شیوه های امر به معروف و نهی از منکر در مکتب معصومین علیهم السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : خسروی، مهدیه، 1362 -

عنوان و نام پدیدآور : شیوه های امر به معروف و نهی از منکر در مکتب معصومین علیهم السلام/ تالیف مهدیه خسروی؛ [برای] ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر.

مشخصات نشر : قم: انتشارات نورالسجاد، 1390.

مشخصات ظاهری : [220] ص.

شابک : 25000 ریال: 978-600-5220-51-3

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : ص. ع.: به انگلیسی: Mahdiye Khosravi Zadanbe. Methods of promotion of good and prohibitfion of evil from life of the prophetُs household (A.S.).

یادداشت : کتابنامه: ص. [215 - 220] .

موضوع : امر به معروف و نهی از منکر

موضوع : امر به معروف و نهی از منکر-- احادیث

موضوع : چهارده معصوم -- احادیث

شناسه افزوده : ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر

رده بندی کنگره : BP226/4/خ5ش9 1390

رده بندی دیویی : 297/3775

شماره کتابشناسی ملی : 2383602

به سفارش: ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر و پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه 10

فصل اول: کلیات

تعریف مفاهیم 17

الف. امر 17

ب. نهی 19

ج. معروف 19

د. منکر 21

تعریف امر به معروف و نهی از منکر 22

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در اندیشۀ اسلامی 24

شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر 44

مراحل و مراتب امر به معروف و نهی از منکر 55

1. انکار قلبی 57

2. امر و نهی زبانی 58

ص: 5

3. امر و نهی عملی 60

فصل دوم: شیوه های امر به معروف و نهی از منکر معصومین :

شیوه های گفتاری معصومین: 68

1. شیوۀ گفت وگوی دوجانبه 68

2. شیوۀ مشفقانه 71

3. شیوۀ تحریک عواطف 73

4. شیوۀ هنرمندانه 74

5. شیوۀ تعلیلی 77

6. شیوۀ پند و اندرز 78

7. شیوۀ تکراری 82

8. شیوۀ تدبری 83

9. شیوۀ سؤالی 85

الف. غیر مستقیم بودن تذکر 85

ب. توجه گنهکار به پاسخ سؤال 85

ج. نفی عمدی بودن گناه 86

10. شیوۀ تاکیدی 87

11. شیوۀ انتفاعی 88

12. شیوۀ اعتراضی 88

13. شیوۀ صریح 90

14. شیوۀ استحیایی 92

15. شیوۀ نکوهشی 93

16. شیوۀ اخطاری 94

17. شیوۀ انذاری 97

18. شیوۀ تهدیدی 100

شیوه های رفتاری معصومین: 102

1. دعوت با عمل 102

ص: 6

2. مهربانی و ملامت نکردن مجرمان 108

3. تالیف قلوب با کمک های اقتصادی 111

4. تقویت نیروی ایمان با ایجاد محیط سالم 117

5. روش تدریج 119

6. ترغیب و تشویق 122

7. روش تکریم شخصیت دیگران 125

8. روش عفو و بخشش 129

9. امید دادن 132

10. یادﺁوری غیرمستقیم 135

11. معرفی الگوهای مناسب 137

12. برخورد ملایم و ﺁرام 138

13. برخورد تند و شدید 140

14. اعراض 146

15. استفاده از ابزار شعر و هنر 148

مقام شعرا و شعر در نزد ائمۀ هدی: 152

16. استفاده از واسطۀ موثر 154

17. ریشه یابی و علت شناسی 154

18. توجه به ظرفیت افراد 156

19. تنبیه بدنی 159

فصل سوم: وظایف جامعه اسلامی در مسئله امر به معروف و نهی از منکر

حاکمان 167

عموم مردم 173

گروه ویژه 175

دایرۀ حسبه 177

حسبه در لغت 178

حسبه در اصطلاح 180

ص: 7

فصل چهارم: الگوگیری از شیوه معصومین:

برای شرایط فعلی در عرصه های مختلف

1. حساسیت در مقابل تخلف از ارزش ها و احکام دینی 188

2. حساسیت در برابر تخلف از احکام غیرالزامی 189

3. اطمینان حاصل کردن از نادرستی عمل قبل از برخورد با ﺁن 195

4. پرهیز از سرزنش و تصریح به گناه 198

5. رعایت حساسیت های فکری و شخصیتی مخاطب 203

6. ارتباط با مسائل زندگی مخاطب 206

7. ایجاد زمینۀ مناسب 209

8. استفاده از موقعیت ها و فرصت های مناسب 210

فهرست منابع 216

ص: 8

تقدیم به

سرور جوانان بهشت؛ حضرت حسین بن علی(علیه السّلام) که جان خویش را برای

اقامه امر به معروف و نهی از منکر نثار کرد و به ساحت مقدس حضرت بقیة الله الاعظم،امام زمان (ارواحنا فداه) و روح ملکوتی حضرت امام خمینی(رحمه الله)؛

احیاگر اسلام ناب محمدی(صلّی الله علیه و آله ) و شهیدان والامقام.

ص: 9

مقدمه

انسان ها از ابتدای آفرینش تا کنون همواره برای ایجاد جامعه ای برتر و مدینه ای فاضله، تلاش کرده اند و جان و مال بسیار بر سر این آرزو نهاده اند. این تلاش، کوششی از سر بیهودگی و سرگرمی نبوده، بلکه نیازی است فطری که خدایشان در جان نهاده و برای برآورده شدن آن، تمامی نیروهای جهان هستی را به خدمت او گمارده است؛ چنان که خود در کتاب جاویدش می فرماید:

( لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ

لِلنَّاسِ...)؛(1)

به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم؛ تا مردم به عدالت برخیزند و آهن را که در آن برای مردم نیرویی سخت و سودهایی است، پدید آوردیم.

ص: 10


1- حدید، آیه 25.

به راستی برای تشکیل این جامعۀ برتر و این مدینۀ فاضله، چه شرایطی و اموری ضروری است؟ برای برآورده شدن این آرزوی دیرپای انسان، کدامین اسباب و افعال باید فراهم آید؟

در پاسخ بدین سؤال، اولین چیز که به ذهن می آید، کلمۀ «قانون» است. بدون شک جامعه ای که دارای قانون نیست یا قانونی صحیح بر آن حکومت نمی کند، راه به ساحل سعادتی نمی برد و روی فلاح و رستگاری نمی بیند. بنابراین، قانون صحیح اولین سنگ بنای جامعۀ برین است. خدای بزرگ برترین قانون را - که از علم نامتناهی او سرچشمه گرفته است - به بشر ارزانی داشته و همگان را به پیروی از آن دعوت کرده است. حیات طیبه را در گرو عمل بدان شمرده(1) و دوری گزیدن از آن را سبب اصلی زندگی ناخوشایند و سراسر سختی و فشار دانسته است.(2) اکنون این سؤال باقی است که آیا تنها وجود قانونی صحیح و کامل، سعادت جامعه را تضمین می کند و آرزوی دیرینۀ بشری را برای رسیدن به جامعۀ نمونه، برآورده می سازد؟ بدون تردید، پاسخ منفی است؛ زیرا آن چه موجب برآورده شدن این آرزو و تحقق یافتن این خواسته است، پیاده شدن این قانون و به مرحلۀ اجرا درآمدن آن از طرف تمامی افراد جامعه است.

قانون مثل نسخۀ شفابخشی است که تنها وجود آن، دردی را دوا نمی کند؛ بلکه به دست آوردن دارو و مصرف دقیق و صحیح آن، بشارت دهندۀ سلامتی و تضمین کنندۀ زندگی و شادابی است.

از این رو، قانون صحیح، نیازمندضمانت اجرایی قوی است؛ تا افراد، حدود و مرزهایش را رعایت کنند و در میدان عمل، آن را به فراموشی

ص: 11


1- ( مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً)، نحل، آیه 97.
2- ( وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا)، طه، آیه 124.

نسپارند. باید نیرویی در جامعۀ انسانی باشد تا کسانی را که از روی نادانی و یا از سر هوس به قانون پشت پا زده، آن را پایمال می کنند و وظایف انسانی خویش را نادیده می انگارند، وادار به انجام وظیفه و تدارک خطاهای گذشته کند.

در تمامی نظام های سیاسی دنیا، گروهی خاص مأمور اجرای قانون و نظارت مستقیم بر چگونگی اجرای آن هستند؛ امّا در نظام سیاسی اسلام، تنها برگزیدگان جامعه، مسئول نظارت بر اجرای قانون نمی باشند؛ بلکه هر فرد جامعۀ اسلامی موظف به نظارت بر اجرای قانون و پاسداری از حدود آن است و این حق نظارت و دخالت، ویژۀ افرادی مخصوص و یا مواردی ویژه نیست؛ بلکه همۀ افراد نسبت به همۀ قوانین و نیز نسبت به تمامی طبقات جامعه، حق نظارت و دخالت در اجرای قوانین دارند. این حق نظارت عمومی که ضامن اجرای عدالت و قسط و تضمین کنندۀ رسیدن جامعه به کمال و سعادت است، «امر به معروف و نهی از منکر» نامیده می شود.

بدیهی است که فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، همانند سایر دستورات اسلامی دارای شرایط، مراتب، شیوه ها و بایدها و نبایدهای بسیاری است که آمران به معروف و ناهیان از منکر باید به خوبی از آنها آگاه بوده، با توجه به آنها، وظیفۀ خویش را به انجام رسانند. اگر بدون توجه به این شرایط، امر به معروف و نهی از منکر انجام شود، ممکن است این نسخۀ شفابخش، خود به سمّ قاتل و زهر کشنده تبدیل شود و جامعه را از اهداف الهی و انسانی خود دور سازد.

امام صادق(علیه السّلام) در روایتی، اثر اقدامات ناآگاهانه و بدون پایۀ معرفتی را این گونه بیان می فرماید:

ص: 12

« الْعَامِلُ عَلَی غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَی غَیْرِ الطَّرِیقِ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْداً»؛(1)

آن کس که بدون شناخت و بصیرت اقدام به انجام دادن عملی می کند، چونان رونده ای است که مسیر اشتباهی را می پیماید. شتاب بیشتر، تنها او را از مقصد دورتر می کند.

متأسفانه در جوامع کنونی اسلامی، وظیفۀ بسیار سترگ امر به معروف و نهی ازمنکر، به فراموشی سپرده شده است؛ بدان پایه که به وظایف کوچک و شخصی و کم ارزش، اهمیت داده می شود؛ اما نسبت به برپای داشتن این فریضۀ بزرگ و فراگیر و سرنوشت ساز، توجه نمی شود. گویا اصلا خدا این فریضه را بر عهدۀ ایشان ننهاده است و در آخرت از آن بازخواست نخواهد کرد.

از طرف دیگر، با فراموشی عملی این فریضه، بحث علمی از باید و نبایدها و شرایط و خصوصیات آن، بسیار کمرنگ و اندک شده است و در حالی که در موضوعاتی بی اهمیت و یا کم اهمیت، کتاب ها و مقالات مفصل و پی درپی نوشته می شود، دربارۀ این فریضۀ حساس، ظریف و مربوط به لحظه لحظۀ زندگی امروز و فردا و فرداها، کمتر سخن

گفته و کتاب و مقاله نوشته می شود و به شرایط و شیوه های پیاده کردن آن در جهان امروز - که به حق آن را جهان تبلیغ و امواج نام نهاده اند - توجه بسیار اندکی می شود.

امام باقر(علیه السّلام) در فرازی از سخنان خویش، عامل این سهل انگاری و فراموش کاری را دنیا دوستی و لذت طلبی می داند و می فرماید:

« یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یُتَّبَعُ فِیهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ یَتَقَرَّءُونَ

ص: 13


1- شیخ حرعاملی، وسائل الشیعه ،ج18،ص12.

وَ یَتَنَسَّکُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ لَا یُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ یَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِیرَ یَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عِلْمِهِمْ یُقْبِلُونَ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ مَا لَا یَکْلُمُهُمْ فِی نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا یَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا کَمَا رَفَضُوا أَتَمَّ الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا»؛(1)

در آخر الزمان، در میان مردم، قومی پدید می آیند ریا کار و به ظاهر عبادت کننده و پارسا؛ ولی از لحاظ درک و رشد عقلی، ناقص، و کارشان بیهوده است؛ به دنبال وسایل رخصت در ترک امر به معروف می روند و آن، مواردی است که از ضرر و زیان، ایمن گردند و عذر می تراشند؛ از لغزش ها و تبهکاری های دانشمندان، پیروی می نمایند؛ از نماز و روزه و آن چه که برایشان زیان جانی یا مالی ندارد، استقبال می کنند و حتی اگر نماز هم به سایر کارهایشان و به اموال و جانشان زیان برساند، آن را نیز ترک می کنند، چنان که عالی ترین و شریف ترین فریضه ها (امر به معروف و نهی از منکر) را ترک می کنند.

بنابراین، لازم است مبحث شیوه های امر به معروف و نهی از منکر به طور دقیق وتخصصی، مورد بررسی قرار گیرد؛ تا بتوان به نتایج منطقی در این خصوص دست یافت.

ص: 14


1- ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص 180.

فصل اول:کلیات

اشاره

بخش اول:تعریف مفاهیم

تعریف امر به معروف و نهی از منکر

بخش دوم

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر

بخش سوم

شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر

مراحل و مراتب امر به معروف و نهی از منکر

ص: 15

ص: 16

تعریف مفاهیم

الف. امر

«امر» در لغت دارای دو معناست؛ 1. گاهی واژۀ امر به معنای کار، چیز و حادثه می آید که جمع آن امور است(1) که در آیاتی از قرآن به همین معنی استعمال شده است؛ مانند ( وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ)؛(2) در کارها با آنان مشورت کن.

( أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ)؛(3)

هشدار که همۀ کارها به خدا باز می گردد.

( وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا)؛(4)

و در هر آسمانی کار آن را وحی فرمود.

2. گاهی نیز واژۀ امر به معنای «دستور و فرمان» به کار برده می شود که در این صورت، جمع آن «اوامر» خواهد بود. قاموس القرآن «امر» را در این

ص: 17


1- سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج1، ص 109؛ محمدبن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج4، ص27؛ علی اکبر دهخدا، لغت نامۀ دهخدا، ج3، ص3343.
2- آل عمران، آیه 159.
3- شوری، آیه 53.
4- فصلت، آیه 12.

حالت، ضدّ «نهی» دانسته است؛ «الامر ضد النهی».(1)

کلمۀ «امر» در آیۀ شریفۀ ( قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ)؛(2) بگو، پروردگارم به دادگری فرمان داده است، به همین معنا به کار رفته است. باید توجه داشت که واژۀ«امر» در جملۀ «امر به معروف»، به معنای دستور و فرمان است.

نکته: اغلب کسانی که از امر به معروف بحث کرده اند، کلمۀ «امر» را به معنای فرمان و یا دستور به کار برده اند؛ ولی باید توجه داشت که در برخی از شرایط و موقعیت ها، این کلمه ممکن است به معنای «خواهش»، «ارشاد»، «تهدید» و ... هم به کار رود. همچنین از آیات و روایات استفاده می شود که در انجام این وظیفه، لازم نیست امر و نهی کننده، برتر از امر و نهی شده باشد و یا به تعبیر دیگر، جهت استعلا در آن در نظر گرفته نشده است. بنابراین، گاهی به صورت «خواهش»، «تمنّا» و یا تنها برای«ارشاد» انجام می شود.(3)

مرحوم دهخدا می نویسد:

«...و صیغۀ امر را در شانزده معنی استعمال کرده اند؛ اول در ایجاب؛ چنان که «اقیموا الصلاة». دوم در ندب؛ همچون «وکاتبوهم». سوم در ارشاد؛ مانند «فاستشهدوا». چهارم در تهدید؛ مانند«من شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر». پنجم در اهانت؛ مانند «ذق انک انت العزیز الکریم». ششم در دعا؛ مانند «اللهم اغفرلی». هفتم در اباحت؛ مانند «و اذا حللتم فاصطادوا». هشتم درامتنان؛ مانند «فکلوا ممّا رزقکم الله حلالاً». نهم در اکرام؛ مانند «ادخلوها بسلام».(4)

ص: 18


1- قاموس قرآن، ج1، ص 109.
2- اعراف، آیه 29.
3- حسنعلی نوریها، امر به معروف و نهی از منکر در آستانه هزاره سوم ، ص17.
4- لغت نامه دهخدا، ص3344.

ب. نهی

«نهی» از نظر لغت، به معنی بازداشتن و منع کردن از چیزی می باشد. در مفردات راغب در این باره آمده است:

«النهی الزجر عن الشیء؛(1)

نهی یعنی بازداشتن از چیزی»؛ (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ)؛(2) نماز اهل نماز را از کار زشت و ناپسند باز می دارد.

لسان العرب، «نهی» را مقابل«امر» دانسته، می گوید: «النهی خلاف الامر».(3)

«تناهی» از باب تفاعل، به معنای نهی کردن یکدیگر است.(4)

( کَانُواْ لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ )؛(5)

از کار زشتی که آن را مرتکب می شدند، یکدیگر را باز نمی داشتند.

ج. معروف

«معروف» از مادۀ «عرف»، به معنای «شناخته شده به عنوان خوبی» است. راغب اصفهانی در این زمینه می گوید:

معروف، اسمی است برای هر عملی که خوبی آن از نظر عقل یا شرع، شناخته شده باشد و منکر به کاری گفته می شود که به واسطۀ عقل یا شرع، مورد انکار و تقبیح قرار

ص: 19


1- ابی القاسم الحسین بن محمد الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 507.
2- عنکبوت، آیه 45.
3- لسان العرب، ج15، ص 343.
4- فخرالدین محمدالرازی، تفسیر الفخر الرازی المشتهر بالتفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب ، ج6، ص68.
5- مائده، آیه 79.

گیرد.(1)

فخر الدین طریحی در مجمع البحرین می نویسد:

معروف، نام کاملی است برای هر آن چه به عنوان طاعت خدا و تقرب به سوی او و نیکویی به مردم شناخته شده باشد و ]همچنین[ هر نیکویی یابه ]ظاهر[ زشتی که شارع به آن فراخوانده باشد و به تعبیر دیگر، معروف، اسمی است برای هر کاری که خوبی آن به وسیلۀ شرع و عقل، شناخته شده باشد؛ بدون این که شرع در مورد آن با عقل مخالفت کند.(2)

«قاموس قرآن» نیز که یکی از کتاب های لغت قرآن می باشد، دربارۀ معروف می گوید:

هر عمل یا قولی که مطابق عقل و فطرت سلیم باشد و شریعت آن را تصدیق کند، معروف می باشند.(3)

طبرسی نیز گفته است:

مقصود از معروف، همان «حق» است که عقل و شرع بدان فرا می خوانند؛ چون آن را صحیح می شناسد؛ بر خلاف منکر، که عقل و شرع از آن بیزارند؛ چرا که نمی توانند آن را صحیح بشمارند. پس هر چه را که بتوان صحیح و جایز شمرد، معروف و هر چه را که نتوان چنین معرفتی

نسبت به آن پیدا کرد، منکر است.(4)

ص: 20


1- المفردات فی غریب القرآن، ص 331.
2- فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص 93.
3- قاموس قرآن ، ج4، ص 327.
4- الیاس کلانتری، مفردات القرآن فی مجمع البیان، ص255.

در شرح اصول خمسه آمده است:

معروف، کاری است که فاعل، حسنش را بشناسد یا به آن، راهنمایی شود.(1)

در تفسیر المیزان ذیل آیۀ شریفۀ 228 سورۀ بقره ( وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ ...) آمده است:

معروف، کاری است که با ذائقۀ اجتماعی افرادی که در آن اجتماع زندگی می کنند، سازگار باشد و به ذوق نزند... بنابراین، کلمۀ معروف، شامل هدایت عقل، حکم شرع، اخلاق نیکو و همچنین آداب ]انسانی[ می شود.(2)

از مجموع مطالب گذشته می توان نتیجه گرفت که «معروف»، کار خوب و پسندیده ای است که حسن آن را یکی از منابع ذیل، تصدیق کند:

1. عقل. 2. شرع. 3. فطرت پاک انسان ها.(3)

د. منکر

«منکر» از نظر لغت به معنای«ناشناخته» و «زشت و بد» است.(4)

در مفردات راغب آمده است: منکر، کاری است که عقل سلیم به زشتی آن حکم می کند یا عقل به طور مستقل در زشتی یا نیکویی آن، حکمی ندارد؛ ولی شرع، به قبح آن حکم می نماید. (5)

مجمع البحرین نیز حرمت شرعی را دلیل منکر بودن کاری دانسته، می گوید:

ص: 21


1- قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص 141.
2- السید محمد حسین الطباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 198.
3- امربه معروف ونهی از منکر در آستانه هزارۀ سوم ، ص 20.
4- لسان العرب ، ج5، ص 233.
5- المفردات فی غریب القرآن، ص 505.

هر چیزی را که شارع زشت شمارد و آن را حرام نماید، منکر است. (1)

پس منکر، آن است که به خوبی شناخته نشده و به زشتی و بدی، معرفی شده باشد؛ چه به واسطه عقل باشد یا شرع و یا هر دو.(2)

امام خمینی(رحمه الله) می نویسد:

هر کدام از امر به معروف و نهی از منکر، به واجب و مستحب تقسیم می شود؛ پس چیزی که عقلاً یا شرعاً واجب است، امر به آن واجب می باشد و چیزی که عقلاً قبیح یا شرعاً حرام است، نهی از آن واجب می باشد و چیزی که مندوب و مستحب باشد، امر به آن ]هم[ همچنین ]مستحب[ است و آن چه مکروه باشد، نهی از آن، چنین است.(3)

بنابراین، می توان گفت: هر کاری که انسان را از خدا و اخلاق و معارف دور کند، منکر و برعکس، هر کاری که انسان را به خدا و انسانیت و معنویت، نزدیک سازد، معروف می باشد.

تعریف امر به معروف و نهی از منکر

با توجه به تبیین معانی مفردات «امر به معروف و نهی از منکر»، دیگر نیازی به توضیح نیست؛ زیرا با توجه به مطالب گذشته در می یابیم که امر به معروف ونهی از منکر، یعنی واداشتن دیگران به خوبی ها و بازداشتن آنان از زشتی ها؛ البته همواره لازم نیست این واداشتن یا بازداشتن، به صورت«امر» و «نهی» اصطلاحی باشد و در آن جهت «استعلاء» یا برتری شخص امر و

ص: 22


1- فخر الدین طریحی، مجمع البحرین ،ج3، ص 502.
2- محمد اسحاق مسعودی، پژوهشی در امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن و روایات ، ص 15.
3- روح الله موسوی خمینی، تحریر الوسیلۀ، ج2، ص 287.

نهی کننده لحاظ شده باشد؛ بلکه ممکن است از ضعیف تر در مقابل قوی تر و یا از افراد هم سطح نیز صادر شود و گاهی به صورت خواهش انجام پذیرد و یا حتی شامل «ارشاد» هم بشود.

شهید ثانی در توضیح مفهوم امر به معروف و نهی از منکر می گوید:

امر به معروف، وادار کردن دیگران به اطاعت و نهی از منکر، بازداشتن آنان از انجام گناه است که می تواند به گونۀ زبانی یا عملی باشد. (1)

میر شریف جرجانی در این مورد می نویسد:

امر به معروف، ارشاد و راهنمایی به راه های نجات بخش است و نهی ازمنکر، بازداشتن از اموری است که با شریعت سازگاری ندارند و... گفته اند: امر به معروف، امر و فرمان است به آن چه مطابق کتاب و سنت است و نهی از منکر بازداشتن از چیزهایی است که نفس و شهوت به آنها تمایل دارد. (2)

با توجه به آن چه گذشت، می توان در تعریف امر به معروف و نهی از منکر گفت: امر به معروف، یعنی برانگیختن و فرمان دادن به چیزی که نزد عقل یا شرع (یا هر دو) خوب و مطلوب است و نهی از منکر، یعنی بازداشتن و منع کردن از چیزی که نزد عقل و شرع، بد و ناپسند است.

ص: 23


1- زین الدین الجبعی العاملی ]شهید ثانی[، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة ، ج1، ص 224.
2- علی بن محمد الجرجانی، التعریفات ، ص50.

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در اندیشة اسلامی

اشاره

انسان، موجودی اجتماعی است و سرنوشتش با سرنوشت جامعه ای که در آن زندگی می کند، ارتباط دارد. سود و زیان کارهایی که از انسان سر می زند، هم به خود او باز می گردد و هم جامعه را متأثر می کند. علاوه بر این، اعمال دیگران نیز در زندگی انسان، خالی از تأثیر نیست. از این رو، همان گونه که انسان در قبال اعمال و رفتار خود مسئولیت دارد، در برابر عملکرد افراد جامعه ای که در آن زندگی می کند نیز مسئول است. در بینش اسلامی، یک فرد مسلمان باید پا به پای اصلاح نفس خود، در جهت اصلاح دیگران نیز بکوشد. بی توجهی نسبت به اعمال و سرنوشت دیگران، در واقع، بی اعتنایی به سرنوشت خویشتن است و اگر منکر در جامعه شیوع یابد، آثار نامطلوب آن، دامنگیر همۀ افراد خواهد شد و حتی مومنان و پارسایان نیز از شعلۀ آن در امان نخواهند ماند. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) در تبیین این رسالت همگانی می فرماید:

« کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ»؛(1)

همۀ شما سرپرست ]همدیگر[ هستید و نسبت به زیر دستان خود مسئولید.

اسلام نیز از آن جا که کامل ترین دین است، از این امر مهم، غافل نبوده، از پیروان خود می خواهد که خود را در برابر جامعه، متعهد بدانند و به هنگام مشاهدۀ ستم و گناه، ساکت نمانند و نیز دیگران را به خوبی ها امر کنند و از بدی ها باز دارند. تأکیدهای مکرر قرآن کریم، در خصوص امر به معروف و نهی از منکر، بیان گر اهمیتی است که اسلام برای سالم سازی محیط اجتماع و مبارزه با عوامل فساد و گناه قائل است.

ص: 24


1- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص 38.

برای پی بردن به اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، باید به تعبیراتی که دربارۀ این موضوع در قرآن و روایات آمده و نیز به سیرۀ عملی معصومین: مراجعه کرد و چون در این تحقیق، فصلی جداگانه به سیرۀ معصومین: اختصاص داده شده، در این جا تنها به بررسی جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات می پردازیم.

در قرآن کریم آیات زیادی دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر آمده که به بیان چند آیۀ زیر بسنده می کنیم:

1. ( وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛(1)

و باید از میان شما، گروهی ]مردم را[ به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی، بازدارند و آنان، همان رستگارانند.

امر به معروف و نهی از منکر، چگونه می تواند در رستگاری یک جامعه اثر داشته باشد؟

از تجربیات قطعی بشر این است که اندوخته های فکری انسان با گذشت زمان، به دست فراموشی سپرده می شود؛ مگر آن که پیوسته یادآوری شود و در مرحلۀ عمل، تکرار گردد و از همین جاست که پیوند «علم و عمل»، مشخص می شود. علم، انسان را به عمل، راهنمایی می کند و عمل شایسته، بر آگاهی و بینش انسان می افزاید. از این رو، در یک جامعۀ سالم، همه باید برای پاسداری از فرهنگ و معرفت خویش بکوشند و نگهبانی از حریم مکتب به آن است که متخلفینِ از راه نیکی را، از سقوط به ورطۀ هلاکت بازدارند و با «امر به معروف و نهی از منکر»، زمینه ساز «رفتار شایسته» و در نتیجه،

ص: 25


1- آل عمران، آیه 104.

«تقویت کنندۀ افکار صحیح» باشند. پس بی اعتنایی به این وظیفه، پایۀ رفتار را سست و اندیشه های والا را در معرض فراموشی قرار می دهد.(1)

این آیه در سورۀ آل عمران که در مدینه نازل شده، از دو جهت، دلالت بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر دارد؛ یک جهت آن واژۀ «ولتکن» است که لفظ امر است و جهت دیگر، انحصار رستگاری در این عمل می باشد؛ «و اولئک هم المفلحون» و دعوت به «خیر» در آیه، عبارت از «امر به معروف و نهی از منکر» است. بنابراین، جملۀ «یدعون الی الخیر»، جملۀ مجمل و کوتاهی است که جملۀ بعد، آن را توضیح می دهد.(2)

2. ( کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ ...)؛(3)

شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید؛ به کار پسندیده، فرمان می دهید و از کار ناپسند، باز می دارید و به خدا ایمان دارید.

در این آیۀ شریفه از امت اسلامی به عنوان «برترین امت»، تمجید و سرّ این فضیلت «امر به معروف و نهی از منکر»، معرفی شده است. پس جامعۀ اسلامی آن گاه لیاقت این افتخار بزرگ را پیدا می کند که این ارزش والا در آن حاکمیت داشته باشد و مسلمانان با احساس وظیفه و مسئولیت، یکدیگر را دعوت به خوبی و نهی از بدی کنند. هر گاه این «سنت نیک» در میان آنان ضعیف شود و مردم نسبت به امر به معروف و نهی از منکر، در جامعه، وظیفه و تکلیفی احساس نکنند، این فضیلت و برتری را از دست خواهند داد.

ص: 26


1- تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ، ج3، ص 577.
2- حسین نوری همدانی، امر به معروف و نهی از منکر، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی، ص33.
3- آل عمران، آیه 110.

عنوان «خیر امة»، یک لقب تشریفاتی نیست؛ تا همه بدان افتخار و مباهات کنند؛ بلکه این عنوان، مدال ارزشمندی برای «امرکنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر» است. پس آنان که از انجام وظیفه - چه در عصر نزول آیه و چه بعد از آن - شانه خالی کرده اند، نصیبی از این افتخار ندارند.(1)

با توجه به این توضیحات، به دلیل این آیه، همۀ مسلمانان گذشته را نمی توان بهترین امت دانست؛ زیرا امام صادق(علیه السّلام) فرمود: چگونه آنان که امیرالمومنین، امام حسن و امام حسین: را به شهادت رسانده اند، بهترین امت هستند؟(2)

نکتۀ جالب این که در این آیۀ شریفه، امر به معروف و نهی از منکر در کنار ایمان به خدا قرار گرفته که این، نشانۀ اهمیت و عظمت این دو فریضۀ بزرگ الهی و بیان گر این است که این دو واجب، ضامن گسترش ایمان در میان جامعۀ بشری هستند و اگر این دو فریضه اجرا نشوند، ریشۀ ایمان در دل ها سست می شود و پایه های آن فرو می ریزد.

3. (خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ)؛(3)

گذشت پیشه کن و به ]کار[ پسندیده، فرمان ده و از نادانان رخ برتاب.

(الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ

ص: 27


1- شهید مطهری می گوید: از این آیه می فهمیم که ما بهترین امت ها برای بشر نیستیم؛ چون آمر به معروف و ناهی از منکر نیستیم و در نتیجه، نمی توانیم ادعای شرف و بزرگی کنیم. (مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج2، ص 49).
2- علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی ، ج1، ص 110.
3- اعراف، آیه 199.

الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ)؛(1)

همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده - که ]نام[ او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته می یابند- پیروی می کنند؛

]همان پیامبری که[ آنان را به کار پسندیده فرمان می دهد و از کار ناپسند باز می دارد و برای آنان، چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را حرام می گرداند و از آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است، بر می دارد.

در این آیه، پنج ویژگی اساسی برای مکتب اسلام شمرده شده که هیچ یک از شرایع گذشته، دارای این امتیازها در حد کامل نبوده اند. این پنج ویژگی عبارتند از:

1. امر به معروف.

2. نهی از منکر.

3. حلال کردن پاکی ها.

4. حرام کردن پلیدی ها.

5. برداشتن غل ها.

علامه طباطبایی دربارۀ این آیه می نویسد:

«ظاهر آیه دلالت و یا حداقل اشعار دارد بر این که مسئلۀ امر به معروف و نهی از منکر و خلاصه امور پنج گانۀ مذکور در این آیه، از مختصات پیامبر اسلام و ملت بیضای

اوست – و همین طور هم هست – برای این که هر چند به شهادت آیات قرآن، سایر امم صالح نیز به وظیفۀ امر به معروف و

ص: 28


1- همان، آیه 157.

نهی از منکر قیام کرده اند و طیبات را حلال و خبائث را حرام دانسته اند و هر چند برداشتن موانع و غل و بندهای معنوی در شریعت عیسی(علیه السّلام) هم بوده الا این که هیچ خردمندی تردید ندارد که دین پیامبر اسلام، یگانه دینی است که به امر به معروف و نهی از منکر اهمیت فراوان داد و کار آن را که جز دعوت زبانی چیز دیگری نبود، به جایی رسانید و آن قدر آن را توسعه داد که شامل جهاد با اموال و نفوس گردید و تنها دینی است که جمیع امور مربوط به زندگی بشر و همۀ شئون و اعمال وی را بر شمرده و به دو قسم طیبات و خبائث، تقسیم و طیبات را حلال و خبائث را حرام نموده است و دینی است که جمیع احکام و تکالیف شاقه ای را که در سایر ادیان، خصوصاً در دین یهود و به دست احبار و ملایان ایشان رخنه پیدا کرده بود، نسخ کرد و از بین برد. پس حد اعلا و کامل امور پنج گانۀ مزبور، تنها و تنها در اسلام یافت می شود».(1)

از این رو، باید فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر را یکی از ملاک های برتری مکتب اسلام شمرد که به واسطۀ آن از آیین دیگر انبیا با ارزش تر است. امر به معروف و نهی از منکر، یکی از صفات و ویژگی های انسان های مؤمن است؛ به عنوان مثال، خداوند در توصیف انسان های با ایمانی که با جان و مال خویش با خداوند معامله می کنند، فرموده است:

4. ( التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ

ص: 29


1- تفسیر المیزان، ترجمۀ سید محمد باقر موسوی همدانی، ج8، ص 365. (با حذف بعضی عبارات).

وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ)(1)

]آن مؤمنان[ همان توبه کنندگان،پرستندگان، سپاس گزاران، روزه داران، رکوع کنندگان، سجده کنندگان، وادارندگان به کارهای پسندیده، بازدارندگان از کارهای ناپسند و پاسداران مقررات خدایند و مومنان را بشارت ده.

5. ( الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الاَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الاُمُورِ)(2)

همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز بر پا می دارند و زکات می دهند و به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند، بازمی دارند و فرجام همۀ کارها از آن خداست.

قرآن کریم در وصف عملکرد انسان های صالح و شایسته چنین فرموده است:

6. ( یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُوْلَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ)(3)

به خدا و روز قیامت، ایمان دارند و به کار پسندیده، فرمان می دهند و از کار ناپسند، باز می دارند و در کارهای نیک، شتاب می کنند و آنان از شایستگانند.

در این آیه، از میان همۀ اوصاف و خصوصیاتی که انسان های مومن و صالح دارند، اول اعتقاد به خداوند و معاد را بیان داشته است و پس از آن، امر

ص: 30


1- توبه، آیه 112.
2- حج، آیه 41.
3- آل عمران، آیه 114.

به معروف و نهی از منکر را؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر را در کنار ایمان به مبدأ و معاد و جزء اصول اساسی اعتقادات، قرار داده است و این نزدیکی، اهمیت امر به معروف و نهی از منکر را بیشتر نشان می دهد.

همچنین با بررسی روایات پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) و اهل بیت: دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر، می توان این روایات را به سه دستۀ زیر تقسیم کرد:

1. روایاتی که بر اصل وجوب امر به معروف و نهی از منکر دلالت می کنند و تأکیدهای شدید و گویا دارند.

2. روایاتی که بر اهمیت این دو فریضۀ الهی، در میان سایر فرائض و واجبات الهی دلالت دارند.

3. روایاتی که مشتمل بر تحذیر و هشدار عذاب برای ترک کنندگان این دو فریضۀ می باشند و بیان گر عواقب شوم ترک کنندگان آنها هستند. ما در این جا از هر یک از سه قسم فوق، تعدادی روایت را ذکر می کنیم:

الف. قسم اول از روایات

1. امام صادق(علیه السّلام) فرمود:

« وَیْلٌ لِقَوْمٍ لاَ یَدِینُونَ اللَّهَ بِالأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ»(1)

وای به حال امتی که با امر به معروف و نهی از منکر، تسلیم خدا نمی شوند ]دین خدا را با امر به معروف و نهی از منکر، اختیار نکردند[.

2. امام باقر(علیه السّلام) فرمود:

« بِئْسَ الْقَوْمُ قَوْمٌ یَعِیبُونَ الأَمْرَبِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ

ص: 31


1- محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضۀ الواعظین، ج2، ص 365.

الْمُنْکَرِ»(1)

بدقومی هستند؛ قومی که بر امر به معروف و نهی از منکر، عیب می گیرند و آن را بی ارزش می پندارند.

3. امام صادق(علیه السّلام) فرمود:

« أَنَّ رَجُلا مِنْ خَثْعَمٍ جَاءَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَخْبِرْنِی مَا أَفْضَلُ الإِسْلَامِ؟ قَالَ: الإیمَانُ بِاللَّهِ. قَالَ ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: صِلَةُ الرَّحِمِ. قَالَ: ثُمَّ مَا ذَا؟ قَالَ: الأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ. قَالَ: فَقَالَ الرَّجُلُ: فَأَیُّ الأَعْمَالِ أَبْغَضُ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ؟ قَالَ: الشِّرْکُ بِاللَّهِ. قَالَ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: قَطِیعَةُ الرَّحِمِ. قَالَ: ثُمَّ مَاذَا قَالَ الأَمْرُ بِالْمُنْکَرِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمَعْرُوفِ»؛(2)

مردی از خاندان «خثعم»، به حضور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) آمد و عرض کرد: به من خبر بده که در اسلام چه چیز برتر است؟ حضرت فرمود: ایمان به خدا. او پرسید: بعد از آن چه چیز برتر است؟ حضرت فرمود: صلۀ رحم و پیوند با خویشاوندان. او پرسید: بعد از آن چه چیز برتر است؟ حضرت فرمود: امر به معروف و نهی از منکر. او پرسید: چه عملی را خداوند از همه چیز، بیشتر دشمن دارد؟ حضرت فرمود: شرک به خدا؛ سپس پرسید: بعد از آن چه چیز؟ حضرت فرمود: قطع پیوند با خویشاوندان. آن گاه پرسید: بعد

ص: 32


1- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 57.
2- تهذیب الاحکام، ج6، ص176.

از آن چه چیز؟ حضرت فرمود: امر به منکر و نهی از معروف.

4. امام علی(علیه السّلام) فرمود:

«فَرَضَ اللَّهُ الإیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ... وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاء»؛(1)

خداوند ایمان را برای پاکی دل ها از شرک واجب نمود و ... و امر به معروف را برای اصلاح مردمان و نهی از منکر را برای بازداشتن سفیهان از زشتی ها واجب کرد.

5. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) فرمود:

« إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لا زَبْرَ لَهُ وَ قَالَ: هُوَ الَّذِی لا یَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ»؛(2)

خداوند، دشمن می دارد مومن ضعیف النفسی را که عقل ندارد و آن، کسی است که نهی از منکر نمی کند.

مرحوم صدوق می گوید:

«به خط مرحوم برقی دیدم که منظور از واژۀ «زبر»، عقل و فهم است».(3)

6. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) فرمود:

« إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لا دِینَ لَهُ. فَقِیلَ: وَ مَا الْمُؤْمِنُ الضَّعِیفُ الَّذِی لا دِینَ لَهُ؟ قَالَ: الَّذِی لا

ص: 33


1- نهج البلاغه، ترجمه محمد مهدی فولادوند، کلمات قصار، شماره 252 ، ص465.
2- وسائل الشیعه، ج16، ص 125.
3- وسائل الشیعه، ج16، ص 125.

یَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ»؛(1)

خداوند، دشمن دارد مؤمن ضعیفی را که دین ندارد. شخصی از آن حضرت پرسید: چنین کسی کیست؟ فرمود: او که نهی از منکر نمی کند.

7. عن النبی(صلّی الله علیه و آله ) قال:

« مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَی عَنِ الْمُنْکَرِ فَهُوَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی الأَرْضِ وَ خَلِیفَةُ رَسُولِهِ»؛(2)

پیامبر فرمود: هر کس امر به معروف و نهی از منکر کند، خلیفۀ خدا در زمین خواهد بود و جانشین رسول خدا خواهد شد.

8. امیرالمؤمنین(علیه السّلام) می فرماید:

« الأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ أَفْضَلُ أَعْمَالِ الْخَلْق و غَایَةُ الدِّینِ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ»؛

امر به معروف با فضلیت ترین عمل های مردمان است و نهایت دینداری ]در عمل[، انجام امر به معروف ونهی از منکر و برپا داشتن حدود است.

ب. قسم دوم از روایات

در این قسم، به چند روایت که دلالت بر اهمیت و ارزش خاص دو فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر نسبت به سایر فرایض و واجبات الهی دارند، می پردازیم:

ص: 34


1- همان، ص 122.
2- میرزا حسین نوری]محدث نوری[ ، مستدرک الوسائل ، ج12، ص179.

1. امام باقر(علیه السّلام) فرمود:

« یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یُتَّبَعُ فِیهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ یَتَقَرَّءُونَ وَ یَتَنَسَّکُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ لا یُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ إِلا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ یَطْلُبُونَ لأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِیرَ یَتَّبِعُونَ زَلاّتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عِلْمِهِمْ یُقْبِلُونَ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ مَا لَا یَکْلُمُهُمْ فِی نَفْسٍ وَ لا مَالٍ وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا یَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا کَمَا رَفَضُوا أَتَمَّ الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ هُنَالِکَ یَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فَیَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ فَیَهْلِکُ الأَبْرَارُ فِی دَارِ الْفُجَّارِ وَ الصِّغَارُ فِی دَارِ الْکِبَارِ إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الأَنْبِیَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصَّالِحِینَ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الأَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الأَعْدَاءِ وَ یَسْتَقِیمُ الأَمْرُ فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَی الْحَقِّ رَجَعُوا فَلا سَبِیلَ عَلَیْهِمْ ( إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ) (1)

هُنَالِکَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ غَیْرَ طَالِبِینَ سُلْطَاناً وَ لا بَاغِینَ مَالاَ وَ لا مُرِیدِینَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً (أی لا تستعملوا

ص: 35


1- شوری، آیه 42.

اسلوب الظلم للظفر علیهم) حَتَّی یَفِیئُوا إِلَی أَمْرِ اللَّهِ وَ یَمْضُوا عَلَی طَاعَتِه»؛(1)

در آخر الزمان، در میان مردم، قومی پدید می آیند ریاکار و به ظاهر عبادت کننده و پارسا؛ ولی از لحاظ درک و رشد عقلی، ناقص و کارشان بیهوده است؛ به دنبال وسایل رخصت در ترک امر به معروف و نهی از منکر می روند و آن، مواردی است که از ضرر و زیان، ایمن گردند و عذر می تراشند؛ از لغزش ها و تبهکاری های دانشمندان، پیروی می نمایند؛ از نماز و روزه و آن چه که برایشان زیان جانی یا مالی ندارد، استقبال می کنند و حتی اگر نماز هم به سایر کارهایشان و به اموال و جانشان زیان برساند، آن را نیز ترک می کنند؛ چنان که عالی ترین و شریف ترین فریضه ها ]امر به معروف و نهی از منکر[ را ترک می کنند. امر به معروف و نهی از منکر، فریضه ای بزرگ است که در پرتو آن، سایر واجبات، اجرا و انجام می شوند و در غیر این صورت، خشم الهی، شامل مردم شده، همگان گرفتار عذاب خدا خواهند شد. نیکان در خانۀ بدان و خردسالان در خانۀ بزرگان، به هلاکت می رسند. ]بدانید[ که امر به معروف و نهی از منکر، راه پیامبران و شیوۀ صالحان و فریضه ای بزرگ است و در پرتو آن، سایر فرایض و واجبات، برپا می شوند، و راه ها امن می شوند و تجارت و کاسبی مردم حلال گشته، هر گونه ظلم و جور بر چیده شده، زمین آباد می گردد و از دشمنان انتقام گرفته می شود و همۀ کارها رو به راه

ص: 36


1- تهذیب الاحکام، ج6، ص 180.

می شوند. بنابراین، با دل های خود، بدی ها را از عاملان آن، انکار کنید و بازبان های خود، آنها را موعظه نمایید و در پرتو آن، شوکت و قدرت دشمن را سرکوب کنید و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نهراسید. اگر آنها پند و اندرز شما را پذیرفتند و به سوی حق بازگشتند، مسئولیتی ]عذابی[ بر آنها نیست؛ بلکه مسئولیت ]عذاب[ برای آنانی است که به مردم ظلم می کنند و در زمین، بدون حق، تجاوز می نمایند که برای آنها عذاب دردناک الهی خواهد بود؛ با آنها با جان خود پیکار کنید و در قلبتان دشمنی نمایید؛ بی آن که طالب مقام و جاه و خواهان ثروت باشید و بی آن که با ظلم و ستم، پیروزی به دست بیاورید؛ تا در پرتو این روش شما، آنها ]ستم گران و متجاوزان[ به سوی فرمان خداوند باز گردند و در مسیر اطاعت فرمان الهی قرار گیرند.

2. در کتاب تحف العقول از امام حسین(علیه السّلام)

نقل شده که حضرت(علیه السّلام) فرمود:

« اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَی الأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ (لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإِثْمَ) (1) وَ قَالَ: (لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ)(2) إِلَی قَوْلِهِ (لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ) (3) وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یُنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا

ص: 37


1- مائده، آیه 63.
2- همان، آیه 78.
3- همان، آیه 79.

یَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ یَقُولُ (فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ) (1) وَ قَالَ: (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ) (2) فَبَدَأَ اللَّهُ

بِالأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَیِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَی الإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَةِ الْفَیْ ءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِی حَقِّهَا»؛(3)

ای مردم! پند و عبرت بگیرید از آن چه که خداوند دوستانش را به آن موعظه کرده است؛ آن جا که دانشمندان را توبیخ کرده، می فرماید: «چرا دانشمندان نصاری و علمای یهود مردم را از سخنان گناه آمیز نهی نمی کنند»؟ تا آن جا که می فرماید: «لعنت شدند آنان که از بنی اسرائیل کافر گشتند از زبان داوود و عیسی(علیهماالسّلام) ... چرا که

آنها از بدی هایی که مردم انجام می دادند، نهی نمی کردند؛ چه بدکاری انجام می دادند». خداوند از این رو، آن دانشمندان و ... را سرزنش کرده که به خاطر طمع به اندوخته های مادی که از جانب مردم به آنها می رسید و به خاطر ترس از آن چه که آنها از آن می هراسیدند نهی از منکر را ترک می کردند؛ با این که خداوند می فرماید: «و از مردم نهراسید

ص: 38


1- همان، آیه 44.
2- توبه، آیه 71
3- حسن بن علی بن شعبة الحرانی، تحف العقول عن آل الرسول(صلّی الله علیه و آله )، ص 240.

و از من بترسید» و نیز می فرماید: «مردان و زنان باایمان، ولیّ یکدیگرند و یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر می کنند». خداوند امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان وظیفه ای واجب از ناحیۀ خود، تشریع کرده است؛ چرا که خداوند آگاه است که اگر این وظیفۀ واجب، اجرا و برپا شود، همۀ واجبات نیز برپا خواهند شد؛ خواه آسان باشند یا دشوار؛ چرا که «امر به معروف و نهی از منکر»، موجب دعوت به سوی اسلام به همراه ادای حقوق به

صاحبانش و موجب مخالفت با ستم گر و تقسیم غنائم جنگی و موجب جمع آوری زکات و صدقات از مواردش و توزیع آنها در موارد حق خود، می باشد.

3. امیر مؤمنان، علی(علیه السّلام) می فرماید:

« وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلاّ کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی»؛(1)

و تمام اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر، چیزی نیست؛ جز به مانند انداختن آب دهان در دریای پهناور.

در این بیان علوی، تمام اعمال به رطوبت دهان و امر به معروف و نهی از منکر به یک دریای پهناور تشبیه شده است؛ تا عظمت این فریضه در مقابل دیگر اعمال شایسته جلوه گر شود. شاید سرّ برتری امر به معروف و نهی از منکر بر سایر عبادات و نیکی ها، در این باشد که قوام، استواری و استمرار همۀ خوبی ها،در گرو بر پایی این دو فریضۀ بزرگ است و علاوه بر این، این

ص: 39


1- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 374، ص 494.

عمل، جهاد، مبارزه با مفاسد و موانع خارجی است و فرد و جامعه وقتی می تواند در نبرد با دشمن خارجی به موفقیت نایل شود که موانع و مفاسد داخلی را در پرتو امر به معروف و نهی از منکر، ریشه کن کرده باشد.

ج. قسم سوم از روایات

این بخش دربردارندۀ روایاتی است که مشتمل بر هشدار و انذار نسبت به ترک کنندگان امر به معروف و نهی از منکر است و نیز سرنوشت بد آنان را ذکر می کند که به نمونه هایی از آنها اشاره می شود:

1. از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده که پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) فرمود:

« کَیْفَ بِکُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَقِیلَ لَهُ وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله )؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ، کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ؟ فَقِیلَ لَهُ: یَارَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً ؟»؛(1)

چگونه خواهد بود حال شما هنگامی که زن های شما تبهکار و جوانانتان فاسد شوند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند؟ شخصی پرسید: آیا چنین وضعی پیش می آید؟ پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) فرمود: آری و از این بدتر پیش خواهد آمد؛ چگونه خواهد بود حال شما آن هنگام که یکدیگر را به کارهای بد، امر و تشویق کنید و از کارهای نیک، منع و جلوگیری نمایید؟ شخصی عرض کرد: آیا چنین وضعی هم

ص: 40


1- وسائل الشیعه، ج16، ص 122.

به پیش می آید؟ فرمود: آری، از این هم بدتر؛ چگونه خواهد بود حال شما هنگامی که نیکی ها را بدی ببینید و بدی ها را نیکی ببینید.

2. از امام رضا(علیه السّلام) نقل شده که پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) فرمود:

« إِذَا أُمَّتِی تَوَاکَلَتِ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلْیَأْذَنُوا بِوِقَاعٍ مِنَ اللَّهِ »؛(1)

اگر امت من، امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذارند، باید برای جنگ با خدا آماده باشند.

«تواکل» بدین معنی است که برخی بر عده ای دیگر اعتماد کنند و مسئولیت را بر دوش آنها بگذارند؛ تا امر به معروف و نهی از منکر را ادا کنند و معنی «وقاع من الله»، جنگ است و کیست که می تواند در برابر خدا بایستد و بجنگد؟(2)

3. حضرت امیرمؤمنان، علی(علیه السّلام) در ضمن خطبه ای، پس از حمد و ثنا فرمود:

« فَإِنَّهُ إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَیْثُمَا عَمِلُوا مِنَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الأَحْبَارُ عَنْ ذَلِکَ وَ أَنَّهُمْ لَمَّا تَمَادَوْا فِی الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الأَحْبَارُ عَنْ ذَلِکَ نَزَلَتْ بِهِمُ الْعُقُوبَاتُ فَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَنْ یُقَرِّبَا أَجَلا وَ لَنْ یَقْطَعَا رِزْقاً »؛(3)

ص: 41


1- همان، ص 118.
2- علی کورانی، امر به معروف و نهی از منکر، ص 20.
3- وسائل الشیعه، ج16 ،ص 120.

پیش از شما، اقوامی به هلاکت رسیدند؛ به خاطر این که گناه می کردند و دانشمندان نصاری و یهود، آنها را نهی از بدی ها نمی نمودند و آنها وقتی که به گناه ادامه دادند و دانشمندان یهود و نصاری نهی از گناه ننمودند، عذاب ها بر آنها فرود آمد. ]بنابراین[ امر به معروف و نهی از منکر کنید و بدانید که امر به معروف و نهی از منکر ، نه مرگ را نزدیک می کند و نه رزق و روزی انسان را قطع می نماید.

4. امام باقر(علیه السّلام) فرمود:

« الأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ

خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَمَنْ نَصَرَهُمَا أَعَزَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ خَذَلَهُمَا خَذَلَهُ اللَّهُ »(1)

امر به معروف و نهی از منکر، دو صفت از صفات خدا هستند، کسی که آن دو را حمایت کرد، خداوند او را عزیز خواهد نمود، و کسی که آن دو را واگذاشت، خداوند او را خوار می کند.

5. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) فرمود:

«لا تَزَالُ أُمَّتِی بِخَیْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوَی فَإِذَا لَمْ یَفْعَلُوا ذَلِکَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَکَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِی الأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ»؛(2)

امت من تا زمانی که امر به معروف ونهی از منکر نمایند و بر انجام نیکی ها همکاری کنند، در خیر و سعادت خواهند

ص: 42


1- ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی ، ج3، ص 189.
2- وسائل الشیعه، ج16، ص 123.

بود و اگر چنین نکردند، برکات از آنها سلب می شود و بعضی از آنها بر بعضی دیگر مسلط می گردند و دیگر در زمین و آسمان، یار و یاوری نخواهند داشت.

6. امیر مؤمنان علی(علیه السّلام) فرمود:

« لَا تَتْرُکُوا الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلِّیَ اللَّهُ أُمُورَکُمْ شِرَارَکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا یُسْتَجَابُ لَکُمْ دُعَاؤُکُمْ»؛(1)

امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که خداوند، اشرارتان را بر امورتان مسلط می کند؛ سپس هر چه دعا کنید، مستجاب نمی شود.

7. امام صادق(علیه السّلام) فرمود:

« أَیُّمَا نَاشِئٍ نَشَأَ فِی قَوْمِهِ ثُمَّ لَمْ یُؤَدَّبْ عَلَی مَعْصِیَةٍ کَانَ اللَّهُ أَوَّلَ مَا یُعَاقِبُهُمْ بِهِ أَنْ یَنْقُصَ فِی أَرْزَاقِهِمْ »؛(2)

هر کس که در میان قومی نشو و نما کند و بزرگ شود، ولی بر پایۀ ترک گناه تربیت نشود، نخستین کیفر الهی برآن قوم، آن است که از رزق و روزی آنان کاسته شود و دچار کمبودها شوند.

8. امام صادق(علیه السّلام) فرمود:

« وَیْلٌ لِمَنْ یَأْمُرُ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَی عَنِ الْمَعْرُوفِ »؛(3)

وای بر کسی که امر به منکر و نهی از معروف کند!

ص: 43


1- بحارالانوار، ج 97، ص 77.
2- وسائل الشیعه، ج16،ص 133.
3- حسین بن سعید اهوازی، الزهد، ص 106.

9. امام علی(علیه السّلام) فرمود:

« مَنْ تَرَکَ إِنْکَارَ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَیْنَ الأَحْیَاءِ»؛(1)

آن که منکر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ای بین زنده هاست.

از این روایات چنین نتیجه می گیریم:

الف. ترک دو فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، موجب بلاهای زیر می شود: 1. نزول عذاب و کیفر های سخت الهی و استحقاق هلاکت و بی پناهی. 2. جلوگیری از اجابت دعاها. 3. تسلط اشرار بر امت اسلامی. 4. طمع و استعمار و استثمار دشمنان نسبت به مسلمین. 5. تقویت دشمنان بر ضد مسلمانان. 6. و کمبود ارزاق و بهره های مادی و معنوی در زندگی مسلمانان.

ب. ترک این دو فریضۀ عظیم، باعث می شود که نیکی ها، بد، و بدی ها، نیک به شمار آیند و این از بلاهای بسیار بزرگ و از فاجعه های دردناک است و به راستی، چه بلا و فاجعه ای بالاتر از این که: «نیکی ها، بدی و بدی ها، نیکی جلوه داده شود»؟

شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر

اشاره

فقهای اسلام، وجوب امر به معروف و نهی از منکر را مشروط به چهار شرط دانسته اند که در صورت تحقق همۀ این شرایط، امر به معروف و نهی از منکر واجب خواهد شد و در غیر این صورت، وجوبی پیدا نمی کند. این شرایط عبارتنداز:

ص: 44


1- تهذیب الاحکام، ج6 ، ص 181.

شرط اول: شناخت معروف و منکر

امرکننده و نهی کننده باید بداند آن چه را که شخص مکلف ترک کرده یا انجام داده، معروف یا منکر است. پس بر کسی که معروف و منکر را نمی شناسد، واجب نیست و علم (در امر به معروف و نهی از منکر)، مانند استطاعت در حج، شرط وجوب است.(1)

مقام معظم رهبری (حفظه الله) می فرماید:

آمر به معروف و نهی کننده از منکر، باید عالم به معروف و منکر باشد؛ همچنین ]باید[ بداند که فاعل منکر هم به آن علم دارد و در عین حال، عمداً و بدون عذر شرعی، مرتکب آن منکر می شود ... در غیر این صورت، امر به معروف و نهی از منکر، بر او واجب نیست.(2)

نکته: آیا این شرط، شرط وجوب است یا شرط واجب؟

اگر شناخت و آگاهی نسبت به معروف و منکر، شرط «وجوب» باشد، معنایش آن است که اگر کسی علم و آگاهی نسبت به مصداق ویژه ای از معروف و منکر نداشته باشد، لازم نیست که امر به معروف و نهی از منکر کند؛ مانند کسی که استطاعت نداشته باشد که در این صورت، حج بر او واجب نیست و در صورتی که شرط فوق، شرط «واجب» تلقی شود، معنایش این است که در صورت عدم علم و آگاهی، باید ابتدا به دنبال شناخت و آگاهی برود و پس از آگاه شدن نسبت به این مسئله، اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کند، مانند شرط وضو نسبت به نماز که اگر کسی وضو نداشته

ص: 45


1- تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، ج2،ص 291.
2- سیدعلی خامنه ای، رسالۀ الاجوبة الاستفتائات، ترجمه احمدرضا حسینی ، ص 247، (سؤال 1057)

باشد، نمازش صحیح نیست؛ ولی به هر حال، نماز واجب است و او باید ابتدا وضو بگیرد و بعد نمازش را بخواند. فقها در این جا دو نظر دارند؛ برخی علم و آگاهی را شرط وجوب وبرخی دیگر شرط واجب دانسته اند.

امرکنندۀ به معروف و نهی کنندۀ از منکر باید بداند که آن فعل، منکر است یا معروف، حرام است یا واجب، تا در غلط و اشتباه نیفتد و امر به منکر و نهی از معروف ننماید، و امر به مستحبات و نهی از مکروهات را که مستحب است با امر به واجبات و نهی از محرمات که واجب است اشتباه نکند.(1)

شرط دوم: احتمال تأثیر

امر به معروف و نهی از منکر از تکالیفی است که برای واجب شدن آن، احتمال تأثیر، کافی است و لازم نیست مکلف علم و قطع به تأثیر، پیدا کند. این تکلیف تنها زمانی ساقط می شود که ما قطع و یقین بر بی فایده بودن امر و نهی داشته باشیم و چنین فرضی، واقعاً نادر است.

خداوند می فرماید: ( لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی)(2): شاید که پند پذیرد یا بترسد. قرآن در بیان داستان گروهی از بنی اسرائیل متذکر می شود که آنان کنار دریا زندگی می کردند و روزهای شنبه که صید و کار و کسب بر ایشان حرام بود، ماهی ها را به مکان های صید هدایت می کردند و روز بعد، آنها را صید می کردند و به این صورت، حرمت شنبه را ضایع می کردند. گروهی از مومنان قوم آنان، متخلفان را از این حرمت شکنی باز داشته، موعظه می کردند و نهی می کردند؛ ولی گروهی دیگر از مومنان، گرچه در حرمت شکنی با متجاوزان همراه نبودند، ولی حفظ منافع، آنان را از نهی منکر بازداشته بود و

ص: 46


1- لطف الله صافی گلپایگانی، راه اصلاح یا امر به معروف و نهی از منکر، ص 82.
2- طه، آیه 44.

خطاب به ناهیان از منکر گفتند:

( لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا)؛(1)

برای چه قومی را که خدا هلاک کنندۀ ایشان است یا آنان را به عذابی سخت، عذاب خواهد کرد، پند می دهید؟

ناهیان از منکر جواب دادند: ( مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ)؛(2)

تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد و شاید که آنان پرهیزگاری کنند.

مفهوم آیه، این است: گرچه ما می دانیم که تجاوزگران از روی علم، آگاهی، خیره سری و طغیان، دست به این حرمت شکنی زده اند، ولی با وجود این، هنوز از متذکرشدن همه یا بعضی از آنان ناامید نیستیم؛ بلکه امید داریم این نهی از منکر، تأثیری داشته باشد و علاوه بر این، ما در پیشگاه خدا نیز معذور خواهیم بود؛ چون توان خود را برای جلوگیری از منکر، به کار بسته ایم. بنابراین، بر هر مسلمانی لازم است هرجا که احتمال تأثیر می دهد، نسبت به ترک واجبات و ارتکاب محرمات، به نحو مقتضی، عکس العمل نشان دهد و شیطان و نفس راحت طلب، او را به بهانۀ تأثیر نداشتن، وادار به شانه خالی کردن از زیر بار تکلیف نکنند.

امام خمینی(رحمه الله) می فرماید:

با گمان به عدم تأثیر و لو این که ظنّ قوی باشد، وجوب ]امر یا نهی[ ساقط نمی شود. پس با وجوداحتمال مورد توجه عقلا ]نسبت به تأثیر[، واجب می باشد.(3)

ص: 47


1- اعراف، آیه 164.
2- همان.
3- تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، ج2، ص 295.

همچنین فتوای مقام معظم رهبری (حفظه الله) درخصوص شرط احتمال تاثیر، این گونه است:

زمانی اقدام به امر و نهی واجب می شود که احتمال تاثیر امر به معروف و نهی از منکر در مورد آن شخص، داده شود.(1)

شرط سوم: پافشاری خطاکار بر ادامة عمل خلاف خویش

بنابراین، اگر شخص معصیت کار، اصرار بر استمرار گناه داشته باشد، نهی از منکر واجب است؛ ولی اگر از حال او معلوم باشد که گناه را ترک می کند، وجوب ]انکار[ ساقط می شود.(2)

درکتاب جواهر در شرح عبارت فوق، چنین آمده است:

در صورتی که ما از قرائن یقین پیدا کردیم، این مطلب، مورد توافق است و هیچ گونه ایراد و اشکالی هم بر آن وارد نیست؛ چرا که دیگر موضوعی برای امر به معروف و نهی از منکر باقی نمی ماند و بلکه می توان گفت: در چنین شرایطی، امر و نهی حرام است؛ چنان که بسیاری از فقها بدان تصریح فرموده اند؛ چنان که در صورت آگاهی از اصرار وی بر معصیت نیز اشکالی در پا برجا بودن تکلیف نیست؛ فقط اشکال در سقوط تکلیف، در مورد وجود امارۀ ظنیه بر تنبّه و خودداری از عمل ناپسند خود است که در این صورت، به اعتبار «اطلاق ادله» و «استصحاب وجوب»، باید گفت: وجوب امر و نهی، به حال خود باقی است؛ مگر این که مراد ایشان گمان غالب باشد که در آن صورت، نزد عقلا،

ص: 48


1- رساله الاجوبة الاستفتائات، ترجمه احمدرضا حسینی ، ص 247 (سؤال 1057).
2- نجم الدین جعفر بن الحسن ]المحقق الحلّی[، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام، ج 1، ص 311.

احتمال، قابل توجه نیست.(1)

بنابراین، تعرض به دیگران و هتک حرمت آنان، مخالف با اصل تسلط هر شخص بر نفس خویش است و جایز نیست؛ مگر این که وی مرتکب منکری شده باشد که در این صورت، واجب است وی را از انجام آن بر حذر داشت. بنابراین، در صورت شک ابتدایی و به مجرد احتمال، قطعاً تعرض به وی و تفتیش و تجسس، جایز نیست. خداوند متعال می فرماید: (وَلَا تَجَسَّسَوا)؛(2) و تجسّس مکنید؛ اما در صورتی که از وی معصیتی صادر شود و احتمال داده شود که بر ادامۀ آن عملا اصرار و اهتمام داشته یا این که قصد تکرار آن را دارد، در این صورت، به خاطر «اطلاق ادله»، برخی احتمال وجوب داده اند؛ (اگر چه اشکال این قول، واضح است؛ زیرا موضوع ادله، منکر است و ما اکنون نسبت به ادامۀ آن، شک داریم) یا به خاطر «استصحاب وجوب»؛ تا جایی که احراز امتناع یا پشیمانی و توبه نشود یا باید گفت که جایز نیست؛ مگر در صورتی که ما بر اصرار و ادامۀ معصیت، یقین داشته باشیم؛ چنان که دسته ای از فقها این گونه گفته اند یا این که باید علامت های استمرار، آشکار باشد؛ چنان که برخی دیگر گفته اند یا این که ما قائل به تفصیل شویم بین آن جا که عملاً احتمال اصرار بر منکر می رود و آن جا که صرفاً قصد اصرار آن را دارد؛ زیرا قصد اصرار بر معصیت، حرام نیست؛ تا نهی از آن واجب باشد و در این مسئله، اقوال و دیدگاه های متفاوتی است و در هر حال، احتیاط، نیکو است.

مطلب دیگر این که آیا صرف خودداری از استمرار بر گناه، برای رفع وجوب نهی از منکر، کافی است یا این که لازم است شخص از گذشتۀ

ص: 49


1- محمد حسن النجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق الشیخ عباس القوچانی ، ج 21، ص 370.
2- حجرات، آیه 12.

خویش نیز توبه کرده باشد؟ از کلمات اکثر فقها استفاده می شود که به صرف خودداری از گناه، نهی از منکر، ساقط است؛ امّا چون توبه از گناه، واجب است، در امر به معروف، اگر آشکار شود که وی بر ترک آن اصرار دارد، امر به توبه واجب است؛ بلکه مجرد احتمال به استمرار نیز به دلیل وجود استصحاب وجوب، کفایت می کند.(1)

شرط چهارم: خالی بودن از مفسده

اگر آمر به معروف و ناهی از منکر بداند یا احتمال قابل توجهی بدهد که به واسطۀ «امر و نهی» او، ضرر جانی یا آبرویی یا مالی قابل توجهی به او یا یکی از نزدیکان و دوستانش متوجه خواهد شد، امر به معروف و نهی از منکر واجب نمی شود؛ بلکه همچنین است اگر به خاطر احتمالی که عقلاً به آن اعتنا می کنند، ترس متوجه شدن چنین ضرری را داشته باشد{یعنی در این صورت نیز واجب از او ساقط می شود}.(2)

سؤالی که در این جا مطرح می شود، این است که آیا در همۀ موارد، با احتمال ضرر جانی یا مالی، امر به معروف و نهی از منکر ساقط می شود؟

برخی با استناد به کلام الهی (وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ)؛(3) و خودرا با دست خود به هلاکت میفکنید، هر گونه اقدام خطرناکی را منع کرده، اطمینان به عدم ضرر جانی و مالی را شرط امر به معروف و نهی از منکر دانسته اند.(4)

برای این که به تصور صحیحی از این آیه دست یابیم، توجه به دو نکتۀ

ص: 50


1- مبانی فقهی حکومت اسلامی، ترجمه محمود صلواتی، ج3، ص 387.
2- تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، ج2، ص 303.
3- بقره، آیه 195.
4- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 516.

زیر لازم است:

1. سیاق آیات قبل و بعد از آیۀ فوق، گواه آن است که این آیه مربوط به «انفاق در راه جنگ با دشمن» است. این آیه بعد از آیات 191 - 194 سورۀ بقره قرار گرفته است. در آن آیات، به جنگ با مشرکان امر شده و این آیه، در ادامۀ همان هاست و مقصود، آن است که اگر در راه خدا انفاق نکنید و سپاه اسلام را از نظر مالی پشتیبانی و تقویت نکنید، عوامل هلاکت خود را فراهم آورده اید.

علامه طباطبایی در ذیل این آیه فرموده است:

(وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ)

کنایه از آن است که نیرو و توان خود را از بین نبرید و در مقابل دشمن، از تمام توان خود استفاده کنید؛ چه این که بخل و امساک از انفاق مال در راه خدا، برای پشتیبانی از مجاهدین، خود یکی از اسباب از دست دادن «قدرت» و در نتیجه، غلبۀ دشمن و «هلاکت»، است؛ همان طور که مصرف بی رویۀ مال نیز باعث انحطاط، و از دست دادن قدرت مالی جامعه و موجب «هلاکت» است.(1)

شأن نزول آیه نیز تایید کنندۀ همین تفسیر است.(2)

2. مگر فداکاری در راه دین خدا و استقبال از خطرات در این راه، هلاکت تلقی می شود؟ هلاکت، به معنی تباه شدن و از بین رفتن، بدبختی و سیه روزی است؛ در حالی که در منطق مؤمنان، آنان که به مبارزه در راه خدا اقدام می کنند، از بالاترین سعادت برخوردار می شوند و به بیشترین پاداش الهی دست می یابند. استادمطهری در این باره می گوید:

ص: 51


1- تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی،ج 2، ص 93.
2- همان، ص 107.

برخی از علمای اسلام و خیلی متاسفم که بگویم برخی از علمای بزرگ شیعه که از آنها چنین انتظاری نمی رود، می گویند: مرز امر به معروف و نهی از منکر، بی ضرری است؛ نه بی مفسده ای؛ ضرری به جان یا مال یا آبرویت نرسد؛ یعنی اگر پای ضرر به اینها در میان بود، امر به معروف و نهی از منکر را رها کن. امر به معروف، کوچک تر از این است که با احترام جان یا آبرو یا بدن برابری کند! این ها ارزش امر به معروف و نهی از منکر را پایین می آورند؛ اما دیگری می گوید: نه، ارزش امر به معروف و نهی از منکر، بالاتر از اینهاست؛ البته با توجه به معروفش، ببین امر به معروف و نهی از منکر را برای چه می خواهی بکنی و در چه موضوعی می خواهی امر به معروف و نهی از منکر کنی (بعد دو مثال می زند؛ یک موضوع کم اهمیت

مثل کثیف کردن کوچه توسط یک فرد که شایسته نیست برای نهی از آن، جان، مال و آبروی خود را در خطر قرار داد و یک موضوع با اهمیت مثل به خطر افتادن قرآن که حفظ آن از جان، مال و آبروی فرد با ارزش تر است؛ سپس اضافه می کند: بنابراین، امر به معروف و نهی از منکر در مسائل بزرگ، مرز نمی شناسد. هیچ چیزی، هیچ امر محترمی، نمی تواند با امر به معروف و نهی از منکر، برابری کند؛ نمی تواند جلویش را بگیرد.(1)

ص: 52


1- حماسه حسینی، ج 2، ص 128 - 129.

بر این اساس، امام خمینی(رحمه الله) چنین فتوا داده است:

اگر معروف و منکر از چیزهایی باشد که شارع اقدس به آن اهمیت می دهد، مانند حفظ جان قبیله ای از مسلمین و هتک حرمت نوامیس آنها یا از بین بردن آثار اسلام و محو دلیل ]حقانیت[ اسلام، به طوری که موجب گمراهی مسلمین گردد یا از بین بردن بعضی از شعائر اسلام، مانند بیت الله الحرام، به طوری که آثار و محل آن محو شود و مانند اینها، باید ملاحظۀ مهم تر بودن را نماید و هر ضرری اگرچه ضرر جانی باشد یا حرج، موجب رفع تکلیف نمی باشد. پس اگر برپا داشتن حجت ها ]و دلیل های حقانیت[ اسلام - به طوری که به وسیلۀ آنها گمراهی برطرف شود - متوقف بر بذل جان یا جان ها باشد، ظاهر آن است که واجب باشد؛ چه رسد به این که در ضرر یا حرجی که کمتر از بذل جان است، واقع شود.(1)

همچنین فتوای مقام معظم رهبری (حفظه الله) این گونه است:

زمانی اقدام به امرونهی واجب می شود که ضرری برای خود او ]آمر به معروف و نهی کننده[ نداشته باشد و در این مورد، باید تناسب بین ضرر احتمالی و اهمیت معروفی

را که به آن امر می نماید یا منکری که از آن نهی می کند، ملاحظه نماید. در غیر این صورت، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نیست.(2)

ص: 53


1- تحریرالوسیله، ترجمه علی اسلامی، ج2،ص 305.
2- رسالۀ الاجوبة الاستفتائات ، ترجمه احمدرضا حسینی، ص 247 (سؤال 1057).

اگر ترس از ضرر، منشاء عقلایی داشته باشد، مبادرت به امر به معروف و نهی از منکر، واجب نیست، بلکه تکلیف، ساقط می شود؛ ولی سزاوار نیست کسی به مجرد ملاحظۀ مقام کسی که واجب را ترک کرده و یا مرتکب فعل حرام شده و یا به مجرد احتمال وارد شدن ضرر کمی از طرف او، تذکر و موعظه به برادر مومن خود را ترک کند.(1)

امیرمومنان(علیه السّلام) در تفسیر آیۀ ( وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ)؛(2) و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است، شکیبا باش. این ]حاکی[ از عزم ]واردۀ تو در[ امور است. می فرماید: در برابر دشواری ها و رنج هایی که در امر به معروف و نهی از منکر به تو می رسد، استقامت داشته باش.(3)

همچنین در ذیل آیۀ (وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ)؛(4) و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد، از امیرمومنان(علیه السّلام) چنین نقل شده است:

«مقصود آیه، کسی است که به واسطۀ امر به معروف و نهی از منکر، به شهادت می رسد».(5)

در قرآن کریم نیز از انسان های مومن فداکاری که به واسطۀ امر به معروف و نهی از منکر شدید ترین مصیبت ها را تحمّل کرده اند، با عظمت و بزرگی یاد شده است؛ به عنوان نمونه در سورۀ «یس»، سرگذشت یکی از این ایثارگران آمده است. او مردم را از مخالفت با پیامبران بر حذر داشت و قوم طغیان گرش

ص: 54


1- رسالۀ الاجوبة الاستفتائات ، ترجمه احمدرضا حسینی ، ص 247 ، (سؤال1061)
2- لقمان، آیه 17.
3- ملّا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی ، ج 4، ص 145.
4- بقره، آیه 207.
5- مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج 2، ص 535.

با بی رحمی به جان او افتادند و او را به شهادت رساندند و در همان لحظه بوده که فرمان الهی به او رسید؛ ( قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ)؛(1) به بهشت وارد شو. اگر حرکت این مومن دل سوخته در قیام برای امر به معروف و نهی از منکر، یک جریان استثنایی بود، نمی توانست برای دیگران الگو باشد؛ زیرا قرآن که کتاب هدایت و راهنمایی است، به نقل آن مبادرت کرده است و هدف قرآن از بیان حکایات، ارائۀ الگو برای هدایت بشر است.

بنابراین، شرط فوق را نمی توان به صورت کلی و دربست پذیرفت؛ زیرا این شرط با سیرۀ پیامبران به طور کلی و پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله ) به طور خاص و سیرۀ اصحاب و برخی از رهبران انقلابی مسلمانان در طول تاریخ و نیز با دلایل امر به معروف و نهی از منکر، سازش ندارد.

مراحل و مراتب امر به معروف و نهی از منکر

اشاره

امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد که در صورت حصول مطلوب از مرتبه پایین تر - حتی با احتمال حصول آن - جایز نیست که به مرتبۀ بالاتر تعدی نمود.(2)این

مراتب عبارتند از:

1. انکار قلبی.

2. امر و نهی زبانی.

3. امر و نهی و اقدام عملی.

روایات متعددی در این مورد وارد شده است. امام محمد باقر(علیه السّلام) فرمود:

« فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ، فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَی الْحَقِّ رَجَعُوا

ص: 55


1- یس، آیه 26.
2- تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، ج2، ص 311.

فَلا سَبِیلَ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ هُنَالِکَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ، غَیْرَ طَالِبِینَ سُلْطَاناً وَلا بَاغِینَ مَالا وَ لا مُرِیدِینَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً حَتَّی یَفِیئُوا

إِلَی أَمْرِ اللَّهِ وَ یَمْضُوا عَلَی طَاعَتِهِ»؛(1)

پس با دل های خود، بدی ها را از عاملان آن، انکار کنید و بازبان های خود، آنها را موعظه نمایید و در پرتو آن، شوکت و قدرت دشمن را سرکوب کنید و در راه خدا، از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نهراسید. اگر آنها پند و اندرز شما را پذیرفتند و به سوی حق بازگشتند، مسئولیتی ]عذابی[ بر آنها نیست؛ بلکه مسئولیت ]عذاب[ برای آنانی است که به مردم ظلم می کنند و در زمین بدون حق، تجاوز می نمایند که برای آنها عذاب دردناک الهی خواهد بود. با آنها با جان خود پیکار کنید و در قلبتان دشمنی نمایید؛ بی آن که طالب مقام و جاه و خواهان ثروت باشید و بی آن که با ظلم و ستم، پیروزی به دست بیاورید؛ تا در پرتو این روش شما، آنها ]ستم گران و متجاوزان[ به سوی فرمان خداوند باز گردند و در مسیر اطاعت فرمان الهی قرار گیرند.

1. انکار قلبی

اصل احساس مسرّت در قبال معروف و احساس نفرت با مشاهدۀ منکر در قلب هر مسلمانی، امری طبیعی است؛ امّا اظهار این مسرّت یا نفرت، اولین

ص: 56


1- وسائل الشیعه ، ج 16، ص 131.

مرتبۀ امر به معروف و نهی از منکر است و شایسته است آمر به معروف برای برانگیختن دیگران و وادار کردن آنان به انجام کار نیک، با کسانی که آن کار نیک را انجام می دهند، با چهره ای بشاش و شاداب برخورد کند به گونه ای که به آنان و دیگران بفهماند از انجام آن کار، خشنود است و مایل است دیگران نیز همان کار را تکرار کنند؛ چنان که ناهی از منکر نیز بایستی با مشاهدۀ کسی که کار زشتی از او سر می زند، چهره در هم کشد و روی ترش کند؛ به طوری که به او و دیگران بفهماند که از انجام آن کار زشت، ناخشنود است و هرگز مایل نیست آن کار، دوباره تکرار شود.

برای این مرحله، درجاتی ذکر شده که عبارتند از: بر هم نهادن چشم و عبوسی و گرفتن صورت، رو برگرداندن یا پشت کردن به او و از او کنار کشیدن و ترک رابطه با او و مانند آن.(1)

در صورت احتمال تأثیر و رفع منکر، واجب است که به همان مرتبۀ اول اکتفا شود و نیز در همان مرتبۀ اول واجب است به درجۀ ضعیف تر اکتفا شود و اگر اثر نکرد، به درجۀ بعدی منتقل شود و انکارش را از مختصر شروع کند و اگر تأثیر نگذاشت، مقداری بیشتر کند؛ به ویژه اگر شخص در موقعیتی باشد که به سبب کار او، هتک شود و تعدی از مقدار لازم، جایز نیست. پس اگر احتمال می دهد که با برهم گذاشتن چشم - مطلب فهمیده می شود - مطلوب حاصل می شود، برایش جایز نیست که به مرتبۀ بالاتر تعدی کند.(2)

2. امر و نهی زبانی

گفتار، ساده ترین وسیلۀ القای پیام به مخاطب است و انسان بدین وسیله،

ص: 57


1- تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، ج2، ص311.
2- همان.

بهتر می تواند مخاطب را از منظور خویش آگاه سازد. گفتار ها از نظر نرمی و شدت، با هم متفاوتند؛ ولی در اغلب موارد، سخنی که با نرمی و ملایمت گفته شود، نافذ تر است و بهتر در قلب مخاطب می نشیند و اثر می گذارد.

خدای متعال در یک آموزش زیبای عملی، به حضرت موسی و برادرش، هارون دستور می دهد که نزد فرعون رفته، با او «سخن» بگویند و در ضمن سخن گفتن با او، «نرمش و ملایمت» را مراعات کنند. جالب آن که مقصود از این ابراز ملایمت در گفتار با فرعون را نیز آگاه ساختن و وادار کردن او به کرنش در برابر خداوند دانسته است که این همان معنای کامل هدایت و نتیجۀ نهایی امر به معروف و نهی از منکر است. قرآن کریم این فرمان دقیق خداوند را چنین بازگو می کند:

(اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی)؛(1)

به سوی فرعون بروید که او به سرکشی برخاسته است و با او سخن نرم گویید؛ شاید که پند پذیرد یا بترسد.

فقهای بزرگ، ضوابطی برای امر به معروف و نهی از منکر با زبان، بیان کرده اند که باید به آنها توجه داشت. حضرت امام خمینی(رحمه الله) در این باره، مسائل زیر را مطرح کرده است:

1. اگر بداند که مقصود با مرتبۀ اول حاصل نمی شود، در صورت احتمال تأثیر، واجب است به مرتبۀ دوم منتقل شود.

2. اگر احتمال دهد که با موعظه و ارشاد و گفتار نرم، مقصود حاصل می شود، همان واجب است و تعدی از آن جایز نیست.

ص: 58


1- طه، آیه 43 – 44.

3. اگر بداند که این شیوۀ گفتاری، اثر ندارد، باید به حکم کردن به وسیلۀ امر و نهی، منتقل شود.

4. اگر از بین بردن منکر و برپا داشتن معروف، متوقف بر غلیظ نمودن گفتار و شدت به خرج دادن در امر و تهدید و ترساندن بر مخالفت آن باشد، جایز است؛ بلکه با اجتناب از دروغ، واجب می باشد.

5. جایز نیست که انکار را با حرام و منکر همراه نماید؛ مانند ناسزا و دروغ و اهانت؛ ولی اگر منکر از مواردی باشد که شارع مقدس به آن اهتمام دارد و در هر حال، راضی به حصول آن نمی باشد، مانند قتل نفس محترم و ارتکاب زشتی ها و کبائر مهلکه، جایز می باشد.

6. اگر بعضی از مراتب گفتار از جهت اذیت و اهانت کمتر از آن چه که در مرتبۀ اول ذکر شد، باشد، واجب است به آن اکتفا نماید و مقدم بر آن می باشد؛ پس اگر وعظ و ارشاد با زبان نرم و روی باز، فرضاً موثر یا محتمل التاثیر باشد و اذیتش از ترک رابطه و اعراض از او و مانند اینها کمتر باشد، تعدّی از آن به اینها جایز نیست و افراد آمر و مأمور، جداً مختلف می باشند؛ پس چه بسا شخصی که اهانت و اذیت اعراض و ترک رابطه کردن او از جهتی سنگین تر و شدیدتر از قول و امر و نهی اش می باشد. بنابراین، آمر و ناهی باید ملاحظۀ مراتب و افراد را بنمایند و کار را از مختصر شروع نمایند؛ تا به مرحلۀ قوی تر از آن برسد.(1)

اگر بعضی از رانندگان از نوارهای موسیقی حرام و غنا استفاده می کنند و با وجود نصیحت ها و راهنمایی ها، آن را خاموش نمی کنند، فتوای مقام معظم رهبری (حفظه الله) برای رفتار مناسب با این افراد، این گونه است:

ص: 59


1- تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، ج2، ص 313.

با تحقق شرایط نهی از منکر، (بر فرد نهی کننده) بیشتر از نهی زبانی از منکر واجب نیست و در صورتی که موثر واقع نشود، واجب است که از گوش دادن به غنا وموسیقی حرام اجتناب شود و اگر به طور غیرارادی صدای موسیقی حرام و غنا به گوش رسد، چیزی بر (فرد نهی کننده) واجب نیست.(1)

3. امر و نهی عملی

پس از امر به معروف و نهی از منکر با زبان، نوبت به امر به معروف و نهی از منکر با دست می رسد. این تعبیر، کنایه از «اقدامات عملی و اعمال قدرت»، برای اقامۀ معروف و انکار منکر است. اقدام عملی نیز خود دارای درجات و شیوه های مختلفی است که سرانجام به مجروح ساختن و یا قتل برای جلوگیری از منکر یا امر به معروف، منتهی می شود؛ ولی نباید تصور کرد که مرتبۀ سوم، یعنی اقدام عملی، تنها به معنی برخورد قهرآمیز است. استاد مطهری در این باره چنین گفته است:

مرحلۀ سوم، مرحلۀ عمل است. گاهی طرف در درجه ای و در حالی است که نه اعراض و هجران ما تاثیری بر او می گذارد و نه می توانیم با منطق و بیان و تشریح مطلب، او را از منکر باز داریم؛ بلکه باید وارد عمل شویم که اگر وارد عمل شویم، می توانیم. چطور وارد عمل شویم؟ وارد عمل شدن، مختلف است. معنای وارد عمل شدن، تنها زورگفتن نیست؛ کتک زدن و مجروح کردن نیست؛ البته نمی گویم در هیچ جا نباید تنبیه عملی شود؛ بلکه

مواردی هم هست که جای تنبیه عملی است. اسلام دینی است که طرفدار «حدّ»

ص: 60


1- رسالۀ الاجوبة الاستفتائات، ترجمه احمدرضا حسینی، ص 250 (سؤال 1065).

است؛ طرفدار «تعزیر» است؛ یعنی دینی است که معتقد است مراحل و مراتبی می رسد که مجرم را جز تنبیه عملی، چیز دیگری بیدار نمی کند و از کار زشت، باز نمی دارد؛ اما انسان نباید اشتباه کند که همۀ موارد، سخت گیری و خشونت است.(1)

حضرت امام خمینی(رحمه الله) ضوابطی را برای اعمال قدرت بیان کرده که عبارتند از:

1. اگر بداند یا مطمئن شود که مطلوب، با دو مرتبۀ سابق حاصل نمی شود واجب است به مرتبۀ سوم منتقل شود و آن، اعمال قدرت است و البته باید مراعات مختصر آن و سپس بالاتر از آن را بنماید.

2. اگر برایش ممکن باشد که بین او و منکر حایل شود، در صورتی که جلوگیری این چنینی، محذور کمتری از غیر آن داشته باشد، واجب است به آن اکتفا نماید.

3. اگر حائل شدن ]میان فاعل و منکر[ متوقف بر تصرفی در فاعل یا در وسیلۀ کار او باشد، مانند این که بر گرفتن دست او یا پرت کردنش یا تصرف در کاسۀ او که - شراب در آن است - یا چاقوی او و مانند اینها، متوقف باشد، ]این تصرف[ جایز، بلکه واجب است.

4. اگر جلوگیری از منکر، متوقف بر داخل شدن به خانه یا ملک او و تصرف در اموال او، مانند فرش و رختخوابش باشد، در صورتی که منکر از امور مهمی باشد که مولا در

ص: 61


1- حماسه حسینی، ج 2، ص 96.

هر حال، راضی به خلاف آن نیست، مثل قتل نفس محترم ]داخل شدن و تصرف کردن[، جایز است.

5. اگر دفع منکر به وقوع ضرری بر فاعل منجر شود، مانند شکستن کاسه یا چاقوی او، به طوری که از لوازم دفع منکر باشد، بعید نیست ضامن نباشد؛ ولی اگر ضرری از ناحیۀ مرتکب گناه، بر آمر و ناهی برسد ]هم[ ضامن و ]هم[ معصیت کار است.

6. اگر مثلاً شیشه ای را که در آن شراب است یا صندوقی را که در آن آلات قمار می باشد، بشکند که از لوازم جلوگیری از منکر نباشد، ضامن می باشد و کار حرامی کرده است.

7. اگر در جلوگیری از منکر، از مقدار لازم تجاوز کند و به ضرری بر فاعل منکر منجر شود، ضامن می باشد و تجاوزش حرام است.

8. اگر حائل شدن میان فاعل و گناه، متوقف بر حبس کردنش در جایی یا مانع شدن خروجش از منزل باشد، جایز، بلکه واجب است؛ ]البته[ با مراعات الایسر فالأیسر والاسهل فالأسهل ]که ابتدا کمترین و آسان ترین مرحله را ]انجام دهد[ و در صورتی که موثر نشد، به تدریج، مرحلۀ بالاتر را اجرا کند[ و ایذاء او و تنگ گرفتن بر او در زندگی جایز نیست.

9. اگر هدف ]جلوگیری از گناه[ جز با تنگ گرفتن و ایجاد حرج بر او حاصل نشود، ظاهر آن است که با مراعات الایسر فالأیسر، جایز، بلکه واجب است.

ص: 62

10. اگر مطلوب جز با زدن و آسیب رساندن، حاصل نشود، ظاهر آن است که با مراعات الایسر فالأیسر و الاسهل فالأسهل، جایز است و سزاوار است که از فقیه جامع الشرایط، اذن گرفته شود؛ بلکه این اذن گرفتن، در حبس کردن و ایجاد حرج بر او ]هم[ سزاوار است.

11. اگر انکار موجب شود که به مجروح شدن یا قتل کشانده شود، بنابر اقوی، بدون اذن امام(علیه السّلام) جایز نیست و در این زمان، فقیه جامع الشرایط - با وجود شرایط- جای امام(علیه السّلام) است.

12. اگر منکر از چیزهایی باشد که مولا در هر حال، به وجود آن راضی نیست، مانند قتل نفس محترم، جلوگیری از آن، جایز، بلکه واجب است؛ ولو این که به جرح فاعل یا

قتل او کشانده شود؛ بدون این که با حصول شرایط، احتیاج به اذن امام(علیه السّلام) یا فقیه باشد.(1)

بنابر فتوای صریح مقام معظم رهبری با توجه به این که در زمان حاکمیت و اقتدار حکومت اسلامی، می توان مراتب دیگر امر به معروف ونهی از منکر را که بعد از مرحلۀ امر و نهی زبانی هستند، به نیروهای امنیتی داخلی ]پلیس[ و قوۀ قضاییه واگذار کرد، به ویژه در مواردی که برای جلوگیری از ارتکاب معصیت، چاره ای جز اعمال قدرت از طریق تصرف در اموال کسی که فعل حرام انجام می دهد یا تعزیر وحبس او و مانند آن نیست، در چنین زمانی، با حاکمیت و اقتدار چنین حکومت اسلامی، واجب است مکلفین در امر به معروف و نهی از منکر، به امر و نهی زبانی اکتفا کنند و در صورت نیاز به

ص: 63


1- تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، ج2، ص 317.

توسل به زور، موضوع را به مسوولین مربوط در نیروی انتظامی و قوۀ قضاییه، واگذار کنند و این، منافاتی با فتاوای امام راحل(رحمه الله) در این موضوع ندارد؛ ولی در زمان و مکانی که حاکمیت و اقتدار با

حکومت اسلامی نیست، بر مکلفین واجب است که در صورت وجود شرایط، جمیع مراتب امر به معروف و نهی از منکر را با رعایت ترتیب آنها، تا تحقق غرض، انجام دهند.(1)

ص: 64


1- رساله اجوبة الاستفتائات، ترجمه احمد رضا حسینی ، ص 249 (سؤال 1064).

فصل دوم: شیوه های امر به معروف و نهی از منکر معصومین:

اشاره

بخش اول

شیوه های گفتاری معصومین:

بخش دوم

شیوه های رفتاری معصومین:

ص: 65

ص: 66

هر گناهی که از کسی سر می زند، ممکن است به دلایل زیر باشد:

1. اصل مسئله را نمی داند و فکر می کند که انجام ﺁن عیبی ندارد.

2. فلسفه و ﺁثار شوم ﺁن را نمی داند.

3. دچار کمبود روانی است و می خواهد خود را مطرح کند.

4. از محیط و خانوادۀ مطلوبی برخوردار نمی باشد.

5. تبلیغات سوء در او اثر گذار بوده است.

دلایل دیگری را نیز می توان برشمرد.

از این رو، کسانی که می خواهند امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهند، باید همۀ این ریشه ها را بررسی و به مقتضای هر کدام شیوه و روش خاصی رااجرا کنند.

از این جا معلوم می شود که نهی از منکر علاوه بر این که یک وظیفۀ همگانی است، کاری روشمند و تخصصی می باشد و نیاز به کارشناسی عملی، روانی، اجتماعی، تبلیغی و هنری دارد.

اگر مشاهده می کنیم که گاهی نهی از منکرها بی اثر است، گناه را تنها به

ص: 67

گردن خلاف کار نیندازیم؛ زیرا شیوۀ واحد برای منکرهای متنوع، مثل نسخۀ واحد برای مرض های گوناگون است که شفابخش نخواهد بود.

امام باقر(علیه السّلام) ذیل ﺁیۀ 189 سورۀ بقره می فرماید: خانه ها را از راهش وارد شوید؛ یعنی هر کاری را از راهش انجام دهید.(1)

اهل بیت: که مربیان بزرگ بشریت هستند، بنابر هر منکری با توجه به ریشه های ﺁن، روش هایی را اتخاذ کرده اند که پی بردن به ﺁنها و انجام ﺁن روش ها، ما را در تاثیرگذاری بیشتر و ایجادمحیط سالم، کمک خواهد کرد.

در این فصل به بیان برخی از روش های گفتاری و رفتاری معصومین: می پردازیم.

شیوه های گفتاری معصومین:

1. شیوۀ گفت وگوی دوجانبه

یکی از شیوه های برخورد با خلافکاران، گفت گوی طرفین و استدلال منطقی است. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) و امامان معصوم – به ویژه امیرالمومنین(علیه السّلام) – از این شیوه استفاده می کردند.

وقتی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) از دنیا رفت و امیرمومنان(علیه السّلام) مشغول غسل و دفن ایشان بود، گروهی از مردم در سقیفه گرد ﺁمدند و با زیر پا گذاشتن بیعت های مکرر با علی(علیه السّلام) به فکر تعیین خلیفه پس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) افتادند و پس از بحث های مفصلی، با ابوبکر بیعت کردند و به مسجد ﺁمده، مردم را به بیعت با وی مجبور کردند و از علی(علیه السّلام) نیز خواستند که با او بیعت کند. آن حضرت برای بازداشتن ﺁنان از منکر بزرگ تغییر رهبری الهی امت و دعوت

ص: 68


1- تفسیر الصافی، ج1، ص 227.

ﺁنان به راه صحیح، یعنی امامت و ولایت،شروع به استدلال کرد و حقانیت خویش و ویژگی های خود و بیعت غدیر را به یادشان ﺁورد.

با این بیانِ امیرمومنان(علیه السّلام) ، فریادها بلند شد و عمر که احساس می کرد ممکن است مردم گرد علی(علیه السّلام) جمع شده، سخنانش را بپذیرند، مجلس را بر هم زد و مردم را متفرق کرد.(1)

در شورای تعیین خلیفه، پس از درگذشت عمربن خطاب، حضرت رو به اعضای شورا کرده، فرمود:

«اسمعوا منّی کلامی فان یک ما اقول حقّاً فاقبلوا وإن یک باطلاً فأنکروا»؛

سخنم را بشنوید؛ اگر حق بود، بپذیرید و اگر باطل بود، انکار کنید؛ سپس فضایل و ویژگی های خود را بیان کرد و در هر مورد مخاطبان را سوگند می داد و از ﺁنان پاسخ می طلبید و ﺁنان نیز سخن حضرت را تایید کردند.

طبرسی در احتجاج، صد مورد از این سوگندها را نقل کرده که در یکی از آنها آمده است:

« نشدتکم بالله هل فیکم أحد صلّی القبلتین کلتیهما غیری؟ قالوا لا، قال نشدتکم بالله هل فیکم من بایع البیعتین کلتیهما الفتح وبیعة الرضوان غیری؟ قالوا لا، هل فیکم أحد زوجته سیدة نساء العالمین غیری؟ قالوا لا، قال نشدتکم بالله هل فیکم أحد ابناه ابنا رسول الله(صلّی الله علیه و آله ) وهما سیدا شباب أهل

ص: 69


1- ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج ، ج1، ص 73-75.

الجنّة غیری؟ قالوا لا، قال لهم أمیرالمؤمنین(علیه السّلام) أما إذا أقررتم علی أنفسکم واستبان لکم ذلک من قول نبیّکم فعلیکم بتقوی الله وحده لا شریک له وأنهاکم عن سخطه ولا تعصوا أمره وردّوا الحقّ إلی أهله و اتّبعوا سنّة نبیّکم فإنّکم إن خالفتم خالفتم الله فادفعوها إلی من هوأهله قالوا، فإن ولّیتموها إیّاه جعلکم وجمیع الناس فیها شرعا سواء...»؛(1)

شما را به خدا سوگند می دهم که آیا غیر از من کسی از شما هست که به دو قبله نماز گزارده باشد و در دو بیعت فتح و رضوان، شرکت جسته باشد و همسرش سرور زنان جهانیان و دو فرزندش، فرزندان رسول خدا و سرور جوانان اهل بهشت باشند؟ همگی پاسخ دادند: نه، کسی غیر از تو نیست. ﺁن گاه فرمود: شما برضد خودتان اعتراف کردید و سخن پیامبرتان برای شما روشن شد. شما را به پروای از خداوندی که شریکی ندارد، توصیه می کنم و از خشم او باز می دارم؛ فرمان خدای را مخالفت نکنید و حق را به اهلش برگردانید؛ سنت رسول الله(صلّی الله علیه و آله ) را پیروی کنید؛ زیرا مخالفت با سنت او، مخالفت با خداوند است؛ خلافت را به اهل ﺁن برگردانید و به ﺁنان که خلافت حق ایشان است، تحویل دهید. ﺁنها در جواب گفتند: اگر علی به خلافت رسد، میان اهل شورا و دیگران به تساوی خواهد نگریست (بنابراین، عثمان انتخاب می شود).

ص: 70


1- ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج ، ج 1، ص 134 و 145.

2. شیوۀ مشفقانه

امر به معروف باید با محبت و صمیمیت انجام گیرد؛ زیرا این ویژگی ها از ارزش های پذیرفته شدۀ همۀ مردم است و هر کس با ادبیات محبت سخن بگوید، سخن او مورد استقبال قرار می گیرد؛ به ویژه اگر مخاطب، دل سوزی او را احساس کند. از سوی دیگر، چون نهی دیگران صرف نظر از نوع بیان ﺁن، قدری بر گنهکار سنگین و دشوار است، باید با محبت گفته شود؛ تا از دشواری و تندی ﺁن کاسته شود.

شقرانی که از آزادشدگان پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) بود، می گوید:

« الشَّقْرَانِیُّ مَوْلَی رَسُولِ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ): خَرَجَ الْعَطَاءُ أَیَّامَ أَبِی جَعْفَرٍ وَ مَا لِی شَفِیعٌ فَبَقِیتُ عَلَی الْبَابِ مُتَحَیِّراً وَ إِذَا أَنَا بِجَعْفَرٍ الصَّادِقِ(علیه السّلام) ؛ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ: جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ، أَنَا مَوْلاکَ الشَّقْرَانِیُّ. فَرَحَّبَ بِی وَ ذَکَرْتُ لَهُ حَاجَتِی. فَنَزَلَ وَ دَخَلَ وَ خَرَجَ وَ أَعْطَانِی مِنْ کُمِّهِ، فَصَبَّهُ فِی کُمِّی ثُمَّ قَالَ: یَا شَقْرَانِیُّ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَحْسَنُ لِمَکَانِکَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِیحَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ، قَبِیحٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَقْبَح»؛(1)

در زمان منصور، هدیه ای داده می شد و من واسطه ای نداشتم؛ همچنان سرگردان و متحیر در کنار در مانده بودم که ناگهان حضرت امام صادق(علیه السّلام) را دیدم؛ به سوی او رفتم و گفتم: فدایت شوم! من شقرانی، از آزادشدگان شما هستم. امام مرا با گرمی پذیرفت و من حاجتم را به او گفتم. امام(علیه السّلام)

ص: 71


1- بحارالانوار، ج47، ص 349.

پیاده شد و داخل شد و سهم مرا گرفت و به من داد؛ سپس گفت: شقرانی! کار نیک، از هر کسی پسندیده است؛ اما از تو، به دلیل قرابت و وابستگی که به ما داری، پسندیده تر است و کار زشت، از هر کسی زشت است؛ اما اگر از تو سر زند، زشت تر است .

از معاویه بن حکم، چنین نقل شده است:

«أنا قائم مع رسول الله(صلّی الله علیه و آله ) فی الصلاة إذ عطس رجل فحمدالله فقلت: یرحمک الله، رافعا بها صوتی، فرمانی الناس بأبصارهم حتی احتملنی ذلک فقلت: ما لکم تنظرون إلیّ باعین شزر قال فسبّحوا، فلما قضی رسول الله(صلّی الله علیه و آله ) الصلاة قال: من المتکلم؟ قیل: هذا الاعرابی، فدعانی رسول الله(صلّی الله علیه و آله ) فقال لی: أنّما الصلاة لقراءة القران وذکر الله جلّ وعزّ، فإذا کنت فیها، فلیکن ذلک شأنک؛ فما رأیت معلّما قطّ أرفق

من رسول الله(صلّی الله علیه و آله )»؛(1)

من در نماز بودم؛ مردی عطسه کرد و حمد خدا گفت. من در جواب بلند گفتم: «یرحمک الله». مردم به من نگاه تندی کردند. با خود گفتم: چرا چنین به من نگاه می کنند! پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) بعد از نماز فرمود: چه کسی در نماز صحبت کرد؟ گفتند: این اعرابی. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) مرا نزد خود خواند و گفت: نماز، تنها برای خواندن قرﺁن و ذکر خداست؛ هر گاه در نماز بودی، به کار دیگر مپرداز. من معلمی مهربان تر و رئوف تر از

ص: 72


1- سلیمان بن الاشعث السجستانی، سنن ابی داورد، ص 211.

پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) ندیدم.

3. شیوۀ تحریک عواطف

امر و نهی تحریکی آن است که تذکردهنده با استفاده از تحریک عواطف و ارزش های مورد قبول و تعصبات سالم گنهکار، او را امر به معروف و نهی از منکر کند. ابراهیم بن مهزم گوید :

« خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السّلام) لَیْلَةً مُمْسِیاً فَأَتَیْتُ مَنْزِلِی بِالْمَدِینَةِ وَ کَانَتْ أُمِّی مَعِی فَوَقَعَ بَیْنِی وَ بَیْنَهَا کَلامٌ فَأَغْلَظْتُ لَهَا فَلَمَّا أَنْ کَانَ مِنَ الْغَدِ صَلَّیْتُ الْغَدَاةَ وَ أَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السّلام) فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی مُبْتَدِئاً یَا بَا مِهْزَمٍ مَا لَکَ وَ لِخَالِدَةَ أَغْلَظْتَ فِی کَلامِهَا الْبَارِحَةَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ بَطْنَهَا مَنْزِلٌ قَدْ سَکَنْتَهُ وَ أَنَّ حَجْرَهَا مَهْدٌ قَدْ غَمَزْتَهُ وَ ثَدْیَهَا وِعَاءٌ قَدْ شَرِبْتَهُ قَالَ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَلا تُغْلِظْ لَهَا »؛(1)

یک شب با مادرم ]خالده[ بگو مگو کردم و نسبت به او خشونت ورزیدم. صبح ﺁن شب نماز خواندم و به محضر امام صادق(علیه السّلام) رسیدم. همین که بر او وارد شدم، فرمود: ای ابامهزم! تو را با مادرت چه کار که شب گذشته با او درشتی کردی؟

ﺁیا نمی دانی شکم مادرت، منزلی بود که در ﺁن سکونت کردی و دامان او، گهواره ای بود که در ﺁن ﺁرام گرفتی و سینه های او، ظرفی بود که از ﺁن نوشیدی؟ ابامهزم پاسخ داد: ﺁری. امام صادق(علیه السّلام) فرمود: پس با او درشتی نکن.

ص: 73


1- بحارالانوار، ج71، ص76.

امام حسین(علیه السّلام) پس از شهادت یاران باوفایش و در لحظه های حساس عصر عاشورا، قنداقۀ کودک شش ماهۀ خویش را بر روی دست گرفت و خطاب به کوفیان فرمود:

«یا قوم اما من طالب حقّ فینصرنا، اما من خائف فیذبّ عنّا، اما من احد فیأتینا بشربة من الماء لهذا الطفل فانّه لایطیق الظماء»؛(1)

ای! مردم ﺁیا جویای حقی است که ما را یاری کند؟ ﺁیا خداترسی هست که از ما دفاع کند؟ ﺁیا به این کودک – که تاب تشنگی ندارد- کسی ﺁب می دهد؟

4. شیوۀ هنرمندانه

ﺁمران به معروف، باید بهترین ذوق و سلیقۀ خود را در شکار فرصت ها و موقعیت های مناسب، به کار گیرند و فرد مورد نظر را هدایت کنند. برخی از امر به معروف ها، ابتکاری هستند و از ظرافت روحی و فکری تذکردهنده سرچشمه می گیرند و چه بسا تحول چشمگیری در گنهکار ایجاد می کنند و این چیزی است که به فرد تذکردهنده و مخاطب او و شرایط و زمینه ها و نوع گناه، بستگی دارد.

«تکلّم رجل عند النبی(صلّی الله علیه و آله ) فاکثر، فقال النبی(صلّی الله علیه و آله ) کم دون لسانک من باب؟ فقال: شفتای وأسنانی قال : أما کان فی ذلک ما یردّ کلامک»؛(2)

مردی نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) سخن می گفت و بیش از حد، صحبت کرد. حضرت به او فرمود: دهان تو چند درب دارد؟ عرض

ص: 74


1- محمود شریفی و دیگران، فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السّلام) ، ترجمۀ علی مویدی، ص 530.
2- مولی محسن فیض الکاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی اکبر غفاری ، ج5، ص205.

کرد دو درب؛ یکی لب ها و دیگری دندان هایم. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) فرمود: ﺁیا این دو درب نمی توانند جلوی پرحرفی تو را بگیرند؟

در روایتی آمده است که حضرت علی(علیه السّلام) به دیدن یکی از یارانش که خانۀ بزرگ و وسیعی ساخته بود، رفت و بعد از صحبت های مقدماتی، رو به صاحب خانه کرد و فرمود:

«مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِسَعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا؟! أَمَا أَنْتَ إِلَیْهَا فِی الآخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ، وَ بَلَی إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الأخِرَةَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیْفَ وَ تَصِلُ مِنْهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الآخِرَة»؛(1)

با این خانۀ وسیع در این دنیا چه می کنی؟ تو در ﺁخرت بیش از دنیا به چنین خانه ای نیازمندی. اگر بخواهی، با همین خانه هم می توانی خانۀ ﺁخرتت را تامین کنی؛ در این خانه از میهمانان پذیرایی کن؛ صلۀ رحم کن و ادای حقوق کن. در این صورت، ﺁخرتت را تامین کرده ای.

در این سیره، حضرت علی(علیه السّلام) از موقعیت مناسب برای امر به معروف استفاده کرد؛ زیرا فردی که در خانه ای وسیع زندگی می کند، مزایا و رفاه ناشی از ﺁن را بهتر از دیگران درک می کند و حضرت از همین موضوع استفاده کرد و زندگی اخروی و نیاز به رفاه و ﺁرامش در ﺁن دنیا را به وی یادآوری کرد.

در روایتی این چنین آمده است:

ص: 75


1- بحارالانوار، ج40، ص 336.

« إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) نَزَلَ بِأَرْضٍ قَرْعَاءَ فَقَالَ لأصْحَابِهِ ائْتُوا بِحَطَبٍ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) نَحْنُ بِأَرْضٍ قَرْعَاءَ مَا بِهَا مِنْ حَطَبٍ قَالَ فَلْیَأْتِ کُلُّ إِنْسَانٌ بِمَا قَدَرَ عَلَیْهِ فَجَاءُوا بِهِ حَتَّی رَمَوْا بَیْنَ یَدَیْهِ بَعْضَهُ عَلَی بَعْضٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) هَکَذَا تَجْتَمِعُ الذُّنُوبُ ثُمَّ قَالَ إِیَّاکُمْ وَ الْمُحَقَّرَاتِ مِنَ الذُّنُوبِ فَإِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ طَالِباً یَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ»؛(1)

پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) در مسافرتی با یاران خود، در سرزمینی خشک و بی ﺁب و علف فرود ﺁمدند که برای تهیه و تدارک غذا، نیاز به هیزم برای افروختن ﺁتش داشتند. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) رو به یارانش کرد و فرمود: هیزم بیاورید. ﺁنان در جواب گفتند: یا رسول الله در این بیابان بی ﺁب و علف هیزمی یافت نمی شود. حضرت فرمود: هر اندازه هیزم یافتید، بیاورید. هر یک از اصحاب، اندکی هیزم جمع کردند و در جایی انباشتند و بعد از مدتی هیزم زیادی جمع شد. در این هنگام پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) رو به اصحاب کرد و فرمود: گناهان نیز چنین انباشته می شوند؛ از گناهان کوچک، بپرهیزید که هر چیزی طالبی دارد. بدانید که خداوند ﺁن چه را قبلاً انجام داده اید و ﺁن چه را بعداً انجام خواهید داد، ثبت و ضبط می کند.

در این سیره نیز پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) از فرصت پیش ﺁمده برای امر به معروف یاران خود استفاده کرد و به ﺁنان هشدار داد که همان طور که در این بیابان بی ﺁب

ص: 76


1- الکافی، ج2، ص 288.

و علف که احتمال وجود هیزمی در ﺁن نمی رفت، با جمع ﺁوری هیزم های ناچیز، انبوهی هیزم جمع شد، گناهان کوچک و ناچیز نیز اگر مورد توجه قرار نگیرند و چیزی به حساب نیایند، به تدریج، بار گناهان انسان را سنگین می کنند و انسان هنگام محاسبۀ اعمال در روز قیامت، ناباورانه، با انبوهی از گناهان مواجه می شود.

5. شیوۀ تعلیلی

روحیۀ برخی گنهکاران به گونه ای است که اگر فلسفه و علت معروف و منکری را بشنوند، پذیرش بیشتری خواهند داشت. از این رو، اگر به دنبال امر و نهی دینی به علت ﺁن هم اشاره شود، امر به معروف، تعلیلی است.

صفوان بن مهران جمَال یکی از دوستان امام موسی بن جعفر(علیهماالسّلام) می باشد. او شترهای متعددی داشت و ﺁنان را در اختیار کاروان های تجارتی و زیارتی قرار می داد و از اجارۀ ﺁنها امرار معاش می کرد. او می گوید:

«دخلت علی أبی الحسن الأول(علیه السّلام) فقال لی: یا صفوان کلّ شیء منک حسن جمیل، ما خلا شیئا واحدا، قلت: جعلت فداک أیّ شیء؟ قال: أکراؤک جمالک من هذا الرجل – یعنی هارون – قلت: والله ما اکریته أشراً ولا بطراً ولا للصید ولا للهو ولکنّی أکریته لهذا الطریق – یعنی طریق مکة – ولا أتولّاه ولکن أبعث معه غلمانی، فقال لی: یا صفوان أیقع کراک علیهم؟ قلت: نعم، جعلت فداک، فقال لی: أتحبّ بقاءهم حتّی یخرج کراک؟ قلت: نعم، قال: فمن أحب بقاءهم فهو

ص: 77

منهم، ومن کان منهم کان ورد النار »؛(1)

روزی امام هفتم(علیه السّلام) را زیارت کردم. امام به من فرمود: صفوان! تمام کارها و رفتار تو مورد پسند ماست؛ جز یک عمل تو! عرضه داشتم: فدایت شوم! کدام عمل؟ فرمود: شترانت را به این مرد ستم گر ]هارون[ کرایه داده ای. عرض کردم: به خدا سوگند! من ﺁن را برای فسق و فجور و شکار و لهو کرایه نداده ام، بلکه برای زیارت بیت الله اجاره داده ام. من هیچ گونه علاقه ای به ﺁن مرد ندارم و غلامان خود را به همراه کاروان زیارتی هارون فرستاده ام تا به غیر از عمل حج، به کار دیگری به کار گرفته نشوند. امام(علیه السّلام) فرمود: ای صفوان! ﺁیا دوست داری که هارون و یارانش تا زمانی که کرایه ات را نپرداخته اند، زنده بمانند؛ تا برگشته، بدهی تو را بپردازند؟ گفتم: بلی! امام کاظم(علیه السّلام) فرمود: هر کس بقای ستم گران را ]ولو چند روزی[ دوست داشته باشد، از ﺁنان محسوب می شود و هر کس از ﺁنان محسوب شود، داخل ﺁتش ]جهنم[ خواهد شد.

6. شیوۀ پند و اندرز

در شیوۀ امر و نهی اندرزی، صمیمیت بیشتری بر فضای ارتباط ها حاکم است و دل سوزی بیشتری از سوی تذکردهنده، ابراز می شود و گنهکار هم به خوبی ﺁن را احساس می کند؛ البته هر چه نفس تذکردهنده پاک تر باشد، موعظۀ، او موثرتر خواهد بود.

دربارۀ توبۀ بشر حافی به دست امام کاظم(علیه السّلام) چنین آمده است:

ص: 78


1- ابوالقاسم الموسوی الخوئی، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج10، ص 133.

«اجتاز مولانا الامام موسی بن جعفر(علیهماالسّلام) علی داره ببغداد فسمع الملاهی وأصوات الغناء والقصب تخرج من تلک الدار فخرجت جاریة وبیدها قمامة فرمت بها فی الدرب فقال(علیه السّلام) لها: یا جاریة صاحب هذه الدار حرّ أم عبد؟ فقالت: بل حرّ. فقال صدقت لوکان عبدا خاف من مولاه فلمّا دخلت قال مولاه وهو علی مائدة السکر ما أبطأک؟ فقالت: حدّثنی رجل بکذا وکذا فخرج حافیاً حتّی لقی مولانا الکاظم(علیه السّلام) فتاب علی یده واعتذر»؛(1)

روزی حضرت امام کاظم(علیه السّلام) از کوچه های بغداد عبور می کرد و صدای موسیقی از منزل یکی از اشراف ساکن ﺁن جا، تمام کوچه را پر کرده بود. در ﺁن حال، یکی از خدمت گزاران همان خانه برای کاری به بیرون ﺁمد. امام کاظم(علیه السّلام) از این وضعیت به شدت ناراحت بود، ﺁن خادم را صدا کرد و پرسید: ﺁیا صاحب این خانه ﺁزاد است یا بنده؟ او گفت: البته که ﺁزاد است. امام(علیه السّلام) فرمود: راست می گویی؛ اگر او بنده بود، از مولای خود واهمه می داشت. خادم به خانه برگشت و صاحب خانه که در کنار سفرۀ شراب با رفقایش نشسته بود، پرسید: در بیرون منزل با که صحبت می کردی؟

او سخنان امام را بیان کرد. کلمات حیات بخش امام(علیه السّلام) ﺁن چنان در اعماق قلب بُشر تاثیر گذاشت که با پای برهنه بیرون دوید و خود را به امام رسانیده، از محضرش

ص: 79


1- الشیخ عباس القمی، الکنی والالقاب، ج2، ص 168.

عذر خواسته، به دست ﺁن حضرت توبه کرد.

در روایتی چنین آمده است:

«جابر بن عقبۀ الاسدی، قال دخلت علی ابی جعفر(علیه السّلام)فقلت له: إنّی فی الحسب الضخیم من قومی، وإنّ قومی کان لهم عریف فهلک، فأرادوا أن یعرفونی علیهم، فما تری لی؟ فقال ابوجعفر(علیه السّلام) تمنّ علینا بحسبک! إن الله تعالی دفع بالایمان من کان الناس سمّوه وضیعاً إذا کان مؤمنا ووضع بالکفر من کان الناس یسمّونه شریفا إذا کان کافراً، ولیس لأحد فضل الّا بتقوی الله؛ وامّا قولک: «إنّ قومی کان لهم عریف فهلک فارادوا أن یعرفونی علیهم» فإنّ کنت تکره الجنّة وتبغضها فتعرف علی قومک یأخذ سلطان جائر بامریء مسلم یسفک دمه فتشرکهم فی دمه وعسی أن لا تناله من دنیاهم شیئا»؛(1)

عقبۀ بن بشیر اسدی، یکی از شیعیان، نزد امام باقر(علیه السّلام) ﺁمد و با اشاره به جایگاه ویژۀ خود در میان قبیله اش گفت: ما در قبیلۀ خود، بزرگی داشتیم که از دنیا رفته است و افراد قبیله می خواهند مرا به جای او به مقام بزرگ و سرپرست خود برگزینند. نظر شما در این مورد چیست؟ امام(علیه السّلام) فرمود: ﺁیا تبار و دودمانت را به رخ ما می کشی و بر ما منت می گذاری؟ خدا مردم را به واسطۀ ایمانشان بلند می دارد؛ در حالی که مردم او را پست می شمارند و ﺁنان را که کافرند، خوار می کند؛ در حالی که مردم ﺁنان را بزرگ می پندارند؛

ص: 80


1- محمد تقی التستری، قاموس الرجال ، ج7، ص215.

ولی در مورد این که می گویی قبیلۀ تو سرپرستی داشتند که از دنیا

رفت و قبیله ات می خواهند تو را به جای او برگزینند ]باید بگویم[ که اگر از بهشت بدت می آید و بدان تمایل نداری، سرپرستی قبیله ات را بپذیر که اگر حاکم، خون مسلمانی را بریزد، تو در خونش شریک خواهی شد و می دانم که از دنیای ﺁنها هم چیزی عاید تو نخواهد شد.

این روایت، بیان می کند که چگونه امام، یاران خود را از تصدی مقام برحذر می داشت؛ تا مبادا حکمرانان به وسیلۀ آنها بر جامعه ظلم و ستم روا دارند. ابو بصیر می گوید:

« دَخَلَ رَجُلَانِ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السّلام) فِی مُدَارَاةٍ بَیْنَهُمَا وَ مُعَامَلَةٍ فَلَمَّا أَنْ سَمِعَ کَلامَهُمَا قَالَ: أَمَا إِنَّهُ إِنَّمَا یَحْصُدُ ابْنُ آدَمَ مَا یَزْرَعُ وَ لَیْسَ یَحْصُدُ أَحَدٌ مِنَ الْمُرِّ حُلْواً وَ لا مِنَ الْحُلْوِ مُرّاً فَاصْطَلَحَ الرَّجُللانِ قَبْلَ أَنْ یَقُومَا »؛(1)

دو نفر که کشمکش و نزاع داشتند، خدمت امام صادق(علیه السّلام) رسیدند. ﺁن حضرت پس از شنیدن دعوای ایشان به نصیحت ﺁنها پرداخت و فرمود: ﺁگاه باشید که ﺁدمی ﺁن چه را بکارد، برداشت می کند و هیچ کس از دانۀ تلخ، میوۀ شیرین و از دانۀ شیرین، میوۀ تلخ برداشت نخواهد کرد. ﺁنان با شنیدن این سخنان، آشتی کردند.

ص: 81


1- بحارالانوار، ج72، ص 328.

7. شیوۀ تکراری

برخی از گنهکاران به خاطر استمراری که در گناه خود داشته اند و یا به سبب علاقه یا عادتی که به عمل خود پیدا کرده اند، با یک بار امر و نهی دینی، موفق به ترک منکر یا انجام معروف نمی شوند. از این رو، باید نسخه ای را که برای درمان ﺁنها انتخاب می کنیم، باید چند بار تکرار کنیم و هر بار می توان از یکی از شیوه های مناسب، بهره گرفت. امر و نهی دینی به هر اندازه که لازم باشد، باید تکرار شود؛ به شرط ﺁن که دارای تاثیر مثبت باشد و تاثیر منفی هم برای مخاطب و تذکردهنده نداشته باشد. از این

رو، اگر تکرار ﺁن لازم باشد و این تکرار از سوی یک نفر، تاثیر منفی داشته باشد، باید در ﺁمران به معروف، تنوع ایجاد شود؛ همان گونه که اگر لازم باشد، باید در شیوه ها هم تنوع ایجاد کرد.

«أنّ خوات بن جبیر کان جالسا إلی نسوۀ من بنی کعب بطریق مکة فطلع علیه رسول الله(صلّی الله علیه و آله ) فقال: یا أبا عبدالله ما لک مع النسوة؟ قال یفتلن ضفیرا لجمل لی شرود، قال: فمضی رسول الله(صلّی الله علیه و آله ) لحاجته ثم طلع فقال: یا أباعبدالله أما ذلک الجمل الشراد بعد؟ قال: فسکت واستحییت، قال: فکنت بعد ذلک أتفرر منه کلّما رأیته حیاء منه حتّی قدمت المدینة وبعد ما قدمت المدینة حتّی طلع علی یوما وأنا أصلّی فی المسجد فجلس إلیّ فطوّلت فقال: لا تطوّل فإنّی أنتظرک فلمّا فرغت قال: یا أبا عبدالله أما ترک ذلک الجمل الشراد بعد؟ قال فسکتّ واستحییت فقام فکنت أتفرر منه حتّی لقینی وهوعلی حمار وقد جعل رجلیه فی شقّ واحد فقال : أباعبدالله أما ترک ذلک الجمل الشراد بعد؟ قال: قلت: والذی بعثک بالحقّ نبیّا ما شرد منذ

ص: 82

أسلمت فقال: الله اکبر الله اکبر، اللّهم اهد أبا عبد الله قال: فحسن إسلا مه وهداه الله»؛(1)

روزی «خوات بن جبیر» در راه مکه با عده ای از زنان طایفۀ بنی کعب نشسته بود. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) او را دید و فرمود: چرا با زن ها نشسته ای؟ خوات گفت: شتر سرکشی دارم که زن ها برای ﺁن طنابی می بافند. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) از او گذشت و به دنبال کاری که داشت، حرکت کرد. وقتی بازگشت و دوباره او را دید، فرمود: ﺁن شتر چموش دیگر فرار نکرد؟ خوات گوید: خجالت کشیدم و چیزی نگفتم. بعد از ﺁن واقعه، هر گاه او را می دیدم، خجالت می کشیدم و از جلوی چشم او فرار می کردم؛ تا این که به مدینه رفتم و یک بار دیگر حضرت سخن خود را در مسجد تکرار کرد. روزی دیگر در حالی که بر الاغ سوار بود، به من رسید و فرمود: ﺁن شتر دیگر فرار نکرد؟ عرض کردم: به خدایی که تو را به نبوت برانگیخت! از زمانی که مسلمان شدم، ﺁن شتر دیگر فرار نکرده است. حضرت فرمود: الله اکبر. الله اکبر. خداوندا! خوات را هدایت فرما و از ﺁن پس او از مسلمانان واقعی شد و خداوند، او را هدایت کرد.

8. شیوۀ تدبری

امر به معروف، تدبری ﺁن است که گنهکار را به تدبر دربارۀ گناه خود وامی دارد و با این تدبر و اندیشه است که به خطای خود پی می برد. در بهره گیری از چنین شیوه ای، باید سخنان حساب شده و دقیقی را که نیازمند

ص: 83


1- المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ص 235.

تدبر است، خطاب به گنهکار بیان کرد.

مردی نزد امام حسین(علیه السّلام) ﺁمد و عرض کرد: من مردی گنهکارم و توان خودداری از معصیت را ندارم؛ مرا موعظه کن. امام(علیه السّلام) فرمود:

«افعل خمسة أشیاء وأذنب ماشئت فأوّل ذلک لا تأکل رزق الله وأذنب ما شئت و الثانی اخرج من ولایة الله وأذنب ما شئت و الثالث اطلب موضعا لا یراک الله وأذنب ما شئت و الرابع إذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک وأذنب ما شئت و الخامس إذا أدخلک مالک فی النار فلا تدخل فی النار و أذنب ما شئت»؛(1)

پنج کار را انجام ده و هرچه می خواهی گناه کن؛

1. روزی خدا را نخور و ﺁن چه می خواهی، گناه کن.

2. از حاکمیت خدا بیرون رو و ﺁن چه می خواهی، گناه کن.

3. جایی را انتخاب کن که خدا نبیند و ﺁن چه می خواهی، گناه کن.

4. وقتی فرشتۀ مرگ ﺁمد تا جان تو را بگیرد، او را از خود دور گردان و ﺁن چه می خواهی گناه کن.

5. وقتی مالک ]فرشته ای که گنهکاران را به جهنم می برد[ تو را وارد جهنم می کند، داخل نشو و ﺁن چه می خواهی، گناه کن.

ص: 84


1- بحارالانوار، ج75، ص 126.

9. شیوۀ سؤالی

اشاره

امر به معرووف سؤالی، ﺁن است که امر و نهی به صورت سؤالی بیان شود؛ به گونه ای که انجام واجب یا ترک گناه، از سؤال معلوم شود. امر به معروف به شیوۀ سؤالی، از ظرافت های خاص و امتیازهای قابل توجهی برخوردار است که عبارتند از:

الف. غیر مستقیم بودن تذکر

روحیۀ برخی از گنهکاران به گونه ای است که امر و نهی صریح را نمی پذیرند و یا در برابر ﺁن، ایستادگی می کنند و چه بسا به بدگویی، جوسازی و تضعیف ناهی از

منکر و آمر به معروف رو ﺁورند؛ امّا اینها در برابر امر به معروف سؤالی، به نوعی خلع سلاح شده، احتمال تاثیر در ﺁنها افزایش می یابد. بنابراین، طبیعی است که تذکر به ﺁنها باید با شیوۀ سؤالی انجام گیرد. خداوند در سورۀ حدید می فرماید:

( أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ)؛(1)

ﺁیا برای کسانی که ایمان ﺁورده اند، هنگام ﺁن نرسیده که دل هایشان به یاد خدا و ﺁن حقیقتی که نازل شده، نرم ]و فروتن[ گردد؟

ب. توجه گنهکار به پاسخ سؤال

عده ای از گناه بودن عمل خود غافلند و چه بسا تذکر عادی، تاثیر چندانی در ﺁنها نداشته باشد. از این رو، سؤال از ﺁنها، دغدغۀ خاطرشان را جدی تر کرده، به هم ریختگی بیشتری را در روال عادی گناه ﺁنها پدید می ﺁورد و

ص: 85


1- حدید، آیه، 16.

ﺁنان را به این فکر وامی دارد که عمل خود را مورد نقد و بررسی قرار دهند و این، امتیاز بزرگی است که گنهکار را به اندیشه وامی دارد؛ اندیشه ای که سبب بیداری، ﺁگاهی و تحقیق او می شود. سؤال از عمل گنهکار، چیزی نیست که به زودی از صفحۀ ذهن او پاک شود؛ به ویژه اگر با آداب لازم از او سؤال شود و گرچه همۀ افراد و یا همۀ گناهان، شرایط تذکر سؤالی را ندارند، اما در بسیاری از موارد، می توان با این شیوه تذکر داد و ذهن شخص را درگیر ساخت.

ج. نفی عمدی بودن گناه

در شیوۀ تذکر سؤالی، نسبت عمدی بودن گناه، کاهش می یابد. در امر و نهی مستقیم و صریح، نسبت گناه به فردی که به او تذکر داده می شود، قطعی است و این نسبت در برخی موارد، موجب تحریک و موضع گیری گنهکار می شود و چه بسا امر و نهی دینی را با بی تاثیری و یا کم تاثیری، مواجه سازد؛ اما وقتی از او سؤال شود که «ﺁیا می دانید این عمل شما گناه است؟»، این نسبت، بسیار ضعیف می شود و حساسیت فرد مقابل برطرف می گردد.

«روی عن الحسن(علیه السّلام) أنّه رأی رجلاً یضحک فقال هل علمت أنّک وارد النار؟ قال نعم قال وهل علمت أنّک خارج منها؟ قال لا فیم هذا الضحک»؛(1)

روزی امام حسن(علیه السّلام) از محلی می گذشت؛ چشمش به مردی افتاد که قهقهه می زند؛ نزد او رفت و فرمود: ﺁیا می دانی که در روز قیامت وارد ﺁتش می شوی؟ پاسخ داد: ﺁری. حضرت فرمود: ﺁیا می دانی که از افرادی هستی که از ﺁن خارج می شوی؟ جواب داد: نه، مطمئن نیستم. امام حسن(علیه السّلام)

ص: 86


1- مجمع البیان فی تفسیر القران، ج6، ص 812.

فرمود: تو که نمی دانی حتماً از جهنم خارج خواهی شد، چگونه قهقهه می زنی؟

10. شیوۀ تاکیدی

برخی گنهکاران جدّیتی در کار خود ندارند و یا سخن تذکردهنده را جدی نمی گیرند و یا به خاطر ارادۀ ضعیف و یا هر علت دیگر، ﺁن را فراموش می کنند. در چنین مواردی، باید امر به معروف تاکیدی انجام داد؛ تا گنهکار، موضوع تذکر را جدی بگیرد.

ام خالد، از شیعیان متعهد و صالح زمان امام صادق(علیه السّلام) بود. وی روزی بر ﺁن حضرت وارد شد و عرض کرد:

«جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُ یَعْتَرِینِی قَرَاقِرُ فِی بَطْنِی وَ قَدْ وَصَفَ لِی أَطِبَّاءُ الْعِرَاقِ النَّبِیذَ بِالسَّوِیقِ فَقَالَ مَا یَمْنَعُکِ مِنْ شُرْبِهِ فَقَالَتْ قَدْ قَلَّدْتُکَ دِینِی فَقَالَ فَلَا تَذُوقِی مِنْهُ قَطْرَةً لا وَ اللَّهِ لا آذَنُ لَکِ فِی قَطْرَةٍ مِنْهُ فَإِنَّمَا تَنْدَمِینَ إِذَا بَلَغَتْ نَفْسُکِ هَاهُنَا وَ أَوْمَی بِیَدِهِ إِلَی حَنْجَرَتِهِ یَقُولُهَا ثَلاثاً أَ فَهِمْتِ؟ فَقَالَتْ نَعَم»؛(1)

فدایت شوم! من به بیماری معده مبتلا شده ام و اطبای عراقی، شراب و ﺁرد گندم را به من توصیه کرده اند؛ تا خود را به ﺁن مداوا نمایم. امام صادق(علیه السّلام) فرمود: چه چیز تو را از ﺁشامیدن ﺁن منع می کند؟ ام خالد عرض کرد: اطاعت از شما. امام(علیه السّلام) فرمود: یک قطره ای از ﺁن را هم نچش؛ نه، والله؛ اجازۀ نوشیدن یک قطره از ﺁن را نمی دهم. اگر خوردی، زمانی که نفس تو به اینجا رسید – هنگام مرگ - ، پشیمان

ص: 87


1- وسائل الشیعه، ج25، ص 344.

خواهی شد و با دست به گلویش اشاره کرد و ﺁن گاه سه مرتبه فرمود: فهمیدی؟ و ام خالد عرض کرد: بله.

11. شیوۀ انتفاعی

انسان همواره به منافع خود می اندیشد و دوست دارد برای انجام کار و یا ترک هر کاری، نفعی به او برسد یا ضرری از او دور گردد. از این رو، اگر بداند امری که به او می شود، دارای منافع و مصالحی بوده است و نهی از کارش، زیانی را از او دور می سازد، استقبال بیشتری از تذکر خواهد داشت. بنابراین، اگر ذکر ﺁثار مثبت و منفی کارهای خوب و بد مورد تذکر قرار گیرد، مفید است و چنین امر به معروف و نهی از منکری، امر به معروف و نهی از منکر انتفاعی است. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) به مردی فرمود:

«احلق فإنّه یزید فی جمالک»؛(1)

موهای خود را کوتاه کن؛ زیرا کوتاهی موها بر زیبایی تو می افزاید.

12. شیوۀ اعتراضی

در تذکر اعتراضی به جای امر و نهی به گنهکار، به او اعتراض می شود و اگر این اعتراض به صورت صحیح و به موقع انجام گیرد، تاثیر خوبی در مخاطب خواهد داشت.

محمد بن عاصم می گوید: روزی امام رضا(علیه السّلام) به من فرمود:

« یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَاصِمٍ، بَلَغَنِی أَنَّکَ تُجَالِسُ الْوَاقِفَةَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ، أُجَالِسُهُمْ وَ أَنَا مُخَالِفٌ لَهُمْ. قَالَ لَا

ص: 88


1- وسائل الشیعه، ج2، ص 106.

تُجَالِسْهُم...»؛(1)

اطلاع یافته ام که با واقفیه می نشینی؟ گفتم: ﺁری، با ﺁنان می نشینم؛ اما با عقاید ﺁنان مخالفم. امام فرمود: با ﺁنان ننشین.

زیاد بن ابی سلمه از یاران امام کاظم(علیه السّلام) بود؛ ولی بدون اطلاع ﺁن حضرت، در دستگاه خلافت عباسی مشغول به کار شده بود. او روزی به محضر امام هفتم(علیه السّلام) ﺁمد. حضرت از او پرسید:

« إِنَّکَ لَتَعْمَلُ عَمَلَ السُّلْطَانِ قَالَ قُلْتُ أَجَلْ، قَالَ لِی وَ لِمَ؟ قُلْتُ أَنَا رَجُلٌ لِی مُرُوءَةٌ وَ عَلَیَّ عِیَالٌ وَ لَیْسَ وَرَاءَ ظَهْرِی شَیْ ءٌ فَقَالَ لِی یَا زِیَادُ لَأَنْ أَسْقُطَ مِنْ حَالِقٍ فَأَتَقَطَّعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَوَلَّی لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلا أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلاّ لِمَاذَا؟ قُلْتُ لا أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ إِلاّ لِتَفْرِیجِ کُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ أَوْ قَضَاءِ دَیْنِه..»؛(2)

ای زیاد! ﺁیا تو در امور دولتی اشتغال داری؟ گفت: بلی. امام فرمود: چرا با حکومت ستم گران همکاری می کنی و به شغل ﺁزاد نمی پردازی؟ زیاد گفت: سرورم! مخارج من زیاد است؛ چرا که من فردی اجتماعی هستم و خانه ام پر رفت و ﺁمد است و افراد تحت تکفل دارم و هیچ گونه پشتوانۀ اقتصادی هم ندارم و درآمد من منحصر به همین شغل دولتی است. امام کاظم(علیه السّلام) فرمود: ای زیاد! اگر از کوه بلندی

ص: 89


1- محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج2، ص 757.
2- الکافی، ج5، ص11.

سقوط کنم و بدنم قطعه قطعه شود، نزد من بهتر است از این که با ستم گران همراهی و همکاری نمایم؛ مگر این که غصه ای را از دل مومنی برطرف نموده، یا مومن گرفتاری را نجات داده یا مومن بدهکاری را از زیر بار بدهی رها سازم.

13. شیوۀ صریح

تذکر صریح و بدون پرده نیز یکی از انواع امر و نهی زبانی است که بخش قابل توجهی از این فرضیۀ الهی را به خود

اختصاص داده است. در این نوع تذکر که بنا بر مصالحی تذکردهنده ﺁن را بر می گزیند، با صراحت تمام به گنهکار، امر و نهی دینی می کند. تذکر صریح برای برخی از گنهکاران، سنگین است و زمانی باید از ﺁن بهره گرفت که اجرای شیوه های ﺁسان تر ممکن نباشد. در روایتی چنین آمده است:

«قال الحسین(علیه السّلام) : لرجل اغتاب عنده رجلاً یا هذا کُفّ عن الغیبة فانّها إدام کلاب النار»(1).

امام حسین(علیه السّلام) به مردی که خدمت حضرت از مرد دیگر غیبت کرد فرمود: از غیبت بپرهیز زیرا غیبت خورشت سگهای جهنم است.

ابوصباح کنانی یکی از فقها و از شاگردان برجستۀ امام باقر(علیه السّلام) بود. روزی او به در خانۀ امام باقر(علیه السّلام) ﺁمد و در را زد. دخترکی ]که از کنیزان امام باقر(علیه السّلام) بود[ در را باز کرد. ابوصباح با دست به سینه او زد و گفت: به ﺁقایت بگو ابوصباح کنانی است. در همان لحظه امام از پشت دیوار فریاد برآورد:

ص: 90


1- تحف العقول، ص 245.

«أدخل لا امّ لک فدخلت فقلت یا مولای ما قصدت ریبۀ ولا ردت إلّا زیادۀ ما فی نفسی فقال صدقت لئن ظننتم أن هذه الجدر ان تحجب أبصارنا کما تحجب أبصارکم إذن فلا فرق بیننا وبینکم فإیّاک أن تعاود مثلها»؛(1)

ای بی مادر! وارد شو! ابوصباح می گوید: وارد خانه شدم و به حضور امام باقر(علیه السّلام) رسیدم و عرض کردم: به خدا سوگند! ]از دست زدن به پستان کنیز[ قصد بدی نداشتم و می خواستم بر ایمانم در مورد شما ]که آیا از پشت پرده ها اطلاع دارید یا نه[ بیفزاید. فرمود: راست می گویی. اگر فکر کنید که این دیوارها جلو دید ما را می گیرد، چنان که جلو دید شما را می گیرد، پس چه فرقی میان ما و شماست؛ بپرهیز که مبادا این کار تکرار شود.

ابوبصیرمی گوید: درکوفه بودم وبه یکی ازبانوان، درس قرائت قرﺁن می ﺁموختم. روزی دریک موردی با او شوخی کردم. مدت ها گذشت؛ تا این که در مدینه به حضور امام باقر(علیه السّلام) رسیدم. ﺁن حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد وفرمود:

« مَنِ ارْتَکَبَ الذَّنْبَ فِی الْخَلَاءِ لَمْ یَعْبَأِ اللَّهُ بِهِ، أَیَّ شَیْ ءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَةِ فَغَطَّیْتُ وَجْهِی حَیَاءً وَ تُبْتُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(علیه السّلام) لا تَعُدْ»؛(2)

کسی که در جای خلوت گناه کند، خداوند نظر لطفش را از او بر می گرداند. این چه سخنی بود که به ﺁن زن گفتی؟ از

ص: 91


1- علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج2، ص 141.
2- بحارالانوار، ج46، ص 247.

شدت شرم، سر در گریبان کرده، توبه نمودم. امام باقر(علیه السّلام) به من فرمود: مراقب باش که تکرار نکنی.

14. شیوۀ استحیایی

امر به معروفی که سبب شرم و حیای گنهکار گردد، امر به معروف استحیایی است. این شیوۀ تذکر، در برخی افراد، بهتر نتیجه می دهد و اگر شرایط ﺁن وجود داشته باشد، می توان در ارتباط با برخی گنهکاران از ﺁن بهره گرفت؛ البته از ﺁن جایی که این شیوۀ تذکر، موجب خجالت و شرمندگی فرد می شود، باید با کارشناسی لازم انجام گیرد؛ تا شرمندگی او سازنده بوده، اثر معکوسی به همراه نداشته باشد.

مرد ثروتمندی با لباس پاکیزه ای به محضر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) ﺁمد و نزدیک او نشست و پس از آن، مرد تنگدستی با جامه های چرکین، وارد شد و کنار مرد ثروتمند نشست؛ به گونه ای که قسمتی از جامه هایش زیر پای او قرار گرفت. مرد ثروتمند لباس هایش را از زیر پای او کشید.

رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) که شاهد این رفتار بود، رو به او کرد و فرمود:

« مَا حَمَلَکَ عَلَی مَا صَنَعْتَ أَ خَشِیتَ أَنْ یَلْصَقَ فَقْرُهُ بِکَ أَوْ یَلْصَقَ غِنَاکَ بِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا إِذَا قُلْتَ هَذَا فَلَهُ نِصْفُ مَالِی قَالَ النَّبِیُّ(صلّی الله علیه و آله ) لِلْفَقِیرِأَ تَقْبَلُ مِنْهُ؟ قَالَ لا قَالَ وَ لِمَ؟ قَالَ أَخَافُ أَنْ یَدْخُلَنِی مَا دَخَلَهُ»؛(1)

ترسیدی چیزی از فقر او به تو بچسبد یا از ثروت تو چیزی به او بچسبد؟ مرد ثروتمند عرض کرد: یا رسول الله! من به خاطر این کار زشت خود، نیمی از مالم را به او می دهم.

ص: 92


1- بحارالانوار، ج69، ص54.

حضرت به ﺁن مرد تنگدست فرمود: نصف مال او را می پذیری؟ عرض کرد: نه. مرد ثروتمند پرسید: چرا نمی پذیری؟ مرد فقیر پاسخ داد: زیرا می ترسم ﺁن چه در دل تو ﺁمده است، در دل من نیز وارد شود.

15. شیوۀ نکوهشی

بدون شک گناه، مذموم است و گنهکار، نکوهیده است؛ اما تذکردهنده ای که در موضع هدایت اوست، نباید او را سرزنش کند؛ تا بتواند اصلاحات مورد نظر را در کاشانۀ درون و برون او پدید ﺁورد. حال اگر صمیمیت و مهربانی در اصلاح و هدایت او تاثیری نداشته باشد، دلیلی بر محبت کردن به گنهکار وجود ندارد و اگر بخواهیم با او سخن بگوییم، باید سخنی معتدل بگوییم که نه گرمی محبت در ﺁن باشد و نه سردی خشونت. چنین رفتار میانه ای می تواند در برخی گنهکاران تاثیرگذار باشد؛ اما اگر گنهکار در موقعیتی قرار دارد که جز نکوهش، در او اثری ندارد، باید او را امر و نهی نکوهشی کرد و البته باید مراقب بود و در مذمت او، مرتکب فحش و افترا نشد.

شلاقِ نکوهش، دردﺁور و سازنده است و نیازی به فحش نیست و اگر نکوهش با کارشناسی لازم و به جا مورد استفاده قرار گیرد، مانند نیشتر شفابخشی است که طبیب به بدن بیمار می زند. در روایتی آمده است:

« مَرَّ النَّبِیُّ(صلّی الله علیه و آله ) فِی سُوقِ الْمَدِینَةِ بِطَعَامٍ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ مَا أَرَی طَعَامَکَ إلا طَیِّباً وَ سَأَلَهُ عَنْ سِعْرِهِ

فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَنْ یَدُسَّ یَدَهُ فِی الطَّعَامِ فَفَعَلَ فَأَخْرَجَ طَعَاماً رَدِیئاً فَقَالَ

ص: 93

لِصَاحِبِهِ مَا أَرَاکَ إلا وَ قَدْ جَمَعْتَ خِیَانَةً وَ غِشّاً لِلْمُسْلِمِینَ»؛(1)

روزی پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) از بازار مدینه عبور می کرد که چشمش به یک مادۀ غذایی افتاد و نظر او را جلب کرد. به فروشنده گفت: چه پاکیزه است؛ قیمت ﺁن چند است؟ خداوند بلندمرتبه به او وحی کرد که دست خود را در زیر طعام فرو برد . ﺁن گاه دست خود را در زیر ﺁن فرو برد و مقداری از ﺁن را زیر و رو کرد و دید جنس بدی را در زیر قرار داده است و روی ﺁن را جنس خوب گذارده است؛ تا مردم را فریب دهد؛ سپس به فروشنده فرمود: نمی بینم تو را؛ مگر این که خیانت و فریب دادن مسلمانان را در یک جا جمع کرده ای.

روزی غلامان حضرت امام رضا(علیه السّلام) میوه ای را نیم خورده بیرون انداخته بودند. امام(علیه السّلام) ناراحت شد و به ﺁنان فرمود:

« إِنْ کُنْتُمُ اسْتَغْنَیْتُمْ فَإِنَّ أُنَاساً لَمْ یَسْتَغْنُوا، أَطْعِمُوهُ مَنْ یَحْتَاجُ إِلَیْهِ»؛(2)

اگر شما سیر شده اید و به ﺁن نیازی ندارید، عده ای از مردم به این میوه محتاجند؛ ﺁن را به کسانی که نیاز دارند، بدهید.

16. شیوۀ اخطاری

اعلام خطر از مسائلی است که توجه انسان ها را به خود جلب می کند و امر و نهی اخطاری، تذکری است که گنهکار را متوجه خطر اعمال حرام و

ص: 94


1- وسائل الشیعه، ج17، ص 282.
2- الکافی، ج6، ص 297.

ترک واجب می کند. برخی از موقعیت ها اقتضا می کند که تذکردهنده، مانند پلیس راهنمایی که تابلوهای خطر رانندگی را در نقاط خطرناک نصب می کند، تابلوی خطر فرهنگی را جلوی دید گنهکار ترسیم کند و با اعلام خطر خود، گنهکار را تحت تاثیر قرار دهد.

در روایتی این چنین آمده است:

« کَانَ بِالْمَدِینَةِ رَجُلٌ بَطَّالٌ یُضْحِکُ النَّاسَ مِنْهُ فَقَالَ قَدْ أَعْیَانِی هَذَا الرَّجُلُ أَنْ أُضْحِکَهُ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ قَالَ فَمَرَّ عَلِیٌّ(علیه السّلام) وَ خَلْفَهُ مَوْلَیَانِ لَهُ قَالَ فَجَاءَ الرَّجُلُ حَتَّی انْتَزَعَ رِدَاءَهُ مِنْ رَقَبَتِهِ ثُمَّ مَضَی فَلَمْ یَلْتَفِتْ إِلَیْهِ عَلِیٌّ (علیه السّلام) َاتَّبَعُوهُ وَ أَخَذُوا الرِّدَاءَ مِنْهُ فَجَاءُوا بِهِ فَطَرَحُوهُ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُمْ مَنْ هَذَا؟ فَقَالُوا هَذَا رَجُلٌ بَطَّالٌ یُضْحِکُ أَهْلَ الْمَدِینَةِ فَقَالَ قُولُوا لَهُ إِنَّ لِلَّهِ یَوْماً یَخْسَرُ فِیهِ الْمُبْطِلُونَ».(1)

در مدینه، دلقکی بود که مردم را می خندانید. او تلاش بسیار داشت تا امام سجاد(علیه السّلام) را بخنداند؛ اما موفق نمی شد؛ تا این که یک بار گفت: این مرد مرا خسته کرده است که بتوانم او را بخندانم. روزی امام(علیه السّلام) با غلامان خود حرکت می کرد. مرد دلقک تا چشمش به او افتاد تصمیم، گرفت با یک حرکت خنده ﺁور، امام را بخنداند؛ پس جلو ﺁمد و عبای ﺁن حضرت را از دوش او برداشت و رفت. امام(علیه السّلام) به او اعتنایی نکرد. غلامان او به دنبال مرد دلقک رفته، عبا را از او پس گرفتند و بر دوش آن حضرت گذاشتند. امام(علیه السّلام)

ص: 95


1- بحارالانوار، ج46، ص 68.

پرسید: این مرد چه کسی است؟ همراهان عرض کردند: او مردی دلقک است که اهل مدینه را می خنداند. امام سجاد(علیه السّلام) فرمود: به او بگویید که برای خداوند، روزی است که در ﺁن، بیهوده کاران، خسارت می بینند.

از امام صادق(علیه السّلام) چنین نقل شده است:

« إِنَّ ثَلاثَ نِسْوَةٍ أَتَیْنَ رَسُولَ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) فَقَالَتْ إِحْدَاهُنَّ إِنَّ زَوْجِی لا یَأْکُلُ اللَّحْمَ وَ قَالَتِ الأُُخْرَی إِنَّ زَوْجِی لا یَشَمُّ الطِّیبَ وَ قَالَتِ الأُخْرَی إِنَّ زَوْجِی لا یَقْرَبُ النِّسَاءَ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) یَجُرُّ رِدَاءَهُ حَتَّی صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ مَا

بَالُ أَقْوَامٍ مِنْ أَصْحَابِی لا یَأْکُلُونَ

اللَّحْمَ وَ لا یَشَمُّونَ الطِّیبَ وَ لا یَأْتُونَ النِّسَاءَ أَمَا إِنِّی آکُلُ اللَّحْمَ وَ أَشَمُّ الطِّیبَ وَ آتِی النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»؛(1)

سه زن نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) ﺁمدند. یکی گفت: همسرم گوشت نمی خورد. دیگری گفت: همسرم عطر استفاده نمی کند و سومی گفت: همسرم از انجام وظایف زناشویی سرباز می زند. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) در حالی که ردایش بر زمین کشیده می شد، از منزل خارج شد و به مسجد رفت و بر منبر نشست و بعد از حمد و ثنای خداوند، فرمود: چه شده که عده ای از اصحاب من گوشت و عطر استفاده نمی کنند و از وظایف زناشویی، سرباز می زنند؟ بدانید من گوشت می خورم؛ از بوی خوش، استفاده می کنم و وظیفۀ زناشویی ام را انجام

ص: 96


1- الکافی، ج5، ص 496.

می دهم. هر کس از راه و روش من روی بگرداند، از من نیست.

17. شیوۀ انذاری

ترس، همواره از عوامل کنترل انسان به شمار ﺁمده است. از این رو، ترس از خدا، ترس از روز قیامت، ترس از بدعاقبتی، ترس از عذاب قبر، ترس از مجازات های قضایی و غیرقضایی، ترس از گرفتاری و از دست دادن منافع و اعتبارهای مختلف دنیایی و ﺁخرتی و امثال ﺁن، ذهن انسان ها را در طول تاریخ مشغول ساخته است و از عوامل مهم تعدیل او به شمار می رود. یکی از عوامل موثر در امر و نهی دینی نیز ترساندن گنهکاران از خداوند متعال است که در قرﺁن نیز به طور فراوانی و با عبارات مختلفی به کار رفته است؛ ترس از خدا، از نعمت های بزرگ الهی است که نصیب هر کسی نمی شود و به صورت معجزه ﺁسایی، انسان را در مسیر اعتدال قرار می دهد. اگر کسی ترس از خدا داشته باشد، اهرم بزرگی در وجود اوست که با تکیه بر ﺁن، می توان به امر و نهی او همت گمارد و به نتیجه رسید. امام صادق(علیه السّلام) پس از ﺁن که اسحاق را مورد نهی از منکر خود قرار داد، به او فرمود:

« یَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک»؛(1)

ای اسحاق! از خدا بترس؛ مثل این که او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند.

وقتی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) از جنگ تبوک بازگشت، عمرو بن معدی کرب -

ص: 97


1- بحارالانوار، ج5، ص 324.

که یکی از شجاعان عرب بود - نزد او ﺁمد. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) به او فرمود:

« أَسْلِمْ یَا عَمْرُو یُؤْمِنْکَ اللَّهُ مِنَ الْفَزَعِ الأَکْبَرِ قَالَ یَا مُحَمَّدُ وَ مَا الْفَزَعُ الأَکْبَرُ؟ فَإِنِّی لا أَفْزَعُ فَقَالَ یَا عَمْرُو إِنَّهُ لَیْسَ کَمَا تَظُنُّ وَ تَحْسَبُ إِنَّ النَّاسَ یُصَاحُ بِهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَلَا یَبْقَی مَیِّتٌ إِلا نُشِرَ وَ لا حَیٌّ إِلا مَاتَ إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ یُصَاحُ بِهِمْ صَیْحَةً أُخْرَی فَیُنْشَرُ مَنْ مَاتَ وَ یَصُفُّوْنَ جَمِیعاً وَ تَنْشَقُّ السَّمَاءُ وَ تَهُدُّ الأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً وَ تَرْمِی النَّارُ بِمِثْلِ الْجِبَالِ شَرَراً فَلا یَبْقَی ذُو رُوحٍ إِلاَ انْخَلَعَ قَلْبُهُ وَ ذَکَرَ ذَنْبَهُ وَ شُغِلَ بِنَفْسِهِ إِلا مَنْ شَاءَ اللَّهُ فَأَیْنَ أَنْتَ یَا عَمْرُو مِنْ هَذَا قَالَ أَلا إِنِّی أَسْمَعُ أَمْراً عَظِیماً فَآمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ آمَنَ مَعَهُ مِنْ قَوْمِهِ نَاسٌ»؛(1)

ای عمرو! مسلمان شو؛ تا خداوند، تو را از ترس و وحشت عظیم حفظ کند. عمرو گفت: ترس و وحشت عظیم چیست؟ من از چیزی نمی ترسم. پیامبر(صلّی الله علیه و آله )فرمود: عمرو! چنان نیست که تو گمان می کنی و می پنداری. ]در روز قیامت[ فریادی بر مردم زده می شود که بر اثر ﺁن، تمام ﺁنان که زنده اند، می میرند و مردگان از قبر ها بر می خیزند و پراکنده می شوند؛ سپس فریاد دیگری بر مردم زده می شود و بر اثر ﺁن، ﺁنان که مرده بودند، از قبر

برمی خیزند و همگی به صف می ایستند. در ﺁن زمان، ﺁسمان می شکافد؛ زمین، ویران می شود؛ کوه ها، متلاشی می شوند؛ شعله های ﺁتش، مانند

ص: 98


1- بحارالانوار، ج21، ص 356.

کوه های سر به فلک کشیده، زبانه می کشند؛ همۀ جانداران از ترس، قلبشان فرو می ریزد و گناهانشان را به یاد می ﺁورند و به خود مشغول می شوند. عمرو! تو در ﺁن روز چه می کنی؟ عمرو گفت: خبر بسیار مهمی می شنوم و به دنبال ﺁن، مسلمان شد و ﺁنان که همراه او بودند نیز اسلام را پذیرفتند.

یکی از شیعیان امام صادق(علیه السّلام) به وی عرض کرد: همسایه ای دارم که کنیزکان خواننده ای دارد. وقتی به دست شویی می روم، صدای ساز و ﺁواز همسایه را می شنوم و برای گوش دادن به ترانه های ﺁنان، زمان بیشتری در دست شویی می مانم.

امام(علیه السّلام) فرمود:

« لا تَفْعَلْ فَقَالَ الرَّجُلُ... أَنْتَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا) (1)

فَقَالَ الرَّجُلُ کَأَنِّی لَمْ أَسْمَعْ بِهَذِهِ الآیَةِ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنْ عَجَمِیٍّ وَ عَرَبِیٍّ لا جَرَمَ إِنِّی تَرَکْتُهَا وَ إِنِّی أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السّلام) اذْهَبْ فَاغْتَسِلْ وَ صَلِّ مَا بَدَا لَکَ فَلَقَدْ کُنْتَ مُقِیماً عَلَی أَمْرٍ عَظِیمٍ مَا کَانَ أَسْوَأَ حَالَکَ لَوْ کُنْتَ مِتَّ عَلَی هَذِهِ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ وَ اسْأَلِ اللَّهَ التَّوْبَةَ ».(2)

این کار را نکن.... مگر این ﺁیه را نشنیده ای که: «گوش و چشم و قلب، همه مورد سؤال قرار می گیرند»؟ مرد گفت: گویا این ﺁیه را تا به حال نشنیده ام؛ ناگزیر، ﺁن عمل را ترک

ص: 99


1- اسراء، 36.
2- مستدرک الوسائل، ج2، ص 512.

می کنم و از خدا ﺁمرزش می خواهم. امام(علیه السّلام) فرمود: برو غسل کن و نماز بگزار. به خدا کار بسیار زشتی انجام می دادی. چه وضع و حال اسفباری داشتی؛ اگر بدان وضع می مردی. از خدا ﺁمرزش بخواه و توبه کن.

وقتی عبدالله، عموی امام جواد(علیه السّلام) در پاسخ سؤالی جواب اشتباه داد، امام(علیه السّلام) به خشم ﺁمد و رو به او کرد و فرمود:

« یَا عَمِّ اتَّقِ اللَّهَ اتَّقِ اللَّهِ إِنَّهُ لَعَظِیمٌ أَنْ تَقِفَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَیَقُولَ لَکَ لِمَ أَفْتَیْتَ النَّاسَ بِمَا لا تَعْلَم»؛(1)

ای عمو! از خدا بترس و پرهیزکار باش. بسیار بزرگ است که در قیامت، در پیشگاه خدا بایستی و خدا به تو بفرماید: چرا از روی جهل و ناﺁگاهی، برای مردم، فتوا دادی؟

18. شیوۀ تهدیدی

تهدید به از دست دادن منافع و مصالح و افتادن در دشواری ها، همواره در انسان ها تاثیرگذار بوده است؛ زیرا سود و زیان چیزی نیست که انسان بتواند به راحتی از ﺁن بگذرد. این امر به معروف و نهی از منکر، تهدیدی است برای کسانی که امر و نهی اندرزی و امثال ﺁنها در ﺁنان تاثیری ندارد. تهدید، انواع مختلفی دارد که برخی از آنها عبارتند از: تهدید به قطع ارتباط با گنهکار، تهدید به تحریم منافع و امتیازهایی که در اختیار او گذارده ایم، تهدید به ﺁثار گناهی که مرتکب ﺁن می شود، تهدید به ریختن ﺁبرو و مفتضح شدن در میان مردم، تهدید به مردن در حال گناه، تهدید به گسترش سلطۀ شیطان بر او، تهدید به باز گرفتن ﺁن چه خداوند به گنهکار داده، تهدید به انتقام شدید و

ص: 100


1- بحارالانوار، ج50، ص 85.

زودرس خداوند در دنیا، تهدید به عذاب ﺁخرت، تهدید به مرگ های ناگهانی و زود هنگام، تهدید به نزول عذاب و تهدید به منتهی شدن گناه مستمر به تکذیب ﺁیات خدا. به عنوان مثال ابراهیم جعفری می گوید:

« سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ(علیه السّلام) یَقُولُ مَا لِی رَأَیْتُکَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ یَعْقُوبَ فَقَالَ إِنَّهُ یَقُولُ فِی اللَّهِ قَوْلًا عَظِیماً یَصِفُ اللَّهَ وَ لا یُوصَفُ فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَکْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَکْتَهُ فَقُلْتُ هُوَ یَقُولُ مَا شَاءَ أَیُّ شَیْ ءٍ عَلَیَّ مِنْهُ إِذَا لَمْ أَقُلْ مَا یَقُولُ؟ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ(علیه السّلام) أَمَا تَخَافُ أَنْ تَنْزِلَ بِهِ نَقِمَةٌ فَتُصِیبَکُمْ جَمِیعاً أَمَا عَلِمْتَ بِالَّذِی کَانَ مِنْ أَصْحَابِ مُوسَی(علیه السّلام) وَ کَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ فَلَمَّا لَحِقَتْ خَیْلُ فِرْعَوْنَ مُوسَی تَخَلَّفَ عَنْهُ لِیَعِظَ أَبَاهُ فَیُلْحِقَهُ بِمُوسَی فَمَضَی أَبُوهُ وَ هُوَ یُرَاغِمُهُ حَتَّی بَلَغَا طَرَفاً مِنَ الْبَحْرِ فَغَرِقَا جَمِیعاً فَأَتَی مُوسَی(علیه السّلام) الْخَبَرُ فَقَالَ هُوَ فِی رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَکِنَّ النَّقِمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ یَکُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ الْمُذْنِبَ».(1)

امام هادی یا امام رضا(علیه السّلام) (2)به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمن بن یعقوب می بینم، عرض کردم: او دایی من است. حضرت فرمود: او دربارۀ خدا، سخن نادرستی می گوید؛ خداوند را ]به صورت اجسام و اوصاف ﺁنها[ توصیف می کند؛ در حالی که خداوند، این گونه توصیف نمی شود. پس با او همنشین باش و ما را رها کن و یا با ما

ص: 101


1- الکافی، ج2، ص 374.
2- جعفری هم از امام رضا(علیه السّلام) نقل می کند: هم از امام هادی و مشخص نیست اینجا منظور کدام یک از آن دو بزرگوار است.

همنشین باش و او را رها کن. عرض کردم: او هر چه می خواهد بگوید؛ اگر من به گفته هایش اعتقادی نداشته باشم، چه ضرری برای من دارد؟ امام فرمود: ﺁیا نمی ترسی که عذابی بر او نازل شود و هر دوی شما را فرا گیرد؟ ﺁیا داستان کسی را که از یاران موسی(علیه السّلام) بود و پدرش از یاران فرعون نمی دانی؟ وقتی لشکر فرعون به موسی رسید، ﺁن پسر از موسی جدا شد؛ تا پدرش را نصیحت کند و به اصحاب موسی ملحق سازد و پدرش همراه لشکر فرعون می رفت. این پسر با پدر ستیزه می کرد؛ تا این که هر دو به کنار دریا رسیدند و با غرق شدن فرعون و اصحابش، ﺁنها هم غرق شدند. وقتی خبر به موسی(علیه السّلام) رسید، فرمود: او در رحمت خداست؛ اما وقتی عذاب نازل شود، از همراه گنهکار دفاعی نشود.

شیوه های رفتاری معصومین:

1. دعوت با عمل

موثرترین روش امامان در عرصۀ تبلیغ، تبلیغ عملی بود؛ یعنی آنان تجسم عالی ارزش های انسانی و قرﺁنی بودند و به اصطلاح معروف، قرآن مجسم بودند. قرﺁن کریم ﺁنان را که از خوبی ها می گویند، اما خود عامل به ﺁن نیستند، مورد نکوهش قرار می دهد و می فرماید:

( أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ

ص: 102

أَفَلاَ تَعْقِلُونَ)؛(1)

ﺁیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید؛ با این که شما کتاب ]خدا[ را می خوانید؟ ﺁیا ]هیچ[ نمی اندیشید؟

در آیۀ دیگری آمده است:

( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ)؛(2)

ای کسانی که ایمان ﺁورده اید! چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟ نزد خدا، سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید.

از نگاه اهل بیت: عالم واقعی ﺁن کس است که علمش، همراه با عمل باشد. امام صادق(علیه السّلام) فرمود:

«اَلْعالم مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِمٍ»؛(3)

عالم، کسی است که رفتار او، گفتارش را تصدیق کند و هر کس که کردار او سخن وی را تصدیق نکند و عمل او بر خلاف گفته اش باشد، عالم نخواهد بود.

بیشترین سفارش امامان در عرصۀ تبلیغ دین، دعوت به تبلیغ عملی بوده است.

ص: 103


1- بقره، آیه 44.
2- صف، آیه 2-3.
3- الکافی، ج1، ص 36.

حضرت امام علی(علیه السّلام) فرمود:

«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَیَهِ اَنْ یَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ، وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ، وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ»؛(1)

هر کس خود را پیشوای مردم خواهد، باید که پیش از ادب کردن دیگران، خود را ادب کند؛ ولی این تادیب پیش از این که زبانی باشد، باید تادیب سیرت باشد و اصلاح گر و ادب کنندۀ نفس خویش، بیش از دیگران، شایستۀ تجلیل است.

در روایتی از حضرت امام صادق(علیه السّلام) ﺁمده است:

« کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ وَ لا تَکُونُوا دُعَاةً النَّاسِ بِأَلْسِنَتِکُمْ»؛(2)

مردم را با عمل خود به نیکی ها دعوت کنید؛ نه با زبان خود.

تاثیر عمیق دعوت عملی از این جا سرچشمه می گیرد که هرگاه شنونده بداند که گوینده از صمیم جان سخن می گوید و به گفتۀ خودش صددرصد ایمان دارد، گوش جان خود را به روی سخنانش می گشاید و سخن کز دل بر ﺁید، لاجرم بر دل نشیند.

بدون تردید، یکی از عوامل مهم موفقیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) و امامان: در نشر مکتب، رفتار عملی ﺁنها بوده است. امیرمومنان، علی(علیه السّلام) و فرزندان بزرگوارش، همانند

ص: 104


1- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 73.
2- بحارالانوار، ج5، ص 198.

پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله )تجلی خُلق عظیم بودند و با رفتار خود، بهترین دعوت گر به اسلام بودند. حضرت امیر المومنین، علی(علیه السّلام) فرمود:

« أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَی طَاعَةٍ إِلا وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا، وَ لا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إلا وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکُمْ عَنْهَا»؛(1)

ای مردم! به خدا قسم! شما را به هیچ طاعتی بر نمی انگیزم؛ جز ﺁن که خود به انجام دادن ﺁن بر شما

پیشی می گیرم و از معصیتی نهی نمی کنم؛ جز ﺁن که خود پیش از شما از انجام دادن ﺁن باز می ایستم.

این روش عملی، بستر هدایت بسیاری را فراهم کرد. امام صادق(علیه السّلام) از پدران بزرگوارش چنین روایت کرده است:

« أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام) صَاحَبَ رَجُلا ذِمِّیّاً فَقَالَ لَهُ الذِّمِّیُّ أَیْنَ تُرِیدُ یَا عَبْدَ اللَّهِ فَقَالَ أُرِیدُ الْکُوفَةَ فَلَمَّا عَدَلَ الطَّرِیقُ بِالذِّمِّیِّ عَدَلَ مَعَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام) فَقَالَ لَهُ الذِّمِّیُّ أَ لَسْتَ زَعَمْتَ أَنَّکَ تُرِیدُ الْکُوفَةَ؟ فَقَالَ لَهُ بَلَی فَقَالَ لَهُ الذِّمِّیُّ فَقَدْ تَرَکْتَ الطَّرِیقَ فَقَالَ لَهُ قَدْ عَلِمْتُ قَالَ فَلِمَ عَدَلْتَ مَعِی وَ قَدْ عَلِمْتَ ذَلِکَ؟ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام) هَذَا مِنْ تَمَامِ حُسْنِ الصُّحْبَةِ أَنْ یُشَیِّعَ الرَّجُلُ صَاحِبَهُ هُنَیْئَةً إِذَا فَارَقَهُ وَ کَذَلِکَ أَمَرَنَا نَبِیُّنَا(صلّی الله علیه و آله ) فَقَالَ لَهُ الذِّمِّیُّ هَکَذَا قَالَ قَالَ نَعَمْ قَالَ الذِّمِّیُّ لا جَرَمَ أَنَّمَا تَبِعَهُ مَنْ تَبِعَهُ لأَفْعَالِهِ الْکَرِیمَةِ فَأَنَا أُشْهِدُکَ أَنِّی عَلَی دِینِکَ وَ رَجَعَ الذِّمِّیُّ

ص: 105


1- نهج البلاغه، خطبه 174.

مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام) فَلَمَّا عَرَفَهُ أَسْلَم»؛(1)

حضرت امیرمومنان علی(علیه السّلام) با کافری ذمی ]کافری که با قرارداد ذمه در پناه اسلام زندگی می کرد[ همراه شد. او به حضرت گفت: بنده خدا! مقصدت کجاست؟ حضرت فرمود: کوفه. وقتی سر دو راهی رسیدند و مرد ذمی جدا شد، امیرمومنان او را بدرقه کرده، قدری از راه با او همراهی کرد. مرد ذمی گفت: مگر نمی خواستی به کوفه بروی؟ حضرت فرمود: ﺁری. پرسید: پس چرا به راه خودت نمی روی؟ حضرت فرمود: پیامبر ما دستور داده که به هنگام خداحافظی، جهت همراهی با دیگری، قدری او را بدرقه کنید. ذمی گفت: به راستی پیامبرتان چنین گفته است؟ امیر مومنان فرمود: ﺁری. مرد ذمی گفت: همین،

راز جاذبۀ دعوت اوست. اینک من تو را شاهد می گیرم که دینت را برگزیدم و هنگامی که امیرالمومنین(علیه السّلام) را شناخت ]و دید که او در این جایگاه رفیع، این رفتار را دارد[ رسماً مسلمان شد.

در زمان امام رضا(علیه السّلام) به دستور مامون، علمای برجسته از فرقه های گوناگون در مجالس مناظره حاضر می شدند و امام رضا(علیه السّلام) با ﺁنها مناظره و بحث می کرد. در یکی از این مجالس، «عمران صابی»- که از دانشمندان بزرگ بود- در مجلس حاضر شد و دربارۀ توحید، با امام رضا(علیه السّلام) به بحث پرداخت. هر سؤالی که او مطرح می کرد، امام با استدلال های روشن و قطعی، جواب می داد. بحث و مناظره به اوج خود رسیده بود که هنگام نماز ظهر فرا رسید. عمران صابی گفت: «یا سیّدی لاتقطع علیّ مسالتی فقد رقّ قلبی»؛ ای ﺁقای من! پاسخ سؤال مرا قطع نکن. اکنون قلب من نازک گشته است

ص: 106


1- الکافی، ج2، ص 670.

{ﺁمادگی پذیرش حقیقت را یافته است}. امام رضا(علیه السّلام) تحت تاثیر احساسات عمران صابی قرار نگرفت و فرمود: «نصلّی

و نعود»؛ نماز می گزاریم و سپس باز می گردیم. امام رضا(علیه السّلام) با همراهان برخاستند و نماز خواندند و پس از نماز به همان مجلس بازگشته و به بحث و بررسی ادامه دادند.(1)

شیخ مفید به نقل از اسماعیل بن موسی بن جعفر(علیهماالسّلام) می نویسد:

« قَالَ الْعَبَّاسِیُّونَ عَلَی صَالِحِ بْنِ وَصِیفٍ وَ دَخَلَ صَالِحُ بْنُ عَلِیٍّ وَ غَیْرُهُ مِنَ الْمُنْحَرِفِینَ عَنْ هَذِهِ النَّاحِیَةِ عَلَی صَالِحِ بْنِ وَصِیفٍ عِنْدَ مَا حُبِسَ أَبُو مُحَمَّدٍ(علیه السّلام) فَقَالَ لَهُ ضَیِّقْ عَلَیْهِ وَ لا تُوَسِّعْ فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ مَا أَصْنَعُ بِهِ وَ قَدْ وَکَّلْتُ بِهِ رَجُلَیْنِ شَرَّ مَنْ قَدَرْتُ عَلَیْهِ فَقَدْ صَارَا مِنَ الْعِبَادَةِ وَ الصَّلاةِ إِلَی أَمْرٍ عَظِیمٍ ثُمَّ أَمَرَ بِإِحْضَارِ الْمُوَکَّلَیْنِ فَقَالَ لَهُمَا وَیْحَکُمَا مَا شَأْنُکُمَا فِی أَمْرِ هَذَا الرَّجُلِ؟ فَقَالَ لَهُ مَا نَقُولُ فِی رَجُلٍ یَصُومُ نَهَارَهُ وَ یَقُومُ لَیْلَهُ کُلَّهُ لا یَتَکَلَّمُ وَ لا یَتَشَاغَلُ بِغَیْرِ الْعِبَادَةِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْنَا ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُنَا وَ دَاخَلَنَا مَا لا نَمْلِکُهُ مِنْ أَنْفُسِنَا فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ الْعَبَّاسِیُّونَ انْصَرَفُوا خَاسِئِینَ»؛(2)

زمانی که ابو محمد(علیه السّلام) (امام حسن عسگری) زندانی بود، عباسیان نزد صالح بن وصیف ﺁمدند و گفتند: بر او سخت بگیر. صالح گفت: چگونه چنین کنم. من دو نفر از بدترین انسان ها را که می شناختم، مامور او کردم؛ ولی ﺁن دو حالا به عبادت و روزه روی ﺁورده اند و در حد عالی به ﺁن

ص: 107


1- محمد بن علی بن بابویه، ]شیخ صدوق[، عیون اخبار الرضا(علیه السّلام)، ج1، ص 172.
2- بحارالانوار، ج50، ص 308.

پایبندند. صالح دستور داد ﺁن دو نفر را حاضر کنند و ﺁن گاه پرسید: وای بر شما! چرا با این مرد چنین مهربانانه رفتار می کنید؟ گفتند: چه بگوییم دربارۀ مردی که روزها را روزه می گیرد و تمام شب را به عبادت می گذراند، ساکت است و عبادت می کند و هر لحظه به او می نگریم، لرزه بر

انداممان می افتد! عباسیان وقتی این سخنان را شنیدند، ناامید شدند و بازگشتند.

ابو محمد(علیه السّلام) (امام حسن عسگری) نزد علی بن نارمش که از کینه توزترین مردم نسبت به خاندان ابوطالب بود، زندانی شد. به او گفتند: با او ]امام[ سخت گیر باش! امام تنها یک روز نزد او بود که علی بن نارمش تسلیم حضرت شد و چون تحت تاثیر امام بود، به چهرۀ حضرت نمی نگریست. وی در حالی از نزد امام بیرون رفت که با بصیرت ترین مردم بود و بیش از دیگران به عظمت و فضایل امام پی برده بود.(1)

2. مهربانی و ملامت نکردن مجرمان

روش دیگری که در سیرۀ اهل بیت بدان پرداخته شده است، عدم سرزنش گناهکار بود؛ چون سرزنش و ملامت، باعث لجاجت و در نتیجه باعث افزایش جرم می شود؛ بلکه باید با گناهکار با مهربانی و ترحم رفتار کرد.

امام علی(علیه السّلام)در این زمینه می فرماید:

«إِنَّمَا یَنْبَغِی لأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَیْهِمْ فِی السَّلامَةِ أَنْ یَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِیَةِ وَ یَکُونَ الشُّکْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَیْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ، فَکَیْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِی عَابَ أَخَاهُ وَ

ص: 108


1- الکافی، ج1، ص 508.

عَیَّرَهُ بِبَلْوَاهُ أَمَا ذَکَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللَّهِ عَلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِی عَابَهُ بِهِ وَ کَیْفَ یَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَکِبَ مِثْلَهُ؟ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ رَکِبَ ذَلِکَ الذَّنْبَ بِعَیْنِهِ فَقَدْ عَصَی اللَّهَ فِیمَا سِوَاهُ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ یَکُنْ عَصَاهُ فِی الْکَبِیرِ وَ عَصَاهُ فِی الصَّغِیرِ لَجَرَاءَتُهُ عَلَی عَیْبِ النَّاسِ أَکْبَرُ یَا عَبْدَ اللَّهِ لا تَعْجَلْ فِی عَیْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ. وَ لَا تَأْمَنْ عَلَی نَفْسِکَ صَغِیرَ مَعْصِیَةٍ فَلَعَلَّکَ مُعَذَّبٌ عَلَیْهِ. فَلْیَکْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْکُمْ عَیْبَ غَیْرِهِ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ عَیْبِ نَفْسِهِ، وَ لْیَکُنِ الشُّکْرُ شَاغِلا لَهُ عَلَی مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِیَ بِهِ غَیْرُهُ»؛(1)

شایسته است ﺁنان که مرتکب گناه نشده اند و از معصیت در امان مانده اند، به گناهکاران و عاصیان، ترحم ﺁورند و همواره به درگاه خداوندی سپاس گزارند؛ تا سپاس خداوند ﺁنان را از عیب جویی گناهکاران باز دارد. پس چگونه است حال غیبت کننده ای که زبان به غیبت برادر خود می گشاید و او را به سبب گرفتار شدنش، در چنگ گناه سرزنش می کند. ﺁیا به یاد ندارد که خداوند، گناهان او را مستور داشته، ﺁن هم گناهانی که از گناهان کسی که زبان به غیبتش گشاده، بسی بزرگ تر بوده است و چگونه او را به گناهی نکوهش می کند که خود نیز همانند ﺁن را مرتکب می شود و اگر ﺁن گناه را عیناً مرتکب نشده، خداوند را در

مواردی که از ﺁن گناه عظیم تر بوده، نافرمانی کرده است. به خدا سوگند! اگر گناه

ص: 109


1- نهج البلاغه، خطبه 140.

بزرگی مرتکب نشده، ولی نافرمانی کوچکی از او سرزده است، جرأت او در عیب جویی و غیبت مردمان، گناهی بزرگ تر است. ای بندۀ خدا! به عیب جویی گناهکار مشتاب؛ شاید خدا او را ﺁمرزیده باشد و از گناه کوچکی که خود نیز کرده ای، ایمن منشین؛ بسا که تو را بدان عذاب کنند. هر کس از شما که به عیب دیگری ﺁگاه است، باید از عیب جویی باز ایستد؛ زیرا می داند که خود را نیز چنان عیبی هست و سپاسگزاری بر عافیت خویش، او را از آن چه دیگری به آن گرفتار شده، بازدارد.

در روایتی ﺁمده است که روزی امیرمومنان، علی(علیه السّلام) فرمود:

« سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَأَنَا لا أُسْأَلُ عَنْ شَیْ ءٍ دُونَ الْعَرْشِ إلا أَجَبْتُ فِیهِ... فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ جَنْبِ مَجْلِسِهِ... کَأَنَّهُ مِنْ یَهُودِ الْعَرَبِ فَقَالَ رَافِعاً صَوْتَهُ لِعَلِیٍّ(علیه السّلام) یَا أَیُّهَا الْمُدَّعِی لِمَا لا یَعْلَمُ یَا أَیُّهَا الْمُدَّعِی وَ الْمُتَقَدِّمُ لِمَا لا یَفْهَمُ أَنَا سَائِلُکَ فَأَجِبْ قَالَ فَوَثَبَ إِلَیْهِ أَصْحَابُهُ وَ شِیعَتُهُ مِنْ کُلِّ نَاحِیَةٍ وَ هَمُّوا بِهِ فَنَهَرَهُمْ عَلِیٌّ(علیه السّلام) وَ قَالَ: فَإِنَّ الْعَجَلَ وَ الطَّیْشَ لا یَقُومُ بِهِ حُجَجُ اللَّهِ... ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی السَّائِلِ فَقَالَ سَلْ بِکُلِّ لِسَانِکَ وَ مَبْلَغِ عِلْمِکَ أُجِبْکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ جُزْءٍ فَحَرَّکَ الرَّجُلُ رَأْسَهُ وَ أَنْشَأَ یَقُولُ :

انت أهل العلم یا هادی الهدی تجلو من الشکّ الغیا هیبا»؛(1)

قبل از این که مرا در میان خود درنیابید، هر چه سؤال

ص: 110


1- بحارالانوار، ج10، ص 126.

دارید، از من بپرسید؛ من جواب می دهم ... ناگاه مردی که به نظر می ﺁمد از یهودی های عرب است، برخاست و با خشونت و اهانت گفت: ای کسی که ادعای چیزی می کنی که نمی دانی!

ﺁیا واقعاً تو می توانی هر چه از تو بپرسند، جواب دهی؟ شروع کرد به هتاکی کردن نسبت به حضرت علی(علیه السّلام)؛ با این که خلیفه است. چون جسارت کرد، اصحاب بسیار ناراحت شدند و می خواستند به او حمله کنند. امام علی(علیه السّلام) جلویشان را گرفت و فرمود: با فشار و تندی، حجج الهی را نمی شود اقامه کرد. ﺁن گاه رو به مرد کرد و فرمود: هر چه می خواهی، بپرس و هر چه را در دل داری، ابراز کن! او سؤالاتش را پرسید. وقتی مولی به همۀ سؤالاتش پاسخ داد، سری تکان داد و اشعاری در مدح آن حضرت سرود.

امام علی(علیه السّلام) با جلوگیری از تندروی اصحاب خود و با ابراز مهربانی و ملامت نکردن پیرمرد، او را مجذوب کرد و باعث هدایت او شد.

3. تالیف قلوب با کمک های اقتصادی

برخی منحرفان و خلافکاران هستند که تربیت ﺁنها نیاز به کمک های مادی دارد؛ تا از این طریق، قلب ﺁنها جلب شده،

هدایت یابند. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) بخشی از بیت المال را به این امر اختصاص داده بود.(1)

انسان، بندۀ احسان است و ممکن است انسان بااحسانی، مجرمی را برای همیشه هدایت کند.

ص: 111


1- تهذیب الاحکام، ج 4، ص 49، ضمن حدیث 129.

امیرمومنان(علیه السّلام) از کسانی است که از این طریق بهره برد و انسان های زیادی را هدایت و تربیت کرد.

ابن عباس در تفسیر ﺁیۀ شریفۀ ( رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ)؛(1) می گوید: به خدا سوگند! منظور از این ﺁیۀ شریفه، امیرمومنان(علیه السّلام) است.

دربارۀ شان نزول این آیه چنین آمده است:

« أَنَّ النَّبِیَّ(صلّی الله علیه و آله ) أَعْطَی عَلِیّاً یَوْماً ثَلاثَمِائَةِ دِینَارٍ أُهْدِیَتْ إِلَیْهِ قَالَ عَلِیٌّ فَأَخَذْتُهَا وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لأَتَصَدَّقَنَّ اللَّیْلَةَ مِنْ هَذِهِ الدَّنَانِیرِ صَدَقَةً یَقْبَلُهَا اللَّهُ مِنِّی فَلَمَّا صَلَّیْتُ الْعِشَاءَ الآخِرَةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) أَخَذْتُ مِائَةَ دِینَارٍ وَ خَرَجْتُ مِنَ الْمَسْجِدِ فَاسْتَقْبَلَتْنِی امْرَأَةٌ فَأَعْطَیْتُهَا الدَّنَانِیرَ فَأَصْبَحَ النَّاسُ بِالْغَدِ یَقُولُونَ تَصَدَّقَ عَلِیٌّ اللَّیْلَةَ بِمِائَةِ دِینَارٍ عَلَی امْرَأَةٍ فَاجِرَةٍ فَاغْتَمَمْتُ غَمّاً شَدِیداً فَلَمَّا صَلَّیْتُ اللَّیْلَةَ الْقَابِلَةَ صَلاةَ الْعَتَمَةِ أَخَذْتُ مِائَةَ دِینَارٍ وَ خَرَجْتُ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لأَتَصَدَّقَنَّ اللَّیْلَةَ بِصَدَقَةٍ یَتَقَبَّلُهَا رَبِّی مِنِّی فَلَقِیتُ رَجُلًا فَتَصَدَّقْتُ عَلَیْهِ بِالدَّنَانِیرِ فَأَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَقُولُونَ تَصَدَّقَ عَلِیٌّ الْبَارِحَةَ بِمِائَةِ دِینَارٍ عَلَی رَجُلٍ سَارِقٍ فَاغْتَمَمْتُ غَمّاً شَدِیداً وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لأَتَصَدَّقَنَّ اللَّیْلَةَ صَدَقَةً یَتَقَبَّلُهَا اللَّهُ مِنِّی فَصَلَّیْتُ الْعِشَاءَ الآخِرَةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) ثُمَّ خَرَجْتُ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ مَعِی مِائَةُ دِینَارٍ فَلَقِیتُ رَجُلًا فَأَعْطَیْتُهُ إِیَّاهَا فَلَمَّا أَصْبَحْتُ قَالَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ تَصَدَّقَ عَلِیٌّ

ص: 112


1- نور، آیه 37.

الْبَارِحَةَ بِمِائَةِ دِینَارٍ عَلَی رَجُلٍ غَنِیٍّ فَاغْتَمَمْتُ غَمّاً شَدِیداً فَأَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) فَخَبَّرْتُهُ فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ هَذَا جَبْرَئِیلُ یَقُولُ لَکَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَبِلَ صَدَقَاتِکَ وَ زَکَّی عَمَلَکَ إِنَّ الْمِائَةَ دِینَارٍ الَّتِی تَصَدَّقْتَ بِهَا أَوَّلَ لَیْلَةٍ وَقَعَتْ فِی یَدَیِ امْرَأَةٍ فَاسِدَةٍ فَرَجَعَتْ إِلَی مَنْزِلِهَا وَ تَابَتْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْفَسَادِ وَ جَعَلَتْ تِلْکَ الدَّنَانِیرَ رَأْسَ مَالِهَا وَ هِیَ فِی طَلَبِ بَعْلٍ تَتَزَوَّجُ بِهِ وَ إِنَّ الصَّدَقَةَ الثَّانِیَةَ وَقَعَتْ فِی یَدَیْ سَارِقٍ فَرَجَعَ إِلَی مَنْزِلِهِ وَ تَابَ إِلَی اللَّهِ مِنْ سَرِقَتِهِ وَ جَعَلَ الدَّنَانِیرَ رَأْسَ مَالِهِ یَتَّجِرُ بِهَا وَ إِنَّ الصَّدَقَةَ الثَّالِثَةَ وَقَعَتْ فِی یَدَیْ رَجُلٍ غَنِیٍّ لَمْ یُزَکِّ مَالَهُ مُنْذُ سِنِینَ فَرَجَعَ إِلَی مَنْزِلِهِ وَ وَبَّخَ نَفْسَهُ وَ قَالَ شُحّاً عَلَیْکِ یَا نَفْسُ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ تَصَدَّقَ عَلَیَّ بِمِائَةِ دِینَارٍ وَ لا مَالَ لَهُ وَ أَنَا فَقَدْ أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَی مَالِیَ الزَّکَاةَ لأَعْوَامٍ کَثِیرَةٍ لَمْ أُزَکِّهِ فَحَسَبَ مَالَهُ وَ زَکَّاهُ وَ أَخْرَجَ زَکَاةَ مَالِهِ کَذَا وَ کَذَا دِینَاراً فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیکَ ( رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ) الآیَةَ ؛(1)

روزی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) سی صد دینار به علی(علیه السّلام) هدیه کرد. علی(علیه السّلام) گفت: من دینارها را گرفتم و با خود گفتم: به خدا سوگند! امشب با این دینارها صدقه ای خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. چون نماز عشا را با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله )گزاردم، از مسجد بیرون رفتم. زنی از من درخواست کمک کرد و من صد دینار به او دادم. فردا صبح چون به میان

ص: 113


1- بحارالانوار، ج 41، ص 28-29.

مردم ﺁمدم، دیدم ﺁنان به همدیگر می گویند: علی دیشب صد دینار به زنی بدکاره کمک کرده است. به شدت ناراحت شدم و فردا شب چون نماز را خواندم، صد دیناررا برداشته، از مسجد خارج شدم و با خود گفتم: به خدا سوگند! صدقه ای خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. مردی را دیدم و دینارها را به او دادم، فردا صبح اهل مدینه می گفتند: علی دیشب به مردی دزد صدقه داده است. من باز در اندوهی شدید فرو رفتم و به خود گفتم: امشب صدقه ای خواهم داد که خدا از من بپذیرد. بعد از نماز، صد دینار به مردی دادم که فردای ﺁن روز مردم گفتند: علی دیشب به مرد ثروتمندی صدقه داده... نزد پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) رفتم؛ فرمود: این جبرئیل است که به تو می گوید: همانا خداوند عزوجل صدقات تو را پذیرفته است و عملت را پاک و پاکیزه ساخت؛ ﺁن صد دینار شب اول، به دست زنی فاسد رسید؛ به خانه اش برگشت و از فساد، توبه کرد و همان صد دینار را سرمایۀ خود قرار داد و الان در جست جوی شوهری است که با وی ازدواج کند. صد دینار شب دوم به دست دزدی رسید و او با گرفتن صد دینار به خانه برگشت و از دزدی توبه کرد و با همان صد دینار به تجارت مشغول است. صد دینار سوم به دست مرد ثروتمندی رسید که چندین سال زکات مالش را نپرداخته بود. او نیز با گرفتن صد دینار از تو، به خانه اش برگشت و خویش را سرزنش کرد و گفت: من چقدر بخیل و خسیسم. علی(علیه السّلام) که ثروتی ندارد، صد دینار صدقه می دهد؛ ولی سال هاست که خدا

ص: 114

زکات را بر من واجب کرده است و من ﺁن را نپرداخته ام؛ سپس مرد ثروتمند حساب مال خویش را رسیدگی کرد و زکات مالش را پرداخت.

این شیوه، اختصاص به امیرالمومنین(علیه السّلام) نداشت و تمام امامان معصوم: ما یکی از روش های هدایت گناهکاران و مجرمان را تالیف قلوب و کمک های اقتصادی می دانستند؛ ولی امام علی(علیه السّلام) به اقتضای آن عصر، از این روش، بیشتر استفاده می کرد.

از امام صادق(علیه السّلام)، چنین نقل شده است:

« أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام) أُتِیَ بِرَجُلٍ عَبِثَ بِذَکَرِهِ فَضَرَبَ یَدَهُ حَتَّی احْمَرَّتْ ثُمَّ زَوَّجَهُ مِنْ بَیْتِ الْمَال»؛(1)

مردی را نزد امیرمومنان ﺁوردند که استمنا کرده بود. امیرمومنان(علیه السّلام) اول او را تادیب نمود؛ سپس از بیت المال هزینۀ ازدواج وی را فراهم کرد و او را همسر داد.

امام(علیه السّلام) بدین وسیله او را از ارتکاب به ﺁن گناه نجات بخشید.

مردی از نواده های عمر خطاب، در مدینه با امام کاظم(علیه السّلام) دشمنی می کرد و هر وقت به او می رسید، با کمال گستاخی، به علی(علیه السّلام) و خاندان رسالت، ناسزا می گفت و بدزبانی می کرد. روزی بعضی از یاران، به ﺁن حضرت عرض کردند: به ما اجازه بده تا این مرد تبهکار و بدزبان را بکشیم.

امام کاظم(علیه السّلام) فرمود:

نه، هرگز چنین اجازه ای نمی دهم. مبادا دست به این کار بزنید. این فکر را از سرتان بیرون نمایید. از ﺁنها پرسید: ﺁن

ص: 115


1- وسائل الشیعه،ج28، ص 363؛ شیخ مفید، المقنعه، ص 791.

مرد {نوه عمر}اکنون کجاست؟ گفتند: در مزرعه ای در اطراف مدینه به کشاورزی اشتغال دارد، امام کاظم(علیه السّلام) سوار بر الاغ خود شد و به همان مزرعه رفت و در همان حال وارد کشت و زرع او شد. او فریاد زد: کشت و زرع مرا پامال نکن! حضرت همچنان سواره پیش رفت؛ تا این که به ﺁن مرد رسید و به او خسته نباشید گفت و با روی شاد و خندان با او ملاقات کرد و احوال او را پرسید و فرمود: چه مبلغ خرج این کشت و زرع کرده ای؟ او گفت: صد دینار. امام کاظم(علیه السّلام) فرمود: چقدر امید داری از ﺁن به دست ﺁوری؟ او گفت: علم غیب ندارم. حضرت فرمود: من می گویم چقدر امید و ﺁرزو داری که عایدت گردد. گفت: امیداوارم 300 دینار به من برسد. امام کاظم(علیه السّلام) کیسه ای درآورد که محتوی 300 دینار بود و فرمود: این را بگیر و کشت و زرع تو نیز به همین حال برای تو باشد و خدا ﺁن چه را که امید داری، به تو برساند. ﺁن مرد ﺁن چنان تحت تاثیر بزرگواری امام(علیه السّلام) قرار گرفت که همان جا به عذرخواهی پرداخت و عاجزانه تقاضا کرد که تقصیر و بدزبانی او را عفو کند امام کاظم(علیه السّلام) در حالی که لبخند بر لب داشت، بازگشت. سپس امام کاظم(علیه السّلام) به مسجد ﺁمد. ﺁن مرد عمری در مسجد بود؛ برخاست و با کمال خوشرویی به امام کاظم(علیه السّلام) نگاه کرد و گفت: خدا ﺁگاه تر است که رسالتش را در وجود چه کسی قرار دهد. دوستان حضرت دیدند ﺁن مرد کاملاً عوض شده؛ نزد او ﺁمدند و پرسیدند که چه شده این گونه تغییر رفتار

ص: 116

داده ای؛ قبلاً بدزبانی می کردی؛ ولی اکنون امام(علیه السّلام) را می ستایی؟ او گفت: همین است که اکنون گفتم و ﺁن گاه برای امام دعا کرد و سؤالاتی از امام(علیه السّلام) پرسید و پاسخش را شنید. امام(علیه السّلام) برخاست و به خانۀ خود بازگشت و هنگام بازگشت به ﺁن کسانی که اجازۀ

کشتن ﺁن مرد عمری را می طلبیدند، فرمود: این، همان شخص است. کدام یک از این دو بهتر بود؛ ﺁن چه شما می خواستید یا آن چه من انجام دادم؟(1)

4. تقویت نیروی ایمان با ایجاد محیط سالم

تقویت نیروی ایمان و باورهای مذهبی افراد تاثیر به سزایی در جلوگیری از خطاها و لغزش های ﺁنان دارد. این سخن، حقیقتی انکارناپذیر است و در میان خانواده ها از دیرباز، امری مسلم و پذیرفته شده بوده است. تاریخ و تجربه نشان می دهد افرادی که از اعتقادات عمیق مذهبی برخوردار و به اصول و ارزش های ﺁن پایبند بوده اند، معمولاً افرادی صالح و به دور از خطا و مفاسد اجتماعی و انحرافات اخلاقی هستند و ﺁنان که به ﺁیات قرﺁن، ایمان عمیق دارند و خود را در حضور خداوند عالمیان حس می کنند و به پیام های ﺁسمانی ﺁن گوش دل می سپارند،

کمتر در معرض ﺁلودگی ها و اشتباهات هستند و به همین جهت، امام صادق(علیه السّلام) فرمود:

« بَادِرُوا أَحْدَاثَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَةُ»؛(2)

ص: 117


1- فضل بن حسن بن فضل طبرسی، اعلام الوری، ص 306.
2- تهذیب الاحکام، ج8، ص 111.

نوجوانان خود را با احادیث و معارف ما ﺁشنا کنید؛ قبل از این که گروه های منحرف، بر شما پیشی گیرند ]و ﺁنان را به انحراف بکشانند[.

امام مجتبی(علیه السّلام) نیز در مورد تأثیر ﺁیات قرﺁن فرمود:

«انّ هذا القرآن فیه مصابیح النور وشفاء الصدور فلیجل جال بضوئه ولیلجم الصفة قلبه فإن التفکیر حیاة القلب البصیر کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور»؛(1)

در این قرﺁن، چراغ های هدایت و شفای سینه هاست. برای هر عارف صاحب بصیرتی، شایسته است که در پرتو نور ﺁن، به قلب خویش جلا دهد و هر نکته سنجی را رواست که دل خویش را توسط قرﺁن، مهار کند و تفکر در ﺁن، حیات بخش قلب هاست و کسانی که به دنبال ﺁن می روند، مانند کسانی هستند که در تاریکی ها به سراغ نور می روند.

یکی از بهترین راه های تقویت ایمان مذهبی، ایجاد جوی مذهبی و فضایی جذاب در محیط زندگی افراد می باشد.

امام مجتبی(علیه السّلام) هنگامی که به نماز بر می خاست، بهترین لباس های خود را می پوشید. پرسیدند: ای پسر رسول خدا! چرا در نماز بهترین و تمیزترین لباس خود را می پوشی؟ حضرت پاسخ داد:

«فقال إنّ الله جمیل ویحبّ الجمال فأتجمّل لربّی وهو یقول (خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ)(2) فأحبّ أن

البس أجمل

ص: 118


1- کشف الغمة، ج 1، ص 573.
2- اعراف ، آیه 31.

ثیابی»؛(1)

خداوند، زیباست و زیبایی را دوست دارد و به همین جهت، من لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم می پوشم و پروردگارم دستور داده است که زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، برگیرید و من دوست دارم زیباترین لباسم را بپوشم.

این رفتار تربیتی امام حسن(علیه السّلام)، نشان می دهد که باید فضای عبادت جذاب و دوست داشتنی باشد و برای مردمی که ناظر ﺁن هستند، دل نشین و خوشایند باشد. ﺁن حضرت به ما می ﺁموزد که هنگام نیایش مذهبی، باید ﺁراسته بود و با چهره ای گشاده، با مردم رو به رو شد؛ تا ﺁنان خاطرات خوشی از این لحظات معنوی داشته باشند.

5. روش تدریج

بسیاری از صفات انسان ها، ناشی از طبیعت بشری یا تاثیرات محیط و یا عدم تربیت و ﺁشنایی با مفاهیم اسلامی، به هنگام کودکی است که لازم است برای رفع ﺁنها، نفس خود را به تدریج و به طور مرحله ای، با مجاهدت و مراقبت بسیار به اجرای احکام وادار کنیم. تربیت افراد و انجام فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، بیشتر از هر چیزی، نیاز به فعالیت تدریجی و مرحله ای دارد؛ زیرا تلاش برای ﺁشنا کردن و نزدیک کردن مردم به اسلام و دور ساختن ﺁنها از انحرافات و گناهان، یکی از دقیق ترین و پیچیده ترین اموری است که عدم رعایت اصل تدریج در ﺁن، نه تنها افراد را به اسلام و مبانی ﺁن ﺁشنا نمی کند، بلکه فشارهای نا به جا و توقع انجام همۀ احکام اسلام به صورت

ص: 119


1- وسائل الشیعه، ج4، ص 455.

دفعه ای از اشخاص، گاهی اوقات، باعث تنفر همیشگی افراد می شود. بنابراین، اهل بیت: نیز در تربیت افراد و اجرای فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، به این اصل مهم، توجه خاصی داشته اند.

امام صادق(علیه السّلام) در روایتی که عبدالعزیز القراطیسی از او نقل کرده، سنت مرحله ای و تدریجی بودن فعالیت های اجتماعی و سیاسی- امر به معروف و نهی از منکر- را شرح می دهد.

امام صادق(علیه السّلام) به شخص یاد شده می فرماید:

« یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ! إِنَّ الإیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ، بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ. فَلا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ: لَسْتَ عَلَی شَیْ ءٍ. حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْعَاشِرَةِ. فَلا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیُسْقِطَکَ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ إِذَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَیْکَ بِرِفْقٍ وَ لا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لا یُطِیقُ فَتَکْسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ»؛(1)

ای عبدالعزیز! ایمان، دارای ده مرتبه است؛ همچون نردبانی که پله به پله، از ﺁن بالا می روند. نباید ﺁن کس که دو مرتبه را طی کرده، به دیگری که یک مرحله را پیموده

است، بگوید که تو به جایی نرسیده ای و این سخن را تا مرحلۀ دهم ادامه داد. پس کسی را که از تو پایین تر است، به زیر میفکن؛ زیرا ﺁن کس که از تو بالاتر است، تو را خواهد انداخت. اگر کسی را دیدی که از تو یک مرتبه پایین تر بود، او را با مهربانی به نزد خود بالا بیاور و ﺁن چه را در توان او

ص: 120


1- وسائل الشیعه، ج16، ص 162.

نیست، بر وی تحمیل مکن؛ مبادا که بشکند ]ﺁزرده شود[؛ زیرا اگر کسی مومنی را بشکند، جبران ﺁن بر وی واجب می باشد.

امام صادق(علیه السّلام) دربارۀ مردی که همسایۀ نصرانی داشت، فرمود:

«إِنَّهُ کَانَ رَجُلٌ مُسْلِمٌ وَ کَانَ لَهُ جَارٌ کَافِرٌ وَ کَانَ الْکَافِرُ یُرَافِقُ الْمُؤْمِنَ فَلَمْ یَزَلْ یُزَیِّنُ لَهُ الإسْلَامَ حَتَّی أَسْلَمَ فَغَدَا عَلَیْهِ الْمُؤْمِنُ فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ فَذَهَبَ بِهِ إِلَی الْمَسْجِدِ لِیُصَلِّیَ مَعَهُ الْفَجْرَ جَمَاعَةً فَلَمَّا صَلَّی قَالَ لَهُ لَوْ قَعَدْنَا نَذْکُرُ اللَّهَ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَقَعَدَ مَعَهُ فَقَالَ لَهُ لَوْ تَعَلَّمْتَ الْقُرْآنَ إِلَی أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ وَ صُمْتَ الْیَوْمَ کَانَ أَفْضَلَ فَقَعَدَ مَعَهُ وَ صَامَ حَتَّی صَلَّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فَقَالَ لَهُ لَوْ صَبَرْتَ حَتَّی تُصَلِّیَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الآخِرَةَ کَانَ أَفْضَلَ فَقَعَدَ مَعَهُ حَتَّی صَلَّی الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الآخِرَةَ ثُمَّ نَهَضَا وَ قَدْ بَلَغَ مَجْهُودَهُ وَ حُمِلَ عَلَیْهِ مَا لا یُطِیقُ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ غَدَا عَلَیْهِ وَ هُوَ یُرِیدُ مِثْلَ مَا صَنَعَ بِالأَمْسِ فَدَقَّ عَلَیْهِ بَابَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ اخْرُجْ حَتَّی نَذْهَبَ إِلَی الْمَسْجِدِ فَأَجَابَهُ أَنِ انْصَرِفْ عَنِّی فَإِنَّ هَذَا دِینٌ شَدِیدٌ لاأُطِیقُهُ...»؛(1)

مردی بود که همسایه ا ی نصرانی داشت و او را به اسلام دعوت کرد و از خوبی ها و محاسن اسلام، برای وی سخن گفت و اسلام را نزد وی، جلوه ای بخشید. ﺁن مرد نصرانی نیز اجابت کرد و ایمان ﺁورد. شخص مسلمان به هنگام

ص: 121


1- وسائل الشیعه، ص 164-165.

سحر، درِ خانۀ همسایۀ خود را کوبید و با همدیگر به مسجد رفتند؛ تا نماز صبح را به جماعت بخوانند. پس از نماز، مرد مسلمان به وی گفت: اگر بنشینیم و ذکر خدا را بگوییم، تا خورشید طلوع کند، بهتر است. مرد نصرانی ماند، مرد مسلمان به او گفت: اگر تا هنگام ظهر قرآن بیاموزی، بهتر است و اگر امروز را روزه بگیری، بهتر است. مرد نصرانی همراه او نشست و روزه گرفت؛ تا این که نماز ظهر و عصر را خواندند. مرد مسلمان به او گفت: اگر صبر کنی و نماز مغرب و عشا را بخوانی، بهتر است. مرد نصرانی ماند، تا این که نماز مغرب و عشا را به جای آورد .در حالی که طاقت مرد نصرانی، تمام شده بود. فردای آن روز هنگام سحر، مرد مسلمان در حالی که قصد انجام اعمال دیروز را داشت؛ درب خانۀ مرد نصرانی را کوبید و به او گفت: بیا به مسجد برویم. مرد همسایه به او پاسخ داد: دست از من بردار، این دین، دین سخت و شدیدی است و من طاقت آن را ندارم.

6. ترغیب و تشویق

یکی از موفق ترین شیوه های تربیتی، تشویق و ترغیب افراد است. این شیوه علاوه بر این که محرکی بسیار قوی در تغییر رفتار به سوی اهداف مطلوب تربیتی است، در شکوفاسازی استعدادهای درخشان و نهفتۀ انسانی، نقش فوق العاده ای دارد.

تجربه نشان داده که تشویق مناسب و به جا، می تواند نهفته ترین استعدادهای افراد را زنده کرده، آنها را در مرحلۀ پیشرفت و سازندگی قرار دهد و ﺁنان را در رسیدن به اهداف مهم و حیاتی و کمالات، قوی دل و استوار

ص: 122

سازد. در مواردی لازم است برای برخورد با مجرم، او را تشویق نمود و با تشویق کسی که نمرۀ عالی ﺁورده، می توان زمینۀ درس خواندن شاگردی را که خوب درس نمی خواند، فراهم کرد و با تشویق کسی که اعتیاد را ترک کرده، می توان معتادان دیگر را وادار به ترک اعتیاد کرد و همین طور در گناهان دیگر.

امام علی(علیه السّلام) در این زمینه، یک دستور کلی می دهد و می فرماید:

« ازْجُرِ الْمُسِی ءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ»؛(1)

با پاداش دادن به نیکوکار، بدکار را رنج ده.

ابن اشهب نخعی از امیرمومنان(علیه السّلام) نقل می کند که فرمود:

« مَنْ دَخَلَ فِی الإِسْلَامِ طَائِعاً وَ قَرَأَ الْقُرْآنَ ظَاهِراً فَلَهُ فِی کُلِّ سَنَةٍ مِائَتَا دِینَارٍ فِی بَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِین»؛(2)

سالانه دویست دینار از بیت المال مسلمین، از ﺁن کسی است که به اختیار خویش اسلام ﺁورد و قرﺁن را ﺁشکارا بخواند.

اگر چنین تشویق هایی در سطح جامعه گسترش یابند، جلوی خیلی از جرم ها گرفته می شود. در روایتی آمده است:

«أنّ الحسن(علیه السّلام) رأی غلاما أسود یأکل من رغیف لقمة ویطعم کلبا هناک لقمة، فقال له: ما حملک علی هذا؟ فقال: إنّی أستحی منه أن آکل ولا أطعمه، فقال له الحسن(علیه السّلام): لا

ص: 123


1- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 177.
2- وسائل الشیعه ،ج6، ص 185.

تبرح من مکانک حتّی آتیک ، فذهب إلی سیّده فاشتراه واشتری الحائط الذی هو فیه، فأعتقه وملّکه الحائط»؛(1)

روزی امام حسن(علیه السّلام) غلام جوانی را دید که ظرف غذایی در پیش دارد. او لقمه ای از ﺁن غذا می خورد و لقمۀ دیگری را به سگی که نزدیک او نشسته بود، می داد. امام حسن(علیه السّلام)پرسید: چرا چنین می کنی؟ غلام پاسخ داد: من خجالت می کشم که خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند. امام مجتبی(علیه السّلام) ]به این غلام مهربان، پاداشی نیکو داد و[ او را از مولایش خرید و ﺁزاد کرد و نیز باغی را که در ﺁن کار می کرد، خرید و به او بخشید.

از امام باقر(علیه السّلام) نقل شده است:

« مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) بِرَجُلٍ یَغْرِسُ غَرْساً فِی حَائِطٍ لَهُ فَوَقَفَ لَهُ وَ قَالَ أَلا أَدُلُّکَ عَلَی غَرْسٍ أَثْبَتَ أَصْلا وَ أَسْرَعَ إِینَاعاً وَ أَطْیَبَ ثَمَراً وَ أَبْقَی؟ قَالَ بَلَی فَدُلَّنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ فَقُلْ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ فَإِنَّ لَکَ إِنْ قُلْتَهُ بِکُلِّ تَسْبِیحَةٍ عَشْرَ شَجَرَاتٍ فِی الْجَنَّةِ مِنْ أَنْوَاعِ الْفَاکِهَةِ وَ هُنَّ مِنَ الْبَاقِیَاتِ الصَّالِحَاتِ قَالَ فَقَالَ الرَّجُلُ فَإِنِّی أُشْهِدُکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَّ حَائِطِی هَذَا صَدَقَةٌ مَقْبُوضَةٌ عَلَی فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَهْلِ الصَّدَقَة»؛(2)

پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) بر مردی گذشت که در مزرعه اش درخت

ص: 124


1- اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج8، ص 38.
2- الکافی، ج2، ص 506.

می کاشت، ایستاد و به او فرمود: ﺁیا می خواهی تو را به اصله هایی راهنمایی کنم که بادوام تر، زودبارده تر و میوه هایش گواراتر و پایدارتر است؟ مرد گفت: بله، راهنمایی ام کن. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) فرمود: صبح و شام بگو: «سبحان الله و الحمد الله و لااله الاالله و الله اکبر». اگر این ذکر را بگویی، در قبال هر تسبیح، ده اصله از انواع درختان میوه که دائمی هستند، در بهشت به تو داده می شود. مرد گفت: ای رسول خدا! تو را شاهد می گیرم که این مزرعه را وقف فقرا کردم.

در این جا تاثیر ترغیب و تشویق را به روشنی می توان دید؛ بر اثر ترغیب پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله )، مرد نه تنها ملتزم به ذکر شد، بلکه مزرعۀ خود را نیز وقف فقرا کرد.

7. روش تکریم شخصیت دیگران

یکی از روش های صحیح و کارﺁمد در تربیت انسان، روش احترام و تکریم شخصیت است. این شیوه در حقیقت، پشتوانۀ سلامت روان بشر و یکی از مهم ترین عوامل رشد

شخصیت اوست.

خداوند متعال در قرﺁن کریم، ضمن تکریم انسان و بیان برتری او بر سایر موجودات، می فرماید:

( وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا)؛(1)

ص: 125


1- اسراء، آیه70.

و به راستی ما فرزندان ﺁدم را گرامی داشتیم و ﺁنان را در خشکی و دریا ]بر مرکب ها[ برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه، به ایشان روزی دادیم و ﺁنها را بر بسیاری از ﺁفریده های خود، برتری ﺁشکار دادیم.

از ﺁیۀ مزبور چنین استنباط می کنیم که خداوند بر نوع بشر منت نهاد و به او دو چیز بخشیده است؛ یکی کرامت و بزرگواری و دیگری برتری بر سایر مخلوقات. منظور از تکریم انسان، اعطای خصوصیاتی به اوست؛ خصوصیاتی که در سایر موجودات و پدیده ها نیست و منظور از برتری، اعطای خصوصیاتی به انسان است که دیگر موجودات در ﺁنها شریک هستند؛ ولی انسان در حد اعلا از ﺁنها برخوردار است. نظر به این که انسان از این دو مزیت عالی و فطری برخوردار است، احترام و تکریم وی، یک وظیفۀ اساسی است که هیچ عاملی نباید ﺁن را متزلزل سازد. بنابراین پیشوایان معصوم: در سیرۀ عملی خود توجه خاصی به این موضوع دارند و ﺁن را سرلوحۀ برنامه های تربیتی و سازندۀ خویش قرار داده اند.

احترام و تکریم شخصیت ﺁدمی از اصولی است که در فرآیند امر به معروف و نهی از منکر، باید رعایت شود؛ زیرا انسان، نیازمند این است که دیگران برایش قدر و منزلتی قائل باشند و خودش را با قدر و قیمت ببیند و در برخورد با قدردانی دیگران، این احساس را به دست ﺁورد که دارای ارزشی است که در فراز و نشیب زندگی برایش سودمند است. از این رو، اگر انسان در درون، احساس شخصیت و عزت کند، به گناه روی نمی ﺁورد و هنگامی که توفان شهوات و تمایلات نفسانی، دریای وجودش را متلاطم می کند، خود را سالم نگه می دارد؛ اما اگر از درون احساس بی شخصیتی کرد، مستعد گرایش به انحرافات و کج رفتاری های اجتماعی می شود.

ص: 126

سیرۀ عملی اهل بیت: گویای توجه و احترام به شخصیت مردم است. این روش را می توان در سیرۀ معصومین:، فراوان مشاهده کرد که به نمونه هایی اشاره می کنیم:

علی بن عیسی اربلی می نویسد:

«کان علی بن الحسین(علیهماالسّلام) خارجا من المسجد فلقیه رجل فسبّه فثارت إلیه العبید والموالی فقال علی بن الحسین مهلا عن الرجل ثمّ أقبل علیه فقال ما ستر عنک من أمرنا أکثر ألک حاجة نعینک علیها؟ فاستحیا الرجل ورجع إلی نفسه فالقی علیه خمیصه کانت علیه و أمر له بألف درهم قال فکان الرجل یقول بعد ذلک أشهد

أنّک من أولاد الرسل»؛(1)

روزی امام سجاد(علیه السّلام) از مسجد بیرون رفت و با مردی که با ﺁن حضرت دشمنی دیرینه ای داشت، روبه رو شد. مرد همین که چشمش به امام افتاد، جسارت کرد و ناسزا گفت. یاران و غلامان امام سجاد(علیه السّلام) خواستند ﺁن مرد را تادیب کنند؛ اما علی بن الحسین(علیهماالسّلام) فرمود: با او کاری نداشته باشید و ﺁن گاه به او نزدیک شد و گفت: ﺁن چه از صفات و کارهای ما بر تو پوشیده است، بیشتر از ﺁن است که تو مطلع هستی؛ سپس ] با مهربانی و عطوفت تمام[ فرمود: ﺁیا مشکلی داری که ما در حل ﺁن تو را یاری نماییم؟ مرد با مشاهدۀ این رفتار انسانی، از کردۀ خود شرمسار گردید؛ اما امام سجاد(علیه السّلام) او را نوازش کرد و عبای ارزشمند خود را به

ص: 127


1- کشف الغمة، ج2، ص 101.

همراه هزار درهم به وی بخشید. او بعد از این ماجرا، خطاب به امام سجاد(علیه السّلام) می گفت : به راستی که تو از فرزندان رسول خدا هستی.

انس بن مالک می گوید:

«أنّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله ) لمّا أقبل من غزوة تبوک استقبله سعد الأنصاری، فصافحه النبی(صلّی الله علیه و آله ) ثمّ قال له: ما هذا الذی أکتب یدیک قال: یا رسول الله، أضرب بالمر والمسحاة فأنفقه علی عیالی، فقبّل یده رسول الله(صلّی الله علیه و آله ) وقال هذه ید لا تمسّها النار»؛(1)

هنگامی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) از جنگ تبوک بازمی گشت. سعد انصاری – یکی از کارگران مدینه - به استقبال ﺁن حضرت ﺁمد. هنگامی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) با او دست داد، دست های زبر و خشن مرد انصاری، پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) را تحت تاثیر قرار داد، بنابراین از او پرسید: چرا دست های تو این قدر زبر و خشن است؟ عرضه داشت: یا رسول الله! این خشونت و زبری دستان من، بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیلۀ ﺁن زحمت می کشم و مخارج خود و خانواده ام را تامین می نمایم. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) دست او را بوسید و فرمود: این دستی است که ﺁتش جهنم ﺁن را لمس نخواهد کرد.

ص: 128


1- عزالدین بن الاثیر ابوالحسن علی بن محمد الجزری، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج2، ص 185.

8. روش عفو و بخشش

یکی از صفات ارزشی بسیار مهم که در راس ارزش ها قرار دارد، عفو و گذشت و بزرگواری در رفتار است؛ تا ﺁن جا که امیرمومنان، علی(علیه السّلام) ﺁن را تاج ارزش ها خواند و فرمود:

«العفو تاج المکارم»؛(1) عفو و گذشت، تاج و زینت فضایل اخلاقی است.

عفو، یعنی اغماض و گذشت از ﺁسیب رسانی طرف مقابل و برخورد بزرگوارانه با او و نادیده گرفتن خطای شخص است و ضد ﺁن، کینه توزی و به دنبال ﺁن انتقام جویی است که موجب قتل ها، غارت ها، فتنه ها و فسادهای بسیار و گاهی جهان گیر می شود.

عفو، یک نوع نرمش قهرمانانه و منش بزرگوارانه و برخورد مهرانگیز است که از سعۀ صدر و حلم و متانت اخلاقی سرچشمه می گیرد و موجب از بین رفتن روح انتقام جویی و کینه توزی و به دنبال ﺁن، باعث تاثیر در فرد خطاکار و اصلاح رفتار ناشایست وی خواهد شد و از این جهت، می توان ﺁن را از صفات کلیدی برای خلق صفات برجستۀ دیگر دانست و گنجینه ای کاربردی و سازنده برای تثبیت ارزش های دیگر خواند.

البته باید توجه داشت هر چیزی دارای استثنا و تبصره است و این صفت نیز در بعضی از جاها ناپسند است؛ زیرا موجب غرور عفوشونده و تجاوز بیشتر او خواهد شد. بنابراین در ﺁن جا که عفو و گذشت موجب جرأت جانیان و جسارت منحرفان شود، در ﺁن جا باید از عفو صرف نظر کرد و مجازات عادلانه را جایگزین ﺁن نمود که از ﺁن در قرﺁن با عنوان مقابله به مثل یاد

ص: 129


1- غررالحکم و دررالکلم، ص 245، ح5001.

می شود. در قرآن آمده است:

( فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ)؛(1)

هر کس بر شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدی کنید.

بر همین اساس، امیرمومنان، علی(علیه السّلام) فرمود:

«جاز بالحسنة وتجاوز عن السیّئة مالم یکن ثلماً فی الدین او وهناً فی سلطان الاسلام»؛(2)

نیکی ها را به نیکی پاداش بده و از بدی ها صرف نظر کن؛ تا ﺁن هنگام که ﺁسیبی بر دین یا سستی بر حکومت اسلامی وارد نمی کنند.

این روش به عنوان یکی از روش های موثر در اصلاح رفتارهای ناپسند افراد، در سیرۀ اهل بیت: دیده می شود.

مسافر پیرمردی که از شام به مدینه ﺁمده بود؛ روزی امام حسن(علیه السّلام) را سوار بر مرکب دید. او بر اثر کینه ای که از امام در دل داشت، ﺁن چه توانست با کمال گستاخی از ﺁن حضرت بدگویی کرد. پس از فراغ، امام حسن(علیه السّلام) نزد او ﺁمد و به او سلام کرد و در حالی که لبخند بر چهره داشت، به او فرمود:

« أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شَبَّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاکَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَیْنَاکَ وَ لَوِ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاکَ وَ لَوِ اسْتَحْمَلْتَنَا أَحْمَلْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ عُرْیَاناً کَسَوْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَیْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ

ص: 130


1- بقره، آیه 194.
2- غررالحکم و دررالکلم، ص 245، ح 5014.

طَرِیداً آوَیْنَاکَ وَ إِنْ کَانَ لَکَ حَاجَةٌ قَضَیْنَاهَا لَکَ فَلَوْ حَرَّکْتَ رَحْلَکَ إِلَیْنَا وَ کُنْتَ ضَیْفَنَا إِلَی وَقْتِ ارْتِحَالِکَ کَانَ أَعْوَدَ عَلَیْکَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کَثِیراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ بَکَی ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ وَ کُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوکَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ ضَیْفَهُ إِلَی أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِمْ»؛(1)

ای پیرمرد! به گمانم غریب هستی و گویا امری بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی، از تو خشنود شویم و اگر چیزی از ما بخواهی، به تو عطا می کنیم. اگر راهنمایی بخواهی، تو را راهنمایی می کنیم و اگر برای باربری از ما کمک بخواهی، تو را کمک می کنیم. اگر گرسنه ای، تو را سیر می کنیم و اگر برهنه باشی، تو را می پوشانیم. اگر حاجت داری، ﺁن را ادا می نماییم و اگر مرکب خود را به سوی خانۀ ما روانه سازی و تا هر وقت بخواهی میهمان ما باشی، برای تو بهتر خواهد بود؛ زیرا ما خانه ای ﺁماده و وسیع و ثروت بسیاری در اختیار داریم. هنگامی که ﺁن پیرمرد در برابر گستاخی اش، ﺁن همه گذشت و بزرگواری را از امام(علیه السّلام) دید، شرمنده شد و تحت تاثیر شدید قرار گرفت؛

ص: 131


1- بحارالانوار, ج43,ص344

به طوری که گریه کرد و گفت: گواهی می دهم که تو خلیفۀ خدا در زمین هستی و خداوند ﺁگاه تر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد. تو و پدرت نزد من مبغوض ترین افراد بودید؛ ولی اینک تو محبوب ترین انسان نزد من می باشی. پس از آن، او به خانۀ امام حسن(علیه السّلام) رفت و میهمان ﺁن بزرگوار شد و پس از مدتی، قلبش ﺁکنده از محبت خاندان رسالت شد.

9. امید دادن

گاهی انسان گنهکار خود را بدبخت و محروم می پندارد و در خود، هیچ گونه امیدی برای اصلاح نمی بیند و با خود می گوید:

چون قامت ما برای غرق است در کم و زیاد او چه فرق است

این گونه افراد، هر روز به گناه بیشتری گرفتار می شوند. کسانی که نهی از منکر می کنند، باید این افراد را

بازسازی روانی کنند و عفو الهی و پذیرش توبه و لطفی را که خداوند به توبه کنندگان دارد، به آنها یادآوری کنند و به آنان شخصیت دهند. ابو بصیر می گوید:

« کَانَ لِی جَارٌ یَتَّبِعُ السُّلْطَانَ فَأَصَابَ مَالا فَأَعَدَّ قِیَاناً وَ کَانَ یَجْمَعُ الْجَمِیعَ إِلَیْهِ وَ یَشْرَبُ الْمُسْکِرَ وَ یُؤْذِینِی فَشَکَوْتُهُ إِلَی نَفْسِهِ غَیْرَ مَرَّةٍ فَلَمْ یَنْتَهِ فَلَمَّا أَنْ أَلْحَحْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی یَا هَذَا أَنَا رَجُلٌ مُبْتَلًی وَ أَنْتَ رَجُلٌ مُعَافًی فَلَوْ عَرَضْتَنِی لِصَاحِبِکَ رَجَوْتُ أَنْ یُنْقِذَنِیَ اللَّهُ بِکَ فَوَقَعَ ذَلِکَ لَهُ فِی قَلْبِی فَلَمَّا صِرْتُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السّلام) ذَکَرْتُ لَهُ حَالَهُ فَقَالَ لِی إِذَا رَجَعْتَ

ص: 132

إِلَی الْکُوفَةِ سَیَأْتِیکَ فَقُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ دَعْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْمَنَ لَکَ عَلَی اللَّهِ الْجَنَّةَ فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَی الْکُوفَةِ أَتَانِی فِیمَنْ أَتَی فَاحْتَبَسْتُهُ عِنْدِی حَتَّی خَلا مَنْزِلِی ثُمَّ قُلْتُ لَهُ یَا هَذَا إِنِّی ذَکَرْتُکَ لأَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ(علیه السّلام) فَقَالَ لِی إِذَا رَجَعْتَ إِلَی الْکُوفَةِ سَیَأْتِیکَ فَقُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ دَعْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْمَنَ لَکَ عَلَی اللَّهِ الْجَنَّةَ قَالَ فَبَکَی ثُمَّ قَالَ لِیَ اللَّهِ لَقَدْ قَالَ لَکَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ هَذَا قَالَ فَحَلَفْتُ لَهُ أَنَّهُ قَدْ قَالَ لِی مَا قُلْتُ فَقَالَ لِی حَسْبُکَ وَ مَضَی فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ أَیَّامٍ بَعَثَ إِلَیَّ فَدَعَانِی وَ إِذَا هُوَ خَلْفَ دَارِهِ عُرْیَانٌ فَقَالَ لِی یَا أَبَا بَصِیرٍ لا وَ اللَّهِ مَا بَقِیَ فِی مَنْزِلِی شَیْ ءٌ إِلا وَ قَدْ أَخْرَجْتُهُ وَ أَنَا کَمَا تَرَی قَالَ فَمَضَیْتُ إِلَی إِخْوَانِنَا فَجَمَعْتُ لَهُ مَا کَسَوْتُهُ بِهِ ثُمَّ لَمْ تَأْتِ عَلَیْهِ أَیَّامٌ یَسِیرَةٌ حَتَّی بَعَثَ إِلَیَّ أَنِّی عَلِیلٌ فَأْتِنِی فَجَعَلْتُ أَخْتَلِفُ إِلَیْهِ وَ أُعَالِجُهُ حَتَّی نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ فَکُنْتُ عِنْدَهُ جَالِساً وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ فَغُشِیَ عَلَیْهِ غَشْیَةً ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ لِی یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَی صَاحِبُکَ لَنَا ثُمَّ قُبِضَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ»؛(1)

همسایه ای داشتم که از عمال و کارگزاران حکومتی بود. او از راه حرام، ثروتی به هم زده بود و شب ها مجالس بزمی برپا می کرد و خوانندگان زن در ﺁن می خواندند و مجلسیان

ص: 133


1- الکافی، ج1، ص 474.

نیز مست می شدند. این کار، باعث ﺁزار و اذیت من می شد. از این رو، بارها از او خواستم که از این کار دست بردارد. او با مشاهدۀ اصرار من، گفت: ابابصیر! من فردی ام که به این امور دچار شده ام ]و توان ترکش را ندارم[ اما تو سالمی و در راه راستی؛ حالِ مرا برای امامت، اباعبدالله(علیه السّلام) توضیح بده، شاید خداوند مرا از این وضع خلاص کند. من در مسافرت به مدینه، حال و وضع او را برای امام صادق(علیه السّلام) بیان کردم. امام(علیه السّلام) فرمود: زمانی که به کوفه برگشتی، همسایه ات به دیدن تو خواهد ﺁمد؛ از قول من به او بگو: از ﺁن کارها دست بکش. من قول می دهم و متعهد می شوم که خداوند تو را وارد بهشت کند. من بعد از بازگشت، وعدۀ امام را به او گفتم. او از من پرسید: به راستی امام صادق(علیه السّلام) چنین فرمود؟ گفتم: ﺁری. بعد از چند روز، کسی را به دنبالم فرستاد. وقتی نزد او رفتم، دیدم پشت در خانه اش برهنه ایستاده است؛ گفت: ای ابابصیر! همۀ ﺁن چه را داشتم، به صاحبانش بازگرداندم و چیزی برایم نمانده است. من؛ از چند تن از دوستان و برادرانم برای او مایحتاج اولیۀ را تهیه کردم و بعد از چند روز پیام فرستاد که مریضم. من به عیادت او رفتم و به معالجۀ او پرداختم؛ اما فایده ای نکرد. هنگام احتضار، بی هوش شد و بعد از ﺁن که به هوش ﺁمد، گفت: ابا بصیر! امام صادق(علیه السّلام) به وعده اش وفا کرد؛ سپس این را گفت و مرد.

ص: 134

10. یادﺁوری غیرمستقیم

برای اصلاح رفتار نادرست، می توان ﺁن را به طور غیر مستقیم مطرح نمود. در این حالت علاوه بر این که احترام و شخصیت فرد خطاکار محفوظ می ماند، اشتباه او هم به وی تفهیم می شود. این شیوۀ اصلاحی، برگرفته از روش تربیتی قرﺁن و اهل بیت: است.

خداوند متعال به پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) می فرماید:

( ... إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلا کَرِیمًا)(1)؛

اگر پدر یا مادرت، در کنار تو به سال خوردگی رسیدند به ﺁنها ]حتی[ «افَ» مگو و به ﺁنان پرخاش مکن و با ﺁنها سخنی شایسته بگوی.

این در حالی است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) پدر و مادرش را در دوران طفولیت، از دست داده بود.

خداوند خطاب به حضرت عیسی(علیه السّلام) می فرماید:

( وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ)(2)؛

ﺁیا تو به مردم گفتی من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟

در این گونه موارد، مقصود خداوند متعال، دیگران هستند و پروردگار

ص: 135


1- اسراء، آیه 23.
2- مائده، آیه 116.

عالمیان به طور غیر مستقیم، ﺁنان را مورد خطاب قرار داده است. در سیرۀ اهل بیت: نیز شیوۀ یادﺁوری غیر مستقیم فراوان دیده می شود.

در روایتی آمده است:

« أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مَرَّا عَلَی شَیْخٍ یَتَوَضَّأُ وَ لا یُحْسِنُ، فَأَخَذَا فِی التَّنَازُعِ یَقُولُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَنْتَ لا تُحْسِنُ الْوُضُوءَ فَقَالا أَیُّهَا الشَّیْخُ کُنْ حَکَماً بَیْنَنَا یَتَوَضَّأُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا فَتَوَضَّئَا ثُمَّ قَالا أَیُّنَا یُحْسِنُ قَالَ کِلاکُمَا تُحْسِنَانِ الْوُضُوءَ وَ لَکِنَّ هَذَا الشَّیْخَ الْجَاهِلَ هُوَ الَّذِی لَمْ یَکُنْ یُحْسِنُ وَ قَدْ تَعَلَّمَ الآنَ مِنْکُمَا وَ تَابَ عَلَی یَدَیْکُمَا بِبَرَکَتِکُمَا وَ شَفَقَتِکُمَا عَلَی أُمَّةِ جَدِّکُمَا»؛(1)

امام حسن و امام حسین(علیه السّلام) در حالی که هر دو طفل بودند، به پیرمردی که مشغول وضو گرفتن بود، برخورد کردند و متوجه شدند که وضوی او باطل است. ]این دو بزرگوار که به رسم و روش اسلام ﺁشنا بودند؛ متوجه شدند که از طرفی باید پیرمرد را ﺁگاه کنند که وضویش باطل است و از طرف دیگر، اگر به طور مستقیم به او بگویند که وضویت باطل است، شخصیتش جریحه دار می شود.[ بنابراین، جلو رفتند و گفتند: ما هر دو می خواهیم در حضور شما وضو بگیریم؛ ببینید

کدام یک از ما بهتر وضو می گیرد. او پذیرفت. امام حسن(علیه السّلام) یک وضوی کامل در حضور او گرفت و بعد امام حسین(علیه السّلام) این کار را انجام داد. پیرمرد متوجه شد وضوی

ص: 136


1- بحارالانوار، ج43، ص 319

خودش نادرست بود، گفت: وضوی هر دوی شما درست است؛ وضوی من باطل بوده است.

در این داستان، تذکر امام حسن و امام حسین(علیهماالسّلام) به یک پیرمرد، از طریق یادﺁوری غیر مستقیم صورت گرفت. ﺁنان بدون این که به او جسارتی بکنند یا از اشتباه وی سخنی به میان ﺁورند، خود وضوی صحیحی گرفتند و او را به داوری طلبیدند و از این طریق، ﺁن مرد به خطایش آگاه شد و با جان و دل پذیرفت.

11. معرفی الگوهای مناسب

انسان در دوران زندگی به شدت به دنبال الگو می گردد و حس تقلید او را وادار می کند تا از الگوهای دل خواه خود تقلید کند. این خواستۀ درونی، وسیلۀ مناسبی است که می توان از ﺁن در تربیت افراد، بهره گرفت و ارائۀ الگوهای خوب، باعث می شود شخص از همان ابتدا با اقتدای به ﺁن، دچار انحراف نگردد. بسیاری از افرادی که دچار اعمال زشت و ناپسند در زندگی می شوند، به علت نداشتن الگوی مناسب و صحیح است. از این رو، با راهنمایی افراد به الگویی درست، می توان موجب اصلاح رفتار ﺁنها شد و این، یکی از روش هایی است که اهل بیت: در سیره و سخن خویش به ﺁن اشاره کرده، الگوهایی نیکو به پیروانشان می شناساندند.

امام مجتبی(علیه السّلام) در سیره و سخن خویش، به الگوی نیکو اشاره کرده، ﺁن را به پیروانش می شناساند. ﺁن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش به معرفی شخصیت ممتاز تاریخ، حضرت امیرالمومنین(علیه السّلام) پرداخته، ﺁن گرامی را به عنوان سرمشق خوبان عالم، معرفی کرد و فرمود:

«لقد فارقکم رجل بالامس لم یسبقه الاولون بعلم ولا یدرکه

ص: 137

الاخرون»؛(1)

ای مردم! در این شب، مردی از دنیا رفت که در هیچ کار نیکی، پیشینیان بر او سبقت نگرفتند و دیگران او را درک نکردند.

ﺁن حضرت در سخن دیگری، حضرت فاطمه3 را مقتدای نیایش گران به شمار ﺁورده، در مورد ﺁن بانوی وارسته فرمود:

« َمَا کَانَ فِی هَذِهِ الاُمَّةِ أَعْبَدَ مِنْ فَاطِمَةَ3 کَانَتْ تَقُومُ حَتَّی تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا »؛(2)

در دنیا، شخصی عابدتر از فاطمه3 نبود. ﺁن بزرگوار در حالت مناجات و عبادت، ﺁن قدر روی پاهای خود می ایستاد که پاهای مبارکش ورم می کردند.

12. برخورد ملایم و ﺁرام

گاهی ممکن است مهربانی و یا عدم ملامت، کارساز نباشد. برای تربیت گنهکار، لازم است که با او برخورد مستقیم شود؛ امّا در گام اول، باید برخورد با ﺁرامی همراه باشد.

رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) در سفر حج، هنگام رفتن به عرفات، اسامة بن زید را پشت سر خود بر مرکب سوار کرد و چون وقوف در صحرای عرفات به پایان رسید و خواستند به طرف مشعر الحرام کوچ کنند، فضل بن عباس را که جوان بسیار خوش سیما و زیبایی بود، پشت خود بر مرکب جای داد. در این هنگام عربی همراه با خواهرش - که او نیز از زیباترین زنان عرب بود - جلو

ص: 138


1- احمد بن حنبل ابو عبدالله الشیبانی، مسند احمد بن حنبل ،ج1، ص 199.
2- بحارالانوار، ج43، ص76.

رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله ) را گرفت و سؤالاتی از ﺁن حضرت کرد. حضرت به پاسخ گفتن مشغول شد ناگهان متوجه شد که فضل به ﺁن زن عرب چشم دوخته است. پس، با ﺁرامی دستش را به صورت او گذاشته، صورتش را برگرداند و مانع نگاه کردن او شد و به سخن خویش ادامه داد. فضل از زاویه ای دیگر، باز به نگاه کردن خویش به ﺁن زن ادامه داد. وقتی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) از پاسخ دادن فراغت یافت، به فضل فرمود:

« أَمَا عَلِمْتَ أَنَّهَا الأَیَّامُ الْمَعْدُودَاتُ وَ الْمَعْلُومَاتُ لا یَکُفُّ فِیهِنَّ رَجُلٌ بَصَرَهُ وَ لا یَکُفُّ لِسَانَهُ وَ یَدَهُ إِلا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِثْلَ حَجٍّ

قَابِلٍ»؛(1)

ﺁیا نمی دانی این روزها، ایام شمرده شده و مشخص شده ای هستند که هیچ مردی در این ایام، چشم و زبان و دست خود را ]از حرام[ باز نمی دارد؛ مگر ﺁن که خداوند، همانند ثواب حج سال ﺁینده را برایش می نویسد؟

امیرمومنان(علیه السّلام) پس از ماموریت یمن، با گروهی از مردم و با مقداری از اموال - که باید خدمت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) برده می شد - به طرف مدینه حرکت کرد. چون ﺁن روزها با ایام حج مصادف بود، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) برای حج به مکه رفته بود و امام علی(علیه السّلام) نیز ﺁهنگ مکه کرد. در نزدیکی مکه، شور اشتیاق زیارت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) امیرمومنان(علیه السّلام) را بی تاب ساخت. از این رو، مردی را به سرپرستی قافله گماشت و خود به سرعت به طرف مکه حرکت کرد. چون به مکه رسید و رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله ) را دیدار کرد، دوباره به سراغ قافله ﺁمد؛ ولی با کمال شگفتی مشاهده کرد که همۀ افراد قافله لباس های بیت المال را پوشیده اند. حضرت به نمایندۀ خود فرمود:

ص: 139


1- مستدرک الوسائل، ج10، ص 157.

« وَیْلَکَ مَا هَذَا؟ قَالَ کَسَوْتُهُمْ لِیَتَجَمَّلُوا بِهِ إِذَا قَدِمُوا فِی النَّاسِ قَالَ وَیْلَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَنْتَهِیَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله )قَالَ فَانْتَزَعَ الْحُلَلَ مِنَ النَّاسِ وَ رَدَّهَا فِی الْبَزِّ وَ أَظْهَرَ الْجَیْشُ شِکَایَةً لِمَا صَنَعَ بِهِمْ... فَقال (صلّی الله علیه و آله ) : أَیُّهَا النَّاسُ لا تَشْکُوا عَلِیّاً فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِی ذَاتِ اللَّه»؛(1)

وای بر تو! این چه وضعیتی است؟ ﺁن مرد جواب داد: لباس نو و زیبا بر تن اینان کردم؛ تا هنگام ورود، خوش قیافه باشند. حضرت فرمود: وای بر تو! قبل از ﺁن که اموال به دست رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) برسند و او اجازۀ مصرف بدهد؟ سپس خود لباس ها را از تن افراد بیرون آورد و در کیسه ای پنبه ای ریخت و خدمت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) ﺁورد. همراهانش از علی(علیه السّلام) نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) شکایت کردند. حضرت فرمود: از علی شکایت نکنید؛ زیرا او در امور الهی، خشن و سخت گیر است.

13. برخورد تند و شدید

گاهی برای دفع منکر و از بین بردن ﺁن و تربیت مجرم، نیاز به برخورد شدید است. در این جاست که مهربانی و اظهار عواطف و احساسات بی جا، بی اعتنایی به دستورات الهی است و نشان دهندۀ برگزیدن هوای نفس، بر حکم خداست. از این رو، معصومین: که مظهر رحمت الهی هستند و در بعد احساس و عاطفۀ انسانی، همچون سایر ابعاد، کامل ترین افرادند، در این گونه موارد از هر گونه اظهار ترحم و احساسات عاطفی، خودداری کرده،

ص: 140


1- بحارالانوار، ج41، ص 115.

شدیدترین رفتارها را با گناهکاران داشته اند.

این موضوع، مورد سفارش و استفادۀ امام علی(علیه السّلام) قرار گرفته است. در نامۀ آن حضرت به مصقلۀ بن هیبرۀ الشیبانی، فرماندار اردشیر خُره (فیروزﺁباد)، یکی

از شهرهای فارس ایران که در سال 38 هجری نوشته شد، آمده است:

« بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَکَ، وَ عَصَیْتَ إِمَامَکَ: أَنَّکَ تَقْسِمُ فَیْ ءَ الْمُسْلِمِینَ الَّذِی حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُیُولُهُمْ، وَ أُرِیقَتْ عَلَیْهِ دِمَاؤُهُمْ، فِیمَنِ اعْتَامَکَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِکَ! فَوَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَئِنْ کَانَ ذَلِکَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَکَ عَلَیَّ هَوَاناً، وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِی مِیزَاناً، فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّکَ، وَ لا تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ دِینِکَ، فَتَکُونَ مِنَ الأَخْسَرِینَ أَعْمَالا. ألا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْ ءِ سَوَاءٌ یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ، وَ یَصْدُرُونَ عَنْهُ»؛(1)

از تو خبری به من رسیده که اگر چنان کرده باشی، خدای خود را به خشم ﺁورده و امام خود را غضبناک کرده ای. تو غنایم جنگی مسلمانان را که به نیروی نیزه ها و اسبانشان گرد ﺁمده و برای ﺁنها خون ها ریخته شده، به جماعتی از عرب های قوم خود که تو را انتخاب کرده اند، بخشیده ای! سوگند به کسی که دانه را شکافت و انسان را ﺁفرید! اگر این سخن راست باشد، از اعتبار خود در نزد من فرو

ص: 141


1- نهج البلاغه، نامه 43.

کاسته ای. پس حق پروردگارت را سهل نشمار و دنیایت را به نابودی دینت، ﺁباد مگردان که در زمرۀ زیان کارترین مردم خواهی بود. بدان مسلمانانی که نزد تو هستند یا نزد ما، سهمشان از این غنیمت برابر است؛ برای گرفتن سهم خود می ﺁیند و چون بگیرند، باز می گردند.

همچنین به منذر بن جارود عبدی که در فرمانداری خود خیانتی مرتکب شد، چنین نوشت:

« أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلاحَ أَبِیکَ غَرَّنِی مِنْکَ، وَ ظَنَنْتُ أَنَّکَ تَتَّبِعُ هَدْیَهُ، وَ تَسْلُکُ سَبِیلَهُ، فَإِذَا أَنْتَ فِیمَا رُقِّیَ إِلَیَّ عَنْکَ لا تَدَعُ لِهَوَاکَ انْقِیَاداً، وَ لا تُبْقِی لآخِرَتِکَ عَتَاداً، تَعْمُرُ دُنْیَاکَ بِخَرَابِ آخِرَتِکَ، وَ تَصِلُ عَشِیرَتَکَ بِقَطِیعَةِ دِینِکَ. وَ لَئِنْ کَانَ مَا بَلَغَنِی عَنْکَ حَقّاً لَجَمَلُ أَهْلِکَ وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَیْرٌ مِنْکَ! وَ مَنْ کَانَ بِصِفَتِکَ فَلَیْسَ بِأَهْلٍ أَنْ یُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ یُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ یُعْلَی لَهُ قَدْرٌ، أَوْ یُشْرَکَ فِی أَمَانَةٍ، أَوْ یُؤْمَنَ عَلَی خیانَةٍ. فَأَقْبِلْ إِلَیَّ حِینَ یَصِلُ إِلَیْکَ کِتَابِی هَذَا»؛(1)

اما بعد، درستکاری پدرت، مرا در انتصاب تو، فریب داد و انگاشتم تو از روش وی پیروی می کنی و به راه او، رهسپری؛ ولی ناگاه به من خبر رسید که تو فرمانبرداری از نفس خود را فرو نمی گذاری و برای ﺁخرتت، توشه بر نمی داری و با ویران ساختن ﺁخرتت، دنیایت را ﺁباد می کنی و به بهای بریدن از دینت، به خویشانت می پیوندی. اگر ﺁن

ص: 142


1- نهج البلاغه، نامه 71.

چه مرا خبر داده اند، درست باشد، پس شتر قبیله و بند کفشت از تو بهترند. کسانی همانند تو، هیچ مرزی را استوار نتوانند داشت و لایق ﺁن نیستند که بر رتبه و مقامشان افزوده شود یا در امانتی شریکشان سازند یا از خیانتشان در امان توان بود. این نامه که به تو رسید، بی درنگ به سوی من حرکت کن.

به امیرالمومنین: خبر دادند که عاصم، کنج عزلت گزیده و رهبانیت پیشه کرده است. امام(علیه السّلام) وی را خواست. زمانی که عاصم نزد ﺁن حضرت ﺁمد، حضرت چهره درهم کشید و فرمود:

« یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ... أَتَرَی اللَّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّیِّبَاتِ وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَی اللَّهِ مِنْ ذَلِکَ»؛(1)وای بر تو! ﺁیا گمان کرده ای خداوند، لذت ها را برای تو مباح کرده، اما نمی خواهد از ﺁنان بهره مند شوی؟ تو در نزد خدا، کوچک تر از این اموری.

در کتاب مناقب به نقل از امام محمد باقر(علیه السّلام) ﺁمده است:

«رجع علیّ(علیه السّلام) إلی داره فی وقت القیظ فإذا امرأة قائمة تقول إنّ زوجی ظلمنی وأخافنی وتعدّی علیّ وحلف لیضربنی فقال(علیه السّلام) یا أمة الله اصبری حتّی یبرد النهار ثمّ أذهب معک إن شاء الله فقالت یشتدّ قضبه وحرده علیّ فطأطأ رأسه ثمّ رفعه وهو یقول لا والله أویؤخذ للمظلوم حقّه غیر متعتع أین منزلک فمضی إلی بابه فقال السلام علیکم فخرج شابّ فقال

ص: 143


1- عزالدین ابوحامد ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه، ج 11 ، ص 32

علی(علیه السّلام)ّ یا عبد الله اتق الله فإنّک قد أخفتها وأخرجتها فقال الفتی وما أنت وذاک والله لأحرقنّها لکلامک فقال أمیرالمؤمنین آمرک

بالمعروف وأنهاک عن المنکر تستقبلنی بالمنکر وتنکر المعروف قال فأقبل الناس من الطرق ویقولون سلام علیکم یا أمیرالمؤمنین فسقط الرجل فی یدیه فقال یا أمیرالمؤمنین أقلنی عثرتی فوالله لأکونن لها أرضا تطؤنی فأغمد علیّ(علیه السّلام) سیفه وقال یا أمة الله ادخلی منزلک ولا تلجئی زو جک إلی مثل هذا»؛(1)

در گرمای ظهر یکی از روزها، امیرمومنان(علیه السّلام) به خانه می رفت؛ دید زنی درِ خانۀ او ایستاده که با دیدن امام عرض کرد: شوهرم به من ستم کرده و قسم خورده مرا بزند. امام فرمود: ای بنده خدا! لحظه ای درنگ کن؛ تا شدت گرما فروکش کند؛ سپس به خواست خدا با تو می ﺁیم. زن گفت: ﺁن گاه خشم و کینۀ شوهرم فزونی می یابد. حضرت لحظه ای سر به زیر انداخت و سپس فرمود: نه به خدا سوگند! درنگ جایز نیست؛ حق مظلوم باید گرفته شود؛ منزلت کجاست؟ گفت: فلان محله. امام با او به در خانه اش رفت و ﺁن مرد را صدا زد. جوانی در خانه را باز کرد. امام فرمود: ای بندۀ خدا! تقوای خدا پیشه کن. تو، هم این زن را ترسانده ای و هم اخراجش کرده ای؟ جوان که امام را نمی شناخت، گفت: این کار چه ربطی به شما دارد؟ من او را ﺁتش خواهم زد.

ص: 144


1- محمد بن شهر ﺁشوب مازندرانی، مناقب ﺁل ابی طالب(علیه السّلام)، ج2، ص 106.

حضرت فرمود: من تو را امر به معروف و نهی از منکر می کنم و تو سخن ناشایست می گویی و پیشنهاد نیک را نمی پذیری؟ ]و گویا امام شمشیرش را از غلاف بیرون کشید و او را تهدید کرد[. در این حال، عده ای سر رسیدند و با عنوان «امیرالمومنین» به ﺁن حضرت سلام کردند. جوان متوجه اشتباه خود شد و به دست و پای امام افتاد و گفت: ای امیرمومنان! از من درگذر، به خدا سوگند! برای او شوهر خوبی خواهم بود. امام(علیه السّلام) شمشیرش را غلاف کرد و به زن فرمود: داخل شو، ولی تو هم مواظب باش از این پس کاری نکنی که شوهرت را وادار به بدرفتاری نمایی.

در روایتی آمده است:

« کَانَ لأَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السّلام) صَدِیقٌ لا یَکَادُ یُفَارِقُهُ إِلَی أَنْ قَالَ فَقَالَ یَوْماً لِغُلامِهِ یَا ابْنَ الْفَاعِلَةِ أَیْنَ کُنْتَ؟ قَالَ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السّلام) یَدَهُ فَصَکَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ کُنْتُ أَرَی أَنَّ لَکَ وَرَعاً فَإِذَا لَیْسَ لَکَ وَرَعٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِیَّةٌ مُشْرِکَةٌ فَقَالَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ نِکَاحاً تَنَحَّ عَنِّی فَمَا رَأَیْتُهُ یَمْشِی مَعَهُ حَتَّی فَرَّقَ بَیْنَهُمَا الْمَوْتُ»؛(1)

امام صادق(علیه السّلام) دوستی داشت که همواره با هم بودند و به طور صمیمی انیس و مونس هم بودند. روزی دوستش به غلامش تندی کرد و گفت: ای زنازاده! کجا بودی؟ وقتی که

ص: 145


1- وسائل الشیعه، ج16,ص36.

امام صادق(علیه السّلام) این دشنام را از او شنید، به قدری ناراحت شد که دستش را بلند کرد و محکم بر پیشانی خود زد و بعد فرمود: «سبحان الله! ﺁیا نسبت ناروا به مادرش می دهی؟ من تو را ﺁدم پرهیزکاری می دانستم؛ ولی اکنون می بینم پرهیزکار نیستی». دوست امام(علیه السّلام) به ﺁن حضرت عرض کرد: فدایت گردم، مادر این غلام از اهالی سند ]از سرزمین هند[ است و بت پرست می باشد؛ ]بنابراین، ناسزا به او اشکال ندارد[. امام صادق(علیه السّلام) به او فرمود: ﺁیا نمی دانی که هر امتی بین خود قانون ازدواج دارند؟ از من دور شو و از ﺁن هنگام، بین ﺁنها جدایی افتاد و تا ﺁخر عمر این جدایی ادامه یافت.

14. اعراض

گاهی نهی از منکر از طریق اعراض است. قرﺁن می فرماید:

( وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ)؛(1)

و چون ببینی کسانی ]به قصد تخطئه[ در ﺁیات ما فرو می روند، از ایشان روی برتاب؛ تا در سخنی غیر از ﺁن درآیند و اگر شیطان تو را ]دراین باره[ به فراموشی انداخت، پس از توجه، ]دیگر[ با قوم ستمکار منشین.

ﺁری، بی اعتنایی و قهر گاهی می تواند موثر باشد. قرﺁن بارها به پیامبرش

ص: 146


1- انعام، آیه 68.

می فرماید: ( أعرِض عَنهُم)؛(1) از ﺁنان روی برتاب. از این رو، در سیرۀ اهل بیت: نیز این روش فراوان دیده می شود.

در روایتی چنین ﺁمده ست:

«أقبل رجل من البحرین إلی النبی(صلّی الله علیه و آله ) فسلّم فلم یردّ علیه، وفی یده خاتم ذهب وعلیه جبّة حریر، فانطلق الرجل محزونا فشکی إلی امرأته فقالت: لقد رأی رسول الله(صلّی الله علیه و آله )جبّتک وخاتمک فألقها، ثمّ عد، ففعل فردّ(علیه السّلام)»؛(2)

مردی از بحرین نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) ﺁمد و بر ایشان سلام کرد؛ اما پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) جواب سلام او را نداد. مرد با ناراحتی به منزل رفت و ماجرا را برای همسرش بیان کرد. همسرش گفت: پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) جبۀ ابریشم و انگشتر طلای تو را دیده است؛ این دو را از خود دور کن و نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) برگرد. مرد چنان کرد و نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) رفت. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) جواب سلامش را داد.

در این روایت پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) با اعراضی که از او کرد، به او فهماند که دچار رفتار ناپسندی شده است. در یکی از سفرها، امام صادق(علیه السّلام) به حیره ]شهری بین کوفه و بصره[ رفت. در ﺁن جا منصور دوانقی ]دومین خلیفۀ عباسی[ پسرش را ختنه کرده بود و جمعی را به میهمانی دعوت کرده بود.

امام صادق(علیه السّلام) نیز ناگزیر در ﺁن مجلس حاضر شد. هنگام غذا خوردن، یکی از حاضران، ﺁب خواست؛ امّا به جای ﺁب، برای او شراب ﺁوردند. وقتی ظرف شراب را به او دادند، امام صادق(علیه السّلام) همان دم برخاست و به عنوان

ص: 147


1- نساء، آیه 63.
2- محمد بن یوسف الصالحی الشامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ، ج7، ص 148.

اعتراض، مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) فرمود: «ملعون من جلس علی مائدۀ یشرب علیها الخمر»؛(1) ملعون است کسی که در کنار سفره ای بنشیند که در ﺁن سفره شراب نوشیده می شود.

15. استفاده از ابزار شعر و هنر

اشاره

امامان: برای دعوت مردم به معروف، از همۀ ابزارهای مفید و جذاب بهره می گرفتند. گاهی موعظه می کردند؛ گاهی خطابه می خواندند و گاهی شعر می سرودند.

از امام هادی(علیه السّلام) نزد متوکل سخن چینی کردند و گفتند که در منزل او، اسلحه و نوشته ها و اشیای دیگری است که از شیعیان او در قم به او رسیده است و او عزم شورش بر ضد دولت را دارد. متوکل گروهی را به منزل ﺁن حضرت فرستاد و ﺁنان شبانه به خانۀ امام هجوم بردند؛ ولی چیزی به دست نیاوردند. ﺁن گاه امام را در اطاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته است و جامه ای پشمین بر تن دارد و بر زمینی مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرﺁن مشغول است. امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانه اش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرﺁن می خواند. متوکل چون امام را دید، عظمت و هیبت امام او را فرا گرفت و بی اختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و جام شرابی را که در دست داشت، به ﺁن حضرت تعارف کرد! امام سوگند یاد کرد و گفت: گوشت و خون من با چنین چیزی ﺁمیخته نشده است؛ مرا معاف دار! او دست برداشت و گفت: شعری بخوان!

ص: 148


1- الکافی، ج6، ص 268.

امام فرمود: من شعر کم از بر دارم. گفت: باید بخوانی! امام اشعاری(1) خواند که ترجمۀ ﺁنها چنین است:

]زمامداران جهانخوار و مقتدر[ بر قلۀ کوهسارها شب را به روز ﺁوردند؛ در حالی که مردان نیرومند از ﺁنان پاسداری می کردند؛ ولی قله ها نتوانستند ﺁنان را ]از خطر مرگ[ برهانند. ﺁنان پس از مدت ها عزت، از جایگاه های امن به زیر کشیده شدند و در گودال ها ]گورها[ جایشان دادند؛ چه منزل و ﺁرامگاه ناپسندی! پس از ﺁن که به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد بر ﺁورد: کجاست ﺁن دست بندها و تاج ها و لباس های فاخر؟ کجاست ﺁن چهره های در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده ها می ﺁویختند ]بارگاه و پرده و دربان داشتند[؟ گور به جای ﺁنان پاسخ داد: اکنون کرم ها بر سر خوردن ﺁن چهره ها با هم می ستیزند. ﺁنان مدت درازی در دنیا خوردند و ﺁشامیدند؛ ولی امروز ﺁنان که خورندۀ همه چیز بودند، خود خوراک حشرات و کرم های گور شده اند. چه خانه هایی ساختند تا ﺁنان را از گزند روزگار حفظ کند؛ ولی سرانجام پس از مدتی، این خانه ها و خانواده ها را

ص: 149


1- باتوا علی قلل الجبال تحرسهم واستنزلوا بعد عز عن معاقلهم ناداهم صارخ من بعد ما قبروا این الوجوه التی کانت منعمة فافصح القبر عنهم حین ساءلهم قد طالما اکلوا دهراً و ما شربوا و طالما عمروا دوراً لتحصنهم و طالما کنزوا الاموال و ادّخروا اضحت منازلهم قفرا معطلة غلب الرجال فما اغنتهم القلل فاودعوا حفرا یا بئس ما نزلوا این الاسرة و التیجان و الحلل؟ من دونها تضرب الاستار و الکلل؟ تلک الوجوه علیها الدود یقتتل فاصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا ففارقوا الدور و الاهلین و انتقلوا فخلفوها علی الاعداء و ارتحلوا و ساکنوها الی الاجداث قد رحلوا

ترک گفته، به خانۀ گور شتافتند! چه اموال و ذخائری انبار کردند؛، ولی همۀ ﺁنها را ترک گفته، رفتند و ﺁنها را برای دشمنان خود واگذاشتند. خانه ها و کاخ های ﺁباد ﺁنان، به ویرانه ها تبدیل شدند و ساکنان ﺁنها به سوی گورهای تاریک شتافتند.(1)

تاثیر کلام امام چنان بود که متوکل به سختی گریست؛ چنان که ریشش تر شد و دیگر مجلسیان نیز گریستند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و چهار هزار درهم به امام تقدیم کرد و ﺁن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند. ائمه(علیهم السّلام) همچنین شاعران متعهد را مورد تشویق قرار می دادند. تشویق شاعران متعهد در سیرۀ امامان: به معنای استفاده از هنر در تبلیغ دین است. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) به شاعران متعهد بها می داد و ﺁنان را تشویق می کرد که شعر مذهبی بسرایند و در مورد اشعاری این چنین فرمود:

«والذی نفس محمد بیده فکانّها تنهضونهم بالنبل»؛(2)

به ﺁن کسی که جان محمد (صلّی الله علیه و آله ) در دست قدرت اوست، با این اشعار، گویی تیر به سوی ﺁنان پرتاب می کنید.

وی در مورد یکی از شعرا این چنین فرمود:

«اهجهم فانّ جبرئیل معک»؛(3)

ﺁنها را هجو کن که جبرئیل با توست.

پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) شعر شاعران متعهد را جهاد با زبان نامیده است. هنگامی که ﺁیات ﺁخر سورۀ شعراء که حاوی نکوهش شاعران غیر متعهد است، نازل

ص: 150


1- ابوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج4، ص 11.
2- مسند احمد بن حنبل، ج3، ص 460.
3- همان، ج4، ص 299.

شد، کعب بن مالک (شاعر با ایمانی که در تقویت اسلام شعر می سرود) از پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) پرسید: یا رسول الله! دربارۀ شعرا این ﺁیات مذمت ﺁمیز نازل شده، چه کنم؟ حضرت فرمود:

«انّ المومن یجاهد بنفسه وسیفه ولسانه»؛(1)

همانا مومن با جان و شمشیر و زبانش در راه خدا جهاد می کند.

پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) با این سخن به او فهماند که شعر تو، مشمول ﺁن نکوهش ها نیست و کار تو، جهاد با زبان است. علامه امینی می گوید:

به برکت قرﺁن و سنت، گروهی شاعر در میان اصحاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) ظهور کردند که در جلو چشم پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) به دفاع از اسلام می پرداختند. اینان مانند شیران ژیان در جان و عرض مشرکان وگمراهان می افتادند و مانند بازهای شکاری، دل ها و گوش ها را صید می کردند. این شاعران، همواره با پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) بودند؛ هم در سفر و هم در محل زندگی. شاعران نامبرده، هم مردان میدان کارزار بودند و هم پهلوانان پهنۀ شعر و سخن. اینان با شمشیر شعر و تیر سخن، از مبادی اسلام، دفاع می کردند و با زبان، در راه خدا جهاد می نمودند؛ مانند عباس بن عبدالمطلب، کعب بن مالک، عبدالله بن رواحه، نابغه جعدی. ضراراسدی، ضرار قرشی، زهیر، قیس بن صرمۀ، امیۀ بن صلت، نعمان بن عجلان، عباس بن مرداس، طفیل غنوی، کعب بن نمط، مالک بن عوف، صرمة بن ابی انس، سراقة بن مالک، قیس بن بحر،

ص: 151


1- محمد بن احمد بن ابی بکر بن فرح القرطبی، الجامع لاحکام القران، ج13، ص 153.

عبدالله بن حرب و بحیربن ابی سلمی.

این روح اسلامی که از شعر متعهد اینان می تراوید، دل و جان افراد جامعه را تسخیر می کرد؛ در اندیشه ها راه می یافت و ﺁنها را می ساخت و با افکار در می ﺁمیخت. این تاثیر تا ﺁن جا بود که زنان شاعر مسلمان را نیز تحت نفوذ قرار داد و ﺁنان را بسیج کرد؛ تا با شعرهای استوار و زیبای خویش، از حوزۀ ﺁرمان و فکر حماسی اسلام حمایت کنند. سعدی دختر کریز (خالۀ عثمان)، شیما دختر حارث بن عبدالغری (خواهر رضاعی پیامبر(صلّی الله علیه و آله ))، هند دختر ابان بن عباد، خنسا شاعر معروف، رقیقه دختر ابی صیفی بن هاشم؛ اروی دختر عبدالمطلب (عمه پیامبر(صلّی الله علیه و آله ))، عاتکه دختر عبدالمطلب، صفیه دختر عبدالمطلب، هند دختر حارث، ام سلمه، عاتکه دختر زید بن عمرو و ام ایمن، گروهی از این زنان شاعر بودند.(1)

مقام شعرا و شعر در نزد ائمة هدی:

این دعوت روحی و یاری دین که به وسیلۀ شعر انجام می گرفت و از تایید قرﺁن و حدیث هم برخوردار بود، در زمان ائمه(علیهم السّلام) نیز چون زمان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله ) برقرار بود و مردم جامعۀ ﺁن روز، از شعر شعرای اهل بیت:، قلوبشان مسخر می شد و حقایق مکتب ولایت با جانشان ﺁمیخته می گشت و پیوسته شعرا از نقاط دور با قصاید مذهبی و چکامه های دینی خود، به حضور ائمه(علیهم السّلام) مشرف می شدند و مورد تفقد و اکرام ایشان واقع می شدند و شعر ﺁنان که چکیدۀ فکر و اندیشه شان بود، به نظر اعجاب می نگریستند و آن را تحسین می کردند و به احترام مقدمشان، محفل ها تشکیل می دادند و دوستان خود را بدان محافل دعوت می کردند و با دادن صله و جایزه های گرانبها،

ص: 152


1- عبدالحسین الامینی، الغدیر، ج2، ص 17.

شعرا را مورد نوازش و مرحمت قرار می دادند.(1)

کمیت بن زید اسدی (از شعرای متعهد و مکتبی پیرو اهل بیت:) در ایام تشریق در منی نزد امام صادق(علیه السّلام) ﺁمد و عرض کرد: فدایت شوم! شعری بخوانم. امام(علیه السّلام) فرمود: روز بزرگی است این روزها ]کنایه از این که برای خواندن و شنیدن شعر مناسب نیست[. کمیت عرض کرد: «ﺁن چه می خواهم بخوانم، دربارۀ شماست (انّها فیکم)»؛ یعنی شعر متعهد است. چون امام این سخن کمیت را شنید، کسی را فرستاد تا همۀ نزدیکان و ﺁشنایانی را که در منی بودند، گرد ﺁورد و چون گرد ﺁمدند، به کمیت اسدی فرمود: بخوان. کمیت قصیدۀ لامیة خویش را خواند. امام او را دعا کرد و فرمود: «اللهم

اغفر للکمیت ما قدّم وأخّر و ما اسرّو اعلن واعطه حتّی یرضی»؛ خدایا! تمام گناهان گذشته و آینده و گناهان پنهان و ﺁشکار کمیت را ببخش و ﺁن قدر به او عنایت کن تا راضی گردد. سپس حضرت هزار دینار و جامه ای به او هدیه داد. او گفت: به خاطر دنیا نیست که شما را دوست دارم. اگر دنبال پول بودم، سراغ دیگرانی می رفتم که پول دارند؛ امّا من شما را به خاطر ﺁخرت دوست دارم و فقط جامه را که به بدن شما تماس حاصل کرده، می پذیرم؛ چون متبرک است؛ امّا پول را نمی پذیرم.(2)

از این نمونه ها معلوم می شود که امامان: در نشر پیام مکتب و امر به معروف و نهی از منکر، تنها از یک ابزار استفاده نمی کردند. بلکه از شیوه های متنوع بهره می بردند و به ویژه هنر متعهد را در نظر می گرفتند.

ص: 153


1- عبدالحسین الامینی، الغدیر، ج2، ص 20.
2- عبدالحسین الامینی، الغدیر، ج2، ص 192

16. استفاده از واسطة موثر

یکی دیگر از نکات جالب توجه در سیرۀ معصومین: این است که در برخورد با خطاها و منکرات گاه از واسطه ای برای تذکر دادن استفاده می کردند. از علی بن عقبه نقل شده است:

« رَآنِی أَبُو الْحَسَنِ(علیه السّلام) بِالْمَدِینَةِ وَ أَنَا أُصَلِّی وَ أَنْکُسُ بِرَأْسِی وَ أَتَمَدَّدُ فِی رُکُوعِی فَأَرْسَلَ إِلَیَّ لا تَفْعَلْ»؛(1)

امام کاظم(علیه السّلام) مرا در مدینه دید که در حال نماز، سرم را کج گرفته بودم و در رکوع کمرم، صاف نبود و

انحنا داشت. امام(علیه السّلام) کسی را نزد من فرستاد و پیام داد که چنین نکن.

استفاده از واسطه برای تذکر دادن، چه بسا موجب می شود که تذکر، موثرتر واقع شود و پردۀ حجب و حیا و حرمت میان افراد، خدشه دار نشود.

17. ریشه یابی و علت شناسی

یکی از روش هایی که در سیرۀ معصومین: دیده می شود، ریشه یابی انحرافات می باشد. گاهی اوقات نهی از منکر، بدون دریافتن علت انحراف، نه تنها تاثیر ندارد، بلکه نتیجۀ عکس را به دنبال دارد؛ به ویژه در انحرافات اعتقادی که تنها با اعمال فشارهای بیرونی، نمی توان تغییر عمیقی ایجاد کرد؛ زیرا اعتقاد، امری قلبی و ذهنی (عملی جوانحی) است و به دنبال ﺁگاهی و اندیشه ای که قلب و ذهن را متقاعد کند، حاصل می شود. در روایتی چنین آمده است:

« رَأَی(صلّی الله علیه و آله ) رَجُلا یَقُولُ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ لا أَرَاکَ تَفْعَلُ

ص: 154


1- الکافی، ج3، ص 321.

فَقَالَ(صلّی الله علیه و آله ) لَهُ لِمَ تُسَوِّءُ ظَنَّکَ قَالَ لأَنِّی أَذْنَبْتُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ الإِسْلَامِ فَقَالَ(صلّی الله علیه و آله ) أَمَّا مَا أَذْنَبْتَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَقَدْ مَحَاهُ الْإِیمَانُ وَ مَا فَعَلْتَ فِی الْإِسْلَامِ الصَّلَاةُ إِلَی الصَّلَاةِ کَفَّارَةٌ لِمَا بَیْنَهُمَا»؛(1)

پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) مردی را دید که می گوید: خدایا! مرا ببخش؛ هر چند گمان ندارم که ببخشی. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) به او فرمود: چرا به خداوند بدگمانی؟ مرد گفت: به دلیل این که قبل از اسلام آوردن و بعد از ﺁن، گناه کرده ام. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) فرمود: گناهان قبل از اسلامت را، ایمان و اسلامت از میان بردند، و گناهانی را که بعد از اسلام آوردن مرتکب شده ای، نمازهایت؛ زیرا هر نماز، کفارۀ گناهانی است که در فاصلۀ بین این نماز و نماز پیشین مرتکب شده ای.

با این روش، پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) به جای ﺁن که بگوید گمان بد به خدا گناه است یا این گفته های تو کفر است، علت نا امیدی او را جویا شد و بعد ﺁن را علاج کرد. در روایتی آمده است:

«سمع موسی(علیه السّلام) رجلاً یتمنّی الموت فقا ل له هل بینک و بین الله قرابة یحایبک لها قال لا فهل لک حسنات قدمها تزید علی سیّئاتک قال لا قال فأنت إذا تتمنّی هلاک الأبد»؛(2)

امام موسی کاظم(علیه السّلام) با مردی مواجه شد که ﺁرزوی مرگ می کرد. به او فرمود: ﺁیا با خداوند خویشی و بستگی ای داری که مرگ را نزد تو محبوب کرده است؟ مرد گفت: نه.

ص: 155


1- مستدرک الوسائل، ج3، ص 16.
2- کشف الغمة، ج2، ص 252.

دوباره پرسید: ﺁیا ﺁن اندازه کار نیک انجام داده ای، که از گناهانت بیشتر باشد؟ گفت نه. گفت: در این صورت، هلاکت ابدی را ﺁرزو می کنی.

در این برخورد نیز امام(علیه السّلام) علت رفتار نادرست را کشف و به معالجۀ ﺁن پرداخت. فرد مذکور گمان می کرد مرگ، مساوی با رها شدن از سختی های دنیا است و توجه نداشت که مرگ در صورتی مایۀ ﺁرامش اوست که اعمال نیکش بیشتر از گناهانش باشند یا این که فرد با خداوند، رابطۀ خویشاوندی داشته باشد؛ تا خداوند به واسطۀ ﺁن، گناهانش را نادیده بگیرد(1) و امام(علیه السّلام) او را متوجه این مطلب کرد.

18. توجه به ظرفیت افراد

در امر به معروف و نهی از منکر، از هر کسی باید متناسب با درجۀ ایمانش انتظار داشت. نمی شود فردی را به دلیل پایین بودن درجۀ ایمانش در انزوا قرار داد و با او معاشرت نکرد. امامان معصوم: هم خودشان به این نکته توجه داشتند و هم به یاران خود توصیه می کردند که بیشتر از توان افراد، از ﺁنها انتظار نداشته باشند.

در حدیثی چنین آمده است:

« عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السّلام) فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ جَرَی ذِکْرُ قَوْمٍ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّا لَنَبْرَأُ مِنْهُمْ إِنَّهُمْ لا یَقُولُونَ مَا نَقُولُ قَالَ فَقَالَ

ص: 156


1- البته در این جا امام صرفاً درصدد بیان این مطلب است که مرگ در صورتی موجب راحتی است که انسان بعد از مرگ، متحمل عذابی نشود و این در صورتی است که یا گناهانش کمتر از اعمال نیکش باشند یا خداوند گناهان او را به سببی - مثلاً خویشاوندی - بیامرزد و هرگز این بدان معنا نیست که خدا با کسی رابطۀ خویشاوندی دارد، یا خلاف عدالت رفتار می کند؛ زیرا خداوند عادل است و امام(علیه السّلام) تنها برای فهماندن مقصود خویش، از این بیان استفاده کرده است.

یَتَوَلَّوْنَا وَ لا یَقُولُونَ مَا تَقُولُونَ تَبْرَءُونَ مِنْهُمْ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَهُوَ ذَا عِنْدَنَا مَا لَیْسَ عِنْدَکُمْ فَیَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَبْرَأَ مِنْکُمْ إِلَی أَنْ قَالَ فَتَوَلَّوْهُمْ وَ لا تَبْرَءُوا مِنْهُمْ إِنَّ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَنْ لَهُ سَهْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَهْمَانِ وَ مِنْهُمْ مِنْ لَهُ ثَلاثَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سِتَّةُ أَسْهُمٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ فَلَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ یُحْمَلَ صَاحِبُ السَّهْمِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ وَ لا صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الثَّلَاثَةِ وَ لا صَاحِبُ الثَّلاثَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الأَرْبَعَةِ وَ لا صَاحِبُ الأَرْبَعَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الْخَمْسَةِ وَ لا صَاحِبُ الْخَمْسَةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السِّتَّةِ وَ لا صَاحِبُ السِّتَّةِ عَلَی مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّبْعَةِ»؛(1)

شخصی گفت: سخن از قومی پیش ﺁمد که من گفتم: ما از ﺁنها تبری و بیزاری می جوییم و ﺁن چه ما می گوییم و بدان معتقدیم، ﺁنان معتقد نیستند. امام(علیه السّلام) فرمود: ﺁنان با ما دوستی می کنند و ﺁن چه را می گوییم، نمی گویند و شما از ﺁنان تبری می جویید؟ گفتم: ﺁری. فرمود: ما نیز چیزهایی داریم که شما ندارید؛ بنابراین، ما باید از شما تبری بجوییم؟ تا آن جا که امام صادق(علیه السّلام) فرمود: برخی از مسلمین هستند که یک سهم دارند و برخی دو سهم و عده ای دیگر ,سه

ص: 157


1- وسائل الشیعه، ج16،ص164.

سهم وتعدادی چهار و بعضی دیگر پنج و گروهی شش و برخی نیز هفت

سهم دارند و نباید به آن کس که یک سهم برده است، به خاطر آن که صاحب دو سهم است، فشار آورد و نباید آن کس که دو سهم دارد، به خاطر صاحب سه سهم و آن کس که سه سهم دارد، به خاطر صاحب چهار سهم و آن که چهار سهم دارد، به خاطر پنج سهم و آن که پنج سهم دارد به خاطر صاحب شش سهم و آن که شش سهم دارد، به خاطر صاحب هفت سهم، مورد فشار

قرار گیرد.

علاوه بر ایمان، توجه به روحیات، قدرت تحمل و میزان شوق و ذوق و حوصلۀ افراد، در دعوت به خوبی ها و یا دور کردن از زشتی ها مهم است. در روایتی ﺁمده است:

«قال رجل یا رسول الله لا أکاد أدرک صلاة ممّا یطول بنا فلان فما رأیت النبی(صلّی الله علیه و آله ) فی موعظة اشدّ غضبا من یومئذ فقال یا ایّها الناس انّکم منفرون فمن صلّی بالناس فلیخف فانّ فیهم المریض والضعیف

وذا الحاجة»؛(1)

امام جماعت ما ﺁن قدر نماز را طول می دهد که به سختی می توانم نماز را بخوانم. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) ﺁن روز با حالتی عصبانی در موعظه ای فرمود: ای مردم! شما، دیگر مردمان را فراری می دهید. هر کس با مردم نماز می خواند، باید نماز را مختصر بخواند؛ زیرا در میان ﺁنان، مریض و ناتوان و کسی

ص: 158


1- صحیح بخاری، ج1، ص 31.

هست که به دنبال کاری است.

19. تنبیه بدنی

شکی نیست که اسلام، برای حفظ امنیت و حیات معنوی جامعه، هم مجازات اعدام و قصاص در مواردی روا دانسته (هر چند عفو از صاحبان دم و اولیای مقتول را بهتر دانسته) و هم مجازات بدنی را تحت عنوان حدود، در مورد قذف و شرب خمر و...، تجویز کرده و هم تنبیه بدنی را به عنوان تعزیر و یا تادیب در مواردی بیان کرده است و به ویژه تادیب همسر را در مسئلۀ خاص، یعنی رابطۀ زن و شوهری، روا دانسته است.

در سیرۀ امیرمومنان(علیه السّلام) دیده می شود که وی برای تربیت خلافکار مجرم و یا حتی کودک، از تنبیه بدنی استفاده کرده و یا آن را روا شمرده است و این نشان می دهد که در برخی موارد برای تکمیل تربیت و یا جلوگیری از تکرار جرم، تنبیه بدنی نیز لازم است. به نمونه هایی در این زمینه توجه کنید.

پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله ) فرمود:

«علّموا أولادکم الصلاة إذا بلغوا سبعاً، واضربوهم علیها إذا بلغوا عشرا»؛(1)

فرزندان خود را از هفت سالگی به نماز عادت دهید و از ده سالگی می توانید تادیب کنید ]اگر نماز را ترک کردند[.

امام علی(علیه السّلام) فرمود:

ص: 159


1- میزان الحکمه، ج1، ص 102.

«استصلاح الاخیار باکرامهم والاشرار بتادیبهم»؛(1)

نیکان را با گرامی داشتن، اصلاح ]و تربیت[ کنید و بدان را با تادیب ]و تنبیه[.

همچنین نقل شده است:

« دَخَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام) سُوقَ التَّمَّارِینَ فَإِذَا امْرَأَةٌ قَائِمَةٌ تَبْکِی وَ هِیَ تُخَاصِمُ رَجُلا تَمَّاراً فَقَالَ لَهَا مَا لَکِ؟ فَقَالَتْ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ اشْتَرَیْتُ مِنْ هَذَا تَمْراً بِدِرْهَمٍ وَ خَرَجَ أَسْفَلُهُ رَدِیئاً لَیْسَ مِثْلَ الَّذِی رَأَیْتُ قَالَ فَقَالَ رُدَّ عَلَیْهَا فَأَبَی حَتَّی قَالَهَا ثَلاثاً فَأَبَی فَعَلَاهُ بِالدِّرَّةِ حَتَّی رَدَّ عَلَیْهَا وَ کَانَ یَکْرَهُ أَنْ یُجَلَّلَ التَّمْرُ»؛(2)

امیرمومنان(علیه السّلام) وارد بازار خرمافروشان شد؛ زنی را مشاهده کرد که می گریست و با مردی خرما فروش بحث می کرد. حضرت به زن فرمود: چه شده است؟ زن عرض کرد: ای امیرمومنان، من از این مرد خرما خریده ام؛ ولی خرمای زیرین، خرمای پست و بی ارزش است و همانند خرمای رویین که من دیده بودم، نیست. حضرت به مرد خرمافروش فرمود: پول این زن را پس بده. مرد خرمافروش قبول نکرد. حضرت سه بار تکرار کرد؛ ولی باز هم فروشنده نپذیرفت. سپس حضرت با شلاق خویش او را کتک زد؛ تا پول زن را پس داد.

ص: 160


1- همان، ص 104.
2- وسائل الشیعه، ج18، ص 110.

در روایت دیگری چنین آمده است:

« إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام) رَأَی قَاصّاً فِی الْمَسْجِدِ فَضَرَبَهُ بِالدِّرَّةِ وَ طَرَدَهُ»؛(1)

امیر مومنان(علیه السّلام) مردی قصه گو را در مسجد دید ]که با گفتن، قصه مانع و مزاحم نماز مردم بود و با داستان های بی ارزش باعث اتلاف وقت ﺁنها می شد[؛ پس با شلاقی او را تنبیه کرد و از مسجد بیرون راند.

در روایتی دیگر آمده است:

« مَرَّ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام) بِرَجُلٍ یُصَلِّی الضُّحَی فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ فَغَمَزَ جَنْبَهُ بِالدِّرَّةِ وَ قَالَ نَحَرْتَ صَلاةَ الأَوَّابِینَ نَحَرَکَ اللَّهُ قَالَ فَأَتْرُکُهَا»؛(2)

روزی امیرمومنان(علیه السّلام) مردی را در مسجد مشاهده کرد که قبل از رسیدن وقت، مشغول خواندن نماز نافلۀ ظهر بود. این نمازی بود که برخی بدعت گذاری کرده، ﺁن را «صلاة الضحی» می نامیدند. حضرت با شلاق به پهلوی او اشاره کرد و ﺁرام به پهلوی او نواخت و فرمود: «نماز توبه کنندگان ]و نافلۀ ظهر[ را تباه کردی ]قبل از وقت خواندی[؛ خدای تو را تباه کند.

امام صادق(علیه السّلام) فرمود:

ص: 161


1- وسائل الشیعه، ج18، ص 110.
2- همان، ج4، ص 102.

« أَتَی قَوْمٌ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ(علیه السّلام)

فَقَالُوا السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَبَّنَا فَاسْتَتَابَهُمْ فَلَمْ یَتُوبُوا فَحَفَرَ لَهُمْ حَفِیرَةً وَ أَوْقَدَ فِیهَا نَاراً وَ حَفَرَ حَفِیرَةً إِلَی جَانِبِهَا أُخْرَی وَ أَفْضَی بَیْنَهُمَا فَلَمَّا لَمْ یَتُوبُوا أَلْقَاهُمْ فِی الْحَفِیرَةِ وَ أَوْقَدَ فِی الْحَفِیرَةِ الأُخْرَی حَتَّی مَاتُوا»؛(1)

گروهی نزد امیرمومنان(علیه السّلام) رسیدند و گفتند: سلام بر تو ای پروردگار ما! امیرمومنان(علیه السّلام) از ﺁنان خواست از این عقیده و گفتار خود توبه کنند؛ ولی نصیحت امیر مومنان(علیه السّلام) کارگر نیفتاد و ﺁنان حاضر به توبه نشدند. پس امیرمومنان(علیه السّلام) فرمان داد دو گودال در کنار هم حفر کردند و ﺁنها را به وسیلۀ کانالی به هم وصل کردند و ﺁن گاه این گروه را در یکی از ﺁنها قرار داد و در گودال دیگر ﺁتش برافروخت؛ تا بر اثر دود ناشی از ﺁتش، مردند.

در واقعه ای نظیر ﺁن چه گذشت نیز حضرت امیر(علیه السّلام) این مجازات را اجرا کرد. امام باقر(علیه السّلام) فرمود: عده ای را خدمت امیرالمومنین(علیه السّلام) ﺁوردند که ادعا می کردند و می گفتند: ای علی! تو خدای ما هستی. حضرت علی(علیه السّلام) ﺁنان را وادار به توبه کرد و چون نپذیرفتند، ﺁنها را به همان کیفیت که در بالا یاد شده به هلاکت رساند.(2)

امام علی(علیه السّلام) دربارۀ خوارج که ﺁنها را بارها نصیحت کرد و پند داد و در آنان اثر نکرد، در خطبه ای فرمود:

«فَأَنَا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَی بِأَثْنَاءِ هَذَا النَّهَرِ وَ بِأَهْضَامِ

ص: 162


1- بحارالانوار ،ج40، ص 300.
2- همان، ج 40، ص 301.

هَذَا الْغَائِطِ، عَلَی غَیْرِ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ، وَ لَا سُلْطَانٍ مُبِینٍ مَعَکُمْ. قَدْ طَوَّحَتْ بِکُمُ الدَّارُ، وَ احْتَبَلَکُمُ الْمِقْدَارُ. وَ قَدْ کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ هَذِهِ الْحُکُومَةِ فَأَبَیْتُمْ عَلَیَّ إِبَاءَ الْمُنَابِذِینَ، حَتَّی صَرَفْتُ رَأْیِی إِلَی هَوَاکُمْ. وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ، سُفَهَاءُ الأَحْلَامِ. وَ لَمْ آتِ- لا أَبَا لَکُمْ- بُجْراً، وَ لا أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً»؛(1)

من شما را از این که فردا کشته در کنار این رود یا در پست و بلند این بیابان به خاک افتاده باشید، می ترسانم؛ بی ﺁن که نزد پروردگار خود حجتی روشن داشته باشید. این دنیای ناپایدار، به ورطۀ هلاکتان افکند و قضای الهی، شما را به دام خود کشید. بسا شما را از حکمیت منع کردم و شما سر بر تافتید و مخالفت نمودید؛ چون کسانی که عهد و بیعت شکسته باشند؛ تا به ناچار رای خود با خواست شما هماهنگ کردم. شما به راستی مردمی سبک مغز و سفیه و خیال پردازید- ای مردم بی ریشه! - من هیچ گاه برای شما مایۀ شری نبوده و نخواسته ام به شما زیانی برسانم .

سخنان حضرت، در ﺁنها اثر نگذاشت و آنان دست به طغیان زدند؛ امنیت راه ها را سلب کردند؛ غارت گری و ﺁشوب را پیشه کردند و می خواستند حکومت وقت را از پای در ﺁورند. این جا دیگر جای گذشت و ﺁزاد گذاشتن نبود؛ زیرا مسئلۀ اظهار عقیده نیست؛ اخلال به اجتماع است.

از این رو، امام علی(علیه السّلام) ﺁنان را تعقیب کرد و در کنار نهروان با ﺁنان رو در

ص: 163


1- نهج البلاغه، خطبه 36

رو قرار گرفت و باز هم خطابه خواند و نصیحت کرد و اتمام حجت نمود و ﺁن گاه پرچم امان را به دست ابوایوب انصاری داد و فرمود: هر کس در سایۀ ﺁن قرار گرفت، در امان است و پس از آن، از دوازده هزار نفر، هشت هزارشان برگشتند و بقیه سرسختی نشان دادند. حضرت همه را جز ده نفر، از دم شمشیر گذراند(1)

و بعد فرمود:

« فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ کَلَبُهَا»؛(2)

من چشمان فتنه را برکندم و جز من، کسی را جرات این کار نبود و این زمانی بود که ﺁشوب فتنه ها، جهان را تیره و تار کرده و گزند ﺁن، همه را رسیده بود.

گاهی حفظ جامعه و نسل اسلامی، نیاز به چنین جراحی های سنگینی دارد که جز متخصص ماهر و با ایمانی مثل امام علی(علیه السّلام) جرات چنین کاری را ندارد. امام علی(علیه السّلام) با این عملش، حیات هشت هزار نفر، بلکه حیات جامعۀ اسلامی ﺁن روز و حتی بشریت را خرید و بعد فرمود: بعد از من کسی حق ندارد خوارج را بکشد؛ « لا تُقتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِی، فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَکَه»؛(3) پس از من، خوارج را مکشید؛ زیرا کسی که خواستار حق بود و به طلب ﺁن برخاست و به خطا رفت، همانند کسی نیست که به طلب باطل برخیزد و به ﺁن دست یابد.

ص: 164


1- نهج البلاغه ، خطبه 59.
2- همان، خطبه 92.
3- همان، خطبة 60.

فصل سوم : وظایف جامعه اسلامی در مسئله امر به معروف و نهی از منکر

اشاره

بخش اول

حاکمان

بخش دوم

عموم مردم

بخش سوم

گروه ویژه

ص: 165

ص: 166

حاکمان

حکومت ها در تربیت انسان ها و رواج «معروف» یا «منکر»، نقش بسیار مهمی دارند؛ به گونه ای که از اهل بیت: روایت شده که اساس و ریشۀ همۀ مفاسد و منکرات، «پیشوای باطل» و نیز اصل همۀ فضایل، خوبی ها و برکات، «پیشوای حق» است.

وقتی محمد بن منصور از امام کاظم(علیه السّلام) پیرامون آیة ( إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ)(1) سؤال کرد و از آن حضرت خواست تا فواحش ظاهر و باطن را برایش توضیح دهد، امام(علیه السّلام) فرمود:

« إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ فِی الْکِتَابِ (هُوَ

الظَّهْرُ ظَاهِرٌ وَ بَاطِنٌ) مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ فِی الْکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْحَق»؛(2)

قرآن، ظاهر و باطنی دارد و تمام آن چه که خداوند در قرآن حرام شمرده، همه فواحش آشکار و ظاهرند و باطن آنها، پیشوایان ستم گرند و تمام آن چه که خداوند در قرآن حلال

ص: 167


1- اعراف، آیه 33.
2- وسائل الشیعه، ج 25، ص 10.

و نیکو شمرده، ظاهری است و باطن آنها، پیشوایان حقند.

از تعبیر ظاهر و باطن که در این روایت به کار رفته، می توان فهمید که تاثیر دولت ها در بین مردم و نقش آنها در تغییر رفتار انسان ها، در بسیاری از موارد، برای عموم، قابل تشخیص نیست و به تعبیر دیگر، مردم رواج فساد و گسترش ظلم را می بینند؛ آثار و علائم آن را مشاهده می کنند و حتی در صدد مبارزه با آن بر می آیند، ولی درک صحیحی از ریشۀ مفاسد نداشته یا از توجه به عوامل اصلی آن، غفلت دارند. از این رو، در روایت یاد شده از تأثیر مثبت یا منفی نظام حاکم با کلمۀ «بطون» تعبیر شده است و البته این بطون و پنهان بودن، سبب می شود که بسیاری از مردم، در فهم ریشه ها، به بیراهه روند و تنها در فکر برخورد با مظاهر فساد باشند و از باطن آن، غفلت کنند.(1)

امر به معروف و نهی از منکر، دستاورد حکومت اسلامی است. قرآن کریم در مورد مؤمنان می فرماید:

( الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ)؛(2)

همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز برپا می دارند و زکات می دهند و به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند، باز می دارند.

از این آیه استفاده می شود که مهم ترین دستاورد حکومت اسلامی، حاکمیت ارزش هایی است که مسلمانان به آنها اعتقاد دارند. از بین آن ارزش ها، «برپا داشتن نماز» به عنوان سمبل عبادات و «پرداختن زکات» به عنوان نمونۀ برنامه های اقتصادی، ذکر شده است و پس از آن از «امر به

ص: 168


1- محمد سروش و سید محمد مقدس نیان، امر به معروف ونهی از منکر، ص 75.
2- حج، آیه41.

معروف و نهی از منکر» که پیام آور «رواج همه خوبی ها و از بین رفتن همۀ بدی هاست»، یاد شده است.

هر چند قبل از نزول این آیات و پیش از تشکیل نظام اسلامی نیز مسلمانان نماز می خواندند؛ ولی در این آیه از نماز به عنوان برنامۀ حکومت یاد شده است؛ تا بدین وسیله اعلام شود که اقامۀ نماز و پیوند با خدا، جهت گیری اساسی نظام اسلامی است. همچنین هرچند قبل از این نیز مسلمانان به فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر عمل می کردند، ولی اینک اعلام می شود که با «تمکّن در زمین» و رسیدن به اقتدار، فصل امر به معروف و نهی از منکر در همۀ ابعاد آن گشوده می شود؛ زیرا تا کنون امر به معروف و نهی از منکر، تنها در دایرۀ زندگی فردی مسلمانان ظهور می یافت که یکدیگر را به «حق» سفارش می کردند؛ ولی از این پس که دشمن را عقب زده و به قدرت و حکومت دست یافته اند، باید امر به معروف و نهی از منکر، سرلوحۀ برنامۀ نظام اجتماعی آنها قرار گیرد و اگر تا دیروز، حاکمیت مشرکان، بهانه ای برای بروز منکرات یا بی توجهی به معروف بود، امروز دیگر چنین مانعی وجود ندارد و شرایط برای تحقق این دستور اسلامی فراهم شده است. از این رو، اگر اثری از فساد در جامعه دیده می شود، باید به آن هجوم آورید و ریشه های فساد و تباهی را از بیخ و بن برکنید؛ زیرا اگر تا دیروز تنها ابزارتان برای انجام این وظیفه، «زبان» بود، امروز ابزارهای لازم را برای رواج خوبی ها و جلوگیری از بدی ها، در اختیار دارید؛ مانند قلم و شمشیر و در یک کلام، با تشکیل نظام اسلامی، نوبت به امر به معروف و نهی از منکر رسیده است.(1)

ما به طور معمول از امر به معروف و نهی از منکر، دستور دادن با زبان

ص: 169


1- امر به معروف ونهی از منکر، ص 76.

(امر) به نیکی ها و بازداشتن با زبان (نهی) از منکرات را می فهمیم؛ امّا اگر امر به معروف و نهی از منکر این گونه تفسیر شود، حکومت اسلامی در این باره وظیفۀ چندان سنگینی ندارد؛ زیرا تنها وظیفۀ او، «گفتن» خواهد بود؛ در حالی که این تفسیر از فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، درست نیست و مسئولیت دولت نیز فراتر از این است.

فقیه نامور، صاحب جواهر می نویسد:

ظاهر کلمۀ امر و نهی، قول و گفتار است؛ ولی بر کسی که نسبت به نصوص روایات و آیات احاطه داشته باشد، مخفی و پوشیده نیست که مراد از امر به معروف و نهی از منکر، این است که بدین وسیله، معروف، تحقق یابد و منکر، رخت بربندد؛ نه این که تنها با زبان امر و نهی شود.(1)

علامۀ مجاهد، شیخ جواد بلاغی نیز در این باره ی نویسد:

از نظر لغت، امر و نهی، همان دستور زبانی است؛ ولی از قرآن می فهمیم که امر به معروف و نهی از منکر، محدود به آن نیست؛ بلکه مقصود، هر چیزی است که به تحقق معروف، کمک و از منکر، جلوگیری می کند؛ چه سخن و قول باشد و چه کار و فعل و چه به کارگیری وسایلی که به این هدف جامۀ عمل می پوشاند.(2)

بنابراین، وظیفۀ دولت اسلامی را در امر به معروف و نهی از منکر، فراتر از امر و نهی با زبان و به وسیلۀ «بخشنامه» باید دانست؛ بلکه مسئولیت دولت در حد به کارگیری تمام امکانات و وسایل، برای تحقق معروف و جلوگیری از

ص: 170


1- جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج21، ص 381.
2- محمد جواد بلاغی نجفی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 325.

منکر است؛ مسئولیتی که حضرت علی(علیه السّلام) در دیباچۀ عهدنامۀ مالک اشتر از آن به «استصلاح اهل مصر» تعبیر می کند و می فرماید:

ولایت مصر را به تو سپردم؛ تا به اصلاح حال مردم بپردازی.(1)

این همان مسئولیتی است که آن حضرت در مورد دیگری با این جملات از آن یاد می کند:

« اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ، وَ لا الْتِمَاسَ شَیْ ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الإِِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ، فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ»؛(2)

خدایا! تو می دانی آن چه انجام دادیم، نه برای رقابت در قدرت بود و نه خواستیم مالی بی ارزش از دنیا به چنگ آوریم؛ بلکه خواستیم نشانه های دین تو را که دگرگون شده بود، بازگردانیم و بلاد تو را اصلاح کنیم؛ تا بندگان ستم دیده ات در امان مانند و آن حدودی که اجرای آنها معطل مانده بود، به کار بسته شود.

آن چه در این بیان علوی دیده می شود، تفسیری از همان رسالت «امر به معروف و نهی از منکر» است که حضرت به عنوان فلسفۀ وجودی حکومت خود، بر می شمارد. دولت اسلامی برای آن که بتواند معروف را در جامعه گسترش دهد و منکر را از میان بردارد، باید از شیوه ها و امکانات فراوانی

ص: 171


1- نهج البلاغه، نامه 53.
2- همان، کلام 131.

استفاده کند؛ مثلاً باید گاهی از تهدید برای انجام یک معروف و گاهی از سرمایه گذاری مالی برای برداشتن یک منکر و گاهی از کمک مالی برای جلوگیری از تکرار جرم و گاهی از تعزیر و تنبیه عوامل ترویج فساد استفاده کند، و به طور کلی هر اقدامی که به تحقق معروف و قلع و قمع منکر می انجامد، بر عهدۀ حکومت اسلامی است.

در آیات و رویات زیادی وظایف و تکالیف امام و حاکم مسلمانان در چارچوب اسلام و در برابر مردم مشخص شده است که یکی از آن وظایف، امر به معروف و نهی از منکر به مفهوم وسیع آن، یعنی سعی در اشاعه و گسترش گفتار و کردار نیک و مبارزه با انواع کارهای زشت و ظلم و فساد است.(1)

اساساً یکی از دلایل ضرورت ایجاد حکومت اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر و ضرورت انجام این وظیفه می باشد.

در کتاب مبانی فقهی حکومت اسلامی در این زمینه چنین آمده است:

ادلۀ امر به معروف و نهی از منکر با همۀ اطلاق و کثرت و مویداتی که دارد، خود از قوی ترین دلیل ها بر ضرورت اقامۀ دولت حقۀ اسلامی است و به همین معنی اشاره داشت خبریحیی طویل که بر اساس مضمون آن، مقصود از امر به معروف و نهی از منکر، حاصل نمی گردد مگر با تحصیل قدرت و بسط ید؛ زیرا هر امر به معروف و نهی از منکری که به دنبال آن، در صورت تخلف، اعمال قدرت نباشد، غالباً اثری بر آن مترتب نیست و شأن خداوند تبارک و تعالی اجل از این است که حکمی را که خاصیت و اثری بر آن

ص: 172


1- مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج 3، ص 61.

مترتب نیست، جعل و تشریع نماید.(1)

عموم مردم

بر خلاف تصور بعضی که امر و نهی را مربوط به تذکرات فردی در گناهان شخصی می دانند، این دو واجب در مداری به وسعت تمام دین در حرکت هستند. از این جهت، تمام مردم باید وارد این میدان شوند.

قرآن کریم می فرماید:

امر و نهی از موضع ولایت سرچشمه می گیرد؛ نه ضعف؛ مردان و زنان با ایمان، هر یک نسبت به دیگری، ولایت دارند. بنابراین، یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر می کنند و...؛

(وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ...).(2)

جرم در جامعه، قابل سرایت است. یک خلاف از یک فرد، در تمام جامعه اثر دارد؛ برای مثال یک نفر سیگاری، هوای همۀ محیط را آلوده می کند. یک دروغ نیز همۀ ارتباطات را به هم می ریزد و یک نگاه بد، سرچشمۀ عیاشی و زنا و فرزند حرام زاده می شود و آن حرام زاده هم هر روز صدها فتنه و فساد می کند. از این رو، تمام مردم باید امر به معروف و نهی از منکر کنند. نکتۀ مهم در این کار، آن است که ابتدا باید از خود شروع کنیم. ناگفته پیداست که تأثیر کلام ما، زمانی است که خود گرفتار منکر نباشیم و به آن چه

ص: 173


1- مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج 1، ص 269.
2- توبه، آیه 71.

سفارش می کنیم، ابتدا خودمان عمل کرده باشیم؛ تا مشمول انتقادهای تند قرآن نباشیم.

قرآن می فرماید:

( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ)؛(1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟

در آیۀ دیگری آمده است:

( أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ)؛(2)

آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید؟

حضرت علی(علیه السّلام) می فرماید:

« وَ لا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إِلا وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکُمْ عَنْهَا»؛(3)

از معصیتی نهی نمی کنم؛ جز آن که خود پیش از شما از انجام دادن آن باز می ایستم.

بعد از اصلاح خود، نوبت به اصلاح خانواده می رسد. اصلاح خانواده، زیربنای اصلاح جامعه است؛ زیرا جامعه چیزی جز خانواده های در کنار هم نیست. قرآن می فرماید:

( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا...)؛(4)

ص: 174


1- صف، آیه 2.
2- بقره، آیه 44.
3- نهج البلاغه، خطبه 174.
4- تحریم، آیه 6.

ای کسانی که ایمان آورده اید! خودتان و کسانتان را از آتش حفظ کنید.

بعد از اصلاح خود و بستگان، نوبت به اصلاح همسایگان می رسد. مردم باید همسایگان خود را موعظه و امر به معروف و نهی از منکر کنند.

در اجرای امر به معروف و نهی از منکر، باید مراحل و شرایط امر به معروف و نهی از منکر و مراتب آن را رعایت کرد.

گروه ویژه

امر به معروف و نهی از منکر، یک تکلیف عمومی است و مخصوص گروه خاصی از مردم نیست؛ ولی این وظیفه نیز مانند بسیاری از تکالیف دیگر، باید در دو سطح زیر به اجرا در آید:

الف. در سطح همۀ نیرو های مسلمان و همۀ افراد امت اسلامی.

ب. در سطح نیروهای ویژه و «امت خاصی» که بدین منظور تربیت می شوند.

در جهاد نیز شیوۀ عمل همین گونه است؛ از یک سو جهاد و دفاع از اسلام و سرزمین اسلامی، یک وظیفۀ عمومی است و همه بدان اقدام می کنند و از سوی دیگر، نیروهای خاصی در قالب «نیروهای نظامی» تشکّل می یابند و از سوی حکومت اسلامی تجهیز می شوند. از این نظر، تعجبی ندارد که در قرآن کریم، از یک طرف از همۀ افراد امت اسلامی خواسته می شود تا به صورت فراگیر و خودجوش، امر به معروف و نهی از منکر را به پا دارند؛

ص: 175

( کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ)(1)؛

شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید؛ به کار پسندیده، فرمان می دهید و از کار ناپسند باز می دارید؛

و از سوی دیگر انجام این وظیفه را به عهدۀ گروهی خاص از مسلمانان قرار می دهد؛

(َ لْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛(2)

و باید از میان شما، گروهی ]مردم را[ به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی باز دارند.

در این آیه از مسلمانان خواسته شده که از بین خود، «امتی» برای امر به معروف و نهی از منکر تشکیل دهند. واژۀ «امت» که برای این گروه انتخاب شده، اشاره به آن است که این گروه باید دارای هدف مشخص، هماهنگی کامل و وحدت رویّه باشند. طبرسی، «امت» را چنین تفسیر می کند: «گروهی که هدف واحدی را تعقیب می کنند».(3)

با توجه به تعبیر دقیق این آیه است که مفسران گفته اند: «باید در جامعه اسلامی گروهی متحد و قدرتمند، وجود داشته باشد که امر به معروف و نهی از منکر کند».(4)

ص: 176


1- آل عمران، آیه 110.
2- همان، آیه 104.
3- مفردات القرآن فی مجمع البیان، ص 21.
4- سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، فی ظلال القرآن ، ج 1، ص 444.

علامه بلاغی می نویسد:

کلمۀ امت در این آیۀ شریفه، اشاره به آن است که امر به معروف و نهی از منکر در صورتی تأثیر دارد که همکاری و هماهنگی بین افراد امرکننده و نهی کننده وجود داشته باشد؛ زیرا پراکندگی، باعث می شود تا هیچ کس نتواند به هدف دست یابد.(1)

از این جا روشن می شود که امر به معروف و نهی از منکر در مراتب اعلای آن، برای تمام افراد جامعه ممکن نیست و این کار در توان کسانی است که علاوه بر منطق و استدلال، از اقتدار لازم برای برخورد با مفاسد برخوردار باشند و از ناحیۀ حکومت، قدرت سیاسی پشتوانۀ آنان باشد؛ البته برخی مراتب آن که قلبی و زبانی است، می تواند وظیفۀ همگان باشد.

امت، همان گروهی هستند که از جانب حکومت اسلامی با برنامه ای مشخص و با پشتیبانی قضایی و اجرایی، برای انجام وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر قیام می کنند.

دایرۀ حسبه

با توجه به گستردگی محدودۀ امر به معروف و نهی از منکر و همچنین با توجه به آن که برخی از این امور نمی توانند ذاتاً وظیفه ای همگانی تلقی شوند و دخالت عموم حتی می تواند به بروز اخلال و بی نظمی اجتماعی بینجامد، از همان عهد امویان، نهاد مهمی به نام «حسبه» در حکومت اسلامی پدید آمد و گسترش یافت.(2)

ص: 177


1- آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن ، ص 324.
2- سیف الله صرامی، حسبه یک نهاد حکومتی ، ص 42.

تاریخ دقیقی از آغاز این تشکیلات در دست نیست. شهید مطهری در این باره می گوید:

«در حدود هزار سال پیش تقریباً، این اصل (امر به معروف و نهی از منکر) در جامعه و حکومت اسلامی، دایره و تشکیلاتی به وجود آورده که در تاریخ اسلام آن دایره، دایرۀ حسبه یا احتساب نامیده می شود و قرن ها ادامه یافت. من تاریخ دقیق پیدایش دایرۀ حسبه را نمی دانم که از چه زمانی پیدا شده و به این نام نامیده شده، ولی قدر مسلّم این است و شواهد تاریخی دلالت می کند که در قرن چهارم بوده است و علی الظاهر ]باید[ در قرن سوم پیدا شده باشد. این دایره به عنوان امر به معروف و نهی از منکر درست شده و پایۀ دینی داشته و از شئون حکومت بوده است.(1)

حسبه در لغت

حسبه اسم مصدر و از ریشۀ حسب، به معنای شمارش کردن است.(2)

معانی دیگری نیز برای این واژه ذکر شده که برخی از آنها عبارتند از:

1. طلب اجر؛ در لسان العرب آمده است:

احتساب به معنای طلب اجر است و اگر بگوییم: کاری را از روی حسبه انجام می دهیم، یعنی آن کار را برای رضای خدا و به دست آوردن پاداش الهی انجام می دهیم.(3)

ص: 178


1- مرتضی مطهری، ده گفتار ، ص 72.
2- لسان العرب، ج 1، ص 314.
3- همان.

2. نیکویی در تدبیر و ادارۀ امور؛ در لسان العرب چنین آمده است:

نیکویی حسبه در حکومت، یعنی آن که حکومت در مدیریت، خوش تدبیر و شایستۀ نظر است و کاربرد حسبه در این جا از باب احتساب و طلب اجر نیست.(1)

3. تجسس و خبر جویی کردن؛ ابن منظور می نویسد:

وتحسب الخبر: استخبر عنه؛ یعنی جویای خبر شد. احتسبت فلاناً: اختبرت ما عنده یعنی از آن چه نزد او بود، خبر گرفتم.

فی حدیث بعض الغزوات: انهم کانوا یتحسبون الاخبار ای یتطلبونها؛ در روایت برخی از جنگ ها آمده است که آنها اخبار را تحسّب می کردند؛ یعنی جویا می شدند.(2)

4. انکار و خرده گیری بر کار زشت دیگری

ابن منظور در این باره می نویسد:

احتسب فلان علی فلان: انکر علیه قبیح عمله؛ فلانی بر فلانی احتساب کرد، یعنی بر رفتار زشت او خرده گرفت.(3)

با آن که در کتاب های لغت، غیر از موارد رایج استعمال لغات، بحث دیگری نمی شود، ولی باید توجه داشت که موارد استعمال هر لغت و یا به تعبیر دیگر، معانی مجازی آن، با معنای حقیقی و اصلی اش بی ارتباط و بدون تناسب نیست؛ البته این ارتباط و تناسب، لازم نیست منطقی باشد بلکه یک

ص: 179


1- همان، ص 317.
2- لسان العرب، ص 317.
3- همان.

تقارن عرفی و انس ذهنی کافی است. به طور خلاصه می توان گفت: اداره یا تدبیر امور، خبرجویی و خرده گیری - که از موارد استعمال این کلمه است - از وظایف محتسب محسوب می شود. همچنین محتسب باید در انجام وظایف خود، خلوص داشته، آن را برای خدا

و پاداش گرفتن از جانب او انجام دهد.(1)

حسبه در اصطلاح

ماوردی و ابویعلی که از فقهای قرن پنجم هجری بوده اند، در احکام سلطانیه یا حقوق عمومی، دارای دو تألیف مشابه هستند. این دو، حسبه را چنین تعریف کرده اند: «الحسبة: هو امر بالمعروف اذا ظهر ترکه و نهی عن المنکر اذا ظهر فعله؛ حسبه، فرمان به کارهای نیکی است که آشکارا وا نهاده شده اند و بازداشتن از اعمال زشتی است که آشکارا بدان پرداخته می شود».(2)

در این تعریف، بین امر به معروف و نهی از منکر که وظیفه همۀ مسلمانان است، با امور حسبیه که تنها گروهی به طور رسمی به آن می پردازند، تفاوت چندانی دیده نمی شود و به همین جهت، ابویعلی و ماوردی تلاش کرده اند که تفاوت بین آنها را در کتاب خود بیاورند. آنها

حداقل به نُه تفاوت در این باره اشاره کرده اند که عبارتند از:

1. امر به معروف و نهی از منکر برای محتسب، به حکم ولیّ و مقام ولایت، واجب عینی است و او نمی تواند آن را انجام ندهد؛ امّا وجوبش برای غیرمحتسب، به نحو وجوب کفایی است.

ص: 180


1- حسبه یک نهاد حکومتی ، ص 21.
2- ابی الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری البغدادی الماوردی، الاحکام السلطانیة، ص 240.

2. اقدام محتسب به امر به معروف و نهی از منکر، از وظایف شغلی اوست و جایز نیست به جهت اشتغال به عمل دیگری، آن را ترک کند؛ ولی چون این کار برای متطوع (کسی که بدون این که کسی یا دولتی این وظیفه را به عهدۀ او گذاشته باشد، خودش بر حسب وظیفۀ شرعی به این کار می پردازد)، یک امر استحبابی است و می تواند آن را به جهت انجام کار دیگری، ترک کند.

3. محتسب بدین سمت منصوب شده که در حدود اختیاراتش، مورد مراجعات و استمداد مردم قرار گیرد و شکایات پیش او مطرح شوند؛ امّا متطوع از این جهت وظیفه ای ندارد.

4. بر محتسب واجب است که به شکایت و استمداد شاکیان و مراجعه کنندگان، رسیدگی کند؛ ولی بر متطوع، چنین وظیفه ای واجب نیست.

5. محتسب موظف است از منکراتی که آشکارا انجام می شوند و همچنین از معروفی که آشکارا ترک می شود، تفتیش کرده، تا مرتکب منکر را نهی از منکر و تارک معروف را امر به معروف کند؛ ولی تفتیش و جست جو، از وظایف متطوع نیست.

6. محتسب می تواند برای انجام کارهایی که به تنهایی از عهدۀ آنها بر نمی آید، اشخاصی را به عنوان همکاری با خود به کمک طلبیده یا آنها را استخدام کند؛ تا بدین وسیله در کار خویش، دارای قدرت و تسلط بیشتری باشد؛ زیرا او برای این کار، منصوب شده و مأموریتش، انجام آن است؛ امّا متطوع نمی تواند کسی را برای امر به معروف و نهی از منکر، استخدام کرده یا به کسی چنین مأموریتی بدهد.

ص: 181

7. محتسب می تواند افرادی را که آشکارا مرتکب منکرات می شوند، تنبیه تادیبی کند؛ امّا نباید مقدار تعزیر و

تأدیب به اندازۀ حدود شرعی برسد؛ ولی متطوع، حق تنبیه تأدیبی را ندارد.

8. محتسب می تواند در مقابل کارهای محوله از دولت (بیت المال)، حقوق دریافت دارد؛ ولی متطوع، چنین حقی ندارد.

9. محتسب می تواند در امور عرفی (نه شرعی) اعمال اجتهاد و رأی کند؛ مانند تعیین محل گستردن بساط و جاهای کسب اهل بازار و اجازۀ ایجاد بالکن برای ساختمان ها و امثال آن و طبق نظر خود، آن چه را که مفید می داند، اجازه دهد و آن چه را که مضر می داند برچیند؛ امّا متطوع، چنین حقی ندارد.(1)

بنابراین، میان متصدی حسبه - گرچه حسبه به معنی امر به معروف و نهی از منکر باشد - و غیر او - که امر به معروف و نهی از منکر بر او جایز است - با این نه جهت، می توان فرق گذشت.

آقای صرامی می نویسد:

حسبه بخشی از وظیفۀ گستردۀ امر به معروف و نهی از منکر است که در شکل یک نهاد و تشکیلات مشخص، در حکومت اسلامی، وجود دارد و وظایف و صلاحیت های آن، از وظایف نهادهای، دیگر تفکیک شده است.(2)

شهید مطهری می گوید:

اصطلاح حسبه و احتساب در مورد امر به معروف و نهی از منکر، یک اصطلاح مستحدثی است که از همان زمان هایی

ص: 182


1- الاحکام السلطانیة، ص 240.
2- حسبه یک نهاد حکومتی ،ص 36.

که دایرۀ احتساب در حکومت اسلامی به وجود آمد، این کلمه هم به معنای امر به معروف و نهی از منکر استعمال شد و الّا در قرآن یا اخبار نبوی یا روایات ائمه اطهار(علیهم السّلام) این کلمه در مورد امر به معروف و نهی از منکر، استعمال نشده، نه در اخبار و روایات شیعه این کلمه به این معنی دیده می شود و نه در اخبار و روایات اهل تسنن؛ در دوره های بعد که این کلمه در اجتماع اسلامی، برای خود جا پیدا کرد، تدریجاً در اصطلاح فقها و علما هم راه پیدا کرد و بعضی باب امر به معروف و نهی از منکر را «باب الحسبة» نامیدند.(1)

به هر حال، دایرۀ حسبه، همان دایرۀ امر به معروف و نهی از منکر است و رنگ و صبغۀ دینی داشته است. محتسبین و به ویژه آنان که در رأس دایرۀ حسبه بوده، می بایست هم عالم و مطلع و هم باورع، باتقوا و امانت دار باشند و یک نوع احترام دینی در میان مردم داشته باشند.(2)

ص: 183


1- ده گفتار، ص 78.
2- همان، ص 77.

ص: 184

ص: 185

ص: 186

فصل چهارم : الگوگیری از شیوه معصومین: برای شرایط فعلی در عرصه های مختلف

اشاره

همۀ ما می دانیم که مقصود از امر به معروف و نهی از منکر، رشد خوبی ها و جلوگیری از گناهان در جامعه است که نحوۀ اجرای ﺁن، ظرافت و دقت خاصی را می طلبد و از طرف دیگر، داشتن الگو برای هر کاری، نه تنها مناسب، بلکه در امور مهمی مانند امر به معروف و نهی از منکر، لازم است؛ زیرا زمینۀ تاثیرگذاری در مخاطبان را بالا می برد. از این رو، با بررسی راه و روش تربیتی پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله ) و اهل بیت: الگوهایی شناخته می شوند که در دوران معاصر، می توانند بسیار رهگشا باشند؛ زیرا نکات، ظرافت ها و حتی اصول و قواعدی حاکم بر سیرۀ ﺁن بزرگواران بوده است که با کشف ﺁنها، می توان در موقعیت های دیگر نیز از ﺁنها استفاده کرد.

تمام تاکید ما بر سیره نیز از همین جا ناشی می شود. بسیاری از نکات و مطالب تربیتی به عنوان الگو وجود دارند که گرچه در سخنان پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) و اهل بیت: بیان نشده اند، اما در سیرۀ تربیتی ﺁنان موجودند که در این فصل در حد توان، به بیان برخی از الگوهایی که می توان از روش های امر به معروف و نهی از منکر اهل بیت: گرفت، می پردازیم. برخی از این الگوها عبارتند از:

ص: 187

1. حساسیت در مقابل تخلف از ارزش ها و احکام دینی

یکی از الگوهای مهم در سیره معصومین: حساسیت فوق العادۀ ﺁنان در مقابل رفتارهای مخالف با ارزش های دینی است که در فصل دوم، نمونه هایی از واکنش های ﺁنان را در مقابل خاطیان بیان کردیم.

اهتمام معصومین: به ارشاد، تذکر و امر و نهی - که در واقع همان امر به معروف و نهی از منکر است - نشان دهندۀ اهمیت زیاد این موضوع در تربیت اسلامی است. قرﺁن نیز بر این مطلب تاکید می کند و مسلمانان را بدان سبب که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، بهترین امت می داند.(1)

در روایات نیز بعضی از دلایل امر و نهی بیان شده است. از میان دلایلی که در روایات ﺁمده، تنها به یک دلیل اشاره می کنیم و ﺁن این که امر و نهی و واکنش نشان دادن در قبال تخلف از ارزش ها، موجب بقا و دوام ارزش ها در جامعه می شود. در جامعه ای که همه یا اکثر مردم خود را در قبال احکام و ارزش های دینی مسئول می دانند و از ارزش ها مانند مال و جان و ناموس خود دفاع می کنند، احکام و ارزش های دینی، حاکم می شوند و در مقابل، اگر مردم در انجام این مسئولیت، سستی کنند و رفتارهای مخالف با احکام و ارزش های دینی را نادیده بگیرند، به تدریج، ارزش ها و احکام الهی کم رنگ می شوند؛ تا جایی که ضد ارزش ها به ارزش،و ارزش ها به ضد ارزش تبدیل می شوند و دین و احکام دینی، از صحنۀ جامعه، حذف می شوند.(2)

ص: 188


1- ﺁل عمران، آیه 110.
2- قال علی(علیه السّلام): قوام الشریعة الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. (غررالحکم ودررالکلم، ص232)؛ قال ابوجعفر(علیه السّلام): ان الامر بالمعروف والنهی عن المنکر سبیل الانبیاء ومنهاج الصالحین، فریضة عظیمة بها تقام الفرائض. (تهذیب الاحکام، ج6، ص 180).

در عین حال، باید توجه داشت که اهمیت و ضرورت واکنش نشان دادن در برابر تخطی از احکام و ارزش های دینی، مجوز ﺁن نیست که هر کس به هر نحو که بخواهد، در برابر اعمال و رفتار دیگران، موضع گیری کند؛ زیرا این وضعیت، به واکنش های ناسنجیده و نابخردانه ای منجر می شود که نه تنها جامعه را در برابر انحراف از ارزش های دینی حفظ نمی کند، بلکه انحراف ها را تثبیت و تقویت هم می کند و بدین سبب، در متون دینی برای امر و نهی، ارشاد و تذکر و نیز آمر و ناهی، شرایطی بیان شده است.

2. حساسیت در برابر تخلف از احکام غیرالزامی

نکتۀ دیگری که در سیرۀ تربیتی معصومین: در برخورد با خطاها، به عنوان الگویی برجسته مطرح است، این است که برای ﺁنان تفاوتی نمی کند که ﺁن چه از ﺁن تخطی شده، واجب و حرام است یا مستحب و مکروه؛ یعنی آنان هم تخلف و تخطی از احکام الزامی را تذکر می دادند و هم تخلف از احکام غیر الزامی را. در این جا نمونه هایی از این سیره ها را بیان می کنیم:

الف. « عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ قَالَ: رَآنِی أَبُو الْحَسَنِ(علیه السّلام) بِالْمَدِینَةِ وَ أَنَا أُصَلِّی وَ أَنْکُسُ بِرَأْسِی وَ أَتَمَدَّدُ فِی رُکُوعِی، فَأَرْسَلَ إِلَیَّ: لا تَفْعَلْ»؛(1)

علی بن عقبه می گوید: امام کاظم(علیه السّلام) مرا در حال نماز دید؛ در حالی که سرم را کج گرفته بودم و در رکوع، کمرم صاف نبود و انحنا داشت. امام کسی را نزد من فرستاد و پیام داد که چنین نکن.

ص: 189


1- الکافی، ج3، ص 321.

چنان که پیداست، صاف نگه داشتن کمر و سر در رکوع، از مستحبات نماز است؛(1) با وجود این، امام(علیه السّلام) به علی بن عقبه تذکر می دهد و او را به رعایت کردن این حکم استحبابی، امر می کند.

ب. امام حسن(علیه السّلام) در روز عید فطر گروهی را دید که مشغول بازی و خنده اند؛ رو به ﺁنان کرد و فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضَانَ مِضْمَاراً لِخَلْقِهِ یَسْتَبِقُونَ فِیهِ إِلَی طَاعَتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَ تَخَلَّفَ آخَرُونَ فَخَابُوا؛ وَ الْعَجَبُ مِنَ الضَّاحِکِ فِی هَذَا الْیَوْمِ الَّذِی یَفُوزُ فِیهِ الْمُحْسِنُونَ وَ یَخْسَرُ فِیهِ الْمُبْطِلُونَ! وَ اللَّهِ لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ لَشُغِلَ مُحْسِنٌ بِإِحْسَانِهِ وَ مُسِی ءٌ بِإِسَاءَتِه»؛(2)

خداوند، ماه رمضان را وسیلۀ رام کردن و ورزیده کردن بندگانش قرار داد؛ تا در این ماه، در اطاعت خدا و جلب رضایت او، مسابقه دهند. گروهی در این مسابقه، گوی سبقت را از دیگران ربودند و رستگار شدند و گروهی دیگر عقب ماندند و زیان کردند. تعجب از کسی است که در این روز که نیکوکاران پاداش و ژاژخواهان زیان می بینند، به بازی و خنده مشغول است. به خدا! اگر پرده ها کنار روند، معلوم می شود که نیکوکار به نیکوکاری اش و بدکار به زشت کاری اش، مشغول است.

بازی و خنده در روز عید فطر، حرام نیست، چنان که عبادت و ذکر نیز واجب نیست؛ امّا با وجود این، امام(علیه السّلام) به ﺁنان تذکر می دهد که در این روز

ص: 190


1- تحریر الوسیله، ج1، ص311.
2- بحارالانوار، ج88، ص 119.

نباید به بازی و خوش گذرانی مشغول بود؛ بلکه باید به کار نیک پرداخت و از خدا پاداش خواست؛ چون روز عید فطر، روز پاداش گرفتن از خداست و ثواب هر عملی در این روز، چندین برابر است.

ج. از یکی از مسلمانان چنین نقل شده است:

«صلّینا خلف رسول الله فلمح بمؤخّر عینیه الی رجل لا یقیم صلبه فی الرکوع والسجود. فلمّا قضی صلاته قال: یامعشر المسلمین، لاصلاة لأمرئ لایقیم صلبه فی الرکوع والسجود»؛(1)

پشت سر پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) نماز می خواندیم. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) متوجه فردی شد که در رکوع و سجود، کمرش را صاف نگه نمی داشت. بعد از نماز رو به نمازگزاران کرد و فرمود: مسلمانان! کسی که در رکوع و سجود کمرش را صاف نگه ندارد، نمازش درست نیست.

جریان حماد و امام صادق(علیه السّلام) نیز موید این مطلب است. از حماد، یکی از اصحاب امام صادق(علیه السّلام) چنین نقل شده است:

« قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السّلام) یَوْماً تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّیَ یَا حَمَّادُ؟ قَالَ: فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أَنَا أَحْفَظُ کِتَابَ حَرِیزٍ فِی الصَّلاةِ. قَالَ: فَقَالَ: لا، عَلَیْکَ، قُمْ صَلِّ، قَالَ: فَقُمْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَوَجِّهاً إِلَی الْقِبْلَةِ، فَاسْتَفْتَحْتُ الصَّلاةَ وَ رَکَعْتُ وَ سَجَدْتُ. فَقَالَ: یَا حَمَّادُ، لا تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّیَ، مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ أَنْ یَأْتِیَ عَلَیْهِ سِتُّونَ سَنَةً أَوْ

ص: 191


1- محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج5، ص551.

سَبْعُونَ سَنَةً فَمَا یُقِیمُ صَلاةً وَاحِدَةً بِحُدُودِهَا تَامَّةً. قَالَ حَمَّادٌ فَأَصَابَنِی فِی نَفْسِیَ الذُّلُّ، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَعَلِّمْنِی الصَّلاةَ... - فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ بِحُدُودِهَا تَامَّةً ثُمَّ قَالَ: یَا حَمَّادُ، هَکَذَا صَلِّ...»؛(1)

روزی امام صادق(علیه السّلام) رو به من کرد و فرمود: حماد! می توانی خوب نماز بخوانی؟ در جواب گفتم: ﺁری، من کتاب نماز، نوشتۀ حریز را از حفظ دارم. امام(علیه السّلام) فرمود: برخیز و نماز بخوان. من نماز خواندم. بعد از نماز، امام(علیه السّلام) به من فرمود: حماد! نمی توانی نماز خوب بخوانی. بسیار زشت است که مسلمانی بعد از 60 یا 70 سال، نتواند یک نماز با تمام ﺁداب و شرایط کامل به جا ﺁورد. حماد می گوید: من احساس حقارت کردم و گفتم: نماز را به من بیاموز. امام(علیه السّلام) نمازی با رعایت تمام ﺁداب ﺁن خواند و فرمود: حماد! این چنین نماز بخوان.

علامه مجلسی در توضیح این روایت گفته است، اشکال امام(علیه السّلام) به حماد، راجع به عدم رعایت ﺁداب مستحب نماز بود؛ زیرا بسیار بعید است که حماد که خود یکی از اصحاب بزرگوار امام صادق، امام کاظم و امام رضا: است و کتاب هایی در فقه دارد که مورد قبول و وثوق فقهاست، نتواند نماز صحیح بخواند(2)

و علاوه بر این، کیفیت نماز خواندن امام صادق(علیه السّلام) نیز موید این مطلب است؛ زیرا امام(علیه السّلام) نماز را با تمام ﺁداب و شرایط مستحب ﺁن به جا ﺁورد.

ص: 192


1- بحارالانوار، ج 81، ص 185.
2- معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج7، ص236.

این سیره ها بیان گر حساسیت معصومین: در برابر تخلف از احکام غیر الزامی است.

متاسفانه امروزه دست اندرکاران تعلیم و تربیت دینی نیز به این امور، بهایی نمی دهند و تنها به واجبات و احکام الهی اکتفا می کنند.

به نظر می رسد اهمیت دادن به مستحبات و مکروهات (آداب اسلامی) و اکتفا نکردن به انجام واجبات و ترک محرمات، دو اثر تربیتی مهم دارد؛

نخست ﺁن که رعایت مستحبات و ترک مکروهات، به اعمال و رفتارهای دینی نشاط، سرزندگی و جذابیت می بخشد و ﺁنها را از خشک و بی روح بودن خارج می کند و این امر، علاوه بر ﺁن که در تکامل روحی خود فرد موثر است، در جذب دیگران و ایجاد انگیزه در دیگران، برای انجام مناسک دینی نیز بسیار موثر است؛ به عنوان مثال، کسی را در نظر بگیرید که نزدیک طلوع ﺁفتاب از خواب بیدار می شود و باعجله، وضویی می گیرد و با چند بار خم و راست شدن، نماز صبح را می خواند و نزدیک غروب ﺁفتاب نیز باعجله ﺁبی به دست و صورت می زند و هشت رکعت نماز می خواند. این گونه نماز خواندن، این تصور را در ذهن بیننده القا می کند که نماز، عملی بی فایده است و باید تنها برای رفع تکلیف انجام شود و در مقابل کسی را در نظر بگیرید که قبل از اذان از خواب بیدار می شود، ﺁیۀ (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ....)(1) را می خواند و با شور و اشتیاق، با خدا مناجات می کند؛ گریه می کند و بعد از ﺁن، نماز صبح را می خواند و بعد قرﺁن می خواند و ...

بینندۀ این اعمال، تصوری که از نماز پیدا می کند، این است که نماز، رابطه ای است صمیمی و عاطفی بین خدای بخشنده و مهربان و بنده اش؛ نماز،

ص: 193


1- بقره، آیه 164.

راز و نیاز عاشق با معشوق است؛ نماز، تنها برای رفع تکلیف نیست؛ بلکه برای تامین یک نیاز روحی است و به همین سبب، خواندن نماز، شادابی و سروری را در نماز گزار ایجاد می کند که در هیچ عمل دیگری یافت نمی شود.

دوم ﺁن که اهتمام به مستحبات و دوری از مکروهات، موجب می شود که افراد نسبت به واجبات نیز اهتمام بیشتری نشان دهند و به عبارت دیگر، اگر هدف تنها ادای واجبات باشد، چه بسا همان نیز تحقق پیدا نکند؛ اما اگر هدف انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات باشد، واجبات همیشه تحقق پیدا می کنند و اگر چیزی هم از دست برود، همان مستحبات و مکروهات خواهد بود.

البته این بدان معنا نیست که همه موظفند تمام مستحبات را انجام دهند؛ از افرادی که به عنوان مثال، تازه به تکلیف رسیده یا در سن جوانی هستند، انتظار نمی رود که همۀ آداب و مستحبات را رعایت کنند و موید این مطلب، این است که ائمه(علیهم السّلام) در انجام وظایف دینی برای جوانان و نوجوانان، تسهیلاتی قائل می شدند.

امام سجاد(علیه السّلام) به فرزندان خود دستور می داد که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم بخوانند؛(1) با این که مستحب است نماز مغرب در مغرب و نماز عشا با فاصله ای حدود یک ساعت از ﺁن خوانده شود. همچنین از زراره نقل شده است:

« دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السّلام) وَ أَنَا شَابٌّ فَوَصَفَ لِیَ التَّطَوُّعَ وَ الصَّوْمَ، فَرَأَی ثِقْلَ ذَلِکَ فِی وَجْهِی، فَقَالَ لِی: إِنَّ هَذَا لَیْسَ کَالْفَرِیضَةِ مَنْ تَرَکَهَا هَلَکَ، إِنَّمَا هُوَ التَّطَوُّعُ، إِنْ شُغِلْتَ عَنْهُ أَوْ

ص: 194


1- اصول کافی، ج3، ص 409، ح2، بحارالانوار، ج 82، ص 332، ح3.

تَرَکْتَهُ قَضَیْتَه»؛(1)

در ایام جوانی بر امام باقر(علیه السّلام) وارد شدم. امام(علیه السّلام)نمازهای مستحب و روزۀ مستحب را برای من توصیف کرد؛ اما چون عدم پذیرش و سنگینی ﺁنها را از حالت چهرۀ من دریافت، فرمود: این اعمال، مثل واجبات نیستند که اگر ترک شوند به هلاکت منجر گردند؛ بلکه مستحب هستند؛ اگر مشکلی پیش ﺁمد و انجام ندادی، عذابی در کار نیست و اگر انجام دادی، بهتر است.

این سیره به روشنی بیان گر ﺁن است که امام(علیه السّلام) از زرارۀ جوان، انجام همۀ مستحبات را به صورت پیوسته و مداوم، انتظار ندارد؛ اما بر حماد سال خورده، سخت می گیرد و انتظار دارد او نماز واجب را با رعایت تمام شرایط و مستحبات و ﺁداب ﺁن انجام دهد.

3. اطمینان حاصل کردن از نادرستی عمل قبل از برخورد با ﺁن

پاره ای از احکام و مناسک دینی، مانند حج، بر تمام افراد بالغ واجب نیستند و تنها برخی تکالیف، مانند روزه و نماز، بر همه واجب می باشند؛ اما این تکالیف نیز در تمام حالات، بر افراد، واجب نیستند؛ به عنوان مثال، بر مسافر، مریض و سال خوردگان ناتوان، روزه و مانند ﺁن واجب نیست. بنابراین، با مشاهدۀ فردی که در روز ماه رمضان در حال خوردن یا ﺁشامیدن است، نمی توان گفت که مرتکب کار حرام و ناشایستی شده است؛ بلکه چه بسا فرد مذکور، مسافر، مریض یا پیرمرد و پیرزنی است که توانایی روزه

ص: 195


1- الکافی، ج3، ص 442.

گرفتن ندارد و روزه بر او واجب نیست.

از سوی دیگر، گاهی ممکن است انسان، نه از راه مشاهده، بلکه از راه های دیگر مطلع شود که فرد خاصی مرتکب کاری ناشایست شده است؛ ممکن است خبر مذکور، خلاف واقع و نادرست باشد. در این صورت، چه باید کرد؟ ﺁیا باید به فرد مذکور تذکر داد و او را از کار ناشایست نهی کرد و به راه درست ارشاد کرد یا باید ساکت نشست؟

سیرۀ معصومین: این بوده که در چنین مواردی، نخست مطمئن می شدند که فرد مذکور، مرتکب کار ناشایست شده است، سپس وی را نهی و ارشاد می کردند.

در سیرۀ امام علی(علیه السّلام) چنین آمده است:

امیرالمومنین(علیه السّلام) - در حالی که در مسجد کوفه نشسته بود - جمعی را که در روز ماه رمضان مشغول غذا خوردن بودند، نزد وی ﺁوردند. امام به ایشان رو کرد و فرمود: شما در این خوردن، قصد افطار و شکستن روزۀ خود را داشتید؟ گفتند: ﺁری. دوباره پرسید: ﺁیا شما یهودی یا نصرانی هستید؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: بر چه

دینی - غیر از دین اسلام- هستید؟ گفتند: مسلمانیم. فرمود : مسافرید؟ گفتند: نه. فرمود: ﺁیا بیماری ای دارید که ما از ﺁن ﺁگاه نیستیم و بدان سبب نمی توانید روزه بگیرید؟ زیرا شما به وضعیت خودتان ﺁگاه ترید و خداوند در قرﺁن فرموده است: هر کسی از حالات خود ﺁگاه است. (1)

ص: 196


1- بحارالانوار، ج38، ص 60، ح13.

امام(علیه السّلام) قبل از هر نوع تذکر، ارشاد و امر و نهی، نخست از دلایل موجه روزه نگرفتن سؤال کرد و اولین سؤال این بود که ﺁیا ﺁنان به قصد افطار، چیزی خورده اند یا نه؛ زیرا ممکن است کسی به اشتباه یا از سر جهل به این که خوردن و ﺁشامیدن، روزه را باطل می کند، اقدام به این کار بکند و در مرحلۀ بعد، از مسلمان بودن ﺁنان سؤال کرد؛ و بعد از این سؤالات و اطمینان از این که ﺁنان بدون عذر موجه اقدام به روزه خواری کردند، با ﺁنها برخورد کرد.

محمد بن عاصم می گوید:

«سمعت الرضا یقول: یا محمد بن عاصم، بلغنی أنّک تجالس الواقفیة؟ قلت نعم، جعلت فداک، أجالسهم و أنا مخالف لهم. قال: لا تجالسهم»؛(1)

روزی امام رضا(علیه السّلام) به من فرمود: اطلاع یافته ام که با واقفیه می نشینی؟ گفتم:ﺁری، با ﺁنان می نشینم اما با عقاید ﺁنان مخالفم. امام فرمود: با ﺁنان ننشین.

در این مورد نیز امام(علیه السّلام) قبل از ﺁن که محمد بن عاصم را نهی کند؛ از او می پرسید: ﺁیا با واقفیه معاشرت داری؟

چرا باید قبل از هر نوع برخورد با خطاکار، خطاکار بودنش را احراز کرد؟ در جواب می توان به دو مطلب زیر اشاره کرد:

نخست ﺁن که تذکر، امر و نهی و ارشاد، معمولاً در جایی استفاده می شود که کسی مرتکب خطایی شده است. تذکر، امر و نهی و ارشاد فردی که

ص: 197


1- اختیار معرفة الرجال، ج2، ص 757.

خطاکار بودنش محرز نیست، در واقع، متهم کردن وی به ارتکاب خطاست و اگر فرد مذکور واقعاً مرتکب خطایی نشده باشد، خود این تذکر یا امر و نهی، نوعی مقاومت و واکنش منفی در فرد ایجاد می کند و او را نسبت به تذکردهنده، بدبین می سازد و بدین ترتیب، زمینۀ تاثیرپذیری های بعدی را نیز از میان می برد.

دوم این که بدون احراز خطا، تذکر و امر و نهی، جایی ندارد و استفاده از ﺁنها، موجب لوث شدن این عمل می گردد. از این رو، فقها یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر را احراز منکر بودن عمل دانسته و گفته اند: در جایی که یک عمل از دید برخی فقها حرام و از دید برخی دیگر حلال است، ﺁمر به معروف و ناهی از منکر، باید بداند که فرد مرتکب ﺁن عمل، مقلد فقیهی است که ﺁن را حرام می داند؛ سپس او را نهی کند و در غیر این صورت، نمی تواند نهی کند.(1)

در امر به معروف و نهی از منکر در هر زمانی، به ویژه در زمان حاضر، باید این روش را الگو قرار داد.

4. پرهیز از سرزنش و تصریح به گناه

الگوی دیگری که از سیرۀ معصومین: می توان گرفت، این است که ﺁنان سعی می کردند در حد ممکن در خفا و به صورت خصوصی، فرد را موعظه و امر به معروف و نهی از منکر کنند و نیز در مواردی که فرد را در خفا و به صورت خصوصی موعظه می کردند، تا جایی که امکان داشت، از تصریح به گناهکار بودن فرد، امتناع می کردند. شقرانی که از ﺁزادشدگان

ص: 198


1- تحریر الوسیله، ج2، ص291

پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) بود و همین امر از نظر مردم، برای او قرابت و نسبتی با پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) محسوب می شد، می گوید:

در زمان منصور هدیه ای داده می شد و من واسطه ای نداشتم و سرگردان و متحیر جلوی درب مانده بودم که ناگهان حضرت امام صادق(علیه السّلام) را دیدم و به سوی او رفتم و گفتم: فدایت شوم! من شقرانی از ﺁزادشدگان شما هستم. امام مرا با گرمی پذیرفت و من حاجتم را به او گفتم. امام(علیه السّلام) پیاده شد و سهم مرا گرفت و به من داد؛ سپس گفت: شقرانی! کار نیک از هر کسی پسندیده است؛ اما از تو، به دلیل قرابت و وابستگی ای که به ما داری، پسندیده تر است و کار زشت، از هر کسی زشت است، اما اگر از تو سرزند، زشت تر است. (1)

در این سیره، امام صادق(علیه السّلام) علاوه بر ﺁن که به صورت خصوصی، شقرانی را موعظه کرد، از ذکر نوع تخلف وی نیز پرهیز کرد و خود شقرانی متوجه می شود که منظور امام(علیه السّلام) چه بوده است؛ زیرا شقرانی مبتلا به عادت زشت شراب خواری بود و امام با کنایه و اشاره به او فهماند که از سرّ وی مطلع است و در عین حال، او را از ﺁن کار نهی کرد.

در جایی که امکان امر به معروف و نهی از منکر فردی نبود یا بنا به دلایلی لازم بود موعظه در جمع صورت گیرد، معصومین:

با کنایه و اشاره امر به معروف و نهی از منکر می کردند و موعظه را به صراحت متوجه فرد گناهکار نمی کردند؛ به عنوان مثال، در سیرۀ پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) ﺁمده است:

هرگاه اطلاع می یافت که کسی سخن نادرستی گفته است، برای موعظۀ

ص: 199


1- بحارالانوار، ج47، ص 349.

وی نمی گفت: چرا فلانی چنین گفته است، بلکه می فرمود: چرا بعضی چنین می گویند.(1)

از این سیره بر می ﺁید که پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) برای امر به معروف و نهی از منکر یک فرد، از اشاره و کنایه استفاده می کرد و بدون این که نام فرد خطاکار را بر زبان ﺁورد، او را از کارش نهی می کرد.

علاوه بر این، از دو سیرۀ فوق معلوم می شود که معصومین: در حال موعظه، فرد خطاکار را سرزنش نمی کردند و هر جا نیز در موعظۀ ﺁنان احتمال سرزنش و ملامت می رفت، به صراحت ﺁن را نفی می کردند؛ به عنوان مثال، نقل شده است که امام زین العابدین(علیه السّلام) به زهری، یکی از علمای معروف اهل سنت، نامه ای نوشت و در ﺁن نامه او را امر به معروف و نهی از منکر کرد و در پایان نامه نوشت:

« لَا تَحْسَبْ أَنِّی أَرَدْتُ تَوْبِیخَکَ وَ تَعْنِیفَکَ وَ تَعْیِیرَکَ، لَکِنِّی أَرَدْتُ أَنْ یَنْعَشَ اللَّهُ مَا فَاتَ مِنْ رَأْیِکَ وَ یَرُدَّ إِلَیْکَ مَا عَزَبَ مِنْ دِینِک»؛(2)

گمان نکن می خواهم تو را توبیخ و ملامت کنم و بر تو درشتی روا دارم، بلکه می خواهم خداوند، رای و نظر و بینش صحیح و نیز ﺁن مقدار از دینت را که از دست داده ای، به تو بازگرداند.

بدین ترتیب، از سیره های بیان شده به دست می ﺁید که در امر به معروف و

ص: 200


1- رجبعلی مظلومی، با ترتیب مکتبی آشنا شویم، ص394.
2- تحف العقول عن آل الرسول(صلّی الله علیه و آله )، ص 283.

نهی از منکر، نکات زیر باید رعایت شوند:

الف. در حد ممکن، امر به معروف و نهی از منکر باید در خفا و خصوصی صورت گیرد.

ب. اگر امر به معروف و نهی از منکر، فردی است، فرد گناهکار، خطاکار و مجرم تلقی نشود.

ج. در امر به معروف و نهی از منکر، نباید فرد یا افراد موعظه شونده، ملامت و سرزنش شوند.

د. اگر امر به معروف و نهی از منکر در جمع صورت می گیرد، نام شخص مورد نظر ذکر نشود.

در این جا این سؤال مطرح می شود که چگونه رعایت این شرایط، موجب تاثیرگذاری موعظه می شود؟

در جواب می توان گفت: امر به معروف و نهی از منکر، وسیله ای است برای هدایت و راهنمایی موعظه شونده و این هدف در صورتی تحقق می یابد که موعظه شونده اطمینان یابد موعظه کننده، خیر او را می خواهد و درصدد رسوا کردن و تحقیر وی نیست. اگر موعظه چنان باشد که موعظه شونده احساس کند که واعظ درصدد تحقیر و شکستن شخصیت او در میان مردم است و موعظه، دست ﺁویزی برای رسیدن به این هدف است، نه تنها موعظه شونده از موعظه تاثیر نمی پذیرد، بلکه در مقابل ﺁن مقاومت می کند و به عبارت دیگر، اگر امر به معروف و نهی از منکر به نحوی به تحقیر یا رسوایی موعظه شونده، منجر شود، مقاومت و لجاجت موعظه شونده را موجب می شود و همین امر، سبب می شود موعظه موثر واقع نشود. از این رو، در روایات معصومین: ﺁمده است:

ص: 201

در حضور جمع، کسی را موعظه و نصیحت نکنید؛ که ﺁن، موعظه نیست؛ بلکه عیب گویی و بدگویی است. کسی را به سبب گناه و خطایی که مرتکب شده، سرزنش نکنید.(1)

چرا در امر به معروف و نهی از منکر خصوصی، نباید به صراحت، فرد موعظه شونده را خطا کار تلقی کرد؟ شاید بدین سبب باشد که این عمل، هم مانع از میان رفتن ابهت موعظه کننده و هم مانع دریده شدن پردۀ حیا میان ﺁن دو می شود؛ حیایی که حاصل پاکی و ﺁلوده به گناه نبودن موعظه شونده در نظر واعظ است. این تصور اگر به صورت ظاهری نیز حفظ شود- هر چند در واقع موعظه شونده بداند که واعظ از خطای او ﺁگاه است- عاملی است در جهت برانگیختن موعظه شونده برای حفظ و بازسازی این تصور و شاید به همین سبب بود که امام حسن و امام حسین(علیهماالسّلام) وقتی متوجه شدند که پیرمردی درست وضو نمی گیرد، اشتباه وی را مستقیماً به او تذکر ندادند؛ بلکه صحنه ای ساختگی به وجود ﺁوردند که هر یک، وضوی دیگری را نادرست می دانست و سرانجام از پیرمرد خواستند تا میان ﺁن دو داوری کند و پیرمرد که متوجه قصد ﺁنان شد، گفت: شما هر دو نیکو وضو می سازید؛ این پیرمرد نادان است که درست وضو نمی سازد و اکنون از شما ﺁموخت.(2)

البته همیشه رعایت این شرط، نه ممکن است و نه لازم و در مواردی که گناه فرد معلوم است یا خود وی اقرار به گناه می کند و مواردی مانند ﺁن، چه بسا رعایت این شرط، ممکن یا لازم نباشد؛ اما به هر حال، رعایت این شرط در صورت امکان، کارایی و تاثیر موعظه را بسیار افزایش

می دهد.

ص: 202


1- میزان الحکمه، ج14، ح 22170 و 22171.
2- بحارالانوار، ج43، ص 319.

5. رعایت حساسیت های فکری و شخصیتی مخاطب

انسان ها با وجود ﺁن که در بسیاری از توانایی ها، امیال و گرایش ها با یکدیگر مشترکند، امّا تفاوت های بسیاری نیز با یکدیگر دارند. این تفاوت ها بسیار دامنه دار و وسیع می باشند و توجه به آنها در موارد متعددی، به ویژه در تربیت دینی، مفید است.

انسان ها در ابعاد و جوانب مختلف زیستی، فیزیولوژیکی، ذهنی، امیال و گرایش ها و اموری از این قبیل تفاوت هایی دارند. ﺁن چه در این جا مورد نظر است، تفاوت افراد از نظر وضعیت فکری و شخصیتی است؛ بدین معنا که بسیارند افرادی که بنا به دلایلی، به مسائل و موضوعات خاصی، توجه و حساسیت بیشتری نشان می دهند؛ به عنوان مثال، یک وزنه بردار، به اخبار و مسائل مربوط به وزنه برداری توجه بیشتری نشان می دهد و نسبت به تغییر و تحول رکوردها و اخبار وزنه برداری حساس تر است و ﺁنها را بهتر درک می کند؛ چنان که یک پزشک نسبت به مسائل پزشکی و تغییر و تحولات ﺁن رشته، حساس تر است و به عبارت دیگر، نوع اشتغالات و روابط اجتماعی یک فرد در طول زندگی، موجب پیدایش ساختار فکری و شخصیتی خاصی می شود. این ساختار خاص، فرد را نسبت به بعضی از موضوعات و مسائل، حساس یا حساس تر و نسبت به مسائل دیگر بی تفاوت و بی توجه یا کم توجه می کند. شناخت این حساسیت ها و استفاده از ﺁنها برای امر به معروف و نهی از منکر، از نکات قابل توجهی است که در سیرۀ معصومین: قابل مشاهده است و به عنوان الگویی در عرصۀ امر به معروف و نهی از منکر می تواند مورد استفاده قرار گیرد. در این جا به دو روایت اشاره می کنیم:

ص: 203

الف. «اجتاز مولانا الامام موسی بن جعفر(علیهماالسّلام) علی داره ببغداد فسمع الملاهی وأصوات الغناء والقصب تخرج من تلک الدار فخرجت جاریة وبیدها قمامة فرمت بها فی الدرب فقال(علیه السّلام) لها: یا جاریة صاحب هذه الدار حرّ أم عبد؟ فقالت: بل حرّ فقال صدقت لوکان عبدا خاف من مولاه فلمّا دخلت قال مولاه وهو علی مائدة السکر ما أبطأک؟ فقالت: جدثنی رجل بکذا وکذا فخرج حافیا حتّی لقی مولانا الکاظم(علیه السّلام) فتاب علی یده واعتذر»؛(1)

امام کاظم(علیه السّلام) از مسیری می گذشت؛ از منزلی صدای چنگ و دف خوانندگان بلند بود و کنیزکی در کنار منزل، مشغول ریختن خاکروبه ها در مزبله بود. امام(علیه السّلام) به کنیزک نزدیک شد و از او پرسید: صاحب این خانه ﺁزاد است یا بنده؟ کنیزک در جواب گفت: ﺁزاد است. امام فرمود: ﺁری، ﺁزاد است؛ اگر بنده بود، چنین گستاخانه از دستورهای مولایش سرپیچی نمی کرد.

در این سیره، امام(علیه السّلام) بر مسئله ای انگشت گذاشت که صاحب خانه نسبت به ﺁن حساسیت زیادی داشت و ﺁن، رابطۀ بنده و مالک بود. صاحب خانه که دارای بندگان زیادی بود و ﺁزادانه به ﺁنها دستور می داد و ﺁنها نیز خواه ناخواه می بایست از او اطاعت می کردند، بسیار ﺁسان و با تمام وجود، معنای بندگی را درک و حس می کرد.

ص: 204


1- الکنی و الالقاب، ج2، ص 168.

از این رو، زمانی که سخن امام(علیه السّلام) را شنید، با تمام وجود متوجه غفلت خود از رسم بندگی شد و همین سخن کوتاه، سرنوشت او را دگرگون کرد.

ب. امام هادی(علیه السّلام) در زمان متوکل زندگی می کرد. شبی به دستور متوکل، دژخیمان به صورت ناگهانی به خانۀ امام ریختند و پس از جست و جوی زیاد، چیزی نیافتند؛ اما طبق دستور، امام را به قصر خلیفه بردند. هنگام ورود امام(علیه السّلام)، متوکل که مجلس بزمی تشکیل داده، مشغول میگساری بود، دستور داد امام در کنارش بنشیند. امام(علیه السّلام) نشست. متوکل جام شراب را به امام(علیه السّلام) تعارف کرد. امام(علیه السّلام) امتناع ورزید. متوکل گفت: پس شعر بخوان و با غزلیات و اشعار نغزت، محفل ما را رونق ده. امام(علیه السّلام) فرمود: من اهل شعر نیستم و کمتر از اشعار گذشتگان حفظ دارم. متوکل گفت: چاره ای نیست؛ حتماً باید بخوانی. امام شعری خواند با این مضمون:

قله های بلند را منزلگاه خود کردند و همواره مردان مسلح به نگهبانی از ﺁنها مشغول بودند؛ اما هیچ یک از این تمهیدات، ﺁنان را از گزند مرگ، حفظ نکرد و سرانجام از ﺁن قله های رفیع و از ﺁن قلعه های مستحکم، با خواری و ذلت، به گودال قبر فرود ﺁمدند. منادی ندا در داد که کجاست ﺁن زینت ها و تاج ها و شکوه و جلال ها؟ و کجاست ﺁن چهره های نازپرورده که همیشه خود را از سرناز و تکبر در پس پرده های رنگارنگ، از مردم پنهان می کرد؟ قبر، سرانجام، ﺁنها را رسوا ساخت. ﺁنان که زمانی زمین و نعمت هایش طعمۀ ﺁنان بود، خود طعمۀ زمین و حشرات شدند.

ص: 205

هنوز اشعار امام پایان نیافته بود که مستی شراب از سر متوکل و یارانش پرید و متوکل جام شراب را بر زمین کوبید و اشک هایش جاری شد.(1)

در این جا نیز امام(علیه السّلام) دقیقاً موضوعی را مطرح کرد که متوکل با تمام وجود نسبت به ﺁن حساس بود. متوکل، حاکم تمام سرزمین های اسلامی از افغانستان در شرق تا اندلس در غرب بود و از تمام نعمت ها برخوردار و ارتشی مجهز به حمایت از او مشغول بود و او می پنداشت با داشتن این همه اقتدار و ثروت، از هر گزندی در امان است؛ امّا امام(علیه السّلام) وضعیت او را تشریح کرد و در عین حال، به وی گوشزد کرد که هیچ یک از این امور، مانع مرگ و فنای او نیستند و او روزی باید در محضر خداوند، جواب گو باشد.

6. ارتباط با مسائل زندگی مخاطب

یکی دیگر از الگوهایی که می توان از سیرۀ معصومین: در امر به معروف و نهی از منکر از آن استفاده کرد، این است که موعظه های ﺁنان، ناظر به موضوعاتی بود که مخاطبان در زندگی روزمرۀ خود با ﺁنها سر و کار داشت-ند.

برخی از مسائل و موضوعات دینی چنان هستند که در تمام زمان ها توجه به ﺁنها لازم است؛ مانند مسائل اساسی مربوط به خدا، معاد، پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) و ائمه(علیهم السّلام) ؛ اما برخی مسائل دینی، تنها در زمان های خاصی مطرح هستند؛ به عنوان مثال، ممکن است جامعه ای در برهه ای از زمان، دچار جنگ باشد و در برهه ای دیگر، دچار مشکل فقر و در زمانی دیگر، دچار مسائل و معضلات دیگری؛ مانند دزدی و فساد و علاوه بر اینها، مسائل مورد ابتلای اقشار جامعه نیز با یکدیگر تفاوت دارند؛ به عنوان نمونه، مسائل جوانان با بزرگ سالان و

ص: 206


1- مروج الذهب و معادن الجوهر، ج14، ص11.

زنان با مردان، متفاوت است.

امر به معروف و نهی از منکر در صورتی در مخاطبان به بهترین وجه اثر می کند که در ﺁن، به مسائل مورد ابتلای افراد پرداخته شود. در جامعه ای که در حال جنگ است و هر روز تعدادی شهید و زخمی می شوند، ﺁن چه موثر است، مواعظ مربوط به جبهه و جهاد و دفاع و شهادت است؛ نه مسائل فرعی دیگر و در جامعه ای که مسئلۀ فقر و غنا مطرح است، مواعظ مربوط به انفاق، زکات، صدقات، اسراف نکردن، مواسات و اموری از این قبیل، موثر واقع می شوند.

در متون اسلامی ﺁمده است:

«قال النساء للنبی: غلبنا علیک الرجال؛ فاجعل لنا یوما من نفسک. فوعدهنّ یوما لقیهنّ فیه، فوعظهنّ وأمرهنّ»؛(1)

زنان به پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) گفتند: بیشتر وقت شما در اختیار مردان است؛ وقتی هم برای ما قرار ده. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) روزی را مشخص کرد. در ﺁن روز، زنان با پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) ملاقات می کردند و پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) ﺁنان را موعظه می کرد و به آنان دستوراتی می داد.

این که پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) ساعت و جلسۀ خاصی را به زنان اختصاص داد، نشان گر ﺁن است که مسائل و موضوعات مورد ابتلای زنان، با مردان، متفاوت است و به همین علت، پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) برای این که بتواند ﺁنان را موعظه کند و در مواعظ خود، مسائل مورد نیاز ﺁنان را بگنجاند، جلسه ای اختصاصی برای آنان تشکیل داد.

علاوه بر این، افراد مختلفی به حضور پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) می رسیدند و از وی

ص: 207


1- محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح بخاری، ج1، ص 34.

می خواستند ﺁنان را موعظه کند و پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) نیز ﺁنان را موعظه می کرد؛ اما موعظه هایی متفاوت؛ یکی را از خشمگین شدن، دیگری را از دروغ گفتن و سومی را از افراط در عبادت، نهی و موعظه می کرد.(1)

ائمه(علیهم السّلام) نیز همین روش را به کار می بستند. امام صادق(علیه السّلام) در برخورد با

ابوحنیفه، او را از اجتهاد و فتوا دادن بر اساس رای و نظر شخصی برحذر می داشت و موعظه می کرد؛ اما در برخورد با قاضیان زمان خود، ﺁنان را از قضاوت نادرست و قضاوت مبتنی بر رویۀ قضایی افراد فاقد صلاحیت برحذر می داشت و موعظه می کرد.(2)

بر همین اساس، امر به معروف و نهی از منکر توسط معصومین: در برهه های زمانی مختلف نیز با یکدیگر تفاوت داشت؛ به عنوان مثال، مواعظ پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) در مدینه، دربارۀ روابط مسلمانان با یکدیگر و با غیرمسلمانان و دربارۀ جنگ و جهاد بوده است؛ در حالی که در مکه، این مواعظ چندان مطرح نبود؛ زیرا هنوز اسلام تثبیت نشده بود. در زمان ائمه(علیهم السّلام) نیز مواعظ متعددی از ایشان صادر می شده که موضوع ﺁنها لزوم شناخت امام بر حق و تبعیت از وی بوده است؛ در حالی که در زمان پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) این مطلب بدین صورت مطرح نبود.

اینها نشان گر این است که معصومین: در مواعظ خود، به مسائل و موضوعات مورد نیاز و روزمرۀ مردم، توجه داشتند و ﺁنها را مطرح می کردند؛ نه مسائلی که با زندگی ﺁنان ارتباطی ندارد.

توجه به این امر لازم است که ﺁن چه در این جا گفته شد، با ﺁن چه در شمارۀ 5 ﺁمد، تفاوت دارد؛ زیرا افرادی که دارای حساسیت فکری و روحی

ص: 208


1- بحارالانوار، ج74، ص 110، (باب جوامع وصایا رسول الله و مواعظه و حکمه).
2- همان، ج2، ص 287.

یکسانی هستند، چه بسا مسائل و موضوعات مورد نیازشان از زمانی تا زمان دیگر، تفاوت پیدا کند.

7. ایجاد زمینة مناسب

ایجاد زمینۀ مناسب برای امر به معروف و نهی از منکر، یکی دیگر از نکاتی است که در سیرۀ معصومین: به وضوح مشاهده می شود و الگوی مناسبی است که باید مورد توجه قرار گیرد؛ به عنوان نمونه در این جا به یک سیره اشاره می کنیم.

پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) در حجۀ الوداع ﺁن گاه که می خواست مردم را موعظه کند و ﺁنان را از کشتن یکدیگر منع کند، نخست با طرح چند سؤال، ذهن ﺁنها را ﺁماده کرد و خطاب به آنان فرمود:

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَیُّ یَوْمٍ هَذَا؟ قَالُوا: یَوْمٌ حَرَامٌ. یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَیُّ بَلَدٍ هَذَا؟ قَالُوا: بَلَدٌ حَرَامٌ. قَالَ: - فَإِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ)-

حَرَّمَ عَلَیْکُمْ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ وَ أَعْرَاضَکُمْ، کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا، فِی شَهْرِکُمْ هَذَا، فِی بَلَدِکُمْ هَذَا إِلَی یَوْمِ تَلْقَوْنَهُ »؛(1)

ای مردم! امروز چه روزی است؟ مردم گفتند: روزی محترم است. ای مردم! این ماه چه ماهی است؟ گفتند: ماهی محترم. ای مردم! این سرزمین، چگونه سرزمینی است؟ سرزمینی محترم. ﺁن گاه پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) فرمود: خداوند (عزوجل) خون و مال و ناموس شما را بر شما حرام کرده است؛ چنان که این روز و این ماه و این سرزمین را محترم قرار داده است و

ص: 209


1- بحارالانوار، ج 21، ص 380.

کسی نمی تواند متعرض ﺁنها شود.

رعایت این شرط برای تاثیرگذاری امر به معروف و نهی از منکر لازم است؛ زیرا موعظه، همانند بذری است که در زمین ذهن و روح مخاطب افشانده می شود و بذرهایی که کشاورز می کارد، در صورتی جوانه می زنند و رشد می کنند که وی قبلاً زمین را شخم زده و از هر نظر ﺁمادۀ کاشت کرده باشد (که البته مدت زمان لازم برای ﺁماده کردن زمین، بسیار بیش از مدت لازم برای پاشیدن بذر است).

امر به معروف و نهی از منکر نیز زمانی موثر واقع می شود که زمینۀ مساعد فراهم ﺁمده باشد. حتی می توان گفت در امر به معروف و نهی از منکر، ﺁن چه از خود ﺁن نیز مهم تر است، ﺁماده کردن زمینه برای امر به معروف و نهی از منکر است. اگر زمینۀ مساعد فراهم شود، موعظه هر چند کوتاه باشد، موثر واقع می شود و در غیر این صورت، هر چند هم طولانی باشد، موثر واقع نمی شود.

8. استفاده از موقعیت ها و فرصت های مناسب

از امیرالمومنین(علیه السّلام) چنین روایت شده است:

«إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالا وَ إِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَی

النَّوَافِلِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَی الْفَرَائِضِ»؛(1)

انسان ها همیشه در یک حالت قرار ندارند؛ گاهی خوشحال هستد و گاهی بدحال؛ گاهی خسته اند و گاهی با نشاط؛ گاهی نسبت به چیزی میل و اشتیاق دارند و گاهی از ﺁن

ص: 210


1- نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارۀ 312.

بیزار و متنفرند. زمانی خود یا دیگری را به کاری وادارید که نسبت به ﺁن، میل و اشتیاق و برای انجام ﺁن، ﺁمادگی دارید؛ زیرا اگر چیزی را بر نفس تحمیل کنید، از پذیرش ﺁن سرباز خواهد زد.

این امر دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر نیز صادق است. انسان همیشه ﺁمادگی شنیدن امر و نهی را ندارد؛ اما گاهی در زندگی، موقعیت ها و مناسبت هایی پیش می ﺁید که فرد در ﺁن موقعیت و مناسبت، ﺁمادگی بیشتری برای شنیدن موعظه و نصیحت دارد و به عکس، گاهی فرد در موقعیت هایی واقع می شود که ﺁمادگی شنیدن موعظه به کلی از او سلب می شود. کسی که یکی از نزدیکان خود را از دست داده یا دچار بیماری سختی شده یا در وضعیتی قرار دارد که هر ﺁن ممکن است کشته شود- بر اثر بمباران یا بر اثر حضور در خط مقدم جبهه- ﺁمادگی بسیار زیادی برای موعظه دارد و در مقابل، کسی که به واسطۀ خدشه دار شدن عزت نفس خود یا به هر دلیل دیگری، خشمگین شده است و ﺁتش انتقام جویی در او زبانه می کشد، در ﺁن حال، به هیچ وجه ﺁمادگی امر به معروف و نهی از منکر را ندارد. یکی از ویژگی های قابل ملاحظه در سیرۀ معصومین: این است که ﺁنان در موقعیت ها و فرصت های مناسب، امر به معروف و نهی از منکر می کردند که الگوی مناسبی برای امر به معروف و نهی از منکر در زمان ما می باشد. در این جا دو نمونه از این سیره ها را ارائه می کنیم:

الف. حضرت علی(علیه السّلام) به دیدن یکی از یارانش که خانۀ بزرگ و وسیعی ساخته بود، رفت و بعد از صحبت های مقدماتی، رو به صاحب خانه کرد و فرمود:

« مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِسَعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا؟! أَمَا أَنْتَ إِلَیْهَا

ص: 211

فِی الآخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ. وَ بَلَی، إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الآخِرَةَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیْفَ وَ تَصِلُ مِنْهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الآخِرَةَ»؛(1)

با این خانۀ وسیع در این دنیا چه می کنی؟ تو در ﺁخرت بیش از دنیا به چنین خانه ای نیازمندی. اگر بخواهی، با همین خانه هم می توانی خانۀ ﺁخرتت را تامین کنی؛ در این خانه، از میهمانان پذیرایی کن؛ صلۀ رحم و ادای حقوق کن که در این صورت، ﺁخرتت را تامین کرده ای.(2)

در این سیره حضرت علی(علیه السّلام) از موقعیت مناسبی برای موعظه استفاده کرد؛ زیرا فردی که در خانه ای وسیع زندگی می کند، مزایا و رفاه ناشی از ﺁن را بهتر از دیگران درک می کند و حضرت از همین زمینه

استفاده کرد و او را به زندگی اخروی و نیاز به رفاه و ﺁرامش در ﺁن دنیا توجه داد.

ب. « إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ) ص نَزَلَ بِأَرْضٍ قَرْعَاءَ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ: ائْتُوا بِحَطَبٍ. فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، نَحْنُ بِأَرْضٍ قَرْعَاءَ مَا بِهَا مِنْ حَطَبٍ. قَالَ: فَلْیَأْتِ کُلُّ إِنْسَانٌ بِمَا قَدَرَ عَلَیْهِ. فَجَاءُوا بِهِ حَتَّی رَمَوْا بَیْنَ یَدَیْهِ بَعْضَهُ عَلَی بَعْضٍ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله ): هَکَذَا تَجْتَمِعُ الذُّنُوبُ. ثُمَّ قَالَ: إِیَّاکُمْ وَ الْمُحَقَّرَاتِ مِنَ الذُّنُوبِ؛ فَإِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ طَالِباً، أَلا وَ إِنَّ طَالِبَهَا یَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم»؛(3)

پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) در مسافرتی با یاران خود، در سرزمین خشک و

ص: 212


1- بحارالانوار، ج40، ص 336.
2- همان.
3- الکافی، ج2، ص 288.

بی ﺁب و علفی فرود ﺁمدند و برای تهیه و تدارک غذا، نیاز به هیزم برای برافروختن ﺁتش داشتند. پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) رو به یارانش کرد و فرمود: هیزم بیاورید. ﺁنان در جواب گفتند: یا رسول الله! در این بیابان بی ﺁب و علف هیزمی یافت نمی شود. حضرت فرمود: هر اندازه هیزم یافتید، بیاورید. هر یک از اصحاب، اندکی هیزم جمع کردند و در جایی انباشتند و بعد از مدتی، هیزم زیادی جمع شد. در این هنگام پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) رو به اصحاب کرد و فرمود: گناهان نیز چنین انباشته می شوند؛ از گناهان کوچک، بپرهیزید که هر چیزی طالبی دارد و بدانید که خداوند ﺁن چه را قبلاً انجام داده اید و ﺁن چه را بعداً انجام خواهید داد، ثبت و ضبط می کند.

در این سیره نیز پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) از فرصت پیش ﺁمده، برای موعظۀ یاران خود استفاده کرد و برای ﺁنان یادآوری کرد که همان طور که در این بیابان بی ﺁب و علف که احتمال وجود هیزمی در ﺁن نمی رفت، با جمع ﺁوری هیزم های ناچیز، انبوهی هیزم جمع شد، گناهان کوچک و ناچیز نیز اگر مورد توجه قرار نگیرند و چیزی به حساب

نیایند، به تدریج بار گناهان انسان را سنگین می کنند و انسان هنگام محاسبۀ اعمال در روز قیامت، ناباورانه با انبوهی از گناهان مواجه می شود.

ص: 213

ص: 214

فهرست منابع

1. قرآن کریم، ترجمه محمد مهدی فولادوند، دارالقرآن الکریم، قم 1379ش.

2. نهج البلاغه (امام علی بن ابی طالب(علیه السّلام))، [گردآوری] :سید شریف رضی، ترجمه محمد مهدی فولادوند، صائب، تهران 1381ش.

3. ابن ابی الحدید، عزالدین ابوحامد: شرح نهج البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم،

کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی نجفی، قم 1340 ش.

4. ابن بابویه، محمد بن علی [شیخ صدوق]: عیون اخبار الرضا(علیه السّلام) ، انتشارات جهان، 1378 ق، ج1.

5.ابن سعد، محمد: الطبقات الکبری، دار صادر، بیروت.

6. ابن شهر آشوب مازندرانی،محمد: المناقب آل ابی طالب(علیه السّلام)، انتشارات علامه، قم، 1379ق.

7. ابن منظور، محمد بن مکرم: لسان العرب، دار صادر، بیروت، 1414 ق.

8. احسائی ،ابن ابی جمهور: عوالی اللآلی، سید الشهدا، قم، 1405 ق.

9. اربلی ، علی بن عیسی: کشف الغمّة، مکتبة بنی هاشمی، تبریز، 1381 ق.

ص: 215

10. الامینی، عبدالحسین: الغدیر، دارالکتاب العربی، بیروت، 1397 ق، ج2.

11. اهوازی ، حسین بن سعید: الزهد، چاپ سید ابوالفضل حسینیان ، 1402ق.

12. البخاری، محمد بن اسماعیل: صحیح بخاری، دارالفکر، بیروت، 1401ق.

13. بلاغی نجفی، محمد جواد: آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت قم، 1420ق.

14. التستری ،محمد تقی: قاموس الرجال، موسسه النشر الاسلامی، قم، 1418 ق.

15. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد: غرر الحکم و درر الکلم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، قم، 1366ش.

16.الجبعی العاملی، زین الدین (شهید ثانی):

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، مکتب الاعلام الاسلامی، 1373 ق.

17. الجرجانی، علی بن محمد: التعریفات، دارالکتاب اللبنانی، بیروت، 1411ق.

18. الجزری، عزالدین بن الاثیر ابوالحسن علی بن محمد: اسد الغابة فی معرفة الصحابة، دارالفکر، بیروت، 1409 ق.

19. الحرّانی، حسن بن علی بن شعبة: تحف العقول عن آل الرسول(صلّی الله علیه و آله )، ترجمۀ محمد باقر کمره ای، انتشارات کتابچی، تهران، 1379ش.

20. حر عاملی، محمد بن حسن بن علی: وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1408ق.

21. خامنه ای، سیدعلی: رساله اجوبة الاستفتائات، ترجمه احمد رضا حسینی، الهدی، تهران، 1386 ش.

22. الدمشقی، اسماعیل بن عمربن کثیر: البدایة و النهایة، دارالفکر، بیروت، 1407ق.

23. دهخدا، علی اکبر: لغت نامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1377ش.

24.الرازی، فخر الدین: تفسیر الفخر الرازی المشتهر بالتفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب، دارالفکر، بیروت، 1415ق.

ص: 216

25. الراغب الاصفهانی، ابی القاسم الحسین بن محمد: المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سید گیلانی، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی و اولاده، مصر، 1381ق.

26. السجستانی، سلیمان بن الشعث: سنن ابی داود، تحقیق سعید محمد اللحام، دارالفکر، بیروت، 1410ق.

27. سروش، محمد و مقدس نیان، سید محمد: امر به معروف و نهی از منکر، زمزم هدایت، قم، 1383ش.

28. شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم: فی ظلال القرآن، دارالشروق، بیروت، 1412ق.

29. شریفی، محمود و دیگران: فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السّلام)، ترجمۀ علی مویدی، نشر مشرقین، قم، 1379ش.

30. الشیبانی، احمد بن حنبل: مسند احمد بن حنبل، موسسه قرطبة، مصر.

31. صافی گلپایگانی، لطف الله، راه اصلاح یا امر به معروف و نهی از منکر، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، 1376ش.

32. الصالحی الشامی، محمد بن یوسف: سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1414ق.

33. صرامی، سیف الله: حسبه یک نهاد حکومتی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1377 ش.

34. الطباطبایی، السید محمد حسین: المیزان فی تفسیر القرآن، تحقیق الشیخ أیاد باقر معلمان، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1427ق.

35. طباطبایی، سیدمحمد حسین: تفسیر المیزان، ترجمة سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم.

ص: 217

36. طبرسی، فضل بن حسن: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ناصر خسرو، تهران، 1372ش.

37. طبرسی، فضل بن حسن: اعلام الوری، دارالکتب الاسلامیة، قم.

38. طبرسی، احمد بن علی: الاحتجاج، نشر مرتضی، مشهد 1403 ق.

39. طریحی، فخرالدین: مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، کتابفروشی مرتضوی، تهران، 1375ش.

40.طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن: تهذیب

الاحکام، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

41. طبرسی، ابوجعفر محمد بن حسن: اختیار معرفة الرجال، تحقیق میرداماد، محمدباقر الحسینی و السید مهدی الرجایی، موسسه آل البیت:، قم، 1404ق.

42. عبدالجبار، قاضی: شرح اصول خمسه، تحقیق دکتر عبدالکریم عثمان، قاهره.

43. فتال نیشابوری ، محمد بن حسن: روضة الواعظین، انتشارات رضی قم.

44. فیض کاشانی، مولی محسن: تفسیر الصافی، موسسه الاعلمی المطبوعات، بیروت، 1402ق.

45. فیض کاشانی، مولی محسن: المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، قم.

46. قرشی، سید علی اکبر: قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1371 ش.

47. القرطبی، محمد بن احمد بن ابی بکر بن فرح: الجامع لاحکام القرآن، تحقیق احمد عبدالعلیم البردونی، دارالشعب، قاهره، 1372ق.

48. قمی، علی بن ابراهیم: تفسیر قمی، تحقیق سید طیب موسوی جزایری، دارالکتاب، قم، 1367ش.

49. القمی، الشیخ عباس: الکنی و الالقاب.

50. کلانتری، الیاس: مفردات القرآن فی مجمع البیان، به کوشش عباس ترجمان،

ص: 218

محمد علی حقیقی، فخرالدین شمسی و مرتضی نام آور، نشر بنیاد، تهران، 1407ق.

51. کلینی، محمد بن یعقوب: الکافی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش.

52. کورانی، علی: امر به معروف و نهی از منکر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1373ش.

53. الماوردی، ابی الحسن علی بن محمد بن حبیب: الاحکام السلطانیة، دارالفکر، بیروت، 1422ق.

54. مجلسی، محمد باقر: بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق.

55. [المحقق الحلّی]، نجم الدین جعفر بن الحسن: شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، تحقیق عبدالحسین محمد علی بقال، موسسه اسماعیلیان، قم، 1408 ق.

56. محمدی ری شهری، محمد: میزان الحکمة، ترجمة حمیدرضا شیخی، دارالحدیث، قم، 1383ش.

57.مسعودی، محمد اسحاق: پژوهشی در امر به

معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن و روایات، نشر بین الملل، تهران، 1380ش.

58. المسعودی ، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی: مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، دارالهجرة، قم 1409ق.

59. مطهری، مرتضی: حماسة حسینی، صدرا، تهران، 1371 ش.

60. مطهری، مرتضی: ده گفتار، صدرا، قم 1382 ش.

61. مظلومی، رجبعلی: با تربیت مکتبی آشنا شویم، امیرکبیر، تهران، 1366ش.

62. مفید، محمد بن محمد بن نعمان: المقنعة، کنگرة جهانی هزارة شیخ مفید، قم، 1413ق.

63. منتظری، حسینعلی: مبانی فقهی حکومت اسلامی، ترجمة محمود صلواتی، نشر تفکر، قم، 1376ش.

ص: 219

64. موسوی خمینی، روح الله: تحریر الوسیله، ترجمة علی اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، قم.

65. الموسوی الخوئی، ابوالقاسم: معجم الرجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، 1413ق.

66.النجفی، محمدحسن: جواهر الکلام فی شرح

شرائع الاسلام، تحقیق الشیخ عباس القوچانی، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

67. نوری، میرزا حسین [محدث نوری]: مستدرک الوسائل، موسسه آل البیت لاحیاء التراث العربی، قم، 1408ق.

68. نوریها، حسنعلی: امر به معروف و نهی از منکر در آستانه هزارة سوم، میثم تمار، قم، 1382 ش.

69. نوری همدانی، حسین: امر به معروف و نهی از منکر، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی، دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه علمیة قم، 1379ش.

ص: 220

ص: 221

5.University of Qom

Faculty of Theology and Islamic knowledge

Dissertation for M.A. in Quran and hedith sciences

Subject:

Methods of promotion of Good and prohibitfion of Evil from life of the prophet’s Household(A.S.)

Superrisor:

Dr. Ali Ahmad Naseh

Consultant:

Dr- Gholam Hossein Aarabi

Author:

Mahdiye Khosravi Zadanbe

ص: 222

کتب چاپ شده انتشارات نورالسجاد در سال88-90

سرچشمه های نور/ امام هادی(ع) چاپ شده

سرچشمه های نور/ امام مهدی(ع) چاپ شده

سرچشمه های نور/ امام جواد(ع) چاپ شده

سرچشمه های نور/ امام حسن عسگری(ع)

احکام و آداب معلمان و استادان چاپ شده

راز حجاب چاپ شده

اخلاق احکام و آداب حجاب و عفاف چاپ شده

کلید اسرار چاپ شده

قرآن سرمایه معنویت چاپ شده

آموزش ترجمه کتب عربی چاپ شده

آیه های غیرت چاپ شده

حدیث شبلی چاپ شده

با قرآن در بهار قرآن چاپ شده

سرچشمه های نور/ امام سجاد(ع)چاپ می شود

ص: 223

احکام و آداب دانش آموزی و دانشجویی چاپ می شود

احکام مخابرات چاپ می شود

سرچشمه های نور/ امام رضا(ع) چاپ می شود

سرچشمه های نور/ امام باقر(ع)چاپ می شود

ص: 224

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109