سیمای انسان در قرآن بر اساس تفسیر نور

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : سیمای انسان در قرآن بر اساس تفسیر نور/ محسن قرائتی؛ گردآورنده روح الله فیض الهی.

مشخصات نشر : تهران: موسسه فرهنگی درسهایی از قرآن، 1392.

مشخصات ظاهری : 272ص.

موضوع : انسان (اسلام) -- جنبه های قرآنی

شابک : 75000 ریال : 978-600-5421-40-8

سرشناسه : قرائتی، محسن، 1324 -

شناسه افزوده : فیض الهی، روح اله، 1363 -، گردآورنده

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

رده بندی دیویی : 297/159

رده بندی کنگره : BP104 /الف8 ق43 1392

شماره کتابشناسی ملی : 3274520

ص:1

اشاره

ص:2

فهرست مطالب

مقدمه. 11

فصل اول:

آفرینش انسان و ماجرای آدم. 14

1. آفرینش انسان. 14

2. منشأ آفرینش... 16

3. مراحل آفرینش... 17

4. آفرینش انسان از نفس واحده 18

5. آفرینش انسان و صورتگری او. 18

6. آفرینش انسان در بهترین قالب.. 20

7. آفرینش انسان و وجود تفاوت ها 24

8. آفرینش انسان به صورت زن و مرد. 30

9. ماجرای آفرینش آدم و اعتراض ملائکه. 32

10. دستور سجده بر آدم. 36

11. ماجرای آدم و شیطان. 37

12. هبوط آدم. 43

فصل دوم:

هدف از آفرینش انسان. 52

1. آفرینش بازیچه و بدون هدف نیست.. 52

2. اهداف آفرینش انسان از دیدگاه قرآن. 57

1-2. عبادت.. 57

2-2. رحمت.. 60

3-2. آزمایش... 61

1-3-2. همگانی بودن آزمایش خداوند. 64

ص:3

2-3-2. طرق آزمایش... 65

آزمایش به وسیله جان و مال. 65

آزمایش به وسیله مال و فرزند. 66

آزمایش به وسیله نعمت ها 67

آزمایش به وسیله احکام و دستورات دینی.. 67

آزمایش به وسیله فرستادن انبیا 68

آزمایش مردم به وسیله یکدیگر. 69

3-3-2. توصیه هایی برای آزمایشهای سخت.. 70

4-2. آگاهی از علم و قدرت خداوند. 73

3. سعادت و رستگاری انسان. 74

مؤمنان. 74

حمایت از پیامبر و پیروی از قرآن. 75

تسلیم بودن در برابرخدا 75

خشنودی خداوند. 75

کسانی که میزانِ سنگینی دارند. 76

عبادت کنندگان و نیکوکاران. 76

حزب اللّه.. 76

یاد خدا و نعمت های او. 77

تقوا و پرهیزکاری.. 77

تزکیه نفس... 77

مصلحان و آمران به معروف.. 78

جهاد در راه خدا 78

توبه به سوی خدا 78

دوری از بخل. 78

اجتناب از پلیدی ها 79

فصل سوم:

جایگاه انسان در نظام آفرینش... 82

1. جانشین خداوند در زمین. 82

2. انسان برتر از سایر مخلوقات.. 84

3. انسان امانت دار الهی.. 87

4. آفرینش هستی برای انسان. 88

ص:4

زمین و راه های آن. 89

آسمان و رزق پاکیزه 89

شب و روز، ماه و خورشید و ستارگان. 89

دریا و منافع آن. 90

باغها و درختان میوه 90

حیوانات.. 90

5. آیاتی که انسان را جدای از سایر مخلوقات قرار می دهد. 91

فصل چهارم:

رابطه خدا با انسان. 94

1. خداوند و اداره شئون انسان (ربوبیت). 94

2. ولایت و سرپرستی خداوند. 98

تنها ولیّ و سرپرست انسان. 98

ممنوعیت پذیرش ولایت غیرخدا 103

ولایت انبیا و امامان در طول ولایت خدا است.. 105

3. خداوند و تسلط بر اراده انسان (قاهریت). 107

4. علم خداوند به مقدرات انسان. 108

5. خداوند و هدایت انسان. 109

6. خداوند و رازقیت.. 119

مقدر کردن روزی برای همه موجودات.. 119

مفهوم مقدر شدن روزی.. 121

رزق مادی و رزق معنوی.. 122

تفاوت انسان در رزق.. 122

7. خداوند و مالکیت جهان و انسان. 126

8. مسئول بودن انسان در برابر خدا 126

9. حرکت انسان به سوی خدا 127

10. نیازمندی انسان و بی نیازی خدا 128

11. بندگی و عبودیت انسان. 129

12. یاری خواستن انسان از خدا و توکل به او. 130

13. یاد خدا و آرامش انسان. 132

ص:5

فصل پنجم:

انسان و سایر مخلوقات.. 136

1. جمادات، نباتات و حیوانات.. 136

2. فرشتگان. 139

1-2. ویژگی های فرشتگان. 139

فرشتگان، موجودات گرامی و نیکوکار. 139

فرشتگان تسلیم محض هستند. 139

فرشتگان درجات متفاوت دارند. 140

منظور از بال فرشتگان. 141

در همه حال تسبیح گوی خدا هستند. 141

فرشتگان، کارگزاران و مأموران انجام فرامین خداوند. 142

2-2. فرشتگان و انسان. 144

ایمان به فرشتگان. 144

برتری انسان بر فرشتگان. 144

ارتباط فرشتگان با انسان. 145

حفاظت از انسان و ثبت اعمال او. 145

دعا و استغفار برای مؤمنان و لعن کفار. 146

یاری رساندن به مؤمنان. 147

قبض روح.. 148

برخی از مأموریت­های فرشتگان. 149

خوشامدگویی به مؤمنان. 149

شفاعت.. 149

مأموران عذاب.. 149

تقسیم روزی انسان 150

رابط بین مُلک و ملکوت.. 150

بشارت می­دهند و با اولیای الهی سخن می­گویند. 151

مسئول نزول وحی هستند. 151

گاهی به صورت انسان ظاهر می­شوند. 151

3. جن و شیطان. 152

1-3. جن. 152

مقایسه­ی انسان و جن. 152

ص:6

خلقت آنها قبل از خلقت انسان بوده 152

از آتش آفریده شده اند. 152

دارای تشخیص حق از باطل و منطق و استدلال هستند. 152

مکلّف هستند. 153

از نعمت های زمین استفاده می­کنند. 153

2-3. شیطان. 154

1-2-3. ویژگی های شیطان. 154

2-2-3. شیطان و انسان 156

3-2-3. دشمنی شیطان با انسان. 157

4-2-3. هشدارهای مکرر خداوند درباره شیطان. 158

5-2-3. برنامه گام به گام شیطان. 159

6-2-3. برخی ترفندهای شیطان. 160

فصل ششم:

ابعاد وجودی انسان. 162

1. دوبعدی بودن انسان. 162

2. روح در قرآن. 166

1-2. معانی روح در قرآن. 166

2-2. انتساب روح انسان به خدا 167

3-2. دیدن رؤیا از نشانه های استقلال روح.. 167

3. قلب در قرآن. 170

1-3. مفهوم قلب.. 170

2-3. انواع قلب.. 171

3-3. حالات قلبی انسان. 172

4-3. امراض قلبی انسان. 173

5-3. ویژگی های قلب مؤمن و کافر. 179

4. عقل در قرآن. 179

1-4. عقل و جهل. 179

2-4. هماهنگی عقل و دین. 181

3-4. سیمای خردمندان در قرآن 183

4-4. موارد دعوت قرآن به تعقل و تفکر. 185

قرآن. 185

ص:7

آیات تکوینی و پدیده ها و نظم جهان. 185

احکام دینی.. 186

سرگذشت پیشینیان. 186

داستان های حکمت آموز. 186

ترجیح دادن آخرت بر دنیا 186

معبودهای دیگر (غیر خدا) نفعی ندارند. 187

عمل به کتاب خدا و امانت دار بودن نسبت به آن. 187

رعایت ادب و اخلاق.. 187

تصدیق آنچه از طرف خدا آمده است.. 188

رویگردانی از دین بی خردی است.. 188

5. نفس در قرآن. 191

فصل هفتم:

فطرت انسان. 196

1. کاربرد فطرت در قرآن. 196

2. ویژگی های امور فطری.. 198

3. غبار گرفتن فطرت.. 199

4. مفهوم «شاکله» در قرآن. 201

5. ستایش ها و نکوهش های قرآن درباره انسان. 202

1-5. ستایش های قرآن. 202

ویژگی های منحصر به فرد انسان و برتری او بر سایر مخلوقات.. 202

برخورداری از کرامت.. 203

قابلیت پذیرش امانت الهی.. 203

برخوردار از روح الهی است.. 204

قابلیت فراگیری علوم و اسرار هستی.. 204

برخورداری از فطرت الهی.. 204

توانایی تشخیص خوب و بد. 205

قابلیت جانشینی خداوند. 205

2-5. نکوهش های قرآن. 206

انسان بسیار ستمگر و نادان است.. 206

انسان پیوسته در زیان است.. 206

انسان در برابر خدا مغرور است.. 206

ص:8

انسان طغیان گر و کفران پیشه است.. 207

انسان عجول و کم ظرفیت است.. 207

انسان حریص و بخیل است.. 208

انسان فخرفروش است.. 208

انسان ضعیف است.. 208

انسان بسیار جدال کننده است.. 209

پندپذیری انسان اندک است.. 209

6. انسان نکوهش شده، انسان ستایش شده 210

فصل هشتم:

اختیار و قدرت انسان. 214

1. اختیار. 214

قرآن و اختیار انسان. 215

اول: انسان در انتخاب مسیر زندگی مختار است.. 215

دوم: خدا به اجبار هدایت نمی کند. 217

سوم: ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی.. 218

چهارم: بشارت به کارهای نیک و نکوهش نسبت به کارهای بد. 218

پنجم: انسان با عمل اختیاری اش مورد آزمایش قرار می گیرد. 219

ششم: پاداش و عقوبت انسان. 219

هفتم: تغییر سرنوشت دست خود انسان است 219

هشتم: پشیمانی انسان در قیامت.. 220

نهم: آیاتی که انسان را به تغییر سرنوشتش امر می کند. 220

دهم: حکمت اختلاف مردم. 221

یازدهم. نقش محیط در اراده انسان. 222

دوازدهم: خدا کسی را گمراه نمی کند. 226

سیزدهم: اراده انسان مطلق و تمام کننده نیست.. 227

2. قدرت انسان. 229

فصل نهم:

مراحل و مراتب حیات.. 236

1. مراتب حیات.. 236

2. مراحل حیات.. 240

1-2. حیات دنیوی..

ص:9

1-1-2. ویژگی های زندگی دنیا 240

اول: دنیا جای عمل است.. 240

دوم: نعمت های دنیا برای انسان است.. 240

سوم: دنیا همراه با سختی است.. 242

چهارم: دنیا بازار و انسان تاجر است.. 242

پنجم: شاهدان اعمال انسان. 248

ششم: در دنیا امکان جبران وجود دارد. 249

هفتم: زندگی دنیا با مرگ پایان می پذیرد. 249

هشتم: زندگی ادامه دارد. 249

2-1-2. آفات زندگی دنیا 251

اول: دنیاطلبی.. 251

دوم: زندگی دنیا بازیچه است.. 255

سوم: بهره زندگی دنیا اندک است.. 258

چهارم: زندگی دنیا، مایه ی غرور و اغفال. 258

پنجم: مال و فرزند هم جلوه های زندگی دنیا و هم وسیله عذاب.. 258

ششم: دنیا برای هیچ کس گُل نمی شود. 260

هفتم: دنیا مانند گیاه بیریشه است.. 261

2-2. حیات برزخی.. 261

3-2. حیات ابدی.. 264

مقایسه دنیا و آخرت.. 264

حیات اخروی، حقیقی و جاودانه است.. 266

زمان دنیا و برزخ در برابر آخرت ناچیز است.. 267

حیات ابدی، روحانی و جسمانی است.. 267

در آخرت، نتیجه اعمال خود را می بینیم. 267

شخصیت اخروی، بازتابی از شخصیت دنیوی است.. 270

در زندگی اخروی جای جبران و عذرخواهی نیست.. 272

ص:10

مقدمه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ألحمدُ لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین

به فضل الهی، پس از پایان تفسیر ترتیبی قرآن کریم و ارائه آن در قالب دوره ده جلدی تفسیر نور، به فکر تفسیر موضوعی برگرفته از آن افتادم و بحمدالله عزیزانی این راه را دنبال کردند و گام­هایی برداشته شد. از جمله:

گام اول، کتاب سیصد نکته در مدیریت، توسط کارشناس ارشد رشته مدیریت و زیر نظر اساتید این رشته در دانشگاه امام صادق.

گام دوم، کتاب سیمای حقوق در قرآن کریم، توسط دانشجوی دکتری حقوق و زیر نظر آقای دکتر میرمحمدصادقی استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران. این کتاب تلخیص و توسط نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه، به عنوان کتاب درسی دانشکده­های حقوق ارائه شد.

گام سوم، کتاب قرآن و متولیان فرهنگی، توسط دانشجوی دکتری معارف و حافظ کل قرآن کریم.

گام چهارم، اخلاق نظامی و انتظامی، شامل مباحث دینی کاربردی در نیروهای نظامی و انتظامی، نظیر بحث امنیت، آبرو، امر به معروف و نهی از منکر، شیوه برخورد، نحوه اجرای قانون و ... که توسط نیروی انتظامی چاپ و در رده کتاب­های آموزشی آن عزیزان قرار گرفت.

ص:11

گام پنجم، کتاب اخلاق آموزش، که به سفارش نهاد رهبری در دانشگاه نگاشته و منتشر گردید.

گام ششم، کتاب سیمای سیاست در قرآن کریم، توسط فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی و زیر نظر آقای دکتر افتخاری، استاد دانشگاه امام صادق.

گام هفتم، کتاب سیمای انسان در قرآن، که توسط جناب آقای روح اله فیض الهی یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق تدوین و آماده عرضه گردیده است.

در این کتاب همان­گونه که از فهرست آن پیداست، موضوعاتی همچون آفرینش انسان و مراحل آن، اهداف آفرینش، عوامل رستگاری و سعادت، تفاوت انسان با سایر مخلوقات، روابط چهارگانه انسان با خالق، خلق، خلقت و خود، نعمت اراده و اختیار، مسئله آزمایش انسان، ضرورت پرهیزگاری و تقوای الهی، رابطه انسان با فرشتگان و شیطان، اصالت روح و جهان ابدی، قانون عمل و عکس العمل و دهها مسئله دیگر، بر اساس نکات و پیام­های تفسیر نور و دیگر آثار اینجانب، استخراج و ارائه شده است. (هذا من فضل ربّی)

امام کاظم علیه السلام می­فرماید: «وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ فی أرْبَع: أَوَّلُها أنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ، وَ الثّانِیَةُ أنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِکَ، وَ الثّالِثَةُ أنْ تَعْرِفَ ما أرادَ مِنْکَ، وَ الرّابِعَةُ أنْ تَعْرِفَ ما یُخْرِجُکَ عَنْ دینِکَ»، علم مورد نیاز مردم را در چهار چیز یافتم: 1. شناخت خداوند، 2. شناخت خود، 3. شناخت هدف آفرینش، 4. شناخت خطراتی که انسان را از مسیر حق منحرف می­کند.

امید است مطالعه این کتاب، خواننده را در جهت عمل به این سخن امام کاظم علیه السلام یاری نماید.

محسن قرائتی

ص:12

ص:13

فصل اول: آفرینش انسان و ماجرای آدم

اشاره

1. آفرینش انسان

« هَلْ أَتَیٰ عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورً ا ». (انسان/ 1)

آیا بر انسان دوره ای از روزگار گذشت که چیزی قابل ذکری نبود؟

* برای بیدار کردن وجدان خفته، گاهی مسائل قطعی در قالب سؤال مطرح می شود. چنان که مادر از فرزند خود می پرسد: آیا من به تو شیر ندادم؟ در این آیه هم کلمه «هل» به معنای «قد» می باشد. « هَلْ أَتَیٰ عَلَی الْإِنْسَانِ...» یعنی به تحقیق، بر هر انسانی دورانی گذشته که چیز قابل ذکر نبوده است.

* انسان، باید درباره منشأ وجود خود فکر کند. « لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورً ا »

* انسان موجودی نوآفریده و حادث است. « لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورً ا »

* انسان در مسیر وجودی خود، روند تکاملی داشته و مراحلی را طی کرده است: ابتدا وجود نداشت، «لم یکن شیئاً» بعد از بوجود آمدن هم، چیز قابل ذکری نبود «لم یکن شیئاً مذکوراً»

* یاد ضعف ها، غرور انسان را برطرف و او را تسلیم خداوند می کند. « لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورً ا »

ص:14

« الرَّ حْمَٰنُ… خَلَقَ الْإِنْسَانَ ». (الرحمن/ 1- 3)

خداوند رحمن... انسان را آفرید.

* اگرانسان، مقداری خاک را درخیابان ببیند، می پرسد: چه شخصی این خاک ها را ریخته است؟ اگر روی این خاک ها جدول بندی و طراحی شود، سؤال می کند که این طرح از کیست؟ اگر خاک طراحی شده، همراه با حکمت و صنعت باشد، از ویژگی ها و هنر طراح سؤال می کند. آفریده نشانه آفریدگار است و هر چه روی آن هنرنمایی عالمانه و حکیمانه شود، نشانه علم و حکمت و قدرت آفریدگار است.

« أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ . أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ بَلْ لَا یُوقِنُونَ ». (طور/35 و36)

آیا از هیچ آفریده شده اند یا خود آفریدگار خویشند؟! آیا آسمان ها و زمین را آفریده اند! بلکه (حق این است که) یقین نمی جویند.

* قرآن، مهم ترین مباحث فلسفی را در قالب ساده ترین بیان مطرح می کند. در این آیه ی شریفه دو فرض مطرح شده است: یکی آن که انسان بدون علت آفریده شده باشد، « أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ» دوم آن که انسان خودش خویشتن را آفریده باشد و هر دو فرض عقلاً محال است؛ زیرا انسان پدیده است و هر پدیده ای علت می خواهد، انسانی که نبوده، چگونه علت بودن خود می شود؟! اگر انسان نبوده، پس چگونه سبب هستی خود شده و اگر بوده، چگونه دوباره خود را بوجود آورده است؟ « أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ »

آیا انسان نه آفریدگار خویش است نه آفریدگار غیر خویش. « أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ . أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ...»

ص:15

2. منشأ آفرینش

یکی از مباحث انسان شناسی این است که انسان از چه چیزی آفریده شده است؛ قرآن در مورد منشأ آفرینش انسان تعبیرات گوناگونی دارد:

1. خاک. «انّا خلقناکم من تراب»

2. خاک آمیخته با آب. «خلقکم من طین»

3. گِل بدبو. «من حماءٍ مسنون»

4. گِل خشکیده. «من صلصال کالفخّار»

توضیح: وقتی چیزی از اجزا یا مراحل و عوامل گوناگون بوجود آمده باشد، اگر آن پدیده را به هرکدام از آنها نسبت بدهند، صحیح است. مثلاً من می نویسم. اگر بگویند: گچ نوشت یا بگویند: انگشتان من نوشت، مچ من نوشت، بازوی من نوشت، خودم نوشتم، روحم نوشت، سوادم نوشت همه و همه به لحاظی درست است، لذا آیاتی که می گوید: انسان از آب یا خاک یا گل یا نطفه بود با هم تعارضی ندارند.

« الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ . ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ ». (سجده/ 7 و8)

کسی که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. سپس (بقای) نسل او را از عصاره ای از آب پست و بی مقدار مقرر فرمود.

* آنچه نطفه می شود، تنها یک سلول و اسپرم است. « سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ » قرآن، دوازده مرتبه در باره آفرینش انسان از نطفه یاد کرده است تا هم قدرت خداوند معلوم شود که اواز نطفه انسان می سازد و هم از طرفی انسان دچار غرور و تکبر نگردد.

ص:16

* آفرینش حضرت آدم با آفرینش بنی آدم متفاوت است. « وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ . ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ » (آفرینش حضرت آدم از خاک بود؛ ولی نسل او از نطفه و آب آفریده شدند.)

3. مراحل آفرینش

«أَلَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ . فَجَعَلْنَاهُ فِی قَرَ ارٍ مَکِینٍ . إِلَیٰ قَدَرٍ مَعْلُومٍ».

آیا ما شما را از آبی پست خلق نکردیم. پس آن را در قرارگاهی استوار قرار دادیم. تا مدتی معین. (مرسلات/20- 22)

* برای تولید یک محصول، لوازم و شرایطی مورد نیاز است، از جمله: مشخص بودن هدف، تأمین مواد، طرح و برنامه، زمان بندی مراحل اجرا، خدمات پشتیبانی، تعمیر و اصلاح. در آفرینش انسان همه این مراحل پیش­بینی و اجرا شده است.

هدف: تکامل اختیاری و معنوی انسان. «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»

مواد اولیه: تراب و نطفه. « مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ »

محل تولید: « فِی قَرَ ارٍ مَکِینٍ »

طرح و برنامه تولید: «نطفة، علقة، مضغة،...»

زمان بندی: « إِلَیٰ قَدَرٍ مَعْلُومٍ »

برنامه ریزی درونی: «فالهمها فجورها و تقواها»، همراه با کنترل بیرونی: «انّا هدیناه السبیل» و «انّ علینا للهدی»

خدمات پس از تولید: «نحن قسمنا بینهم معیشتهم».

تعمیر و اصلاح: «یقبل التوبة»، «انّه غفور رحیم».

* شاهکار خلقت آن است که خداوند آفرینش انسان را با آن همه پیچیدگی بر روی یک قطره آب طراحی کرده است که هیچ هنرمندی توان طراحی بر روی آن را ندارد. « نَخْلُقْکُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ »

ص:17

4. آفرینش انسان از نفس واحده

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَ بَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِ جَالًا کَثِیرً ا وَنِسَاءً... ». (نسا/ 1)

ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، آن کس که شما را از یک نفس آفرید و همسرش را نیز از (جنس) او آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیاری را (در روی زمین) پراکنده ساخت.

* جنس همه ی انسان ها، مرد و زن و سفید و سیاه یکی است. « نَفْسٍ وَاحِدَةٍ »

* همه ی انسان ها از یک نوعند، پس هر نوع تبعیض نژادی، زبانی، اقلیمی و... ممنوع است. « خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ »

* همه ی انسان ها در طول تاریخ، از یک پدر و مادرند. « وَبَثَّ مِنْهُمَا رِ جَالًا...»

* روایات درباره ی ازدواج فرزندان آدم چند نوع است، آنچه با قرآن هماهنگ است، روایاتی است که می گوید: فرزندان آدم با یکدیگر ازدواج کردند.

5. آفرینش انسان و صورتگری او

«هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُ کُمْ فِی الْأَرْ حَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لَا إِلَ-ٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ».

او کسی است که شما را آنگونه که می خواهد در رحم ها صورتگری می کند، جز او که قادر شکست ناپذیر و حکیم است، معبودی نیست. (آل عمران/ 6)

* صورتگری انسان در رحم مادر، تنها بدست اوست. « هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُ کُمْ »

* حال که صورت بندی ها بدست خداست، یکدیگر را بخاطر شکل و قیافه سرزنش نکنیم. « هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُ کُمْ »

« خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَ کُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَ کُمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ ».

آسمان ها و زمین را به حق آفرید و شما را (در رحم مادر) صورتگری کرد و صورت شما را نیکو قرار داد و بازگشت (همه) به سوی اوست. (تغابن/ 3)

ص:18

* منظور از حُسن صورت « فَأَحْسَنَ صُوَرَ کُمْ » آن است که خداوند، انسان را به چیزهایی که در راه رسیدن به هدف، او را کمک می کند، مجهز نمود. اعضای بدن انسان هر کدام در جای مناسب قرار گرفته و ترکیب و تناسب آنها موجب زیبایی اندام انسان و به ویژه صورت او گردیده است. مژه، پلک و ابرو که وظیفه حفاظت از چشم را به عهده دارند و زیبایی خاصی به چهره انسان بخشیده اند. لب ها که دربان دهان و نگهبان زبان و دندان هستند، تنها به هنگام خوردن یا گفتن، آن هم به مقدار مورد نیاز، باز و بسته می شود.

* خداوند انسان را از آبی ناچیز، «ماء مَهین» و در کارگاهی تاریک و ظلمانی، «فی الارحام» آفرید و بر روی آن بهترین و زیباترین صورتگریها را قرار داد. «فاحسن صورکم»

* اگرمقداری خاک درجایی ریخته شده باشد، هنرنمایی نیست؛ اما اگر خاک تبدیل به خشت و آجر یا سرامیک شد، پرسیده می شود که این را چه کسی ساخته است؟ هر چه کار بیشتر و ظریف تر باشد، معلوم می شود که هنر سازنده آن بیشتر است.

« أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ . وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ ». (بلد/ 8 و 9)

آیا برای او دو چشم قرار ندادیم؟ و یک زبان و دو لب.

* خداوند برای چشم، چند محافظ قرار داده است: جایگاه آن را در میان گودالی از استخوان ها قرار داد.

مژه، دربان و پلک، پوشش چشم است. ابرو، سایبان و خطوط پیشانی برای انحراف عرق به دو سوی صورت است. هر شبانه روز ده ها هزار عکس رنگی می گیرد، بدون آن که به فیلم و یا تنظیمِ خاصی نیاز داشته باشد.

ص:19

آیا وجود دوربینی که از پیه ساخته شده و ده ها سال عکسبرداری و فیلم برداری می کند، نشانه قدرت معجزه گری حکیم و قدیم نیست؟!

چشم، مظهر عاطفه و غضب و تعجب و ادب و زیبایی و عشق است. چشم، رابط انسان با جهان خارج و زبان، وسیله ارتباط انسان با دیگر انسانها و بهترین و ارزان ترین و ساده ترین و عمومی ترین وسیله مبادلات علمی و فرهنگی و اجتماعی است.

چشم، راه نفوذ در دیگران است. تفاوت شاگردی که استاد را ببیند و در چشم او نگاه کند با شاگردی که از طریق بلندگو یا نوار سخنی را بشنود، بسیار است.

زبان و لب، با هم کلمه را می سازند و بدون همکاری آنها بسیاری از حروف ساخته نمی شوند. تنوع زبان و لهجه ها، از آثار قدرت خداست. انسان در خلق کلمات و جملات محدودیتی ندارد. زبان همچنین وسیله چشیدن و تشخیص مزه هاست.

6. آفرینش انسان در بهترین قالب

« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ . ثُمَّ رَ دَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ». (تین/ 4 و 5)

همانا ما انسان را در بهترین قوام و نظام آفریدیم. سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم.

* « ثُمَّ رَ دَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ » شاید مراد دست برداشتن گروهی از انسان ها از فطرت اولیه الهی باشد که هر کس چنین کند، خداوند او را درپست ترین جایگاه ها قرار می دهد و گرفتار شقاوت و عذاب می شود.

* انسان در آفرینش بر همه موجودات برتری دارد. «خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»

* خداوند بر آغاز و فرجام انسان حاکم است. «خلقنا... رددنا»

ص:20

* انسان دراصل خلقت کاستی ندارد و سقوط او درطی مراحل زندگی واقع می شود. «خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ . ثُمَّ رَ دَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ»

* انسانی که می­تواند برترین مخلوق باشد، می­تواند از همه موجودات نیز پست تر باشد. « أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ... أَسْفَلَ سَافِلِینَ» (چنان که در آیات دیگر نیز می فرماید: «اولئک کالانعام بل هم اضلّ)

«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَ کَ اللَّ-هُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ». (مؤمنون/ 14)

و همانا ما انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم. سپس او را به صورت نطفه در جایگاهی استوار قرار دادیم. سپس از نطفه، لخته خونی آفریدیم، آن گاه لخته خون را پاره گوشتی ساختیم و پاره گوشت را به صورت استخوان هایی در آوردیم و استخوان ها را با گوشت پوشاندیم، سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم، پس شایسته ی تکریم و تعظیم است، خداوندی که بهترین آفرینندگان است.

* یاد گذشته ها و ضعف های انسان و توجه به قدرت و لطف خداوند، زمینه ای است برای تقویت ایمان و عبادت بیشتر. «لَقَدْ خَلَقْنَا»

* آفرینش انسان در چند مرحله انجام گرفته است. «طین . نطفة . علقة»...

* تمام مراحل آفرینش، زیر نظر خداوند است. «فَخَلَقْنَا . فَکَسَوْنَا . أَنْشَأْناهُ»

* خداوند، انسان را آفرید: «خلقکم» آفرینش بسیار شگفتی که خداوند از آن با جمله، « فَتَبَارَ کَ اللَّ-هُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ » یاد کرد و همه­گونه هنرنمایی و ظرافت و طراحی در آن به کار رفته است، مراد از «أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» به فرموده امام رضا علیه السلام آن است که قدرت آفریدن را خدا به دیگران نیز داده، مثلاً حضرت عیسی از طرف خداوند می آفریند: «أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ» دلائل بهترین خالق بودن خداوند بسیار است از جمله:

الف) خالقیت او دائمی است.

ص:21

ب) محدودیت به اشیای خاصی ندارد.

ج) تنوع درآن نامحدود است.

د) از ساده ترین چیز مهم ترین را می سازد.

ه) مواد اولیه اش از خودش می باشد.

و) در ساختن تقلید نمی کند.

ز) پشیمانی و تردید در او راه ندارد.

ح) بر اساس رحمت می آفریند و تمام ساخته هایش هدفدار است.

ط) ساخته او با نظام هستی هماهنگ است.

* تمام کارهای خداوند بهترین است:

آفرینش او بهترین است: «فَتَبَارَ کَ اللَّ-هُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»

کتاب قرآن او بهترین است: «نزّل احسن الحدیث»

قصه های او بهترین است: «احسن القصص»

نام های او بهترین است: «ولله الاسماء الحسنی»

پاداش های او بهترین است: «فله جزاء الحسنی»

وعده های او بهترین است: «وعدالله الحسنی»

حکم او بهترین است: «و من احسن من الله حکماً»

خداوند از ما نیز خواسته است که در تمام کارها، بهترین ها را انتخاب کنیم. مثلاً:

- در گفتار، بهترین سخن را بگوئیم: «یقولوا الّتی هی احسن»

- در عمل، بهترین را انجام دهیم: «احسن عملاً»

- در برخورد، بهترین رفتار را داشته باشیم: «ادفع بالتی هی احسن»

- در مجادله و گفتگو، بهترین شیوه را انتخاب کنیم: «جادلهم بالتی هی احسن»

ص:22

- در سپاسگزاری و تشکر، بهترین روش را داشته باشیم: «فحیّوا باحسن»

- در میان شنیده ها بهترین را انتخاب و عمل کنیم: «یستمعون القول فیتبعون احسنه»

- در تصرف در مال یتیم، با بهترین شیوه عمل کنیم: «لا تقربوا مال الیتیم الاّ بالتی هی احسن»

- در انگیزه، با بهترین نیت، عمل خود را رنگی الهی دهیم: «و من احسن من الله صبغة»

* تفاوت آفریده های خداوند با تولیدات انسان:

- تولیدات انسان محدود و دربعضی زمینه ها تولید دارد؛ اما خداوند همه چیز را می آفریند. «خلق کلّ شی ء»

- تولیدات انسان گاهی لغو است؛ اما خداوند همه چیز را هدفمند آفریده است. «خلق الله السموات و الارض بالحق»

- در تولیدات انسان افراط و تفریط است؛ اما آفرینش خداوند به اندازه است. «انا کل شی ء خلقناه بقدر»

- تولیدگر معمولاً پس از تولید نظارتی از تولید ندارد؛ اما خداوند هرگز از مخلوقاتش غافل نمی شود. «و ما کنا عن الخلق غافلین»

- انسان گاهی از تولید خسته و کسل می شود؛ اما خداوند هرگز از آفرینش خسته نمی شود. «ما مسّنا من لغوب»

- خداوند از طریق زوجیت، بقای موجودات را تضمین نموده است. «و من کل شی ءٍ خلقنا زوجین»

- خدا، همه آفریده های خود را هدایت تکوینی می کند. «اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی»

ص:23

- همه آفریده ها، در نهایت به سوی او باز می گردند. «خلق السموات و الارض... الیه المصیر»

توضیح: وقتی خداوند درخلقت انسان می گوید: بهترین خالقم، «أَحْسَنُ الْخالِقینَ» یعنی تو بهترین مخلوقی. وقتی کسی یک قالی را بافت و بافنده ی قالی گفت: بهترین قالی­بافم، یعنی این که بافتم، بهترین قالی است. وقتی معمار به ساختمانش نگاه می کند و می گوید: بهترین معمارم، یعنی این بنا بهترین ساختمان است. «أَحْسَنُ الْخالِقینَ». بعد می گوید: بهترین ساختمان را به تو دادم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم». (تین/ 4) احسن تقویم، یعنی بهترین ساختمان را به تو دادم.

7. آفرینش انسان و وجود تفاوت ها

« وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّ-هُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ لِلرِّ جَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّ-هَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّ-هَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا». (نساء/ 32)

و آنچه را که خداوند سبب برتری بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده، آرزو نکنید. برای مردان از آنچه بدست آورده اند، بهره ای است و برای زنان نیز از آنچه کسب کرده اند، بهره ای می باشد و (به جای آرزو وحسادت) از فضل خداوند بخواهید که خداوند به هر چیزی داناست.

* عدالت، غیر از تساوی است. عدالت همه جا ارزش است؛ ولی تساوی گاهی ارزش و گاهی ظلم است؛ مثلاً اگر پزشک به همه مریض ها یک نوع دارو بدهد، یا معلم به همه شاگردان یک نوع نمره بدهد، تساوی هست؛ اما عدالت نیست. عدالت آن است که به هر کس بر اساس استحقاقش بدهیم، گرچه تفاوت باشد؛ زیرا تفاوت گذاشتن بر اساس لیاقت ها و کمالات حق است؛ اما تبعیض ظلم است. تبعیض آن است که بدون دلیل و بر اساس هوای نفس یکی را بر دیگری ترجیح دهیم؛ ولی تفاوت آن است که بر اساس معیارها یکی را بر دیگری ترجیح

ص:24

دهیم؛ مثلا مقداری شیر است و می­خواهند آن را تقسیم کنند و همه یک جور لیوان دارند، اگر برای عده­ای پُر و برای عده­ای دیگر نصف و کمتر بریزند. این «تبعیض» است؛ چون شرایط و امتیازات مساوی است، پس ظلم است؛ اما «تفاوت» این است که شخصی یک دختری پانزده ساله دارد و یک چهار ساله. می روند بازار، برای اولی سه متر چادر و برای دومی یک متر می خرد، این «تفاوت» است و عدالت و حق است.

بنابراین باید آرزوی عدالت داشت؛ ولی تمنای یکسان بودن همه چیز و همه کس نابجاست. اعضای یک بدن و اجزای یک ماشین از نظر جنس و شکل و کارایی متفاوت­اند؛ اما تفاوت آنها حکیمانه است. اگر خداوند، همه را یکسان نیافریده، طبق حکمت است. بنابراین اموری که بدست ما نیست، مثل جنسیت، زیبایی، استعداد، بیان، هوش، عمر و... باید به تقسیم و تقدیر الهی راضی بود. ما که خدا را عادل و حکیم می دانیم، اگر در جایی هم دلیل و حکمت چیزی را نفهمیدیم، نباید قضاوت عجولانه و جاهلانه به خداوند حکیم داشته باشیم و یا بر دارندگان این نعمت ها حسد ورزیم، چرا که با فزونی هر نعمتی، مسئولیت بیشتر می شود و آمدن هر نعمتی، با غم از دست دادنش همراه است.

«انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ وَلَلْآخِرَ ةُ أَکْبَرُ دَرَ جَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلًا».

بنگر که چگونه بعضی از آنان را بر بعض دیگر برتری دادیم و قطعاً درجات آخرت، بزرگتر و ارزشمندتر است. (اسراء/ 21)

* جایگاه همه در آخرت، یکسان نیست و برتری های بزرگی وجود دارد. همان طور که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: درجات بهشت، به مقدار عقل اهل بهشت است.

ص:25

«أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَ حْمَتَ رَ بِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَ فَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَ جَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِ یًّا وَرَ حْمَتُ رَ بِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ». (زخرف/ 32)

آیا آنان رحمت پروردگارت (در مورد تعیین پیامبر) را (میان خود) تقسیم می کنند در حالی که ما معیشت آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم (تا چه رسد به اعطای مقام والای نبوت) و درجات بعضی انسان ها را بر برخی دیگر برتری دادیم تا برخی از آنان برخی دیگر را به خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند، بهتر است.

* برتری یافتن برخی انسان ها بربرخی دیگربا توجه به امتیازاتی است، از جمله:

اولا؛ برتری در ساختار جسمی، فکری، استعدادها و ذوق، شرایط خانوادگی، جغرافیایی و امثال آن است که اینها لطف خداوند، همراه با مسئولیت و آزمایش است و این امر سبب احساس نیاز به یکدیگر و خدمت به همدیگر را به دنبال دارد و بدین وسیله جامعه تشکیل می شود. انسان در این برتری نقشی ندارد. «رفعنا بعضهم فوق بعض درجات»

ثانیا؛ برتری است که خداوند بر اساس تلاش انسان عطا می کند، نظیر آیه: «یرفع الله الّذین آمنوا منکم والّذین اوتوا العلم درجات» که خداوند کسانی را که به سراغ علم و ایمان رفتند، برتری می دهد.

* تفاوت هایی که میان مردم است باید سبب پیوستگی و تعاون و استخدام بعضی توسط بعضی باشد، نه سبب استثمار و فخرفروشی و تحقیر دیگران. «سُخریاً» یعنی گروهی از انسان ها گروه دیگر را به کار گیرد و آنها را استخدام کند.

* انسان باید قدر و جایگاه خود را بداند و پا را از گلیم خویش درازتر نکند. (انتخاب پیامبر در حوزه اراده الهی است، نه توقّع و انتظار مردم) «اهم یقسمون رحمت ربّک»

ص:26

* کسی از خداوند طلبی ندارد، هر چه هست، لطف و رحمت اوست. «رحمت ربّک»

* جامعه بدون­طبقاتی، خیالی بیش نیست. (خدای حکیم خود تفاوت هایی قرار داده تا مردم به یکدیگر احساس نیاز کنند و با کمک به یکدیگر در سایه اجتماع رشد کنند.) «رفعنا بعضهم فوق بعض درجات»

* اجیر شدن و اجیر گرفتن و استخدام بعضی انسان ها توسط بعضی دیگر، امری مجاز و مشروع است. «لیتخذ بعضهم بعضاً سخریّاً» جامعه ی پایدار و اقتصاد سالم، وابسته به تعاون و بهره گیری از توان نیروهای مختلف انسانی است. «لیتخذ بعضهم بعضاً سخریّاً»

توضیح: این حقیقت را در نهج البلاغه می خوانیم. در موارد اختیاری، باید با کوشش و تلاش و پرهیز از کسالت و تنبلی، در رقابتی سالم به قوت و کثرت و استقلال رسید و اجازه ی استثمار و استعمار به دیگران نداد و در مواردی که بدست ما نیست، باید تفاوت ها را دلیل بر رشد و آزمایش و تحرک و تعاون و پیوستگی جامعه دانست؛ زیرا اگر همه یکسان باشند: جامعه ای تشکیل نمی شود.

از طرف دیگر در صورت یکسان بودن همه انسانها، صفات انسانی شکوفا نمی شود؛ مثلا سخاوت، شجاعت و ایثار در انسان رشد نمی کرد. انسان در لابلای فراز و نشیب ها خود را نشان می دهد. انسانی که با دیگران حرکت می کند وپیوند می خورد، نمی توان فهمید که چه کسی صابربا اخلاق است و چه کسی حلم دارد؟ وقتی یکی قوی است و دیگری ضعیف. ضعیف صبر می کند و قوی کمک. صفت صبر در فقیر شکوفا می شود و صفت بخشش در قوی. اگر همه به یک میزان علم و دانش داشته باشند، دیگر نه شاگردی وجود دارد و نه استادی. به این ترتیب جامعه ای تشکیل نمی شود. صفاتی شکوفا نمی شود. تعاون به وجود

ص:27

نخواهد آمد. اگرانگشت شَصت بگوید: چرا من تک افتاده­ام؟ انسان با پنج انگشت همسان و بلند، نمی تواند خیلی از کارها را انجام دهد، نمی توان بیل دست گرفت. انگشت ها وقتی تفاوت دارند، با هم همکاری می کنند. اگر همه مثل هم باشند، تعاون و همکاری بوجود نمی­آید.

تفاوت را قبول کردم، حالا سؤال این است که چرا من پایین باشم و بوعلی سینا بالا؟ بوعلی سینا پایین بیاید و من بالا بروم. در این صورت، اگر شما بوعلی سینا شدی و بوعلی سینا شما شد، آیا اشکال حل می شود یا اشکال سر جایش است؟ اشکال سر جایش است؛ چون بوعلی سینا که پایین رفت، حالا او اعتراض می کند که چرا من پایین هستم؟ هر کس بالا باشد و هر کس پایین باشد، اشکال سر جایش است. منتها خداوند این اشکال را چطور حل کرده است؟

این تفاوت ها بدین صورت حل می شود که اگر هر کس در هر مرتبه ای که قرار دارد، مسیر حرکت و هدفش را گم نکند، به مقصد می رسد و مهم نیست که کجا باشد.

به عنوان مثال؛ من و بوعلی سینا به کتابخانه می رویم و دو ساعت مطالعه می کنیم. بوعلی سینا سی مطلب می فهمد و من یک مطلب. اجر کدام یک بیشتر است؟ اجر هر دو یکی است. قرآن می گوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی». (نجم/ 39) من دو ساعت در کتابخانه بودم و یک مطلب فهمیدم. او هم دو ساعت بود و سی مطلب فهمید؛ اما من چیزی کم نگذاشتم. بنابراین اجر من و بوعلی سینا یکسان است؛ چون خدا از ما سعی می خواهد. حتی کار هم نمی خواهد. اگر کار می خواست، می گفت: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما عَمل» هر چه عمل کردی. خدا از ما عمل نمی خواهد.

ص:28

مثال دیگر، اگر کسی که ده تومان دارد، یک تومان به فقیر بدهد و کسی ده میلیارد دارد، یک میلیارد به فقیر بدهد. ثواب کدامیک بیشتر است؟ هر دو یکسان است، چون هر دو یک دهم از مال خویش را داده­اند. یک تومان از ده تومان، یک دهم می­شود. یک میلیارد از ده میلیارد هم، یک دهم می­شود. این است معنای جمله ای که در دعا می خوانیم. «یا من سوی التوفیق بین الضعیف والقوی» ای خدایی که قرب به خودت را بین فقیر و غنی یکسان قرار دادی.

زمانی که آیت الله العظمی مکارم شیرازی زمان شاه در مهاباد تبعید بود. برای نوشتن تفسیر نمونه به آنجا می رفتیم. یکی از بستگانشان به دیدن ایشان آمده بود، وقتی می خواست برود، آهی کشید و گفت: خوشا به حال شما که دارید تفسیر می نویسید و رفت! من به آیت الله مکارم گفتم: روز قیامت این تفسیر نمونه ثوابش بیشتر است یا آه او؟ اگر کسی می خواهد کاری بکند، نیتش صادقانه باشد، خداوند اجر آن کسی که این کار را می کند، به او می دهد.

دیگر این است که تفاوت در آفرینش، منشأ تفاوت در تکلیف خواهد بود. کسی که پول یک نان را دارد، آه گرسنه ها او را نمی­گیرد. آن کس که پول دو تا نان را دارد، مسئول خودش و مسئول همسایه اش است. کسی که پول هزار تا نان را دارد، مسئولیت سیر کردن هزار نفر را بر عهده دارد. اگر بوعلی سینا هوشش بیشتر است، تکلیفش هم بیشتر است.

سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟

جواب: 1. با نیت صادق می توانی بوعلی سینا شوی و با آه صادقانه می توانی اجر او را ببری.

2. به همان مقدار دو ساعتی که بوعلی سینا فکر کرد، شما هم فکر کنی و تلاش کنی اجر بوعلی سینا را

ص:29

3. تکلیف شما هم یک صدم بوعلی سینا است، اگر یک صدم بوعلی سینا می فهمی، «لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها». (بقره/ 286) یعنی تکلیف به مقدار توان است. یک آیه دیگر داریم که می فرماید: «لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها». (طلاق/ 7) فرق اینها چیست؟ «وُسعَها» یعنی چقدر جان داری؟ «آتاها» یعنی چقدر پول داری؟ یعنی خدا به مقدار جانت و به مقدار پولت از تو تکلیف می خواهد؛ چون جهان­بینی ما جهان­بینی مادی نیست. ما دنیا و آخرت را با هم حساب می کنیم.

8. آفرینش انسان به صورت زن و مرد

« وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَیٰ ». (نجم/ 45)

و همواست که دو زوج نر و ماده را آفرید.

* قانون زوجیت را خداوند در نظام آفرینش قرار داده است، نه آنکه امری قراردادی میان افراد بشر باشد. « وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَیٰ »

* آفرینش نر و ماده، هم از عجایب و شگفتی هاست و هم از ضروریات زندگی. «الذکر و الانثی»

* هم اصل خلقت از اوست، «خلق» هم تنوع درخلقت. «الزوجین»

« هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا... ».

او خدایی است که شما را از یک نفس (جان) آفرید و همسرش را از (نوع) او قرار داد تا بدان آرام گیرد. (اعراف/ 189)

* گوهر وجودی زن و مرد یکی است. «وجعل منها زوجها» زن و مرد از یک جنس هستند. (بر خلاف پاره ای عقاید خرافی و تحقیرآمیز که زن را موجودی پست تر یا از جنس دیگر می پندارند.)

* ازدواج و همسر، عامل آرامش روح و زندگی است و ناآرامی های روانی را برطرف می کند. « لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا »

ص:30

* یاد خداوند مایه ی آرامش دل و روح است، «بذکر الله تطمئن القلوب» و همسر مایه ی آرامش جسم و روان. «لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا»

* زن و مرد در آفرینش وحدت دارند و هیچکدام از نظر جنسیّت بر دیگری برتری ندارند. « وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا »

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَیٰ... ». (حجرات/ 13)

ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم

* مرد یا زن بودن، ملاک افتخار نیست که اینها کار خداوند است. «خلقنا» در این آیه به اصل مهم مساوات در آفرینش زن و مرد اشاره شده است.

« وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَیٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَ-ٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرً ا ». (نساء/ 124)

و هر فردی که کارهای شایسته انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، در حالی که مؤمن باشد، پس آنان به بهشت وارد می شوند و کمترین ستمی به آنان نمی شود.

* زن و مرد در رسیدن به کمالات معنوی برابرند. « مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَیٰ » بر خلاف اعتقادات گروهی از یهودیان و مسیحیان.

« إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِ ینَ وَالصَّابِرَ اتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُ وجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِ ینَ اللَّ-هَ کَثِیرً ا وَالذَّاکِرَ اتِ أَعَدَّ اللَّ-هُ لَهُمْ مَغْفِرَ ةً وَأَجْرً ا عَظِیمًا ». (احزاب/ 35)

همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ایمان و زنان با ایمان، و مردان مطیع خدا و زنان مطیع خدا، و مردان راستگو و زنان راستگو، و مردان شکیبا و زنان شکیبا، و مردان فروتن و زنان فروتن، و مردان انفاق گر و زنان انفاق گر، و مردان روزه دار و زنان روزه دار، و مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانی که خدا را بسیار یاد می کنند و زنانی که بسیار به یاد خدا هستند، خداوند برای (همه ی) آنان آمرزش و پاداشی گرانقدر و بزرگ آماده کرده است.

ص:31

* تفاوت میان زن و مرد در جسم است. روح، زن و مرد ندارد و همه ی کمالات بشری مربوط به روح اوست نه جسم او، لذا همه کمالاتی که دراین آیه آمده، به صورت یکسان میان مرد و زن مطرح شده است.

* زن و مرد، در رشد کمالات معنوی و انسانی و دریافت پاداش، یکسانند. « إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ... اعدّ الله لهم» زمانی ارزش این آیه روشن می شود که به تبعیضاتی که عرب و عجم میان زن و مرد قائل بودند بنگریم و تاریخ دلخراش زن را مطالعه کنیم.

9. ماجرای آفرینش آدم و اعتراض ملائکه

ماجرای خلقت انسان و سجده فرشتگان، در سوره های بقره، اعراف، حجر، اسراء و کهف آمده و تکرار این داستان بیانگر تعصب و نژادپرستی ابلیس و حسادت بر انسان و خطر تکبر و عدم توبه و عذرخواهی است که در طول تاریخ، همه ی انسان ها به نحوی با آن درگیر هستند. از سوی دیگر برای توجه دادن به مقام انسانیت انسان است، انسانی که مسجود فرشتگان است باید هشیار باشد که ارزش خود را هدر ندهد.

«وَإِذْ قَالَ رَ بُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْ ضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ».

و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم که در زمین جانشینی قرار دهم. فرشتگان گفتند: آیا کسی را در زمین قرار می دهی که در آن فساد کند و خون ها بریزد؟ درحالی که ما با حمد و ستایش تو، ترا تنزیه و تقدیس می کنیم. خداوند فرمود: همانا من چیزی می دانم که شما نمی دانید. (بقره/ 30)

* انتصاب خلیفه و جانشین و حاکم، تنها بدست خداست. « إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْ ضِ خَلِیفَةً

ص:32

* انسان جانشین دائمی خداوند در زمین است. «جاعل» (کلمه «جاعل» اسم فاعل و نشانه تداوم است)

* انسان می تواند اشرف مخلوقات و لایق مقام خلیفة اللهی باشد. «جَاعِلٌ فِی الْأَرْ ضِ خَلِیفَةً » البته ستمکاران از نیل به این مقام محروم هستند: «لاینال عهدی الظالمین»

* فرشتگان، از طریق اخبار الهی و یا مشاهده ی انسان های قبل از حضرت آدم در عوالم دیگر یا در همین عالم و یا بخاطر پیش بینی صحیحی که از انسان خاکی و مادی و تزاحم های طبیعی آنها داشتند، خون ریزی و فساد انسان را پیش بینی می کردند.

* گرچه همه ی انسان ها، بالقوه استعداد خلیفه خدا شدن را دارند؛ اما همه خلیفه ی خدا نیستند؛ چون برخی از آنها با رفتار خود به اندازه ای سقوط می کنند که از حیوان هم پست تر می شوند. چنان که قرآن می فرماید: «اولئک کالانعام بل هم اضل»

* قرارگاه این خلیفه، زمین است؛ ولی لیاقت او تا «قاب قَوسَین او أدنی» می باشد.

* به دیگران اجازه دهید تا سؤال کنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال کنند، وگرنه ملائک، بدون اجازه حرف نمی زنند و فرشتگان می دانستند که برای هر آفریده ای، هدفی عالی در کار است.

سؤال: چرا خداوند در آفرینش انسان، موضوع را با فرشتگان مطرح کرد؟

جواب: انسان، مخلوق ویژه ای است که ساخت مادّی او به بهترین شکل و قالب می­باشد: «احسن تقویم» و در او روح خدایی دمیده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبریک گفت: «فتبارک الله » همین موضوع نشان دهنده مقام و جایگاه ممتاز انسان است. خدا هر چه می خواست خلق کند، خلق کرد و با هیچ

ص:33

کس مطرح نکرد؛ اما در آفرینش انسان، مسأله را طرح کرد. انسان برای خرید قوطی کبریت یا صابون با کسی مشورت نمی کند؛ اما در انتخاب همسر یا برای خرید خانه مشورت می کند؛ یعنی چیزی که مهم است قبل از اجرا طرح می شود. انسان تنها موجودی است که خداوند موضوع آفرینش او را مطرح کرد. این خودش دلیل بر مقام انسان و اهمیت مسأله است.

* برای قضاوت درباره ی موجودات، باید تمام خوبی­ها و بدی­های آنها را کنار هم گذاشت و نباید زود قضاوت کرد. فرشتگان خود را دیدند که تسبیح و حمد آنها بیشتر از انسان است. ابلیس نیز خود را دید و گوفت: من از آتشم و آدم از خاک؛ اما خداوند متعال مجموعه را می بیند که انسان بهتر است و می فرماید: «انّی اعلم ما لاتعلمون»

* آفرینش ملائکه، قبل از آدم بوده است؛ زیرا خداوند آفریدن انسان را با آنان در میان گذاشت. « وَإِذْ قَالَ رَ بُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ »

* حاکم و خلیفه ی الهی باید عادل باشد، نه فاسد و فاجر. «یفسد فی الارض»

* بخاطر انحراف یا فساد گروهی، نباید جلوی امکان رشد دیگران گرفته شود. با آنکه خداوند می دانست گروهی از انسان ها فساد می کنند؛ اما نعمت آفرینش را از همه سلب نکرد.

* مطیع و تسلیم بودن فرشتگان با سؤال کردن آنان برای رفع ابهام منافاتی ندارد. «أتجعل فیها»

* خداوند فساد و خونریزی انسان را مردود ندانست؛ لیکن مصلحت مهمتر و شایستگی و برتری انسان را طرح نمود. « إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ »

* توقع نداشته باشید همه ی مردم بی چون و چرا، سخن یا کار شما را بپذیرند؛ زیرا فرشتگان نیز از خدا سؤال می کنند. «قالوا أتجعل فیها»

ص:34

«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَ ضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَ-ٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ». (بقره/ 31)

و خداوند همه ی اسما (حقائق و اسرار هستی) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید؟

« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ». (بقره/ 32)

فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاک و منزهی، ما چیزی جز آنچه تو به ما آموخته ای نمی دانیم، همانا تو دانای حکیمی.

«قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ». (بقره/ 33)

(خداوند) فرمود: ای آدم فرشتگان را از نام های آنان خبر ده. پس چون آدم آنها را از نام هایشان خبر داد، خداوند فرمود: که آیا به شما نگفتم که اسرار آسمان ها و زمین را می دانم و آنچه را آشکار می کنید و آنچه را پنهان می داشتید (نیز) می دانم.

* خداوند متعال اسما و اسرار عالم، از نام اولیای خود تا جمادات را به آدم تعلیم داد. به تعبیر امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم : تمام زمین ها، کوه ها، دره ها، بستر رودخانه ها و حتی همین فرشی که در زیر پای ماست، به آدم شناسانده شد.

* ابلیس و ملائکه هر کدام به نوعی خود را برتر از آدم می دیدند؛ ابلیس به واسطه ی خلقت؛ «انا خیر منه» و فرشتگان به واسطه ی عبادت؛ «نحن نسبح بحمدک» اما ابلیس در برابر فرمان سجده خداوند، ایستادگی کرد؛ ولی فرشتگان چون حقیقت را فهمیدند، پوزش خواستند و به جهل خود اقرار کردند. « سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا »

* معلم واقعی خداست و قلم، بیان، استاد و کتاب، زمینه های تعلیم هستند.«عَلّم»

* برتری انسان بر فرشتگان، بخاطر علم است. «و علّم آدم...»

ص:35

* انسان برای دریافت تمام علوم، استعداد و لیاقت دارد. «کلّها»

* فرشتگان عبادت بیشتری داشتند و آدم، علم بیشتری داشت. رابطه مقام خلافت با علم، بیشتر از عبادت است. «نسبّح بحمدک... علّم آدم الاسماء»

* برای روشن کردن دیگران، بهترین راه، برگزاری امتحان و به نمایش گذاشتن تفاوت ها و لیاقت هاست. «علّم... ثم عرضهم... فقال انبئونی»

* به جهل خود اقرار کنیم. «لاعلم لنا» فرشتگان عالی ترین نوع ادب را به نمایش گذاشتند: « سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا ، علّمتنا، انّک، انت العلیم الحکیم»، اینها همه نشانه ی ادب است.

* علم خداوند، ذاتی است؛ «انّک انت العلیم» ولی علم دیگران، اکتسابی است. «علّمتنا»

* در آزمونی که خداوند برگزار نمود، آدم بر فرشتگان برتری یافت. « فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ »

10. دستور سجده بر آدم

« وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَیٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِ ینَ ». (بقره/ 34)

و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید، همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر کرد و از کافران گردید.

* سجده چند نوع است:

الف) سجده ی عبادت که مخصوص خداست، مثل: سجده ی نماز.

ب) سجده ی اطاعت، مثل: سجده ی فرشتگان بر آدم که برای اطاعت فرمان خداوند بود.

ص:36

ج) سجده ی تحیت، تکریم و تشکر از خداوند، مثل: سجده ی یعقوب بر عاقبت یوسف.

* سجده بر آدم چون به فرمان خدا بود، در واقع بندگی و عبودیت خداست؛ زیرا عبادت واقعی، عملی است که خداوند بخواهد، نه آن که طبق میل ما باشد. ابلیس حاضر بود قرن ها سجده کند؛ ولی به آدم سجده نکند.

* سجده برای آدم نه تنها بخاطر شخص او؛ بلکه بخاطر نسل و اولاد او نیز بوده است. چنان که در جای دیگر می فرماید: «خلقناکم ثمّ صوّرناکم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم» و امام سجاد صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: سجده بر آدم بخاطر ذریه و نسل او بود.

* سجده فرشتگان بر آدم، یک سجده تشریفاتی نبود، بلکه به معنای خضوع آنان در برابر آدم و نسل او بود. یعنی فرشتگان نیز در خدمت بشراند.

* سجده فرشتگان موقتی بود؛ اما نزول آنها بر مؤمنان و استغفارشان برای آنان دائمی است. «الّذین قالوا ربّنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة»

* سجده ی بر آدم نه بخاطر جسم او؛ بلکه بخاطر روح الهی او بود. «فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»

* بی انصافی است که به فرمان خدا تمام فرشتگان بر انسان سجده کنند؛ ولی انسان برای خدا سجده نکند.

* لیاقت، از سابقه مهمتر است. فرشتگان قدیمی باید برای انسان تازه به دوران رسیده؛ اما لایق، سجده کنند. «اسْجُدُوا لِآدَمَ »

11. ماجرای آدم و شیطان

« قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ ». (حجر/ 32)

(خداوند) فرمود: ای ابلیس! چه شد تو را که همراه (فرشتگان) سجده کنان نیستی؟

ص:37

« قَالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ». (حجر/ 33)

(ابلیس) گفت: من این گونه نیستم که برای بشری که او را از گِلی خشک، از گِلی سیاه و بدبو آفریده ای، سجده کنم.

« قَالَ فَاخْرُ جْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَ جِیمٌ . وَإِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلَیٰ یَوْمِ الدِّینِ ». (حجر/ 34 و35)

(خداوند) فرمود: پس از صف فرشتگان (و این مقام) خارج شو که همانا تو رانده و مطرودی و البته تا روز جزا بر تو لعنت خواهد بود.

* اگر روحیه تکبر در شخصی پیدا شد، محیط و عواملِ دیگر، در هدایت او کارساز نیست. (ابلیس در لابلای فرشتگان و در محیط ملکوتی بود؛ لیکن بخاطر لجاجت و تکبر آنگونه شد) «الا یکون مع السّاجدین»

* برتری نژادی، یک فکر ابلیسی است. « خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ...»

* بدتر از گناه کردن، توجیه گناه است. « خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ » (شیطان، گناه خود را توجیه کرد)

* غرور و تکبر که آمد، نور و روح الهی دیده نمی­شود. شیطان جسم خاکی بشر را دید و حاضر به سجده نشد، در حالی که دستور خداوند به سجده، بخاطر روح الهی او بود. « خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ »

* اجتهاد و اظهار نظر در برابر فرمان و دستور روشن الهی، جایز نیست. در مقابل فرمان: «فقعوا له ساجدین» جایی برای گفتار « خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ » نیست.

« قَالَ رَ بِّ فَأَنْظِرْ نِی إِلَیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ . قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِ ینَ ». (حجر/ 36 و 37)

(ابلیس) گفت: پروردگارا! پس مرا تا روزی که مردم برانگیخته شوند، مهلت بده (و زنده بدار) (خداوند) فرمود: پس همانا تو از مهلت یافتگانی.

« إِلَیٰ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ». (حجر/ 38)

(اما نه تا روز قیامت، بلکه) تا روزی که وقت آن معلوم است.

ص:38

* خواسته ی ابلیس، مهلت تا روز قیامت بود و این آیه مشخص نمی کند که تا چه زمانی به او مهلت داده شد؛ اما از آیه 38 سوره ی حجر و آیات 80 و 81 سوره ی «ص» استفاده می شود که تنها برای مدتی طولانی به او مهلت داده شد، نه تا روز قیامت؛ بلکه تا روزی که زمان آن نزد خدا مشخص است و به گفته برخی از مفسران تا روزی که بشر باشد و تکلیف باشد.

* سنت خداوند، مهلت دادن به گنهکاران است. « فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِ ینَ »

* دعا و درخواست گنهکاران نیز اگر مصلحت باشد، مستجاب می شود. شیطان گفت: «فانظرنی» پاسخ آمد: « فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِ ینَ »

سؤال: چرا خداوند به ابلیس مهلت داد و او را بر انسان مسلط کرد؟

جواب: مهلت دادن به بدکاران، از سنت های الهی و در مسیر آزمایش و امتحان انسان است، علاوه بر آن که باید اسباب خیر و شر فراهم باشد و انسان با اختیار خویش راهی را انتخاب کند؛ زیرا ابلیس انسان را مجبور به انحراف نمی کند و تنها وسوسه می کند، چنان که در آیه ی 22 سوره ی ابراهیم آمده است.

از طرف دیگر رابطه ی شیطان با انسان و امکان تأثیر او در آدمی، بیشتر و زیادتر از تأثیر غرائز حیوانی در انسان نیست. خداوند در مقابل آن غرائز، اندیشه و تعقل و وجدان را عطا فرمود و بهترین وسیله ی تعدیل و تنظیم غرائز را در اختیار آدمی قرار داده است. علاوه بر آن که شیطان، بر انسان سلطه ندارد و اراده و اختیار را از انسان نمی گیرد، چنان که خودش می گوید: «ما کان لی علیکم من سلطان الاّ أن دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی» کار او کمک به غرائز حیوانی است و اگر بخواهد تأثیری بگذارد، مجبور است با یکی از قوای درونی، یعنی غرائز و توهمات و وسوسه ها وارد

ص:39

شود که در مقابل

آنها دو نیروی عقل و وجدان همواره انسان را به خیرات و نیکی ها دعوت می کنند.

« قَالَ رَ بِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْ ضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ». (حجر/ 39)

(ابلیس) گفت: پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من هم در زمین (بدی ها را) برایشان می آرایم و همه را فریب خواهم داد.

« إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ». (حجر/ 40)

مگر بندگان اخلاص­مند (و برگزیده تو را) از میان آنان.

* خداوند کسی را گمراه نمی کند؛ لیکن اگر کسی با اراده خود راه انحراف را برگزیند، خدا او را به حال خود رها می سازد و این رها کردن، بزرگترین کیفر و قهر الهی است. ابلیس نیز چون با اراده خود تکبر و لجاجت کرد، خداوند او را به حال خود رها کرد و مراد از جمله « أَغْوَیْتَنِی » نیز همین معناست؛ یعنی اکنون که بخاطر لجاجتم مرا از مَدار لطف خود خارج کردی و به حال خودم واگذاردی من چنین و چنان خواهم کرد.

* ابلیس می داند که گروهی از مردم، از برگزیدگان الهی خواهند بود، (یعنی او نبوت و امامت را پذیرفته است، همان­گونه که از «رَ بِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی » معلوم می شود، خدا را پذیرفته است و از دعایش که مرا تا قیامت مهلت بده، روشن می شود که معاد را نیز قبول داشته است. بنابراین، ابلیس اصول عقائدش درست بود) لیکن عیب او تکبر و نداشتن روحیه ی تسلیم و عبودیت بود. پس علم و ایمان به تنهایی کافی نیست، عمل و تسلیم و عبودیت لازم است.

* ابزار انحراف شیطان، زیبا جلوه دادن زشتی هاست. «لَاُزیننّ»

* پاکان و مخلصان از دام شیطان درامانند. « الْمُخْلَصِینَ » (البته اخلاص داشتن کافی نیست، عنایت خدا لازم است؛ زیرا «مخلَص» به معنای برگزیده الهی است)

ص:40

« ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَ هُمْ شَاکِرِ ینَ ». (اعراف/ 17)

سپس از روبرو و از پشت سر و از راست و چپشان بر آنان می تازم و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت.

* درحدیث می خوانیم: آن هنگام که شیطان سوگند خورد که از چهار طرف درکمین انسان باشد تا او را منحرف یا متوقف کند، فرشتگان از روی دلسوزی گفتند: پروردگارا! این انسان چگونه رها خواهد شد؟ خداوند فرمود: «دو راه از بالای سر و پایین باز است و هرگاه دست به دعا بردارد یا صورت بر خاک نهد، گناهان هفتاد ساله اش را می بخشایم». همچنین در روایات آمده است که وقتی حضرت آدم از تسلط شیطان بر انسان آگاه شد، روبه درگاه خدا آورد و ناله زد. خطاب رسید: «ناراحت نباش! زیرا من گناه را یکی و ثواب را ده برابر حساب می کنم و راه توبه هم باز است».

* امام باقر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «ورود ابلیس از پیشِ رو بدین شکل است که امر آخرت را برای انسان ساده و سبک جلوه می دهد و از پشت سر به این است که ثروت اندوزی و بخل و توجه به اولاد را تلقین می کند و از طرف راست با ایجاد شبهه، دین را متزلزل و تباه می سازد و از طرف چپ، لذات و شهوات و منکرات را غالب می کند».

* شیطان اگر بتواند، مانع ایمان انسان می شود و اگر نتواند، راه های نفاق و ارتداد را می گشاید و اگر موفق نشود، با ایجاد شک و تردید و وسوسه، انسان را به گناه سوق می دهد تا از ایمان و عبادتش لذت نبرد و کار خیر برایش سنگین و با کراهت جلوه کند.

* شیطان دشمن قسم خورده انسان است. «لاقعدنّ...» چنان که در جای دیگر می گوید: «فبعزّتک لاغویّنّهم اجمعین»

ص:41

* شیوه های اغفال ابلیس، متعدد ومختلف است. «من بین ایدیهم ومن خلفهم و..»

« قَالَ هَ-ٰذَا صِرَ اطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ ». (حجر/ 41)

(خداوند) فرمود: این (اخلاص و نجات مخلصان) راه مستقیمی است که خود بر عهده دارم.

« إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ ». (حجر/ 42)

همانا برای تو بر بندگان (برگزیده) من تسلطی نیست، مگر از گمراهانی که تو را پیروی کنند.

* ابلیس گفت: من همه را گمراه می کنم، جز افراد برگزیده و مخلص را. خداوند در این آیه می فرماید: این که تو حریف بندگان برگزیده ام نمی شوی، چون آنها درراه مستقیم هستند و سنت من این است که خودم حافظ آنها باشم، نه آن که تو به آنان کاری نداری، بلکه نمی توانی به آنان کاری داشته باشی.

* انسان به اختیار خود، از ابلیس پیروی می کند. «اتبعک»

* کار شیطان وسوسه است، نه سلطه. « لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ » (در قیامت نیز ابلیس در پاسخ اعتراض مردم می گوید من تنها شما را دعوت کردم؛ ولی تسلط و اجباری بر شما نداشتم)

سؤال: اگر ابلیس حریف بندگان برگزیده نمی شود، پس وسوسه آدم بر خوردن از درخت ممنوعه چه بود؟

جواب: ابلیس درانحراف آنان طمع دارد و وسوسه هم می کند و گاهی آنان را به ترک اولی وادار می کند، لیکن آنان را گمراه و منحرف نمی کند.

ص:42

12. هبوط آدم

«فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَ-ٰذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِ جَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَیٰ».(طه/ 117)

پس گفتیم: ای آدم! همانا این (ابلیس) دشمن تو و همسر توست، پس (مواظب باش که با وسوسه هایش) شما را از بهشت بیرون نکند که به رنج و مشقت خواهی افتاد.

* گرچه شیطان در اینجا، تنها دشمن آدم و حوا معرفی شده است؛ ولی در جای دیگر به دشمنی او با همه ی انسان ها هشدار داده شده است. «عدوٌ لکم»

* جنگ و دشمنی میان حق و باطل، از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته است. « هَ-ٰذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ »

* زن و مرد، هر دو در تیررس تبلیغات دشمن و وسوسه های شیطان قرار دارند. « عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ »

* سنت الهی بر اتمام حجت با بندگان است. « هَ-ٰذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ »

« وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلَا مِنْهَا رَ غَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَ بَا هَ-ٰذِهِ الشَّجَرَ ةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ». (بقره/ 35)

و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در این باغ سکونت گزین و از (هر کجای) آن هر چه می خواهید به فراوانی و گوارایی بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید شد.

* در فرهنگ قرآن، «شجر» علاوه بر درخت، به «بوته» هم گفته می شود؛ مثلاً به بوته کدو می گوید: «شجرة من یقطین» بنابراین اگر در روایات و تفاسیر می خوانیم که مراد از شجر در این آیه گندم است، جای اشکال نیست.

* «جنت» به باغ های دنیا نیز گفته می شود، چنان که می­فرماید: «انّا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنّة». (قلم/ 17) ما صاحبان باغ را آزمایش کردیم.

آنچه از آیات دیگر قرآن و روایات استفاده می شود، باغی که آدم در آن مسکن گزید، بهشت موعود نبوده است، زیرا:

ص:43

- آن بهشت، برای پاداش است و آدم هنوز کاری نکرده بود که استحقاق پاداش داشته باشد. «ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة و لمّا یعلم الله الّذین جاهدوا منکم»

- کسی که به بهشت وارد شود، دیگر خارج نمی شود. «و ما هم بمخرجین»

- در آن بهشت، امر و نهی و ممنوعیت و تکلیف نیست، در حالی که آدم از خوردن درخت نهی شد. به علاوه در روایات اهل بیت (علیهم­السلام) نیز آمده است که بهشت آدم، بهشت موعود نبوده است.

نهی حضرت آدم، نهی تکلیفی نبود که انجامش حرام باشد، بلکه جنبه ی توصیه و راهنمایی داشت.

* تخلف از راهنمایی های الهی، ظلم به خویشتن است. « فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ » آدم و همسرش نیز برای توبه گفتند: «ظلمنا انفسنا» البته با توجه به عصمت انبیا مراد از ظلم در این قبیل موارد، ترک اولی است.

«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَیٰ شَجَرَ ةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَیٰ».(طه/ 120)

پس شیطان او را وسوسه کرد (و) گفت: ای آدم! آیا (می خواهی که) تو را به درخت جاودانگی و مُلک (و پادشاهی) فنا ناپذیر راهنمایی کنم؟!

* شیطان از راه آرزوها، انسان را فریب می دهد. «ما نهاکما ربّکما... الاّ اَن تکونا ملَکین او تکونا من الخالدین» (آرزوی انسان، زندگی ابدی در فضایی آرام و فرشته گونه است، لذا شیطان گفت: اگر از آن درخت بخورید، به آرزوی خود رسیده و زندگی دائم و به دور از مزاحمت و اضطراب خواهید داشت و با استفاده از غرائز و تمایل انسان به رفاه و ابدیت، او را وسوسه کرد.)

« وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ». (اعراف/ 21)

و (شیطان برای آن که وسوسه اش تأثیر کند،) برای آن دو سوگند یاد کرد که به راستی من از خیرخواهان شمایم.

ص:44

* حضرت آدم و همسرش در آغاز به ابلیس اعتمادی نداشتند و شیطان برای جلب اعتماد آنها سوگند یاد کرد و بر آن نیز تأکید نمود. امام رضا علیه السلام فرمود: «آدم و حوا تا آن زمان سوگند دروغ به خدا را نشنیده بودند و به همین دلیل به او اعتماد کردند و از آن درخت خوردند». بنابراین اولین سوگند دروغ از شیطان بوده است.

* گاهی دشمن با ظاهری دلسوزانه و ادعای خیرخواهانه، در اعتقادات ما نفوذ می کند و ضربه می زند. « إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ » برادران یوسف نیز برای از بین بردن یوسف و جدا کردن او از پدرشان به ظاهرسازی پرداخته و به او گفتند: «انّا له لناصحون»

« فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَ قِ الْجَنَّةِ وَعَصَیٰ آدَمُ رَ بَّهُ فَغَوَیٰ ». (طه/ 121)

پس (آدم و همسرش فریفته شده و) هر دو از آن (درخت ممنوعه) خوردند، پس (به ناگاه لباس هایشان ریخت و) شرمگاهشان برای آنان ظاهر شد و (به­ناچار) هر دو به چسبانیدن برگ (درختان) بهشت بر خودشان مشغول شدند و (این چنین) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و به بیراهه رفت.

* وسوسه ی شیطان، اختیار انسان را سلب نمی کند، از این رو بعد از وسوسه شدن، انسان مورد ملامت خود و دیگران قرار می گیرد، در حالی که اگر وسوسه، اختیار انسان را سلب می کرد، دیگر کسی از او انتقاد نمی کرد.

* سید بن طاووس در بیان لطیفی می فرماید: شیطان ابتدا با شعار راهنمایی و دلالت به سراغ آدم آمد، «هل ادلّک» و بعد او را تدلیه و وسوسه کرد، «فدلاّهما

بغرور»، پس وای به حال ما که شیطان از ابتدا به قصد اغوا و فریب می آید. «فبعزّتک لاغوینّهم اجمعین»

ص:45

* راه نفوذ شیطان، تمایلات انسانی است. «هل ادلّک علی شجرة الخلد» (شیطان بر نیازها و خواسته های آدمی آگاه است؛ لذا آدم را از راه میل به جاودانگی، اغفال کرد. آری آرزوهای طولانی و دراز، انسان را به گناه می کشاند) و شیاطین از نام ها و عناوین زیبا و جذاب برای انحراف مردم و مقاصد شوم خود استفاده می کنند. «هل ادلّک علی شجرة الخلد»

* شیطان برای ایجاد لغزش، دست به هر نوع تاکتیک روانی و تبلیغاتی زد، از جمله:

الف) برای آدم و حوا سوگند یاد کرد. «قاسمهما»

ب) قیافه ی خیرخواهانه به خود گرفت و گفت: من از خیرخواهان شما هستم. «انّی لکما لمن النّاصحین»

ج) وعده ابدیت داد که اگر این گیاه را بخورید، زندگی و حکومت ابدی خواهید داشت. «شجرة الخلد و ملک لا یبلی»

د) دروغ گفت و به ذات حق تهمت زد. «مانهاکما ربّکما عن هذه الشجرة الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین» یعنی پروردگارتان شما را نهی نکرد مگر از ترس این که شما فرشته شوید یا به زندگی ابدی برسید.

* گناه حضرت آدم:

در ارتباط با جمله «عصی آدم ربّه فغوی» چند احتمال داده شده است:

الف) آدم گناه نکرد؛ بلکه مرتکب ترک اولی شد و«غوی» یعنی رشد نکرد، نه اینکه گمراه شد.

ب) نهی آدم از درخت ممنوعه، نهی ارشادی بود، نه نهی مولوی.

ج) «عصیان» هم در ترک واجب بکار می رود و هم در ترک مستحب.

اما هیچ کدام از این احتمالات مورد پذیرش نیست، زیرا:

ص:46

اولاً؛ این آیه و آیات مشابه آن صراحت در عصیان آدم دارند.

ثانیاً؛ دلیلی بر ارشادی بودن نهی نداریم.

ثالثاً؛ ادعای تکلیفی نبودن حکم(ترک واجب نکرده است) درست نیست؛ زیرا در این صورت باید بگوییم که شیطان هم مرتکب خلافی نشده و گناه نکرده است.

رابعاً؛ مگر توبه از کار منهی­عنه با نهی ارشادی معنا دارد؟

خامساً؛ عصیان در قرآن، تنها به معنای گناه بکار رفته است.

بنابراین بهتر است به سراغ امام معصوم برویم آنجا که مأمون از امام رضا علیه السلام پرسید: اگر پیامبران معصومند، پس معنای آیه «و عصی آدم ربّه فغوی» چیست؟ امام علیه السلام فرمودند: «کان ذلک من آدم قبل النبوة... من الذنوب الّتی تجوز علی الانبیاء قبل نزول الوحی علیهم...»؛ یعنی نافرمانی حضرت آدم قبل از بعثت او بوده است و خلافی بوده که ارتکاب آن با مقام نبوّت منافاتی ندارد.

« فَأَزَلَّهُمَا

الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَ جَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْ ضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَیٰ حِینٍ ». (بقره/ 36)

پس شیطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغی که در آن بودند، خارج کرد و (در این هنگام به آنها) گفتیم: فرود آیید! در حالی که بعضی شما دشمن برخی دیگر است و برای شما در زمین قرارگاه و تا وقتی معین بهره و برخورداری است.

* خداوند اراده کرده بود که انسان به عنوان خلیفه ی او در روی زمین باشد، «انّی جاعل فی الارض خلیفة» و برای نشان دادن این شایستگی به دیگران، حقایقی را به انسان تعلیم داد، آنگاه دستور سجده بر او را داد و در بهشت قرارش داد، سپس اولین تکلیف را به او فرمان می دهد و موضوع تعهد و مسئولیت و اختیار شروع

می شود، پس از آن مجازات تخلف از تکلیف و ورود به زمین و تلاش برای تکامل صورت می گیرد و همه ی این مراحل بر پایه ی علم الهی صورت گرفت،

ص:47

چنان که حضرت علی علیه السلام پس از بیان این مراحل واستقرار انسان بر روی زمین می فرماید: «علم خداوند در مورد او به وقوع پیوست».

* شیطان، دشمن دیرینه ی نسل بشر است؛ زیرا از روز اول به سراغ پدر و مادر ما رفت. «فاَزلّهما»

* انسان، جایزالخطا و وسوسه پذیر است. « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ »

* هر انسانی بخاطر استعدادها و لیاقت هایی که دارد، بهشتی است؛ ولی خلاف ها او را سقوط می دهد. «فاخرجهما»

* زندگی دنیا، موقتی است. «الی حین»

« فَتَلَقَّیٰ آدَمُ مِنْ رَ بِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّ حِیمُ ». (بقره/ 37)

پس آدم از سوی پروردگارش کلماتی دریافت کرد، (وبا آن کلمات توبه کرد) پس خداوند لطف خود را بر او بازگرداند. همانا او توبه پذیر مهربان است.

* چون آدم از غذایی که نباید بخورد، چشید، از همه نعمت­ها و رفاه محروم شد، متوجه اشتباه خود گردید. او در أثر پشیمانی و ندامت، کلماتی را از خداوند دریافت و به وسیله ی آن کلمات، توبه نمود.

طبق آنچه از روایات شیعه و سنی استفاده می شود، مراد از کلماتی که آدم به وسیله ی آن توبه نمود، توسل به بهترین خلق خدا، یعنی حضرت محمد و اهل بیت او (علیه و علیهم السلام) است. چنان که از ابن عباس نقل شده است که آدم برای پذیرش توبه اش، خداوند را به این نام ها قسم داد: «بحّق محمّد و علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین»(1)

البته برخی معتقدند: مراد از کلمات، همان جمله ای است که در

سوره ی اعراف آمده است: «ربّنا ظلمنا أنفسنا و اِن لم تَغفر لنا و تَرحمنا لنکوننّ من الخاسرین» خدایا! ما به خود ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و مورد رحمت

ص:48


1- . تفسیر درّالمنثور، ذیل آیه.

قرار ندهی، حتماً از زیانکاران خواهیم بود. بنابراین اولین توبه در روی زمین، با توسل به محمد و آل محمد پذیرفته شد.

* گرچه خداوند توبه ی آدم و حوا را پذیرفت، «فتاب علیه»، ولی أثر وضعی آن باقی ماند. أثر وضعی آن ترک اولی و نافرمانی آدم و حوا، خروج از آن جایگاه بهشتی و هبوط به زمین بود. «اهبطوا»

* از آیه «انّی جاعل فی الارض خلیفة» استفاده می شود که غرض اصلی از خلقت آدم این بود که وی در زمین زندگی کند؛ ولی زندگی در زمین نیازمند یک نوع آمادگی بود و باید آدم بداند که:

1. آزاد مطلق نیست و در زندگی او، امر و نهی و تکلیف وجود دارد.

2. ابلیس دشمن اوست و چه بسا با سوگند و وعده های دروغ، انسان را فریب دهد.

3. اطاعت از شیطان، عامل سقوط است.

4. توبه، وسیله جبران است.

ص:49

ص:50

فصل دوم: هدف آفرینش انسان

اشاره

ص:51

فصل دوم:

هدف از آفرینش انسان

1. آفرینش بازیچه و بدون هدف نیست

« أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْ جَعُونَ ». (مؤمنون/ 115)

پس آیا گمان می کنید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟

* در کار خداوند عبث و بیهودگی راه ندارد و آفرینش انسان، هدفدار است. «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا »

و هدف آفرینش انسان، در این جهان خلاصه نمی شود. «أفحسبتم...لاترجعون»

« وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ . مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَ-ٰکِنَّ أَکْثَرَ هُمْ لَا یَعْلَمُونَ ». (دخان/ 38 و 39)

و ما آسمان ها و زمین و آنچه را بین آنهاست به بازی نیافریدیم. ما جز بر اساس حق آسمان و زمین را نیافریدیم، ولی اکثر مشرکان نمی دانند.

* هدف هستی جز حق نیست، اگر هدف از خلقتِ چیزی را درک نکردیم، مشکل در فهم و محدود بودن علم ماست. «الا بالحقّ»

ص:52

* علم واقعی، پی بردن به حقانیت و حکمت کارهای الهی است. «الا بالحقّ... لا یعلمون»

توضیح: «لعب» کار بی هدف، بی برنامه و بی نتیجه است، مثل بازی های کودکانه. قرآن می گوید: (آیا هیچ فکر کرده­اید که) اگر شما بمیرید و خاک شوید، همان طور که اولش خاک بودید، دراین میان(دنیا) چه می کنید؟! تلاش جهت بدست آوردن نان و نان خوردن برای کار کردن و مجدداً کار کردن برای خوردن. انسان هفتاد سال این زندگی تکراری را ادامه می دهد و بعد چه می شود؟ بعد هم پوچ می شود و می میرد و بعد از مرگ هم که خبری نیست. اگر ما بمیریم و خاک شویم، کار خدا کاری است که یک کوزه گر مست هم انجام نمی دهد، یک کوزه گر مست حاضر نیست کوزه ای که ساخته است را بشکند، مثل کار بعضی از بچه ها که بادکنک می خرند و آن را باد می کنند و دو مرتبه بادش را خالی می کنند و خدای حکیم هرگز چنین کاری انجام نمی دهد.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا من بخورم و رفاه و مسکن و آزادی داشته باشم. به خورشید بگویم: بتاب! اقیانوس بخار شو و بخار ابر شو. ابر باران شو. جاذبه زمین باران را پایین بکش. درخت مواد غذایی را از زمین بالا بکش. من می خورم، خوب بعد از آن چه؟ هیچ! یعنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه برای انسان است و انسان به سوی هیچ است. این جهان بینی مادی است. کسی که خدا را کنار گذاشت، تفسیرش از هستی این­گونه خواهد بود!

یک وقت کسی از من پرسید «چرا خدا ما را خلق کرد؟» من همین طور نگاهش کردم، گفت: آقای قرائتی با شما هستم! خدا برای چی ما را خلق کرد؟ باز نگاهش کردم! مجدداً گفت. من به سکوتم ادامه دادم. آن شخص ناراحت شد. من گفتم: برای همین آفرید! شما می گویی آقای قرائتی تو که می توانی، چرا جواب

ص:53

نمی دهی؟! اگر کسی بتواند کار خوبی بکند و انجام ندهد، بخیل است. خدا می تواند از عدم به وجود بیاورد و اگر این کار را نکند، بخل ورزیده است. خدا می تواند از خاک سیب زمینی و گندم برویاند و از گندم اسپرم و نطفه درست کند و از نطفه، انسان. اگر خدا خلق نمی کرد، بخیل بود. همان طور که اگر یک مهندس بتواند از معدن، آهن استخراج کند و آهن تصفیه کند و ذوب کند و قطعه سازی کند و ماشین بسازد و انجام ندهد، این بخل است. کسی که می تواند دست یک نیازمند را بگیرد و این کار را نکند، ظالم است. اگر یک بچه ی با استعداد رفوزه شود، او را سرزنش می کنند؛ اما کسی از یک درخت را مؤاخذه نمی کند که چرا درس نخوانده است.

برای بررسی هدف دنیا باید به چند اصل توجه کنیم:

اصل اول: هدف هر چیز بیرون از او است؛ نمی شود چیزی هدفش در خودش باشد. مانند: ماشینی که حرکت می کند، هدفش در خود ماشین نیست؛ بلکه هدفش بیرون است و هندوانه که آفریده شده، هدف هندوانه در هندوانه نیست؛ بلکه هدفش رفع عطش انسان است. ما در دنیا، هدف دنیا را در خود دنیا می خواهیم. در این صورت است که به مشکل برمی­خوریم. در نتیجه هدف دنیا هم باید بیرون از دنیا باشد. همان طور که ما هدف هر چیزی را در بیرون جستجو می کنیم، باید هدف دنیا را نیز در بیرون آن پیدا کنیم.

همچنان­که امیرالمؤمنین می فرماید: «الدُّنْیَا خُلِقَتْ لِغَیْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا».(1)

یعنی آفرینش دنیا برای غیر دنیاست. پس هدف دنیا مال نیست؛ چون مال جزو خود دنیاست. اگر هدف زندگی مال بود، باید آدم هایی که به پول رسیده اند، دیگر مسأله ای نداشته باشند؛ اما می دانیم آدم های بسیار پول دار هم مشکل دارند. اگر

ص:54


1- . نهج البلاغه، حکمت 463.

هدف دنیا مقام باشد، باید کسی که به مقام رسید، مشکل نداشته باشد و ما می بینیم که همه مشکلات دارند. پس هدف در دنیا نیست.

اصل­دوم: حالا که هدف هر چیزی بیرون از خود او است. برای شناخت هدف باید به بیرون فکر کنیم و برای شناخت، باید بیرون را بنگریم و تفکر کنیم. ماهی اگر خواست بفهمد آب چیست، باید بیاید بیرون از آب تا بفهمد.

اصل­سوم: دنیا نمی تواند هدف باشد، اصلاً دنیا ارزشش بخاطر ما است، «سَخَّر لَکُمْ، خَلَقَ لَکُمْ، مَتَاعٌ لَکُمْ»، یعنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای انسان است، پس انسان اصل است.

اصل­چهارم: بیش از ظرفیت خود توقع نداشته باشیم. گاهی وقت ها هدف ها عالی است؛ منتها ما ظرف مان نمی کشد. فرض کنید که در جنگلی میلیون ها درخت هست، هر درختی هزاران برگ دارد، روی یک برگش یک کرم کوچک تکان می خورد. این کرم بگوید که هدف از آفرینش چیست؟

اصل­پنجم: مسأله دیگر این که از وسائل درونی موجود در یک چیز می توان هدف آن را کشف کرد. مثلاً از وسایل موجود در بخش های مختلف یک خانه می توان هدف آنجا را فهمید، در جایی که ظرف و اجاق و... گذاشته شده، می توان فهمید که هدف از به وجود آوردن این مکان پختن غذا است.

همان طور که در بازدید از خانه از چیزهایی که در اتاق هست، هدف از اتاق را کشف می کنیم، از چیزهایی که در انسان هست نیز هدف از خلقت انسان را کشف می کنیم. اگر انسان به خودش و امکاناتش نگاه کند، متوجه می شود که چیست و برای چه آفریده شده است. در انسان علاوه برخوردن و خوابیدن، استعدادهای دیگری هم هست که اگر هدف تنها زندگی مادی بود، این همه

ص:55

استعداد لازم نبود. در انسان غیر از مسائل مادی نیازهای معنوی هم هست. عشق، عاطفه، فطرت، نیازهای روحی و روانی هم وجود دارد.

اگر در انسان فقط شهوت بود، این درست بود که انسان برای لذت است، اگر انسان فقط شکم بود، می توان فهمید که انسان برای خوردن است؛ اما وقتی که در وجود استعدادها و گرایش های متعدد انسان تأمل می کنیم، درمی یابیم که انسان موجودی جامع است.

اصل­ششم: تمایل انسان به بی نهایت است و امور محدود او را راضی نمی کند، دنیا محدود است. حتی کره ی زمین را که تسخیر کند، می خواهد ماه را بگیرد، انسان وجودش بی نهایت طلب است، پس این که انسان وجودش بی نهایت طلب است از این هم می توانیم بفهمیم که هدف انسان بی نهایت است و محدود نیست.

اصل­هفتم: اگر هدف مادیات باشد، خسارت کرده ایم. مثلاً انسان درس می خواند برای مدرک، مدرک برای استخدام، استخدام برای زندگی، زندگی برای چی؟ هیچی! اگر این باشد، سرانجام زندگی پوچ می شود. هدف اگر مادیات باشد، این گونه خواهد بود.

اصل­هشتم: برای کشف هدف باید از صاحب هستی سؤال کرد. اصولاً هر صانعی و سازنده ای، هدف ساخت خودش را بهتر می داند. در مورد هر کالا و محصولی باید از سازنده اش پرسید. یک ساعت ساز وقتی ساعت می سازد، باید از او هدف ساعت را پرسید.

اگر یک قطعه زمین را به یک کشاورز بدهند، می گوید: برای کاشتن خوب است، اگر به فوتبالیست بدهند، می گوید: چمن کاری شود، برای بازی مناسب است. اگر به بی خانه داده شود، می گوید: برای خانه ساختن.

ص:56

درباره هدف آفرینش انسان، اگر از فروید بپرسیم، هدف چیست؟ می گوید: شهوت و اگراز مارکس بپرسیم، می گوید: اقتصاد. وقتی از مکتب های شرقی و غربی پرسیده شود که هدف آفرینش چیست، هرکدام نظری می دهند.

یک عده که همه کور بودند، دور فیل را گرفتند، وقتی خواستند او را توصیف کنند، یکی دست مالید به پاهای فیل، گفت: فیل ستون است، یکی دست مالید به گوشش، گفت: فیل بادبزن است، یکی دست مالید به شکمش، گفت: فیل شکل تخت است. فیل همه اینها را دارد؛ اما هیچ کدام از اینها به تنهایی فیل نیست. انسان شهوت دارد؛ ولی انسان فقط شهوت نیست. انسان شکم دارد؛ اما انسان فقط شکم نیست. نمی شود از مارکس و انگلس پرسید؛ چون این ها عینک های خاصی گذاشته اند و همه چیز را با همان عینک می بینند؛ اما خداوند بهتر از همه آنها می داند که انسان برای چیست و برای فهم این سؤال باید به قرآن مراجعه کرد.

2. اهداف آفرینش انسان از دیدگاه قرآن

1-2. عبادت

« وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ». (ذاریات/ 56)

و جن و انس را نیافریدم، مگر برای آن که مرا عبادت کنند.

* امام حسین صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: خداوند مردم را نیافرید، مگر برای معرفت و شناخت و چون او را شناختند، او را عبادت کنند و هر که او را عبادت کند، از بندگی غیر او بی نیاز می شود.

* در قرآن، تمام آفرینش بر اساس حق است و هیچ آفریده ای باطل نیست و انسان نیز برای هدفی متعالی آفریده شده که راه رسیدن به آن عبادت خدا است. «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ » البته عبادت معنای عام دارد و به هر کار

ص:57

نیکی که با هدف الهی انجام شود، عبادت گفته می شود. اگر گفته شود: «عبادت به جز خدمت خلق نیست»، غلط است. همچنین است اگر گفته شود: «عبادت فقط نماز نیست» هم غلط است. عبادت هم نماز است. هم خدمت به خلق. هم کار است و هم تفکر و تربیت. همه این ها عبادت است. عبادت شامل خدمت به خلق و نماز و جبهه و اختراع و... است. عبادت یک مجموعه است؛ عبادت یعنی کاری که جهت خدایی دارد.

* اهمیت عبادت این است که اگر عبادت نبود، خدا انسان را خلق نمی کرد و اگر انسان خلق نمی شد، خدا هستی را خلق نمی کرد. هستی برای انسان است. مثل این که تمام آجر و سیمان و آهن و گچ و تخته و بخاری و پنکه و مدرسه و دانشگاه و... برای شاگرد است. شاگرد هم برای تحصیل است. اگر درس نبود، شاگرد هم اینجا نمی آمد. اگر شاگرد اینجا نمی آمد، مدرسه هم ساخته نمی شد. این جهان هستی مدرسه ای برای این شاگرد است.

* انسان قلباً، فطرتاً، ذاتاً، ماهیتاً می خواهد که چیزی را بپرستد. انسان می خواهد عشق بورزد. انسان می خواهد ستایش کند. انبیا آمدند و گفتند: حالا که می خواهید ستایش کنید، ستایش خدا را کنید؛ یعنی آمدند به ما خط بدهند. «لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَة الْأَوْثَانِ إِلَی عِبَادَتِه».

امیرالمؤمنین می فرماید: انبیا آمدند برای این که بگویند: از این طرف برو.(1) باران می بارد، توان شما این است که نهر آب هدر نرود. حالا که آب می رود، بگذار یک جایی برود و به زمینی سرازیر شود که کشت هم بشود.

* عبادت کردن بشر و الهی شدن مردم مهم است، نه عبادت خداوند. «لیعبدون» (نفرمود: «لأعبد» تا من عبادت شوم.)

ص:58


1- . نهج­البلاغه؛ خطبه147.

* انسان در معرض غفلت و نسیان است و باید پیوسته هدفش را به او تذکّر داد. «و ذکّر... ما خلقت الجنّ و الانس...»

سؤال: اگر هدف از آفرینش بشر عبادت است، پس چرا این هدف بطور کامل تحقق نیافته است؟

جواب: بارها خداوند در قرآن فرموده؛ اگر می خواستیم، همه را به اجبار هدایت کرده، به بندگی خود در می آوردیم؛ اما خداوند بشر را آزاد آفرید، تا آگاهانه و آزادانه عبادت کند.

سؤال: آیا خداوند به عبادت ما نیاز دارد؟

جواب: قرآن بارها می فرماید: خداوند از هر جهت غنی است، نه تنها از انسان؛ بلکه از همه هستی بی­نیاز است. اگر به ما دستور دادند که منزل خود را رو به آفتاب بسازیم، نباید کسی گمان کند که خورشید به خانه ما نیاز دارد، این ما هستیم که به نور و انرژی آن محتاجیم. عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است، نه هدف آفریننده. او نیازی به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او بی نیاز است: «ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعاً فانّ الله لغنی...» با این که عبادت خدا بر ما واجب است؛ چون خالق و رازق و مربی انسان است؛ ولی باز هم در برابرادای تکلیف، پاداش می دهد و این نهایت لطف اوست.

سؤال: چرا خدا را عبادت کنیم؟

جواب: در چند جای قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:

- چون خداوند خالق و مربی شماست. «اعبدوا ربّکم الّذی خلقکم»

- چون تأمین کننده رزق و روزی و امنیت شماست. « فَلْیَعْبُدُوا رَ بَّ هَ-ٰذَا الْبَیْتِ . الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ »

- چون معبودی جز او نیست. «لا اله الاّ أنا فاعبُدنی»

ص:59

آنچه انسان را وادار به عبادت می کند، اموری است، از جمله:

- توجه به نعمت های او که خالق و رازق و مربی است.

- توجه به فقر و نیاز خویش.

- توجه به آثار و برکات عبادت.

- توجه به آثارترک عبادت.

- توجه به این که همه هستی، مطیع او و در حال تسبیح او هستند، چرا ما عضو ناهماهنگ هستی باشیم.

- توجه به این که عشق و پرستش، در روح انسان است و به چه کسی برتر از او عشق بورزیم.

2-2. رحمت

« إِلَّا مَنْ رَ حِمَ رَ بُّکَ وَلِذَٰلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَ بِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ». (هود/ 119)

مگر کسی که پروردگارت به او رحم کند و (خداوند) برای همین (رحمت) مردم را آفرید و فرمان پروردگارت صادر شده که دوزخ را از جن و انس پر خواهد کرد.

توضیح: فلسفه ی خلقت بشر، پذیرش و دریافت رحمت الهی است. «و لذلک خلقهم» چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: خدا انسان را آفرید تا کارهایی انجام دهد و مستحق رحمت شود. مثل این که کسی می خواهد پولی را به کارمندش که نیازمند است، بدهد و به او می گوید: دو ساعت اضافه­کار بمان یا مثلاً پنج شنبه و جمعه هم بیا، «لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»؛ اما با این تفاوت که معمولاً ما که می خواهیم کاری کنیم یا می خواهیم سودی را جلب کنیم یا می خواهیم شری را دفع و رفع کنیم یا ... معمولاً هدف های ما اینهاست. خداوند نه سود می خواهد نه ضرر به خدا می رسد. پس هدف خدا چیزی جز لطف نیست. یک شعر از قدیم یاد ما داده اند:

ص:60

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

3-2. آزمایش

«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ».

او مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما کار بهتری انجام می دهید و اوست عزتمند و آمرزنده. (ملک/ 2)

« أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَ کُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ». (عنکبوت/ 2)

آیا مردم گمان کردند به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟

توضیح: خداوند می فرماید: خیال می کنید که ما شما را آفریده ایم و همین که بگویید ما مسلمانیم کافیست؟ باید امتحان شوید، دنیا خوابگاه و عشرتکده و میخانه نیست؛ دنیا میدان رشد است وشما باید در میان ناگواریها و تضادها عبور کنید تا رشد کنید. اگر این سختی ها و ناگواریها نبود، ما رشدی نداشتیم؛ درسختی­ها است که آدم درگیر می شود و رشد پیدا می کند؛ باید سختی و تاریکی باشد تا اختراع برق در انسان شکوفا شود، باید ناگواری های بیماری باشد تا رشد علم داروسازی در ما شکوفا شود؛ هر پیش آمد و سختی که برای انسان پیش آمده، استعداد انسان را شکوفا کرده، همه ما باید امتحان شویم. در قرآن حدود بیست مرتبه آمده که ما همه شما را آزمایش می کنیم.

* کار «حَسَن» و نیک چه شرایطی دارد؟ کار نیک، کاری است که از نظر هدف، زمان، مکان، ضرورت، تداوم، ابزار مورد استفاده، همکاران، استقامت در کار، استحکام، نظم، آینده نگری در عمل، اولویت های مورد نیاز، نشاط، اعتدال، دقت، سرعت، مورد سنجش و برنامه ریزی قرار گرفته باشد و به دور از آفت های عجب، حبط، ریا انجام پذیرد.

ص:61

* امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم ذیل آیه فرمود: مراد عمل زیاد و فراوان نیست؛ بلکه بهترین عمل مراد است و آن عملی است که همراه با خشیت الهی و نیت صادق و نیکوکاری باشد.

* آفریده ها همه هدفمندند و هیچ چیز، عبث آفریده نشده است و خداوند انسان را برای تکامل انتخابی آفریده است. «لیبلوکم»

* جوهره انسان در لابلای گرفتاری ها و تلخ و شیرینی ها معلوم می شود. «خلق الموت والحیاة لیبلوکم»

* ملاک عمل، کیفیت است نه کمیّت. «أحسن عملاً» (نه «اکثر عملاً») به خوب بودن کار، قانع نباشیم، باید بهترین کار انجام شود. «احسن عملاً»

* آزمایش الهی همیشگی و برای همه است. «لیبلوکم» (فعل مضارع نشانه استمرار است)

* از شکست در آزمایش های الهی مأیوس نشوید که او بخشنده است. «الغفور»

* «آزمایش» انسان به عنوان هدف آفرینش معرفی شده است. در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است، این یک قانون کلی و سنت دائمی پروردگار است.

* در بسیاری موارد امتحان الهی از همان ناحیه ای است که افراد روی آن حساسیت دارند. قرآن به داستان یعقوب اشاره می کند که نسبت به یوسف حساس بود و فراق یوسف وسیله آزمایش او شد.

* لازم نیست همه مردم با همه وسائل آزمایش شوند؛ بلکه ممکن است امتحان هر گروهی به چیزی باشد، چرا که تناسب با روحیه و وضع فردی و اجتماعی مردم شرط است.

ص:62

* ممکن است یک انسان از عهده پاره ای از امتحانات به خوبی برآید؛ در حالی که در برابر امتحانات دیگر سخت رفوزه شود و نیز ممکن است امتحان فردی، وسیله امتحان دیگری باشد، مثلاً خداوند کسی را با مصیبت فرزند دلبندش مورد آزمایش قرار می دهد، این آزمایش پای دیگران را هم به میدان امتحان می کشد که آیا آنها در مقام هم دردی برمی آیند و در تخفیف آلام شخص مصیبت زده می کوشند یا نه؟

سؤال: مگر هر آزمایشی برای سنجش افراد نیست و اگر خدا همه چیز را می داند، پس چرا انسان را آزمایش می کند؟

جواب: آزمایش بندگان توسط خداوند برای دانستن و آگاهی خداوند نیست؛ زیرا او همه چیز را از قبل می داند؛ بلکه برای آن است که با اعمالی که انجام می­دهیم، جایگاه خویش را بشناسیم. «لیبلوکم ایّکم احسن عملاً» (مثل استادی که معلومات شاگردش را می داند؛ ولی او را امتحان می کند تا استحقاق نمره شاگرد جلوه کند) خدا همه چیز را درباره بندگانش می داند؛ اما بنا نیست خدا روی دانستن و علم خودش مزد بدهد. مگر شما نمی دانید که این آقا لحاف­دوزی بلد است، آیا تا ندوزد پولش می دهید؟ می دانم لحاف­دوز است؛ اما تا ندوزد پولش را نمی دهم. می دانیم ساخت و ساز بلد است، تا نسازد پول به او نمی دهیم. همین طور که شما بر اساس دانش و علمت، پول به لحافدوز نمی دهی، خدا هم براساس دانستنش مزد به کسی نمی دهد. درنهج البلاغه داریم که امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: خدا می داند، می داند، می داند؛ اما اجر بر اساس دانستن نیست. بر اساس عمل است.

ص:63

1-3-2. همگانی بودن آزمایش خداوند

گرچه امتحانات الهی متفاوت است، بعضی مشکل، بعضی آسان و بالطبع نتایج آنها نیز با هم فرق دارد؛ اما آزمایش برای همه هست، قرآن مجید به امتحان عمومی انسان اشاره کرده و درآیات مکرری از عباراتی مانند: «لَنَبْلُوَنَّکُم» (قطعاً شما را آزمایش می کنیم) «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» (بدون تردید کسانی را که پیش از ایشان بودند، آزمودیم) استفاده می کند تا حتمی بودن آزمایش را به همه انسان ها یادآوری کند. در این آزمایشگاه همه انسان ها حتی پیامبران نیز آزمایش می شوند؛ بلکه آزمایشات آنها بسیار دشوارتر از بقیه انسان هاست:

« وَإِذِ ابْتَلَیٰ إِبْرَ اهِیمَ رَ بُّهُ ». (بقره/ 124)

خداوند ابراهیم را امتحان کرد.

* ازموارد امتحان خداوند از ابراهیم، دستور ذبح فرزندش اسماعیل بود؛ دست کشیدن از فرزند، از سخت ترین آزمایش های الهی بود که درجه ایمان و اخلاص ابراهیم را دراین امتحان روشن نمود و خداوند در این آیه از آن با عنوان آزمایش آشکار یاد کرده است:

« فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ . وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَ اهِیمُ ». (صافات/ 103 و104)

پس چون هر دو تسلیم (فرمان ما) شدند و ابراهیم، گونه ی فرزند را بر خاک نهاد (تا ذبحش کند)، او را ندا دادیم که ای ابراهیم!

« قَدْ صَدَّقْتَ الرُّ ؤْیَا إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ». (صافات/ 105)

حقّاً که رؤیایت را تحقق بخشیدی (و امر ما را اطاعت کردی)، همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم (و نیت عمل خیر آنان را به جای عمل قبول می کنیم).

« إِنَّ هَ-ٰذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ ». (صافات/ 106)

همانا این همان آزمایش آشکار بود.

ص:64

* ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشی که موفق می شد، به مقام بالاتری می رسید: در مرحله نخستین، عبداللّه شد. سپس به مقام نبی اللهی رسید و پس از آن رسول اللّه و خلیل اللّه شد و در نهایت زمانی که در همه امتحانات الهی موفق شد، به مقام امامت و رهبری مردم منصوب گردید.

در مورد سایر انبیا نیز بحث آزمایش مطرح شده است:

«... وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَ بَّهُ وَخَرَّ رَ اکِعًا وَأَنَابَ ». (ص/ 24)

و داود متوجه شد که ما او را (با این صحنه و طرح نزاع) آزمایش کردیم، پس (از قضاوت خود قبل از شنیدن سخن طرف مقابل پشیمان شد و) از پروردگارش آمرزش خواست و به رکوع در افتاد و توبه و انابه کرد.

« وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَیٰ کُرْ سِیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ ». (ص/ 34)

و به راستی ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی افکندیم، پس به درگاه خدا انابه و توبه کرد.

2-3-2. طرق آزمایش

خداوند متعال، همه ی انسان ها را بدون استثنا آزمایش می کند و آزمایش و امتحان همه یکسان نیست؛ وسایل آزمایش الهی نیز تمام حوادث تلخ و شیرین زندگی انسان را در برمی گیرد. قرآن کریم نمونه های مختلفی از امتحانات الهی را بیان می دارد تا ما با شیوه آزمون الهی آشنا شویم:

آزمایش به وسیله جان و مال

« وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَ اتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِ ینَ ». (بقره/ 155)

و قطعاً شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود محصولات، آزمایش می کنیم و صابران (در این حوادث و بلاها را) بشارت بده.

ص:65

* در آیه فوق نمونه هایی از اموری که انسان با آنها امتحان می شود، بیان شده، از قبیل: ترس، گرسنگی، زیان های مالی و مرگ... ولی وسائل آزمایش خداوند منحصر به این ها نیست؛ بلکه امور دیگری نیز در قرآن به عنوان وسیله امتحان آمده است.

آزمایش به وسیله مال و فرزند

« وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّ-هَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ». (انفال/ 28)

و بدانید که اموال و فرزندانتان آزمایشی (برای شما) هستند و البته نزد خداوند (برای کسانی که از عهده ی آزمایش برآیند)، پاداشی بزرگ است.

* عامل بسیاری از لغزش های انسان و ریشه ی بسیاری از گناهان علاقه به مال و فرزند است. پس اینها عامل امتحان و لغزشند؛ قرآن با تعبیرات مختلفی به فتنه بودن مال و فرزند و دل نبستن به آنها و امکان انحراف به واسطه ی آنها هشدار داده است، از جمله:

الف) امکان شرکت شیطان در مال و فرزند انسان. «شارکهم فی الاموال و الاولاد»

ب) افزون خواهی در مال و فرزند و آثار منفی آن. «تکاثر فی الاموال و الاولاد»

ج) بازدارندگی فرزند و مال از یاد خدا. «لا تلهکهم أموالکم و لا أولادکم عن ذکر الله»

د) نجات بخش نبودن اموال و اولاد در قیامت. «لن تغنی عنهم أموالهم و لا أولادهم»

مال سبب آزمایش است؛ زیرا باید از راه حلال بدست آید و باید به مصرف حلال برسد و باید حقوق واجب آن پرداخت شود و شکر آن ادا شود.

فرزند، سبب آزمایش است؛ زیرا والدین باید درانتخاب همسر، درپرداخت مهریه حلال به همسر، درتغذیه فرزند، درمحبت و نظارت بر تعلیم و تربیت، درازدواج، در اشتغال، درگرایش های گوناگون او کمال دقت را داشته باشند که عبور از تمام

ص:66

این مراحل امتحانی سخت است؛ البته اگر والدین وظیفه خود را به خوبی انجام دهند واز عهده آزمایش برآیند، در تمام کارهای خوب فرزند شریک خواهند بود.

* در آیه نکاتی به چشم می خورد که نشان می دهد، آزمایش مال و فرزند بسیار سخت و جدی و سربلند شدن در آن بسیار مهم است.

اولاً؛ آیه با جمله ی هشدار «و اعلموا» آغاز شده است.

ثانیاً؛ کلمه ی «انّما» نشان می دهد که آزمایش با مال و فرزند حتمی است.

ثالثاً؛ خود مال و فرزند فتنه شمرده شده اند، نه آن که وسیله آزمایش و فتنه باشند.

آزمایش به وسیله نعمت ها

* امتحانات الهی همیشه به وسیله حوادث سخت و ناگوار نیست؛ بلکه گاه خدا بندگانش را با فراوانی نعمت و کامیابی ها آزمایش می کند، چنان­که قرآن می فرماید: « وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً ». (انبیاء/ 35) ما شما را به وسیله بدی ها و خوبی ها امتحان می کنیم.

* ازاین رو دربینش قرآنی نعمت های الهی وسیله ی بندگی و آزمایش­اند، نه کامیابی و لذت جویی. آزمایش الهی، گاهی با نعمت است و گاهی با بلا؛ ولی مسلم است که آزمایش به وسیله بلاها سخت تر و مشکل تر است. همان طور که در این آیه، «شر» مقدم بر «خیر» ذکر شده است.

آزمایش به وسیله احکام و دستورات دینی

«... وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّ سُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ...». (بقره/ 143)

... و ما آن قبله ای را که قبلاً بر آن بودی برنگرداندیم، مگر برای آن که افرادی را که از پیامبر پیروی می کنند از آنها که به جاهلیت باز می گردند، بازشناسیم.

* این آیه به دستور تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه، اشاره می کند و این تغییر حکم را وسیله ای برای امتحان مردم می داند.

ص:67

از نمونه های آزمایش مردم؛ ماجرای نهی بنی اسرائیل از ماهی گیری در روز شنبه است که قرآن از آن به عنوان آزمایش یاد کرده است:

«وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْ یَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَ ةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ­تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّ عًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ».

و (ای پیامبر!) از آنان درباره ی (مردم) آن آبادی که کنار دریا بود، سؤال کن! آن گاه که (به قانون) در روز شنبه تجاوز می کردند، هنگامی که روز تعطیل (شنبه)، ماهی ها (به روی آب در) کناره های دریا نزد آنان می آمدند، و(لی) روزی که تعطیل نبودند، ماهیان آشکار نمی شدند. ما این گونه آنان را بخاطر تجاوز و فسقشان آزمایش می کردیم. (اعراف/ 163)

* خداوند، گرچه ماهی را برای استفاده ی مردم آفریده است؛ ولی درایام هفته، روز شنبه، صید ماهی را به عنوان امتحان منع فرمود، ماهی روز شنبه با روزهای دیگر از نظر مواد پروتئینی فرقی ندارد. همچنین گاهی آزمایش الهی، در صحنه هایی است که تمایلات انسان به اوج می رسد، چنان­که در این آیه منع از صید و آزمایش در حالی است که ماهی ها بیشتر خود را نشان می دهند.

آزمایش به وسیله فرستادن انبیا

« وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْ عَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَ سُولٌ کَرِ یمٌ ». و همانا ما قبل از این، کفّار قوم فرعون را آزمودیم و پیامبرِ با کرامتی به سراغشان آمد. (دخان/ 17)

* بر اساس این آیه آمدن انبیا برای مردم نوعی آزمایش است تا مشخص شود، چه کسانی حق را می پذیرند و چه کسانی لجاجت می کنند.

« وَقَالُوا مَالِ هَ-ٰذَا الرَّ سُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیرً ا . أَوْ یُلْقَیٰ إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا...». (فرقان/ 7 و 8)

(کفار) گفتند: این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا فرشته ای به سوی او نازل نشده است تا همراه او بیم دهنده باشد (و ادعای او را

ص:68

تأیید کند)؟ یا (چرا) به او گنجی عطا نشده، یا چرا برای او باغی نیست تا از (محصولات) آن بخورد (و امرار معاش کند)؟

* حضرت علی علیه السلام می فرماید: اگر خداوند می خواست هنگام مبعوث شدن پیامبران، درهای گنج ها و معادن طلا و باغ های سرسبز و خرم را به روی آنان بگشاید، چنین می کرد؛ ولی اگر این کار را می کرد مسأله ی آزمایش مردم از میان می رفت و همه ی آنان به عشق مال و رفاه، گرد انبیا جمع می شدند و نیت ها خالص نبود.

آزمایش مردم به وسیله یکدیگر

اشاره

« وَکَذَٰلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَهَ-ٰؤُلَاءِ مَنَّ اللَّ-هُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنَا أَلَیْسَ اللَّ-هُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِ ینَ ». (انعام/ 53)

واین گونه بعضی از مردم را به وسیله ی بعضی دیگر آزمایش کردیم، تا (از روی استهزا) بگویند: آیا اینانند آنهایی که خداوند، از میان ما بر آنها منّت نهاده است؟ آیا خداوند به حال شاکران داناتر نیست؟

* ممکن است منظور از آزمودن عمومی مردم به وسیله یکدیگر این باشد که افراد از کار افتاده و ناتوان و بیمار و یتیم و دردمند و... آزمونی هستند، برای اقویا و افراد سالم و تندرست و به عکس افراد تندرست و قوی، آزمونی هستند، برای افراد ضعیف و ناتوان که آیا گروه دوم صبر می کند و راضی به رضای خدا هستند یا برثروت ثروتمند حسد می ورزد؟ آیا گروه اول شکر می کنند و وظیفه و تعهد

انسانی خود را در برابر گروه دوم انجام می دهند یا نه؟ لذا تفاوت های اجتماعی، گاهی وسیله ی آزمایش و شکوفا شدن خصلت ها و رشد آنهاست.

ص:69

3-3-2. توصیه هایی برای آزمایش­های سخت

« مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّ-هِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّ-هِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّ-هُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ». (تغابن/ 11)

هیچ مصیبتی، جز با اذن خداوند به کسی نرسد و هر کس به خداوند ایمان آورد، خداوند قلب او را (به صبر و شکیبایی) هدایت کند و خداوند به همه چیز آگاه است.

* انسان مؤمن، چون به علم و حکمت و رحمت خداوند ایمان دارد، می داند که بدون دلیل و حکمت و عدالت، به کسی مصیبتی نمی رسد و هر مصیبتی یا نتیجه عمل خود انسان است «ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم» و یا اسباب آزمایش و امتحانی است برای رشد و کمال او. «فاخذناهم بالبأساء و الضرّاء لعلّهم یتضرعون»

نمونه هدایت قلب که مایه آرامش مؤمنان مصیبت زده می شود، در سوره بقره آمده است: «الّذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون . اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون» کسانی که هنگام برخورد با مصیبت می گویند: ما برای خدا هستیم و به سوی او بازمی گردیم، آنان علاوه بر دریافت صلوات و رحمت الهی، هدایت یافتگان واقعی هستند.

* خداوند، به مؤمنان مصیبت زده، راه علاج و درمان و تحمل و صبر را الهام می کند. «و من یؤمن بالله یهد قلبه»

« لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَیٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَ حُوا بِمَا آتَاکُمْ... ». (حدید/ 23)

تا بر آنچه از دست دادید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده شد، (سرمستانه) شادمانی نکنید... .

* ازاین آیه می فهمیم که نعمت ها امانت الهی است که به شما سپرده شده است، به مواهب الهی پشت پا نزنید و از آنها بهره بگیرید؛ ولی اسیر آن نشده و آن را هدف و مقصد خود ندانید.

ص:70

تمام حوادث تلخ و شیرین، همچون پله هایی از سنگ های سیاه و سفید، برای بالا رفتن و به کمال رسیدن است بدون توجه به رنگِ پله ها، باید به سرعت از آنها گذشت. کارمند بانک، یک روز مسئول گرفتن پول از مردم و روز دیگر مسئول پرداخت است. نه روز اول خود را می بازد و نه روز دوم خوشحالی می کند؛ زیرا می داند که او کارمندی امین بیش نیست. خداوند با مقرر کردن حوادث و فراز و نشیب ها، می خواهد روح انسان را به قدری بالا ببرد که تلخی ها و شیرینی ها در آن أثر نکند، چنان که حضرت زینب سلام الله علیها بعد از حوادث کربلا فرمود: من به جز زیبایی چیزی ندیدم، «و ما رأیتُ الا جمیلا» و امام حسین صلی الله علیه و آله وسلم در گودال قتلگاه و در آخرین لحظات زندگی اش فرمود: خداوندا! راضی هستم به حکم تو و بردبارم بر بلا و امتحان تو، «رضاً بقضائک، صبراً علی بلائک» و امام علی علیه السلام اشتیاق و انس خود را به شهادت از انس کودک به سینه مادر بیشتر می داند. «و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امّه»

* اگر حوادث را بر اساس علم و حکمت خدا بدانیم نه اتفاقی و بی دلیل و اگر حکمت بروز حوادث را بدانیم، حسد نمی ورزیم، حرص نمی زنیم، دشمنی نمی کنیم و عصبانی نمی شویم؛ زیرا می دانیم که صحنه ها حکیمانه طراحی شده است. اگر بدانیم عطای نعمت، مسئولیت و وظیفه به دنبال می آورد، از داشتن آن شاد نمی شویم و اگر بدانیم نعمتی که از ما گرفته می­شود، در این دنیا ما را رشد می­دهد و در قیامت خداوند جبران می­کند، از فوت شده ها غمناک نمی شویم.

حضرت علی علیه السلام فرمود: «تمام زهد در دو کلمه قرآن است، سپس این آیه را تلاوت کرده و فرمودند: و آنچه از دست دادید، تأسف نخورید و بر آنچه به شما داده می شود، دلخوش نباشید و کسی که چنین باشد، زاهدی جامع الاطراف است».

ص:71

« مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْ ضِ وَلَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَ أَهَا إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَی اللَّ-هِ یَسِیرٌ». (حدید/ 22)

هیچ مصیبتی در زمین و نه در جسم و جانتان به شما نرسد، مگر آن که پیش از آن که آن را پدید آوریم در لوحی ثبت است، همانا این امر بر خداوند آسان است.

* در حدیث می خوانیم: بلاها برای ظالم وسیله ادب و هشدار است؛ ولی برای مؤمنان وسیله آزمایش و رشد و برای انبیا وسیله دریافت درجات و برای اولیای خدا وسیله ی دریافت کرامت است. «البلاء للظالم أدب و للمؤمن امتحان و للانبیاء درجة و للاولیاء کرامة»

* حوادث طبیعی همچون سیل و زلزله که موجب تخریب منازل و مزارع «مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْ ضِ » و یا جراحات و مرگ و میر «فی أنفسکم» می شود، بر اساس نظام از پیش پایه گذاری شده الهی است، نه اموری تصادفی که از تحت قدرت خداوند خارج باشد. « إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَ أَهَا »

* البته برخی از مصیبت ها بخاطر عملکرد خود انسان است.

« وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ ». (شوری/ 30)

و آنچه از مصیبت به شما رسد پس بخاطر دست آورد خودتان است و او از بسیاری (گناهانتان) در می گذرد.

سؤال: اگر مصیبت ها بخاطر عملکرد خود انسان است، پس مصائب اولیای خداوند چه توجیهی دارد؟

جواب: برنامه ها و سنت های الهی متعدد است، یکی از سنت ها الهی چشاندن مزه تلخ عمل انسان گناهکار به او است که درآیه آمده است؛ ولی یکی دیگر از سنت های الهی رشد مردم در لابلای حوادث و آزمایش های پی­در­پی است، لذا حوادث تلخ که برای معصومین رخ می دهد برای رشد معنوی و دریافت درجه و الگو بودن آنان برای دیگران است. در حدیث می خوانیم: «البلاء للظالم ادب و

ص:72

للمؤمن امتحان و للاولیاء درجة» حوادث تلخ برای ظالم وسیله ادب و برای مؤمن وسیله آزمایش و برای اولیای الهی وسیله قرب بیشتر است.

4-2. آگاهی از علم و قدرت خداوند

« اللَّ-هُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْ ضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّ-هَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّ-هَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا ». (طلاق/ 12)

خداست آن که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن ها (بیافرید) فرمان الهی میان آن ها نازل می شود تا بدانید که خداوند بر هر چیزی تواناست و علم او بر همه چیز احاطه دارد.

* در این آیه، آفرینش آسمان ها و زمین و تدبیر امور آنها برای آگاهی انسان به علم و قدرت الهی و معرفت و رشد توحیدی او مطرح شده است. «لتعلموا...» در نتیجه هدف آفرینش در این آیه آگاهی انسان از علم و قدرت خداوند است.

فلسفه ی آفرینش انسان، در آیات قرآن با عناوین مختلفی مطرح شده است؛ عبادت، آزمایش، برخورداری از رحمت الهی، آگاهی از علم و قدرت خداوند. در ظاهر به نظر می رسد که فلسفه ی آفرینش انسان، سه عنوان متفاوت یعنی: عبادت، آزمایش و رحمت است؛ اما با کمی دقت متوجه می شویم که هر سه موضوع دارای یک نقطه ی مشترک هستند و آن تکامل روحی و معنوی انسان

است، یعنی هدف از آفرینش هستی، تکامل است و تکامل در گرو عبادت و أثر عبادت، رسیدن به تقوا و نهایت تقوا، رستگاری است.

در جمع بندی این آیات به این نتیجه می رسیم که هدف اصلی، بندگی خداوند است؛ لیکن عبادت نیازمند معرفت است که در جمله «لتعلموا» بیان شده است و در عبادت که همان پذیرفتن راه الهی و رها کردن راه های غیر الهی است، انسان آزمایش می شود که در جمله «لیبکوکم» آمده است.

ص:73

3. سعادت و رستگاری انسان

در قرآن کریم به موضوع سعادت انسان اشاره شده است و در موارد متعددی کلمه ی «فلاح» (رستگاری) به کار رفته است؛ برترین و آخرین هدف تمام برنامه های اسلام، فلاح و رستگاری است. در بسیاری از آیات قرآن از تقوا سخن رفته است و هدف از احکام دین هم رسیدن به تقوا است: «لعلّکم تتّقون» و آخرین هدف تقوا نیز فلاح است: «و اتّقوا الله لعلّکم تفلحون» مهم ترین و آخرین هدف دین اسلام در اولین شعار آن که از زبان پیامبر به مردم گفته می شد؛ آمده است: «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا» به یگانگی خداوند ایمان آورید و «لا اله الاّ الله » بگویید تا رستگار شوید. هر شبانه روز، در اذان و اقامه ی نمازهای یومیه جمله ی «حَیّ علی الفَلاح» را بیست بار بر زبان می آوریم و هدف نهایی را با فریاد رسا اعلام می کنیم، تا راه را گم نکنیم.

اما این که سعادت و رستگاری انسان در چیست و از نظر قرآن کریم چه کسانی رستگارند؟ آیاتی اعمالی را به عنوان راه رسیدن به رستگاری بیان کرده وکسانی را به عنوان سعادتمند معرفی کرده است:

مؤمنان

« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ». (مؤمنون/ 1)

قطعاً مؤمنان رستگار شدند.

در آیات بعدی برای مؤمنان صفاتی را ذکر می کند؛ از جمله خشوع در نماز، رویگردانی از لغو و بیهودگی، پرداخت زکات و پای عهد و امانت بودن.

ص:74

حمایت از پیامبر و پیروی از قرآن

« الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّ سُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَ اةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُ هُمْ بِالْمَعْرُ وفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّ مُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَ هُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُ وهُ وَنَصَرُ وهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». (اعراف/ 157)

(رحمت الهی، شامل کسانی است که علاوه بر ایمان، زکات و تقوا) از رسول و پیامبر درس نخوانده ای پیروی می کنند که (نام و نشانه های او را) نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می یابند. (پیامبری که) آنان را به نیکی فرمان می دهد و از زشتی باز می دارد و آنچه را پاکیزه و پسندیده است، برایشان حلال می کند و پلیدی ها را بر ایشان حرام می کند و از آنان بار گران (تکالیف سخت) و بندهایی را که بر آنان بوده برمی دارد (و آزادشان می کند). پس آنان که به او ایمان آورده و او را گرامی داشته و یاری کنند و از (قرآن) نوری که همراه او نازل شده است، پیروی کنند، آنان همان رستگارانند.

تسلیم بودن در برابرخدا

« إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّ-هِ وَرَ سُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». (نور/ 51)

(ولی) چون مؤمنان را به خدا وپیامبرش فراخوانند، تا میانشان داوری کند، سخنشان جز این نیست که می گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم، اینان همان رستگارانند.

ص:75

خشنودی خداوند

« فَآتِ ذَا الْقُرْ بَیٰ حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَٰلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِ یدُونَ وَجْهَ اللَّ-هِ وَأُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». (روم/ 38)

پس حق خویشاوند و تنگدست و در راه مانده را ادا کن. این (انفاق) برای کسانی که خواهان خشنودی خدا هستند بهتر است و آنان همان رستگارانند.

کسانی که میزانِ سنگینی دارند

« وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». (اعراف/ 8)

و در آن روز (قیامت) سنجش (اعمال بر پایه ی) حق است. پس هر کس کارهای سنجش شده اش سنگین باشد، پس آنان همان رستگارانند.

سعادت انسان در گرو اعمال صالح اوست و توقع رستگاری و پاداش بدون عمل بیهوده است.

عبادت کنندگان و نیکوکاران

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْ کَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَ بَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ». (حج/ 77)

ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع کنید و سجده نمایید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید، باشد که رستگار شوید.

سعادت و رستگاری انسان در انجام دادن چند عمل است:

الف) برنامه های ثابت؛ مانند: رکوع و سجود و عبادت های دیگر.

ب) برنامه های متغیر و تابع زمان و مکان که در هر زمان کار خیر مصداق خاصی دارد.

همچنین از این آیه استفاده می شود که فلاح و رستگاری، آخرین مرحله ی تکامل است که بعد از انجام عبادات و کارهای خیر باید امیدوار بود. دیگر این که حتی

با رکوع و سجود و تعبد و کار خیر، رستگاری خود را قطعی ندانیم؛ زیرا آفاتی چون غرور و حبط عمل در کار است.

حزب اللّه

« أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّ-هِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». (مجادله/ 22)

حزب خدا رستگارند.

ص:76

در دو آیه از قرآن به «حزب الله » اشاره شده و در یک آیه اشاره به «حزب شیطان» شده است. در دو موردی که از حزب خدا سخن می گوید، روی مسأله «حب فی الله و بغض فی الله» و ولایت اولیای حق تکیه کرده است، در آیات مورد بحث نیز روی قطع رابطه دوستی با دشمنان خدا تکیه می کند، بنابراین خط حزب­اللَّه همان خط ولایت و بریدن از غیر خدا و پیامبر و اوصیای او است. در مقابل هنگام توصیف حزب شیطان که در همین سوره به آن اشاره شده، بارزترین نشانه های آنها را نفاق و دشمنی با حق و فراموشی یاد خدا و دروغ و نیرنگ می شمرد.

یاد خدا و نعمت های او

« وَاذْکُرُ وا اللَّ-هَ کَثِیرً ا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ». (انفال/ 45)

خدا را بسیار یاد کنید تا رستگار شوید.

«... فَاذْکُرُ وا آلَاءَ اللَّ-هِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ». (اعراف/ 69)

پس نعمت های خدا را به یاد آورید، باشد که رستگار شوید.

یاد نعمت های الهی، رمز رستگاری است. زیرا یاد نعمت ها عشق و محبت می آورد و محبت، اطاعت در پی دارد و اطاعت نیز رستگاری را به دنبال دارد.

تقوا و پرهیزکاری

« فَاتَّقُوا اللَّ-هَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ». (مائده/ 100)

ای خردمندان! تقوا پیشه کنید تا رستگار شوید.

تزکیه نفس

« قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّیٰ ». (اعلی/ 14)

به راستی رستگار شد آن کس که خود را (از پلیدی ها) پاک گردانید.

تزکیه آن است که فکر از عقاید فاسد ونفس از اخلاق فاسد واعضا از رفتار فاسد پاک شود و زکات پاک کردن روح از حرص و بخل و مال از حقوق محرومان

ص:77

است. در مکتب انبیا، رستگاران پاکان هستند: « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّیٰ » ولی درمکتب طاغوتیان، رستگاران پیروز شدگانند حال به هر طریقی که باشد فرقی نمی­کند. فرعون می گفت: هر کس پیروز شود، رستگار است. «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی»

مصلحان و آمران به معروف

« وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُ ونَ بِالْمَعْرُ وفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». (آل عمران/ 104)

و از میان شما باید گروهی باشند که (دیگران را) به خیر دعوت نمایند و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.

جهاد در راه خدا

« وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ». (مائده/ 35)

در راه خدا جهاد کنید تا رستگار شوید.

توبه به سوی خدا

« وَتُوبُوا إِلَی اللَّ-هِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ». (نور/ 31)

ای اهل ایمان! همگی توبه کنید تا رستگار شوید.

« فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَیٰ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ ». (قصص/ 67)

اما هر کس (در این دنیا) توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته ای انجام دهد، پس امید است که از رستگاران باشد.

دوری از بخل

« وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». (حشر/ 9)

کسانی که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش بازداشته رستگارند.

ص:78

اجتناب از پلیدی ها

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِ جْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ». (مائده/ 90)

ای کسانی که ایمان آورده اید! همانا شراب و قمار و بت ها و تیرهای قرعه، پلید و از کارهای شیطان است، پس از آنها بپرهیزید، تا رستگار شوید.

بر اساس این آیه اعمال انسان و دوری از حرام خواری، در سعادت و رستگاری او مؤثر است.

در ابتدای سوره بقره نیز مؤمنانی که صفات پنجگانه را در خود جمع کرده اند، به عنوان رستگار معرفی شده اند:

« ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَارَ یْبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ . الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَ زَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ . وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَ ةِ هُمْ یُوقِنُونَ . أُولَ-ٰئِکَ عَلَیٰ هُدًی مِنْ رَ بِّهِمْ وَأُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». (بقره/ 2- 5)

این کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است. (پرهیزکاران) آنها هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است) ایمان می آورند و نماز را بر پا می دارند و از تمام نعمت ها و مواهبی که به آنها روزی داده ایم، انفاق می کنند. آنها به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین نازل گردیده) ایمان می آورند، و به رستاخیز یقین دارند. آنان را خداوند هدایت کرده و آنها رستگارانند.

در حقیقت هدایت مؤمنان و همچنین رستگاریشان از سوی خدا تضمین شده است و تعبیر «به مِنْ رَبِّهِمْ» اشاره به همین حقیقت است. تعبیر «عَلی هُدیً مِنْ

رَبِّهِمْ» اشاره به این است که هدایت الهی همچون مرکب راهواری است که آنها بر آن سوارند و به کمک این مرکب به سوی رستگاری و سعادت پیش می روند (زیرا کلمه «علی» معمولاً در جایی به کار می رود که مفهوم تسلط و علوّ و استیلا را می رساند) همچنین تعبیر به «هُمُ الْمُفْلِحُونَ» دلیل بر انحصار است، یعنی تنها راه

ص:79

رستگاری راه این گروه است که با کسب پنج صفت ویژه مشمول هدایت الهی گشته اند.

بر اساس این آیه پاداش اهل تقوا که به غیب ایمان دارند و اهل نماز و انفاق و یقین به آخرت هستند، رستگاری و فلاح است. رستگاری، بلندترین قله سعادت است؛ زیرا خداوند هستی را برای بشر و بشر را برای عبادت و عبادت را برای رسیدن به تقوا و تقوا را برای رسیدن به فلاح و رستگاری قرار داده است.

همچنین قرآن به کسانی اشاره می کند که رستگار نخواهند شد؛ از جمله:

- کافران. «لا یفلح الکافرون»

- ستمگران. «لا یفلح الظالمون»

- گنهکاران. «لا یفلح المجرمون»

- جادوگران. «لا یفلح الساحرون»

- آنها که به خداوند دروغ می بندند. «انّ الّذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون»

از مجموعه آیات مربوط به رستگاری انسان، می توان چنین نتیجه گرفت که از نظر قرآن کریم رستگاری انسان دریک کلام عبارت است از «ایمان به خدا و عبودیت او» و درآیات متعدد، اموری به عنوان لوازم و ملزومات ایمان به خدا مطرح شده اند؛ مانند: تسلیم بودن در برابرخدا، پیروی از قرآن، در خط ولایت پیامبر و جانشینان او بودن، کسب خشنودی خدا به وسیله عمل خالصانه، تزکیه

نفس، عبادت، نیکوکاری، تقوا، خشوع در نماز، رویگردانی از لغو، عفت، پای­بند بودن به عهد و امانت، جهاد، توبه، دوری از بخل، اجتناب از پلیدی ها.

همچنین در برخی آیات به نتایج عبودیت خداوند اشاره شده است؛ مانند سنگینی اعمال نیکو در آخرت که موجبات سعادت جاودان را برای انسان فراهم می کند.

ص:80

فصل سوم: جایگاه انسان در نظام آفرینش

اشاره

ص:81

فصل سوم:

جایگاه انسان در نظام آفرینش

با مراجعه به قرآن کریم، آیاتی که به جایگاه انسان در نظام آفرینش دلالت می کند و بیان گر منزلت انسان و نسبت او با جهان می­باشد را به چند دسته می توان تقسیم کرد.

1. جانشین خداوند در زمین

« وَإِذْ قَالَ رَ بُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْ ضِ خَلِیفَةً...». (بقره/ 30)

و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم که در زمین جانشینی قرار دهم.

* گرچه همه ی انسان ها، استعداد خلیفه خدا شدن را دارند؛ اما همه به این مقام نمی­رسند؛ چون برخی از آنها با رفتار خود به اندازه ای سقوط می کنند که از حیوان هم پست تر می شوند. چنان که قرآن می فرماید: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» قرارگاه این خلیفه، زمین است؛ ولی لیاقت او تا «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» می باشد. اگر گفته شود، این باغ میوه می دهد، معنایش این نیست که همه میوه هایش قابل خوردن است.

* انسان، جانشین دائمی خداوند در زمین است. «جاعِلٌ»

ص:82

* انسان می تواند، اشرف مخلوقات و لایق مقام خلیفة اللهی باشد. «جَاعِلٌ فِی الْأَرْ ضِ خَلِیفَةً »

سؤال: خدایی که دائماً حاضر و ناظر و قیوم است چه نیازی به جانشین و خلیفه دارد؟

جواب: اولاً؛ جانشینی انسان نه بخاطر نیاز و عجز خداوند است؛ بلکه بخاطر کرامت و فضیلت انسان است، یعنی تواین قدر عزیز هستی که لیاقت جانشینی من را داری. مانند افرادی که منزلت و جایگاه و مقامی دارند که آنها را به عنوان مشاور برمی گزینند.

ثانیاً؛ نظام آفرینش بر اساس واسطه هاست، یعنی با این که خداوند بدون واسطه قادر بر انجام هر کاری است؛ ولی برای اجرای امور، واسطه هایی را قرار داده که نمونه هایی را بیان می کنیم:

- با این که مدبر اصلی اوست: «الله الّذی... یدبّر» لیکن فرشتگان را مدبر هستی قرار داده است. «فالمدبّرات أمراً»

- با این که شفا بدست اوست؛ «فهویشفین» اما درعسل شفا قرار داده است. «فیه شفاء»

- با این که علم غیب مخصوص اوست؛ «انّما الغیب للّه» لیکن بخشی از آن را برای بعضی از بندگان صالحش ظاهر می کند. «الاّ مَن ارتضی من رسول»

پس انسان می تواند جانشین خداوند شود و اطاعت از او، همچون اطاعت از خداوند باشد. «من یطع الرّسول فقد أطاع الله » و بیعت با او نیز به منزله ی بیعت با خداوند باشد. «انّ الّذین یبایعونک... انّما یبایعون الله» و محبت به او مثل محبت خدا باشد. «من احبّکم فقد احبّ

ص:83

سؤال: آیا این خلافت ویژه حضرت آدم است یا آن که به انسان های دیگر نیز منتقل می شود؟

جواب: آیه شریفه نه تنها دلالتی بر انحصاری بودن خلافت در حضرت آدم ندارد؛ بلکه با اعتراض ملائکه به خدا درباره خون ریزی و فساد او متوجه می شویم که مقصود منحصر در آدم علیه السلام نیست؛ البته مسلم است که منظور از این آیه خلافت بالفعل همه انسان ها نیست؛ چرا که مقام خلافتی که فرشتگان لایق آن نبودند؛ به طریق اولی به انسان های فاسد و خون ریز نمی رسد و این مقام ویژه آدم علیه السلام و برخی از فرزندان اوست که علم به همه اسما را دارا هستند. کسانی چون انبیا و ائمه معصومین (علیهم السلام) که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «رضیکم خلفاء فی ارضه» و تا پایان خلقت انسان، خلیفه خدا بر زمین وجود خواهد داشت.

به این ترتیب انسان جانشین دائمی خدا در زمین قرار داده شد. گرچه زمینه و شأن و استعداد خلیفه خدا شدن در فطرت همه ی انسان ها وجود دارد؛ اما همه انسانها به مقام «خلیفه اللهی» نیستند.

2. انسان برتر از سایر مخلوقات

« وَلَقَدْ کَرَّ مْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَ زَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَیٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا ». (إسراء/ 70)

و همانا فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب ها) حمل کردیم و از چیزهای پاکیزه روزی شان دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم.

* کرامت، گاهی کرامت معنوی و اکتسابی است، مثل کرامتی که اهل تقوا کسب می­کنند. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ» و گاهی کرامت در آفرینش(تکوینی)

ص:84

است،

نظیر «أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» که در خلقت انسان آمده است. مراد از «کَرَّمْنا» در این آیه، احتمالا وجه دوم باشد. کرامت انسان هم در خلقت و هوش و عقل و استعداد است و هم در دارا بودن قانون آسمانی و رهبری معصوم و مسجود فرشتگان واقع شدن.

* انسان برتر از فرشته است، زیرا:

الف) انسان مسجود فرشتگان است.

ب) فرشته عقل محض است و شهوت ندارد و از این روارزش کمالی او به اندازه ارزش کمال انسان نیست. هر که عقلش بر شهوتش غلبه دهد، برتر از فرشته است.

ج) در شب معراج، جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفت: تو امام جماعت باش تا به تو اقتدا کنم؛ زیرا خداوند شما را بر ما برتری داده است.

* با آن که خداوند بشر را بر همه ی موجودات؛ حتی فرشتگان برتری داد، «فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا» ولی انتخاب بد و عمل ناپسند انسان، او را به پست ترین درجه «أَسْفَلَ سافِلِینَ» و به مرتبه ی حیوانات و پست تر از آن پایین می آورد. «کَمَثَلِ الْحِمارِ»، «کَمَثَلِ الْکَلْبِ»، «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»، «کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ» ...

* در آیه، برای انسان هم کرامت مطرح است، هم فضیلت. «کَرَّمْنا، فَضَّلْناهُمْ» شاید تفاوت این دو، عبارت باشد از:

الف) کرامت، امتیازی است که در دیگران نیست؛ اما فضیلت امتیازی است که در دیگران نیز هست.

ب) کرامت اشاره به نعمت های خدادادی در وجود انسان است، بدون تلاش؛ ولی فضیلت اشاره به نعمت هایی است که با تلاش خود انسان همراه با توفیق الهی بدست آمده است.

ص:85

ج) کرامت مربوط به نعمت های مادی است؛ ولی فضیلت مربوط به نعمت های معنوی است.

* نه تنها حضرت آدم، بلکه نسل انسان مورد کرامت و برتری و گرامیداشت است. «کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ»

* تفاوت انسان با جانداران دیگر و برتری او، بسیار زیاد است. «لَقَدْ کَرَّمْنا ... فَضَّلْناهُمْ ... تَفْضِیلًا» (کلمه تفضیلاً به معنای فضیلت بسیار مهم است و خداوند آفرینش و کمال و رزق انسان را به خود نسبت داده است)

* زمینه های رشد و کمال انسان از سوی خداست. «کَرَّمْنا، حَمَلْناهُمْ، رَزَقْناهُمْ، فَضَّلْناهُمْ، خَلَقْنا»

توضیح: دلیل برتری انسان بر سایر موجودات برخورداری از قدرت شناخت و انتخاب است. خیلی از انسان ها اصول دینشان سه تاست، خوراک، پوشاک و مسکن. اگر انسان تنها این باشد، ما امتیازی برحیوان نداریم! چون حیوان هم همین خوراک و پوشاک و مسکن را دارد.

امتیازاتی هم حیوان دارد که ما نداریم؛ یعنی حیوان راحت تر می خورد. سرخ کردن و پوست کندن و مسمومیت غذایی هم ندارد. لباسش هم دوخت و اتو نمی خواهد. مسکنش هم صف سیمان و پروانه ساخت نمی خواهد. شرافت ما به خوراک و پوشاک و مسکن نیست.

انسان بخاطرداشتن قدرت شناخت و انتخاب، انسان است. اگر کسی آگاهانه پا روی انتخاب و شناخت صحیح گذاشت با این که فهمید، گفت: نمی فهمم. با این

که می داند راه حق کدام است؛ ولی لج کرد. از حیوان پست تر است؛ چون امتیاز انسانیش را از دست داده است. شخصی الاغی داشت و شکستنی بار الاغ کرده بود و می رفت، کسی به او رسید و با چماغی که دستش بود، زد به یک طرف

ص:86

خورجین. گفت: اینها چیست؟ گفت: اگر یکی دیگر هم آن طرفش بزنی، هیچی! اگر ارزش انسان به این است که انسان شناخت دارد و انتخاب صحیح دارد، در صورتی که او شناختش را نادیده گرفت یا نشناخت، یا شناخت و لج کرد، یا نفهمید که انتخاب کند و یا فهمید و نرفت و پا روی فهم و تشخیص خویش گذاشت، امتیاز انسانیت را از خودش سلب کرده است.

3. انسان امانت دار الهی

« إِنَّا عَرَ ضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ». (احزاب/ 72)

همانا ما امانت (الهی) را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، پس، از حمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند، ولی انسان آن را بر دوش گرفت، اما او بس ستمکار و نادان است.

* بین حمل و تحمیل فرق است. انسان امانت الهی را پذیرفت و آن را حمل کرد، نه آن که بر او تحمیل شده باشد.

* شاید این آیه واقعیت هایی را در مورد انسان بیان می کند که هنوز عقل بشر به آن نرسیده است؛ اما آنچه از ظواهر آیه فهمیده می شود این است که خداوند ویژگی ها و امتیازات خاصی به بشر داده که هیچ یک از موجودات در آسمان و زمین آن را ندارند و این امتیازات امانت الهی است و برای انسان مسئولیت آور است؛ اما بسیاری از انسان ها در این امانت خیانت کرده، در مسیر خلاف خواست خداوند بهره می برند.

* آنچه انسان پذیرفت؛ ولی آسمان و زمین نپذیرفتند، چیزی غیر از قنوت و تسبیح و سجده بود؛ زیرا تسبیح و قنوت را زمین و آسمان ها به راحتی پذیرفته اند. «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»، «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ»

ص:87

* عقل و اراده که باید در مسیر شناخت حق و انتخاب آن به کار رود تا مایه ی رشد و کمال بشر شود، در راههای باطل به کار گرفته شده و منجر به گسترش ظلم و ستم گشته است، تا آنجا که رفتار بشر جاهلانه و نابخردانه شمرده می شود.

* انسان برتر از آسمان ها و زمین است. انسان، امین خدا در هستی است. « إِنَّا عَرَ ضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ... فَأَبَیْنَ ... وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ»

* نعمت های الهی به انسان (عقل، اراده، فطرت، هدایت پیامبران و ...) امانت الهی است. در امانت خیانت نکنیم که از بزرگ ترین ظلم ها است. « إِنَّا عَرَ ضْنَا الْأَمَانَةَ... ظَلُوماً»

4. آفرینش هستی برای انسان

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که آفرینش تمام هستی را برای انسان در راستای بهره گیری او می داند و این موضوع را با عبارات صریحی چون «لکم= برای شما»، «خلق لکم= برای شما آفرید»، «جعل لکم = برای شما قرار داد» و «سخر لکم= برای شما مسخر نمود»، «أنشأ لکم= برای شما به وجود آورد) اظهار کرده است:

« هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْ ضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَیٰ إِلَی السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ». (بقره/ 29)

اوست آن کس که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفریده، سپس به آفرینش آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان، استوار نمود و او بر هر چیزی آگاه است.

« وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ ضِ جَمِیعًا مِنْهُ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُ ونَ ». (جاثیه/ 13)

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، همه از اوست که برای شما رام نمود، همانا در این تسخیر برای کسانی که فکر کنند، قطعاً نشانه هایی است.

ص:88

علاوه بر تصریح خداوند به آفرینش هستی برای انسان، در آیات متعددی از قرآن

پس از ذکر موردی نعمت ها، بلافاصله تأکید می کند که اینها برای انسان آفریده شده است:

زمین و راه های آن

« الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْ ضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَ جْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّیٰ». (طه/ 53)

خدایی که زمین را برای شما بستر آسایش قرار داد و راه هایی را در آن برای شما ایجاد کرد و از آسمان آبی فرستاد، پس به واسطه ی آن، انواع زوج های گوناگون گیاهان را (از خاک) بیرون آوردیم.

« وَمَا ذَرَ أَ لَکُمْ فِی الْأَرْ ضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُ ونَ ». (نحل/ 13) و (همچنین) آنچه را در زمین با رنگ های گوناگون برای شما پدید آورد. البتّه در این آفریده ها برای پندگیران عبرت و نشانه ای روشن است.

آسمان و رزق پاکیزه

« اللَّ-هُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْ ضَ قَرَ ارً ا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَ کُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَ کُمْ وَرَ زَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ ذَٰلِکُمُ اللَّ-هُ رَ بُّکُمْ فَتَبَارَ کَ اللَّ-هُ رَ بُّ الْعَالَمِینَ ». (غافر/ 64)

خداوند کسی است که زمین را محل استقرار شما و آسمان را سر پناه قرار داد و شما را نقش­بندی کرد، پس صورت های شما را نیکو نمود و از پاکیزه ها به شما روزی داد، این است خدایی که پروردگار شماست، پس پر برکت و بلند مرتبه است خدایی که پروردگار جهانیان است.

شب و روز، ماه و خورشید و ستارگان

« وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَ اتٌ بِأَمْرِ هِ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ». (نحل/ 12)

ص:89

و خداوند شب و روز و خورشید و ماه را در خدمت و بهره دهی شما قرار داد و ستارگان به فرمان او تسخیر شده اند البته در این امر برای گروهی که تعقل می کنند، نشانه هایی قطعی (از عظمت و قدرت و حکمت و رأفت) اوست.

مراد از تسخیرِ خورشید و ماه در این آیه بهره گیری انسان از آنهاست؛ یعنی خداوند آنها را در خدمتِ بشر و رشد و کمال او قرار داده است.

دریا و منافع آن

« اللَّ-هُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِ یَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِ هِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُ ونَ ». (جاثیه/ 12)

خداوند کسی است که دریا را برای شما رام کرد تا به فرمان او کشتی ها در آن جریان پیدا کنند و تا از فضل او جستجو کنید و شاید شکرگزاری کنید.

باغها و درختان میوه

« فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَ ةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ».

پس به وسیله ی آن (آب) برای شما باغ هایی از خرما و انگور پدید آوردیم که در آن باغ ها برای شما میوه های فراوانی است و از آنها می خورید. (مؤمنون/ 19)

حیوانات

اشاره

« وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ». (نحل/ 5)

و چهارپایان را آفرید که برای شما در آنها وسیله گرمی و بهره هایی است و از (گوشت و شیر) آنها می خورید.

* کل آفرینش، هدفدار است. کارهای خداوند، حکیمانه و در راستای بهره گیری انسان است و آفرینش با این همه عظمت برای فراهم کردن زمینه رشد انسان آفریده شده است و همه این منافع مادی، باید مقدمه حرکت انسان به سوی خدا باشد؛ چنانچه قرآن کریم این مفهوم را با بیان های مختلف اظهار می دارد؛ مانند برخی آیات بالا که در آن پس از ذکر نعمت های الهی در پایان آیه می فرماید: «...

ص:90

لعلّکم تشکرون؛ شاید شکرگزاری کنید». خدا همه این پدیده ها را برای انسان مسخر نمود تا انسان نیز با اختیار خود مسخر پروردگارش باشد. (کلمه ی «لعلّ» به معنای شاید، نشانه تردید خداوند نیست؛ بلکه نشانه اختیار انسان است که می تواند شاکر باشد و یا ناسپاس)

5. آیاتی که انسان را جدای از سایر مخلوقات قرار می دهد

« اقْرَ أْ بِاسْمِ رَ بِّکَ الَّذِی خَلَقَ . خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ». (علق/ 1و2)

بخوان به نام پروردگارت که (هستی را) آفرید. (او که) انسان را از خون بسته آفرید.

* خداوند آفرینش همه هستی را در یک طرف «الّذی خلق» و آفرینش انسان در یک طرف دیگر «خلق الانسان من علق» قرار داده است و این بیانگر این است که جایگاه انسان در ردیف بقیه مخلوقات نیست.

« وَفِی الْأَرْ ضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ . وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُ ونَ ». (ذاریات/ 20و21)

و در زمین برای اهل یقین، نشانه هایی است. و در (آفرینش) خودتان (نیز نشانه هایی از قدرت، عظمت و حکمت الهی است.) پس چرا (به چشم بصیرت) نمی نگرید؟

* وجود انسان به قدری با عظمت است که خدا آن را هم ردیف کره زمین قرار داده است و در یک آیه از نشانه ها در زمین سخن می گوید: «فی الارض...» و در آیه بعد نشانه های موجود در انسان را مطرح می نماید: «فی أنفسکم» و همه این ها

نشان گر برتری انسان در نظام خلقت است و در تعالیم قرآنی شأن انسان بسیار بالاتر از آن است که هم ردیف سایر مخلوقات پنداشته شود.

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّ-هَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ». (ابراهیم/ 19)

آیا ندیدی که خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفرید؟ اگر بخواهد شما را می برد و آفریده ای جدید (به جای شما) می آورد.

ص:91

* جهان بدون انسان باطل است؛ چرا که حتی اگر انسان های کنونی از بین بروند؛ انسان های دیگری جایگزین می شوند تا آفرینش آسمان ها و زمین بیهوده نباشد.

ص:92

فصل چهارم: رابطه خدا با انسان

اشاره

ص:93

فصل چهارم:

رابطه خدا با انسان

1. خداوند و اداره شئون انسان (ربوبیت)

«رب» به معنای پروردگار و تدبیر کننده است و خداوند علاوه بر این که تنها خالق و مالک هستی است، تنها مدبّر و پرورنده جهان و انسان است. رب کسی است که اختیار کامل مربوب خود را دارد و می تواند هر گونه که بخواهد در آن تصرف کند.

ربوبیت الهی اقتضا می کند که:

اولاً؛ همه موجودات از جمله انسان، لحظه ­به ­لحظه، هستی خود را از او دریافت می کنند و نه از خود هستی دارد و نه از چیز دیگری می تواند هستی بگیرد.

ثانیاً؛ او کمال بخش موجودات است و هر موجودی کمالات شایسته خود را از وی می یابد. این همان ربوبیت تکوینی خداوند است که بر اساس آن انسان از راه اراده و اختیار خویش کامل شود. به همین جهت خداوند به انسان هم نیروی تشخیص خوب و بد و هم گرایش به هر یک از خوبی ها و بدی ها را عطا کرده است و از آنجا که عقل آدمی به تنهایی برای فهم همه خوبی ها و بدی ها کافی نیست؛ خداوند احکام و قوانینی مقرر کرده است تا توسط آنها انسان به کمال

ص:94

واقعی خویش دست پیدا کند که همان ربوبیت تشریعی خداوند است که از ربوبیت تکوینی او جدا نیست. خداوند هم انسان را با راهنمایی انبیا تربیت می کند، (تربیت تشریعی) و هم انسان و نباتات و حیوانات را رشد و پرورش می دهد. (تربیت تکوینی)

ربوبیت تنها برای خدا است واعتقاداتی که دیگران برای ستارگان و بت ها و افرادی همچون فرعون و عالمان یهود و نصارا قائل بودند، منفور و مطرود است.

« اتَّخَذُوا أَحْبَارَ هُمْ وَرُ هْبَانَهُمْ أَرْ بَابًا مِنْ دُونِ اللَّ-هِ...». (توبه/ 31)

(اهل کتاب،) دانشمندان و راهبانِ خود و مسیح فرزند مریم را به جای خداوند به خدایی گرفتند...

ربوبیت الهی اقتضا می کند که خداوند همه شئون انسان را از ابتدا تا انتها اداره کند؛ لذا خداوند در جاهای متعددی در قرآن کریم به این مطلب اشاره می کند.

« مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَ هُ . ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَ هُ . ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَ هُ . ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ ».

از نطفه ناچیزی او را آفرید، سپس اندازه گیری کرد و موزون ساخت. سپس راه را برای او آسان ساخت. بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود. سپس هر زمان بخواهد او را زنده می کند. (عبس/ 19-22)

* این آیه می فرماید: انسان از ابتدا تا انتها تحت تدبیرخداوند است و تمام امور انسان منسوب به اوست. مراحل آفرینش، مرگ و دوباره برانگیخته شدن انسان را به طور مستقیم به خدا نسبت می دهد و علاوه بر مراحل اصلی زندگی انسان، آیات دیگری نیز وجود دارد که حتی تدبیر امور جزیی انسان و نیازهای مادی و معنوی انسان از آغاز تا پایان زندگی را به خدا نسبت می دهد.

«الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ . وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ . وَإِذَا مَرِ ضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ . وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ . وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ».(شعراء/ 78-82)

همان پروردگاری که مرا آفرید و همو راهنماییم می کند. او که م-را (هنگام گرس-نگی)

ص:95

طعام می دهد و (هنگام تشنگی) سیرابم می نماید و هر گاه بیمار شوم، همو مرا شفا می بخشد. او کسی است که مرا می میراند، سپس زنده ام می کند. او کسی است که امید دارم روز جزا خطاهای مرا ببخشد.

* آب و نان و دارو وسیله است، سیراب شدن و تأثیر امور به اراده اوست.(او سبب­ساز و سبب­سوز است) از سیاق آیات «یَهدین . یَسقین . یَشفین . یُحیین»

متوجه می شویم که همه کاره ی هستی خداست و این یکی از مراتب توحید است. (توحید افعالی) هر کجا زمینه شرک وجود دارد، شرک زدایی لازم است. (در نعمت هدایت، اطعام و شفا، سه بار ضمیر «هو» به کار رفته است؛ ولی در خلقت و مرگ و حیات، به کار نرفته، شاید به این خاطراست که در ذهن همه انسانها خلقت و مرگ دست خداوند است و جای هیچ شک و شبهه و شرک نیست؛ ولی هدایت و اطعام و شفا به دارو، پزشک و غذا نسبت داده می شود، لذا قرآن در اینگونه امورضمیر «هو» به کار برده است)

« قُلِ اللَّ-هُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ». (آل­عمران/ 26)

بگو: خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتی به هر کس (طبق مصلحت و حکمت خود) بخواهی حکومت می دهی و از هر کس بخواهی حکومت را می گیری و هر که را بخواهی عزت می بخشی و هر که را بخواهی ذلیل می نمایی، همه خیرها تنها بدست توست. همانا تو بر هر چیز توانایی.

« الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِ ینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّ-هِ جَمِیعًا ». (نساء/ 139)

آنان که کافران را به جای مؤمنان، سرپرست و دوست خود می گیرند آیا عزت را نزد آنان می جویند؟ همانا عزت به تمامی از آن خداست.

* نه تنها مواهب مادی از الطاف خداوند است؛ بلکه توفیقات و صفات معنوی نیز از جانب خداوند است؛ مانند عزت که تنها بدست خداست؛ چون

ص:96

سرچشمه ی عزت، یا علم است یا قدرت و دیگران از علم و قدرت بی بهره اند. در مناجات شعبانیه می خوانیم: «الهی بیدک لابید غیرک زیادتی و نقصی» خداوندا! زیادی وکاستی من تنها در دست توست؛ البته منظور از اراده و مشیت الهی در این آیه این نیست که بدون حساب و بی دلیل چیزی را به کسی می بخشد و یا از او می گیرد؛ بلکه مشیت او از روی حکمت و مصلحت است. گاه حکومت ها بخاطر شایستگی ها است و گاه حکومت ظالمان هماهنگ با ناشایستگی و خواست خود امت ها است. چنانچه می فرماید.

« مَا یَفْتَحِ اللَّ-هُ لِلنَّاسِ مِنْ رَ حْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْ سِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ». (فاطر/ 2)

هر رحمتی را که خداوند (به روی) مردم بگشاید، بازدارنده ای برای آن نیست و هر چه را خدا دریغ دارد، پس غیر او فرستنده ای برای آن نیست و اوست عزیز و حکیم.

اگرخداوند نعمتی را عطا و یا از نعمتی جلوگیری کند، هیچ­کس و هیچ­چیز نمی تواند در اراده خداوند تغییری ایجاد کند و درپایان آیه صفت حکیم خداوند بیان شده است؛ یعنی دادن ها و گرفتن های خداوند، همراه با حکمت است.

* از دیگر شئون ربوبیت خداوند حفاظت از انسان است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است.

« قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّ حْمَ-ٰنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَ بِّهِمْ مُعْرِ ضُونَ ».

بگو کیست که شما را در شب و روز از (عذاب) خدای رحمان نگاه می دارد؟! امّا (باز) آنان از یاد پروردگارشان روی می گردانند. (انبیاء/ 42)

* ازاین آیه می­فهمیم که:

اولاً؛ انسان دائماً نیاز به حفاظت و حمایت الهی دارد.

ثانیاً؛ بدون خواست خداوند، هیچ قدرتی نمی تواند انسان را از خطرات حفظ کنند.

ص:97

ثالثاً؛ حفاظت خداوند، دائمی و نسبت به همه انسانها؛ حتی کفار است. از حفاظت آسمان ها تا رام بودن حیوانات، تا دفاع در برابر میکروب هایی که وارد بدن می شود، صدها نوع حفاظت در هر لحظه برای انسان وجود دارد.

2. ولایت و سرپرستی خداوند

«ولی» یکی از اسمای حسنای خداوند است و به معنای «سرپرست و تدبیرکننده امور» است.

تنها ولیّ و سرپرست انسان

« وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْ ضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّ-هِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ».

و شما نمی­توانید (خدا) را در زمین به عجز آورید (و از سلطه او خارج شوید) و برای شما از غیر خداوند هیچ سرپرست و یاوری نیست. (شوری/ 31)

«اللَّ-هُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِ جُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُ وا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِ جُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولَ-ٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». (بقره/ 257)

خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاریکی ها(ی گوناگون) بیرون و به سوی نور می برد. لکن سرپرستان کفّار، طاغوت ها هستند که آنان را از نور به تاریکی ها سوق می دهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود.

* در آیة الکرسی می خوانیم که او مالک همه چیز است؛ «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ...» و همچنین نسبت او به مؤمنان، نسبت خاص و ولایی است. « وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا »

* مؤمنان یک سرپرست دارند و آن خداست و کافران سرپرستان متعدد دارند که طاغوت ها باشند و پذیرش یک سرپرست آسان تر است. درباره مؤمنان می فرماید:

«اللهُ وَلِیُّ» اما درباره ی کفار می فرماید: « أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ » یوسف علیه السلام نیز در دعوت کفار به همین معنا استدلال کرد: «أَأَرْ بَابٌ مُتَفَرِّ قُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّ-هُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ » (یوسف/ 39) آیا صاحبان متعدد و پراکنده بهترند یا خدای یگانه و قدرتمند؟!

ص:98

* آیه قبل فرمود: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» این آیه نمونه ای از رشد و غیّ را بیان می کند که ولایت خداوند، رشد و ولایت طاغوت انحراف است. «اللهُ وَلِیُّ ... أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»

* راه مستقیم و حق یکی است؛ ولی راههای انحرافی متعدد. قرآن درباره راه حق کلمه ی نور را به کار می برد، ولی از راههای انحرافی و کج، به ظلمات و تاریکی ها تعبیر می کند. «النور، الظلمات»

* هر کس تحت ولایت خداوند قرار نگیرد، خواه ناخواه طاغوت ها بر او ولایت می کنند. «اللهُ وَلِیُّ ... أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»

* هر ولایتی غیر از ولایت الهی، ولایت طاغوت است. «اللهُ وَلِیُّ ... أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»

* توجه به عاقبت طاغوت پذیری، انسان را به حق پذیری سوق می دهد. «أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ»

* گوشه ای از سیمای کسانی که ولایت خدا را پذیرفته اند:

- آن که ولایت خدا را پذیرفت، کارهایش رنگ خدایی پیدا می کند. «صِبْغَةَ اللهِ»

- برای خود رهبرالهی برمی گزیند. «إِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً»

- راهش روشن، آینده اش معلوم و به کارهایش دلگرم است. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ»، «إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، «لانُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»

- در جنگ ها و سختی ها به یاری خدا چشم دوخته و از قدرت های غیر خدایی نمی هراسد.«فَزادَهُمْ إِیماناً»

- از مرگ نمی ترسد و کشته شدن در تحت ولایت الهی را سعادت می داند. امام حسین صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «انّی لااری الموت الّا السعادة».

ص:99

- تنهایی در زندگی برای او تلخ و ناگوار نیست؛ چون می داند او زیر نظر خداوند است. «ان اللهَ مَعَنا»

- از انفاق و خیرکردن مال خویش نگران نیست؛ چون مال خود را به ولی خود می سپارد. «یُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً»

- تبلیغات منفی در او بی أثر است؛ چون دل به وعده های حتمی الهی سپرده است: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»

- غیر از خدا همه چیز در نظر او کوچک است. امام علی علیه السلام فرمود: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر مادونه فی أعینهم ...».

- از قوانین و دستورات متعدد متحیر نمی شود؛ چون او تنها قانون خدا را پذیرفته و فقط به آن می اندیشد. اگر صدها راه درآمد برایش باز شود، تنها با معیار الهی آن راهی را انتخاب می کند که خداوند معین کرده است. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ الله »

« إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّ-هُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَی اللَّ-هِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ».

آن گاه که دو گروه از شما بر آن شدند که (در جنگ) سستی کنند، اما خداوند ولیّ آنان بود (و به آنان کمک کرد که از این فکر باز گردند،) پس مؤمنان تنها به خدا توکّل کنند. (آل عمران/ 122)

* اگر انسان تحت ولایت خدا نباشد، سست می شود. «أَنْ تَفْشَلا وَ اللهُ وَلِیُّهُما»

* خداوند مؤمنان را به حال خود رها نمی کند و در مواقع حساس دست آنان را می گیرد. «وَ اللهُ وَلِیُّهُما»

« بَلِ اللَّ-هُ مَوْلَاکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِ ینَ ». (آل عمران/ 150)

بلکه خداوند مولای شماست و او بهترین یاوران است.

* ولایت و اطاعت، در خداوند منحصر است. «بَلِ اللهُ مَوْلاکُمْ»

* ولی گرفتن خداوند، سبب پیروزی شماست. « مَوْلَاکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِ ینَ »

ص:100

« وَاللَّ-هُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِکُمْ وَکَفَیٰ بِاللَّ-هِ وَلِیًّا وَکَفَیٰ بِاللَّ-هِ نَصِیرً ا ». (نساء/ 45)

و خداوند به دشمنان شما داناتر است و کافی است که خدا سرپرست شما باشد و کافی است که خدا یاور شما باشد.

* با وعده های الهی، نباید از توطئه ها و دشمنی ها ترسید. « وَکَفَیٰ بِاللَّ-هِ وَلِیًّا »

« وَمَنْ یَتَوَلَّ اللَّ-هَ وَرَ سُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّ-هِ هُمُ الْغَالِبُونَ ». (مائدة/ 56)

و هرکس که خدا و پیامبرش و چنان مؤمنانی را ولی خود بگیرد (از حزب خداست) همانا حزب خدا پیروز است.

* این آیه که لزوم پذیرش ولایت خدا و رسول و امامان را بیان می کند، می فهماند که مراد از «وَلِیُّکُمُ» در آیه ی قبل، سرپرست و حاکم است نه دوست و یاور، چون تعبیر «حزب الله » و غالب بودن آنان، اشاره به نظام قدرتمند و حکومت دارد.

* حزب اللّه، کسانی هستند که فقط ولایت خدا، پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را پذیرفته باشند. «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللهَ ... فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ »

* پیروزی با کسانی است که ولایت خدا، پیامبر و اهل بیت علیهم­السلام را بپذیرند. «وَ مَنْ یَتَوَلَ ... هُمُ الْغالِبُونَ» چون خداوند غالب است، «وَ اللهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ»، وابستگان به او هم غالبند. « حِزْبَ اللَّ-هِ هُمُ الْغَالِبُونَ »

«قُلْ أَغَیْرَ اللَّ-هِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلَا یُطْعَمُ».(أنعام/ 14)

بگو: آیا غیر از خدا را سرپرست خود بگیرم؟ در حالی که او آفریدگار آسمان ها و زمین است، او همه را طعام می دهد، ولی کسی به او طعام نمی دهد.

* انسان به دلیل نیازها و محدودیت ها به طور فطری به سراغ سرپرست و پناهگاه می رود؛ لیکن بحث اصلی آن است که به سراغ چه کسی برویم. « قُلْ أَغَیْرَ اللَّ-هِ أَتَّخِذُ...»

ص:101

* چون خداوند هم خالق بشراست و هم رازق و نیازهایش را برطرف می کند، به همین دلیل انسان باید نسبت به خدا تعبد و ولایت پذیری داشته باشد. «فاطِرِ ... وَ هُوَ یُطْعِمُ ... إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»

« لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَ بِّهِمْ وَهُوَ وَلِیُّهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ». (أنعام/ 127)

سرای سلامت نزد پرردگارشان، تنها برای آنان است و او به پاداش اعمالی که انجام می دادند، سرپرست و پشتیبان و دوست آنان است.

* رسیدن به ولایت الهی، در سایه ی عمل و تلاش انسان است. « وَهُوَ وَلِیُّهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ »

« اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَ بِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُ ونَ ».

آنچه را از جانب پروردگارتان به سوی شما نازل شده، پیروی کنید و از سرپرستانی جز او پیروی نکنید. چه اندک پند می پذیرید! (أعراف/ 3)

* نتیجه ی پیروی از وحی، پذیرفتن ولایت الهی است. « وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ »

* اطاعت و پیروی از دیگران، در حقیقت پذیرش ولایت آنهاست. « وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ » با آن که می توانست بگوید: «لا تتّبعوا من دونی احدا»

* کسی که ولایتِ خدای یکتا را نپذیرد، «رَبِّکُمْ» باید چندین «ولیّ» را از خود راضی کند. «أَوْلِیاءَ»

« إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّ-هُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ ». (أعراف/ 196)

همانا ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب آسمانی را نازل کرده است و او همه ی صالحان را سرپرستی (و هدایت) می کند.

* نزول کتاب آسمانی، پرتوی از ولایت الهی است. « وَلِیِّیَ ... نَزَّلَ»

* مشکلات انسان، یا نداشتن برنامه است ویا نداشتن سرپرست و مؤمن هیچ یک از این دو مشکل را ندارد. «نَزَّلَ الْکِتابَ ... یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ »

ص:102

* ولایت الهی نسبت به اولیای صالح همیشگی و عمومی است. « یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ » و کافر، از مدار حمایت ها وامدادهای الهی محروم است. «وَأَنَّ الْکافِرِینَ لامَوْلی لَهُمْ»

« وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّ-هَ مَوْلَاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلَیٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ ». (أنفال/ 40)

و اگر(باز هم) سرپیچی کرده و روی بگردانند، بدانید که خداوند، مولی و سرپرست شماست، چه خوش مولایی و چه نیکو یاوری است.

* خداوند، بهترین مولاست؛ چون نه ما را به دیگری می سپارد، نه ما را فراموش می کند، نه ما را برای نیاز خودش می خواهد و نه حق و اجر کسی را ضایع می سازد. « نِعْمَ الْمَوْلَیٰ »

* یاری خداوند، برتر از هر یاوری است. «نِعْمَ النَّصِیرُ »

ممنوعیت پذیرش ولایت غیرخدا

« لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِ ینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ...». (آل عمران/ 28)

نباید اهل ایمان، بجای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود برگزینند

* پذیرش ولایت کفار از سوی مؤمنان، ممنوع است. « لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِ ینَ أَوْلِیَاءَ » (اگر مسلمانان جهان تنها به این یک آیه عمل می کردند الآن وضع کشورهای اسلامی این چنین نبود.)

« وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّ سُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَیٰ وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّیٰ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرً ا ». (نساء/ 115)

و هرکس پس از آن که هدایت برایش آشکار شد با پیامبر مخالفت کند و راهی جز راه مؤمنان را پیروی کند، او را بدان سوی که روی کرده بگردانیم و او را به دوزخ افکنیم که سرانجام بدی است.

* نتیجه ی مخالفت با رسول خدا و امت اسلامی، تحت ولایت غیر خدا در آمدن و سقوط در جهنم است. «نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی»

ص:103

« …وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّ-هِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَ انًا مُبِینًا ». (نساء/ 119)

و هر کس به جای خدا، شیطان را دوست و سرپرست خود بگیرد، بی گمان زیان کرده است، زیانی آشکار.

* اطاعت از شیطان در حقیقت پذیرش ولایت اوست. «یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا»

* تنها خداوند شایسته ولایت بر انسان است. « وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّ-هِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَ انًا مُبِینًا »

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَ یٰ أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّ-هَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ». (مائده/ 51)

ای کسانی که ایمان آورده اید! یهودیان و مسیحیان را سرپرست و یاور نگیرید، (زیرا) بعضی از آنان یار و یاور بعض دیگرند و هر کس از شما که آنان را ولیّ خود قرار دهد، پس قطعاً از آنان است. همانا خداوند، قوم ستمگر را هدایت نمی کند.

* ذکر یهود و نصارا در آیه، از باب نمونه است، وگرنه شکی نیست که ولایت هیچ کافری را هم نباید پذیرفت.

«... إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ » (أعراف/ 27)

ما شیاطین را دوستان و سرپرستان کسانی که ایمان نمی آورند قرار دادیم.

* سلطه ی شیطان، بخاطر اعمال خود انسان است. « أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ »

* سنت خداوند آن است که شیطان بر کافران و منکران حاکم شود. « إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ »

* ایمان به خداوند، مانع ولایت و حاکمیت شیطان بر انسان می شود. « أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ »

« مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّ-هِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ». مَثَلِ کسانی که غیرخدا را سرپرست خود

ص:104

برگزیدند، همانند مَثَل عنکبوت است که (برای خود) خانه ای ساخته؛ و البتّه سست ترین خانه ها خانه ی عنکبوت است اگر می دانستند. (عنکبوت/ 41)

* ولایت الهی، بنیانی مرصوص و بنایی آهنین دارد، «کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» اما ولایت غیر خدا، بسیار سست است. «أَوْهَنَ الْبُیُوتِ»

ولایت انبیا و امامان در طول ولایت خدا است

اشاره

«... الَّذِینَ یَقُولُونَ رَ بَّنَا أَخْرِ جْنَا مِنْ هَ-ٰذِهِ الْقَرْ یَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرً ا ». (نساء/ 75)

... آنان که می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمگرند بیرون بر و از جانب خود رهبر و سرپرستی برای ما قرار ده و از سوی خودت، یاوری برای ما تعیین فرما.

* سرپرستی و ولایت بر مسلمانان باید از طرف خدا باشد. «مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا»

«وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَ اةِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّ مَ عَلَیْکُمْ». (عیسی فرمود:) من تصدیق کننده توراتی هستم که پیش روی من است و (آمده ام) تا برخی از چیزهایی که بر شما (به عنوان تنبیه) حرام شده بود برایتان حلال کنم. (آل عمران/ 50)

* همان گونه که انبیا دارای ولایت تکوینی هستند و قدرت تصرف در هستی را دارند؛ «أَخْلُقُ لَکُمْ» صاحب ولایت تشریعی نیز هستند و قانون وضع می کنند. «لِأُحِلَّ لَکُمْ ...»

« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّ-هُ وَرَ سُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَ اکِعُونَ ». (مائده/ 55)

ولیّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانی هستند که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.

* در شأن نزول آیه آمده است: سائلی وارد مسجد شد و از مردم درخواست کمک کرد. کسی چیزی به او نداد. حضرت علی علیه السلام در حالی که به نماز مشغول

ص:105

بود، در حال رکوع، انگشتر خود را به سائل بخشید. در تکریم این بخشش، این آیه نازل شد و شیعه و سنّی در این شأن نزول، توافق دارند.

عمّار یاسر می گوید: پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آیه بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مَن کنتُ مولاه فعلیّ مولاه».

* کلمه ی «ولی» در این آیه، به معنای دوست و یاور نیست، چون دوستی و یاری مربوط به همه مسلمانان است، نه آنان که در حال رکوع انفاق می کنند.

* امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «منظور از الَّذِینَ آمَنُوا...، علی علیه السلام واولاد او )علیهم­السلام( تا روز قیامت هستند. پس هرکس از اولاد او به جایگاه امامت رسید، مثل اوست، آنان در حال رکوع صدقه می دهند. مرحوم فیض کاشانی در کتاب نوادر، حدیثی را نقل می کند که بر اساس آن سایر امامان معصوم نیز در حال نماز و رکوع به فقرا صدقه داده اند که این عمل با جمع بودن کلمات «یُقِیمُونَ، یُؤْتُونَ، راکِعُونَ» سازگارتر است».

* ولایت فقیه در راستای ولایت امام معصوم است. درمقبوله ی عمربن حنظله از امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم می خوانیم: «به آن کس که حدیث ما را روایت کند و درحلال وحرام ما نظر کند و احکام ما را بشناسد، بنگرید. پس به حکومت او راضی باشید که من او را بر شما حاکم قرار دادم. فانّی قد جعلته علیکم حاکماً ....»

* ازاین که به جای «اولیائکم»، «ولیّکم» آمده، ممکن است استفاده شود که روح ولایت پیامبر و علی8 شعاع ولایت الهی است. «وَلِیُّکُمُ»

* هرگونه ولایت، حکومت و سرپرستیی که از طریق خدا و رسول و امام نباشد، باطل است. «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ ...» («إِنَّما» علامت حصر است)

* ولایت ها در طول یکدیگرند، نه در عرض یکدیگر. ولایت بر مردم، ابتدا از آنِ خداوند است، سپس پیامبر و آنگاه امام. « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّ-هُ وَرَ سُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا...».

ص:106

3. خداوند و تسلط بر اراده انسان (قاهریت)

« وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ». (انعام/ 18)

اوست که بر بندگان خود قاهر و مسلط است و اوست حکیم آگاه.

کلمه ی «قهر»، به آن نوع غلبه ای گفته می شود که مقهور، ذلیلِ قاهر باشد.

* از دیگران هراسی نداشته باشیم که قدرت خدا فوق همه ی قدرت هاست. «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ»

* قدرت و قهاریت خدا، همراه با حکمت و علم اوست. «الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ» در حالات فرعون می خوانیم که: به هنگام تهدید بنی اسرائیل به کشتن فرزندان می گوید: «وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ» ما برآنها کاملاً مسلطیم؛ یعنی این قدرت قاهره خود را که در واقع قدرت ناچیزی بیش نبود، دلیلی بر ظلم و ستم و عدم اعتنا به حقوق دیگران می گرفت؛ ولی خداوند حکیم و خبیر با آن قدرت قاهره، منزه تر از آن است که کمترین ستم و خلافی درباره کوچکترین بندگان روا دارد.

* نفع و ضرر رساندن خداوند، بر اساس حکمت و آگاهی اوست. «یَمْسَسْکَ اللهُ بِضُرٍّ ... یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ ... وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ»

« وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْ سِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّیٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُ سُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّ طُونَ ». (انعام/ 61)

و تنها اوست که قهر و اقتدارش مافوق بندگان است و نگهبانانی بر شما می فرستد، تا آن که چون مرگ یکی از شما فرا رسد، فرستادگان ما (فرشتگان) جان او را بازگیرند و در کار خود، هیچ کوتاهی نکنند.

* گرفتن روح در شب و برگرداندن آن در روز، یکی از نمونه های قاهر بودن خدا بر انسان است.

* خداوند، قدرت و سلطه ی کامل برجهان دارد و اگر ما را آزاد گذاشته، بخاطر مهلتی است که از روی لطف به انسان­ها داده است. «و هو القاهر...»

ص:107

* تسلط خدا بر بندگان چنان است که کسی را تاب مقاومت نیست. « وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ »

4. علم خداوند به مقدرات انسان

« قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّ-هُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَی اللَّ-هِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ».

بگو: هرگز جز آنچه خداوند برای ما مقرر کرده است، به ما نخواهد رسید. او مولای ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند. (توبه/ 51)

* از این آیه و آیات دیگر برمی آید که مقدرات انسان، از پیش توسط خداوند نوشته شده است و او تقدیر همه انسان ها را از پیش می داند. البته شک نیست که سرنوشت ما تا آنجا که با کار و کوشش و تلاش ما مربوط است، بدست خود ما است و آیات قرآن نیز این موضوع را بیان می کند: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی». (نجم/ 39) انسان بهره ای جز سعی و کوشش خود ندارد؛ ولی در بیرون دایره تلاش و کوشش ما و آنجا که از حریم قدرت ما خارج است، دست تقدیر تنها حکمران است و آنچه به مقتضای قانون علیت که منتهی به مشیت و علم و حکمت پروردگار می شود، مقدر شده است وانجام پذیرخواهد بود.

برخلاف کسانی که می گویند خداوند تنها به کلیات علم دارد، او به همه چیز دانا و از همه ی جزئیات هستی آگاه است؛ قرآن کریم در این باره می فرماید:

« وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَ قَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْ ضِ وَلَا رَ طْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ ».

و گنجینه های غیب، تنها نزد خداست و جز او کسی آن را نمی داند و آنچه را در خشکی و دریاست می داند و هیچ برگی از درخت نمی افتد، جز آن که او می داند و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین و هیچ تر و خشکی نیست، مگر آن که (علم آن) در کتاب مبین ثبت است. (انعام/ 59)

ص:108

5. خداوند و هدایت انسان

هدایت انسان از جانب خداوند از جمله موضوعات مهمی است که در قرآن تأکید زیادی برآن شده است و یکی از موارد مهم رابطه خداوند با انسان است؛ آنچه درباره هدایت انسان در قرآن ذکر شده را می توان به چند دسته تقسیم کرد:

اول: هدایت از جانب خداوند، امری حتمی است:

«إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَی». (لیل/ 12) مسلماً هدایت کردن بر عهده ما است.

* از این آیه استفاده می شود که هدایت انسان از اموری است که خداوند بر اساس حکمتش آن را بر خود واجب کرده و راه را بیان نموده و آنها را به آن راه هدایت می کند؛ هم از طریق تکوینی (فطرت و عقل) و هم از طریق تشریع (کتاب و سنت) که در این زمینه آنچه لازم بوده، از جانب خداوند گفته شده و حق آن ادا گردیده است. از این رو مخلوقات از جمله انسان بدون هدایت آفریده و رها نشده اند.

دوم: هدایت انسان تنها بدست خداست:

«وَمَنْ یَهْدِ اللَّ-هُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِهِ وَنَحْشُرُ هُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَیٰ وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرً ا».

و هر که را خدا هدایت کند، پس همو هدایت یافته است و هر که را گمراه سازد، هرگز یاورانی جز خدا برای آنان نخواهی یافت و ما در روز قیامت، آنان را واژگون (به صورت خزنده) کور و کر و لال محشور می کنیم و جایگاهشان دوزخ است که هرگاه خاموش شود، آتش آنان را بیافزاییم. (اسراء/ 97)

* آیات بسیاری در قرآن کریم دلالت بر این دارند که هدایت بشر تنها بدست خداست و هدایت تنها به علم، عقل و استدلال نیست، توفیق الهی نیز می خواهد. خداوند، ضلالت را به خود نسبت نمی دهد، مگر آنکه انسان خود زمینه ی آن را

ص:109

فراهم کرده باشد، مانند آیه ی «یضّل الله الظالمین» خداوند «ستمگران» را گمراه می کند و آیه «و ما یضلّ به الا الفاسقین» خداوند جز «فاسقان» را گمراه نمی کند.

سوم: هدایت خداوند به نور تشبیه شده است:

«اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ مَثَلُ نُورِ هِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّ یٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَ ةٍ مُبَارَ کَةٍ زَیْتُونَةٍ لَا شَرْ قِیَّةٍ وَلَا غَرْ بِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَیٰ نُورٍ یَهْدِی اللهُ لِنُورِ هِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِ بُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ». (نور/ 35)

خداوند، نور آسمان ها و زمین است. مَثَل نور او همچون چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد. آن چراغ در میان حبابی شیشه ای و آن شیشه همچون ستاره ای تابان و درخشان، چراغ از روغن درخت پربرکت زیتونی برافروخته شده که نه شرقی است و نه غربی. (روغنش به قدری صاف و شفّاف است) که بدون تماس آتش نزدیک است (شعله ور شود و) روشنی دهد. نوری است بر فراز نور دیگر. هر کس را خداوند بخواهد به نور خویش هدایت می کند و خداوند برای مردم مَثَل ها می زند و خداوند به هر چیزی آگاه است.

* «نور» یعنی چیزی که هم خودش روشن است و هم سبب روشنی اشیای دیگر می شود.

* در فرهنگ اسلام اموری به عنوان «نور» معرفی شده است: قرآن، علم، عقل، ایمان، هدایت، اسلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم (علیهم السلام).

* « اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ» یعنی: خداوند هدایت کننده ی آسمان و زمین است؛ در میان تمام اقوالی که برای «نور» گفته شده است، از قبیل روشنگر، زینت­بخش و هادی، معنای هدایت بهتر به نظر می آید، چون هدایت آفرینش، در آیات دیگر نیز آمده است. «أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» و جمله ی «نُورٌ عَلی نُورٍ» به معنای هدایت های دایمی و پی­در­پی است و در پایان آیه نیز می فرماید: «یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ»

ص:110

* در این آیه خداوند به نور تشبیه شده است. با مطالعه اجمالی روشن می شود که نور دارای خواص و ویژگی های زیر است:

1. نور، لطیف ترین موجود در جهان ماده و سرچشمه زیبایی ها و لطافت ها است.

2. نور، بالاترین سرعت را در جهان ماده دارد و با سرعت سیصد هزار کیلومتر در ثانیه می تواند در یک چشم بر هم زدن (یعنی کمتر از یک ثانیه) کره زمین را هفت بار دور بزند، به همین دلیل مسافت های فوق العاده عظیم و سرسام آور نجومی را فقط با سرعت نور می سنجند و واحد سنجش آنها سال نوری است، یعنی مسافتی که نور در یک سال می پیماید.

3. نور، وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات است و بدون آن چیزی را نمی توان دید، بنابراین هم «ظاهر» است و هم «مظهر»، (ظاهر کننده غیر)

4. نور آفتاب که مهم ترین نور در دنیای انسان است، پرورش دهنده گلها و گیاهان؛ بلکه رمز بقای همه موجودات زنده است.

5. تمام انرژی های موجود در محیط (به جز انرژی اتمی) همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرد، حرکت بادها، ریزش باران و جریان نهرها و آبشارها و بالاخره حرکت همه موجودات زنده با کمی دقت به نور آفتاب منتهی می شود.

سرچشمه گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگه می دارد، همان نور آفتاب است؛ حتی گرمی آتش که از چوب درختان و یا ذغال سنگ و یا نفت و مشتقات آن به دست می آید نیز از گرمی آفتاب است.

6. نور آفتاب نابود کننده انواع میکروب ها و موجودات موذی است و اگر تابش این نور پر برکت نبود، کره زمین، تبدیل به بیمارستان بزرگی می شد که همه ساکنانش با مرگ دست به گریبان بودند.

ص:111

خلاصه هر چه در این پدیده عجیب عالم، یعنی نور می نگریم و دقیق تر می شویم، آثار گرانبها و برکات عظیم آن آشکارتر می شود؛ امّا عجیب است که بشر با این همه پیشرفت علمی از شناخت حقیقت نور که یک امر مادی است، عاجز مانده و آن وقت در پی­شناخت ذات و حقیقت خداست و چه بسا این نیز یکی از وجوه تشبیه خدا به نور باشد.

حال اگر بخواهیم برای ذات پاک خدا تشبیه و تمثیلی از موجودات حسی انتخاب کنیم (گر چه مقام با عظمت او از هر شبیه و نظیری برتر است) آیا جز از واژه «نور» از واژه دیگری می توان استفاده کرد؟ همان خدایی که پدید آورنده تمام هستی است، روشنی بخش عالم است، همه موجودات به برکت او زنده اند و همه مخلوقات بر سرخوان نعمت او هستند که اگر لحظه ای لطف خود را از آنها باز گیرد، همگی در ظلمت فنا و نیستی فرو می روند.

* موجودات به هر نسبت که با او ارتباط دارند به همان اندازه نورانیت کسب می کنند:

- قرآن نور است؛ چون کلام اوست.

- اسلام نور است؛ چون آئین او است.

- پیامبران نورند؛ چون فرستادگان اویند.

- امامان انوار الهی هستند؛ چون حافظان آئین او بعد از پیامبراند.

- ایمان نور است؛ چون رمز پیوند با او است.

- علم نور است؛ چون سبب آشنایی با او است.

ص:112

«کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِ جَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَ بِّهِمْ إِلَیٰ صِرَ اطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ». (ابراهیم/ 1)

(این) کتابی است که آن را به سوی تو نازل کردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکی ها(ی شرک و جهل) به سوی نور (ایمان) خارج کنی، به سوی راه خداوند عزیز حمید.

* خارج کردن مردم از ظلمات به نور، در قرآن بارها تکرار شده است؛

- گاهی به خدا نسبت داده شده. «الله ولی الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النّور»

- گاهی به پیامبران نسبت داده شده. «أن اخرج قومک من الظلمات الی النّور»

- و گاهی به کتاب نسبت داده شده است. « کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِ جَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ »

* تشبیه کفر و تفرقه و جهل و شرک و شک به «ظلمات» بخاطر آن است که انسان در آن حالت ها متحیر است، مثل زمانی که در تاریکی به سر می برد. نور وسیله بینایی، بیداری، حرکت و رشد است همان­گونه که همه ی این ها در کتاب آسمانی و راه خدا موجود است.

نکته دیگری که از آیات مربوط به نور و ظلمت می توان استفاده کرد، این است که واژه «نور» در همه آنها مفرد و واژه «ظلمت» به صورت جمع (ظلمات) آمده است؛ در نتیجه معلوم می­شود که ظلمت ها بسیارند؛ اما نور یکی است. چرا که حق یکی است، ولی باطل بسیار.

چهارم: هدایت الهی همگانی است:

« قَالَ رَ بُّنَا الَّذِی أَعْطَیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَیٰ». (طه/ 50)

گفت: پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش خاص آن را عطا کرده و آن گاه (آن را به راه کمال) هدایت فرمود.

ص:113

* از این آیه استفاده می شود که همه ی موجودات، مشمول هدایت الهی هستند. تمام قوانین حاکم بر هستی و غرایز موجود در انسان ها و حیوانات، از هدایت الهی است و خداوند هم می آفریند و هم با هدایت تکوینی اداره می کند. هدایت برای همه انسان هاست و حتی پیامبران نیز از هدایت خداوند بی نیاز نیستند؛ چنان چه حضرت ابراهیم می فرماید:

« وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَیٰ رَ بِّی سَیَهْدِینِ ». (صافات/ 99)

و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم رهسپارم، او مرا راهنمایی خواهد کرد.

و نیز موسی و هارون مشمول هدایت الهی شدند:

« وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیٰ مُوسَیٰ وَهَارُ ونَ ». (صافات/ 114)

و به راستی ما بر موسی و هارون منّت نهادیم

« وَهَدَیْنَاهُمَا الصِّرَ اطَ الْمُسْتَقِیمَ ». (صافات/ 118)

و آن دو را به راه راست هدایت کردیم.

پنجم: همیشگی است و خداوند در همه دوران های بشر از هدایت انسان غافل نبوده؛ تا جایی که اولین انسان، پیامبر بوده تا بشر هیچ گاه بدون هدایت نماند.

«إِنَّ اللهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَ اهِیمَ وَآلَ عِمْرَ انَ عَلَی الْعَالَمِینَ».(آل عمران/ 33)

به راستی که خدا، آدم ونوح وخاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید.

و جریان ارسال پیامبران برای بشر در طول تاریخ همواره ادامه داشته است:

«اِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَیٰ نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَیٰ إِبْرَ اهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِیسَیٰ وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُ ونَ وَسُلَیْمَانَ وَ آتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورً ا ». (نساء/ 163)

(ای پیامبر!) ما به تو وحی کردیم، آن گونه که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم و (همچنین) به ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، اسباط (- فرزندان یعقوب)، عیسی، ایوب، یونس، هارون و سلیمان وحی کردیم و به داود «زبور» دادیم.

ص:114

« وَرُ سُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُ سُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ...».(نساء/ 164)

و به پیامبرانی که پیش از این داستان آنان را برایت باز گفته ایم و پیامبرانی که ماجرای آنان را برای تو نگفته ایم نیز وحی کردیم ...

ششم: هدایت تشریعی خداوند در مورد انسان جبری نیست و علی رغم این که از جانب خداوند حتمی است؛ ولی پذیرش آن از طرف انسان اجباری نیست و در گرو اراده خود انسان است؛ چنان که می فرماید:

« وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَیٰ عَلَی الْهُدَیٰ... ». (فصلت/ 17)

واما قوم ثمود، آنان را هدایت کردیم، ولی کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند.

* مشیت و خواستِ خداوند این­گونه است که هدایتِ همه ی مردم را می­خواهد، لذا پیامبران و کتب آسمانی را فرستاده؛ اما از طرف دیگر خواسته است که مردم بر اساس اراده و اختیار خود، راه را انتخاب کنند، نه آن که مجبور به پذیرش دین باشند، لذا مشیت و اراده ی الهی بر آزاد گذاشتن انسان هاست و وجود مشرکان، نشانه ای از این آزادی است. «و لو شاء الله ما أشرکوا» و همچنین می فرماید:

« قُلْ مَنْ کَانَ فِی الضَّلَالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّ حْمَ-ٰنُ مَدًّا حَتَّیٰ إِذَا رَ أَوْا مَا یُوعَدُونَ... ».

بگو: هرکه در گمراهی است، خداوند رحمان (طبق سنت خود) مدتی به او مهلت و مدد می دهد، تا زمانی که آنچه را وعده داده می شوند، ببینند. (مریم/ 75)

* سنت خداوند بر این است که زمینه ی حرکت و رشد را برای همه ی انسان ها فراهم کند و این انسان است که اگر گمراهی را برگزید، خداوند مدتی به او مهلت می دهد، «مَن کان فی الضلالة فلیَمدد» و اگر راه هدایت را در پیش گرفت،

خداوند بر هدایتش می افزاید. «و یزیدالله الّذین اهتدوا هدیً». قرآن کریم در این باره تشبیه زیبایی دارد:

« وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُ جُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَ بِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُ جُ إِلَّا نَکِدًا کَذَٰلِکَ نُصَرِّ فُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُ ونَ ». (اعراف/ 58)

ص:115

و سرزمین پاک (و آماده)، گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می آید؛ اما زمینی که خبیث (و شوره زار) است، جز محصولی اندک و بی فایده بیرون نمی دهد. ما این چنین آیات خویش را برای گروه شکرگزار، گونه گون بیان می کنیم.

هفتم: هدایت خدا دارای مراحل و درجاتی است:

«وَ یَزِیدُ اللهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی وَ الْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَ بِّکَ ثَوَابًا وَ خَیْرٌ مَرَ دًّا». (مریم/ 76)

کسانی که هدایت یافته اند، خداوند بر هدایتشان می افزاید و نیکی های ماندگار، ثوابش نزد پروردگارت بهتر و خوش فرجام تر است.

* همان طور که گمراهان، درگمراهی بیشتری قرار می گیرند. این آیه می فرماید: هدایت یافتگان نیز در هدایت و نورانیت بیشتری قرار می گیرند. از این آیه متوجه می شویم که هدایت، مراحل و درجاتی دارد.

« وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ ». (محمد/ 17)

و کسانی که هدایت یافته اند، خداوند هدایتشان را بیافزاید و روح پرهیزگاری به آنان عطا کند.

* از این آیه علاوه بر این که هدایت، دارای مراحل و مراتب است؛ می توان فهمید که پذیرش هدایت از طرف انسان، زمینه ساز فزونی هدایت از طرف خداوند است و یک گام از طرف انسان، چند گام از طرف خداوند را به دنبال دارد. («اهتدوا» از طرف انسان، «زادهم... و آتاهم» از طرف خدا)

هشتم: هدایت به نفع انسان است:

« مَنِ اهْتَدَیٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَ ةٌ وِزْرَ أُخْرَ یٰ وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّیٰ نَبْعَثَ رَ سُولًا ». (اسراء/ 15)

هر کس هدایت یافت، پس همانا به سود خویش هدایت یافته است و هر کس گمراه شد، تنها به زیان خویش گمراه شده است و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش

ص:116

نمی کشد و ما هرگز عذاب کننده نبوده ایم، مگر آن که پیامبری بفرستیم. (و اتمام حجت کنیم)

به همین دلیل قرآن کریم از کسانی که بخاطر ایمان آوردنشان بر پیامبر منت گذاشتند؛ انتقاد می کند:

« یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ». (حجرات/ 17)

آنان بر تو منت می گذارند که اسلام آورده­اند. بگو: اسلام آوردنتان را بر من منت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منت دارد که شما را به سوی ایمان هدایت کرد، اگر راست می گویید.

* خداوند در این آیه، نعمت ایمان و در آیه ی 164 سوره آل عمران، فرستادن انبیا و در آیه ی 5 سوره قصص، وارث کردن مستضعفان را منت بر مردم شمرده است و این نشان می دهد که مهم ترین نعمت ها، نعمت هدایت الهی، رهبری معصوم و حکومت حق می باشد.

نهم: هدایت الهی مستمر و در همه مراحل زندگی است. چنانچه می فرماید:

« الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ ». (شعراء/ 78)

همان پروردگاری که مرا آفرید و همو راهنماییم می کند.

* آفریدن یک بار است؛ ولی هدایت در هر لحظه و همیشگی. («خلقنی» به صورت ماضی و«یهدین» به صورت مضارع واستمرار آمده است) و نیز می فرماید:

* « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَ بُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِ ی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ». (یونس/ 9)

به یقین آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، پروردگارشان آنان را بخاطر ایمانشان هدایت می کند و در باغ های پرنعمت که نهرها از زیر پایشان جاری است، اقامت دارند.

ص:117

* از این آیه و آیات دیگر استفاده می شود که هدایت الهی، جریانی مداوم است و خداوند هر لحظه بر هدایت مؤمنان می افزاید و آنان را از پرتگاه ها حفظ می کند و در بن بستِ دنیا راهی به رویشان باز می کند: «یجعل له مَخرجاً»، راه را برایشان نمایان می کند: «نوراً یمشی به»، گره از کارشان می گشاید: «اصلح بالهم»، همه جا کفایتشان می کند: «فهو حسبه» و در قیامت هم به بهشت رهنمونشان می کند: «یسعی نورهم بین ایدیهم»

لذا گرچه مؤمن هدایت یافته است؛ ولی همواره نیازمند هدایت الهی است. همه ی این هدایت ها از مفهوم کلیِ «یهدیهم» بر می آید که شامل همه ی این موارد می­شود.

* انسان بدون هدایت و تربیت:

- مغزش: «لا یَعْقِلُونَ». (بقره/ 171)

- چشمش: «لا یُبْصِرُونَ». (بقره/ 17)

- گوشش: «وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها». (اعراف/ 179)

- قلبش: « کَالْحِجَارَ ةِ ». (بقره/ 74)

- شکمش: «وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ». (محمد/ 12)

- علمش: «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً». (جمعه/ 11)

- کارش: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی». (علق/ 6) «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ» (عصر/ 2)

- امیدش: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُون». (قصص/ 79)

دلخوشی اش: «فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم». (غافر/ 83) «وَفَرِ حُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا ». (رعد/ 26) «فَرِحُوا بِما أُوتُوا». (انعام/ 44)

ص:118

6. خداوند و رازقیت

مقدر کردن روزی برای همه موجودات

« وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْ ضِ إِلَّا عَلَی اللَّ-هِ رِ زْقُهَا...». (هود/ 6)

و هیچ جنبنده ای در زمین نیست، مگر آن که روزی او بر خداست... .

* رزق یعنی چیزی که حیات موجود زنده یا اصل هستی آن را تأمین می­کند. موجود زنده، حق تغذیه دارد و به همین خاطر خداوند این حق را بر خود واجب کرده است؛ البته این تقدیر الهی منافاتی با تلاش انسان ندارد؛ چنان چه می فرماید: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ». (جمعه/ 10) و از فضل الهی طلب کنید.

* در فرهنگ قرآن، مالِ دنیا، فضل الهی است و خداوند دستور می دهد که انسان باید برای به دست آوردن آن تلاش کند و در آیه بعد بر نقش رازقیت خدا تأکید می کند: «وَ اللهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ». (جمعه/ 11) و خداوند بهترین روزی دهندگان است.

* خداوند علاوه بر سنت روزی رسانی، سنت دیگری دارد به نام سنت اجرای امور از طریق اسباب و وسایل، لذا مراد آیه آن نیست که گوشه ای بنشینیم و منتظر نزول مائده آسمانی باشیم؛ بلکه منظور آن است که هم کار و تلاش داشته باشیم و هم آنچه را بدست می آوریم، رزقی از جانب خدا بدانیم.

سؤال: اگر خداوند برای همه روزی مقدر کرده است، چرا این همه گرسنه وجود دارد؟

جواب: در سوره ی ابراهیم آیات 32 تا 34 خداوند می فرماید: ما باران فرستادیم و میوه ها رویاندیم تا رزق شما باشد. کشتی ها، نهرها، خورشید و ماه و شب و روز را مسخر شما کردیم و هر چه خواستید دادیم و اگربخواهید نعمت های الهی را بشمارید، نمی توانید:

ص:119

« وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّ-هِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ». (ابراهیم/ 34)

و (خداوند) از هر آنچه که از او خواستید (و نیاز داشتید) به شما داده است، و اگر (بخواهید) نعمت خدا را بشمارید، نمی توانید آنها را به دقت شماره کنید. همانا انسان بسیار ستمگر و ناسپاس است.

عوامل تولید در اختیار انسان است. (آب، خاک و نور خورشید ...) و خداوند هم منابع رزق را در اختیار ما قرار داده و هم عقل و وسیله ی استخراج، اکتشاف و تحصیل آن را به ما عطا کرده است واگر نارسایی و کمبودی وجود دارد، بخاطر، تنبلی مدیریت های ناقص و توزیع های ناعادلانه و اسراف و تبذیرها و کارهای ظالمانه است. چنانچه در پایان می فرماید: «وَآتاکُمْ مِنْ کُلِّ... إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ»

* قرآن کریم می فرماید؛ روزی انسان منحصراً بدست خداست و سایر امور تنها وسیله هستند:

«لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ یَبْسُطُ الرِّ زْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ».

کلیدهای آسمان ها و زمین برای اوست، برای هر که بخواهد رزق را توسعه می دهد و یا تنگ می گیرد، همانا او به هر چیز آگاه است (و توسعه و تضییق او بر اساس علم و حکمت است). (شوری/ 12)

* «مقالید» جمع «مِقلید» به معنای کلید است. کلید وسیله بستن و باز کردن است و کسی که کلید زمین و آسمان را دارد، می تواند رزق را کم و زیاد کند. کلیدهای هستی گاهی عوامل مادی است که واسطه فیض می شوند، نظیر باران که وسیله زنده شدن خاک و زمین می گردد، «فاحیی به الارض» گاهی نیز اسمای الهی است که نمونه آن را در دعای سمات می خوانیم: «اسئلک باسمک الّذی اذا دُعیت به علی مغالق ابواب السماء للفتح بالرّحمة انفتحت...» خداوندا! تو را به آن اسمی می خوانم که اگر بردرهای بسته ی آسمان ها خوانده شود، با رحمت تو گشوده می شود.

ص:120

* در حالی که رزق در دست خداست؛ اما انسان ها عمدتاً از این حقیقت غافل اند و روزی را از جانب اسباب و وسایل می دانند:

« قُلْ إِنَّ رَ بِّی یَبْسُطُ الرِّ زْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَ-ٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ».

بگو: همانا پروردگار من برای هر که بخواهد روزی را گشایش می دهد یا تنگ می گرداند، ولی بیشتر مردم نمی دانند. (چرا که عامل رزق را واسطه ها، تدبیرها و کار خود می دانند و از خداوند غافلند) (سبأ/ 36)

* قرآن کلیدهای توسعه رزق را به ما آموخته و می فرماید:

- تلاش: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ » و از فضل الهی طلب کنید.

- حرکت: « رِ حْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ » الفت آنها در سفرهای زمستانه و تابستانه است.

- شکر: «لئن شکرتم لازیدنّکم» اگر شکر کنید، شما را (روزی) بیشتر می­دهد.

- استغفار: «استغفروا ربّکم... یرسل السماء علیکم مدراراً» از پروردگارتان استغفار کنید، او برای شما باران می فرستد.

- تقوا: «و مَن یتّق الله یجعل له مَخرجاً و یرزقه من حیث لایحتسب» هر که نسبت به خدا پروا داشته باشد، او را از بن بست نجات داده و از راهی که محاسبه نمی کند، روزی می دهد.

مفهوم مقدر شدن روزی

در آیات متعددی آسمان منشاء رزق انسان دانسته شده است؛ از جمله این آیه:

« وَفِی السَّمَاءِ رِ زْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ». (ذاریات/ 22)

روزی شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده می شود.

* این که قرآن می فرماید: روزی شما در آسمان است، چند معنا می تواند داشته باشد:

الف) مراد باران باشد که از آسمان نازل می شود و همچنین نور و ابر و باد و...

ص:121

ب) تقدیر امور زمینیان در آسمان هاست.

ج) رزق ابدی که بهشت است، در آسمان هاست.

د) تحقق وعده های الهی (نزول رحمت یا عذاب) از سمت آسمان است.

رزق مادی و رزق معنوی

از آنجایی که خداوند روزی را برای همه مخلوقات مقدر کرده است و مخلوقات نیز اعم از مادی و معنوی هستند؛ رزق نیز شامل رزق مادی ومعنوی می شود.

در رزق مادی انسان با موجودات دیگری مانند حیوانات مشترک است و قرآن در مواردی که از برخی نعمت های مادی سخن به میان می آورد، می فرماید: ما این نعمت ها را آفریدیم تا هم شما و هم دام هایتان از آن برخوردار شوید: «متاعاً لکم و لانعامکم». اما رزق معنوی مخصوص انسان و مجردات است، لذا رزق همیشه مادی نیست؛ چرا که در دعا می خوانیم: «الّلهم ارزقنی توفیق الطاعة و بُعد المعصیة» خداوندا! توفیق بندگی خودت و دوری از گناه را روزی من کن. یا در زیارت

عاشورا می خوانیم: «اللهم ارزقنی شفاعة الحسین» خدایا! شفاعت امام حسین صلی الله علیه و آله وسلم را روزی من بفرما. بدیهی است که توفیق بندگی و شفاعت امام حسین صلی الله علیه و آله وسلم امور مادی نیستند؛ بلکه دراز معنویات زندگی انسان به شمار می روند.

تفاوت انسان در رزق

اشاره

گرچه سعی و تلاش و دانش بشری، شرط لازم برای کسب رزق و روزی است؛ ولی شرط کافی و علت نهایی نیست. خداوند در آیات متعددی کم و زیاد شدن روزی انسان را به خود نسبت می دهد:

« وَاللَّ-هُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ فِی الرِّ زْقِ… ». (نحل/ 71)

و خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر در روزی برتری داده است.

ص:122

« اللَّ-هُ یَبْسُطُ الرِّ زْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَفَرِ حُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَ ةِ إِلَّا مَتَاعٌ ». (رعد/ 26)

خداوند برای هر که بخواهد روزی را گسترش می دهد و (یا) تنگ می گرداند و (مردم) به زندگی دنیا دل خوشند، در حالی که زندگی دنیا در (برابر زندگی) آخرت جز یک کامیابی (موقت و اندک) نیست.

* یکی از برنامه های حکیمانه الهی تفاوت در رزق است، زیرا:

- اگر همه مردم یکسان و یکنواخت بهره می بردند، کمالات معنوی آنان ظاهر نمی شد، مثلاً: سخاوت، صبر، ایثار، حمایت، شفقت، تواضع و...، زمانی معنی پیدا می کند که تفاوت هایی در میان انسان ها باشد.

- زندگی اجتماعی نیازهای انسان را برطرف و جبران می­کند و در میان آنان دارا و ندار وجود دارد، لذا انسان­ها در بوته آزمایش که قرار می­گیرند، هر کدام یکی ازصفات خویش را به نمایش می­گذارند. در بعضی سخاوت و ایثار و در بعضی دیگر صبر و قناعت شکوفا می­شود؛ در صورت مساوی بودن معیشت و زندگی،

این صفات شکوفا نمی شود، اگر کسی نعمتی داشت و دیگری کمتر یا آن نعمت را نداشت، صفت تعاون و سخاوت از طرف دارنده نعمت و صفت قناعت و عفت و صبر از سوی فاقد آن نعمت شکوفا می شود.

- به هر فرد و قبیله و منطقه ای، سهمی و چیزی از ارزاق داده می شود که در مناطق دیگر نیست یا کم است و چیز دیگری داده نمی شود، تا برای جبران کمبود، مسئله مشارکت، رقابت، تجارت، حرکت و ابتکار راه افتد و هیچ فرد و قبیله ای، خود را از هر جهت بی نیاز نبیند و دست به طغیان نزند.

- گرچه در این آیه، توسعه و تنگی رزق به خدا نسبت داده شده، اما بدیهی است که کارهای خداوند حکیم، از روی مصلحت و حکمت صادر می شود. کم یا زیاد شدن رزق و روزی، تصادفی نیست و همه این امور از روی حکمت است.

ص:123

در برخی آیات و روایات، بعضی علل و حکمت های آن بیان شده، از جمله:

- گاهی کمبودها جنبه کیفری دارد، چنان که قرآن می فرماید: «فبظلم من الّذین هادوا حرّمنا» بخاطر ظلمی که یهود کردند، بخشی از خوردنی ها را بر آنان حرام کردیم. وجود گناه در زندگی افراد که باعث تغییراتی در رزق آنها می گردد. در دعای کمیل می خوانیم: «اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیّر النّعم» خداوندا! ببخشای بر من آن گناهانی که نعمت ها را دگرگون می سازد.

- گاهی تفاوت در رزق و روزی بخاطر آزمایش افراد است، «و لنبلونّکم بشی ء ... و نقص من الاموال...» ما هر آینه شما را با نقص اموال امتحان می کنیم. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «قَدّر الأرزاق فکثّرها و قلّلها و قسّمها علی الضیق و السّعة فعدل فیها لیبتلی مَن اراد بمیسورها و معسورها و لیختبر بذلک الشّکر و الصبر مِن غنیّها و فقیرها» خداوند، روزی مردم را با کم و زیاد کردن، تقدیر کرد تا هر که را بخواهد در تنگناها و گشایش ها بیازماید و غنی و فقیر را با شکر و صبری که از خود بروز می دهد، امتحان و گزینش کند.

- در روایات می خوانیم: گاهی خداوند رزق افراد تیزهوش را تنگ و رزق افراد کم هوش را زیاد قرار می دهد تا ثابت کند، همه ی چیزها با زرنگی نیست!

- گاهی محروم شدن به جهت محروم کردن دیگران از حقوق آنهاست، نظیر داستان باغی که در آتش سوخت که سوره ی قلم به آن اشاره فرموده است و گاهی هم بی توجهی به یتیمان باعث تنگی روزی است. «کلا بل لاتکرمون الیتیم» مهم آن است که ما نه از بسط رزق، یاغی شویم و همه چیز را از یاد ببریم و نه به هنگام قبض آن، از همه چیز ناامید و مأیوس گردیم که نظام الهی، نظامی است حکیمانه و بر پایه آزمایش، نه بر اساس شانس و بخت و اقبال.

ص:124

- گاهی جنبه تربیتی دارد: «فاخذناهم بالبأساء... لعلّهم یتضرّعون» ما برای تضرع و برگشت آنان به سوی خداوند، آنها را از طریق ناگواری ها گوشمالی می دهیم.

- گاهی نتیجه برخورد نادرست انسان با طبیعت است، همچون تخریب جنگل ها، آلوده ساختن آب رودخانه ها و به هم زدن تعادل محیط زیست که در طول زمان، مشکلات بسیاری از جمله قحطی را به دنبال می آورد.

- دادن و گرفتن نعمت، نشانه ی مهر یا قهر الهی نیست. (ممکن است از مؤمن بگیرد و به کافر بدهد.) توسعه یا تنگی رزق نشانه ی مهر یا قهر الهی نیست؛ زیرا قرآن می فرماید: «فلا تعجبک اموالهم ولا اولادهم انّما یرید الله لیعذّبهم بها» سرمایه و فرزند کفار سبب شگفتی تو نشود؛ زیرا که خداوند اراده کرده، آنان را با همین امکانات در همین دنیا عذاب کند.

- برنامه ها و سنت های الهی متعدد و دارای مراحلی است. همان­گونه که کنترل رزق برای جلوگیری از فساد یک سنت عمومی است، توسعه رزق و مهلت دادن به مرفهان نیز یک سنت است و برای آزمایش به کار می رود. پس قانون عمومی و کلی، کنترل رزق است؛ ولی گاهی برای آزمایش مردم توسعه ای داده می شود.

همان­گونه که عطاهای الهی لطف است، گاهی محرومیت ها نیز لطف است. رزق بدست او و سبب تربیت و تکامل انسان است. کم یا زیاد کردن روزی افراد به وسیله ی خداوند، عالمانه و حکیمانه و بر اساس معیارهای پیدا و ناپیداست. در حدیث می خوانیم: مصلحت بعضی بندگان خدا، گسترش روزی است و اگر در تنگنای معیشت قرار گیرند، فاسد می شوند و بر عکسِ این گروه، صلاح گروهی دیگر در تنگنا بودن است که اگر در توسعه واقع شوند، به فساد کشیده می شوند.

- البته گاهی کمبود رزق به دلیل تن­پروری انسان است که حساب جداگانه دارد.

ص:125

* سنت روزی رسانی توسط خداوند دائمی است و شامل همه مراحل حیات انسان می شود. هم در دنیا روزی می دهد: «خلقکم ثمّ رزقکم» هم در برزخ روزی می دهد: «بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون» هم در قیامت روزی می دهد. «یرزقون فیها بغیر حساب»

7. خداوند و مالکیت جهان و انسان

« وَتَبَارَ کَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَمَا بَیْنَهُمَا...». (زخرف/ 85)

پر برکت و زوال ناپذیر است کسی که مالک و حاکم آسمان ها و زمین و آنچه در میان آن دو است، می باشد.

قرآن مالکیت همه هستی از جمله انسان را تنها از آن خدا می داند و از سایر موجودات، مانند: بت ها، سلب مسئولیت می کند:

« قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّ ةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْ ضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِنْ شِرْ کٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ ». (سبأ/ 22)

بگو کسانی را که غیر از خدا (معبود خود) می پندارید، بخوانید (آنها هرگز گرهی از کار شما نمی گشایند، چرا که) آنها به اندازه ذره ای در آسمان ها و زمین مالک نیستند و نه در (خلقت و مالکیت) آنها شریکند و نه یاور او (در آفرینش) بوده اند.

8. مسئول بودن انسان در برابر خدا

مسئولیتِ پاسخگویی انسان در قبال کارهایی که انجام می دهد، بارها در قرآن مطرح شده است و انسان در قبال کارهایش مسئول و متعهد است. از جمله:

« فَوَرَ بِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ . عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ». (حجر/ 92و93)

پس به پروردگارت سوگند ما از همه آنان (در قیامت) بازخواست خواهیم کرد . از آنچه انجام می داده اند.

و یا در جایی دیگر می خوانیم:

ص:126

« وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ ». (صافات/ 24)

آنها را متوقف کنید، آنها باید بازخواست شوند.

* به هر حال در روز قیامت، از افکار و نیات، از جوانی و عمر، از درآمد و مصرف، از انتخاب رهبر و اطاعت از بزرگان، سؤال خواهد شد. از این آیات متوجه می شویم که انسان در برابر خداوند مسئول بوده و در این دنیا رها نشده است؛ اما متقابلاً خداوند، مالک حقیقی و مطلق هستی است و مالک برای تصرف در محکومش، مورد مؤاخذه واقع نمی شود؛ چرا که کسی می تواند سؤال کند که طلبی و یا حقی داشته باشد و هیچ کس از خداوند طلبی و یا حقی ندارد و کسی می تواند از خداوند بازخواست کند که مافوق او و برتر از او باشد و چنین موجودی نیست.

« لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ ». (انبیاء/ 23)

او (خداوند) از آنچه انجام می دهد، سؤال نمی شود، اما آنها (مردم، در انجام کارهایشان) مورد بازخواست قرار می گیرند.

9. حرکت انسان به سوی خدا

« یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَیٰ رَ بِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ ». (انشقاق/ 6)

هان، ای انسان! تو به سوی پروردگارت تلاش بسیاری داری و سرانجام به لقای او خواهی رسید.

* در باره «ملاقات پروردگار» چند احتمال وجود دارد: ملاقات صحنه قیامت که صحنه حاکمیت مطلقه او است، باشد یا ملاقات جزا و پاداش او یا ملاقات خود او از طریق شهود باطن، نشان می دهد که این رنج و تعب تا آن روز ادامه خواهد یافت و زمانی به پایان می رسد که پرونده این دنیا بسته شود و انسان با عملی پاک خدای خویش را ملاقات کند.

ص:127

* «الانسان» شامل همه انسان­ها می شود؛ بنابراین خداوند نیروهای لازم را برای حرکت مستمر الهی در وجود انسان آفریده و تکیه برعنوان «رب» (پروردگار) اشاره به این که این سعی و تلاش جزیی از برنامه تکامل و تربیت انسان است.

10. نیازمندی انسان و بی نیازی خدا

صریح ترین آیه ای که به این اصل مهم اشاره می کند، آیه شریفه زیر است:

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَ اءُ إِلَی اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ». (فاطر/ 15)

ای مردم! این شمایید که به خدا نیاز دارید و (تنها) خداوند، بی نیاز و ستوده است.

* دعوت خدا از مردم، نشانه ی نیاز او به مردم نیست. همان­گونه که اگر گفتیم: مردم خانه های خود را رو به خورشید بسازند، این دعوت نشانه ی نیاز خورشید به انسان نیست؛ بلکه نشانه ی نیاز ما به نور است. چنان­چه می فرماید:

« ذَٰلِکَ بِأَنَّهُ کَانَتْ تَأْتِیهِمْ رُ سُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا فَکَفَرُ وا وَتَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَی اللهُ وَاللهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ». (تغابن/ 6)

این (کیفر) بخاطر آن است که پیامبرانشان همراه با دلایل روشن (و معجزات) به سراغ آنها آمده بودند و آنان (به جای پذیرش و ایمان به آنها) گفتند: آیا انسانی (مثل خودمان) ما را هدایت کند؟ از این رو کفر ورزیدند و (به پیامبران و دستورات الهی) پشت کردند و خداوند (از ایمان آنان) بی نیاز است و خداوند بی نیاز و ستوده است.

* «استغنی» از ریشه «غنی» به معنای بی نیازی است. این امر برای خداوند به جا و به حق است. « واستغنی اللّه و اللّه غنیّ » اما برای انسانی که سر تا پا نیاز است، بدترین صفت، بی نیاز پنداشتن خویش است، چنان که قرآن در سه مورد به آن اشاره کرده است:

- «امّا من استغنی . فانت له تصدی» آیا کسی که خود را مستغنی می پندارد، تو متصدی او می شوی؟

ص:128

- «امّا من بخل و استغنی . و کذّب بالحُسنی . فسنیسّره للعسری» اما کسی که بخل ورزد و بی نیازی جوید و پاداش برتر الهی را تکذیب کند، به زودی او را در دشواری قرار می دهیم.

- «انّ الانسان لیطغی . أن راهُ استغنی» انسانی که خود را بی نیاز پندارد، دست به طغیان خواهد زد.

11. بندگی و عبودیت انسان

انسان باید به حکم عقل، بندگی خداوند را بپذیرد. ما انسان ها عاشق کمال و نیازمند رشد و تربیت هستیم و خداوند نیز جامع تمام کمالات است. اگر به مهر و محبت نیازمندیم؛ او رحمان و رحیم است و اگر از آینده دور نگرانیم، او صاحب اختیار و مالک آن روز است؛ پس چرا به سوی دیگران برویم؟! عقل حکم می کند تنها باید او را پرستید و از او کمک خواست. نه بنده هوی و هوس خود بود و نه بنده زر و زور دیگران. لذا فلسفه عبادت، ربوبیت خداوند است؛ چنانکه قرآن کریم می فرماید:

« إِنَّ اللَّ-هَ رَ بِّی وَرَ بُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَ-ٰذَا صِرَ اطٌ مُسْتَقِیمٌ ». (آل­عمران/ 51)

به راستی که خداوند، پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید که این راه مستقیم است.

بندگان شایسته خدا و فرشتگان هرگز از عبودیت خداوند سرپیچی نکردند:

« لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْدًا لِلهِ وَلَا الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّ بُونَ وَمَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُ هُمْ إِلَیْهِ جَمِیعًا ». (نساء/ 172)

و هرگز مسیح از این که بنده خدا باشد، استنکاف ندارد و فرشتگان مقرب نیز (سرپیچی ندارند) و هر کس از بندگی خداوند سرپیچی کند و تکبر ورزد، پس (بداند که) بزودی همه را به نزد خود محشور می کند.

ص:129

12. یاری خواستن انسان از خدا و توکل به او

یاری خواستن و پناه بردن به خداوند در سختی ها و مشکلات از موارد مهم نیازمندی انسان است:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّ-هَ مَعَ الصَّابِرِ ینَ ». (بقره/ 153)

ای کسانی که ایمان آورده اید! (در برابر حوادث سخت زندگی) از صبر و نماز کمک بگیرید، همانا خداوند با صابران است.

* اصولاً انسانِ محدود، در میان مشکلات متعدد و حوادث ناگوار، اگر متصل به قدرت نامحدود نباشد، متلاشی و منکوب می شود و انسانِ مرتبط با خداوند، در حوادث و سختی ها، خود را نمی بازد و حوادث برای او، بزرگ نیست.

« قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ».

بگو: اگر می دانید (بگویید) فرمانروایی همه ی موجودات بدست کیست؟ او که (به همه) پناه می دهد، ولی کس در برابر او پناه ندارد. (مؤمنون/ 88)

* اولیای خدا، به خدا پناه می برند و نتیجه می گیرند:

- موسی از شر فتنه های فرعون به خدا پناه برد: « وَقَالَ مُوسَیٰ إِنِّی عُذْتُ بِرَ بِّی وَرَ بِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ ». (غافر/ 27) و موسی گفت: من به پروردگار خود

و پروردگار شما از (شر) هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد، پناه می برم.

- مادر مریم می گوید: « وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّ یَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّ جِیمِ ». (آل عمران/ 36)

من مریم و نسل او را در پناه تو قرار می دهم.

- در این آیه یوسف به خدا پناه می برد، «قال معاذ اللّه» و خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دستور پناهندگی به خودش را می دهد. «قل اعوذ بربّ...»

* واژه ی «توکّل» و مشتقّاتش هفتاد بار در قرآن آمده است. توکّل به معنای تکیه کردن بر خدا و وکیل گرفتن او در کارها است.

ص:130

« وَتَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَیٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرً ا ».

و بر (خدای) زنده ای که هرگز نمی میرد توکّل کن و به ستایش او تسبیح گوی همین بس که او به گناهان بندگانش آگاهی دقیق دارد. (فرقان/ 58)

دعوت به پرستش خدا و دوری از توجه به دیگران و تنها او را مؤثر دانستن، بارها در قرآن تذکر داده شده است. از جمله این که خدا می فرماید، اگر انسان، تنها از من درخواست کند، من حتماً او را پاسخ می دهم.

«وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِ یبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْ شُدُونَ ». (بقره/ 186)

و هر گاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزدیکم دعای نیایشگر را آن گاه که مرا می خواند، پاسخ می گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد که به رشد رسند.

اما اگر به سراغ دیگران رفت و از آنها حاجت خواست، بداند آنها نمی شنوند و اگر هم بشنوند، اجابت نمی کنند:

« إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ ونَ بِشِرْ کِکُمْ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ ». (فاطر/ 14)

اگر آن (بت)ها را بخوانید، دعای شما را نمی شنوند و اگر بشنوند پاسخی به شما ندهند و روز قیامت شرک شما را انکار خواهند کرد و هیچ کس مانند (خداوند) خبیر، تو را (به حقیقت کارها) آگاه نکند.

* انسان در زندگی پرحادثه دنیا، نیازمند پناهگاهی مطمئن است، انبیا پناهگاه واقعی را به او معرفی می کنند، «له دعوة الحق» اما کمک های دیگران (طاغوت ها) یا برای استحمار است یا استثمار یا برای تبلیغات و حفظ موقعیت خود است ویا... در واقع آنچه برای آنها مطرح نیست، انسان است.

ص:131

13. یاد خدا و آرامش انسان

« الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللهِ أَلَا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ». (رعد/ 28)

(هدایت شدگان) کسانی هستند که ایمان آورده و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد. بدانید که تنها با یاد خدا دل ها آرام می گیرد.

* انسان، بی نهایت طلب است و کمال مطلق می خواهد؛ ولی چون هر چیزی غیر از خداوند محدود است و وجود عارضی دارد، دل را آرام نمی گرداند. در مقابل کسانی که با یاد خدا آرامش می یابند، عده ای هم به متاع قلیل دنیا راضی می شوند. «رضوا بالحیاة الدنیا و اطمأنوا بها»

« أَلَا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » ممکن است به این معنا باشد که به واسطه ذکر و یادی که خدا از شما می کند، دل هایتان آرام می گیرد، یعنی اگر بدانیم خداوند ما را یاد می کند و ما در محضر او هستیم، دل هایمان آرامش می یابد. چنان­که

حضرت نوح به واسطه کلام الهی «اصنع الفلک باعیننا» آرام گرفت و امام حسین صلی الله علیه و آله وسلم به هنگام شهادت علی اصغرش با عبارت «هیّن علیّ انّه بعین الله » این آرامش را ابراز فرمود و یا در دعای عرفه آمده است: «یا ذاکر الذاکرین»

* یاد خدا مایه آرامش است؛ فراموش کردن خدا موجب هلاکت و نابودی است:

«وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ».(حشر/ 19)

همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا نیز آنان را به خود فراموشی گرفتار کرد. آنان همان فاسقانند.

* غفلت، خطرناک ترین آفت انسان است. قرآن می فرماید: گروهی از مردم، از چهارپایان بدترند؛ زیرا غافلند، «أولئک کالانعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون» کسی که خدا را فراموش می کند، فردی بی راهه، بی پناه، بی هدف و بی قانون، غرق در شهوات می شود و تمام هدف ها و عملکردش سلیقه ای و مطابق تمایلات و هوس های خودش می شود و این بزرگ ترین خطر برای انسان است.

ص:132

- کسی که لطف او را فراموش کند، مأیوس شده و به بن بست می رسد.

- کسی که عفو او را فراموش کند، خود را قابل اصلاح نمی بیند و دست به هر کاری می زند.

- کسی که رسولان الهی را فراموش کند، دنبال هر طاغوتی می رود و فاسد می شود.

- کسی که قانونِ او را فراموش کند، هر روز به سراغ صدایی می رود و سر درگم می شود.

- کسی که راه او را فراموش کند، درمیان صدها راه دیگر گیج شده و به بی راهه می رود.

- کسی که اولیای او را فراموش کند، دوستان ناباب او را به بازی می گیرند.

- کسی که نعمت های خدا را فراموش کند، تملّق دیگران را می گوید.

- کسی که خدا را فراموش کند، اهداف حکیمانه ی او در مورد آفرینش انسان را فراموش خواهد کرد و هرکه هدف خلقت را فراموش کند، عمر، سرمایه و استعدادش را هدر می دهد.

* بررسی تفاوت نقش خداوند با غیر خدا در زندگی بشر

الف) نقش خدا در زندگی انسان،

- آفریدگار انسان است. «خلق الانسان»،

- پروردگار او و همه جهانیان است. «ربّ العالمین»،

- او را بسیار دوست دارد. «بالنّاس لرؤف»،

- دعای او را می شنود. «سمیع الدعاء»،

- فریادرس اوست. «یجیب المضطر»،

- او را به خوبی راهنمایی می کند. «الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»،

ص:133

- او را حمایت و سرپرستی می کند. «و هو یتولّی الصّالحین»،

- او را رشد و تکامل می دهد. «یهدی الی الرّشد»،

- به او آرامش و اطمینان می دهد. «ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب»،

- به او آموزش می دهد. «الّذی علّم بالقلم»،

- به او وسعت و فزونی می دهد. «لئن شکرتم لازیدنّکم»،

- بیماریش را شفا می دهد. «و اذا مرضت فهو یشفین»،

- امید آینده ی اوست. «والّذی أطمع أن یغفرلی خطیئتی یوم الدین»،

ب) نقش غیر خدا در زندگی انسان؛

- قدرتی در آفرینش ندارد. «لن یخلقوا ذُباباً»،

- از خواسته های انسان بی خبراست. «و هم عن دعائهم غافلون»،

- دعای او را نمی شنوند. «لایسمعوا دعائکم»،

- توان پاسخگویی ندارد. «یدعوا من دون الله من لایستجیب له»،

- دشمن انسان است. «کانوا لهم اعداء»،

- در برابر حوادث ناتوان است. «لایملکون کشف الضرّ عنکم»،

- نه قدرت نفع رسانی دارد و نه توان جلوگیری از ضرر. «ما لایضرّهم و لاینفعهم»،

با این حال چگونه ممکن است یک انسان آگاه او را رها کند و به دنبال موجودات و اشخاص دیگر برود؟ اما با این که مرگ و حیات و گذشته و حال و آینده انسان بدست خداوند است؛ ولی باز انسان سرکشی و ناسپاسی می کند.

ص:134

فصل پنجم: انسان و سایر مخلوقات

اشاره

ص:135

فصل پنجم:

انسان و سایر مخلوقات

1. جمادات، نباتات و حیوانات

قرآن می فرماید: تمام هستی اعم از جمادات وگیاهان و حیوانات برای انسان آفریده شده اند.

* موجودات نیز مرحله ای از شعور را دارا هستند؛ چرا که:

اولاً؛ در قرآن درباره آنها لفظ «مَن» به کار رفته است (حرف «مَن» برای موجودات دارای عقل و شعور به کار برده می شود):

«وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ طَوْعًا وَکَرْ هًا وَإِلَیْهِ یُرْ جَعُونَ ». (آل­عمران/ 83)

در حالی که هر که در آسمان ها و زمین است، خواه ناخواه فقط تسلیم اوست و به سوی او بازگردانده می شوند.

ثانیاً؛ در برابر خدا خوف و خشیت دارند:

«... وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّ-هِ...». (بقره/ 74)

... و بعضی از سنگ ها از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد... .

ثالثاً؛ همواره در حال تسبیح خداوند هستند:

« سَبَّحَ لِلهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ... ». (حدید/ 1)

آنچه در آسمان ها و زمین است، برای خداوند تسبیح گویند.

ص:136

* درباره تسبیح موجودات هستی، به چند نکته بایستی توجه شود:

الف) قرآن، تسبیح موجودات را آگاهانه و از روی علم و شعور می داند: «کلٌّ قد علم صلاته و تسبیحه»

ب) هرکسی نمی تواند تسبیح سایر موجودات را درک کند: «و لکن لاتفقهون تسبیحهم»

ج) تسبیح موجودات، گوناگون است. امام سجاد صلی الله علیه و آله وسلم از امیرالمؤمنین نقل فرمود که مرغان در هر صبحگاه خدا را تسبیح نموده و قوت روز خود را مسئلت می کنند.

* بعضی گفته اند: مراد از تسبیح موجودات، تسبیح تکوینی است، نه تشریعی، یعنی همه ی موجودات به زبان حال، نه زبانِ قال، خدا را تسبیح و تنزیه می کنند؛ زیرا آفرینش هرموجودی، دلیل بر علم و حکمت و قدرت خداوند و منزه بودن او از هرگونه جهل و لغو و عجز است؛ پس نیازی نیست که موجودات، به زبان تسبیح بگویند؛ بلکه وجودشان، تسبیح خداوند است؛ اما به نظر می رسد مراد قرآن از تسبیح موجودات، تسبیح با زبان باشد؛ زیرا اگر آفرینشِ حکیمانه موجودات، نشانه تسبیح باشد، ما این نشانه را می فهمیم؛ در حالی که در آیه ای دیگر می فرماید: شما تسبیح موجودات را نمی فهمید. «لاتفقهون تسبیحهم»

- مثل ساختمان زیبا که مهندس و معمار خود را ستایش می کند؛ آیا آفرینش نیز تکوینی خدا را تسبیح می­گوید، اگر اینگونه است، پس چرا خداوند می فرماید: «کلّ قد علم صلاته و تسبیحه» (موجودات به نماز و تسبیح خود علم دارند) ما می­گوییم که: این امر از روی درک و شعور است، نه تکوینی و ناآگاهانه.

در نتیجه، تمام موجودات هستی، نوعی شعور دارند و طبق همان شعور، به تسبیح الهی مشغولند؛ ولی گوش ما صدای آنها را نمی شنود. این نظر با ظاهر آیات سازگارتر است. نطق داشتن اجسام محال نیست؛ چون در قیامت تحقق می یابد،

ص:137

«اَنطق کلّ شیء» حتی سنگ هم علم و خشیت دارد و از خوف خدا از کوه سقوط می کند، «و اِنّ منها لما یَهبط من خشیة الله» حضرت سلیمان سخن مورچه را می فهمید و منطق الطیر می دانست. هدهد انحراف مردم را تشخیص می داد که نزد سلیمان آمد و گزارش داد. خداوند کوه ها را مخاطب قرار داده: «یا جبال اوّبی معه» (ای کوه ها! همراه با داود نیایش کنید) در قرآن علاوه بر این موارد از تسبیحِ دیگر موجودات نیز سخن به میان آمده است.

* تسبیح گویی حیوانات و موجودات، در روایات هم آمده است، از جمله:

- به چهره ی حیوانات سیلی نزنید که تسبیح خدا می گویند.

- هرگاه صید تسبیح نگوید، شکارِ صیاد می شود.

- هیچ درختی قطع نمی شود، مگر به خاطر اینکه تسبیح را ترک کرده است.

- سنگریزه در دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به نبوت او گواهی داد.

- زنبور عسل تسبیح می گوید.

- صدای گنجشک ها تسبیح آنهاست. همه ی این روایات، گویای تسبیح واقعی است، نه زبان حال.

رابعاً؛ همه کارهای آنها بر اساس راهی است که خداوند پیش رویشان گذاشته است و با هدایت الهی است. چنانچه خداوند درباره زنبور عسل می فرماید:

« ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَ اتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَ بِّکِ ذُلُلًا یَخْرُ جُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَ ابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُ ونَ ». (نحل/ 69)

سپس از همه میوه ها بخور، پس راههای پروردگارت را خاضعانه طی کن. از

شکم های آنها نوشیدنی رنگارنگ بیرون می آید که در آن شفای مردم است، البتّه در این (زندگی زنبور) برای کسانی که فکر می کنند، قطعاً عبرتی است.

ص:138

2. فرشتگان

قرآن کریم درباره ی فرشتگان مطالبی دارد که می توان آنها را اینگونه بیان کرد:

1-2. ویژگی های فرشتگان

فرشتگان، موجودات گرامی و نیکوکار

« عِبَادٌ مُکْرَ مُونَ ». (انبیاء/ 26)

(فرشتگان) بندگانی گرامی هستند.

(برخلاف باور نادرست کافران که آنها را فرزندان خدا می دانستند)

فرشتگان تسلیم محض هستند

«وَلِلهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ ضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلَائِکَةُ وَهُمْ لَایَسْتَکْبِرُ ونَ».

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از جنبده و فرشتگان، تنها برای خداوند سجده می کنند و تکبر و سرپیچی نمی کنند. (نحل/ 49)

* فرشتگان، اطاعت مطلق از خداوند دارند و هر چه را مأمور شوند، انجام می دهند و هرگز نافرمانی ندارند. اطاعت آنان آگاهانه است و در اطاعت، گزینش نمی کنند؛ بلکه هر کاری که به آنان محول شود، انجام می دهند.

«یَخَافُونَ رَ بَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُ ونَ ». (نحل/ 50)

و از پروردگارشان که حاکم و محیط بر آنهاست، می ترسند و آنچه را فرمان داده شده اند، انجام می دهند.

* ترس ما از خدا، بخاطر گناهانمان است؛ اما ترس فرشتگان از خدا ناشی از مقام و عظمت پروردگار است.

« لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِ هِ یَعْمَلُونَ ». (انبیاء/ 27)

(فرشتگان) در کلام بر او سبقت نمی گیرند و (تنها) به فرمان او عمل می کنند.

* تسلیم فرمان خدا بودن، رمز کرامت بندگان است. «مکرمون - لایسبقون» کسانی مورد کرامت واقع می شوند که نه در قول و نه در عمل، از دستور خدا پیشی

ص:139

نگیرند و به این دلیل خداوند از فرشتگان با عنوان بندگان گرامی خود یاد کرده است. «بل عباد مکرمون . لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون»

فرشتگان درجات متفاوت دارند

« وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ . وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ . وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ ».

(فرشتگان گویند:) و هیچ کس از ما نیست مگر آن که برای او (مرتبه و) جایگاهی معیّن است و این ما هستیم که (برای اطاعت فرمان خداوند) صف کشیده ایم و این ماییم که تسبیح گوی (خداوند) هستیم. (صافات/ 164- 166)

* این آیه بیان می کند که فرشتگان هر کدام رتبه و منزلتی دارند که از آن تجاوز نمی کنند و در دنیای فرشتگان، برای هر یک، مقام و منزلت و مسئولیت خاص و سلسله مراتب وجود دارد. خداوند، همان­گونه که بعضی از انبیا را بر برخی دیگر برتری داده، از میان فرشتگان نیز بعضی را برگزیده است. « اللهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُ سُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّ-هَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ ». (حج/ 75) خداوند از میان فرشتگان و مردم رسولانی برمی انگیزد، همانا خداوند شنوا و بیناست.

* هم مقام فرشتگان تفاوت دارد و هم مسئولیت آنان. مقام بعضی مانند جبرئیل و میکائیل و عزرائیل از سایرین برتر است. قدرت تمام فرشتگان نیز یکسان نیست و ظرفیت های متفاوتی دارند. بعضی فرمانبرند و بعضی فرمانده؛ ولی همه معصوم و امین هستند. «مطاع ثَمَّ امین»

ص:140

منظور از بال فرشتگان

« الْحَمْدُ لِلَّ-هِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ جَاعِلِ الْمَلَائِکَةِ رُ سُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنَیٰ وَثُلَاثَ وَرُ بَاعَ...». (فاطر/ 1)

ستایش، مخصوص خداوندی است که آفریدگار آسمان ها و زمین است؛ فرشتگان را که دارای بال های (قدرت) دوتادوتا و سه­تاسه­تا و چهارتاچهارتا هستند، رسولانی قرار داد.

* «اجنحه» به معنی بال پرندگان است و از آنجا که بال وسیله­ی نقل و انتقال پرندگان و حرکت و فعالیت آنها است، گاهی این کلمه در فارسی یا در عربی به عنوان کنایه از «وسیله حرکت و اعمال قدرت و توانایی» به کار می رود؛ مثلاً گفته می شود: «فلانی بال و پرش ریخته»، کنایه از این که نیروی حرکت و توانایی از او سلب گردید، در موارد دیگر نیز در قرآن تعبیراتی مانند: «عرش» و «کرسی» و «لوح» و «قلم» دیده می شود که معمولاً توجه به مفاهیم معنوی آنها است، نه جسم مادی.

منظور از این آیه، وجود سلسله مراتب قدرت در فرشتگان و وجود تفاوت در نقش و قدرت آنها است.

در همه حال تسبیح گوی خدا هستند

آیات بالا اشاره می کند که فرشتگان برای اطاعت فرمان خداوند، گوش به فرمان هستند و در حال تسبیح خداوند. از پیامبر اکرم نقل شده است: در تمام آسمان ها حتی به اندازه یک وجب مکانی وجود ندارد، مگر این که در آنجا فرشته ای است که نماز می خواند و تسبیح خدا می گوید؛ سپس این آیات را قرائت فرمود: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ . و انّا لنَحنُ المسبّحون». (صافات / 165 و 166)

* از امتیازات فرشتگان، عبادت دائمی آنهاست.

ص:141

«وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لَا یَسْتَکْبِرُ ونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا یَسْتَحْسِرُ ونَ . یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُ ونَ». (انبیاء/ 19و20)

و برای اوست هر که در آسمان ها و زمین است و کسانی که نزد او هستند (فرشتگان) از (برای) عبادت او تکبّر نمی ورزند و خسته و درمانده نمی شوند.

آنان شبانه­روز بی­آن که سستی ورزند، خدا را به پاکی می ستایند و اگر انسان ها از عبادت خدا کوتاهی کنند، آنها هرگز از عبادت کوتاهی نمی کنند:

« فَإِنِ اسْتَکْبَرُ وا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَ بِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ ».

و اگر (گروهی از مردم از عبادت خداوند) تکبر ورزیدند، پس (باکی نیست زیرا) کسانی (از فرشتگان) که نزد پروردگارت هستند، شب و روز برای او تسبیح می گویند و خسته نمی شوند. (فصلت/ 38)

* از جمله « یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ » استفاده می شود که فرشتگان خواب ندارند. چنانچه در خطبه ی اول نهج البلاغه درباره ی ملائکه آمده است: «لایغشاهم نوم العیون و لاسهو العقول و لافترة الابدان و لاغفلة النسیان» یعنی خواب، فراموشی، خستگی و غفلت در ملائکه نیست.

امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: فرشتگان، اهل خوردن و آشامیدن و آمیزش جنسی نیستند. «انّ الملائکة لا یأکلون و لا یشربون و لاینکحون»

فرشتگان، کارگزاران و مأموران انجام فرامین خداوند

اشاره

* تدبیر این عالم از سوی پروردگار(به حکم این که عالم، عالم اسباب است) بر عهده فرشتگان گذارده شده است. درست است که ما تحقق اموردنیا را با عوامل و علت های طبیعی مشاهده می کنیم؛ اما فراسوی آن کارها با تأثیر فرشتگان و به اذن الهی است که تدبیر امور را بر عهده دارند.

ص:142

* در قرآن برای هر دسته از فرشتگان مأموریت و نقش خاصی تعیین شده است و با همان مأموریت نام گذاری شده اند: «النّازعات»، «الصّافات»، «الزّاجرات»، «النّاشرات»، «الفارقات»، «المدبّرات».

* فرشتگان، لشگر الهی هستند و تعدادشان را جز خداوند، هیچ کس نمی داند. «و ما یعلم جنود ربّک الاّ هو» و اگر گاهی سخن از تعداد به ظاهر اندک آنان مطرح است، نظیر آیه «علیها تسعة عشر» که می فرماید: مأموران دوزخ نوزده نفرند، دلایل دیگری دارد، نه آن که بخاطر نداشتن نیرو باشد.

* پیامبر اسلام فرمود: آفرینش فرشتگان، همه از نور است. «انّ الله عزّوجل خلق الملائکة من النور» و خداوند هیچ موجودی را به اندازه فرشتگان نیافریده است. «ما من شی ء مما خلق الله اکثر من الملائکة»

سؤال: به چه دلیل خداوند فرشتگان را مأمور انجام امور اداره هستی قرار داده است؛ مگر خود به تنهایی نمی تواند هستی را تدبیر کند؟

جواب: در جواب این سؤال باید گفت: مگر فرشتگان خودشان جزیی از عالم هستی و مخلوق نیستند و مگر نه این است که خدا وجود ملائکه را نیز تدبیر می کند؟ پس آفرینش ملائکه به این معنی نیست که خدا برای تدبیر عالم نیاز به کمک دارد. انجام امور با واسطه فرشتگان، مانند استفاده انسان از وسایل نیست؛ بلکه خداوند خود به آنها وجود می دهد و ضامن استمرار بقای آنهاست. خداوند، بی نیاز مطلق است و به هیچ یاوری در اداره امور جهان ندارد و اگر اموری را به دیگران می سپارد، مانند واگذاری تدبیر به فرشتگان، از روی عجز و ناتوانی نیست؛ بلکه از روی حکمت و در مسیر تربیت و رشد انسان است.

ص:143

2-2. فرشتگان و انسان

ایمان به فرشتگان

* انسان مؤمن باید به ملائکه خداوند نیز ایمان بیاورد؛ «کلّ آمن بالله و ملائکته» و انکار آنان در کنار انکار خداوند آمده است. «و من یکفر بالله و ملائکته».

* نقل شده است؛ وقتی پیامبر اسلام به مدینه آمد، روزی ابن صوریا (یکی از علمای یهود) با جمعی از یهودیان فدک، نزد پیامبر آمده، سؤالاتی پرسید. حضرت همه ی سؤالات را پاسخ داد، هر نشانه ای که خواست، بیان کرد. آخرین سؤالش این بود که نام فرشته وحی تو چیست؟ حضرت فرمود: جبرئیل. او گفت: اگر میکائیل بود ما به تو ایمان می آوردیم، چون جبرئیل، دستورات مشکلی مثل جهاد می آورد؛ ولی دستورات میکائیل ساده و راحت است. قرآن در پاسخ این بهانه جویی ها چنین می گوید: به آنها بگو هر کس دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خدا است) چرا که او بفرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است و در آیه بعد می فرماید:

« مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّ-هِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُ سُلِهِ وَجِبْرِ یلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّ-هَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِ ینَ ».

هر که دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران او و جبرئیل و میکائیل باشد (کافر است و بداند که) خداوند دشمن کافران است. (بقره/ 98)

برتری انسان بر فرشتگان

با توجه به آیات آفرینش آدم و ماجرای فرشتگان، تردیدی باقی نمی ماند که انسان از فرشته برتر است، زیرا:

الف) انسان، مسجود فرشتگان است.

ب) فرشته، عقل محض است و شهوت ندارد و از این رو کمالش به ارزش کمال انسان نیست. هر که عقلش را بر شهوتش غلبه دهد، برتر از فرشته است.

ص:144

ج) در شب معراج، جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گفت: تو امام باش تا به تو اقتدا کنم؛ زیرا خداوند شما را بر ما برتری داده است.

د) یک جهت دیگر برتری انسان بر فرشتگان، بخاطر ظرفیت فراگیری علم است که خداوند در سرشت انسان قرار داده است:

«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَ ضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَ-ٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».(بقره/ 31)

و خدا همه اسما (حقائق واسرار هستی) را به آدم آموخت، سپس آن ها را به فرشتگان عرضه داشت وفرمود: اگر راست می گویید، از اسامی این ها به من خبر دهید؟

ارتباط فرشتگان با انسان

قرآن کریم می فرماید: فرشتگان، در همه احوال دنیا و آخرت (برزخ و قیامت) با انسان ارتباط دارند، گاهی بر او درود و صلوات می فرستند، «یصلی علیکم و ملائکته» گاهی برای او استغفار و طلب بخشش می کنند، «و یستغفرون للذین آمنوا» و زمانی هم برای او دست به دعا برمی دارند، «ربّنا و ادخلهم جنّات عدن» در هنگام مرگ و شروع عالم برزخ نیز با شعار و تلقین «الاتخافوا و لاتحزنوا» و با جمله «سلام علیکم» جان آنها را می گیرند. «الّذین تتوفّاهم الملائکة طیّبین یقولون سلام علیکم» و در آخرت نیز از هر سو بر آنان سلام می کنند.

در این جا به برخی از این آیات اشاره می شود:

حفاظت از انسان و ثبت اعمال او

فرشتگان هم از جان و اعمال انسان­ها حفاظت می­کنند «ان علیکم لحافظین یرسل علیکم حفظة» وهم از ایمان و فکر آنها در برابر انحرافات و وساوس شیطانی؛ زیرا «یحفظونه» هم شامل روح می شود و هم شامل جسم. چنان که می فرماید:

« لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّ-هِ...». (رعد/ 11)

برای انسان فرشتگانی است که پی درپی او را از پیش رو و از پشت سر از فرمان خداوند حفاظت می کنند.

ص:145

« إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ ». (طارق/ 4)

هیچ کس نیست مگر آن که بر او نگهبانی است.

و در جای دیگر می خوانیم:

« وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ . کِرَ امًا کَاتِبِینَ . یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ». (انفطار/ 10- 12)

بر شما نگهبانانی گماشته شده که بزرگوارانه، بدون کینه و سوء ظنّ، کارهای شما را می نویسند و آنچه انجام می دهید، می دانند.

* منظور از «حافظین» در اینجا فرشتگانی هستند که مأمور حفظ ونگهداری اعمال انسان ها اعم از نیک و بد هستند که از آنها تعبیر به «رقیب و عتید» شده است:

« مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَ قِیبٌ عَتِیدٌ ». (ق/ 18)

انسان هیچ سخنی را تلفظ نمی کند، مگر این که نزد او فرشته ای است مراقب و آماده برای انجام مأموریت.

درآیه قبل می فرماید:

« إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ ». (ق/ 17)

بخاطر بیاورید، هنگامی را که دو فرشته راست و چپ که ملازم شما هستند، اعمال شما را تلقی و ثبت می کنند.

دعا و استغفار برای مؤمنان و لعن کفار

« الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْ شَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَ بِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُ ونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَ بَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَ حْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ ». (غافر/ 7)

کسانی که عرش (خدا) را حمل می کنند وآنان که اطراف آن هستند، پروردگارشان را با سپاس و ستایش تسبیح کرده (و به پاکی یاد می کنند) و به او ایمان دارند و برای کسانی که ایمان آورده اند (از خداوند) آمرزش می خواهند (و می گویند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است، پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی کرده اند، بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ کن.

ص:146

* بر اساس این آیه، فرشتگان حامل عرش به انسان درود می فرستند و امام سجاد صلی الله علیه و آله وسلم در صحیفه ی سجادیه به گروه هایی از فرشتگان دعا و درود می فرستد. همچنین ملائکه در برابر افکار و اعمال زشت انسان نیز واکنش نشان می دهند و بر کافران لعنت می فرستند.

«أُولَ-ٰئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّ-هِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».(آل­عمران/ 87)

آنان (که با آن همه دلایل روشن و سابقه ی ایمان، مرتدّ شدند،) کیفرشان آن است که لعنت خدا و فرشتگان و عموم مردم بر آنان باشد.

یاری رساندن به مؤمنان

* فرشتگان در زندگی انسان ها تأثیرگذار و مؤثرند. در قرآن بارها نزول فرشتگان امدادگر برای یاری مؤمنان مطرح شده است. از جمله در جنگ بدر:

« إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَ بَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُرْ دِفِینَ ».

(به یاد آورید) زمانی که (درجنگ بدر) از پروردگارتان فریادرسی می طلبیدید، پس او دعا و خواسته ی شما را اجابت کرد (و فرمود:) من یاری دهنده شما با فرستادن هزار فرشته ی پیاپی هستم. (انفال/ 9)

* یاری مستقیم فرشتگان از مؤمنان از مسائلی است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است؛ مانند آیه فوق که فرشتگان تنها برای دلگرمی و تقویت روحیه ی مؤمنان نازل شدند؛ چنانچه در آیه بعد می فرماید:

« وَمَا جَعَلَهُ اللَّ-هُ إِلَّا بُشْرَ یٰ وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّ-هِ إِنَّ اللَّ-هَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ». (انفال/ 10)

و خداوند، آن (پیروزی و نزول فرشتگان) را جز برای بشارت و این که دل هایتان با

آنان آرامش یابد قرار نداد و نصرت و پیروزی، جز از سوی خدا نیست، (به قدرت

خود و امداد فرشته هم تکیه نکنید) همانا خداوند، شکست ناپذیر حکیم است.

* در هستی دو ن-وع الق-ا وج-ود دارد: یک-ی الق-ای آرام-ش است که از س-وی

ص:147

فرشتگان صورت می­گیرد:

« إِذْ یُوحِی رَ بُّکَ إِلَی الْمَلَائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُ وا الرُّ عْبَ ... ». (انفال/ 12)

خداوند به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم، پس شما مؤمنان را پایدار و ثابت قدم سازید، من در دل کفار وحشت خواهم افکند….

خداوند حتی هنگام جان دادن هم فرشتگان را می فرستد تا با القای حق، مؤمن را از وسوسه های شیطان حفظ کند.

دیگری هم القای ترس و وحشت است که از سوی شیطان انجام می شود:

« إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ ...». (آل عمران/ 175)

سخنان شیطان در هوادارانش تأثیر گذارده و آنان را می ترساند.

قبض روح

قرآن کریم در موارد متعددی به موضوع قبض روح انسان بدست فرشتگان اشاره می کند:

« إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ...». (نساء/ 97)

همانا کسانی که فرشتگان، جانشان را می گیرند... .

* قرآن به فرشتگانی که مأمور گرفتن جان انسان ها هستند، سوگند یاد می کند:(1)

«وَ النَّازِعَاتِ غَرْ قًا . وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطًا . وَ السَّابِحَاتِ سَبْحًا . فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا . فَالْمُدَبِّرَ اتِ أَمْرً ا ». (نازعات/ 1- 5)

سوگند به فرشتگانی که جان (کافران) را به سختی می گیرند. سوگند به فرشتگانی که جان (مؤمنان) را به آسانی و نشاط می گیرند. سوگند به فرشتگانی که (در انجام

فرمان الهی) به سرعت شناورند. و(در انجام مأموریّت) بر یکدیگر سبقت گیرند. و امور (بندگان) را تدبیر کنند.

ص:148


1- . سوگند خداوند به فرشتگان، هم نشانه اهمیت و جایگاه فرشتگان در نظام هستی است و هم اهمیت امری که برایش سوگند یاد شده است.

* «نازعات» و «ناشطات» دو وصف برای طایفه ای از فرشتگان است. «نزع» به معنای جدا کردن با کندن و کشیدن است. «نشط» به معنای گشودن گره است. «ناشط» به کسی گویند که کاری را با رغبت انجام می دهد.

به فرموده امام علی علیه السلام فرشتگان با آرامی و رفاقت جان مؤمنین را می گیرند: «یقبضون ارواح المؤمنین یسلّونها سلاً رفیقاً»

* ازآیات استفاده می شود که:

اولاً؛ هر دسته از فرشتگان مأمور کاری مخصوص اند و با این که تدبیر هستی با خداست: «یدبّر الامر» ولی خداوند به فرشتگان نیز اجازه تدبیر داده است: «فالمدبّرات امراً»

ثانیاً؛ تمام هستی میدان کار فرشتگان است و فرشتگان، کار خود را به نحو احسن انجام می دهند.

برخی از مأموریت­های فرشتگان

خوشامدگویی به مؤمنان

«... وَالْمَلَائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ ». (رعد/ 23)

... و فرشتگان از هر دری (برای تبریک و تهنیت) بر آنان وارد می شوند.

شفاعت

«... وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْ تَضَیٰ وَهُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ ». (انبیاء/ 28)

...و آنان (فرشتگان) جز برای کسی که خداوند رضایت دهد، شفاعت نمی کنند واز ترس او (پروردگار) بیمناکند.

مأموران عذاب

« ...عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّ-هَ مَا أَمَرَ هُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُ ونَ ».

...آتشی که بر آن فرشتگانی درشتخو و سخت­گیر نگهبانند و خدا را در آنچه فرمانشان دهد، نافرمانی نکنند و آنچه را فرمان یابند، انجام دهند. (تحریم/ 6)

ص:149

تقسیم روزی انسان

« فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرً ا ». (ذاریات/ 4)

پس به فرشتگانی که کارها را تقسیم می کنند، سوگند.

امام رضا علیه السلام فرمود: مراد از «المقسّمات امراً» ملائکه ای هستند که هر روز ارزاق مردم را بین طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم می کنند.

رابط بین مُلک و ملکوت

« تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّ وحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَ بِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ». (قدر/ 4)

در آن شب، فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان برای انجام هر کاری فرود آیند.

* با توجه به این که «تنزل» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد؛ روشن می شود که شب قدر مخصوص به زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و نزول قرآن مجید نبوده؛ بلکه امری است مستمر و شبی است مداوم که در همه سال تکرار می شود. منظور از «مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» این است که فرشتگان برای تقدیر و تعیین سرنوشت و آوردن هر خیر و برکتی در آن شب نازل می شوند و هدف از نزول آنها انجام این امور است یا این که هر امر خیر و هر سرنوشت و تقدیری را با خود می آورند.

* از امام باقر سؤال شد: آیا شما می دانید شب قدر کدام شب است؟ فرمود: چگونه نمی دانیم، در حالی که فرشتگان در آن شب، اطراف ما دور می زنند.

با نزول فرشتگان بر قلب پیامبر و امام معصوم در شب قدر، ارتباط زمین با آسمان، مُلک با ملکوت و طبیعت با ماوراء طبیعت برقرار می شود. در روایات آمده است که با منکران امامت، با سوره قدر احتجاج کنید؛ زیرا بر اساس این سوره، فرشتگان هر سال در شب قدر نازل می شوند. در زمان حیات پیامبر بر وجود شریف حضرتش وارد می شدند. پس از آن حضرت بر چه کسانی نازل

می شوند؟ روشن است که هر کسی نمی تواند میزبان فرشتگان الهی در شب قدر

ص:150

باشد و باید او همچون پیامبر، معصوم بوده، ولایت امور بشر به عهده او باشد و او کسی جز امام معصوم نیست که در زمان ما، حضرت مهدی علیه السلام می باشد و فرشتگان در شب قدر

شرفیاب محضرش می شوند.

بشارت می­دهند و با اولیای الهی سخن می­گویند

با حضرت زکریا سخن گفتند و او را به فرزندی به نام یحیی بشارت دادند «نادته الملائکة» و همین فرشتگان با حضرت مریم گفتگو کردند: «اذ قالت الملائکة یا مریم»

بشارت دهنده به رزمندگان در جنگ هستند. «بجنود لم تروها»

بشارت دهنده در مورد فرزنددار شدن (به حضرت ابراهیم) هستند. «انا نبشرک بغلام اسمه یحیی»

بشارت دهنده به مؤمنان در لحظه ی مرگ هستند. «الاّ تخافوا و لا تحزنوا»

مسئول نزول وحی هستند

« یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ بِالرُّ وحِ مِنْ أَمْرِ هِ عَلَیٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُ وا أَنَّهُ لَا إِلَ-ٰهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ ». (نحل/ 2)

خداوند فرشتگان را همراه با وحی که از فرمان اوست، بر هر کس از بندگانش که بخواهد، فرو می فرستد که مردم را هشدار دهید که معبودی جز من نیست؛ پس تنها از من پروا کنید (و مخالف دستورم عمل نکنید)

گاهی به صورت انسان ظاهر می­شوند

اشاره

در مواردی فرشتگان به شکل انسان ظاهر شده اند که نمونه هایی از آن در قرآن آمده است، همچون: نزول جبرئیل بر حضرت مریم به شکل بشر، حضور هاروت و ماروت در حکومت سلیمان و نزول فرشتگان بر حضرت ابراهیم در قالب انسان و مأموریت عذاب مجرمان در دنیا، مانند قوم لوط.

ص:151

3. جن و شیطان

1-3. جن

کلمه «جن» به معنای پوشاندن است و همین معنا در همه مشتقات کلمه جریان دارد؛ مانند «جنین» چون از نظرها پنهان است. «جن» طایفه ای از موجوداتند که از حواس ما پنهانند و در قرآن کریم بسیار اسمشان برده شده و مانند ما مکلّف به تکالیفند و همچون ما زندگی و مرگ و حشر دارند.

مقایسه­ی انسان و جن

خلقت آنها قبل از خلقت انسان بوده

« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ . وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ ». (حجر/ 26و27)

ما انسان را از گل خشکیده ای که از گل بدبوی (تیره رنگی) گرفته شده بود، آفریدیم و جن را پیش از آن از آتش گرم و سوزان خلق کردیم.

از آتش آفریده شده اند

بر اساس دو آیه بالا، مبدأ آفرینش انسان آب و خاک بوده و مبدأ آفرینش جن باد و آتش است و شیطان نیز برای سجده نکردن خود دلیل می آورد که من از آتش آفریده شده­ام.

دارای تشخیص حق از باطل و منطق و استدلال هستند

همچنان که در سوره جن از قول آنها آمده است:

« قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْ آنًا عَجَبًا ». (جن/ 1)

بگو به من وحی شده است که جمعی از جن به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: ما قرآن عجیبی شنیده ایم!

ص:152

* این آیه به خوبی نشان می دهد که جنیان دارای عقل و شعور و فهم و درک و مسئولیت و آشنا به لغت هستند و توجه به فرق بین کلام اعجازآمیز با کلام عادی دارند، همچنین خود را موظف به تبلیغ حق می دانند و مخاطب خطاب های قرآن نیز هستند.

« یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ». (الرحمن/ 33)

ای گروه جنّ و انس! اگر می توانید از مرزهای آسمان ها و زمین نفوذ کنید، نفوذ کنید. هرگز نمی توانید مگر به واسطه قدرتی فوق العاده.

مکلّف هستند

جن نیز همچون انسان، اختیار داشته و می تواند مرتکب گناه گردد.

« فَیَوْمَئِذٍ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ ». (الرحمن/ 39)

پس در آن روز (و آن موقف خاص) هیچ یک از انس و جن، از گناهش پرسیده نشود.

بخاطر همین در میان آنها مؤمن و کافر وجود دارد؛ در قرآن کریم از قول اجنّه نقل شده است:

« وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَٰلِکَ کُنَّا طَرَ ائِقَ قِدَدًا. ...وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَ-ٰئِکَ تَحَرَّ وْا رَ شَدًا ». (جن/ 11-14)

و این که در میان ما افرادی صالح و افرادی غیر صالحند و ما گروه های متفاوتی هستیم. ...و این که گروهی از ما مسلمانان و گروهی ظالمند، هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده.

از نعمت های زمین استفاده می­کنند

اشاره

خداوند نعمت ها را برای رشد و تربیت انسان و جن آفریده است؛ چنانچه می فرماید

ص:153

« وَالْأَرْ ضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ». (الرحمن/ 10)

و زمین را برای زمینیان قرار داد

و پس از آن انسان و جن را مخاطب قرار می دهد که:

« فَبِأَیِّ آلَاءِ رَ بِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ». (الرحمن/ 13)

(ای انسان و جن)؛ کدامین نعمت پروردگارتان را انکار می کنید؟

2-3. شیطان

شیطان به هر موجود موذی و منحرف کننده گفته می شود، موجودی که از راه راست برکنار بوده، در صدد آزار دیگران است، موجودی که سعی درایجاد دودستگی و اختلاف و فساد دارد و این که به «ابلیس» هم شیطان اطلاق شده، بخاطر فساد و شرارتی است که در او وجود دارد.

ابلیس اسم یک موجود خاص است؛ اما شیطان به هر متمرد و فاسدی می گویند و لذا قرآن می فرماید: « شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ ». (انعام/ 112) به هر موجود مضر شیطان می گویند؛ ولی به هرکس ابلیس نمی گویند. ضرب المثلی است، می­گویند: «هر گردویی گرد است؛ ولی هر گردی گردو نیست». ابلیس شیطان است، ولی هر شیطانی ابلیس نیست.

1-2-3. ویژگی های شیطان

کلمه شیطان نزدیک به هفتاد بار در قرآن ذکر شده که شامل موجودات ناپاک و موذی و... می­شود؛ اما کلمه ابلیس یازده مرتبه در قرآن آمده و به تصریح قرآن ازجنیان است؛ از این رو در مبحث جن به آن پرداخته شده است:

«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ...».(کهف/ 50)

به یاد آرید زمانی را که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید، آنها همگی سجده کردند، جز ابلیس، او از جن بود.

ص:154

در آیات مربوط به داستان آدم مطرح شد که پس از سرپیچی شیطان از دستور سجده بر آدم و رانده شدن از درگاه الهی به عزت خداوند قسم خورد که انسان را گمراه کند و به همین خاطر در فرهنگ قرآنی شیطان نقش مهمی در سرنوشت انسان دارد و به همین خاطر خداوند مکررخطر او را به انسان یادآوری می کند.

سؤال: چرا خدا شیطان را آفرید و به او مهلت داد و او را بر انسان مسلط کرد؟ چرا درخواست او را درباره ادامه حیاتش پذیرفت و چرا فوراً نابودش نکرد؟

جواب: اولاً؛ خداوند شیطان را شیطان نیافرید، خلقت شیطان از آغاز، پاک و بی عیب بود و به همین دلیل، سالیان دراز در صف مقربان درگاه خدا و فرشتگان بزرگ جای گرفته بود. سپس با قیاس بی­مورد، بنای طغیان و سرکشی گذاشت و رانده درگاه خداوند گردید و لقب شیطان به خود اختصاص گرفت و انحرافش بر أثر خواست خودش بود.

ثانیاً؛ مهلت دادن به بدکاران، از سنت های الهی و در مسیر آزمایش و امتحان انسان است، علاوه بر آن که باید اسباب خیر و شر فراهم باشد و انسان با اختیار، راهی را انتخاب کند.

سؤال: آیا اغوای شیطان همواره به وسیله خود او انجام می گیرد یا آن که دستیارانی دارد؟

جواب: شیطان دارای دستیارانی است که قرآن درباره آنها تعبیرات متفاوتی دارد؛ گاهی تعبیر «ذریه» (فرزندان) شیطان را به کار می برد و گاهی از تعبیر «جنود» شیطان (لشکر) استفاده می کند و گاهی کلمه «قبیله» را به کار می برد.

«...إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَ بِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّ یَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی...»

جز ابلیس، او از جن بود، سپس از فرمان پروردگارش خارج شد، آیا (با این حال) او و فرزندانش را به جای من اولیای خود انتخاب می کنید. (کهف/ 50)

ص:155

« وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ ». (شعراء/ 95)

و همچنین لشکریان ابلیس عموما.

« ...إِنَّهُ یَرَ اکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَ وْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ ». (اعراف/ 27)

... چه این که او و همکارانش شما را می بینند و شما آنها را نمی بینید (اما بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند.

2-2-3. شیطان و انسان

شیطان به عزت خداوند سوگند یاد کرده که با استمداد از حزب و قبیله اش و از راه زینت دادن، وعده ها، تبلیغات، وسوسه ها و...، از هر سو انسان را شکار کند و مردم در برابر این سوء قصد به چند گروه تقسیم می شوند، از جمله:

1. انبیا، شیطان حتی از آنها هم دست بردار نیست و درآروزها و اهداف آن بزرگواران نیز مانع تراشی می کند؛ ولی در خود آنان نقشی ندارد. «القی الشیطان فی امنیّته» یعنی شیطان در اهداف و آرزوهای پیامبر چیزی را القا می کند؛ ولی خداوند توطئه اش را خنثی می کند. بنابر فرموده قرآن کریم شیطان تنها بر مخلصین تسلط ندارد.

« قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ . إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ». (ص/ 82 و83)

ابلیس گفت: به عزّت تو سوگند که همه (ی مردم) را گمراه خواهم کرد. مگر بندگان تو آنان که خالص شده اند.

پیامبران الهی معصومند و شیطان نمی­تواند دردرون آنها وسوسه کند و با آنان تماس بگیرد؛ مانند موسی که خداوند از او به عنوان بنده مخلص یاد می کند.

« وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَیٰ إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَ سُولًا نَبِیًّا ». (مریم/ 51)

و در این کتاب از موسی یاد کن؛ زیرا که او بنده ی (برگزیده و) خالص شده (خدا) و فرستاده ای پیامبر بود.

ص:156

«مُخلَص» آن گروه از افراد برگزیده ای هستند که شیطان راه نفوذ بر آنان را ندارد و خداوند، افرادی را برای رسالت خالص کرده است.

2. مؤمنانی که شیطان با آنان تماس می گیرد؛ ولی متذکر شده و نجات می یابند.

« إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُ وا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُ ونَ ».

همانا کسانی که تقوا پیشه کرده اند، هرگاه وسوسه های) شیطانی به آنان نزدیک شود، متوجّه می شوند (و خدا را یاد می کنند) آن گاه بینا می گردند. (اعراف/ 201)

3. مردم عادی که شیطان در روح آنان فرو رفته و وسوسه می کند.

« مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ . الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ». (ناس/ 4 و5)

از شرّ وسوسه شیطان. آن که اندیشه بد در دل مردمان افکند.

4. افراد فاسق که شیطان در عمق جانشان رفته و بیرون نمی آید و بر فکر و دل و اعضا و جوارح آنان تسلط می یابد.

« وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّ حْمَ-ٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِ ینٌ ». (زخرف/ 36)

و هر که از یاد خدای رحمن روی گردان شود، شیطانی بر او می گماریم که همراه و دمساز وی گردد.

3-2-3. دشمنی شیطان با انسان

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ . وَأَنِ اعْبُدُونِی هَ-ٰذَا صِرَ اطٌ مُسْتَقِیمٌ». (یس/ 60 و61)

ای فرزندان آدم! مگر با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید که همانا او برای شما دشمنی آشکار است و تنها مرا بپرستید که راه مستقیم همین است.

« إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ ». (فاطر/ 6)

بی گمان شیطان دشمن شما است، پس شما نیز او را دشمن بگیرید؛ جز این نیست که او دار و دسته ی خود را فرا می خواند تا از اصحاب دوزخ باشند.

ص:157

* سابقه ی دشمنی شیطان با بشر دیرینه است:

- آدم را از بهشت بیرون کرد. «کما اخرج أبویک»

- او دشمنی است که دیده نمی شود. «انّه یراکم هو و قبیله من حیث لاترونهم»

- او دشمن قسم خورده است. ««فبعزّتک...»

- از هرطرف به انسان حمله می کند. «من بین أیدیهم و من خلفهم...»

- وسیله ی او برای انحراف مردم، وعده ی فقر و امر به فحشاست. «الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء»

- او به هیچ چیز، جز با دوزخی کردن مردم راضی نمی شود. «یدعوا حزبه لیکونوا من اصحاب السعیر»

4-2-3. هشدارهای مکرر خداوند درباره شیطان

«یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَ جَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِ یَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ یَرَ اکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَ وْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ». (اعراف/ 27)

ای فرزندان آدم! مبادا شیطان فریبتان دهد، آنگونه که پدر و مادرِ (نخستین) شما را از بهشت بیرون کرد، (با وسوسه ی خوردن از آن درخت) لباس را از تن آن دو برکند تا عورت هایشان را بر آنان آشکار سازد. همانا شیطان و گروهش شما را از آنجا که شما آنها را نمی بینید، می بینند. ما شیاطین را دوستان و سرپرستان کسانی که ایمان نمی آورند، قرار دادیم.

* شیطان اهل ایمان را نیز وسوسه می کند و به لغزش می اندازد؛ ولی نمی تواند ولایت وسلطه کاملی بر آنها پیدا کند، «و ما کان لی علیکم من سلطان»؛ زیرا مؤمن، با توبه و پناه بردن به خدا نجات می یابد و شیطان تنها بر کافران سلطه دارد.

« وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِینًا ». (اسراء/ 53)

ص:158

و به بندگانم بگو: سخنی گویند که نیکوتر است، چرا که شیطان (با سخنان ناموزون) میان آنان فتنه و فساد می کند. همانا شیطان همواره برای

انسان، دشمنی آشکار بوده است.

خداوند در این آیه و آیات دیگر هشدار می دهد که شیطان، همواره دشمن انسان بوده، در دشمنی لحظه ای درنگ نمی­کند.

5-2-3. برنامه گام­به­گام شیطان

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّ-هِ عَلَیْکُمْ وَرَ حْمَتُهُ مَا زَکَیٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَ-ٰکِنَّ اللَّ-هَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَاللَّ-هُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ». (نور/ 21)

ای کسانی که ایمان آورده اید! گام های شیطان را پیروی نکنید و هرکس پیرو گام های شیطان شود، همانا که او به فحشا و منکر فرمان می دهد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، هرگز هیچ یک از شما پاک نمی شد. ولی خداوند هر کس را بخواهد، پاک می سازد و خدا شنوا و داناست.

* «خُطوات» جمع «خُطوة» به معنای گام است. قرآن در مورد نحوه ی منحرف کردن شیطان، عبارتِ «خطوات الشیطان» را به کار برده است تا بگوید: شیطان، گام به گام انسان را به سوی گمراهی می کشاند.

مرحله اول؛ القای وسوسه. «وسوس الیه»

مرحله دوم؛ تماس می گیرد. «مسّهم طائف»

مرحله سوم؛ در قلب فرو می رود. «فی صدور الناس»

مرحله چهارم؛ در روح می ماند. «فهو له قرین»

مرحله پنجم؛ انسان را عضو حزب خود می کند. «حزب الشیطان»

مرحله ششم؛ سرپرست انسان می شود. «و من یتخد الشیطان ولیاً»

مرحله هفتم؛ انسان خود یک شیطان می شود. «شیاطین الانس و...»

ص:159

6-2-3. برخی ترفندهای شیطان

کارهای سراسر شرشیطان در قرآن عبارتند از: وسوسه، امر به فحشا و زشتی، زینت دادن کارهای زشت، ایجاد ترس و وحشت و دشمنی، وعده فقر و تهیدستی­دادن ، بدقولی و خلف وعده­کردن، اسراف و بازداشتن از یاد خدا، اختلاف و تفرقه، تمرد و نافرمانی، ایجاد شک و تردید، شرک و انحراف ومشغول کردن انسان به آرزوهای طولانی.

شیطان، هر کس را به گونه ای گمراه می کند:

- عابد بنی اسرائیلی از راه عبادتش به گناه گرفتار می شود.

- قارون به علم و مدیریتش مغرور می شود. «علی علم عندی»

- بلعم باعورا با داشتن اسم اعظم به سراغ هوس های خود می رود. «آتیناه آیاتنا فانسلخ منها»

- سامری به علم و هنر خود مغرور می شود. «بصرت بما لم یبصروا»

- یکی را با مال و ثروتش دچار غرور می­کند. «فلما آتاهم من فضله بخلوا به»

- دیگری را به فرزندان پسرش. «و بنین شهودا»

- دیگری را به حکومت. «ألیس لی ملک مصر»

- و دیگری را به تجهیزات و برج و بارو. «جابوا الصخر بالواد»، «تنحتون من الجبال بیوتا»

البته قرآن راه درمان و فرار انسان از شیطان را در دو چیز معرفی می کند:

یکی آن که به دید دشمن به او بنگرد، «انّ الشّیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوّاً»

دیگر آن که از شرور شیطان، به خداوند پناه ببرد. «و امّا ینزغنّک من الشّیطان نزغ فاستعذ بالله» وگرنه شیطان خارجی، «الشّیطان سوّل لهم» و شیطان درونی، «وکذلک سوّلت لی نفسی» انسان را به هلاکت و نابودی می رسانند.

ص:160

فصل ششم: ابعاد وجودی انسان

اشاره

ص:161

فصل ششم:

ابعاد وجودی انسان

1. دوبعدی بودن انسان

« ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُ وحِهِ... ». (سجده/ 9)

سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید

* از نشانه های شرافت انسان، دمیده شدن روح الهی در اوست. «من روحه»

« أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ بِقَادِرٍ عَلَیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَیٰ وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ ». (یس/ 81)

آیا کسی که آسمان ها و زمین را آفرید، توانا نیست که مثل آنها را بیافریند؟ آری، (می تواند) و او آفریدگار بسیار داناست.

* انسان مرکب از جسم و روح است؛ جسم انسان با مرگ متلاشی می شود و در حال حیات و زندگی نیز دائماً در حال تغییر است؛ ولی روح و شخصیت انسان ثابت است. در قیامت روح انسان همان روح دنیوی است؛ ولی جسم انسان در قالبی مشابه قالب جسم دنیوی او می باشد. «یخلق مثلهم»

ص:162

« اللهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَیٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْ سِلُ الْأُخْرَ یٰ إِلَیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُ ونَ ». (زمر/ 42)

خداوند است که جان ها را به هنگام مرگشان به طور کامل می گیرد، و (جان) آن را که نمرده است در هنگام خواب (می گیرد)، پس آن را که مرگ بر او قطعی شده نگاه می دارد و جان های دیگر را (که مرگش فرا نرسیده) برای مدتی معین (به جسم آنان) باز می گرداند. بی شک در این (گرفتن و دادن روح هنگام خواب و بیداری)، برای گروهی که فکر می کنند، نشانه هایی بزرگ (از قدرت خدا) وجود دارد.

* جسم و روح، دو حقیقت مستقل هستند و به هنگام مرگ یا خواب از هم جدا می شوند و روح پس از مرگ باقی می ماند. « اللَّ-هُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ »

توضیح: انسان بخاطر برخورداری از بعد مادی و بعد معنوی، موجودی دو بعدی است؛ موجودات سه گروه هستند:

1. موجوداتی که فقط تابع بعد مادی و غریزه هستند.(حیوانات)

2. موجوداتی که فقط تابع بعد معنوی و وظیفه هستند.(ملائکه)

3. موجوداتی که هم تابع غریزه و هم بدنبال وظیفه است.(انسان)

شرافت انسان و وجه تمایز او از سایر موجودات این است که انسان هم وظیفه دارد و هم غریزه. انسان بخاطر برخورداری از دو بعد متفاوت، شخصیت و نیازهای متفاوتی با سایر موجودات دارد. نیازهای انسان را به دو دسته می توان تقسیم کرد:

1. نیازهای مادی که هم شامل نیازهای فردی است و هم اجتماعی، نیازهای فردی مربوط به بعد جسمانی و مادی انسان است که حیوانات نیز در این خواسته ها با او مشترک هستند، مانند: خوراک، پوشاک، مسکن و تولید نسل. انسان از نوع دیگری از نیازهای مادی نیز برخوردار است که همان نیازهای

اجتماعی است؛ یعنی اگر انسان تنها زندگی می کرد، این نیازها وجود نداشت؛ اما

ص:163

اگر پانصد نفر خواستند در یک جا زندگی کنند، مقررات می خواهد در زندگی جمعی نیازهای جدیدی هست؛ مانند: نیاز به مسئول، انواع قانون و مقررات و... .

2. نیازهای عالی: عامل برتری انسان بر حیوانات برخورداری از این دسته از نیازها و گرایش هاست که متعلق به بعد روحی انسان است. اگر انسان فقط منحصر در نیازهای شخصی بود، یکسری حیوانات از ما جلوتربودند، اگر دید انسان این باشد که خوراکش خوب باشد، بعضی حیوانات خیلی خوراکش از ما بهتر است. دلیل برتری و شرافت انسان نیاز اجتماعی هم نیست؛ چون زنبور و مورچه هم دسته­ جمعی و گروهی زندگی می کند؛ ملکه و رهبر دارند؛ پس انسانیت ما نه بخاطر وجود نیازهای شخصی است و نه بخاطرنیازهای اجتماعی؛ بلکه به نیازهای عالی او که برآمده از روح انسان هست، برمی گردد. نیاز عالی مانند: شناخت و آگاهی، هر انسانی دلش می خواهد، آگاه شود و نسبت به سرچشمه هستی، شناخت پیدا کند، هر انسانی دلش می خواهد بفهمد که هدف از زندگی چیست؟

در حقیقت انسان بین دو بی­نهایت قرار دارد. اگر اوج گرفت تا بی نهایت اوج می گیرد و از فرشته برتر می شود و اگر سقوط کرد تا بی نهایت سقوط می کند و آن قدر پست می شود که قرآن می فرماید: « ثُمَّ رَ دَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ». (تین/ 5) انسان می تواند از همه ی بدها بدتر شود. موش دزد است و یک انسان می­تواند به اندازه ی همه ی موش های دنیا، دزدی کند، گرگ درنده است و یک انسان می تواند به اندازه ی تاریخ خلقت گرگ درندگی کند. روباه حیله­گراست و انسان می تواند به اندازه ی روباه های کره ی زمین حیله­گری کند و مار نیش می زند و زبان انسان می تواند به اندازه ی همه ی مارهای دنیا نیش بزند و شتر کینه دارد و

انسان می تواند کینه ی صد ساله داشته باشد. انسان موجودی است که می­تواند از

ص:164

ملائکه بهتر شود و اگر تربیت انبیا شامل او نشود از حیوان هم پست تر شود. اگر انسان هدایت انبیا شامل او نشود، هیتلر می شود و اگر شامل او شود، امام علی می شود. انسان موجودی است که فراز و نشیب زیادی دارد.

بزرگترین خسارت انسان این است که حقیقت خود را فراموش کند. خدا می گوید: وقتی می خواهیم انسانی را مجازات کنیم، کاری می کنیم که خودش را فراموش کند. «نَسُوا الله ». مردم خدا را فراموش می کنند، ما هم کاری می کنیم که «فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ». (حشر/ 19) خودشان را فراموش کنند؛ یعنی قابلیت و استعداد و نیروهای مادی و معنوی و جایگاه و منزلت خودت را فراموش می کنی. دنیای غرب انسان را چنان از خود غافل می کند که می گوید: انسان یعنی، کار، شهوت و رفاه. مگر انسان برای خوراک و پوشاک خلق شده؟ اگر این طور است، پس این همه استعداد برای چه می خواستیم؟ اگر من برای زندگی مادی و این جهانی خلق شده بودم، این همه استعداد نمی خواستم.

قرآن می گوید: انسان بی نهایت بزرگ است؛ اگر بداند که چه قدر می ارزد، زود خود را به امور دنیوی و مادی نمی فروشد. گاهی آدم نمی داند این مس است یا طلا؛ چون شناخت ندارد، ممکن است فریب بخورد. گاهی آدم نمی داند که چه قدر می ارزد، خودش را ارزان می فروشد، اگر بنزین لیتری یک میلیون تومان باشد، در آن صورت مردم همه جا سوار ماشین شخصی نمی شوند و فقط برای کارهای خیلی مهم سوار ماشین شخصی می شوند. اگر آدمی بفهمد که چقدر ارزشمند است، زود و ارزان خودش را نمی فروشد. چشم، گوش، استعداد و عمرش را راحت در اختیار دیگران قرار نمی­دهد.

ص:165

2. روح در قرآن

1-2. معانی روح در قرآن

کلمه ی «روح» بیست و یک مرتبه در قرآن آمده و در موارد زیر بکار رفته است:

الف) روحی که در کالبد انسان دمیده شده است. «نفخ فیه من روحه»،

ب) وحی. «یُلقی الرّوح من أمره علی مَن یشاء من عباده»،

ج) قرآن. «کذلک اَوحینا الیک روحاً من أمرنا»،

د) روح القدس. «ایّدناه بروح القدس»،

ه) فرشته برتر. «تنزّل الملائکة والروح»،

« وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّ وحِ قُلِ الرُّ وحُ مِنْ أَمْرِ رَ بِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا ».

و از تو درباره ی روح می پرسند. بگو: روح از امور پروردگارم (و مربوط به او) است و جز اندکی از دانش به شما نداده اند. (اسراء/ 85)

* روح بشر، امری پیچیده، ناشناخته و نفخه ای الهی و دارای بعد آسمانی است و تنها خداوند آن را می شناسد.

امام باقر صلی الله علیه و آله وسلم کلمه ی «قلیل» را به علم قلیل تفسیر نکردند؛ بلکه به معنای افراد قلیل تفسیر فرمودند. یعنی علم کامل، تنها به اندکی از مردم داده شده و تنها آنان به حقیقت روح آگاهی دارند.

* حقیقت روح، فوق فهم و دانش بشر و از اسرار الهی است. «من أمر ربّی»

« وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَ حْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَیٰ أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْ جِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ». (انعام/ 60)

و او کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) می گیرد و آنچه را در روز انجام می دهید می داند، سپس شما را از خواب برمی انگیزد تا مدّت معیّن (عمر

شما) سپری شود. عاقبت بازگشت شما به سوی اوست پس شما را به آنچه انجام می دهید، خبر می دهد.

ص:166

* با این که خداوند به هنگام خواب روح انسان را می گیرد؛ ولی می فرماید: ما شما را می گیریم، پس معلوم می شود روح انسان تمام حقیقت اوست.

«...وَلَوْ تَرَ یٰ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَ اتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلَائِکَةُ بَاسِطُو أَیْدِیهِمْ أَخْرِ جُوا أَنْفُسَکُمُ... ». (انعام/ 93)

و (ای پیامبر!) اگر ببینی زمانی را که ستمگران در سکرات مرگ قرار گرفته و فرشتگان (برای قبض روح آنان) دست های (قدرت) خویش را گشوده و فرمان جان دادن می دهند.

* روح انسان از جسم او مستقل است. «أخرجوا أنفسکم»

2-2. انتساب روح انسان به خدا

« ...وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُ وحِی... ». (حجر/ 29)

از روح خود در او دمیدم

* مراد از دمیده شدن روح خداوند در انسان، جان داشتن و نفس کشیدن نیست؛ زیرا حیوانات نیز نفس می کشند؛ بلکه مراد اعطای صفاتی چون خلاقیت، اراده و علم از سوی خدا به انسان است و نسبت دادن روح به خداوند، برای بیان شرافت آن است، نظیر «بیت الله » و «شهر الله ».

3-2. دیدن رؤیا از نشانه های استقلال روح

در قرآن خواب های متعددی نقل شده که تعبیر شدن آنها در بیداری، از نشانه ی استقلال روح و رابطه ی آن با امور غیبی است، از جمله:

الف) خواب حضرت یوسف

« إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَ أَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَ أَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ ». (یوسف/ 4)

آن گاه که یوسف به پدر خویش گفت: ای پدر! همانا من (در خواب) یازده ستاره با خورشید و ماه دیدم، آنها را در برابر خود سجده کنان دیدم.

ص:167

ب) خواب حاکم مصر

« وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَ یٰ سَبْعَ بَقَرَ اتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُ ؤْیَایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّ ؤْیَا تَعْبُرُ ونَ ». (یوسف/ 43)

و (روزی) پادشاه (مصر) گفت: من هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آنها را می خورند و هفت خوشه سبز و (هفت خوشه) خشکیده ی دیگر را (در خواب) دیدم، ای بزرگان قوم! اگر تعبیر خواب می کنید درباره ی خوابم به من نظر دهید.

ج) خواب زندانیان مصر

« وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَ انِی أَعْصِرُ خَمْرً ا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرَ انِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَ أْسِی خُبْزًا تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَ اکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ».

و با یوسف، دو جوان دیگر وارد زندان شدند. یکی از آن دو (نزد یوسف آمد و) گفت: من در خواب خود را دیدم که (انگور را) برای شراب می فشارم و دیگری گفت: من خود را در خواب دیدم که بر سرم نانی می برم و پرندگان از آن می خورند، ما را از تعبیر خوابمان آگاه ساز! همانا ما تو را از نیکوکاران می بینیم. (یوسف/ 36)

د) خواب پیامبر اسلام

« لَقَدْ صَدَقَ اللَّ-هُ رَ سُولَهُ الرُّ ؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَ امَ إِنْ شَاءَ اللَّ-هُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُ ءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِ ینَ لَا تَخَافُونَ... ». (فتح/ 27)

همانا خداوند، آن رؤیا را برای پیامبرش به حق تحقق بخشید. شما مسلمانان انشاءاللّه آسوده خاطر، در حالی که (موی) سرهای خود را تراشیده و تقصیر (و مو و ناخن)

کرده اید کوتاه کرده اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید، به مسجد الحرام داخل خواهید شد.

ه) خواب حضرت ابراهیم

« ...قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَ یٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَ یٰ... ». (صافات/ 102)

گفت: ای فرزندم! همانا در خواب (چنین) می بینم که تو را ذبح می کنم، پس بنگر که چه می بینی و نظرت چیست؟ ...

توضیح: در یک تقسم­بندی عوالم عبارتند از: عالم طبیعت، عالم مثال، عالم عقل.

ص:168

روح انسان بخاطر تجردی که دارد، در خواب با آن دو عالم ارتباط برقرارمی کند و به میزان استعداد و امکان خویش، حقایقی را درک می کند. اگر روح کامل باشد، حقایق را به همان صورت واقعی درک و فهم می کند و اگرنه حقایق به گونه­ای دیگرخود را نشان می­دهند و آنها را در قالب های دیگر می یابد. همان طور که در بیداری، شجاعت را در شیر و حیله را در روباه و بلندی را در کوه می­دانیم و می بینیم، در خواب نیز علم را در قالب نور، ازدواج را در قالب لباس و جهل و نادانی را به صورت تاریکی مشاهده می کنیم.

کسانی که خواب می بینند، چند دسته اند:

دسته اول؛ کسانی که روح کامل و مجردی دارند و بعد از خواب رفتنِ حواس، با عالم عقل مرتبط شده و حقایقی را صاف و روشن از دنیای دیگر دریافت می کنند. (نظیر تلویزیون های سالم با آنتن های مخصوص جهت دار که امواج ماهواره ای را از نقاط دور دست می گیرد.) این­گونه خواب ها که دریافتش مستقیم و صاف است، نیازی به تعبیر ندارد.

دسته دوم؛ کسانی هستند که دارای روح متوسط هستند و در عالم رؤیا، حقایق را ناصاف و همراه با برفک و تشبیه و تخیل دریافت می کنند. (که باید مفسری در

کنار دستگاه گیرنده، ماجرای فیلم را توضیح دهد و به عبارتی، عالمی آن خواب را تعبیر کند)

دسته سوم؛ کسانی هستند که روح آنان به قدری متلاطم و ناموزون است که خواب آنها مفهومی ندارد. (نظیر صحنه هایِ پراکنده و پربرفک تلویزیونی که کسی چیزی سردرنمی آورد.) این نوع رؤیاها که قابل تعبیر نیستند، در قرآن به «اضغاث احلام» تعبیر شده است.

ص:169

3. قلب در قرآن

1-3. مفهوم قلب

در قرآن قلب به معانی مختلفی به کار رفته است:

اول: به معنی «عقل و درک»

« إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکْرَ یٰ لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ... ». (ق/ 37)

در این مطالب تذکر و یادآوری است برای آنان که نیروی عقل و درک داشته باشند.

* منظور از قلب، جسم صنوبری شکل نیست؛ بلکه مراد مرکز ادراک انسان است. امام کاظم علیه السلام می فرماید: منظور از قلب، عقل است. در این آیه قلب در کنار شنیدن مطرح شده است، پس مراد از قلب همان عقل است.

« خَتَمَ اللَّ-هُ عَلَیٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَیٰ سَمْعِهِمْ وَعَلَیٰ أَبْصَارِ هِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ».

خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده و بر چشم های آنها پرده افکنده و عذاب بزرگی در انتظار آنها است. (بقره/ 7)

« إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکْرَ یٰ لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ ». (ق/ 37)

قطعاً در سرگذشت پیشینیان تذکر و اندرزی است، برای آن کس که عقل دارد یا گوش فرا دهد و حاضر باشد.

دوم: به معنی «روح و جان»

« ...وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ… ». (احزاب/ 10)

هنگامی که چشم ها از وحشت فرو مانده و جان ها به لب رسیده بود.

« قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِ یلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَیٰ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّ-هِ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدًی وَبُشْرَ یٰ لِلْمُؤْمِنِینَ ». (بقره/ 97)

بگو کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خدا است) چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است، قرآنی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کند و هدایت و بشارت برای مؤمنان است.

ص:170

سوم: به معنی «مرکز عواطف»

« ...وَأُشْرِ بُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِ هِمْ... ». (بقره/ 93)

و دل های آنها با محبت گوساله بر أثر کفر آبیاری شد.

« فَبِمَا رَ حْمَةٍ مِنَ اللَّ-هِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ... ». (آل عمران/ 159)

(ای رسول ما!) پس بخاطر رحمتی از جانب خدا (که شامل حال تو شده،) با مردم مهربان گشته ای و اگر خشن و سنگدل بودی، (مردم) از دور تو پراکنده می شدند... .

« ...سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُ وا الرُّ عْبَ... ». (انفال/ 12)

به زودی در دل کافران ترس ایجاد می کنم.

2-3. انواع قلب

قرآن سه نوع قلب معرفی می کند:

1. قلب سلیم 2. قلب منیب

3. قلب مریض

* ویژگی های قلب سلیم:

الف) قلبی که جز خدا در او نیست. «لیس فیه احد سواه»

ب) قلبی که پیرو راهنمای حق، توبه کننده از گناه و تسلیم حق باشد.

ج) قلبی که از حب دنیا، سالم باشد.

د) قلبی که با یاد خدا، آرام گیرد.

ه) قلبی که در برابر خداوند، خاشع است.

البته قلب مؤمن، هم با یاد خداوند آرام می گیرد و هم از قهر او می ترسد. «اذا ذُکر الله وَجِلَت قلوبهم» همانند کودکی که هم با والدین آرام می گیرد و هم از آنان حساب می برد.

* ویژگی های قلب مریض:

الف) قلبی که از خدا غافل است و لایق رهبری نیست. «لاتطع من اغفلنا قلبه»

ص:171

ب) دلی که دنبال فتنه و دستاویز می گردد. « فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ »

ج) دلی که قساوت دارد. «جعلنا قلوبهم قاسیة»

د) دلی که زنگار گرفته است. «بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»

ه) دلی که مُهر خورده است. «طبع الله علیها بکفرهم»

* ویژگی قلب منیب:

قلب منیب، آن است که بعد از توجه به انحراف و خلاف، توبه و انابه کرده و به سوی خدا باز گردد. ویژگی بارز آن تغییر حالات در رفتار و گفتار انسان است.

* قلب انسان، متغیر و تأثیرپذیر است، لذا مؤمنان این چنین دعا می کنند: «ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا» خدایا! دلهای ما را بعد از آن که هدایت نمودی، منحرف مساز.

امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: این جمله (آیه) را زیاد بگویید و خود را از انحراف ایمن و درامان ندانید.

3-3. حالات قلبی انسان

«... وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّ-هُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّ-هُ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ». (بقره/ 284)

اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان دارید، خداوند شما را طبق آن محاسبه می کند. پس هر که را بخواهد (و شایستگی داشته باشد) می بخشد و هر که را بخواهد (و مستحق باشد) مجازات می کند و خداوند بر هرچیزی تواناست.

* حالات قلبی انسان متفاوت است: گاهی خطور است که بدون اختیار چیزی به ذهن می آید و انسان هیچ­گونه تصمیمی بر آن نمی گیرد و گناه هم نیست؛ چون اختیاری و بدست ما نیست؛ اما آن حالات روحی که سرچشمه ی اعمال بد انسان می شود و در عمق روان ما پایگاه دارد، مورد مؤاخذه قرار می گیرد.

ص:172

* انسان، در برابر روحیات، حالات و انگیزه هایش مسئول است و این مطلب مکرر در قرآن آمده است. از آن جمله:

- «یؤاخذکم بما کسبت قلوبکم»، خداوند شما را به آنچه دلهای شما کسب نموده است، مؤاخذه می کند.

- «فانّه ءاثم قلبه»، براستی که کتمان کننده، دل او گناهکار است.

- «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولاً»، همانا گوش و چشم و دل، هر کدام مورد سؤال هستند.

- «انّ الّذین یحبّون ان تشیع الفاحشة فی الّذین امنوا لهم عذابٌ ألیمٌ فی الدّنیا والأخرة» علاقه قبلی به شیوع گناه و فساد در میان مؤمنان، سبب عذاب دنیا و آخرت است.

* حضرت علی علیه السلام می فرماید: مردم براساس افکار ونیات خود مجازات می شوند.

* «از کوزه همان برون تراود که در اوست». اعمال انسان نشانگر طرز تفکر و اعتقادات درونی او است. «تبدوا ما فی انفسکم»

4-3. امراض قلبی انسان

قرآن می فرماید: بعضی از دلها پاک هستند و بعضی از دلها مریض و ناپاک. دل مریض مملو است از شک و بدگمانی و انکار و تعصب و لجبازی و غرور و...، دل سالم هم پر از مهر و ایمان و خلوص و توحید است.

اگر دل مریض باشد، مانند ظرف نشسته ای است که در آن شیر بریزی. هرچه بیشتر در ظرف نشسته شیر بریزی، شیر زودتر فاسد می شود. باید به امراض قلبی دقت کرد. امام زین العابدین علیه السلام در سحر ماه رمضان از خواب بر می خیزد و می گوید: «اللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبِی» خدایا! تو را شکر که قلب مرا از شرک پاک کردی.

قلب سالم قلبی است که آرامش دارد؛ چون می داند که بیهوده نیست و می داند که کارهایش زیر نظر خداست. «أَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». (رعد/ 28) آدم از چه

ص:173

چیزی دلهره دارد؟ انسانی که می ترسد، ترس او یا از نابود شدن است یا از به اسارت رفتن. کسی که به خدا ایمان دارد، آگاه است که نابود نمی شود. و می­داند که مرگ نابوی نیست؛ بلکه با مرگ خانه را عوض می کند و لباسش عوض می شود. آدم مؤمن خود را در محضر خدا می بیند. هیچ­گاه غصه نمی خورد که کاش این طور می شد. بنابراین قلب سالم، قلبی است که لجاجت نمی کند، پس از فهمیدن، باور می کند و تسلیم می شود.

« أَفَمَنْ شَرَ حَ اللَّ-هُ صَدْرَ هُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَیٰ نُورٍ مِنْ رَ بِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّ-هِ أُولَ-ٰئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ». (زمر/ 22)

آیا کسی که خدا سینه اش را برای (پذیرش) اسلام گشاده است، پس او از طرف خدا بر (فراز مرکبی از) نور است (مثل کسی است که در تنگنای تعصب و لجاجت و غرور است؟ نه) پس وای بر آنان که از سنگدلی یاد خدا نمی کنند! آنان در گمراهی آشکارند.

* درمان قساوت قلب: در روایات آمده است که چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این آیه را تلاوت فرمود، از حضرت پرسیدند: نشانه ی ورود نور در دل چیست؟ فرمود: «التّجافی عن دار الغرور و الانابة الی دار الخلود و الاستعداد للموت» دل نبستن به سرای پر فریب دنیا و توجه به سرای جاودان آخرت و آمادگی برای مرگ پیش از فرار رسیدن آن.

* قساوت، مانع تابش نور الهی بر قلب است. «القاسیة قلوبهم» (به جای تنگدلی که مناسبت بیشتری با سعه ی صدر دارد، به سنگدلی تعبیر نمود؛ زیرا ظرف تنگ کمی نفوذپذیر است؛ ولی سنگدلی هرگز نفوذپذیر نیست).

توضیح: عوامل قساوت چیست؟درروایاتی بعضی از عوامل قساوت بیان شده است ازجمله: پرخوری، پرخوابی، پرگویی، سر و کله زدن با آدم احمق، نشست و برخاست با آدم های عیاش، شنیدن لهو و لعب، خنده ی زیاد، آرزوی زیاد.

ص:174

یکی دیگر از عوامل قساوت قلب تغذیه است: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ ...». (مائده/ 3) گوشت مرده خوردن حرام است. خون خوردن حرام است. لذا سفارش شده است که یک سری از غذاها را نخورید که «قسی القلب» می شوید.

«کَلَّا بَلْ رَ انَ عَلَیٰ قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ . کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَ بِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ».

چنین نیست، بلکه آنچه کسب می کردند بر دلهایشان زنگار نهاده است. آنان در آن روز از(الطاف) پروردگارشان محجوب و محرومند. (مطففین/ 14 و 15)

* «رَین» به معنای زنگار است که بر اجناس قیمتی می نشیند. امام باقر صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: هرگاه گناه بر انسان غالب شود، امیدی به رستگاری او نخواهد بود و این است معنای « کَلَّا بَلْ رَ انَ عَلَیٰ قُلُوبِهِمْ ».

* امام رضا علیه السلام فرمود: مراد از « إِنَّهُمْ عَنْ رَ بِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ » آن است که از پاداش خداوند محرومند، وگرنه خداوند مکان ندارد.

توضیح: گاهی دل آدم زنگ می زند. امام باقر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هیچ بنده ای نیست، مگر آن که قلبش سفید است. با انجام هر گناه، در آن سفیدی نقطه ی سیاهی پدید می آید و اگر توبه کند، آن سیاهی محو می شود و اگر اصرار بر گناه کند، سیاهی

توسعه یافته و تمام سفیدی قلب را فرامی گیرد و دیگر انسان به خیر و سعادت راه پیدا نمی­کند.

« رَ بَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَ حْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ».

(راسخان در علم می گویند:) پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردی، دلهای ما را به باطل مایل مگردان و از سوی خود ما را رحمتی ببخش. به راستی که تو خود بسیار بخشنده ای. (آل عمران/ 8)

* محور هدایت و گمراهی، قلب و افکار انسانی است. «لا تُزِغْ قُلُوبَنا»

ص:175

توضیح: «زیغ» به معنی انحراف از راه حق است. افراد با تقوا یکی از دعاهایشان این است: « رَ بَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا » (آل­عمران/ 8) بعد از آن که ما را هدایت کردی و در خط قرار دادی، قلب ما را منحرف نکن.

بعد از آن که باور کردم، شک نکنم. حضرت یوسف را در چاه انداختند، در زندان انداختند، درها را به رویش بستند، توطئه ای برای به فساد کشاندن او راه انداختند. از همه ی این خطرات به سلامت خارج شد؛ اما این که حکومت را در اختیار گرفت، چون حکومت آدم را مست می کند، گفت: خدایا! حالا که مرا رئیس حکومتم کردی، خدایا! وقتی جان مرا می گیری، من مسلمان باشم! علی بن ابیطالب علیه السلام پای سخنرانی پیغمبر بود. پیغمبر در سخنرانی اعلام کرد: یا علی! تو را خواهند کشت! حضرت علی نترسید و هیچ سؤالی نکرد که چه کسی؟ چرا؟ چه زمانی و چگونه می کشد؟ فقط پرسید: یا رسول خدا! وقتی مرا می کشند «أَفِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی»(1) دین خواهم داشت یا بی دین خواهم بود؟ و نکند منحرف شده باشم. علی علیه السلام به فکر انحراف است. یوسف به فکر انحراف است. انحراف یکی از امراض قلبی است.

این درس بزرگی است، این انسان است که در یک چشم به هم زدن ممکن است، منحرف شود. آدم شدن مثل رانندگی است، کسی ممکن است چهل سال راننده باشد و با لحظه ای چرت زدن به دره بیافتد. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: شیطان شش هزار سال عبادت کرد، ولی در یک چشم به هم زدن در برابر خدا لجبازی کرد. گفت: سجده نمی کنم. با یک لحظه لجبازی هزاران سال عبادتش از بین رفت.

قرآن می گوید: «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ». (آل­عمران/7)

ص:176


1- . شرح نهج البلاغه، ابن­ابی­الحدید، ج4، ص107

آنهایی که در دلشان انحراف است، از متشابهات پیروی می کند. آیات محکم را رها و متشابه را می گیرد. انسان های مریض به سراغ آیه های دو پهلو می روند. آدم های سالم در برابر آیه های دو پهلو صبر می کنند و می گویند: علم این آیه ها نزد ائمه است. صبر کنیم تا روشن شود. قضاوت عجولانه نمی کنند و روی آیه های محکم، تأمل می کنند.

« خَتَمَ اللَّ-هُ عَلَیٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَیٰ سَمْعِهِمْ وَعَلَیٰ أَبْصَارِ هِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ».

خداوند بر دلها و بر گوش آنان مهر زده است و در برابر چشمانشان پرده ای است و برای آنان عذابی بزرگ است. (بقره/ 7)

* مُهر بدبختی که خداوند بر دل کفّار می زند، کیفر لجاجت های آنان است. چنان که می خوانیم:

«یَطْبَعُ اللهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»

خدا بر دل افراد متکبّر و ستم پیشه مهر می زند.

* کفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوش هاست.

* کیفر الهی، متناسب با عمل ماست. «خَتَمَ الله » جزای کسی که حق را فهمید و بر آن سرپوش گذاشت، آن است که خدا هم بر چشم، گوش، روح و فکرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختی خویش را فراهم می کند. امام رضا علیه السلام فرمود: مُهر خوردن، عقوبت کفر آنهاست.

توضیح: یکی دیگر از مرض های قلبی ختم است. در آیه هایی از قرآن داریم: «خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ» خدا بر دل هایشان مهر می زند. چگونه خداوند بر دلها مهر می زند؟ اگر در هر برخوردی بین دنیا و آخرت، طرفدار دنیا بودی، دنیاپرست شدی و آخرت را پشت سر انداختی، قلب انسان مهر خواهد خورد.

ص:177

« إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّ-هِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَارْ تَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَ یْبِهِمْ یَتَرَ دَّدُونَ ». (توبه/ 45)

تنها کسانی از تو اجازه می گیرند (به جبهه نروند) که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان مردد گشته است، پس آنان در شک و تردیدشان سرگردانند.

* حضرت علی علیه السلام می فرماید: هر کس در شک و تردید بماند، شیطان ها او را لِه و لگدمال می کنند.

* بدتر از تردید، استمرار و باقی ماندن در شک است. «فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ»

توضیح: از امراض قلبی شک و ریب است. قرآن می فرماید: «و ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ» هرچه برایشان استدلال می آوری، شک دارند و قبول نمی کنند. دل هایشان شکاک است. البته دو نوع شک داریم. گاهی شک مخرب است، گاهی شک سازنده است. شکی که خراب می کند، شکی است که به آدم اجازه ی تصمیم گیری نمی دهد. این شک مغزم را نگه داشته و مچ پایم را گرفته و نمی گذارد، تصمیم بگیرم؛ اما بعضی شک ها شک سازنده اند. یعنی ابتدا شک می کند، سپس به دنبال تحقیق می رود. اگر در شک ماندی، شک خراب می کند، اما اگر شک کردیم و به

دنبال شک قدم در راه گذاشتیم برای انجام تحقیق، این شک سازنده است. پس گاهی شک سکوی تحقیق است. گاهی شک بازدارنده ی تصمیم و قاطعیت است. این شک بد است.

ص:178

5-3. ویژگی های قلب مؤمن و کافر

قلب مؤمن و کافر هریک خصوصیاتی دارد، از جمله:

قلب مؤمن:

قلب کافر:

1. حیات. «أو مَن کان میتاً فاحییناه» 1. مرض. «فی قلوبهم مَرَض»

2. شفا. «و یَشفِ صدور قوم مؤمنین» 2. قساوت. «جعلنا قلوبهم قاسیة»

3. طهارت. «اِمتَحن اللّه قلوبهم» 3. عدم پذیرش. «اَزاغ اللّه قلوبهم»

4. سعه صدر. «ربّ اشرح لی صدری» 4. مُهرخوردن.«طبع الله علی قلوبهم»

5. هدایت. «مَن یؤمن بالله یَهد قلبه» 5. احاطه ظلمت.«ران علی قلوبهم»

6. ایمان. «کتب فی قلوبهم الایمان» 6. حجاب. «جعلنا علی قلوبهم أکنّة»

7. سکینه. «السکینة فی قلوب المؤمنین» 7. قفل شدن. «أم علی قلوب اقفالها»

8. الفت. «و ألّف بین قلوبهم» 8 . سختی. «ختم الله علی قلوبهم»

9. اطمینان قلبی. «الا بذکر الله تطمئنّ 9. برگشت و نفهمی. «صرف الله قلوبهم»

القلوب»

4. عقل در قرآن

1-4. عقل و جهل

« وَإِذْ قَالَ مُوسَیٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّ-هَ یَأْمُرُ کُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَ ةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّ-هِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ». (بقره/ 67)

و (بخاطر بیاورید) هنگامی که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان می دهد (برای یافتن قاتل) ماده گاوی را ذبح کنید، گفتند: آیا ما را به تمسخر می گیری؟ (موسی) گفت: به خدا پناه می برم از این که از جاهلان باشم.

* در فرهنگ قرآن و روایات، جهل به معنای بی خردی است، نه نادانی. لذا کلمه ی «جهل» در برابر «عقل» به کار می رود، نه در برابر علم و چون مسخره کردن دیگران، نشانه ی بی خردی است، حضرت موسی از آن به خدا پناه می برد.

ص:179

« وَمَنْ یَرْ غَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَ اهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَ ةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ». (بقره/ 130)

کیست که از آئین ابراهیم روی بگرداند، مگر کسی که خود را (فریب داده و) بی خردی کند؟ و همانا ما او را در این جهان برگزیدیم و قطعاً او در جهان دیگر (نیز) از صالحان است.

توضیح: در قرآن، به افرادی که حقائق را نادیده انگاشته و کفران نعمت کنند، سفیه گفته می شود. چنان که به بنی اسرائیل به جهت بهانه های بی­موردی که درباره ی تغییر قبله می گرفتند، سفیه گفته شده است: «سیقول السفهاء» در ذیل آیه ی «و لاتؤتوا السفهاء اموالکم»

امام معصوم علیه السلام فرمود: کسی که شراب بخورد، سفیه است. چنین شخصی به جای نوشیدنی های مفید و حلال، به سراغ آشامیدنی مضر و حرام می رود. کسانی که راه حق را رها نموده، بی راهه می روند، سفیه هستند و آن کس که در انتخاب رهبر و مکتب، قدم درست بردارد، عاقل است.

در حدیث می خوانیم: عقل همان چیزی است که به وسیله آن خدا عبادت شود، وگرنه شیطنت است.

« وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَیٰ بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّ-هُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَ بِّکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ». (بقره/ 76)

و (همین یهودیان) هنگامی که مؤمنان را ملاقات می کنند، می گویند: ایمان آوردیم، ولی هنگامی که بعضی از آنها با بعضی دیگر خلوت می کنند، می گویند: چرا آنچه را که خداوند (درباره ی صفاتِ پیامبر اسلام) برای شما (در تورات) گشوده (و بیان کرده، به مسلمانان) بازگو می کنید تا (روز رستاخیز) در پیشگاه پروردگارتان بر ضد شما به آن استدلال کنند؟ پس آیا تعقل نمی کنید؟

ص:180

2-4. هماهنگی عقل و دین

«... فَاتَّقُوا اللَّ-هَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّ-هُ إِلَیْکُمْ ذِکْرً ا ». (طلاق/ 10)

...پس ای خردمندان که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید. همانا خداوند وسیله تذکر برای شما فرستاده است.

* عقل و ایمان از یکدیگر جدا نیست. « أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ آمَنُوا »

* عقل از درون و وحی از بیرون، وسیله های نجات بشرند. «اولی الالباب... أَنْزَلَ اللَّ-هُ إِلَیْکُمْ ذِکْرً ا »

« وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ ». (ملک/ 10)

و گویند: اگر ما (حق را) می شنیدیم یا تعقل می کردیم، در زمره اهل آتش نبودیم.

* ریشه تکذیب، عدم تعقل است. (تعالیم اسلام مطابق با عقل است، اگر تعقل می کردیم مؤمن می شدیم.)

* عقل واقعی آن است که انسان حق را بشنود، بپذیرد و پیروی کند تا از قهر الهی خود را نجات دهد. « لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ »

« وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّ-هُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ ». (بقره/ 170)

و هنگامی که به آنها (مشرکان) گفته شود: آنچه را خدا نازل کرده است پیروی کنید، گویند: بلکه ما از آنچه پدرانِ خود را بر آن یافتیم پیروی می نماییم. آیا (از آنان پیروی می کنند) هرچند پدرانشان چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافته بودند؟

* پیروی و اطاعت عقلانی مانعی ندارد، مورد انتقاد قرآن، تقلید از کسانی است که نه خود دارای تعقل بوده اند و نه هدایت انبیا را پذیرفته اند.

* راه حق، با عقل و وحی بدست می آید. « لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ »

* عقل، ما را به پیروی از وحی، راهنمایی می کند. «اتّبعوا ما انزلنا... أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ »

ص:181

«أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَ بِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَیٰ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ».

پس آیا کسی که می داند آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده حق است، مانند کسی است که نابیناست؟ همانا تنها صاحبان خرد پند می گیرند. (رعد/ 19)

* فطرت، عقل و علم در انسان، مغز و لبّی دارند که گاه به واسطه عادات، رسوم، خرافات، غرائز، روی آنها پوشیده می شود، لذا انسان باید دائماً متوجه آن هسته ی مرکزی و مغز آنها باشد.

* عقل انسان را به حقانیت کتاب آسمانی رهنمون می­شود.«إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ»

* علم مفید، محصول تعقل و تذکر است. «من یعلم، یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ »

* برای رسیدن به عقل سلیم و فطرت خالص باید گناه و غفلت را از خود دور کرد. « إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ »

«یَا قَوْمِ لَاأَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرً ا إِنْ أَجْرِ یَ إِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَ نِی أَفَلَاتَعْقِلُونَ». (هود/51)

(هود گفت:) ای قوم من! من از شما در برابر رسالتم پاداشی درخواست نمی کنم، پاداش من نیست مگر بر عهده آن کس که مرا آفریده است، پس آیا تعقل نمی کنید؟!

* تعقل، ما را به تبعیت از انبیا و پیروی از وحی راهنمایی می کند. (عقل، ضد وحی نیست؛ بلکه زمینه ساز پذیرش وحی است) «افلا تعقلون»

« أَمْ تَأْمُرُ هُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَ-ٰذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ ». (طور/ 32)

آیا عقل هایشان آنان را دستور می دهد به این (که به پیامبر تهمت بزنند؟) بلکه آنان خود قومی طغیانگرند؟

* «أحلام» جمع «حِلم» به معنای عقل است. از آنجا که بزرگان قریش خود را صاحبان عقل و فکر می دانستند، قرآن در این آیه می فرماید: آیا عقل آنان چنین حکم می کند که قرآن را سحر و جادو بدانند، خیر بلکه آنان در برابر حق سرکشی می کنند؟

* ریشه ی کفر و شرک، طغیان و سرکشی در برابر حق است، نه عقل و اندیشه. «أَمْ

هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ »

ص:182

3-4. سیمای خردمندان در قرآن

* واژه «اولوا الالباب» (صاحبان خرد) شانزده مرتبه در قرآن آمده و هر مرتبه همراه با یک کمال و وصفی بیان شده است. از جمله:

1. راز احکام را می فهمند

« وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ». (بقره/ 179)

وای صاحبان خرد، برای شما در قصاص حیات وزندگی است تا شما تقوا پیشه کنید.

2. آینده نگر هستند

« ...وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَیٰ وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ ». (بقره/ 197)

و زاد و توشه تهیه کنید که البتّه بهترین زاد و توشه، پرهیزگاری است. ای خردمندان! تنها از من پروا کنید.

3. دنیا را محل عبور و گذر می دانند، نه توقف گاه و مقصد

« ...لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ . الَّذِینَ یَذْکُرُ ونَ اللَّ-هَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُ ونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ رَ بَّنَا مَا خَلَقْتَ هَ-ٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ».

خردمندان... در آفرینش آسمان ها و زمین اندیشه می کنند (و از عمق جان می گویند:) پروردگارا! این هستی را باطل و بی هدف نیافریده ای، تو (از کار عبث) پاک و منزهی، پس ما را از عذاب آتش نگهدار. (آل­عمران/ 191)

4. از تاریخ، درس می گیرند

« لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَ ةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ... ». (یوسف/ 111)

در سرگذشت های آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه است.

5. بهترین و برترین منطق را می پذیرند

« الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَ-ٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّ-هُ وَأُولَ-ٰئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ». (زمر/ 18)

کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند، آنها کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.

ص:183

6. اهل تهجد و عبادت اند

« أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَ ةَ وَیَرْ جُو رَ حْمَةَ رَ بِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ». (زمر/ 9)

آیا چنین کسی با ارزش است یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد، و به رحمت پروردگارش امیدوار است، بگو آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟ تنها صاحبان مغز متذکر می شوند.

7. در هر حال به یاد خدا هستند

« لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ . الَّذِینَ یَذْکُرُ ونَ اللَّ-هَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیٰ جُنُوبِهِمْ ».

(خردمندان) کسانی هستند که ایستاده و نشسته و (خوابیده) بر پهلو یاد خدا می کنند.

8. به حقانیت کتاب آسمانی ایمان دارند. (آل­عمران/ 191)

«أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَ بِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَیٰ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ».

پس آیا کسی که می داند آنچه از جانب پروردگارت بسوی تو نازل شده حق است، مانند کسی است که نابیناست؟ همانا تنها صاحبان خرد پند می گیرند. (رعد/ 19)

9. به عهد خود وفا می­کنند

«... إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ . الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّ-هِ وَلَا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ ».

(رعد/ 19و20)

(خردمندان) کسانی هستند که به پیمان الهی وفا می کنند و عهد (او را) نمی شکنند.

10. از خدا خشیت دارند

«... إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ... وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّ-هُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَ بَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ ». (رعد/ 19- 21)

و (خردمندان) کسانی هستند که آنچه را خداوند به پیوند با آن فرمان داده پیوند می دهند و در برابر پروردگارشان (بخاطر شناختی که دارند خشوع و) خشیت دارند و از سختی حساب می ترسند.

ص:184

11. اهل صبر و نماز و انفاق هستند

«... إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ... وَالَّذِینَ صَبَرُ وا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَ بِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَ زَقْنَاهُمْ سِرًّ ا وَعَلَانِیَةً وَیَدْرَ ءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولَ-ٰئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ»

و (خردمندان) کسانی هستند که برای جلب توجه پروردگارشان صبر پیشه کرده و نماز بپا داشتند و از آنچه روزیشان کردیم پنهانی و آشکارا انفاق کردند و بدی را با نیکی پاک می کنند. آنانند که سرای آخرت مخصوص آنهاست. (رعد/ 19- 22)

12. در آیات قرآن تدبر می کنند

« کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَ کٌ لِیَدَّبَّرُ وا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ ». (ص/ 29)

(این) کتاب مبارکی است که به سوی تو فرو فرستادیم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان پند گیرند.

4-4. موارد دعوت قرآن به تعقل و تفکر

* موضوعاتی که قرآن انسان را به تعقل در آنها دعوت می کند، عبارتند از:

قرآن

« لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُ کُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ». (انبیاء/ 10)

همانا بر شما کتابی نازل کردیم که در آن وسیله ی تذکر شماست، آیا نمی اندیشید؟

آیات تکوینی و پدیده ها و نظم جهان

« وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُ ونَ . وَهُوَ الَّذِی ذَرَ أَکُمْ فِی الْأَرْ ضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُ ونَ . وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ». (مؤمنون/ 78- 80)

و اوست که برای شما گوش و چشم ها و دل ها آفرید، چه اندک سپاس گزارید و اوست که شما را در زمین آفرید و به سوی او محشور می شوید و اوست که زنده می کند و می میراند و رفت و آمد شب و روز برای اوست، پس آیا نمی اندیشید؟

ص:185

احکام دینی

« قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّ مَ رَ بُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِ کُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْ زُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَ بُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّ مَ اللَّ-هُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ». (انعام/151) بگو: بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده بخوانم: چیزی را با او شریک مگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ترس تنگدستی نکشید. ماییم که به شما و آنان روزی می دهیم و به کارهای زشت، چه آشکار و چه پنهان، نزدیک نشوید، و نفسی را که خداوند (کشتن آن را) حرام شمرده، جز به حق (مثل قصاص یا دفاع) نکشید، اینهاست آنچه خداوند شما را به آن توصیه فرموده، باشد که تعقل و اندیشه کنید.

سرگذشت پیشینیان

«

أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُ ونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِأُولِی النُّهَیٰ ». (طه/ 128)

پس آیا مردمانی که پیش از این مورد قهر و هلاکت ما قرار گرفتند و (اینان امروز) در خانه های آنان رفت و آمد می کنند، برای هوشیاری و هدایتشان کافی نیست؟! همانا در آن (حوادث) برای صاحبان عقل و اندیشه نشانه ها و عبرت هاست.

داستان های حکمت آموز

« ...فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُ ونَ ». (أعراف/ 176)

پس این داستان را (برایشان) بازگو کن، باشد که بیندیشند.

ترجیح­دادن آخرت بر دنیا

« وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَ ةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ».

و زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و البتّه خانه ی آخرت، برای تقوا پیشگان بهتر است. آیا نمی اندیشید؟ (انعام/ 32)

* عقل به خوبی تشخیص می دهد که زندگی آخرت با نعمت­های جاویدان آن از چند روز زندگانی معدود دنیا بهتر است، لذا هرگز منافع آخرت خود را فدای لذت دنیا نمی کند. این مطلبی است که در قرآن مکرر یادآوری شده است.

ص:186

معبودهای دیگر (غیر خدا) نفعی ندارند

«قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّ-هِ مَا لَا یَنْفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّ کُمْ . أُفٍّ لَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّ-هِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ». (انبیاء/ 66 و67)

(ابراهیم) گفت: پس آیا شما بجای خداوند چیزی را می پرستید که هیچ سودی برای شما ندارد و هیچ زیانی به شما نمی رساند؟! اُف بر شما و بر هر چه که غیر از خدا پرستش می کنید، آیا نمی اندیشید؟!

عمل به کتاب خدا و امانت دار بودن نسبت به آن

«فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِ ثُوا الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَ ضَ هَ-ٰذَا الْأَدْنَیٰ وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِنْ یَأْتِهِمْ عَرَ ضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَنْ لَا یَقُولُوا عَلَی اللَّ-هِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَ سُوا مَا فِیهِ وَالدَّارُ الْآخِرَ ةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ». (اعراف/ 169)

پس از آنان، فرزندانی (ناصالح) جانشینان آنها شدند که کتاب آسمانی (تورات) را به ارث بردند (ولی قدر آن را ندانستند) متاع ناپایدار این دنیا را می گرفتند (و با رها کردن قانون خدا) می گفتند: به زودی ما بخشوده خواهیم شد و اگر بار دیگر همان منافع مادّی پیش آید، باز هم آن را می گیرند (و قانون خدا را رها می کنند) آیا از آنان در کتاب آسمانی، پیمان گرفته نشده که جز حقّ، نسبتی به خدا ندهند؟ با این که مطالب آن کتاب و پیمان را بارها (به صورت درس) خوانده اند، (ولی در عمل، دنیا پرستند) در حالی که خانه آخرت برای اهل تقوا بهتر است. آیا تعقل نمی کنید؟

رعایت ادب و اخلاق

« إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِنْ وَرَ اءِ الْحُجُرَ اتِ أَکْثَرُ هُمْ لَا یَعْقِلُونَ ». (حجرات/ 4)

همانا کسانی که از پشت حجره ها تو را می خوانند، اکثرشان تعقل نمی کنند.

* این رفتار بی ادبانه برخی مسلمانان با پیامبر را قرآن به عنوان نمونه ذکر می کند و حکم کلی آن در روایات بیان شده است؛

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «دین و ادب نتیجه عقل است» و نیز می فرماید: «کسی که ادب ندارد، در واقع عاقل نیست».

ص:187

تصدیق آنچه از طرف خدا آمده است

« کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ . قَالُوا بَلَیٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّ-هُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ . وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ ». (ملک/ 8 - 10) هر زمان گروهی در آن افکنده می شوند نگهبانان دوزخ از آنها سؤال می کنند: مگر انذارکننده الهی به سراغ شما نیامد! می گویند: آری، انذارکننده به سراغ ما آمد، ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم خداوند هرگز چیزی نازل نکرده و شما در گمراهی بزرگی هستید! و می گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم، یا تعقل می کردیم، جزو دوزخیان نبودیم.

رویگردانی از دین بی خردی است

اشاره

« وَمَنْ یَرْ غَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَ اهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ». (بقره/ 130)

کیست که از آئین ابراهیم روی بگرداند، مگر آن که خود را (فریب داده و) بی خردی کند.

* در روایات معصومین : نیز وظیفه اصلی عقل را، بندگی خدا دانسته­اند ؛ از امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم پرسیده شد: «عقل چیست؟» فرمود: چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش می شود؛ آن شخص می گوید: «پس آن چه معاویه داشت، چه بود؟» فرمود: آن نیرنگ و شیطنت و شبیه عقل بود؛ ولی عقل نبود. همچنین در روایات از معصومین نقل شده است: «مؤمن به خدا ایمان نمی آورد، مگر این که تعقل کند» و «دینداری به اندازه عقل است» و «نخستین پایه اسلام، عقل است»

* دین نیز در خردورزی انسان و رشد و تکامل عقل او مؤثر است. چنانچه قرآن می­فرماید:

« بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُ ونَ ».

(ما پیامبران پیش از تو را) همراه با معجزات و کتب (آسمانی فرستادیم) و به سوی تو ذکر (قرآن) را فرو فرستادیم، تا برای مردم آنچه را که برایشان نازل شده روشن بیان کنی و شاید بیاندیشند. (نحل/ 44)

* امام علی می فرماید: «هر که خدا را یاد کند، خداوند دلش را زنده و عقل و خردش را نورانی می گرداند» و «یاد خدا عقل ها را راهنمایی و هدایت می کند»

ص:188

«وَمَا أَرْ سَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِ جَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَ یٰ أَفَلَمْ یَسِیرُ وا فِی الْأَرْ ضِ فَیَنْظُرُ وا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَ ةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ».(یوسف/109) و پیش از تو (پیامبری) نفرستادیم، جز مردانی از اهل آبادی ها را که به آنان نیز وحی می کردیم. (با وجود این) آیا در زمین سیر نکرده اند تا عاقبت کسانی را که پیش از آنان بوده اند بنگرند؟ و قطعاً سرای آخرت برای کسانی که تقوا پیشه کرده اند بهتر است. آیا نمی اندیشید؟

* به کار انداختن عقل و فکر بشر از اهداف رسالت انبیا و قرآن است. «أفلا تعقلون»

* خرد و اندیشه، انسان را به سوی مکتب انبیا پیش می برد. «أفلا تعقلون»

* اهمیت تعقل از نظر قرآن تا جایی است که بدترین موجودات را کسانی می داند که اندیشه نمی کنند:

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّ-هِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ ». (انفال/ 22)

همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند، (کسانی هستند که نسبت به شنیدن حق) کراند (و نسبت به گفتن حق) لال هایند، آنها که تعقل نمی کنند.

* گروهی در قیامت اقرار خواهند کرد که به سخن حق گوش فرا نمی دادند و یا در آن تعقل نمی کردند و این سبب دوزخی شدن آنان شده است. «لو کنّا نسمع أو نعقل ما کنّا فی اصحاب السعیر» اگر گوش شنوا داشتیم یا تعقل می کردیم، از دوزخیان نبودیم.

* ارزش انسان به خردورزی اوست، اگر تعقل نکند، بدترین جنبندگان می شود. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ... الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ » (آری، داشتن گوش، زبان و عقل زمانی ارزشمند است که بهره گیری صحیح از آنها شود. کسی که مثلاً با زبانش امر به معروف و نهی از منکر نمی کند، همچون آدم لال است.)

ص:189

* در قرآن، افرادی که تربیت الهی را نمی پذیرند به چیزهای تشبیه شده­اند از جمله:

گاهی به مرده تشبیه شده اند: «فانّک لا تسمع الموتی»

گاهی به چهارپایان: «اولئک کالانعام»، «یأکلون کما تأکل الانعام»

گاهی به بدتر از چهارپایان: «کالانعام بل هم أضلّ»

و گاهی به بدترین جنبنده: « شَرَّ الدَّوَابِّ »

سؤال: چرا انسان منحرف از چهارپایان بدتر است؟

جواب: 1. حیوان بیش از آنچه که هست، نمی­تواند رشد کند؛ ولی انسان می تواند و زمینه و امکانات رشد کامل برای او فراهم است.

2. حیوان عقل ندارد تا خوب و بد را بفهمد و حق و باطل را بشناسد، ولی انسان های منحرف با داشتن عقل، آن را زیر پا گذارده و بر اساس هوس عمل می کنند.

3. حیوان از یک غریزه ی ثابت پیروی می کند؛ ولی انسان منحرف از صدها هوا و هوس.

4. انسان منحرف، هم کج می رود و هم انحراف خود را توجیه می کند.

5. حیوان، نسبت به کسی که به او محبت کند، رام است؛ ولی انسان منحرف نسبت به خدای مهربان کفر می ورزد و بسیار ناسپاس است.

6. حیوانات تسبیح آگاهانه دارند؛ «کلّ قد عَلِم صلاته و تَسبیحه»؛ اما انسان منحرف، آگاهانه و ازروی لجاجت ذکر و تسبیح نمی­گوید و از خدا غافل است.

7. حیوانات، استحقاق عذاب الهی را ندارند؛ ولی انسان منحرف به قهر او گرفتار خواهد شد.

ص:190

5. نفس در قرآن

در قرآن و روایات و دعاها، چند گونه نفس برای انسان بیان شده است:

الف) نفس امّاره: همواره انسان را به بدی ها فرمان می دهد و اگر با عقل و ایمان مهار نشود، انسان را به سقوط و تباهی می کشاند. در قرآن می خوانیم: « إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَ ةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَ حِمَ رَ بِّی » به درستی که نفس (انسان را) به کارهای زشت و ناروا فرمان می دهد مگر آنکه پروردگارم رحم کند.

- این نفس، آنقدر خواهش و خواسته خود را تکرار می کند تا انسان را گرفتار سازد. حضرت علی علیه السلام می فرماید: نفس امّاره همچون فرد منافق تملق انسان را می گوید و در قالب دوست جلوه می کند تا بر انسان مسلط شود و او را به مراحل بعد وارد کند.

- در روایات متعدد، خطرات نفس مطرح شده و راضی بودن از نفس را نشانه ی فساد عقل و بزرگترین دام شیطان دانسته اند. امام سجاد صلی الله علیه و آله وسلم در دعای «مناجات الشاکین» برای نفس پانزده خطر بیان نموده که توجه به آن مفید است. امام علیه السلام در این مناجات به خداوند متعال عرض می کند: من از نفسی به تو شکایت می کنم که به بدی ها فرمان می دهد، به سوی خطاها می رود، نسبت به انجام گناه شتابان است، هنگامی که شری به او رسد فریاد می زند و هنگامی که قرار است، خیری از ناحیه او به کسی برسد، بخل می ورزد. به لهو و لعب تمایل شدید دارد، از غفلت و سهو و اشتباه پر شده است، به سوی گناه سرعت می گیرد و برای

توبه، مرا به طفره وامی دارد. در حدیث دیگری می خوانیم: بعد از نماز، از خدا چنین بخواهید: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً» حتی به اندازه چشم بر هم زدنی مرا به نفس خودم وامگذار.

- قرآن کریم در سوره یوسف می فرماید: پس از آن که برادران یوسف، بنیامین را در سرزمین مصرجای گذاشته و به نزد پدر برگشتند و ماجرای دس-تگیر ش-دن او

ص:191

به اتهام سرقت بیان کردند، حضرت یعقوب به آنان فرمود: « قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ...». (یوسف/ 83) (یعقوب) گفت: (این چنین نیست) بلکه (بار دیگر) نفس شما (با نسبت دزدی به بنیامین یا تعیین کیفر گروگان گیری) مسئله را برای شما آراسته است... .

* تزیین و زیبانمایی زشتی ها، گاهی توسط شیطان؛ «و اذ زیّن لهم الشّیطان اعمالهم»، گاهی به وسیله ی زرق و برق دنیا؛ «حتّی اذا اخذت الارض زخرفها وازّیّنت» و گاهی توسط نفس انسان است. « سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ »

* نفس انسان به طور طبیعی و غریزی، اگر در مدار لطف حق قرار نگیرد، گرایش منفی دارد. چنانچه قرآن از زبان یوسف می فرماید:

« وَمَا أُبَرِّ ئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَ ةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَ حِمَ رَ بِّی إِنَّ رَ بِّی غَفُورٌ رَ حِیمٌ ». (یوسف/ 53)

و من نفس خود را تبرئه نمی کنم، چرا که نفس آدمی بدون شک همواره به بدی امر می کند، مگر آن که پروردگارم رحم کند که همانا پروردگار من آمرزنده مهربان است.

* خطر هوای نفس جدی است، آن را ساده نگیرید. « إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَ ةٌ بِالسُّوءِ » در آیه، چهار تأکید به کار رفته است. (انّ، لام تأکید، صیغه مبالغه و جمله اسمیه)

* نفس، خواهش خود را تکرار می کند تا انسان را گرفتار کند. « لَأَمَّارَ ةٌ »

* تنها رحمت او مایه نجات است. اگر انسان به حال خود رها شود، سقوط می کند. «الاّ ما رحم»

* نفس اماره تا جایی پیش می رود که انسان را به اطاعت و پرستش ازخود وامی دارد: « أَفَرَ أَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَ-ٰهَهُ هَوَاهُ ». (جاثیه/ 23) پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده است.

* قرآن درباره ی دو گروه تعبیر «ختم الله » آورده است:

یکی کفار که می فرماید: «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم» و دیگری هواپرستان که می فرماید: «ختم الله علی سمعه و قلبه»

ص:192

* مراد از هوا پرستی نادیده گرفتن وظیفه و پیروی از غریزه است. هواپرستی ابزار شناخت را از کار می اندازد، نه چشم حقیقت را می بیند و نه گوش حق را می شنود و نه دل درک صحیح دارد.

* یکی از عوامل هواپرستی، گرایش به مادیات است. چنان که در جای دیگر می خوانیم: «اخلد الی الارض و اتبع هواه»

- هواپرستی اساس محنت هاست: «الهوی اسّ المحن»

- سرچشمه ی فتنه ها، پیروی از هوس هاست..«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع»

- هواپرستی مانع عدالت است. «فلا تتّبع الهوی ان تعدلوا»

- سبب انحراف از راه خداست. «و لا تتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل اللّه»

- سبب سقوط انسان است. «واتّبع هواه فتردی»

- و دراین آیه می خوانیم که هوا پرستی سبب مهر خوردن بر گوش و دل است. «اتّخذ الله هواه... و ختم علی سمعه و قلبه»

ب) نفس لوامه: که در سوره قیامت به آن اشاره شده است:

« لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ . وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ». (قیامت/ 1و2)

به روز قیامت قسم می خورم و به نفس ملامت گر قسم می خورم (که شما پس از مرگ زنده خواهید شد)

* شاید شباهت قیامت با نفس لوامه (که هر دو مورد قسم واقع شده اند) در این باشد که در دنیای کوچک وجود انسان، دادگاهی به نام نفس لوامه وجود دارد، در عالم هستی نیز دادگاهی به نام قیامت قرار دارد.

* یکی از ویژگی های انسان، داشتن وجدان اخلاقی و شناخت فطری خوبی ها و بدی ها و سرزنش و ملامت خود یا دیگران به هنگام انجام بدی ها است. « النَّفْسِ اللَّوَّامَةِ » انسان دارای حالتی است که در برابر انجام بدی ها یا کم شدن خوبی ها، هم در دنیا خود را ملامت می کند و هم در آخرت. این ملامت ها، همان ندامت و

ص:193

پشیمانی است که می تواند مقدمه توبه باشد و یا بستری برای یأس و خودباختگی فراهم آورد.

* در میان سه نفس؛ اماره، مطمئنه و لوامه، آن که به سرزنش ها و حسرت های روز قیامت شباهت دارد، نفس لوامه است. «لااقسم بیوم القیامة... بالنفس اللوّامة»

ج) نفس مطمئنه: که در أثر نماز و یاد خدا حاصل می شود و انسان به آرامش و اطمینان دست پیدا می کند. حالتی است که تنها انبیا واولیا وتربیت شدگان واقعی دارند و در هر وسوسه و حادثه ای، پیروزمندانه بیرون می آیند و دلبسته ی خدایند.

« یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ . ارْ جِعِی إِلَیٰ رَ بِّکِ رَ اضِیَةً مَرْ ضِیَّةً ». (فجر/ 27و28)

هان ای روح آرام یافته! به سوی پروردگارت بازگرد که تو از او راضی و او از تو راضی است.

* ازنشانه­های نفس مطمئنه آن است که او از خداوند راضی و خدا نیز از او راضی است.

* از امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم سؤال شد که آیا مؤمن از جان دادن خود راضی است؟ حضرت فرمود: در لحظه اول راضی نیست؛ ولی فرشته قبض روح به او دلداری می دهد که من از پدر به تو مهربان ترم، چشمت را باز کن. او چشم باز می کند و

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی و فاطمه و حسن و حسین و سایر امامان علیهم السلام را می بیند. فرشته می گوید: اینان دوستان تو هستند. مؤمن هم با دیدن این صحنه راضی می شود و در این هنگام خطاب «یا ایّتها النفس المطمئنّة» را می شنود.

* قرآن کریم در یک آیه می فرماید: «اقم الصّلاة لذکری» نماز را به پادار تا به یاد من برسی و در جای دیگر می فرماید: «الا بذکر الله تطمئنّ القلوب» آگاه باشید که با یاد خداوند دلها اطمینان و آرامش پیدا می کنند. انسان مطمئن، از مرگ نمی هراسد، مشتاق شهادت است، به زرق و برق ها و جلوه های دنیا بی اعتنا است و به مقدرات الهی همواره راضی است.

ص:194

فصل هفتم: فطرت انسان

اشاره

ص:195

فصل هفتم:

فطرت انسان

1. کاربرد فطرت در قرآن

کلمه «فطرت» از ریشه «فطر» گرفته شده که به معنای آفریدن است. واژه «فطر» و مشتقات آن اختصاص به انسان ندارد و در مورد سایر موجودات نیز به کار رفته است؛ اما واژه «فطرت» تنها یک بار و آن هم درباره انسان به کار رفته است:

« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَ تَ اللَّ-هِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّ-هِ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَ-ٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ». (روم/ 30)

روی خود را متوجه آئین خالص پروردگار کن این فطرتی است که خداوند انسان را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش خدا نیست؛ این است دین و آئین محکم و استوار؛ ولی اکثر مردم نمی دانند.

* مهم ترین ویژگی فطری انسان گرایش خداشناسی است که در قرآن کریم بر این خصلت تأکید فراوانی شده است:

«وَإِذْ أَخَذَ رَ بُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِ هِمْ ذُرِّ یَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَیٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَ بِّکُمْ قَالُوا بَلَیٰ شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَ-ٰذَا غَافِلِینَ».

بخاطر بیاور زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریّه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟!

گفتند آری، گواهی می دهیم (چرا چنین کرد؟) برای این که در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم (و از پیمان فطری توحید و خداشناسی بی خبر). (أعراف/ 172)

ص:196

* درباره چگونگی پیمان گرفتن خدا از بنی آدم مفسران اقوال متعددی بیان کرده اند که یکی از آنها این است که مراد از عالم ذرّ، همان پیمان فطرت و تکوین می باشد. خداوند فطرت توحیدی و حق­جویی را به صورت یک حس درونی در نهاد و فطرت همه، به ودیعت نهاده است. همچنین در عقل و خردشان، خداباوری به صورت یک حقیقت خودآگاه نقش می بندد، لذا فطرت و خرد بشری، بر ربوبیت خداوند گواهی می دهد.

* در بعضی روایات که از امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم درباره ی فطرت سؤال شده است، امام، فطرت را همان عالم ذردانسته اند.

* خداوند، توحید را در فطرت و سرشت انسان ها قرار داده است. «أشْهَدَهُمْ عَلی أنْفُسِهِمْ ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ» هر انسانی به گونه ای ربوبیت و وحدانیت خداوند را دریافته و بر آن گواه است.

« أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَ کَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّ یَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ». (اعراف/ 173)

یا نگویید: پدران ما پیش از ما مشرک بودند و ما نیز فرزندانی از پس آنان بودیم (و ناچار راهشان را ادامه دادیم)؟ آیا ما را بخاطر عملکرد اهل باطل، مجازات و هلاک می کنی؟

* جامعه و محیط، انسان را مجبور نمی کند. « أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَ کَ آبَاؤُنَا...» اگر گواهی بر ربوبیت در عالم ذرّ یا فطرت نبود، انسان در دنیا به راحتی خداپرست نمی شد و همواره از نیاکان خود، تقلید می کرد. « أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَ کَ آبَاؤُنَا...»

* در برخی آیات اشاره به عهد انسان با خدا می کنند که از این عهد تعبیر به فطرت شده است:

«الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّ-هِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّ-هُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْ ضِ أُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُ ونَ ». (بقره/ 27)

ص:197

(فاسقان) کسانی هستند که پیمان خدا را پس از آن که محکم بستند، می شکنند و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع می کنند و در زمین فساد می کنند، قطعاً آنان زیان کارانند.

* بخشی از پیمان های الهی که این آیه بر آن تأکید می کند، همان پیمان های فطری است که خداوند در نهاد همه افراد بشر قرار داده است. چنانکه حضرت علی علیه السلام فلسفه ی نبوت را شکوفا کردن پیمان فطری می داند. «و واتر الیهم انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته» هرگونه تعهدی که انسان بین خود و خدا داشته باشد، عهدالهی است. قوانین عقلی، فکری واحکام الهی نیز مصداق عهد الهی می باشد.

2. ویژگی های امور فطری

توضیح: هر چیزی که این چهار ویژگی را داشته باشد، فطری است:

1. هر سن، 2. هر مکان، 3. هر رژیم، 4. هر زمان.

مثل علاقه مادر به فرزندش؛ چون در هر زمان و درهر مکان و در هر سن و در هر رژیم مادر بچه اش را دوست دارد. به همین خاطر، علاقه ی به فرزند، فطری است. فطرت معلم نمی خواهد؛ یعنی کسی در کلاس درس به مادران نمی گوید: اگر بچه دار شدید، وظیفه ی شما این است که طبق تبصره ی فلان از ماده ی فلان باید همه بچه هایتان را دوست داشته باشید. امور فطری نه کلاس و نه ­تمرین و نه ­تلقین می خواهد و اینها از علامات فطرت است؛ اما سیگار کشیدن فطری نیست، پوشیدن فلان لباس فطری نیست، چرا که هر کس در هر زمان و هر مکان آن لباس را دوست ندارد.

دین فطری است، چرا که در هر زمان، در هر مکان، در هر سن، در هر رژیم انسان گمشده ای دارد و می خواهد بداند که هستی سرچشمه اش کجاست؟ و برای چه به این دنیا آمده است و سرانجام به کجا خواهد رفت؟

ص:198

از دلایل فطرتی بودن خدا در انسان، پناه بردن او در شدائد و سختی ها به خداوند و تقاضای حل مشکلات از درگاه او است؛ قرآن کریم نیز در آیاتی به این مطلب اشاره می کند:

« وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّ هُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَیٰ ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِ فِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ». (یونس/ 12)

وهنگامی که ضرری به انسان برسد، در حالی که به پهلو خوابیده یا نشسته و یا ایستاده است، ما را می خواند، ولی چون ضرر را از او برطرف ساختیم، چنان به راه خود می رود که گویی هرگز ما را برای گرفتاری که به وی رسیده بود، نخوانده است. این گونه برای اسرافکاران، عملکردشان زیبا جلوه می کند.

* خاصیت مشکلات و حوادث دردناک، کنار رفتن حجاب ها از روی فطرت آدمی است، در کوره حوادث تمام قشرهای سیاهی که روی این فطرت را پوشانده است، می سوزد و از میان می رود و برای مدتی، هر چند کوتاه درخشش این نور توحیدی آشکار می گردد. تجربه نشان می دهد که در همه ی انسان ها (گرچه به ظاهر کفر ورزند) فطرت خداجویی هست و به هنگام حوادث جلوه می کند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مأمور است که مردم را به این فطرت خفته توجه دهد.

3. غبار گرفتن فطرت

سؤال: اگر خداشناسی فطری است، پس چرا انسان های زیادی وجود دارند که به خدا و خداپرستی بی تفاوت هستند؟

جواب: اولاً؛ باید یادآوری کرد که از ویژگی های امور فطری زوال ناپذیری آنهاست؛ همچنان که خداوند در آیه فطرت می فرماید: «لاتبدیل لخلق الله» در

خلقت الهی تغییر و تبدیلی نیست. فطرت الهی ممکن است که مورد غفلت قرار گیرد؛ اما هرگز نابود نمی شود.

ص:199

ثانیاً؛ از خصوصیات امور فطری این است که درانسان بالقوه بوده و به مرور زمان فعلیت پیدا می کنند. این امور در آغاز تولد در انسان فعال نبوده و به مرور زمان رشد و نمو پیدا می کنند. انسان مانند بذر گیاه است که قابلیت یک گیاه کامل شدن را دارد، اما اگر شرایط لازم مانند خاک مناسب، آب، نور و... برای آن فراهم نشود و موانعی بر سر رشد آن به وجود بیاید، قابلیت آن کامل نمی شود. در نتیجه امور فطری که در سرشت همه وجود دارد، نیاز به رشد دارد و زمانی رشد صحیح پیدا می کند که درست هدایت شده باشد. بنابراین اگر در بعضی افراد برخی گرایشات فطری وجود ندارد، ممکن است که در أثر عدم پرورش صحیح، ظهورشان برای مدتی متوقف شده باشد.

به این ترتیب می توان گفت که گرایشات فطری انعطاف پذیرند و عواملی نظیر اختیار فرد، محیط اجتماعی، تعلیم و تربیت و ضربه های روحی، می توانند موجب عدم بروز آنها شوند. از طرف دیگر دامن زدن به غرایز حیوانی و امور طبیعی انسان، باعث سرکوبی جهات فطری است و در شرایطی که انسان توجه خود را معطوف به یک بعد کند، از ابعاد دیگر وجود خویش باز می ماند.

ثالثاً؛ این که مسئله ای فطری است، لازمه اش این نیست که همیشه حواس انسان به آن باشد. مثلا دوستی فرزند و علاقه به مال، فطری است؛ ولی گاهی اوقات آن را فراموش می کند، در زمان زلزله پول و فرزند و... را فراموش می کند. همین انسان در زمان جاهلیت بچه ی خود را (زنده) زیر خاک می کردند، چون عقیده داشتند که هر کس دختر دارد، آبرو ندارد و چون آبروی خود را هم دوست داشتند، این دوستی بر آن دوستی غالب می شد. علاقه ی به سلامتی فطری است؛ ولی گاهی یک فوتبالیست در حین بازی با این که زخمی شده؛ ولی توجه ندارد،

علاقه غالب می شود، عقیده ی به خداوند هم فطری است؛ ولی گاهی بعضی از مسائل مانند هوسها و غرضها، مانع این گرایش فطری می شود.

ص:200

اما چطور می شود که دل آدمی غبار می گیرد؟ برخی امور در کم رنگ شدن فطرت خداشناسی انسان تأثیرگذار است، بعضی از آنها عبارتند از:

- گناه؛ دستگاه تنفسی و ریه با دود مخالف است. اولین دفعه­ای که آدم سیگار می کشد، خیلی سرفه می کند، آنقدرمی کشد تا اینکه عادت می­کند و لذت می برد. دود تلخی را که دستگاه تنفس انسان پس می زد، در أثر تمرین وتلقین از آن لذت می برد. گاهی فطرت انسان در أثر تکرار عوض می شود. لذا قرآن می گوید: « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا . وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا». (شمس/10- 9) رستگار است کسی که روحش را تزکیه کند و باخته است کسی که فطرتش را زیر خاک کند، شیطان باعث می شود فطرت عوض شود. « اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّ-هِ » (مجادله/ 19)

- غرور علمی؛ کسی که چراغی را روشن کرده و کنارخودش گذارده است، درست است که تا چندمتری را می­بیند و آن چراغ منطقه­ای را روشن کرده است؛ اما انسان خیلی از چیزهای دیگر را نمی­بیند و دیدش محدود است. من به کسی که خبر می داد تا چند دقیقه دیگر هواپیما به زمین می نشیند، گفتم: بگو «ان شاءالله» گفت: همه چیز خوب و دستگاه های هواپیما کامپیوتری است. حال آیا اگر کامپیوتر آمد، خدا باید فراموش شود؟

4. مفهوم «شاکله» در قرآن

« قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَیٰ شَاکِلَتِهِ فَرَ بُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَیٰ سَبِیلًا ». (اسراء/ 84)

بگو: هر کس بر ساختار و خُلق و خوی خویش عمل می کند، پس پروردگارتان داناتر است به کسی که به هدایت نزدیک تر است.

* «شاکله» به معنای ساختار و بافت روحی انسان است که در أثر وراثت و تربیت و فرهنگ اجتماعی برای انسان پیدا می شود. بعضی «شاکله» را به معنای فطرت گرفته اند، در حالی که فطرت ها یک دست و ثابت است و آنچه در انسان متفاوت

ص:201

است، انگیزه ها، خلق و خوی، عادات و بافت فکری و خانوادگی افراد است و عمل هر کس هم در گرو آنهاست.

* رفتار انسان برگرفته از شخصیت فکری و روحی و اخلاقی اوست. «یعمل علی شاکلته» (از کوزه همان برون تراود که در اوست.)

* چون رفتارها ریشه در حالات و عادات دارد، باید از انگیزه ها و خوگرفتن های نابجا پرهیز کرد تا اعمال نابجا به صورت ملکه در نیاید. «کلّ یَعمل علی شاکلته»

5. ستایش ها و نکوهش های قرآن درباره انسان

قرآن کریم درباره خوبی و بدی سرشت انسان دوگونه اظهار نظر کرده است؛ عالی ترین مدح ها و ستایش ها و همچنین بدترین مذمت ها و نکوهش ها در قرآن مربوط به انسان است. نزدیک به شصت آیه در قرآن کریم وجود دارد که در آنها انسان به طریقی مذمت شده و مورد نکوهش قرار گرفته است؛ در آفرینش انسان، امور متضاد قرار داده شده و این رمز تکامل است. نفس، انسان را به بدی سوق می دهد: «انّ النّفس لأمّارة بالسّوء» ولی عقل، انسان را از آن باز می دارد: «نَهی النّفس عن الهَوی» و رشد انسان در انتخاب میان این تقابل هاست که به تربیت و تزکیه انسان می انجامد.

1-5. ستایش های قرآن

ویژگی های منحصر به فرد انسان و برتری او بر سایر مخلوقات

در قرآن کریم انسان دارای خصلت ها و ویژگی های ممتاز و بی نظیری است که بخاطر آنها به بالاترین مقام در میان مخلوقات دست یافته است؛ در حقیقت انسان

عصاره عالم خلقت و چکیده جهان ملک و ملکوت و گل سرسبد عالم آفرینش است؛ انسان، مخلوق ویژه ای است که ساخت مادی او به بهترین قوام است: «احسن تقویم» و بعد از خلقت او، خداوند به خود تبریک گفت: «فتبارک اللّه».

ص:202

به خاطر این ویژگی های منحصر به فرد، بر همه مخلوقات برتری یافت و مسجود فرشتگان گردید؛ یعنی فرشتگان نیز در خدمت بشر و مسخر اویند.

برخورداری از کرامت

« وَلَقَدْ کَرَّ مْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَ زَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَیٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا ». (اسراء/ 70)

ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا (بر مرکب های راهوار) حمل کردیم و از انواع روزی های پاکیزه به آنها روزی دادیم و بر بسیاری از خلق خود برتری بخشیدیم.

* کرامت انسان هم در خلقت و هوش وعقل و استعداد است و هم در دارا بودن قانون آسمانی و رهبری معصوم و مسجود فرشتگان واقع شدن و برخورداری از استعدادهای عالی و توانایی بسیار برای پیمودن مسیر تکامل به طور نامحدود.

قابلیت پذیرش امانت الهی

« إِنَّا عَرَ ضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ». (احزاب/ 72)

همانا ما امانت (الهی) را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، پس، از حمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند، ولی انسان آن را بر دوش گرفت، اما او بس ستمکار و نادان است.

* آیه بالا یکی از مهم ترین امتیازات مثبت سرشت انسانی را بیان می کند و آن قبول امانت الهی است که بنابر نظر مفسران، امانت الهی همان قابلیت تکامل به

صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الهی است.

ص:203

برخوردار از روح الهی است

از دیگر افتخارات انسان، برخورداری از روح الهی است که این تعبیر را قرآن درباره هیچ موجود دیگری به کار نبرده است: «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» از روح خودم در او دمیدم.

قابلیت فراگیری علوم و اسرار هستی

« وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَ ضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَ-ٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ». (بقره/ 31)

و خدا همه اسما (حقائق و اسرار هستی) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید؟

* بنابه فرموده قرآن، انسان برای دریافت تمامی علوم، استعداد و لیاقت دارد و برتری او بر فرشتگان، بخاطر علم اوست. به این معنی که خدا توانایی و قابلیت فراگیری علوم را در نهاد و سرشت آدم قرار داده است. در حالی که سایر مخلوقات مانند، ملائکه آفرینش خاصی داشتند که استعداد فراگیری این همه علوم در آنها نبود.

برخورداری از فطرت الهی

انسان به نحوی آفریده شده است که فطرتاً خداشناس است و پیامبران تنها به آنها تذکر می دهند و این فطرت انسان را به او یادآوری می کنند تا غبار زندگی دنیایی را از آن بزدایند و آن را در مسیر صحیح هدایت کنند:

« الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَ-ٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ ». (انعام/ 82)

کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را به ستم و شرک نیالودند، آنانند که برایشان ایمنی (از عذاب) است و آنان هدایت یافتگانند.

* کلمه ی «لبس» به معنای پوشاندن است. ایمان چون فطری است، نابود شدنی نیست، بلکه غبارهایی در زندگی دنیا آن را می پوشاند.

ص:204

توانایی تشخیص خوب و بد

« فَأَلْهَمَهَا فُجُورَ هَا وَتَقْوَاهَا ». (شمس/ 8)

خداوند بایدها و نبایدها را به او تعلیم داد.

* « فَأَلْهَمَهَا » از ماده الهام و در این جا به معنی القای مطلبی از سوی پروردگار در روح و جان آدمی آمده است و به این ترتیب خداوند این توانایی تشخیص را در سرشت انسان قرار داد.

توضیح: انسان به حکم فطرت خوبی را می فهمد و آن را دوست دارد؛ مثلاً چند تا دزد شریک می شوند و چیزهایی را می دزدند و می گویند: «حالا عادلانه تقسیم کنیم»؛ یعنی با این که اصل کارشان غلط و اشتباه است؛ اما دم از عدالت می زند. یا این که خودش چشم چرانی می کند؛ اما وقتی می خواهد داماد شود، به مادرش می گوید: یک دختر پاک برای من پیدا کن، یا این که خودش چیزی به او بدهی برمی دارد؛ اما اگر خودش مالی داشته باشد به یک آدم امین می سپارد و می گوید تو آدم سالمی هستی این پول نزد تو امانت باشد. یعنی با این که امین نیست؛ اما امین­بودن را دوست دارد. این را می گویند « فَأَلْهَمَهَا فُجُورَ هَا...» می فهمد که خیانت بد است و امین بودن خوب است.

قابلیت جانشینی خداوند

اشاره

« وَإِذْ قَالَ رَ بُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْ ضِ خَلِیفَةً...». و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم که در زمین جانشینی قرار دهم. (بقره/ 30)

* انسان بخاطر برخورداری از همه قابلیت ها و ویژگی های یاد شده، توانایی جانشینی خداوند را دارد و این قابلیتی است که خداوند تنها در وجود انسان قرار

داده است که می تواند در نمایاندن کمالات حق تعالی، کامل ترین و برترین مخلوقات باشد و صفاتش پرتوی از صفات پروردگار شود.

ص:205

2-5. نکوهش های قرآن

انسان بسیار ستمگر و نادان است

« إِنَّا عَرَ ضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ». (احزاب/ 72)

همانا ما امانت (الهی) را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، پس، از حمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند، ولی انسان آن را بر دوش گرفت، امّا او بس ستمکار و نادان است.

* نعمت های الهی به انسان (عقل، اراده، فطرت، هدایت پیامبران و ...) امانت الهی است. در امانت خیانت نکنیم که از بزرگ ترین ظلم ها است. « إِنَّا عَرَ ضْنَا الْأَمَانَةَ... ظَلُوماً»

انسان پیوسته در زیان است

« إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ». (عصر/ 2)

انسان ها همه در زیانند.

* انسان چه بخواهد یا نخواهد سرمایه های وجودی خود را از دست می دهد، نیروهای معنوی و مادی تحلیل می رود و توان و قدرت کاسته می شود. همانند کسی است که سرمایه عظیمی در اختیار داشته باشد و بی آنکه بخواهد هر روز بخشی از آن سرمایه ها را از او بگیرند، این طبیعت زندگی انسان در دنیا است، بنابه فرموده قرآن، تنها یک راه برای جلوگیری از این خسران عظیم و زیان قهری و اجباری وجود دارد که همان ایمان و عمل صالح است.

انسان در برابر خدا مغرور است

« یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّ کَ بِرَ بِّکَ الْکَرِ یمِ ». (انفطار/ 6)

ای انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟

* چرا که علت کفر وسرکشی انسان در برابر دستورات خداوند، غرور بی­جای او

ص:206

در برابر خالق خویش است.

انسان طغیان گر و کفران پیشه است

« کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَیٰ . أَنْ رَ آهُ اسْتَغْنَیٰ ». (علق/ 6 و7)

چنین نیست که انسان حق شناس باشد مسلماً طغیان می کند. بخاطر این که خود را بی­نیاز می بیند!

* انسان ناسپاس است. ما او را آفریدیم و هر چه نمی دانست به او آموختیم، اما او در برابر پروردگارش طغیان می کند. «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی»

* انسان بخاطر آن که به غلط خود را بی نیاز می پندارد دست به طغیان می زند. قرآن می فرماید: « کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَیٰ . أَنْ رَ آهُ اسْتَغْنَیٰ». (علق/6 و7) انسان زمانی که احساس بی­نیازی کرد گردنکشی می کند.

بچه نیاز دارد به پدر می گوید: بابا جان. همین که بزرگ شد در مقابل او می ایستد، پس ریشه طغیان احساس بی­نیازی است.

« وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ ». (زخرف/ 15)

(مشرکان گفتند: ملائکه دختران خدایند) و برای او از بندگانش جزیی قرار دادند. همانا انسان، کفران پیشه آشکار است.

* انسانی که نعمت های الهی سراسر وجود او را احاطه کرده، با این حال به جای این که سر بر آستان خالق خود بگذارد، راه کفران پیش می گیرد.

انسان عجول و کم ظرفیت است

« وَیَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا ». (اسراء/ 11 )

و انسان (شتاب­زده و نادان) همان گونه که خیر را می طلبد، شر را هم می طلبد و انسان همواره عجول است.

« خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِ یکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ ». (أنبیاء/ 37)

انسان از عجله آفریده شده، ولی عجله نکنید من آیات خود را به زودی به شما ارائه می دهم.

ص:207

« وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَ حْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ ». (هود/ 9)

و اگر به انسان از جانب خود نعمتی بچشانیم، سپس آن را از او باز پس گیریم، همانا او نومید و ناسپاس خواهد بود.

* انسان چون حکمت الهی و مصالح امور را نمی داند، زود قضاوت می کند، مأیوس می شود و کفر می ورزد. انسان کم ظرفیت است و با از دست دادن نعمتی، از رحمت گسترده ی الهی مأیوس می شود.

انسان حریص و بخیل است

« إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا . إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا . وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا ».

همانا انسان، بی تاب و حریص آفریده شده است. هرگاه بدی به او رسد، نالان است و هرگاه خیری به او رسد، بخیل است. (معارج/ 19- 21)

« قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَ حْمَةِ رَ بِّی إِذًا لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفَاقِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورً ا ». (اسراء/ 100)

بگو: اگر شما خزانه دار رحمت پروردگارم بودید، قطعاً از ترس انفاق (و تهی دستی) چیزی به کسی نمی دادید. و انسان تنگ نظر و بخیل است!

انسان فخرفروش است

« وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّ اءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِ حٌ فَخُورٌ ».

و اگر پس از سختی و محنتی که به انسان رسیده، نعمتی به او بچشانیم (چنان مغرور می شود که) می گوید: همانا گرفتاری ها از من دور شد (و دیگر به سراغم نخواهد آمد) بی گمان او شادمان و فخرفروش است. (هود/ 10)

انسان ضعیف است

« یُرِ یدُ اللَّ-هُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا ». (نساء/ 28)

خداوند می خواهد (با آسان کردن قوانین ازدواج، بار تکلیف) شما را سبک کند و انسان، ضعیف آفریده شده است.

ص:208

* انسان در برابر طوفان غرایز، ناتوان و قدرت صبر و خودداری او اندک است. انسان آن قدر ضعیف و کم ظرفیت است که با نعمتی گرفتار غفلت شده و با سختی و حادثه ی کوچکی ناامید می شود:

«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنْسَانِ أَعْرَ ضَ وَنَأَیٰ بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوسًا». (اسراء/83)

و هرگاه که به انسان نعمتی عطا کردیم، روی گرداند و شانه ی خود را (از روی تکبر) چرخاند و چون (کمترین) گزندی به او رسد (از همه چیز) مأیوس و نومید شود.

* انسان خیلی ضعیف است، شاید بتوان گفت: ضعیف ترین موجودات انسان است. پهلوان ما کسی است که به اندازه ی وزن خودش وزنه بلند کند؛ اما مورچه به اندازه ی پنجاه برابر خودش بار می­برد. بهترین خلبان ما آن است که چند پا بپرد و پرنده هایی وجود دارد که خیلی بالاتر از هواپیما می پرند و به طور کلی خیلی از موجودات در زاویه ها و ابعادی از انسان قویترند.

انسان بسیار جدال کننده است

« وَلَقَدْ صَرَّ فْنَا فِی هَ-ٰذَا الْقُرْ آنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا ».

و البته ما در این قرآن از هر مثلی برای مردم متنوع بیان کردیم، و(لی) انسان بیش از هر چیز جدال کننده است. (کهف/ 54)

* جدل به معنی گفتگویی است که بر اساس نزاع و تسلط بر دیگری صورت گیرد و این نیز یکی دیگر از خصلت های نکوهیده انسان است که ناشی از زیر بار حقیقت نرفتن و توجیه کردن نابجا است.

پندپذیری انسان اندک است

اشاره

« اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَ بِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُ ونَ ».

آنچه را از جانب پروردگارتان به سوی شما نازل شده، پیروی کنید واز سرپرستانی جز او پیروی نکنید. چه اندک پند می پذیرید! (اعراف/ 3)

ص:209

6. انسان نکوهش شده، انسان ستایش شده

قرآن برای انسان دو گونه صفت نقل کرده است. یکی صفت های مثبت در حد اعلی و صفت های پست. انسان که معجونی از صفات خوب و بد است، باید تلاش کند تا به آن صفات عالی برسد، انسان خاسر « إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» (عصر/2) قرار است کاری کند که عابد، عالم، صابر، شاکر و در یک کلمه خلیفه خدا باشد. از انسانی که پر ازنقطه ضعف است، می خواهیم انسانی با آن نقاط قوت بسازیم. مثل این ایت که از زمینی که تاریک و پست و زباله دان و متعفن است، می خواهیم آپارتمانی بسازیم که بلند، روشن، شیک و باامکانات باشد، چنین کاری بدون یک مهندس طراح امکان پذیر نیست و این تحول تنها در سایه لطف خدا و طرح و برنامه الهی امکان پذیر است.

معمار انسان کیست؟ چه کسی باید برنامه­های انسان را بریزد تا بتواند با برنامه­ریزی او را بسازد؟ آیا فلاسفه می­توانند معمارانسان باشند؟ آیا می­توان انسان را به دست انگلس و مارکس ها بدهیم؟ یا می­توان به دست سلاطین بدهیم؟ جواب: یک کلمه است. خیر؛ زیرا آنها عیب هایی دارند:

- طرح دهنده باید انسان شناس باشد: دلیل ما بر اینکه اینها انسان­شناس خوبی نیستند این است که وقتی می پرسیم؛ انسان چیست و انسان کیست؟ یکی جواب می دهند: انسان، حیوانی اقتصادی است. دیگری می گوید: انسان، حیوانی شهوانی است. یکی می گوید: یکی می گوید: انسان، همچون ماشین است برای تولید و مصرف. آنها حقیقت انسان را نشناخته اند. درست است که انسان رفاه و اقتصاد را

دوست دارد و شهوت دارد و تولید و مصرف­ می­کند؛ اما انسان فقط اینها نیست. هرکس یک بعد انسان را شناخته است. مانند: ماجرای فیل شناسی در تاریکی است. از گروه­های بالا می­پرسی انسان چیست؟ یکی می گوید: فهمیدم! انسان

ص:210

شکم است، پس اصل، اقتصاد است. عده­ای دیگر می گویند: بعد دیگرانسان را گرفته اند و انسان را تعریف کرده­اند و هرگروه قضاوت خودشان را درست می دانند. به هر مادری بگویند؛ کدام بچه خوشگل­تر است؟ بچه خودش را می آورد. ما نمی توانیم انسانیت را در اختیار اینها بگذاریم؛ چون هیچ کدام انسان را جمیع الاطراف نشناخته اند.

این جواب ها همه دلیل بر آن است که حقیقت انسان شناخته نشده است و به قول آن مرد دانشمند «انسان موجودی ناشناخته است». کسی که می خواهد طرح بدهد، باید نقشه را بداند. این معماری که می گوید، این را این طور بساز، از کجا می گوید؟ اگر کسی خواست طرح سالمی بدهد، باید اطلاعات کاملی داشته باشد. اگر می­خواهد ساختمان بسازد، باید خاکش و فضایش را بشناسد. آیا خاک تحمل چنین ساختمانی را دارد یا نه؟ این زمین زلزله خیز هست یا نیست؟ درآینده این خانه به خیابان برخورد می کند یا نه؟ ما دیدیم که دانشمندان و نوابغ و فیلسوف­نماها، انسان را در حد یک حیوان که هدفش خوراک، پوشاک، مسکن، رفاه است، تنزل دادند.

- طرح دهنده باید خیرخواه بشر باشد و خطا نکرده باشد: تجربه تلخ نشان داده که سلاطین و نوابغ و گروه­های مختلف انسان را برای رسیدن به اهداف خود می خواستند. اگر گاهی هم می گفته: این ملت با من است، خواسته پایگاه خود را حفظ کند. آیا تمام قوانینی که فلاسفه و سلاطین و نوابغ و... وضع کرده اند، همه به خیر و صلاح انسان بوده یا پر از اشتباه و همراه با آزمون و خطا بوده است؟

- قوانین بشری جاذبه ندارد: چون احتمال سودجویی وخطا و اشتباه می­دهیم؛ اما قانون خدا جاذبه دارد؛ چون می دانم که او خدا و آفریدگار من است و برای منافع خودش هم نیست. منفعت شخصی، سازمانی و حزبی و گروهی در وجود

ص:211

خدا نیست. مرا دوست دارد. این ایمان به خدا باعث می شود که من قانون خدا را مقدس بدارم؛ اما حقوقدانان، انسانهایی هستند، مثل باقی آدمها و حقوق بگیران و به وظیفه شان عمل می کنند. در روی کره زمین از وقتی سازمان بین الملل تأسیس شد، تا حالا حقوق ملتهای محروم بیشتر پایمال شده است و این سازمان اهرام فشاری برای آنها بوده است. آیا این قدر که این سازمان­ها از بودجه ملت های جهان سومی خوردند، برای آنها کار کردند؟ چه مظلومی را حمایت کردند؟ بنابراین حرف اینها جذبه ندارد. چون اینها هم انسان هایی مثل ما هستند، من هوا و هوس دارم، آنها هم بیشتر دارند، من اشتباه می کنم، آنها هم بیشتر اشتباه می کنند. من وقتی­که آفریده شدم، آزاد آفریده شدم. آنها هم آزاد آفریده شدند. هیچ قداست و ارزش و تقدمی بر من ندارند. ممکن است زمانی با تهدید و تطمیع و فریب افرادی را به اطاعت وادار کنند؛ اما اینها هیچ کدام جذبه عقلی و منطقی نمی­آورد

ص:212

فصل هشتم: اختیار و قدرت انسان

اشاره

ص:213

فصل هشتم:

اختیار و قدرت انسان

1. اختیار

انسان به طور فطری می فهمد که دارای اراده و اختیار است و دلایلی نیز وجود دارد، از جمله:

الف) تردید: گاهی آدم تردید می کند. همین تردید دلیل بر این است که ما آزاد هستیم. انسان اگر مجبور بود، هیچ وقت شک نمی کرد. این کره ی زمین مجبور است دور خود و خورشید بچرخد و هیچ وقت شک نمی کند. درخت هیچگاه شک نمی کند که امسال بهار ما سبز می شویم یا نه؟ گاو هیچ وقت شک نمی کند که بالاخره شیر بدهم یا نه؟ در اجبار شک نیست؛ اما ما شک می کنیم. می فهمیم که آزاد هستیم.

این که گویی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم

ب) پشیمانی: گاهی انسان یک کاری می کند و بعد پشیمان می شود. اگر آدم مجبور باشد، هیچ وقت پشیمان نمی شود. من پشیمان نیستم که چرا دندان هایم سفید است؛ چون رنگ دندان­ها دست من نیست. اما وقتی آدم کاری را با اراده کرد، پشیمان می شود. اگر آدم مجبور باشد، پشیمان نمی شود. اگر دستت را

ص:214

بلرزانی و چایی را بریزی پشیمان می شوی. مرد مرتعش هیچ وقت پشیمان نیست؛ (اگرچه ناراحت می­شود) چون این لرزش دست خودش نیست؛ اما اگر شما دستت را لرزاندی پشیمان می شوی.

ج) تأدیب: همه ی مردم دنیا بچه هایشان را می فرستند تا ادب بیاموزند. اگر آدمی مجبور باشد، هیچ وقت او را تأدیب نمی کنند. اگر او را تأدیب می کنی، یعنی بچه می تواند ادب بیاموزد؛ اگر بچه مجبور باشد، آموختن ادب معنا ندارد.

د) انتقاد: در دنیا انسانها از همدیگر انتقاد می کنند. همین که من و شما از هم انتقاد می­کنیم، انتقاد دلیل بر این است که من می توانستم این کار را نکنم؛ اما اگر آدم مجبور باشد دیگر انتقاد معنا ندارد، مثل این است که من از درخت گردو انتقاد کنم که چرا گردوهایت بالا هستند. کمی پایین تر بود بهتربود. دست خود درخت گردو نیست که گردویش کجا باشد.

گاهی انسان کارش را توجیه می کند و معتقد می شود که همه ی کارها دست خداست و خودش را در حاشیه امن قرار می­دهد که من تقصیر نداشتم. آری، همان خدایی که همه ی کارها دست اوست، یکی از کارهایش این است که به ما عقل و اراده داده است.

قرآن و اختیار انسان

علاوه بر دلایل وجدانی، آیات قرآن کریم نیز بر اراده و اختیار انسان دلالت می کنند:

اول: انسان در انتخاب مسیر زندگی مختار است

« وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَ بِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ... ». (کهف/ 29)

و بگو: حقّ از سوی پروردگار شما رسیده است، پس هر که خواست ایمان آورد و هر که خواست کافر شود.

ص:215

« إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرً ا وَإِمَّا کَفُورً ا ». (إنسان/ 3)

ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا کفران کند.

* در قرآن مجید، بارها به مسئله ی آزادی انسان در انتخاب راه و عقیده اشاره شده است؛ یعنی با این که خداوند مردم را به سوی خویش هدایت می فرماید؛ امّا هرگز انسان را مجبور نمی کند و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز حق مجبور کردن مردم را نداده است؛ بلکه فقط از آن حضرت خواسته که به مردم تذکر دهد و راه را به آنان یادآوری کند. «انّما انت مذکّر. لست علیهم بمصیطر». بنابراین خداوند راه تقوا و فجور را از راه فطرت به انسان الهام می کند و از بیرون هم انبیا علیهم السلام را برای راهنمایی می فرستد و این خود انسان است که با اراده و اختیار کامل راه حق یا باطل را برمی گزیند.

ویژگی منحصر به فرد انسان که او را ممتاز و سرآمد خلقت قرار داده است، برخورداری از اختیار است. اگر خدا می خواست، می توانست کاری کند که او انسان خوبی باشد؛ اما خدا می گوید: برنامه ما این طور نیست که کسی را با زور و اجبار به راه مستقیم بداریم. ما انسان را آزاد می گذاریم، او هرکس هر کاری خواست بکند؛ چون اگر مردم مجبور بودند که خوب باشند، مثل زنبور عسل­ می­شدند، زنبور عسل مجبور است عسل بدهد، این طور نیست که زنبور عسل بگوید ما سه­شنبه عسل نمی دهیم. حالا چهارشنبه یک خرده عسل می دهیم. پنج­شنبه را تعطیل می­کنیم. زنبور عسل بالاجبار عسل می دهد و گاو بالاجبار شیر می دهد. اگر انسان بالاجبار خوب شود، تازه مثل زنبور عسل می شود. شرافت به این است که آزاد باشد. اگر خواست، خوب شود و اگر خواست بد. ارزش ما به آزادی است. اگرهمه انسانها لال شوند و گفته شود چه آدم های خوبی؛ اصلاً غیبت نمی کنند، مورد قبول نیست. ارزش انسان به این است که زبان داشته باشد

ص:216

و رذایل اخلاقی انجام ندهد. با این که عصبانی می شود و قوه خشم و غضب هم دارد؛ اما فحش نمی دهد. این کمال است؛ یعنی ارزش انسان به اختیار اوست.

دوم: خدا به اجبار هدایت نمی کند

« قُلْ فَلِلَّ-هِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ ». (انعام/ 149)

بگو: دلیل روشن و رسا تنها برای خداوند است، پس اگر می خواست همه ی شما را (به اجبار) هدایت می کرد.

* خداوند، با فطرت توحیدی که در انسان قرار داده و با هدایت انبیا و عقل، حجّت را بر مردم تمام کرده و راه خیر و شرّ و پایان نیک یا بد هر کدام را هم بیان نموده است. برای خطاکاران هم راه توبه و جبران را باز گذاشته است. معجزه های روشن انبیا و شیوه ی نیکوی دعوت و استدلال های محکم آنان و سازگاری دین با فطرت و عقل، حجّت را بر مردم تمام کرده است.

و با این همه، مشرکان دلیلی بر شرک خود ندارند و اگر راه غیر خدا را بپویند، از لجاجت و عدم بکارگیری فکر و عقل و بکارگیری هوا و هوس بوده است.

* در روایات آمده که خداوند درقیامت به انسان می فرماید: آیا راه حق را می دانستی یا نمی دانستی؟ اگر بگوید: می دانستم، می پرسد: چرا عمل نکردی؟ و اگر بگوید: نمی دانستم، می پرسد: چرا در پی یاد گرفتن نبودی؟ این است حجت بالغه ی خدا بر مردم.

سؤال: بر اساس آیه: « سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَ کُوا لَوْ شَاءَ اللَّ-هُ مَا أَشْرَ کْنَا وَلَا آبَاؤُنَا... ». به زودی کسانی که شرک ورزیده اند، خواهند گفت: اگر خدا می خواست، نه ما و نه پدرانمان شرک نمی آوردیم... . (انعام/ 148)

این آیه سخن مشرکان را نقل می کند که اگر خدا از شرک ما راضی نیست، چرا ما را از آن باز نمی دارد، پس شرک ما مورد رضای خداست؟!

ص:217

جواب: هیچ عملی از مَدار قدرت خدا بیرون نیست؛ لیکن اراده و مشیت خدا آن است که انسان راه خود را آزادانه انتخاب کند. دولت که آب و برق و گاز را به منزل ما می آورد، این امکانات، دلیل راضی بودن دولت به سوءاستفاده ما نیست. او به انسان عقل داده و وحی فرستاده است و راه حق و باطل را به او نشان داده و او را در انتخاب آزاد گذاشته؛ ولی اراده و اختیار انسان، نشانه راضی بودن خدا به خلاف کردن ما نیست. خداوند، خواهان ایمان اختیاری مردم است نه اجبار آنان به ایمان آوردن. در قرآن بارها آمده است که: اگر خدا می خواست، همه را هدایت می کرد و پیامبر هم حق اکراه و اجبار مردم به ایمان را ندارد.

سوم: ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی

« رُ سُلًا مُبَشِّرِ ینَ وَمُنْذِرِ ینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّ-هِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّ سُلِ وَکَانَ اللَّ-هُ عَزِیزًا حَکِیمًا ». (نساء/ 165)

پیامبرانی (را فرستادیم) که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا پس از پیامبران، برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند همواره شکست ناپذیر و حکیم است.

* روشن است که فرستادن پیامبران ودستورات دینی که در قالب امر و نهی برای انسان آمده است، مستلزم اختیار داشتن انسان است، درغیر این صورت مطالب قرآن بی معنی خواهد بود. همچنین پیش فرض آیاتی که احکام دینی را برای انسان تبیین می کنند، مختار بودن انسان است.

چهارم: بشارت به کارهای نیک و نکوهش نسبت به کارهای بد

« إِنَّا أَرْ سَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرً ا وَنَذِیرً ا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِیمِ ». (بقره/ 119)

(ای رسول!) ما تورا به حق فرستادیم تا بشارت گر و بیم دهنده باشی و تو مسئول (گمراه شدن) دوزخیان (و جهنم رفتن آنان) نیستی.

* بشارت و انذار و بهشت و جهنم از نشانه ی اختیار انسان است. آنچه بر خداوند لازم است، قراردادن پیامبری در درون(که همان عقل و فطرت باشد) و

ص:218

فرستادن پیامبری معصوم با منطقی حق. حال مردم خودشان هستند که آزادانه راه حق را می پذیرند و یا سرسختانه لجاجت می کنند و به باطل می­روند.

پنجم: انسان با عمل اختیاری اش مورد آزمایش قرار می گیرد

« إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْ ضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ». (کهف/ 7)

ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم، کدامینشان بهتر عمل می کنند؟

* این آیات نیز بر اختیار انسان دلالت می کند؛ چرا که آزمایش در جایی است که انسان دارای اختیار است و می تواند در آن قبول یا مردود شود.

ششم: پاداش و عقوبت انسان

« مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَیٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَیٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَ-ٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْ زَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ ». (غافر/ 40)

هر کس کار بدی انجام دهد، جز به همان مقدار کیفر داده نمی شود و هر کس از مرد یا زن که مؤمن باشد و کار شایسته ای انجام دهد، پس اینانند که داخل بهشت می شوند و در آن جا بی حساب روزی داده می شوند.

* هر انسانی به حکم عقل درمی یابد که مجازات فردی که بی اختیار مرتکب خلافی شده است، نادرست است و بدیهی است که از خدای حکیم هرگز چنین عملی سرنمی زند.

هفتم: تغییر سرنوشت دست خود انسان است

« ...إِنَّ اللَّ-هَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّیٰ یُغَیِّرُ وا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَ ادَ اللَّ-هُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَ دَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ ». (رعد/ 11)

خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی دهد، مگر آن که آنها خود را تغییر دهند و هنگامی که خدا اراده سویی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستی نخواهند داشت.

ص:219

* انسان تاریخ را می سازد، نه آن که اقتصاد، جبر تاریخ و محیط، انسان را بسازد. البته محیط و اقتصاد بی أثر نیست، لیکن نقش اصلی با اراده ی انسان است و هیچ یک از آنها انسان را مجبور نمی کند.

هشتم: پشیمانی انسان در قیامت

« قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّ-هِ حَتَّیٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَ تَنَا عَلَیٰ مَا فَرَّ طْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَ هُمْ عَلَیٰ ظُهُورِ هِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُ ونَ ». (انعام/ 31)

قطعاً کسانی که دیدار خداوند (در قیامت) را تکذیب کردند، زیانکار شدند، همین که ساعت موعود ناگهان به سراغشان آید، در حالی که بار سنگین گناهان خویش را بر پشتشان می کشند، گویند: دریغا از آن کوتاهی هایی که در دنیا کرده ایم، آگاه باشید که چه بد باری است آنچه به دوش می کشند.

« وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّ ةً فَنَتَبَرَّ أَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّ ءُوا مِنَّا کَذَٰلِکَ یُرِ یهِمُ اللَّ-هُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَ اتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِ جِینَ مِنَ النَّارِ ». (بقره/ 167)

و (در آن موقع) پیروان گویند: ای کاش! بار دیگری برای ما بود (که به دنیا برمی گشتیم) تا از این پیشوایان بیزاری جوئیم، همان گونه که آنها (امروز) از ما بیزاری جستند. بدین سان خداوند اعمال آنها را که مایه حسرت آنهاست، به آنها نشان می دهد و هرگز از آتش دوزخ، بیرون آمدنی نیستند.

* اعتراف و حسرت، نشانه ی آزادی انسان در عمل و اختیار است. اگر چنین نبود، پشیمانی و حسرت و تصمیم مجدد دراو راه نداشت. پشیمانی و حسرت، نشانه ی آن است که می توانستیم کار دیگری انجام دهیم. تصمیم مجدد، حکایت از آن دارد که انسان می تواند با اراده و اختیار، هر راهی را که صلاح بداند، انتخاب کند؛ زیرا می توانست خوب عمل کند و نکرد.

نهم: آیاتی که انسان را به تغییر سرنوشتش امر می کند

«... وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ». (آل عمران/ 102)

...و نمیرید مگر این که مسلمان باشید.

ص:220

* اگر انسان در اعمال و سرنوشت خود مجبور و بی اختیار بود، خداوند نمی فرمود «نمیرید مگر این که مسلمان باشید» و این آیات نیز دلالت می کند که انسان بخاطر داشتن اختیار، در سرنوشت و عاقبت خود نقش دارد.

دهم: حکمت اختلاف مردم

« وَلَوْ شَاءَ رَ بُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ ». (هود/ 118)

و اگر پروردگارت می خواست، هر آینه همه ی مردم را (با اجبار)، یک امت واحده (و دارای یک عقیده ی حق) قرار می داد، در حالی که همچنان اختلاف می ورزند.

* اختلاف مردم، آزادی آنان را می­رساند. «لو شاء... وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ »

سؤال: مطابق آیاتی مانند: « یَمْحُو اللَّ-هُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ». (رعد/ 39)

خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات می کند و اُم الکتاب تنها نزد اوست.

آیا مشخص کردن «تقدیر انسان در ام الکتاب» نشانه­ی عدم اختیار انسان نیست؟

جواب: آنچه از آیات و روایات بدست می آید، مقدرات الهی چندگونه است:

1. اموری که مصلحت دائمی دارد؛ لذا قانونش هم دائمی است. مثل آیات «ما یبدّل القول لدیّ» در کلام ما تبدل راه ندارد. «کلّ شی ءٍ عنده بمقدار» هر چیزی در نزد پروردگار دارای حساب و کتاب دقیقی است. این­گونه مقدرات در لوح محفوظ ثبت است. «فی لوح محفوظ» و فقط مقربان الهی به اذن خداوند می توانند بر آن آگاه شوند. «کتاب مرقوم یشهده المقرّبون».

2. اموری که غیرحتمی است و مصالح آنها تابع اعمال و رفتار مردم است، مثل توبه کردن که عفو را درپی دارد و یا صدقه دادن که دفع بلا را به همراه دارد و یا ظلم و ستم که بخاطر مفسده اش قهر الهی را به دنبال دارد؛ یعنی خداوند متعال در اداره ی نظام آفرینش دست بسته نیست و با حکمت و علم بی نهایتی که دارد، می تواند با تغییر شرایط، تغییراتی در آفرینش و قوانین آن بدهد. بدیهی است که

ص:221

این تغییرات، نشانه جهل خداوند متعال و یا تجدید نظر وپشیمانی او نیست؛ بلکه این تغییرات بر اساس حکمت و تغییر شرایط و یا پایان دوره ی آن امر است.

قرآن در این زمینه نمونه های زیادی را بیان کرده که به چند نمونه اشاره می کنیم:

الف) «اُدعونی استجب لکم» دعا کنید تا مستجاب کنم. انسان با تضرع و دعا می تواند مصالح خود را بدست آورد و سرنوشت خود را تغییر دهد.

ب) «لعلّ الله یحدث بعد ذلک امراً» شاید خداوند با پدید آمدن شرایط لازم، برنامه جدیدی را بوجود آورد.

ج) «کلّ یوم هو فی شأن» خداوند، هر روز در شأن مخصوص همان روز است.

د) «فلّما زاغوا، ازاغ الله » چون راه انحرافی را انتخاب کردند، خدا هم منحرفشان ساخت.

ه) «و لو انّ اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات» با ایمان و تقوا، مسیر قهر الهی به لطف و برکت تغییر می یابد.

و) «ان الله لایغیّر مابقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد، مگر آنکه آنها خودشان را تغییر دهند.

ز) «الاّ مَن تاب و آمن و عمل عملا صالحاً فاولئک یبدّل الله سیئاتهم حسنات» کسانی که توبه کنند، ایمان آورند و عمل نیکو انجام دهند، خداوند بدی های آنان را به خوبی و حسنه تبدیل می کند.

ح) «ان عُدتم عُدنا» اگر شما برگردید، ما هم برمی گردیم.

یازدهم. نقش محیط در اراده انسان

جبری ها می گویند: انسان از خودش اختیاری ندارد. هر کاری که می کند، کار خداست و خدا خواسته که تو این کار را بکنی و تو هیچ نقش در انجام دادن یا ندادن آن نداری جز اینکه یک وسیله هستی. عده ای از سلاطین و خلفا و حکام تبلیغ جبر می کردند؛ چرا که می خواستند به مردم بگویند: خدا خواسته ما بر شما حکومت کنیم. خدا تو را کتک خور و ما را کتک زن خلق کرده است، دست من

نیست. بخاطر این که بگویند: ما باید حاکم باشیم و تو باید محکوم باشی. حاکم این عقیده را تبلیغ کرد تا پشتوانه حکومتش شود.

ص:222

بعضی از مکاتب غربی هم می گویند: یک ماشین اقتصادی است. ساخته تصادف است، یک موجود مجبور است. مثل آسانسور که دکمه اش را زدی، خودش تا طبقه پنجم می­رود. دکمه انسان را زده اند تا همین طور کار کند. حالا یا جبر الهی یا جبر اقتصادی یا جبر اجتماعی انسان را به سمت خاصی می برد. برخی مکتب ها انسان را یک موجود مجبور، در حد یک حیوان یا یک موجود بیهوده دانسته­اند. وقتی زندگی مادی شد، می گوید: کار کن برای این که بخوری. برای این که بتوانی کار کنی و همین طور کار کن برای خوردن و بخور برای کار کردن. مکاتب مادی انسان را هفتاد سال در این مدار می چرخانند؛ ولی پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: انسان خلیفه خداست. این خیلی مهم است. پس قائم مقام خدا باید کارهای خدایی بکند. اسلام می گوید: انسان اراده دارد و با اراده اش می تواند در برابر همه چیز بایستد و طبیعت را بشکند. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که توانایی غلبه انسان بر محیط را نشان می دهد:

« الْأَعْرَ ابُ أَشَدُّ کُفْرً ا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّ-هُ عَلَیٰ رَ سُولِهِ وَاللَّ-هُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ». (توبه/ 97)

بادیه نشینانِ عرب (بخاطر دوری از تعلیم و تربیت و سخنان پیامبر) در کفر و نفاق شدیدترند و به این که حدود آنچه را خدا بر پیامبرش نازل کرده، ندانند سزاوارتر و خداوند دانا و حکیم است

* اعرابی بودن به معنای دوری از فرهنگ دینی و تعالیم آسمانی است. مردم عصر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دو گروه بودند: شهرنشین و بادیه نشین.

* محیط اجتماعی و فرهنگی انسان، در بینش و موضع گیری او در مورد حقایق و معارف مؤثر است. «الاعراب اشدّ کفراً» اما اراده انسان می تواند بر محیط غلبه کند. قرآن کریم نمونه هایی را مثال می زند:

ص:223

« وَمِنَ الْأَعْرَ ابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّ-هِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ قُرُ بَاتٍ عِنْدَ اللَّ-هِ وَصَلَوَاتِ الرَّ سُولِ أَلَا إِنَّهَا قُرْ بَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّ-هُ فِی رَ حْمَتِهِ إِنَّ اللَّ-هَ غَفُورٌ رَ حِیمٌ ».

امّا برخی از عرب های بادیه نشین، کسانی هستند که به خداوند و روز قیامت ایمان دارند و آنچه را انفاق می کنند، وسیله ی قرب به خدا و (جلب) دعا و صلوات رسول می دانند. آگاه باشید که همین انفاق ها، برای آنان موجب قرب است. به زودی خدا آنان را در رحمت خویش وارد می کند. همانا خداوند آمرزنده و مهربان است. (توبه/ 99)

* بادیه نشینی و محیط اجتماعی، اختیار رشد را از انسان نمی گیرد. « وَمِنَ الْأَعْرَ ابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّ-هِ...»

«وَقَالَ رَ جُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْ عَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَ جُلًا أَنْ یَقُولَ رَ بِّیَ اللَّ-هُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَ بِّکُمْ وَإِنْ یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِنْ یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّ-هَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِ فٌ کَذَّابٌ».(غافر/ 28)

و مردی با ایمان از آل­فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت گفت: آیا می خواهید مردی را که می گوید: پروردگار من خداوند است بکشید؟! در حالی که او از طرف پروردگارتان با دلایل روشن نزد شما آمده است، اگر او دروغگو باشد دروغش به زیان خود اوست ولی اگر راستگو باشد، بعضی از آنچه را به شما وعده می دهد به شما خواهد رسید، همانا خداوند کسی را که اسرافکار (و) بسیار دروغگو است هدایت نمی کند.

* نظام و تشکیلات و جامعه و محیط فاسد، دلیل اجبار انسان بر ارتکاب جرم نیست. (در نظام فرعونی نیز افراد مؤمن پیدا می شوند) «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»

« وَضَرَ بَ اللَّ-هُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَ أَتَ فِرْ عَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَ بِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْ عَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ». (تحریم/ 11)

و خداوند برای کسانی که ایمان آورده اند، به همسر فرعون مثل زده است. آن گاه که گفت: پروردگارا! برای من نزد خویش در بهشت خانه ای بساز و مرا از فرعون و کردار او نجات بده و مرا از گروه ستمگر رهایی بخش.

ص:224

* زن فرعون تحت تأثیرمحیط قرار نگرفت و جامعه شخصیت او را نساخت. او با منطق در برابر رژیمی فاسد ایستاد. او ثابت کرد که بسیاری از شعارهایی که در طول زمان، جزو فرهنگ مردم شده، غلط است و باید آن را عوض کرد. مانند این که می گویند: خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو، اما او گفت: من هم رنگ جماعت نمی شوم و رسوا هم نمی شوم.

توضیح: فشار محیط و جامعه، وابستگی اقتصادی، زن بودن، تقاضای همسر و ترس از آوارگی، هیچ کدام دلیل بر بی دینی نمی شود. « وَضَرَ بَ اللَّ-هُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَ أَتَ فِرْ عَوْنَ ...»

برخی می گویند: شخصیت انسان مطابق با طبقه و گروهی که در آن زندگی می کند، شکل می­گیرد؛ یعنی هر کس در هر جوی که قرار گرفت، فکرش هم همان جور می شود. آیه این منطق را رد می کند.

از قرآن درس گرفتیم؛ اگر کسی اراده کند که راهی را انتخاب کند، طبقه و جامعه نمی تواند جلوی اراده او را بگیرد وانسان برخلاف جامعه ای که در آن رشد کرده، می تواند گام بردارد، زن نوح در خانه نوح، سالها دعوت حق را شنید. خانه مذهبی، شوهرش پیغمبر، نیاز اقتصادی به شوهر دارد و نان شوهر را می خورد، بر خلاف جریان اقدام می کند؛ چون اراده کرده بود که خیانت کند و چون نخواست حرف رسول الهی را گوش بدهد و راه فطرت و حق و حقیقت را برود، پس این

حرف درست نیست که جوّ آدم را می سازد؛ بله جوّ درآدم های بی اراده تأثیرگذار است. آدمی که اراده و هدف داشته باشد، جوّ نمی تواند در او تأثر بگذارد.

زن فرعون، درخانه فرعون و با فراهم بودن کلیه وسایل رفاهی و تفریحی و زینتی و... بزرگ شد؛ اما این زن علیه رژیمی که در آن بزرگ شد و تربیت شد، گام برمی دارد، البته طبقه ومحیط مؤثر است؛ اما نقش صددرصد و کامل در انسان

ص:225

ندارد. پس اصل اراده است نه محیط، محیط مؤثر است؛ اما علت تامه نیست. برق مهم است؛ اما شبی که برق نیست، اگر کسی بخواهد، می تواند مطالعه کند. برق در مطالعه کردن مؤثر است؛ ولی اراده دانشجو در مطالعه أثرش بیشتر است. مهمتر از همه جوهر و اراده آدم است. محیط و طبقه و معلم همه أثر دارد؛ اما اگر کسی بخواهد أثر همه اینها را خنثی می­کند، مثل این دو زن.

محیط در زندگی ما أثر می کند، به همین دلیل هم گفته اند هجرت کن:

« إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْ ضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْ ضُ اللَّ-هِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُ وا فِیهَا فَأُولَ-ٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرً ا ». (نساء/ 97)

همانا کسانی که فرشتگان، جانشان را می گیرند، درحالی که بر خویشتن ستم کرده اند، از آنان می پرسند: شما در چه وضعی بودید؟ گویند: ما درزمین مستضعف بودیم (و به ناچار درجبهه ی کافران قرار داشتیم) فرشتگان (در پاسخ) گویند: مگر زمین خداوند گسترده نبود تا در آن هجرت کنید؟ آنان، جایگاهشان دوزخ است و بد سرانجامی است.

* گفتیم که محیط و جوّ بر انسان تأثیر می­گذارد، لذا انسان باید با هجرت، فشار محیط را درهم بشکند. «فَتُهاجِرُوا»

اگر می توانید، محیط را تغییر دهید، وگرنه از آنجا هجرت کنید تا مؤاخذه نشوید. «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها»

دوازدهم: خدا کسی را گمراه نمی کند

« وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَ کُوا لَوْ شَاءَ اللَّ-هُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا... ».

و کسانی که شرک ورزیدند، گفتند: اگر خدا می خواست نه ما و نه پدرانمان هیچ چیزی را غیر از او نمی پرستیدیم... . (نحل/ 35)

* مسأله جبر، یکی از توجیهات نابجای مشرکان است که می گفتند: خداوند خواسته که ما غیر او را پرستش کنیم و اگر او می خواست، ما مشرک نبودیم. این

ص:226

مطلب در آیه 148 سوره انعام و آیه 20 سوره زخرف نیز از قول مشرکان مطرح شده است.

* عقیده به جبر در میان مشرکان نیز بوده است. «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ»

سؤال: آیا همین که خداوند جلوی انحراف مردم را نمی گیرد، نشانه­ی رضایت او نیست؟

جواب: خیر؛ زیرا خداوند اسباب هدایت مردم را فراهم کرده است، پیامبران و کتاب ها فرستاده است، پس نمی خواسته کسی منحرف شود؛ ولی کسی را هم بر ایمان آوردن مجبور نکرده است. دست آخر این ما هستیم که یا پیروی از خدا و رسولانش را می­پذیریم یا از آن سرباز می­زنیم. در هردوصورت باید از انتخاب خود بهره ببریم. به عنوان مثال، منبع آبی وجود دارد که وزارت نیرو و سازمان آب آن را ساخته و از آنجا هدایت می شود و مسیر لوله­کشی هم دست ما نیست؛ اما بالاخره آب در اختیار ما هست. درست است که منبع آب و لوله کشی و خیابان دست ما نیست؛ اما بالاخره در لحظه ی آخر شیر را چه کسی باز می کند؟ چون شیرآب را ما باز و مصرف می­کنیم، پس پول آب را هم باید بدهیم.

« قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَ اطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ». (أعراف/ 16)

(شیطان) گفت: پس بخاطر آن که مرا گمراه کردی! من هم برای (فریب دادن) آنان حتماً بر سر راه راست تو (به کمین) خواهم نشست.

* نافرمانی و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهی نسبت دادن، کاری شیطانی است. «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی»

سیزدهم: اراده انسان مطلق و تمام کننده نیست

اشاره

« وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَٰلِکَ غَدًا . إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّ-هُ وَاذْکُرْ رَ بَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَیٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَ بِّی لِأَقْرَ بَ مِنْ هَ-ٰذَا رَ شَدًا ». (کهف/ 23 و24)

ص:227

درباره ی هیچ چیز و هیچ کار، مگو که من آن را فردا انجام می دهم، مگر آن که (بگویی:) اگر خدا بخواهد و اگر فراموش کردی (گفتن: ان شاءاللّه، همین که یادت آمد) پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است که پروردگارم مرا به راهی که نزدیک تر است، راهنمایی کند.

* گفتنِ «ان شاءالله» که اعتقاد به قدرت و مشیت الهی را می رساند، اعتقاد و باوراولیای الهی است. چنان که در قرآن نیز از زبان پیامبران نقل شده است. یعقوب به فرزندانش می گوید: «ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَالله آمِنِینَ» وارد مصر شوید، إن شاءاللَّه در امانید، خضر به موسی می گوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَالله صابِراً» اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت. حضرت شعیب به حضرت موسی می گوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَالله مِنَ الصَّالِحِینَ» و حضرت اسماعیل به پدرش حضرت ابراهیم می گوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَالله مِنَ الصَّابِرِینَ» مرا ذبح کن که به خواست خدا مرا از شکیبایان خواهی یافت.

البته مراد از گفتن «إِنْ شاءَاللَّهُ» و «أَعُوذُ بِاللَّهِ» و امثال آن، لقلقه ی زبان نیست؛ بلکه داشتن چنین بینشی در تمام ابعاد زندگی و در باور و دل انسان است. امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: در نوشته های خود نیز «إِنْ شاءَاللَّهُ» را فراموش نکنید. روزی دستور داد، نامه ای بنویسند، هنگامی که نامه را بدون «إن شاءالله» دید، فرمود: «کیف رجوتم أن یتم هذا؟» چگونه امید دارید که این کار به سامان برسد؟ پیامبر

اسلام هنگام ورود به قبرستان می فرمود: «و انا ان شاءالله بکم لاحقون» اگر خدا بخواهد ما هم به شما خواهیم پیوست، در حالی که مرگ، حتمی است.

* انسان در عین حال که اراده دارد و آزاد است؛ ولی به طورکامل مستقل نیست و همه ی کارها به او سپرده نشده که بدون خواست خدا هم بتواند کاری انجام دهد؛ یعنی انسان نه مجبور است و نه اختیار تمام امور به او داده شده است؛ بلکه آزادی انسان در سایه ی مشیت خداوند است. «إِلَّا أَنْ یَشاءَاللهُ»

ص:228

* انسان پیوسته نیازمند خداست و در هر کاری باید خود را وابسته به اراده ی الهی بداند. «لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ»

* در روایات معصومین آمده است که «لاجبر و لاتفویض» یعنی نه جبر است و نه واگذاری کامل همه چیز به انسان. گروهی همه کارها را از جانب خدا می دانند و می گویند که انسان هیچ نقشی ندارد، همه را از خدا می دانند. بعضی ها هم از خدا غافل هستند و نمی دانند که اصل قدرت از خداست. بنابراین اراده انسان در چارچوب اراده خداوند است.

2. قدرت انسان

قدرت انسان را به چند نوع می توان تقسیم کرد:

الف) قدرت طبیعی و علمی

انسان می تواند با این توانایی بر طبیعت فائق شود. همان طور که قرآن می فرماید: «سَخَّرَ لَکُمْ، مُتاعٌ لَکُمْ، خَلَقَ لَکُمْ» به عنوان مثال، می تواند در برابر زلزله خانه ای ضد زلزله بسازد؛ می تواند با جاذبه ی زمین مبارزه کند و پرواز کند و خودش را از زمین بکند. می تواند از دریا استفاده کند: « وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِ یًّا ». (نحل/ 14) می تواند موجودات زنده و حیوانات را تحت امرخودش در

بیاورد: « وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ». (نحل/ 5) می تواند مهار کند و از آنها بارکشی کند و...

علاوه بر این، انسان می تواند بر موجوداتی مانند جن سلطه پیدا کند که در قرآن به آن اشاره شده است:

« وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ . وَآخَرِ ینَ مُقَرَّ نِینَ فِی الْأَصْفَادِ ». (ص/ 37 و38)

و جن های سرکش را (مسخّر او ساختیم) هر بنّا و غوّاصی از آنها را . و گروه دیگری از جن ها که در غل و زنجیر (و تحت سلطه ی او) بودند.

ص:229

نمونه هایی از قدرت علمی و تکنولوژیکی در قرآن ذکر شده است، مانند:

«وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکِرُ ونَ».

و به او (داود) فن زره سازی برای شما را آموختیم تا شما را از (خطرات) جنگتان حفظ کند، پس آیا شما شکرگزار هستید؟! (أنبیاء/ 80)

« قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَ بِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَ دْمًا . آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّیٰ إِذَا سَاوَیٰ بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّیٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارً ا قَالَ آتُونِی أُفْرِ غْ عَلَیْهِ قِطْرً ا ». (کهف/ 95 و96)

(ذوالقرنین در پاسخ) گفت: آنچه پروردگارم در آن به من قدرت داده، (از کمک مالی شما) بهتر است. پس مرا با نیرویی کمک کنید تا میان شما و آنان سدّی محکم بسازم. پاره های آهن برای من بیاورید تا آنگاه که میان دو کوه (با انباشتن پاره های آهن) برابر شد، گفت: بدمید؛ تا وقتی که آن را (مانند) آتشی گرداند، گفت: مس گداخته و آب شده بیاورید تا روی آهن ها بریزم.

* علاوه بر قدرتی که از دانش و صنعت بدست می آید و مورد تأیید قرآن و انبیا هم هست، قرآن کریم از قدرت و توانایی سخن می گوید که نامشروع است و در راه نادرست استفاده می شود:

« ...وَلَ-ٰکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُ وا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ... فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّ قُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْ ءِ وَزَوْجِهِ... ». (بقره/ 102)

و لکن شیاطین، کفر ورزیدند که به مردم سحر و جادو می آموختند... آنها از آن دو فرشته مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیافکنند... .

* سحر و جادو واقعیّت دارد و در زندگی انسان مؤثّر است. «یُفَرِّقُونَ بِهِ»

ص:230

ب) قدرت اجتماعی و سیاسی

قدرت اجتماعی، هم می تواند مشروع باشد، مثل قدرتی که اولیای خدا دارند و هم می تواند نامشروع باشد. مثل قدرتی که طاغوت ها دارند. انبیا و طاغوت هر دو در جامعه نفوذ دارند و جامعه را می توانند با خودشان همراه کنند. منتها به صورت درست یا نادرست.

« أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَ حْمَتَ رَ بِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَ فَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَ جَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِ یًّا وَرَ حْمَتُ رَ بِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ ». آیا آنان رحمت پروردگارت (در مورد تعیین پیامبر) را (میان خود) تقسیم می کنند درحالی که ما معیشت آنان را درزندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم (تا چه رسد به اعطای مقام والای نبوت) و درجات بعضی انسان ها را بر برخی دیگر برتری دادیم تا برخی از آنان برخی دیگر را به خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است. (زخرف/ 32)

* تفاوت هایی که میان مردم است، باید سبب پیوستگی و تعاون و استخدام بعضی توسط بعضی باشد، نه سبب استثمار و فخرفروشی و تحقیر دیگران. «سُخْرِیًّا» یعنی گروهی از انسان ها گروه دیگر را به کار گیرد و آن را استخدام کند، نه اینکه ظلم و ستم کند.

* اندیشه جامعه بی­طبقه، خیالی بیش نیست. (خدای حکیم، خود تفاوت هایی قرار داده تا مردم به یکدیگر احساس نیاز کنند و با کمک به یکدیگر در سایه اجتماع رشد کنند) « وَرَ فَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَ جَاتٍ »

* اجیر شدن و اجیر گرفتن و استخدام بعضی انسان ها توسط بعضی دیگر، امری مجاز و مشروع است. « لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِ یًّا »

* جامعه ی پایدار و اقتصاد سالم، وابسته به تعاون و بهره گیری از توان نیروهای مختلف انسانی است. « لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِ یًّا »

ص:231

ج) قدرت روحی

عالی ترین نمونه این قدرت، معجزات پیامبران و اولیای الهی است که در قرآن نمونه های فراوانی از آن نقل شده است:

« وَرَ سُولًا إِلَیٰ بَنِی إِسْرَ ائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَ بِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرً ا بِإِذْنِ اللَّ-هِ وَأُبْرِ ئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَ صَ وَأُحْیِی الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِ اللَّ-هِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُ ونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ». (آل عمران/ 49)

و (عیسی را به) پیامبری به سوی بنی اسرائیل (فرستاد تا بگوید) که همانا من از سوی پروردگارتان برای شما نشانه ای آورده ام. من از گل برای شما (چیزی) به شکل پرنده می سازم، پس درآن می دمم، پس به اراده و اذن خداوند پرنده ای می گردد. و همچنین با اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به پیسی را بهبود می بخشم و مردگان را زنده می کنم و از آنچه می خورید و آنچه درخانه هایتان ذخیره می کنید به شما خبر می دهم، براستی اگر ایمان داشته باشید در این معجزات برای شما نشانه و عبرتی است.

« فَسَخَّرْ نَا لَهُ الرِّ یحَ تَجْرِ ی بِأَمْرِ هِ رُ خَاءً حَیْثُ أَصَابَ ». (ص/ 36)

پس ما باد را مسخر او ساختیم که به فرمان او هر کجا می خواهد به نرمی و آرامی حرکت کند.

از دیگر نمونه های قدرت معنوی مانند سخنرانی واعظی است که بخاطر قدرت روحی او سخنش در دل دیگران می نشیند و مردم را منقلب می کند و معلوم می شود که او قدرت روحی اش خیلی بالاست و همچنین انسانی که دعایش مستجاب شود و اگر یک سوره ی حمد خواند، مریضی شفا پیدا کرد از نمونه های قدرت روحی است. به این نوع قدرت و توانایی که از قدرت علمی و قدرت اجتماعی انسان بالاتر است، در قرآن اشاره شده است:

ص:232

« وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُ وا رَ بَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْ سِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَ ارً ا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَیٰ قُوَّتِکُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِ مِینَ ». (هود/ 52)

و (هود ادامه داد) ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او باز گردید و توبه کنید تا او از آسمان پی­درپی بر شما باران بفرستد، (چنانکه گویی همه ی آسمان در حال ریزش است) و نیرویی بر نیروی شما بیافزاید و (از راه حق) بخاطر گناه اعراض نکنید و روی برنتابید.

* اگر قدرتِ ایمان، به قدرت جسمانی اضافه گردید، کامل می شویم. «قوّة الی قوّتکم»

ص:233

ص:234

فصل نهم: مراحل و مراتب حیات

اشاره

ص:235

1. مراتب حیات

الف) حیات نباتی و طبیعی

« اعْلَمُوا أَنَّ اللَّ-هَ یُحْیِی الْأَرْ ضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ».

بدانید که خداوند، زمین را پس از مرگش زنده می کند. همانا ما نشانه های (توحید و عظمت) را برای شما روشن کردیم، باشد که تعقّل کنید. (حدید/ 17)

* امروزه بشر به دنبال نشانه های حیات در دیگر کرات و سیارات است؛ ولی تاکنون چیزی نیافته است؛ اما آنچه مسلم است، حیات در سراسر کره زمین جاری است؛ در اعماق اقیانوس ها، در سطح زمین و در اوج آسمان ها و در موجودات ذره بینی و... .

« یُخْرِ جُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِ جُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْ ضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَٰلِکَ تُخْرَ جُونَ ». (روم/ 19)

زنده را از مرده بیرون می آورد و مرده را (نیز) از زنده بیرون می کشد و زمین را بعد از مرگش زنده می کند، و شما نیز (روز قیامت) این گونه بیرون آورده می شوید.

ص:236

* درتفاسیر، برای بیرون آمدن مرده از زنده و زنده از مرده، مصادیق و نمونه های زیادی بیان شده است، از جمله: درست شدن انسان از نطفه و خارج شدن نطفه از انسان. اینکه از والدین کافر فرزند مؤمن بدنیا آید و تربیت شود و بالعکس، همه نشانه ی قدرت مطلقه ی خداوند در جهان و توانایی او در برپایی قیامت و حشر موجودات است.

ب) حیات حیوانی

« ...أُولَ-ٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَ-ٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ». (اعراف/ 179)

آنها همچون چهار پایانند، بلکه گمراه تر، اینان همانا غافلانند. (زیرا با اینکه همه گونه امکانات هدایت دارند باز هم گمراهند)

ج) حیات اجتماعی

« وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ». (بقره/ 179)

ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص، حیات (و زندگی نهفته) است. باشد که شما تقوا پیشه کنید.

* حکم قصاص برای جامعه انسانی تأمین کننده ی حیات و زندگی است. گرچه قصاص یک برخورد و انتقام شخصی است؛ تأمین کننده امنیت اجتماعی هم هست. در جامعه ای که متجاوز قصاص نشود، عدالت و امنیت از بین می رود و آن جامعه کم­کم می­میرد. چنان که در پزشکی و کشاورزی و دامداری، لازمه حیات و سلامت انسان، گیاه و حیوان، از بین بردن میکروب ها و آفات است.

د) حیات معنوی

« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَیٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَ هُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ». (نحل/ 97)

هر کس از م-رد یا زن که مؤمن ب-اشد و ک-ار شایس-ته کند، حتماً به زندگ-ی پ-اک و

ص:237

پسندیده ای زنده اش می داریم و قطعاً مزدشان را نیکوتر از آنچه انجام داده اند، پاداش خواهیم داد.

* « حَیَاةً طَیِّبَةً » آن است که انسان دلی آرام و روحی مؤمن داشته باشد، مؤمن با نور خدایی و در دل می بیند که مشمول دعای فرشتگان است و مشمول تأییدات الهی است و این­گونه افراد خوف و حزنی ندارند.

* انسانِ بدون ایمان و عمل صالح، گویی مرده است. « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً »

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّ-هِ وَلِلرَّ سُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ... ».(انفال/ 24)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه خدا و رسول شما را به چیزی که حیات بخش شماست دعوت می کنند، بپذیرید.

* حیاتی که با دعوت انبیا فراهم می آید، حیات حیوانی نیست؛ چون بدون دعوت انبیا نیز این نوع حیات وجود دارد؛ بلکه مقصود از دعوت انبیا، حیات فکری، عقلی و معنوی و اخلاقی و بالاخره حیات و زندگی در تمام زمینه ها می باشد.

* حیات انسان در ایمان و عمل صالح است و خداوند و انبیا هم مردم را به همان دعوت کرده اند. « دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ » اطاعت از فرامین آنان رمز رسیدن به زندگی پاک و طیب است و طبق روایات شیعه وسنی، یکی از مصادیق حیات طیبه، پذیرش ندای پیامبر اسلام در مسأله ی ولایت علی بن أبی طالب8 و اهل بیت اواست.

* حرکت در مسیر خدا و انبیا، حیات واقعی است و کناره­گیری از آن، مرگ انسانیت . « دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ »

« أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورً ا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِ جٍ مِنْهَا کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِ ینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ». (أنعام/ 122)

و آیا آن که (به واسطه ی جهل و شرک) مرده بود، پس او را (با هدایت خویش) حیات بخشیدیم و برای او نوری (از ایمان) قرار دادیم که با آن در میان مردم راه خود را بیابد،

ص:238

مَثَل او مَثَل کسی است که در ظلمت های (جهل و شرک) قرار دارد و از آن بیرون آمدنی نیست؟ این­گونه برای کافران، کارهایی که می کردند جلوه داده شده بود.

* در تعابیر قرآنی، «مرگ» هم بر مرحله قبل از نطفه گفته شده است: «کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ» و هم به گمراهی: « أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا » و هم به منطقه ی بی گیاه و خشک: «فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ» و هم به مرگ موقّت: «فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ» و هم به مرگ حقیقی: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»

* ایمان، حیات واقعی انسان و کفر، مرگ واقعی اوست. « مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ »

« لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیًّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِ ینَ ». (یس/ 70)

(این قرآن برای آن است که) تا هر کس زنده (دل) است، هشدارش دهد و (حجت را بر کافران تمام کند) و گفتار خدا درباره آنان محقق گردد.

* مؤمنان انسان های زنده دل و برخوردار از حیات واقعی و معقول هستند؛ اما کافران همچون مردگان محروم از حیات واقعی. بر اساس روایات، منظور از «حَیًّا» انسان عاقل است.

* نشانه ی زنده دلی، پذیرش هشدارهای قرآن است. « لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیًّا » و کفار و کسانی که حق را نپذیرند مردگانی بیش نیستند. (در برابر « مَنْ کَانَ حَیًّا »، «الْکافِرِینَ» آمده است)

* هدف از وحی و بعثت انبیا بیداری و هوشیاری زنده دلان و اتمام حجت با مرده دلان است. « وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِ ینَ »

« إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَیٰ یَبْعَثُهُمُ اللَّ-هُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْ جَعُونَ ». (انعام/ 36)

تنها کسانی (دعوت تو را) می پذیرند که گوش شنوا دارند و (کافران که نمی گروند،) مردگانی هستند که روز قیامت خداوند آنان را برمی انگیزد و سپس همه به سوی او بازگردانده می شوند.

* قرآن، بارها با تعبیر مرده و کور و کر بودن از ناباوران یاد کرده است؛ چرا که شنیدن و پذیرفتن حق، نشانه ی حیات معنوی و زنده دلی است. (کسی که حیات

ص:239

معنوی ندارد و حق پذیر نیست، مرده است؛ چون حیات (به معنای خوردن و خوابیدن) حیوانات هم دارند)

2. مراحل حیات

« لَتَرْ کَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ ». (انشقاق/ 19)

شما همواره از حالی بحال دیگر درآیید.

* مراد از « لَتَرْ کَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ »، مراحل مختلف زندگی است که انسان در مسیر حرکتش به سوی پروردگار، آنها را طی می کند. در قرآن کریم به حیات دنیوی، حیات برزخی و حیات اخروی، اشاره شده است:

1-2. حیات دنیوی

1-1-2. ویژگی های زندگی دنیا

اول: دنیا جای عمل است

« ...إِلَی اللَّ-هِ مَرْ جِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ». (مائده/ 105)

بازگشت همه ی شما به سوی خداست و او شما را به آنچه می کردید، آگاه می سازد.

* رفتار و کردار انسان در دنیا، جایگاه او را در قیامت تعیین می کند. « فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »

دوم: نعمت های دنیا برای انسان است

« قُلْ مَنْ حَرَّ مَ زِینَةَ اللَّ-هِ الَّتِی أَخْرَ جَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّ زْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ».(اعراف/ 32)

بگو: چه کسی زینت هایی را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (همچنین) رزقهای پاکیزه و دلپسند را بر خود حرام کرده است؟ بگو: این (نعمت ها) درزندگی دنیا برای مؤمنان است، (اگر چه کافران هم بهره مندند) در حالی که روز قیامت مخصوص (مؤمنان) است. ما این گونه آیات خود را برای گروهی که می دانند به تفصیل بیان می کنیم.

ص:240

« ...وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّ-هِ وَاذْکُرُ وا اللَّ-هَ کَثِیرً ا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ». (جمعه/ 10)

واز فضل الهی طلب کنید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید.

* در فرهنگ قرآن، مالِ دنیا فضل الهی است، لذا در این آیه می فرماید: « وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّ-هِ »، بعد از پایان نماز جمعه، به سراغ فضل خدا، یعنی درآمد و تجارت حلال بروید. چنان که در جای دیگر آن را «خیر» شمرده و می فرماید: «ان ترک خیر الوصیّة» اگر کسی خیری باقی گذارده، وصیت کند که در اینجا مراد از خیر، مال دنیاست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هر کس دربازار و محل کسب و کارخود با اخلاص خدا را یاد کند، درحالی که مردم از خدا غافلند و به کارهای خود مشغولند، خداوند برای او هزار حسنه ثبت می کند و روز قیامت او را مورد مغفرت ویژه خویش قرار می دهد.

* فضل الهی گاهی مادی و گاهی معنوی است. در آیه چهارم همین سوره درباره بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء» و در این آیه درباره کسب و کار و تجارت می فرماید: «و ابتغوا من فضل الله».

* دنیا، گوشه ای از فضل الهی است. «من فضل الله»

« ...وَرَ هْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ... ». (حدید/ 27)

(اما) ترک دنیایی که از پیش خود درآوردند، ما آن را بر آنان مقرر نکرده بودیم... .

* به کسانی که به انگیزه خشیت از خداوند، از مردم کناره می گیرند و به عبادت خدا می پردازند، رُهبان گفته می شود. قرآن کریم، رهبانیّت و ترک دنیا را درآیات متعدد رد کرده است، نظیر:

- «یا أیّها النّبیّ لِمَ تحرّم ما احلّ الله لک» ای پیامبر! چرا آنچه را خداوند برای تو حلال کرده، بر خود حرام می کنی؟

- «یا أیّها الّذین آمنوا لاتحرّموا طیّبات ما احلّ الله لکم» ای مؤمنان، طیّباتی را که خداوند برای شما حلال نموده، حرام نکنید.

ص:241

سوم: دنیا همراه با سختی است

« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ ». (بلد/ 4)

همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم.

* «کَبَد» به معنای سختی است. انسان دررنج و سختی آفریده شده، یعنی کامیابی های دنیوی آمیخته با رنج و زحمت است. « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ » حضرت علی علیه السلام می فرماید: دنیا خانه ای است که با سختی ها عجین شده است. «دار بالبلاء محفوفة»

« یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَیٰ رَ بِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ ». (انشقاق/ 6)

هان ای انسان! تو به سوی پروردگارت تلاش بسیاری داری و سرانجام به لقای او خواهی رسید.

* این آیه اشاره به یک اصل اساسی در حیات همه انسان ها دارد و آن اینکه زندگی همواره آمیخته با زحمت و رنج وناملایمات است؛ حتی اگر هدف رسیدن به متاع دنیا باشد تا چه رسد به این که هدف آخرت و سعادت جاویدان و قرب پروردگار باشد، این طبیعت زندگی دنیا است؛ حتی افرادی که در نهایت رفاه زندگی می کنند آنها نیز از رنج و زحمت و درد بر کنار نیستند.

چهارم: دنیا بازار و انسان تاجر است

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَیٰ تِجَارَ ةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ . تُؤْمِنُونَ بِاللَّ-هِ وَرَ سُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّ-هِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ». (صف/ 10 و11)

ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را بر تجارتی که از عذاب دردناک (قیامت) نجاتتان دهد، راهنمایی کنم؟ به خدا و رسولش ایمان آورید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید که این برای شما بهتر است، اگر بدانید.

ص:242

* در قرآن مسأله ی عمر انسان بارها تکرار شده است. قرآن، دنیا را بازار می داند و مردم را فروشنده و عقاید و اعمال انسان را در طول عمر، کالای این بازار. در این بازار، فروش اجباری است؛ ولی انتخاب مشتری با انسان است، یعنی ما نمی توانیم آنچه را داریم، از قدرت و عمل و عقیده، رها بگذاریم؛ ولی می توانیم مسیر عقاید و کردار را سودبخش یا زیان آور قرار دهیم.

* در قرآن از کسانی که جان خود را با خدا معامله می­کنند، ستایش شده است و در عوض خدا به آنها بهشت و رضوان می دهد و از عده ای انتقاد شده که بخاطر انحراف و انتخاب بد یا سودی نمی برند؛ «فما ربحت تجارتهم» و یا دچار خسارت می شوند؛ «انّ الانسان لفی خُسر» و در بعضی آیات همچون آیه ی فوق، کسانی که ایمان خود را با کفر معامله می کنند، تحقیر می شوند و در مقابل به مؤمنان دلداری داده می شود که ارتداد آن افراد، به خدا و راه خدا هیچ ضرری نمی زند.

* دراین بازار آنچه مهم است، انتخاب مشتری است. افرادی با خدا معامله می کنند و هرچه دارند درطبق اخلاص گذاشته، درراه او و برای رضای او گام بر می دارند. این افراد عمر فانی را باقی کرده، دنیا را با بهشت و رضوان الهی معامله می کنند. این دسته برندگان واقعی هستند، زیرا:

اولاً؛ خریدار آنها خداوندی است که تمام هستی از اوست.

ثانیاً؛ خریداری است که گران می خرد وبهای آن بهشت ابدی است. «خالدین

فیها».

ثالثاً؛ خریداری است که نیت خوب ما را نیز می­خرد.

رابعاً؛ پاداش را چند برابر می دهد. «اضعافاً مضاعفة» به قول قرآن تا هفتصد برابر پاداش می دهد و پاداش انفاق های نیک مثل دانه ای است که هفت خوشه از آن بروید و درهرخوشه صد دانه باشد.

خامساً؛ آنچه از سرمایه داریم، (سلامتی، علم، عمر، آبرو، مال و...) از خود اوست و خود او هم خریدار است. اگر فرزندی زمین و مصالح و پولی از پدر گرفت و

ص:243

منزلی ساخت، بعد افرادی خریدار منزلش شدند که یکی از آنان همان پدر بود، عقل و وجدان می گوید خانه را به پدر بفروشد؛ زیرا خود فرزند و تمام دارایی هایش از اوست و فروختن به بیگانه، جوانمردی نیست.

سادساً؛ خداوند از روی عفو و اغماض، عیب جنس را می پوشاند و با همان نواقص می خرد. در دعای بعد از نماز می خوانیم: خداوندا! اگر در رکوع و سجود نمازم خلل و نقصی است، نادیده بگیر و نمازم را قبول فرما. در دعای ماه رجب می خوانیم: «خاب الوافدون علی غیرک و خسر المتعرّضون الاّ لک»، باختند کسانی که در خانه غیر تو آمدند و خسارت کردند کسانی که به سراغ دیگران رفتند.

کسانی که در این بازار، عمر خود را به هوس های خود یا دیگران بفروشند و به فکر رضای خداوند نباشند، خسارتی سنگین کرده اند. در نگاه دنیا دوستان، زرنگ و زیرک کسی است که بتواند با هر کلک وزبان بازی و با هرشیوه ای، خواه حق و خواه باطل، زندگی مرفهی برای خود درست کند و در جامعه شهرت و محبوبیتی یا مقام و مدالی کسب کند و در غیر این صورت به او لقب باخته، بی­خاصیت و بدبخت می دهند.

* حضرت علی علیه السلام می فرماید: قیمت شما بهشت است، پس خودتان را ارزان نفروشید: «لیس

لانفسکم ثمنٌ الاّ الجنّة فلا تبیعوها الاّ بها» دنیا، تجارت خانه اولیای الهی است: «الدنیا متجر اولیاء الله» جالب آن که حضرت علی علیه السلام این سخن را به

کسی فرمود که از دنیا بدگویی می کرد. در تجارت با خداوند، ما سرمایه را از خود او می گیریم و با قیمت گزاف به خودش می فروشیم.

« إِنَّ اللَّ-هَ اشْتَرَ یٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّ-هِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَ اةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْ آنِ وَمَنْ أَوْفَیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّ-هِ فَاسْتَبْشِرُ وا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ». (توبه/ 111)

ص:244

همانا خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را به بهای بهشت خریده است. آنان در راه خدا می جنگند تا بکشند یا کشته شوند. (وفای به این) وعده ی حق که درتورات و انجیل و قرآن آمده بر عهده خداست و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟ پس مژده باد شما را بر این معامله ای که به وسیله ی آن (با خدا) بیعت کردید و این همان رستگاری بزرگ است.

* دنیا، بازار است و مردم معامله کننده­. مردم فروشنده و خداوند خریداراست. متاعِ معامله، مال و جان است و بهای معامله بهشت. اگر به خدا بفروشند، سراسر سود است.

* در معامله با خدا، سود یقینی و قطعی است و سوخت و سوز ندارد. «وعداً علیه حقّاً» درمعامله با خداوند هرچه هست به سود انسان است، برخلاف دیگران که یا قصد جدی ندارند یا بی انگیزه­اند ویا دروغ می­گویند، یا از روی هوس و یا طرد رقیب است.

« أُولَ-ٰئِکَ الَّذِینَ خَسِرُ وا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُ ونَ . لَا جَرَ مَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَ ةِ هُمُ الْأَخْسَرُ ونَ ». (هود/ 21 و22)

آنها کسانی هستند که (سرمایه ی وجود و عمر) خویش را از دست داده و از آنچه به دروغ می ساختند (نیز) بازمانده اند. به ناچار آنان در قیامت، زیانکارترین افرادند.

* در بازار دنیا خریداران چند دسته اند:

یکم؛ خداوند است که به قیمت گران می خرد. دسته دوم غیر خدا هستند، مانند: شیطان، هوای نفس که به قیمت ناچیزی خریدارند. لذا واژه های «اَجر»، «ثواب»، «ضِعف» و «اَضعاف» و واژه های «خُسر»، «خسران مبین» و «اخسرین»، در قرآن زیاد مطرح شده است. هشدار مهم آن است که بدانیم هر ضرر و زیانی قابل جبران است، مگر گذران عمر که دیگر باز نمی گردد. گاهی مال و مسکن، یا مقام و قدرت و مدرک و عنوانِ انسان از

ص:245

بین می رود؛ اما گاهی انسان خودش را می بازد و انسانیت خود را به هدر می دهد که این بالاترین خسارت است.

* زیانکاران چند دسته­اند:

الف) خاسر، کسی که عمرش تباه شده است. «قل اِنّ الخاسرین الّذین خَسروا انفسهم»

ب) لفی خسر، کسی که اهل ایمان و عمل صالح نباشد. «اِنّ الانسان لفی خُسر . الاّ الّذین آمنوا»

ج) خسران مبین، کسی که با اطمینان بندگی خدا نمی کند. «اِنْ أصابه خیرٌ اطمأنّ به و اِن أصابته فتنة انقلب علی وَجهِه خَسِرالدّنیا و الآخرة ذلک هو الخُسرانُ المبین»

د) اخسرون، کسانی که منحرفند و گمان می کنند راه درست می روند. «أَلّذین ضَلّ سَعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون اَنّهم یحسنون صُنعا».

* در تجارت چند فرض وجود دارد:

1. تجارت بد: «بئسما اشتروا به أنفسهم»

2. تجارت بدون سود: «فما ربحت تجارتهم»

3. تجارت کم سود: «متاع الدنیا قلیل»

4. تجارت زیان بار: «انّ الخاسرین الّذین خسروا أنفسهم»

5. تجارت بسیار زیان بار: «انّ الانسان لفی خُسر»

6. تجارت رسوا: «الخسران المبین»

7. تجارت راکد: «تخشون کسادها»

8. تجارت مستمرّ و بادوام: «تجارة لن تبور»

9. تجارت نجات بخش: «تجارة تنجیکم»

10. تجارت سودآور: «تجارة مُربِحة»

* در فرهنگ اسلام برای بسیاری از امور مادی، مشابه معن-وی نیز وج-ود دارد.

ص:246

برای مثال: لباس مادی: « سَرَ ابِیلَ تَقِیکُمُ » و لباس معنوی: « وَلِبَاسُ التَّقْوَیٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ» در حدیث می خوانیم که حضرت علی علیه السلام فرمود: «أنا التّجارة المربحة المنجیة من العذاب الالیم التّی دلّ الله علیها فی کتابه فقال «هل أدلّکم علی تجارةٍ...» من همان تجارت پرسودی هستم که باعث نجات شما از عذاب الیم است، همان که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است.

* تجارت معنوی برای همه قابل درک نیست، فقط مؤمنان به خدا این معنا را درک می کنند. «یا أیّها الّذین آمنوا هل أدلّکم...» پیروی از پیامبران، تجارت پر سود است. «تجارةٍ... تؤمنون بالله و رسوله»

* سود واقعی، نجات از قهر الهی است. «تجارة تنجیکم من عذاب الیم»

* تجارت، تنها در امور دنیوی نیست. «تجارة... تؤمنون باللّه »

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُ وا یَرُ دُّوکُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِ ینَ ». (آل­عمران/ 149)

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از کسانی که کفر ورزیدند اطاعت کنید، شما را به آئین گذشتگانِ کافرتان بر می گردانند، پس به خسارت و زیانکاری بازخواهید گشت.

* خسارت واقعی، به هدر دادن سرمایه های ایمانی، فکری و روحی است، از دست دادن بهشت و گرفتن دوزخ است. «فتنقلبوا خاسرین»

* خسارت در مال قابل جبران است، اما خسارت در انسانیت، بالاترین خسارتهاست. «ان الخاسرین الّذین خسروا انفسهم» فخررازی می گوید: انسان در دنیا مانند یخ فروشی است که هر لحظه سرمایه اش آب می شود و باید هرچه زودتر آن را بفروشد، وگرنه ضرر و زیان می­بیند.

« بِئْسَمَا اشْتَرَ وْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُ وا بِمَا أَنْزَلَ اللَّ-هُ بَغْیًا... ». (بقره/ 90)

چه بد است آنچه که خویشتن را به آن بفروختند که از روی حسد، به آیاتی که خدا فرستاده بود کافر شدند...

ص:247

* بدترین معاملات آن است که انسان هستی خود را بدهد و غضب الهی بخرد. « بِئْسَمَا اشْتَرَ وْا... غضب، عذاب مهین»

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِ ی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْ ضَاتِ اللهِ وَاللهُ رَ ءُوفٌ بِالْعِبَادِ». (بقره/ 207)

و از مردم کسی است که برای کسب خشنودی خدا، جان خود را می فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

* بزرگ ترین سود آن است که انسان بهترین متاع را (که جان اوست) به خالق خود بفروشد، آن هم نه برای بهشت و یا نجات از دوزخ، بلکه فقط برای کسب رضای او. « ابْتِغَاءَ مَرْ ضَاتِ اللهِ »

پنجم: شاهدان اعمال انسان

* گرچه خداوند نیازی به آوردن شاهد ندارد؛ ولی انسان به گونه ای است که هرچه بیشتر حضور شاهدان را حس کند، برای تربیت و تقوایش مؤثرتر است. کسی که در تلویزیون برای میلیون ها نفر صحبت می کند، چون همه او را می بینند، وقتی درگفتاراشتباهی می کند، بیشتر خجالت می کشد.

* به نقل از آیات قرآن، شاهدان اعمال انسان در قیامت بسیارند؛ از جمله:

1. خداوند، «انّ الله علی کلّ شی ء شهید»

2. پیامبران، «جئنا من کلّ امّة بشهید»

3. امامان معصوم، «جئنا من کلّ امّة بشهید»

4. فرشتگان، «وجاءت کلّ نفس معها سائق و شهید»

5. زمین، «یومئذ تحدّث اخبارها»

6. زمان، در حدیث است: هر «روز»، به انسان خطاب می شود: «اَنا یوم جدید و اَنا علیک لشهید، اشهد به یوم القیامة».

7. اعضای بدن. «تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم»

و قیامت، روز اقامه ی شاهدان است. «یوم یقوم الاشهاد»

ص:248

ششم: در دنیا امکان جبران وجود دارد

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّ-هِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَیٰ رَ بُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِ ی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ... ». (تحریم/ 8)

ای کسانی که ایمان آوردید! به درگاه خدا توبه کنید، توبه ای خالصانه. امید است که پروردگارتان بدی های شما را بپوشاند و شما را به بهشت هایی که نهرها از زیر آنها جاری است، وارد کند.

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَ زَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُ ونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ». (بقره/ 254)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزی فرارسد که نه خرید وفروشی در آن است و نه دوستی ونه شفاعتی، و (بدانید که) کافران همان ستمگران هستند. (که هم به خود ستم می کنند و هم به دیگران.)

هفتم: زندگی دنیا با مرگ پایان می پذیرد

« ...کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْ جَعُونَ ». (قصص/ 88)

همه چیز جز وجه او نابود است، حُکم (وحاکمیّت، تنها) از آن اوست و همه به سوی او بازگردانده می شوید.

* مرگ، نابودی نیست، بازگشت به مبدأ است. « وَإِلَیْهِ تُرْ جَعُونَ »

« ...لِتَبْتَغُوا عَرَ ضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا...». (نور/ 33)

...بخاطر رسیدن به مال دنیا...

* دنیا زودگذر است. «عَرَ ضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا » (کلمه « عَرَ ضَ » به معنای عارضی و زودگذر است)

هشتم: زندگی ادامه دارد

اشاره

« وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ». (انعام/ 29)

ص:249

و گفتند: جز زندگی دنیوی ما، هیچ زندگی دیگری نیست و ما (پس از مرگ) برانگیحته نمی شویم.

* مشرکان افرادی سطحی نگر و مادی هستند و محدوده ی حیات را تنها در همین دنیا می بینند و منکر رستاخیزند. « إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا »

« یَعْلَمُونَ ظَاهِرً ا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَ ةِ هُمْ غَافِلُونَ ». (روم/ 7)

(مردم) فقط ظاهری از زندگی دنیا را می شناسند و آنان از آخرت غافلند.

* انسان باید ژرف نگر و عمیق باشد، نه ظاهربین و غافل. « یَعْلَمُونَ ظَاهِرً ا... وَهُمْ عَنِ الْآخِرَ ةِ هُمْ غَافِلُونَ »

* دنیا بد نیست، غفلت از آخرت بد است. « عَنِ الْآخِرَ ةِ هُمْ غَافِلُونَ »

* علم به ظواهرِ دنیای مادی بدون توجه به آخرت، مورد انتقاد است. «یَعْلَمُونَ ظَاهِرً ا... عَنِ الْآخِرَ ةِ هُمْ غَافِلُونَ »

* دنیا ظاهر و باطنی دارد و آخرت، باطن دنیاست. «ظاهراً... عَنِ الْآخِرَ ةِ »

* توجه به ظواهر دنیا، سبب غفلت از آخرت است. «یعلمون ظاهراً... وَهُمْ عَنِ الْآخِرَ ةِ هُمْ غَافِلُونَ »

* یکی از عوامل اساسی انحراف انسان، عدم توجه به محدود بودن و فانی بودن دنیا و توهم جاودانه بودن خود است، لذا انسان به فرموده قرآن به راهها و روشهای گوناگونی برای جاودانه ماندن خود دست می زند:

گاهی برای بقای خود به جمع مال وثروت وشمار وحساب وکتاب آن می پردازد و توفیق هیچ انفاقی ندارد. «الّذی جمع مالاً و عدّده . یحسب انّ ماله اخلده»

گاهی برای جاودانگی خود، بناهایی محکم می سازد. «و

تتّخذون مصانع لعلّکم تخلدون»

گاهی برای جاودانه بودن، به زورگویی و لشکرکشی و قدرت طلبی روی می آورد. «واستکبر هو و جنوده فی الارض بغیر الحقّ و ظنّوا انّهم الینا لایرجعون»

ص:250

گاهی با تصورات غلطی که دارد، در صدد مقابله با مرگ و قهر الهی برمی آید. «و ظنّوا انّهم مانعتهم حصونهم»

غافل از آن که محدودیت عمر، حقیقتی است که درمورد همه جریان دارد. «اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیّدة»

2-1-2. آفات زندگی دنیا

اول: دنیاطلبی

« الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا... ». (ابراهیم/ 3)

(کفار) کسانی هستند که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند.

* کامیابی از دنیا جایز است؛ اما ترجیح دنیا بر آخرت خطرناک است، زیرا دنیاگرایی مانع عبادت، انفاق، جهاد، کسب حلال، صداقت و انجام تکالیف شرعی می شود.

« ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَی الْآخِرَ ةِ وَأَنَّ اللَّ-هَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِ ینَ ».

آن(قهر الهی) بخاطر آن است که آنان زندگی دنیا را بر آخرت برگزیدند، و قطعاً خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند. (نحل/ 107)

* دنیاگرایی و برتری دادن آن بر آخرت، زمینه ی دست­کشیدن از ایمان و ارتداد و گرفت-ار قهر اله-ی شدن است. «استحبّوا...» (یک-ی از علل گرایش به مادیگ-ری، رفاه طلبی و فرار از محدودیت هاست. « اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا »)

* دنیاطلبی ضمیر و باطن انسان را برای قبول کفر، باز می کند. « ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ »

« مَنْ کَانَ یُرِ یدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِ یدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورً ا ». (اسراء/ 18)

هر کس پیوسته زندگی دنیای زودگذر را بخواهد، به مقداری که بخواهیم و برای هرکه اراده کنیم، دراین دنیا بشتاب فراهم می کنیم، سپس جهنم را برایش قرار می دهیم که با شرمندگی وطردشدگی، وارد آن خواهد شد.

ص:251

* از دیدگاه قرآن، دنیاطلبی و دنیاگرایی اگر سبب غفلت از آخرت و همّ و غمش فقط دنیا باشد، نکوهیده است.

- در جهان مادیات نزاع و درگیری زیاد است و همه کس به همه آرزوهایش نمی رسد، پس باید اندازه و سهمیه ای باشد که چه کسی چه مقدار داشته باشد: «عجّلنا له فیها ما نشاء لمن نرید»، امّا دردنیای معنویات، چون تزاحم و محدودیّتی نیست، همه صددرصد کامیاب می شوند و راه برای بیشتر هم باز است. «کان سعیهم مشکوراً»

- دنیا زودگذر است. « الْعَاجِلَةَ »

- آنچه زشت است، خصلت و صفت دنیاطلبی است، نه اصل دنیا. « کَانَ یُرِ یدُ الْعَاجِلَةَ »

- خواست انسان بی­حد و حصر است، پس باید در چهارچوب اراده ی الهی محدود شود. «ما نشاء»

- دنیاخواهان به آنچه ازدنیا می­خواهند، نمی رسند. « لِمَنْ نُرِ یدُ »

- دنیاطلبان چند دسته اند: برخی دنیا و آخرت را می بازند و نه دنیا دارند و نه آخرت را، «خسر الدنیا و الآخرة» بعضی به بخشی از خواسته های دنیایی شان می رسند. « عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ »

- پایان دنیاطلبی، پشیمانی و دوزخ است. « جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ »

« وَلَأَجْرُ الْآخِرَ ةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ». وقطعاً برای کسانی که ایمان آورده و همواره تقوا پیشه کرده اند، پاداش آخرت بهتر است. (یوسف/ 57)

* پاداش های اخروی بهتر از پاداش های دنیوی است، زیرا پاداش های اخروی:

الف) محدودیت ندارند. «لهم ما یشاوؤن»

ب) از بین رفتنی نیستند. «خالدین فیها»

ص:252

ج) دریک مکان محدود نیستند. «نتبوّأ من الجنّة حیث نشاء»

د) به محاسبه ما در نمی آیند. «اجرهم بغیر حساب»

ه) عوارض و آفات و امراض ندارند. «لایصدّعون عنها»

«مَنْ کَانَ یُرِ یدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللَّ-هِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالْآخِرَ ةِ وَکَانَ اللَّ-هُ سَمِیعًا بَصِیرً ا ».

هرکس پاداش دنیا را بخواهد، پس(بداند که) پاداش دنیا و آخرت نزد خداست و خداوند همواره شنوای بیناست. (نساء/ 134)

* انسانی که می تواند، دنیا و آخرت هر دو را از خداوند بخواهد و از نعمت های هر دو سرا بهره مند شود، اگر تنها به دنیا اکتفا کند و درکارهای نیک، درپی اهداف مادی باشد، به شدت در اشتباه است.

* درانسان غریزه سودجویی است. قرآن از این غریزه درتربیت انسان ها استفاده می کند. «من کان یرید ثواب الدنیا»

* اسلام دین جامع و خواهان سعادت مردم دردنیا و آخرت و دستیابی به هر دو است. « فَعِنْدَ اللَّ-هِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالْآخِرَ ةِ »

* دنیا و آخرت، همه بدست اوست، پس دید خود را گسترش دهیم و از مادّیات وتنگ نظری رهاشویم. « فَعِنْدَ اللَّ-هِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالْآخِرَ ةِ »

* اگر دنیا هم می خواهیم، از خدا بخواهیم که همه چیز بدست اوست. « فَعِنْدَ اللَّ-هِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالْآخِرَ ةِ »

« فَأَمَّا مَنْ طَغَیٰ . وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا . فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَیٰ ». (نازعات/ 37-39)

اما هر که سرکشی کرده و زندگی پست دنیا را (بر آخرت) برگزیده، بی شک، دوزخ جایگاه اوست.

* ریشه اکثرطغیان­ها، دنیاپرستی است. « طَغَیٰ . وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا »

* دنیا بد نیست، ترجیح دادن آن بر آخرت بد است. « وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا »

ص:253

« فَأَعْرِ ضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّیٰ عَنْ ذِکْرِ نَا وَلَمْ یُرِ دْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا . ذَٰلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَ بَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَیٰ ». (نجم/ 29 و30)

پس هرکه ازیاد ما روی گرداند و جز زندگی دنیا را خواستار نبود، آن، آخرین درجه از علم و شناخت آنان است. همانا پروردگار تو کسانی را که از راه او گمراه شده اند، بهتر می شناسد و کسانی را که هدایت یافته اند، بهتر می داند.

* دنیاطلبی و اعراض از یاد خدا، ملازم یکدیگرند. « تَوَلَّیٰ عَنْ ذِکْرِ نَا وَلَمْ یُرِ دْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا »

* دنیا وسیله است نه هدف، چنان که در دعای ماه شعبان می خوانیم: «و لاتجعل الدنیا اکبر همّنا» خدایا! دنیا را هدف برتر ما قرار مده.

* آنچه نکوهیده است، انحصار فکر و عمل در راه رسیدن به دنیاست، وگرنه تلاش و علاقه طبیعی، امری پسندیده است. « وَلَمْ یُرِ دْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا»

* دنیاگرایی، نشانه سطح پایینِ درک و معرفت است. « وَلَمْ یُرِ دْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا. ذَٰلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ »

« وَإِنْ کُنْتُنَّ تُرِ دْنَ اللَّ-هَ وَرَ سُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَ ةَ فَإِنَّ اللَّ-هَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْکُنَّ أَجْرً ا عَظِیمًا ». (احزاب/ 29)

و اگر خدا و رسولش و سرای آخرت را می خواهید، پس (بدانید که) قطعاً خداوند برای نیکوکاران از شما پاداش بزرگی را آماده کرده است.

* دنیاطلبی و آخرت طلبی با هم جمع نمی شود. «تردن الحیاة الدنیا... تردن اللّه...» انسان باید میان دلبستگی به دنیای فانی و آخرت باقی، یکی را انتخاب کند. «و ان کنتنّ...» البتّه لذّت­بردن واستفاده حلال از نعمت ها، منافاتی با آخرت­خواهی ندارد.

« کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ . وَتَذَرُ ونَ الْآخِرَ ةَ ». (قیامت/ 20 و21)

چنین نیست (که می پندارید) بلکه به دنیای زودگذر دل بسته اید . وآخرت را رها کرده اید.

ص:254

* علاقه بدنیا زمانی بد و قابل سرزنش است که خیلی شدید باشد: «لحبّ الخیر لشدید» و یا ملازم رها کردن قیامت باشد. « تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ . وَتَذَرُ ونَ الْآخِرَ ةَ »

* علاقه به دنیا بستری برای انکار معاد است. « تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ . وَتَذَرُ ونَ الْآخِرَ ةَ »

* دنیا زودگذر است. گویا دنیا برای به آخر رسیدن عجله دارد و به سرعت سپری می شود. « تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ »

* یک دل، دو دوستی برنمی دارد. « تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ . وَتَذَرُ ونَ الْآخِرَ ةَ »

* دلبستگی به دنیا و رها کردن آخرت، سبب اندوه و گرفتگی چهره در قیامت است. « تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ... وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَ ةٌ »

دوم: زندگی دنیا بازیچه است

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَ اهُ مُصْفَرًّ ا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَ فِی الْآخِرَ ةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَ ةٌ مِنَ اللهِ وَرِ ضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُ ورِ». (حدید/ 20)

بدانید که زندگانی پستِ دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی و زینت طلبی و فخرفروشی در میان خود و افزون طلبی بر همدیگر دراموال و فرزندان نیست، همانند بارانی که گیاه آن، کشاورزان را به شگفتی وا دارد، سپس خشک شود و آن را زرد بینی، سپس کاه شود و در آخرت، عذابی شدید (برای گنهکاران) و مغفرت و رضوانی (برای اطاعت کنندگان) از جانب خداوند است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست.

* لهو و لعب بودن دنیا، چهار مرتبه در قرآن، آن هم در قالب حصر و انحصار آمده است:

1. «وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»

2. «وَ ما هذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»

3. «إِنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ »

ص:255

4. «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ »

شاید از جمع­بندی آیات قرآن در مورد دنیا بتوان اینگونه استفاده کرد که هرگاه دنیا را به عنوان هدف و مقصد بنگریم، دنیا وسیله اغفال و غرور خواهد بود؛ ولی اگر دنیا را مزرعه آخرت، مقدمه و وسیله رسیدن به کمال بدانیم، دنیا و نعمت های آن ارزشمند و سازنده خواهند بود؛ بنابراین از همین زندگانی دنیا، گروهی آنگونه بهره می گیرند که مغفرت و رضوان الهی را دریافت می کنند و گروهی بگونه­ای که گرفتار عذاب شدید می شوند.

* اگر دنیا مزرعه ی آخرت قرار نگیرد، بازیچه می شود و مردم مانند کودکانی که سرگرم اسباب بازی هایی چون: مال و مقام و... شده اند. مثل صحنه ی نمایش و تئاتر که یکی لباس شاه می پوشد، دیگری نقش نوکر را بازی می کند و سومی وزیر می شود؛ ولی ساعتی بعد که همه ی لباسها و نقش ها کنار می رود، می فهمند که همه ی عناوین، خیالی بیش نبود.

* خیر بودن آخرت بخاطر آن است که هم لذت هایش آمیخته به رنج نیست و هم زودگذر و موهوم و خیالی نیست.

* کلمه ی «لعب» به کاری گفته می شود که قصد صحیحی در آن نباشد و کلمه ی «لهو» به کاری گفته می شود که انسان را از کارهای مهم و اصلی باز دارد. شباهت دنیا به لهو و لعب از جهاتی است:

الف) دنیا مثل بازی، مدتش کوتاه است.

ب) دنیا مثل بازی، تفریح و خستگی دارد و آمیخته ای از تلخی و شیرینی است.

ج) غافلان بی هدف، بازی را شغل خود قرار می دهند.

د) دنیاطلبی مثل بازی کودکانه، انسان را از اهداف مهم باز می دارد.

ص:256

* آفرینش دنیا، هدفدار و حکیمانه است، لیکن دنیاپرستی و غرق شدن در آن و غفلت از آخرت، سفیهانه است. «لهو و لعب»

* این آیه به دوران مختلف زندگی انسان (کودکی و نوجوانی، جوانی و بزرگسالی) اشاره داشته و بیان می کند که در هر دوره ای از عمر، یکی از جلوه های دنیا، انسان را مشغول می کند؛ دوران کودکی و نوجوانی، مشغول لهو و لعب است، دوره جوانی، در فکر زینت و زیبایی و دوره میانسالی و پیری، گرفتار تفاخر و تکاثر است.

* بازی وسرگرمی، ویژگی دنیاست؛ دنیاطلبی اگر در مسیر درست قرار نگیرد، عذاب آخرت می شود. «لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ...أَعْجَبَ الْکُفَّارَ ... وَفِی الْآخِرَ ةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ»

* زینت های دنیا مثل زیورهای شخصی و خانه و ماشین، اگر موجب فخرفروشی وتفاخر گردد، انسان را به دوزخ می کشاند. «زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ... وَفِی الْآخِرَ ةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ»

* دنیا برای عده ای فریب است، « وَفِی الْآخِرَ ةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ » ولی برای مؤمن، اسباب رشد و تکامل و کسب مغفرت و رضوان الهی است. « أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا... وَمَغْفِرَ ةٌ مِنَ اللَّ-هِ وَرِ ضْوَانٌ »

سؤال: با این که قرآن، خود به کار و تلاش برای آباد کردن زمین و سیر و سفر و بهره مند شدن از طبیعت، همسر، زیبایی ها، خوراکی ها و کسب درآمد، سفارش نموده است، پس چگونه در این آیه می فرماید: دنیا جز لهو و لعب نیست؟

جواب: کامیابی هایی که برای رسیدن به اهداف مقدس و با روش و ابزار مقدس و در محدوده ی قانون و با رعایت سایر شرایط باشد، مزرعه ی آخرت است و آنچه در این آیه تحقیر و مذمت و لهو و لعب معرفی شده، مواردی است که هدف مقدسی در آن نباشد و با موازین دینی و قانونی مخالف باشد.

ص:257

سوم: بهره زندگی دنیا اندک است

« ...أَرَ ضِیتُمْ

بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَ ةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَ ةِ إِلَّا قَلِیلٌ ».

...آیا به جای آخرت، به زندگی دنیا راضی شده اید؟ پس بدانید بهره ی زندگی دنیا در (برابر) آخرت، جز اندکی نیست. (توبه/ 38)

« وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَزِینَتُهَا وَمَا عِنْدَ اللَّ-هِ خَیْرٌ وَأَبْقَیٰ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ». (قصص/ 60)

وآنچه به شما داده شده، بهره ی زندگی دنیا و زینت آن است (که فانی و زودگذر است)، در حالی که آنچه نزد خداست، بهتر و پایدارتر است. پس آیا نمی اندیشید؟!

* این آیه جوابی است که خداوند به بهانه جویی کفار مکه (که اگر ما ایمان بیاوریم، زندگانی ما مختل می شود) می دهد که آنچه به گمان خام خود از رهگذر عدم ایمان بدست می آورید، متاع و کالای بی ارزش و فانی زندگی محدود دنیاست، درحالی که آنچه نزد خداست، بهتر و ماندگارتر است.

* اگر بخاطر پذیرش ایمان، دنیا را از دست بدهید، به نعمت های بی­منتها و بی زوال دست خواهید یافت. «ما عندالله خیرٌ و ابقی»

چهارم: زندگی دنیا، مایه ی غرور و اغفال

« ...وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُ ورِ ». (آل عمران/ 185)

...و زندگانی دنیا، جز مایه ی فریب نیست.

پنجم: مال و فرزند هم جلوه های زندگی دنیا و هم وسیله عذاب

« الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَ بِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا». مال و فرزندان، زینت زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته، نزد پروردگارت پاداشی بهتر دارند و امید داشتن به آنها نیکوتر است. (کهف/ 46)

* همه ی نعمت های مادی، زینت دنیا هستند، ولی مال و فرزند جلوه ی بیشتری دارد و به همین دلیل نام این دو از میان نعمت های بی شمار الهی مطرح شده

ص:258

است وچون غالباً پسران نیروی فعال اقتصادی هستند، لذا در کنار «مال»، «بنون» آمده است، نه «بنات». « الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا »

« زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَ ةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْ ثِ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّ-هُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ». (آل­عمران/ 14)

عشق و علاقه به زنان و فرزندان و اموال زیاد از طلا ونقره و اسبان ممتاز و چهارپایان و کشتزارها که همه از شهوات و خواسته های نفسانی است، در نظر مردم جلوه یافته است، (در حالی که) اینها بهره ای گذرا از زندگانی دنیاست و سرانجام نیکو تنها نزد خداوند است.

* جلوه کردن دنیا در نظر انسان، گاهی از طریق خیالات شخصی است: «یحسبون انّهم یُحسِنون صُنعاً» و «فرَآه حسَناً» و گاهی از سوی شیطان است: زُیّن لهم الشّیطان اعمالهم و گاهی از جانب اطرافیان متملّق: «زُیّن لفرعون سوء عمَله»

* مصادیق جلوه های دنیا که در آیه ذکر شده، با توجه به زمان نزول آیه است و می تواند در هر زمانی مصادیق جدیدی داشته باشد. طلا و نقره، کنایه از ثروت اندوزی و اسب کنایه از مرکب و وسیله ی نقلیه است.

سؤال: با این که خداوند زینت بودن مال و فرزند را پذیرفته است؛ « الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا » پس چرا این آیه در مقام انتقاد است؟

جواب: زینت بودن چیزی، غیر از دلبستگی به آن است. دراین آیه انتقاد از دلبستگی شدید است که از آن به « حُبُّ الشَّهَوَاتِ » تعبیر می کند.

« فَلَا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یُرِ یدُ اللَّ-هُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُ ونَ ». (توبه/ 55)

پس اموال وفرزندان منافقان تو را به شگفتی نیاندازد. جز این نیست که خدا می خواهد به این وسیله آنان را درزندگی دنیا عذاب کند و جانشان در حال کفر، خارج شود.

ص:259

* در نهج البلاغه، لحظات جان دادن گروهی ترسیم شده است که اموالشان در آن هنگام، در برابر چشمانشان جلوه می کند و از این که آنها را می گذارند و می روند، عذاب می کشند. راههای عذاب شدن به وسیله ی مال ازاین قبیل است: چگونگی تهیه آن، نگهداریِ آن از سرقت و حریق و مردم حسود، به جا گذاشتن و رفتن هنگام جان دادن، پاسخگویی در قیامت برای چگونگی تهیه و مصرف آن.

* چه بسیار نعمت هایی که در باطن نقمت است و چه بسا توان های اقتصادی که وسیله ی نابودی و بدبختی می شود. « لِیُعَذِّبَهُمْ بِهَا »

* عذاب الهی تنها در آخرت نیست، دردنیا هم وجود دارد. «فی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا »

* مال و اولاد فراوان منافقان، زمینه ی کافر مردن آنان است. « فَلَا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ... وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُ ونَ »

ششم: دنیا برای هیچ­کس گُل نمی شود

« وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَیٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَ ةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِ زْقُ رَ بِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَیٰ». (طه/ 131)

و هرگز به متاعی که ما به گروهی از آنها داده ایم، چشم مدوز که (این) شکوفه و جلوه ی زندگی دنیاست (و ما می خواهیم) تا آنها را در آن بیازماییم و (به یقین) روزیِ پروردگارت بهتر و پایدارتر است.

* گرچه قرآن کریم، مال دنیا را خیر، فضل و زینت می داند و بهره مندی از آن را حلال و مجاز می شمارد، لیکن دلبستگی شدید به آن را مذمت می کند. چرا که زندگی دنیا مثل یک غنچه، عمری کوتاه دارد و با یک نسیم از بین می رود.

* رسیدن به مقام رضایت از خداوند، در صورتی است که به زرق و برق دنیا خیره نشوی. (آری کسی که جذب جلوه های مادی شد، احساس کمبود و تبعیض می کند و از خدا راضی نمی شود) «لَعَلَّکَ تَرْضی، لاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ»

ص:260

* انسان به طور طبیعی به سوی مادیات گرایش دارد؛ اما باید آن را مهار کند. «لاتَمُدَّنَّ»

* همه ی متاع های دنیا و وسایل کامیابی، نعمت الهی محسوب نمی شوند. «مَتَّعْنا» نگفت: «انعمنا»

* جلوه های زندگی دنیا، همچون غنچه و شکوفه ای است که هرگز گل نمی شود. « زَهْرَ ةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا »

* جلوه های زندگی دنیا، ابزار آزمایش انسان است. «لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ»

هفتم: دنیا مانند گیاه بی­ریشه است

اشاره

« وَاضْرِ بْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْ ضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُ وهُ الرِّ یَاحُ وَکَانَ اللَّ-هُ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِرً ا ». (کهف/ 45)

و (ای پیامبر!) برای آنان زندگی دنیا را مثَل بزن که (در ناپایداری) همچون آبی است که از آسمان فرو فرستادیم، پس گیاه زمین به وسیله ی آن (چنان رشد کند وانبوه شود که) در هم فرو رود، پس ناگهان خشک شود، آن چنان که بادها پراکنده اش کنند و خداوند بر هر چیزی تواناست.

* در آیه، سخن از رویش و سرسبزی زمین و فرا رسیدن قهر الهی و سوختن و خاکستر شدن آنهاست، تا درس عبرتی برای مردمان مغرور و غافل از خدا باشد. دنیا همچون گیاه بی ریشه ای است که با اندک بارانی سبز و با اندک بادی خشک می شود، البته آنچه باقی می ماند، عمل انسان است.

2-2. حیات برزخی

« ...وَمِنْ وَرَ ائِهِمْ بَرْ زَخٌ إِلَیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ». (مؤمنون/ 100)

و از پی آنان تا روزی که مبعوث شوند، فاصله ای (برزخ) است.

* مراد از عالم برزخ، عالم قبر است، عالمی که انسان در آن یک نوع زندگی خاصی تا قیامت دارد. برزخ، دورانی است میان زندگی دنیا و

ص:261

زندگی آخرت و برای مؤمنان و نیکوکاران رهایی از قفس بدن است و برای گناهکاران بس وحشت زا و دلهره آور می باشد. امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «والله

ما أخافُ عَلَیکُم الّا الْبَرزَخَ و امّا اذا صارَ الامرُ الینَا فَنَحنُ اولی بِکُم» به

خدا سوگند من جز از حوادث تلخ برزخ ترس دیگری برای شما ندارم، زیرا در قیامت ما به شما سزاوارتریم (و در آن مرحله ما می توانیم شما را مشمول شفاعت خودمان کنیم)

« قَالُوا رَ بَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَ فْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَیٰ خُرُ وجٍ مِنْ سَبِیلٍ ».

کفّار گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی. اینک به گناهان خود اعتراف کردیم؛ پس آیا برای بیرون رفتن (از دوزخ) راهی هست؟» (غافر/ 11)

* مراد از دو بار مردن، ظاهراً مرگ در پایان عمر(و وارد قبرشدن) و مرگ در پایان برزخ(نفخ صور اول) است و مراد از دو بار زنده شدن، زنده شدن در برزخ و زنده شدن در قیامت(نفخ صور دوم) است.

« ...مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلَا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّ-هِ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرً ا ». (نساء/ 123)

هر که بدی کند بدان کیفر داده می شود و جز خداوند، برای خویش سرپرست و یاوری نیابد.

* تعبیر «یُجْزَ بِهِ» شامل جزای دنیوی یا اخروی یا هر دو می شود. روایات، جزای خلافکاری مؤمن را گرفتاری ها و سختی های دنیا و برزخ معرفی کرده است.

« النَّارُ یُعْرَ ضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْ عَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ». (غافر/ 46)

فرعونیان در هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه می شوند (و این سهمیه برزخ آن طاغوتیان است و سهم قیامت آنان جمله بعد است که می فرماید:) و آنگاه که قیامت به پا شود گفته می شود که این فرعونیان را درشدیدترین عذاب داخل کنید.

ص:262

* مجرمان، پس از مرگ و ورود به عالم برزخ، هر صبح و شام به دوزخ که جایگاه آینده ی آنان است، عرضه می شوند و دلهره ای سخت پیدا می کنند و این حالت همواره هست تا روز قیامت که رسماً داخل دوزخ شوند. به علاوه امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: در قیامت، عذاب دائمی است و اگر در آیه عرضه آتش در صبح و شب بیان شده، مربوط به عذاب در برزخ است.

* میان مرگ تا قیامت، دورانی است که گنهکار جایگاه خود را در قیامت می بیند. « النَّارُ یُعْرَ ضُونَ عَلَیْهَا... »

« فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّ بِینَ . فَرَ وْحٌ وَرَ یْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ... وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ . فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ . وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ ». (واقعه/ 88 - 94)

پس اگر او(محتضر) از مقربان باشد. راحت و رحمت و بهشت پر نعمت، روزی او خواهد بود... و اما اگر از تکذیب کنندگان گمراه باشد، با آبی جوشان پذیرایی می شود و ورود به دوزخ (جزای اوست).

* امام صادق صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر انسانی که از دنیا رفته از افراد خوب و آبرومند درگاه خدا باشد، پس در رحمت و وسعت و راحتی و در «فَرَوحٌ» و «رَیحان» به سر می برد. این پاداش مربوط به برزخ است؛ ولی پذیرایی در قیامت جمله بعد است که می فرماید: « وَجَنَّتُ نَعِیمٍ » بهشت پرنعمت است؛ ولی اگر آن شخصی که از دنیا رفته از کافران لجوجی باشد که هر حقیقتی را تکذیب می کنند، وسیله پذیرایی آنها در برزخ آبهای بسیار داغ « فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ » و در قیامت هم ورود در آتش دوزخ « وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ » خواهد بود.

« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّ-هِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَ بِّهِمْ یُرْ زَقُونَ ».

و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند بلکه آنها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. (آل عمران/ 169)

* این آیه نیز به متنعّم بودن شهدا نزد خداوند در برزخ اشاره می کند.

ص:263

« یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا ». (اسراء/ 52)

روزی که شما را (از قبرهایتان) فرامی خواند، پس شما حمدگویان اجابت می کنید و می پندارید که جز مدت کوتاهی (در دنیا یا برزخ) درنگ نکرده اید.

* مدت زمان ماندن انسان در دنیا و برزخ، نسبت به قیامت، بسیار کوتاه است. «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا »

سؤال: هنگامی که روح از بدن جدا می شود، کجا می رود؟

جواب: هنگام مرگ، روح به بدنی مثل همین بدن که نامش قالب مثالی است، ملحق و در برزخ با آن بدن، کامیاب یا عذاب می شود و ما در خواب با همان بدن مثالی رؤیا و خواب می بینیم.

جسم انسان در حکم یک اتومبیل و روح در حکم راننده ی آن است، حال گاهی اوقات: ماشین روشن است و راننده هم پشت فرمان، که این، حالت بیداری است. گاهی ماشین روشن است؛ ولی راننده پیاده می شود و می رود که این حالت خواب است؛ زیرا قلب و معده و کلیه و... کار می کند؛ ولی روح جدا می شود و به بَدنی مشابه ملحق شده و به اطراف می رود. این همان بدنی است که ما در رؤیاهای خود با آن سیر و سفر می کنیم و قالب مثالی نام گذاری شده و به قدری سبک و چابک است که می تواند در آسمان ها پرواز و در اقیانوس ها شنا کند و در یک لحظه به اطراف دنیا برود.

- گاهی هم ماشین خاموش و هم راننده جدا می شود که این حالت مرگ است.

3-2. حیات ابدی

مقایسه دنیا و آخرت

« بَلْ تُؤْثِرُ ونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا . وَالْآخِرَ ةُ خَیْرٌ وَأَبْقَیٰ ». (اعلی/ 16و17)

ولی شما زندگی دنیا را ترجیح می دهید و حال آن که آخرت بهتر و ماندگارتر است.

ص:264

* آخرت بهتر از دنیا است، زیرا ویژگی های زیر را دارد:

1. جاودانگی زمانی: «خالدین فیها»

2. وسعت مکانی: «عرضها کعرض السماء و الارض»

3. تنوع در خوراکی: «انهار من عسل»، «فاکهة کثیرة»

4. دوری از ترس و اندوه: «آمنین»

5. دوستان وفادار: «اخواناً علی سرر متقابلین»

6. همسران زیبا: «کامثال اللؤلؤ المکنون»

« مَنْ کَانَ یُرِ یدُ حَرْ ثَ الْآخِرَ ةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْ ثِهِ وَمَنْ کَانَ یُرِ یدُ حَرْ ثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَ ةِ مِنْ نَصِیبٍ ». (شوری/ 20)

آن که کشت آخرت بخواهد برای او در کشتش می افزاییم و آن که کشت دنیا بخواهد از آن به او می دهیم و در آخرت هیچ نصیبی ندارد.

* آخرت از دنیا مهمتر است زیرا:

1. برای آخرت خواهان توسعه و رشد است. « نَزِدْ لَهُ فِی حَرْ ثِهِ »

2. آخرت خواهان از دنیا هم بهره می برند، ولی دنیاطلبان هیچ بهره ای از آخرت ندارند. « وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَ ةِ مِنْ نَصِیبٍ »

3. آخرت خواهان به همه اهداف خود می رسند. «نزد له فی حرثه» ولی دنیاطلبان تنها به گوشه ای از اهداف خود می رسند. « نُؤْتِهِ مِنْهَا »

«لَهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَ ةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّ-هِ مِنْ وَاقٍ ».

برای آنان در زندگی دنیا عذابی است و قطعاً عذاب آخرت سخت تر است و در برابر (قهر) خداوند هیچ محافظی برایشان نیست. (رعد/ 34)

* عذاب آخرت سخت تر است، زیرا:

الف) در قیامت اسباب و وسایل قطع می گردد. «تقطّعت بهم الاسباب»

ب) نسب و فامیلی، دیگر کارآیی ندارد. «فلاانساب بینهم یومئذ»

ص:265

ج) فدیه قبول نمی شود. «یودّ المجرم لویفتدی... ببنیه وصاحبته و اخیه...و من فی الارض جمیعا کلاّ» حاضر است بستگان و حتّی تمام جهان را فدا کند.

د) عذرخواهی مفید نیست. «یوم لاینفع الظالمین معذرتهم»

ه) دوستان یکدیگر را رها می کنند. «لایسئل حمیم حمیما»

و) دوام دارد و همیشگی است. «خالدین فیها»

ز) تخفیفی در کار نیست. «لایخفّف»

ح) هم روحی و هم جسمی است.«ذق انّک انت العزیز الکریم»

« ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَٰلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ . لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ ». (ق/ 34 و35)

(به آنان گویند:) به سلامت وارد بهشت شوید. این روز (برای شما) جاودانه است. برای اهل بهشت در آنجا هر چه بخواهند آماده است و نزد ما افزون (بر آن چه خواهند، موجود) است.

* نعمت های دنیا، معمولاً دارای آفاتی است که در بهشت نیست، از جمله:

1. همراه با دردسر و رنج است؛ امّا در بهشت هیچ­گونه نگرانی و رنجی نیست. « بِسَلَامٍ »

2. موقّت است؛ ولی بهشت دائمی است. « یَوْمُ الْخُلُودِ »

3. نوع آن محدود است؛ امّا در بهشت هر چه بخواهند هست. « مَا یَشَاءُونَ »

4. مقدار آن محدود است؛ امّا در بهشت رو به فزونی است. « وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ »

حیات اخروی، حقیقی و جاودانه است

«وَمَا هَ-ٰذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَ ةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ».

این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازیچه نیست و اگر بدانند، زندگی حقیقی، همان سرای آخرت است. (عنکبوت/ 64)

* حیاتِ واقعی، حیات آخرت است. « الدَّارَ الْآخِرَ ةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ »

* مردم، حقیقت آخرت را نمی دانند وگرنه به دنیا دل نمی بستند. «لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»

ص:266

زمان دنیا و برزخ در برابر آخرت ناچیز است

عظمت روز قیامت چنان است که زندگانی پیش از آن بسیار کوتاه جلوه می کند. این حقیقت در آیات دیگر هم مطرح شده است، از جمله:

- «لم یلبثوا الاّ عشیّةً او ضُحاها» گویا (در دنیا یا برزخ) شبی بیشتر نبودند.

- «و تظّنون ان لبثتم الاّ قلیلاً» گمان می کنید جز مدت کمی قبل از قیامت نبوده اید.

- «ان لبثتم الاّ عشراً» فکر می کنید جز ده روزی ساکن نبوده اید.

- «لبثنا یوماً او بعض یومٍ» فکر می کنید، روز یا پاره ای از روز در دنیا یا برزخ بوده اید.

- «ما لبثوا غیرساعةً» فکر می کنید یک ساعتی بیشتر نبوده اید

حیات ابدی، روحانی و جسمانی است

« أَوَلَمْ یَرَ وْا أَنَّ اللَّ-هَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ قَادِرٌ عَلَیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا... ». (اسراء/ 99)

آیا نیاندیشیده اند خداوندی که آسمان ها و زمین را آفریده است، بر آفریدن مثل این مردم نیز تواناست؟ و خداوند برای آنان مدتی معین کرده است.

* در قیامت، استخوان های پوسیده، همان استخوان های دنیوی و روح ملحق شده به آن همان روح است؛ اما قرآن «مِثلَهم» می گوید، مانند خشتی که اگر در هم بکوبند و دوباره از همان گل خشتی بسازند، می گویند: این مثل اولی است، نه عین آن. با آن که موادش همان مواد است. «مِثلَهم»

در آخرت، نتیجه اعمال خود را می بینیم

« وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَ هُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِ جُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورً ا ».

و کارنامه ی هر انسانی را درگردنش بسته ایم و روز قیامت برای او نوشته ای بیرون آوریم که آن را در برابر خود گشوده می بیند. (اسراء/ 13)

ص:267

* در قرآن بارها به مسأله نامه ی عمل اشاره شده و در آیات مختلف نکاتی مطرح گردیده است، از جمله:

1. نامه ی عمل برای همه است. « وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَ هُ...»

2. در آن نامه چیزی فروگذار نشده است. «لا یُغادر صغیرةً ولا کبیرة»

3. مجرمان از آن می ترسند. «فتَرَی المجرمین مشفقین ممّا فیه»

4. خود انسان با خواندن نامه ی عملش، حاکم و داور است. «اِقرَء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً»

5. کتاب رستگاران بدست راستشان داده می شود و دوزخیان بدست چپ. «اوتِیَ کتابه بیمینه... بشماله»

* در قرآن آیاتی وجود دارد که چهره واقعی اعمال دنیوی انسان را در آخرت مجسم می کند:

«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَیٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارً ا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرً ا».

همانا، آنان که اموال یتیمان را به ستم می خورند، در حقیقت، آتشی را در شکم خود فرو می برند و بزودی در آتشی افروخته وارد خواهند شد. (نساء/ 10)

* چهره ی واقعی خوردن مال یتیم در دنیا، به صورت خوردن آتش در قیامت، آشکار خواهد شد. « یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَیٰ... یأکلون... ناراً»

* در قیامت برای مردم چند نوع حساب وجود دارد:

1. گروهی حسابشان آسان است. «حساباً یسیراً»

2. عده ای سخت و دقیق حسابرسی می شوند. «حساباً شدیداً»، «سوء الحساب» مراد از «سوء الحساب» دقت در حسابرسی است.

3. بعضی نیازی به محاکمه و میزان ندارند و مستقیم به دوزخ می­روند. «فلانقیم لهم یوم القیامة وزناً»

ص:268

4. پاداش گروهی بی حساب است و بهشتی هستند. «انما یوفی الصّابرون اجرهم بغیر حساب»

طبق آنچه از روایات و احادیث متعدد فهمیده می­شود، کسانی که با مردم به عفو و رحمت برخورد کنند، حسابشان آسان و کسانی که با مردم به سختی و دقت شدید عمل کنند، حسابشان سخت خواهد بود. افراد مشرک به دوزخ و اهل صبربه بهشت خواهند رفت.

« وَلِکُلٍّ دَرَ جَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ». (احقاف/ 19)

و برای هر یک (از جن و انس، گذشتگان و آیندگان) از آنچه انجام داده اند، درجاتی (از سعادت و شقاوت) است (که به آن خواهند رسید) و (خداوند) جزای کارهایشان را کامل بدهد و آنان مورد ستم قرار نمی گیرند.

* در دنیا، امکان کیفر و پاداش کامل و تمام وجود ندارد؛ زیرا این دنیا هم بسیار کوچک و محدود است و هم آثار وتبعات جزای دنیوی به دیگران سرایت می کند و موجب اذیت و آزار آنان می شود.

برای پیامبرانی که میلیون ها انسان را از جهل، شرک، تفرقه، فساد وانواع انحرافات نجات داده اند، چه پاداشی داریم؟ (بهترین نعمت های دنیا از قبیل: خوردنی ها، پوشیدنی ها و وسایل رفاهی­و... چیزی نیست؛ زیرا اینها برای افراد ظالم نیز وجود دارد) یا برای مجرمان و جلاّدانی که هزاران نفر را کشته یا مجروح کرده اند، چه مجازاتی داریم؟ (جز آن که آنان را اعدام کنیم که کیفری بسیار ناچیز است)

* سعادت و شقاوت درجات و مراتبی دارد که انسان با عملش به آن می رسد. « وَلِکُلٍّ دَرَ جَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا »

* ملاک تعیین درجه و رتبه در قیامت، عمل است. « وَلِکُلٍّ دَرَ جَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا »

ص:269

« وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَ بَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرً ا حَتَّیٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ ». (زمر/ 73)

و کسانی که از پروردگارشان پروا داشتند گروه گروه به سوی بهشت سوق داده شوند تا چون به نزد آن رسند، درحالی که درهای بهشت گشوده شده است و نگهبانان بهشت به آنان گویند: «سلام بر شما پاک و پسندیده بودید، پس داخل شوید در حالی که در آن جاودانه خواهید بود».

سؤال: با آن که عمر و اعمال نیک و بد انسان در دنیا محدود است، چرا کیفر و پاداش قیامت نامحدود است؟ قرآن می فرماید: دوزخیان و بهشتیان جاودانه در آتش یا بهشت خواهند بود؟

جواب: اولاً؛ جاودانگی در بهشت، از باب لطف خداوند است و منافاتی با عدل ندارد.

ثانیاً؛ جاودانگی در دوزخ برای همه انسانها نیست؛ بلکه بسیاری از مجرمان پس از کیفر و مجازات و پاک شدن از گناه، وارد بهشت می شوند.

ثالثاً؛ مدت کیفر بستگی به میزان سبکی یا سنگینی جرم دارد، نه زمان انجام جرم. چه بسا کسی که در یک لحظه اقدام به قتل کسی کرده و حتی موفق نشده؛ مثلا تیراندازی کرده؛ ولی به طرف نخورده، دادگاه برای او حبس ابد مقرر می کند. آیا مجازات آتش زدن یک بشکه بنزین با یک کشتی بنزین یکسان است؟ آن که تمام عمر نافرمانی خالق هستی و خدای بزرگ را کرده است، برای همیشه در عذاب خواهد بود.

شخصیت اخروی، بازتابی از شخصیت دنیوی است

« وَمَنْ کَانَ فِی هَ-ٰذِهِ أَعْمَیٰ فَهُوَ فِی الْآخِرَ ةِ أَعْمَیٰ وَأَضَلُّ سَبِیلًا ». (اسراء/ 72)

و هرکس در این دنیا کوردل و گمراه باشد، در آخرت نیز کور و گمراه تر خواهد بود.

ص:270

* شخصیت اخروی انسان، بازتابی از شخصیت دنیوی اوست. « فِی هَ-ٰذِهِ أَعْمَیٰ فَهُوَ فِی الْآخِرَ ةِ أَعْمَیٰ» بصیرتِ اینجا، بصیرت آنجا را در پی دارد و کوردلی اینجا، کوری آنجا را.

«یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْ تُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُ ونَ . وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَ حْمَةِ اللَّ-هِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». (آل عمران/ 106 و107)

(قیامت) روزی (است) که صورت هایی سفید و نورانی و صورت هایی سیاه می شوند. پس کسانی که روسیاه شدند، (از آنان سؤال می شود:) آیا بعد از ایمانتان کفرورزیدید؟ پس بخاطر کفرتان عذاب الهی را بچشید و اما آنان که روسفید شدند، غرق در رحمت خدا شده و در آن جاودانه اند.

* روسفیدی و روسیاهی در قیامت، در حقیقت تجسم همان حالات و روحیات انسان در دنیاست. کسانی که در دنیا ولایت خدا را پذیرفته اند، خداوند آنها را از تاریکی ها به نور رهنمون می­شود ودرآن روز با چهره ای نورانی حاضر می شوند؛ ولی آنان که به ولایت طاغوت گردن نهاده اند، طاغوت ها آنان را از نور به تاریکی های هوس و تفرقه و شرک و جهل سوق می دهند و در قیامت در سیاهی و تاریکی محشور می شوند.

* سیماها در قیامت:

- رو سفیدان. «تبیضّ وجوه»

- رو سیاهان. «وجوههم مسودّة»

- چهره هایی شادان. «وجوه یومئذ ناضرة »، «وجوه یومئذ ناعمة»

- صورت هایی گرفته و غمگین. «وجوه یومئذ باسرة »

- چهره هایی خندان. «وجوه یومئذ مسفرة . ضاحکة مستبشرة »

- صورت هایی گرد و غبار گرفته. «وجوه یومئذ علیها غبرة »

ص:271

- چهره هایی خوار و ذلیل. «وجوه یومئذٍ خاشعة»

در زندگی اخروی جای جبران و عذرخواهی نیست

« وَیَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا ثُمَّ لَا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُ وا وَلَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ ».

و (یاد کن) روزی را که از هر اُمتی شاهدی برانگیزیم، سپس به کسانی که کفر ورزیدند اجازه (هیچ کلامی) داده نخواهد شد وآنها برای عذرخواهی فراخوانده نمی شوند. (نحل/ 84)

* در دنیا هم می توان توبه و عذرخواهی و هم جبران نمود؛ اما در قیامت نه جای توبه است، نه عذرخواهی و نه تدارک. توجیه هم مردود است؛ چون وقتی که بعضی از دوزخیان به گروه دیگری می گویند: «لولا انتم لکنّا مؤمنین» اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم، خطاب می رسد: «بل لم تکونوا مؤمنین» بلکه خود شما اهل ایمان آوردن نبودید.

اما تدارک گناه مردود است؛ چون وقتی از خداوند می خواهند؛ «فارجعنا نعمل صالحاً» ما را به دنیا بازگردان تا کار شایسته ای انجام دهیم، پاسخ می شنوند: «کلا انها کلمة هو قائلها». «فذوقوا بما نسیتم»

و اما عذرخواهی مردود است؛ چرا که قرآن می فرماید: «ولایؤذن لهم فیعتذرون» اجازه نمی یابند که عذرخواهی کنند.

«والحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله اجمعین»

ص:272

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109