تجلی اهل بیت علیهم السلام در قرآن

مشخصات کتاب

سرشناسه : بیرانوند ، محمد، 1356 -

عنوان و نام پدیدآور : تجلی اهل بیت علیهم السلام در قرآن/تالیف محمد بیرانوند.

مشخصات نشر : اصفهان: اقیانوس معرفت، 1389.

مشخصات ظاهری : 240ص.؛21/5×14/5 س م.

شابک : 48000ریال:9786005301014

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: 233-238 .

موضوع : خاندان نبوت در قرآن

رده بندی کنگره : Bp104 / خ2 ب98 1389

رده بندی دیویی : 297/159

شماره کتابشناسی ملی : 2055183

ص: 1

اشاره

ص: 2

تجلی اهل بیت علیهم السّلام در قرآن

ص: 3

ص: 4

تقدیم به:

روح پرفتوح علامه امینی رحمة الله علیه

صاحب کتاب شریف «الغدیر»

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

مقدمه

قرآن بهترین راه شناخت اهل بیت عَلیهمُ السَّلام

معرفت و شناخت خدا و رسول و اهل بیت عَلیهمُ السَّلام در متن قرآن آن چنان قرین هم شده اند که عدم درک و شناخت صحیح هر یک به ضلالت آشکار در فهم دین می انجامد. (1) و نیاز به شناخت مقام ولایت و امامت به عنوان اولی الأمر و وجه الله چنان با اهمیت است که اگر کسی در آن مسامحه نماید عذری در پیشگاه خداوند نخواهد داشت؛ چرا که از ما خواسته اند خدا و رسول و اولی الأمر را اطاعت نماییم (2) و اطاعت بدون شناخت امکان پذیر نیست.

قرآن کتاب هدایت است (3) و در این مسیر چیزی را فروگذار نکرده است (4) و توضیح و تبیین هر آنچه که مرتبط با هدایت بشری است در آن است (5) و نمی توان تصوّر کرد که دربارة مسألة مهم ولایت که یکی از اصول دین و در امتداد توحید و نبوّت قرار دارد - با آن گسترة عظیم مفهومی و مصداق مشخّص- بی تفاوت و خاموش باشد. لذا با توجّه به همراهی قرآن و عصمت، قرآن، بهترین راه شناخت اهل بیت رسول الله عَلیهمُ السَّلام خواهد بود. با این نگرش به قرآن که ظاهری

ص: 9


1- «اللّهم عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک، اللّهم عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجتّک، اللّهم عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک، ظللت عن دینی ...» [اصول کافی، ج 1/ 377؛ مصباح المتهجد، ص 421].
2- «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم ...» [النساء/ 59].
3- «ذَلِکَ الکِتَبُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِّلمُتَّقِینَ» [البقره/ 2].
4- «... مَّا فَرَّطنَا فِی الکِتَبِ مِن شَیءٍ ...» [الأنعام/ 38].
5- «... وَنَزَّلنَا عَلَیکَ الکِتَبَ تِبیَناً لِّکُلِّ شَیءٍ وَ هُدًی وَرَحمَةً وَبُشرَی لِلمُسلِمِینَ» [النحل/ 89].

دارد و باطنی ژرف و عمیق، بسیاری از آیات آن برای شناخت دهی مقام ولایت، به وجود اهل بیت عَلیهمُ السَّلام تفسیر، تطبیق و یا تأویل شده اند، و این همه، غیر از آیاتی است که شأن نزولشان متوجّه آن حضرات است. در این نوشتار تنها به آیاتی اشاره خواهد شد که اهل بیت عَلیهمُ السَّلام را در تأویل آیات قرآن به اموری تشبیه یا توصیف نموده اند.

امیدکه این نظرگاه روزنه ای باشد هر چند کوچک برای معرفت یافتن به ساحت مقدّسشان.

تشبیهات اهل بیت عَلیهمُ السَّلام در قرآن

اهل بیت عصمت و طهارت با این که خود عِدل قرآن و قرآن ناطق اند، در کتاب آسمانی که (تبیاناً لِکلِّ شیء) (1) است به امور معقول و یا محسوس تشبیه شده اند که این تشبیهات بیشتر در تأویل آیات و یا بطن متن و یا درکلام معصومین بیان شده است.

با اندک تأمّلی در جوامع روایی و تفسیری شیعه و سنّی آشکار می شود که روایات متعدّدی در ذیل آیات شریفة قرآن، به عنوان تأویل ذکر شده است که فراوانی این روایات باعث شده که بعضی از کتب را با این خصوصیت تأویلی بشناسند، همچون کتاب های تفسیری:

منهج الصادقین ملا فتح الله کاشانی (م988ق)، تفسیر صافی ملّا محسن فیض کاشانی(م1091 ق)، تفسیر برهان سیّد هاشم بحرانی (م1107ق)، تفسیر نور الثقلین حویزی (م1112 ق)، تفسیر علی بن ابراهیم قمی(از اعلام قرن سوم و چهارم هجری)، تفسیر فرات کوفی (معاصر کلینی) و تفسیرشواهد التنزیل الحسکانی.

با بررسی این کُتب در می یابیم بسیاری از این تأویلات پیرامون جایگاه و شأن اهل بیت عَلیهمُ السَّلام است.

برخی از نویسندگان نیز مجموع این آیات را در کتاب های مستقلّی تحت

ص: 10


1- النحل/ 89.

عنوان «آیات الفضائل» (1) و «آیات الولایه» (2) و «امیر المؤمنین در قرآن» (3) و «مهدی عجل الله تعالی فرجه در قرآن» (4) و «حضرت زهرا علیها السلام در قرآن» (5) و «اهل بیت عَلیهمُ السَّلام در قرآن» جمع آوری نموده اند. عده ای نیز تأویلاتی که پیرامون حضرات معصومین عَلیهمُ السَّلام آمده است را جمع آوری کرده اند.

آنچه در تحقیق پیش رو خواهد آمد: نه همة آیاتی است که در شأن اهل بیت عَلیهمُ السَّلام است و نه همة تأویلات مربوط به آنها، بلکه تنها آیات و تأویلاتی گردآوری شده که در آنها ائمة اطهار عَلیهمُ السَّلام به موضوعی تشبیه و یا تمثیل شده اند. مقصود ما تنها بیان توصیف و تشبیه جایگاه ائمه در تأویل آیات بوده است و نه چیزی دیگر.

لذا نخست آیاتی که در آن تشبیه و توصیفی از اهل بیت عَلیهمُ السَّلام آمده ذکر شده و در ذیل آن چند روایت که تأویل یا تفسیر و یا مصداق ائمه عَلیهمُ السَّلام را متذکّر شده آورده ام و به عنوان استشهاد در ادعیه و زیارتنامه ها نیز عنوان های توصیفی مرتبط بیان گردیده و سپس به تبیین و توضیح و توصیف و رابطة آن با امام پرداخته شده است. به منظور تقریب بیشتر شواهدی که در گنجینة غنی شعر فارسی در هر مورد وجود داشته به صورت گزیده و به فراخور بحث آورده شده و در انتهای هر مبحث ثمرة اخلاقی تشبیه و توصیف نگاشته شده است تا خوانندگان بتوانند بهره و حظّ معنوی بیشتری از مناقب و ویژگی های اهل بیت عَلیهمُ السَّلام برگیرند.

در این تحقیق، صد و بیست و چهار (6) مورد تشبیه و توصیف در کل قرآن بررسی شده که در این نوشتار به تعدادی از آن ها اشاره شده است. و در مجالی

ص: 11


1- حسینی بهارانچی، سیّد محمد، چاپ اول/1380ش.
2- ارفع، سیّدکاظم، انتشارات فیض کاشانی، چاپ دوم/1380ش.
3- مطلّبی، سیّد ابوالحسن، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول/1382ش.
4- سیمای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و مهدویت در آئینه قرآن، مشکینی، علی، دارالکتاب، ناشر تبریز، 1383 ش.
5- الحلو، السیّد محمد علی، ما نزّل من القرآن فی شأن فاطمة الزهراء علیها السلام، دار الکتاب الاسلامی، 1421.ق.
6- این موارد، در پیوست کتاب حاضر (ص219-224) به ترتیب حروف الفبا فهرست شده اند.

دیگر به همین شیوه به لطف حضرت حق، ما بقی توصیفات را خواهم آورد.

برای تبیین جایگاه تشبیهات اهل بیت عَلیهمُ السَّلام در تأویل آیات بجاست که توضیحاتی پیرامون دو واژة «تشبیه» و «تأویل» بیان شود تا فواید تشبیه در قالب تأویل روشن گردد.

تشبیه، استعاره و صورخیال (1)

مرحوم استاد علامّه جلال الدّین هُمایی در این باره می گوید:

«تشبیه از امور طبیعی هر قوم و ملّتی است. ریشه تشبیه را از قیاس اصولی و تمثیل منطقی جستجو باید کرد. همان طور که مقایسه و سنجش امور، طبیعی بشر است، تشبیه نیز طبیعی بشر است. انسان چون می خواهد مقصود خود را مجسّم کند ناچار به تشبیه متوسّل می شود. هر قدر تشبیه ساده تر باشد قدیمی تر و کهنه تر است، از اینجا می توان تاریخ تشبیهات را به تقریب معیّن کرد.

فلسفه ادبی و روح تاریخی ملّی و ادبی هر قومی را از روی تشبیهات می توان معلوم کرد. تشبیهات هر قوم و ملّتی حاکی از آداب و رسوم و مذهب و عقاید آن ملّت نیز هست. به عقیده من مهم ترین قسمت های ادبی هر زبانی امثال سایرة آن زبان است که یک دنیا معنی را در یک جمله می پروراند. به علاوه، امثال سایرة هر ملّتی بهترین یادگار و نمونة آداب و رسوم و عقاید و روحیات هر ملّتی است. هر قدر ملّتی عالم تر و متمدّن تر باشد امثال حکیمانة او بیشتر است. گاهی یک مثال کوچک کار یک مقاله و یک رساله را انجام می دهد. «مَثَل» در واقع، فشرده افکار هر قومی است. تمامی افکار و تخیّلات و احساسات را عُصاره گرفته و آن را مَثَل نامیده اند.» (2)

علامّه محمد تقی جعفری می گوید:

«شاید به جرأت بتوان گفت: بزرگ ترین و سازنده ترین کاری را که شخصیت های ادبی تاریخ انجام داده اند تطبیق و قابل فهم ساختن حقایق معقول

ص: 12


1- اقتباس از فصل سوم «صور خیال در نهج البلاغه و تجلّی آن در ادب فارسی، ص39».
2- همایی، جلال الدّین، معانی و بیان، صص139و143.

به وسیلة تشبیه، تجسیم، تنظیر و تمثیل به محسوسات بوده است که عده ای از پیشتازان قلمرو ادب موفّق به آن شده اند.» (1)

شوقی ضیف، یکی از ناقدان معاصر عرب، می گوید:

«هر ادیبی دارای خصایص طبیعت خویش است و استعارات و تشبیهات و مجازهای ویژة خویش را دارد که می توانیم آنها را تصاویر او بنامیم. تصاویر روح او که از جوهر وجود در جانش نقش بسته است.» (2)

ارزش تشبیهات ذکر شده در این کتاب به این است که از جان و روح عصمت و معرفت و تجلّی گاه حضرت حق، طراویده اند و از این رو از ارزشمندی خاصی بهرمند است.

خواجه نصرالدّین طوسی در«اساس الاقتباس» فایدة صور خیال را لذّت بخش بودن آن می داند و می گوید:

«علّت انفعال نفس از آنچه مغافضةً به او رسد، بیشتر بود از آنچه به تدریج به او رسد.» (3)

همچنین «ابن سینا» لذّت بردن از تشبیه را به «تعجیب» برمی گرداند. (4)

ریچارد دز می گوید:

«همیشه به کیفیات حسّی تصویر اهمیتی بیش از حد داده اند. آنچه تصویر را مؤثّر می کند بیشتر خصلت آن است به عنوان واقعة ذهنی که به نحو عجیبی با احساس ارتباط یافته است تا وضوح آن.» (5)

در تشبیهات ائمه عَلیهمُ السَّلام در تأویل آیات، حس وحیانی در بیان آسمانی مفسّرین وحی این تصوّر غلط را که ناقص به کامل تشبیه شده را از ذهن می زداید؛ چرا که"مشبّه"ها در این امور خود در اوج کمال و انتهای حُسن و زیبایی هستند و

ص: 13


1- جعفری، محمد تقی، زیبایی و هُنر از دیدگاه اسلام، ص40.
2- شوقی ضعیف، فی النقد الادبی، ص173.
3- طوسی، خواجه نصرالدین، اساس الاقتباس، ص590.
4- بدوی، عبدالرحمن، فن الشعر، ص170.
5- رنه ولک و آوستن وارن، نظریه ادبیات، ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر، ص 207.

تشبیهات در این مجال تنها جنبة توصیف و تصویر سازی محسوس خواهد بود تا به این واسطه گوشه های از ابعاد وجودی ایشان به تصویر کشیده شود.

احمد هاشمی، صاحب کتاب جواهر البلاغه، فواید تشبیه را ایجاز در لفظ، مبالغه در وصف، خارج کردن آنچه نهانی است و آشکار نمودن آن، دور را نزدیک گردانیدن، تثبیت معنی در نفس، زیاد نمودن معنی و ایجاد تأکید می داند. (1)

استاد، محمّد خلیل رجایی شیرازی، فواید و اغراض تشبیه را چنین بیان می کند:

«الف) بیان حال مشبّه (رنگ، شکل، مقدار و وضع)؛

ب) بیان مقدار مشبّه در شدّت و ضعف، زیاده و نقصان؛

ج) تقریر حال مشبّه و تثبیت آن در ذهن شنونده؛

د) مدح مشبّه برای تزیین و تحسین جهت ازدیاد میل و رغبت شنوندگان به وی؛

ه) تقبیح مشبّه: زشت کردن مشبّه در نظر سامع برای اهانت و تحقیر و تنفیر؛

و) استطراف مشبّه: مشبّه را امری تازه، غریب و عجیب شمارند؛

ز) بیان ممکن بودن حال مشبّه: در جایی که مدّعی چیزی شوند که در ظاهر عجیب و ناممکن باشد.» (2)

ابوهلال عسکری دربارة اغراض استعاره چنین می نویسد:

«استعاره عبارت را از جایگاه استعمال و کاربرد حقیقی اش آن چنان که در اصل زبان بوده، به خاطر غرضی به جای دیگر منتقل می کند. غرض استعاره یا برای آن است که معنی را شرح دهد یا بر آن تأکید کند و یا به جهت مبالغه آورده می شود و یا برای آن است که آشکاری معنی را، افزون سازد یا به جهت اختصار و ایجاز آورده می شود و یا به خاطر آن است که جایگاه آشکار شدن معنی را نیکو گرداند.» (3)

ص: 14


1- هاشمی، احمد، جواهر البلاغه، ص286.
2- رجایی، محمد خلیل، معالم البلاغه، ص260.
3- العسکری، ابو هلال، الصناعتین، ص 205.

عبدالقاهر جرجانی، اغراض استعاره را تشبیه بر وجه مبالغه و اختصار و ایجاز می داند. (1)

صاحب کتاب «دراسة و النّقد فی مسائل بلاغیة هامه» بر این باور است که استعاره سبب توسعة کلام می شود و اختیار و توانایی و سعی در افادة معنی ایجاد می کند و اغراض آن را چنین بر می شمارد:

«1- شرح معنی کلّاً؛

2- رساندن معنی زیاد با لفظ کم؛

3- تشخیص؛

4- مبالغه و تأکید.»

دکتر خسرو فرشیدور اغراض و فواید تشبیه و استعاره را این گونه بیان می کند:

«1- توصیف مشبّه؛

2- اثبات وجود مشبّه؛

3- حیرت آفرینی؛

4- ایجاد همبستگی شاعرانه با اجزای دیگر کلام؛

5- تجسّم؛

6- ابداع و نوآوری؛

7- ایجاز؛

8- اطناب.»

وی در ادامه می گوید:

«توصیف، مهم ترین فایده و غرض تشبیه است و توصیف به وسیلة تشبیه یکی از زبیاترین و دل انگیزترین شیوه های بیان مقصود است و به همین جهت تشبیه از آغاز پیدایش بشر یکی از ابزار های وصف زیبایی بوده است.» (2)

عبدالقاهر جرجانی دربارة تأخیر تمثیل آن گاه که به دنبال معانی بیاید چنین

ص: 15


1- جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغه، ترجمه جلیل تجلیل، ص 149.
2- فرشیدور، خسرو، درباره ادبیات و نقد ادبی، ج2/509.

می گوید:

«و آگاه باش که همة خردمندان اتفاق دارند بر این که تمثیل آنجا که عقب معانی بیاید، معانی که به اختصار در معرض آن قرار بگیرد و از صورت اصلی خود به صورت آن تمثیل بشود برای آن معانی، جامة شکوه می پوشاند و فضیلت می بخشد، پایگاه و قدر معانی را بالا برده و آتش آن را بر می افروزد و نیروی آن را در تحریک جان ها دو چندان می کند و دل ها را به سوی آن معانی جلب می کند و از اعماق دل بر آن معانی رقّت و شور و عشق بر می خیزد. طبایع را وادار می کند که بدان مهر بورزند، اگر مدح باشد با شکوه تر و با جلال تر و در دل ها شریف تر و بزرگ تر، در جلب قلوب با نشاط تر بوده و زودتر انس می بخشد و بهتر شادی می آورد و آن که را مدح شده بهتر تحت تأثیر و غلبه در می آورد و یاری ممدوح را به سوی مدح کننده بیشتر جلب می کند و موجب هدایا و انگیزة مواهب گرانبها می شود و در زبان ها بیشتر می گردد و گفته می شود سزاوارترین چیز در آویزش دل ها است. و اگر هجو و ذم باشد برخورد آن دردناک تر و داغ آن سوزناک تر و تأثیرش سخت تر و تیزی اش بیشتر می شود. و چون به منظور برهان و استدلال گفته شود دلیلش روشن تر و چیرگی اش بیشتر و بیانش مؤثّر تر است. و اگر برای بالیدن و افتخار باشد میدانش گسترده تر و شرافتش بیشتر و بیانش استوارتر می شود. و چنانچه برای اعتذار آورده شود به زودی قبول مخاطب را برمی انگیزد و دلش را می رباید و در بر طرف کردن کینه ها مؤثّر و در فرو نشاندن خشم کارگرتر است، عقده های پیمان را بهتر می گشاید و در حسن بازگشت و پشیمانی انگیزة بیشتر دارد. و اگر به منظور اندرز باشد دل را شفا بخش تر و برای اندیشیدن آماده ترین وسیله و در بیدار ساختن و آگاه ماندن رساترین ابزار است و در برکنار کردن پرده ی گمراهی و بینایی بخشیدن به فرجام کارها و بهبود بخشیدن بیماران و سیراب ساختن تشنه کامان شایسته ترین وسیله است. و همچنین است حکم مَثَل آن گاه که بخواهی در شاخه ها و انواع سخن استقراء کرده، باب ها و شعبه های آن را بررسی نمایی.» (1)

ص: 16


1- جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغه، ص64.

با توصیفی که از مسالة «تشبیه»، «استعاره»، «صورخیال» و «توصیف» و فواید آن شد در می یابیم که تشبیه و تمثیل یکی از بهترین وسیله هایی است که می توان در توصیف مقام و جایگاه و فضایل اهل بیت عَلیهمُ السَّلام از آن بهره جست، به ویژه آن گاه که بیان این تشبیهات از لسان خود معصومین عَلیهمُ السَّلام و الهام یافته از متن آیات قرآن باشد.

حال با توجه به این که تشبیهات و تمثیلات در متن قرآن نیست، بلکه در تأویل آیات ذکر شده است، ضروری است که توضیحاتی پیرامون «تأویل» ذکر شود.

تأویل

«بطن قرآن از نشانه های اعجاز قرآن و خلود و جاودانگی آن است. این کتاب آسمانی در گسترهی زمان و نسل های بشری بقایی توأم با تازگی و نوآوری دارد و در هیچ عصری اتهام اندراس و کهنگی در مورد آن قابل پذیرش نیست. یکی از اصلی ترین رازهای ماندگاری قرآن بُعد باطنی آن است،.باطنی که بسیار پیچیده، گسترده و عمیق است و به تعبیر برخی از صاحب نظران تا هفت مرتبه را در بر دارد.» (1)

بی شک پیوندی محکم میان فهم ظاهر و باطن قرآن برقرار است. همان گونه که ماندگاری قرآن با باطن آن ارتباط دارد، ظاهر و باطن این کتاب نیز به هم پیوسته اند و برداشت درست از ظاهر قرآن در گرو فهم باطن آن است. از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «کسی که ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه و... و ظاهر و باطن و ابتدا و انتهای قرآن و... را نداند عالم به قرآن نیست و از اهل قرآن شمرده نمی شود» (2). مفسّران بزرگ، اعم از شیعه و سُنّی، ضمن پذیرش باطن قرآن و اختلاف در گسترهی آن، اعتقاد دارند که فهم

ص: 17


1- بطن قرآن از دیدگاه شیعه و اهل سنت، ص 12.
2- بحارالانوار، ج90/4؛ الصافی، ج 1/38؛ المیزان، ج2/82.

قرآن تنها با تفسیر ظاهری حاصل نمی شود، بلکه باطن را نیز باید در نظر گرفت (1) و اینها گویای اهمیت این بُعد قرآنی است(2) .

در توضیح باطن قرآن در بیان روایات مشخّصاتی ذکر شده است، از جمله: همه جا «باطن» در مقابل «ظاهر» قرار گرفته است (ظهر و بطن). پس باطن باید چیزی باشد که مقابل ظاهر باشد. ظاهر آن چیزی است که آشکارا از کلام فهمیده می شود. کسی که سخنی می گوید، به هر زبانی که باشد، آنچه که طبق دستور و قواعد ادبی آن زبان و اصول عقلایی محاوره، از آن کلام فهمیده می شود ظاهر آن کلام است که عقلا به آن احتجاج می کنند. آنچه که فراتر از آن باشد، یعنی چیزی که نتوان بر طبق قواعد ادبی و اصول عقلایی محاوره از کلام فهمید و بر گوینده احتجاج کرد، باطن کلام شمرده می شود، چون طبق اصول عقلایی محاوره، از کلام فهمیده نمی شود.

هر کسی نمی تواند مدّعی شود که باطن این کلام چیست. از این رو، همة کسانی که غیر مرتبط با صاحب کلام هستند، معنایی را که به عنوان باطن کلام مطرح می کنند باید حجّت و دلیل داشته باشند و چون حجّت و دلیل ندارند و فقط یک احتمال و حدس است، نمی توانند آن را به گویندة سخن اسناد دهند و یا بر اساس آن، عقیده یا عملی داشته باشند.

بی شک دربارة بطن قرآن کسی غیر از خدا و راسخون در علم از آن آگاه نیست. در برخی از روایات، بطن، به تأویل قرآن معنا شده است: «و بطنه تأویله»(3)

با توجه به آیة کریمة: (... وَ مَا یَعلَمُ تَأوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّسِخُونَ فِی العِلمِ ...)(4)،می توان مشخّصة دیگر باطن قرآن را قابل فهم نبودن آن جز برای

ص: 18


1- ر ک، الاتقان، ج 12/112؛ التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج 2/386.
2- بطن قرآن از دیدگاه شیعه و اهل سنت، ص 13.
3- بحار الانوار، ج 92/97، ح64.
4- آل عمران/7.

راسخون در علم قرار داد؛ یعنی باطن قرآن معنایی است که افراد عادی از درک آن ناتوانند و تنها خدا و راسخون در علم (پیامبر و امامانعَلیهمُ السَّلام) آن را می دانند که در بیان بعضی از روایات (1) معلوم می شود که حتّی بیان معنای باطنی قرآن برای همه کس قابل تحمّل نیست و لذا ائمة اطهار عَلیهمُ السَّلام آن را برای همه کس بیان نمی کرده اند.

بی تردید، هر کلامی که دارای معانی عمیقی غیر از معنای ظاهری اش باشد دارای باطن است. تفاوتی که قرآن با سایر کلام ها دارد، آن است که ظاهری بسیار شیوا و باطنی بسیار ژرف داردکه کاوش های عقلی بشر هیچ گاه به نهایت آن نمی رسد، بلکه عقل بشری در هر زمان به اندارة ظرف دانش و بینش خود، از آن آب حیات طیّب برمی گیرد.(2) با این که روایات بسیاری از وجود نازنین رسول خدا صل الله علیه و آله و امامان معصوم عَلیهمُ السَّلام به صراحت پیرامون باطن قرآن بیان شده است و این روایات منحصر به کتاب های فرقة خاصی از فِرق اسلامی نیست، با این حال، باید گفت «ظاهر و باطن» از اختصاصات قرآن کریم نیست که اثبات آن نیاز به دلیل داشته باشد، بلکه هر کلامی می تواند دارای ظاهر و باطن باشد. آنچه اختصاص به قرآن دارد این است که باطن قرآن از ژرفای فوق العاده ای برخوردار است و به تعبیر اهل بیت عَلیهمُ السَّلام باطن قرآن عمیق است، به طوری که هر چه غوّاصان اندیشه در بحر معانی قرآن غور کنند و به گوهر های گرانبهایی دست یابند، باز هم گنج های بی پایان معانی آن تمام نمی شود؛

همان طور که امام علی علیه السلام فرمود:

«لاتَفنِی عَجَائِبه ولا تَقَضِی غَرائِبُه»؛ (3)

«عجایب آن سپری نگردد و غرایب آن به پایان نرسد.»

لذا وجه امتیاز قرآن از دیگر کلام ها این است که باطنش بی پایان و ژرف است.

ص: 19


1- ر.ک من لایحضره الفقیه، ج 2/92، کتاب الحج، باب قضاء، ح 8.
2- باطن و تأویل قرآن، مصاحبه با علی اکبر بابایی و محمد کاظم شاکر، مرکز مطالعات و پژوهش فرهنگی حوزه علمیه قم 1381ش.
3- نهج البلاغه، خطبه/18.

امر به تدبّر در آیات قرآن یکی از روشن ترین موضوعات قرآنی است. «تدبّر» در جایی معنا دارد که مطلبی ظاهر نباشد. بنابراین، لازمة امر به تدبّر در قرآن، وجود لایه های باطنی در زیر لایة ظاهر آیات قرآن است. حال، همسان نگری معنی باطن و تأویل از باسابقه ترین دیدگاه هایی است که در مورد تعریف بطن و تأویل ارایه شده است؛ چرا که این نگرش ریشه در روایات فریقین دارد. تعریف بطن قرآن به تأویل، تعریف پر طرفداری است که دارای سوابق و ریشه هایی در روایات فریقین می باشد(1) بر همین اساس است که استاد معرفت (ره) نیز بطن قرآن را یکی از دو معنای تأویل شمرده و علت تسمیه بطن به تأویل را ارجاع ظاهر مقید آن به مفهومی گسترده و آزاد می داند(2).

تأویل در لغت از کلمة «أول» ریشه گرفته و به معنای رجوع و بازگشت است. بر این اساس، می توان تأویل را به ارجاع و بازگرداندن معنا کرد. در کتاب های لغت معانی متعدّدی برای تأویل ذکر شده است که می توان مجموعة این معانی را به سه دسته تقسیم کرد:

دستة اوّل: یا بازگردانیدن آن از معنای ظاهری به معنای پنهان تر از آن یا نقل ظاهر لفظ از وضع اصلی به چیزی که محتاج دلیل است که در همة این موارد معنای ارجاع و برگرداندن وجود دارد.

دستة دوم: تفسیر خاصی از قرآن کریم، تفسیر و بیان مقصود و مراد پنهان کلام می باشد. نمونه هایی همچون: تفسیر آنچه که شئ به آن باز می گردد

[جوهری، صحاح، واژة «أول»]؛ تفسیر کلامی که معانی آن مختلف است و جز با بیانی غیر لفظ آن کلام، تفسیر آن میسّر نمی شود [لسان العرب و العین، واژة «أول»]؛ خبر دادن از معنای کلام و تبیین معنای تشابه تفسیر باطن و خبر دادن از حقیقت مراد.

دستة سوم: انتهای شئ، عاقبت کلام و آنچه کلام به آن باز می گردد. معنای

ص: 20


1- تفسیر قمی، ج 1/20؛ بحارالانوار، ج 2/233؛ روح المعانی، ج 1/7؛ الدّرالمنثور، ج2/10؛ الاتقان، ج 2/1220.
2- علوم قرآنی، آیت الله معرفت، ص 90.

پنهان قرآن که غیر معنای ظاهر آن است. یعنی: چیزی که شئ یا کلام به آن باز می گردد. البته در این قسم معنای توصیفی مورد نظر است، بر خلاف دو قسم بالا که به معنای مصدری می آید.

لذا کلمة تأویل از دیدگاه لغت شناسان، هم در مورد کلام به کار رفته است و هم در مورد غیر کلام و هم به معنای مصدری کاربرد دارد و هم به معنای وصفی.

احمد بن فارس [م395قمری] در تعریف تأویل بیانی قابل توجه دارد ایشان می گوید: «اول» دارای دو اصل است:

1- «ابتدای امر» که به معنای سرآغاز و ابتدا است و 2- «انتهای امر» که به معنای سرانجام و عاقبت و فرجام کار است. [معجم مغابیس اللغه، واژة « أول»]

با این بیان روشن می شود که تأویل، گاهی به معنای ابتدای امر و گاهی به معنای انتهای امر است.

تأویل در قرآن

اشاره

در قرآن کریم، کلمة تأویل هفده بار به کار رفته است. این موارد هفده گانه به سه بخش قابل تقسیم است؛ یعنی تأویل به سه چیز اضافه شده است:

الف) تأویل قول و کلام:

تأمّل و تدبّر در آیاتی که در آنها تأویل به قول و کلام اضافه شده است نشان می دهد که برخی از موارد به معنای ابتدای امر و در برخی از موارد به معنای انتهای امر به کار رفته است.

تأویل در آیة هفتم سورة مبارکة آل عمران به معنای ابتدای کلام (مراد متکلّم) است.

در این صورت، آیة (وَمَا یَعلَمُ تَأوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّسِخُونَ فِی العِلمِ)؛

یعنی: «جز خدا و راسخان در علم، مراد خداوند از آیات متشابه را نمی دانند.»

در سورة اعراف و یونس، تأویل به معنای انتهای امر است. در نتیجه، منظور

ص: 21

از تأویل قرآن، تحقّق وعده های خداوند است که ظرف زمانی آن قیامت است. مثلاً طبری در تفسیر آیات 52-53 سورة اعراف:

(وَ لَقَد جِئنَهُم بِکِتَبٍ فَصَّلنَهُ عَلَی عِلمٍ هُدًی وَ رَحمَةً لِّقَومٍ یُؤمِنُونَ * هَل یَنظُرُونَ إِلَّا تَأوِیلَهُ یَومَ یَأتِی تَأوِیلُهُ ...)

نوشته است: «مراد از تأویل؛ عاقبت امرشان است که همان تحقق وعده های الهی، یعنی ورود در عذاب الهی و آتش دوزخ است.» (1)

روشن است که نمی توان تأویل را در این آیه به معنای «مراد» دانست زیرا معقول نیست که بگوییم در روز قیامت مراد خداوند از آیات قرآن روشن می شود، بلکه به جهت اتمام حجّت بر مردم، باید مراد خداوند در دنیا برای مردم روشن باشد. عبارت (لما یأتیهم تأویله) در آیة 39 سورة یونس هم به این معناست؛ یعنی «هنوز زمان تحقّق آن نرسیده است».

ب) تأویل فعل:

در برخی از آیات، تأویل فعل به معنای ابتداءالامر است. ابتداءالامر در مورد فعل، همان انگیزة فاعل از فعل است که از نظر وجودی و زمانی، قبل از فعل است. تأویل در آیات مربوط به حضرت موسی و حضرت خضر عَلیهمُ السَّلام به همین معناست. حضرت خضر پس از آن که کارهایی را انجام داد که حضرت موسی تحمّل آن را نداشت. انگیزة خود را از انجام آن کارها اعلام کرد و پس از بیان انگیزة خود از آن کارها به موسی گفت:

(ذَلِکَ تَأوِیلُ مَا لَم تَسطِع عَّلَیهِ صَبراً)(2)

در برخی آیات، تأویل فعل به معنای فرجام کار است.

تأویل در آیات 59 سورة نساء و 35 سورة اسراء به این معناست [و در تفاسیر

ص: 22


1- تفسیر طبری، ج5، ص25، ذیل آیات 52 و53 سوره الاعراف.
2- الکهف/82.

نیز عبارت (أحسن تأویلاً) به (أحسن عاقبه) تفسیر شده است](1)

ج) تأویل رؤیا:

تمام آیاتی که در آنها موضوع تأویل رؤیا مطرح شده است به معنای انتها و سرانجام رؤیاست.

تأویل رؤیا، یعنی آنچه رؤیا به آن ختم می شود. به طور مثال، حضرت یوسف علیه السلام در خواب دید که یازده ستاره به همراه خورشید و ماه برای او سجده کرده اند:

(إِنّی رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوکَبًا وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ رَأَیتُهُم لِی سَجِدِین) (2)

وقتی پس از سالها این رویا به تحقق پیوست یوسف علیه السلام گفت:

(یَأَبَتِ هَذَا تَأوِیلُُ رُءیَیَ مِن قَبلُ قَد جَعَلَهَا رَبِّی حَقٍّا) (3)

نتیجه آن که، تمام آیات قرآن کریم که در آنها لفظ «تأویل» به کار رفته است با معنایی که ابن فارس از تأویل ارایه داده قابل تفسیر است و این نکتة بسیار مهمی است که اگر کسی این معنا را رعایت نکند در واقع ممکن است دو معنای متضاد را یکی پنداشته و به یک معنا بگیرد.

تأویل در روایات

و جالب این که تأویل در روایت به دو معنای گفته شده در بیان ابن فارس نیز دیده می شود:

در روایتی آمده است:

«معاویه خطاب به ابن عباس گفت: «مناقب علی علیه السلام و اهل بیت او را نگو! ابن عباس گفت: ما را از قرائت قرآن باز می داری؟ معاویه گفت: نه. ابن عباس گفت: ما را از تأویل قرآن نهی می کنی؟ معاویه گفت: آری. ابن عباس گفت:

ص: 23


1- تفسیر طبری، ج5، ص25؛ تفسیر مجمع البیان، ج 3و4، ص 657 .
2- یوسف/4.
3- یوسف/100.

«فنقرأه و لا نسال عن ما عنی الله به» قرآن را بخوانیم و نگوییم که مراد و مقصود از آن چیست؟» (1)

و نیز حذیف-ة بن یمان نقل کرده است:

در روز غدیرخم بعد از آن که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، شخصی به آن حضرت عرض کرد: ای رسول خدا! تأویل این سخن چیست؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «من کنت نبیّه فهذا علیّ امیره» (2)

روشن است که منظور سؤال کننده این بوده که مقصود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از «مولی» چه بوده است. آن حضرت نیز برای او توضیح دادند که منظور از «مولی» در این سخن «امیر» است.

در برخی از روایات نیز، تأویل کلام به معنای «تحقّق مفاد کلام» آمده است.

در روایتی آمده است:

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در مورد آیة (قل هو القادر علی ان یبعث علیک عذابا)(3) فرمودند: «انها کائنة و لم یات تأویلها» بعد؛ این امر به وقوع خواهد پیوست و هنوز واقع نشده است.»(4)

نتیجه آن که، در روایات نیز تأویل به هر دو معنا به کار رفته است.

یاد آور می شود که تأویل در حوزة تفسیر و معناشناسی آیات قرآن نیز به کار می رود و منظور از آن، مراد خداوند از آیات قرآن است.

تأویل قرآن، آن قسم از معانی و مصادیق قرآن کریم است که دانستن آن ویژة خدا و راسخان در علم است، و به این لحاظ تأویل نامیده می شود که دلالت و انطباق آیات بر آن معانی و مصادیق آشکار نیست و وقتی آن معانی و مصادیق برای آیات ذکر می شود به نظر می آید که آیات به آنها برگردانده شده است؛ زیرا

ص: 24


1- بحارالانوار، ج23، ص176.
2- بحارالانوار، ج37، ص193.
3- الانعام/65.
4- سُنن ترمذی، ج5، ص245.

تأویل کلام به معنای وصفی،در لغت چیزی است که کلام به آن بازگردانده می شود. بنابراین، می توان گفت: باطن و تأویل قرآن یک حقیقت است که دو عنوان در مورد آن به کار می رود.

برخی از روایات شیعه و اهل سنّت نیز این مدعا را تأیید می کند.

محمّد بن حسن صفا با سند معتبر از فضیل بن یسار روایت کرده است:

«سألت ابا جعفر عن هذه الرّوایة: «ما من القرآن الا ولها ظهر و بطن» فقال: «ظهره تنزیله و بطنه تأویله... قال الله:

(و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم).

سیوطی نیز از ابن عباس روایت کرده که «ان القرآن ذوشجون و فنون و ظهور و بطون... فظهره التنزیل و بطنه التأویل.» (1)

در این دو روایت بطن قرآن به تأویل آن معنا شده است.از این که در ذیل روایت فضیل به آیة کریمة (و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم) استناد شده معلوم می شود تأویلی که در روایات، باطن قرآن به آن تفسیر شده است، همان تأویلی است که در آیة هفت سورة آل عمران مطرح شده است و با توجّه به آن نمی توان گفت که تأویل در اصطلاح این روایت، غیر از تأویلی است که در قرآن ذکر شده است.

یکی از جامع ترین تعاریف تأویل شرحی است که غزالی در مستصفی آورده است:

«تأویل در مورد کلام و معنا [و نه لفظ] به کار می رود، چنان که در مورد آیة متشابه به کار رفته است و تأویل رؤیا (تعبیر خواب) چنان که در قصة حضرت یوسف علیه السلام آمده، و تأویل اعمال نیز داریم چنان که در قصة حضرت موسی علیه السلام با رجل صالح آمده است.

و اصطلاحاً بیرون آوردن لفظ از دلالت حقیقی [معنای ظاهری] به سوی دلالت مجازی [معنای باطنی] است بی آن که به عرف و عادت زبان عربی و

ص: 25


1- الدّر المنثور،ج2،ص 10.

قواعد تجّوز، از جمله تسمیة چیزی به نظیر آن و یا به سبب آن، یا به لاحق آن یا به مقارن آن یا به سایر مواردی که در کلام مجازی جریان دارد، اخلالی وارد گردد.» (1)

علامه طباطبایی نیز در این باره می فرمایند:

«مراد از تأویل معنایی است که مخالف با ظاهر لفظ باشد» (2)

حال با ذکر این مقدمه تعدادی از توصیفات اهل بیت عَلیهمُ السَّلام در تأویل آیات را ذکر می کنیم.

ص: 26


1- قانون تفسیر، ص29؛ قرآن پژوهی، خرمشاهی، بهاءالدین ص164.
2- ترجمه تفسیر المیزان، موسوی همدانی، ج3،ص 68.

ستاره

اشاره

(وَ عَلَمَتٍ وَ بِالنَّجمِ هُم یَهتَدُونَ)

«و علاماتی [قرارداد] و آنان به وسیلة ستاره راهنمایی می شوند.»

النحل/16

ص: 27

ص: 28

(وَ عَلَمَتٍ وَ بِالنَّجمِ هُم یَهتَدُونَ) (1)

«و علاماتی [قرارداد] و آنان به وسیلة ستاره راهنمایی می شوند.»

امام صادق علیه السلام در تأویل این آیه فرمود: « نجم، رسول خدا صلی الله علیه و آله است و علامات، ائمه هستند.»(1)

ابان بن تغلب از امام باقر علیه السلام نقل کرده که فرمود: «مقصود از نجم، محمد صلی الله علیه و آله و مقصود از علامات، اوصیای او هستند.» (2) (2)

***

(وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَتِ البَرِّ وَ البَحرِ قَد فَصَّلنَا الأَیَتِ لِقَومٍ یَعلَمُونَ) (3)

«و اوست که ستارگان را برای شما آفرید تا در تاریکی های خشکی و دریا راه خود را پیدا کنید. به راستی که آیات [خود] را برای اهل معرفت به روشنی

ص: 29


1- النحل/16.
2- همچنین رجوع شود به: [نورالثقلین، ج 3/45؛ تفسیر نمونه، ج11/188؛ الفضائل، (احمد بن حنبل) حدیث، 267؛ تفسیرقمی (ره) و عیاشی (ره) که در ذیل آیه روایات فراوانی ذکر نموده اند].
3- الانعام/97.

بیان کرده ایم.»

جابر بن عبدالله انصاری گوید: که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «[به آفتاب اقتدا کنید] و از او هدایت بجویید و آنگاه که خورشید غروب کرد به ماه و آنگاه که ماه پنهان گشت به زهره و آنگاه که زهره رفت به دو ستاره فرقدین [و در پاسخ از هویت این انوار هدایت،] پیامبر فرمود: من خورشیدم، علی ماه است و فاطمه، زهره و حسن و حسین عَلیهمُ السَّلام فرقدین اند.» (3) (1)

***

(وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم وَ مَا غَوَی * وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی * إِن هُوَ إِلَّا وَحیُ یُوحَی* عَلَّمَهُ شَدِیدُ القُوَی) (2)

«سوگند به ستاره چون فرود آید، که صاحب شما هیچ گاه در ضلالت نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید. سخن او غیر وحی نیست و او را [جبرییل فرشته] شدیدالقوی علم آموخته.»

از امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیات نقل شده که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ علی علیه السلام هرگز خطا و اشتباهی نکرد و از روی هوای نفس چیزی نفرمود، بلکه وحی خدا بر او نازل شد.» (4) (3)

***

(اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالأَرضِ مَثَل نُورِهِ کَمِشکَوةٍ فِیهَا مِصبَاحٌ

ص: 30


1- همچنین رجوع شود به: [سفینة البحار، ج2/672؛ معانی الأخبار، ص114؛ بحارالانوار، ج26/74].
2- النّجم/1-5.
3- همچنین رجوع شود به: [بحارالانوار، ج 70/2، ج 35/272؛ ینابیع الموده، ص339؛ شواهدالتنزیل، ج2/204؛ معرفة علوم الحدیث، حاکم نیشابوری، ص116؛ تفسیر نمونه، ج22/482؛ الدُّرّالمنثور، ج6/122؛ دلائل الصدق، ج2/234؛ ملحقات احقاق الحق، ج3/266، ج14/299].

المِصبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوکَبُ دُرِّیُّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَرَکَةٍ ...) (1)

«خدا نور آسمان ها و زمین است. مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشه ای است، آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت خجسته... افروخته می شود.»

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: «... مقصود از «آن شیشه گویی اختری درخشان است از درخت خجستة زیتونی که نه شرقی است و نه غربی» علی بن ابی طالب علیه السلام است...» (5)

ابن مغازلی شافعی از علی بن جعفر نقل نموده که گوید: از موسی بن جعفر علیه السلام دربارة این آیه و از معنی «آن شیشه گویی اختری درخشان است» پرسیدم، فرمود: « فاطمه علیها السلام کوکب درّی [ستارة درخشان] است که نور او بین زنان عالم می درخشد...» (6)

امام صادق، از پدر خود، از علی بن الحسین عَلیهمُ السَّلام نقل نموده که فرمود: «مَثَل ما در کتاب خدا، مَثَل قندیلی است که در آن چراغی باشد. پس ما به منزلة آن قندیل هستیم و محمّد صلی الله علیه و آله آن چراغ است [و] علی آن ستارة درخشانی است که از شجرة مبارکه افروخته شده است...» (7) (2)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: « مَثَل آل محمّد صلی الله علیه و آله به ستارگان آسمان نماید، اگر ستاره ای فرو شد، ستارة دیگری برآید.» (8)

ص: 31


1- النور/35.
2- همچنین رجوع شود به: [احقاق الحق، ج3/458؛ دلائل الصدق، ج 2/306؛ البرهان، ج 3/133؛ المصباح، ص140؛ بحارالانوار، ج 4/17؛ الکافی، ج 4/380؛ وسیلة المال، ص64؛ رشفة الصادی، ص28].

تبیین

در تأویل آیات 97 انعام و16 نحل گفته شده که استعاره در این آیات استعاره حقیقیة حسّیه است و وجه شباهت «هدایت» است، «ولی در روایت فوق تشبیه صورت گرفته، یعنی اهل بیت در روشنایی و درخشندگی و هدایت به ستارگان آسمان تصویر شده اند که چون یکی از ایشان رخت از عالم فانی برگیرد، دیگری با طلوع خود راه رهروان کوی دوست را روشن می سازد.» (9)

از آنجا که به واسطة ستارگان و بهره گیری ازجهت دهی آنان، مسیر مشخص شده و راه پیدا می گردد، ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام نیز ما را به صراط مستقیم و مسیر بندگی هدایت می کنند؛ یعنی باید به ایشان چشم دوخت تا راه گم نشود:

نجم اندر ریگ و دریا رهنماست *** چشم اندر نجم نِه کو مقتداست

در روز عید غدیر که روز هدایت بزرگ است می خوانیم: «خدایا بر محمّد وآل محمّد درود فرست... همانان که ستارگان درخشانند.» (10)

و یا در زیارت مطلقة امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه می داریم: «سلام بر تو، ای ستارة درخشان!» (11)

قریب به این معنا در زیارت ششم آن حضرت نیز مشاهده می شود (12) و در زیارت ایشان در روز میلاد رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوییم: «سلام بر کوکب دُرّی!»:(13)

ستاره نیست ولیکن ستاره آثارست *** فرشته نیست ولیکن فرشته آیین است (1)

ستاره گویندشان؛ چرا که در اوج شکوه و جلالند و دست معرفت حقیقی از دامانشان کوتاه است. همچون ستاره چنان در اوجند که یا باید معصوم باشی،که شناختی حاصل گردد، ویا خالق عصمت، توصیف غیر از ایشان، گمانه و حدس و

ص: 32


1- امیر معزی

خیال است. نسبت ما و آنان به حکایت ما و ستارگان آسمان مانند است که با وجود استفاده از مجهّزترین تلسکوب ها و سفینه های فضایی، اطلاعاتی که پیرامون ستارگان در اختیار داریم بسیار جزئی و ناتمام است:

چو کوکبی است که در چشم ما نماید خُرد *** ولی به گردون کی خُرد باشدی کوکب (1)

کسی که در مسیر معرفت و شناخت ایشان قدم نهاده، می داند که عقل ما از رسیدن به کُنه شناخت ایشان قاصر است؛ چرا که همانی نیستند که ما به دیدة ظاهر می بینیم، بلکه چون ستاره، سوسویی از نورشان از دور به ما رسیده و آن قدر هست که بانگ جرسی می آید:

کوکب اوج جلالی، باد حُسنت لایزال *** آفتاب بی زوالی، باد ظلّت مستدام (2)

آری، فضل و فضیلت ایشان به بیان نیاید گرچه تعداد ستارگان را بتوان شمرد:

هست کوکب را شمار و نیست فضلش را شمار *** هست گردون را کران و نیست مدحش را کران (3)

در فراق یار به صبح جمعه در دعای ندبه ناله سر می دهیم: «و کجایند ستارگان آشکار؟» (14)؛ بیا و ره بنما در ظلمت و تاریکی و سرگردانی:

در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود *** از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت (4)

امام کاظم علیه السلام نیز مادرشان را چنین توصیف نموده اند: «فاطمه کوکب دُرّی است.» (15)

ص: 33


1- ادیب الممالک فراهانی
2- محتشم کاشانی
3- قطران تبریزی
4- حافظ شیرازی

توستاره ای و تو اختری، مه و مهر و زهره و مشتری *** نکنند با تو برابری، تو یگانه دُخت پیمبری

تو هُمای اوج سعادتی، تو سپهر عصمت و عفّتی *** تو قرین مهر ولایتی، به خدا که همسر حیدری

به حسن ستارة روشنت،که حسین آن گل گلشنت *** به خدا رسیده ز دامنت، به خدا تو معنی مادری (1)

به روز میلاد حسین بن علی علیهما السلام نیز: «اهل بیت را با وصف ستاره بودنشان صدا می زنیم.»(16) آری، نور ستارۀ حسین در دل چه کسی یافت نمی شود؟ ستارة هدایت حسین تنها اختصاص به شیعه ندارد؛ چه بسیار افرادی که به واسطة آن نور به حریم حق و حقیقت هدایت ورود یافته اند:

هزار نجم همایون طلوع گشته بلند *** ولی یکی است که خورشید وش نمایان است (2)

آنان که ارتباطشان با ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام مدام است، ترسی از ضلالت به دل راه نمی دهند، درخشش هر ستاره چشمک زنان، لبخندی است که ره می نماید و لب می گزد که شِکوه از تاریکی مکن ره عیان است:

تو به نور من مرا بینی، به تاریکی مقیم *** خندی وگویی که تاریک است، نجم روشنم (3)

تنها کافیست که سر بالا گرفت و طلب هدایت نمود و اینان را در دل جای داد:

اگر خواهی که ره یابی تو در سرمنزل زلفش *** مقابل ساز در پیشانۀ خود کوکب دل را (4)

ص: 34


1- خسرواحتشامی
2- محتشم کاشانی
3- ملک الشعرای بهار
4- طغرل احراری

بهرة هرکس از هدایت به میزان بهره گیری از انوار هدایت آل الله است:

«خدایا، خودت را به من بشناس؛ چرا که اگر تو را نشناسم رسولت را نیز نخواهم شناخت. خدایا، رسولت را به من بشناس،که اگر او را نشناسم حجتت را نیز نخواهم شناخت خدایا حجّتت را به من بشناس، که اگر او را نشناسم از دین تو گمراه خواهم شد.» (17)

و می توان گفت کسی که حجّت خدا را نشناخته رسول او را نیز نشناخته است و این نیز خود دلیل عدم شناخت خدای حکیم است:

هرکه او آشنا نشد با نجم *** همچو شیطان کند شهابش رجم (1)

آن که نشناخت ایشان را از درگاه کمال و سعادت دور خواهد شد و آشنایی با ایشان قرین بهره گیری از نور هدایتشان خواهد بود:

گر شوی تو همچو نجم ما *** از تو گیرد عالمی نور و صفا (2)

با این که در روایات و ادعیه، رسول خدا و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام عصر عَلیهمُ السَّلام به طور خاص و همة اهل بیت عَلیهمُ السَّلام به طور عام، هرکدام، به ستاره تشبیه شده اند، ولی این ستارگان آستان هدایت همگی نشانی واحد و جلوه ای یگانه از نور خدایند و به سوی او ره می نمایند:

نظر به نور اگر داری تعدّد را فنا یابی *** گر چه بر فلک باشد هزاران کوکب رخشا (3)

آری، شک نیست که ایشان بسان ستاره اند، تنها چشم بینا خواهد که ببیند:

ص: 35


1- اوحدی مراغه ای
2- اوحدی مراغه ای
3- منصور حلّاج

جهان پر دلبر زیباست،کو یک عاشق صادق *** فلک پر کوکب رخشاست، کو یک دیدۀ بینا (1)

اگر در کران بی نهایت ستاره ای نباشد، کسی به آسمان شب، زیبا نخواهد گفت؛ چنان که حضرت دوست می فرماید: «هر آینه ما نزدیک ترین آسمان را، به این ستارگان زینت بخش آراستیم.» (2)

اگر این ظلمتکدۀ دنیا زیبا می نماید، باز زیباییش مدیون و طفیل زیبایی آن بزرگواران است.

ص: 36


1- منصور حلّاج
2- الصافات/6.

پی نوشت

1- حَدَّثَنَا دَاوُدُ الْجَصَّاصُ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: «(وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ)» قَالَ:«النَّجْمُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله، وَ الْعَلَامَاتُ هُمُ الْأَئِمَّةُ علیه السلام.»

[الکافی، ج 1/207].

2- عن أبان بن تغلب، قلت لأبی جعفر محمد بن علی قول الله تعالی: (وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ) قال: «النجم محمد [کذا]، و العلامات الأوصیاء عَلیهمُ السَّلام.»

[شواهد التنزیل، ج1/427 ].

3- عن جابر بن عبد الله الأنصاری قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اهتدوا بالشمس، فإذا غاب الشمس فاهتدوا بالقمر، فإذا غاب القمر فاهتدوا بالزهرة، فإذا غابت الزهرة فاهتدوا بالفرقدین.» فقیل: یا رسول الله! ما الشمس و ما القمر و ما الزهرة و ما الفرقدان؟ قال: «الشمس أنا، و القمر علی و الزهرة فاطمة، و الفرقدان الحسن و الحسین عَلیهمُ السَّلام.» [شواهدالتنزیل، ج 1/ 78].

4- [تفسیرالقمی]عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی) یَقُولُ: « مَا ضَلَّ فِی عَلِیٍّ، وَ مَا غَوَی وَ ما یَنْطِقُ فِیهِ عَنِ الْهَوی وَ مَا کَانَ مَا قَالَ فِیهِ إِلَّا بِالْوَحْیِ الَّذِی أُوحِیَ إِلَیْهِ.» ثُمَّ قَالَ: «(عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی) ثُمَّ أَذِنَ لَهُ فَوَفَدَ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوی وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی وَ کَانَ بَیْنَ لَفْظِهِ وَ بَیْنَ سَمَاعِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَیْنَ وَتَرِ الْقَوْسِ وَ عُودِهَا فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی فَسُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ ذَلِکَ.» [بحارالأنوار،ج 18 /405].

5- [معانی الأخبار] عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام: (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) قَالَ: «کَذَلِکَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ.» قَالَ: قُلْتُ: (مَثَلُ نُورِهِ) قَالَ:«لِی مُحَمَّدٌ ص» قُلْتُ: (کَمِشْکاةٍ) قَالَ:«صَدْرُ مُحَمَّدٍ ص» قُلْتُ: (فِیها مِصْباحٌ) قَالَ: «فِیهِ نُورُ

ص: 37

الْعِلْمِ یَعْنِی النُّبُوَّةَ » قُلْتُ: (الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ) قَالَ: «عِلْمُ رَسُولِ اللَّهِ ص صَدَرَ إِلَی قَلْبِ عَلِیٍّ ع» قُلْتُ: «کَأَنَّها قَالَ لِأَیِّ شَیْ ءٍ تَقْرَأُ کَأَنَّهَا قُلْتُ: وَ کَیْفَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ: «کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ قُلْتُ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَلاغَرْبِیَّة» قَالَ: «ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع لَا یَهُودِیٌّ وَ لَا نَصْرَانِیٌّ» قُلْتُ: (یَکادُ زَیْتُها یُضِی ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ) قَالَ: یَکَادُ الْعِلْمُ یَخْرُجُ مِنْ فَمِ الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَنْطِقَ بِهِ قُلْتُ: (نُورٌ عَلی نُورٍ) قَالَ: «الْإِمَامُ عَلَی أَثَرِ الْإِمَامِ.» [بحار الانوار، ج 4 / 16 ].

6- عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ (کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ) قَالَ:«الْمِشْکَاةُ فَاطِمَةُ وَ الْمِصْبَاحُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ » (الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ ) قَالَ: «کَانَتْ فَاطِمَةُ،کَوْکَباً دُرِّیّاً مِنْ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ » (یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ ) الشَّجَرَةُ الْمُبَارَکَةُ إِبْرَاهِیمُ، (لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ) لَا یَهُودِیَّةٍ وَ لَا نَصْرَانِیَّةٍ، (یَکادُ زَیْتُها یُضِی ءُ) قَالَ:«یَکَادُ الْعِلْمُ یَنْطِقُ مِنْهَا» (وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ) قَالَ: «إِمَامٌ بَعْدَ إِمَامٍ» (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ) قَالَ: «یَهْدِی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِوَلَایَتِنَا مَنْ یَشَاء.» [بحارالأنوار، ج 36 /364].

7- عن أبی عبد الله، عن أبیه،عن علی بن الحسین ع أنه قال: «مثلنا فی کتاب الله کمثل المشکاة، فنحن المشکاة،و المشکاة الکوة فیها مصباح و المصباح فی زجاجة، و الزجاجة محمد ص، (کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ ) قال: «علیّ» (زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِی ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ) «القرآن» (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ) یهدی لولایتنا من أحب.» [تأویل الآیات الظاهره، ص357].

8 - قال علی علیه السلام:«أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ ص کَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَی نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.» [نهج البلاغه، خطبه 100ص146].

9- [صور خیال در نهج البلاغه وتجلی آ ن در ادب فارسی، فصل نهم، ص 155].

10- «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْأَئِمَّةِ الْقَادَةِ وَ الدُّعَاةِ السَّادَةِ وَ النُّجُومِ الزَّاهِرَة.» [إقبال الأعمال،ص492؛ بحارالأنوار،ص95 /319 باب 4؛ مفاتیح الجنان، دعای

ص: 38

روز غدیر،ص461 ].

11- «السَّلَامُ عَلَی الصِّرَاطِ الْوَاضِحِ وَ النَّجْمِ اللَّائِحِ وَ الْإِمَامِ النَّاصِحِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه.» [مستدرک الوسائل، ج 10 /222؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه ی امیرالمؤمنین علیه السلام،ص 684 ].

12- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ وَ الشِّهَابَ الثَّاقِبَ وَ النُّورَ الْعَاقِب.»

[بحارالأنوار،ج97 /307 باب، 4؛ مفاتیح الجنان، زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 705].

13- «السَّلَامُ عَلَی الْإِمَامِ التَّقِیِّ الْمُخْلِصِ الصَّفِیِّ.السَّلَامُ عَلَی الْکَوْکَبِ الدُّرِّیِّ.السَّلَامُ عَلَی الْإِمَامِ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.»

[إقبال الأعمال،ص 610؛ بحارالأنوار، ج97 /375،باب 5؛ مفاتیح الجنان، زیارت امیر المؤمنین در روز میلاد رسول خدا صلوات الله علیهما، ص746].

14- «اَینَ الاَنجُم الظَاهِرَه.» [مفاتیح الجنان،دعای ندبه،ص 1040 ].

15- رجوع شود به پی نوشت شماره 6.

16- « وَ عَلَی جَمِیعِ أَوْصِیَائِهِ وَ أَهْلِ أَصْفِیَائِهِ الْمَمْدُودِینَ مِنْکَ بِالْعَدَدِ الِاثْنَیْ عَشَرَ النُّجُومِ الزُّهَرِ وَ الْحُجَجِ عَلَی جَمِیعِ الْبَشَر.» [المصباح للکفعمی، ص 543 ؛ مصباح المتهجّد ص 826؛ مفاتیح الجنان، دعای روز سوم شعبان، ص270].

17- «أن أبا علی محمد بن همام أخبره بهذا الدعاء، و ذکر أن الشیخ أبا عمرو العمری قدّس الله روحه أملاه علیه و أمره أن یدعو به و هو الدعاء فی غیبة القائم من آل محمد ع: «اللّهم عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک، اللّهم عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک، اللّهم عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک، ظللت عن دینی...»[مصباح المتهجد،ص 421].

ص: 39

ص: 40

صراط طَریق سَبیل

اشاره

(اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لَا الضَّالِّینَ)

«ما را به راه راست هدایت فرما؛ راه کسانی که نعمت خود را برآنها ارزانی داشته ای، نه راه گمراهان و آنهایی که مورد خشم تو هستند.»

الفاتحه/6-7

ص: 41

ص: 42

(اهدِنَا الصِّرَطَ المُستَقِیمَ صِرَطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لَا الضَّالِّینَ) (1)

«ما را به راه راست هدایت فرما؛ راه کسانی که نعمت خود را برآنها ارزانی داشته ای، نه راه گمراهان و آنهایی که مورد خشم تو هستند.»

مفضّل می گوید: دربارة معنای «صراط» از امام صادق علیه السلام سؤال کردم، حضرت فرمود: «صراط مستقیم، راه شناخت خداوند است و آن دو صراط است: صراط دنیا و صراط آخرت. صراط دنیا همان امام است که اطاعتش واجب است و هر که در دنیا او را شناخت و از هدایتش پیروی کرد، از صراط قیامت -که پلی است بر روی دوزخ- خواهد گذشت، و کسی که او را در دنیا نشناخت، از صراط قیامت نخواهد گذشت و در دوزخ فروخواهد افتاد.» (1)

ابن عباس می گوید: رسول خدا به حضرت علی علیهما السلام فرمود: «تو راه روشن خداوند و صراط مستقیم... هستی.»(2)(3)

***

(یَأَیُّهَا النَّاسُ قَد جَاءَکُم بُرهَنُ مِّن رَّبِّکُم وَ أَنزَلنَا إِلَیکُم نُورًا

ص: 43


1- الفاتحه /6-7.

مُبِینًا * فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ اعتَصَمُوا بِهِ فَسَیُد خِلُهُم فِی رَحمَةٍ مِّنهُ وَ فَضلٍ وَ یَهدِیهِم إِلَیهِ صِرَطًا مُّستَقِیمًا) (1)

«ای مردم! برای هدایت شما از جانب خدا برهانی آمد و نوری تابان به شما فرستادیم. پس آنان که به خدا گرویدند و به او متوسّل شدند، به زودی آنها را به جایگاه رحمت و فضل خود درآورده و به راهی راست به سوی خود رهبری نماید.»

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مقصود از «برهان»، محمّد صلی الله علیه و آله است و مقصود از «نور» و «صراط مستقیم»، امیرالمؤمنین علیه السلام است.»(4)

***

(وَ أَنَّ هَذَا صِرَطِی مُستَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُم وَ صَّئکُم بِهِ لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ) (2)

«و این است راه راست من، پس از آن پیروی کنید و از راه های [دیگر] که شما را از راه وی پراکنده می سازد پیروی مکنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا بگرایید.»

از امام باقر علیه السلام نقل شده که به برید عجلی فرمود: «آیا می دانی در [این] آیه، مقصود از «صراط مستقیم» چیست؟» برید عرض کرد: نمی دانم. امام باقر علیه السلام فرمود: «مقصود از «صراط مستقیم»، ولایت علی علیه السلام و جانشینان اوست.» پس فرمود: «آیا می دانی مقصود از «فاتّبعوه» چیست؟» عرض کرد: نمی دانم. امام فرمود: «مقصود پیروی از علی علیه السلام است...»(5)(6)

***

(وَاللَّهُ یَدعُوا إِلَی دَارِ السَّلَمِ وَ یَهدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَطٍ

ص: 44


1- النساء/174-175.
2- الأنعام/ 153.

مُّستَقِیمٍ) (1)

«و خداوند [شمارا] به سر منزل سلامت می خواند و هر که را می خواهد به راه مستقیم هدایت می کند.»

از ابن عباس و زید بن علی علیه السلام دربارة این آیه روایت شده که بیان داشتند: «مقصود از(والله یدعوا الی دارالسّلام) بهشت است، و مقصود از (و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم ) ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است.»(7):

منم آن ره سلامت که صراط نام دارم *** منم آن بهشت باقی که نعیم جاودانم (2)

***

(وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلَینِ أَحَدُهُمَا أَبکَمُ لَا یَقدِرُ عَلَی شَیءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلَی مَولَئهُ أَینَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأتِ بِخَیرٍ هَل یَستَوِی هُوَ وَ مَن یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ هُوَ عَلَی صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ) (3)

«و خدا مَثَلی [دیگر] می زند: دو مردند که یکی از آنها لال است و هیچ کاری از او برنمی آید و او سربار خداوندگارش می باشد، هرجا که او را می فرستد خیری به همراه نمی آورد، آیا او با کسی که به عدالت فرمان می دهد و خود بر راه راست است یکسان است؟»

از امام باقر علیه السلام نقل شده که دربارة این آیه فرمود: «فرمان دهنده به عدل و کسی که در صراط مستقیم است علی بن ابی طالب علیه السلام است.»(8)

***

(إِنَّ اللَّهَ یُدخِلُ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّلِحَتِ جَنَّتٍ

ص: 45


1- یونس/25.
2- عمادالدین نسیمی
3- النحل/76.

تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهَرُ یُحَلَّونَ فِیهَا مِن أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤلُؤًا وَلِبَاسُهُم فِیهَا حَرِیرُ * وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ القَولِ وَ هُدُوا إِلَی صِرَطِ الحَمِیدِ) (1)

«و خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند به باغ هایی که از زیر [درختان] آن نهرهایی روان است می برد. در آنجا با دستبد هایی از طلا و مروارید آراسته می شوند و لباسشان در آنجا از حریر است و به گفتار پاک هدایت می شوند و به سوی راه ستوده هدایت می گردند.»

راوی می گوید: از امام باقر علیه السلام دربارة معنی آیة: وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ القَولِ وَهُدُوا إِلَی صِرَطِ الحَمِیدِ) سؤال کردم، حضرت فرمود: «به خدا سوگند، مقصود از(صراط الحمید)همان اعتقادی است که شما برآن هستید؛ [یعنی ولایت امیرالمؤمنین و اولاد ایشان]». (9)

***

(وَإِنَّکَ لَتَدعُوهُم إِلَی صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ* وَ إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤمِنُونَ بِالأَخِرَةِ عَنِ الصِّرَطِ لَنَکِبُونَ) (2)

«و البته تو خلق را به راه راست می خوانی، لیکن آنان که به آخرت ایمان نمی آورند از آن راه راست بر می گردند.»

از امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیثی مفصّل نقل شده که فرمود: «...خداوند می توانست خود را به بندگان معرّفی نماید، لکن ما را ابواب و صراط و سبیل و وجه خود قرار داد که مردم به واسطة ما او را بشناسند. پس کسانی که ولایت ما را نپذیرند و دیگران را بر ما مقدّم دارند از صراط منحرف شده اند.»(10)

***

ص: 46


1- الحج/ 23-24.
2- المؤمنون 73-74.

(وَ إِنَّهُ لَعِلمُ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَطُ مُّستَقِیمُ) (1)

«و همانا آن، نشانه ای برای [فهم] رستاخیز است. پس در آن تردید مکن و از من پیروی کنید، این است راه راست.»

امام باقر علیه السلام در حدیثی عظمت مقام امیرالمؤمنین علیه السلام را یادآور شد و سپس آیة (وَإِنَّهُ لَعِلمُ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَطُ مُّستَقِیمُ) را تلاوت نمود و فرمود: «مقصود، امیرالمؤمنین است.»(11)

در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «السلام علی صراط الله المستقیم.»(12)

تبیین

در آیات گذشته ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام به «صراط» توصیف شده اند.

راغب در مفردات می گوید: «صراط، یعنی راه مستقیم؛ چراکه خداوند در قرآن فرموده: (وَأَنَّ هَذَا صِرَطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ) که توصیف صراط را خدا به مستقیم آورده است.»(13)

طریحی نیز در مجمع البحرین می گوید: «صراط مستقیم، یعنی دین حقی که خداوند غیر آن را نمی پذیرد. به این دلیل به دین حق صراط گویندکه دین حق انسان را در مسیری قرار می دهد که منتهی به بهشت خواهد شد و صراط (راه راست) نیز مسیری است که ما را به بهشت می رساند.»(14):

ص: 47


1- الزخرف/61.

آن که از دین دور کارش چیست با یعسوب دین *** و آن که گمراه از صراط است از چه گوید اهدنا (1)

ائمه عَلیهمُ السَّلام راه شناخت خداوند هستند. چه کسی مدّعی است که خدا را بدون واسطة ایشان شناخته است؟ آنچه از معرفت و شناخت برای ما حاصل شده از طریق نبی و وصی بوده است. ایشان مظهر تجلّی صفات خدا و واسطة شناساندن الله به خلق الله اند. ایشان آینة تمام نمای صفات حق اند؛ چرا که وجه الله و منعکس کننده صفات اویند.

هیچ راهی برای شناخت صحیح خدا جز از طریق ایشان وجود ندارد و راه معرفت خدا به وسیلة ایشان پیموده خواهد شد.

امام صادق علیه السلام فرمودند: «صراط دنیا همان امام است که اطاعتش واجب است و هر کس در دنیا او را شناخت و از هدایتش پیروی کرد از صراط قیامت...خواهد گذشت...»:

ای که در دنیا نرفتی بر صراط مستقیم *** در قیامت بر صراطت جای تشویش است و بیم (2)

و بی شک باید گفت:

هرکه نگزیند صراط مستقیم *** در عذاب آخرت باشد مقیم (3)

آنچه از ما مطالبه خواهند نمود اطاعت امر ولیّ خدا و اتباع سُنّت است. در تعریف سُنّت گویند: رفتار و کردار وگفتار و سکوت و نوشته و امضای معصوم است. سٌنّت، حجت است؛ یعنی انسان باید در راه آنان قدم گذارد و همان طور که آنان رفتار نموده رفتار کند. برهمین اساس، فلسفة بسیاری از مستحبات وابسته به چگونگی فعل معصوم عَلیهمُ السَّلام بوده است یعنی چون معصوم عَلیهمُ السَّلام این چنین راه

ص: 48


1- ادیب الممالک فراهانی
2- سعدی
3- عطّار نیشابوری

رفته و یا غذا خورده و یا... آن عمل مستحب شده است.

بگذر به خط استوا تا بازیابی طالبا *** راه صراط المستقیم از قامت و رفتار او (1)

پیروی او بود دین حق و راه راست *** سلطنت لافتی غیر علی خود که راست (2)

در زیارت جامعة کبیره نیز می خوانیم که شما «صراط الاقوم»(15)، یعنی راه مسقیم و پایدار هستید؛ زیرا پیروی از ائمه عَلیهمُ السَّلام در عقاید و معارف و اعمال، استوارترین راه ها، بلکه تنها راه حقیقی و راستین است.

و در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز آمده است: «سلام بر تو، ای راه راست خدا و صراطه السَّوی!»(16) در کتب لغت،«سَوی» را تراز و هموار معنی نموده اند.(17) حضرت امیر راه هموار و تراز شده برای رسیدن به خداست:

خدایا بینش ما را قوی کن *** صراط ما صراط مستوی کن (3)

ولی صد افسوس که عدّه ای امیرالمؤمنین علیه السلام را، راه راست ندیدند با این که رسول الله بارها این راه را نمایان نموده بود:

هرکه از شق القمر پی بر صراط الله نبرد *** سوی خط کی ره برد یا استوا داند که چیست (4)

سختی فقط در پیدا کردن راه مستقیم است و همین که آن را پیدا نمایی، مقصد نمایان خواهد شد. ترس گمراهی برای کسی است که ره به جایی ندارد:

هست راه او صراط مستقیم *** گفت حق او را علی خُلقٍ عظیم

ص: 49


1- عمادالدین نسیمی
2- شاه نعمت الله ولی
3- صفا اصفهانی
4- عمادالدین نسیمی

تا نسازی بر صراط حق عبور *** کی رسی در جنّت و حور و قصور (1)

در زیارت امام حسن مجتبی علیه السلام می خوانیم: «سلام بر تو، ای راه خدا!» (18)

گویی ما گمشدگانیم که باید خود را به سر منزل مقصود برسانیم و اینان راه رساندن ما به خدایند:

چون هادی صراط تویی اهدنا الصّراط *** یعنی به سوی خود بنما راه راستین (2)

برای رسیدن به هر مقصدی باید رونده و راه و هدف مشخّص باشد. اهمیت راه مستقیم تا آن جا است که اگر کسی اجمالاً بداند هدفش چیست و در مسیر مستقیم منتهی به مقصد قرار گیرد، دیگر در طول مسیر غم سرگردانی و تردید و تحیّر نخواهد داشت و می داند که این راه او را به منزلگه جانان خواهد رساند.

در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «سلام بر راه روشن !»(19):

یقین بدان که ولای علی و مذهب آلش *** طریقه ای است که او از صراط راست تر آمد (3)

در بارگاه حضرت امیر نیز او را «راه خدا» صدا می زنیم. کسی که در راه نجف قدم نهاده باشد، اگر راه مستقیم و مشخّص باشد سر از نجف در خواهد آورد و کسی که در مسیر مشهد سیر کند به همان جا خواهد رسید، پس در هر راهی که برویم به مقصدی مشخص خواهیم رسید و هر راهی، خود، مقصد نمای خویش است. ایشان راه خدایند، هرکس که در راهشان باشد به خدا خواهد رسید:

ص: 50


1- محمد اسیری لاهیجی
2- عبدالرحمن جامی
3- نظیری نیشابوری

قرآن شفا شناس که حبلی است بس متین *** سنت نجات دان که صراطی است مستقیم (1)

حال که در بیان آیات و روایات تصویر ائمه عَلیهمُ السَّلام بسان «راه روشن» است، ما نیز برای رسیدن به مقصد باید در این راه قدم نهیم:

حق را ولی مطلق و دین را صراط حق *** گر غیر حق بدانمش الحق که کافرم (2)

طریق

از آنجا که در تأویل آیات، ولایت ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام به «طریق» نیز توصیف شده اند، آیۀ مربوطه را بیان می داریم.

(وَ أَلَّوِ استَقَمُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَینَهُم مَّاءً غَدَقًا) (3)

«و اگر [مردم] در راه درست، پایداری ورزند، قطعا آب گوارایی بدیشان نوشانیم.»

امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند: «یعنی اگر مردم بر ولایت امیرالمؤمنین و جانشینان او، یعنی فرزندان پاکش، استقامت نموده و اطاعت آنها را پذیرفته بودند، ما دل های آنها را از آب معرفت و ایمان شاداب می نمودیم.» سپس فرمود: «مقصود از «طریقه» ایمان به ولایت علی علیه السلام و امامان بعد از آن حضرت است.»(20):

هردم از کوچگه ندا خیزد *** کَی رفیق از طریق روی متاب (4)

ص: 51


1- خاقانی
2- نشاط اصفهانی
3- الجن/16.
4- خواجوی کرمانی

چیزی که از ما خواسته اند استقامت و تبعیّت است. اگر کسی استقامت نورزد و یا تابع ایشان نباشد یا جا خواهد ماند و یا به بیراهه کشیده خواهد شد:

داری دلا هوای سلوک طریق حق *** باید قدم نهی به ره شاه لافتی (1)

و با این وصف پیمودن راه ایشان فقط به ادعا نمودن نخواهد بود، بلکه با عمل روشن خواهد گشت که چه کسی پیرو آن عزیزان است:

طریق عاشقان دانی درین ره چیست ای رهرو؟ *** غمش را پیروی کردن، بلا را پیشوا رفتن (2)

و این نیز حاصل نمی شود مگر با معرفت و عشق به ساحت مقدّسشان:

بی عشق نمی توان به مقصود رسید *** عشق است طریق مستقیم ره حق (3)

در زیارت امام هادی علیه السلام نیز می خوانیم: «سلام بر تو، ای راه واضح، و سلام بر تو، ای راه میانه !»(21):

خویشتن بر طریق ایشان بند *** که طریقت طریق ایشان است (4)

اینان راه روشن الهی اند و خدا را شاکریم که این راه را برایمان نمایان نمود:

من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم *** که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم (5)

ص: 52


1- اسیری لاهیجی
2- سلمان ساوجی
3- محمد فضولی
4- انوری ابیوری
5- سعدی

سبیل

یکی دیگر از عناوین مرتبط با این موضوع، «سبیل» است که با توجّه به تناسب این عنوان با «صراط» و «طریق» آیات و روایات مربوط به آن را نیز در اینجا ذکر می کنیم.

(وَ أَنَّ هَذَا صِرَطِی مُستَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُم وَ صَّئکُم بِهِ لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ) (1)

«و [بدانید] این است راه راست من. پس از آن پیروی کنید و از راه ها [ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده می سازد پیروی مکنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید.»

از امام باقر علیه السلام نقل شده که به برید عجلی فرمود: «... می دانی مقصود از (وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبِیلِهِ)چیست؟» برید عرض کرد: نمی دانم. امام باقر علیه السلام فرمود: «مقصود، ولایت فلانی و فلانی است.» باز امام فرمود: می دانی مقصود از (فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبِیلِه)چیست؟ برید عرض کرد: نمی دانم امام فرمود: «مقصود، جدا شدن از راه علی علیه السلام است.»(22)

ابوبصیر می گوید که امام باقر علیه السلام دربارة این آیه فرمود: «ماییم سبیل...»(23)

اهل بیت عَلیهمُ السَّلام راه طی کردن تقوایند و هر کس که بخواهد متقی شود باید سفارش الهی را که توجّه کردن به صراط مستقیم و راه ولایت و دوری از راه های متفرّق است را فراموش ننماید.(24)

***

در آیة دیگر آمده است:

ص:53


1- الانعام/153.

(قُل هَذِهِ سَبِیلِی أَدعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبحَنَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ) (1)

«بگو این است راه من. من و کسانی که پیرو من هستند با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم و منزّه است خدا، و من از مشرکان نیستم.»

از علی بن حسّان نقل شده که گوید: به حضرت جواد علیه السلام گفتم: آقای من! این مردم برای کم بودن سن شما، بر شما خُرده می گیرند، حضرت فرمود: «برای چه خرده می گیرند؟ این سخن خدای عزوجل را بنگرند که به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرموده: (قُل هَذِهِ سَبِیلِی أَدعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی) به خدا سوگند، در اوّلین روزهای دعوت رسول خدا کسی جز علی از او پیروی نکرد، در حالی که او نُه سال داشت و من نیز نُه سال دارم.»(25)

زراره نیز می گوید امام باقر علیه السلام فرمود: «مقصود از کسی که رسول خدا صلی اله علیه و آله را تبعیّت نمود علی علیه السلام است.»(26)

راه رسول الله و امیر المؤمنین عَلیهمُ السَّلام دعوت به سوی خداست.(27)

***

در دیگر آیه می خوانیم:

(وَیَومَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیهِ یَقُولُ یَلَیتَنِی اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً * یَوَیلَتَی لَیتَنِی لَم أَتَّخِذ فُلَاناً خَلِیلاً * لَّقَد أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکرِ بَعدَ إِذ جَاءَنِی وَ کَانَ الشَّیطَنُ لِلإِنَسنِ خَذُولاً) (2)

«و بیاد آور روزی را که ستمکار دست های خود را می گزد [و] می گوید: ای کاش با پیامبر راهی بر می گزیدم. ای وای، کاش فلانی را دوست [خود] نگرفته بودم. او [بودکه] مرا به گمراهی کشانید، پس از آن که قرآن به من رسیده بود، و شیطان همواره خوارکنندة انسان است.»

ص:54


1- یوسف/108.
2- الفرقان/27-29.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ:(یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا) یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.»(28) یعنی اینکه ای کاش به همراه اعتقاد به رسول، به علی نیز اعتقاد داشتم.

امیرالمؤمنین علیه السلام خود نیز در خطبة معروف به «وسیله»، ضمن اشاره به آیة فوق فرمودند: «مقصود از «ذکر» که از آن گمراه گردید من هستم و مقصود از «سبیل» و راه حق که او از آن اعراض نمود من هستم، و مقصود از ایمانی که بدان کافر شد من هستم، و مقصود از صراطی که از آن منصرف شد من هستم.»(29)

***

در آیۀ دیگری نیز آمده است:

(إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَنُ مَّرصُوصُ) (1)

«در حقیقت، خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف، چنان که گویی بنایی ریخته شده از سُرب اند جهاد می کنند.»

امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر خطبه ای خواند و در بخشی از آن فرمود: «ای مؤمنان! بدانید که خداوند عزّوجلّ در قرآن فرموده است: «خداوند کسانی را که در راه او صف در صف، چنان که گویی بنایی ریخته شده از سُرب اند جهاد می کنند را دوست دارد.» سپس فرمود: «آیا می دانید «سبیل» و راه خدا چیست؟» پس فرمود: «من همان راه و سبیل خداوند هستم که خدا برای امامت بعد از پیامبر خود معیّن نموده است.»(30)

راغب در مفردات می گوید:«سبیل، راهی است که در آن آسانی باشد.»(31)

و راه راحت و آسان برای رسیدن به درگاه حضرت حق ایشان اند. در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «تویی راه خدا... و شهادت می دهم که تویی راه

ص:55


1- الصف/4.

خدا.»(32)

هم سبیلان سبیل دانندش *** چشمۀ سلسبیل خوانندش (1)

عقل می گوید برای رسیدن به مقصد باید از کوتاه ترین و آسان ترین راه بهره گرفت. در دعای ندبه می خوانیم: «اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله طریق و راه بسوی تو و راه رسیدن به رضوان و بهشت تواند». و در جای دیگر همین دعا می خوانیم: «کجایند آنان که هر یک بعد از دیگری راه [خدا] بودند؟»(33):

بر سلسبیل و خلد برین راه یافته است *** آن را که هست پیش دل و دست تو سبیل (2)

در زیارت امام عصر عجل الله تعالی فرجه عرضه می داریم: «سلام بر تو، ای راه خدا، که هرکس به غیر از آن راه رود هلاک می شود.»(34) آری، غیر از امام، راه دیگری برای شناخت و هدایت و مشخّص شدن مسیر بندگی نخواهد بود، امید که همیشه رهرو راهشان باشیم.

ص: 56


1- اوحدی مراغه ای
2- قطران تبریزی

پی نوشت

1- عَنِ الْمُفَضَّلِ،قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع، عَنِ الصِّرَاطِ، فَقَالَ: «هُوَ الطَّرِیقُ إِلَی مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ، صِرَاطٌ فِی الدُّنْیَا وَ صِرَاطٌ فِی الْآخِرَةِ، فَأَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیَا، فَهُوَ الْإِمَامُ الْمَفْرُوضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیَا وَ اقْتَدَی بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَةِ،وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ فِی الدُّنْیَا زَلَّتُ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِی الْآخِرَةِ فَتَرَدَّی فِی نَارِ جَهَنَّم.» [معانی الأخبار،ص33؛ بحارالأنوار، ج 24 / 12].

2- [الأمالی للصدوق] عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع:«یَا عَلِیُّ،أَنْتَ صَاحِبُ حَوْضِی وَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ مُنْجِزُ عِدَاتِی وَ حَبِیبُ قَلْبِی وَ وَارِثُ عِلْمِی، وَ أَنْتَ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِیثِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَنْتَ أَمِینُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی بَرِیَّتِهِ وَ أَنْتَ رُکْنُ الْإِیمَانِ وَ أَنْتَ مِصْبَاحُ الدُّجَی وَ أَنْتَ مَنَارُ الْهُدَی وَ أَنْتَ الْعَلَمُ الْمَرْفُوعُ لِأَهْلِ الدُّنْیَا مَنْ تَبِعَکَ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْکَ هَلَکَ وَ أَنْتَ الطَّرِیقُ الْوَاضِحُ وَ أَنْتَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ وَ أَنْتَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ أَنْتَ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْتَ مَوْلَی مَنْ أَنَا مَوْلَاهُ وَ أَنَا مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ لَا یُحِبُّکَ إِلَّا طَاهِرُ الْوِلَادَةِ وَ لَا یُبْغِضُکَ إِلَّا خَبِیثُ الْوِلَادَةِ، وَ مَا عَرَجَ بِی رَبِّی عَزَّوَجَلَّ إِلَی السَّمَاءِ قَطُّ وَ کَلَّمَنِی رَبِّی إِلَّا قَالَ لِی: یَا مُحَمَّدُ أَقْرِئْ عَلِیّاً مِنِّی السَّلَامَ وَ عَرِّفْهُ أَنَّهُ إِمَامُ أَوْلِیَائِی وَ نُورُ أَهْلِ طَاعَتِی فَهَنِیئاً لَکَ یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْکَرَامَةُ.» [بحارالأنوار، ج 38 /101].

3- همچنین رجوع شود به:[احقاق الحق، ج 3/534 وج14/378 ؛ کفایة الخصام، ص 345؛ البرهان، ج 1/52؛ امالی صدوق، ص306؛ شواهد التنزیل، ج1/57؛ الامام علی ع فی الکتاب والسنه، ج 1/353].

4- عن عبد الله بن سلیمان، قال قلت: «لأبی عبد الله، (قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ) [النساء]» قال:«البرهان،محمدص، و النور، علی ع، و الصراط المستقیم علی ع.»

ص: 57

[شواهدالتنزیل، ج 1 /79].

5- [تفسیر العیاشی] عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ،عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «(وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ) قَالَ: أَ تَدْرِی مَا یَعْنِی بِصِراطِی مُسْتَقِیماً ؟قُلْتُ:لَا، قَالَ: «وَلَایَةَ عَلِیٍّ وَ الْأَوْصِیَاءِ قَالَ وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی فَاتَّبِعُوهُ؟» قُلْتُ: لَا، قَالَ:«یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع»، قَالَ: وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی (وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ)؟ قُلْتُ:لَا،قَالَ: «وِلَایَةَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ » قَالَ: وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی (فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ) قَالَ:«یَعْنِی سَبِیلَ عَلِیٍّ ع» [بحارالأنوار، ج 35 /371].

6- همچنین رجوع شود به: [تفسیر العیاشی، ج1/383؛ احقاق الحق،ج 3/534،ج 14/378؛ البرهان،ج1/52؛ ینابیع الموده، ص112؛ شواهد التنزیل، ج 1/57؛ الوافی، ج3/889؛ معانی الاخبار، ص 32].

7- روی بإسناده حدیثا یرفعه إلی عبد الله بن عباس و زید بن علی ع فی قوله تعالی (وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ) « یعنی، به الجنة (وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) قال: یعنی، ولایة علی ع.»

[تأویل الآیات الظاهره،ص 221؛ بحارالأنوار، ج35 /366؛ المناقب، ج 3 /74 ].

8- عن حمزه بن عطا،عن أبی جعفر ع،فی قوله تعالی، (هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ) قال: «هو علی بن أبی طالب،یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم.»

[الصراط المستقیم،ج 1 /284؛ المناقب،ج 2 /107].

9- عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ (وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الْحَمِیدِ) فَقَالَ: «هُوَ وَ اللَّهِ هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیْهِ.»

[ بحارالأنوار، ج65 /119،باب 18].

10- عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ:کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَجَاءَهُ ابْنُ الْکَوَّاءِ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ (وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها) فَقَالَ: «نَحْنُ الْبُیُوتُ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ أَنْ تُؤْتَی مِنْ أَبْوَابِهَا

ص:58

نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ بُیُوتُهُ الَّتِی یُؤْتَی مِنْهُ فَمَنْ بَایَعَنَا وَ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا فَقَدْ أَتَی الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَ مَنْ خَالَفَنَا وَ فَضَّلَ عَلَیْنَا غَیْرَنَا فَقَدْ أَتَی الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا» فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ) فَقَالَ: عَلِیٌّ ع «فَنَحْنُ الْأَعْرَافُ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِیمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِینَ لَا یُعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَنَا وَ أَنْکَرْنَاهُ وَ ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَوْ شَاءَ عَرَّفَ النَّاسَ نَفْسَهُ حَتَّی یَعْرِفُوهُ وَ یَأْتُوهُ مِنْ بَابِهِ وَ لَکِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِی یُؤْتَی مِنْهُ قَالَ: فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَایَتِنَا وَ فَضَّلَ عَلَیْنَا غَیْرَنَا فَإِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُون.» [بحارالأنوار،ج 24 /248،باب 62].

11- عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ جَالِسٌ فِی أَصْحَابِهِ إِذْ قَالَ إِنَّهُ یَدْخُلُ السَّاعَةَ شَبِیهُ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ فَخَرَجَ بَعْضُ مَنْ کَانَ جَالِساً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فَیَکُونَ هُوَ الدَّاخِلَ فَدَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ الرَّجُلُ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ: أَ مَا رَضِیَ مُحَمَّدٌ أَنْ فَضَّلَ عَلِیّاً عَلَیْنَا حَتَّی یُشَبِّهَهُ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ اللَّهِ لَآلِهَتُنَا الَّتِی کُنَّا نَعْبُدُهَا قال و حدثنی أبی عن حماد عن أبی عبد الله ع فی قوله (الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ) قال: (هو أمیر المؤمنین ع و معرفته) و الدلیل علی أنه أمیر المؤمنین قوله: (وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ) و هو أمیر المؤمنین ع فی أم الکتاب و فی قوله،الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَفْضَلُ مِنْهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ الْمَجْلِسِ وَ لَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَضِجُّونَ فَحَرَّفُوهَا یَصِدُّونَ وَ قَالُوا أَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ إِنْ عَلِیٌّ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرَائِیلَ فَمُحِیَ اسْمُهُ وَ کُشِطَ عَنْ هَذَا الْمَوْضِعِ ثُمَّ ذَکَرَ اللَّهُ خَطَرَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ: (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ) یَعْنِی:أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع.»

[تفسیرالقمی،ج1/29؛ بحارالأنوار، ج 35/20].

12- «السَّلَامُ عَلَی النَّبَإِ الْعَظِیمِ،السَّلَامُ عَلَی مَنْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ،السَّلَامُ عَلَی صِرَاطِ اللَّهِ الْمُسْتَقِیمِ.» [بحارالأنوار، ج 97 /287،باب 4؛ مفاتیح

ص: 59

الجنان، زیارت مطلقه ی هفتم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 710 ].

13- [مفردات راغب، «صرط»،ص 483 ].

14- «صرط» قوله تعالی: (اهدنا الصراط المستقیم) [1/6] بالصاد، و هی اللغة الفصیحة، و الصراط المستقیم هو الدین الحق الذی لا یقبل الله من العباد غیره، و إنما سمی الدین صراطا،لأنه یؤدی من یسلکه إلی الجنة کما أن الصراط یؤدی من یسلکه إلی مقصده. و صراط مستقیم: دین واضح. [مجمع البحرین، ج 4 /259 ].

15- «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَة.»

[من لایحضره الفقیه، ج 2 /613؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ی کبیره،ص 1064 ].

16- «السلام علی اسم الله الرضی، و وجهه المضی ء و جنبه القوی و صراطه السوی.»

[إقبال الأعمال، ص 610؛ مفاتیح الجنان، زیارت هفتم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص708].

17- [ فرهنگ بزرگ جامع نوین،عربی فارسی، ج 1 / 685].

18- «السلام علیک یا نور الله،السلام علیک یا صراط الله.»

[جمال الأسبوع،ص 32 ؛ بحارالأنوار، ج 99 / 213؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام حسن مجتبی علیه السلام در روز دوشنبه].

19- «السَّلَامُ عَلَی الصِّرَاطِ الْوَاضِحِ وَ النَّجْمِ اللَّائِح.»

[بحارالأنوار، ج97 /301،باب 4؛ مستدرک الوسائل، ج10 /222؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه ی امیرالمؤمنین علیه السلام،ص 684 ].

20-«عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً) قَالَ:یَعْنِی لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَی وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِهِ ع وَ قَبِلُوا طَاعَتَهُمْ فِی أَمْرِهِمْ وَ نَهْیِهِمْ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً، یَقُولُ لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِیمَانَ،وَ الطَّرِیقَةُ هِیَ الْإِیمَانُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ الْأَوْصِیَاءِ.» [الکافی، ج 1 /220 ].

21- «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَلِیُّ النَّاصِحُ،السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّرِیقُ الْوَاضِح... اللَّهُمَّ صَلِّ

ص: 60

عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَی حُجَّتِکَ الْوَفِیِّ وَ وَلِیِّکَ الزَّکِیِّ وَ أَمِینِکَ الْمُرْتَضَی وَ صَفِیِّکَ الْهَادِی وَ صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ الْجَادَّةِ الْعُظْمَی وَ الطَّرِیقَةِ الْوُسْطَی وَ نُورِ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَلِیِّ الْمُتَّقِینَ وَ صَاحِبِ الْمُخْلَصِینَ.»

[بحارالأنوار، ج99 /63، باب 6 ؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام هادی علیه السلام،ص992].

22- [تفسیر العیاشی] عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: «(وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ) قَالَ:أَ تَدْرِی مَا یَعْنِی بِصِراطِی مُسْتَقِیماً؟ قُلْتُ: لَا قَالَ: وَلَایَةَ عَلِیٍّ وَ الْأَوْصِیَاءِ، قَالَ: وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی فَاتَّبِعُوهُ ؟قُلْتُ: لَا،قَالَ یَعْنِی، عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع، قَالَ: وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ؟قُلْتُ: لَا،قَالَ: وِلَایَةَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ قَالَ: وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ، قَالَ: یَعْنِی سَبِیلَ عَلِیٍّ ع.» [بحارالأنوار، ج 35 /371].

23- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ (هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ) قَالَ: «نَحْنُ السَّبِیلُ، فَمَنْ أَبَی فَهَذِهِ السُّبُلُ ثُمَّ قَالَ: ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ،یَعْنِی کَیْ تَتَّقُوا.» [بحارالأنوار، ج24 /13، باب 24].

24- همچنین رجوع شود به: [تأویل الآیات الظاهره، ص 173 ؛ تفسیرالعیاشی،ج 1 /383؛ تفسیرفرات الکوفی،ص 137؛ تفسیرالقمی، ج1 / 219؛ الصراط المستقیم،ج 1 / 283؛ متشابة القرآن، ج 2 / 78 ؛ المناقب،ج 3 /72 ].

25- عن عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: یَا سَیِّدِی إِنَّ النَّاسَ یُنْکِرُونَ عَلَیْکَ حَدَاثَةَ سِنِّکَ،فَقَالَ: «وَ مَا یُنْکِرُونَ مِنْ ذَلِکَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لَقَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِنَبِیِّهِ ص (قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی) فَوَ اللَّهِ مَا تَبِعَهُ إِلَّا عَلِیٌّ ع وَ لَهُ تِسْعُ سِنِینَ وَ أَنَا ابْنُ تِسْعِ سِنِینَ.» [الکافی،ج 1/ 384 ].

26- عن أَبُو حَمْزَةَ وَ زُرَارَةُ بْنُ أَعْیَنَ، أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ ع قَالَ: «(قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی) قَالَ:عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع.»

[بحارالأنوار، ج 36 / 51، باب 33].

ص:61

27- همچنین رجوع شود به:[دلائل الصدق، ج2 /253؛ البرهان، ج2/274؛ احقاق الحق، ج 3/368؛ ج14/601 ؛ ج20/210؛ تفسیر فرات کوفی، ص 201؛ شواهد التنزیل، ج 1 /258 ].

28- عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ (یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا) یَعْنِی: عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع.» [بحارالأنوار، ج 24 /18].

29- قال علی علیه السلام:«...فَأَنَا الذِّکْرُ الَّذِی عَنْهُ ضَلَّ وَ السَّبِیلُ الَّذِی عَنْهُ مَالَ،وَ الْإِیمَانُ الَّذِی بِهِ کَفَرَ وَ الْقُرْآنُ الَّذِی إِیَّاهُ هَجَرَ وَ الدِّینُ الَّذِی بِهِ کَذَّبَ وَ الصِّرَاطُ الَّذِی عَنْهُ نَکَب.» [الکافی، ج 8 / 27 ].

30- قال علی علیه السلام: « وَ اعْلَمُوا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَالَ: (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ) أَ تَدْرُونَ مَا سَبِیلُ اللَّهِ وَ مَنْ سَبِیلُهُ وَ مَنْ صِرَاطُ اللَّهِ وَ مَنْ طَرِیقُهُ؟ أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ الَّذِی مَنْ لَمْ یَسْلُکْهُ بِطَاعَةِ اللَّهِ فِیهِ هُوِیَ بِهِ إِلَی النَّارِ وَ أَنَا سَبِیلُهُ الَّذِی نَصَبَنِی لِلِاتِّبَاعِ بَعْدَ نَبِیِّهِ ص.» [بحارالأنوار،ج 94 / 116، باب 60 ].

31- [مفردات راغب، «سبل»،ص 359].

32- «أَشْهَدُ أَنَّکَ حَبِیبُ اللَّهِ وَ أَنَّکَ بَابُ اللَّهِ وَ أَنَّکَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی مِنْهُ یُؤْتَی وَ أَنَّکَ سَبِیلُ اللَّهِ وَ أَنَّکَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَنَّکَ أَخُو رَسُولِه.» [تهذیب الأحکام،ج6 /27 ؛ مفاتیح الجنان، زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 704؛ و زیارت آن حضرت در روز مبعث،ص 756 ].

33- «أَیْنَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ.»

[ بحارالأنوار، ج 99 / 106، باب 7؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص 1040].

34- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَبِیلَ اللَّهِ الَّذِی مَنْ سَلَکَ غَیْرَهُ هَلَکَ.»

[البلدالأمین، ص 284؛ بحارالأنوار، ج 99 / 98، باب 7 ].

ص:62

ریسمان اِلهی

اشاره

(وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ...)

«و همگی به ریسمان الهی در آویزید و پراکنده نشوید.»

آل عمران/103

ص:63

ص:64

(وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ...) (1)

«و همگی به ریسمان الهی در آویزید و پراکنده نشوید.»

امام باقر علیه السلام فرمود: «ریسمان محکم خداوند، که مردم مأمور به اعتصام و توسّل به آن هستند، آل محمد صلی الله علیه و آله می باشند، چنان که خداوند فرموده است: «و همگی به ریسمان الهی درآویزید و پراکنده نشوید.»(1)

سلیمان قندوزی حنفی در کتاب ینابیع الموده از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «ماییم ریسمان الهی که خداوند عزّوجّل فرمود: «و همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید.» (2) و بیان امام کاظم علیه السلام نیز این چنین است: «علی بن ابی طالب علیه السلام ریسمان محکم الهی است.» (3) (2)

تبیین

در کلام اهل بیت عَلیهمُ السَّلام، «حبل الله» به توحید، قرآن، ائمه، ولایت، امیرالمومنین و تقوا تفسیر شده است.(4)

ص:65


1- آل عمران / 103.
2- همچنین رجوع شود به: [معانی الاخبار، صدوق، ص132؛ شرح الاخبار، ج 1/239؛ نهج السعاده، ج 7/201؛ مجمع البیان، ج1/482؛ نورالثقلین، ج1/313؛ سفینة البحار، ج1/207].

و در تاویل آیات و صریح روایات و ادعیه و زیارتنامه ها، ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام با این وصف توصیف شده اند.

به هنگام زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «سلام بر تو، ای رشتۀ محکم خدا!»(5) «که به ریسمان تو چنگ زده ام» (6):

حبل ایزد حیدر است او را بگیر *** وز فلان و بوفلان بگسل حبال (1)

همین عبارت، در زیارت امام هادی علیه السلام نیز مشهود است.(7)

مسجد کوفه، میراث دار فرهنگ انبیاء و ادیان الهی است در این مسجد، با واژگانی که در آن است یکپارچگی دین خدا به تصویر کشیده شده است؛ مسجدی که جایگاه تحییر، قدمگاه انبیا و محل حکومت خاتم الأوصیاء است. چون به درگاه مسجد می رسیم، در وصف امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: « و [ای] رشتة وصل کنندة ما بین خدا و بندگان او».(8)

در تعقیب نماز صبح، هر صبحگاه می گوییم «و تمسّک می جویم به ریسمان آنها [ائمه]، در حالی که یقین دارم حق برای آنها و با آنها و در وجود آنهاست.»(9)

واژة «حبل» در سوره های آل عمران، ق، مَسَد، و... آمده و در معانی متعدّدی به کار رفته است، ولی مهم ترین و بیشترین معنای آن،«ریسمان» است.

«حبل الله » همان چیزی است که به وسیلة آن دور شدن از گناهان و وصول به قُرب خدای عزّوجّل حاصل می شود، و با هر چیز دیگری که اگر به آن تمسّک جستی واز گناهان بازماندی، تورا به جوار رحمت حق می رساند.» (10) پس مفهوم ولایت، امام، و قرآن و دوستی ائمة هُدی، همگی، از نمونه های حبل الهی هستند.

ریسمان الهی، ریسمانی است که از آسمان به زمین آویخته شده تا واسطة میان خدا و خلق خدا باشد. گویی دنیا به ظلمتکده ای تشبیه شده که راه برون

ص:66


1- ناصر خسرو

رفت از آن در گرو چنگ زدن به ریسمان الهی است؛ چرا که تنها با آویختن بدان می توان نجات و رهایی یافت و خود را حفظ نمود:

در این گمراهی و تاریکی چاه *** تو باری چنگ زن بر حبل الله (1)

به واسطۀ این ریسمان است که می توان از چاه ظلمت بیرون آمد و به اوج قلة انسانیت صعود نمود و در پرتگاه ها و بحران ها آن را دست آویز قرار داد. اگر این رشته نازک باشد، سقوط حتمی است، ولی اهل بیت عَلیهمُ السَّلام «حبل الله المتین» یعنی ریسمان محکم خداوندند:

آل رسول خدای، حبل خدایند *** چونش گرفتی ز چاه جهل برآیی (2)

یک سر این رشته در دستان معتصمین به ولایت و موالیان عینیت آن است و سر دیگرش متصل به درگاه خدای کریم است:

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان *** نگاه دار سر رشته تا نگه دارد (3)

همة انسان ها به گرد آمدن حول این محور و پراکنده نشدن از اطراف آن امر شده اند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر مردم همگی حول محور ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام جمع می شدند خداوند آتش را نمی آفرید.» (11)

چه سوزان است آنجا که ولایت و اعتصام به آن محور نباشد، در حالی که ریسمانی در عالم هویداست که با وجود آن ترس از گمراهی و غم بیراهگی به دل راه نخواهد یافت:

ص:67


1- صفا اصفهانی
2- ناصر خسرو
3- حافظ

گر رضای خدا را طلب کنی هشدار *** رضای حق نبود جزکه در رضای علی

رسانده ای به یقین دست خود به حبل الله *** به چنگ آری اگر دامن ولای علی

برای طی طریق و گذر از معابر و به چاه نیفتادن هر نابینا ریسمانی می کشیدند و بدو می گفتند: سر رشته را بگیر و بیا. اینجا نیز حکایت، همان است؛ باید کورانه دست گرفت و دانست که تنها راه رسیدن به قرب و وصال الهی همین است:

دست کورانه به حبل الله زن *** جز به امر و نهی یزدانی متن (1)

ص:68


1- مولوی

پی نوشت

1- وَ الْعَیَّاشِیُّ،عَنِ الْبَاقِرِ ع قال:«آلُ مُحَمَّدٍ هُمْ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ،الَّذِی أُمِرَ بِالِاعْتِصَامِ بِهِ،فَقَالَ: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا).» [بحارالأنوار، ج 65 / 233 ].

2- عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ،عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: «نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا)

[بحارالأنوار، ج24/84؛ ینابیع الموده، ص119].

3- عَنِ الْکَاظِمِ علیه السلام: «عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِین.»

[بحارالأنوار،ج 65 /233؛ امالی صدوق، ص264].

4-[نورالثقلین،ج 1 / 377 ].

5- «السَّلَامُ عَلَی حَبْلِ اللَّهِ الْمَتِینِ وَ جَنْبِهِ الْمَکِینِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.» [بحارالأنوار،ج 97/ 305، باب 4؛ مفاتیح الجنان، زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 702 ].

6- «اللَّهُمَّ لِبَابِکَ وَقَفْتُ،وَ بِفِنَائِکَ نَزَلْتُ،وَ بِحَبْلِکَ اعْتَصَمْتُ،وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَرَّضْتُ،وَ بِوَلِیِّکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ تَوَسَّلْت.» [بحارالأنوار،ج 97/ 283، باب 4؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه ی اوّل امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 674 ].

7- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حَبْلَ اللَّهِ،السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا آلَ اللَّهِ.» [بحارالأنوار،ج 99/ 63، باب 6؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام هادی علیه السلام، ص 991 ].

8- «وَ الْحَبْلُ الْمَوْصُولُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عِبَادِهِ، وَ کَهْفُ النَّجَاةِ وَ مِنْهَاجُ التُّقَی.»

[بحارالأنوار،ج 97/ 409،باب 6؛ مفاتیح الجنان،اعمال درب مسجد کوفه، ص 765 ].

9- «وَ التَّمَسُّکِ بِحَبْلِهِمْ مُوقِناً أَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَ مَعَهُمْ وَ فِیهِمْ وَ بِهِمْ وَ أُوَالِی مَنْ وَالَوا وَ

ص: 69

أُجَانِبُ مَنْ جَانَبُوا.» [مصباح المتهجد،ص 211؛ مفاتیح الجنان، تعقیبات نمازصبح، ص34].

10- [مفردات، راغب اصفهانی، ماده ی «حبل»، ص 217 ].

11- وَ مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوارِزْمِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَوِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَی حُبِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لَمَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ.» [بحارالأنوار، ج 39 / 248].

ص: 70

وَسیله

اشاره

(یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَةَ وَجَهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و به او تقرّب جویید، و در راهش جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.»

المائده/35

ص: 71

ص: 72

(یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَةَ وَجَهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ) (1)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و به او تقرّب جویید، و در راهش جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.»

مرحوم صدوق رحمة الله علیه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: «مقصود از (وَابتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَةَ) امامان از ذریّۀ حسین عَلیهمُ السَّلام هستند که اطاعت از آنها، اطاعت از خداوند و مخالفت با آنها مخالفت با اوست و آنها دستگیرۀ محکم [نجات] و وسیلۀ [تقرّب] به سوی خداوند هستند.» (1) (2)

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر آیۀ (آل عمران/110) فرمودند: «کسی که ما را اطاعت کند، خدا را اطاعت نموده، و ما وسیله هستیم به سوی خدا.»(2)

ص: 73


1- المائده/35
2- همچنین رجوع شود به: [الکافی،ج8 /24؛ نورالثقلین؛ ج 1/626؛ احقاق الحق، ج14/498؛ المیزان، ج 5/333].

تبیین

در بیان روایات، در تأویل آیۀ فوق، اهل بیت عَلیهمُ السَّلام به «وسیله» توصیف شده اند؛ وسیله ای که ما را بسوی خدا می رساند:

شاه رُسل وسیلۀ کل هادی سُبل *** کز بهر نعت اوست برین منبر آفتاب (1)

وسیله ای به سوی خدا

روشن است که برای رسیدن به هر هدفی نیازمند وسیله ایم و هر هدفی وسیلۀ متناسب خود را می طلبد. بهترین وسیله برای تقرّب و رسیدن به قُرب حضرت حق، اهل بیت عَلیهمُ السَّلام هستند.

انسان ها در دایرۀ وجود، در زمرۀ «ممکنات» و محدود به حدود و ماهیاتند، و ناگزیرند برای رسیدن به خداوند که واجب الوجود از جمیع جهات است، به واسطه و وسیله ای مراجعه کنند:

مقصود بی وسیله حاصل نمی توان کرد *** هرکس که کرد حاصل میدان که آن چنان کرد (2)

و این واسطه باید از یک سو ممکن، و از سویی، آیینۀ تمام نمای ایزدتعالی و مظهر تمام اسماء جمال و جلال باشد. این ویژگی منحصر در محمد و آل او عَلیهمُ السَّلام است. بنابراین، آنها بهترین واسطه و وسیله برای وصول به مقام قٌرب حق تعالی هستند.

لذا ما در توسّل به چهارده نور مقدّس می خوانیم که همگی «شما وسیلۀ من به سوی خدا هستید.» (3)

به دیگر بیان، میان فقر مطلق وکمال مطلق باید واسطه ای باشدکه از وجود ممکن، برتر و از واجب الوجود، پایین تر، باشد و آن نیست جز حقیقت محمدیّه صلی الله علیه و آله

ص: 74


1- محتشم کاشانی
2- شاه نعمت الله ولی

و خلقت اوّل:

خرد و جان او به هر دو سرای *** واسطه در میان خلق و خدای (1)

انسان برای رسیدن به صفات و کمالات الهی باید از وسیله ای بهره بگیرد که دارای صفات او باشد. مگر مقصود و هدف کجاست؟ اگر رسیدن به خیر و کمال و سعادت و رشد است، باید اهل کمال و سعادت و رشد ما را به آن برسانند، نه آنها که خود بی بهره از همه چیزند:

بر نقش روزگار منه دل، که عاقبت *** این نقش را که باز کنی جز خیال نیست

گر بایدت به حضرت ایزد وسیلتی *** بهتر ز مصطفی و نکوتر ز آل نیست (2)

در زبان قرآن، «وسیله» همان واسطۀ قُرب است. راغب در مفردات می گوید: «وسیله چیزی است که می توان به واسطه اش با رغبت به دیگری نزدیک شد.»(4)

در تفسیر قمی(ره) آمده است: که «ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید (وَابتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَةَ)؛ یعنی به واسطۀ امام تقرّب بجویید به سوی او»(5)

امیرالمؤمنین علیه السلام در تبیین «تقرّب بجویید بسوی او با وسیله»، فرمود: «منم وسیله.»(6)

آری، علی علیه السلام می داند که راه کجاست و هدایت چیست؛ چرا که خود راه و هدایت است، لذا اطاعت او اطاعت خدا می شود، و خدا نیز از ما «اطاعت خود و اطاعت رسول و اولی الامر را طلب نموده است.» (7)

ص: 75


1- سنایی غزنوی
2- اوحدی مراغه ای

امیر تخت نجف پادشاه انس و ملک *** که چاکر در او هم ملک هم انسان شد

امام مفترض الطاعتی که طاعت اوست *** وسیله ای که ز حق مستحق غفران شد (1)

امیرالمؤمنین علیه السلام «وسیله» است؛ زیرا به واسطۀ اطاعتش به درگاه حق نزدیک می شویم، و آن گاه که در مقابل بارگاهش در نجف به زیارت می ایستیم، اعتقاد به «وسیله بودن او» را عرضه می داریم: «ای امیرمؤمنان! تو وسیلۀ من به سوی خدایی.»(8) و با این سخن، ما نیز با مولا هم نوا می شویم؛ چرا که خود فرمود: «امام... وسیله است به سوی خدا»(9)

وجود امام هم موضوعیت دارد و هم طریقیّت. هم موضوع ولایت مهم است و هم این که مهم ترین طریق و راه به درگاه حق است؛ آنها هم خود وسیله اند برای رساندن و هم رسیدن به ایشان عین ایمان و عبادت است:

ساقی بیا و لب به لبم نه که این خمار *** از سر به غیر جام لبالب نمی رود

عشق توأم وسیلۀ عشق خداست *** (فیض) از وسیله جانب مطلب نمیرود (2)

در مضمون روایت است که امیرالمؤمنین علیه السلام سلمان را گفت: « خواهی جایگاهت را در بهشت نشانت دهم؟ کشفی نمود و جایگاهش دیده شد، حضرتش فرمود: خواهی که الآن بدانجا روی؟ گویند: سلمان شروع نمود زار زار گریه نمودن، که علی جان، بهشت من تویی! به کجا می فرستی مرا؟»

گر انتخاب جنّت و کوی تو به من دهند *** من کوی تو را به روضۀ رضوان نمی دهم

ص: 76


1- محمد فضولی
2- فیض کاشانی

امام، وسیلۀ استجابت

دعا هم واسطه ای برای تقرّب است.

ما سراسر حاجت و احتیاجیم و برای برآورده شدن حاجات خویش راهی جز دعا نداریم، و امر قرآن برای دعا این است که همراه اسماء الحسنی باشد(10) در تأویل آیه نیز آمده است اسماء الحسنی «یعنی خواندن خدا به واسطۀ اسماء ائمۀ هدی» و وسیله قرار دادن ایشان برای استجابت دعا و رسیدن به حوایج مادی و معنوی، همان طور که امام هادی علیه السلام در زیارت جامعۀ کبیره به آن اشاره نموده است: «و ایشانند وسیله استجابت» (11):

هرکه در دعا وسیله نه اوست *** باشد از زاریش خدا بیزار (1)

امام، وسیلۀ یاد خدا

یاد و ذکر امام نیز وسیله ای برای یاد خدا است. این مطلب هنگام زیارت بارگاه ملکوتی و باصفای ائمۀ هُدی برای مشتاقان قرب حق، پر واضح روشن است؛ آن گاه که می بینند سیل جمعیت چگونه ایشان را وسیلۀ وصول به ملکوت قرار می دهند. آنجا زائر به وسیلۀ ائمه پای به عرش الهی می نهد، به روضۀ رضوان می رود و دیدار میسّر می شود. این مفهوم برای بسیاری از خوانندگان در حریم قدس رضا علیه السلام به طور شفاف مشهود بوده است:

هر خشک و تری که به هر بحر و هر بری ست *** گاه نوال جود تو را ما حضر شود

علی عالی اعلی امام ثامن ضامن *** که از طفیل وجودش وجود گشته منسق

قوام دهر نظام جهان وسیلۀ هستی *** امین شرع ولی خدا خلیفۀ برحق (2)

ص: 77


1- واعظ قزوینی
2- قاآنی

بزرگی می فرمود: «باید مواظب بود که آب از سرچشمه گل آلود نشود. یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه ریشۀ فکر گناه را می سوزاند، یعنی یاد ایشان ذهن را از فکر گناه منصرف می کند.»:

اگر چه هیچ وسیلت به حضرت تو ندارم *** هوای روی توام هست بهترین وسایل

سواد خط تو بیرون نمی رود ز سویدا *** خیال خال تو خالی نمی شود ز مخایل (1)

وقتی خدای مهربان یاد ایشان را وسیلۀ یاد خود قرار داده است، کم لطفی است که از یاد آنها غافل باشیم. و به واقع باید گفت که اسباب رشد برایمان فراهم است و باید بیشترین استفاده را از این وسیله ببریم.

به وسیلۀ محبّت و یاد حضرات معصومین توفیق ذکر مدام به ما داده اند و ما باید قدردان این نعمت بوده و از فرصت بهره بریم چرا که ایشان جمع اسباب و اسباب جمعند:

ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی *** اسباب جمع داری و کاری نمی کنی

چوگان حکم درکف و گویی نمی زنی *** باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی (2)

و خوشا به احوال کسانی که با وسیله قرار دادن ایشان و یادشان دل خُرّم می دارند، که اسباب خُرّمی یاد ایشان است و غم و غصه و ملولی، غفلت از یاد این عزیزان است:

اسباب خرّمی همه در بزمگاه اوست *** خرّم کسی که روی در آن بزمگاه کرد (3)

ص: 78


1- خواجوی کرمانی
2- حافظ شیرازی
3- امیرمعزّی

ولی گویی نسیان و غفلت در سرشت ما نهفته است و همه نیازمند تذکّریم:

دیده ها باز است و اسباب تماشا مغتنم *** لیک در ملک خرد جز جنس غفلت باب نیست (1)

در اعمال مسجد کوفه به هنگام ورود آمده است که به ساحت مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه بدارید که: «[یا علی] تو ولی و سیّد و وسیلۀ من در دنیا و آخرت هستی»(12) و ما را که چنین وسیله ایست، حالمان باید به از این باشد:

هر که او را وسیلتی است چنان *** نه همانا که حالتیست چنین (2)

امام، وسیلۀ نجات

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «مردم! از گردابهای بلا با کشتی های نجات برون شوید.»(13) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «مَثَل اهل بیت من چون کشتی نوح است؛ هر آن کس که بر کشتی سوار شود نجات یابد و هر کس تخلّف نماید غرق خواهد شد.»(14):

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح *** ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت (3)

روشن است کسی اینان را با صداقت کشتی نجات می خواند، که خود را در گرداب بلا و گناه و غفلت غرق شده ببیند، آن را که خیال اینست که غرق نگشته، با کشتی نجات چه کار است؟

در زیارت امام حسین علیه السلام در نیمۀ رجب چنین می خوانیم: «سلام بر شما ای کشتی های نجات.»(15) و این، برگرفته از توصیف رسول خدا صلی الله علیه و آله از حسین علیه السلام است که فرمود: «حسین کشتی نجات است.» در روز غدیر مستحب است

ص: 79


1- بیدل دهلوی
2- انوری ابیوری
3- حافظ

خواندن دعایی که در آن ائمه را به عنوان کشتی نجات در سختی ها صدا می زنیم: «کشتی نجات جاری در گردابهای ژرف.»(16) در زیارت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه روز جمعه می خوانیم: «سلام برتو، ای کشتی نجات.»(17)

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند *** چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور (1)

چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان *** چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان (2)

هرگاه که دیده باز باشد و ببینی که ائمه کشتی نجاتند، تأمّل جایز نیست و باید خود را به دامن ایشان افکند:

تو درکشتی فکن خود را مپای از بهر تسبیحی *** که خود روح القدس گوید بسم الله مَجریها (3)

شرع سفینۀ نجات، آل رسول ناخداست *** ساکن این سفینه شو دامن ناخدا بگیر (4)

با بیان این آیات و روایات و شواهد روشن، تاریخ می نگارد که عده ای افزون بر این که از این وسیله بهره نگرفتند، بی مهریشان نیز شامل حال آل الله شد، لذا جملۀ آخر این فصل را به سوز نوای محتشم در توصیف کربلا رقم می زنیم:

کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست *** عالم تمام غرقه دریای خون شدی (5)

ص: 80


1- حافظ
2- سعدی
3- سنایی
4- فیض کاشانی
5- محتشم کاشانی

پی نوشت

1- عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: « الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَی اللَّهَ هُمُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی وَ هُمُ الْوَسِیلَةُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» [ بحارالأنوار، ج 36 /244؛ العیون، ج 2 / 58 ].

2- عن جَابِر بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی: (کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:... مَنْ أَطَاعَنَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ نَحْنُ الْوَسِیلَةُ إِلَی اللَّهِ وَ الْوُصْلَةُ إِلَی رِضْوَانِ اللَّه.» [بحارالأنوار، ج 25 /23].

3- «فَإِنَّکُمْ وَسِیلَتِی إِلَی اللَّهِ وَ بِحُبِّکُمْ وَ بِقُرْبِکُمْ أَرْجُو نَجَاتاً مِنَ اللَّهِ.» [بحارالأنوار،ج99 /249، باب 10؛ مفاتیح الجنان،دعای توسل].

4- «الوسیله: التوصّل الی الشّیءِ برغبَةٍ وهی أخصُّ من الوسیلة لتضمّنها لمعنی الرغبة» [المفردات، مادة «وسل»،ص 871 ].

5- و قوله: (اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ)، فقال: «فتقربوا إلیه بالإمام.» [تفسیرالقمی، ج1 /168].

6- قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: (وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ)، أنا وسیلته و أنا و ولدی ذریته.» [المناقب، ج3 /75].

7- (یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم ...) [النساء/59 ].

8- «أَنْتَ وَسِیلَتِی إِلَی اللَّهِ وَ ذَرِیعَتِی وَ لِیَ حَقُّ مُوَالَاتِی وَ تَأْمِیلِی فَکُنْ لِی شَفِیعِی إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.» [مستدرک الوسایل،ج 10 /222؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه چهارم امیرالمؤمنین علیه السلام،ص 698 ].

9- عَنْ طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام، أَنَّهُ قَالَ: « یَا طَارِقُ ! الْإِمَامُ کَلِمَةُ اللَّهِ

ص: 81

وَ حُجَّةُ اللَّهِ... وَ الْوَسِیلَةُ إِلَی اللَّهِ وَ الْوُصْلَةُ إِلَی عَفْوِهِ وَ رِضَاه.» [بحارالأنوار، ج25 /169].

10- (وَلِلَّهِ الأَسمَاءُ الحُسنَی فَادعُوهُ بِهَا) [الاعراف /180].

11- «مُتَقَرِّبٌ بِکُمْ إِلَیْهِ وَ مُقَدِّمُکُمْ أَمَامَ طَلِبَتِی وَ حَوَائِجِی وَ إِرَادَتِی فِی کُلِّ أَحْوَالِی وَ أُمُورِی.» [تهذیب الأحکام،ج 6/ 99؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ی کبیره، ص 1067].

12- «أَنْتَ وَلِیِّی وَ سَیِّدِی وَ وَسِیلَتِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ ثُمَّ تَدْخُلُ الْمَسْجِدَ وَ تَقُولُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَر.» [بحارالأنوار، ج97 /409، باب 6؛ مفاتیح الجنان، اعمال درب مسجد کوفه، ص765 ].

13- «أَیُّهَا النَّاسُ ! شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاة.»

[نهج البلاغه، خطبه ی پنجم، ص52].

14- «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: « مثل أهل بیتی کسفینة نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق.» [بحارالانوار، ج 17 /76؛ شرح نهج البلاغه، ج1 /218].

15- «السّلامُ علیکم یا سُفُنَ النّجاةِ.» [بحارالأنوار، ج98 /345، باب 27؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه ی رجب، ص863 ].

16- «السَّفینةِ النّاجِیةِ الجاریةِ فی الّلُججِ الغامِرَةِ. » [مفاتیح الجنان، دعای روز غدیر که سیّد بن طاوس از شیخ مفید نقل نموده، ص 462].

17- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاة.» [جمال الأسبوع، ص37؛ مفاتیح الجنان، زیارت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در روزجمعه].

ص: 82

بابُ حِطَّة بابُ الله

اشاره

(وَ إِذ قُلنَا ادخُلُوا هَذِهِ القَریَةَ فَکُلُوا مِنهَا حَیثُ شِئتُم رَغَدًا وَادخُلَُوا البَابَ سُجَّدًا وَ قُولُوا حِطَّةُ نَّغفِر لَکُم خَطَیَکُم وَ سَنَزِیدُ المُحسِنِینَ)

«و [نیز به یاد آرید] هنگامی را که گفتیم: بدین شهر درآیید، و از هر کجای آن خواستید فراوان بخورید، و سجده کنان از در درآیید، و بگویید: [خداوندا] گناهان ما را بریز، تا خطاهای شما را ببخشاییم، و ما [پاداش] نیکوکاران را خواهیم افزود.»

البقره/58

ص: 83

ص: 84

(وَ إِذ قُلنَا ادخُلُوا هَذِهِ القَریَةَ فَکُلُوا مِنهَا حَیثُ شِئتُم رَغَدًا وَادخُلَُوا البَابَ سُجَّدًا وَ قُولُوا حِطَّةُ نَّغفِر لَکُم خَطَیَکُم وَ سَنَزِیدُ المُحسِنِینَ) (1)

«و [نیز به یاد آرید] هنگامی را که گفتیم: بدین شهر درآیید، و از هر کجای آن خواستید فراوان بخورید، و سجده کنان از در درآیید، و بگویید: [خداوندا] گناهان ما را بریز، تا خطاهای شما را ببخشاییم، و ما [پاداش] نیکوکاران را خواهیم افزود.»

حضرت رضا، از پدران خود، از امیرالمؤمنین عَلیهمُ السَّلام، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: «در هر امّتی صدّیق و فاروق بوده است و صّدیق و فاروق این امّت، علی بن ابی طالب است.» سپس فرمود: «علی علیه السلام کشتی نجات این امّت و باب حطّة آنها است.»(1)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است که فرمود: «مَثَل اهل بیت من بین شما مَثَل «باب حطّة» بنی اسراییل است که هر که وارد آن شود، بخشیده گردد و هر کس داخل نشود آمرزیده نخواهد شد.»(2)

ص: 85


1- البقره/58

و باز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «مثال اهل بیت من در بین شما، همچون باب حطّه در بنی اسراییل است که هر کس داخل آن درگاه شود، خداوند گناهانش را می بخشد و مستحق رحمت و فزونی از طرف خالق خواهد شد، همانطور که خداوند عزّوجلّ فرمودند:

(... ادخُلُوا هَذِهِ القَریَةَ فَکُلُوا مِنهَا حَیثُ شِئتُم رَغَدًا وَادخُلُوا البَابَ سُجَّدًا وَ قُولُوا حِطَّةُ نَّغفِر لَکُم خَطَیَکُم و سَنَزِیدُ المُحسِنِینَ) (3)

شیخ صدوق(ره) در کتاب توحید از امام صادق علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمودند: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «منم باب حطّه.» (4)

***

(... وَلَیسَ البِرُّ بِأَن تَأتُوا البُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقَی وَ أتُوا البُیُوتَ مِن أَبوَبِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ). (1)

«... و نیکی آن نیست که از پشت خانه ها به درون روید، بلکه نیکی آن است که تقوا پیشه کنید و به خانه ها از درهایش درآیید، و از خداوند پروا کنید، باشد که رستگار شوید.» (2)

از امام باقر علیه السلام دربارة این آیه سؤال شد، فرمود: «آل محمد ابواب الهی و راه خدایند...»(5)

امیرالمؤمنین علیه السلام پیرامون این آیه فرمودند:«ما خانه هایی هستیم که خداوند امر نموده از درهایش وارد شوید، و ماییم باب الله...پس کسی که با ما بیعت نماید و اقرار به ولایت ما کند، حقیقتاً از درگاهش وارد خانه شده؛ و کسی که با

ص: 86


1- البقره/189.
2- با توجّه به شأن نزول آیه که در کتاب مجمع البیان بیان شده است یکی از سنّت های جاهلی این بوده که درحال احرام، از راه معمول خانه وارد نمی شدند. [تفسیر راهنما،ج 1/472].

ما مخالفت کند و دیگران را بر ما برتری دهد، به تحقیق از پشت خانه وارد شده [نه از درگاهش].» (6)

تبیین

یکی دیگر از تصاویر ائمة هدی عَلیهمُ السَّلام در آیات شریفة قرآن که در بیان روایات ذکر شده است، «باب حطّه» و «ابواب الله» است.

«حطّه، از نظر لغت، به معنی «ریزش و پایین آوردن» است و در آیة فوق «تقاضای ریزش گناهان از خداوند» است. بنی اسراییل مأمور بودند که به هنگام ورود به بیت المقدس دل و جان و روح خود را با یک توبۀ خالصانه و واقعی که در کلمة «حطّه» خلاصه می شد، از آلودگی به گناهان گذشته بشویند، و از آن همه جرایمی که قبل از ورود به بیت المقدس، به ویژه آزارهایی که به پیامبر بزرگشان «موسی بن عمران» کردند، از خدا تقاضای بخشش کنند. کلمة«حطّه»، که در واقع شعار آنها به هنگام ورود به بیت المقدس بود، صورت اختصاری از جملة «مسئلتنا حطّه»، یعنی «تقاضای ما ریزش گناهان ما و یا ریزش باران عفو و رحمتت بر ماست» می باشد؛ زیرا «حطّه»، در اصل، به معنی نزول چیزی از طرف بالاست. خداوند دستور داده بود که برای توبه از گناهانشان این جمله را از صمیم قلب جاری سازند و به آنها نیز وعده داده بود که در صورت عمل به این دستور از خطاهای آنها صرف نظر کند؛ و شاید به همین مناسبت یکی از درهای بیت المقدس را «باب حطّه» نام گذاری کرده اند. به هرحال، این شعار، مانند همۀ شعارها، به این مفهوم نبود که تنها الفاظی را بر زبان جاری کنند، بلکه می بایست زبانشان ترجمان روح و تمام ذرّات وجودشان باشد، امّا همان طور که در آیة بعدش آمده است، بسیاری از آنها حتّی این شعار تربیتی را مسخ کردند و به شکل زننده ای درآوردند.»(7)

با روشن شدن معنای «باب حطّه» می بینیم که کیفیت وارد شدن به این «دروازه» یک نوع آزمایش الهی بوده است.

خداوند در آیات 35 و36 سورة بقره می فرماید: «و گفتیم: ای آدم! تو و

ص: 87

همسرت در بهشت بیارامید و از [نعمت های] آن از هر جا که خواستید به خوشی و فراوانی بخورید، ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد. پس شیطان آنان را به لغزش کشانید و از جایی که بودند آواره شان کرد و گفتیم: پایین روید و...»(8)

و در آیات 58 و 59 همین سوره چنین آمده است: «و یاد کنیدکه گفتیم: به این شهر درآیید و هرگونه که خواستید به خوشی و فراوانی از [نعمت های] آن بخورید، و از آن دروازه فروتنانه وارد شوید، [و برای عذرخواهی] حطّه بگویید تا گناهان شما را ببخشم و پاداش نیکوکاران را خواهیم افزود. آن گاه ستمکاران سخن را چیزی جز آنچه به آنان گفته شده بود تبدیل کردند. پس بر سر ستمکاران به کیفر نافرمانی شان عذابی از آسمان فرو فرستادیم.»(9)

با کمی دقّت معلوم می شود که محتوای امتحانات الهی یکی است و آن این که روشن شود که برخورد مردم در برابر امر الهی چگونه است. تنها، شکل امتحانات است که متفاوت و به مقتضای حال افراد است.

در مسألة ولایت ائمة هدی که به «باب حطّه» توصیف شده اند، شاید بتوان گفت که، ایشان نیز موضوع امتحان خلق هستند. دستور خدا و ابلاغ رسول، برای اطاعت از اولی الامر به طور صریح دربارۀ ایشان صادر شده است. آیات بسیاری پیرامون ائمة هدی عَلیهمُ السَّلام در قرآن ذکر شده که قرآن پژوهان شیعه و سنی با عنوان های«آیات الولایه» و «آیات الفضایل» و «ائمه در قرآن » آنها را ذکر نموده اند. تاکیدات و تصریحات رسول خدا پیرامون مسألة ولایت و جانشینی پس از خود و یا مسألة مهم «غدیر» موضوع کتاب های بسیاری از دانشمندان مسلمان است:

کن به حیدر رشتة ایمان درست *** باب شهر علم من او شد نخست (1)

رسول خدا در فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «مَثل تو، در میان امّتم،

ص: 88


1- عطار نیشابوری

همچون باب حطّه در میان بنی اسراییل است. پس هر کس در ولایت تو داخل شد به راستی داخل این دروازه شده، همان طور که خدای عزّوجلّ دستور داده است.»(10)

راوی گوید: از رسول خدا شنیدم که فرمود:«به راستی مَثل اهل بیت من در میان شما همچون کشتی نوح است؛ هر کس سوار بر آن کشتی شود نجات یابد و هرکس تخلّف ورزد غرق خواهد شد. و مَثل اهل بیتم همچون «باب حطّه» است؛ هرکس داخل شود نجات یابد و هر کس داخل نشود هلاک گردد.»(11)

امام باقر علیه السلام، از پدرش و از جدّش روایت نموده که فرمود: «... به عزّت و جلال پروردگارم سوگند که علی بن ابی طالب دروازة الهی است که جز از آن در وارد [حریم الهی] نمی شوند. و همانا او صراط مستقیم ... است.»(12)

وجه الله اوست دل مبر از وی به هیچ وجه *** باب الله اوست پا مکش از وی به هیچ باب (1)

در دعای ندبه می خوانیم: «کجاست آن درگاه خدا که از آن در وارد شوند؟»(13)

گویی چون آنان «باب الله» هستند، جز درگاهشان راهی برای ورود به حریم الهی نخواهد بود.

در زیارت امام حسین علیه السلام در روز اوّل ماه رجب می خوانیم: «سلام بر تو، ای باب حطّه ای که هر کس در آن وارد شد ایمن خواهد شد. » (14):

آسمان کرده ندا هر روز بر درگاه تو *** کای خداوندان حاجت (ادخلوها آمنین) (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در وصف اهل بیت فرمودند: «... ایشان درهای علم در میان امّتم هستند؛ هر کس از ایشان تبعیّت نماید از آتش نجات یابد، و هر کس به ایشان اقتدا نماید به صراط مستقیم هدایت شده است، و خداوند محبّت ایشان را

ص: 89


1- قاآنی
2- امیر معزی

به کسی هبه نکرد جز این که او را داخل بهشت نماید.»(15) و به راستی باید گفت: آری، «گلشن کوی تو را از جانب جنّت دری است» و:

ز کوی تو به فردوس اعلی دری ست *** نثار در توست هر جا سری است (1)

و از آنجا که این توصیف در مورد ائمه بدیهی و روشن است در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه می داریم: «خدایا ! من به درگاه تو ایستاده ام و به آستان تو وارد شدم و به ریسمان تو چنگ زدم و به رحمت تو متعرّض و به ولیّ تو متوسّل شدم»(16) که در این توصیف، درگاه امام به درگاه الله وصف شده است:

تو باب الله می دان مرتضی را *** ز خود آگاه می دان مرتضی را (2)

مفهموم «باب الله » [دروازه خدا] در زیارتنامه های آل یاسین، جامعه، و زیارت مطلقة ششم امام حسین و... نیز به چشم می خورد(17)

به هر حال، امام درگاهی است که ورود به آن به معنای رفع حجاب و درک تجلّی خدای مهربان است.

امام باقر دربارة معنای باب الله بودن ائمه فرمودند: «یعنی خدا از خلقش در حجاب است [و] به سبب نبی و ائمة هدی عَلیهمُ السَّلام [رفع حجاب می گردد]»(18) باید برای شناخت و معرفت و کسب خیر و رسیدن به فیوضات الهی به درگاه ایشان رفت و این از معانی رفع حجاب از ساحت حضرت حق است:

من از نور خدا آگاه گشتم *** چه خاک باب باب الله گشتم (3)

توصیفات دیگری نیز در این باره در ادعیه و زیارات و روایات آمده است که بخشی از آن چنین است:

ص: 90


1- شیخ کمال خجندی
2- عطارنیشابوری
3- همان

«باب الله و ابواب الله»: درگاهی که وارد شدن در آن، ورود به حریم الهی است.

«باب رسول الله»(19): هرکس که بخواهد به شهر علم و حکمت رسول الله وارد شود، باید از ورودی آن یعنی علی علیه السلام وارد شود.

«باب حطّه»: دروازه ای که همان طور که خدای حکیم فرموده باید قلباً و عملاً آن را مراعات نمود.

«باب السّلم»: درگاه صلح و آرامش (20).

«باب حکمت ربّ العالمین»(21): درگاه ورود به حکمت الهی.

«بابُ الهُدی»(22): درگاهی که وارد شدن به آن، ورود به هدایت الهی است.

«باب الایمان»(23): درگاهی که ورود به آن، شرط ایمان است.

«باب المبتلی به الناس»(24): درگاه امتحان و ابتلای خلق؛ هرکس به این درگاه نیامد، سقوط نمود و هلاک گشت.

«باب المقام»(25): درگاه هر مقصود.

«باب مغفرت»: باب بخشش و غفران،که در احادیث باب حطّه، به آن اشاره شد.

«باب الحوائج»: درگاه تولید حاجت و برآوردن حاجات خلق به اذن پرورگار.

با توجّه به توصیفات ذکر شده، باید برای ورود به معرفت الهی و سرافرازی در امتحان الهی و وارد شدن به شهر نبی و... به درگاه با کرامت اهل بیت عَلیهمُ السَّلام رفت و از فیوضات و کرامات الهی بهره مند گردید:

یارب این درگاه دایم قبلة مقصود باد *** هر که باشد دشمن این خاندان نابود باد (1)

ص: 91


1- وحشی بافقی

پی نوشت

1- عَنِ ابْنِ خَالِدٍ، عَنِ الرِّضَا، عَنْ آبَائِهِ ص قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:« لِکُلِّ أُمَّةٍ صِدِّیقٌ وَ فَارُوقٌ وَ صِدِّیقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ فَارُوقُهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ. إِنَّ عَلِیّاً سَفِینَةُ نَجَاتِهَا وَ بَابُ حِطَّتِهَا...» [عیون أخبارالرضا(ع)، ج 2 / 13؛ بحارالأنوار، ج 38/ 112].

2- عن أبی إسحاق الهمدانی قال: حدثنی أبو المعتمر قال: سمعت أبا ذر یقول: سمعت رسول الله ص:«یقول إنَّما مَثَلُ أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح مَن رکب فیها نجا و من تخلّف عنها غرق.إنّما مثل أهل بیتی فیکم باب حطة من دخله غفر له، و من لم یدخل لم یغفر له فإنّها لیست من فئة تبلغ مائة إلی یوم القیامة إلّا أنا أعرف ناعقها و سائقها، و علم ذلک عند أهل بیتی یعلمه کبیرهم و صغیرهم.» [ رجال الکشّی، ص 26 ].

3- قال رسول الله صلی الله علیه و آله:« مَثل أهل بیتی فیکم کمثل باب حطّه فی بنی إسرائیل،الّذی من دخله غفرت ذنوبه و استحق الرّحمة و الزیادة من خالقه، کما قال الله عزّ و جل: (ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِین) و قال: إن مثلنا فیکم کمثل الکهف لأصحاب الکهف و کباب حطّه و هو باب السّلم فادخلوا فی السلم کافة.» [الغیبةللنعمانی،ص 44].

4- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی خُطْبَةٍ:« أَنَا الْهَادِی وَ أَنَا الْمُهْتَدِی،وَ أَنَا أَبُو الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ زَوْجُ الْأَرَامِلِ، وَ أَنَا مَلْجَأُ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ مَأْمَنُ کُلِّ خَائِفٍ، وَ أَنَا قَائِدُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی الْجَنَّةِ، وَ أَنَا حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ، وَ أَنَا عُرْوَةُ اللَّهِ الْوُثْقَی وَ کَلِمَةُ التَّقْوَی، وَ أَنَا عَیْنُ اللَّهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ یَدُهُ، وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ الَّذِی یَقُولُ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ، وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ الْمَبْسُوطَةُ عَلَی عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ، وَ أَنَا بَابُ حِطَّةٍ مَنْ عَرَفَنِی وَ عَرَفَ حَقِّی فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّی وَصِیُّ نَبِیِّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی خَلْقِهِ، لَا یُنْکِرُ هَذَا إِلَّا رَادٌّ عَلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ.»

ص: 92

[التوحید، ص64؛ معانی الأخبار، ص 18؛ بحارالأنوار، ج4/9].

5- مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ،عَنْ سَعْدٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ: (وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها) فَقَالَ:«آلُ مُحَمَّدٍ ص أَبْوَابُ اللَّهِ وَ سَبِیلُهُ وَ الدُّعَاةُ إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْقَادَةُ إِلَیْهَا وَ الْأَدِلَّاءُ عَلَیْهَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.» [وسائل الشیعه، ج27 /20 ].

6- عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع، فَجَاءَ ابْنُ الْکَوَّاءِ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ! قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: (لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها) وَ قَالَ ع:« نَحْنُ الْبُیُوتُ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُؤْتَی مِنْ أَبْوَابِهَا، وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ بُیُوتُهُ الَّتِی یُؤْتَی مِنْهُ، فَمَنْ بَایَعَنَا وَ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا فَقَدْ أَتَی الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا، وَ مَنْ خَالَفَنَا وَ فَضَّلَ عَلَیْنَا غَیْرَنَا فَقَدْ أَتَی الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا.»

[الاحتجاج، ج 1/ 227؛ بحارالأنوار، ج24 /202، باب 53].

7- شرح وتفسیرلغات قرآن براساس تفسیر نمونه، ج1/534.

8- (وَقُلنَا یَئَادَمُ اسکُن أَنتَ وَزَوجُکَ الجَنَّةَ وَکُلَا مِنهَا رَغَدًا حَیثُ شِئتُمَا وَلَا تَقرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّلِمِینَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطَنُ عَنهَا فَأَخرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلنَا اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعضٍ عَدُوُّ وَلَکُم فِی الأَرضِ مُستَقَرُّ وَ مَتَعٌ إِلَی حِینٍ) [البقره/35-36 ].

9- (وَإِذ قُلنَا ادخُلُوا هَذِهِ القَریَةَ فَکُلُوا مِنهَا حَیثُ شِئتُم رَغَدًا وَادخُلُوا البَابَ سُجَّدًا وَ قُولُوا حِطَّةُ نَّغفِر لَکُم خَطَیَکُم وَ سَنَزِیدُ المُحسِنِینَ * فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَولاً غَیرَ الَّذِی قِیلَ لَهُم فَأَنزَلنَا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفسُقُونَ) [البقره/ 58-59 ].

10- عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ حُکَیْمٍ، عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ مَکْحُولٍ، قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ: «لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفِظُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ لَیْسَ فِیهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَةٌ إِلَّا وَ قَدْ شَرِکْتُهُ فِیهَا وَ فَضَلْتُهُ، وَ لِی سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ

ص: 93

یَشْرَکْنِی فِیهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ.» قُلْتُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ! فَأَخْبِرْنِی بِهِنَّ. فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: «إِنَّ أَوَّل... وَ أَمَّا الْعِشْرُونَ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: مَثَلُکَ فِی أُمَّتِی مَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ، فَمَنْ دَخَلَ فِی وَلَایَتِکَ فَقَدْ دَخَلَ الْبَابَ کَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.» [الخصال،ج 2/ 574؛ بحارالأنوار، ج 31/ 436 ].

11- عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ رَافِعٍ مَوْلَی أَبِی ذَرٍّ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ أَخَذَ بِحَلْقَةِ بَابِ الْکَعْبَةِ وَ هُوَ یَقُولُ: مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی أَنَا جُنْدَبٌ الْغِفَارِیُّ، وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَأَنَا أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: «مَنْ قَاتَلَنِی فِی الْأُولَی وَ قَاتَلَ أَهْلَ بَیْتِی فِی الثَّانِیَةِ حَشَرَهُ اللَّهُ فِی الثَّالِثَةِ مَعَ الدَّجَّالِ. إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمِثْلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ، وَ مَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ مَنْ دَخَلَهُ نَجَا وَ مَنْ لَمْ یَدْخُلْهُ هَلَک.»

[ بحارالأنوار، ج 23 / 105].

12- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:« مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَجُوزَ عَلَی الصِّرَاطِ کَالرِّیحِ الْعَاصِفِ وَ یَلِجَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَلْیَتَوَلَّ وَلِیِّی وَ وَصِیِّی وَ صَاحِبِی وَ خَلِیفَتِی عَلَی أَهْلِی وَ أُمَّتِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ، وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلِجَ النَّارَ فَلْیَتْرُکْ وَلَایَتَهُ فَوَ عِزَّةِ رَبِّی وَ جَلَالِهِ، إِنَّهُ لَبَابُ اللَّهِ الَّذِی لَا یُؤْتَی إِلَّا مِنْهُ وَ إِنَّهُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ، وَ إِنَّهُ الَّذِی یَسْأَلُ اللَّهَ عَنْ وَلَایَتِهِ یَوْمَ الْقِیَامَة.»

[الأمالی للصدوق، ص 288 ؛ بحارالأنوار، ج 38 /98].

13- «اَینَ بَاب اللهِِ الذی مِنهُ یُؤتی؟»

[اقبال الاعمال، ص297؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص 886 ].

14- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَابَ حِطَّةٍ الَّذِی مَنْ دَخَلَهُ کَانَ مِنَ الْآمِنِین.»

[بحارالأنوار، ج98 /336، باب 26؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام در روز اوّل رجب و نیمه ی آن].

15- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ ص:«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اصْطَفَانِی وَ اخْتَارَنِی وَ جَعَلَنِی رَسُولًا وَ أَنْزَلَ عَلَیَّ سَیِّدَ الْکُتُبِ. فَقُلْتُ: إِلَهِی وَ سَیِّدِی ! إِنَّکَ

ص: 94

أَرْسَلْتَ مُوسَی إِلَی فِرْعَوْنَ فَسَأَلَکَ أَنْ تَجْعَلَ مَعَهُ أَخَاهُ هارُونَ وَزِیراً تَشُدُّ بِهِ عَضُدَهُ وَ تُصَدِّقُ بِهِ قَوْلَهُ، وَ إِنِّی أَسْأَلُکَ یَا سَیِّدِی وَ إِلَهِی أَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ أَهْلِی وَزِیراً تَشُدُّ بِهِ عَضُدِی. فَجَعَلَ اللَّهُ لِی عَلِیّاً وَزِیراً وَ أَخاً، وَ جَعَلَ الشَّجَاعَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَلْبَسَهُ الْهَیْبَةَ عَلَی عَدُوِّهِ، وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ صَدَّقَنِی، وَ أَوَّلُ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ مَعِی، وَ إِنِّی سَأَلْتُ ذَلِکَ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ فَأَعْطَانِیهِ، فَهُوَ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ، اللُّحُوقُ بِهِ سَعَادَةٌ، وَ الْمَوْتُ فِی طَاعَتِهِ شَهَادَةٌ، وَ اسْمُهُ فِی التَّوْرَاةِ مَقْرُونٌ إِلَی اسْمِی، وَ زَوْجَتُهُ الصِّدِّیقَةُ الْکُبْرَی ابْنَتِی، وَ ابْنَاهُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ابْنَایَ، وَ هُوَ وَ هُمَا وَ الْأَئِمَّةُ بَعْدَهُمْ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ بَعْدَ النَّبِیِّینَ، وَ هُمْ أَبْوَابُ الْعِلْمِ فِی أُمَّتِی، مَنْ تَبِعَهُمْ نَجَا مِنَ النَّارِ وَ مَنِ اقْتَدَی بِهِمْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، لَمْ یَهَبِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَحَبَّتَهُمْ لِعَبْدٍ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ.»

[الأمالی للصدوق، ص 21؛ بحارالأنوار، ج 38/ 92؛ شواهدالتنزیل، ج1/ 76 ].

16- «اللَّهُمَّ لِبَابِکَ وَقَفْتُ، وَ بِفِنَائِکَ نَزَلْتُ،وَ بِحَبْلِکَ اعْتَصَمْتُ، وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَرَّضْتُ،وَ بِوَلِیِّکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ تَوَسَّلْت.»

[بحارالأنوار، ج 97/ 283؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امیرالمؤمنین علیه السلام،ص 676 ].

17- «السّلام علیک یا باب الله ودیّان دینه.»

[بحارالانوارج53 /171، زیارت آل یاسین و «أَشْهَدُ أَنَّکُمْ أَبْوَابُ اللَّهِ وَ مَفَاتِیحُ رَحْمَتِهِ وَ مَقَالِیدُ مَغْفِرَتِه.» بحارالأنوار ج99 /162، زیارت ائمة المؤمنین].

18- وَ رَوَی الْکَفْعَمِیُّ، عَنِ الْبَاقِرع قَالَ: « فِی قَوْلِهِمْ: (بَابُ اللَّهِ) مَعْنَاهُ أَنَّ اللَّهَ احْتَجَبَ عَنْ خَلْقِهِ بِنَبِیِّهِ وَ الْأَوْصِیَاءِ.» [بحارالأنوار، ج 24 /203].

19- فقال النّبی صلی الله علیه و آله: « أنا مدینة العلم و علیّ بابها،فمن أراد الحکمة [المدینة] فلیأتها من بابها.» [إقبال الأعمال، ص296].

20- قال امیرالمؤمنین علیه السلام: «إنّ مَثلنا فیکم کمثل الکهف لأصحاب الکهف و کباب حطّه و هو باب السّلم، فادخلوا فی السّلم کافة.» [الغیبةللنعمانی، ص 44].

21- «وَ بَابَ حِکْمَةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.» [ بحارالأنوار، ج 97/ 285، باب4؛ مفاتیح

ص: 95

الجنان، زیارت مخصوص امام حسین علیه السلام در اوّل ماه رجب، ص859 ].

22- «وَ أَنْتَ بَابُ الْهُدَی وَ إِمَامُ الْتُّقَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی وَ الْحُجَّةُ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیَا وَ خَامِسُ أَهْلِ الْکِسَاء.» [إقبال الأعمال، ص 333؛ بحارالأنوار، ج 98 / 359، باب 31؛ مفاتیح الجنان،زیارت امام حسین علیه السلام در شب وروزعرفه،ص884].

23- «أَبْوَابَ الْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَن.» [من لایحضره الفقیه، ج 2/ 609 ؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ی کبیره، ص 1060 ].

24- «و الباب المبتلی به النّاس، من أتاه نجا و من أباه هوی.»

[إقبال الأعمال، ص 492؛ مفاتیح الجنان، دعای روز عید غدیر،ص 462 و « وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَی بِهِ النَّاسُ، مَنْ أَتَاکُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ یَأْتِکُمْ هَلَک.» مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ی کبیره، ص1064 ].

25- «بأبی أنت و أمّی، یا باب المقام، أشهد أنّک حبیب الله و خاصّته و خالصته.»

[مصباح المتهجّد، ص 742؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه ی سوم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص696].

ص: 96

عَلامَت وَ نِشانِه

اشاره

(وَعَلَمَتٍ وَبِالنَّجمِ هُم یَهتَدُونَ)

«و نشانه هایی، و آنان به ستارگان [درشب] هدایت یابند.»

النحل/16

ص: 97

ص: 98

(وَعَلَمَتٍ وَبِالنَّجمِ هُم یَهتَدُونَ) (1)

«و نشانه هایی، و آنان به ستارگان [درشب] هدایت یابند.»

در کتب روایی، اخبار فراوانی از ائمه عَلیهمُ السَّلام نقل شده که فرموده اند: «مقصود از «علامات» امامان عَلیهمُ السَّلام هستند.»

شخصی از امام رضا علیه السلام دربارة این آیه سؤال نمود، حضرت فرمود: «مقصود از «علامات» ما هستیم و مقصود از«نجم» رسول خدا صلی الله علیه و آله است.»(1)

در روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «تو یکی از علامات[نشانه ها] هستی.»(2)

***

(وَلَو أَنَّا أَهلَکنَهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَولَا أَرسَلتَ إِلَینَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَایَتِکَ مِن قَبلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخزَی) (2)

«و اگر ما پیش از فرستادن پیغمبر، کافران [و مشرکان قریش] را، همه، به نزول عذاب هلاک می کردیم، البته آنها می گفتند: پروردگارا، چرا بر ما رسولی

ص: 99


1- النحل/16
2- طه /134.

نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم پیش از آن که به این عذاب و ذّلت و خواری گرفتار شویم؟.»

شخصی از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال نمود: «یا رسول الله! ولیّ مسلمانان کیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ولیّ شما در این زمان من هستم و بعد از من وصیّ و جانشین من ولیّ شما خواهد بود، و بعد از او در هر زمانی، خداوند حجّت ها و امامانی دارد تا این که شما همانند گمراهانِ پیش از خود نگویید: (رَبَّنَا لَولَا أَرسَلتَ إِلَینَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَایَتِکَ مِن قَبلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخزَی) و تمام ضلالت و گمراهی امّت های پیشین در این بود که آیات و نشانه های خداوند را که اوصیا و جانشینان پیامبران بودند نشناخته بودند.»(3)

تبیین

از دیگر توصیفات ائمه عَلیهمُ السَّلام که در این جا ذکر شده است، توصیف «آیه و نشانه» است.

«علامت، یعنی اثری که به واسطة آن چیز دیگری فهمیده می شود.»(4) همچون علاماتی که در راه ها وجود داردکه از کیفیت راه آگاهی می دهند. این توصیف در ادعیه و زیارتنامه ها نیز فراوان وارد شده است. در زیارت امام عصر عجل الله تعالی فرجه می خوانیم: «سلام بر تو، ای پرچم برافراشته و نصب شده!»(5):

عَلم صلح برافراشته با پرچم عدل *** سایه اش تا به ابد بر سر هر خشک و تر است (1)

تمامی صحنه های زندگی ایشان تابلوهایی بزرگ و زیبا و به یادماندنی را ایجاد نموده،که تا ابد در ذهنیّت تاریخ ماندگار خواهد بود، به طوری که می توان در هرصحنه از زندگی بدانها نگریست و جذب و شیفتة آنها شد و به ایشان اقتدا

ص: 100


1- حاجب شیرازی

نمود:

بهاری تو یا از بهاری علامت *** بهشتی تو یا از بهشتی پیمبر

علی صاحب امر و فیّاض مطلق *** علی نشر اوّل علی حشر اکبر (1)

در زیارت امیرالمؤمنین در روز میلاد رسول خدا علیهما السلام می خوانیم: «سلام بر عَلَم بارز و آشکارا !»(6) و یا در جای دیگر آمده است: «درود خدا بر محمّد و آل محمّد، همان ها که علامت های فروزان اند.»(7) و «برگزیدگانی که، نشانه هایند.»(8) «سلام برتو، ای [علی جان] که آیه و [نشانه ای] روشن هستی.»(9) و «سلام بر تو ای آیت بزرگ الهی!»(10):

ز عرش روی خود بگشا نقاب ای صورت رحمان *** که تا از لوح محفوظت بخوانند آیت کبری (2)

پرسش اینجاست که ایشان برای که نشانه و علامت اند؟ و نشان چه چیزی هستند؟ آشکار است که آنان بر خلق خدا نشانه اند. «خدایا، درود فرست بر امامان...که اینان شاهد و نشانه بر خلق تواند.»(11):

ای طالب ذات حق خدا را *** گر می طلبی نشانه ماییم (3)

ولی چه چیزی را نشان می دهند و به چه چیزی رهنمون می شوند؟ به این موضوع در ادعیه و زیارات اشاره شده است:

ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام «علامت دین خدایند.»(12) هرکس که بخواهد نشانی از دین یابد رو به سوی ایشان نماید. دین خدا دارای اجزایی است: عقاید، احکام و اخلاق. آنکه ما را به عقاید صحیح و خالی از شرک رهنمون می شود و آن که

ص: 101


1- صفا اصفهانی
2- عماد الدین نسیمی
3- همان

حلال و حرام خدا را بیان می دارد و آن که حرکات و سکناتش ریشۀ اخلاق عملی را در جامعه استوار می سازد، «امام» است. در زیارت امام کاظم علیه السلام عرضه می داریم: «سلام بر تو، ای عَلَم دین و تقوا!»(13)

ائمه علیهم السّلام علامت تقو ایند.

در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه می داریم: «سلام بر تو، ای عَلَم تقوا.»(14) امامان در نزد همه کس به تقوا معروف هستند و تقوا جز از طریق ایشان شناخته نمی شود. رعایت حق و حقوق ایشان از شرایط تقوای الهی است و آنان در همه حال مردم را به تقوا دعوت می کرده اند. تاریخ و سیرۀ زندگی آنان برای اهل خَرد نشانة رسیدن به تقواست. آنان زیباترین بندگی در مقابل خالق و زیباترین برخورد را با خلق خدا داشته اند. آنچنان در حریم تقوا و پروا نمودن سیر می کردند که سرسخت ترین دشمنانشان نیز نمی توانستند فضایل و کرامات اخلاقی ایشان را انکار نمایند.

آنان عَلَم هدایت اند.

در صلوات خاصة روز جمعه به ایشان درود می فرستیم و آنان را با این صفت می خوانیم: «شما عَلَم و نشانه های هدایت و مظاهر تقوا و پرهیزکاری هستید.»(15)، «إِلَی اللَّهِ تَدْعُونَ وَ عَلَیْهِ تَدُلُّون» (16)، یعنی: «به سوی خدا دعوت می کنند و به سوی او راهنمایی و هدایت می نمایند.» آنان نشان کوی دوست اند:

قلب بی حاصل ما را بزن اکسیر مراد *** یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر (1)

آنان به راستی بهترین اسوه اند تا مردم آنها را ببینند و در تمامی صحنه های زندگی بتوانند به زیباترین وجه براساس سیره و روش آنان عمل کنند. دریای فضایل ایشان را کرانه نیست. لحظه لحظة حیات مبارکشان اثری است که در پی رضای خدا آفریده شده است. بشریت تا کنون مبهوت و حیران حُسن خلق و صبر و انفاق و تربیت و عبادت و جهاد و ایثار و رأفت و مهربانی... آنان قرار

ص:102


1- حافظ

گرفته است. سرّ ماندگاری تصویر و تابلوی کربلا بر بلندای تاریخ، خَلق صحنه های زیبای آن است که نشان رضای خدا و نشان هدایت انسان ها تا قیامت است.

آنان مردم را به سوی رضا و خشنودی او هدایت می کنند: «وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَی مَرْضَاةِ اللَّه»(17) «الأدلّاء» جمع «دلیل» به معنای راهنمایان، است؛ یعنی اهل بیت علیهم السّلام راهنمایان مردم برای کسب رضایت خداوندند؛ زیرا ایشان مردم را به معارف الهی و احکام شرعی که عمل به آنها موجب رضایت خداوند است رهنمون می شوند.

همچنین آنان« وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَی سَبِیلِکَ» هستند.(18) اهل بیت علیهم السّلام، خود، صراط و سبیل اند هر کس تابع اوامرشان گردد در مسیری قرار می گیرد که انتهایش به وصول و قرب حضرت حق منتهی می شود ائمه نشان و علامت راهی اند که به لقای پروردگار می انجامد هرکس به آنان اقتدا کرد، رسیدنش به مقصد حتمی و قطعی خواهد بود:

ز زیر پردۀ هر ذرّه بینم *** ز خورشید جمالت صد علامت (1)

ص: 103


1- محمد اسیری لاهیجی

پی نوشت

1- «عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع، عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی (وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ) قَالَ: نَحْنُ الْعَلَامَاتُ، وَ النَّجْمُ رَسُولُ اللَّهِ ص.»

[الکافی، ج1 /207].

2- عَنْ النبی صلی الله علیه وآله[یا علی]: «أَنْتَ أَحَدُ الْعَلَامَات.»

[بحارالأنوار، ج24 /83].

3- عَنِ الْمُفَضَّلِ،عَنْ سِنَانِ بْنِ ظَرِیفٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَکْتُبُ بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ إِلَی أَکَابِرِ أَصْحَابِهِ، وَ فِیهَا کَلَامٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ،...قِیلَ فَمَنِ الْوَلِیُّ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله. فَقَالَ: وَلِیُّکُمْ فِی هَذَا الزَّمَانِ أَنَا، وَ مِنْ بَعْدِی وَصِیِّی، وَ مِنْ بَعْدِ وَصِیِّی لِکُلِّ زَمَانٍ حُجَجُ اللَّهِ کَیْمَا تَقُولُوا کَمَا قَالَ الضُّلَّالُ قَبْلَکُمْ حَیْثُ فَارَقَهُمْ نَبِیُّهُمْ رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی، وَ إِنَّمَا کَانَ تَمَامُ ضَلَالَتِهِمْ جَهَالَتَهُمْ بِالْآیَاتِ وَ هُمُ الْأَوْصِیَاءُ.» [بحارالأنوار،ج 30/ 37].

4- مفردات راغب ماده ی «عَلَم»، ص 580 ].

5- «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ.» [الاحتجاج،ج 2/ 492].

6- «السَّلَامُ عَلَی الطُّهْرِ الطَّاهِرِ،السَّلَامُ عَلَی الْعَلَمِ الزَّاهِرِ،السَّلَامُ عَلَی الْمَنْصُورِ الْمُؤَیَّدِ السَّلَامُ عَلَی أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه.» [بحارالأنوار،ج97/ 373، باب 5].

7- «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْأَئِمَّةِ الْقَادَةِ وَ الدُّعَاةِ السَّادَةِ وَ النُّجُومِ الزَّاهِرَةِ وَ الْأَعْلَامِ الْبَاهِرَةِ.» [إقبال الأعمال، ص492؛ المصباح للکفعمی، ص686 ].

8- «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا اخْتَصَّنِی بِهِ مِنْ طِیبِ الْمَوْلِدِ، وَاسْتَخْلَصَنِی إِکْرَاماً بِهِ مِنْ مُوَالَاةِ الْأَبْرَارِ السَّفَرَةِ الْأَطْهَارِ وَ الْخِیَرَةِ الْأَعْلَامِ.» [بحارالأنوار، ج 97 /281،باب 4].

ص: 104

9- «السَّلَامُ عَلَی صَاحِبِ الدَّلَالَاتِ وَ الْآیَاتِ الْبَاهِرَاتِ،وَ الْمُعْجِزَاتِ الْقَاهِرَاتِ وَ الْمُنْجِی مِنَ الْهَلَکَات.» [بحارالأنوار،ج 97/ 305،باب4].

10- « السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا آیَةَ اللَّهِ الْعُظْمَی.» [إقبال الأعمال، ص 608 ].

11- « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ، الْقَوَّامِینَ بِأَمْرِکَ مِنْ بَعْدِهِ الْمُطَهَّرِینَ الَّذِینَ ارْتَضَیْتَهُمْ أَنْصَاراً لِدِینِکَ وَ حَفَظَةً لِسِرِّکَ وَ شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِکَ وَ أَعْلَاماً لِعِبَادِکَ.» [من لایحضره الفقیه، ج 2 /587؛ مصباح المتهجد،ص750].

12-« وَ أَخِی رَسُولِهِ وَ الصِّدِّیقِ الْأَکْبَرِ وَ الْحُجَّةِ عَلَی بَرِیَّتِهِ الْمُؤَیَّدِ بِهِ نَبِیُّهُ وَ دِینُهُ الْحَقُّ الْمُبِینُ،عَلَماً لِدِینِ اللَّهِ،وَ خَازِناً لِعِلْمِهِ.»

[إقبال الأعمال، ص473؛ مفاتیح الجنان، اعمال روز عید غدیر، ص 459 ].

13- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْهُدَی السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَلَمَ الدِّینِ وَ التُّقَی.» [بحارالأنوار، ج99 / 14، باب 2؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام موسی کاظم علیه السلام، ص930].

14- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْهُدَی السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَلَمَ التُّقَی.» [من لایحضره الفقیه، ج 2/ 592؛ مفاتیح الجنان، زیارت حضرت علی علیه السلام در روز مبعث، ص 754 ].

15- « وَ مَصَابِیحِ الدُّجَی وَ أَعْلَامِ الْهُدَی وَ مَنَارِ التُّقَی وَ الْعُرْوَةِ الْوُثْقَی.»

[المصباح للکفعمی، ص548؛ البلدالأمین،ص 79؛ مفاتیح الجنان، صلوات خاصه ی ابوالحسن ضرّاب، در روز جمعه، ص83 ].

16- « مَنْ أَتَاکُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ یَأْتِکُمْ هَلَکَ،إِلَی اللَّهِ تَدْعُونَ وَ عَلَیْهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ وَ إِلَی سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُون»

[من لا یحضره الفقیه، ج 2/609؛ مفاتیح الجنان،زیارت جامعه ی کبیره].

17- «السَّلَامُ عَلَی الدُّعَاةِ إِلَی اللَّهِ وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَی مَرْضَاةِ اللَّه.»

[من لایحضره الفقیه، ج2/ 609؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ی کبیره].

18- «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ الْمُهْتَدِینَ وَ الْحُجَجِ عَلَی خَلْقِکَ وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَی سَبِیلِکَ وَ الْبَابِ الَّذِی مِنْهُ تُؤْتَی.» [بحارالأنوار،ج88/ 16،باب 2 ].

ص: 105

ص: 106

آب

اشاره

«قُل أَرَءَیتُم إِن أَصبَحَ مَاؤُکُم غَورًا فَمَن یَأتِیکُم بِمَآٍء مَّعِینِ»

«[ای پیامبر!] بگو: اگر آب شما در زمین فرو رود چه کسی برای شما آب روان می آرود؟»

الملک/30

ص: 107

ص: 108

«قُل أَرَءَیتُم إِن أَصبَحَ مَاؤُکُم غَورًا فَمَن یَأتِیکُم بِمَآٍء مَّعِینِ» (1)

«[ای پیامبر!] بگو: اگر آب شما در زمین فرو رود چه کسی برای شما آب روان می آرود؟»

امام کاظم علیهم السّلام دربارة این آیه فرمود: «زمانی که امامتان غایب شود پس چه کسی برایتان دوباره امامی بیاورد؟»(1) (2)

تبیین

در این آیه وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه به ماء مَعین آب گوارا توصیف شده است.

علامه مجلسی در جلد بیست و چهارم کتاب شریف بحارالانوار، باب سی و هفتم را به روایاتی اختصاص داده که پیرامون توصیف امام به آب است.

در ادعیه و زیارت های مخصوص امام عصر عجل الله تعالی فرجه می خوانیم که حضرت زنده کننده (محیی) هستند: «سلام بر زنده کنندة اهل ایمان»(2) جالب این است که

ص: 110


1- الملک/30
2- همچنین رجوع شود به: [بحارالأنوار، ج24 /100 باب، 37 ؛ تأویل الآیات الظاهره، ص 683 ؛ تفسیرالقمی، ج 2/ 378 ؛ الغیبةللطوسی، ص 158؛ الغیبةللنعمانی، ص176؛ کمال الدین، ج1/ 325].

این توصیف را باید در سرداب مقدّس خواند، گویی سرداب سرچشمة حیات عالم است و حیات مؤمنین به این مکان و صاحب آن وابستگی دایمی دارد.

«آب» و «حیات» به هم پیوسته و همواره درکنار هم اند؛ هر کجا آب باشد حیات هست و بالعکس:

آب حیات من تویی فوز و نجات من تویی *** صوم و صلات من تویی بی تو به سر نمی شود (1)

به صبح جمعه و در هر روز عید گویند به سراغ دعای ندبه روید و بگویید:

«کی شود بر چشمه های سیراب کننده ات در آییم؟... کی شود از آب زلال گوارایت سود بریم و تشنگی طولانی به سرآید؟...کجاست آن که آرزومندیم کتاب آسمانی و حدود آن را زنده سازد؟...کجاست زنده کنندة علوم دین و اهل دین؟»(3) و در زیارت «جامعة کبیره» از زبان امام هادی علیه السلام می گوییم: «تا اینکه خداوند دین خود را به ولایت شما زنده گرداند.»(4):

روی زمین را تویی آب حیات *** تشنه ز تو هرکه به روی زمین (2)

روشن است که امام به «آب» و «زنده کننده» توصیف شده است و حیات عالم به وجود آب است.

ناگفته پیداست که آب برای کسی گواراست که واقعاً تشنۀ آن باشد اگر در بیابان با کام تشنه و سوز عطش در جستجوی آب، سرگشته و حیران می بودیم و به یکباره با جرعه ای آب خنک مواجه می شدیم، چه حالی به ما دست می داد؟ آری، جان ما تازه می شد آن آب برایمان گوارا و جان افزا می بود. آیا ما تشنة وجود امام عصر عجل الله تعالی فرجه هستیم؟

آب رحمت برآن زمین بارد *** که در آن خاک تشنگان دارد (3)

ص:110


1- ملّامحسن فیض کاشانی
2- امیر خسرو دهلوی
3- اوحدی مراغه ای

ارزش تشنگی از رسیدن به آب بالاتر است، و ریشة تشنگی به ایشان، معرفت و دیدن حُسن این بزرگوارن است:

آب کم جوی تشنگی آور به دست *** تا که آبت جوید از بالا و پست

اگر اندکی تأمل کنیم آشکار خواهد شد که وجود آن بزرگواران چنان از احسان و محبت سرشار است که گویی ایشان به ما تشنه اند مگر در ادعیه نخوانده ایم که هرگاه خواستی حسین علیه السلام را شفیع درگاه خدا قرار دهی بگو:

«یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ الْإِحْسَانُ»(5)

خدای تبارک و تعالی محسن است و احسانش قدیم است، قبل از آنی که ما باشیم، و قدیمی ترین احسان او «حُبّ» است لذا ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام که مظهر صفات خدایند نیز قدیمی ترین احسانشان محبّت و دوست داشتن خدا بوده و به تبع آن محبّت به خلق خدا، و عقل نیز بر این صحه می گذارد، چرا که ائمه بیشترین علاقه و محبّت را به خدا دارند و به خلق او نیز محبّت می ورزند تشنگی ما به وجود نازنین امام حسین به خاطر تجلّی قدیم بودن احسان ایشان به ماست. ایشان به ما محبّت و احسان نمودند و ما نیز نمک گیر خوان با کرامتشان شدیم:

تشنگی مبدأ از آب است و بس *** تشنگان را آب جذابست و بس (1)

در بحث انتظار نیز همین گونه است؛ این ماییم که در غیبتیم، اوحضور دارد و منتظر ماست:

خوابیم حقیقت به خدا نیست به جز این *** ما غایب و او منتظر آمدن ماست (2)

اگر شوق زیارت و یاد ایشان به دلمان بیفتد، بی تردید آنان از ما یاد نموده و آتش اشتیاق را بردلمان افکنده اند و این برای خوانندگان به خوبی روشن است.

ص: 111


1- نشاط اصفهانی
2- خانم پور حسینی

امام عصر عجل الله تعالی فرجه فرمودند: «ما از احوال شما غافل نیستیم و یاد شما را فراموش نکرده ایم.»(6)

چه بسیار سختی ها و بلا ها که به دعای حضرتش از ما بر طرف گشته ولی ما غافل بودیم.

ما از آغاز تشنۀ کمال و خوبی و سعادت و انسان کامل بوده ایم و بایست به صورت طبیعی این نیاز پاسخ داده شود، لذا پروردگار آب گوارایی (امام- علم امام) را آفرید تا به واسطة رسیدن به آن تشنگی ما برطرف و جان ما زنده گردد. ما را تشنه آفریدند تا به دنبال آب جاری گردیم:

تشنه کامان تشنۀ آبند و آب *** تشنۀ این تشنگان مستطاب (1)

و چون چنین است حیات عالم به آب است و حیات جان ها به وجود امام. ایشان را برای سیراب نمودن جان خلق آورده اند و یکی از اغراض وجودیشان همین بوده است:

تشنگان گر آب جویند از جهان *** آب جوید هم به عالم تشنگان (2)

امام رضا علیه السلام در روایتی پیرامون آیة ذکر شده «ماء معین» را به علم امام توصیف نموده است.(7) بر این اساس، هنگامی که خود امام غایب است باید ازعلم او بهره گیریم.

در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه آمده است: « تا نبارم، سیل روان نمی سازم.»(8) «باران» استعارة مصرّحه از «حق» است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام از جهتی خود و یارانش را به «ابر پر باران» و ازجهت دیگر عمل خود و یارانش را که «حق» است به «باران» تصویر کرده، زیرا امام مقام مقدّس ولایت کبری را دارد و ولایت، برترین رحمت و نعمت الهی است که تمام موجودات را در بر

ص: 112


1- نشاط اصفهانی
2- مولوی

می گیرد. از این رو، حُسن تعبیری به کار برده و فیض ولایت را که اعظم فیوضات و برترین رحمت هاست به باران تصویر نموده است، یعنی در این عبارت نوعی استعاره تمثیلیه به کار رفته است»(9)

گفت کای باران رحمت را تو ابر *** در شگفتی مانده از صبر تو صبر (1)

در زیارت امام حسن عسکری علیه السلام نیز می خوانیم: «سلام بر تو، ای باران رحمت... و ای ابر حکمت.»(10) با توجه به کلام امام رضا علیه السلام که فرمود: آب گوارا علم امام است و این قسمت از زیارت، پیداست که علم امام وابسته به ابر حکمت اوست و ابر حکمت از عالم بالاست.

باید از ترنّم سخنان حکیمانه ایشان که وابسته به عالم بالاست بهره گرفت:

چترها را باید بست *** زیر باران باید رفت

نمی توان تصور نمود که حضرتش آب حیات و ابرحکمت و باران رحمت باشد و ما را از او نصیبی نباشد:

یک دست تو ابرست و دگر دست تو دریا *** هرگز نتوانی که نبخشی و نباری (2)

و به قول جناب شهریار، سحاب رحمت علوی، سایة لطفش و بارش رحمتش درعرصه های قیامت بیش از دنیا هویدا خواهد شد:

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ *** به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را (3)

ص: 113


1- میرزا محمدتقی حجة الاسلام (نیّر)
2- فرخی سیستانی
3- شهریار

پی نوشت

1- عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ) قَالَ:« إِذَا غَابَ عَنْکُمْ إِمَامُکُمْ فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِإِمَامٍ جَدِید.» [الکافی،ج1 /340].

2- «السَّلَامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤْمِنِین.» [بحارالأنوار،ج 99 / 101 باب 7؛مفاتیح الجنان،زیارت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه در سرداب مقدس، ص 1028].

3- «أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الْکِتَابِ وَ حُدُودِهِ أَیْنَ مُحْیِی مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِه... مَتَی نَرِدُ مَنَاهِلَکَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوَی مَتَی نَنْتَفِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِکَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَی.»

[بحارالأنوار،ج99 /106 باب 7 ؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص 1041].

4- «حَتَّی یُحْیِیَ اللَّهُ تَعَالَی دِینَهُ بِکُم.» [بحارالأنوار،ج99 /131 باب 8 ؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ی کبیره، ص1067].

5- «وَ رَوَی صَاحِبُ الدُّرِّ الثَّمِینِ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی: فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ أَنَّهُ رَأَی سَاقَ الْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ النَّبِیِّ وَ الْأَئِمَّةِ ع فَلَقَّنَهُ جَبْرَئِیلُ قُلْ: یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ الْإِحْسَانُ فَلَمَّا ذَکَرَ الْحُسَیْنَ سَالَتْ دُمُوعُهُ وَ انْخَشَعَ قَلْبُه.» [بحارالأنوار، ج44 / 245].

6- «إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاء.» [بحارالأنوار،ج53 /174 باب، 31 ].

7- عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ قَالَ:سُئِلَ الرِّضَاع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ) فَقَالَ ع:«مَاؤُکُمْ أَبْوَابُکُمْ أَیِ الْأَئِمَّةُ وَ الْأَئِمَّةُ أَبْوَابُ اللَّهِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ (فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ) یَعْنِی: یَأْتِیکُمْ بِعِلْمِ الْإِمَام.»

[بحارالأنوار، ج24 /101].

ص: 114

8- قال علی علیه السلام:«... وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَیْنِ الْأَمْرَیْنِ الْفَشَلُ وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّی نُوقِعَ وَ لَا نُسِیلُ حَتَّی نُمْطِر.» [نهج البلاغه، ص 54].

9- [صورخیال درنهج البلاغه وتجلّی آن در ادب فارسی، ص 110].

10- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ الْعَسْکَرِی... وَ غَیْثِ الْوَرَی وَ سَحَابِ الْحِکْمَةِ وَ بَحْرِ الْمَوْعِظَه.»

[بحارالأنوار،ج99 /67 باب، 6 ؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام حسن عسکری علیه السلام، ص1000].

ص: 115

ص: 116

دَریا

اشاره

«مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقِیَانِ * بَینَهُمَا بَرزَخُ لَّا یَبغِیَانِ * یَخرُجُ مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجَانُ»

«اوست که دو دریا را به هم در آویخت تا به هم برخورد کنند و میان آن دو دریا برزخ و فاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان بیرون آید.»

الرحمن/19-21

ص: 117

ص: 118

«مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقِیَانِ * بَینَهُمَا بَرزَخُ لَّا یَبغِیَانِ * یَخرُجُ مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجَانُ» (1)

«اوست که دو دریا را به هم در آویخت تا به هم برخورد کنند و میان آن دو دریا برزخ و فاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان بیرون آید.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «مقصود از (مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقِیَانِ ...)علی و فاطمه علیهما السلام است که دو دریای عمیق اند و به یکدیگر ظلم نمی کنند و از آنها لؤلؤ و مرجان، یعنی حسن و حسین علیهما السلام، به وجود آمده است.» (1)

بدین طراوت خیزد ازین دو دریا دُر *** بدین حلاوت ریزد ازین دو نخله رطب (2)

لؤلؤ بحرین گوهرزاست این *** کز نژاد حیدر و زهراست این (3)

ص: 119


1- الرحمن/19-21
2- ادیب الممالک فراهانی
3- میرزا محمد تقی حجة الاسلام (نیّر)

و از امام باقر علیه السلام نیز مضمون روایت فوق آمده است با این تفاوت که در پایان روایت افزوده شده که«آنها را جز مؤمن دوست ندارد و جز کافر دشمن ندارد.» سپس فرمود: «با محبت آنها خود را مؤمن بدانید و با دشمنی با آنها کافر نشوید که مستحق عذاب خواهید شد.»(2) (1)

در توصیف امام حسین علیه السلام آمده است:

امیر دین حسین بن علی بن ابی طالب *** که در نسبت پدرعین الله آمد پور انسانش

شگفتی نی چنین زادی ز نسل حیدر و زهرا *** چنان بحرین گوهرزا چنین بایست مرجانش (2)

تبیین

پیداست که در تأویل آیه، علی و فاطمه به دریا و حسن و حسین عَلیهمُ السَّلام به لؤلؤ و مرجان تصویر شده اند و وصفی که از دریا در روایت ذکر شده، دریای ژرف و عمیق است.

ائمه به سان دریایند و معرفت و شناخت ما از دریا بسیار ناچیز است فقط می دانیم که دریا بزرگ، زیبا، موّاج، عمیق، منشأ حیات و خود، دنیایی عجیب است.

به واسطه این واژگان و موضوعات، تصویر یار را بر تابلوهای هستی کشیده اند تا ارباب نظر از این اشارات به ظهور و حضور دوست دست یابند:

کوه و صحرا دشت و دریا بحر و بر *** تخته ی تعلیم ارباب نظر (3)

ص: 120


1- همچنین رجوع شود به: [تفسیر قمی،ج2/322؛ مناقب ابن مغازلی، ص/339؛ تفسیر الدُّرالمنثور، ج6/142؛ شواهد التنزیل، ج2/284 حدیث، 918؛ آیات الفضائل،/652؛ کنزالدقائق، ج10/155؛ البرهان، ج 7/387 حدیث، 2-3؛ المناقب ابن شهر آشوب، ج3/318].
2- میرزا محمد تقی حجة الاسلام
3- اقبال لاهوری

توصیف ایشان به دریا فقط برای تقریب صفاتشان به ذهن است؛ چرا که دریا همۀ صفاتشان را دارا نیست و خجل و شرمسار از این وصف مانده است:

بدین معنی خرد نپسندد از ما *** که با دریا کنیم او را برابر (1)

و وصف آنان به دریا، فضلی برای دریاست:

تو دریایی و دریا قطرة توست *** تو خورشیدی و عالم ذرّة توست (2)

از آنجا که تمامی هستی، مظهر صفات خداست و ائمة هُدی مظهر تام و تجلّی کامل صفات حضرت حق اند، ظهور این صفات در وجود ائمه چنان هویداست که با دیدن اوصاف نیک هر موضوع، مصداق بزرگ آن در وجود ائمه به ذهن خواهد آمد:

سحاب رحمت و دریای فضل و کان کرم *** سپهر حشمت و کوه وقار و کهف امان (3)

در زیارت امیرالمؤمنین می خوانیم که «[یا علی!] گواهی می دهم که تو... دریای علم فروزانی.»(3):

دلش کوه است اما کان حلم است *** اگر دریا بود دریای علم است (4)

در زیارت امام حسن عسکری علیه السلام نیز به درگاه با کرامتشان عرضه می داریم که شما «دریای موعظه اید.»(4) روشن است که واعظان حقیقی و حقیقت وعظ، ایشان و کلام این بزرگواران است. وجود ایشان، اخلاق و قرآن و وعظ عملی است و لحظه لحظة زندگی این بزرگواران موعظه ایست برای اهل خرد و گویی

ص: 121


1- امیرمعزی
2- عطارنیشابوری
3- سعدی شیرازی
4- سیدای نسفی

کثرت این وعظ را به وسعت و عمیقی دریا وصف نموده اند و با وجود ایشان رفتن به دریوزگی دیگران راه خطاست که جز سراب چیز دیگری نخواهد بود:

غرق دریایی و تشنه، ای عجب *** بر سر آبی و می جویی سراب (1)

غرق دریای علم و موعظة ولایتیم و چون ماهی از وجود آن غافل:

با کمال قرب از جانان دل ما غافل است *** زنده از دریاست ماهی وز دریا غافل است (2)

بهره گیری هر کس از این دریا به اندازة معرفت و توفیق و تلاش اوست. آن که با علم و آگاهی و شناخت و امکانات به دریا پا می نهد بهرۀ او از ذخایر دریا کم نخواهد بود و آن کس که به اندک وسیله ای دل به دریا زده باز از دریا ناامید برنخواهد گشت:

اندرین دریاست همه گوهر و لؤلؤ *** غواص طلب کن چو روی بر لب دریا (3)

در این دریا هر چه را جویایی آن را می یابی. بعضی محو زیبائی دریایند و برخی جویای لؤلؤ و مرجان و بعضی طالب...

حال که ایشان به سان دریای ژرف اند، ما نیز باید در پی معرفت ایشان سطحی نگر نباشیم و در دریای معرفتشان آن گونه که شایسته است سیر کنیم (قدر بحر رحمت از کم همتی نشناختیم) (4)

اگر قطرۀ وجودمان را به دریای معرفتشان پیوند دهیم از ندای «شیعَتُنا مِنّا» بی بهره نخواهیم شد:

ص: 122


1- شاه نعمت الله ولی
2- [ادوارد براون-تاریخ ادبی ایران-جلدچهارم]
3- همان مأخذ
4- بیدل دهلوی

قطره به دریا چو دگر باز رفت *** نام و نشانش همه دریا شود (1)

حیات هستی وابسته به دریاست و ما از این قانون مستثنی نیستیم و نباید رابطة خود را با دریای علم و موعظه قطع کنیم:

به واقع بایست گفت که:

دریای عطایی تو و من غرق تمنا *** از جود تو راضی نشوم قسمت کم را (2)

ص: 123


1- اوحدی مراغه ای
2- حزین لاهیجی

پی نوشت

1- عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ الْعَطَّارِ قَالَ:سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ) قَالَ:«عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ ع بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لَا یَبْغِی أَحَدُهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ) قَالَ:الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع.» [بحارالأنوار، ج 37 ص 96].

2- عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ) قَالَ: عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ (بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ) قَالَ: لَا یَبْغِی عَلِیٌّ عَلَی فَاطِمَةَ وَ لَا تَبْغِی فَاطِمَةُ عَلَی عَلِیٍّ (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ) قَالَ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع، مَنْ رَأَی مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ لَا یُحِبُّهُمْ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُهُمْ إِلَّا کَافِرٌ فَکُونُوا مُؤْمِنِینَ بِحُبِّ أَهْلِ الْبَیْتِ وَ لَا تَکُونُوا کُفَّاراً بِبُغْضِ أَهْلِ الْبَیْتِ فَتُلْقَوْا فِی النَّار.»

[بحارالأنوار، ج 37 / 96 باب،50 ].

3- «أَشْهَدُ أَنَّک...وَ بَحْرُ الْعِلْمِ الْمَسْجُور.» [بحارالانوار،ج 97 /301 باب، 4؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه ی هفتم امیرالمؤمنین علیه السلام ص711].

4- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ الْعَسْکَرِی... وَ غَیْثِ الْوَرَی وَ سَحَابِ الْحِکْمَةِ وَ بَحْرِ الْمَوْعِظَه.»

[بحارالانوار،ج 99/ 67 باب، 6؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام حسن عسکری علیه السلام، ص1000].

ص: 124

نِعمَت

اشاره

«ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»

«پس در آن روز از نعمت هایی که داشته اید بازپرسی خواهید شد.»

تکاثر/8

ص: 125

ص: 126

«ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (1)

«پس در آن روز از نعمت هایی که داشته اید بازپرسی خواهید شد.»

علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالأنوار می فرماید:

«اخبار زیادی پیرامون این آیه وارد شده است که مقصود از نعیم ولایت ائمه است.» (1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که در تفسیر این آیه فرمود:

«این امّت در روز قیامت از نعمت رسالت و امامت که خداوند به آنها انعام نموده، پرسیده خواهند شد.»(2)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

«چون روز قیامت شود، قدم هیچ بنده ای از جای خود حرکت نمی کند تا این که از او دربارة چهار چیز سؤال شود: از عمر او سؤال می شود که در چه راهی به پایان رسانده. از جوانی او سؤال می شود که چگونه گذرانده (2). از مال او سؤال می شود که از چه راهی به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده. و از محبّت ما اهل بیت سؤال خواهد شد.»(3)

ص: 127


1- تکاثر/8
2- مضون ترجمه؛ به متن عربی مراجعه فرمائید.

ابوخالد کابلی می گوید:

«خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم. پس حضرت دستور داد غذا آوردند و با آن حضرت غذایی خوردم که گواراتر و پاکیزه تر از آن را نخورده بودم. و چون از غذا فارغ شدیم، امام باقر علیه السلام به من فرمود: «غذا چگونه بود؟» گفتم: فدای شما شوم، تا کنون غذایی گواراتر و نظیف تر از آن نخورده بودم، ولی به یاد آیه ای از قرآن افتادم که فرموده: (ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ).حضرت فرمود: «نه، این طور نیست، بلکه از نعمت ولایت که شما معتقد به آن هستید، سؤال خواهد شد.»(4)

از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده که می گوید:

روزی خدمت علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم، و چون بعضی به آن حضرت گفتند: مقصود از«نعیم» در این آیه آب گوارا و خنک است، حضرت رضا علیه السلام با صدای بلند فرمود:«شمایید که « نعیم» را چنین تفسیر کردید و هرکدام دربارۀ آن چیزی گفته اید؛ عده ای از شما آن را آب خنک دانسته و عده ای غذای لذیذ و عده ای دیگر خواب گوارا.» سپس فرمود: «پدرم از جدّم امام صادق علیهما السلام نقل نمود که چون این اقوال نزد آن حضرت ذکر شد، به خشم آمد و فرمود: خداوند هرگز از نعمت هایی که به مردم بخشیده، سؤال نخواهد کرد و برآنها منّت نخواهد گذارد. او از منّت گذاردن مردم نسبت به یکدیگر نهی نموده، پس چگونه چیزی که برای مخلوق خود نپسندیده به او نسبت داده می شود؟ آنگاه فرمود:«مقصود از «نعیم» در این آیه، محبّت و ولایت ما است که خداوند بعد از سؤال از توحید و نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله، از آن سؤال خواهد نمود؛ زیرا بندۀ خدا اگر ولایت ولیّ خدا را بپذیرد ولایت ولیّ خدا او را به نعمت های بی پایان بهشتی خواهد رساند.»(5)(6)

***

«أَلَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعمَتَ اللَّهِ کُفرًا وَ أَحَلُّوا قَومَهُم دَارَ

ص: 128

البَوَارِ» (1)

«آیا به کسانی که [شکر] نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را به سرای هلاکت درآوردند ننگریستی؟ آنها اهل دوزخ خواهند بود و چه بد جایگاهی است.»

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:

«این آیه دربارة کفار قریش، بنی مغیره و بنی امیّه نازل شده است، امّا بنی مغیره که خداوند نسلشان را منقرض نمود و بنی امیّه نیز مدتی برای آنها معیّن شده است که بیش از آن نخواهند زیست.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، ماییم آن نعمتی که خداوند بر بندگان خود انعام فرموده، و به واسطة ما مردم رستگار می شوند.»(7)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

«برای چه عدّه ای سنّتِ رسول الله صلی الله علیه و آله را تغییر دادند و از وصیّ و جانشین او عدول نمودند و از عذاب خداوند نترسیدند» و سپس این آیه را تلاوت نمود و فرمود:«ماییم آن نعمتی که خداوند بر بندگان خود ارزانی داشته است و ماییم که در قیامت مردم به واسطة ما نجات می یابند.»(8)

***

«یَعرِفُونَ نِعمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَ أَکثَرُهُمُ الکَفِرُونَ» (2)

«نعمت خدا را دانسته و شناخته باز انکار می کنند و اکثر اینان کافرند.»

علی بن ابراهیم در کتاب تفسیر خود در ذیل این آیه بیان می دارد:

«در اینجا منظور از«نعمت الله»، ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام می باشند و دلیل این که ائمّه، نعمت الله هستند کلام خدای متعال دربارۀ ایشان است که می فرماید:

ص: 129


1- ابراهیم/28.
2- النحل/83.

«أَلَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعمَتَ اللَّهِ کُفرًا وَ أَحَلُّوا قَومَهُم دَارَ البَوَارِ»

که امام صادق علیه السلام در ذیل آیه فرمود: به خدا سوگند، ماییم آن نعمتی که خداوند بر بندگان خود ارزانی داشته است و مردم به واسطه ما نجات می یابند.»(9)

امام صادق از پدرش از جدش عَلیهمُ السَّلام دربارة آیة فرمودند:

زمانی که آیة «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکَوة وَ هُم رَکِعُونَ» (1) نازل شد، عدّه ای از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد جمع شدند، و عدّه ای به عدّة دیگر گفتند: چه می گویید در مورد این آیه؟ عدّه ای جواب دادند: اگر به این آیه کافر شویم، به حقیقت به سایر آیات نیز کافر شده ایم، و اگر به این آیه ایمان آوریم باید تسلّط علی را بر خود بپذیریم. (2)

پس گفتند: به تحقیق ما که می دانیم آنچه محمّد صلی الله علیه و آله در مورد علی علیه السلام گفته صادق است ولکن ما پیروی و تبعیت نمی کنیم از علی در آنچه که به ما امر شده است.

امام صادق علیه السلام فرمود: پس این آیه نازل شد «یَعرِفُونَ نِعمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَ أَکثَرُهُمُ الکَفِرُونَ»، یعنی شناختند ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را ولی اکثرشان کافر به ولایت شدند.(10)

***

«... الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسلَمَ دِینًا ...» (3)

ص: 130


1- المائده/55.
2- مضمون ترجمه؛ به پی نوشت شماره 10 مراجعه فرمایید.
3- المائده/ 3.

«...امروز [روزغدیر] دین شما را به حد کمال رساندیم و بر شما نعمتم را تمام کردم و بهترین آئین را که اسلام است برایتان برگزیدم...»

امام باقر علیه السلام دربارة این آیه فرمودند: «(الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی) قَالَ: بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.» یعنی: امروز دین شما را به حد کمال رساندم و بر شما نعمتم را تمام کردم به واسطة علی بن ابی طالب علیه السلام.(11)

***

«... فَاذکُرُوا ءَالَاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ» (1)

«پس انواع نعمت های خدا را به یاد آرید، شاید که رستگار شوید.»

ابویوسف بزّاز می گوید:

امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت نمود و فرمود: «می دانی نعمت های خدا چیست؟» عرض کردم: نه. فرمود: «مقصود، بزرگ ترین نعمت های خداست بر خلقش و آن ولایت ماست.»(12)

تبیین

یکی دیگر از توصیفات ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام که به بیان روایات در قرآن ذکر شده است، «نعمت الله» است.

مفهموم«نعمت الله» آنچنان وسیع و گسترده است که همة نعمت های مادی و معنوی را شامل می شود، ولی در روایات، مقصود از «نعمت الله» همان وجود ائمه عَلیهمُ السَّلام ذکر شده است. آشکار است که سعادت و رستگاری بدون استفاده از رهبران راستین امکان پذیر نیست و این از روشن ترین نعمت های الهی است که به عنوان بیان یک مصداق آشکار در اینجا ذکر شده است.(13) در حقیقت، ایشان نعمت خاص الهی اند که ما را از آن بهره مند نموده اند. در دعای ندبه می خوانیم

ص: 131


1- الاعراف/69.

«به جانم قسم که تو از آن نعمت های خاص خدایی که مثل و مانند نخواهد داشت»(14) وجود مقدّس ائمه عَلیهمُ السَّلام نعمتی هستندکه برای ما، بر همۀ نعم الهی ترجیح و برتری دارند:

گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی *** دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را (1)

آنان نعمتی هستند که از بس بزرگ و ارزشمندند، دربارة آنها سؤال خواهد شد. خداوند در قیامت از ما خواهد پرسید که با وجود این نعمت از آن چه بهره ای گرفتید و چه مقدار شکرگزار این نعمت بودید و برخوردتان در مقابل این نعمت چه بوده است ؟آنها نعمتی هستندکه کفرانش امید غفران را می سوزاند:

کفرنعمت نکن که در کفران *** نیست امید رحمت و غفران (2)

در آموزه های دینی برای تمرین و تلقین و یاددهی این موضوع، به شکرگزاری این نعمت سفارش نموده اند چنان که در روز غدیر خواندن این ذکر صد مرتبه سفارش شده است: «حمد خدا را که کمال دینش را و تمامیت نعمت خود را به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام مقرّر کرد »(15)

به واسطة این نعمت بوده که رستگاری و نجات نشر یافته است و واعجبا از این که عده ای این نعمت را تغییر دادند و مردم را از نعمت، ولیّ بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله محروم نمودند. بی شک، اگر در آن زمان مردم را از برکت وجودی این نعمت ها محروم نمی کردند، تقدیر و سرنوشت مردم در اعصار مختلف نیز به طور دیگری رقم می خورد.

آری، ائمه عَلیهمُ السَّلام نعمتی بودند که مخالفینشان آنها را می شناختند و با این حال انکار می کردند و لذا قرآن می فرماید: که اکثر این افراد کافرند. دلیل کفر آنها را نیز نباید در عدم آگاهی جستجو کرد چرا که به قدر کافی آگاهی داشته اند، بلکه

ص: 132


1- سعدی شیرازی
2- ادیب الممالک فراهانی

عامل این کفر را در صفات زشت دیگر آنان که سد راه ایمانشان شده است باید یافت؛ تعصّب کورکورانه، لجاجت، دشمنی با حق، مقدّم شمردن منافع کوتاه مدت مادی بر همه چیز، آلوده بودن به انواع شهوت و بالأخره تکبّر و خودبرتربینی.»(16)

زشتی کار دشمنان ولایت به این بود که حق اهل بیت را می دانستند و می شناختند، ولی آن را تغییر دادند. مگر می شود کسی در عصر رسول الله صلی الله علیه و آله زیسته باشد ولی فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام را و سفارش به وصایت و جانشینی او را بعد از نبی صلی الله علیه و آله نشنیده باشد؟ مگر آیات ولایت قابل انکار است؟ خورشید غدیر را کسی نمی تواند در پشت غمام و ظلمت خویش نگه دارد، مگر این که به همۀ آیات الهی کافر باشد.

در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «سلام برحجّت بالغۀ خدا و نعمت واسعۀ او»(17) و در توسّل به امام عصر عجل الله تعالی فرجه عرضه می داریم: «ای فرزند نعمت های عام الهی».(18) گسترۀ نعمت ولایت به فیض دهی آن به عالم وجود است. هر آنچه که از نعمت الهی نصیب خلق خدا گشته به واسطۀ فیض الهی ایشان صورت گرفته است، لذا از جمله اعتقادات ما این است که ایشان ولی نعمت ما هستند و مابندگان نعمت ایشانیم:

اصل کرم ولیّ نعم قاید امم *** کهف وری امام هدی آیت تقا

مصداق لوح معنی نون مظهر قلم *** نور ازل چراغ ابد مشعل بقا (1)

در اعمال شب اول ماه رجب می خوانیم: «خدایا، بر محمّد و آل محمّد، درود فرست؛ امامانی که سرچشمۀ حکمت و صاحبان نعمتند.»(19) در زیارت امام عسکری علیه السلام نیز می خوانیم: «سلام بر تو ای صاحب نعمت ها.»(20)

در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره بیان زیبایی آمده است: «سلام بر

ص: 133


1- قاآنی

نعمت خدا بر نیکوکاران و غضب حق بر بدکاران»(21):

یکی ابری که در هرحال طوفان باری و نعمت *** موافق را توئی رحمت مخالف را چو طوفانی (1)

با اینکه ایشان نعمت الهی اند، ولی کفر و بی توجّهی به ایشان باعث می گردد که این نعمت برای دشمنانشان به سان نقمت الهی باشد و به واسطة این کفر نعمت، به عذاب الهی گرفتار گردند.

امید که بیشترین بهره گیری را از این نعمت های الهی برگیریم و شکرگزار نعمت ولایت باشیم:

یارب ز ره راست نشانی خواهم *** از بادة آب و خاک جانی خواهم

از نعمت خود چو بهره مندم کردی *** در شکر گزاریت زبانی خواهم (2)

ص: 134


1- امیرمعزی
2- خواجه عبدالله انصاری

پی نوشت

1- «و قد وردت أخبار کثیرة فی تفسیر قوله تعالی (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ) إن النعیم ولایة أهل البیت ع.» [بحارالأنوار، ج 70 /71].

2- عَنْ سَلَمَةَ بْنِ عَطَاءٍ،عَنْ جَمِیلٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ (لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ) قَالَ: «تُسْأَلُ هَذِهِ الْأُمَّةُ عَمَّا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ بِأَهْلِ بَیْتِهِ ع.» [تفسیرالقمی، ج2 /440؛ بحارالأنوار،ج7 / 273].

3- مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْأَسَدِیُّ الْبَرْدَعِیُّ، عَنْ رُقَیَّةَ بِنْتِ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:« لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّی یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ کَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.» [الأمالی للصدوق،ص40؛ بحارالأنوار، ج7 /259].

4- عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ،قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ ع فَدَعَا بِالْغَدَاءِ فَأَکَلْتُ مَعَهُ طَعَاماً مَا أَکَلْتُ طَعَاماً قَطُّ أَنْظَفَ مِنْهُ وَ لَا أَطْیَبَ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الطَّعَامِ قَالَ: یَا أَبَا خَالِدٍ کَیْفَ رَأَیْتَ طَعَامَکَ أَوْ قَالَ طَعَامَنَا ؟قُلْتُ:جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا رَأَیْتُ أَطْیَبَ مِنْهُ وَ لَا أَنْظَفَ قَطُّ وَ لَکِنِّی ذَکَرْتُ الْآیَةَ الَّتِی فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ) قَالَ:أَبُو جَعْفَرٍ ع«لَا إِنَّمَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَنْتُمْ عَلَیْهِ مِنَ الْحَقِّ.» [الکافی، ج 6 /281].

5- عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْعَبَّاسِ الصَّوْلِیِّ،قَالَ:کُنَّا یَوْماً بَیْنَ یَدَیْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع فَقَالَ:«لَیْسَ فِی الدُّنْیَا نَعِیمٌ حَقِیقِیٌّ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ الْفُقَهَاءِ مِمَّنْ حَضَرَهُ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ) أَمَا،هَذَا النَّعِیمُ فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ الْمَاءُ الْبَارِدُ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع وَ عَلَا صَوْتَهُ کَذَا فَسَّرْتُمُوهُ أَنْتُمْ وَ جَعَلْتُمُوهُ عَلَی ضُرُوبٍ فَقَالَتْ:طَائِفَةٌ هُوَ الْمَاءُ الْبَارِدُ وَ قَالَ غَیْرُهُمْ هُوَ الطَّعَامُ الطَّیِّبُ وَ قَالَ آخَرُونَ هُوَ طِیبُ النَّوْمِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَقْوَالَکُمْ هَذِهِ ذُکِرَتْ عِنْدَهُ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ) فَغَضِبَ ع وَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَسْأَلُ عِبَادَهُ عَمَّا تَفَضَّلَ عَلَیْهِمْ بِهِ وَ لَا یَمُنُّ

ص: 135

بِذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ الِامْتِنَانُ بِالْإِنْعَامِ مُسْتَقْبَحٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ فَکَیْفَ یُضَافُ إِلَی الْخَالِقِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَا یَرْضَی لِلْمَخْلُوقِینَ بِهِ وَ لَکِنَّ النَّعِیمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ مُوَالَاتُنَا یَسْأَلُ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ التَّوْحِیدِ وَ النُّبُوَّةِ لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا وَفَی بِذَلِکَ أَدَّاهُ إِلَی نَعِیمِ الْجَنَّةِ الَّتِی لَا تَزُولُ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی بِذَلِکَ أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَلِیُّ إِنَّ أَوَّلَ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ بَعْدَ مَوْتِهِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّکَ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ وَ جَعَلْتُهُ لَکَ فَمَنْ أَقَرَّ بِذَلِکَ وَ کَانَ یَعْتَقِدُهُ صَارَ إِلَی النَّعِیمِ الَّذِی لَا زَوَالَ لَهُ الْخَبَرَ.» [عیون أخبارالرضا(ع)، ج2/130؛ بحارالأنوار، ج7 /273 ].

6- همچنین رجوع شود به:[تفسیر برهان،ج4/503؛ تفسیر نمونه،ج27/286؛ مجمع البیان، ج5/535؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج2 /153؛ احقاق الحق، ج3/585؛ شواهد التنزیل، ج2/368 ].

7- عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً) قَالَ:نَزَلَتْ فِی الْأَفْجَرَیْنِ مِنْ قُرَیْشٍ بَنِی أُمَیَّةَ وَ بَنِی الْمُغِیرَةِ فَأَمَّا بَنُو الْمُغِیرَةِ فَقَطَعَ اللَّهُ دَابِرَهُمْ یَوْمَ بَدْرٍ وَ أَمَّا بَنُو أُمَیَّةَ فَمُتِّعُوا إِلَی حِینٍ ثُمَّ قَالَ:« نَحْنُ وَ اللَّهِ نِعْمَةُ اللَّهِ الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَی عِبَادِهِ وَ بِنَا یَفُوزُ مَنْ فَاز.»

[تفسیرالقمی، ج1/371؛ بحارالأنوار،ج18/193 ].

8- عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:« مَا بَالُ أَقْوَامٍ غَیَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِیِّهِ لَا یَتَخَوَّفُونَ أَنْ یَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَابُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ) ثُمَّ قَالَ:«نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَی عِبَادِهِ وَ بِنَا یَفُوزُ مَنْ فَازَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.» [الکافی،ج1/218].

9- (یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها) قَالَ: «نِعْمَةُ اللَّهِ هُمُ الْأَئِمَّةُ ع وَ الدَّلِیلُ عَلَی أَنَّ الْأَئِمَّةَ نِعْمَةُ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً) قَالَ الصَّادِقُ ع: «نَحْنُ وَ اللَّهِ نِعْمَةُ اللَّهِ الَّتِی أَنْعَمَ بِهَا عَلَی عِبَادِهِ وَ بِنَا فَازَ مَنْ فَازَ.»

ص: 136

[تفسیرالقمی،ج1/387؛ بحارالأنوار، ج24 /51،باب 29].

10- عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَی قَالَ :حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ(یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها)قَالَ:لَمَّا نَزَلَتْ (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)اجْتَمَعَ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا تَقُولُونَ فِی هَذِهِ الْآیَةِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنْ کَفَرْنَا بِهَذِهِ الْآیَةِ نَکْفُرُ بِسَائِرِهَا وَ إِنْ آمَنَّا فَإِنَّ هَذَا ذُلٌّ حِینَ یُسَلِّطُ عَلَیْنَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ فَقَالُوا قَدْ عَلِمْنَا أَنَّ مُحَمَّداً صَادِقٌ فِیمَا یَقُولُ وَ لَکِنَّا نَتَوَلَّاهُ وَ لَا نُطِیعُ عَلِیّاً فِیمَا أَمَرَنَا قَالَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ (یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها)یَعْرِفُونَ،یَعْنِی وَلَایَةَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، وَأَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ بِالْوَلَایَةِ.» [الکافی،ج1/427 ].

11- الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍع: «(الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی) قَالَ: بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.» [بحارالأنوار،ج37 /171، باب 52].

12- عَنْ أَبِی یُوسُفَ الْبَزَّازِ قَالَ: تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذِهِ الْآیَةَ: (فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ) قَالَ:أَ تَدْرِی مَا آلَاءُ اللَّهِ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ:« هِیَ أَعْظَمُ نِعَمِ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ هِیَ وَلَایَتُنَا.» [الکافی، ج1/218].

13- [تفسیر نمونه،ذیل آیه شریفه،ج 11/350].

14- «بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلَادِ نِعَمٍ لَا تُضَاهَی.»

[بحارالأنوار،ج99 /87، باب7؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه،ص1044].

15- وَجَدْتُ بِخَطِّ بَعْضِ الْأَفَاضِلِ نَقْلًا مِنْ خَطِّ الشَّهِیدِ مُحَمَّدِ بْنِ مَکِّیٍّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُمَا قَالَ: رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ ص«أَنَّ مِنَ السُّنَنِ أَنْ یَقُولَ:الْمُؤْمِنُ فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ مِائَةَ مَرَّةٍ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.» [بحارالأنوار، ج 95/322].

16- [تفسیر نمونه،ذیل آیه شریفه، ج11/350].

17- «السَّلَامُ عَلَی حُجَّةِ اللَّهِ الْبَالِغَةِ وَ نِعْمَتِهِ السَّابِغَةِ وَ نَقِمَتِهِ الدَّامِغَة.»

ص: 137

[بحارالأنوار، ج97/ 287،باب 4؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 684].

18- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَاتِ وَ النِّعَمِ السَّابِغَاتِ.»

[بحارالأنوار، ج 99/ 108،باب7 ؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص1043].

19- «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَئِمَّةِ یَنَابِیعِ الْحِکْمَةِ وَ أُولِی النِّعْمَةِ وَ مَعَادِنِ الْعِصْمَةِ.» [مصباح المتهجد،ص 798؛ بحارالأنوار، ج 95/381،باب 22؛ مفاتیح الجنان، اعمال شب اول ماه رجب، ص233].

20- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ النِّعَم.» [بحارالأنوار،ج99/67،باب6؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام حسن عسکری علیه السلام، ص 998].

21- «السَّلَامُ عَلَی نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَی الْأَبْرَارِ وَ نَقِمَتِهِ عَلَی الْفُجَّار.» [بحارالأنوار،ج97 /305،باب4؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه ی ششم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص701].

ص: 138

دِرَخت

اشاره

«أَلَم تَرَکَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أًَصلُهَا ثَابِتُ وَ فَرعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینِ بِإِذنِ رَبِّهَا وَ یَضرِبُ اللَّهُ الأَمثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ * وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوقِ الأَرضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»

«آیا ندیدی خدا چگونه مَثَل زده سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است؟ میوه اش را هر دم به اذن پروردگارش می دهد، و خدا مَثَل ها را برای مردم می زند، شاید که آنان پند گیرند. و مَثَل سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد.»

ابراهیم/24-26

ص: 139

ص: 140

«أَلَم تَرَکَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أًَصلُهَا ثَابِتُ وَ فَرعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینِ بِإِذنِ رَبِّهَا وَ یَضرِبُ اللَّهُ الأَمثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ * وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوقِ الأَرضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ» (1)

«آیا ندیدی خدا چگونه مَثَل زده سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است؟ میوه اش را هر دم به اذن پروردگارش می دهد، و خدا مَثَل ها را برای مردم می زند، شاید که آنان پند گیرند. و مَثَل سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد.»

از امام صادق علیه السلام دربارة این آیه سؤال شد، فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «من اصل آن و امیرالمؤمنین علیه السلام فرع آن و ائمه شاخه های آن هستند و علم و دانش آنها، میوة آن است و شیعیان مؤمن آنها، برگ های آن می باشند». سپس فرمود: «به خدا سوگند، چون مؤمنی به دنیا می آید برگی به آن افزوده گردد و چون از دنیا برود برگی از آن جدا شود.»(1) (2)

ص: 141


1- ابراهیم/24-26

همچنین آن حضرت پیرامون این آیه فرمود: «این آیه مَثَلی است که خداوند برای اهل بیت رسول خدا عَلیهمُ السَّلام و دشمنان آنها زده است.» (3)

شخصی به نام سلام خثعمی نقل کرده که خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و از معنای این آیه سؤال کردم، حضرت فرمود: «ای سلام! مقصود از«درخت»، محمد صلی الله علیه و آله است، و مقصود از«فرع»، علی علیه السلام است، و مقصود از «میوه»، حسن و حسین علیهما السلام هستند، و مقصود از «شاخه»، فاطمه علیهما السلام است، و رشته های آن شاخه، فرزندان فاطمه، امامان عَلیهمُ السَّلام می باشند. و مقصود از برگ، شیعیان ما اهل بیت هستند و چون یکی از شیعیان ما از دنیا برود برگی از آن می افتد و چون فرزندی از آنها به دنیا آید برگ سبزی به جای آن می روید.»

راوی گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا ! معنای (تُوتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینِ بِإِذنِ رَبِّهَا)چیست؟

فرمود: «مقصود، علوم ائمه است...که به شیعیان آنها می رسد.» (4)

از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: «مَثَل ما اهل بیت، مَثَل درختی است که پا برجا باشد، و هرکه به شاخه ای از آن تعلّق پیدا کند، اهل آن خواهد بود.» عرض کردم: مقصود از ساقة درخت کیست؟ فرمود:«علی علیه السلام است.» (5)

***

«وَفِی الأَرضِ قِطَعُ مُّتَجَوِرَتُ وَجَنَّتُ مِّن أَعنَبٍ وَزَرعُ وَ نَخِیلُ صِنوَانُ وَغَیرُ صِنوَانٍ یُسقَی بِمَاءٍ وَحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعضَهَا عَلَی بَعضٍ فِی الأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَأَیَتٍ لِّقُومٍ یَعقِلُونَ» (1)

«و در زمین قطعاتی است کنار هم، و باغ هایی از انگور و کشتزارها و درختان خرما، چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه، که با یک آب سیراب می گردند، و [با این همه] برخی از آنها را در میوه [از حیث مزه و نوع و کیفیت] بر برخی دیگر برتری می دهیم. بی گمان در این [امر نیز] برای مردمی که تعقّل

ص: 142


1- الرّعد/4.

می کنند دلایل [روشنی] است.»

از جابر نقل شده که گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که به علی علیه السلام می فرمود: «مردم از درختان مختلف به وجود آمده اند، ولی من و تو از یک درخت هستیم» و سپس این آیه را تلاوت فرمود:

(وَ فِی الأَرضِ قِطَعُ مُّتَجَوِرَتُ ...)(6) (7)

امام سجّاد علیه السلام از پدرش و او از امیرالمؤمنین علیه السلام و او نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «ای علی! خداوند مردم را از درختان مختلفی آفریده است و من و تو را از درخت واحدی خلق نموده، که من اصل آنم و تو فرع [شاخه] آن هستی، و خوشا به حال کسی که به اصل آن درخت تمسّک بجوید و از [میوه] فرع آن بخورد.»(8)

***

«الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ طُوبَی لَهُم وَ حُسنُ مَئَابٍ» (1)

«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند؛ خوشا به حالشان و خوش سرانجامی دارند.»

جابرجعفی از امام باقر علیه السلام نقل کرده که فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارة معنای این آیه سؤال شد، حضرت فرمود: «[طوبی] درختی است در بهشت که اصل آن در خانة من و شاخه های آن بر سر اهل بهشت است.» به آن حضرت گفته شد: پیش تر از شما سؤال کردیم فرمودید: «اصل آن در خانة علی است و شاخه های آن بر سر اهل بهشت است »، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «خانة من و خانة علی فردای قیامت در یک مکان خواهد بود.»(9)(10)

***

ص: 143


1- الرعد/29.

«اللَّهُ نُورُ السَّمَواتِ وَالأَرضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشکَوةٍ فِیهَا مِصبَاحٌ المِصبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوکَبُ دُرِّیُّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍِ مُّبَارَکَةٍ زَیتُونَةٍ لَّا شَرقِیَّةٍ وَ لَا غَربِیَّةٍ …) (1)

«خدا نور آسمان ها و زمین است. مَثَل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی، و آن چراغ در شیشه ای است، و آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت خجستة زیتونی که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود...»

راوی گوید: از امام صادق علیه السلام دربارة: (اللَّهُ نُورُ السَّمَواتِ وَالأَرضِ) سؤال کردم، حضرت فرمود: «آری، این چنین است.» از معنی قسمت های این آیه (مَثَلُ نُورِهِ) پرسیدم، فرمود: «محمد صلی الله علیه و آله است» دربارة (کَمِشکَوةٍ) پرسیدم، فرمود: «سینۀ آن بزرگوار است.» دربارة (المِصبَاح) نیز فرمود: «نور نبوت است.» و دربارة (الزُّجَاجَة) فرمود: «علم اوست که در قلب علی علیه السلام وارد شده است.» دربارة (کَوکَبُ دُرِّیُّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَرَکَةٍ زَیتُونَةٍ لَّا شَرقِیَّةٍ وَ لَا غَربِیَّةٍ …) هم فرمود: «امیرالمؤمنین علی علیه السلام است...»(11)

***

«وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَموَالَهُمُ ابتِغَاءَ مَرضَاتِ اللَّهِ وَ تَثبِیتًا مِّن أَنفُسِهِم کَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلُ فَئَاتَت أُکُلَهَا ضِعفَینِ فَإِن لَّم یُصِبهَا وَابِلُ فَطَلُّ وَ اللَّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِیرٌ» (2)

«و مَثَل کسانی که اموال خویش را برای طلب خشنودی خدا و استواری روحشان انفاق می کنند همچون مَثل باغی است که بر فراز پشته ای قرار دارد

ص: 144


1- النّور/35.
2- البقره /265.

که اگر رگباری به آن برسد دو چندان محصول برآورد، و اگر رگباری هم به آن نرسد بارانِ ریزی [برای آن بس است] و خداوند به آنچه انجام می دهد بیناست.»

ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل نمودکه فرمود: «علی علیه السلام مصداق عالی و افضل این آیه است و او از کسانی بود که مال خود را برای خشنودی خداوند در راه او می بخشید.»(12)

تبیین

ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام در آیات گذشته به سان درخت توصیف شده اند. گویی وجه شباهت های زیادی میان ائمه و درخت وجود دارد.

درآیة نخست آنان چونان درختی پاک، که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است و میوه اش را هر دم به اذن پروردگار می دهد معرفی شده اند.

«مَثل الهی در این آیه این است که سخن پاک مانند درختی پاک است و مصداق مهم پاک ترین سخن، کلمة «لا اله الاالله» است که در روایات به آن اشاره شده است.» (13)

هنگامی که اعتقادات یک فرد، اساسی الهی و پاک داشته باشد و شخص در آن مسیر ثابت قدم باشد این اعتقادات پاک چون درختی است تنومند با ریشۀ محکم که ثمره های آن در اختیار همگان قرار خواهد گرفت. ائمه عَلیهمُ السَّلام خود مجسّمة توحید و ناشر و مبلّغ معرفت توحیدی اند. گویی معرفت زلال انسانها ریشه در معارف نورانی اهل بیت دارد و آنان اساس و ریشة درخت معرفت و هدایتند. که ریشة درخت پاک ایشان در سرچشمة پاک معرفت الهی فرو رفته است.

و ریشۀ درخت ناپاک و خبیث نیز در سرچشمة کلمة خبیثه و اعتقادات ناپاک فرو رفته است که هیچ پایه و اساسی نداشته و به جای محکمی متصل نیست که در بیان روایات، به بنی اُُمیه تعبیر شده است.

ص: 145

صاحب تفسیرکشف الاسرار در توضیح «شجرة خبیثه» بیانی لطیف دارد. ایشان در این باره می نویسد: «سخن ناپاک چون درخت ناپاک است.گویند این درخت ناپاک، درخت شهوت هاست و زمین آن، نفس امّاره و آب آن، آرزوها و میوۀ آن، گناهان و حاصل آن، دوزخ است. نهاد کافر چون زمین شوره است، از زمین شوره هرگز درخت خوش نروید، هر چند باران خوش بر او ببارد.»(14)

در بیان روایت، اصل درخت طیّبه، رسول خدا صلی الله علیه و آله، و فرع آن، حضرت امیر علیه السلام، و شاخه های آن، ائمه عَلیهمُ السَّلام و میوة آن، علم و دانش آنها است و شیعیان مؤمن آنها، برگ های آن درخت هستند. پس ما پر و برگ درخت نبوّتیم، اگر چسبیده به ولای ایشان باشیم:

هر درختی کو ندارد میوۀ حب علی *** اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن

دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست *** بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن (1)

راوی گوید: به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا ! در این آیه جملة «([این درخت] میوه اش را هر دم به اذن پروردگارش می دهد» یعنی چه؟ فرمود: «مقصود علوم ائمه است...که به شیعیان آنها می رسد.» باید در سایه سار درخت طیّبة ولایت باشیم تا از میوة آن، یعنی علوم و معارف الهی بهره گیریم:

شجر حکمت، پیغمبر ما بود و برو *** هر یک از عترت او نیز درختی ببرند

برگش همه خیرات و ثمارش همه حکمت *** زان برگ همی بوی و از آن یار همی خور (2)

در صلوات شعبانیه می خوانیم: «خدایا، درود فرست بر محمّد و آل محمّد که درخت نبوّت و جایگاه رسالت اند.»(15) در زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در

ص: 146


1- شاه نعمت الله ولی
2- ناصرخسرو

روز یک شنبه می خوانیم: «سلام بر درخت نبوّت و گلچین آل هاشم؛ درختانی پر ثمر به نبوّت.»(16)

حضرت رسول فرمودند: «علی جان، من و تو از یک درخت هستیم.» (17) در دعای ندبه نیز همین معنا را در صبح جمعه با سوز دل سر می دهیم: چرا شاخ و برگ نبوت را شکستند؟ مگر اینان از پیکرة درخت نبوت نبودند؟

امیرالمؤمنین فاطمه را ریحانة رسول خوانده است، یعنی خوش عطر و بوترین رویش، از وجود رسول اللهعَلیهمُ السَّلام.(18)

ای میوۀ درخت جمال این توی که نیست *** زیباتر از رُخ تو گُلی به نهال حُسن (1)

و در زیارت امام حسین علیه السلام، او را با نام شریف مادرش چنین صدا می زنیم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الطَّیِّبُ الطَّاهِرُ وَ الزَّکِیُّ الْحَبِیبُ الْمُقَرَّبُ وَ ابْنُ رَیْحَانَةِ رَسُولِ اللَّهِ»(19) که سرتاسر این جمله، بیان پاکی و طهارت امام حسین و مادرگرامی شان عَلیهمُ السَّلام است.

در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام می گوییم: «سلام بر درخت تقوا»(20):

درختش صدق و اخلاص است و تقوا *** همه بار درخت اسرار معنی (2)

و درحریم بارگاهش می خوانیم: «سلام بر تو، ای درخت طوبی!»(21):

با همه اشجار چیست روضۀ جنّت *** چند نهالی ز بوستان محمد (3)

گویند اصل درخت طوبی در خانۀ پیامبر و علی علیهما السلام است و شاخه های آن بر سر اهل بهشت است و بهشتیان از سایه سار درخت ولایت بهره مندند. گویی سرشاخه های این درخت که در خانه های بهشتی سرک می کشد، همان محبّت و

ص: 147


1- سیف فرغانی
2- عطارنیشابوری
3- عبدالرحمن جامی

معرفتی است که از این درخت در دنیا داشته ایم و باید گفت:

هر که از مهرش نهالی کاشت اندر باغ عمر *** باغ عمرش تازه ماند و آن نهالش بَر گرفت (1)

و آن را که در دل درخت معرفت تو باشد درخت طوبی در برش حاضر است:

مایل طوبی نشود در بهشت *** باغ مرا چون تو نهالی بس است (2)

در زیارت حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی فرجه در سرداب مقدّس آمده است: «سلام بر بهار اهل عالم.»(22) شاخصة مهم بهار زنده شدن دوبارة طبیعت و سرسبزی و خرّمی است. امام، افزون بر این که به درخت تصویر شده، خود نیز چون بهار مظهر خرّمی و سرسبزی و سرزندگی و حیات دهی و نشاط بخشی جان عالمیان است:

تو چو بهاری و گیتی چو باغ و ما چو درخت *** به جز بهار که پوشد بر این درختان رخت (3)

حال که ایشان به درخت وصف شده اند، ما نیز باید درخت طیّبه باشیم تا میان ما و آنان سنخیّت برقرار گردد. شیعه، ریشۀ اعتقاداتش پاک و طیّب است و این ریشه در معرفت به الله و رسول الله و اقرار به ولایت آل الله فرو رفته است. ریشة درخت وجودمان باید از سرچشمة محبّت آنان سیراب شود و از علم و معرفت آنان شاخ و برگ برگیریم تا میوة تبعیّت از آنان به بارنشیند:

به جان اندر بکِشتم حب ایشان *** کسی کِشته از این بهتر نهالی؟ (4)

آری، غرض از این باغ هستی شکوفایی جان بشر است. جالب این که خدای

ص: 148


1- مسعودسعدسلمانی
2- عبدالرحمن جامی
3- ادیب الممالک فراهانی
4- ناصرخسرو

مهربان، جان ما را به دانه تشبیه نموده است: (وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً)یعنی: «و خداوند شما را مانند گیاهی رویاند»(23) دانة وجود ما باید در جایگاه رشد قرار گیرد و از آب و خاک و نور خوب بهره بگیرد؛ آب حیات بنوشد، نور ولایت بر آن بتابد و در کشتزار مستعد حلال زادگی و فطرت رشد یابد. کسی دانة وجودش شکفته خواهد شد که نفسش را تزکیه نماید: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها)(24) به کشاورز«فلّاح»گویند؛ چرا که کار او رشد دادن دانه است. و نماز نیز عامل فلاح است؛ عاملی که باید به سوی آن شتابیم تا دانة وجودمان جوانه بزند و ریشه بدواند و شاخه و بر و ثمر برگیرد.

ولی در این عالم خوش تر از همه ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام شکوفا شدند و باقی همه طفیل وجود ایشانند:

از آب وگِل غرض شجر قامت تو بود *** عالم نداد بهتر از این حاصلی دگر (1)

امید که ما نیز پر و برگ درخت ولایت باشیم و به شاخة درختشان دست درآویزیم:

سالها زیر درخت کرمت زیسته ام *** دامن فضل تو از کف نرهانم هرگز (2)

ص: 149


1- نظیری نیشابوری
2- ادیب الممالک فراهانی

پی نوشت

1- عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ قَالَ:سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: (کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ) قَالَ:«فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَصْلُهَا،وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَرْعُهَا،وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمَا أَغْصَانُهَا،وَ عِلْمُ الْأَئِمَّةِ ثَمَرَتُهَا،وَ شِیعَتُهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَرَقُهَا.» هَلْ فِیهَا فَضْلٌ ؟ قَالَ:قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ،قَالَ:« وَ اللَّهِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُولَدُ فَتُورَقُ وَرَقَةٌ فِیهَا وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَةٌ مِنْهَا.» [الکافی، ج 1 /429].

2- همچنین رجوع شود به: [بصائرالدرجات، ص 60 ؛ تفسیرالعیاشی،ج2 /224؛ تفسیرفرات الکوفی، ص219؛ الصراط المستقیم،ج1 /228؛ کمال الدین، ج1/246؛ معانی الأخبار، ص92؛ بحارالأنوار، ج 24/139 ].

3- عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ الْأَشَلِّ، عَنْ أَبِیهِ،عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً... ) قَالَ: «هَذَا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ، وَ لِمَنْ عَادَاهُمْ هُوَ (مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ).» [تفسیرالعیاشی،ج2 /225؛ بحارالأنوار، ج 24 / 142،باب 44 ].

4- عن سلام الخثعمی قال: دخلت علی أبی جعفر محمد بن علی ع فقلت: یا ابن رسول الله! قول الله تعالی (أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ)، قال: «یا سلام! الشجرة محمد، و الفرع علی أمیر المؤمنین، و الثّمر الحسن و الحسین، و الغصن فاطمة، و شعب ذلک الغصن الأئمة من ولد فاطمة ع، و الورق شیعتنا و محبّونا أهل البیت، فإذا مات من شیعتنا رجل تناثر من الشجرة ورقة، و إذا ولد لمحبینا مولود اخضر مکان تلک الورقة ورقة.» فقلت: یا ابن رسول الله! قول الله تعالی: (تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها) ما یعنی؟ قال: «یعنی الأئمة تفتی شیعتهم فی الحلال و الحرام فی کلّ حج و عمره.»

[شواهدالتنزیل، ج 1 / 407].

5- عن زیاد بن المنذر،عن أبی جعفر قال:« مثلنا أهل البیت کمثل شجرة قائمة علی ساق، من تعلّق بغصن من أغصانها کان من أهلها.» قلت: من السّاق؟ قال:« علی ع.» [شواهدالتنزیل، ج 1 /410].

ص: 150

6- ما ذکره أبو علی الطبرسی رحمه الله فی تفسیره، قال: روی عن جابر بن عبد الله قال: سمعت رسول الله ص یقول لعلی ع:« یا علی ! النّاس من شجر شتّی و أنا و أنت من شجرة واحدة.» ثم قرأ: (وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ).» [تأویل الآیات الظاهره، ص 236].

7- همچنین رجوع شود به:[بحارالأنوار،ج 36 /180، باب 39؛ شواهدالتنزیل، ج1 / 375؛ کشف الغمه، ج 1/ 316؛ کشف الیقین، ص369؛ نهج الحق،ص 195].

8- [الأمالی للشیخ الطوسی] عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ الْبَصْرِیِّ،عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ،عَنْ أَبِیهِ،عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:« یَا عَلِیُّ ! خَلَقَ اللَّهُ النَّاسَ مِنْ أَشْجَارٍ شَتَّی وَ خَلَقَنِی وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ،أَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتَ فَرْعُهَا، فَطُوبَی لِعَبْدٍ تَمَسَّکَ بِأَصْلِهَا وَ أَکَلَ مِنْ فَرْعِهَا.» [بحارالأنوار،ج38 / 324،باب 67].

9- عن جابر،عن أبی جعفر قال: سئل رسول الله ص عن [قوله تعالی] (طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ) قال:« [هی] شجرة فی الجنة، أصلها فی داری و فرعها علی أهل الجنة.» ثم سئل عنها مرة أخری، قال:« [هی] شجرة فی الجنة أصلها فی دار علیٍّ و فرعها علی أهل الجنة.» فقیل له: سألناک عنها یا رسول الله ! فقلت:«أصلها فی داری ثم سألناک عنها مرة أخری فقلت: شجرة فی الجنة أصلها فی دار علیٍّ و فرعها علی أهل الجنة.» فقال:«إن داری و دار علیٍّ واحده.» [شواهدالتنزیل، ج 1 /398].

10- همچنین رجوع شود به:[معانی الاخبار، ص113؛ الکافی، ج 2/239؛ الخصال،ص484؛ الدرالمنثور، ج 4 /59؛ احقاق الحق، ج3/440؛ ج 14/351؛ تاریخ بغداد، ج9/71].

11- عن الفضیل بن یسار قال: قلت لأبی عبد الله الصادق ع: (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)، قال:«کذلک الله عزّ و جلّ.» قال: قلت: (مَثَلُ نُورِهِ)، قال: «لی محمد ص.» قلت: (کَمِشْکاةٍ)، قال:«صدر محمد ص.» قلت: (فِیها مِصْباحٌ) قال:« فیه نور العلم یعنی النبوة.» قلت: (الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ)، قال:«علم رسول الله ص صدر إلی قلب علی ع.» قلت: (کَأَنَّها)، قال: «لأی شی ء تقرأ کَأَنَّها ؟» قلت: و کیف أقرأ،جعلت فداک؟ قال: «کأنه کوکب دری.» قلت: (یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ) قال: «ذلک أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب ع لا یهودی و لا نصرانی.» قلت: (یَکادُ زَیْتُها یُضِی ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ) قال:؟«یکاد العلم یخرج من فم العالم من آل محمد ص من قبل أن ینطق

ص: 151

به.» قلت: (نُورٌ عَلی نُور ) قال: «الإمام علی أثر الإمام.»

[معانی الأخبار، ص 16؛ التوحید، ص157].

12- [تفسیر العیاشی] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ،عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:« (وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه)ِ قَالَ:عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَفْضَلُهُمْ وَ هُوَ مِمَّنْ یُنْفِقُ مَالَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ.» [بحارالأنوار، ج 41 /36].

15- «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَة.» [وسائل الشیعه، ج10 /492؛ إقبال الأعمال،ص716 ].

16- «السَّلَامُ عَلَی الشَّجَرَةِ النَّبَوِیَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِیَّةِ الْمُضِیئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِعَةِ بِالْإِمَامَه.» [بحارالأنوار، ج 99 / 212؛ جمال الأسبوع، ص31؛ مفاتیح الجنان، زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز یک شنبه].

17- وَ قَالَ: «أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی.»

[بحارالأنوار،ج99 /106، باب 7 ؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص1037؛ مستدرک الوسائل، ج10 / 222؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه ی امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 684].

18- «أَنَا زَوْجُ الْبَتُولِ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ فَاطِمَةَ التَّقِیَّةِ الزَّکِیَّةِ الْبَرَّةِ الْمَهْدِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِ اللَّهِ وَ خَیْرِ بَنَاتِهِ وَ سُلَالَتِهِ وَ رَیْحَانَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص.»

[ بحارالأنوار، ج 35 /45،باب 2].

19- «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الطَّیِّبُ الطَّاهِرُ وَ الزَّکِیُّ الْحَبِیبُ الْمُقَرَّبُ وَ ابْنُ رَیْحَانَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص.» [بحارالأنوار،ج98 /242،باب 18 ].

20- «السَّلَامُ عَلَی شَجَرَةِ التَّقْوَی،السَّلَامُ عَلَی حُجَّةِ اللَّهِ الْبَالِغَةِ وَ نِعْمَتِهِ السَّابِغَةِ وَ نِقْمَتِهِ الدَّامِغَة.» [مستدرک الوسائل، ج10 / 222].

21- «السَّلَامُ عَلَی شَجَرَةِ طُوبَی وَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی.» [بحارالأنوار، ج97 /305، باب 4؛ مفاتیح الجنان، زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص702 ].

22- «السَّلَامُ عَلَی رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَیَّامِ.» [ بحارالأنوار،ج 99 /101، باب 7؛ مفاتیح الجنان،زیارت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه در سرداب مقدّس، ص 1029].

23- (وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً ) [نوح/ 17].

24- (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها )[الشمس /9].

ص: 152

خورشید

اشاره

«وَ الشَّمسِ وَ ضُحَئَها»

«سوگند به خورشید و تابندگی اش»

الشمس/1

ص: 153

ص: 154

«وَ الشَّمسِ وَ ضُحَئَها» (1)

«سوگند به خورشید و تابندگی اش»

راوی گوید: از امام صادق علیه السلام دربارة این آیه سؤال نمودم، فرمود: «مراد از (وَالشَّمس وَ ضُحَئَها) رسول خدا صلی الله علیه و آله است که خداوند به واسطة او برای مردم دین خود را روشن نمود...»(1)

همچنین ابن عباس دربارة این آیه می گوید: «مقصود از «سوگند به خورشید و تابندگی اش» نبی اکرم صلی الله علیه و آله است.»(2) (2)

در کلام امام صادق علیه السلام نیز آمده است که (الشمس) امیرالمؤمنین علیه السلام است و (ضحاها)قیام [حضرت] قائم عجل الله تعالی فرجه می باشد.»(3)

***

«وَالفَجرِ * وَلَیَالٍ عَشرٍ * وَالشَّفعِ وَالوَترِ» (3)

ص: 155


1- الشمس/1
2- همچنین رجوع شود به: [بحارالأنوار، ج55/139 باب9؛ تأویل الآیات الظاهره، ص778؛ تفسیرفرات الکوفی، ص563؛ تفسیرالقمی، ج2/424؛ المناقب، ج1/283].
3- الفجر/1-3.

«سوگند به سپیده دم و سوگند به شب های دهگانه و سوگند به زوج و فرد.»

امام صادق علیه السلام دربارة این آیه فرمود: «سپیده دم [حضرت] قائم است و شب های دهگانه، امامان از حسن [مجتبی] تا حسن [عسکری] می باشند. (والشفع) امیرالمؤمنین و فاطمه هستند و منظور از (و الوتر) خدای احد و واحدی است که شریکی ندارد»(4)

جابر جعفی از امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه نقل کرده که فرمود: « ای جابر! [مقصود از] (والفجر) جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد و [مقصود از] (ولیال عشر) ده امام است (و الشفع) امیرالمؤمنین علیه السلام است و(والوتر) اسم قائم می باشد.»(5)

***

«إِنَّا أَنزَلنَهُ فِی لَیلَةِ القَدر * وَ مَا أَدرَئکَ مَا لَیلَةُ القَدرِ ... سَلَمٌ هِیَ حَتَّی مَطلَعِ الفَجرِ» (1)

«ما این قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم و چه تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند کرد؟....این شب سلامت و تهنیت است تا صبحگاه.»

در تفسیر فرات کوفی آمده است که امام صادق علیه السلام دربارة این سوره فرمود:«(اللیله) فاطمه و(القدر)الله است. پس هرکس فاطمه را حقیقتاً بشناسد به راستی که شب قدر را درک کرده، و همانا فاطمه،«فاطمه» نامیده شد برای این که خلق از معرفتش بریده شده اند.» و بعد در ادامه فرمود: « (سَلَمٌ هِیَ حَتَّی مَطلَعِ الفَجرِ) یعنی تا خروج حضرت قائم.»(6) که خروج حضرت را به سان مطلع فجر بیان نموده است.

ص: 156


1- القدر/5.

علاّمه حسن زاده آملی ترجمة حدیث را به شعر بیان نموده که قسمتی از آن را ذکر می کنیم:

به تفسیر فرات کوفی ای دوست *** نظر کن تا در آری مغز از پوست

امام صادق آن قرآن ناطق *** یکی تفسیر همچون صبح صادق

بفرموده است و بشنو ای دل آگاه *** که «لیله» فاطمه است و«قدر» الله

چو عرفانش به حق کردید حاصل *** به ادراک شب قدرید نایل

دگر این شهر نی ظرف زمانست *** که مؤمن رمزی از معنی آنست

ملائک آن گروه مؤمنین اند *** که اسرار الهی را امین اند

مر آنان را بود روح مؤیّد *** که باشد مالک علم محمّد صلی الله علیه و آله

مراد روح هم که روح قدسی است *** جناب فاطمه حورای انسی است

بود آن لیلۀ پر ارج و پر اجر *** سلامٌ هی حتّی مطلع الفجر

بود این مطلع الفجر ممجّد *** ظهور قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله (7)

امیرالمؤمنین خطاب به امام حسین در فضیلت شب قدر و صاحب قدر بیانی دارند که در انتهای آن«مطلع الفجر» را به «طلوع فجر حضرت قائم» توصیف نموده است. (8)

***

ص: 157

«وَأَشرَقَتِ الأَرضُ بِنُورِ رَبِّهَا ...» (1)

«و زمین [محشر] به نور پروردگار خود روشن گردد...»

امام رضا علیه السلام در جواب کسی که پرسید: «منظور از قائم در میان امامان کیست؟» بعد از توصیف نمودن او فرمود: «...برای او قبل از ظهورش غیبتی است.» سپس فرمود: فاذا خرج (اشرقت الارض بنور ربّها)؛ یعنی: «زمانی که خروج کند [ظهور نماید] زمین به نو ر پروردگارش نورانی شود.»(9)

راوی گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که دربارة این آیه فرمود: «رَبُّ الْأَرْضِ إِمَامُ الْأَرْضِ»؛ یعنی: «زمین از فروغ امام ساکن در روی زمین روشن است.»(10)

تبیین

در توصیف روایات از آیات فوق، ائمة هُدی به «خورشید ونورآن» تصویر شده اند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «علی در آسمان هفتم همچون خورشید روی زمین در روز است و در آسمان دنیا همچون ماه است در شب به روی زمین.»(11):

خورشید آسمان ولایت ولیّ حق *** خیر الوری و نور هُدی مرتضی علیست (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «ای مردم! هرگاه که خورشید غایب شد به ماه تمسّک بجوئید... من خورشیدم و علی ماه است...»(12):

بگردون ولایت نیز گه گاه *** یکی خورشید باشد دیگری ماه (3)

امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:« و آن گاه که همه نهان شدند،

ص: 158


1- الزمر/69.
2- محمداسیری لاهیجی
3- صفا اصفهانی

خود را آشکار ساختم، و چون همه در گفتار درماندند، به گشادگی سخن گفتم و گاهی که همه ایستادند، به نور خدا در راه تاختم.»(13) «تَطَلَّعتُ»یعنی «طلوع می کنم» این فعل به امیرالمؤمنین اسناد داده شده است. بنابراین، آن حضرت با استفاده از استعارة مُکنیّه خود را در روشنی بخشی، هدایت و راهنمایی به «خورشید» مانند کرده و دیگران را به جهت کم بودن نورشان به «ستاره» تصویر کرده است. منظور از این عبارت آن است که آن گاه که اندیشة دیگران به جایی نمی رسید و کارایی نداشت، این من بودم که با تدبیر و رأی صائب خود گره کارها را می گشودم.»(14)

امام صادق علیه السلام آن گاه که رسول الله صلی الله علیه و آله را به سان خورشید توصیف نمودند فرمود: «[چرا که] خداوند به واسطة او برای مردم دین خود را روشن نمود.» اهل بیت عَلیهمُ السَّلام نیز با درخشش نورشان دین خدا را واضح و روشن نمودند. آنان در روشنی بخشی به سان خورشیدند و نورشان تجّلی انوار الهی است

تو خورشیدی و عین آفرینش *** به تو روشن شده این نور بینش

کسی مانند او هرگز نیاید *** چو خورشیدی دگر هرگز نیاید (1)

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف امام عصر عجل الله تعالی فرجه فرمود: «...او نهمین فرزند از نسل حسین علیه السلام و خورشید بلند بالایی است که از مغرب زمین طلوع می نماید، و نزد رکن و مقام ظهور می کند...»(15)

شاید بتوان گفت که تعبیر «خورشید مغرب» به این معنی است که زمینه های پذیرش ظهور آن حضرت در مغرب زمین مهیّا می گردد؛ چرا که یکی از اسرار و غرض های غیبتش ازدیاد و شکوفایی عقول است. از نظر غایب شد تا که عقول به واسطة غیبتش به رشد و کمال دست دراز کنند و در این تاریکی غیبت، قدر نور و صاحب نور را بدانند. همچنین گویند عقل به واسطة علم و تجربه زیاد

ص: 159


1- عطار نیشابوری

می گردد. و علم و تجربه اینک در مغرب زمین رشد شتابان یافته است. امواج معرفتی مهدویت هم اکنون به ساحل غرب رسیده و پذیرش بنیان های فکری مهدی گرایی و موج های منجی طلبی در آنجا نیز هویدا گردیده است:

به طلعت هست خورشیدی که بر گیتی همی تابد *** طلوعش گر چه در شرقست در غرب است آثارش (1)

در زیارت امام عصر عجل الله تعالی فرجه او را این چنین می خوانیم: «سلام بر تو، ای خورشید خورشیدها !»(16):

بی حجاب و بی سحاب و بی نقاب *** آفتاب است آفتاب است آفتاب (2)

و به هنگام زیارت حضرتش در سرداب مقدّس عرضه می داریم: «سلام بر خورشید شب ظلمانی.»(17):

یا رب این ماییم از جان و جهان افتاده دور *** سایه وار از آفتابی ناگهان افتاده دور (3)

در تأویل آیات دیدیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام عصر عجل الله تعالی فرجه به «فجر» توصیف شده بودند.

در توجیه این تأویل آمده است: «شباهت امام عصر به فجر یک نوع مجاز در نامگذاری است؛ یعنی نامگذاری به اسم غایت و انتهای آن است؛ چرا که «فجر» شکافتن شب و گذر از آن است و این کنایه از اختفای حضرت در شب ظلمانی غیبت است و ظهورش به سان رفتن شب سیاه ظلم و ضلالت است و با ظهورش خورشید دین و نشانه های یقین طلوع می کند. دربارة رسول خدا نیز همین طور است؛ یعنی چون حضرت در شب تاریک و پر ظلمت جاهلیت درخشید و از انوار وجودیش تمامی ماسوی الله منوّر گردید لذا «فجر» نامیده شده است.

ص: 160


1- امیرمعزی
2- نشاط اصفهانی
3- امیرخسرودهلوی

یکی دیگر از توصیفات آن یار غائب از نظر«خورشید پشت ابر» است.

جابر بن عبد الله انصاری از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پرسید: آیا در زمان غیبت «قائم» از وجود مبارک او بهره ور می گردند؟ حضرت فرمود: «آری، سوگند به خدایی که مرا به رسالت برانگیخت، آنان در غیبت او، از وجودش بهره مند می گردند و از نور ولایت و امامت او، نور و روشنایی برای زندگی خویش می گیرند، درست همچون بهره ور شدن از خورشید، اگر چه ابرها چهرة آن را بپوشانند.»(18)

همین معنا در توقیع شریف امام عصر عجل الله تعالی فرجه نیز آمده است(19)

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام گوید: به حضرتش عرض کردم: سرورم! مردم چگونه از امام غایب بهره مند می گردند؟ فرمود: «همان گونه که [جهان و جهانیان] از خورشید بهره مند می گردند، گر چه ابر، چهرۀ آن را پوشانیده باشد.»(20)

«او خورشید فروزان رُخ کشیده در پس ابری است که انسانیّت به برکت وجود گرانمایۀ او متنعّم است، اوست که تمامی خوبی ها و برکات و الطاف نهانی خدا به مردم، از وجودش سرچشمه می گیرد؛ وجودی که حیات عالم به او بستگی دارد و سبب بقا و حیات زمین و زمینیان است. به برکت خورشید وجودش است که همه موجودات روزی می خورند و به حیات و جریان طبیعی خویش ادامه می دهند.»(21)

از دیگر شباهت های امام عصر عجل الله تعالی فرجه با خورشید پشت ابر می توان نتیجه گرفت که منکر وجود حضرت مانند منکر خورشید است هنگامی که پشت ابر پنهان است. غیبت خورشید در پشت ابر گذرا است و طولانی شدن هوای ابری برای همه دلگیر خواهد بود:

ای ابر، گه گاهی بگو آن چشمه خورشید را *** در قعر دریا خشک شد از تشنگی نیلوفرت (1)

ص: 161


1- امیر خسرودهلوی

علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، بعد از ذکر روایاتی که حضرت را به آفتاب توصیف نموده اند، وجه شباهت را این چنین بیان می دارد: «نور وجود و علم و هدایت به وسیلۀ مهدی به خلق می رسد؛ زیرا که به احادیث بسیار ثابت شده است که محمّد و آل محمّد عَلیهمُ السَّلام علل غایی ایجاد خلقتند. بنابراین اگر آنان نبودند نور وجود به دیگران نمی رسید. و معارف واقعی و حقایق راستین نیز به برکت توسّل جستن به ایشان افاضه می شود.»(22)

عالم از خورشید رخسارش تجلی زار شد *** آفتابی در دل هر ذرۀ پویاستی (1)

ص: 162


1- حزین لاهیجی

پی نوشت

1- جَمَاعَةٌ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها) قَالَ: «(الشَّمْسُ) رَسُولُ اللَّهِ ص بِهِ أَوْضَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلنَّاسِ دِینَهُم.» [الکافی، ج 8/ 50].

2- عن ابن عباس فی قول الله عز و جل (وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها) قال:« هو النبی ص (وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها) قال: علی بن أبی طالب ع.» [تأویل الآیات الظاهره، ص 777].

3- عن أبی عبد الله ع أنه قال: «(وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها) (الشمس) أمیرالمؤمنین و (ضحاها) قیام القائم...» [تأویل الآیات الظاهره،ص 777].

4- عن جابر بن یزید الجعفی عن أبی عبد الله ع قال: قوله عز و جل (وَ الْفَجْرِ) و الفجر هو القائم ع و (اللیالی العشر) الأئمة ع من الحسن إلی الحسن و (الشَّفْعِ) أمیر المؤمنین و فاطمة ع و (الْوَتْرِ) هو الله وحده لا شریک له (وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ) هی دولة حبتر فهی تسری إلی قیام القائم ع.» [تأویل الآیات الظاهره، ص767].

5- عن جابر الجعفی عن الباقر ع فی تفسیر قوله (وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ): «یا جابر! (وَ الْفَجْرِ) جدی (وَ لَیالٍ عَشْرٍ) عشرة أئمة وَ (الشَّفْعِ) أمیر المؤمنین وَ (الْوَتْرِ) اسم القائم.» [المناقب، ج1/ 281].

6- فرات قال:حدثنا محمد بن القاسم بن عبید معنعنا عن أبی عبد الله ع أنه قال: «(إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر) اللیلة فاطمة و القدر الله، فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرک لیلة القدر و إنما سمیت فاطمة،لأن الخلق فطموا عن معرفتها أو من معرفتها الشک [من أبی القاسم] و قوله (وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ) یعنی خیر من ألف مؤمن و هی أم المؤمنین (تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها)و الملائکة المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد ص و الروح القدس هی فاطمة ع (بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ) یعنی:حتی یخرج القائم ع.»

ص: 163

[تفسیرفرات الکوفی، ص582؛ تاویل الآیات الظاهره، ص 792].

7- [ده رساله فارسی، علامه حسن زاده آملی، مقاله ی لیلة القدر و فاطمه(س)، ص195].

8- عن أبی یحیی الصنعانی عن أبی عبد الله ع قال: «سمعته یقول قال لی أبی محمد: قرأ علی بن أبی طالب ع (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ) و عنده الحسن و الحسین فقال له الحسین: یا أبتاه کان بها من فیک حلاوة فقال له یا ابن رسول الله و ابنی إنی أعلم فیها ما لا تعلم أنها لما نزلت بعث إلی جدک رسول الله ص فقرأها علی ثم ضرب علی کتفی الأیمن و قال: یا أخی و وصیی و ولی أمتی بعدی و حرب أعدائی إلی یوم یبعثون هذه السورة لک من بعدی و لولدک من بعدک أن جبرئیل أخی من الملائکة أحدث إلی أحداث أمتی فی سنتها و إنه لیحدث ذلک إلیک کأحداث النبوة و لها نور ساطع فی قلبک و قلوب أوصیائک إلی مطلع فجر القائم ع.» [تأویل الآیات الظاهره، ص793 ].

9- عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ:عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع« لَا دِینَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ،إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْمَلُکُمْ بِالتَّقِیَّةِ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَمَنْ تَرَکَهَا قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَیْسَ مِنَّا فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْقَائِمُ مِنْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِی ابْنُ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ یُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ وَ یُقَدِّسُهَا مِنْ کُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِی یَشُکُّ النَّاسُ فِی وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَیْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ فَإِذَا خَرَجَ (أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها) وَ وَضَعَ مِیزَانَ الْعَدْلِ بَیْنَ النَّاسِ فَلَا یَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ هُوَ الَّذِی تُطْوَی لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا یَکُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ هُوَ الَّذِی یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ یَسْمَعُهُ جَمِیعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَیْهِ یَقُولُ أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَیْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِیهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ...» [بحارالأنوار، ج52 /322].

10- عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:« فِی قَوْلِ اللَّهِ (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها) قَالَ:رَبُّ الْأَرْضِ، إِمَامُ الْأَرْضِ قُلْتُ: فَإِذَا خَرَجَ یَکُونُ مَا ذَا ؟قَالَ: إِذاً

ص: 164

یَسْتَغْنِی النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ یَجْتَزِءُونَ بِنُورِ الْإِمَامِ.»

[تفسیرالقمی، ج 2/ 253؛ بحارالأنوار، ج 7 /326 باب، 17].

11- [الأمالی للصدوق] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُرَّةَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَیْسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:« عَلِیٌّ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَةِ کَالشَّمْسِ بِالنَّهَارِ فِی الْأَرْضِ وَ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا کَالْقَمَرِ بِاللَّیْلِ فِی الْأَرْض.» [بحارالأنوار، ج 39 / 38].

12- عَنْ أَنَسٍ قَالَ: صَلَّی رَسُولُ اللَّهِ ص صَلَاةَ الْفَجْرِ فَلَمَّا انْفَتَلَ مِنْ صَلَاتِهِ أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ الْکَرِیمِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ:« مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنِ افْتَقَدَ الشَّمْسَ فَلْیَتَمَسَّکْ بِالْقَمَرِ وَ مَنِ افْتَقَدَ الْقَمَرَ فَلْیَتَمَسَّکْ بِالزُّهَرَةِ وَ مَنِ افْتَقَدَ الزُّهَرَةَ فَلْیَتَمَسَّکْ بِالْفَرْقَدَیْنِ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَنَا الشَّمْسُ وَ عَلِیٌّ ع الْقَمَرُ وَ فَاطِمَةُ الزُّهَرَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ الْفَرْقَدَانِ.» [معانی الأخبار، ص 114].

13- قال علی ع بعد وقعة النهروان: «... فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِینَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ حِینَ تَقَبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حِینَ تَعْتَعُوا وَ مَضَیْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِینَ وَقَفُوا...»

[نهج البلاغه، خطبه 37 ص 91 ].

14- [صور خیال در نهج البلاغه وتجلّی آن در ادب فارسی، ص 136].

15- ...عَنِ الضَّحَّاکِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنِ النَّزَّالِ بْنِ سَبْرَةَ قَالَ:خَطَبَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: «سَلُونِی أَیُّهَا النَّاسُ قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی ثَلَاثاً، فَقَامَ إِلَیْهِ صَعْصَعَةُ بْنُ صُوحَانَ فَقَال... فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع:... هُوَ الثَّانِیَ عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ الشَّمْسُ الطَّالِعَةُ مِنْ مَغْرِبِهَا یَظْهَرُ عِنْدَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَام...»

[بحارالأنوار، ج 52 / 193؛ کمال الدین،ج 1 /77 ؛کمال الدین،ج 2 /527 ].

16- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا کَلِمَةَ الْمَحْمُودِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَمْسَ الشُّمُوسِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَهْدِیَّ الْأَرْض.» [ بحارالأنوار، ج 99/ 85 باب 7].

17- «السَّلَامُ عَلَی شَمْسِ الظَّلَام.» [بحارالأنوار،ج 99 /101 باب 7 ].

18- عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ أَنَّهُ سَأَلَ النَّبِیَّ ص هَلْ یَنْتَفِعُ الشِّیعَةُ بِالْقَائِمِ ع فِی غَیْبَتِهِ؟ فَقَالَ

ص: 165

ص:«إِی وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَیَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ یَسْتَضِیئُونَ بِنُورِ وَلَایَتِهِ فِی غَیْبَتِهِ کَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ جَلَّلَهَا السَّحَابُ.» [بحارالأنوار، ج 52 /93].

19- [الإحتجاج] مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ع «.... أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَکَالِانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَیَّبَهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّی لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاء.... وَ أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِسْحَاقَ بْنَ یَعْقُوبَ وَ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی.» [بحارالأنوار، ج 53/ 180باب 31 ].

20- [الأمالی للصدوق] عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ:« لَمْ تخلو [تَخْلُ] الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِیهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَ لَا تَخْلُو إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِیهَا وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یُعْبَدِ اللَّهُ قَالَ سُلَیْمَانُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ ع: فَکَیْفَ یَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغَائِبِ الْمَسْتُورِ قَالَ:کَمَا یَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَابُ.»

[بحارالأنوار، ج 52/ 92 ].

21- [امام مهدی از ولادت تا ظهور، آیت الله سید محمدکاظم قزوینی، ص 343 ].

22- [بحارالانوار، ج 52/93 ].

ص: 166

کتاب

اشاره

«ذَلِکَ الکِتَبُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِّلمُتَّقِینَ»

«این قرآن که در حقانیت آن هیچ شکی نیست مایة هدایت تقوا پیشگان است.»

البقره/2

ص: 167

ص: 168

«ذَلِکَ الکِتَبُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِّلمُتَّقِینَ» (1)

«این قرآن که در حقانیت آن هیچ شکی نیست مایة هدایت تقوا پیشگان است.»

ابوبصیر دربارة این آیه از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: «مقصود از «کتاب»، علی علیه السلام است و شکی در او نیست او مایۀ هدایت پرهیزکاران است.»(1)

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «مقصود از «کتاب»، کتاب علی علیه السلام (2) است و شکی نیست که آن هادی متقین می باشد، و مقصود از«متقین»، شیعیان ما هستند که به غیب ایمان دارند و نماز بر پا می دارند و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق می کنند و از آنچه که یادشان داده ایم ترویج می کنند.»(2)

***

«حم * وَ الکِتَبِ المُبِینِ» (3)

«حم سوگند به این کتاب روشنگر.»

ص: 169


1- البقره/2
2- فیض کاشانی در تفسیر صافی بیان می دارد: «اضافه ی کتاب به علی علیه السلام اضافه ی بیانیه است و مقصود از«کتاب»، شخص علی علیه السلام می باشد.» [به نقل:آیات الفضایل،ص26].
3- الدخان/1-2.

مرحوم کلینی رحمة الله علیه درکتاب شریف کافی، حدیث طولانی را آورده که شخصی به خدمت امام موسی کاظم علیه السلام رسید و از این آیات و باطن آن پرسید، امام فرمود: (حم)محمّد صلی الله علیه و آله است... و مقصود از(کتاب مبین)، امیرالمؤمنین علیه السلام است.»(3)

تبیین

از دیگر توصیفات ائمه عَلیهمُ السَّلام در قرآن که در بیان روایات آمده، تصویر«کتاب» و «قرآن» است.

از جمله معارف شیعه این است که رسول خدا و اهل بیت آن حضرت عَلیهمُ السَّلام قرآن ناطق اند. قرآن کتابی است که آیات الهی در آن بیان شده تا مردم به واسطة آیاتش راه رسیدن به خدا را در قالب دستورات و فرامین این کتاب طی نمایند.

یکی از همسران پیامبر، آن حضرت را چنین توصیف نموده است: «رسول الله، قرآن بود.» آن حضرت تجسّم قرآن و انسان کامل و آرمانی قرآن است

آن حرف که آن اصل کتاب است تویی *** و آن فرد که مبدأ حساب است تویی (1)

در روایت فرمود: «(ذالک الکتاب)امیرالمؤمنین است و(لا ریب فیه)یعنی آن حضرت، بی شک و به یقین،کتاب الله می باشد.»

منم آن کلام صادق که بود ز ریب خالی *** منم آن کتاب ناطق که صفات خویش خوانم (2)

آن زمان که در جنگ صفین به نیرنگ عمروعاص قرآن ها را بر سر نیزه نمودند، عده ای بانگ برافراشتند که ما را با کتاب خدا جنگی نیست و برابر سپاهی که کتاب خدا را بر سر نیزه نهاده یارای جنگیدن نمی باشد، در آن روز،

ص:170


1- عمادالدین نسیمی
2- همان

یاران با بصیرت علی علیه السلام ندای غریبانه سردادند که ای قوم کج فهم ! چشم باز کنید و ببینید در اینجا قرآن ناطق، علی است، اوست مفسّر و مبیّن این کتاب، ناسخ و منسوخ و متن و بطن این کتاب در نزد اوست. این چه کوری است که شما را فرا گرفته است؟ به هر حال، ندیدن ائمه به عنوان قرآن ناطق صفت اهل خوارج است.

در زیارت مطلقة امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «شهادت می دهم که تویی کتاب مسطور.»(4) ادای شهادت در جایی است که شاهد باشی و ببینی. آری، من تو را این چنین می بینم؛ چرا که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «این [قرآن] کتابِ خاموش خداست و منم کتاب ناطق خداوند.»(5)

ای که گویی حق به قرآن وصف او ظاهر نگفت *** وصف او هست آنچه هست اندرکتاب مستطاب

ور همی بی پرده تر خواهی بگویم باک نیست *** اوست لفظ و اوست معنی، اوست فصل و اوست باب (1)

حضرت رسول صلی الله علیه و آله در روز وداع فرمود: «من دو چیز گرانبها را در میان شما می گذارم؛ کتاب خدا و اهل بیتم. تا آن زمان که به این دو تمسّک بجویید گمراه نخواهید شد، و این دو از هم جدا نخواهند شد تا این که سر حوض بر من وارد شوند.»(6)

آری، این دو عِدل هم اند. در زیارت جوادالائمه علیه السلام نیز عرضه می داریم: ای آن که «عدیل قرآنی در اطاعت شدن»(7) یعنی همسنگ و مانند قرآنی در فرمانبرداری. به همان دلیل که اطاعت امر قرآن واجب است اطاعت امر رسول و اولی الامر نیز واجب می گردد. شاعر عرب نیز در وصف حسنین علیهما السلام گوید:

ص:171


1- قاآنی

«أنتما سیّدا شباب جنان الخلد *** یوم الفوزین و الروعتین

یا عدیل القرآن من بین ذی الخلق *** و یا واحدا من الثقلین»(8)

اهل بیت عَلیهمُ السَّلام همسنگ قرآن اند، لذا شاید سرّ این که آسمان ها و زمین و کوه ها از حمل امانت سر باز زدند این بود که می دانستند این امانت ارجح و اثقل از ایشان است و یارای تحمّل و کشیدن آن را نخواهند داشت. جالب این که توصیف قرآن و ائمه بر هم منطبق است، قرآن وسیلة هدایت است و ایشان نیز، قرآن لقب کریم دارد و ائمه نیز مُکرِمُون اند، قرآن کتاب بیانگر و روشنگر است و ائمه نور محض اند، قرآن شفا و رحمت است، ائمه نیز، قرآن شفاعت کننده است و امامان نیز شافعان روز جزایند، قرآن ذکر است و ایشان نیز یادشان ذکر الهی است، تلاوت قرآن عبادت، نظر به آن عبادت و عمل به قرآن عبادت است ائمه نیز یاد و ذکر و اقتدا نمودن به ایشان عبادت است.

مجموع کتاب و همه آیات و معانی *** مکتوب شده بر ورق روی تودیدیم (1)

آنگاه که در حریم حسین بن علی علیهما السلام حضور حضرتش را درک می کنیم، گوییم: «شهادت می دهم که تو جانشین و تالی مرتبة کتاب خدا هستی.»(9)

این امام است که معارف قرآن را بیان می کند. جزئیات دین مبین به ظاهر در متن قرآن نیامده و خود قرآن نیز اظهار می کند که این کتاب نیازمند تبیین و بیان است. کسی می تواند آن را بیان کند که در زمرة مُطهرین باشد. بر این اساس، برای تبیین واقعی و درک حقیقی کتاب خدا راهی جز از طریق راسخون فی العلم که ائمة هُدی می باشند وجود ندارد.

در زیارت امام حسین علیه السلام آمده است: «سلام بر تو، ای نگهبان کتاب نوشته شده[قرآن]. سلام بر تو، ای وارث تورات و انجیل و زبور، و سلام بر تو ای

ص:172


1- محمداسیری لاهیجی

شریک قرآن.»(10)

شاید از جهتی بتوان گفت که ایشان شریک قرآنند؛ چرا که قرآن و عترت هر دو با هم در هدایت سهم دارند و با شراکت قرآن صامت و قرآن ناطق، خلق خدا هدایت می گردند و نمی توان یکی را گرفت و دیگری را رها نمود. علامه بحرانی در کتاب اللّوامع النّورانیه فی اسماء علی علیه السلام و اهل بیته القرانیه هزار و صد و پنجاه و چهار توصیف آیات قرآن دربارة ائمه را ذکرنموده است. و در طول تاریخ تشیع، چه بسیار کتاب هایی که توصیفات ائمه در قرآن را به رشته تحریر درآورده اند.

روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای علی ! جز این نیست که مَثَل تو در میان مردم همانند سورۀ (قُل هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) در قرآن است که هرکس آن را یک مرتبه بخواند، گویی یک سوم قرآن را خوانده، و هرکه آن را دوبار بخواند، گویی دوسوم قرآن را خوانده، و هر که آن را سه بار بخواند،گویی همۀ قرآن را خوانده است. ای علی! تونیز چنینی؛ هرکس تو را به قلبش دوست بدارد، به یک سوم ایمان دست یافته، و هرکس تو را به قلب و زبانش دوست بدارد، دو سوم ایمان را یافته، و هر کس تو را با قلب و زبانش و دستش دوست بدارد، همگی ایمان را به دست آورده است. سوگند به آن که مرا به حق پیامبر نمود، اگر تو را اهل زمین دوست می داشتند آن گونه که اهل آسمان دوست می دارند، خداوند هیچ کس از آنان را به آتش عذاب نمی کرد.»(11)

به هر حال، باید در کتاب خدا نگریست و آن را تلاوت نمود و به تلاوت آن معتقد بود. تلاوت یعنی پشت سر هم آوردن آیات بزرگ الهی؛ بدین صورت که، افزون بر اعتقاد به نبوت و امامت، باید سیر امامت را همان طور که محفوظ عندالله می باشد را نیز پذیرفت و به امامت تمامی ائمه از اول تا به آخر به همان ترتیب معتقد بود.

باید سراغ قرآن رفت، آیاتش را در دل و جان جای داد و از هدایت آن بهره مند شد. آن کس که امامش به سان کتاب الله است نمی گذارد گرد غربت بر یادشان بنشیند و نباید از او غافل گردد و باید کسب طهارت نموده و روح و

ص:173

روان را از آلودگی های فکری و عملی پاک سازد تا که توفیق مَسّ آن را بدو دهند:

آن کس که نگاشته است نقشت *** بر صفحۀ نیکویی نگارا

ازخال و خطت کتاب مسطور *** داده است به دست دیده ما را

تا در نگریم و باز خوانیم *** در روی تو سورۀ ثنا را

هر جزو تو آیتی زقرآن *** هر شیوه ستایشی خدا را (1)

ص:174


1- فیض کاشانی

پی نوشت

1- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:« فِی قَوْلِهِ تَعَالَی (ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ) قَالَ «الْکِتَابُ» عَلِیٌّ لَا شَکَّ فِیهِ، (هُدیً لِلْمُتَّقِینَ) قَالَ ع: تِبْیَانٌ لِشِیعَتِنَا.»

[بحارالأنوار، ج35 /402 باب، 20].

2- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی (الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ) قَالَ:«کِتَابُ عَلِیٍّ لَا رَیْبَ فِیهِ، هُدیً لِلْمُتَّقِینَ »قَالَ:«الْمُتَّقُونَ شِیعَتُنَا الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ وَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ یَبُثُّونَ (و مما علمناهم ینبئون).» [تفسیرالعیاشی، ج1 /25؛بحارالأنوار، ج2 /21 باب،8].

3- عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی ع فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ سَأَلَهُ نَصْرَانِیٌّ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی (حم وَ الْکِتابِ الْمُبِین) إِلَی قَوْلِهِ مُنْذِرِینَ مَا تَفْسِیرُهَا فِی الْبَاطِنِ فَقَالَ:«أَمَّا (حم) فَهُوَ مُحَمَّدٌ وَ هُوَ فِی کِتَابِ هُودٍ الَّذِی أُنْزِلَ عَلَیْهِ وَ هُوَ مَنْقُوصُ الْحُرُوفِ وَ أَمَّا (الْکِتابِ الْمُبِینِ) فَهُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ ع...» [الکافی، ج1/479].

4- «أَشْهَدُ أَنَّکَ الطُّورُ وَ الْکِتَابُ الْمَسْطُور.» [بحارالأنوار، ج97 /301 باب، 4؛ مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه ی هفتم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 711].

5- عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ:« هَذَا کِتَابُ اللَّهِ الصَّامِتُ وَ أَنَا کِتَابُ اللَّهِ النَّاطِقُ.» [وسائل الشیعه، ج27 / 34].

6- وَ قَدْ تَوَاتَرَ بَیْنَ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ:«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.» [وسائل الشیعه، ج 27 /34].

7- «وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ التَّقِیِّ وَ الْبَرِّ الْوَفِیِّ وَ الْمُهَذَّبِ الصَّفِیِّ هادِی الْأُمَّةِ وَ وَارِثِ الْأَئِمَّةِ وَ خَازِنِ الرَّحْمَةِ وَ یَنْبُوعِ الْحِکْمَةِ وَ قَائِدِ الْبَرَکَةِ وَ عَدِیلِ الْقُرْآنِ فِی الطَّاعَه.»

ص:175

[بحارالأنوار، ج99/ 21 باب 2؛ مفاتیح الجنان،زیارت امام محمد تقی علیه السلام، ص 940 ].

8- [المناقب، ص 395].

9- «وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ التَّالِی لِکِتَابِ اللَّهِ وَ أَمِینُ اللَّهِ الدَّاعِی إِلَی اللَّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَه.» [البلدالأمین، ص 287؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام در روز عیدفطر وقربان، ص 875].

10- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خَازِنَ الْکِتَابِ الْمَسْطُورِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ الرَّحْمَنِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَرِیکَ الْقُرْآن.» [المصباح للکفعمی، ص491؛بحارالأنوار، ج 98/ 336 باب، 26؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام درروز اول ماه رجب،ص858 ].

11- عن عبد الله بن العباس رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «یا علی ! ما مثلک فی الناس إلا کمثل قل هو الله أحد فی القرآن، من قرأها مرة، فکأنما قرأ ثلث القرآن، من قرأها مرتین، فکأنما قرأ ثلثی القرآن و من قرأها ثلاث مرات فکأنما قرأ القرآن کله،و کذا أنت یا علی، من أحبک بقلبه فقد أحب ثلث الإیمان،و من أحبک بقلبه و لسانه فقد أحب ثلثی الإیمان و من أحبک بقلبه و لسانه و یده فقد أحب الإیمان کله، و الذی بعثنی بالحق نبیا لو أحبک أهل الأرض کما یحبک أهل السماء لما عذب الله أحدا منهم بالنار.» [تأویل الآیات الظاهره، ص824].

ص:176

تَرازُو

اشاره

«وَنَضَعُ المَوَازِینَ القِسطَ لِیَومِ القِیَمَةِ فَلَا تُظلَمُ نَفسُ شَیئاً وَ إِن کَانَ مِثقَالَ حَبَّةٍ مِّن خَردَلٍ أَتَینَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ»

«و ما ترازوهای عدل را به روز قیامت خواهیم نهاد و هیچ ستمی به هیچ نفسی نخواهد شد، و اگر عملی به قدر دانة خردلی باشد در حساب آوریم و تنها علم ما برای حسابگری کفایت خواهد کرد.»

الانبیاء/47

ص:177

ص:178

«وَنَضَعُ المَوَازِینَ القِسطَ لِیَومِ القِیَمَةِ فَلَا تُظلَمُ نَفسُ شَیئاً وَ إِن کَانَ مِثقَالَ حَبَّةٍ مِّن خَردَلٍ أَتَینَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ» (1)

«و ما ترازوهای عدل را به روز قیامت خواهیم نهاد و هیچ ستمی به هیچ نفسی نخواهد شد، و اگر عملی به قدر دانة خردلی باشد در حساب آوریم و تنها علم ما برای حسابگری کفایت خواهد کرد.»

امام صادق علیه السلام دربارة این آیه فرمود: «[منظور از (موازین القسط) (ترازوهای عدل)] انبیا و اوصیا هستند.»(1)

همچنین راوی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: «[مقصود از ترازوهای عدل] رسولان و امامان از اهل بیت محمد عَلیهمُ السَّلام می باشند.»(2)

***

«... وَأَوفُوا بِالعَهدِ إِنَّ العَهدَ کَانَ مَسئُولاً * وَ أَوفُوا الکَیلَ إِذا کِلتُم وَزِنُوا بِالقِسطَاسِ المُستَقِیمِ ذَلِکَ خَیرُ وَ أَحسَنُ تَأوِیلاً» (2)

«... و همه باید به عهد خود وفا کنید که البته [درقیامت] از عهد و پیمان

ص:179


1- الانبیاء/47
2- الاسراء/34-35.

سؤال خواهد شد، و هر چه را به پیمانه [یا وزن] می سنجید تمام بپیمایید و [همه چیزرا] با ترازوی درست بسنجید که این کاری بهتر و عاقبتش نیکوتر است.»

امام کاظم، از پدر خویش علیهما السلام دربارة این آیه نقل کرده که فرمود: «مقصود از «عهد» آن عهدی است که رسول خدا از مردم بر مودّت ما و اطاعت از امیرالمؤمنین گرفتند... و فرمود: منظور از «قسطاس» (ترازو) امام است.»(3)

تبیین

راغب در مفردات می گوید: «وزن، شناخت اندازة هر چیز است و ترازو آن چیزی است که به وسیلة آن وزن می شود، و در آیه اشاره به عدل در محاسبة مردم دارد.»(4)

روایات در تبیین این دو آیه ائمة هدی عَلیهمُ السَّلام را به «ترازو» توصیف کرده اند؛ یعنی اینکه به واسطة ایشان اندازه و قدر و منزلت ما روشن می گردد. در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «سلام بر تو، ای ترازوی روز حساب!»(5):

نه امروز میزانِ اعمال، اوست *** که میزان عدل است فردا علی (1)

به نظر می رسد که اگر کسی با حقیقت «محاسبه» آشنا باشد، رابطة محاسبه و ترازو بودن ائمه برایش روشن تر خواهد شد. درمحکمة حساب قرار است اعمال ما مورد سنجش قرارگیرد، ولی با چه میزانی؟ و چه محک و ملاکی؟ اگر قرار باشد، جان آدمی مورد سنجش واقع شود، آیا غیر این است که باید با انسان کامل و الگوی واقعی مورد مقایسه و سنجش قرار گیرد؟ زرشناس برای شناخت طلا و میزان عیار آن، طلا را با طلای ناب مقایسه می کند:

ص:180


1- سید محمد علی ریاضی

بلی هر زری را عیاری است و وزنی *** محک داند آن و ترازو شناسد (1)

قرار بر این بوده که ما به این الگوها اقتدا کنیم، آنها را سرمشق خویش قرار دهیم و حرکات و سکنات خود را با آنان تنظیم نماییم.

گویی سنگ ترازو در جایگاه میزان، امیرالمؤمنین و حضرت زهراست؛ زنان را می سنجند که چقدر مانند زهرایند و مردان را می سنجند که تا چه حد به امیرالمؤمنین مانندند. اعمالمان وزن می شود که مشخص شود تا چه حد با ملاک های ایشان منطبق بوده ایم:

سنگ را هر چند با گوهر نمی سنجد کسی *** قدر ما این بس که گاهی در ترازوی توایم (2)

در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «سلام بر ترازوی اعمال»(6)

بی تردید، اعمال ما روزی در آن ترازو وزن خواهد شد؛ ترازویی که معیار وزن و سنجشش ائمه عَلیهمُ السَّلام هستند:

صورت میزان الهی تویی *** معنی قرآن الهی تویی (3)

تو ترازوی احد خو بوده ای *** بل زبانۀ هر ترازو بوده ای (4)

در سیر و سلوک معنوی، افزون بر معاهده و مراقبه،یکی از امور مهم «محاسبه» است، یعنی این که انسان همواره از خویش حسابرسی نماید، پیش از آنی که به حسابش برسند. حال، اگر معیار حسابرسی این باشد که چه مقدار اعمال شخص با الگوی سعادت همخوانی داشته و کم و کاست و نقصان

ص:181


1- خاقانی شروانی
2- صائب تبریزی
3- میرداماد
4- مولوی

اعمالش با انسان کامل سنجیده شود، به هنگامۀ حسابرسی او را حساب پاک است. سنگینی هر شخص در آنجا به مقدار تطابق عقیده و رفتار و کردار او، با ولی خداست:

بر خیز که آویخت ترازوی قیامت *** بر سنج ببین که سبکی یا تو گرانی (1)

در آن روز سخت، یعنی روز حساب، ترازوی عدل، انبیا و اوصیا و رسولان و ائمه هستند «در آن حال، هرکس کفّه ها[ی اعمال خیر]ش سنگین باشد، او در زندگانی پسندیده است. و کسی که کفّه ها[ی اعمال خیر]ش سبک باشد، بازگشتگاه او دوزخ است.»(7):

وای آن روزی که قاضی مان خدا بی *** به میزان و صراطم ماجرا بی

به نوبت می روند پیر و جوانان *** وای آن ساعت که نوبت زان ما بی (2)

ص:182


1- مولوی
2- بابا طاهر

پی نوشت

1- عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ،عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْهَمَذَانِیِّ،یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ) قَالَ: الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَوْصِیَاءُ ع.»

[الکافی،ج 1 /419؛ تأویل الآیات الظاهره، ص 322 ].

2- عن ابن دراج عن أبی عبد الله ع فی قوله تعالی: (وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ) قال: «الرّسل و الأئمة من أهل بیت محمد ص.» [المناقب،ج 2/ 151 ].

3- عَنْ عِیسَی بْنِ دَاوُدَ النَّجَّارِ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ فِی قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ: (وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ) قَالَ:«الْعَهْدُ مَا أَخَذَ النَّبِیُّ ص عَلَی النَّاسِ فِی مَوَدَّتِنَا وَ طَاعَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْ لَا یُخَالِفُوهُ وَ لَا یَتَقَدَّمُوهُ وَ لَا یَقْطَعُوا رَحِمَهُ وَ أَعْلَمَهُمْ أَنَّهُمْ مَسْئُولُونَ عَنْهُ وَ عَنْ کِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، وَ أَمَّا الْقِسْطَاسُ فَهُوَ الْإِمَامُ وَ هُوَ الْعَدْلُ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ وَ هُوَ حُکْمُ الْأَئِمَّةِ، قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا قَالَ اللَّهُ هُوَ أَعْرَفُ بِتَأْوِیلِ الْقُرْآنِ وَ مَا یَحْکُمُ وَ یَقْضِی.» [بحارالأنوار، ج 24 /188؛کشف الیقین،ص 296].

4- مفردات راغب، ماده ی «وزن»، ص 868.

5- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مِیزَانَ یَوْمِ الْحِسَابِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا فَاصِلَ الْحُکْمِ النَّاطِقَ بِالصَّوَاب.» [بحارالأنوار،ج97/ 373، باب 5؛ مفاتیح الجنان، زیارت حضرت امیرالمؤمنین در روز میلاد رسول خدا علیهما السلام ،ص 743].

6- (فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَزِینُهُ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ * وَ أَمَّا مَن خَفَّت مَوَزِینُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِیَةُ) [القارعه/6-9 ].

ص: 183

ِ7- «السَّلَامُ عَلَی یَعْسُوبِ الْإِیمَانِ وَ مِیزَانِ الْأَعْمَال.» [إقبال الأعمال، ص 608؛ مستدرک الوسائل، ج10/ 222؛مفاتیح الجنان زیارت مطلقه ی چهارم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 684].

ص: 184

عَهدِ الهی

اشاره

«الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ مِن بَعدِ مِیثَقِهِ وَ یَقطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یُفسِدُونَ فِی الأَرضِ أُولَئِکَ هُمُ الخَسِرُونَ»

«آنان که پیمان خدا را پس از بستن می شکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده پاره می کنند و در زمین به فساد می پردازند، زیانکارنند.»

البقره/27

ص: 185

ص: 186

«الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ مِن بَعدِ مِیثَقِهِ وَ یَقطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یُفسِدُونَ فِی الأَرضِ أُولَئِکَ هُمُ الخَسِرُونَ» (1)

«آنان که پیمان خدا را پس از بستن می شکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده پاره می کنند و در زمین به فساد می پردازند، زیانکارنند.»

در کتاب شریف بحارالأنوار از تفسیر امام حسن عسکری نقل شده که امام باقر علیهما السلام فرمود: مقصود از (الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ) عهدی است که برای خداوند به ربوبیت، و برای رسول او به نبوت، و برای علی به امامت، و برای شیعیان آنها به دوستی و کرامت گرفته شده و...»(1)

***

(... أَوفُوا بِعَهدِی أُوفِ بِعَهدِکُم ...) (2)

«...به پیمانی که با من بسته اید وفا کنید تا من نیز به پیمان شما وفا کنم...»

راوی گوید: دربارۀ این آیه از امام صادق علیه السلام سؤال کردم، حضرت فرمود:

ص: 187


1- البقره/27
2- البقره/40

«یعنی به ولایت علی علیه السلام که از سوی خدا واجب شده وفا کنید تا رفتن به بهشت را بر شما وفا و تعهد کنم.» (2)

***

(مِّنَ المُؤمِنِینَ رِجَالُ صَدَقُوا مَا عَهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَّن قَضَی نَخبَهُ وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبدِیلاً) (1)

«برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملاً وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند و برخی به انتظار [شهادت] مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.»

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که به بعضی از شیعیان خود فرمود: «خداوند شما را در قرآن یاد کرده و شمایید کسانی که به عهد و میثاق خدا در مورد ولایت ما وفا نمودید و دیگران را برما مقدّم نداشتید.» (3)

***

(لَّا یَملِکُونَ الشَّفَعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمَنِ عَهداً) (2)

«[آنان] اختیار شفاعت را ندارند، جز آن کس که از جانب [خدای]رحمان پیمانی گرفته است.»

از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه نقل شده که فرمود: «شفاعت برای آنها نمی شود، آنها نیز برای کسی شفاعت نمی کنند، جز این که عهد خداوند را- که ولایت امیرالمؤمنین و ائمة بعد از آن حضرت است– رعایت نموده باشند که در این صورت اذن شفاعت به آنها داده می شود و یا از آنها شفاعت می شود. (3) (4)

***

ص: 188


1- الاحزاب/23.
2- مریم /87.
3- برای دقت بیشتر به متن عربی مراجعه فرمایید.

(وَ إِذِ ابتَلَی إِبرَاهِمَ رَبُّهُ بِکَلِمَتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهدِی الظَّلِمِینَ) (1)

«و چون ابراهیم را، پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی همه را به جای آورد، خداوند به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم. ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: [اگرشایسته باشند می دهم زیرا] عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید.»

ابن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: «من نتیجة دعای پدرم ابراهیم هستم. ابن مسعود گوید: به آن حضرت گفتم: چگونه شما نتیجة دعای پدرتان ابراهیم هستید؟ حضرت فرمود: «خداوند به ابراهیم وحی نمود: من تو را امام و رهبر مردم قراردادم. ابراهیم علیه السلام خشنود شد و گفت: آیا از ذریّۀ من نیز امام خواهند بود؟ خطاب شد: ای ابراهیم! من عهد و پیمانی که قابل انجام نباشد با تو نمی بندم. ابراهیم عرض کرد: آن عهد چیست؟ خطاب شد: عهد [امامت] را به افراد ستمگر از اولاد تو نخواهم داد. در این هنگام، ابراهیم علیه السلام دعا نمود و گفت: پروردگارا، مرا و فرزندانم را از بت پرستی دور فرما که بت ها مایة گمراهی بسیاری هستند.» پس رسول خدا فرمود: «بعد از دعای ابراهیم، مقام امامت و دعوت به من و علی داده شد که هیچ کدام از ما در مقابل بت سجده نکردیم، و خداوند مرا به پیامبری و علی را به وصایت و جانشینی برگزید.»(5)(6)

تبیین

از دیگر توصیفات ائمه عَلیهمُ السَّلام در قرآن که در بیان روایات آمده است، تصویر «عهد الهی» است.

امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خویش فرمود: «ماییم درخت نبوت و خانة رحمت و کلید حکمت و معدن علم و... و ماییم «عهد الهی»، پس کسی که به عهد ما وفا کند به تحقیق به عهد الهی وفا نموده...»(7)

ص: 189


1- البقره/ 124.

از روایاتی که ائمة هُدی را «عهدالهی و میثاق الهی» توصیف نموده اند روشن می شود که این عهد و پیمان از انبیای الهی نیز گرفته شده است؛ یعنی آنان در صورتی به مقام نبوت و... می رسیدند که عهد الهی، یعنی ولایت ائمه را پذیرفته باشند.

همچنین اگر کسی به عهد الهی وفا کند، خداوند نیز به عهدخویش، یعنی رساندن او به بهشت، وفا خواهد نمود. عهد ما با خداوند پذیرش ربوبیت اوست و عهد ما با رسول خدا پذیرش نبوت اوست، همان طور که عهد ما با ائمه پذیرش ولایت ایشان است. پذیرش هر یک از این عهد ها تبعاتی را به دنبال خواهد داشت. آن کس که عهد «عالم الست » را همیشه یادآور است نمی تواند سر از تکلیف و بندگی و عبودیت باز زند:

تو را به روز ازل با حبیب عهدی بود *** چه آمدت که فراموش کرده ای میثاق؟ (1)

به هرحال در «عالم ذرّ» عهد و میثاقی گرفته شده و ما نیز با ندای «قالوا بلی (2)»آن را پذیرفته ایم و لاجرم باید به آن پایبند باشیم. گرچه در این دنیا گاهی به واسطة نسیان از آن عهد غافل می شویم:

تو بستی عقد عهد بندگی دوش *** ولی کردی به نادانی فراموش (3)

کسی که عهد خاتم الانبیاء را پذیرفته است باید دستوراتش را یک به یک پذیرا باشد. نمی توان گفت من پیمان رسول الله را گردن می نهم، ولی نصب علی که از جانب خدا وبه واسطة ابلاغ نبی بوده را پذیرا نیستم.

چگونه ممکن است قرآن را [که در بیان روایات به عنوان «عهد» معرفی

ص: 190


1- امیر خسرودهلوی
2- (وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلَی أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلَی شَهِدنَا أَن تَقُولُوا یَومَ القِیَمَةِ إِنَّا کُنَّا عَن هَذَا غَفِلِینَ) [الاعراف/ 172].
3- شیخ محمودشبستری

شده است (1)] و به وسیله پیامبر ابلاغ گردیده را پذیرفت، ولی ابلاغ های دیگر رسول خدا را نپذیرفت؟

به کجا رفت پس آن عهد وچه شد آن میثاق؟ *** چه شد اکنون که شما را همه برگشت مذاق (2)

از آنجا که پیامبر چیزی ازجانب خود نمی گوید، بلکه آنچه می گوید متصل به وحی است(8)، کلام او حجّت است و امر او امر الهی است. بنابراین، باید امر او را پذیرفت:

پذیرفتم هم از تو هم ز یزدان *** که هرگز نشکنم این عهد و پیمان (3)

آن کس که پیمان ولایت ائمه عَلیهمُ السَّلام را قبول نموده باید به تبعاتش، یعنی معرفت و مودّت و اطاعت ایشان نیز ملزم شود. نمی توان گفت که ما بر سر پیمانیم، ولی ایشان را نشناخت و یا به ایشان اظهار مودّت ننمود یا اطاعت ایشان را که همان اطاعت الهی است نپذیرفت:

با تو عهدی بسته ام ای دوست در روز ازل *** تا ابد خواهیم بودن بر همان عهد قدیم (4)

در جلوه ای از کلام امام رضا علیه السلام گستردگی صحنۀ عهد ما با ائمه عَلیهمُ السَّلام روشن گشته است.

راوی گوید: ازامام رضا علیه السلام شنیدم که فرمود: «همانا برای هر امامی عهدی است برگردن اولیا و شیعیانش، که همانا از تمام نمودن وفا و حُسن ادا به این عهد، زیارت قبورشان است. پس کسی که امامان را مشتاقانه زیارت کند برای تصدیق رغبتش، امامان در روز رستاخیز شفیع او خواهند بود.»(9) یعنی میان ما و

ص: 191


1- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:«الْقُرْآنُ عَهْدُ اللَّهِ إِلَی خَلْقِهِ فَقَدْ یَنْبَغِی لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ یَنْظُرَ فِی عَهْدِهِ وَ أَنْ یَقْرَأَ مِنْهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمْسِینَ آیَةً.» [وسائل الشیعه، ج 6 / 198].
2- ملک الشعرای بهار
3- فخرالدین اسعدگرگانی
4- غوث گیلانی

هر یک از ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام، عهدی است و آن این که به زیارتشان برویم، لذا اگر کسی به زیارت ائمة بقیع و یا ائمة در عراق و یا به مشهدالرضا عَلیهمُ السَّلام نرود عهدش را تمام و کمال وفا ننموده است. البته پیداست که این امر برای کسی است که توان زیارت رفتن داشته باشد و این خود، حکم عقل است.

نمی شود ما عهد بسته باشیم به مودّت و دوستی ائمه و در عین حال دشمنانشان را نیز دوست بداریم. آری، تولّی و تبرّی، خود، ملزوماتی دارد که سرمنشأ آن همان عهدی است که با ایشان بسته ایم:

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم *** هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم (1)

در دین مبین اسلام پیمان شکنی یک عمل قبیح شمرده شده است، به طوری که در حدیث است که امام کاظم علیه السلام از پدرانش نقل نمود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آن کس که عهد ندارد دین ندارد.»(10) گویی دین و عهد، عِدل هم اند و خود دین نیز عهدی است روشن.

قباحت شکستن پیمان ولایت به این است که این عهد، عهدی الهی است و طرف مقابل ما که با او عهد بسته ایم خدای تبارک و تعالی است و بدین جهت، شکستن این عهد زیان و خسارتی آشکار است. خداوند می فرماید: «آنان که پیمان خدا را پس از بستن می شکنند و آنچه را خداوند به پیوستننش امر فرموده پاره می کنند و در زمین به فساد می پردازند، زیانکارانند»(11) به راستی که زیانکار کسی است که با خدای خویش عهدی ببند و آن را بگسلد:

گر شکنی عهد الهی کنون *** جان تو از عهده کی آید برون (2)

و چه خسارتی از این بالاتر که امید شفاعتی بر ایشان نخواهد بود، همان طور که از روایات ذکر شده مستفاد است.

ص: 192


1- حافظ شیرازی
2- نظامی گنجوی

در کلام مولایمان امام صادق علیه السلام آمده است:

«(مِّن المُؤمِنِینَ رِجَالُ صَدَقُوا مَا عَهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ) در وصف شیعیانی است که به عهد و میثاق خدا در مورد ولایت ائمه وفا نموده اند.»

و برای رسیدن به این مقام باید عهد الهی را تصدیق نماییم و در وفای به آن صادقانه بکوشیم:

عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم *** و گر این عهد به پایان نبرم نامردم (1)

به هنگام نجوای با امام عصر در زیارت آل یاسین می گوییم «سلام برتو، ای عهد و پیمان خدا که، خداوند از خلق محکم و مؤکّد گرفت.»(12)

حال که خدای رحمان این قدر بر این عهد تأکید نموده است، هویداست که شرط بندگی این است اول بر سر عهد و قرار خویش باشیم:

تا تو این عهد را وفا نکنی *** روی در قبلۀ صفا نکنی (2)

امید که به واسطة الطاف با کرامتشان توان وفای به این عهد را به ما عطا فرمایند؛ چرا که عهد توشرط دین است، چه رسد به ایمان:

ما به ایمان قوی عهد تومحکم داریم *** آن که پیمان شکند قوت ایمانش نیست (3)

ص: 193


1- سعدی شیرازی
2- اوحدی مراغه ای
3- نظیری نیشابوری

پی نوشت

1- [تفسیر الإمام علیه السلام]...قَالَ الْبَاقِرُ ع:«... فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ (الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ) الْمَأْخُوذَ عَلَیْهِمْ لِلَّهِ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَ لِمُحَمَّدٍ ص بِالنُّبُوَّه،وَ لِعَلِیٍّ بِالْإِمَامَةِ، وَ لِشِیعَتِهِمَا بِالْمَحَبَّةِ وَ الْکَرَامَةِ...» [تفسیرالإمام العسکری،/206؛ بحارالأنوار، ج 24/ 390 ].

2- عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ:سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ (أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ) قَالَ:أَوْفُوا بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَرْضاً مِنَ اللَّهِ أُوفِ لَکُمْ بِالْجَنَّة.»

[تفسیرالعیاشی،ج 1/ 42؛ بحارالأنوار،ج 36 /97 باب 39 ].

3- قَالَ الصادق ع (لبعض شیعته):« لَقَدْ ذَکَرَکُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ: (مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا) إِنَّکُمْ وَفَیْتُمْ بِمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِیثَاقَکُمْ مِنْ وَلَایَتِنَا،وَ إِنَّکُمْ لَمْ تُبَدِّلُوا بِنَا غَیْرَنَا.» [الکافی،ج 8 /35؛ تأویل الآیات الظاهره، ص 121].

4- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ «(لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) قَالَ لَا یَشْفَعُ وَ لَا یُشَفَّعُ لَهُمْ وَ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُوَ الْعَهْدُ عِنْدَ اللَّهِ....»

[تفسیرالقمی، ج 2/ 56؛ بحارالأنوار، ج 8 /37].

5- عن عبد الله بن مسعود قال: قال رسول الله ص:«أنا دعوة أبی إبراهیم،قلنا: یا رسول الله! و کیف صرت دعوة أبیک إبراهیم، قال: أوحی الله عز و جل إلی إبراهیم (إنی جاعلک للناس إماما) فاستخف إبراهیم الفرح قال: یا رب و من ذریتی أئمة مثلی فأوحی الله إلیه أن یا إبراهیم إنی لا أعطیک عهدا لا أفی لک به قال: یا رب ما العهد الذی لا وفاء لک به، قال:لا أعطیک لظالم من ذریتک، قال إبراهیم عندها وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ قال النبی ص: فانتهت الدعوة إلی و إلی علی لم

ص: 194

یسجد أحد منا لصنم قط فاتخذنی الله نبیا و اتخذ علیا وصیا.» [کشف الیقین، ص412].

6- همچنین رجوع شود به: [شواهدالتنزیل، ج1 /411؛ تأویل الآیات الظاهره، ص 83؛ الأمالی للطوسی، ص 378؛ بحارالأنوار، ج38 /143؛ الطرائف، ج1 /78].

7- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَشَّابِ قَالَ:حَدَّثَنَا بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ خَیْثَمَةَ قَالَ،قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:« یَا خَیْثَمَةُ ! نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ بَیْتُ الرَّحْمَةِ وَ مَفَاتِیحُ الْحِکْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ مَوْضِعُ سِرِّ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَدِیعَةُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ نَحْنُ حَرَمُ اللَّهِ الْأَکْبَرُ وَ نَحْنُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَهْدُ اللَّهِ فَمَنْ وَفَی بِعَهْدِنَا فَقَدْ وَفَی بِعَهْدِ اللَّهِ وَ مَنْ خَفَرَهَا فَقَدْ خَفَرَ ذِمَّةَ اللَّهِ وَ عَهْدَهُ.» [الکافی، ج 1 /22].

8- (وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوی إِن هُوَ وَحیُ یُوحَی) [النجم /3-4].

9- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ:سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ: «إِنَّ لِکُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِی عُنُقِ أَوْلِیَائِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِیَارَةَ قُبُورِهِمْ، فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَةً فِی زِیَارَتِهِمْ وَ تَصْدِیقاً بِمَا رَغِبُوا فِیهِ کَانَ أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَة.»

[الکافی، ج 4/ 567 ].

10- أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَی قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:« لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْد له.» [مستدرک الوسائل، ج 16/ 96].

11- [البقره/27].

12- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللَّهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکَّدَه.» [بحارالأنوار،ج53 /171 باب 31؛ الاحتجاج، ج2 /492؛ مفاتیح الجنان، زیارت صاحب الامر(آل یاسین) عجل الله تعالی فرجه، ص 1015 ].

ص: 195

ص: 196

چاه و چَشمِه

اشاره

(... وَبِئرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَّشِیدٍ)

«...چه بسیارچاه ها که بی رونق مانده، و نیزچه بسیار قصر استوار و سر به فلک کشیده.»

الحج/45

ص: 197

ص: 198

(... وَبِئرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَّشِیدٍ) (1)

«...چه بسیارچاه ها که بی رونق مانده، و نیزچه بسیار قصر استوار و سر به فلک کشیده.»

صالح بن سهل می گوید: از امام صادق علیه السلام پیرامون این آیه شنیدم که فرمود: امیرالمؤمنین قصرمشید است و فاطمه و فرزندان او بئر معطّله هستند.»(1) (2)

تبیین

«بئر» به معنی«چاه»، و«معطّله» به معنی«رها شده و بیکار مانده».«عطِّلَ البِئرَ» یعنی: چاه را رها کرد و آب از آن نکشید»، چاه های پر آبی که معطّل ماندند، نه کسی از آنها آبی می کشد و نه تشنه ای از آن سیراب می شود.

این تفسیر، در حقیقت، نوعی تشبیه است... هنگامی که ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام از مسند حکومت دور شدند و مردم اطراف آنها را خالی کردند و نااهلان به جای ایشان نشستند، به چاه پر آبی می مانند که به دست فراموشی سپرده شده و

ص: 199


1- الحج/45
2- همچنین رجوع شود به: [البرهان، ج 5 / 304؛ نورالثقلین،ج3/ 507؛ معانی الاخبار، ج 1 / 111].

تشنه کامان از آن بهره نمی گیرند. شاعر عرب چه زیبا سروده است:

بِئْرٌ مُعَطَّلَةٌ وَ قَصْرٌ مُشْرِفٌ *** مَثَلٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ مُسْتَطْرَفٌ

فَالْقَصْرُ مَجْدُهُمُ الَّذِی لَا یُرْتَقَی *** وَ الْبِئْرُ عِلْمُهُمُ الَّذِی لَا یُنْزَف

چاه متروک و قصر بر افراشته

مثال زیبایی برای آل محمد است

«قصر»، مجد و عظمت آنهاست که کسی به آن نمی رسد

و «چاه»، علم و دانش آنهاست که هرگز پایان نمی گیرد.(2)

علی علیه السلام عمران آن خسرو یگانه که خلق *** ز وحدت او پویند در ره توحید

فضائل وی و کاخ بلند همت وی *** حدیث بئر معطل نمود و قصر مشید (1)

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «قصر مَشید و بئر معطّله علی علیه السلام است.»(3)

امیرالمؤمنین علیه السلام خود نیز می فرماید: «قصر، محمد صلی الله علیه و آله است و چاه رها شده، ولایت من است که رهایش کردند و با علم به آن انکارش نمودند و به ولایتم اقرار ننمودند.»(4)

در تفسیر قمی نیز چنین آمده است: « بئر معطّله و قصر مشید مثالی است برای آل محمد عَلیهمُ السَّلام، چاه رها شده ای که از آن آب ننوشند، آن امامی است که غایب است و از علمش تا وقت ظهور اقتباس نمی کنند.»(5)

در زیارت امام عصر عجل الله تعالی فرجه در روز جمعه می خوانیم: «سلام بر تو، ای چشمة حیات!»(6):

ص: 200


1- ادیب الممالک فراهانی

تو چشمۀ حیاتی سیراب از تو عالم *** ما تشنه در بیابان در انتظار تاکی؟ (1)

رها کردن ولایت و حکومت و علم ائمه عَلیهمُ السَّلام به سان رهاکردن چاهی است که آب حیات در آن است، و با بی مهری مواجه شده است. این مسأله، البته از شأن و جایگاه آنان نمی کاهد، بلکه بی بهره، تشنگانی هستند که یا نمی دانند که چنین چاهی در گذر است و یا خودآگاهانه آن را رها نموده اند.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «مردم ! کجا می روید؟ چرا از حق منحرف می شوید؟ پرچم های حق برافراشته و نشانه های آن آشکاراست، با این که چراغ های هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا می روید؟ چرا سرگردانید؟ در حالی که عترت پیامبر شما در میان شماست. آنها زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین، و زبانهای راستی و راستگویانند، پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید «وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاش» و همانند تشنگانی که به سوی آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید.»(7)

«همانند شتران تشنه ای که به سوی آبشخور وارد می شوند به طرفشان هجوم برید.»

در اینجا مشبّه: اهل بیت

مشبه به: آبشخور شتران تشنه

و وجه شباهت: وقتی اهل بیت سرچشمة دانش و علم، به آب گوارا تشبیه می شوند و جویای علم به شخص تشنه، امر کردن نادان به فراگیری علم و معرفت و وارد شدن آنها به آبشخور دانش، تشبیه زیبایی است.»(8)

البته ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام سرچشمة تمامی خیرات و کمالات و هدایت های بشری اند. کسی که به دنبال کمال است اگر ایشان را بشناسد، تشنگی کمال وجودیش او را همچون شتران تشنه بر این آبشخور زلال وارد خواهد کرد.

واژة «هیم»که در کلام مولاآمده است جمع «هیماء» است و«هیماء» شتری

ص: 201


1- شاه نعمت الله ولی

است که به بیماری هیام مبتلا شده است، همچون بیماری استسقاء در آدمیان، حیوان از شدّت عطش آب می خورد، امّا رفع عطش نمی شود و هچنان تشنه می ماند.»(9)

کسی که حقیقت اهل عَلیهمُ السَّلام برایش هویدا گشته و خود تشنه و گم گشتۀ آب حیات است، وجود کمال جوی بی نهایتش، از نهایت علم و معرفت سیر نخواهد شد:

ز آن لعل آبدار که همرنگ آتش است *** ما تشنه ایم و چشمۀ ماء معین توئی (1)

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «رونده به سوی خدا مانند تشنه ای است که به آب می رسد.» (10)

در این بیان نیز مشبّه: فرد پرهیزگار

مشبّه به: فرد تشنه

و وجه شباهت: عطش عارف و شدّت طلب برای رسیدن به خدا، به فرد تشنه و شدّت طلب او برای رسیدن به آب می ماند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «و بدانید بندگانی که نگاهدار علم خدایند، و آن را از جانب او می یابند و چشمه های آن را می گشایند، به دوستی با هم پیوند دارند، و با محبّت یکدیگر را در دیدارند، جام سیراب کنندة [محبّت] را به هم می پیمایند و تشنگی زدوده [از آبشخور وصل] باز می آیند.»(11)

در این عبارت، امامان که اولیای الهی اند، از آنجا که می توانند نیاز روحی انسان را پاسخگو باشند و تشنگی اش را با آب کلام خود سیراب سازند، به «چشمه» تصویر شده اند. چشمه زایش علی الدوام دارد و به سفره های زیر زمینی آب که ناپیداست مرتبط است. وجود امام هم علی رغم ظهور محدود دنیایی، در ارتباط با عالم وسیع و بی پایان ملکوتی است.»(12)

ص: 202


1- سیف فرغانی

ای سلسبیل راحت و ای چشمه حیات *** بر تشنگان سوخته لطفی که در هم اند (1)

بئر معطّله یعنی این که وجود نازنین پیامیر و سخنان گهربار او در میان باشد، سخنان آن حضرت را جمع آوری کرده و دستور دهندکه آنان را بسوزانند با این استدلال که: کتاب خدا برای ما کافی است «حسبی کتاب الله».

بئر معطّله یعنی این که در غدیر خم چشمة آب حیات باشد و عدّه ای در مدینه و در محلة بنی ساعده جمع شوند و در پی پیدا کردن خلیفة رسول خدا باشند!

بئر معطّله یعنی این که تشنة آب حیات باشی و بدانی چشمه سار مهدی فاطمه جوشان است ولی راهی به سویش ندانی و نداشته باشی:

چشمۀ آب حیاتی تو و عالم ظلمات *** نیست جز خضروشان را ز تو امکان نصیب (2)

حال که ایشان به سان چاه های رها شده تصویر شده اند، وظیفه داریم چون تشنگان جگر سوخته بر درگاه ایشان برای کسب معرفت از وجودشان هجوم بریم و رو به سوی چشمه سار حیات نهیم.

این وظیفة ماست که ایشان را ازغربت در آوریم و اهل عالم را به این چشمه های ناشناخته راهنمایی نماییم.

امام رضا علیه السلام فرمود: «خدا رحمت کند عبدی را که امر ما را احیا کند» راوی می گوید: پرسیدم: چگونه امر شما را احیا کند؟ امام فرمود: «علوم ما را یاد گیرد و به مردم بیاموزد. پس اگر مردم محاسن کلام ما را می دانستند، هر آینه از ما پیروی می نمودند.»(13)

امید که تشنگی ما هر لحظه فزونی یابد و در دنیا و آخرت به چشمه ای جز چشمه سار ولایت وارد نشویم:

ص: 203


1- امیر خسرو دهلوی
2- عبدالرحمن جامی

روی در قبلۀ نجات آور *** پی به سر چشمۀ حیات آور (1)

در زیارت ساقی کوثر امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه می داریم: «سلام بر تو، ای ساقی سلسبیل زلال!» (14):

بده لب تشنگان را روز محشر *** ز لطفت یا علی، از آب کوثر (2)

و اهل نجات آنانند که در دنیا و آخرت بر چشمه سار ولایت آل الله وارده شده و ازمحبّت و معرفت و مودّت ایشان سیراب گشته اند:

در انتظار رحمتت لب تشنگان افتاده اند *** ساقی به کوثر زن قدح دریاب زود اصحاب را (3)

ص: 204


1- همان
2- هلالی جغتایی
3- نظیری نیشابوری

پی نوشت

1- عن صالح بن سهل قال: سمعت أبا عبد الله ع یقول:« قوله تعالی (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ) أمیر المؤمنین القصر المشید، و البئر المعطّله فاطمه و ولدیها معطلون من الملک.» [تأویل الآیات الظاهره،ص 339 ].

2- [شرح وتفسیر لغات قرآن، براساس تفسیر نمونه، ج1/155].

3- قَالَ: وَ رَوَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ جُبَیْرٍ فِی کِتَابِ نُخَبِ الْمَنَاقِبِ حَدِیثاً یَرْفَعُهُ إِلَی الصَّادِقِ ع فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی: (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ) أَنَّهُ قَالَ:قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:«الْقَصْرُ الْمَشِیدُ وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ عَلِیٌّ ع.» [بحارالأنوار، ج24 /103، باب 37].

4- قال امیرالمؤمنین علیه السلام... (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ) فَالْقَصْرُ مُحَمَّدٌ،وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ وَلَایَتِی عَطَّلُوهَا وَ جَحَدُوهَا وَ مَنْ لَمْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِی.»

[بحارالأنوار،ج26 / 3، باب 14].

5- [تفسیر القمی] (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ) قَالَ:« هُوَ مَثَلٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ ص. قَوْلُهُ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ هُوَ الَّذِی لَا یُسْتَقَی مِنْهَا وَ هُوَ الْإِمَامُ الَّذِی قَدْ غَابَ فَلَا یُقْتَبَسُ مِنْهُ الْعِلْمُ إِلَی وَقْتِ الظُّهُور...» [بحارالأنوار، ج 24 /101،باب 37 ].

6- «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ الْحَیَاة.» [بحارالأنوار،ج 99 / 215، مفاتیح الجنان، زیارت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در روز جمعه].

7- قال امیرالمؤمنین علیه السلام:«... فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّی تُؤْفَکُونَ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآیَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ، فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیِّکُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّینِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاش.» [نهج البلاغه، خطبه ی 87، ص120].

8- فرهنگ جامع علمی ادبی نهج البلاغه، دفتر اول،تشبیهات،ص 87 .

ص: 205

9- فرهنگ امثال القرآن ومعادل های آن در زبان فارسی، ص 62 .

10- قال امیرالمؤمنین علیه السلام:«...مَنِ الرَّائِحُ إِلَی اللَّهِ کَالظَّمْآنِ یَرِدُ الْمَاء.» [نهج البلاغه، خطبه ی124، ص181].

11- قال امیرالمؤمنین علیه السلام:«...وَ اعْلَمُوا أَنَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُسْتَحْفَظِینَ عِلْمَهُ یَصُونُونَ مَصُونَهُ وَ یُفَجِّرُونَ عُیُونَهُ یَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلَایَةِ وَ یَتَلَاقَوْنَ بِالْمَحَبَّةِ وَ یَتَسَاقَوْنَ بِکَأْسٍ رَوِیَّه.» [نهج البلاغه، خطبه ی 214، ص331 ].

12- صور خیال در نهج البلاغه وتجلی آن در ادب فارسی، فصل نهم، ص 128.

13- عن عبد السلام بن صالح الهروی قال: سمعت أبا الحسن علی بن موسی الرضا ع یقول:« رحم الله عبدا أحیا أمرنا»: فقلت له: وکیف یحیی أمرکم؟ قال:«یتعلّم علومنا و یعلّمها الناس، فإن النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا.»

[عیون أخبارالرضا(ع)، ج 1/ 307].

14- «السَّلَامُ عَلَی مِیزَانِ الْأَعْمَالِ وَ مُقَلِّبِ الْأَحْوَالِ وَ سَیْفِ ذِی الْجَلَالِ وَ سَاقِی السَّلْسَبِیلِ الزُّلَال.» [ بحارالأنوار، ج 97 / 287،باب 4؛ مفاتیح الجنان،زیارت مطلقه ی امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 684 ].

ص: 206

میوه

اشاره

(أَلَم تَرَکَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُهَا ثَابِتُ وَ فَرعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینِ بِإِذنِ رَبِّهَا وَیَضرِبُ اللَّهُ الأَمثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ)

«آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده: سخنی پاک که مانند درختی پاک است، که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است؟میواه ش را هر دم به اذن پروردگارش می دهد، و خدا مَثَل ها را برای مردم می زند، شاید که آنان پند گیرند.»

ابراهیم/24-25

ص: 207

ص: 208

(أَلَم تَرَکَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُهَا ثَابِتُ وَ فَرعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینِ بِإِذنِ رَبِّهَا وَیَضرِبُ اللَّهُ الأَمثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ) (1)

«آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده: سخنی پاک که مانند درختی پاک است، که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است؟میواه ش را هر دم به اذن پروردگارش می دهد، و خدا مَثَل ها را برای مردم می زند، شاید که آنان پند گیرند.»

شخصی به نام سلام خثعمی نقل کرده که خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و از معنای این آیه سؤال کردم، حضرت فرمود: «ای سلام! مقصود از«درخت»، محمد صلی الله علیه و آله است، و مقصود از«فرع»، علی علیه السلام است، و مقصود از «میوه»، حسن و حسین علیهما السلام هستند، و مقصود از «شاخه»، فاطمه است، و رشته های آن شاخه، فرزندان فاطمه، امامان عَلیهمُ السَّلام می باشند. و مقصود از برگ، شیعیان ما اهل بیت هستند و چون یکی از شیعیان ما از دنیا برود برگی از آن می افتد و چون فرزندی از آنها به دنیا آید برگ سبزی به جای آن می روید.» راوی گوید: عرض کردم:

ص: 209


1- ابراهیم/24-25

ای فرزند رسول خدا ! معنای (تُؤتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینِ بِإِذنِ رَبِّهَا)چیست؟ فرمود: «مقصود، علوم ائمه است...که به شیعیان آنها می رسد.» (1)

شیخ صدوق رحمة الله علیه در کتاب معانی الاخبار از امام کاظم علیه السلام نقل می کند که آن حضرت می فرماید: «... و شاخة آن درخت، فاطمه علیهما السلام، و میوة آن، فرزندان او، و برگ های آن شیعیان آن هستند.»(2)

از امام صادق علیه السلام دربارة این آیه سؤال شد، فرمود: رسول خدا فرمودند: «من اصل آن هستم و امیرالمؤمنین فرع آن، و ائمه شاخه های آن هستند، و علم و دانش آنها، میوة آن است...»(3)

***

(وَالتِّینِ وَ الزَّیتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ * وَ هَذَا البَلَدِ الأَمِینِ) (1)

«سوگند به انجیر و زیتون، و سوگند به طور سینا، و سوگند به این شهر [و حرم] امن.»

امام صادق علیه السلام دربارة این آیه فرمود:« [مقصود از]( التین و الزیتون)حسن و حسین علیهما السلام است.»(4)

محمد بن فضیل نیز گوید: به امام رضا علیه السلام عرضه داشتم که مرا از معنی این آیات خبر دهید، حضرت فرمود:(التین و الزیتون) حسن و حسین علیهما السلام هستند.»(5)

تبیین

یکی از توصیف هایی که دربارة ائمة هُدی عَلیهمُ السَّلام در روایات آمده، واژة «میوه» است.

شاخة درخت طیّبه فاطمه علیهما السلام است و میوة آن درخت فرزندان او هستند. این درختِ پاک و طاهر، میوه های طیّبه ای به بار آورده است. درختی که ریشه اش در

ص: 210


1- التین/ 1-3.

پاکترین اعتقادات فرو رفته و خود مظهر پاکی است، ثمری پاک به وجود خواهد آورد:

قدت شجر طیّبه حُسنت ثمر اوست *** طیّب شجری چون تو و طاهر ثمری نیست (1)

فاطمه علیهما السلام درختی است که میوة آن قرآن ناطق است. یازده قرآن ناطق [فرزندان فاطمه] از این شاخسار به بار نشسته است:

کجا چون تو در باغ بار آورد *** چو تو میوه اندر شمار آورد (2)

به فرزند نیز ثمره [میوه] گویند؛ چرا که میوه نتیجة درخت است و فرزند نتیجة والدین.(6)

امامان، میوة وجودی رسول خدا و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا عَلیهمُ السَّلام هستند:

داند جهان که قرۀ عین پیمبرم *** شایسته میوۀ دل زهرا و حیدرم (3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارة امام حسین علیه السلام فرمود: «او میوة دل و نور دیده ام است.»(7) همچنین فرمود: «فاطمه روشنی دل و فرزندان او میوة جان و شوهر او نور دیدۀ من است.»(8) اوحدی مراغه ای در وصف امام حسین علیه السلام چنین می سراید:

این داغ سینۀ اسدالله و فاطمه است *** یا باغ میوۀ دل زهرا و مرتضاست

هر زمینی حاصلی دارد و حاصل هر درختی خصوصیات خاص همان درخت را داراست. رسول خدا، خود، خلاصۀ هستی و عنصر فشردۀ همه خوبی ها است.

ص: 211


1- حاجب شیرازی
2- حکیم ابوالقاسم فردوسی
3- سید حسن غزنوی

حاصل این وجود و میوة قلبش فاطمه و فرزندان فاطمه عَلیهمُ السَّلام است:

گرامی گوهر دریای شاهی *** گزیده میوۀ باغ الهی (1)

در زیارت حضرت زهرا علیهما السلام می خوانیم: «سلام بر تو، ای... سیب بهشتی!»(9)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «شب معراج سیبی به من عطا شد، آن را خوردم [و وجود فاطمه ازآن سیب تکوین یافت](2) فلذا او حوریّة انسیّه است.»(10):

ای به صورت سیب و درمعنی چو نور *** کرده اسرار خدا در تو ظهور (3)

از ابن عباس نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله زیاد فاطمه علیهما السلام را می بوسید، عایشه گفت: ای پیامبرخدا ! شما زیاد فاطمه را می بوسید. پیامبر فرمود: «جبرییل در شب معراج مرا داخل بهشت کرد و از همة میوه های بهشتی مرا اطعام نمود [چون به زمین فرود آمدم وجود فاطمه از آن میوه ها به وجود آمد] (4) پس هر گاه مشتاق بوی آن میوه های بهشتی می شوم فاطمه را می بوسم و از بوی خوش آن میوه هایی که در بهشت خورده ام بهره مند می شوم.»(11):

سلام من بدان سیب دل افروز *** کزو رخ چون تهی دارم درین سوز (5)

در تفسیرقمی رحمة الله علیه از امام صادق علیه السلام مضمون حدیث فوق نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه را زیاد می بوسید [که بعضی از زنان پیامبر این کار را خوش نمی داشتند]. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «...هنگامی که مرا به آسمان سیر دادند، داخل بهشت شدم، پس جبرییل مرا نزدیک درخت طوبی بُرد و از

ص: 212


1- اوحدی مراغه ای
2- برای دقّت بیشتر به متن روایت در پی نوشت مراجعه فرمایید.
3- عطار نیشابوری
4- برای دقّت بیشتر به متن روایت در پی نوشت مراجعه فرمایید.
5- عطارنیشابوری

میوه های آن به من داد و من نیز خوردم... [چون به زمین آمدم وجود فاطمه از آن میوه ها به وجود آمد] (1) هیچ گاه فاطمه را نمی بوسم مگر آن که بوی درخت طوبی را از او می یابم.»(12)

و نیز در روایت است که «حسنین بر رسول خدا عَلیهمُ السَّلام وارد شدند و جبرییل نزد آن حضرت بود. پس ایشان در اطراف اوگردیدند به گمان این که دحیة کلبی است. جبرییل دست خود را حرکت داد، مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد. پس سیبی و بِهی و اناری آورد و به ایشان داد. روی ایشان از خوشحالی برافروخت، نزد جدّ خود دویدند. حضرت آنها را از ایشان گرفت و بویید و فرمود: نزد پدر و مادر خود بروید، پس رفتند و هیچ یک از آن نخوردند تا این که پیغمبر نزد ایشان رفت و همه با هم ازآن میوه ها خوردند، و هرچند از آن می خوردند، باز به حال خود باز می گشت و به همین حالت بود تا زمانی که حضرت فاطمه علیهما السلام از دنیا رفت، پس حسین علیه السلام فرمود که انار، مفقود شد، و چون امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد، بِه، مفقود شد، و سیب به حال خود بود تا وقتی که آب را به روی ما بستند، پس چون تشنگی بر من غالب می شد، آن را بو می کردم، اندکی تشنگی من ساکن می شد، عاقبت چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم و یقین به هلاک نمودم». امام سجّاد علیه السلام می فرماید: «این سخن را از پدر بزرگوارم لحظه ای قبل از شهادتش شنیدم، و چون شهید گردید بوی سیب از محل شهادتش استشمام می شد، ولی خودش را نیافتند، و این رایحه در آن محل باقی است و هر کس از زوّار بخواهد آن رایحه را استشمام نماید در وقت سحر، به زیارت رود که اگر از مُخلِصین باشد آن را استشمام خواهد نمود.»(13)

به راستی حدیث بوی سیب چه چیزی را بازگو می کند؟ این که حسین بوی مادر می دهد.

در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «السلام علی الثّمرالجَنیِّ؛ سلام برمیوة رسیده.»(14)

به راستی که توصیف زیبایی است: میوة رسیدة باغ هستی، ثمرة آفرینش،

ص: 213


1- برای دقّت بیشتر به متن روایت در پی نوشت مراجعه فرمایید.

کسی که کمال خلق در گرو پی بردن به شخصیت اوست، کسی که نشان هدایت و راه رسیدن به سعادت است. آنان به حقیقت این چنین اند و هر کس معرفت ایشان را دریابد شهد شیرینی و حلاوت یادشان را از دست نخواهد داد:

بر سر شاخ زبان جز میوۀ ذکرت نرُست *** تا تو در باغ دلم تخم محبّت کاشتی (1)

در زیارت جامعه می خوانیم:«چه شیرین است اسماء شما.»(15) گویی کسی که یاد ایشان بر دل و ذکر ایشان بر لب دارد در حال تناول از شهد میوة تجلی و شیرینی فیض حضور است.

در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله در توصیف درخت طیّبه آمده است که علم و دانش ائمه عَلیهمُ السَّلام میوة آن درخت است:

دانش ثمر درخت دین است *** بر شو به درخت مصطفایی

تا میوة جانفزا یابی *** در سایة برگ مرتضایی (2)

میوه را باید چید و از برکات آن باید بهره گرفت؛ و تلاش نمود چرا که، «در طریق طلب، به راحتی نرسد آن که زحمتی نکشید(3)

آن کس که ایشان را چنین شناخته، هر کجا که سخنی از زبان آنان بشنود آن را اخذ می کند و کام جان را بدان سیراب می نماید. گویند در عالم برزخ گرسنگان حقیقی بی بهرگان از علوم ائمه اند:

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود *** پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود (4)

ص: 214


1- سیف فرغانی
2- ناصرخسرو
3- حافظ شیرازی
4- همان

غرض آفریدگار در باغ هستی هویدا کردن«میوة» آن است و باغ هستی و متعلّقات آن طفیل وجود همین میوه است. مولوی در این باره بیانی دلنشین دارد.

آخرون السابقون باش ای ظریف *** بر شجر سابق بود میوۀ طریف

گر چه میوه آخر آید در وجود *** اوّلست او زانک او مقصود بود

ظاهر آن شاخ اصل میوه است *** باطناً بهر ثمر شد شاخ هست

پس به معنی آن شجر از میوه زاد *** گر به صورت از شجر بودش ولاد

ص: 215

پی نوشت

1- عن سلام الخثعمی قال: دخلت علی أبی جعفر محمد بن علی ع فقلت: یا ابن رسول الله! قول الله تعالی: (أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ) قال: یا سلام !الشجرة محمد، و الفرع علی أمیر المؤمنین، و الثّمر الحسن و الحسین،و الغصن فاطمة، و شعب ذلک الغصن الأئمة من ولد فاطمة ع، و الورق شیعتنا و محبّونا أهل البیت، فإذا مات من شیعتنا رجل تناثر من الشجرة ورقة، و إذا ولد لمحبینا مولود اخضر مکان تلک الورقة ورقة.» فقلت: یا ابن رسول الله! قول الله تعالی: (تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها) ما یعنی؟ قال: یعنی الأئمة تفتی شیعتهم فی الحلال و الحرام فی کل حج و عمرة.» [شواهدالتنزیل، ج 1 /407].

2- [معانی الأخبار] عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: (کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها) قَالَ:«أَمَّا الشَّجَرَةُ فَرَسُولُ اللَّهِ ص،وَ فَرْعُهَا عَلِیٌّ ع،وَ غُصْنُ الشَّجَرَةِ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ص، وَ ثَمَرُهَا أَوْلَادُهَا ع،وَ وَرَقُهَا شِیعَتُنَا.» ثُمَّ قَالَ ع:« إِنَّ الْمُؤْمِنَ مِنْ شِیعَتِنَا لَیَمُوتُ فَیَسْقُطُ مِنَ الشَّجَرَةِ وَرَقَةٌ،وَ إِنَّ الْمَوْلُودَ مِنْ شِیعَتِنَا لَیُولَدُ فَتُورِقُ الشَّجَرَةُ وَرَقَةً.»

[ بحارالأنوار، ج 16 /364].

3- عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: (کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ) قَالَ فَقَالَ: رَسُولُ اللَّهِ ص، أَصْلُهَا، وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَرْعُهَا،وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمَا أَغْصَانُهَا،وَ عِلْمُ الْأَئِمَّةِ ثَمَرَتُهَا،وَ شِیعَتُهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَرَقُهَا، هَلْ فِیهَا فَضْلٌ ؟ قَالَ قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ. قَالَ:«وَ اللَّهِ،إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُولَدُ فَتُورَقُ وَرَقَةٌ فِیهَا وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَةٌ مِنْهَا.» [الکافی، ج1 /429 ].

4- عن أبی الربیع الشامی،عن أبی عبد الله ع فی قوله عزّ و جّل (وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سِینِینَ) قال:« و التّین و الزّیتون الحسن و الحسین،و طور سینین علی ع،و قوله (فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ) قال: الدّین،أمیر المؤمنین ع.» [تأویل الآیات الظاهره،ص 788].

5- عن محمد بن فضیل قال: قلت لأبی الحسن الرضا ع: أخبرنی عن قول الله عزّ و

ص: 216

جّل (وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ) إلی آخر السورة فقال:« التین و الزیتون الحسن و الحسین...» [تأویل الآیات الظاهره، ص 789].

6- لسان العرب، ج4/106.

7- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:«کَانَ الْحُسَیْنُ ع ذَاتَ یَوْمٍ فِی حَجْرِ النَّبِیِّ ص وَ هُوَ یُلَاعِبُهُ وَ یُضَاحِکُهُ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ ! مَا أَشَدَّ إِعْجَابَکَ بِهَذَا الصَّبِیِّ ! فَقَالَ لَهَا: وَ کَیْفَ لَا أُحِبُّهُ وَ أُعْجَبُ بِهِ وَ هُوَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی وَ قُرَّةُ عَیْنِی.أَمَا إِنَّ أُمَّتِی سَتَقْتُلُهُ،فَمَنْ زَارَهُ بَعْدَ وَفَاتِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَجَّةً مِنْ حِجَجِی.قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ ! حَجَّةً مِنْ حِجَجِکَ ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ حَجَّتَیْنِ. قَالَتْ:حَجَّتَیْنِ؟ قَالَ نَعَمْ وَ أَرْبَعاً. فَلَمْ تَزَلْ تَزَادُهُ وَ هُوَ یَزِیدُ حَتَّی بَلَغَ سَبْعِینَ حَجَّةً مِنْ حِجَجِ رَسُولِ اللَّهِ ص بِأَعْمَارِهَا.» [وسائل الشیعه، ج 14/ 450].

8- قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:« فَاطِمَةُ بَهْجَةُ قَلْبِی،وَ ابْنَاهَا ثَمَرَةُ فُؤَادِی، وَ بَعْلُهَا نُورُ بَصَرِی، وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهَا أُمَنَاءُ رَبِّی وَ حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ، مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ هَوَی.» [بحارالأنوار، ج23 /111].

9- «...وَ حَبِیبَةِ الْمُصْطَفَی وَ قَرِینَةِ الْمُرْتَضَی وَ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ وَ مُبَشَّرَةِ الْأَوْلِیَاءِ حَلِیفَةِ الْوَرَعِ وَ الزُّهْدِ وَ تُفَّاحَةِ الْفِرْدَوْس.» [بحارالأنوار،ج97 /199؛ إقبال الأعمال، ص 624؛ مفاتیح الجنان، زیارت حضرت زهرا علیهما السلام، ص 520].

10- عن رسول الله قال:«اعطیت تفاحة لیلة المعراج فأکلتُها،فصارت ماءً فی ظهری،فلمّا رجعتُ واقعتُ خدیجه فحملت بفاطمة،فاذا هی حوریّةٌ انسیّة سماویّةٌ.» [خصائص الصدیقة الزهراء علیهما السلام،ص 81].

11- عن ابن عباس قال: کان النبی ص یکثر القبل لفاطمة ع، فقالت له عائشة: یا نبی الله! إنک لتکثر قبل فاطمة: فقال النبی ص: إن جبریل لیلة أسری بی أدخلنی الجنة و أطعمنی من جمیع ثمار الجنة، فصار ماء فی صلبی فواقعت خدیجة فحملت فاطمة. فإذا اشتقت إلی تلک الثمار قبلت فاطمة ع فأصیب من روائحها بشمّ الثمار التی أکلتها.» [کشف الیقین،ص/353 ].

12-[تفسیر القمی] عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُکْثِرُ تَقْبِیلَ فَاطِمَةَ ع، فَأَنْکَرَتْ ذَلِکَ عَائِشَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:«یَا عَائِشَةُ ! إِنِّی لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ،فَأَدْنَانِی جَبْرَئِیلُ مِنْ شَجَرَةِ طُوبَی وَ نَاوَلَنِی مِنْ ثِمَارِهَا فَأَکَلْتُهُ، فَحَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ

ص: 217

مَاءً فِی ظَهْرِی، فَلَمَّا هَبَطْتُ إِلَی الْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِیجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ، فَمَا قَبَّلْتُهَا قَطُّ إِلَّا وَجَدْتُ رَائِحَةَ شَجَرَةِ طُوبَی مِنْهَا.» [بحارالأنوار، ج 18 /364].

13- عن الْحَسَنُ الْبَصْرِیُّ وَ أُمُّ سَلَمَةَ: «أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ دَخَلَا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ بَیْنَ یَدَیْهِ جَبْرَئِیلُ فَجَعَلَا یَدُورَانِ حَوْلَهُ یُشَبِّهَانِهِ بِدِحْیَةَ الْکَلْبِیِّ، فَجَعَلَ جَبْرَئِیلُ یُومِئُ بِیَدَیْهِ کَالْمُتَنَاوِلِ شَیْئاً، فَإِذَا فِی یَدِهِ تُفَّاحَةٌ وَ سَفَرْجَلَةٌ وَ رُمَّانَةٌ، فَنَاوَلَهُمَا وَ تَهَلَّلَتْ وُجُوهُهُمَا وَ سَعَیَا إِلَی جَدِّهِمَا، فَأَخَذَ مِنْهُمَا فَشَمَّهَا،ثُمَّ قَالَ:«صِیرَا إِلَی أُمِّکُمَا بِمَا مَعَکُمَا وَ بَدْوُکُمَا بِأَبِیکُمَا أَعْجَبُ » فَصَارَا کَمَا أَمَرَهُمَا فَلَمْ یَأْکُلُوا حَتَّی صَارَ النَّبِیُّ ص إِلَیْهِمْ فَأَکَلُوا جَمِیعاً فَلَمْ یَزَلْ کُلَّمَا أُکِلَ مِنْهُ عَادَ إِلَی مَا کَانَ حَتَّی قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ الْحُسَیْنُ ع فَلَمْ یَلْحَقْهُ التَّغْیِیرُ وَ النُّقْصَانُ أَیَّامَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّی تُوُفِّیَتْ فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ فَقَدْنَا الرُّمَّانَ وَ بَقِیَ التُّفَّاحُ وَ السَّفَرْجَلُ أَیَّامَ أَبِی، فَلَمَّا اسْتُشْهِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فُقِدَ السَّفَرْجَلُ وَ بَقِیَ التُّفَّاحُ عَلَی هَیْأَتِهِ لِلْحَسَنِ حَتَّی مَاتَ فِی سَمِّهِ،وَ بَقِیَتِ التُّفَّاحَةُ إِلَی الْوَقْتِ الَّذِی حُوصِرْتُ عَنِ الْمَاءِ فَکُنْتُ أَشَمُّهَا إِذَا عَطِشْتُ فَیَسْکُنُ لَهَبُ عَطَشِی، فَلَمَّا اشْتَدَّ عَلَیَّ الْعَطَشُ عَضَضْتُهَا وَ أَیْقَنْتُ بِالْفَنَاءِ. قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع سَمِعْتُهُ یَقُولُ ذَلِکَ قَبْلَ قَتْلِهِ بِسَاعَةٍ، فَلَمَّا قَضَی نَحْبَهُ وُجِدَ رِیحُهَا فِی مَصْرَعِهِ فَالْتُمِسَتْ، فَلَمْ یُرَ لَهَا أَثَرٌ فَبَقِیَ رِیحُهَا بَعْدَ الْحُسَیْنِ ع وَ لَقَدْ زُرْتُ قَبْرَهُ، فَوَجَدْتُ رِیحَهَا یَفُوحُ مِنْ قَبْرِهِ فَمَنْ أَرَادَ ذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا الزَّائِرِینَ لِلَقْبِرِ فَلْیَلْتَمِسْ ذَلِکَ فِی أَوْقَاتِ السَّحَرِ فَإِنَّهُ یَجِدُهُ إِذَا کَانَ مُخْلِصا.» [بحارالأنوار، ج 43 /290؛ المناقب، ج 3 /161 ].

14- «السَّلَامُ عَلَی الْأَصْلِ الْقَدِیمِ وَ الْفَرْعِ الْکَرِیمِ.السَّلَامُ عَلَی الثَّمَرِ الْجَنِی.»

[بحارالأنوار، ج 97/ 305، باب 4؛ مفاتیح الجنان، زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 710].

15- «فَمَا أَحْلَی أَسْمَاءَکُمْ وَ أَکْرَمَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَعْظَمَ شَأْنَکُمْ وَ أَجَلَّ خَطَرَکُمْ وَ أَوْفَی عَهْدَکُمْ کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْد.» [من لایحضره الفقیه، ج2/ 615؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ی کبیره، ص 909].

ص: 218

فهرست توصیفات اهل بیت عَلیهمُ السَّلام که در تأویل آیات ذکر شده است

الف:

1- الأسماءالحسنی: الأعراف/180.

2- ابرار: الانسان/5؛ المطففین/22-26.

3- ارحام: البقره/27؛ الأحزاب/6.

4- اولی الأمر: النساء/59.

5- اعراف: الأعراف/46-48.

6- امام؛ ائمه: الفرقان/74؛ القصص/4؛السجده/24؛یس/12.

7- آیه: طه/124 و135؛الشعراء/2.

8 - اهل الذکر: النحل/43؛ الأنبیاء/7؛ الطلاق/10-11.

9- اهل البیت: الأحزاب/72.

10- امانت: الأحزاب/72.

11- اُذن واعیه: الحاقه/12.

ب:

12- برهان: النساء/174.

13- بحر: الرحمن/19.

14- باب الحطه: البقره/58.

15- بئر: الحج/45.

16-بصیر: فاطر/19-20.

17- بروج: البروج/1.

18- بلد الأمین: التین/3.

19- برزخ: الرحمن/21.

20- باقیات الصالحات: الکهف/44.

ص: 219

21- بنیان مرصوص: صف/4.

22- بأساًشدیداً: الکهف/1-2.

23- بینه: هود/17؛ محمد/13.

ت:

24- تراب: النباء/37-40.

25- تین: التین/1.

ث:

26- ثمر: ابراهیم/24.

ج:

27- جمعه وقرءآنه: القیامه/17.

28- جنب الله: الزمر/56.

29- جنه: البقره/265.

ح:

30- حبل الله: آل عمران/103.

31- حق: الأعراف /181؛یونس/35؛الأنفال/32؛ الإسراء/81؛ الکهف/44؛ محمد/1-3؛ العصر/3.

32- حسنه: النمل/89؛ القصص/61؛ الشوری/23.

33- حُب: المائده/54؛ الحجرات/7.

34- حزب الله: المائده/56.

35- حیات؛أحیاء: الأنفال/24؛ فاطر/22.

36- حکمت: الجمعه/2؛ البقره/269.

37- حق تقاته: آل عمران/102.

خ:

38- خلیفه: البقره/30؛ النمل/62.

39- خیرکثیر: البقره/269.

40- خیرالبریه: البینه/7.

ص: 220

41- خاشعین: البقره/45.

42- خلق العظیم: القلم/5.

د:

43- الدین: الأنفطار/9؛ التین/7؛ الماعون/1.

44- دارالمقامه: فاطر/34-35.

ذ:

45- ذی القربی: الأنفال/41؛ النحل/90؛الإسراء/26.

46- ذکر: النحل/43؛ طه/124؛ الفرقان/27؛ الجن/17؛ ق/37؛ التکویر/27.

47- ذریه: الفرقان/74؛ الطور/20.

ر:

48- رحمت: مریم/50؛ النساء/83؛ الحدید/28؛ یونس/58.

49- ربط: آل عمران/200.

50- رفیقا: النساء/69.

51- راسخون فی العلم: آل عمران/7.

52- رضوان الله: آل عمران/162.

53- رجال: الأعراف/46-48؛ النور/37-38؛ الأحزاب/23؛ الزمر/29.

ز:

54- زیتون: التین/1.

55- زیتها: النور/35.

56- زجاجه: النور/35.

س:

57- السابقون: التوبه/100؛ الواقعه/10-11.

58- سبیل: الأنعام/153؛ یوسف/108؛ الفرقان/27-28؛الصف/4.

59- سِلم: البقره/208.

60- سماء: الطارق/1؛ البروج/1.

ش:

ص: 221

61- شافعین: الشعراء/101.

62- شاهد: البقره/143؛ هود/17؛ النساء/69؛ الحدید/19؛ التوبه/105.

63- شجر: الرعد/4 و 29؛ ابراهیم/24-26؛ النور/35.

64- شمس: الشمس/1.

ص:

65- صبر: البقره/45.

66- صراط: الفاتحه/6-7؛ النساء/175؛ الأنعام/153؛ طه/135؛ یونس/25؛ الحج/24؛ النحل/76؛المؤمنون/74؛ الزخرف/61.

67- صالح المؤمنین-صالحین: النساء/69؛ التحریم/4.

68- صدیق: التوبه/119؛ النساء69؛ الزمر/33؛ الذاریات/5.

69- صدق: الأحزاب/23؛ الشعراء/101.

70- صلوه: البقره/45؛ المدثر/40-43.

ط:

71- الطریقه: الجن/16.

72- طورسینین: التین/2.

ظ:

73- ظل: فاطر/19-21.

ع:

74- عهد: مریم/87؛ البقره/27و40 و124؛ الأحزاب/23.

75- علامات: النحل/16.

76- عباد: الفجر/27.

77- عروه الوثقی: لقمان/22.

78- عقبه: البلد/11.

79- علم الساعه: الزخرف/61.

80- عصر: العصر/1.

81- عنده علم الکتاب: الرعد/43.

ص: 222

ف:

82- فضل الله: النساء/83؛ هود/3؛ یونس/58.

83- فجر: الفجر/1؛ القدر/5.

ق:

84- قمر: الشمس/2.

85- قسطاس المستقیم: الأسراء/35.

86- قرة أعین: الفرقان/74.

87- قانت آناءالیل: الزمر/9.

88- قول الثابت: ابراهیم/27.

ک:

89- کتاب: البقره/2؛ الدخان/2؛ الطور/2.

90- کلمات: البقره/37 و124؛ الزخرف/28.

91- کوکب دوری: النور/35.

92- کوثر: الکوثر/1.

ل:

93- لسان صدق: الشعراء/84-85؛ مریم/50.

94- لیل-لیله: القدر/1-3؛ الدخان/3؛ الشمس/4.

95- لؤلؤوالمرجان: الرحمن/22.

96- لاشرقیه: النور/35.

97- لاغربیه: النور/35.

م:

98- ماء: الملک/30.

99- موازین: الأنبیاء/47.

100- مصباح: النور/35.

101- مضطر: النمل/62.

102- مشکات: النور/35.

ص: 223

103- متوسمین: الحجر/75.

104- مقربون: المطففین/28؛ الواقعه/11.

105- مهاجر: التوبه/19-20و100.

106- مستضعفین: القصص/5.

107- منذر: الرعد/7.

108- ملیک مقتدر: القمر/54-55.

109- منتظر: الأحزاب/23.

ن:

110- نجم: النحل/16؛ النجم/1-5؛ النور/35؛ الأنعام/97.

111- نباء العظیم: النباء/1-3؛ الصافات/24.

112- نعمت: التکاثر/8؛ الضحی/11.

113- نور: النور/35؛ النساء/174؛ فاطر/19-20؛ التغابن/8؛ الحدید/28؛ التحریم/8.

114- نفس المطمئنه: الفجر/27-30.

115- نصرالله: الأنفال/62؛ الروم/4-5؛ التوبه/25.

116- نهار: الشمس/1-4.

و:

117- وارثین: القصص/5.

118- والدین: البلد/3؛ البقره/83.

119- وسیله: المائده/35.

120- وُدّا: مریم/96.

121- وزیر: طه/29.

ه:

122- هدایت: الرعد/7؛ طه/82؛ الأعراف/43.

ی:

123- یدالله: فتح/10.

124- یمین: الواقعه/91؛ مدثر/38-39.

ص: 224

فهرست آیات

«ذَلِکَ الکِتَبُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِّلمُتَّقِینَ»

البقره/2 9

«... مَّا فَرَّطنَا فِی الکِتَبِ مِن شَیءٍ ...»

الأنعام/389

«... وَنَزَّلنَا عَلَیکَ الکِتَبَ تِبیَناً لِّکُلِّ شَیءٍ وَ هُدًی وَرَحمَةً وَبُشرَی لِلمُسلِمِینَ»

النحل/899

«... وَ مَا یَعلَمُ تَأوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّسِخُونَ فِی العِلمِ ...»

آل عمران/718 ، 21 ، 25

«وَ لَقَد جِئنَهُم بِکِتَبٍ فَصَّلنَهُ عَلَی عِلمٍ هُدًی وَ رَحمَةً لِّقَومٍ یُؤمِنُونَ * هَل یَنظُرُونَ إِلَّا تَأوِیلَهُ یَومَ یَأتِی تَأوِیلُهُ ...»

الأعراف/52-5322

«بَل کَذَّبُوا بِمَا لَم یُحِیطُوا بِعِلمِهِ وَلَمَّا یَأتِهِم تَأوِیلُهُ ...»

یونس/3922

«... ذَلِکَ تَأوِیلُ مَا لَم تَسطِع عَّلَیهِ صَبراً»

الکهف/8222

«... فَإِن تَنَزَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الیَومِ الأَخِرِ ذَلِکَ خَیرُ وَ أَحسَنُ تَأوِیلاً ...»

النساء/599 ، 23 ، 81

«وَأَوفُوا الکَیلَ إِذَا کِلتُم وَزِنُوا بِالقِسطَاسِ المُستَقِیمِ ذَلِکَ خَیرُ وَ أَحسَنُ تَأوِیلاً»

الإسراء/3523

ص: 225

«إِذ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَأَبَتِ إِنِّی رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوکَبًا وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ رَأَیتُهُم لِی سَجِدِینَ»

یوسف/423

«... وَقَالَ یَأَبَتِ هَذَا تَأوِیلُُ رُءیَیَ مِن قَبلُ قَد جَعَلَهَا رَبِّی حَقٍّا ...)

یوسف/10023

«قُل هُوَ القَادِرُ عَلَی أَن یَبعَثَ عَلَیکُم عَذَابًا...»

الأنعام/6524

«وَ عَلَمَتٍ وَ بِالنَّجمِ هُم یَهتَدُونَ»

النحل/1627 ، 29 ، 37 ، 97 ، 99 ، 104

«وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَتِ البَرِّ وَ البَحرِ قَد فَصَّلنَا الأَیَتِ لِقَومٍ یَعلَمُونَ»

الأنعام /9729

«وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم وَ مَا غَوَی * وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی * إِن هُوَ إِلَّا وَحیُ یُوحَی* عَلَّمَهُ شَدِیدُ القُوَی»

النجم/1-530 ، 37 ، 195

«اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالأَرضِ مَثَل نُورِهِ کَمِشکَوةٍ فِیهَا مِصبَاحٌ المِصبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوکَبُ دُرِّیُّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَرَکَةٍ ...»

النور/3531 ، 37 ، 144 ، 151

«اهدِنَا الصِّرَطَ المُستَقِیمَ صِرَطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لَا الضَّالِّینَ»

الفاتحه/6-741 ، 43 ، 60

«یَأَیُّهَا النَّاسُ قَد جَاءَکُم بُرهَنُ مِّن رَّبِّکُم وَ أَنزَلنَا إِلَیکُم نُورًا مُبِینًا * فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ اعتَصَمُوا بِهِ فَسَیُد خِلُهُم فِی رَحمَةٍ مِّنهُ وَ فَضلٍ وَ یَهدِیهِم إِلَیهِ صِرَطًا مُّستَقِیمًا»

النساء/174-17544 ، 57

ص: 226

«وَ أَنَّ هَذَا صِرَطِی مُستَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبِیلِهِ»

الأنعام/15344 ، 47 ، 53 ، 58 ، 61

«وَاللَّهُ یَدعُوا إِلَی دَارِ السَّلَمِ وَ یَهدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ»

یونس/2545 ، 58

«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلَینِ أَحَدُهُمَا أَبکَمُ لَا یَقدِرُ عَلَی شَیءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلَی مَولَئهُ أَینَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأتِ بِخَیرٍ هَل یَستَوِی هُوَ وَ مَن یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ هُوَ عَلَی صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ»

النحل/7645 ، 58

«إِنَّ اللَّهَ یُدخِلُ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّلِحَتِ جَنَّتٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهَرُ یُحَلَّونَ فِیهَا مِن أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤلُؤًا وَلِبَاسُهُم فِیهَا حَرِیرُ * وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ القَولِ وَ هُدُوا إِلَی صِرَطِ الحَمِیدِ»

الحج/23-2446 ، 58

«وَإِنَّکَ لَتَدعُوهُم إِلَی صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ* وَ إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤمِنُونَ بِالأَخِرَةِ عَنِ الصِّرَطِ لَنَکِبُونَ»

المومنون/73-7446

«وَ إِنَّهُ لَعِلمُ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَطُ مُّستَقِیمُ»

الزخرف/6147 ، 59

«وَ أَلَّوِ استَقَمُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَینَهُم مَّاءً غَدَقًا»

الجن/1651 ، 60

«قُل هَذِهِ سَبِیلِی أَدعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبحَنَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ»

یوسف/10854 ، 62

«یَوَیلَتَی لَیتَنِی لَم أَتَّخِذ فُلَاناً خَلِیلاً * لَّقَد أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکرِ بَعدَ إِذ جَاءَنِی وَ کَانَ الشَّیطَنُ لِلإِنَسنِ خَذُولاً»

الفرقان/27-2954 ، 62

ص: 227

«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَنُ مَّرصُوصُ»

الصف/455 ، 62

«... وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ»

بقره/18958 ، 86

«وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ...»

آل عمران/10363 ، 65 ، 69

«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَةَ وَجَهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ»

المائده/3571 ، 73 ، 81

«وَلِلَّهِ الأَسمَاءُ الحُسنَی فَادعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلحِدُونَ فِی أَسمَئِهِ سَیُجزَونَ مَا کَانُوا یَعمَلُونَ»

الأعراف/18082

«وَ إِذ قُلنَا ادخُلُوا هَذِهِ القَریَةَ فَکُلُوا مِنهَا حَیثُ شِئتُم رَغَدًا وَادخُلَُوا البَابَ سُجَّدًا وَ قُولُوا حِطَّةُ نَّغفِر لَکُم خَطَیَکُم وَ سَنَزِیدُ المُحسِنِینَ»

البقره/5883 ، 85 ، 92 ، 93

«وَلَو أَنَّا أَهلَکنَهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَولَا أَرسَلتَ إِلَینَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَایَتِکَ مِن قَبلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخزَی»

طه/13499 ، 100

«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ»

الملک/30107 ، 109 ، 114

««مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقِیَانِ * بَینَهُمَا بَرزَخُ لَّا یَبغِیَانِ * فَبِأَیِّ ءَالَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ»»

الرحمن/19-21117 ، 119 ، 124

ص: 228

«ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»

التکاثر/8125 ، 127 ، 135

«أَلَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعمَتَ اللَّهِ کُفرًا وَ أَحَلُّوا قَومَهُم دَارَ البَوَارِ»

ابراهیم/28129 ، 130 ، 136

«یَعرِفُونَ نِعمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَ أَکثَرُهُمُ الکَفِرُونَ»

النحل/83129 ، 130 ، 136

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسلَمَ دِینًا ...»

المائده/3130 ، 137

«... فَاذکُرُوا ءَالَاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ»

الأعراف/69131

«أَلَم تَرَکَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أًَصلُهَا ثَابِتُ وَ فَرعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینِ بِإِذنِ رَبِّهَا وَ یَضرِبُ اللَّهُ الأَمثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ * وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوقِ الأَرضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»

ابراهیم/24-26139 ، 141 ، 150 ، 207 ، 209 ، 216

«وَفِی الأَرضِ قِطَعُ مُّتَجَوِرَتُ وَجَنَّتُ مِّن أَعنَبٍ وَزَرعُ وَ نَخِیلُ صِنوَانُ وَغَیرُ صِنوَانٍ یُسقَی بِمَاءٍ وَحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعضَهَا عَلَی بَعضٍ فِی الأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَأَیَتٍ لِّقُومٍ یَعقِلُونَ»

الرعد/4142 ، 151

«الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ طُوبَی لَهُم وَ حُسنُ مَئَابٍ»

الرعد/29143 ، 151

«وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَموَالَهُمُ ابتِغَاءَ مَرضَاتِ اللَّهِ وَ تَثبِیتًا مِّن أَنفُسِهِم کَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلُ فَئَاتَت أُکُلَهَا ضِعفَینِ فَإِن لَّم یُصِبهَا وَابِلُ فَطَلُّ وَ اللَّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِیرٌ»

البقره/265144 ، 152

ص: 229

«وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً»

نوح/17152

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»

الشمس/9152

«وَ الشَّمسِ وَ ضُحَئَها»

الشمس/1153 ، 155 ، 163

«وَالفَجرِ * وَلَیَالٍ عَشرٍ * وَالشَّفعِ وَالوَترِ»

الفجر/1-3155 ، 163

‰«إِنَّا أَنزَلنَهُ فِی لَیلَةِ القَدر * وَ مَا أَدرَئکَ مَا لَیلَةُ القَدرِ ... سَلَمٌ هِیَ حَتَّی مَطلَعِ الفَجرِ»

القدر/1-5156 ، 163 ، 164

«حم * وَ الکِتَبِ المُبِینِ»

الدخان/ 1-2169 ، 175

«وَنَضَعُ المَوَازِینَ القِسطَ لِیَومِ القِیَمَةِ فَلَا تُظلَمُ نَفسُ شَیئاً وَ إِن کَانَ مِثقَالَ حَبَّةٍ مِّن خَردَلٍ أَتَینَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ»

الأنبیاء/47177 ، 179 ، 183

«... وَأَوفُوا بِالعَهدِ إِنَّ العَهدَ کَانَ مَسئُولاً * وَ أَوفُوا الکَیلَ إِذا کِلتُم وَزِنُوا بِالقِسطَاسِ المُستَقِیمِ ذَلِکَ خَیرُ وَ أَحسَنُ تَأوِیلاً»

الإسراء/34-35179

«فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَزِینُهُ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ * وَ أَمَّا مَن خَفَّت مَوَزِینُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِیَةُ»

القارعه/6-9183

«الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ مِن بَعدِ مِیثَقِهِ وَ یَقطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یُفسِدُونَ فِی الأَرضِ أُولَئِکَ هُمُ الخَسِرُونَ»

البقره/27185 ، 187 ، 194

ص: 230

«... أَوفُوا بِعَهدِی أُوفِ بِعَهدِکُم وَإِیَّیَ فَارهَبُونِ»

البقره/40 ................................................................................................................ 187 ، 194

«لَّا یَملِکُونَ الشَّفَعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمَنِ عَهداً»

مریم /87188 ، 194

«وَ إِذِ ابتَلَی إِبرَاهِمَ رَبُّهُ بِکَلِمَتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهدِی الظَّلِمِینَ»

البقره/124189

«وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلَی أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلَی شَهِدنَا أَن تَقُولُوا یَومَ القِیَمَةِ إِنَّا کُنَّا عَن هَذَا غَفِلِینَ»

الأعراف/172190

«... وَبِئرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَّشِیدٍ»

حج/45197 ، 199 ، 205

«وَالتِّینِ وَ الزَّیتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ * وَ هَذَا البَلَدِ الأَمِینِ»

التین/1-3210 ، 216

ص: 231

ص: 232

فهرست منابع

1- قرآن کریم

2- نهج البلاغه

3- نرم افزارهای جامع الاحادیث و جامع التفاسیر و درج.

4- الإتقان فی علوم القرآن، عبد الرحمن السیوطی،دارالکتب العلمیه،بیروت،درالفکر،1407 ق.

5- اساس الاقتباس، خواجه نصیرالدین طوسی،تهران،مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران،1361 ش.

6- اسرار البلاغه عبدالقاهربن عبد الرحمن جرجانی،تهران،مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران،1374 ش.

7- إقبال الأعمال، سید علی بن موسی بن طاوس، یک جلد، دار الکتب الإسلامیه تهران، 1367 ش.

8- الإحتجاج، ابو منصور احمد بن علی طبرسی، یک جلد، نشر مرتضی مشهد مقدس، 1403 ق.

9- احقاق الحق وازهاق الباطل،با تعلیقات سیّدشهاب الدین مرعشی نجفی،قم،کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی،1411 ق.

10- الامام علی فی الکتاب والسنة، محمد علی اسبر، بیروت، دارالأصالة 1411ق.1991 م.

11- امام مهدی از ولادت تا ظهور،آیت الله سیّد محمدکاظم قزوینی،ترجمه وتحقیق،علی کرمی سیّدمحمدحسینی، قم، نشر الهادی، چاپ دوم، 1378 ش.

12- الأمالی، شیخ طوسی، یک جلد، انتشارات دارالثقافة قم، 1414 ق.

13-الأمالی، شیخ صدوق، یک جلد، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362ش.

14-آیات الفضایل، سیّد محمد، حسینی بهارانچی، چاپ اول/ 1380ش.

15-آیات الولایة، سیّدکاظم،ارفع، انتشارات فیض کاشانی،چاپ دوم/1380ش.

16- امیر المؤمنین در قرآن، سیّد ابوالحسن،مطلّبی، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول/1382ش.

17- باطن وتأویل قرآن،مصاحبه با علی اکبر بابایی و محمد کاظم شاکر،مرکز مطالعات

ص: 233

و پژوهش فرهنگی حوزه علمیه قم 1381ش.

18- بصائر الدرجات، محمد بن حسن بن فروخ صفار، یک جلد، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی قم، 1404 ق.

19- بطن قرآن از دیدگاه شیعه واهل سنت، سیّد حیدر طباطبایی، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، 1370ش.

20- البلد الأمین، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، یک جلد، چاپ سنگی.

21- بحار الأنوار، علامه مجلسی، 110 جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 ق.

تفاسیر:

22- تفسیر امام عسکری علیه السلام یک جلد، انتشارات مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه قم، 1409 ق.

23- تفسیر قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، 2 جلد، مؤسسه دارالکتاب قم،1404 ق.

24- تفسیر فرات، فرات بن ابراهیم کوفی، یک جلد، مؤسسه چاپ و نشر، 1410 ق.

25- تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، 2 جلد، چاپخانه علمیه تهران، 1380 ق.

26- تفسیر نور الثقلین عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی،قم،المطبعه العلمیه،[بی تا].

27- شواهد التنزیل،الحاکم الحسکانی، تحقیق:محمدباقرمحمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1411ق.

28- تفسیر طبری،ابو جعفرمحمد بن جریر طبری،بیروت، دارالمعرفة،1403 ق.

29- الدرالمنثورفی التفسیرالمأثور،جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر،بیروت دارالفکر 1403ق.

30- المیزان فی تفسیر القرآن،سیّد محمد حسین طباطبایی،چاپ دوم،قم،اسماعیلیان،1394 ق.

31- مجمع البیان لعلوم القرآن،امین الدین ابوعلی الفضل بن الحسین الطبرسی،قم، کتابخانه آیةالله العظمی مرعشی نجفی،1403ق.

32- منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ملا فتح الله کاشانی، تحقیق:ابوالحسن شعرانی، تهران،کتابفروشی اسلامیه،1346ش.

33- البرهان فی تفسیرالقرآن، السیّد هاشم بحرانی، قم،دارالکتب العلمیه،1393ش.

34- تفسیرالعیاشی، ابونصر محمد بن مسعود بن محمد بن عیاش، سمرقندی، تحقیق: سیّد هاشم رسولی محلاتی، بیروت، اعلمی،1396 ق.

35- تفسیر راهنما، اکبر هاشمی رفسنجانی و جمعی از محققان، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه

ص: 234

قم، مرکز فرهنگ و معارف، چاپ اول، 1371ش.

36- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، چاپ هشتم، قم، دارالکتب الاسلامیه،1370 ش.

37- ترجمه تفسیر المیزان، موسوی همدانی، قم،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1378ش.

38- الصافی فی تفسیرالقرآن، محمد بن شاه مرتضی ملّا محسن فیض کاشانی،تهران،مکتبه الصدر،1416 ق.

39- تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العترة الطاهره، شرف الدین علی الحسینی الإسترآبادی،مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه، قم، 1407ق.

40- تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر دمشقی،تحقیق: علی شیری،بیروت،دارالفکر،1417 ق.

41- التوحید، شیخ صدوق، یک جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1398 ق،1357ش.

42- التفسیر والمفسرون، محمد حسین الذهبی،دار احیاء التراث العربی، بیروت،ط 2، 1396ق.

43- جمال الأسبوع، سید علی بن موسی بن طاوس، یک جلد، انتشارات رضی قم[بی تا].

44- الخصال، شیخ صدوق، دو جلد در یک مجلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1403ق.

45- خصائص الصدیقة الزهراء علیهما السلام، احمد نورائی یگانه،ناشر دارالتفسیر،چاپ اول،82 ش.

46- دراسة و النّقد فی مسائل بلاغیة هامه، محمد فاضلی، تهران، وزارت فرهنگ وآموزش عالی، 1365ش.

47- دلائل الصدق، محمد حسن مظفر،افست، بنیاد فرهنگ اسلامی،حاج محمد حسین کوشانپور،1396 ق.

48- ده رساله فارسی، علامه حسن زاده آملی،انتشارات قیام،قم،چاپ دوم،1379 ش.

50- رجال الکشی، محمد بن عمر کشی، 1 جلد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش.

51- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی،شهاب الدین محمود الآلوسی، داراحیاء التراث العربی،بیروت ط4، 1405ق.

52- سفینه البحار، شیخ عباس قمی، بیروت، دارالتعاریف،[بی تا].

53- سیمای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و مهدویت درآئینه قرآن، علی مشکینی، دارالکتاب، ناشر تبریز،1383 ش.

54- سُنن الترمذی و هو جامع الصحیح، بیروت، مکتبة العصریه، 2009 م.

ص: 235

55- شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الاطهار، نعمان بن محمد ابن حیون، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1409 ق.

56- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،تحقیق:محمدابوالفضل ابراهیم،مصر،1358ق.

57- شرح وتفسیر لغات قرآن،براساس تفسیر نمونه، جعفر شریعتمداری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی،مشهد،چاپ اول،1378ش.

58- صور خیال در نهج البلاغه و تجلّی آن در ادب فارسی،عبد الرسول چمن خواه،شیراز،انتشارات نوید،1384 ش.

59- الصحاح،اسماعیل بن حماد جوهری،تهران،ناشر امیری،1368ش.

60- الصراط المستقیم، علی بن یونس نباطی بیاضی، 3 جلد در یک مجلد، چاپ کتابخانه حیدریه، نجف، 1384ق.

61- الطرائف، سید علی بن موسی بن طاوس، یک جلد، چاپخانه خیام قم،1400ق.

62- عیون أخبار الرضا (ع)، شیخ صدوق، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات جهان، 1378 ق.

63- علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، تقریر: محمد جواد اسکندرلو، سازمان حوزه ها ومدارس علمیه خارج کشور،قم،1379 ش.

64-فرهنگ جامع علمی ادبی نهج البلاغه، دفتر اول تشبیهات، زهرا شفائی مقدم، اصفهان پیام صادق چاپ اول 1385 ش.

65- فرهنگ بزرگ جامع نوین، عربی فارسی، احمد سیّاح، کتابفروشی اسلام، چاپ نهم، تهران،1330 ش.

66- فرهنگ امثال القرآن و معادل های آن در زبان فارسی، سیّدمحمد رضوی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ اول،1378 ش.

67- فضائل اهل بیت عَلیهمُ السَّلام من کتاب فضائل الصحابه، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی،1425 ق.

68- قرآن پژوهی، بهاءالدین خرمشاهی، مرکز نشر فرهنگی مشرق، تهران، چاپ اول،1372ش.

69- قانون تفسیر،علی کمالی دزفولی،تهران،کتابخانه صدر،1354ش.

70- الکافی، ثقة الاسلام کلینی، 8 جلد، دار الکتب الإسلامیه تهران، 1365ش.

71- کشف الیقین، علامه حلی حسن بن یوسف، یک جلد، مؤسسه چاپ و انتشارات وابسته به

ص: 236

وزارت فرهنگ و ارشاد، 1411 ق.

72- کمال الدین، شیخ صدوق، 2 جلد در یک مجلد، دار الکتب الإسلامیه قم، 1395 ق.

73- کنزالدقائق، مؤسسه النشر الاسلامی الطبع الاول 1410 ق.

74- لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور، قم، نشرالادب الحوزه،1405 ق.

75- ما نزّل من القرآن فی شأن فاطمة الزهراء علیهما السلام،. السیّد محمد علی،الحلو، دار الکتاب الاسلامی،1421.ق

76- متشابة القرآن، ابن شهرآشوب مازندرانی، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات بیدار، 1328ش.

77- مفاتیح الجنان،شیخ عباس قمی.

78- المصباح، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، یک جلد، انتشارات رضی قم، 1405ق.

79- مصباح المتهجد، شیخ طوسی، یک جلد، مؤسسه فقه الشیعه بیروت، 1411ق.

80- المصباح، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، یک جلد، انتشارات رضی قم، 1405 ق.

81- من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، 4 جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413 ق.

82- مفردات الفاظ القرآن العلامه الرّاغب الأصفهانی تحقیق، صفوان عدنان داوودی المطبعة کیمیا،انتشارات ذی القربی[بی تا].

83- مناقب آل ابی طالب، محمدبن علی بن شهر آشوب المازندرانی، المطبعة الحیدریه نجف،1376 ق.

84- مناقب علی بن ابی طالب، علی بن محمد ابن المغازلی، تحقیق: محمدباقر بهبودی،1042ق.

85- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسین النوری، مؤسسه آل بیت لأحیاء التراث، قم،1408 ق.

86- مجمع البحرین، فخرالدین بن محمد طریحی، تهران، ناشر مرتضوی.

87- نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، شیخ محمد باقر محمودی، چاپ اول، نجف اشرف، نعمان،1386 ق.

88- وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، محمد بن الحسن الحر العاملی، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، قم، 1414 ق. 1372ش.

89- ینابیع المودة لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، چاپ اول ایران دارالأسوه1416ق.

ص: 237

ص: 238

تجلی أهل البیت فی القرآن

إن القرآن کتاب جامع شامل لم یفت فیه شیء مما یحتاج إلیه الإنسان بما فی ذلک الهدایة و ما تنضوی تحتها، و منها الولایة، و هی من أصول الدین و امتداد للتوحید و النبوة. و من ناحیة أخری، فإن له ظاهر أنیق و باطن عمیق، و أحسن طریق لفهم باطنه کلام الأئمة المعصومین عَلیهمُ السَّلام إلی جانب ذلک هناک کثیر من الآیات أُوّلت بهم أو یکونون هم مصداقها الأتمّ. و الدراسة التی بین یدیکم تذکر عدة آیات جری فیها التشبیه أو التمثیل، و قد تمّ تأویلها بالأئمة وفقاً لما قالوا أنفسهم.

فقد تمّ سرد تلکم الآیات مصحوبة بالروایات التی تؤوّلها أو تفسّرها، و من ثمّ جاءت فقرات من الأدعیة و نصوص الزیارات مما ذکرت فیه التشبیهات و التمثیلات القرآنیة. و زُیّن البحث بشواهد من الأدب الفارسی خاصة الشعر منه، و خُتم بالثمرة الأخلاقیة المستقاة من الآیات لکی یتمتع القارئ تمتعاً روحیاً من مناقب أهل البیت و فضائلهم.

ففی الدراسة هذه ذُکرت مائة و أربع و عشرون آیة جاء فیها تشبیه أو وصف یُؤوَّلان بأهل البیت، یرجوا الباحث أن یفتح بدراسته باباً و لو صغیراً إلی معرفة الأئمة الهداة عَلیهمُ السَّلام.

ص: 239

The similes describing prophet's households used in the symbolic interpretations of Quranic verses

Quran is a book of guidance which hasn't failed to fulfill its duty by any means.

It contains whatever required to guide human beings and thus it cannot be accepted the claim that such a book is devoid of any guidance regarding the important issues like leadership and authority which are regarded as significant as monotheism and prophethood in Islam. Considering this fact that Quran and the prophet's households are concomitant, the best way to get to know the prophet's households is through studying holy Quran. Having such attitude toward Quran and believing that Quran has profound esoteric concepts beside the manifest meanings, there are many of the verses of the holy Quran which can be interpreted superficially or esoterically to imply the prophet's households. Additionally, there are numerous other verses which are believed to be revealed directly to honor them. In this essay we only mention the verses in which Ahl-e Bayts are described or analogized with a specific concept while interpreting them. So what you will face in this passage are not all the Quranic verses revealed in connection with them or all the verses which have implied meanings regarding them, but the ones which include analogies between Ahl-e Bayts and specific meanings.

Here, I first mention the verses in which there are similes or descriptions bout Ahl-e Bayts, then I add the sayings and traditions narrated from Imams concerning the interpretation of those verses, next I allude the prayers and invocations where the same concepts are implied and finally I give my explanation about the relationship between the descriptions and the Imams described in the verses. In some cases I have also mentioned the Persian poems pointed to the same concepts. In the end I usually express moral lessons each analogy and description may have for the readers. Generally, it is intended in this study to review 124 cases of verses with analogies and descriptions among which some of them will be mentioned in this essay and hopefully I will do the rest later in another article.

I hope that this essay serves as an initial opening for those who are willing to get thorough knowledge of Ahl-e Bayts.

ص: 240

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109