مصائب حضرت زینب علیهاالسلام

مشخصات کتاب

نام کتاب:مصائب حضرت زینب (علیها السلام)

مؤلّف:سید رضا موسی کاظمی نائینی

ناشر: سید رضا موسی کاظمی نائینی

حروفچینی:فیض اللّه

نوبت و سال چاپ:اول / زمستان 1386

«کلیه حقوق این اثر برای مؤلّف محفوظ است»

صفحه سفید

مصائب حضرت زینب علیهاالسلام

تهیّه و تدوین : سیّد رضا موسی کاظمی نائینی

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

تقدیم به

برگ سبزی است تحفه درویش

سَیِّد و ارباب ما،

یوسفِ زیبای حضرت فاطمه علیهاالسلام

حضرت حجّة بن الحسن المهدی «اَرْواحُنافِداهُ»

و عمّه مصیبت دیده اش،

حضرت زینب علیهاالسلام

ص:5

صفحه سفید

ص:6

ص:7

فهرست

مقدمه··· 21

حُسن آغاز:

زیارتنامه حضرت زینب علیهاالسلام

گریه بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام

زیارتنامه حضرت زینب علیهاالسلام··· 26

گریه بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام و توسل به ایشان··· 37

ص: 8

ثواب گریه بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام··· 37

گریه جبرئیل بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام··· 37

گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام··· 38

گریه علی علیه السلام هنگام تولّد حضرت زینب علیهاالسلام··· 39

گریه امام زمان(عج) بر مصیبت اسیریِ عمه اش حضرت زینب علیهاالسلام··· 39

سفارش امام زمان(عج) به واسطه قراردادنِ حضرت زینب علیهاالسلام··· 40

بخش اوّل:

شناسنامه حضرت زینب علیهاالسلام

ولادت··· 42

نام، کنیه، القاب··· 42

نَسَب··· 43

پدر بزرگوار··· 43

مادر عزیز··· 44

ص:9

جدّ مادری··· 44

مادر بزرگِ مادری··· 44

جدّ پدری··· 44

مادر بزرگِ پدری··· 44

فرزندان··· 44

خواهران و برادران··· 45

خواهر و برادران ایشان از حضرت زهرا علیهاالسلام··· 45

خواهران و برادران ایشان از غیرِ حضرت زهرا علیهاالسلام··· 45

همسر··· 46

مسافرتها··· 47

1. از مدینه به کوفه··· 47

2. از کوفه به مدینه··· 47

3. از مدینه به مکّه··· 48

4. از مکّه به سوی عراق··· 48

5. از کربلا به کوفه··· 49

6. از کوفه به شام··· 49

7. از شام به مدینه··· 49

8. از مدینه به...؟··· 49

وفات··· 50

مرقد مطهر··· 51

بخش دوم:

مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

و امامتِ حضرت علی علیه السلام تا شهادت ایشان

فصل اول: رحلت پدربزرگ گرامی حضرت زینب علیهاالسلام و مصائب آن حضرت تا شهادت مادر··· 54

ص:10

خواب دیدن حضرت زینب علیهاالسلام و تعبیر بوسیله پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم··· 54

رحلت پدر بزرگ گرامی حضرت زینب

علیهاالسلام··· 55

غسلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم توسط علی علیه السلام··· 55

نماز بر جنازه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم··· 56

تعیین خلیفه در غیاب پدر··· 56

بیهوش شدن مادر کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم··· 56

گریه های شبانه روزی مادر··· 57

اذان بلال و بیهوشی مادر··· 58

مظلومیّت پدر و مادر··· 59

خانه نشین شدن پدر··· 59

به آتش کشیدن درِ خانه··· 59

مادر بین در و دیوار··· 60

ضرب و جرح مادر توسط قنفذ··· 62

شهادت حضرت محسن علیه السلام برادر حضرت زینب علیهاالسلام··· 62

ریسمان بر گردن پدر··· 63

تهدید به کشتن پدر و گریه بچّه ها··· 64

شمشیر بالای سرِ پدر و تصمیم مادر بر نفرین··· 64

غصب فدک و خطبه جانسوز مادر··· 65

حضور آزاردهندگانِ به مادر کنار بستر وی··· 66

ساختن تابوت مادر··· 67

وصیت مادر به حضرت زینب علیهاالسلام··· 67

مادر در بستر شهادت و وصیّت به پدر··· 68

فصل دوّم: شهادت مادرِ عزیزِ حضرت زینب علیهاالسلام··· 70

لحظه غم انگیز شهادت مادر··· 70

با خبر شدن فرزندان از شهادت مادر··· 72

ص:11

با خبر شدن پدر از شهادت مادر··· 73

غسل دادنِ مادر··· 73

کَفْنِ فاطمه علیهاالسلام و خداحافظی فرزندان با مادر··· 74

نماز و تشییع و خاکسپاری مادر··· 76

فصل سوّم:مصائب حضرت زینب علیهاالسلامبعداز شهادت مادر تا شهادت پدر··· 78

زینب علیهاالسلام شاهد جنگهای تحمیلی بر پدر··· 78

تحقیر علی علیه السلام درجنگ جمل وعکس العمل حضرت زینب علیهاالسلام··· 79

شهادت محمد بن ابی بکر در مصر··· 80

خبر دادن علی علیه السلام به حضرت زینب علیهاالسلام از مصائب کربلا··· 81

ضربت شمشیر ابن ملجم ملعون بر فرق مبارک پدر··· 81

فرزندان علی علیه السلام کنار بستر پدر··· 83

خبر دادن علی علیه السلام،ازاسارت حضرت زینب علیهاالسلامهنگام شهادت··· 85

شهادت پدر مهربانِ حضرت زینب علیهاالسلام··· 85

بخش سوم:

مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در زمان امامت

حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام تا شهادت ایشان

فصل اول: تجهیز حضرت علی علیه السلام··· 88

کمکِ حضرت زینب علیهاالسلام به برادر هنگام تجهیز پدر··· 88

حضور حضرت زینب علیهاالسلام در تشییع جنازه پدر··· 88

فصل دوّم: حضرت زینب علیهاالسلام شریکِ مصائب امام حسن

علیه السلام··· 90

حمله منافقان به امام حسن علیه السلام و زدن خنجر بر ران ایشان··· 90

پرستاری حضرت زینب علیهاالسلام از برادر مجروحش··· 91

ص:12

سَبّ و... خُطبا روی منبرها بر پدرِ حضرت زینب علیهاالسلام··· 91

توطئه مسموم کردن برادر··· 92

با خبر شدن زینب علیهاالسلام از مسمومیّت برادر··· 92

خبردادن امام حسن علیه السلام از شهادت امام حسین علیه السلامو اسارت اهلبیت علیهم السلام··· 93

فروریختن خون از حلق مبارک برادر··· 93

شهادت برادرِ بزرگِ حضرت زینب علیهاالسلام··· 94

بخش چهارم:

مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در زمان امامت

حضرت امام حسین علیه السلام تا شهادت ایشان

فصل اول: تجهیز حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام··· 96

غسل و کَفْن و نماز بر جنازه برادر··· 96

تشییع و خاکسپاری برادر، امّا همراه با تیرباران جنازه!··· 96

فصل دوم: علاقه امام حسین علیه السلام و حضرت زینب علیهاالسلام به یکدیگر··· 99

شگفتیِ حضرت فاطمه علیهاالسلام از محبّت این خواهر و برادر··· 99

احترام امام حسین علیه السلام به حضرت زینب علیهاالسلام··· 100

شرط ازدواج حضرت زینب علیهاالسلام با عبداللّه بن جعفر··· 100

سخ-نان حض-رت زینب علیهاالسلامخ-طاب به ابن عباس هنگام ح-رکت از م-که به کربلا··· 101

فصل سوم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام از مدینه تا کربلا··· 102

خداحافظی امام حسین علیه السلام و اهل بیتش با جدّشان رسول خدا صلی الله

علیه و آله وسلم و مدینه··· 102

ص:10

وداع حضرت زینب علیهاالسلام با همسرش عبداللّه جعفر در مدینه··· 103

منزل خزیمیه و سخنان حضرت زینب

علیهاالسلام با برادر··· 104

منازل بین راه مکّه تا کربلا··· 105

خبر شهادت مسلم بن عقیل پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام··· 105

خبر شهادت هانی بن عروة··· 106

سلام رساندن حضرت زینب علیهاالسلام به حبیب بن مظاهر··· 106

بستن راه امام حسین علیه السلام توسط حرّ بن یزید ریاحی و پریشانی اهل¨بیت علیهم السلام··· 107

فصل چهارم: مصائب حضرت زی-نب علیهاالسلام در کربلا تا شهادت امام حس-ین علیه السلام··· 109

ورود لشکر امام حسین علیه السلام به کربلا، روز دوّم محرم··· 109

بستن آب بر امام حسین علیه السلام و اهلبیتش علیهم السلام··· 110

خبر دادن حض-رت زین-ب علیهاالسلامبه ب-رادر، از ح-رکت لشکر ابن سع-د، عصر تاسوعا··· 110

پرستاری حضرت زینب علیهاالسلام از امام سجاد علیه السلام شب عاشورا··· 111

خبردادن امام حسین علیه السلام از شهادتش و گریه و شیون خواهر··· 111

دلداری امام حسین علیه السلام به زینب علیهاالسلام··· 112

بیهوش شدن حضرت زینب علیهاالسلام··· 113

نگرانی زینب علیهاالسلام، شب عاشورا و اعلام آمادگی اصحاب··· 114

رفتن حضرت زینب علیهاالسلام به خیمه حضرت اباالفضل علیه السلام، شب عاشورا··· 115

سخن-ان ام-ام حس-ین علیه السلامخطاب به دشمن و گری-ه خواه-ران و دختران امام علیه السلام··· 116

رؤیای صادقه امام حسین علیه السلام و گریستن حضرت زینب علیهاالسلام··· 117

عذرخواهی حُرّ از حضرت زینب علیهاالسلام و بانوان حرم··· 118

آتش زدن برخی خیمه های حسینی قبل از شهادت امام حسین علیه السلام··· 118

شهادت یاران امام حسین علیه السلام··· 119

ص:14

الف - شهدای کربلا از بنی هاشم··· 119

ب - شهدای کربلا از غیر بنی هاشم··· 121

حضرت زینب علیهاالسلام روی کشته حضرت علی اکبر علیه السلام··· 126

پیکار و شهادت فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام··· 127

شهادت عون بن عبداللّه جعفر··· 128

شهادت محمد بن عبداللّه بن جعفر··· 128

شهادت عبیداللّه بن عبداللّه بن جعفر··· 129

شهادت عبداللّه بن مسلم بن عقیل فرزند پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام··· 129

شهادت محمدبن مسلم بن عقیل فرزند پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام··· 129

شهادت جعفر بن عقیل پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام··· 129

شهادت عبدالرحمن بن عقیل پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام··· 130

شهادت عبداللّه الاکبر بن عقیل پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام··· 130

شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام برادرزاده حضرت زینب علیهاالسلام··· 130

شهادت عبداللّه بن الحسن برادر زاده حضرت زینب علیهاالسلام··· 132

شهادت ابوبکر بن حسن بن علی بن ابی طالب برادرزاده حضرت زینب علیهاالسلام··· 133

زخمی شدنِ حسن بن حسن مثنّی برادرزاده حضرت زینب علیهاالسلام··· 133

شهادت برادران حضرت زینب علیهاالسلام··· 133

1. شهادت عبداللّه بن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام··· 133

2. شهادت جعفر بن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام··· 134

3. شهادت عثمان بن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام··· 134

4. شهادت محمدالاصغربن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام··· 134

5. شهادت ابوبکر بن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام··· 134

6. شهادت حضرت اباالفضل قمربنی هاشم علیه السلام،برادر حضرت زینب علیهاالسلام··· 135

گریه حضرت زینب علیهاالسلام، در سوگ برادرش اباالفضل علیه السلام··· 136

شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام، برادر زاده زینب علیهاالسلام··· 137

حمله دشمن به طرف خیام اهل بیت امام حسین علیه السلام··· 138

ص:15

حمله شمر به طرف خیمه های حسینی··· 139

یاریِ حضرت زینب علیهاالسلام، امام سجاد علیه السلام را در وداع با پدرش··· 139

وداع امام حسین علیه السلام با اهلبیت علیهم السلام و حضرت زینب علیهاالسلام··· 141

دست امام حسین علیه السلام آرام بخشِ قلبِ حضرت زینب علیهاالسلام··· 144

طلب پیراهن کهنه··· 144

لحظات شهادت امام حسین علیه السلام و اضطرار حضرت زینب علیهاالسلام··· 145

دیدن حضرت زینب علیهاالسلام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در گودی قتلگاه··· 150

بخش پنجم:

مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در زمان امامت امام سجاد

علیه السلام

فصل اول: مصائب حضرت زینب علیه السلام در کربلا··· 152

بازگشت ذوالجناح بدون امام حسین علیه السلام و شیون اهل حرم··· 152

حضرت زینب علیهاالسلام کنار بدن بی سر برادر··· 154

غارت جامه های امام حسین علیه السلام داغی دیگر بر دل زینب

علیهاالسلام··· 154

به آتش کشیدن خیمه ها··· 155

غارت خیمه ها··· 156

غارت خیمه حضرت زینب علیهاالسلام··· 157

غارت زیور و جامه های زنان اهل بیت علیهم السلام··· 158

شهادت چند کودک و بانو هنگام هجوم دشمن به خیمه ها··· 158

کشیدن فرش پوستی از زیر پای امام سجاد علیه السلام··· 159

پریشانی زینب علیهاالسلام هنگام آتش گرفتن خیمه امام سجاد علیه السلام··· 159

هجوم برای کشتن امام سجاد علیه السلام و دفاع حضرت زینب علیهاالسلام··· 160

تاختن اسب بر پیکر امام حسین علیه السلام مصیبتی جانسوز برای حضرت زینب علیهاالسلام··· 160

فرستادن سر مقدّس امام حسین علیه السلام به کوفه··· 163

حضرت زینب علیهاالسلام و جمع آوری طفلان از بیابان··· 163

ص:16

ترک نشدن نماز شب حضرت زینب علیهاالسلام حتی شب یازدهم··· 164

بیداری و پاسبانی زینب و ام کلثوم علیهماالسلام شب یازدهم محرّم··· 165

اسارت حضرت زینب علیهاالسلام و بانوان حرم حسینی··· 165

عبور اسرا از قتلگاه و سخنان جانسوز حضرت زینب علیهاالسلام··· 166

سخنان حضرت زینب علیهاالسلام خطاب به مادر، در قتلگاه··· 170

تسلّی دادن و حفظ جان امام سجاد علیه السلام توسط عمه اش زینب علیهاالسلام هنگام عبور از قتلگاه··· 170

حضرت زینب علیهاالسلام در جستجوی جنازه برادر در قتلگاه··· 171

زدن کعبِ نی بر شانه حضرت زینب

علیهاالسلام کنار نعش برادر··· 173

وداع جانسوز حضرت زینب علیهاالسلام با بدن بی سر برادر··· 173

دفن برادر و دیگر شهدا، پس از سه روز··· 175

فصل دوّم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه··· 178

ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به کوفه··· 178

اهانت به کودکان اسیر··· 180

دیدن سرِ برادر و سر زدن به چوبه محمل توسط حضرت زینب علیهاالسلام··· 180

خطبه جانسوز حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه··· 182

ورود حضرت زینب علیهاالسلام و اسرای اهل بیت علیهم السلام به مجلس ابن زیاد··· 186

اهانت ابن زیاد ملعون به حضرت زینب علیهاالسلام··· 187

دفاع حضرت زینب علیهاالسلام از امام سجاد علیه السلام در مجلس ابن زیاد ملعون··· 188

چوب زدن ابن زیاد ملعون بر دندانهای امام حسین علیه السلام··· 189

اهانت ابن زیاد به امام حسین علیه السلاموپدربزرگوارش نزد حضرت زینب علیهاالسلام··· 190

زندانی کردن امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه··· 191

گرداندن سر امام حسین علیه السلام در کوفه··· 191

فصل سوم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام از کوفه تا شام··· 193

ص:17

فرستادن سر امام حسین علیه السلام به شام··· 193

فرستادن اسرای اهلبیت علیهم السلام به شام··· 193

گرسنگی و ضعف حضرت زینب علیهاالسلام از کوفه تا شام··· 194

افتادن یکی از بچّه ها از شتر و ناله حضرت زینب علیهاالسلام··· 194

منازل بین راه کوفه تا شام··· 195

قصر بنی مقاتل و پرستاری حضرت زینب علیهاالسلام از امام سجاد علیه السلام··· 195

دیر راهب··· 196

قادسیه و زمزمه حضرت زینب علیهاالسلام··· 196

تِکریت··· 197

موصل··· 198

نصیبین و اشعار حضرت زینب علیهاالسلام··· 198

دعوات··· 199

بعلبک··· 200

قنسّرین··· 200

سیبور··· 200

حماة··· 201

معرّة النعمان··· 201

شیزر··· 202

قصر منیع··· 202

قصر اُمُّ الحَجّام··· 203

قصر حنوط··· 203

الجابر··· 204

حِمْص··· 204

حَلَب··· 204

عسقلان··· 205

حَران··· 205

ص:18

فصل چهارم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در شام··· 206

وارد کردن اهلبیت علیهم السلام به شام، روز اول ماه صفر سال 61ه- .ق.··· 206

اسیریِ حضرت زینب علیهاالسلام در شام و عکس العمل هند (همسر یزید)··· 209

سخن گفتن س-ر مط-هر امام حس-ین

علیه السلام با حضرت زی-نب علیهاالسلام در کوچه و بازار شام··· 212

اهانت پیرمردی در شام به حضرت زینب علیهاالسلام و بانوان حرم حسینی··· 212

وارد کردن بانوان اهلبیت علیهم السلام به مجلس یزید ملعون··· 214

ناله حزین زینب علیهاالسلام با دیدن سر برادر در مجلس یزید··· 215

چوب خیزرانِ یزید بر لب و دندانهای امام حسین علیه السلام··· 216

پناه بردن فاطمه و سکینه علیهماالسلام به حضرت زینب علیهاالسلام··· 217

شطرنج بازیِ یزید و نوشیدن آب جو کنار سر امام حسین علیه السلام··· 218

سربریده امام حسین علیه السلام در مجلس شراب یزید··· 218

خطبه شجاعانه حضرت زینب علیهاالسلام در مجلس یزید ملعون··· 219

درخواست مرد شامی، کنیزیِ فاطمه بنت الحسین علیه السلام را و دفاع حضرت زینب علیهاالسلام··· 225

دشنامِ خطیبِ یزید به علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام··· 225

زندانی کردن اهلبیت علیهم السلام در خرابه ای از شام··· 226

درخواست حضرت زینب علیهاالسلام برای برپایی عزاداری در شام··· 226

شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام برادرزاده حضرت زینب علیهاالسلام··· 227

سرِ عزیزِ دلِ حضرت زینب علیهاالسلام بر دروازه دمشق··· 228

حرکت حضرت زینب علیهاالسلام و اهلبیت علیهم السلام از شام··· 228

دستور حضرت زینب علیهاالسلام به سیاه پوش کردن کجاوه ها··· 229

اهانت یزید به اُمّ کلثوم (یا زینب) هنگام بازگشت از شام··· 229

وداع حضرت زینب علیهاالسلام با رقیّه شهیده··· 230

ص:19

فصل پ-نجم: مصائب حضرت زی-نب علیهاالسلام در بازگشت از شام به ک-ربلا

و مدینه··· 231

بازگشت اهل بیت علیهم السلام به کربلا و تازه شدن داغ حضرت زینب علیهاالسلام··· 231

وداع حضرت زینب علیهاالسلام با کربلا و حرکت به مدینه··· 233

بازگشت حضرت زینب علیهاالسلام و آزادگان کربلا به مدینه··· 234

بیهوش شدن حضرت زینب علیهاالسلام بیرون مدینه··· 236

ملاقات اُمّ البنین با حضرت زینب علیهاالسلام··· 237

اشکِ جاریِ حضرت زینب علیهاالسلام کنار قبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم··· 238

روضه خوانی حضرت زینب علیهاالسلام کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم··· 238

گزارشِ حضرت زینب علیهاالسلام از سفر، کنار قبر حضرت زهرا علیهاالسلام··· 239

حُسن پایان:

کرامات حضرت زینب علیهاالسلام

اشاره حضرت زینب علیهاالسلام به طرف آسمان وظاهرشدن لشکرهای غیبی··· 242

تصرف حضرت علیهاالسلام در نفوس··· 243

لَدُنّی بودن علم آن حضرت علیهاالسلام··· 243

خبر دادن از بقای آثار اهلبیت علیهم السلام و زوال حکومت بنی امیّه··· 243

نفرین بر اُمَّ الحجّام و هلاکت او··· 244

نفرین بر مردم معرة النعمان و استجابت آن··· 244

دعای خیر برای مردم منطقه منیع و استجابت آن··· 244

دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در گودی قتلگاه··· 244

شفای چشم··· 245

فهرست منابع··· 247

ص:20

صفحه سفید

ص:21

مقدمه

حمد و سپاس خداوند متعال را، و درود خدا بر سیّد و آقای ما، خاتم الانبیاء، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و اهلبیت او علیهم السلامخصوصا امامان معصوم علیهم السلام و سلام بر عزیزِ جانِ ما، حضرت مهدی ارواحنا فداه، و لعنتِ خداوند بر دشمنان ایشان، تا روز قیامت.

قالَ اللّه ُ تَعالی: «قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی».(1)

خداوند متعال فرمود: ای پیامبر، بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم).

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در شأن و منزلتِ حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: هر کس بر زینب علیهاالسلام گریه کند، اجر و ثوابش مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین علیهماالسلام گریه نموده باشد.

(2)

حضرت زینب علیهاالسلام، اُمُّ المصائب، بانوی صبر، استقامت و شجاعت، عقیله و کریمه بنی هاشم؛ او ماهی است که از پنج خورشید تابان کسب نور کرده و از هر کدام به طور شایسته ای بهره گرفته، و آنگاه جهانی را روشنایی بخشیده است.

او نوه گرانقدر و ارجمند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است.

او روشنایی چشمانِ علی و فاطمه علیهماالسلام است.

او خواهر عزیز امام حسن و امام حسین علیهماالسلام است.

ص:22


1- . سوره مبارکه شوری، آیه 23.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص47.

او عمه امام سجاد و فرزندش امام باقر علیهماالسلام است.

او بانویی است که هفت معصوم علیهم السلام را ملاقات کرده است.

از نوشتن درباره او بزرگان درمانده و متحیّرند، چه رسد به بی بضاعتی مانند حقیر؛ چرا که او عارفه ای است که فقط معصومان علیهم السلاممی توانند او را توصیف کنند. نام حضرت زینب علیهاالسلام را که می شنویم، اُمّ المصائب بودن ایشان برای ما تداعی می شود. زندگی این بانو، با غم و حزن و رنج و مصیبت و بلا عجین بوده است. اگر بخواهیم به جانسوزترین مصائب این عزیز نظر کنیم، درمی یابیم که در پنج، شش سالگی شاهد رحلتِ جدّ عزیزش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بوده است و پس از آن ناظر مصیبتهایی که بر مادرش وارد شده تا اینکه چند ماه بعد، شهادتِ مادرِ جوانش را به نظاره نشسته است. پس از شهادت مادر، خانه نشینی پدر و مصیبتهایی که بر وی وارد شده را دیده، تا اینکه سحری به او خبرِ ضربت خوردن پدرش را داده اند و پس از چند روز شهادت ایشان را مشاهده کرده است. پس از آن مصائبی که بر برادر مظلومش امام حسن مجتبی علیه السلام وارد آورده اند را دیده و لحظه ای نیز او را خبر کردند که برادرت را مسموم کرده اند و پس از چند روز شهادت برادر و تیربارانِ جنازه وی را؛ و چند سال بعد همراه برادرش امام حسین علیه السلام سفری پر مخاطره را از مدینه شروع می کند و با خداحافظی از جدّش راهی مکّه شده و سپس به کربلا می رود و در این سرزمین شاهدِ به خون غلطیدن بهترین عزیزانش می شود و لحظه ای نیز فرا می رسد که از بالای تلّ زینبیّه شمر ملعون را روی سینه برادر می بیند که سر برادر را با دوازده ضربه خنجر از بدن جدا می کند و پس از آن اسارت وی شروع می شود و در این سفر یزید و یزیدیان را رسوا می کند و رنج و غم همه اُسرا را به جان و دل می خرد و از آنها نگهداری و حفاظت می کند، تا اینکه بدون برادران و فرزندان و خویشان به

مدینه بر می گردد و پس از چند ماه، غم جانکاه، این سرای پُر بلا را به سوی بهشت جاویدان ترک کرده و شهادت گونه به لقاء و دیدار الهی نائل

ص:23

می شود.

امّا آنچه باعث نگارش و تدوین این مجموعه شد، اینکه بین کتب محدودی که درباره حضرت زینب علیهاالسلام نوشته شده، کتابی یافت نشد که به مصائب این بانوی مصیبت دیده و صبور از کودکی تا وفات به صورت ویژه، پرداخته باشد. لذا خداوند متعال بر این ناچیز منّت نهاده، تا در کتب معتبر، زندگانی حضرت زینب علیهاالسلام را از تولد تا رحلت مطالعه کرده و در حدّ امکان و وسع محدود خود، مصائبی را که بر این مظلومه وارد شده است جمع آوری نموده، در اختیار عاشقان اهلبیت علیهم السلام و محبّان این بانوی نمونه، قرار دهد.

اگر چه، این مقدار هم که جمع آوری شده است، قطره ای از دریای بیکران مصیبتهای آن بانوست که ما از قسمت اعظم آن خبر نداریم و این اندک نیز از کتب محدودی که در دسترس بود یافت شده است و اِلاّ مصائب ایشان، بیش از آن است که بتوان تصور کرد و نگارش نمود.

باید امیرالمؤمنینی و فاطمه ای باشند که مصائب دختر را برای ما بازگو نمایند. باید حسن و حسین و اُمّ کلثومی باشند که مصائب خواهر را برای ما بیان کنند. باید سجّاد و باقری باشند که مصائب عمّه را شرح دهند.

امّا حال که دستِ ما از دامان آن عزیزان کوتاه است، در این مختصر به روایات و اخباری که درباره مصائب حضرت زینب علیهاالسلامبه دست ما رسیده اکتفا می کنیم و مابقی را موکول می کنیم به هنگام ظهور یار که از پسِ پرده غیبت به درآید و شرح مصائب را بیان نماید.

لازم به ذکر است، برای اینکه مطالب از اتقان کافی برخوردار باشد و از مطالب بی پایه و اساس دوری شود، بیشتر سعی شده که از دو کتاب گرانقدر و مورد توجّه بزرگان یعنی لهوف سیّد بن طاووس و نفس المهموم شیخ عبّاس قمی استفاده شود.

درخور توجّه اینکه؛ حضرت زینب علیهاالسلام در طول زندگی در همه مصائب پدر، مادر، برادرها و اقوامش شریک بوده است، لکن بیشتر سعی شده،

ص:24

مصائبی گلچین شود که وی در آن نقش اساسی، ایفا کرده است.

و اکنون از خداوند قادر متعال درخواست می کنم که مرا در ادامه این سعی و تلاش، و پیروی از اهلبیت علیهم السلام یاری فرماید و این اثر ناچیز را ذخیره و نوری برای آخرتِ حقیر و هر کسی که حقّی برگردن بنده دارد و مرا به این راه هدایت کرده، قرار دهد و باقیات الصالحاتی باشد که تا ظهور دولتِ یار، مجالسِ ارباب خونین کفن و غریب و مظلومِ ما حضرت ابی عبداللّه الحسین علیه السلام و خواهر مصیبت دیده او حضرت زینب علیهاالسلام را گرمی بخشد و از حضرت زینب علیهاالسلام عذرخواهی می کنم که مصائب وارد شده بر آن مظلومه را محدود به این کتاب کردم.

چرا که به نظر می رسد مصائب بیش از آن باشد که قابل دستیابی است لکن این مجموعه، برگِ سبزی است تحفه درویش و کلاف نخی است برای خرید رضایت آن عزیز.

و در پایان از همه عزیزانی که از مطالب این کتاب استفاده کرده، مجالس حسینی و زینبی را گرمی، می بخشند عاجزانه خواستارم که حقیرِ سراپا تقصیر را در حیات و ممات از دعای خیر خویش فراموش نفرمایند.

«وَآخِرُ دَعْوانا اَنِ الْحَمْدُ ِللّه ِ رَبِّ الْعالَمین».

و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

ملتمس دعای خیر شما در حیات و ممات

طلبه عُشِ آل محمّد صلی الله علیه و آله،قم المقدّسة،سیدرضاموسی کاظمی نائینی

دی ماه 1384ه- . ش / ذی حجة الحرام 1426ه- . ق

ص:25

حُسن آغاز:

زیارتنامه حضرت زینب علیهاالسلام

گریه بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام

ص:26

زیارتنامه

زیارتنامه حضرت زینب علیهاالسلام

بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

ص:27

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ سَیِّدِ الاَْنْبِیاءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ صاحِبِ الْحَوْضِ وَاللِّواءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ عُرِجَ اِلَی السَّماءِ وَوُصِلَ اِلی مَقامِ قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ نَبِیِّ الْهُدی

وَسَیِّدِ الْوَری وَمُنْقِذِ الْعِبادِ مِنَ الرَّدی، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ صاحِبِ الْخُلْقِ الْعَظیمِ وَالشَّرَفِ الْعَمیمِ وَالاْیاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکیمِ، اَلسَّلامُ

عَلَیْکِ یا بِنْتَ صاحِبِ الْمَقامِ الْمَحْمُودِ وَالْحَوْضِ الْمَوْرُودِ وَاللِّوآءِ

الْمَشْهُودِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْهَجِ دینِ الاِْسْلامِ وَصاحِبَ الْقِبْلَةِ

وَالْقُرْانِ وَعَلَمِ الصِّدْقِ وَالْحَقِّ وَالاِْحْسانِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ صَفْوَةِ الاَْنْبِیآءِ وَعَلَمِ الاَْتْقِیآءِ وَمَشْهُورِ الذِّکْرِ فِی السَّمآءِ وَرَحْمَةُ اللّه ِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللّه ِ وَسَیِّدِ خَلْقِهِ وَاَوَّلِ الْعَدَدِ قَبْلَ ایجادِ اَرْضِهِ وَسَماواتِهِ وَآخِرِ الاَْبَدِ بَعْدَ فَنآءِ الدُّنْیا

ص:28

بنام خداوند بخشاینده مهربان

درود بر تو ای دختر آقای پیغمبران، درود بر تو ای دختر دارای حوض (کوثر) و پرچم (در روز جزا)، درود بر تو ای دختر کسیکه بالا برده شد بسوی آسمان و رسیده شده بمقام و مرتبه قاب قوسین که (باندازه دو کمان) یا نزدیکتر

(برحمت خدا بود)، درود بر تو ای دختر پیغمبر هدایت و آقای آفریده شدگان

و نجات دهنده بندگان از جهالت، درود بر تو ای دختر دارای خوی بزرگ و بزرگواریِ بسیار و نشانه ها و قرآن محکم و استوار، درود بر تو ای دختر دارای مقام پسندیده (محمّد و آل محمّد علیهم السلام) و حوض وارد شده (کوثر) (و دارای) پرچم روز قیامت، درود بر تو ای دختر راه آشکار دین و آئین اسلام و دارای قبله (کعبه معظّمه) و قرآن و پرچم راستی و درستی و نیکوئی، درود بر تو ای دختر برگزیده پیغمبران و نشانه پرهیزکاران و (ای دختر) کسیکه نامش در آسمان معروف است، و رحمت و مهربانی و برکات و افزونیهای خدا بر تو، درود بر تو ای دختر بهترین آفریده شدگان خدا و آقای آفریده شدگان او و نخستین نفر پیش از آفریدن خدای تعالی زمین و آسمانهایش را و پایان همیشگی پس از نیستی دنیا

ص:29

وَاَهْلِهِ اَلَّذی رُوحُهُ نُسْخَةُ اللاّهُوتِ وَصُورَتُهُ نُسْخَةُ الْمُلْکِ وَالْمَلَکُوتِ وَقَلْبُهُ خَزانَةُ الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ وَرَحْمَةُ اللّه ِ وَبَرَکاتُهُ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْمُظَلَّلِ بِالْغَمامِ سَیِّدِ الْکَوْنَیْنِ وَمَوْلَی الثَّقَلَیْنِ وَشَفیعِ الاُمَّةِ یَوْمَ الْمَحْشَرِ وَرَحْمَةُ اللّه ِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ سَیِّدِ الاَْوْصِیآءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اِمامِ الاَْتْقِیآءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رُکْنِ الاَْوْلِیآءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الاَْصْفِیآءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ یَعْسُوبِ الدِّینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ

عَلَیْکِ یا بِنْتَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ قآئِدِ الْبَرَرَةِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بنْتَ قامِعِ الْکَفَرَةِ وَالْفَجَرَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وارِثِ النَّبِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَلیفَةِ سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ، اَلسَّلامُ

عَلَیْکِ یا بِنْتَ ضِیآءِ الدِّینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ النَّبَاءِ الْعَظیمِ عَلَی

الْیَقینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ حِسابُ النّاسِ عَلَیْهِ وَالْکَوْثَرُ فی یَدَیْهِ وَالنَّصُّ یَوْمَ الْغَدِیرِ عَلَیْهِ وَرَحْمَةُ اللّه ِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ قادَ زَمامَ ناقَتِها جَبْرائیلُ

ص:30

و کسانش آن کسی که جانش نسخه کتاب الهی است و رویش نمونه پادشاهی و بزرگی است و دلش گنجینه خدائی است که نمی میرد و رحمت و مهربانی و برکات و افزونیهایِ خدای بر تو، درود بر تو ای دختر سایه افکنده شده به اَبر (بر سر او) آقای دنیا و آخرت و آقای جنّ و انس و شفاعت کننده امّت در روز قیامت و رحمت و مهربانی و برکات و افزونیهای، خدای تعالی بر تو، درود بر تو ای دختر آقای برگزیدگان، درود بر تو ای دختر پیشوای پرهیزکاران، درود بر تو ای دختر رکن و پایه دوستان خدا، درود بر تو ای دختر تکیه گاه برگزیدگان، درود بر تو ای دختر پیشوای بزرگ دین و آئین، درود بر تو ای دختر فرمانده مؤمنین، درود بر تو ای دختر آقای برگزیدگان، درود بر تو ای دختر پیشوای نیکوکاران، درود بر تو ای دختر خوارکننده کفّار و بدکاران، درود بر تو ای دختر ارث برنده پیغمبران، درود بر تو ای دختر جانشین آقای پیغمبران، درود بر تو ای دختر روشنائی دین و آئین، درود بر تو ای دختر خبر و آگهی بزرگ از روی یقین و باور (علی علیه السلام) درود بر تو ای دختر کسیکه حساب و رسیدگی بکارهای مردم بر او است و (حوض) کوثر در دست او می باشد و روایت آشکار روز غدیر خم درباره (خلافت و ولایت) آن حضرت است و رحمت(مهربانی وبرکات)خدا و و افزونیهایِ خدای بر او باد، درود بر تو ای دخترکسیکه(پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم)که بدست گرفت مهار

ص:31

شترش را جبرائیل

ص:32

وَشارَکَها فی مُصابِها اِسْرافیلُ وَغَضِبَ بِسَبَبِهَا الرَّبُّ الْجَلیلُ وَبَکی لِمُصابِها اِبْراهیمُ الْخَلیلُ وَنُوحٌ وَمُوسَی الْکَلیمُ فی کَرْبَلاءِ الْحُسَیْنِ

الشَّهیدِ الْغَریبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْبُدُورِ السَّواطِعِ، اَلسَّلامُ

عَلَیْکِ یا بِنْتَ الشُّمُوسِ الطَّوالِعِ وَرَحْمَةُ اللّه ِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ زَمْزَمَ وَصَفا، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَکَّةَ وَمِنی، اَلسَّلامُ

عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُراقِ فِی الْهَوآء، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکوةَ بِاَطْرافِ الرِّدآءِ وَبَذَلَهُ عَلَی الْفُقَرآءِ، اَلسَّلامُ

عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ اُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَی الْمَسْجِدِ

الاَْقْصی، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ ضَرَبَ بِالسَّیْفَیْنِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ صَلّی قِبْلَتَیْنِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ عَلِیٍّ الْمُرْتَضی، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْری، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلی جَدِّکِ مُحَمَّدٍ الْمُخْتارِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلی اَبیکِ حَیْدَرِ

الْکَرّارِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلَی السّاداتِ الاَْطْهارِ الاَْخْیارِ وَهُمْ

ص:33

و شرکت کرد در مصیبتهای او اسرافیل و خشمگین شد بسبب آن مصائب، پروردگار بزرگوار و گریه کرد برای سختیهای او ابراهیم، دوست خدا و نوح و موسی هم سخن خدا، در کربلا، حسین کشته شده دور از وطن، درود بر تو ای دختر ماههای نور دهنده، درود بر تو ای دختر آفتابهای فروزنده و رحمت و مهربانی و برکات و افزونیهایِ خدا بر تو، درود بر تو ای دختر زمزم و صفا، درود بر تو ای دختر مکه و منی، درود بر تو ای دختر کسیکه سوار کرده شد بر براق (مرکبی که شب معراج پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم سوار شد) در میان زمین و آسمان، درود بر تو ای دختر کسیکه حمل کرد صدقات را بگوشه های عبایش و بخشید آنرا بر مستمندان، درود بر تو ای دختر کسیکه سَیْر داده شد از مسجد الحرام بسوی مسجد اقصی، درود بر تو ای دختر کسیکه میزد (جنگ می کرد) با شمشیر دو سر (ذوالفقار)، درود بر تو ای دختر کسیکه نمازگزارد بر دو قبله (کعبه و بیت المقدّس)، درود بر تو ای دختر محمّد صلی الله علیه و آله وسلمبرگزیده

خدا، درود بر تو ای دختر علی علیه السلام پسندیده، درود بر تو ای دختر فاطمه علیهاالسلام، درخشنده، درود بر تو ای دختر خدیجه بزرگوار، درود بر تو و بر جدّ تو محمّد صلی الله علیه و آله وسلم برگزیده خدا، درود بر تو و بر پدر تو حیدر بسیار حمله کننده (بر کفار)، درود بر تو و بر بزرگان، پاکان و نیکان و آنان

ص:34

حُجَجُ اللّه ِ عَلَی الاَْقْطارِ ساداتُ الاَْرْضِ وَالسَّماءِ مِنْ وُلْدِ اَخیکِ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ الْعَطْشانِ الظَّمْ-ٔانِ وَهُوَ اَبُو التِّسْعَةِ الاَْطْهارِ وَهُمْ حُجَجُ اللّه ِ فِی الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ وَالاَْرْضِ وَالسَّمآءِ اَلَّذینَ حُبُّهُمْ فَرْضٌ عَلی اَعْناقِ کُلِّ الْخَلآئِقِ الْمَخْلُوقینِ لِخالِقِ الْقادِرِ السُّبْحانِ، اَلسَّلامُ

عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلیِّ اللّه ِ الاَْعْظَمْ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلیِّ اللّه ِ الْمُعَظَّمِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللّه ِ الْمُکَرَّمِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْمَصآئِبِ یا زَیْنَبُ وَرَحْمَةُ اللّه ِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا

الصِّدِّیقَةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْفاضِلَةُ الرَّشیدَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْکامِلَةُ الْعالِمَةُ الْعامِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْکَریمَةُ النَّبِیلَةُ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ ظَهَرَتْ مَحَبَّتُها لِلْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ فی مَوارِدَ عَدیدَةٍ وَتَحْمِلُ الْمَصآئِبَ

الْمُحْرِقَةِ لِلْقُلُوبِ مَعَ تَحَمُّلاتٍ شَدیدَةٍ، اَلسّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ حَفَظَتِ

الاِْمامَ فی یَوْمِ عاشُوراءَ فی قتْلی وَبَذَلَتْ نَفْسَها فی نِجاةِ زَیْنِ الْعابِدینَ فی مَجْلِسِ

ص:35

حجّت های خدا هستند بر همه عالمیان و بزرگان (امامان) زمین و آسمان از فرزند برادرت حسین کشته شده تشنه بسیار تشنه و در حالیکه او (حسین علیه السلام) پدر نه نفر از پاکیزگان بود و آنان حجّت های خدایند در مشرق و مغرب و زمین و آسمان آنانکه دوستی شان واجب است بر هر کسی از

آفریده شدگان که ایشان آفریده شدگان آفریننده توانای منزّه اند، درود بر تو ای دختر دوست خداوند بسیار بزرگ، درود بر تو ای دختر دوست خداوند بزرگ، درود بر تو ای عمّه دوست خداوند گرامی، درود بر تو ای مادر اندوهها ای زینب و رحمت و مهربانی و برکات خدای تعالی بر تو، درود بر تو ای خاتون راستگوی پسندیده، درود بر تو ای خاتون صاحب فضیلت ثابت قَدَم، درود بر تو ای خاتون کامله دانای عمل کننده، درود بر تو ای خاتون گرامی بزرگوار، درود بر تو ای خاتون پرهیزکار پاکیزه، درود بر تو ای کسیکه آشکار شد دوستی او برای حسین ستمدیده در جاهای بسیار سخت و اندوههای دلسوز را پذیرفت با پذیرفتن مصیبتهای سخت، درود بر تو ای کسیکه نگهداری کرد، امام را در روز عاشورا، در میان کشتگان و فدا کرد، جان خود را در نجات و رهائی زین العابدین در مجلس

ص:36

اَشْقَی الاَْشْقِیآءِ وَنَطَقَتْ کَنُطْقِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلامُ فی سُکَکِ الْکُوفَةِ وَحَوْلُها کَثیرٌ مِنَ الاَْعْدآءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ نَطَحَتْ جَبینُها بِمُقَّدَمِ الْمَحْمِلِ اِذا رَاَتْ رَأْسَ سَیِّدِ الشُّهَدآءِ وَیَخْرُجُ الدَّمُ مِنْ تَحْتِ قِناعِها وَمِنْ مَحْمِلِها بِحَیْثُ یَری مِنْ حَوْلِهَا الاَْعْدآءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا تالِیَ الْمَعْصُومِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مُمْتَحِنَةً فی تَحَمُّلاتِ الْمَصآئِبِ کَالْحُسَیْنِ

الْمَظْلُومِ وَرَحْمَةُ اللّه ِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْبَعیدَةُ مِنَ الاَْوْطانِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الاَْسیرَةُ فِی الْبُلْدانِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمُتَحَیِّزَةُ فی خَرابَةِ الشّامِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمُتَحَیِّرَةُ فی وُقُوفِکِ عَلی جَسَدِ سَیِّدِ الشُّهَدآءِ وَخاطَبْتِ جَدَّکِ رَسُولَ اللّه ِ صَلَّی

اللّه ُ عَلَیْهِ وَالِهِ بِهذَا النِّدآءِ صَلّی عََیْکَ مَلآئِکَةُ السَّمآءِ هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّدآءِ مُقَطَّعُ الاَْعْضآءِ وَبَناتُکَ سَبایا

وَاِلَی اللّه ِ الْمُشْتَکی وَقالَتْ یا مُحَمَّدُ هذا حُسَیْنٌ تُسْفی عَلَیْهِ ریحُ الصَّبا مَجْذُوذُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفا قَتیلُ اَوْلادِ الْبَغایا وا حُزْناهُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللّه ِ، اَلسَّلامُ عَلَی

ص:37

بدبخت ترین ستمگران و سخن گفت مانند سخن گفتن (پدرش) علی علیه السلام در کوچه های کوفه در حالیکه اطراف او دشمنان بسیار بودند، درود بر تو ای کسیکه زد پیشانیش را بجلو کجاوه زمانیکه مشاهده نمود سر مطهر سیّد شهداء را و خون جاری شد از زیر مقنعه اش و از کجاوه او بطوریکه دیدند همه دشمنان از اطراف او، درود بر تو ای همردیف بیگناهان، درود بر تو ای امتحان شده در تحمّل سختیها وگرفتاریها مانند حسین علیه السلامستمدیده و رحمت خدا و برکات بر او باد، درود بر تو ای خاتون دور و آواره از خانمان ها، درود بر تو ای اسیر در شهرها، درود بر تو ای خاتون مکان داده شده در خرابه شام، درود بر تو ای خاتون سرگردان بهنگام توقف نمودن در کنار بدن سیّد الشهداء و خطاب نمودی به فرستاده خدا درود خدا بر او و آلش با این نداء، درود فرستاد بر تو فرشتگان آسمان، این است حسین علیه السلامعریان و برهنه جدا شده از عمامه و لباس و عبا، پاره پاره شده عضوهای بدن، و دختران او را به اسیری بردند و بسوی خدایت شکایت می کنم و گفت ای محمّد صلی الله علیه و آله وسلم این است حسین که بر کشته او می وزید باد صبا که بریده شده سرش از پشت، کشته شده فرزندانِ بیدادگران، ای آنکه غم و اندوه بر تو است ای اباعبداللّه، درود بر

ص:38

مَنْ تَهَیَّجَ قَلْبُها لِلْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الْعُرْیانِ، الْمَطْرُوحِ عَلَی الثَّری وَقالَتْ بِصَوْتٍ حَزینٍ بِاَبی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِدآءُ، بِاَبِی الْمَهْمومِ حَتّی قَضی، بِاَبِی الْعَطْشانِ حَتّی مَضی،

بِاَبی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمآءِ،اَلسَّلامُ عَلی مَنْ بَکَتْ عَلی جَسَدِ اَخیها بَیْنَ الْقَتْلی حَتّی بَکی لِبُکآئِهاکُلُّ عَدُوٍّ وَصَدیقِ وَرَائَ النّاسُ دُمُوعَ الْخَیْلِ تَنْحَدِرُ عَلی حَوافِرِها عَلَی التَّحْقیقِ، اَلسَّلامُ عَلی مَنْ تَکَفَّلَتْ وَاجْتَمَعَتْ فی عَصْرِ عاشُورآءِ بَناتِ رَسُولِ اللّه ِ وَاَطْفالِ الْحُسَیْنِ وَقامَتْ لَهَا الْقِی-مَةُ فی شَهادَةِ الطِّفْلَیْنِ الْغَریبَیْنِ الْمَظْلُومَیْنِ، اَلسَّلامُ عَلی مَنْ لَمْ تَنَمْ عَیْنُها لاَِجْلِ حِراسَةِ آلِ اللّه ِ فی طَفِّ نَیْنَواءِ وَصارَتْ اَسیرا ذَلیلاً بِیَدِ الاَْعْدآءِ،اَلسَّلامُ عَلی مَنْ رَکِبَتْ بَعیرا بِغَیْرِ وَطآءٍ وَنادَتْ اَخیها اَبَا الْفَضْلِ بِهذَا النِّدآءِ اَخی اَبَا الْفَضْلِ اَنْتَ الَّذی رَکِبْتَنی اِذا اَرَدْتُ الْخُرُوجَ مِنَ الْمَدینَةِ، اَلسَّلامُ عَلی مَنْ خَطَبَتْ فی مَیْدانِ الْکُوفَةِ بِخُطْبَةٍ نافِعَةٍ حَتّی سَکَنَتِ الاَْصْواتُ مِنْ کُلِ ناحِیَةٍ،اَلسَّلامُ عَلی مَنِ احْتَجَّتْ فی مَجْلِسِ

ص:39

کسیکه دل او به طپش و هیجان آمد برای حسین ستمدیده عریان افتاده بر روی خاک و فرمود بصدای غم آور پدرم فدای آنکه جان من برای او است فدای پدرت فدای آن غم زده ایکه از دنیا رفت، پدرم فدای آن تشنه ای که در گذشت، پدرم فدای آنکه قطره های خون از محاسن او می چکید، درود بر کسیکه گریه کرد بر جسد برادرش ما بین کشتگان بطوریکه بگریه درآمدند بسبب گریه او تمام دشمن و دوست و دیدند مردم اشکهای اسبان را که جاری بود بر سُم های آنان بطور مسلّم، درود بر کسیکه بسختی و زحمت افتاد و جمع نمود در عصر روز دهم محرم دختران فرستاده خدا و کودکان حسین علیه السلام را و بپاشد برای او قیامت در شهادت دو کودکِ غریب و ستمدیده، درود بر کسی که بخواب نرفت دو چشمش به جهت نگهداری آل خدا در گرمای کربلا و گردید اسیر و خوار بدست دشمنان، درود بر کسی که سوار شتر بی جهاز و (موقع سوار شدن) صدا زد برادرش اَبَا الفضل را باین ندا برادرم اَبَاالفضل تو بودی سوار کردی وقتیکه می خواستم بیرون شوم از مدینه، درود بر کسی که خطبه خواند در میدان شهر کوفه خطبه مفید تا اینکه خاموش گردیدصداهاازهمه طرف،درودبرکسی که دلیل آورد در مجلس

ص: 40

آبْنِ زِیادٍ بِاحْتِجاجاتٍ واضِحَةٍ وَقالَتْ فی جَوابِهِ بِبَیِّناتٍ صادِقَةٍ اِذْ قالَ ابْنُ زِیادٍ لِزَیْنَبَ سَلامُ اللّه ِ عَلَیْها کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللّه ِ بِاَخیکِ الْحُسَیْنِ قالَتْ ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلاً، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اَسیرا بِاَیْدِ

الاَْعْدآءِ فِی الْفَلَواتِ وَرَأَیْتِ اَهْلَ الشّامِ فی حالَةِ الْعَیْشِ وَالسُّرُورِ

وَنَشْرِ الرّایاتِ، اَلسَّلامُ عَلی مَنْ شُدَّ الْحَبْلُ عَلی عَضُدِها وَعُنُقِ الاِْمامِ

زَیْنِ الْعابِدینَ وَادْخَلُوها مَعَ سِتَّةَ عَشَرَ نَفَرٍ مِنْ آلِ رَسُولِ اللّه ِ وَهُمْ کَالاُْسَرآءِ مُقْرَنینَ بِالْحَدیدِ مَظْلُومینَ وَقالَ عَلِیُّ ابْنُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ لِیَزیدَ یا یَزیدُ ما ظَنُّکَ بِرَسُولِ اللّه ِ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لَوْ رَءانا عَلی هذِهِ الْحالَةِ ثُمَّ قالَتْ اُمُّ الْمَصآئِبِ زَیْنَبُ لَهُ قائِلاً فَاَهَلُّو وَاسْتَهَلُّو فَرَحا ثُمَّ قالُوا یا یَزیدُ لا تَشَلْ مُنْتَحِیا عَلی ثَنایا اَبی عَبْدِ اللّه ِ سَیِّدِ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ تَنْکُثُها بِمَحْضَرَتِکَ، ثُمَّ قالَتْ وَلَئِنْ جَرَتْ عَلَی الدَّواهی مُخاطِبَتُکَ وِاِنّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ وَاسْتَعْظِمُ تَقْریعَکَ وَاَسْتَکْثِرُ تَوْبیخَکَ لَ-کِنَّ الْعُیُونَ عَبْرا وَالصُّدُورَ حَرّا، اَلا فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ مِنْ اَقْدامِکَ لِقَتْلِ

ص:41

پسر زیاد به استدلالهای روشن و فرمود در پاسخ او بدلیلهای درست و صحیح موقعیکه گفت پسر زیاد به زینب، درود خدا بر او، چگونه دیدی قدرت خدا را نسبت به برادرت حسین علیه السلام فرمود ندیدم مگر خوبی و نیکویی، درود بر تو ای اسیر بدست دشمنان در بیابانها و دیدی مردم اهل شام را در حال شادی و خوشگذرانی و گستردن بیرق ها (پرچمها)، درود بر کسی که ریسمان بسته شد بر بازوی او و برگردن امام زین العابدین و وارد نمودند او را با شانزده نفر از ذرّیه فرستاده خدا و آنها بودند مانند اسیران با آهن بسته شده ستمدیده

بودند و فرمود امام علی علیه السلام فرزند حسین علیه السلام بر او درود باد، به یزید ای یزید، گمان تو چیست بفرستاده خدا درود خدا بر او و خاندان او که اگر ببیند ما را در این حالت، پس فرمود مادرِ مصیبت ها زینب علیهاالسلامبه یزید در حالیکه فریاد میزد از سر خوشحالی و شادمانی سپس می گفتند ای یزید دست تو شَل و چُلاق مباد که با چوب دستی میزنی بدندانهای ابیعبداللّه آقای جوانان اهل بهشت آن دندانها را می شکنی در مجلس خود، سپس گفت (زینب علیهاالسلام) اگر چه شدائد روزگار مرا وادار کرد که با تو سخن بگویم و اما من قدر تو را کوچک و ناچیز می دانم و پستی و فرومایگیِ تو را بزرگ شمارم و بسیار سرزنشت می کنم لیکن چشمها گریان است و سینه هایمان

ص:42

سوزان است، چه شگفت انگیز است شگفت بسیار از اقدام تو بر کشتن

ص:43

حِزْبِ اللّه ِ النُّجَبآءِ بِحِزْبِ الشَّیْطانِ الطُّلَقآءِ وَلَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَما لَتَجِدْنا وَشِیَکا مَغْرَما حینَ لا تَجِدُ اِلاّ ما قَدَّمَتْ یَداکَ وَما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ وَاِلَی اللّه ِ الْمُشْتَکی وَعَلَیْهِ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ فَکِدْ کَیْدَکَ وَسِعْ سَعْیَکَ وَناصِبْ جهْدَکَ فَوَاللّه ِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا وَلا تُمیتُ وَحْیَنا وَلا تُدْرَکُ اَمَدَنا وَلا تُرْخَصُ عَنْکَ عارَها وَهَلْ رَأْیُکَ اِلاّ فَنَدا وَاَیّامُکَ اِلاّ عَدَدا وَجَمْعُکَ اِلاّ بَدَدا، یا یَزیدُ اَما سَمِعْتَ قَوْلَ اللّه ِ تَعالی وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّه ِ اَمْواتا بَلْ اَحْیآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ وَحَسْبُکَ بِاللّه ِ حاکِما وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَآلِهِ خَصْما وَبِجِبْریلَ عَدُوّا ثُمَّ قالَتْ اَلْحَمْدُ للّه ِِ الَّذی خَتَمَ لاَِوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَالْمَغْفِرَةِ وَلاِخِرِنا بِالشَّهادَةِ وَالرَّحْمَةِ اِنَّهُ رَحیْمٌ وَدُودٌ وَهُوَ حَسْبُنا وَنِعْمَ الْوَکیْلُ وَصَلَّی اللّه ُ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِه وَاَهْلِ بَیْتِه الطّاهِرینَ الاَْئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ آمینَ یا رَبَّ الْعالَمینَ.

ص:44

گروه خدا که گرامی اند بوسیله گروه شیطان آزادشدگان و اگر گرفتی کشتن ما را به غنیمت ما را بزودی بیابی باید غرامت گران آنرا بپردازی موقعیکه نمی یابی مگر آنچه با دو دست خود فرستادی (انجام دادی) دینست پروردگار تو ستم کننده بر بندگان شکایت و گله بدرگاه خدای تعالی است و بر اوست تکیه گاه در هر سختی و گرفتاری و رفاه پس بکار انداز مکر خود را گسترده کن کوشش خود را و برپای دار کوشش خود را پس بخدا قسم قادر بر محو کردن ذکر ما و یاد ما نیستی و نمی میرانی و از بین نمی بری وحی (پیغمبر) ما را و نمی دانی و نمی یابی غایت و پایان ما را و اجازه داده نمی شود بتو از این ننگ برهانی خود را آیا رای و اندیشه تو جز خطا و نادرستی در گفتار است مگر چند روزی و گروه تو الاّ آنکه پراکند می شوند، ای یزید آیا نشنیدی گفته خدای بلند پایه را: و گمان مکن آنهائیکه کشته شدند در راه خدا مردگانند بلکه زنده هستند نزد پروردگارشان روزی داده می شوند (ای یزید) برای تو بس است که خدا حکم کننده است و محمّد درود خدا بر او و خانواده او باد خصم تو محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و جبریل دشمن تو است سپس گفت سپاس برای خدائی است که ختم کرد برای ابتداء و آغاز کار ما سعادت و آمرزش و برای آخر و پایان کار ما کشته شدگان شهادت و رحمت قرار داده زیرا او است رحم کننده و دوست و او ما را بس است و خوب نماینده ایست و درود خدا بر محمّد صلی الله علیه و آله وسلمو خاندان او و اهل بیت پاک او هستند و آنان پیشوایان بی گناه می باشنداجابت کن ای پرودگار جهانیان.(1)

ص:45


1- . زیارتنامه حضرت زینب علیهاالسلام، بعثه مقام معظّم رهبری، تاریخ نشر: 31 / 6 / 1384.

گریه بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام و توسل به ایشان

ص:46

ثواب گریه بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هنگام تولد حضرت زینب

علیهاالسلام فرمود: هر کس بر زینب علیهاالسلامگریه کند، اجر و ثوابش مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین علیهماالسلامگریه نموده باشد.(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی بر مصیبت عمّه ام زینب علیه السلامکه با برادر شریک بود، گریه کند و تشکیل مجالس ذکر ما را بدهد یا بشنود و گریان شود، اگر به قدر بال مگس چشمش در این مصیبت تر شود خداوند گناهان او را بیامرزد.(2)

* * *

ما ریزه خوار سفره احسان زینبیم

حاجاتِ ما رواست، چو مهمان زینبیم

سوزان قلوبِ ما، ز غم جانگدازِ او

گریان به یاد دیده گریانِ زینبیم

گریه جبرئیل بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام

جبرئیل علیه السلام بعد از تولد حضرت زینب علیهاالسلام برای عرض تحیّت و سلام

نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمد و عرض کرد: خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: ای

ص:47


1- . خصائص زینبیه، سید نورالدین جزائری شاگرد سیدابوالحسن اصفهانی.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص104، عمادزاده، ترجمه کتاب حضرت زینب علیهاالسلام از شیخ جعفر نقدی.

حبیب من، نام این دختر را زینب بگذار، آنگاه جبرئیل گریان شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمپرسید: این گریه چیست؟ عرض کرد: یا رسول اللّه همانا این دختر از آغاز زندگی تا پایان روزگار در این دنیا، بی رنج و سختی و بدون درد و بلا نخواهد زیست، بلکه یکسره با محنت و سختیها خواهد بود.

گاهی به درد مصیبت تو مبتلا می شود و گاهی در ماتم مادرش و گاهی در سوک پدرش و گاهی به درد برادرش حسن مجتبی علیه السلامدچار خواهد بود و از این جمله فزون تر به مصائب کربلا گرفتار می شود، چندان که مویش سفید و قامتش خمیده خواهد گردید.(1)

گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر مصائب حضرت زینب علیهاالسلام

هنگام تولد حضرت زینب علیهاالسلام جبرئیل بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد و سلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رساند و گفت: نام این مولود را زینب بگذار و این نامی است که خدای تبارک و تعالی اختیار فرموده است. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از مصائبی که بر حضرت زینب علیهاالسلام وارد می آید، آگاه نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گریان شد و فرمود: هر کس بر زینب گریه کند اجر و ثوابش مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین علیهماالسلام گریه نموده باشد.(2)

در کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم چنین آمده است که:

فاطمه زهرا علیهاالسلام، نوزاد کوچکش را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم داد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلمفرزند دلبند زهرای عزیزش را در آغوش کشیده، صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشک ریختن کرد.

فاطمه علیهاالسلام ناگهان متوجه این صحنه شد و در حالیکه شدیدا ناراحت بود

از پدر پرسید: پدرم، چرا گریه می کنی؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: گریه ام به این علّت است که پس از مرگ من و تو، این دخترِ دوست داشتنی من ص:48


1- . ناسخ التواریخ، ص45.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص47.

سرنوشت غمباری خواهد داشت.

در نظرم مجسّم گشت که او با چه مشکلات دردناکی روبرو می شود و چه مصیبتهای بزرگی را به خاطر رضای خداوند با آغوش باز استقبال می کند. ای پاره تن من و روشنی چشمانم، فاطمه جان، هر کس که بر زینب و مصائب او بگرید، ثواب گریستن کسی را به او می دهند که بر دو برادر او حسن و حسین علیهماالسلام گریه کند.(1)

گریه علی علیه السلام هنگام تولّد حضرت زینب علیهاالسلام

هنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام به دنیا آمد، امام حسین علیه السلامکه در سن طفولیّت بود به خدمت پدر شتافت و عرض کرد: ای پدر بزرگوار، همانا خداوند متعال، خواهری به من عطا فرموده است. وقتی که علی علیه السلام این سخن را شنید، از چشمان مبارکش اشک جاری شد. حسین علیه السلام از دیدن این صحنه متأثر گردید و اشک از دیدگانش جاری گشت و عرض کرد: ای پدر، سبب این اندوه چیست؟ و این گریستن بر کیست؟ علی علیه السلام فرمود: ای روشنی دیده، بزودی رازِ این گریه کردن آشکار خواهد شد.(2)

گ-ریه ام-ام زم-ان (عج) ب-ر مصیب-ت اسی-ریِ عم-ه اش حض-رت زین-ب علیهاالسلام

حاج ملاّ سلطانعلی، روضه خوان تبریزی، که از جمله عبّاد و زهّاد بوده می گوید: در خواب مشرّف به محضر والای امام زمان(عج) شدم، عرض کردم:

مولانا! آنچه در زیارت ناحیه مقدّسه ذکر شده که می فرماید: «فَلاََنْدُبَنَّکَ صَباحا وَمَساءً وَلاََبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما» صحیح است؟ فرمودند: بلی. عرض کردم: آن مصیبتی که در سوگ آن به جای اشک، خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت علی اکبر علیه السلام است؟ فرمودند: نه. اگر

ص:49


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص86 به نقل از طراز المذهب، ص32 و22.
2- . ناسخ التواریخ، ص45 به نقل از بحر المصائب از کتاب ریاض المصائب.

علی اکبر زنده بود، او هم در این مصیبت، خون گریه می کرد.

گفتم: آیا مقصود، مصیبت حضرت عباس علیه السلام است؟ فرمود: نه. بلکه اگر حضرت عبّاس هم در حیات بود او نیز در این مصیبت خون گریه می کرد. گفتم: لابدّ مصیبت حضرت سیّدالشهداء علیه السلاماست؟ فرمود: نه. حضرت سیّدالشهداء هم اگر در حیات بود، در این مصیبت خون گریه می کرد. پرسیدم: پس این کدام مصیبت است؟

فرمود: آن مصیبت اسیری زینب علیهاالسلام است.(1)

س-فارش ام-ام زم-ان (عج) ب-ه واسط-ه ق-راردادنِ حض-رت زینب علیهاالسلام

آیت اللّه حاج میرزا احمد سیبویه، ساکن تهران، از آقای شیخ حسین سامرایی که از اتقیای اهل منبر در عراق بود، نقل می کند:

در ایامی که در سامرّا مشرّف بودم روز جمعه ای طرف عصر به سرداب مقدّس رفتم. دیدم غیر از من اَحدی نیست.

حالی پیدا کرده و متوجّه مقام صاحب الامر(عج) شدم. در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود: به شیعیان و دوستان بگویید که خدا را به حقّ عمه ام حضرت زینب علیهاالسلام قسم دهند که فرج مرا نزدیک گرداند.(2)

ص:50


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص102 به نقل از شیفتگان مهدی، قاضی زاهدی، ص145 به نقل از عبقریّ الحسان، مرحوم نهاوندی.
2- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص103.

بخش اوّل: شناسنامه حضرت زینب علیهاالسلام

اشاره

ص:51

ص:52

شناسنامه حضرت زینب

ص:53

ولادت

حضرت زینب علیهاالسلام در روز پنجم ماه جمادی الاولی، از سال پنجم هجرت، مطابق با سال 627 میلادی، در شهر مدینه چشم به جهان گشود و باعث روشنی دیدگان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلامشد.(1)

به بزم ما خدا زیب و فری داد

دل ما را صفای دیگری داد

ز بحر رحمتش خلاّق سبحان

به زهرا از عنایت گوهری داد

[ژولیده]

* * *

ای دست خدا و فوق هر دست علی

ای رشته کائنات در دست علی

دست من و دامنت که امروز تو را

قنداقه زینب است در دست علی

ص:54


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص48.

* * *

نام، کنیه، القاب

هنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام متولد شد، مادرش زهرا علیهاالسلام، او را نزد پدرش آورد و عرض کرد، نام این مولود را بگذار. حضرت علی علیه السلام فرمود: من بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم سبقت نمی گیرم. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به سفر

رفته بود. هنگامی که مراجعت فرمود، حضرت زهرا علیهاالسلام طفلِ تازه متولد شده را نزد پدر برد که برایش نامی انتخاب کند. جبرئیل نازل شد و بر رسول

ص:55

خدا صلی الله علیه و آله وسلم سلام رساند و گفت: نام این مولود را زینب علیهاالسلام بگذار و این نامی است که خداوند تبارک و تعالی اختیار فرموده است.

زینب مرکب از دو کلمه زَیْن و اَب می باشد و به معنای زینتِ پدر است.

سپس او را به اُمّ کلثوم و اُمّ الحسن مُکَنّی و به عقیلة ملقّب فرمود. او عقیله بنی هاشم و عقیلة الطالبیین است.

به زن کریمه عقیله می گویند و کریمه کسی است که در بین فامیل بسیار عزیز و در خاندان خود ارجمند باشد. حضرت زینب علیهاالسلام به القابِ موثقه، عارفه، عالمة غیر معلّمة، فاضله، کامله، عابده آل علی معروف است.

وی اوّل دختری است که از فاطمه زهرا علیهاالسلام به دنیا آمد.(1)

در بلاغت چون علی و در صبوری چون حَسن

در شهامت چون حسین و در حیا چون مادر است

از کمال علم و تقوی شد عقیله نام او

همچو زهرا از همه زنهای عالم برتر است

[حسان]

* * *

نَسَب

پدر بزرگوار

امیرالمؤمنین، ابوالحسن علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است که از هفت سالگی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم وی را تحت تربیت و تعلیم خویش گرفت و علم ماکان و مایکون را به او آموخت و او را خلیفه بلا فصل خود قرار داد.

ص:56


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص47.

مادر عزیز

حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام سیده نساء العالمین است. او که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره اش فرمود: «اِنّ اللّه َ یَرضی لِرضاکِ وَیَغْضِبُ لِغَضَبِکِ». همانا خداوند به خوشنودی تو خوشنود و به خشم تو غضبناک می شود. و در جای دیگر فرمود: فاطمه پاره تن من است.

جدّ مادری

پدر بزرگ او رسول خدا خاتم الانبیاء، حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلمبود.

مادر بزرگِ مادری

حضرت خدیجه دختر خویلد، امّ المؤمنین، کسی که خداوند متعال توسط جبرئیل به او سلام رساند و او را بشارت به بهشت داد.

جدّ پدری

حضرت ابوطالب، عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بود. کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از هفت سالگی تحت تکفّل گرفت و از وی در برابر کفّار قریش حمایت کرد.

مادر بزرگِ پدری

حضرت فاطمه بنت اسد بن عبد مناف بن هاشم است که زنِ ابوطالب و اول زن هاشمیه ایست که اولاد هاشمیه آورده است. او کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم لحد او را کند و به پیراهن خود کفن نمود و در قبر گذاشت.

او زن مستجاب الدعوه ای بود که چون پرده خانه کعبه را گرفت و درخواست کرد که خدا درد مخاضش را بر او آسان کند، دیوار کعبه شکافته شد و او به درون کعبه رفت و علی علیه السلامرا در آنجا به دنیا آورد.

ص:57

فرزندان

سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص می گوید: عبداللّه بن جعفر را فرزندان متعدّد بوده است از جمله: علی و عون الاکبر و محمد و عبّاس و اُمّ کلثوم

می باشد که مادر آنان حضرت زینب علیهاالسلام است. و در ناسخ آمده است که: عون و برادرش محمد که مادر آنها علیا مخدّره حضرت زینب علیهاالسلام است، در زمین کربلا به درجه رفیع شهادت رسیدند.(1)

خواهران و برادران

خواهر و برادران ایشان از حضرت زهرا علیهاالسلام

اُمّ کلثوم علیهاالسلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، حضرت محسن علیه السلام.

خواهران و برادران ایشان از غیرِ حضرت زهرا علیهاالسلام

محمد حنفیه؛ مادرش خوله بنت جعفر بن قیس حنفی است.

حضرت عباس علیه السلام، عبداللّه، جعفر، عثمان؛ این چهار تن از فرزندان اُمّ البنین، فاطمه بنت حزام کلابیّه بودند که در کربلا به شهادت رسیدند.

محمد اوسط؛ مادرش امامه بنت ابی العاص است و مادر امامه، زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است.

عمر، رقیه صغری؛ این دو مادرشان اُمّ حبیب دختر ربیعه تغلبی است.

یحیی، عون؛ مادرشان اسماء عمیس است.

ابوبکر (محمد اصغر)، عبید اللّه؛ ایندو از لیلی بنت مسعود بن خالد هستند.

زینب صغری، رقیه صغری؛مادراین دو اُمّ سعیدبنت عروة ثقفیه است.عمران رمله،عبد الرحمن،میمونه،امامه،فاطمه.(2)

ص:58


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص104.
2- .حضرت زینب کبری علیهاالسلام،ص43 - 47.

ص:59

همسر

چون حضرت زینب علیهاالسلام به حدّ بلوغ رسید و دوره طفولیت او سپری گردید و اوایل شباب پدیدار گشت اشراف عرب و بزرگان قبایل برای خواستگاری خدمت حضرت علی علیه السلامآمدند. در میان کسانی که اطراف خانه علی علیه السلام آمد و رفت می کرد و حیاء مانع عرض بود عبداللّه جعفر بود تا آن میان یکی از صحابه عرض کرد یا علی بهتر است امتثال امر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم که در آن موقع نگاه کرد به اولاد علی علیه السلام و جعفر و فرمود: «بَناتُنا لِبَنینا وَبَنُونا لِبَناتِنا» - دختران ما برای پسرانِ ما و پسرانِ ما برای دختران ما -

یعنی باید دخترهای خاندان ما را به پسر عموهای آنها عقد بست. صدیقه صغری (زینب علیهاالسلام) را به عبداللّه جعفر تزویج فرمایی و صداق او را مانند صداق مادرش معین فرمایی، حضرت قبول فرمود. عبداللّه جعفر را خواستند و زینب علیهاالسلام را به او تزویج فرمود. عبداللّه پنج سال از حضرت زینب علیهاالسلام بزرگتر بود.

عبداللّه بن جعفر بن ابی طالب بن هاشم بن عبد مناف ملقب به جواد و مکنّی به ابی محمد که مشهورترین کنیه او ابوجعفر است. مادرش اسماء بنت عمیس خثعمیه خواهر میمونه بنت الحرث که امّ المؤمنین بود.(1)

وی نخستین نوزاد اسلام در حبشه است. عبداللّه مردی سخی و بخشنده بود و در داستانها از جود و سخای او نقل شده و به کرم و بخشش او مَثَل می زدند و اهل مدینه که قرض می کردند، وعده می دادند که چون وقت عطای عبداللّه بن جعفر شود، بدهی خود را می پردازیم. از سوابق او اینکه در سال 36 هجری در جنگ جمل شرکت داشته است و در روزی که علی علیه السلام حرکت می کرد و از سپاه خود سان می دید، مشاهده شد که در سمت راست

ص:60


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص106.

اوحسن

علیه السلام و در سمت چپ وی حسین علیه السلام و در جلو محمّد بن حنفیّه با پرچم بزرگ و از پشت سر آن حضرت، عبداللّه بن جعفر حرکت می کرد.(1)

وی در جنگ صفین نیز یکی از فرماندهان جنگی علی علیه السلام بود.(2)

مسافرتها

1. از مدینه به کوفه

در سال 36 هجری، که حدود سی سال از عمر زینب علیهاالسلاممی گذشت، این بانوی بزرگ، به همراه پدر و سایر اعضاء خانواده خود مدینة الرسول صلی الله علیه و آله وسلم را ترک نمود و در حالی که با عزّت و جلال همچون شمعی، برادرها و اقوام خود را پروانه وار گرد خویش داشت و عبداللّه شوهر عالی مقام او، وی را همراهی می کرد به کوفه مرکز حکومت اسلامی سفر کرد.

این سفر حضرت زینب علیهاالسلام حدود پنج سال طول کشید. در این شهر، بانوان سرشناس کوفه، برای تحصیل علم و آموختن تفسیر قرآن و آشنایی با معارف نورانی اسلام، در کلاسهای درس و تفسیر او شرکت می کردند و زینب علیهاالسلام مرجع دینی بانوان و آموزکار آنان محسوب می شد.(3)

2. از کوفه به مدینه

پس از آنکه علی علیه السلام به شهادت رسید و زینب علیهاالسلام و سایر فرزندان و بازماندگان خود را به سوگ دردناکی نشانید و امام حسن علیه السلامعهده دار امامت

شد، از این موقعیت شش ماه بیشتر نگذشت که امام حسن علیه السلامصلح پیشنهادی معاویه را پذیرفت و دیگر ماندن در کوفه ضرورتی نداشت و از طرف دیگر از سوی معاویه و عناصر پیمان شکن و خود فروخته، احساس

ص:61


1- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص82.
2- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص80.
3- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص121 به نقل از بانوی شجاع زینب کبری علیهاالسلام، ص107.

خطر می کرد به همراه سایر بنی هاشم از جمله حضرت زینب علیهاالسلام کوفه را به سوی مدینه ترک گفت.(1)

3. از مدینه به مکّه

حضرت زینب علیهاالسلام پس از بازگشت از کوفه حدود ده سال در مدینه اقامت گزید، در این مدت برادرش امام حسن علیه السلام به شهادت رسید. امّا طولی نکشید که در شب 28 رجب سال 60 هجری به همراه کاروان برادرش امام حسین علیه السلام هجرت از مدینه را آغاز کرد و پس از 6 روز طی مسیر در سوم شعبان همان سال به مکّه وارد شد. وی در این زمان حدود 55 سال دارد و دارای همسرو پنج فرزند است.(2)

4. از مکّه به سوی عراق

مدت اقامت حضرت زینب علیهاالسلام در مکّه و کنار حرم الهی به همراه کاروان حسینی، چهار ماه و پنج روز طول کشید.

امام حسین علیه السلام تصمیم گرفت مکّه و خانه خدا را از روی ناچاری ترک بگوید؛ چرا که از طرفی می بایست مبارزه خود را علیه حزب اموی ادامه دهد و از طرف دیگر ماندن در مکّه، به خاطر ناامنی و بیم ترور و اینکه مبارزه ناکام بماند، مجاز نبود. به همین خاطر امام حسین علیه السلام و خاندانش در روز هشتم ذی حجة سال 60 هجری موسوم به روز ترویة، سرزمین حرم را به سوی عراق ترک گفت.

امام

علیه السلام با دعوت مردم کوفه به آن سوی حرکت کرد و بعد از 24 روز طی مسافت، در دوازده فرسخی آن شهر به محاصره ارتش دشمن درآمد و روز دوم محرم وارد کربلا شد.(3)

ص:62


1- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص123.
2- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص123 به نقل از ارشاد مفید، ص202.
3- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص124.

ص:63

5. از کربلا به کوفه

مدت اقامت زینب علیهاالسلام در کربلا از 9 روز تجاوز نمی کند، محل اقامت او، صحرای سوزان کربلا است که آن را رعب و وحشت و هیاهوی جنگ و خونریزی فرا گرفته است.

زینب

علیهاالسلام کربلا را، با اکراه و اجبار ترک می کند امّا در قالب کاروان اسیران که روز یازدهم محرم از کربلا بسوی کوفه روانه گردید.(1)

6. از کوفه به شام

زینب

علیهاالسلام دوازدهم محرم سال 61 هجری وارد کوفه شد و تا شانزدهم همان ماه در کوفه اقامت داشت. این هشت روز برای وی به اندازه چند ماه، جلوه کرد، چرا که کوفه چند سال محلّ خلافت علی علیه السلامبوده و روزگاری همین زینب علیهاالسلام در این شهر به عنوان دختر امیر به شمار می رفت و خانه وی محل رفت و آمد بزرگان و سرشناسان و فقرای کوفه بود، امّا امروز وی را به صورت اسیر در همین شهر وارد کرده اند.

چنانکه از تاریخ به دست می آید کاروان با پیمودن سیزده روز فاصله بین کوفه و شام، در روز اول ماه صفر سال 61 هجری وارد شام شد که حوادث تلخی در این شهر برای زینب علیهاالسلام و همراهان به وقوع پیوست.(2)

7. از شام به مدینه

پس از هشت روز توقف دردمندانه در مرکز حکومت یزید و رسوایی آن ملعون، کاروان اهل بیت علیهم السلام تصمیم به بازگشت به مدینه می گیرند.

ص:64


1- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص126.
2- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص128.

8. از مدینه به...؟

آنچه از وضع ظاهر بدست می آید، اقامت حضرت زینب علیهاالسلامدر مدینه چند ماه بیشتر نبوده است و وی مجبور می شود وطن اصلی خود و جدّ خویش را برای همیشه ترک گوید.

به قول بعضی به خاطر قحطی و خشکسالی به سرزمین شام که شوهرش عبداللّه املاک و دارایی فراوان داشت رفت.

و به قول برخی وقتی که حکومت اموی، ماندن زینب علیهاالسلامدر مدینه را به صلاح خود ندانست وی را از مدینه تبعید کرد و حضرت برای اقامت اجباری، مصر را انتخاب کرد و در آن شهر اقامت گزید.

بدین سان سفرهای طاقت فرسای زینب علیهاالسلام با رحلت وی به پایان رسید.(1)

وفات

در بحر المصائب می گوید: حضرت زینب علیهاالسلام بعد از واقعه کربلا و رنج شام و محنت ایّام، چندان بگریست که قدّش خمیده و گیسوانش سفید گردید؛ دائم الحزن زندگی کرد تا رخت به سرای دیگر کشید.

نیز گوید: حضرت ام کلثوم علیهاالسلام، بعد از چهار ماه از ورود اهل بیت به مدینه طیّبه از این سرای پر ملال به رحمت خداوند لایزال پیوست. وقتی هشتاد روز از وفات اُمّ کلثوم گذشت؛ شبی علیا مخدّره زینب علیهاالسلاممادرش را در خواب دید و چون بیدار شد بسیار بگریست و بر سر و صورت خویش بزد تا از هوش رفت. زمانی که آمدند و آن مخدّره را حرکت دادند، دیدند روح مقدّس او به شاخسار جنان پرواز کرده است.

ص:65


1- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص130.

این واقعه جانگداز، در دهم رمضان (یا چهاردهم رجب، بنابر قول عبیدلی نسابه متوفّی در سنه 277 در کتاب اخبار زینبات) از سال 62هجری روی داد. بعضی وفاتش را شب یکشنبه پنجم ماه رجب دانسته اند، و اللّه اعلم بحقائق الامور.(1)

مرقد مطهر

راجع به محل دفن حضرت زینب علیهاالسلام سه نظر وجود دارد:

1. مدینه منوّره در بقیع.

2. قاهره مصر.

3. مقام معروف و مشهور در قریه (راویه) واقع در منطقه غوطه دمشق.

قول اوّل، ظاهراً هیچ مدرکی بجز حدس و تخمین ندارد و مبتنی بر این نظریه احتمالی است که چون حضرت زینب علیهاالسلامپس از حادثه کربلا به مدینه مراجعت کرده است، چنانچه رویداد تازه ای پیش نیامده باشد، به طور طبیعی در مدینه از دنیا رحلت کرده و نیز به طور طبیعی در بقیع آرامگاه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمدفن شده است.

در مورد قول دوّم نیز، که مصر باشد، مدرک درستی در دست نیست. برای توضیح و تحقیق بیشتر به کتاب شریف «مراقد اهل بیت شام» تالیف آقای سید احمد فهری، امام جمعه محترم دمشق، مراجعه شود.

با تضعیف دو قول اول، اعتبار قول سوم ثابت می شود؛ با این توضیح که چون شهر مدینه دچار قحطی شد، حضرت زینب علیهاالسلامهمراه شوهرش عبداللّه جعفر که در دمشق زمینهایی داشت به آنجا مهاجرت کرده و همان جا وفات یافت. پس قبر حضرت زینب علیهاالسلامدر قریه راویه از منطقه غوطه شام واقع در هفت کیلومتری جنوب شرقی دمشق است که هم اکنون

ص:66


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص103.

زینبیّه می گویند.

در آنجا بارگاه و مرقد بسیار با شکوهی به نام حضرت زینب علیهاالسلامدختر امیرالمؤمنین علیه السلام وجود دارد که همواره مزار دوستان اهل بیت و شیعیان و حتّی غیر شیعیان بوده است. آنچه از تاریخ بدست می آید قدمتِ زیادِ بنایِ این مزار است که حتّی در قرن دوم نیز موجود بوده است؛ زیرا بانوی بزرگوار، سیّده نفیسه، همسر اسحاق مؤتمن فرزند امام جعفر صادق علیه السلام به زیارت این مرقد مطهّر آمده است.(1)

ابو عبداللّه محمد بن عبداللّه بن بطوطة معاصر فخر المحققین پسر علاّمه، در رحله خود به نام «تحفة النظّار فی غرائب الامصار» گفته: در قبله شهر دمشق به فاصله یک فرسخ، زیارتگاه اُمّ کلثوم دختر علی بن ابی طالب علیه السلام از فاطمه علیهاالسلاماست و نامش زینب می باشد و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمبه خاطر علاقه به دخترش اُمّ کلثوم به او نیز کنیه اُمّ کلثوم داده است.(2)

ص:67


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص105.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص594.

بخش دوم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام

اشاره

در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امامتِ حضرت علی علیه السلام تاشهادت ایشان

ص:68

ص:69

مصائب حضرت زینب علیهاالسلام درزمان امامت علی علیه السلام

فصل اول: رحلت پدربزرگ گرامی حضرت زینب علیهاالسلام و مصائب آن حضرت تا شهادت مادر

اشاره

ص:70

خواب دیدن حضرت زینب علیهاالسلام و تعبیر بوسیله پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم

در طراز المذهب از بحر المصائب و سایر کتب نقل می کند که نزدیک رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم زینب علیهاالسلام نزد جدش آمد، عرض کرد یا جدّاه خواب دیدم باد تندی وزیدن گرفت که دنیا را تاریک نمود و من از شدت باد در پناه درخت بزرگی جا گرفتم که ناگاه آن درخت عظیم در اثر فشار سخت باد از جا کنده شد، خود را به درخت دیگر رساندم که شاخه همان درخت بود، باز تند باد سخت آن را هم از جای کند پس از آن به شاخه دیگر آن درخت پناه بردم آنهم شکست، آنگاه به دو شاخه باقیمانده پناه بردم، آنها هم یکی بعد از دیگری در اثر تندباد حوادث از بین رفتند که از شدت اضطراب از خواب بیدار شدم.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گریان شد و فرمود آن درخت بزرگ من هستم که از میان شما می روم و شاخه اول آن مادرت فاطمه علیهاالسلام است و شاخه دومی پدرت علی علیه السلام و دو فرع دیگر، برادرانت حسن و حسین علیهماالسلام هستند که به فقدان

ص:71

آنها جهان تیره و تار گردد.(1)

رحلت پدر بزرگ گرامی حضرت زینب علیهاالسلام

حضرت زینب علیهاالسلام شش ساله بود که جدّ بزرگوارش از دنیا رفت. بدون تردید این دختر مناظر حزن و اندوه را به چشم دیده و فریادهای گریه کنندگان و ناله های مصیبت زدگان را با گوشش شنیده است. او دیده است که سراسر مدینه یک پارچه به عزا و گریه و ناله، مبدّل شد. این مصیبت جانگاه، بخصوص برای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و بویژه امیرمؤمنان علیه السلام، بسیار جانسوز بود. از فراق پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن چنان اندوه بر امیرمؤمنان علیه السلام وارد گردید که اگر بر کوهها نازل می شد، طاقت تحمّل آن را نداشتند. ولی در میان همه مردم هیچکس مانند حضرت زهرا علیهاالسلاممحزون و غمگین نبود. ساعت به ساعت و روز به روز، اندوهش تازه می شد و گریه اش شدت می یافت و سوز دلش آرام نمی گرفت.

غسلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم توسط علی علیه السلام

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم وصیت کرده بود که غیر از علی علیه السلام غسل او رابر عهده نگیرد.

علی علیه السلام او را شستشو می داد و فضل بن عباس با چشمان بسته آب می ریخت و ملائکه آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم را به هر طرف که لازم بود می گرداندند.(2)

نماز بر جنازه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

سلمان می گوید: وقتی که غسل و حنوط و کفن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به پایان

ص:72


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص49.
2- . اسرار آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص23.

رسید، (علی علیه السلام) مرا داخل خانه برد و ابوذر و مقداد و فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین علیهماالسلام هم داخل شدند.

علی

علیه السلام پیش ایستاد، ما هم پشت سر او به صف ایستادیم و بر او نماز گزارده، عایشه هم بی خبر در حجره بود، خدا چشمان او را گرفته بود.(1)

تعیین خلیفه در غیاب پدر

عالم بزرگ، شیخ مفید (متوفی 413ه- .ق) در کتاب ارشاد می گوید: پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، امام علی علیه السلام مشغول غسل دادن و کفن و دفن جسد مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود و بنی هاشم به خاطر مصیبت بزرگ رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلماز مردم جدا بودند، قوم از فرصت استفاده کرده و به مسأله خلافت و تعیین خلیفه پرداختند و سرانجام در غیاب علی علیه السلام و بنی هاشم، خلافت ابوبکر برقرار شد، آن گونه که بین انصار، اختلاف افتاد و جماعت آزاد شدگان (در فتح مکّه) و آنان که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای تألیف قلوب، به آنها اجازه

ورود به اسلام را داده بود از اینکه مسأله خلافت، چند روز تأخیر بیفتد کراهت داشتند تا قبل از فراغت بنی هاشم، مسأله را تمام شده اعلام کنند، با ابوبکر بیعت کردند، زیرا او در مکان اجتماع (سقیفه) حاضر بود، و اسباب و لوازم کاراوآنچنان آماده شده بودکه موضوع رامطابق مرادومقصوداوآسان نمود.(2)

بیهوش شدن مادر کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

یا زینب علیهاالسلام آیا مادر را دیدی که تا هفت روز بعد از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، از خانه بیرون نیامد، روز هشتم به عنوان زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

ص:73


1- . اسرار آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص28.
2- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص76.

از خانه بیرون آمد و با گریه و ناله به طرف قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمرهسپار شد؟ دامنش بر زمین کشیده می شد و چادرش بر پاهایش می پیچید، از شدت گریه و ریزش اشک چشمهایش چیزی را نمی دید، تا کنار قبر آمد، همین که چشمش به قبر پدر افتاد از حال رفت و خود را به روی قبر افکند، زنهای مدینه به سوی او شتافتند، آب به صورتش باشیدند تا اینکه به هوش آمد، آنگاه صدا به گریه بلند کرد و خطاب به پدر گفت: قوتم رفت، صبرم تمام شد و بی تاب شدم، دشمنم شاد گردید، اندوه جانکاه مرا می کشد، ای پدر بزرگوار تنها و حیران و بی کس باقی ماندم، صدایم گرفت، کمرم شکست، زندگیم دگرگون و تیره شد، بعد از تو ای پدر، انیسی در وحشت ندارم و کسی نیست که مرا آرام کند، سپس با ناله جانسوز اشعاری را به زبان آورد. آیا حضرت زینب علیهاالسلامدر آن سن و سال کودکی چطور طاقت آورد که مادر را بی هوش روی قبر جدش صلی الله علیه و آله وسلم ببیند.(1)

گریه های شبانه روزی مادر

یا زینب علیهاالسلام، آیا تو هم همراه با مادر و شریکِ غم مادر، شب و روز گریه می کردی؟ آیا می توانستی ببینی که مادر مظلومه ات شب و روز گریه می کند؟

آری، جمعی از بزرگان مدینه به حضور امیرمؤمنان علی

علیه السلامآمدند وگفتند: به فاطمه علیهاالسلام بگو: یا شب گریه کند و روز را آرام باشد و یا روز گریه کند و شب را آرام باشد. ولی فاطمه علیهاالسلام فرمود: ای ابوالحسن! زندگی من در میان این مردم، بسیار اندک است و به زودی از میان آنها می روم، سوگند به خدا شب و روز به گریه ام ادامه می دهم تا به پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ملحق شوم.

ص:74


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص222.

علی

علیه السلام برای حضرت زهرا علیهاالسلام خانه ای (سایبانی) دورتر از خانه های مردم در قبرستان بقیع ساخت و آن را بیتُ الاحزان نامید. یا زینب علیهاالسلام آیا هر روز صبح، که مادر، دست حسن و حسین علیهماالسلام را می گرفت و گریان به بیت الاحزان می رفت و کنار قبرها می گریست، و چون شب فرا می رسید پدر عزیزت مادر را به خانه می برد، تو هم با آنان بودی؟(1)

اذان بلال و بیهوشی مادر

روزی حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: بسیار مایلم که صدای اذان مؤذّن پدرم را بشنوم. (با توجّه به اینکه بلال حبشی، بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلماذان نمی گفت تا دیگران را تأیید نکند) این خبر به بلال حبشی رسید، طبق خواهش حضرت فاطمه علیهاالسلام صدای خود را به اذان بلند کرد.

وقتی که گفت: اَللّه ُ اَکْبَرُ، اَللّه ُ اَکْبَرُ.

حضرت فاطمه علیهاالسلام به یاد زمان پدر افتاد، آنچنان بی تاب شد، که نتوانست از گریه خودداری کند.

وقتی که بلال گفت: اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّه ِ، حضرت فاطمه علیهاالسلام ضجّه زده و بیهوش به روی زمین افتاد. مردم به بلال گفتند: اذان را قطع کن که حضرت فاطمه علیهاالسلام از دنیا رفت، و گمان کردند که حضرت فاطمه علیهاالسلامجان داد، شاید هم حسنین علیهماالسلام و زینب علیهاالسلامدوان دوان، خود را به بلال رساندند و درخواست کردند برای حفظ جان مادرشان، بلال اذان را ادامه ندهد.

بلال، اذانش را قطع کرد و ناتمام گذاشت، وقتی که حضرت فاطمه علیهاالسلام به

هوش آمد، از بلال خواست که اذان را تمام کند.(2)

بلال اذان را تمام نکرد و به حضرت فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: ای سرور بانوان، بیم آن دارم که وقتی صدای مرا بشنوی به جانت آسیب برسد. حضرت فاطمه علیهاالسلام بلال را معاف داشت.

ص:75


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص223.
2- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص227.

مظلومیّت پدر و مادر

زینب علیهاالسلام می دید که پدر و مادرش چه مظلومانه، شبانه درِ خانه انصار می رفتند، در حالی که علی علیه السلام دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفته بود و فاطمه علیهاالسلام را سوار بر چارپایی کرده بود و فاطمه

علیهاالسلام از آنها درخواستِ کمک

نمود ولی آنها، کمکی نکردند.(1)

خانه نشین شدن پدر

پس از آنکه علی علیه السلام بارها، هنگام شب فاطمه علیهاالسلام را بر مرکبی سوار کرد و دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و درِ خانه همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رفت و در اثبات حق خود آنها را به خدا قسم داد و از آنها خواست تا او را یاری دهند امّا جز چهار نفر (سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر) کسی جواب او را نداد و مردم او را خوار کردند و دست از یاری وی برداشتند و با ابوبکر هم صدا شدند

و به او تعظیم کردند، خانه نشینی اختیار کرد.(2)

به آتش کشیدن درِ خانه

حضرت زینب علیهاالسلام متوجّه می شود، که عمر به اطرافیان خود گفت: هیزم جمع کنید، آنها هیزم جمع کردند و همراه عمر، کنار درِ خانه زهرا علیه السلام آمدند

و هیزمها را کنار در گذاردند، در آن وقت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام در آن خانه بودند، آنگاه عمر فریاد زد، که علی و فاطمه علیهماالسلام صدای او را شنیدند، او در فریادش می گفت: سوگند به خدا ای علی! باید از خانه بیرون بیایی و باید با خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم(ابوبکر) بیعت کنی وگرنه بر خانه تو

ص:76


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص101 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص13.
2- . اسرار آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص32.

آتش بر می افروزم.

فاطمه علیهاالسلام به عمر فرمود: چرا با ما چنین برخورد می کنی؟! عمر گفت: در را باز کن وگرنه به شما آتش می افکنم.

فاطمه علیهاالسلام فرمود: آیا از خدا نمی ترسی و وارد خانه من می شوی؟ عمر از آنجا نرفت، و از همراهان خود آتش خواست و با آن آتش، درِ خانه زهرا علیهاالسلامرا شعله ور نمود، سپس در را فشار داد و وارد خانه شد، فاطمه علیهاالسلام مقابل او ایستاد و فریاد زد: «یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللّه ِ» ای پدر جان ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم. عمر شمشیر خود را که در نیام بود بلند کرد و بر پهلوی حضرت زهرا علیهاالسلام زد، ناله آن حضرت بلند شد: «یا اَبَتاهُ» ای پدر جان. عمر تازیانه خود را بلند کرد و بر بازوی زهرا علیهاالسلام زد، آنحضرت فریاد زد: «یا رَسُولَ اللّه لَبِئسَ ما خَلَّفَکَ اَبُوبَکْر وَعُمَر» ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمبنگر که بعد از تو، ابوبکر و عمر برخورد بسیار بدی به ما نمودند.(1)

مادر بین در و دیوار

یا زینب علیهاالسلام، زمانی که درِ خانه شما را آتش زدند و مادرت فاطمه علیهاالسلام بین در و دیوار قرار گرفت، تو کجا بودی؟

عمر آتش طلبید و در خانه را آتش زد و آنگاه درِ نیم سوخته را فشار داد،

در این هنگام فاطمه علیهاالسلام با عمر روبرو شد و فریاد زد: «یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللّه» ای پدر جان ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم.

قنفذ (نیز) درِ خانه را آنچنان فشار داد و گشود و در را به پهلوی فاطمه علیهاالسلامزد که یک دنده از دنده های پهلوی او شکست و جنین که در رَحِم داشت،

ص: 77


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص136؛ مقتل الزهرا علیهاالسلام، ص28 به نقل از کتاب اعلام النساء از عمر رضا کحاله از علمای اهل سنت معاصر و ص37 به نقل از اثبات الوصیه مسعودی.

سقط شد،ازآن پس همچنان بستری بود تا اینکه به شهادت رسید.(1)

فیض کاشانی در کتاب عِلمُ الیَقین چنین نقل می کند که: جمعیت بی آنکه مهلت بدهند تا فاطمه علیهاالسلام خود را بپوشاند در را فشار دادند، فاطمه علیهاالسلامبرای اینکه در برابر نگاه نامحرمان نباشد به پشت در رفت، عمر در را فشار داد، فاطمه علیهاالسلام بین فشار در و دیوار قرار گرفت، سپس عمر و همراهان به خانه هجوم بردند، علی علیه السلامروی فرش خود نشسته بود، آن قوم آن حضرت را احاطه کردند و اطراف دامن و گریبانش را گرفتند و او را با اجبار به طرف مسجد بردند.(2)

عمر در نامه ای که به معاویه نوشت چنین می گوید: ... (فاطمه علیهاالسلام) دو دستش را از در بیرون آورد که مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم و با تازیانه ام بر دستهای او زدم، تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه، ناله کرد و گریست... .

با پای خودم لگد بر در زدم ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود، وقتی که لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه را شنیدم که گمان کردم این ناله مدینه را زیر و رو نمود، در آن حال فاطمه علیهاالسلام می گفت: «یا اَبَتاهُ، یا رَسُولَ اللّه هکَذَا کانَ یُفْعَلُ بِحَبیبَتِکَ وَاِبْنَتِکَ، آهْ یا فِضَّةُ اِلَیْکِ فَخُذینی فَقَدْ وَاللّه ِ قُتِلَ ما فی اَحْشایی مِنْ حَمْلٍ». ای پدر جان، ای رسول خدا با حبیبه تو چنین رفتار می شود. آه، ای فضّه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد.

من دریافتم که فاطمه علیهاالسلام بر اثر درد شدید مخاض بر دیوار (پشت در) تکیه داده است، درِ خانه را با شدّت فشار دادم، در باز شد، وقتی که وارد خانه شدم فاطمه علیهاالسلام با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدّت خشمِ

ص:78


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص143، برای شرح بیشتر ماجرا از کتب اهل سنت به کتاب مقتل الزهرا، ص34 مراجعه شود.
2- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص145.

من، مرا بگونه ای کرده بود که گویی پرده ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش به صورت فاطمه علیهاالسلام زدم که به زمین افتاد.(1)

ضرب و جرح مادر توسط قنفذ

شاید حضرت زینب علیهاالسلام در آن سن کودکی، دیده باشد که قنفذ و همراهانش بدون اجازه، وارد خانه علی علیه السلام شدند، ... در این هنگام فاطمه علیهاالسلام به حمایت از علی علیه السلام به میان آمد، قنفذ تازیانه اش را بلند کرد و به فاطمه علیهاالسلام زد. وقتی که فاطمه علیهاالسلام بر اثر آن ضربت (پس از مدتی) از دنیا رفت، آثار شدید آن تازیانه (مانند بازوبند و دستبند) در بازوی زهرا علیهاالسلام نمایان بود.(2)

شهادت حضرت محسن علیه السلام برادر حضرت زینب علیهاالسلام

در کتاب ارشاد القلوب نقل شده که فاطمه علیهاالسلام فرمود: هیزم بسیار به در خانه ما آوردند، تا خانه و اهلش را بسوزانند، من در پشتِ در ایستاده بودم و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند می دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند. عمر، تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ابوبکر گرفت و با

آن بر بازویم زد و اثر آن همچون رگه های بازوبند در بازویم باقی ماند، آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشار داد در این هنگام به صورت بر زمین افتادم در حالی که فرزند در رحم داشتم، آتش زبانه می کشید و صورتم را می سوزانید، او با دستش مرا می زد، گوشواره ام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فراگرفت، محسنم بی گناه، سقط و کشته شد.(3)

ص:79


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص150 به نقل از بحار، ج8، ص222.
2- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص137.
3- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص150؛ مقتل الزهرا علیهاالسلام، ص40، 79، 82، 83 با منابع اهل سنت آورده است.

ریسمان بر گردن پدر

... سپس عمر دوباره داخل خانه شد و به علی علیه السلام گفت: برخیز و بیعت کن! علی از بلند شدن خودداری کرد(1)،

عمر دست علی علیه السلام را گرفت و گفت: برخیز(2)، باز علی علیه السلام از بلند شدن خودداری کرد(3) و خود را به زمین چسبانید(4)، پس عمر به زور(5)، علی علیه السلامرا بلند کرد و مانند زبیر کشاند(6) و درحالی که ریسمان(7)به گردنشان(8)بودبه خارج خانه کشانید(9)،سپس خالد آن دو راگرفته وعمرآن راوکسانی که باآن دو بودندباصورتی بسیاربدمی کشانید، مردم جمع شده و نگاه می کردند، کوچه های مدینه پر از مردم بود...(10).(11)

تهدید به کشتن پدر و گریه بچّه ها

عمر از جا بلند شد و در حالیکه ابوبکر روی منبر نشسته بود، به وی گفت: چرا روی منبر نشسته ای و این مرد (علی علیه السلام) نشسته و با تو روی مخالفت دارد، بر نمی خیزد تا با تو بیعت کند؟ آیا دستور نمی دهی تا گردنش زده شود؟ امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هم ایستاده بودند، با شنیدن این

ص:80


1- . ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج2، ص57.
2- . همان.
3- . ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج6، ص48.
4- . همان، ج2، ص57.
5- . همان، ج2، ص21.
6- . همان، ج2، ص57.
7- . عبد الفتاح عبد المقصود در کتاب السقیفه و الخلافه، ص15.
8- . ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه، ج6، ص48.
9- . عمر رضا کحاله در اعلام النساء، ج4، ص114.
10- . یعقوبی مورخ اهل سنت، تاریخ یعقوبی، ج2، ص126.
11- . مقتل الزهرا علیهاالسلام، ص37.

سخن شروع به گریه کردند. علی علیه السلام آن دو را به سینه چسبانید و فرمود: گریه نکنید این دو نمی توانند پدرتان را بکشند.(1)

شمشیر بالای سرِ پدر و تصمیم مادر بر نفرین

یازینب علیهاالسلام، چه حالی داشتی آن زمانی که پدرت علی علیه السلام را به اجبار به مسجد بردند و عمر با شمشیر برهنه بالای سر او ایستاده بود؟

عیّاشی روایت کرده است که فاطمه علیهاالسلام پس از آنکه علی علیه السلامرا از خانه بیرون بردند به ابوبکر رو کرد و فرمود: آیا می خواهید شوهرم را از دستم بگیرید و مرا بیوه کنید؟ سوگند به خدا اگر دست از او برندارید، موی سرم را پریشان می کنم و گریبان چاک می نمایم و کنار قبر پدرم می روم و به درگاه خدا ناله می کنم. آنگاه فاطمه علیهاالسلامدست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و از خانه بیرون آمد تا کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برود.

علی علیه السلام از جریان آگاه شد و به سلمان فرمود: برو فاطمه علیهاالسلام دختر محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را دریاب، (گویی) دو طرف مدینه را می نگرم که به لرزه درآمده و در زمین فرو می روند، سوگند به خدا اگر فاطمه علیهاالسلام سوی خود را پریشان

کند و گریبان چاک کند و کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برود و به پیشگاه خدا ناله نماید، دیگر مهلتی برای مردم مدینه باقی نمی ماند و زمین همه آنها را در کام خود فرو می برد.

سلمان باشتاب نزدفاطمه علیهاالسلام آمدوعرض کرد:ای دخترمحمّد

صلی الله علیه و آله وسلمخداوند پدرت را مایه رحمت جهانیان قرار داده است به خانه بازگرد و نفرین مکن.

فاطمه علیهاالسلام فرمود: ای سلمان، آنها می خواهند علی علیه السلام را به قتل

ص:81


1- . اسرار آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص38؛ مقتل الزهرا علیهاالسلام، ص42 به نقل از ابن ابی الحدید معتزلی، ج2، ص21.

برسانند، صبرم تمام شده، بگذار کنار قبر پدرم بروم و مویم را پریشان کنم، گریبان چاک نمایم و به درگاه پروردگارم بنالم.

سلمان عرض کرد: من ترس آن دارم، مدینه به لرزه درآید و زمین دهان باز کند و مردم را در خود فرو ببرد. علی علیه السلام مرا نزد شما فرستاده و فرموده که

به خانه بازگردی و از نفرین نمودن منصرف شوی. در این هنگام حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «اِذا اَرْجِعُ وَاَصْبِرُ وَاَسْمَعُ لَهُ و اُطیعُ» در این صورت به خانه باز می گردم و صبر می کنم و سخن آن حضرت را می پذیرم و از او اطاعت می کنم.(1)

امام باقر علیه السلام فرمود: «وَاللّه ِ لَوْ نَشَرَتْ شَعْرَها ماتُوا طُرّا» سوگند به خدا، اگر فاطمه علیهاالسلام مویش را پریشان می کرد، همه می مردند.(2)

غصب فدک و خطبه جانسوز مادر

حضرت زهرا علیهاالسلام پس از ضبط فدک توسط ابی بکر، چادری به سر گرفت و با چند نفر از خدمتکاران و زنان بنی هاشم به مسجد آمد. در راه رفتن گویی پدر بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم راه می رود. بنابر روایتی که از شیخ مفید نقل می کنیم معلوم می شود که حضرت زینب علیهاالسلام هم همراه مادر بوده است. حضرت زهرا علیهاالسلام، در این هنگام، آه دردناکی از دل سوزان و دردناکش

برکشید به طوری که همه جمعیت متأثر شدند و گریه کردند و پس از سکوتِ مجلس، حضرت فاطمه علیهاالسلام خطبه قاطع و کوبنده ای ایراد کردند.

شیخ مفید (در کتاب امالی) به سند خود از حضرت زینب علیهاالسلامدختر امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: چون رأی ابوبکر این شد که فدک را از فاطمه علیهاالسلام بازدارد، و فاطمه علیهاالسلام از جواب ابوبکر مأیوس شد کنار قبر

ص:82


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص139.
2- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص140.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفت و خود را روی قبر انداخت و از ظلم قوم، شِکوِه کرد و آن قدر گریست که خاک قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از اشکهای او، تر شد. سپس در پایانِ ناله جانسوزش چنین فرمود:

قَدْ کُنْتُ ذا حِمْیَه ما عِشْتَ لِی

اَمْشِی الْبراحَ وَاَنْتَ کُنْتَ جَناحی

فَالْیَوْم اَخْضَعُ لِلذَّلِیل وَاَتَّقی

مِنْهُ وَاَدْفَعُ ظالِمی بِالرّاحِ

وَاِذا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ شَجْنا لَها

لَیْلاً عَلی غُصْنٍ بَکَیْتُ صَباحی

ای پدر بزرگوار، تا تو زنده بودی من حامی و یاور داشتم و با عزّت در میان مردم راه می رفتم، و تو همانند بال و پری برای من بودی. ولی امروز باید در برابر آن ذلیل، فروتنی کنم و از او بترسم، و آنان را که به من ظلم کردند با دست خود دفع کنم.

در آن هنگام که پرنده قمری از سوز و گداز شب بر شاخه درخت ناله

می کند، من صبحگاه از فراق تو می گریم.(1)

حضور آزاردهندگانِ به مادر کنار بستر وی

زینب علیهاالسلام می بیند که، عمر و ابوبکر با وساطت علی علیه السلاموارد خانه زهرا علیهاالسلام شدند و کنار بستر مادرش نشستند ولی مادر از آنها روبرگرداند و جوابِ سلام ایشان را نداد. و پس از احتجاجی که کرد فرمود: من خدا و

فرشتگانش را گواه می گیرم که شما مرا خشمگین کردید و خشنود نساختید

و اگر با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ملاقات کردم از شما به آن حضرت شکایت می کنم. و به ابوبکر فرمود: سوگند به خدا بعد از هر نمازی که می خوانم تو را نفرین می کنم.(2)

ص:83


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص203؛ مقتل الزهرا علیهاالسلام، ص45 از منابع اهل سنت با تفصیل نقل شده است.
2- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص105؛ مقتل الزهرا علیهاالسلام، ص60 به نقل از ابن قتیبه دینوری، کتاب «الامامة و السیاسة»، ج1، ص13.

ساختن تابوت مادر

نمی دانم آیا زینب علیهاالسلام در خانه حضور داشت که مادرش از اسماء بنت عُمیس درخواست کرد برای او تابوتی بسازد که بدن وی دیده نشود؟ برای حضرت زهرا علیهاالسلام ناپسند بود که جنازه اش را بر تابوتی بگذارند و پارچه ای روی آن بیاندازند ولی جسم حضرت پیدا باشد. او می فرمود: من ضعیف شده ام و گوشت بدنم گداخته شده، آیا (ای اسماء) چیزی نمی سازی که مرا بپوشاند؟

و آن روز اسماء تختی طلبید و آن را به رو انداخت، سپس چند چوب از شاخه خرما طلبید و آن را بر پایه های آن تخت، استوار کرد و سپس پارچه ای روی آن کشید و مادر آن را پسندید.

همان مادری که بعد ازر حلت پدر کسی او را خندان ندیده بود با دیدن تابوت خندید و فرمود: این تابوت، چقدر زیبا و نیکو است که مانع مشخص شدن زن و مرد می شود؟(1)

وصیت مادر به حضرت زینب علیهاالسلام

زینب علیهاالسلام وصیت مادرش را فراموش نکرد، که فرمود: «اَنْ تَصحَبَ

اَخَوَیْها وَ تکونَ لَهُما مِنْ بَعْدِها اُمّا» زینب نباید از دو برادر خود جدا شود، بلکه پیوسته با آنان باشد و پس از مادر برای نگهداری آنها مادری کند و به جای مادر آنها باشد.(2)

مادر در بستر شهادت و وصیّت به پدر

امام باقر علیه السلام فرمود: فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پس از گذشت

ص:84


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص236.
2- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص63 به نقل از بطله کربلا، ص43.

شصت روز از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیمار و بستری شد و بیماریش شدید گردید.(1)

هنگامی که فاطمه علیهاالسلام احساس کرد که شهادتش نزدیک شده علی علیه السلام را کنار بسترش طلبید و خواست وصیت کند.

آیا دخترش زینب علیهاالسلام می توانست تحمّل کند که مادر وصیت می کند و در حال رفتن از دنیاست؟ خیر. لذا به آنان که در خانه بودند فرمود: بیرون بروند. علی علیه السلام کنار سر فاطمه علیهاالسلام نشست. فاطمه علیهاالسلام فرمود: ای پسر عمو خبر مرگ به من رسیده و آن گونه که در می یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می شوم، آنچه را که در دل دارم به تو وصیت می کنم. علی علیه السلام فرمود:

ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، آنچه دوست داری وصیت کن. پس از گفتاری که بین پدر و مادر ردّ و بدل شد، ساعتی با هم گریه کردند و علی علیه السلام سر

فاطمه علیهاالسلام را به سینه اش چسبانید و فرمود: آنچه می خواهی وصیت کن، همانا که مرا آنگونه می یابی که به نیکی به وصیت تو عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدّم می دارم.

فاطمه علیهاالسلام فرمود: ای پسر عمو، خداوند به تو جزای خیر عنایت فرماید،

سپس چنین وصیت کرد:

1. بعد از من با خواهر زاده ام اَمامة دختر زینب ازدواج کن.

2. برای من تابوتی بساز.

3. هیچکس از آنانکه بر من ستم کردند و حقّم را پایمال نمودند کنار جنازه ام نیایند و نماز بر من نخوانند، پیروان آنها نیز حاضر نشوند.

4. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشمها در خواب فرو رفته است.

و از امام صادق علیه السلام روایت شده که از پدرانش نقل کرده که فاطمه علیهاالسلام هنگام احتضار، به امیرمؤمنان علی علیه السلام وصیت کرد: وقتی که از دنیا رفتم

ص:85


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص228.

خودت مرا غسل بده و کفن کن و نماز بر جنازه ام بخوان و در قبر بگذار و لحد مرا بچین و خاک بر قبرم بریز و سپس بالای سر، مقابل صورتم بنشین و بسیار قرآن بخوان و دعا کن، زیرا آن هنگام ساعتی است که میّت به اُنس با زنده ها نیاز دارد، و من تو را به خدا می سپارم و وصیت می کنم که با فرزندانم به نیکی رفتار کنی.(1)

ص:86


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص241.

مصائب زینب علیهاالسلام درزمان امامت علی علیه السلام

فصل دوّم: شهادت مادرِ عزیزِ حضرت زینب علیهاالسلام

اشاره

ص:87

لحظه غم انگیز شهادت مادر

از سَلمی همسر ابو رافع روایت شده است که یک روز حال فاطمه علیهاالسلام خوب شد و بیماریش آرام گردید، علی علیه السلام برای بعضی کارها از خانه بیرون رفت، فاطمه علیهاالسلام به من فرمود: مقداری آب بیاور تا غسل کنم و بدنم را شستشو دهم. آب آوردم و کمک کردم، فاطمه علیهاالسلام برخاست و غسل نیکویی انجام داد، لباسش را عوض کرد.

سپس به من فرمود: بستر مرا در وسط خانه پهن کن، سپس رو به قبله بر آن بستر خوابید و به من فرمود:

من امروز از دنیا می روم، من خودم را شسته ام، هیچکس روی مرا باز نکند... .(1)

به گمانم بچه های حضرت زهرا علیهاالسلام اطراف بستر مادر بودند. چرا که اگر مادری در خانه ای در بستر بیماری باشد فرزندان بسیار ناراحت و غمگین

هستند و منتظر بهبودی مادر می باشند. در این میان نمی دانم، زینب علیهاالسلام ص:88


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص247.

کودک 5 - 6 ساله ای از این پس پرستاری حسن و حسین علیهماالسلامرا به عهده دارد، کجای خانه نظاره گر مادرش می باشد.

آری حتما خوشحال است که مادرش امروز بهبودی یافته؛ بنظر می رسد مادر پس از آنهمه تحمّل مریضی، امروز را که تا حدّی بهبودی یافته به فرزندانش رسیدگی خواهد کرد. لباسهای آنها را عوض می کند، سر و روی آنها را می شوید. موهای زینب علیهاالسلامرا شانه می زند، همان موهایی که چند سال بعد در کربلا سفید خواهد شد.

ولی این خوشحالی دیری نپایید و مادر لحظه به لحظه به لقاء خداوند نزدیکتر می شد. ساعت بین مغرب و عشاء بود که فاطمه علیهاالسلامنگاه تندی کرد و فرمود: «اَلسَّلام عَلی جِبرئیل، السّلامُ عَلی رَسولِ اللّه اَللّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ، اَللّهُمَّ فی رِضوانِکَ وَجوارِکَ ودارِ السَّلامِ» سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، خدایا با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمهستم، خدایا در رضوان و جوار رحمت تو و در خانه تو، خانه سلام هستم.

سپس به حاضران فرمود: آیا آنچه می بینم شما هم می بینید؟ بعضی گفتند: چه می بینی؟ فرمود: اکنون اهل آسمان را با موکبها و هیئتهای خود می نگرم و جبرئیل را می بینم و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را می نگرم که می فرماید: ای دخترم! نزد ما بیا که آنچه در پیش داری برای تو بهتر است.

اسماء بنت عمیس نیز می گوید: (فاطمه علیهاالسلام) جامه اش را به سر کشید و فرمود: اندکی صبر کن و در انتظار من باش، سپس مرا صدا بزن، اگر جواب تو را ندادم بدان که به پدرم ملحق شده ام.

اسماء اندکی صبر کرد، سپس فاطمه علیهاالسلام را صدا زد جوابی نشنید، صدا زد: «ای دختر محمّد مصطفی! ای دختر بهترین انسانها، ای دختر برترین کسی که بر روی زمین راه رفت، ای دختر کسی که در شب معراج به جایگاه خاصّ قرب الهی رسید».

باز جواب نشنید، اسماء روپوش را کنار زد، ناگاه دریافت که فاطمه علیهاالسلام به ص:89

لقاء اللّه پیوسته است، خود را به روی فاطمه علیهاالسلامانداخت و او را می بوسید و عرض کرد: ای فاطمه، وقتی که به حضور پدرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رسیدی، سلام مرا به او برسان».(1)

و اینچنین بود که مادرِ عزیزِ حضرت زینب علیهاالسلام بین نماز مغرب و عشاء در سیزدهم جمادی الاولی یا سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجرت در سن هیجده سالگی در مدینه به شهادت رسید.

با خبر شدن فرزندان از شهادت مادر

حسن و حسین علیهماالسلام وارد خانه شدند، دیدند که مادرشان رو به قبله دراز کشیده، حسین علیه السلام مادرش را حرکت داد، ناگهان دریافت که مادرش از دنیا رفته است، به برادرش حسن علیه السلام رو کرد و گفت: ای برادرم، خدا در مورد مادرم به تو اجر دهد. (آجَرَکَ اللّه ِ فِی الْوالِدَة) حسن علیه السلام خود را روی مادر انداخته گاهی او را می بوسید و گاهی می گفت: ای مادرم! با من سخن بگو، قبل از آنکه روح از بدنم بیرون رود.

امام حسین علیه السلام پیش آمد و پاهای مادرش را می بوسید، و می گفت: مادرم! من پسرت حسین علیه السلام هستم، قبل از آنکه قلبم شکافته شود و بمیرم با من سخن بگو.(2) در این

خبر، نامی از حضرت زینب علیهاالسلام برده نشده است،

ولی مگر می شود که حسن و حسین علیهماالسلام که از بیرون خانه آمده اند از شهادت مادر با خبر شوند ولی زینب که پرستار کوچکِ مادر است از شهادت با خبر نشود؟ او نیز خود را به مادر رسانده است و از دیدار مادر توشه می گیرد، چرا

که تا ساعاتی دیگر پیکر مادر را از خانه خارج خواهند کرد.

زینبی که همدم تنهاییِ مادر بوده است چگونه از پیکر بی جان مادر جدا می شود.

ص:90


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص248.
2- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص249.

با خبر شدن پدر از شهادت مادر

حسن و حسین علیهماالسلام در حالی که فریاد می زدند: «یا مُحَمَّداه، یا اَحْمَداه، الْیَوم جُدِّدَ لَنا مَوْتُکَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا» آه، ای محمّد، ای احمد،

امروز مصیبت فقدان تو برای ما تجدید شد، چرا که مادرمان از دنیا رفت.

سپس حسن و حسین علیهماالسلام وارد مسجد شدند، علی علیه السلام در مسجد بود، آنها شهادت فاطمه علیهاالسلام را به او خبر دادند، علی علیه السلاماز این خبر چنان دگرگون شد که بی حال افتاد، آب به صورتش پاشیدند، وقتی که حالش خوب شد با ندایی جانسوز فرمود: ای دختر محمّد صلی الله علیه و آله وسلم به چه کسی خود را تسلیت بدهم، تا زنده بودی مصیبتم را به تو تسلیت می دادم، اکنون بعد از تو چگونه آرام گیرم؟(1)

حضرت زینب علیهاالسلام کودک است، امّا گریه های جانسوز پدر را کنار بستر مادر شهیدش می بیند و می سوزد و مانند شمع آب می شود، امّا باید پایداری کند تا در کربلا بتواند کاروان سالار اُسرا باشد.

غسل دادنِ مادر

از وصیتهای حضرت زهرا علیهاالسلام این بود که: «حَنِّطْنی وَ غَسِّلنی و کَفِّنی باللَّیْلِ وَصَلِّ عَلَیَّ و ادْفِنی باللَّیْلِ وَلا تُعْلِمْ اَحَدا...».

علی جان، مرا شبانه حنوط کن و غسل بده و کفن نما و شبانه بر من نماز

بخوان و مرا به خاک بسپار و به هیچکس خبر نده...».

چون شب فرا رسید، علی علیه السلام جنازه را غسل داد، هنگام غسل هیچ کس حاضر نبود جز حسن و حسین علیهماالسلام، زینب علیهاالسلام، اُمّ کلثوم علیهاالسلام، فضّه و اسماء بنت عمیس.

ص:91


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص249.

اسماء می گوید: فاطمه علیهاالسلام به من وصیت کرد که هیچکس جز علی علیه السلام و من، او را غسل ندهد، من علی علیه السلام را در غسل دادن جنازه فاطمه علیهاالسلام کمک کردم.

علی

علیه السلام می فرماید: «مشغول غسل دادن فاطمه علیهاالسلام شدم، او را در درون پیراهن، بی آنکه پیراهنش را از تن بیرون آورم غسل دادم، به خدا سوگند فاطمه علیهاالسلام پاک و پاکیزه بود، سپس از باقیمانده حنوط رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را حنوط کردم کفن بر او پوشاندم و پیچیدم».(1)

یا زینب، شنیده ام پدر دستور داده بود که شما فرزندان فاطمه علیهاالسلامبا صدای بلند گریه نکنید، امّا هنگامی که پدرتان مشغول غسلِ مادر بوده، ناگهان دست از غسل کشیده و بلند بلند گریه می کند. اسماء می گوید: یا علی مگر شما نفرموده بودید که بلند گریه نکنیم، حال چرا خود چنین ناله می زنید؟ علی علیه السلاممی فرماید: هنگامی که مشغول غسل بودم دستم برخورد کرد به بازوی وَرَم کرده فاطمه علیهاالسلام، به این علّت گریه می کنم. یا زینب چگونه در آن سن و سال طاقت آوردی که مادرت را درون خانه، غسل دهند؟

کَفْنِ فاطمه علیهاالسلام و خداحافظی فرزندان با مادر

یا زینب، چه حالی داشتید، آن هنگام که پدر به بدن مادر کفن پوشاند و هنگامی که خواست بندهای کفن را ببندد صدا زد: ای اُمّ کلثوم، ای زینب، ای

حسن و ای حسین، بیایید و از دیدار مادرتان توشه برگیرید، که وقت فراق و لقای بهشت است.

چگونه با بدن بی جان مادر خداحافظی کردید؟

شنیده ام، چنان گریه و ناله کرده اید که به شهادت و گواهی پدرتان علی علیه السلام، مادر ناله ای جانکاه کشیده و دستهای خود را دراز کرده و شما را

ص:92


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص252.

مدتی به سینه چسبانیده است و ناگهان صدای هاتفی از آسمان آمده است که: «یا اَبَا الْحَسَنْ اِرْفَعْهُما عَنْها فَلَقَدْ اَبْکِیا وَاللّه ِ مَلائِکةَ السَّماء...» ای

علی! حسن و حسین علیهماالسلام را از سینه مادرشان بلند کن، که سوگند به خدا این حالت آنها، فرشتگان آسمان را به گریه انداخت و دوستان مشتاقِ دوست خود می باشند.

و آنگاه پدر، حسن و حسین علیهماالسلام را از سینه مادر جدا می کند.(1)

زبانحال حضرت زینب با مادرش

در کودکی شد قِسمت من خانه داری

هم خانه داری می کنم هم سوگواری

گریمَ برای نور دو عینت

هر شب دهم آب دست حُسینت

دیشب دعا کردی اجل جانت بگیرد

امشب دعا کن دخترت زینب بمیرد

دیشب تو بودی اندر کنارم

امشب به دیوار سر می گذارم

دیشب نشستی گیسویم راشانه کردی

امشب در آغوش لحَد کاشانه کردی

دیشب گرفتی اشکم ز دیده

امشب ز داغت پُشتم خمیده

دادی به دست زینبت با آه و زاری

پیراهن خونین خود را یادگاری

آن پیرهن را هرگز نشویم

تا عطر مادر از آن ببویم

مادر چرا رنگ از رخ ماهت پریده

مادر چرا خون از گریبانت چکیده

گاه دعا و راز و نیاز است

سجّاده بگشا وقت نماز است

[غلامرضا سازگار (میثم)]

* * *

نماز و تشییع و خاکسپاری مادر

امام صادق علیه السلام فرمود: (علی علیه السلام) در خانه اش (بر جنازه) نماز خواند،

ص:93


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص252.

سپس جنازه را حرکت دادند و از خانه بیرون آوردند. یا زینب، شنیده ام، هنگامی که شب شد و خواب بر چشمها چیره گشت، و پاسی از شب گذشت پدر عزیزت به همراه حسن و حسین علیهماالسلام، عمّار، مقداد، ابوذر، سلمان و... جنازه را از خانه بیرون آوردند و آن را به خاک سپردند.

آیا شما هم دنبال جنازه مادر بودید؟!

آخر دختر پنج - شش ساله چگونه و با چه حالتی در تشییع جنازه مادر شرکت کند؟! مادرتان را که از خانه بیرون می بردند، نزدیک بود که روح از کالبدتان بیرون رود ولی پدر بود که شما را تسلّی دهد و جانتان را حفظ کند. به هر حال پدر با گریه و ناله بدنِ رنجور و ضعیف مادر را به خاک سپرد و سپس برای اینکه قبر مادر شناخته نشود، هفت قبر دیگر اطرافِ قبر مادر ساخت.(1)

می گویند پدرت پس از دفن مادر، دست خود را از غبار خاک پاک کرد، غم و اندوهش به هیجان درآمد، اشک بر گونه هایش جاری نمود و رو به جانب قبر جدّت سخنانی فرمود، از جمله اینکه: ای پیامبر، امانتی را که به من سپرده بودی به تو برگردانده شد، امّا اندوه من همیشگی است و شبهایم را با بیداری بسر می برم، تا اینکه به تو بپیوندم، بزودی دخترت تو را آگاه خواهد

کرد، که امّت تو به ستم کردن، هم رأی شدند، چگونگی حال را بی پرده از وی بپرس، وضع چنین است، در حالی که هنوز فاصله ای با زمان حیات تو نیفتاده، و یادت فراموش نگردیده است.(2)

شب بود گل خانه ما را بردند

بیجان تن جانانه ما را بردند

آهسته در سوخته را وا کردند

خاکستر پروانه ما را بردند

* * *

ص:94


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص253.
2- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص254.

زمزمه

خدا مادرم را کجا می برند (2)

گمانم برای شفا می برند

من و خانه داری و من غمگساری

خدایا تمام مرا می برند (2)

کجا می برندت کجا می برند

کجا می برندت، کجا می برند

خدایا گلِ من که نیلی نبود

جواب پیمبر که سیلی نبود

علی جان ز عشقت کما نی شدم

در این کوچه ها ارغوانی شدم

خدایا چه خاکی شده بر سرم

که رفته ز سر سایه مادرم

ز غم دل دونیمم، یتیمم یتیمم، منم در محن

شده قُوت من اشک و خون جگر

ندارد کفن مادرم ای پدر

بمیرم برایت، بیاور عبایت، به جایِ کفن

چسان زیر تابوت بگیرد علی

خدایا کمک کن نمیرد علی

بمیرم برایت، بیاور عبایت، به جایِ کفن

* * *

ص:95

فصل سوّم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام بعد از شهادت مادر تا شهادت پدر

زینب علیهاالسلام شاهد جنگهای تحمیلی بر پدر

پدر حضرت زینب علیهاالسلام در سه شنبه بیست و سوم ذی حجه سال 35 هجری عهده دار مقام خلافت می شود، به قول دکتر بنت الشاطی، وقتی آتش فتنه زبانه کشید، زینب علیهاالسلام سی ساله بود و با شوهر و فرزندان خود، در پایتخت (کوفه) زندگی می کرد و از نزدیک بر شعله های آتشی که عایشه برافروخته بود و زمام آن را به دست داشت، می نگریست و پدر خود را می دید که، در معرکه ها غوطه ور است، ازجنگ جمل فارغ می شود، باید با معاویه و سپاه شام بجنگد. از نبرد صفین خلاص می شود، باید در نهران با خوارج به کارزار بپردازد و به همین ترتیب علی علیه السلام حدود پنج سال درگیر جنگ و فتنه ها بود. و زینب علیهاالسلام این شعله های جنگ و مصائب ناشی از آن را مشاهده می کرد.

جنگ جمل: در بیستم جمادی الثانی سال 36ه- .ق شروع شد و پس از پایان جنگ علی علیه السلام بصره را ترک گفت و در ماه رجب سال 36 هجری وارد کوفه مرکز حکومت خویش گردید.

ص:96

جنگ صفین: در اول ذی حجه سال 36 هجری شروع شد و تا 13 صفر سال 37 که این جنگ به پایان رسید، 73 روز طول کشید.

جنگ نهروان: در سال 37 هجری جنگ نهروان بوجود آمد.

تاریخ برای زینب علیهاالسلام هیچ شرکت عملی را در این جنگ ها ثبت نکرده است؛ اما حوادث تلخ و تلفات و کشتار فراوانی را که از این ناحیه بوجود آمده و ضررهای آن متوجه حکومت جوان اسلامی گردیده را می شنود و رنج می برد.

مسعودی، کشته شدگان جنگ جمل را ده هزار نفر یاد کرده است و کشته شدگان جنگ صفین را از سپاه معاویه چهل و پنج هزار و از ارتش علی علیه السلام بیست و پنج هزار نفرد دانسته است.

در جنگ نهروان از چهار هزار نفر خوارج جز ده نفر بقیه همه کشته شدند و از لشکر علی علیه السلام ده نفر شهید شدند. زینب علیهاالسلامخبرهای دردناک را می شنود و می سوزد.(1)

تحقیر علی علیه السلام درجنگ جمل وعکس العمل حضرت زینب علیهاالسلام

برخی از متتبعین روایت می کنند که در واقعه جمل، نامه ای به این مضمون یافتند که: «ما الخبر ما الخبر انّ علیّا کالاشقر ان تقدم عقر و ان تأخر نحر».(2)

چه خبر است، علی مانند اشقر است (حیوان هار) اگر پیش روی می گیرد، قطع می کند و اگر از عقب روی بیاید نحر می کند.

زنان دشمن جمع شدند به گرد هم و کف می زدند و می خواندند. حضرت زینب علیهاالسلام خواست آنها را توبیخ فرماید اُمّ سلمه عرض کرد تو

ص:97


1- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص67.
2- . گویا عایشه این جمله را برای تحقیر علی علیه السلام به هند نوشته بود.

دختر امیرالمؤمنین و عقیله آل ابی طالب هستی در جای خود بنشین و آرام باش و ما را فرمان ده تا آنها را توبیخ کنیم. صلاح و مقام شما نیست که خود برای توبیخ زنان بیرون آیی. سپس امّ سلمه و امّ ایمن به طرف زنیکه زنان را دور خود جمع کرده بود رهسپار گشتند، تا آنها وارد شدند، دست از کف زدن کشیده حیا نمودند و متفرق شدند، آنگاه حضرت زینب علیهاالسلامفرمود: ان تظاهرتما علی اَبی فلقد تظاهرتما علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم من قبل - و عادت الی بیتها.(1)

شهادت محمد بن ابی بکر در مصر

علی علیه السلام پس از جنگ جمل، محمد بن ابی بکر را به عنوان استاندار مصر برگزید و روانه آن سرزمین کرد. پس از مدتی سرزمین مصر به اغتشاش کشیده شد و استاندار جوان نتوانست آرامش را به مصر بازگرداند. امام علی علیه السلام مالک را به جانشینی محمّد بن ابی بکر انتخاب کرد و وی را معزول نمود. لکن مالک اشتر را در بین راه به شهادت رساندند. ارتش شام به طرف اردوگاه محمد بن ابی بکر یورش برد و آنان متفرق شدند. سرانجام محمد بن ابی بکر را در خرابه ای دستگیر کردند و معاویة بن حدیج، محمّد را گردن زد و او را در شکم الاغ مرده ای قرار داد و به آتش سوزانید. نگارنده، از این جهت این مصیبت را از مصائب حضرت زینب علیهاالسلام به شمار آوردم که شهادت محمّد بر علی علیه السلام بسیار گران آمد و آن حضرت با چشمان اشک آلود فرمود: «او برای من فرزند و برای فرزندانم و فرزندان برادرم، برادر بود».(2)

لذا می توان گفت که محمد بن ابی بکر برای حضرت زینب علیهاالسلام برادری بود که به شهادت رسید.

ص:98


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص55.
2- . فروغ ولایت، ص765 به نقل از تاریخ یعقوبی، ج2، ص194.

خبر دادن علی علیه السلام به حضرت زینب علیهاالسلام از مصائب کربلا

جزائری می نویسد: در ایامی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در کوفه تشریف داشت، آن مکرّمه در مجلسی در منزل خود بود که برای زنها تفسیر قرآن بیان می فرمود. یکی از روزها تفسیر «کهیعص»(1) را می فرمود. در این بین

امیرالمؤمنین علی علیه السلاموارد شده و فرمود: شنیدم تفسیر کهیعص را می نمایی؟ عرض کرد: بلی یا ابتاه فدایت شوم. فرمود: ای نور دیده، آن رمزی است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم. پس مصائبی را که در آینده بر آنها وارد می شد برای آن مخدّره بیان فرمود و با شنیدن آنها فریاد ناله و گریه آن مظلومه بلند شد.(2)

ضربت شمشیر ابن ملجم ملعون بر فرق مبارک پدر

علی علیه السلام در اواخر عمر، هر شب به منزل یکی از فرزندان خود می رفت. شبی را نزد فرزندش حسن علیه السلام و شبی در نزد فرزندش حسین علیه السلام و شبی در خانه حضرت زینب علیهاالسلام افطار می کرد و بیش از سه لقمه غذا تناول نمی فرمود.

یکی از فرزندانش سبب کم خوردن وی را پرسید. امام علیه السلامفرمود: امر خدا می آید و من می خواهم شکمم تهی باشد. یک شب یا دو شب بیشتر نمانده است.(3)

در شب شهادت، افطار را میهمان دخترش امّ کلثوم بود. در هنگام افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از اوّل شب تا صبح در اضطراب و تشویش بود. گاهی به آسمان نگاه می کرد و می فرمود: به خدا

ص:99


1- . سوره مبارکه مریم، آیه 1.
2- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص90.
3- . فروغ ولایت، به نقل از ارشاد مفید، ص151.

قسم، نه من دروغ می گویم و نه آن کسی که به من خبر داده دروغ گفته است؛ این شبی است که مرا وعده شهادت داده اند.(1)

هنگام سحر علی علیه السلام برای ادای نماز صبح به سوی مسجد حرکت کرد. مرغابیهایی که در خانه بودند در پی او رفتند و به جامه اش آویختند. بعضی خواستند آنها را دور سازند. فرمود: «دَعُوهُنَّ فِاِنَّهُنَّ صَوائِحُ تَتْبَعُها نَوائِحُ»

آنها را به حال خود بگذارید که فریادکنندگانی هستند که نوحه گرانی در پی دارند.(2)

اُمّ کلثوم از گفتار امام علیه السلام پریشان شد و عرض کرد: دستور که جعده به مسجد برود و با مردم نماز بگزارد.

حضرت فرمود: از قضای الهی نمی توان گریخت. آن گاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که این دو بیت را زمزمه می کرد عازم مسجد شد.

اُشْدُدْ حَیازِیمَکَ لِلْمَوْتِ

فَاِنَّ الْمَوْتَ لاقِیکا

وَلا تَجْزَعُ مِنَ الْمَوْتِ

اِذا حَلَّ بِوادِیکا

کمر خود را برای مرگ محکم ببند، زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد. و از مرگ، آن گاه که به سوی تو درآید، جزع و فریاد مکن.(3)

امام علیه السلام وارد مسجد شد و به نماز ایستاد و تکبیر افتتاح گفت و پس از قرائت به سجده رفت. در این هنگام ابن ملجم در حالی که فریاد می زد: «للّه ِ

الْحُکْمُ لا لَکَ یا عَلِیُّ» با شمشیر زهرآلود ضربتی بر سر مبارک علی علیه السلام

وارد آورد. از قضا این ضربت بر محلی اصابت کرد که سابقا شمشیر عمرو بن عبد ود بر آن وارد شده بود و فرق مبارک آن حضرت را تا پیشانی شکافت.(4)

خون از سر علی علیه السلام در محراب جاری شد و محاسن شریفش را رنگین کرد. در این حال آن حضرت فرمود: «فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ» به خدای کعبه

ص:100


1- . فروغ ولایت، ص775 به نقل از روضة الواعظین، ج1، ص164.
2- . فروغ ولایت، ص775 به نقل از تاریخ یعقوبی، ج2، ص212.
3- . فروغ ولایت، ص776 به نقل از مقاتل الطالبیین، ص31.
4- . فروغ ولایت، ص776 به نقل از کشف الغمه، ج1، ص584.

سوگند که رستگار شدم.

سپس این آیه را تلاوت فرمود: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَفِیها نُعِیدُکُمْ وَمِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْری»(1)

شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان می گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می آوریم.

فرزندان علی علیه السلام کنار بستر پدر

پس از آنکه پدر را در محراب مسجد کوفه ضربت زدند، پیکرش را در

حالی که آغشته به خون بود، در میان گلیمی نهاده و اطراف آن را گرفتند و به خانه بردند.

نمی دانم دختر بزرگِ علی علیه السلام، حضرت زینب علیهاالسلام چگونه طاقت داشت که چنین منظره دردناک و حزن آلودی را مشاهده کند. همان دختری که چند شب قبل میزبان پدر برای افطاری بود، اکنون می بیند که پدرش را با فرق شکافته و با صورت خونین وارد خانه می کنند.

به هر حال، برای معالجه آن حضرت اطباء کوفه را حاضر کردند، اثیر بن عمرو که از همه حاذق تر بود به بالین امام آمد، و به زخم سر نگاه کرد و گفت بروید، شُش گوسفند بیاورید، فوری حاضر کردند، او رگی از آن بیرون آورد و در مغز سر امام نهاد و دمید و پس از لحظه ای بیرون آورد و به آن نگاه کرد، ذرّات سفیدی مغز را در آن دید، دریافت که ضربت به مغز رسیده است،

بستگان همه منتظر بودند تا بشنوند طبیب چه می گوید، ناگاه شنیدند به امام گفت: زودتر وصیت کنید که ضربت به مغز رسیده و نمی توان آن را درمان کرد.(2)

صورت پدر چنان زرد شده بود که رنگ آن از رنگ دستمالی که به سرش

بسته بودند، زردتر بود و بر اثر ناراحتی و ضعف و اثر زهر، از این زانو به آن

ص:101


1- . سوره طه، آیه 55.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص45؛ به نقل از کامل ابن اثیر، ج3، ص194.

زانو می شد.

بینوایان کوفه که همواره مورد لطف پدر بودند، ظرفها را پر از شیر کرده برای آنحضرت آورده بودند.

فرزندان علی علیه السلام یک یک آمدند و به دست و پای پدر افتادند و قدم مبارک او را می بوسیدند و می گفتند: پدرجان این چه حالی است که از شما مشاهده می کنیم؟ کاش مادرمان فاطمه علیهاالسلامزنده بود و ما را تسلّی می داد، کاش در مدینه کنار قبر جدّمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودیم و درد دل خود را به آن حضرت می گفتیم، آه از غریبی و یتیمی... .

آه جانسوز و شیون جانکاه آنها به گونه ای بود که هر کس می شنید

بی اختیار گریه می کرد.

امیرمؤمنان علیه السلام یکایک آنها را به آغوش می گرفت و می بوسید و می فرمود: صبر کنید، من نزد جدّ شما محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و مادر شما فاطمه علیهاالسلام می روم، من در این شبها در خواب دیدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با آستین خود، غبار از چهره ام پاک کرد و می گفت: ای علی آنچه بر تو بود به جای آوردی؛ این خواب دلالت دارد که نقاب جسم را از پیش روی جانم بر خواهند داشت.(1)

خبر دادن علی علیه السلام،ازاسارت حضرت زینب علیهاالسلام هنگام شهادت

حضرت زینب علیهاالسلام می فرماید: هنگامی که پدرم علی علیه السلام بر اثر ضربت ابن ملجم بستری شد، نشانه های مرگ را در رخسار آن حضرت دیدم، به او عرض کردم: اُمّ ایمن به من چنین و چنان حدیث(2)

کرد (که پنج تن در یک جا جمع بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ناگهان غمگین شد و علت غم را پرسیدند، جریان

ص:102


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص49 به نقل از روضة الشهداء، ص170.
2- . این حدیث در کتاب حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص73 بصورت کامل آورده شده است، علاقه مندان مراجعه نمایند.

شهادت حضرت زهرا و علی و حسن و حسین علیهم السلام را شرح داد) می خواهم از شما آن را بشنوم.

امام علی علیه السلام فرمود: دخترم حدیث اُمّ ایمن صحیح است، گویا تو و دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را می نگرم که به صورت اسیر با کمال پریشانی وارد این شهر (کوفه) می کنند، به گونه ای که ترس آن دارید که مردم به سرعت شما را بقاپند فَصَبْرا صَبْرا... صبر و استقامت کنید، سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، در آن روز در سراسر روی زمین ولیّ خدا غیر از شما و دوستان و شیعیان شما، وجود ندارد.(1)

شهادت پدر مهربانِ حضرت زینب علیهاالسلام

علی علیه السلام ساعاتی قبل از شهادت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلاموصیت کرد: پس از آنکه از دنیا رفتم، مرا در میان تابوت بگذارید، سپس از خانه بیرون آورید، عقب تابوت را بگیرید ولی جلو تابوت خود به خود حمل می شود، مرا به سرزمین غریّ (نجف) حرکت دهید، در آنجا سنگ سفید بسیار درخشانی می بینید، همانجا را حفر کنید، لوحی می بینید، آن را بردارید و مرا در آنجا دفن کنید.

سرانجام علی علیه السلام، اواخر شب بیست و یکم رمضان سال چهلم هجرت به شهادت رسید و فرزندانش بار دیگر به مصیبتی جانسوز دچار شدند. فردای آن شب سراسر کوفه غرق در عزا شد، مردم از هر سو گروه گروه می آمدند و به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و سایر برادران و بستگان تسلیت می گفتند.(2)

ص:103


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص45؛ حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص76.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص51.

بخش سوم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در زمان امامت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام تا شهادت ایشان

اشاره

ص:104

ص:105

فصل اول: مصائب زینب در زمان امامت امام حسن تجهیز حضرت علی علیه السلام

اشاره

ص:106

کمکِ حضرت زینب علیهاالسلام به برادر هنگام تجهیز پدر

مجلسی در جلد نهم بحار روایت می کند که امام حسن علیه السلامخواهرش زینب را صدا کرد، فرمود از باقیمانده حنوط جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیاور تا پدرم را حنوط کنم. حضرت زینب به تندی دوید، حنوط را آورد و درب آن را باز کردند، از شدت بوی خوش آن تمام مسیر زینب علیهاالسلام، در کوفه معطر گشت.(1)

ص:107


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص53.

حضور حضرت زینب علیهاالسلام در تشییع جنازه پدر

نور الدین محمد بن المرتضی به اسناد خود از ام کلثوم حضرت زینب علیهاالسلام نقل می کند که فرمود آنگاه که پدرم مریض بود به شمشیر عبدالرحمن بن ملجم مرادی، برادرانِ مرا مخاطب ساخته فرمود: پسران من، چون من از دنیا رفتم مرا غسل دهید و با باقیمانده کافور و حنوط بهشتی که از پیغمبر و

فاطمه باقیمانده، مرا حنوط کنید و بر عماری بگذارید و توجه کنید آنگاه که

ص:108

قسمت جلو تخت بلند شد، عقب آن را بلند کنید.

حضرت زینب علیهاالسلام می فرماید:

جنازه پدر را به همان ترتیب بلند کردیم تا نزدیک زمین نجف رسیدیم، مقدم عماری نزول کرد؛ برادران نیز تخت را بر زمین گذاشتند. برادرم حضرت حسین علیه السلام کلنگی بر زمین زد که قبر ساخته نمودار شد و در دو سطر به سریانی بر آن نوشته بود: بسم اللّه الرحمن الرحیم هذا قبر حفره نوح النبی لعلی وصیّ محمّد قبل الطوفان بسبعمأة عام.

- بنام خداوند بخشنده مهربان این قبری است که نوح نبی هفتصد سال قبل از طوفان برای علی، وصی محمّد حفر کرده است - آنگاه که پدرم را دفن کردیم موقعیکه می خواستند روی قبر را بپوشانند آخرین خشت لحد را برداشتند تا بار دیگر از جمال پدر بهره برگیرند قبر خالی بود. معلوم نشد، پدرم در زمین رفت یا در آسمان سَیر کرد، آنگاه شنیدم صدائیکه ما را تعزیت و تسلیت داده و می گفت: «احسن اللّه لکم العزاء فی سیّدکم و حجه اللّه علی خلقه».(1)

به خاک تربت بابا نهادم تا سر خود را

شنیدم ناله جانسوز زهرا مادر خود را

بتو ننمود مادر سینه و پهلو و بازو را

تو هم بابا نشان اومده زخم سر خود را

امامی مهربان بودی که کردی در شب قتلت

به آب و دانه مرغان سفارش دختر خود را

* * *

ص:109


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص69.

فصل دوّم: حضرت زینب علیهاالسلام شریکِ مصائب امام حسن علیه السلام

حمله منافقان به امام حسن علیه السلام و زدن خنجر بر ران ایشان

پس از آنکه امام حسن علیه السلام در ساباط مدائن خطبه خویش را به پایان رساند، عده ای از منافقان که گروهی از آنها در باطن مذهب خوارج داشتند برخاستند و گفتند: «کَفَرَ وَاللّه ِ الرَّجُل» به خدا قسم این مرد کافر شد، پس بر آن حضرت بشوریدند و به خیمه آن جناب ریختند و اسباب، هر چه یافتند غارت کردند، حتّی مصلاّی آن جناب را از زیر پایش کشیدند و عبدالرّحمن بن عبداللّه ازدی پیش تاخت و ردای آن حضرت را از دوشش کشید. حضرت اسب خود را طلبید و از تاریکیهای ساباط مدائن عبور می کرد که ملعونی از قبیله بی اَسد که او را جرّاح بن سنان می گفتند، ناگهان آمد و لجام مرکب آن حضرت را گرفت و گفت: ای حسن کافر شدی چنانکه پدرت کافر شد و در این حال خنجری مسموم بر ران مبارک حضرت زد که تا استخوان، شکافت.

آن حضرت را بر سریری گذاشتند و به مدائن، خانه سعد بن مسعود ثقفی بردند.(1)

ص:110


1- . منتهی الآمال، ج1، ص426.

ص:111

پرستاری حضرت زینب علیهاالسلام از برادر مجروحش

امام حسن علیه السلام هنگام بازگشت از جبهه در مدائن بوسیله جاسوسان و منافقینی که در سپاه او رخنه کردند، مجروح شد. اینجا بود که زینب علیهاالسلام پرستاری برادر مجروح خود را در کوفه به عهده گرفت.(1)

سَبّ و... خُطبا روی منبرها بر پدرِ حضرت زینب علیهاالسلام

از مصائب بسیار سختی که بر حضرت زینب علیهاالسلام وارد شد اینکه معاویه دستور داده بود روی منبرها، کسی از فضایل علی علیه السلامسخنی بر زبان نیاورد و فرمان کرد تا منادی در کوچه و بازار مدینه ندا در داد که از عهد معاویه و امان

او بیرون است کسی که در مناقب علی علیه السلام و اهلبیت او حدیثی روایت کند و منشور کرد تا هر مکانی که خطیبی بر منبر بالا رود علی علیه السلام را لعن فرستد و از او برائت جوید و اهلبیت آن حضرت را نیز به لعن یاد کند.

از تدبیر شوم معاویه کار به جایی رسید که در هر بقعه و بلده که خطیبی روی منبر می نشست، ابتدا زبان به لعن و شتم علی علیه السلام و اهلبیت او علیهم السلام می گشود و از حضرت، برائت می جست.(2)

بسیار سخت است بر فرزندان علی علیه السلام که پدرشان روزی در کوفه خلافت مسلمین را برعهده داشته است، اکنون هیچ منبری نیست مگر اینکه روی آن به بدگویی از علی علیه السلامپرداخته می شود. واقعا این زخمها از زخم شمشیر

سخت تر است.

از ماده سوّم پیمان صلح امام حسن علیه السلام با معاویه نیز چنین بر می آید که حتّی در حال نماز نیز علی علیه السلام را لعن می کرده اند. در ماده سوّم چنین آمده است که: بدعتِ ناسزاگویی و اهانت نسبت به امیرمؤمنان علیه السلام و لعن آن

ص:112


1- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص72.
2- . منتهی الآمال، ج1، ص446.

حضرت در حال نماز باید متوقف گردد و از علی علیه السلام جز به نیکی نباید یاد شود.(1)

توطئه مسموم کردن برادر

معاویه ملعون از اقبال مردم به امام حسن علیه السلام بیم داشت، پس تصمیم به قتل آن حضرت گرفت. زهری از پادشاه روم طلبید و با صد هزار درهم برای جعده دختر اشعث بن قیس فرستاد و ضامن شد که اگر جعده آن حضرت را مسموم کند و به زهر به شهادت برساند او را به ازدواج یزید درآورد.

روزی جناب امام حسن علیه السلام روزه بود و روز بسیار گرمی بود و تشنگی بر آن حضرت اثر کرده و در وقت افطار بسیار تشنه بود. آن زن شربت شیری از برای آن حضرت آورد که زهر را داخل آن کرده بود و به آن حضرت بیاشامید. چون آشامید و احساس سم نمود کلمه استرجاع گفت و خداوند را حمد کرد که از این جهان فانی به جنان جاودانی تحویل می دهد و جدّ و پدر و مادر و دو عمّ خود جعفر و حمزه را دیدار می فرماید، پس روی به جعده کرد و فرمود: ای دشمن خدا مرا کشتی، خدا تو را بکشد.(2)

با خبر شدن زینب علیهاالسلام از مسمومیّت برادر

نیمه شبی زینب علیهاالسلام مشاهده کرد که امام حسن علیه السلام او را صدا می زند و چون بر سر برادر رسید، دید مانند مار گزیده بر خود می پیچد.

فرمود: زینب، برو و برادر مرا زود خبر کن. علیا مخدّره، پریشان، با چشم گریان به بالین برادرش حسین آمد و واقعه را خبر داد.(3)

ص:113


1- . سیره پیشوایان، ص113.
2- . منتهی الآمال، ج1، ص434.
3- . ریاحین الشریعة، ج3، ص74.

ص:114

خبر دادن امام حسن علیه السلام از شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت

اهلبیت علیهم السلام

امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی امام حسین علیه السلام به بالین برادر آمد و وضع

حال برادر را مشاهده کرد، گریست، امام حسن علیه السلامفرمود: برادرم چرا گریه می کنی؟

امام حسین علیه السلام فرمود: چگونه گریه نکنم که تو را مسموم می بینم، مرا بی برادر نمودند.

امام حسن علیه السلام فرمود: برادرم، گرچه مرا با زهر مسموم کردند، در عین حال آنچه بخواهم در اینجا آماده است و برادران و خواهران و بستگانم نزد من جمع هستند ولی: «لا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یا اَبا عَبْدِ اللّه ِ...» هیچ روزی به سختی روز شهادت تو نیست ای ابا عبداللّه، سی هزار نفر که خود را از امّت جدّ ما می نامند و مسلمان می دانند تو را محاصره کرده و به کشتن تو و ریختن خون تو اقدام می نمایند، آنها حرمت تو را هتک می کنند و زن و بچه تو را اسیر نمایند، و اموال تو را غارت نمایند، در این هنگام لعنت خدا بر بنی امیّه روا گردد.

همه چیز از آسمان و زمین بر تو گریه کنند، حتی حیوانات صحرایی و دریایی برای مصیبت جانسوز تو سرشک اشک بریزند.(1)

فروریختن خون از حلق مبارک برادر

مردی به خدمت امام حسن علیه السلام رسید و با حضرت گفتگو کرد. امام حسن علیه السلام در حال صحبت بود که ناگاه خون از حلق مبارکش فرو ریخت، طشتی طلب کرد و در زیر آن خونها گذاشت و پیوسته خون از حلق شریفش می آمد، تا آنکه آن طشت مملو از خون شد. راوی گفت: یابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم

ص:115


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص59.

این چیست؟ فرمود که معاویه زهری فرستاده بود و به خوردِ من داده اند. آن زهر به جگر من رسیده است و این خونها که در طشت می بینی قطعه های جگر من است، گفتم: چرا مداوا نمی کنی؟ حضرت فرمود: دو مرتبه دیگر مرا زهر داده و مداوا شده، این مرتبه سوّم است و قابل معالجه و مداوا نیست.(1)

از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد

وان تشت را ز خون جگر باغِ لاله کرد

خونی که خورده بود همه عمر از گلو بریخت

دل را تهی ز خونِ دل چند ساله کرد

* * *

از دو طشت آمد نوای شور و شین

گاه از طشت حسن گاه از حسین

اندر اینجا قلب زینب خسته بود

و اندر آنجا دست زینب بسته بود

از دو لبهای حسن خون می چکید

خورد لبهای حسین چوب یزید

* * *

شهادت برادرِ بزرگِ حضرت زینب علیهاالسلام

سرانجام، امام حسن مجتبی علیه السلام بواسطه همان زهری که جُعده ملعونه به ایشان خورانده بود، در بیست و هشتم صفر سال پنجاه هجرت در سن 47 یا 48 سالگی، در مدینه به شهادت رسید و حضرت اُمّ المصائب زینب علیهاالسلام بار دیگر به مصیبتی جانسوز دچار شد.(2)

ص:116


1- .منتهی الآمال،ج1،ص435.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص56.

ص:117

بخش چهارم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در زمان امامت حضرت امام حسین علیه السلام تا شهادت ایشان

اشاره

ص:118

ص:119

فصل اول: تجهیز حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام

اشاره

ص:120

غسل و کَفْن و نماز بر جنازه برادر

ابن عباس گفت: هنگامی که امام حسن علیه السلام به شهادت رسید، امام حسین علیه السلام مرا و عبداللّه بن جعفر و علی پسر مرا طلبید و آن حضرت را غسل داد.(1)

سپس جنازه اش را روی تابوتی گذاشتند و او را به محلّی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر جنازه ها نماز می خواند بردند؛ امام حسین علیه السلام بر جنازه نماز گذارد.(2)

ص:121


1- . منتهی الآمال، ج1، ص439.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص60.

تشییع و خاکسپاری برادر، امّا همراه با تیرباران جنازه!

جنازه امام حسن مجتبی علیه السلام را به سوی قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حرکت دادند، تا امام علیه السلام با جدّش تجدید عهدی کند. مروان بر استر خود سوار شد و به نزد آن زن (عایشه) رفت و گفت: حسین علیه السلام، برادرش حسن علیه السلام را آورده است که با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دفن کند، بیا و مانع شو. گفت: چگونه مانع شوم؟

پس مروان از استر به زیر آمد و او را بر استر سوار کرده به نزد قبر

ص:122

رسول صلی الله علیه و آله وسلم آورد و فریاد می کرد و بنی امیه را تحریض می کرد که مگذارید، حسن علیه السلام را در پهلوی جدّش دفن کنند. آن زن نزد قبر آمد و خود را از استر افکند و فریاد زد: به خدا سوگند که نمی گذارم حسن علیه السلام را در اینجا دفن کنید، تا یک مو در سر من هست.(1)

و به روایتی گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون برید که نباید در اینجا چیزی دفن شود و نباید حجابِ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دریده گردد.

امام حسین علیه السلام به او فرمود: تو و پدرت از پیش حجاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمرا دریدید و تو به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کسی را بردی (مقصود ابوبکر است) که دوست نداشت نزدیکِ او باشد و خدا از این کار از تو بازخواست خواهد کرد، همانا برادرم حسن علیه السلام به من امر کرد که جنازه اش را نزدیک پدرش بیاورم تا تجدیدعهد کند و بدانکه برادر من از همه مردم به خدا و رسولش و معنی قرآن داناتر بود و نیز او داناتر از این بود که حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را پاره کند... . اگر دفن کردن در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از نظر ما جایز بود، می فهمیدی که بر خلاف میل تو او در آنجا دفن می شد.(2)

ص:123


1- . منتهی الآمال، ج1، ص439.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص61.

محدّث قمی (مرحوم شیخ عبّاس) از صاحب مناقب نقل می کند: جنازه امام حسن علیه السلام را تیرباران کردند و (هنگام دفن) هفتاد چوبه تیر از آن بیرون آوردند.(1)

بنی هاشم خواستند شمشیرها را بکشند و جنگ کنند که امام

حسین علیه السلامفرمود: به خدا سوگند می دهم شما را که وصیت برادرم را ضایع نکنید و چنین نکنید که خونی ریخته شود. پس به ایشان خطاب کرد که اگر

وصیت برادرم نبود، هر آینه می دیدید که چگونه او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دفن می کردم و بینی های شما را بر خاک می مالیدم.

ص:124


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص63 به نقل از انوار البهیّه، ص83.

پس جنازه آن حضرت را برداشتند و به جانب بقیع حمل کردند و در کنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند. وقتی که امام حسین علیه السلام جنازه برادر را در قبر نهاد اشعاری در سوگ آن حضرت خواند و در قسمتی از آن چنین فرمود: کسی که مالش ربوده شده، غارت شده نیست بلکه غارت شده کسی است که برادرش را در دل خاک بپوشاند.(1)

خدایا، آیا آن لحظه ای بر حضرت زینب علیهاالسلام سخت تر گذشت که به او خبر دادند، جنازه برادرت حسن علیه السلام را هدف تیرها، قرار داده اند یا آن لحظه ای که میان قتلگاه تیرها و نیزه ها و شمشیر شکسته ها را کنار زد و نگاهش به بدن بی سر برادرش امام حسین علیه السلام افتاد. به هر حال، مصیبتها یکی پس از دیگری بر قلبِ نازنین وی سرازیر می شود و اوست که با صبرِ خود، صبر را به زانو درمی آورد.

ص:125


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص64 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص45.

ص:126

فصل دوم: علاقه امام حسین علیه السلام و حضرت زینب علیهاالسلام به یکدیگر

چشم گشودن حضرت زینب علیهاالسلام برای امام حسین علیه السلام

ص:127

حضرت آیت الله مرعشی فرمود:وقتی که حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام قنداقه حضرت زینب علیهاالسلام رابه محضر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم برد این نوزاد عزیز فاطمه علیهاالسلام چشم مبارک رابرای بیت : باز نکرد و تنها وقتی قنداقه ذریغل امام عظیم حسین بن علی علیه السلام قرار گرفت ، چشم مبارک راگشود.

شگفتیِ حضرت فاطمه علیهاالسلام از محبّت این خواهر و برادر

حضرت زینب علیهاالسلام در ایّام کودکی، با برادرش امام حسین علیه السلام چنان اُنسی و محبّتی داشت که جز در آغوش و دامان آن حضرت علیه السلام آرام نمی گرفت و هنگامی که در خدمت امام حسین علیه السلام بود پی درپی دیده بر رخسار برادر داشت و ساعتی نمی توانست از حضور برادرش دور باشد و اگر دور می شد

ص:128

گریه می کرد.

روزی حضرت فاطمه علیهاالسلام در خدمت پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمعرض کرد: ای پدر محبّت عجیبی، بیرون از حدّ، میان زینب علیهاالسلام و حسین علیه السلام است، بگونه ای که بدون حسین علیه السلامطاقت نمی آورد و اگر ساعتی بوی حسین را نشنود، جانش بیرون می شود. چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم این سخن را شنید، آه دردناک کشید و اشک دیدگانش بر چهره مبارکش روان گردید.(1)

احترام امام حسین علیه السلام به حضرت زینب علیهاالسلام

در بعضی از اخبار وارد است که امام حسین علیه السلام نسبت به خواهرش بسیار احترام می گذاشت و هرگاه زینب علیهاالسلام به زیارت برادر می رفت، پیش پای او قیام می کرد و زینب علیهاالسلام را جای خود می نشاند.(2)

ص:129


1- . ناسخ التواریخ، ص47.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص53.

در کتاب ذخیرة المعاد شیخ زین العابدین مازندرانی است که روزی زینب علیهاالسلام بر حضرت سیّدالشهداء علیه السلام وارد شد و آن حضرت مشغول تلاوت قرآن بود. همان قسم که قرآن در دست او بود با تمام قامت از پیش پای حضرت زینب علیهاالسلام برخاست.(1)

شرط ازدواج حضرت زینب علیهاالسلام با عبداللّه بن جعفر

وقتی که حضرت علی علیه السلام خواست زینب را به عبداللّه جعفر عقد ببندد شرط کرد که هرگاه حسین اراده سفر کند و زینب بخواهد با او باشد عبداللّه، زینب را منع نکند.

وقتی که عبداللّه نتوانست حسین علیه السلام را (از سفر به کربلا) منصرف کند عون و محمد پسران خود را برای کمک به مادرشان همراه فرستاد و شرط

ص:130


1- . ریاحین الشریعة، ج3، ص76، محلاّتی، ذبیح اللّه.

کرد اگر جنگی پیش آمد آنها نیز به جنگ بپردازند.(1)

در کتاب ترجمه زینب کبری علیهاالسلام نیز در صفحه 79 گوید: در زناشویی

حضرت زینب علیهاالسلام با عبدالله جعفر قید نموده بود که من به برادرم علاقه مندم و باید همه روزه مرا اجازه فرمایی، حسینم را زیارت کنم و در تمامی مدّت زندگانی کمتر می شد، روزی بگذرد که زینب علیهاالسلام، حسین علیه السلامرا نبیند.(2)

سخنان حضرت زینب علیهاالسلام خطاب به ابن عباس هنگام حرکت از مکه به کربلا

هنگامی که امام حسین علیه السلام از مکه به طرف عراق حرکت کرد، در حالی که تازه قافله امام حسین علیه السلام مکّه را پشت سر گذاشته بود، ابن عباس برای اینکه حداقل آن حضرت کودکان و زنان را همراه خود نبرد، خوابی را که در این ارتباط دیده بود بیان کرد. اما زینب علیهاالسلام در حالی که آن خواب و این پیشنهاد را به دقت گوش می داد، سر از محمل خود بیرون آورد و گفت: ای ابن عباس! آیا

ص:131


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص122.
2- . ریاحین الشریعة، ج3، ص41.

می خواهی میان من و برادرم حسین علیه السلامجدایی بیندازی؟ این کار ممکن نخواهد بود و من هرگز حسینم را ترک نخواهم کرد.(1)

ص:132


1- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص140 به نقل از ریاحین الشریعه، ج3، ص42.

ص:133

فصل سوم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام از مدینه تا کربلا

اشاره

خداحافظی امام حسین علیه السلام و اهلبیتش با جدّشان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و مدینه

امام حسین علیه السلام دستور حرکت دادند. قافله آماده حرکت شد. گفته اند حرکت امام علیه السلام از مدینه به طرف مکه شب یکشنبه 28 رجب سال 60ه- ق بود و شب جمعه سوم شعبان به مکه رسیدند.(1)

در این قافله بنابر نقل فاضل در بندی چهل محمل با روپوش حریر و دیبا قرین بوده و امر فرمود که بنی هاشم محارم خود را سوار کنند. محمل خواهران و دختران و زنان، بسیار محفوظ و مجلّل و مزیّن بود؛ تا یک قافله، با کمال قدرت و عزت و جلال از منزل امام حسین علیه السلام حرکت نمود. می نویسد تا فرمانِ سوار نمودن بانوان صادر شد، جوانی زیبا و بلند بالا از سرای بیرون آمد. خالی بر رویِ او چون ماه تابنده، بر زیبائیش افزوده بود. صد زد: ای

بنی هاشم از من دور شوید تا آنکه دو زن بلند بالا از خانه بیرون آمدند که سر تا بپا به چادر عزت و جلالت پوشیده و در نهایت حیا، موقّر و آرام حرکت می کردند و کنیزکان اطراف آنها دور می زدند.

ص:134


1- . فاصله مدینه تا مکّه 70 فرسخ است.

آن جوان محملی حاضر ساخته، بازوی هر یک را گرفت و سوار نمود. پرسیدم: این دو زن کیستند؟

گفتند: زینب و امّ کلثوم دو دختر امیرالمؤمنین علیه السلام.

گفتم: این جوان کیست؟ گفتند: قمر بنی هاشم عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام که سپهسالار آن حضرت می باشد و دو دختر کودک را هم در محمل آن دو بانو بالا بردند که سکینه و فاطمه دختران سیدالشهداء علیه السلام بودند.(1)

وداع حضرت زینب علیهاالسلام با همسرش عبداللّه جعفر در مدینه

وقتی که امام حسین علیه السلام بر سفر عراق مصمم شد، حضرت زینب علیهاالسلام از شوهرش عبداللّه جعفر اجازه گرفت که با برادر همراهی کند و در رکاب او باشد؛ عبداللّه به حضرت زینب علیهاالسلام اجازه داد، او هم فوری به خانه برادر رفت و خود را مهیّای سفر کرد.

در کبریت احمر می نویسد، حضرت زینب علیهاالسلام چنان به برادر علاقه داشت که در هیچ خواهر و برادری دیده نشده است. از طفولیت به حسین علیه السلام انس گرفته بود و حضرت زهرا علیهاالسلامنسبت به انس و محبت این خواهر و برادر و مصائب آنها خبر داده بود.

برخی از ارباب مقاتل می نویسند، حضرت علی علیه السلام چون خواست زینب را به عبداللّه جعفر عقد ببندد، شرط کرد که هر گاه حسین علیه السلام اراده سفر کند

و زینب بخواهد با او باشد عبداللّه، زینب علیهاالسلام را منع نکند.

از این رو عبداللّه بن جعفر هم میل نداشت حضرت امام حسین علیه السلامبه این سفر برود، چون نمی خواست بنابر شرط سابق از مصاحبت زینب علیهاالسلامنسبت به حسین علیه السلام مخالفت نماید، ولی چون نتوانست امام حسین علیه السلام را منصرف کند، عون و محمد پسران خود را برای کمک به مادرشان همراه او فرستاد

ص:135


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص226.

و شرط کرد اگر جنگی پیش آمد آنها نیز به جنگ بپردازند.(1)

منزل خزیمیه و سخنان حضرت زینب علیهاالسلام با برادر

در خزیمیه یک منزلی مدینه یک شبانه روز اقامت کردند و صبحگاه زینب کبری علیهاالسلام خدمت برادر رفت و عرض کرد: دیشب که از خیمه بیرون رفتم، هاتفی این اشعار را می خواند:

اَلا یا عین فاحتفلی بجُهْدٍ

وَمَن یبکی علی الشُّهداء بعدی

علی قوم تَسُوقُهم المنایا

بمقدار الی اِنجاز وَعْدٍ

ای دیده فراوان اشک بریز و کیست که بعد از من بر شهداء گریه کند؟

اشک بریز بر سوک آن قومی که قافله مرگ آنان را نرم و آرام به سوی قربانگاه و وعده گاه می راند.

حضرت زینب علیهاالسلام از این اشعار استنباط نموده که یک آینده پرخطری در پیش دارد.

امام حسین علیه السلام فرمود: خواهرم هر چه مقدر باشد می رسد و باید برابرمشکلات ایستادگی نمود.(2)

منازل بین راه مکّه تا کربلا

پس از آنکه امام حسین علیه السلام مدّتی را در مکّه ماندند، با توجّه به اینکه عوامل یزید بن معاویه در صدد شهادت امام علیه السلام بودند، بخاطر حفظ حرمت حرم امن الهی، در روز هشتم ذی حجه سال 60ه- ق از مکّه به طرف عراق حرکت کردند.

منازلی را که امام علیه السلام همراه با اهلبیت خویش تا کربلا طی کردند عبارتند از: تنعیم، صفاح، ذات عرق، خزیمه، زَرود، حاجز، ذو حسم، ثعلبیه،

ص:136


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص121؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص219.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص227.

شقوق، زباله، بطن العقبه، شراف، بیضه، رهیمه، قادسیّه، عذیب، قصر بنی مقاتل، روستاهای کربلا، کربلا.(1)

اگر افراد کاروان را درنظر بگیریم که تشکیل شده اند از: طفل شش ماهه، کودکان سه چهار ساله، زنان و دختران اهلبیت علیهم السلامو... متوجه می شویم که این افراد چه خستگی و رنج و سختی کشیده، تا به کربلا رسیده اند، امّا هر چه که باشد در این سفر تا کربلا، امام حسین علیه السلامآقای کاروان هستند. زینب علیهاالسلام برادران را در کنارش دارد ولی در سفرهای بعد از کربلا زینب علیهاالسلام کاروان سالار است و یکّه و تنها بایستی یک کاروان اسیر را منزل به منزل ببرد و سالم به مقصد برساند و این همان است که موهای زینب علیهاالسلام را سفید خواهد کرد و کمرش راخمیده خواهد ساخت.

خبر شهادت مسلم بن عقیل پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام

پس از آنکه مردم کوفه نامه های بسیاری به امام حسین علیه السلامنوشتند و از ایشان دعوت کردند، حضرت علیه السلام، مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا از صداقت آنها باخبر شود.

مسلم، نیمه ماه رمضان سال 60ه- ق از مکّه حرکت کرد و روز پنجم شوال به کوفه رسید. بعد از ماجرای بیعت مردم، و بیعت شکنی ایشان، او را به نیرنگ دستگیر کردند و روز نهم ذی حجة بالای بام دارالاماره بردند و گردنش را زدند و جسدش را نزد مردم انداختند و دستور دادند او را به کناسه بردند و آنجا به دار زدند.

خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروة را در منزل «ثعلبیه» به امام حسین علیه السلام دادند. امام علیه السلام فرمود: اِنّا ِللّه ِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون. رحمت خدا بر آنها باد.(2)

ص:137


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص199.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص227.

ص:138

خبر شهادت هانی بن عروة

هانی بن عروه را از آن جهت که مسلم بن عقیل را در منزلِ خود راه داده بود، دستگیر کردند و به بازار برده، دست بسته گردن زدند؛ هانی هنگام شهادت هشتاد و نه سال داشت. او در جنگ جمل نیز همراه امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود.(1)

امام حسین علیه السلام خبر شهادت مسلم و هانی را در منزل «ثعلبیه» دریافت نمود و فرمود: اِنّا ِللّه ِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ، رحمت خدا بر آنها باد.(2)

سلام رساندن حضرت زینب علیهاالسلام به حبیب بن مظاهر

حبیب بن مظاهر قبل از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا به امام علیه السلام پیوسته است. امام علیه السلام یک پرچم را نزد خود نگهداشت و فرمود: صاحب این پرچم خواهد آمد، ناگاه از دور غباری را دیدند که از زمین برخاسته، امام علیه السلام

فرمود: صاحب این پرچم همان است که به سوی ما می آید، وقتی که به او نزدیک شد، دیدند حبیب بن مظاهر است، از اسب پیاده شد و در حالی که گریه می کرد بر امام علیه السلام و اصحابش سلام کرد، جواب سلامش را دادند. زینب علیهاالسلامپرسید:

این کیست؟ به او گفته شد: حبیب بن مظاهر است.

فرمود: سلام مرا به او برسانید. وقتی که سلام او را به حبیب رساندند، حبیب مشت بر صورتش زد و خاک بر سر می ریخت و می گفت: من کیستم که حضرت زینب علیهاالسلام به من سلام بفرستد.(3)

ص:139


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص152.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص227.
3- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص261 به نقل از معالی السبطین، ج1، ص372.

ص:140

ب-ستن راه امام حسی-ن علیه السلامتوس-ط ح-رّ بن ی-زید ری-احی و پریشانی اهل بیت علیهم السلام

سپاه امام حسین علیه السلام پس از منزل «شراف» در حال حرکت بودند، که با هزار سوار به فرماندهی حرّ بن یزید روبرو شدند. ظهر هنگام بود. امام علیه السلام به یارانشان فرمود: به اینها آب بدهید، به اسبان آنها هم آب بپاشید.

حرّ در نماز جماعت امام علیه السلام شرکت کرد و با همراهانش به امام علیه السلاماقتدا کرد. هنگام حرکت حرّ دوباره سدّ راه امام علیه السلامشد که امام علیه السلام به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، چه می خواهی؟ حرّ گفت: اگر دیگری از عرب چنین می گفت و مانند تو گرفتار بود، از جوابش نمی گذشتم، ولی من نمی توانم از مادر تو جز به نیکی نام ببرم.(1)

امام علیه السلام نفرین کرد، سکینه دختر امام حسین علیه السلام شنید و گریان شد. به طرف عمه اش رفت. زینب و ام کلثوم علیهماالسلام دیدند این دخترِ برادر گریان است.

علت را پرسیدند. جریان را گفت: اُمّ کلثوم ناله بلند کرد و گفت: واجدّاه، واعلیّاه، واحسناه، واحسیناه، واقلّة ناصراه... .

امام حسین علیه السلام صدای ناله او را شنید، نزدیک محمل او آمد؛ دید با دیده گریان آه و افغان می کند. فرمود: خواهرم تو را چه می شود؟ عرض کرد: آیا راهی برای مراجعت و نجات از این قشون انبوه هست؟

حضرت

علیه السلام فرمود: راهی نیست.

پرسید: آیا حسب و نسب و مقام و جاه خود را به آنها نگفتی؟ فرمود: بلی گفتم و نصیحت کردم، اما گوش به سخن فرا نمی دهند و اینها جز قتل من قصدی ندارند. تو را وصیت می کنم که صبور و شکیبا و بردبار باش، چه جدم این مصیبت را به من خبر داده و فرموده مقاومت و بردباری داشته باشید، پیروزی نهایی از شماست.(2)

ص:141


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص231.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص227.

ص:142

فصل چهارم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در کربلا تا شهادت امام حسین علیه السلام

ورود لشکر امام حسین علیه السلام به کربلا، روز دوّم محرم

در «ملهوف» است که چون به این سرزمین رسیدند، امام علیه السلامفرمود: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا، امام علیه السلامفرمود: بارخدایا، من از کرب و بلا به تو پناهنده ام و سپس فرمود: اینجا کرب و بلاء نهاده است، منزل کنید، اینجا بارانداز ما است، اینجا خون ما ریخته شود، اینجا محل قبور ما باشد، جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به من فرموده است.

همه فرود آمدند و حرّ و اصحابش هم در سوی دیگر منزل کردند.(1)

اُمّ کلثوم علیهاالسلام نزد برادر آمد و عرض کرد: برادرم این بیابان، خوفناک است، و ترس عظیمی در اینجا به من روآورده است. امام علیه السلامفرمود: خواهر جان! هنگام رفتن به جبهه صفّین در همین جا با پدرم فرود آمدیم، پدرم سرش را

روی دامن برادرم حسن علیه السلامگذاشت و ساعتی خوابید و من حاضر بودم، پدرم بیدار شد و گریه کرد، برادرم حسن علیه السلامپرسید: چرا گریه می کنی؟ پدرم

ص:143


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص255. توضیح اینکه از مکه تا کربلا، 24 روز طول کشید، یعنی از هشتم ذی حجة تا دوم محرم سال 61 هجری.

فرمود: گویا در خواب دیدم این بیابان دریایی از خون است و حسین علیه السلام در آن غرق شده و فریادرس می طلبد و کسی به فریاد او نمی رسد. سپس پدرم به من رو کرد و فرمود: هنگامی که چنین حادثه ای رخ داد، چه کار می کنی؟ گفتم: صبر می کنم، که جز صبر چاره ای نیست.(1)

بستن آب بر امام حسین علیه السلام و اهلبیتش علیهم السلام

در روز هفتم عمرو بن حجّاج با پانصد سوار، مأمور نگهبانی شریعه فرات گردید و آب به روی اهلبیت علیهم السلام بسته شد.(2)

خبر دادن حضرت زینب علیهاالسلام به برادر، از حرکت لشکر ابن سعد، عصر تاسوعا

ابن سعد ملعون فریاد کرد: ای خیل خدا، سوار شوید و مژده بهشت گیرید؛ همه سوار شدند و بعد از عصر به سوی امام حسین علیه السلام یورش بردند و نزدیک خیمه های امام حسین علیه السلامشدند. امام حسین علیه السلامجلوی چادر خود نشسته بود و بر شمشیرش تکیه داده و سر به زانو نهاده و چرتش برده بود؛ چون زینب علیهاالسلام سر و صدای لشکر را شنید، نزد برادر دوید و گفت: برادر جان، این همه سر و صدا را نمی شنوی که نزدیک می شوند؟ حسین علیه السلام سر برداشت و فرمود: من اکنون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در خواب دیدم که به من فرمود: تو فردا نزد ما خواهی بود، خواهرش سیلی به چهره زد و فریاد وای،

وای کشید؛ حسین علیه السلام به او فرمود: وای بر تو نیست، خواهر جان خاموش باش، خدایت رحمت کند. سپس برادرش عباس را برای آگاهی از قصد آنها، نزدشان فرستاد و یک شب را از ایشان، برای عبادت و راز و نیاز با خدا مهلت گرفت.(3)

ص:144


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص224 به نقل از معالی السبطین، ج1، ص286.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص229.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص277.

ص:145

پرستاری حضرت زینب علیهاالسلام از امام سجاد علیه السلام شب عاشورا

امام سجاد علیه السلام فرمود: شبی که فردایش پدرم کشته شد (شب عاشورا) بیدار بودم و عمه ام زینب مرا پرستاری می کرد، پدرم در خیمه خود تنها بود و «جون» غلام آزاده شده ابی ذر غفاری نزد او شمشیرش را آماده و اصلاح می کرد و پدرم می سرود:

یا دَهْر اُفٍّ...

دو سه بار آن را فرمود و من مقصودش را دانستم و گریه گلویم را گرفت و آن را در گلو پیچیدم و خاموشی گزیدم و دانستم گرفتاری رسیده است ولی چون عمه ام شنید بی اختیار... ناله زد.(1)

خبردادن امام حسین علیه السلام از شهادتش و گریه و شیون خواهر

امام حسین علیه السلام نشسته بود و مشغول اصلاح (تعمیر) شمشیر خویش بود و در این ضمن، اشعاری را زمزمه می کرد و می فرمود:

یا دَهْرُ افٍّ لَکَ مِن خلیلٍ

کَمْ لَکَ بِالاِْشراقِ وَالاَْصیلِ

مِنْ طالِبٍ وَصاحِبٍ قَتیلٍ

وَالدَّهْرُ لا یَقْنَعُ بِالْبَدیلِ

وَکُلُّ حَیٍّ سالِکٍ سَبیلِ

ما اَقْرَبَ الْوَعْدَ اِلَی الرَّحیلِ!

وَاِنَّما الاَْمْرُ اِلَی الْجلیلِ

«ای روزگار! اُف بر دوستی تو! چه بسا یاران و طالبانی را که در بامداد و شامگاهت کشتی. آری! روزگار به جای آنان دیگری را نپذیرد. به راستی که پایان کار در دست خدای شکوهمند است و هر زنده ای باید این راه را طی کند».

راوی گفت:هنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام دختر حضرت زهرا علیهاالسلام این

ص:146


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص288.

اشعار را شنید، فرمود: «برادر جان! این حرف کسی است که به کشته شدن خویش یقین پیدا کرده است».

امام

علیه السلام فرمود: «آری خواهرم» حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: آه چه مصیبتی! این حسین است که خبر از شهادت و مرگ خویش می دهد».

راوی گفت: زنان همگی شروع به گریستن نمودند، به صورت های خویش سیلی می زدند و گریبان چاک می نمودند، امّ کلثوم علیهاالسلامپیوسته فریاد می زد: «وا مُحَمَّداهُ، وا عَلِیّاهُ، وا اُمّاهُ، وا اَخاهُ، وَا حَسَناهُ، وا حُسَیناهُ! وای از بیچارگی پس از تو ای ابا عبداللّه».(1)

دلداری امام حسین علیه السلام به زینب علیهاالسلام

راوی گوید: امام حسین علیه السلام خواهرش را دلداری می داد و می گفت: «ای خواهرم! دلت را به وعده های الهی امیدوار ساز، زیرا که اهل آسمان و زمین همگی فانی شده و می میرند و تمامی آفریدگان روبه هلاکت می روند».

سپس فرمود: «خواهرم امّ کلثوم! تو ای زینب! تو ای فاطمه و ای رباب!

گوش دهید، هنگامی که من به شهادت رسیدم، گریبان چاک مسازید و صورتهایتان را با ناخن نخراشید و سخنان بیهوده بر زبان میاورید.(2)

بیهوش شدن حضرت زینب علیهاالسلام

در روایت دیگر اینچنین آمده است که: حضرت زینب علیهاالسلامدر جایِ دیگری، پیش زنان و کودکان نشسته بود، هنگامی که این اشعار را شنید (یا دَهْرُ اُفٍ...)، سربرهنه و در حالی که پیراهنش بر زمین کشیده می شد، نزد برادر آمده و فرمود: «وای از این داغ و مصیبت، کاش مرگ من فرا می رسید امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند، ای یادگار

ص:147


1- . لهوف سید بن طاووس، ص115.
2- . لهوف سید بن طاووس، ص117.

گذشتگان و ای پناه بازماندگان».

امام حسین علیه السلام به خواهرش نگاهی نموده و فرمود: خواهرم! مراقب باش که شیطان شکیبایی ات را نرباید».

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «حسین جان، پدر و مادرم فدایت شوند، من فدایت شوم، آیا تو را می کشند؟» امام حسین علیه السلام در حالی که گریه راه گلویش

را بسته بود و دیدگانش پر از اشک شده بود، فرمود: خواهر جان اگر مرغ قطا، را به حال خود رها می کردند، در آشیانه خود می خوابید.

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: ای وای بر من، آیا خودت را اسیر و گرفتار دشمن می دانی، تحمل این داغ بر دل من سخت تر و دشوارتر است.

این سخن را فرمود، سپس دست برد و گریبان خویش را چاک نموده و بی هوش بر زمین افتاد.

امام علیه السلام برخاست، آبی بر سر و صورت خواهرش زینب علیهاالسلامریخت تا آن که به هوش آمد، سپس تا آنجایی که می توانست حضرت زینب علیهاالسلام را تسلیت

داده و مصائبی که بر سر جدّ و پدر و مادرش آمده بود را بیان نموده و تذکر داد.(1)

نگرانی زینب علیهاالسلام، شب عاشورا و اعلام آمادگی اصحاب

امام حسین علیه السلام شب عاشورا وارد خیمه حضرت زینب علیهاالسلام شدند. نافع که همراه امام حسین علیه السلام تا در خیمه آمده بود، مقابل خیمه در انتظار امام علیه السلام ایستاد؛ شنید زینب علیهاالسلام به برادر می گوید: آیا اصحاب خود را امتحان کرده ای، من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند.

امام علیه السلام فرمود: سوگند به خدا آنها را آزمودم، دیدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند.

ص:148


1- . لهوف سید بن طاووس، ص117.

نافع می گوید: وقتی این سخن را از زینب علیهاالسلام شنیدم، گریه کردم، و نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنیده بودم به او گفتم.

حبیب گفت: سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود هم اکنون با شمشیر به سوی دشمن حمله می کردم.

گفتم: من گمان می برم بانوان حرم با حضرت زینب علیهاالسلاماین گونه سخن

بگویند و پریشان گردند، مناسب است که اصحاب را جمع کنی و نزد خیمه زینب علیهاالسلام برویم و با گفتار خود، قلب آنها را گوارا و استوار سازیم. حبیب، اصحاب را جمع کرد و سخن نافع را به آنها گفت، همه گفتند: اگر انتظار فرمان امام نبود، هم اکنون به دشمن حمله می کردیم، چشمت روشن و خاطرت آرام باشد که ما استوار هستیم. حبیب برای آنها دعا کرد، و با هم کنار خیام بانوان آمدند و صدا زدند: ای گروه بانوان و حرمهای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلماین شمشیرهای جوانمردان شما است که سوگند یاد کرده اند در غلاف نکنند

مگر اینکه گردن دشمنان را بزنند و این نیزه های جوانان شما است که قسم خورده اند به زمین نیفکنند مگر اینکه به سینه های دشمن فرو کنند. بانوان با گریه و ندبه از خیمه ها بیرون آمدند و گفتند: ای پاکبازان، از حریم دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و بانوان منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام حمایت کنید و دریغ منمایید. اصحاب همه صدا به گریه و شیون بلند کردند.(1)

رفتن حضرت زینب علیهاالسلام به خیمه حضرت اباالفضل علیه السلام، شب عاشورا

از حضرت زینب علیهاالسلام نقل شده که فرمود: شب عاشورا، نصف شب به خیمه برادرم عباس علیه السلام رفتم، دیدم جوانان بنی هاشم به دور او حلقه زده اند و او مانند شیر ضرغام با آنها سخن می گوید و به آنها می فرماید: ای برادرانم و ای پسر عموهایم، فردا هنگامی که جنگ شروع شد، نخستین کسانی که به

ص:149


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص241 به نقل از مقتل الحسین مقرّم، ص262.

میدان رزم می شتابند، شما باشید، تا مردم نگویند: بنی هاشم جمعی را برای یاری خواستند، ولی زندگی خود را بر مرگ دیگران ترجیح دادند... . جوانان بنی هاشم پاسخ دادند: ما مطیع فرمان تو می باشیم.

حضرت زینب علیهاالسلام می فرماید: از آنجا به خیمه حبیب بن مظاهر رفتم، دیدم با یاران (غیر بنی هاشم) جلسه مذاکره تشکیل داده و به آنها می گوید: فردا وقتی که جنگ شروع شد، شما پیشقدم شوید و نخست به میدان بروید، و نگذارید که یک نفر از بنی هاشم، قبل از شما به میدان برود، زیرا که بنی هاشم، سادات و بزرگان ما می باشند... .

اصحاب گفتند: سخن تو درست است و به آن وفا کردند.(1)

سخنان امام حسین علیه السلام خطاب به دشمن و گریه خواهران و دختران امام علیه السلام

(سپاه ابن سعد) کار را آنچنان بر امام حسین علیه السلام و یارانش سخت گرفتند که تشنگی به شدت برایشان فشار می آورد، امام حسین علیه السلامبرخاست، بر شمشیر خویش تکیه داده با صدای بلند، (خطاب به لشکر ابن سعد سخنانی را فرمود و به آنها تذکر داد که او فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمو علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلاماست و جعفر طیار عموی اوست و الان شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در دست او، و عمامه ایشان بر سرش است) ولی آنها گفتند: ما تمامی این سخنانی را که تو بیان نمودی می دانیم، امّا با وجود این، تو را رها نخواهیم کرد تا آن که تشنه جان سپاری!

حضرت سید الشهداء علیه السلام این سخنان را می فرمود که صدای شیون و ناله دختران و خواهرش زینب علیهاالسلام برخاست، آنها سیلی بر صورت خویش می زدند و با صدای بلند می گریستند امام علیه السلامبرادر خود عباس علیه السلام را به همراه علی اکبر علیه السلام فرزندش، به سوی زنان روانه کرد و فرمود: «زنان را

ص:150


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص245 به نقل از کبریت الاحمر، ص479.

ساکت نمایید، زیرا به جان خودم سوگند آنها مصائب و گریه های فراوانی در پیش خواهند داشت».(1)

و در تاریخ طبری است که: امام حسین علیه السلام روز عاشورا قبل از شروع جنگ با لشکر کوفه سخن گفت به گونه ای که بیشتر لشکر شنیدند و فرمود: ای مردم، به من گوش کنید و شتاب مکنید تا حقّ پندی که به من دارید ادا کنم و عذر آمدن خود را نزد شما بیاورم و اگر عذر مرا پذیرفتید و گفتارم را باور کردید و به من حق دادید، خوشبخت خواهید بود و راه تعرض به من نخواهید داشت و اگر عذرم را نپذیرید و به من حق ندهید «... فَاَجْمِعُوا اَمْرَکُمْ وَ

شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ اَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلَیَّ وَلا تُنْظِرُونَ»(2) ... فکر خود، و قدرت معبودهایتان را جمع کنید؛ سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند؛ (تمام جوانب کارتان را بنگرید) سپس به حیات من پایان دهید و مهلتم ندهید.

«اِنَّ وَلِیّیَ اللّه ُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحینَ»(3) همانا ولیّ من آن خدایی است که کتاب را فرود آورده و او ولیّ شایستگان است.

هنگامی که خواهرانش این سخنِ او را شنیدند، شیون و گریه سردادند و دخترانش هم گریستند و ناله آنها بلند شد، برادرش عباس بن علی همراه با فرزندش علی را نزد آنها فرستاد و گفت: آنها را خاموش کنید، به جانم سوگند گریه بسیاری دارند.(4)

رؤیای صادقه امام حسین علیه السلام و گریستن حضرت زینب علیهاالسلام

راوی گفت: امام حسین علیه السلام بر زمین نشسته بود و در این حال خواب

ص:151


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص121.
2- . سوره یونس، آیه 71.
3- . سوره اعراف، آیه 196.
4- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص298.

اندکی حضرت را ربود، هنگامی که از خواب برخاست، فرمود: «خواهر جان، همینک جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، پدرم علی علیه السلام، مادرم فاطمه زهرا علیهاالسلام و برادرم امام حسن علیه السلام را در خواب دیدم که آنها همگی شان به من می گفتند: «حسین جان، به زودی - یا طبق روایتی دیگر - فردا نزد ما خواهی بود».

هنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام این سخن را شنید، بر صورت خود سیلی زد و با صدای بلند شروع به گریستن نمود، امام حسین علیه السلامبه او فرمود: «خواهرم، آرامش خود را حفظ کن و کاری مکن که دشمن زبان به طعن و ملامت ما بگشاید».(1)

عذرخواهی حُرّ از حضرت زینب علیهاالسلام و بانوان حرم

حُرّ پس از آنکه در پیشگاه امام حسین علیه السلام پذیرفته شد، از آن حضرت اجازه طلبید تا نزد بانوان برای عذرخواهی برود، امام اجازه داد، حرّ نزدیک خیمه آنها رفت و با دلی شکسته و چشمی گریان عرض کرد: سلام بر شما ای دودمان نبوّت، منم آن شخصی که سر راه شما را گرفتم و دلهای شما را شکستم و ترسانیدم، اکنون پشیمانم، امید عفو دارم، و به شما پناه آورده ام، تقاضا دارم مرا ببخشید و نزد فاطمه زهرا علیهاالسلام از من شکایت نکنید. سخنان جانسوز حرّ، آنچنان بانوان را منقلب کرد که ناله و شیونشان بلند شد، حرّ وقتی آن حالت را دید، با صدای بلند گریه کرد، از اسب پیاده شد و دست به صورت می زد و خاک بر سر می ریخت و می گفت: کاش دست و پایم شَل بود تا

آنچه را کردم، نکرده بودم، کاش زبانم لال بود و آنچه گفته ام، نگفته بودم، کاش شما را از مراجعت منع نمی کردم، بعضی از اهل حرم، حُرّ را دلداری دادند و برایش دعا کردند که موجب آرامش خاطر او گردید.(2)

ص:152


1- . لهوف سید بن طاووس، ص127.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص253 به نقل از مصائب الابرار.

ص:153

آتش زدن برخی خیمه های حسینی قبل از شهادت امام حسین علیه السلام

در تاریخ طبری است که: تا نیمه روز با آنها نبرد سختی کردند و لشکر کوفه جز از یک طرف به آنها راه نداشتند، زیرا چادرها را به هم پیوسته بودند. چون عمر بن سعد چنین دید دستور داد بروند از سمت چپ و راست،

چادرهای آنها را از جا بکنند و بر آنها دور زنند.

دسته ها سه نفری و چهار نفری از اصحاب امام حسین علیه السلامحفاظت چادرها را به عهده گرفتند و از میان چادرها به مهاجمان حمله می بردند. عمر

بن سعد گفت: خود به خیمه ها نروید و آنها را بر نکنید بلکه آنها را آتش بزنید؛ آتش به خیمه ها زدند و دست از کندن و ربودن برداشتند، حسین علیه السلام فرمود: بگذارید خیمه ها را آتش زنند، خود آن آتش جلوگیر آنهاست؛و همچنان بود و باز هم از یک سو با آنها جنگ می کردند.(1)

شهادت یاران امام حسین علیه السلام

از آنجایی که شهادت هر یار امام حسین علیه السلام باعث رو به کاهش رفتن لشکر ایشان و به گونه ای باعث نگرانی اهلبیت علیهم السلامبوده، به خاک افتادن هر یک از یاوران حضرت نه تنها داغی است بر دل حضرت امام حسین علیه السلام، بلکه مصیبتی است برای حضرت زینب علیهاالسلام و اهلبیت امام حسین علیه السلام، لذا در این قسمت بعنوان تیمّن و تبرّک به نام شهدای کربلا اشاره می شود، برای شرح بیشتر به کتب مقتل مراجعه شود.

الف - شهدای کربلا از بنی هاشم:

فرزندان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام:

ص:154


1- .درکربلا چه گذشت؟ترجمه نفس المهموم،ص338.

1. ابوبکر بن علی (شهادت او در کربلا قطعی نیست).

2. جعفر بن علی.

3. عبّاس بن علی (ابوالفضل).

4. عبداللّه بن علی.

5. عبداللّه بن العبّاس بن علی.

6. عبداللّه الاصغر.

7. عثمان بن علی.

8. عمر بن علی.

9. محمّد الأصغر بن علی.

10. محمّد بن العبّاس بن علی.

فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام:

11. ابوبکر بن الحسن.

12. بشر بن الحسن.

13. عبداللّه بن الحسن.

14. القاسم بن الحسن.

فرزندان سیّدالشّهدا امام حسین علیه السلام:

15. ابراهیم بن الحسین (این نام را ابن شهرآشوب در کتاب «المناقب» آورده است).

16. عبداللّه الرضیع (شیرخوار).

17. علی بن الحسین الأکبر علیه السلام.

فرزندان عبداللّه بن جعفر علیه السلام:

18. عبیداللّه بن عبداللّه بن جعفر.

19. عون بن عبداللّه بن جعفر.

20. محمّد بن عبداللّه بن جعفر.

فرزندان عقیل:

ص:155

21. جعفر بن عقیل.

22. عبدالرحمن بن عقیل.

23. عبداللّه الأکبر بن عقیل.

24. عبداللّه بن مسلم بن عقیل.

25. عون بن مسلم بن عقیل.

26. محمّد بن مسلم بن عقیل.

27. مسلم بن عقیل.

28. جعفر بن محمد بن عقیل (این نام را ابن شهرآشوب آورده است).

29. احمد بن محمّد الهاشمی (که چهره شناخته شده ای نیست و تنها ابن شهرآشوب از او یاد کرده است).

ب - شهدای کربلا از غیر بنی هاشم:

1. ابراهیم بن الحضین الأسدی.

2. ابوالحتوف بن الحارث الأنصاری.

3. ابوعامر النهشلی.

4. اسلم الترکی (خدمتگزار امام علیه السلام).

5. ادهم بن اُمیّة العبدی.

6. اُمیّة بن سعد الطّائی.

7. أنس بن الحارث الکاهلیّ.

8. انیس بن معقل الأصبحی.

9. بریر بن خضیر الهمدانیّ.

10. بشر بن عبداللّه الحضرمیّ.

11. بکر بن حیّ التیمی.

12. جابر بن الحجّاج التیمی.

13. جبلة بن علی الشیبانی.

ص:156

14. جنادة بن الحارث الهمدانی.

15. جنادة بن کعب الأنصاری.

16. جُنْدَب بن حجیر الخولانی.

17. جون (خدمتگزار ابوذر غفاری).

18. جوین بن مالک التمیمی.

19. الحارث ابن امرء القیس الکندی.

20. الحارث بن النبهان.

21. الحباب بن الحارث.

22. الحباب بن عام الشعبی.

23. حبشیّ بن القیس النهمی.

24. حبیب بن مظاهر (یا مظّهر) الأسدی.

25. الحجّاج بن بدر السعدی.

26. الحجاج بن مسروق الجعفی.

27. حر بن یزید الریاحی.

28. حلاّس بن عمرو الراسبی.

29. حنظلة بن اسعد الشبامی.

30. حنظلة بن عمرو الشیبانی.

31. رافع، مولی مسلم الأزدی.

32. زاهر بن عمرو الکندی (مولی عمرو بن الحمق).

33. زهیر بن بشر الخثعمی.

34. زهیر بن سلیم الأزدی.

35. زهیر بن القین البجلّی.

36. زیاد بن عریب الصائدی.

37. سالم، مولی بنی المدینة الکلبی.

38. سالم، مولی عامر العبدی.

ص:157

39. سعد بن الحارث الأنصاری.

40. سعد، مولی علی بن ابی طالب علیه السلام.

41. سعد، مولی عمرو بن خالد الصیداوی.

42. سعید بن عبداللّه الحنفی.

43. سلمان بن مضارب البجلی.

44. سلیمان، مولی الحسین علیه السلام.

45. سوار بن منعم النهمی.

46. سُوید بن عمرو بن ابی المطاع.

47. سیف بن الحارث بن سریع الجابری.

48. سیف بن مالک العبدی.

49. شَبیب، مولی حارث الجابری.

50. شَوذَب، مولی بنی شاکر.

51. ضرغامة بن مالک.

52. عائذ بن مُجَمَّع العائذی.

53. عابس بن ابی شبیب الشاکری.

54. عابر بن حساس بن شُرَیح.

55. عامر بن مسلم العبدی.

56. عبّاد بن المهاجر الجُهنی.

57. عبدالأعلی بن یزید الکلبی.

58. عبدالرّحمن الأرحبی.

59. عبدالرّحمن بن عبد ربّه الأنصاری.

60. عبدالرّحمن بن عروة الغفاری.

61. عبدالرّحمن بن مسعود التیمی.

62. عبداللّه بن ابی بکر (این نام را جاحظ در کتاب «الحیوان» آورده است).

ص:158

63. عبداللّه بن بشر الخثعمی.

64. عبداللّه بن عروة الغفاری.

65. عبداللّه بن عمیر بن حُباب الکلبی.

66. عبداللّه بن یزید الکلبی.

67. عبید اللّه بن یزید الکلبی.

68. عقبة بن سمعان.

69. عقبة بن الصَّلت الجهنی.

70. عمّارة بن صلخب الأزدی.

71. عمران بن کعب بن حارثة الأشجعی.

72. عمّار بن حسان الطائی.

73. عمّار بن سلامة الدالانی.

74. عمرو بن عبداللّه الجندعی.

75. عمرو بن خالد الأزدی.

76. عمرو بن خالد الصیداوی.

77. عمرو بن قرظة الأنصاری.

78. عمرو بن مُطاع الجعفی.

79. عمرو بن جنادة الأنصاری.

80. عمرو بن ضبیعة الضبعی.

81. عمرو بن کعب، ابوثمامة الصائدی.

82. قارب، مولی الحسین علیه السلام.

83. القاسط بن زهیر التغلبی.

84. القاسم بن حبیب الأزدی.

85. کُرْدُوس التغلبی.

86. کنانة بن عتیق التغلبی.

87. مالک بن الدودان.

ص:159

88. مالک بن عبداللّه بن سریع الجابری.

89. مُجَمَّع الجهنی.

90. مجمّع بن عبیداللّه العائذی.

91. محمّد بن بشیر الحضرمی.

92. مسعود بن الحجّاج التیمی.

93. مسلم بن عوسجة الأسدی.

94. مسلم بن الکثیر الأزدی.

95. مقسط بن زهیر التغلبی (احتمالاً مقسط بن عبداللّه بن زهیر).

96. منجح، مولی الحسین علیه السلام.

97. الموقع بن ثمامة الأسدی.

98. نافع بن الهلال البجلی.

99. نصر، مولی علی علیه السلام.

100. نعمان بن عمرو الراسبی.

101. نُعَیم بن عجلان الأنصاری.

102. واضح الرّومی، مولی الحارث السلمانی.

103. وهب بن حباب الکلبی.

104. یزید بن ثبیط العبدی.

105. یزید بن زیاد بن مُهاصر الکندی.

106. یزید بن مغفل الجعفی.

حال اگر شهدای بنی هاشم را نیز به این عدد بیفزاییم، شماره شهدای کربلا به 136 نفر خواهد رسید، و اگر قیس بن مسهّر صیداوی، عبداللّه بن یقطر و هانی بن عروة را نیز از شهدای کربلا به شمار آوریم، رقم رزمندگان اردوی حسینی به 139 نفر خواهد رسید. درود خدا بر سرور شهیدان و یاران با وفایش.(1)

ص:160


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم علیه السلام، ص250.

ص:161

حضرت زینب علیهاالسلام روی کشته حضرت علی اکبر

علیه السلام

یاران حسین علیه السلام، یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند و فقط اهل بیت حضرت باقی مانده بودند، در این حال علی بن الحسین علیهماالسلامکه از زیباترین و نیکوسیرت ترین مردم بود، از خیمه خارج شد و از پدرش اجازه میدان طلبید.

امام حسین علیه السلام به او اجازه میدان داد، بعد در حالی که با نگاهی مأیوس وار او را بدرقه می کرد، چشمان خود را به زیر افکنده و شروع به گریستن نمود، سپس فرمود: «بارخدایا تو شاهد باش که جوانی به جنگ این مردم رفت که از لحاظ اندام و اخلاق و گفتار، شبیه ترین مردم به پیامبر تو بود، و ما هرگاه مشتاق زیارت پیامبر تو می شدیم، به این جوان نگاه می کردیم».

سپس امام علیه السلام با صدایی رسا فریاد بر آورد که: «ای پسر سعد خدا رحم تو را قطع کند، همانگونه که تو رحم مرا قطع کردی».

حضرت علی اکبر علیه السلام به لشکر ابن سعد نزدیک شده و جنگ سختی کرد و عده زیادی را کشت، سپس نزد پدر آمده و گفت: پدر جان، از شدت عطش چیزی نمانده که کشته شوم و سنگینی سلاحِ جنگ مرا به سختی انداخته، آیا می توانی جرعه ای آب برای من تهیه کنی؟».

امام حسین علیه السلام به شدت گریه کرد و فرمود: «وا غوثاه، پسرم، به میدان جنگ بازگرد و اندکی دیگر جنگ نما؛ زیرا چه نزدیک است که ساعتی دیگر جدت پیامبر را ملاقات کنی و از دست او جامی از آب نوشیده و سیراب شوی، به گونه ای که دیگر هرگز تشنه نگردی.

حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان بازگشت و جنگ چشمگیری کرد تا آن که منقذ بن مرّة عبدی ملعون تیری را به سوی آن جناب پرتاب کرد که در اثر آن تیر حضرت علی اکبر علیه السلام از پای درآمده و فریاد زد: «پدر جان، سلام من بر تو ص:162

باد، اینک این جدّ من پیامبر است که به تو سلام می رساند و می گوید: حسین

جان، برای آمدن نزد ما عجله کن و بشتاب، سپس فریادی از دل بر آورد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. امام حسین علیه السلامپس از شنیدن فریاد علی اکبر علیه السلام به میدان آمد، بر بالین حضرت علی اکبر نشست، صورت خود را بر صورت او نهاده و فرمود: پسرم، خدا بکشد کسانی که تو را کشتند. این ها نسبت به خدا و هتک حرمت رسول او، چه گستاخ مردمی هستند. پس از تو خاک بر سر دنیا!

در این حال بود که حضرت زینب علیهاالسلام دختر امیرالمؤمنین علی علیه السلاماز خیام خارج شد، در حالی که فریاد می زد: «ای عزیزم، ای دلبندم، ای پسر برادرم».

این سخنان را پیوسته می گفت تا آن که خود را بر روی کشته حضرت علی اکبر علیه السلام انداخت. امام حسین علیه السلام جلو آمد، او را از روی جنازه حضرت علی اکبر علیه السلام بلند کرده و به سوی خیام زنان برد.(1)

زمزمه

ای جوانان جملگی یاری کنید

پای این کشته عزاداری کنید

کشتی غم را ز موج خون برید

عمّه را از مَعرکه بیرون برید

ترسم از غُصّه بمیرد خواهرم

پسرم ای پسرم ای پسرم

لاله و ریحان بیارید از حرم

آمد از میدان علی اکبرم

پیکار و شهادت فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام

اصرار این دو فرزند و مادرشان حضرت زینب علیهاالسلام و امتناع سیدالشهداء علیه السلام باعث شد که خواهر، برادر را به حق مادر قسم داد و محمد و

ص:163


1- . لهوف سید بن طاووس، ص155 در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص383 و393.

عون گفتند: «یا خال، بِحَقِّ أمِّک فاطمة الزهراء اِلاّ اَذِنْتَ لَنا» دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا علیهاالسلامبه ما اذن میدان بده، امام حسین علیه السلام روی آنها را بوسید و پیاده به میدان رفتند.(1)

شهادت عون بن عبداللّه جعفر

این فرزند عزیز حضرت زینب علیهاالسلام پس از اذن میدان از دایی خود امام حسین علیه السلام برای جانفشانی عازم میدان نبرد شد. پس از آنکه سه سوار و هیجده پیاده را کشت، عبداللّه بن قطبه طایی بر او حمله کرد و وی را به شهادت رساند.(2)

شهادت محمد بن عبداللّه بن جعفر

طبری می گوید: عامر بن نهشل تمیمی بر محمد بن عبداللّه بن جعفر

حمله کرد و او را کشت و در مقاتل الطالبیین است که مادر وی خوصا دختر حفصه از بنی بکر بن وائل بود.(3)

در کامل بهایی آمده که عون و محمد هر دو فرزندان زینب علیهاالسلامبودند که

در کربلا شهید شدند.(4)

پس از آنکه این دو برادر شهید شدند، امام حسین علیه السلام به بالین آنها شتافت و آنها را به سینه چسباند و به خیام شهدا برد در حالی که پای آنها به زمین می کشید و تمامی اهل حرم بر جنازه آنها حاضر شدند مگر مادرشان زینب علیهاالسلام تا مبادا چشمش بر پیکرهای به خون طپیده پسرانش بیفتد و بی تابی کند و از پاداشش کم بشود.(5)

ص:164


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص181.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص400.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص400.
4- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص291.
5- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص182.

ص:165

شهادت عبیداللّه بن عبداللّه بن جعفر

ابو الفرج می گوید پس از شهادت محمد فرزند عبداللّه بن جعفر، برادرِ پدر و مادریش عبیداللّه بن عبداللّه بن جعفر شهید شد و در مناقب است که او را بشر بن حویطر قانصی به شهادت رساند.(1)

شهادت عبداللّه بن مسلم بن عقیل فرزند پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام

شیخ مفید و طبری گفته اند: مردی از لشکر عمر بن سعد به نام عمرو بن صبیح، تیری به عبداللّه بن مسلم انداخت و او دست بر پیشانی گذاشت تا خود را حفظ کند، تیر دستِ او را به پیشانی میخ کوب کرد و نتوانست آن را رها کند و دیگری نیزه ای بر قلب او فرو کرد و او را کشت.(2)

شهادت محمدبن مسلم بن عقیل فرزند پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام

مادر وی اُمّ ولد بود که عثمان بن خالد جهنی او را به شهادت رساند.(3)

شهادت جعفر بن عقیل پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام

مادر او اُمّ الثغر دختر عامر از بنی کلاب است.

در مناقب است که وی دو نفر را کشت و در قولی پانزده سوار را کشت و بشر بن سوط همدانی او را شهید کرد.(4)

شهادت عبدالرحمن بن عقیل پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام

عبدالرحمن بن عقیل به میدان رفت و هفده سوار را کشت و مورد حمله

ص:166


1- .درکربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص400.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص398.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص401.
4- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص402.

عثمان بن خالد بن اسیر جهنی و بشر بن سوط همدانی قانصی قرار گرفت و به شهادت رسید.(1)

شهادت عبداللّه الاکبر بن عقیل پسر عموی حضرت زینب علیهاالسلام

مادر وی اُمّ ولد بود و ابو مرهم ازدی و لقیط بن ایاس جهنی او را به شهادت رساند.(2)

از اولاد ابی طالب جز آنان که مورد اختلاف است در روز عاشورا بیست و دو مرد شهید شدند.

در کتاب «معارف» ابن قتیبه است که اولاد عقیل با حسین بن علی علیه السلام خروج کردند و نُه نفرِ آنها که مسلم بن عقیل از همه شجاعتر بود کشته شدند.(3)

شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام برادرزاده حضرت زینب علیهاالسلام

در مقتل محمد بن ابی طالب است که چون امام حسین علیه السلامقاسم را نگریست که آماده رفتن به میدان شده، او را در آغوش کشید و هر دو گریستند تا بیهوش شدند و از امام حسین علیه السلاماجازه خواست و امام علیه السلامبه او اجازه نمی داد و آن پسر پیاپی دست و پای او را بوسید تا به او اجازه میدان داد

و به میدان رفت و اشکش روان بود.(4)

در لهوف است که: جوانی از سوی خیام حسین علیه السلام به میدان جنگ آمد که صورتی همانند پاره ماه داشت، او مشغول جنگ شد که ابن فضیل ازدی چنان با شمشیر بر سر مبارک او زد که سرش شکافته شد او به صورت بر روی

ص:167


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص401.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص402.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص403.
4- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص403.

زمین افتاد و فریاد بر آورد که: «عموجان، به فریادم برس». امام حسین علیه السلام باشنیدن ناله فرزند برادر، مانند بازشکاری خود را به میدان رسانید و چونان شیر خشمگینی به لشکر ابن سعد حمله کرد و شمشیری را حواله ابن فضیل نمود، او دست خود را سپر قرار داد، دستش از آرنج جدا شد، فریاد بلندی کشید که تمامی لشکر صدای او را شنیدند و کوفیان برای نجات جانش هجوم آوردند، در نتیجه این هجوم، بدن او در زیر سمّ اسبان پامال شده و به هلاکت رسید.

هنگامی که گرد و خاک میدان جنگ فرو نشست و خوابید، حسین علیه السلام را

دیدم که بالای سر آن جوان ایستاده بود و او از شدت درد پای خود را بر زمین می سایید، امام علیه السلام (با دیدن این منظره) فرمود: «از رحمت الهی دور شوند مردمی که تو را کشتند، روز قیامت، جدّ و پدر تو از آنان بازخواست خواهند نمود». سپس فرمودند: «به خدا سوگند، چه اندازه دشوار است بر عمویت، این که تو او را بخوانی و او تو را اجابت نکند، یا این که اجابتت کند، اما دیگر فایده ای نداشته باشد. به خدا سوگند، امروز، روزی است که دشمنان عمویت بسیار و یاورانش اندک اند».

امام حسین علیه السلام پس از این گفتار، کشته پسر برادر را در آغوش گرفت و او

را به سوی خیام آورده و در میان دیگر کشتگان نهاد.(1)

شهادت عبداللّه بن الحسن برادر زاده حضرت زینب علیهاالسلام

سپاه ابن زیاد گرداگرد امام علیه السلام قرار گرفته و آن حضرت را محاصره نمودند. در همین زمان بود که عبداللّه پسر امام حسن علیه السلام که کودکی نابالغ بود، از خیمه زنان خارج شد و شتابان دوید تا آن که پهلوی امام حسین علیه السلام رسید، عمه او حضرت زینب علیهاالسلام، خود را به او رسانید و تلاش کرد تا او را از

ص:168


1- . لهوف سید بن طاووس، ص159؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص403.

رفتن بازدارد، اما او پافشاری کرده و می گفت: «به خدا سوگند، از عمویم جدا نخواهم شد».

در این حال ابجر بن کعب و طبق روایتی دیگر حرملة بن کاهل جلو آمده، شمشیر خود را کشیده و می خواست آن را بر سر امام علیه السلام بزند که عبداللّه فریاد برآورد: «وای بر تو ای حرام زاده، آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟».

ابجر، شمشیر را فرود آورد، عبداللّه دست خود را سپر قرار داد (تا شمشیر به عمویش اصابت نکند) دست عبداللّه قطع شده و به پوستی آویزان ماند، فریادش برخاست: «مادر جان».

امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود: «ای پسر برادرم، بر تلخی این مصیبت که بر تو وارد شد صبر نما و از خدا طلب خیر کن؛ زیرا خداوند تو را به پدران شایسته ات ملحق خواهد نمود».

راوی گفت: حرملة بن کاهل تیری به سوی عبداللّه که در آغوش امام علیه السلام بود پرتاب کرد، تیر، گوش تا گوش عبداللّه را درید و او را در آغوش عموی بزرگوارش ذبح نمود.(1)

شهادت ابوبکر بن حسن بن علی بن ابی طالب برادر زاده حضرت زینب علیهاالسلام

مادر وی، امّ ولد و همان مادر قاسم است که عبداللّه بن عقبه غنوی او را به شهادت رساند.(2)

زخمی شدنِ حسن بن حسن مثنّی برادرزاده حضرت زینب علیهاالسلام

حسن بن حسن مثنّی روز عاشورا در خدمت عمویش جنگید و هفده نفر

از دشمنان را کشت و هیجده زخم برداشت و از اسب افتاد ولی دایی او

ص:169


1- . لهوف سید بن طاووس، ص167؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص408 و 454.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص408.

اسماء بن خارجه او را برداشت و به کوفه برد و مداوا کرد تا بهبودی یافت و او را به مدینه فرستاد.(1)

شهادت برادران حضرت زینب علیهاالسلام

در ارشاد مفید است که: چون عباس بن علی علیه السلام دید که شهدای بسیاری از خاندانش بر خاک افتاده اند، برادرانی که از مادرش اُمّ البنین، به نامهای عبداللّه و جعفر و عثمان داشت فراخواند و فرمود: ای فرزندان مادرم، شما اولادی ندارید، پیش از من به میدان روید و فدا شوید تا من اخلاص شما را نسبت به خدا و رسولش به چشم ببینم.

1. شهادت عبداللّه بن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام

عبداللّه بن میدان رفت و جنگ سختی کرد و با هانی بن ثبیت حضرمی

دو ضربت رد و بدل کرد و هانی او را به شهادت رساند. ابو الفرج او را بیست و پنج ساله دانسته است.(2)

2. شهادت جعفر بن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام

به میدان رفت و جنگید تا اینکه هانی بن ثبیت بر او حمله کرد و او را به شهادت رساند.(3)

3. شهادت عثمان بن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام

به میدان رفت و رجز خواند. وی بیست و یک ساله بود و به جای برادران

ایستاد. خولی بن یزید با تیری او را از پای درآورد و به شهادت رساند. از

ص:170


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص412.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص409.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص410.

علی علیه السلام روایت است که فرمود: او را همنام برادرم عثمان بن مظعون نمودم.(1)

4. شهادت محمدالاصغربن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام

مادر وی اُمّ ولد بود و مردی از بنی دارم او را به شهادت رساند و سرش را آورد.(2)

5. شهادت ابوبکر بن علی علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام

مادر وی لیلی دختر مسعود بن خالد است. به میدان نبرد رفت و رجز

می خواند، وی به دست مردی همدانی به شهادت رسید.(3)

6. شهادت حضرت اباالفضل قمر بنی هاشم علیه السلام، برادر حضرت زینب علیهاالسلام

وقتی که عباس علیه السلام خود را تنها دید، نزد برادر آمد و گفت: اجازه می فرمایید؟ حسین علیه السلام سخت گریست و فرمود: برادر جان، تو علمدارِ منی و اگر بروی لشکرم پراکنده می شود. عباس علیه السلامگفت: دلم تنگ شده و از زندگی سیر شدم و می خواهم از این منافقان، انتقام خون برادران را بگیرم؛ حسین علیه السلام فرمود: آبی برای این کودکان بیاور. عباس علیه السلام رفت و به لشکر نصیحت کرد و آنها را بر حذر داشت ولی سودی نبخشید. نزد برادر برگشت و به او خبر داد و شنید کودکان فریاد العطش دارند، مشکی برداشت و سوار بر اسب شد و به سوی فرات رفت و چهار هزار از موکّلان فرات دور او را گرفتند و او را تیرباران کردند، بر آنها حمله کرد و هشتاد نفر از آنها را کشت و آنها را از هم شکافت تا وارد شریعه شد و خواست شربت آبی بنوشد، به یاد تشنگی برادرش حسین علیه السلام و اهل بیتش افتاد، آب را ریخت و مشک را پر

ص:171


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص411.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص411.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص411.

آب کرد و به دوش راست انداخت و رو به خیمه ها کرد، راه را بر او بستند و گرد او را گرفتند و با آنها جنگید تا آنکه نوفل با ضربتی دست راستش را انداخت و او مشک را به دوش چپ گذاشت، نوفل دست چپش را هم از مچ قطع کرد و مشک را به دندان گرفت، تیری به مشک آب رسید و آبش ریخت و تیر دیگری به سینه او نشست و از اسب به خاک افتاد و فریاد زد: برادر مرا دریاب؛ چون حسین علیه السلام به بالین او آمد، او را به خاک و خون غلطان دید و گریست.

طریحی می گوید: مردی بر عباس علیه السلام حمله کرد و عمود آهنین بر فرق سرش زد و از هم شکافت و به خاک افتاد و فریاد زد: یا اباعبداللّه، علیک مِنّی السلام.

گفته اند: چون عباس علیه السلام شهید شد، حسین علیه السلام فرمود: الان کمرم شکست و چاره ام قطع شد.(1)

امام حسین علیه السلام جنازه عباس علیه السلام را در کنار نهر علقمه گذاشت و به سوی

خیمه ها بازگشت در حالی که اشک چشمانش را با آستین پاک می کرد، دخترش سکینه به پیش آمد و عنان اسبش را گرفت و گفت: یا اَبَتاهُ هَلْ لَکَ عِلْمٌ بِعَمِّیَ العَبّاس... ای بابا! آیا از عمویم عباس خبر داری؟ او به من وعده آب داده بود، و از عادت او نیست که خلف وعده کند. امام حسین علیه السلامگریست و فرمود:

یا اِبْنَتاهُ اِنَّ عَمَّکَ العَبّاسَ قُتِلَ وَبَلَغَتْ رُوحُهُ الْجَنان. ای دخترم، عمویت عباس کشته شد و روحش به بهشت رسید.

صدای شیون سکینه و زینب علیهاالسلام و سایر بانوان بلند شد و همه فریاد می زدند:

وا اَخاهُ وا عَبّاساه وا قِلَّةَ ناصِراه وا ضَیْعَتاهُ مِنْ بَعْدِک.

ص:172


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص423.

وای برادر،وای عباس،وای از کمی یاور،وای از مصائب جانکاه بعد از تو.(1)

گریه حضرت زینب علیهاالسلام، در سوگ برادرش اباالفضل علیه السلام

زینب علیهاالسلام به امام حسین علیه السلام عرض کرد: چرا برادرم را به خیام نیاوردی؟

امام علیه السلام فرمود: خواهرم، من هر چه خواستم بدن برادرم را بیاورم، دیدم به قدری اعضاء از هم گسیخته که نمی توان آن را حرکت داد.

زینب علیهاالسلام صدا زد: وا اَخاهُ، وا عَبّاساهُ، وا قِلَّةَ ناصِراهُ، وا ضَیْعَتاهُ بَعْدَ

ذلِکَ.

آه برادرم، آه عباسم، آه از کمی یاور و فقدان برادرم.(2)

شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام، برادر زاده زینب علیهاالسلام

هنگامی که امام حسین علیه السلام دید که تمامی یاران و خاندانش به شهادت رسیدند و بر روی زمین افتاده اند، خود مهیّای جنگ و جانبازی در راه خدا گردید، در این حال فریاد بر آورد که: «آیا کسی نیست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دفاع کند؟ آیا خداپرستی در میان شما نیست که درباره ما از خداوند بترسد؟ آیا دادرسی نیست که به امید پاداش الهی به داد ما برسد؟ آیا یاری کننده ای نیست که به امید آنچه که نزد خدا می باشد، ما را یاری کند؟» ندای یاری طلبی حسین علیه السلام به گوش زنان حرم رسید، فریاد شیون و گریه از آنها برخاست، امام حسین علیه السلام به درِ خیمه آمد و به حضرت زینب علیهاالسلامفرمود: «خواهرم، کودک کوچک (شیرخوار) مرا بده تا او را برای آخرین بار دیده و با او وداع کنم».

حضرت، کودک را در دستان مبارک خویش گرفته بود، هنگامی که خم

شد تا او را ببوسد ناگهان، حرملة بن کاهل اسدی، تیری به سوی او پرتاب

ص:173


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص309 به نقل از کبریت الاحمر، ص162.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص314 به نقل از معالی السبطین، ج1، ص444.

کرد، آن تیر گلوی کودک را درید و گوش تا گوش او را بریده و کودک ذبح شد، امام حسین علیه السلام به زینب علیهاالسلام فرمود: «فرزندم را بگیر».

سپس هر دو دست خویش را زیر گلوی او گرفته و هنگامی که کف دستانش مملو از خون می گشت، آن خون را به سوی آسمان می پاشید و می فرمود: «این مصیبت ها بر من سهل و آسان است؛ زیرا خداوند شاهد آن است».

امام باقر علیه السلام فرمودند: قطره ای از آن خون به زمین نیفتاد».(1)

سبط در «تذکره» از هشام بن محمد کلبی روایت کرده که: ... امام

حسین علیه السلام رو بر گردانید و دید طفلش از تشنگی گریان است، او را به دست گرفت و فرمود: ای مردم اگر به من رحم نمی کنید به این طفل رحم کنید؛ مردی تیری زد و آن طفل را سر برید، حسین علیه السلامگریست و فرمود: خدایا، میان ما و مردمی که ما را دعوت کردند تا نصرت کنند و به عوض ما را کشتند حَکَم باش؛ از فراز آسمان به او آواز رسید که او را واگذار که دایه ای در بهشت دارد.(2)

در احتجاج است که: ... از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر گودی کند، او را خون آلود زیر ریگها دفن کرد.(3)

حمله دشمن به طرف خیام اهل بیت امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام پیوسته می جنگید تا آن که در کشاکش جنگ لشکر میان امام علیه السلام و خیمه ها فاصل انداختند، (غیرت حسین علیه السلامبه جوش آمده و) فریاد بر آورد: «وای بر شما ای پیروان و شیعیان خاندان ابی سفیان، اگر دین ندارید و از روز قیامت نیز نمی ترسید، حداقل در این دنیا آزادمرد باشید و اگر

ص:174


1- . لهوف سید بن طاووس، ص159؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص440.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص442.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص443.

آنگونه که گمان دارید عرب هستید، پس به اصل و نژاد خویش بازگردید».

شمر ملعون گفت: چه می گویی ای پسر فاطمه؟

امام علیه السلام فرمود: «می گویم که من با شما مشغول نبردم و شما با من، و زنان در این باره گناهی ندارند، پس تا هنگامی که من زنده ام مگذارید که این سرکشان و جاهلان و ستمگران متعرض حرم من بشوند». شمر ملعون گفت: ای پسر فاطمه حرفت را پذیرفتیم. سپس همگی آماده جنگ با حضرت شدند.(1)

طبری می گوید: شمر، ده تن از پیادگان اهل کوفه را برداشت و به سوی خیمه زنان حسین علیه السلام روان شد و میان آن حضرت و حرمش حایل شد که امام حسین علیه السلام فرمود: وای بر شما اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید در دنیای خود آزاده باشید... .(2)

حمله شمر به طرف خیمه های حسینی

شمر بن ذی الجوشن به سمت خیام امام حسین علیه السلام حمله کرده و خیمه ها را با نیزه پاره نمود، سپس گفت: آتشی مهیا کنید تا خیمه و کسانی که در آن هستند را با آتش بسوزانم. امام حسین علیه السلامفرمود: «ای پس ذی الجوشن، آیا تو آتش می طلبی تا خاندان مرا بسوزانی، خدا تو را با آتش بسوزاند».

شبث جلو آمده و شمر را سرزنش و توبیخ نمود، شمر خجالت کشیده

عقب نشینی کرد.(3)

یاریِ حضرت زینب علیهاالسلام، امام سجاد علیه السلام را در وداع با پدرش

امام حسین علیه السلام به خیمه های بانوان رفت و پس از آن به خیمه امام

ص:175


1- . لهوف سید بن طاووس، ص163؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص447.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص453.
3- . لهوف سید بن طاووس، ص169.

سجاد علیه السلام وارد گردید، دید آن حضرت بر اثر بیماری شدید روی فرش پوستی افتاده، و زینب علیهاالسلام از او پرستاری می کند. وقتی که چشم امام سجاد علیه السلام به پدرش افتاد، خواست برخیزد نتوانست، به عمّه اش زینب علیهاالسلام فرمود: مرا به سینه ات تکیه بده تا بنشینم؛ زینب علیهاالسلام در جانب پشت امام

سجاد علیه السلام نشست و آن حضرت را نشانید و به سینه اش تکیه داد. امام حسین علیه السلام احوال پسرش را پرسید، امام سجاد

علیه السلامگفت: حمد و سپاس می گویم خدا را، سپس امام سجاد علیه السلامعرض کرد: پدر جان، جریان شما با این منافقین به کجا رسید؟ امام علیه السلام فرمود: شیطان بر آنها چیره شد و یاد خدا را از یاد آنها بیرون برد و جنگ شدیدی بین ما و آنها رخ داد که خون ما و آنها در سراسر این زمین به جریان افتاد.

امام سجاد علیه السلام پرسید: بدر جان عمویم عباس علیه السلام چه شد؟ زینب علیهاالسلام با شنیدن این سؤال، دگرگون شد، با چشمی اشکبار به چهره برادر نگاه کرد تا بنگرد که او چه جواب می دهد؟ زیرا آن حضرت هنوز خبر شهادت عباس علیه السلام را به امام سجاد علیه السلامنداده بود تا مبادا بیماری او شدیدتر گردد. فرمود: پسرم عمویت کشته شد و در کنار فرات دستهایش را بریدند. امام سجاد علیه السلام آنچنان گریست که بیهوش شد، وقتی که به هوش آمد از عموها و افراد دیگری سؤال می کرد و امام حسین علیه السلامپاسخ می داد تا اینکه پرسید: برادرم علی اکبرکجاست،ازحبیب بن مظاهرومسلم بن عوسجه وزهیربن قین چه خبر؟

امام حسین علیه السلام فرمود: پسرم بدان که در خیمه ها مردی، جز من و تو نیست، همه کشته شدند.

امام سجاد علیه السلام گریه سختی کرد، سپس به عمّه اش زینب علیهاالسلام فرمود: شمشیر و عصایی به من بده.

امام حسین علیه السلام فرمود: شمشیر و عصا برای چه می خواهی؟ عرض کرد: عصا را برای اینکه بر آن تکیه کنم و شمشیر را برای اینکه با آن از حریم فرزند

ص:176

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دفاع نمایم، زیرا خیری در زندگی بعد از او نیست.

امام حسین علیه السلام او را از این کار بازداشت و او را به سینه اش چسبانید و به او فرمود: پسرم! تو پاکترین و بهترین ذریّه و عترت من هستی، تو جانشین من بر این بانوان و کودکان غریب و یتیم و مظلوم می باشی، آنها که در چنین رنجی شدید در برابر شماتت دشمن قرار گرفته اند، از آنها سرپرستی کن و

مونس آنها باش، آنها هیچ مردی غیر از تو ندارند، به آنها مهربانی کن... . سپس صدا زد: ای زینب ای اُمّ کلثوم ای سکینه ای رقیّه ای فاطمه، کلام مرا بشنوید و بدانید که این پسرم جانشین من بر شما است.

وَهُوَ اِمامٌ مُفْتَرَضُ الطّاعَةِ. و امامی است که اطاعتش واجب است.

سپس فرمود: پسرم به شیعیان من سلام برسان و به آنها بگو که پدرم

غریبانه کشته شد. برای مصیبت او ناله کنید، و او به شهادت رسید و برای او گریه کنید.(1)

وداع امام حسین علیه السلام با اهلبیت علیهم السلام و حضرت زینب علیهاالسلام

در پاره ای از مقاتل است که وقتی امام حسین علیه السلام دید که هفتاد و دو تن یاران و خاندانش به روی خاک افتاده اند، به خیمه اهل حرم رو کرد و فریاد کشید: ای سکینه و فاطمه و امّ کلثوم، علیکنّ منّی السلام؛ سکینه به او عرض کرد: ای پدر جان، تسلیم مرگ شدی؟ فرمود: کسی که یار و یاوری ندارد چگونه تسلیم مرگ نشود؟ گفت: پدر جان، ما را به حرم جدّمان برگردان، فرمود: هیهات (اگر مرغِ قطا را باز می گذاردند می خوابید) زنانِ حرم شیون کردند و حسین علیه السلام آنها را خاموش کرد؛ در همین مقتل است که رو به اُمّ کلثوم کرد و فرمود: تو را درباره خودت به نیک رفتاری سفارش می کنم، من به میدان این لشکر می روم. سکینه شیون کنان پیش آمد، حسین علیه السلام او را بسیار

ص:177


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص337 به نقل از معالی السّبطین، ج2، ص22.

دوست می داشت، او را به سینه چسبانید و اشکهایش را پاک کرد.(1)

امام حسین علیه السلام در این حال می گریست، حضرت زینب علیهاالسلامعرض کرد: خدا چشمت را نگریاند، چرا گریه می کنی؟ امام فرمود: کَیْفَ لا اَبْکی وَعَمّا

قَلِیلٍ تُساقُونَ بَیْنَ العُدی. چگونه گریه نکنم با اینکه بزودی شما را به صورت اسیر در میان دشمنان حرکت می دهند، گریه ام برای خودم نیست، برای اسارت شما است.

بانوان حرم با شنیدن سخن امام، صدا به گریه بلند کردند و فریاد

می زدند:اَلْوِداعُ اَلْوِداعُ،اَلْفِراقُ اَلْفِراقُ.اکنون هنگام وداع وجدایی است.(2)

علامه مجلسی در «جلاء» گفته: آن حضرت بار دیگر با اهل بیت وداع کرد و آنها را به صبر سفارش نمود و وعده ثواب و اجر به آنها داد و فرمود: روپوش به بر کنید و آماده بلا باشید و بدانید که خدانگهدار و حامیِ شما است و شما را از شرّ دشمنان نجات دهد و عاقبتِ شما را به خیر کند و دشمنان شما را به انواع بلاها عذاب کند و نعمت و کرامت فراوان در برابر این بلاها به شما بدهد، شکایت نکنید و آنچه از قدر شما بکاهد بر زبان نیاورید.(3)

زینب علیهاالسلام گریه می کرد، امام به او فرمود: آرام باش ای دختر مرتضی، وقت گریه طولانی است. همین که امام علیه السلام خواست به عزم میدان، از خیمه بیرون آید، زینب علیهاالسلام دامن امام را گرفت و صدا زد:

«مَهْلاً یا اَخی، تَوَقَّفْ حَتّی اَتَزَوَّدَ مِنْکَ وَاُوَدِّعَکَ وِداعَ مُفارِقٍ لا تَلاقی بَعْدَهُ» برادرم آهسته باش، توقف کن تا تو را سیر ببینم و با تو وداع کنم، آن وداع جدا کننده ای که بعد از آن دیگر ملاقاتی نخواهد بود.

«فَمَهْلاً اَخی قَبْلَ الْمَماتِ هَنیئَةً

لِتَبْرَدَ مِنّی لَوْعَةٌ وَغَلِیلُ»

ص:178


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص436.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص339 به نقل از تذکرة الشهداء، ص307.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص449.

برادرم آهسته برو و قبل از مرگ، اندکی با ما باش، تا با دیدار تو، درون سوزان، و سوز قلب پریشان و بی قرارم خنک گردد.(1)

حضرت زینب علیهاالسلام از برادر دل نمی کند، به دست و پای برادر افتاد و

بوسید، سایر بانوان حرم، آن حضرت را محاصره کرده و دست و پای او را می بوسیدند و گریه می کردند، امام علیه السلام آنها را آرام کرد و به خیمه برگردانید، سپس خواهرش را به تنهایی طلبید و او را دلداری داد.

وَاَمَرَّ یَدَهُ عَلی صَدْرِها وَسَکَنَها مِنَ الْجَزَعِ.

سرانجام امام حسین علیه السلام دستش را بر سینه خواهرش زینب علیهاالسلامکشید، زینب علیهاالسلام آرام گرفت و دیگر بی قراری نکرد.

آنگاه زینب علیهاالسلام خشنود شد و اظهار سرور کرد و عرض کرد: «یَابْنَ اُمّی طِبْ نَفْسا وَقَرّ عَیْنا فَاِنَّکَ تَجِدُنی کَما تُحِبُّ وَتَرْضی». ای پسر مادرم، خاطرت شاد و چشمت روشن باد، چرا که مرا آن گونه که دوست داری و خشنود هستی، خواهی یافت.(2)

بعضی نقل کرده اند: چون امام حسین علیه السلام چند قدمی از خیمه ها دور شد، زینب علیهاالسلام از خیمه بیرون آمد و صدا زد: برادرم لحظه ای درنگ کن تا وصیّت مادرم فاطمه علیهاالسلام را نسبت به تو بجا آورم.

امام علیه السلام توقف کرد و فرمود: آن وصیت چیست؟

زینب علیهاالسلام عرض کرد: مادرم به من وصیت فرمود: هنگامی که نور چشمم حسین علیه السلام را روانه میدان برای جنگ با دشمن کردی، عوض من گلوی او را ببوس، آنگاه زینب علیهاالسلام گلوی برادرش را بوسید و به خیمه بازگشت.(3)

هنگامی که امام پس از وداع خواست سوار بر اسب شود، بانوان و کودکان شیون می کردند و از هر سو دامن او را می گرفتند. «فَنادی اِحْبِسیهنَّ

ص:179


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص342 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص26.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص343.
3- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص344 به نقل از تذکرة الشهداء ملا حبیب اللّه کاشانی، ص311.

یازَیْنَبُ».

امام علیه السلام صدا زد: ای زینب، این بانوان و کودکان را نگهدار.(1)

سینه زنی

ای یادگار مادرم (2) ای مهربان برادرم

آهسته رو، آهسته رو

کرده و صیت مادرت (2) تا من ببوسم حنجرت

در وقت میدان رفتَنت، آهسته رو، آهسته رو

صبری نما تا خواهرت (2) قرآن بگیرد بر سرت

در وقت میدان رفتنت، آهسته رو، آهسته رو

کُو قاسم و کُو اکبرت (2) عباس و عون و جعفرت

زینب بمیرد خواهرت، آهسته رو، آهسته رو

ای نخل ایمان را ثمر (2) ای زاده خیر البشر

بر فاطمه نور بَصَر، آهسته رو، آهسته رو

قربان روی انورت (2) گردد، فدایت خواهرت

در وقت میدان رفتَنت، آهسته رو، آهسته رو

* * *

دست امام حسین علیه السلام آرام بخشِ قلبِ حضرت زینب علیهاالسلام

بعد از ظهر عاشورا، که کار سخت شد، زینب علیهاالسلام با همه زنان صدا به گریه بلند کردند. امام علیه السلام به خیمه برگشته، فرمود: «مهلاً لا تشمتی القوم بنا» آرام باشید که دشمن ما را شماتت نکند. دست بر قلب خواهر نهاد و او را به صبر و شکیبایی بسیار دعوت فرمود.(2)

ص:180


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص346 به نقل از مثیر الاحزان علاّمه شیخ شریف، ص85.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص232.

ص:181

طلب پیراهن کهنه

قال الحسین علیه السلام: «اُخَیّة اِیتینی بِثَوْبٍ عَتِیقٍ لا یَرْغَبُ فِیه اَحَدٌ، اَجْعَلُهُ تَحْتَ ثِیابی لِئَلاّ اُجَرَّدَ بَعْدَ قَتْلی».

امام حسین علیه السلام فرمود: خواهرم لباس (کهنه و بی ارزش) که طمع کسی را برنیانگیزد برای من بیاور، که زیر لباس های خود بپوشم تا کسی رغبت نکند که آن را از تن من بیرون آورد.

شلوار تنگ و کوتاهی برای حضرت علیه السلام آوردند، فرمود: این را نمی خواهم؛ این لباس ذلیلان و خوارشدگان است.

لباس کهنه دیگری آوردند، حضرت آن را پاره کرد و زیر لباس هایش پوشید؛ اما هنگامی که به شهادت رسید، همان را نیز از تنش به درآوردند.

سپس پارچه ازاری که بافته شده یمن بود طلبید، آن را پاره کرد و پوشید؛ علت این که امام لباس ها را پاره می کرد این بود (که آن حضرت آگاه بود که پس از شهادتش همه چیز او را غارت می کنند حتی لباسهایش را) و برای این که آن لباس را به یغما نبرند آن را پاره نمود، امّا هنگامی که به شهادت رسید، ابجر بن کعب همان را هم به تاراج برد و امام حسین علیه السلام را برهنه رها نمود.(1)

لحظات شهادت امام حسین علیه السلام و اضطرار حضرت زینب علیهاالسلام

امام حسین علیه السلام پیاپی بر آنها حمله می برد و آنها نیز بر او حمله می کردند و امام علیه السلام از آن لشکر شقی طلب آب کرد، اما فایده ای نداشت.

جراحت بدن امام علیه السلام به هفتاد و دو زخم رسیده بود، حضرت ایستاد تا لحظه ای استراحت نماید؛ زیرا همه رمق خویش را از دست داده بود، در این حال بود که سنگی به پیشانی حضرت اصابت کرد و خون جاری شد،

ص:182


1- . لهوف سید بن طاووس، ص169.

حضرت، دامن پیراهن خویش را بالا آورد که خون پیشانی اش را پاک نماید که ناگهان

تیر سه شعبه زهرآلودی در قلب مبارکش جای گرفت.

امام حسین علیه السلام فرمود: «به نام خدا و به یاری خدا و بر آیین رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم».

سپس رو به سوی آسمان کرد و فرمود: «بارالها، تو خود آگاهی که این قوم قصد کشتن مردی را دارند که در همه روی زمین فرزند دختر پیامبری جز او وجود ندارد».

سپس تیری را که در قلبش فرو رفته بود، از پشت سرش بیرون آورد (تیر تا اندازه ای در قلب نازنین حسین علیه السلام فرو رفته بود که حضرت ناچار شد آن را از پشت خود بیرون آورد) و خون همانند آبی که از ناودان جاری شود، فوران کرد.

امام حسین علیه السلام تمامی رمق و توان خویش را از دست داده بود، در جای خویش ماند، هر یک از سربازان لشکر ابن سعد، برای کشتن حسین علیه السلام جلو می آمد، پشیمان می شد و باز می گشت؛ زیرا هیچ کدام از آنان نمی خواست که خدا را در حالی که دامنش به خون حسین علیه السلام آلوده است، ملاقات کند.

سرانجام مردی از قبیله کنده که نام او مالک بن یسر بود پیش آمد و شروع به دشنام گفتن و ناسزاگویی کرد، سپس با همه قدرت شمشیر را بر کلاهخودِ حضرت زد که کلاه شکافته شد و شمشیر بر سر مبارک امام حسین علیه السلاماصابت کرد و کلاه حضرت پر از خون شد. امام علیه السلام پارچه ای خواست و با آن پارچه، جراحت سر خویش را بست، سپس کلاهی طلبید بر سر نهاده و بر روی آن عمامه ای را بست. سپاه ابن زیاد برای لحظاتی جنگ را متوقف نمودند، سپس برگشتند و گرداگرد امام علیه السلام قرار گرفته و آن حضرت را

محاصره نمودند.

امام حسین علیه السلام همه رمق و توان خویش را در اثر کثرت زخمها و جراحت ها از دست داده بود و به حدّی تیر بر پیکر مبارک اصابت کرده بود

ص:183

که همانند خار پشتی شده بود، در این حال صالح بن وهب مزنی با نیزه چنان بر پهلوی امام زد که امام از روی اسب بر زمین افتاد و گونه راست خویش را بر روی خاک نهاد و پیوسته می گفت: به نام خدا و به یاری خدا و بر آیین رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم.

زینب

علیهاالسلام به درِ خیمه آمد و فریاد کرد به عمر بن سعد: وای بر تو ای عمر، ابو عبداللّه را می کشند و تو می نگری؟

او جواب نگفت. زینب علیهاالسلام فریاد برآورد: وای بر شما، مسلمانی میان شما نیست؟ کسی جوابش را نداد.

در روایت طبری است که: عمر بن سعد به حسین علیه السلام نزدیک شد، زینب علیهاالسلام گفت: ای عمر بن سعد، ابو عبداللّه را می کشند و تو می نگری؟ گوید: دیدم اشکهایش به گونه و ریشش روان است و روی از زینب گردانید.(1)

در جای دیگر راوی گوید:

حضرت زینب علیهاالسلام (با دیدن این صحنه) از خیمه بیرون دوید و فریاد می کشید: «ای وای برادرم، ای وای آقایم، ای وای همه اهل بیتم، ای کاش آسمان ها بر زمین می افتادند. ای کاش کوهها از هم پاشیده و در بیابان ها پراکنده می شدند».(2)

شمر خطاب به لشکر خویش فریاد برآورد: چرا منتظر ایستاده اید و کار حسین علیه السلام را تمام نمی کنید؟

هنگامی که شمر فرمان حمله و کشتن امام علیه السلام را صادر کرد، تمامی لشکر به امام علیه السلام هجوم برده و حمله کردند، ابتدا زرعة بن شریک با شمشیر بر کتف چپ امام علیه السلام زد، امام نیز با شمشیر خود، زرعه را از پای درآورد.

شخص دیگری جلو آمد و با ضربه شمشیر بر دوش مبارک آن امام

ص:184


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص456.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص457.

(غریب) زد، شدت ضربه به حدی بود که امام با صورت بر زمین افتاد. در همین اثنا بود که سنان بن انس نخعی نیزه خویش را در گودی گلوی امام علیه السلام فرو برد و سپس نیزه را خارج ساخت و آن را در استخوان های سینه آن جناب فرو کرد، پس از آن سنان، گلوی امام را هدف قرار داده و تیری رها کرد، تیر بر گلوی مبارک حسین علیه السلام خورد، حضرت بر روی خاک کربلا افتاد، سپس برخاسته و بر روی زمین نشست و تیر را از گلوی خویش بیرون آورد، (خون فوران نمود) امام هر دو دست خویش را زیر خون ها گرفت، هنگامی که کف دستانش لب ریز از خون شد، آن خون را بر سر و صورت و محاسن خود مالید و در این حال می فرمود: «به ملاقات خداوند نایل خواهم شد، در حالی که به خون خود آغشته ام و حقّم را غصب کرده و مرا از آن محروم نموده اند».

عمر بن سعد به مردی که در سمت راستش ایستاده بود، روی کرده و گفت: وای بر تو، از اسب پیاده شو و حسین را خلاص نما! خولی بن یزید اصبحی پیش دستی نموده و می خواست که قبل از هر کس دیگری سر حضرت را ببرد، ولی بدنش لرزید و نتوانست. پس از خولی بن یزید، سنان بن انس نخعی ملعون از اسب به زیر آمد، شمشیر خویش را بر گلوی حسین علیه السلامنهاده و گفت: به خدا سوگند، سر تو را از بدن جدا خواهم نمود، در حالی که معترفم که تو پسر رسول خدا هستی و پدر و مادر تو بهترین مردم اند.

پس از گفتن این کلام،سر مقدّس ومعظّم آن امام بزرگوار را از تن جدا کرد.

هنگامی که لشکر ابن سعد(سر از بدن امام حسین علیه السلام جدا نمودند) و آن حضرت را به شهادت رسانیدند، گرد و غبار شدیدی در فضا پیچید، به گونه ای که آسمان کربلا را چونان شب تاریک نمود، در آن تاریکی مطلق باد سرخی وزیدن گرفت، به گونه ای که چشم، چشم را نمی دید، لشکر ابن سعد

ص:185

خیال کردند که عذابی نازل شده است، اوضاع برای ساعتی اینگونه گذشت تا آن که هوا دو مرتبه روشن شد.

در روایت دیگری است که هلال بن نافع گفت: من در کنار لشکر ابن سعد ملعون ایستاده بودم، در این حال شخصی فریاد برآورد: ای امیر، مژده باد بر تو که شمر حسین علیه السلام را کشت. هلال می گوید: من از صف لشکر ابن سعد بیرون آمدم، بالای سر حسین علیه السلامایستادم، آن حضرت در حالِ جان کندن بود، به خدا سوگند، هرگز کشته به خون آغشته ای را که زیباتر و نورانی تر از او باشد، ندیدم؛ من آنچنان محو نورانیّت و زیبایی آن حضرت شدم که نفهمیدم چگونه او را به شهادت رساندند، حسین علیه السلام در آن حال آب می خواست، مردی از لشکریان ابن سعد به او گفت: به خدا سوگند، هرگز تو را سیراب نخواهیم کرد تا آن که وارد حامیه (جایگاه سوزان جهنم) شوی و از آب جوشان و داغ آن بنوشی.

شنیدم که امام علیه السلام در جواب او گفت: «وای بر تو، نه حامیه جایگاه من است و نه آب جوشانِ آن نوشیدنی من، من به نزد جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می روم و در بهشت، در جوار آن بزرگوار و در مقام صدق و نزد خداوند قادر خواهم رفت و از آب نیکو و خوشگوار بهشت خواهم نوشید و از ستم ها و جورهایی که شما بر من روا داشتید به جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شکایت خواهم کرد». لشکر ابن سعد (با شنیدن این کلام امام علیه السلام) غضبناک شدند، گویی که خداوند رحم را از دل ایشان برده بود، امام علیه السلامهنوز مشغول سخن گفتن با آنها بود که آنها سر از تن شریف آن حضرت علیه السلامجدا کردند. من از قساوت قلب و بی رحمی آنها تعجب کرده و گفتم: به خدا سوگند می خورم که هرگز در کاری یاور و شریک شما نباشم.(1)

ص:186


1- . لهوف سید بن طاووس، ص177 - 171.

ناله از دل

آن دم بریدم من از حسین دل

کآمد به مقتل شمر سیه دل

او می دوید و من می دویدم

او سوی مقتل من سوی قاتل

او می کشید و من می کشیدم

او خنجر از کین من ناله از دل

او می نشست و من می نشستم

او روی سینه من در مقابل

او می برید و من می بریدم

او از حسین سر من از حسین دل

* * *

دیدن حضرت زینب علیهاالسلام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در گودی قتلگاه

در بحار از امام صادق علیه السلام روایت است که: زینب علیهاالسلام در قتلگاهِ حضرت امام حسین علیه السلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دید و خطاب به سپاه یزید فرمود: ای لشگر، مگر نمی بینید پیغمبر خدا گریان است؟! وای بر شما! اگر نفرین کند زمین شما را فرو می برد و هلاک می نماید. لکن آن سنگدلان به حرف حضرت علیهاالسلام اعتنایی نکرده، بلکه آن را حمل بر جنون نمودند.(1)

ص:187


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص96.

بخش پنجم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در زمان امامت امام سجاد علیه السلام

اشاره

ص:188

ص:189

فصل اول: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در زمان امامت امام سجاد علیه السلام

بازگشت ذوالجناح بدون امام حسین علیه السلام و شیون اهل حرم

ص:190

مصائب حضرت زینب علیهاالسلام درکربلا

صاحب مناقب و محمد بن ابی طالب می گویند: اسب امام حسین علیه السلام از دست لشکر فرار کرد و کاکلش را به خون آلود و به طرف خیمه زنان دوید در حالی که شیهه می کشید و پشت خیمه سر به زمین می کوفت تا جان داد؛ چون اهل حرم اسب بی صاحبش را دیدند شیون کردند و امّ کلثوم دست بر سر نهاده و فریاد می کشید: وا محمّداه، وا جَدّاه، وا نبیّاه، وا ابا القاسماه، وا علیّاه، وا جعفراه، وا حمزتاه، وا حسناه، این حسین تو است که در دشت افتاده و سر از قفا بریده و عمامه و ردایش به غارت رفته و سپس بیهوش شد.(1)

امام باقر علیه السلام می فرماید: ذوالجناح در شیهه خود می گفت: «اَلظَّلِیمَةُ الظَّلِیمَةُ مِنْ اُمَّةٍ قَتَلَتْ اِبْنُ بِنْتِ نَبِیِّها».

وای از ظلم، وای از ظلم امّتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند.

حضرت زینب علیهاالسلام شیهه اسب را شنید، به خواهرش اُمّ کلثوم رو کرد و

ص:191


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص473.

گفت: این اسب برادرم حسین علیه السلام است که به طرف خیمه می آید، شاید همراه آن آب باشد.

اُمّ کلثوم سراسیمه از خیمه بیرون آمد، ناگاه به اسب نگاه کرد، دید اسب آمده ولی صاحبش نیامده است، دست بر سر زد و چادر خود را پاره نمود و فریاد زد: «قُتِلَ وَاللّه ِ الْحُسَینُ» به خدا حسین علیه السلامکشته شد.

زینب

علیهاالسلام سخن خواهرش را شنید، صدا به گریه بلند کرد، مرثیه سرایی نمود و اشک می ریخت.(1)

در زیارت ناحیه مقدّسه امام زمان(عج) نیز به این مصیبت اشاره شده است در جایی که می فرماید: «... وَاَسْرَعَ فَرَسُکَ شارِدا اِلی خِیامِکَ قاصِدا مُهَمْهِما باکِیا فَلَمّا رَأَیْنَ النِّساءُ جَوادَکَ مَخْزِیّا وَنَظَرْنَ سَرْجَکَ عَلَیْهِ مَلْوِیّا بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ناشِراتِ الشُّعُورِ لاطِماتِ الْخُدُودِ

سافِراتِ الْوُجُوهِ وَبِالْعَوِیلِ داعِیاتٌ وَبَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلاتٌ وَاِلی مَصْرَعِکَ مُبادِراتٌ وَالشِّمْرُ جالِسٌ عَلی صَدْرِکَ مُولِعٌ سَیْفَهُ عَلی نَحْرِکَ...».

ای جدّ بزرگوار، این منظره را چگونه به یاد بیاورم، آنگاه که بانوان حرم اسب تو را سرافکنده و مصیبت زده دیدند، و زینش را واژگون یافتند، از خیمه ها بیرون آمده، با دیدن آن منظره، موها پریشان نمودند و سیلی به صورت می زدند، چهره هایشان آشکار شده بود و فریادشان بلند بود، زیرا عزّت خود را از دست رفته می دیدند، با این حال به سوی قتلگاه شتافتند، دیدند شمر روی سینه ات نشسته و شمشیرش را بر گلویت نهاده تا سرت را جدا کند... .(2)

حضرت زینب علیهاالسلام کنار بدن بی سر برادر

در کتاب دمعة الساکبه از ابن ریاح روایت می کند که واقعه عاشورا، را

ص:192


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص370 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص51.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص370 به نقل از نفس المهموم، ص200.

خود مشاهده کرده و می گوید: چون امام حسین علیه السلامشهید شد، زنی بلند بالا از خیمه خارج شد و از نگرانیِ خاطر چنان بود که پایش به دامنش پیچید و بر زمین افتاد. بلند شد و ندا می کرد: و احسیناه، وا اماماه، وا قتیلاه، وا اخاه، چون کنار جسد برادر رسید برادر را بی سر یافت و چشم زینب علیهاالسلام بر بدن غرقه به خون برادر افتاد و از پرده جگر فریادها زد و روی زمین افتاد. چنان بیتابی نمود که حاضرین به حال او گریان شدند و از یکدیگر می پرسیدند: این زن کیست؟ گفتند: زینب دختر علی علیه السلاماست.(1)

سینه زنی

سر نعش حسین زینب به زاری (2)

بگفتا ای برادر سر نداری (2)

به قربان لب خشکت برادر (2)

مگر عبّاس آب آور نداری (2)

تو بودی وارث مُلک سلیمان (2)

چرا انگشت و انگشتر نداری (2)

به کُهنه پیرهن کردی قناعت (2)

چرا آن پیرهن بر تن نداری (2)

سر نعش حسین زینب به زاری (2)

بگفتا ای برادر، سر نداری (2)

غارت جامه های امام حسین علیه السلام داغی دیگر بر دل زینب علیهاالسلام

(پس از آن که امام علیه السلام به شهادت رسید) لشکر ابن سعد، لباس های حسین علیه السلام را غارت نموده و به یغما بردند.

اسحاق بن حوبه حَضرمی پیراهن حضرت را از تن مبارک درآورده و

پوشید.

در آن پیراهن صد و ده جای تیر و نیزه و شمشیر دیده می شد.

امام صادق علیه السلام فرمود: در بدن شریف و مبارک امام حسین علیه السلام جای سی و سه زخم نیزه و سی و چهار ضربه شمشیر بود.

ص:193


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص132.

ابجر بن کعب تیمی، شلوار امام علیه السلام را به غارت برد.

اخنس بن مرثد بن علقمه حضرمی یا جابر بن یزید اودی عمامه حضرت

را به یغما برد. کفش امام حسین علیه السلام را اسود بن خالد ربود. انگشتر امام حسین علیه السلام را بجدل بن سلیم کلبی ربود که حتّی انگشتان امام علیه السلام را هم برید. امام حسین علیه السلام قطیفه ای داشت که از جنس خز بود، آن را قیس بن اشعث ربود.

زره امام حسین علیه السلام بتراء نام داشت، این زره متعلّق به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود، عمر بن سعد این زره را غارت کرد. شمشیر آن حضرت علیه السلام را جمیع بن خلق اودی یا اسود بن حنظله ربود.

شمشیری که در ظهر عاشورا از حضرت سیدالشهداء علیه السلام به یغما رفت، ذوالفقار نبود؛ زیرا ذوالفقار و چند شی ء دیگر جزو ودایع نبوت و امامت می باشند که همواره محفوظ می مانند.(1)

به آتش کشیدن خیمه ها

عمر سعد کنار خیمه ها آمد و فریاد کشید: ای اهل بیت حسین علیه السلام از

خیمه ها بیرون آیید.

آنها به فریاد او اعتنا نکردند.

عمر سعد بار دیگر فریاد کشید از خیمه ها بیرون بیایید.

زینب علیهاالسلام فرمود: ای عمر، دست از ما بردار.

عمر سعد گفت: ای دختر علی علیه السلام بیرون بیایید تا شما را اسیر نماییم.

زینب علیهاالسلام فرمود: از خدا بترس، آنقدر به ما ستم نکن.

عمر سعد گفت: چاره ای جز اسیر شدن ندارید.

زینب علیهاالسلام فرمود: ما به اختیار خود بیرون نمی آییم.

ص:194


1- . لهوف سید بن طاووس، ص177؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص471.

عمر سعد در آن وقت دستور داد آتش آورده و خیمه ها را آتش زدند،

آنگاه بانوان حرم و کودکان با پای برهنه از خیمه ها بیرون آمدند، و به سوی بیابان روی خارهای مغیلان می گریختند، در حالی که دامن دخترکی آتش گرفته بود. حمید بن مسلم می گوید: به سوی آن دخترک رفتم تا آتش دامنش را خاموش کنم، او خیال کرد قصد آزار او را دارم، پا به فرار گذاشت وقتی به او رسیدم: گفت: ای مرد، راه نجف کدام طرف است؟ گفتم: نجف را برای چه می خواهی؟ گفت: من یتیم و غریبم، می خواهم به قبر جدّم علی مرتضی علیه السلام پناه ببرم.(1)

غارت خیمه ها

لشکر ابن سعد برای غارت کردن اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نور دیدگان حضرت زهرا علیهاالسلام از یکدیگر سبقت می گرفتند، آنها حتی به چادری که خانمی به کمرش بسته بود، رحم نکردند، آن را گرفته و بردند، دختران خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از خیمه ها خارج شدند و همگی زار می زدند و می گریستند. آنها هر یک بر بالین شهیدی رفته و شروع به نوحه سرایی نمودند. در روایت است که لشکر ابن سعد، زنان را از خیمه ها خارج نمودند و خیمه ها را به آتش کشیدند، و بانوان اهل بیت را در حالی که سر آنها برهنه و لباس هایشان به تاراج رفته بود، با پای برهنه و نالان و گریان بیرون آورده، و

آنها را با ذلت و خواری اسیر کردند.(2)

از روایاتی که دلالت می کند بر غارت اموال و لباسهای اهل بیت علیهم السلام این روایت است که؛ پس از آنکه یزید در شام از امام سجاد علیه السلام، خواست که سه خواسته ایشان را برآورده کند، یکی از خواسته های امام علیه السلام، این بود که هر

ص:195


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص380 به نقل از تذکرة الشهداء، ص358.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص180؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص474 و476.

آنچه از ما غارت کردند را به ما برگردانی.

یزید ملعون گفت: هر چه از اموال شما را که غارت کرده اند، من خود، چندین برابر قیمت آن را به تو خواهم پرداخت.

امام علیه السلام فرمود: من مال تو را نمی خواهم و ارزانی خودت باد، من از این جهت اموال غارت شده را خواستم که در بین آنها، پارچه ای بود که آن بافته دست حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر محمّد صلی الله علیه و آله وسلممی باشد و روسروی و گردنبند و پیراهن آن حضرت نیز جزو غارت شده ها بود.(1)

غارت خیمه حضرت زینب علیهاالسلام

ابو اسحاق اسفراینی در کتاب نورالعین فی مشهد الحسین علیه السلام

می نویسد: زینب علیهاالسلام می فرماید: هنگامی که لشکر ابن سعد بر خیمه های امام حسین علیه السلام هجوم آوردند، مردی به خیمه من آمد که چشمهای زاغی داشت و هر چه در خیمه من بود برد، او را نفرین کردم و گفتم: خدا دست و پای تو را قطع کند و آتش جهنم را در دنیا بر تو بچشاند. این دعا بر او مستجاب شد و مختار به خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کرد و آن مرد را که خولی بن یزید الاصبحی بود، حاضر ساخت و وقایع کردار او را پرسید، پس از شرح آن دست ها و پاهای او را قطع نموده، پس از آن او را به آتش سوزاند و

ابی مخنف نیز این خبر را ذکر کرده است.(2)

غارت زیور و جامه های زنان اهل بیت علیهم السلام

شیخ مفید می گوید: شتران و اثاث آن حضرت را غارت کردند، جامه های

زنان حرمش را ربودند. حمید بن مسلم می گوید: به خدا به چشم خود دیدم که جامه از دوش زنان یا دختران یا کسانش می کشیدند و او آن را به دست

ص:196


1- . لهوف سید بن طاووس، ص265.
2- .حضرت زینب کبری علیهاالسلام،ص96.

می کشید تا از دستش ربوده می شد.(1)

در روایات آمده: گوشواره را از گوش اُمّ کلثوم و دختری از حسین علیه السلام بیرون کشیدند و گوش را دریدند.(2)

شهادت چند کودک و بانو هنگام هجوم دشمن به خیمه ها

هنگام هجوم دشمن به خیمه ها و غارت و آتش زدن خیام، چند نفر از کودکان اهلبیت علیهم السلام بر اثر وحشت و شدت گرسنگی و ماندن در زیر دست و پای مهاجمین بی رحم به شهادت رسیدند.

از جمله هنگامی که دشمن برای غارت خیام هجوم آورد، عاتکه دختر

حضرت مسلم علیه السلام که هفت سال داشت، زیر دست و پای آنها قرار گرفته و به شهادت رسید. مادر وی رقیّه دختر علی علیه السلاماست.(3)

دو پسر برادر حضرت مسلم علیه السلام، عبدالرّحمان بن عقیل به نام سعد و عقیل هنگام هجوم دشمن به خیمه ها کشته شدند، مادرشان خدیجه دختر علی علیه السلام بود.

از جمله دو خواهر مادری احمد بن حسن مجتبی علیه السلام به نام اُمّ الحسن و اُمّ الحسین علیه السلام که به شهادت رسیدند.(4)

کشیدن فرش پوستی از زیر پای امام سجاد علیه السلام

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: کنار خیمه ایستاده بودم، ناگاه مردی کبود چشم به سوی خیمه آمد و آنچه در خیمه یافت ربود. امام سجاد علیه السلام روی فرش پوستی خوابیده بود، آن نامرد آن پوست را آنچنان کشید که امام

ص:197


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص479.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص375 به نقل از بحار، ج45، ص60.
3- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص375 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص227.
4- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص382 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص88.

سجاد علیه السلام روی خاک زمین افتاد.(1)

پریشانی زینب علیهاالسلام هنگام آتش گرفتن خیمه امام سجاد علیه السلام

هنگامی که خیام را آتش زدند، زینب علیهاالسلام نزد امام سجاد علیه السلامآمد و عرض کرد: ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان، خیمه ها را آتش زدند، ما چه کنیم؟

امام علیه السلام فرمود: «عَلَیْکُنَّ بِالْفَرارِ». بر شما باد که فرار کنید.

همه بانوان و کودکان در حالی که گریان بودند و فریاد می زدند، فرار کردند و سر به بیابانها نهادند، ولی زینب علیهاالسلامباقی ماند و کنار بستر امام سجاد علیه السلام به آنحضرت می نگریست و امام بر اثر شدّت بیماری قادر به فرار نبود.(2)

حمید بن مسلم می گوید: دیدم زنی بلند بالا که دامن بر چادرش

می پیچید بیرون می آید و داخل خیمه نیم سوخته می شود و نزدیک است که روح از بدنش مفارقت کند.

پیش رفتم و از کنیزی پرسیدم، این کیست؟ گفت: زینب خواهر

حسین علیه السلام است. گفتم: چرا چنین پریشان است؟

گفت: برای علیل بیماری که در خیمه است و آتش به طرف او می رود.(3)

از آن ترسم که آتش برفروزد

میان خیمه بیمارم بسوزد

از آن ترسم که آتش شعله گیرد

میان خیمه بیمارم بمیرد

هجوم برای کشتن امام سجاد علیه السلام و دفاع حضرت زینب علیهاالسلام

در کتاب اخبار الدول قرمانی است که شمر لعین قصد کرد که علی اصغر بیمار (امام سجاد علیه السلام) را بکشد، زینب علیهاالسلام دختر علی بن ابی طالب علیه السلام

ص:198


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص377 به نقل از منتخب طریحی.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص381 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص88.
3- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص205.

بیرون آمد و گفت: به خدا او را نکشید تا مرا بکشید و شمر از او دست کشید.

حمید بن مسلم می گوید: بالین علی بن الحسین اصغر رسیدم که بیمار بر بستر خود افتاده بود و شمر بن ذی الجوشن با رجّاله خود بر او هجوم کردند و می گفتند: این را بکشیم؟ گفتم: سبحان اللّه! کودکان را هم می کشند؟ این کودکی است دم مرگ... .(1)

تاختن اسب بر پیکر امام حسین علیه السلام مصیبتی جانسوز برای حضرت زینب علیهاالسلام

ابن سعد (پس از قتل عام و غارت خیام) در میان لشکر خود فریاد زد: چه کسی حاضر است که اسب را بر بدن حسین علیه السلامبتازاند و پشت و سینه او را لگدکوب کند؟

ده نفر از سربازان لشکر ابن سعد حاضر به این جنایت شدند که اسامی

آنها عبارت بود از:

اسحاق بن حوبه - این همان کسی بود که پیراهن حضرت را غارت کرده بود.

اَخنَس بن مَرثَد و حکیم بن طفیل سُنبُسی و عُمر بن صُبَیْحِ صَیداوی وَ رجاء بن مُنقذ عبدی و سالم بن خُثَیمه جُعْفی و واحظ بن ناعم و صالح بن وهب جُعفی و هانی بن شِبث حَضرمی و اُسَید بن مالک که خداوند همگی شان را لعنت کند.

این ده نفر سوار بر اسب شده، بر پیکر امام حسین علیه السلامتاختند و آن جسد مطهر را لگدکوب و پایمال نمودند، به گونه ای که استخوان های سینه و کمر آن حضرت خُرد گردید.

این ده نفر پس از ارتکاب جنایت به کوفه رفته، در مجلس ابن زیاد وارد شدند، اُسید بن مالک که یکی از آن ده نفر بود، گفت: ما بودیم که با اسب

ص:199


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص479.

بر پیکر حسین علیه السلام تاختیم و استخوان سینه و پشت او را خرد کردیم.

ابن زیاد پرسید: شما کیستید؟ آنها گفتند: ما همان کسانی هستیم که (در عصر عاشورا) با اسب بر پشت حسین تاختیم و همانند آسیابی، استخوان های سینه او را خرد و نرم کردیم.

ابن زیاد فرمان داد که جایزه بی ارزش و اندکی به آنها بدهند؛ ابوعمرو زاهد گفت من در (چهره و سیمای) آنان دقیق شدم، دیدم که همه آنها زنازاده بودند.(1) ثقه الاسلام کلینی در کافی روایت کرده است که: زمانی که می خواستند بر بدنهای طیّبه اسب بتازند و این خبر وحشتناک به حضرت زینب علیهاالسلامرسید، سخت پریشان گشت و سر به آسمان برداشت و عرض کرد: بارخدایا، بنی اُمیه برادر مرا با لب تشنه کشتند و سر مبارکش را بر نیزه کردند و بدنش را برهنه در آفتاب گرم افکندند، با این حال، هنوز از بدن مجروح او دست بر نمی دارند و می خواهند اسب بر بدن وی بتازند. بارخدایا کاش زینبمرده بود و چنین حالتی را مشاهده نمی کرد.

بارخدایا، در این بیابان هیچ کس از بنی آدم بر ما ترحّم نمی کند، زینب چه کند و چه چاره بنماید؟!

فضّه خادمه چون اضطراب و گریه سیّده خود را دید، پیش دوید و عرض کرد: ای سیّده من، سفینه - غلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم- هنگامی که کشتی او درهم شکست، خود را به جزیره ای رسانید و در آنجا شیری ظاهر شد و او را برداشته به پشت خویش سوار کرده به آبادانی رسانید. اگر اجازت فرمایی بروم و در این بیابان شیری هست، او را خبر کنم که بنی امیّه چنین قصدی دارند. زینب علیهاالسلام او را رخصت داد. فضّه به سوی صحرا رفت. ناگاه شیری به نظرش آمد. به شیر گفت: «یا اَبا الحارث، اَتدری ما یریدون اَن یعملوا غداً باَبی عبداللّه؟» ای شیر آیا می دانی که می خواهند با اباعبداللّه چه کنند؟ آن شیر

ص:200


1- . لهوف سید بن طاووس، ص185؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص484.

سر حرکت داد که یعنی نمی دانم. فضّه او را خبر داد. شیر با سر اشاره کرد که من نمی گذارم و فهمانید که تو از پیش برو و راهنمای من باش.

شیر از عقب او آمد تا به قتلگاه رسید. پس آن شیر بیامد و دستهای خود را بر بالای جسد حضرت سیدالشهداء حمایل کرد و شروع به ناله و مویه نمود. چون سواران بیامدند و نظر بر آن شیر افکندند،دیگر جرئت ادامه آن جسارت را نکردند. پسر سعد ملعون گفت: این فتنه ای است، وی را تحریک نکنید.

فضّه می گوید: چون به خیام حرم نزدیک شدم، صدای شیون و ناله زینب علیهاالسلام را شنیدم. عرض کردم: ای سیّده من، این چه ناله و شیون است؟ اکنون من آن شیر را آوردم. حضرت زینب علیهاالسلامهر دو دست مبارک خود را بر سر زد و فرمود: ای فضّه دیر رسیدی، همانا بنی امیّه اسب بر بدن برادرم تاخته، اعضاء و جوارح او را در هم شکستند و پایمال سمّ ستوران نمودند.(1)

فرستادن سر مقدّس امام حسین علیه السلام به کوفه

عمر بن سعد سر مطهر امام حسین علیه السلام را به خولی بن یزید داد تا زودتر به دارالاماره کوفه، نزد عبیداللّه بن زیاد ببرد. وقتی خولی به کوفه رسید در دارالاماره را بسته دید، لذا سر را به منزل خود برد.

هشام می گوید: پدرم از نوار دختر مالک نقل کرد که خولی سرِ حسین علیه السلام را آورد و در حیاط زیر ظرف رختشویی گذارد و وارد اطاق شد و در بسترش خوابید. من به او گفتم: چه خبر داری؟ گفت: ثروتی آورده ام که برای همه عمر کفایت می کند، این سر حسین است که در حیاط خانه توست. گفتم: وای بر تو، مردم طلا و نقره می آورند و تو سرِ زاده دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمرا آوردی؟

ص:201


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص94.

به خدا دیگر هرگز با تو سر بر بالین نگذارم. من نشستم و نگاه می کردم، به

خدا ستونی از نور دیدم که از ظرف رختشویی تا آسمان تلألؤ دارد و پرندگان سفیدی اطراف آن می گردیدند و چون صبح شد سر را نزد ابن زیاد برد.(1)

حضرت زینب علیهاالسلام و جمع آوری طفلان از بیابان

در ایقاد از مقتل ابن عربی نقل می کند که امام حسین علیه السلامهنگام وداع، خواهر را وصیت فرمود که پس از آتش زدن خیام (توسط دشمنان) اهل بیت و اولاد را جمع کن. حضرت زینب علیهاالسلامهنگامی که آن سیه رویان به خیمه ها آتش زدند و اطفال سر به بیابانها گذاشتند، سعی کرد که همه اطفال را جمع آوری کند. با حال پریشانی آنها را تفقد و دلجویی می کرد تا اینکه همه را

جمع نمود.

سپس توجه کرد که دو طفل کودک از امام حسین علیه السلام را نیافت. در جستجوی آنها به اطراف رفت و صدا می کرد نور دیدگان برادر، و جوابی

نمی شنید تا اینکه موقع حرکت دید که نازدانه های برادر زیر بته خاری از تشنگی جان سپرده اند. ابن سعد لعین وقتی که این قضیه را شنید، فرمان داد که به اطفال آب بدهید. وقتی که آب آوردند اطفال و عیال بر آن آب نگریسته و گریان شدند و آب نخوردند و گفتند: ما چگونه آب بیاشامیم و حال آنکه پسر دختر پیغمبر خدا را با لب تشنه سر بریدند.(2)

ترک نشدن نماز شب حضرت زینب علیهاالسلام حتی شب یازدهم

حضرت زینب علیهاالسلام در خضوع و خشوع و عبادت و بندگی وارث مادرش بود و اکثر شبها را به تهجّد، صبح می کرد و دائما قرآن تلاوت می کرد. تهجّد و شب زنده داری حضرت زینب علیهاالسلام در تمام عمرش، حتی در شب یازدهم

ص:202


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص486.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص133.

محرّم با آنهمه خستگی و دیدن مصیبتهای دلخراش، ترک نشد.

امام سجاد علیه السلام می فرماید: در آن شب (یازدهم محرم) دیدم که عمه ام در جامه نماز نشسته و مشغول عبادتست. فاضل قائینی بیرجندی از برخی مقاتل معتبره روایت می کند از امام سجاد علیه السلامکه: عمه ام زینب علیهاالسلام با این همه مصیبت و محن وارده، از کربلا تا شام هیچگاه نوافل را ترک نکرد. و نیز او روایت می کند: چون امام حسین علیه السلامبرای وداع با زینب علیهاالسلامآمد، فرمود: «یا اُختاهُ لا تَنسینی فی نافِلَةِ اللَّیلِ» خواهرم مرا در نماز شب فراموش مکن.(1)

سینه زنی

خدایا، خدایا، شده شام غریبان (2)

بسوزد، بسوزد، چرا خیمه طفلان (2)

امان از دل زینب - که خون شد دل زینب

عزیز دل زهرا حسین جان به کجائی(2)

ز رگهای بریده، مرا کن تو صدائی (2)

امان از دل زینب - که خون شد دل زینب

ز تیر و ز خنجر، سراغ تو بگیرم (2)

گل بی سر زینب دعا کن که بمیرم (2)

امان از دل زینب - که خون شد دل زینب

بخواند نشسته، نماز شب خود را (2)

بیا یاری زینب، فتادم دگر از پا (2)

امان از دل زینب - که خون شد دل زینب

بیداری و پاسبانی زینب و ام کلثوم علیهماالسلام شب یازدهم محرّم

در انوار الشهادة است که چون اهل و عیال امام حسین علیه السلامدر آن حال نابسامان در آن بیابان ماندند و شب یازدهم رسید، هیچ کس بر ایشان رحم نکرد. سرانجام حضرت زینب علیهاالسلام، فضّه را نزد عمر سعد فرستاد که ای عمر، ما امشب لباس و خیمه و فرشی نداریم، برای این اطفال یتیم لباسی بفرست،

ص:203


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص93.

که در این حال، امشب آسایش نداریم. آن ملعون ابتدا اعتنایی نکرد ولی بعد از آن، خیمه نیم سوخته ای برای آنها فرستاد. زینب علیهاالسلام آن خیمه را بر روی اطفال کشید و به اُمّ کلثوم فرمود: ای خواهر، شبهای دیگر، برادرم بود، علی اکبر و قاسم و عباس و سایر اقربا و برادران به حال ما توجه داشتند، ولی امشب ما غریبیم، ای خواهر بیا تا من و تو امشب به پاسبانی این دختران و یتیمان بپردازیم. پس در آن شب همه اطفال خوابیدند، مگر زینب و اُمّ کلثوم که با چشم گریان پاسبانی می کردند.(1)

اسارت حضرت زینب علیهاالسلام و بانوان حرم حسینی

بانوان حرم حسینی را بر شترانی که گلیم پاره ای بر روی آنها بود، سوار کردند. آنها (بر شترانی سوار بودند که) نه محملی داشت و نه سایبانی. آنان را

با وجودی که امانت های پیامبران خدا بودند، در حالی که صورتشان باز و فاقد نقاب بود و همانند اُسرای ترک و روم در بدترین وضعیت و با اسیری و گرفتاری بردند.(2)

در کامل بهایی است که: عمر بن سعد روز عاشوراء و فردای آن روز را تا هنگام ظهر ماند و جمیع شیوخ و معتمدان را بر امام زین العابدین علیه السلام و دختران امیرالمؤمنین علیه السلام و زنان دیگر که همه بیست زن بودند گمارد. امام بیمار بیست و دو سال داشت و امام باقر علیه السلام چهار سال و هر دو در کربلا بودند

و خدا آنها را حفظ کرد.(3)

عبور اسرا از قتلگاه و سخنان جانسوز حضرت زینب علیهاالسلام

بانوان اهل بیت خطاب به لشکر ابن سعد گفتند: «شما را به خدا سوگند

ص:204


1- . ناسخ التواریخ، ص242.
2- . لهوف سید بن طاووس، ص195؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص490.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص491.

می دهیم، ما را از کنار قتلگاه حسین علیه السلام ببرید».

لشکر ابن سعد به خواهش آنها پاسخ مثبت داده و آنها را از کنار کشته امام حسین علیه السلام عبور دادند، هنگامی که چشم بانوان بر اجساد مطهر شهیدان افتاد، فریاد و شیون کشیدند، سیلی بر صورت زده و صورت ها را خراشیدند.

راوی گفت: به خدا سوگند، هیچ گاه فراموش نمی کنم و از خاطرم نمی رود که زینب علیهاالسلام دختر امام علی علیه السلام باصدایی حزین و دلی اندوهناک و پر از درد و غم بر امام حسین علیه السلام ناله می کرد و فریاد می زد:

«یا مُحَمَّداهُ، صَلّی عَلَیْکَ مَلائِکةُ السَّماءِ، هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الاَْعْضاءِ وَبَناتُکَ سَبایا».

ای محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، که ملائک بر تو درود و صلوات می فرستند، این حسین

توست که در خون خود آغشته و اعضای پیکرش از هم جدا شده اند و این دختران تو می باشند که آنها را به اسارت می برند.

«اِلَی اللّه ِ الْمُشْتَکی وَاِلی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی، وَاِلی عَلِیٍّ الْمُرْتَضی وَاِلی فاطِمَةَ الزَّهْراءِ وَاِلی حَمْزَةَ سَیِّدِ الشُّهَداءِ».

من به خداوند (از این همه ستم) شکایت می کنم و به محمّد صلی الله علیه و آله وسلم برگزیده او و علیّ مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سید الشهداء شکایت می کنم.

«یا مُحَمَّداهُ، هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ تَسْفی عَلَیْهِ رِیحُ الصَّبا».

یا محمّد این حسین توست که بر روی خاک کربلا افتاده، و باد صبا بر روی پیکر بی جانش خاک می پاشد.

«قَتیلُ اَوْلادِ الْبَغایا» که از جور و جفای زنازادگان کشته شده است.

«واحُزْناهُ، وا کَرْباهُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللّه ِ، اَلْیَوْمَ ماتَ جَدّی رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وسلم».

آه چه غمی، وه چه مصیبتی، امروز همانند روزی است که جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفت.

«یا اَصْحابَ مُحَمَّدٍ، هؤُلاءِ ذُرِّیَّةُ الْمُصْطَفی یُساقُونَ سَوْقَ السَّبایا».

ص:205

ای یاران و اصحاب محمّد صلی الله علیه و آله وسلم اینان فرزندان پیامبرند که به حال اسیری آنها را می برند.(1)

و در روایت دیگر آمده که:

«یا مُحَمَّداهُ، بَناتُکَ سَبایا وَذُرِّیَتُکَ مُقَتَّلَةٌ، تَسْفی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبا» یا محمّد (ببین که) دخترانت را اسیر و فرزندانت را کشته اند، باد صبا بر اجساد آنها خاک می پاشد.

«وَهذا حُسَیْنٌ مَحْزُوزَ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداء».

این حسین توست که سرش را از قفا بریده اند، و عمامه اش و عبایش را غارت نموده اند.

«بِاَبی مَنْ اَضْحی عَسْکَرُهُ فی یَوْمِ الاِْثْنَیْنِ نَهْبا».

پدرم فدای آن کسی باد که در روز دوشنبه خیمه اش را غارت کردند.

«بِاَبی مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطّعُ الْعُری».

پدرم فدای آن کسی باد که طناب خیمه او را پاره کردند و خیمه او بر زمین افتاد.

«بِاَبی مَنْ لا غائِبٌ فیُرْتَجی وَلا جَریحٌ فَیُداوی».

پدرم فدای آن کسی باد که نه به سفر بی بازگشتی رفته بود و نه درد بی علاجی داشت.

«بِاَبی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِداءُ». پدرم فدای آنکسی باد که دوست داشتم، فدای او شوم.

«بِاَبِی الْمَهْمُومُ حَتّی قَضی». پدرم فدای آن کسی که با دلی پر از غم و غصه از دنیا رفت.

«بِاَبی الْعَطْشانُ حَتّی مَضی». پدرم فدای آن کسی باد که او با لب تشنه جان سپرد.

ص:206


1- . لهوف سید بن طاووس، ص181؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص476.

«بِاَبی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّماء».

پدرم فدای آن کسی که ریش او آغشته به خون بود.

«بِاَبی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطفی».

پدرم فدای آن کسی که جدّش محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم است.

«بِاَبی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ اِلهِ السَّماءِ».

پدرم فدای آن کسی باد که جدش فرستاده خدای آسمان بود.

«بِاَبی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدی». پدرم فدای آن کسی باد که او نوه پیامبر هدایت بود.

«بِاَبی (اِبنَ) مُحَمَّدٍ الْمُصْطفی». پدرم فدای (فرزند) محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم.

«بِاَبی (اِبْنَ) خَدیجَةَ الْکُبْری». پدرم فدای (پسر) خدیجه کبری.

«بِاَبی (اِبْنَ) عَلِیٍّ الْمُرْتَضی». پدرم فدای (پسر) علیّ مرتضی.

«بِاَبی (اِبْنَ) فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ». پدرم فدای (پسر) فاطمه زهراء، سیده زنان جهانیان.

«بِاَبی (اِبْنَ) مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ حَتّی صَلّی». پدرم فدای (فرزند) کسی که خورشید برای او بازگردانده شد تا نماز بخواند.

راوی می گوید: به خدا قسم (حضرت زینب علیهاالسلام مرثیه ای خواند که) دوست و دشمن را به گریه درآورد.

سپس حضرت سکینه علیهاالسلام پیکر پاره پاره پدر را در آغوش کشید، عده ای از عرب ها جلو آمدند و آن مخدّره را از پیکر پدر جدا نموده و کنار کشیدند.(1)

نقل شده: زینب علیهاالسلام وقتی که کنار جسد برادر آمد، توقّف کرد و با خلوصی خاصّ متوجّه خدا گردید و عرض کرد:

«اَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا قَلِیلَ الْقُربان».

خدایا این اندک قربانی را از ما قبول فرما.

ص:207


1- . لهوف سید بن طاووس، ص182؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص477.

وقتی که زینب علیهاالسلام با گفتاری جانسوز، کنار آن پیکرهای پاره پاره سخن گفت، منظره آنچنان جانسوز بود که: «فَاَبْکَتْ وَاللّه ِ کُلُّ عَدّوٍّ وَصَدیقٍ». سوگند به خدا دوست و دشمن به گریه افتادند.

و طبق روایت دیگر: «حَتّی رَأَیْنا دُمُوعَ الْخَیْلِ تَتَقاطَرُ عَلی حَوافِرِها». تا آنجا که دیدیم قطرات اشکهای اسبهای مخالفان بر روی سُم هایشان می ریخت.(1)

در قتلگاه جسم برادر به روی دست

بگرفت کای خدای من این جان زینب است

قربانی تو است بکن از کرم قبول

کاری چنین ز عهده ایمان زینب است

سخنان حضرت زینب علیهاالسلام خطاب به مادر، در قتلگاه

زینب

علیهاالسلام در حالی که دوست و دشمن را تحت تأثر قرار داده بود، و همگان زار زار گریه می کردند، روی خود را به جانب مدینه الرسول صلی الله علیه و آله وسلم برگردانید و خطاب به مادرش فاطمه علیهاالسلاممرثیه سرایی خود را اینطور دامه داد:

ای مادر داغدیده! ای دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم! به صحرای کربلا نگاه کن، حسینت را با سر بریده و دخترانت را با خیمه های غارت شده و سوخته ببین! آری مادرم! ملاحظه کن که دخترانت را کتک می زنند، لباس و گوشواره آنان را غارت می کنند و آنان در دست دشمن مانند اسیران روم و زنگبار می باشند.

مادرم! این حسین تو است که در خون غلطیده است، او را تشنه شهید کرده اند، بدنش را با نیزه ها و سُم اسبها سوراخ سوراخ کرده اند، و مورد ظلم ناپاک زادگان و آزادشدگانِ پدرت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم قرار گرفته اند.(2)

ص:208


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص395 به نقل از کبریت الاحمر، ص376.
2- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص208 به نقل از ریاحین الشریعه، ج3، ص110.

ص:209

تسلّی دادن و حفظ جان امام سجاد علیه السلام توسط عمه اش زینب علیهاالسلامهنگام عبور از قتلگاه

امام چهارم علیه السلام فرمود: وقتی که در دشت کربلا آنچه بایست به ما رسید

پدرم و همراهانش از فرزندان و برادران و دیگران کشته شدند و زنان حرمش را بر شتران بی جهاز رو به کوفه می بردند، من به شهدا نگاه کردم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده است؛ سینه ام تنگ شد و به اندازه ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم خارج شود. عمّه ام زینب کبری علیهاالسلام

دختر علی علیه السلام حالم را دانست و گفت: ای یادگار جدّ و پدر و برادرانم، چرا با جان خود بازی می کنی؟ گفتم: چگونه بی تابی نکنم و خود را از دست ندهم با آنکه می بینم آقای خود و برادران و عموها و عموزادگان و خاندانم در خاک و خون غلطان و لخت و عریان در میان بیابان افتاده اند، نه کفن شوند و نه به خاک سپرده شوند و نه کسی بر بالین آنها می رود و نه انسانی گرد آنها می گردد. گویا از نژاد ترک و دیلم باشند. عرض کرد: از آنچه می بینی بی تابی مکن. به خدا پدرت و جدّت از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمسفارش تحمل این مصیبت را داشتند و خدا جمعی از این امت را که فرعون منشانِ این زمین آنها را نشناسند و معروف اهل آسمان هستند پیمان دار کرده است که این تنهای پاره پاره را جمع آوری کنند و به خاک بسپارند و بر سرِ قبرِ پدرت در کربلا نشانه ای گذارند تا اینکه برای همیشه باقی بماند و محو نشود و هر چه پشوایان کفر و پیروان ضلالت در محو آن بکوشند اثرش روشن تر و کارش روز به روز برتر شود.(1)

ص:210


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص492.

حضرت زینب علیهاالسلام در جستجوی جنازه برادر در قتلگاه

به روایت مفتاح البکاء هنگامی که ابن سعد، اهل بیت

علیهم السلامرا به قتلگاه

آورد، حضرت زینب علیهاالسلام به هر طرف نگاه می کرد. پس جسدی را نگریست که از تمام اعضایش خون جاری بود، قلبش به آن جسد مایل شد، به طرف آن

رفت و عرض کرد: ءَاَنتَ اَخی؟ آیا تو برادر منی؟ جوابی نشنید، دیگر بار عرض کرد: آیا تو فروغ دیده منی؟ همچنان پاسخ نشنید. آنگاه عرض کرد: به حقّ جدّ ما رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با ما سخن بگوی و به حق پدر ما علی مرتضی علیه السلام اگر شقیق روح من هستی با من تکلم فرمای، به حقّ مادر ما فاطمه زهراء علیهاالسلام، اگر برادر منی با من سخن بگوی. همچنان جواب نیامد، آنگاه عرض کرد: «یا هذا سلامٌ علی جسمک المجروح و بدنک المطروح» سلام بر بدن مجروحت. در این هنگام امام حسین علیه السلامبه سخن آمد و فرمود: «یا اُختاه هذا یوم التنائی و الفراق وَبهذا الیوم وعَدَنی جَدّی». خواهرم، این روز جدایی است و به این روز وعده داده بود مرا جدّم.(1)

زبانحال حضرت زینب علیهاالسلام در قتلگاه

گلی گم کرده ام می جویم او را

بهر گل می رسم می بویم او را

گل من یک نشانی در بدن داشت

یکی پیراهن کهنه به تن داشت

اگر پیدا کنم زیبا گلم را

به آب دیدگان می شویم او را

گُل گم کرده ات خواهر منم من

سُرور سینه ات خواهر منم من

نشانی را که گفتی جان خواهر

که دارد در بدن خواهر منم من

در آندم زینب غم دیده زار

روان اشک از دو چشمان گهربار

شتابان رفت و آن محزون نالان

بسوی قتلگه با حال افکار

صدای آشنائی آمدش گوش

که شد از کف برونش طاقت و هوش

ص:211


1- . ناسخ التواریخ، ص542.

بسوی آن صدا شد زار و نالان

گل خود را بدید و کرد افغان

* * *

زدن کعبِ نی بر شانه حضرت زینب علیهاالسلام کنار نعش برادر

از منتخب مرویست که حضرت زینب علیهاالسلام کنار بدن برادر همچنان می گریست، بگونه ای که از گریه او همه منافقین هم گریه کردند. در این حال ملعونی آمد و با کعب نیزه، چنان بر شانه او زد که بر زمین افتاد و او را به زور از کنار بدن برادر حرکت داد.(1)

وداع جانسوز حضرت زینب علیهاالسلام با بدن بی سر برادر

حضرت زینب علیهاالسلام هنگام خداحافظی با بدن برادر عزیزش، چنین فرمود: «اُودّعک اللّه عزّ وجل یابن اُمّی یا شقیقَ رُوحی، فانّ فراقی هذا لیس عن ضجرٍ ولا عَن مَلالةٍ ولکن یابن اُمّی کما تری، یا نور بصری، فَاقْرَء جَدّی وَاَبی وَاُمّی وَاَخی مِنِّی السَّلام ثُمَّ اَخْبِرهُمْ بِما جَری عَلَیْنا مِنْ هؤُلاءِ القومِ اللِّئام».

ای برادر عزیزم تو را به خدا می سپارم. ای پسر مادرم، ای پاره جانم، این فراق و دوری از ضجرت و خستگی نیست، بلکه ای فرزند مادرم چنان که می بینی (شاید حضرت زینب علیهاالسلام اشاره دارند به اینکه برادر جان ببین که مرا به زور از بدنت جدا کرده و به اسارت می برند) سلام مرا به جدّم و پدرم و مادرم و برادرم برسان و ماجرای این مصیبت را برای آنها بگو که دشمن ظالم با ما چه کرد، (خدا انتقام ما را از آنها بگیرد).(2)

در بعضی از مقاتل آمده: حضرت زینب علیهاالسلام خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روی حلقوم بریده برادر نهاد و می بوسید و

ص:212


1- . ناسخ التواریخ، ص253.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص234.

می گفت: «اَخی لَو خُیّرْتُ بَیْنَ الرَّحیلِ وَالْمُقامِ عِنْدَکَ لاَخْتَرْتُ الْمَقامَ عِنْدَکَ وَلَوْ اَنَّ السَّباعَ تَأْکُلُ مِنْ لَحْمی».

برادرم اگر مرا بین سکونت در کنار تو و بین رفتن مخیّر می نمودند، سکونت همراه تو را بر می گزیدم، گرچه درّندگان بیابان گوشت بدنم را بخورند.(1) سپس گفت: «یَابْنَ اُمّی لَقَدْ کَلَلْتُ عَنِ الْمُدافِعَةِ لِهؤُلاءِ النِّساءِ وَالاَْطفالِ وَهذا مَتْنی قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ». ای پسر مادرم، از نگهداری

این کودکان و بانوان، در برابر دشمن، کوفته و درمانده شده ام و این کمر (یا چهره) من است که بر اثر ضربه دشمن، سیاه شده است.(2)

سینه زنی

ای همسفر زینب، رفتیمُ خداحافظ

ای تاج سر زینب، رفتیمُ خداحافظ (2)

ای همسفر زینب (2) رفتیمُ خداحافظ (2)

گر مانده ترا پیکر، در کرب و بلا بی سر

ما با سر بی معجر، رفتیمُ خداحافظ (2)

ای همسفر زینب (2) رفتیمُ خداحافظ (2)

ای پادشه خوبان، ای تشنه لب عطشان

از کوی تو سرگردان، رفتیمُ خداحافظ (2)

ای همسفر زینب (2) رفتیمُ خداحافظ (2)

ما جمع پریشانیم، سرگشته و حیرانیم

بر ناقه عریانیم، رفتیمُ خداحافظ (2)

ای همسفر زینب (2) رفتیمُ خداحافظ (2)

* * *

ص:213


1- . رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص397 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص55.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص398 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص55.

دفن برادر و دیگر شهدا، پس از سه روز

هنگامی که امام حسین علیه السلام و یارانش به شهادت رسیدند، عمر سعد بر کشته های سپاه خود نماز خواند و آنها را به خاک سپرد، و پیکرهای پاک شهیدان را همانگونه که به شهادت رسیده بودند، روی خاکها رها کرد و سپس اهلبیت امام حسین علیهم السلام را به عنوان اسیر به سوی کوفه حرکت داد.

نزدیک نهر علقمه، طایفه بنی اسد زندگی می کردند، زنان بنی اسد به قتلگاه آمدند و بدنهای پاره پاره شهداء را دیدند، که گویی تازه شهید شده بودند، خون تازه از پیکر مطهّر آنها بیرون می آمد، بسیار تعجّب کردند، نزد مردان خود رفته و آنچه دیده بودند بازگو نمودند، سپس به آنها گفتند: شما در پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام چه عذری دارید که فرزندان آنها را یاری نکردید و از حریم آنها با نیزه یا شمشیر یا تیر دفاع ننمودید؟

مردان بنی اسد گفتند: ما از بنی امیّه می ترسیم، ولی چه کنیم اکنون پشیمانیم که چرا از آل رسول صلی الله علیه و آله وسلم حمایت ننمودیم.

زنها گفتند: اکنون که از سعادت حمایت از آل رسول صلی الله علیه و آله وسلممحروم شدید، برخیزید بروید و این پیکرهای پاک را دفن کنید، تا لااقل ننگ یاری نکردن از آل رسول صلی الله علیه و آله وسلم از شما برطرف گردد.

مردان بنی اسد گفتند: ما این پیشنهاد را می پذیریم، برخاستند و به سوی قتلگاه روانه شدند، نخست تصمیم داشتند پیکر مطهّر امام حسین علیه السلام را دفن نمایند، ولی پیکر او و سایر شهدا را که سر در بدن نداشتند نشناختند، حیران بودند که چه کنند ناگاه دیدند سوار ناشناسی نزد آنها آمد و به آنها گفت: برای چه اینجا آمده اید، گفتند: برای دفن این اجساد مطهّر آمده ایم، ولی بدنها را نمی شناسیم. همینکه آن سوار (امام سجّاد علیه السلام) این جمله را شنید، با صدای بلند گریه کرد و فریاد زد:

ص:214

وا اَباهُ، وا اَبا عَبْدِ اللهِ، لَیْتَکَ حاضِرا وَتَرانی اَسِیرا ذَلیلاً. «آه پدرم، آه ای ابا عبدالله، ای کاش در اینجا حاضر بودی و می دیدی که مرا اسیر و خوار نمودند».

سپس به آنها فرمود: من شما را راهنمایی می کنم، از اسب پیاده شد و کنار پیکرهای پاره پاره عبور می کرد، ناگهان نگاهش به جسد مطهّر حسین علیه السلامافتاد، آن را در آغوش گرفت و با چشمی گریان و حالی غمبار گفت: یا اَبَتاهُ! بِقَتْلِکَ قَرَّتْ عُیُونُ الشّامِیّینَ، یا اَبَتاهُ بِقَتْلِکَ فَرِحَتْ بَنُو اُمَیَّةَ، یا اَبَتاهُ بَعْدَکَ طالَ حُزْنُنا، «ای بابا! با کشته شدن تو چشم مردم شام روشن شده، و بنی اُمیّه شاد شدند، ای بابا بعد از تو غم و اندوه ما بسیار طولانی خواهد شد».

سپس به کنار پیکر آن حضرت رفت و اندکی خاک آنجا را برداشت، قبر آماده ای پیدا شد، خودش بدن پاره پاره پدر را در میان آن قبر گذاشت در بعضی روایات آمده: امام سجاد علیه السلام از بنی اسد، حصیری طلبید، اعضاء پدر را میان حصیر گذاشت و خواست در میان قبر بگذارد، دو دست شبیه دستهای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیدا شد و آن بدن را گرفت و در قبر گذاشت.(1)

پس از آنکه امام سجاد علیه السلام قبر پدر را پوشانید، با سر انگشتانش روی قبر نوشت: هذا قَبْرُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِیطالِبٍ، اَلَّذی قَتَلُوهُ عَطْشانا غَرِیبا.

«این قبر حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام است که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند».

* * *

حَقٌّ اَنْ لا تُکَفِّنُوا عَلَوِیّا

بَعْدَما کُفِّنَ الْحُسَیْنُ بَوار

«شایسته است سادات کشته های خود را کفن نکنند، بعد از آنکه بدن حسین علیه السلام را با حصیر دفن کردند».

* * *

ص:215


1- . کبریت الاحمر، ص493.

مگر به کربلا کفن

به غیرِ بوریا نبود

مگر حسینِ تشنه لب

عزیز مصطفی نبود

سپس، امام سجّاد علیه السلام همراه بنی اسد کنار پیکر بی دست حضرت عبّاس علیه السلام آمد، وقتی که جسد مطهّر عبّاس علیه السلام را دید، به طرف جسد خم شد و صدا به گریه بلند کرد و فرمود:

یا عَمّاهُ! لَیْتَکَ تَنْظُرُ حالَ الْحَرَمِ وَالْبَناتِ وَهُنَّ یُنادِینَ واعَطَشاهُ واغُرْبَتاهُ.

«ای عمو جان، کاش به حرم امام حسین علیه السلام و بانوان نگاه می کردی که صدا می زدند! ای وای از شدّت تشنگی، ای وای از غریبی». سپس جنازه آن حضرت را به کمک بنی اسد دفن کرد، و بازگشت و بدنهای پاک سایر اصحاب را دفن نمود.(1)

ص:216


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص406 - 410.

ص:217

فصل دوّم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه

ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به کوفه

کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام در حالی که ابن سعد (پیشاپیش آنها حرکت می کرد به) راه خود ادامه داد تا آنکه به نزدیکی شهر کوفه رسیدند(1)،

کوفیان برای تماشا و دیدن اسرا جمع شدند. یکی از زنان ساکن کوفه از بلندی (که بر اسیران اشراف داشت) سر برآورده و گفت: شما اسرا متعلق به کدام خاندان هستید؟ آنها گفتند: «نَحنُ اُساری آل مُحَمَّد صلی الله علیه و آله وسلم» ما اسیران آل محمدیم. زنان با شنیدن این کلام از پشت بام پایین آمده، سپس هر چه چادر و مقنعه داشت جمع نمود، آنها را به اسیران داد تا خود را بپوشانند.

همراه زنانی که به اسارت گرفته شدند، امام علی بن الحسین علیهماالسلامنیز بود، آن حضرت، از فرط مریضی و بیماری، لاغر و رنجور و ضعیف شده بود، (مرد دیگر این کاروان) حسن بن حسن مثنّی بود، او در ظهر عاشورا برای عمو و امام خویش امام حسین علیه السلام بسیار جانفشانی نمود، و بر تیغ شمشیر و

زخم نیزه ها بردباری کرد؛ امّا به علت جراحات بسیار که بر پیکر مطهرش

ص:218


1- . فاصله کوفه تا کربلا 12 فرسخ است.

وارد شده بود ناتوان گشته و او را در حالی که نیمه جانی داشت از میدان جنگ خارج نمودند. زید و عمرو هم دو تن از فرزندان امام حسن علیه السلامبودند که آنها هم جزو کاروان اسرا بودند.

کوفیان با مشاهده کاروان اسرا، منقلب شده و شروع به گریه و زاری نمودند، و نوحه ها سردادند، در این حال امام سجاد علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود: آیا شما به خاطر ما نوحه سرایی می کنید و گریه سر داده اید؟! پس چه کسی ما را کشت؟!(1)

همچنین از راویان موثق به ثبوت رسیده است که عمر بن سعد ودائع انبیاء را بر شتران بی جهاز و بی سرپوش حمل کرد و چون اسیران با آنها معامله کرد و چون به نزدیک کوفه رسیدند، ابن زیاد دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را جلوی آنها ببرند. سرهای شهدا را بر نیزه ردیف کردند و پیشاپیش اسیران کشیدند تا آنها را وارد کوفه کردند و در کوچه و بازار گردانیدند.(2)

از مسلم گچکار روایت شده که گفت: ابن زیاد مرا برای تعمیر دارالاماره کوفه خواسته بود، در این میان که درها را گچ کاری می کردم، یک بار از اطراف شهر کوفه شیونها بلند شد، خدمتکاری که از ما پذیرایی می کرد آمد، گفتم: چه خبر است که در کوفه سروصدا است؟ گفت: سرِ یک خارجی را وارد کردند که بر یزید شوریده، گفتم: این شورشی کیست؟ گفت: حسین بن علی، صبر کردم تا آن خدمتکار رفت و چنان مشت بر روی خود کوبیدم که ترسیدم چشمانم بیرون آید و دست خود را شستم و از پشت قصر بیرون رفتم و خود را به میدان کوفه رسانیدم، من ایستاده بودم و مردم در انتظار اسیران و سران

بودند که نزدیک چهل هودج بر چهل شتر رسید و میان آنها زنان و حرم و فرزندان فاطمه علیهاالسلامبودند و امام بیمار علیه السلام بر شتر بی جهازی سوار بود و خون

ص:219


1- . لهوف سید بن طاووس، ص197؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص501.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص519.

از پاهایش فوّاره می زد و با این حال می گریست.(1)

اهانت به کودکان اسیر

اهل کوفه، خرما و نان و گردو به دست کودکانی که بر محمل اسیران بودند می دادند، اُمّ کلثوم فریاد زد: ای اهل کوفه، صدقه بر ما حرام است؛ و آنها را از دست و دهان کودکان می گرفت و به زمین می انداخت.(2)

دیدن سرِ برادر و سر زدن به چوبه محمل توسط حضرت زینب علیهاالسلام

مردم کوفه می گریستند، ام کلثوم سر از محمل بیرون کرد و به آنها گفت: خاموش باشید ای اهل کوفه، مردان شما ما را کشتند و زنان شما بر ما گریه می کنند. حاکم میان ما و شما در روز جزا خداست. در حالی که با آنها سخن می گفت، شیونی برخاست و سرها را آوردند.

سر حسین علیه السلام جلویِ آنها بود و آن سر مانند ماه بود و از همه مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شبیه تر بود، ریشش خضاب سیاه مانندی داشت و چهره اش چون قرص ماه تابنده بود، و باد، آن را بر سر نیزه به راست و چپ می برد، زینب روی گردانید و سرِ برادر را دید و پیشانی خود را به چوبه محمل کوبید و ما به چشم خود دیدیم که خون از زیر روپوشش بیرون ریخت.(3)

حضرت زینب علیهاالسلام از پرده جگر فریاد برآورد که:

«یا هِلالاً لَمّا اسْتَتَمَّ کَمالاً

غالَهُ خَسْفَةٌ فَابْدا غُرُوبا

ما تَوَهَّمْتُ یا شَقیقَ فُؤادی

اِنَّ هذا مُقَدّرا مَکتُوبا(4)

* * *

ص:220


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص515.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص516.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص516.
4- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص138.

یا اَخی فاطِمَ الصَّغیرَةِ کَلِّمْها

فَقَدْ کادَ قَلْبُها اَن یَذُوبا

یا اَخی قَلْبُکَ الشَّقِیقُ عَلَیْنا

مالَهُ قَدْ قَسی وَصارَ صَلِیبا

ما اَذَلَّ الْیَتِیمُ حِینَ یُنادی

بِاَبِیهِ وَلا یَراهُ مُجِیبا»

* * *

ای ماه نوی که به کمال رسیدی، خسوف تو را فرا گرفت و پنهان شدی.

ای پاره دلم گمان نمی کردم، چنین روز و مصیبتی مقدّر شده باشد.

ای برادرم، با این فاطمه کوچک سخن بگو که نزدیک است دلش آب شود و گداخته گردد.

برادرم، آن دل مهربان تو چرا نسبت به ما نامهربان شده است.

برادر جان، چقدر برای یتیم سخت است که او پدرش را صدا بزند ولی پدر پاسخ او را ندهد؟

حضرت زینب علیهاالسلام در این اشعار غیر از فاطمه خردسال از امام سجاد علیه السلام نیز یاد کرد و گفت:

«یا اَخی لَوْ تَری عَلِیّا لَدَی الاَْسْرِ

مَعَ الْیُتْمِ لا یُطِیقُ جَوابا

کُلَّما اَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نادا

کَبِذُلٍّ یُفِیضُ دَمْعا سَکُوبا

یا اَخی ضَمَّهُ اِلَیْکَ وَقَرِّبْهُ

وَسَکِّنْ فُؤادَهُ الْمَرْعُوبا»

برادر جان، کاش علی (امام سجّاد علیه السلام) را هنگام اسیر کردن می دیدی با یتیمان دیگر که یارای سخن گفتن نداشت. هر وقت او را می زدند و می آزردند، تو را به زاری می خواند و سرشک روان از دیده می ریخت.

ای برادر جان، او را در آغوش خود بگیر و نزدیک خود کن و دل آشفته او را آرامش بخش.(1)

ص:221


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص419 به نقل از بحار، ج45، ص114.

هلال من

جلوه گری به روی نی سرت چو ماه می کند

غروبت ای هلال من عمر تباه می کند

درون محمل مرا ز روی نی نگاه کن

ببین چگونه دخترت تو را نگاه می کند

خطبه جانسوز حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه

بشیر بن خُزَیم اسدی گفت:

آن روز من حضرت زینب علیهاالسلام دختر امیرمؤمنان علی علیه السلام را دیدم؛ به خدا سوگند، من زنی را دیدم که همه وجودش شرم و حیا بود و در عین حال به گونه ای سخنرانی کرد که گویی خطابت را از پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام یاد گرفته است.

او با دست مبارک خود به مردم اشاره ای نمود که یعنی سکوت کرده و خاموش شوید! با اشاره حضرت زینب علیهاالسلامنفس ها در سینه حبس شد و حتّی زنگ شتران نیز از حرکت باز ایستاد، سپس آن حضرت علیهاالسلام فرمود:

بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

اَلْحَمْدُ ِللّه ِ، وَالصَّلاةُ عَلی اَبی (جَدّی) مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّیِّبِینَ الاَْخْیارِ.

حمد و سپاس مخصوص خداوند است، سلام و درود بر پدرم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و خاندان طیّب و برگزیده او باد.

اَمّا بَعْدُ، یا اَهْلَ الْکُوفَةِ، یا اَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ، اَتَبْکُون؟ فَلا رَقَأَتِ

الدَّمْعَةُ وَلا هَدَأَتِ الرَّنَّةُ.

امّا بعد، ای اهل کوفه، ای گروه دغلباز، نیرنگ باز و بی وفا آیا (برای مصیبتی که بر ما وارد شده است) می گریید؟ چشمه اشکتان خشک نشود و ناله هایتان پایان نیابد.

ص:222

اِنَّما مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اَنْکاثا تَتَّخِذُونَ

اَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَینَکُمْ.

مَثَل شما مَثَل آن زنی است که پس از تابیدن رشته های خود، آنها را باز می کرد.

اَلا وَهَلْ فِیکُمْ اِلاَّ الصَّلِفُ النَّطَف، وَالصَّدْرُ الشَّنَفُ وَمَلَقُ الاِْماءِ

وَغَمْزُ الاَْعْداءِ؟

(ای کوفیان، شما) جز سخن بیهوده و گزاف و ناپاک، و سینه های آکنده از کینه و خشم، و ظاهری چون کنیزکان متملّق و باطنی چونان دشمنان سخن چین، چه فضیلت دیگری دارید؟

اَوْ کَمَرْعَیً عَلی دِمْنَةٍ،

شما همانند سبزه ای هستید که در میان زباله ها و منجلاب ها رشد کرده.

اَوْ کَفِضَّةٍ عَلی مَلْحُودَةٍ، یا همانند نقره ای هستید که برای آراستن قبور مردگان استفاده می شوند.

اَلا ساءَ ما قَدَّمَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَنْ سَخِطَ اللّه ُ عَلَیْکُمْ وَفِی الْعَذابِ

اَنْتُمْ خالِدُونَ.

بدانید که بد توشه ای برای آخرت خویش از پیش فرستادید؛ زیرا که شما دچار خشم و غضب الهی شده و در عذاب او جاویدان خواهید ماند.

اَتَبْکُونَ وَتَنْتَحِبُونَ؟ آیا گریه می کنید و شیون و زاری برپا کرده اید؟

اِی وَاللّه ِ فَابْکُوا کَثیرا وَاضْحَکُوا قَلِیلاً، فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعارِها وَشَنارِها

وَلَنْ تَرْحَضُوها بِغُسْلٍ بَعْدَها اَبَدا.

آری به خدا سوگند، باید که بسیار گریه کنید و کمتر شاد شوید؛ زیرا دامن شما آلوده به ننگی شده که هرگز نمی توانید آن را بشویید.

وَاَنّی تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلِیلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنِ الرِّسالَةِ وَسَیِّدِ شَبابِ

اَهْلِ الْجَنَّةِ وَمَلاذِ خِیَرَتِکُمْ وَمَفْزَعِ نازِلَتِکُمْ وَمَنارِ حُجَّتِکُمْ وَمَدَرَةِ سُنَّتِکُمْ.

چگونه می توانید خون پسر خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله وسلم و معدن رسالت را از دامان خود پاک کنید؟ خون سید جوانان اهل بهشت را؟ و پناهگاه نیکانتان را؟ و مَلجأ حوادث ناگوارتان را؟ و مناره حجّتتان را؟ و پیشوا و رهبر قوانین را؟

ص:223

اَلا ساءَ ما تَزِرُونَ، بدانید که بد جنایتی مرتکب شدید.

وَبُعْدا لَکُمْ وَسُحْقا، از رحمت الهی دور باشید و بمیرید.

فَلَقَدْ خابَ السَّعْیُ، پس هر آینه تلاش ها را بیهوده ساختید.

وَتَبَّتِ الاَْیْدی، و دستانتان بریده باد.

وَخَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَبُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللّه ِ، در معامله ای که کردید، زیانکار شدید و دچار غضب الهی شدید.

وَضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ، و ذلت و بیچارگی را برای خود رقم

زدید.

وَیْلَکُمْ یا اَهْلَ الْکُوفَة! وای بر شما ای کوفیان.

اَتَدْرُونَ اَیَّ کَبِدٍ لِرَسُولِ اللّه ِ فَرَیْتُمْ؟ آیا می دانید که (کدام) چه جگری را از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پاره پاره کردید؟

وَاَیَّ کَرِیمَةٍ لَهُ اَبْرَزْتُمْ؟ و پرده نشینان حرمش را آشکار نمودید؟

وَاَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ؟ آیا می دانید که چه خونی از او ریختید؟

وَاَیَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَکْتُمْ؟ و چه اندازه حرمت او را شکستید؟

لَقَدْ جِئتُمْ بِها صَلْعاءَ عَنْقاءَ سَوداءَ فَقْماءَ (وَفی بَعضها) خَرْقاءَ شَوْهاءَ کَطِلاعِ الاَْرْضِ اَوْ مِلاءِ السَّماءِ.

هر آینه جنایتی که شما مرتکب شدید، بسیار بزرگ و سخت، کریه، ناروا، خشن و شرم آور است به لبریزی زمین و گنجایش آسمان.

اَفَعَجِبْتُمْ اَنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما.

آیا متعجب شده اید که از آسمان خون بارید.

وَلَعَذابُ الاْخِرَةِ اَخْزی وَاَنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ.

(بدانید) همانا عذاب آخرت ننگین تر است و در آن حال کسی به فریاد شما نمی رسد.

فَلا یَسْتَخِفَّنَّکُمُ الْمُهَلُ فَاِنَّهُ لا یَحْفِزُهُ الْبِدارُ وَلایَخافُ فَوْتَ الثّارِ. وَاِنَّ رَبَّکُمْ لِبِالْمِرْصادِ...».

از این مهلتی که خداوند به شما داده، استفاده نکنید، (مهلت شما را

ص:224

سبک سر نکند) زیرا که سبقت گرفتن شما، خدا را در عذاب دادنتان به شتاب نمی اندازد (زیرا کسی بر خدای عز وجل پیشدستی نتواند کرد) و خداوند انتقام خود را خواهد گرفت و به درستی که پروردگارتان در کمین گاه است.(1)

راوی گفت: به خدا سوگند مردم را دیدم در حالی که سرگشته و حیران مشغول گریه و زاری بودند، آنها انگشت پشیمانی و اندوه بر دندان گرفته و می گزیدند، پیرمردی در کنار من ایستاده بود، او را دیدم که به شدت می گریست، به حدّی که محاسنش خیس شد و در این حال می گفت: پدر و مادرم فدایتان شوند، که کهنسالان شما، بهترین کهنسالان و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل هاست که نه خوار می شود و نه شکست می پذیرد.(2)

علی بن الحسین علیه السلام فرمود: عمه جان بس کن، از گذشته باید برای آینده عبرت گرفت، «وَاَنْتِ بِحَمْدِ اللّه ِ عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَةٍ...» تو بحمد اللّه نیاموخته دانش اندوختی و از پیش خود دلی بینا داری، به راستی گریه و ناله از دست رفتگان را برنگرداند، زینب علیهاالسلامخاموش شد و آن حضرت فرود آمد و چادر زد و زنان را پیاده کرد و به چادر درآمد.(3)

راوی گفت: صدای گریه و نوحه مردم برخاست، زنان موهای خود را پریشان نموده و خاک غم بر سر ریختند، صورت های خود را با ناخن خراشیده و بر چهره های خود می زدند و فریاد واویلا بلند کردند، مردان گریه کرده و محاسن خود را می کندند، آن روز همه مردم زن و مرد در حال گریستن بودند.(4)

ص:225


1- .لهوف سید بن طاووس،ص201.
2- . لهوف سید بن طاووس، ص203؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص502.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص508.
4- . لهوف سید بن طاووس، ص213.

ص:226

ورود حضرت زینب علیهاالسلام و اسرای اهل بیت علیهم السلام به مجلس ابن زیاد

ابن زیاد در قصر خود نشسته و به همه مردم اذن ورود داد، در این حال سر شریف امام حسین علیه السلام را وارد مجلس کردند و او را مقابل ابن زیاد نهادند، بانوان و دختران حرم حسینی را نیز وارد مجلس نمودند.

حضرت زینب علیهاالسلام دختر بزرگوار امام علی علیه السلام به صورت ناشناس در گوشه ای از مجلس نشسته بود، ابن زیاد سؤال کرد: این زن چه کسی است؟

گفتند این زن، دختر امام علی علیه السلام است.(1)

شیخ مفید می گوید: عیال حسین علیه السلام را نزد ابن زیاد بردند و زینب هم ناشناس با جامه های بسیار پست با آنها بود. در روایت طبری است که: زینب

جامه های پست خود را پوشید و خود را ناشناس کرد و کنیزان گرد او را گرفتند. شیخ مفید می گوید: زینب علیهاالسلام تا در گوشه قصر نشست و کنیزان گرد او حلقه زدند گفت: این زن که با زنان خود گوشه ای نشست، چه کسی بود؟ زینب جوابش را نداد، دوباره و سه باره پرسید، یکی از کنیزان گفت: این زینب زاده فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است.(2)

اهانت ابن زیاد ملعون به حضرت زینب علیهاالسلام

ابن زیاد روی به آن حضرت نمود و گفت: شکر خدایی را که شما را رسوا کرد و دروغ های شما را آشکار ساخت.

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «اِنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ وَیَکْذِبُ الْفاجِرُ وَهُوَ غَیْرُنا». فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگو، شخص بدکار است و او کسی غیر از ماست.

ص:227


1- . لهوف سید بن طاووس، ص217.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص525.

ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «ما رَأیْتُ اِلاّ جَمِیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ فَبَرَزُوا اِلی مَضاجِعِهِمْ وَسَیَجْمَعُ اللّه ُ بَیْنَکَ وَبَیْنَهُمْ فَتُحاجُّ وَتُخاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنْ یَکُونُ الْفَلَجُ یَوْمَئِذٍ؟ هَبَلَتْکَ اُمُّکَ یَابْنَ مَرجانَةَ؟».

جز زیبایی چیز دیگری ندیدم، اینان کسانی بودند که خداوند شهادت را برایشان رقم زده بود، و آنان نیز به سوی خوابگاه و آرامگاه ابدی خود شتافتند و به همین زودی ها، خداوند میان تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه خواهند نمود، در آن دادگاه بنگر که پیروز واقعی چه کسی است؟! مادرت در عزایت گریه کند، ای پسر مرجانه.

ابن زیاد به حدی به خشم آمد که کمر به قتل حضرت زینب علیهاالسلامبست،

عمرو بن حریث خطاب به آن ملعون گفت: او زن است و کسی زن را به خاطر گفتارش مؤاخذه و کیفر نمی کند.

ابن زیاد به حضرت زینب علیهاالسلام گفت: خداوند دل مرا از کشتن حسین و خاندان تو که مردمی سرکش بودند، شفا بخشیده و شاد نمود.

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «لَعَمْری لَقَدْ قَتَلْتَ کَهْلی وَقَطَعْتَ فَرْعی وَاجْتَثَثْتَ اَصْلی فَاِنْ کانَ هذا شِفاءَکَ؛ فَقَدِ اشْتَفَیْتَ».

به جان خودم سوگند می خورم، که تو بزرگ خاندان مرا کشتی و ریشه مرا خشکاندی. اگر دل تو با این چیزها شفا می یابد، پس به تحقیق شفا یافتی.

ابن زیاد گفت: این زن چه موزون و با قافیه سخن می گوید، به جان خودم سوگند که پدرش نیز مردی شاعر و قافیه پرداز بود!

حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «یَابْنَ زِیادٍ، ما لِلْمَرْأَةِ وَالسَّجاعَةِ؟ ابن زیاد، زن را با سجع و قافیه چه کار است؟(1)

ص:228


1- . لهوف سید بن طاووس، ص217.

دفاع حضرت زینب علیهاالسلام از امام سجاد علیه السلام در مجلس ابن زیاد ملعون

ابن زیاد ملعون متوجه امام علی بن الحسین علیهماالسلام شد و گفت: این کیست؟ گفتند: او علی، پسر امام حسین علیه السلام است.

ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟

امام سجاد علیه السلام فرمود: «قَدْ کانَ لی اَخٌ یُقالُ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَتَلَهُ النّاسُ». من برادری داشتم که نام او نیز علی بن الحسین بود و این قوم او را کشتند.

ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «اللّه ُ یَتَوَفَّی الاَْنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها...» خداوند است که جان ها را هنگام مرگ آنها می گیرد و کسانی را که نمرده اند، به هنگام خواب قبض روح می فرماید.

ابن زیاد گفت: آیا تو هنوز جرأت داری که جواب مرا بدهی؟ این را بیرون برده و گردنش را بزنید.

حضرت زینب علیهاالسلام به محض شنیدن این فرمان فرمود: «یَابْنَ زِیادٍ،

اِنَّکَ لَمْ تُبْقِ مِنّا اَحَدا فَاِنْ کُنْتَ عَزَمْتَ عَلی قَتْلِهِ فَاقْتُلْنی مَعَهُ» ابن زیاد، تو که دیگر کسی را برای ما باقی نگذاشتی، حال اگر می خواهی او را بکشی، پس مرا نیز همراه او بکش.

امام علی بن الحسین علیهماالسلام به عمه اش فرمود: «اُسْکُتی یا عَمَّةُ، حَتّی

اُکَلِّمَهُ». عمه جان، آرامش خود را حفظ نما و ساکت باش تا من با او صحبت کنم.

امام سجاد علیه السلام سپس به ابن زیاد نگریست و فرمود: «اَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنی یَابْنَ زِیاد؟ اَما عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ؟ وَکَرامَتُنَا الشَّهادَةُ؟» ای پسر زیاد، آیا مرا با کشتن تهدید می کنی؟ آیا هنوز نمی دانی که کشته شدن عادت ما و شهادت مایه بزرگواری ماست؟(1)

ص:229


1- . لهوف سید بن طاووس، ص219؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص528.

چوب زدن ابن زیاد ملعون بر دندانهای امام حسین علیه السلام

مالک بن انس گفت: من خودم دیدم که عبیداللّه بن زیاد با چوب دستی به دندانهای امام حسین علیه السلام می زد و می گفت: حسین چه خوش دندان است! گفتم: به خدا تو را بد عاقبت می دانم، من رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمرا دیده ام که جای چوب تو را می بوسید؛ سعید بن معاذ و عمر بن سهل هم حاضر بودند که

عبیداللّه با چوب دستی، بینی و چشمان حسین علیه السلامرا می زد و آن را به دهان مبارکش فرو می کرد.

حمید بن مسلم می گوید: با دیگران وارد شدم و دیدم سرِ حسین علیه السلامرا جلوی او گذاشتند و او با چوب دستی تا یک ساعت به دندانهای او می کوبید؛ چون زید بن ارقم دید دست نمی کشد، گفت: چوبت را از این دندانها بردار، بدان خدایی که جز او معبودی نیست من خودم دو لب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را بر روی این دندانها دیدم که بوسه می زد، سپس بغضِ آن پیرمرد ترکید و گریه کرد. ابن زیاد گفت: خدا تو را بگریاند، به خدا اگر پیری نبودی که خرف شده و عقل او زایل شده، گردنت را می زدم.(1)

از دربان عبیداللّه بن زیاد نقل شده که گفت: چون سرِ حسین علیه السلام را نزد او آوردند دستور داد او را در طشت طلا جا دادند و با چوب دستی به دندانهای پیشین او می زد و می گفت: ای ابا عبداللّه، زود پیر شدی! ... سپس ابن زیاد علی بن الحسین علیه السلام و زنها را خواست و سر حسین علیه السلام را حاضر کرد و زینب علیهاالسلام با آنها بود.(2)

اهانت ابن زیاد به امام حسین علیه السلام و پدربزرگوارش نزد حضرت زینب علیهاالسلام

ابن زیاد بالای منبر رفته، پس از حمد و ثنای الهی، در ضمن سخنرانی

ص:230


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص520.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص529.

خویش گفت: حمد و سپاس مخصوص خدایی است که حق را ظاهر ساخت و اهل حق را پیروز نمود، همو که یاور امیرمؤمنان (یزید ملعون) و پیروانش بود و دروغگو پسر دروغگو! را کشت. تا ابن زیاد این سخن را گفت، قبل از آنکه

بتواند کلام دیگری بر زبان جاری کند، عبداللّه بن عفیف ازدی که از برگزیدگان شیعه و از زهّاد زمان بود، و دو چشم او یکی را در جنگ صفین و دیگری را در روز جنگ جمل از دست داده بود، از جای برخاست، او کسی بود که پیوسته در مسجد اعظم کوفه به سر می برد و تمامی روز را تا شب به نماز مشغول بود، او خطاب به ابن زیاد گفت: «ابن زیاد، دروغگو و پسر دروغگو تو هستی و پدر تو و کسی که تو را بر ما گماشته و پدر نابکار اوست. ای دشمن خدا، آیا فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را می کشی و بر بالای منبر مسلمانان

اینگونه سخن می گویی؟ ابن زیاد غضبناک شد و سرانجام پس از ماجرایی که شرح آن در مقاتل هست اسیر شد و ابن زیاد دستور داد گردن عبداللّه را زدند و جسد آن بزرگ مرد را در سَبخة به دار آویختند.(1)

زندانی کردن امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه

ابن زیاد دستور داد که امام علی بن الحسین علیهماالسلام را به همراه خاندان حسین علیه السلام به خانه ای که مجاور مسجد اعظم کوفه بود انتقال دهند.

حضرت زینب علیهاالسلام دختر امام علی علیه السلام فرمود: «لا یَدْخُلَنَّ عَلَیْنا عَرَبِیَّةٌ

اِلاّ اُمُّ وَلَدٍ اَوْ مَمْلُوکَةٌ فَاِنَّهُنَّ سُبِینَ کَما سُبِینا» هیچ زن عربی، حق ملاقات

با ما را ندارد و فقط کنیزان اجازه دیدار ما را دارند؛ چرا که آنها نیز همانند ما طعم اسارت را چشیده اند.(2)

ص:231


1- . لهوف سید بن طاووس، ص223.
2- . لهوف سید بن طاووس، ص221؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص528 و533.

گرداندن سر امام حسین علیه السلام در کوفه

شیخ مفید می گوید: ... چون صبح شد ابن زیاد سرِ حسین علیه السلامرا فرستاد

تا در میان کوچه های کوفه و همه قبائل گردانیدند؛ زید بن ارقم می گوید: من در بالا خانه ای بودم که سر را بالای نیزه بر من عبور دادند و چون برابرم رسید، شنیدم قرائت می کرد: «اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهْفِ وَالرَّقیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَبا».(1) موی بر تنم راست شد و فریاد کردم: یابن رسول اللّه، سِرّ تو و کار تو عجیب تر است و عجیب تر. چون از گردش آن در شهر کوفه فارغ شدند، آن را به دار الاماره برگردانیدند.(2)

ص:232


1- . سوره کهف، آیه 9.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص532.

فصل سوم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام از کوفه تا شام

فرستادن سر امام حسین علیه السلام به شام

چون از گردانیدن سر مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه فارغ شدند، آن را به قصر برگردانیدند و ابن زیاد آن را به زحر بن قیس داد و سرِ اصحاب را هم به او داد و او را نزد یزید گسیل داشت.(1)

فرستادن اسرای اهلبیت علیهم السلام به شام

عبیداللّه بن زیاد در طی نامه ای که به یزید نوشت، خبر شهادت حسین علیه السلام و گزارش احوال اهل بیت او علیهم السلام را داد، هنگامی که نامه ابن زیاد به یزید پسر معاویه رسید و او از محتوای نامه با خبر شد، در جواب نامه نوشت: سر بریده امام حسین علیه السلام و اصحاب بزرگ آن حضرت را همراه با اموال و اهل بیت آن حضرت به شام بفرست. ابن زیاد مُحفَّر بن ثَعلَبه عائذی را احضار نموده، سرها را به همراه اسرا و زنان تحویل او داد، مُحفَّر نیز آنان را

همانند اسیران کافر در حالی که در منظر عام بودند، به شام برد.(2)

ص:233


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص541.
2- . لهوف سید بن طاووس، ص229.

ص:234

عبیداللّه پس از فرستادن سرِ امام حسین علیه السلام کودکان و زنان او را تجهیز کرد و علی بن الحسین علیه السلام را غُل به گردن نهاد و آنها را دنبال سر با مخفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن فرستاد و به کاروان سرها رسیدند، امام بیمار علیه السلاماز عراق تا شام با آن مردم سخنی نگفت.

گرسنگی و ضعف حضرت زینب علیهاالسلام از کوفه تا شام

از امام سجاد علیه السلام روایت می کنند که فرمود:

عمّه ام زینب علیهاالسلام نمازهای واجب و نافله (مستحبی) را هنگام حرکت از کوفه تا شام همیشه می خواند و در برخی از منازل نشسته نماز می خواند. پس من از علّت آن سؤال کردم، پس فرمود: سه شب است که بخاطر شدت گرسنگی و ضعف نمازم را نشسته می خوانم. بخاطر اینکه سهمیه اش از غذا را به اطفال و بچه ها می داد، چرا که دشمنان در هر شبانه روز به هر یک از ما یک گرده نان می دادند.(1)

افتادن یکی از بچّه ها از شتر و ناله حضرت زینب علیهاالسلام

در یکی از منازل در راه شام، بچه ای از شتر افتاد و فریاد کرد یا عَمَّتاه - عمّه جان - یک وقت زینب علیهاالسلام نگاه به عقب کاروان کرد، دید یکی از بچه ها نیست؛ از غیرت و فتوّتش به قدری بیطاقت شد که بدون معطّلی خودش را از شتر به زیر انداخت تا بگردد و بچه را پیدا کند. مأمورین با قساوت باک و پروایی نداشتند که بچه ای گم شود یا نه! باید خود زینب علیهاالسلام بگردد بچّه را پیدا کند.

آن قدر گشت تا بچه را پیدا کرد، اما وقتی او را یافت که بچه زیر دست و پای شترها و اسب ها پایمال شده، از دنیا رفته بود. صدای ناله حضرت

ص:235


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص93.

زینب علیهاالسلام بلند گردید.(1)

منازل بین راه کوفه تا شام

از مصائب رنج آور و غمبار اهلبیت علیهم السلام اینکه ابن زیاد طبق فرمانِ یزید، دستور داد بانوان و کودکان حرم حسینی را با شکنجه و آزار از کوفه به سوی شام ببرند.

راه کوفه تا شام بسیار طولانی بود و می بایست پانزده منزل پیموده شود تا به شام برسند، از هر منزل تا منزل دیگر را اگر هشت فرسخ حساب کنیم، راه بسیار طولانی خواهد شد، به هر حال عزیزان حسین علیه السلام را دیار به دیار و شهر به شهر بردند و در هر شهری مورد شماتت و استهزاء و آزار دشمنان قرار گرفتند. در تمام این منازل حضرت زینب علیهاالسلام کاروان سالار اسرا بود که از ایشان حفاظت کرده و به احوالشان رسیدگی می کرد و از هرگونه جانفشانی دریغ نمی کرد.

این منازل عبارتند از:

1. تِکریت 2. موصل 3. حرّان 4. دعوات 5. قنسرین 6. سیبور 7. حِمْص 8. بَعْلِبَک 9. قصر بنی مقاتل 10. حُماة 11. حَلَب 12. نصیبین 13. عسقلان 14. دَیر قسّیس 15. دیر راهب.(2)

قصر بنی مقاتل و پرستاری حضرت زینب علیهاالسلام از امام سجاد علیه السلام

در قصر بنی مقاتل دشمنان برای خود خیمه ای برپا کردند، ولی اهل بیت علیهم السلام را در بیابان نگه داشتند، از یک طرف بی آبی و تشنگی و از طرف دیگر بیابان سوزان در برابر تابش آفتاب، نوشته اند: حضرت زینب علیهاالسلام

ص:236


1- . زندگانی فاطمه زهرا و زینب کبری علیهماالسلام، ص32.
2- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص437.

در حالی که امام سجاد علیه السلام را پرستاری می کرد، در این حال با هم کنار سایه شتری آمدند، نزدیک بود که امام سجاد علیه السلام از شدت تشنگی جان بدهد. حضرت زینب علیهاالسلام بادبزنی در دست داشت و به آن حضرت علیهاالسلامباد می زد و می فرمود: «یَعِزُّ عَلَیَّ اَنْ اَراکَ بِهذَا الْحال یَابْنَ اَخی» ای برادرزاده بر من دشوار است که تو را در این حال بنگرم.

دیر راهب

در بین راه کاروان اسرا را کنار دیری اسکان دادند و مأموران به استراحت پرداختند، امّا ناگهان متوجه شدند که به دیوار آن دِیر این شعر نوشته شده است:

«اَتَرْجُوا اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا

شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ؟»

آیا امتی که حسین علیه السلام را کشتند امید به شفاعت جدّ او، در روز قیامت دارند؟

وقتی از راهب آن دیر درباره نویسنده این شعر و تاریخ آن جویا شدند، راهب گفت: این شعر از پانصد سال قبل از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم وجود

داشته است.(1)

قادسیه و زمزمه حضرت زینب علیهاالسلام

اهل بیت علیهم السلام در قادسیه توقفی نداشته اند، و شاید هم علت آن ترسی بوده که مأموران از واقعه منزل قبلی داشته اند، فقط آنطوری که تاریخ گواهی

می دهد، زینب علیهاالسلام در این منزل، چند شعر به این ترتیب با صدای بلند زمزمه کرده است.

ص:237


1- . نفس المهموم، ص235.

ماتَتْ رِجالی وَاَفْنَی الدَّهْرُ ساداتی

وَزادَنی حَسَراتٌ بَعْدَ لَوْعاتی

صالوا اللِّئام عَلَیْنا بَعْدَ ما عَمِلُوا

اِنّا بَناتُ رَسُولِ بالهدایات

یُسَیِّرونا عَلَی الاَْقْتابِ عارِیَة

کَاَنَّنا بَیْنَهُمْ بَعْضُ الْغَنیماتِ

یُعْزَزُ عَلَیْکَ رَسُولُ اللّه ما صَنَعُوا

بِاَهْلِ بَیْتِکَ یا خَیْرَ البَریاتِ

کَفَرْتُمُوا بِرَسُولِ اللّه وَیْلَکُمْ

اَهْدیکُمْ مِنْ سُلُوکِ فِی الضلالاتِ(1)

روزگار بزرگان مرا از دستم گرفت و حسرت و سوختن دل مرا زیاد کرد.

مردم پستی که می دانستند ما دختران پیامبر هدایتیم. بر ما حمله

کردند، و ما را مانند کالا بر شترها حمل کردند.

ای پیامبر! بسیار بر تو سخت گذشته است، وقتی که مطّلع شدی، اینگونه

با اهل بیت علیهم السلام رفتار کردند.

مقام و حرمت پیامبری که شما را هدایت کرد، کفران کردید، پس وای بر حال شما.

تِکریت

شهر تکریت آن روز یهودی نشین بود، وقتی اهل بیت علیهم السلام نزدیک آن رسیدند، مأموران اموی نامه ای به والی تکریت نوشتند که از آنها استقبال کنند، امّا وقتی آنان دروازه شهر را زینت کردند و طبل و شیپورها را به نشانه شادی و سرور به صدا درآوردند، متوجه شدند که آن مرد خارجی که بر یزید خروج کرده، فرزند پیامبر آخرالزمان است، به همین جهت مردم آن شهر ناقوسهای کلیسا را به علامت عزاداری و سوگواری، به صدا درآوردند، جشن

خود را به عزا تبدیل نمودند و شعار دادند: ما از آن مردمی که پسر دختر پیامبر خود را کشته اند بیزاریم، آن وقت مأموران، اهل بیت علیهم السلام را از شهر بدون توقف عبور دادند.(2)

ص:238


1- . مقتل ابی مخنف، ص110.
2- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص274 به نقل از مقتل ابی مخنف، ص114.

ص:239

موصل

اهل موصل متحد شدند که برای دشمنان اهل بیت علیهم السلام هر چه بخواهند فراهم کنند ولی آنها به شهر نیایند، آنها در یک فرسخی شهر منزل کردند و سرِ شریف امام حسین علیه السلام را روی سنگی گذاشتند که از آن سر قطره خونی بر آن سنگ چکید و مانند چشمه ای از آن خون می جوشید و مردم اطراف آن جمع می شدند و مراسم عزا و ماتم برپا می کردند، که آنجا را مشهد النقطه می گویند.(1)

نصیبین و اشعار حضرت زینب علیهاالسلام

در این منزل توقف کوتاهی صورت گرفت و آنگاه که چشم زینب علیهاالسلامبه سر بریده برادر افتاد، این اشعار را قرائت کرد:

اَتُشَهِّرُونا فِی البَرِیَّةِ عَنْوَةً؟

وَوالِدُنا اَوْحی اِلَیْهِ جَلیلٌ؟

کَفَرْتُمْ بِرَبِّ الْعَرشِ ثُمَّ نَبِیِّهِ

کَاَنْ لَمْ یَجِئکُمْ فِی الزَّمانِ رَسُولٌ

لَحاکم اِلهَ العَرْشِ یا شَرَّ اُمَّةٍ

لَکُمْ فی لَظی یَوْمَ الْمَعادِ عَویلٌ

ما را از روی زور و ظلم در میان مردم می گردانید، در حالیکه به پدر ما پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، خدای جلیل وحی نازل می کرد؟

شما به خداوند صاحب عرش کفر ورزیدید، و گویا در طول زمان برای شما

پیامبری نیامده است.

ای بدترین امت، خدای حاکم عرش، شما را مجازات می کند و در آتشِ

قیامت ناله سر خواهید داد.(2)

درهمین شهر، زینب علیهاالسلام برای نوشیدن آب به کنار جوی رفت امّا وقتی چشم او به آب افتاد، ناله ای سر داد که: تو آب می خوری و برادرت

ص:240


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص548.
2- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص275 به نقل از مقتل ابی مخنف، ص115.

حسین علیه السلام تشنه شهید شد؟ مردی که در آن نزدیکی بود، وقتی این صحنه و اوضاع کاروان اسیر را مشاهده کرد، در فکر و حیرت فرو رفت و بعد معلوم شد، وی عبداللّه بن قیس انصاری دوست امام حسین علیه السلاماست که بعد از شهادت امام حسن علیه السلام از مدینه به حلب هجرت نموده بود و اکنون از مکه بازگشت می کند و سوغات و هدایای فراوانی برای حسین علیه السلام تهیه کرده است که با خبر شهادت حضرت و اسارت بازماندگان او روبه رو گردید.(1)

در نقل دیگر است که: چون به نصیبین رسیدند، منصور بن الیاس دستور

داد شهر را آذین بستند و ملعونی که سر امام حسین علیه السلام با او بود خواست وارد شهر شود و اسبش سر باز زد، آن را عوض کرد و دیگری هم سر باز زد و تا چند اسب عوض کرد و سر از بالای نیزه به زمین افتاد و ابراهیم موصلی آن را برداشت و شناخت که سر امام حسین علیه السلام است و آنها را سرزنش کرد و توبیخ نمود و شامیان او را کشتند و سر را بیرون شهر گذاشتند و به شهر نیاوردند.(2)

دعوات

در این محل مردم به دو دسته تقسیم شدند، فرماندار و دسته ای از مردم، از مأموران استقبال کردند و به نشانه خوشحالی شیپورها نواختند، و در

مکانی از ظهر تا عصر سر مقدس امام حسین علیه السلام را به تماشا گذاشتند و افراد جشن و شادی برقرار کردند و عدّه ای که علاقه مندان به خاندان علی علیه السلام و

حسین بودند، به گریه و سوگواری پرداختند تا اینکه کاروان از محل آنان بیرون رفت.(3)

ص:241


1- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص276 به نقل از ریاحین الشریعه، ج3، ص148.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص548.
3- . زینب قهرمان،دخترعلی علیه السلام، ص277؛ به نقل از مقتل ابی مخنف،ص115.

ص:242

بعلبک

هنگامی که به بعلبک رسیدند، مردم آن شهر به پیروی از یزید و برای خوشنودی آنان اظهار شادی از قتل شهداء و اسارت این خاندان نمودند.

حضرت اُمّ کلثوم فرمود: خداوندا گیاهان و نباتات آنها را نابود کن و آب آنجا را ناگوار ساز و ستمکاران را بر آنها مسلط فرما. دعای آن حضرت مستجاب شد و آن کاخ با عظمت دگرگون شد.(1)

قنسّرین

قنسرین نام بلدی است در یک منزلی حلب، که مردم آن همه از شیعیان

علی علیه السلام بودند. آنان دروازه ها را بسته و از فراز بام آن جماعت را پیاپی لعن می کردند و با سنگ دور می کردند و می گفتند: ای قاتلانِ اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم، اگر همگان نیز کشته شویم یک تن از شما را به این شهر راه نمی دهیم.(2)

سیبور

جوانان آن شهر گفتند: واللّه، هرگز نمی گذاریم این قوم پلید شهر ما را به

قدوم خویش آلوده سازند. پُل روی آب را قطع کرده و آماده جنگ شدند و حدود ششصد نفر از لشکر ابن زیاد را کشتند و تعدادی از جوانان سیبور هم شهید شدند. اُمّ کلثوم به آنها دعای خیر فرمود.(3)

حماة

از ارباب مقاتل نقل شده که؛ در میان باغات حُماة مسجدی است که آن را

ص:243


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص196.
2- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص111.
3- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص111.

مسجد الحسین علیه السلام می گویند: در مسجد سنگی بود که جای گردنی در آن فرو رفتگی داشت و خون خشکی در آن نمایان بود، از خادمی سؤال کردم: این سنگ و اثرِ خون چیست؟ گفت: این سنگی است که حاملین سر امام حسین علیه السلامبه شام، آن سر را روی آن نهاده اند.(1)

معرّة النعمان

ابی مخنف می گوید: چون اهل بیت علیهم السلام در سفر شام به معرة النعمان رسیدند، مردم آنجا به فسق و فجور پرداخته، به پایکوبی مشغول شدند.

حضرت زینب علیهاالسلام چند شعر در مراثی و مصائب وارده به خود و اینکه مصیبت زده است ایراد فرمود و پرسید: نام این قریه چیست؟ گفتند: معرة نعمان. چون آن مردم به خصومت یا جهالت و تعصب جاهلیت همچنان به عیش و طرب مشغول بودند و استهزاء می کردند حضرت زینب علیهاالسلام سر بلند کرد و عرض کرد: پروردگارا آب را بر آنها گوارا مکن و قیمتها و نرخ آنها را ارزان مفرما و دست ستمکاران را از سر آنها کوتاه مکن.

ابی مخنف می نویسد به خدا قسم چنان آن قوم متلاشی شدند و از بین

رفتند که نام و نشانی از آنها نیست و در آن سرزمین همیشه قحط و گرانی هم آغوش مردم است.(2)

شیزر

هنگامی که کاروان به شیزر رسید، مردم آنجا به حمایت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کمر بستند و برخی از آن لشکر را کشتند و طعن و لعن بر کشندگان مردان آنها و ستم کنندگان بر اسیران آنها فرستادند.

حضرت ام کلثوم فرمود: نام این منطقه چیست؟ گفتند: بلد شیزر؛ با دیده

ص:244


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص549.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص194.

اشکبار و چشم گریان سربلند کرد و عرض کرد: پروردگارا آب و غذای آنها را فراوان و شیرین و گوارا گردان و آنها را از ستم ظالمان مصون بدار.

ابی مخنف می نویسد تا این زمان از برکت دعای آن حضرت اگر همه عالم جنگ باشد آنها در امانند و به خیر و سلامت می گذرانند.(1)

قصر منیع

قافله اسراء وقتی که به قصر منیع رسیدند مردم آنجا در حمایت ذراری رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با شمشیرهای برّان بر دشمن حمله کردند و جمعی را کشتند.

حضرت زینب علیهاالسلام پرسید: این قصر کیست و نامش چیست؟ گفتند: قصر منیع. سربلند کرد و عرض کرد: خدایا بلا را از اهالی این منطقه بگردان، تو شنونده دعایی برکات خود را بر ایشان فروفرست، دشمنان آنها را خوار گردان و آنها را از آفات مصون بدار.

دعای حضرت زینب علیهاالسلام مستجاب شد و آنها در وفور نعمت و برکت و سلامت هستند.(2)

قصر اُمُّ الحَجّام

هنگامی که قافله به قصر اُمّ الحجّام رسید از آن زن رفتار ناشایست نسبت به سر مبارک پسر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ظاهر شد و دل حضرت زینب علیهاالسلامرا شکست (در ناسخ التواریخ سپهر است که آن زن سنگی به طرف سر امام حسین علیه السلام پرتاب کرد و چهره مبارکش را مجروح ساخت).(3)

حضرت علیهاالسلام فرمود: این جا کجاست و این زن کیست؟ گفتند: اُمّ الحجام

ص:245


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص194.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص194.
3- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص90.

است. این بانوی داغدار دست به دعا برداشت و در حق او نفرین کرد و عرض کرد: خداوندا این کاخ را بر سرش ویران کن و به آتش دنیا پیش از آنکه به آتش آخرت بسوزد وی را بسوزان. راوی گفته: به خدا سوگند هنوز دعای آن بزرگوار تمام نشده بود که آن قصر بر سرش فرو ریخت و صاعقه ای پدیدار شد و آتش افروخت و لهیب آتش زبانه کشید تا اینکه هر چه بود با صاحبش بسوخت و همه اش خاکستر گردید و بادی تند وزید و خاکستر آن کاخ رفیع را چنان پراکنده ساخت، مثل آنکه ابدا آبادی و عمرانی وجود نداشته است.(1)

قصر حنوط

هنگامی که به قصر حنوط رسیدند، مردم آن محل به دینداری و حمایت

و احترام از ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمپرداختند.

اُمّ کلثوم فرمود: این قصر نامش چیست؟ گفتند قصر حنوط است. عرض

کرد: پروردگارا مردم این قصر را حفظ کن و از خرابی و ویرانی مصون و برکات خود را بر آنان مستدام بدار و آنها را ازگزند ستمکاران حفظ کن.

راوی گوید: دعای آن حضرت مستجاب شد. اهل آن قصر همچنان بعزت

و نعمت می گذرانند.(2)

الجابر

قافله اسرا به منطقه الجابر رسیدند، مردم متدین آنجا اظهار همدردی و شرکت در مصیبت و لعن بر دشمنان اهل بیت نمودند.

حضرت اُمّ کلثوم فرمود: نام این شهر چیست؟ گفتند: الجابر. سپس

عرض کرد: بارالها آبشان را گوارا گردان و ارزاقشان را ارزان کن و دست ستمکاران را از سر آنها کوتاه فرما.(3)

ص:246


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص195.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص195.
3- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص195.

ص:247

حِمْص

کاروانیان اموی برای وارد شدن به شهر حمص با مشکل روبرو شدند، زیرا وقتی می خواستند به آن شهر وارد شوند، اهالی مخالفت و مقاومت کردند و با آنان درگیر شدند، و در عین حالی که حاکم آن شهر با ورود امویان موافق بود و تا سه میل هم به استقبال آنها رفته بود، مردم علیه آنان شعار می دادند: شما مردم، بعد از مسلمانی راه کفر و گمراهی را پیش گرفتید و آنگاه طی یک روز درگیری، 26 نفر از سپاهیان را کشتند و بعد در کنار خانه «خالد بن نشیط» نزدیک معبد رنیس اجتماع کردند و می خواستند سر مقدس امام حسین علیه السلام را بگیرند، که سپاهیان اموی از این تصمیم مطلع شدند و از کنار شهر به طرف بعلبک حرکت کردند.(1)

حَلَب

در حلب توقف کوتاهی شد و آنطور که تاریخ گواهی می دهد، همسر امام حسین علیه السلام که حامله بوده، در این محل فرزندش را سِقط کرده است و

کارگرانی هم که در معدن مس مجاور کار می کردند، از دادن آب و نان به اهل بیت علیهم السلامخودداری کردند، نام کودک سِقط شده، قبلاً محسن تعیین شده بود. اکنون در آن محل زیارتگاهی است که مسقط السقط نامیده می شود.(2)

عسقلان

یعقوب عسقلانی از اُمرای شام بود، و در کربلا در جنگ با امام حسین علیه السلام شرکت داشت. او دستور داد تا مردم عسقلان جشن بگیرند و شهر را بیارایند و به همدیگر تبریک بگویند و با این وضع سرها و اسیران آل محمّدعلیهم السلام را

ص:248


1- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص279 به نقل از مقتل ابی مخنف، ص118.
2- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص282 به نقل از مقتل مقرم، ص445.

وارد عسقلان کنند.(1)

حَران

نزدیکترین محل به دمشق است. در این محل، سربریده امام حسین علیه السلام آیه «وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» را می خواند که مورد توجّه یحیی یهودی قرار می گیرد و او مسلمان می شود و بعد با لشکر بنی امیّه درگیر می گردد و تعداد پنج نفر از آنها را می کشد و سپس خود نیز شهید می گردد و در کنار دروازه حران او را به خاک می سپارند و هم اکنون مقبره او به نام یحیی شهید معروف است.(2)

ص:249


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص441 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص128.
2- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص283 به نقل از منتهی الآمال، ص306.

ص:250

فصل چهارم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در شام

وارد کردن اهلبیت علیهم السلام به شام، روز اول ماه صفر سال 61ه- .ق.

کوفیان سربریده حسین علیه السلام را به همراه زنان و اسیران اهل بیت آن حضرت به سوی شام بردند، امّ کلثوم علیهاالسلام نزد شمر رفت و به او فرمود: من با تو کاری دارم. شمر گفت: بگو. حضرت امّ کلثوم علیهاالسلامفرمود: هنگامی که ما را وارد این شهر (شام) می کنی، از دروازه ای داخل کن که مردم کمتری برای تماشا ایستاده باشند و به سربازانت بگو که سرها را از بین محمل ها خارج کنند و کمی دورتر ببرند؛ زیرا از بس که مردم ما را با این حال دیدند ذلیل و خوار شدیم.

شمر در اثر خباثت باطن و کفری که داشت، در جواب به حضرت ام کلثوم علیهاالسلام دستور داد که سرها را بالای نیزه بزنند و آنها را میان محمل ها و کجاوه ها تقسیم کنند و به همین صورت آنان را از دروازه دمشق عبور داده و روی پله های مسجد جامع نگهداشته، و این جا همان جایی بود که اسیران را

نگاه می داشتند.(1)

ص:251


1- . لهوف سید بن طاووس، ص237؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص552.

در کامل بهایی است که اهل بیت علیهم السلام را سه روز پشت دروازه شام نگهداشتند و شهر را زیور بستند به وضعی که چشمی ندیده بود و سپس پانصد هزار مردم شام از زن و مرد با دایره و صنج و طنبور، جامه نو پوشیده و خود را آراسته به جلوی آنها رفتند و آن روز چهارشنبه شانزدهم ربیع الاول بود و بیرون شهر محشری شد و مردم میان هم موج می زدند، چون روز برآمد، سرها را به شهر وارد کردند، وقت زوال (ظهر) با رنج فراوان از ازدحام مردم به درِ خانه یزید بن معاویه رسیدند... و در طول مدتی که اهل بیت علیهم السلام به دست آنها اسیر بودند و شصت و شش روز ادامه یافته بود، کسی نتوانسته بود به آنها سلامی بدهد.(1)

حضرت زینب علیهاالسلام را بصورت اسیر وارد شهر شام کرده و در شهر گرداندند! این زینب علیهاالسلام همان دختر علی علیه السلام است که پدرش سعی می کرد، مبادا نامحرمی او را ببیند.

یحیی مازنی از علمای بزرگ اسلام و از روات اخبار می گوید: در همسایگی منزل امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودم و منزل من پهلویِ منزلی بود که زینب دختر علی علیه السلام در آنجا سکونت داشت پس به خدا قسم یکدفعه هم او را ندیدم و صدایش را نشنیدم. و هر گاه می خواست به زیارت جدّ بزرگوارش برود در دل شب می رفت در حالی که پدرش امیرالمؤمنین علی علیه السلام از پیش و حضرت حسن علیه السلام از طرف راست و حسین علیه السلام در طرف چپ او بودند. چون

به روضه منوره نزدیک می شدند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلامتندتر تشریف می برد، شمع های روشن قندیل های روی مزار مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را خاموش می کرد. امام حسن علیه السلام یک بار از پدر، علت را پرسید. فرمود بیم آن دارم که در روشنی کسی خواهرت زینب را ببیند.(2)

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: پدرم محمد بن علی علیه السلام به من فرمود: از

ص:252


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص554.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص52.

پدرم علی بن الحسین علیه السلام درباره مرکبی که یزید برای او فراهم کرده بود، پرسیدم، فرمود: مرا بر شتری لاغر و برهنه سوار کردند و سرِ حسین علیه السلام را بالای نی زدند و زنانِ مادر پشت سر من بر استران بی زین سوار بودند و دیده بانان در پشت سر و اطراف ما حلقه وار با نیزه های کشیده می آمدند و اگر از دیده هر کدام از ما اشکی سرازیر می شد، سرش را با نیزه می کوفتند تا ما را وارد شهر دمشق کردند و جارچی فریاد کشید: ای اهل شام، اینان اسیران خانواده ای ملعونند.(1)

سهل بن سعد می گوید: ... در این میانه پرچمها را در پی هم دیدم و اسب سواری با بیرق بلند بی پیکانی که بر آن سری شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از نظر رخسار نصب بود، آمد و پشت سرش زنها بر شتران بی جهاز سوار بودند و من خود را به مقدّم آنها رسانیدم و گفتم: دختر کیستی؟ گفت: من سکینه دختر حسینم، گفتم: فرمایشی دارید؟ من سهل بن سعد از اصحاب جدّت رسول خدایم. فرمود: به حامل این سر بگو سر را از جلوی ما پیشتر ببرد تا مردم بدان متوجه شوند و به حرم رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلمنگاه نکنند، سهل گوید: من خود را به حامل سر رساندم و گفتم می توانی چهارصد اشرفی بگیری و حاجت مرا برآوری؟ گفت: چه حاجت داری؟ گفتم: سر را از جلوی زنان حرم جلوتر ببری؛ پذیرفت و اشرفی ها را گرفت، سر را در حقه ای نهادند و نزد یزید بردند.(2)

شامیان هلهله در شام زدند

سنگ بر ما ز سر بام زدند

ما کجا گوشه ویرانه کجا

ما کجا مجلس بیگانه کجا

اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد

اینجا شرار ناله آتش بر فلک زد

از مدخل این شهر تا کنج خرابه

دشمن میان کوچه زینب را کتک زد

اینجا لباس عید پوشیدند زنها

پای سر ببریده رقصیدند زنها

ص:253


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص489.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص553.

اسیریِ حضرت زینب علیهاالسلام در شام و عکس العمل هند (همسر یزید)

هند دختر عبداللّه بن عامر، وقتی که پدرش از دنیا رفت در خانه امیرمؤمنان علی علیه السلام ماند و پس از شهادت علی علیه السلام در خانه امام حسن علیه السلام بود، معاویه او را به ازدواج یزید درآورد. او در شام بود و اطّلاع از شهادت امام حسین علیه السلام نداشت، وقتی که امام حسین علیه السلامکشته شد و بانوان و بستگانش

را به صورت اسیر وارد شام می کردند، زنی نزد هند آمد و گفت: همین ساعت اسیران را وارد شام می کنند من نمی دانم که این اسیران از کدام قبیله هستند، خوبست با من بیایی برویم و با تماشای آنها، تفریحی کنیم. هند برخاست و لباسهای گرانقیمت و زیبای خود را پوشید و به کنیز خود دستور داد تا کرسی مخصوص را با خود بیاورد. هند به اسیران رسید که سوار بر شترهای بی روپوش، آنها را می آوردند، زینب کبری علیهاالسلام تا او را از دور دید، شناخت، به خواهرش اُمّ کلثوم آهسته گفت: آیا این زن را می شناسی؟ اُمّ کلثوم گفت: نه نمی شناسم. زینب علیهاالسلامفرمود: خواهر جان این زن همان کنیز ما هند دختر عبداللّه است. اُمّ کلثوم سکوت کرد، سرش را پایین انداخت. زینب علیهاالسلامنیز سرش را پایین انداخت.

هند به پیش آمد و روی صندلی ایستاد و به زینب علیهاالسلام رو کرد و گفت: خواهرم چرا سرت را بلند نمی کنی؟

زینب

علیهاالسلام پاسخ نداد. هند پرسید: شما از کدام شهر هستید؟ زینب علیهاالسلام فرمود: مِن بِلادِ الْمَدِینة. از شهر مدینه هستیم.

هند وقتی که نام مدینه را شنید، از صندلی پایین آمد و گفت: بهترین سلام من بر ساکنان مدینه باد.

زینب

علیهاالسلام فرمود: چرا از صندلی پایین آمدی؟

هند گفت: به احترام ساکنان مدینه، تواضع کردم.

سپس هند عرض کرد: می خواهم در مورد خانه ای از اهل مدینه از تو

ص:254

سؤال کنم.

زینب علیهاالسلام فرمود: هر چه خواهی سؤال کن.

هند گفت: می خواهم از خانه و خاندان علی علیه السلام بپرسم و در حالی که گریه می کرد افزود: من مدّتی کنیز آنها بودم.

زینب

علیهاالسلام فرمود: می خواهی از کدامیک از بستگان علی علیه السلامبپرسی؟ هند گفت: می خواهم احوال حسین علیه السلام و برادران و فرزندان او از بقیه فرزندان علی علیه السلام را بپرسم و از احوال خانمم زینب علیهاالسلام و خواهرش اُمّ کلثوم و سایر بانوان منسوب به حضرت زهرا علیهاالسلام بپرسم.

حضرت زینب علیهاالسلام به گریه افتاد، و گریه بسیار جانسوزی کرد و فرمود: ای هند اگر از خانه علی علیه السلام می پرسی، ما خانه او را در مدینه ترک کرده ایم و منتظریم خبر مردن بستگان علی علیه السلام را به آن خانه ببریم.

«وَاَمّا اِنْ سَئَلْتِ عَنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَهذا رَأْسُهُ بَیْنَ یَدَی یزیدٍ». و امّا اگر از حسین علیه السلام می پرسی، این سربریده او است که در برابر یزید است.

و اگر از عبّاس علیه السلام فرزندان علی علیه السلام می پرسی، ما آنها را با بدنهای پاره پاره و سر جدا مانند گوسفندان قربانی در صحرای کربلا بجا گذاشتیم. و اگر از زین العابدین می پرسی، او از شدّت بیماری و دردها قادر به حرکت نیست.

«وَاِنْ سَئَلْتِ عَنْ زَیْنَبٍ، فَاَنَا زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ وَهذهِ اُمُّ کُلْثُوم وَهؤُلاءِ

بَقِیَّةُ مُخَدَّرات فاطِمَةِ الزَّهْرا». و اگر از زینب علیهاالسلام می پرسی، من زینب دختر علی علیه السلام هستم و این اُمّ کلثوم است و آن بانوان (که به صورت اسیر می بینی) بقیّه بانوان منسوب به حضرت زهرای اطهر علیهاالسلاممی باشند.

وقتی که هند سخن زینب علیهاالسلام را شنید، فریاد و شیون سرداد در حالی با نعره جانسوز می گفت: «وا اِماماهُ، وا سَیِّداه، واحُسَیْناهُ، لَیْتَنی کُنْتُ قَبْلَ هذَا الْیَومِ عَمْیاء وَلا اَنْظُرُ بَناتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ عَلی هذِهِ الْحالَةِ» آه، فغان ای امام من، ای آقای من، ای حسین من، کاش قبل از این روز کور بودم و دختران فاطمه زهراء علیهاالسلام را با این حال نمی دیدم.

ص:255

سپس از شدّت ناراحتی سنگی از زمین برداشت و بر سرش کوبید و خون از سرش به صورتش جاری گردید و بیهوش شد، پس از آنکه به هوش آمد حضرت زینب علیهاالسلام به بالین او آمد و فرمود: ای هند برخیز و به خانه ات برو که می ترسم شوهرت یزید به تو آسیب برساند.

هند گفت: سوگند به خدا نمی روم تا برای آقا و مولایم ابا عبداللّه الحسین علیه السلام ماتم بگیرم و گریه کنم و تو و سایر بانوان هاشمی را به خانه ام بیاورم.

سپس هند برخاست و سرش را برهنه کرد و لباسش را پاره نمود و با پای برهنه نزد یزید که در مجلس عمومی خود بود آمد و فریاد زد: ای یزید، آیا تو فرمان داده ای که سر مقدّس حسین علیه السلام را در کنار دروازه شام روی نیزه قرار دهند و آویزان کنند.

یزید که بر سرش تاج رنگارنگ سلطنت بود و بر سریر سلطنتی تکیه داده بود تا همسرش را در آن حال دید برخاست و او را پوشانید و گفت: آری برای پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فریاد بزن و گریه کن، خدا لعنت کند ابن زیاد را که درباره او عجله کرد و او را کشت، خدا او را بکشد.

وقتی هند دید یزید او را پوشانید، صدا زد: ای یزید وای بر تو، درباره من

غیرت کردی و مرا پوشاندی، پس چرا این غیرت را درباره دختران زهرای اطهر، نکردی، پوشش آنها را دریدی، چهره هایشان را آشکار ساختی و آنان را در خرابه جا دادی... .(1)

سخن گفتن سر مطهر امام حسین علیه السلام با حضرت زینب علیهاالسلام در کوچه و بازار شام

در بحر المصائب است که: چون زینب خاتون علیهاالسلام در کوچه و بازار شام رسید و سر مطهر سیّدالشهداء علیه السلام را در پیش روی خود دید و مردم اظهار ص:256


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص485 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص173.

شادی و خورسندی و سرور می نمودند و نای و طنبور می نواختند و آن سر مبارک در هر چند قدم به کلمه «لا حول و لا قوّه الاّ باللّه العظیم» متکلّم می گشت آن مخدّره آهی از دل برکشید و فرمود: «یا اَخاه اُنْظُر عَلَینا وَلا تُغمِض عینک عَنّا ونحن بین العدی». ای برادرم بر ما نظر کن و چشمت را از ما مبند در حالی که ما بین دشمنان هستیم.

در این حال سر مبارک تکلّم کرد و فرمود: «یا اُخْتاه اِصْبِری، فَاِنّ اللّه تعالی مَعَنا» ای خواهرم صبر کن، پس همانا خداوند متعال با ماست.(1)

اهانت پیرمردی در شام به حضرت زینب علیهاالسلام و بانوان حرم حسینی

پیرمردی نزدیک اسرا آمده و خطاب به حرم حسین و بانوان آن حضرت که کنار مسجد ایستاده بودند، گفت: حمد و سپاس مخصوص خدایی است که شما را به قتل رسانید و هلاک نمود و با کشته شدن مردان شما، شهرها را

امنیت بخشید و امیرمؤمنان را بر شما مسلّط ساخت!

امام علی بن الحسین علیهماالسلام به او فرمود: «یا شَیْخُ، هَلْ قَرَأْتَ الْقُرْانَ؟» ای پیرمرد، آیا قرآن خوانده ای؟

پیر مرد گفت: آری. حضرت علیه السلام فرمود: «فَهَلْ عَرَفْتَ هذِهِ الاْیة: «قُلْ لا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»؟ آیا معنای این آیه را می دانی (بگو ای پیامبر، من برای انجام رسالت خویش از شما اجر و مزدی نمی خواهم، جز آنکه با خویشاوندان من نیکی نمایید)؟ پیرمرد گفت: آری، این آیه را در قرآن خوانده ام.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «فَنَحْنُ الْقُرْبی یا شَیْخُ» خویشاوندان پیامبر، ما هستیم.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «فَهَلْ قَرَأْتَ فی بَنی اِسْرائیلَ: «وَ اتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ»

ص:257


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص91.

آیا در سوره بنی اسرائیل خوانده ای که «حق خویشاوندان و نزدیکان را ادا نما»؟ پیرمرد گفت: آری، خوانده ام.

علی بن الحسین علیه السلام فرمود: «فَنَحْنُ الْقُربی یا شَیْخُ». آن خویشاوندان و نزدیکان (که مراد آیه می باشد) ماییم ای پیرمرد.

فرمود: آیا این آیه را خوانده ای؟ «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَاَنَّ ِللّه ِ

خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی» «بدانید هرچه به عنوان غنیمت و سود

می برید، خمس آن متعلق به خدا و رسول او و نزدیکان رسول خدا می باشد». پیرمرد گفت: آری.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «فَنَحْنُ الْقُرْبی یا شَیْخُ». ماییم خویشان و نزدیکان حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم.

فرمود: «فَهَلْ قَرَأْتَ هذِهِ الاْیَةَ: «اِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»؟ آیا این آیه را خوانده ای؟ «همانا خداوند اراده کرده است که هرگونه رجس و ناپاکی را از شما خاندان دور کرده و شما را

پاک و پاکیزه فرماید». پیرمرد گفت: آری، این آیه را نیز خوانده ام.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «فَنَحْنُ اَهْلُ الْبَیْتِ الَّذِینَ خَصَّنَا اللّه ُ بِآیَةِ الطَّهارَةِ یا شَیْخُ». ماییم آن خاندانی که خداوند آیه تطهیر را در شأن و منزلت ما نازل نمود، ای پیرمرد.

پیرمرد سکوت نمود، در حالی که آثار پشیمانی در چهره اش هویدا شده بود، پس از لحظاتی گفت: تو را به خدا قسم می دهم، آیا این آیات قرآن در شأن شما نازل شده است؟

امام علی بن الحسین علیه السلام فرمود: «تَاللّه ِ اِنّا لَنَحْنُ هُمْ مِنْ غَیْرِ شَکٍّ وَحَقِّ جَدِّنا رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وسلم». به خدا سوگند، بی هیچ شک و تردید، ما همان خاندان هستیم و به حق جدّم رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم که ما همان خاندانیم.

پیرمرد گریست، عمامه خود را بر زمین کوبید، سپس سر به آسمان برداشت و گفت: بار خدایا، من بیزاری می جویم از دشمنان جنّی و انسی

ص:258

آل محمّد علیهم السلام.

پیرمرد به حضرت علیه السلام گفت: آیا هنوز راه توبه برای من باز است؟

حضرت

علیه السلام فرمود: آری اگر توبه نمایی، خداوند نیز توبه تو را خواهد پذیرفت و تو با ما خواهی بود؟ او عرض کرد: من توبه می کنم، هنگامی که این جریان به گوش یزید رسید، فرمان داد تا او را بکشند.(1)

وارد کردن بانوان اهلبیت علیهم السلام به مجلس یزید ملعون

کنیزان و بانوان و کسانی که از اهل بیت امام علیه السلام باقی مانده بودند را ردیف به ریسمان بسته و آنها را وارد مجلس یزید کردند، هنگامی که اسرا مقابل یزید قرار گرفتند، حضرت امام علی بن الحسین علیهماالسلام خطاب به یزید فرمود:

«اُنْشِدُکَ اللّه َ یا یَزِیدُ، ما ظَنُّکَ بِرَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله وسلم لَوْ رَآنا عَلی هذِهِ الصِّفَةِ؟» یزید، تو را به خدا قسم می دهم، به گمان تو اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ما را با این وضعیت می دید، چه می کرد؟

یزید فرمان داد که طناب اسیران را بریده و باز کردند، سپس آن ملعون سر شریف و مبارک امام حسین علیه السلام را مقابل خود نهاد و جایگاه زنان را طوری در پشت سر خود قرار داد که آن سر را نبینند؛ حضرت امام علی بن الحسین علیه السلامپس از دیدن این منظره، تا آخر عمر غذایی که از سر حیوانی درست شده باشد را میل نفرمود.(2)

امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: پس از شهادت امام حسین علیه السلامما دوازده پسر بودیم و بزرگتر از همه علی بن الحسین علیه السلام بود که نزد یزید آوردند، همه ما از دست تا گردن در غُل و زنجیر بودیم».(3)

شیخ ابن نما می گوید: علی بن الحسین علیه السلام فرمود: ما دوازده پسر بودیم ص:259


1- . لهوف سید بن طاووس، ص239؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص555.
2- . لهوف سید بن طاووس، ص243.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص559.

که زیر غُل و زنجیر ما را نزد یزید بردند.(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی که سر امام حسین علیه السلام را همراه دختران امیرالمؤمنین علیه السلام نزد یزید آوردند، امام بیمار غُل به گردن داشت.(2)

ناله حزین زینب علیهاالسلام با دیدن سر برادر در مجلس یزید

حضرت زینب علیهاالسلام هنگامی که نگاهش بر سر بریده برادر افتاد، دست برد و گریبان خویش را پاره نمود، سپس با ناله ای حزین که دل ها را می لرزاند فریاد بر آورد که: «یا حُسَیْناهُ، یا حَبِیبَ رَسُولِ اللّه ِ، یَابْنَ مَکَّةَ وَمِنی، یَابْنَ

فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ النِّساءِ، یَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفی» ای حسین، ای محبوب رسول خدا، ای فرزند مکه و منی، ای پسر فاطمه زهرا بزرگِ زنان عالم، ای پسر دختر مصطفی.

به خدا سوگند که (حضرت زینب علیهاالسلام) با این سخن (جگرسوز) مجلس را به گریه انداخت، و یزید که خدا او را لعنت نماید، ساکت نشسته بود.(3)

چوب خیزرانِ یزید بر لب و دندانهای امام حسین علیه السلام

یزید ملعون چوب خیزرانی را خواست و با آن بر لبان مبارک و دندان های شریف امام حسین علیه السلام می زد، ابو برزه اسلمی به یزید نگاه کرده و گفت: وای بر تو ای یزید، آیا با چوب خیزران بر دندان حسین، فرزند فاطمه زهرا علیهاالسلام می زنی؟ من خودم بارها دیدم که پیامبر دندان های حسین علیه السلامو برادرش امام حسن علیه السلام را می مکید و می بوسید و می فرمود: شما سرور جوانان اهل بهشتید. خدا بکشد کسی که شما را می کشد و او را لعنت نماید و جایگاه او را جهنم که بد جایگاهی است، قرار دهد. یزید عصبانی شد، فرمان داد که او

ص:260


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص560.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص564.
3- . لهوف سید بن طاووس، ص243؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص567.

را از مجلس خارج کنند، مأموران یزید، در حالی که او را بر روی زمین می کشیدند، از مجلس آن ملعون خارج کردند.(1)

سر حسین علیه السلام را جلوی یزید نهادند. سکینه علیهاالسلام می فرماید: به خدا سخت دل تر از یزید ندیدم، کافر و مشرکی بدتر و جفا جوتر از او نیست، نگاهی به سر انداخت و می گفت:

لَیْتَ اَشیاخی بِبَدْرٍ شَهِدُوا

جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وقْعِ الاَْسَل(2)

لعلِ لبان

چوب را بردار، ما را طاقت دیدار نیست

داغداران را توان اینهمه آزار نیست

ای که بر لعل لبانش می زنی چوب از جفا

بیش از این گل را توان صدمه های خار نیست

ما مگر اولاد زهرای مطهر نیستیم

یا مگر این سر عزیز احمد مختار نیست

از چه بر لبهای پاکش چوب خزران می زنی

او که جز آیات قرآن بر لبش گفتار نیست

* * *

پناه بردن فاطمه و سکینه علیهماالسلام به حضرت زینب علیهاالسلام

وقتی فاطمه و سکینه دو دختر امام حسین علیه السلام نگاه کردند و دیدند: یزید بر لب و دندان امام حسین علیه السلام چوب خیزران می زند، صدای گریه بلند کردند، بطوری که از گریه آنها، زنهای یزید و دختران معاویه، به گریه افتادند؛ سرانجام این دو خواهر دلسوخته نتوانستند تاب بیاورند، به عمّه خود

ص:261


1- . لهوف سید بن طاووس، ص245؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص558.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص557.

زینب علیهاالسلام پناه بردند و گفتند:

«یا عَمَّتاهُ اِنَّ یَزیدا یَنکِثُ ثَنایا اَبِینا بِقَضِیبِهِ» عمه جان، یزید با چوبدستی خود، دندانهای پیشین پدرمان را می زند.

زینب

علیهاالسلام برخاست و گریبان خود را پاره کرد و به زبان حال چنین فرمود:

«اَتَضْرِبُها شَلَّت یَمینُکَ اِنَّها

وُجُوهٌ لِوَجهِ اللّه ِ طالَ سُجُودُها»

آیا چوب می زنی، دستت شَل گردد، این سر و صورت، از چهره هایی است که سالهای طولانی برای خدا سجده کرده است.(1)

شطرنج بازیِ یزید و نوشیدن آب جو کنار سر امام حسین علیه السلام

امام رضا علیه السلام فرمود: چون سر امام حسین علیه السلام را به شام آوردند، یزید

دستور داد او را به زمین گذاشتند و خوانی بر آن گسترد و با یارانش می خوردند و آبجو می نوشیدند و چون فارغ شدند، دستور داد طشت را زیر تختش نهادند و بر روی تخت صفحه شطرنج گسترد و نشست به شطرنج بازی و امام حسین علیه السلامو پدر و جدّش را به مسخره، نام می برد و چون به طرف خود غالب می شد آبجو می نوشید، سه بار نوشید و زیادیِ آن را پهلوی طشت ریخت، هر کس از شیعه ماست باید از نوشیدن آبجو و شطرنج بازی خود داری کند و هر کس چشمش به آبجو یا شطرنج افتد و یاد حسین علیه السلامکند و بر یزید و آل یزید لعن کند، خدا گناهانش را محو کند، اگر به شماره ستارگان باشد.(2)

سربریده امام حسین علیه السلام در مجلس شراب یزید

از امام سجاد علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگامی که سر بریده امام حسین علیه السلام را پیش یزید آوردند، او مجلس شرابخواری تشکیل داده (هر ص:262


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص454 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص156.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص562.

روز) سر مبارک حسین را در برابر روی خود نهاده و مشغول نوشیدن شراب می شد.(1)

در کامل بهایی است که: یزید شراب می نوشید و از آن بر سرِ شریف پاشید، زنِ یزید آن سر را برداشت و با آب شست و گلاب زد و شب، سیده زنان، فاطمه زهرا علیهاالسلام را در خواب دید که از او عذرخواهی می کرد.(2)

عکس العمل سرمطهر امام حسین علیه السلام بادیدن حضرت زینب

آیت الله مرعشی فرمود: در مجلس (یزید لعنة الله علیه) سر مبارک آقا امام حسین علیه السلام از فراز نیزه

به تمام اُسرا نگاه میکرد، وقتی که مقابل حضرت زینب کبری رسید، چشمها را روی هم گذاشت و از گوشه های چشم مبارکش اشک جاری شد. گویی می خواست فرموده باشد که: ای خواهر عزیز، از اینکه این همه محبت به یتیمانم کرده اید، ممنون شما هستم؛ و بیش از این مراخجل مکن.

خطبه شجاعانه حضرت زینب علیهاالسلام در مجلس یزید ملعون

فَقامَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیِّ بْنِ أَبی طالِبٍ علیه السلام فَقالَتْ:

«اَلْحَمْدُ للّه ِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَصَلَّی اللّه ُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ أَجْمَعینَ، صَدَقَ اللّه ُ سُبْحانَهُ کَذلِکَ یَقُولُ: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساءُوا السُّوأی أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّه ِ وَکانُوا بِها یَسْتَهْزِئُونَ».

أَظَنَنْتَ یا یَزیدُ - حَیْثُ أَخَذْتَ عَلَیْنا أَقْطارَ الْأَرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ فَأَصْبَحْنا نُساقُ کَما تُساقُ الاْءِماء - أَنَّ بِنا هَوانا عَلَی اللّه ِ وَبِکَ عَلَیْهِ کَرامَةً؟ وَأَنَّ ذلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِنْدَهُ؟ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِکَ وَنَظَرْتَ فی عِطْفِکَ جَذِلاً مَسْرُورا، حینَ رَأَیْتَ

ص:263


1- . لهوف سید بن طاووس، ص257.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص563.

الدُّنْیا لَکَ مُسْتَوْثِقَةً، وَالْأُمُورَ

مُتَّسِقَةً وَحینَ صَفا لَکَ مُلْکُنا وَسُلْطانُنا.

راوی گفت:

حضرت زینب علیهاالسلام دختر امام علی علیه السلام از جای برخاست و (روی به یزید کرده و) گفت: «حمد و سپاس مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است، و درود خدا بر پیامبر و اولاد او.

خداوند سبحان به راستی سخن گفت، آنگاه که فرمود: «سرانجام کار کسانی که مرتکب کارهای زشت و گناه شدند، به آن جا رسید که آیات الهی را تکذیب کرده و آن را مسخره نمودند».

ای یزید! تو گمان کردی که اگر زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته و ما را همانند کنیزانی به اسارت بگیری، ما را نزد خدا خوار کرده ای و خود در پیشگاه او، صاحب احترام خواهی بود، و این نشان دهنده مقام و ارزش تو در نزد خداوند است؟ که به این خاطر باد در بینی انداخته ای و با غرور و نخوت به اطراف می نگری؟ (آیا) از اینکه کارهای دنیایت رو به راه گشته و رشته امورت

به هم پیوسته و منصبی که حق ما خاندان است را از آنِ خود نموده ای، خوشحال و شادمانی؟

فَمَهْلاً مَهْلاً أَنَسیتَ قَوْلَ اللّه ِ تَعالی: «وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْما وَلَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».

آرام باش و صبر کن! آیا سخن خدای تعالی را به بوته فراموشی سپرده ای که: «آنان که راه کفر را در پیش گرفته اند، گمان نبرند مهلتی که به ایشان داده ایم، به نفع و سود آنهاست، این مهلت فقط به منظور آن است که بار گناهانشان سنگین تر و بیشتر شود و عذابی دردناک برای آنها مهیا کرده ایم».

أَمِنَ الْعَدْلِ یَابْنَ الطُّلَقاءِ تَخْدیرُکَ حَرائِرَکَ وَإِماءَکَ، وَسَوْقُکَ بَناتِ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وسلمسَبایا؟ قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ، وَأَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُوا بِهِنَّ الْأَعْداءُ مِنْ بَلَدٍ إِلی بَلَدٍ، وَیَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَناهِلِ وَالْمَناقِلِ، وَیَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَریبُ وَالْبَعیدُ، وَالدَّنِیُّ وَالشَّریفُ، لَیْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجالِهِنَّ وَلِیٌّ، وَلا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِیٌّ.

ص:264

ای فرزند آزاد شدگان! آیا درست است که بانوان و کنیزانت را در پس پرده و حجاب قرار داده ای، در حالی که دختران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمدر حال اسارت و با دستانی بسته در مقابلت باشند؟ پرده های حرمت ایشان را دریده و آنان را با صورت هایی باز، در حالی که دشمنانشان آنها را شهر به شهر می گردانند تا مردم شهرها و بیابان ها و هر دور و نزدیک و هر انسان پست و شریفی آنها را ببینند، در حالی که هیچ جایی ندارند.

وَکَیْفَ یُرْتَجی مُراقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَکْبادَ الْأَزْکِیاءِ، وَنَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ

دِماءِ الشُّهَداءِ؟ وَکَیْفَ یَسْتَبْطِئُ فی بَغْضاءِ أَهْلِ الْبَیْتِ، مَنْ نَظَرَ إِلَیْنا بِالشَّنَفِ وَالشَّنَآنِ وَالاْءِحَنِ وَالْأَضْغانِ؟

چه چشم امیدی می توان داشت از فرزند کسی که با دهان خود

می خواست جگرهای پاکان را بجود (و هنگامی که نتوانست بجود) آن را از دهان بیرون انداخت و گوشت او از خون شهیدان روییده است و از کسی که با

چشم کینه و دشمنی و اهانت و عداوت به ما اهل بیت نگاه می کند؟ چه انتظاری می توان داشت که او در دشمنی اش تأخیر ورزد؟

ثُمَّ تَقُولُ غَیْرَ مُتَأَثِّمٍ وَلا مُسْتَعْظِمٍ:

لَأَهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحا

ثُمَّ قالُوا یا یَزیدُ لا تُشَلْ

مُنْتَحِیا عَلی ثَنایا أَبی عَبْدِ اللّه ِ علیه السلام سَیِّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَنْکُتُها بِمَحْضَرَتِکَ. وَکَیْفَ لا تَقُولُ ذلِکَ؟

و پس از این همه (جنایت) بی آنکه خود را مقصر و گنهکار بدانی و عظمت جنایتی را که مرتکب گشتی، درک کنی، اینگونه می خوانی:

«ای کاش در گذشتگان من بودند و با خوشحالی فریاد می زدند که: دست تو درد نکند ای یزید!».

(ای یزید!) تو با عصایت به دندان های ابا عبداللّه آقای جوانان بهشت اشاره می کنی و با چوب خیزران بر دندان های مبارک آن حضرت می کوبی و چرا این چنین نسرایی؟

ص:265

وَقَدْ نَکَأْتَ الْقُرْحَةَ وَاسْتَأْصَلْتَ الشَّأْفَةَ بِإِراقَتِکَ دِماءَ ذُرِّیَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلموَنُجُومِ الْأَرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، تَهْتِفُ بِأَشْیاخِکَ، زَعَمْتَ أَنَّکَ تُنادیهِمْ! فَلَتَرِدَنَّ وَشیکا مَوْرِدَهُمْ وَلَتَوِدَّنَّ أَنَّکَ شُلِلْتَ وَبُکِمْتَ وَلَمْ تَکُنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَفَعَلْتَ ما فَعَلْتَ.

اَللّهُمَّ خُذْ لَنا بِحَقِّنا، وَانْتَقِمْ مِمَّنْ ظَلَمَنا، وَاحْلُلْ غَضَبَکَ بِمَنْ سَفَکَ دِماءَنا وَقَتَلَ حُماتَنا!

(ای یزید!) تو با ریختن خون اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ستارگان درخشان زمین از اولاد عبدالمطلب، زخم کهنه ما را تازه نمودی و ریشه ما را بریده و قطع کردی. و اینک به پدرانت بانگ زده و گمان می کنی که آنها صدای تو را می شنوند، بدان که تو نیز به زودی به جایگاه آنان وارد خواهی شد و در آن هنگام آرزو می کنی که ای کاش دستانم فلج بود و زبانم لال می شد و این

حرف ها را نمی زدم و این جنایت را مرتکب نمی شدم.

بارخدایا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از کسانی که در حق ما ظلم و ستم ورزیدند، انتقام بگیر و بر کسانی که خون های ما و یاران ما را ریختند، خشم گیر.

فَوَاللّه ِ ما فَرَیْتَ إِلاّ جِلْدَکَ، وَلا حَزَزْتَ إِلاّ لَحْمَکَ، وَلَتَرِدَنَّ عَلی رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وسلم بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْکِ دِماءِ ذُرِّیَّتِهِ، وَانْتَهَکْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فی عِتْرَتِهِ وَلُحْمَتِهِ، وَحَیْثُ یَجْمَعُ اللّه ُ شَمْلَهُمْ وَیَلُمُّ شَعْثَهُمْ وَیَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّه ِ أَمْواتا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».

وَحَسْبُکَ بِاللّه ِ حاکِما، وَبِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم خَصیما، وَبِجَبْرَئیلَ ظَهیرا، وَسَیَعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَکَ وَمَکَّنَکَ مِنْ رِقابِ الْمُسْلِمینَ! بِئْسَ لِلظّالِمینَ

بَدَلاً وَأَیُّکُمْ شَرٌّ مَکانا وَأَضْعَفُ جُنْدا.

یزید! به خدا سوگند، که تو با این جنایت، پوست خود را دریدی و گوشت خود را جدا نمودی و مطمئن باش که با همین بار گناه که در اثر ریختن خون اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و از بین رفتن احترام خاندان و نزدیکانش، بر

ص:266

دوش داری، با پیامبر ملاقات خواهی کرد. در آن زمان خداوند همه مخلوقاتش را جمع کرده و پراکندگی های آنها را به اتحاد تبدیل خواهد کرد و حق اولاد پیامبر را خواهد گرفت، «و مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، بلکه زنده اند و در نزد پروردگار خود روزی می خورند».

(در روز قیامت) برای تو همین کافی است که خداوند داور و حاکم باشد و محمد دشمن تو و جبرئیل حمایت کننده پیامبر. و به زودی آنانکه تو را گول زدند و بر این جایگاه نشانیدند و حاکم مسلمانان نمودند، خواهند فهمید که برای ستمگران عوض بدی می باشد. و کدام یک از شما جایگاهش بدتر و سپاهش ضعیف تر است.

وَلَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّواهی مُخاطَبَتَکَ إِنّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ، وَأَسْتَعْظِمُ تَقْریعَکَ، وَأَسْتَکْثِرُ تَوْبیخَکَ، لکِنَّ الْعُیُونَ عَبْری، وَالصُّدُورَ

حَرّی.

(ای یزید!) بدان که من به خاطر حوادث ناگوار روزگار، ناگزیر از سخن گفتن با تو شده ام، ولی بدان که ارزش تو در دید من ناچیز و مستحق سرزنش زیاد و ملامت بسیاری. (دیگر چه بگویم که) سیل اشک امان نمی دهد و سینه ام در حال گداختن است.

أَلا فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللّه ِ النُّجَباءِ، بِحِزْبِ الشَّیْطانِ الطُّلَقاءِ، فَهذِهِ الْأَیْدی تَنْطُفُ مِنْ دِمائِنا، وَالْأَفْواهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنا، وَتِلْکَ الْجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواکی تَتَناهَبُهَا الْعَواسِلُ وَتُعَفِّرُها أُمَّهاتُ الْفَراعِلِ.

وَلَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَما؛ لَتَجِدُنا وَشیکا مَغْرَما حینَ لا تَجِدُ إِلاّ ما قَدَّمَتْ یَداکَ «وَما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ».

هان! چه بسیار جای شگفتی و تعجب است که نجیب زادگان و مردان

خدا در جنگ با گروه شیطان که بردگانی آزاد شده بودند به شهادت می رسند. دستان تو به خون ما آغشته و دهانت را از گوشت ما خاندان پیامبر، پر کرده ای و پیکرهای پاک و پاکیزه به وسیله گرگ های درنده تو پاره پاره شدند و در زیر چنگال بچه کفتارها به خاک آلوده شدند.

ص:267

(ای یزید!) اگر (حیات امروز ما را) برای خود غنیمت می دانی، به زودی متوجه می گردی که در حقیقت زیان تو بوده و آن زمانی است که «هر چه از قبل برای خود فرستاده ای را خواهی دید و خداوند هرگز بر بندگان خود ستم نمی کند».

فَإِلَی اللّه ِ الْمُشْتَکی وَعَلَیْهِ الْمُعَوَّلُ. فَکِدْ کَیْدَکَ، وَاسْعَ سَعْیَکَ، وَناصِبْ جُهْدَکَ، فَوَاللّه ِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَلا تُمیتُ وَحْیَنا، وَلا تُدْرِکُ

أَمَدَنا، وَلا تَرْحَضُ عَنْکَ عارَها.

من (از جنایات تو) به درگاه خدا شکایت می کنم و به او توکل می کنم،

حال تو همه فریب ها و نیرنگ های خود را به کارگیر و هر کاری که می توانی انجام ده و از هیچ تلاش و کوششی دریغ مکن؛ زیرا به خدا سوگند، تو قادر نیستی که نام ما را از یادها ببری و نمی توانی نور وحی ما را خاموش کنی و به این آرزویت نخواهی رسید، هرگز! هرگز تو نمی توانی این لکه ننگ را از دامان خود پاک نمایی.

وَهَلْ رَأْیُکَ إِلاّ فَنَدٌ، وَأَیَّامُکَ إِلاّ عَدَدٌ، وَجَمْعُکَ إِلاّ بَدَدٌ، یَوْمَ یُنادِی الْمُنادی: أَلا لَعْنَةُ اللّه ِ عَلَی الظّالِمینَ.

(ای یزید!) آیا نمی بینی که رأی و اندیشه تو باطل است و ایام

فرمانروایی ات کوتاه و اتحاد تو از هم پاشیده می باشد. روزی خواهد فرا رسید که منادی فریاد بر آورد: «آگاه باشید که لعنت خداوند شامل حال ستمگران است!».

فَالْحَمْدُ ِللّه ِ الَّذی خَتَمَ لِأَوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَالْمَغْفِرَةِ، وَلآخِرِنا بالشَّهادَةِ وَالرَّحْمَةِ، وَنَسْأَلُ اللّه َ أَنْ یُکْمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ، وَیُوجِبُ لَهُمُ الْمَزیدَ، وَیُحْسِنُ عَلَیْنا الْخِلافَةَ، إِنَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ، وَحَسْبُنَا اللّه ُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ.

پس حمد و سپاس مخصوص خدای، پروردگار جهانیان است، همو که ابتدای زندگی ما را با سعادت و مغفرت عجین ساخت و پایان آن را ختم به شهادت و رحمت نمود، از خدا می خواهم که پاداش و ثواب ایشان

ص:268

(شهیدان ظهر عاشورا) را هر چه کامل تر و بیشتر عطا فرماید، و ما را جانشینان نیکی برای آنها قرار دهد؛ زیرا او بسیار مهربان و با محبّت است، خدا ما را کفایت می کند و او نیکوکارترین است».

درخواست مرد شامی، کنیزیِ فاطمه بنت الحسین علیه السلام را و دفاع حضرت زینب علیهاالسلام

مردی از اهل شام نگاهش به فاطمه، دختر امام حسین علیه السلامافتاد و گفت: ای امیرمؤمنان، این کنیز را به من بده. فاطمه در این حال به عمه اش زینب علیهاالسلام(پناهنده شده و) گفت: عمه جان، یتیمی ام کافی نیست که باید کنیز هم بشوم، حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «لا وَلا کَرامَةَ لِهذَا الْفاسِقِ» نترس، این بدکار نمی تواند کاری بکند.

مرد شامی گفت: این کنیزک کیست؟ یزید جواب داد: این فاطمه، دختر

حسین علیه السلام است و آن یکی، زینب، دختر علی بن ابی طالب است. مرد شامی پرسید: آیا منظور تو از حسین، پسر فاطمه است و منظورت از علی، پسر ابوطالب است؟ یزید گفت: آری.

مرد شامی در پاسخ یزید اینگونه گفت: ای یزید، خدا تو را لعنت کند. آیا خاندان پیامبر را به قتل رسانده و فرزندانش را اسیر می کنی، به خدا سوگند، من گمان کردم که اینان اسیران رومی هستند. یزید گفت: به خدا سوگند، تو را نیز به آنها ملحق می کنم. سپس دستور داد که (او را بکشند) پس گردن او را زدند.(1)

دشنامِ خطیبِ یزید به علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام

در مجلسی که همه اسرای اهل بیت علیهم السلام و هزاران تماشاچی حضور ص:269


1- . لهوف سید بن طاووس، ص253؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص572.

داشتند، یزید سخنگویی را طلبیده و به او دستور داد که بالای منبر برو و به حسین و پدرش دشنام بده. آن خطیب بالای منبر رفت و به ساحت مقدّس امیرمؤمنان علیه السلامو امام حسین علیه السلام اهانت نموده، بدگویی و دشنام داد و از

معاویه و پسرش ستایش نمود تا اینکه امام سجاد علیه السلامفریاد برآورد و آن خطبه مشهور را ایراد فرمود و یزید و یزیدیان را رسوا نمود.(1)

زندانی کردن اهلبیت علیهم السلام در خرابه ای از شام

یزید ملعون فرمان داد که اهل بیت علیهم السلام را در مکانی که نه از سرما در امان بودند و نه از گرما، سُکنی دهند، آنها در آنجا بودند تا آنکه پوست صورت هایشان ترک برداشت و در تمام مدت اقامت در دمشق همواره مشغول نوحه سرایی و عزاداری برای امام حسین علیه السلام بودند.(2)

صاحب بصائر از امام ششم روایت کرده که چون امام بیمار را با اسیران نزد یزید آوردند، آنها را در خانه ویرانی جا دادند، یکی از آنها گفت: ما را در این خانه منزل دادند که روی سرِ ما خراب شود و ما را بکشند، نگهبانان به زبانی رومی گفتند: آنها را بنگرید که ترس از خراب شدن خانه دارند و همانا فردا همه را خواهند کشت. امام بیمار علیه السلام فرمود: کسی جز من در میان آنها زبان رومی را نمی فهمید.(3)

درخواست حضرت زینب علیهاالسلام برای برپایی عزاداری در شام

حضرت زینب علیهاالسلام نزد یزید فرستاد و خواستار شد که اجازه دهد برای حسین علیه السلام ماتم برپا کنند، به او اجازه داد و آنها را در «دار الحجاره» منزل داد و هفت روز در آنجا مجلس سوگواری برپا کردند و هر روز جمع بی شماری از

ص:270


1- . لهوف سید بن طاووس، ص253؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص575.
2- . لهوف سید بن طاووس، ص255؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص574.
3- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص579.

زنهای شام با آنها در سوگواری شرکت می کردند و مردم قصد کردند بر خانه

یزید هجوم برند و او را بکشند و مروان از این توطئه خبردار شد و به یزید گفت: به مصلحت تو نیست که اهل بیت حسین علیه السلام را در شام نگهداری، آنها را به حجاز بفرست.(1)

شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام برادرزاده حضرت زینب علیهاالسلام

«کامل بهایی» از کتاب «حاویه» نقل کرده که: اهل بیت نبوت، شهادت

پدران را از کودکان پنهان می داشتند و به آنها می گفتند: پدر شما به سفر رفته است. دختر امام حسین علیه السلامشبی از خواب برخاست و گفت: پدرم به کجا رفت؟ اکنون او را در خواب دیدم که نگران و پریشان بود. زنان از شنیدن این سخن گریان شدند و کودکانِ دیگر هم به گریه افتادند و شیون بلند شد. یزید از خواب بیدار شد و گفت: چه خبر است؟ از واقعه تحقیق کردند و به او خبر دادند؛ آن لعین دستور داد سرِ پدر را برای او ببرند، سر را آوردند و در دامنش گذاشتند! گفتند: این چیست؟ گفتند: سرِ پدر تو است، آن کودک هراسان شد و صیحه کشید و بیمار شد و در دمشق وفات کرد.

این خبر در بعضی مؤلفات چنین نقل شده که: دستمالِ دیبقی روی سر انداختند و آن طَبَق را جلوی آن کودک نهادند؛ کودک پرده از آن برگرفت و گفت: ای سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت، آن را از میان طشت برداشت و به سینه گرفت و می گفت: پدر جان، چه کسی تو را با خونت خضاب کرده است؟ چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ چه کسی مرا به این کودکی یتیم کرده؟ پدر جان بعد از تو به چه کسی امیدوار باشیم؟ پدر جان، چه کسی یتیم را نگهداری کند تا بزرگ شود؟ و از این سخنان با او گفت تا آنکه لب بر لب او نهاد و سخت گریست تا از هوش رفت و چون او را حرکت دادند،

ص:271


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص578.

روحش پرواز کرده

بود، و اهل بیت علیهم السلام از ماجرای او گریه و زاری می کردند و عزاداری را با اهل دمشق از سر گرفتند و در آن روز هر مرد و زنی می گریستند.(1)

کُنج خرابه

عمّه بیا گم شده پیدا شده

کنج خرابه شب یلدا شده

مژده که بابا ز سفر آمده

شام رقیّه به سحر آمده

پدر فدای سر نورانیت

سنگ جفا که زد به پیشانیت

بسکه دویدم عقب قافله

پای من آزرده شد از آبله

تیغ کی رگهای گلویت بُرید

ای گُل خوشبو ز درختت که چید

* * *

سرِ عزیزِ دلِ حضرت زینب علیهاالسلام بر دروازه دمشق

یزید دستور داد سرِ امام حسین علیه السلام و سرهای دیگر را که از اهل بیت و اصحابش بود، بر دروازه های شهر به دار زدند. سرِ حسین علیه السلامتا چهل روز بر مناره مسجد جامع دمشق آویخته بود و سرهای دیگر بر درِ مسجدها و دروازه های شهر و یک روز هم بر درِ خانه یزید آویخته بود.(2)

حرکت حضرت زینب علیهاالسلام و اهلبیت علیهم السلام از شام

هنگامی که یزید ملعون به دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ذرّیه طاهره اجازه داد که بر امام حسین علیه السلام گریه کرده، مجلس ماتم برپا کنند، تا هشت روز عزاداری کردند و روز هشتم یزید آنها را خواست و به آنها پیشنهاد کرد که در دمشق بمانند و آنها نپذیرفتند و گفتند: ما را به محل هجرت جدّمان (مدینه)

ص:272


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص584.
2- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص585.

روانه کن. یزید، نعمان بن بشیر یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را خواست و به او دستور داد که زنهای حرم را آماده سفر کن و هر چه می خواهند تهیه ببین و با آنها مردی از اهل شام که امین و درستکار باشد گسیل کن و لشکر و خدمتکاری هم با آنها بفرست.(1)

دستور حضرت زینب علیهاالسلام به سیاه پوش کردن کجاوه ها

شترها و محملهایی را که برای استفاده خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمآماده کرده بودند، با سرپوشهای زرنگار و فرشهای دیبا و ابریشم آذین شده بود، اما زینب علیهاالسلام وقتی آن صحنه را دید ناراحت شد و فرمود: «اِجْعَلُوها سَوْداء حَتّی یَعْلَمَ النّاسُ اِنّا فی مُصیبَةٍ وَعَزاءٍ لِقَتلِ اَوْلادِ الزَّهراء علیهاالسلام»(2) محمل ها را سیاه پوش کنید، تا مردم بدانند ما، در مصیبت و عزاداری فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام به سر می بریم.(3)

اهانت یزید به اُمّ کلثوم (یا زینب) هنگام بازگشت از شام

در بعضی مقاتل است که: چون خواستند به مدینه برگردند، یزید دستور داد برای آنها کجاوه بستند و زیور نمودند و روکشهای ابریشم بر آن انداختند و اموال فراوان در آن ریختند و به اُمّ کلثوم گفت: این اموال را عوض مصیبتی که به شما رسیده بردار. اُمّ کلثوم فرمود: ای یزید چقدر بی شرم و سخت رویی! برادر و خاندانم را می کشی و به عوض آن، مال می دهی؟ به خدا هرگز چنین نشود.(4)

ص:273


1- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص592.
2- . ریاحین الشریعه، ج3، ص197.
3- . زینب قهرمان، دختر علی علیه السلام، ص348.
4- . در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص594.

وداع حضرت زینب علیهاالسلام با رقیّه شهیده

هنگام بیرون آمدن از شام، زینب علیهاالسلام و همراهان به یاد رقیّه افتادند، زینب علیهاالسلام به زنهای شام که به بدرقه آنها آمده بودند، فرمود: ما از میان شما می رویم ولی یک دختر خردسال را در میان شما گذاشتیم او در این شهر غریب است، کنار قبر او بروید و او را فراموش نکنید.

زینب علیهاالسلام و همراهان تا دیوارهای شام دیده می شد به یاد رقیّه اشک می ریختند، آن دخترک ستمدیده که هنگام آمدن به شام بلبل اهلبیت علیهم السلام بود و همواره سراغ بابا را می گرفت ولی اکنون خاموش شده و در میان کاروان نیست.(1)

ص:274


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص497.

فصل پنجم: مصائب حضرت زینب علیهاالسلام در بازگشت از شام به کربلا و مدینه

بازگشت اهلبیت علیهم السلام به کربلا و تازه شدن داغ حضرت زینب علیهاالسلام

هنگامی که زنان و اهل بیت امام حسین علیه السلام را از شام به عراق می بردند، به راهنمای قافله گفتند: ما را از مسیر کربلا عبور بده. آنها آمدند تا آنکه به قتلگاه کربلا رسیدند در آنجا دیدند که جابر بن عبداللّه انصاری همراه عده ای از بنی هاشم و مردانی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمبرای زیارت مرقد مطهر امام حسین علیه السلام آمده اند، آنها در یک زمان همگی در کربلا جمع شدند و شروع به گریه و حزن و ماتم و سینه زنی نمودند و به گونه ای عزاداری کردند که جگرها کباب شد. زنانی که در آن اطراف بودند، گردآمدند و به همین صورت چند روزی را گذراندند.(1)

در کتاب الدّمعة الساکبة آمده که: حضرت زینب علیهاالسلام از شدت مصیبت، گریبان خود را پاره کرده، و با صدای جانکاه که دلها را جریحه دار می کرد می فرمود: «وا اَخاهُ، وا حُسَیْناهُ وَا حَبیبَ رَسُولِ اللّه ِ، وا اِبْنُ مَکَّةَ وَمِنی وا اِبْنُ فاطِمَةَ الزَّهْراء، وا اِبْنُ عَلیّ المُرْتَضی».

ص:275


1- . لهوف سید بن طاووس، ص265؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص596.

ای وای برادرم حسین جان، ای وای ای محبوب دل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلمای فرزند مکّه و منی، آه و وای ای پسر فاطمه زهرا علیهاالسلامو پسر علی مرتضی علیه السلام.

گفت و گفت تا کنار قبر بیهوش به زمین افتاد. زنها اجتماع کردند، آب به صورت زینب علیهاالسلام پاشیدند تا به هوش آمد.(1)

یا حسین

ای طبیب جان زینب یا حسین

آمدم منزل به منزل یا حسین

تو به نیزه من به محمل یا حسین

یاد تو در قلب زینب یا حسین

امید دل

پس از تو هیچ می دانی چه آمد بر سر زینب

که باقی ماند ای جانا، فقط خاکستر زینب

پس از تو چشم بی خوابم بگریه خوب عادت کرد

نیامد لحظه ای بر هم، دو چشمان تر زینب

به خود هر روز می گفتم چه می شد ای امید دل

به روی نیزه ها می رفت به جای تو سر زینب

سینه زنی

ای همسفر زینب (2) زینب ز سفر آمد (2)

با خون جگر رفت و، با اشک بَصَر آمد (2)

ای همسفر زینب (2) زینب ز سفر آمد (2)

صحرای بلا از تو، سوغاتی شام از من

زخم سُم اسب از تو، سنگ لب بام از من (2)

ای همسفر زینب (2) زینب ز سفر آمد (2)

ص:276


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص499، محمّدی اشتهاردی، محمّد.

با رفتن تو رفته، هستی من از دستم (2)

تو در یَمِ خون خُفتی، من بار سفر بستم (2)

ای همسفر زینب (2) زینب ز سفر آمد (2)

آن شب که پی طفلَت، پیمودم و گردیدم

هم طفل تو را جُستم، هم فاطمه را دیدم (2)

ای همسفر زینب (2) زینب ز سفر آمد (2)

* * *

وداع حضرت زینب علیهاالسلام با کربلا و حرکت به مدینه

وداع حضرت زینب علیهاالسلام و امام سجاد علیه السلام و همراهان، آن هنگام که به کربلا آمدند و پس از سه روز عزاداری خواستند با قبور شهداء وداع کنند و به سوی مدینه رهسپار شوند، بسیار سخت بود. بخصوص از این جهت که جمعی بانوان شوهر از دست داده و کودکان بی پدر با بار سنگین مصیبت، همسفران خود را در کربلا گذاشتند و بدون آنها به مدینه می رفتند، به راستی با چه رویی و چه زبانی بدون حسین علیه السلام، بدون عباس و بدون اکبر و... به مدینه بازگردند؟!

ازبعضی روایات استفاده می شود، پس از سه روز اقامت در کربلا، امام سجاد علیه السلام دید چاره ای جز رفتن به سوی مدینه نیست، زیرا عمّه ها و کودکان و بانوانِ دیگر را می دید، شب و رو گریه می کنند و از کنار قبری به کنار قبر دیگر می روند و چنین وضعی قابل تحمل نیست.

امام سجاد علیه السلام فرمود: وسایل سفر را بردارند و از کربلا به سوی مدینه حرکت نمایند، شترها و مَحمِل ها آماده شد. در این هنگام سکینه علیهاالسلامگریه

کرد و بانوان را به وداع با قبر شریف پدر طلبید و بانوان در اطراف قبر حلقه زدند، سکینه قبر پدر را در بغل گرفت و به سختی گریه کرد و چنین مرثیه خواند:

ص:277

«اَلا یا کَرْبَلا نُودِعُکَ جِسما

بِلا کَفَنٍ وَلا غُسْلٍ دَفِینا

اَلا یا کَرْبَلا نُودِعُکَ رُوحا

لاَِحْمَدِ وَالوَصیّ مَعَ الاَمِینا»(1)

هان ای کربلا، با تو در مورد پیکری وداع می کنیم که بدون غسل و کفن در این مکان دفن شد. هان ای کربلا، ما همراه اَمینمان (امام سجاد علیه السلام) با تو وداع می کنیم، در مورد حسینی که او روح پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و روح وصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (حضرت علی علیه السلام) بود.

بازگشت حضرت زینب علیهاالسلام و آزادگان کربلا به مدینه

کاروان اسرا، از کربلا به قصد مدینه حرکت نمود، بشیر بن جَذلم می گوید: به نزدیکی مدینه رسیده بودیم، امام علی بن الحسین علیهماالسلام از مرکب پیاده شد، محمل ها را باز کرد و خیمه خود را به پا ساخت، و زنان را نیز پیاده نمود، سپس به من فرمود: ای بشیر، خدا پدرت را بیامرزد، او مردی شاعر بود، آیا تو نیز می توانی شعر بسرایی؟ گفتم آری، من نیز شاعرم، ای پسر رسول خدا. حضرت فرمودند: پس تو (ابتدا) وارد مدینه شو و خبر شهادت ابی عبداللّه الحسین علیه السلام را به مردم اعلام نما.

بشیر گفت: سوار بر اسب شدم و با شتاب تاختم، تا آنکه وارد مدینه شدم، چون به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسیدم، صدایم را به گریه بلند نمودم و شعری را

به این مضمون گفتم:

یا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها

قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَاَدْمُعی مِدْرارُ

الْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءِ مُضَرَّجٌ

وَالرَّأْسُ مِنْهُ عَلَی الْقَناةِ یُدارُ

ای اهل یثرب، دیگر در این سرزمین سکونت نکنید، زیرا حسین را به شهادت رسانیدند و از این روست که باران اشک از دیدگان من جاری است.

جسم پاک و مطهّر آن حضرت در سرزمین کربلا به خون آغشته، شد و سر شریفِ آن جناب را بالای نیزه، در شهرها می گردانند.

ص:278


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص511 به نقل از مقتل الحسین مقرم، ص470.

سپس گفتم: این علی پسر امام حسین علیه السلام است که همراه عمّه ها و خواهرانش به نزدیک شهر شما رسیدند و در آنجا منزل گزیده اند، من فرستاده او می باشم که مکان آنها را به شما نشان دهم. پس از این سخن هیچ زنِ در پرده و با حجابی نبود، مگر اینکه از پس پرده بیرون آمدند، موها را پریشان نموده، به صورت های خود می زدند و با صدای بلند واویلا می گفتند.

آن روز، روزی بود که من عدّه زیای را دیدم که گریه می کردند و تلخ ترین روز بر مسلمین، بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمهمان روز بود.

اهل مدینه مرا رها نموده و با شتاب می رفتند، من به اسبم رکاب زدم و به سوی آنها رفتم، ازدحام جمعیت در راه ها به حدّی بود که من مجبور شدم از اسب پیاده شوم و خود را از روی دوش مردم به خیمه امام زین العابدین علی بن الحسین علیهماالسلام برسانم. در این حال حضرت علیه السلام از خیمه خارج شد، در حالی که با پارچه ای اشک چشمانش را پاک می نمود، یکی از خادمان حضرت، چهارپایه ای برای ایشان آورد، حضرت امام سجاد علیه السلامبر روی آن نشست و سیل اشک از دیدگان مبارکشان جاری بود، صدای مردم به ضجّه و گریه بلند شده و از هر طرف تسلیت گوی آن جناب بودند، فضا آکنده از گریه و شیون بود.

در این حال امام سجاد علیه السلام با دست مبارک اشاره به سوی مردم کردند که سکوت نمایید، سکوت همه جا حاکم شد و در این حال حضرت علیه السلامسخنان حزن آلودی فرمود که دل سنگ را آب می کند.(1)

بیهوش شدن حضرت زینب علیهاالسلام بیرون مدینه

در طراز المذهب است که: هنگامی که اهل بیت علیهم السلام در بازگشت از شام، به مدینه نزدیک شدند و سیاهی شهر نمایان گردید، علیا مخدّره زینب رضی الله عنه ص:279


1- . لهوف سید بن طاووس، ص267؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص596 - بحار، ج 45، ص 147.

فرمود: ای خواهران، از محملها پیاده گردید که اینک روضه منوّر جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نمایان گردید، سپس فرمود: ای یاران، این محملها را دور، و این شتران را به یک سوی ببرید که ما را تاب دیدن نمانده است. پس همگی فرود آمدند و لوای غم و مصیبت برافراشته و خروش محشر نمایان ساختند و اسبابی که از شهدای کربلا با خود داشتند بگستردند و خیمه حضرت سیّدالشهداء علیه السلام را که در هیچ منزلی بر سر پا نکرده بودند، در بیرون مدینه برپا کردند و مسند آن حضرت را گستردند. هنگامی که علیا مخدّره آن را دید، چنان ناله بر کشید که بیهوش به روی زمین افتاد. چون به هوش آمد با ناله جگر شکاف فریاد برکشید:

«وا فرقتاه این الکماة؟ اَین الحماة؟ وا لهفتاه!

فمالی لا اواری الحمام اَبمهجته

و کنت یحی نور عین و عزتی

یا اَخی یا حسین، هؤلاء جدّک و امّک و اخوک الحسن و هؤلاء

اَقربائک و موالیک ینتظرون قدومک یا نور عینی قد قضیت نحبک

و اورثتنی حزنا طویلاً مطولاً لیتنی متُّ و کنتُ نسیا مَنسِیّا.

پس از آن روی به مدینه آورد و آن شهر را مخاطب ساخته فرمود: «ای مدینة جدّی فاَینَ یومنا الّذی قد خرجنا منک بالفرح و مسرّة و الجمع و الجماعة و لکن رجعنا الیک بالاحزان و الآلام من حوادث الزمان فقدنا الرجال و البنین و تفرّقت شملنا» آنگاه به سوی روضه منوّر جدّش روان گردید. چون به روضه رسید، هر دو طرف دربِ مسجد را گرفت و چنان ناله از جگر برآورد که مسجد را متزلزل گردانید. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را سلام داد و گفت: «السلام علیک یا جدّاه، یا رسول اللّه، اِنّی ناعیة الیک اَخِی الحسین».(1)

ملاقات اُمّ البنین با حضرت زینب علیهاالسلام

وقتی که اهلبیت علیهم السلام وارد مدینه شدند، اُمّ البنین علیهاالسلام کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

ص:280


1- . بحار، ج 45، ص 198.

با زینب علیهاالسلام ملاقات کرد و گفت: ای دختر امیرمؤمنان علیه السلام از پسرانم چه خبر؟

زینب علیهاالسلام فرمود: همه کشته شدند. اُمّ البنین علیهاالسلام عرض کرد: جان همه به فدای حسین علیه السلام، بگو از حسین علیه السلام چه خبر؟ زینب علیهاالسلام فرمود: حسین علیه السلامرا با لب تشنه کشتند. اُمّ البنین علیهاالسلام تا این سخن را شنید، دو دستهای خود را بلند کرد و بر سرش زد و با صدای بلند و گریان گفت: واحُسَیْناه (ای وای حسین جانم)، زینب علیهاالسلام فرمود: ای اُمّ البنین، از پسرت عبّاس یک یادگاری آورده ام، اُمّ البنین علیه السلام گفت: آن یادگار چیست؟ زینب علیهاالسلام سپر پر خون عبّاس علیه السلام را از زیر چادر بیرون آورد، اُمّ البنین علیهاالسلام تا

آن را دید، آنچنان دلش سوخت که نتوانست تحمّل کند، بی هوش به زمین افتاد.(1)

اشکِ جاریِ حضرت زینب علیهاالسلام کنار قبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

راوی می گوید: زینب علیهاالسلام دو لنگه در مسجد را گرفت و فریاد کرد «یا جَدّاه اِنّی ناعِیَةٌ اِلَیْکَ اَخِی الْحُسَین»، ای جدّ بزرگوار، من خبر مرگِ برادرم حسین علیه السلامرا آورده ام و با این حال اشکش خشک نمی شد و از گریه و ناله وا نمی گرفت و هر بار که به علی بن الحسین علیه السلام نگاه می کرد، اندوهش تازه می شد و داغ دلش فزون می گردید.(2)

حال زینب

برخیز حال زینب خونین جگر بپرس

از دختر ستمزده حال پسر بپرس

با کشتگان به دشت بلاگر نبوده ای

من بوده ام حکایتشان سر بسر بپرس

از ماجرای کوفه و از سرگذشت شام

یک قصه ناشنیده حدیث دگر بپرس

بال وپرم زسنگ حوادث به هم شکست

برخیز حال طائر بشکسته پر بپرس

ص:281


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص516 به نقل از تذکرة الشهداء کاشانی، ص443.
2- . بحار، ج 45، ص 198 - در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، ص 602.

روضه خوانی حضرت زینب علیهاالسلام کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

بازماندگان امام حسین علیه السلام همه کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمآمدند و گریه و ندبه می کردند و خود را روی قبر می انداختند و در حال گریه فریاد می زدند: «یا جَدَّنا قَتَلُوا حُسَیْنا بِاَرْضِ کَرْبَلا» ای جدّ بزرگوار ما حسین علیه السلام را در

زمین کربلا کشتند. زینب کبری علیهاالسلامکنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با این اشعار روضه خوانی کرد.

اِنْ کُنْتَ اَوْصَیْتَ بِالْقُرْبی بِخَیْرِ جَزاء

فَاِنَّهُمْ قَطَعُوا الْقُرْبی وَما وَصَلُوا

حَتّی اَبادُوهُم قَتْلی عَلی ظَمَاءٍ

مِن بارِدِ الْماءِ ما ذاقُوا وَمانَهَلُوا»

ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اگر به امّت خود وصیت کردی که به خویشانت نیکی کنند، نه تنها نیکی نکردند، بلکه پیوند خود را با خویشان تو بریدند، و با آنها پیوند برقرار ننمودند تا آنجا که اهلبیت تو را با لب تشنه کشتند و آب خوش گوار به آنها نچشاندند و نرساندند.(1)

گزارشِ حضرت زینب علیهاالسلام از سفر، کنار قبر حضرت زهرا علیهاالسلام

اهلبیت

علیهم السلام متوجّه قبر مادرشان حضرت زهرای اطهر علیهاالسلام شدند، مصائب و درد دلهای خود را بازگو کرده گریه می کردند. بار سنگین مصیبت آنچنان بر زینب علیهاالسلام فشار آورد، که بی هوش گردید. وقتی به هوش آمد، صدا زد: مادرم! آن قدر تازیانه ام زدند که بدنم مجروح شد. سپس پیراهن سوراخ سوراخ برادرش امام حسین علیه السلام را در آورد و صدا زد ای مادر برایت سوغاتی از کربلا آورده ام و آن، این پیراهن است. وقتی که مردم مدینه آن پیراهن را دیدند، صدای گریه آنها به آسمان رسید. (در لهوف است که: در آن پیراهن صد و بیست و چند سوراخ و بریدگی بود).

زینب علیهاالسلام فرمود: ای مردم مدینه! در کربلا نبودید تا بنگرید چگونه

ص:282


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص 521، محمّدی اشتهاردی، به نقل از تذکره الشهداء، ص442.

برادرم را کشتند، این سوراخها که در این پیراهن می بینید، جای تیرها و شمشیرها و نیزه های دشمن است.(1)

روضه خوانی حضرت زهراعلیهاالسلام در عالم رویا برای دخترش زینب علیهاالسلام

در طراز المذهب، از بحر المصائب نقل می کند که: روزی حضرت زینب علیهاالسلام نزد امام سجاد آمد.

حضرت فرمود: ای عمّه، دیشب در عالم رؤیا چه دیدی، و از مادرت فاطمه چه شنیدی؟

حضرت زینب علیهاالسلام عرض کرد: تو از تمامی علوم آگاهی. آن حضرت فرمود: چنین است، و مقام

ولایت همین است، امّا من می خواهم از زبان تو بشنوم و بر مصیبت پدرم بنالم

عرض کرد: ای فروغ دیده بازماندگان، هنگامی که چشمم قدری آشنا به خواب شد، مادرم زهرا

را با جامه سیاه و موی پریشان دیدم که روی و موی خود را با خون برادرم رنگین ساخته است.

چون این حال را دیدم، خود را بر پای مبارکش افکندم و صدا به گریه و زاری بلند کردم و راز آن

حال پر ملال را از وی پرسیدم.

فرمود: دخترم، زینب علیهاالسلام، من اگر چه در ظاهر با شما نبودم لیکن در باطن با شما بودم و از شما جدا

نبودم. مگر به خاطر نداری عصر روز تاسوعا، که برادرت را از خواب برانگیختی، برادرت بعد از

مکالمات بسیار گفت: جدّ و پدر و مادر و برادرم آمده بودند، چون بر میگشتند مادرم وعده

وصول از من گرفت؟! ای زینب علیهاالسلام، مگر فراموش کردی، شب عاشورا را که ناله واحسیناه! واحسیناه!

از من بلند شد و تو با اُمّ کلثوم میگفتی که صدای مادرم را میشنوم؟ آری من در آن شب، با

هزار رنج و تعب، در اطراف خیمهها میگردیدم و ناله و فریاد می زدم و از این روی بود که

برادرت حسین علیه السلام به تو گفت: ای خواهر مگر صدای مادرم را نمیشنوی؟ ای زینب، مگر در وداع

ص:283


1- . سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، ص523.

بازپسین فرزندم حسین و روان شدن او بسوی میدان، من خاک مصیبت بر سر نمیکردم؟ ای

زینب، چه گویم از آن هنگام که شمر خنجر بر حنجر فرزندم حسین نهاد و من سرش را در دامن

داشتم و حیران و نگران بودم که سر فرزندم حسین را بر نوک سنان برآوردند. ای زینب، ای دختر

جان من، چه گویم از آن وقت که لشکر از قتلگاه به سوی خیمهگاه روی نهادند و شعله آتش به

گنبد دوّار برآوردند.

ای دختر محنت رسیده من همانا در نظاره بودم که مردم کوفه با آن آشوب و همهمه و ولوله

خیمه ها را غارت کردند و آتش در آنها زدند و جامههای شما را به یغما بردند و عابد بیمار را از

بستر به زمین افکندند و آهنگ قتلش نمودند و تو نالان و گریان، ایشان را از این کار باز

می داشتی.

نیز هنگامی که شما را از قتلگاه عبور می دادند تمامی آن احوال را می دیدم و آن چهار خطابِ تو

به جدّ و پدر و مادر و برادرت را استماع مینمودم و اشکِ حسرت از دیده میباریدم و آه

جانسوز از دل پر درد بر میکشیدم. ای دختر جان من، این خون حسین است که بر گیسوان من

است و من در همه جا با شما همراه بود، خصوصآ هنگام ورود به شام و مجلس یزید خون آشام

و رفتار و گفتار آن نابکار بدفرجام. حضرت زینب میفرماید: عرض کردم: ای مادر، چرا این خون را از موی و روی خویش پاک نمیفرمایی؟ فرمود: ای روشنی دیده، باید با این موی

پرخون به حضرت قادر به شکایت برم و داد خود را از ستمکاران و کُشندگان فرزندم بازجویم و

عزاداران و گنهکاران اُمّت پدرم را شفاعت نمایم. و تو را وصیت میکنم که سلامِ مرا به فرزندم

بیمارم سید سجادعلیه السلام، برسانی و بگویی به شیعیان ما اعلام کند که در عزاداری و زیارت فرزندم

حسین علیه السلام کوتاهی نکنند و آن را سهل نشمارند که موجب ندامت آنها در قیامت خواهد بود.

ص:284

کرامات حضرت زینب علیهاالسلام

ص:285

حُسن پایان

کرامات حضرت زینب علیهاالسلام

ص:286

ص:287

وجود حضرت زینب علیهاالسلام سراپا کرامت است چرا که وی برگی از آن شجره طیّبه است که «اَصْلُها ثابتٌ وَفَرْعُها فِی السَّماء». علاوه بر این پرونده حیات و زندگانی او خود شهادت می دهد که سراپا کرامت بوده است، با این همه، برای روشنایی چشم محبّان و تنویر قلوب شعیان به قطره ای از دریای کرامت ایشان اشاره می شود.

اشاره حضرت زینب علیهاالسلام به طرف آسمان وظاهرشدن لشکرهای غیبی

شهید ثالث در مجالس المتّقین آورده است که: هنگامی که اسیران آل رسول صلی الله علیه و آله وسلم را بر شتران برهنه، مکشّفات الوجوه، سوار و در میان مردم رهسپار کردند و مردمان شام به ایشان تند می نگریستند و ایشان را با کعب نیزه می زدند، یک نفر از عارفان شیعه خود را از گوشه و کنار به نزد امام زین العابدین علیه السلام رسانید و خواست از مطلبی سؤال کند. سطوت امامت مانع شد که پرسش بنماید، پس خود را به نزدیک محمل زینب کبری علیهاالسلام رسانید و عرض کرد: ای بضعه فاطمه زهرا، مگر شما از اهل بیت نیستید که عالم به طفیل وجود شما و اجداد شما خلق شد؟!

متحیّرم که این حال، چیست و این گرفتاری از چه روی می باشد؟ در آن حال، حضرت زینب علیهاالسلام با دست مبارک به طرف آسمان اشاره فرمود و گفت: ای مرد، اکنون جلالت قدر ما را در حضرت یزدان تماشا کن. آن مرد می گوید: نگاه کردم، چندان لشگر در میان زمین و آسمان بدیدم که شمارش را جز پروردگار ندانستی و دیدم که قبّه ها و عَلَمها بر تارک ایشان افراخته و در پیش روی امام و اهل بیت علیهم السلام ندا می کنند بپوشید دیده های خود را از

ص:288

حرمی که مَلَک به آنها نامَحرم است و اثاث چندی دیدم که پادشاهان هرگز آن را تصوّر نکرده اند و از آن نفایس که مردم در خدمت حضرت یوسف علیه السلامدیدند افزون بود.(1)

تصرف حضرت علیهاالسلام در نفوس

تصرّف ایشان در نُفوس، هنگام قرائت خطبه در بازار کوفه، حتّی در جمادات؛ چنانکه نوشته اند: هنگامی که فرمود ساکت شوید، نفسها در سینه ها حبس شد و زنگهای شتران دیگر صدا بر نیاورد.(2)

لَدُنّی بودن علم آن حضرت علیهاالسلام

لدُنّی بودن علم آن حضرت علیهاالسلام، به گواهی امام سجاد علیه السلامکه فرمود: «یا عَمّه اَنتِ بحمد اللّه ِ عالمةٌ غیرُ مُعلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غیرُ مُفَهَّمَة».(3)

خبر دادن از بقای آثار اهلبیت علیهم السلام و زوال حکومت بنی امیّه

خبر دادن از بقای آثار اهل بیت نبوّت، و سرعت زوال سلطنت بنی اُمیّه، در خطبه ای که در مجلس یزید قرائت کرد، که الفاظ شیوا و جملات پرشور آن خطبه، به تنهایی خود کرامتی است.(4)

نفرین بر اُمَّ الحجّام و هلاکت او

اُمّ الحجّام زنی است که به طرف سر امام حسین علیه السلام سنگ پرتاب کرد و چهره امام علیه السلام را مجروح کرد و حضرت زینب علیهاالسلاماو را نفرین کردند که

ص:289


1- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص92.
2- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص94.
3- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص94.
4- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص94.

قصرش بر سرش ویران شد و به آتش دنیا، قبل از آتش آخرت سوخت.(1)

نفرین بر مردم معرة النعمان و استجابت آن

هنگامی که اهل بیت علیهم السلام را به شام می بردند مردم قریه ای به نام معره النعمان به عیش و طرب مشغول شده و کاروان اسرا را استهزاء می کردند. حضرت علیهاالسلام دعا کردند که خدایا آب را بر آنها گوارا مکن و قیمتها و نرخ آنها را ارزان مفرما و دست ستمکاران را از سر آنها کوتاه مکن. و چنین شد بگونه ای که در آن سرزمین همیشه قحطی و گرانی هم آغوش مردم است.(2)

دعای خیر برای مردم منطقه منیع و استجابت آن

در راهِ شام کاروان اسرا به منطقه منیع رسیدند و مردم آنجا به حمایت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برخاسته، جنگیدند. حضرت زینب علیهاالسلاماهالی آن منطقه را دعا کردند که خدایا بلا را از این سرزمین دور کرده و برکات خود را بر ایشان فرو فرست و دشمنان آنها را خوار کن و آنها را از آفات مصون بدار. دعای حضرت مستجاب شد بگونه ای که آنها در وفور نعمت و سلامتی و برکت بسر می بردند.(3)

دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در گودی قتلگاه

قبلاً شرح آن گذشت که حضرت زینب علیهاالسلام در قتلگاه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را دید و دشمن را از دشمنی برحذر داشت.(4)

ص:290


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص195.
2- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص194.
3- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص194.
4- . چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج1، ص97.

ص:291

شفای چشم

علامه نوری رحمه الله در دار السلام از کرامات حضرت زینب علیهاالسلامروایت می کند

از سیّد محمد باقر سلطان آبادی که از بزرگان ارباب فضایل و راسخین در علم بود که فرموده در بروجرد به مرض سختی مبتلا شدم که از آنجا مرا به سلطان آباد آوردند و مرض چشمم شدت نمود و به قدری ورم کرد که دیگر سیاهی چشمم ناپدید گشت و دیگر از فشارِ مرض، خواب و استراحت نداشتم و پدرم تمامی اطبای شهر را آورد و همه عاجز از معالجه گشتند - بعضی می گفتند ششماه معالجه دارد و برخی چهل روز - این بیانات حوصله مرا تنگ کرد و از شنیدن بیانات آنها فوق العاده نگران و مغموم شدم تا اینکه یکی از دوستان من گفت: بهتر است برای استشفاء به زیارت مشاهد مشرفه بروی و من عازم سفر هستم و چنانچه از خاک کربلا بر چشم سرمه کشی، شفاء یابی. گفتمش چگونه با این حال حرکت کنم مگر طبیب اجازه دهد. چون به آنها مراجعه شد جملگی گفتند: چنانچه حرکت کنی یکمرتبه نابینا خواهی شد و به منزل دوم نخواهی رسید که از دیده محروم می شوی. رفیق ما رفت و من به خانه برگشتم. یکی دیگر از دوستان من آمد و گفت مرض تو را جز خاک کربلا و مقتل شهداء و مریضخانه اولیاء خدا شفا نبخشد - و ضمنا خود شرح داد که نُه سال مبتلا به طپش قلب بودم و همه اطباء از معالجه عاجز ماندند. تنها از تربت قبر حسین علیه السلامشفاء حاصل شد و چنانچه میل داری متوکِّلاً علی اللّه حرکت کن. من با توکل حرکت کردم و در منزل دوم مرض شدت کرد و چنان چشمم به درد شدید دچار شد که از فشار، دردِ چشم راست به چشم چپ نیز سرایت کرد، همه مصاحبین مرا ملامت کرده و متفقا گفتند: بهتر است که مراجعت کنی، چون هنگام سحر شد و درد آرام گرفت در خواب رفتم، حضرت زینب کبری علیهاالسلام، صدیقه صغری را در خواب دیدم بر آن حضرت وارد شدم، گوشه مقنعه اش را به چشم من کشید. از

ص:292

خواب بیدار شدم دیگر هیچ

دردی در چشمم حسن نکردم و سفر را به پایان رساندم و هیچ دردی در چشم ندیده و فرق با چشم سالم و دیگر نمی گذاشتم.

و آن واقعه را به رفقا گفتم، آنها به چشم من می نگریستند و می گفتند ما آثار دردی نمی بینیم و هیچ فرق بین دو چشم شما نیست و این کرامت را که از حضرت زینب علیهاالسلام ظاهر گشته بود برای همه زوار نقل کردم.(1)

ص:293


1- . حضرت زینب کبری علیهاالسلام، ص100.

ص:294

فهرست منابع

ص:295

1. قرآن کریم.

2. بنت الشاطی، عایشه؛ بانوی کربلا زینب دختر زهرا علیهاالسلامترجمه سید رضا صدر؛ انتشارات 22 بهمن.

3. سپهر، عباسقلی خان؛ ناسخ التواریخ (حضرت زینب علیهاالسلام)؛ تهران: انتشارات اسلامیه، 1346ه- .ق.

4. سجّاد، سید محمد حسین؛ مقتل الزهرا علیهاالسلام؛ چ اول، ناشر مؤلّف، تیرماه 1381.

5. سلیم بن قیس؛ اسرار آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم؛ وفات 90ه- .ق.

6. عزیزی، عباس؛ ترجمه لهوف سیّد بن طاووس؛ چ5، انتشارات صلاة، 1383.

7. عماد زاده، حسین؛ حضرت زینب کبری علیهاالسلام؛ ترجمه کتاب حضرت زینب علیهاالسلام از شیخ جعفر نقدی، نشر محمد.

8. قمی، شیخ عباس؛ منتهی الآمال؛ ج1، انتشارات هجرت، تابستان

1377.

9. کمره ای، محمد باقر؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم شیخ عباس قمی؛ چ3، انتشارات مسجد حضرت صاحب الزمان«عج».

10. محلاّتی، ذبیح اللّه؛ ریاحین الشریعة؛ ج3، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، تهران.

ص:296

11. محمدی اشتهاردی، محمد؛ رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ترجمه بیت الاحزان شیخ عباس قمی؛ چ5، انتشارات ناصر، مهر 1371.

ص: 297

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109