سرشناسه : مسعودی، محمداسحاق، 1337 -
عنوان و نام پدیدآور : آموزش ملی امر به معروف و نهی از منکر/ تالیف محمداسحاق مسعودی؛ با همکاری ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر.
مشخصات نشر : تهران: پیام آزادی، 1387 - .
مشخصات ظاهری : 3 ج.
شابک : 15000 ریال: ج. 1 ، چاپ چهارم:978-964-302-804-6 ؛ 15000 ریال(ج.1، چاپ سوم) ؛ 20000 ریال (ج.1، چاپ هفتم) ؛ 25000 ریال (ج.1، چاپ هشتم) ؛ ج.2 978-964-302-852-7: ؛ 60000 ریال (ج.2، چاپ چهارم) ؛ 120000 ریال: ج.3 978-600-6612-79-9 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا ( ج. 1 ، چاپ چهارم)
یادداشت : ج. 1(چاپ چهارم : 1387).
یادداشت : ج.1(چاپ سوم: آبان 1387).
یادداشت : ج.1(چاپ هفتم: 1389).
یادداشت : ج.1 (چاپ هشتم: 1391).
یادداشت : ج.2(چاپ اول:1387) (فیپا).
یادداشت : ج.2 (چاپ چهارم: 1391).
یادداشت : ج.3 (چاپ اول: 1386).
یادداشت : جلد سوم کتاب حاضر تحت عنوان «آموزش امر به معروف و نهی از منکر» به سفارش پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر توسط نشر معروف منتشر شده است.
یادداشت : کتابنامه.
مندرجات : ج.1 مقدماتی.- ج.2 تکمیلی.- ج.3. تخصصی.
موضوع : امر به معروف و نهی از منکر
شناسه افزوده : ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر
شناسه افزوده : ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر. پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر
رده بندی کنگره : BP226/4/م5آ8 1386
رده بندی دیویی : 297/3775
شماره کتابشناسی ملی : 1151287
به سفارش: ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر و پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر
ص: 1
ص: 2
مقدمه 11
پیشگفتار 13
فصل اول تعریف امر به معروف و نهی از منکر 15
درس اول
درآمد 17
1. واژه شناسی 17
1-1. امر و نهی 17
2-1. تعریف معروف 19
2 – 1 – 1 .حسن عقلی 20
2 – 1 – 2 .حسن عقلی وشرعی 21
2 – 1 – 3 .فعل حسن دارای وصف مازاد 22
2 – 1 – 4 .مطلوب شرعی 25
2 – 1 – 5 . سازگار فطری 26
2 – 1 – 6 . امور لازم العمل 27
درس دوم
3 – 1. تعریف مُنکر 30
3 – 1 – 1. قبیح عقلی 31
ص: 3
3 – 1 – 2. قبیح عقلی وشرعی 32
3 – 1 – 3. عدم پذیرش از سوی دین 33
3 – 1 – 4. ناسازگار فطری 33
3 – 1 – 5. حرام شرعی 33
2. تعریف امر به معروف و نهی از منکر 35
2 – 1. وادار کردن و مانع شدن 35
2 – 2. ارشاد به مراشد منجیه و.. 37
2 – 3. ارشاد به منفعت و تحذیر از مفسده 37
2 – 4. امربه موافق شریعت ونهی ازمیل نفسانی 38
2 – 5. نظر نگارنده 40
فصل دوم تفاوت های امر به معروف و نهی از منکر با نظارت اجتماعی 45
درس سوم
درآمد 47
1. تعاریف نظارت اجتماعی 48
1 – 1. فرآیند آموزشی مطابقت با ارزشها 48
1 – 2. شیوه زندگی جمعی 49
1 – 3. نوعی واکنش سازمان یافته 50
1 – 4. یادگیری الگوهای شایسته 53
درس چهارم
1 – 5. مجموعه ای ازمنابع مادی 55
6. هراقدامی برای تغییر 55
2. تفاوت های دو اصطلاح 57
2 – 1. ازحیث توسعه مخاطب 57
2- 2. ازحیث تاثیرگذاری 58
ص: 4
2 – 3. ازجهت انگیزه 59
2 – 4. تفاوت درمتعلق 60
2 – 5. توجه به ارزشها 60
2 – 6. آرمان جهانی 60
2 – 7. مراتب و مراحل 61
فصل سوم وجوب امر به معروف و نهی از منکر 63
درس پنجم
1. دلیل وجوب 66
الف- وجوب شرعی 66
ب- وجوب عقلی 67
1 – ب. حفظ نظم و نظام جامعه 68
2 – ب. لزوم برقراری عدل 68
3. واجب توصّلی یا تعبّدی 70
4. شرایط وجوب 71
درس ششم
5. مراتب امر به معروف و نهی از منکر 80
6. نهی از «مقدمه حرام» 85
فصل چهارم راه های شناخت معروف و منکر 89
درس هفتم
درآمد 91
1. فطرت 92
2. عقل 95
3. دین 99
ص: 5
فصل پنجم پیش نیازها در امر به معروف و نهی از منکر 102
درس هشتم
1. شناساندن «معروف ها و منکرها» 104
2. تبیین حدّ و مرز هر یک از «معروف ها و منکرها» 106
3. تبیین «اهمیت» هر یک از «معروف ها و منکرها» 109
4. تبیین «آثار و نتایج» عملِ به «معروف ها و منکرها» 111
5. شناخت موقعیت ها و «شرایط» 114
د .موقعیت اجتماعی 117
6. چگونگی امر و نهی 117
7. زمینه های « پذیرش» 117
فصل ششم معیار شناسی 120
درس نهم
فوائد شناخت معیارها 123
الف- تسهیل درفهم مصادیق 123
ب- ایجادوحدت نظروعمل 124
معیارها و اصول 126
1- اموربازدارنده ازحرکت درمسیر الهی 126
واژه شناسی 127
درس دهم
شاخص های شناخت حق از باطل 134
الف – عقل 134
ب- قرآن 135
ج - پیشوایان دینی (ع) 137
2 . صلاح و فساد 139
مصادیق فساد و افساد 142
ص: 6
درس یازدهم
3. اصل « تعاون » 145
4. « تقویت» یا « تضعیف » دین 148
5 . « تقویت»یا « تضعیف» نظام اسلامی 157
عوامل حفظ وتقویت انقلاب و نظام 160
6 . « سلطه» یا « نفی سلطه » 162
درس دوازدهم
سلطه دشمنان و لایه های مختلف آن 170
7 . « عزت » یا « ذلت » 176
حفظ عزت دیگران 179
درس سیزدهم
عوامل« عزت» 181
یک- تقوا 181
دو- بی نیازی ازمردم 182
سه- اخلاق خوب 184
8 . «شکر» یا «کُفر » نعمت 185
برخی از نعمت های الهی 185
درس چهاردهم
9- منافع ملی 191
10- امنیت عمومی وملی 199
درس پانزدهم
سلامت اجتماعی 209
انواع فساد 211
حفظ ارزش ها 214
ص: 7
زمینه های تغییرارزش ها 215
11-« رشد» یا « عقب ماندگی» کشور 222
12- «عدالت اجتماعی» 229
فصل هفتم امر به معروف و نهی از منکر و تساهل و تسامح 234
درس شانزدهم
واژه شناسی 242
معانی اصطلاحی 243
ویژگی های دین اسلام 245
1- دین حنیف 245
2-دین قیم 252
درس هفدهم
3- دین حق 256
4- دین غیر حرجی 258
درس هیجدهم
احادیث مدارا 267
امر به معروف ونهی ازمنکرودین سهله وسمحه 276
فصل هشتم امر به معروف و نهی از منکر و حریم خصوصی 282
درس نوزدهم
تعریف حریم خصوصی 285
حریم خصوصی در اسلام 287
تعریف حریم خصوصی 290
1.داشتن کنترل مطلق در فضای خصوصی 290
ص: 8
2. امنیت درقلمرو زندگی شخصی 292
3. تعریف نویسنده 293
محدوده حریم خصوصی 294
1. دارایی های فرد 295
2. نفس انسان 299
درس بیستم
3. امور حیثییتی 305
درس بیست و یکم
رابطه امربه معروف ونهی ازمنکر با حریم خصوصی 326
1-هدف از امر به معروف 326
2- معروف ها 326
3- حافظ حریم خصوصی 327
4- نشر اسرار 329
6-دفاع ازحریم خصوصی 334
فصل نهم زمینه های گرایش به معروف یا منکر 341
درس بیست ودوم
زمینه های گرایش به معروف یامنکر 343
1. ایمان 344
2. سنّت گرایی 344
3. الگوها 347
4. فرهنگ دینی 353
5. تربیت و نظارت خانوادگی 356
ص: 9
درس بیست وسوم
6. تبلیغات 359
7. ازدواج 364
8. برخوردها 365
9. نگاه به دنیا 366
10. سبک زندگی 369
فصل دهم علل بی تفاوتی در برابر معروف ها و منکرات 375
درس بیست و چهارم
1- جهل 379
2- ترس 381
3- اثرناپذیری افراد 391
4- شرم و حیاء 392
5- حبّ و بغض (دوستی و دشمنی) 394
فهرست منابع و مآخذ 398
ص: 10
ص: 11
ص: 12
مدتی این مثنوی تاخیر شد
از حدود هفت سال پیش که جلد دوم این مجموعه به پیشگاه خوانندگان خردمند تقدیم گردید، تصور نمی کردم ارائه جلد سوم طولانی شود. هرچند دوست داشتم زودتر این مجموعه آماده و عرضه شود اما مسئولیت ها و اشتغالات دیگر مانع تسریع در این امر مهم گردید، از سویی چون مباحث این مجلد در سطح عالی و تخصصی تدوین می شد از این رو حساسیت و دقت بیشتری را طلب می کرد که این خود نیز زمان بیشتری را لازم داشت، اگرچه ضعف و بی بضاعتی نویسنده نیز در این تاخیر نقش داشته است. به تعبیر مولوی:
موجب تاخیر این جا آمدن فقد استعداد بود و ضعف فن
اینک که به یاری خداوند متعال مطالب این جلد در ده فصل و بیست و چهار درس آماده گردیده است، بیان چند نکته را ضروری می دانم :
1- با عنایت به تخصصی بودن جلدسوم، خوانندگان محترم یا باید در کلاس هایی که با مدیریت معلمان و اساتید محترم تشکیل می گردد
ص: 13
شرکت کنند و یا با یکی از عالمان و کارشناسان دینی ارتباط داشته و پرسش ها و ابهامات خود را از آنان بپرسند.
2- در پایان هر درس چند سوال مطرح شده است. اکثر این سوالات از متن انتخاب نگردیده اما مرتبط با متن است. پس از آن با عنوان "برای مطالعه بیشتر" مطالبی برای مطالعه و بررسی و گفتگو طراحی شده است تا دوستان با نشاط علمی بیشتری به فعالیت ادامه دهند. هدف از این کار فایده بخشی بیشتر به مباحث می باشد.
این چرا گفتن سوال از فایده است جز برای این، چراگفتن بد است
3- وظیفه خود می دانم از همه دوستان عزیزی که در این راه به تشویق نویسنده پرداخته اند به ویژه حجه الاسلام و المسلمین زرگرو نیز همکاران محترم ایشان در معاونت فرهنگی ستاد احیاء و پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر تشکر و قدردانی کنم.
4- از خوانندگان محترم و نیز اساتید گرامی درخواست می کنم نقطه نظرات و پیشنهادهای اصلاحی خود را به عنوان هدیه ای ارزشمند به نویسنده اهداء نمایند تا در رفع کاستی ها وارتقاء محتواها یاریمان کند.
امیدوارم خداوند متعال توفیق دهد تا برخی از طرح های دیگری را که در نظردارم بتوانم تدوین نموده و به پیشگاه والای شما تقدیم کنم.
ان شاء الله. هو المعین.
شهریور 1394 ه ش. محمد اسحاق مسعودی
ص: 14
ص: 15
ص: 16
پیش از پرداختن به تعریف «امر به معروف و نهی ازمنکر» لازم است معنای واژه های "امر" و "نهی" و "معروف" و "منکر" بررسی شود، سپس به تعریف این فریضه الهی از منظر علماء و دانشمندان اسلامی می پردازیم.
امر به معروف و نهی از منکر دو کلمه ترکیبی اند که نخست جداگانه هر یک از واژه ها توضیح داده می شود:
«الی الله تُرجع الامور».(1)
«همه کارها به خدا باز می گردد».
در این بیت نیز به همین معناست :
با اعتقاد و توکل در امور ممکن آید حل مشکل به مرور
دو. به معنای دستور و فرمان، و برانگیختن به چیزی، اگر به این معنا باشد، جمع آن «اوامر» است و فعل (مانند أمَرَ یَأمُرُ ...) و صفت (مانند آمر و مأمور و ...) از آن مشتق می گردد.
در آیاتی از قرآن در این معنی به کار رفته است. مانند:
«قُلْ اَمَرَ ربّی بِالقِسط».(2)
«بگو پروردگارم به قسط و عدل فرمان داده است».
«اَمَرَ اَلاّ تَعبدوا الاّ ایّاه».(3)
«خداوند فرمان داده است که جز او را نپرستید».
«انّ الله یأمرکم اَن تُؤدّوا الامانات الی أهلها».(4)
«همانا خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به اهل آن بازگردانید».
مولوی نیز در برخی موارد کلمه «امر» را به معنای فرمان آورده است:
ص: 18
چون که غم بینی تو استغفار کن
غم به امر خالق آمد کار کن
مقصود از واژه أمر در امر به معروف، معنای دوم آن است.
ب- «نَهی » به معنی «بازداشتن و منع کردن از چیزی» می باشد(1).
«و اَمّا مَن خاف مقام ربّه و نَهی النَّفس عن الهَوی، فانّ الجنه هی المأوی».(2)
«آن کس که از مقام پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوا و هوس باز دارد، بهشت جایگاه اوست».
«اِنّ الصّلاه تَنهی عن الفحشاء و المُنکر».(3)
«همانا نماز (انسان نمازگزار را) از زشتی ها و منکرات باز می دارد».
تَناهی از باب تفاعل، به معنای نهی کردن یکدیگر است:
«کانوُا لا یَتناهَون عَن مُنکرٍ فَعَلوُه».(4)
«آنها از اعمال زشتی که انجام می دادند، یکدیگر را نهی نمی کردند».
معروف، در لغت به معنای «شناخته شده» آمده و با واژه های معرفت و عرفان هم خانواده است.
راغب اصفهانی می گوید:
ص: 19
«المَعرفه وَ العِرفان، اِدراک الشیء بتفکُّرٍ وَ تَدَبُّرٍ لاَثره».(1)
«معرفت و عرفان، شناختن چیزی است از روی تفکر و تدبر به واسطة اثر آن»
به معنای مشهور نیز آمده از این جهت که برای مردم شناخته شده است:
تا که شد در شهر معروف و شهیر کاو ز انبان تهی جوید پنیر اما در تعریف معروف دیدگاههای گوناگونی وجود دارد که به اختصار به بیان آنها می پردازیم:
عده ای، هرکاری را که از نظر عقل دارای حسن باشد، معروف می دانند.(2)
براساس این دیدگاه، مصادیق معروف بسیار کم خواهد شد زیرا اولا- اموری که عقلاء برحسن آن اتفاق داشته باشند محدود است.
ثانیا- بسیاری از امور در شرع دارای حسن می باشد که در قلمرو این تعریف قرار نمی گیرد. مگر این که باب ملازمه بین حکم عقل و شرع آن چنان موسع باشد که همه موارد طرفین را تحت پوشش قرار دهد.
ثالثا- عقلاء در موارد زیادی درحسن بودن امری اختلاف نظر داشته و با توجه به عوامل زیست محیطی و فرهنگی و شرایط سیاسی، نظرات متفاوتی ارائه می شود.
ص: 20
راغب درباره معروف می گوید:
«وَ المَعروف اِسمٌ لکلِّ فعلٍ یُعْرَفُ بالعقل اَوِ الشرع حُسْنُه وَ المنکرُ ما یُنکَر بِهما».(1)
«هر کاری که خوبی آن به واسطة عقل یا دین شناخته شود، معروف نام دارد و مُنکر عبارت است از آن چه که به واسطه عقل یا شرع، مورد انکار و تقبیح قرار گیرد»
سپس مثالی می آورد:
«بر همین اساس، میانه روی در جود و بخشش، معروف شمرده شده است. زیرا این کار نزد عقل و شرع مُسْتَحْسَن (پسندیده) است».(2)
طریحی مشابه همین تعریف را با افزودن قیدی آورده است:
«المعروف اسم لکل فعل یعرف حسنه بالشرع و العقل من غیر أن ینازع فیه الشرع.»(3)
مقصود وی از قید «من غیران ینازع فیه الشرع» آن است که درصورتی حکم عقل به خوب بودن چیزی را قبول داریم که شرع خلاف آن را نگفته باشد.
ص: 21
مولف کتاب بیان المعانی نیز همین تعریف را با این بیان پذیرفته است:
و المعروف کل شی ء یعرف بالعقل حسنا و یحسنه الشرع،(1)
نتیجه: براساس این تعریف، هر چیزی که حسن عقلی و شرعی داشته باشد، معروف نامیده می شود و شامل واجبات و مستحبات، هر دو می گردد.
مرحوم محقق حلی در «شرائع» در تعریف معروف نوشته اند:
المعروف هو کل فعل حسن اختص بوصف زائد علی حسنه إذا عرف فاعله ذلک أو دل علیه.(2)
ترجمه: معروف هر کار خوبی است که علاوه بر خوبی، ویژگی مازادی نیز دارد، در صورتی که فاعل آن به این مطلب آگاهی داشته باشد یا به آن راهنمایی شده باشد.
در توضیح مقصود ایشان، به بیان شهید ثانی در ذیل این جمله اکتفاء می کنیم که فرموده است:
ص: 22
منظور از «فعل حسن» «جائز به معنای اعم» است که شامل واجب و مستحب ومباح و مکروه می شود.
اما با قید «اختص بوصف زائد» فعل مباح خارج می شود زیرا دارای وصف مازاد نیست. فعل مکروه هم باید خارج
شود زیرا عنوان «معروف» برآن صدق نمی کند(1).
(بنابراین واجب و مستحب در تحت معروف باقی می ماند زیرا هر دو علاوه بر این که حسن – یعنی جواز - را دارند وصفی مازاد بر آن را هم دارند که همان مصلحت ملزمه در واجب و مصلحت غیر ملزمه در مستحب است.)
در بررسی این نگاه چند نکته تامل برانگیز وجود دارد:
اولاً. در لغت «حسن» به معنای جواز بالمعنی الاعم- که شامل مباح و مکروه باشد- نیامده است. و دیده نشده که حسن به معنای امر مباح یا مکروه باشد.
راغب می گوید:
«حسن، هر چیز بهجت برانگیزی است که مورد میل و رغبت مردم قرار می گیرد. سپس در یک تقسیم بندی امور
ص: 23
دارای حسن را به سه گروه قسمت کرده است: مستحسن از جهت عقل، از جهت هوای انسانی و از جهت حسی.»(1)
در کتاب «العین» نیز حسن را به معنای زیبای در جسم و یا صفات خوب گرفته است.(2)
ثانیاً. در استعمالات قرآن و حدیث نیز چنین کاربردی مشاهده نگردیده است.(3)
بنابراین نمی توان پذیرفت که واژه «حسن» شامل «مباح» و «مکروه» باشد. شهید ثانی به همین مطلب نیز اشاره کرده است:
«و قد یطلق الحسن علی ما له مدخل فی استحقاق المدح، فیتناول الواجب و المندوب خاصة.»(4)
ص: 24
گروهی معروف را همان دستورات دینی می دانند و با تعابیر مختلف همین معنا را ابراز کردهاند.
مثلاً برخی گفتهاند:
«المعروف: هو کل فعل مطلوب شرعا مستحبا کان أو واجبا.» (1) برخی دیگر اظهار داشتهاند: اگر کاری موافق با طاعت الهی باشد، معروف شمرده می شود.(2)
ابن عاشور هم هر چیزی را که از شئونات دینی محسوب گردد، معروف می داند .(3)
نتیجه این که براساس این دیدگاه ملاک شناخت معروف "حسن و مطلوبیت شرعی" یک کار است.
این دیدگاه اموری را که دارای حسن عقلی باشد، جزء مصادیق معروف نمی داند ویا حداقل نسبت به آن ساکت است. هرچند ممکن است با اعتقاد به ملازمه بین حکم شرع وعقل بتوان گفت که موارد دارای حسن عقلی نیز مشمول معروف شرعی می شوند. و یا دست کم
ص: 25
گفته شود، آن اموری که حسن عقلی دارند و شرع هم با بیان خود آنها را تایید کرده است در پوشش همان معروف شرعی جای دارند.
بر اساس این تعریف، معروف شامل واجب و مستحب می شود.
در نگاه دیگری به معنای معروف، برخی اظهار داشته اند :
«والمعروف هو ما عرف الناس بفطرتهم أنه ملائم لهم، فاتجهوا إلیه،»
آن چه را مردم با فطرت خویش سازگار و ملائم با خود بدانند و به آن روی آورند، معروف است .(1)
این تعریف اطلاق دارد، هم آن چه را که عقل حسن می داند و هم شرع خوب و مطلوب بداند، شامل می شود.
اما سپردن تشخیص این معنا به مردم که هر چه را ملائم و سازگار خود یافتند، معروف بنامیم یک تشتت و هرج و مرجی را در این زمینه پدید می آورد زیرا :
اولاً. طبایع بشر مختلف و مزاجها متنوع است و بنابراین موارد ملائم با روح وجسم آنان مختلف و در نتیجه معروف نیز مواردی گاه متضاد را در برخواهد گرفت. مثلا ممکن است عده ای شراب را موافق و سازگار با طبع خود بدانند و یا سایر موارد را.
ص: 26
ثانیاً. برخی از احکام شرعی در نگاه نخست با طبیعت انسان ممکن است ملائمتی نداشته باشد و طبق این تعریف برخی از واجبات و مستحبات، از شمول معروف خارج خواهند بود. مثلا پرداخت زکات اموال یا خمس و یا جهاد و یا انجام برخی واجبات چون روزه و...
فخر رازی در تبیین و تعریف «معروف» نوشته است:
«المعروف هو کل أمر عرف أنه لا بد من الإتیان به، وأن وجوده خیر من عدمه.»
هر امری که معلوم گردد باید انجام شود و وجودش بهتر از عدمش باشد، معروف نام دارد.(1)
منظور وی آن است که اگر فهمیدیم که فلان کار خوبست و باید انجام شود و یا این که انجام آن دارای خیری است که از عدم انجام بهتر است، چنین چیزی معروف است و باید درعمل به آن بکوشیم.
بیان فخر، محسنات عقلی و شرعی، هر دو را در بر می گیرد و واجبات و مستحبات را در دل خود جای می دهد. اما تاملاتی نیز در آن وجود دارد:
اولاً. تعریف معروف به «کل امر عرف» تعریف نیست و آن را به خود لفظ تعریف کردن است.
ص: 27
ثانیاً. قسمت اول جمله با ذیل آن ناهمخوان است زیرا تعبیر به «لابد من الاتیان به» تعبیری است که در مورد واجب بکار میرود. اما ادامه آن که گفته «و ان وجوده خیر من عدمه» اگر کلمه «خیر» افعل تفضیل باشد، فقط مستحب را در برمی گیرد، چون انجام مستحب بهتر از عدم انجام است (و الزامی در انجام آن نیست.) نهایتا ممکن است برای این عبارت، معنایی عام در نظر گرفت که شامل واجب و مستحب، هر دو شود. هر یک که باشد با بخش نخست جمله اش (که در واجب ظهور دارد) انطباق ندارد.
نتیجه ای که از مجموع مباحث پیشین گرفته می شود با نگاه نگارنده، این است که «معروف» یعنی آن چه که به عنوان «خوبی» شناخته می شود، شناساننده آن ممکن است عقل باشد و یا شرع. و درجایی که تعارضی پیش آید، در صورت وجود شرایط حجت و اعتبار در گزاره نقلی، نقل شرعی مقدم خواهد بود.
ص: 28
1- برای هریک از دو معنای واژه امر دو آیه از قرآن با ترجمه و تفسیر اجمالی آن ذکر کنید .
2- برای واژه نهی نیز دو آیه همراه با معنا و تفسیر کوتاهی از آن بیان فرمایید.
3- واژه معروف فقط شامل واجبات می شود یا مستحبات را نیز در بر می گیرد.؟ نتیجه هریک در امر به معروف چه میشود؟
درباره ملازمه بین حکم عقل و شرع نخست مطالعه و سپس درباره آن گفتگو نمایید.
ص: 29
در تعریف «منکر» نیز شاهد تعاریف متعددی هستیم :
راغب اصفهانی نوشته است:
« وَالمُنکَرُکُلُّ فعلٍ تَحکُمُ العُقولُ الصّحیحهُ بِقُبْحِهِ، او تَتوقّفُ فِی اسْتِقباحِهِ وَ اسْتِحسانه العُقولُ، فتَحکُم بِقُبحِهِ الشَّریعهُ»
«هر عملی که عقل های صحیح و سالم (که گرد و غبار شرک و هواپرستی آن را نپوشانده باشد) به زشتی و قبح آن حکم نماید، مُنکر نامیده می شود، امّا اگر عقل نداند که آن کار خوب است یا بد و مردّد بماند، لیکن شریعت به بدی و ناپسندی آن حکم کند، آن نیز منکر است».(1)
دراین تعریف ،حکم عقل به زشتی یک کار، ملاک شناخت منکر قرار گرفته و در مواردی که عقل ازشناخت قبح چیزی ناتوان و یا متحیر باشد شرع را به کمک آورده است.
این که محدوده درک ویا حکم عقل در تشخیص قبیح و حسن چه اندازه است در بین صاحب نظران، اختلاف نظر هست. اما قدر مسلم آن است که عقل در کلیات (مانند حکم به حسن عدل، راست گویی، امانت داری، و حکم به قبح ظلم و خیانت و..) احکامی دارد که هم همین احکام کلی موارد معدودی دارد و هم در بسیاری از جزئیات و مصادیق، ابهام و تحیر رخ می دهد. از این گذشته عقلائی
که باید مبین این احکام عقل باشند با توجه به تفاوت های محیطی و اقلیمی و
ص: 31
فرهنگ ها و سنت ها و...، داوری های مختلف و احیانا متضادی را ارائه خواهند داد.
عده ای «منکر» را فعل یا وصف قبیحی می دانند که از منظر عقل قبح آن ثابت و از سوی شریعت نسبت به آن، نهی وارد شده باشد. در این معنا، تعابیر گوناگونی به کار رفته است .(1)
عده ای آن را مختص «حرام شرعی»(2)
و عده ای علاوه بر حرام، شامل «مکروهات »هم دانسته اند.(3) خواه این قبح و حرمت راخود فاعل بداند و یا او را نسبت به آن راهنمایی کرده باشند.(4)
ص: 32
عده ای هر چیزی که مورد انکار و عدم پذیرش دین واقع می شود را «منکر» دانسته اند.
این نگاه، وزن دیدگاه خود را برروی اعمالی نهاده که جزء دین نیست اما کسانی قصد دارند آنها را در دین وارد کنند (رد بدعت گذاری در دین).(1) این نظریه از این که عنوان کند هر چه در شریعت حرام است، مشمول عنوان منکر می باشد، غفلت ورزیده است .
بعضی گفته اند :
«والمنکر، ما أنکره الناس بفطرتهم، و استوحشوه، و نفروا منه، و نأوا بأنفسهم عنه »
هر چیزی که مردم به واسطه فطرت خود از آن گریزان و فراری هستند و از آن دوری می کنند، منکر است.(2)
موارد ایراد این سخن همان است که در ذیل عنوان «سازگار فطری» پیش از این گذشت و تکرار نمی شود.
این دیدگاه ((قبیح عقلی)) را مورد توجه قرار نداده است. ممکن است دلیل عدم توجه ایشان، عدم اعتقاد به درک یا حکم عقل باشد و یا محدود دانستن حوزه درک و حکم عقل و یا باور به آن و اثبات از طریق ملازمه بین حکم شرع و عقل.
میرشریف جرجانی این مطلب را در عنوان «عدم رضای الهی» قرارداده است:
«المُنکَرُ ما لَیس فِیهِ رِضا الله مِن قَولٍ اَو فِعلٍ، و المعروف ضدّه»
«منکر عبارت است از سخن یا کاری که مورد رضایت پروردگار نباشد و معروف نقطه مقابل آن است»..(1)
بدیهی است، محرماتی که در شریعت وضع شده است کاشف از عدم رضای الهی نسبت به آنها می باشد. بنابراین، تعریف یاد شده، همان حرام دینی را منکر می داند.
با توجه به آن چه گذشت می توان درتعریف منکر گفت: منکر یعنی چیزی که حسن آن (توسط عقل یا شرع )شناخته نشده(2) و یا عقل و شرع قبح آن را اعلام داشته اند. بر اساس برداشت نگارنده در تعریف
ص: 34
معروف (که باید معروف دارای حسن باشد) در این جا نیز می گوئیم اگر چیزی حسن نداشت، تحت عنوان منکر قرار می گیرد. زیرا نقطه مقابل معروف، منکر است و طبق این دیدگاه مکروه نیز مشمول عنوان منکر واقع می شود.(1) همان گونه که معروف، واجب و مستحب را دربرمی گرفت. لازم به ذکر است که «مباح» به دلیل این که حکمی از احکام به آن تعلق نمی گیرد (غیر از این که فقط در عنوان جواز بالمعنی الاعم قراردارد) از مبحث ما خارج است.
با عنایت به تعاریفی که در «معروف» و «منکر» گذشت می توان همه آنها را به عنوان تعریف امر به معروف و نهی از منکر ساماندهی نموده و ارائه کرد. شاید دلیل عدم ارائه تعریفی جداگانه برای «امر به معروف و نهی از منکر» توسط فقهاء همین بوده است که با وجود تعریف معروف و منکر، نیازی به تعریف «امر به معروف» احساس نمی کرده اند. اما در عین حال برخی برای عنوان «امر
به معروف و..» تعریف جداگانه ای آورده اند که به بیان و بررسی آنها می پردازیم.
فقیه بزرگ شهید ثانی(ره) در توضیح مفهوم امر به معروف و نهی از منکر فرموده است:
ص: 35
« اَلامرُ بالمعروف هُو الْحَملُ علی الطاعة قولاً او فعلاً وَ النهیُ عن المُنکر هو المنع من فعل المعاصی قولاً او فعلاً».
«امر به معروف، وادار کردن دیگران به پیروی از او امر پروردگار است، به زبان باشد یا به عمل، و نهی از منکر، مانع شدن از انجام گناهان است، آن هم به زبان باشد یا به عمل»(1)
در این تعریف، امر و نهی را در معنای خاص بکار برده است. زیرا ((امر)) به معنی طلب فعل و ((نهی)) به معنای طلب ترک آن است اما وادار کردن فرد به کاری با درخواست کردن (طلب) از او متفاوت است. همین طور مانع شدن با درخواست ترک یک عمل نیز فرق می کند. گویا در وادار کردن و یا مانع شدن، مخاطب فاقد اراده و اختیار می شود اما در معنایی که ذکر شد (یعنی طلب) مخاطب با اختیار خود ممکن است به آن خواسته عمل کند و یا نکند.
ضمنا از این تعریف به دست می آید که ایشان مصداق «معروف» را فقط واجبات می داند (اگر بگوئیم که ترک مستحب، مصداق عدم طاعت محسوب نمی شود.) و مصداق «منکر» را فقط حرام های الهی دانسته و مکروه را مشمول آن قرار نداده است. مضافا که به احکام عقل هم در هر دو توجهی نشده است.
ص: 36
میرشریف جرجانی در تعریف خود از امر به معروف و نهی از منکر می نویسد:
«امر به معروف، ارشاد و راهنمایی به راه های نجات بخش است و نهی از منکر بازداشتن از اموری است که با شریعت سازگاری ندارد(1)
بر شما کرد او سلام و داد خواست وز شما چاره و ره ارشاد خواست
همان گونه که گذشت امر به معنای طلب فعل و نهی به معنای طلب ترک است، این که امر به معروف را به ارشاد معنی کنیم خلاف ظاهر است، زیرا ارشاد کارش همان وعظ و پند دادن است و در آن درخواست و طلب وجود ندارد. مانند این که شما به کسی آدرس یک مسیر را می دهید ولی از او نمی خواهید که از آن مسیر برود اما اگر از کسی خواستید از آن مسیر برود معنای طلب فعل تحقق یافته است. البته تعریف یاد شده در برگیرنده احکام عقل هم هست زیرا«راههای نجات بخش» عنوانی عام است که راه عقل و شرع را در خود جای می دهد.
ابو حیان اندلسی در تفسیر خود در این باره نوشته است:
«المقصود من الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر: الإرشاد إلی المنفعة و التحذیرعن المفسدة»
ص: 37
مقصود از امر به معروف و نهی از منکر، ارشاد به منفعت و برحذر داشتن از مفسده است.(1)
درباره واژه «ارشاد» همان مطلبی که در تعریف قبلی گذشت در این جا نیز وارد است. اما این که «معروف» به معنای ((منفعت)) آمده باشد، و معلوم نباشد که منفعت مادی یا اخروی منظور است یا هر دو، در منابع دینی مشاهده نشده است. مضافا امر به معروف، امر به چیزهایی است که البته آنها دارای منفعت برای انسان هستند، مثلا امر به نماز، امر به منفعت نیست اما نماز منافعی را برای نمازگزار در پی دارد. (ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر) و همین گونه است سایر واجبات.
برخی در تعریف امر به معروف و نهی از منکر بر این باورند که:
قیل: الامرُ بالمعروف أمرٌ بِما یُوافِقُ الکتابَ و السّنةوَ النّهیُ عَن المنکر نَهیٌ عمّا تَمِیلُ الیه النفسُ وَ الشهوة».
امر به معروف، امر و فرمان است به آن چه مطابق کتاب و سنّت باشد و نهی از منکر بازداشتن از چیزهایی است که نفس و شهوت به آن تمایل دارند».(2)
آری در شریعت دستوراتی ریز و درشت وجود دارد که برخی به ظاهر و برخی به فکر و اندیشه ناظر است و امر به اینها امر به معروف و نهی از مخالفت با آن نهی ازمنکر است.
ص: 38
درشریعت هم عطا، هم زجرهست
هم درآن پوسته، هم مغز هست.(1)
در بخش اول، تعبیر به «موافقت کتاب وسنت» عام بوده شامل واجب و مستحب می گردد. اما دائره این معنا شامل مواردی که مباح شمرده می شود نیز می گردد. مثلا خوردن انجیر و زیتون و خرما و... اموری هستند که موافق کتاب و سنت است و در کتاب و سنت مورد توجه واقع شده اما کسی امر به خوردن اینها را، امر به معروف به شمار نمی آورد.
در بخش دوم این تعریف، منکر را به چیزهایی که میل نفس و شهوت به آن باشد دانسته و نهی ازآن را، نهی از منکر محسوب کرده است. درحالی که تمایلات نفسانی و شهوانی نیزشامل محرمات، مکروهات و حتی مباحات نیز می شود. و براساس نظریه اکثریت فقهاء، منکر شامل مکروهات نمی شود، چه رسد به مباحات. مضافا ممکن است حتی کسانی از روی شهوت و هوای نفس، زنان متعددی (دائم ویا صیغه ای) برگزینند. آیا اینها منکر محسوب می شود تا از آن نهی شوند؟
ص: 39
به نظر نگارنده معنای دقیق امر به معروف و نهی از منکر عبارت است از:
طلب (و درخواست) انجام واجب و طلب ترک (و عدم انجام) حرام.
اولاً. در این تعریف «امر» به همان معنای «طلب فعل» و «نهی» به معنای «طلب ترک» معنا شده و هر دو ظهور در این معنا دارند.
ثانیاً. این که «معروف» به معنای واجب و «منکر» به معنای حرام گرفته شده، با ادله وجوب امر به معروف و نهی از منکر مطابقت دارد و آنان که معنای موسعی را منظور کرده اند (که معروف را شامل واجب و مستحب و منکر را شامل حرام و مکروه گرفته اند)، مسیری خلاف ادله وجوب را پیموده اند. زیرا فقهاء از ادلّه وجوب - که همان
آیات و روایات وارده در امر به معروف ونهی از منکر می باشد. - استفاده کرده اند که امر به معروف و نهی از منکر واجب است. سوال این است که چرا از ادلّه استفاده «وجوب» می شود اما «مستحب » را در ضمن معروف جای داده و کراهت را در ضمن منکر گنجانده و در این دو مورد امر و نهی را مستحب می دانند؟
روش و منطق صحیح بحث اقتضاء می کند ما از لسان دلیل هر چه می فهمیم در مرحله نخست همان را اثبات کنیم. اگر لسان دلیل، وجوب را می رساند دیگر نمی توان گفت امر به مستحب نیز امر به معروف است اما مستحب! زیرا این موضوع از شمول ادله خارج است. آری در مرحله بعد می توان با ادله دیگری اثبات کرد که مستحب از
ص: 40
مصادیق معروف است و امر به آن مستحب می باشد و نیز نهی از مکروه، مستحب است. اما در کتب مربوطه (فقهی و تفسیری) با این روش منطقی بحث نشده است.
ثالثا. برخی از عناوین که در باب امر به معروف و نهی از منکر، وارد شده فقط شامل واجب و حرام است و بس. به عنوان نمونه:
1. در روایات نام «فریضه» بر امر به معروف و نهی از منکر نهاده شده است که سایر فرائض با آن احیاء می شوند:
کَمَا رَفَضُوا أَسْمَی الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ
النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ(1)
ونیز فرمود: فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ(2)
و با تتبع در کتب لغت(3)
و کاربردهای آن درفقه(4)، معلوم میشود منظور از« فریضه» واجب است.
ص: 41
رحمت مادر اگر چه از خداست
خدمت او هم فریضه ست و سزاست
حتی برخی تعبیر به فریضه را بالاتر از تعبیربه واجب دانسته اند.(1)
بنابراین تعابیر یاد شده شامل مستحب یا نهی از مکروه نمی شود.
2. در برخی روایات ((تارک امر به معروف)) را تهدید به عذاب الهی کرده است: هُنَالِکَ یَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ فَیَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ(2) و تعابیر دیگری که مفید این معناست آمده است. مثلا ((شکر منعم)) که در قالب اطاعت از فرامین حق است به حکم عقل واجب می باشد واگر کسی آن را ترک کند گرفتار خشم خداوند می شود.
شکر منعم واجب آید در خرد ور نه بگشاید در خشم ابد
ص: 42
بدیهی است «عذاب» بر ترک یک عمل، «کاشف» از وجوب آن می باشد، زیرا خداوند متعال بر «ترک مستحب» یا «فعل مکروه» عذاب وکیفر مترتب نمی کند. بنابراین چون امر به معروف و نهی از منکر واجب است، اگر ترک شود عقاب دارد نه ترک امر به مستحب و نهی از مکروه.
آری همان گونه که گذشت، اگر با دلیل دیگری اثبات شد که امر به مستحب و نهی از منکر، مستحب است، مانعی برای پذیرش آن نیست اما نباید چنین تصور یا القاء گردد که اگر امر به مستحب یا نهی از مکروه ترک شد، فریضه ای ترک گشته و عذاب الهی نازل خواهد شد.(1)
ص: 43
1- واژه منکر فقط شامل محرمات می شود یا مکروه را نیز در بر می گیرد؟ نتیجه این مطلب در معنای نهی از منکر چگونه خود را نشان می دهد؟
2- چرا ((عذاب)) بر ترک یک عمل، ((کاشف)) از وجوب آن می باشد؟ با استفاده از آیات و روایات چگونه از این موضوع بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر استدلال می شود ؟
إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون. نور: 19 چرا حتی" دوست داشتن اشاعه فحشاء" منکر بزرگی شمرده شده است و بر آن عذاب الهی مترتب گشته است؟ (با توجه به سوال شماره2)
ص: 44
ص: 45
ص: 46
پیش از پرداختن به تبیین تفاوت ها، یادآوری می شود که آن چه در اسلام برای حفظ ارزش ها و سلامت اجتماعی بر آن تأکید شده، همان عنوان "امر به معروف و نهی از منکر" است. اما مشاهده می کنیم در سالهای گذشته اصطلاح " نظارت اجتماعی " یا "نظارت همگانی "به جای امر به معروف و نهی از منکر رواج یافته و شاید برخی بر این باور باشند که این اصطلاح معنایی جامع و کامل را در بر دارد. درحالی که معادل واژه "نظارت" در انگلیسی کلمه "کنترل" (Control) می باشد و نظارت اجتماعی، همان کنترل اجتماعی (Social Control) است، از این رو تعاریف خود را بر محور اصطلاح "کنترل اجتماعی "متمرکز نموده اند.
اما بین "نظارت یا کنترل اجتماعی" و" امربه معروف ونهی ازمنکر" تفاوت های جدّی و آشکاری وجود دارد. پیش ازپرداختن به تبیین این تفاوت ها، ذکر این نکته خالی از لطف نیست،که میان صاحب نظران مغرب زمین در تعریف کنترل اجتماعی نه تنها اتفاق نظری وجود ندارد
ص: 47
بلکه تعاریف ارائه شده از ابهامات و کاستی های فراوانی رنج می برد و به اعتراف رابرت اف. مایر (1)
در مقاله خود با عنوان دیدگاه هایی پیرامون مفهوم کنترل اجتماعی در صفحه 35 نشریه «نقد سالانه جامعه شناسی» (Annual Review of Sociology) که می نویسد:
حتی یک بررسی سطحی از مفهوم کنترل اجتماعی با یک مشکل ظاهراً لاینحل مواجه خواهد شد. جامعه شناسان بر روی هیچ تعریفی از این اصطلاح اتفاق نظر ندارند. این امرگیج کننده است زیرا نه تنها این اصطلاح در ادبیات جامعه شناسی بسیار پرکاربرد است، بلکه شواهدی از احیای توجه به این موضوع وجود دارد.
پیش از این، دیدگاه های صاحب نظران اسلامی در تعریف "امربه معروف و نهی ازمنکر" بیان گردید، اکنون برای روشن شدن تفاوت ها بین نظارت و کنترل اجتماعی با امر به معروف ونهی ازمنکر، ضروری است، نخست به مهم ترین تعاریف نظارت و کنترل اجتماعی از نگاه اندیشمندان غربی، اشاره ای داشته باشیم .
«... یک واژه عام برای فرآیندهایی - برنامه ریزی شده یا غیر برنامه ریزی شده - که به واسطه آن افراد برای مطابقت با کاربردها و ارزش های زندگی گروهی آموزش می بینند یا مجبور به آن می شوند.»(1)
این سخن که افراد آموزش هایی ببینند تا رفتار خود را بر ارزش ها مطابقت دهند، دارای یک مقدم (دیدن آموزش) و یک تالی (تطبیق رفتارها بر ارزش ها) است و تصور شده که تالی نتیجه الزامی و حتمی مقدم است، در حالی که نه منطقاً چنین الزامی وجود دارد و نه در تحقق خارجی چنین حتمیتی مشاهده می شود. ای بسا افراد بزهکاری هستند که آموزش های متعدد و متنوعی می بینند امّا تأثیری در اصلاح رفتار آنها ندارد. مضافاً مفهوم کنترل، مفهومی است که معنای بازدارندگی در آن نهفته است اما آموزش دادن ممکن است برای برخی بازدارنده باشد و برای دیگران نباشد.
بسیاری از محققین بر این باورند که توصیفی که در این تعریف و نیز تعریف پیشین و یا مشابه آن می شود بیشتر توصیف هایی هستند مربوط به فرایند اجتماعی سازی(واین که چگونه افراد را اجتماعی وملتزم به هنجارهای آن، باربیاوریم) ونه کنترل اجتماعی.
کوهن (Cohen) به درستی گفته است که این تعاریف غیر دقیق است زیرا آن چنان انعطاف پذیرند که می توان آنها را برای بسیاری از انواع موقعیت ها و رفتارها به کار برد. به عبارتی دیگر تعاریفی از این دست آن چنان عام است که هم شامل موارد مدّ نظر در بحث و هم شامل غیر آن می شود (و مانع اغیار نیست).
در این تعریف مقصود آقای آینس از "واکنش سازمان یافته" معلوم نشده که چه نوع واکنشی است؟ آیا واکنش هایی از نوع آموزشی است یا تربیتی و یا از نوع واکنش های امنیتی و پلیسی؟ یا همه این موارد منظور است؟ مضافاً این تعریف فقط مواردی را در برمی گیرد که رفتاری بزه و انحرافی رخ داده است و شامل موارد پیش گیرانه نمی شود.
ب - اِستَن کوهن(1) کنترل اجتماعی را با توضیح بیشتر از ((آینس)) این گونه تعریف کرده است:
«واکنش های سازمان یافته در برابر جرم و بزه کاری و اَشکال یکپارچه ای از رفتار مشکل آفرین اجتماعی، خواه به صورت واکنشی باشد (پس از وقوع عمل) و خواه به صورت پیشگیرانه باشد (برای پیشگیری از عمل).»(2)
ص: 51
این تعریف از این جهت که هم موارد پیشگیرانه و هم موارد پس از وقوع عمل را در برمی گیرد از تعریف پیشین کامل تر است امّا در این که منظور خود را از واکنش سازمان یافته معلوم نکرده است، اشکال یادشده بر قوّت خود باقی است.
ج - دونالد بلاک(1) نیز تعریفی مشابه دو تعریف گذشته آورده است:
«کنترل اجتماعی عبارت است از جنبه هنجاری زندگی اجتماعی، یا تعریف رفتار انحرافی و واکنش در برابر آن، از قبیل: بازداری، اتهام، تنبیه و تاوان.»(2)
بر طبق این بیان، کنترل اجتماعی به مکانیسم های هدفمندی اشاره دارد که برای سامان دهی رفتار افراد منحرف، مجرم، نگران کننده و دردسرساز به کار می رود. امّا برای آن که تعریف خالی از اشکال باشد، باید می گفت کنترل اجتماعی عبارت است از: واکنش بازدارنده در برابر رفتار انحرافی،زیرا گنجاندن ((تعریف رفتار انحرافی)) در درون تعریف کنترل اجتماعی امری خارج از عرف علمی است، این گونه اصطلاحات باید در جای دیگر تعریف شود و در این جا به عنوان اصل موضوعه پذیرفته گردد.
ص: 52
مضافاً که این بیان، موارد پیشگیری را در برنمی گیرد زیرا از واژه «رفتار انحرافی» وقوع آن در خارج تبادر می شود و به کاربردن کلمه «واکنش» مؤید آن است، به دلیل آن که واکنش پاسخی است به یک رفتار و کنش ولی در موارد پیشگیرانه تعبیر به واکنش، درست نیست و اصطلاح «برنامه ریزی»صحیح است.
نکته مثبت این تعریف آن است که تکلیف خود را با نوع واکنش معلوم داشته و آن را از قبیل بازدارنده دانسته است.
برخی در توضیح نظارت اجتماعی می گویند:
فرد از طریق اجتماعی شدن یاد می گیرد که در موقعیت های گوناگون، چه الگوهای رفتاری پذیرفتنی است و تفاوت میان الگوهای رفتاری شایسته و الگوهای رفتاری ناشایسته چیست؟ نظارت اجتماعی در واقع به بسط فراگرد اجتماعی شدن اطلاق می شود (یعنی این که فرد از طریق اجتماعی شدن و پذیرش الگوهای رفتاری جامعه از رفتار انحراف آمیز پرهیز می کند).(1)
در این تعریف، آموزش و یادگیری را محور قرار داده تا افراد از این راه الگوهای رفتاری خوب و بد را بشناسند و با این کار اجتماعی شدن (و تطبیق دادن رفتار خود با جامعه) را یاد می گیرند. اشکالی که در ذیل
ص: 53
تعریف اول شد، در این جا نیز وارد می باشد، لذا از تکرار خودداری می کنیم.
1- نظریه "جوزف روسِک" در تعریف کنترل اجتماعی را با نقد آن بررسی نمائید.
2- تعاریف "مارتین آینس"و" اِستَن کوهن" را به همراه نقد آن بررسی نموده وتفاوت های این دودیدگاه رابیان کنید.
ص: 54
برخی دیگر در تعریف آن گفته اند:
«کنترل اجتماعی مجموعه ای از منابع مادی و نمادین است که یک جامعه برای تضمین هم نوایی رفتاری اعضای خویش در برابر کج روی با مجموعه ای از قواعد و اصول معین و دارای ضمانت اجرا در اختیار دارد.»(1)
امتیاز این تعریف از دیگر تعاریف آن است که از جامعیت و اتقان بیشتری برخوردار است، زیرا هم منابع و ابزار کنترل و هم مقررات و ضمانت اجرا را مورد توجه قرار داده است، امّا اشکالی که وجود دارد این است که از صرف در اختیارداشتن مجموعه ای از منابع و مقررات، کنترل اجتماعی پدید نمی آید بلکه از کاربست و استفاده از آنها است که آن نتیجه به دست می آید.
نویسندگان معاصر معتقدند که ماهیت کنترل اجتماعی در اواخر دوران مدرنیته آن چنان تغییر یافته که تعریف کوهن دیگر تمام
ص: 55
شیوه های کنترل اجتماعی رادر برنمی گیرد. به طور خلاصه آنها معتقدند که کنترل اجتماعی دیگر منحصر به شیوه های کنترل رفتارهای انحرافی نیست بلکه تقریباً همه ما در زندگی روزمره به نوعی تحت کنترل اجتماعی قرار داریم، چه رفتارمان انحرافی باشد و چه نباشد. لذا آنان معتقدند که این وضعیت نیازمند مفهوم سازی کنترل اجتماعی به شیوه ای بسیار متفاوت از تعریف کوهن است. این امر سبب شده که درک ما از کنترل اجتماعی این گونه تغییر یابد: «هر گونه اقدامی برای تغییر رفتار مردم».(1)
دغدغه این دیدگاه برای ارائه تعریفی جامع، مثبت و ارزشمند است، امّا تعریفی که بیان داشته اند، آن قدر جامع است که آنان را از آن سوی بام به سقوط کشانده است! زیرا این که گفته شود "هر گونه اقدام" شامل اموری مانند دعا کردن ( اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک) هم می شود در حالی که دعا امری غیر از کنترل اجتماعی است، هم چنین مواردی شبیه ازدواج کردن یا حبس خانگی توسط افراد و... را هم در برمی گیرد که ممکن است در تغییررفتار مؤثر باشد، امّا هیچ یک از این ها کنترل اجتماعی نیست.
ص: 56
اشکال دیگر این است که هر تغییر رفتاری مطلوب نیست بلکه تغیییر رفتار از بد به خوب، هدف کنترل اجتماعی است. به عبارت دیگر هدف، اصلاح رفتار است نه هر تغییری که حتی شامل تغییر از خوب به بد شود. (هر چند مقصود گوینده این نیست اما عبارت، شامل این گونه موارد هم می شود.)
بین «امر به معروف ونهی ازمنکر» با «نظارت و کنترل اجتماعی» از زوایا و ابعاد مختلفی، تفاوت هایی وجود دارد که روشنگر و تاثیر گذار است و به اختصار به آن می پردازیم . این تفاوت ها بصیرت را افزون کند عقل را سوی حقیقت رهنمون کند
از حیث شمول و گستردگی مخاطبان، حوزه امر به معروف و نهی از منکر اعم از حوزه نظارت اجتماعی است. زیرا در نظارت اجتماعی، رفتار افراد در جامعه موضوع نظارت قرار می گیرد در حالی که در امر به معروف، رفتار فرد هم در اجتماع و هم در خانه و حریم خصوصی مورد توجه واقع می شود. اعضای یک خانواده همان گونه که در جامعه اگر شرایط امر به معروف و نهی از منکر وجود داشته باشد، وظیفه دارند به این مهم اقدام کنند، در درون خانه نیز
این وظیفه را بر عهده دارند و باید یکدیگر را به انجام معروف فرا خوانده و از منکر نهی
ص: 57
نمایند. دلیل این سخن اطلاق ادلّه امر به معروف و نهی از منکر (آیات و روایات) است.(1)
دردرون ودر برون درهر ماجرا تو مخاطب بوده ای ای صنم مرا امّا در نظارت اجتماعی مصطلح، خانه و حریم خصوصی از این نظارت مستثنی شده است.
در امر به معروف و نهی ازمنکر "تأثیرگذاری در مخاطب" از شرایط وجوب آن است، از این رو اگر انسان بداند و یا حتی احتمال
ص: 58
قوی دهد که مخاطب به سخن او ترتیب اثری نمی دهد، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نخواهد بود.(1)
گرسخن درجان تاثیری کند آن گه در کار خویش تدبیری کند
امّا در نظارت اجتماعی مصطلح چنین شرطی وجود ندارد و سازمان های مسؤول دولتی و یا نهادهای مردمی و نیز رسانه ها، خود را موظف به پیگیری موضوع می دانند.
بر اساس آموزه های اسلامی انگیزه در امر به معروف و نهی از منکر "اصلاح فرد و جامعه" است که این خود ثواب و پاداش اخروی را نیز به دنبال دارد و اگر به قصد قربت انجام گردد، عبادت به شمار رفته و از ثواب افزون تری بهره مند خواهد بود.(2)
بندگان حق رحیم و بردبار خوی حق دارند در اصلاح کار
ص: 59
در حالی که در نظارت اجتماعی این گونه مسایل مورد توجه نیست.
متعلق امر به معروف ونهی از منکر، براساس نظر مشهور، معروف های عقلی و شرعی (اعم از واجب و مستحب) و محرمات الهی است. درحالی که متعلق در نظارت اجتماعی «هنجارهای اجتماعی» و «ارزش های عرفی» است، خواه این هنجارها با معروف ها و ارزش های دینی منطبق بوده یا مخالف و ضد آن باشند.
در نظارت اجتماعی (که از آن به کنترل اجتماعی هم یاد می شود،) اهتمام بر پیشگیری از انجام بزه و جرم و در صورت وقوع، برخورد با مجرم و بزهکار است، امّا در امر به معروف و نهی از منکر علاوه بر آن (که نهی ازمنکر نامیده می شود) به معروف ها (واجبات و مستحبات) و ارزش ها و دعوت به آن نیز توجه وتشویق شده است و این موارد در بیشتر تعاریف نظارت اجتماعی مورد غفلت قرار گرفته است.
از جمله مصادیق بزرگ «امر به معروف» تلاش برای برقراری نظام اسلامی است و نیز از مصادیق اعظم «نهی از منکر» مبارزه با نظام سلطه جهانی و حکومت های دست نشانده آنان می باشد امّا «نظارت و کنترل اجتماعی» فاقد توان نظری برای پوشش دادن به چنین مفاهیمی است اما نظارت و کنترل اجتماعی فاقد توان است. و این نکته مهم به روشنی در فرمایش سالار شهیدان امام حسین(ع) آمده است:
ص: 60
«وَ إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّه جَدِّی(ص) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی».(1)
امام حسین «ع»: از روی سرمستی و گردنکشی، و برای فساد و ستمگری دست به این قیام نزدم، بلکه برای اصلاح اوضاع امّت جدّم قیام کردم، می خواهم «امر به معروف» و «نهی از منکر» کنم، و به روش و سیره جدّم و پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم.
برای عملیاتی کردن امر به معروف و نهی از منکر، مراتب و مراحلی ذکر شده است، این که از اعتقاد و انکار قلبی
آغاز و به تذکر زبانی و سپس بازدارندگی از سر قدرت برسد و حتی در هر مرحله از ساده ترین واکنش ها شروع و به برخوردهای تندتر منتهی شود.(2) اینها
ص: 61
همه در امر به معروف و نهی از منکر با دقت و ظرافت خاصی دیده می شود در حالی که در نظارت اجتماعی چنین توجهی وجود ندارد. البته در شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیز تفاوت های جدّی ملاحظه می شود که به همین اندازه اکتفا نموده و این بحث را به پایان می بریم.
1- چرا اصطلاح"نظارت و کنترل اجتماعی" توان نظری برای پوشش دادن به موضوعاتی مانند: قیام علیه حکومت های ستمگر و نیز تشکیل حکومت عادلانه و اسلامی راندارد؟ چرا امربه معروف و نهی ازمنکر می تواند این موضوعات را تحت پوشش قراردهد؟
2- تعریف نظارت اجتماعی به "هرگونه اقدامی برای تغییر رفتار مردم " را بررسی و نقد کنید.
ص: 62
ص: 63
ص: 64
در این که امر به معروف و نهی از منکر واجب است، هیچ یک از علمای اسلام در آن اختلاف نظری ندارند. به عنوان نمونه به تعبیراتی چند، در این باره توجه نمایید:
فقیه و محدث بزرگ شیخ طوسی(ره) (متوفی 460 ﻫ) فرموده است:
«الامرُ بالمعروف وَ النَّهی عن المنکر فرضان عن فرائض الاسلام».(1)
«امر به معروف و نهی از منکر، دو واجب از واجبات اسلام است».
مرحوم قاضی ابن برّاج (متوفی 481 ﻫ) فرموده است:
«و اعلم ان من جملة فرائض الاسلام الامر بالمعروف وَ النَّهی عن المنکر».(2)
ص: 65
«بدان که از جمله واجبات اسلام، امر به معروف و نهی از منکر است».
مرحوم ابن ادریس حلّی (متوفی 598 ﻫ.ق) آورده است:
«الامرُ بالمعروف وَ النَّهی عن المنکر واجبان بلا خلاف بین الاُمّة».(1)
و مرحوم سید احمد خوانساری وجوب آن را از ضروریات شمرده است:
«و امّا وجوبهما فی الجملة فهو من الضروریات».(2)
«عن النّبی(ص) اذا امتی تواکلت الامرُ بالمعروف وَ النَّهی عن المنکر فلیأذنوا بِوِقاع من الله تبارک و تعالی».(1)
«هرگاه امت من امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذارند (و از آن شانه خالی کنند) باید منتظر عذاب و حادثه سختی از سوی خداوند باشند».
و نیز فرمایش حضرت علی(ع): «... فَأمُروا بالمعروف وَ انهَوا عن المنکر ...».(2)
توضیح: در آیات و روایات ((ماده امر))، بر ((وجوب)) دلالت دارد و در روایاتی که ((وعده عذاب)) بر ترک امر به معروف داده شده است، این وعده عذاب کاشف از وجوب امر به معروف و نهی از منکر است. زیرا خداوند بر ترک مستحب یا انجام مکروه، مؤاخذه و عقاب نمی کند.
برخی از فقها مانند شیخ طوسی، فاضل، شهید اول و ثانی به دلیل «عقل» تمسک جسته اند و وجوب امر به معروف و نهی از منکر را از مستقلات عقلیه به شمار آورده اند. یعنی این که عقل خودش مستقلاً (و صرف نظر از آن چه در کتاب و سنت آمده) حکم می کند به این که امر به معروف و نهی از منکر واجب است. در توجیه و توضیح این سخن دو نکته به نظر می رسد:
ص: 67
از آن جا که عقل حکم می کند حفظ نظام جامعه واجب و پیش گیری از هر چیزی که نظام اجتماعی را مختل کرده و سبب هرج و مرج جامعه می شود لازم است. بنابراین تمام معروف هایی که با انجام آنها نظام اجتماعی برقرار می گردد به حکم عقل واجب است مانند کمک به همنوعان، رسیدگی به محرومان، تقویت بُعد دفاعی کشور، دفاع از مملکت در برابر تهاجم دشمنان و ...
امر به این ارزش ها نیز چون در راستا و جهت حفظ نظام جامعه است، واجب می باشد. از سوی دیگر هر چه که سبب اختلال نظام و زندگی مردم بشود، مانند: ایجاد ناامنی، سرقت، قتل و غارت، آسیب زدن به اموال دیگران و ... مُنکر است و نهی از آن لازم.
از آن جا که عقل انسان، عدل را خوب و لازم دانسته و ظلم را قبیح و رفع آن را واجب می داند، بنابراین معروف ها و ارزش هایی که مصداق عدل هستند (مانند مثال های گذشته) مشمول حکم عقل بوده و امر به آنها واجب عقلی است و هر منکر که مصداق ظلم باشد (مانند مثال هایی که ذکر شد) نهی از آنها واجب عقلی محسوب می گردد.
در این که وجوب امر به معروف و نهی از منکر، کفایی است یا عینی، بین فقهاء بحث و گفتگو شده است، در این مورد سه نظر وجود دارد:
ص: 68
1- برخی از فقیهان بزرگ مانند سیدمرتضی و حلبی و قاضی و حلّی و فاضل و شهید اوّل و دوّم و خواجه نصیر طوسی در تجرید و محقق اردبیلی و محقق خراسانی و ...، آن را واجب کفایی دانسته اند، به این معنی که با قیام تعداد کافی نسبت به این امر، از بقیه ساقط می شود.(1)
2- برخی دیگر مانند شیخ طوسی و ابن حمزه و فخر الاسلام و شهید در غایة المراد و ... آن را واجب عینی دانسته اند.(2)
3- بعضی مانند قاضی ابن برّاج، مسأله را منوط به «اثرپذیری مخاطب» نموده اند و گفته اند در صورتی که کسی امر به معروف و نهی از منکر بکند و امر و نهی او اثر بگذارد (یعنی معروف انجام گردد و منکر ترک شود) در این فرض «واجب کفایی» است و وجوب آن ازدیگران ساقط می شود. امّا در جایی که فردی یا عدّه ای امر به معروف و نهی از منکر بنمایند و مؤثر واقع نگردد، در این مورد واجب عینی است یعنی بر هر یک از مکلفین واجب است که امر به معروف و نهی از منکر بکنند تا وقتی که معروف اقامه گردد و منکر ترک شود، که در این هنگام، وجوب از همه ساقط می شود.(3)
به گمان نگارنده، باید دید «هدف از امر به معروف و نهی ازمنکر چیست» اگر هدف از انجام این فریضه الهی اقامه معروف و ترک منکر
ص: 69
باشد (و مفاد برخی از روایات نیز همین است) در موردی که معروفی ترک شده یا منکری انجام می شود (یا بناست انجام شود) باید تا جایی امر به معروف و نهی از منکر شود که به آن هدف برسیم. این مطلب گاهی با تذکر یک فرد حاصل می شود و گاه با تذکر چند نفر و گاه با اقدام وحرکت گروه و جمعیتی. در واقع مصداق های متعدد برای مفهوم «مَن بِهِ الکفایة» است، یعنی هر گاه به تعداد کافی برسند که به هدف مذکور نائل شوند (و تعداد کافی در هر مورد از معروف ها و منکرات و اشخاص و ... فرق می کند یعنی به حدّی برسند که معروف انجام و منکر ترک گردد، از بقیه ساقط می شود) در نهایت این همان معنای کفایی بودن وجوب امر به معروف و نهی از منکر است.(1)
امر به معروف واجب توصلی است یا تعبدی؟
مقصود از واجب توصّلی، واجبی است که غرض، تحقق و انجام آن است و قصد قربت در صحّت آن شرط نیست، مانند پاک کردن لباس یا بدن از نجاست که برای نماز واجب است، و مثل ادای دین، نجات غریق و دفن میّت. اما منظور از واجب تعبّدی، واجبی است که مکلّف آن را باید به قصد تقرّب به خداوند انجام دهد تا امتثال امر خداوند صدق کند و واجب از عهده او ساقط گردد، مانند انجام نماز و روزه.
ص: 70
فقیهان امر به معروف و نهی از منکر را واجب توصّلی شمرده اند و قصد قربت و اخلاص را در آن شرط ندانسته اند.(1)زیرا غرض از آن ترک منکر و اقامه واجب است، اگر این غرض حاصل شد هر چند قصد قربتی در کار نباشد، امتثال امر خدا محقق گشته است.
تذکر: شایسته و سزاوار است که مسلمان به همه کارهای خود رنگ عبادت بدهد و امور توصّلی را نیز به قصد قربت و اخلاص به جا آورد تا از آثار این اخلاص در دنیا و آخرت بهره مند گردد.
فقهای اسلام(ره) وجوب امر به معروف و نهی از منکر را مشروط به چهار شرط دانسته اند(2)
که در صورت تحقق همه این شروط، امر به معروف و نهی از منکر واجب خواهد شد و در غیر این صورت وجوبی پیدا نمی کند. این چهار شرط عبارت است از:
1- علم (آمر و ناهی) به معروف و منکر.
2- احتمال تأثیر امر و نهی در مخاطب.
3- اصرار بر استمرار گناه از سوی عاصی.
4- عدم ترتب مفسده بر امر و نهی.
اینک به توضیح شرط های چهارگانه می پردازیم:
ص: 71
آمر به معروف باید بداند آن چه را مخاطب وی ترک نموده است «معروف» است تا او را به آن امر کند و آن چه را که دارد انجام می دهد (یا بنای بر انجام آن دارد) «منکر» است تا او را از آن بازدارد.(1)
بنابراین بر کسی که معروف و منکر را نمی شناسد یا در موردی خاص نمی داند که منکر است یا نه؟ امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نیست.مثال :
1- شخصی در مجلسی نوشابه ای می خورد و شما نمی دانید که این نوشیدنی، از نوشیدنی های حلال است یا حرام، در این جا موردی برای نهی از منکر وجود ندارد.
2- شخصی با زنی مشغول صحبت و شوخی و خنده است و شما نمی دانید آیا این زن محرم اوست (همسر، خواهر، مادر و ...) یا محرم او نیست، در این جا نیز جایی برای نهی از منکر نیست.
3- تعدادی مهمان دارید، در این میان برخی خانم ها نماز نمی خوانند و همسر شما نمی داند که ترک نماز به دلیل بی توجهی به نماز است یا به دلیل عذر زنانه، در این جا نه پرس و جو لازم است نه تذکر.
امام خمینی(ره) فرموده است:
ص: 72
«فَلا یجب علی الجاهل بالمعروف و المنکر».(1) و العلم شرط «الوجوب» کالاستطاعة فی الحج.
یعنی هر کسی که به معروف و منکر جاهل است، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نیست و علم به معروف و منکر، شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است مانند استطاعت که شرط وجوب حج است. (و همان گونه که با نبود استطاعت، حج واجب نیست، با نبودعلم به معروف و منکر، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست).
بیان چند مسأله:(2)
1- در شناختن معروف و منکر، بین قطع یا طرقی که برحسب اجتهاد معتبر است و یا تقلید فرقی نیست، بنابراین اگر دو نفر از یک مجتهد تقلید نمایند که قائل به وجوب عینی نماز جمعه است و یکی از آنها نماز جمعه را ترک نماید، بر دیگری واجب است که او را به اقامه نماز جمعه امر کند و هم چنین اگر مجتهد آنها آب انگوری را که با آتش
ص: 73
جوش آمده حرام بداند و یکی از آنان مرتکب آن شود، بر دیگری واجب است او را نهی نماید.
2- اگر مسأله مورد اختلاف باشد و احتمال داده شود که نظر فاعل آن کار یا تارک آن و یا تقلیدش مخالف او باشد و آن چه را که او انجام می دهد، نزد خودش جایز باشد، امر و نهی او واجب نیست بلکه جایز هم نیست تا چه رسد به این که علم به این مطلب داشته باشد.
3- اگر فاعل، جاهل به موضوع باشد، نه انکار (نهی کردنش) و نه برطرف کردن جهل او، واجب نیست. مثل این که نماز را از روی غفلت یا فراموشی ترک نماید، یا مایع مست کننده ای را از باب این که موضوع را نمی داند (که مست کننده است) بنوشد. ولی اگر مطلب از چیزهای با اهمیت باشد و مَولا (شارع مقدس) مطلقاً به فعل یا ترک آن رضایت نداشته باشد، واجب است آن را برپا دارد و او را نهی نماید مانند قتل نفس محترمه.
4- اگر آن چه را که ترک نموده، طبق رأی خودش یا رأی کسی که از او تقلید می نماید، واجب باشد یا آن چه را که انجام داده نیز (طبق رأی او یا رأی کسی که از او تقلید می نماید) حرام باشد و رأی غیر او مخالف رأی او باشد، ظاهر آن است که انکار او واجب نیست مگر این که قائل باشیم تجرّی یا کاری که با آن تجرّی می شود، حرام است.
ص: 74
این که آمر و ناهی، احتمال تأثیر امر و نهی را بدهد، بنابراین اگرعلم یا اطمینان به عدم تأثیر امر و نهی داشته باشد، امر و نهی واجب نیست.
در توضیح این شرط گفته اند:
1- اگر آمر و ناهی بداند که امر و نهی او تأثیر نمی گذارد مگر این که با درخواست و موعظه همراه باشد، واجب است امر و نهی را به همراه درخواست و موعظه انجام دهد.
به عنوان مثال اگر به کسی که به دیگری اهانت میکند، بگوید: «توهین نکن .» تاثیر نمی گذارد اما اگر بگوید: «آقای محترم توهین به دیگران شخصیت شما را خراب می کند، از شما می خواهم چنین کاری نکنید» تاثیر می گذارد. باید تعبیر دوم را انتخاب کند.
2- اگر بداند یا احتمال دهد که امر و نهیش با تکرار مؤثر خواهد افتاد، تکرار (در امر و نهی) واجب است.
3- اگر بداند یا احتمال دهد که امر و نهیش در حضور جمعی مؤثر واقع می شود و در غیر این صورت تأثیری نمی کند، چنان چه فاعل، متجاهر به فسق باشد (یعنی آشکارا به آن گناه اقدام ورزیده است) امر و نهی او در حضور جمع جایز بلکه واجب است ولی اگر متجاهر به فسق نباشد، در این که امر و نهی او در حضور جمع واجب، بلکه حتی هم جایز باشد، محل اشکال است.
ص: 75
4- اگر بداند که فلان شخص قصد ارتکاب حرامی را دارد و احتمال بدهد که نهی از آن حرام، تأثیر می گذارد واجب است او را نهی کند.
5- اگر بداند یا احتمال دهد که امر و نهی او در تقلیل معصیت (و کم شدن آن) مؤثر است ولی در قَلع (و از بین بردن آن) مؤثر نیست، امر و نهی واجب است.
6- اگر هم احتمال بدهد که امر و نهی او تأثیر خواهد کرد و هم احتمال عدم تأثیر را بدهد، ظاهر آن است که در این صورت، امر و نهی واجب نیست.(1)
1- چگونه عقل بروجوب امر به معروف ونهی ازمنکر دلالت می کند؟
2- معنای واجب عینی و کفایی را بیان کنید و توضیح دهید. در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر را واجب عینی بدانیم و یا کفایی چه تفاوتی می کند؟
3- تفاوت واجب توصلی وتعبدی را بیان نموده و برای هر یک دو مثال بزنید.
ص: 76
این که شخص معصیت کار اصرار بر استمرار گناه داشته باشد. پس اگر از حال او معلوم شود که گناه را ترک می کند، وجوب امر و نهی ساقط می شود.
توضیح: مراد از استمرار این است که فاعل باز هم مرتکب معصیت خواهد شد، هر چند یک بار دیگر باشد.در این صورت نهی از منکر واجب است، و مقصود از استمرار دوام و انجام همیشگی نیست.(1)
چنان چه نشانه ای بر ترک معصیت وگناه از سوی عاصی، ظاهر گردد و برای آمر و ناهی از آن نشانه قطع و یقین به ترک معصیت حاصل گردد، بدون اشکال وجوب امر و نهی در این فرض ساقط می گردد و هم چنین است اگر برای آمر و ناهی، اطمینان به ترک گناه حاصل شود.(2)
ص: 77
اگر آمر به معروف یا ناهی از منکر عِلم یا ظن پیدا کند که امر و نهی او موجب ضرری جانی یا آبرویی یا مالی (در صورتی که قابل اعتنا و توجه باشد) بر خود او یا یکی از وابستگانش و دوستان و همراهانش می شود، امر و نهی واجب نخواهد بود و از او ساقط می شود. بلکه هم چنین است اگر خوف و ترسِ ضرر (جانی یا مالی یا آبرویی) را هم داشته باشد که منشأ این ترس هم، احتمالِ (ضررِ) مورد توجه عقلا باشد. و ظاهر آن است که دیگر مؤمنین نیز به آن چه ذکر شد (خود شخص و وابستگان و ...) ملحق می شوند (یعنی اگر تشخیص دهد که به خاطر امر و نهی او، ضرری متوجه مؤمنین می گردد، امر و نهیش واجب نخواهد بود) بلکه در فرضی که خوف و ترس ضرر جانی برای خودش یا آبرویش یا جان و آبروی مؤمنین را داشته باشد، امر و نهی حرام خواهد بود.(1)
امام رضا(ع) فرمود:
«و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر واجبان اذا امکن و لم یکن خیفة علی النفس».(2)«امر به معروف و نهی از منکر زمانی واجب است که امکان داشته باشد و ترسی بر جان نباشد».
ص: 78
و در روایت دیگری چنین نقل شده است که:
«... و لم یخف علی نفسه و لا علی اصحابه».(1)
چند مسأله :(2)
1- در مورد ضرر، تفاوتی نمی کند بین ضرری که الآن به دنبال امر و نهی پدید آید یا ضرری که در زمان آینده به وقوع بپیوندد.
2- چنان چه اقامه واجبی یا از بین بردن منکری بر بذل مقدار قابل توجهی از مال و ثروت موقوف باشد، این بذل واجب نیست لیکن امر نیکویی است در صورتی که به اندازه ای نباشد که از نظر زندگی در حرج و مشقّت واقع گردد. ولی اگر در حرج واقع شود، بعید نیست که این بذل جایز نباشد. البته اگر موضوع از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهتمام می دهد (مثل حفظ جان مؤمن) در این جا بذل مال، واجب است.
3- اگر کسی که مرتکب معصیتی می گردد یا واجبی را ترک می کند، شرعاً یا عقلاً در این کار معذور باشد، امر و نهی واجب نیست بلکه حتی جایز هم نیست (مثل شخصی که به خاطر عذر، روزه نمی گیرد یا فردی مایع نجسی را برای حفظ جان از تلف و تشنگی می نوشد، در جایی که آب و مایع پاکی وجود ندارد).
ص: 79
امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد که با حاصل شدن مطلوب به وسیله مرتبه پایین تر - اگرچه حتی احتمال این معنی داده شود - تعدّی از آن مرتبه و استفاده از مرتبه بالاتر جایز نیست.(1)
یادگیر این مراحل به نام تا بپیمایی آن را گام به گام
این مراتب عبارتند از:
مرتبه اول- انکار قلبی
مرتبه دوم- امر و نهی زبانی
مرتبه سوم- امر و نهی یَدی (و اعمال قدرت)
روایات متعددی در این مورد وارد شده است.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
«من ترک انکار المنکر بقلبه و لسانه و یده فهو میت بین الاحیاء».(2)
امام محمد باقر(ع) فرمود:
«فأنکروا بقلوبکم وَ الْفَظوا بألسِنتکم و صکّوا بها جباهم ... فجاهدوهم باَبدانکم ...».(3)
ص: 80
مقصود از انکار قلبی آن است که عملی را از خود آشکار سازد که نشان گر انزجار قلبی و درونی او از منکر باشد و با این عمل نشان دهد که خواهان انجام معروف و ترک منکر است.(1)
این مرتبه خود دارای درجاتی است مانند: بستن چشم به هنگام مواجه شدن با منکر، در هم کشیدن چهره و روی گرداندن یا ترک رفت و آمد با شخص معصیت کار.(2)
چنان چه آمر به معروف و ناهی از منکر بداند که مقصود (یعنی اقامه معروف و ترک منکر) با مرتبة اول حاصل نمی گردد، واجب است که از مرتبه دوم یعنی امر و نهی زبانی استفاده کند (در صورت احتمال تأثیر).
چند مسأله :(3)
1- اگر آمر و ناهی احتمال دهد که مطلوب با وعظ و ارشاد و سخن نرم حاصل می شود بر او واجب است که به همین گونه اقدام نماید و تعدّی از آن جایز نیست.
2- اگر رفع منکر و اقامه معروف بر درشتی در سخن و تهدید و ترساندن مخاطب از مخالفت، متوقف باشد جایز بلکه واجب است
ص: 81
منتها از دروغ بایداجتناب کند. (مثلاً از این که به دروغ بگوید من فلان پست و سمت را دارم و می دهم پدرت را دربیاورند! باید پرهیز کند.)
3- اگر بعضی از مراتب گفتار از جهت «اذیّت و اهانت» کمتر از برخی از درجات مرتبه اول باشد، واجب است که به همان اکتفاء شود و بر مرتبه اول مقدم گردد. بنابراین اگر فرض شد که پند و اندرز و راهنمایی با گفتاری نرم و چهره ای باز و منبسط مؤثر واقع می شود یا احتمال تأثیر آن هست و آزار آن از کناره گیری و روی گردانی کمتر است، تعدّی از گفتار نرم به مرتبه اول (ترک رفت و آمد و اعراض) جایز نیست.
به هر حال اشخاص چه آمر و ناهی و چه مخاطب او فرق می کنند، برخی اشخاص، برخورد با چهره گرفته و عبوس را برای خود بدتر از تذکر زبانی می دانند. بنابراین باید آمرین به معروف و ناهین از منکر، ملاحظه مراتب و اشخاص و این که چه مرتبه ای ممکن است اثر مثبت و اثر منفی کمتری داشته باشد را بنمایند و از آن مراتبی که آسان تر است به مراتب بعد، مرحله به مرحله، حرکت کنند.
اگر آمر یا ناهی بداند یا اطمینان پیدا کند که مطلوب با دو مرتبه پیشین حاصل نمی شود، واجب است از مرتبه سوم استفاده کند، یعنی امر و نهیِ بِالیَد.
ص: 82
معنای «امر و نهی بِالیَد» چیست؟
دو معنی برای آن گفته شده است:
1- عمل کردن: شیخ الطائفه، محقق طوسی چنین فرموده است:
«امر به معروف و نهی از منکر با "یَد و لِسان" است، امّا با "یَد" به این است که انسان، خودش معروف را انجام دهد و از منکر اجتناب ورزد به گونه ای که مردم به او تأسّی کنند».(1) (و او را الگوی خود قرار دهند). انسان با گفتار و رفتار شایسته (مانند جوانمردی- بخشش-جود وسخا –عمل به آن چه باور دارد و...) می تواند نام نیکی به جا گذارد تا دیگران به او افتخار کنند.
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
2- اعمال قدرت: معنای معروف و مشهور «انکار بِالیَد» این است که اگر با زبان به امر و نهی پرداخت و مؤثر واقع نشد، با اِعمال قدرت، جلوی منکر و ترک معروف را بگیرد.
امام خمینی(ره) در توضیح «انکار بالید» فرموده اند:
«وَ هی اِعمال القدرة مراعیاً للایسر فالاَیسر».(2)
«مرتبه سوم (انکار با یَد) عبارت است از به کاربردن قدرت، در حالی که باید مراعات آسان تر و ساده تر آن را بنماید».
ص: 83
مرحوم شیخ طوسی، چند سطر بعد به همین معنی نیز توجه داده اند:
«و قد یکونُ الامر بالمعروف بالید باَن یَحمِلَ النّاس علی ذلک».(1)
«گاهی امر به معروف با یَد به این است که مردم را وادار بر انجام معروف (و ترک منکر) نماید».
خود این مرتبه نیز دارای درجاتی است که باید از آن که محظور کمتری دارد، شروع کند و به درجات شدیدتری پیش رود. مثلاً :
1- بین مُنکَر و فاعل آن حائل شود تا شخص نتواند آن را انجام دهد.
2- دست او را بگیرد و از انجام منکر مانع گردد.
3- آلت و ابزار فعل منکر را از او بگیرد (مثلاً نوار موسیقی مطرب یا شیشه شراب یا آلت قتّاله و ...).
4- وسیله و ابزار منکر را پرتاب کند، یا خراب نماید یا از بین ببرد.
5- مخاطب را مورد ضَرب قرار دهد که خود ضَرب درجاتی دارد و از کمترین آن باید شروع شود تا آسیب کمتری باشد و هدف امر و نهی تأمین گردد.
نکته مهم
در مواردی که اقامه معروف و از بین بردنِ منکر موقوف به ضَرب و جَرح باشد، حتماً باید آن را به عهده حکومت اسلامی و یا حاکم شرع گذاشت، و وظیفه حکومت اسلامی است که در این قبیل امور دخالت
ص: 84
کند و به نحو صحیح و با قاطعیت و صلابت با اشاعه دهندگان فساد و فحشاء برخورد نماید.(1)
رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنه ای نیز فرموده اند:
«در جامعه اسلامی تکلیف عامّه مردم امر به معروف و نهی از منکر با لسان است امّا اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر به عهده مسؤولین است».(2)
آری در صورتی که منکر، امری است که از نظر شارع اهمیت فوق العاده ای دارد، مثلاً حفظ جان مسلمان (یا آن که حفظ جانش محترم باشد،اگرچه مسلمان نباشد) بسیار مهم است، حال اگر کسی به قصد قتل با او گلاویز شده است و شما هم می توانید با مقداری ضرب و جرح مانع از این کارش بشوید، واجب است اقدام
کنید و منتظر رسیدن و اقدام نیروی پلیس نمانید.
آیا نهی از مقدمه حرام همانند نهی از حرام واجب است؟
مقدمه حرام بر دو قسم است:
ص: 85
الف- یا موصِل به حرام است(1) (یعنی با انجام آن، نوبت به ارتکاب حرام می رسد).
ب- یا موصِل به حرام نیست.
مثال: شخصی که می خواهد نوشیدنی حرام بنوشد، مقدماتی تا انجام این منکر وجود دارد:
1- آماده شدن برای خرید آن.
2- حرکت کردن و رفتن به سمت محل فروش.
3- رسیدن به محل فروش.
4- خرید آن.
5- آماده سازی برای نوشیدن.
مقدمه اول تا چهارم، موصِل به حرام نیست، زیرا چه بسا محل فروش تعطیل باشد یا نوشیدنی مذکور را نداشته باشد یا نوشیدنی را خریده امّا بنای نوشیدن را ندارد ولی مقدمه پنجم موصِل به حرام است، چون آماده نوشیدن می شود.
برخی از فقهاء، ارتکاب مقدمه حرام را به طور مطلق (چه موصل باشد یانباشد) حرام دانسته اند. بر طبق این مَبنا، نهی از مقدمه حرام به طور کلّی (موصل باشد یا نباشد) واجب خواهد بود.
امّا برخی از فقهاء فقط مقدمه موصِل را حرام دانسته اند، مطابق این نظر فقط نهی از مقدمه موصِل واجب خواهد بود و نهی از مقدمه غیرموصِل، واجب نیست. البته طبق نظر کسانی که تجرّی [اقدام
ص: 86
شخص بر آن چه را گناه می داند ولی بعد معلوم می شود گناه نبوده است یا اقدام او بر مقدمات گناه] را حرام می دانند نیز مقدمات حرام، حرام می باشد و نهی از آن واجب.
حضرت امام خمینی(ره) فرموده اند:
«اگر شخصی مقدمات فعل حرامی را شروع کند به این قصد که حرام را مرتکب شود، چنان چه معلوم شود که این مقدمه، او را به حرام می رساند (و مقدمه موصِله است) نهی او از حرام(1) واجب خواهد بود ولی اگر معلوم شود که مقدمه موصله نیست، نهی از حرام هم واجب نیست، مگر بنا بر قول به حرمت مقدمات یا حرمت تجری».(2)
1- چرا بر کسی که معروف ها ومنکرها را نمی شناسد، امر به معروف ونهی از منکر واجب نیست ؟
2- چرا یکی ازشرایط وجوب، استمرار معصیت دانسته شده است؟
3- مراتب امر به معروف را باذکر مثال توضیح دهید.
برای مطالعه بیشتر:
امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
ص: 87
«من ترک انکار المنکر بقلبه و لسانه و یده فهو میت بین الاحیاء»
چرا کسی که نهی ازمنکر را ترک میکند مانند مردگان شمرده می شود؟
ص: 88
ص: 89
ص: 90
یکی از پرسشها این است که آیا راهی برای شناخت معروف ها و منکرها وجود دارد یا این که هر چیزی که در بین مردم به عنوان ((معروف)) رواج دارد و یا با نام ((منکر)) شناخته می شود را باید بپذیریم.
در پاسخ می گوییم با توجه به اینکه پروردگار متعال خواهان سعادت و رستگاری انسانها است، یقینا راههایی را برای شناخت عوامل سازنده در سعادت (یعنی ارزشها و معروف ها) قرار داده است و نیز راههایی را برای شناخت موانع خوشبختی او (یعنی منکرات) تعیین نموده است. برخی از این راهها از درون انسان می گذرد (یعنی فطرت و عقل) و برخی از راه وحی و پیامبر و امام به او شناسانده شده است (دین) بنابراین می توان گفت از سه طریق «معروف» و «منکر» را شناخت:
1. فطرت 2. عقل 3.دین
اکنون به بیان مختصر هر یک می پردازیم:
ص: 92
سرشت و خلقت انسان ها ذاتاً طالب معنویات، جویای زیبایی هاوکمالات بوده و از پَستی ها و زشتی ها متنفر می باشد. بنابراین آن چه را که فطرت سلیم انسانی، خوب و کمال و زیبایی می داند «معروف فطری» و آن چه را از آن نفرت دارد و گریزان است «منکر فطری» می خوانیم.
اصولاً یکی از اهداف بعثت پیامبران الهی، بیدارکردن همین فطرت الهی و پاک سازی آن از گرد و غبار تأثیر محیط و سنت های نادرست است.
ادیان الهی نیز بر اساس همین فطرت، مطابق و هم گون و هماهنگ با آن، پی ریزی شده است، زیرا یکی از ابعاد نهفته در فطرت هر انسانی، خداجویی و خداخواهی است. «دین خواهی» و نیاز به دین نیز یک امر فطری می باشد. در قرآن، آیات متعددی در این باره وجود دارد از آن جمله:
«فَاقِم وَجهَک لِلدّین حَنیفاً، فِطرةَ الله التی فَطَر النّاسَ علیها...».(1)
«به سوی آئین خالص (یا پایدار و ریشه دار) روی بیاور، این (روی آوردن به دین و آئین الهی) فطرتی است که خداوند انسان ها را بر اساس آن آفریده است (و این خواسته را در سرشت آنان نهاده است) ...».
ص: 92
زراره می گوید: از امام صادق(ع) درباره این کلام خداوند سؤال کردم :
«فطرة الله التی فَطَر الناس علیها». امام فرمود: «فَطَرهُم جمیعاً علی التوحید».
امام خمینی(ره) در توضیح این حدیث می فرمایند:
... و باید دانست که گرچه در این حدیث شریف و بعضی از احادیث دیگر، فطرت را به توحید تفسیر فرمودند، ولی این از قبیل بیان مصداق است ... و در صحیحه عبدالله بن سنان [فطرت] تفسیر به اسلام شده و در حسنه زراره تفسیر به معرفت شده و در حدیث معروف: «کُلُّ مولودٍ علی الفِطرة» در مقابل تهوّد و تنصّر و تمجّس ذکر شده...، پس از این جمله معلوم شد که فطرت اختصاص به توحید ندارد بلکه جمیع معارف حقّه از اموری است که حق - تعالی شأنه - مفطور فرموده بندگان را بر آن.(1)
به عبارت دیگر، خمیرمایه معارف حقیقی الهی در سرشت انسان ها وجود دارد که اگر موانعی برای آنان پیش نیاید، ظهور و بروز یافته و شکوفا می شوند. مولوی نیز امور فطری را به آب تشبیه کرده و گفته است اگر این آب از درون انسان ها بجوشد، مفید و سودمند خواهد بود امّا اگر منتظر
باشیم که آب از ناودان فرو ریزد، نه ماندگار است و نه چندان سودمند:
ص: 93
آب اندر ناودان عاریتی است
آب اندر ابر و دریا فطرتی است
حال که چنین است سعی کن این درون و فطرت خود را شکوفا نموده تا بتوانی سرزمین کویری خود را با آب حیات فطرت سرسبز و آباد سازی:
آسمان شو، ابر شو، باران ببار ناودان بارش کند، نبود بکار
البته روشن است که آن چه بیان گردید درباره افرادی است که سلامت فطری خود را پاس داشته و آن را حفظ کرده اند و گرنه کسانی که یک عمر در جنایت و رذالت و جهالت غوطه ور بوده اند، این مسائل را نه تنها نمی پذیرند بلکه آن را به استهزاء و تمسخر می گیرند.
الف - شاخص و معیار امر فطری «پذیرش عمومی» انسان ها است یعنی امور فطری مورد قبول همگان است. لذا در آیه کریمه فرمود: «فطَرَ الناسَ علیها».
در امر و حکم فطری؛ زمان، مکان، مذهب، قومیت و نژاد، و ... تأثیری ندارد. مثلاً نیاز به دین و نیایش، نیاز به آرامش، آرزوی خوشبحتی و سعادت، آرزوی جاودانگی و ماندگاری و... در همه زمان ها (از گذشته تا حال و آینده)، در هر سرزمینی (از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب) و در هر قوم و نژادی (با هر گویش و زبانی) وجود دارد.
ص: 94
ب- فطرت انسان، خواهان کمالات و زیبایی ها و چیزهایی است که خود را اشباع کند، امّا کیفیت و چگونگی به دست آوردن و رسیدن به هدف و حدّ و حدود آن را غالباً نمی داند، و تعیین این حدّ و مرزها، مقداری با عقل و بیشتر آن با شرع است.
ج- حقایق دینی و معارف اصیل اسلامی هیچ گاه با فطرت سلیم انسانی تنافی و ناسازگاری ندارد. حال اگر به فرض، در نظر ابتدایی در موردی تنافی و تزاحمی به نظر آید، حکم مسلّم دین بر هر چیز دیگر مقدم است، به ویژه در مسائل مربوط به عبادت ها که توقیفی(1)
می باشد و باید در کم و کیف آن شارع مقدس، دستوری را به ما ابلاغ کند.
در اینجا از عقل به عنوان یکی از راههای شناخت معروف ها و منکر ها نام می بریم و در درس دهم نیز به عنوان شاخص شناخت حق از باطل از آن یاد خواهیم کرد در هر دو مورد از دو حیث به آن نگاه شده است. از گران بهاترین نعمت هایی که خداوند متعال بر انسان ها ارزانی داشته است، به ودیعه نهادن عقل، این گوهر گران بها، چراغ زندگی،
وسیله خوشبختی وسعادت، ابزارشناخت و معرفت و راه رسیدن به حقیقت، سبب نجات و رستگاری جاودانی در انسان می باشد.
شخصی از امام صادق(ع) می پرسد:
ص: 95
ما العقل؟ قال(ع): «ما عُبِد به الرّحمانُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان...».(1)
عقل چیست؟ فرمود: «چیزی است که به واسطه آن خداوند پرستش می شود و بهشت به دست می آید ...».
عقل، حجت خداوند بر بندگان و پیامبر درون است:
عن هِشام بن الحَکَم قال: قال لی ابوالحسن موسی بن جعفر(ع):
«... انّ لِلّهِ عَلَی النّاس حُجَّتَین: حُجَّةً ظاهرةً و حُجَّةً باطِنةً، فامّا الظاهرة فالرُّسُلُ و الانبیاءُ وَ امّا الباطنةُ فالعُقول».(2)
هشام بن حکم می گوید: امام موسی بن جعفر (ع) به من فرمودند:
«ای هشام خداوند دو حجّت بر مردم دارد؛ حجتی ظاهر و آشکار (و بیرونی) و حجتی باطن و پنهان (و درونی)، امّا حجتی که آشکار است همان پیامبران هستند و حجتی که در باطن است، همان عقول است».
گفت من عقلم رسول ذوالجلال حجة الله ام امانم از ضلال آن چه مسلّم است این که عقل انسان، قدرت و توانایی درک و تمیز خوبی ها وبدی های بسیاری را دارد و دست کم، آن گونه که مشهور است، مستقلات عقلیه ای وجود دارد، یعنی احکامی که عقل به طور مستقل (و بدون انضمام حکم شرعی در مقدمات آن،) عرضه می دارد.
ص: 96
خواه معتقد باشیم که عقل حکمی ندارد و حکم او همان ادراک مصالح و مفاسد و خوب و بد است، یا این که معتقد باشیم حکم به قبح وحسن برخی امور میکند. به هر حال عقل در اموری قدرت درک و تشخیص (یا حکم بر حسن و قبح آن امور) را دارد مانند این که: عدالت خوب و ستم قبیح و ناپسند است.
عقل سلیم انسانی به طور یقین اموری مانند؛ کمک به افتادگان ومظلومان، دفاع از شرافت و حیثیت، تلاش و کوشش،امانت داری، شکر و سپاس گزاری از نعمت دهنده، مهربانی نسبت به دیگران و ... را کارهایی خوب (و معروف) می شمرد و کارهایی مانند تجاوز به حقوق دیگران، تندی و خشونت، تنبلی و بیکاری، جهل و بی سوادی، خیانت، دروغ و ... را بد و منکر می داند. اگر عقل در این حدّ که گفته شد نباشد، معنا ندارد که حجتی از خدا بر مردم باشد، و معنا ندارد که انسان به واسطه وجود عقل، مورد مؤاخذه و بازخواست قرار گیرد.
گفته شد که عقل هر انسانی، خوب و بد (معروف و منکر) را به طور کلی و اجمال تشخیص می دهد، امکان دارد این پرسش در ذهن پدید آید که معنای این سخن، نسبیّت ارزش ها ( ومعروف و منکر ) نسبت به اشخاص، زمان ها و مکان هاست. زیرا برخی افراد در جایی یا زمانی، چیزی را «خوب» و «معروف» می دانند، امّا همان چیز نزد برخی دیگر در جایی یا زمانی دیگر، «منکر» و «بد» شمرده می شود و نتیجه این می شود که یک چیز نسبت به برخی «معروف» و نسبت به بعضی
ص: 97
«منکر» باشد، مثال: پوشیدن لباس سیاه در عزای عزیزی، نزد مردمی «خوب» است و لازم و در نزد مردمی دیگر «بد» است و منکر و مانند: آزادی دختر و پسر در روابط و معاشرت ها و ...
اولاً - عقل انسان ها هیچ گاه در کلیات احکام خود با یکدیگر اختلاف ندارند، یعنی وقتی که می گوید: «ظلم قبیح است» در این قضیه هیچ کس اختلافی ندارد، ظلم نزد همه «بد و منکر» است و همین طور است حُسن عَدل، این قبیل احکام عقلی، ریشه در عمق جان و فطرت انسان ها دارد، حتی وقتی جنایتکاران بین المللی و قدرتمندان جهانی می خواهند به مقاصد و اهداف ضد بشری خود نایل آیند، به آن آب و رنگ انسانی می دهند و به عنوان «حمایت از حقوق بشر!» و «برطرف کردن ظلم و ستم» وارد میدان می شوند.
ثانیاً - در مواردی که اختلاف به نظر می آید؛ پاره ای از آنها یا اموری قراردادی است که هر جامعه ای برای خود نسبت به یک سلسله از امور آداب و رسومی را وضع می کند و مردم و جامعه دیگر، چیزهایی دیگر را وضع می کنند (این که در مراسم عروسی، یا در مراسم عزاداری باید لباس سیاه پوشید یا سفید، از این قبیل است) آن گاه آن جامعه خویش را پایبند این قراردادها و سنت ها می نمایند که اگر کسی آن را رعایت ننمود، می گویند کار بدی کرده است، در حقیقت این ها معروف و منکر عُرفی هستند نه عقلی، در این گونه موارد، اگر دین و شرع از آن نهی نکرده باشد، پایبندی به آن اشکال ندارد و در مواردی رعایت آن لازم است.
ص: 98
امّا درآن جا که برخی از مردم کاری را خوب پنداشته و خود را به آن پای بند می دانند و در دین از آن نهی شده است، مانند بت پرستی و شرک، احترام به گاو و ... معلوم می شود که این گونه امور ریشه در جهالت انسان دارد، نه عقل. به قول مولانا:
پیش گاوی سجده کردی از خری
گشت عقلت صید سحر ساحری
گاهی از اشتباه در تطبیق و تعیین مصداق آن، اختلاف پدید می آید، مثلاً در قبح ظلم و بد و منکر بودن آن اتفاق نظر وجود دارد ولی در این که آیا زدن یا اعدام کسی که مرتکب قتل یا سرقت و... شده است، ظلم به او محسوب می شود تا بد باشد یا نه؟ یا اگر نسبت به او ظلم هم باشد، آیا این ظلم خالی از اشکال است یا نه؟ در اینجا ممکن است نظرها مختلف باشد. اگرچه با مراجعه به عقل، صرف نظر از تأثیر شرایط اجتماعی و محیط بر آن، روشن می شود که اعدام یک جنایتکار یا زدن او ظلم محسوب نمی شود. ولی این که چه اندازه باید او را زد، یا این که جنایتکار به چه کسی می گویند، و اعدام کدام جنایتکار درست است وکدام یک مستحق اعدام و کدام یک مستحق حبس یا شلاق یا جریمه است و در چه شرایطی؟ و ... این امور از حیطه دخالت مستقل عقل خارج است و نیازمندی به دین در این سلسله از امور به خوبی روشن است.
سومین راه شناخت و معیار تشخیص «معروف» و «منکر» و کامل ترین و جامع ترین معیارها دین می باشد. از آنجا که هدف از
ص: 99
خلقت انسان، وصول به کمال نهایی است، و از آنجا که عقل به تمام زوایای ابتدا تا انتهای این راه، برای وصول به آن هدف، نمی تواند شناختی داشته باشد و اگر دارد، ناقص و نارسا خواهد بود، لذا پیامبران مبعوث گشتند و راهنمایانی از سوی خداوند و کمال مطلق فرستاده شدند تا هم «راه» را نشان دهند، و هم موانع موجود بر سر راه رشد و کمال انسانی را به گونه ای کامل تبیین سازند و هم
چگونگی مبارزه با این موانع، و نیز راه خیزش به سمت کمال و جهش به سوی تعالی را روشن نمایند.
موانع راه وصول به کمال مطلق، پستی ها و زشتی ها و بدی ها (منکرات) است، انسان آلوده به آن نمی تواند حرکت کند، نمی تواند رشد و ترقی و پیشرفت داشته باشد، باید خود را از آن پالایش نموده و پاکیزه سازد. عوامل سرعت بخش و حرکت آفرین، همان خوبی ها و ارزش ها و فضیلت هاست که انسانِ خواهانِ کمال باید خود را بدان آراسته گرداند. شریعت ها و ادیان، هر یک به مقتضای شرایط زمان خویش، به تبیین «معروف ها» و «منکرها» پرداخته اند. مکتب مقدس اسلام که جامع ترین و کامل ترین آنهاست به گونه ای همه جانبه «معروف ها» و «منکرها» را روشن نموده است که دو منبع مهم و عظیم و اصلی آن عبارت است از: قرآن و سنّت معصومین(ع).
بنابراین با پای بندی به دین، انسان از این قفس مادّی آزاد و رها گشته و به سوی بی نهایت پرواز خواهد کرد.
ما به دین رستیم زین ننگین قفس جز که این ره نیست چارة این قفس
ص: 100
1- چرادر مواردی که اقامه معروف و از بین بردنِ منکر موقوف به ضَرب و جَرح باشد، وظیفه حکومت اسلامی است که در این قبیل امور ورود پیدا کند؟
2- ویژگی های یک امر فطری را بیان کنید.
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون .بقره 44
1- چرا در این آیه شریفه، کسانی که دیگران را به خوبی ها امر می کنند ولی خودشان عمل نمی نمایند ،مورد سرزنش قرار گرفته اند؟
2- مطلب فوق چه ارتباطی با تعقل ویا عدم تعقل این افراد دارد؟
3- آمران به معروف وناهین ازمنکر در این باره چه وظیفه ای ارند؟
چه ارتباطی بین امر به معروف از یک سو وعمل آمر به معروف (به آن چه خود امر ونهی می کند) از سوی دیگروجود دارد؟
ص: 101
ص: 102
ص: 103
مقصود از آن چه در این فصل مورد بحث قرار گرفته است، این نیست که این موارد شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است. بلکه منظور آن است که با انجام این موارد، چه بسا نیازی به امر به معروف و نهی از منکر به معنای خاص آن نباشد و بسیاری از معروف ها انجام و برخی از منکرات ترک گردد، بنابراین موارد یاد شده در این فصل، در راستای افزایش گرایش به معروف ها و ارزش ها و دوری از منکرات، مؤثر بوده و نیز زمینه تأثیرگذاری بیشتر امر به معروف و نهی از منکر را فراهم می سازد.
اکنون به این موارد توجه شود:
پیش از آن که نوبت به امر به معروف و نهی از منکر برسد، لازم است در جهت شناساندن «معروف ها و منکرها» اقدام مناسب به عمل آید، زیرا امکان دارد افرادی ندانند فلان عمل از نظر اسلام خوب و معروف (واجب یا مستحب) است یا کار دیگر، بد و مُنکر (و حرام)
ص: 104
است،اولین مرحله از مسأله تبلیغ اسلام را همین «شناساندن معروف و منکر» تشکیل می دهد. امری که از ابتدا تا انتهای دعوت پیامبر اکرم(ص)، به روشنی مشاهده می گردد.
اکنون نیز در کشورهایی که از حوزه نشر معارف اسلام دورتر هستند، ضرورت آن به خوبی احساس می گردد. در کشور اسلامی ایران نیز با توجه به هر نقطه از آن، نیازِ به شناساندن «معروف ها و ارزش ها یا منکرات» از شدت و ضعف برخوردار است، زیرا آگاهی های دینی در مناطق مختلف و نیز در اصناف و اقشار مردم متفاوت می باشد و این تفاوت در شناخت، عامل برداشت های متفاوت در ارزش ها نیز می شود.
مولانا تمثیل خوبی دارد(1)؛ فیلی را از هندوستان آورده بودند به جایی که مردم آن فیل ندیده بودند، چون در تاریکی شب بود و آن را در خانه ای تاریک گذاشته بودند تا در روز آن را به نمایش بگذارند.
ص: 105
شبانگاه عده ای از روی کنجکاوی و در تاریکی به آن خانه
می رفتند تا بدانند فیل چیست؟ اوّلی که رفت، دستش به خرطوم فیل خورد، بیرون که آمد گفت این موجود چیزی شبیه ناودان است. دومی که رفت، دستش بر گوش فیل کشیده شد، او در توصیف آن گفت این چیزی شبیه بادبزن است. سومی که به شناسایی فیل رفت، دستش را بر پای فیل کشید و در معرفی او می گفت موجودی چون ستون است. دیگری که دست بر پشت فیل نهاده بود، در توضیح گفت او چیزی شبیه تخت است و به هر حال هر کسی به میزان شناخت و آگاهی خود به تبیین او می پرداخت. مولوی می گوید:
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
اگر هر یک با شمعی وارد می شدند تا در فضای روشن فیل را می دیدند، این اندازه تفاوت واختلاف در معرفی فیل در گفتارشان مشاهده نمی شد.
اگر مردم معروف ها و منکرها را بشناسند، نباید اختلافی در اظهارات آنها نسبت به ارزش ها وجود داشته باشد، این قضاوت های مختلف نشان گر عدم شناخت کافی آنان است.
واقعیت این است که هنوز بسیاری از افراد، تصویر روشن و دقیقی، از حد و مرز حلال ها و حرام ها، ندارند و تعریف مشخص و جامعی از هر یک از معروف ها و منکرها نمی توانند ارائه دهند. برای اثبات این
ص: 106
مطلب کافی است، به مصاحبه هایی که گاهی از رادیو و تلویزیون پخش می گردد و مثلاً از، صله ی رحم، کیفیت معاشرت، غیبت و تهمت و ... می پرسند، دقت کنید آن گاه پی می برید که برخی از ساده ترین مسائل دینی خود آگاهی ندارند یا به گونه ای ناقص و نادرست مطالبی را در ذهن خود جای داده اند. راه دیگر این است که یک روز از حد و حدود یکی از منکرها، مثلاً غیبت یا تُهمت، از دوستان و همکاران یا دانشجویان خود سؤال کنید تا به این واقعیت تلخ بیشتر پی ببرید.
به هر حال لازم است، حد و مرز معروف ها و منکرها، برای جامعه تبیین گردد، در هر سطحی از مردم با شیوه خاصی، و برای هر قشر و صنفی از مردم، آن چه را که از نظر شغلی بیشتر با آن سر و کار دارند و به دانستن آن نیازمندند، بیان شود تا به حرام نیفتند و به منکرات آلوده نگردند.
به عبارتی دیگر، معروف ها و منکرهایی هست که عموم مردم نیازمند دانستن حد و مرز دقیق آن هستند مثلاً، اینکه غیبت چیست؟ تهمت چیست؟ فرق این دو با یکدیگر چیست؟ مواردی که غیبت جایز است، چه مواردی است و در چه حدی؟
یا این که دروغ چیست؟ و در چه مواردی دروغ تجویز یا واجب شده است و آن چه به عنوان دروغ مصلحت آمیز بر سر زبان هاست و هر کسی که دروغ می گوید فوراً نام «مصلحت آمیز» بر آن می نهد تا چه حد درست و یا نادرست است؟
ص: 107
موسیقی حرام چه ویژگی هایی دارد؟ و اگر موسیقی مُطرب و مناسب با مجالس لَهوی حرام است، ملاک مطرب بودن موسیقی یا مطرب نبودن آن چیست؟ و یا این که گفته می شود مرجع تشخیص موسیقی مطرب و غیرمطرب «عُرف» است، باید روشن شود که مراد از عُرْف چیست؟ و در مواردی که مردم و عُرف به تفاوت حکم می کنند چه باید کرد؟
ملاحظه می فرمایید که آلوده شدن به این گونه «منکرها» در بسیاری از موارد به خاطر عدم درک و فهمِ حدّ و مرز آنهاست و به تعبیری دیگر برخی افراد که مرتکب بعضی از منکرات می شوند، قبول ندارند که آن چه را که مرتکب شده اند منکر باشد و آن را از موارد «استثناء شده از آن حرام» و از موارد «حلال و مباح» آن مورد می دانند.
برخی از معروف ها و منکرها نیز وجود دارند که دانستن آن برای صنف خاصّی، ضرورت بیشتری از سایر مردم، دارد، مثلاً مسائل مربوط به آداب کسب و کار و تجارت یا مطالب مربوط به «ربا و رباخواری» برای بازاریان، و مسائل مربوط به حفظ امنیت و آبرو و اموال مردم و چگونگی برخورد مناسب با آنها و حفظ احترام و شخصیت افراد و نیز آن چه مربوط به تجسّس و کارِ «کارآگاهی کردن» و یا این که حد و حدود مشروع و نامشروع آن چیست، برای نیروی
انتظامی (و سایر مراجع امنیتی و قضایی، رسانه ها و مطبوعات) دقّت بیشتری را طلب می کند.
ص: 108
بنابراین از دو جهت، تبیین حدّ و مرز «معروف ها و منکرها» لازم به نظر می رسد:
1- از این جهت که بسیاری از مردم در صورت شناخت این حدود، به منکرات روی نمی آورند و خود از آن گریزان خواهند بود و این که در مواردی «آلوده» می شوند به این سبب است که فکر نمی کنند کارشان، «منکر» و نامشروع باشد.
2- دانستن حد و مرز «معروف ها و منکرها» برای آنان که مأمور نظارت و پی گیرِ حاکمیت ارزش های اسلامی در وزارتخانه ها و نهادها و سازمان ها هستند و نیز برای امرکنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر لازم است، تا مبادا موردی که مُنکر نیست را «مُنکر» انگاشته و در پی نهی از آن باشند، یا موردی را که منکر باشد «معروف» پنداشته و به آن سفارش و تأکید و تشویق نمایند.
برخی از افراد، اگر نسبت به مواردی از «معروف ها» سستی و اهمال از خود نشان می دهند و یا اگر گاهی مرتکب برخی منکرات می گردند، به سبب این است که نسبت به اهمیت آن معروف یا ناپسند بودن آن منکر، در مکتب اسلام و نزدخداوند متعال، آشنایی ندارند و اعتراف می کنند که اگر ما پی به «اهمیت آن» می بردیم، به آن «معروف» اشتیاق بیشتری نشان می دادیم و از آن منکر، دوری می کردیم.
به عنوان مثال، افرادی هستند که از اهمیت و جایگاه «نماز» در پیشگاه خداوند اطلاعی ندارند، از جایگاه و مقام و موقعیت آن در
ص: 109
مکتب آگاهی ندارند. از این که قبولی دیگر اعمال خوب و شایسته وابسته به قبولی نماز است غافل هستند و واقعاً نمی دانند که «روح پاک» و قلبی سالم و «دلی با صفا»داشتن بدون نماز پدید نمی آید، زیرا خداوند فرمود:
«ان الصَّلاة تَنهی عن الفحشاء و المنکر».(1)
«به درستی که نماز از اعمال زشت و بد، انسانِ نمازگزار را بازمی دارد».
جوشش و افزونی زر در زکات
عصمت از فحشاء و منکر در صلات
بنابراین، جمله ای که بر سر زبان برخی است که وقتی آنان را دعوت به نماز یا دیگر عبادات می کنید، می گویند؛ آقاجان، دل آدم باید پاک باشد! نیازی به نماز نیست! قطعاً این نوع نگرش و بینش، با مبانی اسلامی و الهی مخالفت دارد، به علاوه که گوینده این سخن، چون با القای این تفکر، موجب انحراف بسیاری از ناآگاهان می گردد، مسؤول کژی های آنان نیز خواهد بود.
بر مبلّغان معارف اسلامی و استادان و معلّمان و مربیان دینی و تربیتی لازم است که اهمیّت معروف ها و منکرها را برای مخاطبان خود بیان کنند، با تبیین این بُعد از اندیشه های اسلامی، روی آوردن به
ص: 110
معروف ها افزایش و گرایش به منکرات کاهش خواهد یافت، و نیازی به امر به معروف و نهی از منکر (به معنای خاص آن)(1) نخواهد بود.
بیان آثار و عواقب کارها نقش مهمی در تشویق به آن کارها یا در اعراض از آن داشته است. مثلاً گاهی یک معلم با تبیین و ترسیم آینده ای خوب و روشن برای دانش آموزی که درس بخواند و تلاش و کوشش نماید، در او حرکتی نیرومندتر برای رسیدن به هدف ایجاد می کند و دانش آموز با در نظرگرفتن آثار شیرین موفقیت، رنج و زحمت درس خواندن را برای خود هموار می سازد، گاهی نیز با بیان آثار شوم بی سوادی، اعتیاد به مواد مخدر و ... آنها را از این قبیل کارها بازمی دارد و افراد علاقمند به آینده ی خود، در جهت بدبختی و فلاکت و نابودی خود گام برنمی دارند. این روش یعنی شیوه ی تشویق به کاری از راه تبیین آثار مثبت و نتایج خوب آن و شیوه بازدارندگی از عمل از راه تبیین آثار منفی آن، در قرآن کریم و روایات، بسیار مورد استفاده واقع گردیده است و نشان گر آن است که این گونه «پذیرش ها» امری فطری و سازگار با طبیعت و نهاد انسان ها می باشد.
البته هر «معروف و منکری» آثاری در دنیا و نتایجی در آخرت دارد، روشن است که بیان هر دوگونه از این آثار، تأثیر بیشتری در شنونده و مخاطب شما ایجاد می کند.
ص: 111
مثلاً صله ی رحم، یکی از «معروف ها»ست که مورد توجه اسلام عزیز است: یک وقت می خواهید شخصی را به صله ی رحم وادار کنید، می گویید: صله ی رحم را فراموش نکنید، حتماً صله ی رحم بکنید. این نحوه ی سفارش در برخی افراد ممکن است اثر کند ولی برای بعضی اثربخش نباشد. اما گاهی «اهمیت صله رحم» را و این که در گفتار پیامبر پس از ایمان به خدا قرار گرفته است، را بیان می کنید (از راه تبیین اهمیت)، گاهی نیز روایتی را می خوانید که:
«صِلةُ الرّحم تَزید فی العُمر».(1)
«صله رحم، عمر انسان را زیاد می کند (از راه تبیین آثار)».
این عیادت از برای این صله است
وین صله از صد محبت حامله است
بیان این که اثر این کار چیست؟ برای برخی افراد انگیزه ایجاد می کند که به آن روی آورند.
نمونه ی دیگر در «کمک به برادران دینی» است:
«قال رسول الله(ص): مَن اَغاثَ اخاهُ المُسلِمَ حَتّی یُخرجَه من هَمَّ و کُرْبَةٍ و وَرْطَةٍ کتبَ اللهُ لَه عَشْرَ حَسَناتٍ و رَفَع له عَشْر درجاتٍ وَ اَعْطاهُ ثَوابَ عِتقِ عَشْرَ نَسَماتٍ وَ دَفَع عَنْهٌ عَشَر نَقِماتٍ وَ اَعَدَّ لَهُ یَومَ القیامه عَشْرَ شَفاعاتٍ».(2)
ص: 112
«پیامبر(ص) فرمود: هر که در ناگواری ها به فریاد برادر مسلمانش برسد تا او را از اندوه و نگرانی و گرفتاری برهاند، خداوند ده حَسَنه برای او بنویسد و ده درجه مقامش را بالا برد و ثواب آزادکردن ده بنده به او بدهد و ده سختی و رنج از او برطرف سازد و ده شفاعت مقبول برای روز قیامت او ذخیره نماید».
ملاحظه می کنید که در این روایت، فقط به بیان آثار آن عمل پرداخته است؛ یا این که در مورد آثار سوء «بی تفاوتی در برابر گناهان و کارهای زشت فرزندان» در روایتی به یک اثرِ وضعی آن اشاره شده است و آن این که نتیجه این کار؛ کمبود و نقص در «روزی و درآمد» است:
«عن ابی عبدالله(ع) قال: اَیُّما ناشٍ نَشَأ فِی قَوْمِه ثُمَّ لَمْ یُؤدَّبْ عَلی مَعْصیته کان اللهُ عزّ و جلّ اَوَّلُ ما یُعاقِبُهم فیه اَن یَنقُصَ مِن اَرْزاقِهُمْ».(1)
«امام صادق(ع) فرمود: هر کودک یا جوان نورسی که در میان قومش رشد و پرورش یابد و آنان او را در برابر گناه و معصیتی که از او سر بزند، تأدیب نکنند، خداوند نخستین عقوبتی که از آنان در این باره به عمل آورد، این است که روزی آنها را کاهش دهد».
ص: 113
نتیجه: پیش از آن که به امر به معروف و نهی از منکر بپردازیم، اگر به گونه ای شایسته و گسترده و فراگیر با استفاده از رسانه های جمعی به امور یادشده پرداخته شود، بسیاری از منکرات انجام نخواهد شد و گرایش به معروف ها سیر صعودی خواهد داشت و هدف از امر به معروف و نهی از منکر (که اقامه معروف و رفع منکر است) با همین شیوه محقق خواهد شد، بدون آن که امر به معروف و نهی از منکر (به معنای خاص آن) انجام شده باشد.
امرکنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر، پیش از آن که به امر به معروف و نهی از منکر بپردازند، نیازمند شناخت و درک «موقعیت ها» و «شرایط» خود و مخاطبان خود هستند. آن چه به آنان مربوط می شود این که بدانند آیا از «شرایط» امرکردن به معروف و نهی کردن از منکر برخوردار هستند یا نه؟ آیا در «موقعیتی» قرار دارند که امر و نهی آنان مؤثر واقع گردد یا این که ممکن است نتیجه ی معکوس بدهد؟
و از سویی باید «موقعیت های» مخاطب خود را نیز بشناسد، مثلاً:
آیا امر و نهی شما در زمان مناسبی که مخاطب دارد، صورت می گیرد یا در زمان نامناسب، به عنوان مثال؛ اگر در وقتی که به خواب و استراحت اشتغال دارد، او را بیدار کنید و به پند و اندرز و امر و نهی او بپردازید، این کار نه تنها اثری نخواهد بخشید بلکه ممکن است بر اصرار و عناد او بیفزاید یا حتی مفسده ای به بار آورد.
ص: 114
این که در کجا به وظیفه خود اقدام کنید، در کوچه و خیابان یا منزل و محل کار یا در مسجد و بازار و ... نکته ای است که برخی از مخاطبان شما نسبت به آن حساسیت دارند. ممکن است اگر به بازاری در بازار، به دانشجو در بین دانشجویان و ... تذکری بدهید، تأثیر نکند امّا در جایی که تنها باشدو دیگران شاهد و ناظر نباشند، از تذکر شما استقبال کند.
نکته ای که ذکر آن لازم به نظر می رسد این است که «شناخت مقام و موقعیت عملِ» مخاطب نیز اثر زیادی در چگونگی انتخاب راه امر به معروف و نهی از منکر دارد. اگر فردی سخنِ ناپسندی بر زبان جاری کرد و دشنامی به کسی داد، می توان از اولین مرحله از مراحل امر به معروف آغاز کرد و سپس برادرانه به او تذکر داد و او را متوجه عمل زشت و ناپسندش نمود.
اما گاهی شخصی به قصد کشتن دیگری او را مورد «ضَرب و جرح» قرار داده است، در این جا معنا ندارد در گوشه ای بنشینیم و به فکر فرو رویم که با چه شیوه ای و از چه مرحله ای استفاده کنیم، چون تا شما از فکر خود بیرون بیایید، جان آن شخص هم از تنش بیرون آمده است! در این گونه مواقع و موارد باید سریع اقدام کرد و به هر نحو ممکن جلوی وقوع قتل را گرفت. البته معنای این سخن، بی گُدار به آب زدن نیست و عکس العمل باید سنجیده باشد، مقصود سرعت عمل در کار است. مانند مواردی که عده ای آشوب گر برای اختلال در
ص: 115
امنیت مردم یا به اصطلاح مبارزه علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران دست به اقدام می زنند، عکس العمل سریع و اقدام عملی به همراه هوشیاری کامل، لازم است. در این موارد نه گفتار کارساز است و نه گفت و گو.
بعد از این دستوری گفتار نیست
بعد از این با گفت وگویم کار نیست
باید سعی شود امر به معروف و نهی از منکر در حالتی انجام پذیرد که از نظر روحی، مخاطب شما توان پذیرش را داشته باشد، مثلاً: شخصی که شراب خورده و مست شده است، در حالت مستی هر چه به او بگویید، چیزی را درک نمی کند، و همچنین کسی که از تعادل روحی، برخوردار نیست. به هر حال شخص مورد نظر در حالت عادی قرار داشته باشد. یا مانند فردی که به اصطلاح روی دنده لج افتاده و از پذیرش حق فراری است، باید زمانی با او گفت وگو کرد که در این حالت نباشد.
طمطراق این عدو مشنو گریز
کاو چو ابلیس است در لجّ و ستیز
یا شخصی را در نظر بگیرید که خشمگین و ناراحت است و بخواهید او را امر به معروف و نهی از منکر کنید، طبیعی است که گفتار شما در او تأثیر مثبتی نخواهد داشت یا بر خشم و ناراحتی او خواهید افزود.
ص: 116
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدّل کند
مقام و موقعیت های اجتماعی مخاطب، چنان برخی از آنان را تحت تأثیر خود قرار می دهد که اگر به نظر آنان، کوچکترین خدشه ای به آن وارد آید، تاب تحمل آن را ندارند و آن را به معنای نابودی خود می دانند، لذا با توجه به مقام و موقعیت اجتماعی مخاطب، شیوه ی عمل از حیث اثربخشی، تفاوت می کند.
شناخت «چگونگی» امر و نهی و این که کدام شیوه ی آن تأثیر دارد، از دیگر پیش نیازها در امر به معروف و نهی از منکر است. به عنوان مثال: بداند که از کدام مرحله از مراحل امر به معروف و نهی از منکر باید استفاده کند، چگونه شروع کند؟ با زبان یا با قلم یا با واسطه یا تلفن یا ... چه حالتی داشته باشد، مؤثر است؟ حالت دلسوزانه و مهربانانه و متواضعانه یا حالت آمِرانه و ...
چنان چه زمینه هایی پدید آید که وجدان و فطرت مردم را شکوفا سازد و آنان را به استعدادهای درون خود متوجه سازد و عقل را رشد بخشد، در این صورت «پذیرش معروف ها و ارزش های» الهی که هماهنگ و هم سو و منطبق با فطرت و عقل انسانهاست، به راحتی
ص: 117
ممکن خواهد بود و در آن هنگام امر به معروف و نهی از منکر اثربخش و ثَمَرده خواهد شد.
از امام محمد باقر(ع) روایت شده که فرمود:
«مَن لم یَجعل الله له من نفسه واعِظاً فانّ مواعظ الناس لن تغنی عنه ابداً».(1)
«هر کس از خود (و درون وجودش) پنددهی و اندرزگویی را خدا برایش قرار نداده باشد، پند و اندرزهای مردم هرگز به حالش مفید واقع نمی گردد».
بنابراین باید «نیروی درونی» که همان وجدان و فطرت الهی است، شکوفا گردد تا ظرفی پاکیزه و آماده برای دریافت معارف الهی داشته باشد.
بس وصیت کرد و تخم وعظ کاشت
چون زمین شان شوره بُد سودی نداشت
گر چه ناصح را بُود صد داعیه
پند را اُذنی بباید واعیه
تو به صد تلطیف پندش می دهی
او ز پندت می کند پهلو تهی
ص: 118
1- چرا تبیین حد ومرز معروف ومنکر در اقامه معروف وواجتناب از منکر موثر است ؟
2- دو آیه از قرآن که در آن به آثار ونتایج اعمال خوب یا بد انسان اشاره کرده باشد را ذکر ودرباره آن گفتگو کنید .
3- اگر مخاطب در موقعیت لجبازی با شما قرارداشته باشد آیا امر به معروف ونهی ازمنکر تاثیرگذار خواهد بود؟
برای مطالعه بیشتر
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون. )نحل،آیه 90(
أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُون. )عنکبوت، آیه 45 (
الف - در این دوآیه مبارکه خداوند متعال به عنوان آمر وناهی به چه چیزهایی امر وازچه چیزهایی نهی کرده است؟ درباره موارد آن بررسی نموده وتوضیح دهید.
ب - ارتباط بین این دوآیه رااز حیث مفهومی بیان کنید.
ص: 119
ص: 120
ص: 121
واژه «معیار » به معنای وسیله وابزار سنجش است که با آن وزن و عیار چیزی را می سنجند.مانند سنجش عیار طلا با ابزار خاص آن .(1)
زرقلب و زرنیکو درعیار
بی محک هرگزندانی زاعتبار
هرکه را خدادرجان بنهدمحک هریقین را بازداند او زشک
درروایتی ازامام علی (ع) آمده است: « کِتَابُ الْمَرْءِ مِعْیَارُ فَضْلِهِ»(2).
یعنی نوشته انسان (مانند نامه، مقاله،کتاب و...) معیار فضل( وبرتری یا
ص: 122
دانش ) اوست. از نوشته ها وآثار او می توان میزان فضل ودانش او را تشخیص داد.دراین جا «معیار» به معنای وسیله سنجش بکاررفته است.
اما منظور ما ازواژه معیار، همان مقیاس، ملاک، ضابطه وقاعده است. براین باوریم که برای شناخت «معروف و منکر» به جای بیان مصادیق وموارد معروف یامنکر- که فهرستی طولانی را می طلبد. - می توان «ضوابطی کلی» را ارائه کرد که به مثابه معیارهایی در شناخت مصادیق معروف ومنکر به شمار می رود.(1)
ناگفته نماند این اصول وضوابط ازمنابع ومتون دینی(قرآن وسنت ) استنتاج واستخراج شده است ومطالبی بی پایه واز روی حدس وگمان نیست .
آگاهی از این اصول فوائد متعددی را در پی دارد که خود دلیل روشنی بر ضرورت این بحث می تواند باشد. این فوائد عبارتند از :
شناخت این اصول، فهم مصادیق معروف ومنکر را آسان تر می کند. زیرا این ضوابط همچون نورافکنی است که جهت اصلی راه را روشن نموده وانسان را از انحراف وخروج ازمسیر درست باز می دارد. مثلا اگر ندانیم خرید ومصرف
فلان کالای غیر ایرانی کار درستی است یانه ؟ باید به این نکته توجه کرد که که آیا خرید چنین کالاهایی به
ص: 123
تولید ملی آسیب وارد نموده وبازار داخل را به تعطیلی کشانده وکار گران را ازکار بیکار می کند؟ اگر پاسخ مثبت باشد، آن روی سکه، معنایش وابستگی به بیگانگان است.دراین صورت خرید کالاهای غیر ایرانی هم با اصل استقلال کشور ونیز اصل نفی سلطه بیگانگان، درتعارض قرار می گیرد. از سویی با اصل حفظ هویت ایرانی نیز ناسازگار است .بنابراین نتیجه می گیریم هر عملی که به استقلال کشور کمک کند واورا ازوابستگی به بیگانه
دورتر کند، آن عمل یکی از معروف های بزرگ در عرصه اجتماعی وسیاسی است.ودرمقابل هر عملی که به سلطه بیگانگان بیانجامد واستقلال کشور رابه خطر انداخته وهویت ملی را مخدوش سازد، یکی ازمنکرات بزرگ شمرده می شود. البته روشن است که کیفیت وقیمت کالاهای داخلی نقش مهمی در گرایش مردم به کالاهای غیر ایرانی دارد، از این رو تولید اجناس نامرغوب نیز ازمنکرات محسوب می شود وتلاش برای تولید کالای خوب جزء مصادیق معروف قرار می گیرد.
آشنایی بااین اصول یک نوع نگاه واحد درافراد پدید آورده ودرمقام عمل (یعنی در امر کردن به معروف یا نهی از منکر) سبب می شود تا در آمران وناهیان،وحدت رویه حاصل گردد و از برخوردهای سلیقه ای پیشگیری می نماید. زیرا معرفت به این اصول، آگاهی از استانداردها به شمار می رود. بنابراین از اظهار نظر ها و داوریهای متفاوت و احیانا متعارض اجتناب خواهد شد.
ص: 124
دراین کتاب آن چه بیان می شود این است که چه چیزهایی معروف یامنکر است و اصول و ضوابط شناخت آن تبیین می شود. اما این که کدام معروف واجب است یا مستحب وکدام منکر حرام است یا مکروه؟(البته اگرمنکر راشامل مکروه هم بدانیم). در این جا مورد بررسی قرار نمی گیرد. بنابراین اگر در چنین مواردی پرسشی وجود داشته باشد، باید بارجوع به رساله مراجع عظام و یا سوال از آنان و یا از عالمان وارسته، پاسخ دریافت شود.
نکته دیگر این که اصول و ضوابطی که آورده شده است، ممکن است برخی در برخی دیگر داخل باشد و به تعبیری دیگرامکان دارد؛ برخی اصول عامّ بوده باشد به طوری که شامل برخی دیگر هم بشود، به لحاظ اهمیت تفکیک شده است. مثلا اصل «تقویت ارزشهای دینی» شامل اصل «تعاون و کمک به یکدیگر» می شود. اما برای توجه بیشتر جداگانه ذکرگردیده است.
برخی از اصول ممکن است مصادیق مشترکی داشته باشند. بنابراین نباید چنین تصور شود که اگر یکی از مصادیق معروف زیر یکی از اصول قرار گرفته است، نمی تواند تحت عنوانی دیگر بیاید .زیرا امکان دارد یک عمل ابعاد وحیثیت های مختلفی داشته باشد که باتوجه به هر یک از آنها دریکی ازاصول قرار گیرد. مانند مثالی که گذشت، یعنی خرید کالای غیر ایرانی، که هم خلاف «اصل استقلال»
ص: 125
کشور است وهم خلاف «اصل نفی سلطه بیگانگان». ومانند تشکیل باند های قاچاق مواد مخدر یا فساد اخلاقی که از سویی مصداق فساد وازسویی دیگر مصداق قانون شکنی و از طرفی ازمصادیق تضعیف دین و ارزش های دینی به شمار می رود.
دراین فصل، برخی ازمهمترین اصول ومعیارها تبیین می شود. بنابراین بیان چندین اصل، به معنای این نیست که معیارها واصول در این زمینه، منحصردرهمین تعداد است.
درتشخیص کامل معیارهاو نیز انطباق آنها برمصادیق، درجایی که ابهام وتردیدی وجود دارد باید به عالمان فرهیخته مراجعه ودرتبیین مساله ازآنان بهره گرفته شود.
معیارها واصولی که ازآن یادشد عبارتند از:
منظور ازاین اصل آن است که هرچیزی انسان را از مسیر رشد وکمال بازدارد، ازمصادیق منکرمحسوب می شود.(1) در قرآن کریم، آیاتی در باره برخی از موضوعات به کار رفته است که این اصل را از آن
ص: 126
می توان برداشت کرد. مانند آیاتی که نسبت به « لهو ولعب » و « لغو وباطل » بیان گردیده است.
از این رونخست لازم است به توضیح فشرده این واژه ها و ذکر آیات وروایاتی در این زمینه، بپردازیم.
در کتاب مفردات در توضیح « لهو» چنین آمده است: «اللّهوُ ما یَشغُلُ الانسانَ عَمّا یَعنِیه و یَهِمُّهُ».(1)
«هر چه که انسان را از مقصود و کارهای مهمّش بازدارد، لهو است».
در تعریف « لعب » آمده است:
«اصلُ الکلمةِ اللُّعاب و هو البُزاق السائل، و قد لَعِب یَلعَبُ لَعباً؛ سال لُعابُه و لَعِبَ فُلانٌ اذا کان فِعلُه غیرَ قاصِدٍ به مَقصدا صحیحاً».(2)
«ریشه کلمه لَعب، از لُعاب است و لعاب یعنی آب دهانی که آویزان و جاری است. و وقتی که شخصی کاری انجام دهد که هدف و مقصود صحیحی را به دنبال نداشته باشد می گویند: لَعِبَ فُلانٌ. بنابراین می توان گفت: کارهایی که
ص: 127
«هدف درستی» در پی ندارد، لَعب و سرگرمی و بازیچه شمرده می شود، «بازی های به اصطلاح سرگرم کننده با آلات قمار» یکی از مصادیق «لَعب» به حساب می آید».
در قرآن می خوانیم:
«انّما الحیاة الدّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ».(1) یا «و مَا الحیاة الدّنیا الاّ لَعِبٌ وَ لَهوٌ».(2)
یعنی زندگانی دنیا سرگرمی و بازدارنده انسان است ازرسیدن به هدف و مقصد، زیرا انسان برای هدفی برتر (یعنی تقرب به کمال مطلق)آفریده شده است. دراین آیات آن دنیایی که انسان را از رسیدن به هدف بازدارد واو را
به خود سرگرم سازد، لهو و لعب نامیده شده است.
بنابراین «دنیاگرایی» یکی از مصادیق لهو است، و از مصادیق «لَعِب» نیز می باشد، زیرا سرگرم شدن به چنین دنیایی همچون سرگرمی کودک با اسباب بازیها، فرد را از زندگی حقیقی دورنموده واز گرایش به هدف غافل می سازد. از این رو «دنیاگرایان» هرگز به مقصد و مقصود حقیقی نایل نمی شوند
گفت دنیا لعب و لهو است وشما کودکید و راست فرماید خدا
ص: 128
منظور ازدنیاگرایی این است که انسان هدف اصلی وهمت خود را رسیدن به مظاهر دنیوی مانند ثروت، قدرت و...قرارداده وبرای دستیابی به آن ازهروسیله ای- هرچند نامشروع - استفاده کند. بدیهی است این نوع نگاه به زندگی، از آخرت(ودین ومعنویت) نه تنها غفلت بلکه نفرت پدید می آورد. اما اگر از کاروتلاش و کوششی که در دنیا صورت می گیرد، دنیا را وسیله رسیدن به هدف قرار دهد، واز دنیا پلی برای آخرت بسازد ودنیا را مزرعه ای از نیکی و خیر و کمک به همنوعان و رسیدن به خودکفایی ورهایی از وابستگی به بیگانگان و ... قرار دهد، این نه تنها «بد ومذموم» نیست بلکه «معروف و پسندیده» و مطلوب است و به آن تشویق و ترغیب شده وبه عنوان عبادت ازآن یادشده است .پس دنیا گرایی به معنای مذموم آن، یکی از مصادیق « لهو ولعب » می باشد.
ما به لغو و لهو فربه گشته ایم در نصیحت خویش را نسرشته ایم
یکی دیگر از مصادیق «لهو ولعب» که درروایات متعددی به آن اشاره شده، غناء و موسیقی و اشتغال به آلات موسیقی است.
بیشتر این روایات در ذیل این آیه مبارکه آمده است:
« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهین» .(1)
ص: 129
« بعضی از مردم سخنان باطل و بیهوده خریداری می کنند تا مردم را از روی جهل و نادانی گمراه سازند، و آیات الهی را به استهزا و سخریه گیرند، برای آنها عذاب خوار کننده است.»
غناء وموسیقی دو مقوله اند، اولی به خواندن انسان مربوط میشود که نوع خاصی از آن است و دومی به آهنگ ها وصداهایی که از ابزار موسیقی تولید می گردد. هریک از آنها به حلال وحرام تقسیم شده است. بر اساس فتوای فقهاء در صورتی که خواندن مناسب مجالس لهو ولعب باشد حرام خواهد بود. موسیقی نیز اگر طرب انگیز باشد حرام است.
در توضیح این کلمه گفته اند: «اللّغوُ من الکلام ما لا یُعتدّ به و هو الّذی یوُرَد لا عنَ رَویّةٍ و فِکرٍ».(1)
«کلام لغو،کلامی را گویند که درخور توجه و اعتبار نباشد وآن کلامی است که بدون اندیشه و فکر به زبان آید».
یکی از صفات مؤمنین «روی گردانی و اِعراض از لَغو» دانسته شده است.
«و الّذین هُم عن اللّغو مُعرِضون».(2) «مؤمنان کسانی هستند که از لغو روی می گردانند».
ص: 130
لغو، بر کارهای باطل و دشنام و دروغ و لهو و غناء نیزگفته می شود.(1) و گاهی بر هر سخن زشتی و کار بیهوده و بی فایده ای نیز لغو می گویند. یکی از ویژگی های بهشتیان این است:
«لا یَسمَعون فیها لغواً و لا کِذّاباً».(2) «پرهیزکاران در بهشت، سخن لغو و دروغ نمی شنوند (و به گوش آنها نمی خورد)».
کلمه « باطل» معنایی نقیض «حقّ » دارد،چیزی را که ثبات وواقعیت نداشته باشد، باطل می گویند .(3)
«ذلک بأنّ الله هو الحقّ و أنّ ما یدعون من دونِه الباطل».(4)
و اِبطال چیزی،یعنی روشن ساختن نادرست بودن چیزی را که درست پنداشته اند و نیز به معنی بی اعتبارساختن چیزی می باشد. درباره باطل نیز آیات بسیاری در قرآن آمده است.(5)
«باطل» گاهی در رفتار ( وفعل ) است وگاهی درگفتار (وقول). رفتار باطل مانند پرستیدن بتها، که درآیه فوق به آن اشاره شده است. اما گفتار باطل مانند دروغ گفتن، تهمت زدن. گوش دادن به سخنان
ص: 131
باطل یعنی دروغ، تهمت وشایعه و.. نیز از مصادیق کار باطل شمرده می شود.
در حدیثی از امام علی (ع) آمده است:
بین حق وباطل چهار انگشت فاصله است « لَیْسَ بَیْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِلِ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِع » پرسیدند چگونه؟ حضرت انگشتان دستش را جمع کرد ووروی صورت بین گوش ودهانش قرار داد وفرمود: باطل این است که بگویی: شنیده ام. وحق آن است که بگویی دیده ام.« الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَیْتُ» منظور این است که نباید به شنیده ها یی که در بدگویی ازدیگران به کار می رود، اعتماد کرد.(1)
مولوی این سخن را به نظم درآورده وگفته است :
کرد مردی از سخن دانی سؤال حق و باطل چیست ای نیکو مقال
گوش را بگرفت وگفت این باطل است چشم حق است و یقینش حاصل است
ص: 132
1- شناخت معیارها چه اهمیتی داشته ودر فهم ودرک درست مصادیق معروف ومنکر چه تاثیری دارد؟
2- قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین. توبه، آیه 22
الف - در این آیه شریفه به چه موانعی در مسیر حرکت الهی اشاره کرده است ؟
ب- چگونه با امر به معروف ونهی ازمنکر می توان از این موانع عبورکرد؟
وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحین. بقره، آیه 130
الف – دوآیه که بیان می کند اسلام دینی ابراهیمی است را ذکر ومعنای آن را مورد بررسی قرار دهید.
ب- چرا کسی که ازپذیرش اسلام ومعارف آن روی گردان باشد، انسانی کم خرد خوانده می شود؟
ص: 133
چندوسیله و شاخص برای شناخت حق از باطل وجود دارد :
اگر عقل قربانی هوا وهوسها نشده باشد(1) وگرد وغبار شرک وگناه برآن ننشسته باشد، می تواند در موارد مهمی حق را از باطل باز شناسد.
ص: 134
مثلا در پذیرش اصل دین و دعوت انبیاء به توحید. یا در شناخت بسیاری از اصول بنیادین اخلاقی. مانند خوب دانستن
صداقت، عدل، امانتداری وکمک به همنوعان و.. ودرنقطه مقابل بد شمردن دروغ، ظلم، خیانت و... از این رو درقرآن به عده ای که حق را نمی پذیرند خطاب می شود: چرا تعقل نمی کنید؟ ( أَ فَلا تَعْقِلُون - لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون - لِقَوْمٍ یَعْقِلُون - لا یَعْقِلُونَ شَیْئا - )(1)
یعنی اگر عقل خودرا به کارمی بردید حتما راه باطل از حق را تشخیص می دادید. درروایات
نیزاز عقل به عنوان حجت خداوندی یاد شده (2) وآمده است که خداوند انسانهارا چون عقل دارند مکلف نموده ومورد مؤاخذه قرار می دهد. (3)
رسول خدا (ص) می فرمایند: « الْعَقْلُ نُورٌ فِی الْقَلْبِ یُفَرَّقُ بِهِ بَیْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِل »(4) عقل نوری در دل انسان است که با آن، حق وباطل از یکدیگر جدا و شناخته می شوند.
ازآنجا که انسان موجودی پیچیده ودارای نیازهای متنوع وگوناگونی است که برای رفع نیازهایش باید تلاش کند. دراین راه و مسیر
ص: 135
همواره با تاریکی ها، مشکلات، نا امیدی ها، و بن بست ها روبرو می شود. گاه درحیرت انتخاب راه فرو می رود و گاه درحسرت انتخاب های نادرست وفرصت های ازدست رفته، خودرا با نغمه « ای کاش » و « اگر» سرزنش می کند.دردل یا به زبان می گوید: ای کاش این کار را نکرده بودم.یا این که: اگر این راه را نمی رفتم چه می شد؟ (وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً - یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا.(1))
بدیهی است تا یک برنامه جامع وراهگشا در زندگی انسان وجود نداشته باشد، این حیرت وحسرت در جان انسان لانه کرده وناله او را به آوازی آشنا واندوه اورا به اشکی روان تبدیل می سازد. حال اگر خدای آفریننده بگوید چون من تورا آفریده ام و به تمام حالات ونیازهای تو آگاهم وراه درست آن را نیز می دانم، برای توکتابی (قرآن ) فرستاده ام که نسخه شفابخش زندگی توست. کتاب حیات است وتورا از تاریکی به روشنایی واز جهالت به بصیرت واز نومیدی به امید می کشاند. آیا هیچ خردمندی از پذیرش آن سر باز می زند ؟ از این رو نام کتابش را « فرقان »(2)
نهاد تا راه حق و باطل را جدا کند وبه تو بشناساند. و آن را موجب « هدایت »(3) انسان ها خواند تا به باطل روی نیاورد ومسیر سعادت را از شقاوت باز شناسد وبا تلاوت قرآن به
ص: 136
طراوت روح بپردازد و با عمل به آن به رشد وتربیت خویش همت نماید. پس قرآن، کلید شناخت حق از باطل است. البته قرآنی که، ثقل آن ( یعنی اهل بیت ) که مفسران آن هستند در کنارش باشند تا دستخوش برداشت های ناروا وتوجیهات نابجا نگردد .
چون تو در قرآن حق بگریختی با روان انبیا آمیختی
هست قرآن حالهای انبیا
ماهیان بحر پاک کبریا
یکی دیگر از وسایل شناخت حق از باطل، وجود وحضور پیشوایان معصوم درجامعه است. این رهبران الهی گاه به عنوان پیامبر وگاه به عنوان اوصیاء وجانشینان آنان به هدایت مردم و تبیین حق وباطل، اقدام نموده اند.اینان شاخص حق به شمار میروند تا مردم با الگو قرار دادن آنان راه درست را پیموده واز افتادن در پرتگاه های خطرناک مصون بمانند. از این رو جانشینان پیامبر اسلام(ص)، جدا کننده حق از باطل خوانده شده اند. از پیامبر(ص) نقل شده است که می فرمود: « أَهْلُ بَیْتِی یُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِلِ »(1) اهل بیت من، حق را از باطل جدا می کنند .( تامردم به باطل روی نیاورند.) در خصوص امام علی(ع) روایات بسیاری در کتب شیعه وسنی وارد شده که پیامبر او را «فاروق
ص: 137
» یعنی جداکننده ومشخص کننده حق از باطل نامیده اند: أَنْتَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ الَّذِی یُفَرِّقُ بَیْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِل.(1)
این صفت یکی از اوصاف متعددی است که در روایات برای آن حضرت آمده است وهمگی دلالت بر شاخص بودن ایشان در تشخیص حق از باطل است .(2)
چون که فاروق آینه ی اسرار شد
جان پیر از اندرون بیدار شد
نتیجه این که، هر چیزی مصداق لهو و لعب یا لغو و باطل باشد، یعنی انسان را از خداوند، آخرت و امور دینی بازدارد، یا کاری باشد که هدف و مقصدی نداشته باشد، یا سخن و کاری بیهوده و بدون جهت یا کار و کلامی پوچ، نادرست، غیرواقعی و به دور از حقیقت و ... باشد، جزء «منکرات» محسوب می شود و در مقابل، هر کار و عمل و کلامی که انسان را به سوی خداوند نزدیک سازد(3) و یاد خداوند و
ص: 138
آخرت را بیشتر زنده سازد، و دارای هدفی معقول و در راستای حقیقت و واقعیت قرار داشته باشد و ... «معروف» و پسندیده به شمار می رود.
این اصلی کلّی و فراگیر است و با اندکی تأمل می توان مصادیق و موارد آن را تشخیص داد و در مواردی که از
تشخیص آن ناتوان باشیم، باید از اهل علم بپرسیم.
این عنوان دربردارنده دو اصل وضابطه می باشد که عبارتند از: الف – هرعملی که درآن صلاح ومصلحت فرد یا جامعه لحاظ شده باشد ازمصادیق «معروف » شمرده می شود.
ب – هرعملی که موجب فساد فرد ویا جامعه شود از مصادیق« منکر» به حساب می آید.
برای تبیین بیشتر لازم است دو واژه «صلاح » و«فساد » مورد بررسی قرار گیرد .
کلمه صلاح (به معنای شایستگی)، نقطه مقابل کلمه فساد (به معنای تباهی) است .«صالح » کلمه ای است که گاه وصف عمل می شود (عمل صالح)وگاه وصف شخص قرار می گیرد(رجل صالح(1)). واصلاح
ص: 139
به معنای صالح وشایسته ساختن عمل ( وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاه .(1)
- إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ. (2)
) ویا شخص ( أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیَّتی .(3) ) ویا اصلاح روابط بین افراد یا اقوام وسازش وآشتی بین آنها می باشد. ( فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما .(4)
- إِنَّمَاالْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُم .(5) )(6)
در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح و خوب و خشوک
در تعریف واژه فساد گفته شده است:
«الفسادُ خُروجُ الشیء عن الاعتدال قلیلاً کان الخروج عنه او کثیراً و یُضادّه الصلاح و یستعمل ذلک فی النفسِ و البدنِ و الاشیاء الخارجة عن الاستقامة».(7)
«بیرون رفتن هر چیزی از حدّ اعتدال را فسادگویند، خواه کم باشد، خواه زیاد. و ضدّ آن، «صَلاح» است و لفظ فساد - به معنایی که گذشت، در مورد روح خارج از حد اعتدال و
ص: 140
جسمِ غیرمعتدل و نیز اشیایی که آن چنان که باید نیستند، استعمال می شود».
به عنوان مثال، گاه گفته می شود این فکر واندیشه «فاسد» است، یعنی نادرست، باطل
وفکری که از حدّ واقعیت وحقیقت خارج شده است. و یا می گویند فلانی از نظر روحی فردی نامتعادل است یعنی این که از روحی سالم که نشانه اش رفتار درست و حرکات مناسب باشد، برخوردار نیست، این روح فاسد و بیمار شده است، و نیز قلب و روح افرادی که به گناه آلوده شده اند، قلب و روحی بیمار است.
از وجود او گل و میوه نرست
جز فساد جمله پاکیها نجست
در مورد اشیاء، مثلاً گفته می شود: فلان میوه فاسد شده است، یعنی از آن چه که می بایست در آن حالت قرار می داشت، خارج شده و از بین رفته است و در واقع این هم دچار بیماری شده است، منتها بیماری و آفتی ویژه خودش.
در فارسی از فساد (نقطه مقابل صلاح) به تباهی و نابودی تعبیر می شود. گناهان روح انسان را به تباهی می کشاند و قلب انسان را به سیاهی مبتلا می سازد و انسانیت انسان را به نابودی می کشاند.
«و لا تُفسِدوا فی الارض بَعدَ اصلاحها ...».(1)
«بعد از آن که در زمین [بنا بر] اصلاح [گذاشته] شده است، در آن فساد به پا مکنید».
«و لا تَعثَوا فی الارض مُفسِدین».(2)
ص: 141
«در زمین فسادپراکنی مکنید».
«و الله لا یُحِبُّ المُفسِدین».(1)
«خداوند مفسدین را دوست ندارد».
برای فساد و افساد، موارد و مصادیق بسیاری می توان مثال زد که به برخی ازآنها می پردازیم:
گاهی آن چه که فسادبرانگیز است، در شعاع خود شخص است و به جامعه سرایت نمی کند مانند این که فردی درمنزل خود شراب درست کرده وآن را بنوشد یا عمل زشت دیگری مرتکب شود. ولی گاه شعاع آن ازحدود شخصی خارج می شود و یک جمعیت یا یک شهر یا حتی یک کشور را تهدید می کند. مانند این که در یک شهر افرادی اقدام به فروش شراب یا توزیع مواد مخدر، پخش نرم افزارهای مبتذل و ... کنند. یا این که به صورت باندهای سازمان یافته در سطح کشور دست به اقداماتی از این قبیل بنمایند. به هر حال در هر مورد، باتوجه به حد و حدود گسترش آن، بایدحساسیت نشان داد و گرنه مانند «سرطان» بی درمان در پیکر اجتماع ریشه دوانده، تعمیق و توسعه می یابد. نمونه هایی از موارد فساد وافساد:
- دنباله روی از هوی و هوس(2)، و نیز پیروی از مفسدان
- آدم کشی(3)
ص: 142
- محاربه و جنگ با خدا و رسول(1) (و کسانی که امنیت اجتماعی را به خطر می اندازند)
- کم فروشی و اجحاف به خریداران(2)
- رباخواری، که درایجاد کینه و عداوت و تباهی روابط اجتماعی نقش مؤثری دارد.(3)
- نمّامی و سخن چینی که موجب دشمنی بین دو نفر یا دو خانواده و گاه دو گروه و جمعیت می شود و سخن چین هیزم بیار معرکه می گردد.(4)
- شراب خواری، قماربازی، گوش دادن به موسیقی مُطرب، آلودگی به مواد مخدر و توزیع آن، نشر و پخش هرچیزی که ترویج کننده ابتذال وبی بند وباری است. بی حجابی و بدحجابی، فحش و دشنام، استهزاء و تمسخر و ...
آمران به معروف و ناهیان از منکر، در برابر هر گونه فسادپراکنی و اشاعه فحشاء، به هدایت و امر به معروف و نهی از منکر بپردازند، و در این راه اخلاص ورضای خداوند را پیشه خود ساخته و از او توفیق و یاری بطلبند و این دعا را بر زبان داشته باشند:
«ربِّ انصُرنی علی القوم المُفسدین».(5)
ص: 143
«پروردگارا مرا بر مفسدان یاری کن و پیروز نما».
نتیجه این که ازتوضیحات یاد شده روشن شد هرعملی که درآن صلاح ومصلحت فردیاجامعه لحاظ شده باشد (مانند نماز، روزه ،خمس، اخلاق خوب، امانتداری، کمک به دیگران، پاکیزگی ونظافت فردی ومحیطی و... ) ازمصادیق «معروف » و هرعملی که موجب فساد وتباهی فرد و جامعه شود از مصادیق« منکر» محسوب می شود.
1- وَ إِ ذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون .) بقره 11-12(
این آیه شریفه در باره چه کسانی نازل شده است ؟ موارد فساد وافساد آنان چه بود ؟ چرا آنان به فساد انگیزی خود عنوان اصلاح گری می دادند؟
2- وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون) .بقره 42(
این آیه را با استفاده از تفاسیرمطالعه ومورد گفتگوقرار بدهید.
ص: 144
این واژه به معنای کمک دوطرف به یکدیگر می باشد. (خواه دونفر باشند یا دو گروه ودوملت که به همدیگر کمک کنند.) (1)
در قرآن می خوانیم:
« تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان ».(2)
«یکدیگر را بر کارهای نیک (و خیر ) و پرهیزگاری یاری دهید ولی بر گناه و دشمنی (و ظلم و ستم) یکدیگر را کمک ننمایید».
از آیه شریفه، دو اصل استخراج می شود :
الف – هر گونه کمکی به یکدیگر که بر اساس خیر وتقوا باشد از مصادیق « معروف» به حساب می آید.
ص: 145
ب – هر کمکی به یکدیگر که براساس گناه ودشمنی صورت پذیرد، از مصادیق «منکر » می باشد .
همان گونه که یاری و همکاری در « نیکی و پرهیزگاری» یکی از ارزش ها و معروف های اجتماعی اسلام است، «امر به معروف و نهی از منکر» خود نیز از مصادیق بارز و نمونه های آشکار تعاون بر نیکی و پرهیزگاری است، چه این که با امر به معروف و نهی از منکر، افراد را به کارهای خوب و نیک سفارش کرده و از بدی ها بازمی داریم و آنان را به رعایت تقوای الهی و «خداترسی» فرامی خوانیم.
حتی درخواستِ «تعاون و کمک» می تواند هم چهره «معروف» داشته باشد و هم «مُنکر»، اگر درخواست کمک در جهت کارهای خیر و ارزش های دینی باشد، این درخواستی است مقدس و ارزشمند و اگر درخواست کمک در جهت اعمال زشت و پلید و گناه باشد، این درخواستی است شیطانی. باید دید این ندا و درخواست انسان را با آسمان نزدیک می کند یا این که اورا در سراشیبی سقوط قرار میدهد. هرندایی که تورا بالا کشید آن ندا می دان که از بالا رسید هرندایی که تورا حرص آورد بانگ گرگی دان که او مردم درد.
امام علی بن ابی طالب(ع) فرموده است:
«طَلَبُ التّعاون علی اِقامةِ الحقِّ دیانَةٌ و امانةٌ، طَلبُ التّعاون علی نُصرةِ الباطل جِنایَةٌ و خِیانَةٌ».(1)
ص: 146
«درخواست یاری برای برپایی حق، دین داری و امانت داری است و درخواست کمک برای پیروزی و یاری باطل، جنایت و خیانت شمرده می شود».
کمک به انسان مؤمن، ارزش بسیاری نزد خداوند متعال دارد و چنان چه در این مورد کوتاهی شود، جامعه مورد خشم و غضب الهی واقع می شود.
بنابراین باید در مسیر برّ و تقوی به کمک یکدیگر بشتابیم و همدیگر را از انجام گناه و تجاوز به حقوق دیگران بازداریم. برای این که بیشتر به اهمیت مسأله پی ببریم، به این روایت از امام صادق(ع) توجه کنیم:
«اذا کان یومُ القیامةِ، نادی مُنادٍ أین الظَّلَمةُ و اعوانُهُم و مَن لاقَ لهم دواةً، أو رَبَط [لهم] کِیساً، أو مَدَّ [لهم] مَدّةَ قَلَمٍ، فَاحشُروهم مَعَهم».(1)
«روز قیامت که برپا شود، منادی حق ندا دهد که ستمگران کجایند؟ یاران و اعوان آنها کجایند؟ آنان که برای ظالمین (حتی) دواتی را لِیقه(نخ وپنبه ) گذاشتند کجایند؟ آنان که برای ظالمان (حتی) سر یک کیسه ای را دوختند یا این که قلمی را برایشان آماده نمودند کجایند؟ همه آنان را با هم محشور کنید [زیرا همه این افراد در گناهان ظالم و ستمگر شریک حساب می شوند]».
ص: 147
این عنوان نیز دو اصل را در خود جای داده است :
الف – هرکاری که سبب تقویت «دین » گردد ازمصادیق «معروف » است.
ب- هر عملی که موجب تضعیف «دین» شود ازمصادیق «منکر» می باشد.
دین ضامن سلامتی جامعه و افراد از بیماری و آفت مهلک و کشنده گناه وانحراف است. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:
«الدّین یَصدُّ عن المَحارِم».(1)
«دین، انسان را از روی آوردن به گناهان بازمی دارد».
حاکمیت دین،یعنی حکومت ارزش های والای الهی و انسانی بر جامعه، یعنی حرکت همگانی به سَمت و سوی کمال مطلق،( خداوند متعال) و چون او شدن و مانند او گشتن. (النبی: تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه (2) )
برخی از عواملی که در تقویت دین دارای نقش وتاثیر هستند، عبارتند از:
دین دارای ابعاد مختلف فردی واجتماعی، تربیتی ومعنوی، فرهنگی وسیاسی و ... می باشد. لذا شناخت همه
ابعاد آن انسان را از
ص: 148
نگاه ناقص و محدود باز می دارد. در عین حال این شناخت هرچه عمیق تر باشد، انسان را از نگاه سطحی و عوامانه وداوری های شتاب زده نسبت به دین مصون می سازد.
امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«حِفظُ الدینَ ثَمَرةُ المَعرِفة و رأس الحکمة».(1)
«حفظ دین، میوه و ثمرة معرفت و تسیر حکمت است».
در این روایت، حفظ دین معلول «معرفت دینی» وداشتن شناخت نسبت به «دین» معرفی گشته است و این که اساس حکمتِ عملی و نظری، حفظ دین است یا این که اساس حفظ دین داشتن حکمت است.
به هر حال «شناخت دینی» و دین شناسی یکی از گام های اساسی در جهت حفظ و تقویت دین محسوب می شود. وعدم معرفت دینی از ویژه گیهای حیات جاهلیت شمرده می گردد . ( وَ لَا تَکُونُوا کَجُفَاةِ الْجَاهِلِیَّةِ لَا فِی الدِّینِ یَتَفَقَّهُونَ وَ لَا عَنِ اللَّهِ یَعْقِلُون.(2) )
اندر آیید ای مسلمانان همه
غیر عذب دین، عذاب است آن همه
عامل دیگری که در جهت تقویت«دین» مؤثر است، رشد عقلی فرد و جامعه است، هرچه در رشد و شکوفایی استعدادهای عقلی فرد و
ص: 149
جامعه تلاش شود، دین هم بیشتر تقویت می شود زیرا دین بر اساس عقل و منطق است و با آن پیوند خورده است، لذا در جامعه هایی که از رشد عقلی کافی برخوردار نیست یا دین حاکمیتی ندارد یا حاکمیت آن خیلی ضعیف است، و عکس قضیه نیز صادق است، یعنی در جوامعی که دین حاکمیت ندارد، معلوم می شود که از عقل - به معنای راهنمای زندگی - بهره لازم را ندارند و به تعبیری دیگر عقل «آنان» حاکم نیست بلکه محکوم خواسته های نفسانی و شیطانی شده است.
امام علی(ع) فرمود:
«علی قَدْرَ العقلِ یکون الدّین».(1)
«دین (افراد) به اندازه عقل (آنان) است».
امام علی(ع) فرمود:
« اِنَّمَا الْمُسْتَحْفَظُونَ لِدِینِ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ أَقَامُوا الدِّینَ وَ نَصَرُوهُ
وَ حَاطُوهُ مِنْ جَمِیعِ جَوَانِبِهِ ».(2)
«پاسداران دین خدا کسانی هستند که دین را برپا داشته (و به آن حاکمیت می بخشند) و به یاریش می شتابند و از همه اطراف مراقب آنند!».
در این کلام نورانی به چند امر مهم توجه شده است:
ص: 150
تلاش برای برقراری حکومت اسلامی جهت تحقق وبرپاداشتن فرامین الهی از ضروریات است، زیرا اقامه دین( خصوصا بخش های مربوط به حقوق اجتماعی مانند قصاص، دیات، جهاد، امنیت اجتماعی و... بدون آن امکان پذیر نیست.
این موضوع به اشکال مختلف تحقق می یابد:
اولا – با عمل کردن خودمان به دستورات الهی وپایبندی به آن دین را آباد و تقویت کنیم. ( امام علی: إِنَّ تَقْوَی اللَّهِ عِمَارَةُ الدِّینِ .(1))
شیر حقم نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا
ثانیا – با تبیین معارف دین وتبلیغ آن در بین دیگران .
ثالثا – با ارائه پاسخ های منطقی ومستند وعالمانه به اشکالات وشبهاتی که به دین وارد می شود.
اندک اندک آب را دزدد هوا
دین چنین دزدد هم احمق از شما
رابعا- با جهاد با مال وجان در صورتی که زمینه وضرورت آن پدید آید. ( الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ
ص: 151
أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُون (1)- امام علی: اِنَّ الْجِهَادَ أَشْرَفُ الْأَعْمَالِ بَعْدَ الْإِسْلَامِ وَ هُوَ قِوَامُ الدِّینِ. (2))
از آنجا که شیطان سوگند یاد کرده است که به مؤمنان ضربه بزند واز هر راه وشیوه ای شده آنان را از دین منحرف سازد.( ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرین .(3)) بنابراین باید سطح هوشیاری و پایش خود را برای مقابله با این تهاجم همه جانبه افزایش دهیم و راههای نفوذ شیطان را شناسایی ومسدود سازیم. شیاطین که هم ازجنس پریان و هم از جنس آدمیان هستند ( شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن. (4))
برای انحراف افراد یا جامعه، گاه از مسائل وجریانات فرهنگی یا سیاسی وگاهی از راه القاء شبهات مختلف و یا عرفانهای کاذب، یا ایجاد خرافات دردین، ایجاد کینه وعداوت بین افرادو... وارد میشوند تا تاثیر دلخواه خود را بگذارند.
امر به معروف ونهی ازمنکر ازمهم ترین عوامل احیاء وپایداری ارزشهای دینی است. امام علی (ع) آن را برپادارنده همه ارزشها
ص: 152
واحکام الهی – از ساده وسخت – آن می داند.( أَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَیِّنُهَا وَ صَعْبُهَا(1) ). پیامبراکرم (ص) نیز امربه معروف ونهی ازمنکر را نشانه رفعت ایمان ومایه قوام ( واستحکام ) دین بر می شمرند.(وَ أَنْ تَأْمُرُوا بِمَعْرُوفٍ وَ أَنْ تَنْهَوْا عَنْ مُنْکَرٍ فَهُوَ ذِرْوَةُ الْإِیمَانِ وَ قِوَامُ الدِّینِ .(2))
تقویت دین تنها از راههایی که خود دین نشان داده است امکان پذیر است ( یعنی عمل به واجبات ومستحبات وپرهیز از محرمات). بنابراین انجام کارهای خلاف وتضییع حقوق مردم به بهانه تقویت دین ونیز از طریق خرافات، از شگردهای شیطان است تا افراد را اغواء نموده وبه انحراف بکشاند.
برخی از عوامل مهم تضعیف دین عبارتند از :
همان گونه که پیش ازاین بیان شد، منظوراز دنیا گرایی این است که انسان اصالت را برای دنیا قراربدهد ودین وآخرت را به فراموشی بسپارد.
حضرت علی(ع) فرمود:
ص: 153
«ان جعلتَ دینک تَبعاً لدنیاک اَهلکتَ دینکَ و دنیاک و کنتَ فی الاخرةِ من الخاسرین.
ان جعلتَ دنیاک تَبعاً لدینک اَحرزتَ دینکَ و دنیاک و کنتَ فی الاخرةِ من الفائزین».(1)
«اگر دین خود را تابع دنیای خویش قرار دادی، هم دینت و هم دنیایت را نابود ساخته ای (چون دنیایی که تحت حکومت دین نباشد، جز دلهره و اضطراب و تشویش و نزاع و درگیری و فداشدن در راه آن چیز دیگری نیست) و در آخرت از زیانکاران خواهی بود
و اگر دنیای خویش را تابع دین قرار دادی (و بر دین اصالت دادی) هم دینت و هم دنیایت را به دست آورده ای و در آخرت از رستگاران و نجات یافته گان خواهی بود».
درجمله ای دیگر به یکی از مصادیق دنیاگرایی - که عشق وعلاقه به ثروت است- اشاره فرموده اند:
( حُبُّ الْمَالِ یُوهِنُ الدِّینَ وَ یُفْسِدُ الْیَقِینَ .(2))
ز آن نبی دنیات را سحاره خواند
کاو به افسون خلق را در چه نشاند
ص: 154
اگر دین وارزشهای آن را برزندگی خود وجامعه حاکم نسازیم و در مسیرحاکمیتی اسلامی حرکت نکنیم. «دین» از خاصیّت اصلی خود که «اصلاح جامعه» است خارج می شود. و نمی تواند به تمامِ اهداف خود نایل آید.
ما به اصول دین واحکام خداوند متعال ایمان داریم اما ایمان تنها کافی نیست وعمل صالح هم لازم است.
مشابه این آیه در قرآن، فراوان وجود دارد( وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُون (1)).
دربرخی روایات، به نمونه هایی از اعمالی که به دین آسیب زده ومایه ننگ می شود، اشاره شده است :
( ثَلَاثٌ هُنَّ شَیْنُ الدِّینِ الْفُجُورُ وَ الْغَدْرُ وَ الْخِیَانَةُ (2))
بنابراین عمل نکردن به واجبات الهی و آلوده گشتن به محرمات و گناهان،عامل دیگری است که به «دین» آسیب وارد می آورد. امام علی(ع) درباره دو عامل فوق فرموده اند:
«ما اَوهَنَ الدّینَ کترک اِقامة دین الله و تضییع الفرائض».(3)
ص: 155
«هیچ چیز مانند ترکِ برپاداشتن دین خدا و ضایع نمودن واجبات الهی، دین را سست تر و ضعیف ننموده است».
پدران و مادران، اولیاء، معلمان و مربیان!
اگر می خواهیم جامعه ای داشته باشیم که در آن دین حکومت داشته باشد، یعنی خداوند حکومت داشته باشد، اگر می خواهیم در جامعه ما، نور خدایی(1)، خِرد و اندیشه(2)،
جوانمردی و امانت داری(3)، عفت و پاکدامنی(4)،اعتماد و اطمینان(5)
به یکدیگر و ... حاکم باشد، باید فرزندان خود را با دین و مبانی مکتب مقدس اسلام آشنا سازیم، در این صورت است که نسل آینده بیمه می شود، وفادار به مکتب و مملکت باقی می ماند، پاسدار ارزش های الهی می گردد، در شهوات و فساد و فحشاء(6) غرق نمی شود، آلت دست بیگانگان قرار نمی گیرد، در خدمت به کشور ومردم تردید نمی کند، عاقبتی خوب برای خود رقم می زند و سعادتی جاودان را به ارمغان می برد و یادگاری ماندگار( و باقیات صالحاتی) برای شما می شود.
ص: 156
هر چه موجب تقویت حکومت اسلامی شود، «معروف» و آن چه باعث تضعیف آن گردد، «منکر» است.
منظور ازحکومت اسلامی ،یعنی نظامی سیاسی مبتنی برشرع ومقبول وپذیرفته شده نزد مردم .به تعبیری دیگر نظامی که دارای مشروعیت (ناشی ازدین) ومقبولیت باشد.درزمان ما این حکومت با انقلاب مقدس اسلامی ورهبری بنیانگذار جمهوری اسلامی (امام خمینی )و ایثار و شجاعت مردم بزرگ ایران، ایجاد شده است وبا رهبری های هوشمندانه ومدبرانه آیت الله خامنه ای وحضور در صحنه مردم ادامه یافته وهر روز بر قدرت وشوکت آن افزوده می شود .کمک به حفظ وتقویت این نظام از بزرگ ترین «معروف ها» به شمار می رود. درباره اهمیت حفظ نظام به فرازهایی از سخنان حکمت آمیز امام خمینی(ره) آن حکیم الهی توجه کنیم:
«اگر حفظ اسلام یک فریضه الهی است، بالاتر از تمام فرائض یعنی هیچ فریضه ای در اسلام بالاتر از حفظ خود اسلام نیست، اگر حفظ اسلام جزء فریضه های بزرگ است و بزرگترین فریضه است، بر همه ما و شما وهمه ملت و همه روحانیون، حفظ این جمهوری اسلامی، از اعظم فرائض است ...
از این به بعد که هیچ عذری نه من دارم و نه شما و نه هیچ روحانی و نه هیچ نویسنده و نه هیچ گوینده، باید ما برای ادامه این فریضه الهی، برای ادامه این انقلاب اسلامی و
ص: 157
جمهوری اسلامی کوشش کنیم و کوششمان را افزون کنیم، برای این که آنها، مخالفین ما، مخالفین اسلام، کوشش شان را هر روز افزون می کنند، هر روز توطئه هایشان را زیاد می کنند».(1)
و در سخنرانی دیگر فرموده اند:
«آحاد مردم یکی یکی شان تکلیف دارند برای حفظ جمهوری اسلامی، یک واجب عینی است،... از نماز هم اهمیتش بیشتر است، برای این که این حفظ اسلام است، نماز فرع اسلام است ...».(2)
بنابراین، حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی از بزرگترین واجبات و اهمّ واجبات به شمار می رود و حرکت در مسیر تقویت آن، حرکت در حفظ بزرگترین واجب و حرکت در حفظ اساس اسلام است. درنقطه مقابل، بی تفاوتی در برابر آن یا حرکت در جهت تضعیف آن، تضعیفِ بزرگترین واجب الهی، و تضعیف اساس اسلام بوده و ازبزرگ ترین «منکرات» به حساب می آید.
دلیل این که تقویت نظام اسلامی ازبزرگترین معروف ها وتضعیف آن ازبزرگترین منکرها به حساب می آید این است که باحکومت اسلامی که رهبری آن فردی شجاع ،مدیر ومدبر، زمان شناس وآگاه به کید ومکر دشمنان می باشد. زمینه تحقق ارزشهای اسلامی وعدالت اجتماعی فراهم و دست سلطه بیگانگان برای چپاول ثروت ملت کوتاه
ص: 158
وبه سوی قله های اقتدارو شوکت وعظمت و ایجاد تمدن عظیم اسلامی حرکت خواهد شد. اما اگر بی تفاوتی یا جهالت ویا عناد به تضعیف آن منجر شود ،درنتیجه سلطه اجانب حتمی و ازبین رفتن ارزشها واحکام اسلام یقینی خواهد بود. این معنا از روایتی که از امام صادق(ع) رسیده، به روشنی تبیین شده است :
أَنَّ فِی وِلَایَةِ وَالِی الْعَدْلِ وَ وُلَاتِهِ إِحْیَاءَ کُلِّ حَقٍّ وَ کُلِّ عَدْلٍ وَ إِمَاتَةَ کُلِّ ظُلْمٍ وَ جَوْرٍ وَ فَسَادٍ فَلِذَلِکَ کَانَ السَّاعِی فی تَقْوِیَةِ سُلْطَانِهِ وَ الْمُعِینُ لَهُ عَلَی وِلَایَتِهِ سَاعِیاً إِلَی طَاعَةِ اللَّهِ مُقَوِّیاً لِدِینِهِ ....أَنَّ فِی وِلَایَةِ الْوَالِی الْجَائِرِ دروْسَ الْحَقِّ کُلِّهِ وَ إِحْیَاءَ الْبَاطِلِ کُلِّهِ وَ إِظْهَارَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ وَ الْفَسَادِ وَ إِبْطَالَ الْکُتُبِ وَ قَتْلَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ هَدْمَ الْمَسَاجِدِ وَ تَبْدِیلَ سُنَّةِ اللَّهِ وَ شَرَائِعِهِ فَلِذَلِکَ حَرُمَ الْعَمَلُ مَعَهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ وَ الْکَسْبُ مَعَهُم (1)
«با حکومت حاکم عادل وکارگزاران او همه حقوق احیاء و عدالت برقرارمی شود وهر ظلم وستم وفسادی ازبین می رود. بنابر این کسی که در جهت تقویت چنین حاکمیتی تلاش کند و به آن کمک کند در حقیقت در راه اطاعت از خداوند وتقویت دین او گام برداشته است .... اما در حکومت حاکم ستمگرهمه حقوق ازبین رفته وباطل به تمام معنا زنده می شود. ظلم وستم وفساد فراگیر شده ومعارف کتب آسمانی
ص: 159
متروک وپیامبران و مؤمنان مقتول ومساجد نابودو سنت ودین الهی تغییر می یابد ازاین رو کارکردن با چنین حاکمیتی وکمک به آن حرام می باشد .»
ذکر این نکته ضروری است که امکان دارد، در کشور ما هنوز عدالت در همه ابعادش برقرار نشده ویا این که ظلم وفساد دربخش هایی وجود داشته باشد ،این موضوع را هیچ یک از مسئولان بلندپایه نظام هم منکر نیستند.اما این به معنای این نیست که نظام درمسیر تحقق عدالت ورفع ظلم وفساد حرکت نمی کند. زیرا در یک نظام الهی
نیز افرادی فرصت طلب وسودجو هستند که آسیب هایی را متوجه نظام می کنند. همان گونه که در حکومت عدل امام علی (ع) نیزشاهد وجود چنین ناخالصی هایی هستیم و نامه های آن حضرت به برخی از کارگزارانش دلیل این مدعا است .
1- رهبری بی نظیرحضرت امام خمینی(ره) وحضرت آیت الله خامنه ای (دام عزه)
2- وجود اعتقادات دینی و عشق به اهل بیت (ع) در ذهن ودل مردم.
3- حضور مردم در تمام صحنه های دفاع از آرمانهای انقلابی.
4- وحدت و یکپارچگی مردم.
5- وجود هوشیاری انقلابی و بصیرت الهی درمردم .
اینها مهم ترین عناصری بوده اند که در حفظ این نظام، بیشترین نقش را ایفا کرده اند.اکنون نیز همین عوامل بزرگترین نقش را در حفظ نظام دارند.
ص: 160
بار دیگر یادآوری می کنیم این که گفته شد: هر چه موجب تقویت نظام جمهوری اسلامی گردد، «معروف، خوب و پسندیده» شمرده می شود،روشن است که مقصود ماتقویت نظام از راه های مشروع و اسلامی و از طریق احیاء، نشر و گسترش ارزش های دینی است، نه از راه های نامشروع،مانند این که خدای ناکرده افراد یا گروه هایی فکر کنند که از طریق ظلم به دیگران یا تحت فشار قراردادن مردم، می شود در راه تقویت نظام حرکت کنند، زیرا این نه تنها تقویت نیست بلکه عین تضعیف است.
اصولاً باید گفت که تقویت نظام از راه های غیرمشروع و غیراسلامی معنا و مفهومی ندارد، اگر هم چنین احساسی به برخی دست دهد که با ابزارنادرست،نظام تقویت می شود، اولاً این احساس غلط است و پنداری بیش نیست و ثانیاً این آغاز انحراف و زمینه و مقدمه ای است برای تضعیف نظام مقدس الهی،که در حال حاضر تنها نظام و یگانه حکومت الهی در این جهان محسوب می گردد. بنابراین برای تحکیم بیشتر پایه های این حکومت خدایی باید بر تلاش خود بیفزاییم، همان گونه که درنقطه مقابل دشمنان قسم خورده آن، روز به روز با حیله های مختلف وتبلیغاتی دامنه دار وهزینه کردن میلیونها دلار در جهت تضعیف وخدشه دارساختن چهره مقدس این نظام تلاش می کنند..
ص: 161
منظور از از این تعبیر، سلطه یا نفی سلطه بیگانگان ودشمنان است. هر چیزی که سبب مسلط شدن کافران و دشمنان اسلام و سلطه ایادی آنان بر جامعه ای اسلامی گردد یا زمینه آن را پدید آورد، از «منکرات» بزرگ به شمار می رود و در مقابل هر چه که در مسیر نفی سلطه اجانب قرار گیرد وبه استقلال جامعه اسلامی کمک کند از «معروف های» بزرگ محسوب می شود.
منظور از استقلال آن است که جامعه اسلامی ومسئولان آن در سیاست گذاری ها وتصمیم گیری ها آزاد باشند وهیچ قدرتی نتواند اراده وخواست خود را برآنان تحمیل کند و یا آنان را چونان برده دنباله رو خود قرار دهد.ضمنا در جهت رشد وتقویت ابعاد علمی واقتصادی ،سیاسی واجتماعی،دفاعی ونظامی کشور تلاش شود تا درعین برقراری ارتباطات با دیگر کشورها وتوسعه وگسترش آن، تکیه گاه مطمئنی در داخل ایجاد گردد. یکی از آثارتقویت وارتقاء ظرفیت های داخلی آن است که در تعامل با دیگران از موضع کشوری رشد یافته و قدرتمند این ارتباطات برقرار می گردد و نه از جایگاه کشوری ضعیف و محتاج به کمک دیگران.
اصل «نفی سلطه» از اصول اساسی و بنیانی مکتب مقدس اسلام است،این اصل از سویی ریشه در اعتقادبه توحید و حاکمیت خداوندی و نبوت و امامت داشته، و از سویی با مسأله «تولّی و تبرّی» پیوند ناگسستنی دارد.
ص: 162
اسلام عزیز به طور قاطع و روشن، بر «نفی سلطه کافران» تأکید نموده و اجازه «سلطه پذیری» را نیز به هیچ مسلمانی نداده است.
«و لن یَجعلَ الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً».(1)
«و هرگز خداوند برای کافران(و به سود آنان) بر مؤمنان(و به ضرر آنان) راهی (برای سلطه) قرار نداده است».
بنابراین، هر گونه سلطه ای، اعم از سلطه سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و ... محکوم و مردود است و مسلمانان باید در راه حاکمیت دین خداو رشد وپیشرفت در همه ابعاد زندگی اجتماعی تلاش نمایند، همان گونه که سیره انبیاء و اوصیاء بوده است. در آیه ای دیگر چنین می خوانیم:
«لا یتَّخذِ المؤمنونَ الکافرینَ اَولیاءَ من دون المؤمنین و مَن یَفعَل ذلک فلَیس من الله فی شیء».(2)
«انسان های باایمان نباید کافران را، به جای مؤمنان، سرپرست (و دوست) خود بگیرند و هر کس چنین کند، در هیچ چیز از خداوند (و پیروی از او) قرار ندارد (زیراچون با دشمن خدا رابطه ولایت بسته،ازولایت حق گسسته است)».
پس اساس «گرایش به دشمنان اسلام» و ایجاد ارتباط با آنان به نحوی که به «سلطه» آنان بیانجامد، «مُنکر بزرگ و گناه کبیره»
ص: 163
محسوب می گردد، به «هر شکل» و تحت هر «عنوانی» و از سوی هر فرد یا گروهی که باشد.
نمونه هایی از آن چه سبب «سلطه بیگانگان» می شودازاین قرار است:
1- سهل انگاری در حفظ و پاسداری ازاطلاعات سیاسی و امنیتی کشور.
2- بی تفاوتی در برابر توسعه طلبی دشمنان اسلام.
3- تفرقه و ایجاد اختلاف دربین مردم.
4- پذیرش بی چون و چرای فرهنگ آنان و کنارگذاشتن فرهنگ خود، از جمله روی گردانی اززبان وادبیات غنی وشیرین فارسی و روی آوردن به ادبیات غرب و به کاربردن کلماتی که معادل دارد یا می تواند داشته باشد.
5- تعریف و تمجید و تبلیغ به سود دشمنان.
البته مقصود این نیست که کارهای خوب آنان بیان نشود بلکه از این جهت که موجب تشویق و حرکت بهتر و بیشتر می شود، ذکر «جنبه های مثبت» مفید است، منظور این است که آن گونه از آنان تبلیغ نشود که صفات زشت و شیطنت ها و دشمن بودن آنان با اسلام و ... تحت الشعاع قرار گرفته یا به فراموشی سپرده گردد.
6- ترک امر به معروف و نهی از منکر.
7- غفلت از جهاد دفاعی در برابر تهاجم نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی.
8- نافرمانی از دستورهای رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران.
ص: 164
9- جاسوسی و مزدوری برای دشمنان.
10- از دست دادن اعتماد به نفس،و اعتقاد به این که «همه کارها به دست بیگانگان عملی است و ما توانایی انجام کارهای خود را نداریم»!
11- عدم کوشش برای پیشرفت علمی واقتصادی و دفاعی.
این هانمونه هایی از«منکراتی»است که به سلطه دشمنان اسلام بر سرنوشت مسلمانان می انجامد.
اصلی که هرگز نباید «فراموش» کرد!
این نکته را هرگز نباید به فراموشی سپرد که «کفار» دشمنان اسلام و مسلمانان هستند، آنان هیچ گاه نمی توانند و نمی خواهند که «دوست» اسلام و مسلمانان باشند، پس «دشمن دانستن» آنان و به چشم «دشمن» به آنان نگریستن، نکته ای است که باید هم در روح خود آن را «زنده» نگهداریم و هم آن را به فرزندان و نسل جوان منتقل کنیم، این سخن خداوند است و هشدارش به مؤمنان:
«انّ الکافرین کانوا لَکم عدوّاً مُبیناً».(1)
«کافران دشمن آشکار برای شما به شمار می روند».
آری آنها «دشمن» هستند و باید مراقب وهوشیار باشیم، آنان همواره به فکر منافع و گسترش قدرت و سلطه خود بر دیگران بوده و هستند، منتها در شکل ها و تاکتیک های مختلف. آنجا که توانسته اند برای از بین بردن اسلام و مسلمین دست به قتل و غارت زده اند، و آنجا که توانایی این کار را نداشته اند، از راه تضعیف و تخریب و سمپاشی و با
ص: 165
«تهاجم وشبیخون فرهنگی» و گسترش فساد و فحشاء وارد می شوند ،وگاه نیز با «لباس دوستی» خویش را نشان می دهند، و «آن گاه در لباس دوستی کارها سازند که در دشمنی نتوانند»!
امیر مؤمنان علی(ع) در تبیین شخصیت انسان کافر فرموده اند:
«هَمُّ الکافِرِ لدنیاه و سَعیُه لِعاجِلَتِه و غایُته شَهوتُه».(1)
«همت انسان کافر برای دنیایش است و تلاش او برای این سرا (سرای زودگذر) می باشد و هدفش (رسیدن به) شهوتش می باشد».
اهل دنیا عقل ناقص داشتند تا که صبح صادقش پنداشتند
این عبارت امام، به خوبی رَوان و شخصیت دشمنان را به تصویر کشیده است .آری همه همّ و غمّ او دنیایش است، همه سعی و تلاش او برای تامین منافع مادی خویش و تمام هدف او رسیدن به «شهوات و آمال» کنترل ناشده وسیری ناپذیرش است،بنابراین چنین افراد یا حکومت هایی نمی توانند با مکتبی که همه امور فوق را به آن «شکل» مردود و محکوم می شمرد «دوست» باشند و نمی توانند با دین داران نیز کنار آیند. تاریخ انبیاء و اوصیاء و موضع مخالفان شاهد این ادّعاست.
آری قرآن، آنان رادشمنان آشکارمسلمانان معرفی نموده است، همان گونه که درباره شیطان آیات بسیاری آمده است که به همین ویژگی توصیف شده است:
«اِنّ الشّیطان للانسان عَدُوٌّ مُبین».(2)
ص: 166
«شیطان دشمن آشکار انسان است».
وقتی شیطان سوگند یاد کرده است که انسان را به «گمراهی و تباهی» بکشاند ( قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین)(1)
کافران نیز که دشمنان قسم خورده مسلمانان هستند در پی آنند که آنان را مجبور سازند یا از «دین » خود دست بردارند و به کیش وآیین آنان درآیند(وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم (2))
و یا آنان را به فساد و فحشاء و نیستی و نابودی بکشانند (وَ إِذا تَوَلَّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَساد(3)) بنابراین چون آنان دشمن هستند، ما هم باید آنان را دشمن بدانیم و بداریم:
«انّ الشّیطان لکم عدوٌّ فاتّخذوه عدوًّا».(4)
«یقیناشیطان دشمن شماست، پس شما هم او را دشمن بگیرید».
و به دلیل این که «دشمن» ما هستند، نباید به دنبال آنان برویم:
«و لا تتّبعوا خطوات الشّیطان انّه لکم عدوٌّ مُبین».(5)
ص: 167
«از گام ها (و خط و خطوط) شیطان پیروی نکنید زیرا که او دشمن آشکار شماست».
« وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُم»(1)
«همان گونه که ازسوی خداوند به تو فرمان داده شده است (در برابر دشمنان ) استقامت پیشه کن ومبادا ازهواها وهوس های آنان پیروی کنی .»
ص: 168
1- امام علی (ع) به امام حسن (ع) وامام حسین (ع)چنین سفارش کرده اند :
قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلُوا لِلْآخِرَةِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً( نهج البلاغه نامه 27 )
الف- ایشان به چه معروف هایی توصیه نموده اند؟
ب- یاور مظلومان ودشمن ستمگران بودن چه ارتباطی با آیه " تعاونوا علی البروالتقوی ولاتعاونوا علی الاثم والعدوان" دارد؟
ج-وظیفه مسلمانان نسبت به یکدیگردرسراسرجهان چیست؟
د- وظیفه مسلمانان حتی نسبت به غیرمسلمانانی که مظلوم واقع شده اند چیست؟
ه - این فراز از سخنان امام علی (ع) را که عام است نیز بررسی کنید:
رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً رَأَی حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیْهِ وَ رَأَی جَوْراً فَرَدَّهُ وَ کَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَی صَاحِبِهِ. (نهج البلاغه ،خطبه 205)
2- چرا امام خمینی (ره) نسبت به نفی سلطه بیگانگان ونیز حفظ نظام جمهوری اسلامی تاکید فراوانی داشتند؟
ص: 169
سلطه دشمنان مراحل گوناگونی دارد که به تدریج ودرزمان طولانی وبافراهم ساختن بسترها وزمینه های مناسب رخ می دهد. دراین جابارعایت اختصار به ذکر مهم ترین موارد آن می پردازیم:
دلبستن و گرایش قلبی نسبت به کافران و دشمنان اسلام، از اولین مراتب سلطه کفار است، یعنی سلطه بر «فکر و قلب»، «اندیشه و جان» که خود، زمینه را برای سلطه آنان دردیگر ابعادش فراهم می آورد، آن که به کفار دل بسته، از ایمان بویی نبرده است و فاقد بینش توحیدی و صفت «تولّی و تبرّی» می باشد، مگر محبت به خدا و پیامبر و امامان با محبت دشمنان آنان را می توان در یک دل جای داد و در یک روح نقش بست؟!
«قُل ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یُحببکم الله».(1)
ص: 170
«بگو، اگر خداوند را دوست می دارید (و به او دل بسته اید) از من (پیامبر و رهبری الهی)پیروی کنید تا خداوند نیز شمارا دوست داشته باشد.
«عَن فُضیل بن یسار قال: سألت ابا عبدالله(ع)، عن الحبِّ و البُغض، أمِنَ الایمان هو؟ فقال(ع): و هل الایمان الا الحبُّ و البُغضُ؟! ثم تَلی هذه الآیة: حَبَّبَ اِلَیکُمُ الایمان وَ زَیَّنَهُ فی قُلوبکم و کَرَّهَ الیکم الکُفر و الفُسوقَ و العِصیان ...».(1)
«فضیل بن یسار می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا حبّ و بغض از ایمان است؟
امام فرمود: مگر ایمان جز حبّ (نسبت به خدا و پیامبر و امام و ...) و بغض (نسبت به دشمنان آنان) چیز دیگری است؟ آن گاه امام (برای مثال) این آیه را تلاوت فرمود:
«خداوند ایمان را محبوب شما گردانید و آن را در دل های شما زینت بخشید، و کُفر و نافرمانی و سرپیچی (و عصیان) را در نظر شما ناپسند قرار داد».
از دیگر مراحل و نیز «وجوه سلطه»، وابستگی به دشمنان اسلام است، در بُعد فرهنگی باشد یا نظامی یا اقتصادی و سیاسی. بیگانگان همواره تلاش کرده اند به مردم دیگر کشورها تفهیم کنند که نمی توانند مستقل از قدرت های بزرگ به «حیات» خود ادامه دهند و برای «بقا» و
ص: 171
رشد و توسعه، باید از الگوی فکری - اجتماعی و سیاسی - اقتصادی و فرهنگی آنان پیروی نموده و همواره به آنان وابسته باشند و احساس نیاز به کمک قدرت ها را در خود زنده نگه دارند.
پیروی و تبعیّت از دشمنان اسلام و مسلمین، شکل برتر سُلطه آنان است، آنان برای رسیدن به این مرحله از شیوه ها و ترفندهای گوناگونی استفاده می کنند. خداوند متعال به پیامبر (ص) فرموده :
«فَلا تُطِعِ الکافرین».(1)
«از کافران پیروی و اطاعت مکن».
کافران همیشه «راه خود» را برای زندگی به مؤمنان پیشنهاد و پیروی از آن را توصیه می نمایند.
«و قالَ الّذین کَفَروا لِلَّذین امَنوُا اتَّبِعوا سبیلَنا».(2)
«انسان های کافر به مؤمنان گفتند: از راه ما پیروی کنید!».
امروزه شاهد هستیم که کشورهای غربی وامریکا به دیگر ملتها و کشورها توصیه می کنند تا دموکراسی غربی را به عنوان ارمغان وراه نجات به کشورهای خودببرند. آنان خودرا الگوی خوشبختی وسعادت ملتها نشان می دهند،درحالی که برکسی پوشیده نیست که چگونه بنیان های اخلاقی وخانواده وخصال انسانی درآن جا رو به افول نهاده است.
ص: 172
بالاترین مرحله این است که کافران بتوانند حکومت ها و ملّت های اسلامی رابه حمایت و پشتیبانی ازخود بکشانند و با قدرت اینان، دیگر مسلمانان را نابود سازند، و به سیاست های توسعه طلبانه، توطئه گرانه و غارت گرانه خود با تکیه بر حمایت آنان ادامه و گسترش دهند.
پدیدآمدن گروه های تکفیری مانند داعش،دقیقا دراین راستاوباهمین هدف است.پیش ازاین،حمایت رژیم های مرتجع عرب از طرح های توطئه گرانه ای مانند«کمپ دیوید»و نیز سازش خودباختگان و دلالان بین المللی با اسرائیل و معامله بر سر مسأله فلسطین راشاهدبوده وهستیم.این مزدوران تا آنجا پیش می روند که برای خشنودساختن سلطه گران، به کشتار مردم خود می پردازند و جوانان غیور و مجاهد را که تاب تحمّل این ننگ ها را ندارند، به خاک و خون می کشند و فرمان صریح پروردگار مبنی بر عدم حمایت از کافران را نادیده می گیرند، آنجا که فرموده است:
«فَلا تکونَنَّ ظهیراً للکافرین».(1)
«هیچ گاه پشتیبان کافران مباش!».
«یا ایّها الّذین امَنوُا اِن تُطیعُوا الّذین کفروا یَرُدُّوکم علی اَعقابِکم فتنقلبوا خاسرین».(2)
ص: 173
«ای انسان هایی که ایمان آورده اید، اگر از کافران اطاعت کنید، آنان شما را به حالات پیشین (جاهلیت و کفر و گمراهی و ...) برمی گردانند که در آن صورت به زیان دیدگان تبدیل خواهید شد».
خواننده عزیز، استکبار جهانی با انواع و اقسام تبلیغات پر از دروغ وافتراء و ... تلاش کرد که ملّت عظیم الشأن ایران اسلامی را از ادامه راه مقدس و الهی و انقلابی خویش بازدارندودوباره آنان را به گمراهی کشانده و آنان را به همان حال وزمان قبل از انقلاب اسلامی،یعنی جاهلیت و فساد و فحشاء و تسلیم دربرابربیگانگان و... برگردانند تا بتوانند به سلطه نامشروع خود درجهان ،قدرت و شتاب بیشتری بخشند و هم چنان قدرت بلا منازع جهان به شمار روند.
به عنوان یک مسلمانی که احساس مسئولیت می کنیم، موارد زیر را باید همواره در نظرداشته باشیم:
1- شناخت توطئه ها ونیرنگ های دشمنان وحفظ هوشیاری انقلابی 2- شناخت همه جانبه و ریشه ای از اصول و مبانی مکتب مقدس اسلام.
3- تعبّد به رهبری الهی نظام و تبعیت از آن، در عین افزایش آگاهی ها و نقد و بررسی برنامه ها وچگونگی اجرای آن از سوی دولت مردان و خدمت گزاران صادق.
4- تحمل گرفتاری ها و مشکلات به جامانده از جنگ تحمیلی و نیز تحریم های ظالمانه از سوی دشمنان.
ص: 174
امام خمینی(ره) فرموده اند:
«گفتم که خرابی های شاه را اگر مهلتمان دهند، با تلاش همه دست اندرکاران و ملت شریف در بیست سال هم نمی توانیم آباد کنیم، آیا خرابی های صدام را می شود در کمتر از بیست سال آباد نمود، مردم شریف ایران و مسلمانان و آزادی خواهان تمامی جهان باید بدانند که اگر بخواهند بدون گرایش به چپ و راست و مستقل از هر قدرت و ابرقدرتی روی پای خویش بایستند، باید بهای بسیار گران استقلال و آزادی را بپردازند».(1)
5- تلاش برای افزایش اقتدار نظام جمهوری اسلامی، در تمام ابعادعلمی وفرهنگی وسیاسی به ویژه در بُعددفاعی و نظامی، برای مقابله با توطئه های خارجی و داخلی.
قرآن کریم به این مهم تصریح نموده است:
«وَ اَعِدُّوا لَهُم ما استطَعتُم من قوّة».(2)
«تا آنجا که می توانید در مقابل دشمن نیرو آماده کنید».
چرا چنین کاری باید انجام شود؟ در ادامه آیه فرموده:
«تُرهِبون به عَدوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم».
این آمادگی و قدرت آن چنان باید باشد که دشمن به ترس و واهمه بیفتد و به سادگی در فکر توطئه و ضربه زدن نباشد.
ص: 175
منظور از این عنوان،بیان دو اصل است :
الف–هرچه موجب « عزت» انسان مؤمن می شود از مصادیق «معروف» به حساب می آید.
ب – هرچه سبب « ذلت» مؤمن بشود از مصادیق « منکر» به شمار می رود.
دراسلام عزیز، موضوع حفظ «عزت و کرامت» و«اجتناب از ذلت وخواری»مورد تاکید فراوان قرار گرفته است.
امام صادق(ع) می فرماید :
«انّ الله فَوَّضَ الی المؤمن اُمورَهُ کُلَّها و لم یُفوِّض الیه اَن یکون ذلیلاً. اَماتَسمَع الله عزّوجلّ یقول: "لِلّهِ العزّة و لرسوله و للمؤمنین"فالمؤمن یکون عزیزاً و لایکون ذلیلاً».(1)
«خداوند همه کارهای مؤمن را به او تفویض کرده (و اجازه داده) است، امّا به او اجازه و اختیار نداده است که ذلیل باشد (و خود را به ذلّت کشاند)، آیا نشنیده ای خداوند می فرماید: "عزّت از آنِ خدا و رسولش و مؤمنان است"، پس انسان مؤمن عزیز است (و باید عزت خود را حفظ کند) و ذلیل نیست».
عزت آن اوست و آن بندگانش ز آدم و ابلیس برمی خوان نشانش
ص: 176
یعنی چون حضرت آدم(ع)بنده خدابودعزیزماند.اماابلیس باآن همه عبادت چون ازفرمان حق(درسجده برآدم) سرپیچید،ذلیل شد.
منظورازعزت،داشتن حالت بزرگواری وکرامت نفس در انسان است در مقابل کوچکی وحقارت وخواری.
وجودویژگی عزت درفردسبب می شود تا عمل وکاری که خواری وحقارت او را درپی دارد،از او سرنزند ونزد دیگران انسانی زبون وسست وبی شخصیت جلوه نکند و در برابرمشکلات وگرفتاری ها دارای روحیه ای بالا وشکست
ناپذیرگردد.(1) در نقطه مقابل ویژگی ذلت نفس سبب می شود تا انسان رفتاری داشته باشد که دیگران از آن به عنوان زبونی و خواری یاد کنند.
این «عزت» درانسان مسلمان ریشه در ایمان واسلام اودارد.ایمان برای انسان عزت وکرامت می آورد.
امام صادق(ع): فالمؤمن ینبغی أن یکون عزیزا ولا یکون ذلیلا، یعزه الله بالإیمان و الإسلام».(2)
از طرفی «ذلت» نشانه ضعف ایمان فرد است.از این رو در روایتی که گذشت گفته شده که مؤمن عزیز است ونه ذلیل.
نکته
ص: 177
باید توجه داشت که مرز بین معنای «عزت» و«تکبر»ازیک سو ومعنای« تواضع» و«ذلت» از سوی دیگرشناخته وحفظ شود تا مبادا کسی عزت را با تکبر وذلت را با تواضع همسان پندارد.فرد متکبر خود را ازدیگران برتر دانسته وبا نگاه تحقیرآمیز به دیگران می نگرد و ازپذیرفتن حق امتناع می کند ( مانند ابلیس ؛ وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَر(1)) در حالی که انسان دارای عزت، برای دیگران احترام وکرامت قائل است وخود را از آنان برتر ندانسته و نگاه تحقیر آمیز به دیگران را گناه می داند.از طرفی تواضع وفروتنی داشتن حالت خاکساری دربرابر دیگران وبرخورد توام با محبت است. اما ذلت وزبونی حالتی است که فرد را نزد دیگران، انسانی بی شخصیت وپست نشان می دهد. برای مثال یکی از چیزهایی که موجب «ذلت و خواری» است، «تملّق و چاپلوسی» نزد دیگران است که غالباً انگیزه این عمل زشت یکی از این امور است :
الف- رفع مشکل؛ گاهی در کاری مشکلی دارد و گمان می کند گره این مشکل را فلان شخص می تواند باز کند، برای رفع مشکل خویش نزد او رفته و از راه تملق و چاپلوسی ( وتعریف های اغراق آمیز و دور از واقعیت )وارد می شود.
ب- خودشیرینی و جا بازکردن نزد دیگران، یکی دیگر از عوامل تملّق است.
ص: 178
ج- به دست آوردن پُست و مقام و موقعیت و محبوبیت، نیز از دیگر عوامل چاپلوسی به شمار می رود.
د-گاه برای تخریب شخصیت همکارخود یا دیگری، زبان به چاپلوسی می گشاید تا او را کوچک و یا نمک نشناس و خود را متعهد و وظیفه شناس معرفی کند.
به هر حال، تملق و چاپلوسی( با هر انگیزه ای که باشد) امری زشت و ناپسند و منکر است، و به شخصیت، عزّت و ارزش یک انسان مؤمن آسیب وارد می آورد.
همان گونه که اسلام به انسان مسلمان اجازه نمی دهد که خود را به ذلّت و خواری بکشاند، این اجازه را هم به کسی نمی دهد که دیگران را «ذلیل و خوار» سازد، باید عزّت و عظمت مؤمنان را حفظ کرد و از این گوهر خدایی پاسداری نمود. از نمونه ها و مصادیق خوارساختن و ذلیل نمودن دیگران می توان به این امور اشاره کرد:
الف. استهزاء و تمسخر دیگران
ب. سرزنش یا تحقیر دیگران
ج. دشنام و ناسزاگویی
د. استفاده از القاب بد
ﻫ. لذت بردن از خواهش والتماس دیگران
درمواردیادشده توضیحاتی رادرفصول بعدی شاهدخواهیدبود.
ص: 179
1- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین. مائده، آیه 57
در آیه فوق ازچه چیزی نهی شده است ؟ چرا؟ چرا در این آیه نسبت به هویت دینی وغیرت دینی به مسلمانان هشدار داده شده است؟
2- وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُون. انعام، 108
دراین آیه شریفه ازچه چیزی نهی شده است ؟ آیا توهین به مقدسات سایر فرقه های اسلامی ویا سایرادیان جایز است ؟ یااین که به عنوان یک منکرشمرده می شود؟
ص: 180
پاسخ این پرسش که چه کنیم یا چگونه زندگی کنیم که عزت الهی را به دست آوریم، در متون دینی ما آمده است. به اختصار به آن اشاره می شود:
پرهیزکاری وتقوا ازراه اطاعت از فرامین الهی یعنی عمل به واجبات وترک محرمات پدید می آید.تقوادرزندگی انسان آثار و برکات فراوانی دارد که یکی از آنها برخورداری از عزتی است که خداوند به فرد با تقوا می دهد.( وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین .(1)) ازاین رو رسول گرامی اسلام (ص) فرمود: اگر کسی می خواهد عزیزترین مردم باشد باید پروای از خدا را پیشه سازد.( من اراد ان یکون اعزّ النّاس فلیتّق اللَّه عزّ و جلّ.(2) ) وامام علی (ع) دستاورد اطاعت ازخدا را عزت وقدرت دانسته ( مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ عَزَّ وَ قَوِیَ.(3) ) و درنقطه مقابل،
ص: 181
معصیت وگناه را عامل خواری وذلت انسان برشمرده اند. ( مَنْ تَلَذَّذَ بِمَعَاصِی اللَّهِ أَوْرَثَهُ اللَّهُ ذُلًّا .(1))
یادآوری می شود همان گونه که تقوای یک فرد و یا خانواده سبب عزت آنان می گردد، تقوای یک جمع و جامعه نیز برای آنان عزت وسربلندی می آفریند. بنا براین دولت وملت با کمک یکدیگر باید تلاش کنند تا جریان غالب درکشور، جریان ایمان و تقوا و دوری ازگناه باشد.
از رسول اکرم (ص) روایت شده که فرمود:
عزت انسان مؤمن در بی نیازی او ازمردم است واگر در زندگی قناعت شود ،آزادی وعزت را به همراه خواهد داشت .( عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ و فی القناعة الحریة و العز.(2))
برای درک درست این روایت به این نکته ها توجه کنیم :
الف- انسان ها در زندگی روزمره وعادی، برای رفع نیازهای خود از یکدیگر بی نیاز نیستند. همه ما به نانوایان، قصابان، بقالان، خیاطان، مهندس و بنا، معلم و... نیاز داریم. بنابراین منظور بی نیازی از این نوع روابط نیست .
ص: 182
ب- برخی افراد در عین این که می توانند با رعایت قناعت،زندگی خوبی داشته باشند اما برای این که بتوانند سطح زندگی مادی خود رابا افراد بالاترازخودتنظیم کنندسعی می کنند ازهرراهی درآمدهای بیشتری را به دست آورند .
مثلا ازراه اضافه کاری های طاقت فرسا یا قرض کردن از افراد مختلف همراه با خواهش والتماس و...در این موارد پیشوایان دین به قناعت سفارش کرده واز این که انسان نزد دیگران خود را کوچک وخوار کند نهی نموده اند.
ج– برخی افرادحاضرند برای تامین برخی از نیازهایشان حتی به گرفتن پول ازرباخواران اقدام کنند یا نزد اشخاص بی شخصیت و نوکیسه دست دراز کنند. از این کارها نیز نهی شده است.
مردی نزد امام سجاد (ع) بود و در محضر ایشان چنین دعا کرد: بار الها مرا از خلق خودت بی نیاز گردان. امام فرمود: این دعا درست نیست، زیرا مردم به یکدیگر نیاز دارند، ولی این گونه بگو: خدایا مرا از افراد پست و شرور بی نیاز فرما.(1)
در این حدیث شریف به نیازهای روز مره مردم به یکدیگر که (در نکته الف ) گفته شد اشاره کرده واین گونه نیازها را مورد نهی قرار نداده، اما از بردن تقاضا پیش افراد رذل منع نموده است.زیرا کمک آنان
ص: 183
معمولا با منت وبازگو کردن مکرر نزد دیگران همراه است.و از طرفی توصیه کرده اندکه اگرحاجتی دارید به انسان های کریم و بزرگوار مراجعه کنید زیرا اولا آنان اگر بتوانند کمک می کنند. ثانیا کمک آنان بدون چشم داشت و برای خشنودی خداوند است.ثالثا کمک آنان بدون منت انجام می شود. رابعا آبروی فرد کمک گیرنده راحفظ می کنند .
امام علی ع: عَلَیْکُمْ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِکُمْ بِکِرَامِ الْأَنْفُسِ وَ الْأُصُولِ تُنْجَحْ لَکُمْ عِنْدَهُمْ مِنْ غَیْرِ مِطَالٍ وَ لَا مَنّ .(1)
حوائج خود را از مردان کریم و دارای ریشه خانوادگی بخواهید.
آنها بدون درنگ وکوتاهی و بی منت در برآوردن نیازهایتان اقدام می کنند.
نتیجه این که، دارا بودن روحیه استغناء وبی نیازی از دیگران، از ویژگی های خوب انسان بوده و سبب عزت او می گردد.
اخلاق خوب یکی ازعوامل عزت آفرین است و درمقابل، اخلاق بد سبب ذلت و زبونی انسان می شود. (امام علی ع: رُبَ عَزِیزٍ أَذَلَّهُ خُلُقُهُ وَ ذَلِیل أَعَزَّهُ خُلُقُهُ.(2)) بنا براین همواره باید درگفتار ورفتار خود احترام وکرامت دیگران را حفظ نماییم واز هرسخنی که ناراحتی وآزار دیگران را در پی دارد پرهیز کنیم .( وَ إِنَّ عِزَّ الْمُؤْمِنِ فِی حِفْظِ لِسَانِهِ وَ
ص: 184
مَنْ لَمْ یَمْلِکْ لِسَانَهُ نَدِم.(1) ) واز هر رفتار ناپسند وآزار دهنده ای به ویژه نسبت به آبروی افراد خوداری ورزیم .( وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِ کَفُّهُ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاس.(2))
نتیجه؛ اعمالی که درراستای حفظ عزت خودیادیگران باشد «معروف» وآن چه موجب ذلّت و خواری خودش یا دیگران بشود« منکر» شمرده می شود.
خداوندمتعال برای رشدوکمال انسان،نعمت های فراوان و گوناگونی را دراختیارش نهاده و به تعبیری دیگر؛ همه زمینه های حرکت به سمت کمال را در پیش روی او قرار داده است، استفاده صحیح و درست از نعمت ها،ما را به کمال مقصود می رساند،البته یکی ازوجوه شکرو سپاس نعمت های اواستفاده مشروع ازآنها است. اما استفاده نامشروع و درجهت مخالف رضای حق تبارک وتعالی،انسان را از رسیدن به هدف الهی باز می داردوکفران وناسپاسی نعمت های خداوندی است وهر نوع کفران وناسپاسی،از«منکرات» محسوب می شود. ولی شکر و سپاس او از مصادیق «معروف» به شمار می رود.
شکراین نعمت بزرگ بهره گیری درست از چشم و گوش و زبان و... است(3). امام علی(ع) به این نکته اشاره دارند:
ص: 185
«... قَوِّ عَلی خدمتک جَوارحی».(1)
«خدایا اعضای مرا در راه خدمت به خودت قوی و نیرومند بگردان».
و کفران آن آلوده ساختن اعضاء و جوارح به گناهان می باشد.روز قیامت همین اعضاء علیه صاحب خود شهادت خواهند دادکه چگونه فرد با استفاده گناه آلود از این نعمت ها،آنها را پایمال ساخته است .
( حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ - وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ .(2))
نعمت های فراوانی راخداوندمتعال دراختیار ما گذاشته است که از عهده شمارش آنها برنمی آییم .
( وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها (3))
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
ص: 186
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
شکر این نعمت، عمل به دستورات دینی و سفارش های امامان(ع) است و کفران آن، سرپیچی از آنها.
نعمت رهبرانی معصوم یعنی امامان (ع) از بزرگ ترین نعمت های خداوندی است.در زمان ما زندگی در پرتو آفتاب دوازدهم، امام قائم (عج)،نعمتی بی نظیر محسوب می شود.هم چنین با نائبی چون حضرت آیت الله خامنه ای(دامت برکاته). راستی در کجای این کره خاکی، رهبری چنین فرزانه، دانشمند، زاهد و با تقوا، شجاع، مدیر و مدبر، محبوب و دلسوز و ... رامی توان نشان داد؟!
شکراین نعمتهای بزرگ،دعابرای سلامتی وفرج امام زمان و تندرستی وطول عمر نائبش و نیز گوش به فرمان او سپردن است.
تنها نظامی که درآن«دین»حاکمیت دارد،وبه دنبال حاکمیت همه جانبه اسلام درسرتاسر زندگی مردم حرکت می کند، نظام جمهوری اسلامی ایران است.شکر این نعمت، دعا برای «دوام و قدرت روزافزون آن» و حمایت از آن در تمام صحنه های انقلاب است و نیز انتقال ارزش و اهمیت آن به فرزندان خود و شناختن حساسیت دشمنان وتوطئه هایشان می باشد.
ص: 187
وجود مردم با ایمان، بااخلاق و معنویت، مردمی برادرومتحد،ازدیگرنعمت های الهی است که کمتربه آن توجه می شود.قرآن به مسلمانان سفارش می کند این نعمت مهم را همواره به یاد داشته باشند.
«وَ اذکروا نعمة الله علیکم اذ کنتم اعداءً فَألّف بین قلوبکم».(1)
«نعمت خداوند را بر خود به یاد آورید که دشمن یکدیگر بودید و او در میان دل هایتان الفت و مهربانی ایجاد نمود».
شکر این نعمت نیز حفظ اتحاد و یکپارچگی، حفظ ایمان و اخلاق، گسترش معنویات و کمک به یکدیگر است که همه این ها «معروف» حساب می شود و در مقابل، تفرقه و اختلاف، دوری از معنویات، روی آوردن به مظاهر شرک آلود ودلبستن به دشمنان وبی توجهی به مشکلات مردم، کفران این «نعمت» بوده و از «منکرات» به شمار می رود. امام خمینی(ره) فرموده است:
«اساس پیشرفت شما ملت عزیز، تعهد به اسلام و وحدت کلمه است.(2)» « وحدت کلمه نعمتی است که خدا به ما داده، باید این وحدت را حفظ کنیم(3)».
این نمونه هایی از نعمت های الهی بود که بر ما ارزانی داشته است، بکوشیم با شکر و سپاس، در راه پایداری و افزونی آنها حرکت کنیم و
ص: 188
از کفران وناسپاسی بپرهیزیم تا ازما گرفته نشود و به عذاب الهی گرفتار نیاییم، زیرا حق تعالی فرمود:
«لئن شکرتم لأزیدنّکم و لئن کفرتم اِنّ عذابی لَشدیدٌ».(1)
«اگر شکرگزار (نعمت هایم) باشید، بر آن می افزایم و اگر ناسپاسی کنید، همانا عذاب من سخت خواهد بود!».
ص: 189
1- چند نمونه از دیگر نعمت های الهی را نام برده وبگویید
چگونه می توان با شکر وسپاس، آنهاراپاسداری کرد؟
2- وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی.(نازعات ،آیه40)
الف - چرا در این آیه براین که انسان خودش ناهی خود باشد توجه شده است ؟
ب - انسان از چه چیزی باید خودرا بازدارد؟
یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور.
وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور. (لقمان،17-18)
الف - حضرت لقمان فرزندش را به چه ارزشها ومعروف هایی توصیه کرده است ؟
ب - این روش چه نقشی در تربیت فرزند وایجاد حس مسئولیت در او دارد؟
ص: 190
هرکاری که درراستای حفظ وتقویت«منافع ملی»باشد«معروف» وچنان چه در جهت تضعیف آن باشد «منکر» خواهد بود.
برای روشن شدن این اصل ضروری است،اندکی درباره منافع ملی توضیح داده شود.
منافع ملی(National Interest) یکی از بنیادی ترین ورایج ترین مفاهیم و واژه های سیاسی کنونی به ویژه درادبیات مربوط به سیاست خارجی کشورهاست. این مفهوم از ترکیب دو واژه منافع (Interest) و ملی (National) تشکیل شده است که هر کدام از آنها به نوبه خود از گستردگی معنایی زیاد برخوردار هستند.این امراز جهاتی باعث ابهام در مفهوم منافع ملی گردیده است.با این وجود، منافع ملی آن دسته از منافعی تلقی می شوند که دولت ها به عنوان یک مجموعه و به نمایندگی از ملت هایشان در روابط خود با سایر کشورها در پی تحقق آن می باشند. (1)
ص: 191
برخی در تبیین بیشتر آن گفته اند:
منافع ملی اشاره است به هدف های اولیه و همیشگی که مردم و دولت در صدد حفظ و تحصیل آنها در صحنه بین المللی هستند. این هدف های همیشگی عبارتند از: حفظ تمامیت ارضی، حفظ جان مردم، حفظ نظام اجتماعی و حاکمیت کشور. (1)
با توجه به عدم وجود یک تعریف مشخص و واحد در موضوع منافع ملی، مقصود خود از این مفهوم را بیان می کنیم. مراد ما از منافع ملی این است که از سوی حاکمیت ودولت اسلامی،در حوزه ارتباطات بین المللی و سیاست گذاری خارجی و تعامل با دیگر کشورها، راهبردها و برنامه هایی اتخاذ شود که برآیند آن حفظ ورعایت مصالح و منافع کشور و جامعه اسلامی باشد. به عنوان نمونه به چند مورد مهم که دراسلام برآن اهتمام شده، اشاره می شود:
یکی از وجوه برجسته «منافع ملی» حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور می باشد. دولت اسلامی آن چنان باید تدبیر کند که دشمنان چشم طمع به آن نداشته باشند و به بیان قرآن کریم، آن چنان باید قدرت نظام اسلامی در ابعاد مختلف و عرصه های گوناگون روند رو به رشد و تزاید داشته باشد که در دل دشمنانش رعب و خوف ایجاد کند.
ص: 192
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ».(1)
یکی از عوامل اساسی در حفظ استقلال نفی سلطه بیگانگان است. «نفی سلطه» مهم ترین اصل در تعامل با بیگانگان به شمار می رود.
«وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلا».(2)
خداوند متعال به پیامبر اسلام و مؤمنان در این خصوص تأکید ویژه می نماید:
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً».(3)
ای پیامبر از خدا بترس، و از کافران و منافقان پیروی مکن، که خدا دانا وحکیم است.
«وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً».(4)
(ای پیامبر) از کافران و منافقان اطاعت مکن و آزارشان را وا گذار و بر خدا توکل کن که وکالت خدا کافی است.
ص: 193
برای حفظ اسلام ونظام اسلامی،ملت ودولت دربرابرتجاوزو مزاحمت های دشمنان باید متحد و یکپارچه بایستند و از همه وجود و هستی خود مایه بگذارند،جهادودفاع ازکیان وهویت اسلامی از معروف هاوارزش های بنیادینی به شمار می رود که جان ها و مال ها در راه آن باید مبذول گردد:
«وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیرا».(1)
(ای پیامبر) با آنان (کافران) به وسیله قرآن، جهادی بزرگ کن.
«وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ».(2)
و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگندجهادکنید اما تعدی نکنید که خداوند متجاوزان را دوست نمی دارد.
دولت و ملتی که در برابر تجاوز دیگران کوتاهی وسهل انگاری کنند و پای دشمنان را به خاک خود بازنمایند، دچار خواری و ذلت خواهند شد واین از بزرگ ترین منکر هایی است که رخ می دهد.
امام علی(ع) دردمندانه همین صدا را به گوش مردم می رساند که:
آگاه باشیدمن شب وروز، پنهان و آشکار شما را به مبارزه با دشمنان فرا خواندم و به شما گفتم پیش از آن که آنها به شما
ص: 194
یورش برند، با آنان بجنگید به خدا سوگند، هیچ قوم و ملّتی، در درون خانه اش، مورد هجوم دشمن قرار نگرفت، مگرآن که ذلیل و خوار شد. ولی شما، مسئولیت را به گردن دیگری انداختید و دست از یاری یکدیگر برداشتید تا آن که دشمن به شماشبیخون زده و سرزمین هایتان را مالک شدند.(1)
از آنجا که فلسفه تشکیل حکومت اسلامی، برپایی عدالت اجتماعی است، دولت و ملّت موظفند در این راه، حرکت و تلاش کنند و نه تنها با ظلم و ظالم در درون جامعه اسلامی مبارزه نمایند بلکه با ظالمان و ستمگران در هر جای دنیا که هستند، سرِ ستیز داشته و نه تنها به امور همه مسلمانان اهتمام ورزند بلکه از همه مظلومان و محرومان حمایت کنند. قرآن کریم می فرماید:
«وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا».(2)
ص: 195
چرا در راه خدا و نجات مستضعفان از مردان و زنان و کودکان نمی جنگید؟ آنانی که می گویندپروردگارا ما را از این سرزمین که مردمش ستمگرند بیرون ببر، واز سوی خود یاوری برای ما قرار بده.
پیامبر گرامی اسلام(ص):
«مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»
«هرکسی شب خودرابه صبح رسانده وبه امورمسلمانان اهتمام نورزد از آنان نیست. و آن که فریاد کمک از مسلمانان را بشنود وپاسخ ندهد مسلمان شمرده نمی شود. (1)
امیرالمومنین علی(ع):
«کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»
یارستمدیدگان ودشمن ستمگران باشید.» (2)
امام خمینی(ره) :
نهضت شما، نهضت برای حق تعالی باشد، برای مصلحت مسلمین. این چیزی است که خدای تبارک و تعالی می خواهد که انسان اهتمام داشته باشد به امر مسلمین: "مَنْ اصْبَحَ و لَمْ یَهْتَمَّ بامورِ المسلمینَ فَلَیسَ بمُسْلم"؛ کسی که صبح کند و مُهْتَم نباشد، اهتمام به امر مسلمین نداشته باشد،
ص: 196
مُسْلم نیست. مسلمان این است که برای مصالح مسلمین اهمیت قائل بشود. (1)
و در فرازی دیگر به مسئولیت جهانی مسلمانان اشاره داشته وگفته اند:
ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمؤمنین(ع) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر می دهد و می فرماید: "وَ کُونا لِلظّالِمِ خَصْماً، وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً" علمای اسلام موظفند با انحصارطلبی و استفاده های نامشروع ستمگران مبارزه کنند.(2)
بنا براین حمایت از افراد وملت های مظلوم از مصادیق «معروف» ومورد تاکید اسلام می باشد.
نظام اسلامی بر اساس آموزه های اسلام، وبرای به دست آوردن و حفظ منافع ملی اولاً بر مبنای سیاست« نفی ظلم به دیگران» و نیز «نفی ظلم پذیری» (لا
تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون(3)) اقدام می نماید و ثانیاً نسبت به تمام عهد و پیمان های خود با دیگران پای بند است.
ص: 197
«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ».(1)
به پیمان خدا هنگامی که پیمان بستید وفا کنید.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود».(2)
ای مؤمنان به پیمان هایتان وفا کنید .
و تا هنگامی که پیمان از طرف مقابل مراعات می شود، وظیفه دارید مراعات کنید؛
«فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین».(3)
اما اگر دیگران نقض عهد و پیمان کردند، در این جا باید در برابر آنان ایستاد.
«وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّة الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ».(4)
و اگر سوگندهای خود را بعد از پیمانشان شکستند و در دین شما طعنه زدند پس با سران کفر به جنگ برخیزیدکه ایشان پای بند سوگندهایشان نیستند، شاید دست بردارند.
نتیجه: آن چه گفته شد از مهم ترین راهبردهایی است که تحقق آنها،
حافظ و تأمین کننده منافع ملی به شمار می رود و در نتیجه از مصادیق «معروف» محسوب می گردد.
ص: 198
هرعملی که در راستای تامین امنیت عمومی و یا امنیت ملی صورت پذیرد «معروف»و هرکاری که به تضعیف وآسیب پذیری آن منجرگردد «منکر»خواهدبود. برای تبیین بیشتربه توضیح این واژه می پردازیم:
در تعریف امنیت ملی(National Security) گفته شده است:
مصونیت نسبی یا مطلق یک کشور از حمله مسلحانه یا خرابکارانه سیاسی یا اقتصادی احتمالی همراه با واردکردن ضربه کاری و مرگ بار در صورت مورد حمله قرارگرفتن. (1)
به طور کلی می توان گفت: امنیت یعنی "مصونیت از تعرض و تجاوز به حقوق مشروع"این معنا در سطح فردی، مصونیت یک فرد، ودر سطح جمعی و گروهی، مصونیت یک جمع یا گروه و در سطح ملی، مصونیت یک ملت از تعرض و تجاوز به حقوق مشروعش، امنیت نامیده می شود. (2)
به عبارتی دیگر، منظور از امنیت عمومی یعنی عدم خطر از درون، یعنی نظام اسلامی به حدی از اقتدار با پشتوانه مردمی رسیده باشد که عوامل تهدیدکننده درونی نداشته باشد، مانند گروه های برانداز و آشوب گران و فتنه سازان.
ص: 199
منظور از امنیت ملّی آن است که نظام،عوامل تهدیدزای بیرونی و فرامرزی را نداشته باشد یا در برابر آنان استوار و محکم ایستاده باشد، مانند کشورهای دشمن و سرویس های جاسوسی آنان.
بنا براین هرکاری که در حفظ امنیت ملی یا اجتماعی وتقویت آن مؤثر باشد از مصادیق «معروف» وهر چه به تضعیف آن بیانجامد از مصادیق «منکر» محسوب می شود.
بدیهی است این موضوع اهمیت فراوانی دراسلام دارد.درقرآن ازمردمی یادمی کند که در امنیت اقتصادی واجتماعی زندگی می کردند اما چون کفران نعمت های الهی را کردند،امنیت اجتماعی از آنان سلب شد وجایش ترس وناامنی نشست ورونق اقتصادی رخت بربست وگرسنگی جایگزین گردید.
فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ .(1)
نسبت به نعمتهای الهی ناسپاسی نمودند.پس خداوندلباس گرسنگی وترس را برآنان پوشاند.(یعنی نا امنی کامل آنان رادر بر گرفت.)
قرآن ازقریش می خواهد خدایی را بپرستند که آنان را در امنیت اقتصادی واجتماعی قرار داده است: الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف (2) یکی ازراههای ابتلاء مردم، سلب امنیت ازآنان شمرده شده
ص: 200
است: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُس (1)
به بیان آیت الله جوادی آملی:
امنیت ملی از عناصر محوری اهداف حکومت اسلامی است؛ امنیت همه جانبه ای که زمینه رشد و تعالی انسان را فراهم کند. از این رو، با تشکیل حکومت به دست پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه، غارت دوران جاهلی به امنیت و استئثار بَدَوی و امتیازخواهی های آن، به تمدن ایثار تبدیل شد. حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هدف مبارزه بر ضدّ طغیان جاهلی را استقرار امنیت مناطق مسکونی و احساس ایمنی مردم مظلوم واجرای حدود الهی دانست: "اللّهمّ إنّک تعلم أنّه لم یکن الّذی کان منّا منافسه فی سلطان و لا الْتماس شی ءٍ من فضول الحُطام و لکن لنرِد المعالم من دینک و نُظهر الإصلاح فی بلادک، فَیَأْمن المظلومون من عبادک و تُقام المُعطّله من حدودک" خدایا ! تو می دانی هیچ یک از قیام و اقدام مبارزاتی ما برای علاقه به کشورگشایی و سلطه بر مردم و نیز برای جلب متاع پست و از بین رفتنی دنیا نبوده است؛ بلکه برای برگرداندن سنت ها و نشانه های فراموش شده دینی از یک سو و اصلاح در
ص: 201
سرزمین زندگی مردم از سوی دیگر بود تا مظلومان احساس امنیت کنند و حدود تعطیل شده الهی اقامه شود". (1)
روشن است که موضوعی با این درجه ازاهمیت از بزرگ ترین مصادیق"معروف" به شمار می رود و برای تحقق آن نیز اقداماتی درخور آن باید انجام داد.
امر به معروف و نهی از منکر در این مورد نیز تکالیف سنگینی برای مردم و دولت به همراه می آورد، و همگان موظفند هر چیزی که در ایجاد و تقویت امنیت ملی نقش دارد مانند حفظ وحدت و همبستگی ملی و... در تحقق آن کوشا بوده و هر چه که به آن آسیب می زند، به منزله منکری بزرگ با آن مقابله نمایند.
مسئولان درنظام اسلامی وظیفه دارند به هر چیزی که سطح امنیت عمومی وملّی راافزایش می بخشد،توجه نموده ودرراستای آن برنامه ریزی کنند وبا هرامری که امنیت را به خطرمی اندازد،مقابله نمایند.امّادرموضوع بحث،چنان چه فرد یا افرادی تحت عناوینی مذهبی، قومی و... بخواهند تفرقه و چندپارگی را در صف واحد مردم ایجاد کنند و آتش منازعاتی را برافروزند، مسئولان برای حفظ امنیت باید با این پدیده ها مقابله فرهنگی، علمی و قانونی بنمایند.
مثال: ممکن است کسانی باشند که به عنوان حمایت از ولایت اهل بیت(ع) به اموری دست زنند که در شأن یک مسلمان نیست، مضافاً کار آنان سبب دشمنی و ستیز بین شیعه و سنّی گردیده و دشمنان اسلام از
ص: 202
این فرصت برای اختلاف افکنی و شعله ورساختن آتش جنگ، بهترین بهره برداری را می کنند. بنابراین با وجود این که آزادی بیان و قلم وجود دارد امّا برای حفظ این مصلحت اهم، باید از چنین آزادی هایی مانع شد.
امام خمینی (ره) با نگاه ژرف و آینده نگری بالایی که داشتند، همواره نسبت به چنین موضوعاتی هشدار می دادند. به فرازی از بیان ایشان توجه شود:
طرح یک اختلاف بزرگ بین روحانیون و دانشگاهیان ریخته شد. یکی جزوه می دهد لعن می کند یک کسی
را، یکی جزوه می دهد تعریف می کند از کسی! هر دویش خلاف است. هر دویش امروز غلط است.... این تفرقه امروز خیانت به اسلام است، با هر اسمی که باشد. امروز سر ولایت امیرالمؤمنین اختلاف کردن خیانت به اسلام است. امروز این حرفها را طرح نکنید. همه توجه به این معنا داشته باشید که این سرنوشتی که بناست برای ایران تحقق پیدا کند، خوب باشد. با اعمال شما نبادا اسلام فراموش بشود. با اعمال شما نبادا اسلام دفن بشود. اگر دلسوز به اسلام هستید، دست از تفرق بردارید. اگر دلسوز به ملت هستید، دست از تفرق بردارید.(1)
به عنوان مثال؛ امنیت داخلی و اجتماعی دارای ابعاد مختلف بوده و امنیت اقتصادی، سیاسی، قضائی، انتظامی و...را دربرمی گیرد. چنان چه
ص: 203
هر یک از این ابعاد از مدیریت در چارچوب های تعریف شده و مورد تأکید اسلام خارج شود، در آن بخش دچار هرج و مرج شده و بر روی دیگر ابعاد امنیتی نیز تأثیرات سوئی بر جای می نهد. (1)
به تعبیر آیت الله جوادی آملی:
تردیدی نیست که آرامش فردی و امنیت اجتماعی از مهم ترین و بزرگ ترین نعمات و برکات الهی است. امنیت به معنای عدم خوف و ترس و در امن و آرامش بودن است؛ علی (علیه السلام) فرمود: "شَرُّ الأوطان مالم یأمَنْ فیه القُطّانُ"؛ "بدترین جاها برای سکونت جایی است که ساکنانش در آن امنیت نداشته باشند". و از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «سه چیز است که عموم مردم بدان نیاز دارند: امنیت، عدالت و فراوانی نعمت. (2)
بدیهی است اجرای احکام الهی و امر به معروف و نهی از منکر نقش بی بدیل و مؤثری در برقراری امنیت اجتماعی و پیش گیری از هرج و مرج دارد. یکی از آثار امر به معروف ونهی ازمنکر همین امنیت است.در روایتی که از امام باقر(ع) رسیده است،به این نکته لطیف اشاره شده است:
ص: 204
«إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَة عَظِیمَة بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ»
«امر به معروف و نهی از منکرراه انبیاءو روش صالحان است. فریضه بزرگی است که به واسطه آن،دیگر فرائض برپا می شوندو راهها (یا باورها) امن گشته، و درآمدها
حلال و پاک وحقوق به جای خود برگشته و زمین آباد می گردد.»(1)
اگر واژه «مذاهب» در روایت را به همان معنای ظاهری یعنی راه ها بگیریم، معنایش این می شود که با امر به معروف و نهی از منکر راه ها امن می شود.امنیت راه ها ورفت وآمدها یکی از بزرگ ترین مصادیق و جلوه های«امنیت اجتماعی»است.آن چنان که به دست آوردن درآمدهای مشروع از نشانه های«وجود امنیت اقتصادی»می باشد و عمران و آبادانی زمین از علائم هر دو (امنیت اقتصادی و اجتماعی) است. بخشی از این امنیت از راه اجرای احکام و حدود الهی پدید می آید که امر به معروف نیز در این جا نقش پشتیبانی و قوام بخشی را ایفاء می کند (بها تقام الفرائض).
حکیم فرزانه آیت الله جوادی آملی براین باور است که: با اجرای احکام ریشه فساد برچیده خواهد شد. اگر امر دائر شود میان خشکانیدن فساد و اصلاح و رشد مجدد آن، قطعاً اوّلی ترجیح دارد و تجربه عملی در اجتماع بشری هم ثابت
ص: 205
کرده است که اجرای حدود الهی مایه امنیت اجتماعی است و تعطیل آن منشأ عدم امنیت و آزادی و به نوعی ترویج اخلال و آشوبگری. (1)
«و لَکُم فِی القِصاصِ حَیوة، بدین معناست که اگر خواهان حیات و امنیت اجتماعی هستید، آن را در قصاص جست وجو کنید».(2)
فقهاء عظام از این مقوله به عنوان «حفظ نظم و یا نظام» و از آسیب رسیدن به آن به عنوان «اختلال نظام» یاد می کنند. (3)
ص: 206
1- منافع ملی راتعریف نموده وعواملی که سبب تحکیم وتثبیت آن دربرابرطمع دشمنان می شود را نام ببرید.
2- تفاوت امنیت عمومی وامنیت ملی را بیان کنید.
3- چگونه امربه معروف ونهی از منکر در حفظ منافع ملی وارتقاء امنیت عمومی وملی، می تواند تاثیرگذارباشد.؟
1- لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلحون.(مجادله،22)
الف - نکات اصلی این آیه را بیان کنید .
ب- نقش امر به معروف ونهی ازمنکردر تحقق مطلوب این آیه چیست؟
ج- ارتباط این آیه راباآیه 24سوره توبه ( قلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ...) بیان وجمع بندی کنید.
ص: 207
2- وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا واذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِفَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون.(آل عمران،103)
الف – نکات مهم آیه را بیان کنید.
ب- نقش وحدت مردم وتاثیرآن درتقویت امنیت ملی وحفاظت ازمنافع ملی را توضیح دهید.
ج– اگر امت اسلامی در جهان با یکدیگر متحد شوند چه نقشی را در سیاست های جهانی ونیز پیشبرد اهداف اسلامی می تواند ایفاء کند؟
ص: 208
یکی دیگر ازوجوه «امنیت اجتماعی»، «سلامت اجتماعی» است. منظور از سلامت اجتماعی این است که جامعه از فسادهای برنامه ریزی شده توسط دشمنان یا باندهای سودجو و مافیاهای قدرت در امان باشد. فساد نیز ابعاد و وجوه مختلفی را در برمی گیرد مانند فساد اخلاقی، اقتصادی، سیاسی، اداری و... بدیهی است در این جا چون موارد پیشین، حدود امر به معروف و نهی از منکر به احتمال تأثیر در مخاطب و عدم مفسده و ضرر برای آمر و ناهی ختم نمی شود بلکه دستگاه های حکومتی به کمک مردم باید تا ریشه کن شدن فسادهای سازمان یافته پیش روند تا جامعه، سلامتی عمومی خویش را بازیابد.
نکته مهم آن است که همگان در این نظارت جمعی به همه راه کارهای مؤثر باید بیندیشند، از برنامه های پیش گیرانه و آگاه بخش برای مردم (بابهره گیری ازتوان دانشمندان ومبلغان ورسانه ها) تا برخورد از موضع قدرت با افراد و گروه های سازمان یافته.
ص: 209
واژه فساد و افساد با مشتقات آن پنجاه بار در قرآن به کار رفته و موارد و مصادیق گوناگونی راتحت پوشش قرار داده که به عناوین کلّی آن اشاره می شود:
یکی از سیاست های راهبردی دشمنان، ایجاد انواع فساد و آلوده ساختن مردم و نهادینه کردن آن در بین مردم می باشد. قرآن در معرفی یهودیان می گوید:
« ویسعون فی الارض فسادا ».(1)
برای گستردن فساد در زمین تلاش می کنند.
و در جایی دیگر ازآنان به عنوان بزرگ ترین و سرسخت ترین دشمنان اسلام یاد می کند،
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُود».(2)
یقینا یهود و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به کسانی که ایمان آورده اند، می یابی.
نتیجه می گیریم که اصلی ترین کار و برنامه آنان«افساد»است.زیرا دشمنی خود را از راههایی که به آن اشتغال ومهارت دارند, عملی می کنند وآنچه درآن تخصص دارند، افساداست .
ص: 210
یکی از برنامه هایی که دشمنان مفسد با جدیت دنبال می کنند، سنگ اندازی درمسیر رشد و بالندگی دین و برنامه های سازنده آن است، از این عمل به «صد عن سبیل الله» تعبیر می شود:
«الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُون».(1)
کسانی که کافر شده و مردم را از راه خدا باز داشته اند به سبب آن فسادی که همواره کرده اند، عذابی بر عذابشان بیفزاییم.
قرآن درباره فرعون فرموده است:
«یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدین».(2)
پسرانشان را سربریده و زنانشان را زنده می گذاشت، راستی که او از مفسدان بود.
در داستان برادران یوسف آمده است:
«قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقین».(3)
ص: 211
گفتند به خدا سوگند شما می دانید که ما نیامده ایم در این سرزمین فساد کنیم و ما هیچگاه دزد نبوده ایم.
«وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمین ... قالَ رَبِّ انْصُرْنی عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدین».(1)
و به یاد آور لوط را که به قوم خود گفت همانا شما عمل زشتی بجامی آورید که قبل از شما احدی از مردم عالم مرتکب آن نشده بود... لوط گفت:پروردگارا مرابرمردم فسادکننده یاری کن.
«فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها».(2)
(شعیب به مردم گفت): پیمانه و وزن را کامل نموده (و کم فروشی مکنید) و کالاهای مردم را کم ارزش جلوه ندهید و در این سرزمین پس از اصلاح آن فساد راه میندازید.
«وَ إِذا تَوَلَّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَساد».(3)
ص: 212
وقتی بر می گردند (و یا به حکومت و ریاست می رسند) با تمام نیرو در گستردن فساد در زمین می کوشند واقتصاد (کشاورزی) و نسل مردم راتباه می سازند. درحالی که خدا فساد را دوست ندارد.
این نوع ازفسادآن چنان مهم شمرده شده که نام محارب باخدا ورسول را براین مفسدان گذاشته و سخت ترین مجازات را برای آنان درنظرگرفته است.
«إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظیم».(1)
سزای کسانی که با خدا و رسول او می جنگند، و برای گسترش فساد در زمین تلاش می کنند، این است که (بسته به میزان جرمشان) یا کشته شوند و یا به دار آویخته گردند، و یا دست چپ و پای راستشان و یا بر عکس بریده شود و یا به دیاری دیگر تبعید شوند، این خواری دنیایی آنان است و در آخرت عذابی بسیار بزرگ دارند.
اگر مردم تلاش کنند تا در برنامه ای جامع با همه وجوه فساد مبارزه کنند«سلامت اجتماعی» به نحو کامل تحقق خواهد یافت. ناگفته نماند که از محوری ترین این اقدامات باید تلاش برای افزایش آگاهی های
ص: 213
دینی و سطح معرفتی مردم نسبت به آموزه های اسلامی باشد،در این صورت سلامت اجتماعی تضمین و ازپدیدآمدن بسیاری از آسیب ها پیش گیری خواهد شد.این نکته در جمله ای کوتاه و دنیایی از معنا در بیان نورانی امام علی(ع) وجود دارد که فرمود:
«صیانة المرء علی قدر دیانته».(1)
«میزان مصونیت انسان (از آسیب ها) به اندازه دین داری اوست».
در حقیقت، امام به تبیین یک رابطه مستقیم بین دین داری و کاهش آسیب ها پرداخته اند.درجامعه انسانی نیز به طریق اولی این رابطه و قانون حاکم است.
منظور ازارزش ها،همان معروف ها(شامل واجبات ومستحبات) است و با آن چه در جامعه شناسی به عنوان« هنجار»نامیده می شود،متفاوت است.زیرا معمولاً هنجارها به آن رفتارها و باورهایی گفته می شود که مورد قبول جامعه یا اکثریت آنها واقع شود.به عبارتی دیگر پذیرش عملی جامعه و نهادینه شدن در میان آنان مبنا و ریشه هنجار اجتماعی است.صرف نظرازاین که آن هنجارهابا آموزه های دینی موافقت و انطباق دارد یا مخالفت و ناسازگاری.
ص: 214
نکته مهم در این جا این است که فضای عمومی جامعه و جریان و سیر کلی آن باید در راستای حفظ ارزش ها قرار گیردو اگر جز این باشد، باید شاهد دگرگونی و استحاله ارزش ها باشیم.
منظورازدگرگونی ارزش ها آن است که اگر «معروف ها» و «خوبی ها» تبیین و ترویج نشود و مردم یکدیگر را به آن توصیه نکنند و اگر در برابر انجام «منکرات» و «بدی ها» حسّاسیت نشان ندهند و احساس مسؤولیت نکنند و یکدیگر را از آن بازندارند، در چنین جامعه ای به تدریج و با مرور زمان، ارزش ها رنگ می بازند و خوبی ها دیگر ارزش شمرده نمی شوند و بدی ها پس از گذشت یک مرحله زمانی، خوب و پسندیده به حساب خواهند آمد. امام علی(ع) در این باره می فرمایند:
إِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْ ءٌ أَخْفَی مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ- وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیْ ءٌ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَرِ.(1)
پس از من روزگاری برای شما فرا خواهد رسید که چیزی از حقّ پنهانتر و از باطل آشکارتر و از دروغ بستن بر خدا و پیامبرش بیشتر نخواهد بود، در نزد مردم آن زمان کالایی بی رونق تر ازقرآن نیست و چنان که شایسته آن است تلاوت
ص: 215
نمی شود و تفسیر به رای و تغییردادن معانی آن رایج ترین کالاخواهد بود. در شهرها امور «خوب» و «معروف» بدترین و منکرات، خوب ترین ها شمرده می شوند.
چنین رخدادی را دگرگونی ارزش ها یا «انقلاب ارزشی» می نامیم، هرچندکه عبوراز جامعه ای دارای فرهنگ و سنّت های جاهلی به جامعه اسلامی نیز یک نوع انقلاب فرهنگی و ارزشی است امّا در این جا این معنی،مقصود نیست. روشن است انقلاب ارزشی، سریع و ناگهانی پدید نمی آید و نیازمند زمان، زمینه ها و شرایط لازم است.
با ترک امر به معروف و نهی از منکر و شیوع و رواج برخی گناهان، با گذشت زمان، بدبودن و قبیح بودن گناه به تدریج کم رنگ می شود و در نهایت قبح و بدی خود را از دست می دهد. زوال قبح گناه، معلول گرایش تدریجی به سمت گناهان و جرأت یافتن بر انجام آن است.
زیرا با ترک امر به معروف گرایش به سمت گناه - که ریشه در نفس امّاره دارد - تقویت می شود و با عدم حضور نیروی مدافع از ارزش ها، ترس و هراس از بین می رود و جرأت بر انجام گناه ایجاد می گردد.
از سوی دیگر، ترک معروف (مانند ترک روزه و نماز، انفاق نکردن، عدم احترام به پدر و مادر و...) نیز که گناه و بد دانسته می شد، به تدریج بدی و زشتی خود را از دست می دهد و فرد یا جامعه از نمازنخواندن، انفاق نکردن، بی احترامی به پدر و مادر و... احساس گناه
ص: 216
و زشتی نمی کند زیرا پس از طی فرآیندی، شیطان چنین کارهایی را خوب و زیبا جلوه می دهد و کارهای خوب را زشت و بد. (1)
در جامعه ای که امر به معروف و نهی از منکر ترک شود و ارزش ها به تدریج بی رنگ شوند،گرایش به فرهنگ بیگانگان با سرعتی بیش از حدّ انتظاروجودخواهد داشت. منظور ما از فرهنگ بیگانگان، ارزش های اعتقادی، فرهنگی و سنّت های رایج امّا غلطی است که در آنان وجود دارد نه علم و تکنولوژی و نه احکام عقلی و فطری که در سرشت همه انسان ها نهفته است. مثلاً: آزادی مطلق در روابط جنسی و نامشروع، هم جنس بازی، نوشیدن مشروبات الکلی، قمار و... از نمونه های بارز اقلام فرهنگی است که در بازار فرهنگ غرب رواج دارد امّا در اسلام به عنوان «محرّمات» و «گناه» از مردم خواسته شده است از آن ها دوری گزینند.
با ترک امر به معروف و نهی از منکر کسانی که اندیشه های آلوده را در ذهن و ضمیر خویش پرورش داده اند و دست و دامان خود را به آلودگی آشنا ساخته اند، به تمسخر ارزش ها می پردازند. البته دلیل اصلی این کار این نکته روان شناسانه است که با سبک جلوه دادن ارزش ها و طرفداران آن، می خواهند خود را تبرئه سازند و از حقارت ناشی از گناه رهایی یابند. قرآن ریشه این کار آنان را عدم تعقّل می داند:
ص: 217
«و اذا نادیتم اِلی الصّلاة اتّخذوها هُزُواً و لَعِباً ذلک بانهم قومٌ لایعقلون».(1)
«زمانی که یکدیگر را به نمازفرامی خوانید (و اذان می گویید) آن را به مسخره و بازی می گیرند، این بدان جهت است که عقل و اندیشه خویش را به کار نمی برند».
بدیهی است در جامعه ای که قبح گناه از بین برود و فرهنگ بیگانه، فرهنگ حاکم و ایده آل باشد،پای بندی به ارزش ها نه تنها کم رنگ می شود بلکه زشت شمرده می شود! به عنوان مثال، خود امر به معروف و نهی از منکر که فریضه الهی است و ارزش شمرده می شود، بد و عیب دانسته می شود!
امام باقر(ع) فرمود:
«بئس القومُ قومٌ یَعیبون الامر بالمعروف و النَهی عن المنکر»
«مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را عیب و نقص می دانند، بد مردمی هستند».(2)
بالاتر از آن،کار به جایی می رسد که در عمل نیز نه تنها امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند بلکه برعکس، امر به منکر و نهی از معروف می نمایند.
امام صادق(ع) فرمود:
«ویل لمن یامر بالمنکروینهی عن المعروف »
ص: 218
«وای بر کسی که به منکر، امر و از معروف، نهی می کند» (1)
قرآن کریم چنین کاری را از ویژگی های منافقان برشمرده است:
«المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و یَنهون عن المعروف».(2)
«زنان و مردان منافق به یکدیگر تعلق و وابستگی دارند، آنان امر به منکر و نهی از معروف می کنند».
و در آیه دیگری این کار را عمل شیطان دانسته است:
«و لا تتّبعوا خطواتِ الشیطانِ انّه لکم عَدوّ مُبین انّما یأمرکم بالسّوء والفحشاء».(3)
«(ای مؤمنان) از گام های شیطان (که در راه منحرف کردن مردم برمی دارد) پیروی نکنید (و پا جای پای او نگذارید) زیرا او دشمن آشکار شماست. او شما را به بدی ها و زشتی ها فرمان می دهد».
نتیجه: سه گروه (شیطان، دشمنان اسلام و منافقان) همه در یک خط و هم سو و با هدف مشترک حرکت می کنند.شیطان به کار الگودهی و خوب وزیبا جلوه دادن بدی ها می پردازدو آنان نیز به دنبال عملیات آن می روند.
ص: 219
پس از آن که درچنان جامعه ای«معروف هاوخوبی ها» بد و «منکرات وبدی ها» ارزش شمرده می شود و ذهنیت عمومی جامعه تصویر مثبتی از ضدّارزش ها رادر حافظه خود ثبت می کند، در مقام دفاع از سنّت های غلط و ضدّارزش ها نیز برمی آیند، هر جا احساس خطری از این جهت بکنند به دفاع از آن می پردازند هر چند هیچ دلیل منطقی و معقولی برای آن نداشته باشند.
قرآن کریم از این دسته چنین یاد می کند:
«و اذا فعلوا فاحشهً قالوا وجدنا علیها آباءَنا».(1)
«(کسانی که ایمان ندارند)هنگامی که کار زشتی انجام می دهند، می گویند (ما آن را انجام می دهیم چون) پدران خود را بر انجام این کار یافته ایم».
یعنی ما وارث فرهنگ آباء و اجدادی خود هستیم، از همین روی وقتی از آنان دعوت می شد تا احکام و دستوراتی که خداوند متعال نازل فرموده است را بپذیرند، در پاسخ می گفتند: سنت و فرهنگی که از پدران ما به دست ما رسیده است برای ما کافی است (و نیازی به خدا و پیامبر نداریم!)
«و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول قالوا حَسبنا ما وجَدْنا علیه آباءنا».(2)
ص: 220
و هنگامی که به آنان گفته شود، به سمت آنچه خدا نازل کرده و به سوی رسول او بیائید، می گویند راه و روشی که پدرانمان را بر آن یافته ایم ما را کافی است.
امام علی (ع) در نکوهش عده ای که نسبت به تحقق سنت های پدران خود تعصب دارند، اما در برابر پایمال شدن ارزش ها و احکام الهی حساسیتی نشان نمی دهند، می فرماید:
وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَغْضَبُونَ- وَ أَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَأْنَفُون.(1)
با اینکه می بینید قوانین و حدود الهی شکسته شده خشمناک نمی شوید در صورتی که اگر پیمانهای پدرانتان شکسته شود آن را ننگ می دانیددر روایتی از پیامبر اکرم(ص) به بخشی از این دگرگونی ارزشی اشاره شده است، آن حضرت خطاب به مردم از زمان و جامعه ای خبر می دهند که این اتفاقات در آن رخ خواهد داد:
چه حالی خواهید داشت زمانی که زنان و جوانانتان، فاسد و فاسق گردند و شما امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟! گفته شد: ای رسول خدا آیا چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد؟ (که زنان و جوانان به دنبال فساد باشند و کسی آن ها را امر به معروف و نهی از منکر نکند؟)
ص: 221
فرمود: آری بدتر از آن نیز خواهد شد! (و ادامه دادند که) چه خواهید کرد آن گاه که به منکر، امر و از معروف، نهی کنید؟!
سؤال شد: ای رسول خدا آیا چنین خواهد شد؟! فرمود: آری و بدتر از آن (هم خواهد بود) ! و آن این که معروف ها (و خوبی ها و ارزش ها) را بد بدانید و منکرات (و زشتی ها و گناهان) را خوب و پسندیده بشمارید!) (1)
هرسیاست،برنامه یا رفتاری که به رشد وپیشرفت کشور منجر شود«معروف» وهرچه درجهت خلاف آن باشد «منکر» است.در توضیح این اصل می گوییم :
یکی از شاخص های اولویت هر برنامه ای در نظام اسلامی، پی گیری سیاست ها واجرای برنامه هایی است که نتیجه آن پیشرفت جامعه اسلامی از جهات مادی ومعنوی باشد.هم درزمینه های علمی و فرهنگی و دینی و نیز در عرصه اقتصادی. در هر مورد اشاره مفید و مختصری خواهیم داشت.
اصولاً از منظر اسلام، رشد فرد و جامعه در پرتو عمل به آموزه های دین رخ می دهد و عمل به آن مستلزم«شناخت معارف دین»است (با مطالعه اجتهادی برای متخصصان و مطالعه اجمالی و بهره گیری از
ص: 222
متخصصان برای عامه مردم). قرآن کریم در موضوع یادشده، آیات متعددی را راهنمای عمل ساخته و به این توصیه مهم پرداخته است که باید از آنچه خدا نازل کرده متابعت کرد نه از اهواء وآراء خود ویا دیگران. مثلاً :
«اتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ».(1)
ازآنچه خدایت به تو وحی کرده پیروی کن زیرا معبودی جز او نیست وازمشرکان اعراض کن.
«وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ».(2)
آن چه خدا نازل کرده بینشان حکم کن و هواهای آنان رادنبال نکن.
«فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(3)
آنان که به او ایمان آورده و او را گرامی داشته و یاریش نموده و از نوری (قرآن) که با او نازل شده پیروی کرده اند، اینان رستگارانند.
ص: 223
امام علی(ع) نیز نسبت به پیروی ازآموزه های دین توصیه نموده و عمل به آن را راه دست یابی به همای سعادت دانسته و حرکت در مسیر مخالف آن را مایه ننگ و شقاوت شمرده اند:
«أَمَرَهُ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ إِیْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِی لَا یَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا یَشْقَی إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا».(1)
امیرمومنان اورا به تقوای الهی وبرگزیدن طاعتش وپیروی ازاوامرخدا (از واجب ومستحب)درکتابش می خواندکه سعادت انسان دراین پیروی می باشدوشقاوتش درانکار وضایع ساختن فرامین الهی است.
دولت اسلامی درسیاست گذاری هاوبرنامه ریزی ها،یکی از اولویت ها را به پیشرفت علمی کشور اختصاص می دهد (منظور از علم، همه بخشها وابعاد گوناگون علمی، اعم از علوم وحیانی، علوم انسانی، علوم پایه وتجربی، حوزه های علمی مربوط به پزشکی، علوم فنی و مهندسی و صنعتی، حوزه علوم فضایی و نظامی و... است) زیرا یکی از عوامل ماندگاری و پایایی یک نظام، اقتدار علمی اوست که از یک سو در تأمین امنیت ملّی نقش مهمی را ایفاء می کند و از سوی دیگر آن کشور
ص: 224
به مثابه الگویی برای دیگر کشورها قرار می گیرد. این رفعت و منزلت جهانی به واسطه علم پدید می آید:
«کَفَی بِالْعِلْمِ رِفْعَهً».(1)
علم چون آب زلالی است که به انسان ها زندگی می بخشد، جامعه دور از دانش، بسان مردگان متحرکند:
«بِالْعِلْمِ تَکُونُ الْحَیَاة».(2)
جامعه ای که رشد علمی دارد، از بهترین زینت و هدیه خدایی بهره مند و از بالاترین سیادت و ریاست برخوردارند.
«وَ الْعِلْمُ أَشْرَفُ حِلْیَة وَعَطِیَّة».(3)
«رِئَاسَة الْعِلْمِ أَشْرَفُ رِئَاسَة».(4)
«العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه».(5)
چنین مردمی درامان از آفات جهالت و به رشد و نجات و رهایی از ضلالت رسیده ودر نتیجه به گنجی بی پایان دست یافته اند.
«الْعِلْمُ یُنْجِیکَ».(6) «الْعِلْمُ حِجَابٌ مِنَ الْآفَات».(7)
ص: 225
البته روشن است که اگر علم بخواهد این آثار را در پی داشته باشد، باید در بستر ایمان قرار گیرد و در فضای دین، تنفس کند: «بِالْإِیمَانِ یُعْمَرُ الْعِلْم».(1)
جامعه اسلامی همزمان با رشد دینی و علمی، در بعد اقتصادی نیز بایددر مسیر رشد و شکوفایی واقع شود. آبادکردن دنیا خواسته خداوند از انسان است :
«هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها».(2)
«او شمارا از زمین پدید آورد و از شما آبادانی آن راخواست»
بنابراین برای اداء این رسالت، شناخت عوامل پیش برنده و موانع آن لازم و در عمل به اراده و عزمی جازم، نیازمند است.یکی ازوظایف دولت اسلامی این است که در این راستا منابع درآمدی را شناسایی و موارد مصرف آن را کارشناسی وبر اجرای صحیح آن نظارت و بازرسی نماید.
امام علی(ع) در فرمان حکومتی به مالک اشتر نوشته اند:
ص: 226
«هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَر فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَایَهَ خَرَاجِهَا... وَ عِمَارة بِلَادِهَا».(1)
این فرمانی است که بنده خدا علی،امیرمؤمنان به مالک بن حارث اشتر،در پیمان خویش با او- هنگامی که او را والی مصر گردانید - مقرر کرد تا مالیات آنجا را جمع آورد،... و به اصلاح امور مردم آن سامان بپردازد و شهرهای آنجا را آباد کند.
«وَ تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا یُصْلِحُ أَهْلَه».(2)
«درگرفتن و مصرف «مالیات» دقت کن به گونه ای که به اصلاح وضع مالیات دهندگان منجر شود.»
در این صورت، مسئولان می توانند با روشی درست به آباد کردن کشور اقدام کنند (وَ عِمَارَة بِلَادِهَا) و با فراهم کردن بازار تولید و تجارت، مردم را از بردگی و اسارت، رهایی بخشیده و به سروری و سیادت، نایل سازند.البته مردم باید اطمینان یابند،مالیاتی که به دولت می دهند در راه آبادانی شهرشان هزینه می شود.
«وَ لْیَکُنْ نَظَرُکَ فِی عِمَارَة الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِی اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ لِأَنَّ ذَلِکَ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِالْعِمَارَة وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَیْرِ عِمَارَة أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَکَ الْعِبَاد».(3)
ص: 227
باید نگاه واقدام تو در آبادی زمین بیش از همت تو در جمع آوری خراج باشد زیرا که خراج جز با آبادانی بدست نمی آید. و آن کس که بخواهد مالیات را بدون عمران و آبادانی مطالبه کند شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود می سازد.
بدیهی است که توجه خاص به «حفظ محیط زیست» و ارزش گذاری به هوای پاکیزه و آب شیرین و فراوان و زمین های حاصل خیز، در کنار تأمین امنیت، مردم را به ماندن و سرمایه گذاری، ترغیب و از رفتن به کشورهای بیگانه منصرف می سازد و در نتیجه منجر به آبادانی بیشتر می شود.
امام صادق(ع) فرموده اند:
«سکونت جز در جایی که هوای پاکیزه داشته باشد و از آب شیرین و فراوان بهره مند بوده و زمینی که آمادگی ثمردهی داشته باشد، به دل نمی نشیند».(1)
امام علی(ع) :
خرابی ونابودی زمین از فقر وسختی زندگی مردم آن ناشی می شود.(2)
ص: 228
بنابراین توجه به رشد و پیشرفت اقتصادی، یکی از حقوق اجتماعی است که بر عهده مسئولان قرار گرفته و باید آن را در اولویت کار خود بدانند.
هربرنامه واقدامی که درراستای تحقق عدالت اجتماعی صورت پذیرد از مصادیق «معروف» و گرنه از مصادیق «منکر» به شمار می رود. توضیح آن که :
جامعه اسلامی همراه باامنیت اجتماعی وپیشرفت درعرصه های مختلف،باید شاهد«تحقق عدالت اجتماعی»نیزباشد.زیرا بسیاری از شاخص ها، پیش زمینه ای برای تحقق آن به شمار می رود.
منظور از«عدالت اجتماعی، حرکت نظام اسلامی در راهبردها و برنامه ها به سمت و سویی است که نتیجه آن رفع فقر و جهل و عقب ماندگی علمی و اقتصادی از جامعه بوده و برآیند آن فعالیت ها، ارتقاء سطوح علمی واقتصادی وفرهنگی درهمه اقشارمردم باشد.به عبارتی فرصت ها و زمینه ها و امکانات مادی و غیرمادی، بدون هیچ تبعیضی در اختیار همگان قرار گیرد.
بنابراین گزاف نیست اگر گفته شود که انبیاء(ع) پس از دعوت به توحید، بیشترین تلاش خود را در راستای تحقق عدالت اجتماعی به کار بسته اند. قرآن از این نقش پیامبران رونمایی می کند:
ص: 229
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».(1)
«ما پیامبرانمان را با دلیل های روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و ترازو(یعنی شاخص سنجش) را نیز نازل کردیم تا مردم عدالت را برپا کنند».
سپس مواردی از تلاش آنان را یادآوری می سازد:
«وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ».(2)
«ای قوم من، پیمانه و ترازو را از روی عدل، کامل ادا کنید و در داد و ستد با مردم کم فروشی نکنید و در زمین فساد مکنید».
«وَ أَقیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمیزانَ».(3)
«وزن کردن را به عدالت رعایت کنید و کم فروشی مکنید».
پس از آن به همه مؤمنان دستورمی دهد که در این مسیر باید حرکت کنند.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ».(4)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، برپادارندگان عدالت باشید».
ص: 230
امام علی(ع)نیز یکی ازعوامل مهم پذیرش خلافت را دنبال کردن عدالت اجتماعی می دانند:
سوگند به خدایی که دانه را شکافته وانسان را آفریده، اگر خواست و حضور مردم نبود و با وجود یار و یاور حجت بر من تمام نمی شد و اگر نبود پیمانی که خداوند از عالمان گرفته که آرام و قرار نگیرند بر مشاهده شکم پرستی ستمگران و گرسنگی مظلومان، بدون شک، ریسمان مرکب خلافت را بر پشت آن می انداختم (و او را به حال خود می گذاردم) و آخر آن را به همان جام اوّل آن آب می دادم (همان طور که از آغاز خلافت دیگران بابی اعتنایی برخوردکردم،الآن نیز همان گونه رفتار می نمودم) و دریافت می کردید که این دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای کم ارزش تر است.(1)
امام خمینی (ع) نیز فرموده اند:
مبنای جمهوری اسلامی بر عدالت اجتماعی است (2)
ص: 231
دلیل این سخنشان اولا این است که«عدالت اجتماعی» هدف همه انبیاءبوده است وثانیا یکی ازمقاصد اسلام نیز هست. وبه این دو اشاره نموده اند:
«همه زحمت انبیا برای این بودکه یک عدالت اجتماعی درست بکنند برای بشردراجتماع» (1)
«برقراری عدالت اجتماعی ... مقصد بزرگ اسلام است.»(2)
از این رو توصیه فرموده اند که برای رسیدن به عدالت اجتماعی باید به آموزه های اسلام عمل شود :
«اگر بحق به آن{اسلام} عمل شود چرخهای اقتصادسالم به راه می افتد و عدالت اجتماعی، که لازمه یک رژیم سالم است،تحقق می یابد»(3)
خواننده عزیز تا کنون از دوازده معیار با شرح و تفصیل یاد کردیم. این ها از مهم ترین معیارها بود. البته از معیارهای مهم و نقش آفرین دیگری نیز، میتوان نام برد که شرح و بیان آن را به فرصت و زمان دیگری واگذار می کنیم مانند: - وحدت یا تفرقه - قانون گرایی یا قانون گریزی - سنت های اجتماعی - بهداشت وسلامتی - خشم و رضای دشمنان
ص: 232
1- چرا دشمنان تلاش می کنند ازفساد به عنوان ابزاری برای تضعیف وشکست ملت ها ودولت ها بهره گیرند؟
2- دولت و ملت چگونه می توانند با نقشه های دشمنان مقابله کنند؟
3- قانون گرایی چه نقشی درکاهش جرم می تواند داشته باشد؟
4- چگونه با امربه معروف ونهی ازمنکر می توان روحیه قانونگرایی را در مردم افزایش داد؟
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون.(مائده، 105)
با توجه به معنای آیه شریفه، چه چیزی انسان را از گمراهی وگمراهان حفظ می کند؟ چگونه می توان این عامل مهم را در خود وجامعه تقویت کرد؟
ص: 233
ص: 234
ص: 235
گاهی درکتاب ها، روزنامه ها، فضای مجازی و یا در گفت وگوهایی که افراد با یکدیگر دارند، مطالبی مشاهده می کنیدکه ناشی از ناآگاهی برخی ویا غرض ورزی عده ای دیگر است. گفته می شود که دین ما بر اساس «سمحه وسهله» یعنی آسان گیری بناگردیده ودرآن برمدارا تاکید وازخشونت نهی شده است .ازسویی انسان ها باورهای مختلفی دارندوهمه یکسان به مسائل نمی نگرند، ازاین رو باید یکدیگر راتحمل کرد ونباید دیگران را نفی کنیم.بنابراین با دیگران باید با«تساهل وتسامح» برخورد نمود. وازآنجا که« امربه معروف ونهی ازمنکر» با مدارا وتحمل دیگران وتساهل وتسامح سازگارنیست، نمی توان در عصر ما که عصر«عقلانیت» است به آن توصیه کرد. زیرا این نوعی تعصب را نشان می دهدوکسی که در عصر« سلطه عقلانیت » زندگی می کند نباید تعصب داشته باشد.
یکی از این افراد نوشته است:
ص: 236
«تساهل و تسامح چیزی است که خمیر مایة دین اسلام را تشکیل می دهد و بر عکس عقیدة بعضی که
آن را قاعده ای جانبی در نظر می گیرند، به وسیلة رسول گرامی اسلام، اصل دین و برانگیخته شدن وی برای اجرای آن، براساس سمحه و سهله معرّفی شده است.»
وی در این فراز، اجرای احکام اسلام رابراساس سمحه وسهله دانسته وتوضیح نداده است که منظورش ازسماحت وسهولت در حوزه اجرا چیست و چگونه است ؟ مثلا برای خواندن نماز وگرفتن روزه واجرای حدقصاص ودیات و...چگونه باسماحت وسهولت برخورد می شده است ؟
در ادامه آورده است:
«دین باید از خود، جاذبه ها و سهولت هایی داشته باشد که بتواند مخاطب عام را به طرف خود جذب کند. به عبارت بهتر، احکام دین نباید مخاطب گریز باشد. در غیر این صورت، تناقض با هدف دین پدید خواهد آمد؛ پس به حکم عقل سلیم، دین ماندگار، دینی است که با مهر و مدارا با مخاطب رفتار کند و تا جایی که با هدف دین منافات نداشته باشد، نرمی و ملایمت به خرج دهد و «کلما حکم به العقل حکم به الشرع».(1)
ص: 237
دراین جملات نیز نتیجه گرفته است که دین ماندگار، دینی است که با مهر ومدارا با مخاطب رفتار کند. اما روشن نکرده است که حوزه مهر ومدارا کجاست واگر مثلا کسی به قصاص محکوم شدچگونه برای اجرای این حکم باید با مهر ومدارا رفتار کرد ؟ آیا ازاصل اجرای حکم قصاص باید صرف نظر کرد یاآن را تبدیل به جریمه مالی یا حبس نمایند ؟ یا این که رفتار باقاتل، رفتاری اخلاقی باشد وازتوهین واهانت به وی پرهیز کرد؟
فرد دیگری نوشته است :
«آیین پیامبر مبتنی بر بصیرت و روشن بینی بوده و شریعت او «سهله و سمحه» نامیده شده است. در آیه ای دیگر سر جاذبه پیامبر، در رحمت و نرمش او بیان شده است: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک ... در جوامع مسلمان و نیز جامعه ایرانی، تعصب خصوصا از نوع مذهبی کم و بیش به چشم می خورد و دلیل آن قشری بودن دین و مذهب در میان آحاد مسلمانان است.»(1)
وی در ادامه آورده است :
حکومت ها نیز اگر متصف به ایدئولوژی دینی شوند، فی نفسه بسترساز تعصب و عدم مدارا می گردند چون در چنین حکومت هایی معمولا قرائت رسمی حکام از دین، ملاک
ص: 238
ارزیابی و برخورد با دیگران قرار می گیرد، نه عقلانیت جمعی وقانون و حقوق… اما تعصب بدان معناست که افراد عقیده خود را بر حق دانسته و دیگران را باطل می شمرند و بر این اساس با آن ها با عناوینی چون «کافر» و«مشرک» و«مرتد» ویا «غیر خودی» رفتار می کنند. (1)
این نویسنده ازمطلبی درست که در آغاز سخن آورده،نتیجه ای مبهم وغلط انداز گرفته است وآن این که درجامعه تعصب وجود دارد ودلیل آن نیز قشری بودن دین است.وی روشن نکرده است که آیاتعصب دینی داشتن همه جا بد وناپسند است یا در برخی موارد ؟ ظاهر گفتارش نشان می دهد که اساسا با داشتن تعصب (وغیرت دینی) موافق نیست. خصوصا این که در ادامه سخنان خود به نفی حاکمیت دینی تصریح نموده وآموزه های الهی مبنی بر تقسیم انسانها به مومن وکافر را از مصادیق تعصب شمرده است .
جالب تر سخن کسانی است که نداشتن تعصب (وبی تفاوتی در برابر ارزشهای انسانی والهی( را در دنیای مدرن جزء شرایط انسانیت دانسته ونوشته اند :
ص: 239
«امروزه در میان ملل متمدن، تعصّب نداشتن و وسعت صدر و مدارا و تساهل و تسامح داشتن جزوشرایط انسانیت محسوب می شود. " (1)
یکی دیگراز مدعیان روشنفکری در باره تساهل وتسامح این گونه نوشته است :
شکی نیست که تساهل در همه اعصار اخلاقی است اما شاید بیش از هر زمان دیگر مناسب زمانه ما باشد، به این خاطر که در صورتی که کاملا فهمیده شود به ما نشان خواهد دادکه چطور باید در برابر وسوسه خشونت واستبدادگری که توسط برخی ایده ئولوژی های سیاسی زمانه ما ترویج می شوند،مقاومت کرد..... اما تساهل همچنین به آن معنا است که به دیگرانی که می پنداریم عقایدشان برای عقاید ما خطرناک است اجازه دهیم تا به دنبال طرفدارانی برای خودشان باشند.(2)
وی دراین سخنان با استفاده ازواژه تساهل می خواهد حاکمیت دین را نفی کند ومعتقد است که باید فضارابرای مخالفان دین آن گونه فراهم کرد که آنان در تبلیغ وجذب طرفداران خود آزاد باشند.
ص: 240
ما می گوییم البته دین برای مخالفان خود حق حیات وفعالیت در چارچوب مقررات وضوابط حکومت اسلامی قائل است،اما اجازه تبلیغات مخرب علیه اسلام ونیزتوطئه وبراندازی را نمی دهد.ولی این سوال را از نویسنده می پرسیم: شما که این اندیشه ها را از دنیای مغرب زمین به عاریت گرفته ومرتب بر طبل آن می کوبید پاسخ روشنی به این معمای بزرگ بدهید: چرا در دنیایی که این همه شعار تحمل مخالف را سر می دهد،حاضر نیست اجازه دهدچند دختر دانش آموز با روسری به مدارس ودانشگاه ها بروند؟
وی در ادامه افزوده است :
« ارزشهایی که به آن اعتقاد داریم صرفا ترجیحات ما هستند نه در حکم حقایق مطلق. ... در جهان برلین(1)
جایی برای توهم یا تنفر نسبت به دیگری نیست .(2)
در این بخش از سخنانش به طور کلی به نفی ارزشهای دینی و انسانی پرداخته وآنها را صرفا ترجیحات افراد (یعنی چیزهایی که فکر می کنند خوب است درحالی که حقیقتی ندارند) می داند و هر نوع تنفری از دیگران را (اگر چه دشمن خدا وبشریت باشند) بی مورد شمرده است!
وبا این که هر حقیقت مطلقی را که با آن بتوان با دیگران احتجاج نمود را رد کرده است اما از تساهل به عنوان یک حقیقت مطلق (که در
ص: 241
همه اعصار اخلاقی است)برای نفی دین وارزشهای آن،بهره جسته است !
خواننده محترم ملاحظه می کند که زیر پوشش عنوان «تساهل وتسامح » وبا مغلطه ( غلط اندازی) چگونه دانسته یا ندانسته با اساس دین وارزشها واز جمله امر به معروف ونهی ازمنکر به مقابله برخاسته اند. از این رو این بخش از کتاب به تبیین این مباحث اختصاص یافته است. اما نخست ضروری است تا اندکی در باب معنای این دو واژه کنکاشی انجام شود.
واژه «سهل» در لغت به معنای نرمی وهمواری آمده است.ازاین رو به به زمین دشت وهموار «سهل » و به کسی که اخلاقی نرم دارد «سهل الخلق» گفته می شود. (1)
مثلا درآیه «تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً»(2) و در دعای عهد:«سهلها وجبلها» به همین معنا به کار رفته است. بت شکستن سهل باشد نیک سهل سهل دیدن نفس را جهل است جهل
کلمه «اسهال» به معنای آسان شمردن وآسان گرفتن وروان بودن آمده است. آن چه در عرف مردم به آن « اسهال » می گویند، معنایی نزدیک به آن دارد .(3)
ص: 242
واژه «سمح وسماحت» به معنای «جود و سخاء و بخشش» است.(1)
اما واژه« تساهل» نیز به معنی آسان گرفتن و برخورد نرم داشتن است.برخی «تساهل »را به معنای «تسامح » گرفته اند، یعنی معنای هردو را برخورد از موضع سخاوت وبخشش دانسته اند.(2)
این ها معانی دوواژه یادشده از منظر لغت شناسی بود.
اما واژه تساهل وتسامح در عرف جامعه شناسی معانی دیگری دارد. معادل لاتین آن TOLERANCE (تولرانس) است که معانی و کاربردهای مختلفی برای آن گفته شده است مانند:
مدارا،تساهل ،رواداری ،بردباری ،تحمل آرای دیگران، سعه صدر، دیگر پذیری.
برخی درتوضیح کاربردهای آن نوشته اند که این واژه در موارد زیربه کار رفته است :
1- حالتی که به موجب آن، دو طرف اختلاف، ناگزیر وجود یکدیگر را تحمل کنند.
2- تحمل هرگونه عقیده وروا داشتن بیان آن ،که ازارزش های مهم لیبرالیسم سیاسی است و باشروع عصر روشنگری رواج این باور که حقیقت نسبی است، بنیان تساهل واعتقاد به آزادی استوار شد. ولتر می گفت :من با آن چه شما
ص: 243
می گویید مخالفم،اما تا پای جان ازحق شما برای گفتن آن دفاع می کنم .
3- خصوصیت اخلاقی که بیانگر طرز برخورد با تمایلات، اعتقادات، عادات ،عقاید ورفتار با دیگران است.این خصوصیت، مستلزم پذیرش گرایشات فکری مختلف، وجود بینش آزادی خواهانه وطرد هرگونه خودکامگی است .
4- رواداشتن وجود آراء وعقاید مختلف سیاسی وعقیدتی واجتماعی وهنری دردرون یک نظم سیاسی واجتماعی
5- پذیرش انفعالی آن چه که فرد نتواند مانع بروز آن شود ولی مورد قبول وتصویب اونیز نباشد. (1)
برخی دیگر تسامح در اصطلاح فلسفی و سیاسی را، چنین تعریف کرده اند:
«خودداری از اَعمال خصمانه برضدّآن چه قبول نداریم یا نمی پسندیم یا از نظر سیاسی مخالف آن هستیم».(2)
بنابراین در کاربرد رایج آن در جامعه شناسی سیاسی به معانی: مدارا، پذیرش باورهای دیگران وتحمل مخالفان وپذیرفتن آزادی بیان برای آنان، آمده است .این معانی برخی درست وپاره ای نیز با رعایت
ص: 244
چارچوب هایی قابل پذیرش است.اما نکته مهم این است که هیچ یک از این معانی ارتباطی با«سمحه وسهله»بودن دین ندارد وبه تعبیری دیگر شریعت سمحه وسهله معنای دیگری دارد. از این رو برای روشن شدن معنای آن نخست بایدبررسی کردکه قرآن،دین اسلام را چگونه معرفی کرده وچه ویژگی هایی را برای آن برمی شمرد.هم چنین بایددیدروایاتی که درآن،دین به عنوان«سمحه وسهله»معرفی شده است،چه معناومقصودی رادرنظرداشته اند.
الف-قرآن،اسلام را به عنوان دینی با خصوصیات ذیل توصیف کرده است .
درآیات متعددی از این ویژگی یاد شده است. به عنوان نمونه :
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها.(1)
پس(با توجه کامل و تمام وجود) به دین حنیف روی آور. دینی که بافطرت خدادادی که مردم را برآن سرشته،همراه است.
وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً .(2)
ص: 245
ودین چه کسی از آن که همه وجودش را تسلیم خدا کرده و نیکوکارمی باشد و از آیین ابراهیم حنیف(معتدل و حق گرا ) پیروی کرده، خوب تر است ؟
وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً .(1)
و( به من وحی شده که با تمام وجود) به دین حنیف روی آور.
واژه حنیف به معنای مستقیم و دور از انحراف و اعوجاج است. (2)
علامه طباطبایی در توضیح این آیه نوشته اند :
مراد از" اقامه وجه برای دین" روی آوردن به سوی دین، و توجه بدان بدون غفلت از آن است، مانند کسی که به سوی چیزی روی می آورد، و همه حواس و توجهش را معطوف بدان می کند، به طوری که دیگر به هیچ طرف نه راست و نه چپ رو برنمی گرداند و ظاهرا لام در" دین" لام عهد است، و در نتیجه مراد از دین، اسلام خواهد بود.
کلمه" حنیفا" حال از فاعل" اقم" است، و ممکن هم هست حال از دین و یا حال از وجه باشد، اما اولی ظاهرتر و با سیاق مناسب تر است، و کلمه مذکور از ماده" حنف" است،
ص: 246
که به معنای تمایل دو پا بسوی وسط می باشد، و در آیه منظور اعتدال است.(1)
بنابراین کلمه " حنیف "هم وصف عقیده ودین قرار می گیرد وهم وصف فرد، از این رو "دین حنیف" و"ابراهیم حنیف"هردو تعبیر شده است .دین حنیف، یعنی دینی که از افراط وتفریط برکنارودرخط اعتدال است، دینی که مستقیم بوده واز انحراف وکژی دوراست. شخص وفرد حنیف یعنی کسی که براساس این چنین دینی حرکت کند وراه حق ومستقیم ومعتدل را بپیماید.
درروایاتی که مورد استناد طرفدارا تساهل وتسامح دینی قرار گرفته است،نیزبه تبیین همین ویژگی پرداخته شده است.می توان این روایات راذیل چندعنوان دسته بندی کرد.هرچندکه همه آن ها درحقیقت توضیح ویژگی «حنیف بودن»به شمارمی رود.
پاره ای از این نوع روایات در پاسخ به سوال از معنا ومقصودآیه ای وارد شده اند.مثلا دربرخی منابع حدیثی، ذیل آیه مبارکه« وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ » آمده است که امام علی (ع) فرمود منظور این است که: مَا أُمِرُوا إِلَّا بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ (ص) وَ هُوَ الدِّینُ الْحَنِیفِیَّةُ الْمُحَمَّدِیَّةُ السَّمْحَةُ (2)
ص: 247
یعنی مردم باید به نبوت حضرت محمد (ص) ایمان بیاورند،زیرا دین او مستقیم (ودور ازانحراف می باشد)وسختی وحرج از احکام ودستورات آن برداشته وبخشیده شده است .
در برخی ازروایات درباره جامعیت دین اسلام سخن رفته و وجود انحراف ویا تکالیف پر مشقت در اسلام را نفی کرده است. امام صادق (ع) فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَعْطَی مُحَمَّداً ص شَرَائِعَ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی التَّوْحِیدَ وَ الْإِخْلَاصَ وَ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ الْفِطْرَةَ الْحَنِیفِیَّةَ السَّمْحَةَ وَ لَا رَهْبَانِیَّةَ وَ لَا سِیَاحَةَ أَحَلَّ فِیهَا الطَّیِّبَاتِ وَ حَرَّمَ فِیهَا الْخَبَائِثَ ... ثُمَّ افْتَرَضَ عَلَیْهِ فِیهَا الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصِّیَامَ وَ الْحَجَّ وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْمَوَارِیثَ وَ الْحُدُودَ وَ الْفَرَائِضَ وَ الْجِهَادَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. (1)
خداوند متعال{اصول} شریعت های نوح و ابراهیم و موسی و عیسی - یعنی توحید و اخلاص و کنار گذاشتن شریک برای خداوند- را به محمد (ص)بخشیدونیزدین فطری حنیف(بدون انحراف )وسمحه( آسان گیر)که درآن رهبانیت( ترک دنیا) و دوره گردی (به منظورعدم تعلق و دلبستگی به مظاهر دنیوی)وجود ندارد، را به او عطا فرمود و در این شریعت، پاکیزه ها را حلال و پلیدیها را حرام کرد...
ص: 248
سپس نماز،زکات، روزه، حج، امر به معروف ونهی از منکر، ورعایت حلال وحرام، واحکام ارث وحدود الهی و دیگرفرامین الزامی و جهاد در راه خدا را واجب قرار داده است .
پیامبر اکرم (ص) خطاب به ابوذر فرمود :
یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ بِالرَّهْبَانِیَّةِ وَ بُعِثْتُ بِالْحَنِیفِیَّةِ السَّمْحَةِ وَ حُبِّبَتْ إِلَیَّ النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ وَ جُعِلَتْ فِی الصَّلَاةِ قُرَّةُ عَیْنِی.(1)
ای ابوذر خداوند عیسی فرزند مریم را (با توجه به شرایط آن زمان )به رهبانیت(وگوشه گیری از دنیا ومواهب آن ) مبعوث نمودومرا به دین حنیف(بدون کژی وانحراف) وسمحه(بدون تکالیف سخت) برانگیخت.ازدواج واستفاده از عطر برای من دوست داشتنی است ونور چشم من در نماز قرار داده شده است .
امام صادق (ع) ازشکایت همسران برخی از اصحاب به پیامبر (ص) و واکنش آن حضرت سخن گفته اند :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَتِ امْرَأَةُ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ إِلَی النَّبِیِّ ص فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عُثْمَانَ یَصُومُ النَّهَارَ وَ یَقُومُ
ص: 249
اللَّیْلَ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُغْضَباً یَحْمِلُ نَعْلَیْهِ حَتَّی جَاءَ إِلَی عُثْمَانَ فَوَجَدَهُ یُصَلِّی فَانْصَرَفَ عُثْمَانُ حِینَ رَأَی رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ یَا عُثْمَانُ لَمْ یُرْسِلْنِی اللَّهُ تَعَالَی بِالرَّهْبَانِیَّةِ وَ لَکِنْ بَعَثَنِی بِالْحَنِیفِیَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلِّی وَ أَلْمِسُ أَهْلِی فَمَنْ أَحَبَّ فِطْرَتِی فَلْیَسْتَنَّ بِسُنَّتِی وَ مِنْ سُنَّتِیَ النِّکَاحُ .(1)
زن عثمان بن مظعون نزد پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله! عثمان، روزها روزه می گیرد و شبها را به نماز می ایستد.( وبه زن خود بی توجه است ).
(با شنیدن این مطلب)رسول خدا با ناراحتی- در حالی که کفش را به زمین می کشید- به سوی عثمان رفت .عثمان نماز می خواند.اما وقتی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را دید ازنماز دست برداشت.( تا فرمایش ایشان را بشنود.)
پیامبر به عثمان فرمود:
خداوند مرا برای رهبانیت مبعوث نکرده، بلکه مرا به دین حنیف سهل و آسان برانگیخته است. من روزه می گیرم و نماز می خوانم وبا همسرانم روابط لازم را دارم. پس هر کس فطرت مرا دوست دارد باید از سنّت من پیروی کند و از سنت من نکاح و ازدواج است.
از ترهب نهی کردست آن رسول بدعتی چون در گرفتی ای فضول
ص: 250
درباره جریانی مشابه که در زمان رسول خدا(ص) پیش آمده، امام صادق (ع) فرموده اند:
إِنَّ ثَلَاثَ نِسْوَةٍ أَتَیْنَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَتْ إِحْدَاهُنَّ إِنَّ زَوْجِی لَا یَأْکُلُ اللَّحْمَ وَ قَالَتِ الْأُخْرَی إِنَّ زَوْجِی لَا یَشَمُّ الطِّیبَ وَ قَالَتِ الْأُخْرَی إِنَّ زَوْجِی لَا یَقْرَبُ النِّسَاءَ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَجُرُّ رِدَاءَهُ حَتَّی صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ مِنْ أَصْحَابِی لَا یَأْکُلُونَ اللَّحْمَ وَ لَا یَشَمُّونَ الطِّیبَ وَ لَا یَأْتُونَ النِّسَاءَ أَمَا إِنِّی آکُلُ اللَّحْمَ وَ أَشَمُّ الطِّیبَ وَ آتِی النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی .(1)
سه تن اززنان اصحاب نزد پیامبر(ص) آمدند(وهریک از همسران خودگلا یه هایی را مطرح کردند) یکی از آنان گفت: شوهر من گوشت نمی خورد.دیگری گفت: همسر من از بوی خوش(وعطر زدن )پرهیز می کند. سومی اظهارداشت: شوهر من از داشتن رابطه جنسی امتناع می ورزد.پیامبر از نزد آنان (باناراحتی)درحالی که ردای ایشان بر زمین کشیده می شد خارج شده وبه مسجد بر بالای منبر رفته وپس از حمد وثنای الهی فرمودند: برخی از اصحاب مرا چه شده است ؟چرا گوشت نمی خورند واز بوی خوش استفاده نمی کنند و با زنانشان رابطه زناشویی ندارند.؟بدانیدوآگاه
ص: 251
باشیدمن(که پیامبر خدا هستم)گوشت می خورم وازبوی خوش بهره می برم وبا همسرانم رابطه زناشویی دارم.(این سنت من است) هر که از سنت من روی گردان شود از من نیست .(1)
بگو پروردگارم مرا به راهی راست (دین اسلام )رهنمایی کرد، دینی قائم به امر بندگان، همان دینی که کیش ابراهیم حنیف بود.
إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم. (1)
تنها حکم (وحکومت ) فقط ازخداست. امر فرموده که جز او را نپرستید،این آئین استوار(وبرآورنده مصالح مردم )است .
منظور از قیم بودن دین آن است که دراین دین هیچ گونه اعوجاج وانحرافی نیست و هم خود بر صراط مستقیم است ونیز با توجه به حاکمیت آن برجامعه اسلامی، آن را در راه مستقیم الهی پا برجا نگه می دارد. (2)
علامه طباطبایی بیان روشنی در قیم واقوم بودن دین دارند:
" إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ" یعنی این قرآن هدایت می کند بسوی دینی که اقوم از هر دین و مسلطتر بر اداره امور بشر است. هم چنان که در جای دیگر فرموده:" قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً"
ص: 253
و اقوم، افعل تفضیل از قیام است و معنای اصلی قیام، ضد قعود است که این خود یکی ازمعتدل ترین حالات آدمی است و انسان در این حال ازهر حالت دیگری نسبت به کارهایش مسلط تر است به خلاف قعود یا طاقباز یا دمر و امثال آن، ولی این کلمه را در نیکو انجام دادن هر کار استعمال کرده اند و به کسی که به خوبی متصدی کاری شود، و بدون عجز و خستگی و با حسن اداره آن را از آب در آورد می گویند فلانی قائم به فلان امر است یعنی آن امر را مراقب و نگهدارست، و حال آن را آن طور که مناسب آنست رعایت می نماید. در آیه مورد بحث خدای تعالی این ملت حنیف را ملتی قائم نامیده است.(1)
کلمه" قیم" به معنای کسی است که مصلحت چیزی را تامین نموده، امور آن را تدبیر نماید، مانند قیم خانه که قائم به مصالح خانه است، و اهل خانه در امور خانه به او مراجعه می کنند. و کتاب قیم، آن کتابی است که مشتمل بر معانی قیمی باشد، و آنچه که قرآن کریم متضمن آن است اعتقادحق و عمل صالح است، هم چنان که خدای تعالی در باره قرآن می فرماید:" یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ" و دین صحیح اسلام هم همین است، چنانچه خدای سبحان در مواضعی از کتابش دین خود را به قیم بودن توصیف کرده، از آن جمله فرموده:" فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ" پس توصیف
ص: 254
کتاب به وصف قیمومت به خاطر این است که متضمن دین قیم می باشد دینی که قائم به مصالح عالم بشری است، چه مصالح دنیایی، و چه آخرتی.(1)
بنابراین چون اسلام دینی است که درآن اعوجاجی نیست،به "صراط مستقیم"موصوف است وازآنجا که جامع است،اموردین ودنیای مردم را در بردارد.وبرای تحقق این منظور، دینی است که حکومت ونظام سیاسی دارد. این مفاهیم در واژه "قیم " نهفته است. (منطوقا یا بالملازمه )
1- چرا برخی با استفاده از الفاظ مشترک ویا مبهم می خواهند مقاصد خود راپیش ببرند؟
2- معنای تساهل وتسامح را از دیدگاه اهل لغت بیان کنید.
3- معانی اصطلاحی تسامح را به بحث وگفتگو بگذارید.
4- دین حنیف ودین قیم به چه معنا است ؟ چه ارتباطی بین این دو وجود دارد؟
ص: 255
آیاتی قرآن را با عنوان " دین حق" معرفی می کند.
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.(1)
اوست که پیغمبرش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه دینها غلبه دهد اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند .
واژه حق دارای معانی متعددی است. مانند: وجوب و لزوم، ثبوت، حق یکی از نام های خداوند، حق در مقابل باطل، حقوق افراد بر یکدیگر. در این جا منظور از «دین حق» یعنی دینی که از حق (خداوند) آمده است و یا به این معنا که دینی ثابت است و ریشه در فطرت انسان ها دارد و با آن منطبق بوده و باطل در او راه ندارد. (2)
ص: 256
ازاین رو در برخی آیات به دین خالص نیز تعبیر شده است .یعنی انسان نباید هیچ کسی را در عبادت با خداوند شریک نسازد وآموزه های آن را با آراء وامیال نفسانی وباطل آمیخته نگرداند.(1)
ودرآیاتی از این چنین دینی به عنوان دینی که اعوجاج وکژی ندارد یاد شده است. یعنی چون حق است وباطل در آن راه ندارد،بنابراین مستقیم است وهیچ انحرافی درآن مشاهده نمی شود. (2)
ص: 257
علامه طباطبایی در توضیح آیه فوق نوشته اند :
اضافه کردن دین بر کلمه حق، اضافه موصوف بر صفت نیست تا معنایش آن دینی باشد که حق است، بلکه اضافه حقیقیه است، و منظور آن دینی است که منسوب به حق است، و نسبتش به حق این است که حق اقتضاء می کند انسان آن دین را داشته باشد، و انسان را به پیروی از آن دین وادار می سازد....وکوتاه سخن،برای حق که واقع وثابت است، دینی و سنتی است که از آنجا سرچشمه می گیرد، هم چنان که برای ضلالت وکجی دینی است که بشر را بدان می خواند، اولی پیروی حق است، هم چنان که دومی پیروی هوی، لذا خدای تعالی می فرماید:" وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ" پس اگر می گوئیم" اسلام دین حق است" معنایش این است که اسلام سنت تکوین و طریقه ای است که نظام خلقت مطابق آن است، و فطرت بشر او را به پیروی آن دعوت می کند،همان فطرتی که خداوند بر آن فطرت انسان را آفریده است. (1)
آیاتی از قرآن، اسلام را به عنوان دینی که در آن عسر وحرج وجود ندارد، معرفی کرده است :
ص: 258
وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیم .(1)
و در راه خدا کارزار کنید چنان که سزاوار کارزار کردن برای او است او شما را برگزید ودر این دین برای شما دشواری ننهاده،آئین پدرتان ابراهیم است.
ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُم . (2)
خدا نمی خواهد شما دچار مشقت شوید، و لیکن می خواهد پاکتان کند،ونعمت خود را بر شما تمام سازد، باشد که شکر به جای آرید.
«عسر» در مقابل یسر به معنای تنگی و دشواری و سختی آمده است. (3)
یسر با عسر است هین آیس مباش
راه داری زین ممات اندر معاش
واژه«حرج»نیز به معنای ضیق و سختی است. برخی از لغت شناسان، شدّت سختی در حرج را بیشتر از عسر دانسته و آن را به تکلیف ما لایطاق نزدیک شمرده اند. (4)
ص: 259
در اصطلاح به احکامی که انجام آن برای فرد، مشقت و سختی غیرعادی (و نسبتاً طاقت فرسا) داشته باشد، عنوان عسر و حرج اطلاق می گردد ودرفقه ازاین مطلب به عنوان«قاعده نفی عسر و حرج» یاد می شود. (1)
عسر و حرج در اسلام نفی شده است.(2) یعنی حکمی که مشقت و سختی بیش از اندازه داشته باشد، جعل نشده است.
آیات یادشده می خواهدبفرماید،خداوندمتعال احکام ودستورات دینی را به گونه ای قرار داده که برای شما مضیقه وسختی در انجام آنها پدید نیاید. مثلا اگر نمی توانید وضو بگیرید، تیمم کنید.اگر نمی توانید به دلیل مسافرت یا بیماری روزه بگیرید،بعدا قضا کنیدودرصورت ناتوانی از قضاء، کفاره آن را بدهید.
دربرخی آیات از برابری تکلیف با وسع(وقدرت) مکلف سخن رانده و درآیاتی دیگر تعبیر به وجود یسر(وآسان گیری ) دردین و عدم عسر ( وسختی ومشقت) در آن یاد کرده است .
درباره روزه گرفتن مسافران وبیماران فرموده :
یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ. (3)
ص: 260
خدا برای شما آسانی و سهولت را خواسته و دشواری نخواسته است .
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها .(1)
خدا هیچ کس را مگر به قدر توانایی او، تکلیف نمی کند.
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرا.(2)
خدا هیچ کس را جز به مقدار قدرتی که به او داده تکلیف نمی کند.و بزودی بعد از هر سختی گشایشی قرار می دهد.
درتفسیرالمیزان درتبیین معنای آیه آمده است :
کلمه« وسع» به معنای توانایی و تمکن است،...در نتیجه کارهایی که از آدمی سر می زند در حدود قدرت و ظرفیت او است، حال یا کم است ویازیاد، و آنچه از آدمی سر نمی زند ظرفیتش را نداشته، در نتیجه این استعمال، معنای وسعت به طاقت منطبق شده، و در آخر طاقت را وسع نامیده، گفتند: (وسع آدمی) یعنی طاقت وظرفیت قدرت او...پس از آنچه گفتیم این معنا به خوبی روشن شد که جمله" لا یُکَلِّفُ اللَّهُ ..." کلامی است مطابق با سنتی که خداوند در بین بندگانش جاری ساخته،وآن سنت این است که ازمراحل ایمان،آن مقدار را بر هر یک از بندگان خود تکلیف کرده که در خور فهم او باشد، و از اطاعت آن مقداری را تکلیف کرده که در
ص: 261
خور نیرو و توانایی بنده باشد، و نزد عقلا و صاحبان شعور نیز همین سنت و روش معمول و متداول است. (1)
سپس به نقش توجه وغفلت انسان دروسع یا عدم وسع او اشاره نموده اند :
مطلب حق، و دین حق و هر حق دیگری که انسان از آن غافل است، در وسع انسان نیست و خدای تعالی هم کسی را از آن باز خواست نمی کند، هم چنان که مطلب حق و دین حق و هر حق دیگر اگر مورد توجه آدمی باشد ولی از ناحیه دشمن قدرت بر انجام آن را نداشته باشد آن نیز در وسع آدمی نیست و خدای تعالی در مورد آن بازخواستی ندارد.و آیه شریفه سوره بقره همانطور که تکلیف را در جایی که خارج از وسع باشد بر می دارد، همچنین ضابطه ای کلی درتشخیص مورد دست می دهد و می فهماند کجا است که اگر تکلیف را انجام ندهی معذوری و کجا است که معذور نیستی، و آن ضابطه کلی این است که انجام ندادن تکلیف مستند به اکتساب و اختیار خود آدمی نباشد و خودش در این ترک وظیفه هیچ دخالتی نداشته باشد. (2)
آری امرکردن انسان به کاری که ازانجام آن ناتوان است، (واصطلاحا به آن تکلیف بمالایطاق گفته می شود) کاری قبیح بوده وصدور چنین عملی از کسی که به حکمت موصوف است، ممکن
ص: 262
نیست .خصوصا اگر ترک این کار عقاب ومواخذه رانیز در پی داشته باشد.
امرعاجزرا قبیح است وذمیم خشم بدتر خاصه از رب رحیم
1- دین اسلام دارای خصوصیاتی است که او را از سایر ادیان ممتاز ساخته است .
2– ویژگی های یاد شده، با یکدیگر ازنظر مفهومی هم پوشانی داشته ودرعین حال تفاوت هایی نیز نسبت به یکدیگردارند. به عبارت دیگر نقاط اشتراک ونقاط اختلافی دارند.(1)
«حنیف بودن» دین بیشتر ناظر به جنبه اعتدال آموزه ها واحکام دین است،البته لازمه این معنا،وجودیک جامعیت در دین وپرهیز از بخشی نگری(توجه فقط به دنیا یاآخرت)است.«قیم »بودن آن، استواری اصول وفروع آن را می رساند واین که قائم به مصالح جامعه است واین نیز به گونه ای است که وصف حنیف بودن نیز برآن صادق است.«حق »بودن دین، ثابت بودن وعدم آمیختگی با باطل را رسانده که این نیز وجه دیگرصفات پیشین است.
3-همه این معارف و آموزه ها و احکام نورانی در صورتی کارآمد وسازنده خواهد بود که مردم بتوانند به آن عمل کنند از این رو این دین، منطبق بر«فطرت» انسانها و بر اساس«وسع»وتوانایی وقدرت افراد، طراحی وعرضه شده است .
ص: 263
4-به طورکلی ادیان الهی در اصل واساس،در برگیرنده این خصوصیات بوده اند،اما به مرور زمان با توجه به تحریف هایی که(درغیراسلام) روی داده است ویا انجام کارها ویا درخواست های بی مورد( مانند وضع رهبانیت یا بهانه گیری بنی اسرائیل در کشتن گاو...)ازداشتن این ویژگی ها محروم شده اند .
5- اصل توحیدومبارزه با شرک -که در ادیان پیشین وجود داشته - در اسلام نیز وجود دارد. اما اسلام بر اساس
فطرت الهی وبرمبنای سهل گیری بنا شده است به این معنا که در آن رهبانیت وترک دنیا ونیز ترک لذایذ دنیا،قرار داده نشده است.زیرا اگر چنین می شد مردم به زحمت وسختی می افتادند که چگونه کار وتلاش وبهره گیری از دنیا وزیبایی های آن را ترک کنند وکنار بگذارند.؟!
6- خداوند هر چه را پاک وپاکیزه بوده است برانسان حلال و هر چه را پلید بوده حرام نموده است.نماز، روزه، حج، زکات و امر به معروف را واجب قرار داده است و نیز رعایت حلال و حرام و مقررات مربوط به ارث وحدود ودیات وجهاد درراه خدا را در دین اسلام جزء واجبات قرارداده است،بنابراین تسامح درانجام واجبات وترک محرمات منظورنبوده است.
7- روشن شد که مقصود از دین سمحه وسهله آن است که انسان خود را از لذائذ مشروع ودر چارچوب ضوابط محروم نسازد ودر کنار بهره
ص: 264
مندی از این لذت ها، به دیگر وظایف خود (مانند نماز وروزه )توجه لازم را داشته باشد.(1)
8- دین اسلام شریعت سمحه وسهله هست ( که توصیه به بهره مندی از لذتهای مشروع ومواهب الهی می کندوتکالیف شاق وطاقت فرسا در آن وجود ندارد)اما در اجراو عمل به احکام آن ،تسامح وتساهل جایز نیست .
نتیجه: بادقت درآیات وروایات یادشده،روشن گردید مقصود از این که اسلام دین سمحه وسهله است چیست ؟ وآن چه دیگران برداشت نموده اند یا براساس ناآگاهی بوده ویا عامدانه برای رسیدن به مقاصد خویش روایات را تفسیر به رای کرده تابا امیال آنان همخوان باشد.
ص: 265
1- معنای عسروحرج رابیان نموده وبگوئید چرا در اسلام تکالیفی که در آن عسروحرج برای مکلفین باشد، وجود ندارد؟
2- "تکلیف مالایطاق " یعنی چه وچرا تکلیف به چیزی خارج ازقدرت فرد، امری مذموم وقبیح شمرده می شود؟
3-آیا ازاحادیثی که دین اسلام را شریعت سمحه وسهله معرفی می کند می توان تساهل وتسامح ( به معنای سیاسی )آن را استفاده کرد؟
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرین. (بقره، 286)
الف - مواردی که دراین آیه مطرح شده بررسی و مطالعه نموده و به گفتگو بگذارید.
ب- آیا مواردی از سخت گیری های خارج از چارچوب شریعت، به نام امربه معروف ونهی ازمنکر ،تاثیر منفی آن بیشتر است یا تاثیر مثبت آن ؟
ص: 266
عده ای در کنار برداشت نادرست خود از احادیث پیشین، از این که پیامبر(ص) به مدارای بامردم مامور شده، نیز سخن به میان آورده اندو خواسته اند نتیجه بگیرند که نسبت به مخالفان دین اسلام ویا حکومت اسلامی باید آزادی عمل داده شود تا آن گونه که خود دوست دارند باورهایشان را انتخاب وبرای آن نیز تبلیغ کنند.
درپاسخ، چند حدیث کوتاه از آن حضرت (ص) در باره مدارا بیان وبررسی می شود :
1- أُمِرْتُ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ کَمَا أُمِرْتُ بِتَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ
.(1)
پیامبر فرمود: همان گونه که به تبلیغ رسالت الهی مامور گشته ام، به مدارا کردن با مردم نیز مامور شده ام.
ص: 267
2- مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِیمَانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَیْشِ .(1)
مدارا کردن با مردم نیمی از ایمان را ومهربانی با آنان نیمی از زندگانی را تشکیل می دهد.
3- رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ مُدَارَاةُ النَّاسِ فِی غَیْرِ تَرْکِ حَقٍّ.(2)
برترین گزینه های عقل پس از ایمان به خداوند، مدارا کردن با مردم است، در جایی که به ترک حقی منجر نشود.
لغت شناسان واژه«مدارات»را به معنای ملاطفت وملاینت در مواجه شدن با دیگران معنا کرده اند .(3)
«ملاطفت وملاینت»یعنی با مهربانی ونرمی با دیگران سخن گفتن، گفتار نرم ورفتار مهربانانه داشتن.
بنابراین اگر به پیامبرماموریت داده می شود که بامردم مدارا کند یعنی آنان را با گفتار نرم وازسر دلسوزی ومهربانی به دین دعوت کند .به عبارتی دیگراو هم مامور به تبلیغ رسالت وشریعت است وهم مامور
ص: 268
است تابرای تبلیغ دین،ازروش وشیوه مدارا کردن بهره جوید واز گفتار درشت وزبان تندورفتارخشن پرهیز کند. واستفاده ازهمین روش سبب شدتا مردم جذب این اخلاق حسنه وکریمانه شده وروزبروز برتعداد مسلمانان وقدرت آنان افزوده گردد.لذا به پیامبر(ص) فرمود:
وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلک. (1)
اگر تندخو و سخت دل می بودی، مردم از اطراف تو پراکنده می شدند.
با مخالف او مدارایی کند در دل او خویش را جایی کند
علامه جوادی آملی دراین باره نوشته اند:
رحمت ویژه الهی در رفتار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تجلّی کرده است و آن حضرت مظهر رأفت و رحمت خداوند است و بدان سبب، نه جفاکار بود و نه سنگدل، بلکه به فضل الهی رفتاری سرشارازعطوفت داشت، از این رو مردم به او دل بستند و وی را رها نکردند.این نرمی و مدارا به معنای تساهل و تسامح نیست،بلکه با امر به معروف و نهی از منکر عادلانه و معتدلانه همراه بود.
به هر روی، رأفت رهبر در اصلاح جامعه سهم تعیین کننده دارد. خداوند سبحان نیز به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمان می دهد که با اغماض از حق خویش (حق النبی)
ص: 269
لغزش مؤمنان را ترمیم و با استغفار خود تمرّد آنان از فرمان الهی (حق الله) را جبران؛ آن گاه با آنان مشورت کند. (1)
بنابراین برخورد عاطفی آن حضرت به معنای آن نیست که دربرابر خواست مشرکان _ مبنی بر سازش ودست برداشتن ازبرخی اصول _ بخواهد مدارا کند وبه اصطلاح با آنان کنار بیاید!
قرآن به این موضوع اشاره کرده وبا این تعبیر از آن یاد شده است:
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون (2)
علامه طباطبایی در توضیح آیه نوشته اند:
کلمه" یدهنون" از مصدر" ادهان" است که مصدر باب افعال از ماده" دهن" است، و" دهن" به معنای روغن، و ادهان و مداهنه به معنای روغن مالی، و به اصطلاح فارسی" ماست مالی" است، که کنایه از نرمی و روی خوش نشان دادن است. و معنای آیه این است که این تکذیب گران دوست دارند تو با نزدیک شدن به دین آنان روی خوش به ایشان نشان دهی، ایشان هم با نزدیک شدن به دین تو روی خوش به تو نشان دهند، و خلاصه اینکه دوست دارند کمی تو از دینت مایه بگذاری، کمی هم آنان از دین خودشان مایه بگذارند، و هر یک در باره دین دیگری مسامحه روا بدارید،
ص: 270
هم چنان که نقل شده که کفار به رسول خدا (ص) پیشنهاد کرده بودند از تعرض به خدایان ایشان کوتاه بیاید، و ایشان هم متقابلا متعرض پروردگار او نشوند.(1)
اما در برابر این گونه پیشنهادات ویا تهدیدهای مشرکان، پیامبر (ص) به استقامت وپایداری مامور می شود:
فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت(2)
استقامت در هر امری به معنای ثابت قدم بودن در حفظ آن و در ادای حق آن بطور تمام و کامل است. استقامت انسان عبارت است از پایداری با تمام قوا و ارکان در برابر وظایفی که به وی روی می آورد، بطوری که کمترین نیرو و استطاعتش نسبت به آن وظیفه عاطل و بی اثر نماند.(3)
بنابراین پیامبر(ص) در برابر تهدیدها ویا تطمیع مشرکان به استقامت مامور می شود نه به مدارای باآنان! البته پیامبر رحمت، افرادی که شخص اورا آزار داده اند را مورد عفووبخشش قرار می داد.
ص: 271
در نتیجه باید موارد مدارا را شناخت ودانست که نه در تبلیغ دین ونه در اجرای آن، مدارا به معنای سازش وکنار آمدن با دیگران نبوده است.اما اگردر تبلیغ شریعت، تدریج در بیان احکام وچند مرحله ای شدن برخی از احکام ( مانند حرمت ربا ورفع برده داری و...) ونیز اتخاذ شیوه گفتار نرم ورفتار کریمانه وموعظه حسنه وجدال نیکو را بتوان از مصادیق مدارا گرفت،چنین مدارایی وجود داشته است. اما این معنا نیز نمی تواندبه ادعاهای روشنفکر نماها – که در آغاز این بحث به آن اشاره شد– کمکی بکند.خصوصا با توجه به حدیثی که می فرماید مدارای با مردم تا جایی است که منجر به ترک حق (خواه حق الله ویا حق الناس ) نشود.
علامه جوادی آملی در این باره چنین توضیح داده اند:
بیان تدریجی اصل حکم و نزول آن، با تدریج در اجرا کاملاً فرق دارد. برخی در صدد بهره برداری نادرست از مسئله تدریج در بیان حکم برمی آیند: آنان خواهان«تساهل و تسامح» و تدریج در اجرای احکام و رفق و مدارا با مردم اند؛ غافل از آنکه در صدر اسلام، حکم شراب واقعاً نازل نشده بوده؛ نه آنکه حکم آمده بود. و رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم)«مدارا»یامعاذالله«مداهنه»می کرده، چون آن حضرت هرگز اهل سازشکاری نبوده است؛ یعنی در مکّه خمس، روزه و مانند آن واجب نبوده، گرچه نماز حساب دیگری داشته است، بنابراین دوران حاضر (جمهوری اسلامی) را باید با زمان امیر مؤمنان، حضرت علی(علیه السلام) مقایسه
ص: 272
کرد نه با عصر رسول خداص، چون زمان حضرت علی(علیه السلام) همه احکام نازل شده بود و آن حضرت قاطعانه ایستاد و فرمود که باید همه آنها اجرا شود.(1)
از همه آن چه ذکر شد، این نکات استفاده می شود :
1- حسن خلق وگفتار ورفتار نیکو جزئی از دین وبخشی از ایمان راتشکیل می دهد. وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا (2) (با مردم با زبان خوش سخن بگویید.)
2-مهم ترین عنصر ارتباط تاثیر گذار در جامعه، خوش زبانی وخوش رفتاری است.
3-مهم ترین مانع ازهم پاشیدگی روابط (خانوادگی واجتماعی ) اخلاق خوب است. وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها(3) و آن گاه که به شما درود (و سلام )گویند، شما درودی نیکوتر از آن، یا همانندش را درپاسخ بگویید.
4- بهترین شیوه جذب افراد به ارزشهای دینی والهی، رفتار مهربانانه وگفتار نرم ودرست ومنطقی است.وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیدا(4) ( بایدسخن درست وسنجیده بگویند.)
ص: 273
5-برای رفع کدورتها ودشمنی ها، استفاده از زبان خوش و رفتار پسندیده، بهترین راهکار به شمار میرود.. وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیم (1)خوبی و بدی یکسان نیست (وچون نیکی ارزش است ) تو
بدی های دیگران را با بهترین شیوه( وبرخورد) دفع کن تا آن کسی که بین تو و او دشمنی هست (بااین روش ) چنان از دشمنی دست بردارد که گویی دوستی مهربان است.
6- بدیهای دیگران را باید با گفتار ورفتار خوب و خوش پاسخ داده واز مقابله به مثل پرهیز کنیم .وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَة(2) (بدی مردم را با نیکی و خوبی خود دفع (و دور)می کنند.)ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَة(3) ( بدی دیگران را با بهترین شیوه دفع کن.)
7- نشانه انسان خردمند وعاقل رفتار وگفتار خوب اوست .وانسان بی بهره از ادب واخلاق، از عقل وخرد سهمی ندارد. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَعْقَلُ النَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُدَارَاةً وَ أَذَلُّ النَّاسِ مَنْ أَهَانَ النَّاسَ (4) (پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: خردمندترین مردم آن است که بیشترین (واستوارترین) مدارا را با آنان داشته باشد وخوارترین مردم کسی است که مردم را خوار وزبون بشمارد)
ص: 274
8- مدارا ( ونرمی ومهربانی ) با دیگران ابزاری است که با آن می توان افراد را به دین وارزشهای الهی جذب کرد ویا با آن از طرد عده ای وافتادن به گناه مانع شدوسلامت آنان را تضمین کرد.امام علی (ع): سَلَامَة الدِّینِ وَ الدُّنْیَا فِی مُدَارَاةِ النَّاسِ .(1)(امام علی (ع) فرمود: سلامت دین ودنیا (از آفتها وتهدیدها) در مدارای با مردم است.)
9- با این وسیله می توان از خیر ونیکوکاری برخی افرادتوانگر، برای نیازمندان بهره گرفت .ونیز با این روش می شود ازشرارت بعضی پیش گیری و رفتار آنان را مدیریت کرد.
10- آثار وبرکات مدارا وخوش اخلاقی بسیار است که به مواردی از آن اشاره شد .اما اینها هیچ یک به معنای تسامح وتساهل در تبیین وتبلیغ واجرای دستورات دینی ویا دست برداشتن از ارزشهای دینی وسازش با مخالفان دین نیست وچنین برداشتی عاری ازحقیقت و دور از شریعت است .
آیت الله جوادی آملی :
در هیچ موردی، نادیده گرفتن احکام الهی، بی تفاوت بودن در برابر قوانین دینی و تسامح در حدود و حِکَم خدا و تساهل در اوامر و نواهی شریعت، مشروع نخواهد بود، بلکه منافی عقل و نقل است؛ یعنی فتوای عقلی و حکم نقلی، بر خلاف آن است.(2)
ص: 275
11-ازآنجا که مداراورفتار نرم وگفتارگرم ازارزش ها محسوب می شود،توصیه اعضاءخانواده ودوستان وافراد جامعه به آن "امر به معروف " به شمار می رود.
12-درمقابل،چون بد اخلاقی ورفتار وگفتاردرشت وناصواب با دیگران از مصادیق منکر می باشد،بازداشتن افرادازآن " نهی ازمنکر" به حساب می آید.بنا براین ما موظف هستیم همدیگر را به مدارا وخوش اخلاقی توصیه واز رفتار وگفتار زننده وزشت،بازداریم .همان گونه که وظیفه داریم، تسامح وتساهل درترویج ارزشهای دینی ونیز در اجرای احکام دین را کنار گذاشته وازآن یکدیگر رانهی کنیم .
1- یکی از فروع عملی همین«دین سهله وسمحه» امر به معروف ونهی از منکراست.بنا براین کسی که مسلمان است،همان گونه که به سایر آموزه های این دین معتقد است، به امر به معروف ونهی از منکر نیزایمان داردوآن را از احکام دین حنیف می داند.
2- در امر به معروف، امر به مقررات ودستورات دین سهله وسمحه است.زیرا همه این معارف واحکام ومقررات، در راستای خیر وسعادت بشر قرار دارد وهمه آنها از ارزشهای انسانی والهی شمرده می شوند.
3- نهی ازمنکر،نهی از هر چیزی است که مخالف این دین است. ازاین رو اگر کسی به آنچه در دین سهله وسمحه نیست دعوت کند(مثلا کار وتلاش در دنیارا، به عنوان این که دنیاگرایی است، بد بداندویا این که تلاش برای آخرت رابیهوده تلقی کند ) باید ازآن به عنوان یک منکر نهی شود.
ص: 276
4- امر به معروف،نقش پاسداری وحفاظت ازهمین دین سهله و سمحه را داردوبه همین دلیل با تسامح وتساهل در تبلیغ واجرای دین مخالفت می کندوآن را منکر می شمارد.زیرا این تسامح وتساهل به تضعیف ودرنهایت از بین رفتن دین منجر می شودواگر چیزی به نام دین باقی بماند پوسته ای ازدین خواهد بود که از محتوای اصیل وناب تهی شده وبا خرافات وآراء بی پایه در آمیخته است. واین همان سرنوشتی است که کلیساهای امروز به آن دچار شده اند. به گونه ای که دین کلیسای مدرن با همه فحشا ومنکرات قابل جمع است وبه جای آن که نقش اصلاح گرایانه وهدایت مردم را به سوی ارزشها ایفاء کند، ابزاری برای توجیه منکرات شنیعی (مانند هم جنس بازی و..) نیز می شود.
گاهی این سوال مطرح می شود که غیرمسلمانان (و اقلیت های دینی) درجامعه ای که نظام اسلامی دارند، چگونه زندگی می کنند ومردم مسلمان ودولت اسلامی چه برخوردی با آنان باید داشته باشند؟آیا رابطه مسالمت آمیزبا آنان به معنای تساهل وتسامح نیست ؟
پاسخ: غیرمسلمانانی که درجامعه اسلامی ودر پناه حکومت اسلامی زندگی می کنند، ازحقوق شهروندی برخوردارواز امنیت ( درجان ومال وآبرو) بهره مند هستند.مردم مسلمان باآنان می توانند روابط تجاری وبازرگانی داشته باشندوازمشارکت یکدیگر سودجویند.آنان نیزدر انجام مناسک ومراسم مذهبی خویش آزادند وکسی حق تعرض به آنها راندارد. رفتار نظام ومردم با آنان نیز باید درچارچوب آموزه های
ص: 277
اسلام، مبتنی بر مهر ومحبت ومدارا واخلاق خوب باشد. اما این به معنای تساهل وتسامح نسبت به آنان نیز نیست.
از این رو اگر فردی از افراد غیر مسلمان، حریم قوانین را بشکند ویا متعرض جان ومال وناموس دیگران شود، با اونیز به مقتضای قوانین شرعی ومقررات حکومت اسلامی برخورد خواهد شد.
علامه جوادی آملی در این زمینه بیانی رسا وزیبا دارند :
زندگی مسالمت آمیز(با غیر مسلمانان) با تسامح و تساهل فرق دارد. اسلام، مسلمانان را با شرایط خاص به زندگی مسالمت آمیزِ با کافران و مشرکان فراخوانده است، اما هرگز آن ها را به تسامح و تساهل دعوت نکرده و نفرموده است: نسبت به کفار و مشرکین ازدَرِ تسامح و تساهل وارد شوید؛ بلکه اساس قرآن بر عدم سازش با باطل و پیروان باطل است: (فلا تطع المکذّبین ودّوا لو تدهن فیدهنون) از تکذیب کنندگان اطاعت مکن. آن ها دوست دارند در مسائل دینی، نرمش نشان دهی تا آن ها نرمش نشان دهند؛ نرمشی همراه با انحراف از حق. به بیان دیگر، قرآن به پیامبر اسلام هشدار داده که هرگز کم ترین انعطافی در برابر پیشنهادهای انحرافی مشرکان از خود نشان ندهد و با اهل باطل مداهنه نکند.
انسان های حق مدار و هدف مند، اهداف مقدسی دارند که هیچ گاه حاضر نیستند بر سر آن معامله کنند و در آن رابطه،
ص: 278
مداهنه و سازش نمایند و با گرفتن امتیازهای ناروا به طرف مقابل امتیاز دهند.(1)
علامه طباطبایی نیزفرموده اند:
در موارد متعددی که اصحاب پیامبر(ص)از آن جناب می خواستند با دشمن سازش و مداهنه کند ،آیاتی نازل شده و آن جناب را از مساهله با باطل در امر دین هر چند اندک باشد نهی فرمود، از آن جمله آیات زیر است که می فرماید:
" قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ" (2)
خواننده گرامی، با توجه به آن چه از اول این فصل بیان شد، روشن گردید که منظور از دین سهله وسمحه چیست و بطلان ادعای تسامح وتساهل دینی نیزآشکارگردید.
مباحث این فصل در همین جا پایان می پذیرد.
ص: 279
1- مدارات به چه معنا است؟
2 - آیامداراکردن با مردم با امربه معروف ونهی ازمنکرآنان منافات دارد؟
3- آیه مبارکه "وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون "رامعنانموده ومنظورازآن رابیان کنید.
4- این روایت را ترجمه نموده وبیان کنید که چرا پیامبر کسی را که با مردم مدارا می کند عاقل ترین وکسی که به مردم اهانت روا می دارد را پست ترین فرددانسته است؟( قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَعْقَلُ النَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُدَارَاةً وَ أَذَلُّ النَّاسِ مَنْ أَهَانَ النَّاسَ)
5- رابطه امربه معروف ونهی ازمنکر ودین سهله وسمحه رابیان کرده وبگوییدچگونه امربه معروف نقش پاسداری از این دین با این خصوصیات را ایفاء می کند؟
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیم.فصلت، 34
در خصوص روش برخورد با مخاطبان که در این آیه آمده است گفتگو کنید؟ چرا به گونه ای باید رفتار کرد که سبب جذب مخاطب بشود؟
ص: 280
ص: 281
ص: 282
ص: 283
یکی از موضوعاتی که ذهن برخی را به خود مشغول ساخته است، چگونگی رابطه امر به معروف ونهی ازمنکربا حریم خصوصی است. عده ای به عنوان یک سوال از این ارتباط می پرسند وبعضی نیز با انگیزه ایجاد شبهه ومخدوش ساختن فریضه امر به معروف، آن را دخالت درحریم خصوصی افراد دانسته واز این جهت آن را نفی می کنند. بنابراین ضروری است برای روشن شدن این مساله، باب گفت وگو دراین زمینه راگشوده وابهام را از آن زدوده و حقیقت را ارائه نموده وبه نتایج درخشان آن دست یابیم.
اگر بخواهیم سوال را بهتر وروشن تر مطرح کنیم چنین می گوییم: اسلام حریم خصوصی را محترم شمرده واز عیب جویی وتجسس در امور دیگران به شدت منع کرده است در حالی که برخی از مصادیق امربه معروف ونهی ازمنکر شکل ونمای تجسس وعیب جویی را دارد. گذشته از این، مردم در حریم خصوصی خود آزادندوامر ونهی آنان، دخالت در این حریم ومحدود ساختن آن به شمار می رود.
ص: 284
در پاسخ به این مساله، باید نخست معنا ومفهوم حریم وسپس تعریف آن بیان گشته، آن گاه محدوده حریم خصوصی ونیز محدوده امر به معروف ونهی ازمنکروارتباط این دو با یکدیگرآشکار وعیان گردد.
کلمه «حریم خصوصی» مرکب از دو واژه «حریم» و «خصوصی» است، واژه "حریم "از ریشه حُرْم و حُرُم گرفته شده و به معنای منع آمده است و به ممنوع، حرام اطلاق می شود و حُرمَت به چیزی گفته شده که هتک آن روا نیست.(1)خانه ها دارای حریم اند، همان گونه که روستاها وشهرها دارای حریم هستند. و نیز کشورها هم دارای حریم (زمینی، هوایی و دریایی) می باشند، و تعرض به آن ممنوع شناخته می شود.
واژه "خصوصی "از کلمه " خَصَّ " گرفته شده است که به معنای مخصوص یک فرد یا شیء بودن یا تعلق به آن داشتن است یا
ص: 285
اختصاص به شیء پیداکردن و ویژه آن شدن(1) است، در برابر واژه عموم و عمومی که درمقابل این معنا قرار دارد.
درتعاریف دانشمندان غربی از "حریم خصوصی" اختلافات فاحش و با فاصله زیادی از یکدیگر مشاهده می شود.
برخی از دانشمندان غربی تعریف حریم خصوصی را غیر ممکن دانسته اند به دلیل این که حریم خصوصی را یک مفهوم نابسامان شمرده اند. بعضی گفته اند تعریف آن به دلیل ابهامات آن دشوار است و برخی نیز تلاش های انجام شده برای تعریف حریم خصوصی را ناموفق دانسته اند.
دانیل جی سولو(2)
در کتاب خود با عنوان "درک حریم خصوصی " می نویسد:
«حریم خصوصی یک مفهوم نابسامان است. هیچ کس نمی تواند معنای آن را بیان کند. در حال حاضر، حریم خصوصی یک مفهوم فراگیر است که شامل آزادی اندیشه، کنترل بر جسم خود، خلوت در خانه خود، کنترل بر اطلاعات شخصی، رهایی از بندگی، حفظ آبروی خود و حفاظت در برابر تحقیق و استفسار است.
فلاسفه، نظریه پردازان
ص: 286
حقوقی وحقوق دانان ازدشواری دررسیدن به یک برداشت رضایت بخش از حریم خصوصی اظهار تأسف کرده اند».(1)
ساموئل وارن(2) و لوئیس دی براندیس(3) به تبعیت از قاضی توماس کولی(4)،حریم خصوصی را «حق تنها بودن»(5) نامیده اند.
عده ای دیگر نیز اصرار دارند که حریم خصوصی شامل نوعی خودمختاری در مسائل شخصی است. جولی اینِس، حریم خصوصی را این گونه تعریف می کند:
«حالت کنترل داشتن بر قلمرو تصمیمات شخصی».(6)
در هیچ یک ازکتاب های حدیثی یا فقهی ویا تفسیری، به "حریم خصوصی" به عنوان تعریف و تبیین چنین اصطلاحی اشاره ای نشده است .
ص: 287
امّا در آیات متعدد و روایات فراوانی به آن چه که "حقوق "مربوط به حریم خصوصی شمرده می شود، پرداخته شده است که از مجموع آنها می توان توصیفی از حریم خصوصی ارائه داد.
آن گونه که از قرآن و سنّت برمی آید محور اصلی در این باره «شخص» و «خود» است. بر اساس روایت معروف نبوی، تقسیم بندی جامعی صورت پذیرفته است. در این روایت چنین آمده است:
«المسلم حرامٌ کُلُّه مالُه و دَمه و عِرضه».(1)
«مسلمان از هر جهت حرمت دارد؛ مالش، خونش و حیثیت و آبرویش».
یعنی مال وثروت، جسم وجان وآبروی مسلمان از مهم ترین مولفه های حریم خصوصی فرد به شمار می رود.
امیرمومنان(ع) در اهمیت حقوق مردم فرموده اند :
جعل اللّه سبحانه حقوق عباده مقدّمه لحقوقه فمن قام بحقوق عباد اللّه کان ذلک مؤدّیا إلی القیام بحقوق اللّه.
خداوندسبحان حقوق بندگانش را مقدمه اداء حقوق خودش قرار داده، بنابراین اگرکسی نسبت به اداء حقوق مردم اهتمام
ص: 288
نماید، این کارش اورابه اداء حقوق خداوندی هم موفق خواهد نمود.(1)
در این کلام نورانی، حقوق به دو دسته تقسیم شده است: حقوق الناس و حقوق الله. و بر اهمیت و تقدم حق الناس تأکید گردیده است. ضمنا مردم را به رعایت حق الناس تشویق نموده و عمل به آن را مقدمه ادای حق الله دانسته اند. ضمن آن که این بیان همه انواع حقوق مردم را دربرمی گیرد.
امام علی(ع) راه تحقق الفت واعتماد اجتماعی – که یکی از آثاررعایت حقوق مردم است - را نیزبیان کرده وگفته اند:
فی عمل عباد اللّه علی احکام اللّه استیفاء الحقوق و کلّ الرّفق.
با عمل بندگان خدا به احکام خدا، حقوق مردم به صورت کامل گرفته می شود و این سبب مهربانی و رفاقت آنان می گردد (2)(و کینه ها و دشمنی های ناشی از تضییع حقوق دیگران پدید نمی آید).
امام(ع) در تحلیلی که ازمفهوم استغفار دارند، یکی از شرایط آن را ادای حقوقی که شخص از مردم برعهده دارد،دانسته اندتا خداوندرادرحالی که حق الناسی برعهده ندارد (و پاک است) ملاقات کند.
ص: 289
الثَّانِی الْعَزْمُ عَلَی تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ أَبَداً - وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَی الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ - حَتَّی تَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْکَ تَبِعَهٌ.(1)
این مطلب هم نشانه اهمیت موضوع بوده و نیزعام می باشدوهمه اقسام حقوق مردم را در برمی گیرد.
با رجوع به منابع ومتون دینی درمی یابیم که اسلام عزیز بیشترین اهتمام وحساسیت رانسبت به احترام وپاسداری ازحریم اشخاص، نشان داده است. غالب متون ومنابع غنی وارزشمند فقهی به مباحث حقوقی حریم خصوصی افراد، اختصاص یافته است و به جزئی ترین احکام آن پرداخته اند.اما بااین وجود چون اصطلاح «حریم خصوصی» اصطلاحی نوپدید وجدید است که ازقرن گذشته ابتداء درغرب ظهوروبروزیافت(ودرتعاریف دانشمندان غربی مشاهده شد) وسپس درسالهای گذشته در کشورما رایج گشت، درمتون فقهی ودینی وحتی قوانین مدنی ،تعریفی ازاین اصطلاح دیده نمی شود.
بااین وجودبه دوتعریف دست یافتیم که آن رامورد دقت قرار می دهیم:
برخی درتوضیح حق شخصی برحریم خصوصی گفته اند: حق شخص بر حریم خصوصی را می توان به عنوان فضای خصوصی فردی
ص: 290
درک کرد که در داخل آن، فرد دارای کنترل مطلق بوده و دسترسی دیگران به آن فقط با اجازه فرد مورد بحث میسر باشد.(1)
یک. اگر مراد نویسنده از تعریف یاد شده در حق شخص بر حریم خصوصی به عنوان «فضای خصوصی» این باشد که فضای خصوصی به معنای حق باشد، این معنا نامفهوم است زیرا حق از امور اعتباری است که از سوی دین یا قانون، برای انسان به رسمیت شناخته شده است. و اگر مراد وی از «فضای خصوصی» توضیح حریم خصوصی باشد دراین صورت توضیح لغوی خواهد بود زیرا حریم را به فضا معنا کرده است و این تعریف به شمار نمی رود.
دو. تصور نویسنده از حریم خصوصی با تعبیر کنترل مطلق فرد در فضای خصوصی، نشان می دهد که مراد وی ازفرد، فرد تنها و مجرد است. در حالی که خانواده نیز از حریم خصوصی افراد محسوب می شود. ضمن آن که روشن نساخته که در خانواده کنترل مطلق چگونه اجرا می شود؟ و این حق از مرد است یا زن و فرزند یا همه؟
سه. ورود به فضای خصوصی را فقط با اجازه فرد مجاز دانسته است در حالی که در مواردی حتی اگر فرد اجازه ورود بدهد، دین اجازه ورود را نمی دهد.
بنابر این همه جا اجازه فرد راهگشا نیست.
ص: 291
در لایحه حریم خصوصی که در زمان دولت اصلاحات از سوی کمیسیون لوایح دولت تهیه و به مجلس ارائه شد در بند 1 ماده 2 در تعریف حریم خصوصی چنین آمده است:
حریم خصوصی قلمروئی از زندگی هر شخص است که آن شخص عرفاً یا با اعلان قبلی در چارچوب قانون، انتظار دارد تا دیگران بدون رضایت وی به آن وارد نشوند یا بر آن نگاه یا نظارت نکنند و یا به اطلاعات راجع به آن دسترسی نداشته یا در آن قلمرو وی را مورد تعرض قرار ندهند. جسم، البسه و اشیای همراه افراد، اماکن خصوصی و منازل، محل های کار، اطلاعات شخصی و ارتباطات خصوصی با دیگران حریم خصوصی محسوب می شوند.(1)
یک.در تدوین لوایح قانونی سعی می شود، جملات یا کلمات مبهم و دو پهلو به کار نرود تا راه را بر سوء استفاده - حتی الامکان - فراهم نیاورد. در این تعریف با قید «عرفا» راه برای تفاسیر مختلف باز شده تا با عنوان این که عرف ها متفاوت است و نیز درحال تغییرند، افراد با استناد به آن کار دیگران را مجاز یا غیر مجاز جلوه دهند.
دو. در این تعریف نیز مجاز بودن به ورود به حریم شخصی را منوط به «رضایت» فرد دانسته است درحالی که همان گونه که گذشت
ص: 292
در مواردی حتی اگر فرد اجازه بدهد و رضایت هم داشته باشد. دین منع میکند، مثلا در حریم خلوت زناشویی.
مضافا معلوم نشده که منظور از «رضایت» چیست؟ آیا همان اذن و اجازه فرد منظور است یا رضایت قلبی هرچند اذن و اجازه ای در کار نباشد؟ و نیز مواردی که اذن و اجازه هست اما «رضایت» نیست تکلیف چیست؟ مثلا فردی از سر اضطرار خانه اش را به نصف قیمت می دهد، اما رضایت ندارد.
حال باید دید آیا می توان تعریفی ارائه کرد که از اشکالات فوق خالی بوده یا اشکال کمتری داشته باشد؟
بادقت درمعانی لغوی حریم که پیش ازاین گذشت ونیزتعاریفی که درموارد خاص شده است مانند حریم خانه وحریم چاه و..، پی می بریم که از حیث لغوی؛ معنا و مفهوم این کلمه "محدوده ویژه فرد" یا "افراد" و یا "شیء" می باشد. با اندکی تأمل درمی یابیم که معنای اصطلاحی آن نیز حول محور همان «محدوده خاص» و «متعلق به فرد» ظهور و بروز دارد.
بنابراین بابررسی مواردی که درحریم خصوصی جای دارد، می توان تعریفی را با استفاده ازمنابع دینی ارائه کرد.
«حریم خصوصی عبارت است از آن قلمرو و محدوده ای از زندگی که فرد از امنیت و احترام و کرامت انسانی در ابعاد جسمی، مالی و حیثیتی بر اساس شرع و قانون برخوردار بوده و بتواند از حق سلطه خود در این حوزه ها بهره مند شده و از تعرض دیگران مصون باشد».
ص: 293
البته ورود به این حوزه درصورتی که منع شرعی نباشد با اذن فرد و یا درمواردی که حاکم شرع لازم بداند با اذن او امکان پذیر خواهد بود.
به نظر نگارنده در بین تعاریف ارائه شده، این تعریف دارای جامعیت بوده، تمام بخش هایی که درحریم خصوصی وجود دارد را در برمی گیرد. ضمن آن که مشکلات تعاریف پیشین را ندارد.
اینک گستره حریم خصوصی را با الهام از نبوی مشهور «الْمُؤْمِنُ حَرَامٌ کُلُّهُ عِرْضُهُ وَ مَالُهُ وَ دَمُهُ»
و نیز نبوی «الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم» (1) در سه حوزه زیر مورد بررسی قرار می دهیم:
ص: 294
- حوزه اموال و دارایی های فرد
- حوزه مربوط به نفس (جسم و جان)
- حوزه امور حیثیتی
اموال (یعنی هر چیزی که دارای مالیت و ارزش مالی است) یکی از مهم ترین چیزهایی است که به فرد تعلق داشته و انسان نیز برای بدست آوردن آن تلاش نموده و در حفظ و اندوختن و تکثیر و تکاثر آن علاقمند است زیرا حیات خود را در گرو آن می بیند. اسلام برای کسب و کار و تلاش در راه دست یابی به آن چه زندگی او را تأمین می کند، ارزش فوق العاده قایل گشته و آن را عبادت دانسته است.
ص: 295
منظوراز دارایی های فرد، کلیه اموالی است (اعم از غیرمنقول(1) مانند زمین، خانه، باغ یا منقول(2) مانند پول، سکه، ماشین، لوازم منزل، لباس و ...) که در ملکیت وی قرار دارد (خواه منشأ آن کسب و کار باشد یا از طریق ارث و هبه و دیه و امثال آن به وی رسیده باشد)
مواردی وجود دارد که از جنس پول و زمین و خانه نیستند امّا در حوزه تصرفات شخص قرار دارد، اینها را به دارایی های فرد ملحق می کنیم: مثل منافعی که از ناحیه اجاره کردن خانه، باغ، مغازه، ماشین و ... در ملکیت او قرار می گیرد و یا اجازه استفاده از منافع این موارد به وی داده شده است.(3)
وبرخی از حقوق مانند حق حیازت و حق تحجیر و حق اولویت در مواردی که در فقه بیان شده است.(4)
همچنین است "اطلاعات". منظور از این واژه کلیه اطلاعات مربوط به حوزه کاری وعلمی و تخصصی(مانند اطلاعات مربوط به اختراعات و ابتکارات ویا طرح های علمی و فنی و یا تألیف کتاب و مقاله و
ص: 296
حقوق ناشی از آن) از یک سو و اطلاعات شخصی و مربوط به خانواده (مانند آن چه به سوابق زندگی او یا اعضای خانواده مربوط می شود یا به مریضی و بیماری خاصی از فرد و یا به ارتباطات وی با دیگران و یا به کم وکیف دارایی های وی ارتباط پیدا می کند) ازسوی دیگراست.
تذکر: برخی از موارد ذکرشده ممکن است جنبه حیثییتی هم داشته باشد .
آیات متعدد وروایات فراوانی ناظربرحوزه اموال ودارایی های فردوارد شده است که به مهم ترین آنهااشاره می شود.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ(1).
ای کسانی که ایمان آورده اید اموال خود را میان خود به باطل (وازراه نامشروع) مخورید مگر این که تجارت و داد وستدی باشد براساس رضایت طرفین شما.
از این آیه شریفه چندین نکته مهم به دست می آید:
اول. از اضافه واژه «اموال» به ضمیر «کم» استفاده می شود که اسلام مالکیت شخص بر اموالش را امضاء کرده و آن را به رسمیت شناخته است.(2)
ص: 297
دوم. آیه این حکم عقلاء را که "شخص بر اموال خود سلطه دارد " امضاءوتایید می کند.(1)
سوم. ممنوعیت تصرفات نامشروع و درآمدهای نامشروع، یکی ازقوانین الهی می باشد که در این آیه بر آن تأکید شده است.
چهارم. مراد از باطل، سبب باطل و نامشروع است مثل دزدی و قمار و عقود فاسده و غیر آن.(2)
پنجم. مراد از اکل مال غیر، مطلق تصرف در مال غیر( اعم از اکل وغیر آن ) است.(3)
ششم. معامله و داد و ستد باید بر مبنای رضایت طرفین باشد که این رضایت اساس معاملات اسلامی را تشکیل می دهد. قید «عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ» دال است بر آن که معامله بدون رضای طرفین، صحیح نیست.(4)
ص: 298
و مراد از رضایت، رضایت معتبر است زیرا که رضای انسان مکره و صبی و مجنون و سفیه و مفلس معتبر نبوده و معامله ایشان صحیح نیست.(1)
وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون.(2)
اموال یکدیگر را در میان خود به باطل(ونامشروع و ناحق) نخورید و آن را به حکام و قضات ندهید تا(به سبب این رشوه) قسمتی از اموال مردم را از روی گناه (و غیر مشروع) و آگاهانه بخورید.
این آیه نیز کلیه تصرفات نامشروع (مانند ربا، دزدی، کلاهبرداری و ...) را در برمی گیرد و تعرض به حریم مالی افراد را در هر شکل و قالبی ممنوع می داند.
منظور آن است که فرد از ناحیه جان و جسم نیز دارای حرمت بوده و هیچ کس حق ضرب و جرح و قتل وی را ندارد و نیز حق این که از طریقی بخواهد آسیبی را وارد کند (مثلاً از راه تزریق آمپول، بدن او را
ص: 299
آلوده به ویروسی کند تا او را دچار بیماری نموده و یا زیبایی و سلامت وی را در معرض تهدید قرار دهد) ندارد.(1)
تذکر: مواردی که کسی به حکم قانون قصاص می شود و یا مشمول تعزیر قرار می گیرد و نیز آنجا که پزشک در چارچوب قوانین ایفای نقش می کند، مستثنی است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً.(2)
ای کسانی که ایمان آورده اید اموال خود را میان خود به باطل(وازراه نامشروع) مخورید مگر این که تجارت ودادوستدی باشدبراساس رضایت طرفین شما، وخودتان را نکشید، همانا خداوندبه شمامهربان است.
در این آیه شریفه همان گونه که برای اموال افراد حرمت قایل شده و انسان ها را از تعرض به آن نهی کرده، جان افراد را نیز ارج و احترام نهاده و از تعرض به آن نهی نموده است.
ص: 300
نکته جالب آن است که مفسران معتقدند جمله «و لا تقتلوا انفسکم» اطلاق دارد و هم از کشتن دیگران نهی کرده و هم از کشتن فرد خودش را (یعنی خودکشی).(1)
از این جا معلوم می شود روایت مشهور "الناس مسلطون علی اموالهم وانفسهم" نه در بخش مالی چنان اطلاقی دارد که کسی بگوید مال خودم است و دوست دارم آتش به مالم بزنم زیرا انسان حق تصرف و بهره برداری نامشروع از اموال خود را ندارد و نه در بخش مربوط به نفس چنان اطلاقی دارد که فرد به استناد آن به جسم و بدن خود ضرری برساند یا حق حیات را بخواهد از خودش سلب کند.(2)
ص: 301
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْجَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً».(1)
و کسی که خدا کشتن او را حرام کرده، جز به حق نکشید، و هر کس مظلوم [و به ناحق] کشته شود، برای اولیاءدم، تسلّطی بر قاتل [برای قصاص] قرار داده ایم،که البته نباید در کشتن زیاده روی کند زیرا او [با قوانین صحیح و درستی چون دیه و قصاص] مورد حمایت قرار گرفته است.
یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ .(2)
ای کسانی که ایمان آورده ایددرمورد کشته شده ها بر شما قصاص نوشته( و لازم) شده است: آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، زن در برابر زن. پس آن که از سوی برادر (دینی) اش(که ولیِّ مقتول است) مورد چیزی از عفو قرار گرفت(که به جای قصاص، دیه و خون بها پرداخت شود) پس پیروی کردن ازکاری پسندیده و پرداختن دیه و خون بها(به ولی دم ) به نیکویی است.
ص: 302
گفت او پس آن قصاص از بهر چیست
گفت از حق است وبهر زندگیست (1)
این آیات بر حرمت جان انسان ها تأکید می کند و تعرض به آن را ممنوع می داند(2) مگر در جایی که شرع و قانون اجازه داده باشند، مانند قصاص یا اجرای پاره ای از حدود مثل حد زنای محصن آیه گذشته ازجمله آیاتی است که درخصوص قصاص نفس و جسم وارد شده و پاره ای از احکام آن را بیان نموده است و به اولیاء دم یا کسی که بر جسم او جراحتی وارد گشته، اجازه می دهد تا با رعایت عدالت، متعرض جسم و جان فرد جانی بشود. در حقیقت مسایل مربوط به قصاص جزء مستثنیات از قانون وجوب حرمت نفس محترمه (اعم از جسم و جانش) می باشد.(3)
ص: 303
1- دو واژه "حریم " و" خصوصی " را تعریف کنید.
2- چرا امام علی (ع) یکی ازشرایط پذیرش توبه را ادای حقوق مردم دانسته اند؟
3- تعاریفی که برای حریم خصوصی بیان شده است را مورد بررسی وگفتگو قرار دهید.
4- نکات مهم در آیه شریفه: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَة عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ .(نساء، 29) رابیان کنید.
وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُون. اعراف،58
ارتباط معنای این آیه با امربه معروف ونهی ازمنکر چیست ؟ امر به معروف ونهی ازمنکر چه نقشی درایجاد جامعه ای سالم وپاک دارد؟
ص: 304
پیش از این گفتیم از عِرض و آبرو و حیثیت افراد، می توان به عنوان حق معنوی در برابر حقوق مالی نیز یاد کرد که بیشترین تأکیدها و توصیه ها در کتاب و سنّت در حوزه رفتاری در این خصوص است، منظور از این واژه، هر آن چیزی است که آبرو و حیثیت افراد را تحت تأثیر قرار داده و مخدوش سازد، مانند اهانت، تحقیر، استهزاء، افتراء، تبانی و توطئه، دادن اطلاعات غلط و خلاف واقع درباره کسی، افشای اسرار، اشاعه فحشاء، تجسس در امور افراد و ...
در قرآن کریم ونهج البلاغه موارد متعددی، مرتبط با عرض و آبروی افراد، ذکر شده است که به اهمّ آن با رعایت اختصار اشاره می شود.
ص: 305
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیم.(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری از گمانها پرهیزکنید. زیرا پاره ای از گمانها گناه است. و در امور مخفی یکدیگر تجسس مکنید. و نباید از یکدیگر غیبت کنید. آیاکسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناخوش و ناپسند می دانید. و از خداپروا پیشه کنید، همانا خدا توبه پذیر و مهربان است.
در این آیه شریفه به سه موضوع بسیار مهم درحوزه حریم خصوصی(سوء ظن، غیبت ،تجسس) پرداخته و از اهل ایمان خواسته است برای حفظ آبروی افراد از ورود به این حوزه ها خودداری کنند، روشن است عدم توجه به این توصیه ها،درحوزه فرهنگ عمومی و ارتباطات اجتماعی نیز تأثیرات منفی گسترده ای بجامی گذارد.
نخستین موضوعی که خداوند متعال به اهل ایمان توجه داده، پرهیز از سوء ظن به یکدیگر است. بدگمانی و بدبینی خود ریشه بسیاری از قضاوت های نادرست و نیزسبب کنجکاوی و عیب جویی در زندگی دیگران می شود.
ص: 306
علامه طباطبایی در توضیح بخش اول آیه، به چند نکته اشاره می کنند:
اول. این که منظور از«ظن» -که دستور اجتناب ازآن داده شده – ظن سوء(وگمان بد) است. زیراظن خیر ازمومنان (نسبت به یکدیگر) مطلوب است.(1)
باز می گفت این گمان بد خطاست
بر برادر این چنین ظنم چراست
دوم. مراد از اجتناب از ظن، اجتناب از ترتیب اثر بر آن است، مانند این که به برادر دینی خود سوءظن داشته باشد و براساس آن او را متهم به کارهای ناروا بنماید و گرنه خود «ظن» از آن جهت که نوعی ادراک نفسانی به شمار می رود معنا ندارد که متعلق نهی واقع شود.(2)
سوم. با عنایت به توضیح پیشین، معلوم می شود این که فرموده بعضی از«ظن ها» اثم است، از حیث ترتب اثر بر ظن است. مانند این که به سبب این سوءظن گناهانی مرتکب شود. مثلا به آن شخص اهانت کند یا نسبت های ناروا به او دهد.(3)
ص: 307
بنابراین در جایی که فضای عمومی، فضای دینی وارزشی باشد، نه کسی حق دارد به دیگری بدبین شود و نه حق دارد به گونه ای رفتار کند که مورد سوء ظن دیگران واقع گردد. از این رو فرمود:
«آن که خویشتن را در موضع تهمت و بدگمانی قرار دهد، نباید کسی را که به او بدگمان شود، نکوهش نماید.»(1)
برخی ازمفسران گفته اند جمله«وَ لا تَجَسَّسُوا» به معنی «ولا تبحثوا عن عورات المؤمنین» است،یعنی در اسرارو عیوب مردم جستجو و تفتیش نکنید.(2)
علامه طباطبایی در این جا چنین توضیح داده اند:
تجسس (با جیم) به معنی جویا شدن امور پنهانی در زندگی مردم است و واژه تحسس(با حاء) نیز مانند آن است.تفاوت این دو آن است که تجسس درشر به کارمی رود اما تحسس درخیر.ازاین رودرمعنای آیه گفته شده که ازعیوب مردم
ص: 308
جست وجونکنید تا آنهارا دراموری که ازشما پنهان میدارند، مورد هتک قراردهید.(1)
بنابراین ایشان ابتداء تجسس را به معنای جستجو و بررسی از اموری می داند که مردم نسبت به آنها اطلاعی ندارند، ولی در ادامه گفته اند: واژه "تجسس "در امور شر و "تحسس " در امور خیر به کار می رود، از این رو تجسس را منحصربه بررسی عیوب مسلمانان کرده اند.(2)
اما از بررسی کتب لغت به دست می آید، کلمه تجسس به معنای فحص و جستجو از اموری است که از چشم دیگران پنهان است و این معنا منحصر به عیوب مردم نیست و اطلاق دارد.(3)
نتیجه این که بخش اول سخن علامه با این اطلاق و عمومیت درمعنای تجسس، منطبق و سازگار است امّا بخش دوم آن که گفته اند تجسس در شر استعمال می شود(لذا در معنی آیه گفته شده که «لا
ص: 309
تجسسوا» یعنی این که در عورات و عیوب آنان تتبع و فحص نکنید) با این عمومیت ناسازگار است و در واقع به تحدید معنا انجامیده است.
ممکن است این پرسش پدید آید که چه اصراری بر اثبات اطلاق( یا عمومیت ) معنای تجسس است؟
در پاسخ می گوییم: اثبات و عدم اثبات آن در توسعه و ضیق گستره حریم خصوصی نقش بسیاری دارد. در صورت اعتقاد به معنی مضیق آن، فقط ورود به حریم خصوصی افراد برای اطلاع از عیوب آنان ممنوع خواهد بود، در حالی که معنای موسع آن علاوه برشمول ممنوعیت تجسس در عیوب دیگران، تجسس در هر چیز دیگری که - به هر دلیل از چشم دیگران پنهان نگه داشته شده - نیز ممنوع خواهد بود، مانند تجسس در اطلاعات علمی و تخصصی افراد. فرض کنید کسی یک نظریه علمی را در مباحث شیمی ارایه نموده امّا فرمول آن و چگونگی ترکیب عناصر و مواد را خودش می داند و نمی خواهد آن را در اختیار دیگران قرار دهد، در اینجا تجسس برای دست یابی به اطلاعات مربوطه ممنوع است، هم چنین است ابتکارات و اختراعات و کشفیات در حوزه علوم انسانی، پزشکی، صنعت و فناوری و ...، و نیز دستیابی به اطلاعات مربوط به حساب بانکی افراد.
ممکن است در دفاع از نظریه کسانی که معنای تجسس را به عیوب مردم تحدید کرده اند، گفته شود که جمله «لا تجسسوا» در بین دو نهی(نهی از سوء ظن و نهی ازغیبت) قرار گرفته که هر دو به عیوب مردم مربوط می شود و این نشان گر آن است که «لا تجسسوا» نیز ناظر
ص: 310
به عیوب مردم است، به تعبیر دیگر وقوع جمله «لا تجسسوا» در سیاق نهی ازعیوب افراد، معنای آن را محدود به تجسس در عیوب می کند.
امّاپاسخ آن است که دلیلی بر این که سیاق مقید اطلاق و یا مخصص عام باشد، نداریم و در مقام عمل نیز فقهاء به آن بی اعتنا هستند و بهترین شاهد آن حدیث مناهی از رسول گرامی اسلام است که از برخی فقرات و جملات استفاده وجوب و از برخی استفاده کراهت و ... کرده اند. تنها توجیهی که در دفاع از آنان پذیرفته است این که گفته شود ؛بیان ایشان ناظر به اغلب از موارد (یعنی عیوب) است.
به هر حال ما بر این باوریم که اطلاعات اشخاص دو قسم است: برخی از آنها مربوط به مسایل شخصی و ارتباطات خصوصی (اعم از مشروع و غیرمشروع) و خانوادگی اوست که تجسس در آنها از آن جهت که آبرو و حیثیت فردرا مخدوش می سازد، ممنوع است و برخی از اطلاعات خصوصی افراد مربوط به ابعاد علمی و اختراعات و نوآوری های آنان یا مربوط به حساب های مالی و بانکی آنان است وتجسس از آن ممکن است سبب تضییع حقوق مالی و انتفاعات ناشی از آن باشد (که تجسس ممنوع است اما) درزیرمجموعه بحث «دارایی ها» قرار می گیرد واگر دست یابی به این اطلاعات موجب تهدید وی و ضرر جسمی و جانی شود، در ذیل بحث «جسم و جان یا نفس» واقع می شود. بنابراین جمله «لا تجسسوا» شامل همه این موارد می گردد.
ص: 311
نکته: واژه «جاسوس» نیز با کلمه «تجسس» هم خانواده است و معمولاً به افرادی گفته می شود که برای دست یابی به اطلاعات کشورهای دیگر در حوزه های مختلف علمی، نظامی و ... و شناخت نقاط قوّت و ضعف آنان فعالیت می کنند و از قدیم نیز امری رایج بوده است. البته جاسوسی درحوزه حریم خصوصی افراد و حتی باورهای آنان (تفتیش عقاید) و یا گروه ها و سازمان ها و ... نیز امری شناخته شده است. این نکته نیز آن چه را گفتیم تأیید می کند که تجسس معنایی عام دارد.
جستجو از احوال و اخبار خصوصی مردم و دست یابی به اسرار و اطلاعات شخصی افراد در احادیث متعددی نیز مورد مذمّت و نهی قرار گرفته است.
امام علی(ع) تجسس در احوال خصوصی مردم را ازبدترین زشتی ها و بدترین عیب ها دانسته اند.(1)
و لا یَغتب بعضُکم بَعضاً أیُحِبُّ أحدُکم أن یَأکُلَ لَحمَ أخیه مَیتاً فَکَرِهتُموهَ واتَّقوُا الله اِنّ اللهَ توّابٌ رحیمٌ.(2)
گوشتهای بندگان حق خوری غیبت ایشان کنی کیفر بری
ص: 312
غیبت در لغت به معنای پنهانی و پنهان شدن آمده(1) و در اصطلاح به بیان عیوب و نقایص فرد نزد دیگران و در غیاب وی، گفته می شود.(2)
از این رو در این آیه آن را به خوردن گوشت جسد و مرده برادر دینی اش تشبیه کرده که میّت هیچ راه دفاعی از خود ندارد. امام علی(ع) این رفتار ناپسند را نشانه درماندگی غیبت کننده می داند(3) زیرا یا از این که در حضور شخص به بیان این مسایل بپردازد، عاجز است و جرأت آن را ندارد یا این که از راه تخریب دیگران می خواهد برای خود آبرو و حیثیت و شأن و منزلتی به دست آورد.
بنابراین غیبت و عیب جویی، تعرض و تجاوز به حریم خصوصی و شخصی افراد در حوزه حیثیت می باشد که به شدت از آن منع شده است.
هر عملی (اعم از رفتار، گفتار و نوشتار) که سبب رنجش خاطر و آزردگی افراد را فراهم آورد و امنیت فردی آنان را تهدید کند، تحت
ص: 313
عنوان «ایذاء» جای می گیرد که در اسلام از آن منع و بر حفظ کرامت و حیثیت افراد تأکید شده است.
والَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبینا.(1)
آنان که مردان و زنان با ایمان را بدون این که گناهی کرده باشند، آزار می رسانند، تهمت و گناهی آشکار را برخود هموار کرده اند. جمله در ایذای بی جرمان حریص در قفای همدگر جویان نقیص ای زننده بی گناهان را قفا در قفای خود نمی بینی جزا در این آیه ایذاء انسان های مؤمن، بهتان و اثم (گناه) مبین، خوانده شده است، زیرا بهتان نسبت دروغ و انجام کاری را که مرتکب نشده، به دیگری دادن است. ازاین جهت گناه آشکار شمرده شده، که افتراء و بهتان ازچیزهایی است که عقل انسان گناه بودنش را می فهمد و نیازی به نهی از جانب شارع ندارد. لیکن قید «بغیر ما اکتسبوا» به این منظور است که در جایی که کسی گناهی مانند ضرب و جرح، قتل، قذف و ... مرتکب شده است، باید آماده قصاص، شلاق و ... باشد و این موارد برای حفظ نظام اجتماعی مستثنی شده است.(2) امام علی(ع) نیز همسوبا همین آیه، نشانه مسلمانی را در امان بودن دیگران از دست و
ص: 314
زبان او دانسته و ایذاء مسلمانان را روا نمی شمرند، مگر در جایی که واجب و حقی (قصاص، اجرای حد و ...) بخواهد اجرا گردد.(1)
یک. وَمَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَهً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً.(2)
و هر که خود خطا یا گناهی کند آن گاه بی گناهی را بدان متهم سازد، هر آینه بار تهمت و گناهی آشکار را بر دوش خود کشیده است.
دو. ولا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا.(3)
آنچه را که به آن علم نداری دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و دل، همه را، بدان بازخواست کنند.
ص: 315
یک: الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.(1)
کسانی که بر مؤمنانی که به رغبت صدقه می دهند وآنان که بیش از استطاعت خویش چیزی نمی یابند، عیب می گیرند و مسخره شان می کنند. خداوند به استهزاشان می گیرد و برایشان عذابی دردآور است.
دو. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ. (2)
ای کسانی که ایمان آورده اید، گروهی از مردان گروه دیگر را به تمسخرنگیرد، شاید آنها بهتر از مسخره کنندگان باشند. و گروهی از زنان گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آن مسخره شدگان بهتر از آنها باشند. و از یکدیگر عیب جویی مکنید و یکدیگر را به القاب زشت مخوانید. بد است عنوان فسق پس از ایمان آوردن. و کسانی که توبه نمی کنند خود ستمکارانند
ص: 316
یک. إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ - وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ - وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهِینَ.(1)
گناهکاران به مؤمنان می خندیدند. و چون بر آنها می گذشتند، به چشم و ابرو اشاره می کردند.و چون نزد کسانشان بازمی گشتند، شادمانه بازمی گشتند.
دو. وَیْلٌ لِکُلّ هُمَزَهٍ لُمَزَه.(2)
وای بر هر غیبت کننده عیب جویی.
سه. پیامبر خدا (ص) فرمود:
النبی(ص): مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً أَوْ حَقَّرَهُ لِفَقْرِهِ وَ قِلَّهِ ذَاتِ یَدِهِ شَهَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ثُمَّ یَفْضَحُهُ
هر که مؤمنی را خوارکند یا اورابخاطر فقر و تهی دستی کوچک بشمارد، روز قیامت خداوند او رابه مردم می شناساند و رسوایش می کند.(3)
یک. رسول خدا(ص):
ص: 317
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ عَظَمَهِ جَلَالِهِ وَ قُدْرَتِهِ - فَمَنْ طَعَنَ عَلَیْهِ أَوْ رَدَّ عَلَیْهِ قَوْلَهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَی اللَّهِ».
همانا خداوندمتعال مومن را از عظمت جلال وقدرت خودآفریده ،پس اگرکسی براوطعنه ای زده یا سخن اورا ردکند(که گویا دروغ می گوید)سخن خدا را رد نموده است.(1)
دو. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا تُظْهِرِ الشَّمَاتَهَ بِأَخِیکَ فَیَرْحَمَهُ اللَّهُ وَ یبْتَلِیَکَ».
اگر بدی به برادر مسلمان رسد (یالغزشی مرتکب شده باشد) اورا شماتت وسرزنش مکن که خدای تعالی او را مشمول رحمتش قرارداده و تورا مبتلا سازد.(2)
سه. امام علی(ع):
«من عیّر بشی ء بلی به»کسی که (دیگران را) به چیزی سرزنش کند، (خود) بدان گرفتار شود.(3)
قال رسول الله(ص):
«لا تُحَقِّرَنَّ اَحَداً من المسلمین فانَّ صغیرهُم عند الله کبیر».(4)
ص: 318
«هیچ یک از مسلمانان را تحقیر نکنید، زیرا کوچک آنان هم نزد خداوند بزرگ محسوب می شود».
یک. امام علی(ع): آن که درعیوب مردم می نگردو وجود آن عیوب را درافراد ناپسند می شمرد اما برای خودش می پسندد چنین شخصی احمقی کامل است.(1)
دو. ازمعاشرت با کسی که درجست وجو ازعیوب مردم است، پرهیز کن زیراهمراه این چنین شخصی ازاودرسلامت وامنیت نخواهد بود(واودرپی کنکاش درعیوب دوستان خودنیزمی رود.)(2)
چون خدا خواهد که پرده ی کَس درد
میلش اندر طعنه ی پاکان برد
چون خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس
یک.رسول خدا(ص):
ص: 319
«وَ مَنْ نَظَرَ فِی عُیُوبِ النَّاسِ، فَأَنْکَرَهَا، ثُمَّ رَضِیَهَا لِنَفْسِهِ، فَذَلِکَ الْأَحْمَقُ بِعَیْنِهِ»
فحش وناسزای به مومن فسق وجنگ با اوکفرمحسوب می شود.(1)
دو. امام علی(ع) از رسول خدا(ص) نقل می کنند که فرمود:
«وَ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ(ع) عَنِ النَّبِیِّ(ص) قَالَ مَنْ قَالَ فِی مُؤْمِنٍ مَا رَأَتْ عَیْنَاهُ وَ سَمِعَتْ أُذُنَاهُ مِمَّنْ یَشِینُهُ وَ یَهْدِمُ مُرُوءَتَهُ فَهُوَ مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فِیهِمْ - إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ».
«هرکس با چشم خود از مومنی کاری خلاف مروت و ناخوشایندی ببیند یا با گوش خود بشنود و آن را نقل کند مشمول آیه شریفه و مصداق "دوست داران پخش زشتی ها" قرار می گیرد.»(2)
«عن ابی جعفر(ع) قال: انّ رجلاً من بنی تمیم اَتَی النّبی(ص) فقال: اَوصِنی فکان فیما اَوصاه اَن قال:
لا تَسبّوا الناسَ فَتَکتَسِبوا العَداوةَ بینهم».(3)
ص: 320
«امام باقر(ع) فرمود: مردی از قبیله بنی تمیم خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: سفارشی به من بفرما، از جمله سفارش های پیامبر به این شخص این بود که فرمود: به مردم دشنام ندهید، زیرا با این کار دشمنی در بین آنان را به دست می آورید».
یک. إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.(1)
همانا کسانی که دوست دارند گناهان زشت درمیان مومنان شیوع یابد، عذابی دردناک درانتظارآنان است.
دو. « فِی مَنَاهِی النَّبِیِّ(ص) أَلَا وَ مَنْ سَمِعَ فَاحِشَهً فَأَفْشَاهَا فَهُوَ کَالَّذِی أَتَاهَا ».
پیامبرگرامی اسلام اشاعه دهنده گناهان را همانند انجام دهنده آن می داند.(2)
سه. امیرالمؤمنین(ع) یکی از انگیزه های کسانی که به اشاعه عیوب دیگران اقدام می کنند را این می دانند که می خواهند فضا برای اعمال ناروای آن ها فراهم تر شده و با استناد به کار دیگران عذر تقصیر بیاورند و بگویند اگر این ها گناه است، پس چرا فلانی انجام داده است؟
ص: 321
«ذووا العیوب یحبّون اشاعه معایب النّاس، لیتّسع لهم العذر فی معایبهم» (1)
وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ.(2)
و یکدیگر را به القاب زشت مخوانید. بد است عنوان فسق پس از ایمان آوردن.
از غضب بر من لقبها راندی یارگیرومار گیرم خواندی
اگرفردی دیگران را با القاب و نام های زشت یا آن چه که باعث ناراحتی شخص می شود، مورد خطاب قرار دهد کاری زشت ومنکر را مرتکب شده است.
قرآن کریم: «وَ لا تنابَزوا بِالالقاب».(3)
«یکدیگر را با القاب ناروا و زشت یاد نکنید».
مثلاً نقصی در جسم کسی یا در پدر و مادر یا فرزند و همسر یا قوم او هست و او را به آن نقص، صدا بزنند. حکیم سنائی می گوید:
ابلهی دید اشتری به چرا گفت نقشت همه کژ است چرا؟
گفت اشتر که اندر این پیکار عیب نقاش می کنی، هشدار!
در کژی من مکن به عیب نگاه تو ز من راهِ راست رفتن خواه
ص: 322
امام صادق(ع) فرمود:
«قال رسولُ الله(ص): قال اللهُ عزّوجلّ: مَن اَهانَ لی وَلیّاً فَقَد اَرصَدَ لِمُحارَبتی ...».(1)
«رسول خدا(ص) فرمود: خداوند می فرماید: هر کس به دوستان و اولیای من اهانت کند، برای جنگ با من کمین کرده است!».
ممکن است این سؤال پیش آید که در بیشتر روایات، مردم از تعرض به حریم خصوصی مسلمانان منع شده اند، پس تکلیف اقلیت های مذهبی و غیر مسلمانان در جامعه اسلامی چیست؟
پاسخ آن است که:
اولاً. لسان برخی از روایات عام است و شامل مسلمان و غیر مسلمان می شود، مانند:
«خَیْرُ النَّاسِ مَنِ انْتَفَعَ بِهِ النَّاسُ - وَ شَرُّ النَّاسِ مَنْ تَأَذَّی بِهِ النَّاسُ».(2)
ثانیاً. اگر موضوع در آیات و روایات مؤمن و مسلم است، به دلیل اهمیت جایگاه اوست که بر اثر ایمان و اسلام کسب کرده است.
ثالثاً. اقلیت های دینی و غیر مسلمانانی که در نظام و جامعه اسلامی زندگی می کنند، جزء شهروندان آن به شمار آمده و جان و مال و
ص: 323
عرض آنان در پناه حکومت اسلامی در امنیت کامل قرار دارد و فقهاء عظام به این موضوع در کتب فقهی پرداخته اند(1).
رابعاً. قرآن کریم حتی در برخورد با مشرکان و بت های آنان از مسلمانان درخواست کرده تا از راه سب و دشنام وارد نشوند زیرا آنها ممکن است در واکنشی جاهلانه واز سر تعصب حرمت مقدسات اسلامی را شکسته ومخدوش سازند .(2)
ص: 324
1- آیات زیر را موردبررسی قرار دهید:
الف- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ (تا آخر آیه).
ب- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیم.
ج - یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر.(حجرات، 11-13)
2- به چه معروف ها یی توصیه وازچه منکرهایی نهی شده است ؟
3- موارد یادشده دردوآیه اول با تقوا (که درآیه سوم آمده )چه ارتباط تنگاتنگی دارد؟
4- نقش امربه معروف ونهی ازمنکردررعایت موارد یادشده چیست؟
فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُون.(اعراف ،165)
چه کسانی در این آیه نجات یافته خوانده شده اند؟ چرا؟
ص: 325
امر به معروف ونهی ازمنکر دو فریضه از فرائض الهی هستندکه برای اقامه وبرپایی دین واحکام وارزشهای آن واجب شده اند.(1)
همان گونه که عبادات ( مانند نماز، روزه وحج و..) از معروف ها بوده وامر به آن "امر به معروف " می باشد، حقوق مربوط به مردم (حق الناس، خواه حقوق مالی یا عرضی وحیثیتی ویا حقوق مربوط به جسم وجان افراد) نیز از معروف ها بوده وامر به حفظ ورعایت این حقوق، امر به معروف، ونهی از تضییع آن، نهی ازمنکر به شمار می رود.ازاین
ص: 326
رودر برخی روایات، امر به معروف، بهترین
وبرترین کار مردم شمرده شده است. امام علی«علیه السلام» فرموده اند:
الامرُ بالمعروف افضلُ اعمال الخلق.(1)
برترین کارهای مردم، امر به معروف و نهی از منکر است.
این که امر به معروف و نهی از منکر برترین و بهترین کار مردم یا از بهترین کارهای مردم باشد، به این جهت است که به واسطه آن ارزشها وحقوق مردم حفظ می شود وفضای پاک و دوراز کینه وکدورت پدید می آید.
امر به معروف ونهی ازمنکر ،پاسدارونگهبان "حقوق حریم خصوصی " افراد است ونه در نقطه مقابل آن. بنا براین کسی نمی تواند با عنوان امر به معروف یا نهی ازمنکر، حریم خصوصی دیگران را مورد تعرض قرار دهد، زیرا این کار او یک "منکر" محسوب می شود که باید از آن پیشگیری کرد. به عنوان مثال اگر کسی به بهانه این که می خواهد بداند فلان شخص به ارزش های دینی در خانه پای بند هست یا نه، به دنبال تجسس در مسائل داخلی وپنهانی او باشد، این کار او "منکر" است وازآن باید نهی شود.
گزارش های تاریخی وجود دارد که خلیفه دوم چنین باوری داشته است وبرای پیش گیری از وقوع مُنکرات، حتی
از دیوار خانه مردم بالا رفته تا مُچ افراد را سر بزنگاه بگیرد و هنگامی که به صاحب خانه
ص: 327
اعتراض می کند که چرا شراب در پیش روی خود نهاده است. او در پاسخ می گوید:
اگر من یک گناه کرده ام، تو سه گناه مرتکب شده ای، زیرا:
اولاً- به تفتیش و تجسس احوال مردم پرداخته ای در حالی که قرآن از آن نهی کرده و فرموده:" لا تجسسوا."
ثانیاً- خداوند دستور داده که «و اْتو البیوت عن ابوابها» ولی تو از دیوار آمده ای!
ثالثاً- از ورود بدون اجازه نهی کرده است «لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستأنسوا» در حالی که بدون اذن وارد گشته ای.(1)
مثال دیگر درباره سرکشی به منازل یا ماشین ها یا گوشی ها وکامپیوتر وتبلت افراد است .هیچ فردی مجاز نیست به این دلیل که می خواهد ببیند این شخص خلاف می کند یا نمی کند؟ویا ازاطلاعات درون آنها آگاهی یابدو...، اینها همه گناه است وهمه ما وظیفه داریم اگر کسی را در این وضعیت ببنیم او را ازاین منکرنهی کنیم.
ص: 328
همان گونه که عیب جویی ازدیگران وتجسس در احوالات آنان گناه است ومنکر، بازگوکردن (وغیبت) آن عیوب ونیز اشاعه وپخش اسرار مردم، جرم ومنکر شمرده می شود.
در این مورد وموارد گذشته، این سخنان امام خمینی (ره)بسیار راهگشا است :
"هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل کار شخصی کسی بدون اذن صاحب آنها وارد شود یا کسی را جلب کند، یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید، و یا نسبت به فردی اهانت نموده و اعمال غیر انسانی- اسلامی مرتکب شود، یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند، و یا برای کشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد، و تجسس از گناهان غیر نماید یا اسراری که از غیر به او رسیده و لو برای یک نفر فاش کند. تمام اینها جرم [و] گناه است و بعضی از آنها چون اشاعه فحشا و گناهان از کبایر بسیار بزرگ است، و مرتکبین هر یک از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعی هستندو بعضی از آنها موجب حد شرعی می باشد." (1)
ص: 329
آن چه که تا حال گفته شد به عنوان اصل اولی وقاعده حاکم است .اما این اصل موارد استثنائاتی هم دارد پیش از این آیاتی نیز در باره قصاص ذکرشد که جزء موارد استثناء شمرده می شود.
دربخش اموال ودارایی ها وموضوع جسم وجان ویا امور حیثیتی، درصورتی که نیاز به ورود به حریم خصوصی وبررسی داشته باشد، این کارتوسط قانون ودستگاه های مسئول صورت می پذیرد وخارج ازچارچوب قانون ،کسی حق ورود وبررسی دارایی های افراد ودیگر حوزه های حریم خصوصی را ندارد.
مثلا فردی مدعی است که مبالغی را بابت مشارکت در برخی پروژه ها به حساب فلان شخص ریخته است اما وی انکار می کند، دراین جا طبق دستور مقام قضایی به بررسی حساب آن فرد می پردازند.
مثال دیگر: کسی ادعا می کندکه مقداری از اموال واثاثیه اورا فلانی به سرقت برده استدراین جا نیز دستگاه قضایی رسیدگی می کند .بنابراین افراد اجازه ندارند به عنوان نهی ازمنکر به این حوزه ها وارد شوند. بدیهی است مواردی که قانون اجازه می دهد، مثلاً گزارشی مبنی بر سرقت اتومبیل یا انجام فعالیت های غیرمجاز مانند حمل مواد مخدر وجود دارد، پلیس با اجازه مقامات قضایی حق برخورد و تفتیش و توقیف را دارد.
تبصره: پدر ومادر به دلیل نقش تربیتی ومسئولیت هدایت وراهنمایی که دارند می توانند لباسها وکیف وگوشی وتبلت و...فرزندان خود را
ص: 330
کنترل کنند.این نظارت والدین، ازوارد شدن آسیب های احتمالی در حوزه مسائلی چون اعتیاد، فساد اخلاقی و...پیش گیری می کند. البته والدین هم در کنترل وسائل فرزندانشان ونیز درچگونگی برخورد با آنان باید ظرفیت های آنان وظرافت های تربیتی را مورد توجه قرار دهندتا نتیجه درست ومثبتی را شاهد باشند. در غیر این صورت باید در انتظار واکنش های منفی از سوی فرزندان خودباشند.
امام خمینی (ره):
هیچ کس حق ندارد در مالِ کسی چه منقول و چه غیر منقول، و در مورد حق کسی دخل و تصرف کند یا توقیف و مصادره نماید مگر به حکم حاکم شرع، آن هم پس از بررسی دقیق و ثبوت حکم از نظر شرعی.(1)
نمونه دیگردرباره خانه های تیمی باندهای فساد وفحشاء، یا قاچاق موادمخدر، یا افراد توطئه گر و ضدانقلاب، و یا جاسوسان بیگانگان ودشمنان، ومشابه اینها است.درهمه این موارد دستگاه های مسئول پس از اطمینان نسبی وبارعایت چارچوب های قانونی واخلاقی می توانند به حریم افراد ورود یافته وبررسی لازم را انجام دهند.
بنیانگذار انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) با دغدغه ای که در زمینه حفظ حریم خصوصی افرادداشته اند،دراین باره دستورات دقیق وجامعی ارائه کرده اند:
ص: 331
آنچه ذکر شد و ممنوع اعلام شد، در غیر مواردی است که در رابطه با توطئه ها و گروهکهای مخالف اسلام و نظام جمهوری اسلامی است که در خانه های امن و تیمی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و ترور شخصیتهای مجاهد و مردم بی گناه کوچه و بازار و برای نقشه های خرابکاری و" افساد فی الأرض" اجتماع می کنند و محارب خدا و رسول می باشند، که با آنان در هر نقطه که باشند، و همچنین در جمیع ارگانهای دولتی و دستگاههای قضایی و دانشگاهها و دانشکده ها و دیگر مراکز با قاطعیت و شدت عمل، ولی با احتیاط کامل باید عمل شود، لکن تحت ضوابط شرعیه و موافق دستور دادستانها و دادگاهها، چرا که تعدی از حدود شرعیه حتی نسبت به آنان نیز جایز نیست، چنانچه مسامحه و سهل انگاری نیز نباید شود. و در عین حال مأمورین باید خارج از حدود مأموریت که آن هم منحصر است به محدوده سرکوبی آنان حسب ضوابط مقرره و جهات شرعیه، عملی انجام ندهند.
و مؤکداً تذکر داده می شود که اگر برای کشف خانه های تیمی و مراکز جاسوسی و افساد علیه نظام جمهوری اسلامی از روی خطا و اشتباه به منزل شخصی یا محل کار کسی وارد شدند و در آنجا با آلت لهو یا آلات قمار و فحشا و سایر جهات انحرافی مثل مواد مخدره برخورد کردند، حق ندارند آن را پیش دیگران افشا کنند، چرا که اشاعه فحشا از
ص: 332
بزرگترین گناهان کبیره است و هیچ کس حق ندارد هتک حرمت مسلمان و تعدی از ضوابط شرعیه نماید. فقط باید به وظیفه نهی از منکر به نحوی که در اسلام مقرر است عمل نمایند و حق جلب یا بازداشت یا ضرب و شتم صاحبان خانه و ساکنان آن را ندارند، و تعدی از حدود الهی ظلم است و موجب تعزیر و گاهی تقاص می باشد. و اما کسانی که معلوم شود شغل آنان جمع مواد مخدره و پخش بین مردم است، در حکم مفسد فی الأرض و مصداق ساعی در ارض برای فساد و هلاک حرث و نسل است و باید علاوه بر ضبط آنچه از این قبیل موجود است آنان را به مقامات قضایی معرفی کنند. و همچنین هیچ یک از قضات حق ندارند ابتداءً حکمی صادر نمایند که به وسیله آن مأموران اجرااجازه داشته باشند به منازل یا محلهای کار افراد وارد شوند که نه خانه امن و تیمی است و نه محل توطئه های دیگر علیه نظام جمهوری اسلامی، که صادرکننده و اجرا کننده چنین حکمی مورد تعقیب قانونی و شرعی است.(1)
بنا براین با دقت در مطالب گذشته اهمیت رعایت حریم خصوصی به روشنی وبدون ابهام معلوم گردید. ونقش امر به معروف درحفظ ونگاهبانی از آن نیز آشکار شد.
ص: 333
حریم خصوصی آن میزان از اهمیت را دارد که انسان قاطعانه وشجاعانه از حریم خود دفاع کند.در این دفاع ومقاومت ممکن است به خود اویا اموال او آسیبی برسد که در این صورت فرد یا افرادی که منعرض حریم او شده اند ضامن خسارات وارده هستند و باید دستگاه های مسئول حقوق آنان را مطالبه کنند.وحتی اگر کسی در راه حفظ ودفاع از حریم خود جان بدهد، مرگی شرافتمندانه را انتخاب کرده است.
امام صادق (ع) فرموده اند:
وَ مَنْ قَاتَلَ فَقُتِلَ دُونَ مَالِهِ وَ رَحْلِهِ وَ نَفْسِهِ فَهُوَ شَهِید.
یعنی اگر کسی دردفاع از مال وداشته هاوجانش کشته شود، او شهید شمرده می شود.(1)
در حدیثی جامع تر از رسول خدا(ص) نقل شده است :
«من قتل دون ماله فهو شهید و من قتل دون دمه فهو شهید، و من قتل دون دینه فهو شهید، و من قتل دون أهله فهو شهید». (2)
هر که در جهت حفظ از اموالش کشته شود، شهید است. هر که در دفاع ازجانش کشته شود، شهید است. هر که
ص: 334
درحراست از دینش کشته شود، شهید است و هرکسی در دفاع ازاهل ( وخانواده اش ) کشته شود، شهید است .
اما در صورتی که انسان در دفاع از حریم خود به مهاجم آسیب وخسارتی وارد کند، شرعا مسئولیتی نخواهد داشت. زیرا این دفاع، دفاع از ارزش ها ومعروف ها ودر راه نهی ازمنکر ودفاع از حقوق مسلم خود است. از آن جا که آگاهی از برخی از احکام دفاع از حریم خصوصی لازم وضمنا جذاب است، اهم احکام آن بیان می شود :
مسأله 1- اشکالی نیست که انسان حقّ دارد محارب و مهاجم و دزد و مانند این ها را از خود و حریم و مالش هر اندازه که می تواند، دفع نماید.
مسأله 2- اگر دزد یا غیر دزد بر شخصی در خانه اش یا غیر خانه اش، هجوم آورد تا ظالمانه او را بکشد، بر او واجب است به هر وسیله ممکنی دفاع نماید؛ و لو اینکه به قتل مهاجم، منجر شود و تسلیم شدن و پذیرفتن ظلم برایش جایز نیست.
مسأله 3- اگر به متعلقین کسی از قبیل پسر یا دختر یا پدر یا برادر یا بقیه کسانی که به او تعلق دارند حتی خدمتگزار مرد و زن او، هجوم آورد که ظالمانه او را بکشد جایز، بلکه واجب می باشد که از او دفاع کند؛ و لو اینکه به کشته شدن مهاجم منجر شود.
مسأله 4- اگر به حریم او- زوجه اش باشد یا غیر او- هجوم برد که تجاوز نماید، دفع او با هر وسیله ای که ممکن است واجب می باشد و
ص: 335
لو به کشته شدن مهاجم منتهی شود، بلکه اگر هجوم به عرض حریم شود و به حد تجاوز نرسد، ظاهراً وظیفه همین است.
مسأله 5- اگر به مال او یا مال عیالش هجوم آورد، دفع او به هر وسیله ممکنی برایش جایز است و لو اینکه به قتل مهاجم، منتهی شود.
مسأله 6- در تمام آنچه ذکر شد بنابر احتیاط (واجب) باید از مرتبه پایین تراقدام به دفاع کند و به مرتبه شدیدتر از آن برسد، پس اگر با آگاه نمودن و یک نوع اخطار، مانند اح اح نمودن مثلًا، دفع می شود باید همان را انجام دهد.و اگر جز با داد زدن و تهدید ترس آور، دفع نمی شود باید همین کار را انجام داده و به آن اکتفا نماید. و اگر به جز بادست دفع نمی شود باید به آن اکتفا نماید و اگر با عصا دفع می شود به آن اکتفا نماید و اگر با شمشیر دفع می شود، در صورتی که دفع او، با ایجاد جراحت در او ممکن باشد باید به همان اکتفا نماید. و اگر دفع او جز با کشتن ممکن نیست به هر وسیله کشنده، (قتل او) جایز است. و البته مراعات ترتیب در صورتی واجب است که ممکن باشد و فرصت داشته باشد و ترسی از غلبه مهاجم نباشد، بلکه اگر با رعایت ترتیب، ترس فوت وقت و غلبه دزد باشد، (رعایت ترتیب) واجب نیست و توسل به چیزی که قطعاً او را دفع می نماید جایز است.
مسأله 7- اگر از حد لازم تجاوز نکند و بر مهاجم نقص مالی یا بدنی یا قتل واقع شود، هدر می باشد و ضمانی بر فاعل نیست.(1)
ص: 336
از مجموع مطالب یادشده به نتایج ذیل می رسیم:
1- حریم خصوصی دراسلام مورد توجه وتاکید بسیار زیادی قرار گرفته است. اگر همگان به رعایت حدود وحقوق این حریم بپردازند عمده مشکلات در حوزه های آسیب های اجتماعی خود بخود مرتفع شده وشاهد جامعه ای با سلامت روحی ونشاط بالا که در آن اعتماد واحترام به یکدیگر موج می زند خواهیم بود.
2- مالکیت خصوصی افراد بر اموال و دارایی ها به رسمیت شناخته شده و مورد تأیید و تأکید اسلام می باشد.ضمنا افراد در اموال خود حقّ تسلط و اختیار تصرف را دارند.
3- ممنوعیت تعرض و یا تصرف در اموال دیگران بدون رضایت و اجازه مالک. به عبارت دیگر حریم اشخاص در حوزه مالی آنان حریم خصوصی آنان به شمار می رود و ورود به این حریم بدون وجود سبب شرعی و یا قانونی ممنوع است.
4-درحوزه مربوط به جسم وجان افراد نیز تعرض به هر بهانه ای ممنوع است، مگر درموارد استثناء که شرع یا قانون اجازه داده است .
5- در حوزه امور حیثیتی نیز تعرض به شکل آن (اعم از غیبت ،تجسس، اهانت، تمسخر ،و...) حرام وگناه شمرده می شود.
6- در نظام اسلامی حفظ حریم همه شهروندان (اعم از مسلمان وغیرمسلمان) واجب و لازم بوده و اختصاص به مسلمانان ندارد و حکومت اسلامی ازحقوق همه حمایت می کند.
ص: 337
7- امر به معروف ونهی ازمنکر، حافظ وپاسدار حقوق یاد شده است، آمران به معروف باید دیگران را به حفظ ورعایت این حقوق فرا خوانند و کسانی را که به این حریم تعرض می نمایند، باید نهی ازمنکر کنند.
8- هیچ کس به بهانه امر به معروف ونهی ازمنکر، حق تعرض به حریم خصوصی افراد وسرکشی وتجسس به این حریم را ندارد. ونمی تواند به اندرونی منازل، اتومبیل، کامپیوتر، تلفن همراه ،و... رفته وبه کسب اطلاعات بپردازد.
9- نکته دیگر، ممنوعیت استراق سمع گفت وگوها و نیز سرقت مطالب و اطلاعات ( علمی، مالی، روابط خصوصی و...) افراد می باشد.
10- دیگر آن که ارسال تصاویر و مطالب و پیامک های تبلیغاتی و ایجاد مزاحمت های صوتی و تصویری نیز از جمله اموری است که سبب تضییع حقوق افراد می گردد.
11- موارد یادشده با استناد به قاعده تسلط و نیز حفظ حرمت حریم افراد و ادله حرمت تجسس، ممنوع دانسته می شود.
12- با این که دیگران حق دخالت در مسائل داخلی خانواده ها را ندارند. اما اعضای خانواده وظیفه دارند یکدیگر را به انجام معروف ها تشویق ووادارکنند. مثلا به نماز وروزه ورعایت حقوق مردم و... یا این که از کارها واعمال نادرست بازدارند ونهی از منکر نمایند.
در قرآن می خوانیم که :
ص: 338
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة.(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید خود و کسانتان را از آتشی که هیزم آن مردمان (ومجرمان )و سنگ هاست ،نگهدارید.
وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها.(2)
یعنی خانواده خود را به نماز وادار کن و بر این کار پایداری داشته باش ( وپیوسته وهمواره به این سفارش عمل کن.)
درحدیثی از معنی آیه" قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً " از امام سوال می شود که چطور انسان اهل خود را باید از رفتن به آتش حفظ کند؟حضرت فرمود:
به ایشان دستور دهد آن چه را خدا دستور داده و ایشان را نهی کند از آن چه خدا نهی کرده است، اگر اطاعت کردند آنها را [از رفتن به آتش] حفظ کرده است واگر (نپذیرفتند) و عصیان کردند او به وظیفه خود عمل کرده است.(3)
ص: 339
1- چرا امر به معروف، بهترین وبرترین کار مردم دانسته شده است(الامرُ بالمعروف افضلُ اعمال الخلق.)؟
2- دیدگاه امام خمینی(ره)را در باره رعایت حریم خصوصی افراد وشان ومنزلت آنان وموارد استثناء، موردبررسی وگفتگوقراردهید.
3-اگرکسی باهدف دفاع ازجان ومال وآبروی خود به فردی که به حریم اوتعرض کرده آسیبی بزند، آیاضامن است؟درچنین مواردی اگرگرفتار مراجع قانونی شود تکلیف چیست؟
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُون.(توبه،67)
والْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیم.(توبه،71)
معانی این دوآیه را مورد بررسی قرار داده وروشن کنید چرا این تفاوتها در شخصیت مومنان ومنافقان وجود دارد.
ص: 340
ص: 341
ص: 342
زمینه ها و انگیزه ها نسبت به معروف ها و منکرها و نیز موقعیت اشخاص تفاوت دارد و نمی توان گفت گرایش همه افراد به فلان معروف یا منکر، یک عامل یا زمینه مشخّصی دارد، ممکن است نسبت به یک معروف، فردی از روی علاقه شخصی یا دلبستگی به پدر و مادر، کشور و میهن، دین و ایمان و ... توجّه کند و نسبت به یک منکر، فردی از روی جهالت و شخصی از روی حرص و آز و دیگری به خاطر خودنمایی، به آن منکر روی آورده باشد.
مهم ترین زمینه های گرایش به معروف ها و منکرها(1) عبارتند از:
ص: 343
اگر انسان باور داشته باشد که تمام اعمال او ثبت و ضبط می شود،(1)
اگر باورداشته باشد که در محضر خداوند قرار دارد و او ناظر بر پنهان و آشکار اوست،(2)
اگر به بازتاب اعمالی که انجام می دهد، در این دنیا و آخرت عقیده داشته باشد،(3) اگر حساب و کتاب و آخرت و میزان و ... را پذیرفته باشد، بدیهی است هر جا پای کار حرامی به میان آید، از آن پرهیز خواهد کرد و هر جا فریضه ای را ببیند انجام خواهد داد. «خداباوری» اصیل ترین رکن اعتقادی است که وجودش در فرد و جامعه، ضامن سلامتی از گناه و آفت های آن در زندگی است و عَدمش سبب پیدایش انواع آلودگی ها می شود. سلامت افراد جامعه و کمال و نقصان آن بستگی به شدت و ضعف ایمان آنان دارد.
کافرم من گر زیان کرده ست کس
در ره ایمان و طاعت یک نفس
زمینه رخداد برخی از معروف ها و منکرها، وجودِ سنّت ها و آداب و رسومی است که در بین گروه ها و اقوام دیده می شود.
ص: 344
سنّت های بجامانده را به طور کلی به دو دسته می توان تقسیم کرد:
مانند حفظ حرمت ماه های حرام در جاهلیت و پرهیز از جنگ در این ماه ها، تکریم مهمان و پذیرایی از او، حفظ امانت ها، کمک به هم نوعان در گرفتاری ها، دید و بازدید و صله رحم، احترام به بزرگترها و ... این گونه آداب و رسوم بجامانده در میان مردم، مورد تأیید اسلام عزیز نیز قرار گرفته است و سبب می شود تا افراد به انجام کارهای خوب و ارزشمند جذب شوند.
امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر در حکم استانداری مصر به او توصیه کرده اند:
«و لا تَنقُضنّ سنةً صالحةً عَمِل بها صُدورُ هذه الاُمّة وَ اجْتَمعَتْ بها الاُلْفَةُ وَصلُحتْ بها الرعیّةُ».(1)
«سنّت ها و روش های خوبی که مردم به آن دل بسته اند و الفت و دوستی مردم را در پی داشته و کار آنان با آن سنّت ها اصلاح می شود را نقض و نابود نکن (و در حفظ آنها کوشا باش)».
سنّت هایی که هیچ دلیلی از عقل یا نَقل (کتاب و سنّت) یا سیرة عقلاء بر آن اقامه نشده است و صِرفاً به دلیل رفتار آباء و اجدادی
ص: 345
کاری انجام می شود، جزء سنّت های مردود به شمار می رود، این که افرادی آداب یا سنّتی را انجام دهند و تنها دلیل پرداختن به آن کار انجام آن توسط نیاکان باشد، از نظر قرآن مُهر ابطال خورده است.
این افراد و این تفکرات، در هر عصر و مصری بوده است و منحصر به زمان ومکان ما نیست. شاید بتوان گفت بزرگ ترین گرفتاری پیامبران، وجود همین سنّت های غلط و غیرعقلانی در بین مردم بوده است و از عمده ترین موانع بر سر هدایت افراد و پذیرش روشن گری های انبیاء به شمار می رود.(1)
به نمونه ای از آیات قرآن در این باره توجه شود:
«و اذا فعلوا فاحِشةً قالوا وجدنا علیها آباءنا».(2)
«قالوا وجدنا آباءنا لها عابدین».(3)
«بل وجدنا اباءنا کذلک یفعلون».(4)
«انا وجدنا آباءَنا علی امّةٍ و انا علی آثارهم مقتدون».(5)
هر که او بنهاد ناخوش سنّتی
سوی او نفرین رود هر ساعتی
ص: 346
این که انسان در زندگی و رفتار و منش خود نیازمند الگوها و معیارهایی است از نیاز فطری و روحی او ناشی می شود. بر همین اساس در پاسخ به این نیاز درونی، خداوند انبیاء و اوصیاء را فرستاد تا نمونه و الگوی عملی مردم قرار گیرند.(1)
امّا بسیاری از مردم راه خطا پیموده و با اتخاذ الگوهای نادرست و معیارهای غلط، در عمل دنباله رو شیطان و شیطان صفتان می گردند، هر چند که ادعای مسلمانی نیز داشته باشند. منتها در هر محیطی الگوی ویژه ای را برگزیده اند؛ از یک کدخدا و خان گرفته تا الگوهای ارائه شده غربی یا شرقی. در چگونگی راه رفتن و لباس پوشیدن و سخن گفتن و آداب معاشرت و آداب و رسوم اجتماعی و ... سعی می کنند که از آن الگو پیروی نمایند.
البته بار دیگر تذکر این نکته را لازم می دانیم که مقصود کارها و اعمال شایسته و خوب و مطابق عقل و شرع
هم چون نظم در امور، وجدان کاری، انضباط اجتماعی، حرکت در جهت پاکیزگی و بهداشت و ... نیست بلکه متأسفانه کسانی که از آنان الگو گرفته اند، نکات مثبت را به فراموشی سپرده و تبعیت و تقلید کورکورانه را فقط در ظاهر و لباس و آرایش و خودنمایی و فساد و ... خلاصه کرده اند. افراد با توجه به سنین مختلف و سطوح متفاوت فکری، الگوهای گوناگون انتخاب کرده و گاه آن را تغییر می دهند.
ص: 347
برخی از این الگوها عبارتند از:
والدین همواره برای فرزندان خود الگوی رفتار قرار می گیرند. لذا باید مراقب رفتار و گفتار خود به ویژه نزد فرزندان خویش باشند، چه این که فرزندان بیشترین تأثیر و تأثر روحی و رفتاری را از والدین خویش کسب می کنند. روزی در تهران با یک راننده که سبیل هایی با عرض و طول زیاده از حدّ را برای خود فراهم آورده بود، سخن و گفتگو به میان آمد، او خود فلسفه این سبیل خارق العاده را چنین بیان داشت:
من پدربزرگی داشتم که خیلی به من علاقه داشت و همیشه با هم بودیم، او دارای سبیل های این چنینی بود و به من هم گفته بود که سعی کن سبیل هایت را به این شکل قرار دهی. و اکنون من به یاد آن پدربزرگ! سبیل هایم را به این شکل قرار داده ام!
خواننده محترم، ملاحظه می فرماید چگونه این شخص تحت تأثیر پدربزرگ خود، عمر خود را صرف رشد و نگهداری سبیل نموده و چه اندازه مورد سؤال و بازخواست دوستان و نزدیکان و سایر مردم قرار گرفته است و حتماً بخش مهمی از عمر خود را نیز صرف بیان فلسفه این سبیل گذاری کرده است و البته هیچ دلیل منطقی، عقلی یا شرعی نمی تواند ارائه دهد. آیا این غیر از همان است که قرآن فرمود:
«بَل وجدنا آباءنا کذلک یفعلون».(1)
ص: 348
آری به تعبیر پیامبر اکرم(ص) هر فرزندی که به دنیا می آید به طور فطری به توحید گرایش دارد امّا پدر و مادرها هستند که ممکن است او را یهودی، نصرانی یا مجوسی بار آورند.
«کلُّ مَولودٍ یُولد علی الفطرة فانّما اَبَواه یُهوّدانه و ینَصّرانه و
یمجِّسانِه» .(1)
دوستان و رفقا سهم مهمی در هدایت یا ضلالت افراد دارند. بر همین اساس اسلام عزیز اهمیت خاصی برای
«دوست یابی» قائل شده و ویژگی های یک دوست و رفیق خوب را برشمرده است. شما اگر سرنوشت برخی از بزهکاران را مطالعه کنید، بسیاری از آنان در پاسخ به این سؤال که چرا به این «کار زشت» آلوده شدید؟ می گویند «به خاطر دوست بد» دوستان بد بودند که ما را به این راه کشیدند.
در حقیقت دوستانت دشمنند
که ز حضرت دور و مشغولت کنند
لذا از همه پدران و مادران محترم درخواست می شود مراقب دوستان فرزندان خود باشند و ببینند این ها چه افرادی هستند و چه خصوصیات اخلاقی دارند. فرزندان به بهانه این که می خواهند با دوستان خود درس و بحث داشته باشند و خود را برای امتحان و کنکور آماده کنند، گاهی حتی شبها را در کوچه و خیابان پرسه می زنند
ص: 349
و ممکن است به باندهای فساد و فحشاء کشیده شوند و آن گاه که مقداری از راه را رفتند، راه برگشت را مسدود می بینند و پل های پشت سر خود را خراب و ویران شده می یابند.
ای بسا ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید داد دست
قرآن کریم صحنه ای از صحنه های قیامت را به نمایش کسانی اختصاص می دهد که از دوست شدن با برخی افراد در دنیا (که عامل گمراهی آنها شده اند) به شدت اظهار ندامت می کنند! امّا آنجا پشیمانی چه سود؛ آن گاه که قهقهه مستانه ات بود، فکر زمستانت نبود!
«یا وَیْلتی لَیتنِی لَم اَتّخِذ فلاناً خلیلاً لَقد اَضَلّنی عن الذِّکر بَعْد اذ جاءَنی».(1)
«ای وای، کاش فلانی را دوست خود نمی گرفتم، او مرا به گمراهی کشانید پس از آن که قرآن (و هدایت الهی) به من رسیده بود».
آری چنین دوستانی با چهره ای مهربان با انسان ارتباط برقرار می کنند و به تدریج و آهسته آهسته باورهای دینی او را زیر سؤال برده و زمینه انجام گناه را برای او فراهم می آورند:
اندک اندک آب را دزدد هوا
وین چنین دزدد هم احمق از شما
ص: 350
والدین محترم بدانند هم نشینی با افراد شایسته و باایمان، نور ایمان را در دل فرزندان بیشتر می کند و هم نشینی با افراد ناشایست آنها را آلوده و بیمار می کند؛ بیماری گناه که بزرگترین بیماری است. از این رو شیخ الشعراء سعدی هشدار می دهد که:
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد
مولانا هم با تشبیه جالبی مقصود خود را رسانده است، می گوید اگر کسی با شخصی که گَرْگ(1)
است هم نشین شود، او دچار آن بیماری خواهد شد. کسانی که با گنهکاران نشست و برخاست داشته باشند نیز روح و روانی آلوده خواهند یافت.(2)
ص: 351
تو را پندی دهم ای طالب دین
یکی پندی دلاویزی خوش آیین
مشین غافل به پهلوی حریصان
که جان گَرگین شود از جان گرگین
بزرگان هر قو م و ملّتی نیز سهم وافری در خوشبختی یا گمراهی مردم دارند، بزرگان کشوری، لشگری، علمی، هنری، ورزشی و ...
زیرا آنان هر یک به نوبة خود، الگوی برخی از مردم واقع می شوند و مردم بخشی از زندگی خود را بر طبق زندگی آنان ترتیب می دهند، روزی که انسان های منحرف از حق و آنان که از فرمان خدا و رسول سرپیچی نموده اند در آتش جهنم واژگون می شوند،(1) چنین می گویند:
«و قالوا ربَّنا انّا اَطَعنا سادَتَنا و کُبَرائنا فَأضلّونا السبیلا».(2)
«ای پروردگار ما! ما از رؤسا و بزرگان خود پیروی کردیم و آنان ما را گمراه ساختند!».
همچنین اساتید، معلمان و مدیران نقش مهمّی در سعادت و شقاوت مردم و فرزندان آنان به عهده دارند. آنان علاوه بر این که خود الگوی رفتاری قرار می گیرند در معرفی الگوهای درست یا نادرست بسیار مؤثرند، چه این که شاهدیم برخی از آنان چگونه با معرفی «غرب و
ص: 352
ارزش های غرب» به عنوان معیار ارزش و ترقی و آزادی، اذهان بسیاری از جوانان را آشفته ساخته و در عمل، عده ای را همانند عامل و ابزار کاربیگانگان پرورش می دهند. آیا این کار آنان خدمت است یا خیانت؟ شاید بر اساس «بافته های» آنان این کار خدمت باشد امّا یافته ها خلاف آن است، واقع و حقیقت هرگز تغییر نمی کند، این کار «خیانت» است هر چند آن را «خدمت» جلوه دهند!
در این که افراد بسیاری به ویژه از نسل جوان، نسبت به فرهنگ دینی خود بی اطلاع یا کم اطلاع هستند، جای بحث و گفتگو نیست و در این مجال نیز در پی بررسی علل و عوامل آن نیستیم. ولی اشاره ای به بُعد آموزشی داریم، پرسش ما این است که آیا در نظام آموزشی خود، از ابتدایی ترین سطح تا عالی ترین سطوح آن، آموزش های دینی به اندازه کافی یا لااقل به اندازه لازم از نظر کمّی و کیفی و متناسب با سطوح مختلف وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد، چه میزان تأثیرگذار بوده است؟
ممکن است برخی در پاسخ بگویند: آری، بلکه بیش از حد نیاز نیز هست ولی عمل و عینیّت و گفتگو با جوانان، خلاف این مطلب را اثبات می کند، بسیاری از آنان حتی از ابتدایی ترین مفاهیم دینی درک صحیحی ندارند، با این وجود چگونه می توان انتظار داشت به دنبال انجام واجب ها و ارزش ها باشند و به منکرات اشتیاق و تمایلی نداشته باشند؟!
ص: 353
نگارنده این سطور خود با جوانان بسیاری معاشرت داشته است و آن چه را می نویسد، نه صِرفاً ادّعاست و نه گزافه گویی و مبالغه، کافی است خود نیز آزمایش کنید. توجه شما را به یک نمونه، که کم و بیش شاهد این قضایا هستید، جلب می کنم و آن برنامة «مسابقه هفته» است. البته این جا جای نقد و بررسی این گونه برنامه ها نیست ولی یکی از نکات مثبت این برنامه برای اهل تحقیق این است که چون در این برنامه غالباً جوانان شرکت می کنند و اکثر آنان نیز افراد تحصیل کرده و دانشگاهی می باشند، این برنامه می تواند بیان گر مناسبی از کم و کیف اطلاعات و آگاهی های دینی شرکت کنندگان آن باشدو می توان ارزیابی تقریباً درستی را از واقعیات موجود در جامعه دربارة فرهنگ دینی آنان از آن استنتاج نمود.
پنج شنبه شب است و برنامه مسابقه هفته(درتلویزیون):
در لابلای سؤالاتی که مجری برنامه می کند، چند سؤال دینی نیز گنجانده شده است. مجری به یکی از جوانان تحصیل کرده! رو می کند و می پرسد:
- نماز جمعه چند رکعت است؟
جوان پس از چند ثانیه مکث، پاسخ می دهد:
- پنج رکعت!
نگارنده، پیش خود، پاسخ او را حمل بر درست نشنیدن واشتباه وی گرفت و به اصطلاح، جواب غلط او را حمل بر صحّت نمود لیکن در این انتظار بود که ببیند نسبت به دیگر پرسش ها در این زمینه چه
ص: 354
پاسخی خواهد داشت. البته در پاسخ به پرسش های غیرمرتبط با دین ناتوان و درمانده نبود و به خوبی از عهده پاسخ گویی برمی آمد.
امّا با فاصله زمانی کوتاه این سؤال از او شد:
- گردآورنده نهج البلاغه کیست؟
باز با چند ثانیه مکث پاسخ داد:
- حضرت سجاد(ع)!
آیا این بار می شد قاعده حمل بر صحّت را جاری ساخت؟ ... پس از چند سؤال دیگر از او پرسید:
- رحلت پیامبر(ص) در چه سالی بود؟
پاسخ داد:
- در 23 هجری!
این است سطح آگاهی های دینی برخی جوانان.
جالب است بدانید که همین جوان با پاسخ گویی درست به این که فلان نوازنده یا هنرپیشه یا نویسنده کتاب های رمّان چه کسی بوده است و امثال این سؤالات، با 90 امتیاز به عنوان نفر اول و برندة مسابقه هفته(1)
انتخاب گردید!
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.
ص: 355
متأسفانه برخی از والدین همّت خویش را فقط در سیرکردن شکم فرزندان یا تهیه لباس و پوشاک آنان صرف نموده و آن را تنها وظیفه خود می دانند، در حالی که روح و جان و مغز این عزیزان نیز به غذای مناسب و پوشش محافظ از آفات نیازمند است و این نیاز اهمیت بیشتری دارد و مراقبت مضاعفی را می طلبد. بنابراین بی اعتنایی آنان نسبت به این امور فاجعه آمیز خواهد بود.
در آیة شریفه:
«فَلیَنظُرِ الانسانُ اِلی طَعامه».(1)
«انسان باید به طعام و غذای خود بنگرد» تا اولاً- به نعمت های الهی پی ببرد. ثانیاً- بداند این غذا چگونه به دست او رسیده است یعنی فرآیندی که عوامل طبیعی و دستگاه آفرینش طی کرده است تا این غذا به دست ما برسد: ابر و باد و ... ثالثاً- از نوع پاکیزه و خوب و مطبوع آن استفاده کند. رابعاً- این که بداند از چه راهی آن را تهیه نموده است؟ حلال یا حرام؟ ... خامساً- بداند که این غذاها چه آثاری دارد؟ برای او مفید است یا مضرّ؟ و ...
در برخی روایات نیز آمده است که مراد از «طعام» در این جا «علم و دانش» است یعنی غذای روح انسان که باید بنگرد آن را از چه کسی می گیرد؟
از امام باقر(ع) نقل شده است که در تفسیر این آیه فرمود:
«عِلمُه الّذی یأخذه عَمّن یأخذه؟»(2)
ص: 356
بنابراین باید مراقب باشیم که فکر و اندیشه خود را از چه کسی و از چه فرهنگی می گیریم؟ آن فکر و دانش آیا برای ما مفید است یا مضر؟ آثار سازنده دارد یا تخریبی؟ با معارف و موازین الهی مطابقت دارد یا برخاسته از هواهای نفسانی و شیطانی است؟
غذاهایی که می خوریم اگر با مزاج و طبیعت جسم ما ناسازگار باشند، ما را به مریضی و بیماری دچار کرده و سبب می شود تا خوابهای پریشان ببینیم. همین طور افکار و اندیشه هایی که از افراد و یا جاهای مختلف به ذهن و قلب خود وارد می کنیم، اگر با فطرت خدادادی و معارف الهی که منطبق بر آن فطرت است نباشد، روح و روان ما را از تعادل خارج خواهد ساخت، بیمار خواهیم بود امّا فکر می کنیم که سالمیم، در توهّم و خیال زندگی خواهیم کرد امّا فکر می کنیم با واقعیات سر و کار داریم.پس بدانیم که:
از غذای مختلف یا از طعام طبع شوریده همی بیند مقام
ص: 357
1- چگونه زمینه گرایش به معروف یامنکر فراهم می آید ؟
2- آیا می توان ازپدیدآمدن زمینه های گرایش به منکر پیش گیری کرد؟چگونه؟
3-ازعوامل دیگری که زمینه گرایش به معروف ونیز گرایش به منکر را ایجاد می کند نام برده وبه گفتگوبنشینید.مثلا یکی اززمینه ها که درگرایش به منکرات موثر است، باورهای غلط وخرافات می باشد، این موضوع را به بحث بگذارید.
إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلا.(نساء142)
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی.(طه،124) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون.(انفال،2)
الف - در سه آیه مبارکه به تبیین معانی آنها پرداخته وارتباط این آیات را با یکدیگر توضیح دهید.
ب- بیان کنید چگونه ذکرویادخداوند زمینه انجام بسیاری از کارهای خیر(معروف ها)را فراهم ونیز مانع از انجام منکرات می گردد؟
ج- توضیح دهید چگونه وچرا غفلت وفراموشی خداوند زمینه انجام بسیاری ازمنکرات را فراهم می آورد؟
ص: 358
عصر و زمان ما را عصر انفجار اطلاعات نامیده اند. در این روزگار با پیشرفت علم در زمینه علوم فضایی از یک سو و دست یابی به تکنولوژی ریزفناوری (نانو) از سوی دیگر بشر توانسته است در اندک زمانی با هر چه می خواهد یا هر که دوست دارد، ارتباط پیدا کند. امّا از این توانمندی شگرف در راستای تبلیغات بیشترین بهره برده می شود، از این رو می توان این عصر را عصر تبلیغات نام نهاد؛ چه تبلیغ کالای مصرفی و مورد نیاز در زندگی، چه تبلیغ کالاهای لوکس که با همین تبلیغات نیاز کاذب را پدید آورده و به بازاریابی و جلب مشتری دست می یابند، و نیز تبلیغ افکار و آراء و اندیشه های گوناگون و یا تبلیغ آن چه در جهت توسعه فساد اخلاقی جوانان به کار گرفته می شود، البته همه این ها با هدف سلطه بیشتر کشورهای قدرتمند در ابعاد فرهنگی،
ص: 359
سیاسی و اجتماعی بر دیگر ملتها به شمار می رود. در چنین فضایی تأثیر تبلیغات روشن است. به تعبیر حضرت امام خمینی(ره):
«سلاح تبلیغات برنده تر از کاربرد سلاح در میدان های جنگ است، باید از اسلحه تبلیغات آنها بیشتر ترسید».(1)
آن چه در این جا می خواهیم بیان کنیم این است که تبلیغات می تواند زمینه گرایش مردم به معروف ها و ارزش ها را فراهم آورد، همان گونه که زمینه گرایش آنان به منکرات را پدید می آورد. دشمنان اسلام در دنیای امروز بخش اعظم رسانه های گروهی و تبلیغی را در دست دارند و از راه روزنامه ها و مجلات گرفته تا عکس ها و فیلم ها و استفاده از ماهواره ها و اینترنت و ...، تهاجم سنگین خود را بر جوامع اسلامی ادامه می دهند.
اولین هدف آنان فریفتن نسل جوان و تهی ساختن آنان از ارزش های اسلامی و در مرحله بعد به فسادکشاندن آنان می باشد.
آتش ظلم و فساد افروختن مسجد و سجده کنان را سوختن
آنها به این نتیجه رسیده اند که اگر هدف فوق محقق شود، سلطه آنان در کشورهای اسلامی به آسانی میسّر و ممکن خواهد بود.
دشمنان تبلیغات خود را در بسته ها و قالب های زیبا و جذاب قرار می دهند امّا از درون تهی و پوچ است و پس از مدتی بر همگان روشن می شود که دروغ گفته اند:
همچو وعده مکر و گفتار دروغ
ص: 360
آخرش رسوا و اوّل با فروغ
در برابر این تهاجم و شبیخون به هویت و اصالت دینی و ملّی ما هر چند تاکنون دستگاه های تبلیغی کشور فعّال بوده اند امّا همه این فعالیت ها در برابر حجم انبوه تبلیغات دشمنان ناچیز جلوه می کند.
در این جا به چند نکته توجه کنیم:
در این که تبلیغ فکر و اندیشه ناب اسلامی، آموزه های دینی، هویت دینی و ملّی یک امر ضروری و غیر قابل اجتناب به شمار می رود، هیچ جای شک و تردیدی وجود ندارد. اساساً اسلام تا امروز با تبلیغ صحیح و عالمانه باقی مانده و توسعه یافته است. پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) مبلّغ دین بوده اند، عالمان و اندیشمندان در طول تاریخ تاکنون با تبیین و تبلیغ توانسته اند دین را به نسل های پس از خود منتقل کنند.
امام خمینی(ره) فرموده است:
«مسأله تبلیغات از صدر اسلام تا ابد یکی از اموری است که اسلام بر آن پافشاری کرده است و در این زمان که ما هستیم، یک اولویت خاص دارد».(1)
ص: 361
اگر بخواهیم در برابر سیل تبلیغات بیگانگان بهتر و بیشتر از گذشته مقاومت کنیم و صدای توحید و عدالت خواهی را به گوش جهانیان برسانیم، وجود یک نظام جامع تبلیغی در کشور نیز ضروری است و به تعبیر مردم از نان شب واجب تر است. این نظام تبلیغی ویژگی های زیر را باید داشته باشد:
1- چشم انداز و افق پیش رو
2- تعریف رسالت ها و مأموریت ها.
3- تبیین سیاست های راهبردی.
4- تعیین وظایف
تعیین وظایف مشخص هر یک از سازمان های تبلیغی به گونه ای که همه بخش های مورد نیاز تحت پوشش قرار گیرد.
5- تعیین اولویت های تبلیغی.
6- تعریف شاخص ها
به وسیله تعریف شاخص ها، توفیق و عدم توفیق دستگاه ها ارزیابی شود.
7- تعریف چگونگی نظارت بر عملکرد دستگاه ها و ارزیابی آنها.
8- ایجاد هماهنگی های لازم بین دستگاه ها.
امام خمینی(ره) هماهنگی در تبلیغات را از اهمّ امور می دانستند.(1)
9- چگونگی تقویت و توسعه تبلیغات در داخل و خارج از کشور.
ص: 362
10- شناسایی و جذب نیروهای مستعد.
11- تربیت نیروهای متخصص.
12- تولید امکانات مدرن از قبیل ماهواره ها برای این منظور.
13- تولید تبلیغات برای سطوح مختلف سنّی.
14- تولید تبلیغات برای سطوح مختلف اجتماعی.
15- تولید بسته های مناسب تبلیغی برای مراکز فراموش شده مانند: بیمارستان ها، مراکز بهزیستی، زندان ها، هتل ها، فرودگاه ها و ...
16- گسترش تبلیغات مشافهه ای و رو در رو.
17- تبلیغات در راستای اهداف اسلامی و آرمان های انقلاب باشد.
18- تبلیغ پیشرفت های علمی و اجتماعی و اقتصادی و ... کشور تبلیغ کارکردهای نظام اسلامی است، بیشتر به آن بپردازیم، این همان امری است که دشمنان به دنبال نفی آن هستند.
بار دیگر با گرامی داشت یاد امام خمینی(ره) سخن را با کلام ایشان پایان می دهیم:
«باید بدانید تبلیغات در رأس امور است و هر روز باید حجمش زیادتر گردد».(1)
ص: 363
اسلام اهمیت فراوانی به این مسأله داده است و آثار و برکات مادّی و معنوی بسیاری را بر آن مترتب دانسته است امّا گویا مسلمانان آن را به فراموشی سپرده اند!
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود:
«ما بُنی بناء فی الاسلام اَحَبَّ الی الله عزّوجلّ من التزویج»
«هیچ بنایی در اسلام محبوب تر از ازدواج نزد خداوند، بنا نهاده نشده است».(1)
امام صادق(ع) فرمود:
«عن ابی عبدالله(ع) قال: قال رسول الله(ص): مَن تَزوَّیج أحرز نصف دینه»
«هر کس ازدواج نماید نصف دینش را به دست آورده (و نگه داشته) است».(2)
و نیز فرمود:
«قال ابوعبدالله(ع): رکعتان یصلیهما المتزوج افضل من سبعین رکعة یُصلّیها أعزب»
«دو رکعت نمازی که شخص همسردار بخواند، برتر از هفتاد رکعت نمازی است که عَزَب بخواند».(3)
مَن ترک التزویج مخافة العیلة فقد اَساء بالله الظن»
ص: 364
«هر کس ازدواج را از ترس فقر و تنگدستی ترک کند، به خداوند سوءظن دارد».(1)
و ده ها روایت دیگر در این مورد رسیده است.
باید بدانیم هر چه در مسأله ازدواج فرزندان و جوانان خویش راه را دشوارتر کنیم، به گمراهی و فساد آنان افزوده ایم و با دست خویش، هستی دنیا و آخرت آنان را تباه و نابود ساخته ایم و هر چه زمینه ازدواج آنان را آسان تر و سریع تر فراهم آوریم، به خیر و صلاح و پاکی آنان کمک کرده ایم.
اگر در برخوردها شیوه های درستی را پیش گیریم و زمان و مکان و نوع الفاظی که به کار می بریم، به حفظ شخصیت و تکریم او بیانجامد، او را به سوی معروف ها جذب کرده ایم، امّا برخی از افراد، گاه مرتکب خطاها و گناهانی شده اند و دیگران خواسته اند آنان را نصیحت یا امر به معروف و نهی از منکر کنند لیکن چون شیوه نادرستی را در پیش گرفته اند، آن فرد بیشتر به سمت منکرات گرایش پیدا نموده است، مثلاً دربین جمعی به او گفته است که این کار تو درست نیست. در واقع آبروی او را در بین دیگران هم که شاید اطلاعی از گناه و آلودگی او نداشته اند برده و یا به غرور او آسیب زده است و این اثر منفی در آن فرد ایجاد شده است.(2)
ص: 365
امام صادق(ع) چگونگی برخورد با این افراد را چنین بیان داشته اند:
«کن رفیقاً فی امرک بالمعروف و شفیقاً فی نهیک عن المنکر و لا تدع النصیحته علی کل حال».(1)
«اگر امر به معروف می کنی، این کار را با رِفق و مهربانی انجام بده و اگر منکری دیدی، با شفقت و دلسوزی (نسبت به مخاطب) از آن نهی کن و هیچ گاه نصیحت و خیرخواهی را رها مکن».
هم در تاریخ نمونه های فراوان را مطالعه کرده اید و هم در محیط و زمان خود مشاهده می کنید افرادی را که برای به دست آوردن مقام و موقعیت های دنیایی با پول و ثروت و ... چگونه تمسک و توسل به هر وسیله ای را جایز و مشروع می شمرند. از دروغ و تهمت و تخریب شخصیت دیگران، کمترین واهمه ای به دل راه نمی دهند. فریب و کلاه برداری و خیانت را زرنگی می دانند! دزدی و سرقت را حق خویش قلمداد می کنند و دراین راه حاضرند حتی دست خویش را به خون دیگران آلوده سازند تا بیشتر به «زُخرف و زِبرج» دنیا دست یابند!
آری آنان که زر و زیور دنیا چشم هایشان را کور کرده است و دیوانه وار در این مسیر گام برمی دارند، به راحتی دین و ارزش های دینی را به باد استهزاء و تمسخر می گیرند و آن را لگدکوب می نمایند و وجود این «ارتباط معکوس» قطعی است یعنی هر چه گرایش به دنیا
ص: 366
بیشتر باشد، گرایش به دین و ارزش های دینی کمتر خواهد بود، و به هر حال افزایش در یک طرف، کاهش در سمت دیگر را به همراه دارد. به این آیه شریفه توجه شود:
«وَ ذرِ الّذین اتّخذوا دینَهم لَعِباً و لهواً و غَرَّتْهم الحیاةُ الدنیا».(1)
آنان که فریب دنیا را خورده اند، همانان هستند که دین را بازیچه می دانند و همین افرادند که از هدایت آنان یأس و نومیدی حاصل می شود، به پیامبر(ص) دستور داده می شود که آنها را به حال خویش واگذار (که قابل هدایت نیستند) و همین فریب خوردگانند که به استهزاء و تمسخر دین داران می پردازند.(2)
پایان این بخش را به دو کلام از مولای پرهیزکاران علی(ع) زینت می بخشیم که فرمود:
«اِحذر الدنیا فانّها شَبَکةُ الشَّیطان و مَفسَدةُ الایمان».(3)
«از دنیا (حب و علاقه و دل بستن به آن) بپرهیز زیرا دنیا دام شیطان و جایگاه نابودی ایمان است».
«ایّاک و حبّ الدنیا فانّها أصل کلّ خطیئة وَ معدِن کُلّ بَلیة».(4)
ص: 367
«از حبّ (و دل بستن) به دنیا بپرهیز، زیرا که آن ریشه و سرچشمه هر خطا و گناهی و جایگاه هر بلایی است».
نکته:
بار دیگر یادآور می شویم منظور از سرزنش دنیا، حُبّ و علاقه و عشق وافر به مظاهر دنیا مانند: ثروت، مقام، زن و فرزند و ... است به گونه ای که انسان خداوند و دستورهای او را به فراموشی بسپارد یا بیشترین اهمیت را به امیال و خواسته های خود قرار دهد و گاه گاهی به یاد خدا و دین هم بیفتد. حرص، طمع، کینه، حسادت، سخن چینی، بدگویی از دیگران، به دست آوردن ثروت از هر راهی (هر چند نامشروع و از راه دزدی،کلاهبرداری و ...)، رسیدن به پست و مقام از هر راهی (هر چند از راه دروغ و وعده های پوچ و فریب و تخریب دیگران و ...) و ... این ها همه از مظاهر دنیاپرستی به شمار می رود. امّا کار و تلاش در دنیا و فراهم آوردن زندگی خوب برای زن و فرزند، پذیرفتن مسؤولیت ها، تلاش برای ارتقاء جایگاه علمی و اجتماعی، اگر در مسیر حق باشد، همه عبادت محسوب می شود.
اسلام دین زندگی و سازندگی و پیشرفت است، معنای زهد و پارسایی نیز همین است یعنی کار و تلاش در عین دل نبستن و هدف و محور قرارندادن دنیا، اسلام با ثروت حضرت خدیجه و جان فشانی حضرت علی(ع) جان گرفت و توسعه یافت.
ص: 368
یکی دیگر از زمینه هایی که نقش مؤثری در گرایش افراد به ارزش ها و معروف ها یا منکرات و بدی ها ایفاء می کند، انتخاب سبک زندگی است.
سبک زندگی یعنی تنظیم رفتارها در زندگی فردی و اجتماعی بر مبنای باورها و آداب و رسوم پذیرفته شده فرد یا جامعه.
اگر مبنای رفتارها، باورهای اسلام و معارف الهی آن یا سنّت ها و رسوم خوبی که اسلام آن را تأیید کرده است باشد، سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت را در پی خواهد داشت امّا در غیر این صورت، به هر میزان که از معیارهای اسلامی فاصله ایجاد شود، به همان اندازه از کمال و بالندگی و رشد عقب مانده و حیرت و سردرگمی و شقاوت را با خود به ارمغان خواهد آورد.
«سبک زندگی» جلوه های گوناگونی در زندگی دارد، برخی از آنها عبارتند از:
در خانواده هایی که بر مبنای فکر و باور اسلامی تربیت شده اند، مسأله ازدواج:
اولاً- امری مقدس است.
ثانیاً- تا پیش از عقد و محرم شدن، حدود و حریم ارتباطات حفظ می شود.
ثالثاً- هدف از ازدواج، حفظ پاکی و عفاف است.
ص: 369
رابعاً- آسان گیری در امر ازدواج وجود دارد.
امّا در خانواده هایی که با چنین فکری رشد نکرده اند و با تقلید کورکورانه از غرب حرکت می کنند، تشکیل خانواده و ازدواج را چندان امر مهمّی ندانسته و ارتباطات جنسی پیش از ازدواج، امری مجاز و پذیرفته شده است. پس از تشکیل خانواده در اسلام به همسران توصیه شده است تا با حُسن اخلاق، احترام و تکریم با یکدیگر رفتار نموده و از زورگویی و بدگویی پرهیز و حقوق یکدیگر را مراعات کنند. اگر خداوند آنان را از نعمت فرزند یافرزندانی بهره مند ساخت، مسؤولانه در برابر آن برخورد کنند، آن را امانت الهی دانسته و در راه تربیت درست او بر مبنای آموزه های دینی حرکت کنند. آنان را با توحید و عدالت خواهی، کمک به هم نوعان، توکل و تکیه بر خداوند در زندگی، عبودیت پروردگار، کار و تلاش و ... آشنا سازند.
همه ما در زندگی اجتماعی مسؤولیت هایی داریم که باید به درستی آن را انجام دهیم و حقوق دیگران را رعایت کنیم.
کاری که موجب ایذاء و آزار دیگران می شود در اسلام حرام شمرده شده است، این یعنی احترام به آسایش و آرامش دیگران.
انفاق و کمک به دیگران جزیی از فرهنگ دینی ماست؛ در چنین جامعه ای، انسانی نباید پیدا بشود که مشکل داشته باشد و یا مشکل او حل نشود.
ص: 370
در رفت و آمدهای خانواده ای با یکدیگر و یا شرکت در مجالس مختلف، حدود و حریم ارتباطات باید حفظ شود. متأسفانه در این بخش دچار آفت های جدّی شده ایم. به عنوان مثال در برخی فیلم های تلویزیونی که ساخت دستگاه های رسانه ای کشور است، زنان و مردانی را نشان می دهد که هیچ نسبت فامیلی یا محرمیت بین آنان وجود ندارد امّا در نگاه ها و گفتارها و خنده ها و ناز وکرشمه ها کار را از روابط زن و شوهری یا خواهر و برادری نیز گذرانده اند. این همان سبک زندگی غیراسلامی است که جوانان را در چنین فضایی به صورت طبیعی و عادی به سمت منکرات و مفاسد می کشاند.
در اسلام، کار و تلاش برای امرار معاش و کسب درآمد حلال، عبادت دانسته شده است. در سبک زندگی اسلامی، در صورتی که درآمد به نصاب معیّنی (که در توضیح المسائل ها آمده است) برسد، خمس به آن تعلق می گیرد که باید آن را بپردازد و گرنه مال مخلوط به حرام خواهد بود. در زندگی اسلامی، بر درآمد حلال تأکید شده است و بر پرهیز از کارهای نامشروع (مانند قمار و شراب، دروغ و کلاهبرداری، ربا و ...) سفارش شده است.
موضوع سبک زندگی اسلامی و غیراسلامی عرصه های فراوان دیگری را در برمی گیرد که فقط به نام آن بسنده می کنیم ومطالعه وگفتگودرباره آن را به خواننده محترم وا می گذاریم:
ص: 371
- تغذیه، چگونگی استفاده از خوردنی ها و آشامیدنی ها، غذای حلال و...
- پوشش، لباس و آراستگی و زیبایی (آرایش و مد).
- بهداشت و نظافت، استحمام، عطر و ...
- مسکن، منزل آرام بخش (چگونگی معماری، پذیرایی، اتاق خواب
و ..).
- کسب و کار، رزق حلال (منابع درآمدها، چگونگی درآمدها، مالیات اسلامی، انفاق و کمک و ...).
- شادی و نشاط، تفریح سالم (ورزش، رقابت ها و مسابقات، بهره مندی از محیط زیست طبیعی، فعالیت های هنری).
- دوستی و دوستی ها، انتخاب هم راز و محرم اسرار.
- خانواده، رفتارها با همسر، احترام والدین و تربیت فرزندان.
- سفرها، مسافرت های پربار.
- مدیریت زمان، بیشترین بهره از فرصت ها.
- خواب و استراحت مفید.
- سخن گفتن، کلام سنجیده و دلنشین داشتن.رعایت ادب وآداب
- معنویت، عبادت و ارتباط با خدا (نیایش و پالایش، نیایش و آرایش، نیایش و آرامش).
- مطالعه وتفکر و دانش اندوزی.
- ارتباط با مردم، معاشرت نیکو (ارتباط با همسایه ها، همکاران، آحاد مردم).
ص: 372
- چگونگی مواجهه با مشکلات و غم و غصه ها (عزاداری ها).
-تصمیم های بزرگ استفاده ازمشورت ها (نحوه مشورت گرفتن و مشورت دادن).
- فعالیت های سیاسی، عینیت سیاست و دیانت.چگونگی فعالیت های سیاسی با حفظ اصول اخلاقی
- مواجهه با دشمن، داشتن بصیرت درحوادث وفتنه ها.چرائی تبرّی از دشمنان.
ص: 373
1- اهمیت "تبلیغات "از نگاه امام خمینی را توضیح دهید
2- چرا "ازدواج" زمینه بسیاری ازگناهان را ازبین می برد؟
3-"سبک زندگی" را معنی کنید وبگویید سبک زندگی چگونه می تواند زمینه گرایش به ارزش ها یا ضد ارزش ها را فراهم آورد؟
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون.(روم،21)
بااستفاده از کتاب های تفسیر معنا ونکات مهم آیه رابررسی وبه گفتگو بگذارید.
ص: 374
ص: 375
ص: 376
ص: 377
پیش از این با آثار امر به معروف و نهی از منکر آشنا شده ایم(1) آثار عظیم و پربارِ اجرای این فریضة بزرگ الهی، و آثار نامطلوب و فاجعه آمیز آن هر دو تبیین شده است. در این جا این پرسش مطرح است که امر به معروف و نهی از منکر که این همه دارای اهمیت و آثار فوق العاده ای می باشد، چرا مورد بی مهری بسیاری از مسلمانان واقع گردیده و چرا نسبت به انجام معروف ها و یا در برابر منکراتی که مشاهده می کنند، کمتر حساسیتی نشان می دهند یا بی تفاوت می گذارند و می گذرند؟!
این فصل در پی بیان ریشه ها و عوامل این موضوع است.
یادآوری این نکته لازم است که انگیزه ها و عواملی که مورد بحث قرار می گیرند، خاص و ویژه موضوع بحث ما نیست، بلکه عمومیت و
ص: 378
شمول داشته و موارد دیگری را نیز در برمی گیرد، مثلاً: این که چرا برخی به دنبال یادگیری احکام الهی نمی روند و بدان رغبتی نشان نمی دهند؟
و این که چرا بعضی به آن چه می دانند عمل نمی کنند؟ و ... می تواند این ها نیز انگیزه هایی داشته باشد که اکنون در این جا مطرح می کنیم. بنابراین عمومیت انگیزه و به تعبیر دیگر اشتراک این عوامل در جاهای متعدد، خدشه ای به تحقیق و بررسی وارد نمی آورد. بنابراین به پرسش مورد بحث خود برمی گردیم:
چرا برخی در برابر انجام منکرات (و یا ترک واجبات) بی تفاوتند و واکنشی در جهت جلوگیری از آن، از خویش نشان نمی دهند؟
پاسخ: این موضوع ریشه و عامل واحدی ندارد. بدیهی است با شدت و ضعف ایمان، با کم و زیادی آگاهی و اطلاع از مسائل دینی ریشه ها مختلف خواهند بود. یا حتّی با اختلاف عوامل روحی و تربیتی و محیطی در افراد این تفاوت ها وجود دارد.
با توجه به نکته یادشده به ذکر مهم ترین عوامل می پردازیم:
اولین و شاید بتوان گفت مؤثرترین عامل برای این پدیده (بی تفاوتی دینی)، جهل افراد نسبت به مورد بحث (امر به معروف و نهی از منکر) است. جهل و ناآگاهی در افراد سبب گرایش و پذیرش به چیزی یا انکار آن می شود.
پیش او دعوی بود گفتار او جهل او شد مایه انکار او
ص: 379
جهل اقسامی دارد:
برخی چون حکم مسأله را نمی دانند لذا به دنبال عمل به آن نمی روند، یعنی امکان دارد شخصی نداند که امر به معروف ونهی از منکر واجب است ولی چنان چه بداند که واجب است حتماً به دنبال عمل به آن نیز خواهد رفت.
ممکن است فردی نسبت به حکم الهی امر به معروف و نهی از منکر (که در مواردی وجوب و در مواردی حکم استحباب دارد) آگاهی داشته باشد، لیکن در برخورد با یک قضیه و پدیده عینی نداند که آیا این مورد، جزء مواردی است که واجب است امر به معروف و نهی از منکر کند یا مستحب یا هیچ کدام؟ به تعبیر دیگر در تطبیق قوانین کلّی بر مصادیق، توانایی و تشخیص لازم را ندارد و در مواردی دچار شک و شبهه می گردد.
افرادی هستند که اگر نسبت به اهمیت یک موضوع آگاهی کافی داشته باشند و بدانند میزان اهمیت این مسأله از نظر اسلام چه اندازه است، به دنبال عمل می روند ولی اگر ندانند اقدامی نمی کنند. در مورد امر به معروف و نهی
از منکر هم چون برخی نسبت به عظمت و
ص: 380
جایگاه امر به معروف و نهی از منکر، آشنایی و آگاهی کافی ندارند لذا در جهت انجام این واجب الهی، اقدامی به عمل نمی آورند.
عده ای بر این باورند که با ترک امر به معروف و نهی از منکر، یک واجب معمولی ترک شده است، و نمی دانند چه آثار نامطلوبی بر این بی تفاوتی و سهل انگاری بار می شود، یا اگر اجرا شود، چه آثار سودمندی خواهد داشت. بنابراین جهل نسبت به آثار مثبت و منفیِ انجام یا ترک امر به معروف نیز می تواند یکی از این ریشه ها باشد.
نتیجه آن که جهل به موارد یادشده دلیل بی توجّهی و یا مخالفت و دشمنی نسبت به آنها می شود.
امام علی(ع) فرموده است:
«مَن جَهل شیئاً عاداه».(1)
«کسی که نسبت به چیزی جهل و ناآگاهی داشته باشد، با آن دشمنی می ورزد».
یکی دیگر از ریشه های بی تفاوتی دینی ترس است. بدین معنی که وقتی فردی دیگران را در حال ترک معروف یا انجام منکرات مشاهده می کند، خیلی دوست دارد که امر به معروف یا نهی از منکر نماید، امّا ترس (که یک عامل روحی،روانی است) مانع می شود. ترس نیز اقسامی دارد:
ص: 381
شخص موقعیت را می سنجد وتصور می کند اگر امر به معروف و نهی از منکر کند، ممکن است به او یا بستگانش آسیب جسمی وارد آید. بر اساس این تصور، دست از امر به معروف و نهی از منکر می کشد.
حفظ آبروی انسان، در اسلام اهمیت فراوان دارد و بر مسلمانان واجب است در راه حفظ آبروی خود تلاش و کوشش نمایند. در پاره ای از موارد، فرد با محاسبات موقعیت و افراد طرف حساب خود احساس می کند که در صورت امر به معروف و نهی از منکر ممکن است مورد فحش و ناسزا و دشنام قرار گیرد، یا نسبت به ناموس او یا بستگانش یا دیگر مؤمنین، تعرّضی صورت پذیرد، این احساس انگیزه ای برای ترک امر به معروف و نهی از منکر می شود.
گاهی انسان احتمال می دهد یا اطمینان دارد که اگر امر به معروف و نهی از منکر کند، از سوی مخاطبان به او ضرر مالی خواهد رسید؛ مثلاً همه یا بخشی از اموالش را ممکن است سرقت کنند یا به آتش کشند یا لااقل اگر ضرر مالی به او نخورد، جلوی کسب و کار و تحصیل منافع و درآمدهای جدید او رابگیرند. این نیز یک عامل بازدارنده در جهت اجرای امر به معروف ونهی از منکر می شود.
ص: 382
بدیهی است در جامعه ای که امر به معروف و نهی از منکر به تمام معنی رواج داشته باشد، بسیاری از این انگیزه ها یا تحقق نمی یابد یا اندک پدید می آید. به عنوان مثال، اگر امر به معروف و نهی از منکر بین مردم متداول باشد، کسی جرأت بی ادبی به آمران و ناهیان را پیدا نمی کند یا خیلی کم چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد. به ویژه اگر انسان آمر و ناهی مطمئن باشد که از حمایت همه جانبه و عادلانه دستگاه های قضایی و اجرایی کشور برخوردار خواهد بود و گنهکار را به سزای عملش خواهند رساند، بسیاری از این انگیزه ها بروز نخواهد یافت و زمینه رشد پیدا نخواهد کرد.
به هر حال، روایات با اشاره به برخی از این انگیزه ها، مؤمنین را پند داده که مبادا چیزی در بین نباشد (نه ترسی و نه ضرری و نه ...) و آنان در اذهان خود این گونه انگیزه ها را پرورش داده، واقعی قلمداد کنند و به این بهانه از انجام وظیفه الهی خویش سر باز زنند، مؤمنین مطمئن باشند که نه روزی آنان به دست دیگران است تا در جریان گذران امور مادّی آنان بتوانند وقفه ای ایجاد کنند و نه اجل و مرگ آنان در اختیار دیگران است تابخواهند جانشان بستانند، پس چه جای نگرانی؟!
قال علی(ع):
«اَیُّهَا النّاسُ مُروُا بِالمَعروفِ وَ انْهَوا عَنِ المُنکر فَاِنَّ الاَمرَ بِالمَعروفِ وَ النَّهیَ عَنِ المُنکر لا یُقَرِّبُ اجلاً و لا یَؤخِّرُ رِزقاً».(1)
ص: 383
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
«ای مردم امر به معروف و نهی از منکر کنید (و ترسی به دل راه ندهید) چرا که امر به معروف ونهی از منکر نه اجلی را نزدیک می کند نه رزقی را دور».
عن ابی جعفر(ع) قال:
«یکون فی آخرالزمان قوم یتبع فیهم قوم مراؤن ... لا یوجبون أمرا بمعروف و لا نهیاً عن منکر الّا اذا أمنوا الضّرر، یطلبون لأنفسهم الرُّخَص و المعاذیر ...
و لو أضرّت الصلاة بسائر ما یعملون بأموالهم و أبدانهم لرفضوها کما رفضوا اتمّ الفرائض و أشرفها ...».(1)
امام باقر(ع) فرمودند:
«در آخرالزمان مردمی خواهند بود که دسته ای از آنان اهل ریاء هستند ... و امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند مگر آن گاه که از ضرر (مالی یا بدنی یا آبرویی) ایمن باشند، در این کار (ترک امر به معروف) به دنبال راه فرار و عذرتراشی می گردند ... (به پندار آنان) حتی اگر نماز هم ضرری مالی یا بدنی برای ایشان داشته باشد آن را رها می کنند، همان گونه
ص: 384
که سرآمد و اشرف واجبات (امر به معروف و نهی از منکر) را رها ساخته اند».
از لحن سرزنش گونه امام(ع) پی می بریم که مقصود از ضرر مالی یا بدنی، ضرری نیست که مجوّز ترک امر به معروف یاترک واجبی دیگر مانند نماز شود، بلکه مراد این است که افرادی دنبال بهانه می گردند تا واجبات الهی راترک گویند؛ مثلاً: کاسبی که در مغازه خویش مشغول کسب و کار است به هنگام ظهر و اذان، به جای این که رو به مسجد و نماز آورَد، می ترسد چند مشتری را از دست داده و از بردن مقداری سود بیشتر محروم بماند!
در این مورد مناسب است به داستان سَعد - یکی از اصحاب رسول الله که مردی فقیر و بی چیز ولی اهل عبادت و مسجد و نماز جماعت بود - مراجعه شود، او با دعای پیامبر اکرم به مالی دست یافت و بازارش رونق گرفت و کم کم مسجد وپیامبر(ص) را به فراموشی سپرد، به طوری که وقتی خود پیامبر(ص) برای نماز داخل مسجد می شد به او که در بیرون مسجد مغازه ای بزرگ داشت، می فرمودند:
«یا سَعد شغلَتکَ الدُّنیا عَن الصّلاة»
ای سعد دنیا تو را از نماز بازداشته است.
«فیقول: ما أصنع، أضیع مالی، هذا رجل قد بعته فأرید أن أستَوفِی منه و هذا رَجلٌ قد اشتریتُ منه فأرید أن أوفِیَه»
در پاسخ عرض می کرد: چه کنم؟ (اگر بخواهم به نماز بیایم!) مالم ضایع می شود و از دستم می رود، به این مرد
ص: 385
جنس فروخته ام و باید پولم را از او بگیرم، از این دیگری جنس خریده ام، باید پولش را بپردازم!(1)
ببینید این صحابه رسول الله چگونه در بازار بده و بستان دنیا خود را زندانی کرده است و آن گاه که سخن از مسجد و نماز جماعت به میان می آید، چگونه بهانه می گیرد، آن هم در مقابل پیامبر گرامی اسلام(ص)!
بنابراین باید مراقب بود که «بهانه ها» را دلیل واقعی جلوه ندهیم و از این رهگذر به دین و مکتب ضربه وارد نسازیم. به این هشدار توجه کنیم.
قال النبیّ(ص): «یأتی علی الناس زمان لا یُبالی الرّجُلُ ما تلف مِن دینه اِذا سَلِمت دنیاه».(2)
پیامبر(ص) فرمود:
«زمانی می رسد که اگر دنیای فرد سالم بماند، از این که دینش در معرض تلف و نابودی واقع گردد، باکی ندارد!».
یکی دیگر از عوامل بازدارنده افراد از امر و نهی، ترس از ملامت ها و سرزنش ها و نیش زبان هایی است که گاه از سوی افرادی که به
ص: 386
منکرات روی آورده اند و گاه از طرف دوستان و خویشان یا همسر شخص انجام می گیرد که: ای بابا تو را چه رسد به این کارها؟! تو خودت چه قدر اهل عملی که دیگران را می خواهی وادار به عمل کنی؟! مگر تو خودت کم گناه کرده ای که دیگران را منع می کنی؟! این حرف ها به تو نیامده؟! به تو چه؟! چرا در کار دیگران دخالت می کنی؟! و ...قرآن کریم:
«یُجاهِدون فی سبیل الله و لا یخافون لومةَ لائم ...».(1)
«(مردمی هستند) که در راه خداوند جهاد می کنند، و (در این راه) از سرزنش دیگران نمی هراسند».
معلوم می شود که جهاد در راه خداوند همراه با سرزنش ها و تحقیرهاست، به طوری که ممکن است به عاملی منفی تبدیل شود، لذا خداوند و ائمه(ع) سفارش کرده اند که از این «نیش زبان ها» نترسید و بی اعتنا از آن، به کار و حرکت مقدس خویش ادامه دهید. امر به معروف نیز شاخه ای از جهاد در راه خدا به شمار می رود.
قال علی(ع):
«لا تَخافوا فی الله لَومَة لائمٍ یَکفِکم مَن اَرادکم وَ بَغی علیکم».(2)
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
ص: 387
«در راه دین خدا از سرزنش ملامت گران نترسید، اگر کسی بخواهد علیه شما اقدامی کند و ستمی بر شما وارد آورد، خداوند (پشتیبان شماست و او) کافی است شما را».
ابوذر غفاری(ره) از پیامبر می خواهد وی را پند و اندرز دهد و راهنمایی کند، پیامبر(ص) فرمود:
«قُلِ الحَقَّ وَ اِن کانَ مُرّاً، قُلتُ زِدنی قالَ(ص): لا تَخَف فِی الله لَومَة لائمٍ».(1)
«حق را گرچه (به مذاق برخی) تلخ باشد بگو. ابوذر می گوید: گفتم بیشتر پندم دهید. رسول خدا فرمود: در راه خداوند از سرزنش هیچ کسی هراس به دل خویش راه مده».
عن أبی جعفر(ع) قال:
«فَأنکِروا بقلوبکم وَ ألفظوُا بِألسِنتکم وَ صُکّوُا بها جِباهَهم وَ لا تَخافوا فِی الله لَومةَ لائمٍ».(2)
امام باقر(ع) فرمود:
«(منکرات را) با قلب خویش انکار کنید (و در دل بد بدارید) و با زبان بگویید (امر و نهی زبانی کنید) و بِدان بر پیشانی شان زنید و از سرزنش هیچ کس در راه خدا مهراسید».
ص: 388
گاهی انسان مشاهده می کند که برخی از دوستانش معروفی را ترک کرده یا منکری را مرتکب می شوند، وظیفه اوست (در صورت وجود شرایط) آنها را امر به معروف یا نهی از منکر کند. امّا ممکن است نزد خود بیندیشد که آنها از این کار او ناراحت و رنجیده خاطر می شوند ورابطه دوستانه و صمیمانه ای که وجود دارد، آسیب می بیند و شاید آنها را از دست بدهد!
از این رو حفظ دوستی را بر امر به معروف و نهی از منکر ترجیح می دهد.
در این باره به چند نکته باید توجه کرد:
1- بر اساس روایت معروف از پیامبر(ص):
«المؤمن مرآة المؤمن».(1)
«مؤمن آینه برادر مؤمن است».
بنابراین باید واقعیت های او را بی کم و کاست، همان گونه که هست به او نشان بدهد تا او بتواند نقاط ضعف خویش را اصلاح کند و آلودگی ها را از زندگی خویش پاک سازد.
چون که مؤمن آینة مؤمن بُوَد روی او ز آلودگی ایمن بُوَد
امام صادق(ع) نیز فرمود:
«احبّ اخوانی الیّ مَن اَهدی عُیوبی اِلیّ».(2)
ص: 389
«بهترین برادران من آنان هستند که عیوب مرا به من (با یادآوری و تذکر و به قصد اصلاح) هدیه کنند».
2- اگر با زبان خوش و رعایت احترام به دوستان خود تذکری بدهیم، غالباً می پذیرند.
3- اگر وظیفه واجب را به دلیل حفظ دوستی دیگران کنار بگذاریم، در واقع معروفی را ترک کرده ایم و ما نیز در ایجاد فضای گناه نقشی را بر عهده گرفته ایم.
4- الفت بین دل ها به دست خداوند متعال است: «وَ اَلَّفَ بین قُلوبِهم»(1)، بنابراین اگر بنا باشد الفت و دوستی تداوم یابد، با امر بر معروف و نهی از منکر از بین نمی رود و اگر بنا باشد الفت و دوستی به هم بخورد، با کمترین بهانه ای از بین خواهد رفت.
برخی افراد که در سازمان ها و نهادها شاغل هستند، گاهی می بینند همکار آنها نسبت به انجام کاری سهل انگاری می کند. مثلاً وظیفه خودش را دربرابرمراجعان به خوبی انجام نمی دهد یا برای ارباب رجوع تکریم و احترام نمی گذارد یا برخوردهای نادرستی با افراد می کند یا انتظارات و توقعات نابجایی از مراجعه کنندگان دارد، بر همکاران این فرد لازم است نسبت به وظایف او یا چگونگی رفتارش با مردم، او را امر به معروف یا نهی از منکر کنند. امّا گاهی به دلیل پاره ای از ملاحظات از این کار ارزشمند منصرف می شوند. به عنوان مثال چون
ص: 390
آن فرد با رئیس اداره یا مسؤول مافوق دوست است یا رابطه خانوادگی دارد و یا رده سازمانی او از این ها بالاتر است، می ترسند در صورت تذکّر موقعیت شغلی خود را متزلزل کرده و یا از دست بدهند.
نتیجه این گونه ملاحظات این می شود که:
اولاً- فضای تذکر دوستانه و خیرخواهانه و امر به معروف پدید نیاید.
ثانیاً- فرد یا افرادی که رفتاری نادرست دارند، به کار غلط خود ادامه دهند.
ثالثاً- مردم و مراجعان نسبت به آن سازمان یا نهاد ناراضی شوند.
بنابراین در چنین سازمان هایی وظیفه رئیس و مدیر سازمان بسیار سنگین است. اوست که باید چشم های ناظری داشته باشد تا از پیش آمدن چنین وضعیتی جلوگیری کند و بداند که او هم مسؤول رفتار و تصمیم های خودش و هم مسؤول رفتار و برخوردهای زیرمجموعه خودش در پیشگاه الهی هست و باید روزی پاسخ گو باشد.
آمران به معروف و ناهیان از منکر نیز بدانند که روزی آنان به دست روزی دهنده جهانیان پروردگار متعال است و با امر به معروف و نهی از منکر کم یا قطع نمی شود.
در پاره ای موارد شخصی که می خواهد امر و نهی کند، احتمال می دهد یا گمان و یا اطمینان دارد که این امر و نهی او در مخاطبش اثر نمی بخشد، چه این شخص امر و نهی بکند و چه نکند، آن شخص به کار خویش مشغول است، این احتمال اثرناپذیری شخص یا
ص: 391
تأثیرنگذاشتن حرف و سخن او سبب می شود تا شخص از امر به معروف و نهی از منکر چشم پوشی کند.(1)
یکی دیگر از عوامل بازدارنده از امر به معروف و نهی از منکر، شرم و حیاء است، به این معنی که فرد خجالت می کشد به کسی بگوید: این کار خوب است، لطفاً آن را انجام بدهید یا این کار بد است، لطفاً آن را انجام ندهید.
البته شرم و حیاء در انسان از سجایای اخلاقی و جزئی از ایمان به شمار می رود. امّا آن حیاء که جزء دین و مکتب است، و به اصطلاح «حیاء ممدوح» آن حیائی است که انسان را از ارتکاب معصیت و گناه بازدارد، یعنی وقتی در برابر گناهی قرار گرفت، از پروردگارش، از فرشتگان مراقب اعمالش، از اولیاء و ... حیاء کند و گناه نکند یا کمتر گناه کند: «شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن» این «حیاء»، حیاء ممدوح و عنصر اساسی و حیاتی برای انسان در جهت حفظ پاک دامنی و پای بندی به ارزش های مکتبی است.
امّا آن «حیاء» که مانع از انجام وظیفه گردد «حیاء مذموم» و ناپسند است، به عنوان مثال: اگر فردی درجایی قرار دارد که مردم سر و کاری با نماز ندارند و فردی نمازش را ترک کند به دلیل این که از این افراد خجالت می کشد! یا حیائی که سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر شود، این ها ناپسند است. به چند روایت در زمینه «حیاء» توجه شود:
ص: 392
قال النبیّ(ص): «اَلحیاءُ مِن الایمان».(1)
پیامبر(ص) فرمود: «حیاء از ایمان است».
قال علی(ع): «الحیاء جمیلٌ».(2)
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «حیاء زیباست».
«الحیاء یَصُدُّ عَن فِعلِ القبیح».(3)
«حیاء جلوی کار زشت را می گیرد».
«عَلی قَدرِ الحیاء تکون العفة».(4)
«میزان عفت و پاک دامنی نسبت به میزان حیاء در انسان است».
آن چه بیان شد، پیرامون «حیاء ممدوح» بود، به روایتی درمورد «حیاء مذموم» توجّه شود:
قال علی(ع): «مَنِ استَحیی مِن قَولِ الحقِّ فَهُوَ أحمَق».(5)
علی(ع) فرمود: «هر کس از گفتن حق شرم کند، احمق است».
ص: 393
بنابراین نباید «حیاء» باعث شود که واجبی از واجبات الهی را ترک گوییم چنین حیائی اگر نباشد، ارزش دارد.
ای عدوی شرم و اندیشه بیا که دریدم پرده شرم و حیا
گاهی دوست داشتن دیگران مانع از این می شود که اگر کار خلافی از آنان سر زد، به آنان تذکر دهد. زیرا چون به آنان علاقه مند است، نمی خواهد آزرده خاطر شوند! یا خاطره ناگواری در ذهن آنان به جا ماند!
البته شکی نیست که دوست داشتن دیگران امری پسندیده و خوب است. امّا این نیز حدّ و حدودی دارد و همان گونه که انسان باید مردم را دوست داشته باشد، باید (و بیشتر از آن) خداوند، پیامبر(ص)، امامان(ع)، دین و ارزش های مکتبی را دوست داشته باشد و در مقام تعارض و تزاحم، مسلماً باید دوستی خداوند را برگزید و طرفِ دین و مکتب را گرفت، اگرچه دیگران ناراحت شوند.
قرآن کریم:
«قُل اِن کانَ آباؤکُم وَ اَبناؤکُم وَ اِخوانُکُم وَ اَزواجُکُم وَ عَشیرتُکُم وَ اموالٌ اِقتَرَفتُموها وَ تِجارَةٌ تَخشَونَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرضَونَها اَحَبَّ اِلیکُم مِنَ اللهِ وَ رَسولِه وَ جِهادٍ فِی
سَبیلِه فَتَرَبّصوُا حَتّی یَأتِیَ اللهُ بأمرِهِ وَ اللهُ لا یَهدِی القَومَ الفاسِقین».(1)
ص: 394
«(ای پیامبر) بگو اگر پدران و فرزندان و برادران وهمسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که ترس از کسادشدنش دارید و خانه های مورد علاقه شما در نظرتان از خداوند و پیامبر او و جهاد در راه پروردگار، دوست داشتنی تر باشد، در این انتظار باشید تا فرمان و دستور خدا برسد (عذاب الهی بر شما فرود آید) و خداوند مردمی را که از فرمان او سر باز زنند هدایت نمی کند».
آیه مبارکه فوق به خوبی بیان گر آن چیزی است که گفته شد. به طور خلاصه می توان گفت: دوستی دیگران باید در طول (و جهت) دوستی پروردگار باشد، نه در عرض آن. اگر اوّلی باشد، ممدوح و پسندیده است و در اسلام بدان سفارش شده است ولی دوّمی امری ناپسند و مذموم است.
گاهی نیز کدورت و ناراحتی که از فرد یا افرادی دارد و از آنها بدش می آید، موجب می شود تا آنها را امر به معروف یا نهی از منکر نکند و گاهی گمان می کند که امکان دارد بر اثر امر و نهی او، دیگران کینه و کدورت وی را به دل گرفته و روابط حسنه به هم بخورد! این عامل روانی سبب می شود که از امر به معروف ونهی از منکر صرف نظر کند.
ص: 395
به هر حال حبّ و بغض انسان متعهد و مسلمان باید برای تحصیل رضای خداوند باشد(1)
و نباید محبت نسبت به کسانی سبب شود بدی های آنان را نادیده انگاشته و از آن نهیشان نکند. در این صورت او انسانی واقع بین نبوده و مصداق این جمله خواهد بود که: «حبّ الشیء یُعمی و یُصمّ»، قضاوت ها و اظهار نظرهای او بر اساس عشق و علاقه به فرد یا افراد یا دشمنی نسبت به آنان ابراز می شود، نه بر اساس آن چه هست و خود این امری منکر است که باید از آن پرهیز شود.
بنابراین با حاکمیت ملاک ها و معیارهایی که در اسلام تبیین شده است، جایی برای این بهانه جویی ها و حرکت های غیراصولی باقی نمی ماند.
در این جا سخن از انگیزه ها و ریشه های بی تفاوتی در برابر منکرات را به پایان می رسانیم و نتیجه می گیریم که اهمّ این انگیزه ها در:
1- جهل 2- ترس 3- اثر ناپذیری مخاطب 4- شرم و حیاء 5- حب و بغض، خلاصه می شود.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است
ص: 396
1- به نظرشما مهم ترین دلیل بی تفاوتی در برابرترک معروف ویا انجام منکر چه چیزی ممکن است باشد؟
2- در این آیه شریفه، وظیفه انسان های مومن را بر محور چه اموری قرا داده است؟ توضیح دهید:
وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون.(آل عمران،104)
3- در این آیه چرا برخی افراد مورد لعن ونفرین قرار گرفته اند؟
لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُون *کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُون.(مائده 79-78)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم.(مائده، 54)
معنای آیه را با نکات مهم آن با استفاده ازکتب تفاسیر بیان کنید
ص: 397
قرآن کریم
1- نهج البلاغه
2- آمدی، عبدالواحد، شرح خوانساری، غرر الحکم و درر الکلم، انتشارات دانشگاه تهران، 7جلدی، تهران
3- اخوان کاظمی، بهرام ،امنیت در نظام سیاسی اسلام، چاپ دوم، انتشارات کانون اندیشه جوان، تهران.1386
4- انصاری، باقر، حقوق حریم خصوصی، انتشارات سمت ،تهران، چاپ اول ،1386 ش
5- ترجمه المیزان، مترجم: موسوی همدانی، سید محمدباقر و ...، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1374ش
6- تفاوت و تساهل، رامین جهانبگلو، نشر مرکزچاپ اول ،ص 42، تهران 1380
5- جمعی ازنویسندگان، جامعه مدنی وایران امروز، رضایی، علی، مقاله ظهوروتکامل جامعه مدنی ،انتشارات نقش ونگار، تهران، چاپ اول 1377
6- جمعی ازنویسندگان، جامعه مدنی وایران امروز، باوند، داود هرمیداس، مقاله جامعه مدنی درپرتو رویداد دوم خرداد، انتشارات نقش ونگار، تهران، چاپ اول 1377
ص: 398
7- جوادی آملی، ادب فنای مقربان، انتشارات اسراء قم،چاپ هفتم ،1389ش
8-جوادی آملی، تفسیر انسان به انسانْ ،انتشارات اسراء،قم،چاپ پنجم1389ش
9- ، ادب قضا در اسلام، انتشارات اسراء، قم
10- ، انتظار بشر از دین، انتشارات اسراءقم، چاپ ششم،1389 ش
11- ، تسنیم،چاپ هشتم، انتشارات اسراء، قم 1388ش
12- ، حق و تکلیف در اسلام، انتشارات اسراء، قم چاپ سوم 1388ش
13- ، حیات حقیقی انسان در قرآنْ، نشراسراء، چاپ 2سال1384ش
14- ، دین شناسی،انتشارات اسراء ،چاپ 5سال 1387ش
15- ، نسبت دین و دنیا ،انتشارات اسراء ،چاپ پنجم ،سال 1387ش
16- ، نسیم اندیشه، انتشارات اسراء،قم چاپ سوم 1388ش
17- اسلام ومحیط زیست،انتشارات اسراء
18- جهان بزرگی،احمد ،امنیت در نظام سیاسی اسلام، چاپ اول، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران
19- خمینی، روح الله ،ولایت فقیه، نشرفقیه، تهران ،چاپ اول، بیتا
20- خمینی، روح الله، صحیفه نور (مجموعه سخنرانی ها و ...)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)21جلد،تهران
21- رضانیا معلم، علیرضا وروح الله ،مجموعه قوانین حقوقی وکیفری همراه ،نشرکمال اندیشه، تهران چاپ اول، 1386ش
ص: 399
22-روزنامه جمهوری اسلامی، 23 تیر- 1373
23- روزنامه اطلاعات ،مقاله « آیا با منکر می شود معروف را اجرا کرد؟ » سه شنبه 10 تیر 1393
24- سعدی، مصلح الدین، کلیات، مصحح: فروغی، محمدعلی، چاپ هفتم، انتشارات امیرکبیر، تهران1367
25- سلیمی، علی، و داوری، محمد، جامعه شناسی کجروی، ناشر؛ پژوهشکده حوزه و دانشگاه،قم
26- شیخ مفید، محمد بن نعمان، امالی، ترجمه استاد ولی، حسین، چاپ اول، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1364ش
27- صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه علی اکبر غفاری، نشر صدوق، تهران
28- علی آقابخشی و مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، چاپ سوم، مرکزاطلاعات ومدارک علمی ایران ،تهران1376
29- کلینی، محمد بن یعقوب، ترجمه مصطفوی، سید جواد، اصول کافی، 4 مجلد، چاپ اول، انتشارات مسجد چهارده معصوم(ع)، تهران، 1359ش
30- منصور، جهانگیر، قانون مدنی ،کتاب اول در اموال، نشردوران ،تهران ،چاپ 17سال 1383ش
31- مولوی ،جلال الدین محمد،کلیات دیوان شمس،مصحح: فروزانفر،بدیع الزمان،2جلد ،چاپ اول،نشرربیع ،تهران1374ش
32- مولوی، جلال الدین محمد،مثنوی معنوی ،چاپ پنجم، انتشارات پزوهش ،تهران 1378ش
33-وایت ،راب،و هینز،فیونا،جرم و جرم شناسی، ترجمه سلیمی،علی، جاپ اول،مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه.قم1383
ص: 400
34- نهج البلاغه امام علی «علیه السلام»براساس نهج البلاغه ابن ابی الحدید ونیز مرحوم دشتی.
35- ابن ابی الحدید، عزالدین بن هبه الله،شرح نهج البلاغه، 20مجلد، چاپ اول ،داراحیاءالکتب العربیه ،بیروت 1378ق
36- ابن اثیر، ابو السعادات مجد الدین مبارک بن محمد شیبانی موصلی(544- 606 ق)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، 5 مجلد، چاپ جهارم ،ناشر: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان،قم1480ق
37- ابن اثیر،علی بن محمد،اُسد الغابه فی معرفه الصحابه،5 مجلد ،چاپ دوم ،دارالمعرفه، بیروت 1422ق
38- ابن حمزه، محمد بن علی بن حمزه طوسی، الوسیله إلی نیل الفضیله، مصحح: شیخ محمد حسون، چاپ اول، مکتبه آیت الله المرعشی النجفی(ره)، قم، 1408ق
39- ابن عاشور، محمد بن طاهر، قرن چهاردهم، التحریر و التنویر30جلدی ،،دارالتونسیه
40- ابن عبد البر،یوسف بن عبدالله ،الاستیعاب فی معرفه الاصحاب،4جلد،چاپ اول ،دارالجیل،بیروت 1413ق
41- ابن منظور،محمدبن مکرم(قرن7)، لسان العرب،دار صادر،بیروت،1414ق
42- اراکی، محمد علی، البیع، چاپ اول، مؤسسه در راه حق، قم، 1415ق
43- آمدی، عبدالواحد تمیمی، متوفا: 550ق، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عربی در یک جلد، ناشر: دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول، 1366
44- انصاری ،مرتضی، المکاسب، طبع قدیم
ص: 401
45-البنا، احمد عبدالرحمن الساعاتی،- الفتح الربانی لترتیب مسندالامام احمد بن حنبل، 24 جلدی، داراحیاء التراث العربی، بیروت
46- تبریزی، جواد، إرشاد الطالب إلی التعلیق علی المکاسب، 4 جلد، چاپ سوم، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1416ق
47- ثعلبی نیشابوری، ابواسحاق احمد بن ابراهیم (قرن5)، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، بیروت، 1422ق
48- جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن (قرن4)، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405ق
49- حرانی، ابومحمد حسن بن علی ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، مصحح: غفاری، علی اکبر، چاپ اول، کتابفروشی اسلامیه، تهران1400ق
50- حسینی جرجانی، سید امیر ابوالفتوح بن مخدوم، قرن دهم،تفسیرآیات الأحکام الجرجانی ،نشرنویدتهران1363
51- حقی بروسوی، اسماعیل (قرن 12)، تفسیر روح البیان، دارالفکر، بیروت،بی تا.
52- حلی، علامه حسن بن یوسف بن مطهر اسدی، قواعد الأحکام فی معرفه الحلال و الحرام، چاپ اول، تعداد جلد: 3، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، 1413ق
53- مختلف الشیعه فی أحکام الشریعه، 9 جلد، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413ق
54- تذکره الفقهاء (ط-الحدیثه)، تعداد جلد: 14، چاپ
- اول، ناشر: مؤسسه آل البیت(ع)، قم
ص: 402
55- ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، 4جلد، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1387ق
56- حلّی، محقق، نجم الدین جعفر بن الحسن، شرایع الاسلام، 4 مجلد، چاپ دوم، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1408ق
57- ---------- الرسائل التسع، یک جلد، چاپ اول، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی(ره)، 1413ق
58- خمینی، روح الله، تحریر الوسیله، 2 مجلد، انتشارات مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران
59- ----------تحریر الوسیله، یک جلد، ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران
60- خویی، سید ابوالقاسم، محاضرات فی الأصول، 5 جلد، انتشارات انصاریان، 1417ق
61- ---------- مصباح الأصول، انتشارات داوری، سال1417ق
62- --------- موسوعه الإمام الخوئی، 33 جلد، چاپ اول، مؤسسه احیاء آثار الإمام الخوئی، قم، 1418ق
63- دیلمی، شیخ حسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، ناشر: شریف رضی ،قم، چاپ اول، سال1412ق
64- راغب اصفهانی،حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن،چاپ دوم ،المکتبه المرتضویه ،تهران1332ش
65- سبزواری نجفی، محمد بن حبیب الله (قرن 14)، إرشاد الأذهان إلی تفسیر القرآن، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1419ق
66- سیستانی، حسینی، سیدعلی، منهاج الصالحین، چاپ پنجم، 3جلد، نشر دفتر آیت الله سیستانی، قم، 1417ق
67- شعیری، تاج الدین شعیری، جامع الأخبار، یک جلد، انتشارات رضی قم، 1363ش
ص: 403
68- شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، تعداد جلد: 15، چاپ اول، ناشر: مؤسسه المعارف الإسلامیه، قم، 1413ق
69- __________ الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ده جلدی، چاپ اول، کتابفروشی داوری، قم 1410ق
70- صدر، شهید، سید محمد باقر، قاعده لا ضرر و لا ضرار (للشهید الصدر)، در یک جلد، دار الصادقین للطباعه و النشر، قم، اول، 1420ق
71- صدوق، محمّد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، 4 جلد، چاپ دوم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق
72- طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 20 مجلد، چاپ سوم، دارالکتاب الاسلامی، قم
73- طبری، ابوجعفر محمد بن جریر (م 310ق)، جامع البیان مشهور به تفسیر طبری، دار الفکر بیروت (30 جلدی)
74- طریحی،فخرالدین، مجمع البحرین، 6مجلد،مکتبه الهلال ،بیروت 19857م
75- طوسی، ابو جعفر، محمد بن حسن، الجمل و العقود فی العبادات، در یک جلد، مؤسسه نشر دانشگاه فردوسی مشهد، 1387ق
76- _________ المبسوط فی فقه الإمامیه، 8 جلد، چاپ سوم، المکتبه المرتضویه لإحیاء الآثار الجعفریه، تهران، 1387 ق
77_________ النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، چاپ دوم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1400ق
78- _________ تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، (10جلدی)، چاپ چهارم، تهران، 1407ق
ص: 404
79- عاملی، جواد بن محمد حسینی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلاّمه (ط-الحدیثه)، تعداد جلد: 12، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، 1419ق
80- عاملی، حرّ، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، 29 جلد، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، ایران، اول، 1409ق
81- غروی نائینی، محمدحسین، أجود التقریرات، مقرر: خویی، سید ابوالقاسم، انتشارات مصطفوی، قم، چاپ دوم، سال 1368، در دو جلد
82- فخر رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (قرن6)، ناشر: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، بیروت، 1420ق
83- فیض، ملا محسن، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، 8 جلد، چاپ چهارم، جامعه مدرسین قم، 1417ق
84- فیومی،احمدبن محمد(حدود770ق) مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیرللرافعی،نشرمطبعه الیمنیه ،قاهره ،بی تا
85- قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، 20 جلدی،دارالفکر بیروت، بیتا
86- قمی، ابومحمد جعفر بن احمد بن علی قمی، جامع الاحادیث، ناشر: مجمع البحوث الاسلامیه
87- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، (8 جلدی)، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق
88-ماوردی،ابوالحسن علی بن - محمدالبصری البغدادی(وفات450ق) یک مجلد،دارالحدیث،قاهره
89- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار،110مجلد، چاپ دوم، مکتبه الاسلامیه، تهران، 1397ق
90- معلوف، لویس ،المنجد،چاپ بیست وششم،دارالمشرق ،بیروت 1973م
ص: 405
91- مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، زبده البیان فی أحکام القرآن، تعداد جلد: 1، چاپ اول، ناشر: المکتبه الجعفریه لإحیاء الآثار الجعفریه، قم
92- مقدسی، عزالدین أبو الحسن علی بن ابی الکرم المعروف بابن الأثیر (م 630) البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا.
93- نجفی، صاحب الجواهر، محمد حسن بن باقر، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، چاپ هفتم، تعداد جلد: 43، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت
94- نراقی، ملا محمدمهدی، جامع السعادات، 3 جلدی،نشر موسسه اعلمی بیروت، چاپ چهارم،بیتا
95- نوری، حسین، مستدرک الوسائل، 18 جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1408ق
96- - Daniel J. Solove, “Understanding Privacy”, Harvard College Publications, p. 1-12
97- - Julie Inness, “Privacy, Intimacy and Isolation”, Oxford University Press (1992)
98- - Samuel Warren and Louis D. Brandeis, “The Right to Privacy, Harward Law Review 4 (1890), 193-220.
99- - Julie Inness, “Privacy, Intimacy and Isolation”, Oxford University Press (1992).
100- - Joseph Roucek, “Social Control”, Greenwood Pub Group; 2nd edition (1956)
101- - Allan Horowitz, “The Logic of Social Control”, Plenum Press (New York, 1990)
102- - Understanding Social Control: Deviance, Crime and Social Order, McGraw-Hill International, Dec, 2003.
103- - Martin Innes, “Understanding Social Control: Deviance, Crime and Social Order”, McGraw-Hill International, Dec 1, 2003
104- - Cohen, S. (1979) "The punitive city: notes on the dispersal of social control", Contemporary Crises, 3(4): 341-363
105- - Cohen, S. (1985) Visions of Social Control: Crime, Punishment and Classification, Polity Press
ص: 406
106-http://hamshahrionline.ir) ) ، صباغیان علی، پژوهش گر روابط بین المللی. مقاله منافع ملی چیست؟ چهارشنبه 12/2/1386
107- (.com Human Rights www.) ، حقوق بشر. زنوزی، بابک، مقاله حریم خصوصی چیست؟ ، سه شنبه ٧ آبان 138٧
108- http://www.khabaronline.ir/detail)) ، ترک همدانی،مصطفی، انتشار: دوشنبه 2 شهریور 1388.
109-- مقاله " سخت گیری وتعصب خامی است " 6شهریور93 از سایت باشگاه اندیشه
110- تساهل و تسامح از دیدگاه امام علی (ع )، محمدرضا آقاجانی قناد، نقل از مقاله «فراتر از تسامح»، ضیاء موحّد، مجلّه کیان، شماره 45، بهمن 1377، ص 59؛ و نیز مندرج در: تساهل و تسامح، زیر نظر محمدتقی فاضل میبدی، ص207 (سایت شورای سیاستگذاری ائمه جمعه )
ص: 407