رهنما63 (راه های درمان رذایل اخلاقی)

مشخصات کتاب

سرشناسه : محدثی، جواد، 1331 -

عنوان و نام پدیدآور : راه های درمان رذایل اخلاقی / جواد محدثی.

مشخصات نشر : مشهد: انتشارات قدس رضوی، 1391.

مشخصات ظاهری : 60 ص.

فروست : رهنما؛ 63.

شابک : 978-600-6543-49-9

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه .

موضوع : صفات رذیله

موضوع : اخلاق اسلامی

شناسه افزوده : آستان قدس رضوی. معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی

شناسه افزوده : موسسه انتشاراتی قدس رضوی

رده بندی کنگره : BP250/م3ر2 1391

رده بندی دیویی : 297/632

شماره کتابشناسی ملی : 2827501

راه های درمان رذایل اخلاقی

ص:1

اشاره

تصویر

ص:2

تصویر

ص:3

تصویر

ص:4

پرسش ها

پاسخ دهی به پرسش های زیر انگیزۀ نوشتن کتابچۀ زیر بود:

؟ ده آسیب زیان آوری را معرفی کنیم که بیماری های اخلاقی ایجاد می کنند.

؟ راه های قدم به قدمِ درمان (اصلاح) این بیماری های اخلاقی (رذایل) چیست؟

؟ بزرگان دین چه راهکارهایی برای درمان و ریشه کنیِ غده های اخلاقی مطرح کرده اند؟

ص:5

تصویر

ص:6

درآمد

ضعف های اخلاقی و آلودگی های روحی، مانند بیماری در جسم است که اگر مداوا نشود، بیمار را نابود می سازد. سخت ترین بیماری ها هم بالاخره درمانی دارد. مهم آن است که مبتلای درد و بیماری، ناامید نشود و برای بهبود بکوشد و راه های معالجه را بشناسد و به دستور طبیب حاذق گوش بسپارد و عمل کند.

آنچه در بحث های اخلاقی به عنوان «رذایل» مطرح است، هر کدام غده ای است که باید با نیشترِ «اصلاح» از پیکرۀ روح درآید و نسخۀ سالکان و مربیان روح و استادان اخلاق، مورد عمل قرار گیرد.

در کتب اخلاق و در روایات اخلاقی، برای صفات ناپسند و خصلت های نکوهیده، درمان هایی یاد کرده اند تا علاقه مندان به «خودسازی» و «تهذیب نفس»، طبق این نسخه ها

ص:7

به علاج خویش بپردازند.

شرط نخست آن است که بیمار، عزم جدی بر درمان داشته باشد؛ وگرنه «تا ریشه به جاست، درد، درمان نشود».

در این نوشته، برخی راه های درمانِ بعضی از امراض روحی و رذایل اخلاقی را براساس رهنمود روایات و منابع اخلاقی تقدیم می کنیم.

ص:8

1. خشم و غضب

نیروی غضب که خداوند سبحانه وتعالی در وجود انسان نهاده است، فواید بسیاری دارد؛ به شرط آنکه در اختیار و به فرمان عقل باشد و به جا به کار رود؛ وگرنه، شعله های آن، همۀ هستی شخص غضبناک را می سوزاند و خاکستر می کند.

در بحث خشم، آنچه مهم است «مهار غضب» است تا از اختیار بیرون نرود و حریم ها را نشکند و پشیمانی به بار نیاورد. در روایات، از خویشتن داری به هنگام غضب، سخن گفته شده و تعبیر «کظم غیظ» و «فروبردن خشم» بسیار به چشم می خورد. قرآن کریم نیز از فروخورندگان خشم، ستایش کرده است: «والکاظمین الغیظ»(1)

حضرت رسول… صلی الله علیه واله فرموده اند: «جرعۀ خشمی که به خاطر خدا فرو برده شود، نزد خداوند

ص:9


1- . آل عمران، 134.

برترین جرعه است.»(1) همچنین، از امام باقر † علیه السلام نیز روایت است: «هرکس خشمی را فرو ببرد، درحالی که می تواند آن را اِعمال کند، در روز قیامت خداوند دل او را لبریز از ایمنی و ایمان می سازد.»(2)

پس توجه به آثار اخروی و محبوبیتِ فروبردن خشم نزد خدا سبحانه وتعالی، یکی از راه های مهار این شعلۀ سرکش است.راه دیگر، کمک خواستن از خداوند سبحانه وتعالی است: گفتن «اعوذ بالله مِنَ الشیطان الرجیم» و استعاذه به خدای متعال سبحانه وتعالی راه فوران این شعلۀ شیطانی را مسدود می سازد.تغییر حالت و وضعیت، از راه حل های پیشنهادی دیگری است که در احادیث آمده است؛ یعنی کسی که خشمگین شده، اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، برخیزد و خود را به زمین بچسباند، سکوت کند، آن مجلس را تَرک کند، موقعیت خود را عوض کند، به آثار سوء

ص:10


1- . کنزالعمال، ح5819.
2- . اصول کافی، ج2، ص110.

غضب و پشیمانی های بعدی اِعمال خشم توجه داشته باشد و به یاد قدرت خدا سبحانه وتعالی باشد که او هم قهار و مقتدر است و با این عنایت، با حلم ورزی، آن طوفان را فرو بنشاند.

حضرت رسول… صلی الله علیه واله به امیرمؤمنان † علیه السلام فرمودند: «یا علی، لا تغضِبْ، فاذا غَضَبْتَ فَاقْعُدْ و تَفَکرْ فی قُدرةِ الربِ عَلَی الْعِبادِ وَ حِلْمِه عَنْهُم...» (= ای علی، خشمگین نشو. هرگاه هم غضبناک شدی، پس بنشین و در این بیندیش که خداوند سبحانه وتعالی بر بندگان قدرت دارد؛ ولی به آنان حِلم می ورزد... .)(1)

در حدیثی هم امام باقر† علیه السلام فرموده اند: «هر شخصی که خشمگین شود، درحالی که ایستاده است، پس بنشیند که در این صورت، پلیدی و رذیلۀ شیطانی از او دور می شود و اگر نشسته است، برخیزد.»(2)

توجه به سیرۀ اولیای دین نیز راهی برای تسلط یافتن بر خویش است: رسول خدا صلی الله علیه واله

ص:11


1- . تحف العقول، ص14.
2- . بحارالانوار، ج73، ص264.

دیرتر از همه عصبانی شده و زودتر از همه راضی می شدند و عفو می کردند. امام کاظم † علیه السلام را نیز به سبب این صفت شایسته، یعنی حلم ورزی و عفو و پرهیز از برخوردهای انتقام جویانه و از روی خشم و غضب، «کاظم» لقب داده اند. داستان امام علی† علیه السلام نیز در جنگ خندق که در پی جسارت عَمرِوبن عبدود، از روی سینۀ او برخاستند و چند قدم راه رفتند تا خشمشان فرو نشیند و آنگاه برای خدا سبحانه وتعالی سر از پیکر آن قهرمان کفر جدا کردند، الگوی دیگری برای مهار غضب است.

ص:12

2. حسد

از رذیله های خانمان برانداز و ایمان سوز و دشمن ساز، «حسد» است. حسد، حسود را به دشمنی می افکند و مایۀ رنج دائمی او می شود. به قول سعدی:

توانم آنکه نیازارم اندرونِ کسی حسود را چه کنم؟ کو ز خود به رنج در است

چگونه می توان بر این رذیله غالب شد و خود را از چنگ آن رهاند؟ رهنمودهایی که در روایات آمده است، چنین است:

اول، توجه به عواقب سوء حسد و سرانجامِ تلخ حسودان، چه ابلیس، چه قابیل و چه همۀ حسودان دیگر، حتی فرزندان یعقوب که بر یوسف حسد می بردند.

دوم، توجه به افراد محروم تر از خود، تا قدر نعمت ها و داشته ها را بداند و به برخورداران، حسد نورزد.

سوم، توجه به عذاب اخرویِ صاحبان این صفت و کیفر گناهانی که از رهگذر همین

ص:13

رذیلۀ اخلاقی، دامنگیر حسود می شود.

چهارم، نیکی به محسود و ابراز محبت و دوستی به او، تا آن کینه ها و بدخواهی های حسودانه و درونی به تدریج از بین برود.

پنجم، توجه به اینکه زیان حسد، نخست به خودِ حسود می رسد. امام صادق† علیه السلام فرمودند: «حسود، پیش از آنکه به محسود زیان برساند، به خودش ضرر می زند؛ مثل ابلیس که با حسدش، برای آدم، اِجتبا و برگزیدگی را فراهم آورد و برای خودش، لعنت ابدی را.»(1)

حسد هرجا که آتش برفروزد *** هم اول، صاحب خود را بسوزد

ششم، ازبین بردن زمینه های حسد و صفات بدی مانند حرص، طمع، تکبر، فرومایگی، جهل و کینه که موجب حسد می شوند.

ص:14


1- . همان، ص255.

3. ریا

هیچ رذیله ای همچون «ریا»، آتش به خرمن عمل نمی زند و آدمی را دچار «حبط اعمال» و تباه شدن عبادات و صالحات نمی سازد. ریا در عبادت، ریا در احسان و انفاق، ریا در جهاد و مبارزه، ریا در تواضع و خشوع، ریا در علم و تعلیم، ریا در وعظ و خطابه و...، همه زیانبار است و عمل ها را از ارزش و قیمت می اندازد. ریا، گاه چنان ظریف و ناپیداست که چه بسا شخصی سال ها عمل ریایی انجام دهد و می پندارد که از مخلصان است!

درمان ریا، در حل مشکل «حبّ نفس» و خودخواهی نهفته است و علاج غفلت از ذات باری تعالی. در درمان آن نکاتی گفته اند:

اول، توجه به آفات و زشتی آن: اگر ریاکار بداند که ریا موجب «حبط عمل» می شود و او از اجر الهی محروم می شود و عمل های ریایی مقبولِ خدا سبحانه وتعالی نیست، چه بسا دست از آن بدارد و فریب نفس را نخورد.

ص:15

تصویر

ص:16

دوم، توجه به این است که دل ها دست خداست. محبوبیت را خدا سبحانه وتعالی باید فراهم آورَد؛ آن هم در سایۀ عمل صالح و خلوص. اگر کسانی ریاکارانه محبوب القلوب و وجیه المِلّه می شوند، دوامی ندارد و حنایشان بی رنگ می شود.

سومین درمان این است که بداند اگر ریای شخص بر مردم آشکار شود، از چشم ها می افتد و بی قدر و ارزش می شود و هم خسران دنیوی خواهد دید، هم خسران اخروی.

چهارم اینکه تلاش برای انجام دادن «عبادت مخفیانه» و به دور از چشم دیگران، گام مؤثری است.

به یادآوردن اینکه باید به پاداش الهی قناعت کرد و به پسند این وآن چشم ندوخت، درمان پنجم است. مهم آن است که خدا سبحانه وتعالی از انسان راضی باشد و قبول کند. رضایت مردم چه ثمری دارد؟ اگر کار خیری خالصانه انجام گیرد، خدا سبحانه وتعالی آن را آشکار می سازد. به فرمودۀ امام صادق† علیه السلام: «ما مِنْ عَبْدٍ یستر خیراً اِلا لَمْ تذهبِ الایامُ حتی یُظهرَ اللهُ له خیراً» (= هیچ بنده ای نیست که خیری را مخفی

ص:17

بدارد؛ مگر آنکه پس از گذشت چند روز، خداوند برای او خیری آشکار می سازد.)(1)

وقتی اجر و پاداش و بهشت رضوان در سایۀ رضایت و قبول خداست، نه مردم، پس چرا آن مولای اصلی را از یاد ببریم و به رضایت و پسند این وآن روی آوریم؟

ص:18


1- . اصول کافی، ج2، ص295.

4. تکبر

تکبر، منازعه با کبریا و جبروت الهی است. بزرگی تنها سزاوار خداست و هرکه بخواهد جامۀ کبریایی و خودبزرگ بینی و فرعونیت بر تَن کند، ذلیل می شود. پایه گذار تکبر، ابلیس بود که حاضر نشد به فرمان خدا سبحانه وتعالی بر آدم سجده کند و منفور ابدی شد.

این رذیله، گاهی به خاطر مال و ثروت پیش می آید، یا جاه و مقام، یا علم و فضل، یا خدَم و حشم، یا خانواده و دودمان. به هرحال، مرضی است زشت که باید درمانش کرد و به زیور «تواضع» آراسته شد.

برای درمان تکبر، باید ریشه های آن را شناخت و جداجدا به مداوا پرداخت. تکبرِ برخی به سبب ذلت درونی و حقارت نفس است؛ امام صادق† فرمودند: «ما مِنْ اَحَدٍ تَکَبرَ او تَجَبرَ اِلا لِذِلةٍ وَجَدها فی نَفْسِهِ» (= هیچ کس تکبر نمی ورزد یا خودبزرگ بینی نمی کند؛ مگر به سبب ذلتی که

ص:19

در درون خویش می یابد.)(1)

پس جبران و درمان آن، رسیدن به غنای روحی و اعتلای شخصیتی است که در سایۀ عمل، فضل، ایمان و معرفت به دست می آید.

توجه به اینکه متکبران نه نزد مردم جایی دارند، نه نزد خدا سبحانه وتعالی، بیدارگر است.

توجه به اینکه همۀ صاحبان مال، مقام، مِکنت، ثروت، ریاست، جمال، خاندان و حَسب ونَسب، مُرده اند و به زیر خاک رفته اند، تکبر را می زداید.

یاد اینکه انسان به فرمودۀ امام علی † علیه السلام در آغاز، نطفه ای بوده و در پایان هم جیفه ای خواهد بود، پس چه جای تکبر؟، هشداردهنده است.

تمرین عملی برای پرهیز از نشستن در صدر مجلس، توقع سلام و احترام نداشتن از

ص:20


1- . همان، ص312.

دیگران، پیشقدم شدن در سلام، هم نشینی با ضعفا و محرومان، رفت وآمد با فقرا و طبقات مستضعف، عبادت و بندگی و سجده های طولانی، دیگری را در مجالس و مهمانی ها و ورود و خروج به محفل برخود مقدم داشتن، تأکید بر گفتن فراوانِ «نمی دانم» وقتی سؤالی می کنند و نمی داند و...، در زدودن روحیۀ تکبر و افزایش تواضع، مفید است. به گفتۀ خواجه عبدالله انصاری:

عیب است، بزرگ برکشیدن خود را *** ازجملۀ خلق، برگزیدن خود را

از مردمک دیده بباید آموخت *** دیدن همه کس را و ندیدن خود را(1)

ص:21


1- . یحیی برقعی، چکیدۀ اندیشه ها، ج2، ص91.

5. حب دنیا

این خصلت شوم، در رأس رذایل است. دلبستگی به دنیا و علاقه به این عروس آراسته، اما بی وفا که عجوزه ای است که «عروس هزار داماد است»، انسان را از سیر معنوی و آفاقِ کمال باز می دارد. باید رشته های «حبّ دنیا» را با قیچی «آخرت گرایی» قطع کرد و پای از باتلاق «علایق دنیوی» بیرون کشید: هرکس در این مرداب افتاد، هرچه بگذرد، بیشتر فرو می رود تا غرق شود.

در کتب اخلاق، راه هایی برای درمان «دنیازدگی» آمده است:

اول، ناپایداری دنیا: این آینه ای است که دربرابر دیدگان همه گشوده است و نه ما برای دنیا می مانیم، نه دنیا برای ما. بزرگان گفته اند: «آنچه نپاید، دل بستگی نشاید».

دوم، ضرر دنیا به آخرت: وقتی دنیاطلبی و حبّ دنیا به آخرت زیان می رساند و هرچه به دنیا نزدیک می شویم، از خداI و معنویات و سعادت اخروی دور می شویم، پس چنین

ص:22

چیزی که مایۀ دوری از کمال است، شایستۀ دلباختن نیست.

سوم، سیرۀ اولیای دین: بندگان عارف خدا و انبیا و اولیا، هیچ کدام دل به دنیا نبسته و دنیا را محبوب خود برنگزیدند؛ ساده زیستند و به آبادی آخرت خویش پرداختند. این سیره، الگوی همۀ کمال طلبان است.

چهارم، ابزار گناه: دنیا برای افراد غیرمهذب، بستری برای معصیت است و به جای آنکه ابزار کسب آخرت و رضای الهی شود، وسیلۀ غفلت و گناه و دوری از خدا سبحانه وتعالی می شود. پس، برای مصونیت از این عواقب و عوارض، نباید اسیر دنیا شد.

پنجم، ارزش و کرامت انسان: کسی که خود را اسیر دنیا می سازد و حب دنیا را در دلش جای می دهد، خود را ارزان فروخته است. انسان بیش از دنیا می ارزد و حیف است که معشوقش دنیا باشد!

ششم، دشواری حساب: روز قیامت، روز محاسبه و مؤاخذه است. سبکباران در آخرت

ص:23

زودتر به مقصد و مقصود می رسند. هرکه در دنیا برخوردارتر و دنیادارتر باشد، پاسخ گویی اش در قیامت سخت تر و معطلی اش بیشتر خواهد بود: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.

هفتم، سیری ناپذیری انسان: حریص دنیاطلب، هرگز سیر نمی شود و هرچه دنیای بیشتری داشته باشد، حریص تر می شود و این حرص، بر غم و رنج روحی او می افزاید؛ اما اهل قناعت، روح آرام تر و زندگی آسوده تری دارند.

این کلام حضرت امیر † علیه االسلام را به عنوان هشداری برای این مسئله می آوریم: «ان الدنیا دارٌ، اولها عناءٌ و آخِرها فناءٌ، فی حلالها حِسابٌ و فی حرامها عِقابٌ» (= همانا دنیا خانه ای است که اولش رنج و آخرش فناست؛ چراکه در حلالش حساب و در حرامش عقاب است.)(1)

اگر به توصیه های دینی عمل شود و دنیاداران، هرچه بیشتر اهل احسان، انفاق، صدقه،

ص:24


1- . غررالحکم و دررالکلم، محمدعلی انصاری، ج1، ص260، ش295.

قرض الحسنه، وقف، خیرات، ساختن بناهای خیر برای عموم، بذل و بخشش به بستگان محروم، سرپرستی یتیمان و بیوه زنان، کمک به سیل زدگان، زلزله زدگان، گرسنگان و... باشند، رشته های وابستگی به دنیا کم می شود و «دنیا» تبدیل به «آخرت» می شود.

ص:25

6. شهوت

شهوت به معنای چیزی است که دل انسان می خواهد و به سوی آن گرایش دارد. مصداق بارز آن، شهوت جنسی است؛ ولی شهوت مال، شهوت مقام و ریاست، شهوت شهرت، شهوت خوردنی و نوشیدنی و... نیز از شهوات است. به این شهوت ها «هوای نفس» هم می گویند.

رذیلۀ شهوت، افراد را به گناه در چشم وگوش، حرام خواری، ثروت اندوزی، ارتباط های حرام، منکرات و مفاسد اخلاقی و حرص و طمع می کشاند و انسان به جای آنکه «امیر نفس» باشد، «اسیر نفس» می شود.

آنچه در اسلام مطلوب است، «تعدیل شهوت» است، نه «تعطیل شهوت». اگر تمایلاتِ قوۀ جنسی یا مال دوستی نباشد، نه تولیدمثل صورت می گیرد، نه تلاش اقتصادی. اما این

ص:26

«حبّ الشهوات» که به تعبیر قرآن، برای مردم آراسته شده و جلوه می نماید،(1) نباید سدّ راه معنویت و اخلاق و سعادت شود. افراط در شهوت، قوای عقل را از کار می اندازد و انسان را از پیمودن راه آخرت بازمی دارد و «حالت حیوانی» به انسان می دهد.

برای غلبه بر تمایلات شهوانی، توصیۀ قرآن به «عفاف و حجاب» است. برای تأمین صحیح این نیاز طبیعی، برنامۀ «ازدواج» را پیش بینی کرده اند تا افراد، به زنا و لواط و ارتباط های حرام گرفتار نشوند.

برای آنکه قوۀ جنسی تحریک نشود، کنترل چشم و نگاه ضروری است. باباطاهر عریان می گوید:

ز دست دیده و دل، هر دو فریاد *** که هرچه دیده بیند، دل کند یاد

راه اینکه «دل» نخواهد، آن است که «چشم» بر حرام بسته شود. قرآن کریم به مردان

ص:27


1- . آل عمران، 14.

و زنان با ایمان توصیه می کند که چشم های خود را فروبندند و عفاف را مراعات کنند: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ...»(1) و در همین آیه می افزاید که زنان، زینت های خود را جز برای مَحرم ها آشکار نکنند. این، نوعی پیشگیری از گرایش به حرام است.

به زنان توصیه می شود که لحنِ کلام و صدای خود را نازک و با ناز و کرشمه نکنند؛ زیرا موجب طمع بیماردلان می شود.(2)

در فقه، خلوت کردن زن و مرد نامَحرم در محیطی دربسته و بی تردد، حرام است. این خلوت، وسوسه انگیز است و رعایت این حکم فقهی، جلوی وسوسۀ شیطان و نفس امّاره را می گیرد.

صحبت کردن زن و مرد نامَحرم با یکدیگر، بیش از مقدار ضروری و متعارف، نهی شده

ص:28


1- . نور، 30و31.
2- . احزاب، 32.

است؛ چراکه هم صحبت شدن دو جنس مخالف و نامَحرم، محرّک است و راه ورود شیطان به این ارتباط را فراهم می سازد.

اگر «نگاه» زمینه ساز فروغلتیدن در دام و دامن «شهوت حرام» است، مرد باید نگاه خود را فروبندد و زن هم به خودنمایی و عشوه گری و جلوه و تجمل و تبرّج نپردازد.

از خوابیدن کودکان نزدیک سنّ نُه ده سالگی در یک رختخواب، نهی کرده اند؛ چون تماس های بدنی، تحریک کنندۀ شهوت است. از نشستن مرد در جایی که قبلاً زن نشسته است، پیش از آنکه گرمای بدن زن از آن محل رفع شود، نهی شده؛ چون این کار، محرّک قوای جنسی است.

پس برای مقابله با تحریکات مرتبط با شهوت، از هر عاملی که این حس را برانگیزد و وسوسه در پی داشته باشد، باید پرهیز کرد. همچنان که خوردن غذاهای تند و ادویۀ حاد، محرک غریزۀ جنسی است، اموری مثل روزه گرفتن، از طغیان این قوه می کاهد؛ ازاین رو، به مجردانی که زمینۀ ازدواج برایشان فراهم نیست، توصیه می کنند هم عفاف و پاک دامنی را مراعات کنند، هم روزه بگیرند.

ص:29

تصویر

ص:30

7. حبّ نفس

حبّ نفس و خودخواهی، ریشۀ بسیاری از رذایل دیگر و گناهان اجتماعی و تعرض به حقوق مردم است و نتیجۀ آن، علاقه به تعریف و تمجید مردم، گریز از انتقادپذیری و نداشتن انصاف است و دچار شدن به شخصیت غیرواقعی و خودمحور. این گونه افراد، هرگز به فکر اصلاح خویش نیستند و خود را بی عیب می دانند.

برای اینکه از این خصلت رها شویم، چه باید کرد؟ توجه به نکات زیر، می تواند علاج و درمان حبّ نفس به شمار آید:

اول، اگر ستایش هایی که می شنود در او نیست، خود را مسخره کند و اگر هست و دنیوی است، ارزش آن موهوم است و باید در پی ارزش های واقعی و اخروی بیفتد.

دوم، اگر از انتقاد بدش می آید، باید ببیند که آن عیب و نقص در او هست یا نه؟ اگر هست نباید ناراحت شود؛ بلکه باید آن را برطرف سازد و از انتقادکننده تشکر کند و اگر

ص:31

عیوب مطرح شده در او نیست، گذشت کند و آن را کفارۀ گناهانش به حساب آورَد.

سوم، سعی کند حالتی داشته باشد که مدح و ذم دیگران در او بی تأثیر باشد. اگر عیبی دارد، مدح دیگران سبب نشود آن را در خود نبیند و اگر فضیلتی دارد، نکوهش دیگران سبب غفلت از فضیلتی که دارد نشود. نه مدح ها خوشحالش کند، نه ذم ها او را در هم شکند.

چهام، سعی کند عیوب خود را بشناسد تا به عیوب دیگران نپردازد. به فرمودۀ امام علی† علیه السلام : «مَنْ اَبْصَرَ عیبَ نَفْسِهِ شُغِلَ عَنْ عیبِ غَیْرِهِ» (= هرکس عیب خود را ببیند، از پرداختن به عیوب دیگران باز می ماند.)(1)

پنجم، پرهیز از مدح شنیدن: به کسانی که ستایشگرند، روی خوش نباید نشان داد؛ چون حبّ نفس سبب می شود انسان آنان را بپذیرد و باور کند و از اصلاح عیوبش باز مانَد. در

ص:32


1- . تحف العقول، ص88.

حدیث پیامبر خدا صلی الله علیه واله آمده است: «به مدح و تعریف یکدیگر نپردازید و هرگاه ستایشگران متملّق را دیدید، به صورتشان خاک بپاشید.»(1) این توصیه به معنای دل خوش نبودن به تمجید دیگران است. انسان های وارسته سعی می کنند جلوی تعریف و ستایش های دیگران را به خصوص در پیشِ رو بگیرند.

ششم، محاسبۀ نفس: اگر انسان ها بدون اغماض و خودفریبی، به حسابرسی اَعمال خود بپردازند و دقیق باشند و با خود، سازشکارانه برخورد نکنند، عیب های زیادی در خود خواهند دید و این، سبب می شود که خودخواه و خودپسند نشوند. در روایات آمده است: «از خودتان حساب بکشید؛ دقیق تر از محاسبه ای که شریک از شریک دارد.»

هفتم، پرهیز از موقعیت های آمیخته به مدح و ستایش: کسی که بخواهد به اشتها و

ص:33


1- . محجةالبیضاء، ج6، ص133.

تمایل «حبّ نفس» پاسخ ندهد، باید هرچه بیشتر، از حضور در جمع هایی که فکر می کند آنجا از او تعریف خواهند کرد، پرهیز کند و به دلِ خود «نه» بگوید. اینکه برخی بزرگان، پیوسته از خلق و جمع گریزان بوده اند و به اصطلاح روایات، «حبّ خمول» داشته اند تا مبادا کسی از آنان مدح و تعریف کند و آنان خوششان آید و گرفتار عواقب بعدی آن شوند، نشانۀ هوشیاری و بیداردلی این گونه افراد است.

ص:34

8. قساوت قلب

قلب، حاکم بدن و اثرگذار بر عمل انسان و بروز خصلت های نیک و بدِ اوست. یکی از آفت ها و بیماری های آن «قساوت» است. معنی قساوتِ دل آن است که انسان حالتی پیدا کند که هیچ آیه و حدیثی، پند و اندرزی و نیز تشویق و تهدیدی در آن اثر نگذارد؛ حرف های روشن و منطقی را نپذیرد و عواطف انسانی در او مرده باشد؛ رقّت قلب و خشوع و خشیت و خوفی در آن راه نیابد و مثل سنگ، نفوذناپذیر شود.

به انسان های قسی القلب، «سنگدل» می گویند. این رذیله، مانع هدایت پذیری انسان می شود. قرآن کریم، برخی دل ها را سخت یا سفت تر می داند و می فرماید: «برخی دل ها از سنگ هم سفت ترند؛ درحالی که برخی سنگ ها شکافته شده و از آن ها آب و چشمه جاری می شود.»

این گونه دل ها را می توان مُرده به حساب آورد. آنچه عامل پیدایش چنین حالتی در قلب می شود، انجام دادن گناه روی گناه، دنیادوستی، خنده و شادی بسیار، آرزوهای دور و دراز و

ص:35

نیز تَرک عبادت و بندگی است. در کلام حضرت امیر علیه السلام† آمده است: «مَا جَفتِ الدموعُ إِلا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلا لِکثْرَةِ الذنُوب» (= اشک های چشم ها جز به سبب قساوت دل ها خشک نمی شود و دل ها جز به سبب گناهان بسیار، دچار قساوت نمی شود.)

عصیان و گناه، پرتگاه دل ماست. خشکیدن اشک گرم از چشمۀ چشم، گویای سقوط پایگاه دل ماست. برای پیشگیری و نیز درمان این صفات منفی برای دل، راه هایی گفته اند:

اول، ذکر خدا سبحانه وتعالی در خلوت: امام باقر† علیه السلام فرمودند: «تَعَرضْ لِرِقةِ الْقَلْبِ بِکثْرَةِ الذکرِ فِی الْخَلَوَات» (= با ذکر بسیار در خلوت ها، برای دل خود رقت پدید بیاور.)

دوم، ابراز عاطفه به یتیم: یتیم نوازی و مهرورزی به یتیمان، هم نشانۀ وجود عاطفه و رقت قلب در انسان است و هم این حالت را پدید می آورد و از سنگدلی جلوگیری می کند. مردی از قساوت قلب خویش به محضر رسول خدا… صلی الله علیه واله شکایت کرد. حضرت فرمودند: «اِذَا أَرَدْتَ أَنْ یلِینَ قَلْبُک فَأَطْعِمِ الْمِسْکینَ وَ امْسَحْ رَأْسَ الْیتِیم» (= هرگاه خواستی دلت نرم شود، به بینوا اطعام

ص:36

کن و بر سرِ یتیم، دست نوازش بکش.)

سوم، یاد آخرت و مرگ: توجه به دگرگونی های روزگار و درپیش بودن مرگ، دل را از قساوت بیرون می آورد. حضرت علی† علیه السلام در ضمن وصایای خویش به فرزندش امام حسن† علیه السلام ، از جمله می فرمایند: دلت را با موعظه زنده کن و با یاد مرگ، آن را رام ساز، فجایع دنیا را به او بنمایان، از حمله و صولتِ روزگار برحذر بدار و از چرخش تحولات روزها و شب ها هشدارش بده و سرگذشت پیشینیان را به دلت عرضه کن.

چهارم، ساده زیستی: تجملات و تشریفات و لباس فاخر، معمولاً غرور و قساوت می آورد؛ اما ساده زیستی و پوشیدن لباس ساده، دل را خاشع می سازد. امام علی† علیه السلام را دیدند که لباس کهنه و وصله داری پوشیده بود. علت را پرسیدند. فرمود: «یخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِل بِهِ النفْسُ وَ یَقْتَدِی بِهِ الْمُؤْمِنُون» (= دل به سبب آن، خاشع شده و نفسِ انسان رام می شود و مؤمنان هم به آن اقتدا می کنند و الگو می گیرند.)

ص:37

پنجم، دیدار از قبرستان: رفتن به قبرستان و حضور بر سر خاک مردگان و یاد اموات، عبرت آموز است و قساوت را از دل ها می برد. امام علی† علیه السلام فرمودند: «جَاوِرِ الْقُبُورَ تَعْتَبِر» (= با گور مجاورت کن تا عبرت بگیری.)

ای دوست، در این سراچۀ پر سر و شور *** تا کِی به حیات خویش باشی مغرور؟

بنگر که در این بادیه، صیاد اجل*** کرده است هزار هم چو بهرام، به گور

ص:38

9. کینه و عداوت

کسی که به دیگران خشم و غصب کرده و نتواند آن را اِعمال کند و اهل حِلم و گذشت هم نباشد، آن خشم تبدیل به کینه و دشمنیِ درونی می شود و شخص، در پی فرصتی است که بتواند آن را عملی سازد و انتقام بگیرد.

به این حالت نکوهیده، «غل» و «حِقد» هم می گویند. در روایت است که مؤمن، اهل حقد و کینه نیست. قرآن کریم نیز از ویژگی های مؤمنان، یکی هم این را بیان می کند که از خدا سبحانه وتعالی می خواهند در دلشان نسبت به مؤمنان غل و کینه ای وجود نداشته باشد.(1)

در حدیث علوی آمده است: «طَهرُوا قُلُوبَکمْ مِنَ الْحِقْدِ فَإِنهُ دَاءٌ مُوبِئٌ» (= دل های خود را از کینه پاک کنید؛ چراکه آن، دردی کشنده و هلاکت آور است.)(2)

ص:39


1- . ]وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلا لِلذینَ آمَنُوا رَبنا إِنک رَؤُفٌ رَحیمٌ[، حشر، آیۀ10.
2- . غررالحکم، ح6017.

چه بسیاری از جرایم و جنایات و جنگ ها و نزاع ها، ریشه در کینه دارد و اگر آیینۀ دل از کینه و عداوت پاک باشد، جامعه را صلح و صفا فرا می گیرد و اشخاص، هم از نظر روحی و روانی در آرامش به سر می برند و هم روابط از هم گسسته نمی شود و هم غم و غصه دل ها را پر نمی کند.

در مثل های فارسی، دل را به آیینه تشبیه کرده اند و گفته اند: همچنان که آیینه هیچ تصویرِ افتاده در آن را، چه زشت و چه زیبا، نگه نمی دارد، دل هم باید حرف های زشت، رفتارهای ناپسند، بی مِهری ها و بدرفتاری های دیگران را در خود نگه ندارد و اهانت ها را به دل نگیرد و در انتظار فرصتی برای تلافی و جبران بدی های دیگران نباشد.

پیامبر بزرگوار اسلام… صلی الله علیه واله با آن همه بدی و جفا که از قریش دیده بودند، در فتح مکه از همه گذشتند و فرمودند: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطلَقَاء» (= بروید، همه آزادید.) همین، سبب شد که آنان به اسلام گرویدند و دسته جمعی مسلمان شدند.

ص:40

حضرت یوسف † علیه السلام پس از جفا و ظلمی که از برادانش دید و به چاه افتاد و دچار رنج و دوری شد، پس از سال ها، وقتی به قدرت رسید، برادرانش نزد او آمدند و اعتراف به خطا کردند. وی با گفتنِ «لا تَثْریبَ عَلَیکمُ الْیوْم»(1) آنان را عفو کرد و کینه به دل نگرفت.

این نمونه ها الگوی ماست تا اهل کینه ورزی نباشیم. چنین گذشتی نه تنها از جایگاه و مقام انسان نمی کاهد، بلکه بر موقعیت و رفعت او می افزاید. پیامبر خدا… فرمودند: «الْعَفْوُ لَا یزِیدُ الْعَبْدَ إِلا عِزاً فَاعْفُوا یعِزکمُ الله» (= عفو و گذشت، جز بر عزت بنده نمی افزاید؛ پس عفو کنید تا خداوند عزیزتان کند.)(2)

گاهی هم تخلیه و برون ریختن ناراحتی قلبی و زبان به انتقاد و عتاب گشودن، سبب می شود که کینه در دل نمانَد و شخصِ ناراحت و عصبانی، نوعی تَشفّی خاطر بیابد.

ص:41


1- . «امروز سرزنشی و ملامتی بر شما نیست.» یوسف، 92.
2- . بحارالانوار، ج 68، ص401.

امام هادی† علیه السلام فرموده اند: «عتاب و سرزنش، بهتر از کینه توزی است.»(1)

از عوامل دیگری که درمان کینه است، برخورد نیک و خوش رویی است. چنین برخوردی سبب می شود کینه ها از دل ها زدوده شود. به فرمودۀ پیامبر خدا… صلی الله علیه واله : «حُسْن الْبِشْرِ یذْهَبُ بِالسخِیمَة» (خوش رویی، کینه را می زداید.)(2)

در سیرۀ پیامبر خدا… صلی الله علیه واله آمده است که هرگز از کسی به نفع خود انتقام نگرفتند؛ بلکه عفو می کردند و می گذشتند.(3) نیز نقل است که از همه، دیرتر خشمگین و عصبانی می شدند و از همه زود تر عفو می کردند و کینۀ کسی را به دل نمی گرفتند.

وقتی انسان کینه در دل نداشته باشد، هم خودش در آسودگی و آرامش خاطر به سر

ص:42


1- . میزان الحکمه، ح4050.
2- . میزان الحکمه، ح4071.
3- . علامه طباطبایی، سنن النبی، ص51.

می برد و هم دیگران از او احساس خطر و دشمنی نمی کنند و هم روابطش با دیگران سالم تر است. جایگاه «عفو» که از همۀ صفات مهم است، از همین جا آشکار می شود.

ما از گناه خصم، تجاوز کنیم، از آنک *** در عفو لذتی است که در انتقام نیست

ص:43

تصویر

ص:44

10. غرور و غفلت

ریشۀ بسیاری از خسارت ها و شقاوت ها غرور و غفلت است؛ یعنی اینکه انسان به وضعی که دارد، فریفته شود و با آنچه دلخواه اوست، سرگرم شود و موقعیت و وضع خود را مطلوب و اید ئال پندارد و در صددِ تحول و اصلاح و جبران برنیاید، به چنین کسی «مغرور» می گویند.

آنان که مغرور می شوند، از مرگ و قبر و قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم و دشواری های آینده و مؤاخذه های پس از مرگ، غافل می شوند و درصدد اصلاح نفس بر نمی آیند.

برخی به مال دنیا و زندگی و لذات خویش مغرور می شوند،

برخی مغرور جوانی شده و از گذرابودن آن غافل می شوند،

برخی غرورشان به طاعت و بندگی و اَعمال صالح است و دچار خودپسندی می گردند،

برخی مغرور به رحمت خداI می شوند و در معصیت و گناه، پیش می روند،

ص:45

برخی غرورشان به اصل و نسب و دودمان و شرافت خانوادگی است،

برخی فریفتۀ مال و مقام و سِمت و ریاست و ثروت می شوند،

برخی مغرور علم و دانش خویش می گردند

و برخی به قدرت و نفرات و حامیان و هواداران و اطرافیان مغرور می شوند... .

خلاصه، هرکس به طریقی و به سببی گرفتار غفلت و غرور می شود و آیندۀ خود را می بازد.

گاهی لازم است انسان با نکته ها، عبرت ها، حادثه ها، موعظه ها و مصیبت ها از خواب غفلت بیدار شود. امام علی† علیه السلام در بارۀ سنگینی خواب غفلت می فرمایند: «سُکرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرُورِ أَبْعَدُ إِفَاقَةً مِنْ سُکرِ الْخُمُور» (= سرمستی غفلت و غرور، دیرتر از مستی شراب، برطرف می شود.)(1) نیز از سخنان آن حضرت است: «بَینَکمْ وَ بَینَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرة» (= میان شما و پندگرفتن، حجابی

ص:46


1- . غررالحکم، ح5651.

از غرور است.)(1)

اما چگونه می توان از غرور و غفلت رها شد؟

آنچه غفلت را می زداید و غرور را از بین می برد، توجه به کاستی ها، ضعف ها، ناپایداری ها و دگرگونی هایی است که در زندگی و اوضاع و احوال جهان و موقعیت ها و امکانات و برخورداری ها پیش می آید. عبرت گرفتن از تاریخ و از سرگذشت و سرنوشت دیگران، راهی برای زدودن غفلت و غرور است.

نکاتی که به این هدف کمک می کنند، این هاست:

اول، ارتقای سطح معرفت و به کارگیری عقل و خِرد در امور و ارزیابی اَعمال و افزایش معرفت به خود و خدا سبحانه وتعالی و دنیا و آخرت و زمان و جهان و حوادث دنیا. شناخت صحیح آفات

ص:47


1- . بحارالانوار، ج70، ص157.

و خطرات، عامل بیداری است.

دوم، توجه به گذرابودن عمر، کوتاهی جوانی، ناپایداری جهان، حتمیت مرگ، درپیش بودن قبر و قیامت، دقیق بودن حساب و کتاب و آخرت، راست بودن وعده های خدا سبحانه وتعالی و پیامبران، بی ارزشی مادیات و اعتباری بودن عنوان و مقام، انسان را از غرور می رهاند.

سوم، درس آموزی از سیرۀ بزرگان و عارفان که غفلت و غرور نداشته و پیوسته در جهاد با نفس بودند و به آمال و آرزوهای دراز، دل نمی بستند.

چهارم، توجه به اینکه علم و قدرت خدا سبحانه وتعالی بالاتر از هر علم و دانش و توانایی است و دست بالای دست بسیار است. چه بسیار صاحبان نام و جلال و شوکت که رفتند و یادشان مایۀ عبرت شد.

پنجم، عبرت گرفتن از اموات و گذشتگان، از ویرانی ها، از ذلیل شدن عزیزان، از پیر شدن جوانان، از فقیر شدن ثروتمندان، از برکنارشدن حاکمان و مسئولان. همۀ این ها اسباب

ص:48

بیداری و تنبه از غفلت و غرور است.

مغرور نشو به خود، که اصل من و تو

گردی و شراری و نسیمی و دمی است.

ششم، توجه به آغاز و انجام انسان: در روایت بسیاری آمده است که انسان، اصلش نطفه است و آخرش هم جیفه (جسد بدبو) خواهد شد. پس چه جای غرور؟ انسان به چه چیز خود می بالد؟ انسان شناسی و شناخت عیوب نفس و آلودگی های عمل و داشتن برنامۀ محاسبه و مراقبه، از غرور و غفلت پیشگیری می کند، یا اگر هست آن را می کاهد.

هفتم، گشودن چشم بصیرت: از کنار هر پدیده و حادثه ای نباید به سادگی و غافلانه گذشت. هر چیز در نظام هستی یک «آیه» و نشانه است. آیه شناسی نیز غفلت زُداست.

هان ای دل عبرت بین، از دیده نظر کن هان *** ایوان مدائن را آیینۀ عبرت دان

موی سفید، هشداری برای نزدیکی اجل است. پیامبری از خدا سبحانه وتعالی خواسته بود که قبل

ص:49

از فرارسیدن مرگم، مرا خبر کن و ناگهانی مرا از دنیا مبر. وقتی عزرائیل برای قبض روح او رفته بود، گفت: «قرار بود خدا قبلاً خبر دهد.» ندا آمد: «اولین موی سفیدی که بر سر و صورت تو آشکار شد، قاصد مرگ بود. تو نکته را در نیافتی!» در سخنان امام علی† علیه السلام آمده است: «الْمَشِیبُ رَسُولُ الْمَوْت» (= پیری، قاصد و فرستادۀ مرگ است.)(1)

کسی که چشم بصیرتش باز باشد، نادیدنی ها را هم می بیند و دچار خواب غفلت نمی شود. قرآن مجید می فرماید: «لا تَکنْ مِنَ الْغافِلین» (= از غافلان مباش!)(2)

بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین *** که این اشارت ز جهان گذران، ما را بس(3)

ص:50


1- . غررالحکم، ح1202.
2- . اعراف، 205.
3- . حافظ.

این ها گوشه ای از نکاتی بود که توجه به آن ها سبب می شود انسان از «آسیب ها و آفات» محفوظ بماند و از «رذائل» پاک شود، یا دست کم، راه زدودن و کاستن آن ها را بداند.

گام بعد، اقدام عملی است.

پیش از گرفتار شدن در اعماق تباهی ها، خوب است انسان خود را دریابد.

سخن بس است عزیزان، شروع باید کرد *** علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

برای مطالعه بیشتر

1. درس سحر، محی الدین حائری شیرازی، تهران: سروش.

2. نقطه های آغازین در اخلاق عملی، محمدرضا مهدوی کنی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

3. درآمدی بر سیر و سلوک، مجتبی تهرانی، تهران: موسسۀ فرهنگی دانش و اندیشۀ معاصر.

ص:51

تصویر

ص:52

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109