دوازده نکته در بررسی وارزیابی ادله توسل، شفاعت، تبرک و زیارت

مشخصات کتاب

سرشناسه : نجارزادگان، فتح الله، 1337 -

عنوان و نام پدیدآور : دوازده نکته در بررسی وارزیابی ادله توسل، شفاعت، تبرک و زیارت/نگارش فتح الله نجارزادگان.

مشخصات نشر : قم : مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام،1392.

مشخصات ظاهری : 72 ص.

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : وهابیه -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع : توسل -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع : شفاعت (اسلام) -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع : تبرک -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع : زیارت و زائران -- دفاعیه ها و ردیه ها

رده بندی کنگره : BP238/6/ن3د9 1391

رده بندی دیویی : 297/527

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

دوازده نکته

در بررسی و ارزیابی ادله

توسل، شفاعت، تبرک و زیارت

نگارش: حجۀ الاسلام دکتر فتح الله نجارزادگان

عضو هیأت علمی دانشگاه تهران

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

جهان اسلام دچار رنج های فراوان است. مسلمین بر اثر جهالت ها و عنادها دچار تفرقه و ضعف اند و دشمنان آنان که در کمین گاه های شیطانی خود مترصد فرصت نشسته اند، بر این نقطة سیاهِ تفرقه دامن می زنند و هر روز توطئه ای نو برپا می کنند. از جمله حربه هایی که نفرت می آفریند و تفرقه ها را بیش تر می کند، حربه ی شرک از ناحیه ی وهابیان است که سایر مسلمین را به این رذیلت متهم ساخته اند. گناه مسلمین نیز در این امر چیزی جز توسل، شفاعت، تبرک و زیارت قبر مطهر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سایر اولیا، نیست. چه بسا این اتهام دیگران را دچار تردید کرده و دل و دین خود را مشوب به آلودگی شرک می بینند؛ به همین رو، مرزبانانِ دین شناس و دیندار بارها با دلیل های متعدد این اتهام را

ص:8

شسته اند اما به نظر می رسد هنوز هم به دلیل سنگینی و آثارِ ویرانگر این اتهام، لازم می نماید این بحث کاویده شود و نقاط ابهام آن برطرف گردد. نگارنده در طی دوازده نکته به صورت متن و سپس شرح و ارزیابی با استناد به آیات و روایات و سیرة صحابه و دانشمندان سنی این موضوع را پی گرفته و پس از تنقیح موضع نزاع به نقد و ردّ ادلة حرمتِ توسل، تبرک، شفاعت، زیارت و بزرگداشت موالید معصومان پرداخته است. بدان امید که اتهام ها برطرف گردد و صاحبنظران نیز با نقدها و اصلاحات خود، این نگاشته را پربارتر کنند و حقتعالی از همگان به بهترین وجه بپذیرد.

ومن الله التوفیق وعلیه التکلان

ص:9

نکتۀ اول

نکتۀ اول: ابتدا باید موضع نزاع با وهابیان در مسأله توسل، استغاثه و شفاعت دقیقاً روشن شود. موضع این نزاع، توسل، شفاعت و... پس از وفات پیامبر خدا یا اولیاست.

ارزیابی و شرح: پیش از بررسی ادلّه باید موضع نزاع را به خوبی شناخت؛ چون چه بسا طرفین به ادله یی تمسک کنند تا جواز یا استحباب شفاعت، توسل، استغاثه، را به اثبات رسانند یا آن را نفی کنند اما بحث آنان از موضع نزاع بیرون باشد و ادله ی آنان فایده ای نبخشد. هیچ کس از فریقین از سنی وهابی و غیر وهابی و نیز شیعه منکر واسطه قرار داده (شفاعت)، وسیله قرار دادن (توسل) و نیز استغاثه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهبرای برآوردن حاجت و تبرک به اجزای بدن و لباس و نیز بوسیدن آن ها در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیست. آثار فراوان از سیره و عمل صحابه در زمان حیات پیامبر خدا بر این امور دلالت دارد.

بلکه استغاثه و توسل به سایر انبیاء و اولیاء در زمان حیاتشان جزو سنت های جوامع بشری و عین توحید بوده است که در قرآن نیز مواردی متعدد از آن نقل شده است. به طور نمونه قرآن در سوره الاعراف آیه 134 و 135 می فرماید:

ص:10

{وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرجْزُ قَالُوا یَا مُوسَی ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ لَئِن کَشَفْتَ عَنَّا الرجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرَائِیلَ * فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الرجْزَ إِلَی أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنکُثُونَ}؛ «و چون بر آنان عذاب می آمد، می گفتند: ای موسی! پروردگارت را به خاطر پیمانی که با تو دارد. برای ما بخوان که اگر این عذاب را از ما برطرف کنی حتماً به تو ایمان می آوریم و بنی اسرائیل را با تو می فرستیم * پس چون عذاب را از آنان تا مدتی که باید بدان می رسیدند برطرف کردیم باز هم آن ها پیمان می شکستند»

آنان موسی را واسطه قرار دادند تا از خدا بخواهد، خداوند «طوفان، جراد (ملخ)، قُمَّل (کَنَه)، ضفادع (قورباغه ها) ودمّ (خون)» که از آن در آیه 133 سورة اعراف خبر داده، از آنان بردارد و خداوند نیز، بنا به درخواست موسی علیه السلام این گرفتاری ها را بر طرف ساخت. حضرت ابراهیم نیز برای آزر وعده به استغفار می دهد:

{... إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لاَبِیهِ لَاَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ ...} (ممتحنه / 4)؛ «جز سخن ابراهیم که به پدرش گفت: حتماً برای تو استغفار می کنم» (و نیز نک: آیه 47 / سوره مریم)

ص:11

یا استغفار یعقوب علیه السلام پس از درخواست فرزندان او، همان گونه که قرآن می فرماید:

{قَالُوا یَا أَبَانا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ} (یوسف / 97 - 98)؛ «آنان گفتند: ای پدر ما، برای گناهانمان نزد خداوند استغفار کن که ما خطاکاریم * [یعقوب علیه السلام]گفت: بزودی برای شما از پروردگارم استغفار خواهم کرد؛ که همانا او بخشنده و مهربان است.»

قرآن استغفار فرشتگان برای مؤمنان را نیز چنین بیان فرموده است:

{الَّذِینَ یَحْمِلُونَ العَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَی ءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الجَحِیمِ} (مؤمن/ 7)

« فرشتگانی که عرش الهی را حمل می کنند و کسانی که بر گرد آن هستند، پیوسته با ستایش پروردگار شان او را تسبیح می گویند و به یکتایی او در تدبیر جهان ایمان دارند و برای کسانی که یگانگی خدا را باور کرده اند ، آمرزش می طلبند. می گویند: پروردگارا رحمت و دانش تو همه چیز را

ص:12

فرا گرفته است؛ پس کسانی را که به سوی تو بازگشته و راه تو را پیموده اند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دارد».

ماجرای توسل ابو طالب به پیامبر اکرم در کودکی برای بر طرف شدن خشکسالی، معروف و در کتب معتبر سنی مانند صحیح بخاری نقل شده است (1). بنابراین، توسل به انسان های آبرومند، ریشه در فطرت آدمیان دارد و قرآن نیز آن را امضا کرده است.

دربارة استغاثه و توسل به پیامبر اکرم نیز قرآن می فرماید:

{... وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِیماً} (نساء/64) «و چون آنان که به خود ستم کردند نزد تو بیایند و از خدا طلب مغفرت کنند و پیامبر نیز برای آنان طلب مغفرت نماید، خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت»

بلکه قرآن، انفاق به نیّت صلوات رسول را، در کنار نیّت تقرّب به خدا، عین توحید می داند و چنین نقل می کند:


1- - ر.ک: بخاری ، محمد، صحیح بخاری، فتح الباری: ج 2، ص 494، ح 1008 و 1009 وی شعر معروف ابوطالب را درباره ی پیامبر اکرم نقل کرده که یک بیت آن این است: وَ أبیضَ یُستسقی الغَمامُ بِوجهه ثِمالَ الیَتامی عِصمة للأرامِل

ص:13

{وَمِنَ الاَعْرَابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ} (توبه / 99) «از بادیه نشینان کسانی اند که به خداوند و روز واپسین ایمان دارند، و آن چه را انفاق می کنند مایة تقرّب به خدا و جلب دعاهای پیامبر می شمارند آگاه باشید که آن [انفاق ها و دعاهای پیامبر] سبب تقرّب آنان است. به زودی خداوند آنان را در رحمتش وارد خواهد کرد که همانا خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است».

شفاعت و توسل به انبیاء و اولیاء در قیامت برای نجات از دوزخ یا ترفیع درجه ی بهشت نیز جزو ارکان عقاید همۀ اهل سنت و شیعه می باشد و از محل نزاع بیرون است. (1)


1- - ر.ک: بیهقی، احمد، الاعتقاد علی مذهب السلف اهل السنه و الجماعه: ص 104؛ نسفی، ابو حفص، شرح العقائد النسفیه: ص 148 طوسی، نصیر الدین، تجرید الاعتقاد مع کشف المراد: ص 416؛ حلی ، حسن، کشف المراد: ص 416. علامه حلی می گوید: « اتفقتِ العلماءُ علی ثبوت الشفاعۀ لِلنبّی؛ دانشمندان بر ثبوت شفاعت برای پیامبر ] در روز قیامت[ اتفاق نظر دارد.»

ص:14

بنابراین، موضع نزاع در استغاثه، توسل، تبرک، شفاعت، تقبیل و... در زمان وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اولیاء خداست و باید ادله ی جواز یا منع در حول محور این موضوع مطرح شوند.

پیش از آن که به نکته ی دوم بپردازیم لازم است در همین جا به این پرسش اشاره کنیم، اگر کسی بگوید چه نیازی به توسل و شفاعت به انبیا و اولیاست؟! چون خداوند به ما، از رگ گردن نزدیک تر است، صدای ما را می شنود، استغاثه های ما را اجابت می کند هیچ کس مهربان تر از او نیست و... پس اگر خواسته و حاجتی داریم به طور مستقیم با خود خداوند در میان می گذاریم و پاسخ آن را از خدای مهربان که صدای ما را می شنود و از هر کس به ما نزدیک تر است. دریافت می کنیم! در پاسخ می گوییم: خودِ حقتعالی در این آیات، توسل و شفاعت را مطرح ساخته و به ما آموخته به انبیا و اولیاء روی آوریم. و به آنان توسل جوییم و آنان را شفیع قرار دهیم پس جایی برای تردید نیست.

ص:15

نکتۀ دوم

نکته دوّم: وهابیان از سر نادانی یا عناد به آیاتی که مشرکان را مورد خطاب قرار می دهد و پندارهای آنان را فرو می ریزد، استناد جسته. برای اثبات شرک در مسأله توسل، استغاثه و شفاعت پس از وفات اولیاء، به کار می گیرند.

ارزیابی و شرح: به طور قطع در صورتی می توان به این آیات متشبث شد و مؤمنان را در ردیف مشرکان قرار داد که وجه مشترکی بین مؤمنان متوسِّل و استغاثه جو، با مشرکان گرفتارِ توهّم و پندار، وجود داشته باشد؛ از همین جا این پرسش بسیار مهم رخ می نماید که چه تحولی پس از وفات انبیا و اولیا پدید آمده که موجب شده این امور که در زمان حیات نبی یا ولیّ، عین توحید و تقرّب آفرین بوده، اکنون عین شرک و مایه ی سقوط انسان گردد. این تحول تنها در دو امر امکان پذیر است، یا باید مؤمنان پس از وفات پیامبر و اولیا دیدگاهشان عوض شده باشد که از آن به تغییر در دیدگاه «داعی، خواننده» (یعنی: آن که به پیامبر اکرم توسل می جوید و ایشان را شفیع قرار می دهد) یاد می کنیم و یا باید در گوهر «مدعوّ، خوانده شده» ( یعنی: پیامبر اکرم ص) تغییری صورت گرفته باشد و إلاّ هیچ وجه مشترک دیگری بین مشرکان و مؤمنان در این امر به چشم نمی خورد. اما

ص:16

تغییر در دیدگاه داعی نیست، چون هرگاه آن چه را که در اذهان مؤمنان درباره ی رسول اکرم پس از وفات ایشان، می گذرد با آن چه که در اذهان صحابه در حال حیات حضرت بوده است، مقایسه کنیم هر دو را عین هم می بینیم، هر دو می گویند: «رسول خدا - و به تبع ایشان همه معصومان و اولیا - واسطه ای بیش نیستند، آنان مالک هیچ چیزی در این نظام نبوده و هیچ کار مستقلی نه در حیات و نه پس از حیات، از آنان ساخته نیست» پس باید تغییری در «مدعوّ» صورت پذیرفته باشد. آری وهابیان بر این باورند مردگان، پس از وفات، همانند سنگ و چوب می شوند که هیچ ادراکی ندارند، چیزی را نمی شنوند و سود و زیانی ندارند و اگر هم ادراکی دارند برای ما قابل فهم نیست. از این رو، آنان با بت های جامدِ بی روح یکسانند و عمل مؤمنان نیز در توسل و شفاعت و استغاثه به آنان پس از وفات، همانند عمل مشرکان درباره ی بت ها خواهد شد. از همین جاست که اساسی ترین دلیل آنان بر این منع، تشبّث به آیاتی است که مشرکان را خطاب قرار می دهد، مانند این آیات که می فرماید:

{... وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ * إِن تَدْعُوهُمْ لایَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا

ص:17

لَکُمْ وَیَوْمَ القِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ ...} (فاطر / 13 - 14) «و آنان که به جای خداوند، می خوانید به اندازة پوستی از هستة خرما را هم [در این هستی] مالک نیستند * اگر آنان را بخوانید صدای شما را نمی شنوند و اگر بشنوند، به شما جواب نمی گویند [قدرت جواب گفتن یا حقِ جواب گفتن ندارند] و در قیامت به این شریکان کفر خواهید ورزید»

در شرح کتاب التوحید (محمد بن عبد الوهاب سر کردة وهابیان) درباره ی این آیه می گوید:

«فبیّن الله تعالی إن دعاء من لا یَسمَع ولا یستجیب شرک یَکفُر به المَدعُوّ یوم القیامة... فکل میّت أو غائب، لا یسمع ولا یستجیب ولا ینفَع ولا یضُر (1)؛ خداوند در این آیه چنین بیان کرد که خواندن کسی که نمی شنود و اجابت نمی کند، شرک است و خوانندة آن در روز قیامت به او کفر می ورزد. و هر مرده ای یا غائبی نمی شنود و اجابت نمی کند و سود و زیانی ندارد [پس خواندنِ مرده شرک است].»

شیخ ابن باز (مفتی سابق حجاز) نیز، می نویسد:


1- - ال شیخ، عبد الرحمن ، فتح المجید فی شرح کتاب التوحید: ص 430

ص:18

«واما دعاء الانبیاء والاولیاء والاستغاثة بهم والنَّذر لهم ونحو ذلک فهو الشرک الاکبر وهو الّذی کان یفعله کفار قریش مع اصنامهم واوثانهم... ولم یعتقدوا إنّها هی التی تقضی حاجاتهم وتشفی مرضاهم وتنصرهم علی عدوِّهم کما بیَّن سبحانه ذلک عنهم فی قوله سبحانه: {وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هُؤلاءِ شُفَعاوُنا عِندَ اللهِ} (یونس / 18) فردّ علیهم سبحانه بقوله: {قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الاَرْضِ سُبْحانَهُ وَتَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ} (1) اما خواندن انبیا و اولیا و استغاثة به ایشان و نذر برای آنان و مانند آن، بزرگ ترین شرک است چون این ها شبیه همان کاری است که کفار قریش بابت هایشان می کردند... و حال آن که بت پرستان اعتقاد نداشتند بت ها، حاجاتشان را برآورده می کنند، بیمارشان را شفا می دهند و آنان را بر علیه دشمنانشان یاری می رسانند؛ همان گونه که خداوند سبحان از قول آنان در این آیه خبر داد: «و آنان [مشرکان] غیر خدا را می پرستند که نه زیانی به آنان می زنند و نه سودی می رسانند و می گویند این بت ها شافعان ما نزد خدایند» سپس خداوند پندار آنان را مردود شمرد و


1- - بن باز، عبد العزیز، رسالۀ الی الشیخ واعظ زاده: ص 14

ص:19

فرمود: "آیا خداوند را به آن چه که در زمین و آسمان نمی شناسد [بر این که شریک دارد] خبر می دهید؟!" خداوند پاک و والاست از آن چه که شریک او قرار می دهند.»

پس ادله ی قرآنی اینان در حرمت توسل، استغاثه و شفاعت پس از وفات متوسل به و المستغاث إلیه و المشفوع له، استناد به آیاتی است که عقاید مشرکان را بیان می کند. اکنون باید دید نخستین بار چه کسی به این آیات تشبث جسته و آیا معنای این آیات همین گونه است که اینان می گویند؟

نکتۀ سوم

نکته سوم: استناد به آیات درباره ی مشرکان برای تطبیق بر مؤمنان، از قرن هشتم توسط ابن تیمیه پدید آمده است. وی این سنت بی دلیل را در این امت پی نهاد.

ارزیابی و شرح: این نکته قابل پذیرش است استناد به این آیات که مشرکان را خطاب قرار داده برای اثبات حرمت توسل و شفاعت تا پیش از ابن تیمیه (قرن هشتم) مطرح نبوده است؛ وی نخستین بار عمل مؤمنان را با مشرکان مقایسه کرده و هر دو را یکسان پنداشته است (1). پس از وی آنان که خط مشی ابن تیمیه را پیموده اند این دلیل را تکرار کرده اند. مَناوی به نقل از سُبکی (از علمای بزرگ شافعی) می نویسد:


1- - ر.ک: ابن تیمیه، احمد ، مجموعه الفتاوی: ج 1، ص 157 و نیز، رسالته الی أتباع عدی بن مسافر: ص 31

ص:20

«ویَحسُن التّوسلُ والاستغاثة والتَّشفُّع بالنبیّ إلی ربّه ولم یُنکر ذلک أحد من السلف ولا من الخلف حتی جاء ابن تیمیه فأنکَر ذلک وعدل عن الصراط المستقیم وابتدع مالم یفعله عالم قبلَه (1)؛ توسل و استغاثه و شفیع قرار دادن پیامبر نزد پروردگار، امری نیکو و قابل قبول تلقی می شد و کسی از سلف و خلف آن را انکار نمی کرد تا آن که ابن تیمیه آمد و این امر را انکار کرد و از راه راست بیرون شد و آن چه که هیچ دانشمندی پیش از وی مرتکب نشده بود، ابداع کرد.»

نکتۀ چهارم

نکته چهارم: فرض کنیم مردگان پس از وفات (آن گونه که وهابیان می پندارند) همانند بت های جامدِ بی جان شوند اما تفاوت اساسی در دیدگاه های مؤمنان با مشرکان، هرگز به ما اجازه نخواهد داد آیات دربارة مشرکان را به مؤمنان سرایت دهیم.

ارزیابی و شرح: اگر بناست عقاید مؤمنان را با استناد به این آیات که درباره ی باورهای مشرکان و پندارهای باطل آن هاست، مورد نقد قرار دهیم باید دقیقاً مختصات فکری مشرکان را تحلیل کنیم (هر چند مشرکان از یک دستگاه فکری منطقی برخوردار


1- - ر.ک: مناوی، فیض الغدیر: ج 1، ص 170، رقم 1508

ص:21

نیستند چون ماهیت شرک بدون دلیل و برهان است) تا مشخص گردد تا چه اندازه امکان دارد عمل مشرکان را با مسلمانان در این امور تطبیق داد. در این مقایسه خواهیم دید آیاتی که درباره ی عقاید مشرکان سخن می گوید یا مشرکان را مورد خطاب قرار می دهد، هرگز در هیچ بُعد قابل تطبیق با اعمال مؤمنان یا باورهای آنان نیست. از جمله:

اولاً: خدایی که مشرک به زعم خود می پرستید یا می خواست با پرستش بت ها به او تقرّب جوید، اساساً وجود حقیقی و خارجی ندارد چون خدای مشرک خدایی است که معاد ندارد، برای بشر رسول از جنس خودشان نمی فرستد، بشر را مکلّف به تکالیف نمی کند، او را هدایت نمی نماید؛ از این رو، مشرکان به معاد واقعی اعتقاد نداشتند به انبیا کفر می ورزیدند، انزال کتب را انکار می کردند؛ مقیّد به هیچ تکلیفی از ناحیه خدا برای خود نبودند و... خداوند از پندارهای باطل آن در آیاتی متعدد پرده برداشته است از جمله فرمود:

{... فَقالوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنا فَکَفَرُوا وَتَوَلَّوا...} (تغابن / 6) «پس آنان [کافران از سر انکار] گفتند: آیا بشر ما را هدایت می کند؟! پس کفر ورزیدند و روی گرداندند»

ص:22

و نیز فرمود:

{وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ} (مؤمنون / 34) «و اگر از بشری مانند خودتان اطاعت کنید، بی تردید زیان کار خواهید بود.»

و در این آیه ی شریفه فرمود:

{وقالَ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ} ( سبأ / 7)

« آنان که کفر ورزیده اند، از روی استهزا به هم کیشان خود گفتند: آیا مردی را به شما نشان دهیم که شما را خبر می دهد که چون مُردید و بدن هایتان کاملاً متلاشی و پراکنده گشت، قطعاً در آفرینشی جدید قرار می گیرید و حیاتی دوباره می یابید؟! »

از این رو، خدای مشرک در ردیف سایر اله هاست قرآن می فرماید:

{وَعَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ و قالَ الکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذّابٌ* أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَی ءٌ عُجابٌ} (ص / 4 - 5) «و از آن که بیم دهنده ای از [ جنس ] خودشان برای آنان آمد، در شگفت درآمدند و

ص:23

کافران گفتند این جادوگر دروغگوست * آیا همه معبودان را یک معبود قرار داده؟! این چیزی بسیار شگفت آور است.»

بنابراین،چنین خدایی که مشرکان باور داشتند، خدای موهومی است که وجود خارجی ندارد تنها یک وجود مصنوعِ پنداری در ذهن مشرکان است. به همین رو می توان گفت: قول آنان درباره ی پرستش بت ها که می گفتند: {ما نَعْبُدُهُمْ إلاّ لِیُقَرِّبُونا إلی اللهِ زُلْفی'...} (زمر/3) «ما بت ها را نمی پرستیم جز آن که ما را به خدا نزدیک کنند.» چیزی جز یک بهانه نبود آنان به الله واقعی ایمان نداشتند تا به او تقرّب جویند. شاید از همین روست که خداوند آنان را دروغگو و کافر می داند و در ادامه همین آیه می فرماید: {... إنَّ اللهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفّارٌ} «همانا خداوند هر کسی که کافِر دروغگوست، هدایت نمی کند» چون مشرک به خدای موهوم تقرب می جوید نه به خدای حقیقی که واحد و أحَد است، مدَبّر، مالک و مَلِک هستی است، مُبدء و مُعید است، معاد دارد، به حساب انسان رسیدگی می کند هیچ چیز از او پنهان نیست، برای انسان ها رسولانی از جنس خودشان می فرستد تا تکالیف وی را به او بیاموزند و او را هدایت کنند و... پس کار موحِّد در تبرک، توسل، زیارت و... برای تقرب به خدای واقعیِ

ص:24

حقیقی است و با اذن اوست، همان خدایی که انبیا معرفی کرده اند. اما کار مشرک برای تقرب به خدای موهوم در ذهن اوست.

ثانیاً: مشرکان که به ارباب گوناگون باور داشتند، تمثال یا تندیس آن ها را بنا به تصویر موهومی که از آن ها در ذهنشان بود، می ساختند و یا از سنگ و چوب می تراشیدند. این ارباب متفرق، تدبیر هستی را بنا به موقعیت و شأن خود بر عهده داشتند و هر کدام بخشی از نیازهای آدمی را بنا به پندار مشرکان برآورده می کردند مانند نیاز به باران، باد، غذا و.... گاهی نیز آنان قهر و عقاب داشته اند مانند خشکسالی، قحطی، جنگ و خونریزی و.... و مشرک ناگزیر باید برای در امان ماندن از غضب آن ها چاره می اندیشید. مشرک تنها به این پندار که حقتعالی بازنشسته است و این رب های متنوع نیازهای مادی او را بر آورده می کند، بنا به شعور فطری خود که شکر مُنعم را واجب می دید بت ها را تقدس می بخشید و سپس عبادت می کرد این عبادت، اطاعت آور نبود و عین اطاعت هم نبود بلکه تنها خضوع و کرنش (که به أشکال گوناگون بروز داشته است) در برابر بت ها بود.

ص:25

ثالثاً: موحِّد، عزّت را تنها از خدا می داند و از او می طلبد چون قرآن فرمود: {فَلِلِّهِ العِزّةُ جمیعاً....} (فاطر/10) «پس همة عزت از آنِ خداست» اما مشرک الهه های دیگر را بر می گزیند تا به زعم خود به او عزّت بخشد: {واتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً} (مریم / 81) «و غیر خدا را معبود گرفتند تا برای آنان مایه عزّت شود» موحد نصرت را تنها از خدا می داند{.... وَما النََّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللهِ العَزیزِ الحَکیمِ} (آل عمران / 126) «و کمک و یاری جز از جانب خدای توانمندِ شکست ناپذیر و حکیم نیست» اما مشرک الهه های دیگر بر می گزیند تا او را بزعم خود یاری کنند {واتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ} (یس / 74) «آنان غیر خدا را معبود خود گرفتند شاید که یاری شوند». و یا به طور نمونه، مشرکان زمان حضرت هود به وی می گفتند: «بت های ما به تو گزندی رسانده و خِرد را از تو گرفته است» و تفاوت های اساسی دیگر که بین پندار مشرکان با باورهای موحدان هست. از این روست، که چون به مشرکان در روز معاد که حقایق برای آنان منکشف شده و توجیه های سست و تقلیدهای بی مبنای آنان رنگ می بازد (و به تعبیر قرآن) به آنان گفته می شود معبودهایتان چه شدند:

ص:26

{وَقِیلَ لَهُمْ أیْنَ ما کُنتُمْ تَعْبُدُونَ * مِن دُونِ اللهِ هَلْ یَنصُرُونَکُمْ أو یَنتَصِرُونَ} (شعراء / 92 - 93) «و به آنان گفته می شود کجایند آن چه را پرستش می کردید * به جای خداوند آیا شما را یاری می کنند یا از خود می توانند دفع عذاب کنند»

چنین می گویند:

{تاللهِ إِن کُنّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ * إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ العالَمِینَ} (شعراء/97-98) «به خدا سوگند که حقیقتاً در گمراهی آشکار بودیم * چرا که شما را با پروردگار جهانیان برابر می شمردیم.»

یعنی، شما بت ها را در عبادت، نصرت، خوف و... با رب العالمین مساوی قرار دادید. بنابراین، از یک سو اشتباه فاحشِ شیخ بن باز وهابی را که - در نکته ی دوم ملاحظه کردید و چنین - نوشته بود «بت پرستان بر این اعتقاد نبودند که بت ها، حاجتشان را برآورده می کنند و بیمارانشان را شفا می دهند و آنان را بر علیه دشمنانشان یاری می رسانند و... » بر ملا می شود؛ اشتباه وی از این جاست که با تشبّث به آیه: {وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ

ص:27

ما لایَضُرُّهُم وَلا یَنْفَعُهُم...} «آنان [مشرکان] غیر خدا را می پرستند که نه زیانی به آنان می زنند و نه سودی می رسانند» گمان برده، این آیه از آن چه در ذهن مشرکان بوده خبر می دهد و حال آن که آیه حاق واقع را می گوید بر این که در واقع کاری از بت ها ساخته نیست نه زیان می زنند و نه سود می رسانند ولی آن چه که در ذهن مشرکان بوده، همین اموری است که قرآن کریم در این آیات خبر داده بر این که آنان بت ها را با رب العالمین مساوی قرار می دادند، از بت ها یاری می جستند و عزت می طلبیدند و حضرت هود پیامبر را متهم می کردند که بت ها به وی زیان زده و خِرد را از او گرفته است و... از سوی دیگر، از این آیات استفاده می شود که هرگز نمی توان کار مشرک را با کار موحد مقایسه کرد یا مختصات فکری موحد را بر مختصات فکری مشرک تطبیق کرد و سپس بدون تأنی و تأمل، موحدی را به شرک متهم ساخت.

ص:28

نکتۀ پنجم

نکته پنجم: هر چند تا این جا آشکار شد هیچ نقطه ی مشترکی بین توحید و شرک وجود ندارد اما (چون وهابیان این امت را به شرک متهم می کنند) باز هم اگر در ماهیت رذیلت شرک و فضیلت توحید بیش تر درنگ کنیم اتهام به شرک ورزیِ مؤمنان را در امر توسل و شفاعت به کلی بی اساس خواهیم دید.

ارزیابی و شرح: این نکته به دلیل آن که اهمیت فوق العاده ا ی دارد باید مورد توجه بیش تری قرار گیرد که به اقتضای بحث در چند بند کوتاه بدین شرح خواهد بود:

اولاً: شرک از دیدگاه قرآن اکبر قبائح و غیر مغفور و ظلم عظیم است. خداوند سبحان می فرماید:

{... إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ} (لقمان / 13) «همانا شرک، ستمی بس بزرگ است»

و نیز فرمود:

{إِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ ما دُونَ ذ'لِکَ لِمَنْ یَشاءُ} (نساء / 48) «همانا خداوند این [گناه] را که برای او شریک قرار داده شود، نمی آمرزد و غیر آن را برای هر که بخواهد می آمرزد»

ص:29

بنابراین، هرگز نباید این ستم بزرگ و امر زشتی که بخشیده نمی شود را به کسی نسبت داد - به ویژه مسلمانی که اعتقاد به خدا و معاد و نبوت دارد - جز آن که ادله ی قویّ و متقن بر آن اقامه کنیم.

ثانیاً: شرک برهان بردار نیست و استثناپذیر هم نیست. قرآن می فرماید:

{وَمَن یَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ ....} (مؤمنون / 117) «و هر کس با خداوند معبود دیگری بخواند، وی را بر آن حجت و برهانی نیست».

در این آیه عبارت «لا برهان له به»، صفت برای «إلهاً آخر» است، پس کار مشرکان بی دلیل است هر کس إله دیگری غیر از الله برگزیند بر این کار خود، هیچ برهان ودلیلی نمی تواند اقامه کند جز آن که از ظن و خواسته ی نفس پیروی می کند همان گونه که قرآن می فرماید:

{...إِنْ یَتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ وما تَهْوّی الاَنْفُس...} (نجم / 23) «و آنان جز از ظن و گمان و آن چه که نفس هایشان می خواهد، پیروی کنند»

و یا آن که بهانه می آورند بر این که از پیشینیان خود پیروی می کنند:

ص:30

{قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا.....} (مائده / 104) «گفتند: آن چه را که پدرانمان را بر آن یافتیم، ما را بس است»

اما موحد بر کار خود دلیل دارد.

ثالثاً: اساساً حقیقتِ عبادت جز برای وجود یکتا که از هر عیب و نقص پیراسته و دارای أسمای حُسناست، صورت نمی بندد. بنابراین، عبادت تنها و تنها مختص خدا و شایستة اوست. خداوند برای هیچ کس چنین اذنی نداده که حتی برای لحظه ای معبود واقع شود، بنابراین از نظر مؤمنانِ موحد، سجده ی ملائکه بر آدم (1) یا سجده ی برادران یوسف بر وی (2) و سجدة عبد الله بن عباس بر حجر الاسود که با سند صحیح نقل شده است (3) عبادت غیر خدا نیست. طواف کعبه و سعی صفا و مروه، برای عبادت صفا و مروه نیست. مؤمنان موحد در زمان حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز، به این اصل اساسی آگاه بودند و از این رو، هرگاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را شفیع قرار می دادند یا به اجزای بدن و لباس ایشان تبرک می جستند و یا برای درخواست حاجت از خدا، به ایشان توسل می یافتند و... هرگز توهّم نمی کردند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را عبادت


1- - بقره، 34
2- - یوسف ، 100
3- - ر.ک: حاکم نیشابوری، ابوعبد الله، المستدرک: ج 1، ص 455

ص:31

می کنند؛ به همین گونه هم اکنون نیز پس از وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آلهدر ذهن هر موحدِ مؤمنی این هست که عبادت تنها مختص خداست و این امور از دایره ی عبادت غیر خدا بیرون است. اما مشرکان شفیعان خود را معبود می پنداشتند و آنان را عبادت می کردند. خداوند می فرماید: {... ما نَعْبُدُهُمْ إلاّ لِیُقَرِّبُونا إلی اللهِ زُلْفی'....} (زمر / 3) «ما آن ها را نمی پرستیم جز برای آن که به خدا نزدیک تر شویم» و این تفاوتی اساسی بین باور موحدان و پندار مشرکان است؛ بنابراین چگونه ممکن است این قیاس و تشبیه صورت پذیرد؟! تشبیه مسلمین با مشرکان و مقایسه آنان با یکدیگر در حالی که هیچ نقطه اشتراکی بین آن ها نیست.

نکتۀ ششم

نکته ششم: هرگز آیاتی که سخن از تأثیر اسباب و مسببات در نظام آفرینش دارد و یا فعلی از بنده را کنار فعل خداوند مطرح می کند، به معنای استقلال اسباب یا استقلال فعل بندگان در نظام هستی نیست.

ارزیابی و شرح: به محض آن که فعلی از بنده با فعل خداوند در کنار یکدیگر به طور مشترک بیان شود، نباید آن را شرک دانست و با توحید ناب متضاد شمرد. چون خداوند در قرآن از این نوع موارد را آورده و آن ها را تایید کرده است. مانند این آیه ی

ص:32

کریمه که می فرماید: {.... وما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ...} (توبه/74) «و آنان خشم و خرده ای [بر خدا و پیامبرش] نگرفتند جز آن که خدا با فضل خود آنان را بی نیاز کرد و پیامبرش نیز بی نیازشان ساخت.» در این آیه، رسول خدا صلی الله علیه و آله را مُغنی (بی نیاز کننده) می داند و در آیۀ شریفۀ {... هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وبالْمُوْمِنِینَ} (انفال / 62) «اوست کسی که تو را به نصرت [غیبی] خود و به وسیلة مؤمنان تقویت می کند» مؤمنان را در کنار نصرت حقتعالی، مؤید رسول خدا صلی الله علیه و آله می شمرد. یا در این آیه می فرماید: {فالمدَبِّراتِ أمْراً} (نازعات / 5) در این جا ملائکه را مدبّرات یعنی تدبیرات کنندگان می نامد، از نگاه موحد، این امور شرک نامیده نمی شود چون این امور در طول فعل خداست نه در عرض آن؛ یعنی: از نظر موحد همه چیز در این نظام در همه جا و هر لحظه، با اذن خدا تحقق می یابد و تأثیر می گذارد، هیچ چیز در این نظام از خود هیچ استقلالی ندارد. چون استقلال برای شریک است و خداوند هیچ شریکی در اصلِ خلقت و در ادامه و اداره ی این نظام نداشته و ندارد. پس هر چه هست تحت تدبیر حقتعالی و با اجازه ی او وجود دارد و با اجازۀ او واسطه می شود و اثر می گذارد.

ص:33

نکتۀ هفتم

نکته هفتم: اگر بخواهیم در یک کلام نگاه موحد را از مشرک نسبت به دخالت اسباب و وسایل در امور هستی نشان دهیم، کلام حضرت ابراهیم که پرچمدار توحید و الگوی موحدان است، هدایتگر ماست.

ارزیابی و شرح: جان کلام در تفاوت اساسی دیدگاه موحد با مشرک در این کلام از حضرت ابراهیم است که به آزر خطاب می کند و می فرماید:

{... لَاَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللهِ مِنْ شَی ءٍ ....} (ممتحنه/4) «همانا برای تو از خدا طلب مغفرت خواهم کرد و من مالک هیچ چیزی برای تو از ناحیة خدا نیستم»

در این جا ابراهیم می فرماید: من برای تو استغفار می کنم یعنی: برای تو واسطه می شوم اما بر این نکته تأکید می کند که: «ما أملک من الله مِن شی ء، من هیچ چیز را از خدا مالک نیستم» (1) همه چیز از اوست و باذن اوست (اگر خدا بخواهد استغفار من را می پذیرد وإلاّ هیچ راهی نیست). دقیقاً این نقطه ی فارق بین


1- - شبیه به این دیدگاه از سایر انبیا و موحدان ناب در آیات قرآن به چشم می خورد، مانند این سخن از حضرت یعقوب علیه السلام که چون به فرزندان خود فرمود : {وَ قالَ یا بُنَیَّ لاتَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ اَبْوابٍ مُتَفَرِّقَة .....} در پی آن از ژرفای دیدگاه توحیدی خود پرده برداشت و فرمود: {وَ ما اُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللهِ مِن شَیءٍ اِنِ الْحُکْمُ اِلالله ....} (یوسف / 67) ؛ « و من بی نیاز کنندۀ شما از ]خواست[ خداوند نیستیم. فرمان ]نافذ[ جز برای خداوند نیست.»

ص:34

دیدگاه موحد با مشرک است. مشرک چنین می پنداشت که بت های او به طور مستقل در امور هستی دخالت دارند و خداوندِ خالق، این امور را به آنها تفویض کرده است. اما موحد، همه اجزای هستی را در همه ی ابعاد آن تحت تدبیر حقتعالی می شناسد، چون خداوند «ربّ العالمین» است و «مالک و مَلِک» همه چیز اوست قرآن می فرماید:

{لَهُ مَا فِی السَّمواتِ وَمَا فِی الاَرْضِ...} (حج / 64) «آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است از آنِ اوست»

و باز این آیه که دربارۀ حاکمیت مطلق حقتعالی بر هستی که می فرماید:

{للهِ مُلْکُ السَّموَاتِ وَالاَرْضِ...} (شوری / 49) «حاکمیت و فرمانروایی آسمان و زمین از آن خداست» و هر گونه که بخواهد در آن ها تصرف می کند بدون آن که هیچ مانعی بر سر راه او باشد.

نکتۀ هشتم

نکته هشتم: ادله ی فراوانی در مصادر سنی (فارغ از مصادر شیعی) به چشم می خورد که از حیات انبیا و اولیا در عالم برزخ خبر می دهد.

ارزیابی و شرح: گفتیم پس از وفات حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله، تحولی در جوهره ی، توسل، استغاثه، شفاعت صورت نمی گیرد تا آن را تبدیل به شرک کند؛چون مؤمنان در زمان حیات رسول

ص:35

مکرم اسلام صلی الله علیه و آله این امور را با اعتقاد به این که پیامبر اکرم به طور مستقل (بدون اذن خدا) آن ها را انجام نمی دهند، در خواست می کردند (و منشاء تبرک نیز، حبِّ به خدا و رسول او و طلب شفا از آثار وجودی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است)، دقیقاً پس از وفات حضرت نیز، همین اعتقاد در بین مؤمنان هست (و گفتیم: این نقطه ی فارق بین دیدگاه مشرکان با مؤمنان می باشد). پس اتهام شرک بی مبناست. اکنون می گوییم بنابه ادله ی فراوان در مصادر سنی پیامبر اکرم پس از وفات، حیات دارند، صدای ما را می شنوند، از جمله سیوطی می گوید:

«احادیث حیاة الانبیاء فی قبورهم متواترة؛ احادیثی که حکایت از حیات انبیا در قبرهایشان می کند، متواتر است.» (1)

وی در کتاب «إنباء الاذکیاء بحیاة الانبیاء» نیز می نویسد:

«حیاة النبی صلی الله علیه وسلم فی قبره وسائر الأنبیاء معلومة عندنا علماً قطعیاً لما قام عندنا من الادلّة فی ذلک وتواترت به الاخبار الدالّة علی ذلک وقد ألّف الإمام البیهقی جزءاً فی حیاة الانبیاء : فی قبورهم؛ نزد ما بنا به ادله ا ی که می شناسیم حیات نبی اکرم صلی الله علیه [وآله] وسلم و سایر انبیا در قبرشان، به علم قطعی، معلوم


1- - سیوطی ، جلال الدین، مرقات الصعود: ص 15.

ص:36

است. اخبار متواتر نیز، بر این امر دلالت دارد. امام بیهقی نیز؛ رساله ای دربارة حیات انبیا در قبرشان نگاشته است.» (1)

ابن قیم جوزی نیز در کتاب «الروح» می گوید:

«صحَّ عن النبی أنّ الارض لا تأکل أجساد الانبیاء... وقد أخبر بأنّه ما من مسلم یسلِّم علیه إلاّ ردّ علیه روحه حتی یَرُدّ علیه السلام إلی غیر ذلک ممّا یحصل من جملته القطع بأنّ موت الانبیاء إنّما هو راجع إلی أنّ غیّبوا عنا بحیث لا ندرکهم وإن کانوا احیاء موجودین کالملائکه فإنّهم احیاء موجودون ولا نراهم؛ (2) از پیامبر خدا با سند صحیح نقل شده که زمین، جسد انبیا را نابود نمی کند.... و باز حضرت خبر داده که هیچ مسلمانی نیست که بر او سلام کند جز آن که روح حضرت به [بدن احتمالاً برزخی] ایشان بر می گردد تا سلام مسلمان را جواب دهد و اخباری دیگر که از مجموع آن ها قطع حاصل می شود که مرگ انبیا به معنای [عدم ادراک آن ها نیست، بلکه به معنای] غیبت آنان از ماست به گونه ای که آنان را [با حواس] درک نمی کنیم هر چند آنان زنده و موجودند مانند فرشتگان که زنده و موجودند اما آنان را نمی بینیم.»


1- - به نقل از کتانی، محمد، نظم المتناثر من الحدیث المتواتر: ص 25.
2- - ابن قیم جوزیه، الروح: ص 5

ص:37

سپس ابن قیّم ده ها روایت از صحاح، مسانید و سنن درباره حیات برزخی و علاقه مردگان با زندگان را نقل می کند و آن گاه در بخشی از کتاب خود می نویسد:

«أن یقول المسلِّم علی أهل القبور السلام علیکم دار قوم مؤمنین هذا خطاب لمن یسمع و یعقل ولولا ذلک لکان هذا الخطاب بمنزلة خطاب المعدوم والجماد والسلف مجمعون علی هذا وقد تواترت الآثار عنهم بأن المیت یعرف زیارة الحی ویستبشر به؛ این که سلام کننده بر اهل قبور می گوید: "سلام بر شما که در خانة قوم مؤمنان آرمیده اید" خطابش متوجه کسانی است که می شنوند و شعور دارند و گر نه سخن وی به منزلة خطاب، به امر معدوم و جمادات خواهد بود که لغو و بیهوده است. سلف نیز بر این مطلب اتفاق نظر دارند، روایات متواتر نیز حکایت از این دارد که مرده، زیارت زندگان را می شنود و از آن [با سلام و خیرات] مژده می طلبد.»

ابن قیم روایاتی فراوان دیگر را در ضمن فصول: «الموتی یسألون عن الاحیاء ویعرفون اقوالهم واعمالهم»، «إخبار الاموات بما حدث فی أهلهم بعدهم و بما یحدث»، «انفاذ ابو بکر وصیة ثابت بن قیس التی أوصی بها فی المنام بعد الممات» و...نقل کرده است (1) . سپس ابن قیم به تفسیر آیه ی {.... وما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی القُبُورِ}


1- - همان: ص 18 – 22.

ص:38

(فاطر / 22) «و تو آن کسانی را که در قبرهایند، نمی توانی شنواند [چیزی به گوششان برسانی ] .» می پردازد و می گوید:

«فسیاق الآیة یدل علی... إنّ من فی القبور لا تقدر علی إسماعهم إسماعاً ینتفعون به و لم یَرِد سُبحانه إنّ أصحاب القبور لا یسمعون شیئاً البتة (1)... ؛ سیاق آیه بر این دلالت دارد که به پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید آنان که در گورهایند، تو توانای بر شنواندن آنان نیستی، شنواندنی که از آن بهره بَرند، اما خداوند نخواسته بگوید اهل قبور هیچ چیزی نمی شنوند [آنان مانند جمادات بی شعورند].»

قرآن پیش از این آیه، می فرماید: {وَ مَا یَسْتَوِی الاَحْیَاء وَلاَ الاَمْوَاتُ إِنَّ اللهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی القُبُورِ} (فاطر / 22) در آیات پیش از این آیه نیز، می فرماید: {وَ مَا یَسْتَوِی الاَعْمَی' وَالبَصِیرُ * وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ* وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الحَرُورُ} سپس می فرماید: {وَ مَا یَسْتَوِی الاَحْیَاء وَلاَ الاَمْوَاتُ...} بنابراین، بنا به گفته ی برخی از محققان «این آیه که می گوید: تو کسانی را که در قبرهایشان هستند نمی توانی چیزی به گوششان برسانی» در مقام بیانِ تمثیل دیگری برای مؤمنان است که رساتر از تمثیل اوّلی است؛ به همین دلیل فعل «ما یَستوی» را در این آیات تکرار کرده آن گاه خداوند فرموده:{إِنَّ اللهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشَاءُ} همانا خداوند


1- - ابن قیم جوزیه، الروح: ص 59 – 60.

ص:39

هدایتش را به گوش هر که بخواهد می رساند و وی را توفیق می دهد تا آیات را بفهمد و از موعظه های قرآن پند گیرد آن گاه در ادامۀ آن فرموده است: {وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی القُبُورِ} در این آیه، کافرانی که بر کفرشان اصرار دارند به اموات تشبیه کرد و از یأس از هدایت آنان پرده برداشت. این معنا از صحابه و تابعین مانند ابن عباس و قتاده (1) نقل شده و قول مفسران قدیم و جدید مانند طبری (2)، قرطبی (3)، ابن کثیر (4)، بیضاوی (5) و آلوسی (6) و دیگران نیز گفته اند. به طور نمونه ابن کثیر دربارة معنای آیه می نویسد:

«خداوند به پیامبرش می فرماید: همان گونه که کفار پس از مرگ و روانه شدن در قبر از هدایت و دعوت به حق، سودی نخواهند بُرد، همین طور مشرکانی که شقاوت آنان حتمی است، تو راهی برای نجات آن ها نداری و نمی توانی آنان را هدایت کنی.» (7)

حاصل آن که این آیه نمی خواهد بفرماید مردگان چیزی نمی شنوند بلکه تمثیل مشرکان به مردگان است که سودی از


1- - ر.ک: ابن جریر، محمد ، جامع البیان: ج 12، ص 129.
2- - همان.
3- - قرطبی، احمد، جامع لأحکام: ج 14، ص 340.
4- - ابن کثیر، اسماعیل ، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 552.
5- - بیضاوی ، عبد الله، انوار التنزیل: ج 2، ص 271.
6- - آلوسی، محمود، روح المعانی: ج 12،ص 276.
7- - ابن کثیر ، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم: ج 3، ص 552.

ص:40

هدایت نمی برند. اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عالم برزخ صدای زائر و متوسل و مستشفع را می شنوند وبإذن الله می توانند همانند حیاتشان منشاء آثار شوند، برای کسی استغفار کنند، توسل و شفاعت او را اجابت نمایند. منشاء تبرک به آثار حضرت و قبر و دیوار بقعه و... نیز محبت است که در زمان حیات ایشان رایج بوده است.

نکتۀ نهم

نکته نهم: ادله ی جواز استغاثه، توسل، شفاعت، تقبیل و تبرک به آثار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از وفات در مصادر اهل سنت فراوانند.

ارزیابی و شرح: بنا به ادلة یاد شده نه تنها این امور شرک نیست بلکه می توان ادله ی گوناگون بر جواز بلکه استحباب آن ها از مصادر اهل تسنن اقامه کرد از جمله:

الف- عدم شمولیت ادله ی عمل مشرکان بر عمل مسلمین.

ب- اطلاق ادله ی لفظی بر جواز و عدم دلیل بر مقید کردن آن ها به زمان حیات.

ج- سیره ی صحابه و تابعین در توسل به قبر پیامبر خدا و تقبیل و تبرک به منبر حضرت پس از وفات.

د- سیره عملی علماء در استغاثه به غیر خدا.

ص:41

ه- فتوای دانشمندان بزرگ بر جواز تبرک به آثار پیامبر اکرم و صالحان، استغاثه به غیر خدا و دعا در نزد قبور.

و- عدم تمامیت دلیل سدّ ذریعه ی شرک به دلیل وجود ادله ی لفظی و غیر لفظی مذکور.

بنابراین، این امور شرک نیز نیست تا با عمل مشرکان مقایسه گردد و نامشروع نیست تا بدعت باشد چون در بین صحابه و دانشمندان این امر رایج بوده است. به طور نمونه، سیره صحابه و تابعین در این باره چنین است:

عبد الله بن عمر از صحابه، منبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را پس از وفات، استلام می کرده و کسی از صحابه نیز وی را نهی نکرده است. بلکه برخی از روایات دلالت دارد که غیر از عبد الله بن عمر افرادی دیگر از صحابه نیز به این کار اقدام می کردند: ابن ابی شیبه با سند خود از یزید بن عبد الملک بن قسیط می نویسد:

«برخی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آلهرا دیدم که چون مسجد خلوت می شد منبر پیامبر را دست می مالیدند و دعا می کردند» (1)


1- - ابن ابی شبیه، المصنف: ج 3، ص 435، ح 15876

ص:42

سالم بن عبد الله بن عمر نیز به پدرش در این امور اقتدا می کرده است (1) . وهابیان می گویند کار عبد الله بن عمر اجتهادی از ناحیه وی بوده و پدرش و سایر صحابه با او موافق نبوده اند (2) .

پس اگر این امور اجتهادی است جایی برای اتهام به دیگران نمی باشد و این ادعا که پدر عبد الله و سایر صحابه با کار عبد الله موافق نبوده اند، بدون دلیل است. از همین رو، ابن حجر عسقلانی کار عبد الله را حجت در تبرک به آثار صالحین می داند (3). دارمی نیز در سنن خود با سند صحیح عن ابی الجوزاء اوس بن عبد الله چنین نقل می کند:

«قحط اهل المدینة قحطاً شدیداً فَشَکوا إلی عائشۀ فقالت: اُنظروا قبر النبی فاجعلوا منه کُوَیً إلی السَّماءِ حتی لا یکونَ بینه وبین السَّماء سقف قال: فَفَعلوا، فَمُطِرنا مطراً حتی نَبَت العشَب و سَمَنَتِ الاِبل حتی تَفَتَّقَتْ مِنَ الشُّحم فَسُمِّیَ عامُ الفَتق؛ (4) اهل مدینه به


1- - ر.ک: ابن حجر، احمد ، فتح الباری: ج 1، ص 567، رقم 487.
2- - ر.ک: رسالتان بین الشیخ واعظ زاده و الشیخ بن باز: ص 16.
3- - ابن حجر، احمد، فتح الباری: ج 1، ص 569.
4- - دارمی، عبد الله، سنن الدارمی: ج 1، باب « ما اکرم لله نبیه بعد موته»، ص 43. درباره ی سند این حدیث ، ر.ک: سقاف، حسن، تعلیق علی الرسالتین (رساله بین الشیخ واعظ زاده و الشیخ ابن باز): ص 29.

ص:43

قحطی شدیدی دچار شدند پس شِکوه نزد عایشه بردند او گفت: به جانب قبر پیامبر رو آورید و شکافی بر سقفِ دیوار ایجاد کنید تا بین قبر حضرت و آسمان مانعی نباشد؛ آنان چنین کردند و بر اثر این کار، آن قدر باران بارید که سبزه زارها روییدند و شتران [چریدند] و فربه شدند؛ پس آن سال را، سال گشایش نامیدند.»

ابن ابی شیبه نیز با سند صحیح (1) از ابی صالح السمان از مالک الدار که خزینه دار عمر خلیفه دوم بوده چنین می آورد:

«اصابَ النّاس قحطٌ فی زَمَنِ عمر فجاء رجل إلی قبر النبی ّ فقال: یا رسول َ الله إستَسق لامّتک فَإنّهم هَلَکُوا...؛ (2) مردم در زمان خلافت عمر دچار قحطی شدند پس مردی به قبر پیامبر روآورد و گفت: ای رسول خدا برای امت خود باران طلب. که آنان در حالِ تباه شدن هستند.»

حاکم نیشابوری در مستدرک با سند صحیح براساس شرط الشیخین و نیز اقرار ذهبی به صحت آن از داود بن ابی صالح چنین نقل می کند:

«أقبلَ مروان یوماً فَوَجَد رجلاً واضعاً وجهه علی القبر فَأَخَذَ برقبته وقال أتدری ما تصنع قال نَعم فأقبَلَ علیه فإذا هُو ابو أیوب الانصاری رضی الله عنه فقال:


1- - ر.ک: ابن حجر، احمد ، فتح الباری: ج 2، ص 495.
2- - ابن ابی شبیه، المصنف: ج 6، ص 359، الرقم 319993.

ص:44

جئت ُ رسول الله صلی الله علیه و آله و لَم آتِ الحجَر سمعت رسولَ الله صلی الله علیه و آله یقول ُ: لا تَبُکوا علی الدّین إذا ولیَه أهلُه ولکن اُبکوا علیه إذا ولیه غیرُ أهله (1)؛ روزی مروان به قبر پیامبر روآورد و دید مردی صورت خود را بر قبر نهاده، مروان گردن او را گرفت و به او گفت: آیا می دانی چه می کنی؟ گفت: آری می دانم وی که ابو ایوب انصاری [صحابی رسول خدا] بود گفت: من نزد پیامبر آمده ام نه نزد این سنگی که بر قبر است. از رسول خدا شنیدم که فرمود: اگر متولی امرِ دین، اهلیت داشته باشد بر تباهی دین گریه نکنید، لکن آن گاه بر این امر گریه کنید که نااهل، متولی امر دین شود.»

اگر انسان جست وجو کند آثاری دیگر نیز از سیره صحابه به دست می آورد.

در آثار علمای اهل تسنن نیز از این امور فراوان به چشم می خورد مانند پرسش عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش که می پرسد:

«سألتُهُ عَنِ الرَّجلِ یَمَسُّ منبرَ النَّبِی صلّی الله علیه [وآله] وسلم و یتبرّک بِمسِّه و یُقَبِّلُه و یفعل ُ بِالقَبر مثل هذا أو نحو هذا یرید بذلک التقرّب إلی الله جلَّ وَعزّ،


1- - حاکم نیشا بوری، المستدرک: ج 4، باب « الفتن الملاحم» : ص 12.

ص:45

فقال: لا بأس بذلک (1)؛ از پدرم درباره ی مردی پرسیدم که منبر پیامبر صلی الله علیه و آلهرا دست می کشد و به آن تبرک می جوید و می بوسد و قبر پیامبر را نیز به همین صورت یا همانند آن [دست می کشد و می بوسد و] با این کار به خدا، تقرّب می جوید [آیا این کار رواست پدرم] گفت: مشکلی نیست»

از «ابن ابی الصیف الیمانی» نیز، همین فتوا و نیز جواز بوسیدن قبور صالحان نقل شده است (2).

بیهقی نیز در کتاب «شعب الإیمان» (3) و ابن عساکر با سند صحیح به اعتراف محمد ناصر الدین ألبانی وهابی (4) از عبد الله پسر احمد بن حنبل در کتاب «المسائل» نقل می کند که می گوید از پدرم شنیدم که به من چنین گفت:

«حَجَجتُ خمسَ حُجَج منها ثِنتَین راکباً و ثلاثة ماشیاً، أو ثنتین ماشیاً و ثلاثة راکباً فَضَلَتُ الطریقَ فی حِجِّة و کُنت ماشیاً فجعلتُ أقول: یا عبادَ الله دَلُّونا علی


1- - ر.ک: ابن حنبل، احمد، کتاب العلل: ج 2، ص 492، رقم 3243. و نیز، نک: عینی، محمود، عمدۀ القاری: باب ما ذکر فی الحجر الأسود: ج 9، ص 241.
2- - ر.ک: ابن حجر، احمد، فتح الباری: ج 3، ص 375 رقم 1609؛ عینی، محمود، عمدۀ القاری: ج 9،ص 241.
3- - ر.ک: ابن حجر، احمد، فتح الباری ج2، ص 128 رقم 7697.
4- - ر.ک: البانی، محمد ناصر الدین ،سلسله الأحادیث: ج 2، ص 111.

ص:46

الطَّریق فلَم أزل أقول ذلک حتی وقعتُ علی الطَّریق (1)؛ پنج بار حج گزاردم دوبار سواره و سه بار پیاده یا بر عکس، پس در یکی از سفرها که پیاده بودم، راه را گم کردم پس می گفتم: ای بندگان خدا مرا راهنمایی کنید دایم این را تکرار می کردم تا آن که راه را یافتم.»

این سخن از احمد بن حنبل برگرفته از قول عبد الله ابن مسعود صحابی است که می گوید:

«إذا ضَلَّ أحدکم شیئاً أو أراد غوثاً وهو بأرض لیس بها أنیس فَلیَقُل: یا عبادَ اللهِ أغیثُونی یا عبادَ اللهِ أغیثونی فإن¬ّ للهِ عباداً لا نراهم؛ (2) هرگاه کسی از شما چیزی را گم کرد یا فریاد رسی خواست در جایی که همدمی نداشت، پس بگوید: ای بندگان خدا به فریاد من رسید، به فریاد من رسید، همانا خداوند بندگانی [از جن] دارد که آنان را نمی بینیم.»

این سخن از ابن مسعود صریح در استغاثه به غیر خداست بدون آن که شرک باشد؛ بلکه برخی از بزرگان سنی گفته اند: این کار مجرّب است. مانند: حافظ طبرانی (3) که این حدیث را از قول


1- - عبد الله بن أحمد، المسائل: ص 217.
2- - بیهقی، شعب الایمان: ج 6، ص 128، رقم 7697.
3- - طبرانی، احمد، المعجم الکبیر: ج 17، ص 117، رقم 290.

ص:47

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است، (1) حافظ هیثمی (2) ، شارح صحیح مسلم یعنی امام نووی نیز، گفته است که برخی از استادان بزرگ من نیز این امر را انجام داده و تجربه کرده اند (3) . حافظ ابن حجر ضمن آن که این حدیث را معتبر می شمرد می گوید: امری مجرب است (4) بلکه ألبانی وهابی نیز بر اعتبار این حدیث صحه می گذارد (5).

باز از میان دانشمندان سنی باید از محمد بن محمد بن عثمان ذهبی شاگرد ابن تیمیه و محدِّث نامور، نام برد که در کتاب «سیر أعلام النبلاء» می نویسد:

«قال إبراهیم ُ الحربی (6) : قبر معروفٍ (ای معروف کرخی) التّریاق ُ المُجَرَّب. یریدُ إجابةَ دعاءِ المُضطر عنده لإنَّ البقاعَ المبارکة یُستجاب (7)؛ ابراهیم حربی می گوید: قبر معروف کرخی همانند داروی مجرب است که منظورش این


1- - همان.
2- - هیثمی، مجمع الزوائد: ج 10، ص 132.
3- - همان.
4- - ابن حجر، احمد، امالی الأذکار به نقل از شرح ابن علان علی الاذکار: ج 5، ص 151.
5- - ر.ک: البانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الضعیفه: ج 2، ص 111.
6- - ابراهیم حربی، از بزرگان سنی در قرن سوم ( متوفای 285) است و ذهبی از او چنین یاد می کند: الشیخ الامام الحافظ العلامۀ شیخ الإسلام ابو إسحاق.... ( نک: ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء: ج 13، ص 356.)
7- - ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء: ج 9، ص 343.

ص:48

است که دعای انسانِ مضطر نزد قبر او مستجاب می شود چون دعا نزد بقاع مبارکه، به اجابت می رسد.»

ابن جزری نیز در کتاب «الحصن الحصین» می گوید:

«استجابة الدعاء عند قبور الانبیاء والصالحین ثبتت بالتجربة؛ اجابت دعا نزد قبر انبیا و صالحان به تجربه ثابت شده است.»

شوکانی نیز ضمن آن که این نظر را تأیید می کند می نویسد:

«به شرط آن که درباره میّت باورهای غلط نباشد» (1)

بنابراین نباید ، با این ادله و سیره ی صحابه و دانشمندان، سخن از دلیل سدّ ذریعه ی شرک گفت، بلکه - همان گونه که در نکته ی سوم ملاحظه کردید - این امت تا پیش از ابن تیمیه در قرن هفتم، به پیامبر خدا پس از وفات، توسل و شفاعت می جستند و استغاثه می کردند و در طول این هفت قرن دچار شرک نشدند. بنابراین اگر هم بر فرض، احتمال در غلطیدن امت در شرک مطرح باشد. همان گونه که شیخ تقی الدین سُبکی شافعی (م/756 ق) در ردّ ابن تیمیه آورده است (2) بر علماست که مردم را آگاه سازنند تا توده ی مردم در این امور دچار شرک نشوند نه آن


1- - ر.ک: تعلیق علی سیر أعلام النبلاء: ج10، ص 107
2- - ر.ک: سبکی، تقی الدین علی، شفاء السقام: ص 189.

ص:49

که آنان را از امری مشروع و مستحب باز دارند، به هر حال با این فهرست از دانشمندان بزرگ سنی که بر اساس پژوهش و دلیل نه تقلید و تخمین، این امور را جایز می دانند، جایی برای تردید باقی نمی ماند جز آن که وهابیان این دانشمندان را مشرک یا کافر بنامند.

نکتۀ دهم

نکته دهم: زیارت قبر انبیا و اولیا مشروع بلکه امری مستحب می باشد و با ادله ی گوناگون قابل اثبات است.

ارزیابی و شرح: گاهی زیارت قبور به خاطر دوست داشتن صاحب قبر و رجاء ثواب می باشد و گاهی برای طلب حاجت از مرده و توسل و استشفاع از اوست و برخی موارد نیز دعا برای میت می باشد. آن چه که مورد نزاع است زیارت به معنای اول و دوم است. یعنی زیارت قبور صالحان به خودی خود دارای ثواب باشد و یا زیارت به قصد برآوردن حاجات صورت گیرد. وهابیان زیارت به قصد ثواب را بدعت و حرام می دانند و سایر امت اسلام مباح بلکه مستحب می شمرند. و زیارت به قصد برآوردن حاجات از صاحب قبر را همانند شرک دانسته همسان با عمل مشرکان قرار می دهند.

ص:50

اما دعا برای میّت رواست چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر مردگانِ مسلمین نماز می گزاردند و بر قبر آنان می ایستادند و دعا می خواندند. از این عملِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رجحان دعا بر سر قبور مؤمنان استفاده می شود و ظاهراً در بین امت در این مسأله اختلافی نیست؛ همه پذیرفته اند که دعا برای میّت رواست.

زیارت قبور به قصد برآوردن حاجات و توسل و استغاثه به صاحب قبر در نکات قبلی بررسی شد. تنها دلیل روایی که وهابیان برای منع این کار می آورند روایت نبی مکرم اسلام است که فرموده: «اللّهُمّ لا تَجْعَلْ قَبْری وَثَناً یُعبَد، خداوندا قبر من را بُتی که پرستیده می شود قرار مده.» اما چنان چه در نکته ی دوم گفتیم با عدم تغییر در دیدگاه «داعی» و یا در گوهر «مدعوّ» موضوع عبادت و شرک منتفی خواهد بود، خوانندگان قبر پیامبر همان نگاه را دارند که صحابه داشته اند و هرگز پیامبر را عبادت نمی کنند پیامبر نیز پس از وفات همانند سنگ وچوب نمی شوند تا با بت ها مقایسه گردند. آری اگر دیدگاه داعی عوض شود و قبر پیامبر را - نعوذ بالله - همانند بت پرستان عبادت کند، امکان این خطر هست.

ص:51

اما درباره ی رجحان یا منع و حرمت زیارت قبور به خودی خود زیارت و یا به خاطر حبُّ صاحب قبر، باید ادله ی طرفین را ملاحظه کرد.

از نظر شیعه هیچ جای تردید نیست که زیارت قبور معصومان از افضل قربات است. شیعه در این باره ادله ی لفظی متعدد دارد (1). دانشمندان اهل سنت نیز آن را سنت مسلمین می دانند، قاضی عیاض می گوید:

«زیارةُ قَبره صلی الله علیه [وآله] وسلم سنّة من سُنَنِ المُسلمین مجتمع علیها و فضیلة مُرغَّب فیها (2)؛ زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله سنتی از سنت های مسلمین است که بر آن اجماع دارند و فضیلتی است که به آن ترغیب و تشویق شده است.»

تقی الدین سبکی نیز فتوای دانشمندان را در این باره آورده است . محمد بن محمد بن عثمان ذهبی نیز می گوید:

«فَمَن وَقَف عند الحُجرة المقدسة ذلیلاً مُسَلِّماً مصلیّاً علی نبیّه فیا طوبی له فقد أحسَنَ الزیارة واجمل َ فی التَّذَلُل والحُبّ وقد أتی بعبادة زائدة علی من صلّی علیه فی ارضه أو فی


1- - در این باره به کتابه های زیارت رجوع کنید مانند « کامل الزیارات» ابن قولویه؛ «مصباح الزائر» علی بن طاووس؛ « المزار» شهید اول و ...
2- - قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی: ص 666.

ص:52

صلاته إذ الزائر له أجر الزیارة وأجر الصلاة علیه... فزیارة قبره من أفضل القرب.... (1) ؛ پس هر کس نزد حجرة مقدس قبر پیامبر با خضوع بایستد و سلام و صلوات بر پیامبرش فرستد پس خوشا به حال او، چرا که زیارت را به نیکویی به جا آورده و در خضوع و محبت، پسندیده عمل کرده است و در این صورت عبادتی، بیش از کسی که در شهر خود یا در نمازش، به حضرت درود می فرستد، انجام داده آورده است چون زائر قبر، هم اجر زیارت دارد و هم اجر صلوات بر پیامبر [پس عبادتی بیش تر آورده است] به هر روی، زیارت قبر رسول خدا از برترین کارهای عبادی است.»

سُبکی و قاضی عیاض بخشی از روایات و ادله ی لفظی بر جواز و رجحان زیارت را نقل کرده اند. ابوسعید صلاح الدین نیز کتاب «جمع احادیث الواردة فی زیارة قبر النبی» را نگاشته است. حافظ عینی در شرح بخاری می نویسد: «هرگاه عبد الله بن عمر از سفر می آمد به نزد قبر پیامبر می رفت و زیارت می کرد ... نهی از زیارت قبور در اوایل اسلام بوده که مسلمانان هنوز به بت پرستی خود داشتند و ممکن بوده بر قبرها سجده کنند و آن ها را بپرستند


1- - ر.ک، ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء: ج 4، ص 483 – 484، تحت رقم 185.

ص:53

اما چون اسلام مستحکم شد و در دل ها نشست، نهی از زیارت قبور نسخ گردید» (1).

رجحان زیارت منوط به اثبات وجود ارتباط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اولیاء پس از وفات با عالَم دنیا و شنیدن صدای زائران و پاسخ به سلام آنان است. در این باره افزون بر دلیل اعتباری، روایات صحیح و متواتر از اهل سنت نقل شده که پیش از این ملاحظه کردید. محبت نیز که منشاء بار بستن و عزم سفر برای زیارت می باشد، اختصاص به زمان حیات نبی اکرم صلی الله علیه و آله ندارد.

وهابیان، زیارت را بدعت و آن را مخالف با سیره صحابه می دانند، ادله ی لفظی آنان تنها این روایت است:«لا تَشُدُّوا الرِِّحال إلاّ إلی ثلاثة مساجد (2)؛ بار سفر بستن جز برای رفتن به سه مسجد، [مسجد الحرام، النبی، اقصی] روا نیست»؛ اما هرگز نمی توان از آن منعِ شدَّ رحال (بار بستن) برای زیارت را استفاده کرد. به قول ذهبی:

«لئن سَلَّمنا إنّه - أی شد الرحال إلی قبور الانبیاء والاولیاء - غیر مأذون فیه لِعُمومِ قوله صلوات ُ الله علیه «لا تَشُدُّوا الرّحال إلاّ إلی ثلاثة مساجد» فشَدّ الرحال إلی نبیّنا صلی الله


1- - ر.ک ، عینی، محمود، عمدۀ القاری باب زیارۀ القبور: ج 8، ص 70.
2- - ر.ک: ابن حنبل، احمد، مسند احمد: ج 12، ص 116، رقم 7191، محققان مسند سایر منابع و مصادر این روایت را در پاورقی آورده اند و آن را تقویم النص کرده اند.

ص:54

علیه وسلم مستلزم لِشَدِّ الرحال إلی مسجده و ذلک مشروع بلا نزاع إذ لا وصول إلی حجرته إلاّبعد الدُخول إلی مسجده.... (1) ؛ بر فرض که بار سفر بستن برای زیارت قبر انبیا و اولیا روا نباشد به دلیل عمومیت نهی پیامبر خدا (که درود خدا بر او باد) که فرمود: بار سفر بستن جز برای [رفتن] به سه مسجد روا نیست» اما در خصوص زیارت قبر پیامبر ما، این نهی نخواهد بود چون هر که بار سفر برای زیارت قبر ببندد ناگزیر بار سفر برای رفتن به مسجد پیامبر بسته است و این کار بدون شک مشروع است چون رسیدن به حجرة قبر پیامبر اکرم، پس از ورود به مسجد امکان پذیر است.»

بدعت در این مسأله نیز پس از وجود ادله ی لفظی، نابجاست. افزون بر آن، برفرض که ادله ی لفظی ادعای بدعت را منتفی نسازد؛ اما هر مسأله مستحدثه مانند زیارت را نباید بدعت نامید بلکه از باب مماشات می توان گفت: این «بدعت حسنه» (2) است که اهل تسنن بنا به سنت عمر در نماز تراویح، آن را پذیرفته اند به


1- - ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء: ج 4، ص 484 تحت رقم 185.
2- - ر.ک: بخاری، محمد، صحیح البخاری مع فتح الباری: ج 4، کتاب « صلاه التراویح»، ص 250، ح 2010 و نیز، ر.ک: عینی، محمود، عمدۀ القاری: ج 11، ص 126؛ سید مرتضی، علم الهدی، الشافی: ج 4، ص 219، ایشان تئوری «بدعت حسنه» را آورده و آن را بررسی و نقد کرده است. چون عمر در عصر خلافت خود اصل نماز تراویح یا انجام آن را به صورت جماعت « بدعه حسنه» نامید که این معناست این نماز بدین شکل در اسلام سابقه نداشته اما ازنظر عمر این بدعت حسنه است که دستور داد در این امت رایج شود و اهل تسنن آن را پذیرفتند.

ص:55

ویژه آن که مبنای زیارت مسأله ای محبت است محبتی که در دین، معیار و فارق بین دوزخیان و بهشتیان می باشد.

در پایان این نکته، اشاره به دو مطلبِ شگفت آور خالی از لطف نیست اول آن که بنا به گفته ی وهابیان، محمد بن عبد الوهاب سرکردة آنان در نامة خود به اهل قصیم نوشته است:

«این که سلیمان بن سحیم در رسالة خود نوشته است من زیارت قبر پیامبر را نهی کرده و حرام می دانم، به من اتهام زده و دروغ می گوید (1) [من چنین اعتقادی ندارم]

دومین مطلب، تحریف زشت وهابیان در کتاب های بزرگان سنی است. نووی شارح معروف صحیح مسلم در کتاب «الاذکار» در آخر «باب الحج» فصلی گشوده و در آن دربارة استحباب زیارت قبر رسول خدا این عنوان را آورده است:

«فصل فی زیارة قبر رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم وأذکارها: اعلم أنّه ینبغی لکلّ من حجّ أن یتوجّه الی زیارة رسول الله صلی الله علیه و آله.... فإنّ زیارته صلی الله علیه و آله من أهم القربات فإذا توجّه للزیارة أکثر من الصلاة والسلام علیه فی طریقه.... »


1- - ر.ک: شویعر، محمد بن سعد، تصحیح خطأ تاریخی حول الوهابیه، ص 111.

ص:56

چنان که ملاحظه می کنید بحث نووی درباره زیارت قبر پیامبر خدا و حکم به این است که هر کس حج گزارد، سزاوار است به زیارت رسول خدا رود چون زیارت او از مهم ترین عوامل قرب به خداست. پس چون متوجه زیارت می شود در راه، درود و سلام بر پیامبر را فراوان بگوید» اما وهابیان در کتاب «الاذکار» دست برده این فصل را چنین تحریف کرده اند:

«فصل فی زیارة مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله: اعلم أنّه یستحب مِمّن أراد زیارة مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله أن یکثر من الصلاة علیه صلی الله علیه و آله فی طریقه (1)»

آنان به جای زیارت قبر، زیارت مسجد را نهاده و تحریف های دیگری نیز، صورت داده و بقیه عبارات را حذف کرده اند.

نکتۀ یازدهم

نکته یازدهم: ساختن مسجد بر قبر صالحان یا کنار قبر و جواز نماز یا رجحان آن، امری مشروع است.

ارزیابی و شرح: علمای فریقین، فتوا به حرمت سجده بر قبر به خاطر خود قبر داده اند این مطلب از موضع نزاع بیرون است و کسی در حرمت آن تردید ندارد. امّا ساختن مسجد بر قبر یا کنار


1- - ر.ک: نووی، الأذکار، الریاض، دار الهدی، الطبعه الثانیۀ، 1409 بموافقۀ الشئون المصاحف و مراقبۀ المطبوعات برئاسه ادارۀ البحوث العلمیۀ و الإفتاء و الدعوۀ و الإرشاد، تحقیق: الشیخ عبد القدر الارناؤوط.

ص:57

قبر صالحان از ظاهر آیه ی 21 سوره ی کهف به دست می آید که می فرماید:

{... فَقَالُواابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً}؛ «پس گفتند: بر آن ها بنایی سازید، پروردگارشان به آن ها داناتر است اما آنان که بر کارشان چیره بودند، گفتند: ما بر اجساد آنان مسجدی بنا خواهیم کرد.»

چون این آیه دلالت بر امضای سکوتی قرآن درباره ی جواز ساختن مسجد بر قبر یا کنار قبر صالحان دارد و نسخ معنای آیه نیز، جز با خبر متواتر امکان پذیر نیست. بنابراین، با امضای قرآن، ادله ی دیگر اعتباری نخواهند داشت. مانند دلیل اعتباری سد الذرایع (که در آن گفته می شود ساختن مسجد بر قبر به تدریج موجب عبادت و یا تعظیم صاحب قبر خواهد شد و به شرک می انجامد) و نیز دلیل سیره ی صحابه درباره قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سایر قبور (که گفته شده عمل آنان دلالت بر نهی از ساختن مسجد بر قبور می کند) چون هر نوع دلیلی در برابر قرآن ساقط خواهد بود.

ص:58

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز در مسجد خیف که بنابه روایات صحیح سنی هفتاد پیامبر در آن مدفونند (1) نماز گزاردند. بلکه حضرت می دانستند همان جا که قبض روح می شوند، دفن خواهند شد و مدفن ایشان در کنار مسجد النبی قرار خواهد گرفت با این وصف از نماز خواندن در آن مسجد نهی نکردند. از جمله احادیث بر حرمت این امر که وهابیان اقامه می کنند این حدیث است:

«لَعَنَ اللهُ الیهودَ والنّصاری، إتّخذوا قبورَ انبیاءهم مساجد؛ خداوند، یهود و نصاری را لعنت کرده چرا که قبور انبیای خود را مسجد گرفتند»

این حدیث را شیخین (بخاری و مسلم) نقل کرده و وهابیان آن را جزو مدارک اصلی حرمت مسجد سازی بر قبر به شمار آورده اند، اما معنای این روایت نامفهوم است، آیا مسجد در این روایت به معنای اصطلاحی است و یهود و نصاری قبر انبیای خود را مسجد کردند یا به معنای لُغَوی است یعنی بر قبر یا به طرف قبر سجده کردند. که در هر دو صورت، حرام و با مسلمین قابل


1- - ر.ک: طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر: ج 3، ص 204.

ص:59

مقایسه نیست. افزون بر آن برخی از اهل سنت این حدیث را مخالف با قرآن و به کلی ساقط می دانند؛ آنان می گویند:

«وهذا الحدیث یدل بکلّ صراحة تعظیم انبیاء الیهود والنصاری لکن القرآن الکریم بیّن أنّ الیهود لم یکونوا یحترمون الانبیاء بل کانوا یکذِّبونهم ویقتلونهم قال تعالی: {...أَفَکلَّما جاءَکُمْ رَسولُ بِما لا تهْوَی أَنفُسکُمُ استَکْبرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ} (البقره / 87) و قال تعالی: {... قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیاءَ اللهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم موْمِنِینَ} (البقره / 91) وأثبت الله فی کتابه أذیّة الیهود لنبیّهم الاکبر موسی علیه السلام فی عدّة آیات (کالآیة 5 من سورة الصف) هذا، ولا یعلم إنّهم أقاموا لاکبر وأعظم انبیاءهم سیدنا موسی قبراً یزورونه ویعظِّمونه حتی الآن فکیف یقال بعد ذلک أنهم عظّموا قبور انبیاءهم واتخذوها مساجد؟! وأمّا النصاری فلیس لهم إلاّ نبی واحد!! ؛ (1) این حدیث از احترام و تعظیم یهودیان و مسیحیان نسبت به انبیای خود خبر می دهد لیکن قرآن عکس این واقعیت را بیان می دارد به این که یهودیان


1- - ر.ک: السقاف، حسن، تعلیق علی رسالتین بین الشیخ واعظ زاده و الشیخ بن باز: ص 35.

ص:60

حرمت انبیا را نگه نمی داشتند بلکه آنان را تکذیب می کردند و به قتل می رساندند. قرآن خطاب به آنان می فرماید: «پس چرا هرگاه پیامبری می آمد چیزی می آورد که میلتان نمی گرفت، تکبر ورزیده و گروهی [از آنان] را تکذیب و گروهی را می کشتید» و در آیه ی دیگر فرمود: «اگر شما ایمان دارید پس چرا پیش از این، پیامبران خدا را می کشتید» خداوند در آیاتی متعدد از قرآن از آزار و اذیت یهودیان نسبت به حضرت موسی بزرگ ترین پیامبر یهودیان، خبر داد. افزون بر آن هرگز تاکنون دانسته نشده یهودیان برای موسی علیه السلام که بزرگ ترین پیامبر آنهاست، قبری برپا کنند و آن را تعظیم نمایند و زیارت کنند، بنابراین چگونه حدیث می گوید: آنان بر قبور انبیاءشان تعظیم کرده و آن ها را مسجد گرفتند؟! [در حالی که آنان انبیا را تکذیب و به قتل می رساندند و قبری برای آنان نبوده و نیست] اما مسیحیان جز یک پیامبر یعنی حضرت عیسی علیه السلامندارند [چه رسد به این که بگوییم قبر انبیاءشان را مسجد قرار دادند].»

برخی مفسران اهل سنت در مورد استفاده ی جواز مسجد سازی بر قبور یا کنار قبور صالحان از آیه ی 21 سوره ی کهف، تردید ندارند، بلکه برخی از آن ها مانند شیخ شهاب الدین خفاجی به دلیل این آیه، به صراحت فتوای بر جواز مسجد سازی در قبور

ص:61

صالحان را داده اند (1). و برخی دیگر پیشنهاد مسجد ساختن در این آیه را، برای نمازگزاردن در آن و تبرک به مکان اصحاب کهف، می دانند. (2)

نکتۀ دوازدهم

نکته دوازدهم: بزرگداشت موالید معصومان نیز، امری جایز و مشروع بلکه مستحب است و با ادله ی گوناگون قابل اثبات می باشد.

ارزیابی و شرح: به نظر می آید بتوان از برخی آیات شریفه قرآن، دلیلی بر استحباب بزرگداشت موالید اقامه کرد. از جمله آیه:

{ذ'لِکَ ومَن یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فإِنَّها مِن تَقْوی القُلُوبِ} (حج/ 32) «این است [برنامة حج] و هر کس شعائر خدا را [علامت های دینی را] بزرگ شمرد [و گرامی دارد] بی تردید [این گرامی داشت] نشأت یافته از تقوای دل هاست»

و نیز آیه ای که می فرماید:

{ولَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسَی بآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّ-لُماتِ إِلی النُّورِ وذَکِّرْهُم بِأیّامِ اللهِ إِنَّ فِی ذ'لِکَ


1- - به نقل از آلوسی، روح المعانی: ج10، ص 343
2- - ر.ک: زمخشری، جار الله محمود، کشاف: ج 2، ص 711.

ص:62

لآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ} (ابراهیم / 5) «و همانا، ما موسی را با نشانه ها و معجزات خود فرستادیم [و گفتیم] قوم خود را از تاریکی ها به سوی نور بیرون آر، و ایام الله را به یادشان بیاور که همانا در این یادآوری، نشانه هایی برای هر شکیبای سپاسگزار است.»

وجه استدلال این است که بگوییم: چیزی که علامت خدایی دارد باید گرامی داشت و یا باید هر چه که مایه ی هدایت و خروج از تاریکی ها به نور است، متذکر شد و نگذاشت به دست فراموشی سپرده شود. شاید این یادآوری و تذکر یکی از مراتب شکرگزاری است که قرآن درباره ی آن می فرماید:

{وإِذْ تَأَذَّنَ رَبّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لاَزِیدَنَّ-کُمْ...} (ابراهیم / 7) «و [به خاطر آرید] زمانی که پروردگارتان اعلان کرد که اگر شکر گزارید، حتماً بر شما ] نعمت هایی[می افزایم.»

و باز آیه ی شریفه ی: {و ما أرسلناک إلاّ رحمة لِلعالَمین} (انبیاء / 107)«و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.» که در آن پیامبر اکرم را رحمت برای عالمیان می داند و در آیه: {قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وبِرَحْمَتِهِ فَبِذ'لِکَ فَلْیَفْرَحوا....} (یونس / 58) «بگو: به فضل و رحمت خداوند [آری] به آن فضل و رحمت شاد باشند.» خداوند از ما طلب

ص:63

می کند تا به رحمت او شاد باشیم و رحمت او پیامبر اکرم است. ابن عباس درباره ی این آیه می گوید:

«فضل الله العلم و رحمة الله محمد صلی الله علیه و آله ؛ (1) فضل خداوند، دانش است [که بر هر که بخواهد می دهد] و رحمت خداوند، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.»

به هر حال ادله ی جواز بلکه ادله ی استحباب إحتفال موالید از روایات، در بین فریقین متعددند که مهم ترین آن ها مسأله «محبت» به معصومان می باشد محبت واقعی، آثار و پیامدهای فراوان در زندگی مُحبّ دارد؛ محب به محبوب خود عشق می ورزد، یاد او را همواره تجدید کرده و گرامی می دارد، نام او را با عظمت یاد می کند، در وفات او غمگین و در میلادش، شادمان است. و گرامی داشت زاد روزِ محبوب، شعار محبت به اوست. برخی از اهل سنت مانند «دیار بکری»، «ابو شامه مقدسی»، «قسطلانی»، «ابن الحاج»، «ابن عباد»، «سیوطی» فتوا به جواز حتی استحباب احتفال مولد نبی خدا صلی الله علیه و آلهداده اند. (2)


1- - سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور: ج 4، ص 367.
2- - ر.ک: رضوانی، علی اصغر، مقاله « بحث استدلالی فی مشروعیه الاحتفال» مجله طلوع، ص 6.

ص:64

ادله ی قائلین به حرمت احتفال عبارتند از: اولاً: این بزرگداشت ها نوعی عبادت و تعظیم مولود است که به شرک می انجامد.ثانیاً: گاهی در این مراسم امور محرمه مانند اختلاط زن و مرد اتفاق می افتد. ثالثاً: سلف تولد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را جشن نمی گرفتند پس این کار نوعی بدعت محسوب می شود. (1)

هیچ کدام از این ادله قابل قبول نیست، هرگز بزرگداشت، عبادت نیست تا به شرک انجامد، امر اختلاط زن و مرد نیز موجب حرمت اصل بزرگداشت ها نمی شود بلکه باید از این اختلاط در همه جا جلوگیری شود. بر فرض هم این امر بدعت باشد (که نیست) این عمر خلیفه ی دوم است که برخی از بدعت ها را حسن می داند و دستور به اجرای آن می دهد (مانند دستور به اقامه نماز به جماعت در نماز تراویح) (2) . پس هر نوع بدعتی حرام و ممنوع نیست. ابن حجر در بررسی قول عمر که دستور به انجام نماز تراویح در ماه رمضان می دهد و می گوید: «نعم البدعة هذه» چنین آورده است:


1- - برای تفصیل بیش تر این ادله، ر.ک: رضوانی، علی اصغر، همان.
2- - ر.ک: بخاری، محمد، صحیح البخاری مع فتح الباری: ج 4، کتاب « صلاه التروایج»، ص 250 ح 2010

ص:65

«... و البدعة اصلها ما احدث علی غیر مثال سابق و تطلق فی الشرع فی مقابل السنة فتکون مذمومة والتحقیق أنها إن کانت مما تندرج تحت مستحسن فی الشرع فهی حسنة وإن کانت مما تندرج تحت مستقبح فی الشرع فهی مستقبحة وإلاّ من قسم المباح.... (1) ؛ بدعت در اصل، عبارت است از: آن چه که بدون الگوی سابق، ساخته شود این کلمه در شرع در برابر سنّت قرار دارد و همواره مذموم و ناپسند است. لیکن اقتضای تحقیق این است که اگر امری که بدعت است زیر مجموعه ی امور مورد قبول شرع قرار گرفت، بدعت حسنه و اگر زیر مجموعه امور غیر قابل قبول شرعی باشد، بدعت قبیح و نارواست و در غیر این صورت از امور مباح به شمار می آید.»

گرامیداشت موالید و اعیاد، بنابه تحلیل ابن حجر عسقلانی زیر مجموعه امور مستحسنه در شرع است و امری جایز بلکه راجح به شمار می آید. خود ابن حجر نیز این کار را بدعت حسنة نامیده است. (2) باز بنا به روایات صحیح السند عمر خلیفة دوم در جواب یهودی که می گوید اگر برای ما یهودیان آیه ی {.... الیَوْمَ


1- - ر.ک: ابن حجر،احمد ، فتح الباری: ج 4، کتاب « صلاه التراویح» ، ص 250، ذیل حدیث رقم 2010، و نیز، ر.ک، عینی، محمود، عمده القاری: ج 11، ص 126.
2- - به نقل از سیوطی، جلال الدین، حسن المقصد ، ص 12

ص:66

أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی...} (مائده / 3) «امروز برای شما دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم.» نازل شده بود آن روز و آن ساعت را عید می گرفتیم، عمر آن را امضا می کند و در پاسخ وی نمی گوید این بدعت در دین است بلکه از روز نزول آیه خبر می دهد و می گوید: «من می دانم این آیه کجا و چه وقت نازل شده است و...». (1)

ممکن است گفته شود صحابه بزرگداشت موالید نداشته اند اما آن چه را که صحابه یا سلف انجام نداده اند اعم از این است که آن را بدعت و حرام می دانسته اند (که در این صورت باید برای آن ادله اقامه شود) یا نسبت به آن موضعی نداشته اند چه این که نمی توان به قاطعیت گفت آنان بیش از دیگران به تعالیم دین آگاه بوده اند و یا محبت و ارادتشان به خدا و رسول او بیش تر است در این باره روایتی متعدد وارد شده است که از رابطه ی وثیق ترِ آیندگان با پیامبر اکرم و دین ایشان خبر می دهد . (2)


1- - بخاری، محمد، صحیح البخاری مع فتح الباری، کتاب التفسیر، تفسیر سوره مائده: ج 8، ص 270 – 271.
2- - به طور نمونه، ر.ک: هیثمی، علی، مجمع الزوائد: ج 10، باب « ما جاء فیمن آمن بالنبی و لم یره» ص 65 – 67.

ص:67

کتابنامه

1 - القرآن الکریم

2- آل الشیخ، عبد الرحمن، فتح المجید فی شرح کتاب التوحید، الریاض، الاءدارة العامّة للطبع والترجمة، 1411 ق.

3- آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، به کوشش محمدحسین العرب، بیروت، دار الفکر، 1417 ق.

4- ابن ابی شیبة، عبدالله، کتاب المصنف فی الاحادیث والاخبار ، تصحیح: محمد عبدالسلام شاهین، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1416.

5- ابن باز، عبد العزیز، رسالة الی الشیخ واعظ زاده، المملکة العربیة السعودیة، رئاسة إدارة البحوث العلمیة والافتاء، 1416، رقم 1665/ 1.

6 - ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی ، اعداد: محمد بن عبدالرحمن قاسم العاصمی، بی جا.

7 - ابن جریر، محمد، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت، 1408 ق.

ص:68

8 - ابن حجر، احمد، فتح الباری بشرح صحیح البخاری ، تحقیق باشراف: محب الدین الخطیب، بیروت، دار المعرفة، بی تا.

9 - ابن حنبل، احمد، مسند الامام احمد بن حنبل، طبع محقق باشراف شعیب الارنووط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1417 ق.

10- ------------------------------، کتاب العلل ومعرفة الرجال، تحقیق: وصی الله عباس، بیروت، المکتب الاسلامی،

1408 ق.

11- ابن القیم الجوزیة، محمد، الروح فی الکلام علی أرواح الاموات والاحیاء، تحقیق: محمدعلی القطب، بیروت، المکتبة العصریة،

1422 ق.

12 - ألبانی، ناصرالدین، محمد، سلسلة الاحادیث الصحیحة، بیروت، المکتب الاسلامی، 1405 ق.

13- ------------------------------، سلسلة الاحادیث الضعیفة والموضوعة، الریاض، مکتبة المعارف، 1412 ق.

14- بیضاوی، عبد الله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوی) ، بیروت، دار الکتب العلمیة.

ص:69

15- بیهقی، ابوبکر، الاعتقاد علی مذهب السلف اهل السنة والجماعة ، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1406 ق.

16- بیهقی، احمد، شعب الإیمان ، تحقیق: محمد السعید زغلول، بیروت، دار الکتب، 1410 ق.

17- حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین ،تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی، بیروت، دار المعرفة، بی تا.

18- حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی تجرید الاعتقاد ، قم، مکتبة المصطفوی، بی تا.

19- دارمی، عبدالله بهرام، سنن الدارمی، دار احیاء السنة النبویّة،

بی تا.

20- ذهبی، محمد، سیر أعلام النبلاء ، تحقیق باشراف شعیب الارنؤوط، بیروت، 1406 ق.

21- رضوانی، علی اصغر، بحث استدلالی فی مشروعیة الاحتفال، مجلة طلوع، شماره 6، قم،مدرسه عالی امام خمینی.

22- زمخشری، جار الله محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، قم، نشر ادب حوزه، بی تا.

ص:70

23- سیالکوتی، عبدالحکیم، الحاشیة علی شرح المواقف (ضمن شرح المواقف) ، مصر، 1325 ق.

24- سبکی، تقی الدین علی، شفاء السقام فی زیارت خیر الانام، بی جا، 1419 ق.

25- سقاف، سید حسن، تعلیق علی رسالتین بین الشیخ واعظ زاده والشیخ بن باز، تهران، نشر مشعر، 1426.

26- سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور ، بیروت، دار الفکر، 1983 م.

27- شریف مرتضی، علی بن الحسین علم الهدی، الشافی فی الإمامة، تحقیق: السید عبد الزهراء الحسینی، طهران، مؤسسة الامام الصادق، 1410 ق.

28- شویعر، محمد بن سعد، تصحیح خطأ تاریخی حول الوهابیة، الریاض، رئاسة ادارة البحوث العلمیة والإفتاء، 1422 ق.

29- طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی عبدالمجید السلفی، ط الثانیة، 1406 ق.

ص:71

30- طوسی، خواجه نصیرالدین، تجرید الاعتقاد مع کشف المراد، تحقیق آیة الله حسن زاده آملی، قم، مؤسسة النشر الاءسلامی.

31- علم الهدی = شریف المرتضی

32- عینی، محمود، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار الفکر، 1405 ق.

33- قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت.

34- قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، القاهرة، دار الکتاب العربی، 1387 ق.

35- کتانی، محمد، نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1407 ق.

36- مناوی، محمد، فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، تصحیح: احمد السلام، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.

37- نووی، یحیی بن شرف، الاذکار المنتخبة من کلام سید الابرار، بیروت، دار الکتاب العربی، 1404.

ص:72

38- هیثمی، علی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، بتحریر العراقی وابن حجر، بیروت، دار الکتاب العربی، ط الثالثة، 1402 ق.

* * *

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109