جا نفی ایمان،توحید،پاکی و تقوا نیست،بلکه به قرینه آیاتی که به آن اشاره شد،نفی آگاهی از اسرار نبوت و قوانین اسلام و آشنا نبودن با این حقایق بود-همان گونه که بسیاری از مفسران گفته اند-ولی بعد از بعثت به کمک پروردگار بر همه این امور واقف شد و هدایت یافت. (2)

همچنین اگر«ضلالت»به معنای«گم شده»یا«فراموش شده»باشد،باز مقصود مستشرقان را ثابت نمی کند.این احتمال نیز در تفسیر آیه داده شده است؛چنان که«ضالّ»در حدیث شریف«الحکمة ضالّة المؤمن»به این معنا است. (3)

ضلالت در آیه 10 سجده هم به همین مفهوم است:منکران معاد گفتند: أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ ؛هنگامی که در زمین پنهان و غایب شدیم،خلقت نوینی خواهیم یافت؟

ص:126


1- (1) .المیزان،ج20،ص311.
2- (2) .تفسیر نمونه،ج27،ص104.
3- (3) .نهج البلاغه،کلمات قصار80.

بنابر این معنای آیه این است:ای پیامبر!تو گم شده بودی و ما تو را به مقصد راهنمایی کردیم.

کتب تاریخ و سیره نیز تایید می کنند که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله چند بار در کودکی گم شده بود.یک بار در دره های مکّه،آن گاه که در حمایت عبدالمطلب بود،بار دیگر زمانی که مادر رضاعی او«حلیمه سعدیه»پس از پایان دوران شیرخواری،ایشان را به سوی مکه می آورد تا به عبدالمطلب دهد و مرتبه سوم،آن هنگام که با عمویش ابوطالب در شبی تاریک با قافله ای به سوی شام می رفت و خداوند در همه این موارد او را هدایت کرد و به آغوش پرمهر جدّ یا عمویش رساند. (1)

همچنین اگر واژه«ضالّ»به معنای گمنامی باشد،بر عدم ایمان پیامبر قبل از بعثت دلالت نمی کند و معنای آیه چنین می شود:تو گمنام بودی،ما تو را بلندآوازه کردیم.این احتمال نیز درباره آیه داده شده است.مؤید این احتمال آیات سوره ضحی است:

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ* وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ* اَلَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ* وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ؛ 2 امام رضا علیه السّلام همین معنا را از آیه استفاده کرده است و به«ابن جهم»می فرماید:

قال الله عزّوجلّ لنبیه محمّد صلّی الله علیه و آله: أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوی یقول:«ألم یجدک»وحیداً فآوی إلیک الناس«وَ وَجَدَکَ ضالاً»یعنی عند قومک«فَهَدی»أی هَداهم إلی معرفَتِک؛ (2)خداوند متعال به پیامبرش محمد صلّی الله علیه و آله فرمود:آیا من تو را یتیم نیافتم،پس پناه دادم.می فرماید:من تو را تنها یافتم،پس پناهگاه مردم قرار دادم.و تو را نزد بستگانت گمنام دیدم و مردم را با مقام تو آشنا کردم.

ص:127


1- (1) .السیرة الحلبیة،ج1،ص131.
2- (3) .بحارالانوار،ج16،ص142.

ب) وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ 1

خداوند متعال در این آیه به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می فرماید:و از پلیدی ها بپرهیز.

مستشرقان از آیه برداشت کرده اند که پیامبر زمینه بت پرستی داشته است.ازاین رو خداوند پس از بعثت به او فرمان می دهد که از بت پرستی پرهیز کن.

حال اگر در موارد استعمال کلمه«رجز»در قرآن دقت شود،این معنا از آیه استفاده نمی شود.در قرآن رجز به سه معنا به کار رفته است:عذاب،پلیدی و بت.

قرآن واژه رجز«به کسر»را نُه مورد به کار برده و در همه این موارد-به جز یک مورد-به معنای«عذاب»است.این موارد عبارتند از:بقره،آیه 59،اعراف،آیه 134 و135 و162،انفال،آیه 11،سبأ،آیه 5،جاثیه،آیه 11 و عنکبوت،آیه 34.

رُجز(بضمّ راء)یک بار در قرآن استعمال شده و آن همین مورد است که درباره آن بحث می شود. (1)و از این آیه استفاده نمی شود که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله قبل از بعثت موحّد نبوده است.

توضیح آن که رجز اگر به معنای عذاب باشد،به این معناست که از آن چه موجب عذاب می شود،پرهیز کن.این از باب تعلیم به امت پیامبر است در صورت خطاب به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله؛همانند آیات ...فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ 3 و ...لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ... ؛ (2)

در این صورت،آیه بر وجود زمینه شرک و بت پرستی در پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دلالت ندارد.

ص:128


1- (2) .مدّثر،آیه 5.
2- (4) .زمر،آیه65.

اما اگر به معنای پلیدی و قذارت باشد،پلیدی ها دو قسم اند:مادّی و معنوی و احتمال دارد مراد پلیدی مادّی باشد؛چنان که در روایات آمده است:ابوجهل به یکی از مشرکان دستور داد شکمبه گوسفند به حضرت بپاشد و او این کار را انجام داد و خداوند به پیامبر اکرم فرمان می دهد لباسش را از این آلودگی ها پاک سازد.

حال اگر مراد پلیدی معنوی باشد،یعنی از صفات مذموم دوری کن که این تعلیم به امت است با مخاطب قرار دادن پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله و دلالتی بر مشرک بودن پیامبر قبل از بعثت ندارد.

اما اگر رجز به معنای بت باشد نیز نمی توان از آن استفاده کرد که پیامبر قبل از بعثت مشرک بوده است؛چه این که این آیات در زمانی نازل شده است که ایشان با تمام وجود با بت و بت پرستان مبارزه می کرده است و معنا ندارد در این دوره خداوند بگوید:از بت پرهیز کن.

ج) ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإِیمانُ

آیه دیگر مورد استناد مستشرقان که موهم مؤمن نبودن پیامبر قبل از بعثت است،آیه 52 سوره شوری است: وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ؛

همان گونه(که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم)بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم.تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست(و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ولی ما آن را نوری قرار دادیم که با آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم؛و مسلّماً تو به سوی راه راست هدایت می کنی.

این آیه درصدد ردّ سخن کسانی است که می گفتند:قرآن سخنی است که بشر به پیامبر آموخته است یا می گفتند:ساخته ذهن پیامبر است.به این شبهه در آیات دیگر نیز اشاره شده است:

ص:129

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ* وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ؛ 1

بگو آن را روح القدس از جانب پروردگارت به حق نازل کرده است تا افراد با ایمان را ثابت قدم گرداند،و هدایت و بشارتی است برای عموم مسلمین.ما می دانیم آنها می گویند:این آیات را بشری به او می آموزد؛در حالی که زبان کسی که این ها را به او نسبت می دهند،عجمی است،ولی این(قرآن)زبان عربی آشکار است.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً* وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً* قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً؛ 2

و کافران گفتند:این فقط دروغی است که او ساخته و گروهی او را بر این کار یاری داده اند.آنها(با این سخن)ظلم و دروغ بزرگی را مرتکب شدند.و گفتند:این همان افسانه های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده و هر صبح و شام بر او املا می شود.بگو:کسی آن را نازل کرده است که اسرار آسمان ها و زمین را می داند.او غفور و رحیم است.

بنابر این آیه کریمه در صدد بیان این است که قران کلام خداوند است: وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ... .همچنین این که دارایی پیامبر اکرم از علم و ایمان،از خداست و پیش تر نداشته است.

برخی دیگر از مفسران دراین باره چنین نوشته اند:

ص:130

تو پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودی،ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم.

این لطف خدا بود که شامل حال تو شد و این وحی آسمانی بر تو نازل گشت و ایمان به تمام محتوای آن پیدا کردی...بعضی از کج اندیشان چنین پنداشته اند که این جمله نشان می دهد پیامبر قبل از نبوت ایمان به خدا نداشت،در حالی که معنی آیه روشن است؛می گوید:«قبل از نزول قرآن،قرآن را نمی دانستی و به محتوا و تعلیمات آن آگاهی و ایمان نداشتی».این تعبیر هیچ منافاتی با اعتقاد توحیدی پیامبر و معرفت عالی او و آشنایی اش به اصول عبادت و بندگی او ندارد.خلاصه،عدم آگاهی به محتوای قرآن مطلبی است و عدم معرفة الله مطلب دیگر.

زندگی شخص پیامبر قبل از دوران نبوت نیز گواه زنده این معنی است.امیر مؤمنان علی علیه السّلام می فرماید:«ولقد قرن الله به صلّی الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته،یسلک به طریق المکارم ومحاسن اخلاق العالم لیله ونهاره»؛از همان زمان که رسول خدا از شیر باز گرفته شد،خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگانش را با او قرین ساخت تا شب و روز وی را به راه های مکارم و طرق اخلاق نیک سوق دهد. (1)

د) ما کُنْتَ تَرْجُوا...

آیه دیگری که مشابه آیه پیشین است و مستشرقان آن بر عدم ایمان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله قبل از بعثت استناد کرده اند،آیه 86 سوره قصص است:

وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلاّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ؛

تو هرگز امید نداشتی که این کتاب آسمانی به تو القا گردد،ولی رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد.اکنون که چنین است،هرگز از کافران پشتیبانی مکن.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:

ص:131


1- (1) .تفسیر نمونه،ج20،ص505.

معنای آیه این است:خدا تو را به سوی معاد و آن چه آرزویش داشتی برمی گرداند؛همان طور که قرآن را بر تو نازل کرد،با این که هیچ انتظارش را نداشتی.

بعضی از مفسرین گفته اند:آیه مورد بحث ربطی به وعده قبلی ندارد و جمله ای است ابتدایی که نعمت خدا را به یاد رسول خدا صلّی الله علیه و آله می اندازد.

این وجه اخیر هم وجه خوبی است.به این بیان که بگوییم:بعد از آن که خدای تعالی آن جناب را وعده داد که به معاد برگرداند و در آن معاد یادش بلند شود و دعوتش از همه ادیان بیشتر پیشرفت کند و دینش عالم گیر شود،اینک در این آیه آن روشی را که بر وی لازم است پیش بگیرد و در آن جد و جهد و مراقبت کند،برایش ترسیم می کند و می فهماند که کتاب نازل کردن بر تو یک امر عادی مانند سایر حوادث عادی نیست که کسی قبلا امیدوار آن و در انتظارش بوده باشد،بلکه رحمتی است خاصه از ناحیه خدای تعالی و همان وعده ای است که در آیه إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ... داده بود؛پس بر آن جناب واجب است که در قبال این نعمت و نعمت پیشرفت دینش و رسیدن آن به نهایتی که لازم بود برسد،کفار را یاری و اطاعت نکند و همواره به سوی پروردگار خویش بخواند و خود از مشرکین نباشد؛یعنی با خدا هیچ خدای دیگر را نخواند.

جمله ...إِلاّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ... استثنایی است منقطع و معنایش این است:لیکن رحمتی از پروردگارت به تو القا شده،نه یک امر عادی که نظیرش توقع برود.

و جمله ...فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ تفریعی است بر جمله ...إِلاّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ... و معنایش این است:وقتی القاء قرآن به تو رحمتی بود از پروردگارت که مافوق انتظارت بود که به شخص تو اختصاص داده،پس از کفار بیزاری جوی و معین و یاور آنان مباش. (1)

بنابر این،آیه شریفه نیز ارتباطی به ایمان و عدم ایمان پیامبر قبل از بعثت ندارد.

ص:132


1- (1) .المیزان فی تفسیر القرآن،ج16،ص88.

3-شواهد تاریخی موحّد بودن پیامبر(قبل از بعثت)

اشاره

منابع روایی و تاریخی،نه تنها مشارکت پیامبر در رفتارها و سلوک مشرکانه هم عصرانش را تأیید نکرده اند بلکه اخبار انزجار پیامبر از بت ها و باورهای مشرکانه را منعکس نموده اند.

در این جا نمونه هایی از گزارش های تاریخی در این باره را ارائه می کنیم.

الف)برائت از بت ها

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از بت ها بیزار بوده است.در این باره مواردی در تاریخ گزارش شده است:

1.پیامبر در سه سالگی از حلیمه(مادر رضاعی اش)پرسید:چرا در روز برادرانم را نمی بینم؟او پاسخ داد:آنان روزها شترها را به چرا می برند.اگر تو هم نیز مایل باشی،می توانی با آنان بروی.حضرت پذیرفت.فردا صبح هنگامی که می خواست از خانه خارج شود،حلیمه او را روغن مالید و به چشمان مبارکش سرمه کشید و گردن بندی که در آن حرزی یمانی بود،به گردنش آویخت.پیامبر آن را از گردن بیرون آورد و فرمود:من به این گردن بند نیاز ندارم؛با من کسی هست که مرا حفظ می کند. (1)

2.در سفر نخست پیامبر به شام.بحیرا،راهب مسیحی،به حضرت گفت:ای جوان!تو را به حق لات و عزی سوگند می دهم،از آن چه می پرسم مرا پاسخ دهی.پیامبر فرمود:به لات و عزی از من چیزی طلب نکن زیرا نزد من چیزی مبغوض تر از آنها نیست.راهب گفت:تو را سوگند می دهم به خداوند،مرا از

ص:133


1- (1) .کازروتی،المنتقی،الباب الثانی من القسم الثانی و بحارالانوار،ج15،ص392.

آن چه می پرسم پاسخ ده.حضرت فرمود:از هر چه می خواهی بپرس. (1)

همچنین برخی از کتب تاریخی و روایی نقل کرده اند:پیامبر اکرم در سفر دومی که برای تجارت با اموال خدیجه به شام رفته بود،با مردی درباره کالایی که خریده بود،اختلاف پیدا کرد.او به حضرت گفت:به لات و عزی قسم بخور.

پیامبر فرمود:من هرگز به آنها سوگند نخورده ام و همواره از آنها اعراض کرده ام.(در روایت دیگری نقل شده است که حضرت فرمود:عرب کلامی به من نگفته است که برای من از این سخن سنگین تر باشد).

آن مرد گفت:حرف،حرف توست و حق با توست.سپس رو به«میسره»غلام خدیجه کرد و گفت:سوگند به خدا او پیامبر است! (2)

ب)عبادت خدا قبل از بعثت

مورخان اتفاق نظر دارند که پیامبر قبل از بعثت چند ماه از سال را در غار حرا به عبادت می پرداخت.امیرمؤمنان علی علیه السّلام دراین باره می فرماید:

«ولقد کان یجاورُ فی کلِّ سنة بحراء،فأراه ولایراهُ غیری»؛ (3)هر سال مدتی در کوه حرا ساکن می شد و جز من کسی او را نمی دید.

همچنین در وصف این دوره از حیات پیامبر می فرماید:

«ولقد قرَن اللّهُ به صلّی الله علیه و آله من لدُنْ أن کان فطیماً أعظم مَلک من ملائکته یسلک به طریق المکارم ومحاسنَ أخلاق العالم،لیله ونهاره»؛ (4)از همان زمان که رسول خدا از

ص:134


1- (1) .الطبقات الکبری،ج1،ص154 و السیرة النبویة،ج1،ص182.
2- (2) .الطبقات الکبری،ج1،ص156 و بحار الانوار،ج16،ص18.
3- (3) .نهج البلاغه،خطبه192.
4- (4) .همان.

شیر بازگرفته شد،خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگانش را با او قرین ساخت تا شب و روز وی را به راه مکارم و زیبایی های اخلاق سوق دهد.

نیز در گزارش های تاریخی آمده است که پیامبر پیش از بعثت بارها حج گزارد و مناسک آن را دور از چشم قریش به شکل صحیح(نه مانند مشرکان)انجام می داد.

امام صادق علیه السّلام می فرماید:«حجَّ رسولُ اللّه صلّی الله علیه و آله عشر حجَّات مُستتراً فی کُلِّها (1)[و فی روایة]عشرین حجة»؛ (2)رسول خدا صلّی الله علیه و آله ده حج(و در روایتی:بیست حج)به طور پنهانی(دور از چشم مشرکان)انجام داد.

دلیل این پنهان کاری آن بوده است که پیامبر نمی خواسته مانند قریش مناسک حج و عمره را انجام دهد. (3)

این وقایع که شمار آنها کم نیست،بهترین دلیل بر ایمان پیامبر اکرم قبل از بعثت است.مگر ممکن است کسی که فرشتگان الهی از او مراقبت می کنند،از مسیر حق خارج شود و به جای بندگی خداوند بت پرستی کند!

نکته دیگر آن که پیامبر اسلام برترین پیامبر الهی بوده است و به تصریح قرآن کریم برخی از پیامبران در کودکی به نبوت رسیده اند.چگونه ممکن است پیامبر اعظم نه تنها به آن مقام نرسیده،بلکه مشرک بوده باشد!

قرآن کریم درباره حضرت یحیی بن زکریا می فرماید: یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا . (4)و درباره عیسی بن مریم می فرماید: قالَ إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ

ص:135


1- (1) .وسائل الشیعة،ج8،ص88،أبواب وجوب الحج.
2- (2) .همان.
3- (3) .سیدالمرسلین،ج1،ص84.
4- (4) .مریم،آیه12.

اَلْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا* وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا . (1)

حضرت عیسی در گهواره اصول و فروع دینش را برای مردم بیان کرد.چگونه ممکن است پیامبر اعظم تا چهل سالگی به خداوند ایمان نداشته باشد!

برای تکمیل این بحث،سخن برخی مورخان جالب توجه است.ابن هشام می گوید:

عبیدبن عمیرگوید:رسم رسول خدا صلّی الله علیه و آله چنان بود که هر سال یک ماه در غار کوه حرا معتکف می شد.این کار را افراد اهل عبادت خداوند در زمان جاهلیت انجام می دادند.

در این یک ماه،آن حضرت مجاورت کوه حرا را برمی گزید و به مستمندان و مساکینی که آن جا به نزدش می رفتند،غذا می داد.پس از پایان یک ماه به شهر مکه بازمی گشت و نخست کنار کعبه می رفت و هفت بار یا بیشتر دور آن طواف می کرد،سپس به خانه خویش می رفت.

تا سالی که به رسالت مبعوث شد،طبق معمول همه ساله ماه رمضان بود که برای اعتکاف و عبادت با اهل خانه خود به سوی حرا کوچ می کرد.و همچنان تا شبی که خدای تعالی او را به رسالت گرامی داشت،به عبادت مشغول بود.در آن شب جبرئیل بر او نازل شد. (2)

علامه مجلسی می نویسد:

در روایات بسیاری وارد شده است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله همواره طواف می کرد و در حرا خداوند را عبادت می نمود.و نقل شده است حضرت هنگام غذا خوردن آداب خاصی را مانند حمد خداوند و امور دیگر را رعایت می کرد.علاوه بر این ها چگونه قابل قبول است که خداوند چهل سال برترین پیامبر خود را بدون عبادت به حال خود رها کند! (3)

ص:136


1- (1) .مریم،آیه30 و31.
2- (2) .السیرة النبویة،ج1،ص236.
3- (3) .بحارالانوار،ج18،ص280.

نویسندگان صحاح شش گانه نیز به این مطلب تصریح کرده اند که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله هر سال مدتی در حرا خلوت می کرد و به عبادت می پرداخت. (1)

بنابر این،ایمان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله قبل از بعثت از امور مسلم است و شبهه ای در آن نیست.

4-ضعیف بودن قراین ارائه شده

نویسندگان مقاله«محمد صلّی الله علیه و آله پیامبر اسلام»برای تأیید ادعای خود درباره دین پیامبر قبل از بعثت،دو قرینه تاریخی ارائه کرده اند.الف:پیامبر صلّی الله علیه و آله نام مشرکانه«عبد مناف»را بر یکی از پسرانش نهاد.ب:دو تن از دخترانش را به ازدواج دو تن از پسران عمویش عبدالعزی(ابولهب)که از مدافعان سرسخت شرک بود درآورد.

در پاسخ به نکته نخست باید گفت" بیشتر مورّخان و نسب شناسانی که در سیره نگاری و علم انساب پیشرو بوده اند،این مطلب را تأیید نکردند که پیامبر اسامی شرک آلودی را برای فرزندانش برگزیده باشد؛تنها ابن حزم اندلسی در روایتی مرسل یادآور می شود که پیامبر در عصر جاهلی دو فرزند با اسامی پیش گفته داشته است.

افزون بر این،صالحی شامی در کتاب سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد و همه روایات مربوط به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را گردآوری،فهرست بندی و بررسی کرده است. (2)

وی پس از بررسی روایات این روایت که پیامبر فرزندانی با نام عبد مناف و

ص:137


1- (1) .صحیح بخاری،ج1،ص2؛مسند احمد،ج6،حدیث233.
2- (2) .صالحی شامی،سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد،ج11،ص16.

یا عبدالعزی داشته است را ضعیف می داند و می نویسد:هیچ یک از راویان ثقه این گزارش را تأیید نکرده اند. (1)همچنین ذهبی در المیزان،و الحافظ در کتاب اللسان و مقریزی در کتاب الدمتاع این روایت را مخدوشش می دانند. (2)

درباره ازدواج دختران پیامبر با دو تن از پسران عمویش،باید یادآور شد که تزویج دختران برای فرزندان ابولهب،هرگز به معنای همرأیی پیامبر صلّی الله علیه و آله با بینش مشرکانه وی نیست؛زیرا بیش از بعثت،مرز میان شرک و یکتاپرستی به گونه ای که پس از بعثت مطرح شد،نبود.ضمناً علامه سید جفعر مرتضی عاملی با تحقیقات گسترده ثابت کرده است که پیامبر اکرم دختری جز فاطمه علیها السّلام نداشته است و افرادی که به نام دختران پیامبر صلّی الله علیه و آله معرفی می شوند دختران خواهر حضرت خدیجه و پرورش های پیامبر هستند. (3)

شریعت پیامبر قبل از بعثت

(4)

از آن چه گذشت روشن شد که پیامبر پیش از بعثت،مؤمن و موحد بوده است.اما در این که ایشان پیش از رسالت پیرو شریعت یکی از پیامبران پیش از خود بوده است یا خیر،به شریعت نوح،ابراهیم یا عیسی ایمان داشته یا شریعت دیگری و یا اساساً پیرو هیچ شریعتی نبوده است،دانشمندان مسلمان اختلاف نظر دارند. (5)عبدالجبار،غزالی و سید مرتضی در این باره توقف کرده و نظری نداده اند.

ص:138


1- (1) .همان،ص18.
2- (2) .ر.ک:همان،ص17.
3- (3) .عاملی،سید جعفر مرتضی،الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،ج2،ص210-220.
4- (4) .جهت اطلاعات در این زمینه ر.ک:الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،ج2،ص195-198و تاریخ تحقیقی اسلام،یوسفی غروی،ج1،ص302-307.
5- (5) .تاریخ الخمیس،ج1،ص254.

علامه مجلسی بر اساس روایات،معتقد است که پیامبر پیش از بعثت،و از همان ابتدای کودکی پیامبر مؤید به روح القدس؛ (1)بود و فرشته با او سخن می گفت و او صدای فرشته را می شنید و او را در خواب می دید.پس از گذشت چهل سال از عمرش به رسالت مبعوث شد:فرشته آشکارا با او سخن گفت و قرآن بر او فرود آمد و به تبلیغ مأمور شد.مجلسی تأکید دارد که این مطلب از آثار معتبر و اخبار مستفیض (2)برایش حاصل شده است. (3)

برای اثبات نبوت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله از سنین خردسالی به آیات قرآن نیز استدلال کرده اند که از زبان عیسی بن مریم می فرماید: قالَ إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا* وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا ؛ (4)منم بنده خدا،به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است؛و هر جا که باشم،مرا با برکت ساخته و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است.

خداوند متعال درباره یحیی علیه السّلام نیز می فرماید: ...وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا ؛ (5)و از کودکی به او نبوت دادیم.

اگر به این آیات،اخبار فراوانی را بیفزاییم که در میان آنها اخبار صحیح نیز هست-همانند روایت«یزید کناسی»در کافی که می گوید:«خداوند به هیچ پیامبری فضیلت و کرامت و معجزه ای اعطا نفرمود،مگر آن را به پیامبر اسلام عطا

ص:139


1- (1) .مقصود از روح القدس جبرئیل است چنان که در آیه 102 سوره نحل«نزّله روح القدس»منظور از روح القدس جبرئیل می باشد.
2- (2) .خبر مستفیض به خبری گفته می شود که از نظر اعتبار به حدّ تواتر نرسیده باشد اما راویان آن متعدد باشند.
3- (3) .بحارالانوار،ص 278 و279.
4- (4) .مریم،آیه30-31.
5- (5) .مریم،آیه12.

کرد-به این نتیجه می رسیم که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در خردسالی از سوی خداوند متعال به«نبوت»رسید. (1)سپس در چهل سالگی برای همه مردم به«رسالت»مبعوث شد. (2)

به هر روی باید این روایات به اثبات برسد تا بتوان مطابق مضمون آن بر نبوت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله از سنین خردسالی استدلال کرد.البته این در صورتی است که دلالت آن قطعی و نهایی باشد.

البته این نکته قابل یادآوری است که علامه امینی همانند علامه مجلسی رحمه الله به این روایت استدلال نموده که حضرت محمد صلّی الله علیه و آله زمانی پیامبر بود که آدم هنوز خلق نشده بود.وی این روایت را از چندین منبع غیرشیعی آورده است. (3)

ص:140


1- (1) .بحارالانوار،ج1،ص278 و279.
2- (2) .همان،277-281.
3- (3) .الغدیر،ج9،ص287.

7-بررسی دیدگاه مستشرقان درباره درس ناخواندگی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله

درآمد

یکی از ویژگی های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله که مؤید فرستاده شدن او از جانب خداوند و مورد عنایت خدا بودن است،این است که او بدون سواد خواندن و نوشتن سخنانی می گفت که هیچ کس نمی توانست مانند آن را بیاورد.این حقیقتی است که مسلمانان بر اساس آیات قرآن و روایات اهل بیت و منابع تاریخی به آن معتقدند؛اما مستشرقان در مورد این که پیامبر خواندن و نوشتن می دانست یا خیر،پاسخ های متفاوتی داده اند.برخی همانند دانشمندان مسلمان«امی بودن»پیامبر اکرم را قبول دارند و برخی دیگر در صدد توجیه واژه«امی»برآمده و درس ناخواندگی حضرت را نپذیرفته اند.

در این جا دلایل و شواهد خاورشناسانی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را توانا بر خواندن و نوشتن می دانند،بررسی و نقد می کنیم و سخن موافقان را به عنوان مؤید دیدگاه دانشمندان مسلمان می آوریم.

ص:141

سخنان مستشرقان درباره درس ناخواندگی پیامبر

مستشرقانی که به درس ناخواندگی پیامبر باور ندارند،دلایلی ارائه کرده اند که در این جا دو مورد از آنها را که نسبت به این دلایل فراگیر است،مرور می کنیم.

اف.بول و همکارانش در دایرة المعارف اسلام(لیدن)دراین باره می نویسند:

در قرآن،عقاید دینی نوینی که محمد اعلام کرد،با اهل کتاب پیوند دارد که این تعبیر(اهل کتاب)اشاره به جوامع یهودی و مسیحی دارد.قرآن بارها تأکید ورزیده است که بین آموزه هایش با تعالیم یهود و مسیحیت توافق وجود دارد و این تأکیدها نشان می دهد که محمد از پیوند بین آنها آگاه بوده است.در یک عبارت مهم-یعنی آیه 94 سوره یونس-قرآن حتی مخالفان محمد را به مبارزه می طلبد که به اهل کتاب رجوع کنند تا شواهد محکمی بر صدق پیام وی بیابند:اگر شما درباره آن چه وحی کرده ایم تردید دارید،از آنان که پیش از شما«کتاب»را خوانده اند بپرسید.طی سال های حضور محمد در مکه کاملاً روشن است که وی در فکر بنانهادن دین جدیدی نبود؛وظیفه او تنها إنذار بود؛ (1)یعنی وظیفه داشت اعراب را که قبلاً پیامبری بر آنان فرستاده نشده بود،از نزدیک شدن روز جزا آگاه سازد. (2)این انذار که قبلاً به طور مستقیم به اعراب ارائه نشده بود،اکنون به منزله یک قرائت عربی روشن(قرآن عربی)اعلام می شد تا امت محمد از خشم الهی نجات یابند.بنابراین یهودیان و مسیحیان باید واقعیت تبلیغ او را تصدیق کنند. (3)زیرا همین وحی قبلاً برای آنان نیز نازل شده بود.

ص:142


1- (1) .ذاریات،آیه50؛مدثر،آیه2؛نازعات،آیه45؛عبس،آیه11؛غاشیة آیه21 و آیات بعد.
2- (2) .انعام آیه157؛قصص،آیه46؛سجده،آیه3؛سباء،آیه44؛یس،آیه6.
3- (3) .یونس،آیه94؛نحل،آیه43؛انبیاء،آیه7؛شعراء،آیه197؛قصص،آیه52 و غیره.

در این بستر است که معنای واژه امّی-که غالبا مورد بحث است-به بهترین شکل فهمیده می شود.این واژه آن گونه که در آیه 157 سوره اعراف درباره محمد به کار رفته ظاهراً به معنای«کسی که قبلا کتاب خدا به او ارائه نشده»و نقطه مقابل«اهل کتاب»است؛یعنی کسانی که نسخه هایی از کتاب خدا(کتاب الله)را به زبان خودشان داشتند.محمد صرفا تا پیش از تهیه نسخه مکتوب برای امتش (1)پیامبری امّی بود.این تفسیر تأثیری بر مسئله توانایی یا عدم توانایی خواندن و نوشتن محمد ندارد؛جز این که بگوییم واژه مزبور احتمالا به طور تلویحی به معنای عدم توانایی او بر خواندن کتب مقدس یهودیان و مسیحیان بوده است.وی در مقام یک بازرگان حتما تا اندازه ای دانشِ خواندن و نوشتن عربی داشته است.در یک متن کلیدی درباره این مسئله-یعنی آیات 5 تا 6 سوره فرقان-از مخالفان محمد نقل می شود که می گویند:«او داستان هایی از قدما نگاشته است(اکْتَتَبَ)که صبح و شام بر او خوانده می شوند»و قرآن این اتهام را انکار نمی کند؛ (2)اما صرفا تأکید دارد که آن چه محمد تلاوت می کند،از سوی خداوند الهام شده است.تنها بعدها در محافل متکلمان،واژه امّی معنای رایج کنونی(بی سواد)را یافت تا شاهدی باشد از کتاب مقدس بر آموزه معجزه محمد در دریافت وحی خداوند از طریق جبرئیل. (3)

رژی بلاشر(19001973)خاورشناس فرانسوی و صاحب تألیفاتی چون در آستانه قرآن،درآمدی بر قرآن،ترجمه قرآن به ترتیب موجود و ترجمه قرآن به ترتیب نزول است.او در کتاب در آستانه قرآن درباره این که آیا پیامبر با خواندن و نوشتن آشنا بوده یا نه،می نویسد:

ص:143


1- (1) .دائرة المعارف اسلام،لیدن،مدخل القرآن،ص 403 و404.
2- (2) .در آیه 6 سوره فرقان.
3- (3) .تصویر پیامبر در دائرة المعارف اسلام،ص54.

امروز دیدگاه ثابت میان مسلمانان این است که محمد هرگز با خواندن و نوشتن آشنایی نداشت.سپس تأکید می کند که این دیدگاه.بر خبری قدیمی تکیه دارد که در علم تفسیر رواج یافته است و تعبیر«النبی الامی»،را به معنای«فردی که ناتوان از خواندن و نوشتن است»بر می گرداند. (1)

او در ادامه می نویسد:

واژه«امیین»در آیه دوم سوره جمعه هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ و بسیاری از آیات دیگر،به معنای«عرب های مشرک»می باشد که برخلاف یهودیان و نصاری از وحی بی بهره بودند؛به همین دلیل در جهل و ناآگاهی نسبت به شریعت خداوند به سر می بردند.

او معتقد است که اخبار فراوانی در تفسیر طبری هست که به ابن عباس نسبت داده شده است و این معنا را تأیید می کند.سپس نتیجه می گیرد که«النبی الامی»به معنای پیامبر جاهل و بی سواد نیست؛بلکه به معنای پیامبر بت پرستان است.بلاشر تصریح می کند که صفت«امّی»از واژه عربی«امه»مشتق شده است و به قطع،به واژه عبری«امت ها عولام»؛یعنی«امم العالم»(امت های جهان)،به معنای بت پرستانی که یهود و نصاری آنها را می شناسند،بازمی گردد.

بلاشر با استناد به خبر«صلح حدیبیه»و«اخبار وصیت»،پیامبر را پیش از بعثت توانا بر خواندن و نوشتن معرفی می کند:

در خبر حدیبیه آمده است که پیامبر و سهیل،فرستاده مکه،پیمانی بستند.وقتی کاتبش را فرا خواند و شروع به املای «بسم الله الرحمن الرحیم» کرد،سهیل همان لحظه پیامبر را آگاه کرد و گفت:همان گونه که قبلاً می نوشتی،بنویس و بنویس «باسمک اللهم» .

ص:144


1- (1) .شاهین،تاریخ القرآن،ص 248.

بلاشر با استناد به این سخن نتیجه می گیرد که سهیل به برخی نوشته هایی که محمد پیش از هجرت از مکه و چه بسا پیش از بعثت،به دست خویش می نوشت،اشاره می کند و در ادامه می گوید:

مهم تر از این مطلب،مجموعه اخباری است که پیامبر در حال احتضار،استخوان شانه شتر یا تکه پوستی یا مرکبی خواست تا وصیت سیاسی خودرا بنویسند. (1)

سومین دلیل بلاشر،اصطلاحات تجاری بسیاری است که در قرآن یافت می شود.او بر این باور است که چون پیامبر در آغاز حساب دار خدیجه بود،پس بی گمان می توانست محاسبات خود را روی کاغذ بیاورد و با خواندن و نوشتن ناآشنا نبود.علاوه بر این،ادله ای در دست است که بر اساس عده ای از خاندان پیغمبر و وابستگان او مانند ابوطالب،عموی پیامبر و علی بن ابی طالب پسر عمویش از خواندن و نوشتن بی نصیب نبودند.بلاشر پس از این مقدمات می نویسد:

قراین و شواهد موجود دلالت دارد که پیامبر با خواندن و نوشتن آشنا بود. (2)

نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان

اشاره

دلایلی که دائرة المعارف اسلام لیدن و آقای بلاشر درباره توانایی پیامبر بر خواندن و نوشتن(امی نبودن پیامبر)ارائه کرده اند،در یک دسته بندی کلی عبارتند از:

1.واژه«امّی»بر ناتوانی پیامبر از خواندن و نوشتن دلالت نمی کند.

ص:145


1- (1) .در آستانه قرآن،بلاشر،ص10-21.
2- (2) .همان،ص59.

2.عقاید دینی که حضرت محمد صلّی الله علیه و آله اعلام کرد،با آموزه های اهل کتاب پیوند دارد.این پیوند نشان دهنده آن است که ایشان خواندن و نوشتن می دانسته است.

3.پیامبر در جایگاه یک بازرگان حتما به اندازه ای از دانش خواندن و نوشتن عربی آگاه بوده است.

4.شواهدی از تاریخ برای ادعای خود ارائه کرده اند که بیانگر توانایی حضرت بر خواندن و نوشتن است.

الف)تفسیر نادرست واژه«امّی»

اشاره

ابتدا باید گفت:مستشرقان واژه«امّی»را برخلاف لغت شناسان و مفسران معنا کرده اند.برای روشن شدن این نکته معنای این واژه را از نظر لغویان و مفسران مرور می کنیم:

واژه امی-منسوب به امّ-در قرآن کریم و به عنوان یکی از ویژگی ها و صفات پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله دو بار به صورت مفرد ذکر شده است. (1)جمع این واژه به صورت«امّیون»یک بار درباره قوم یهود آمده (2)و سه بار به گونه«امیین»راجع به اعراب و بت پرستان به کار رفته است. (3)ابن فارس می گوید:

این واژه در اصل یک معنا دارد که از آن چهار معنای نزدیک به هم:اصل،مرجع،جماعت و دین متفرع می شود. (4)

ص:146


1- (1) .اعراف،آیه157 و158.
2- (2) .بقره،آیه78.
3- (3) .آل عمران آیه20 و57؛جمعه،آیه2.
4- (4) .ابن فارس،مقاییس اللغة،ج1،ص21.

شیخ طبرسی درباره ریشه این واژه می نویسد:

امّی کسی است که ناآشنا به نوشتن است.چنین کسی را به یکی از چند دلیل امّی می نامند:واژه امّی از امت به معنای خلقت گرفته شده باشد؛یعنی کسی که بر خلقت و طبیعت اصلی خود باقی است.دوم مأخوذ از امّت به معنای جماعت باشد؛یعنی فردی که همچون توده مردم با نوشتن سروکار ندارد.سوم برگرفته از«امّ»باشد؛یعنی کسی که به همان حالت و طبیعت که از مادر زاییده شده،باقی مانده است. (1)

راغب اصفهانی می نویسد:

امّی کسی است که نمی نویسد و نمی خواند.قطربی می گوید:امّی از امّیه به معنای غفلت و نادانی گرفته شده است.بنابراین در مورد کسی که شناخت و معرفتی اندک دارد،واژه امّی را به کار می برند؛امّا این که چرا پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله را امّی نامیده اند،به اعتقاد برخی وی مانند توده مردم،اهل نوشتن نبود.به نظر عده ای دیگر حضرت نمی نوشت و از روی کتابی نمی خواند و این فضیلتی برای او شمرده می شود.زیرا پیامبر با توجه به حفظ قرآن و تضمینی که خداوند در مورد قرائت او داده بود، (2)نیازی به کتابت و قرائت از روی کتاب نداشت.برخی دیگر هم معتقدند امّی منسوب به امّ القری است؛یعنی اهل مکه. (3)

علامه طباطبایی می فرماید:

امّی منسوب به امّ است؛یعنی فردی که نمی خواند و نمی نویسد.در حقیقت دلسوزی و مهربانی مادر نسبت به چنین فردی مانع از آن می شود که کودک خود را برای آموزش و تربیت نزد معلم بفرستد و فقط خودش او را تربیت می کند. (4)

قاسمی نیز امّی را این گونه تفسیر می کند.

ص:147


1- (1) .طبرسی،مجمع البیان،ج1،ص144.
2- (2) . سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی، اعلی،آیه6.
3- (3) .مفردات فی غریب القرآن،راغب،ماده امّ.
4- (4) .المیزان فی تفسیر القرآن،ج1،ص215.
واژه امّی در آیات و تفاسیر

در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که بر امی بودن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دلالت می کنند.در این جا تفسیر مفسران را درباره آنها نقل می کنیم:

1. اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ ؛ (1)«(همان)کسانی که از فرستاده خدا،پیامبر درس نخوانده پیروی می کنند؛آن که(صفات)او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می یابند....

بیشتر مفسران در تفسیر این آیه نوشته اند:

امّی از ماده«امّ»به معنای مادر یا امت به معنی جمعیت گرفته شده است.ازاین رو برخی آن را به معنی درس نخوانده و استادندیده می دانند؛یعنی کسی که به همان حالت تولد از مادر باقی مانده است.برخی هم آن را به معنی کسی می دانند که از میان امت و توده مردم برخاسته است؛نه از میان اشراف،مرفهان و جباران.و عده ای به مناسبت این که مکه را«امّ القری»می گویند،این واژه را مرادف مکّی دانسته اند.البته هیچ مانعی ندارد که این واژه اشاره به هر سه مفهوم باشد. (2)

آیة الله جوادی آملی می نویسد:

این واژه کنایه از آن است که آن حضرت با این که مکتب نرفته و درس نخوانده،آموزگار صد مدرس شد وگرنه خود این صفت نشان کمال نیست. (3)

2. هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ ؛ (4)او کسی است که در میان

ص:148


1- (1) .اعراف،آیه157.
2- (2) .تفسیر نمونه،ج 6،ص 396-397.
3- (3) .جوادی آملی،تفسیر تسنیم،ج5،ص299.
4- (4) .جمعه،آیه2.

درس ناخواندگان فرستاده ای از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان می خواند[و پیروی می کند]و رشدشان می دهد[و پاکشان می گرداند]و کتاب[خدا]و فرزانگی را به آنان می آموزد؛درحالی که قطعاً از پیش در گمراهی آشکاری بودند.

علامه طباطبایی«امّیین»را به معنای کسانی می داند که نمی خواندند و نمی نوشتند (1)منظور از این افراد قوم عرب است.طوسی و طبرسی همین مفهوم را از مجاهد و قتاده نقل کرده اند. (2)

آیة الله مکارم این واژه را جمع امّی،به معنای«درس نخوانده»می داند و تأکید می کند که امّی منسوب به امّ است؛یعنی شخصی که مکتبی جز دامان مادرش ندیده است.ایشان نمی پذیرد که مراد از امّیین در این آیه اهل مکه باشند؛چرا که نه پیامبر اسلام تنها برای اهل مکه مبعوث شد و نه سوره جمعه در مکه نازل شده است. (3)

در میان مفسران اهل سنّت،طبری،فخر رازی و برخی دیگر گفته اند که مراد از این واژه قوم عرب است که نمی توانستند چیزی بخوانند یا بنویسند. (4)

3. وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ ؛ (5)و پیش از این(قرآن)هیچ کتابی نمی خواندی[و از آن پیروی نمی کردی]و با دست راستت آن را نمی نوشتی؛در صورتی که(اگر می خواندی و می نوشتی)

ص:149


1- (1) .المیزان فی تفسیر القرآن،ج19،ص455.
2- (2) .طوسی،التبیان،ج10،ص4؛طبرسی،مجمع البیان،ص284.
3- (3) .تفسیر نمونه،ج24،ص106.
4- (4) .فخر رازی،مفاتیح الغیب،ج30،ص538.
5- (5) .عنکبوت،آیه48.

حتماً باطل گرایان شک می کردند.

اکثر مفسران شیعی معتقدند منظور آیه این است که تو پیش از نزول قرآن نمی خواندی و نمی نوشتی؛زیرا اگر می خواندی و می نوشتی،آنان که در پی تشکیک در صحت وحیانی بودن قرآنند،با استناد به این پیشینه تو،درباره قرآن به شک می افتادند و می گفتند که این آیات ساخت توست. (1)برخی نیز می گویند:

مراد آیه این است که تو پیش از نزول قرآن نمی توانستی بخوانی یا بنویسی؛زیرا اگر می توانستی بخوانی و بنویسی،اهل باطل در صحت مطالب قرآن به شک می افتادند.

به عبارت دیگر،برخی از این آیه،نفی عادت پیامبر به خواندن و نوشتن،پیش از نزول قرآن را فهمیده اند و برخی نیز عدم توانایی ایشان بر این کار را برداشت کرده اند. (2)

فخر رازی می نویسد:

این یکی از معجزات پیامبر است که با آن که پیش از نزول قرآن کتابی نخوانده و چیزی ننوشته بود،این کتاب آسمانی پر محتوا را آورد. (3)

اکنون باید گفت:از تعاریف لغویان و مفسران درباره واژه امی بطلان برداشت مستشرقان از واژه امّی به خوبی روشن می شود.

ب)برداشت نادرست از گزارش های تاریخی

اشاره

بلاشر و نویسندگان دائرة المعارف اسلام دو گزارش تاریخی نقل کرده اند که گویای آگاهی رسول خدا صلّی الله علیه و آله از نوشتن است.گفتنی است که محتوای این دو

ص:150


1- (1) .فیض کاشانی،تفسیر صافی،ج4،ص119؛المیزان،ج 16،ص207.
2- (2) .طوسی،تبیان،ص216؛صفوة التفاسیر،شبّر،ص605.
3- (3) .مفاتیح الغیب،ج9،ص64.

روایت هیچ صراحتی ندارد که شخص پیامبر چیزی نوشته باشد.

اولین گزارش مربوط به«صلح حدیبیه»است.برای روشن شدن ماجرای این صلح آن را از زبان طبری نقل می کنیم.وی در تاریخ می نویسد:

وقتی متارکه حدیبیه پیش آمد،برای تنظیم پیمان متارکه،حضرت به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود که پیمان را بنویسد و فرمود:«بنویس بسم اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم»؛ولی سهیل بن عمرو،فرستاده قریش اعتراض کرد و بالاخره قرار شد که«بسمک اللهم»بنویسد.سپس پیامبر فرمود:«این است آن چه محمد رسول الله و سهیل بن عمرو موافقت کردند»؛ولی سهیل باز اعتراض کرد و گفت:«اگر ما گواهی می دادیم که تو رسول الله هستی،دیگر جنگ نمی کردیم.پس باید بنویسد محمد بن عبدالله».

پیغمبر به علی بن ابی طالب فرمود:اکتب هذا ما صالح علیه محمد بن عبدالله سهیل بن عمرو؛بنویس این عهدی است که محمد بن عبدالله با سهیل بن عمرو بسته است. (1)طبری در تفسیر خود می نویسد:پیامبر به علی علیه السّلام فرمود:محمد رسول الله را حذف کن و او حذف نکرد.رسول خدا صلّی الله علیه و آله نامه را گرفت و او نوشتن نمی دانست(لایحسن ان یکتب)و به جای رسول الله،محمد نوشت.... (2)

برخی از جمله«فکتب مکان رسول الله محمد بن عبدالله»(به جای رسول الله محمد بن عبدالله نوشت)،گمان برده اند که ضمیر فاعل در«کتب»خود رسول خداست؛در حالی که نویسنده صلح نامه،علی بن ابی طالب علیه السّلام بود.و کلام به اختصار آمده است.وقتی رسول الله صلّی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود آن را محو کند،علی علیه السّلام امتناع کرد.رسول الله صلّی الله علیه و آله نامه را گرفت و او نوشتن نمی دانست؛نه این که به خوبی نوشتن نمی دانست.«یحسن»در این جا به معنی«یعلم»است و

ص:151


1- (1) .طبری،تاریخ الامم و الملوک،ج2،ص281.
2- (2) .تفسیر طبری،ج2،ص282.

این حاوی نکته ادبی شایسته و پسندیده ای است که گوینده خواسته است علم را درباره پیغمبر نفی نکرده باشد؛چنان که در تفسیر آیه ...أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ... گفته اند:«اعلم کل شی خلقه».عرب بدین صورت ادب را رعایت می کرد و گاهی واژه ای را به جای واژه ای دیگر به کار می برد.پس معنای«لیس یحسن یکتب»چنین می شود:«لیس یعرف یکتب». (1)

به هر روی،بر اساس نظر علمای مسلمان در قضیه حدیبیه،کتابت رسول خدا به معنای املاء بر کاتب است؛یعنی پیامبر شخص دیگری را مأمور نوشتن کرد و این املا روش ویژه ایشان در طول حیات مبارکش بود.

ماجرای قلم و دوات

داستان قلم و دوات خواستن رسول خدا صلّی الله علیه و آله در بستر رحلت برای نوشتن مطلبی،در اخبار شیعه و سنی آمده است:حضرت هنگام شدت مرض موت فرمود:«دوات و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که پس از من گمراه نشوید».برخی جسارت کردند و گفتند:پیامبر هذیان می گوید.و هیاهویی شد و رسول خدا صلّی الله علیه و آله هم رنجیده خاطر شد و دستور داد حاضران از نزد او بروند. (2)این روایت دلالتی صریح بر توانایی پیامبر بر نوشتن دارد.

امام باید گفت:این ماجرا به هیچ وجه ادعای بلاشر را ثابت نمی کند؛زیرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله در حالات عادی هم کاغذ و قلم می خواست تا کاتبان وحی و نویسندگان،آیات و نامه های حضرت را بنویسند.چگونه می توان باور کرد که حضرت در چنان حالت بحرانی و احتضار می خواست خود نامه بنویسد،درحالی که درد چنین اجازه ای به وی نمی داد.

ص:152


1- (1) .همان،ص25.
2- (2) .همان،ج3،ص192.

به علاوه بلاشر می نویسد:در این لحظات،علی علیه السّلام،عمر و دیگران کنار بستر پیامبر حضور داشتند. (1)پس برحسب معمول باید آنها نوشتن را به عهده می گرفتند؛چنان که در حالات عادی نیز روش رسول خدا صلّی الله علیه و آله همین بود.

شواهد تاریخی عدم توانایی پیامبر بر خواندن و نوشتن

برخی از شواهد تاریخی نیز عدم توانایی پیامبر بر خواندن و نوشتن را تأیید می کنند.خلاصه ای از آنها را مرورمی کنیم:

در غزوه احد،عباس عموی پیامبر در مکه بود و چون ابوسفیان با لشکر خود به قصد جنگ با حضرت از مکه روانه مدینه شد،عباس به مردی از بنی غفار مزدی داد تا پنهانی راه ده روزه را در سه شب طی کند و نامه ای را به پیغمبر برساند.پیامبر در قبا بود و چون نامه عباس به او رسید،مهر از نامه برگرفت و آن را به ابی بن کعب داد تا بخواند.اُبی نامه را برای پیامبر خواند و رسول خدا صلّی الله علیه و آله از او خواست موضوع را پنهان دارد؛درصورتی که اگر ایشان خواندن می دانست،چنین نامه پنهانی را به دیگری نشان نمی داد. (2)

تمیم بن جراشه می گوید:در وفد ثقیف بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وارد شدیم تا اسلام بیاوریم.خواستیم نوشته ای بگیریم و در آن چند شرط بگنجانیم.ما می خواستیم ربا و زنا بر ما حلال باشد.با نوشته نزد پیغمبر رفتیم.ایشان به خواننده نامه گفت که بخوان.چون به واژه ربا رسید،فرمود:دستم را بر آن بگذار.پس دستش را بر آن نهاد و فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا و آن را پاک کرد. (3)

ص:153


1- (1) .مقدمه ای بر قرآن،ص11.
2- (2) .صحیح،بخاری،باب 17 و20.
3- (3) .ابن اثیر،أسد الغابة،ج1،ص257.

ج)برداشت نادرست از تشابه برخی معارف قرآن با تورات و انجیل

از تشابه برخی از معارف اسلام با تورات و انجیل نمی توان استفاده کرد که پیامبر توانایی خواندن و نوشتن داشته و آنها را از کتب مقدس اخذ کرده است؛بلکه این بدان جهت است که ادیان الهی از منشأ واحدی سرچشمه گرفته و قرآن کریم در امتداد کتب آسمانی دیگر و مکمل آنها است و پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله آخرین نفر از سلسله پیامبران است.از نظرگاه قرآن همه پیامبران مردم را به توحید و یگانه پرستی و معاد فرا می خواندند و از این جهت تفاوتی میان آنها نیست: ...لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ... . (1)

توضیح مطلب این که علت اشتراک مضامین قرآن با کتب آسمانی پیشین(نه تورات فعلی)این است که از دیدگاه قرآن پیام اصلی همه ادیان یک چیز بیش نیست و آن ایمان به خدا و تسلیم شدن در برابر اوست: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ... ؛ (2)در حقیقت دین نزد خدا اسلام است؛ قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ... ؛ (3)بگو:(من)نوآمدی از فرستادگان(خدا)نیستم؛ وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ...؛ 4 و به یقین،در هر امتی فرستاده ای برانگیختیم(تا بگوید)که خدا را بپرستید و از طغیان گر(ان و بت ها)دوری کنید؛ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ ؛ (4)و پیش از تو هیچ فرستاده ای را نفرستادیم،جز این که به او وحی کردیم که در حقیقت هیچ معبودی جز من نیست؛پس مرا پرستش کنید

ص:154


1- (1) .بقره،آیه285.
2- (2) .آل عمران،آیه19.
3- (3) .احقاف،آیه9.
4- (5) .انبیاء،آیه25.

.شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ... ؛برای شما مقرر کرد از دین،آن چه را که نوح را بدان سفارش کرد و آن چه به تو وحی کردیم و آن چه ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش کردیم،که دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید. (1)

نکته دوم این که کسانی که قرآن را برگرفته از عهد عتیق می دانند،منظورشان کدام کتاب است؟اگر منظور همان کتابی است که بر موسی نازل شد که آن کتاب هنگام نزول قرآن وجود خارجی نداشت تا ادعا کنند قرآن از آن تأثیر پذیرفته است و اگر منظورشان تورات فعلی است که نه نویسندگان آن مشخص است،نه اکثر پیروان آن به وحیانی بودن آن اعتقاد دارند و نه از تحریف و افسانه های خیالی و تعارض با عقل و علم مصون است (2)در این صورت چگونه قرآن با آن معانی والا و مضامین متعالی اش می شود برگرفته از چنین کتابی باشد!قرآنی که با علم،قلم،تربیت،تعلیم،خواندن و کرامت آغاز می شود (3)و در سراسر آیاتش انسان را به دانش،تفکر،تدبر،تعقل،تذکر و تفقه فرا می خواند،چگونه می تواند برگرفته از توراتی باشد که در صفحات آغازینش«شجره ممنوعه»را درخت علم و معرفت می داند؟! (4)قرآنی که روی سخنش با جهانیان است،چگونه می تواند از توراتی اقتباس شده باشد که هیچ دغدغه ای جز پیروزی و کام یابی بنی اسرائیل ندارد؟ (5)قرآن خود را مُهَیمِن بر کتب آسمانی می داند؛ (6)یعنی محافظ و مراقبی که سلطه و

ص:155


1- (1) .شوری،آیه13.
2- (2) .عبدالرحیم سلیمانی اردستانی،کتاب مقدس،ص56-64.
3- (3) .علق،آیه 1-5.
4- (4) .تورات،سفر پیدایش،ص16-17.
5- (5) .عبدالرحیم سلیمانی اردستانی،یهودیت،ص17 و22.
6- (6) .مائده،آیه48.

سیطره و اشراف دارد. (1)قرآن نه تنها به تورات و انجیل خدمت کرده است که بر یهودیان و مسیحیان عالم نیز منّت دارد.شیخ جعفر کاشف الغطاء معتقد است که اگر قرآن نازل نمی شد،نامی از یهودیت و مسیحیت بر روی زمین باقی نمی ماند. (2)

د)عدم ملازمه بین بازرگان بودن پیامبر و توانایی خواندن

اشاره

استنباط نویسندگان دائرة المعارف اسلام و بلاشر از این که چون پیامبر به تجارت می رفته،پس توانایی بر خواندن و نوشتن داشته است،اولا با دیگر گزارش های تاریخی سازگار نیست.

ثانیا ملازمه ای میان تاجر بودن و توانایی بر خواندن و نوشتن وجود ندارد.تاجر بودن نه دلیل بر توانایی نوشتن و خواندن است،نه دلیل بر ناتوانی.در عصر حاضر نیز تاجران بی سواد کم نیستند.

ثالثاً پیامبر در تاریخ اسلام به عنوان فردی تاجر شناخته نشده و جز چند مورد تجارت نکرده است.بنابراین استنباط مستشرقان دراین باره اشتباه است.در منابع تاریخی نیز خبری مبنی بر این که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله شخصا حساب و کتابی کرده باشد،نیامده است.

سخنان مستشرقان منصف درباره امی بودن پیامبر
اشاره

نظر عده ای از مستشرقان منصف در این باره موافق دیدگاه اندیشمندان مسلمان است.در این جا به اظهارات برخی از آنان اشاره می کنیم:

کُنستان ورژیل گیورگیو

ص:156


1- (1) .عبدالله جوادی آملی،قرآن در قرآن،ص290.
2- (2) .کشف الغطاء،ص39.

او درباره پیامبر می نویسد:

با این که امی بوده،در نخستین آیاتی که بر وی نازل شده است،صحبت از قلم و علم،یعنی نوشتن و فراگرفتن و آموزش دادن است.درهیچ یک از ادیان بزرگ این اندازه برای معرفت اهمیت قائل نشده اند وهیچ دینی را نمی توان یافت که در مبدأ آن،علم و معرفت این قدراهمیت داشته باشد.اگر محمد یک دانشمند بود،نزول این آیات در غار«حرا»حیرت تولید نمی کرد؛چون دانشمند قدر علم را می داند؛ولی او سواد نداشت و نزد هیچ آموزگاری درس نخوانده بود و فقط مثل اعراب بادیه می توانست به فصاحت و زیبایی کلام پی ببرد؛زیرا ادراک فصاحت جزء فطرت عرب بادیه به شمار می آمد.من به مسلمانان تهنیت می گویم که در مبدأ دین آنان کسب معرفت این قدر با اهمیت تلقی شده است. (1)

توماس کارلایل

او می گوید:

نباید این را فراموش کرد که آن روز خط و سواد در سرزمین عربستان تازه پیدا شده بود و محمد اصلا پیش کسی درس نخوانده بود.برای من بسیار روشن است که محمد خواندن و نوشتن را بلد نبود.او در این دنیا به جز آن چه به چشمانش می دید و دل او از گوشش تحویل می گرفت،چیز دیگری نداشت.من بر«امّی»بودن محمد به خدا قسم می خورم!آری،او از دنیا و علوم دنیا آن چه را که توانست با چشمش ببیند یا در آن صحرای وحشتناک عربستان با گوشش بشنود،چیز دیگری نداشت.و اطلاع نداشتن او از علوم قدیم و جدید آن دنیا صدمه و ضرری را متوجهش نمی کرد؛زیرا او احتیاجی به آموختن آنها نداشت و خودبه خود از همه آنها بی نیاز بود.محمد از افکار

ص:157


1- (1) .گیورگیو،محمد پیامبری که از نو باید شناخت،ترجمه:ذبیح الله منصوری،ص75.

هیچ کس استفاده نکرده و از معارف دیگران بهره برداری ننمود. (1)

ویل دورانت

این خاورشناس فرانسوی می نویسد:

در ظاهر به نظر می رسد که هیچ کسی در مکه به این نمی اندیشید که به حضرت محمد نوشتن و خواندن بیاموزد.در آن زمان،هنر نگارش و خواندن،به نظر عرب ها اهمیتی نداشت.از این رو در قبیله قریش بیش از هفده نفر خواندن و نوشتن نمی دانستند.معلوم نیست شخص حضرت چیزی نوشته باشد.او پس از نبوت نویسنده ویژه داشت.با این وجود،معروف ترین ومشهورترین کتاب عربی بر زبان او جاری شد و نکات ظریف امور گوناگون را بهتر از مردم آموزش دیده،می دانست. (2)

جان دیون پورت

این خاورشناس انگلیسی در کتاب عذر به پیش گاه محمد و قرآن می نویسد:

در مورد تحصیل و فراگیری دانش،آن گونه که در جهان رواج دارد،همگان معتقدند که حضرت درس نخواند و چیزی نیاموخت،مگر آن چه در قبیله قریش رواج داشت. (3)

آرمسترانگ

این خاورشناس آمریکایی می نویسد:

قرآن،محمد را«امی»یعنی بی سواد می خواند،ولی هدف قرآن از تکیه بر امی بودن پیامبر،القای وحی بودن پیام الهی است.بعضی از محققان غربی بر این باورند که محمد چون تاجر بوده،حتماً خواندن و نوشتن می دانسته است و هدف از امی نامیدن او،نه بی سواد بودن خود اوست،بلکه او را

ص:158


1- (1) .همان.
2- (2) .ویل دورانت،قصة الحضارة،ج13،ص21 و22.
3- (3) .قمیحا،دفاع عن حضرة الرسول المصطفی من طریقی السنة و الشیعة،ص356.

پیامبر افرادی معرفی می نماید که دارای کتاب نیستند.بدین ترتیب،لغت امی به معنای«غیریهودی»ترجمه می شود....هیچ سند تاریخی دقیقی از این که محمد می توانسته بنویسد و بخواند،وجود ندارد. (1)

نتیجه

از مطالب گذشته روشن شد هیچ یک از دلایلی که مستشرقان برای توانایی پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله بر خواندن و نوشتن ارائه کرده اند،بر مقصود آنان دلالت ندارد.و شواهد متعدد قرآنی و تاریخی،امّی بودن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را تأیید می کنند.

ص:159


1- (1) .کارن آرمسترانگ،زندگی نامه پیامبراسلام،ترجمه:کیانوش حشمتی،ص113 و114.

ص:160

8-نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره کیفیت آغاز وحی

درآمد

(1)

چگونگی آغاز وحی بر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و حالات ایشان هنگام شروع آن از مسائلی است که اکثر مستشرقان بر اساس روایات ضعیف کتب روایی و تاریخی اهل سنت،تفسیر و توجیه کرده اند.در این جا نخست سخن برخی از مستشرقان را در این باره نقل می کنیم،سپس مطالب آنان را به نقد می گذاریم.و در پایان،رأی صحیح درباره کیفیت آغاز وحی را بیان می کنیم.

دیدگاه مستشرقان درباره کیفیت آغاز وحی

خانم کارن آرمسترانگ (2)از دانشمندان معاصر،گرچه با هدف دفاع از پیامبر

ص:161


1- (1) .در تدوین این موضوع از کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،تألیف سید جعفر مرتضی عاملی،ج3،ص5-40 استفاده شد.
2- (2) . Karen Armstrong.

کتابی درباره زندگی ایشان نوشته است؛اما درباره کیفیت آغاز وحی با مراجعه به تاریخ طبری و برخی روایات و گزارش هایی که بسیار مادّی به آغاز وحی نگریسته اند،می نویسد:

فرشته در غار حراء نزد پیامبر آمد و گفت:بخوان.گفت:من خواندن نمی دانم....پیامبر با دلی هراسان به خانه برگشت.برخدیجه وارد شد و گفت:مرا بپوشانید،مرا بپوشانید....

همچنین در منابع آمده است که وقتی بر پیامبر وحی شد،گفت:این سخن یک شاعر یا مجنون است.این سخن را هرگز نباید به قریش بگویم.هم اکنون بالای کوه می روم و خودم را به پایین پرتاب می کنم و با کشتن خود راحت می شوم.می گوید:بیرون رفتم تا به میان کوه رسیدم،از آسمان صدایی شنیدم که می گفت:محمد!تو رسول خدایی.

پس از آن که خدیجه داستان محمد را به ورقه گزارش کرد،ورقه به او خبر داد که وی پیامبر این امت است.مدتی بعد،ورقه پیامبر را دید که با خدیجه طواف می کنند.ورقه ازپیامبر درباره آن چه دیده و شنیده بود،پرسید و او نیز همه را باز گفت.ورقه محمد را خبر داد که پیامبر این امت است. (1)

جرجی زیدان می نویسد:

محمد صلّی الله علیه و آله پس از دریافت اولین آیات و دیدن جبرئیل وحشت کرد...و نزد همسرش خدیجه رفت و به او جریان را تعریف کرد.خدیجه نزد پسر عمویش ورقه بن نوفل که با سواد بود و با اهل تورات و انجیل نشست و برخاست داشت و مشهور به وسعت اطلاعات درباره ادیان بود،رفت و او را از ماجرا مطلع ساخت.ورقه به او گفت:سوگند به کسی که جانم در دست اوست،اگر راست بگویی،ناموس اکبر بر او وارد شده است؛همان فرشته ای که بر موسی نازل شد.و او پیامبر این امت است.

ص:162


1- (1) .کارن آرمسترانگ،زندگی نامه حضرت محمد صلّی الله علیه و آله،ترجمه:کیانوش حشمتی،ص106-116.با تلخیص.

خدیجه نزد پیامبر برگشت و مطلب ورقه را به وی خبر داد و محمد به خداوند اطمینان یافت. (1)

«فلیپ خوری حتّی»نیز همانند جرجی زیدان دراین باره سخن گفته است و بر نقش ورقة بن نوفل و حضرت خدیجه در اطمینان یافتن پیامبر اکرم تأکید دارد. (2)

«مونتگمری وات»در کتاب محمد در مکه و«فونس اتین دینیه»در کتاب محمد،رسول خدا و«کنستان ویرژیل گیورکیو»در کتاب محمد پیغمبری که از نو باید شناخت نیز با عبارت های گوناگون همین مطلب را مطرح کرده اند. (3)

اشکالات دیدگاه مستشرقان

اشاره

این بیان و تحلیل از کیفیت نزول وحی از جهات گوناگون مورد اشکال است:

الف)تناقض آشکار در روایات و گزارش های مورد استناد.

ب)ضعف اسناد روایات.

ج)ناسازگاری این گزارش ها با مبانی اسلام.

الف)تناقض آشکار روایات مورد استناد

اشاره

اختلاف و تناقض آشکاری در گزارش های مورد استناد مستشرقان به چشم می خورد.اختلافات روایات به حدّی است که نمی توان برای آنها وجه جمعی یافت و بیانگر ساختگی بودن این داستان است.برای روشن شدن مطلب این حکایت را مرور می کنیم:

ص:163


1- (1) .جرجی زیدان،تاریخ التمدن الاسلامی،ج1،ص44-45.
2- (2) .فلیپ خوری حتّی،تاریخ عرب،ص143-144.
3- (3) .مونتگمری وات،محمد در مکه،ص77؛محمد رسول خدا،فونس اتین دینیه،ص110؛محمد پیغمبری که از نو باید شناخت،کنستان ویرژیل گیورکیو،ص60-63.

طبری جریان را با دو روایت نقل کرده است:

1.از عبدالله بن شداد روایت کرده است:

جبریل پیش پیامبر آمد و گفت:«ای محمد!بخوان».گفت:«چه بخوانم؟»تا سه بار این را تکرار کرد و او را بفشرد و باز گفت:«ای محمد بخوان».گفت:«چه بخوانم».جبریل گفت: اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ 1 تا آخر سوره علق.پیامبرخدا پیش خدیجه رفت و گفت:«ای خدیجه!گویا آسیبی دیده ام.»خدیجه گفت:«هرگز خدا با تو چنین نکند که هرگز گناهی نکرده ای!»و خدیجه پیش ورقة بن نوفل رفت و حکایت با او بگفت.ورقه گفت:اگرسخن راست می گویی،شوهرت پیامبر است واز امت خویش رنج بیند و اگر زنده باشم،او را یاری می کنم.

2.از عبدالله بن زبیر روایت می کند:

پیامبر...چون آن هنگام رسید که خدا می خواست او را به پیامبری گرامی کند و این به ماه رمضان بود،پیامبر سوی حرا رفت و چون شب وحی رسید،جبریل بیامد.پیامبر گوید:بیامد و صفحه ای از دیبا به دست داشت که در آن نوشته بود و گفت:«بخوان».گفتم:«چه بخوانم؟»جبریل مرا چنان فشرد که پنداشتم مرگ است،آن گاه گفت:«بخوان.»گفتم:«چه بخوانم؟»و این را گفتم که باز مرا نفشارد.

گفت: اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ تا آخر سوره علق.و من خواندم و به سربردم و او از پیشم نرفت و من از خواب برخاستم و گویی نوشته ای در خاطرم بود.و چنان بود که شاعر و مجنون را سخت دشمن داشتم و نمی خواستم به آنها بنگرم و با خویش گفتم هرگز قرشیان نگویند که شاعری یا مجنونی شده ام،بر فراز کوه روم و خویشتن را بیندازم تا بمیرم و آسوده شوم.و به این قصد بیرون آمدم و در میان کوه صدایی از آسمان شنیدم که می گفت:«ای محمد!تو پیامبر خدایی و من جبریلم.»

ص:164

خدیجه گفت:«ای پسرعم!خوش دل باش و پایمردی کن؛قسم به آن خدایی که جان خدیجه به فرمان اوست،امیدوارم پیامبر این امت باشی».آن گاه برخاست و لباس به تن کرد و پیش ورقة بن نوفل اسد عموزاده خویش رفت که نصرانی بود و کتب خوانده بود و از اهل انجیل سخن ها شنیده بود وحکایت با وی بگفت.

ورقه گفت:«قدوس!قدوس!به خدایی که جان ورقه به فرمان اوست،اگر سخن راست می گویی،ناموس اکبر آمده است(ومقصودش از ناموس،جبریل بود)؛همان ناموس که سوی موسی آمده بود.و او پیامبر این امت است؛به او بگوی پایمردی کند.»خدیجه پیش پیامبر آمد و سخنان ورقه را با وی بگفت و غم وی سبک شد.

و چون اقامت حرا را به سربرد،سوی کعبه رفت و طواف برد و ورقه او را بدید و گفت:«برادرزاده!آن چه را دیده ای و شنیده ای،با من بگوی.»و پیامبر صلّی الله علیه و آله حکایت خویش با وی بگفت.

ورقه گفت:به خدایی که جان من به فرمان اوست،تو پیامبر این امتی،ناموس اکبر که سوی موسی آمده بود،سوی تو آمده است.تو را تکذیب کنند و آزار کنند و از دیار خویش بیرون کنند و با تو جنگ کنند و اگر من زنده باشم،خدا را یاری می کنم.

بخاری،مسلم و دیگران از زهری،از عروة بن زبیر،از عایشه گزارش دوم طبری را نقل کرده اند.

این جریان در روایات کتاب های دیگر به گونه ای دیگر آمده است.در این جا چند نمونه از آنها را نقل می کنیم:

3.خدیجه،پیامبر را با ابوبکر نزد ورقة بن نوفل فرستاد.پیامبر به ورقه گفت:صدایی از پشت سرش می شنود که می گوید:یا محمد!یا محمد!و او نیز از ترس فرار می کند.ورقه او را امر کرد که بماند تا آن چه می گوید،بشنود،آن گاه به وی خبردهد.محمد چنین کرد.شنید که صدایی می گوید:محمد!بگو:«بسم الله الرحمن

ص:165

الرحیم»تا این که به«ولاالضالین»رسید.سپس گفت:بگو:«لا اله الا الله.»پیامبر به ورقه خبرداد.ورقه اورامژده داد که او همان کسی است که پسر مریم از آمدن او بشارت داده است.هنگامی که ورقه مرد،پیامبر گفت:من آن کشیش را در بهشت دیدم که لباس حریر بر تن داشت؛زیرا به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرد. (1)

4.هنگامی که پیامبر آن چه را دیده بود،به خدیجه گفت،خدیجه به او بشارت داد که پیامبر این امت است و غلام او ناصح و بحیرای راهب این مطلب را به اوگفته اند و این راهب بیست سال پیش او را فرمان داده که با محمد ازدواج کند.خدیجه پیوسته با رسول خدا بود تا این که غذا خورد،آب نوشید و خندید.سپس نزد راهب رفت که در تاریکی مکه زندگی می کرد.داستان را به راهب گفت.او نیزخدیجه را خبر داد که جبرئیل،امین و فرستاده خداوند به نزد پیامبران است.خدیجه آن گاه نزد عداس رفت و از او در این باره سؤال کرد.او نیز همین مطلب را به خدیجه گفت.سپس خدیجه نزد ورقة بن نوفل آمد.او نیز مثل همین سخن را گفت،اما خدیجه را سوگند داد که جریان را پوشیده نگه دارد و از او خواست که پسر عبدالله را نزد او فرستد تا خودش از او سؤال کند و جریان را از زبان او بشنود.زیرا بیم دارد که مبادا جبرئیل نباشد.چرا که برخی از شیاطین برای گمراهی و فساد خود را به این صورت درمی آورند تا مرد خردمند را شیفته خود سازند و او را دیوانه کنند.خدیجه نزد پیامبر بازگشت وسخن ورقه را به او باز گفت.این آیه فرود آمد:

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ* ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ؛ 2

خدیجه اصرار ورزید که پیامبر نزد ورقه برود.پیامبر نزد او رفت و ورقه او را تصدیق کرد.تصدیق و سخن ورقه درباره رسول خدا منتشر شد و این امر بر اشراف قوم دشوار آمد. (2)

ص:166


1- (1) .الروض الانف،السهیلی،ج1،ص83؛سیره حلبی،ج1،ص250.
2- (3) .البدایة و النهایة،ج2،ص5-14؛سیره ابن هشام،ج1،ص354؛سیره حلبی،ج1،ص239 و240؛سیره دحلان،ج1،ص81 و82.

5.خدیجه از پیامبر خواست هنگامی که فرشته می آید،به وی خبر دهد.پیامبر چنین کرد،اما فرشته نرفت.خدیجه پیامبر را در دامن خود نشاند،باز هم فرشته نرفت.خدیجه ناراحت شد و درحالی که پیامبر در دامن او بود،پوشش از سر و صورت خود برداشت،فرشته رفت.خدیجه گفت:این شیطان نیست،پسر عمو!این فرشته است؛ثابت قدم باش.

در روایت دیگری آمده است:

خدیجه رسول خدا را زیر لباس خود،قرار داد و سرش را از گریبان خویش به درآورد.در این هنگام جبرئیل رفت. (1)

در روایت دیگری آمده که این کار به راهنمایی ورقه بود. (2)

6.ورقه به خدیجه گفت:از او درباره کسی که نزدش می آید،سؤال کن.اگر میکائیل باشد،برای او فروتنی،مهربانی و نرمش آورده است و اگر جبرئیل باشد،برای او قتل و اسارت آورده است.خدیجه از پیامبر سؤال کرد.گفت:جبرئیل است.خدیجه به پیشانی خود زد. (3)

به نظر سهیلی،خدیجه درباره کار رسول خدا از ورقه،عداس و نسطور سؤال کرد. (4)

7.عداس نوشته ای به خدیجه داد تا آن را روی پیامبر بگذارد.اگر مجنون باشد،شفا پیدا خواهد کرد،و گرنه ضرری ندارد.هنگامی که خدیجه با آن نوشته بازگشت،دید جبرئیل آیاتی از سوره قلم را به او یاد می دهد.خدیجه شادمان شد و او را نزد عداس برد.عداس پشت پیامبر را لخت کرد.خاتم پیامبری را در میان دو بازویش دید.... (5)

ص:167


1- (1) .سیره ابن هشام،ج1،ص255؛تاریخ الخمیس،ج1،ص283؛سیره حلبی،ج1،ص252؛سیره دحلان،ج1،ص84.
2- (2) .سیره حلبی،ج1،ص252.
3- (3) .تاریخ یعقوبی،ج2،ص23.
4- (4) .الروض الانف،ج1،ص273 و الاوائل،ج1،ص146.
5- (5) .تاریخ الخمیس،ج1،ص284؛سیره دحلان،ج1،ص83؛سیره حلبی،ج1،ص243.

در روایت دیگری است که وقتی پیامبر آمدن جبرئیل را به خدیجه گفت،خدیجه داستان را به بحیرای راهب نوشت.برخی گفته اند:خودش به نزد راهب سفر کرد تا از او دراین باره سؤال کند. (1)

8.در روایتی آمده است:

وقتی پیامبر بالای کوه می رفت تا خود را از بلندی پرتاب کند،چون روی قله می رسید،جبرئیل نمایان می شد و او را به رسالت خطاب می کرد.در این هنگام پیامبر آرام می گرفت و اطمینان خاطر پیدا می کرد. (2)

9.پیامبر با مسرت و شادمانی نزد خانواده اش بازگشت و مطمئن بود که امر عظیمی روی داده است.وقتی وارد شد،به خدیجه گفت:آیا آن چه را پیش از این گفتم که در خواب دیده ام،به تو نشان دهم؟جبرئیل به من اعلام کرد که پروردگارم او را به نزد من فرستاده است.سپس آن چه را که از ناحیه خداوند به او رسیده بود و نیز آن چه را شنیده بود،به خدیجه گفت.خدیجه او را بشارت داد و گفت:تو را مژده باد!به خدا سوگند خداوند جز نیکی با تو رفتار نمی کند.آن چه از فرمان خدا به تو رسیده،بپذیر که حق است.تو را بشارت که حقیقتاً رسول خدا هستی!

سپس نزد عداس نصرانی،غلام عتبه بن ربیعه،رفت که مردی از اهالی نینوا بود.از عداس درباره جبرئیل پرسید.عداس از ذکر نام جبرئیل در این سرزمین تعجب کرد.او به خدیجه گفت:جبرئیل،امین خداوند به نزد پیامبران است.سپس خدیجه به نزد ورقة بن نوفل رفت.... (3)

این شماری از انبوه روایات و گفته های ضد و نقیضی بود که درباره آغاز وی گفته شده است.

ص:168


1- (1) .سیره دحلان،ج1،ص83 و سیره حلبی،ج1،ص244.
2- (2) .المصنف،ج5،ص323.
3- (3) .ابن کثیر،البدایة و النهایة،ج3،ص13.
تعارض فاحش؛نشانه جعل روایات

اگر تفاوت این روایات در کمی و زیادی واژه ها بود،شاید قابل قبول بود.بدین اعتبار که می گفتیم یک راوی همه روایت را حفظ کرده و دیگری بخش اندکی از آن را.همچنین اگر تناقض روایات فقط در یک مورد بود،می شد عذر آورد که احتمالا یکی از راویان دچار اشتباه سهوی شده است،امّا تناقض و اختلاف در غالب مضمون روایات است.این ها نشانه های جعل و تحریف عمدی در این نقل ها است.

ب)ضعف سند روایات

مهم ترین سند این روایات،سندی است که در کتاب های صحیح بخاری،صحیح مسلم و دیگر مجامع روایی مهم اهل سنت از زهری،از عروة بن زبیر و از عایشه نقل شده است.حال می گوییم:افراد نخست قابل اعتماد نیستند و عایشه نیز ماجرا را به شکل مرسل نقل کرده است.

توضیح مطلب آن که زهری از یاران ستمگران و از جمله کسانی است که به ظالمان اعتماد و تکیه داشت. (1)وی عامل و کارگزار امویان بود. (2)علامه شوشتری می گوید:زهری کاتب هشام بن عبدالملک و آَموزگار فرزندانش بود. (3)ثقفی او را از فقهای کوفه برشمرده که از اطاعت علی بیرون رفتند و با آن حضرت کینه و عداوت داشتند و مردم را از اطراف ایشان دور کردند. (4)او و عروه در مسجد

ص:169


1- (1) .سفینة البحار،شیخ عباس قمی،ج1،ص572 و معجم رجال الحدیث،سید ابوالقاسم خوئی،ج16،ص182.
2- (2) .کشف الغمه،اربلی،ج2،ص317.
3- (3) .قاموس الرجال،تستری،ج6،شرح حال زهری.
4- (4) .ثقفی،یوسف،الغارات،ج2،ص558.

مدینه می نشستند و از علی بدگویی می کردند. (1)به اعوان و انصار ستمگران و دشمنان علی نمی توان اعتماد کرد.چگونه چنین کاری ممکن است،درحالی که پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله فرمود:هرکه علی را دشنام دهد،مرا دشنام داده است. (2)

عروة بن زبیر نیز به گفته اسکافی از آن دسته تابعانی است که اخبار زشتی درباره علی می ساختند و مردم را به نقل آن تشویق می کردند. (3)و عبدالرزاق از معمر روایت کرده است:هرگاه از علی نام برده می شد،عروه از آن حضرت بدگویی می کرد. (4)

عایشه نیز این روایت را به صورت مرسل(بدون سند)نقل کرده است.درحالی که می گویند:عایشه پس از بعثت به دنیا آمده،چگونه و از چه کسی روایت آغاز وحی را نقل کرده است.

ج)اشکالات محتوایی روایات

1-فشار تا سرحد مرگ

در روایات مذکور آمده است که جبرئیل،پیامبر را گرفت و چنان او را به هم فشرد که از رمق افتاد و حتی گمان کرد که او فرشته مرگ است.سپس او را رها کرد و گفت:بخوان.پیامبر پاسخ داد که خواندن نمی داند،اما جبرئیل قانع نشد و دوباره او را گرفت و درهم فشرد و رها کرد.این کار را سه بار تکرار کرد.

در این مورد چند پرسش بی پاسخ وجود دارد:چرا جبرئیل چنین کرد؟

ص:170


1- (1) .شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید،ج4،ص102؛الغارات،ج2،ص 578.
2- (2) .مستدرک حاکم،ج3،ص 121.
3- (3) .ابن جوزی،صفة الصفوه،ج2،ص85.
4- (4) .ثقفی،الغارات،ج2،ص576.

چگونه مجاز بود که آن قدر پیامبر اکرم را فشار دهد تا بی رمق شود و حتی گمان برد که فرشته مرگ است؟!چرا این کار سه بار تکرار شد؟اگر پیامبر در مرتبه های نخست و دوم دروغ گفته باشد،چگونه شایسته پیامبری است؟و اگر در همان مرتبه نخست،راست گفت،چرا جبرئیل قانع نشد و او را رها نکرد،بلکه برای بار دوم و سوم آزارش را تکرار نمود؟

آیا جبرئیل نوشته ای آورد که پیامبر بخواند؟زیرا درصورتی سخن آن حضرت که«خواندن نمی دانم»درست خواهد بود که فهمیده باشد جبرئیل او را به خواندن فرمان می دهد؛نه یادگیری.

2-ترس پیامبر و نقش ورقه و خدیجه

درباره ترس پیامبر و نقش خدیجه،ورقه و دیگران در ایجاد طمأنینه و آرامش روحی آن حضرت به چند نکته باید توجه کرد:

چگونه ممکن است خداوند فردی را به رسالت مبعوث کند که خود نداند پیامبر است؟و ناچار می شود از یک زن یا یک فرد نصرانی کمک بگیرد؟آیا این زن برای منصب رسالت از آن مرد ترسو شایسته تر نبود؟نصرانی چطور؟پیامبر از کجا فهمید که این زن و آن مرد نصرانی راست گفته اند و حقیقت را بیان کرده اند؟چرا خود او نتوانست حقیقت را همانند خدیجه و فرد نصرانی درک کند؟آیا آن دو خردمندتر از وی بودند یا از خداوند و تفضلات الهی شناخت بیشتری داشتند؟

اگر ممکن باشد که شخص پیامبر درباره آن چه از خداوند متعال دریافت می کند،تردید داشته باشد،چگونه تردید مردم دراین باره را نمی پذیرد؟

و چراهای فراوان دیگر....

ص:171

3-ناسازگاری با آیات قرآن

این روایات با مبانی قرآنی سازگاری ندارد.

خداوند متعال می فرماید:

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً ؛ (1)وکافران گفتند:«چرا قرآن یکجا بر او نازل نمی شود؟!»این به خاطر آن است که قلبت را با آن محکم کنیم،و(ازاین رو)آن را به تدریج بر تو خواندیم.

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛ 2 بگو:آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورد تا کسانی را که ایمان آورده اند استوار گرداند،و برای مسلمانان هدایت و بشارتی است.

قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی...؛ 3 بگو:من از جان به پروردگارم دلیل آشکاری[همراه]دارم.

قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ؛ (2)بگو:این است راه من،که من و هر کس مرا پیروی کرد،با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم،ومنزّه است خدا،و من از مشرکان نیستم.

براساس این آیات،پیامبری و نزول قرآن برای آرامش دل پیامبر و مؤمنان است و معنا ندارد که پیامبر اکرم هنگام دریافت وحی ترس و وحشت داشته باشد.نکته دیگر این که پیامبر با دلایل محکم و بصیرت کامل به این رسالت دعوت می کرد و این حرکت بزرگ نمی تواند با تردید آغاز شده باشد.بنابراین روایات مذکور درباره کیفیت آغاز وحی با قرآن منافات دارد.

ص:172


1- (1) .فرقان،آیه32.
2- (4) .یوسف،آیه108.

کیفیت آغاز وحی

دیدگاه درست در این باره که با مبانی قرآنی و روایات اهل بیت موافق است،این است که وقتی پیامبر اکرم در غار حرا بود،به او وحی شد.آن حضرت مسرور و شادمان از کرامت الهی و با اطمینان به مأموریت مهمی که به او واگذار شده بود-چنان که ابن اسحاق روایت می کند-به خانه برگشت.همسر پیامبر نیز در شادمانی او شریک شد و ایمان آورد. (1)

این حکایت از اهل بیت نیز روایت شده است.زراره از امام صادق علیه السّلام پرسید:چگونه رسول خدا نترسید که آن چه از سوی خدا به او رسیده از شیطان باشد؟حضرت پاسخ داد:

هرگاه خداوند یکی از بندگانش را به رسالت خود برمی گزیند،به او آرامش و وقار می دهد.آن چه از سوی خدا به پیامبر می رسید،همانند چیزی بود که به عیان می دید. (2)

همچنین وقتی از امام صادق پرسیدند:پیامبران چگونه از رسالت خود آگاه می شوند؟فرمود:پرده از آنان برداشته می شود.(حقایق را به عیان می بینند). (3)

امیرمؤمنان در وصف پیامبر اکرم می فرماید:

ولقد قرَن اللّهُ به صلّی الله علیه و آله من لدُنْ أن کان فطیماً أعظم مَلک من ملائکته یسلک به طریق المکارم ومحاسنَ أخلاق العالم لیله ونهاره؛ (4)از همان زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد،خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگانش را با او قرین ساخت تا شب و روز وی را به راه مکارم و اخلاق نیک سوق دهد.

ص:173


1- (1) .ابن شهر آشوب،المناقب،ج1،ص45؛العدد القویة،ص338؛بحار الانوار،ج18،ص196-205.
2- (2) .بحارالانوار،ج18،ص262 و تفسیر عیاشی،ج2،ص201.
3- (3) .بحارالانوار،ج11،ص56.
4- (4) .نهج البلاغة،صبحی صالح،خطبه192.

بر اساس این روایات،بسیاری از علمای اسلام اظهارنظرهایی دارند.مرحوم طبرسی می نویسد:

خداوند به پیامبرش وحی نمی کند،مگر با براهین روشن و نشانه های آشکار تا دلالت کند که آن چه به او وحی شده،از سوی خداوند متعال است.و از کسی یا چیزی نهراسد و دل نگران نباشد. (1)

قاضی عیاض می گوید:

درست نیست که شیطان برای پیامبر به صورت فرشته درآید و حقیقت امر را بر او مشتبه سازد؛نه در ابتدای رسالت و نه پس از آن.اعتماد به رسالت فقط از راه معجزه است.پیامبر شک ندارد که آن که از نزد خدا می آید،فرشته و فرستاده حقیقی خداوند است.او این موضوع را از راه علم ضروری که خدا به او عنایت کرده یا برهان آشکاری که خدا برایش فراهم نموده،درمی یابد تا کلمه صدق و عدل پروردگار کامل شود و کلمات خداوند تغییرپذیر نیست. (2)

ریشه سخنان نادرست درباره آغاز وحی

مؤلف الصحیح من سیرة النبی الاعظم علل و ریشه های دروغ پردازی ها درباره کیفیت آغاز وحی را چنین بیان کرده است:

1.وحی مهم ترین تکیه گاه اعتقاد به حقایق و تعالیم دینی است و اهمیت ویژه ای در قانع کردن مردم برای ضرورت اعتماد و اطمینان به پیامبر و امام در تشریع،عقیده،رفتار و پیش گویی های غیبی،بلکه همه مفاهیم و معارف مربوط به هستی و زندگی دارد؛چنان که در اقناع مردم به عصمت و صحت همه مواضع،رفتارها،گفته ها و کارهای پیامبران اهمیت به سزایی دارد.

ص:174


1- (1) .مجمع البیان،ج10،ص384.
2- (2) .رساله شفاء،ص112.

حال اگر بتوان کاری کرد که شخص پیامبر به وحی تردید داشته باشد،بدین معنی که نتواند بین فرشته و شیطان و وسوسه و حقیقت فرق گذارد،درحالی که همه چیز را به عیان و شهود می بیند،دیگران که راهی برای آگاهی حسی از این مسائل ندارند،برای بی اعتمادی و تردید در آن سزاوارتر خواهند بود!

محمدجواد بلاغی می گوید:برخی از اهل کتاب در نقض دیدگاه های مسلمانان گفته اند:شیطان قرین محمد است.آنان در این ادعای خود به گفته برخی مفسران مسلمان استناد کرده اند که می گویند:رسول خدا دشمنی از شیاطین جن داشت که به صورت جبرئیل نزد او می آمد و«ابیض»نامیده می شد. (1)بدین ترتیب می بینیم که دشمنان اسلام در این توطئه شوم دست داشته،دست کم چنین سخنان بی پایه ای را تشویق کرده اند.

2.همان گونه که پیامبر در امضای سند نبوت و تصدیق وحی خود به اهل کتاب محتاج و مدیون است،بر همه مسلمانان هم لازم است که به برتری،آگاهی عمیق و گسترده و شناخت آنان ازمسائل مهم اعتراف و اقرار کنند.ازاین رو چنین نقشی را برای ورقه،عداس،بحیرا،ناصح و نسطور ساختند که همگی اهل کتاب بودند!

3.چرا ازمیان پیامبران فقط رسول اکرم چنین سختی ها و مشکلاتی را تحمل می کند و چنان مورد بدرفتاری جبرئیل قرارمی گیرد که برخی به صراحت گفته اند:درباره هیچ یک از پیامبران پیشین نقل نشده که در ابتدای وحی با چنین مشکلاتی روبه رو شده باشند؟ (2)

جایی برای این پرسش باقی نخواهد ماند اگردر یابیم که برخی از این کارها و احوال غیرمعقول از سوی اهل کتاب به ذهن شماری از مسلمانان وارد و بخشی از تاریخ،فقه و عقاید آنان شده تا پیامبر آنان هم همان

ص:175


1- (1) .البلاغی،محمدجواد،الهدی إلی دین المصطفی،ج1،ص169.
2- (2) .العامری،یحیی،بهجة المحافل،ج1،ص162 و ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری،ج1،ص63.

حالت هایی را داشته باشد که دیگر پیامبران در کتاب های اهل کتاب دارند.بنابراین چندان شگفت نیست که نشانه های این داستان را در تورات و انجیل به عیان می بینیم. (1)

درعین حال نمی خواهیم سنگینی وحی را انکار کنیم.این بحث دیگری است.ما منکر اضطراب و ترس پیامبر هستیم که می گویند:می خواست خود را از بالای کوه به پایین پرتاب کند و ترس داشت که مبادا دیوانه شده باشد.ما برخورد خشن و رفتار ناروای جبرئیل با آن حضرت را انکار می کنیم و عقیده داریم که این خرافات توهین آمیز از سوی اهل کتاب به محدثان پرهیزگار،بلکه احمق و بی پروا راه یافته است.

4.هیچ بعید نمی دانیم که القسطلانی،هدف از جعل این مطالب کاستن کرامت پیامبر اکرم و طعن در قدسیت و منزلت آن حضرت در دل های مردم و ترسیم چهره مردی عادی نزد همگان است.چه دلیلی بهتر از این که به دین مردم محتاج است تا او را به راه درست و حق و حقیقت راهنمایی کنند!این نشان می دهد که در سراسر زندگی نیازمند دیگران است و همگان از او خردمندترند.

5.زبیریان رقیب و دشمن امویان بودند؛چنان که بابنی هاشم نیز به خاطر سیادت وشرافت آنان دشمنی و حسادت داشتند.اگر بار دیگر به روایت آغاز وحی-که از نقش ورقة بن نوفل سخن می گفت-مراجعه کنیم،خواهیم دید که عمده راویان این خبر،زبیریان و حزب آنان هستند؛مانند:عروة بن زبیر،اسماعیل بن حکیم،آزاد شده آل زبیر و ام المؤمنین عایشه،خاله عبدالله بن زبیر. (2)

ص:176


1- (1) .الهدی الی دین المصطفی،بلاغی،محمد جواد،ج1،ص14.
2- (2) .عاملی،سیرت جاودانه،ترجمه و تلخیص کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،ترجمه سپهری،ص271 و272.

نتیجه

از مباحث گذشته روشن شد مستشرقان بر اساس روایتی در برخی منابع مکتب خلفا آغاز وحی را به گونه ای ترسیم کرده اند که گویی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نسبت به نزول وحی تردید داشته و ورقة بن نوفل(از اهل کتاب)ایشان را راهنمایی کرده است؛درحالی که با بررسی رجال و درایه روایت روشن شد که علاوه بر ضعف سند و تناقضی که در آن هست،از نظر محتوایی دارای اشکالات متعدد و ناسازگار با آیات قرآن کریم است.در پایان نیز دیدگاه درست درباره آغاز وحی تبیین شد.

ص:177

ص:178

9-نقد دیدگاه مستشرقان درباره افسانه غرانیق

درآمد

حکایتی در برخی از کتاب های تاریخی و تفسیری مسلمانان آمده است که بسیاری از علمای اسلام آن را«افسانه غَرانیق»نام نهاده اند.این حکایت در قرون اخیر دستاویز مستشرقان واقع شده،درباره آن قلم فرسایی ها نموده اند.درون مایه اصلی کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی که بیشترین اهانت را به ساحت مقدس پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله در قرن بیستم روا داشت،همین داستان است. (1)

این حکایت از زوایای گوناگون قابل بررسی است.در طول تاریخ اسلام،دانشمندان مسلمان شیعه و سنی علاوه بر نقد این حکایت در ضمن مباحث تفسیری و تاریخی،کتاب ها و مقالات مستقلی نیز درباره آن نوشته اند. (2)ما نیز در این جا در حدّ ضرورت و اقتضای فرصت،آن را به بررسی می گذاریم.بدین

ص:179


1- (1) .مینو صمیمی،محمد صلّی الله علیه و آله در اروپا،ترجمه؛عباس مهرپویا،ص490.
2- (2) .جهت اطلاع از آثار مستقل درباره افسانه غرانیق ر.ک:معجم ما کتب عن الرسول و أهل بیته،عبدالجبار رفاعی،ج2،ص414؛نصب المجانیق لنسف قصة الغرانیق،ناصرالدین الألبان؛الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،ج3،ص137.

مقصود،نخست اظهارات مستشرقان را نقل می کنیم،سپس آن را از نظر سند و محتوا بررسی می نماییم.

مستشرقان و افسانه غرانیق

اف.بول (1)و همکارانش در مقاله«محمد پیامبر اسلام»در دائرة المعارف اسلام لیدن این حکایت را چنین بیان کرده اند:

یک بار محمد زمانی که شماری از مشرکان مکه«در مسجد»حضور داشتند،مشغول تلاوت سوره نجم بود.هنگامی که به نام های سه تن از خدایان محبوب آنان(لات،عُزّی و منات)رسید-که نام آنها در آیات 19 و 20 سوره نجم ذکر شده-شیطان دو آیه کوتاه را بر زبانش جاری ساخت:«اینان بلندپروازان(غَرانیق،به معنای تحت اللفظی درناها)هستند که باید به شفاعتشان امیدوار بود».مشرکان حاضر در مسجد این آیات را دلیل بر آن دانستند که محمّد خدایان آنان را به منزله موجوداتی الهی پذیرفته است که شفاعتشان نزد الله-که برای مشرکان،خدای برتر بود-مؤثر است.بنابراین هنگامی که پیامبر به آخرین آیه سوره رسید که می گوید:«پس در برابر خداوند سجده و او را عبادت کنید»،مشرکان نیز همراه مسلمانان به سجده افتادند.بنابر داستان مزبور،این امر باعث نوعی آشتی میان محمد و اهل مکه شد و مسلمانان مهاجر به حبشه،بازگشت به وطن را آغاز کردند؛امّا پیش از ورود آنان فرشته مقرّب(جبرئیل)به محمّد خبر داد که دو آیه غرانیق جزو وحی نبوده اند،بلکه شیطان آنها را القا کرده است.بنابراین مسلمانانِ در حال بازگشت ناچار شدند پیش از ورود به مکه تمهیداتی برای حمایت قبیله ای به عمل آورند.

این داستان عجیب را-که در کتاب ابن سعد (2)نیز دیده می شود،ولی در کتاب ابن هشام وجود ندارد-اکثر مسلمانان به عنوان داستانی که بعدها جعل

ص:180


1- (1) . F.Buhl.
2- (2) .طبقات،ج1،فصل1،ص137 و138.

شده است،رد کرده اند.از سوی دیگر،اغلب تذکره نویسان اروپایی،با این فرض که بعید است مسلمانان دوره های بعد،این داستان را جعل کرده باشند،آن را به مثابه جریانی تاریخی و واقعی پذیرفته اند(مثلاً Watt ، mecca ،103). (1)

تاریخ اسلام کمبریج درباره افسانه غرانیق می نویسد:

دشمنی میان حضرت محمد و سوداگران بزرگ،پس از حادثه القائات«آیه های شیطانی»شدیدتر شد.این حادثه به اندازه ای شگفت انگیز است که نمی توان آن را اختراع محض دانست؛هرچند روایت کنندگان آن انگیزه های گوناگون برای آن نقل کرده اند.از قرآن(سوره حج،آیه52)چنین برمی آید که لااقل در یک مورد،در وحیی که به پیغمبر رسیده بود،شیطان«چیزی افکند»و این القای شیطان مربوط است به حادثه ای که هم اکنون نقل خواهد شد:در آن هنگام که حضرت محمد آرزو داشت بازرگانان بزرگ دعوت او را بپذیرند،وحی از جانب خدا به او رسید که در آن نام های لات و عزّی و منات(سوره نجم،آیه های 19و20)آمده بود و در پی آن دو یا سه آیه دیگر بود که در آنها از شفاعت این خدایان سخن رفته بود.در زمانی دیگر از جانب خدا به حضرت وحی رسید و این آیات اضافی لغو شد،ولی نام های آن الهگان بر جای ماند.و در این آیات آمده بود که این دور از عدالت است که خدا تنها دختر داشته باشد و افراد بشر پسر داشته باشند. (2)

مونتگمری وات پس از نقل افسانه غرانیق،به تفصیل آن را تحلیل می کند و می نویسد:

در حقیقت،این واقعه به اندازه ای عجیب است که نشان می دهد اساس آن

ص:181


1- (1) .تصویر پیامبر صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام(ترجمه و نقد)،زیر نظر تقی زاده،ص36.
2- (2) .تاریخ اسلام،کمبریج،ص73.

صحیح بوده است.و تصور نمی رود که کسی آن را اختراع کرده و قبول آن را از مسلمانان خواسته باشد. (1)

این حکایت در دیگر کتاب های مستشرقان نیز با تفاوتی مختصر آمده است. (2)

اشکالات مهم داستان غرانیق

اشاره

پیش از بررسی سند و محتوای این حکایت بار دیگر خلاصه آن را طبق نقل طبری و ابن سعد مرور می کنیم:

پس از گذشت حدود دو ماه از هجرت مسلمانان به حبشه،پیامبر با مشرکان به گفت وگو نشست.خداوند سوره نجم را بر او نازل کرد.پیامبر این سوره را تلاوت کرد تا به این آیه ها رسید: أَ فَرَأَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّی* وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الْأُخْری . (3)در این هنگام شیطان دو عبارت دیگر را به او وسوسه کرد و حضرت به گمان وحی،آن دو جمله را به زبان آورد:تلک الغرانیق العلی و انّ شفاعتهن لترتجی.سپس سوره را ادامه داد تا به آیه سجده رسید.پیامبر صلّی الله علیه و آله به سجده رفت،مسلمانان و مشرکان نیز همراه او سجده کردند،مگر ولید بن مغیره که به خاطر پیری(یا تکبر،بنا به اختلاف روایات)به سجده نرفت،امّا مشتی خاک به پیشانی خود رساند و این گونه سجده کرد.برخی افراد دیگری،از جمله سعید بن عاص،امیة بن خلف و ابولهب را به تفریق و جمع گفته اند.

به روایت بخاری،انس و جن همراه مسلمانان و مشرکان به سجده رفتند.این خبر در مکه پراکنده شد و مشرکان شادمانی کردند.حتی گفته اند:مشرکان پیامبر صلّی الله علیه و آله را روی دوش گرفته،از پایین تا بالای مکه دور زدند.

شب هنگام که جبرئیل نزد پیامبر آمد،حضرت سوره را به او عرضه داشت.

ص:182


1- (1) .مونتگمری وات،محمد پیامبر و سیاستمدار،ترجمه:محسن الویری،ص76-83.
2- (2) .افتخار زاده،تاریخ الشعوب الاسلامیة،ص34.
3- (3) .نجم،آیه19 و20.

آن دو جمله را هم گفت.جبرئیل آنها را انکار کرد.پیامبر صلّی الله علیه و آله گفت:چیزی به خدا نسبت دادم که نفرموده است؟پس خداوند به او وحی فرمود: وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً* وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً* إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً ؛ (1)و چیزی نمانده بود که تو را از آن چه به تو وحی کرده ایم،گمراه کنند تا جز آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی گیرند.و اگر تو را استوار نمی داشتیم،قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی.در آن صورت،حتما تو را دو برابر(در)زندگی و دو برابر(پس از)مرگ(عذاب)می چشاندیم.آن گاه در برابر ما برای خود یاوری نمی یافتی.

بر درستی این روایت به آیات 52 و53 سوره حج نیز استدلال کرده اند و مدعی اند به همین مناسبت نازل شده است: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاّ إِذا تَمَنّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللّهُ آیاتِهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ* لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ... ؛و پیش از تو(نیز)هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم،جز این که هر گاه چیزی تلاوت می نمود،شیطان در تلاوتش(شبهه)القا می کرد.پس خدا آن چه را شیطان القا می کرد،محو می گرداند.سپس خدا آیات خود را استوار می ساخت و خدا دانا و حکیم است؛تا آن چه را که شیطان القا می کند،برای کسانی که در دل هایشان بیماری است و برای سنگدلان مایه آزمایش گرداند.

همچنین در ادامه این داستان آمده است هنگامی که مسلمانان حبشه خبر توافق و صلح پیامبر صلّی الله علیه و آله و قریش را شنیدند،گروهی از آنان به مکه بازگشتند،امّا وقتی نزدیک مکه رسیدند،دریافتند که دروغ بوده است. (2)

ص:183


1- (1) .اسراء،آیه73-75.
2- (2) .محمد بن جریر طبری،جامع البیان،ج 17،ص 133؛همو،تاریخ الأمم و الملوک،ج2،ص340.

الف)ناسازگاری حکایت با قرآن

بر این حکایت از زاویه های مختلف ایراد وارد است.مهم ترین اشکال آن این است که با معارف قرآن کریم سازگاری ندارد.

این داستان با آیاتی از قرآن که بر محفوظ بودن کتاب الهی از هرگونه دستبرد صراحت دارد و نیز آیات گویای عدم تسلط شیطان بر بندگان صالح خدا،به ویژه پیامبر منافات دارد.این آیات عبارتند از:1 تا 5 نجم،21 مجادله،78 نساء،44 تا 46 حاقه،9 حجر،65 اسراء،99نحل و 22 ابراهیم.

مطلب دوم این که آیاتی که در این داستان به آنها استدلال شده است،نمی تواند با این قصه ارتباط داشته باشد.دلایل این امر عبارتند از:

1.آیات سوره نجم در مذمت شدید بت های مشرکان(لات،منات و عزّی)می گوید: إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی ؛ (1)این(بت ها)جز نام هایی نیستند که شما و پدرانتان نام گذاری کرده اید(و)خدا بر(حقانیت)آنها هیچ دلیلی نفرستاده است.(آنان)جز گمان و آن چه را که دلخواهشان است،پیروی نمی کنند؛با آن که قطعا از جانب پروردگارشان برایشان هدایت آمده است.

حال چگونه مشرکان پس از این نکوهش شدید و توبیخ سخت درباره بت ها،از آن سخن خیالی شادمان شدند و سجده کردند؟!چگونه متوجه این تناقض آشکار در سخن پیامبر نشدند؟و اگر آن را دریافتند،با چه توجیهی وی را به دوش گرفتند و سراسر مکه را از پایین تا بالا دور زدند؛در حالی که می گفتند:پیامبرِ فرزندان عبدمناف؟!

ص:184


1- (1) .نجم،آیه23.

چگونه پیامبر متوجه این تناقض آشکار نشد و تا شب هنگام از آن غافل بود تا این که جبرئیل بر او خرده گرفت؟!آیا طی این مدت در غفلت به سر می برد یا نعوذبالله تا این حد کندذهن بود؟

آیا این نقل با سوره نجم،به ویژه آیات نخستین آن در تناقض آشکار نیست: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی* إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی ؛ (1)از سر هوس سخن نمی گوید؛این سخن به جز وحی نیست.آیا در همین سوره از روی هوای نفس سخن نمی گوید؟!بالاتر این که کلماتی بر زبان می آورد که شیطان به او القا کرده و خود مدعی است که آیات قرآنی است و از نزد خداوند به او وحی شده است!این در حالی است که خداوند می فرماید: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ* ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ ؛ (2)و اگر(او)پاره ای گفته ها بر ما بسته بود،دست راستش را سخت می گرفتیم،سپس رگ قلبش را پاره می کردیم.

افزون بر این،معنای آیات 52 و53 سوره حج با مفاد روایت غرانیق سازگاری ندارد.تمنا علاقه شدید به تهیه چیزی است که محبوب و مورد رغبت است.پیامبر صلّی الله علیه و آله به چیزی علاقه و آرزو دارد که با رسالت او سازگاری داشته باشد و بزرگ ترین آرزوی چنین فردی،پیروزی حق و شکست باطل است.حال اگر بخواهیم آیه را بر افسانه غرانیق تطبیق دهیم،باید منظور از تمنا قرائت و تلاوت باشد؛در حالی که این معنا برخلاف وضع لغوی و ظاهر لفظی و نادرست است.

2.آیات سوره اسراء که می گویند:به همین مناسبت نازل شد،با این قضیه تنافی و تناقض دارد.این آیات می گوید:پیامبر به مشرکان نزدیک نشد و به آنان تمایل پیدا نکرد،بلکه خداوند او را ثابت و استوار نگه داشت،و اگر تمایل پیدا

ص:185


1- (1) .نجم،آیه3-5.
2- (2) .حاقه،آیه 44-46.

می کرد،حتما عقوبت می شد؛در حالی که افسانه غرانیق آشکارا می گوید که پیامبر به آنان بسیار نزدیک شد،سخن مشرکان را پذیرفت،بر خدا افترا بست و چیزی وارد قرآن کرد که جزو آن نبود.

3.چگونه مشرکان در پایان سوره وقتی به آیه فَاسْجُدُوا لِلّهِ وَ اعْبُدُوا 1 رسیدند،سجده کردند؛در حالی که سجده برای خدا را رد می کردند؟خداوند می فرماید: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً ؛ (1)و چون به آنان گفته شود:(خدای)رحمان را سجده کنید،می گویند:رحمان چیست؟آیا برای چیزی که ما را(به آن)فرمان می دهی،سجده کنیم؟و بر رمیدنشان می افزاید.

از سوی دگر چگونه وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله به زعم آنها بت های قریش را ستایش کرد و آنها را دارای حق شفاعت دانست،احدی از مسلمانان مرتد نشد یا ایمان وی سست نگردید؟

4.اگر چنین سخنانی را پیامبر به عنوان قرآن بر زبان جاری می ساخت قطعاً برای مخالفان بهانه خوبی برای دشمنی با او و نفی اعجاز قرآن می شد و به طور حتم در تاریخ منعکس می گشت؛اما چنین چیزی در تاریخ نیامده است.

5.این داستان با مقام عصمت پیامبر اکرم که مورد تأکید قرآن کریم بوده و با برهان های عقلی و نقلی ثابت شده است و همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند،منافات دارد.

6.آیاتی که ادعا شده مربوط به این داستان است،با گاه شناسی نزول آیات سازگار نیست.طبق روایت مشهور ابن عباس-که ترتیب نزول سوره ها را

ص:186


1- (2) .فرقان،آیه60.

می گوید-سوره نجم بیست و سومین سوره مکی،اسراء پنجاهمین سوره مکی و حج هجدهمین سوره مدنی است. (1)جمع شدن آیات مختلف این سوره ها در یک حادثه بسیار بعید و برخلاف این روایت است.چرا که استثنا قایل شدن برای یک آیه از سوره مدنی حج-که بنا بر این حکایت در مکه نازل شده-مشکل بوده و برای سه آیه از آیات سوره اسراء که بنا به این گزارش پیش از دیگر آیه های این سوره و سوره های قبلی نازل شده،دشوار است.

ب)تناقضِ گزارش های داستان

همان طور که پیش تر اشاره شد،این داستان با نقل های متفاوتی در کتب تاریخی و تفسیری آمده است و میان گزارش ها تناقض های فراوان و آشکاری به چشم می خورد.یکی از پژوهشگران پس از نقل روایات طبری در تفسیر جامع البیان و تاریخ الامم و الملوک از داستان غرانیق،درباره تناقض روایات نقل شده می نویسد:

تناقض های آشکار در روایات این داستان در تفسیر جامع البیان و تاریخ طبری ما را وادار کرد تا همه این گزارش ها را به اختصار ذکر کنیم.اینک به تعدادی از این ناسازگاری ها که حتی گاه میان گزارش های یک راوی نیز رخ داده،اشاره می کنیم:

1.گزارش حالت درونی پیامبر و اندوه و آرزوی او:این مطلب در روایت اول محمد بن کعب قرظی،به صورت آرزویی که در روز حادثه برای پیامبر رخ داده بیان شده است:

«روزی پیامبر وارد مسجدالحرام شد و آرزو کرد در آن روز آیه ای که باعث نفرت قریش از او شود،نازل نگردد»؛ (2)

ص:187


1- (1) .مجمع البیان فی تفسیر القرآن،فضل بن حسن طبرسی،ج10،ص613 و الإتقان فی علوم القرآن،جلال الدین سیوطی،ج1،ص10.
2- (2) .همان،ج17،ص132.

امّا در گزارش دیگر این راوی در تفسیر جامع البیان و تاریخ طبری،در یک روند کلی،رسول خدا را از دوری و انزجار قوم و قبیله اش نسبت به وحی و آموزه هایی که آورده غمگین توصیف کرده و تصریح می کند:«آرزو می کرد که از جانب خداوند آیه ای نازل شود که موجب جلب رضایت آنان از پیامبر و باعث نزدیکی و الفت با آنها شود».

2.گزارش نزول آیاتی از سوره اسراء برای سرزنش پیامبر:بنا بر اولین گزارش محمد بن کعب قرظی،پس از اطلاع پیامبر از دخالت شیطان،آیات 73 تا 75 سوره اسراء برای سرزنش ایشان نازل شد؛امّا هیچ یک از گزارش های دیگر این داستان،حتی گزارش دوم خود محمد بن کعب،از نزول این آیات خبر نداده است.

3.گزارش ملاقات و توبیخ جبرئیل:در گزارش اول محمد بن کعب،جبرئیل که ظاهراً از ماجرای دخالت شیطان در وحی خبر نداشت،عصر همان روز نزد پیامبر آمد و هنگامی که پیامبر آیات تازه نازل شده را طبق روال عادی بر جبرئیل عرضه کرد و چون نمی دانست این دو جمله از قرآن نیست،آنها را نیز در این میان بر او خواند،جبرئیل تازه متوجه کار شیطان شد و تنها وقتی به پیامبر گفت:«من این آیه ها را نیاورده ام»،پیامبر فهمید که این جملات از شیطان بوده است؛امّا در دومین گزارش او،جبرئیل خود به سراغ پیامبر برای توبیخ او آمد،بی آن که به زمان آمدن او اشاره شود و البته در گزارش های دیگر اصولاً سخنی از این ملاقات و گفت وگوها به میان نیامده است.

4.نمازگزاردن پیامبر در حال القای شیطان:در روایت ابن عباس،شیطان این جمله ها را درحال تلاوت سوره نجم از سوی پیامبر در نماز،به ایشان القا کرد و ایشان نیز آن را تلاوت نمود؛امّا در گزارش های دیگر،پیامبر در جمع مشرکان در مسجدالحرام نشسته بود و از نمازخواندن او یادی نشده است.

برخلاف گزارش های دیگر که نزول سوره نجم و دخالت شیطان در یک زمان گزارش شده،در روایت ضحاک،پیامبر مدتی اسم بت های قریش(لات و عزی و منات)را مدام بر زبان جاری می کرد؛به گونه ای که مکیان کنجکاو بودند که چرا پیامبر نام آنها را می برد و چه نظری درباره آنها دارد.در این هنگام که آنها دور پیامبر جمع شده بودند،شیطان نیز جمله های خود

ص:188

را در ادامه کلمات پیامبر بر او القا کرد و پیامبر هم آنها را خواند.

در دو روایت اول،فرد سرشناس مکه که به سختی تن به سجده داد،ولید بن مغیره معرفی شده است؛امّا در گزارش های ابوالعالیه این فرد سعید بن عاص معرفی شده و در گزارش های دیگر سخنی از سجده چنین کسی به میان نیامده است.

از سوی دیگر،این پرسش مطرح است که چگونه خبر این سجده دسته جمعی به مهاجران مسلمان حبشه به این سرعت(پیش از نسخ آن)رسید و آنان که از شدت آزار مکیان سه ماه قبل از این اتفاق،از مکه فرار کرده و تحت تعقیب آنان قرار گرفته اند،چگونه بدون توجه به آیات قبل و بعد از این واقعه باور کردند که مشرکان همه دشمنی خود را با پیامبر به خاطر این دو جمله کنار گذاشته و مسلمان شده اند و به این سرعت،هم خبر این واقعه به حبشه رسید و هم مسلمانان این نتیجه گیری خام را کردند و به راه افتادند.از طرفی هم برخلاف اصل خبر و نتیجه گیری سریع مسلمانان از آن،خبر نسخ چنان با تأخیر رسید که آنان با رسیدن به مکه از جریان مطلع شدند.

باید گفت یا نسخ با تأخیری یک ماهه رخ داده و در این مدت پیامبر به جای سوره های متعدد پیشین که حاوی مطالب ضد شرک بوده،تنها به تلاوت جمله های شیطانی مشغول بوده است یا نسخ با فاصله ای اندک اتفاق افتاده که در این صورت این سؤال باقی می ماند که چرا خبر آن به سرعت خبر سجده به مهاجران حبشه نرسید؛به خصوص که طبق روایت اول محمد بن کعب،جبرئیل عصر همان روز پیامبر را به اشتباهش آگاه کرد.

چگونه است که مسلمانان مهاجر به حبشه با وجود شناخت مکیان و عمق دشمنی آنان با اسلام و نیز آشتی ناپذیری اسلام با بت پرستی،خبر باورنکردنی این چرخش را به سهولت پذیرفتند و بر اساس آن خود را با بازگشت به مکه به مخاطره انداختند؟! (1)

ص:189


1- (1) .مهران اسماعیلی و محمد سعید نجاتی،مجله تاریخ اسلام،نقد درونی و بیرونی گزارش های طبری از داستان غرانیق،شماره 41 و42.

ج)فقدان سند معتبر

این داستان گرچه در کتب تاریخی ای چون طبقات ابن سعد(م 230 ه)، (1)البدأ و التاریخ مقدسی(م 507 ه)عیون الاثر (2)ابن سیدالناس(م 734 ه)و تاریخ طبری(م 320)و کتاب های حدیثی ای مانند دلائل النبوه بیهقی (3)(م 458 ه)و المعجم الکبیر طبرانی (4)(م 360 ه(ذکر شده است؛امّا در منابع روایی اصلی اهل سنت و صحاح سته به این صورت نیامده است.حتی طبق تحقیقات پژوهشگر مشهور اهل سنت،ناصرالدین البانی-که خود رساله ای مستقل در رد این افسانه نگاشته است-هیچ کدام از اسنادی که ما را به این راویان می رساند هم قابل اعتماد و معتبر نیست. (5)

علامه جعفر مرتضی عاملی می نویسد:

همه روایات این قصه،جز طریق سعید بن جبیر،یا ضعیف است یا مقطوع. (6)حدیث سعید نیز مرسل است که نزد جمهور محدثان ضعیف شمرده می شود.زیرا ممکن است از فرد غیرموثقی نقل شده باشد. (7)از سوی دیگر،اگر احتجاج به حدیث مرسل درست باشد،در فروع است؛در حالی که مسئله مورد بحث از عقاید به شمار می رود و نیاز به قطع دارد.علاوه بر این،

ص:190


1- (1) .ابن سعد،الطبقات الکبری،ج1،ص161.
2- (2) .ابن سیدالناس،عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر،تعلیق:ابراهیم محمد رمضان،ج1،ص142.
3- (3) .ابوبکر احمد بن الحسین بن علی بیهقی،دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة،ج2،ص174.
4- (4) .سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی،المعجم الکبیر،تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی،ج12،ص53.
5- (5) .ناصرالدین الألبانی،نصب المجانیق لنسف قصة الغرانیق،ص45.
6- (6) .فتح الباری،ج8،ص333.
7- (7) .مقدمه ابن الصلاح،ص26.

کسی که به اسناد این قصه توجه کند،درمی یابد که به تابعان منتهی می شود که در آن زمان متولد نشده بود. (1)

آیة الله معرفت درباره سند این قصه می گوید:این افسانه ساختگی است و از سوی داستان سرایان ساخته و پرداخته شده و به تابعین و از بین صحابه به ابن عباس نسبت داده شده است؛درحالی که هرگز با سند مسلسل به هیچ صحابی ای نسبت داده نشده و حتی انتساب آن به ابن عباس هم انتساب به صحابی به حساب نمی آید؛زیرا ابن عباس سه سال پیش از هجرت به دنیا آمده است.بنابراین نمی توانست شاهد چنین داستانی باشد.از این رو داستان از سوی هیچ کسی مستند به فردی نیست که بتواند شاهد آن باشد.از طرف دیگر،همه پیشوایان حدیث به دروغ بودن این داستان گواهی داده و طرق اتصال گزارش را سست دانسته اند. (2)

اندیشمندان مسلمان و افسانه غرانیق

بسیاری از اندیشمندان مسلمان این حکایت را افسانه می دانند و آن را مردود می شمارند.در این جا به دیدگاه برخی از آنان اشاره می کنیم:

ابوحیان توحیدی می گوید که کتاب خود را از بیان چنین افسانه ای پیراسته است. (3)بیضاوی با ایراد بر اسناد این قصه آن را تکذیب کرده است.بیهقی،نووی،رازی،نسفی،ابن عربی و سید مرتضی نیز قصه غرانیق را تکذیب کرده اند. (4)قاضی عیاض می گوید:

این حدیث را نه احدی از افراد موثق آن را ارائه کرده و نه احدی از

ص:191


1- (1) .الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،ج3،ص137.
2- (2) .محمد علی سلطانی،ماه نامه معرفت،زمستان 1386-شماره 26.«مقاله تأملی در افسانه غرانیق و نگاه مرحوم آیة الله معرفت به این موضوع.
3- (3) .البحرالمحیط،ج6،ص381.
4- (4) .الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،ج3،ص146.

راست گویان موثق با سند درست و متصل روایت نموده است.فقط مفسران و مورخانی به این قصه و مانند آن پرداخته اند که همواره به افسانه های عجیب علاقه وافر نشان می دهند و هر مطلب راست و دروغی را از کتاب ها التقاط می کنند. (1)

به گفته حدیث شناس متبحر،محمد بن اسحاق بن خزیمه (2)و چهره های دیگری چون آیة الله سبحانی، (3)محمد عبده، (4)حسنین هیکل (5)و محمد ابوریه (6)باید این داستان را از نمونه های جعل حدیث دشمنان اسلام دانست که از سوی اخباریان بی درایت روایت شده است. (7)

واکاوی حقیقت

درباره راه یافتن چنین داستانی به کتاب ها محققان مطالبی گفته اند.علامه سید جعفر مرتضی عاملی می نویسد:

ظاهرا حقیقت ماجرا همان است که می گویند:هنگامی که پیامبر صلّی الله علیه و آله قرآن می خواند،مشرکان سخنان بیهوده و سروصدای ناهنجار به راه می انداختند تا احدی سخنان آن حضرت را نشنود.خداوند متعال فرمود: وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا

ص:192


1- (1) .الشفاء،ج2،ص126.
2- (2) .حسنین هیکل،حیاة محمد صلّی الله علیه و آله،ص112؛محمد بن محمد ابوشهبه،السیرة النبویة علی ضوء القرآن و السنة،ج1،ص365.
3- (3) .جعفر سبحانی،فروغ ابدیت،ج1،ص329.
4- (4) .محیی الدین درویش،اعراب القرآن و بیانه،ج6،ص466.
5- (5) .حیاة محمد صلّی الله علیه و آله،ص114.
6- (6) .السیرة النبویة علی ضوء القرآن و السنّة،ج1،ص365.
7- (7) .ابن سعد،الطبقات،ج5،ص340؛ابن حجر عسقلانی،الإصابة فی تمییز الصحابه،ج6،ص 273؛أبو سعید عبدالکریم بن محمد بن منصور التمیمی السمعانی،الأنساب،تحقیق:عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی،ج10،ص380 و ج10،ص299.

لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ؛ (1)و کسانی که کافر شدند گفتند:به این قرآن گوش ندهید و سخن لغو در آن اندازید،شاید پیروز شوید.

بدین ترتیب وقتی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله سوره نجم را تلاوت کرد،مشرکان گفتند:تلک الغرانیق العلی... (2)بعدها قصه گویان و کینه توزان و شاید مسلمان شده های اهل کتاب-که بسیاری از اسرائیلیات را وارد اسلام کردند-هماهنگ با مصالح و اهداف پلید خود مطالبی درباره این واقعه ساختند تا عصمت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را زیر سؤال ببرند و آیات قرآنی را مورد شک و تردید جدی قرار دهند و فضا برای طرح چنین احتمالاتی درباره همه آیات و سوره های قرآن مهیا شود؛سپس میزان جهل و ناآگاهی پیامبر صلّی الله علیه و آله و عدم درک تناقض های چنین آشکاری را به میان بکشند و مدعی شوند که آن حضرت در برابر شیطان تسلیم بود و نمی توانست القائات شیطانی را از آیات رحمانی تشخیص دهد. (3)

نتیجه

با توجه به نص آیات سوره نجم و اسراء و سایر آیات قرآن،نقدهای ارائه شده و قراین موجود در این گزارش ها،گزارش های برخی کتب تاریخی و حدیثی درباره قصه غرانیق و دیدگاه مستشرقان در این باره به هیچ وجه ارزش علمی ندارد و هیچ مخاطب منصفی نمی تواند آن را بپذیرد.

ص:193


1- (1) .فصلت،آیه26.
2- (2) .سیره دحلان،ج1،ص128 و تنزیه الانبیاء،ص107.
3- (3) .الصحیح من سیره النصبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،ج3،ص146.

ص:194

10-نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله

درآمد

از مسائلی که در زندگی شخصی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله توجه مستشرقان را به خود جلب کرده،تعدد همسران رسول خداست.برخی از آنان با توجه به ناهنجاربودن چند همسری درعصر حاضر-به ویژه در جوامع مسیحی-بدون توجه به واقعیت ها و اقتضائات عصر پیامبر،چند همسری ایشان را نقطه ای سیاه در زندگی رسول خدا صلّی الله علیه و آله دانسته و وجود شهوت و هوس های نفسانی را در ازدواج های پیامبر مسلّم پنداشته و به عنوان موضوعی ناهنجار در زندگی حضرت مطرح کرده اند.

درباره ریشه های نگرش منفی مستشرقان به ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله چند نکته شایان ذکر است:

1.برخی از مستشرقان تصور درستی از فرهنگ اسلام و شخصیت پیامبر صلّی الله علیه و آله ندارند.از این رو،تمام اقدام های ایشان،از جمله تعدد همسر را مادی تفسیر کرده اند.

ص:195

2.مستشرقان با ذهنیت مذهبی خود(مسیحیت)که ازدواج را با معنویت و قدسی بودن انسان ناسازگار می دانند و عزوبت و دست کم تک همسری را ارزش تلقی می کنند،این ازدواج ها را تحلیل کرده اند.

3.برخی از نویسندگان غربی حرم سراهای امویان،عباسیان،عثمانی ها و پادشاهان مسلمان را که صرفا نامی از اسلام داشته اند،به عنوان سمبل اسلام و جانشینان پیامبر تلقی کرده و رفتار نادرست آنان را به رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله سرایت داده اند.

4.برخی گزارش ها و روایات دروغ در کتاب های تاریخی و حدیثی مسلمانان-به ویژه منابع مکتب خلفا-که حکایت از معاشقه و هوس بازی پیامبر صلّی الله علیه و آله با زنان دارد (1)نیز در داوری مستشرقان مؤثر بوده است.

5.محدودیت های سیاسی و فرهنگی مستشرقان و نگاه مغرضانه برخی از آنان به اسلام و پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله نیز زمینه ساز این داوری های نادرست شده است.

بررسی سیر تاریخی اظهارات مستشرقان درباره پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نشان می دهد:هرگاه رقابت ها و چالش ها میان اسلام و مسیحیت بیشتر بوده،مستشرقان متعصبانه تر و با نگاهی غیرعلمی به زندگی حضرت پرداخته اند و هر گاه چالش ها کم تر بوده،واقع بینانه تر مسئله را بررسی کرده اند.به همین جهت داوری مستشرقان درباره ازدواج های پیامبر نیز بسیار متفاوت است.

به هرروی،در آغاز این بحث،نخست سخنان مستشرقان درباره تعدد همسران پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به نقد و بررسی می گذاریم.

ص:196


1- (1) .محمد صادق نجمی،سیری در صحیحین،ص290-300.

تفسیرهای منفی مستشرقان از ازدواج های پیامبر

همان طور که پیش تر یادآوری شد،دیدگاه مستشرقان درباره ازدواج های پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله متفاوت است.در این جا نخست دیدگاه کسانی که ازدواج های ایشان را امری ناروا تلقی کرده اند،مطرح می کنیم،سپس در نقد آن،اظهارات دسته دوم را که تحلیل های نسبتا درست ارائه داده اند نقل می نماییم.

گوستاو لوبن (1)(1841-1931م)در کتاب تمدّن اسلام و عرب می نویسد:

اگر از محمد بتوان انتقادی کرد،فقط همان محبّت مفرطی است که به زن داشته است. (2)

او علت تعدد همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله را در علاقه آن حضرت به زنان می داند ومی نویسد:

پیامبر در آخر سنین زندگی علاقه شدیدی به زنان پیدا کرد و این امر را از دیگران پوشیده نگه نمی داشت و می گفت:«از دنیای شما سه چیز را دوست دارم:بوی خوش،زن و نماز که نور چشم من است».همین علاقه پیامبر به زنان باعث انتقادات شدید بر ایشان شده است.

پیامبر به سن زنانی که می گرفت،اهمیت نمی داد؛عایشه را که دختر ده ساله بود،به همسری گرفت و میمونه را که زن پنجاه و یک ساله بود برگزید.به دلیل همان علاقه ای که به زنان داشت،روزی چشمش به همسر زید(پسرخوانده اش)افتاد و آن قدر به آن زن علاقه پیدا کرد که زید او را طلاق داد تا پیامبر به عقد خود درآورد.چون مسلمانان این کار را نادرست می دانستند آیاتی از قرآن نازل شد و فرمود که این ازدواج از روی مصلحت بوده است.مسلمانان نیز سکوت کردند.

همین نویسنده در ادامه می نویسد:

ص:197


1- (1) . Gustave Lebon.
2- (2) .گوستاو لوبون،تمدّن اسلام و عرب،ص120.

چون پیامبر در آخر متوجه شد که داشتن زنان زیاد گرفتاری ها و مشکلات به بار می آورد،برای مسلمانان داشتن بیش از چهار زن را حرام کرد. (1)

«ساوتی»از نویسندگان قرن نوزدهم اسپانیا با اشتباه خواندن تشویق حضرت رسول به ازدواج های متعدد،درباره شخصیت پیامبر می نویسد:

محمد به ایجاد چیزی برخلاف بافت جامعه مبادرت نورزید.او ناروایی ها وناسزاهای جامعه را همان گونه که از پیش وجود داشتند،پذیرفته بود.مبتکران دیگر مذاهب در به صُلابه کشیدن شهوات تن تردیدی به خودراه نداده اند،ولی محمد در جهت نیل به چنین چیرگی و استیلایی برغرایز بشری نکوشید.او خود را در مقابل این غرایز ضعیف می دانست ودر خود به کفایت آن قدرت نمی یافت که بر آن غرایز چیره شود. (2)

«ویلیام موئیر»در شرح حال نامه چهار جلدی خود با عنوان زندگی محومت(1858م)پس از شرح حال پیامبر صلّی الله علیه و آله در مکه و ستایش او می نویسد:

اما در مدینه وضعیت تغییر می کند.در آن جا قدرت دنیوی،جاه طلبی وارضای نفس به سرعت با هدف سترگ زندگی پیامبر درهم می آمیزد و همه این ها با روش های دنیوی به دست می آیند.پیام های آسمانی آزادانه نازل می شوند تا عملکرد سیاسی را توجیه کنند...در واقع،افراط کاری های غریزی و شخصی نه تنها موجه دانسته می شوند،بلکه با تأیید یاحکم الهی مورد تشویق قرار می گیرند.اجازه و امتیازی ویژه داده می شودکه پیامبر را مجاز می دارد که همسران بسیاری اختیار کند. (3)

ص:198


1- (1) .گوستاو لوبون،تمدن اسلام و عرب،ترجمه:سید هاشم رسولی محلاتی،ص116-125.
2- (2) .ر.ک:: Das Lebrn and die Lehre des Mohammd ص x-x1. یا شخصیت محمد،توره آندره و محمد و پیدایش اسلام،مارگولیوت،ص176.
3- (3) .سرویلیام موئیر،زندگی محمد،فصل 37،ص520.

اشکالات مهم دیدگاه مستشرقان

اشاره

درباره فلسفه ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و همسران او کتاب های متعددی نوشته شده است. (1)در این جا به دلیل مجال اندک،تنها به اختصار درباره دیدگاه مستشرقانی که ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را منفی ارزیابی کرده اند،نکاتی را یادآور می شویم.در نقد دیدگاه مستشرقان ابتدا نظرگاه اندیشمندان مسلمان را می آوریم،سپس سخن محققان غربی را در تحلیل عالمانه ازدواج های پیامبر نقل می کنیم.

الف)تعارض با شخصیت و سیره پیامبر

اشاره

نسبت هوس رانی و شهوت پرستی با شخصیت و سیره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ناسازگار است. (2)به گواهی قرآن کریم و همه کتب تاریخی،پیامبر شخصیتی عابد،زاهد،با اراده،شجاع و جدی بوده و اهداف بلندی را در زندگی دنبال می کرده

ص:199


1- (1) .محمود مهدی الاستانبولی و مصطفی ابوالنصرالسلبی،نساء حول الرسول و الرد علی مفتریات المستشرقین،دار ابن کثیر،بیروت،1423ق؛نساء النبی،عایشه بنت الشاطی،دار الکتاب العربی،بیروت،1406؛زوجات النبی وآل البیت،محمد متولی الشعراوی،المکتبة العصریه،بیروت،1426؛زوجات النبی و اولاده سیرة و تاریخ،امیر مهنا الخیامی،بیروت،1416؛نساء النبی،سید الجمیلی،دار و مکتبة الهلالی،2003م.
2- (2) .عصمت پیامبر صلّی الله علیه و آله از مسائل مورد اتفاق فریقین است و مسلمانان با براهین عقلی و دلایل نقلی متواتر عصمت پیامبر اکرم را اثبات کرده اند.ازاین رو در تفسیر رفتار پیامبر این مهم را مد نظر دارند و گزارش های تاریخی هر چند از نظر سند و دلالت درست باشند،درصورت تعارض با این ادله قطعی،قدرت مقاومت در برابر آنها را ندارند و کنار گذاشته خواهند شد.بنابر این،از نظرگاه یک مسلمان که به قرآن کریم ایمان دارد این اظهارات درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مردود است،آن چه در این قسمت روی آنها تأکید می شود شواهد تاریخی است که مستشرقان نیز آنها را به عنوان اسناد تاریخی قبول دارند.

است و از نظر جامعه شناسان مؤثرترین فرد در عالم بشریت به شمار می آید. (1)بی تردید چنین ویژگی هایی با هوس رانی و شهوت پرستی قابل جمع نیست.

موضوع ازدواج های پیامبر اکرم بخشی از زندگی آن حضرت است و بدون شناخت تاریخ زندگی ایشان و شخصیت و سیره وی تحلیل آن میسر نیست.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله پس از درگذشت خدیجه علیها السّلام تا آخرین لحظه زندگی در بحران،جنگ و مشکلات سپری کرده است.سه سال پس از خدیجه در مکه تحت سخت ترین فشارها و شکنجه ها و آزارها قرار داشت و در مدینه نیز همواره گرفتار جنگ ها و توطئه های قریش،یهودیان حجاز و منافقان درون جامعه اسلامی بود.او در مدینه سنگ بنای جامعه،فرهنگ و تمدن نوینی را نهاده بود و تلاش و رنج بسیاری لازم داشت تا این بنا به ثمر برسد.این کارها مجالی باقی نمی گذاشت تا پیامبر به فکر افراط در لذت طلبی باشد.

از این گذشته،پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله عابد و زاهدی پرهیزگار بود.او نصف یا دو سوم شب را سرگرم شب زنده داری و عبادت خداوند متعال بود و از روی آوری به مظاهر دنیا سخت پرهیز داشت.تجملات مادی را ترک می کرد و به همسران خود نیز چنین دستور می داد. (2)

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از جوانی که هم موقعیت اجتماعی و اقتصادی مناسبی داشت،هم توان جسمی و هم فراغت و خاطری آسوده،بر خلاف هنجار و رسوم موجود در جامعه عرب تا پنجاه سالگی با یک زن به سر برد،چگونه می توان گفت که پس از پنجاه سالگی با وجود همه مشکلات به شهوت پرستی روی آورده باشد!

ص:200


1- (1) .توماس کارلایل،الابطال،ص50-90.
2- (2) .سوره احزاب،آیات 32-35.نهج البلاغه،خطبه160.

علّامه طباطبایی دراین باره می فرماید:

افرادی که محبّتی مفرط به زن و شهوت و عشق دارند،فریفته آرایش و زینت و عاشق جمال و دل ربایی ها و طراوت سن جوانی می گردند؛درحالی که این خصوصیات با زندگی و روش آن حضرت منطبق نمی گردد; چون با بیوه زنان و زنان پیر و سالخورده ازدواج کرد.پیامبر اکرم زنان خود را میان کام جویی دنیوی و گرفتن طلاق مخیر می سازد:یا خدا و پیامبر را بگیرند و دنیا را رها سازند و یا دنیا و زینت آن را انتخاب کنند و از پیامبر طلاق بگیرند. (1)این عمل نیز با وضع مرد زن دوست و جمال پرست نمی سازد.علاوه بر این که رفتار آن جناب با زنان و احیای حقوق از دست رفته آنان در قرون جاهلیت و تجدید حرمت به باد رفته و احیای شخصیت اجتماعی شان،دلیل دیگری است بر این که زن را تنها یک وسیله برای شهوت رانی مردان نمی دانسته و تمام همّش این بوده که زنان را از ذلّت و بردگی نجات داده و به مردان بفهماند که زن نیز انسان است. (2)

در این جا برخی از فضایل و خصلت های پیامبر اکرم را که در این جهت قابل توجه است،مرور می کنیم:

1-زهد و بی رغبتی به دنیا

از ویژگی های پیامبر که در جذب قلوب انسان های آزاده بسیار مؤثر بود،ساده زیستی و عدم وابستگی و دل بستگی او به دنیا بوده است.به همین سبب،بیشترین کسانی که جذب مکتب اسلام شدند،از طبقات متوسط و ضعیف جامعه

ص:201


1- (1) .آیات 28 و 29سوره احزاب:یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً* وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً .
2- (2) .سیدمحمدحسین طباطبایی،المیزان،ترجمه:سیدمحمّدباقر موسوی همدانی،ج4،ص311.

حجاز،و عمده مخالفان آن از مترفان و صاحبان ثروت و قدرت بودند.هوس رانی و شهوت پرستی با زهد و پارسایی سازگار نیست.

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله حتی در زمانی که غنایم فراوان به دست مسلمانان می افتاد،زندگی ساده و زاهدانه خود را تغییر نداد.هنگامی که برخی از همسرانش درخواست زندگی بهتری داشتند،به فرمان الهی آنان را بین زندگی زاهدانه و جدایی از خود مختار کرد:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً ؛ (1)ای پیامبر!به همسرانت بگو:اگر زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید،بیایید با هدیه ای شما را بهره مند سازم و شما را به شکلی نیکو رها سازم.

به جرأت می توان گفت که زندگی آن حضرت اگر فروتر از زندگی فقیرترین مردم زمانش نبود،بی گمان فراتر از آن نیز نبوده است.

امیرمؤمنان علیه السّلام که خود در متن زندگی رسول خدا صلّی الله علیه و آله حضور داشته،در باره زهد و پارسایی ایشان می فرماید:

از دنیا برای خوردن به اندکی قناعت فرمود و از سر تمایل گوشه چشمی به دنیا نیفکند.پهلویش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنه تر بود.دنیا بر او عرضه شد[تا آن چه می خواهد برگزیند]،امّا از پذیرفتن آن امتناع ورزید.[وقتی]دانست که خداوند سبحان چیزی را دشمن داشته،آن را دشمن داشت و چیزی را تحقیر نموده،آن را پست شمرد و چیزی را ناچیز دانسته،آن را ناچیز دانست.

اگر در ما جز این نبود که دوست بداریم آن چه را که خدا و رسولش

ص:202


1- (1) .احزاب،آیه28.

دشمن می دارند،و تعظیم کنیم چیزی را که خدا و رسولش ناچیز می دانند،همین خود برای مخالفت ما با خدا و سرپیچی از فرمانش کافی بود.پیامبر روی زمین می نشست و غذا می خورد و همچون بندگان[با تواضع]جلوس می کرد،با دست خویش کفش خود را پینه می کرد و لباسش را وصله می زد،الاغ برهنه سوار می شد و کسی را نیز پشت سر خود سوار می کرد.پرده ای صورتگری شده بر در خانه اش دید؛[خطاب به همسرش]فرمود:آن را از نظرم پنهان کن؛زیرا وقتی که به آن می نگرم،دنیا و زر و زیورهایش را به یاد می آورم.او با تمام قلب از دنیا اعراض کرد و یاد آن را در نفسش میراند و دوست داشت زینت دنیا از دیدگانش دور باشد تا از دنیا برای خود لباس فاخر برنگزیند و آن را پایدار تلقی ننماید و به عنوان اقامتگاه به آن دل نبندد و امیدوار نگردد.ازاین رو دنیا را از نفس خود بیرون راند و آن را از دل خویشتن برکنار و از دیدگاه خود ناپدید ساخت.[آری]چنین است که هرکس چیزی را منفور دارد،نگاه به آن و یادآوری آن را نیز منفور می دارد. (1)

اگر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله اهل دنیا و اشرافیت بود،هرگز اصحاب صفّه زندگی خود در مکّه را رها نمی کردند تا در مدینه با فقر دست و پنجه نرم کنند و آن همه فداکاری در راه اسلام شکل نمی گرفت.

ص:203


1- (1) .نهج البلاغه،خطبه 160:«قَضَمَ الدُّنیاَ قَضماً وَ لَم یعرِها طَرفَاً،أَهضَمُ أَهلِ الدُّنیا کَشحاًَ وَ أَخمَصُهُم مِنَ الدُّنیا بَطنَاً،عُرِضَت عَلَیهِ الدُّنیا،فَأَبَی أَن یقبَلَها وَ عَلِمَ أَنَّ اللهَ سُبحَانَهُ أَبغَضَ شَیئاً فَأَبغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَیئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَیئاً فَصَغَّرَُه وَ لَو لَم یکُن فِینَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبغَضَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعظِیمَاً مَا صَغَّرَ اللهُ وَ رَسُولُهُ لَکَفی بِهِ شِقَاقَاً لِلّلهِ وَ مُحَادّةً عَن امرِ الله...وَ یکُونُ السِّترُ عَلی بَابِ بَیتِهِ فَتَکُونُ فِیهِ التَّصاوِیر فَیقُولُ یا فُلانة(لإحدی أزواجه)غَیبِیهِ عَنِّی فَإِنِّی إذا نَظَرتُ إلیهِ ذَکَرتُ الدُّنیا وَ زَخارِفَها.فَأعرَضَ عَنِ الدُّنیا بِقَلبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکرَها مِن نَفسِهِ وَ أَحَبَّ أَن تَغِیبَ زِینَتُها عَن عَینهِ لِکَیلاَ یتَّخِذَ مِنها رِیاشاً وَ لایعتَقِدَها قَرَاراً وَ لاَیرجُو فِیها مُقَاماً فَأَخرَجَها مِنَ النَّفس وَ أَشخَصَها عَنِ القَلبِ وَ غَیبَها عَنِ البَصَر وَ کَذلِکَ مَن أَبغَضَ شَیئاً أَبغَضَ أَن ینظُرَ إِلیهِ وَ أَن یذکُرَ عِندَهُ.»
2-عبادت های طولانی

از ویژگی های پیامبر عبادت های طولانی بوده است پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله قبل از بعثت،بسیاری از اوقات خود را به عبادت و راز و نیاز می پرداخت.

پس از بعثت نیز پاره ای از شب،گاهی نیمی از شب،گاهی ثلث و گاه دو سوم شب را به عبادت می پرداخت.با این که روزش-به ویژه در اوقات توقف در مدینه-در تلاش بود،از وقت عبادتش نمی کاست.زیرا این دستور خداوند بود:

یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً* نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً* أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً* إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً* إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً* إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلاً ؛ (1)ای جامه به خود پیچیده!شب را جز اندکی،برای نماز به پا خیز؛نیمی از شب را یا اگر خواستی اندکی از نیمه بکاه،یا اندکی بر آن بیفزای و قرآن را پی درپی و شمرده در نمازت بخوان،که به زودی ما گفتاری گران بار را(که دریافت حقایق آن دشوار و پایداری بر دستوراتش سخت است)بر تو القا می کنیم.قطعاً پدیده شب برای پیراستن نفس پابرجاتر از روز و سخن در آن ثابت تر و درست تر است.تو در روز کارهایی داری که به خود مشغولت می کند.

همچنین پیامبر هر شب سی سوره از قرآن را تلاوت می کرد که هفت سوره از آنها سوره های بزرگ قرآن بودند،دو برابر نمازهای واجب نماز مستحب می خواند و بیشتر ساعات شب را مشغول عبادت و راز و نیاز با خدا بود. (2)

حال ممکن است عابدی مانند پیامبر اکرم گرفتار هواپرستی و شهوت باشد؟!

ص:204


1- (1) .مزّمل،آیه1-7.
2- (2) .محمد محمدی ری شهری،اهل البیت علیهم السّلام فی الکتاب و السنة،ص269.
3-شجاعت و فداکاری

از صفات پیامبر اکرم که تاریخ به خوبی به آن گواهی می دهد،دلیری و فداکاری حضرت در راه اهداف متعالی بود؛فداکاری هایی که تاریخ کم تر نمونه آن را سراغ دارد.و انسان وابسته به دنیا و اسیر شهوات نفسانی نمی تواند چنین صفاتی داشته باشد.

امام علی علیه السّلام دراین باره می فرماید:

«کنا اذا احمر البأس اتقینا برسول الله صلّی الله علیه و آله فلم یکن احد منا اقرب الی العدو منه»؛ (1)هرگاه جنگ شعله ور و سخت می شد،ما به رسول خدا پناه می بردیم و در آن هنگام هیچ یک از ما به دشمن نزدیک تر از او نبود.

و در جای دیگر می فرماید:

«وکان رسول الله صلّی الله علیه و آله اذا احمر البأس واحجم الناس قدم اهل بیته،فوقی بهم اصحابه حرّ السیوف والاسنة فقتل عبیدة بن الحارث یوم بدر وقتل حمزة یوم احد وقتل جعفر یوم موتة واراد من لو شئت ذکرت اسمه مثل الذی ارادوا من الشهادة ولکن آجالهم عجلت ومنیتهم اجلت»؛ (2)هرگاه آتش جنگ شعله می کشید و حمله شدید دشمن باعث عقب نشینی سپاه می شد،پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله اهل بیت خود را پیشاپیش لشکر قرار می داد تا اصحابش از حرارت شمشیر و نیزه مصون بمانند.ازاین رو عبیدة بن حارث(پسر عموی پیامبر)روز بدر،حمزه عمویش روز احد و جعفر پسرعمویش روز جنگ موته شهید شدند و کسانی هم بودند که اگر می خواستم،نامشان را می بردم که دوست داشتند همانند آنان شهادت نصیبشان شود،اما مقدر بود زنده بمانند و مرگشان به تأخیر افتد.

ص:205


1- (1) .نهج البلاغه،کلمات قصار9.
2- (2) .نهج البلاغه،نامه9.

همچنین در وصف پیامبر می فرماید:

«وجاهَدَ فِی الله اعداءَهُ غیرواهنٍ ولا مُعذِّرٍ»؛ (1)در راه خدا با دشمنانش بدون سستی و عذر نبرد کرد.

4-پایداری و تحمل مشکلات

یکی از ویژگی های پیامبر اکرم که دوست و دشمن به آن معترفند،تحمل مشکلات و پایداری حضرت در انجام رسالت الهی بوده است.ایشان آزار و اذیت،تهمت و محاصره اقتصادی مشرکان در مکه و دسیسه ها و کارشکنی های سنگین یهود،منافقان و مشرکان را در مدینه تحمل کرد و هرگز از پا در نیامد.این ویژگی نیز هرگز با هوس رانی سازگار نیست.علی علیه السّلام دراین باره می فرماید:

«وَنَشهَدُ أنَ ّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ وَرَسُولُهُ،خَاضَ إلَی رِضوَانِ اللهِ کُلَّ غَمرَةٍ وَتَجَرَّعَ فیهِ کُلَّ غُصَّةٍ وَقَد تَلَوَّنَ لَهُ الأدنَونَ وَتَألَّبَ عَلَیهِ الأقصَونَ وَخَلَعَت إلَیهِ العَرَبُ أعِنَّتَهَا وَضَرَبَت إلَی مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا،حَتَّی أنزَلَت بِسَاحَتِهِ عَدَاوَتَهَا،مِن أبعَدِ الدَّارِ وَأسحَقِ المَزَارِ»؛ (2)گواهی می دهیم که محمد صلّی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست؛همو که در راه رضای حق در هرگونه شدت و ناراحتی فرو رفت،و جام مشکلات و سختی ها را نوشید؛در حالی که بستگان و نزدیکانش متلون و ناپایدار،و بیگانگان در دشمنی اش مصمم بودند؛اعراب برای نبرد با او زمام مرکب ها را رها ساخته،با تازیانه به پهلوی آنها می زدند،تا این که از دورترین نقطه و فاصله دارترین خانه دشمنی خویش را در برابرش قرار دادند.

ص:206


1- (1) .همان،خطبه116.
2- (2) .همان،خطبه194.

همچنین درباره فداکاری و استقامت پیامبر می فرماید:

«ارسله داعیا الی الحق وشاهداً علی الخلق فبلغ رسالات ربّه غیر وان ولا مقصّر وجاهد فی الله اعداءه غیرواهن ولا معذّر امام من اتقی وبصر من اهتدی»؛ (1)خداوند پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله را فرستاد تا به سوی حق دعوت نماید و گواه اعمال خلق باشد.او بدون سستی و کوتاهی رسالت پروردگارش را رسانید و در راه خدا با دشمنانش بدون عذر و سستی پیکار کرد.پیشوای پرهیزکاران و روشنی بخش چشم هدایت شدگان بود.

امام علی علیه السّلام در بیانی دیگر می فرماید:«اجعل شرائف صلواتک ونوامی برکاتک علی محمد عبدک ورسولک الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلن بالحق و الدافع جیشات الاباطیل و الدامغ.صولات الاضالیل،کما حمل فاضطلع قائماً بامرک مستوفزاً فی مرضاتک غیرناکل من قدم ولا واه فی عزم واعیاً لوحیک حافظاً لعهدک ماضیاً علی نفاذ امرک حتی اوری قبس القابس واضاء الطریق للخابط وهدیت به القلوب بعد خوضات الفتن والاثام واقام بموضحات الاعلام ونیرات الاحکام»؛ (2)

خداوندا!شریف ترین درودها و زاینده ترین برکات خود را بر محمد صلّی الله علیه و آله بنده و فرستاده ات قرار ده؛همان فرستاده ای که ختم کننده وحی و رسالت بود و بازکننده راه بسته سعادت بشری،آشکارکننده دین حق به وسیله حق و برهان،بازدارنده جنب وجوش های باطل و شکننده هجوم های گمراهان.همان گونه که سنگینی رسالت بر عهده اش قرار گرفت،با تمام توان به آن پرداخت و به فرمانت قیام کرد و به سرعت در راه خشنودی ات گام برداشت و حتی یک قدم عقب

ص:207


1- (1) .همان،خطبه116.
2- (2) .همان،خطبه72.

ننشست و اراده محکمش سست نشد.وحی تو را به خوبی دریافت و پیمان رسالتت را حافظ و نگه دار بود.چنان در اجرای فرمانت کوشید که شعله فروزان حق را آشکار و راه را برای جاهلان و گمراهان روشن ساخت و دل هایی که در فتنه و گناه فرو رفته بودند،به واسطه او هدایت شدند.پرچم های حق را برافراشت و احکام زنده اسلام را برپا نمود.

ب)تعارض با واقعیت های تاریخی

دیدگاه مستشرقان با واقعیت های تاریخی نیز ناسازگار است.آنان با ذهنیت قرن بیستم و معیارهای مسیحیت،ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را تحلیل کرده اند و این برخورد از زاویه بحث روشمند تاریخی شیوه مطلوبی نیست.زیرا پژوهشگر را به واقعیت های گذشته نمی رساند.

توضیح آن که بسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی در حال تغییر و دگرگونی اند؛چنان که یک موضوع اجتماعی در زمان واحد،در جوامع مختلف صورت های متفاوت پیدا می کند:گاهی در جامعه ای،پذیرفته و پسندیده می شود و در جامعه ای دیگر ناپسند می گردد.

موضوع چند همسری از مسائل اجتماعی و فرهنگی ای است که در طول تاریخ،در جوامع و سرزمین های گوناگون با آن برخورد متفاوتی شده است. (1)به همین روی شناخت شرایط زمان و مکان از زمینه های لازم در تحلیل مسائل

ص:208


1- (1) .اکنون در بسیاری از کشورها-به ویژه کشورهای آفریقایی،آسیایی و آمریکای لاتین-مسئله تعدد همسر به عنوان یک هنجار فرهنگی و اجتماعی پذیرفته شده است،ولی در بخش دیگری از کشورها(عمدتا در آمریکای شمالی و اروپا)به دید یک ناهنجاری به آن نگریسته می شود و آن را برخلاف حقوق بشر و زن تلقی می کنند.

تاریخی است.نمی توان با ذهنیت عصر کنونی و بدون ملاحظه شرایط زمان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ازدواج های ایشان را تحلیل کرد.برای نمونه در عصر نبوی مردمان شهری برای تربیت فرزندانشان آنان را به صحرا می فرستادند.اگر با ذهنیت امروز به رفتار ایشان بنگریم،باید آنان را تخطئه کنیم؛در صورتی که اگر شرایط آن دوران ملاحظه شود،کار ایشان قابل ستایش است.

درباره ازدواج های پیامبر نیز شناخت جایگاه زن در آن دوران،نقش ازدواج در پیوند میان قبایل،شرایط پیامبر اکرم در مدینه و دیگر شرایط آن زمان ضروری است.تاریخ گواهی می دهد که تعدد همسر از ضرورت های آن دوران و مطابق معیارهای اخلاقی بوده و برای پیوند با قبایل و پیشبرد اهداف پیامبر از راه کارهای مهم تلقی می شده است و موضوع تناسب فاصله سنی در ازدواج-که امروزه ضروری تلقی می شود در فرهنگ آن روز مطرح نبود؛مثلاً عبدالمطلب همان روز که کوچک ترین پسرش را به ازدواج آمنه بنت وهب درآورد،خود در حالی که پیرمردی بود،با هاله دختر عموی جوان آمنه ازدواج کرد (1)یا عمر بن خطاب از ابوبکر خواست که دختر جوانش حفصه را به ازدواج خود درآورد؛حال آن که بیش از سی سال اختلاف سنی میان آن دو وجود داشت.در تاریخ انبیای گذشته نیز شواهدی بر این امر وجود دارد.برای نمونه ازدواج حضرت داود علیه السّلام در هفتاد سالگی با همسرش که کم تر از 25 سال داشت. (2)

همچنین مسئله تعدد همسر در میان عرب بی هیچ شرط وحدومرزی،عادی و

ص:209


1- (1) .عبدالوهاب،تعدد نساء الانبیاء،ص 54.
2- (2) .همان،ص55.

رایج بوده و از همین رو برانگیزاننده هیچ سؤال و شبهه ای نبوده است؛ (1)گرچه در فرهنگ اغلب جوامع،برخی واقعیت های اجتماعی موجود در طول زمان منجر به نگاه منفی به آن شد.

نکته دیگر این که با توجه به آسیب پذیری بیشتر مردان نسبت به زنان در بیماری ها و جنگ ها و نیز مسئله طلاق،اسلام بر خلاف مسیحیت تحریف شده،به جای رهبانیت و بی بندوباری جنسی،چند همسری را پیشنهاد داده و پیامبر به عنوان سمبل اسلام در عینیت جامعه آن را پیاده کرده است.

نکته سوم آن که اکثر مورخان و محدثان برآنند که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در بیست و پنج سالگی و اوج نیروی جسمانی با زنی بزرگ تر از خود ازدواج کرد (2)و تا پنجاه و یک سالگی با او به سر برد.تا این که خدیجه علیها السّلام در سال دهم بعثت از دنیا رفت.این در حالی بود که پیامبر به دلیل موقعیت مناسب اجتماعی و اقتصادی می توانست زنان دیگری هم اختیار کند.

سایر ازدواج های پیامبر پس از درگذشت خدیجه و در حالی صورت گرفت که ایشان مردی پنجاه و یک ساله بود و گرفتاری های سیاسی و اجتماعی فراوان داشت.در این سن،غریزه جنسی فروکش می کند و تمایل به زن باقی نمی ماند.

همچنین بنابر گزارش بیشتر مورخان،همسران پیامبر اکرم جز عایشه بیوه زن بودند.

ص:210


1- (1) .فضل الله،الندوة،ج10،ص578.
2- (2) .نظر مشهور درباره سن حضرت خدیجه این است که وی چهل سال داشته و دو بار ازدواج کرده بود و از شوهران قبلی خود فرزندانی نیز داشت؛اما برخی از محققان با استناداتی سن او را نزدیک سی سال می دانند و می گویند:پیش از پیامبر ازدواج نکرده بود.ر.ک:الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله ج2،ص200-203.

اگر مقصود آن بزرگوار عیش و نوش و شهوت رانی بود،همانند پادشاهان و سلاطین به جای زنان سالخورده و بیوه،دختران زیبا را اختیار می کرد.بنابر این ازدواج های پیامبر اکرم می بایست سّر دیگری غیر از کام جویی جنسی داشته باشد.

جدول پیش رو،این حقیقت را به خوبی نشان می دهد:

ص:211

نکته چهارم این که توجه به عنصر زمان در ازدواج های حضرت نشان می دهد که به جز اولین ازدواج پیامبر،همه ازدواج های ایشان در پنجاه تا شصت سالگی و بین سال های اول تا هفتم هجری-اوج جنگ های لشکر اسلام و کفر-بوده

ص:212

است.از زمانی که اسلام به اوج قدرت رسید و مکه به دست پیامبر و مسلمانان فتح شد(سال هشتم هجری)دیگر پیامبر ازدواج نکرد؛در حالی که اقتضای امیال نفسانی و هوس رانی این است که ازدواج های متعدد یا در سال های جوانی و پیش از پنجاه سالگی باشد و یا هم زمان با دست یابی به حکومت و تحکیم پایه های قدرت صورت بگیرد.این در حالی است که آخرین ازدواج پیامبر در سال هفتم هجری و قبل از فتح مکه و دست یابی به قدرت بوده است.

نکته پنجم این که وضعیت زنان پیامبر نیز نشان می دهد این ازدواج ها نمی تواند صرفاً مبتنی بر خواهش نفسانی باشد؛چرا که برخی از آنها در شمار قشرهای مورد توجه در جامعه آن روز نبوده و بیشتر آنان پیش تر یک یا دو بار ازدواج کرده اند.در مورد برخی از آنان نیز قراین نشان می دهد که حتی پیامبر به زندگی با آنها علاقه چندانی نداشته است.

رسول خدا نه قبل از بعثت و نه پس از آن هرگز گمنام و ناشناس نبود.در واقع شخصیت مقتدر و پرجاذبه پیامبر که در معنویت و فضایل اخلاقی و انسانی جلوه می کرد،این امکان را به ایشان می داد که با هر دختر جوانی که بخواهد،ازدواج نماید.پس از تحکیم پایه های قدرت حکومت اسلامی نیز جاذبه های ثروت و قدرت وی می توانست بسیاری از زنان جوان را به سویش بکشاند.به دلیل جایگاه شخصیت پیامبر در جامعه آن روز،ازدواج او با هر زنی به مفهوم امتیازدادن و ارزش قائل شدن برای آن فرد بود.اما ایشان این امتیاز را در راه گسترش دعوت اسلامی و حمایت از زنان باایمان و مهاجری هزینه نمود که در جامعه شرک آلود آن روز پناهی نداشتند.

آن چه بر شگفتی سخن منتقدان می افزاید،پیدایی این حقیقت است که پیامبر

ص:213

حتی پیش از بعثت همواره به دور از شهوت رانی بوده است؛ (1)به گونه ای که در تاریخ حتی یک گواه بر رفتار غیراخلاقی از ایشان نمی یابیم.پس از آغاز دعوت الهی نیز هیچ یک از دشمنان-که برای توقف او از هیچ دسیسه ای دریغ نداشتند-کوچک ترین سخنی در این باره نگفتند که اگر چنین بود،فریاد برمی آوردند و برای جلوگیری از دعوت رسالت از آن بهره می جستند.

ج)تعارض با تحلیل های عالمانه دیگر مستشرقان

عدهّ ای از مستشرقان بر خلاف دسته اول با نگاهی فراگیر به منابع و شخصیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ازدواج های ایشان را با مقاصد دیگری جز هوس رانی و شهوت پرستی تفسیر کرده اند.سخنان این دسته از مستشرقان حاوی نکات ارزنده ای است که در تحلیل حکمت واقعی چند همسری پیامبر باید مورد توجه قرار گیرد:

توماس کارلایل (2)در کتاب قهرمانان شهوت رانی و جاه طلبی حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را رد کرده است.وی در اثبات سخن خود می نویسد:

پیامبر در تمام شئون زندگی خوراک،پوشاک و...زاهد بود.غذایش معمولاً آب و نان بود و چه بسا در طول چند ماه غذایی گرم در خانه اش پیدا نمی شد.پیامبر لباس زبر می پوشید،خوراکش ساده بود،در راه خدا زحمت می کشید،شب ها بیدار می ماند و روزها خواب نداشت.آن حضرت در فکر سلطنت و جاه نبود.مردی فوق العاده بزرگ بود.اگر چنین نبود،عرب های خشن عربستان چگونه مطیع او می شدند!قیصر و کسری با آن همه قدرت و تاج و تخت،اگر بر عرب ها پیروز می شدند،هرگز نمی توانستند چون

ص:214


1- (1) .الخطیب،النبی محمد،ص344 و345.
2- (2) . Carlyle.

حضرت محمد آن مردم را مطیع خود کنند.او به راستی قهرمان بود. (1)

پانزده سال پس از کارلایل«پورت»دانشمند انگلیسی در کتابی با عنوان عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن،از پیامبراسلام صلّی الله علیه و آله در برابر اتهام های نسبت داده شده دفاع کرد.وی در پاسخ کسانی که معتقدند پیامبر با مشروع ساختن چندهمسری،شهوت پرستی راتشویق کرده است می نویسد:

تعدد همسر در مشرق زمین از زمان حضرت ابراهیم علیه السّلام به بعد رایج و معمول بوده است.یونانی های قدیم آن را مجاز می شمردند و رومی ها تا اواخر قرن چهارم میلادی در برابر آن حساسیت نداشتند.

این نویسنده با استفاده از نظریه«منتسکیو»در دانش فیزیولوژی دلایل چندهمسری در مناطق حارّه چون عربستان را تحلیل می کند و نتیجه می گیرد:

به دلیل شرایط خاص اقلیمی و تأثیر آن بر بلوغ زودرس دختران مسئله تعدد همسر نه تنها مذموم نیست،بلکه طبق مقتضای طبیعت و شرایط اجتماعی چنین مناطقی است.

چنان که در کتاب مقدس بارها به مسئله تعدد همسر اشاره و مجاز و مشروع شمرده شده است و افرادی چون«سنت گری سوستوم»و«بونیفاس»از مشروعیت آن سخن گفته اند.بنابراین،حضرت محمد عملی را مشروع دانست که نه فقط محترم بود،بلکه در ادوار سابق از طرف خدا مورد برکت و رحمت واقع شده بود و در دوران جدید،مشروع و محترم اعلام شد.در این صورت آن حضرت از اتهام شهوت پرستی مصون و بری است. (2)

دیون پورت ضمن یادآوری این نکته که پیامبر از بیست و پنج تا پنجاه سالگی با داشتن یک زن راضی و قانع بود و تا هنگام زنده بودن خدیجه با آن که

ص:215


1- (1) .توماس کارلایل،الابطال،ص89،(باتلخیص).
2- (2) .جان دیون پورت،عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن،ترجمه:سید غلام رضا سعیدی،ص176 و171.(با تلخیص).

از وی فرزند ذکوری نداشت،زن دیگری نگرفت،می نویسد:

با توجه به این که هنگام ظهور او تعدد همسر به طور نامحدود در همه عربستان رواج داشت،قطعا قدری متناقض به نظر می رسد که او با جلوگیری از شهوت رانی و محدودکردن شمار زن ها برای ازدواج،بخواهد امیال خویش را بهتر تسکین دهد. (1)

ویل دورانت (2)نویسنده مشهور غربی در تحلیلی درباره ازدواج های متعدد پیامبر می نویسد:

پیامبر ده زن و دو کنیز گرفت و همین سبب خرده گیری غربی ها از ایشان شده است،ولی باید توجه داشت که به دلیل مرگ ومیر بسیار سامیان آن زمان تعدد همسر از لوازم زندگی و یک وظیفه اخلاقی بوده است.

تعدد ازدواج در زمان پیامبر یک امر معمول بوده است و از همین رو پیامبر نیز آسوده بود،اما باید دقت داشت که پیامبر با این کار در صدد اشباع غریزه جنسی نبوده است؛زیرا برخی از ازدواج های حضرت با بیوه زنان از روی ترحم،دلداری و محبت به آنها بود.برخی دیگر به جهت مصالح سیاسی و تقویت مسلمانان بود؛چنان که ازدواج با دختر ابوسفیان برای رفع کینه او و دوست کردن آن سرکرده مشرکان بوده است.شاید هم برخی ازدواج ها برای فرزنددارشدن بوده باشد. (3)

«جیمس میکر»نویسنده آمریکایی در رد اتهام شهوت پرستی به پیامبر می گوید:

او کسی است که شراب را در میان آن همه شراب خواران تحریم کرد و از بین برد تا جایی که حتی امروز مسلمانان خوب از خوردن مشروبات الکلی احتراز دارند.در میان مردم تنبل و بی کاره،شبانه روزی پنج بار نماز را شعار مستمر قرار داد.در میان ملتی که عیش و شادی آن قدر رایج بود و خورد و

ص:216


1- (1) .همان،ص178.
2- (2) . Will Durant.
3- (3) .ویل دورانت،تاریخ تمدن،کتاب چهارم،ترجمه:ابوالقاسم پاینده،ص32-34.

خوراکشان نظم و ترتیبی نداشت،سالی یک ماه روزه برقرار کرد.و ازدواج را در میان مردانی که پیش از زمان وی تشویق می شدند که زن های بی شماری بگیرند،به چهار زن محدود کرد. (1)

«جان باژت گلوب» (2)درباره چندهمسری پیامبر و مصالح تعدد ازدواج در اسلام می نویسد:

این مطلب شاید برای اروپاییان جای تعجب باشد؛چون آنها شنیده اند پیغمبر یازده زن و یک کنیز داشت،لیکن این تعجب با درنظرگرفتن علل این ازدواج ها خود به خود زایل می شود.

گذشته از این،اسلام یک مسئله را رعایت کرده که ادراک آن برای غربی ها بسیار مشکل است.درست است که مرد مسلمان می تواند چهار زن بگیرد،لیکن باید دانست که هرگونه رابطه نامشروع(بین زن و مرد بیگانه)ممنوع و دارای مجازات سخت و طاقت فرسایی است.

غرب به خود می بالد که قانون خانواده اش بر پایه یک زن گرفتن است،اما رابطه های نامشروع را نادیده می گیرد. (3)

«ال.آ.سیدیو» (4)فرانسوی درباره تلاش های رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای بهبود وضعیت اجتماعی زن و مصلحت تعدد ازدواج های آن حضرت می نویسد:

این ظلم بزرگی است که ما وضع ناراحتی زن در شرق را به محمد نسبت دهیم؛زیرا ایشان کوشش داشت که حال زن را بهبود بخشد.زن عرب زود رشد می کند و به سرعت درهم شکسته می شود.طبیعت،او را وادار به فروتنی می کند.او ازدواج با زنان را تا چهار عدد پایین آورد و مردم را

ص:217


1- (1) .نصراللّه نیک بین،اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب،ص30.
2- (2) . John Basit Gelup m.s.
3- (3) .جان باژت گلوب،الفتوحات العربیة الکبری،ص165؛به نقل از:اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان،علی آل اسحق خوئینی،ص455-456.
4- (4) . L.A.sidua.

نصیحت کرد که داشتن یک زن بهتر است.اگر خودش با این کار مخالفت کرد،به دلیل برخی جهات سیاسی بود که در نتیجه ازدواج او عده ای از قبایل به اطاعت او درآمدند.... (1)

«پطروشفسکی»درباره انگیزه پیامبر از ازدواج های متعدد می گوید:

محرک این امر بیشتر عقیده دیرین اعراب بود که می گفتند:وجود حرم برای حفظ شایستگی هر رئیس سیاسی ضرورت دارد. (2)

«جان بروا» (3)فرانسوی در کتاب محمد،ناپلئون آسمانی ضمن بررسی این موضوع،آن را پدیده ای مهم و دارای دلایل روشن و معقول دانسته و ادعای شهوت طلبی و شهوت پرستی را کاملاً مردود شمرده است.به باور ایشان با توجه به اهمیت پیوند خویشاوندی در میان قبایل عرب آن زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله توانست از این سنت خدا برای رسیدن به هدف،بهترین بهره ها را ببرد.به نظر ایشان فلسفه ازدواج های مکرر پیامبر عبارت است از:

1.رد یک سنت جاهلی که فرزندخوانده را در حکم فرزند حقیقی می پنداشتند(ازدواج با همسر مطلقه زید).

2.به دلیل مصالح سیاسی و جذب یهودیان به اسلام(ازدواج با صفیه دختر کنانه).

3.به خاطر مسائل عاطفی و سیاسی(ازدواج با دختر ابوسفیان که پس از هجرت در حبشه بیوه مانده بود).این ازدواج هم آن زن بی سرپرست را نجات داد،هم تأثیر مثبت فراوانی بر روحیه ابوسفیان گذاشت.

آن گاه تأکید می کند:

ص:218


1- (1) .آل.آ.سیدیو،تاریخ العرب العام،ترجمه به عربی:عادل زعیتر،ج1؛به نقل از:اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان،ص405.
2- (2) .اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان،ص36.
3- (3) . John Brova.

این ازدواج های محمد در حالی صورت گرفته است که سن آن حضرت از پنجاه گذشته است.در چنین سنینی و با آن شرایط خاص رسول خدا مسئله شهوت پرستی کاملاً یک ادعا از روی نادانی است. (1)

«ولتر» (2)فرانسوی(1694-1779)با رد ادعای مسیحیان مبنی بر شهوت رانی پیامبر و مسلمانان می نویسد:

اسلام،بر خلاف آن چه مسیحیان می گویند،هرگز شهوت رانی را رواج نداد و برعکس،تعداد بی حد و حصر زنانی را که در بستر بیشتر پادشاهان و فرمان روایان کشورهای آسیایی می آرمیدند،به چهار زن محدود نمود.این دین یهود بود که طرفدار شهوت بود؛نه دین محمد.شاید هرگز قانونی کامل تر از قوانین قرآن درباره طلاق وضع نشده باشد. (3)

«فونس اتین (4)دینیته»فرانسوی(1861-1929)درباره ازدواج های پیامبر صلّی الله علیه و آله و رابطه آن حضرت با زنان می نویسد:

تمام قبایل عرب دلشان می خواست با پیامبر خویشی داشته باشند و بسیاری به او پیشنهاد ازدواج می کردند.حتی نقل کرده اند:«عزّه»خواهر«دحیئه کلبی»همین که شنید پیامبر با ازدواج او راضی شده،از خوشحالی جان سپرد.پیامبر گذشته از انسان دوستی و عدالت خواهی اش محبت خاصی به عموم زنان داشت و در هر مناسبتی کوشش می کرد با آنها به طور منصفانه ای رفتار شود.اولین چیزی که حرام کرد،زنده به گورکردن دختران بود که در گذشته این عادت قبیح با بی رحمی صورت می گرفت.

او مرزی برای ازدواج قرارداد و نهایت آن را چهار زن تعیین نمود و به آن

ص:219


1- (1) .جان بروا،محمد ناپلئون آسمانی،ترجمه به عربی:محمد صالح بنداقی،ص89؛به نقل از:اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان،ص247 و248.(با تلخیص).
2- (2) . Wolter.
3- (3) .جواد حدیدی،اسلام از نظر ولتر،ص102.
4- (4) . Funis Etin Dineta.

افزود که مؤمنان در این موضوع تأمل کنند. (1)

وی درباره چندهمسری معتقد است:

این امر در تمام نقاط دنیا شایع است و تا دنیا باقی است،باقی خواهد ماند،هرچند قوانین بسیار شدیدی در جلوگیری از آن وضع کنند.لکن باید پرسید که اگر تعدد همسر محدود شود،بهتر است؟یا بی انضباط و به صورت نفاق پنهانی باقی بماند؟!

ایشان در ادامه می گوید:

همه جهان گردان غربی معترفند که تعدد همسر در میان مسلمانان با وجود اعترافشان به جواز آن بسیار کم تر است از چندهمسری در میان مسیحیان که ازدواج با بیش از یک زن را حرام می دانند!و قطعاً در منع تعدد همسر هیچ فایده اخلاقی مترتب نیست؛گذشته از آن که تعدد همسر و روابط سالم و قانونی جنسی با زنان بیوه و بدون شوهر و...از بروز بیماری های گوناگون و غیرمنتظره جنسی جلوگیری می کند.بدین جهت است که در مناطق اسلامی که این قانون اجرا می شود،هیچ گونه بیماری ناشناخته جنسی وجود ندارد. (2)

آقای فونس اتین دینیته پس از اشاره به اعتراض ها و طعنه های شدید غربی ها به تعدد همسر در اسلام،تأکید می کند:

بی تردید تک همسری بهتر است،ولی این امر با طبیعت بشری و فطرت مرد ناسازگار است و با حقایق اجتماعی منافات دارد،بلکه محال است.اسلام که همواره برای مشکلات اجتماعی راه حل داده،در این مورد آسان ترین راه را برگزیده است:نه به طور کلی چندهمسری را منع کرده و نه به طور کلی و بی حد و مرز آن را تجویز کرده است.از یک طرف دامنه آن را به چهار زن محدود کرد و از سوی دیگر تذکر داد که اگر نمی توانید میان همسرانتان به عدالت رفتار کنید،بیش از یک همسر اختیار نکنید.با این قید عملاً آن را بسیار محدود کرد.

ص:220


1- (1) .فونس اتین دینیته،محمد رسول الله،ترجمه به عربی:عبدالحلیم محمود و فرزندش،ص336.
2- (2) .همان،ص337 و 338.

تعدد همسر یک قانون طبیعی است و به همین صورت نیز باقی خواهد ماند؛چنان که قانون تک همسری مسیحیت مسائل و گناهان زیادی را به همراه دارد که«فاحشه گری»،«امراض جنسی»و«فرزندان نامشروع»سه نتیجه جدی آن است. (1)

نویسنده کتاب محمد پیغمبری که از نو باید شناخت در بحث از زنان پیامبر ضمن اشاره به تعداد و نام این زنان می نویسد:

پیامبر فردی بود با حیا و با شرم؛به گونه ای که بنا به روایات اسلامی حتی از دیدن صحنه تلقیح درختان نر و ماده خرما از سوی کشاورزان حیا می کرد و از شدت حیا و شرم عرق بر جبین مبارکش می نشست. (2)

فیلیپ خوری حتی نویسنده لبنانی الاصل آمریکایی درباره علل تعدد ازدواج پیامبر می نویسد:

او در حدود دوازده زن گرفت که بعضی از روی دل بستگی و بعضی دیگر برای مقاصد سیاسی بود.از جمله زنان محبوب وی عایشه کم سال،دختر ابوبکر،بود.خدیجه چند فرزند برای او آورد که هیچ یک از ایشان جز فاطمه همسر علی علیه السّلام پس از مرگ وی زنده نبود. (3)

با توجه به دلایل مذکور،علّت کلّی ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مصالح و حکمت هایی بود که در انجام مأموریت الهی به آنها نیازمند بود؛نه هوس رانی و شهوت پرستی.در فصل بعد،این اهداف را به اختصار بررسی می کنیم.

ص:221


1- (1) .فونس اتین دینیه،اشعة خاصة بنورالاسلام،ترجمه به عربی:عبدالحلیم و فرزندش،ص337.
2- (2) .کنستان ویرژیل گیورگیو،محمد پیغمبری که از نو باید شناخت،ترجمه:ذبیح الله منصوری،ص296 و297.
3- (3) .فیلیپ خوری حتی،تاریخ عرب،ترجمه:ابوالقاسم پاینده،ص152.

ص:222

11-فلسفه ازدواج های پیامبر صلّی الله علیه و آله از منظر تاریخ

درآمد

اشاره

در بخش پیشین با دلایل و شواهد متعدد ثابت شد که ازدواج های پیامبر با انگیزه شهوانی و از سر هوس انجام نگرفته است.اکنون سخن این جاست که حکمت چندهمسری ایشان چه بوده است؟دو گونه حکمت برای چندهمسری پیامبر قابل طرح است:علل عمومی و اختصاصی.

الف)علل عمومی

در نگاهی کلی باید گفت:ازدواج های پیامبر بر اساس مصالح و حکمت هایی بوده که در انجام مأموریت الهی باید رعایت می شد.در این جا مهم ترین آنها را یادآور می شویم:

1.بی گمان رسول خدا برای هدایت و ارشاد امتش با همه وجود تلاش می کرد و بر این امر حریص بود: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ ؛ (1)به یقین،رسولی از خود شما به سویتان آمد

ص:223


1- (1) .توبه،آیه128.

که رنج های شما بر او سخت است بر هدایت شما اصرار دارد و با مؤمنان،رئوف و مهربان است!

پیامبر با عرب های حجاز درگیر شده بود و افرادی از آنان در جنگ ها کشته شده بودند.خون خواهی-که نزد عرب اهمیت ویژه ای داشت-موجب می شد آنها کینه پیامبر را در دل داشته باشند.ازاین رو لازم بود پیامبر برای رفع کینه های نهفته در دل های آنها راهی پیدا کند.

با توجه به فرهنگ حاکم بر جامعه آن روز،ازدواج و پیوند خویشاوندی از مهم ترین عوامل ایجاد الفت و زمینه ای برای کاهش خصومت ها به شمار می رفت.به همین دلیل پیامبر حتی آزار و اذیت توان فرسای بعضی از همسران خود را تحمل می کرد و هرچند با مشکلات فراوانی روبه رو می شد،اما هرگز-با وجود امکان طلاق-در صدد قطع رابطه خانوادگی نبود. (1)آن چه این نکته را روشن تر می کند،این است که هریک از همسران پیامبر از قبیله ای بودند و با هم خویشاوندی نداشتند.

2.شواهدی نشان می دهد که ازدواج های پیامبر حوادثی در جریان یک دعوت بزرگ الهی بوده است؛نه کام جویی شخصی.بر این اساس،گاه پیامبر مأمور است جزئیات این دعوت را از طریق عمل به یک حکم الهی تبیین کند.نمونه روشن آن،دستور خداوند به ازدواج با زینب دختر جحش است؛آن جا که قرآن با تعبیر«زَوَّجْناکَها» (2)آن را امر خداوند می داند که باید به دست شخص پیامبر عملی شود.گاه نیز موظف می شود که موانع دعوت الهی را از میان بردارد

ص:224


1- (1) .عاملی،الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،ج2،ص36.
2- (2) .احزاب،آیه37.

.بی گمان بی سرپرستی زنان مسلمانی که از خانواده کافر خود طرد شده بودند،خود مانعی بزرگ برای پذیرش اسلام از جانب دیگران بود.از این رو به جاست که بگوییم:ازدواج های ایشان با جریان دعوت الهی ارتباطی تنگاتنگ داشت و بر اساس برنامه الهی می بایست انجام می گرفت.در آخر نیز پس از برطرف شدن اقتضائات زمانی،حکم پایان بخش آن از جانب خداوند نازل شد: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاّ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ رَقِیباً . (1)

3.غالباً انسان ها به ایدئولوژی ها و اندیشه های مجرد،آن گونه که باید،پاسخ مثبت نمی دهند،مگر این که یک ایدئولوژی در شکل هندسی مشخص و دارای مرزبندی،تحقق یافته و خارج از ذهنیت تجریدی،تبلور عینی یافته باشد.از بارزترین امتیازات جهان بینی اسلام،تجلی آن در سیره پیام آوران الهی است.قرآن کریم در ارتباط با همین نیاز فطری در آدمیان،پیامبر اکرم را اسلام مجسم دانسته است: لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ . (2)به همین روی،رسول خدا در تعامل با همسران خود گستره وسیعی از فضایل اخلاقی و رفتار انسانی در برخورد با زنان و همسران را به نمایش نهاد.

4.تعدد همسران پیامبر از عوامل مهم تبلیغ و گسترش دین اسلام بوده است.زیرا بخشی از احکام اسلام مختص به زنان است و در اوایل ظهور اسلام بیان این احکام به عهده شخص پیامبر بود.از طرفی به جهت حیای بسیار پیامبر پاسخ به پرسش های زنان برای ایشان دشوار بود.چه بسا زنان هم به خاطر شرم و حیا

ص:225


1- (1) .احزاب،آیه52.
2- (2) .احزاب،آیه21.

به راحتی مسائل شرعی خود را برای پیامبر بیان نمی کردند.بهترین راه این بود که احکام زنان از زبان کسانی بیان شود که رابطه همسری با پیامبر دارند و از آن جا که همسران پیامبر از قبایل گوناگون بودند،احکام بانوان به راحتی می توانست از سوی همسران حضرت در قبایل منتشر شود.

5.توجه به فضای سیاسی-اجتماعی آن عصر-از زاویه دشمنی جدی با رسول خدا-ما را به اسرار برخی ازدواج ها در مقطعی خاص رهنمون می شود.برای مثال،برخی شواهد نشان می دهد که تا فتح مکه همچنان امنیت پیامبر در خطر بود و پیوند ایشان با قبایل و گروه های مختلف از طریق ازدواج موجب امنیت جانی پیامبر می شد؛همچنان که قرآن درباره انبیای دیگر-مانند شعیب علیه السّلام نیز از تأثیر خویشاوندی بر حفظ جان آن سخن می گوید. (1)بنابراین پیوندهای متعدد عاملی برای حفظ جان حضرت بوده است.اما بعد از فتح مکه که شرایط اجتماعی-سیاسی تغییر کرد و مردم گروه گروه به اسلام گرویدند،پیامبر صلّی الله علیه و آله به هیچ ازدواجی تن نداد؛گویی به تحکیم این امنیت و سلامت از راه پیوند خانوادگی نیازی نبود.

6.بی گمان ازدواج های رسول خدا،مشکلات شخصی همسرانش و بسیاری از مشکلات اجتماعی را حل کرد و موانع دعوت الهی را برطرف نمود،اما نکته ظریف آن است که عدم انحصار این منزلت در یک فرد،پس از حیات پیامبر،پیام الهی را از ادعاهای احتمالی مصونیت بخشید.به سخنی دیگر،احتمال می رفت که تمرکز جایگاه همسری رسول خدا در یک نفر بتواند حقیقت دین را در معرض خطری جدی قرار دهد.برخی حوادث

ص:226


1- (1) .هود،آیه91.

تاریخی پس از پیامبر و نقش همسران ایشان در آن گواه این مدعاست؛مانند موضع عایشه در جریان جنگ جمل و همچنین مخالفت کسانی همچون ام سلمه.گویا همین تعدد بود که توانست بعدها حقایقی را آشکار سازد که همواره وارنه جلوه می شد.

در پایان باید گفت:گرچه همه رمز و رازهای این ازدواج ها بر ما روشن نیست،تأمل در موارد یاد شده نشان می دهد که عمده حیات ایشان با تک همسری بوده و تعدد ازدواج تنها در بخشی کوتاه از زندگی آن بزرگوار بوده است.

از دیگرسو ازدواج ها خود همانند سایر مقاطع زندگی پیامبر،بخشی ازتلاش ها و رنج های ایشان در مسیر دعوت به حق و انسانیت بوده است.بی شک تفاوت ویژگی های این همسران و از سویی رضایت آنان از رفتارالهی و انسانی پیامبر-که قرآن کریم بر آن تأکید نهاده (1)نمودار تعالی روحی و فکری انسانی است که لذت جویی نه در شخصیت اوست و نه دراهدافش،بلکه باید همه را جزئی از فداکاری بزرگ او در راه تحقق انسانیت شمرد. (2)

ب)علل اختصاصی

اشاره

علاوه بر علل عمومی حکمت هایی خاص در ازدواج های پیامبر صلّی الله علیه و آله وجود دارد که در این جا براساس منابع تاریخی آنها را مرور می کنیم.

ص:227


1- (1) . یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ .تحریم،آیه1.
2- (2) .در این فراز کتاب،از مقاله«حکمت چند همسری»،نگارش نیکو دیالمه،مجله تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی،شماره4،سال91 استفاده شد.
1-سرپرستی و تکریم زنان بیوه مهاجران و مجاهدان

برخی از زنانی که پیامبر صلّی الله علیه و آله با آنان ازدواج کرد،از مسلمانان نخستین بودند که با شوهران مسلمان خود از ستم و شکنجه مشرکان قریش به حبشه مهاجرت کرده بودند و در آن جا همسر خود را از دست داده،تنها و بی پناه مانده بودند.نمونه آن«سوده»دختر«زمعه»است که پیامبر پس از درگذشت خدیجه با او ازدواج کرد. (1)همسر سوده«سکران بن عمرو»بود.این زن و شوهر از همان آغاز به اسلام گرویدند و به منظور نجات از شکنجه های قریش به حبشه مهاجرت کردند.سکران در حبشه درگذشت و سوده بی سرپرست ماند و به ناچار به مکه بازگشت.او به پیامبر صلّی الله علیه و آله پناه آورد و پیامبر صلّی الله علیه و آله وی را به عقد خود درآورد. (2)ازدواج با او در چنین شرایطی می توانست نوعی تکریم استقامت و ثبات او در راه ایمان باشد؛ضمن آن که برای مجاهدان اسلام که همواره بر خانواده خود پس از شهادت نگران بودند نویدی بود که زنان و فرزندان آنان بی سرپرست نخواهند ماند.پیامبر صلّی الله علیه و آله به عنوان الگوی مسلمانان بود و این اقدام حضرت پیروی اصحاب را به دنبال داشت و می توانست مشکلات خانواده های مسلمان را برطرف نماید.تاریخ درباره جمال یا ثروت سوده گزارشی نکرده است بلکه تنها گفته می شود که سن او به هنگام ازدواج با رسول خدا صلّی الله علیه و آله حدود 55 سال بوده است. (3)

نمونه دیگر این زنان«ام حبیبه»دختر ابوسفیان بود.او و شوهرش«عبیدالله بن جحش»اسلام اختیار کردند و به حبشه رفتند تا از شر دشمنان-که پدرش از

ص:228


1- (1) .ابن اثیر،اسدالغابة فی معرفة الصحابة،ج5،ص26.
2- (2) .همان.
3- (3) .عبدالوهاب،تعدد نساء الانبیاء،ص52.

سرسخت ترین آنان بود-در امان بمانند. (1)عبیدالله تحت تأثیر محیط مسیحی حبشه قرار گرفت و مسیحی شد و بعداً همان جا درگذشت.ام حبیبه در سرزمین غربت تنها ماند.او نمی توانست نزد پدرش در مکه بازگردد.ابوسفیان خود سردسته شکنجه گران مسلمین بود.با عده ای از مسلمانان بی پناه به پادشاه حبشه پناهنده شدند.پیامبر عمرو بن امیه را نزد نجاشی فرستاد و از او خواست ام حبیبه را به عقد او درآورد.نجاشی پذیرفت و ام حبیبه بعد از یک سال یعنی در سال هفتم هجرت با آخرین گروه مهاجران به مدینه بازگشت.ام حبیبه هنگام ازدواج با پیامبر چهل سال داشت. (2)

نمونه دیگر از این زنان که پیامبر او را به همسری برگزید«ام سلمه»دختر رضاعی«ابی امیه»است.نام او هند بود و پیش از پیامبر با«عبدالله ابی سلمه»پسر عمه و برادر رضاعی رسول خدا صلّی الله علیه و آله ازدواج کرده بود.آن دو در همان آغاز اسلام آوردند و به حبشه هجرت کردند.سپس به مدینه مهاجرت کردند.

ابی سلمه در جنگ احد مجروح شد و بعداً بر اثر همان جراحت به شهادت رسید. (3)ام سلمه سرپرست نداشت و دارای چند فرزند یتیم بود، (4)پیامبر با او در سال چهارم هجری ازدواج کرد.

نمونه دیگر«حفصه»دختر عمر بود.او و همسرش«خنیس بن خزافه»اسلام آوردند و از ستم مشرکان ابتدا به حبشه و سپس به مدینه هجرت کردند. (5)شوهر

ص:229


1- (1) .من هُنّ زوجات الرسول فی الآخرة،محمد رضا انصاری،ص152.
2- (2) .تاریخ دمشق،ج2،ص181 و طبقات الکبری،ج8،ص76 و175.
3- (3) .الطبقات الکبری،ج5،ص69.
4- (4) .الاستیعاب،ج4،ص1682 و المیزان فی تفسیرالقرآن،ج4،ص410.
5- (5) .اسدالغابة فی معرفة الصحابة،ج5،ص250.

او خنیس در جنگ بدر شهید شد.رسول خدا صلّی الله علیه و آله با او که بی سرپرست شده بود و کسی هم حاضر به ازدواج با او نبود،ازدواج کرد.

«زینب»دختر«خزیمه»که به خاطر رسیدگی زیاد او به فقرا به ام المساکین معروف بود نیز همسر شهید بود.همسر او«عبدالله بن جحش»از مسلمانان نخستین و یاران آن حضرت بود.او و همسرش زینب به مدینه مهاجرت کردند.عبدالله در جنگ احد شهید شد.زینب که بی پناه شده بود،به عقد پیامبر درآمد و همسر او شد. (1)زینب در حالی به ازدواج حضرت درآمد که بیوه ای سالخورده بود.ازاین رو گفته شده که ماه بعد از ازدواج از دنیا رفت. (2)

2-جلب حمایت قبایل

برخی از ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دارای مصلحت سیاسی و اجتماعی بود.ایشان در مواردی از یک قبیله بزرگ و قدرتمند زن می گرفت تا حمایت آن قبیله را برای دفاع از اسلام جلب کند؛مانند ازدواج با«میمونه»دختر«حارث»که از خانواده بزرگ و سرشناس مکه بود.میمونه همسر«ابی رهم بن عبدالله العزی»بود و شوهرش از دنیا رفته بود.رسول خدا صلّی الله علیه و آله سال پس از صلح حدیبیه برای زیارت خانه خدا وارد مکه شد.عباس عموی پیامبر ازدواج با میمونه را طبق مصلحت به ایشان پیشنهاد کرد.آن حضرت پذیرفت و در سال هفتم هجری میمونه را به عقد خود درآورد.

این ازدواج موجب شد که قبیله و خانواده او از جمله خالد بن ولید(پسر خواهر میمونه)،عثمان بن طلحه و عمر بن عاص،به اسلام گرایش پیدا کنند و به

ص:230


1- (1) .ابن اثیر،اسد الغابة،ج6،ص129؛ابن خلکان،الوافی بالوفیات،ج15،ص41.
2- (2) .الذهبی،سیر اعلام النبلاء،ج2،ص218.

دفاع از پیامبر روی آورند همچنین موجب شد قریش مدت اقامت پیامبر را که سه روز تعیین کرده بودند تمدید کنند و حضرت فرصت پیدا کرد در مکه رایزنی و ارتباط بیشتری با افراد پیدا کند (1)و این باعث تقویت اسلام و مسلمانان شد.

ازدواج حضرت با«جویریه»دختر«حارث»نیز در این راستا انجام گرفته است.توضیح مطلب این که جویریه دختر حارث رئیس قبیله بنی المصطلق(از بزرگان عرب)و دارای حسب و نسبی شریف بود.سال ششم هجرت میان لشکر اسلام و لشکر حارث جنگی سخت درگرفت که سرانجام قبیله حارث شکست خورد و تسلیم گشت.همسر جویریه در جنگ کشته و خودش اسیر شد و هنگام تقسیم اسرا سهم یکی از انصار گردید.به دلیل آن که این قبیله از بزرگان عرب و دارای حسب و نسب ممتاز بودند،اسارت شمار زیادی از آنان بر ایشان بسیار گران آمد،جویریه با صاحب خود قراردادی نوشت تا بر اساس آن مبلغی بپردازد و آزاد شود چون این مبلغْ کلان بود،وی خدمت پیامبر آمد و از حضرت خواست او را در آزادی خودش از طریق مکاتبه (2)یاری دهد.پیامبر فرمود:آیا بهتر از آن را می خواهی؟پرسید:چه می تواند باشد؟پیامبر مبلغ و ازدواج با خود را پیشنهاد کرد و او نیز پذیرفت.آن گاه پیامبر او را از آن فرد انصار خرید و سپس آزاد کرد.او سپس اسلام آورد و آن گاه حضرت وی را به عقد خویش درآورد. (3)سایر اصحاب به احترام پیامبر و این ازدواج،همه اسیران خود را آزاد

ص:231


1- (1) .ابن سعد،الطبقات الکبری،ج8،ص132.
2- (2) .مکاتبه اسیر با صاحب خود بدین معنا بوده است که برای پرداخت مبلغی به صاحب خود،با یکدیگر توافق می کردند و فرد با پرداخت آن آزاد می گردید.
3- (3) .الذهبی،سیر اعلام النبلاء،ج2،ص261.این که پیامبر ابتدا او را آزاد می کند و اسلام را به او عرضه می دارد و سپس از او خواستگاری می کند،نهایت تکریم نسبت به یک زن اسیر است.بعدها برخی از امامان-همانند امام سجاد علیه السّلام نیز به این سنت تأسی جستند که مورد اعتراض شدید خلیفه وقت قرار گرفتند؛بحارالانوار،ج64،ص139.

کردند و گفتند:چگونه بستگان رسول خدا را در اسارت خود باقی بداریم! (1)

زمانی که این خبر به حارث رسید،به مدینه آمد و اسلام آورد.با اسلام آوردن او همه افراد بنی مصطلق نیز مسلمان شدند.می گویند:روزی جویریه به پیامبر گفت:همسرانت بر من فخر می فروشند که تو اسیر بوده ای!پیامبر فرمود:«اولم اعظم صداقک الم اعتق اربعین من قومک؟»؛ (2)آیا مهریه تو را بزرگ قرار ندادم که آزادی چهل تن از قبیله ات بود؟عایشه درباره او می گوید:«فما رأیت امراةً اعظم برکةً علی قومها منها»؛ (3)هیچ زنی را بابرکت تر از جویریه برای قبیله اش نیافتم.

3-ترمیم رابطه

«صفیه»دختر«حی بن اخطب»رئیس قبیله بنی نظیر از یهودیان خیبر بود.همسر وی همراه با«کنانة بن ربیع»در جنگ خیبر کشته شدند و صفیه به اسارت مسلمانان درآمد.پیامبر او را به اسلام دعوت کرد و فرمود:اگر بر دین یهودیت خود باقی بمانی،تو را وادار به پذیرش اسلام نمی کنم،اما اگر خدا و رسولش را انتخاب کنی،تو را به همسری می پذیرم.وی در پاسخ گفت:پیش از آن که مرا به اسلام بخوانی به آن ایمان آورده ام.پیامبر او را آزاد ساخت و مهریه اش را آزادی او قرار داد و وی را به عقد و خویش درآورد.گرچه می توان این تکریم را بخشی از نگاه کریمانه پیامبر به زن و رعایت حرمت او

ص:232


1- (1) .ابوزهره،خاتم پیامبران،ج3،ص700.
2- (2) .هیثمی،مجمع الزوائد،ج9،ص250.
3- (3) .سیرة النبویة،ج2،ص 294.

دانست،نکته مهم تر آن است که حضرت با این ازدواج،عظمت نفسانی،فراخی روح و اندیشه الهی خود را نشان داد که چگونه به دور از تعصبات نژادی و طایفه ای می تواند کریمانه کینه توزترین افراد نسبت به اسلام را در امان اسلام پذیرا باشد.با این ازدواج،رابطه خصمانه بنی نظیر با مسلمانان نیز رو به کاهش رفت و دل هایشان قدری نرم و به پیامبر نزدیک شد. (1)

4-پذیرش هدیه

پادشاه مصر در احترام به پیامبر صلّی الله علیه و آله دو کنیز به نام های«ماریه و ریحانه»را به حضرت هدیه کرد و رسول خدا صلّی الله علیه و آله طبق رسوم رایج و براساس اخلاق،هدیه او را پذیرفت.حضرت ریحانه را به حسان بن ثابت بخشید و ماریه را مخیر کرد که برود یا بماند و به عقد پیامبر درآید که ماریه دومی را برگزید. (2)«خوله»و ام شریک نیز خودشان را بدون مهریه به پیامبر بخشیده اند که شواهد تاریخی نشان می دهد که پیامبر هیچ یک از این زنان را که خود را به حضرت هبه می کردند به ازدواج خود درنیاورد بلکه برای اصحابش تزویج کرده است. (3)

5-جلب مشارکت سیاسی

ازدواج پیامبر صلّی الله علیه و آله با حفصه دختر عمر علاوه بر آن چه گذشت،ریشه های سیاسی نیز داشت.همچنین ازدواج پیامبر صلّی الله علیه و آله با عایشه در این جهت بود که در ادامه همین بخش درباره او توضیح می دهیم.

ص:233


1- (1) .ابن اثیر،اسد الغابة،ج6،ص169.الاصابة،ج8،ص210.
2- (2) .عمادزاده،زنان پیامبر اسلام،ص364.
3- (3) .الخالدی،القرآن و نقص مطاعن الرهبان،ص655.

مارگولیوت در کتاب محمد و پیدایش اسلام دراین باره می نویسد:

ازدواج های متعدد محمد پس از مرگ خدیجه،از سوی بسیاری از نویسندگان اروپایی به شهوت خارق العاده و عجیب نسبت داده شده است.اما به نظر می رسد که این ازدواج ها عمدتا از انگیزه های ناب تری فرمان گرفته اند.چندین مورد از وصلت های او از ماهیتی سیاسی برخوردار بوده اند.پیامبر بسیار مشتاق بود که پیوند پیروان و مشاورانش را با خود هرچه نزدیک تر سازد.بی شک هدف او از به همسری گرفتن دختران ابوبکر و عمر همین بود؛در حالی که در وصلت او با دختران رقبای سیاسی یا دشمنان شکست خورده اش انگیزه سیاسی از نوعی متفاوت به چشم می خورد. (1)

6-باطل کردن عقاید جاهلی

زید بن حارثه پسرخوانده رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود و در خانه آن حضرت زندگی می کرد.پیامبر«زینب»دختر«جحش»(از مسلمانان نخستین)به عقد پسرخوانده خود درآورد.آن دو با هم سازگاری نداشتند و زید همسر خود را طلاق داد.برخی گمان می کردند ازدواج با زن پسرخوانده،مانند زن پسر واقعی جایز نیست.پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با زینب ازدواج کرد تا با این عقیده خرافی بازمانده از جاهلیت،مبارزه و آن را باطل اعلام کند.در پی آن آیه نازل شد و با اشاره به ازدواج پیامبر با همسر پسرخوانده اش،آن را درست و بی اشکال دانست و تأیید کرد. (2)

با توجه به این که ازدواج پیامبر با زینب دختر جحش و عایشه مورد ایراد و اشکال قرار گرفته است،به اختصار این دو را به بررسی می گذاریم.

ص:234


1- (1) .محمد در اروپا،مینو صمیمی،ص220؛به نقل از:محمد و پیدایش اسلام،مارگولیوت،ص176.
2- (2) .احزاب،آیه37.

دو ازدواج پرمسئله

اشاره

ازدواج پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با زینب بنت جحش و عایشه از مسائلی است که بسیاری از مستشرقان به آن پرداخته اند.در این جا به اختصار درباره آنها توضیح می دهیم.

الف)ازدواج با زینب بنت جحش

اشاره

بسیاری از مستشرقان این ازدواج را با اعتماد بر برخی از گزارش های تحریف شده نقل کرده اند.آنان با تکیه بر روایات مورخانی چون طبری (1)و ابن اثیر (2)و همچنین با استنباطهایی که از آیات سوره احزاب داشته اند،داستان ازدواج پیامبر با زینب را-با تفاوت در جزئیات-به این صورت بیان داشته اند:

روزی محمد که در جست وجوی زید بود،به خانه او سر زد.ناگهان در روشنایی کامل،چشمش به زینب افتاد که نیمه برهنه بود.در همان هنگام از خانه بیرون رفت و این جمله را زمزمه کرد:«سبحان اللّه مقلب القلوب»؛منزه است خدایی که دل ها را زیرورو می کند.چون زید بازگشت،زینب داستان آمدن محمد و امتناع او از آمدن به درون خانه و گفتار اسرارآمیز وی را به زید بازگفت.زید فوری نزد محمد رفت و تقاضای طلاق زینب را کرد،ولی محمد به او گفت که او را نگه دارد.از آن پس،زندگی با زینب برای زید تحمل ناپذیر بود و سرانجام ناچار شد او را طلاق دهد.وقتی عده او به سرآمد،به عقد محمد در آمد و برای صحیح جلوه دادن آن آیه 37 سوره احزاب نازل شد. (3)

ص:235


1- (1) -1.طبری،تاریخ الامم و الملوک،ج3،ص1064 و1065.
2- (2) .تاریخ کامل،ابن اثیر،ج3،ص1015.
3- (3) .گوستاولوبون،تمدن اسلام و عرب،ص117-122 و ویلیام مونتگمری وات،محمد پیامبر و سیاست مدار،ص197.
نقد دیدگاه مستشرقان درباره ازدواج با زینب

پیش از نقد دیدگاه مستشرقان نکاتی از چگونگی ازدواج زینب با زید را یادآور می شویم.از نظر تاریخی مسلم است که این ازدواج به پیشنهاد رسول خدا بوده است و در ابتدا زینب به این ازدواج مایل نبود؛زیرا زید برده ای آزاد شده از سوی پیامبر بود،ولی زینب دخترعمه پیامبر و از طبقات بالای جامعه به شمار می رفت و ازدواج با زید را برای خود و خانواده اش نمی پسندید.او و برادرش عبدالله به پیشنهاد پیامبر پاسخ منفی دادند و در پی آن آیه 36 سوره احزاب درباره آنان نازل شد:

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً ؛

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند،اختیاری(در برابر فرمان خدا)داشته باشد؛و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند،به گمراهی آشکاری افتاده است!

آیات قرآنی و روایات نشان می دهد که زینب با زید نساخت و دایم او را تحقیر می کرد.از این رو،مکرر زید نزد رسول خدا شکایت می برد،ولی پیامبر هربار آنها را به ادامه زندگی مشترک و تقوای الهی دعوت می نمود.زندگی مشترک زید و زینب دیری نپایید و بی آن که زید از او دارای فرزندی شود،وی را طلاق داد و وقتی عده اش سرآمد،پیامبر با او ازدواج نمود.

زمان ازدواج زینب با پیامبر
اشاره

بنابر نظر مشهور،پیامبر در اوایل ذی القعده پنجم هجری با زینب ازدواج کرد؛درحالی که زینب سی و پنج ساله بود.برخی نیز این ازدواج را هنگام بازگشت پیامبر صلّی الله علیه و آله از غزوه«مُرَیسیع»گفته اند که در شعبان سال پنجم رخ داد. (1)و برخی

ص:236


1- (1) .أنساب الأشراف،ج2،ص67.

مورخان آن را در سال سوم دانسته اند. (1)درباره انگیزه پیامبر از این ازدواج،روایاتی که می گوید:پیامبر زینب را در خانه اش تنها دید و با یک نظر عاشق و دل باخته او شد، (2)دستاویزی برای برخی مستشرقان شده تا با آب و تاب فراوان این قصه ساختگی را نقل کنند و با خرده گیری از اسلام و پیامبر عظیم الشأن وی را-العیاذ بالله-مردی شهوت پرست جلوه دهند؛اما به اذعان دانشمندان و محققان بزرگ شیعه و اهل سنت،این روایات از نظر سند،متن و محتوا مردود است و هرگز نمی تواند دستاویزی برای این دسته از مستشرقان و دشمنان اسلام واقع شود.

1-سند روایات

روایاتی که در برخی منابع در این زمینه وارد شده،یا مرسل و منقطع (3)است و یا در سند آن افرادی ضعیف و مجهول دیده می شود.برای نمونه«ابن اسحاق»روایت را از شَعْبی(عمل بن شراحیل)نقل کرده (4)و تولد شعبی در دوران خلافت عمربن خطاب بوده است. (5)بنابراین وی شاهد جریان نبوده است.پس روایت ابن اسحاق،مرسل و منقطع است.

ابن سعد نیز روایتی در این زمینه از«عبدالله بن عامر اسلمی»و او نیز از«محمد بن یحیی بن حبّان»نقل کرده است؛ (6)اما عبدالله کسی است که

ص:237


1- (1) .ازواج النبی و اولاده،ص69 و مرآة الجنان،ج1،ص11.
2- (2) .سیره ابن اسحاق،ص262؛المعجم الکبیر،ج24،ص44،ح121؛ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،ج2،ص64؛قمی،تفسیر القمی،ج2،ص172 و194؛طبرسی،مجمع البیان،ج8،ص161.
3- (3) .حدیث مرسل و منقطع،به حدیثی گفته می شود که سلسله سند آن پیوسته نیست و راوی حدیث را از افرادی نقل می کند که خود آنها را ندیده است،واسطه یا واسطه هایی حذف شدند.
4- (4) .سیره ابن اسحاق،ص262.
5- (5) .الذهبی،محمد بن احمد،سیر اعلام النبلاء،ج4،ص295.
6- (6) .ابن سعد،الطبقات الکبری،ج8،ص101.

دانشمندان علم رجال به ضعف او تصریح کرده اند. (1)محمد بن یحیی را هم گرچه«ابن حجر»توثیق نموده است،ولی با توجه به این که تولدش در سال 47 هجری بوده، (2)نمی تواند شاهد جریان ازدواج زینب و پیامبر بوده باشد.پس این روایت نیز افزون بر ضعف در سند آن،مرسل و منقطع است.طبرانی نیز روایتی در این باره نقل کرده که در سند آن افرادی چون محمد بن خالد بن عثمه،موسی بن یعقوب و عبدالرحمن بن منیب وجود دارند. (3)به گفته«عبدالمجید سلفی»نمی توان به روایت دو راوی نخست اعتماد کرد.عبدالرحمن بن منیب نیز از راویان مجهول است. (4)همچنین«ابوبکر هیثمی»پس از نقل روایت طبرانی می نویسد:

طبرانی این حدیث را مرسل نقل کرده و بعضی از رجال سند او ضعیفند. (5)

علی بن ابراهیم نیز در این باب،دو روایت متفاوت با مضمون واحد نقل کرده است.روایت اول گرچه از نظر سند ظاهرا بی اشکال است، (6)ولی-چنان که خواهد آمد-از جهت مضمون و محتوا اشکال جدی دارد.روایت دوم را علی بن ابراهیم به طور مرسل از ابوالجارود و وی از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است. (7)ابوالجارود گمراه و نابینا بود و در روایتی،امام باقر علیه السّلام او را به اسم شیطانی کور

ص:238


1- (1) .العقیلی،محمد بن عمر،الضعفاء الکبیر،ج2،ص283؛نسائی،الضعفاء و المتروکین،ص146،ش339.
2- (2) .عسقلانی،تهذیب التهذیب،ج9،ص507 و508.
3- (3) .الطبرانی،المعجم الکبیر،ج24،ص44،ح121.
4- (4) .همان،پاورقی.
5- (5) .الهیثمی،مجمع الزوائد و منبع الفوائد،ج9،ص274.
6- (6) .تفسیر القمی،ج2،ص172.
7- (7) .همان،ص194.

به نام«سرحوب»ملقب کردند. (1)همچنین،در روایت منقول از امام صادق علیه السّلام آن حضرت وی را«کذاب،مکذب و کافر»دانست و به صراحت او را لعنت کرد. (2)ابن ندیم نیز از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که آن حضرت در حق او فرمود:«انه اعمی القلب اعمی البصر»؛به راستی او دلش کور و چشمش نابیناست. (3)شیخ طوسی در فهرست از وی یاد کرده و او را زیدی مذهب و فردی ضعیف دانسته است. (4)ابوالجارود نزد اهل سنت نیز جایگاهی ندارد و آنها نیز وی را تکذیب کرده اند. (5)بنابراین،روایات منابع اهل سنت و شیعه در این زمینه،از نظر سند،مردود و متروک و غیر قابل اعتماد است.

2-متن روایات

اگر روایات این باب را به دقت بررسی کنیم،می بینیم این قصه به صورت های گوناگون نقل شده و از جهت متن اضطراب دارد.گوناگونی این نقل ها خود اعتماد را از انسان سلب می کند. (6)

درباره ازدواج پیامبر با زینب در قرآن کریم چنین آمده است:

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا

ص:239


1- (1) .همان،ص304،ش413.
2- (2) .همان،ش416.
3- (3) .شیخ طوسی،الفهرست،ص226-227.
4- (4) .همان،ص73.
5- (5) .العسقلانی،تقریب التهذیب،ج1،ص270.
6- (6) .العسقلانی،تقریب التهذیب،ج1،ص270؛سیره ابن اسحاق،ص262؛ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،ج2،ص64.

لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً ؛ (1)به یاد آور به آن کس که خدا به او نعمت داد و تو نیز به او احسان کردی گفتی:همسرت را بر خلاف میلت نگه دار و از خدا بترس،(با این که تو از پیش می دانستی که سر انجام و بر حسب تقدیر الهی او همسرش را طلاق می دهد و تو باید آن را بگیری)تو آن چه را در دل داشتی و می دانستی خدا بالاخره آشکارش خواهد کرد،از ترس مردم پنهان کردی،و خدا سزاوارتر است به این که از او بترسی.پس همین که زید بهره خود را از آن زن گرفت و طلاقش داد،ما او را به همسری تو درآوردیم تا دیگر مؤمنان نسبت به همسر پسرخوانده های خود وقتی مطلقه می شوند،دچار زحمت نشوند و آن را حرام نپندارند،و امر خدا سرانجام شدنی است.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد (2):

این آیات،یعنی: وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ... تا آیه ...وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً 3 درباره داستان ازدواج رسول خدا صلّی الله علیه و آله با همسر زید است؛همان زید که پیامبر او را به فرزندی خود پذیرفته بود.

این کسی که خدا و پیامبر او به وی انعام کرده اند،زید بن حارثه است که قبلا برده رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود،سپس آن جناب آزادش کرد و او را فرزند خود گرفت.این انعامی بود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در حق او روا داشت.انعام دیگر این بود که دختر عمه خود-زینب دختر جحش-را به همسری او درآورد.حال نزد رسول خدا آمده و مشورت می کند که اگر صلاح بدانید،من او را طلاق دهم.پیامبر او را از این کار نهی می کند،ولی سرانجام زید

ص:240


1- (1) .احزاب،آیه37.
2- (2) .احزاب،آیه37.

همسرش را طلاق داد و رسول خدا صلّی الله علیه و آله با او ازدواج کرد و این آیه در بیان این قصه نازل شد.

بنابر این،منظور از أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ نعمت هدایت است که خدا به زید ارزانی داشت و او را که یک مشرک زاده بود،به ایمان هدایت نمود و نیز محبت او را در دل پیامبرش افکند و منظور از أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ احسانی است که پیغمبر به وی کرد و او را آزاد ساخت و به فرزندی خود پذیرفت.و جمله أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّهَ کنایه است از این که همسرت را طلاق نده،و این کنایه خالی از این اشاره نیست که زید اصرار داشته است او را طلاق دهد.

و تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ یعنی تو در دلت مطلبی را پنهان می کنی که خدا آشکارکننده آن است.و درباره تَخْشَی النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ از جمله اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ برمی آید که ترس از مردم این نبوده که آن جناب از جان خود می ترسیده،بلکه ترسش راجع به خدا و مربوط به دین او بوده است و می ترسید مردم به خاطر ازدواجش با همسر زید او را سرزنش کنند.و این ترس را در دل پنهان می داشته؛چون می ترسید که اگر آن را اظهار کند،مردم او را سرزنش کنند و بیماردلان هیاهو و جنجال راه بیندازند که چرا همسر پسرت را گرفته ای،و در نتیجه ایمان عوام مردم هم سست شود.این ترس-به طوری که ملاحظه می کنید-ترس مشروعی بوده است؛نه مذموم.چون در حقیقت ترس برای خدای سبحان بوده است.

جمله وَ تَخْشَی النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ هم که ظاهرش نوعی عتاب است که:«از مردم می ترسی؟!با این که خدا سزاوارتر است به این که از او بترسی»در حقیقت و بر خلاف ظاهرش،عتاب از یک نوع ترس از خداست و آن ترس از خدا از طریق مردم است.می خواهد آن جناب را از این صورت ترس از خدا نهی نموده و به صورتی دیگر هدایت کند و آن این است که در ترس از خدا مردم را دخالت مده؛به طور مستقیم از خدا بترس

ص:241

و آن چه در دل پنهان کرده ای-که همان ترس باشد-از مردم پنهان نکن.چون خدا آن را آشکار می کند.

این خود شاهد خوبی است بر این که خدای تعالی بر پیامبر خود واجب کرده بوده که باید با همسر زید،پسر خوانده اش ازدواج کند تا همه بفهمند که همسر پسر خوانده محرم انسان نیست و سایر مسلمانان نیز می توانند با همسر پسر خوانده شان ازدواج کنند.رسول خدا صلّی الله علیه و آله این موضوع را در دل پنهان می داشت.چون از اثر سوء آن در مردم می ترسید.خدای تعالی با این عتاب به او امنیت داد؛نظیر امنیتی که در آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ... وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ داد. (1)

ب)ازدواج با عایشه دختر ابوبکر

اشاره

عایشه همسر سوم پیامبر بود.براساس روایات مشهور تاریخی-که راوی آن خود عایشه است-پیامبر عایشه را در شش(یا هفت سالگی)به عقد ازدواج درآورد و او پس از هجرت،درحالی که نزدیک نه سال داشت،به خانه پیامبر رفت.البته تردیدی که علامه محقق سیدجعفر مرتضی عاملی درباره این قول مشهور ابرازکرده،قابل توجه است. (2)او با استناد به شواهد و قراین تاریخی،به این نتیجه رسیده که سن عایشه هنگام ازدواج با رسول خدا متفاوت با مشهور میان مورخان است.برخی از این شواهد تاریخی از این قرار است:

1.ابن اسحاق عایشه را از نخستین کسانی می داند که درسال اول بعثت اسلام آورده اند.می نویسد:«عایشه هنگام اسلام آوردن کوچک بود»و نامش را پس از هجده تن از مسلمانان نخستین ذکر می کند. (3)طبعا برای پذیرش

ص:242


1- (1) .المیزان فی تفسیر القرآن،ج16،ص320.
2- (2) .الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،ج3،ص285.
3- (3) .ابن اسحاق،السیرة النبویة،ج1،ص271.

اسلام و اطلاق مسلمانی بر عایشه باید او دست کم هفت سال داشته باشد تا بتوان اورا در زمره گروندگان به اسلام یاد کرد.پس اگر عایشه در سال اول بعثت دست کم هفت سال داشته است،هنگام ازدواج با پیامبر در سال دهم بعثت،هفده ساله بوده و وقتی که به خانه رسول خدا رفته،نزدیک بیست سال سن داشته است.

2.مشهور بین مورخان این است که عایشه در سال 57 یا 58 هجری درگذشته است. (1)ابن قتیبه معتقد است:عایشه در این هنگام،قریب هفتاد سال داشته است. (2)بر این اساس،او سیزده سال پیش از هجرت(سال بعثت رسول خدا)به دنیا آمده است.از سوی دیگر،عایشه در سال دهم بعثت-یعنی در ده سالگی-به عقد پیامبر درآمد و پس از هجرت به خانه پیامبر رفت.پس سن عایشه هنگام عقد ده سال و زمان رفتن به خانه پیامبر بیش از سیزده سال بوده است.

شواهدی از این دست،تردیدی جدی در قول مشهور درباره سن عایشه هنگام ازدواج با پیامبر به وجود می آورد.

محبوبیت عایشه

محبوبیت عایشه نزد پیامبر از مسائلی است که مورد توجه مستشرقان قرار گرفته است.این درحالی است که با مطالعه تاریخ اسلام و توجه به احادیثی که خود عایشه آنها را روایت کرده است،به خوبی پی می بریم که عایشه نه تنها محبوب ترین همسر رسول خدا نبود،بلکه از کسانی بود که بارها موجب رنجش خاطر حضرت رسول شد تا آن جا که در مواردی،آیات قرآن در نکوهش رفتار او با رسول خدا نازل گردید که به آن اشاره خواهیم کرد.

ص:243


1- (1) .ابن اثیر،اسد الغابه،ج5،ص504 و الطبقات الکبری،ج8،ص77.
2- (2) .ابن قیبه،المعارف،ص57.

اما درباره این مدّعا که«او بافضیلت ترین و محبوب ترین همسر رسول خدا بوده است»چند گزارش تاریخی خلاف آن را ثابت می کند:

1.پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بارها بر محبوبیت و افضلیت حضرت خدیجه تأکید کرد و ایشان را بهترین همسر خود معرفی نمود تا آن جا که یکی از دلایل رشک و حسادت عایشه به خدیجه دل بستگی شدید پیامبر به او و یاد کردن از فضایل وی بود.نام و یاد حضرت خدیجه همواره بر قلب و زبان پیامبر جاری بود.

عایشه می گوید:من به هیچ یک از زنان پیامبر به اندازه خدیجه حسادت نکردم؛زیرا رسول خدا از خدیجه بسیار یاد می کرد و او را می ستود تا آن جا که خداوند به پیامبرش وحی کرد که به خدیجه خانه ای در بهشت را بشارت دهد. (1)

بنابر روایت دیگر،عایشه می گوید:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله در این حالت فرمود:نه،هرگز خداوند نیکوتر از او را به جای او به من نداده است؛زیرا هنگامی که همه مردم منکر رسالتم بودند،خدیجه بود که به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرد،زمانی هم که مردم مرا در مضیقه مالی گذاشته بودند،خدیجه بود که مرا شریک دارایی بی حسابش گرداند،و درحالی که خداوند مرا از زنان دیگر بی بهره کرده بود،از خدیجه به من فرزند ارزانی داشت. (2)

2.علاوه بر حضرت خدیجه سایر همسران رسول خدا نیز مورد مهر و محبت و ملاطفت آن حضرت بودند.پیامبر در مهرورزی به همسران خود جانب عدالت را می پیمود؛به گونه ای که همه همسران ایشان از عشق و محبت و عاطفه رسول خدا صلّی الله علیه و آله بهره مند بودند.

پیامبر روحیات همسرانش را متناسب با شأن و موقعیت هر یک از آنها

ص:244


1- (1) .صحیح بخاری،ج4،ص230.
2- (2) .مسند احمد،ج6،ص118.

رعایت می کرد؛به گونه ای که هیچ یک از آنها احساس نمی کرد که دیگری نزد پیامبر محبوب تر از اوست.نمونه هایی حاکی از عدالت پیامبر در مهرورزی به همسرانش در تاریخ آمده است.

3.بخشی از محبوبیت ساختگی عایشه،ریشه در روایات بی اساس و مخدوشی دارد که با حقایق تاریخ اسلام،شخصیت رسول خدا و جایگاه والای نبوت سازگار نبوده،برای هیچ مسلمانی پذیرفتنی نیست.سازندگان این احادیث به منظور فضیلت بخشی و محبوبیت سازی برای عایشه،شخصیت والای پیامبر را مورد اهانت قرار داده اند. (1)

زیبایی عایشه
اشاره

یکی از مسائلی مطرح درباره عایشه که مستشرقان نیز به آن دامن زده اند،زیبایی فوق العاده او و شیفتگی پیامبر نسبت به اوست.این درحالی است که شواهد تاریخی بر این مطلب دلالت ندارد؛زیرا:

اولا،تمام روایاتی که از زیبایی عایشه خبر می دهند،تنها از خود عایشه یا پسرخواهرش،عروة بن زبیر نقل شده اند و هیچ راوی دیگری از زیبایی عایشه خبر نداده است.طبیعی است که هیچ زنی خود را نازیبا معرفی نمی کند.بنابراین پذیرش ادعای زیبایی از خود راوی مقبول به نظر نمی رسد.

ثانیا،ابن عباس که از نزدیک ترین افراد به رسول خدا و خانواده اوست،پس از جنگ جمل به عایشه چنین گفت:«...انّک لم تکن احسن نساء وجهاً ولا باکرمهنّ حسبا»؛ (2)تو نه زیباترین زنان[رسول خدا]از لحاظ چهره بودی و نه با

ص:245


1- (1) .نجمی،سیری در صحیحین،ص6 و8.
2- (2) .الصحیح من سیرة النبی الاعظم،ج3،ص289.

شرافت ترین آنها از نظر نسب.عمر نیز در توصیف همسران پیامبر،زینب را به زیبایی موصوف می کند،اما درباره عایشه توصیفی حاکی از زیبایی وی ندارد. (1)

ثالثا،درروایتی آمده است:عباد بن عدام به سهیل بن ذکوان گفت:«عایشه را برای من توصیف کن.»در پاسخ گفت:«کانت ادماء»؛گندم گون سبزه بود.در روایتی دیگر،او را سوداء(سیاه چهره)وصف کرده اند. (2)

رابعا،حسادت عایشه نسبت به برخی زنان و کنیزان پیامبر نیز بیانگر زیبایی آن زنان و نازیبایی وی است.عایشه خود در این باره می گوید:«من نسبت به ماریه بسیار حسادت می کردم؛زیرا او زن زیبایی بود». (3)به طور طبیعی کسی که خود زیباست و بهره بسیاری از جمال دارد،به دیگران حسادت نمی کند؛زیرا ریشه حسادت فقدان ویژگی و صفت بارزی است که در محسود است.

1-چرا همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله از ازدواج منع شدند؟

در پاسخ به این سؤال که چرا همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله پس از رحلت آن حضرت حق ازدواج نداشتند و از این حق طبیعی و انسانی خود منع شدن،دلایل ذیل را می توان برشمرد:

الف)ترک ازدواج با همسران رسول خدا صلّی الله علیه و آله یک نوع احترام و تعظیم به شخصیت پیامبر اکرم است.همان گونه که مسلمانان در حال حیات پیامبر صلّی الله علیه و آله باید به شخصیت او احترام کنند،پس از رحلت او نیز باید احترام می کردند و این مسئله نوعی تعظیم و احترام به آن حضرت محسوب می شد.

ص:246


1- (1) .همان.
2- (2) .لسان المیزان،ج3،ص125؛میزان الاعتدال،ج2،ص243.
3- (3) .ابن حجر العسقلانی،الاصابه فی تمییز الصحابة،ج8،ص289.

ب)همسران رسول خدا بر اثر رابطه زناشویی با پیامبر،فضیلت و افتخار بزرگی کسب کرده بودند،تا آنجا که آنها را«اُمّهات المؤمنین»می نامیدند. (1)حال اگر ازدواج با آنان مشروع می شد،بسیاری از شخصیت های برجسته و رئیسان قبایل برای کسب چنین افتخاری علاقه مند وصلت با آنها می شدند و در راه آن تلاش و رقابت می کردند،و چه بسا در به دست آوردن آن به جنگ و نزاع می پرداختند،اما اسلام با تحریم ازدواج با همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله ریشه نزاع و اختلاف را از بین برد.

ج)هر بستری راز و اسراری مخصوص به خود دارد.اگرچه جنبه وحی و رسالت پیامبر صلّی الله علیه و آله بر دیگر جنبه های عادی زندگی آن حضرت برتری داشت،اما در این جنبه های عادی با مردم یکسان بود.حال اگر همسرانش پس از رحلت او ازدواج می کردند،طبیعی بود که اسرار و رموز جنبه های عادی و بشری پیامبر را در میان مردم پخش می کردند و آنان را در جریان امور عادی و بشری آن حضرت قرار می دادند.این امر فضیلت و روحانیت پیامبر صلّی الله علیه و آله را کاهش می داد و افراد خود را شخصیتی همانند پیامبر تلقّی کرده و جنبه های رسالتی و وحیانی را عادی و معمولی می انگاشتند.خداوند برای برطرف کردن این محذورات،ازدواج با زنان پیامبر را تحریم کرد. (2)

د)پیوند زناشویی با همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله زمینه بهره برداری سیاسی از وجود آنها را برای شوهر فراهم می ساخت.چنان که در جنگ جمل قرابت و خویشاوندی زبیر با عایشه سبب شد که زبیر افراد ساده لوح را به دنبال خود

ص:247


1- (1) . اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ... .احزاب،آیه6.
2- (2) .عقیقی بخشایشی،یک بحث تاریخی و تحلیلی درباره همسران رسول خدا صلّی الله علیه و آله،ص126-128.

بکشد و نبرد خونینی را به راه اندازد.اگر عایشه هوادار زبیر و طلحه نبود،هرگز این دو به گردآوری چنین سپاهی موفق نمی شدند. (1)

بنا به دلایل مزبور و احتمالاً حکمت هایی دیگر،خداوند در آیه 53 سوره احزاب (2)ازدواج با همسران پیامبر را پس از رحلت آن حضرت ممنوع اعلام کرد.این حکم همچون برخی احکام دیگر که در آیاتی از سوره احزاب(آیه 30 به بعد)بدان ها اشاره شده است،از احکام اختصاصی همسران پیامبر است که شامل زنان دیگر نمی شود.

2-چرا ازدواج با بیش از چهار زن برای پیامبر مجاز بود؟

در پاسخ این پرسش باید گفت:آیه سوم سوره نساء (3)که انتخاب همسر را به چهار زن محدود می کند در اواخر سال هشتم هجرت نازل گردید و تا زمان نزول این آیه،محدودیتی در کار نبود و همه مسلمانان طبق سنت جامعه حجاز می توانستند بیش از چهار زن داشته باشند و تمام ازدواج های رسول خدا قبل از آن تاریخ صورت گرفته بود؛چون آخرین ازدواج،با میمونه بود که در سال هفتم هجرت واقع گردید و پیامبر اسلام بعد از نزول این حکم الهی دیگر همسری اختیار نکرد. (4)تفاوتی که پیامبر صلّی الله علیه و آله با دیگران داشت این بود که(به خاطر حکمت هایی که برخی از آنها در پرسش قبل مطرح شد)پیامبر مجاز بود همسرانی که از قبل داشت حفظ کند و لازم به طلاق دادن آنها نبود و این امر از اختصاصات پیامبر شمرده می شود.

ص:248


1- (1) .همان،ص127؛منشور جاوید،سبحانی،ج7،ص405.
2- (2) . وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللّهِ عَظِیماً .
3- (3) . وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْنی أَلاّ تَعُولُوا .
4- (4) .هیکل،حیاة محمد صلّی الله علیه و آله،ص437.

نتیجه

از آن چه گذشت،روشن شد دیدگاه مستشرقانی که ازدواج های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را موضوعی غیراخلاقی و در مسیر مادّی و جنسی دانسته اند،چند اشکال اساسی دارد:

1.با واقعیت های تاریخی سازگار نیست.اسناد تاریخی بیانگر آنند که قریب به اتفاق ازدواج های پیامبر با زنان بیوه و مسنّ بوده است.ازدواج با چنان همسرانی،در آن جامعه نه تنها ناهنجار تلقی نمی شده،بلکه اقدامی انسانی و اخلاقی بوده است.ازاین رو تعدد ازدواج پیامبر هرگز از سوی مخالفان زمان خودش نکوهش نشده است.

2.با شخصیت و سیره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ناسازگار است.به گواهی قرآن کریم و همه کتب تاریخی،پیامبر شخصیتی عابد،زاهد،با اراده،شجاع و جدّی بوده و اهداف بلندی را در زندگی دنبال می کرده است و از نظر جامعه شناسان مؤثرترین فرد در عالم بشریت به شمار می آید.بی تردید چنین فضایلی با هوس رانی و شهوت پرستی قابل جمع نیست.

3.با تحلیل مستشرقانی که با استناد به منابع تاریخی و روایی،ازدواج های پیامبر را تبیین کرده اند،منافات دارد.

پس از اثبات نادرستی تحلیل مستشرقان از فلسفه ازدواج های پیامبر،فلسفه واقعی ازدواج های ایشان بر اساس منابع تاریخی و روایی تبیین شد.در پایان نیز درباره فلسفه ازدواج پیامبر با عایشه و زینب دختر جحش-که مورد پرسش بسیاری از مستشرقان قرار گرفته است-به طور خاص توضیح داده شد و به علل منع همسران پیامبر از ازدواج بعد از رحلت حضرت و مجاز بودن پیامبربه اختیار بیش از چهار همسر به اختصار پرداخته شد.

ص:249

ص:250

12-نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره اهداف جنگ های پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله

درآمد

مستشرقان درباره جنگ های رسول خدا صلّی الله علیه و آله و اهداف آن دیدگاهی واحد ندارند.برخی از آنان با بررسی منصفانه اسناد و منابع تاریخی تحلیل نسبتا قابل قبولی ارائه کرده و این جنگ ها را برای حیات اسلام و مسلمانان ضروری دانسته اند؛اما بسیاری از آنان اهداف این جنگ ها را مادّی و با انگیزه خشونت طلبی و به دست آوردن غنایم تفسیر کرده اند.در این جا پس از بیان دیدگاه مستشرقان درباره جنگ های عصر پیامبر با دو شیوه اظهارات آنان را به نقد و ارزیابی می گذاریم:ابتدا مطالب مستشرقان را با مبانی نظری اسلام-یعنی قرآن و سنت پیامبر-مورد سنجش قرار می دهیم،سپس بر اساس اسناد تاریخی نظریات آنان را ارزیابی می کنیم.

مستشرقان و اهداف جنگ های پیامبر

اشاره

به طور کلی می توان آرای مستشرقان درباره اهداف غزوات و سرایا در عصر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را در پنج مورد دسته بندی کرد:

ص:251

1-تأمین زندگی و معیشت مسلمانان

برخی از مستشرقان جهاد را راه کاری می دانند که پیامبر برای نجات پیروان خود از فقر و تنگ دستی ارائه کرد:

نویسنده مقاله پیامبر اسلام در دائرة المعارف آمریکانا دراین باره می نویسد:

محمد به زودی با ضرورت تأمین معاش پیروان خود که از مکه گریخته بودند و اکنون«مهاجرون»نامیده می شدند و همچنین تازه مسلمانان که در مدینه به انصار(یاوران)نامیده می شدند،مواجه گردید.محمد برای تأمین نیازهای آنها قطع طریق کردن کاروان را که در راه بازگشت از سوریه بود،مشروع دانست...پیروزی در بدر قدرت دنیوی اسلام را بنا نهاد.از این پس،اسلام وضع نظامی مستحکمی یافت.سال بعد ابوسفیان برای جبران شکست لشکر کشید. (1)

توماس آرنولد می نویسد:

روحیه پست مادی و علاقه اعراب برای به چنگ آوردن غنایم،عامل اصلی و نیروی اساسی به پا دارنده پیروزی هایشان بوده است؛زیرا اعراب اقوام صاحب پشتکار وسخت کوشند.این قوم برای فرار از مشکل گرسنگی نیازمند ترک صحرای خشک و رسیدن به اراضی پرثروت و مرفه مجاور خویش بودند. (2)

نویسنده کتاب تمدن قرون وسطی نیز علت اصلی جنگ های عصر نبوی را فقر مسلمانان و نیازمندی های مادی آنان می داند.

دوایت دونالد سن گوید:

ما شک نداریم که به راستی ایجاد حماسه دینی برای کشاندن اعراب

ص:252


1- (1) .تقی زاده داوری،تصویر پیامبر در دائرة المعارف آمریکانا،ص34.
2- (2) .شوقی ابوخلیل،اسلام در زندان اتهام،ترجمه و نگارش:حسن اکبری مرزناک،ص395؛به نقل از preching of islam.

به غزوات علیه سرزمین های وسیع مجاورشان کافی بود،امّا آن چه در آغازباعث کشش ایشان بدین راه گردید،نیاز بسیار سخت اقتصادی بوده است. (1)

ستانلی لان بول می گوید:

نمی توانیم انکار کنیم که ثروت پادشاهان ایران(اکاسره)و امپراتوران روم(قیاصره)و سرزمین های سرسبز و شهرهای آبادِ کشورهای مجاور اعراب عامل بسیار نیرومندی برای به حرکت درآوردن و برانگیختن مسلمین برای نشر دعوتشان بوده است. (2)

به باور«ایرام لاپیدوس»علل پیروزی عرب ها(مسلمانان)چهار چیز بوده است:

1.علاقه و میل فراوان به کسب غنایم جنگی؛

2.خشونت و جنگ طلبی؛

3.تمایل به گسترش اسلام در جهان؛

4.سیاست توسعه طلبی حکومت.

پیروزی های عرب عموماً در نتیجه میل زیاد آنها به کسب غنایم و تمایل جنگی و تمایل به گسترش اسلام در سطح جهان حاصل می شدند.این پیروزی ها همچنین تا حدودی نتیجه سیاست حساب شده حکومت بود. (3)

ویلیام مونتگمری وات پیروزی های سریع مسلمانان را نه به منظور گسترش اسلام،بلکه برای کسب غنایم جنگی می داند.ایشان که از دوره پیروزی های مسلمانان در جهان به«دوران سیادت طلبی مسلمانان»تعبیر می کند،ضمن رد تلاش نویسندگان مسلمان در طرد دیدگاه وی به صراحت

ص:253


1- (1) .دوایت دونالدسن،عقیده شیعه،ص18؛به نقل از:اسلام در زندان اتهام،ص396.
2- (2) .ستانلی لان بول، Arabs in Snania n 43 ؛به نقل از:اسلام در زندان اتهام،ص396.
3- (3) .ایرام لاپیدوس،تاریخ جوامع اسلامی،ترجمه:علی بختیاری زاده،ص76.

می گوید که لشکرکشی های مسلمانان اساساً برای کسب غنایم بوده است و اتفاق های عصر پیامبر نیز آن را تأیید می کند.

او ضمن به کاربردن واژه«رزیه»(به معنای خسارت و مصیبت)به جای«غزوه»و«سریه»یادآور می شود:

چنین حملاتی در میان قبایل عرب بادیه نشین اقدامی رایج بوده و معمولاًچون هدف از آن به دست آوردن مال بوده است،کم تر افراد در آن کشته می شده اند.ازاین رو برای عرب بادیه نشین به صورت یک ارزش درآمده بود.

پیامبر پس از متحد کردن قبایل مختلف شبه جزیره عربستان برای این که جلو دست اندازی های قبایل بر همدیگر را بگیرد و منفذی برای رهایی انرژی متراکم حمله و هجوم آنان پیدا کند،در سال های پایانی حیاتش برنامه حمله به سرزمین ها و قبایل دیگر را سامان داد که در زمان خلافت عمر به جنگ های منظم میان مسلمانان و ارتش های بیزانس و ساسانی منجر شد. (1)

«ژوزف گایر» (2)در کتاب چگونه ادیان بزرگ آغاز شدند می نویسد:

محمد در شب سردی به کناره صحرا رفت و برای دفاع از سرما خود را در چند قطعه پارچه گرم پیچید و در حال تفکر بود.همان طور که نشسته بود،در این اندیشه به سر می برد که چگونه برای لشکرش آذوقه پیدا کند.از نو صدای جبرئیل را شنید که به او خطاب می کرد:«ای کسی که خود را در پارچه ای پیچیده ای!برخیز و اخطار کن.»

محمد برخاست و نزد همراهانش رفت و به آنها گفت:جبرئیل بر من نازل شده و مرا تعلیم داده است که بروم و کاروان هایی را که از مکه به

ص:254


1- (1) .ویلیام مونتگمری وات،برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان(تفاهمات و سوء تفاهمات)،ترجمه:محمدحسین آریا،ص99 و102.
2- (2) . joseph gaer.

خارج کالاهایی حمل می کنند،غارت کنم.محمد و همراهانش برای غارت کردن کاروان ها به راه افتادند و آن چه را غارت کرده بودند،به طور مساوی میان همه تقسیم کرد.محمد پس از غلبه بر کاروان به پیروانش گفت:همین غلبه ما دلیل است بر این که خدا با من است. (1)

2-اشباع روحیه جنگ طلبی تازه مسلمانان

برخی مستشرقان دستور جهاد از سوی پیامبر را پاسخی به میل جنگ طلبی و غارتگری تازه مسلمانان حجاز می دانند.نگارنده فصل زندگی پیامبر در تاریخ اسلام کمبریج در تحلیل خود از جهاد می نویسد:

غزوه و جمع آن مغازی،عادت و پیشه مرد عرب چادرنشین،در واقع نوعی ورزش محسوب می شد.قبل از اسلام،معمول ترین هدف این جنگ ها ربودن گوسفند و شتر گروه های معارض بود. (2)

وی سپس با اشاره به شماری از جنگ های صدر اسلام می نویسد:

بسیاری از صحراگردان و شهرنشینان،به دلایل سیاسی و یا غیردینی،همچون میل به جمع آوری غنایم به این دولت پیوستند. (3)او(محمد)طبیعتا خواهان آن بود که پیروانش با هم در صلح و صفا زندگی کنند،امّا از آن جا که توان اعراب،پیش تر در جنگ های ضد دیگر قبایل صرف می شد،در نتیجه باید جای گزینی پیدا می شد تا این انرژی صرف آن گردد.این جای گزینی از پیش در مفهوم«جهاد»یا«جنگ مقدس»نهفته بود؛امری که اساسا شامل یک غزوه بود و شامل کسب غنایم نیز می شد. (4)

ص:255


1- (1) .محمد خاتم پیامبران،ص282 و283.
2- (2) .تاریخ اسلام کمبریج،ترجمه:احمد آرام،ص82.
3- (3) .همان،ص91.
4- (4) .همان.

و در جای دیگر تحت عنوان دستاورد محمد می گوید:

به منظور جلوگیری از متلاشی شدن جامعه،آن هم به سبب قدرت جنگ افروزانه آنان،پیامبر تفکر جهاد را مطرح کرد. (1)

3-اعمال خشونت بر غیرمسلمانان و گسترش اسلام

برخی از مستشرقان اساسا اسلام را دین خشونت می دانند که برای سرکوب پیروان دیگر ادیان و گسترش اسلام جهاد را مطرح کرده است.

دیوید هیوم،فیلسوف انگیسی(1711-1776)در رساله خود درباره«تاریخ طبیعی دین»در فصل«مقایسه ادیان»می نویسد:

اسلام از ابتدا با اصول سخت گیری بیشتر وخون ریزی شروع کرد.حتی امروز هم اگر چه آتشی بر سر پیروان ادیان دیگر نمی ریزد،آنها را از لعنت و وعده جنگ بی نصیب نمی گذارد. (2)

هامبرت رومی (3)می گوید:

آنان(مسلمانان)درباره دین خود تا آن جا جدّی بودند که هر جا به قدرت می رسیدند،بدون هیچ ترحمی به کشتار کسانی که علیه دین آنان تبلیغ می کردند،اقدام می کردند. (4)

یکی دیگر از مستشرقان انگلیسی به نام«بازورث»به توضیح واژه«جهاد»پرداخته و با حالتی که گویی خود آن را وضع کرده است(!)می نویسد:

«جهاد»واژه ای است عربی و به معنای«مبارزه»شرعی می باشد.جهاد-که به عنوان تکلیفی دینی بر دوش همه پیروان[حضرت]محمد نهاده

ص:256


1- (1) .همان،ص98.
2- (2) .مرتضی رضایی،بررسی شیوه تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام،ص203.
3- (3) . humbert of romans.
4- (4) .بررسی شیوه های تبلیغی مسیحیت علیه اسلام،ص203.

شده-بر این مفهوم استوار است که چون دین اسلام دارای اعتبار جهان شمول است،باید حتی اگر لازم باشد،به زور اسلحه در بین همه افراد بشر انتشار یابد.

در اسلامِ سنتّی،جهاد می بایست علیه«اهل کتاب»(یعنی متولیان مقتدر کتب مقدّس و برتر از همه یهودیان و مسیحیان)و نیز علیه مشرکان ترتیب داده شود تا به اقتدار اسلام گردن نهند و به اسلام بگروند. (1)

4-انتقام و تسویه حساب با مخالفان

برخی از مستشرقان هدف جنگ های پیامبر را انتقام مسلمانان از اهل مکه که آنان را از شهر و دیارشان بیرون کرده بودند،می دانند.نگارندگان مقاله«محمد پیامبر اسلام»در دائرة المعارف اسلام لیدن می نویسند:

ارتقای مکه به مرکز اسلام،وظیفه جدیدی برعهده پیامبر نهاد که مسلماً وی آن را پیش بینی کرده بود.هنگامی که زیارت اماکن مقدس در مکه و اطراف آن برای مسلمانان واجب شد،آنان ناگزیر شدند راهی برای ورود به سرزمین مقدس بیابند که از آن اخراج شده بودند.(حج،آیه 25).از آن جا که دست یابی به یک توافق نامه صلح آمیز،غیرممکن به نظر می رسید،لازم بود ورود به مکه با توسل به زور انجام گیرد.پیامبر نیز باید با مردم مکه تسویه حساب می کرد؛زیرا آنان با بیرون راندن او از شهر،در نظر جهانیان بر او غلبه یافته بودند و عذابی که مکرراً به ایشان وعده داده بود-که تا حدی به شکل مجازات کلیشه بی دینان در«داستان های عذاب»بوده-تحقق نیافته بود.این مسئله موجب صدور فرمان الهی جدیدی گردید که در متون سیره با عنوان«اجازه جنگ»با مشرکان از آن یاد شده است.انصار متعهد شده بودند تنها در صورتی که

ص:257


1- (1) .تقی زاده داوری،تصویر شیعه در دائرة المعارف امریکانا،ص199.

پیامبر آماج حمله قرار گیرد،از او دفاع کنند و تجار مکه مایل نبودند با آغاز جنگ،در حق او لطفی کنند.مهاجرین برای جنگیدن پیمان نبسته بودند و بسیار برخلاف احساساتشان بود که به منزله اهالی مکه با اعضای قبیله خود و خویشاوندان همخونشان بجنگند.از آیات قرآن که پیروان محمد را به شدت در این باره ملامت می کند(بقره،آیه216؛حج،آیه38 و آیات بعد و غیره)می توان فهمید که مخالفت آنان تا چه حد باعث رنجش محمد شد. (1)

5-دفاع از اسلام و مسلمانان

مستشرقان واقع نگر جنگ های صدر اسلام را امری اجتناب ناپذیر برای حیات مسلمانان و اسلام می دانند.

جان دیون پورت،نویسنده کتاب عذر تقصیر به پیش گاه محمد و قرآن ضمن تشبیه رفتار پیامبر به رفتار حضرت موسی علیه السّلام در تبلیغ آیین آسمانی،اتهام نشر اسلام با زور و شمشیر از سوی حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را رد می کند.او می نویسد:

همان گونه که حضرت موسی علیه السّلام شارع و ناشر قانون بود،برای نجات بنی اسرائیل از مصر به زور و قدرت متوسل شد و اگر چنین نمی کرد،به یقین نمی توانست قومش را نجات دهد.با این حال تاکنون هیچ کس یافت نشده که آن حضرت را متهم به جاه طلبی و قدرت خواهی کند.

حضرت محمد صلّی الله علیه و آله نیز برای وحدت جوامع پراکنده شبه جزیره عربستان-که به قبایل متعدد تقسیم بودند و اغلب با یکدیگر در حال نزاع و جدال بودند-راه دیگری نداشت،جز این که به عنوان راهنما و سردار آنها قیام کند و از قدرت نظامی استفاده نماید.به هر حال،وضع و رفتار پیامبر طوری بود

ص:258


1- (1) .تصویر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،ص78.

که به کلی او را از تهمت جاه طلبی منزه نگاه می داشت. (1)

آقای«ام.ساواری» (2)فرانسوی در کتاب محمد،ستاره ای که در مکه درخشید، (3)ضمن رد ادعای جنگ طلبی پیامبر،به دفاع از جهاد مسلحانه آن حضرت پرداخته است.ایشان می نویسد:

پیامبر هرگز نمی خواست جنگ کند و تا می توانست از جنگ دوری می کرد.تنها زمانی رسول خدا به جهاد مسلحانه روی می آورد که:

1.زبان و منطق نیرومند اسلام به علت تعصب های جاهلانه و خشک مردم سودمند نبود.

2.پیروان او از روش های سیاسی خود به علت کارشکنی احزاب مخالف-مانند کفار و یهودیان-کاری از پیش نمی بردند.

3.جایی که آبرو و شرافت مسلمانان در خطر می افتاد.

در هر عصر و زمانی دفاع از عقیده و ایمان شایسته و پسندیده است و محمد نیز در راه خدا و برای دفاع از مسلمانان به جهاد می پرداخت و جنگ در این صورت جهاد انسانی است. (4)

«آر.اف.بودلی» (5)در کتاب الرسول،حیاة محمد در دفاع از پیامبر و رد اتهام جنگی طلبی به ایشان می نویسد:

انتقادکنندگان بر محمد ایراد می گیرند که او آتش جنگ را دامن می زند و در این باره بعضی از تاریخ نویسان بسیار قلم فرسایی می کنند؛به خیال این که تنها

ص:259


1- (1) .عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن،ص 156-157(با تلخیص).
2- (2) . M.Savary.
3- (3) .این کتاب از سوی آقای شکیباپور ترجمه و در سال های 1346 و 1349 در تهران چاپ شده است.
4- (4) .ام.ساواری،محمد ستاره ای که در مکه درخشید،ص74؛به نقل از:اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان،ص 220(با تلخیص).
5- (5) . R.F Boodli.

محمد این نوع جنگ ها را به وجود آورد.این تاریخ نویسان فراموش کرده اند که در دنیا سبب اساسی برای جنگ ها مذاهب و ادیان دیگرند.

(و این اختصاص به اسلام ندارد.)اگر محمد تورات را می خواند،می دید موسی جنگ های مقدسی را به راه انداخته که دو هزار سال قبل از جنگ های محمد برپا شدند.اگر کمی بیشتر تورات را مطالعه می کرد،می دید پادشاهان بنی اسرائیل بیش از او برای دفاع از عقاید خود می جنگیدند،و می دید که عبرانی های قدیم برای جنگ های دینی خود قوانینی مذهبی گذراندند که هیچ قابل قیاس با قوانین امروز نیست.

محمد تشنه خون ریزی نبود.او به اسیر اجازه انتخاب می داد که یا جزیه بدهد و یا اسلام را قبول کند. (1)

خانم«لورا واکسیا واگلیری» (2)ایتالیایی در کتاب پیشرفت سریع اسلام می نویسد:

اگر به پیش گویی ها(و سخنان)محمد یا فتوحات مسلمانان صدر اسلام توجه کنیم،به سهولت خواهیم دید که تهمت تحمیل اسلام با زورشمشیر تا چه اندازه کذب(و بی اساس)است.قرآن می گوید: لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ... ؛ (3)در قبول دین،اکراهی نیست. وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ... ؛ (4)بگو:این حقّ است از سوی پروردگارتان!هر کس می خواهد،ایمان بیاورد(و این حقیقت را پذیرا شود)،و هر کس می خواهد،کافر گردد!

محمد که همیشه این اصول ملکوتی را به کار می برد،بسیار بردبار بود-

ص:260


1- (1) .آر.اف.بودلی،الرسول،حیاة محمد صلّی الله علیه و آله،ص413؛به نقل از:اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان،ص209.
2- (2) . Laura Waccia Vagliry.
3- (3) .بقره،آیه256.
4- (4) .کهف،آیه29.

مخصوصاً درباره ادیان توحیدی-و می دانست که با بت پرستان تا چه اندازه مدارا کند.او به خوبی می دانست که بالاخره خداوند در قلب بشر نفوذ خواهد کرد. (1)

جمع بندی دیدگاه مستشرقان

دیدگاه های مستشرقان درباره اهداف جهاد در عصر رسول خدا صلّی الله علیه و آله را می توان چنین دسته بندی کرد:

1.هدف پیامبر از غزوات و سرایا اشباع روحیه جنگ طلبی وغارتگری تازه مسلمانان حجاز بود.

2.هدف وی از این جنگ ها نجات پیروان خود از فقر و تنگ دستی بود.

3.اساسا اسلام دین خشونت است و برای سرکوب پیروان ادیان دیگر و گسترش اسلام جهاد را مطرح کرده است.

4.هدف پیامبر از جنگ انتقام از اهل مکه بود که مسلمانان را از شهر و دیارشان بیرون کرده بودند.

5.اساسا جهاد با هدف دفاع از حیثیت مسلمانان و منافع مادی و معنوی آنان مطرح شد.

این دیدگاه ها به شکلی ماهیت جنگ های عصر نبوی و اهداف آن را با رویکرد تاریخی تبیین می کند و چند پرسش کلی تر را پدید می آورد:

الف)چرا قانون جهاد در اسلام وجود دارد؟اصولا اگر اسلام آیینی الهی است،چرا به جای صلح جنگ را مطرح کرده است؟

ص:261


1- (1) .لورا واکسیا واگلیری،پیشرفت سریع اسلام،ص17؛به نقل از:اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان،ص303.

ب)اهداف جهاد در اسلام چیست؟و تفاوت ماهوی آن با غارت های بدوی کدام است؟

ج)چرا مسلمانان با استفاده از قانون جهاد به خود اجازه داده اند اسلام را بر دیگران تحمیل کنند؟در حالی که این قانون با اصل آزادی عقیده مخالف است.

پرسش سوم«رابطه گسترش اسلام با قانون جهاد»را مطرح می کند که از نظر منطقی باید بعد از پرسش های اول و دوم پاسخ داده شود.از این رو،ابتدا این دو پرسش نخست را از نظرگاه قرآن و سنت پاسخ می دهیم و پاسخ به پرسش سوم را به مجالی دیگر وا می گذاریم.

اشکال های دیدگاه مستشرقان

اشاره

اظهارات مستشرقان درباره جنگ های عصر نبوی ایرادهای متعددی دارد که در این جا مهم ترین آنها را از نظر می گذرانیم:

الف)ناسازگاری با آیات قرآن کریم

خاورشناسان برخلاف واقعیت های تاریخ و بدون ارائه سند تاریخی،همه جنگ های صدر اسلام را هجومی تلقی کرده و درصدد توجیه اهداف و انگیزه مسلمانان از این جنگ ها برآمده اند.افزون بر این که این اظهارات با قرآن کریم به عنوان نقشه راه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به هیچ وجه هم خوانی ندارد.در آغاز،ماهیت و اهداف جهاد در اسلام را از نظر قرآن بررسی می کنیم،سپس جنگ های رسول خدا صلّی الله علیه و آله را از زاویه تاریخی مورد مداقه قرار می دهیم.

قرآن و هدف جنگ های پیامبر

مطالب مستشرقان درباره اهداف جنگ های پیامبر با قرآن کریم منافات دارد.از

ص:262

دیدگاه قرآن هدف اصلی جنگ های صدر اسلام دفاع از کیان اسلام و مسلمانان بوده است.

همان طور که شماری از خاورشناسان اعتراف کردند،جهاد در اسلام قانونی است برای دفاع و مسئله دفاع،از ضرورت های زندگی بشر است.اسلام به عنوان دین جامع برای بقای خود و پیروانش و نجات انسان های دربند،موضوع جهاد را مطرح کرده است.قرآن کریم می فرماید:«اگر دفاع نبود،مراکز عبادت و بندگی خداوند ویران می شد». (1)

اسلام به عنوان مکتبی آسمانی درصدد پدید آوردن زندگی مسالمت آمیز و با شرافت برای همه انسان هاست.به همین روی،اصل نخستین از نظر اسلام صلح است؛امّا اسلام با پذیرش ذلت و ستم مخالف است و بی تفاوتی در برابر حق و باطل را نیز با شرافت انسانی ناسازگار می داند.

از نظر قرآن،جهاد،چه در دفاع از جامعه اسلامی و حقوق مظلومان(جهاد دفاعی)و چه برای تبلیغ و گسترش اسلام(جهاد ابتدایی) (2)دفاع از حقوق

ص:263


1- (1) . وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ؛ و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند،دیرها و صومعه ها،و معابد یهود و نصارا و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود،ویران می شود!و خداوند کسانی که او را یاری کنند(و از آیینش دفاع نمایند)یاری می کند؛خداوند قوی و شکست ناپذیر است.(حج،آیه40).
2- (2) .دفاع گاهی از ناموس و حقوق شخصی است؛مثل این که کسی به منزل انسان جهت غارت و خیانت وارد شود که مبارزه با او واجب است.اگر کسی در این راه کشته شود،شهید است.گاهی دفاع از استقلال و شرافت یک ملت است که بر همه افراد واجب است(به صورت واجب کفایی)از کشور خود دفاع کنند.مورد سوم جایی است که انسان هایی مورد ظلم قرار گرفته باشند که بر مسلمانان دیگر واجب است در حد توان به آنها کمک کنند.مورد چهارم جایی است که حقوق انسانی افراد به خطر افتاده است و عده ای مانع رسیدن پیام اسلام-که منشأ حیات طیب و انسانی است-به آنان هستند.ر.ک:مرتضی مطهری،جهاد،ص 45-55.

انسانیت است؛نه اشباع خودکامگی دنیاخواهان و قدرت طلبان.از این رو،خداوند در قرآن کریم یازده بار واژه«جهاد»و بیست مورد واژه«قتال»را با عبارت«فی سبیل الله»آورده است.این قید بر این دلالت دارد که جهاد و قتال تنها باید برای خدا باشد و چنین هدفی محال است با خودمحوری،زورگویی،سلطه طلبی و منفعت گرایی سازگار باشد.به همین جهت،از نظر اسلام هر نوع جنگ و ستیزی که با هدف جاه طلبی و به دست آوردن مال و ثروت نامشروع و برای استثمار دیگران باشد،ظلم و ناپسندشمرده شده است.

جنگ با هدف دفع تجاوز و دفاع از حق و حقیقت،از نظر ادیان الهی و ملت های آزاده و فرهیخته نه تنها مذموم نیست که مورد ستایش است.بدون تردید اگر ملتی به بهانه طرفداری از صلح در برابر متجاوز پایداری نکند،قطعا مورد مذمت عقلای عالم قرار می گیرد.زیرا این کار در واقع ذلت و تسلیم شدن است.

طبق بیان قرآن کریم،در همه ادیان توحیدی این نوع جنگ وجود داشته و تشریع آن به دین اسلام اختصاص ندارد:

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرِینَ* وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ* فَآتاهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ؛ (1)بسا پیامبرانی که خداپرستان بسیاری همراه ایشان[با دشمنان]

ص:264


1- (1) .آل عمران،آیات146-148.

کارزار و جهاد کردند و[هیچ گاه]از جهت آن چه[از مصایب و مشکلات]به آنان رسید،ناتوان نشدند و از خود ضعف نشان ندادند،و خداوند شکیبایان را دوست دارد.و گفتارشان[در چنان وضعی]جز این نبود که پروردگارا!گناهان و زیاده روی مان را بر ما ببخشای و گام هایمان را استوار دار و ما را در برابر کافران یاری کن.پس خداوند پاداش دنیوی و پاداش نیک اخروی را به آنان داد و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

در کتب آسمانی دیگر نیز مبارزه حضرت موسی با فرعونیان و حضرت ابراهیم با نمرودیان مطرح شده و مورد ستایش قرار گرفته است.

عباس عقاد،نویسنده مصری دراین باره می نویسد:

مسلمانان هیچ گاه به زور متوسل نشدند،مگر در برابر زوری که منطق آن را نمی پذیرد.هرگاه به مسلمانان تعرض نشود،از آنان به جای بدی خوبی می بینند؛چنان که مسلمانان در برخورد با دولت حبشه چنین کردند.در جزیرة العرب جنگی میان مسلمانان و قبایل عرب درنگرفت،جز آن که ماهیت دفاعی داشت یا هدفی پیش گیرانه در بین بود.حق شمشیر برابر با حق زندگی است.هر جا اسلام به دست گرفتن شمشیر را لازم دانسته است،از باب اضطرار و برای حفظ حق در زندگی بوده است....اسلام دو کلمه است:دین و صلح. (1)

دلایل دفاعی بودن جهاد در اسلام

اشاره

دلایل متعددی از قرآن کریم می توان ارائه کرد که اسلام مسئله جهاد را برای دفاع از حقوق انسان ها و کیان اسلام و مسلمانان مطرح کرده است.مهم ترین آنها عبارتند از:

ص:265


1- (1) .عباس محمود،العقاد،حقائق الاسلام و اباطیل خصومه،ص14.

1-محدود شدن جذب نیرو و تجهیزات نظامی

قرآن کریم تقویت نیروهای نظامی و امکانات جنگی را محدود به حدود خاصی کرده است.حد مجاز کسب قدرت،توانمندی برای دفاع از کیان اسلام و مسلمانان است:

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ؛ 1 در برابر آنها[دشمنان]آن چه از نیرو می توانید،آماده سازید[و همچنین]اسب های ورزیده[برای میدان نبرد]تا با آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید و[همچنین]گروه دیگری غیر از این ها را که شما نمی شناسید و خدا می شناسد.و هرچه در راه خدا[و تقویت بنیه دفاعی اسلام]انفاق کنید،به شما بازگردانده می شود و به شما ستم نخواهد شد.

طبق این آیه شریفه،هدف نهایی تهیه سلاح و افزایش قدرت جنگی این نیست که حکومت اسلامی یا مسلمانان مردم جهان را نابود کنند و آبادی ها و زمین ها را به ویرانی بکشانند.همچنین هدف این نیست که سرزمین ها و اموال دیگران را تصاحب کنند یا بردگی و استعمار را در جهان گسترش دهند،بلکه هدف این است که با این وسایل دشمن خدا و دشمن خود را بترسانند تا آنان به مال و جان و دین مسلمانان طمع پیدا نکنند. (1)

علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر این آیه شریفه می نویسد:

جمله ...تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ... در مقام بیان تعلیل جمله وَ أَعِدُّوا لَهُمْ... است و معنایش این است که این قوا و امکانات دفاعی را تدارک

ص:266


1- (2) .تفسیر نمونه،ج7،ص226.

ببینید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خود را ترسانیده،از آنان زهر چشم بگیرید. (1)

2-ممنوعیت جنگ با غیرمتجاوزان

قرآن کریم در آیات متعددی دستور جهاد با کفار را مقید به کسانی کرده است که با مسلمانان می جنگند:

وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ؛ (2)[ای مؤمنان!]در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند،نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تعدی کنندگان را دوست نمی دارد.

در این آیه شریفه عبارت«فی سبیل الله»هدف اصلی جنگ های اسلامی راروشن می سازد که جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام جویی،جاه طلبی،کشورگشایی،به دست آوردن غنایم و یا اشغال سرزمین های دیگران نیست.

اسلام همه این ها را محکوم می کند و می گوید:سلاح به دست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط باید در راه خدا و برای گسترش قوانین الهی،بسط توحید و عدالت،دفاع از حق و ریشه کنی ظلم و فساد و تباهی باشد.

همین نکته است که جنگ های اسلامی را از همه جنگ های دیگر جدا می سازد و نیز همین هدف،در تمام ابعاد جنگ اثر می گذارد و کمیت و کیفیت جنگ،نوع سلاح و چگونگی رفتار با اسیران را به رنگ«فی سبیل الله»درمی آورد.

پس قتال در اسلام جنبه دفاع دارد.اسلام می خواهد به وسیله نبرد با کفار از

ص:267


1- (1) .المیزان فی تفسیر القرآن،ج9،ص117.
2- (2) .بقره،آیه190.

حق قانونی انسان ها دفاع کند. (1)آیه دیگری می فرماید:

فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً ؛ (2)پس اگر از شما کناره گرفته،با شما پیکار ننمودند،(بلکه)صلح را پیشنهاد کردند،خداوند به شما اجازه تعرّض به آنان نمی دهد.

همچنین می فرماید:

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ 3 و اگر به صلح تمایل نشان دهند،تو نیز از در صلح درا و بر خدا تکیه کن که او شنوا و داناست.

3-زندگی مسالمت آمیز با کفار غیرمعاند

اشاره

از دلایل دفاعی بودن جهاد از منظر قرآن،وجوب هم زیستی مسالمت آمیز با اهل کتاب و مشرکان غیرمعاند است.غیرمسلمانان از نظر اسلام به سه گروه تقسیم می شوند:اهل کتاب،مشرکان معاهد و اهل حرب.

اسلام به هم زیستی مسالمت آمیز با دو گروه اول توصیه می کند و تنها به پیکار با گروه های معاند و محارب از آنان سفارش می کند.اکثر آیات و روایاتی که مسلمانان را به جنگ می خواند،مربوط به این مورد است.

قرآن کریم می فرماید:

لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ 4 خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت

ص:268


1- (1) .تفسیر نمونه،ج2،ص19.
2- (2) .نساء،آیه90.

نسبت به کسانی که در راه دین با شما نجنگیدند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند،نهی نمی کند؛چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.

همان طور که از این آیه استفاده می شود،افراد غیرمسلمان در یک دسته بندی به دو گروه تقسیم می شوند:گروهی که در مقابل مسلمانان ایستادند،به روی آنها شمشیر کشیدند و آنان را از خانه و کاشانه شان به اجبار بیرون کردند و خلاصه دشمنی خود را با اسلام در گفتار و عمل آشکارا نشان دادند.تکلیف مسلمانان این است که هرگونه مراوده با این گروه را قطع و از هرگونه پیوند محبت و دوستی خودداری کنند.مصداق روشن این گروه،مشرکان مکه،به ویژه سران قریش بودند که دسته ای رسما دست به این کار زدند و دسته ای دیگر نیز آنها را یاری کردند.

اما گروه دیگر،در عین کفر و شرک کاری به مسلمانان نداشتند:نه عداوت می ورزیدند،نه با آنها می جنگیدند و نه اقدام به بیرون راندنشان از شهر و دیارشان نمودند.حتی دسته ای از آنها پیمان ترک مخاصمه با مسلمانان بسته بودند.نیکی کردن با این دسته و اظهار محبت به آنها بی مانع بود و اگر مسلمانان معاهده ای با آنها بسته بودند می بایست به آن وفا می کردند و در اجرای عدالت می کوشیدند. (1)

الف)هم زیستی با اهل کتاب
اشاره

اهل کتاب(یهودیان،مسیحیان و زرتشتیان)براساس قراردادی که با حاکم اسلامی می بندند،می توانند در جامعه اسلامی از امنیت و آرامش اجتماعی بهره مند باشند،عرض،جان و ناموسشان محفوظ باشد و آزادانه به مراسم مذهبی خود عمل کنند؛چنان که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله براساس قرارداد با اهل کتاب مدینه زندگی

ص:269


1- (1) .تفسیر نمونه،ج24،ص33.

توأم با آرامش را برای آنان فراهم آورد و تا زمانی که آنان پای بند به قرارداد بودند،در کنار مسلمانان زندگی مسالمت آمیزی داشته و آزادانه مراسم مذهبی خود را انجام می دادند.

پیامبر با گروه های مختلفی از یهودیان و مسیحیان پیمان صلح امضا کرد.در این جا با تفکیک گروه ها و شیوه قراردادها،به بیان صلح های پیامبر با اهل کتاب می پردازیم:

1-قبایل یهود مدینه

نخستین گروهی که با پیامبر قرارداد صلح امضا کردند«یهود انصار»بودند که از نظر نسبی،تابع قبیله های اوس و خزرج به شمار می رفتند.رسول خدا صلّی الله علیه و آله در ضمن پیمان عمومی یثرب،این دسته یهودیان را به عنوان امّتی متحد به مسلمانان معرفی کرد و آنان را در انجام مراسم دینی خود آزاد گذاشت؛البته به شرط آن که به مسلمانان خیانت نکنند و در دفاع از یثرب همکاری نمایند.

2-یهودیان خارج مدینه

گروه دوم،یهودیان قبیله های بنی قینقاع،بنی النضیر و بنی قریظه بودند که با رسول خدا صلّی الله علیه و آله عهد بستند که در برابر مصونیت جانی و مالی و حفظ آیین خود،نسبت به مسلمانان بی طرف باشند و دشمن ایشان را یاری نکنند و اگر چنین کردند،بر پیامبر روا باشد که مردانشان را به قتل برساند،فرزندان و زنانشان را به اسارت درآورد و اموالشان را بستاند.البته دیری نپایید که هر سه قبیله یهودی(گروه دوم)پیمان شکنی کرده و هر کدام به گونه ای مجازات شدند.

3-یهودیان خیبر

خیبر مستحکم ترین منطقه یهودی نشین در جزیرة العرب بود که ساکنانش

ص:270

اندیشه تهاجم به مدینه در سر داشتند (1)و از سوی دیگر،پذیرای گروه هایی از هم کیشان اخراج شده خود از مدینه بوده،تهدیدی بالقوه برای مسلمانان به حساب می آمدند.

از این رو،مسلمانان به خیبر حمله کردند و فتح آن در دو مرحله«جنگ»و«صلح»تحقق یافت.خیبر دژهای متعددی را در برمی گرفت و روی هم رفته شامل سه بخش بود:«نطاة»،«شق»و«کتیبة».دو بخش نخست با غلبه نظامی به تصرف مسلمانان درآمد و وقتی نبرد به بخش سوم رسید و یهودیان شکست را نزدیک دیدند،خواستار صلح شدند و پیمان صلح بسته شد. (2)

براساس این صلح،جان خیبریان در امان بود و ایشان از قتل و اسارت مصونیت می یافتند،امّا باید خیبر را ترک می کردند. (3)پس از آن،یهودیان تقاضا کردند که به کار در نخلستان های خیبر گماشته شوند و پیامبر پذیرفت.

4.صلح با یهود«فدک»که پیش از وقوع هرگونه درگیری تحقق یافت و حضرت پذیرفت آنان در برابر نیمی از محصول آن در آن جا مشغول به کار شوند.

5.معاهده با یهودیان«وادی القری»که با غلبه نظامی به تصرف مسلمانان درآمد و پیامبر نخلستان های یهودیان را به دست همانان سپرد و آنها را به کار در آن جا گماشت. (4)

6.صلح هایی که پیامبر با اهل کتاب در برابر جزیه بست که به طور خلاصه عبارتند از:صلح با اهالی تبوک،مسیحیان ایله،یهودیان«أذرُح»و«جرباء»،

ص:271


1- (1) .محمد بن عمر واقدی،المغازی،تحقیق:مارسدن جونز،ص566.
2- (2) .همان،ص670.
3- (3) .همان.
4- (4) .احمد بن یحیی بلاذری،أنساب الأشراف،تحقیق:سهیل زکّار و ریاض زرکلی،ص445.

یهودیان«مقنا»،مسیحیان دومة الجندل،یهودیان تیما،مسیحیان نجران و زرتشتیان بحرین،هجر و عمان.

این معاهده ها پس از نزول آیه بیست و نهم سوره توبه که جزیه (1)را بر اهل کتاب لازم می شمارد،صورت گرفته است. (2)بنابراین،اهل کتاب تا زمانی که به پیمان خویش وفادار باشند و بر ضد نظام اسلامی و مسلمانان توطئه نکنند،در پناه حکومت اسلامی در امنیت به سر می برند و از آزادی مذهبی برخوردارند.اعتقاد به حقانیت دین اسلام هرگز به معنای دشمنی و ستیز با آنان نیست.

ب)هم زیستی با مشرکان معاهِد

بت پرستان و مشرکان نیز براساس قراردادی که با حاکم اسلامی می بندند،می توانند در پناه حکومت اسلامی زندگی مسالمت آمیزی داشته و تا زمانی که به پیمان خویش وفادار باشند،اسلام به رعایت حقوق آنان سفارش می کند؛چنان که خداوند متعال پس از اعلام برائت از مشرکان می فرماید:

إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ ؛ (3)مگر کسانی از مشرکان که با آنان عهد بستید و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدی را بر ضد شما

ص:272


1- (1) .جزیه نوعی مالیات سالانه است که از سوی حاکم اسلامی بر اهل کتاب مقرر می شود.پرداخت این مالیات ویژه،در برابر آن است که ایشان در پناه حکومت اسلامی زندگی می کنند و در امنیت به سر می برند و از پرداخت زکات و خمس معافند.
2- (2) .طبرسی،مجمع البیان،ج12،ص62؛ قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ .
3- (3) .توبه،آیه4.

تقویت ننمودند؛عهد و پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید؛زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.

سپس در چند آیه بعد می فرماید:

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ ؛ (1)چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود!(درحالی که آنها همواره آماده شکستن پیمانشانند.)تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند،شما نیز وفاداری کنید که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نیز در موارد متعددی با مشرکان پیمان ترک دشمنی و هم زیستی مسالمت آمیز امضا کرد:

1.صلح با«بنی ضمرة»و«بنی مدلج»:در دومین سال حاکمیت اسلام در یثرب،در دو مورد جداگانه،با تعقیب کاروان تجاری قریش از سوی مسلمانان،این فرصت فراهم شد تا پیامبر با این دو خاندان از مشرکان پیمان«ترک دشمنی»منعقد سازد و روابط خود را براساس گونه ای صلح پایه گذارد. (2)

2.صلح حدیبیه:در سال ششم هجری،مسلمانان به قصد انجام حج،از مدینه راهی مکّه شدند.در برابر،قریشیان بر آن شدند که از ورود ایشان به مکّه جلوگیری کنند و به همین منظور،سواره نظامی را به رویارویی گسیل داشتند.از این رو،کاروان مسلمانان در منطقه«حدیبیه»متوقف شد.

در این هنگام،پرهیز رسول خدا صلّی الله علیه و آله از جنگ و سپس وقوع یک رشته از میانجی گری ها سبب شد آتش نبردی هولناک فرونشیند و قرارداد صلحی بین

ص:273


1- (1) .توبه،آیه7.
2- (2) .المغازی،ج1،ص11 و12 و سیره ابن هشام،ج1،ص559.

پیامبراسلام صلّی الله علیه و آله و مشرکان بسته شود.پس از بیست و دو ماه از برقراری صلح،مشرکان با نقض یکی از موارد صلح نامه،یعنی شبیخون بر ضد هم پیمانان پیامبر صلّی الله علیه و آله(قبیله خزاعه)موجب شدند مسلمانان به فرمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله مکّه را فتح نمایند و به حاکمیت مشرکان در آن شهر پایان بخشند. (1)

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در مورد رعایت حقوق گروه هایی که با مسلمانان عهد و پیمانی دارند،فرمود:

«اَلا مَنْ ظَلَمَ مُعاهِداً اوْ انْتَقَصَهُ اوْ کَلَّفَهُ فَوقَ طاقَتِهِ اوْ اخَذَ مِنْهُ شَیئاً بِغیرِ طیبِ نَفْسِهِ فَاَنَا حَجیجُهُ یومَ الْقِیامَةِ»؛آگاه باشید!کسی که به فرد معاهدی که در پیمان با مسلمانان است ظلم کرده یا ضرری به او بزند یا او را به کاری وادارد که فوق توان اوست و یا چیزی را بدون رضایت از وی بگیرد،روز قیامت بازخواست کننده او خواهم بود.

بنابراین،از منظر اسلام حتی مشرکان بت پرست اگر با نظام دینی و مسلمانان دشمنی نکنند،می توانند در پناه حکومت اسلامی زندگی آرامی داشته باشند.

از آن چه گذشت،روشن شد جنگ در اسلام برنامه ای دفاعی بوده،در موارد خاصی مجاز است.در این جا مواردی که اسلام جنگ را مشروع دانسته است،مرور می کنیم.

جنگ های مشروع از نظر قرآن

اشاره

به طور کلی در هفت مورد جنگ در اسلام مشروع شناخته شده است:

1-جنگ دفاعی:

از نظر اسلام دفاع واجب است و دفاع گاهی از ناموس،اموال

ص:274


1- (1) .در مورد صلح های پیامبر ر.ک:مجله معرفت،ش40،مقاله صلح های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله،حامد منتظری.

و حقوق شخصی است؛مثل این که کسی برای غارت و خیانت وارد منزل دیگری شود که مبارزه با او واجب است.و گاهی دفاع از استقلال و شرافت یک ملت است که بر همه افراد واجب است(به صورت واجب کفایی)از کشور خود دفاع کنند. (1)

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ؛ (2)به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده،اجازه جهاد داده شده است؛چرا که مورد ستم قرار گرفته اند؛و خدا بر یاری آنها تواناست.

2-جنگ با محاربان و معاندان مشرک و کافر:

عده ای از مشرکان و اهل کتاب که حاضر به مصالحه و پیمان نیستند و هر قراردادی را که در جهت برقراری صلح و آرامش در جامعه اسلامی است،رد می کنند و در برابر نظام اسلامی و گسترش آموزه های اسلام مقاومت می نمایند،محاربند و جنگ با آنان مشروع است.

خداوند متعال می فرماید:

وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ* وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ ؛ (3)با کسانی که به جنگ و دشمنی با شما برخیزند،در راه خدا جهاد و پیکار کنید،ولی ستم و تجاوز نکنید که خدا ستم کاران را دوست ندارد.هرجا آنها را یافتید،به قتل برسانید و همان طور که شما را از شهرهایتان بیرون کردند،شما نیز آنها را از شهرهایشان بیرون برانید و[بدانید]فتنه هایی که آنها می کنند،فسادانگیزتر و سخت تر از جنگ و کشتار است.

ص:275


1- (1) .مرتضی مطهری،جهاد،ص 45-55.
2- (2) .حج،آیه39.
3- (3) .بقره،آیه190-191.

اکثر آیاتی که به طور مطلق دستور جنگ با اهل کتاب،مشرکان و کفار می دهد نیز به اهل عناد و محاربان از آنان حمل می شود؛همانند آیات36و 123و29سوره توبه و52 سوره فرقان.

3-جنگ با منافقان:

خداوند در قرآن کریم به اهل ایمان فرمان می دهد در صورتی که منافقان از نفاق و فتنه گری دست برندارند،با آنان بجنگید:

سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیها فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً ؛ (1)به زودی جمعیت دیگری را می یابید که می خواهند هم از ناحیه شما در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان(که مشرکند.ازاین رو نزد شما ادّعای ایمان می کنند،ولی)هر زمان آنان را به سوی فتنه(و بت پرستی)بازگردانند،با سر در آن فرو می روند!اگر از درگیری با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما نکشیدند،آنها را هر جا یافتید،اسیر کنید(یا)به قتل برسانید!آنها کسانی هستند که ما برای شما تسلّط آشکاری برایشان قرار داده ایم.

این دسته از منافقان کسانی هستند که می خواهند برای حفظ منافع خود،در میان مسلمانان و مشرکان آزادی عمل داشته باشند و برای تأمین این نظر راه خیانت و نیرنگ پیش گرفته،با هر دو دسته اظهار همکاری و هم فکری می کنند.به همین دلیل،هنگامی که میدان فتنه جویی و بت پرستی پیش آید،همه برنامه های آنها وارونه می شود و با سر در آن فرو می روند! کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیها ازاین رو خداوند به مسلمانان دستور داده است که هرجا آنان

ص:276


1- (1) .نساء،آیه91.

را بیابند،اسیر کنند و در صورت مقاومت به قتل برسانند. (1)

4-جنگ با پیمان شکنان خیانت کننده:

خداوند جنگ با افراد پیمان شکن از مشرکان را مجاز می داند:

وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ* أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ* قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ* وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اللّهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ؛ (2)و اگر پیمان های خود را پس از عهد خویش بشکنند و آیین شما را مورد طعن قرار دهند،با پیشوایان کفر پیکار کنید؛چرا که آنها پیمانی ندارند،شاید دست بردارند.آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند،پیکار نمی کنید؟در حالی که آنها نخستین بار(پیکار با شما را)آغاز کردند.آیا از آنها می ترسید؟با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید،اگر مؤمن هستید.با آنها پیکار کنید که خداوند آنان را به دست شما مجازات می کند و رسوایشان می سازد و سینه گروهی از مؤمنان را شفا می بخشد(و بر قلب آنها مرهم می نهد)و خشم دل های آنها را از میان می برد و خدا توبه هر کس را بخواهد(و شایسته بداند)می پذیرد و خداوند عالم و حکیم است.

5-جنگ با اهل بغی:

دفع آشوب ها و سرکوب یاغی گری های داخلی نیز از موارد دیگری است که اسلام جنگ را به عنوان آن مجاز می شمارد:

وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ

ص:277


1- (1) .تفسیر نمونه،ج4،ص59.
2- (2) .توبه،آیه 12-15.

یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ؛ (1)هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند،در میان آنها صلح برقرار سازید و اگر یکی از آنها به دیگری تجاوز کند،با دسته ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد.هرگاه بازگشت(و زمینه صلح فراهم شد)در میان آن دو طبق عدالت،صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.

6-جنگ برای نجات ستم دیدگان:

قرآن برای رهایی انسان های تحت ظلم به مسلمانان دستورداده است با ستمگران مبارزه کنند:

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً ؛ (2)چرا در راه خدا و راه مردان و زنانی که(به دست ستمگران)تضعیف شده اند،پیکار نمی کنید؟همان افراد(ستم دیده ای)که می گویند:خدایا!ما را از این شهر(مکه)که اهلش ستمگرند،بیرون ببر و برای ما از طرف خود سرپرست قرار بده و برای ما از سوی خود یار و یاوری تعیین فرما.

7-جنگ برای احقاق حق الله و حقوق انسان ها:

جهاد ابتدایی از مسلّمات فقه اسلامی است و در اصل آن اختلافی بین شیعه و سنی وجود ندارد. (3)برخی به خاطر جو پدیدآمده از ناحیه لیبرال ها جهاد ابتدایی را منکر شده اند. (4)

ص:278


1- (1) .حجرات،آیه9.
2- (2) .نساء،آیه75.
3- (3) .مصباح یزدی،جهاد در قرآن،ص139.
4- (4) .آقای صالحی نجف آبادی در کتاب جهاد در قرآن سعی کرده است جهاد ابتدایی را انکار کند تا به زعم خود چهره اسلام را از خشونت بزداید؛در صورتی که اگر به دلایل جنگ ابتدایی توجه شود،خشونتی دامن اسلام را نمی گیرد؛ر.ک:صالحی نجف آبادی،جهاد در قرآن،ص15-27.

قرآن کریم می فرماید:

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمِینَ ؛ (1)و با آنها پیکار کنید تا فتنه(و بت پرستی و سلب آزادی از مردم)باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد.پس اگر(از روش نادرست خود)دست برداشتند،(کاری با آنها نداشته باشید.زیرا)تعدّی جز بر ستم کاران روا نیست.

تبیین جهاد ابتدایی

اندیشمندان مسلمان به دو شکل جهاد ابتدایی را تبیین کرده اند:

1.تنها حق اصیل و ذاتی در عالم،حق خداست؛آن سان که سایر حقوق در پرتو این حق معنی می یابد.خداوند مالک حقیقی همه موجودات و از جمله انسان است و تمام مخلوقات همه هستی خود را وام دار اویند.این رابطه مالکیت میان خداوند از یک سو و سایر موجودات از سوی دیگر،ایجاب می کند که تمامی هستی طبق خواست و اراده خدا به چرخش و گردش درآید. (2)

در مورد جامعه انسانی هم اقتضای حق این است که در سراسر جوامع بشری تنها خدا پرستش شود و دین او حاکم و سخنش برتر باشد: وَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا ؛ (3)کلمه خداست که برتر است.

البته مقصود از برافتادن کفر و شرک این نیست که همه انسان ها مسلمان و

ص:279


1- (1) .بقره،آیه 193.
2- (2) .برای آگاهی بیشتر ر.ک:محمد تقی مصباح یزدی،نظریه حقوقی اسلام،جلسه هفتم:حقوق و سیاست در قرآن،فصل دوم.
3- (3) .توبه،آیه40.

موحد شوند؛چرا که با جبر و زور نمی شود در دل ها نفوذ کرد: لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ... ، (1)بلکه منظور این است که نظام حاکم بر جهان،الهی و توحیدی باشد،حاکمیت از آنِ خدا گردد و موانع گسترش عبودیت برداشته شود.

2.جهاد ابتدایی دفاع از حقوق انسانی انسان هاست.با توجه به این که اسلام،توحید و دین حق را امری فطری (2)و فلسفه آفرینش انسان را عبودیت پروردگار می داند، (3)پذیرش دین الهی را زمینه حیات طیبه بشری می شناسد (4)و نادیده گرفتن پیام های توحیدی را باعث سقوط انسان به حیوانیت می شمارد، (5)به طور طبیعی توحید و دین کامل را حقی انسانی قلمداد می کند و دفاع از آن را کم تر از دیگر حقوق انسان نمی داند.بنابراین،جهاد ابتدایی در حقیقت دفاع از حقوق انسانی به شمار می آید و مانند دفاع های دیگر مشروع و مجاز است.بر این اساس،اسلام به خود حق می دهد که با تمام مظاهر شرک و عوامل بی دینی و بی اعتقادی بشر مبارزه کند و خود را مجاز می داند با هر چیز یا هر کس که در اغوا کردن مردم و گرایش آنها به سوی شرک و باطل نقش دارد یا جلو نشر و نفوذ دین حق را می گیرد،مبارزه نماید.در همین راستا بت شکنی پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و حضرت ابراهیم علیه السّلام و یا جنگ پیامبر اسلام با سران شرک در مکه،به راحتی قابل توجیه است.مسامحه اسلام در این زمینه به معنای کوتاهی در دفاع از مهم ترین حق انسانی است. (6)

ص:280


1- (1) .بقره،آیه256.
2- (2) .روم،آیه11.
3- (3) .ذاریات،آیه56.
4- (4) .نحل،آیه97 و انفال،آیه24.
5- (5) .اعراف،آیه179 و انفال،آیه22.
6- (6) .مرتضی مطهری،جهاد در اسلام،ص 41-64 و سید قطب،الظلال فی تفسیر القرآن،ج1،ص186 و187.

گفتنی است ماهیت جهاد ابتدایی با مشرکان را دفاع از حق خداوند بدانیم یا دفاع از حق انسانی انسان ها،هرگز به معنای تحمیل عقیده نخواهد بود،بلکه به معنای بازداشتن مشرکان و کفار از مزاحمت،توطئه آفرینی،فتنه گری و مانع تراشی بر سر راه دعوت و نشر توحید و فراهم کردن زمینه برای پرستش خدای یگانه است.شهید مطهری در این رابطه می گوید:

ما حتی اگر توحید را از حقوق انسانی بدانیم،باز نمی توانیم با ملت دیگر بجنگیم برای تحمیل عقیده توحید؛چون خودش فی حد ذاته تحمیل پذیر نیست; زیرا ایمان یعنی اعتقاد و گرایش؛ایمان یعنی مجذوب شدن به یک فکر و مجذوب شدن،دو رکن دارد:یک رکنش جنبه علمی مطلب است که فکر و عقل انسان بپذیرد،یک رکن دیگر جنبه احساساتی آن است که دل انسان گرایش داشته باشد و هیچ کدامش در قلمرو زور نیست.نه جنبه فکری اش; زیرا فکر تابع منطق است.جنبه گرایش و احساساتی هم همین جور است.بله،یک چیز دیگر هست و آن این است که اگر ما توحید را جزء حقوق انسان ها دانستیم،ممکن است اگر مصلحت انسانیت ایجاب بکند،ما با قومی مشرک بتوانیم بجنگیم.نه به خاطر این که توحید را به آنها تحمیل کنیم،بلکه به این خاطر که ریشه فساد را اساسا بکنیم.ریشه کن کردن مبدأ عقیده شرک با زور یک مطلب است و تحمیل عقیده توحید مطلب دیگر.... (1)

نتیجه

از آن چه گذشت،روشن شد اهدافی که مستشرقان برای جنگ های مسلمانان صدر اسلام مطرح کرده اند،اساسا با مبانی فکری مسلمانان منافات دارد و نمی تواند درست باشد.از نظر اسلام هر نوع جنگ و ستیزی که با هدف جاه طلبی و به دست آوردن مال و ثروت نامشروع و استثمار دیگران باشد،ظلم تلقی شده و حرام است.

ص:281


1- (1) .همان،ص 50-55.

ب)ناسازگاری دیدگاه مستشرقان با واقعیت های تاریخی

خاورشناسان برخلاف واقعیت ها و بدون ارائه سند تاریخی،همه جنگ های صدر اسلام را هجومی گرفته و درصدد توجیه اهداف و انگیزه مسلمانان از این جنگ ها برآمده اند.بر اساس اسناد تاریخی،اکثر جنگ های عصر نبوی با انگیزه دفاع از هستی مسلمانان انجام گرفته و جنگ های هجومی آنان نیز اهداف روشن و منطقی داشته که به داوری هر انسان منصفی قابل قبول است.آمار کشته شدگان مسلمانان و کفار در جنگ های زمان پیامبر نشان می دهد توصیفی که مستشرقان از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و جنگ های عصر آن حضرت دارند،با واقعیت های تاریخی فاصله بسیاری دارد.شمار کشتگان براساس منابع مختلف تاریخی از این قرار است:

ص:282

اگر بیشترین آمار را برگزینیم،تعداد کشتگان دو طرف در طول ده سال به 1724 نفر می رسد.هر انسان واقع نگر و منصفی تأیید می کند که اگر مسلمانان با اهداف ادعا شده مستشرقان می جنگیدند،می بایست ده ها برابر این افراد کشته می شد.

در درس بعد،بر اساس مدارک تاریخی اهداف و انگیزه جنگ های عصرپیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را بررسی می کنیم.

ص:283

ص:284

13-اهداف و علل جنگ های عصر نبوی براساس اسناد تاریخی

درآمد

پس از بررسی غزوات و سرایای صدر اسلام،در جمع بندی کلی،می توان جنگ های عصر نبوی را به چهار دسته تقسیم نمود:دفاعی،تهاجمی،پیش گیرانه(دفاع در قالب تهاجم)و جنگ به دلیل خیانت یا پیمان شکنی طرف مقابل.بدیهی است که هر یک از این جنگ ها با علل و اهداف خاصی صورت گرفته است،که هر کدام را به اقتضای شرایط و موقعیت آن به بررسی خواهیم گذاشت.

غزوات و سرایای دفاعی

غزوات و سرایایی که در برابر تهاجم اعراب و مشرکان مکه و دیگر نقاط عربستان صورت گرفته است،نبردهایی هستند که مسلمانان در وقوع آن نقشی نداشته اند،بلکه در این جنگ ها صرفاً به دفاع از خود پرداخته اند.این دسته از جنگ ها عبارتند از:غزوات بدر اولی،سویق،احد،احزاب و غابه و سریه های

ص:285

«کرز بن جابر»و«عبیدة بن حارث».طبق گزارش های تاریخی،در همه این جنگ ها مسلمانان مورد هجوم قرار گرفته و در برابر حمله مشرکان از خود دفاع کرده اند.

بدر اولی در پی حمله به گله های مدینه صورت گرفت. (1)غزوه سویق به دنبال حمله ابوسفیان به مدینه رخ داد. (2)غزوه احُد را قریش به خاطر انتقام کشتگان خود در بدر به راه انداخت. (3)در جنگ احزاب نیز هجوم قریش با همراهی همه مخالفان داخلی به مدینه روی داد. (4)حمله به شتران شیری پیامبر در«غابه»نیز علت وقوع غزوه ای به همین نام بود. (5)همچنین دو سریه کرز بن جابر (6)و عبیدة بن حارث (7)از این دسته اند که طبق گزارش منابع تاریخی،مسلمانان مورد هجوم قرار گرفته و از خود دفاع کرده اند.

غزوات و سرایای تهاجمی

قریب به اتفاق جنگ هایی که آغازگر آن مسلمانان بودند،حمله به کاروان های تجاری قریش است.از مجموع یازده جنگی که از سوی مسلمانان بر ضد مشرکان آغاز شد،نُه حمله به منظور دست یابی به کاروان های تجاری قریش بوده

ص:286


1- (1) .المغازی،ج1،ص12؛السیرة النبویة،ج1،ص601؛الطبقات الکبری،ج2،ص6.
2- (2) .المغازی،ج1،ص181؛السیرة النبویة،ج2،ص44؛الطبقات الکبری،ج2،ص22.
3- (3) .المغازی،ج1،ص199؛السیرة النبویة،ج2،ص60؛الطبقات الکبری،ج2،ص28.
4- (4) .المغازی،ج1،ص440؛السیرة النبویة،ج2،ص214؛الطبقات الکبری،ج2،ص50.
5- (5) .المغازی،ج2،ص537؛السیرة النبویة،ج2،ص281؛الطبقات الکبری،ج2،ص61.
6- (6) .المغازی،ج2،ص568؛السیرة النبویة،ج2،ص640؛الطبقات الکبری،ج2،ص71.
7- (7) .المغازی،ج1،ص10؛السیرة النبویة،ج1،ص591؛الطبقات الکبری،ج2،ص4.

است که شامل چهار غزوه ابواء، (1)بواط، (2)ذوالعشیره (3)و بدر، (4)و پنج سریه به فرماندهی حمزه بن عبدالمطلب، (5)سعد بن ابی وقاص (6)و زید بن حارثه(در قرده (7)و عیص) (8)و سریه بنی عبس. (9)

دو حمله نظامی دیگر نیز وجود دارد:غزوه ای با نام«فُرع» (10)که در حقیقت هدف اصلی از وقوع آن معلوم نیست (11)و نیز سریه ای به فرماندهی عبدالله بن جحش که مورخان در علت وقوع آن اختلاف نظر دارند.نظر به اهمیت چگونگی وقوع این سریه،در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.از آن جا که اکثر حملات مسلمانان به کاروان تجاری مشرکان بوده است،در ادامه به دلایل و انگیزه های مسلمانان از این حمله ها می پردازیم.

ص:287


1- (1) .نام دیگر این غزوه«ودان»است.برخی این حرکت نظامی را به منظور انعقاد پیمان با قبیله بنی ضمره قلمداد کرده اند.برای اطلاع بیشتر ر.ک:المغازی،ج1،ص11؛السیرة النبویة،ج1،ص591؛الطبقات الکبری،ج2،ص5.
2- (2) .المغازی،ج1،ص12؛السیرة النبویة،ج1،ص598؛الطبقات الکبری،ج2،ص5.
3- (3) .المغازی،ج1،ص12؛السیرة النبویة،ج1،ص598؛الطبقات الکبری،ج2،ص6.
4- (4) .المغازی،ج1،ص19؛السیرة النبویة،ج1،ص606؛الطبقات الکبری،ج2،ص8.
5- (5) .المغازی،ج1،ص9؛السیرة النبویة،ج1،ص595؛أنساب الأشراف،ج1،ص371.
6- (6) .المغازی،ج1،ص11؛السیرة النبویة،ج1،ص600؛الطبقات الکبری،ج2،ص4.
7- (7) .المغازی،ج1،ص197؛السیرة النبویة،ج2،ص50؛الطبقات الکبری،ج2،ص27.
8- (8) .المغازی،ج2،ص553؛الطبقات الکبری،ج2،ص66؛أنساب الأشراف،ج1،ص377.
9- (9) .الطبقات الکبری،ج1،ص225؛ابن عساکر،تاریخ مدینة دمشق،ج49،ص359؛الصالحی،سبل الهدی،ج6،ص375.
10- (10) .المغازی،ج1،ص196؛السیرة النبویة،ج2،ص46؛الطبقات الکبری،ج2،ص27.
11- (11) .هر چند نمی شود در مورد هدف این سریه به طور قطع داوری کرد،امّا شاید با توجه به قرائن بتوان گفت تهاجمی است.

علل حمله مسلمانان به کاروان های تجاری

اشاره

درباره علل و انگیزه های حمله مسلمانان به کاروان های تجاری مشرکان مکه و این که چه عواملی باعث شد آنان این حمله ها را در دستور کار قرار دهند،مباحثی مطرح است که در ادامه خواهد آمد.در این جا به بررسی سه علت عمده در این باره می پردازیم.

1-جبران خسارت

از آن جا که مشرکان اموال مسلمانان را در مکه فقط به دلیل مسلمان شدن ایشان به زور تصاحب و ضبط کرده بودند،می توان گفت:حمله به کاروان های قریش برای جبران این خسارت ها بوده است.برای نمونه:زمانی که«صهیب بن سنان»قصد داشت از مکه به مدینه هجرت کند،مشرکان قریش به او گفتند:«تو در شرایطی به این شهر وارد شدی و نزد ما آمدی که فقیر و حقیر بودی؛در شهر ما دارای مال و ثروت شدی و به موقعیت کنونی رسیدی.حال می خواهی اموالی را که در این شهر به دست آورده ای،همراه خود از این شهر بیرون ببری؟!به خدا سوگند که چنین چیزی میسّر نخواهد شد!»صهیب به مشرکان گفت:«اگر من مالم را برای شما بگذارم و بروم،مرا رها خواهید کرد؟»مشرکین پاسخ مثبت دادند و صهیب اموال و ثروت خود را برای آنان بر جای گذاشت و به مدینه هجرت کرد. (1)نیز هنگامی که بنی جحش از مکه به مدینه هجرت کردند،ابوسفیان خانه های خالی آنان را که بر در آن قفل زده بودند،به زور تصاحب کرد و به شخصی به نام«عمرو بن علقمه»فروخت. (2)

ص:288


1- (1) .السیرة النبویة،ج1،ص477؛الطبقات الکبری،ج3،ص171؛أنساب الأشراف،ج1،ص182.
2- (2) .السیرة النبویة،ج1،ص499؛عیون الأثر،ج1،ص201؛الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله،ج1،ص274؛الروض الأنف،ج4،ص238.

این رفتارها نشان می دهد که کفار قریش برای رسیدن به هدف خود-که نابودی اسلام و مسلمانان بود-از هیچ کوششی،مشروع یا غیرمشروع،فروگذار نکردند.در این حال نباید از مسلمانان انتظار داشت که برای به دست آوردن حق خود دست به اقدامی نزده،آن را از مشرکان بازپس نگیرند.ماجراهایی از قبیل ضبط اموال مسلمانان و شکنجه شدید آنان از سوی کفار قریش،به مسلمانان برای استرداد حقوق از دست رفته خود اطمینان بیشتری می داد.

2-تضعیف نظامی قریش

انگیزه دیگری که به حملات مسلمانان به کاروان های قریش مشروعیت می بخشید،تضعیف نیروی نظامی آنان بود که همواره به مسلمانان تعرض می کردند و در طول سیزده سال حضور مسلمانان در مکه از هیچ توطئه و آزاری دریغ نداشتند.از عوامل اصلی حمله ابتدایی مسلمانان به مشرکان،زمین گیرکردن قریش و بازداشتن آنان از تجاوز به مدینه است که این را می توان استراتژی مهم مسلمانان دانست.«قریش برای تجارت خود با سرزمین شام،اهمیت خاصی قایل بودند.کاروان های تجارتی قریش،هنگام حرکت به سوی سرزمین شام،مسیری را طی می کردند که از میان دشت هایی درون کوه های رضوا از میان مدینه و دریا می گذشت.گذر کاروان ها از نزدیکی مدینه بود؛طوری که پیامبر می توانست بر کاروان های قریش شبیخون زده و تکیه گاه عمده مادی آنان را که به آن اعتماد می نمودند،مورد تهدید قرار دهد.بنابراین منطقی به نظر می رسید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فعالیت خویش را علیه این راه متمرکز نماید». (1)

ص:289


1- (1) .دولت رسول خدا صلّی الله علیه و آله،ص202.

این مانورها موجب تحکیم رهبری پیامبر و افزایش قدرت حکومت اسلامی می شد.این اقدام های نظامی به مشرکان فهماند که پیامبر اینک از چنان قدرتی برخوردار است که می تواند منافع قریش را حتی در نزدیک ترین نقاط مکه به خطر اندازد.از آن پس،راه تجاری مکه-شام امنیت نداشت و کاروان های قریش بدون همراه داشتن شمار فراوانی نیروی نظامی امکان رفت و آمد نمی یافت. (1)ازاین رو یکی از علل حمله مسلمانان به کاروان های قریش را می توان سلب فتنه انگیزی از جانب مشرکان مکه دانست.

3-جلوگیری از حملات قریش

موضوع مهم دیگر آن که در حقیقت عامل اصلی درگیری مدینه و مکه،مشرکان مکه بودند.مسلمانان در مدینه انسجامی یافته بودند و طبیعی بود که در این شرایط قریش نمی توانست همچون گذشته با آنان برخورد کند.چون مسلمانان اینک دارای تشکیلات حکومتی بودند و در صورت عدم برخورد با آنان،این مسئله به صورت معضلی بزرگ برای مکیان درمی آمد.ازاین رو تحرکات قریش برضد مسلمانان مدینه آغاز شد.«در آغاز سال دوم هجرت،قریش به تدریج خود را برای حرکت های ایذایی،تهدید امنیت مدینه و در نهایت هجوم به مسلمین آماده کردند.پیامبر که همواره انتظار چنین تحرکاتی را داشت،هوشیارتر از آن بود که قریش او را غافل گیر کند.به همین دلیل در فاصله های زمانی معین به گروه های نظامی و اطلاعاتی با هدف های مشخص مأموریت می داد تا ضمن کسب اطلاعات نظامی و خنثی کردن تحرکات محدود قریش،امنیت مکیان را برهم زنند». (2)

ص:290


1- (1) .پژوهشکده و تحقیقات اسلامی،ارزیابی سیاسی و نظامی جنگ های پیامبر اسلام،ص18.
2- (2) .غلامحسین زرگری نژاد،تاریخ صدر اسلام،ص367 و368.

برای نمونه:ابوسفیان در هشتمین ماه هجرت،همراه شماری از مشرکان مکه به قصد رویارویی با مسلمانان از این شهر بیرون رفت آنان در«رابغ»با مسلمانان روبه رو شدند که این رویارویی بدون درگیری خاتمه یافت. (1)

از سوی دیگر،از نخستین ماه های سال اول هجرت،قریش برای تحریک بدویان حجاز بر ضد مدینه تلاش هایی را آغاز کردند.عوامل متعددی باعث می شد که بدویان با تحریکات قریش همراه شوند و به آنها پاسخ مساعد دهند.نفوذ قبیله ای و سیاسی و نظامی قریش،تضادهای اعتقادی بدویان با مسلمین و علاقه به غارت مدینه،از جمله عوامل تمایل بدویان به مشارکت با قریش در حرکت های ایذایی یا اقدامات نظامی مستقل بر ضد مسلمین بود.سیاست قریش برای تحمیل ناامنی به دولت مدینه نمی بایست بدون پاسخ می ماند؛چه در این صورت:

-به ضعف و ناتوانی حکومت مدینه تفسیر می شد و بر گستاخی قریش می افزود.

-باعث ناامنی در مدینه می شد و روحیه مسلمین و هم پیمانان آنان را تضعیف می کرد.

-به همبستگی فزون تر بدویان و قریش می انجامید. (2)

لذا به جا و طبیعی بود که شخص رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و مسلمانان برای برخورد با متجاوزان مکه چاره ای بیندیشند.یکی از این چاره اندیشی ها برخورد نظامی با قریش بود که فکر حمله به مدینه را تا حدودی از سر آنان بیرون می برد.در این جهت پیامبر اکرم اقداماتی انجام داد.

ص:291


1- (1) .از این رویداد در منابع تاریخی با عنوان«سریه عبیدة بن حارث»یاد شده است؛ر.ک:السیرة النبویة،ج1،ص591؛الطبقات الکبری،ج2،ص4؛أنساب الأشراف،ج1،ص371.
2- (2) .تاریخ صدر اسلام،ص368.

تخلف عبدالله بن جحش در حمله به کاروان

از وقایع تاریخی،حمله عبدالله بن جحش به کاروان تجاری قریش و کشتن افرادی از آنان است.در این جا ابتدا درباره این سریه نکاتی را یادآور می شویم.

این سریه در رجب سال دوم هجری،به فرماندهی عبدالله بن جحش صورت گرفت.پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نامه ای به عبدالله داد و از او خواست حرکت کرده،پس از دو روز نامه را باز کند و به آن عمل نماید.رسول خدا صلّی الله علیه و آله در این نامه یادآور شده بود که عبدالله بن جحش حق ندارد یاران خود را به انجام مفاد نامه مجبور نماید.عبدالله حرکت خود را از مدینه آغاز کرد و پس از دو روز،نامه را گشود و مأموریت خود را دریافت.او باید در مکانی به نام«نخله»مستقر می شد.

در مورد علت وقوع این سریه اختلافاتی پیش آمده است.واقدی معتقد است پیامبر،عبدالله را به منظور کمین کردن در مسیر کاروان قریش اعزام نموده است.ابن سعد نیز همچون واقدی،زیرنظرگرفتن کاروان قریش را پذیرفته است؛اما ابن هشام نظری دیگر دارد.او بر این باور است که ارسال اخبار و تحرکات قریش هدف از اعزام عبدالله بوده است.یعقوبی و طبری نیز سخنی همچون ابن هشام در کتاب های خود ابراز کرده اند.

به هر روی،عبدالله بن جحش و یارانش به سوی نخله حرکت کردند.در این هنگام،کاروانی از قریش در حال گذر از این منطقه به سوی مکه بود.مسلمانان برای حمله به کاروان به مشورت نشستند و با این که در ماه حرام به سر می بردند،تصمیم به حمله گرفتند.آنان کاروان را به تصرف خود درآوردند و برخی از افراد آن را کشتند و برخی را به اسارت گرفتند.عبدالله غنایم به دست آمده را در میان افرادش تقسیم کرد و با اسرا و باقی مانده اموال به مدینه بازگشت.آنها ماجرا را برای پیامبر بازگفتند و اموال را به ایشان تحویل دادند.رسول خدا صلّی الله علیه و آله به اموال

ص:292

توجهی نکرد و فرمود:«من به شما دستور ندادم که در ماه حرام جنگ کنید!» (1)

این ماجرا موجب سرزنش مسلمانان از سوی قریش شد.قریش می گفتند که محمد و یارانش احترام ماه حرام را شکستند و در آن به جنگ پرداختند و اموال ما را به غارت برده،یارانمان را به اسارت گرفتند.در شرایطی که درگیری لفظی مسلمانان و کفار شدت گرفته بود،وحی الهی نازل شد:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ؛ (2)از تو درباره جنگ کردن در ماه حرام می پرسند؛بگو:«جنگ در آن(گناهی)بزرگ است[ولی]جلوگیری از راه خدا(و گرایش مردم به آیین حق)و کفرورزیدن به او و هتک احترام مسجدالحرام و اخراج ساکنان آن،نزد خداوند مهم تر از آن است؛و ایجاد فتنه(و محیط نامساعد که مردم را به کفر،تشویق و از ایمان بازمی دارد)حتّی از قتل بالاتر است.و مشرکان پیوسته با شما می جنگند تا اگر بتوانند،شما را از آیینتان برگردانند و کسانی که از آیین شان برگردند و در حال کفر بمیرند،همه کارهای نیک شان در دنیا و آخرت برباد می رود و اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.

در جمع بندی کلی می توان گفت:متون معتبر تاریخی به هر دو نظریه ارائه شده درباره سریه عبدالله بن جحش اشاره دارند؛اما مهم آن است که این منابع اتفاق دارند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به عبدالله فرمود:«من به شما دستور ندادم که در

ص:293


1- (1) .المغازی،ج1،ص16.
2- (2) .بقره،آیه217.

ماه حرام جنگ کنید!»این خود دلیل روشنی است بر این که اعزام این گروه به منظور حمله به کاروان نبوده است. (1)

غزوات و سرایای پیش گیرانه(دفاع در قالب تهاجم)

برخی از جنگ های مسلمانان برای پیش گیری از تهاجم دشمن بوده است.هنگامی که خبر حمله قریب الوقوع مشرکان و غارت گران اطراف مدینه به رسول خدا صلّی الله علیه و آله می رسید،ایشان به تجهیز قوا و حرکت دادن نیروها برای از بین بردن خطر احتمالی اقدام می کرد.اگر این تحرکات پاسخ داده نمی شد،علاوه بر تحمیل خسارت هایی بر مسلمانان موجب می شد قبایل دیگر نیز برای به دست آوردن منافع مادی به مدینه هجوم آورند.ضمن این که شرایط را برای دشمنی بیشتر مشرکان مکه و اطراف مکه و مدینه که به طور سازمان دهی شده در حال جنگ با مسلمانان بودند،هموار می ساخت.برای کفار قریش شرایطی بهتر از این نبود که هرج و مرجی در مدینه پدید آید تا آنها و متحدانشان فرصتی مغتنم برای حمله به آن و از بین بردن مسلمانان و حکومت نوپای اسلامی پیدا کنند.پس بهترین راه برای مسلمانان حمله پیش گیرانه به قبایلی بود که خود را آماده حمله به مدینه می کردند.غزواتی چون«بدرالموعد»و«حمراء الاسد»هر چند در نهایت به درگیری منجر نشد،امّا در صورت وقوع جنگ،مسلمانان را با خطر جدی مواجه می ساخت.همچنین غزوه«ذی قرد»نشان داد که اعراب اطراف چشم طمع به مدینه داشته،برای ضربه زدن به اسلام از شبیخون خودداری نمی کنند.بنابراین،رسول خدا صلّی الله علیه و آله حق داشت که هر چندگاه به محض شنیدن گزارشی کوچک از تلاش مشرکان،به سوی آنان حرکت کند. (2)

ص:294


1- (1) .برای اطلاع کامل از این ماجرا ر.ک:المغازی،ج1،ص13؛السیرة النبویة،ج1،ص601؛الطبقات الکبری،ج2،ص7؛أنساب الأشراف،ج1،ص371؛تاریخ طبری،ج2،ص410.
2- (2) .رسول جعفریان،تاریخ سیاسی اسلام،ج1،ص573.

در این زمینه می توان به غزواتی چون:قرارة الکدر، (1)غطفان، (2)حمراء الاسد، (3)بدرالموعد، (4)ذات الرقاع، (5)دومة الجندل، (6)بنی المصطلق(مریسیع)،حنین، (7)طائف (8)و تبوک، (9)و سرایایی همچون:سریه ابوسلمه بن عبدالاسد المخزومی به قطن، (10)سریه عمرو بن امیه الضمری، (11)سریه ابوعبیدة بن الجراح به ذی القصه، (12)سریه زید بن حارثه به حسمی، (13)سریه امام علی علیه السّلام به فدک، (14)سریه عبدالله بن رواحه، (15)سریه غالب بن عبدالله به میفعه، (16)سریه بشیر بن سعد به

ص:295


1- (1) .المغازی،ج1،ص182؛السیرة النبویة،ج2،ص43؛الطبقات الکبری،ج2،ص23.
2- (2) .المغازی،ج1،ص193؛السیرة النبویة،ج2،ص46؛الطبقات الکبری،ج2،ص26.
3- (3) .المغازی،ج1،ص334؛الطبقات الکبری،ج2،ص37؛أنساب الأشراف،ج1،ص338.
4- (4) .المغازی،ج1،ص384؛السیرة النبویة،ج2،ص209؛الطبقات الکبری،ج2،ص45.
5- (5) .المغازی،ج1،ص395؛السیرة النبویة،ج2،ص203؛الطبقات الکبری،ج2،ص46.
6- (6) .المغازی،ج1،ص402؛السیرة النبویة،ج2،ص213؛الطبقات الکبری،ج2،ص47.
7- (7) .المغازی،ج3،ص885؛السیرة النبویة،ج2،ص437؛الطبقات الکبری،ج2،ص114.
8- (8) .المغازی،ج3،ص922؛السیرة النبویة،ج2،ص478؛الطبقات الکبری،ج2،ص120.
9- (9) .المغازی،ج3،ص989؛السیرة النبویة،ج2،ص515؛الطبقات الکبری،ج2،ص126.
10- (10) .المغازی،ج1،ص340؛السیرة النبویة،ج2،ص612؛الطبقات الکبری،ج2،ص38.
11- (11) .الطبقات الکبری،ج2،ص72؛أنساب الأشراف،ج1،ص379.واقدی این سریه را در کتاب خود ذکر نکرده است.ابن هشام علت وقوع آن را انتقام قتل«خبیب بن عدی»از ابوسفیان می داند؛السیرة النبویة،ج2،ص633.
12- (12) .المغازی،ج2،ص552؛السیرة النبویة،ج2،ص609؛الطبقات الکبری،ج2،ص66.
13- (13) .المغازی،ج2،ص555؛السیرة النبویة،ج2،ص612؛الطبقات الکبری،ج2،ص67.
14- (14) .المغازی،ج2،ص562؛الطبقات الکبری،ج2،ص69؛أنساب الأشراف،ج1،ص378.
15- (15) .المغازی،ج2،ص566؛السیرة النبویة،ج2،ص618؛الطبقات الکبری،ج2،ص70.
16- (16) .المغازی،ج2،ص726؛الطبقات الکبری،ج2،ص91؛أنساب الأشراف،ج1،ص379.

یمن و جناب، (1)سریه مؤته، (2)سریه ذات السلاسل، (3)سریه علقمة بن مجزّز به حبشه، (4)سریه عیینة بن حصن، (5)سریه زید بن حارثه به وادی القری(بنی فزاره و ام قرفه)، (6)سریه ابوعامر اشعری (7)سریه غالب بن عبدالله به سوی قتلگاه یاران بشیر (8)و سریه اسامه بن زید (9)(هر چند در عمل وقوع نیافت)اشاره کرد.

پاسخ به پیمان شکنی و خیانت

اشاره

جنگ های به وقوع پیوسته در صدر اسلام میان مسلمانان و یهودیان،در حقیقت به دلیل پیمان شکنی و خیانت یهودیان مدینه رخ داد.یهودیان مدینه علی رغم توافق با مسلمانان مبنی بر زندگی مسالمت آمیز و عدم خیانت و همکاری با دشمنان اسلام،دست به خیانت زدند و برای ازبین بردن مسلمانان با مشرکان همکاری کردند.این در حالی بود که یهودیان در ضمن پیمان نامه مدینه متعهد شده بودند که با دشمنان مسلمانان مدینه همکاری نداشته باشند. (10)بر همین اساس،هنگامی که پیامبر اسلام

ص:296


1- (1) .المغازی،ج2،ص727؛الطبقات الکبری،ج2،ص91؛أنساب الأشراف،ج1،ص379.
2- (2) .المغازی،ج2،ص755؛السیرة النبویة،ج2،ص373؛الطبقات الکبری،ج2،ص97.
3- (3) .المغازی،ج2،ص769؛السیرة النبویة،ج2،ص623؛الطبقات الکبری،ج2،ص99.
4- (4) .المغازی،ج2،ص983؛السیرة النبویة،ج2،ص639؛الطبقات الکبری،ج2،ص123.
5- (5) .المغازی،ج3،ص973؛السیرة النبویة،ج2،ص621؛الطبقات الکبری،ج2،ص121.
6- (6) .المغازی،ج2،ص564؛السیرة النبویة،ج2،ص617؛الطبقات الکبری،ج2،ص69.
7- (7) .المغازی،ج3،ص915؛السیرة النبویة،ج2،ص457؛أنساب الأشراف،ج1،ص365.
8- (8) .المغازی،ج2،ص723؛الطبقات الکبری،ج2،ص96.
9- (9) .السیرة النبویة،ج2،ص641 و الطبقات الکبری،ج2،ص145.
10- (10) .در این پیمان نامه که در خصوص رابطه مسلمانان و یهودیان است و همه قبایل یهودی مدینه آن را پذیرفتند و به امضا رساندند،آمده است:«یهودیان متعهد می شوند با دشمنان مسلمانان همکاری نکنند و مرکب و ابزار جنگی در اختیار آنان قرار ندهند؛هیچ گامی بر ضد مسلمانان برندارند و پنهان و آشکار ضرری به آنان نزنند.و اگر برخلاف این قرارداد عمل کردند،پیامبر حق هرگونه مجازات آنها اعم از قتل آنان،اسیرکردن زنان و کودکان و ضبط اموالشان را خواهد داشت.»برای اطلاع بیشتر از متن این قرارداد ر.ک:السیرة النبویة،ج1،ص501؛سیرت رسول الله صلّی الله علیه و آله،ج1،ص480؛عیون الأثر،ج1،ص227؛البدایة والنهایة،ج3،ص224.

پیمان شکنی این گروه را مشاهده کرد،به شدت با آنان مقابله کرد که نتیجه این جنگ ها در مواردی اخراج یهودیان از مدینه یا از میان بردن آنان بود. (1)در این جا ناگزیر مروری اجمالی داریم به جنگ های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با یهودیان.

غزوه بنی قینقاع

این غزوه در شوال سال دوم هجری روی داد.قبیله بنی قینقاع از جمله قبایل یهودی مدینه بودند که در ابتدای ورود پیامبر به یثرب با ایشان پیمان بستند؛امّا پس از جنگ بدر بنای سرکشی و عهدشکنی گذاشتند.پیامبر اکرم به میان آنان رفت و فرمود:«ای گروه یهود!از خدا بترسید و پیش از آن که خداوند بلایی همچون بلای قریش بر شما نازل کند،ایمان بیاورید.شما به خوبی آگاهید که من فرستاده خدایم و این را در کتاب خود یافته اید.»یهودیان در پاسخ گفتند:«ای

ص:297


1- (1) .خداوند متعال در قرآن کریم در وصف این گروه می فرماید: وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ* أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ* قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ؛و اگر پیمان های خود را پس از عهد خویش بشکنند و آیین شما را مورد طعن قرار دهند،با پیشوایان کفر پیکار کنید.چرا که آنها پیمانی ندارند،شاید دست بردارند.آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند،پیکار نمی کنید؟در حالی که آنها نخستین بار(پیکار با شما را)آغاز کردند آیا از آنها می ترسید؟با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید،اگر مؤمن هستید.با آنها پیکار کنید که خداوند آنان را به دست شما مجازات می کند و رسوایشان می سازد و سینه گروهی مؤمن را شفا می بخشد(و بر قلب آنها مرهم می نهد)؛توبه،آیه 12-14.

محمد!آیا گمان کرده ای که ما همچون قریشیم؟!پیروزی بر کسانی که آگاهی از فنون جنگی ندارند،تو را مغرور نسازد.اگر با ما به جنگ برخاستی،خواهی دانست که با هیچ کس چون ما نبرد نکرده ای! (1)

با این سخنان،دشمنی بنی قینقاع آغاز شد و هنگامی شدت گرفت که مردی یهودی به زنی مسلمان در بازار تعرض کرد.ماجرا از این قرار بود که زرگری یهودی در بازار،لباس زن مسلمان را که کنار مغازه ای نشسته بود،با شیطنت طوری به هم گره زد که وقتی آن زن برخاست،بدنش نمایان شد.در این حال یکی از مسلمانان آن یهودی را کشت و یهودیان نیز آن مسلمان را کشتند و به قلعه های خود پناه بردند.در پی این حادثه،آیه ای نازل شد:

وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ؛ 2 و اگر از گروهی بیمِ خیانت داری،[پیمانشان را]به سویشان بینداز[تا طرفین]به طور یکسان[بدانند که پیمان گسسته است].زیرا خدا خائنان را دوست نمی دارد.

با نزول این آیه،پیامبر به سوی بنی قینقاع حرکت کرد و پس از محاصره و شکست آنان از مدینه بیرونشان کرد. (2)

غزوه بنی نضیر

عمرو بن امیه که از اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود،بی اطلاع از پیمان پیامبر با قبیله بنی عامر دو نفر از ایشان را کشت. (3)بنی عامر از پیامبر تقاضای خون بها

ص:298


1- (1) .المغازی،ج1،ص176 و إمتاع الأسماع،ج1،ص122.
2- (3) .برای اطلاع از چگونگی این ماجرا ر.ک:المغازی:ج1،ص176-180؛السیرة النبویة،ج2،ص47-49؛الطبقات الکبری،ج2،ص21 و22.
3- (4) .ر.ک:المغازی،ج1،ص346؛السیرة النبویة،ج2،ص183؛الطبقات الکبری،ج2،ص39.

کردند.رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرداخت خون بها را پذیرفت و همراه جمعی از اصحاب،به منظور گفت وگو دراین باره،به قبیله بنی نضیر رفت.سران این قبیله نیز آمادگی خود را اعلام کردند،امّا به طور پنهانی شخصی را فرستادند تا از بالای بام سنگی بر سر رسول خدا بیندازد و ایشان را به قتل برساند.پیامبر از طریق وحی الهی از این موضوع آگاه شد و بی آن که کسی را آگاه کند،از جلسه بیرون رفت و به سمت مدینه حرکت کرد.پیامبر اکرم پس از ورود به مدینه،بنی نضیر را از خیانتشان آگاه ساخت و به آنها مهلت داد ظرف ده روز مدینه را ترک کنند.یهودیان در آغاز مرعوب شدند و خروج از مدینه را پذیرفتند،امّا عبدالله بن ابَی آنان را به مقاومت دعوت کرد و به آنها قول همکاری داد.بر این اساس،بنی نضیر آماده جنگ با مسلمانان شدند.رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیز با توجه به شرایط پیش آمده و خیانت و نقض پیمانی که بنی نضیر بر خلاف معاهده مدینه مرتکب شده بودند،به سوی آنان حرکت کرد.در نهایت یهودیان ناچار به تسلیم شدند و بدون خون ریزی محل سکونت خود را برای همیشه ترک کردند. (1)قرآن کریم در سوره حشر از جریان خیانت بنی نضیر و فرجام کار آنان سخن گفته است. (2)

غزوه بنی قریظه

سرآغاز غزوه بنی قریظه،عملکرد خیانت بار و پیمان شکنی این گروه و همکاری با قریش در جنگ احزاب بود.همراهی یهودیان بنی قریظه با سپاه احزاب در حالی صورت گرفت که پیش تر همراه دیگر قبایل یهودی مدینه پیمان هم زیستی مسالمت آمیز با مسلمانان را امضا کرده بودند.آنان به همراهی و

ص:299


1- (1) .المغازی،ج1،ص363؛السیرة النبویة،ج2،ص190؛الطبقات الکبری،ج2،ص43.
2- (2) .حشر،آیه2-4.

همکاری با سپاه احزاب پرداختند و رسماً پیمان خود با پیامبر اسلام را نقض کردند. (1)کعب بن اشرف رئیس بنی قریظه گفت:«همان طور که بند کفشم را پاره می کنم،پیمان نامه با پیامبر را پاره کرده ام.» (2)

به علاوه،این قبیله با ایجاد رعب و وحشت در مدینه و در پناه گاه های زنان و افراد غیرنظامی،ناامنی و بی ثباتی به وجود آوردند.تا جایی که یکی از یهودیان تا قلعه ای از مسلمانان نفوذ کرد و صفیه عمّه پیامبر او را کشت. (3)شبی نیز بنی قریظه تصمیم گرفتند با همکاری«حیی بن اخطب»و«بنی غطفان»همراه دوهزار نفر به مدینه حمله کنند که وحشت شدیدی شهر را فرا گرفت.پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله پانصد رزمنده را مأمور حفاظت از شهر نمود.آنان شب ها تا صبح با شعار تکبیر در حال گشت بودند و از محل سکونت غیرنظامیان حفاظت می کردند. (4)یک بار نیز«نباش بن قیس»همراه ده نفر از یهودیان به مدینه حمله کرد،امّا پس از درگیری با مسلمانان در بقیع متواری شدند. (5)

پس از شکست سپاه احزاب و بازگشت مشرکان به مدینه،پیامبر و یارانش به سوی بنی قریظه رفتند و این گروه سرکش و پیمان شکن را به محاصره درآوردند.طولانی شدن زمان محاصره،چاره ای جز تسلیم نگذاشت و در نهایت بنی قریظه

ص:300


1- (1) .المغازی،ج2،ص455-458؛السیرة النبویة؛ج2،ص220-222؛تاریخ طبری،ج2،ص570-572.پیش تر و در سرآغاز این بحث به گوشه ای از ماجرای پیمان یهودیان با مسلمانان اشاره کردیم.
2- (2) .المغازی،ج2،ص458.
3- (3) .المغازی،ج2،ص462.
4- (4) .همان،ص460.
5- (5) .همان،ص462.

تسلیم شدند.سپس طبق نظر سعد بن معاذ که یهودیان حکمیت او را پذیرفته بودند،مردان جنگجویشان کشته شدند و اموالشان نیز در اختیار مسلمانان قرار گرفت. (1)

غزوه خیبر

دلیل اقدام نظامی پیامبر ضد یهودیان خیبر(سال هفتم هجری)همکاری خیبریان با بنی قریظه و قریش برای تدارک حمله ای گسترده مانند جنگ احزاب بود.برای نمونه:یهود خیبر در جنگ احزاب به قبیله«غطفان»وعده دادند:در صورت همکاری برضد مسلمانان،نیمی از محصول خرمای خیبر را به آنان خواهند داد. (2)

ده قلعه استوار خیبر به یهودیان اجازه می داد آسوده خاطر در دسته بندی های نظامی بر ضد مدینه فعال باشند و ضمن برخورداری از حمایت مادی و معنوی یهودیان مدینه،با قبایل اطراف نیز متحد شوند و آنها را در تعرض های گاه و بی گاه به مسلمین تشویق کنند.در جنگ های بنی نضیر و بنی قریظه و حتی در هجوم احزاب به مدینه،خیبر یکی از پناه گاه های عمده بزرگان یهود به شمار می رفت.پس از غزوات مذکور شماری از اشراف بنی نضیر به خیبر پناه بردند و تحت حمایت خیبریان همچنان بر ضد مدینه فعال ماندند. (3)خیبر به عنوان پایگاهی امن برای متجاوزان یهودی دیگر قبایل درآمده بود.برای نمونه:«سلام بن ابی الحقیق»از یهودیانی بود که در شکل گیری جنگ احزاب نقش اساسی داشت

ص:301


1- (1) .المغازی،ج2،ص496؛السیرة النبویة،ج2،ص233؛الطبقات الکبری،ج2،ص57.
2- (2) .دلائل النبوة،ج3،ص398-399.
3- (3) .تاریخ صدر اسلام،ص521.برای آگاهی بیشتر از عوامل وقوع غزوه خیبر ر.ک:پیامبر و یهود حجاز،صادقی،مصطفی،زمینه ها و علل برخورد با یهود خیبر،ص209-217.

و پس از نبرد احزاب به خیبر رفت. (1)ابن اسحاق پس از داستان جنگ بنی نضیر گوید:«عده ای از آنان به شام کوچ کردند و اشراف آنان به خیبر». (2)رفتن بزرگان بنی نضیر به خیبر-که نزدیک ترین محل سکونت هم کیشان یهودی شان به مدینه بود-این احتمال را تقویت می کند که آنان جز انتقام و توطئه قصد دیگری نداشتند وگرنه همچون دیگر دوستان خود به حوالی شام می رفتند.تحریک احزاب و همراهی آنان در جنگ خندق نشانه ای بر این مطلب است. (3)

به علاوه این خطر در میان بود که یهودیان خیبر با تحریک یکی از امپراتوری های روم و ایران او را وادار به حمله به پایگاه اسلام کنند تا مدینه و اسلام را درهم کوبد؛چنان که در جنگ های ایران و روم،با یکی از آنها همکاری داشتند. (4)همه این شواهد،برای مسلمانان راهی جز حمله به خیبر باقی نمی گذاشت.چرا که در صورت باقی گذاشتن خیبر به حال خود،احتمال فتنه انگیزی ضد حکومت اسلامی از جانب یهودیان وجود داشت.

غزوه بنی لحیان

غزوه بنی لحیان را نیز باید در شمار غزواتی برشمرد که علت وقوع آن در حقیقت خیانت خود آنان بوده است.این قبیله مسلمانانی را که برای آموزش احکام اسلامی نزد آنها رفته بودند،به شهادت رساندند.قبایل«عضل»و«قاره»که از سوی بنی لحیان تحریک شده بودند،به دروغ مدعی اسلام آوردن و نیاز به شماری مسلمانان

ص:302


1- (1) .المغازی،ج2،ص633؛السیرة النبویة،ج2،ص328؛الطبقات الکبری،ج2،ص81.
2- (2) .السیرة النبویة،ج2،ص191.
3- (3) .پیامبر و یهود حجاز،ص216.
4- (4) .تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام،ج1،ص246.

برای فراگیری احکام اسلام شدند.رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیز به آنان اعتماد نمود و هفت نفر از مسلمانان را همراه آنان روانه کرد،امّا خیانت کردند و همگی را به شهادت رساندند. (1)پاسخ منطقی رفتارِ عضل و قاره،تأدیب خائنان بود و پیامبر در سال ششم هجری به سوی آنان حرکت کرد.بنی لحیان نیز با آگاهی از حرکت پیامبر به سوی عضل و قاره متواری شدند و مسلمانان به آنان دست نیافتند. (2)

جنگ برای دفاع از حق الله و حقوق انسان ها

اشاره

همان طورکه در مباحث نظری جهاد گفته شد،درباره ماهیت جهاد ابتدایی دو تبیین وجود دارد:دفاع از حق خداوند و دفاع از حق انسانی انسان ها.این جهاد به هر معنایی تفسیر شود،هرگز به معنای تحمیل عقیده نخواهد بود،بلکه به این معناست که مشرکان و کفار را از مزاحمت،توطئه آفرینی،فتنه گری و مانع تراشی بر سر راه دعوت و نشر توحید بازدارد تا زمینه برای پرستش خدای یگانه فراهم شود.

این دسته از سرایا عبارتند از:سریه امام علی علیه السّلام برای از بین بردن بت فلس، (3)سریه عمرو بن عاص به سوی بت هذیل، (4)سریه خالد بن ولید به سوی بت نخله، (5)سریه سعدبن زیدالاشهلی برای نابودی بت منات، (6)سریه طفیل بن عمروالدوسی برای از بین بردن بت ذوالکفین، (7)سریه صخر بن حرب برای

ص:303


1- (1) .المغازی،ج1،ص354؛السیرة النبویة،ج2،ص196؛الطبقات الکبری،ج2،ص42.
2- (2) .المغازی،ج2،ص535؛السیرة النبویة،ج2،ص279؛الطبقات الکبری،ج2،ص60.
3- (3) .المغازی،ج3،ص984؛الطبقات الکبری،ج2،ص124؛أنساب الأشراف،ج1،ص522.
4- (4) .المغازی،ج2،ص870؛الطبقات الکبری،ج2،ص111؛أنساب الأشراف،ج1،ص381.
5- (5) .الطبقات الکبری،ج2،ص110؛أنساب الأشراف،ج1،ص381؛التنبیه و الإشراف،ص233.
6- (6) .الطبقات الکبری،ج2،ص111؛أنساب الأشراف،ج1،ص381؛التنبیه و الإشراف،ص233.
7- (7) .الطبقات الکبری،ج2،ص119؛أنساب الأشراف،ج1،ص382؛التنبیه و الإشراف،ص233.

نابودی بتی به نام طاغیه (1)و سریه جریر بن عبدالله به ذی الخلصه برای خراب کردن بت این ناحیه. (2)

سرایای غیرنظامی

شماری از سرایای عصر نبوی با هدف تبلیغ و دعوت مردم به اسلام صورت گرفته و تنها جنبه تبلیغی و ارشادی داشته است.در برخی از این سرایا،پس از آن که مسلمانان مشرکان را به پذیرش اسلام فراخواندند،آنان به جای قبول یا ردّ اسلام،بر ضد مسلمانان شمشیر کشیدند و با آغاز جنگ،مسلمانان را وادار به دفاع از خود کردند.سرایایی که به منظور تبلیغ دین اسلام صورت گرفته اند،عبارتند از:سریه مرثدبن ابی مرثد، (3)سریه منذربن عمرو ساعدی، (4)سریه عبدالرحمن بن عوف به دومة الجندل، (5)سریه کعب بن عمیرالغفاری، (6)سریه خالد بن ولید به بنی جذیمه، (7)سریه صدی بن عجلان، (8)سریه عبدالله بن عوسجه،سریه امام علی علیه السّلام به یمن، (9)سریه خالد بن

ص:304


1- (1) .السیرة النبویة،ج2،ص541؛تاریخ طبری،ج3،ص99؛دلائل النبوه،ج5،ص304.
2- (2) .أنساب الأشراف،ج1،ص384؛تاریخ طبری،ج3،ص158؛دلائل النبوة،ج5،ص346.
3- (3) .المغازی،ج1،ص354؛السیرة النبویة،ج2،ص169؛الطبقات الکبری،ج2،ص42.
4- (4) .المغازی،ج2،ص346؛السیرة النبویة،ج2،ص183؛الطبقات الکبری،ج2،ص40.
5- (5) .المغازی،ج2،ص560؛السیرة النبویة،ج2،ص631؛الطبقات الکبری،ج2،ص68.
6- (6) .المغازی،ج2،ص752؛السیرة النبویة،ج2،ص621؛الطبقات الکبری،ج2،ص97.
7- (7) .المغازی،ج3،ص875؛السیرة النبویة،ج2،ص428؛الطبقات الکبری،ج2،ص112.المغازی،ج3،ص875؛السیرة النبویة،ج2،ص428؛الطبقات الکبری،ج2،ص112.
8- (8) .لإصابه،ج3،ص339؛إمتاع الأسماع،ج12،ص50؛سبل الهدی،ج6،ص243
9- (9) .المغازی،ج3،ص1079؛الطبقات الکبری،ج2،ص128؛تاریخ طبری،ج3،ص131.

ولید به بنی عبدالمدان، (1)سریه ضحاک بن سفیان، (2)سریه معاذ و ابوموسی به یمن (3)و سریه ای به سوی رعیه سحیمی. (4)

سریه تاکتیکی

سریه ای تاکتیکی نیز در میان جنگ های پیامبر اکرم به وقوع پیوسته است:سریه«ابوقتادة بن ربعی»که در منطقه«إضم»رخ داده است.علت وقوع آن-که پیش از فتح مکه روی داده-پنهان نگه داشتن هدف اصلی مسلمانان-یعنی فتح مکه-بوده است. (5)

نتیجه

اکنون روشن شد اهدافی که مستشرقان برای جنگ های مسلمانان صدر اسلام برشمرده اند،اولاً با قرآن و سنت به عنوان مبانی فکری مسلمانان منافات دارد.از نظر اسلام هر پیکاری که با هدف جاه طلبی و به دست آوردن مال و ثروت نامشروع و برای استثمار دیگران باشد،ظلم تلقی شده و حرام است.

ثانیاً با اسناد تاریخی ناسازگار است.بر اساس مدارک تاریخی اکثر جنگ های عصر نبوی با انگیزه دفاع از هستی مسلمانان رخ داده است.جنگ های هجومی مسلمانان نیز اهدافی روشن و منطقی داشته که از نظر هر انسان منصفی قابل پذیرش است؛چنان که شماری از مستشرقان به این حقیقت اعتراف دارند و در بخش نخست نمونه هایی از آن را یادآور شدیم.

ص:305


1- (1) .الطبقات الکبری،ج2،ص128؛التنبیه و الإشراف،ص238؛عیون الأثر،ج2،ص354.
2- (2) .المغازی،ج3،ص982؛الطبقات الکبری،ج2،ص123؛أنساب الأشراف،ج1،ص382.
3- (3) .السیرة النبویة،ج2،ص590؛دلائل النبوة،ج5،ص401؛تاریخ الاسلام ذهبی،ج2،ص691.
4- (4) .الاستیعاب،ج2،ص506؛أسدالغابه،ج2،ص71؛أمتاع الأسماع،ج2،ص43.
5- (5) .الطبقات الکبری،ج2،ص101 و المغازی،ج2،ص796 و 797.

ص:306

14-بررسی دیدگاه مستشرقان درباره نقش جهاد عصر پیامبر صلّی الله علیه و آله در گسترش اسلام

درآمد

از جمله مسائل مربوط به تاریخ اسلام که توجه مستشرقان را به خود جلب کرده،موضوع«رابطه گسترش اسلام با قانون جهاد»است.دسته ای از خاورشناسان بر این باورند که این ارتباط بسیار عمیق است؛تا آن جا که پیشرفت اسلام را مدیون شمشیر می دانند.و برخی از آنان نقش جهاد در گسترش اسلام را محدود دانسته اند.

اندیشمندان مسلمان برآنند که پیشرفت اسلام مدیون شخصیت معنوی و اخلاقی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و آموزه های منطقی و مطابق فطرت اسلام بوده است.نقش جهاد تنها حراست از اسلام و مسلمانان و موجودیت آنان و از میان برداشتن موانع انتقال پیام اسلام به گرفتاران شرک و خرافه بوده است.

در این درس به نقد دیدگاه مستشرقان درباره رابطه گسترش اسلام و جهاد می پردازیم.نخست اظهارات مستشرقانی را نقل می کنیم که معتقدند این رابطه

ص:307

تنگاتنگ است،سپس آنها را از منظر قرآن کریم(به عنوان دستورالعمل مسلمانان)و اسناد تاریخی به ارزیابی می گذاریم.آن گاه سخنان مستشرقان منصفی را که به شکلی تأیید دیدگاه اندیشمندان مسلمان است،در پایان می آوریم.

دیدگاه مستشرقان درباره نقش جهاد درگسترش اسلام

هرچند اکثر مستشرقان درباره اهداف جهاد و عوامل کام یابی مسلمانان دیدگاه های متفاوتی را ابراز کرده اند.اما در این که گسترش اسلام را مدیون جهاد دانسته اند،با هم اتفاق نظر دارند.آنان مهم ترین عوامل پیشرفت اسلام را قانون جهاد،خوی جنگجویی اعراب و دنیاطلبی مسلمانان می دانند.

بخشی از سخنان مستشرقان برجسته را با یک طبقه بندی اجمالی مرور می کنیم:

الف)روحیه جنگ جویی عرب های حجاز و تقدس جهاد

مونتگمری وات در تاریخ اسلام کمبریج می نویسد:

سه عامل در پیشرفت اسلام مؤثر بوده است:

1.دین اسلام که جهاد با پیروان ادیان دیگر را«جنگ مقدس»می دانست و آنان را بدین امر ترغیب می کرد.

2.گروه های قوی و هم نژاد عرب که به سرزمین های مجاور شبه جزیره عربستان مهاجرت کرده بودند.آنها به دلایلی سیطره و سلطه عرب های مسلمان را به گرمی پذیرا شدند.

3.خوی فطری عرب های مهاجم بدوی؛آنان دوست داشتند سرزمین ها و دارایی های مردمان ساکن در یک سرزمین را تصاحب کنند.این امر ناشی از خوی صحراگردی آنان بود. (1)

ص:308


1- (1) .جمعی از نویسندگان،تاریخ اسلام(پژوهش دانشگاه کیمبریج)،ترجمه:احمد آرام،ص103-104،(با تلخیص).

«ایرام لاپیدوس»درباره علل پیروزی مسلمانان می نویسد:

سه عامل در این جهت نقش داشته است:

1.علاقه و میل فراوان به کسب غنایم جنگی؛

2.تمایل به گسترش اسلام در جهان؛

3.تا حدودی نتیجه سیاست حساب شده حکومت اسلامی.

پیروزی های عرب عموماً در نتیجه میل زیاد آنان به کسب غنایم،جنگ وستیز و تمایل به گسترش اسلام در سطح جهان حاصل می شد.این پیروزی ها همچنین تا حدودی نتیجه سیاست حساب شده حکومت بودند. (1)

ب)انگیزه دینی و جنگ برای دسترسی به غنایم

فیلیپ خوری حتّی (2)در بحث از علل پیشرفت مسلمانان،برخلاف باور مسلمانان تنها عامل دینی را نمی پذیرد؛چنان که ادعای مسیحیان مبنی بر پیشرفت اسلام به وسیله زور و شمشیر را خطا و ناصواب می داند.او معتقد است هم عامل دینی و هم انگیزه اقتصادی در پیشرفت اسلام و پیروزی های مسلمانان نقش داشته اند.همان گونه که ایمان محکم و اعتقاد به بهشت و نعمت های آن مسلمانان را به حرکت و پیشرفت وادار کرده بود،رهایی از چنگال فقر و زمین های خشک و دست یابی به سرزمین های سرسبز و زیبای شمال عربستان نیز در پیشرفت آنها مؤثر بود. (3)

دیوید هیوم،فیلسوف انگلیسی در رساله ای درباره«تاریخ طبیعی دین»،در فصل«مقایسه ادیان»می نویسد:

ص:309


1- (1) .ایرام لاپیدوس،تاریخ جوامع اسلامی،ترجمه:علی بختیاری زاده،ص76.
2- (2) . Philip k.Hitti.
3- (3) .تاریخ عرب،ترجمه:ابوالقاسم پاینده،ص84-185 و اسلام در زندان اتهام،اکبری مرزناک،ص396-397.

دین اسلام از ابتدا با اصول سخت گیری بیشتر و خون ریزی شروع کرد.حتی امروز هم اگرچه دیگر آتش بر سر پیروان کلیه ادیان نمی ریزد،آنها را از لعنت و وعده جنگ بی نصیب نمی گذارد.

حضرت محمد که مؤسس دین مسلمانان بود،به پیروان خود دستور داد که جهان را تسلیم خود گردانید و تمام ادیان را ریشه کن سازید و اسلام را جای گزین آن نمایید....این مسلمانان دین خود را با زور به مردم تحمیل می کنند و به مردم می گویند:مسلمان شوید یا بمیرید! (1)

به نظر«آلبرت حورانی»عوامل پیشرفت اسلام در نواحی اطراف عربستان و سرزمین های دیگر،دست یابی به غنایم جنگی و ایمان به اسلام و جهاد در راه آن بوده است. (2)

ج)مدیریت شایسته،مهارت های جنگی اعراب

جرجی زیدان(1861-1914م)نویسنده مشهور مسیحی،پس از ایمان و وحدت مسلمانان،پیشرفت مسلمانان را نتیجه عوامل زیر می داند:

1.سبک بار و چابک بودن عرب ها.آنها به خاطر زندگی ساده و صحرایی شان سبک بار و چابک بودند و به راحتی جابه جا می شدند.

2.ایمان به قضا و قدر.مسلمانان معتقد بودند که انسان تا اجلش فرانرسیده باشد،زیر شمشیر و پیکان نیز نخواهد مرد.

3.زبردستی در تیراندازی و اسب سواری.

4.انتخاب افراد لایق و شایسته برای رهبری و فرماندهی.

5.بردباری و پایداری.

6.برتری دادن عرب.اسلام در میان مردم عرب طلوع کرد و آنها را متحد و یکپارچه و قدرتمند ساخت.همین مزایایی که اسلام به عرب ها داده بود،

ص:310


1- (1) .بررسی شیوه های تبلیغی مسیحیت علیه اسلام،ص203.
2- (2) .آلبرت حورانی(1915-1993م)،تاریخ مردمان عرب،ترجمه:فرید جواهرکلام،ص47 و48.

آنها را وادار می کرد که برای ترقی و توسعه اسلام هر نوع فداکاری کنند.

7.تاکتیک درست جنگی.مسلمانان در هر جنگی،در نقاط و سرزمین هایی مستقر می شدند که احیاناً در صورت شکست و یا برای ارتباط آسان با مرکز حکومت اسلامی راه مناسبی داشته باشند. (1)

«هنری ایستون لوکاس»(18891961)ضمن نقد دیدگاه غربی ها مبنی بر گسترش اسلام با زور و شمشیر،دو امر را دلیل موفقیت مسلمانان و پیشروی اسلام در سایر نقاط جهان می داند.انگیزه اقتصادی و انگیزه دینی.

او می نویسد:

بدون تردید انگیزه اقتصادی بسیار نیرومند بود و کشورگشایی اسلامی از این حیث ویژگی یورش های کهن سامی ها را داشت که پیشینه آن به دورانی کهن و به عصر بابلی ها و آشوری ها بازمی گشت؛امّا دین نیز عامل نیرومندی بود.زیرا برای مسلمین یگانگی معنویی آورده بود.اگر این یگانگی نمی بود،هیچ گاه نمی توانستند پیروزی هایشان را به ثمر برسانند. (2)

چنان که اشاره شد،گرچه مستشرقان درباره اهداف جهاد و عوامل کام یابی مسلمانان دیدگاه های متفاوتی ابراز کرده اند،اما در این که گسترش اسلام را مدیون جهاد می دانند،با هم اشتراک نظر دارند.

اشکالات دیدگاه مستشرقان

اشاره

مطالب این دسته از مستشرقان درباره نقش جهاد تحلیلی ناقص و نادرست از عوامل گسترش اسلام است.یکی از ریشه های این بدفهمی آن است که توجه آنان در تحلیل و تفسیر حقایق مربوط به اسلام تنها به امور مادّی و مکانیکی بوده

ص:311


1- (1) .جرجی زیدان،تاریخ تمدن اسلام،ترجمه:علی جواهرکلام،ص45 و55.
2- (2) .هنری استیون لوکاس،تاریخ تمدن،ترجمه:عبدالحسین آذرنگ،ص 429 و430.

و مسائل معنوی-همچون انطباق قوانین اسلام با نیازهای بشری و هماهنگی آن با فطرت و سرشت انسان،عنایت خدای متعال،رهبری الهی پیامبر و انگیزه معنوی مسلمانان-از نظرگاهشان دور مانده است.به همین روی،دیدگاه آنان با مبانی نظری اسلام و واقعیت های تاریخی فاصله ای بسیار دارد.

الف)ناسازگاری دیدگاه مستشرقان با مبانی نظری اسلام

گسترش اسلام به عنوان یک دین (1)نمی تواند با زور و شمشیر انجام گرفته باشد.زیرا مقصود از گسترش اسلام انتقال پیام آن در زمینه های گوناگون به مردم است تا آنان با ایمان آوردن به مبدأ و معاد و مقررات آسمانی،آن را به عنوان یک دین بپذیرند.از طرفی مؤمن شدن انسان ها دو رکن دارد:یک رکن جنبه علمی دارد که«عقیده»است و باید«عقل»انسان آن را بپذیرد؛رکن دیگر جنبه احساسی دارد و آن این است که«دل»انسان به آن«گرایش»پیدا کند.هیچ یک از این دو در قلمرو زور قرار نمی گیرد. (2)

ص:312


1- (1) .دین در لغت به معنای«کیش،وجدان،داوری و آیین»معنا شده است(معین،ج2،ص1597).برخی معتقدند واژه دین،از زبان آرامی به زبان عربی وارد شده است(دهخدا،ج2،ص10042)و معنای نخستین آن«انقیاد و اطاعت»است(احمد بن فارس،ج2،ص32)و معادل انگلیسی آن Religion که به معانی گوناگون،از جمله«تعهد،آیین،سرسپردگی،ایمان به خدا یا خدایانی که عالم را آفریده اند»آمده است.( oxford dictionary p.98). دین در اصطلاح،گوناگون تعریف شده است تعریفی که اندیشمندان مسلمان با الهام از قرآن و سنت ارائه کرده اند:راه زندگی؛مجموعه ای از عقاید،اخلاق،قوانین و مقرراتی که برای اداره جامعه بشری از سوی خداوند فرستاده شده است.(ر.ک:المیزان،ج8،ص134؛همان،ج2،ص130؛سید قطب،فی ظلال القرآن،ص11-19).مقصود ما از دین در این دروس عبارت است از«مجموعه عقاید،اخلاق،قوانین و مقرراتی که پیامبر از سوی خداوند متعال ارائه کرده وتحت عنوان اسلام شناخته می شود.»
2- (2) .مطهری،مجموعه آثار،ج24،ص385-392.

اسلام روش مطلوب گسترش دین و دین دار شدن مردم را تبیین عقلانی معارف دین،پاسخ گویی به مخالفان بر اساس جدال احسن،مقاومت در برابر عوامل مخرب و بسترسازی برای عبودیت خداوند متعال می داند.به همین جهت،از نظر قرآن کریم و سنت نبوی تحمیل عقیده نامطلوب است و خدای متعال رسماً اعلام فرموده است که تغییر عقیده ابزار مخصوص به خود را می خواهد و با اجبار و اکراه نمی توان باور کسی را دگرگون کرد: لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ... ؛ (1)اکراه و اجبار در دین نیست. (2)از این رو،پیامبراعظم صلّی الله علیه و آله مأمور بود مردم را با منطق و استدلال به دین دعوت کند:

اُدْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ...؛ 3 با حکمت و اندرز نیک،به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها به روشی نیکوتر استدلال و مناظره کن.

از نظر اسلام،نه تنها تحمیل عقیده مشروع نیست که ممکن هم نیست.این از امتیازات انسان نسبت به موجودات دیگر است که آزاد و مختار آفریده شده و به همین دلیل شایسته تکلیف و پاداش است.

علامه طباطبایی رحمه الله دراین باره می نویسد:

ص:313


1- (1) .سوره بقره،آیه 256.
2- (2) .در تفسیر الدرالمنثور است که ابن اسحاق و ابن جریر روایت کرده اند:ابن عباس در تفسیر آیه لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ گفته است:این آیه درباره مردی از اهل مدینه و قبیله بنی سالم بن عوف به نام«حصین»نازل شد که دو فرزند نصرانی داشت و خود مسلمان بود.وی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله عرض کرد:«آیا می توانم آن دو را مجبور به پذیرفتن اسلام کنم؟چون حاضر نیستند غیر از نصرانیت دینی دیگر را بپذیرند.»در پاسخ او آیه لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ نازل شد؛المیزان،ج2،ص532.

در جمله لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ دینِ اجباری نفی شده است.زیرا دین عبارت است از یک سلسله معارف علمی که اعمالی را به دنبال دارد و جامع همه آنها یک کلمه است و آن عبارت است از«اعتقادات»و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد.کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهری است که عبارت است از حرکات مادی و بدنی(مکانیکی)،و امّا اعتقاد قلبی برای خود علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد.محال است مثلاً جهل علم را نتیجه دهد یا مقدمات غیرعلمی،تصدیقی علمی را بزاید...جمله لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ حکم انشایی است و نهی می کند از اکراه اعتقاد و ایمان که بر یک حقیقت تکوینی استوار است. (1)

قرآن کریم این حقیقت را از زبان حضرت نوح علیه السّلام با عبارتی دیگر بیان کرده است:

أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ... ؛ (2)آیا ما[می توانیم]شما را به پذیرفتن آن وادار کنیم؛در حالی که آن را خوش ندارید؟

نکته پایانی در این بحث آن است که گرچه خداوند در مقام تشریع از همگان دعوت کرده است اسلام را بپذیرند و دینی جز آن مورد تأیید او نیست، (3)امّا از جهت تکوینی انسان ها را آزاد گذاشته است تا با اختیار خود هر راهی را می خواهند برگزینند.قرآن کریم می فرماید:

إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً ؛ (4)ما راه را به او(انسان)نشان دادیم؛خواه شاکر باشد(و پذیرا شود)یا کفران کند.

ص:314


1- (1) .المیزان،ج2،ص343.
2- (2) .هود،آیه28.
3- (3) . إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ... ؛همانا دین نزد خدا اسلام است.(آل عمران،آیه 19).
4- (4) .انسان،آیه3.

خواست خداوند،آزادی انسان در انتخاب دین است و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله که بنده مطیع اوست اراده ای در برابر خواست خدا ندارد:«لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون». (1)

بنابراین،وادار کردن مردم به دین،نه مطلوب اسلام است،نه ممکن.و سخن مستشرقانی که گسترش اسلام را مدیون جهاد و جنگ می دانند،با مبنای قرآن کریم و سنت نبوی و سرشت بشری سازگار نیست.

ب)ناسازگاری دیدگاه مستشرقان با واقعیت های تاریخی

دیدگاه مستشرقان با واقعیت های تاریخی نیز سازگار نیست.چنان که تاریخ گواهی می دهد،پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله رسالت خود را در مکه با دعوت مردم به توحید و خداپرستی آغاز کرد و نخستین مسلمانان از طریق دعوت ایشان و آشنایی با معارف قرآن به اسلام گرویدند.هجرت به مدینه و گسترش اسلام در مدینه نیز با ایمان آوردن عده ای از اهل مدینه و پیمان بستن آنان در عقبه اولی و ثانی و دعوت از پیامبر به آن شهر انجام گرفت.در این جا درباره سیر تاریخی گسترش اسلام نکاتی را به اختصار یادآور می شویم.

چگونگی گسترش اسلام در مکه

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در چهل سالگی در حالی که در غار حرا مشغول عبادت بود،به نبوت رسید (2)و پیام الهی با این جملات آغاز شد: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ *اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اِقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ* اَلَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ ؛ (3)

ص:315


1- (1) .مفاتیح الجنان،زیارت جامعه کبیره.
2- (2) .مسعودی،مروج الذهب،ج2،ص276.
3- (3) .علق،آیه1-5.

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.بخوان به نام پروردگارت که آفرید.انسان را از خونی بسته آفرید.بخوان که پروردگارت از هر کریمی کریم تر است؛کسی که با قلم آموخت.آری،به انسان چیزهایی را که نمی دانست،آموخت.

پیامبر اکرم تا سه سال پنهانی و به صورت فردی افرادی را به اسلام دعوت می کرد.در این مدت عده ای از جوانان قریش و محرومان به ایشان ایمان آوردند. (1)

پس از سه سال،دعوت علنی آغاز شد.پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مأموریت یافت آشکارا خویشاوندان خود را به اسلام فراخواند: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ،و خویشاوندان نزدیکت را بیم ده! (2)

پس از این مرحله بود که همگان را در مکه به اسلام دعوت می کرد و جلساتی برای مسلمانان و علاقه مندان به اسلام برقرار می ساخت.در این مقطع،قبایل اطراف مکه را نیز به اسلام دعوت کرد. (3)

تا سال سیزدهم بعثت به همین گونه سپری شد و شمار معدودی به اسلام ایمان آوردند.در این مدت قریش بدترین شکنجه ها و تحریم ها را بر مسلمانان روا داشتند؛به طوری که عده ای از مسلمانان بی پناه ناچار از هجرت به حبشه شدند؛مسلمانان در مکه حق دفاع از خود نیز نداشتند. (4)

در سال چهاردهم بعثت بود که خداوند به مسلمانان اجازه دفاع داد (5): أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ* اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّ

ص:316


1- (1) .بلازری،أنساب الأشراف،تحقیق:محمد حمیدالله،ج1،ص229.
2- (2) .شعرا،آیه217.
3- (3) .ابن هشام،السیرة النبویة،ج2،ص65-67 و طبری،تاریخ الامم و الملوک،ج2،ص233.
4- (4) .السیرة النبویة،ج2،ص218؛الطبقات الکبری،ج1،ص199.
5- (5) .جمعی از نویسندگان،تفسیر نمونه،ج14،ص115.

أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ... ، (1)به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده،اجازه جهاد داده شد؛چرا که مورد ستم قرار گرفته اند؛و خدا بر یاری آنها تواناست.همان کسانی که به ناحق از خانه خود بدون هیچ دلیلی اخراج شدند،جز این که می گفتند:پروردگار ما الله است.

چگونگی گسترش اسلام در مدینه

در مکه شرایط برای مسلمانان چنان دشوار شد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله درصدد برآمد مکان جدیدی را برای زندگی خود و مسلمانان پیدا کند.این مقصود با پیمان های ایشان در عقبه اولی و ثانی با عده ای از مردم مدینه فراهم شد.

در سال چهاردهم بعثت،پیامبر صلّی الله علیه و آله به یثرب هجرت کرد و مورد تکریم مردم قرار گرفت.در مدتی کوتاه زمینه هجرت همه مسلمانان به شهر آماده شد.مدینه وقتی با پیام های روح بخش قرآن کریم آشنا شد،دروازه خود را به روی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله باز کرد چنان که پیامبر فرمود:«فتحت المدینه بالقران»؛ (2)مدینه با قرآن گشوده شد.

پیمان های پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با اهل کتاب و مشرکان مدینه،زمینه را برای زندگی مسالمت آمیز مسلمانان در کنار گروه ها و پیروان مکاتب و ادیان دیگر فراهم کرد.نیز پیامبر صلّی الله علیه و آله فرصت یافت مساجدی را برای تبلیغ اسلام بسازد و مبلّغان و تربیت شدگان مکتب اسلام را به مناطق دیگر بفرستد.

اعزام معاذ بن جبل به حمیر،عمرو بن حزم به سوی خاندان بنی حارث،مصعب بن عمیر به مدینه و علی بن ابی طالب به یمن،نمونه هایی از آن

ص:317


1- (1) .حج،آیه39.
2- (2) .بلازری،فتوح البلدان،ص21.

است. (1)حرکت مبلغان در بسیاری از مناطق موفقیت آمیز بود.به ویژه مردم یمن با دعوت علی علیه السّلام به اسلام گرایش یافتند و بعدها در گسترش اسلام نقشی مهم داشتند. (2)

ارسال نامه به امپراتوران

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله برای هدایت جامعه جهانی،در سال ششم هجرت نامه هایی به سران آن روز جهان نوشت و آنان را به اسلام فراخواند.ایشان در یک روز به شش تن از سران جهان یعنی-نجاشی،قیصر روم،خسرو پرویز،مقوقس،حارث بن غسانی و هوذة بن علی-نامه نگاشت.گرچه واکنش نخست این افراد متفاوت بود،امّا در مجموع این روش بسیار موفقیت آمیز بود.از منابع تاریخی استفاده می شود که حداقل تأثیر نامه های حضرت،این بود که دعوت به اسلام در همه مناطق و کاخ های امپراتوران جهان مطرح شد و دل سردمداران شرک را لرزاند.نامه های پیامبر منحصر به این شش مورد نبود؛بلکه تا سال دهم نامه های متعددی برای سران جهان فرستاد. (3)

برای نمونه نامه حضرت رسول صلّی الله علیه و آله به قیصر روم در پی می آید.ایشان به هرقل،پادشاه روم نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم.

من محمد بن عبدالله إلی هرقل عظیم الروم

سلام علی من اتبع الهدی

ص:318


1- (1) .مکاتیب الرسول صلّی الله علیه و آله،ج1،ص187.
2- (2) .السیرة النبویة،ج4،ص70؛المغازی،ج1،ص159.
3- (3) .مکاتیب الرسول صلّی الله علیه و آله،ج1-3.

امّا بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام،اسلم تسلم،یؤتک الله اجرک مرتین،فان تولیت فانما علیک اثم الیریسین،قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلی کلِمَةٍ سوَاءِ بَینَنَا وَ بَینَکمْ أَلانَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشرِک بِهِ شیئاً وَ لایتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسلِمُونَ؛ (1)به نام خداوند بخشنده و مهربان

امّا بعد،تو را به اسلام دعوت می کنم.اسلام بیاور تا سالم بمانی؛خداوند دو بار به تو پاداش خواهد داد.پس اگر از اسلام رو گرداندی،دو گناه بر تو خواهد بود.«بگو:ای اهل کتاب!بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است:جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما برخی دیگر را-غیر از خدای یگانه-به خدایی نپذیرد.هرگاه(از این دعوت)سرباز زنند،بگویید:گواه باشید که ما مسلمانیم.»

نامه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به نجاشی پادشاه حبشه نیز با همین مضمون است (2)که منجر به ایمان آوردن وی شد.همچنین نامه حضرت برای حاکم یمن(بازان).ایشان در این نامه از او دعوت به ایمان کرد و خبر مرگ کسری را داد.وقتی او از صحت پیش بینی پیامبر مطلع شد،به دلیل این کرامت مسلمان شد. (3)

ایمان آوردن بسیاری از اهل کتاب-از جمله نجاشی به اسلام نیز گواه این است که حضرت همه آنان را به اسلام دعوت کرده بود.

بنابراین کسانی که پیش از هجرت در مکه ایمان آوردند و افرادی که در مدینه و یمن و اطراف مدینه به پیامبر پیوستند،کاملا آزادانه ایمان آوردند و جهاد

ص:319


1- (1) .همان،ج2،ص390.
2- (2) .همان،ص449.
3- (3) .همان،316.

و شمشیر نقشی در ایمان آنان نداشت.سپس سخن مستشرقان در این موارد کاملا بر خلاف اسناد تاریخی است.

از زمانی که مسلمانان در مدینه قدرتی یافتند نیز اکثر جنگ های آنان دفاعی بود و در مواردی که جهاد ابتدایی صورت گرفته،مسلمانان با انگیزه الهی و انسانی به جنگ پرداختند و هرگز اسلام را به زور بر کسی تحمیل نکردند.پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله مناطقی که فتح می کرد،مردم را بین دو حالت مخیر می ساخت:اسلام بیاورند و جزء مسلمانان باشند یا بر دین خود بمانند و از نظر سیاسی حاکمیت حاکم مسلمان را بپذیرند.

تاریخ سراغ ندارد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله کسی را به زور وادار به پذیرش اسلام کرده باشد.حتی برخی اصحاب درخواست می کردند که پیامبر صلّی الله علیه و آله برای دعوت به اسلام از زور استفاده کند،امّا ایشان آن را نفی می کرد.

امام رضا علیه السّلام از اجداد پاکش و آنان از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله روایت کرده اند که گروهی از مسلمانان به رسول خدا گفتند:اگر کسانی را که بر آنان چیره شده ای به پذیرش اسلام وا می داشتی،شمار ما فزونی می گرفت و در برابر دشمن نیرومند می شدیم!

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:بنا ندارم خدای بزرگ و شکوهمند را با بدعتی دیدار کنم که درباره آن چیزی به من نفرموده است و از کسانی نیستم که کاری را بر عهده گیرم که به من مربوط نیست.آن گاه خداوند این آیه را نازل فرمود:«اگر پروردگارت می خواست،هر آینه کسانی که در روی زمین اند،همه شان با هم ایمان می آوردند.»از روی زور و ستم و ناگزیری؛همان گونه که در آخرت با دیدن حقایق و سختی ها و شدت عذاب اند،ایمان می آورند.اگر با ایشان چنین رفتار کنی،سزاوار ثواب و ستایش من نخواهند بود.لکن من اراده کرده ام با

ص:320

اختیار،نه از سر اضطرار و ناگزیری،ایمان بیاورند تا سزاوار آن شوند که از سوی من منزلت و کرامت و دوام در بهشت جاودان پیدا کنند. (1)

شواهد تاریخی متعددی برای آزادی عقیده در عصر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وجود دارد که در این جا برخی از آنها را یادآور می شویم.

شواهد آزادی عقیده در عصر پیامبر

اشاره

نمونه هایی از روش برخورد پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با اهل کتاب و مشرکان در پی می آید که به خوبی نشان می دهد آن حضرت ایشان را در پذیرش اسلام آزاد می گذاشت.

1-سخنان پیامبر با رؤسای قبایل

رسول خدا صلّی الله علیه و آله در موسم حج میان قبایل رفت و با رؤسای آنان سخن گفت.پیامبر از آنان تقاضا کرد که از او حمایت کنند و مانع از قتل وی از سوی مشرکان قریش شوند.رسول خدا صلّی الله علیه و آله به آنان می فرمود:«هیچ کس از شما را به پذیرش آیین اسلام مجبور نمی کنم.هر که از شما به ایمان آوردن راضی باشد،در پذیرش آن آزاد است و هر کس که اسلام را دوست نداشته باشد،بر او تحمیل نمی کنم.

ص:321


1- (1) .فقال الرضا:حدثنی ابی موسی بن جعفر،عن ابیه،جعفر بن محمد،عن ابیه محمد بن علی،عن ابیه علی بن الحسین،عن ابیه حسین بن علی،عن ابیه علی بن ابی طالب علیه السّلام أن المسلمین قالوا لرسول الله صلّی الله علیه و آله:لو أکرهت یا رسول الله من قدرتَ علیه من الناس علی الاسلام لکثر عددنا وقوینا علی عدوِّنا. فقال رسول الله صلّی الله علیه و آله:ما کنت لألقی الله عزّو جلّ ببدعة لم یحدث إلیّ فیها شیئاً وما انا من المتکلفین.فانزل الله تبارک و تعالی:یا محمد ...وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً... علی سبیل الالحاء والاضطرار فی الدنیا کما یؤمنون عند المعاینة ورؤیة الناس فی الآخرة ولو فعلت ذلک بهم،لم یستحقوا منّی ثواباً ولا مدحا لکنی ارید منهم ان یؤمنوا مختارین غیر مضطرین یستحقوا منّی الزلفی و الکرامة ودوام الخلود فی جنة الخلد؛التوحید،شیخ صدوق،ص329.

من از شما انتظار دارم در برابر کسانی که قصد قتل مرا دارند،از من حمایت کنید تا پیام ها و فرمان های الهی را به مردم برسانم.» (1)

2.آزادگذاشتن مسیحیان نجران

یکی از موارد آزادگذاشتن دیگران در پذیرش دین،نامه پیامبر به اسقف«نَجران»است.در این نامه همانند نامه های دیگر به فرمانروایان سرزمین های مختلف،مسیحیان ساکن نجران-مهم ترین منطقه مسیحی نشین عربستان-به دین اسلام دعوت شده اند،بی آن که هیچ اجباری متوجه آنان شود.در این نامه آمده است:

به نام خداوند ابراهیم و اسحاق و یعقوب!

از محمد،نبی و فرستاده خداوند به اسقف و مردم نجران.

شما را به اسلام فرا می خوانم و ستایش می کنم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را.شما را از عبادت بندگان به پرستش خداوند یکتا فرا می خوانم.شما را دعوت می کنم که از سلطه بندگان خدا بیرون روید و به ولایت خداوند وارد شوید.اگر سخن مرا نپذیرید باید جزیه (2)بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام جنگ می کنم.والسلام. (3)

3-نامه صلح به منذر بن ساوی

از نگاه رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله همه افراد در پذیرش دین اسلام آزاد بودند

ص:322


1- (1) .دلائل النبوة،ج2،ص414.
2- (2) .جزیه از ماده«جزاء»به معنی مالی است که از غیرمسلمانانی گرفته می شود که در پناه حکومت اسلامی زندگی می کنند.این نام گذاری از آن روست که آن را به عنوان جزاء در برابر حفظ مال و جانشان به حکومت اسلامی می پردازند؛ر.ک:تفسیر نمونه،ج7،ص354.
3- (3) .البدایة و النهایة،ج5،ص53.

و اگر عدّه ای حاضر به پذیرش نبودند و در سایه حمایت حکومت اسلامی زندگی می کردند،از آنان جزیه دریافت می شد. (1)در نامه رسول خدا صلّی الله علیه و آله به«منذر بن ساوی»رئیس یکی از قبایل آمده است:

از محمد پیامبر به منذر بن ساوی.

با سلام و تحیت،خداوند یکتا را به همراه تو سپاس می گویم.نامه ات به من رسید و من آن را شنیدم.بدان هرکس نماز ما را بخواند و به سوی قبله ما نماز گزارد و ذبیحه ما را بخورد،مسلمان است.هر کس هم که این امور را قبول نداشته باشد باید جزیه بپردازد.

پس از این نامه،منذر بن ساوی مسلمان شد و«اهل حجر»را به اسلام فراخواند؛امّا واکنش مردم در برابر دعوت او متفاوت بود:برخی به پذیرش اسلام راضی بودند و مسلمان شدند و برخی هم از قبول آن سر باززدند.اعراب مسلمان شدند و مجوسیان و یهودیان اسلام را نپذیرفتند و به پرداخت جزیه تن دادند. (2)

4-دعوت عامر بن مالک

روزی عامر بن مالک،رئیس قبیله بنی عامر در مدینه به حضور پیامبر اسلام رسید و هدیه ای به ایشان تقدیم کرد؛امّا رسول خدا صلّی الله علیه و آله هدیه او را به دلیل مشرک بودنش نپذیرفت و دین اسلام را بر وی عرضه کرد.عامر اسلام را نپذیرفت،ولی سخن پیامبر را هم انکار نکرد.او خطاب به پیامبر گفت:ای محمد!دین تو که به آن دعوت می کنی،زیبا و پسندیده است.قوم و قبیله من پشت سر منند.اگر شماری از یارانت را همراه من به سویشان بفرستی که آنها را

ص:323


1- (1) .درباره مسئله«جزیه»و«جهاد ابتدایی»و رابطه آنها با«آزادی عقیده»در بخش پایانی این مقاله توضیح خواهیم داد.
2- (2) .فتوح البلدان،ص87.

به اسلام فراخوانند،امید دارم که از تو پیروی کنند و دعوتت را بپذیرند.اگر آنان دین تو را بپذیرند و مسلمان شوند،دینتان پیشرفت بسیاری خواهد کرد. (1)

5-دعوت قیس بن حطیم

روزی یکی از مشرکان به نام«قیس به حطیم»به بازار«ذوالمجاز»(از بازارهای مکه)آمده بود.رسول خدا صلّی الله علیه و آله پس از اطلاع از ورود قیس،به دیدار او رفت و او را به پذیرش آیین اسلام دعوت کرد.قیس به پیامبر گفت:«آنچه تو مردم را به آن دعوت می کنی،امری نیکوست،ولی فعلاً اشتغال به جنگ ما را از این امور دور نگاه داشته است.»رسول رحمت و مهربانی،بار دیگر او را با ملایمت و با کنیه مورد خطاب قرار داد:«ای ابایزید!تو را به سوی خداوند متعال و پذیرش آیین اسلام فرا می خوانم»؛امّا قیس بن حطیم باز هم سخن پیامبر را نپذیرفت و سخن اول خود را تکرار نمود! (2)

6-عدم الزام یهودیان به پذیرش اسلام

رسول خدا صلّی الله علیه و آله همواره یهودیان مدینه را به پذیرش اسلام دعوت می کرد و آنان را به این مسئله ترغیب می نمود و از نافرمانی دستورات الهی برحذر می داشت.یهودیان از گرایش به اسلام امتناع می کردند و به رسالت پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله اعتقادی نداشتند.یک بار معاذ بن جبل،سعد بن عباده و عقبه بن وهب در واکنش به ایمان نیاوردن یهودیان خطاب به«رافع بن حرمله»و«وهب بن یهودا»گفتند:«ای یهودیان!از خدا بترسید.به خدا سوگند شما خود می دانید

ص:324


1- (1) .المغازی،ج1،ص346؛السیرة النبویة،ج2،ص184؛تاریخ طبری،ج2،ص546(با تلخیص).
2- (2) .الطبقات الکبری،ج8،ص247 و تاریخ مدینة دمشق،ج11،ص138.

که محمد رسول خداست!این شما بودید که پیش از نبوتش از وی یاد می کردید و خبر آمدن او را می دادید و صفاتش را برای ما بیان می کردید!»آن دو گفتند:ما هیچ گاه چنین سخنی را به شما نگفته ایم.خداوند پس از موسی نه کتابی نازل کرد و نه پیغمبر بشارت دهنده و بیم دهنده ای فرستاد! (1)

7-برخورد پیامبر با قبیله شیبان بن ثعلبه

زمانی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله مشغول معرفی خود به قبایل برای آشنایی مردم با دین اسلام بودند،پس از برخورد با برخی از قبایل،به محل زندگی قبیله شیبان بن ثعلبه رسید.پیامبر اکرم پس از روبه رو شدن با این قبیله،به«مفروق بن عمرو»از بزرگان قبیله برخورد کرد.مفروق از رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرسید که ایشان مردم را به چه چیزی دعوت می کند؟پیامبر فرمود:«شما را دعوت می کنم به این که شهادت دهید خداوند یکتاست،شریکی ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست.من از شما می خواهم که مرا پناه دهید و یاری کنید.چرا که قریش به دشمنی با امر خدا برخاسته و پیامبران الهی را تکذیب کرده اند و با بهره مندی از باطل،خود را از حق بی نیاز می بینند؛درحالی که خداوند بی نیاز و سزاوار ستایش است.»

مفروق در ادامه باز در مورد دعوت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و مفاد دین اسلام از ایشان سؤال کرد و پیامبر هم پاسخ پرسش هایش را داد و آیاتی از قرآن کریم را نیز برای مفروق تلاوت کرد. (2)پس از اتمام سخنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله مفروق به ایشان گفت:«ای برادر قرشی!به خدا سوگند تو به سوی مکارم اخلاقی و اعمال نیک و پسندیده دعوت می کنی و مردمی که تو را انکار و با تو دشمنی کنند،گمراهند!»

ص:325


1- (1) .السیرة النبویة،ج1،ص563 و دلائل النبوة،ج2،ص535.
2- (2) .آیات 151 تا 153 سوره انعام و 90 سوره نحل.

سپس از آن جا که علاقه داشت«هانی بن قبیصه»که همراهش بود،در بحث شرکت کند،خطاب به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت:«این شخص،هانی،بزرگ و صاحب دین ماست.»هانی گفت:«ای برادر قرشی!سخن تو را شنیدم.گمان می کنم ما در یک مجلس و با یک جلسه که آغاز و پایان آن معلوم نیست،نمی توانیم دین خود را ترک و از دین تو تبعیت کنیم.چرا که عجله در این موضوع باعث تزلزل در رأی و عقیده می شود و باید در مورد سرانجام کار اندیشید.علاوه بر این،ما با اقوامی دیگر هم پیمانیم و علاقه ای نداریم با کسی دیگر عقد و پیمان ببندیم.در هر حال ما در مورد این مسئله فکر می کنیم و تو هم در باره آن تأمل کن.»

سپس با اشاره به فردی دیگر،به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت:«این شخص مثنی بن حارثه،بزرگ و فرمانده جنگ ماست.»مثنی بن حارثه نیز گفت:«ای برادر قرشی!سخن تو را شنیدم.پاسخ من در مورد ترک دینمان و پیروی از دین تو همان است که هانی بن قبیصه گفت...ما با خسرو عهد و پیمان بسته ایم که از ناحیه ما هیچ حادثه ای رخ ندهد و هیچ حادثه انگیزی را پناه ندهیم و حمایت نکنیم.ای قرشی!چیزی که تو ما را به آن دعوت می کنی،از اموری است که مورد رضایت پادشاهان نیست،ولی اگر دوست داشته باشی،می توانیم تو را در برابر قبایل عرب پناه دهیم و یاری کنیم.» (1)

8-آزادگذاشتن ابوحرب بن خُوَیلد در پذیرش اسلام

روزی شخصی به نام«ابوحرب بن خُوَیلد»به حضور رسول خدا صلّی الله علیه و آله رسید.پیامبر برای وی قرآن خواند و دین اسلام را به او معرفی کرد.ابوحرب پس از

ص:326


1- (1) .بیهقی،دلائل النبوة،ج2،ص425 و سمعانی،عبدالکریم،الأنساب،ج1،ص37.

شنیدن سخنان پیامبر گفت:«به خدا سوگند یا خدا را دیده ای یا با کسی ملاقات کرده ای که خدا را دیده است!سخن تو به حدی نیکو و زیباست که ما تاکنون مانند آن را نشنیده ایم!من اکنون قرعه می زنم که دین تو را بپذیرم یا بر آیین خود باقی بمانم.»ابوحرب قرعه زد و بار اول قرعه به نام کفر افتاد.تا سه بار قرعه را تکرار کرد و هر سه بار قرعه به نام کفر درآمد.سپس به پیامبر گفت:«همان طور که می بینی،قرعه فقط به نام دین خودم بیرون می آید»و مسلمان نشد! (1)

از این نمونه ها به خوبی برمی آید که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در صدد تصاحب مال مردم نبوده است،بلکه با تمام وجود برای هدایت آنان کوشیده است.اساسا جهاد برای وادار کردن مردم به ایمان طراحی نشده و ایمان آوردن راه و رسم خود را دارد.پیامبر اکرم طبق مأموریت از طرف خداوند مردم را با حکمت و اندرز به اسلام دعوت می کرد.البته جنگ و جهاد،در از بین بردن موانع و سرکوب مشرکان و کفاری که در صدد نابودی اسلام بوده اند،نقشی مهم داشته و در این حد در بقا و گسترش اسلام مؤثر بوده است.

مستشرقان منصف و عوامل گسترش اسلام

دسته ای از مستشرقان،گسترش اسلام را واقع بینانه بررسی کرده و نقش جهاد را در آن بسیار محدود دانسته اند.برخی از اظهارات این گروه به اختصار در پی می آید.

گوستاولوبون می نویسد:

زور شمشیر نیز موجب پیشرفت قرآن نگشت.زیرا رسم اعراب این بود که هر جا را فتح می کردند،مردم آن جا را در دین خود آزاد می گذاردند.این که مردم مسیحی از دین خود دست برمی داشتند و به دین اسلام می گرویدند و

ص:327


1- (1) .الطبقات الکبری،ج1،ص230.

زبان عرب را بر زبان مادری خود انتخاب می کردند،بدان جهت بود که مانند عدل و دادی که از عرب های فاتح می دیدند از زمامداران پیشین خود ندیده بودند و برای آن سادگی و سهولتی بود که در دین اسلام مشاهده می نمودند و نظیرش را در کیش قبلی سراغ نداشتند. (1)

خانم لورا واکسیا واگلیری ایتالیایی در کتاب پیشرفت سریع اسلام می نویسد:

اگر به پیش گویی ها(و سخنان)محمد یا فتوحات مسلمانان صدر اسلام توجه کنیم،به سهولت خواهیم دید که تهمت تحمیل اسلام با زور شمشیر تا چه اندازه کذب(و بی اساس)است.قرآن می گوید: لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ... ؛ (2)در قبول دین،اکراهی نیست. وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ... ؛ (3)بگو:این حقّ است از سوی پروردگارتان!هر کس می خواهد،ایمان بیاورد(و این حقیقت را پذیرا شود)و هر کس می خواهد،کافر گردد!

محمد که همیشه این اصول ملکوتی را به کار می برد،بسیار بردبار بود-به ویژه درباره ادیان توحیدی-و می دانست که با بت پرستان تا چه اندازه مدارا کند.او به خوبی می دانست که بالاخره خداوند در قلب بشر نفوذ خواهد کرد. (4)

«دیسون»دانشمند فرانسوی ادعای پیشرفت اسلام با زور و شمشیر را رد کرده،آن را مطلبی خیالی می داند.

به باور وی:

اگر مردم چیزی را با زور بپذیرند،چندان به آن ادامه نمی دهند؛حال آن که از زمانی که مسلمانان اسلام را پذیرفته اند تاکنون(دوران حیات نویسنده)بیش

ص:328


1- (1) .تمدن اسلام و عرب،ترجمه:سید هاشم رسولی محلاتی،ص145.
2- (2) .بقره،آیه256.
3- (3) .کهف،آیه29.
4- (4) .پیشرفت سریع اسلام،ص17.

از هزار و دویست سال می گذرد و حاضر نیستند اسلام را با هیچ چیز دیگری عوض نمایند.

وانگهی اگر مسلمانان سرزمین هایی را با زور فتح می کردند،برای بقای اسلام در آن جا و حفظ سلطه شان باید تعداد زیادی از رهبران مسلمان و سربازان در آن شهر و دیار اقامت می کردند تا آن نقطه تحت لوای اسلام باقی می ماند.حال آن که عرب ها آن قدر سرباز نداشتند که بتوانند از شهرها و روستاهای فتح شده محافظت نمایند. (1)

ویل دورانت می نویسد:

هرچند محمد پیروان دین مسیح را تقبیح می کند،با این همه نسبت به ایشان خوش بین است و خواستار ارتباطی دوستانه بین آنها و پیروان خویش است.حتی پس از برخوردی که با پیروان دین یهود داشت،با اهل کتاب که یهودیان و مسیحیان بودند،راه مدارا پیش گرفت. (2)

گوستاولوبون در جایی دیگر می گوید:

ما در تاریخ،ملّتی را سراغ نداریم که مانند اعراب و مسلمانان به این اندازه در دیگران تأثیر داشته باشند؛زیرا تمام ملّت هایی که به نحوی با آنها ارتباط پیدا کردند،تمدن آنان را پذیرفتند. (3)

«کنت دوگو بینو»دراین باره می گوید:

اگر اعتقاد مذهبی را از ضرورت سیاسی جدا کنند،هیچ دیانتی تسامح جوتر و شاید بی تعصب تر از اسلام وجود ندارد و در واقع همین تسامح و بی تعصبی بود که در قلمرو اسلام بین اقوام و امم گوناگون تعاون و معاضدتی را که لازمه پیشرفت تمدن اسلامی است،به وجود آورد و

ص:329


1- (1) .دیسون،محمد و الاسلام،ترجمه به عربی:عمر ابوالنصر؛به نقل از:اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان،ص 578 و579.
2- (2) .تاریخ تمدن(عصر ایمان)،ج4،ص339.
3- (3) .تمدن اسلام و عرب،ترجمه:رسولی محلاتی،ص701.

هم زیستی مسالمت آمیزِ عناصر نامتجانس را ممکن ساخت.امّا آن چه استفاده از این«همزیستی»را در زمینه علم و فرهنگ فراهم می کرد،علاقه مسلمین بود به علم که منشأ آن تأکید و توصیه اسلام بود،در اهمیت و ارزش علم. (1)

پاسخ به یک پرسش

با توضیحات گذشته درباره عدم پیوند گسترش اسلام با جهاد،ممکن است برای خواننده پرسش هایی پیش بیاید:اگر عقیده تحمیل بردار نیست و مسلمانان از آن برای توسعه اسلام استفاده نکرده اند،فلسفه جهاد ابتدایی چیست؟دریافت جزیه از اهل کتاب چه معنا دارد؟و این امور با آزادی عقیده چگونه سازگار است؟

این موارد در حقیقت به دو پرسش مستقل تقسیم می شود:یک سؤال مربوط به مسئله دریافت جزیه از اهل کتاب است و دیگری درباره جهاد ابتدایی است.ابتدا جزیه و رابطه آن با آزادی عقیده را توضیح می دهیم،سپس درباره جهاد ابتدایی نکاتی را یادآور می شویم.

فلسفه جزیه در اسلام

قرآن کریم درباره جزیه گرفتن از اهل کتاب می فرماید:

قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ ؛ (2)با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز جزا ایمان نمی آورند و آن چه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند،حرام نمی دانند و به دین حق نمی گروند،کارزار کنید تا به دست خود و با خضوع جزیه را بپردازند.

ص:330


1- (1) .عبدالحسین زرین کوب،کارنامه اسلام،ص25.
2- (2) .توبه،آیه29.

به طور طبیعی اهل کتاب دارای این ویژگی های سه گانه با دین حق در ستیزند.اسلام برای این که راه نشر خود را فراهم سازد و موانع را از سر راه بردارد و اهداف انسانی خود را جامه عمل بپوشاند،چاره ای ندارد جز آن که آنها را تحت سلطه درآورد.و تسلیم قانون کند و در برابر ارائه خدمات به آنها از آنان جزیه بگیرد.

جزیه (1)در حقیقت مالیاتی است که دولت اسلامی در قبال ارائه خدمات از اهل کتاب دریافت می کند و ابزار تحمیل دین نیست.برای روشن شدن ماهیت جزیه سخن برخی از دانشمندان مسلمان را دراین باره مرور می کنیم.

استاد شهید مطهری بسیار عالمانه موضوع را توضیح داده است:

آیا جزیه یعنی باج دادن و باج گرفتن؟آیا مسلمانان که در گذشته جزیه می گرفتند،در واقع باج می گرفتند؟باج،به هر شکل،زور و ظلم است و خود قرآن ظلم را به هر شکل و به هر صورتی نفی می کند.جزیه مفهومش مالیات است و بدیهی است که مالیات دادن غیر از باج گرفتن است.خود مسلمین نیز باید انواعی مالیات بدهند.چیزی که هست،شکل مالیات اهل کتاب با مالیاتی که مسلمین می پردازند فرق می کند،ولی این نظر،نظری است که متکی بر یک دلیل نیست...ما باید از روی احکامی که اسلام در مورد جزیه وضع کرده است،ببینیم ماهیت آن چیست؟به عبارت دیگر ما باید ببینیم اسلام که جزیه می گیرد،به شکل پاداش می گیرد یا به شکل باج.اگر در مقابل جزیه تعهدی می سپارد،خدمتی به آنها می کند،پس پاداش است؛امّا اگر بدون هیچ خدمتی پول می گیرد،باج است.ما وقتی وارد ماهیت قانون می شویم،می بینیم که جزیه برای آن عده از اهل کتاب است که در ظل دولت اسلامی زندگی می کنند،رعیت دولت اسلامی هستند،دولت اسلامی وظایفی بر عهده ملت خودش دارد و یک

ص:331


1- (1) .جزیه مبلغی است که دولت اسلامی از کفار اهل کتاب دریافت می نماید.

تعهداتی در برابر آنها.وظایف این است که اولاً باید مالیات هایی بدهند که بودجه دولت اسلامی اداره شود.آن مالیات ها اعم است از آن چه به عنوان زکات گرفته می شود و از آن چیزهایی که به عناوین دیگر گرفته می شود...هیچ دولتی نیست که بودجه نداشته باشد و قسمتی و یا تمام بودجه خود را از مردم نگیرد.بودجه باید از همین مالیات های مستقیم و یا غیرمستقیم وصول شود.و ثانیا مردم باید تعهداتی از نظر سربازی و فداکاری در برابر دولت داشته باشند.ممکن است خطری پیش بیاید؛افراد همین مردم باید به دفاع بپردازند.اهل کتاب اگر در ظلّ دولت اسلامی به سر ببرند،نه موظفند که آن مالیات های اسلامی(مانند خمس و زکات)را بپردازند و نه موظفند (1)که در جهادها شرکت کنند،با این که منفعت جهاد عاید آنها هم می شود.بنابراین،وقتی که دولت اسلامی امنیت مردمی را تأمین می کند و آنها را تحت حمایت خودش قرار می دهد-چه مردم خودش باشد چه غیرخودش-یک چیزی هم از مردم می خواهد،مالی یا غیر مالی.از اهل کتاب به جای زکات و غیر زکات جزیه می خواهد و حتی به جای سربازی هم جزیه می خواهد و لهذا در صدر اسلام این چنین بوده است:هر وقت اهل کتاب داوطلب می شدند که بیایند در صف های مسلمین به نفع مسلمین بجنگند،مسلمین جزیه را برمی داشتند و می گفتند:ما این جزیه را از شما می گیریم،به دلیل این که شما سرباز نمی دهید؛حالا که شما سرباز می دهید،ما حق نداریم از شما جزیه بگیریم...ویل دورانت در جلد یازدهم تاریخ تمدنش راجع به مسئله جزیه اسلامی بحث کرده و می گوید که این جزیه اسلامی مقدارش آن قدر کم بوده است که از مالیات هایی که از خود مسلمین می گرفتند،کم تر بوده؛بنابراین هیچ جنبه اجحاف در میان نبوده است. (2)

ص:332


1- (1) .روایات فراوانی در کتب روایی مسلمانان آمده است که با پرداخت جزیه،اهل کتاب از سایر مالیات ها معاف خواهند بود.(شیخ حر عاملی،وسائل الشیعه،ج11،ص115 و116،باب 68 از ابواب جهاد العدو).
2- (2) .مرتضی مطهری،جهاد،ص66-70.

علامه طباطبایی نیز چنین می گوید:

اگر انسان در مقاصد عامه اسلامی تدبر کند،شکی برایش باقی نمی ماند در این که قتال با اهل کتاب و واداشتن آنها به پرداخت جزیه برای این نبوده است که مسلمین و اولیای آنها را از ثروت اهل کتاب برخوردار سازند...بلکه غرض دین در این قانون این بوده است که حق و شیوه عدالت و کلمه تقوا را غالب و باطل و ظلم و فسق را زیر دست قرار دهد تا در نتیجه نتواند بر سر راه حق عرض اندام کند و هوا و هوس در تربیت صالح و مصلح دینی راه نیابد و با آن مزاحمت نکند و در نتیجه یک عده پیرو دین و تربیت دینی وعده ای دیگر پیرو تربیت فاسد هوا و هوس نگردند و نظام بشری دچار اضطراب و تزلزل نشود و در عین حال اکراه هم لازم نیاید؛یعنی اگر فرد و اجتماعی هم نخواستند زیر بار تربیت اسلامی بروند و از آن خوششان نیامد،مجبور نباشند و در آن چه اختیار می کنند و می پسندند،آزاد باشند،امّا به شرط این که اولاً توحید را دارا باشند و به یکی از سه کیش یهودیت و نصرانیت و مجوسیت معتقد باشند و در ثانی به مزاحمت با قوانین و حکومت اسلامی تظاهر ننمایند و این منتها درجه عدالت و انصاف است که دین حق درباره سایر ادیان مراعات نموده است.گرفتن جزیه هم برای حفظ ذمّه و پیمان ایشان و اداره به نحو احسن خود آنان است و هیچ حکومتی-چه حق و چه باطل-از گرفتن جزیه گریزی ندارد.از همین جا روشن می شود که مراد از محرمات در آیه شریفه«لایحرّمون ماحرّم الله...»محرمات اسلامی است که خدا نخواسته است در اجتماع اسلامی شایع شود؛همچنان که مراد از دین حق همان دینی است که خدا خواسته است اجتماعات بشری پیرو آن باشند. (1)

سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن به شکلی دیگر همین مطلب را توضیح داده است. (2)

ص:333


1- (1) .سید محمد حسین طباطبایی،المیزان،ج18،ص75.
2- (2) .سید قطب،فی ظلال القرآن،ج 3،ص1633.

اکنون روشن شد جزیه مالیاتی است که اهل کتاب در برابر امکانات استفاده شده از دولت اسلامی می پردازند وهرگز به معنای تحمیل عقیده نیست و با اصل آزادی عقیده و ایمان منافاتی ندارد.

نتیجه

از آن چه گذشت،روشن شد ادعای پیشرفت اسلام با زور و شمشیر،با مبانی نظری اسلام-که دستورالعمل مسلمانان است-منافات دارد.زیرا اولاً دین به عنوان حقیقتی که باید قلب انسان آن را باور کند،اجبار شدنی و اکراه بردار نیست؛ثانیاً زمانی پذیرش اسلام ارزشمند است که از سر اختیار باشد؛نه از روی ترس و اکراه.

همچنین آشکار شد که ادعای مستشرقان با واقعیت های تاریخی نیز فاصله دارد.اسناد تاریخی گواه این حقیقتند که پیامبر دعوت خود را با آگاهی دادن به مردم آغاز کرد و تا سال چهاردهم بعثت حتی به مسلمانان اجازه دفاع از خود را نداد و بحث جهاد در مدینه مطرح شد.در مدینه نیز مواردی که پیامبر گروه ها و افراد را در پذیرش دین مختار دانست،این حقیقت را تأیید می کنند.بنابراین،گسترش اسلام با جهاد پیوند نخورده است.نقش جهاد صرفاً حراست از اسلام و مسلمانان در برابر توطئه ها بوده است.البته این که اسلام چگونه شکل گرفت و گسترش یافت،موضوعی است که پژوهشگران تاریخ اسلام به طور مفصل به آن پرداخته اند.

در پایان،پرسش های مطرح درباره دریافت جزیه از اهل کتاب پاسخ داده شد.معلوم شد که گرفتن جزیه از اهل کتاب به معنای تحمیل عقیده نیست؛بلکه جزیه مالیاتی است که اهل کتاب به دلیل بهره مندی از خدمات حکومت اسلامی به حاکم مسلمان می پردازند

ص:334

.

فهرست منابع

قرآن کریم.

نهج البلاغه.

1.آرمسترانگ،کارن،زندگی نامه پیامبر اسلام،ترجمه:کیانوش حشمتی،حکمت،تهران،1383.

2.آل اسحق خوئینی،علی،اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان،دفتر تبلیغات اسلامی،اول،قم،1370.

3.آلبرت حورانی(1915-1993م)،تاریخ مردمان عرب،ترجمه:فرید جواهرکلام،امیرکبیر،اول،تهران،1384.

4.ابن ابی الحدید،عبدالحمید بن هبة الله،شرح نهج البلاغه،داراحیاء التراث العربی،بیروت،1385ق.

5.ابن اثیر،جزری،اسدالغابة فی معرفة الصحابة،اسماعیلیان،تهران،1380ق.

6.،الکامل فی التاریخ،دار صادر،بیروت،1385ق.

7.ابن الصلاح،عثمان بن عبدالرحمن،مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث،دارالکتاب العلمیة،بیروت،1416ق.

8.ابن خیاط،خلیفة بن خیاط بن ابی هبیره اللیثی،تاریخ خلیفه،تحقیق:سهیل زکار،دارالفکر،بیروت.

9.ابن سعد،الطبقات الکبری،دارالکتب العلمیه،چاپ دوم،بیروت،1418 ق).

ص:335

10.ابن سیدالناس،عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر،تعلیق:ابراهیم محمد رمضان،دارالقلم،چاپ اول،بیروت،1414ق/1993م.

11.ابن شهر آشوب،ابوجعفر محمد بن علی،المناقب،ذوی القربی،قم،1429ق.

12.ابن قتیبه،المعارف،دار احیاء التراث العربی،بیروت،1390ق.

13.ابن کثیر،اسماعیل بن عمر،البدایة و النهایة،مکتبة المعارف،بیروت،1977م.

14.ابن منظور،محمد بن مکرم،لسان العرب،دار احیاء التراث العربی،بیروت،1408ق.

15.ابن هشام،السیرة النبویة،داراحیاء التراث العربی،بیروت،1417ق.

16.ابن فارس،احمد،معجم مقاییس اللغة،نشر دارالکتب اسلامیة،چاپ سوم،بیروت،1420ق.

17.ابوعبیده،معمر بن مثنی،ازواج النبی صلّی الله علیه و آله و اولاده،دارالکتاب العربی،بیروت،1410ق.

18.ابی عبدالرحمن،الخلیل،العین،مکتبة المرعشی،قم.

19.ادوارد سعید،شرق شناسی،ترجمه:عبدالرحیم گواهی،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،تهران،1371.

20.اربلی،علی بن عیسی،کشف الغمة فی معرفة الائمة،دارالکتاب الاسلامی،بیروت.

21.الألبانی،ناصر الدین،نصب المجانیق لنسف قصة الغرانیق.

22.امینی،عبدالحسین،الغدیر فی الکتاب و السنة والادب،دارالکتاب العربی،بیروت،1397ق.

23.انصاری،محمدرضا،من هن زوجات الرسول المصطفی صلّی الله علیه و آله فی الاخرة،دارالاثر،بیروت،1423ق.

24.ایرام لاپیدوس،تاریح جوامع اسلامی،ترجمه:علی بختیاری زاده،اطلاعات،دوم،تهران،1387ش.

25.بخاری،محمدبن اسماعیل،صحیح بخاری،دارالفکر،بیروت،1401ق.

26.بدوی،عبدالرحمن،دفاع عن القرآن ضد منتقدیه،ترجمه:کمال جارالله،الدارالعالمیة للکتب و النشر.

27.بروکلمان،کارل،تاریخ الشعوب الاسلامیه،تعریب:منیر البعلبکی،دارالعلم للملائین،بیروت،1988م.

28.بلاذری،احمد بن یحیی،انساب الاشراف،تحقیق:سهیل زکار وریاض زرکلی،دارالفکر،بیروت،1996م.

ص:336

29.بلاغی،محمدجواد،الهدی إلی دین المصطفی،نجف اشرف،1385ق.

30.بوکای،موریس،تورات،انجیل،قرآن و علم،ترجمه:ذبیح الله دبیر،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،چاپ دوم،تهران،1366ش.

31.بیهقی،ابوبکر احمد بن الحسین بن علی،دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة،دارالکتب العلمیه،بیروت،1405ق.

32.تستری،محمدتقی،قاموس الرجال،موسسة النشر الاسلامی،قم،1410ق.

33.تصویر پیامبر و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام(ترجمه و نقد)،زیر نظر:تقی زاده.

34.ثقفی کوفی،ابواسحاق ابراهیم بن محمد،الغارات،تحقیق:جلال الدین محدث،انجمن آثار ملی،تهران.

35.جان دیون پورت،عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن،ترجمه:سیدغلامرضا سعیدی،به کوشش و مقدمه:سیدهادی خسروشاهی،اطلاعات،اول،تهران،1388.

36.جرجی زیدان،تاریخ تمدن اسلام،ترجمه:علی جواهرکلام،امیر کبیر،چاپ یازدهم،تهران،1384.

37.جمعی از نویسندگان،تاریخ اسلام(پژوهش دانشگاه کمبریج)،ترجمه:احمد آرام،امیرکبیر،دوم،تهران،1378.

38.جوادی آملی،عبدالله،تفسیر تسنیم،اسراء،چاپ سوم،قم،1381ش.

39.حاکم نیشابوری،المستدرک علی الصحیحین،دارالکتب العلمیه،بیروت،1411ق.

40.حدیدی،جواد،اسلام از نظر ولتر،مشهد،1343.

41.حر عاملی،محمد بن حسن،وسائل الشیعة،موسسه آل البیت،قم،1370ش.

42.خضر شایب،نبوة محمد فی الفکر الاستشراقی،مکتبة العبیکان،ریاض،1422ق.

43.خوئی،ابوالقاسم،معجم رجال الحدیث،مدینة العلم،بیروت،1409ق.

44.داوری،محمود،تصویرحضرت محمد صلّی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السّلام در دائرة المعارف اسلام،شیعه شناسی،قم،1388.

45.دورانت،ویل،تاریخ تمدن(کتاب چهارم)،ترجمه:ابوالقاسم پاینده،اقبال،تهران،1343.

46.،قصة الحضارة،تعریب:محمد بدران،جامعة الدول العربیة.

47.دیاربکری،حسین بن محمد بن حسن،تاریخ الخمیس،دارالکتب العلمیه،بیروت،2009م.

ص:337

48.دیاری،محمدتقی،پژوهشی در باب اسرائیلیات،پژوهش و نشر سهروردی،تهران،1379.

49.ذهبی،تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام،دارالکتاب العربی،سوم،بیروت،1415ق.

50.،سیر اعلام النبلاء،مؤسسة الرساله،بیروت.

51.،میزان الاعتدال،دارالمعرفه،بیروت.

52.راغب اصفهانی،ابوالقاسم الحسین بن محمد،مفردات فی غریب القرآن،المکتبة الرضویه،تهران،1332.

53.رامین جهانبگلو،در جست و جوی امر قدسی،سیدمصطفی شهرآیینی،نشر نی،تهران،1385.

54.رضایی،مرتضی،شیوه تبلیغاتی مسیحیت علیه السّلام،سازمان تبلیغات اسلامی.

55.الروحانی،سیدمهدی،بحوث مع اهل السنة و السلفیة،مکتبة العربیة،بیروت،1991م.

56.زرین کوب،عبدالحسین،کارنامه اسلام،امیرکبیر،تهران،1362.

57.زقزوق،محمود،الاستشراق و الخلفیة الفکریة للصرع الحضاری،مکتبه الرسالة،قطر،1405ق.

58.زمانی،محمدحسن،شرق شناسی و اسلام شناسی غربیان،المصطفی،قم،1388.

59.،مستشرقان و قرآن،بوستان کتاب،چاپ دوم،قم،1387.

60.ساسی،سالم الحاج،نقد الخطاب الاستشراقی الظاهرة الاستشراقیه واثرها فی الدراسات الاسلامیه،دار المدار الاسلامیة،دارالفکر،بیروت،2002.

61.سبحانی،جعفر،سیدالمرسلین،تنظیم:جعفر الهادی،دفتر انتشارات اسلامی،قم،1412ق.

62.سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی،المعجم الکبیر،تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی،مکتبة العلوم و الحکم،چاپ دوم،1404 ق.

63.سیوطی،جلال الدین،الاتقان فی علوم القرآن،دارالکتب العلمیه،بیروت،1407ق.

64.،الدر المنثور،مکتبة آیة الله المرعشی النجفی،قم،1404ق.

65.شوقی ابوخلیل،به نقل از اسلام در زندان اتهام،ترجمه و نگارش:حسن اکبری مرزناک،انتشارات بعثت،تهران،1355ش.

66.،اسلام در زندان اتهام،ترجمه و نگارش:حسن اکبری مرزناک،بعثت،تهران،1355.

ص:338

67.شیرازی،سیدعلی خان،الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة،مکتبة بصیرتی،قم،1397ق.

68.صادقی،مصطفی،پیامبر و یهود حجاز،زمینه ها و علل برخورد با یهود خیبر،بوستان کتاب،قم.

69.صالحی نجف آبادی،جهاد در قرآن،نی،تهران،1382.

70.صبحی،الصالح،مباحث فی علوم القرآن،منشورات الرضی،چاپ پنجم،قم،1361.

71.صمیمی،مینو،محمد در اروپا،ترجمه:عباس مهرپویا،اطلاعات،چاپ اول،تهران،1382.

72.طباطبایی،سیدمحمدحسین،المیزان فی تفسیر القرآن،دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1417ق.

73.طبرسی،فضل بن حسن،مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ناصر خسرو،تهران،1372.

74.طبری،محمد بن جریر،تاریخ الامم و الملوک،تحقیق:نخبة من العلماء و الاجلاء،مؤسسة الاعلمی،بیروت.

75.،جامع البیان فی تفسیر القرآن،دار المعرفة،بیروت،1393 ق.

76.طوسی،ابوجعفرمحمد بن حسن،الفهرست،دانشگاه مشهد،1351.

77.،تهذیب الاحکام،جامعه مدرسین حوزه علمیه،قم،1417ق.

78.عامری،بهجة المحافل،المکتبة العلمیة،مدینه منوره.

79.عاملی،سید جعفر مرتضی،الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله،دار السیرة،بیروت،1414ق.

80.،سیرت جاودانه،پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،پنجم،تهران،1388.

81.عبدالمحمدی،درآمدی بر سیره اهل بیت علیهم السّلام،جامعة المصطفی العالمیة،قم،1389.

82.عسقلانی،ابن حجر،الاصابه فی تمییز الصحابه،1329ق.

83.،تهذیب التهذیب،دار صادر،بیروت.

84.،فتح الباری فی شرح صحیح البخاری،دارالمعرفة،بیروت.

85.،لسان المیزان،دار صادر،بیروت،1986م.

86.عسکری،سید مرتضی،افسانه عبدالله بن سبأ،مجمع علمی اسلامی،تهران،1370.

87.،نقش عایشه در تاریخ اسلام،مجمع علمی اسلامی،تهران،1371.

88.عقاد،عباس محمود،حقائق الاسلام و اباطیل خصومه،دارالکتاب العربی،بیروت،1996م.

ص:339

89.عقیلی،الضعفاء الکبیر،دارالکتب العلمیة،بیروت،1404ق.

90.علم الهدی،السید المرتضی،تنزیه الانبیاء.

91.فرهنگ کامل خاورشناسان،عبدالرحمن بدوی،ترجمه:شکرالله خاکرند،دفتر تبلیغات اسلامی،قم،1375.

92.فونس اتین دینیه،اشعه خاصه بنورالاسلام،تعریب:راشد رستم،سلسلة الثقافة الاسلامیة،مصر،1960م.

93.فیض کاشانی،ملامحسن،تفسیرالصافی،منشورات الاعلمی،بیروت.

94.فیلیپ خوری،حتی،تاریخ عرب،ترجمه:ابوالقاسم پاینده،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،سوم،تهران،1380.

95.قاضی عیاض،العثمانیه،رساله شفاء،دارالکتب العلمیه،بیروت.

96.قرطبی،ابن عبدالبر،الاستیعاب،دارالمعارف،مصر،1328ق.

97.قسطلانی،ارشاد الساری،دار صادر،بیروت،1304ق.

98.قمی،علی بن ابراهیم بن هاشم،تفسیر قمی،بیروت،1387ق.

99.کنستان ویرژیل گئورگیو،محمد پیغمبری که از نو باید شناخت،ترجمه:ذبیح الله منصوری،انتشارات زرین و نگارستان کتاب،هفتم،تهران،1379.

100.کارلایل،توماس،الابطال،تعریب:محمدالسباعی،دارالرئد العربی،بیروت،1402ق.

101.کازرونی،محمد بن مسعود،المنتقی من سیر النبی المصطفی صلّی الله علیه و آله،دارالهدی.

102.کلینی،محمد بن یعقوب،اصول الکافی،دارالکتب الاسلامیة،چاپ پنجم،تهران،1363.

103.گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه ودانشگاه،دانش نامه سیره نبوی،پژوهشگاه حوزه ودانشگاه،قم،1389.

104.گروه مؤلفان ومترجمان،فرهنگ خاورشناسان،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،2003م.

105.گروهی از نویسندگان،محمد صلّی الله علیه و آله خاتم پیامبران،حسینیه ارشاد،تهران،1375.

106.گوستاو لوبون،تمدن اسلام و عرب،ترجمه:سید هاشم رسولی محلاتی،انتشارات کتابچی،اول،تهران،1387.

107.مجلسی،محمدباقر،بحارالأنوار،مؤسسة الوفاء،بیروت،1404ق.

ص:340

108.مجموعه مقالات همایش نقد تجدد از دیدگاه سنت گرایان معاصر،به کوشش:شهرام یوسفی فر.

109.محمد بن اسحاق،سیره نبوی،تحقیق:سهیل زکار،اسماعیلیان،قم،1410ق.

110.محمدی ری شهری،محمد،اهل البیت علیهم السّلام فی الکتاب و السنة،دارالحدیث،قم،1381.

111.مسعودی،علی بن الحسین،التنبیه و الإشراف،دارالصاوی،مصر،1375ق.

112.،مروج الذهب ومعادن الجوهر،دارالاندلس،بیروت،1358ق.

113.مسلم بن حجاج نیشابوری،صحیح مسلم،دارالمعرفه،بیروت.

114.مصباح یزدی،محمد تقی،جهاد در قرآن،موسسه امام خمینی رحمه الله،قم،1386.

115.،نظریه حقوقی اسلام،موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله،قم،1380.

116.مطهری،مرتضی،آشنایی با قرآن،صدرا،قم،1374.

117.،جهاد،صدرا،تهران،1380.

118.مطهری نیا،محمود،مستشرقان و نبی اعظم صلّی الله علیه و آله،پژوهشگاه فرهنگ وهنر و ارتباطات،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،تهران،1389.

119.معرفت،محمدهادی،شبهات و ردود حول القرآن الکریم،چاپ سوم،قم،مؤسسه التمهید،1385.

120.مکارم شیرازی،ناصر و دیگران،تفسیر نمونه،دارالکتب الاسلامیة،تهران،1364.

121.نجمی،صادق،سیری در صحیحین،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1381.

122.نیک بین،نصرالله،فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور ومسافران به مشرق زمین،آرون،تهران،1379.

123.وات،مونتگمری،برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان(تفاهمات و سوء تفاهمات)،ترجمه:محمدحسین آریا،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،اول،تهران،1373.

124.،محمد پیامبر و سیاست مدار،دارالترجمه ایران،تهران،1344.

125.،محمدفی المدینة،تعریب:شعبان برکات،منشورات مکتبة العصریة،بیروت.

ص:341

126.واقدی،محمد بن عمر،المغازی،تحقیق:مارسدن جونز،مؤسسة الاعلمی للمطبوعات،چاپ سوم،بیروت،1989م.

127.هاشمی،علی،نشر و کتمان فضایل اهل بیت علیهم السّلام،مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدّس سره،پنجم،قم،1384.

128.همیلتون،گیب،اسلام و بررسی تاریخ،ترجمه:منوچهر امیری،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران،1367.

129.هنری استیون لوکاس،تاریخ تمدن،ترجمه:عبدالحسین آذرنگ،سخن،هفتم،تهران،1387.

130.هیثمی،علی بن ابوبکر،مجمع الزوائد و منبع الفوائد،دارالکتاب العربی،بیروت،1402ق.

131.یافعی،مرآة الجنان،مؤسسة الاعلمی،بیروت،1390ق.

132.یعقوبی،احمد بن واضح،تاریخ یعقوبی،دار صادر،بیروت،1958م.

133.یوسفی غروی،هادی،موسوعة التاریخ الاسلامی،تحقیق:مجمع الفکر الاسلامی،الهادی،قم،1427ق.

ص:342

مجلات 1.تاریخ اسلام،شماره 41-1389،42.

2.مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله،مجله تاریخ در آیینه پژوهش،شماره1380،68.

3.ترجمان وحی،1376.

4.مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله،مجله معرفت،شماره 26،زمستان 1386.

1.Encyclopaedia of the Quran/Jane Dammen McAuliffe ، general editor.Published:Leiden:Brill ،2001-2006 .این آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود.برای مشاهده آن به فعال کردن جاوا اسکریپت نیاز دارید.

2.Alphonse de Lamar tine ، Histoire De La turquie ، Paris ،1854، Vol ،11.

3.Edward Gibbon Ockiey ، History of the Saracen Empires ، London ،1870.

4.Encyclopaedia of the Quran ، Jane Dammen McAuliffe 'Brill' Bostan 2000.

5.M.H.Hart، the 100:A Ranking of the Most Influential persons In History ، New York ،1978.

6.oxfod advanced learner ، s dictionary-1999 p.818.148.

7.Sir George Bernard Shaw in:the Genuine Islam ، Vol.1 ، No.8 ،1936.

8.The Treasury of the EncyclopaediaBritannica، Vol.12 ، Islam.

ص:343

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109