چلچراغ شیراز: تحلیلی از قیام احمدبن موسی و برادران امام رضا علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : عرفان منش، جلیل، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : چلچراغ شیراز: تحلیلی از قیام احمدبن موسی و برادران امام رضا علیه السلام / جلیل عرفان منش.

مشخصات نشر : مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1388.

مشخصات ظاهری : 396 ص.: مصور.

شابک : 47000 ریال : 978-964-971-114-0 ؛ 87000 ریال( چاپ سوم)

وضعیت فهرست نویسی : فاپا (چاپ دوم)

یادداشت : چاپ اول: 1386 (فیپا).

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : چاپ سوم: 1391.

یادداشت : کتابنامه: ص. [337] - 363.

یادداشت : نمایه.

موضوع : احمدبن موسی (ع)، - 203؟ق.

موضوع : امامزادگان -- ایران

شناسه افزوده : بنیاد پژوهش های اسلامی

رده بندی کنگره : BP53/5 /الف35 1388 ع4

رده بندی دیویی : 297/984

شماره کتابشناسی ملی : 1063540

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه··· 11

فصل اوّل

شخصیت و فضایل احمد بن موسی علیه السلام

(21- 50)

نسب احمد بن موسی علیه السلام··· 21

شخصیّت و فضایل احمد بن موسی علیه السلام··· 23

ملاحظاتی درباره پیدایش فرق شیعه در زمان امام موسی کاظم علیه السلامو مسأله امامت احمد بن موسی علیه السلام··· 26

درنگی بر نقش احمد بن موسی و دیگر برادران امام رضا علیه السلام در قیام ابوالسرایا··· 32

دلایل جانبداری از امامت احمد بن موسی علیه السلام··· 37

پذیرش امامت احمد بن موسی الکاظم علیه السلام··· 40

بیعت احمد بن موسی علیه السلام و مردم مدینه با علی بن موسی الرضا علیه السلام··· 42

فصل دوم

قیام احمد بن موسی علیه السلام

(51 - 92)

اوضاع سیاسی عصر مأمون··· 51

ص: 5

ولایت عهدی امام رضا علیه السلام··· 53

زمینه های قیام احمد بن موسی علیه السلام··· 57

علت های قیام··· 60

جغرافیای تاریخی قیام··· 66

سرزمین پارس··· 70

منزلگاه ها و مسیر عبور کاروان برادران امام رضا علیه السلام··· 73

درنگ هایی درباره مسیر حرکت کاروان··· 75

مبدأ حرکت کاروان··· 76

مسیر حرکت کاروان··· 82

آغاز قیام··· 86

جدال و پیکار··· 89

نیرنگ دشمن··· 90

فصل سوم

شهادت احمد بن موسی علیه السلام

(93- 104)

زندگی مخفیانه و شهادت احمد بن موسی علیه السلام··· 93

اعقاب احمد بن موسی علیه السلام··· 94

بقاع منسوب به فرزندان احمد بن موسی در بهبهان··· 100

فصل چهارم

نکته هایی درباره مدفن احمد بن موسی علیه السلام

(105 - 138)

نظر منسوب به بیهقی··· 106

ص: 6

بقعه منسوب به احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین··· 111

بررسی چند نظریه دیگر··· 117

مدفن شاهزاده احمد بن موسی مشهور به شاهچراغ در لرستان··· 118

مدفن امامزاده احمد بن موسی در گناباد··· 119

بقعه احمد بن موسی در تفرش··· 121

بقعه امامزاده احمد در تهران··· 127

مدفن امامزاده احمد در اسدآباد··· 127

بقعه امامزاده احمد در اصفهان··· 129

مزار امامزاده احمد بن موسی در ابرقو··· 131

بقعه امامزاده احمد در بهشهر··· 132

آرامگاه امامزاده احمد در آمل··· 132

بقعه امامزاده احمد کیا سلطان در نور··· 133

بقعه شاهزاده احمد در خاک فرج قم··· 134

مرقد امامزاده احمد در قم··· 135

مزار امامزاده آقا سید احمد در سیاهکل··· 137

فصل پنجم

آیا شخصیت مدفون در شیراز، احمد بن موسی کاظم علیه السلام است؟

(139- 194)

قول اول··· 139

قول دوم··· 140

قول سوم··· 141

احمد بن موسی مبرقع کیست؟··· 145

بقعه احمد بن موسی مبرقع در کاشان··· 146

ص:7

مقبره معروف به احمد بن موسی مبرقع در قم··· 149

بقعه احمدبن موسی مبرقع در اصفهان··· 150

آیا احمد بن موسی مبرقع به ایران هجرت کرده است؟··· 150

تأملاتی درباره موسی مبرقع و اولاد وی··· 151

مدفن موسی مبرقع در قم··· 157

رواق و بقعه منسوب به موسی مبرقع در قم··· 169

نام و نسب مدفونان در بقعه چهل اختران قم··· 173

قول چهارم··· 177

تأمّلاتی درباره احمد بن موسی طاووس··· 179

قول آخر··· 182

اثبات مدفن احمد بن موسی کاظم علیه السلام در شیراز··· 188

فصل ششم

نکته هایی درباره خبر پیدایش مرقد احمدبن موسی علیه السلام

(195- 228)

جنبه های افسانه ای در خبر آشکار شدن مرقد احمدبن موسی علیه السلام··· 197

پیدایش قبر احمد بن موسی علیه السلام در زمان اتابکان··· 208

آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام در گذر تاریخ··· 212

فصل هفتم

یادداشت ها

(229- 300)

ابراهیم بن موسی کاظم علیه السلام··· 229

اتابکان فارس··· 232

ص:8

اسحاق بن موسی علیه السلام··· 235

اسماعیل بن موسی علیه السلام··· 238

امیر مقرب الدین مسعود بن بدر··· 241

حسن بن موسی علیه السلام··· 243

حسین بن موسی علیه السلام··· 245

آشکار شدن مدفن حسین بن موسی علیه السلام··· 246

حسین بن علی (صاحب فخ)··· 249

حمزة بن موسی علیه السلام··· 251

زید بن علی علیه السلام··· 253

سری بن منصور (ابوالسرایا)··· 256

سلیمان بن موسی علیه السلام··· 259

شیخ ابوعبداللّه محمد بن خفیف··· 260

عباس بن موسی کاظم علیه السلام··· 265

عبداللّه بن موسی علیه السلام··· 271

عبیداللّه بن موسی علیه السلام··· 275

عصر آل بویه و شخصیت امیر عضدالدوله دیلمی··· 278

فضل بن موسی علیه السلام··· 282

قاسم بن موسی علیه السلام··· 284

محمد بن موسی علیه السلام··· 291

محمد بن موسی صادق علیه السلام··· 294

هارون بن موسی علیه السلام··· 297

یحیی بن موسی علیه السلام··· 298

ص:9

فصل هشتم

اشعاری در مدح احمد بن موسی علیه السلام

(301- 336)

میر احمد، زاده موسی، برادر، با رضا··· 320

کیفیت زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام··· 325

زیارت حضرت احمد بن موسی الکاظم علیهماالسلام··· 327

اذن دخول··· 327

پایین پا رو به روی ضریح مطهر، ایستاده، خوانده می شود··· 328

زیارت مختصّ حضرت سیّد میر احمد بن موسی، شاهچراغ علیه و عَلی آبائِه السَّلام··· 328

تاریخ تألیف برخی از منابع مورد استفاده در کتاب حاضر··· 331

منابع و مآخذ··· 337

نمایه··· 365

ص: 10

مقدمه

از میان برادران امام رضا علیه السلام شرح حال احمد بن موسی علیه السلام جای ویژه ای دارد، چرا که مهاجرت وی به ایران، گسترده ترین مهاجرت سادات علوی و امامزادگان در عصر عباسیان به شمار می رود. اگرچه در این دوران خواهر وی، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلامنیز به ایران سفر کرده است، اما منابع معتبر در همراهی امامزادگان و سادات بنی هاشم با وی تردید دارند. برخی نیز به روشنی تأکید کرده اند که وی تنها به همراه کاروانی که از مدینه به سوی مرو می رفت، به ایران مهاجرت کرده است، که به اعتقاد نویسنده، این نظر صحیح است، زیرا با بررسی نام های همراهان وی معلوم می شود که آن ها هرگز به ایران نیامده اند و آرامگاه هایشان در موطن آن ها و یا

شهرهای خارج از ایران، مشهور است.

علاوه بر آن، نشانه های جعل که در گزارش های مربوط به همراهی برادران آن حضرت در سفر به ایران دیده می شود، این گمان را که برادران وی در این سفر، او را همراهی نکرده اند، تقویت می کند.

به هر روی، کثرت آرامگاه های امامزادگان در استان فارس نیز نمایان می سازد که شمار زیادی از خویشان و سادات بنی هاشم در معیّت احمد بن موسی علیه السلام به ایران آمدند. صاحبان این آرامگاه ها و تعداد دیگری که در استان های گوناگون کشور قرار دارد، از پراکنده شدگان قیام او به شمار می روند.(1)

ص:11


1- - از مجموع 4774 بقاع متبرّکه در استان های کشور، بیشترین آن ها مربوط به استان فارس است با 820 بقعه و سپس استان مازندران با 762 بقعه، استان گیلان با 579 بقعه و استان اصفهان با 505 بقعه.

حضرت احمد بن موسی، یکی از شخصیت های برجسته تاریخ اسلام محسوب می شود که برخی از ابعاد شخصیت و زندگانی وی در پرده ابهام است. آنچه از گزارش های ثبت شده در لابه لای متون تاریخی درباره احمد بن موسی علیه السلام به دست آمده است، متناسب با عظمت شخصیت وی نیست.

تلاش برخی از نویسندگان و تذکره نویسان در تدوین شرح احوال احمد بن موسی علیه السلامتاکنون نتوانسته است، تصویری روشن از شخصیت، زندگانی و شهادت وی ارائه دهد. این کوشش های صادقانه به طور عمده مصروف گردآوری و یا نقل اخبار و گزارش های پراکنده وگاه متناقضی شده که در میان متون تاریخی و احادیث و روایات درباره احمد بن موسی علیه السلام به جا مانده است.

در این تذکره ها، علاوه بر آشفتگی، تناقض و اشتباه های تاریخی، به جای تحلیل علمی رخدادها و بررسی ارتباط میان حوادث و موقعیت ها و شرایط حاکم بر عصر زندگانی احمد بن موسی علیه السلام، به طور عموم به تکرار چند حدیث و روایت بسنده

شده است.

یکی دیگر از ویژگی های نوشته های به جا مانده درباره زندگانی احمد ابن موسی علیه السلامو دیگر امامزادگان، عدم شیوه مناسب تحقیق و اکتفا به منابع محدود و متشابه است.

این نوع آثار در بهترین حالت، مخاطب را با رخدادهای مبهم و پیچیده روبه رو و در بدترین حالت، او را نسبت به حقایق تاریخی گمراه می کند. آنچه که این دسته از نویسندگان را بر آن داشته است تا گفته های دیگران را عینا نقل کنند، فقط احتیاط در امانت داری نیست، بلکه آن ها همواره می خواسته اند تعارض ها را با دیده اغماض بنگرند.

متأسفانه، برخی از نویسندگان متأخر نیز با طرح جنبه های افسانه ای و درآمیختن آن ها با حقایق تاریخی، بر پیچیدگی و ابهام موضوع افزوده اند. این دشواری، در

ص: 12

بسیاری از نوشته هایی که درباره زندگانی امامزادگان مدفون در ایران نگاشته شده است، نیز به چشم می خورد. در ایران، شمار زیادی بقاع متبرکه و زیارتگاه منسوب به امامزادگان و اولاد علی بن ابی طالب علیه السلام وجود دارد که با وجود تلاش های انجام شده، هنوز نَسب و شخصیت بسیاری از آن ها ناشناخته مانده و یا با ابهام و تردید همراه است، و روی هم رفته، آگاهی های تاریخی ما درباره آن ها ناچیز است. در مواردی نیز به مقبره هایی برمی خوریم که فاقد اصالت تاریخی و اسنادی معتبرند و به نظر می رسد برخی از آن ها ساختگی اند یا منشأ رؤیاگونه دارند.

نبودِ پژوهش های معتبر درباره زندگانی، نسب و شخصیت امامزادگان و عدم بررسی علل قیام، شهادت و یا هجرت آن ها به سرزمین ایران از یک سو و شفاهی بودن بسیاری از منابع تاریخی از سوی دیگر، منشأ بسیاری از ابهام ها و اشکال ها در سیره امامزادگان به شمار می رود. بدون شک رفع این دشواری ها، زمانی محقق می گردد که محدثان، علمای رجال و انساب، جغرافی دانان، مردم شناسان و مورّخان تاریخ اسلام و ایران و صاحب نظران تاریخ های محلی در یک اقدام گروهی، به مطالعه و بررسی همه جانبه آثار، روایت ها، گزارش های تاریخی و بقایای به جا مانده از امامزادگان مدفون در ایران بپردازند. فرآیند این مطالعات، علاوه بر شناخت و آگاهی از شخصیت و زندگانی امامزادگان مدفون در ایران و رفع شبهات و جلوگیری از خرافات و...، گام مؤثری برای دریافت دانستنی های ما از زندگانی امامان معصوم علیهم السلامو ارتباط افزون تر میان رخدادهای تاریخ اسلام و ایران محسوب می شود.

بی شک عشق و علاقه ایرانیان به امامان، فرزندان، نوادگان و سلاله پاک رسول اکرم صلی الله علیه و آله حکایتی ژرف و طولانی دارد که در این مختصر نمی گنجد. حضور خالصانه و باشکوه طبقاتِ مختلف مردم، نذر و نیاز و ارتباط معنوی آن ها در بقاع متبرّکه منسوب به این خاندان پاک در شهرهای بزرگ و کوچک و در دورافتاده ترین روستاها و دشت ها و دره ها و یا در بلندای کوه های دشوارگذر، بیانگر میزان احترام و

ص: 13

دلبستگی و علاقه ریشه دار تاریخی مردم این سرزمین است. اگرچه این همه توجّه و اکرام به منزلت و فضیلت شخصیت های مدفون در این مکان های مقدس چیزی نمی افزاید، ولی به گونه آشکاری قدرشناسی و اکرام ایرانیان را نسبت به سلاله آل محمد صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام نمایان می سازد.

به آنچه گفته شد، باید افزود که در سایر سرزمین های اسلامی به این میزان دلبستگی و ابراز ارادت که ایرانیان از خود بروز می دهند، دیده نمی شود.

در بررسی زندگانی احمد بن موسی علیه السلام چند مسأله اساسی به چشم می خورد. جانبداری از امامت احمد بن موسی علیه السلام پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام و علل قیام و شهادت ایشان از جمله مواردی است که در تحقیق حاضر بر آن تأکید شده است. به اعتقاد نگارنده، برای دستیابی به حقایق تاریخی زندگانی احمد بن موسی علیه السلام، شناخت اوضاع سیاسی، اجتماعی و مذهبی حاکم بر عصر و دوران زندگانی وی، امری است که مورّخ را به شرایطی که وی در زمان خود با آن روبه رو بوده، آگاه و نسبت به رخدادهای مختلف و به ظاهر بی ارتباط ، حساس می کند. نتیجه نگرش «همه جانبه» به حوادث تاریخی و تأثیرپذیری حوادث از یکدیگر، مورّخ را از پرداختن به جزئیات پراکنده و یا گردآوری صرف حوادث باز می دارد و سطح درک و معرفت او را نسبت به روابط میان وقایع، شفاف و عمیق می کند؛ به گونه ای که او را قادر می سازد تا پاسخ های مناسب و معتبری برای نادانسته ها و پرسش های تاریخی بیابد.

یکی از ویژگی های مهم زندگانی احمد بن موسی علیه السلام و دیگر برادران امام رضا علیه السلام، پیدایش فرقه های مذهبی، پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام است.

حاکمان عباسی در این دوران برای تضعیف اقتدار سیاسی امامت، کوشش های آگاهانه ای برای ایجاد تفرقه در میان پیروان امامت به کار بستند و با طرح جانبداری از امامتِ اولاد علی بن ابی طالب علیه السلام کوشیدند، پایگاه «امامت» را به نفع «خلافت»

ص: 14

آشفته کنند(1). حاکمان ستمکار عباسی با ایجاد جوّ خفقان، اعمال شکنجه های روحی و جسمی هولناک، تبعید و زندانی کردن امامان شیعه، روندِ پراکندگی و جدایی را سرعت بخشیدند. در چنین شرایطی، گروهی از شیعیان ماجراجو که مروّجِ قیامِ مسلّحانه بر ضدّ مأمون بودند، جانبداری از احمد بن موسی علیه السلام را شدّت بخشیدند. این گروه، به دلیل نگرش غلطی که از مواضع حکیمانه و مشی تقیّه آمیز حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام داشتند، به جانبداری از امامت احمد بن موسی علیه السلامپرداختند. البته جانبداری از امامت احمد بن موسی علیه السلام، فقط جنبه سیاسی نداشت، بلکه باورهای دیگری نیز در آن زمان رایج بود که این موضوع را تشدید می کرد.

گروهی از شیعیان، بنابر فضایل و محبوبیتی که احمد بن موسی علیه السلام در نزد پدر

بزرگوارش حضرت امام موسی کاظم علیه السلام داشت، و نیز از این رو که وی یکی از اوصیای امام به شمار می رفت، بر این گمان بودند که امامت و جانشینی پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام به احمد بن موسی علیه السلام تعلق دارد. همین باور موجب شد تا در خانه احمد بن موسی علیه السلام گرد آیند و با وی بیعت کنند.

امام موسی کاظم علیه السلام به دلیل جوّ خفقان شدید، چند تن را به عنوان وصی ظاهری برگزیدند؛ امّا وصی حقیقی که حضرت امام رضا علیه السلام بود، به خواص و افراد مورد وثوق آن بزرگوار شناسانده شده بود. با این همه، احمد بن موسی علیه السلام با

رشادت و بزرگواری کم نظیر خطاب به بیعت کنندگان اعلام کرد که من خود در بیعت برادرم، علی بن موسی علیه السلام هستم و بدین سان به مسأله جانبداری از امامت خودپایان داد.

با این حال، در کتاب های مربوط به فرقه ها، ذیل «فرقه احمدیه» از اعتقاد

ص:15


1- - در بررسی سابقه مطالعات تاریخ فرق شیعی، مورّخان و علمای دینی کمتر از این زاویه نسبت به پیدایش فرقه های مذهبی نگریسته اند و نقش حاکمان و قدرتمندان اموی و به ویژه عباسی را که در ایجاد تفرقه ید طولانی داشته اند در شیعیان، آن چنان که باید مورد تأمل قرار نداده اند.

گروهی شیعه به امامت احمد بن موسی علیه السلام سخن به میان آمده است که به طرح دوباره طرفداری از امامت احمد بن موسی علیه السلام پس از شهادت امام رضا علیه السلام مربوط می شود. این مورد اخیر نیز با سایر گزارش های تاریخی که زمان شهادت احمد بن موسی علیه السلام در فارس را کمی بعد از شهادت امام رضا علیه السلام نشان می دهد، در تناقض

است(1)، و جای تأمل و تحقیق دارد.

بخش دیگری از زندگانی احمد بن موسی علیه السلام و برادران امام رضا علیه السلام مقارن است با یکی از دوران های پرتلاطم سیاسی و قیام های علویان بر ضد حاکمان عباسی که همزمان با جریان انتقال قدرت میان امین و مأمون بر سر قدرت بوده است. این آشفتگی و بر هم خوردن تعادل سیاسی بعد از پیروزی مأمون و به دست گرفتن قدرت همچنان ادامه یافت. عباسیان متعصب در بغداد، ابراهیم بن مهدی را امیرالمؤمنین خواندند و با وی بیعت کردند. در این زمان، مأمون از سوی دو قدرت متفاوت، یعنی علویان و مخالفان سیاسی خود در بغداد، به شدت تهدید می شد. قیام های علوی از مدینه، مکه، بصره و کوفه به دیگر شهرهای مهم قلمرو غربی حکومت مأمون گسترش یافت. در این قیام ها، برادران امام رضا علیه السلام از جمله احمد

بن موسی علیه السلام شرکت داشتند و به گفته برخی از مورّخان، گروهی از شیعیان نیز به تبع حضور برادران امام علیه السلام در این قیام ها شرکت کردند.

این حوادث، مأمون را بر آن داشت تا طرح ولایتعهدی امام رضا علیه السلام را جامه عمل بپوشاند. او با این اقدام کوشید تا قیام علویان را خاموش کند و با مشارکت امام در حکومت، به حاکمیت خود مشروعیت بخشد. او با درآوردن لباس سیاه عباسی از تن، مواضع نوین خود را نسبت به عباسیان سیاسی و مخالف در بغداد اعلام و آن ها را ناکام و ناامید کند و از سویی با پوشیدن لباس سبز علوی، حکومت ائتلافی خود را تا زمانی که نیاز به وجود علویان داشت، استوار سازد.

ص: 16


1- - این گزارش ها محرز می سازد که تاریخ حرکت و قیام احمد بن موسی علیه السلام پیش از شهادت امام رضا علیه السلامبوده است.

ماجرای ولایتعهدی امام رضا علیه السلام در سال 201 ه- . ق. بخش مهمی از زندگانی احمد بن موسی علیه السلام و برادران امام رضا علیه السلام را تشکیل می دهد. متأسفانه، منابع، آگاهی های لازم را از ارتباط میان این ماجرا و برخی از قیام ها از جمله قیام احمد بن

موسی علیه السلام به ما نمی دهند. آنچه می توان درباره این ماجرا و قیام احمد بن موسی علیه السلام دریافت، آگاهی هایی است که از ماهیت پذیرش ولایتعهدی امام رضا علیه السلام در اختیار داریم. پذیرش تحمیلی ولایتعهدی از سوی امام علیه السلام آن چنان که مأمون می پنداشت، به خلع سلاح علویان و فرونشاندن مبارزات آن ها منجر نشد، بلکه آتش توطئه عباسیان بغداد را شعله ور کرد. از سوی دیگر، موجب افزایش نفوذ معنوی امام علیه السلام در میان ارکان جامعه و حتی مخالفان وی شد، و نیز سبب سست شدن پایه های حکومت مأمون گردید. مأمون در چنین شرایطی تصمیم گرفت حضرت امام رضا علیه السلام را از میان بردارد.به عقیده نگارنده، حرکت احمد ابن موسی علیه السلام هنگامی شکل گرفت که وی از تغییر مشی سیاسی مأمون نسبت به علویان آگاهی یافت. اگرچه برخی از گزارش های تاریخی حکایت از آن دارد که احمد بن موسی علیه السلام فقط برای دیدار برادرش به سوی مرو حرکت کرد، اما وقایع بعدی ثابت می کند که این حرکت، جنبه ملاقات خانوادگی نداشته است.

خبر حرکت کاروان احمد بن موسی علیه السلام از مدینه به سوی مرو، مأمون را هراسان کرد. کاروان از هر دیاری که می گذشت، بر تعداد همراهان افزوده می شد. مأمون دستور مؤکد داده بود که از حرکت کاروان جلوگیری و برادران امام رضا علیه السلام و خویشاوندان (رهبران این حرکت) را دستگیر کنند و بکُشند. وقتی کارگزار بصره حکم مأمون را دریافت، کاروان احمد بن موسی علیه السلام از آن دیار گذشته بود، امّا حاکم فارس برای جلوگیری از حرکت کاروان، در چند منزلی شیراز صف آرایی کرد و به رغم شکست های پی در پی، با مکر و حیله و انتشار خبر شهادت امام رضا علیه السلام و سست کردن روحیه کاروانیان دست به کشتار آن ها زد و سرانجام در نبردی نابرابر و ناجوانمردانه، حضرت احمد بن موسی علیه السلام را به شهادت رساند.

ص: 17

در این تحقیق، جنبه های دیگری از زندگانی احمد بن موسی علیه السلام از جمله ارتباط

میان زمان قیام احمد بن موسی علیه السلام و شهادت امام رضا علیه السلام و نیز ماجرای پیدایش

مرقد مطهّر احمد بن موسی علیه السلام در شیراز بررسی شده است. شایان یادآوری است که برخی از مورّخان و نسب شناسان نسبت به محل دفن احمد بن موسی علیه السلام در شهر شیراز تردید دارند و عده ای نیز محل دفن وی را در شیراز انکار کرده اند و آن را

از باورهای نادرست عامه می دانند، و با طرح فرض هایی، احمد بن موسی علیه السلام مدفون در شیراز را از نوادگان امام جواد علیه السلام یعنی احمد بن موسی (مبرقع) بن امام محمد التقی بن علی الرضا علیه السلاممی دانند.

همچنین دیدگاه های دیگری وجود دارد که احمد بن موسی علیه السلام را منسوب به

احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن طاووس العلوی الحسینی، مشهور به سیدالسادات و مدفون در شیراز می دانند و با اختلافی که در مدفن احمد بن موسی الکاظم علیه السلام دارند، معتقدند که وی در یکی از شهرهای بلخ، بغداد، لواسان و یا اسفراین و... مدفون است.

در کتاب قیام و زندگانی احمد بن موسی علیه السلام (تألیف سال 1374)،(1) مؤلف وعده کرده بود که نتیجه پژوهش خود را نسبت به برخی از این ابهام ها و تشکیک ها ارائه دهد، امّا اینک که به فضل خداوند متعال و ارواح مطهّر ائمه اطهار این توفیق نصیب این حقیر گردید که با اضافات و ملحقات - زندگانی سایر برادران امام رضا علیه السلام - به تعمیق و گسترش دامنه پژوهش بپردازم، خرسندم که بسیاری از این ابهام ها را روشن ساخته ام.

در پایان، بر خود لازم می دانم از تلاش های خالصانه مدیر عامل بنیاد پژوهش های اسلامی، حجه الاسلام علی اکبر الهی خراسانی که با پی گیری های

ص: 18


1- - متأسفانه به سبب شتابی که در چاپ کتاب بود، کتاب یاد شده، با غلط های چاپی و حروف چینی نامناسبی عرضه شد. برای آگاهی بیشتر، مشخصات کتاب را در این جا می آورم: جلیل عرفان منش، زندگی و قیام احمد بن موسی، ج 1 ، انتشارات بنیاد فارس شناسی، چاپ یکم، شیراز 1376.

مکرر به ترغیب و تشویق نگارنده برای تکمیل و ادامه پژوهش پرداختند، قدردانی کنم. نیز از اهتمام جناب آقای محمدمهدی فقیه محمدی جلالی در تکمیل مطالب فصل هفتم و پیشنهادهای آقای رسول سعیدزاده قدردانی می نمایم. امیدوارم که صاحب نظران و مورّخان ضمن بررسی نقادانه، مؤلف را از لغزش و کمبودهای این اثر آگاه کنند.

والسلام

جلیل عرفان منش

تهران - 1381

ص: 19

ص: 20

فصل اوّل: شخصیت و فضایل احمد بن موسی علیه السلام

نسب احمد بن موسی علیه السلام

حضرت احمد بن موسی علیه السلام، فرزند هفتمین پیشوای شیعیان، حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امّ احمد است که در میان همسران آن حضرت، محبوب ترین و داناترین آن ها به شمار می رفت.(1) شرح عظمت، فضیلت و امانتداری مادر احمد بن موسی در مباحث بعد خواهد آمد.

منابع متعدد و معتبری وجود دارد که نَسَب حضرت احمد بن موسی علیه السلام را تأیید می کند. این منابع، به طور عمده شامل کتاب های انساب، رجال و تذکره هاست که در ذکر اسامی فرزندان ذکور حضرت امام موسی کاظم علیه السلام(2) می نویسند: «احمد

ص: 21


1- - کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 97؛ مفید، الارشاد، ج 2، ص 326؛ صدوق ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 23؛ محمد بن علی الاردبیلی، جامع الرواة، (متن عربی)، ج 2، ص 455؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 3، ص 71؛ ذبیح اللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 358؛ سیدجعفر بحرالعلوم تحفة العالم فی شرح خطبة المعالم، ج 2، ص 27؛ روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، ص 74؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 284.
2- - حضرت امام موسی کاظم علیه السلام دارای هجده پسر و بیست و سه دختر بود؛ صاحب المجدی فی الأنساب الطالبیین، حضرت امام موسی کاظم علیه السلام را دارای 37 دختر و 22 پسر می داند و می نویسد: و ولد موسی الکاظم ابن جعفر الصادق علیهماالسلام سبعا و ثلاثین بنتا و عشرین ذکراً. غیر الاطفال... فأسماء بناته: 1 ام عبداللّه، (2) وقسیمة، (3) ولبابة، (4) و أم جعفر، (5) و أمانة، (6) و کلثوم، (7) و بریهة، (8) و أم القاسم، (9) و محمودة، (10) و آمنة الکبری، (11) و علیّة، (12) و زینب، (13) و رقیة، (14) و حسنة، (15) و عائشة، (16) و أم سلمة، (17) و أسماء، (18) و أم فروة، (19) و آمنة، (20) و أم ابیها، (21) و حلیمة، (22) و رملة، (23) و میمونة، (24) و آمنة الصغری، (25) و أسماءالکبری، (26) و أسماء، (27) و زینب [ الوسطی]، (28) و زینب الکبری، (29) و فاطمه الکبری، (30) و فاطمة، (31) و أم کلثوم الکبری ربت جعفر ابن أخیها عبیداللّه فسمّی ابن أم کلثوم، (32) و أم کلثوم الوسطی، (33) و أم کلثوم الصغری فی روایة و زاد الاشنانی، (34) عطفة، 35 و عباسة، (36) و خدیجة الکبری، (37) و خدیجه، و اسماء الرجال: سلیمان و عبدالرحمن و الفضل و احمد و عقیل و القاسم، و یحیی و داوود و..». محمد العلوی العمری، المجدی فی الأنساب الطالبیین، ص 106 به بعد؛ مرحوم سید نعمه اللّه جزائری در کتاب خود، تعداد فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام را 32 نفر می شمارد که از میان آن ها 13 تن پسر و 19 تن دخترند. (1) امام علی بن موسی الرضا علیه السلام (2) ابراهیم العباس (3) قاسم (4) احمد (5) محمد (6) حمزه (7) عبداللّه (8) اسحق (9) عبیداللّه (10) زید (11) حسین (12) فضل (13) سلیمان (14) فاطمه کبری (15) فاطمه صغری (16) رقیّه (17) حکیمه (18) أم أبیها (19) رقیّه کبری 20 - کلثوم 21 - ام جعفر 22 - لبابه 23 - زینب 24 - رقیه صغری 25 - علیّه 26 - آمنه 27 - حسنه 28 - بریهه 29 - عایشه 30 - أم سلمه 31 - میمونه 32 - ام کلثوم. سید نعمه اللّه الموسوی الجزائری، الأنوار النعمانیه، ج 1، ص 380؛ سایر منابع با تفاوت هایی این مطلب را آورده اند.

ابن موسی، محمد(1) و حمزه از یک مادر (امّ احمد)(2) و علی بن موسی الرضا علیه السلام، ابراهیم، عباس و قاسم، از یک مادر و اسماعیل، جعفر، هارون و حسن از یک مادر و عبداللّه، اسحاق، عبیداللّه و زید از یک مادر و فضل، حسین و سلیمان از یک مادر می باشند».(3)

ص: 22


1- - معروف به سید میر محمد عابد که در جوار حرم مطهّر احمد بن موسی مدفون است.
2- - «أمّه أم ولد و هی أم اخویه محمد و حمزه». ن.ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه چاپ دمشق، ج 10، ص 285؛ برخی مادر اسحاق بن موسی علیه السلام را «امّ احمد» ذکر کرده اند.ن.ک: عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 492.
3- - ابن طقطقی ، الأصیلی فی أنساب الطالبیین ، ص 152؛ اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج 2، ص 236؛ عباس قمی، الکنی و الألقاب، چاپ نجف، ج 2، ص 322؛ ابن الجوزی، تذکره الخواص الأمّة فی معرفة الأئمه، ص 198؛ ابن عنبه، عمده الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص 197؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 434؛ محمد بن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ص 84؛ سید مهدی بحرالعلوم، الرجال بحرالعلوم، ج 1، ص 426؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 324؛ ابو جعفر محمد بن هارون نیشابوری، لب الأنساب، ص 578؛ سید جعفر بحرالعلوم، تحفه العالم، ج 2، ص 87؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 286؛ مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، ص 692؛ باقر خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج 1، ص 60؛ جنید شیرازی، شد الازار، ص 289؛ محمّد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ترجمه موسی خسروی، ج 11، ص 273؛ الاندلسی، جمهرة أنساب العرب، ص 61. و نیز ن.ک: جلیل عرفان منش، زندگانی و قیام احمد بن موسی علیه السلامج 1، صص 19 - 21.

شخصیّت و فضایل احمد بن موسی علیه السلام

در فضیلت احمد بن موسی علیه السلام، سخن بسیار است. به طور کلی از آنچه که نسب شناسان، علمای رجال، محدثان، محققان، مورّخان، مؤلفان و نویسندگان در مدح احمد بن موسی و فضایل وی نوشته اند، برمی آید که او کریم، شجاع، فاضل، صالح، پرهیزگار، صاحب ثروت و منزلت، بزرگوار و با عزّت بوده و نزد پدرش منزلتی خاص داشته است. پدرش او را بسیار می خواسته و وی را بر دیگران مقدّم می داشته و مزرعه خود را به وی بخشیده است. وی وصی (ظاهری) بعد از پدرش بود و با قلم خود، قرآن بسیار نوشت و در زمان حیاتش هزار بنده آزاد ساخت و شخصی موثّق و راوی احادیث زیادی از نیای خود بود.

این فضایل در منابع متعدد به صورت های گوناگون آمده است که ما در این جا به ضرورت با رعایت اختصار به برخی از آن ها اشاره می کنیم، زیرا این موضوع، علاوه بر افزایش آگاهی و معرفت ما نسبت به شخصیت احمد بن موسی علیه السلام، باعث تعمیق نظر و کمک به درک بهتر برخی مباحث مبهم و پیچیده ای می شود که از سوی عده ای از مورّخان و نویسندگان نسبت به چند برهه از زندگی و شهادت وی بیان شده است.

شیخ مفید در ارشاد می نویسد:

ص: 23

«و کان أحمد بن موسی کریما جلیلاً ورعا و کان ابوالحسن موسی علیه السلام یحبّه و یقدّمه

و وهب له ضیعته المعروفة بالیسیریة، و یقال إنّ أحمد بن موسی أعتق ألَف مملوکٍ».(1)

یعنی: احمد بن موسی، مردی کریم ، جلیل القدر بزرگوار و پارسا بود. حضرت موسی کاظم علیه السلام او را بسیار دوست می داشت. او را مقدّم می دانست، و مزرعه خود را که به «یسیریه» معروف بود، به وی بخشید. گفته اند که احمد بن موسی در زمان خود، هزار بنده آزاد کرد.

اسماعیل بن موسی(2) در فضیلت برادرش، احمد بن موسی می گوید:

«خرج أبی بولده لبعض أمواله بالمدینة ... و کان مع أحمد بن موسی عشرون رجلاً من خدم أبی و حشمه، إن قام أحمد قاموا معه، و إن جلس أحمد جلسوا معه و أبی بعد ذلک یرعاه ما یغفل عنه، فما انقلبنا حتّی تشیخ أحمد بن موسی بیننا».

یعنی: همراه پدرم (امام موسی کاظم علیه السلام و بیست نفر از خادمان او از مدینه به سوی بخشی از املاک خود، بیرون شدیم و چنان رسم ادب و احترام نسبت به احمد به جای می آوردند که هرگاه (احمد) می نشست، آن ها (خدمتگزاران) می نشستند و چون برمی خاست، آن ها به پا می خاستند. پدرم احمد را در دل دوست می داشت و به او مهر می ورزید. هنگامی که احمد از پدرم دور می شد، پدرم پنهانی با گوشه چشم، به وی نگاه های گرم و محبت آمیز می کرد و چشم از او برنمی داشت. ما پراکنده نمی شدیم، مگر

این که او (احمد)، از جمع ما بیرون می رفت.(3)

ص: 24


1- - شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 237.
2- - اسماعیل بن موسی الکاظم علیه السلام از جمله علمای عصر خود بود. وی در ماجرای قیام ابوالسرایا، از طرف وی به فرمانروایی خطه فارس منصوب شد و بعد از شکست ابوالسرایا به مصر رفت و در همان جا اقامت گزید. وی دارای تألیفات فراوانی است که مهم ترین آن ها «جعفریّات» است. ن.ک: باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ج 2، صص 475 - 477.
3- - شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 237؛ در اعیان الشیعه با تفاوت اندکی آمده است؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 3، ص 191؛ نیز: مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص 97؛ علیاری تبریزی، بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، ج 1 ، ص 97؛ تستری، قاموس الرجال فی تحقیق رواه الشیعه و محدّثیهم، ج 1، ص 660.

محمد کشّی در کتاب خود، احمد بن موسی را یکی از فضلای عصر خود نام می برد و او را از محدّثانی می شمارد که احادیث زیادی از پدر و اجداد بزرگوارش نقل کرده و می نویسد که: احمد بن موسی به دست مبارک خویش، قرآن کریم را نوشته است.(1)

سید محسن امین، در اعیان الشیعه به نقل از محمد بن هارون موسی نیشابوری (محدث نیشابوری) در کتاب لُبّ الأنساب، ضمن شرح فضایل احمد بن موسی علیه السلام می نویسد:

«... و یقال کان لأحمد بن موسی ثلاثة آلاف مملوک و أعتق ألف مملوک وکتب ألف مصحف بیده المبارکة و کان عزیزا جلیلاً عظیم المنزلة و روی عن أبیه و آبائه علیهم السلام أحادیث کثیرة و..»..(2)

یعنی: و گفته می شود که احمد بن موسی سه هزار بنده داشت و هزار بنده را آزاد کرد و هزار قرآن با دست مبارکش نوشت و او با عزّت و بزرگوار و دارای منزلتی بزرگ بود. و

احادیث بسیاری از پدر و اجدادش روایت کرده است...

صاحب حدیقه الشیعه نیز در فضیلت احمد بن موسی علیه السلام می نویسد: محدّث نیشابوری، وجود مرقد احمد بن موسی را در شیراز تأیید کرده است، و احمد، محمد و حمزه را از یک مادر می داند و می نویسد: احمد بن موسی، بزرگواری

جلیل القدر بود که در نزد پدرش بر همه فرزندان مقدّم بود و پدر بزرگوارش او را در وصیت ظاهری به عنوان وصی پس از خود تعیین کرده، ولیکن در نسخه وصیت مختومه که خاص امامت من عنداللّه است، از وی نامی نبرده است.

در ذیل ترجمه محمد شهرستانی، برخی از شیعیان پس از حضرت موسی بن

ص: 25


1- - محمد کشّی، الرجال، ص 294.
2- - سید محسن امین، اعیان الشیعه (چاپ بیروت، ج 3 ، ص 192؛ همین مضمون را صاحب جامع الأنساب از اعیان الشیعه، ولی به نقل از لباب الأنساب (بیهقی) در کتاب خود نقل می کند. مآخذ صحیح همان است که صاحب اعیان نقل کرده است؛ ن.ک: روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، ص 77.

جعفر علیه السلام او را امام می دانند و به امامت حضرت رضا علیه السلام معتقد نیستند.(1)

اقوال متعددی در جانبداری از امامت احمد بن موسی در کتاب رجال و فرق آمده است که شرح آن خواهد آمد. اما پیش از طرح این موضوع، لازم است، آگاهی هایی را درباره علل پیدایش فرق دینی در عصر امام موسی کاظم علیه السلام ارائه دهیم.

ملاحظاتی درباره پیدایش فرق شیعه در زمان امام موسی کاظم علیه السلام و مسأله امامت احمد بن موسی علیه السلام

یکی از ویژگی های دوران عباسی، زایش فرقه ها و شعبه های دینی است. ما در این دوران، شاهد پیدایش عمده ترین فرقه های شیعه و جنجال های اعتقادی هستیم. اگر چه نمی توان عباسیان را عامل پیدایش این فرقه ها قلمداد کرد، اما بی گمان نقش مؤثر این خاندان در ایجاد شکاف و تفرقه میان شیعیان را نباید نادیده گرفت. هدف عمده عباسیان از دامن زدن به اختلاف های عقیدتی، تضعیف «امامت» و گسترش سلطه «خلافت» بود.

پراکنده کردن مردم از اطراف امامانِ به حق، علاوه بر تضعیف اقتدار سیاسی

امامت، تشکّل های انقلابی را که قادر به بسیج توده های مردم مسلمان بر ضد سلطه ستمکارانه عباسیان بودند، در نطفه خفه می کرد.

ص:26


1- - سید محمد باقر خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، ج 1، ص 60با دخل و تصرّف؛ و نیز: سیّد مهدی بحرالعلوم، رجال بحرالعلوم، ج 1، صص 416 - 417؛ اعیان الشیعه نیز همین خبر را به تفصیل همراه با اقوال دیگران می آورد، و در ادامه می نویسد: «و فی الوسیلة قال بعضهم إنّ من جملة طوائف الشیعة من یقول بإمامة أحمد بعد أبیه موسی دون أخیه الرضا و قال الشیخ منتجب الدین فی الفهرست ثقة ورع فاضل محدّث. و فی الأنوار النعمانیة کان صالحا ورعا و عن کتاب لب الأنساب للسید أبی جعفر محمّد بن هارون الموسوی النیشابوری. أ نّه قال أحمد بن موسی، کریما شجاعا، جلیلاً ورعا و صاحب ثروة، جلیل القدر و المنزلة و کان ابوالحسن علیه السلام و..».؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه (چاپ بیروت)، ج 3 ، صص 192 - 193.

فرهنگ سیاسی عباسی همواره بر شالوده های مکر و حیله استوار بود. از این رو، اختلاف افکنی و ایجاد تفرقه در میان شیعیان از سوی سیاستگذاران عباسی به منظور حفظ و اقتدار خلافت، خود، موضوع چندان تازه و قابل بحثی نیست. اما این که خاندان عباسی در ایجاد یا تقویت این فرقه ها دست به چه کوشش های آگاهانه ای می زدند، به تحقیقِ مستقلی نیازمند است که جنبه های مختلف آن را بررسی و تحلیل کند.

علاوه بر این موضوع، سیاست ایجاد ارعاب و ترس در مخالفان سیاسی حکومت، اعمال شکنجه های هولناک، سرکوب وحشیانه خیزش های انقلابی، تلاش برای دور نگه داشتن ائمه علیهم السلام از مردم و جلوگیری از بیان حقایق و اسرار امامت در میان شیعیان، حصر و زندان های طویل المدت رهبران و پیشوایان دین، از جمله عواملی بودند که حکمرانان عباسی به طور مستقیم برای ادامه روند جدایی میان شیعیان و ائمه علیهم السلام اعمال می کردند.

تشکیل هسته های سرّی و زیرزمینی، گرایش به تقیّه که از نتایج این اقدامات به شمار می روند، خود، عاملی بود که تحت تأثیر جوّ خفقانبار عصر عباسیان، به این تفرقه افکنی ها کمک می کرد. با وجود این، رواج عقاید الحادی و اندیشه های شرک آلود و خودخواهی های جاه طلبانه و جهل آمیزِ کسانی که از حلقه اتصال ولایت ائمه اطهار دور بودند، از جمله عوامل دیگری هستند که باید در ایجاد انشعاب های مذهبی از آن ها نام برد.

پیدایش این فرقه ها اگر چه در صفوف شیعیان شکاف و چند دستگی ایجاد کرد، اما این اختلاف ها چندان پایدار نماند و تحت رهبری و روشنگری پیشوایان دین، حقّانیت امامت و ولایت آشکار شد، به طوری که امروز به جز معدود فرقه های شیعه، با پیروان اندک، از دیگر فرقه ها تنها در تاریخ نامی باقی مانده است. این فرقه ها در تاریخ مذاهب به فرق شیعه مشهورند؛ اگر چه برخی از آن ها منکر بدیهیات دین شدند و راه بدعت در پیش گرفتند، به گونه ای که به دشواری می توان

ص: 27

آن ها را شیعی و یا اسلامی نامید.

مسأله امامت احمد بن موسی علیه السلام و آنچه که درباره گرایش شیعیان پس از رحلت امام موسی کاظم علیه السلام به وی نسبت داده اند، موضوع اصلی بحث ماست. اما به ناچار برای روشن شدن این موضوع، لازم است علت های پیدایش فرقه های شیعی در دوران حیات و رحلت امام موسی کاظم علیه السلام را به طور اختصار بررسی کنیم.

پس از شهادت امام صادق علیه السلام اختلاف و چند دستگی بر سر امامت و جانشینی آن حضرت، به پیدایش شش فرقه عمده در میان شیعیان منجر شد. عده ای منکر شهادت امام صادق علیه السلام شدند و اعلام کردند که امام غیبت کرده است و در انتظار آن حضرت به عنوان «مهدی موعود» ماندند. این فرقه به «ناووسیه» که پیرو «عجلان بن ناووس» بودند، مشهور شدند.

گروه دیگر به امامت «اسماعیل» فرزند دیگر امام صادق علیه السلام قایل شدند و به سبب آن که اسماعیل در زمان حیات پدرش درگذشته بود، گفتند که او نمرده است و باز خواهد گشت و جهان را تحت امر خویش درخواهد آورد و او همان «مهدی» است. رهبر این گروه، ابی الخطاب محمد بود. از این رو، این فرقه را «خطابیه» نیز نامیده اند.

فرقه دیگر بعد از شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، اعلام کردند که امامت به فرزند اسماعیل «محمد بن اسماعیل» منتقل شده است، این طایفه را «مبارکیّه» نامیدند. مبارک، غلام اسماعیل بن جعفر صادق و رهبر این فرقه بود.

گروهی از جماعت مبارکیّه و خطابیّه به نوعی تناسخ معتقد شدند و گفتند که: روح امام صادق علیه السلام به بدن ابی الخطاب و پس از او به بدن محمد بن اسماعیل منتقل شده است. این فرقه، بعدها منشأ فرقه های مختلف اسماعیلیه شد که در تاریخ مشهورند و چون رهبری این گروه به دست «قرمطیّه» بود، این طایفه را «قرامطه» نامیدند.

فرقه دیگری بعد از شهادت امام صادق علیه السلام به امامتِ فرزندِ دیگرِ آن حضرت،

ص: 28

یعنی «عبداللّه بن جعفر افطح» معتقد شدند و «افطحیه» نام گرفتند.

ولی خیل عظیم شیعیان که متشکل از اصحاب امام صادق علیه السلام، علما و متکلمان

شیعه بودند، به امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام معتقد شدند و از روی نصّ آن حضرت که فرموده بودند: «سابع شما، قائم و امام شماست و آگاه باشید که وی هم نام صاحب تورات است»،(1) به حلقه ولایت امام موسی کاظم علیه السلام درآمدند.

پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام بار دیگر، در میان پیروان آن حضرت، اختلاف و چند دستگی پیدا شد و پنج فرقه عمده به وجود آمد. عده ای در امامت حضرت توقف کردند و در حیات و رحلت امام شک ورزیدند و گفتند که ما نمی دانیم امام رحلت کرده یا در قید حیات است؛ امام به زندان هارون رفته، ولی از آن جا بیرون نیامده است و در رحلت وی تردید داریم و تا زمانی که بر این گمان باشیم، به رحلت وی گواهی نمی دهیم. این گروه، از این رو که چشم به راه حضرت موسی کاظم علیه السلام بودند، به «موسویّه» معروف شدند و برخی از منابع، آن ها را «ممطوره» یا «ممطوریّه» نیز نامیده اند.(2)

عده ای نیز رحلت امام را منکر شدند و آن حضرت را «مهدی» نامیدند و سلسله امامت را در حضرت موسی کاظم علیه السلام ختم کردند. از این رو، در تاریخ، به «واقفیّه» مشهورند. اختلاف نظر میان واقفیّه، بعدها آن ها را به گروه های مختلفی منشعب کرد.

انگیزه اصلی این گرایش بیش از هر چیز، جنبه مادّی داشت، زیرا کسانی که مروّج این اندیشه بودند، عده ای از کارگزاران مالی امام موسی کاظم علیه السلام به شمار می رفتند و می خواستند تا به این وسیله، اموال امام را در نزد خود نگاه دارند.

ص: 29


1- - روایت های متعددی به ذکر امامت حضرت موسی کاظم علیه السلام پرداخته اند، برای آگاهی ن.ک: شیخ مفید، الارشاد، صص 264 - 265، 272؛ کلینی، اصول کافی، ج 1، صص 309 - 311؛ اربلی، کشف الغمّه فی معرفة الأئمه، صص 244، 276.
2- - ممطوره به معنی سگ های باران خورده است. این لقب از سوی مخالفانشان به آن ها نسبت داده شده است. ن.ک: حواشی و تعلیق الفرق بین الفرق، مؤّف محمد جواد مشکور، ص 322.

از جمله رهبران واقفیّه «ابی حمزه بطائنی»، «ابن زیاد بن مروان قندی» و «عثمان ابن عیسی رواسی» بودند که هنگام رحلت امام موسی کاظم علیه السلام اموال آن حضرت

نزد آن ها در مجموع، به یکصد و سی هزار دینار می رسید.(1)

گزارش هایی در دست است که «عثمان بن عیسی رواسی» برای نگه داشتن اموال امام موسی کاظم علیه السلام با رواجِ این عقیده که وی همچنان در حیات است،

می کوشید تا از بازپس دادن اموال به امام رضا علیه السلام خودداری کند. گزارش شیخ صدوق(2) و شیخ طوسی(3) در این باره چنین است:

احمد بن حمّاد گوید: عثمان بن عیسی رواسی از جمله کارگزاران موسی بن جعفر علیه السلام در مصر بود و اموال بسیاری از جمله شش کنیز در نزد او بود. ابوالحسن الرضا علیه السلام درباره کنیزان و اموال به او پیغام فرستاد. در پاسخ نوشت: «پدرت از دنیا نرفته است».(4) امام بار دیگر به او نامه نوشت و صحّت رحلتِ پدر بزرگوارشان را یادآور شدند و بر رحلت وی دلیل آوردند، ولی او در جواب نوشت: «نمرده، او زنده و پاینده است و هر کس بگوید مرده است، یاوه گفته است».(5)

گروهی نیز به رحلت آن حضرت اعتقاد پیدا کردند. این گروه در تاریخ مذاهب به «قطعیّه» مشهورند و در واقع «اثنی عشریّه»از این گروه به شمار می روند. اثنی عشریّه

و یا امامیه، پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام به امامت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام پیوستند.(6)

ص: 30


1- - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 112.
2- - همان.
3- - شیخ طوسی، کتاب غیبت، ص 43.
4- - «إنّ اَباکَ لَمْ یَمُت».
5- - در عیون اخبار الرضا ج 1 ، ص 4 - 13 چنین آمده است: اگر پدر تو نمرده است، برای تو در این اموال حقّی نیست، و اگر چنان که می گویی، مرده است، او به من دستوری نداده است که چیزی از این اموال به تو بدهم.
6- - برای آگاهی بیشتر ن.ک: توضیح الملل، ترجمه الملل و النحل شهرستانی، به تصحیح و تعلیق سید محمدرضا جلالی، ج 1، صص 222-229؛ عبدالقادر بغدادی، الفرق بین الفرق، ترجمه جواد مشکور، صص 34-36؛ اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، صص 18-23.

خوارزمی از علمای قرن چهارم، در مفاتیح العلوم، در ذکر نام های فرقه های شیعه از زیدیّه، کیسانیّه، عباسیّه، غالیّه، غمامیّه و امامیّه نام می برد و فرقه امامیّه را به چند گروه تقسیم می کند که شامل ناووسیّه، مفضلیّه، قطعیّه، شمطیّه، واقفیّه، ممطوره و احمدیّه را در بر می گیرد، و درباره فرقه احمدیّه می نویسد: «این گروه را به امامشان

احمد بن موسی بن جعفر علیه السلام منسوب کرده اند.(1)

در زمان امامت حضرت رضا علیه السلام، قیام های شیعی، جای خود را به اختلاف های دینی و فرقه گرایی دادند. با وجود این، از میان فرقه های فعّال، فرقه «واقفیّه»(2) و «زیدیّه»(3)، بیشترین نقش را در صحنه های سیاسی و اعتقادیِ این دوره، عهده دار بودند.

علاوه بر این، فرقه نوظهور «سبطیّه»(4) به رهبری محمد بن جعفر صادق علیه السلام و

مسأله جانبداری گروهی از شیعیان از امامت احمد بن موسی علیه السلام از رخدادهای دوران امامت حضرت رضا علیه السلام محسوب می شوند. بنا به گفته «جاسم حسین»، به

ص: 31


1- - کاتب خوارزمی، مفاتیح العلوم، صص 30- 35.
2- - درباره نگرش علی بن موسی علیه السلام نسبت به عقاید فرقه واقفیّه، ن.ک: عزیزاللّه عطاردی، مسند الامام الرضا، ج 2، ص 406 به بعد.
3- - زیدیه: پیروان زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب اند، که در سال 121 به شهادت رسید. شیعیان زیدی معتقدند امام و پیشوای دین باید از اولاد فاطمه علیهاالسلام باشد و غیر از اولاد او، امامت در خاندان دیگری مفروض نیست. آن ها شرط های دیگر امام را علم، زهد، شجاعت و سخاوت می دانند و همچنین بر این باورند که امام باید دعوی امامت و قیام مسلّحانه کند. برای آگاهی بیشتر ن.ک: توضیح الملل، ترجمه مصطفی خالقداد هاشمی، صص 16، 40، 302.
4- - درباره سمطیّه آمده است: سمطیّه امامت را از علی علیه السلام آغاز و به جعفر بن محمد علیه السلام ختم می کنند و معتقدند که پس از وی، فرزندش محمد بن جعفر به امامت رسید و این امر در خاندان او مستقر شد. این گروه را از این رو سمطیّه می نامند که پیشوایی یحیی بن ابی سمیط را پذیرفته اند.ن.ک: اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص 32.

استناد روایتی از «کشّی» در کتاب اختیار معرفة الرجال، امام رضا علیه السلام در اثبات حقوق

امامت خود، نه تنها از جانب پیروان برجسته پدرش (فرقه های واقفیّه و موسویّه)، بلکه از سوی برادرش احمد بن موسی کاظم علیه السلام نیز با دشواری های فراوانی روبه رو بود و بسیاری از «امامیه» نسبت به نگرش «تقیّه» آن حضرت خشنود نبودند و خود را در گردونه فعالیت های مخفی انقلابیون «زیدیه» قرار دادند و به احتمال، بدون اذن حضرتش وارد این فعالیت ها می شدند.(1)

وی در جای دیگر، با تکیه بر چند سند از جمله، مسعودی در مروج الذّهب می افزاید: «قیام های علویان در زمان مأمون که نوعا ماهیت زیدی داشت، با حمایت برخی از فرق امامیه همراه بود. این فرق، پیروان احمد بن موسی کاظم علیه السلام و سبطیّه، پیروان محمد بن جعفر همراه با برخی دیگر از جماعت امامیّه را شامل می شد که بدون دستور مستقیم امام رضا علیه السلام صورت می گرفت.(2)

درنگی بر نقش احمد بن موسی و دیگر برادران امام رضا علیه السلام در قیام ابوالسرایا

«سری بن منصور» مشهور به «ابوالسرایا»(3) جنگجوی بیابانگردی بود که در ماجراجویی های زیادی به طور فعّال حضور داشت. او پس از شکست سپاهیان هرثمه با محمد بن ابراهیم معروف به «ابن طباطبا» آشنا شد. آن ها تصمیم گرفتند به

ص: 32


1- - محمد کشّی، اختیار معرفة الرجال، صص 462 ، 464 ، 465 ، 472 و 591 به نقل از جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه سید محمدتقی آیه اللهی، ص 72.
2- - جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 72؛ طبری معتقد است که بخش عظیمی از پیروان امام رضا علیه السلام بدون دستور او در قیام ابوالسرایا شرکت کردند و سبب شرکت آن ها، این بود که متوجه شده بودند، برادران امام رضا علیه السلام از رهبران برجسته این قیام بوده اند و تصور می کردند که امام رضا علیه السلامحامی و پشتیبان آن هاست. کلینی نیز معتقد است که امام رضا علیه السلام از فعالیت های خویشان خود، آگاه بوده است ن.ک: طبری ، تاریخ طبری، ج 3، ص 99؛ و نیز: کلینی کافی، ج 8، ص 257 به نقل از جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه سید محمدتقی آیه اللهی، ص 95.
3- - درباره قیام ابوالسرایا،ن.ک: یادداشت ها و پیوست های کتاب حاضر.

سلطه و حکومت خلفای عباسی پایان دهند. ابن طباطبا، قیام خود را پنهانی ساماندهی کرد و به دعوت و جذب نیرو پرداخت. ابوالسرایا با سپاهیان خود، به سوی نینوا رفت و در آن جا، قبر مطهّر سیدالشهداء حسین بن علی علیه السلام را زیارت کرد،

آن گاه راهی کوفه شد. ابن طباطبا نیز قیامش را در دَهُمِ جمادی 199 آشکار کرد.

در قیام دَهُمِ جمادی 199 که به رهبری روحانیِ محمدابراهیم طباطبا و رهبریِ نظامیِ ابوالسرایا شکل گرفت، قیام کنندگان با شعار «ما مردم را به جمع شدن در اطراف بهترین رهبر از خاندان محمد صلی الله علیه و آله دعوت می کنیم تا به آموزش های قرآن و سنّت عمل کنیم» در کوفه گرد هم آمدند. ابوالسرایا به نام خود، سکّه ضرب کرد و سه لشگر از عباسیان را شکست داد و سپس مداین را به تصرف درآورد. علاوه بر آن، ابوالسرایا تحت رهبری برادران امام رضا علیه السلام و بستگانِ آن حضرت، به منظور گسترش اقتدار خود در عراق، اهواز، فارس، حجاز و یمن مبارزان موفّقی را گسیل داشت که در نتیجه این کار، زید بن موسی کاظم علیه السلام حاکم اهواز و بصره شد؛ فارس زیر نفوذ برادرش ابراهیم قرار گرفت؛ حسین بن ابراهیم بن علی، حاکم واسط شد و سلیمان بن داوود به حکمرانی مدینه رسید و حسین افطس را به امارت مکّه گماشت. شکست قیام ابوالسرایا و قتل وی در بغداد در ربیع الاول سال 200 موجب شد عده ای از گروه «واقفیّه» احمد بن موسی علیه السلام را جانشین آن حضرت بدانند؛ امّا چون او در قیام ابوالسرایا شرکت کرده بود؛ وی را رد کردند و در نتیجه،

شهادت امام هفتم را منکر و بر امامت آن حضرت متوقف شدند. آن ها امام موسی کاظم علیه السلام را زنده دانستند و او را مهدی قائم خواندند، و به امامت حضرت رضا علیه السلام که جانشینِ به حقِّ پدرش بود، اعتراف نکردند.

کشّی در رجال خود، ذیل ترجمه ابراهیم و اسماعیل از فرزندان أبوسمال می نویسد:

«و بهذا الإسناد، قال حدّثنی محمد بن أحمد بن أسید قال: لمّا کان من أمر أبی الحسن علیه السلام ماکان؛ قال إبراهیم و إسماعیل ابنا أبی سمال: فنأتی أحمد ابنه، قال فاختلفنا إلیه زمانا، فلمّا خرج أبوالسرایا... خرج أحمد بن أبی الحسن علیه السلام معه، فأتینا إبراهیم و

ص:33

إسماعیل، فقلنا لهما: إنّ هذا الرجل خرج مع أبی السرایا فما تقولان قال: فأنکرا ذلک من فعله و رجعا عنه و قالا: أبوالحسن حی، نثبت علی الوقف».(1)

یعنی: و به این اسناد به نقل از محمد بن احمد بن اسید گفت: بعد از ماجرایی که برای حضرت امام موسی کاظم علیه السلام پیش آمد؛ پسران ابی سمال گفتند که ما نزد احمد بن موسی می رویم و مدتی با او رفت و آمد داشتند و هنگامی که ابوالسرایا قیام کرد... احمد بن موسی با او همراه شد. به ابراهیم و اسماعیل گفتیم که این مرد (احمد بن موسی) با ابوالسرایا قیام کرده است. شما چه می گویید؟ آن ها کار او را انکار کردند و از (امامت) او برگشتند و گفتند: ابوالحسن زنده است، و ما بر وقف او ثابت می مانیم و...

قیام کنندگانِ مکّه که بر حجاز و یمن، سیطره کامل داشتند، با شنیدن شکستِ نظامی یاران خود، در جبهه عراق پس از مرگ ابوالسرایا، محمد بن جعفر صادق علیه السلام را به امامت برگزیدند و با وی به عنوان خلیفه بیعت کردند و در ششم ربیع الثانی 200، او را امیرالمؤمنین نامیدند؛ او سرانجام مدعی عنوان مهدی قائم شد. امام رضا علیه السلام منکر ادعای او شد؛ با وجود این، برای نجات جان محمد بن جعفر صادق و شکست نظامی وی کوشید و وی را نصیحت کرد تا قیامش را بر ضدّ عباسیان به تعویق اندازد.(2)

اجتناب حکیمانه امام رضا علیه السلام از مبارزه رو در رو با حکّام عباسی، موضوع جدیدی نبود. پیش از این، امام صادق و امام موسی کاظم علیهماالسلام قیام های زید بن علی و حسین بن علی (صاحب فخ) را در پشت پرده تقیّه، یاری می کردند.

بنابراین، نمی توان شرکت احمد بن موسی و دیگر برادران امام رضا را در قیام ابوالسرایا عاملی متعارض با خط مشی و یا دستورهای امام رضا علیه السلام قلمداد کرد.

ص: 34


1- - کشّی، اختیار معرفة الرجال، ج 2 صص 770 - 771؛ نیز ن.ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه، چاپ دمشق، ج 10، ص 280.
2- - مسعودی، مروج الذهب، ج 7، ص 56؛ جریر طبری، تاریخ طبری، ج 3، صص 976-979؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 6، صص 214-216؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، صص 81 - 83 ، 99 ، 356، 360 - 363 ؛ نجاشی، الرجال، ص 94؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ص 155.

یکی از برجسته ترین چهره هایی که در قیام ابوالسرایا شرکت داشت، «ابراهیم بن موسی کاظم علیه السلام» بود. وی از سوی ابوالسرایا به عنوان حاکم یمن برگزیده شد. چند گزارش از منابع معتبر تاریخی در دست است که وی را متمایل به واقفیّه و زیدیّه معرفی می کند.(1) با وجود این، وی در گفت وگویش با بکر بن صالح، برادرش امام رضا علیه السلام را می ستاید و وی را مقدّم بر همه برادران خود می داند.

به عقیده نگارنده، آنچه که صاحب اختیار معرفة الرجال درباره شرکت احمد بن موسی و پیروانش در قیام های علوی (بر ضدّ مأمون) بدون دستور امام رضا علیه السلام نقل می کند، با تردید همراه است و روایت طبری بر این تردید می افزاید. طبری به طور اساسی، شرکت پیروان و شیعیان امام رضا علیه السلام را در این خیزش ها، از جمله در قیام ابوالسرایا، ناشی از حضور برادران امام در صفوفِ رهبری این نهضت می داند و معتقد است که شیعیان به تصور حمایت و پشتیبانی امام از این قیام ها، به آن ها می پیوستند. بنابراین، برخلاف ادعای جاسم حسین، شرکت احمد بن موسی علیه السلام را در قیام ابوالسرایا، با توجّه به ویژگی های سیاسی عصر مأمون که به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت، نمی توان به عنوان منشأ معتبری برای اختلاف و یا مانعی میان امام رضا علیه السلام و احمد بن موسی علیه السلام قلمداد کرد.

گذشته از این، گزارش های دیگری در دست است که نشان می دهد فعالیت های سیاسی و نظامی احمد بن موسی علیه السلام و دیگر برادران آن حضرت، با آگاهی امام رضا علیه السلامصورت می گرفته است و به نظر می رسد چنانچه امام از کارهای سیاسی احمد بن موسی علیه السلام ناخشنود بودند، این را اعلام می کردند؛ هم چنان که در قیام برادرش «زید» (در واقعه بصره) به صراحت فرمودند.(2)

روایت «کلینی»، از جمله مواردی است که مشارکت برادران امام در قیام

ص: 35


1- - برای آگاهی بیشتر از شخصیت ابراهیم بن موسی علیه السلام، ن.ک: شرح ابراهیم بن موسی کاظم علیه السلام.
2- - جریر طبری، تاریخ طبری، چاپ بیروت، ج 5، صص 535 - 544؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 478 - 481؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 421 - 461.

ابوالسرایا را توأم با آگاهی حضرت قلمداد می کند. وی برخلاف «طبری» و «کشی» که تردید دارند مشارکت احمد بن موسی علیه السلام در قیام ابوالسرایا بدون آگاهی و یا دستور امام رضا علیه السلامصورت گرفته است، باور دارد که امام رضا علیه السلام از فعالیت های خویشان خود، آگاه بوده است.(1)

شیخ صدوق نیز گزارش ارزنده ای مبنی بر این آگاهی ارائه می دهد و می نویسد:

«محمد بن اثرم، رئیس شهربانی محمد بن سلیمان علوی بود؛ وی در زمان ابوالسرایا در مدینه اظهار می کرد گروهی از خویشان محمد بن سلیمان پیشنهاد کردند که اگر از پی ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام بفرستی تا با ما هم داستان شود، ما متحد خواهیم شد. آن گاه محمد بن سلیمان به من گفت: به نزد آن جناب برو، سلام مرا به وی برسان و بگو خویشان شما اجتماع کرده اند و مایل اند شما نیز به جمع ایشان بپیوندید. اگر صلاح

بدانید، خوب است تشریف بیاورید. من خدمت ایشان رفتم، آن وقت در حمرا بود، پیغام را رساندم. فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو پس از بیست روز خواهم آمد. من جواب آن جناب را رساندم. مدتی صبر کردیم، روز هجدهم «ورقا» سپهبددار جلودی وارد شد و با ما به جنگ پرداخت و ما را شکست داد. من به جانب «صورین» فرار کردم. یک وقت متوجّه شدم که شخصی از پی من فریاد می زند: «اثرم»! به جانب او توجّه کردم و دیدم علی بن موسی الرضا علیه السلام است و فرمودند بیست روز گذشت یا نه».(2)

بی تردید چنانچه حضور احمد بن موسی و برادرانش در قیام ابوالسرایا در مخالفت با برادرانش امام رضا علیه السلام - به گونه ای که جاسم حسین مدعی آن می باشد - بود و یا موجب ناخشنودی برادرش امام رضا علیه السلام را فراهم می آورد، از سوی بزرگانی چون شیخ مفید، توثیق نمی شد.

مؤلفِ حیاة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام در این باره، پس از آنچه که کشّی در معرفة الرجال خود آوده است، می نویسد:

«و نصت بعض المصادر أنّ احمد کان من جملة الخارجین مع أبی السرایا، فقد حدّث

ص:36


1- - کلینی، اصول کافی، ج 8، ص 25.
2- - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، به نقل از مجلسی، بحار الأنوار، ج 12، ص 215.

إبراهیم و إسماعیل ابنا أبی سمال قالا: لمّا کان من أمر أبی الحسن ما کان کنا نأتی إلی أحمد ابنه زمانا، فلمّا خرج أبوالسرایا خرج أحمد معه، فقصد محمد بن أحمد بن أسید، إبراهیم و إسماعیل فقال: لهما إنّ هذا الرجل قد خرج مع أبی السرایا فما تقولان؟ فانکرا

ذلک منه و رجعا عنه و قالا أبوالحسن حیٌّ نثبت علی الوقف(1) و ذهب بعضهم أنّ خروجه مع أبی السرایا قادح فی عدالته و لکنّا نشجب ذلک نظرا لتوثیق الشیخ المفید و غیره من العلماء الأعلام له».(2)

دلایل جانبداری از امامت احمد بن موسی علیه السلام

جانبداری از امامت احمد بن موسی علیه السلام علاوه بر باورهای اعتقادی و فضیلت شخصی، از جنبه سیاسی نیز برخوردار است. این عاملِ اخیر، بر پیچیدگی موضوع می افزاید و ابهام های تاریخی را دامن می زند. رواج باورهای «زیدیّه» که تقیّه را انکار

می کردند و قیام به سیف(3) (شمشیر) را یکی از شرایط بارز امامت می دانستند، در برابر مشی تقیّه آمیز حضرت رضا علیه السلام عاملی برای حمایت از احمد بن موسی علیه السلام به شمار می رود. بدون شک، مشارکت احمد بن موسی علیه السلام در قیام «ابوالسرایا» به طور تعیین کننده ای اهمیت یافت، زیرا به همان میزان که تمایل «زیدیّه» را برانگیخت، موجب رویگردانی مخالفان «زیدیّه» از احمد بن موسی علیه السلام شد و نیز گروه «واقفیّه» که در ابتدا احمد بن موسی علیه السلام را جانشین مشروع امام کاظم علیه السلام معرفی می کردند،

به دلیل شرکت وی در «ابوالسرایا»، امامت وی را منکر و در نتیجه، منکر شهادت امام هفتم و قایل به مهدویتِ وی شدند.

نکته دیگری که اهمیت دارد، اختلاف میان «وصیّ ظاهری» و «وصیّ حقیقی» است. در توضیح این مطلب باید افزود ائمه علیهم السلام در مواردی که احتمال تعرّض به جانشین (وصیّ حقیقی) بعد از خود را می دانند، یک یا چند نفر را به عنوان

ص:37


1- - محمد کشّی، اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 771.
2- - باقر شریف قرشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 2، ص 412.
3- - کلّ هاشمی خرج بالسیف فهو الإمام.

جانشین (وصیّ ظاهری) می شناساندند. با وجود این، نزد خاصّان و محرمان، وصیِّ حقیقیِ خود را معرفی و معیّن می کردند.

در فضیلت احمد بن موسی علیه السلام و علم، تقوا و شجاعت وی، گفته های متعددی نقل شده است. برخی از منابع، او را در شمار یکی از اوصیای امام موسی کاظم علیه السلام نام می برند.(1)

اعیان الشیعه و روضات الجنات از جمله منابعی هستند که از احمد بن موسی علیه السلامبه عنوان وصی ظاهری امام موسی کاظم علیه السلام نام می برند: «او (احمد بن موسی) بزرگواری جلیل القدر بود که نزد پدر بزرگوارش مقدّم بر همه فرزندان بود و امام در وصیّت ظاهری، وی را به عنوان وصی پس از خود تعیین کرده بود ولکن، در نسخه مختومه که خاص امامت من عنداللّه است، از وی نام نبرده است».(2)

یکی از روایت هایی که در اثبات جانشینی و امامت حضرت رضا علیه السلام در منابع مختلف به چشم می خورد، ماجرای امانت هایی است که امام رضا علیه السلام پس از شهادت پدرش امام موسی کاظم علیه السلام، از «امّ احمد» (مادر احمد بن موسی علیه السلام) دریافت می کند. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، هنگامی که از مدینه راهی بغداد بود، مواریث خود را نزد امّ احمد به امانت گذاشت و فرمود: «هرکس در هر زمانی آمد این امانت ها را از تو خواست، بدان که در همان وقت به شهادت رسیده ام و آن شخص، جانشین من و امام واجب الاطاعه برای تو و دیگر مردم است».

هنگامی که حضرت رضا علیه السلام به نزد امّ احمد آمد و امانت های پدر را خواست، امّ احمد از خواسته آن حضرت دریافت که امام موسی کاظم علیه السلام درگذشته است، آن گاه وصایا را به امام رضا علیه السلام سپرد و با ایشان بیعت کرد.(3)

ص: 38


1- - کلینی، اصول کافی، ترجمه فارسی، ج 2، ص 97؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 25.
2- - محمدباقر خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج 1، ص 60؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 286؛ قاسم بن موسی کاظم علیه السلام نیز از جمله اوصیای آن حضرت به شمار می رود.
3- - اصل عبارت بحرالعلوم به این شرح است: «و کانت أمّه الخواتین المحترمات تدعی بأم أحمد و کان الإمام موسی علیه السلام شدید التلطف بها و لمّا توجّه من المدینة إلی بغداد أودعها ودایع الإمامة و قال لها کلّ من جاءک و طالب منک هذه الأمانة فی أی وقت من الأوقات فاعلمی بأنّی قد استشهدت و أ نّه هو الخلیفة من بعدی و الإمام المفترض الطاعة علیک وعلی سائر الناس و أمر ابنه الرضا علیه السلام بحفظ الدار، و لمّا سمه الرشید فی بغداد جاء الیها الرضا علیه السلام و طالبها بالأمانة، فقالت له أم احمد: لقد استشهد والدک؟ فقال: بلی و الآن فرغت من دفنه، فاعطنی الأمانة التی سلّمها إلیک أبی حین خروجه إلی بغداد و أنا خلیفته و الإمام بالحق علی تمام الجن و الإنس فشقت أم احمد جیبها و ردت علیه الأمانة و بایعته بالإمامة». بحر العلوم، تحفة العالم فی شرح خطبه المعالم، ج 2، ص 27؛ کلینی و دیگران با تفاوت هایی به ذکر این روایت پرداخته اند.ن.ک: اصول کافی، ترجمه فارسی، ج 1، ص 381؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال در احوالات نبی و آل، ج 2، ص 250؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 307؛ باقر شریف القرشی، حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ص 366.

کلینی در اصول کافی درباره این که امام در چه زمانی درمی یابد که امر امامت به او منتقل شده است، شش روایت نقل می کند، و در یکی از آن ها به سند خودش از قول یکی از خدمتکاران خانه امام موسی بن جعفر علیه السلام به نام مسافر می گوید:

هنگامی که ابوابراهیم [امام موسی بن جعفر علیه السلام] را [به سوی بغداد] می بردند، آن حضرت به فرزندش امام رضا علیه السلام دستور داد تا وقتی که خودش زنده است، هر شب در منزل آن حضرت بخوابد تا خبرش به او برسد. مسافر گوید: ما هر شب بستر امام رضا علیه السلام را در دهلیز خانه می انداختیم و آن حضرت، پس از شام می آمد و می خوابید و صبح به خانه خویش می رفت. تا چهار سال بدین منوال گذشت. شبی از شب ها بستر حضرت را انداختند، ولی او دیر کرد و سرانجام هم نیامد. اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما از غیبت آن حضرت، سخت پریشان شدیم. چون فردا شد، آن حضرت به منزل آمد و نزد اهل خانه رفت و متوجّه امّ احمد شد و به او فرمود: «آنچه را پدرم به تو سپرده است، بیاور». ناگاه امّ احمد فریاد کشید و سیلی بر

رخسارش زد و گریبانش را درید و گفت: به خدا مولایم وفات یافته است. حضرت رضا علیه السلام مانع گریه و زاری ایشان شد و فرمود: مبادا سخنی بگویی و آن را اظهار کنی تا خبر شهادت پدرم به حاکم مدینه برسد. سپس امّ احمد زنبیلی را با دو هزار (یا چهار هزار) دینار نزد او آورد و همه را تحویل امام رضا علیه السلام داد، نه به دیگران [زیرا

ص: 39

اموال شخصی آن حضرت نبود تا میان همه تقسیم شود؛ و به ظاهر چیزهای دیگری که ودیعه امامت باشد، در میان آن بود]. امّ احمد [که برگزیده و محرم راز امام هفتم بود، خود ماجرای بالا را چنین بیان می کند]: آن حضرت، روزی محرمانه به من فرمود: این امانت را نزد خود حفظ کن، کسی را از آن آگاه نساز تا مرگ من فرا رسد. چون من درگذشتم، هر کس از فرزندان من نزد تو آمد و آن را از تو خواست، تحویلش بده، و بدان که من از دنیا رفته ام. اکنون به خدا نشانه ای که آقایم فرموده،

ظاهر شده است (و متوجّه شهادت او گشته ام). امام رضا علیه السلام آن امانت ها را گرفت و به همه دستور داد از خبر دادن خودداری کنند تا خبر درگذشت امام موسی بن جعفر علیه السلام به مدینه برسد... چند روزی بیش نگذشت که نامه خبر وفات امام هفتم رسید. ما روزها را شمردیم و حساب کردیم، معلوم شد همان وقتی که امام رضا علیه السلام برای خوابیدن نیامد و امانت را گرفت، آن حضرت درگذشته بوده است.(1)

بی شک تصریح در امامت حضرت رضا علیه السلام تردید میان وصیّ ظاهری و وصیّ حقیقی را به یقین مبدّل ساخته است، و بنابراین، عدم آگاهی از آن، موجب جانبداری گروهی از امامت احمد بن موسی علیه السلام شد؛ با این فرض که تردید میان وصیّ ظاهری و وصیّ حقیقی نمی توانست برای مدت زیادی پایدار بماند و استمرار چنین تردیدی، نیازمند تقویت آن، توسط باورهای فرقه ای و یا دسیسه های عباسیان بود که در مورد اخیر، دامنه یافته های نگارنده برای اثبات موضوع، محدود است.

پذیرش امامت احمد بن موسی الکاظم علیه السلام

شهرستانی صاحب الملل و النحل (درگذشته به سال 427 ه- . ق.) در ذیل «مذهب اثنی عشریّه» از اعتقاد گروهی از شیعیان به امامت احمد بن موسی علیه السلام نام

می برد. وی معتقد است عده ای از شیعیان، پس از امامت حضرت امام موسی

ص: 40


1- - محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 2، ص 218 - 219 با اندک تصرف؛ نیز ن.ک: سید جعفر بحرالعلوم، تحفة العالم، ج 2، ص 82؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 77؛ باقر شریف قرشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 2، ص 365.

کاظم علیه السلامقایل به امامت احمد بن موسی علیه السلام شدند، و امامت برادرش حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلامرا نپذیرفتند:

«فاعلم أنّ من الشیعة من قال بأمامة: أحمد بن موسی بن جعفر علیه السلام دون أخیه علیّ

الرضا و من قال بعلیٍّ: شک أولاً فی محمد بن علی علیه السلام، اذ مات أبوه و هو صغیر غیر مستحقّ للإمامة، و لا علم عنده بمناهجها، و..»..(1)

یعنی: بدان که گروهی از شیعیان قایل به امامت احمد بن موسی بن جعفر علیه السلامشدند و امامت برادرش علی بن موسی الرضا علیه السلام را نپذیرفتند و آن عده ای که به امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام معتقد شدند، در امامت محمد بن علی (امام جواد علیه السلام) شک کردند. بعد از وفات پدرش (امام رضا علیه السلام) گفتند او به سبب کمی سن، شایسته امامت نیست و با راه های امامت، آشنایی ندارد.

پیش از این، درباره انگیزه های جانبداری گروهی از شیعیان از امامت احمد بن موسی علیه السلام سخن گفتیم. جنبه های سیاسی مسأله امامت احمد بن موسی علیه السلام به

احتمال از سوی شیعیان فعّال و ماجراجوی (زیدیّه) که منکر تقیّه و مروّج قیام مسلّحانه بر ضد مأمون بودند، دامن زده می شد و چون قادر به درک موضوع حکیمانه و مشی تقیه آمیز حضرت نبودند، حضور احمد بن موسی علیه السلام در قیام مسلّحانه ابن طباطبا و ابوالسرایا را نیز بی ارتباط و یا بدون دستور امام رضا علیه السلام می پنداشتند. بنابراین، علاوه بر انگیزه های سیاسی و یا انگیزه های دیگری چون باورها و تصورهای آن دسته از شیعیان که احمد بن موسی علیه السلام را به عنوان وصیّ حقیقی امام موسی کاظم علیه السلام قلمداد می کردند و همچنین، توجه به فضایل و عظمت و شخصیت احمد بن موسی علیه السلام، هر کدام به تنهایی می تواند عاملی برای جانبداری از احمد بن موسی علیه السلام محسوب شود. متأسفانه، فقر منابع و آگاهی های تاریخی از زندگانی احمد بن موسی علیه السلام نگارنده را از ارائه تصویر شفافی از انگیزه های هواداران امامت احمد بن موسی علیه السلام ناتوان می دارد، اما مسلّم است که

ص: 41


1- - ابن ابی بکر احمد الشهرستانی، الملل و النحل متن عربی، ج 1، ص 169؛ و نیز مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 3، ص 71؛ محمد بن علی اردبیلی، جامع الرواة، ج 2، ص 455.

اعتقاد به امامت احمد بن موسی علیه السلام دوام چندانی نیافت. به عقیده نگارنده، این ناپایداری را باید در مواضع و واکنش های منفی آن حضرت نسبت به طرح امامت وی و پافشاری بر ولایت برادر بزرگوارش حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام جُست. از میان گزارش های مندرج در منابع (در دو مقطع زمانی متفاوت) مسأله بیعت با احمد بن موسی علیه السلام به عنوان جانشینی امام موسی کاظم علیه السلام و جانبداری از امامت وی پس از شهادت امام رضا علیه السلام سخن به میان آمده است. پر واضح است که گرایش

به احمد بن موسی علیه السلام و جانبداری گروهی از امامت وی، نه تنها از منزلت احمد بن موسی علیه السلام نمی کاهد، بلکه، عظمت روحی و فضیلت معنوی وی را بیان می کند. خوشبختانه، در این مورد، گزارش های ارزنده ای در دست است که نشان می دهد وی حقّانیّت امامت و ولایت را پس از شهادت پدرش آشکار ساخته است. ماجرای اخیر یکی از مهم ترین روایت هایی است که در فضایل احمد بن موسی علیه السلام نقل شده است.

بیعت احمد بن موسی علیه السلام و مردم مدینه با علی بن موسی الرضا علیه السلام

هنگامی که خبر شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در مدینه منتشر شد،

مردم بر در خانه «امّ احمد» جمع شدند. آن گاه همراه با احمد بن موسی علیه السلام به مسجد آمدند و به سبب شخصیّت والای احمد بن موسی علیه السلام گمان کردند که پس از وفات امام موسی کاظم علیه السلام وی جانشین و امام است. به همین سبب، با وی بیعت

کردند و او نیز از آن ها بیعت گرفت، پس بر بالای منبر رفت و خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت بیان کرد و فرمود: «ای مردم، هم چنان که اکنون تمامی شما با من بیعت کرده اید، بدانید که من خود، در بیعت برادرم علی بن موسی علیه السلام هستم. او پس از پدرم، امام و خلیفه به حق و ولیّ خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است که از او اطاعت کنیم».

پس از آن، احمد بن موسی در فضایل برادرش علی بن موسی الرضا علیه السلام سخن

گفت و تمامی حاضران، تسلیم گفته او شدند و از مسجد بیرون آمدند، در حالی که پیشاپیش آن ها احمد بن موسی علیه السلام بود. آن گاه خدمت امام رضا علیه السلام رسیدند و به

ص: 42

امامت آن بزرگوار اعتراف کردند. سپس همگی با حضرت امام رضا علیه السلام بیعت کردند

و حضرت علی بن موسی علیه السلام درباره برادرش (احمد) دعا فرمود: «هم چنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد».

بحرالعلوم صاحب تحفة العالم این موضوع را با جزئیات بیشتر شرح می دهد:

«فلما شاع خبر وفات الإمام موسی بن جعفر علیه السلام فی المدینة اجتمع أهلها علی باب أم أحمد و سار معهم إلی المسجد، و لمّا کان علیه من الجلالة و وفور العبادة و نشر الشرائع و ظهور الکرامات ظنّوا به أ نّه الخلیفة و الإمام بعد أبیه علیه السلام فبایعوه بالإمامة،

فأخذ منهم البیعة، ثمّ صعد المنبر و أنشأ خطبة فی نهایة البلاغة و کمال الفصاحة، ثم

قال: أیّها الناس، کما أنّکم جمیعا فی بیعتی فإنّی فی بیعة أخی علیّ بن موسی الرضا علیه السلام و اعلموا أ نّه الإمام و الخلیفة من بعد أبی، و هو ولیّ اللّه و الفرض علَیّ و علیکم من اللّه و الرسول طاعته بکلّ ما یأمرنا. فکلّ من کان حاضرا خضع لکلامه و خرجوا من المسجد یقدّمهم أحمد بن موسی علیه السلام و حضروا باب دار الرضا علیه السلام، فجدّدوا معه البیعة، فدعی له الرضا علیه السلام. و کان فی خدمة أخیه مدة من الزمان إلی أن اُرسل المأمون الی الرضا علیه السلام و أشخصه الی خراسان و عقد له خلافة العهد».(1)

ص:43


1- - سید جعفر آل بحرالعلوم، تحفة العالم، ج 2، ص 27 - 28؛ نیز ن.ک: مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، صص 274-276؛ مؤلف کتاب قیام سادات علوی، به نقل از حبیب پور دکنی، صاحب بحرالأنساب می نویسد: «گویند مادرِ آن حضرت احمد بن موسی موسوم به امّ احمد از مخدّرات متشخّصه و محترم ترین زنان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و زاهده عابده آن عصر به شمار می رفته است، و حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در موقعی که به امر هارون عباسی به بغداد رفت و این همان سفری بود که دیگر به مدینه مراجعت نکرد، ودایع امامت را که عبارت از اشیای موروثی از پیغمبر صلی الله علیه و آله بود به آن مجلّله سپرد و در وصیّت خود فرمود، هر وقت یکی از اولاد من، این اشیا را از شما طلب کرد و..». وی در ادامه به موضوعی اشاره می کند که نگارنده این سطور در منابع معتبر نیافتم؛ و می نویسد: «امّ احمد تصور می کرد که این دولت [امامت] نصیب فرزند او امام زاده احمد، خواهد شد». مؤلف بحرالأنساب سپس به شرح سپردن وصایای حضرت امام موسی کاظم علیه السلام به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، مطابق با آنچه که در دیگر منابع آمده است، می پردازد. با وجود این، از بیعت کردن عده ای با احمد بن موسی علیه السلام در زمان حیات پدرش، حضرت امام موسی کاظم علیه السلام نام می برد: «امام زاده احمد را که عده زیادی در حال حیات پدرش (!؟) با او بیعت کرده بودند، به متابعت برادر گرامی خود وادار ساخت». عبارت اخیر با آنچه دیگران در ماجرای بیعت مردم مدینه و اقدام احمد بن موسی علیه السلام در ترغیب مردم به بیعت با برادرش امام رضا علیه السلام بیان کرده اند، تفاوت دارد. ن.ک: علی اکبر تشید، قیام سادات علوی برای خلافت، ص 169؛ نیز میرزا محمد ملک الکتاب، بحرالأنساب، چاپ بمبئی، ص 135.

یعنی: هنگامی که خبر وفات امام موسی کاظم علیه السلام در مدینه پخش شد، مردم به درِ خانه امّ احمد آمدند و تجمع کردند (تا با احمد بن موسی بیعت کنند) او با آن ها به مسجد رفت و چون احمد بن موسی علیه السلام صاحب شکوه و جلال و اهل عبادت بسیار و نشر شرایع و ظهور کرامات بود؛ آن ها گمان بردند که وی جانشین و امام بعد از حضرت موسی کاظم علیه السلام است و با او بیعت کردند و او نیز از آن ها بیعت گرفت. سپس بالای منبر رفت و خطبه ای در نهایت شیوایی و کمال و فصاحت بیان کرد و آن گاه گفت: ای مردم، همان طور که اکنون تمامی شما با من بیعت کرده اید، بدانید که من، خود، در بیعت برادرم

علی بن موسی الرضا علیه السلامهستم، زیرا او امام و جانشین به حق پس از پدرم، و ولیّ خداست. از طرف خداوند و رسولش بر من و شما واجب است که از هر آنچه او به ما امر می کند، اطاعت کنیم. تمام حاضران تسلیم کلام او شدند و از مسجد بیرون آمدند، در

حالی که احمد بن موسی علیه السلام در پیشاپیش آن ها حرکت می کرد. آن گاه به خدمت

حضرت امام رضا علیه السلام رسیدند و با وی تجدید بیعت کردند. سپس امام رضا علیه السلامدر حقّ او (احمد بن موسی) دعا کرد. احمد بن موسی مدتی در خدمت برادرش بود تا زمانی که مأمون در پی امام رضا علیه السلام فرستاد و او را برای ولایت عهدی از مدینه به خراسان دعوت کرد.

علاوه بر جانبداری از امامت احمد بن موسی علیه السلام پس از رحلت امام موسی

کاظم علیه السلامگزارش هایی از گرایش به امامت احمد بن موسی علیه السلام پس از رحلت امام رضا علیه السلام در منابع به چشم می خورد؛ نوبختی در فرق الشیعه می نویسد:

«... ثم أنّ اصحاب (علی بن موسی الرضا علیه السلام) إختلفوا بعد وفاته فصاروا فرقا «فرقة» منهم قالت بالإمامة بعد علی بن موسی علیه السلام لابنه محمّد بن علیّ علیه السلام و فرقة.....، قالت بإمامة أحمد بن موسی بن جعفر أوصی إلیه و إلی الرضا علیه السلام و أجازوها فی أخوین و أبوه

ص:44

جعله الوصیّ بعد علیّ بن موسی و مالوا الی شبیه بمقالة الفطحیة».(1)

یعنی: سپس یاران امام علی بن موسی علیه السلام پس از وفاتش اختلاف پیدا کردند و فرقه فرقه شدند و فرقه ای از آن ها پس از علی بن موسی علیه السلام امامت پسرش محمد بن علی علیه السلام [امام جواد علیه السلام] را پذیرفتند.... و گروهی قایل به امامت احمد بن موسی بن جعفر علیه السلام شدند و گفتند پدرش [امام موسی کاظم علیه السلام]پس از امام رضا علیه السلام درباره امامت وی، وصیت کرده است. از این رو، امامت دو برادر را از پی یکدیگر جایز داشته اند [و گفته اند پدرش او را وصی بعد از علی بن موسی علیه السلامقرار داده است] و سخنانی چون سخنان «فطحیه» بر زبان آوردند.(2)

جاسم حسین درباره شکاف میان جانشینی پس از شهادت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز به نقل از مسعودی در اثبات الوصیه، نوبختی در فرق الشیعه، قمی در کتاب المقالات و الفرق و نجاشی در کتاب الرجال می نویسد:

سنّ امام نُهُم محمد جواد علیه السلام پیروان امام رضا علیه السلام را در حیرت فرو برده بود و این سؤال برای ایشان مطرح می شد که آیا آن حضرت، شرایط لازم را برای احراز امامت دارد یا نه؟ از این رو، هشتاد نفر از شخصیت های رهبری کننده امامیه از استان های مختلف در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغداد گرد هم جمع شدند تا اعتبار امامت امام جواد علیه السلام را مورد بحث قرار دهند. در میان آن ها، شخصیت هایی چون ریان بن صلات، صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمان، محمد بن حکیم، علی بن حسین واسطی و اسحاق بن اسماعیل بن نوبخت به چشم می خورد. آن ها با طرح پرسش هایی کوشیدند تا میزان آگاهی امام جواد علیه السلام را در مسأله حج و مناسک آن بیازمایند، دو گروه نتیجه گیری کردند که سنّ امام جواد علیه السلام مانع از احراز امامت

ص:45


1- - نوبختی، فرق شیعه، چاپ نجف به تصحیح سید محمد صادق بحرالعلوم، صص 85 - 86؛ اشعری، المقالات و الفرق، به تصحیح جواد مشکور، ص 93.
2- - اشعری (درگذشته به سال 301 ه- . ق.) در کتاب المقالات و الفرق با تفاوت هایی می آورد: «و فرقة بإمامة أحمد بن موسی بن جعفر و قطعوا علیه و ادعوا أنّ الرضا أوصی إلیه و إلی الرضا و أجازوها فی أخوین و قالوا فی مذاهبهم إلی شبیه بمذاهب الفطحیه أصحاب عبداللّه ابن جعفر».

اوست. نخستین گروه از امامت عمّ او، احمد بن موسی کاظم علیه السلام جانبداری کردند،

در صورتی که گروه دوم از جمله ابراهیم بن صالح انعماطی به «واقفیه» پیوستند و قایل به قائم بودن امام موسی کاظم علیه السلام شدند، ولی بقیه قانع شدند که علم امام جواد علیه السلامجنبه استثنائی دارد و برای آن ها محقق شد که با وجود سنّ کم، آن حضرت واجد شرایط امامت است.(1)

نوبختی در فرق الشیعه می نویسد:

«و کان سبب الفرقتین اللتین ائتمّت واحدة منها بأحمد بن موسی و رجعت الأخری إلی القول بالوقف أنّ أبالحسن الرضا علیه السلام توفّی و ابنه محمد سبع سنین فاستصبوه و استصغروه و قالوا لایجوز الإمام إلاّ بالغا ولو جاز أن یأمر اللّه عزّو جّل بطاعة غیر بالغ لجاز أن یکلّف اللّه غیر بالغ فکما لایعقل أن یحتمل التکلیف غیر بالغ فکذلک لایفهم

القضاء بین الناس و دقیقه و جلیله و غامض الأحکام و شرائع الدین و جمیع ما أتی به النبی صلی الله علیه و آله و ما تحتاج إلیه الإمامة إلی یوم القیامة من أمر دینها و دنیاها، طفل غیر بالغ ولو جاز أن یفهم ذلک من قد نزل عن حدّ البلوغ درجة لجاز أن یفهم ذلک من قد نزل عن حدّ البلوغ درجتین و ثلاثاً و أربعا راجعاً إلی الطفولیة حتّی یجوز أن یفهم ذلک طفل فی المهد و الخرق و ذلک غیر معقول و لامفهوم و لامتعارف.

ثم إنّ الذین قالوا بإمامة «أبی جعفر بن علی بن موسی» علیهم السلام، اختلفوا فی کیفیّة علمه لحداثة سنّه ضروباً من الاختلاف: فقال بعضهم لبعض الإمام لایکون إلاّ عالماً و أبوجعفر

غیر بالغ و أبوه قد توفّی فکیف علم و من این علم، فأجابوا.

فقال بعضهم لایجوز أن یکون علمه من قبل أبیه لأنّ أباه حمل إلی خراسان و أبوجعفر ابن اربع سنین و أشهر و من کان فی هذه السن فلیس فی حدّ من یستفرغ تعلیم معرفة دقیق الدین و جلیله و لکنّ اللّه عزّوجلّ علّمه ذلک عند البلوغ بضروب ممّا یدلّ

علی جهات علم الإمام مثل الإلهام و النکت فی القلب و النقر فی الأذن و الرؤیا الصادقة

ص: 46


1- - نوبختی، فرق الشیعه، صص 85 - 87؛ قمی، کتاب المقالات و الفرق، صص 89 - 91؛ مسعودی، اثبات الوصیّه، صص 213 - 215؛ به نقل از جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 78با اندک تصرف.

فی النوم و....

و قال بعضهم: الإمام یکون غیر بالغ ولو قلت سنّه لأ نّه حجّة اللّه، فقد یجوز أن یعلم

و إن کان صبیا و یجوز علیه الأسباب التی ذکرت من الإلهام و... کما جاز ذلک عن سفله من حجج اللّه الماضین، و اعتلّوا فی ذلک بیحیی بن زکریا و أنّ اللّه آتاه الحکم صبیّا و بأسباب عیسی بن مریم و بحکم الصبیّ بین یوسف بن یعقوب و امرأة الملک و بعلم سلیمان بن داوود حکماً من غیر تعلّم و غیر ذلک فإنّه قد کان فی حجج اللّه ممّن کان غیر بالغ عند الناس.(1)

یعنی: دلیل دو گروهی که یکی از آن ها طرفدار احمد بن موسی علیه السلام شدند و دیگر

معتقد به وقف امامت شدند، این است که وقتی اباالحسن امام رضا علیه السلامرحلت یافت، پسرش محمد [امام جواد علیه السلام] هفت ساله بود. گروهی او را کودک و خردسال شمردند و گفتند: امام باید مردی بالغ و رسا باشد و اگر خداوند بخواهد مردم را به پیروی از کودکی

نابالغ امر کند، لازم می آید غیر بالغ را مکلّف کرده باشد؛ و چون از روی عقل، غیر بالغ

نمی تواند مکلّف [به انجام تکالیف شرع ]باشد؛ بنابراین، قضاوت میان مردم از فهم او خارج است، و از فهم احکام دقیق، استوار و پیچیده و شریعت دین و به طور کلی هر آنچه که پیامبر صلی الله علیه و آلهآورده است و هرچه را که امت تا روز قیامت به آن احتیاج دارد، از امور دنیوی و اخروی عاجز می ماند، و اگر بگوییم کودکی که یک درجه از حدّ بلوغ پایین تر است، قادر به فهم آن امور باشد ؛ لازم می آید کسی که دو یا سه یا چهار درجه و یا بیشتر از حدّ بلوغ پایین تر باشد، از همه معارف و دانستنی های دین آگاهی داشته باشد.

حتی از این سخن فراتر رفته، باید بگوییم که کودک گهواره ای و قنداقی نیز معارف دین را

درک می کند، در حالی که این امری غیر معقول و غیر متعارف می باشد.

پس کسانی هستند که به امامت ابی جعفر محمد بن علی بن موسی علیه السلام در مورد کیفیت علمش به دلیل کمی سنّ وی به گونه های مختلف اختلاف کرده اند. بعضی از آن ها گفته اند امام باید عالم باشد و ابوجعفر غیر بالغ است و پدرش وفات یافته، پس او چگونه بداند و از چه طریقی کسب علم کند. پس عده ای پاسخ دادند که جایز نیست که

ص: 47


1- - نوبختی، فرق الشیعه، به تصحیح علّامه سید محمد صادق آل بحرالعلوم، چاپ حیدریه نجف صص 87 - 90.

علم او از نزد پدرش باشد، زیرا پدرش [امام رضا علیه السلام] را به خراسان بردند، در حالی که او چهار سال و چند ماه داشت و کسی که در این سن باشد، در حدّ فردی نیست که معرفت دقیق دینی را تحلیل کند، با وجود این، خداوند - عزوجل - او را در زمان بلوغ به علم امامت که دارای راه ها و روش ها و ابعاد گوناگون است، آگاه کرد؛ مانند الهام در قلب و یا گوش و یا رؤیای صادقانه در خواب و... .

و بعضی از آن ها گفته اند: امام هر چند غیر بالغ و کم سن باشد، ولی او حجت خداست و جایز است که بداند هر چند که کودک باشد و دلایل و اسبابی که برای او ذکر شد از قبیل الهام و رؤیای صادقانه و... همه این ها برای او جایز است؛ همان طور که برای

اسلاف او جایز بوده است؛ در این مورد به یحیی پسر زکریا استناد می جویند که خداوند، حکومت را در کودکی به او داد و به دلیل عیسی بن مریم و به حکم پسر بچه میان یوسف بن یعقوب و همسر پادشاه و به علم سلیمان، پسر داوود که حکمی غیر آموختنی بود که این ها حجّت های خدایند که در نزد مردم، غیر بالغ هستند... .(1)

گزارش نوبختی و دیگران از گردهمایی هشتاد تن از شخصیت های برجسته شیعه که به منظور تعیین احراز امامت حضرت امام جواد علیه السلام در خانه عبدالرحمان بن حجاج(2) در بغداد اجتماع کردند، آخرین گزارش ثبت شده از تمایل شیعیان به امامت احمد بن موسی علیه السلام است که بی شک پس از شهادت امام رضا علیه السلام، یعنی در

ص: 48


1- - برای آگاهی بیشتر درباره امامت حضرت امام جواد علیه السلام ر.ک: محمد کاظم قزوینی، الامام الجواد علیه السلام، چاپ بیروت؛ جعفر مرتضی عاملی، زندگانی سیاسی امام جواد علیه السلام؛ مرتضی مدرسی چهاردهی، زندگانی حضرت امام جواد و جلوه های ولایت؛ ابوالقاسم سحاب، سرور الفؤاد؛ عماد الدین حسین اصفهانی، زندگانی حضرت امام محمد تقی جواد علیه السلام؛ سید مصلح الدین مهدوی، عطیة الجواد علیه السلام؛ عباس فیض، جدی المعجزات.
2- - عبدالرحمان بن حجاج بجلی، غلام خاندان بجلی از اهل کوفه فروشنده پارچه سامری، ساکن بغداد بود. وی از ابوعبداللّه و ابوالحسن علیهماالسلام روایت کرده است. عبدالرحمان بن حجاج در ابتدا به مذهب کیسانیه معتقد بود، اما بعدها به مذهب حق بازگشت و به امامت ائمه علیهم السلاماقرار کرد. وی صاحب کتاب هایی است که برخی علمای شیعه از آن روایت کرده اند. ر.ک: نجاشی ، رجال نجاشی، ص 178، به نقل از باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگی امام کاظم علیه السلام، ج 2، ص 312.

سال 203 مطرح شده است. در این گردهمایی، گروهی از امامت احمد بن موسی علیه السلام حمایت کردند و عده ای نیز به فرقه «واقفیّه» که به مهدویّت امام موسی کاظم علیه السلام قایل بودند، پیوستند و بقیه به امامت حضرت جواد علیه السلام معتقد شدند.

در این گزارش از افرادی سخن به میان آمده است که بعضی از آن ها در زمان حیات امام رضا علیه السلام دار فانی را وداع کردند؛(1) از جمله عبدالرحمان بن حجاج که میزبان گروه هشتاد نفره در بغداد بود.(2) علاوه بر این، گزارش هایی در دست است که تأیید می کند قیام و شهادت احمد بن موسی علیه السلام در سال های 201 تا 203 ه- . ق.، یعنی در فاصله پذیرش ولایت عهدی علی بن موسی الرضا علیه السلام و پیش از ماه صفر سال 203 که تاریخ شهادت امام می باشد، روی داده است.(3)

هر چند که اثبات جانبداری از امامت احمد بن موسی علیه السلام در پیش و یا پس از شهادت امام، کاری دشوار است و به نظر می رسد در گزاش نوبختی خلط و نقصان راه یافته اما به طور قطع می توان گفت که جانبداری از امامت احمد بن موسی علیه السلام هیچ گاه نشأت یافته از تمایل و خواست آن حضرت نبوده است؛ هم چنان که در ماجرای بیعت مردم مدینه با احمد بن موسی علیه السلام آمد، آن بزرگوار با رشادت و جوانمردی کم نظیر، بیعت مردم مدینه را فروگذاشت و خود به همراه بیعت کنندگان به منزل برادرش علی بن موسی الرضا علیه السلام رفت و دست بیعت به امام داد.

ص: 49


1- - نفی اعتبار سند گردهمایی هشتاد نفره، مطمح نظر نگارنده نیست؛ چون درباره تاریخ شهادت احمد بن موسی علیه السلام اختلاف است. احتمال این که در آن مقطع زمانی، احمد بن موسی علیه السلام در مدینه و یا در راه مرو بوده است، نیز وجود دارد.
2- - اردبیلی، جامع الرواة، ج 1، ص 447؛ باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام، ج 2، ص 312.
3- - عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 287؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 238؛ روضاتی، جامع الأنساب، ص 56؛ جعفر مرتضی حسینی، زندگی سیاسی هشتمین اماممتن فشرده، صص 211، 214. و نیز؛ ن - ک. به: جلیل عرفان منش، زندگانی و قیام احمدبن موسی علیه السلام ، ص 49 - 52.

ص: 50

فصل دوم: قیام احمد بن موسی علیه السلام

اوضاع سیاسی عصر مأمون

هارون الرّشید در اواخر حکومت خود، با بحران های شدید سیاسی و اختلاف های داخلی روبرو بود. خراسان که روزگاری پایگاه قیام عباسیان بر ضدّ امویان به شمار می رفت، به دلیل دور بودن از مرکز خلافت، به کانون قیام های ضدّ عباسی تبدیل شده بود. هارون الرّشید برای سرکوبی و دفع یورش های شورشیان،(1) خود عازم خراسان شد و مأمون را که مدّتی عهده دار حکومت خراسان بود، به همراه برد. هم زمان با این حوادث، قیام های علویان که در اثر سیاست سرکوب گرایانه و ستمکارانه هارون روز به روز شدّت می گرفت، پایه های حکومت وی را در سراسر قلمرو پهناور عباسیان لرزان می کرد. علاوه بر این ها، اختلاف ها و رقابت های خاندان حکومتی بر سر جانشینی، هارون را بر آن داشت که خلافت را پس از خود، به «محمد امین» بگمارد، مشروط بر این که بعد از «امین»، «مأمون» عهده دار خلافت شود.

با مرگ هارون در «طوس»، محمد امین قدرت را در دست گرفت، اما به زودی

ص:51


1- - حمزة بن عبداللّه و رفیع بن لیث.

امین در اثر تحریک «عباسیان متعصّب» که همواره مأمون را یک «کنیززاده»(1) و یک عباسیِ غیر اصیل می خواندند، بر آن شد تا خلاف وصیت پدر، فرزند خردسالش «موسی» را به جانشینی خود برگزیند و به مأمون دستور داد از مرو به بغداد بازگردد.

مأمون که از توطئه پنهانی این دعوت آگاه شد، از رفتن سر باز زد. او خود را امیرالمؤمنین خواند و بر ضدّ برادرش شورید.(2) این کار، آغاز یک مبارزه خونین در میان فرزندان هارون الرشید بود که با پیروزی مأمون پایان یافت، اما تبعات ناشی از آن تا پایان حکومت او باقی ماند.

مأمون هنگامی در اوج این جدال قرار گرفت که عیسی بن ماهان به سوی خراسان لشگر کشید و قصد داشت با غل و زنجیر، مأمون را به نزد امین بازگرداند. هم زمان با این حوادث، فتنه صاحب السّریر در خراسان بالا گرفت و مأمون در شرایطی صددرصد بحرانی در حالی که قصد پناهنده شدن به امیر کابل را در سر می پروراند،(3) دست توبه بالا برد و با خدای خود، عهد و پیمان بست که اگر بر برادرش امین پیروز شود، خلافت را به جایگاه اصلی آن که حقّ اولاد علی بن ابی طالب علیه السلام است، بازگرداند.(4) هنگامی که مأمون با یاری طاهر بن حسین (ذوالیمینین)، هرثمة بن اعین و فضل بن سهل (ذوالریاستین) بر برادرش امین پیروز شد و قدرت را به دست گرفت،(5) اگر چه به ظاهر از محبّت و دوستی آل علی سخن می گفت، اما در واقع نیازمند عامل تعدیل کننده ای بود تا اوضاع متلاطم سیاسی حکومتِ خود را پس از پیروزی ثبات بخشد و این ویژگی را در شخصیّت علی بن

ص: 52


1- - مادرِ مأمون، کنیزی از بادغیسِ خراسان بود.
2- - دینوری، اخبار الطوال، صص 435 - 443.
3- - ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 10، ص 217؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 450 - 451.
4- - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 386؛ ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، ج 1، ص 191.
5- - طبری، تاریخ طبری چاپ بیروت، ج 5، صص 122، 128 و 132؛ ابن اثیر، کامل فی التاریخ (چاپ بیروت)، ج 4، صص 135، 147، 158، 162؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، صص 205، 311.

موسی علیه السلام یافت.

ولایت عهدی امام رضا علیه السلام

طرح ولایت عهدی علی بن موسی الرضا علیه السلام در شرایطی مطرح شد که مأمون دریافت عوامل تهدید کننده قدرتش پس از امین هم چنان پابرجا مانده بود. «نصر بن سیار» در نواحی «حلب» سر به شورش برداشت و سپاه طاهر(1) را تا «رقه» به عقب نشینی واداشت. حسن هرشی با شعار «الرضا من آل محمد» در عراق خروج کرد و ابن طباطبا و ابوالسرایا در کوفه و زید بن موسی(2) در بصره و اهواز به پاخاستند. در یمن، ابراهیم بن موسی کاظم علیه السلام و در فارس، اسماعیل بن موسی بن کاظم علیه السلام سر به شورش برداشتند و حسن بن افطس، در مکه و محمد بن سلیمان در مدائن، قدرت را در دست گرفتند. مدینه به دست محمد بن جعفر سقوط کرد، و احمد بن عمر بن خطاب ربعی بر نصیبین و توابع آن مستولی شدند. سید بن انس در موصل، موسی بن مبارک یشکری در میان فارقین، عبدالملک بن حجاف سلمی در ارمنستان و محمد بن روادارزی در آذربایجان و ابودلف عجلی در عراق عجم، پرچم شورش را بر دوش گرفتند.(3)

ص: 53


1- - طاهر بن حسین.
2- - زید بن موسی، شهر بصره را که پایگاه عثمانیان خلیفه سوم بود، در آتش قیام خود، سوزاند.
3- - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب چاپ نجف، ج 3، ص 471؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 2، ص 115؛ زرکلی، الاعلام، ج 9، ص 75 و ج 5، ص 351؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 426 - 460؛ ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 10، صص 242، 244، 247- 252؛ جریر طبری، تاریخ طبری (چاپ تهران)، ج 13، صص 5629، 3638، 5660 و (چاپ بیروت)، ج 5، صص 123، 137؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، صص 401 - 402، 418، 441 - 442؛ دینوری، اخبار الطوال، صص 433 و 443؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمه رسولی محلاتی، شماره صفحه ندارد؛ قیام ابن طبا طبا و ابوالسرایا، صص 475 - 497، 501 - 541 و سایر قیام علویان، صص 493، 494، 497، 501، 535؛ ابن عنبه، عمدة الطالب فی الأنساب آل ابی طالب (چاپ بمبئی) نگاه کلی به قیام ابن طباطبا، صص 152 - 205؛ سایر قیام علویان، صص 118- 177، 203 - 204، 206، 243.

علویان، تنها منبع خطر به شمار نمی آمدند، خاندان عباسی نیز عامل تهدید کننده ای به شمار می رفت که بغداد را به کانون توطئه بر ضد مأمون تبدیل کرده بود. زبیده، مادر امین که همواره مأمون را به عنوان یک کنیززاده می نگریست، با پوشیدن خلعت امیرالمؤمنینی، او را به چشم یک غاصب پیروز، و قاتل فرزندش می دید. تحریکات او و تلاش سایرِ عباسیانِ متعصّب نزدیک بود مأمون را از خلافت برکنار کند. آن ها دست بیعت به سوی منصور بن مهدی عموی مأمون دراز کردند.(1) امّا منصور، بیعتِ آن ها را واگذاشت و فرمانداری بغداد را عهده دار شد. سرانجام، عباسیانِ توطئه گر، گرد ابراهیم بن مهدی آمدند و با وی دست بیعت دادند.(2) از آن پس، قلمرو عباسی در یک زمان شاهد دو خلیفه، یکی در بغداد و دیگری در مرو بود.

این جدایی و انشقاق سیاسی به همان میزان که از اقتدار حاکمان عباسی می کاست، موجب افزایش مهر و علاقه مردم نسبت به خاندان علی بن ابی طالب می شد.

در چنین شرایطی، مأمون، حیات سیاسی خود را در گرو حمایت از عنصر علوی یافت و برخلاف شیوه اسلاف خود، با تغییر موضع و گرایش مبالغه آمیز به علویان، طرح ولایت عهدی علی بن موسی الرضا علیه السلام را به طور جدّی پی گرفت تا با ورود «عنصر سومی»، رقبای عباسی خود را از صحنه سیاست بیرون کند و با نزدیک شدن به خاندان علی بن ابی طالب علیه السلام حکومتِ خود را مشروعیت بخشد. از این رو، رجاء بن ابی ضحاک و یاسر خادم را روانه مدینه کرد تا امام را به هر قیمت

به سوی مرو بفرستند. در منابع، گزارش های زیادی درباره عدم پذیرش ولایت عهدی از سوی امام رضا علیه السلام ثبت شده است. فراوانی این اخبار، حاکی از شدّت

ص: 54


1- - ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 10، ص 267.
2- - همان، ج 10، صص 267 - 268؛ طبری، تاریخ طبری چاپ بیروت، ج 5، ص 139، (چاپ تهران) ج 12، ص 5660؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 241؛ ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص 301؛ نخجوانی، تجارب السلف، ص 158.

امتناع و مخالفت امام نسبت به هدف های پنهان و آشکار «ماهیت ولایت عهدی» و مأمون است.(1)

کوشش های مأمون برای واداشتن امام به پذیرش خلافت و ولایت عهدی با فشار و تهدیدهای شدیدی همراه بود: «اگر ولایت عهدی را نپذیری، تو را به این کار مجبور می کنم و اگر باز هم نپذیری، گردنت را خواهم زد».(2) سرانجام، امام با کراهت ولایت عهدی مأمون را مشروط به آن که در عزل و نصب و امور حکومت مداخله نکند، پذیرفت.

مأمون در ادامه سیاست نزدیک شدن به علویان، حضرت علی بن موسی علیه السلام را

«رضا»(3) خواند و دستور داد به نام وی سکه بزنند و در تمامی شهرها و بخش ها نام امام را در خطبه ها بیاورند. آن گاه لباس سیاه را که نشان عباسیان بود، از تن بیرون

آورد و لباس سبز را به رسم علویان پوشید.(4) و دخترش امّ حبیب(5) را در یک ازدواج

ص: 55


1- - شیخ مفید، الإرشاد، صص 290 - 291؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ص 196؛ ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، ج 1، ص 191؛ مسعودی، اثبات الوصیّة، ص 394؛ جریر طبری، دلائل الائمّه، ص 176؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 2، ص 32.
2- - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 390، 397؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 367؛ عطاردی، مسند الامام الرضا علیه السلام، عربی، ج 1، صص 66 - 68؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، (چاپ نجف)، ج 3، صص 471 - 472؛ ملا محمّد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 12، صص 117، 120.
3- - درباره این که مأمون، حضرت علی بن موسی را ملقب به رضا کرد، در منابع اختلاف نظر است. شیخ عباس قمی، از جمله کسانی است که به استناد روایتی از بزنطی به نقل از حضرت امام محمد تقی علیه السلاممی نویسد: «خداوند، آن مولود را به رضا مسمی گردانید، برای آن که پسندیده خدا بود». ن.ک: شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ص 298.
4- - رنگ سبز، رنگ مورد علاقه پیامبر علیه السلام بود؛ از این رو، علویان این رنگ را به عنوان نشانه خود برگزیدند و بنی امیه نیز رنگ سفید و بنی عباس رنگ سیاه را انتخاب کردند. (ن.ک: امیر علی، روح الاسلام، ص 286؛ فلیپ حتی، تاریخ عرب، ص 403؛ محمد مناظر احسن، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ص 68.
5- - امّ حبیب، چهل سال از امام کوچک تر بود.

سیاسی به تزویج امام درآورد ... .(1)

هدف های ولایت عهدی، آن چنان که مأمون محاسبه می کرد، تحقق نیافت. امام پس از پذیرش ولایت عهدی مواضعی گرفت که معادلات سیاسی مأمون را بر هم زد. ماجرای برپایی نماز عید به سنّت رسول اللّه،(2) بیانیه افشاگرانه امام در مجلس ولایت عهدی و مفادّ دست خط(3) حضرت بر پشت عهد نامه ولایت عهدی، کارهایی بود که امام برای اثبات حقّانیت خاندان وحی انجام داد. این کارها، به اعتلای آیین تشیّع در درون حکومت عباسی و بروز دشواری های فراوان برای مأمون منجر شد.

دیری نپایید که مأمون دریافت ولایت عهدی امام، «ضربه گیر» در برابر دسیسه چینی عباسیان و آتش های برافروخته قیام های علوی نیست، بلکه نفوذ و شخصیّت علمی و معنوی امام در میان جامعه و حتی مخالفان مذهبی اش، آن حضرت را به یک «ضربه زننده» بر پیکره حکومت او تبدیل کرده است. بنابراین، او چاره ای جز بازگشت به شیوه نیاکان خود، در برخورد با شیعیان نداشت. از این رو،

ص: 56


1- - سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 307؛ ابن خیاط، تاریخ خلیفه، ج 2، ص 508؛ ابن طلحه، مطالب السؤول، ص 85؛ ابن اثیر، البدایة و النهایه، ج 10، ص 248؛ ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص 301؛ ابن اثیر، تاریخ کامل ترجمه عباس خلیلی، ج 10، ص 270؛ مسعودی، اثبات الوصیّه، ترجمه جواد نجفی، صص 397 - 398؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 12، ص 120؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 376؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 200؛ عطاردی، مسند الامام الرضا، (عربی)، ج 1، ص 70؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 3، ص 459؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 441.
2- - شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، صص 256 - 257؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 12، ص 123؛ مقدّس اردبیلی، حدیقة الشیعه، صص 655 - 656؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، چاپ نجف، ج 3، صص 478 - 479؛ مسعودی، اثبات الوصیّه، ترجمه نجفی، صص 396 - 397.
3- - برای آگاهی از متن کامل ولایت عهدی و دست خط امام رضا علیه السلام ر.ک: اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج 3، صص 172-179؛ و نیز: ابن صباغ، فصول المهمّه فی معرفة الأئمّه، چاپ دارالخلافه تهران، صص 273 - 274.

تصمیم گرفت طی حادثه ای طبیعی، توطئه قتل امام را بچیند.(1)

زمینه های قیام احمد بن موسی علیه السلام

منابع تاریخی، آگاهی های در خور توجّهی از زندگی احمد بن موسی علیه السلام، پیش از قیام و یا هجرت او به سمت فارس ارائه نمی دهند و چنانچه به گزارش های معدودی که در لابه لای متون تاریخی و تذکره ها آمده است، اکتفا کنیم، قادر به دریافت زمینه های قیام احمد بن موسی علیه السلام و شناختِ علل آن نخواهیم بود.

آنچه در منابع تاریخی یافت می شود، گزارشی است از بیعت مردم مدینه با احمد بن موسی علیه السلام پس از انتشار خبر شهادت امام موسی کاظم علیه السلام در سال 183 و نیز ماجرای تحسین برانگیز واگذاری بیعت مردم به برادرش علی بن موسی الرضا علیه السلام و همچنین شرکت احمد بن موسی علیه السلام و عده ای از برادرانش در قیام

«ابوالسرایا»(2) به سال 199 ه- . ق. بنابراین، چیزی که پیش رو داریم، آگاهی های اندکی است از دو برهه زندگی احمد بن موسی علیه السلام که پاسخگوی پرسش های فراوانِ ما نیست. برای رسیدن به این مقصود، لازم است در لابه لای حوادث و موقعیت های سیاسی، به بررسی رخدادهایی بپردازیم که جامعه علویان آن زمان، به ویژه اصحاب و نزدیکان امام رضا علیه السلام، در ایجاد و یا نقش پذیری آن مؤثر بودند تا

از مجموعه گزارش های ثبت شده تاریخی، بتوان تصویری از زمینه های قیام احمد بن موسی علیه السلام ترسیم کرد.

ص:57


1- - جهت اطلاع بیشتر در این باره ن.ک. جلیل عرفان منش، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام ، صص 113 و 160، 162 ، 166.
2- - بنا بر سندی که رجال کشّی ارائه می دهد، احمد بن موسی علیه السلام در قیام ابوالسرایا نقش داشته است. «محمد بن احمد بن اسید گفت: از آن که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برایش پیشامد شد، ابراهیم و اسماعیل گفتند: ما پیش احمد بن موسی می رویم. مدتی با او رفت و آمد داشتند، وقتی ابوالسرایا قیام کرد، احمد بن موسی بن جعفر نیز با او همداستان شد. به ابراهیم و اسماعیل گفتم که پسر موسی بن جعفر احمد بن موسی با ابوالسرایا خروج کرد..». ن.ک: محمد کشی، رجال کشّی، ص 529؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 12، ص 216.

می دانیم هنگامی که فرستادگان مأمون برای انتقال حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلامبه مدینه آمدند، حضرت خاندان و اهل بیت خود را گرد آورد و فرمود: «بر من بگریید تا صدای شما را بشنوم».(1) گریستن بر مسافری که به سفر می رود، امری است غیر متعارف، اما این که امام به ویژه تأکید می کند نزدیکان وی بر او گریه کنند،

برای این است که می خواهد آن ها را متوجّه ماهیّتِ پیشنهاد خلافت و یا ولایت عهدی مأمون کند. ابن شهر آشوب می نویسد: آن گاه امام فرمودند: «من به سفری می روم که بازگشتی در آن نیست».(2)

امام این سخن را مکرّر پیش از عزیمت به مرو، در مدینه بازگو کرد و در طول سفر نیز هرجا که فرصت یافت، آن را تکرار کرد. شیخ صدوق به نقل از محول سیستانی می نویسد: «هنگامی که حضرت به مرو می رفت، چندین مرتبه با مرقد آن حضرت وداع می کرد و باز می گشت، و هر دفعه که نزدیک ضریح می آمد، با صدای بلند گریه می کرد، من (محول سیستانی) به حضور حضرت رفتم و او را به سبب طلب مأمون (پیشنهاد ولایت عهدی) به خراسان تهنیت گفتم. حضرت فرمود: مرا واگذارید، همانا از جوار جدّ بزرگوارم بیرون می روم و در غربت رحلت می کنم و در کنار قبر «هارون» دفن خواهم شد.(3)

امام پیش از عزیمت، به اصحاب و وکلای خود، جانشینی فرزندش امام جواد علیه السلام را نیز سفارش کرد. این حوادث بی شک برای نزدیکان، برادران و اصحاب آن حضرت آشکار می ساخت که ولایت عهدی مأمون، پیشنهادی صادقانه نیست، بلکه هدف ها و مقصدهای دیگری در پشت این طرح پنهان شده است، که امام از سرانجام آن هدف ها، نزدیکان خود را آگاه می سازد. امام بدون همراه بُردن

ص: 58


1- - مسعودی، اثبات الوصیّه، ص 394؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 2، ص 32.
2- - ابن شهر آشوب، المناقب، ص 196؛ شیخ یوسف خاتم شاهی، درّ النظیم، به نقل از: قمی، مفاتیح الجنان، ص 657.
3- - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، متن و ترجمه، ج 2، ص 526؛ مسعودی، اثبات الوصیه، ص 394.

اهل بیت و یا خویشان خود، عازم مرو شد. طبق گزارش هایی که از گفته های شیخ کلینی در کافی، شیخ مفید در ارشاد، مامقانی در تنقیح المقال، بحر العلوم در تحفة العالم و دیگران به دست می آید، احمد بن موسی علیه السلام و شاید آن عدّه از خویشان و برادران امام رضا علیه السلام که در مدینه اقامت داشتند، از زمان امامت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و از نزدیک، شاهد رویدادها بودند؛ «... و کان فی خدمة أخیه، مدّة من الزمان إلی أن أرسل المأمون الی الرضا علیه السلامو أشخصه إلی خراسان و عقد له خلافة العهد؛..». ((احمد بن موسی) مدتی در خدمت برادرش بود تا زمانی که مأمون در پی امام رضا علیه السلام فرستاد و او را برای ولایت عهدی از مدینه به خراسان اعزام کرد).(1) و بی شک پس از آن، یعنی از سال 200 ه- . ق. که آغاز عزیمت حضرت به سوی مرو به شمار می رود، تا 201 که پذیرش تحمیلی ولایت عهدی مأمون بود، اخبار حوادث و ماجراهایی که در طول این مدت بر امام گذشته بود، در میان برادران امام رضا علیه السلام، علویان، نزدیکان و اهل بیت حضرت منتشر می شد. ماجرای استقبال باشکوه مردم نیشابور و ذکر حدیث «سلسلة الذهب»(2) و ماجرای زندانی شدن حضرت در سرخس که بازتاب بیانیه نیشابور بود، حوادث کم اهمیتی نبودند که بُعدِ

ص: 59


1- - سید جعفر بحر العلوم، تحفة العالم، ج 2، ص 27؛ محمد بن علی اردبیلی، جامع الرواة، عربی، ج 2، ص 455؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 3، ص 71؛ صاحب اعیان الشیعه و لباب الأنساب او را ساکن بغداد دانسته اند؛ ن.ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه، چاپ دمشق، ج 10، ص 286 و نیشابوری، لباب الأنساب، ص 169.
2- - «کلمة لا إله إلاّ اللّه حصنی، فمن دخل حصنی أمن، من عذابی، بشروطها و أنا من شروطها» یعنی: کلمه لا إله إلاّ اللّه، سنگر و دژِ من است، پس هر کس داخل این حصار شد، ایمن از عذابم می باشد و من - ولایت علی بن موسی - از شروط آن هستم. برای آگاهی از حوادث نیشابور، ن.ک: اربلی، کشف الغمّه فی معرفة الأئمه، ج 2، ص 273؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 12، صص 114 ، 115 و 190؛ عطاردی، مسند الامام الرضا، عربی، ج 1، ص 59؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 257؛ شیخ صدوق، أمالی، ص 208؛ کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 407؛ نیشابوری، روضة الواعظین، ص 374 به بعد؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 374؛ ابن صباغ، الفصول المهمّه، ص 240؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 371.

مسافت، آن را از دوستان، شیعیان و خویشاوندان امام دور نگه دارد. به ویژه آن که مأمون بعد از مراسم پذیرش تحمیلی ولایت عهدی، نام حضرت را در خطبه و سکه آورد و به تمام فرمانداران خود، در سراسر قلمرو حکومتی دستور داد که لباس سیاه عباسی را کنار بگذارند و جامه سبز علوی را بر تن کنند.

آن چه در مرو می گذشت، ریشه های قیام علویان را (در مدینه) می رویاند.

توطئه های مأمون بعد از ناکام ماندن او در اهداف ولایت عهدی و تصمیم بر قتل امام، بی شک جرقه های قیام احمد بن موسی علیه السلام و برادران آن حضرت را به وجود آورد.

علت های قیام

بررسی علت های قیام احمد بن موسی علیه السلام ارتباط مستقیمی با زمانِ قیامِ او دارد. متأسفانه، در منابع، آگاهی دقیقی از زمان قیام ثبت نشده است.

آنچه از گزارش های تاریخی به دست می آید، زمان قیام احمد بن موسی علیه السلام را در دو مقطع متفاوت بیان می کنند؛ یکی در زمان حیات برادرش علی بن موسی الرضا علیه السلام و دیگری پس از شهادت امام رضا علیه السلام.(1) چنانچه قول اوّل را بپذیریم، زمان قیام احمد بن موسی علیه السلام بین سال های 201 تا 203 ه- . ق. یعنی از زمان پذیرش ولایت عهدی تا پیش از ماه صفر سال 203 که تاریخ شهادت امام است، قرار می گیرد و براساس قول دوم، زمان قیام احمد بن موسی علیه السلام بین سال های 203 تا 218 محسوب می شود؛ یعنی پس از شهادت امام تا سال 218 که تاریخ درگذشت

ص:60


1- - برخی از کتاب های متأخر به اشتباه، زمان حرکت و یا قیام احمد بن موسی علیه السلام را بین سال های 193 تا 210 و یا سال 220 می دانند؛ ن.ک: علی سامی، شیراز، ص 332؛ آرتورجان آربری، شیراز مهد شعر و عرفان، ص 48. مؤلف کتاب شیراز مهد شعر و عرفان، به اشتباه می پندارد که احمد بن موسی علیه السلاممعاصر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده است: «... در جایی دیگر سید امیر احمد [احمد بن موسی] آرام گرفته و آن چنان که می گویند، معاصر با حضرت محمد صلی الله علیه و آله بوده است». و مترجم نیز ضمن اصلاح این اشتباه فاحش بدون تتبع لازم، زمان شهادت احمد بن موسی علیه السلام را در سال 220 ه- . ق. قید می کند. ن.ک: همان، ص 21.

مأمون خلیفه عباسی است.

انگیزه قیام احمد بن موسی علیه السلام در مرحله اوّل را می توان آگاه شدن وی از توطئه قتل امام و یاری کردن به وی در دفع توطئه مأمون ذکر کرد. هر چند به اشتباه، برخی کتاب ها و تذکره های متأخر حرکت احمد بن موسی علیه السلام را از مدینه به سوی خراسان فقط «دیدار» برادرش علی بن موسی الرضا علیه السلام دانسته اند و بر همین اساس می نویسند: احمد بن موسی علیه السلام به «مرگ طبیعی» در شیراز درگذشت.(1) انگیزه قیام

احمد بن موسی در مرحله دوم، یعنی پس از شهادت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، دارای جنبه های عدالت خواهانه و یا خونخواهی است؛ چنان که برخی مورّخان می نویسند: «و لمّا سمع قضیّة الإمام علی بن موسی الرضا علیه السلامالهائلة؛ حزن کثیرا و بکی بکاء شدیدا، و خرج من بغداد لطلب ثاره، و معه ثلاثة آلاف من احفاد الأئمّة الطاهرین، قاصدا حرب المأمون..»..(2)

ص: 61


1- - بررسی کنید: مصطفوی، اقلیم پارس، ص 63؛ علی سامی، شیراز، ص 322؛ جواد فاضل، معصومین چهارده گانه، ص 55؛ محمد جواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 9، ص 82؛ محمد علی مدرّس، ریحانة الأدب فی تراجم المعروفین بالکنیة او اللقب، ج 3، صص 168 - 169. و مقایسه کنید با منابع متقدم، از جمله: شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 237؛ جنید شیرازی، شد الأزار فی حط الاوزار عن زوّار المزار، عربی، ص 290.
2- - شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 238؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، چاپ دمشق، ج 3، ص 193 چاپ بیروت. همچنین نگاه کنید به باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام، ج 2، صص 473 - 474؛ روضاتی، جامع الأنساب، ص 56؛ جعفر مرتضی حسینی، زندگی سیاسی هشتمین امام، (متن فشرده)، ص 214. مرتضی حسینی درباره انگیزه قیام احمد بن موسی و برادران امام رضا علیه السلاممی نویسد: «اما سخن احمد امین که نوشته علویان بر ضدّ مأمون بسیار قیام کرده بودند، ادعایی است که هرگز صحّت ندارد، زیرا در تاریخ حتی نام یک قیام پس از درگذشت امام رضا علیه السلامثبت نشده است، به جز قیام عبدالرحمان بن احمد در یمن که انگیزه اش را همه مورّخان، ظلم کارگزاران خلیفه نوشته اند..». و همچنین شورش برادران امام که به خونخواهی وی برخاسته بودند. (همان، ص 211). بحرالعلوم نیز در ذیل عبارت نوبختی در فرق الشیعه به نقل از بحرانی و جزایری و دیگران می نویسد: «... و قد صرح أیضا بذلک المحدث البحرانی فی اللؤلؤة و السید نعمة اللّه الجزایری فی الأنوار النعمانیه و الأفندی فی ریاض العلماء و عن حمداللّه المستوفی، فی نزهة القلوب و غیر هؤلاء؛ و لمّا خرج مع بعض أقربائه من المدینة قاصدا أخاه الرضا علیه السلامفی خراسان و وصل إلی شیراز، سمع فیها بوفاة أخیه، فمنعه من السیر الیها حاکم شیراز «فتلغ شاه» بأمر المأمون العباسی فحدثت بینه و بین الحاکم واقعة عظیمة قتل فیها أولاد أقربائه ثم قتل هو بعدهم..».. ن.ک: نوبختی، فرق الشیعه، به تصحیح و تعلیق علّامه سید محمد صادق آل بحرالعلوم، (چاپ نجف)، صص 87 - 88؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، (چاپ دمشق)، ج 10، ص 282؛ جامع الأنساب، بدایع الأنوار، منتخب التواریخ، ناسخ التواریخ و ریاحین الشریعه با تفاوت هایی این مضمون را نقل کرده اند.

یعنی: احمد بن موسی چون خبر شهادت امام رضا علیه السلام را شنید، بسیار اندوهگین

شد و به شدت گریست و برای خونخواهی به همراه سه هزار نفر از نوادگان امامان معصوم که قصد جنگ با مأمون داشتند، خارج شد.

مؤلف حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام و اعیان الشیعه به این موضوع تصریح کرده اند:

... احمد بن موسی به فرماندهی یک سپاه سه هزار نفری از علویان و فرزندان ائمه طاهرین و شیعیان آن ها، برای نبرد با مأمون الرشید و گرفتن انتقام خون امام رضا علیه السلام روانه ایران شدند.(1)

معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی، صاحب کتاب شد الأزار فی حط الاوزار عن زوّار المزار، که به سال 791 ه .ق. تألیف شده است، یکی از معدود نویسندگانی است که انگیزه قیام و خروج احمد بن موسی علیه السلام را «قتال با مجوسیان» ذکر کرده است.

وی می نویسد:

می گویند اهل تاریخ که حضرت سید امیر احمد بن موسی در ایام خلافت مأمون بعد از وفات برادر بزرگوار به قتال مجوسان به شیراز نزول فرمود و بدان که حضرت سید امیر احمد بن موسی الکاظم، اجود برادران بود و می گویند که چون امیر احمد به شیراز تشریف آوردند، شهید شدند و ... .(2)

ص: 62


1- - باقر شریف القرشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 2، ص 413؛ محسن امین، اعیان الشیعه، ج 1، 287 و ج 3 ، ص 192، چاپ ده جلدی بیروت.
2- - ابوالقاسم جنید شیرازی ، شد الازار فی حط الاوزار عن زوّار المزار ، متن عربی ص 208 و نیز عیسی بن جنید شیرازی، هزار مزار، (ترجمه شد الازار فی حط الاوزار عن زوّار المزار)، صص 333 - 334.

برخی از متون و منابعی که با جزئیات بیشتری به شرح قیام احمد بن موسی علیه السلام پرداخته اند، زمان دیگری را برای قیام (حرکت) وی ارائه می دهند که آغازش در حیات امام رضا علیه السلام است، یعنی هنگامی که احمد بن موسی علیه السلام از توطئه مأمون برای برداشتن امام از سرِ راه خود آگاه شد. به عبارت دیگر، قیام زمانی شکل گرفت که در میانه راه (در نزدیکی شهر شیراز) خبر شهادت امام منتشر گردید. «احمد بن موسی عزم خراسان نمود. با هفتصد تن از برادران و برادرزادگان و جماعت کثیری از دوستان، از مدینه حرکت نمودند. چون به دو فرسنگی شیراز رسیدند، خبر شهادت امام رضا علیه السلام به آن نواحی رسید، مأمون نیز که از حرکت امامزادگان اطلاع یافته بود، به جمیع حکّام و عمّال قلمرو خود، نوشته بود که در هر کجا آن ابوتراب (احمد بن موسی علیه السلام) را یافتید، به قتل برسانید».(1)

مؤلف کتاب زندگی سیاسی هشتمین امام به نقل از اعیان الشیعه، الأنساب نیشابوری، مدینة الحسین و چند منبع دیگر در تحلیل این مطلب می نویسد:

احمد بن موسی علیه السلام چون از حیله مأمون آگاه شد، به همراه سه هزار تن و به روایتی دوازده هزار تن از بغداد [مدینه] قیام کرد. کارگزار مأمون در شیراز به نام قتلغ خان به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکش هایی هم او و هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید.(2)

وی در ادامه می نویسد: در آن ایّام، برادرِ دیگرِ امام رضا علیه السلام به نام هارون علیه السلام همراه بیست و دو تن از علویان به سوی خراسان می آمد، بزرگِ این قافله، خواهر امام رضا علیه السلام، یعنی فاطمه علیهاالسلام بود. مأمون به مأموران خود، دستور داد تا بر قافله بتازند. آن ها نیز همه را زخمی و پراکنده کردند. هارون علیه السلام نیز در این نبرد، زخمی شد، سپس او را در حالی که بر سر سفره غذا نشسته بود، غافلگیر کردند و به قتل

ص: 63


1- - سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 115؛ فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445؛ محمد هاشم، منتخب التواریخ، ص 680؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 276؛ با تفاوت هایی آورده اند.
2- - ن.ک: جعفر مرتضی حسینی، زندگانی سیاسی هشتمین امام علیه السلام، متن فشرده، صص 214.

رساندند. می گویند به حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز در ساوه زهر خورانیدند که پس از چند روزی او هم به شهادت رسید. از دیگر قربانیان مأمون، برادرِ دیگرِ امام به نام حمزة بن موسی بود. با توجّه به این وقایع درمی یابیم که احتمال شهادت امام به دست مأمون در همان ایام نیز در میان مردم شایع شده بود.(1)

آن چه که از بررسی متون و منابع تاریخی در خصوص زمان قیام احمد بن موسی علیه السلامو علت های آن حاصل می شود، این است که قیام احمد بن موسی علیه السلام زمانی آغاز شد که مواضع و سیاست های مأمون نسبت به امام رضا علیه السلام وارد مرحله

نوینی شد و آن هنگامی بود که مأمون دریافت طرح ولایت عهدی علی بن موسی الرضا علیه السلام همچون تیغی دو دَم است که یک دَمِ آن «ضربه گیر» است برای خنثی کردن قیام علویان و دَمِ دیگرِ آن «ضربه زننده»، و اساس خلافت عباسیان را به نفع «امامت» آل علی بن ابی طالب علیه السلام بر هم می زند. از این رو، مأمون به رغم کیاستی که داشت، وقتی متوجّه شد هدف های او در ماجرای ولایت عهدی با شکست مواجه شده و موجی از اغتشاش را به قصد براندازی او در بغداد دامن زده است، تصمیم گرفت مواضع خود را به تدریج تغییر دهد.

اولین نشانه این تغییر موضع، قتل «فضل بن سهل» در حمام سرخس بود.(2) او با سیاست های جاه طلبانه خود کوشیده بود مأمون را از حوادث بغداد دور نگه دارد. مأمون بعد از قتل «فضل بن سهل» از بیم افشای سیاست نوین خویش، دستور داد مجریان قتل را که از غلامانش بودند، گردن بزنند.(3) این واقعه، باعث خشنودی

ص: 64


1- - همان، ص 315؛ روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، ص 56؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 246؛ دایرة المعارف تشیع ج 20، ص 479. در همراهی برادران امام رضا علیه السلام با کاروان حضرت معصومه علیهاالسلامتردیدهای جدّی وجود دارد.
2- - ابن مسکویه، تجارب الامم، ج 6، ص 443؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 478؛ مسعودی، اثبات الوصیّه، ص 207.
3- - طبری، تاریخ طبری، ترجمه فارسی، ج 11، ص 1027؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 3، ص 459؛ رفاعی، عصر المأمون، ج 1، ص 266؛ یوسف بن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 2، ص 169 به بعد؛ جعفر مرتضی حسینی العاملی، الحیاة السیاسیة الإمام الرضا، ص 325.

عباسیانِ بغداد شد. گام بعدی، برداشتن مانعی بود که خود، دو سال پیش از آن (201 ه- . ق.) در روابطش با بغداد ایجاد کرده بود، یعنی ماجرای ولایت عهدی علی بن موسی الرضا علیه السلام. بنابراین، مأمون در یک برنامه زمان بندی شده، ابتدا با سمّی کردن انگور، امام را بیمار کرد(1)، و سپس با «افشره انار زهرآلود» وی را به شهادت رساند.(2)

بدیهی است انعکاس این تحولات هم چنان که باعث خرسندی «خاندان عباسی» می شد، موجبات نگرانی «علویان» را نیز فراهم می کرد. به نظر می رسد قیام احمد بن موسی هنگامی آغاز شد که وی از تغییر سیاست های مأمون (سیاست های ظاهری) نسبت به علویان و امام علی بن موسی الرضا علیه السلام آگاه شد. از این رو، احمد بن موسی برای حمایت و یاری امام، قیام خود را آغاز کرد و از طریق بصره، اهواز (سوق الاهواز) و فارس عازم خراسان شد. از آن جایی که این حرکت

ص: 65


1- - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 486؛ میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج 3، ص 48؛ مقدّس اردبیلی، حدیقة الشیعه، ص 658 به بعد؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ص 262؛ مسعودی، اثبات الوصیّه، ص 228؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودّه، ص 363؛ ابن حجر، الصواعق المحروقة، ص 204.
2- - نعمة اللّه جزایری، الأنوار النعمانیه، ص 176؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 318؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 351؛ احمد امین، ضحی الاسلام، ج 3، ص 295؛ محمد الخضری بک، محاضرات تاریخ الامم الإسلامیّة، ص 182؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 453؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 241؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ص 31؛ کامل شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، ص 226 به بعد؛ محمد حسین مظفر، الشیعه فی التاریخ، ص 69؛ رفاعی، عصر المأمون، ص 267؛ محمد حسین مظفر، تاریخ الشیعه، ص 53؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 376؛ ابومحمد عبداللّه بن احمد، موالید الأئمّة و وفیاتهم، ص 125؛ ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 2، ص 270؛ حمد اللّه مستوفی، تاریخ گزیده، ص 205؛ ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص 301؛ ابن حجر، التهذیب، چاپ حیدرآباد، ج 7، ص 387؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 12، صص 264 - 265، 267، 368.

دیدار ساده ای نبود، مأمون دچار وحشت شد. به ویژه هنگامی که فهمید عدّه زیادی از شیعیان و علویان از هر دیاری که کاروان احمد بن موسی می گذرد، به آن می پیوندند، دستور داد از عزیمت کاروان جلوگیری کنند(1) و برادران امام را بکشند. این پیام را هنگامی عامل مأمون در فارس دریافت کرد که کاروان به حوالی شیراز رسیده بود و همزمان با لشگر کشی «فتلغ خان»(2) حکمفرمای «فارس» خبر شهادت امام رضا علیه السلام منتشر شد. احمد بن موسی علیه السلامبا شورایی متشکل از برادران و یارانش به بررسی حوادث و شرایط پرداختند و دریافتند تنها راهی که دارند، مبارزه است.

جغرافیای تاریخی قیام

خط سیر حرکت احمد بن موسی علیه السلام، یکی از راه های متداول آن زمان بود.(3) راهی که برادر بزرگوارش حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام پیش از وی، آن را تا مرو پیمود(4). این راه، از مدینه به بصره و از طریق سوق الاهواز به فارس می رسید و سپس از راه کویر به نیشابور، طوس، سرخس و مرو پایان می گرفت. مبدأ قیام احمد بن موسی علیه السلام مدینه(5) و مقصدِ آن، خراسان (مرو) بود؛ هر چند در نتیجه پیکار با عامل مأمون در فارس، هرگز پای آن ها به خراسان نرسید.

شرح منزل ها و مسافت های میان مدینه تا بصره در منابع جغرافیایی آمده است. «اصطخری»، «ابن رُسته»، «جیهانی» و «قُدامة بن جعفر» منزل های میان مدینه تا

ص: 66


1- - سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 115؛ فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445.
2- - نام ترکی است به معنی بزرگ، معمولاً به عنوان لقب برای کسانی که به حکومت منصوب می شدند، به کار می رفته است.
3- - راه دیگر از مدینه به کوفه، بغداد و از طریق ناحیه جبال وارد سرزمین ایران می شد و از طریق ری، دامغان، نیشابور، طوس و سرخس به مرو می رسید.
4- - حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در سال 200 هجری برابر خط سیری که مأمون تعیین کرده بود، از مدینه عازم مرو شد. زمان حرکت احمد بن موسی علیه السلام را می توان حدود اواخر سال 202 تا اوایل سال 203 تخمین زد. ن.ک. جلیل عرفان منش، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام ، ص 12 به بعد.
5- - برخی از منابع، مبدأ حرکت احمد بن موسی علیه السلام را از بغداد نوشته اند، امّا درست آن، مدینه است.

نقشه شماره 1: جهان از صورة الارض

ابن حوق (قرن چهارم)

بصره را 18 تا ذکر کرده اند. «معدن نقره»(1) شاهراهی بود که در میان این مسیر، راه های قدیمی بصره، مکّه، و کوفه و مدینه را به هم می پیوست.(2) بصره، یکی از

ص:67


1- - معدن نقره، در 100 مایلی مدینه واقع شده است.
2- - اصطخری، المسالک و الممالک، ص 28؛ ابن رسته، الاعراق النفیسة، صص 206 - 207؛ جیهانی، اشکال المعالم، ص 52؛ قُدامة بن جعفر، کتاب الخراج، ص 17.

شهرهایی بود که در مسیر این راه قرار داشت و کمی پیش از عبور احمد بن موسی علیه السلام در حوادث قیام برادرش «زید» به آتش کشیده شد.(1) منابع جغرافیایی،

منزل های میان بصره تا سوق الاهواز(2) را هفت منزل به مسافت 36 فرسخ ذکر کرده اند،(3) که بخشی از این مسافت از طریق آب می گذشت.(4)

شهر اهواز در مسیر راه احمد بن موسی علیه السلام واقع شده بود، منابع تاریخی گزارشی را از جزئیات عبور کاروان احمد بن موسی علیه السلام در این شهر ذکر نکرده اند. در بررسی آثار تاریخی شوشتر، دو بقعه به نام های «امام رضا علیه السلام» و «شاهچراغ» (احمد بن موسی) یافت می شود که در منطقه «دش زورک» در انتهای بلوک «عقیلی» واقع شده اند. این دو بقعه، علاوه بر این که در مسیر راه قدیم اهواز به فارس واقع نشده است، به لحاظ تاریخی فاقد قدمت و سند می باشند.(5)

در جریان قیام ابوالسرایا، هنگامی که قیام بالا گرفت، زید بن موسی به بصره و اهواز مستولی شد.(6) گزارش های منابع تاریخی از رخدادهای شهر اهواز از سفری که پیش از این برای حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام روی داده است، ما را یاری می کند تا از اوضاع سیاسی - اجتماعی و همچنین از منزل های این شهر، آگاهی های ارزشمندی به دست آوریم.(7)

ص: 68


1- - شهر بصره در حدود 199 توسط زید بن موسی به آتش کشیده شد.
2- - شهر اهواز را در آغاز، سوق الاهواز می نامیدند و برای رعایت اختصار به آن اهواز گفتند. اهواز در اصل احواز جمع حوز بوده و اهواز صورتی از (احواز) به شمار می رود. ن.ک: اعتماد السلطنه، مرآة البلدان، ج 1، ص 132؛ و لغت نامه دهخدا، کلمه هوز.
3- - قُدامة بن جعفر، کتاب الخراج، ص 26؛ ابن رسته، الاعراق النفیسة، صص 219 - 220؛ ابن حوقل، صورة الارض، ص 30؛ جیهانی، اشکال العالم، صص 107 - 108.
4- - اصطخری، مسالک و ممالک، ص 83.
5- - جلیل عرفان منش، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام، صص 63 - 68.
6- - ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمه رسولی محلاتی، صص 475 ، 497 ، 501؛ ابن عنبه، عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، صص 152 - 205.
7- - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 454؛ راوندی، الخرائج و الجرایح، چاپ بمبئی، ص 104؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 12، صص 104 - 105؛ مستوفی، نزهة القلوب، ص 111؛ یعقوبی، البلدان، ص 141 به بعد؛ مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة اقالیم، ص 402 به بعد؛ قزوینی، آثار البلاد، ص 107؛ آدم متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 2، ص 227؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 1، ص 188؛ به نقل از اعتماد السلطنه، مرآة البلدان، ج 1، ص 30.

مردمِ این منطقه، اعتزالی مشرب،(1) بودند و این، در میان آن ها بیش از دیگر قوم ها، شایع بوده است(2). در آن زمان، راه های متعددی، اهواز را به فارس می پیوست. راهی که احتمال عبور احمد بن موسی علیه السلام را از آن جا قوّت می بخشد، مسیری است که از پل اربق در حوالی رود مسرقان به سمت «سنبیل» امتداد داشته است و از آن جا وارد فارس و ارجان می شود.(3)

فارس در ماجرای قیام احمد بن موسی7 نقش عمده ای داشت. جایگاهی که

ص: 69


1- - «اعتزال» به معنای «گوشه نشینی» است. معتزله، فرقه ای است که در اوایل قرن دوم هجری در عصر بنی امیه ظهور کرد و تا چند قرن در تمدن اسلامی تأثیر گذاشت. مؤسّس این فرقه، «واصل بن عطا» یکی از شاگردان «حسن بصری» متوفی 110 ه-.ق. بود. او که با استادِ خود، درباره سرنوشت کسی که مرتکب معاصی کبیره می شود و تعیین حدود کفر و ایمان اختلاف نظر پیدا کرد، از مجلس درس او کناره گرفت، و با همراهی یکی دیگر از شاگردان حسن بصری به نام «عمرو بن عبید» فرقه جدیدی به نام معتزله که به آن ها «عدلی مذهب» هم گفته می شود، بنا نهاد. معتزله بر این باور است که دیدن حق تعالی نه در دنیا ممکن است و نه در آخرت، و نیز می گویند که نیکی از خدا و بدی از نَفْس است و مرتکب معاصی کبیره، نه مؤمن است و نه کافر. فرقه معتزله، خود، به 20 فرقه دیگر تقسیم شدند. اصول عقاید معتزله عبارت است از: قول به «المنزلة بین المنزلتین»، قول به توحید، قول به عدل، قول به وعد و وعید و امر به معروف و نهی از منکر. ظهور این فرقه باعث به وجود آمدن نهضتی فکری شد و مسلمانان را با علوم و فلسفه آشنا کرد، زیرا آن ها برای اثبات عقاید و افکار خود (توحید، نفی جسم بودنِ خدا، عدم امکان رؤیت خدا، عدل و اختیار) از فلسفه استفاده می کردند و به مباحث عقلی و منطقی متوسل می شدند و به همین دلیل، مورد بغض و کینه برخی فرق اسلامی از جمله محدثان و اشاعره بودند. این فرقه، بنیانگذارِ علمِ کلام در اسلام است. آن ها آیات قرآن را تأویل و توجیه می کردند.
2- - ابن حوقل، صورة الارض، ص 36؛ اصطخری، مسالک و ممالک، صص 89 - 93.
3- - دو شاخصه عمده جغرافیایی که از عبور حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در سال 200 در شهر اهواز در دست داریم، حوادثی است که در کنارِ پل اربق و ارجان روی داده است. ن.ک: جلیل عرفان منش، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام ، بخش اهواز.

بعدها «مشهدِ» احمد بن موسی علیه السلام و برادرانش شد. بنابراین، لازم است پیش از شرح منزل ها و مسافت های فارس به توضیح مختصری درباره این سرزمین بپردازیم.

سرزمین پارس

سرزمین «پارس»،(1) سابقه دیرینه تاریخی دارد و در زمان های مختلف به عنوان پایتخت و مرکز سیاسی ایران و یا یکی از «ساتراپهای» (ایالت های) مهم ایران به شمار می رفته است. حدود خطّه پارس بنا بر گفته «زرکوب شیرازی» (درگذشته به سال 745 ه-.ق.) چند رکن داشته است:

«رکن شمالی (فارس) از ولایت اصفهان تا حدود ابرقوه، رکن جنوبی آن از کنار سواحل دریا تا کرمان و رکن شرقی آن از اعمال کرمان تا صوب سیرجان و رکن غربی از اعمال خوزستان، بر صوب دریای عمان و ارجان است».(2)

مسلمانان پس از فتح «فارس»(3) آن را به پنج ولایت تقسیم کردند. این تقسیم بندی تا زمان هجوم مغول همچنان باقی بود. برابر تقسیمات جغرافی دانان مسلمان، نواحی فارس عبارت بوده از: ناحیه «اردشیر خوره» که «شیراز»(4) مرکز آن و مرکز ایالت فارس محسوب می شد. ناحیه «شاپور خوره» که مرکز آن شهر «شاپور» بود. ناحیه «ارجان» که مرکز آن شهری به همین نام بود. ناحیه «اصطخر» که مرکز آن شهر قدیمی «پرسپولیس» بود و ناحیه «دارابجرد» که مرکز آن، شهری به همین نام بود.(5)

ص: 70


1- - پارس در منابع قدیم یونانیان، «پارسو، پرس، پرسر، پرسین و پارای تا سن» آمده که به سرزمین ایران اطلاق می شده است.ن.ک: اعتماد السلطنه، تطبیق جغرافیای قدیم و جدید ایران، صص 88 - 89.
2- - زرکوب شیرازی، شیرازنامه، صص 22 - 23.
3- - معرّب پارس.
4- - نام شیراز در کشفیّات باستان شناسی، به صورت ish-its-shiva آمده است. ر.ک: آریری، شیراز مهد عرفان، ص 40.
5- - نقل به اختصار از: لسترنج، سرزمین های خلافت شرقی، صص 267، 368، 269.

نقشه شماره 2: نقشه خلیج فارس از مسالک والممالک اصطخری

اصطخر از مهم ترین ایالت های پارس به شمار می رفت. این ایالت در عهد خلیفه دوم به سال 61 هجری توسط عثمان بن ابی العاص و ابوموسی اشعری گشوده شد.(1) در سال 74 هجری، بنای شهر شیراز توسط محمد بن یوسف ثقفی(2) نهاده

ص: 71


1- - زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 24؛ امّا برخی می نویسند توسط عبداللّه بن عامر، فتح شد. ن.ک: اعثم کوفی، الفتوح، چاپ بمبئی، صص 84 - 85.
2- - برادرِ حجّاج بن یوسف ثقفی.

شد.بنا بر گفته «ابن بلخی» (درگذشته به سال 540 ه- .ق.) در فارسنامه، این شهر روز

به روز از رونق اصطخر کاست(1) و اصطخر که روزگاری شهر پهناوری بود و دامنه آن شهر کثه (یزد)، میبد، نایین، فهرج و رودان از توابع کرمان، ابرقوه (ابرکوه) و فارس می شد، رفته رفته محدود و از عظمت آن کاسته شد.(2)

ایالت فارس در سال های بحرانی حکومت مأمون (حدود 199 ه- .ق.) درگیر تحولات سیاسی شد و اسماعیل بن موسی بن جعفر علیه السلام در جریان قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا در فارس به قدرت رسید.(3) فرصت الدوله در ذکر سلاطین و حکّام شیراز در عصر مأمون از فضل بن سهل و قتلغ خانِ تُرک نام می برد که به ترتیب در سال های (193 - 198) و (198 - 210) حکمران شیراز بودند.(4) اصطخری در مسالک و ممالک (تألیف 340 ه-.ق.) درباره عقاید مذهبی و اقلیت هایی که در فارس رایج بودند، می نویسد:

«شیراز، استخر و پسا (فسا) مذهب اهل سنّت و جماعت دارند و بر مذهب اهل بغداد (می باشند) و (در) فتوا به مذهبِ اصحاب حدیث کنند، در پارس گبرکان (زرتشتیان) و ترسایان (مسیحیان) و جهودان (یهودیان) باشند. گبرکان غلبه دارند و جهودان اندکی باشند و کتاب های گبرکان و آتشکده هایشان و آداب گبرکی هنوز در میان پارسیان هست، و به هیچ ولایت اسلام چندان گبر نباشد که در ولایت پارس است که (روزی) دارالملک ایشان بوده است».(5)

ص:72


1- - ابن بلخی، فارسنامه، ص 132؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص 111.
2- - ابن حوقل، صورة الارض، ص 36.
3- - برای آگاهی بیشتر، ن.ک: شریف باقر قرشی، تحلیلی از زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام، ج 2، صص 475 - 476؛ جعفر مرتضی حسینی، زندگی سیاسی هشتمین امام، متن فشرده، صص 211 - 212؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 13، ص 216.
4- - فرصت الدوله، آثار العجم، ص 575.
5- - اصطخری، مسالک و ممالک، ص 121.

منزلگاه ها و مسیر عبور کاروان برادران امام رضا علیه السلام

شرح راه ها و منزل هایی که اهواز را به فارس پیوند می زد، در نوشته های جغرافی دانان مسلمان آمده است. ابن خردادبه در مسالک و ممالک، قُدامة بن جعفر در کتاب الخراج، یعقوبی در البلدان، ابن رسته در الاعلاق النفیسه، جیهانی در اشکال العالم، اصطخری در المسالک و الممالک، ابن حوقل در صورة الارض و ابن بلخی در فارسنامه که به ترتیب در سال های 250، 266، 278، 290، 320، 340، 367، 450 هجری قمری تألیف شده اند، دست کم بیش از 10 شرح جداگانه از این مسیر ارائه می دهند.(1) علاوه بر این، دیگر منابع تاریخی محلی فارس به ذکر راه های قدیمی و باستانی فارس پرداخته اند.(2)

روی هم رفته، یک مسیر عمده از طریق «ارجان» (بهبهان) به سمت «خلار»(3)«جویم»(4) (گویم) و «شیراز» ختم می شد.(5) از این مسیر در میانه راه، دو شاخه فرعیدیگر جدا می شد که یکی در امتداد راه باستانی «شوش» و «اصطخر» قرار می گرفت(6) و دیگری به سمت جنوب متمایل می گشت و از ناحیه «گنبد ملغان»(7) و

ص: 73


1- - ن.ک.: قدامة بن جعفر، کتاب الخراج، صص 26 - 28؛ ابن بلخی، فارسنامه، صص 124 و 231؛ ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ص 321؛ اصطخری، المسالک و الممالک، ص 225؛ جیهانی، اشکال العالم، ص 107؛ ابن حوقل، صورة الارض، صص 30 ، 44، 54 ، 55 و 56.
2- - ن.ک.: فرصت الدوله، آثار العجم، ص 401؛ زرکوب شیرازی، شیرازنامه، صص 23 ، 31 - 32؛ مصطفوی، اقلیم پارس، صص 140، 361 - 362.
3- 1 - Khollar .
4- 2 - Jhouam.
5- - ابن بلخی، فارسنامه، ص 231.
6- - کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ایرانشهر، ج 2، ص 1456؛ مؤسسه جغرافیایی دانشگاه تهران، اطلس تاریخی ایران، نقشه شماره 6 و 7.
7- 3 - Gonbad-Moljhon.

نقشه شماره 3 : نقشه چند کشورعربی و راه های مواصلاتی آن

«کشن»(1) به شیراز می رسید.(2) این راه اخیر، مسیر عبور کاروان احمد بنموسی علیه السلام بود. خوشبختانه، در این مقطع، از خط سیر حرکت احمد بن موسی علیه السلام، گزارش هایی ثبت شده است که مسیر او را از سایر راه ها جدا می نماید. مناطقی که مورّخان در ماجرای نبرد احمد بن موسی علیه السلام با دشمنان از آن یاد می کنند، «خان زنیان» و «کشن» است؛ هر چند این مناطق در نقل متقدمان نیامده، ولی در منابع متأخران، به تواتر ذکر شده است.(3)

ص: 74


1- 1 - Koshan.
2- - ابن بلخی، فارسنامه، ص 231.
3- - جلیل عرفان منش، زندگانی و قیام احمد بن موسی ، ص 56 - 57؛ سلطان الواعظین، شب های پیشاور، صص 117 - 118 و دیگران...

کاروان احمد بن موسی علیه السلام از «پل اربق»(1) در اهواز به اولین منزلگاه فارس «سوق السبیل»(2) عبور کرده و مسافت شش فرسخ تا ارجان را پیموده است. در این شهر، قدمگاهی به امام رضا علیه السلام نسبت داده شده است.(3) ادامه خط سیر ارجان به شیراز در فارسنامه با جزئیات بیشتری آمده است که به 27 فرسنگ می رسد. از دیگر منزل های این راه، «فزوک»(4) «حبس»(5)، «صامه»،(6) «گنبد ملغان» و «کشن» را می توان نام برد.(7)

درنگ هایی درباره مسیر حرکت کاروان

با در نظر گرفتن جغرافیای تاریخی شهرها و راه ها، در آن زمان، برای عبور از مدینه و یا بغداد به سمت خراسان، دو خط سیر جداگانه متداول بوده است.

مسیر اول، از مدینه آغاز و از آن جا به بصره و از طریق شهرهای اهواز و فارس از راه کویر و بیابان های میان ایالت های فارس و خراسان (منطقه کویری یزد) به خراسان و یا مرو ختم می شد.

مسیر دوم، از مدینه به سمت کوفه و بغداد می رفت و سپس از آن جا به سمت ری، قم، خراسان و سرانجام مرو پایان می گرفت.

مسیر اول، خط سیری بود که پیش از احمد بن موسی علیه السلام برادرش حضرت امام رضا علیه السلام آن را پیمود. این مسیر با پافشاری مأمون برگزیده شده بود.

به نظر می رسد کسانی که در مدفن احمد بن موسی علیه السلام و یا مسیر حرکت او دچار

ص: 75


1- - ابن حوقل، صورة الارض، ص 30.
2- - جیهانی، اشکال العالم، ص 107. ابن رسته «ازم»، ابن بلخی «بوستانک» و قُدامة بن جعفر «جویرول» را به عنوان اولین منزل فارس آورده است.ن.ک.: ابن رسته، الاعلاق النفیسة، ص 221؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص 231؛ قُدامة بن جعفر، کتاب الخراج، ص 26.
3- - اعتماد السلطنه، مرآة البلدان، ج 1، ص 368.
4- - fazvak، بزرگ هم آمده است.
5- 1 - Habs.
6- - صامه به صورت صاها هم آمده است.
7- - ابن بلخی، فارسنامه، ص 231.

تردید شده اند و در پاره ای از موارد با ابهام ها و تناقض هایی برخورد کرده اند، نسبت به خط سیر راه های متداول در آن زمان توجه کافی نداشته اند. موضوع اخیر در برخی از منابعی که به مسیر هجرت علی بن موسی الرضا علیه السلام پرداخته اند، با تناقض و اشتباه های فراوان آشکاری آمیخته شده و نگارنده در کتاب جغرافیای هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو به تفصیل به شرح آن پرداخته است.

آشفتگیی که در بیان خط سیر و مدفن احمد بن موسی علیه السلام و برادرانش (حسین بن موسی و محمد بن موسی) درمنابع تاریخی به چشم می خورد، ناشی از همین ضعف ها و کاستی ها است. برخی نیز بدون ارایه مآخذ در همراهی محمّد بن موسی علیه السلام با کاروان احمد بن موسی علیه السلام تردید دارند.(1)

درباره اختلاف بر سر مدفن احمد بن موسی علیه السلام و برادرانش به طور جداگانه و به تفصیل سخن خواهیم گفت، اما این که چنین اختلافی تا چه اندازه متأثر از خط سیری است که برخی از مورّخان برای حرکت کاروان احمد بن موسی علیه السلام قایل شده اند، موضوعی است که اینک به آن می پردازیم.

برای تعیین خط سیر کاروان احمد بن موسی علیه السلام و برادرانش چند نکته قابل تأمّل و بررسی وجود دارد که عبارت اند از: مبدأ حرکت، مقصد کاروان، محل درگیری و صحنه کارزار و سرانجام، محل شهادت و مدفن آنان. درباره مقصد کاروان برادران امام رضا علیه السلام و همراهانشان که «خراسان» است، همه منابع اتّفاق نظر دارند. امّا درباره مبدأ حرکت کاروان تفاوت هایی در برخی منابع وجود دارد که به بررسی آن می پردازیم.

مبدأ حرکت کاروان

درباره مبدأ حرکت کاروان، منابع، گزارش های متفاوتی ارایه می دهند. این گزارش ها به میزان خط سیر و حرکت کاروان، چندان آشفته و مبهم نیستند. برخی از

ص: 76


1- - محمّد رحمتی ، انجاز العدات فی احوال السّادات ، ص 108.

منابع، آغاز حرکت کاروان را مدینه و برخی بغداد ذکر کرده اند.

و لمّا خرج مع بعض أقربائه من المدینة قاصدا أخاه الرضا علیه السلام فی خراسان و وصل إلی شیراز سمع فیها بوفاة أخیه فمنعه من السیر إلیها حاکم شیراز قتلغ شاه بأمر المأمون

العباسی فحدثت بینه و بین الحاکم واقعة عظیمة قتل فیها أولاد أقربائه ثم قتل هو بعدهم... .(1)

در این گزارش، مبدأ حرکت کاروان احمد بن موسی علیه السلام از شهر مدینه به سمت

خراسان ذکر شده است؛ هنگام ورود به شیراز و شایع شدن خبر وفات برادرش - حضرت امام رضا علیه السلام - و ممانعت حاکم شیراز از حرکت کاروان، احمد بن موسی علیه السلام و نزدیکان وی در پیکار با نیروهای حاکم به شهادت می رسند... گزارش های دیگری در دست است که مبدأ حرکت را بغداد می داند:

... و کان ساکنا فی دارالسلام بغداد،... و لمّا سمع قضیة الإمام علی بن موسی الرضا علیه السلام الهائلة؛ حزن کثیرا و بکی بکاء شدیدا، و خرج من بغداد لطلب ثاره، و معه ثلاثة آلاف من أحفاد الأئمّة الطاهرین، قاصدا حرب المأمون و لمّا وصلوا إلی قم حاربهم عاملها من قبل المأمون و استشهد منهم جماعة و دفنوا هناک و لهم مشهد مزور و لمّا وصلوا إسفراین من ناحیة خراسان؛ نزلوا فی أرض سبخة بین جبلین، فهجم علیهم عسکر المأمون و حاربهم و قتلهم، و استشهد أحمد و دفن هناک، و قبره هناک مزور و بعض النسابین یرون قبره و مزاره بشیراز و هذا مشهور من أغلاط العامة.(2)

یعنی: احمد بن موسی، ساکن شهر بغداد بود، و هنگامی که ماجرای امام رضا علیه السلام (شهادت امام رضا علیه السلام) را شنید، بسیار اندوهگین شد و به شدت گریست و برای خونخواهی از بغداد خارج شد. 3000 نفر از نوادگان امامان معصوم همراهش بودند او که قصد جنگ با مأمون داشت و هنگامی که به قم رسید، فرمانروای قم از طرف مأمون با آن ها جنگید و در آن جا تعدادی از آن ها شهید و همان جا دفن شدند؛ آن ها هنگامی که به

ری آمدند، با سپاه آن جا جنگیدند و در این جنگ، تعدادی از آن ها کشته و در همان جا

ص:77


1- - نوبختی، فرق الشیعه، به تصحیح سید محمد صادق بحرالعلوم، چاپ نجف، پاورقی ص 88.
2- - سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 192.

نقشه شماره 4 : نقشه شهر مدینه در قرن اوّل هجری

دفن شدند، و بعدها برای آن ها زیارتگاهی ساخته شد. هنگامی که از طرف خراسان به اسفراین رسیدند، در زمینی شوره زار در بین دو کوه اطراق کردند، سپاهیان مأمون بر

آن ها حمله ور شدند و همگی را کشتند؛ احمد بن موسی نیز در آن جا شهید و مدفون شده و قبر او در آن جا زیارتگاه است؛ و برخی از نسب شناسان می گویند که قبر احمد بن

موسی در شیراز است و این از اشتباهات عوام است.

ص: 78

بدون شک یکی از عواملی که در خط سیر کاروان احمد بن موسی علیه السلام به طور تعیین کننده ای مؤثر است، مدفن او و برادرانش می باشد که در جای خود به شرح آن و ارایه دلیل ها و نتیجه گیری از آن ها می پردازیم. امّا در این جا اشاره می کنم که بپذیریم محل درگیری و صحنه کارزار، فارس بوده و مشهد (یا مدفن) آن بزرگواران شهر شیراز است، باید بپذیریم مکانی هم که اکنون بارگاه و مرقد احمد بن موسی، محمد بن موسی و حسین بن موسی علیهم السلام به شمار می رود، واقعی است.

مسیر کاروان برادران امام رضا علیه السلام بصره، اهواز و فارس بوده است که کوتاه ترین راه متداول آن زمان به شمار می رود.

اما خط سیر دیگری که در آن زمان متداول بود، راهی است که از مدینه به بغداد می رفت و از آن جا با عبور از شهرهای ری و قم به خراسان می رسید.

اختلاف درباره مبدأ حرکت فقط به محل سکونت احمد بن موسی علیه السلام و

برادرانش در بغداد و یا مدینه باز نمی گردد. هر چند منابع در این مورد، گزارش های متعددی نقل کرده اند، که با توجّه به گزارش هایی که در عصر امامت حضرت موسی کاظم علیه السلام درباره حضور احمد بن موسی علیه السلام در شهر مدینه و ماجرای بخشیدن مزرعه ای موسوم به «یسیرة» از سوی پدر بزرگوارش به وی؛ «وهب له ضیعته المعروفة بالیسیرة»(1) و سرکشی به برخی از املاک پدرش در شهر مدینه؛ «خرج أبی بولده إلی بعض أمواله بالمدینة..»..(2) و همچنین ماجرای انتشار خبر شهادت امام موسی کاظم علیه السلام در مدینه و تجمع مردم در خانه «ام احمد» و «مسجد»، طرح بیعت با احمد بن موسی علیه السلام و دعوت وی برای بیعت مردم با حضرت امام رضا علیه السلام در

شهر مدینه؛ «کما أ نّکم جمیعا فی بیعتی فإنّی فی بیعة أخی علی بن موسی الرضا علیه السلام

ص: 79


1- - شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 273.
2- - همان، ج 2، ص 273؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 285؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص 95؛ تستری، قاموس الرجال، ج 1، ص 436.

و اعلموا أ نّه الإمام و الخلیفة من بعد أبی و..»..(1) و همجواری احمد بن موسی علیه السلام با برادرش امام رضا علیه السلام در شهر مدینه به عنوان کانون ولایت، پیش از آن که مأمون، فرستادگانِ خود را به شهر مدینه گسیل دارد تا امام رضا علیه السلامرا برای ولایت عهدی از مدینه به خراسان روانه کنند؛ «و کان (احمد بن موسی) فی خدمة أخیه مدة من الزمان إلی أن أرسل المأمون إلی الرضا علیه السلام و أشخصه إلی خراسان و عقد له خلافة العهد و..»..(2) و گزارش های دیگر، ما را نسبت به سکونت و یا حضور احمد بن موسی علیه السلام در شهر مدینه مطمئن می سازد.

در نتیجه، می توان پذیرفت که مبدأ حرکت کاروان احمد بن موسی علیه السلام که متشکل از جوانان «بنی هاشم»، خویشان و برادران وی (محمد و حسین) بودند، از مدینه آغاز شد.

علاوه بر این، بغداد در آن زمان مرکز تجمع عباسیان بود که نه دل در گرو علویان داشتند و نه، نسبت به سیاست های مأمون خوشبین بودند. روی هم رفته، بغداد که مرکز سنّتی خلافت عباسیان به شمار می رفت، در آن برهه از زمان، شهری بود که عباسیان بر آن تسلّط داشتند و کانون توطئه و دسیسه خاندان عباسی بر ضدّ علویان و دستگاه مأمون در نیمه قلمرو شرقی خلافت عباسیان به شمار می آمد.(3)

ص: 80


1- - بحر العلوم، تحفة العالم، ج 2، ص 28؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، ص 71؛ محمد علی اردبیلی، جامع الرواة، ج 2، ص 455.
2- - بحرالعلوم، تحفة العالم، ج 2، ص 28؛ کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 97؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 326؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 23.
3- - می دانیم که با مرگ هارون الرشید، محمد امین در بغداد، قدرت را در دست گرفت، اما به زودی بر اثر تحریک مخالفان مأمون که در آن زمان زیر نظر برادرش در نیمه شرقی قلمرو عباسیان حکومت می کرد، وصیت پدرش را نادیده گرفت و فرزند شیرخوارش «موسی» را به جانشینی پس از خود برگزید. از آن زمان تا پایان التهاب های سیاسی دوران زمامداری مأمون و شهادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلامکه نقطه آشتی میان عباسیان متعصّب بغداد و مأمون بود، شهر بغداد، مرکز تجمع مخالفان سیاسی مأمون بود. عباسیان در همان سال که خبر واگذاری ولایت عهدی به علی بن موسی الرضا علیه السلام منتشر شد، دست بیعت به سوی «منصور بن مهدی» عموی مأمون دراز کردند، اما منصور بن مهدی، بیعت آن ها را واگذاشت و فرمانداری بغداد را عهده دار شد. عباسیان در بغداد گرد «ابراهیم بن مهدی» جمع شدند و با او بیعت کردند تا مبادا بعد از مأمون، خلافت از خاندان آن ها خارج شود. طبری، تاریخ طبری، چاپ بیروت، ج 5، صص 123، 128، 132، 137، (چاپ تهران) ج 13، صص 5629، 5659؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (چاپ بیروت)، ج 4، صص 147، 153 ، 158؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، صص 401، 404، 418؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 461، 467؛ ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص 301؛ نخجوانی، تجارب السلف، ص 158؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 320؛ ابن اثیر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 267؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 267؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 2، ص 203؛ بیهقی، المحاسن و المساوی للبیهقی، ص 495؛ رفاعی، عصر المأمون، ج 2، ص 351 و 364؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 307؛ احمد امین، ضحی الاسلام، ج 1، ص 104؛ ابن صبّاغ، الفصول المهمة، صص 237 و 255؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 543؛ گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ج 4، ص 438؛ احمد شبلی، التاریخ الاسلامی و الحضارة الإسلامیة، ج 3، ص 321؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 245.

به باور نگارنده، یکی از دلایل عمده که باعث تقویت احتمال عبور کاروان احمد بن موسی علیه السلام از مسیر بغداد، ری و قم به سمت خراسان در نزد برخی از علمای رجال و انساب و مورّخان شده است؛ حرکت کاروان دیگری به رهبری حضرت فاطمه، دختر موسی کاظم علیه السلام، یعنی خواهر امام رضا علیه السلام بود، که نزدیک به همان ایّام به همراه برادرانش هارون بن موسی علیه السلام و حمزة بن موسی علیه السلام و 22 تن از

علویان به سوی خراسان می رفتند. طبق گزارش های تاریخی، مأموران به فرمان مأمون، خلیفه عباسی بر قافله تاختند و آن ها را زخمی کردند و یا به شهادت رساندند. وجود مرقد مطهّر حضرت معصومه علیهاالسلام در قم همین را می رساند.(1)

با وجود این، اگر بپذیریم حضرت احمد بن موسی علیه السلام و برادرانش از بغداد حرکت خود را آغاز کرده اند، از آن جا نیز راهی وجود داشته که به کوفه و سپس به بصره پایان می گرفته است، اما برای عبور از این راه به سوی خراسان، طولانی و غیر

ص: 81


1- - درباره همراهی «هارون بن موسی علیه السلام و حمزة بن موسی علیه السلام و عده ای دیگر از برادران حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام در سفر به ایران تردیدهای وجود دارد.

متداول بوده است.(1)

مسیر حرکت کاروان

اثبات مبدأ حرکت کاروان احمد بن موسی علیه السلام از بغداد و یا مدینه در تعیین محل شهادت و یا مدفن احمد بن موسی علیه السلام و یارانش نقش تعیین کننده ای ندارد اما این که احمد بن موسی علیه السلام از مبدأ حرکتِ خود به سمت خراسان، از فارس گذشته و در نبرد در شیراز به شهادت رسیده و کاروان دیگر به قافله سالاریِ حضرت معصومه علیهاالسلام از مبدأ حرکت خود به سمت خراسان در حوالی قم به شهادت رسیده است، دو موضوع صددرصد جداگانه به نظر می رسد که بیشتر مورّخان بر آن تأکید دارند.

با وجود این، یکسان تلقی کردن مسیر حرکت کاروان حضرت معصومه علیهاالسلام و کاروان احمد بن موسی علیه السلام باعث شده است که برخی از نسب شناسان نظیر «ابوالحسن علی زید بیهقی» معروف به «ابن فندق» (درگذشته به سال 566) در لباب الأنساب و ألقاب الأعقاب، خط سیر حرکت احمد بن موسی علیه السلام را بغداد، ری، قم و خراسان قلمداد کنند و به نظر می رسد کسانی نیز که همین مسیر را برای حرکت کاروان احمد بن موسی علیه السلامنقل کرده اند، متأثر از بیهقی بوده اند و یا به تبعیت از وی همین نظریه را مطرح ساخته اند.(2)

صاحب جامع الأنساب می نویسد: «و لمّا وصلوا إلی قمّ حاربهم عاملها من قبل

المأمون و استشهد منهم جماعة و دفنوا هناک و لمّا دخلوا الری حاربهم عسکره وقتلوا منهم ولمّا وصلوا إسفراین من ناحیة خراسان و..»..(3) یعنی: کاروان در مسیر راه

ص:82


1- - روی هم رفته عبور کاروان از بغداد به عنوان مبدأ و یا مسیر حرکت غیر محتمل به نظر می رسد.
2- - بعنوان نمونه بنگرید به: محمد هاشم خراسانی، منتخب التواریخ، ص 552؛ محمد جواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 9، ص 82؛ خزاعی، بحرالأنساب، ص 72 و مقایسه کنید با: مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 376؛ میرزا حسن فسایی، فارسنامه، ص 154؛ قزوینی، نزهة القلوب، ص 385.
3- - محمد علی روضاتی، جامع الأنساب، ص 79؛ سید محمد امین، اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 192.

نقشه شماره 5 : استان فارس و استان کرمان

خود (از طریق بغداد وارد قم شد. پس از آن که عاملان مأمون با افراد کاروان نبرد کردند و عده ای از آن ها شهید شدند و در آن جا دفن شدند، هنگامی که وارد ری شدند، مأموران آن شهر نیز به نبرد با آن ها برخاستند و در نتیجه، عده ای دیگر ازکاروان در شهر ری شهید و همان جا مدفون شدند و وقتی وارد اسفراین از شهرهای

ص:83

خراسان شدند و... .

برخی از تذکره نویسان و مورّخان متأخر نیز به نوعی خیال پردازی و افسانه سازی دور از حقایق تاریخی روی آورده اند. آن ها با توجّه به تعدد منابع معتبری که مدفن احمد بن موسی علیه السلام و برادرانش را در شیراز تأیید کرده اند، کوشیده اند میان خط سیر احمد بن موسی علیه السلام و مدفن وی در شیراز پیوند برقرار کنند و می نویسند

که احمد بن موسی علیه السلامپس از نبرد قم به جانب ری رفت و از ری به ناچار به سمت شیراز آمد و در شهر شیراز وفات یافت و یا آن که احمد بن موسی علیه السلام پس از آن که

شکست خورد، از خراسان به شیراز آمد و در شیراز وفات یافت.

مؤلف ناسخ التواریخ می نویسد: (احمد بن موسی) از بغداد به طلبِ خون برادرش با سه هزار تن غلام و سه هزار تن عشیره و اقوام خود، به جانب خراسان روانه گردیدند و چون به شهر قم رسیدند، به لشکر مأمون روبرو شدند ، جماعتی از سادات مقتول گردیدند، از آن جا به ری آمدند و اصحاب او از ترس دشمن متفرق شدند. ناچار روی به شیراز نهاد و در آن جا وفات کرد.(1)

مؤلف بدایع الأنوار فی أحوال سابع الأطهار، ضمن ردّ نظر بیهقی در لباب الأنساب

می نویسد که صاحب کتاب المجدی فی الأنساب می گوید که قبر أحمد بن موسی علیه السلام در شیراز است و در نزد عوام معروف به شاه چراغ می باشد و می افزاید: «حق آن است که آن جناب (احمد بن موسی) در حیات شکست خورد و از خراسان مراجعت کرد و در شیراز وفات یافت.(2)

مؤلف جامع الأنساب نیز معتقد است: آن چه بیهقی درباره محل شهادت یا مدفن احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین نقل می کند، از جانب سایر مورّخان و علمای انساب تأیید نشده است. وی در جست و جوهای خود، از وجود چنین مقبره ای در

ص: 84


1- - به نقل از: ذبیح اللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 359.
2- - محمد مهدی بدایع نگار، بدایع الأنوار، ص 272 چاپ سنگی.

نقشه شماره 6 : استان فارس و استان بوشهر

ص: 85

اسفراین، آگاه نشده است.(1)

مرحوم نعمت اللّه جزایری نیز در الأنوار النعمانیه، ضمن نقل قول بیهقی می نویسد: «وادّعی هو أنّ قبره بءاسفراین من ناحیة خراسان ولکن لم یتحقّق مدّعاه أیضا بحیث تطمئنّ به النفس و..». یعنی: (بیهقی) ادّعا کرده که قبر احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین از شهرهای خراسان است ولکن نتوانسته ادعای خود را به گونه ای که انسان به نظرش اطمینان یابد، ثابت کند.(2)

بحث درباره مدفن احمد بن موسی علیه السلام و اختلاف نظر میان مؤلفان کتاب های تاریخ، انساب، رجال و تذکره نویسان به همین جا پایان نمی یابد و همان طور که در ابتدای این مبحث بیان شد، در مباحث بعد به شرح و بررسی نظرهای گوناگون می پردازیم.

آغاز قیام

قیام احمد بن موسی زمانی آغاز شد که توطئه مأمون برای از میان برداشتن امام رضا علیه السلام شدت یافت. احمد بن موسی علیه السلام به همراه دو تن از برادرانش به نام های محمد(3) و حسین(4) و گروه زیادی از برادرزادگان، خویشان و شیعیان، بالغ بر دو یا سه هزار نفر از طریق بصره عازم خراسان شدند و از هر شهر و دیاری که می گذشتند، بر تعداد همراهانشان افزوده می شد، به طوری که برخی از مورّخان تعداد یاران احمد بن موسی علیه السلام را نزدیک به پانزده هزار نفر ذکر کرده اند.(5) خبر حرکت احمد بن

ص: 86


1- - روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، صص 79 - 80.
2- - نعمة اللّه جزایری، الأنوار النعمانیه، ج 1، ص 380 پاورقی.
3- - محمد بن موسی علیه السلام معروف به سید میر محمد عابد است.
4- - حسین بن موسی علیه السلام معروف به سید علاءالدین حسین است.
5- - تعداد همراهان احمد بن موسی علیه السلام را منابع، مختلف ذکر کرده اند. یکی از دلایل این اختلاف، پیوستن شیعیان در طول مسیر راه به کاروان است. تعداد همراهان احمد بن موسی علیه السلام را از هفتصد تا پانزده هزار نفر نوشته اند.

موسی علیه السلامتوسط کارگزاران حکومتی به مأمون رسید. مأمون که ورود برادران امام را به مرکز حکومت، تهدیدی جدّی برای موقعیت حسّاس خود می دید و از هم داستان شدن برادران و شیعیان امام با وی هراسناک بود، به همه حکمرانان خود، دستور داد که: «در هر کجا قافله بنی هاشم را یافتند، مانع از حرکت آن ها شوند و آن ها را به مدینه بازگردانند(1) یا مقتول کنند.(2)

این دستور به هر شهری که می رسید، کاروان از آن جا گذشته بود، مگر در شیراز که پیش از رسیدن کاروان احمد بن موسی علیه السلام، حکم به حاکم وقت رسید(3). حاکم فارس «قتلغ خان»(4) مردی جدّی و مقتدر بود. وی با لشکری انبوه(5) از شهر خارج شد و در برابر کاروان احمد بن موسی علیه السلام اردو زد.(6)

«احمد بن موسی علیه السلام در دو فرسنگی شیراز با قتلغ خان روبه رو شد.(7) در آن جا

ص: 87


1- - سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 117؛ نوبختی، فرق الشیعه، حاشیه سید محمد صادق آل بحرالعلوم، چاپ نجف، ص 88.
2- - میرزا محمد ملک الکتاب، بحرالأنساب، چاپ بمبئی، ص 1460.
3- - سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 117؛ میرزا ملک الکتاب، ریاض الأنساب و مجمع الأعقاب مشهور به بحرالأنساب، ص 126؛ فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445؛ جلیل عرفان منش، قیام و زندگانی احمد بن موسی علیه السلام، ج 1، صص 57 - 58.
4- - قتلغ شاه، هم آمده است. ن.ک: بحرالأنساب، ص 146.
5- - نزدیک به چهل هزار نفر.
6- - آثار العجم، محل اولین تلاقی را در خان زنیان، هشت فرسخی شیراز ذکر می کند. ن.ک: فرصت الدوله، آثار العجم، ص 345.
7- - شب های پیشاور، می افزاید: قتلغ خان پیغام داد حسب الامر خلیفه مأمون کاروان باید از همین جا بازگردد. حضرت سید امیر احمد فرمود: «اولاً ما قصدی از این مسافرت جز دیدار برادر بزرگمان حضرت رضا نداریم، ثانیا، ما بی اجازه نیامده ایم و از شخص خلیفه استیذان نموده ایم و به دستور خود او حرکت کرده ایم. قتلغ خان گفت: «امر است که من از حرکت شما ممانعت کنم و ممکن است به اقتضای وقت امر ثانوی صادر شده باشد که باید اجرا گردد». جناب سید امیر احمد با اخوان و سایر بنی هاشم و دوستان شور نمودند، هیچ کس حاضر به مراجعت نشد. ن.ک: سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 117.

خبر شهادت برادرش علی بن موسی الرضا علیه السلام انتشار یافت(1)، و به احمد بن موسی خبر دادند که اگر قصد دیدن برادر خود علی بن موسی الرضا علیه السلام را دارید، بدانید که وی فوت شده است.

حضرت احمد بن موسی علیه السلام که وضع را چنین دید، دانست که نخست، برادرش در طوس شهید شده است؛ دوم، برگشتن به مدینه و یا غیر آن ممکن نیست؛ سوم، این جماعت به قصد مقاتله و جدال در این جا گرد آمده اند. بنابراین، اصحاب و یاران خود را خواست و جریان را به آگاهی همه رساند و افزود: قصد این ها ریختن خون فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام است، هر کس از شما مایل به بازگشت باشد یا راه فراری بداند، می تواند جان از مهلکه به سلامت برد که من چاره ای جز جهاد با این اشرار ندارم. تمامی برادران و یاران احمد بن موسی علیه السلام عرض کردند که مایل اند در رکاب وی جهاد کنند. آن بزرگوار در حقّ آن ها دعای خیر کرد و فرمود: پس برای مبارزه، خود را آماده سازید.(2)

ص: 88


1- - صاحب بحرالأنساب می نویسد: «هنگامی که سپاه دشمن به قصد جدال در برابر آن ها اردو زد، دانست که برادرش شهید شده و از کیفیت شهادت برادرش، یارانش را خبر داد..». فرصت الدوله می نویسد: «در حین جدال یکی از سپاه قتلغ خان فریاد کرد که اگر مقصود شما رسیدن به خدمت علی بن موسی الرضا علیه السلام است، بدانید که او وفات یافت. به مجرّدِ این خبر، جماعتی که در اطراف احمد بن موسی بودند، متفرق شدند،..».. سلطان الواعظین این تفرقه را نوعی خدعه و نیرنگ می داند و می نویسد: به راست یا دروغ این خبر شایع شد تا اختلاف و تفرقه در سپاهیان احمد بن موسی ایجاد نمایند. ر.ک: ملک الکتاب، بحرالأنساب، ص 146؛ فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445؛ سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 117.
2- - جلیل عرفان منش، زندگانی و قیام احمد بن موسی، ص 58 همچنین؛ مجلسی ، بحار الأنوار ، ج 11 ، ص 276؛ ن.ک: حاج شیخ محمد جعفر شاملی، هدیه احمدیه، ص 15؛ محمد هادی سلاحی، شاهچراغ، صص 41 - 42؛ فرصت الدوله، آثار العجم، ص 45؛ ملک الکتاب ، بحرالأنساب ص 146 با دخل و تصرف آورده است.

جدال و پیکار

سپاه قتلغ خان در برابر یاران احمد بن موسی علیه السلام صف های خود را آراستند، و جنگ نابرابری آغاز شد. در نتیجه رشادت و فداکاری یاران احمد بن موسی علیه السلام، دشمن شکست خورد و عقب نشینی کرد. این جدال، در سه نوبت و به مدت چند روز ادامه یافت. در پیکار سوم، سپاهیان قتلغ خان شکست خوردند و ناچار از محل درگیری، قریه کشن(1) تا نزدیک برج و باروی شهر شیراز به مسافت سه فرسخ عقب نشستند و از ترس به درون حصار شهر پناه بردند و دروازه های شهر را محکم بستند.

احمد بن موسی علیه السلام به اردوگاه خویش، در قریه کشن، نزدیک یاران خویش بازگشت.(2) در این نبرد، عده ای از امامزادگان و اصحاب احمد بن موسی علیه السلام زخمی و تعدادی نزدیک به سیصد نفر به شهادت رسیدند.(3)

روایتی در دست است که شرح رویارویی و مقابله سپاه قتلغ خان با کاروان احمد بن موسی علیه السلام را چنین بیان می کند:

چون قتلغ خان خبر ورود احمد بن موسی را به حوالی شیراز شنید، با لشکری انبوه از شهر خارج گردید و در برابر اردوی شاهزادگان و سادات بنی فاطمه قرار گرفت. حضرت احمد بن موسی علیه السلام که وضع را چنین دید، دانست که نخست، برادرش علی بن موسی علیه السلام در طوس شهید شده است و دوم، برگشتن به مدینه و یا غیر آن میسر نیست. سوم، این جماعت به قصد مقاتله و جدال در این جا گرد آمده اند.

بنابراین، اصحاب و یاران و بالاخره همراهان خود را خواسته و جریان را به اطلاع همگی رساند و اضافه کرد: غرضِ این جماعت، ریختن خون فرزندان علی بن ابی

ص: 89


1- - کشن در نُه کیلومتری شهر شیراز است.
2- - مورّخان، جزئیات دیگری از این پیکار را ثبت نکرده اند. شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «احمد بن موسی پس از شهادت امام رضا علیه السلام از عراق به ایران آمد و پس از جنگ های متعدد با مخالفان اهل بیت که قصد جانش را کرده بودند، کشته شد». ن.ک: شیخ مفید، الإرشاد، چاپ نجف، 1382 ص 291.
3- - ن.ک: نوبختی، فرق الشیعه، حاشیه سید محمد صادق آل بحرالعلوم، چاپ نجف، ص 88 ؛ دیگران نیز با تفاوت هایی این گزارش را ذکر کرده اند.

طالب علیه السلام است. هر کس از شما مایل به مراجعت به مدینه باشد یا راه فراری بداند، می تواند جان از این مهلکه به سلامت برد، که من چاره ای جز جهاد با این اشرار ندارم.

تمام برادران و همراهان پاسخ دادند همگی حاضریم در رکاب تو جهاد نماییم. آن حضرت نیز در حقِّ یاران وفادار خود، دعای خیر فرموده، آن گاه آماده نبرد گشت. در سه

نوبت به فاصله چند روز سپاهیان «قتلغ» شکست سختی خورد و عده ای از آنها نیز کشته شده و یا رو به فرار نهادند و در اثر رشادت و شجاعت بی مثل و مانند، برادران و یاران

احمد بن موسی علیه السلام پیروزی در سه جنگ پی در پی نصیب آنها شد و در مرتبه سوم در اثر رشادت حضرت سید میر احمد سپاه اشرار آن چنان به هزیمت رفتند که از محل حرب که قریه «کشن» بود تا نزدیک برج و باروی شیراز که دو فرسنگ می شد، روی باز نگردانیدند. لشگریانِ منافق، پراکنده گردیدند تا آن جا که داخل شهر شده دروازه ها را

بسته و بر برج و باروی شهر برآمدند. سپس حضرت سید میر احمد، به اردوگاه نزد یاران خویش مراجعت فرمودند. در آن روز جمعی از امامزادگان و شیعیان آن حضرت زخم های کاری برداشته، مجروح گردیدند و قریب سیصد نفر از یاران آن جناب، به درجه رفیع شهادت رسیدند.(1)

نیرنگ دشمن

روز دیگر، احمد بن موسی علیه السلام یاران خود را به پشت دروازه شهر شیراز منتقل کرد و همان جا خیمه زد. قتلغ خان که دریافت قادر به پیکار با احمد بن موسی علیه السلام نیست و با وجود عشق و فداکاری که در سپاه احمد بن موسی علیه السلام موج می زند، توان مقابله مردانه با آن ها را ندارد، با عده ای از فرماندهان سپاه خود، طرح نیرنگی را ریخت تا بلکه با این روش بر آن ها فایق آیند. براساس نیرنگ و توطئه طراحی شده، جمعی از سپاهیان جنگ آزموده خود را با شیوه جنگ و گریز به صفوف یاران احمد بن موسی گسیل داشت و به آن ها دستور داد در اولین درگیری وانمود به عقب نشینی و شکست کنند و به سوی دروازه های شهر بازگردند. یاران و برادران

ص: 90


1- - محمد جعفر شاملی، هدیه احمدیه، صص 41 - 42. با اندکی دخل و تصرف.

احمد بن موسی علیه السلام با این خدعه وارد شهر شدند. هنگامی که آن ها وارد شهر شدند، دشمن مکّار، دروازه های شهر را بست. سپاهیان قتلغ خان که از پیش در گذرگاه های شهر کمین کرده بودند، یاران احمد بن موسی علیه السلام را هر کدام به وضعی و در موضعی به شهادت رساندند.(1)

مؤلف هدیه احمدیه، این رویداد را چنین شرح می دهد:

... روز دیگر آن حضرت علیه السلام مقرر فرمود، باقی مانده همراهان کوچ کرده و پشت دروازه شیراز خیمه برپا سازند. «قتلغ خان» که این بدانست، با امرای سپاهی جلسه مشورتی فراهم ساخت که با نبرد و پیکار حریف هاشمیان نخواهیم شد، مگر این که نیرنگ و خدعه ای اندیشیم و با فریب شکست شان دهیم و پیشنهاد کردند که داخل شهر، سربازان زبده، مهیّای جدال باشند و عده ای قلیل بیرون شهر به مقابله ایشان بفرستیم و

درهای دروازه نیز باز بگذاریم. آن گاه که سادات بنی فاطمه که تا این موقع غلبه با ایشان

بوده است، بر سپاهیان ما حمله ور شوند، لشکریان خود را بفرماییم همگی روی به فرار نهاده، از نقاط مختلف وارد شهر گشته، حریف زورمند و غالب را به درون شهر کشانند؛ نخست، آن ها را متفرق و میدان جدال را بزرگ و وسیع سازند، دوم، دسته جات سربازان جنگ آزموده که بر هر گذر مأمور داریم، کار سادات بنی هاشم را ساخته، همگی را در مواضع مختلف به قتل رسانند. این رأی را همگی پسندیدند و چنان کردند که «قتلغ» گفته بود و چون رأی مذکور به مرحله اجرا و عمل رسید، امامزادگان داخل شهر شیراز شدند و طایفه کفّار دست به تطاول و تعدّی گشودند و هر یک از ایشان را به وضعی در موضعی شهید ساختند. در نتیجه، حضرت سید میر احمد یکّه و تنها در میان انبوهی از دشمن روی به وسط شهر شیراز آورد.(2)

ص: 91


1- - سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 118؛ به نقل از جلیل عرفان منش، قیام و زندگی احمد بن موسی علیه السلام، ج 1، صص 49 - 59.
2- - محمد جعفر شاملی، هدیه احمدیه، ص 16 با اندکی دخل و تصرف.

ص:92

فصل سوم : شهادت احمد بن موسی علیه السلام

زندگی مخفیانه و شهادت احمد بن موسی علیه السلام

در نتیجه توطئه دشمن، بسیاری از یاران احمد بن موسی به شهادت رسیدند و عده ای نیز که از نیرنگ دشمن به سلامت گریخته بودند، در اطراف پراکنده شدند. مورّخان اتفاق نظر دارند که غالب امامزادگان در فارس و دیگر شهرهای ایران، از پراکنده شدگان این نهضت هستند. احمد بن موسی با تنی چند از برادران و یاران خویش، تا مدتی(1) زندگی مخفیانه ای برگزیدند. دشمن در گوشه و کنار به سختی در جست و جوی آن ها بود. حکمران فارس، جاسوسانِ بسیاری را برای یافتن احمد بن موسی گماشت؛ سرانجام جاسوسان، محل اختفای حضرت احمد بن موسی و یارانش را یافتند. قتلغ خان با شمار زیادی از سپاهیان خود به آن ها هجوم برد. احمد بن موسی شجاعانه در مقابل دشمن پایداری کرد و به دفاع از خود پرداخت. برخی از منابع می نویسند: احمد بن موسی به تنهایی با لشکر انبوهی به نبرد پرداخت. دشمن چون دید از عهده او برنمی آید، شکافی در جایگاه استراحت وی ایجاد کرد و از پشت بر سرش شمشیر زد؛ سپس خانه را خراب کرد، و بدن او در زیر توده های

ص: 93


1- - سلطان الواعظین، یک سال ذکر کرده است؛ ن.ک: شب های پیشاور، ص 119.

خاک، در محلی که هم اکنون مرقد و بارگاه اوست، پنهان شد.(1)

مؤلف هدیه احمدیه می نویسد: «مردان روباه صفت و نیرنگ باز که از پیش او فرار نمی کردند، از دم تیغش به هلاکت می رسیدند و چون به محله «دزدک» رسید، ظالمی از عقب ضربتی بر فرق همایونش زد که تا دامنه ابرو را شکافت و چند زخم کاری دیگر از عقب سر بر بدن مبارکش وارد کرد تا حدّی که ضعف فوق العاده بر بدن شریفش مستولی گردید و در چنین احوال باز کفّار بی رحمی را که در کمال بی غیرتی به حضرتش حمله می بردند، از خود دور ساخته، مردانه با شجاعت از خود دفاع می کرد تا از بازار سوق المغازان (این زمان معروف به بازار ریسمان) عبور فرموده، به همین موضع که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است، رسیدند. از کثرت زخم [...]و خون که از رگ های مبارکش بیرون شده بود، با حالت ضعف از پای درآمده، اشقیای کفّار بر گردش مجتمع [شدند] و آن حضرت را شهید کردند».(2)

اعقاب احمد بن موسی علیه السلام

علمای بزرگ انساب، هر کدام پس از ذکر فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام درباره

فرزند پسر نداشتنِ احمد بن موسی علیه السلام اتفاق نظر دارند. قدیمی ترین کسی که آن حضرت را بدون فرزند پسر می داند، ابوالحسین یحیی بن جعفر بیدلی نسّابه

ص: 94


1- - آثار العجم و شب های پیشاور، محل شهادت احمد بن موسی را در محله «سردزک» و فارسنامه ناصری «در محله بازار مرغ» ذکر می کنند. کنز الأنساب، محل شهادت او را در محله سوق المغازان که به بازار ریسمان نیز شهرت داشت، می دانند. ن.ک: فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445؛ سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 119؛ میرزا حسن فسایی، فارسنامه ناصری، ص 54. برخی از تذکره ها توصیف افسانه مانندی از شهادت احمد بن موسی علیه السلامارایه کرده اند. ن.ک: میرزا محمد ملک الکتاب، بحر الأنساب، ص 148؛ عطا حسین حنفی، کنز الأنساب، چاپ بمبئی، صص 59 - 60؛ مجد الأشراف توصیف مسیح گونه ای از شهادت احمد بن موسی ارائه می دهد و می نویسد که آن حضرت از نظر دشمنانِ ناپاک ناپدید شد. ن.ک: آثار الاحمدیه، ص 3.
2- - محمد جعفر شاملی، هدیه احمدیه، صص 43 -44 با اندکی دخل و تصرف.

(درگذشته به سال 277 ه- .ق.) است.(1) پس از او، ابونصر بخاری (درگذشته به سال 341 ه- .ق.)، و شیخ شرف عبیدلی (درگذشته به سال 435 ه- .ق.) نیز این موضوع را تأیید می کنند.(2)

بیهقی (درگذشته به سال 565 ه- .ق) در کتاب لباب الأنساب می نویسد: «احمد

بن موسی بن جعفر درج بلاخلاف»؛(3) یعنی: بدون هیچ اختلافی (نزد علمای انساب) او بدون فرزند پسر بوده است.

ابوالحسن العمری از علمای انساب قرن پنجم، پس از ذکر نام فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام، نُه تن از آنان را بدون پسر معرفی می کند و می نویسد: «لم یعقبوا»، که احمد جزء آنان است.(4) امام فخر رازی (درگذشته به سال 606 ه- .ق) با ذکر عبارت: «أمّا الذین اتّفقوا علی أ نّهم ما أعقبوا فهم عشرة» احمد را نیز جزو فرزندانِ

بی پسر امام موسی کاظم علیه السلاممی شمارد.(5)

ابن عنبه و دو تن دیگر از علمای انساب در قرن نهم، تصریح می کنند که سه تن از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام (سلیمان ، فضل و احمد) فقط دختر داشته اند، اما

اشاره ای به نام دختر یا دختران آن ها نکرده اند.(6)

برای نخستین بار، علّامه ضامن بن شدقم از علمای انساب قرن یازدهم و درگذشته پس از سال 1090 ه- .ق، براساس بعضی نسب نامه ها ادّعا کرد که وی

ص:95


1- - ابوالحسن یحیی بن جعفر عبیدلی، المعقبتین، ص 84.
2- - ابونصر بخاری، سر السلسلة العلویه، ص 43؛ ابونصر بخاری، معالم الأنساب الطالبیین فی شرح سرّ الأنساب العلویه؛ شیخ شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب و نهایت الأعقاب، ص 147؛ کیا گیلانی، سراج الأنساب، ص 72.
3- - بیهقی، لباب الأنساب، ج 2، ص 441.
4- - نجم الدین علوی العمری، المجدی فی الأنساب، ص 107.
5- - امام فخر رازی، الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیّه، ص 77؛ ابن مهنا حسینی عبیدلی، التذکرة فی أنساب المطهّرة، ص 151؛ عزیزالدین المروزی، الفخری فی الأنساب الطالبیین، ص 17.
6- - ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 227؛ ابن أبی الفتوح، النفحة العنبریه فی أنساب خیرالبریه، ص 63؛ سید جعفر اعرجی، مناهل الضرب فی أنساب العرب، ص 393.

چهار فرزند به اسامی محمد، علی، عبداللّه و داوود داشته است. سپس سلسله هر کدام از فرزندان آن ها را ذکر می کند و می نویسد: «در سال 1081 ه- .ق. در اصفهان با

سید اسماعیل بن احمد بن اسماعیل موسوی ملاقات داشتم که وی نسب خود را به من چنین املا کرد و خود را از نوادگان احمد بن موسی علیه السلام دانست».(1)

بر این اساس، روضاتی در کتاب جامع الأنساب این ادّعا را درست تلقی کرده و به فرزندان و نوادگان احمد بن موسی علیه السلام اشاره می کند.(2) آل فرهنگ در مشهد و خاندان آیه اللهی در تهران و اصفهان، شاخه بزرگی از سادات اند که نسب خود را به احمد بن موسی علیه السلام می رسانند.(3)

امّا این ادّعا صحیح نیست، زیرا تا قرن دهم، هیچ یک از علمای انساب برای احمد بن موسی نسلی قایل نشده اند، و معلوم نیست با توجّه به دقتی که علّامه ضامن بن شدقم داشته، چگونه این ادعا را بدون تحقیق پذیرفته و باعث این خرق اجماع بعید شده است. احتمال می رود وی فرزندان «احمد بن موسی المبرقع» را با احمد بن موسی علیه السلام خلط کرده باشد. نیز ممکن است منظورِ او، تنها نقل قولی از سید اسماعیل موسوی باشد که در سال 1081 ه- .ق. با وی در اصفهان دیدار کرده یا شاید هم اشتباه از جانب آن سید بوده است.

عباس فیض در گنجینه آثار قم براساس عبارت حک شده ای بر روی کتیبه قاعده گنبد امام زاده ابراهیم اثبات می کند که وی فرزند احمد بن موسی علیه السلام است. عبارت

کتیبه چنین است:

قد أمرت بعمارة هذا الروضة الرفیعة و المرقد المنیعة المشهد المنوّر المقدّس المعطّر للامام المعصوم الطاهر المطهّر أبی القاسم إبراهیم بن أحمد بن موسی بن جعفر

بن محمد بن علی بن الحسین بن الإمام المفترض الطاعة اسداللّه الغالب أبی الحسن

ص: 96


1- - ضامن بن شدقم، تحفة الازهار، ج 3، صص 395 - 396.
2- - روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، ص 82.
3- - سادات موسوی منسوب به احمد بن موسی، ص 7.

أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات اللّه و سلامه علیه و علیهم أجمعین... .(1)

این ادّعا پذیرفته نیست. مؤلف أنوار المشعشعین نیز او را از احفاد امام سجاد علیه السلام می داند.(2)

بقعه مورد نظر، مدفن شاهزاده ابراهیم موسوی است که در جانب شرقی شهر و تقریبا در یکصد و پنجاه متری صحن و سرای منتسب به علی بن جعفر علیه السلام قرار دارد و از آثار باستانی اصیل آراسته به گچبری های جالب و دست نخورده و به سبک قرن هشتم و برهنه از رواق و بیوتات تابعه است و از بناهای تاریخی این شهر به شمار می آید.

مؤلف تاریخ مذهبی قم می نویسد: «در نزدیکی بقعه علی بن جعفر علیه السلام در وسط یک باغ، سه بقعه و در روبه روی آن، یک بقعه دیگر به نام شاهزاده ابراهیم وجود دارد که از نظر بنا و کتیبه و گچبری جزو بناهای نفیس و تاریخی است، چون تا چند قرن قبل راه قم به کاشان از این باغ و بقعه ها می گذشته و طبعا مسافران و جهانگردانی که از قم به کاشان می رفته اند، باغ مزبور و گنبدهای اطراف آن را دیده و

از این جهت وصف باغ گنبد سبز و دو گنبد اطراف آن را شرح داده اند و آنها را و علی بن جعفر علیه السلام و شاهزاده ابراهیم نامیده اند این شرح را می توان در سفرنامه های مربوط به دوره صفویه تا اواخر قاجاریّه کم و بیش مشاهده نمود».(3)

مؤلف أنوار المشعشعین نیز باور دارد که شخص مدفون در بقعه نام برده، ابراهیم بن حسن بن حسین بن حسن افطس بن علی بن امام زین العابدین علیه السلام است.(4)

گرچه این معنا از نظر نام مدفون، با لوح مزار و کاشی ها و کتیبه وفق می دهد، ولی از نظر نام پدر چنین نیست، زیرا بنا به گفته انوار المشعشعین، مدفون در آن بقعه،

ص: 97


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 368.
2- - محمد علی بن حسین، أنوار المشعشعین، ج 1، ص 244.
3- - علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، ص 27 با تصرف و افزوده ها.
4- - محمد علی بن حسین، أنوار المشعشعین، ج 1، ص 224.

ابراهیم و از احفاد حضرت امام سجاد علیه السلام است. در لوح مزار و کاشی ها و گچبری ها نام «ابراهیم بن احمد بن موسی علیه السلام» ضبط شده است.

در نتیجه، نمی توان لوح مزار، کاشی ها و کتیبه را با گفتار انوار المشعشعین، تاریخ قم

و عمدة الطالب و... منطبق کرد. آنچه در لوح مزار، کاشی ها و کتیبه بقعه نوشته شده، نادرست است و مدفون در آن بقعه، ابراهیم، از احفاد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیست، بلکه ابوالعباس احمد و از احفاد حضرت سید سجاد امام زین العابدین علیه السلام به شمار می رود و نسب او به این شرح است: «امامزاده ابوالعباس احمد بن محمد بن حسین بن حسن بن حسین بن حسن افطس بن علی بن امام زین العابدین علیه السلام». اما نظر عباس فیض چنین است که می نویسد: از نظر تاریخی مسلّم می باشد که مدفون در این گنبد، ابوالقاسم ابراهیم بن احمد بن امام موسی کاظم علیه السلاماست، زیرا در

تاریخ قدیم قم از هجرتش به سوی قم خبر داده و در کتیبه کمربندی بقعه هم که در سال 805 ه- .ق، گچبری شده است، به نام و نسب وی تصریح گردیده است.(1)

همین مؤلف در کتاب انجم فروزان نیز قائل شده است که به احتمال قَوی ابوالعباس احمد (که نسب آن گذشت) در کنار امامزاده ابراهیم مدفون است. او به شدت نسبت به کسانی که مدفن ابراهیم بن احمد بن محمد بن حسین بن حسن بن علی الاصغر امام زین العابدین علیه السلام را بنا به گفته تاریخ قم نزدیک مشهد علی بن حسن العریضی، مجاور نهر سعد می دانسته اند، مقابله کرده است.(2)

برخی نیز برای رفع تناقض معتقدند که ابراهیم، تنها فرزند پسر احمد بن موسی علیه السلامبوده و چون از وی نسلی باقی نمانده است، علمای اَنساب، او را بدون نسل تصور کرده و به نظر علّامه سیّد موسی زنجانی استناد کرده اند؛ زیرا وی دو فرزند پسر برای احمد بن موسی علیه السلام برشمرده که از آن ها اعقابی به وجود

ص: 98


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، صص 362 - 363. با دخل و تصرف.
2- - عباس فیض، انجم فروزان، ج 1، ص 161؛ عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 363.

نیامده اند.(1)

مؤلف کتاب انوار پراکنده، در توصیف بقعه منسوب به ابراهیم، فرزند احمد بن موسی می نویسد: «تاریخ بنای این بقعه در سال 805 ه- .ق، است که برهنه از رواق و بیوتات می باشد، ولی در بعضی از مقالات و نشریات [با توجه] به تاریخ 721

هجری که در کتیبه کاشیکاری سر درب ورودی بقعه نوشته شده، بنای گنبد را [مربوط به] نیمه اول قرن هشتم دانسته اند و همچنین در طرف دیگر آن کتیبه، تاریخ 127 هجری نوشته شده که احتمالاً همین صحیح باشد، زیرا طبق متداول آن زمان، صِفری را از طرف راست می انداخته اند، یعنی تاریخ واقعی این کاشیکاری 1270 ه- . ق. است، زیرا کاشیکار آن «طاهر قصاع» است که دو اثر دیگر از او در مشاهد منوّر علی بن جعفر علیه السلامقم و شاهزاده اسماعیل بیدقان [وجود دارد] که تاریخ بنای

آن ها سال 1268 و 1269 [است] و در هر سه مکان، این یک بیت شعر که سروده خود او می باشد، در پایان کتیبه ها نوشته شده که چنین است:

طاهر بوَد ضعیف تر از مور روزگار

دستش به روز حشر به دامان هشت و چار

بنابر این باید تاریخ 721 را معکوس تاریخ واقعی دانست و تاریخ 127 را هم با افزایش یک صفر که اسقاط شده است ، 1270 ه . ق خواند تا میان این دو تاریخ جمع شود و اختلاف از بین برود.

اما ساختمان این قبّه و بارگاه در سال 805 ه .ق به پایان رسیده که تزیینات ممتاز گچبری خود را بدون نیاز به تعمیر و تجدید از سه قرن گذشته تا حال حفظ کرده است.

بر فراز بقعه، گنبدی است هرمی شانزده ترکی به ارتفاع شش متر مزیّن به

کاشی های فیروزه فام که حدودا 25 سال قبل تعمیر و تجدید شده، که در قسمت بالای هر ضلع نام جلاله و زیر آن اسم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و پایین تر از آن نام

ص:99


1- - محمد مهدی فقیه محمدی جلالی، انوار پراکنده، ج 1، ص 282.

علی علیه السلام با کاشی الوان چیده شده است. این گنبد دارای عُنُقی(1) نمابندی به ارتفاع دو متر از آجر و کاشی تعمیری است. امّا در جلوی بقعه که مدخل اصلی آن می باشد، تالاری است که با پوشش تخت بر فراز ستون های سنگ استوانه ای می باشد که در جبهه شمالی و شرقی پوشش کتیبه ای است از کاشی به خط نستعلیق بدین عبارت: بسم اللّه الرحمن الرحیم ولایة علی بن أبی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی حضرت شاهزاده ابراهیم بن شاهزاده احمد بن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام.(2)

بقاع منسوب به فرزندان احمد بن موسی در بهبهان

مؤلف کتاب شجره طیّبه یا امامزادگان بهبهان، از مدفن دو تن از فرزندان احمد بن موسی علیه السلام در بهبهان که معروف به «پیرک کربلایی سلمان» است، نام می بَرد. به عقیده وی چون خادم اولیّه این امامزاده، مرحوم کربلایی سلمان بوده، این امامزاده به همین نام مشهور شده است.(3)

به هر روی، مؤلف مذکور برای اثبات نظر خود، به کتاب کنز الأنساب استناد می کند که برای امام موسی کاظم علیه السلام دو فرزند به نام های «خواجه احمد» و «احمدرضا» قایل شده است، و می نویسد که خواجه احمد بن موسی کاظم علیه السلام دارای شش فرزند بود که عده ای از آن ها به نام های حسین، ابوطالب، علی و زید به ولایت «الموت» روی نهادند و به همراه حسین و ابوطالب، غلامی به نام «مقبل» حضور داشت(4).

وی همچنین به استناد کتاب بحرالأنساب، نوشته امیر تیمور گرگانی آورده است که فرزندان احمد بن موسی کاظم علیه السلام، حسین و ابوطالب به قریه کوشک دشت

ص:100


1- - گردنی محمّد مهدی فقیه محمدی جلالی ، انوار پراکنده ، ج 1 ، صص 283 - 284.
2- - همان، صص 283 - 284.
3- - غلامرضا خادمی، شجره طیّبه یا امامزادگان بهبهان، ص 81.
4- - سید عطا حسین بن سلطان احمد قادری منعمی حنفی، کنزالأنساب، صص 68 و 76.

آمده و با غلام خود «مقبل» در این مکان به شهادت رسیده اند و غلام آن ها نیز در کنارشان مدفون است. (1)

نویسنده کتاب امامزادگان بهبهان بدون دقت در میزان اعتبارِ منابع مورد استفاده خود، با وجود آثار جعلی که در بخش های مختلف کنزالأنساب دیده می شود،

می نویسد: معروف است که احمد بن موسی کاظم علیه السلام از برادرانش و حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام از حیث سن بزرگ تر بوده و لذا مردم در اول برای امامت به او مراجعه نموده اند و بنابر احتمال قَوی، قول سید مرتضی [مؤلف کتاب کنزالأنساب ]و دیگران مبنی بر اولاد داشتن احمد بن موسی کاظم علیه السلام صحیح تر است(2).

به عقیده وی، هنگامی که احمد بن موسی علیه السلام در سال 201 تا 203 عازم ایران می شود و به فارس و خوزستان می آید و لشکری را با 15 هزار نفر فرماندهی می کند، فرزندان وی، حسین و ابوطالب همراهش بودند و بقعه آن ها در بهبهان، گواه عبور و یا عقب نشینی امامزادگان به شهر ارجان [بهبهان] و قریه «کوشک دشت» است. (3)

همچنان که در شرح حال احمد بن موسی گفته شد، بسیاری از منابع معتبر، از جمله بیهقی در لباب الأنساب(4)، محمد علوی در المجدی فی الأنساب(5) امام فخر رازی

در شجره المبارکه(6) و دیگران برای احمد بن موسی علیه السلام پسر و یا فرزندی قایل نشده اند. بنابراین، با استناد به کتاب کنزالأنساب که آثار جعل فراوان در آن دیده می شود، نمی توان به وجودِ فرزندانِ احمد بن موسی علیه السلام اعتماد کرد.

ص:101


1- - غلامرضا خادمی، شجره طیّبه یا امامزادگان بهبهان، صص 90 - 91.
2- - همان، ص 90. مؤلف مذکور به اشتباه نام مؤلف کتاب کنزالأنساب را سید مرتضی علم الهدی ذکر می کند. این انتساب، درست نیست.
3- - همان، ص 91.
4- - بیهقی، لباب الأنساب، ج 2، ص 441.
5- - محمد علوی العمری، المجدی فی الأنساب، ص 107.
6- - امام فخر رازی، شجره المبارکه، ص 77؛ ابن عنبه، عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص 197.

در قریه «سفیدچه شهریاری چهاردانگه هزار جریب» ساری، گورستانی وسیع وجود دارد که به گفته مؤلف کتاب از آستارا تا استرآباد، یکی از مهم ترین محل های مذهبی و به اعتباری، بزرگ ترین گورستانِ مازندران به شمار می رود. دلیل توجّه مردم به این منطقه، وجود بقعه و مسجد بزرگی است که به «امامزاده عبدالرحمان، منصور و ابراهیم» شهرت دارد. در اطراف این امامزاده که به زعم وی از معتبرترین امامزاده های منطقه به شمار می رود، چندین هزار لوح مزار سیاهرنگ به چشم می خورد. (1)

صندوقی که بر روی مرقد امامزادگان مذکور قرار دارد، به طول 260 و عرض 135 و ارتفاع 72 سانتی متر است. بر روی این صندوق، کنده کاری های ظریفی انجام گرفته است. سطح اصلی صندوق را طرح های هندسی شش پر و شش ضلعی فرا گرفته است که درون آن ها نگاره های گیاهی کنده کاری شده است. درباره شخصیت امامزادگان مدفون در این بقعه چنین عباراتی در ضلع جنوبی صندوق به چشم می خورد. «... هذا امامزادگان بقریة سفید جاه عبدالرحمن و منصور و ابراهیم فرزندان احمد بن موسی رضی اللّهم صلّ علی محمد و علی وفاطمة و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی ... و علی بن محمد و الحسن بن علی و محمد بن الحسن صاحب زمان صلوات اللّه».(2)

نام بانی صندوق چنین ثبت شده: شرین شاه [شروین شاه] بن حسین عرب به دست استاد اجل عبداللّه گیلانی کاتب عیق [؟] بن فخر الدین بن محمد حاجی فی تاریخ خمسین و ثمانمائة سما [؟] (850 ه . ق). به گفته صاحب استرآبادنامه، از جمله شخصیت های مدفون در این بقعه «آخوند ملا احمد علی کُردِ محلی استرآبادی است. در گورستانِ اطرافِ این بقعه ، هزاران سنگ گور وجود دارد که

ص: 102


1- - منوچهر ستوده، از آستارا تا استرآباد، ج 4، صص 752 - 754؛ دایرة المعارف تشیّع، ج 3، صص 312 - 313؛ بناهای آرامگاهی، ص 181.
2- - منوچهر ستوده، از آستارا تا استرآباد، ج 4، ص 753.

قدمت آن ها به دوره صفویه می رسد و به دلیل سنگ نوشته ها و نقش و طرح های حک شده بروی آن ها، از اهمیت خاصی برخوردار است».(1)

آنچه مسلّم است، این است که احمد بن موسی علیه السلام به نظر اکثر علمای انساب

بدون فرزند پسر بوده است: «احمد بن موسی بن جعفر درج بلاخلاف». (2) اگر گفته «علاّمه ضامن بن شدقم» در تحفة الازهار را که مدعی است احمد بن موسی دارای چهار فرزند به نام های محمد، علی، عبداللّه و داوود بوده، بپذیریم، اسامی فرزندان منسوب به احمد بن موسی در بقعه «سفیدچه» یا «سفیدجاه» شهرستان ساری هیچ گونه انطباقی با اسامی فوق الذکر ندارند. از این رو، با توجّه به کثرت تشابه اسمی احمد بن موسی، امامزادگان مدفون یعنی، عبدالرحمن، منصور و ابراهیم به احتمال از نوادگان دیگر امامان اند.

علاوه بر آنچه که گفته شد، باید افزود که احتمال انتساب امامزادگان مذکور به «احمد بن موسی مبرقع» نیز ضعیف است، زیرا علمای انساب برای احمد بن موسی مبرقع فرزندانی به این اسامی قایل نشده اند.

به هر حال، احمد بن موسی علیه السلام از خود، هیچ نسلی باقی نگذاشته است و منشأ ادعای کسانی که تداوم نسل برای او قایل اند، نیز آشکار شده است که چگونه فرزندان موسی بن عبداللّه حسنی را به فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام شهرت داده اند.

علّامه سید جعفر اعرجی در کتاب مناهل الضرب می نویسد: «موسی بن عبداللّه بن داوود بن محمد العالم بن جعفر السید بن ابراهیم الابراصی بن محمد الرییس بن علی الزینبی بن عبداللّه الجواد بن جعفر الطیار. نسلش از احمد بن موسی است که وی فرزندی به نام موسی داشته و به «مجاف» مشهور بود و فرزندان او را «بنومجاف» می گفتند. طایفه ای در بلاد عجم نسب خود را به احمد بن موسی

ص: 103


1- - دایرة المعارف تشیّع، ج 3، ص 313؛ منوچهر ستوده، از آستارا تا استرآباد، ج 4، ص 754.
2- - بیهقی، لباب الأنساب، ج 2، ص 441.

منتهی می دانند. «ثمّ زعموا اَنّه ولد موسی الکاظم علیه السلام ، طمعاً بحیازة الشرف» سپس گمان کردند که وی فرزند امام موسی کاظم علیه السلام است به سبب طمع در شرافت

نسبی. به تحقیق، نسبِ جمع زیادی از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را به دست آوردم که از جمله آنان علی بن موسی بن جعفر، معروف به سید حقاقی است که نسب خود را به امام موسی کاظم علیه السلام منتهی می داند».(1)

وی می افزاید فرزندان موسی الثانی بن عبداللّه بن موسی الجون الحسنی (در گذشته به سال 256 ه .ق.) که بیشترین فرزندان را میان احفاد امام حسن علیه السلام داشته، به سادات موسوی حسینی شهرت یافته اند و می نویسد: «و بنوه من أوسع بطون بنی الحسن الزکی، یقال لهم الموسویّون».(2)

سید جعفر اعرجی به شایستگی منشأ اشتباه را تشخیص می دهد. او همچنین معتقد است که فرزندان احمد بن موسی الثانی که به احمد بن موسی کاظم علیه السلام شهرت داشته، نیز خود را موسوی می دانستند، که در واقع مرادشان انتساب به موسی الثانی بوده است.(3)

ص: 104


1- - سید جعفر أعرجی، مناهل الضرب، ص 64.
2- - همان، صص 238 - 239.
3- - سیدجعفر أعرجی، مناهل الضرب ، ص 242، وأعلم أنّ جماعة من آل أبی اللیل المذکور قد انتسبوا إلی الموسویّة ولد موسی الکاظم علیه السلام و قد رأیت جماعة من علمائهم یبحثون عن أنساب آل أبی اللیل موسی بن علی بن موسی فی نسل الإمام موسی الکاظم علیه السلام، منهم السید الجلیل الفقیه النبیه العلاّمة السید أحمد بن السید محمد باقر بن عنایة اللّه الموسوی، و کان ینتسب إلی موسی الکاظم علیه السلام و یقول: نحن من آل أبی اللیل الموسوی. و انّما حصل لهم هذا الالتباس من النسبة الموسویّة. و قد غفل اکثر الناس عن أنّ فی العلویّة موسویّة غیر ولد موسی الکاظم علیه السلام و لذلک دخل اکثر أفخاذ هذه القبیلة فی أولاد موسی الکاظم علیه السلام عن غیر معرفة.

فصل چهارم : نکته هایی درباره مدفن احمد بن موسی علیه السلام

اشاره

در فصل پیشین درباره مسیر حرکت کاروان احمد بن موسی از مدینه به بصره، اهواز و فارس و چگونگی شکل گیری قیام و فرجام آن سخن گفتیم. از آن جا که مدفن احمد بن موسی در تعیین خط مسیر حرکت وی و همراهانش عامل مؤثری به شمار می رود، به طور اجمال به طرح پاره ای از نظرهای مورّخان علمای انساب، رجال و تذکره نویسان پرداختیم و برای تعیین خط سیر این سفر تاریخی، مبدأ حرکت احمد بن موسی را در شهر مدینه و مقصد وی را خراسان (مرو) و محل پیکار و شهادتش را فارس و شهر شیراز برشمردیم. اما ارائه ادلّه و استنتاج های تاریخی را درباره محل

دفن وی به این فصل موکول کردیم.

اختلاف درباره مدفن امامزادگان، موضوعی است پر سابقه و دامنه دار که در بسیاری از منابع تاریخی، کتاب های انساب و رجال به چشم می خورد. بحث درباره علت های وجود و یا ظهور چنین اختلاف نظرها، ابهام ها، تردیدها، انکارها و اثبات ها از موضوع این فصل خارج است.

دامنه ابهام ها و اختلاف ها درباره مدفن احمد بن موسی شامل شهرهای بلخ، یمن، بغداد (کاظمین)، لواسان، اسفراین و ... می شود. علاوه بر آنچه بیان شد، برخی از پژوهشگران و نسب شناسان در طرح نظریه های خود، ضمن انکار محل

ص: 105

دفن احمد بن موسی در شیراز که اکنون هم مرقد او در همان جاست، بحث های پرسش انگیزی را طرح کرده اند که فراتر از اشکال و ایراد در محل دفن احمد بن موسی است. آن ها با طرح فرض هایی، بقعه احمد بن موسی علیه السلام را در شیراز که به شاهچراغ معروف است، مدفن «احمد بن موسی مبرقع»، فرزند حضرت امام محمد تقی علیه السلام و از نوادگان امام رضا علیه السلامبرمی شمارند. همچنین عده ای از علمای رجال و انساب، مدفن احمد بن موسی کاظم را منسوب به «احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد السادات» قلمداد می کنند که شرح آن به تفصیل در این فصل خواهد آمد.

به طور اصولی، اثبات و ردّ هر کدام از این نظریه ها در نگرش مردم ایران که عشق و پیوندی دیرینه و تاریخی به فرزندان و اولاد ائمه اطهار علیهم السلام دارند، تأثیر چندانی نخواهد داشت. بدون تردید، حلقه های این محبت که روزگاری کهن باعث پناه آوردن اولاد ائمه طاهرین و امامزادگان به سرزمین ایران شد، با انکار و یا اثبات این

موضوع که کدام یک از امامزادگان صحیح النسب در کدام محل مدفون هستند، از هم گسیخته نخواهد شد. خوشبختانه، علاوه بر اصالت و صحت نسب احمد بن موسی، انتساب بقعه و آرامگاه کنونی به احمد بن موسی کاظم علیه السلام در نهایت اشتهار

و به دور از جعل ها و باورهای عامیانه و تحریف است با وجود این، از نظر تاریخی، طرح چنین نگرش هایی درباره مدفن و یا شخصیت احمد بن موسی کاظم علیه السلامقابل چشم پوشی نیست.

نظر منسوب به بیهقی

یکی از دیدگاه های شایان توجّه درباره مدفن احمد بن موسی در شیراز نظر محقق نسّابه و مورخ مشهور، «أبوالحسن علی بن زید بیهقی» معروف به «ابن فندق» در گذشته به سال 565 ه .ق. است. او در کتاب خود، لباب الأنساب که در سال 558

ه ق. تألیف شده است، می گوید احمد بن موسی در «اسفراین» به خاک سپرده شده و اعتقاد به مدفون بودنش در شیراز از اشتباه های عامه است.

ص: 106

«... و لمّا وصلوا اسفراین، من ناحیه خراسان، نزلوا من أرض سبخة بین جبلین. فهجم علیهم عسکر المأمون و حاربهم و قتلهم، و استشهد أحمد و دفن هناک، و قبره هناک مزور و بعض النسّابین یرون قبره و مزاره بشیراز، و هذا مشهور من أغلاط العامّة».(1)

یعنی: و هنگامی که (احمد بن موسی و یارانش) به اسفراین، ناحیه ای در خراسان، رسیدند، در زمینی شوره زار که میان دو کوه واقع شده بود، اطراق کردند. سپاهیان مأمون

بر آن ها حمله ور شدند و همه آنها را کشتند و احمد بن موسی در آن جا شهید و در همان جا هم مدفون شد، و قبر او، زیارتگاهی است ... و برخی از نسّابین روایت می کنند

که قبر او در شیراز است و این از اشتباه های مردم عوام است.

نظریه انکاری منسوب به محقق و مورّخ شهیر، علی بن زید بیهقی، علاوه بر این که از قوّت و استدلال لازم برخوردار نیست، در دیگر منابع معتبر نیز تأیید نشده است. سید محسن امین، صاحب کتاب اعیان الشیعه در کتاب خود (چاپ دمشق،

1357 ه . 1938 م.) پس از نقل عبارت فوق از کتاب بیهقی می نویسد:

و هذا غریب مخالف للمشهور من أنّ مشهده بشیرازو نظیر ذلک الاختلاف الواقع فی قبر علی بن جعفر الصادق، کما ذکر فی ترجمته. أمّا سبب مجیئه إلی شیراز و وفاته فیها

فلم اطّلع فیه علی شی ء تطمئنّ به النفس و هذا الخبر الذی تقدم عن لب الأنساب للنیشابوری یشبه أن یکون من الأقاصیص و الحکایات الموضوعة و لا یکاد یقبله عقل و کذلک ما ذکره صاحب کتاب آثار العجم [فرصت الدوله] مما یشبه هذا فلذلک أعرضنا عن نقله».(2)

یعنی: و این خلاف آنچه که شهرت یافته است، می باشد، و محل شهادت وی شیراز است و (البته) نظیر این اختلاف در مورد قبر علی بن جعفر صادق علیه السلام نیز مطرح است، هم چنان که در شرح ترجمه اش آمد. اما از دلیل آمدن احمد بن موسی به شیراز و درگذشت او در آن جا آگاهی به گونه ای که انسان به آن اطمینان یابد، ندارم. و این خبری

ص: 107


1- - محمد علی روضاتی، جامع الأنساب، ص 79؛ سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 192 چاپ بیروت.
2- - سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 3 ، ص 192 چاپ بیروت.

که پیشتر نقل شد در مورد لب الأنساب نیشابوری، شبیه به قصه و حکایت های وضع شده است که تقریبا عقل آن را نمی پذیرد، و همین طور است آنچه صاحب آثارالعجم (فرصت الدوله) در این مورد، ذکر کرده است، و به همین دلیل، ما از نقل آن خودداری

کرده ایم.

صاحب اعیان الشیعه، خود، تصریح دارد که گفته های بیهقی در لباب الأنساب مخالف گفته های مشهوری است که دلالت بر آمدن احمد بن موسی به شیراز و درگذشت وی در آن شهر دارد. وی همچنین متواضعانه به عدم آگاهی خود، در این باره اشاره می کند. نعمه اللّه جزایری در الأنوار النعمانیه (چاپ تبریز، 1337) در ذیل ترجمه احمد بن موسی، ضمن طرح نظر بیهقی می نویسد، آنچه این مورخ ادعا کرده است، مستدل نیست، به گونه ای که بتوان به نظر ایشان اطمینان کرد.

صاحب الأنوار النعمانیه معتقد است گزارش و خبری که بیهقی آورده، ساختگی به نظر می رسد، همانند آنچه که فرصت الدوله در آثار العجم آورده است.

«و قد انکر المورّخ النسّابة المحقق علی بن زید البیهقی المعروف بابن فندق المتوفیّ (565 ه) المعاصر مع أتابک أبوبکر بن سعد، فی کتابه (لباب الأنساب) مخطوط موجود بتبریز؛ کونه مدفونا بشیراز و قال: «و بعض النسّابین یرون قبره و مزاره بشیراز و هذا

مشهور من أغلاط العامّة» و ادّعی هو أنّ قبره باسفراین من ناحیة خراسان و لکن لم یتحقّق مدّعاه أیضا بحیث تطمئنّ به النفس و ذکر البیهقی خبرا یشبه أن یکون من الموضوعات و مثله ما ذکر صاحب کتاب آثار العجم».(1)

یعنی: و اما مورّخ نسب شناس محقق، علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق (در گذشته به سال 565 ه .ق.) که معاصر است با اتابک ابوبکر بن سعد، در کتابش لباب الأنساب که نسخه خطی آن در تبریز هست، منکر شده است که احمد بن موسی علیه السلام در

شیراز مدفون شده و چنین آورده است: برخی از نسب شناسان روایت کرده اند که مزار وی در شیراز است و این از اشتباه های مشهور عامه است. این مورخ ادعا کرده است که قبر احمد بن موسی در اسفراین از شهرهای خراسان است، لکن نتوانسته است خوب

ص: 108


1- - نعمه اللّه جزایری، الأنوار النعمانیه، ج 1، ص 380 پاورقی.

نظرش را جا بیندازد، به گونه ای که انسان به نظرش اطمینان یابد. بیهقی در ادامه، خبری را آورده است که گویا ساختگی باشد و مطلب صاحب آثار العجم هم مانند آن است.

اخباری که فرصت الدوله در آثار العجم آورده، موضوعی است که برخی از نسب شناسان و تذکره نویسان هم به آن پرداخته اند که با نوعی خلط میان تاریخ و افسانه در آمیخته است و ما در مبحث «آشکار شدن مرقد احمد بن موسی» به شرح و بررسی آن خواهیم پرداخت.

امّا آنچه که نعمه اللّه جزایری به نقل از بیهقی بیان کرده مبتنی است به وجود مدفن احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین. این نظریه با توجّه به این که احتمال عبور کاروان احمد بن موسی از آن شهر بر اساس نوشته های تاریخی و جغرافیایی و راه ها و مسیرهای متداول آن زمان، بسیار ضعیف است، دور از واقعیت می نماید. به عقیده نگارنده این سطور، یکی از دلایل عدم دوام این نظر در نزد سایر علمای انساب، رجال و مورّخان همین است، و چنان که گفته شد، حتی از وجود چنین مدفنی که منسوب به احمد بن موسی کاظم علیه السلامباشد، گزارش معتبری دریافت

نشده است.

روضاتی در جامع الأنساب نیز ضمن نقل سخن بیهقی می نویسد: «صاحب لباب الأنساب گوید که بعضی از نسابه ها به غلط مدفن احمد بن موسی علیه السلام را در شیراز نشان داده اند. لکن مقصود او را ندانیم کیست، جز این که صاحب بدایع الأنوار فی أحوال سابع الاطهار در صفحه 272 کتاب خود، پس از آن که عبارت (لباب الأنساب بیهقی) را نقل کرده، آن را ردّ نموده و گوید که قبر احمد (بن موسی) در شیراز است و معروف است در نزد عوام به «شاهچراغ». بنا به گفته روضاتی، صاحب بدایع الأنوار

در ردّ نظر بیهقی در لباب الأنساب استدلال می آورد که احمد بن موسی در حین حیات شکست خورد و از خراسان به شیراز بازگشت و در شیراز وفات یافت».(1) روضاتی در پایان با صراحت درباره نظر بیهقی مبنی بر این که احمد بن موسی در

ص: 109


1- - روضاتی، جامع الانساب، ج 1، ص 79.

اسفراین مدفون است، می نویسد:

شهادت أحمد و دفن او در شیراز را که در زمان اتابکان شهرت داشته (آشکار شدن مقبره احمد بن موسی) و صاحب لباب الأنساب که خود در آن عصر می زیسته، معتبر ندانسته و از اغلاط عامیانه شمرده است و حتی منشأ این که بعضی از نسابه ها مدفن او را در شیراز نشان داده اند، همان (نیز) اشتباه عوام دانسته و ظاهرا نسابه مشارالیه هم از معاصرین خود بیهقی بوده است. و أما عقیده خود بیهقی که جناب احمد بن موسی علیه السلامدر اسفراین و کویری که بین دو کوه است، شهید شده و به خاک رفته است. گویا از جانب سایر مؤلفین تاریخ و انساب تأیید نشده و با این که گوید در آن جا مزارش سرپاست (ولی) تا این تاریخ بر نگارنده (روضاتی، مؤلف جامع الأنساب) نامعلوم مانده و اطلاعی در این باب نیافته است.(1)

بقعه منسوب به احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین به «بقعه امام زاده احمدرضا» شهرت دارد. این بقعه در 40 کیلومتری غرب اسفراین و 8 کیلومتری جنوب غرب روستای «کوران» واقع شده است.

با توجه به تقدم تألیف لباب الأنساب، برخی از علمای انساب که مدفون بودن احمد بن موسی در اسفراین را مورد تأیید قرار داده اند، به گفته بیهقی استناد کرده اند. (2)

بنابراین، مورّخانی که قایل به مدفون بودن احمد بن موسی در اسفراین و انکار مزار وی در شیراز شده اند، برای اثبات ادعای خود، بدون هیچ گونه امعان نظری، تنها به گفته بیهقی اکتفا کرده اند. اما مهم تر از آن چه که گفته شده این است که این

ص:110


1- - همان، ج 1، ص 80. روضاتی می افزاید که در کتب معتبره نسب مانند مجد المجدی فی أنساب الطالبیین، تألیف ابوالحسن محمد بن علی علوی عمری، عمد (عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، تألیف ابن عنبه)، کشاف (المشجر الکشاف لتحقیق أصول السادة الأشراف، تألیف عمیدی نجفی) و صحا (سراج الدین رفاعی) مدفن أحمد بن موسی علیه السلام را در جایی نشان نداده اند.
2- - محمد هاشم خراسانی، منتخب التواریخ، ص 552؛ محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 539؛ سید محمد علی صادق قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سید الشهداء، ص 323.

دسته از علمای رجال، انساب و مورّخان کتاب لب الأنساب نیشابوری را به اشتباه به «بیهقی» نسبت داده اند، در حالی که کتاب لب الأنساب اثر ابوجعفر محمد بن علی (482 - 549 ه . ق) مشهور به «نیشابوری» است. این کتاب نهایة الأعقاب و الأنساب

نام دارد که به لب الأنساب مشهور است، و کتاب بیهقی لباب الأنساب و الألقاب و الاعقاب است که در مبحث بعد به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.

بقعه منسوب به احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین

در شهرستان اسفراین و اطراف آن، بالغ بر 25 مزار و بقعه وجود دارد که مورد احترام اهالی این منطقه است. مشهورترین و قدیمی ترین مزار این شهرستان، بارگاه عظیم امامزاده احمدرضا یا مزار احمد بن موسی علیه السلام است که در حدود 40 کیلومتری غرب اسفراین و در 8 کیلومتری جنوب غرب روستای کوران قرار گرفته است. این بنا به هیبتی سترگ، به دور از آبادی ها و در میان دشت به نسبت گرمی، انسان را به دیدار خود فرا می خواند. شکل بنا، عبارت از مستطیل عظیمی است که طول آن 29 متر و عرض آن 19 متر است. در چهار جهت اصلی بنا، چهار ایوان بزرگ تعبیه شده است، ایوان های شرقی و غربی به صورت قرینه ساخته شده، لیکن ابعاد آن ها تفاوت دارد. ایوان شرقی 3×5 متر و ایوان غربی 5/3×5 متر است. دو ایوان شمالی و جنوبی صد در صد قرینه اند و ابعاد 4×3 متر دارند. در جبهه شرقی و غربی بنا، 2 تالار عرضی وجود دارد. ایوان شرقی به تالار عرضی شرقی و ایوان غربی به تالار عرضی غربی باز می شود. این دو تالار نیز قرینه یکدیگر و دارای ابعاد 4×16 مترند. در هر یک از این تالارها، 4 طاق نمای ساده دیده می شود. هر تالاری، یک دهانه قوس گهواره ای دارد که سقف را به دو بخش تقسیم کرده است، و به این شکل، به روی هر بخش، گنبدی عرقچینی (1) تعبیه کرده اند. در دو طرف

ص: 111


1- - «گنبد عرقچینی» به پوشش های کم خیز گنبدی شکل که معمولاً پوشش زرّین بقعه ها را تشکیل می دهند، می گویند.

هر یک از ایوان ها، اتاق کوچکی برای اقامت زیارت کنندگان یا متولیان در نظر گرفته اند. در تعمیرهای انجام شده در دوره قاجار، قوس جناغی (1) ایوان غربی را اندکی بازتر کرده و به جای جزرهای دو طرف ایوان، دو گلدسته آجری نیم پز ساخته اند.

زیارت کنندگان زیادی از روستاهای اطراف و شهر اسفراین در ایام سال برای زیارت و ادای نذرهایشان به این امامزاده می آیند.(2)

همان طور که اشاره شد، تنها مدرکی که عده ای از علمای انساب و مورّخان برای مدفون بودن احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین به آن استناد می کنند، گفته منسوب به ابوالحسن علی بن زید بیهقی (در گذشته به سال 565 ه . ق. است) و از این رو معتقدند که وی در کتاب لب الأنساب خود، پس از شرحی درباره احمد بن موسی علیه السلام، موضع شهادت و قبر آن جناب را اسفراین تعیین و تصریح کرده است که بعضی از نسّابه ها، قبر او را در شیراز نشان داده اند، و این شهرت نادرست از اشتباه های عوام است،(3) حال آن که به یقین، کتاب مذکور متعلق به بیهقی نیست و این موضوع، از غلط های مشهور است، زیرا کتاب مشهور بیهقی در نسب، لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب نام دارد که اخیرا از سوی کتابخانه آیه اللّه مرعشی - رحمه اللّه - به چاپ رسیده است.(4) او در آن کتاب، هیچ ذکری از احمد بن موسی علیه السلام و مدفن او نکرده، بلکه تنها ضمن شمارش فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام نام وی را

ص: 112


1- - قوس جناغی، قوس نوک تیزی است که دو خمیدگی جانبی در بالا و پایین به شکل مقعّر و محدّب دارند.
2- - سید احمد فدایی، جغرافیای اسفراین، صص 75 - 78 با تلخیص و تصرف؛ حسن قراخانی بهار، آثار باستانی و معماری بقاع متبرکه اطراف شهرستان سبزوار و اسفراین، ص 25.
3- - برای نمونه ن.ک: قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، صص 324 - 325.
4- - برای شرح حال ابوالحسن علی بن زید بیهقی، معروف به ابن فندق، ن.ک: مقدمه کتاب لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب، ج 1، صص 145 - 158.

آورده است و می نویسد: «درج بلاخلاف».(1)

متأسفانه، تمام مورّخانی که قول مبنی بر دفن احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین را پذیرفته و یا مدفن او را در شیراز رد کرده اند، به درستی مؤلف کتاب مذکور را نشناخته و تنها به قول او اکتفا کرده و به دلیل تشابه اسمی کتاب وی، آن را متعلق به

بیهقی دانسته اند؛ و حال آن که مؤلف این کتاب، یکی از سادات بلند مرتبه و شهدای اهل بیت علیهم السلامبه نام ابوجعفر محمد بن علی بن هارون بن ابی جعفر محمد المنامکی بن جعفر الدقاق بن محمد بن احمد بن هارون بن الامام موسی کاظم علیه السلام است که به الشریف النسّابه ابوجعفر محمد الموسوی الهارونی النسّابه النیشابوری شهرت دارد. وی نسّابه ای ماهر، فقیهی بلندمرتبه و مورّخی عالی مقام و یکی از دانشمندان مشهور نیشابور در علم رجال بود.(2)

علّامه ابوسعد عبدالکریم بن محمد السمعانی المروزی در کتاب التحبیر فی المعجم الکبیر درباره وی می نویسد:

«علوی فاضل، عارف بالأنساب، مرجوع إلیه فی معرفتها علیم بالأدب، و کان غالیا فی التشیّع و المیل إلی هواهم، ... و سمع الحدیث الکثیر، و کنت لقیته بنیسابور و کتب

الإجازة، و ذکر أنّ ولادته کانت یوم السبت الثالث من صفر سنة ثلاث و ثمانین و اربعمائة 483 ه . ق بنیسابور، و قتل فی وقعة الغز و الإغارة علی نیسابور فی شوّال سنة

تسع و اربعین و خمسمائة 549 ه .ق». (3)

یعنی: وی سیدی فاضل و عالم به انساب بود که به او در شناخت نسب رجوع می شد. او دانا به ادبیات عرب بود و در باورهای شیعی خود، غلوّ می کرد و به آن ها تمایل داشت. وی بسیار حدیث شنید. من با او در نیشابور دیدار کردم و از وی اجازه گرفتم. او به من گفت که تولدش در روز شنبه، سوّم صفر سال 483 ه .ق در نیشابور بوده

ص: 113


1- - بیهقی، لباب الأنساب، ج 2، ص 441. اصطلاح «درج» میان علمای انساب به معنای بی پسر بودن فرد است.
2- - همان، ج 1، صص 56 - 57.
3- - ابوسعد عبدالکریم بن محمد السمعانی المروزی، التحبیر فی المعجم الکبیر، ج 2، ص 112 - 113.

است. وی سرانجام در واقعه غزها در همین شهر در شوّال سال 549 ه . ق به شهادت رسید.

مرحوم آیه اللّه العظمی مرعشی نجفی - رحمه اللّه - که علّامه نسّابه به شمار می رفت، او از علمای انساب در قرن ششم هجری ذکر کرده است و می نویسد: «او دارای تألیفات زیادی است که من جمله آن ها کتاب نهایة الأعقاب و الأنساب [که به آن لب الأنساب می گفتند] است که نسخه ای از آن در کتابخانه عمومی وقفی ما موجود است. نسخه ای دیگر از این کتاب، همچنان که در فهرست نسب العلویین نیسابور و

کتاب نسب ساده الملوک بلخ و ... از جمله تألیفات او می باشد».(1)

مرحوم بیهقی که نام کتاب خود را عینا از عنوان کتاب او گرفته است، در کتاب

لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب خود، درباره وی می نویسد:

سید الأجل الإمام ابوجعفر الموسوی نسّابة خراسان، در نیشابور در جامع مبیعی در جنگی که میان مردم نیشابور و غزها صورت گرفت، در سال 549 ه . ق. به شهادت رسید و قبرش در نیشابور در مقابر غرباست. او هنگام شهادت، 75 سال داشت.(2)

امام فخر رازی، قاضی مروزی و صفدی به شرح حال او پرداخته اند. (3) نیز در کتاب مشاهد العلویّین فی تتمّة مقاتل الطالبییّن شرح حال او به تفصیل آمده است. (4)

سید محسن امین پس از آوردن گفتارهای گوناگون درباره مزار شاهچراغ می نویسد:

از کتاب لبّ الأنساب اثر ابوجعفر محمد بن هارون موسوی نیشابوری نقل کرده، آن جا که گوید: «احمد در دارالسلام بغداد ساکن بود و چون جریان وحشتزای

ص: 114


1- - بیهقی، لباب الأنساب، ج 1، ص 51؛ آیه اللّه سید شهاب الدین مرعشی، کشف الإرتیاب، ص 57؛ ابن طباطبا، مهاجران آل ابی طالب، ص 89 .
2- - بیهقی، لباب الأنساب، ج 1، ص 423.
3- - امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص 101؛ عزیزالدین المروزی، الفخری، ص 22؛ ابیک صفدی، الوافی بالوفیات، ج 4، ص 184.
4- - محمد مهدی فقیه محمدی، مشاهد العلویّین فی تتمة مقاتل الطالبیّین، ص 351.

شهادت برادرش علی بن موسی الرضا علیه السلام را شنید، بسیار غمگین شد و سخت بگریست و از بغداد به خونخواهی برادر بیرون شد، در حالی که سه هزار نفر از فرزندان ائمه طاهرین علیهم السلامهمراه او بودند و همه قصد داشتند با مأمون پیکار کنند، و چون به قم رسیدند، حاکم قم که از طرف مأمون نصب شده بود، با آنان جنگید و گروهی از آنان شهید و در همان جا دفن شدند و آرامگاه جمعی آن ها زیارت می شود؛ و چون به اسفراین از اطراف خراسان رسیدند، در زمین شوره زاری میان دو کوه فرود آمدند. مردان مأمون بر آنان حمله کردند و با آنان جنگیدند و همه را کشتند. در نتیجه، احمد بن موسی علیه السلام در آن جا به شهادت رسید و در همان محل دفن شد و قبرش در آن جا زیارت می شود. بعضی از نسب شناسان معتقدند که قبر احمد در شیراز است و این قول از اشتباه های مشهور عوام است». وی می افزاید: «من درباره انگیزه آمدن احمد به شیراز و درگذشت وی در آن جا مدرکی که موجب اطمینان شود، نیافتم». (1)

سید محسن امین به شایستگی کتاب لب الأنساب را به مؤلف واقعی او، یعنی ابوجعفر محمد بن علی بن هارون موسوی نیشابوری نسبت داده و مرحوم سید عبدالرّزاق کمونه نیز این نکته را از سید محسن امین در کتاب خود نقل کرده است.

به هر روی، اشتباه در نسبت دادن یک اثر به مؤلف غیر واقعی آن، دلیل بر نفی اصل موضوع و انکارش نمی شود؛ به ویژه آن که ابوجعفر علی بن هارون بن موسی نسابه نیشابوری صاحب کتاب لب الأنساب (در گذشته به سال 549 ه . ق.) متقدم بر ابوالحسن علی بن زید بیهقی (در گذشته به سال 565 ه . ق.) است و از آن جایی که مؤلف کتاب لب الأنساب، یکی از شخصیت های بی نظیر سادات موسوی در نیشابور بوده و همچنین خود، نسّابه این شهر به شمار می رفته و در تقوا و پاکدامنی و امانت داری او در نقل مطالب جای تردیدی نیست، تنها احتمالی که می توان داد،

ص:115


1- - سید عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک پیامبر، ص 26 با اندک تصرف.

این است که شخصیت دیگری با او مشتبه شده باشد.(1)

مرحوم عباس فیض پس از نقل فوق از لب الأنساب درباره بقعه مذکور می نویسد:

تردیدی نمی توان داشت که این شاهزاده احمد از احفاد امام کاظم علیه السلام است، زیرا در میان پسران آن امام فقط یک نفر وجود داشت که آن هم یا با نام شاهچراغ در شیراز مدفون است و یا در خراسان.(2)

از آن جایی که بقعه مزبور در اسفراین به بقعه احمدرضا شهرت دارد ، احتمال می رود که وی از نوادگان موسی مبرقع باشد، زیرا آن ها به «سادات رضائیه» و «رضایی» و «رضوی» نیز شهرت داشته اند.(3) از این رو به نظر می رسد با گذشت

ص: 116


1- - علاوه بر آنچه گفته شد، باید افزود که روضاتی در جامع الأنساب، در ذیل مندرجات بیهقی، صاحب لباب الأنساب می نویسد: «چون نسخه لباب الأنساب که در کتابخانه سپهسالار طهران، بسیار مغلوط می باشد و از حسن اتفاق شرح راجع به احمد بن موسی علیه السلام را علاّمه بزرگ آقا سید محسن آیة اللّه عاملی قدس سره در کتاب جلیل «اعیان الشیعه» بالواسطه از نسخه نسبة مصحح لباب الأنساب نقل فرموده، لذا عبارت لباب الأنساب را از روی این کتاب اصلاح نمودیم. توضیحا؛ اعیان الشیعه مؤلف لباب الأنساب را سید أبو جعفر محمد بن هارون موسی نیشابوری معرفی کرده، لکن این قول اشتباه است و مؤلف لباب الأنساب بیهقی می باشد». نگارنده ضمن رجوع به «اعیان الشیعه، ج 10، ص 286، چاپ دمشق - 1357 ه 1938 م» که مورد استناد صاحب جامع الأنساب است. و تطبیق مندرجات نقل شده از اعیان الشیعه و جامع الأنساب عبارت نقل شده از اعیان الشیعه را «عن کتاب لب الأنساب للسید أبی جعفر محمد ابن هارون الموسوی النیشابوری» و «عن لب الأنساب للنیشابوری» یافتم که در هر دو نقل نام کتاب «لب الأنساب» است، نه «لباب الأنساب» همچنان که گفته شد، سید محسن امین به شایستگی کتاب لب الأنساب را به مؤلف واقعی خود، یعنی ابوجعفر محمد بن موسی بن هارون نیشابوری منتسب کرده است که نشانه دقت و امعان نظر او می باشد. ن.ک: روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، پاورقی صص 61 - 78 و مقایسه شود با سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، صص 286 - 287.
2- - شیخ عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص 170؛ سید احمد فدایی، جغرافیای شهرستان اسفراین، صص 77 - 88 .
3- - محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ص 182؛ شیخ عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، صص 171 - 172.

زمان، احمد رضائیه به احمدرضا و سپس در افواه عامه به فرزند امام موسی کاظم علیه السلامشهرت پیدا کرده باشد. از سادات رضائیه ای که در خراسان حضور داشته اند، می توان به «ابوعبداللّه احمد بن علی بن احمد النقیب بن محمد الأعرج بن احمد بن موسی المبرقع بن الإمام الجواد علیه السلام که مادرش دختر «موسی النقیب بن احمد النقیب بن محمد الأعرج» بود و در طوس اقامت داشت، اشاره کرد.(1)

با اثبات مدفن احمد بن موسی در شیراز می توان با یقین بیشتری به حقیقت شخصیتی که در اسفراین مدفون است، پرداخت. این موضوع در ادامه این نوشتار خواهد آمد.

بررسی چند نظریه دیگر

در برخی از منابع، گزارش های دیگری نیز درباره مدفن احمد بن موسی علیه السلام به چشم می خورد و سخن از مدفن او در شهرهای بلخ، بغداد (کاظمین)، لواسان،(2) یمن و ... می رود.

این منابع منشأ و مأخذی برای گفته خود ندارند و یا استدلالی برای آنچه بیان کرده اند، ارایه نمی دهند و بیشتر «خبر» خود را با تردید و ضعف همراه ساخته اند که نشان دهنده عدم اعتماد «ناقل خبر» به آنچه می گوید، می باشد.

صاحب تحفه العالم می نویسد: «و ربّما ینقل عن بعض، أنّ مشهد السید أحمد المذکور فی بلخ، واللّه العالم».(3) یعنی: بعضی می گویند محل شهادت احمد بن موسی علیه السلام در بلخ است؛ «واللّه العالم».

علامه مامقانی در تنقیح المقال می نویسد: «و العامّة من الناس تری أ نّه المدفون بجوار

ص:117


1- - امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص 95؛ ابن طباطبا، منتقلة الطالبیه، ص 220.
2- - محمد جواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 9، ص 82.
3- - بحرالعلوم، تحفه العالم، ج 2، ص 29، به نقل از: روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، ص 80. نیز ن ک: سید محمد قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء، ص 325.

أبیه فی الصحن الشریف، و هو وهم لا منشأ له».(1) یعنی: عوام خیال می کنند که او (احمد بن موسی) در کنار مرقد پدر بزرگوارش (کاظمین) در صحن شریف مدفون است و این، توهّمی بیش نیست و منشأ و مأخذی ندارد.

برخی نیز از مدفن «شاهزاده أحمد، فرزند امام موسی کاظم علیه السلام در قریه «کویین» در حوالی «طرخوران» نام می برند.(2)

مؤلف کتاب مجموعه زندگانی چهارده معصوم نیز می نویسد: «احمد بن موسی شاهچراغ و ابراهیم بن موسی در یمن» مدفون هستند.(3)

به عقیده نگارنده این سطور مدفون بودن احمد بن موسی در «بلخ»، «کاظمین»، «طرخوران از توابع تفرش»، «یمن»، «لرستان»، «گناباد»، «تهران و لواسان»، «اسدآباد»، «اصفهان»، «ابرقو از توابع یزد»، «آمل» و ... منشأ صحیحی ندارد و بی اعتبار است. به نظر می رسد یکی از دلایل چنین اشتباه هایی فراوانی و مشابهت نام «احمد بن موسی» در کتاب های انساب، رجال و تاریخ است، که بعضی از نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام و سایر أئمّه علیهم السلام یا از سادات و علمایند که در جای خود، به نسبت آن ها اشاره خواهیم کرد.

مدفن شاهزاده احمد بن موسی مشهور به شاهچراغ در لرستان

بنای این امامزاده در دهستان مازو در لرستان واقع است. طرح بقعه، چهارگوش و بر فراز آن، گنبد بلندی به ارتفاع چهارده متر مخروطی شکل بر روی گردنیِ بلندی به صورت ده ترک استوار شده است. تمامی بنا از آجر ساخته شده و هیچ گونه تزیین و کتیبه ای در آن نیست. مردم منطقه، شاهزاده احمد را از اولاد امام موسی کاظم علیه السلام می دانند و در منطقه به «گگ احمد» و «شاهچراغ» نیز معروف است.(4)

ص:118


1- - مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، ص 97.
2- - روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، ص 177.
3- - عماد الدین حسین اصفهانی حسین عمادزاده، مجموعه زندگانی چهارده معصوم، ص 1009.
4- - ن.ک: دایرة المعارف تشیع، ج 3، ص 357؛ حمید ایزدپناه، آثار باستانی و تاریخی لرستان، ج 3، صص 16 - 18. مؤلف این کتاب در ادامه می افزاید: «خدّامِ این امامزاده، عمامه قرمز به سر دارند» و علت آن را چنین بیان می کند که «در افواه عامه گفته می شود شاهزاده احمد در زمان حیات خویش وقتی غضبناک می شد، شال قرمز به کمر می بست ؟!». وی همچنین می نویسد: «اگر بین طوایف و یا قبایل نزاعی در می گرفت، خدّام، عَلَم موجود در امامزاده را میان آن ها می بردند و آن ها به حرمت عَلَم شاهچراغ دست از جنگ و برادرکشی می کشیدند. به رغم این که در «دشت لاله» آب کم است، گل نرگس زیادی در آن جا می روید». ن.ک: همان، ج 2، ص 17 (با تلخیص و تصرف).

انتساب این بقعه به مدفن احمد بن موسی علیه السلام فرزند مستقیم امام موسی

کاظم علیه السلام، اصلی ندارد. با وجود این، احتمال دارد شخصیت مدفون در این بقعه، یکی از نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام باشد و نسب او با چند واسطه به امام برسد.

مدفن امامزاده احمد بن موسی در گناباد

در قریه «بیمرغ» واقع در 25 کیلومتری «گناباد»، آرامگاهی به چشم می خورد که به اعتقاد اهالی، فرزند امام موسی کاظم علیه السلام است. این آرامگاه بر روی سکویی هشت گوش و آجری به ارتفاع یک متر قرار گرفته است نقشه بنا همانند سکوی زیر آن ، هشت گوش نامنظم و در حقیقت، مربعی است که چهارگوشه آن را بریده و سطحی با چهار ضلع بزرگ در جهت های اصلی و چهار ضلع کوچک در جهت های فرعی ساخته اند که اندازه هر کدام از آن ها با دیگری متفاوت است؛ ولی به طور متوسط، طول اضلاع بزرگ، 5/7 و طول اضلاع کوچک، 5/5 متر است. بخش های مختلف این بنا عبارت اند از:

تالار مربع به ضلع 60/6 متر در وسط و چهار درگاه در چهار ضلع آن.

چهار ایوان، هر یک به پهنای حدود 75/3 و عمق بیش از 5/2 متر در چهار جهت اصلی و طاق نماهای نامنظم بین آن ها. ایوان ضلع غربی اکنون 35 سانتی متر عمق دارد و بدون درگاه است که به احتمال انتهای آن، پس از پایان بنا به صورت اتاق مستطیل شکلی جدا شده است. نیز سه پلکان بنا در انتهای ایوان جنوب غربی ساخته شده است . مزار امامزاده احمد، به شکل برج مقبره ای هشت ضلعی است

ص: 119

که پایه ایوان های هشت گانه با «قوس های جناغی» (1) را در بر می گیرد و ارتفاع آن ها از کف تا زیر طاق در جهت های اصلی در حدود 5/5 متر است. سطح پایه، نزدیک به 10 سانتی متر از زه و قوس ایوان ها برجسته تر است و به این ترتیب به نظر می رسد که ایوان در یک «نغول» (2) مستطیل قرار داده شده است. در بالای نغول های مزبور و انتهای پایه ها، یک حلقه قرنیز آجری به ارتفاع 75 سانتی متر که نزدیک به 10 سانتی متر جلوتر آمده، تعبیه گردیده است. گنبد بنا با کمک گوشوارها به بلندی 4 متر استوار شده است. بلندی این گنبد تقریبا نوک تیز، نسبت به قسمت اصلی بنا که ارتفاع آن بیش از 7 متر است، کوتاه به نظر می رسد. شاید سازندگان بنا قصد داشته اند در فرصت مناسب، گنبد دیگری در بالای آن قرار دهند.

دیوارهای داخلی بنا، نقاشی ها، طرح های اسلیمی و قرنیزی به ارتفاع 40 سانتی متر دارد. بر بالای این بخش نیز منطقه تغییر حالت مربع به دایره، به ارتفاع حدود 5/2 متر که چهار گوشوار و نقطه های بین گوشوارها را در بر می گیرد، قرار دارد. مصالح به کار رفته در بنا ساده است.

بنای امامزاده از آثار دوره صفویه و مربوط به حدود سال 1051 ه . ق . است. در کتیبه ورودی بنا، به مرمت آن در قرن سیزدهم اشاره شده است.(3) شخصیت مدفون

در این بقعه به احتمال، یکی از نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام است. انتساب وی به فرزند مستقیم امام موسی کاظم علیه السلام مبنایی ندارد. برخی از نویسندگان بر اساس آنچه عوام می گویند، این بقعه را به «احمد بن موسی» نسبت داده اند، اما استدلالی بر گفته خود، نیاورده اند.

ص: 120


1- - قوس جناغی، قوس تیزی است که دو خمیدگی جانبی دارد، یکی در بالا و دیگری در پایین خمیدگی زیرین به شکل مقعّر و خمیدگی زیرین به شکل محدّب است.
2- - نغول، لوحی است تزیینی که هم برای کاهش بار ساختمان و هم در نماها و سطوح مجرد به شکل های مربع و مستطیل به کار می رود.
3- - ن.ک: عباس زمانی، مقبره جغتین گیسو، صص 95 - 100؛ سید حسین مجتبوی، جغرافیای تاریخی گناباد، صص 150 - 151.

بقعه احمد بن موسی در تفرش

در روستای کویین (کوهین)(1) در شهرستان تفرش، بنای باشکوهی مشتمل بر بقعه، قبّه، چند ایوان، صحن، حجره، غرفه و صندوق منبّت کاری شده وجود دارد که نزد اهالی و برخی از تواریخ محلی معروف به امامزاده احمد بن موسی کاظم علیه السلام است.(2)

مؤلف گنجینه آثار قم، این بقعه را چنین توصیف می کند: «صحن آن به طول 80 و عرض 36 متر مشتمل بر 20 ایوان شرقی و 9 صفه جنوبی و نماسازی غربی و شمالی با اسپر سنگی و جرزهای آجری نوساز می باشد که ساختمان بقعه و بیوتات تابعه آن در محوطه ای به مساحت 18 در 16 متر وسط صحن مزبور قرار دارد. اما بقعه وی از داخل و خارج هشت ترکی مختلف الاضلاع است که جهت های اصلی اش 3 متر و جهت های فرعی اش 2 متر است و دهانه بقعه 8 و ارتفاعش 9 متر می باشد. و این بنا به شهادت سبک ساختمان از آثار قرن نهم است که در هنگام بنیاد، تهی از ایوان و بیوتات بوده است و این ها بعدها بر آن افزوده شده اند. و در عهد شاه تهماسب از گنبد مزبور تجدید و تعمیر شده است. در این بقعه از چهار جهت اصلی، دری به خارج گشوده می شود و جلو هر دری، ایوانی بنیاد شده است که سراپا سفیدکاری و فاقد تزیینات کاشی و گچبری و به دهانه 5/3 و طول 4 متر هستند و پوشش آن ها رسمی بندی است و تنها در ایوان شمالی، مختصر تزیینی است که در ادامه، توصیف خواهد شد. در انتهای قسمت هشت ضلعی بر فراز هر درگاه، دریچه هواکش و نورگیری است که جلو آن ها را با مشبک بدیعی از گچبری پوشانده اند و از وجود این پنجره ها چنین استفاده می شود که جدار داخلی بقعه نیز آراسته به گچ بری بوده است که روی آن ها را سفید کرده، گچ اندود ساخته اند. و بر

ص:121


1- - روستای «ترخوران» یا «طرخوران» واقع در جاده کویین نیز ذکر شده است. ن.ک: مرتضی سیفی قمی تفرشی، سیری کوتاه در جغرافیای تفرش و آشتیان، ص 104.
2- - همان، ص 103.

فراز بقعه، گنبدی است کلاهخودی به سبک عصر و قرن نهم که گردنی به ارتفاع 5 متر از آجر تراش و تارکی به ارتفاع 9 متر نیز آجرکاری شده دارد. در میان بقعه، ضریحی است مشبّک و در پشت آن، صندوقی است منبّت که از نظرها پوشیده است. حال، در دل این صندوق، آیا مرقدی وجود دارد یا نه؟ باید گفت خیر، زیرا ایجاد مرقد در عهد شاه تهماسب که اجراکننده دستورهایی محقق ثانی بود، قابل تصور نیست. این صندوق نفیس و آراسته به کتیبه های متعدد افقی و عمودی به خط ثلثی مرغوبی است که در کمال مهارت منبّت شده است و تنگه های آن قاب سازی و خانچه بندی می باشد. نویسنده خطوط، سه نفرند و سازنده و منبّت کار آن هم سه استاد بوده اند که هر یک قسمتی را نوشته و هر کدام ضلعی را ساخته و پرداخته اند و به طور کلی همگی هم از مردم روستانشین بوده اند، گویی هر یک بر مبانی اعتقادی خویش، داوطلب شده اند که از خود، اثری به یادگار باقی گذارند، و از مختصر تفاوتی که در خط و کار هر ضلع با ضلع دیگر قابل تشخیص و ادراک است، نیز این امر به اثبات می رسد. بانی و واقف این صندوق «سید خالد حسینی» و تاریخ ساخت و پرداخت آن 957 هجری و نویسندگان خطوط و استادان هنرمند آن، ضمن نقل کتیبه ها نامبردار می شوند ... روی پل های بالا از چهار طرف در پیش روی جمله (احمد بن موسی بن جعفر) و در پشت سر عبارات «این صندوق در زمان دولت عالم پناه شاه تهماسب بهادر خان الحسینی» و در بالای سر (غربی) عبارات «وقف نمود عالی جناب سیادت مآبی بانی الخیرات سید خالد بن اهل علی بن شهاب الدین الحسینی) و در جانب پایین پا و شرقی عبارات «عمل استاد شاه نظر بن استاد علی کاسوائی کتبه العبد حاجی هادی بن علی بن عبدالقائم حسینی» منبّت شده اند. اما پل های قسمت پایین چون در پس پایه های ضریح چوبی قرار دارد، اگر هم کتیبه ای داشته باشد، به هیچ وجه قابل خواندن نیستند. و روی پایه های چهار جانب به طور عمودی چنین خوانده می شود: «در این عمل، مدد استاد مذکور نمودند استاد رستم و استاد حسین کاسوالی [حسین کاسوایی] 20

ص: 122

شهر جمادی الثانیه سنه 957»، «کتبه الفقیر عین علی بن شهاب الدین الحسینی»، «کتبه العبد شهاب الدین اهل علی الحسینی». از این عبارات، به دست می آید که استاد منبّت کار آن، شاه نظر کاسوایی بوده است که رستم و حسین کاسوایی هم مددکار وی بوده اند و نویسنده خطوط حاجی هادی و شهاب الدین و فرزندش عین علی بوده اند که حراست و حفاظت از این صندوق اهمیت به سزایی دارد».

«اما تالار شمالی بقعه به دهانه 6 و عرض 4 متر مرکّب از دو چشمه با دو ستون آجری مضلع و دو نیمه ستون از بناهای سال 1300 شمسی است که در سال 1336 از آن مرمت و تعمیر به عمل آمده است؛ و بر فراز درگاه ورودی بقعه در سینه اسپر ایوان، کتیبه ای است از کافی خشتی زمینه لاجوردی که به خط نستعلیق سفیدی روی آن چنین خوانده می شود: «بسم اللّه الرحمن الرحیم؛ در جلوگیری از خرابی و تعمیر توفیق یافتم یوسف کافی 1336» که مقصود تاریخ شمسی است. و در طرفین تالار دو حجره با دو ایوان و بالای آن ها دو غرفه و جنبین آن ها دو راه پله فوقانی قرار

دارند که بر حسن منظر آن افزوده اند».(1)

مؤلف کتاب سیری کوتاه در جغرافیای تفرش و آشتیان بی آن که به نام و نسب شخصیت مدفون در این بقعه اشاره ای بکند، می نویسد:

«به نظر فراهم آورنده این کتاب، مسلّم است که این امامزاده نیز چون دیگر امامزادگان تفرش، بخشی از عمر و زندگانی خویش را در تفرش به سر آورده و به احتمال زیاد ممکن است با مردم بومی نیز وصلت کرده و حتی صاحب مکنت و حشمت و فرزند هم شده باشند. چون این امامزادگان در روزگار حیات، مردمان را ارشاد دینی می نموده اند و از این رهگذر حرمت و اعتباری داشته اند، وقتی جان به جان آفرین سپرده اند، طبیعی است در نقطه ای مدفون شده و قبر آنان مزار عمومی بوده و در دوره شاه تهماسب که به دستور محقق ثانی بر پایه سیاست ملی و مذهبی

ص: 123


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، صص 172 - 176؛ دایرة المعارف تشیّع، ج 2، ص 409. بناهای آرامگاهی، ص 152؛ مهری بهرامی، آثار تاریخی تفرش، صص 44 - 45.

زمان، مقبره های فرزندان و احفاد امامان شیعه بازسازی و تکمیل شده اند، روی قبور اولیه یا جایی که احتمال دفن جسد آنان می رفته، بنای یادبود ساخته شده است».(1)

عباس فیض در کتاب گنجینه آثار قم، ابتدا می گوید: «تردیدی نمی توان داشت که این شاهزاده احمد از احفاد امام کاظم علیه السلام است، زیرا در میان پسران آن امام، فقط یک نفر احمد وجود داشت که آن هم یا به نام شاهچراغ در شیراز مدفون است و یا در خراسان».(2)

وی سپس پس از شرحی درباره احمد بن موسی علیه السلام می افزاید:

«... مدفون در گنبد مورد سخن، شاهزاده احمدی از احفاد امام کاظم علیه السلام است و به عقیده نگارنده یا «ابوعبداللّه احمد بن موسی الابرش بن محمد بن موسی ابی السبحه ابن

ابراهیم المرتضی» است که سیدی صالح و باتقوا و نیکوکار بود و او را فرزندی به نام ابراهیم [بود] که در پس قلعه شمیران دارای بقعه و بارگاه است. و ممکن است که «احمد بن محمد بن قاسم اعرابی ابن حمزة بن امام کاظم علیه السلام» باشد که پدرش به ظنّ قوی در قریه شاهسواران دارای بقعه و بارگاه مجلّلی است».(3)

هم چنان که اشاره شد، به رغم ادّعای اهالی محل و عبارت مندرج در کتیبه این بقعه، شخصیت مدفون در این آرامگاه، احمد بن موسی علیه السلام نیست. مرحوم شیخ عباس فیض نیز که به بررسی نام و نسب شخصیت مدفون در این بقعه پرداخته است، این ادّعا را رد می کند و دو احتمال می دهد اول: «ابوعبداللّه احمد بن موسی

الابرش بن محمد بن موسی ابی السبحه ابن ابراهیم المرتضی» و دوم: «احمد بن محمد بن قاسم اعرابی ابن حمزة بن امام کاظم علیه السلام. امّا وی برای اثبات ادّعای خود، سند معتبری نمی آورد. به هر تقدیر، لازم است با تأمل بیشتری به صحت این دو انتساب

ص: 124


1- - مرتضی سیفی قمی تفرشی، سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش و آشتیان، ص 104.
2- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 170.
3- - همان ، ج 2، ص 172.

پرداخت؛ احمد، مکنّی به «ابوعبداللّه» مشهور به «ضریر» در بصره متولد شد، و ساکن آن دیار بوده است. برخی از منابع، وی را از بزرگان سادات بصره، بغداد و کوفه می دانند و او را دارای جلالت قدر و عظمت شأن و صاحب مناقب و سیادت معرفی کرده اند و تصریح کرده اند که او در «بغداد» وفات یافته است.(1)

بنابراین، دلیل قاطعی بر دفن «ابوعبداللّه احمد بن موسی الأبرش بن محمد بن موسی ابی السبحه ابن ابراهیم المرتضی» در بقعه کوهین تفرش وجود ندارد و از باب یک

احتمال، بی مدرک و مأخذ است. اما احتمال دوم، مبنی بر مدفون بودن «احمد بن محمد بن قاسم اعرابی بن حمزة بن موسی» درست تر به نظر می رسد.

هم چنان که در شرح حال احفاد حمزة بن موسی علیه السلام در فصل هفتم کتاب حاضر آمده است، وی دارای سه فرزند به نام های حمزه، علی و قاسم بود. شخصیت مورد نظر و مدفون در تفرش از اعقاب قاسم است. کنیه قاسم «ابومحمد» است و او را قاسم اعرابی می گفتند. به گفته «ضامن شدقم»، وی سیدی بلند جایگاه و متمسّک به راه و روش اجدادش بود. احمد بن معتصم باللّه عباسی تصمیم به قتلش گرفت و او از مدینه به اصفهان متواری شد. سرانجام در سال 255 ه . ق. عده ای او را در حال خواب یافتند و به شهادتش رساندند. به عقیده ضامن شدقم، محل دفن او در همان جاست. اما برخی از جمله مؤلف گنجینه آثار قم معتقدند که قاسم بن حمزة بن موسی علیه السلام در قریه کهک تفرش مدفون است: «و به ظنّ قوی قاسم بن حمزة بن امام موسی کاظم علیه السلاممی باشد که به نقل از تاریخ قم به همراه برادرزاده

ص: 125


1- - علاّمه نسّابه أبوالحسن محمد بن أبی جعفر شیخ شرف العبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 154؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص 97؛ علاّمه نسّابه سید محمد کاظم بن أبی الفتوح بن سلیمان یمانی موسوی، النفخة العتبریه، ص 77؛ علاّمه نسّابه عزیزالدین أبی طالب اسماعیل بن الحسین بن محمد بن الحسین بن احمد المروزی الأزورقافی، الفخری، ص 1؛ علاّمه نسّابه سید جعفر الأعرجی نجفی حسینی، مناهل الضرب، ص 431؛ صفی الدین محمد بن تاج الدین علی المعروف بابن الطقطقی الحسنی، الأصیلی، ص 169؛ علاّمه نسّابه جمال الدین ابی الفضل احمد بن محمد بن مهنا حسینی عبیدلی، التذکره، ص 119.

خود، حمزة بن علی بن حمزة از مدینه طیّبه به مقصد ایران آمد تا به سرزمین قم رسید و در وادی آشتجان [آشتیان ]در سایه درختی آرامیده بودند که راهزنان به طمع مال و مرکوبشان آنان را به قتل رسانیدند؛ و چون در بین ساداتی که به جانب قم آمده اند، شخص دیگری به نام قاسم نیست و در وادی آشتیان و اطراف آن هم مقبره دیگری منتسب به قاسم وجود ندارد، می توان گفت که شاهزاده قاسم مدفون در این گنبد، همان قاسم بن حمزه است و بنابراین، باید معتقد شد که حمزة بن علی هم در جوار او دفن شده است».(1)

با توجّه به آنچه بیان شد، احتمال دفن «احمد بن محمد بن قاسم اعرابی بن حمزة بن موسی علیه السلام» در این بقعه زیادتر است، زیرا جدّش حمزة بن موسی علیه السلام به تحقیق در شهر ری مدفون است. قاسم بن حمزة بن موسی علیه السلام به گفته ضامن بن شدقم در اشترجان اصفهان(2) و یا به گفته عباس فیض در قریه کهک تفرش مدفون است.(3) علی بن حمزة بن موسی علیه السلام در اصطخر شیراز مدفون و دارای گنبد و بارگاه است.(4) همه این موارد، مهاجرت این خاندان به قم را تأیید می کند. البته گمان سومی نیز وجود دارد، زیرا برخی می گویند «احمد بن محمد»، مکنّی به ابوعلی الأسود، نقیب طوس بوده است، اما هیچ اشاره ای به محل دفن او نشده است.(5) بنابراین، احتمال می رود که وی در این مکان مدفون باشد. (واللّه أعلم).

ص: 126


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 183؛ سید حسین مدرسی طباطبایی، تربت پاکان، ج 2، ص 184.
2- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 183.
3- - ابن شدقم، تحفة الأزهار، ج 2، ص 323.
4- - عبدالرحمان کیا گیلانی، سراج الأنساب، ص 76؛ علی بن محمد علوی، المجدی فی الأنساب، ص 117؛ حاج شیخ عباس فیض نسّابه، بدر فروزان، ص 62؛ مصطفی حسینی تفرشی، بدایع الأنوار، ص 186؛ نسّابه معروف جمال الدین أحمد بن عنبه، الفصول الفخریه، ص 121.
5- - امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، صص 1 - 9 .

بقعه امامزاده احمد در تهران

در دامنه کوه های شمالی لواسان بزرگ و به روی شیب تند، بارگاه امامزاده ای به چشم می خورد که در نزد اهالی به امامزاده احمد مشهور است. نقشه بنا به صورت هشت ضلعی با گنبد مخروطی و هرمی شکل (رُک) ستون چوبی ساخته شده است و در سال های اخیر نیز قسمت غربی این امامزاده را خراب و مسجدی بر آن بنا کرده اند. مصالح بنا، سنگ با ملاط گچ و آهک است. بر روی گنبد رُک بنا، پوششی شیروانی کشیده اند. اصل بنای امامزاده مربوط به قرن 8 و 7 ه . ق. است.(1)

علاوه بر این، بقعه دیگری در تهران به «شاهزاده احمد» معروف است که صحن و ضریح زیبا و تزیینات ظریفی دارد. گنبد زیارتگاه با طرح و اسلوبی شبیه به گنبد «مدرسه چهارباغ» کاشیکاری شده است. بنا و گنبد این امامزاده بر خلاف بارگاه امامزاده احمد در لواسان، از قدمت چندانی برخوردار نیست و هنرمندی به نام «مهدی مصدق اصفهانی» در تاریخ 1338 ه . ش. این بنا را ساخته و پرداخته است.(2) درباره نسب شخصیت های مدفون در این دو بقعه، هیچ گونه استناد معتبری در دست نیست. به هر روی، انتساب بقعه امامزاده احمد در لواسان و تهران به فرزند مستقیم امام موسی کاظم علیه السلام دور از حقیقت است و مبنایی ندارد.

مدفن امامزاده احمد در اسدآباد

در اسدآباد، بقعه امامزاده ای مشهور به «امامزاده احمد» دیده می شود که به دلیل ریختگی کتیبه حجّاری شده به روی سنگ قبر، شخصیت مدفون در آن، ناشناخته مانده است. با وجود این، از تاریخ حک شده آن: «سنة ثلثة و سبعین و ستّمائه» یعنی سال 673 ه .ق. که سال وفات شخصیت مدفون در این بقعه بوده، بی هیچ تردیدی می فهمیم که این بقعه مربوط به یکی از زاهدان و عابدان و

مدفن امامزاده احمد در اسدآباد

ص: 127


1- - بناهای آرامگاهی، ص 96.
2- - علاءالدین آذری دمیرچی، نظری کوتاه به مازندران و آثار تاریخی آن، صص 51 - 54.

شخصیت های والامقامی است که در قرن هفتم ه .ق. رحلت یافته بوده است.

نقشه این آرامگاه به شکل مربّعی با طول ضلع 60/4 متر است و ایوان هایی در جانب شرقی و جنوبی و کفش کنی در شمال آن قرار دارد. در وسط هر ضلع داخلی بقعه، طاق نمایی با قوس جناغی ایجاد شده است و در داخل هر یک از آن ها، ورودیی به صورت درِ چوبی ساده دو لنگه قرار دارد. برای ساختن گنبد، با ایجاد 4 ترنبه، پایه سقف را بنا کرده و گنبد دو پوشی بر فراز آن استوار کرده اند. قبر میان بقعه، با سنگ های تراش پوشیده شده و بر روی بدنه های چهارگانه آن، کتبیه هایی کنده شده است. آنچه بر روی بدنه های شمالی، شرقی و جنوبی خوانده می شود، آیه های 30 تا 32 سوره فصّلت است. همچنین بر روی بدنه جنوبی چنین خوانده می شود: «هذا مرقد الشیخ الصالح الزاهد البارع المتقی الناسک». بر روی بدنه غربی

هم چنین نوشته شده: «قوة المحققین و سلطان العارفین احمد ب] ن] ... قدس اللّه روحه و متوفّی فی غرة شوال سنة ثلثة و سبعین و ستّمائه و الحمدللّه» (673 ه .ق.). بر روی قبر، صندوقی چوبی به درازای 27/2، پهنای 54/1 و بلندی 50/1 متر قرار دارد که به شیوه «قاب و آلت»(1) و ساده ساخته شده و بر بدنه آن، یک بیت شعر و یک سطر کنده شده که حکایت از سوختن صندوق امامزاده و تعمیر آن پس از این آتش سوزی دارد. ایوان های شرقی و جنوبی بقعه، پس از همین آتش سوزی به بنا افزوده شده اند. کفش کنِ بنا را چند سال پیش ویران کرده اند. نمای گنبد بقعه از بیرون عبارت از یک گردنی استوانه ای آجری و پوشش آهنی سفید در مایه کلاه درویشی ترکدار به جای پوششِ اصلیِ آن است.(2)

ص: 128


1- - قاب و آلت: نوعی تزیین چوبی است که برای تزیین اُرسی ها، منبرها و درهای چوبی به کار می رود. «قاب و یا لغت» دارای اشکال هندسی به ویژه چهار و یا پنج ضلعی است که حاشیه آن در درون «آلت» قرار می گیرد.
2- - ن ک: محمدعلی گلریز ، مینو در یا باب الجنّة ، ص 26 و 28 .

بقعه امامزاده احمد در اصفهان

در محلّه حسن آباد اصفهان، مجموعه بنای باشکوهی وجود دارد که به امامزاده احمد مشهور است. این شهرت از مفادِّ سنگ نوشته ای که پس از سال 1307 ه .ش. گم شده، گرفته شده است. بر اساس روایت این کتیبه، نسب شخصیت مدفون در این بقعه، به امام محمد باقر علیه السلام و یا به قولی به امام زین العابدین علیه السلام باز می گردد و سلسله نسب ابونعیم اصفهانی «احمد بن عیسی بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلاماست که در زمان خلافت هارون الرشید به اصفهان آمد و همان جا وفات یافت و مدفون شد.(1) قدیمی ترین کتیبه ای که در این آرامگاه وجود دارد، در تاریخ پانزدهم ربیع الاول سال 563 ه .ق. حک شده است که به عهد «سلطان ارسلان بن طغرل» و دوره صدارت «جلال الدین قوام الدین» مربوط می شود.

این موضوع اخیر، نمایانگرِ قدمتِ بنا و اهمیتِ تاریخی آن در شهر اصفهان است. به هر روی، شخصیت مدفون در این بارگاه «سید احمد بن سید علی بن سید محمد، از احفاد امام محمد باقر علیه السلام معرفی شده است».(2)

مجموعه بنای امامزاده احمد، مشتمل بر یک بقعه و دو ایوان - یکی در شمال و دیگری در غرب - است. بقعه، مشرف به جاده است و صحن گسترده ای دارد که عده ای از بزرگان از جمله همای شیرازی در آن مدفون اند. آرامگاه به شکل مربع به اندازه 4 گام از زمین بلندتر است. قدیمی ترین اثری که در این عمارت هست، در سنگ سیاه رنگی به درازای 3 متر است که در آستانه امامزاده در پایین پنجره مشبّک چوبی (مشرف به جاده) قرار دارد و مشهور است که قسمتی از سنگ «سومنات» بوده و آن را سلطان محمود غزنوی از بتخانه هندوستان آورده است. متن کتیبه این سنگ چنین است: «آمین یا رب العالمین فی تاریخ الخامس عشرة (15) من ربیع الاول

ص: 129


1- - ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبار اصفهان، ج 1، ص 80؛ ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی، آثار ملی اصفهان، صص 742 - 743.
2- - باقر خوانساری، روضات الجنات، ص 354.

سنة ثلاث و ستین خمس مائة» (563 ه .ق.).

لوح سنگی نفیسی نیز در ایوان غربی بوده که بعد از سال 1307 ه .ش . گم شده و بنا به روایت، کتیبه آن چنین بوده است: «اقدام نمود تجدید عمارت این مزار متبرّکه ... امامزاده معصوم مغفور سید احمد بن سید علی بن سید محمد من اولاد الامام الهمام ... محمد باقر علیه الصلوة و السلام کمترین خادمان شاه قلی بن علیقلی بن علی برزین تقبل اللّه عنه فی سنة پانصد و سی و هفت ..»..

در این امامزاده، کتیبه های دیگری نیز هست؛ از جمله، کتیبه سر در امامزاده به خط ثلث با کاشی سفید معرّق بر زمینه لاجوردی با این متن: «بسم اللّه الرحمن الرحیم أحمد من حمداللّه تعالی حمداً یلیق بعز جلاله محمد صلی اللّه علیه و آله اما بعد فقد وفّق السلطان و الخاقان شاه سلطان حسین الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان لبناء ما أضاف الشریف لمشهد زکیّ من العرصة و الأعیان فی ربیع الآخر سنة 1115 و کان هذا الخیره باهتمام الداعی لدوام القاهرة محمد شرف شریف المنجم کتبه علی نقی الامامی».

در ایوان ورودی، کتیبه دیگری به همین تاریخ و بدین شرح وجود دارد: «بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه الذی رفع سمک هذا الباب العلی و الصلوة علی نبیّه محمد المصطفی و ولیّه علیّ المرتضی، أ مّا بعد فقد وفّق السلطان و خاقان الأنجب الأشرف الأکرم

الأعظم سلطان السلاطین قهرمان الماء و الطین شاه سلطان حسین الحسینی الموسوی الصفوی خلّد اللّه ملکه ، بناء هذه الروضة المنیعة سید الجلیل المعروف سید أحمد حشره اللّه فی زمرة من ینمی الیهم صلوات اللّه و سلامه علیهم کان ذلک الداعی الغرض الدوام الدولة

القاهرة محمد شرف الشریف المنجم و قد تشرف برجوع هذه الخدمة إلیه و اتفّق إتمامها فی

سنة 1115 کتبه أحمد الحسینی». این کتبیه، حاکی از این است که شاه سلطان حسین،

عمارت حصن و بقعه سید احمد را به کارگزاری محمد شرف الشریف منجم در سال 1115 ه .ق. آراسته است. علاوه بر این، آشکار می کند که بناهای قدیمی چنان مندرس شده بوده اند که از نو ساخته شده اند.

کتیبه دیگری به خط ثلث طلایی بر زمینه لاجوردی درون دور تا دور آرامگاه

ص: 130

گچبری شده و مشتمل بر آیات قرآنی است. در آخر این کتیبه، نام نویسنده و تاریخ آن ذکر گردیده است: «کتبه الفقیر علی نقی بن محمد محسن الامامی فی شهر شعبان المعظم من سنة 1115». درِ بزرگِ رو به صحنِ بنا، با کاشی های زمان شاه سلطان

حسین آذین شده است. به غیر از کتیبه های بالا، نوشته های دیگری مربوط به تعمیرات و تزیینات در دوره قاجاریه در این امامزاده هست. ضریح چوبی امامزاده نیز به دستور «ظل السلطان» ساخته شده است.

حجره آرامگاه همدم السلطنه - دختر میرزا تقی خان امیرکبیر - با تزیینات گچبری و آیینه کاری و نقاشی، از جاهای تماشایی این بنای تاریخی است.(1)

مزار امامزاده احمد بن موسی در ابرقو

در شهرستان ابرقو و یا «ابرکوه» از توابع استان یزد، مرقدی هست که به امامزاده «احمد بن موسی» شهرت یافته است. این بقعه در مجموعه، بنایی خشتی شامل یک پیش اتاق و بنای سرپوشیده اصلی ایوان و صفّه سرباز بزرگ واقع شده است. قسمتی از پی های ضخیمی قدیمی که در ایوان سرباز دیده می شود، حکایت از کهنگی چهار - پنج قرنی بنا دارد.(2)

درباره نسب شخصیت مدفون در این بقعه، مدرک قابل استنادی نیافتم و به نظر می رسد که شهرت این امامزاده به احمد بن موسی علیه السلام در افواه عامه رواج یافته باشد و اصلی ندارد و از مصادیق «رُبَّ شُهرة لا أَصلَ لَها» ست.

ص:131


1- - لطف اللّه هنرفر، آشنایی با شهر تاریخی اصفهان، ص 152؛ آندره گدار، آثار ایران، ج 4، صص 216 - 217؛ ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی، آثار ملی اصفهان، ص 747؛ کریم نیکزاد امیر حسینی، تاریخچه ابنیه تاریخی اصفهان، صص 88 - 89 ؛ لطف اللّه مهرفر، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، صص 668 - 673. به نقل از بناهای آرامگاهی، ص 96.
2- - ایرج افشار، یادگارهای یزد، ج 1، ص 354.

بقعه امامزاده احمد در بهشهر

این آرامگاه در «کلباد» بهشهر است و بنایی کهن دارد که در سال های اخیر به جای آن، بنایی هشت ضلعی و مسجدی پیوسته به آن ساخته اند. مردم محل، ویرانی بقعه اصلی را به سربازان روسی در دوران اشغال ایران در سال 1320 ه .ش نسبت می دهند. «رابینو» می نویسد: «نوشته روی در آن را که در سال 1345 ه .ش به سرقت رفته، چنین ثبت کرده است: «قال النبی علیه السلام الدنیا ساعة وجعلها طاعة بتاریخ ثلث و سبعین و ثمانمائه عمل حسین بن استاد احمد نجار ساروی» - 873 ق.»(1) درباره نسب شخصیت مدفون در این بقعه، سند معتبری نیافتم.

آرامگاه امامزاده احمد در آمل

در دهکده «لاسم بالا» لاریجان آمل، بنایی برج مانند و هشت ضلعی وجود دارد که به امامزاده «احمدرضاکریم» مشهور است. شخصیت مدفون دراین بقعه، طبق کتیبه صندوق چوبی مرقد «الشهید بن خیاران» است. پوشش داخلی این بنا به صورت گنبد عرقچینی و بام، هرمیِ هشت ترک است. در داخل و خارج بنا هیچ گونه تزیینی دیده نمی شود. درِ ورودیِ بقعه، دو لنگه است که بر روی هر لنگه، کنده کاری های زیبایی انجام شده است. بر روی هر لنگه، سه قاب بندی دیده می شود که تزیینات آن ها به صورت هندسی و گُل و بوته انجام گرفته است. کتیبه روی آن، سازنده در را «استاد افراسیاب» معرفی می کند. بر روی دیوار بقعه، تخته ای نصب شده که آیه هایی از ابتدای سوره «مبارک» «یس» به خط نسخ بر آن کنده شده است. بر روی مرقد، صندوقی چوبی قرار دارد که کتیبه روی آن، صاحب بقعه را چنین می شناساند: «هذه العمارة المبارکة و روضة المتبرّکة المزار المغفور المبرور المرحوم السعید الشهید بن خیاران قدس اللّه العزیز».

آرامگاه امامزاده احمد در آمل

ص: 132


1- - لیزاگلمبک و دونالدویلبر، معماری تیموری در ایران و توران، ج 3، ص 313؛ منوچهر ستوده، از آستارا تا استرآباد، ج 4، ص 731 - 732.

محمد حسن خان اعتماد السلطنه در یادداشت مربوط به این امامزاده چنین نوشته است: «بر درِ چند پارچه چوب دیگر که بین کتیبه های پایین و بالا عمود است، این کلمات نوشته شده است: صد هزاران بشارت و مغفرت به روح روان او واصل کن عمل محمد علی - نجّار فی تاریخ ماه مبارک ربیع الاول سنه احدی و عشرین و ثمانمائة ... (821 ه .ق)».(1)

بقعه امامزاده احمد کیا سلطان در نور

در روستای «خجیر کلای اوز رود» در شهرستان نور، بنا و بارگاهی هست که به امامزاده احمد کیا سلطان از اولاد امام موسی کاظم علیه السلام منسوب است. بنای امامزاده، از بیرون، هشت ضلعی و از درون، چهار ضلعی است. در نمای بیرون، به روی هر ضلع، قابی مستطیل و طاق نمایی در آن قرار دارد. سپس یک رشته طاق نما در زیر پایه گنبد هرمی هشت ترکِ بنا دیده می شود. پوششِ گنبدِ داخلیِ بنا از نوع عرقچینی است که به کمک «ترنبه هایی»(2) بر پا گردیده است. ورودی بقعه و صندوق مزار از چوب است که کنده کاری هم دارد. بر روی صندوق مزار، کتیبه ای به چشم می خورد با این عبارت: «عمل استاد اسفندیار بن کیا فلک الدین کوث در شهر محرم». این بقعه، با سنگ و ملاط گچ ساخته شده و نمای داخل آن را اندود کرده اند. مسجد کوچکی نیز در برابر در ورودی بقعه و پیوسته به آن، بنا شده است.(3)

متأسفانه، نشانه یقین آوری که نسبت امامزاده احمد کیا را به امام موسی کاظم علیه السلام محقق سازد، نیافتم. با وجود این، روشن است که شخصیت مدفون در این

ص: 133


1- - منوچهر ستوده، از آستارا تا استرآباد، ج 3، ص 408.
2- - «تُرنُبه» گوشه بیرون آمده قسمت اصلی کاربندی زیر گنبد است که به صورت مثلثی در چهار گوشه بنا ساخته می شود و موجب تبدیل چهار ضلعی به هشت ضلعی می گردد.
3- - منوچهر ستوده، از آستارا تا استرآباد، ج 3، ص 270؛ دایره المعارف تشیع، ج 2، ص 419؛ بناهای آرامگاهی، ص 99.

بقعه، فرزند مستقیم امام موسی کاظم علیه السلام نیست، زیرا همان طور که گفته شد، امام موسی کاظم علیه السلام تنها یک فرزند به نام «احمد» داشته که آن هم در شیراز مدفون است. بنابراین، وجود مرقدها و بقعه های متبرّکه ای که در ایران و یا دیگر سرزمین های اسلامی هست، بیانگر فراوانی نام «احمد» است. به هر روی، مدفون در این بقعه ممکن است به نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام و یا دیگر امامان منتسب و یا از جمله سادات و اولیای دین، نقبا، زاهدان و عابدان باشد.

بقعه شاهزاده احمد در خاک فرج قم

مزار خاک فرج، از زیارتگاه های کهن قم، مرکّب از سه بنای نزدیک به یکدیگر است. بقعه منسوب به شاهزاده احمد که «امامزاده خاک فرج» خوانده می شود، به احتمال به پیش از دوره صفوی مربوط است که در آن دوره و سپس در سال 1232 ه .ق . به دستور فتحعلی شاه و به وسیله منوچهرخان معتمدالدوله مرمت شده است. شکل درون بقعه با بلندی پیرامون 9 متر، نخست چهار ضلعی و سپس با پیش آمدن گوشوارها، هشت گوشه شده است که در بالا شانزده ضلعی می شود. آرایش سقف، مقرنس رنگ آمیزی شده و آرایش بدنه، گچبری رنگ آمیزی شده است که از تعمیرهای معتمدالدوله بر جای مانده است. گنبد برجی، هرمی شانزده تَرکیِ بنا با بلندی پیرامون 10 متر کاشیکاری فیروزه ای تازه بنیاد است. این گنبد، گردنی به قطر 50/8 و ارتفاع 2 متر با جدار نمابندِ مزّین به کاشیکاری معقلی دارد.(1)

به روی لوح مزار به خط برجسته ثلثی شنجرفی در حاشیه آیات نوشته شده است: «بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه فاطر السموات و الأرض جاعل الملائکة رسلاً أولی أجنحة مثنی و ثلاث و رباع یزید فی الخلق ما یشاء إنّ اللّه علی کل شی ء قدیر ما یفتح اللّه للناس فلا ممسک لها و ما یمسک فلا مرسل له من بعده و هو العزیز الحکیم»(2).(3)

ص: 134


1- - سید حسین مدرسی طباطبایی، تربت پاکان، ج 2، صص 83 - 86 .
2- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 284.
3- - سوره فاطر: 1 و 2.

در متن این لوح، به خط برجسته، نسب شخصیت مدفون در این بقعه را چنین شرح داده است: «هذا مضجع شریف للإمام حارث بن الإمام أحمد بن الإمام المعصوم زین العابدین ابن الإمام المعصوم الشهید الحسین بن الإمام الأکبر أمیرالمؤمنین علیّ بن أبیطالب

علیه الصلوات».

به گفته عباس فیض، نام پدرش «احمد» قید شده است. بنابراین، «امامزاده شاهزاده احمد» متعلق به حارث بن احمد بن زین العابدین، از نوادگان امام علی بن حسین علیه السلام است.(1)

مرقد امامزاده احمد در قم

این بنا در میدان کهنه قم یا میدان زکریا بن آدم در کنار امامزاده شاهزاده حمزه قرار گرفته و شخصیت مدفون در آن «احمد بن اسحاق عسکری» از نوادگان امام هفتم است. این بقعه همچنان که در کتیبه بالای درگاه آن دیده می شود، به دستور میرزا علی اصغرخان امین السلطان و با مباشرت عزیزخان و اهتمام علی اکبر در سال 1317 ه . ق و هنگام سلطنت مظفر الدین شاه بازسازی و در قرن اخیر تجدید و گسترش یافته است.

حرم اصلی امامزاده، از بناهای باستانی پیش از صفویه است که از ناحیه شاه تهماسب تعمیر و تزیین شده است و شکل ساختمان آن از بیرون و درون، چهار ترکی متساوی به دهانه 5/4 و ارتفاع 6 متر با جدار سفیدکاری و پوشش عرقچینی است که از ضلع غربی آن، دری به بقعه حسین بن احمد گشوده می شود. در این بقعه، آثار تزییناتی کمربندی دندانه دار یا «مُضَرّس»(2) شبیه به «مقرنس»(3) دیده

ص: 135


1- - همان .
2- - مضرّس، به معنای دندانه دار است و نیز به چیزی که در آن، نقش و نگار دندانه دار به کار رفته باشد، می گویند.
3- - به تزیینات آویزه ای شکل که با آجر، گچ، سنگ، کاشی و یا چوب ساخته می شود و به طور معمول، در ایوان ها به کار می رود، مقرنسی گویند.

می شود که از ویژگی های به وجود آمده به دست شاه تهماسب صفوی است. مرقد، در وسط بناست و ضریحی از چوب مشبّک دارد. بر روی مرقد، لوحی از کاشی باستانی به عرض 60 و طول 50/1 متر قرار گرفته که از سه پارچه خشت 50 × 60 سانتی متر تشکیل یافته است و مشابه کاشی های قرن هشتم و نهم امامزاده خاک فرج است که امروزه در موزه ملی ایران نگه داری می شود. این کاشی ها، زمینه «شنجرفی» آراسته به گُل و بوته های مشکی و دارای دو کتیبه در حاشیه و متن، به خط برجسته ثلثی شنجرفی است. در حاشیه ده سانتی متری این لوح، در سه جانب، کتیبه ای است که به روی آن، سوره های فاتحه الکتاب و اخلاص خوانده می شود. در متن آن نیز در بین نقشه برجسته محراب شکسته و در وسط خط متوازی که به جای دو ستون به عنوان پایه های محراب نمودار است، روی خشت های دوم و سوم، کتیبه ای است و روی آن، آیه هایی از سوره مبارک ملک قالب ریزی شده است. در قسمت بالا و روی خشت اول، در میانه گُل و بوته های ساییده و غیرساییده، در هر گوشه ای، ترنجی بیضی شکل نمودار است که درون یکی، کلمه ای مشابه «صنعه» یا «عمله» و روی دیگری، کلمه «طاهر» خوانده می شود. و نیز روی این پارچه کاشی، در هر طرف، یک گوی برجسته فیروزه فام به کار رفته است. بر فراز بقعه، گنبدی عرقچینی و آجرپوش ساده قرار گرفته که از نوع یک پوش است.

حدّ فاصل بین بقعه «احمد بن اسحاق» با رواق جدید، بقعه ای است که در وسطش گنبدی عرقچینی به صورت هشت ضلعی گوناگون است که جهت های اصلی آن به طول 25/3 و جهت های فرعی اش به اندازه یک متر با چهار شاه نشین در چهار جانب است. این بقعه، مدفن پدر شاهزاده حمزة [بن] حسین بن احمد است.(1)

ص: 136


1- - ن.ک: عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، صص 454 - 459؛ با تلخیص و تصرف؛ سید حسین مدرسی طباطبایی، تربت پاکان، ج 2، صص 90 - 91 .

مزار امامزاده آقا سید احمد در سیاهکل

این آرامگاه در دهکده «دیلمان» سیاهکل لاهیجان واقع است. بقعه، بنایی چهارگوش است که گرداگرد آن را چهار ایوان فرا گرفته است. عرض ایوان های جنوبی و غربی، 72/2؛ عرض ایوان شرقی، 70/1 و عرض ایوان شمالی، 30/1 متر است. جلوی هر ایوان، ده ستون چوبین قرار دارد. ستون های ایوان به صورت ساده چهار سو و دو تای آن با تراش معروف به «لاچ لنگری» است. سر ستون های زیبای خراطی شده آن ها در محل به نام «کولک» معروف است. لبه ایوان ها همگی «تکایل» تخته ای است. بر یکی از سر ستون های شرقی، این عبارت ها با مرکّب نوشته شده: «ز هجرت گذشته هزار و دویست، نود و هفت دیگر فزون آمدش. به عالم ز استاد غلامرضا چنین صنعت خوش برون آمدش به تاریخ سلخ شهر رجب المرجب 1297».

درِ ورودی بقعه، دو لنگه و چوبی ساده است. صندوق ساده بقعه در اتاقی به ابعاد 4 × 5/4 متر قرار دارد. سقف بقعه و ایوان ها «واشان کشی»(1) و «پل کوبی»(2) است. حمالی در وسط اتاق بقعه است که بر دو ستون قطور هشت ضلعی متکی است. اطراف بقعه، حیاط محصوری است. بر روی سنگ مرمری که در ایوان بقعه است، چنین نوشته شده: «هذا المرقد المنوّر و التربة المعزّز أستاد القابل ... خلیفة ابن

سعادت آئین سید علی بیک متوفی فی شهر محرم الحرام من شهور سنة سبع و ألف» (1007). صاحب بقعه را از احفاد امام موسی کاظم علیه السلام می دانند.(3)

افزون بر آنچه که گفته شد، مزارات دیگری در ایران به احمد بن موسی منسوب و مشهور است که سندیت و اعتبار ندارد. برخی از این مزارات عبارت اند از: مزار

ص: 137


1- - واشان، تیرهای سقف عمارت را گویند.
2- - کوبیدن تخته هایی که معمولاً به قطر سه و عرض بیست سانتی متر و طول دو متر یا بیشتر است. این تخته ها بر بالای واشان ها قرار می گیرد.
3- - منوچهر ستوده، از آستارا تا استرآباد، ج 2، ص 19.

احمد بن موسی در ابرکوه استان یزد و مرند که به «داغ امامزاده» شهرت یافته است و مزار شاهچراغ در روستای کنکان از بخش شیبکوه و روستای رشم طرود واقع در بخش مرکزی دامغان، و دو مرقد به همین نام در لواسان که در روستاهای گرمابدر و لالان از توابع رودبار قصران می باشد و دست آخر از مرقد احمد رضا بن موسی کاظم علیه السلام در روستای بوری آباد از توابع تربت حیدریه می توان نام برد.

ص:138

فصل پنجم: آیا شخصیت مدفون در شیراز، احمد بن موسی کاظم علیه السلاماست؟

اشاره

تاکنون بحث از اثبات مدفن احمد بن موسی در شیراز و نفی نظرهایی بود که مدفن احمد بن موسی را در شهرهای دیگر ذکر کرده اند. اما در برخی منابع، گفتارهایی آمده که پرسش دیگری را در ذهن ایجاد می کند و آن این که آیا شخصیتی که در شیراز مدفون است، احمد بن موسی کاظم علیه السلام است و یا شخصیت دیگری در آن جا مدفون است؟. این موضوع، نه تنها مدفن احمد بن موسی کاظم علیه السلام را در شیراز منکر می شود، بلکه انتساب بقعه کنونی به احمد بن موسی را نیز نفی می کند و اصل موضوع را در هاله ای از ابهام، تناقض و یا تردید فرو می برد. در این بخش به طرح چند گزارش و سپس به بررسی میزان صحت و سقم هر کدام می پردازیم.

قول اول

ابونصر بخاری (در گذشته به سال 341 ه .ق.) در کتاب سر سلسلة العلویة تصریح کرده است که «احمد بن موسی مبرقع (احمد بن موسی بن محمد التقی بن علی الرضا علیه السلام) در شیراز مدفون است».(1) این خبر با توجه به برخی از شبهه های موجود

ص: 139


1- - ن. ک: نعمه اللّه جزایری، الأنوار النعمانیه، ج 1، ص 381 و ج 4، ص 300؛ سید محمد علی قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، صص 323 - 325.

درباره مدفن احمد بن موسی علیه السلام که شرح آن به تفصیل در فصل های پیش آمد، به پیدایش نظری جدید و صد در صد متفاوت با مباحث پیش انجامیده است.

مبنای این نظر که با تردید و احتمال توأم است، در برخی از منابع و کتاب های انساب همراه با ذکر مآخذ و گاهی بدون ذکر مصدر اصلی، نقل شده است، و روی هم رفته، نظر انکاری منسوب به بیهقی را که در حقیقت نظر نیشابوری در لبّ الأنساب است، تقویت می کند.

صاحب الأنوار النعمانیه ذیل شرح حال احمد بن موسی کاظم علیه السلام به طرح گفتارهای گوناگون درباره مدفن احمد بن موسی کاظم علیه السلام می پردازد که در بحث های پیش، شرح آن آمد. وی پس از طرح نظر انکاری منسوب به بیهقی مبنی بر این که احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین مدفون است، ادعای بیهقی را رد می کند

و آن را چندان قابل اعتماد نمی داند. وی همچنین به گفته سید محسن امین در اعیان الشیعه اشاره می کند و معتقد است که او در شرح حال احمد بن موسی دچار خلط و خبط شده است، ولی از طرح جزئیات آن و ارایه دلیل خودداری می ورزد.

نعمه اللّه جزایری سپس به نقل آنچه که مامقانی در هامش تنقیح المقال نوشته است، می پردازد و نظر او را مبنی بر «مدفون بودن احمد بن موسی در بلخ» با تردید همراه می کند. با وجود این، صاحب الأنوارالنعمانیه بر این باور است که به احتمال قوی احمد بن موسی مدفون در شیراز و مشهور به شاهچراغ، احمد بن موسی علیه السلام المبرقع (از نوادگان امام رضا علیه السلام) است.

صاحب الأنوارالنعمانیة برای استدلال این مطلب به آنچه که «ابونصر بخاری» در کتاب سر سلسله العلویة بیان کرده است، استناد می جوید و به این نتیجه می رسد که «احمد بن موسی المبرقع در شیراز مدفون است، پس از آن که از قم به سوی شیراز مهاجرت کرد». اما او درباره این که احمد بن موسی المبرقع در چه زمانی به شیراز آمده است، سخنی نمی گوید. روی هم رفته، او معتقد است که چنین احتمال و یا

قول دوم

ص: 140

نظری را در منابع و کتاب های پیش از وی کسی ارائه نداده است. عین عبارت او چنین است:

«أقول: إنّی أحتمل قویّا أنّ أحمد بن موسی المدفون بشیراز الذی اشتهر عندالفرس (بشاهچراغ) هو أحمد بن موسی المبرقع بن الإمام محمد التقی بن الإمام علیّ الرضا سلام اللّه علیه و قد صرّح الشیخ النسّابة المعتمد أبونصر البخاری فی کتابه (سرالسلسلة العلویة) -

مخطوط - أنّ أحمد بن موسی المبرقع مدفون بشیراز. و قال ما نصّه: (و أحمد بن موسی بن

محمد التقی بن علیّ الرضا علیه السلام مدفون بشیراز مات بها بعد نقله من قمّ إلیها و لم اقف علی من تعرّض لهذا الاحتمال الذی ذکرناه و اللّه الموفّق و هو الهادی إلی الصراط السوی».

یعنی: من احتمال قوی می دهم که «احمد بن موسی» مدفون در شیراز، کسی که نزد ایرانیان به «شاهچراغ» شهرت پیدا کرده است، «احمد بن موسی مبرقع»، فرزند امام محمد تقی، فرزند امام رضا که سلام خدا بر آن ها باد، می باشد. بر این مطلب، دانشمند نسب شناس، شیخ ابونصر بخاری در کتابش سر سلسله العلویه که خطی است، تصریح کرده که احمد بن موسی مبرقع در شیراز مدفون است، عین عبارت او چنین است: «احمد بن موسی فرزند امام محمد تقی علیه السلام، فرزند امام رضا علیه السلام در شیراز مدفون است و در همان جا از دنیا رفت. پس از آن که از قم به سوی شیراز مهاجرت کرد» و من نیافتم کسی را که این احتمالی را که گفتم، پیش از من داده باشد، و خداوند صاحب توفیق و هدایت کننده به راه راست است. (1)

قول سوم

شهید محراب، آیه اللّه حاج سید محمد علی قاضی طباطبایی در کتاب ارزنده تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام (تألیف 1398 ه .ق و تصحیح 1356 ه .ش) ضمن ردّ «بارگاه مشهد رأس الحسین علیه السلام در قاهره که به رأس مطهر سیدالشهداء علیه السلاممشهور است، در استدلال خود مبنی بر این که وجود گنبد و بارگاه،

ص: 141


1- - نعمه اللّه جزایری، الأنوارالنعمانیه، ج 1، پاورقی ص 381.

دلیل صحت آنچه اشتهار یافته است، نمی شود و هنگامی که قبری را به کسی نسبت دهند، باید این نسبت ثابت شود، به ذکر چند مثال می پردازد، از جمله درباره «آرامگاه احمد بن موسی کاظم علیه السلام» می نویسد:

در شیراز قبّه مجلل بسیار عالی بر سر قبر (احمد بن موسی) ساختمان شده و دارای صحن و ضریح مهم و مسجد و غیره است و در میان مردم مشهور به قبر حضرت احمد بن امام موسی کاظم علیه السلام است و در میان عجم های فارسی زبان مشهور به شاهچراغ شده است که از سال یک هزارم بعد از هجرت این شهرت و لقب پیدا گردیده و ظاهرا از تُرَّهات صوفیه است. (1)

وی در ادامه به گزارش شدّالأزار درباره آشکار شدن مدفن احمد بن موسی علیه السلام می پردازد و می نویسد: «قبری که در شیراز به نام «شاهچراغ» شهرت یافته در عصر اتابک ابوبکر بن سعد بن زنگی (درگذشته به سال 659 ه . ق.) ممدوح شیخ سعدی شاعر مشهور، پیدا شده و قبل از آن ظاهرا اثری از آن قبر نبوده و پس از پیدا شدن قبرش جسدش را دیدند که پوسیده نشده و تغییر نیافته و در انگشتش خاتمی بوده که نقش آن این است «العزّة للّه أحمد بن موسی» و از آن (سبب) خیال کرده اند که فرزند امام کاظم علیه السلاماست».(2)

آیة اللّه سید محمد علی قاضی طباطبایی سپس با استناد به نظر انکاری منسوب به بیهقی در لباب الأنساب می نویسد: «مورّخ نسّابه محقّق، علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق (درگذشته به سال 565 ه .ق) که با خاندان اتابک ابوبکر معاصر بوده و از معاصرین بلکه از شاگردان امام مفسّر طبرسی رحمه الله صاحب مجمع البیان است، در کتاب لباب الأنساب (مخطوط) انکار کرده که احمد بن امام موسی علیه السلام در شیراز مدفون شده باشد و گوید: «بعض النسّابین یرون قبره و مزاره بشیراز و هذا

ص: 142


1- - سید محمد علی قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، ص 323، جزایری در جایی دیگر همین نظر را تکرار می کند؛ ن.ک: همان مأخذ، ج 4، ص 300.
2- - همان، ص 323 - 324.

مشهور من أغلاط العامّة».(1)

وی ضمن نتیجه گیری درباره این که پیش از شهرت یافتن مقبره احمد بن موسی

علیه السلامدر زمان اتابکان فارس، مقبره و آرامگاهی برای احمد بن موسی در شیراز ساخته شده، ولی شهرت چندانی نداشته است، به طرح مباحثی که پیش از این به نقل از روضاتی در جامع الأنساب و سید محسن امین عاملی در اعیان الشیعه و نعمه اللّه

جزایری در انوارالنعمانیه بیان شد، می پردازد و می نویسد:

و معلوم می شود قبل از شهرت قبر نامبرده در زمان اتابک ابوبکر مذاکره (گفت وگو درباره) قبر مذکور و مدفون شدن احمد بن موسی علیه السلام در میان بوده

است، زیرا ابن فندق در سال 565 ه .ق وفات یافته و شهرت قبر در زمان اتابک ابوبکر زنگی که در سال 659 ه .ق وفات کرده، می باشد. پس به این نتیجه می رسیم که قبلاً قبر نامبرده شناخته شده، ولی پیدا شدن جسد بدون این که تغییر یافته باشد، در زمان ابوبکر زنگی شده (اتفاق افتاده) و شهرت به سزا کرده است و خیال شده که قبلاً کسی آن قبر را نمی شناخته است؛ ولی «ابن فندق» شدیدا انکار کرده است که احمد بن امام موسی علیه السلام در آن جا مدفون باشد و مدعی شده که احمد بن امام

موسی علیه السلام در «اسفراین» از نواحی خراسان مدفون است و لکن ادعای او نیز محقق و ثابت نیست که موجب قطع (و یقین) باشد، زیرا درباره مدفن او قصه ای نقل می کنند که به افسانه و خرافات نزدیک است؛ مانند آنچه که در کتاب آثار العجم نقل کرده است و افسانه ای بیشتر نیست. (2)

آنچه که مرحوم آیه اللّه سید محمد علی قاضی طباطبایی نقل می کند، مشابه استدلال و گفته های صاحب اعیان الشیعه و جامع الأنساب و الأنوار النعمانیه است که

بیش از این شرح کامل آن آمد. اما از آن جایی که وی با دقت نظر و کنکاش بیشتری نسخه خطی کتاب سر سلسلة العلویه، موجود در کتابخانه مدرسه سپهسالار تهران را

ص: 143


1- - تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام، ص 324.
2- - همان، ص 324 - 325.

مطالعه و آن را با نسخه ای از همین کتاب که در نجف انتشار یافته و از روی نسخه خطی موجود در هند به چاپ رسیده است، مقایسه و تطبیق کرده است، شرح نظرهای وی با وجود تکرار مضمون آن، خالی از اهمیت نیست.

وی در ادامه می نویسد:

بعضی گویند که احمد بن امام موسی کاظم علیه السلام در بلخ مدفون است؛ واللّه العالم، و علّامه مامقانی رحمه الله می فرماید: عوام خیال می کنند که احمد بن موسی علیه السلامدر جوار پدر بزرگوارش در صحن شریف مدفون است و آن توهّم بیشتر نبوده و منشأ و مأخذی ندارد. نگارنده (سید محمد علی قاضی طباطبایی) گوید: احتمال قوی می دهم که احمد بن موسی مدفون در شیراز، مشهور به شاهچراغ عبارت از «احمد بن موسی مبرقع بن امام تقی الجواد علیه السلام است، زیرا شیخ نسّابه، ابونصر بخاری در کتاب سر سلسلة العلویه گوید: «و أحمد بن موسی محمد التقی بن علیّ الرضا علیه السلاممدفون بشیراز مات بها بعد نقله من قمّ إلیها».

چنانچه عین همین عبارت در نسخه مخطوط از کتاب نامبرده موجود است، ولی در نسخه مطبوعه از کتاب سر سلسلة العلویة در هند که از روی آن نسخه نیز در نجف اشرف به طبع رسیده، این عبارت را که نقل شد، ندارد. معلوم می شود نسخه چاپ شده در هند ناقص بوده و سقط داشته است.(1)

نگارنده این سطور در تحقیقات خود، نسخه ای از کتاب ابونصر بخاری (متوفی 341 ه . ق) تحت عنوان سر سلسلة العلویة، چاپ نجف (1936 م - 1381 ه .ق) را مورد بررسی و انطباق قرار داده است و عبارت مذکور را در آن نیافتم.

ص: 144


1- - سیدمحمّد علی قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اوّل اربعین سیدالشهداء علیه السلام، صص 325 - 326. مؤلف به شرحی که در پاورقی صفحه های یاد شده می دهد، این کتاب را از نسخه عکس برداری شده از مرحوم آیه اللّه شهاب الدین نجفی امانت می گیرد که در کتابخانه آن مرحوم در قم موجود است.

احمد بن موسی مبرقع کیست؟

احمد بن موسی مبرقع فرزند امام محمد تقی علیه السلام و از نوادگان امام رضا علیه السلام است. پدرش موسی بن علی التقی علیه السلام معروف به «مبرقع» بود. به گفته برخی از نَسب شناسان و مورّخان از این نظر موسی را «مبرقع» گفته اند که همیشه به صورت و چهره خود «برقع» (نقاب) می زد.(1) به گفته محدث قمی، سال وفات موسی مبرقع 296 در شهر هجری و مدفن وی در محله موسویان قم است و بسیاری از بستگان و خویشان و فرزندان وی که به قم آمدند، در همان جا (بقعه چهل اختران قم) دفن شدند.(2) امّا عده ای منکر ورود او به ایران و شهر قم شده اند و مدفن موسی مبرقع را در قم بی اساس می دانند که در جای خود به شرح آن می پردازیم.

بهر روی با توجه به تاریخ وفات موسی مبرقع (سال 296 ه .ق) و سال های هجرت و شهادت احمد بن موسی علیه السلام در عصر ولایت عهدی حضرت امام رضا علیه السلام (203 - 201 ه .ق) دور از حقیقت است که دست کم، فرزند وی، یعنی احمد بن موسی مبرقع در سال های مورد نظر، بنابر اقوالی که ذکر شد، به شیراز آمده باشد.

فرزندان اعقاب موسی مبرقع از جمله محمد بن احمد بن موسی مبرقع که ملقب به «اعرج» بود، رئیس، نقیب و امیرالحاج شهر قم بود که در سال 315 ه .ق در قم در گذشت.(3) نسل موسی مبرقع تنها از احمد بن موسی است(4) و نسل احمد بن موسی مبرقع از فرزندش محمد اعرج استمرار یافت.(5)

منابع، آگاهی های چندانی درباره زندگی «احمد بن موسی مبرقع» ارایه نداده اند

ص:145


1- - محمد العلوی العمری، المجدی فی الأنساب، ص 128؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 352؛ احمد بن محمد کیا مولود، سراج الأنساب، ج 1، ص 72؛ ابن عنبه، عمده الطالب، ص 165؛ میرزا حسین نوری طبرسی، البدر المشعشع فی ذریة موسی آل مبرقع، ص 3.
2- - عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 352؛ سید عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک، ص 215.
3- - عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 353.
4- - همان؛ محمد العلوی العمری، المجدی فی أنساب، ص 129.
5- - احمد بن محمد کیای گیلانی، سراج الأنساب، ج 1، ص 73.

و حتی درباره این که او به قم وارد شده و یا در آن جا زندگی کرده است، تردیدهای جدّی هست. متأسفانه، در برخی از منابع، ذیل شرح حال احمد بن موسی مبرقع، اشتباه های آشکاری به چشم می خورد و برخی او را با «احمد بن موسی محمد اعرج»، یعنی نوه اش اشتباه گرفته اند.(1) از این روی، مدفنی در قم برای او قایل شده اند.

منابع تاریخی از فرزندان «موسی مبرقع» در شهرهای قم و ری سخن گفته اند که برخی از آن ها به شهرهای قزوین، همدان، خراسان، کشمیر و هندوستان عزیمت کرده اند، اما به طور معیّن، هیچ اشاره و یا تأکیدی از هجرت یا عزیمت احمد بن موسی مبرقع و یا سایر فرزندان و نوادگان موسی مبرقع به شیراز نشده است.(2) مؤلف تاریخ قم که به تفصیل نسبت به ورود سادات رضوی و ذرّیه موسی مبرقع به قم سخن گفته درباره ورود «احمد بن موسی مبرقع» به قم سکوت کرده(3) و مورّخان و علمای انساب پس از وی نیز بر این باورند که احمد بن موسی مبرقع به قم و یا ایران نیامده است. با وجود این، برخی برای او در کاشان، بقعه ای قایل اند که به شرح و بررسی آن می پردازیم:

بقعه احمد بن موسی مبرقع در کاشان

در میان بقاع متبرّکه کاشان، بقعه ای مشهور به «امامزاده سلطان میراحمد» وجود دارد که دارای صحن و ایوان، بارگاه، رواق های وسیع و گنبد مخروطی شکل دوازده ترک است. این بقعه، نزدیک دروازه فین در محله سلطان میراحمد واقع شده

ص: 146


1- - سراج الأنساب، ج 1، ص 74.
2- - سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 10، ص 293.
3- - نوری طبرسی، البدر المشعشع، ص 4؛ محدث قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 352؛ منتجب الدین، الفهرسة، ص 8؛ روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، صص 79 و 81؛ فخرالواعظین محمد باقر بن مرتضی حسینی خلخالی، جنات ثمانیه، ص 865؛ عبدالرزاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک، ص 216؛ ابن عنبه، عمده الطالب، ص 165.

است.(1)

بر اساس خط نوشته ای که بالای مرقد، درون قاب چوبی به روی پارچه ای سیاه نصب شده است، شخصیت مدفون در این بقعه، «السلطان أحمد بن موسی المبرقع ابن جواد الأئمّه علیهم السلام» است. این دست نوشته به رؤت نگارنده این سطور رسیده و در تصویر مندرج در کتاب حاضر به وضوح مشهود است.

اصل بنا به دوره صفوی تعلق دارد. این موضوع از سبک معماری و کاشی معرّق گنبد و جلوی ایوان آن آشکار است. از بقایای به جا مانده کتیبه کاشی گنبد عبارت: «[... ]مشرف شدند این گنبد عالی صدر مکرّم و معظّم امیر نظام بن حسین بن کاشانی [...] فی 941» به چشم می خورد.(2)

کاشیکاری جلوی ایوان بزرگ و دو گلدسته در دو طرف آن در دوره قاجاریه تجدید و مرمت شده است. قبر برجسته امامزاده که در ضریح چوبی مشبّکی ساخته شده، از قدیم الایام با کاشی های گران بهای عهد مغول پوشیده بوده که در اوایل قرن حاضر، گم شده است. مقداری از «ازاره های»(3) داخل رواق ها، با کاشی خشتی معمول صفوی پوشیده است. در مدخل صحن وسیع جلوی ایوان شمالی، آب انبار بزرگ قدیمی است که گنبد آجری آن در خارج صحن واقع شده است. از دیگر اشیای نفیس و قدیمی این امامزاده، پنج جفت درِ منبّت کاری شده تاریخدار است که عبارت اند از: در ایوان بزرگ ورودی به بقعه با کتیبه ای به شعر و تاریخ 941 ه .ق، درِ دوم بقعه که روی آن تاریخ 941 و نام «خواجه مظفرالدین مسعود بن الخواجه قوام الدین محمد» و نام واقف «یار احمد بن خواجه احمد اردستانی» دیده می شود، در ورودی به رواق که بر روی آن، عبارت: «الکامل بهاء الدوله والدین

ص: 147


1- - عبدالرحیم کلانتر ضرابی، تاریخ کاشان، ص 431.
2- - دایرة المعارف تشیع، ج 2، ص 433.
3- - ازاره، قسمتی از پایین دیوار در داخل و یا بیرون بناست که به وسیله سنگ و کاشی زینت می شود. ارتفاع ازاره ها به طور معمول، حدود یک متر است.

... رستم بیک خلداللّه ملکه فی سنه 933» خوانده می شود، روی دری که مقابل ضریح واقع شده، عبارت های:

«مرا مفتح ابواب باب فتح کرد

دری ز عالم احسان به روی ما بگشود

الخواجه امیر مطهر بن الخواجه معین الدین شرف فی سنه 915» دیده می شود.

بر کتیبه چهار طرف و لنگه درِ کوچکِ ضریح، قصیده ای به تاریخ 1146 ه .ق با این مطلع کنده کاری شده است:

«ای بارگاه محترمت قبله حرم

وی مستجاب بر درِ تو هر دعا بود».

این قصیده به خط نستعلیق زیبا و خوش کَنده شده و از لحاظ هنری بسیار ممتاز است.(1) متأسفانه نویسندگانی که به شرح و توصیف این بنا پرداخته اند، نسبت به نسب «امامزاده سلطان میراحمد» سکوت کرده اند. مؤف کتاب امامزادگان معتبر ایران در بخش امامزادگان و رجال مدفونین کاشان نامی از امامزاده سلطان میراحمد و یا بقعه احمد بن موسی مبرقع در کاشان نمی آورد شاید سکوت او و دیگران مؤد ناشناخته بودن نسب وی باشد.

دست نوشته ای که در بالای ضریح، شخصیت مدفون در این بقعه را «احمد بن موسی مبرقع» اعلام می کند، تنها مأخذ نگارنده این یادداشت ها به شمار می رود.(2) بی گمان این دست نوشته که از قدمت چندانی برخوردار نیست، نمی تواند سند معتبری بر آنچه دلالت شده، باشد، و بیانگر حقیقتی که در جای جای این فصل از کتاب در پی اثبات و یا نفی آن بودیم، نیست و نمی توان به آن اعتماد کرد. این موضوع اخیر، نه تنها به پرسش های ما پاسخ قطعی و روشنی نمی دهد، بلکه سؤال های جدید و بحث انگیزی را دامن می زد. به هر روی، هم چنان که گفته شد، مورّخان و علمای انساب نسبت به ورود «احمد بن موسی مبرقع» به قم و یا ایران با

ص: 148


1- - حسین فرخ یار، بناهای تاریخی کاشان، ص 38؛ حسن نراقی، آثار تاریخی شهرستان های کاشان و نطنز، صص 122 - 123؛ دایرة المعارف تشیع، ج 3، ص 434، به نقل از بناهای آرامگاهی، ص 132.
2- - ن.ک: تصویر مربوط به بقعه احمد بن موسی مبرقع در کاشان در بخش تصویرهای کتاب حاضر.

دیده تردید می نگرند.(1)

مقبره معروف به احمد بن موسی مبرقع در قم

در بقعه چهل اختران قم، که موسی بن مبرقع و محمد بن موسی مبرقع و ... در آن دفن اند، مزاری است که به قبر «احمد بن موسی مبرقع» معروف شده، اما به گفته شیخ عباس قمی و دیگران او به قم نیامده و این قبر متعلق به «ابوعبداللّه احمد بن محمد الأعرج بن احمد بن موسی مبرقع بن امام جواد علیه السلام است که در تاریخ 311 ه .ق متولد شد و در صفر 358 ه .ق در قم درگذشت.(2)

مؤلف جنّات ثمانیة، نیز به نقل از عمدة الطالب می نویسد: بعضی نوشته اند که احمد بن موسی المبرقع آمدنش به قم معلوم نیست، اما پسرش ابی علی محمد اعرج ابن احمد بن موسی المبرقع که جدّ سادات رضویه است، به قم آمد. او نقیب و شریف قم بود.(3) دست آخر اینکه حسن بن محمّد بن حسن درگذشته به سال 378 ه .ق مؤلف تاریخ قم نیز درباره ورود وی به قم سکوت کرده و اصلاً نامی از وی نبرده است. از دیدگاه دانشمندان نسب شناس این موضوع دلیل قانع کننده ای برای عدم ورود وی به قم به شمار می رود. زیرا مؤّف کتاب ارزنده تاریخ قم اسامی همه ساداتی که تا اواخر قرن چهارم (زمان تألیف کتاب) وارد قم شده اند، حتی کسانی که با امام ، واسطه بسیار دارند نام برده است.

ص:149


1- - نوری طبرسی، البدر المشعشع فی ذریه موسی آل مبرقع، ص 4؛ محدث قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 352؛ منتجب الدین، الفهرسة، ص 8؛ روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، صص 79، 81؛ فخر الواعظین محمد باقر بن مرتضی حسین خلخالی، جنات ثمانیه، ص 865؛ عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک، از صفحه 216 به بعد. عباس فیض ، گنجینه آثار قم ، ج 2 ، صص 546 - 550.
2- - عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، صص 235 - 239؛ عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک، ص 216.
3- - فخرالواعظین، محمد باقر بن مرتضی حسینی خلخالی، جنات ثمانیه، ص 865.

بقعه احمدبن موسی مبرقع در اصفهان

مؤلف کتاب ستاره درخشان آسمان ولایت، درباره فرزندان موسی مبرقع می نویسد: «احمد بنا به وصیت پدر بزرگوارش از قم به «کَرْوَن» یکی از قرای اصفهان رفت و در آن جا اقامت گزید، تا این که از دنیا رفت و اکنون قبرش در قریه کرون مزار شیعیان است».(1) امّا او به درستی منظورش را بیان نمی کند که کدام «احمد» را می گوید. آیا «احمد بن محمد اعرج بن احمد بن موسی المبرقع» می باشد که کنیه اش «ابوعبداللّه» است، و یا «احمد بن موسی المبرقع» را در نظر دارد. چنانچه منظور وی «ابوعبداللّه احمد بن محمد اعرج بن احمد بن موسی المبرقع» باشد. او در کنار بقعه موسی مبرقع در قم مدفون است و بیشتر مورّخان بر این موضوع اتفاق نظر دارند.(2) بیهقی نیز در لباب الأنساب بر این باور است که اعقاب احمد بن موسی مبرقع در کاشان و قم متوطن بودند و سکنی داشتند.(3)

آیا احمد بن موسی مبرقع به ایران هجرت کرده است؟

پیشتر در شرح احمد بن موسی مبرقع گفته شد بسیاری از علمای أنساب و مورخین در هجرت وی به ایران تردید دارند و درباره مزارات منسوب به وی در شیراز ، اسفراین، قم ، کاشان و کرون اصفهان به شرح مدفونین در این بقاع اشاره و معلوم گردید که هیچکدام از مزارات گفته شده به او تعلق ندارد. هر چند که اثبات یکی نفی دیگران را در پی خواهد داشت.

ص: 150


1- - سید مصطفی برقعی، ستاره درخشنده آسمان ولایت، ص 116.
2- - حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ص 215؛ شیخ محمد حسن ناصر الشریعه، تاریخ قم، ص 114؛ نوری طبرسی، البدر المشعشع فی احوال موسی مبرقع، ص 10؛ علی بن حسین کارتوزیان، انوارالمشعشعین، ج 1، ص 2؛ کشمیری، اضواء علی حیاة موسی المبرقع، ص 22؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 620؛ ابن عنبه، عمده الطالب، ص 117؛ عباس فیض، جدی فروزان، ص 111. سید عبدالرزّاق کمونه ، آرامگاههای خاندان پاک، ص 216.
3- - بیهقی، لباب الأنساب، ج 2، ص 586.

به هر روی، این گواهان، ذهن ما را به پرسش دیگری معطوف می سازد که آیا احمد بن موسی مبرقع به ایران مهاجرت کرده است یا نه؟

در پاسخ به این پرسش، نگارنده بر اساس پژوهش هایی که در منابع متعدد و مختلف کرده، به این باور رسیده است که گزارش قانع کننده ای از سوی علمای اعلام و انساب و مورّخان درباره مهاجرت و مدفن احمد بن موسی مبرقع ثبت نشده است و اعتبار نظرهایی که مدفن او را در شیراز و یا اسفراین، کاشان ، قم و یا کرون اصفهان می دانند، مخدوش و مبهم است، و در مواردی آثار تشویش، ضعف ، خبط و خلط در منابع راه یافته و موجب شده تا «أبوعبداللّه أحمد بن محمّد الأعرج بن أحمد بن موسی مبرقع»، یعنی نوه او به اشتباه به جای خودش منظور شود با این وجود به مصداق «عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود» نمی توان منکر هجرت و یا مدفون بودن وی در ایران شد هم چنان که شایسته نیست بدون آگاهی و تحقیق مدفنی را به او نسبت داد.

تأملاتی درباره موسی مبرقع و اولاد وی

صاحب المجدی فی الأنساب، از نسب شناسان قرن پنجم، درباره اعقاب امام تقی علیه السلام می نویسد:

«و أمّا محمد و هو أبو جعفر الثانی امام الشیعة الاثنی عشریة، لقبه التقی علیه السلام، و قبره ببغداد مع جدّه الکاظم علیه السلام، تحت قبّة واحدة، زوجه المأمون بنته أمّ الفضل و نقلها إلی المدینة، و مات أبوه علیه السلام و له أربع سنین. فولد الإمام التقی أبوجعفر محمد بن علی بن موسی الکاظم علیه السلام

محمدا و علیا و موسی و الحسن و حکیمة و بریهة ، أمامة و فاطمة . فامأ موسی، فأعقب و لم یکثر، و ولده بالرّی و قم و بما قارب».(1)

یعنی: و اما محمد و او «ابوجعفر دوم» امام شیعه اثنی عشر است. لقب او تقی و قبرش در کنار جدش امام کاظم علیه السلام زیر یک گنبد در بغداد است. مأمون، دخترش

ص: 151


1- - محمد العلوی العمری، المجدی فی الأنساب، ص 128. چاپ جدید، ص 323.

امّ فضل را به او تزویج و او را به مدینه منتقل کرد. هنگامی که پدرش (امام رضا علیه السلام) وفات یافت، او چهار سال داشت. از امام تقی علیه السلام فرزندانی به نام های محمد، علی، موسی، حسن، حکیمه، بریهه، امامه و فاطمه به دنیا آمد.(1) و اما موسی ادامه نسل داد، ولی تعدادشان زیاد نبود. فرزندان او در ری، قم و همان نزدیکی ها هستند.

موسی بن علی النقی علیه السلام که به موسی مبرقع معروف است، در سال 256 ه .ق وارد قم شد.(2) محدث قمی در منتهی الآمال می نویسد:

موسی را به این جهت موسی مبرقع گفته اند که همیشه به صورت مبارک خود برقع «بضم باء و سکون راء و فتح قاف» که به معنی نقاب است، می زد.(3)

هنگامی که موسی مبرقع وارد شهر قم شد، بزرگان اهل قم که عرب بودند، او را از شهر قم اخراج کردند. در نتیجه، وی به کاشان رفت. در کاشان «احمد بن عبدالعزیز دلف العجلی» از وی استقبال و وی را اکرام کرد.(4) بزرگان عرب که از عمل خود، پشیمان شدند، به حضور وی رفتند و از رفتار خویش نسبت به وی عذرخواهی کردند و در نتیجه، به اصرار و با احترام، او را به قم باز گرداندند.(5)

وی در مدت زمانی که در قم به سر می برد، وضع مالی خوبی یافت، به گونه ای که از اموال خود، مزارع و روستاهایی خریداری کرد. به گفته صاحب البدر المشعشع

ص: 152


1- - المجدی فی الأنساب، ص 129.
2- - شیخ بهایی در کشکول می گوید: او نخستین نفر از سادات رضوی بود که به سال 256 هجری از کوفه وارد قم شد و به سال 292 همان جا وفات یافت. ن. ک: سید عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله، ص 215.
3- - شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 352؛ نوری طبرسی، البدر المشعشع فی ذریه موسی آل مبرقع، ص 3.
4- - «وی خلعت و مرکب های زیادی به وی بخشید و دستور داد در هر سال، هزار مثقال طلا و یک اسب زین کرده به عنوان هدیه به وی بدهند». نوری طبرسی، البدر المشعشع، ص 3. شیخ عباس قمی، این اکرام را به رؤسای قبایل عرب قم نسبت داده است. ن.ک: شیخ عباس قمی: منتهی الآمال، ج 2، ص 352.
5- - نوری طبرسی، البدر المشعشع فی ذریه موسی مبرقع، ص 3.

فی ذرّیة موسی المبرقع، چنان مستغنی شد که بعد از آن، نیازی نبود که به شهرهای دیگر برای معاش برود و در قم متوطن شد.(1)

پس از این، خواهران موسی مبرقع که عبارت بودند از زینب، امّ محمد و میمونه وارد قم شدند (2) و بعد از آن ها بریهه که دختر موسی مبرقع بود، نیز به قم آمد و آن ها هم در قم از دنیا رفتند و در کنار حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام دفن شدند.

سال وفات موسی مبرقع را در شب چهارشنبه مصادف با آخرین روز اردیبهشت، مطابق بیست و هشتم ماه ربیع الاول سنه 296 هجری در شهر قم ذکر کرده اند.(3)

حاکم قم، «عباس بن عمر غنوی» بر بدن وی نماز خواند و چنان که در تاریخ قم آمد، در همان موضعی که اکنون قبرش معروف است، دفن گردید. محل فعلی مقبره موسی مبرقع در قم، محله موسویان است. در این محله، دو بقعه که یکی نسبت به دیگری بزرگ تر است، وجود دارد، در بقعه کوچک، دو قبر است، یکی قبر موسی مبرقع و دیگری قبر احمد بن محمد بن احمد بن موسی است.

بقعه بزرگ که موسوم به «چهل اختران» است، قبرهای دیگر فرزندان موسی مبرقع، نوادگان و جماعتی از علویان و سادات است که بنا به گفته محدث قمی، اول کسی که در آن دفن شد، «محمد بن موسی مبرقع» بود و بعد از او همسرش «بریهه»، دختر جعفر بن امام علی نقی علیه السلام در کنارش دفن گردید ... و در کنار آن ها، مقبره گروهی از سادات علوی دیده می شود، از جمله، زینب؛ دختر موسی، امّ احمد؛ دختر موسی و ابوعلی و محمد بن احمد بن موسی، همراه با دخترانش به نام های

ص: 153


1- - البدر المشعشع فی ذریه موسی مبرقع، ص 4.
2- - محدث نیشابوری می نویسد که از تاریخ قم ظاهر می شود که زینب، امّ محمد، و میمونه نیز از دختران حضرت امام جواد علیه السلام هستند. به نقل از: شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 352.
3- - نوری طبرسی، البدر المشعشع فی ذریه موسی مبرقع، ص 4؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 352. برخی منابع 292 هجری ذکر کرده اند؛ ن.ک: سید عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک، ص 215.

فاطمه، بریهه، امّ سلمه و امّ کلثوم و چند تنی دیگر که به طور عموم از فرزندان و اعقاب موسی مبرقع هستند. از جمله، محمد بن احمد بن موسی مبرقع که او را ابوعلی و ابوجعفر می گویند و مردی فاضل و پرهیزکار، خوش لحن و خوش سیما، فصیح، دانا و عاقل بوده است به گفته «ابن شدقم» در کتاب تحفة الأزهار فی نسب أبناء الأئمّة الأطهار، لقب محمد، فرزند احمد بن موسی، «اعرج» بود. او رئیس، نقیب و امیر الحاج شهر قم محسوب می شد. والی قم، او را از نظر فضیلت و بزرگواری قابل مقایسه با مقام امامت می دانسته است. فوت وی در سوم ربیع الاول سال 315 ه .ق گزارش شده است.(1)

صاحب تحفة الازهار، فرزندان موسی مبرقع را 5 پسر می داند به نام های حسین، علی، احمد، محمد، جعفر. وی فرزندان احمد بن موسی مبرقع را 3 تن به نام های عبیداللّه، ابوجعفر محمد اعرج و ابوحمزه جعفر می شمارد.

مؤلف سراج الأنساب نیز هنگامی که اعقاب امام محمد التقی علیه السلام را بر می شمارد، می نویسد که او «از دو پسر، نسل دارد، امام ابوالحسن علی النقی علیه السلامو موسی المبرقع ... و نسل موسی المبرقع، فرزند امام محمد التقی علیه السلام تنها از «احمد» است.(2)

وی ضمن ردّ نظر سید حسین دینوری که گفته است «محمد»، فرزند موسی المبرقع نسل دارد و در بغداد ساکن و به «بنوخشاب» معروف شده اند، به استناد گفته همه علمای انساب، آن را مردود می داند و ادامه سلسله نسب موسی مبرقع را به این شرح بر می شمارد: «نسل احمد بن موسی از محمد الأعرج و نسل محمد الاعرج از أبی عبداللّه احمد نقیب قم است».(3) نیز معتقد است که نسب سادات عظام رضویه مشهد مقدس از «أبی ابراهیم موسی کاظم علیه السلام و نسب سادات رضویه

ص: 154


1- - شیخ عباس قمی ، منتهی الآمال، ج 2، ص 353.
2- - عبدالرحمان کیا، سراج الأنساب، ج 1، صص 72، 75.
3- - همان، ص 75؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ص 352.

دارالمؤمنین قم، به أبی عبداللّه أحمد المذکور منتهی می شود».(1)

صاحب عمدة الطالب، اولاد موسی مبرقع را از احمد بن موسی و اولاد احمد بن موسی را از محمد اعرج می داند، و مابقی اولاد او را از أبی عبداللّه احمد که نقیب قم است، می داند.(2)

محدث قمی می نویسد که «ابوعبداللّه احمد بن محمد اعرج» سیّدی جلیل القدر، عظیم الشأن، رفیع المنزله و رئیس و نقیب قم بوده که در سال 311 در قم متولد شده است و در ماه صفر 358 در قم وفات کرده است و مردم قم از فوت او دچار مصیبتی بزرگ شده اند. آن ها او را یعنی أبوعبداللّه (احمد بن محمد اعرج) در کنار موسی مبرقع دفن کرده اند. و تأکید می کند که نه احمد بن موسی (مبرقع) زیرا معلوم نیست که او وارد قم شده باشد».(3)

با وجود این، در برخی از منابع، از جمله در اعیان الشیعه در شرح حال «احمد بن موسی محمد اعرج» وی را با «احمد بن موسی مبرقع» اشتباه گرفته اند. او می نویسد:

«ابوالمکارم أو أبوعبداللّه أحمد بن موسی المبرقع بن محمد الجواد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، فی کتاب الشجرة الطیّبة عن زبر الأنساب أنّ بقیّة ذرّیّة الإمام محمد التقی من ذریة أحمد بن موسی المبرقع بإجماع

النسّابین، قال فی الشجرة الطیّبة کنیته فی بعض الکتب أبومکارم و فی بعضها ابوعبداللّه و لم یذکره صاحب تاریخ قم أصلاً فأمّا أنّه سقط من قلمه أو غرضه ذکر من جاء إلی قم و هذا السید

ص:155


1- - عبدالرحمان کیا ، سراج الأنساب، ص 75.
2- - ابن عنبه، عمده الطالب، ص 165.
3- - مؤلف البدر المشعشع فی ذریه موسی مبرقع در حاشیه کتاب خود، می نویسد: «در نسخه موجود از این کتاب [تاریخ قم ]ذکری از احمد بن موسی پدر محمد [ابوعلی محمد بن احمد بن موسی مبرقع] نشده، محتمل است که از نسخه ساقط شده یا چون احمد [بن موسی] به قم نیامده بود، متعرض حال او نشده، چون غرض مصنف، ذکر ساداتی است که به قم آمده بودند». ن.ک: میرزا حسین نوری، البدر المشعشع فی ذریه موسی مبرقع، ص 4.

الجلیل لم یأت إلیها و ما ذکر فی بعض الکتب أنّه توفّی بقمّ اشتباه کما یظهر من تاریخ قمّ عند تعداد المقابر و من أولاد المترجم الشریف أبوالقاسم علی بن أحمد مصنّف کتاب الاستغاثة».

یعنی: ابومکارم یا ابوعبداللّه احمد بن موسی المبرقع بن محمد جواد بن علی موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام، در کتاب شجره طیّبه از زبرالأنساب نقل می کند که بنا به اجماع نسابان باقی مانده نسل امام محمد تقی از نسل احمد بن موسی المبرقع است. در شجره طیّبه آمده است که کنیه او در بعضی از کتاب ها ابومکارم و در بعضی از آن ها ابوعبداللّه است و صاحب تاریخ قم اصلاً از وی یاد نکرده است که یا به دلیل این است که از قلمش افتاده و یا این که غرض او، ذکر نام کسانی است که به قم آمده اند و این سید بزرگوار به آن جا نیامده و آنچه در بعضی از کتاب هاست که او در قم فوت شده، اشتباه است، چنان که از تاریخ قم در آن جا که به ذکر تبصره ها پرداخته، بر می آید. و از اولاد او

مترجم شریف ابوالقاسم علی بن احمد، نویسنده کتاب الاستغاثه است.(1)

آشکار می نماید که صاحب کتاب ارزنده اعیان الشیعه در شرح حال احمد بن موسی المبرقع دچار اشتباه شده است. این لغزش در اثر اشتباه متقدمان است، زیرا او به نقل از الفهرسه منتجب الدین، تألیفاتی برای او برشمرده و وی آن تألیفات را در ترجمه او آورده و شرحی را نیز که در احوال عبیداللّه آورده، به اشتباه به «احمد بن

موسی المبرقع» منسوب کرده است. بنا به گفته روضاتی در جامع الأنساب، نسب سید عبیداللّه مبرقعی در ریاض العلماء و أمل الآمل ذکر شده است و صاحب روضات الجنات فی احوال العلماء نیز نسبش را به «أحمد بن محمد بن موسی بن جعفر علیهم السلام» رسانده که این نسب هم به هر دو شکلش غلط است و صحیح آن چنین است: «عبیداللّه بن موسی بن أحمد بن محمد بن موسی بن الامام محمد التقی علیه السلام».(2)

ص: 156


1- - سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 292.
2- - برای آگاهی بیشتر. ن.ک: منتجب الدین، الفهرسة، ص 8؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 10، ص 292، و مقایسه کنید با: آقا بزرگ طهرانی ، الذرّیعه الی تصانیف الشیعه، ج 1، ص 406، ج 2، ص 319؛ و روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، ص 81 .

مؤلف تاریخ قم برای «احمد بن محمد اعرج»، 4 فرزند قایل شده است، به نام های ابوعلی محمد، ابوالحسن موسی، ابوالقاسم علی و ابومحمد الحسن،(1) ولی صاحب المجدی، فرزند دیگری به نام یحیی برای وی بر می شمارد:

«فمن ولده یحیی بن احمد بن أبی علی محمد بن أحمد بن موسی بن محمد التقی بن علی بن موسی الکاظم علیه السلام و کان یحیی کریما واسع الجاه مسکنه قم و ..»..(2)

یعنی: و از فرزندان او، یحیی، فرزند احمد، فرزند محمد، فرزند احمد فرزند موسی، فرزند محمد التقی علیه السلام است. یحیی شخصی بزرگوار و با نفوذ و محل سکونت وی قم بود و ....(3)

فرزندان موسی مبرقع بر طبق منابع و مآخذ متعدد در شهر ری و قم مسکون بودند، و برخی از آن ها از شهر قم به شهرهای قزوین، همدان، خراسان، کشمیر، هندوستان و سایر بلاد عزیمت کردند.(4)

قاضی نوراللّه در مجالس المؤمنین می نویسد که نسب شریف سادات رضویه مشهد مقدس و سادات رضویه قم عموما به احمد بن محمد بن احمد بن موسی مبرقع بن امام محمد تقی علیه السلام منتهی می گردد.(5)

مدفن موسی مبرقع در قم

برخی از علمای انساب و مورّخان تأکید دارند که «محمد بن موسی مبرقع»، نخستین سادات رضوی بود که از کوفه به قم آمد و درباره ورود «موسی مبرقع» به قم

ص: 157


1- - به نقل از شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 352؛ نیز ن.ک: میرزا حسن نوری طبرسی، البدر المشعشع فی ذریه موسی مبرقع، صص 7 - 8 .
2- - محمد العلوی العمری، المجدی فی الأنساب، ص 129. چاپ جدید ، ص 323.
3- - ن.ک: شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 253.
4- - میرزا حسین نوری طبرسی، البدر المشعشع فی ذریه موسی مبرقع، ص 31.
5- - محمد جواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 11، ص 137.

تردید دارند.(1) می دانیم که موسی مبرقع در سال 214 ه .ق متولد و در سال 244 ه . ق به بغداد رفت و 3 سال بعد ، پس از قتل متوکل عباسی به کوفه هجرت کرد برخی گزارش های موجود در باره ورود او به شهر قم با ضعف و در مواردی با تشویش همراه است.

مرحوم عباس فیض از جمله کسانی است که باور دارد موسی مبرقع به قم هجرت نکرده است. وی شرح مفصّلی در اثبات ادّعای خویش، در گنجینه آثار قم(2) و جدی فروزان می آورد. او در مقدمه به شایستگی می کوشد تا ساحت وی را از نسبت های ناروایی که در روایت شیخ مفید طرح شده، منزّه سازد، که به دلیل اهمیت موضوع به طرح آن می پردازیم. عین عبارت او چنین است:

چون بسیاری از مؤلفین بزرگ بر هجرت موسی [مبرقع] از کوفه به قم و دفن وی در بقعه مورد نظر تصریح کرده اند، هر چند عقیده نگارنده بر عدم هجرت وی به سوی قم نقل خواهد شد، ضرورت یافت که به پاس حرمت حریم و حرم امامت به تنزیه و تقدیس ساحت وی، مقدّم بر نام و نسب مدفونان بپردازد.

و از آن جایی که روایت شیخ مفید در کتاب ارشاد حاکی از طعن موسی موجب تشویش اذهان متجمدین بر ظواهر گردیده است، نخست به نقل متن روایت می پردازد و سپس با تضعیف آن و توضیحاتی دیگر، ساحت قدس وی را از هر گونه نسبت ناروایی تنزیه و تبرئه می سازد. اما روایت چنین است که:

روی الحسین بن حسن الحسینی قال حدّثنی ابوالصیب یعقوب بن یاسر، قال: «کان المتوکّل یقول و یحکم قد أعیانی أمر ابن الرضا و جهدت أن یشرب معی و أن ینادمنی

فامتنع و جهدت أن أجد فرصة فی هذا المعنی فلم أجدها فقال له بعض من حضر إن لم تجد من

ابن الرضا ما تریده من هذه الحالة فهذا أخوه موسی قصاف غراف یأکل و یشرق و یعشق و یتخالع فاحضره واشهره فإنّ الخبر یشیع عن ابن الرضا بذلک فلا یفرق الناس بینه و بین أخیه

ص: 158


1- - سید عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک، ص 215.
2- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 536 - 539.

و من عرفه اتّهم أخاه بمثل فعاله، فقال اکتبوا باشخاصه مکرما فأشخص مکرما فتقدم المتوکّل

أن یتلقّاه جمیع بنی هاشم و القؤد وسایر الناس و عمل علی أ نّه إذ آوی فأقطعه قطعیة و بنی له فیها و حول إلیها الخمارین و القیان و تقدّم بصلته و برّه و أفرد له منزلاً سریّا یصلح أن یزوره فیه فلمّا وافی موسی تلقاه أبوالحسن علیه السلام فی قنطرة و صیف و هو موضع تتلقّی فیه القادمون فسلّم علیه و وفّاه حقّه ثم قال إنّ هذا الرجل قد احضرک لیهتک و یضیع منک فلا تقرله إنّک شربت نبیذا قط واتّق اللّه یا أخی أن ترتکب محظورا فقال له موسی و إنّما دعانی لهذا فما حیلتی قال فلا تضیع من قدرک و لا تعص ربّک و لا تفعل ما یشینک فما غرضه إلاّ هتکک فأبی علیه موسی فکرّر علیه أبوالحسن القول و الوعظ و هو مقیم علی خلافه فلمّا رأی أ نّه لا یجیب قال له أما إنّ المجلس الذی ترید الاجتماع معه علیه لا یجتمع علیه أنت و هو أبدا قال فأقام موسی ثلاث سنین یتکرر کل یوم إلی باب المتوکّل، فیقال له قد تشاغل الیوم فیروح و یبکر فیقال له قد سکر فیبکر، فیقال له قد شرب دواء فما زال علی هذا ثلاث سنین حتی قتل

المتوکّل و لم یجتمع معه علی الشراب».

این بود متن روایت، اما با تمام جلالت و وثاقت و عدالت شیخ مفید چون سلسله سند این روایت را توثیق نکرده است و هیچ یک از حسین و یعقوب هم به عنوان راوی در کتاب های رجال عنوان نشده اند، مجهول الحال و غیر معروف اند و از مفاد خبر چنین بر می آید که ابوالصیب از خواص ندمای متوکل به شمار می رفته که در مجلس عیش و نوش وی شریک بوده و بر کردار و رفتار زشت و حتی اسرار وی آگاهی داشته است و چه بسا که پدرش یاسر همان یاسر خادم مخصوص مأمون بوده باشد؛ و اما استناد شیخ به این روایت در مقام اثبات منقبت امام است، چه محدثان امامیه در باب مناقب و فضایل ائمّه اطهار در نقل اخبار به مسامحه و مساهله می گذرانند، امّا برای اثبات مناقب، استشهاد به گفته مخالفان و معاندان دلنشین تر و تأثیرش هم بیشتر است که گفته اند: «الفضل ما شهدت به الأعداء»، و این جز اصول مسلّم اجتماعی است، ولی به اتفاق آرا به استناد یک چنین خبری بر جرح و فسق احدی نمی توان حکم کرد، چنان که روایت هایی از این قبیل و قوی تر

ص: 159

از آن هم که در ذمّ بعضی از راویان نقل شده است، از ناحیه علمای رجال طرح شده، ولی به آن ها ترتیب اثر نداده اند. پس به طریق اولی به استناد چنین خبری نمی توان از شخصیت برجسته و بارزی چون ابن الرضا موسی از خاندان امامت هتک شرف و حیثیت کرد.

این نسبت های ناروا، عنوانی جز بهتان و اهانت ندارد، زیرا به گفته معاندی بر ضد دشمنش ترتیب اثر نمی توان داد. به ویژه از متن خبر و آب و تابی که در زمینه تعریف از موسی به کار برده و صفت های غیر قابل قبولی که به وی نسبت داده، خصومت او با موسی به خوبی کشف می گردد و از مجموع اخبار و آثار مربوط چنین مستفاد می شود که برای ... (تخریب ساحت) این خاندان اعم از پدر و فرزندانش، دستی متکی به حمایت زورمندان در کار بوده است. به علاوه، دعوت خلیفه از موسی برای رفتن به بغداد با آن همه تجلیل و استقبال، چنان بدرقه ای سازگار نیست، یعنی با این که موسی مدت سه سال همه روزه چند بار به در سرای متوکل برود و او به بهانه کار، مستی یا خوردن دارو از دیدار با موسی خودداری ورزد و وی، حتی یک بار هم به دیدار متوکل توفیق نیابد، جور در نمی آید.

سزاوار نیست علمای رجال به استناد چنان روایتی از راویی مجهول، موسی را قدح کنند؛ چه خوب بود که دست بالا مانند علّامه مجلسی، او را مجهول الحال می خواندند و یا به جمله «فیه شی ء» و یا «عبارة الشیخ تنبئ عن شی ء فیه» بسنده می کردند؛ نه آن که بر فسق وی به صراحت صحّه بگذارند و بگویند که «دلالة الروایة علی فسقه واضحة لا لما نسب إلیه من شرب النبیذ و نحوه عند المتوکّل بل لظهور کلامه فی

أنّ ذاک عمله وأشّد منه مخالفته للإمام و إصراره علی عدم طاعته فی نهیه إیّاه عن المنکر» و

در نتیجه، حسّ بدبینی مردم را درباره موسی تحریک کنند و روایت مشکوکی را مقطوع بدانند.

بهر روی عباس فیض در اثبات ادعای خود، مبنی بر این که موسی مبرقع به قم مهاجرت نکرده، باور دارد که او پس از مهاجرت به کوفه، تا پایان عمر در آن شهر

ص: 160

می زیسته است و اگر وارد قم شده بود، مؤلف تاریخ قم درباره هجرت وی سکوت نمی کرد، و آنچه که در نسخه ترجمه شده آمده، به دلیل اسقاطی است که هنگام ذکر نام ابوجعفر محمد بن موسی بن محمد صورت گرفته است. او در این باره می گوید:

... و مسأله دیگری که مورد توجه عموم است، موضوع هجرت موسی از کوفه به قم و دفن وی در بقعه موردنظر است و در این مسأله نگارنده (عباس فیض) به طور قطع بر عدم هجرت وی از کوفه به سوی قم در کتاب جدی فروزان اظهارنظر کرده.

او به اجمال ولادت وی را تقریبا در سال 214 ه .ق و پس از ولادت برادرش، امام علی النقی علیه السلام دانسته و گفته است که او در سنّ سی سالگی به سال 244 ه .ق بر حسب دعوت متوکل از مدینه به بغداد رفت و در سال 247 که متوکل به قتل رسید، به کوفه هجرت کرد و تا پایان عمر در همان جا به سر برد، و اگر به قم آمد و به

این شهر وارد می شد، امکان نداشت تاریخ قم ورود وی را خبر ندهد. پس سکوت مؤلف تاریخ قم، قوی ترین دلیل بر عدم ورود وی به قم است، چه وی از همه ساداتی که تا اواخر قرن چهارم (زمان تألیف تاریخ) به قم وارد شده اند، حتی از کسانی که با امام، واسطه بسیار دارند، خبر داده است.

دیگر این که چون در نسخه های ترجمه تاریخ قم، و نیز نسخه اصلی آن که عربی بوده و اکنون نایاب است، تشویشی در ثبت نام نخستین شخص از سادات رضوی که به قم وارد شده، صورت گرفته، عباس فیض نیز چنین گفته است؛ یعنی طی نقل روایت آتیه از صاحب رضائیه در همین باره، به جای نام ابوجعفر محمد بن موسی بن محمد، در چند مورد با اسقاط ابوجعفر موسی بن محمد آمده و همین اشتباه کاتب در کتابت، موجب بروز عقیده نادرستی درباره هجرت موسی به قم یا دفن وی در این شهر شده است. نگارنده در کتاب جدی فروزان دلایل متعددی از متن روایت مزبور مبنی بر صحت نام محمد، پسر وی استخراج و استنباط و اقامه کرده است که ثابت می کند این حکایت، به «محمد بن موسی» مربوط می شود. پس

ص: 161

هنگامی که روشن شود قهرمان این قصه، محمد بوده است، با توجه به این که جز در همین مقام در سراسر تاریخ قم، خبری درباره ورود موسی به قم دیده نمی شود، باید گفت که خبر دفن موسی در قم واقعیت ندارد، چه دفن وی در قم، فرع بر ورود او به قم است. نیز چون مستند شیخ عبدالجلیل رازی قزوینی در النقض (1) و هم صاحب عمدة الطالب(2) در اخباری مبنی بر دفن موسی در قم جز کتاب تاریخ قم، دیگری نیست، ناچار باید گفت همان تشویشی که در عبارت های ترجمه تاریخ قم مشهود است، به طور عینی در نسخه اصلی و عربی آن تاریخ هم وجود داشته است؛ اما نمی توان ادعا کرد که در تمام نسخه های تاریخ عربی، این اشتباه وجود داشته است، زیرا از سیاق عبارت های زهر الربیع چنین بر می آید که این قصه را سید نعمت اللّه جزایری از نسخه عربی بدون تشویش و اختلافی مو به مو نقل کرده و همه جا از ابوجعفر محمد بن موسی نام برده و نامی از موسی به میان نیاورده است.

متأسفانه اکنون نسخه اصلی آن که بیست باب داشته، به کلی نایاب و از ترجمه آن هم فقط پنج باب در دسترس ما قرار دارد که آن هم به چاپ رسیده است.

و امّا اشتباه علامه مجلسی در مجلد چهاردهم بحار الأنوار (کتاب السماء و العالم) که از هجرت موسی به قم حکایت می کند، مورد ایراد نیست، زیرا علامه برای تدوین مجلدات بیست و پنجگانه بحار و مرآت العقول در شرح کتاب کافی شیخ کلینی، گروه های متعددی از شاگردان خویش تشکیل داده و هر گروهی مسؤل گردآوری روایت های یک کتاب، بلکه یک باب از هر کتاب بود و بدون نیاز به کسب نظر علاّمه، وظیفه خود را انجام می داد و فقط در مواردی که با مشکلی مواجه می شد و از حلّ آن در می ماند، ناچار به علامه مراجعه می کرد، این گونه مسائل هم خیلی منحصر به مواردی بود که نظر علّامه با افزودن عبارت «اقول» ذیل آن، قید می شد؛ چه این مؤلف بزرگوار، ضمن تصدّی مقام شیخ الاسلامی در سال 1087 ه

ص: 162


1- - عبدالجلیل رازی قزوینی، النقض، ص 323.
2- - ابن عنبه، عمده الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص 201.

.ق در زمان شاه سلیمان و احراز عنوان امامت جمعه و شرکت در مجالس فتوا، قضا و همکاری در اهمّ امور مملکتی و حلّ مسایل سیاسی و مشاغل روزمرّه، یک رئیس روحانی در دوره صفوی بود و به ویژه این که کرسی تدریس داشت و این ها کمترین فرصتی برای تحقیق و تألیف را به او نمی داد. بنابراین اگر علامه به اختلاف مشهود در ضبط نام و تشویش موجود در عبارت های ترجمه تاریخ قم پی نبرده است،

شایسته ایراد و خرده گیری نیست، زیرا شأن شخصیت برجسته ای مانند علامه، اجل از آن است که در چنین موضوع ساده و روشنی به لغزش دچار گردد و بر کشف نقطه های ضعف عبارت ها و تصحیح آن ها توانا نباشد، پس باید این لغزش را ناشی از سهل انگاری افراد گروه و عدم صرف وقت و دقت آنان در متن روایت ها دانست.

به هر صورت، این اشتباه از کتاب «السماء و العالم» به دیگر کتاب ها هم سرایت کرده است، چه مؤلفان دیگری مانند محدث نوری در البدر المشعشع و محدّث قمی

در منتهی الآمال به تبعیت از علامه، بدون عنایت به توالی فاسدی که بر این اشتباه مترتب می گردد، در این مورد از نخستین سید رضوی نسبی که به قم آمده است، به عنوان ابوجعفر موسی بن محمد یاد کرده اند و در نتیجه، موسی را مبرقع خوانده اند، در صورتی که نه موسی به قم آمده بوده و نه هیچ گاه با برقع در گذرگاه های بغداد و سامرا حرکت کرده است، زیرا بلاد مزبور برای افکندن برقع در انظار دشمنان، مناسب نبوده است.

بعضی از افرادی که با اصطلاحات ادبی عربی، آشنا نیستند، از عنوان «محمد بن موسی المبرقع» چنین نتیجه گرفته اند که «مبرقع»، وصف موسی است، چون پس از نام او آمده، در حالی که این عنوان هم مانند دنباله نام علی بن موسی الرضا و جعفر بن علی الکذاب است؛ یعنی صفت «رضا» مربوط به «علی بن موسی» و لقب «کذاب»، ویژه «جعفر» می باشد، پس «مبرقع» هم وصف «محمد» است.

چون مستند کلّیه مؤلّفانی که بر هجرت موسی به قم و دفن وی در آن جا نظر داده اند، عبارت تاریخ قم و روایت صاحب رضائیه است و در مقابل، مدرک عباس

ص: 163

فیض هم در اظهار نظر بر عدم هجرت وی به قم نیز همان کتاب و همان روایت می باشد، ضرورت دارد متن عبارت های پر تشویش آن در ذیل نقل شود و توالی فاسده مترتّبه بر این عبارت ها تشریح شود تا روشن گردد که نخستین کسی که از سادات رضویه به قم وارد شده، محمد بن موسی المبرقع است. البته ابراز این عقیده در عین اتّکا به منطق و دلیل، در ابتدا با جنجال آفرینی عده ای افراد بی هدف روبه رو شد، ولی اکنون چنان مورد تأیید اهل تحقیق قرار گرفته که در شمار مسائل اثبات شده مورد نقل مؤلفان بعدی واقع شده است.

متن عبارت های یاد شده، چنین است: دیگر از سادات حسینیه از سادات رضائیه از فرزندان امام رضا علیه السلام موسی بن محمد بن علی بن موسی الرضا علیهم السلام است.

صاحب رضائیه «ابوعلی الحسین بن محمد بن نصر بن سالم» گوید که اول کسی از سادات رضویه که به قم آمدند از کوفه «ابوجعفر موسی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر علیهم السلام» بود.

وی در سنه «ست و خمسین و مأتین» از کوفه به قم آمد و به قم مقام کرد و پیوسته برقع بر رویْ فروگذاشتی تا آن گاه که اعرابِ قم بدو پیغام فرستادند که تو را

از مجاورت و همسایگی ما بیرون باید رفتن!

پس «ابوجعفر موسی بن محمد بن علی بن موسی علیهم السلام» از قم به کاشان رفت و چون به کاشان رسید «احمد بن عبدالعزیز بن دلف العجلی» او را اکرام کرد و تحبیب نمود و خلعتهای بسیار و بارگیرهای نیکو و چندین تجمل بدو ببخشیدو مقرر گردانید که هر سال یکهزار مثقال طلا با یک سر اسب مسرج بدو دهند.

پس ابوالصدیم الحسین بن علی بن آدم اشعری و یکی دیگر از رؤسای عرب در عقب بیرون آمدن موسی از قم برسیدند و اهل قم را به سبب بیرون کردن موسی توبیخ کردند. پس رؤسای عرب را به طلب ابی جعفر موسی بفرستادند تا شفاعت کردند و او را به قم باز آوردند و بسیاری اعزاز و اکرام کردند و از مال خود از برای او

ص: 164

سرایی بخریدند و همچنین چند سهم از قریه «هنبرد» و «اندریقان» و «کاریز» از برای او از «ورثه مزاحم بن علی اشعری» بخریدند و بیست هزار درم [درهم] از برای او قسمت کردند و بدو دادند.

و از غیر «ابی علی» روایت است که چون اعرابِ قم به ابی جعفر موسی بن محمد بن علی بن موسی علیهم السلام پیغام فرستادند که تو را از همسایگی ما بیرون می باید رفتن، او برقع از روی برانداخت و ایشان او را بشناختند؛ پس درباره موسی همت و اعتقاد ایشان محقق شد و این سرای و سهام و اموال بدو دادند.(1)

و بعد از او خواهرانش زینب و امّ محمد و میمونه، دختران محمد بن علی علیه السلام در طلب او از کوفه به قم آمدند و به عقب ایشان بریهه دختر موسی بیامد و ایشان به مقبره بابلان آن جا که قبر فاطمه بنت موسی بن جعفر علیهماالسلام است، مدفون اند.(2)

و محمد بن موسی به قم مقیم بود و از آن جا به جای دیگر نرفت تا آن گاه که او را وفات رسید در شب چهارشنبه، روز آخر ماه دی، هشت روز از ماه ربیع الآخر مانده، سنه ستّ و تسعین و مأتین هجریه و او را در سرایی که معروف بود بدو، که الیوم مشهور است به مشهدِ او، دفن کردند و در قدیم آن سرای معروف بوده است به محمد بن الحسن بن ابی خالد اشعری ملقب به شنبوله.(3)

و اول کسی را که بدین سرای دفن کردند، موسی بن محمد بن علی بن موسی بود و خواهران او زینب و میمونه دختران موسی بن محمد بن علی بن موسی از او میراث گرفتند ... .

بعد از آن، بریهه زن موسی بن محمد بن علی بن موسی وفات یافت و به جنب

ص: 165


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، 546 - 550 با تلخیص و تصرف.
2- - تا این جا همه جا به نام ابوجعفر موسی ضبط شده است و حتی خواهرانش را دختران محمد بن علی خوانده است، ولی از این جا تا پایان روایت، همه جا به نام محمد بن موسی تصریح شده است، جز در موردی که از اولین مدفون در بقعه مورد سخن نام می برد که باز او را موسی بن محمد نام برده است.
3- - به نظر می رسد سیبویه، درست باشد.

مشهد او، وی را دفن کردند و پسران عمّ او(1) یحیی و ابراهیم، پسران جعفر بن علی الکذاب از بریهه میراث گرفتند و چون بریهه به قم وفات یافت، ایشان به قم نبودند، چون از آن آگاهی یافتند به قم آمدند و ترکه او را برداشتند و ابراهیم دیگر باره از قم

برفت و یحیی صوفی به قم اقامت کرد ... بعد از آن، میمونه، دختر موسی وفات یافت و او را به مقبره بابلان دفن کردند.

این بود قسمتی از عبارت های ترجمه تاریخ قم که موردنظر و استناد بود، و اکنون مؤلف ، به بیان دلایل استنباطی خویش از همین عبارت ها می پردازد:

دلایل ذیل به اثبات می رساند که در روایت صاحب رضائیه، همه جا نام موسی بن محمد باید به عنوان محمد بن موسی بن محمد تصحیح گردد.

1 - ... تردید ندارد که ابوجعفر، کنیه محمد بن موسی و کنیه موسی، ابواحمد است. بنابراین، باید به جای ابوجعفر موسی، ابوجعفر محمد خوانده شود.

2 - ... سپس چنین آورده است که پس از او خواهرانش زینب و امّ محمد میمونه به قم درآمدند و با توجه به این که نامبردگان، دختران موسی هستند که جدا از یکدیگر، در همان تاریخ، یکایک آنان را به عنوان دختران موسی نیز خوانده است و با تصریح شیخ مفید بر این که امام جواد علیه السلام را فقط دو دختر به نام های فاطمه و امامه بوده است، مسلّم می شود که صاحب عنوان همان محمد بن موسی است که این سه تن هم خواهران وی و دختران موسی می شوند.

3 - ... در ترجمه تاریخ قم در شمار مدفونان در مقبره بابلان که از این سه تن نام برده است، ایشان را دختران موسی خوانده است، پس در صدر روایت، ابوجعفر محمد بن موسی بن محمد صحیح است که خواهرانش اینان باشند.

4 - ... سپس چنین آمده است که «بعد از آن، میمونه، دختر موسی وفات یافت»

که در این عبارت، به صراحت میمونه را دختر موسی خوانده است.

ص:166


1- - مقصود، محمد بن موسی المبرقع است، چه اگر مراد موسی باشد، خلاف واقع است، چون موسی، عمّ پدر اوست.

5 - ... و آن جایی که از دفن موسی در این سرای خبر داده است، در دنباله آن آورده است که خواهران او زینب و میمونه، دختران موسی بن محمد بن علی بن موسی علیهم السلام از او میراث گرفتند و در این فراز، این دو تن را دختران موسی خوانده است، پس معلوم می شود خواهران محمّد هستند.

6 - ... میراث بردن خواهران هم از برادر، هنگامی صادق و قابل تصوّر است که متوفّی بدون فرزند باشد و تنها ابوجعفر محمد بود که بدون فرزند پسر درگذشت، پس صاحب عنوان، همان محمد بن موسی است.

7 - ... با توجه به این که بریهه، دختر جعفر کذّاب است، قابل تصوّر نیست که وی زوجه موسی، یعنی عمّ پدر خود باشد. بنابراین، راهی نیست جز این که نخستین سیّد رضوی نسبی را که به قم درآمده است، محمد بن موسی بخوانیم تا زناشویی آنان قابل تصوّر باشد.

8 - ... و میراث بردن یحیی و ابراهیم، پسران جعفر بن علی الکذاب از خواهر خود، بریهه، هنگامی تصوّر می شود که بریهه، بدون فرزند باشد و از این نظر هم ناچار می شویم که وی را از زوجه محمد که بلاعقب بود، بدانیم ... .

و از این شواهد داخلی که بگذریم، اسناد خارجی متعددی هم وجود دارند که نخستین سیّد رضوی نسبی را که به قم درآمده، محمد بن موسی خوانده است چون منتقلة الطالبیة(1) و زهر الربیع(2) که از مفاد روایت صاحب رضائیه از آغاز تا پایان به عربی خبر داده اند و از سیاق کلام و یکنواختی مطلب چنین استفاده می شود که نسخه اصلی تاریخ قم را که به عربی بوده است، در اختیار داشته اند؛ آن هم نسخه ای صحیح و مصون از تشویش و اختلاف که در همه جا نام محمد بن موسی را ذکر کرده بوده، نه نسخه مشوّشی که در اختیار صاحبان عمدة الطالب و النقض قرار داشته است و با اخذ الهام از آن بر دفن موسی بن محمد در قم خبر داده اند.

ص: 167


1- - ابن طباطبا، منتقلة الطالبیة، ص 253.
2- - سیدنعمت اللّه جزایری، زهر الربیع، ص 207.

اما اظهارنظر بر ورود خود موسی به قم پس از ورود فرزندش محمد، پنداری دور از حقیقت است، زیرا در تاریخ قدیم قم به جز روایت صاحب رضائیه، هیچ گونه مطلبی درباره ورود این خاندان دیده نمی شود و سکوت وی از ورود موسی قوی ترین دلیل بر عدم ورود وی است؛ چه در شمار امامزادگان بلافصلی که از صلب امام در قم دارای مضجع اند، زینب و امّ محمد و میمونه به عنوان دختران امام محمد تقی نام برده است و پس از آن، از خود موسی اسم می برد و چنین می افزاید که «ایشان معروف به موسای مبرقع است؛ مضجع او در قم است؛ بقعه مختصری دارد و علمای قم کمتر به زیارت او می روند» و سپس متن روایت ارشاد شیخ مفید را نقل کرده است.

در نظرهای وی، ضعف های متعددی وجود دارد، زیرا هر چه نگاشته، از نسخه مشوش ترجمه تاریخ قم اخذ کرده است؛ پیشتر هم روشن شد که زینب و امّ محمد و میمونه دختران موسی هستند و موسی هم به قم نیامده است و در این شهر مدفون نیست و بنابراین، بی عنایتی علما به زیارت در این بقعه که از پندار دفن موسی در این نقطه سرچشمه گرفته، قابل تجدیدنظر است و با حدیث منتسب به نبی اکرم «من زار أحدا من ذرّیتی فکأنّما زارنی و من زارنی فکأنّما زار اللّه»(1)، این بی عنایتی قابل توجیه نیست. به ویژه این که مدفونین در این بقعه، دو محمد مبرقع اند؛ یکی محمد، فرزند موسی که به حشمت و عظمتِ قدر موصوف بوده است، و دیگری ابوعلی محمد بن موسی که عامل قم، محمد بن بحر اصفهانی معتزلی مذهب چون در جمعه ای به زیارت وی می رود، گاه بازگشت، به احمد بن اسماعیل بن سمکه نحوی می گوید: من ابوعلی را در علم و فضل، وقار و جلال جز به امام تشبیه نمی کنم، چرا شیعه به امامت وی قایل نمی شوند.(2)

ص: 168


1- - رسول اکرم صلی الله علیه و آله: کسی که زیارت کند یکی از فرزندان من را به درستی که مرا زیارت کرده است و کسی که مرا زیارت کند، به درستی که به زیارت خداوند نایل شده است.
2- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، صص 553 - 554.

رواق و بقعه منسوب به موسی مبرقع در قم

به اعتقاد عباس فیض، بقعه موردنظر مدفن «محمد بن موسی مبرقع» و «ابوعلی محمد بن احمد بن موسی مبرقع» است که به اشتباه به شخص موسی مبرقع نسبت داده شده است. بهر روی او در توصیف رواق و بقعه مذکور می نویسد:

در غربیِ بقعه رواقی است که در سال 1333 ه .ق از ناحیه مرحوم آقا سید محمد علی، قائم مقام مشهدی(1) از سادات رضوی مبرقعی تعمیر، بلکه از اساس تجدید بنا شده است.

این راهرو به دو قسمت متمایز از یکدیگر منقسم می گردد؛ یکی کفشکن قدیمی و دیگری رواقی است دارای یک گنبد در وسط و دو چشمه پوش در طرفین آن که بنایی متین و مستحکم می باشند ... .

کفشکن از بناهای سال 851 ه .ق است که کتیبه ای مورَّخ به تاریخ مزبور دارد و چه بسا در سال 951 ه .ق از ناحیه شاه تهماسب صفوی در آن تزیین و تعمیری به عمل آمده باشد. این کفشکن به دهانه 4 و طول 7 و ارتفاع 6 متر در مدخل رواق قرار دارد که میانه آن، دربی مشبّک و چهارلنگه فاصله است.

بدنه جنوبی این کفشکن، اکنون ساده است، چه روی تزیینات گچبری آن را قشری از گچ فرا گرفته، درون طاقچه های آن را هم پُر ساخته اند، ولی در بدنه شمالی آن، سه طاقچه گچبری توأم با رنگ آمیزی است و در بالای پوشش طاقچه ها، کتیبه ای است به خط ثلثی برجسته و رنگین که در سابق به صورت سینه بند، سه جانب این محوطه را زینت می داده، ولی اینک دو بدنه جنوبی و شرقی آن (بالای درب ورودی) از بین رفته و تنها همین قسمت شمالی باقی مانده است که دنباله

کتیبه سه جانبی روی آن بدین عبارت خوانده می شود: «رسول اللّه علیه السلام النجوم أمان لأهل السماء و أهل بیتی أمان لأمّتی صدق اللّه العظیم».

این طاقچه ها، سه دهانه به عرض 80% و ارتفاع 50/1 متر با بغله های کیلویی و

ص:169


1- - تولیت وقت.

اسپر آراسته به نقوش برجسته گل و بتّه گچبری با ریزه کاری های فنّی و حاشیه دقیقی با نازک کاری های صنعتی است.

اما رواق دنباله آن که قسمت دوم می شود، بنایی است مرکّب از سه چشمه پوش؛ چشمه میانی، گنبدی است عرقچینی به ارتفاع 7 متر و دهانه 60/4 متر و در جمع به طول 14 متر با جزرهای آجری و پوشش قوسی رومی پوش؛ در دو ضلع جنوبی و شمالی گنبد میانی، دو شاه نشین ساخته شده است و از شاه نشین(1) جنوبی، دری چهارلنگه به کشیک خانه خدّام باز می شود و از شمالی هم دری به گنبد چهل اختران گشوده می شد و در جبهه آن، چنان که در کتاب تاریخ فیض مسطور است، کتیبه ای به خط ثلث وجود داشته که روی آن عبارت ذیل گچبری شده بوده است: «این مکان قبور جمعی از سادات و امامزادگان است که در این مکان مدفون شده اند، فی سنة 851 ه .ق». در تعمیرهای سال 1333، درب مزبور را مسدود کرده اند و شاه نشین مزبور را هم به صورت مقبره خانوادگی مورد استفاده قرار داده اند؛ در نتیجه، کتیبه یاد شده را هم از فراز مدخل گنبد چهل اختران برداشته اند،

زیرا به تصریح تاریخ فیض نمی توان ادعا کرد که چنین کتیبه ای از آغاز نبوده است.

نکته شایان توجه آن است که وسعت دهانه ساختمان گنبد چهل اختران ایجاب می کرد که رواقی چهار جانب آن را فرا گرفته باشد، ولی اینک تنها رواق جهت جنوبی آن باقی و رواق های سه طرف آن منهدم شده، امّا «پاطاق»(2) آن ها در پشت

جدار شرقی و شمالی گنبد به خوبی نمایان است، زیرا وجود این رواق ها برای نگه داری گنبد بلند، بسیار مؤثر بوده اند، چنان که پس از خرابی آن ها در پوشش جانب شمالی گنبد، شکستی راه یافته است.

در قسمت انتهایی این رواق و در جبهه مدخل بقعه، کتیبه ای است الحاقی پس از تعمیر اخیر و از کاشی خشتی فیروزه فامی به خط نستعلیق سفید که ابیات سستی

ص: 170


1- - رواق و یا ایوانی که ویژه بزرگان و میهمانان در عمارت ایجاد می شود.
2- - بخشی که بناهای گنبد از آن جا آغاز می شود.

به طور غیر منتظم با تقدّم و تأخّر بر روی آن خوانده می شود و مادّه تاریخش با سال 1335 تطبیق می کند و پس از تنظیم، بدین گونه می شود:

کتبه الحقیر میرزا عباسقلی متولّی مقبره مستوفی الممالک هوالفتّاح.

در همایون عهد میمون مهد احمد شاه عادل

کز دعای دولتش پاینده شد چرخ ملمع

حضرت شهزاده موسی یوسف آل محمد

کز رخش کسب تشعشع کرده خورشید مشعشع

سال ها طوف حریمش بود دربار سعادت

گرچه مردم در مزار او ملایک بود مجمع

کیست اندر کنز مخفی شان او بودی که آمد

افسرش از گوهران غیرت عرف مرصع

بود همنام محمد با علی در لفظ و معنی

کز پی این خدمت از شاه خراسان گشت مرجع

آمد از مشهد به قم اجرای این شایسته خدمت

سر برون آورد از جیب دو سر با یک مرقع

سرور آل رضا سید محمد در کمر زد

با بنی عمّ معظّم کرد و طالع شد مطلع

همت قائم مقام تولیت فرخنده پورش

امتحان داد و نهاد اجرای خدمت را به موقع

از پی تاریخ تحسین بنا گفتی صبوری

رونق جاوید دارد طور موسای مبرقع

اما بقعه موردنظر که مدفن دو محمد مبرقع، یکی محمد بن موسی و دیگری ابوعلی محمد بن احمد بن موسی می باشد و به اشتباه به خودِ موسی مبرقع نسبت داده شده، قاعده اش مربع مختلف الاضلاع به دهانه 60/7 در 70/7 متر و ارتفاع 9 متر است که جدار داخلی اش از جرز و بغله و اسپر گچکاری آبی رنگ و اکنون کتیبه کمربندی و گلوبندی ندارد و اگر هم در قبل داشته، به مرور ریخته و جای آن

ص: 171

گچ اندود ساخته است. آن دو مدخل سابقش هم در ضلع شرقی بوده که به صورت محرابی نمودار است.

در این بقعه که به نظر می رسد از آثار پیش از صفویه باشد، در کمرگاه و گلوگاه آن، دو ردیف مقرنس(1) گچی تعبیه شده است؛ یکی کمربندی و دیگری گلوبندی که از آثار ویژه شاه تهماسب صفوی شمرده می شود و می رساند که از ناحیه آن پادشاه در این بقعه، تعمیر و تزیینی شده است.

و در چهار زاویه بقعه، نیم طاقی بالا آورده، صورت مربع را به شکل هشت ضلعی متساوی تبدیل ساخته اند، ولی با زدن چند رومی هیأت مضلّع(2) را به مدوّر مبدل داشته، با طاق پوشش مقرنس را بالا آورده اند که این مقرنس نیز از آثار شاه تهماسب است.

قبّه روی آن، عرقچینی و با آجر، فرش شده و در میان بقعه، ضریحی است مشبّک از چوب و در دل آن، دو مرقد جدا از یکدیگر به فاصله 50% نمودار است و فاصله مزبور که برابر مدخل ضریح چوبی است، راهرو داخلی بین دو مرقد می باشد. هر مرقد 20/1 ارتفاع و 2 متر طول و 20/1 متر عرض دارد. چهار بدنه و سطح آن، با کاشی های منقّش هفت رنگ مربع آراسته و در حاشیه آن، در هر بدنه، کاشی های نگین نشان 10 در 20 سانتیمتری منقّش و الوان به کار رفته است. کاشی های روی هر دو مرقد، نقش گلدانی دارد با گل های افشان و بوته ها و غنچه های نمایان، در حالی که دو لاله شمعی در میانه آن ها دیده می شوند که به کاشی های عصر قاجاریه می مانند.

صحن سابق بقعه در جهت شرقی بوده که اینک مخروبه افتاده و نقشه تجدید بنای آن در دست اجراست؛ ولی صحن کنونی آن در جهت غربی است که 25 در 20 متر مساحت دارد و دارای جرزهای آجری و اسپرهای سفیدکاری است؛

ص: 172


1- - مقرنس: تزیینات آویزه ای شکل.
2- - چند ضلعی.

ایوان های مسجد با بقعه شاهزاده زید هم ضلع غربی همین صحن را فرا گرفته اند، چنان که کفشکن این بقعه با گنبد چهل اختران هم ضلع شرقی آن را پوشانده اند.(1)

نام و نسب مدفونان در بقعه چهل اختران قم

سیّد عبدالرزّاق کمونه، ضمن نقل شیخ بهایی در کشکول که تأکید دارد محمد بن موسی مبرقع، نخستین نفر از سادات رضوی بود که به سال 256 ه .ق از کوفه وارد قم شد و به سال 292 ه .ق در همان جا وفات یافت، می نویسد که «ابن شدقم» می گوید «موسی مبرقع» در همین تاریخ وارد قم شد ... . عبدالرزّاق کمونه بر اساس همین گفته نتیجه می گیرد که نخستین کسی که وارد قم شده، موسی مبرقع بوده، اما درگذشت او در همین تاریخ است و همسرش بریهه، دخت جعفر بن امام هادی علیه السلام

پس از او از دنیا رفت و در کنار قبر شوهرش به خاک سپرده شد.(2)

وی همچنین از مدفن «ابوعلی محمد اعرج بن احمد بن موسی مبرقع بن امام جواد علیه السلام» و «ابوعبداللّه احمد بن محمد الاعرج بن احمد بن موسی مبرقع بن امام جواد علیه السلام» در قم سخن می گوید و می نویسد: «در قم، ابوعلی محمد اعرج بن احمد بن موسی مبرقع بن امام جواد علیه السلام درگذشت». او به نقل از شیخ عباس قمی می گوید:

در تحفة [ المعالم] و در تاریخ قم آمده است: او سوم ربیع الاول سال 315 هجری درگذشت و در مقبره محمد بن موسی مبرقع در قم دفن شد و خواهرانش فاطمه بریهه، امّ سلمه، امّ کلثوم، و عمه هایش زینب دختر موسی مبرقع و مادر موسی با او بودند، و همه در کنار محمد بن موسی دفن شدند.(3) وی می افزاید: همچنین، ابوعبداللّه احمد بن محمد الاعرج بن احمد بن موسی مبرقع بن امام جواد علیه السلام در قم وفات یافت. او که در سال 311 ه .ق به دنیا آمده، در صفر سال 358 ه .ق

ص: 173


1- - عباس فیض ، گنجینه آثار قم ، ج 2، صص 554 - 560. با تصرف و تلخیص.
2- - عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک، ص 215.
3- - ن. ک : عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2،ص 400.

درگذشت و با موسی مبرقع دفن شد. قبرش به قبر «احمد بن موسی مبرقع» معروف است، ولی احمد بن موسی مبرقع به قم نیامده و قبر از این احمد (احمد بن محمد اعرج) است.(1)

گنبد چهل اختران از بناهای باشکوه تاریخی و در کنار بقعه محمد بن موسی مبرقع است. در این گنبد تا هنگام تألیف تاریخ قم به سال 378، چهارده تن از سادات رضویه از خاندان موسی و جعفر و بیشتر از زنان به خاک سپرده شده بودند که در آن تاریخ نامبردار گردیده است و بعد از آن هم از همین خاندان، گروه دیگری دفن شده اند که تاریخی برای معرّفی نام و نسب آنان در دست نیست، چنان که از [وجه]

تسمیه گنبد مزبور به عنوان بقعه چهل اختران یا به قول عوام «چهل دختران» این نکته به خوبی به دست می آید.

کسانی که نام برده شده اند، عبارت اند از:

1 - ابو عبداللّه احمد بن ابی علی محمد المبرقع بن احمد بن موسی بن امام محمد تقی علیه السلام.(2)

2 و 3 - ابو جعفر و فخرالدین، فرزندان یحیی صوفی بن جعفر بن امام علی النقی علیه السلام.

4 - سیده بریهه، دختر جعفر مزبور.

5 تا 10 - شش تن از دختران ابی علی محمد بن احمد بن موسی مزبور به اسامی ستیه و فاطمه و امّ سلمه و امّ حبیب و امّ کلثوم و بریهه.

11 - سیّده زینب، دختر موسی بن امام جواد که به عقیده نگارنده در مقبره بابلان

ص: 174


1- - سید عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک ، ص 216؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 239.
2- - این مزار، به قبر احمد بن موسی مبرقع شهرت دارد، ولی بنا به گفته علمای رجال و انساب، احمد بن موسی مبرقع وارد قم نشده و صحیح مطلب، ابو عبداللّه احمد بن محمد الاعرج بن احمد بن موسی است. ن.ک: شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 235 - 239؛ سیّد عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک، ص 216.

دفن شده، زیرا ثبت نام زینب بنت الجواد در شمار مدفونان بابلان ناشی از اشتباهی است که پیشتر تشریح شد، چه تنها یک زینب به قم آمده که آن هم دختر موسی است.

12 و 13 - امّ محمد و امّ حبیب، دختران احمد بن موسی.

14 - امّ ولد، همسر ابی علی محمد مزبور و مادر دختران او که نامبردار شدند.

اما گنبد چهل اختران با این که جدار آجری دارد، از ابنیه باشکوه تاریخی و اصیل قم به شمار می رود که تاریخ بنای آن به سال 950 و نام بانی آن شاه تهماسب و اسم معمار هنرمندش استاد سلطان قمی در کتیبه های داخلی آن هنوز موجود است و چون نمی توان ادعا کرد که این معمار با معمار بنیانگذار ایوان جنوبی مدرسه فیضیه، یکی باشد، چه که نام او در کتیبه روی تیزه پوشش آن جا باقر سلطانی قمی خوانده می شود، می توان گفت که باقر، فرزند سلطان مزبور است. این معمار برای نخستین بار آب انبار را با راه پلّه و شیر ابتکار کرد؛ بنابراین، کلّیه برکه های آب به صورت آب انبار در آمد و او، اولین آب انبار را در محوطه جلو صحن چهل اختران بنیاد نهاد که هنوز برقرار است و چنین به نظر می رسد که بنای روضه فاطمیّه هم باید از آثار وی باشد.

در تاریخ قم، تألیف عباس فیض درباره این بقعه چنین آورده است که:

دیگر از بقاع مطهّر، یکی بقعه معروفه به چهل اختران است. در بالای سر درب بقعه در کتیبه ای که خط ثلث است و از گچ بیرون آورده شده، نوشته است این مکان قبور جمعی از سادات و امامزادگان است که در این مکان مدفون شده اند. در سنه 851 ه .ق آن کتیبه نوشته شده است، ولی در سنه 953 ه .ق شاه تهماسب صفوی، سقفی بسیار مرتفع و بنایی عالی بر این قبّه بر پا داشته که اصل بقعه، مربع متساوی الاضلاع است و هر ضلع او، پانزده ذرع است، بر یک سقف مرتفع بی ستون آن سقف زده شده، از بناهای بسیار خوب عالی است که کمتر همچو بنایی دیده شده، بنا و معمار او، استاد سلطان قمی است که از مشاهیر معمارهای عصر صفویه است،

ص: 175

نام او در این مکان مضبوط است. متصل به این بقعه بزرگ، بقعه موسی مبرقع است که ذکر او از این پیش شد.

این عبارت ها می رساند که بنای پایه های قطور و سه متر و نیمی آن از سال 851 ه . ق است که بانی آن را معلوم نکرده و شاه تهماسب پوشش آن را تجدید کرده است. نیز استفاده می شود که کتیبه مورّخ به سال 851 تا سال 1309 ه .ق که تاریخ تألیف کتاب مزبور می باشد، وجود داشته که متن آن را نقل کرده است؛ بنابراین، در تعمیرهای قائم مقامی در سال 1333 ه .ق آن را از بین برده اند. پیشتر اظهارنظر شد که این کتیبه در جبهه مدخل گنبد از شاه نشین شمالی رواق جنوبی نصب بوده و از عبارت های عامیانه آن به دست می آید که عمران مزبور با خود یاری مردم بوده است.

قدر مسلّم، این گنبد به رواق هایی محاط بوده که چهار جانب آن را فرا گرفته بوده و بر طول عمر گنبد می افزوده اند، متأسفانه همگی خراب شده اند که پاطاق آن ها از خارج روی جدار شرقی و شمالی گنبد نمودار است و اکنون تنها رواق جنوبی گنبد جلو بقعه محمد بن موسی مبرقع باقی مانده که در سال 1333 ه .ق تا 1335 ه .ق از ناحیه قائم مقام تجدید بنا شده است.

از اضلاع چهارگانه گنبد، دری به رواق مزبور گشوده می شده که پس از خرابی رواق شرقی جلو درگاه، آن را مسدود کرده اند و اکنون به صورت محراب درآمده است. این گنبد اکنون دو درب ورودی دارد؛ یکی از صحن غربی که در جبهه آن از داخل، کتیبه ای به نام شاه تهماسب گچبری شده است و دیگری در جانب شمالی که دری باستانی دارد، اما سردر منبّت کاری و کتیبه دار آن را برده اند.

باری، قاعده گنبد از داخل و خارج به صورت مربع متساوی الاضلاع به دهانه 60/12 و ارتفاع 14 متر می باشد که در هر ضلعی، شاه نشینی به دهانه 3 و عرض یک متر ساخته شده است و با افزایش این عرض، مساحت داخلی گنبد به 60/14 متر می رسد.

ص: 176

ازاره بقعه به ارتفاع 30/1 متر کاشیکاری فیروزه فام تجدیدی و بالای آن تمام جرز و بغله و اسپر آجری است که در چهار گوشه آن در ارتفاع 50/4 متری نیم طاقی بالا آورده، صورت بنا را از چهار ضلعی به هشت ترکی نامریی تبدیل و با زدن چند رومی بند از مضلع به فلکه ای مبدل ساخته، پاطاق پوشش عرقچینی را بالا برده اند.

در ابتدای قسمت فلکه ای آن، گلوبندی از مقرنس گچی افزوده شده و بالای آن، چهار هواکش در جهت های اصلی مشهود است که جلو آن ها، مشبّکِ آجری است.

در این بقعه، دو کتیبه هست: یکی به صورت نامریی که روی جرز زاویه جنوب شرقی، زیر نیم طاق به صورت تابلوی مربع و مستطیل گچبری شده است که تا دقت نشود، تشخیص داده نمی شود، بدین عبارت: «بنایی عمل سلطان قمی».

و دیگری مریی و بر فراز درب ورودی از صحن غربی است، به طول سه متر به خط ثلثی برجسته که روی آن عبارت های ذیل گچ بری شده است:

«قد صدرالحکم المطاع ببناء هذه العمارة الشریفة عن أعلی حضرت سلطان الزمان أبوالمظفّر بهادرخان شاه طهماسب خلّداللّه ملکه و سلطانه و افاض علی العالمین برّه و

احسانه فی شهور سنة خمسین و تسعمائة».

در میان بقعه، مرقدی است سراسری به ارتفاع یک و طول و عرض 9 متر که در سطح آن در چند ردیف قبر سازی (به ارتفاع 4 سانتیمتر) کرده اند.

بدنه و سطح مرقد، به کاشی های خشتی فیروزه ای تعمیری آراسته و جلو آن، ضریحی از چوب مشبّک است که جلو نیمی از مرقد را از سوی غرب فرا گرفته و نیم بقیه بدون ضریح است.(1)

قول چهارم

یکی از معدود منابعی که مدفن احمد بن موسی کاظم علیه السلام را به «احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد بن احمد بن طاووس العلوی الحسینی» نسبت داده

ص: 177


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، صص 561 - 565 با تلخیص و تصرف.

است، بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، تألیف علیاری تبریزی (در گذشته به سال 1327 ه .ق) است. وی در شرح حال «احمد بن موسی طاووس» بدون ذکر مأخذ می نویسد که در بعضی از کتاب های رجال، ذکر کرده اند که او در شیراز به «سیدالسادات» معروف بوده و امروز به شاهچراغ شهرت یافته است.

عین عبارت او چنین است:

«أحمد بن موسی بن جعفر، هو السید الحسیب النسیب: أحمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد بن طاووس العلوی الحسینی، سیدنا الطاهر. و فی بعض کتب الرجال إنّه المدفون بشیراز المسمّی بسید السادات، یعنی به الذی اشتهر فی هذه الأزمان

بشاهچراغ».(1)

علیاری در ادامه، به نقل از محدث نیشابوری از «احمد بن موسی بن جعفر الصادق العلوی الحسینی المدنی» به عنوان برادر محمد و حمزه که از یک مادر بودند، نام می برد.(2) و می افزاید: «ظاهرا او در شیراز مدفون است و معروف به شاهچراغ و سیدالسادات است؛ و سید نعمة اللّه جزایری در الأنوار النعمانیه بر آن صراحت دارد. «أیضا المحدث النیسابوری بعد ذکره الرجل بعنوان أحمد بن موسی بن جعفر الصادق العلوی الحسینی المدنی، فقال أخو محمد و حمزة لأمّ ولد، کان کریما جلیلاً ... أقول: الظاهر إنّه لیس المدفون بشیراز المعروف بشاهچراغ و سیدالسادات، و أنّ به صرّح السید

نعمه اللّه فی الأنوار النعمانیه ...»(3) صاحب بهجة الآمال سپس به نقل از ابن داوود در رجالش رحلت احمد بن موسی بن طاووس را در سال 673 ذکر می کند و سپس به شرح آثار و کتاب های وی از جمله الملاذ و البشری و حل الاشکال فی معرفة الرجال

می پردازد.(4)

ص: 178


1- - علیاری تبریزی، بهجه الآمال فی شرح زبدة المقال ج 2 ، صص 157 - 158.
2- - همان، ج 2، ص 158.
3- - همان .
4- - همان .

با بررسی آنچه که صاحب بهجة الآمال در ادامه شرح حال «احمد بن موسی بن طاووس» به نقل از محدث نیشابوری، نعمه اللّه جزایری و ابن داوود می آورد، به روشنی معلوم می شود که وی در شرح حال احمد بن موسی کاظم علیه السلام و احمد بن موسی بن طاووس دچار خلط و اشتباه فاحش شده است که با رجوع به مأخذ مذکور معلوم می گردد که آنچه نعمه اللّه جزایری و محدث نیشابوری می گویند، در شرح حال «احمد بن موسی کاظم علیه السلام است، نه «احمد بن موسی بن طاووس»، و به نظر می رسد که وی هنگام تألیف کتاب، بخش هایی از شرح حال «احمد بن موسی کاظم علیه السلام» را با «احمد بن موسی بن طاووس» در هم آمیخته و عدم دقت و امعان نظر وی به طور آشکاری نمایان است.

درباره شخصیت «احمد بن موسی بن طاووس» به اجمال می توان گفت که وی محدث، دانشمند، فقیه و عالم مشهوری است که از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام

است.(1) او صاحب هشتاد کتاب در حوزه های مختلف و استاد علّامه حلّی و ابن داوود است؛ نیز طبق گزارش های موثق، در سال 673 ه .ق در محلّه «جباویین» شهر «حلّه» درگذشته و مدفن وی در همان جا قرار دارد. بنابراین، نسبت دادن مقبره احمد بن موسی کاظم علیه السلام به وی صد در صد بی پایه بوده، ناشی از اشتباه و لغزش قلم صاحب بهجه الآمال فی شرح زبده المقال است.(2)

تأمّلاتی درباره احمد بن موسی طاووس

«احمد بن موسی بن طاووس» از جمله سه تن علمایی است که معروف به «ابن طاووس»اند. این سه نفر، یکی «عبدالکریم بن احمد»، ملقّب به «غیاث الدین» و

ص: 179


1- - علیاری تبریزی، بهجه الآمال فی شرح زبده المقال، ج 2، ص 158.
2- - همان، صص 157 - 160 و مقایسه کنید با: نعمه اللّه جزایری، الأنوار النعمانیه، ج 1، صص 380- 381؛ أفندی، ریاض العلماء، صص 106 - 110؛ محدّث بحرانی، لولؤة البحرین، ص 97؛ مامقانی، تنقیح المقال، ص 97؛ شیخ عباس قمی، فوائد الرضویّه، ص 39؛ علاّمه تهرانی، الذریعه، ج 7، ص 64 و ج 3، ص 385.

دیگری «علی بن موسی»، برادر احمد و ملقب به «رضی الدین» و «احمد بن موسی»، ملقب به «جمال الدین» و کنیه اش «ابوالفضائل» و نسبش «احمد بن موسی بن جعفر بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن محمد بن طاووس علوی حسینی» است. او دانشمندی فاضل، شایسته و زاهدی عابد و پرهیزکار بود.

میرزا عبداللّه أفندی اصفهانی (در گذشته 1120 - 1130) در کتاب ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، او را «سیّدی سند» و صاحب جلالت و معروف به ابن طاووس معرفی می کند و می نویسد که او یکی از دو تن برادران پدری و مادری است که هر دو از فضلا و فقها بوده اند و احمد بن طاووس مؤلف کتاب الملاذ و البشری است.

طاووس، لقب جدّ ایشان است و او «سید ابو عبداللّه محمد بن اسحاق بن حسن بن محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن مثنی بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام» است و او را به مناسبت جمال و کمال و از زندگی که داشته، بدان لقب مشهور ساخته اند.(1)

گفته می شود که جدّ او «ابوجعفر محمد بن علی بن محمد بن حسن بن حسین بن علی بن محمد بن جعفر صادق علیه السلام» است، لیکن این نسبت درست نیست، زیرا «ابن طاووس» از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام است، نه از بازماندگان حضرت سیدالشهداء. به هر روی، «احمد بن موسی بن طاووس»، مصنفی مجتهد و از پرهیزکارترین فضلای روزگارش به شمار می رفت. «ابن داوود» در رجالش می نویسد: من خود، بخش بیشتر کتاب الملاذ و البشری و دیگر تصانیفش را نزد او خوانده ام و به دنبال آن همگی تصانیف و روایت هایش را به من اجازه داده است. ابن طاووس علاوه بر کمالات علمی، سُراینده ای نکته پرداز و نگارنده ای ماهر بوده و از آثار او کتاب بشری المحققین در فقه و در شش مجلد و کتاب الملاذ در فقه در چهار مجلد و کتاب الکرّ در یک مجلد است، تا آن جا که گفته است غیر از اینها، آثار دیگر

ص:180


1- - شیخ عباس قمی، الکنی و الألقاب، ج 1، ص 339؛ محمد بن سلیمان تنکابنی، تذکره العلماء، ص 56؛ أفندی، ریاض العلماء، ج 1، ص 107.

او که در مجموع به 82 مجلد تألیف می رسد و تمامی آن ها از بهترین آثار به شمار می رود. او در ضمن نگارش این کتاب ها به تحقیق در رجال و روایت و تفسیر نیز پرداخته، به طوری که این تحقیقات، در زمان خودش تازه بوده است.

ابن داوود می افزاید: آری، او مرا تربیت کرد و از مراتب علمی خود برخوردار ساخت و از هیچ گونه احسانی نسبت به من فروگذاری نکرد، به حدّی که بیشتر فواید این کتاب و نکته ها و اشارات و تحقیقاتی که در آن به عمل آمده، از مراتب احسان و انعام اوست. خدای متعال، او را از عنایاتی که ارزانی داشته است و از بهترین پاداش خویش، برخوردار فرماید.

صاحب ریاض العلماء می گوید: از جمله آثار او، حل الاشکال فی معرفة الرجال است. ابن طاووس، این کتاب را به سبک اختیار رجال کشّی است، گرد آورده و همان

کتاب را شیخ حسن (صاحب معالم) فرزند شهید ثانی رحمه الله تلخیص کرده و زواید آن را نادیده گرفته و به نام «تحریر الطاووس» چهره تازه ای بدان داده است.

سید، کتاب حل الاشکال را در روز بیست و سوم ماه ربیع الآخر سال 644 هجری در شهر حلّه در خانه ای که مجاور با خانه جدّش «ورام بن ابی فراس» بوده، به پایان برده است.

أفندی می افزاید که یکی از فضلا در اثر خود می نویسد: سید احمد و برادرش رضی الدین علی، به دست دژخیمان به قتل رسیده و شهید شده اند. مؤلف گوید، شهادت این دو بزرگوار، گرچه شهید شدن را به ارث برده اند، مقرون به صحت نیست و من در کتاب های مورّخان به کتابی دست نیافتم که شهادت آن ها را هر چند به وسیله زهر هم باشد، نگاشته باشد. میرزا عبداللّه أفندی در ادامه شرح خود به نقل از بحارالأنوار و عمدة الطالب فی نسب آل ابی طالب درباره آثار و اعقاب وی به تفصیل سخن می گوید. بنا به گفته آن ها، خاندان آل طاووس، همگی سادات و نقبا

ص: 181

بوده اند که در عراق به سر می بردند.(1)

صاحب لؤلؤة البحرین نیز خاتمه کتاب حلّ الإشکال او را در روز 13 ربیع الأول سال 644 ه .ق در حلّه در خانه «ورّام بن ابی فراس» ذکر کرده است. وی مرقد احمد بن موسی ابن طاووس را در حلّه نام می برد.

سید محمد صادق بحرالعلوم در پاورقی ترجمه وی در لؤلؤة البحرین می نویسد: در محلّه «جباویین» حلّه، قبری است که امروز منسوب به همین جمال الدین احمد بن طاووس است. این محله در قرن دوازدهم هجری به نام «محله ابوالفضایل» نامیده می شد. این قبر تاکنون از زیارتگاه های بزرگ حلّه و همیشه مورد تقدیس و احترام مردم بوده است.(2)

مامقانی نیز در کتاب تنقیح المقال به نقل از ابن داوود می نویسد:

احمد بن موسی بن جعفر بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن محمد

الطاووس العلوی الحسنی سیدنا الطاهر الامام المعظم فقیه اهل البیت جمال الدین ابوالفضائل مات سنة ثلاث و سبعین و ستمائة.

یعنی: احمد بن موسی ... ابن طاووس، استاد پاک سرشت ما، امام معظم، فقیه اهل بیت، جمال الدین ابوالفضایل در سال 673 ه .ق وفات یافت.(3)

قول آخر

مرحوم عباس فیض در گنجینه آثار قم به طرح نظری می پردازد که در واقع، جمع میان دیدگاه های متفاوت است که تاکنون به تفصیل شرح داده شد. دیدگاه وی با

ص:182


1- - أفندی، ریاض العلماء، ج 1، صص 106 - 110 ترجمه محمد باقر ساعدی.
2- - محدث بحرینی، لؤلؤه البحرین، ص 241.
3- - مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، ص 97 ؛ أفندی، ریاض العلماء، ج 1، ص 107؛ اردبیلی، جامع الرواة، ج 1، ص 72؛ شیخ عباس قمی، فواید الرضویّه، ص 39؛ فتال نیشابوری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج 1، ص 66؛ شیخ عباس قمی، هدیة الأحباب، ص 182؛ محمد علی مدرّسی، ریحانة الأدب، ج 8، ص 72.

وجود شباهت به نسبت زیاد با دیدگاه های پیشین، تفاوت های آشکاری نیز دارد. پیش از بحث و بررسی دیدگاه وی به شرح آنچه که او در کتابش آورده است، می پردازیم:

از مجموع کتاب های انساب، چنین برمی آید که احمد بن موسی کاظم علیه السلام سه هزار غلام در راه خدا آزاد ساخت. نیز هزار نسخه مصحف مجید را به خط خویش بنوشت و احادیث بسیاری هم از پدر بزرگوار خود روایت کرد. او در بغداد می زیست و چون از رحلت برادر بزرگوار خود، امام علی بن موسی الرضا علیه السلام آگاهی یافت و در گوشه و کنار گفته می شد که مأمون آن حضرت را مسموم کرده است، در اندیشه خروج بر ضدّ وی برآمد. پس از بغداد بیرون آمد، در حالی که سه هزار غلام زرخرید همراهش بودند و به تدریج سه هزار تن از سادات و موالی هم بدو پیوستند و در طی راه خراسان که از فراهان به ساوه و ری می گذشت، میان وی با مخالفان برخوردهایی روی داد که به سود وی خاتمه یافت و همچنان به عزم خراسان راه می پیمود تا به سرزمین قم رسید و چنین اراده داشت که برای زیارت تربت خواهر خود «ستی فاطمه» [حضرت معصومه علیهماالسلام] و جلب حمایت عرب اشعری به شهر قم درآید.

از ناحیه مأمون در آن ایّام «ارزق ابرح شامی» امیر قم بود که چون از نیّت احمد آگاهی داشت، برای جلوگیری از رسیدن وی به شهر، با نیرویی که در اختیار داشت، به استقبال وی می شتابد و به مجرد اخذ تماس با یاران وی، سر راه را بر آنان می بندد؛ در نتیجه، بین دو طرف، آتش جنگ شعله ور می شود و جنگی خونین به وقوع می پیوندد که در آن، تعداد زیادی از موافقان و مخالفان کشته می شوند که قبرهای آنان، معروف است. خلاصه، [سپاه] احمد منهزم می شود و با بقیه یاران و غلامان به جانب ری می گریزد و در آن جا بقیه یاران او از دورش پراکنده می شوند. سپس احمد با غلامان به سوی خراسان رهسپار می گردد تا به اسفراین نزدیک می شود و در آن جا بیمار شده، به رحمت حق می پیوندد و در موضعی به نام

ص:183

«سجب» میانه دو کوه، مدفون می گردد. مقبره وی در بیرون آن شهر، قبه و بارگاه دارد و مزاری عمومی شمرده می شود؛ در گرگان نیز گنبدی منسوب به فرزندان وی هست که مزار عمومی است.

پس از دفن احمد، لشکر خراسان به فرمان مأمون (که از قیام و جدال وی در طول راه و حرکتش به جانب خراسان آگاهی داشت) در اسفراین به یاران وی می رسند و چند تنی را می کشند و بقیه متواری می شوند.

در مقابل، بعضی از مؤلفان تصریح کرده اند بر این که احمد، خود را به شیراز می رساند و در آن جا به نام سیدالسادات شهرت می یابد و در آن شهر از دنیا می رود و به قولی به عزّ شهادت می رسد و مقبره اش بقعه و قبّه ای مجلّل و مزین دارد.

چون وجود گنبد شاهچراغ [در شیراز] قابل انکار نیست، برای جمع میان گفتارها، باید معتقد گشت که در سجب اسفراین، یکی از یاران وی وفات یافته و دفن شده بوده است، ولی غلامان وی به منظور حفظ جان احمد از خطر مسلّم در مقام توریه(1) برآمده اند و خود احمد را متوفّی جلوه داده اند. در نتیجه، احمد جزو فراریان، خود را به شیراز رسانیده، در آن جا به اسامی مستعار (سیدالسادات) یا (شاهچراغ) شهرت یافته و پس از چندی وفات پیدا کرده یا به عزّ شهادت رسیده است و تربتش مزار عمومی به شمار می رود.

از طرفی، قبرهای یاران وی، که گفته می شود در قم معروف است، در دهکده ساروق فراهان است. در آن جا دو گنبد مجلّل و باستانی تاریخی، یکی به نام هفت تن که شاید از سادات همراهان اوست، و دیگری به اسم چهل تن که مدفن یاران و غلامان اوست، وجود دارد و به جز همین دو قبّه در اطراف قم و محدوده سابق آن، مقبره دیگری که مدفن جمعی و قابل انطباق با این سانحه باشد، نیست تا چه رسد به آن که معروف و مزار عمومی باشد. چون هیچ یک ازمؤلفان، مکان جنگ و ستیز

ص: 184


1- - بیان حرف دروغ از روی مصلحت.

را با قید نام محل تعیین نکرده و فقط سرزمین قم ضبط کرده اند، به شرح نگاشته شد تا پرده از روی این مجهول برداشته شود.(1)

آنچه عباس فیض در مقدمه دیدگاه خود نقل می کند، تفاوت زیادی با رویدادهایی دارد که پیش از این در شرح چگونگی عزیمت و خط سیر احمد بن موسی علیه السلام و همچنین نحوه پیکار او با عامل مأمون در فارس بیان شد. در روایت او، مبدأ حرکت احمد بن موسی، بغداد است.(2) در حالی که مبدأ حرکت احمد بن موسی علیه السلام و یا سکونت او مدینه بوده، مسیر حرکت او از فراهان به ساوه و ری ذکر شده است. پیش از این درباره این که چرا مورّخان، این مسیر را که در واقع خط سیر حرکت کاروان حضرت معصومه علیهاالسلام است، با مسیر حرکت کاروان احمد بن موسی7 که خط سیر هجرت علی بن موسی الرضا علیه السلام می باشد، یکسان قلمداد کرده اند، توضیح داده شد. مؤلف گنجینه آثار قم همچنین عامل مأمون را «ارزق ابرح شامی» و محل کارزار را شهر قم قلمداد می کند، حال آن که محل پیکار احمد بن موسی علیه السلام «قریه کشن» در 9 کیلومتری شهر شیراز و عامل مأمون «قتلغ خان» حاکم فارس بوده است. علاوه بر این، مرحوم عباس فیض برای آنچه نقل می کند، مأخذی ارائه نمی دهد.

قطع نظر از وجود ضعف و ایرادهایی که در روایت عباس فیض از چگونگی عزیمت احمد بن موسی علیه السلام به ایران به چشم می خورد، دیدگاه او با کسانی که معتقدند «احمد بن موسی علیه السلام به اسفراین عزیمت کرده است»(3) شباهت به نسبت زیادی دارد، ولی به طور آشکاری تفاوت هایی در آن وجود دارد که به نظر بدیع می نماید، زیرا به باور فیض، نه تنها احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین مدفون

ص:185


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، صص 170 - 172 با ویرایش و دخل و تصرف.
2- - همان، ج 2، ص 170.
3- - همان، ص 171.

نیست،(1) بلکه شخصیتی که در شیراز مدفون است، احمد بن موسی علیه السلام می باشد، نه احمد بن موسی بن مبرقع.(2) به عبارت دیگر، او معتقد است که وقتی احمد بن موسی علیه السلام در مسیر راه خود، به خراسان عزیمت کرد، در اسفراین، یکی از یاران او می میرد و همراهان وی با تدبیر برای حفظ جان او به دروغ مصلحت آمیز متوسل می شوند و احمد بن موسی را متوفّی جلوه می دهند. و به عقیده نگارنده (عباس فیض) چون وجود گنبد شاهچراغ قابل انکار نیست، برای جمع میانه (میان) اقوال باید معتقد گشت که در سجب اسفراین، یکی از یاران وی وفات یافته، دفن شده بود، ولی غلامان وی به منظور حفظ جان احمد از خطر مسلّم در مقام توریه برآمده؛ خود احمد را متوفّی جلوه داده اند.(3)

مرحوم شیخ عباس فیض با این فرض ها، به طور آشکاری کوشیده است میان بقعه منسوب به احمد بن موسی علیه السلام در اسفراین و شیراز نوعی ارتباط منطقی ایجاد کند و از آن جایی که بقعه احمد بن موسی (شاهچراغ) را در شیراز غیر قابل انکار می داند، به نوعی داستان سرایی و تخلیل در حوزه تاریخ روی آورده است تا براساس آن، نظریه های متفاوت درباره محل دفن احمد بن موسی علیه السلام را جمع بزند.

وی در ادامه بی آن که نامی از مؤلف بهجة الآمال فی زبدة المقال (تألیف علیاری

تبریزی - در گذشته به سال 1327 ه .ق) بیاورد، می نویسد:

و در مقابل، بعضی از مؤلفین تصریح کرده اند بر این که احمد خود را به شیراز رسانیده، به نام سید السادات شهرت یافت و در آن شهر وفات یافت و به قولی به عزّ شهادت رسید که مقبره اش دارای بقعه و قبّه ای مجلّل و مزّین دارای متولی و

خدام و کشیک و اوقاف زیاد و مزار عمومی و محل نذور است .... در نتیجه، احمد جزء فراریان متنکرا خود را به شیراز رسانیده، در آن جا به اسامی (سیدالسادات) یا

ص:186


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص 170.
2- - همان ، ص 172.
3- - همان ، ص 171.

(شاهچراغ) شهرت گرفته، پس از چندی وفات یافته یا به عزّ شهادت رسیده است که تربتش مزار عمومی است.(1)

در حالی که صاحب بهجه الآمال مدعی نیست که احمد بن موسی علیه السلام نام مستعار «سیدالسادات» را برای خود برگزید. و همان طور که شرح آن آمد، وی در شرح حال «احمد بن موسی کاظم علیه السلام» و احمد بن موسی بن طاووس» دچار خلط شده است.(2) افزون بر آن می دانیم که شهرت یافتن احمد بن موسی علیه السلام به شاهچراغ پس از شهادت و هنگام آشکار شدن مدفن او طی ماجرایی که با افسانه خلط شده مطرح شده است.(3)

به هر روی، مرحوم عباس فیض بر مبنای همین اشتباه، نظری می دهد تا جمع نقیضین میان برخی از اقوال مختلف درباره مدفن احمد بن موسی علیه السلام را ارائه دهد.

او دست آخر برای استحکام نظر خود، به وجود چند مقبره از یاران احمد بن موسی علیه السلاماشاره می کند و بی آن که مأخذ و استنادی بر گفته اش بیاورد، می نویسد:

از طرفی مقابر یاران وی در قم معروف و مزار است، در دهکده ساروق فراهان است که در آن عصر از توابع قم بود و در مسیر راه سلطانی ری و خراسان قرار داشت، چه در آن جا دو گنبد مجلّل و باستانی تاریخی، یکی به نام هفت تن که شاید از سادات همراهان اوست و دیگری به اسم چهل تن که مدفن یاران و غلامان اوست، وجود دارد و به جز همین دو قبّه در اطراف قم و محدوده سابق آن، مقبره دیگری که مدفن جمعی و قابل انطباق با این سانحه باشد، وجود ندارد تا چه رسد به آن که معروف و مزار عمومی باشد.(4)

مؤلف گنجینه آثار قم در پایان به امید پرده گشایی از روی یک مجهول، صادقانه

ص:187


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، صص 171 - 172.
2- - علیاری تبریزی، بهجه آلامال فی شرح زیده المقال، ج 2، صص 157 - 158.
3- - ن.ک: به موضوع جنبه های افسانه ای در خبر آشکار شدن مرقد احمد بن موسی علیه السلام در کتاب حاضر.
4- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، ص 172.

می نویسد: «و چون هیچ یک از مؤلفین مکان جنگ و ستیز را با قید نام محل تعیین نکرده، فقط سرزمین قم ضبط نموده اند، مراتب نگاشته شد تا پرده از روی این مجهول هم برداشته شود.»(1) با وجود ایرادهایی که به گفته او می شود گرفت، وی بر مدفون بودن احمد بن موسی علیه السلام در شیراز تأکید دارد. عباس فیض آنچه را که در ترجمه و شرح حال احمد بن موسی علیه السلام بیان کرده، برای اثبات شخصیت مدفون در بقعه شاهزاده احمد بن امام کاظم در قریه کوهین تفرش نیز آورده و به شایستگی نظر خود را در این که شخصیت مدفون در قریه کوهین تفرش فرزند مستقیم امام کاظم علیه السلام نیست، بیان کرده است.

اثبات مدفن احمد بن موسی کاظم علیه السلام در شیراز

مدفن احمد بن موسی علیه السلام در شیراز به قدری شهرت یافته که به نظر غیر قابل انکار می رسد و منسوب بودن بقعه و آرامگاهی که امروز به «شاهچراغ» شهرت یافته، به شخص حضرت احمد بن موسی علیه السلام در غایت اشتهار است. از آن جایی که اصل اشتهار دلالت بر اصالت ندارد؛ به اجمال، آن هایی را که از مدفون بودن احمد بن موسی علیه السلام در شیراز خبر داده اند و یا بر آن تصریح و تأکید داشته اند، نام می بریم.

علّامه محمد صادق آل بحرالعلوم در حاشیه فرق الشیعه (چاپ نجف 1355 - 1936) می نویسد: «... و فی تعلیقة الوحید البهبهانی أ نّه هو المدفون بشیراز الملقّب بسیّد السادات المعروف الآن بشاهچراغ انتهی....» نعمه اللّه جزایری نیز در ذیل ترجمه احمد بن موسی علیه السلام و برادرش محمد بن موسی علیه السلام می نویسد: «و کان احمد بن موسی علیه السلامکریما ... و هما مدفونان فی شیراز، و الشیعة تتبرّک بقبورهما و تکثر زیارتهما و

قد زرناهما کثیرا».(2) یعنی: احمد بن موسی علیه السلام انسانی کریم و بخشنده بود و امام موسی علیه السلاماو را دوست می داشت، و محمد بن موسی، فردی صالح و پرهیزکار بود

ص: 188


1- - عباس فیض، گنجینه آثار قم، ص 172.
2- - نعمه اللّه جزایری، الأنوار النعمانیه، ج 1، ص 380.

و این دو برادر در شیراز مدفون هستند و شیعیان به قبور آن ها تبرّک می جویند و بسیار به زیارت آن ها می روند، و ما هم بسیار به زیارت ایشان مشرّف شده ایم.

وی سپس ضمن کنکاش درباره مدفن احمد بن موسی و آشکار شدن محل دفن وی می نویسد: «الأقوال فی مدفن أحمد بن موسی علیه السلام مختلفة و قد اشتهر مدفنه بشیراز فی عصر أتابک أبوبکر بن سعد بن زنگی المتوفّی (659 ه .ق) ممدوح الشیخ سعدی الشیرازی الشاعر المشهور و له قبّة عالیة شاهدتها فی سفری إلی بلدة شیراز و لم یکن قبل عصر السلطان المنوه باسمه من مدفنه فیها أثر و قیل وجد جسده (کما فی شد الأزار) فی قبره طریّا لم یتغیر و فی یده خاتم نقش علیه (العزة للّه أحمد بن موسی) و أظنّ أ نّهم زعموا من ذلک النقش أ نّه احمد بن موسی الکاظم علیه السلام و اشتهر بعد سنة الألف من الهجرة. بلقب (شاهچراغ) و جعل أمثال هذه الألقاب العجمیة من الفرس فی حق أولاد الأئمّة علیه السلام و السادات بعد عدّة قرون من زمنهم کثیرة».(1)

یعنی: سخن درباره محل دفن احمد بن موسی علیه السلاممختلف است، اما آنچه که شهرت یافته، این است که وی در شیراز دفن شده است و در عصر اتابک ابوبکر بن سعد بن زنگی (در گذشته به سال 659 ه .ق) همان کسی که توسط شاعر بلند آوازه شیرازی، شیخ مصلح الدین سعدی مدح شده است، بر مزار او، قبّه و بارگاه عالی برافراشت، که در سفرم به شیراز آن را دیدم، و پیش از سلطان نام برده، اثری از این زیارتگاه نبود. (بنا به گفته صاحب کتاب شد الازار) جسد وی را در قبرش تازه و بدون تغییر یافتند، در حالی که در دستش انگشتری بود که بر نگین آن عبارت (العزة للّه

احمد بن موسی) نقش بسته بود و گمان می کنم از روی نقش انگشترش دریافتند که

ایشان باید احمد بن موسی کاظم علیه السلام باشد. و بعد از سال یکهزار هجری، ایشان به «شاهچراغ» ملقّب و مشهور شد. و این گونه لقب گذاری پارسی برای اولاد أئمّه علیهم السلام و سادات بعد از گذشت قرن ها از رحلت ایشان در بین پارسی زبانان متداول است.

روضاتی در جامع الأنساب به تفصیل درباره مدفن احمد بن موسی در شیراز

ص: 189


1- - نعمه اللّه جزایری، الأنوار النعمانیة، ج 1، ص 380 پاورقی.

سخن گفته است: در ازمنه اخیر، مشهور چنان است که مدفن آن جناب با عنوان شاهچراغ در شهر شیراز می باشد و عقیده عام و خاص در این باره به حدّ یقین است و کسی انکاری ندارد. وی به نقل از حمداللّه مستوفی در نزهة القلوب (در گذشته به سال 750 ه .ق) و معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی در کتاب «شد الازار (در گذشته به سال 791 ه .ق) و ابن بطوطه (703 - 777 ه .ق) در سفرنامه اش می گوید که آن ها در تأیید مرقد و مدفن احمد بن موسی علیه السلام سخن گفته اند که از شرح آن به دلیل تکرار خودداری می شود.

وی همچنین به نقل از شیخ ابوعلی حائری (1159 - 1215 ه .ق) می نویسد که او در کتاب رجالش ذیل ترجمه احمد بن موسی علیه السلام می گوید: «و فی التعلیقة البهبهانی و فی بلغة المحدثین (کتاب رجال) سلیمان بحرانی (1075- 1121 ه .ق) هوالمدفون بشیراز المسمّی بسید السادات، قلت: و کأ نّه المعروف الآن بشاهچراغ».(1)

روضاتی در جامع الأنساب به نقل از منتهی المقال فی أحوال رجال، تصریح حمداللّه مستوفی در نزهة القلوب و شیخ یوسف محقق بحرانی (1107 - 1186 ه .ق) در کتاب الحدائق الناضره مبنی بر مدفون بودن احمد بن موسی علیه السلام در شیراز را بازگو می کند.(2) وی همچنین به برخی از منابع مانند المشجر الکشاف لتحقیق أصول السادة الأشراف تألیف سید عمیدی نجفی، صحاح الاخبار فی نسب السادة الفاطمیة الأختیار تألیف محمد سراج الدین رفاعی، المجدی فی انساب الطالبیّین، تألیف مجد بن علی علوی عمری و عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب تألیف ابن عنبه اشاره می کند و می نویسد که این کتاب های معتبر، مدفن احمد بن موسی را در جایی نشان نداده اند.(3)

از عبارت او چنین بر می آید که نسب شناسان مذکور، مدفن احمد بن موسی در

ص: 190


1- - روضاتی، جامع الأنساب، ج1، صص 74 - 78.
2- - همان، ص 78.
3- - همان، ص 80.

شیراز را انکار و یا اثبات نکرده اند و روی هم رفته در کتاب های خود، از مدفن احمد بن موسی سخنی نگفته اند.

علاوه بر مآخذ یاد شده در جامع الأنساب، منابع دیگری نیز در بررسی های

نگارنده یافت می شود که سخنی از مدفن احمد بن موسی و حتی برادران وی، محمد بن موسی و حسین بن موسی به میان نمی آورند. به نظر می رسد با توجه به پیدایش مدفن احمد بن موسی در عصر اتابکان فارس (543 - 686 ه .ق) طبیعی است که منابع متقدم مانند ارشاد شیخ مفید (تألیف 412 ه .ق)، جمهرة الأنساب العرب ابن حزم اندلسی (456 - 384 ه .ق) عیون اخبار الرضا علیه السلام شیخ صدوق (در گذشته به سال 381 ه .ق)، اصول کافی شیخ کلینی (تألیف سال 328 و یا 329 ه .ق) است، فارسنامه ابن بلخی (تألیف سال 405 ه .ق)، اختیار معرفة الرجال محمد کشّی (از اعلام قرن چهار و معاصر با شیخ صدوق) و همچنین المجدی فی أنساب، محمد بن علی علوی عمری (تألیف سال 423 ه .ق) از مدفن احمد بن موسی علیه السلام نامی نبرده باشند. منابع یاد شده، تنها به ذکر نسب و فضایل احمد بن موسی علیه السلام

پرداخته اند. این موضوع اخیر، نظر مبنی بر آشکار شدن مدفن احمد بن موسی را در عصر اتابکان، یعنی عصر اتابک ابوبکر بن سعد زنگی (623 - 659 ه .ق) را تقویت می کند. درباره زمان و چگونگی آشکار شدن مرقد احمد بن موسی در مباحث بعد سخن خواهیم گفت).

زرکوب شیرازی در کتاب شیراز نامه (تألیف سال 764 ه .ق) که از منابع محلی محسوب می شود، نیز می نویسد: «قبر امامزاده معصوم امیر احمد بن موسی در میان شهر (شیراز) نزدیک مسجد نو قرار دارد و ...»(1)، صاحب کتاب شدالازار (791 ه) که دو سال پس از درگذشت زرکوب شیرازی، کتاب خود را تألیف کرده است، مدفن احمد بن موسی را در شیراز تأیید می کند: «قدم شیراز فتوفّی بها فی أیّام المأمون

ص: 191


1- - زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 197.

بعد وفاة أخیه علی الرضا بطوس و ...»(1) یعنی: احمد بن موسی در ایام خلافت مأمون بعد از رحلت برادرش امام رضا در طوس، وارد شیراز شد و در آن جا وفات یافت.

ابن بطوطه در سفرنامه خود؛ تحفة النظار فی غرائب الأمصار و عجائب الأمصار و عجائب الأسفار (748 ه .ق) ضمن گزارش از شیراز و علاقه مندی مردم این شهر نسبت به زیارت احمد بن موسی می نویسد: «فمنها مشهد أحمد بن موسی أخی الرضا

علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب رضی اللّه عنهم،

و هو مشهد معظّم عند أهل شیراز. یتبرّکون به و یتوسّلون إلی اللّه تعالی بفضله و ...»(2) یعنی: این بقعه، محل شهادت احمد بن موسی ... است که در نظر مردم شیراز احترام زیاد دارد و مردم برای تبرّک و توسّل به زیارت آن حضرت می روند ... .

علاوه بر منابع مذکور، حمداللّه مستوفی (680 - 570 ه .ق) در نزهة القلوب(3)

(تألیف 740 ه .ق)، مجلسی (در گذشته به سال 1111 ه .ق) در بحار الأنوار(4)، میرزا حسن فسایی (1316 ه .ق) در فارسنامه ناصری(5)، مقدس اردبیلی در حدیقة الشیعة(6)،

سید محمد باقر خوانساری در روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات(7) علّامه محمد حسن قزوینی در ریاض القدس و حدائق الانس(8)، شیخ عباس قمی (1350 ه .ق) در هدیة الأحباب فی ذکر المعروفین بالکنی و الألقاب و الأنساب(9) و همچنین در الکنی

ص: 192


1- - ابوالقاسم جنید شیرازی، شدالازار، ص 289.
2- - ابن بطوطه، تحفه النظار فی غرائب الأمصار و عجائب الأمصار و عجائب الأسفار چاپ مصر، ج 1، ص 127.
3- - حمداللّه مستوفی، نزهه القلوب، ص 138.
4- - علاّمه مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 376.
5- - میرزا حسن فسایی، فارسنامه ناصری، ص 154.
6- - مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، ص 692.
7- - سید محمد باقر خوانساری، روضات الجنات، ج 1، ص 60.
8- - محمد حسن قزوینی، ریاض القدس و حدائق الانس، ص 31.
9- - شیخ عباس قمی، هدیة الأحباب، ج 3، ص 23.

و الألقاب(1) و منتهی الآمال(2)، محمد علی مدرسی در ریحانة الأدب فی تراجم المعروفین بالکنیة او اللقب (1333 ه .ق)(3)، فرصت الدوله در آثار العجم(4) (1310 ه .ق) سلطان الواعظین در شب های پیشاور (1378 ه .ق) مامقانی (در گذشته به سال 1351 ه .ق) در تنقیح المقال فی علم الرجال(5) بر مدفون بودن احمد بن موسی کاظم علیه السلام در شیراز تصریح و تأکید دارند.

ص:193


1- - شیخ عباس قمی، الکنی و الألقاب چاپ نجف ج 2، ص 322.
2- - شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ص 364.
3- - محمد علی مدرّسی، ریحانة الأدب، ج 3، ص 168. مؤلف ریحانة الأدب می نویسد: «امامزاده اعظم احمد بن موسی بن جعفر صادق علیه السلام ... قبر شریفش در شیراز مزار عامه مردم بوده و به شاهچراغ و سیدالسادات معروف است. و ... صاحب شد الازار: در ایام مأمون به شیرازنامه ... در شیراز وفات یافت و یا نوشته اند مقتول گردید ... حمداللّه مستوفی در نزهة القلوب، سید نعمت اللّه جزایری در انوار النعمانیه، آقای محمد علی کرمانشاهی در مقامع الفصل صاحب حدائق در چند جا از لؤلؤة البحرین، میرزا افندی در ریاض العلماء ... تصریح کرده اند بر این که مرقد شریف احمد بن موسی بن جعفر علیه السلام همین مزاری است که در شیراز موجود و به شاهچراغ معروف است. مضمون عبارت أنوار النعمانیه این است که احمد (بن موسی) و محمد (بن موسی) فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام هر دو در شیراز مدفون و محل تبرّک و زیارت شیعه است. این کلام أنوار النعمانیه، مابین دو قول مختلف که یکی نسبت دادن این بقعه موجود و معروف به شاهچراغ یا امامزاده سید محمد بن موسی بن جعفر است. چنانچه از بعضی نقل شده و دیگری منسوب بودن آن به امامزاده احمد بن موسی بن جعفر است، چنانچه در غایت اشتهار است». ر.ک: محمد علی مدرّسی، ریحانة الأدب، ج 3، ص 168).
4- - فرصت الدوله، آثارالعجم، ص 445.
5- - مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص 97.

ص:194

فصل ششم : نکته هایی درباره خبر پیدایش مرقد احمدبن موسی علیه السلام

اشاره

به نظر می رسد برخی جنبه های غیر واقعی و افسانه ای در خبر پیدایش تربت مبارک احمد بن موسی راه یافته است. بررسی گزارش های مندرج در تذکره ها و برخی از منابع نشان می دهد که ناقلان خبر، حوادثی خارج از واقعه تاریخی بر آن افزوده اند. یکی از دلایل خلط میان تاریخ و افسانه شفاهی بودن تاریخ ، و وقایعی است که سینه به سینه و نسل به نسل در طول قرن ها انتقال یافته و در بعضی موارد همین گفته ها در قالب نوشته مکتوب شده است. در این شیوه تاریخ نگاری، علاوه بر جنبه های افسانه ای، گزارش های متفاوت و گاه متضادی وجود دارد که جدا کردن حقایق تاریخی و افسانه ای و رفع تناقض های آن ها، کار به نسبت دشواری است. این دشواری، زمانی آشکار می شود که پژوهشگر، با کمبود منابع معتبر و تنوع گزارش های متضاد روبه رو گردد.

در ماجرای پیدایش آرامگاه احمد بن موسی نیز گزارش های غیر واقعی و متضادی به چشم می خورد که به سختی می توان جنبه های واقعی و افسانه ای آن را از هم جدا کرد و به روشنی نمی توان اثبات کرد که چه بخش هایی از این واقعه با گفتارهای عامیانه در آمیخته است. خوشبختانه، در دیگر بخش های زندگانی احمدبن موسی دقت نظر علمای انساب، مورّخان و محدّثان متقدم مانع از بروز این

ص: 195

مشکل شده است. با جود این، نباید تصور کرد که جنبه های افسانه ای یک واقعه از اعتبار شخصیتی که موضوع آن واقعه را تشکیل می دهد، می کاهد. افسانه ای شدن یک حادثه تاریخی، شاید اعتبار آن را با تردید همراه سازد، اما هیچ گاه ارزش شخصیتی را که با آن واقعه ارتباط دارد، مخدوش نمی کند. رواج جنبه های افسانه ای در فرهنگ یک سرزمین، گاه نشان دهنده آن است که مردم آن سرزمین، تا چه اندازه نسبت به قهرمانان و شخصیت های تاریخ و فرهنگ خود، عشق و علاقه می ورزند.(1)

مورّخان زمان یافتن مدفن احمدبن موسی را در دو مقطع متفاوت ذکر کرده اند. یکی در زمان «امیر عضدالدوله دیلمی» (درگذشته به سال 373 ه .ق) و دیگری در عصر «امیر مقرّب الدین مسعود بن بدر» (در گذشته به سال 665 ه .ق)، از وزیران اتابک ابی بکر بن سعد زنگی؛ این دو مقطع زمانی، نزدیک به سیصد سال با یکدیگر تفاوت دارند.

به طور اصولی، به لحاظ تاریخی، موضوع پیدایش قبر احمد بن موسی از اهمیت چندانی برخوردار نیست؛ بلکه تنها اثبات انتساب مرقد مورد توجه مورّخان است.(2) اما از آن جایی که اختلاف های چشمگیری در تاریخ و چگونگی

ص: 196


1- - یکی از دلایل منسوب کردن برخی از اماکن به امامزادگان و نوادگان ائمه اطهار علیهم السلاممحبت و علاقه وافر مردم به خاندان آل ابی طالب علیه السلام است. هر چند که برخی از بقاع، جنبه های رؤایی و ساختگی دارند. این ویژگی در هیچ کدام از سرزمین های جهان اسلام به این شکل به چشم نمی خورد.
2- - همچنان که گفته شد، برخی از تذکره نویسان و مورّخان عقیده دارند که احمد بن موسی در اسفراین، لواسان و یا...مدفون است، اما وجود گزارش های معتبری که ثابت می کند احمد بن موسی در شیراز مدفون است، کوشش های ما را در این باره هموار کرده است. ن.ک: محمد هاشم خراسانی، منتخب التواریخ، ص 552؛ خزاعی، بحرالأنساب، ص 72؛ محمد جواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 9، ص 872، و بسنجید با: مجلسی، بحارالأنوار، ج 11، ص 376؛ حمداللّه مستوفی قزوینی، نزهة القلوب، صص 138، 385؛ شیخ عباس قمی، الکنی و الألقاب، ص 322؛ فرصت الدوله، آثار العجم، ص 444؛ میرزا حسن فسایی، فارسنامه، ص 154؛ سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 118؛ مدرسی، ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیة أو اللقب، ج 3، ص 168؛ نعمه اللّه جزایری، الأنوار نعمانیه، ج 1، ص 380؛ شیخ عباس قمی، فوائد الرضویّه، ص 39؛ علّامه تهرانی، الذریعه، ج 7، ص 64 و ج 3، ص 385؛ روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، ص 75؛ ابوالقاسم جنید شیرازی، شدالازار، ص 289؛ زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 197؛ ابن بطوطه، تحفه النظار فی غرائب الأمصار و عجائب الأمصار و عجائب الأسفار، ج 1، ص 127.

پیدایش تربت احمدبن موسی در تذکره ها و منابع دیده می شود، لازم است که این بخش از تاریخ زندگانی احمدبن موسی به دقت بررسی شود. بنابراین، در این بررسی لازم است ابتدا آگاهی هایی درباره هر دو مقطع تاریخی، یعنی دوران حکومت دیلمیان و اتابکان فارس در اختیار داشته باشیم و نسبت به شخصیت، کارها و یادمان هایی که عضدالدوله دیلمی و امیر مقرب الدین مسعود بن بدر در دوران حکمفرمایی خود، بر جای گذاشته اند، آگاهی یابیم، آن گاه گزارش های مندرج در منابع تاریخ زندگانی احمدبن موسی و منابع تاریخ محلی را که هر کدام به طور جداگانه در تأیید هر دو مقطع زمانی بیان شده است، با یکدیگر بسنجیم.

جنبه های افسانه ای در خبر آشکار شدن مرقد احمدبن موسی علیه السلام

از پیدا شدن مدفن احمدبن موسی در زمان امیر عضدالدوله دیلمی، چند گزارش ثبت شده است. متأسفانه، نویسندگان متأخری که به ذکر این گزارش ها پرداخته اند، بدون اشاره به مأخذ و به طور غیر متعهدانه، چیزهایی بدان افزوده و یا با کاستی هایی، آن را نقل کرده اند.(1)

به نظر می رسد سرچشمه این گزارش ها که با داستان آمیخته است، سه تذکره کنز الأنساب (تألیف 1302 ه .ق)، آثار الأحمدیه(2) (تألیف 1323 ه .ق) و بحر الأنساب،

جنبه های افسانه ای در خبر آشکار شدن مرقد احمدبن موسی علیه السلام

ص:197


1- - محمد جعفر فضایلی، هدیه احمدیه، صص 8 - 14؛ علی سامی، شیراز، صص 323 - 325. وی به اشتباه آنچه را که صاحب «شد الأزار» درباره آشکار شدن مرقد حسین بن موسی الکاظم علیه السلام سید علاءالدین حسین آورده، با ماجرای پیدایش آرامگاه احمد بن موسی در آمیخته است. بسنجید: شیراز، صص 323 - 325 را با شد الأزار، ص 260.
2- - آثار الاحمدیه، تألیف جلال الدین محمد مجد الأشراف که در سال 1323 ه .ق به چاپ رسیده است. از این مؤلف، کتابی با عنوان حالات فیض آثار احمد بن موسی الکاظم شاهچراغ در سال 1345 از سوی انتشارات کتابخانه احمدی منتشر شده است که با نسخه قدیمی آثار الاحمدیه اختلاف دارد. با وجود این، کتاب اخیر در واقع، همان آثار الأحمدیه است که با دگرگونی هایی تجدید چاپ شده است. مجدالأشراف به هنگام تألیف آثار الاحمدیه، متولی آستان احمدی و سر سلسله طایفه ذهبیه شیراز بوده است. (ن.ک: محمد هاشم خراسانی، منتخب التواریخ، ص 68). ناگفته نماند که این احتمال نیز وجود دارد که مآخذ کتاب آثار الاحمدیه، کتاب آثار احمدی باشد. کتاب دوم توسط «غیاث الدین هبة اللّه» در سال 1105 به فارسی انتشار یافته که به نام شاه سلطان حسین صفوی نگاشته شده است. این مآخذ شاید قدیمی ترین کتاب جداگانه در شرح حال احمد بن موسی علیه السلامباشد. غیاث الدین، هبه اللّه به گفته صاحب الذّریعه إلی تصانیف الشیعه، متولّی آرامگاه احمدبن موسی علیه السلامبوده است. وی نسخه ای از این کتاب را در کتابخانه حسینیه نجف که از مجموعه موقوفات سیدرضا فرزند ابوالقاسم استرآبادی بوده، گزارش کرده است. عین عبارت او چنین است: «کتاب در احوال احمد بن موسی علیه السلام: ترجمه احمدبن موسی دفین شیراز المعروف به شاهچراغ، و هو الشریف أحمدبن الامام موسی بن جفعر علیهماالسلام، لخادمه الخازن لروضته المولی غیاث الدین هبه اللّه، فارسی، ألفه سنة 1105 و جعله باسم شاه سلطان حسین الصفوی، و سماه آثار أحمدی و قد فانتا ذکره فی محلّه. و رأیت النقل عن هذا الکتاب بالخصوصیات التی ذکرناها فی مجموعة هی من موقوفات السید رضا بن أبی القاسم الاسترآبادی موجود فی مکتبة الحسینیة فی النجف الأشرف (الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 4، ص 152 کتاب کنزالأنساب نیز که مؤلف آن سید عطا حسین بن سلطان احمد قادری منعمی حسنی حنفی است، از نظر ارزش و اعتبار همانند بحرالأنساب می باشد و قابل اعتماد نیست. این کتاب نیز در سال 1302 در بمبئی به چاپ رسیده است. کتاب های هدیه احمدی، تألیف محمد جعفر شاملی، شاهچراغ، تألیف محمد هادی سلاحی و شیراز، تألیف علی سامی با وجود کوشش و دقت مؤلفان آن ها، متأسفانه، اشتباه های دو کتاب نام برده در بالا، نیز در آن هاتکرار شده است.

موسوم به ریاض الأنساب و مجمع الأعقاب (تألیف 1335 ه .ق) باشند که از تألیف آن ها نزدیک به یک قرن می گذرد.(1) تذکره های یادشده با وجود تفاوت هایی که در نقل ماجرای پیدایش مرقد احمدبن موسی دارند، درباره آشکار شدن این مرقد در عصر عضدالدوله دیلمی اتفاق نظر دارند. مؤلف بحرالأنساب سبب پیدایی مرقد

ص: 198


1- - مؤلف تذکرة بحرالأنساب و مجمع الأعقاب که خود را از نژاد حبیب بن مظاهر می داند، میرزا محمد ملک الکتاب شیرازی نام دارد. این کتاب در سال 1335 ه .ق در بمبئی چاپ شده است. نگارنده، به نسخه ای از این کتاب که در کتابخانه آستان قدس رضوی هست، استناد کرده است.

احمدبن موسی را با جزئیات بیشتری شرح می دهد، و نویسندگان متأخر نیز به طور عمده، این مأخذ را برای شرح واقعه آشکار شدن آرامگاه احمدبن موسی برگزیده اند.

بحرالأنساب، سبب پیدایش مرقد احمدبن موسی را نوری می داند که از مدفن آن حضرت می درخشید. این نور، تنها در شب های جمعه و در یک سوم آخر شب از درون تپه ای خاکی(1) روبه روی کلبه پیرزنی(2) ساطع می شد. پیرزن که این نور مرموز(3) را در شب های جمعه می دید، به این گمان که درخشش این نور مرموز، راز نهفته ای در دل خاک دارد، به دربار امیر عضدالدوله دیلمی می رود. اما کارگزاران امیر به تصور این که پیرزن برای خواسته ای، این سخنان خیال آمیز را دستاویز دیدار با امیر کرده و یا این که سخنان وی ناشی از ضعف قوا، عارضه پیری و اوهام است، موضوع را جدی تلقی نکردند. اما امیر عضدالدوله به حسب این که پیرزن گفته بود این نور فقط در شب های جمعه آن هم در یک سوم آخر شب می درخشد، ماجرا را پی گیری کرد. امیر عضدالدوله در اولین شب جمعه، دور از چشم درباریان، به خانه پیرزن رفت و از وی خواست که هنگام درخشش نور، وی را بیدار کند. وقتی نور (چراغ) تابیدن گرفت، پیرزن از شدت خوشحالی، بر بالین امیر عضدالدوله رفت و سه بار بی اختیار فریاد کشید: شاه ، چراغ، (شاهچراغ). - سبب اشتهار احمد بن موسی به شاهچراغ علیه السلام در افواه عامه از این ماجرا نشأت گرفته است. - امیر ناگهان از خواب بیدار شده متوجه درخشش نور از جایی درون تپه خاکی می شود، و در نهایت شگفتی، از محلّ درخشش نور از تپه خاکی بالا می رود. اما همین که به جای درخشش نور می رسد، اثری از نور نمی بیند و به کلبه پیرزن باز می گردد. در این هنگام، بار دیگر نور ظاهر می شود و امیر دوباره به همان جا می رود، اما اثری از نور

ص: 199


1- - تَلّ گِلی بحرالأنساب، ص 148.
2- - پیرزال همان.
3- - چراغ مرموز همان.

نمی یابد. این عمل هفت بار تکرار می شود. امیر از آنچه که دیده است، سخت در شگفت می ماند و مات و مبهوت به دربار باز می گردد و با همین اندیشه و خیال به خواب می رود. امیر در عالم رؤیا، سید بزرگ مرتبه ای را می بیند که می پرسد: «ای امیر! در چه اندیشه ای هستی؟ این محلّ دفن من است و من، احمد بن موسی کاظم علیه السلامهستم، برای اطمینان بیشتر، کسی را به نزد ما بفرست تا انگشتری مرا برای تو بیاورد». امیر عضدالدوله از شدّت خوشحالی از خواب بیدار می شود. بامدادان، دانشمندان و خوابگزاران را گرد می آورد و آنچه را که در خواب و بیداری دیده بوده است برای آن ها تعریف می کند. امیر از آن ها می خواهد که قضیّه را روشن کنند. علما و فقها به اتفاق، نظر می دهند که این مکان، مدفن امامزاده می باشد، امّا شکافتن قبر، حرام است. یکی از حاضران، برای حلّ این مشکل، پیشنهاد می کند که در نزدیکی کوه قبله، پیر بزرگواری زندگی می کند به نام «خفیف الدین» که سالیان زیادی است به زهد و عبادت شهرت دارد، اگر این مشکل را با او در میان بگذاریم، او پرده از این سرّ می گشاید. حاضران پیشنهاد وی را پذیرفتند و به امیر گفتند که فردی را به نزد خفیف الدین (شیخ کبیر) روانه ساز تا او را به جمع ما بیاورد. اما امیر

عضدالدوله خود تصمیم می گیرد که به نزد وی رود. سرانجام امیر و دیگران به حضور آن پیر روشن ضمیر می روند و ماجرا را بازگو می کنند.(1) شیخ کبیر در پاسخ می گوید که این خواب، از نوع رؤیای صادقه است و من نیز شب گذشته، آن حضرت را در خواب دیده ام. بنابراین، چون آن حضرت اشاره و اجازه داده اند، شکافتن قبر از نظر هتک احترام و حرمت، بی اشکال است.

امیر عضدالدوله، خوشحال به کاخ سلطنتی خود باز می گردد. فردای آن روز به محل درخشش نور می رود و دستور می دهد آن محل را خاک برداری کنند. در اثنای

ص: 200


1- - داستان تَلّ گِل چراغ خانه پیرزن و آنچه را که امیر شخصا در عالم خواب و بیداری دیده بود، به عرض می رسانند؛ میرزا محمّد ملک الکتاب، ص 150.

خاک برداری، لوح مزاری از سنگ یشم(1) آشکار می شود. امیر عضدالدوله، علما و روحانیان، لوح را می بینند که بر روی آن با خط کوفی در دو سطر نوشته شده است: «السید امیر احمد بن موسی الکاظم». وقتی امیر، نقش لوح را می بیند، از گواهان موجود، به درستی خوابی که دیده بود، پی می برد و یقین حاصل می کند که آن جا، محلّ دفن امامزاده، احمد بن موسی کاظم علیه السلام است.(2) و چون سنگ را حرکت دادند، سردابی عمیق و چاه مانند نمودار شد. در این هنگام، امیر عضدالدوله، کسی را به نزد شیخ کبیر فرستاد و پیغام داد که هم اکنون وقت آن رسیده است که شما به حضور مبارک حضرت مشرّف شوید. آن گاه شیخ کبیر غسل کرد، جامه های پاک پوشید و خود را معطر ساخت و سپس وارد سرداب شد. چون شیخ کبیر وارد سرداب شد، چنان نور عظیمی ظاهر گردید که سراسر آن سرداب تاریک، روشنی گرفت. شیخ همچنان به درون سرداب پایین رفت تا به میان سرداب رسید و در آن جا تختی بود که حضرت بر روی آن آرمیده و قطیفه ای(3) سفید بر روی آن کشیده شده بود.(4) سرانجام، شیخ کبیر، انگشتریی از دست آن حضرت بیرون می آورد که بر روی آن، عبارت «العزة للّه احمد بن موسی»(5) نقش بسته بود. شیخ کبیر از همان راهی

که آمده بود، از سرداب بیرون شد و امیر عضدالدوله به شکرانه این توفیق عظیم، دستور داد چندین شبانه روز، فقیران و مسکینان را طعام دهند و زندانیان را نیز آزاد

ص:201


1- - شیرازی ، بحرالأنساب، سنگ یشم از گونه های عقیق است که به رنگ سبز تیره و متمایل به سیاه می باشد.
2- - یقین حاصل می کند که مدفن امامزاده همین جاست و این توفیق نصیب دولت امیر عضدالدوله شده است؛ میرزا محمّد ملک اللکتاب شیرازی ، بحرالأنساب ، ص 150.
3- - قدیفه لباس پرزدار، هوله.
4- - بحرالأنساب ادامه می دهد که: شیخ خفیف الدین به نزدیک تخت رسید، حضرت دست خود را که انگشتری در آن دیده می شد، از قطیفه خارج و به طرف او دراز کرد. شیخ، نزدیک تخت آمد و دست و پای آن حضرت را بوسه داد و انگشتر از انگشت مبارک آن حضرت خارج ساخت؛ همان مأخذ، ص 150.
5- - بر روی انگشتری «میر احمد بن موسی» منقوش بود. بحرالأنساب، ص 151.

کنند و با کوبیدن نقاره(1) سلطنتی و آذین بندی شهر، سور و نشاط عمومی به وجود آید، و سپس به ساخت عمارتی بر آن محل همت گماشت. ماجرای پیدایش مرقد احمد بن موسی در عصر عضدالدوله به همین جا پایان می گیرد، اما به دنبال آن، حوادث دیگری، اتفاق می افتد که جنبه های افسانه ای آن را بیش از پیش آشکار می کند.(2)

ص: 202


1- - نوعی طبل کوچک دوتایی.
2- - بحرالأنساب ادامه می دهد که چون عضدالدوله خواست انگشتری را در دست کند، شیخ خفیف الدین او را منع کرد و گفت که این عمل به مقام امامزاده سوء ادب است و پیشنهاد کرد که انگشتری را در خزانه ذخایر سلطنتی نگاه دارند، تا در روزها و مواقع خاص به آن انگشتر تبرّک جسته، موجب دوام دولت شود. امیر عضدالدوله، این پیشنهاد را پذیرفت و مقرر داشت انگشتر را در حقّه ای مرصّع نهاده، محفوظ بدارند. مدت ها به همین منوال از انگشتر مبارک محافظت شد و در مراسم اعیاد و ایام مبارک برای میمنت به آن تبرک می جستند، و در جنگ ها به واسطه همین انگشتر، پیروزی نصیب او و لشکریانش شد. تااین که روزی بنا بر ضرورتی امیر عضدالدوله انگشتر را طلب کرد، اما آن را نیافتند. عضدالدوله بسیار اندوهگین و پریشان شد و تصور کرد پایان دولتش فرا رسیده یا این که خازن جواهرات سلطنتی انگشتر را پنهان کرده است و از شدت خشم و دلتنگی، دستور داد خازن را به قتل رسانند. خزانه دار که خود را بی تقصیر می دانست، به روضه مطهر احمد بن موسی پناه آورد و با حالت زار و نیاز، چاره مشکل خود را از آن حضرت استدعا کرد، تا این که بار دیگر، امیر عضدالدوله آن حضرت را در خواب می بیند و به وی می گوید که انگشتر در نزد ماست و خازن خود را عتاب مکن که بی تقصیر است و به انقراض دولت تو تا این زمان، بسیار باقی است و از این نظر غم بر خود راه مده؛ به جای این انگشتر، شیخ خفیف الدین را بفرست تا تاجی که سبب افتخار تو باشد، برایت ارسال کنیم(؟!) امیر چون از خواب بیدار شد، بسیار مسرور شد و خزانه دار را طلبید و از او دلجویی کرد. آن گاه این موضوع را با شیخ کبیر در میان گذاشت. شیخ و چند تن از خواص بر سر تربت مطهر حاضر شدند. آن موضع را حفر کردند و درِ سرداب را گشودند، بوی عطر همه حاضران را معطر کرد. سپس شیخ خفیف الدین که مهیّای شرفیابی بود، وارد روضه مطهر شد. باغی دید که از هر طرف آن اشجار و انهار جاری برقرار است، همه جا سیرکنان می رفت تا به میان آن روضه رسید. صفه ای مشاهده کرد که از چهار طرف آن نهرهای آب روان بود و تختی بر بالای آن زده شده بود. بر روی تخت، فردی با لباس های فاخر نشسته بود و تاجی جواهرنشان بر سر وی بود و تاجی دیگر که از یشم ساخته شده بود، در برابر وی قرار داشت. شیخ وقتی به پای تخت رسید، به وی الهام شد که تاج را برداشته، مراجعت کند و ... . چون چشم عضدالدوله بر تاج افتاد، از فرط خوشحالی اشک شوق ریخت و چون خواست آن را بر سر گذارد، شیخ مانع شد و فرمود: «دستور دهید دو تاج به همین شکل بسازند و مقداری از یشم های این تاج را در آن بگذارند. یکی را پادشاه اسلام پناه و دیگری را حقیر بر سر گذاشته، اصل را به میمنت و مبارکی نگاه دار تا دولت و دودمان و نام نیک تو باقی بماند». امیر عضدالدوله پذیرفت و تاج را در خزانه سلطنتی محفوظ داشت و در خاندان وی این تاج به یادگار بماند. (بحرالأنساب، ج 2 ، صص 151 - 152، با دخل و تصرف). مجدالأشراف نیز به ذکر ماجرای گم شدن انگشتری و دریافت تاج پرداخته است. وی مفقود شدن انگشتری را هنگامی مطرح می کند که امیر عضدالدوله دچار مرض صعب العلاجی می شود و بدین مناسبت به خزانه سلطنتی می رود که متوجه ناپدید شدن انگشتر می شود و در خواب، حضرت احمد بن موسی علیه السلامبه وی می فرماید که انگشتر را اگر بازستادم، در عوض آن تاج مبارک پدرم را (!؟) که در این دخمه نزد من است، به تو خواهم داد تا در دنیا و آخرت باعث سرافرازی و مفاخرت تو شود ... هنگامی که امیر می خواهد ماجرای خواب خود را به شیخ خفیف الدین بازگو کند، شیخ قبل از آن که وی سخنی بگوید، از ماجرا خبر می دهد. اما ادامه ماجرا به گونه ای که صاحب بحرالأنساب شرح می دهد، اتفاق نمی افتد. به جای این که شیخ تاج را بستاند، امیر عضدالدوله به درون دخمه می رود و تاج را می ستاند. مجدالأشراف می نویسد که وقتی امیر عضدالدوله به درون دخمه رفت، نور جمال با کمال آن مظهر لطف ذوالجلال بر دریچه چشم آمالش تافت، ذات فرشته صفای مقدس آن اقدس و انفس مخلوقات را مشاهده نموده، تکیه فرموده، چشم مبارک بر هم نهاده، همان انگشتر که از خزانه آن سلطان ناپدید شده بود، در انگشت داشت و تاجی دوازده ترک در پیش روی آن حضرت (احمدبن موسی) مشاهده کرد و ناگاه آوازی شنید که ای عضدالدوله، در این (انگشتر) معذوری اما به آنچه مأموری اقدام کن و هیچ اندیشه منمای که خداوند کسی را به غلط دولت ندهد، و اگر شایسته این دولت نبودی، کسی چنین منزلتی به تو نمی داد و اکنون تاج را بستان که شیخ انتظار تو را می کشد و ··· مجدالأشراف در توصیف تاج می نویسد: تاج دوازده ترک دارد و هر کس که این دوازده ترک بر تارک خود بنهد و ترک دوازده خصلت کند، ترک دنیا و ترک حبّ دنیا، ترک طعام و لباس حرام، ترک فعل حرام، ترک بخل، ترک دل آزاری مردم و ترک ریا رستگار خواهد شد. مجدالاشراف در مقدمه کتاب خود نیز با طرح حدیثی از امام موسی کاظم علیه السلام(بدون ذکر مأخذ) روایت می کند که حضرت فرمود: هر کس که بخواهد مشرّف به تاج شریف شاهانه (؟) شود، او را ترک دوازده چیز لازم است و مُتحتّم است که قلم عفو بر گناهان او کشیده شود و انوار محبت و صفا بر دل او تافته، سزاوار این کسوت صفوت آیت گردد و در زمره «أَلاَ إنَّ أوْلِیَاءَ اللّه ِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» مندرج شود؛ مجدالأشراف، آثار الاحمدیه، صص 1 - 10 (با دخل و تصرّف).

ص: 203

مجدالأشراف در آثارالاحمدیه، ماجرای پیرزن را از داستان حذف و پیدایش قبر مطهّر احمد بن موسی را در پی یک جست وجو از سوی امیر عضدالدوله دیلمی ذکر می کند. وی می نویسد: امیر عضدالدوله در زمانی که به شیراز آمد (بنا بر دلایلی که معلوم نیست) در جست وجوی مرقد آن حضرت بود و آرزو داشت که مرقد آن حضرت را بیابد تا بنایی بر سر آن مرقد بسازد. اما هیچ کس نمی دانست که مدفن آن حضرت در کجاست و این آرزو در دل امیر عضدالدوله دیلمی مانده بود، تا این که شبی در خواب، آن حضرت را دید که به وی می فرماید: «اگر مشتاق زیارت مشهد ما هستی، در حوالی فلان گورستان، چاهی است و ما به موجب آیه کریمه «وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیل اللّه أمواتٌ بل أحیاءٌ ولکن لاَ تَشعُرُونَ»(1) زنده ساکن شده ایم». سرانجام امیر عضدالدوله بعد از این بشارت از خواب بیدار می شود. و ادامه ماجرا را با تفاوت های اندکی به شرحی که بحرالأنساب می آورد، نقل می کند.(2)

از خبر پیدایش قبر احمد بن موسی توسط امیر عضدالدوله و یا در عصر حکومت وی در منابع متقدّم سخنی به میان نیامده و به طور اساسی بیان علّتِ نامیدن حضرت احمد بن موسی به «شاهچراغ» که در طیّ ماجرای رؤیت نور (چراغ) توسط پیرزن و کنجکاوی های امیر عضدالدوله دیلمی بیان شد، تنها در تذکره ها و کتاب های متأخر آمده است و هر قدر که به گذشته بازگردیم، از عنوان شاهچراغ در منابع کمتر نام و نشانی می یابیم. ضمن این که بعضی از مورّخان متأخر نیز با این ملاحظه که احمد بن موسی در زمان های اخیر به شاهچراغ معروف شده

ص: 204


1- - مگویید کسانی که در راه خدا کشته می شوند، مردگان اند، بلکه زندگان اند، ولیکن نمی دانید؛ بقره/154.
2- - مجدالأشراف، آثار الأحمدیه، صص 10 -11 چاپ سنگی، تبریز، 1323 ه .ق.

است، تأکید دارند که این لقب از قدمت چندانی برخوردار نیست.(1) بیشتر مورّخان

بر این عقیده اند که احمد بن موسی در نزد شیرازیان به شاهچراغ معروف و این لقب از حدود سال هزار هجری قمری به بعد رواج یافته است.(2)

قطع نظر از جنبه های افسانه ای روایت شاه و چراغ، یکی از دلایل ضعف و کم اعتبار بودن گزارش آشکار شدن مرقد احمد بن موسی در عصر امیر عضدالدوله، در این است که لقب «شاهچراغ»، نه تنها در منابع و مأخذ معتبر و متقدم یافت نمی شود، بلکه در منابع تاریخ سیاسی - اجتماعی عصر آل بویه، که انتظار می رود اشاره ای به این موضوع داشته باشند، هیچ مطلبی به چشم نمی خورد. همچنین از پیدایش مقبره و یا ساختن عمارت بقاع و مرقد احمد بن موسی توسط امیر عضدالدوله دیلمی نیز سخنی به میان نیامده است. این در حالی است که مورّخان عصر وی، با جزئیات فراوان، کارهای عمرانی امیر عضدالدوله را در شیراز، بغداد، نجف، کربلا و دیگر شهرها شرح داده اند. این مورّخان، علاوه بر خدمات عمرانی، از توجّهات مذهبی امیر عضدالدوله و میزان علاقه وی به آیین شیعه و خاندان عصمت و طهارت نیز سخن گفته اند. تعمیر بنای صحن حضرت علی علیه السلامدر نجف،

حسین بن علی علیه السلام در کربلا و ساخت بقعه حضرت حمزة بن موسی کاظم علیه السلام در

شیراز، از جمله کارهای ثبت شده امیر عضدالدوله در منابع تاریخی است. از منابع اصلی تاریخی دوران آل بویه می توان به کتاب تجارب الامم اشاره کرد که توسط ابن مسکویه (درگذشته به سال 421 ه .ق) به رشته تحریر درآمده است. او وقایع سال های 369 تا 395 را در کتاب خود ثبت کرده، ابن مسکویه که خزانه دار و وزیرخاندان آل بویه در فارس بوده است هیچ اشاره ای به این موضوع ندارد. این که پیدایش مرقد احمد بن موسی در دوران حکومت شیعی آل بویه روی داده و امیر

ص:205


1- - میرزا حسن فسایی، فارسنامه ناصری، ص 154.
2- - مجلسی، بحارالأنوار، ج 11، ص 276؛ نعمه اللّه جزایری، الأنوار النعمانیة، ج 1، ص 380؛ روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، صص 74 - 78.

عضدالدوله دیلمی در سال 338 ه .ق بر آن، مقبره و بارگاه ساخته است، حتی در منابع محلی و سفرنامه ها نیز دیده نمی شود. ابن بلخی در فارسنامه (تألیف 450 ه .ق) ابوالقاسم جنید شیرازی در شدالازار (744 ه .ق) و ابن بطوطه در سفرنامه (725 ه .ق) که در توصیف حرم احمد بن موسی و یا شرح حال و شهادت آن بزرگوار مطالبی نگاشته اند، هیچ نامی از «شاهچراغ» نبرده اند و یا از اقدام عضدالدوله دیلمی نسبت به عمارت مرقد آن حضرت، سخن نمی گویند.

در داستان آشکار شدن مقبره احمد بن موسی توسط امیر عضدالدوله دیلمی، شخصیت دیگری نیز در اواسط ماجرا ظاهر می شود، که به شیخ کبیر شهرت دارد. شیخ ابوعبداللّه بن خفیف، هویتی صد در صد حقیقی دارد، اما واقعی بودن این شخصیت، دلیل بر واقعی بودن ماجرایی که به وی منسوب شده است، نیست. شیخ کبیر از عابدان و زاهدان قرن سوم و چهارم هجری به شمار می رود که در سال 207 ه. ق در شیراز متولد شد و به سال 331 ه .ق در همین شهر، درگذشت.(1) اگر

تاریخ وفات شیخ کبیر را با تاریخ تولّد امیر عضدالدوله بسنجیم، تناقض آشکارتری در این ماجرا می بینیم. می دانیم که امیر عضدالدوله در سال 325 ه .ق متولد شد و در روز هشتم ماه شوّال سال 372 در سنّ 47 سالگی درگذشت.(2) از آن جایی که پدرش رکن الدوله به سال 321 عهده دار ولایت اصفهان شد، به نظر می رسد که عضدالدوله تا پیش از سال 338 که با مرگ عمادالدوله به حکمرانی فارس منسوب شد، در اصفهان به سر می برد و هنگامی که به فارس آمد، 13 سال داشت و در آن زمان، 7 سال از درگذشت شیخ کبیر گذشته بود. اگر بخواهیم آخرین سال حیات شیخ کبیر را با سنّ عضدالدوله بسنجیم، وی در حیات شیخ کبیر، کودکی 6 ساله

ص: 206


1- - سال درگذشت شیخ کبیر را مورّخان، متفاوت ذکر کرده اند؛ از جمله در سال های 331، 371، 391 نیز آورده اند. صاحب ریاض العارفین، مدت عمر وی را 124 سال ذکر کرده که بنا بر گفته وی، وفات شیخ در سال 331 است.
2- - ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 108.

بوده است. بنابراین، در آغاز حکمرانی عضدالدوله در شیراز و ماجرای کنجکاوی و جست وجوی وی برای یافتن قبر احمد بن موسی، دست کم 7 سال از رحلت شیخ کبیر گذشته بوده است. بنابراین، آنچه در ماجرای پیدایش قبر احمد بن موسی به شیخ کبیر منسوب شده، فاقد اعتبار تاریخی است، زیرا از ارتباط میان امیر عضدالدوله و شیخ کبیر گزارش قانع کننده ای در دست نیست.(1) علاوه بر آنچه گفته شد، باید افزود که صاحب شدالأزار، تنها از ساخت عمارتی بر آرامگاه شیخ کبیر توسط امیر عضدالدوله دیلمی نام می برد،(2) و این گزارش نیز تأیید می کند که در زمان حکمرانی عضدالدوله، شیخ درگذشته بوده است. وجود این همه تناقض در پیدایش مقبره احمد بن موسی توسط عضدالدوله دیلمی، اعتبار تاریخی آن را چندان لرزان و بی پایه می کند که می توان با اطمینان بیشتری خبر پیدایش مرقد احمد بن موسی را در عصر اتابکان پذیرفت و همچنان که شرح آن خواهد آمد، منابع متعددی وجود دارد که آشکار شدن مرقد احمد بن موسی را در عصر اتابکان تأیید می کنند و آن را به امیر مقرب الدین مسعود بن بدر نسبت می دهند.(3)

ص:207


1- - عطار نیشابوری در تذکرة الأولیاء، طی حکایتی از همنشینی عضدالدوله دیلمی و شیخ کبیر نام می برد، که در آن حکایت، دو صوفی به قصد دیدار شیخ به خانقاه وی می روند، ولی درمی یابند که شیخ در سرای امیر عضدالدوله است. آن ها به شیخ، بدگمان می شوند که در سرای سلطان چه می کند. آن دو تصمیم می گیرند تا بازگشت شیخ، گشتی در شهر و بازار بزنند. تا هنگامی که بر می گردند، شیخ را در خانقاه بیابند. آن ها در بازار شهر برای دوختن جیب های خرقه خود، به دکان خیاطی می روند. از قضا، قیچی خیاط گم می شود و آن دو متهم و دستگیر می گردند. سرانجام، آن دو را به سرای امیر عضدالدوله می برند. در آن جا مورد شفاعت قرار می گیرند و شیخ به صوفیان هشدار می دهد که بدگمانی شما بی جا نبود، امّا من در دربار سلطان، از پی این چنین کارها آمده ام؛ ن.ک: عطار نیشابوری، تذکرة الأولیاء، صص 501 - 502.
2- - ابوالقاسم جنید شیرازی، هزار مزار، ترجمه شدالأزار، ص 394.
3- - فارسنامه ابن بلخی که در حدود سال 505 ه .ق تألیف شده است، هیچ گونه اشاره ای به مدفن احمد بن موسی ندارد. چنانچه بپذیریم آشکار شدن مرقد احمد بن موسی، توسط امیر مقرّب الدین مسعود ابن بدر در سال های 623 - 658 صورت گرفته است، مطرح نشدن این موضوع در فارسنامه ابن بلخی با توجّه به تقدّم تاریخی تألیف کتاب بر واقعه، می تواند دلیلی بر عدم پیدایش مرقد احمد بن موسی در عصر عضدالدوله قلمداد شود. منابع دیگری که تا پیش از عصر اتابکان فارس، یعنی بین سال های 543 تا 686 تألیف شده و از مدفن احمد بن موسی علیه السلام در شیراز و یا مکان دیگری نام نبرده اند، عبارت اند از ارشاد، شیخ مفید تألیف سال 412 ه .ق جمهرة الأنساب العرب، ابن حزم اندلسی (456 - 384 ه .ق)، عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق(در گذشته 381 ه .ق) اختیار معرفة الرجال، محمّد کشّی (از اعلام قرن چهارم و معاصر با شیخ صدوق)، اصول کافی، شیخ کلینی، (تألیف در سال 412 ه .ق) و نیز المجدی فی الأنساب، محمد بن علوی العمری (تألیف در سال 423 ه .ق).

پیدایش قبر احمد بن موسی علیه السلام در زمان اتابکان

بیشترین و معتبرترین منابع متقدم و متأخر که به شرح حال و زندگانی احمد بن موسی پرداخته اند، آشکار شدن مدفن احمد بن موسی را در عهد امیر مقرّب الدین مسعود بن بدر بین سال های (623 - 658) می دانند.

شیرازنامه زرکوب شیرازی (تألیف به سال 764 ه .ق) از قدیمی ترین مأخذهایی است که پیدایش قبر احمد بن موسی را در عهد امیر مقرّب الدین مسعود بن بدر ثبت کرده است، وی می نویسد:

قبر امامزاده معصوم، امیر احمد بن موسی در میان شهر، قریب مسجد نو(1) افتاده، امیر مقرّب الدین مسعود بن بدر که از خاصّگان و مقرّبان اتابک بن ابوبکر سعد بن زنگی بن مودود بوده، عمارتی در خاطر داشت و در آن جایگاه قبری یافته اند، مکشوف گشته، شخص مبارک او همچنان در حال اعتدال، تغییر و تبدیل در وی تأثیر نکرده، خاتمی که در انگشت مبارکش بود، احتیاط فرمودند، منقّش بوده به نام احمد بن موسی، ائمّه و افاضل و عقلا و اعیان شیراز جمع گشته اند و تحقیق کرده ، صورت در حضرت اتابک معروض داشته اند. اتابک ابوبکر، مشهدی بر آن جا ساخته و عمارتی فرموده که به مرور زمان اشتهار یافته است و خلق شیراز بعد از آن که به کرّات و صرّات در حالت فروماندگی و حیرت، التجا بدان جناب کرده اند و

پیدایش قبر احمد بن موسی علیه السلام در زمان اتابکان

ص: 208


1- - مسجد جامع نو شیراز در عهد اتابکان فارس ساخته شده است. این مسجد را از این نظر مسجد نو گفته اند که نسبت به مسجد جامع عتیق شیراز که از عهد صفاریان به جا مانده است، تازه تأسیس بود.

استمداد نموده اند و مقاصد و مطالب ایشان محصّل آمده، بدین منوال آن مشهد مبارک اشتهار یافته تا در این وقت که به تاریخ سنه اربع و اربعین و سبعمائه (744).(1)

معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی که دو سال بعد از درگذشت زرکوب، یعنی در سال 791 ه .ق به کتاب خود، شدالازار فی حط الأوزار عن زوّار المزار ، پرداخت. و

فرزندش عیسی بن جنید ، آن را از زبان عربی به فارسی به نام هزار مزار ترجمه کرده است و بر آنچه که زرکوب در شیرازنامه آورده است، تأکید دارند. مؤف شدالأزار ضمن شرح مختصری از نسب، فضایل و شهادت احمد بن موسی، کشف مرقد آن حضرت را در عهد امیر مقرّب الدین مسعود بن بدر ذکر می کند.(2)

بنا به گفته جنید شیرازی، هیچ کس از محلّ شهادت احمد بن موسی آگاه نبود تا زمان مقرّب الدین مسعود بن بدر که وی قبر آن حضرت را یافت و بر آن گنبدی ساخت. درباره این که چگونه مشهد احمد بن موسی کشف شد، جنید هیچ گونه آگاهیی نمی دهد. وی در توصیف جسد مبارک آن حضرت می افزاید، هنگامی که حضرت را رؤیت کردند، رنگ مبارک وی برنگشته و هیچ تغییری در بدن آن حضرت دیده نشده و کفن وی همچنان تازه مانده و از روی انگشتری وی که عبارت «العزّة للّه احمد بن موسی» بر آن نقش بود، وی را شناختند.(3) علاوه بر این چند مأخذ، که از نزدیک ترین منابع تاریخ محلّی عصر اتابکان است، منابع دیگری نیز در دست است که آشکار شدن مشهد احمد بن موسی را به عصر امیر مقرّب الدین نسبت می دهند؛ حمداللّه مستوفی (680 - 750) در نزهة القلوب که به سال 740 ه .ق تألیف شده است، مجلسی در بحار الأنوار، میرزا حسن فسایی (1316 ه .ق) در

ص: 209


1- - زرکوب شیرازی، شیرازنامه، صص 196 - 197.
2- - عین عبارت صاحب شدالأزار به این شرح است: «و لم یوقف علی قبره حتی ظهر فی عهد الأمیر مقرّب الدین مسعود بن بدر، فبنی علیه بناء و قیل وجد فی قبره کما هو صحیحا طرّی اللون لم یتغیّر و علیه فاضة سابغة و فی یده خاتم نقش علیه «العزة للّه احمد بن موسی» فعرفوه به، ثم بنی علیه الأتابک ابوبکر، بناء أرفع منه ...»؛ شدالأزار به تصحیح محمد قزوینی، صص 289 - 290.
3- - جنید شیرازی، شدالأزار، صص 289 - 290؛ عیسی بن جنید شیرازی، هزار مزار، صص 333 - 335.

فارسنامه ناصری، فرصت الدوله (1333 ه .ق) در آثار العجم، سلطان الواعظین (1378 ه .ق) در شب های پیشاور، شیخ عباس قمی (1350 ه .ق) در الکنی و الألقاب و محمد علی مدرس تبریزی در ریحانة الأدب، از جمله کسانی هستند که با تفاوت هایی اندک، گفته های شیرازنامه و شدالأزار را در کشف مرقد احمد بن موسی در زمان امیر مقرّب الدین برگزیده و بازگو کرده اند.(1)

مأخذهای یاد شده در چگونگی و سبب کشف مشهد احمد بن موسی می نویسند که امیر مقرّب الدین به دلیل گرایش زیادی که به عمران داشت، خواست عمارتی بنا و یا مرمت کند، هنگام حفر شالوده، قبری آشکار شد و جسدی تمام اندام که همه اعضای بدنش سالم بود، در آن قبر یافتند و چون نشان انگشتری وی را دیدند، معلوم شد که وی احمد بن موسی است.

بنای اوّلیه مرقد احمد بن موسی در شیراز، پس از عصر مقرّب الدین مسعود بن بدر، در دوران های مختلف بازسازی، مرمت و تکمیل شده است. صاحب شیرازنامه می نویسد که در سال 744 ه .ق (در این وقت به تاریخ سنه اربع و اربعین و سبعمائه)(2) مادر شاه اسحق بن محمود، (ملکه تاشی خاتون) که بانویی نیکوکار و اهل خیرات و صدقات بود،(3) بر مرقد احمد بن موسی بارگاه و گنبد بسیار زیبایی ساخت و مدرسه بزرگی نیز به آن افزود.(4)

ص: 210


1- - حمدللّه مستوفی، نزهة القلوب، ص 138؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 3776؛ میرزا حسن فسایی، فارسنامه ناصری، ص 154؛ فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445؛ سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 119؛ شیخ عباس قمی، الکنی و الألقاب، صص 322 - 323؛ محمد علی مدرس تبریزی، ریحانة الأدب، ج 3، صص 168 - 169.
2- - صاحب شدالأزار می نویسد: «ثم إنّ الخاتون تاشی و کانت خیرة ذات تسبیح و صلاة بنت علیه قبّة رفیعة و بنت بجنبها مدرسة عالیة و جعلت مرقدها بجواره فی سنة خمسین و سبعمائه»؛ شدالأزار، صص 291 - 292.
3- - صاحب شیرازنامه که معاصر ملکه تاشی خاتون بوده، از روی ادب، نام ملکه تاشی خاتون را نیاورده است.
4- - زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 198.

ابن بطوطه نیز در سال 748 ه .ق گزارشی از کارهای «تاشی خاتون»، مادر سلطان ابواسحاق ارایه می دهد و درباره علاقه مندی مردم شیراز نسبت به زیارت احمد بن موسی می نویسد:

این بقعه، در نظر شیرازیان، احترام تمام دارد و مردم برای تبرّک و توسّل به زیارت آن حضرت می روند. تاشی خاتون، مادر سلطان ابواسحاق (خود) نیز مدرسه بزرگی و زاویه ای بر این مزار ساخته که در آن برای مسافران طعام داده می شود و دسته ای از قاریان همواره بر سر آن تربت، قرآن می خوانند. خاتون، شب های دوشنبه را به زیارت این بقعه می آید و در آن شب، قضات، فقها و سادات شیراز نیز در آن جا گرد می آیند و به ختم قرآن می پردازند. قاریان به آهنگ های خوش به قرائت مشغول می شوند. خوراک، میوه و حلوا به مردم داده می شود و پس از اطعام، واعظ بالای منبر می رود. همه این تفصیلات در فاصله بین نماز عصر و نماز شام صورت می گیرد و خاتون در غرفه مشبّکی که مشرف بر مسجد است، می نشستند و آخر سر هم بر درِ مقبره، چون در سرای پادشاهان طبل و شیپور و بوق می نوازند.(1)

تاشی خاتون، دهکده میمند را که گلزارها و گلابش بسیار معروف است، وقف آستان احمد بن موسی کرد. وی علاوه بر این، قرآنی در 30 مجلّد به خط ثلث که توسط یحیی جمالی صوفی در سال 746 ه .ق کتابت شده است، وقف آستان احمدی کرد.(2)

ص: 211


1- - ابن بطوطه، سفرنامه، صص 204 - 205.
2- - عیسی بن جنید، هزار مزار، به تصحیح دکتر نورانی وصال، پاورقی ص 291؛ فرصت الدوله، آثار العجم، صص 445، 448؛ سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 120؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 276. عناوین واقف و کاتب در ابتدا و انتهای هر کدام از مجلّدات این قرآن نفیس و کم نظیر که با آب طلا نوشته شده، چنین است: «وقف هذا الجزء الثلاثین من کلام ربّ العالمین علی المشهد الأعظم الإمام أحمد بن موسی سلام اللّه علیه، الخاتون الأعظم مالکة مملکة السلیمانیة، عصمة الدنیا و الدین، تاشی خاتون دامت عصمتها و عظمتها وقفا مؤبّدا صحیحا تقبّل اللّه منها». و در پایان هر جزء نیز نوشته شده است: «کتب الفقیر فی أیّام الدولة السلطان الأعاظم مالک رقاب ملوک العالم، جمال الملة و الدنیا الشیخ أبواسحق خلّداللّه ملکه، العبد یحیی الجمالی الصوفی غفراللّه ذنوبه، فی سنه ستّ و أربعین و سبعمائه 746 ه .ق بدار الملک شیراز». و نیز در پشت اول نوشته شده است: «أمّا بعد حمداللّه و الصلواة علی نبیّه و آله فقد وقفت هذا الجزء من کلام المبین علی المشهد المعظّم الإمام الأعظم مظهر کلمة اللّه ثمرة شجرة النبوّة أحمد بن موسی الرضا [الکاظم]سلام اللّه علیه، الخاتون المعظمة سلطان الخواتین عصمة الدنیا تاشی خاتون دامت عصمتها، وقفا صحیحا تقبل اللّه منها». و نیز در پشت صفحه آنها نوشته شده است: «کتب أضعف عباداللّه تعالی و احوجهم إلی عفوه فی أیّام سلّطنته السلطان الأعظم مولی ملوک سلاطین العجم جمال الحق و الدنیا و الدین الشیخ أبوإسحق خلّداللّه ملکه إلی یوم البعث و النشور پیر یحیی الصوفی الجمالی فی سنه أربعین و سبعمائه حامدا و مصلّیا و مسلّما تسلیما بدار الملک شیراز حرسه اللّه». این قرآن ها هم اکنون در موزه پارس نگه داری می شود.

در زمان حکمرانی سلسله های صفویه، افشاریه و قاجاریه نیز املاکی وقف آستان مقدس احمد بن موسی شد و تعمیرهای متعددی در آن صورت گرفت،(1) و مرقد آن حضرت تا به امروز تکمیل و توسعه یافته است. از آن زمان تاکنون، مردم و دوستداران اهل بیت علیهم السلام برای زیارت آن حضرت، در حرم مطهّرش گرد هم می آیند. گویا صدای قاریانی که ابن بطوطه در هفتصد سال پیش به وصف آن پرداخته است، هنوز با گذر سالیان دراز به گوش می رسد که در گوشه و کنار ضریح مطهّر احمد بن موسی به تلاوت قرآن مشغول اند، و «کراماتی» که صاحب شدالازار هفت قرن پیش از آن سخن گفته است،(2) هنوز هم تکرار می شود و طبّال ها در نقاره خانه حرم، به رسم دیرین، آن را آشکار می سازند.

آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام در گذر تاریخ

بنای اصلی آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام به عصر «اتابک مظفر الدین سعد بن زنگی» (623 - 658 ه .ق) باز می گردد.(3) وزیر وی «امیر مقرب الدین مسعود بن بدر» (در گذشته به سال 655 ه .ق) اولین فردی است که مدفن احمد بن موسی علیه السلام را

آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام در گذر تاریخ

ص: 212


1- - فرصت الدوله، آثار العجم، ص 446؛ میرزا حسن فسایی، فارسنامه، ص 68؛ مجلسی بحارالأنوار، ج 1، صص 276 - 277.
2- - جنید شیرازی، شدالازار، ص 290.
3- - ن.ک: یادداشت های اتابکان فارس و امیر مقرب الدین مسعود بن بدر.

یافت و پس از آن دستور داد عمارتی بر مشهد وی بنا کنند. اولین گزارشی که در این باره ثبت شده، گفته زرکوب شیرازی در شیرازنامه (تألیف 764 ه .ق) است.

او می نویسد: قبر امامزاده معصوم، امیر احمد بن موسی در میان شهر قریب مسجد نو افتاده، امیر مقرب الدین مسعود بن بدر که از خاصّگان و مقرّبان اتابک ابوبکر سعد بن زنگی بن مودود بوده، عمارتی در خاطر داشت و در آن جایگاه قبری یافته اند، مکشوف گشته، شخص مبارک او همچنان در حال اعتدال، تغییر و تبدیل در وی تأثیر نکرده، خاتمی که در انگشت مبارکش بود، احتیاط فرمودند. منقش بوده به نام احمد بن موسی علیه السلام ، ... اتابک ابوبکر، مشهدی بر آن جا ساخته عمارتی فرموده که به مرور زمان اشتهار یافته است.(1)

همین گزارش را جنید شیرازی در شدالازار (تألیف 791 ه .ق) ثبت کرده است؛ به گفته او، پس از امیر مقرب الدین مسعود بن بدر، اتابک ابوبکر سعد بن زنگی عمارت بلندتری بر آنچه که ساخته شده بود، بنا کرد:

«و لم یوقف علی قبره حتّی ظهر فی عهد الأمیر مقرّب الدین مسعود بن بدر، فبنی علیه بناءً، و قیل وجد فی قبره کما هو صحیحا طریّ اللون لَم یتغیّر و علیه فاضة سابغة و فی یده خاتم نقش علیه «العزة للّه احمد بن موسی» فعرفوه به، ثمّ بنی علیه الأتابک أبوبکر بناءً أرفع منه...».(2)

یعنی: هیچ کس از مدفن احمد بن موسی علیه السلام آگاه نبود تا زمانی که امیر مقرب الدین مسعود بن بدر، قبر او را یافت و گنبدی بر سر آن ساخت.(3) و روایت می کنند که قبر آن حضرت را چون یافتند، او را صحیح و سالم دیدند؛ به گونه ای که رنگ مبارک وی تغییر نکرده و کفنش همچنان تازه و در دست او، انگشتری دیده

ص: 213


1- - زرکوب شیرازی، شیرازنامه، صص 196 - 197.
2- - ابوالقاسم جنید شیرازی، شدالازار، ص 289 - 290.
3- - امیر مقرب الدین مسعود بن بدر در سال 623 ه .ق این بنا را ساخت و آثار و موقوفات زیادی بر آن وقف کرد. ن.ک: مجد الأشراف، آثار الأحمدیه، ص 16.

محل تصویر شماره 1

تصویر بارگاه احمد بن موسی علیه السلام قرن نوزدهم - شیراز مندرج در سفرنامه مادام دیولافوا

ص: 214

می شد که بر خاتم آن نوشته بود «العزة للّه احمد بن موسی». پس آن حضرت را شناختند و بر (مزار او) گنبد ساختند و پس از آن، اتابک ابوبکر، بنایی بر آن ساخت.

بنای اولیه بقعه و بارگاه احمد بن موسی علیه السلام پس از امیر مقرّب الدین مسعود بن بدر و اتابک ابوبکر سعد بن زنگی مرمت و تکمیل شد. «تاشی خاتون»، مادرِ شاه اسحاق بن محمود که بانویی نیکوکار و اهل خیرات بود، در سال 744 ه .ق بروی مرقد احمد بن موسی علیه السلام گنبد و قبّه ای ساخت.

صاحب شیرازنامه که هم عصر اوست، در این باره می نویسد: سنه اربع و اربعین و سبعمائه [744] حضرت علیه بلقیس عهد و زمان [تاشی خاتون]، ناشر المعدله و الإحسان، مؤسسه مبانی الخیرات ، مُمَهده قواعد الحَسَنات از فواضل و صدقات مقبول بر سر روضه مقدّسه او قبّه ای عالی برآورده که در رفعت با چرخ چنبری برابری می کند و چه جای آن است که اگر با قمر عرش و سطح کرسی همسری کند، روا باشد. و مدرسه ای رفیع با آن گنبد ملحق کرده و جماعتی تمام از صلحا و عُبّاد و مُتصَوِفه و گروهی از علما و أئمّه عظام هر یکی، علی قدر حالهم و مراتبهم، در آن بقعه شریفه مقرر فرموده، و اکنون در مجموع مواضع و مشاهد بدین رونق مزاری معتبر و معمور کسی نشان نداده.(1)

«ابن بطوطه» که برای دومین بار در سال 748 ه .ق. به شیراز سفر کرده، از عمارت مدرسه و دیگر خدمات تاشی خاتون که در آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام انجام داده است، در سفرنامه اش چنین گزارش می کند: تاشی خاتون، مادر شاه ابواسحاق، مدرسه بزرگ و زاویه ای برای این مزار ساخته که در آن به مسافرین طعام داده می شود و دسته ای از قاریان همواره بر سر آن مرتب قرآن می خوانند. خاتون شبهای دوشنبه به زیارت این بقعه می آید. در آن شب، قضات و فقها و سادات شیراز نیز در آن جا فراهم می آیند... این جمعیت چون در بقعه گرد می آیند، به ختم قرآن می پردازند. قاریان با آهنگ های خوش به قرائت قرآن مشغول می شوند.

ص:215


1- - زرکوب شیرازی، شیرازنامه، صص 197 - 199.

خوراک و میوه و حلوا داده می شود و پس از اطعام، واعظ بالای منبر می رود و همه این تفصیلات در فاصله بین نماز عصر و نماز شام انجام می یابد. خاتون در غرفه مشبّکی که مشرف بر مسجد است، می نشیند. آخر سر هم، بر سر مقبره چون بر در سرای پادشاهان طبل و شیپور و بوق می نوازند.(1) بنابر آنچه، صاحب شدالأزار می نویسد؛ تاشی خاتون پس از آن در سال 750 ه .ق گنبدی بلندتر بر قبّه ای که ساخته بود، بنا می کند: «ثم إنّ الخاتون تاشی و کانت خیرة ذات تسبیح و صلاة بنت علیه قبّة رفیعة و بنت بجنبها مدرسة عالیة و جعلت مرقدها بجواره فی سنة خمسین و سبعمائة»(2) یعنی: پس از آن، ملکه تاشی خاتون که اهل خیرات طیبه و عابده متهجده بود، گنبدی بلندتر از آن ساخت و در کنار آن، مدرسه عالی بنا کرد و مرقد خود را در کنار آن در سال هفتصد و پنجاه (750 ه .ق.) ساخت.(3) گنبدی که «تاشی خاتون» بر روی بقعه احمد بن موسی ساخته بود، 72 ترک داشته که هر ترک و قطعه آن، 90 سانتی متر عرض داشته است که در قرن هشتم ه .ق. یکی از شاهکارهای هنری و معماری به شمار می رفت.(4)

ص: 216


1- - ابن بطوطه، سفرنامه، صص 204 - 205.
2- - ابوالقاسم جنید شیرازی، شدالازار، صص 290 - 292.
3- - در کنار مرقد مطهر احمد بن موسی علیه السلام بزرگان، دانشمندان، شاعران و عارفانی چند آرمیده اند که از جمله آن ها می توان به مزار بانو تاشی خاتون، مادر شاه ابواسحاق در گذشته به سال 750 ه .ق، علی بن احمد شیرازی مشهور به علیخان، شارح صحیفه سجادیه (در گذشته به سال 1120 ه .ق)، میرزا ابوالقاسم سکوت عارف شهیر (در گذشته به سال 1238 ه .ق)، میرزا محمد شفیع وصال شیرازی مرثیه سرا، شاعر، و عالم قرن سیزدهم ه .ق. (در گذشته به سال 1262 ه .ق)، میرزا فتحعلی شیرازی شاعر، ادیب و خوش نویس زبردست (در گذشته به سال 1269 ه .ق.) و چهار تن از فرزندان وصال شیرازی و تعدادی از علما و مجتهدان در حرم و حجره های اطراف آن مدفون هستند. ن.ک: علی سامی، شیراز دیار سعدی و حافظ، ص 67؛ علی نقی بهروزی، بناهای تاریخی و آثار هنری جلگه شیراز، ص 172.
4- - علی نقی بهروزی ، بناهای تاریخی و آثار هنری جلگه شیراز، ص 173.

@@عکس

تصویر قدیمی از بارگاه احمد بن موسی علیه السلام در شیراز

تاشی خاتون، دهکده میمند را که گلزارها و گلابش معروف است، وقف آستان احمد بن موسی علیه السلام کرد و علاوه بر آن، 30 جلد قرآن به خط ثلث که توسط جمالی صوفی در سال 764 ه .ق کتابت شده است، وقف آستان احمدی کرد.(1)

از کارهای عمرانی «امیر مقرب الدین مسعود بن بدر» و نیز «اتابک ابوبکر سعد بن زنگی»، که در آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام انجام داده اند، امروزه هیچ گونه آثاری بر جای نمانده است. نیز از مدرسه و بقعه ای که «ملکه تاشی خاتون» در سال 750

ص: 217


1- - فرصت الدوله، آثار العجم، ص 446؛ میرزا حسن فسایی، فارسنامه، ص 68؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 276.

در آرامگاه بنا کرده است، آثاری دیده نمی شود. تنها سی مجلّد قرآنی که وقف بقعه احمد بن موسی شده است، در موزه پارس شیراز نگه داری می شود.

در منابع تاریخ محلی، از تعمیرها و کارهای عمرانی بین سال های 750 تا 912 هجری گزارشی ثبت نشده است. در سال 912 هجری توسط شاه اسماعیل صفوی، تعمیرهایی در آرامگاه صورت گرفته(1) و در سال 1141 هجری نیز به دستور نادرشاه افشار، تعمیرهایی در آرامگاه انجام شده است. درباره سبب تعمیر آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام توسط نادرشاه، گفتارهای گوناگونی بیان شده است. میرزا مهدی استرآبادی، مؤلّف جهانگشای نادری در این باره می نویسد: نادر شاه افشار، روزی سواره، هنگام عبور از مزار حافظ، پیاده می شود و برای پیش بینی کشور گشایی که منظورش بود، به دیوان خواجه تفألی می زند و این غزل مناسب حال می آید:

سزد که از همه دلبران، ستانی باج

چرا که بر سر خوبان عالمی، چون تاج

زچشم مست تو، پر فتنه جمله ترکستان

به چین زلف تو، ماچین و هند داده خراج

نادرشاه را این وصف الحال خوش یمن، پسند می آید و دستور تعمیر آرامگاه حافظ و تعمیر بقعه متبرّکه حضرت شاهچراغ را صادر می نماید.(2)

نادرشاه، پیش از فتح شیراز و شکست دادن افغان ها، نذر کرده بود که در صورت پیروزی تعمیرهایی در شاهچراغ انجام دهد. او پس از دفع شرّ افغان ها و شکست سنگینی که در حوالی «زرقان» به آن ها وارد آورد، هزار و پانصد تومان پول رایج آن روز برای تعمیر بقعه و مقدار 720 مثقال زر ناب برای ساختن قندیلی در بالای حرم، هدیه کرد، که این قندیل تا سال 1239 ه .ق. در بقعه موجود بود. در آن سال، به واسطه زلزله شدیدی که در شیراز اتفاق افتاد و قسمتی از بقعه را خراب کرد،

ص: 218


1- - مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 276.
2- - علی سامی، شیراز دیار سعدی و حافظ، ص 282 - 283.

قندیل طلا به مصرف تعمیرات ضروری بقعه رسید.(1) به گفته میرزا حسن فسایی، صاحب فارسنامه ناصری در سال 1146 ه .ق. نادرشاه بار دیگر به شیراز آمد. او و لشکرش وارد حرم احمد بن موسی علیه السلام شدند و توسط متولی وقت، مورد پذیرایی قرار گرفتند. او در این سفر نیز دستور تعمیر آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام را صادر می کند. «بعد از صرف غذا، معادل دویست تومان وجه رایج آن زمان برای تعمیر بقعه مبارکه حواله نمود و خلعت آفتاب طلعت به میرزا محمد حسین ارزانی داشت».(2)

در اثر زلزله سال های 997 و 1169(3) هجری در شیراز، بخشی از آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام ویران شد که تجدید عمارت و بازسازی گردید.(4) در سال 1243 به دستور فتحعلی شاه قاجار، ضریحی بر آرامگاه ساخته شده است که «میرزا حسینعلی»، متخلص به «عالی شیرازی» مادهّ تاریخ بنا را در شعر خود، به سال مذکور چنین سروده است:

کلک عالی زد برای سال تاریخش رقم

مرقد سبط محمد یافت این سیمین حجاب (5)

در سال 1269 که گنبد آرامگاه فرو ریخت، بازسازی، تعمیر و مرمت شد.(6) از

اشعاری که شاعران در مادّه تاریخ ساخت بخش های مختلف آرامگاه سروده اند، می توان گفت که آینه کاری، ساخت رواق، ایوان آرامگاه و درِ نقره ای آن به سال

ص: 219


1- - علی سامی، شیراز دیار سعدی و حافظ ، ص 337.
2- - میرزا محمد حسین شریفی، متولی آستان احمد بن موسی علیه السلام.
3- - در سال 1239 ه .ق. یعنی هفتاد سال پس از زلزله سال 1169 ه .ق. که تعمیرهایی در حرم احمد بن موسی علیه السلام صورت گرفته بود، حرم مطهر تعمیر اساسی شد. هزینه این تعمیرها، از طریق کمک های مردمی و فروش قندیل طلایی که مقابل ضریح حرم بود، تأمین گردید؛ ن.ک: مجدالأشراف، آثارالأحمدیه، ص 36.
4- - میرزا حسن فسایی، فارسنامه، ص 154.
5- - فرصت الدوله، آثارالعجم، ص 446.
6- - میرزا حسن فسایی، فارسنامه، ص 154.

تصویر قدیمی از اجتماع مردم در صحن حضرت احمد بن موسی علیه السلام در شیراز

1289، 1306،1309 ه .ق ساخته شده است.

سال های یاد شده، در مادّه تاریخ های «در رحمت» (1289 ه .ق.)، «چراغ ایمان» (1306 ه .ق.)، «گشاده» (1309 ه .ق.) مندرج است که در اشعار «وقار»، فرزند شاعر شهیر «وصال شیرازی»، «فرهنگ» و «شوریده» آمده است:

فرهنگ که با ارادت خاص

از روی نیاز و صدق و اخلاص

ص: 220

از معتقدان خاندان است

مدّاح امیر مؤمنان است

گفتا بطلب ز روی ایقان

تاریخ وی از «چراغ ایمان»

بهر اتمامش فرمود به این بنده وقار

که بتاریخ یکی قطعه سنجیده بساز

من در اندیشه که در جمع، یکی آمد و گفت:

این «در رحمت» از شاه بما بادا باز

سرود منطق شوریده بهر تاریخش

«گشاده» بین درِ ایوان شه ز سیمِ وزیر(1)

در سال های 1304 تا سال 1322 ه .ق. توسط مجدالأشراف، تولیت آستان احمدی و صاحب آثار الأحمدیه، کارهای عمده ای در تعمیر، مرمّت و ساخت آرامگاه صورت گرفته است.(2) گنبد قدیمی آرامگاه احمد بن موسی علیه السلام، پس از بارها تعمیر، سرانجام در سال 1337 ه .ش. برچیده و به جای آن، با آهن و مصالح ساختمانی جدید، گنبد سبک تر و مقاوم تری به همان سبک ساخته شد. بنای کنونی این بقعه، ایوان اصلی در مشرق و حرم وسیع و شاه نشین هایی از چهار جانب و مسجدی در جانب مغرب حرم و اتاق ها و مقبره های متعددی متصل به بقعه را در بر می گیرد. بقعه، دو در دارد. درِ نقره ورودی از سمت ایوان، به در ظلّ السلطانی معروف بود که بعدها به جای آن، درِ میناکاری، ساخته هنرمندان اصفهان گذاشته شد و درِ قدیمی به موزه آستانه منتقل گردید. آیینه کاری و نوشته های گچبری و

ص:221


1- - آثار العجم ص 446 - 447. مرحوم فرصت الدوله شیرازی نیز مادّه تاریخ زیر را برای تاریخ ساخت درِ نقره ای حرم سروده است: کلک فرصت از پی تاریخ اتمامش نوشت این در از حاجی نصیرالملک باشد یادگار
2- - محمد هاشم خراسانی، منتخب التواریخ، ص 681؛ محمد حسین رکن زاده آدمیت، دانشمندان و سخنوران فارس، ج 4، ص 316 به بعد.

عزاداری ایام تاسوعا و عاشورا در جوار بارگاه احمد بن موسی علیه السلام

تزیینات و درهای نقره و رواق و حرم در خور تحسین است. بر روی دیوارهای حرم، خط های بسیاری مانند ثلث، نسخ و نستعلیق با قلم های درشت و ریز و در نهایت زیبایی بر روی کاشی یا کاغذ و آیینه نوشته شده است. در داخل حرم، در پایین پای قبر، فضای مربعی هست و در بالای آن، گنبدی است به ارتفاع نزدیک به 15 متر، مرقد مطهّر درِ شاه نشین بین محوطه زیر گنبد و مسجد بالای سر امامزاده قرار دارد. درِ ساقه گنبد، سوره فتح را با خط ثلث عالی و به قلم درشت از آیینه بریده و بر روی زمینه آبی نصب کرده اند. آیینه کاری سردر و داخل حرم، به ویژه مقرنس کارهای صورت گرفته با آیینه، از نظر هنری، ارزشمند است. کف حرم و ازاره ها، از سنگ مرمر پوشیده شده و تمام طاق ها و دیوارها آیینه کاری است. سه درِ نقره ای ارزشمند امامزاده، با نقوش گل و بوته و خطوط برجسته، قلمزنی شده است. در

ص: 222

نمایی از مسجد نو (مسجد الشهداء) و بارگاه احمد بن موسی علیه السلام در دوره قاجار در شیراز

ص: 223

دوره اخیر، اصلاحات، تعمیرها و گسترش زیادی در مجموعه حرم صورت گرفته است.(1) به گفته مصطفوی، بنای بقعه احمد بن موسی علیه السلام، ویژگی هایی دارد. وی

می نویسد:

«بنای آستانه سیّد میر احمد، برادر امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه علیهاالسلاممعروف به شاهچراغ و یکی از مهم ترین زیارتگاه های مهم مشتمل بر صحن، ایوان، گنبد و مناره بوده، عوامل معماری ایرانی در قسمت های مختلف آن به چشم می خورد و در عین حال، اختصاصاتی دارد... محوطه اصلی حرم که در زیر گنبد بزرگ دو پوش آستانه واقع گردیده، مشتمل بر فضای چهارگوش است که هر طرف آن شاه نشین وسیع و عمیقی وجود دارد و مرقد و ضریح برخلاف زیارتگاه های نقاط دیگر ایران در زیر گنبد قرار نگرفته است، بلکه در شاه نشین غربی قرار دارد و محوطه چهارگوش وسیعی با سقف گنبدی شکل ضربی در جانب دیگر ضریح هست که حکم مسجد بالای سر یا رواق بالاسر را پیدا می کند.

حرم شاهچراغ با چهار شاه نشین طولانی چهار جانب آن، که در حقیقت می توان آن را طرح «چلیپایی»(2) خواند، نمونه مشخصی از شیوه معماری زیارتگاه هایی چند و آثار اسلامی دیگر شیراز در قرون هشتم تا دوازدهم هجری به شمار می رود، چنان که زیارتگاه های معتبر سید میر محمد و شاه میر علی بن حمزه و آستانه سید علاءالدین و هم چنین بنای اصلی آرامگاه کریمخان زند که کلاه فرنگی نامیده می شود و اکنون محل موزه پارس است و بنای دیگری نظیر و همدوران آن در وسط باغ جهان نما به همین شیوه و طرح ساخته شده. نمونه قدیمی تر چنین طرحی هم تالار بزرگ کاخ شاپور اول، شهریار ساسانی است که بقایای آن در ویرانه های نیشابور، نزدیک کازرون دیده می شود و مختصر توجه به این طرح ساختمان و مقایسه آن با نقشه چهارطاقی عهد ساسانی به خوبی معلوم می دارد که طرح چلیپایی در واقع، همان نقشه چهارطاق به صورت بزرگ تر

ص:224


1- - علی نقی بهروزی، بناهای تاریخی و آثار هنری جلگه شیراز، ص 273؛ دائره المعارف تشیع، ج 2، ص 410؛ غلامحسین معماریان، سازه های طاقی در معماری اسلامی ایران، ج 1، ص 247؛ محمد یوسف کیانی، فهرست بناهای تاریخی، ص 87.
2- - صلیبی شکل.

و کامل تر بوده، این گونه ساختمان نیز براساس و ریشه معماری ایران در دوران ساسانی بوجود آمده است.

اختصاص دیگری که آستانه شاهچراغ دارد، وضع صحن آن است. توضیح آن که بنای آستانه مزبور از یک طرف (سمت مغرب) متصل به دیوار بوده، سه ضلع دیگر آن آزاد است و بدین قرار، صحن شاهچراغ از جوانب شمال و مشرق و جنوب، اطراف بنای آستانه را در میان گرفته است و این ترتیب در سایر زیارتگاه های ایران دیده نمی شود و

عموما به طور زیارتگاهی یا از جبهه اصلی، دارای صحن جداگانه است و اگر در جبهه های دیگر نیز صحن داشته باشد، هر طرف، صحن مستقلی ترتیب داده اند یا این که بنای زیارتگاه به صورت کوشک گنبددار در وسط محوطه قرار گرفته، صحن از چهار طرف بنا را احاطه کرده است. بنای اصلی و قدیمی آستانه شاهچراغ در قرن هفتم هجری زمان اتابک ابوبکر سعد بن زنگی ساخته شده بود و بعدا ملکه تاش خاتون، مادرِ شاه ابواسحق اینجو در اواسط قرن هشتم هجری بنای مزبور را تعمیر و آثار مهمی در جنوب آن اضافه نمود که چیزی از آنها باقی نمانده است. در زمان شاه اسماعیل اول (اوایل قرن

دهم هجری) تعمیرات اساسی در بقعه صورت گرفت و در پایان همان قرن بر اثر زلزله، نیمی از آن ویران گردید و مجددا تعمیر شد و در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری آیینه کاری حرم و کاشیکاری های گنبد صورت گرفت و از هفت سال پیش، گنبد آن که به علت شکاف های متعدد، وضع خطرناکی یافته بود، طبق نقشه دقیق و با استخوان بندی آهنی و مصالح محکم مناسب تجدید گردیده است. جبهه اصلی بنا به طرف مشرق بوده و دو مناره کوتاه به سبک معمول دوران اتابکان و عهد تیموری در دو انتهای شمالی و جنوبی ایوان مزبور بنا نهاده اند».(1)

ص: 225


1- - محمد تقی مصطفوی، آثار تاریخی طهران، ج 1، صص 369 - 370.

تصویرهای هوایی قدیم و جدید از موقعیت بارگاه احمد بن موسی علیه السلام و سیدمیرمحمّد بن موسی علیه السلام در شیراز ، در بالای تصویر مسجد جامع نو (مسجدالشهداء) و در پایین تصویر ، مسجد جامع عتیق شیراز دیده می شود.

ص: 226

بارگاه احمد بن موسی علیه السلام شیراز

ص: 227

ص:228

فصل هفتم : یادداشت ها

ابراهیم بن موسی کاظم علیه السلام

وی از دیگر فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام است. برخی از منابع از ابراهیم اکبر و ابراهیم اصغر به عنوان فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام نام می برند و معتقدند امام علیه السلام دارای دو فرزند به نام ابراهیم بوده است، اما منابع متعددی وجود دارد که در شرح فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام تنها از یک تن نام می برند.(1)

ص: 229


1- - سید مهدی بحرالعلوم، الرجال بحرالعلوم، ج 1، ص 426، 432 و مقایسه کنید با محمّدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ترجمه موسی خسروی، ج 11، ص 273؛ مجلسی در بحار الأنوار می نویسد که از عبارت شیخ مفید در ارشاد و طبرسی در أعلام الوری و ابن شهر آشوب در مناقب و اربلی در کشف الغمّه چنین استفاده می شود که حضرت موسی بن جعفر یک پسر به نام ابراهیم داشته است. ولی صاحب عمده الطالب می نویسد: آن جناب دو پسر به نام ابراهیم داشته است. یکی ابراهیم اکبر و دیگری ابراهیم اصغر که هم او مرتضی لقب داشته است. در شیراز، بقعه ای است واقع در محله لب آب که محمد زکی خان نوری از وزرای شیراز در سال 1240 ساخته است. بقعه مذکور را به ابراهیم اصغر که مرتضی لقب داشته است، نسبت می دهند، ولی مستند محکمی نیافتم که این نسب را ثابت کند. ر.ک: مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 273؛ اردبیلی، حدیقة الشیعه، ص 692؛ باقر خوانساری، روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، ج 1، ص 60؛ ابن عنبه، عمده الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص 197؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 4، ص 234؛ شیخ عباس قمی، الکنی و الألقاب (چاپ نجف)، ج 2، ص 322؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ج 2، ص 322؛ اربلی، کشف الغمّه فی معرفة الائمّه، ص 243؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 324.

کسانی که قایل به دو فرزند ابراهیم نام، یعنی ابراهیم اکبر و ابراهیم اصغر برای حضرت امام موسی کاظم علیه السلام هستند، معتقدند امام، شصت فرزند داشته است که

بیست و سه نفر آن ها پسر و سی و هفت تن از آنها دختر بوده اند. نّسابه شهیر، ابن عنبه، صاحب عمدة الطالب این موضوع را چنین شرح می دهد که از فرزندان ذکور امام پنج نفر به نام های عبدالرحمان، عقیل، قاسم، یحیی و داوود بدون خلاف بلا عقب بوده اند و سه نفر دیگر که عبارت اند از سلیمان، فضل و احمد فاقد فرزند ذکور بوده اند و پنج نفر دیگر به اسامی حسین، ابراهیم اکبر، هارون، زید و حسن در اعقابشان خلاف است که آیا فرزند ذکور داشته اند یا نه و ده نفر دیگر به اسامی علی (امام رضا علیه السلام) و ابراهیم اصغر، عباس، اسماعیل، محمد، اسحاق، حمزه، عبداللّه، عبیداللّه و جعفر دارای اولاد و اعقاب بوده اند.(1)

علاوه بر ابن عنبه، ابونصر بخاری و بحرالعلوم این نظریه را تأیید می کنند. صاحب عمدة الطالب بر اساس این دیدگاه می گوید که مادر ابراهیم اکبر، امّ ولد (نجیّه) بوده و از برخی نقل می کند که او به فرمانداری یمن رسیده و یکی از پیشوایان زیدیّه به شمار می رفته و فرزندی از او باقی نمانده است. و دیگری ابراهیم اصغر، ملقّب به «مرتضی» است که از وی دو فرزند به نام های موسی و جعفر باقی مانده(2) که جدّ سید مرتضی و سید رضی است.(3)

در فضایل ابراهیم موسی روایت شده است که پیش از ولادتش، امام موسی کاظم علیه السلام خبر داده که یکی از همسرانم فرزندی خواهد آورد که در میان فرزندانم،

ص: 230


1- - ابن عنبه، عمده الطالب، ص 196.
2- - همان، ص 201.
3- - مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 306.

هیچ کسی در سخاوت، شجاعت و عبادت، از او پیشی نخواهد گرفت.(1)

ابراهیم بن موسی، دلیر، جوانمرد،(2) بزرگوار نجیب و دانشمند بود.(3) ابراهیم بن

موسی علیه السلام از علما و دانشمندان عصر خود بوده است. برخی وی را یکی از رهبران زیدیّه نام می برند.(4) ابراهیم در مکه قیام کرد و پس از این که از قیام ابوالسرایا آگاه شد، از آن جا به یمن رفت و با اسحاق بن موسی بن عیسی، عامل مأمون در یمن پیکار کرد و بر یمن تسلّط یافت.(5) ابراهیم پس از شکست ابوالسرایا، از مأمون امان خواست و مأمون او را امان داد. مسعودی در مروج الذهب می نویسد که ابراهیم به سال 201 از سوی مأمون، سالاری حج را عهده دار شد.(6) یعقوبی می افزاید که وقتی مأمون فرمان بیعت امام رضا علیه السلام را توسط عیسی جلودی به مکه فرستاد، ابراهیم بن موسی علیه السلام در مکه اقامت داشت و شهر به فرمان وی درآمده بود، جز این که او خود، به نام مأمون دعوت می کرد. وقتی جلودی با لباس سبز و بیعت رضا علیه السلام رسید، ابراهیم به استقبال آمد و مردم مکه بیعت کردند و لباس سبز پوشیدند.(7)

برخی از مورّخان پایان کار ابراهیم بن موسی علیه السلام را قیام بر ضد مأمون به سبب

شهید کردن برادرش علی بن موسی علیه السلام ذکر کرده اند. وی در سال 202 مردم را به سوی خود خواند و مأمون، حمدویه علی را به سوی وی گسیل داشت و ابراهیم به جانب عراق گریخت و به رغم امان گرفتن از مأمون، به دستور او مسموم شد و در

ص:231


1- - آیه اللّه العظمی سید ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 163.
2- - شیخ مفید، ارشاد، ص 303.
3- - سید تاج الدین ابن زهره حسینی، غایة الاختصار، ص 87.
4- - ابن شدّقم، تحفة الأزهار، به نقل از: باقر شریف قریشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام، ج 2، ص 456.
5- - ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 10، ص 256؛ طبری، ج 13، ص 5638.
6- - مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 441؛ نیز ر.ک: مجلسی، بحار الأنوار، ترجمه موسی خسروی، ج 11، ص 274.
7- - یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 466.

بغداد درگذشت.(1)

برخی از منابع، از مسموم شدن وی که منجر به رحلتش گردید، خبر می دهند و می نویسد که او پس از شهادت برادرش امام رضا علیه السلام به بغداد آمد و در آن جا ساکن شد تا در سال 210 ه . ق او را مسموم و در قبرستان قریش کنار قبر پدر بزرگوارش (در آستانه کاظمین) دفن کردند.(2)

شعر زیر که درباره او سروده شده است، بر آنچه گفتیم، تأکید دارد.

مات الامام المرتضی مسموما

و طوی الزمان فضائلاً وعلوما

قد مات فی الزّوراء مظلوما کما

اضحی ابوهُ بکربلا مظلوما(3)

مرتضی (لقب ابراهیم بن موسی) پیشوایی است که مسموم از دنیا رفت و زمان ، فضیلت ها و دانش های را پنهان کرد. به راستی او مظلوم در زوراء (بغداد) از دنیا رفت، همانند جدّش (امام حسین علیه السلام) در کربلا مظلوم بود.

اتابکان فارس

اتابکان فارس از فرزندان سُلغر بودند که اصالت آن ها به سلغر یا سلغور که از طوایف ترکمن بود، باز می گردد. هنگامی که سلاطین سلجوقی، فارس را از دست دیالمه خارج کردند، آن جا را به حکّامی که از جانب خود، گمارده بودند، واگذاشتند. این حکّام ملقّب به اتابک بودند. اتابکان فارس از سال 543 تا 663 بر

ص: 232


1- - ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 115، به نقل از مرتضی عاملی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ص 214؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 274؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 238. ابن عنبه معتقد است که ابراهیم اکبر که در یمن و به روزگار ابوالسرایا خروج کرده بود، پس از وفات در قبرستان قریش در شهر بغداد دفن گردید. ر ک: ابن عنبه، عمده الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص 201.
2- - محسن امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 229؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 278؛ ابن عنبه، عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص 201.
3- - ابن زهره حسینی، غایة الاختصار، ص 87.

فارس حکمرانی کردند و تعداد آن ها یازده تن بود(1) که مشهورترین آن ها اتابک مظفرالدین ابوبکر بن سعد بن زنگی (623 - 658) ملقّب به قتلغ خان بود. وی از ممدوحان شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی است و دو وزیر معروف وی امیر فخرالدین ابوبکر بن نصر حوایجی و امیر مقرب الدین مسعود بن بدر بودند. به گفته برخی از مورّخان و محدّثان، تربت مطهر حضرت احمد بن موسی علیه السلام در عصر قتلغ خان کشف شد.

اتابک ابوبکر سعد بن زنگی ملقّب به قتلغ خان، مردی عاقل و دور اندیش بود. شیراز در زمان وی، آبادانی و رونق گرفت و بسیاری از خرابی های شهر که در اثر لشکرکشی سلطان غیاث الدین و ملوک شبانکاره پدید آمده بود، مرمت و آباد شد. وی با اوگتای خان، جانشین چنگیزخان پیمان صلح بست و برادرزاده اش محمد شاه بن سلغور شاه را به دربار وی فرستاد و با پرداخت خراج، منطقه فارس و بخش های جنوبی ایران را از قتل و غارت لشکریان مغول دور نگاه داشت و فارس را محل امنی برای تجارت و مرکز پژوهش هنر و ادب و علم ساخت. از این رو، دانشمندانی که از وحشت مغول به سویی گریخته بودند، به شیراز پناه آوردند و در سایه حمایت وی به فراگیری علم و ادب پرداختند. اوگتای خان به دلیل سیاست صلح و التزام وی به پرداخت خراج، او را ملقّب به قتلغ خان(2) کرد.

از وزرای وی امیر فخر الدین ابوبکر و مقرب الدین مسعود بن بدر بود. شیخ اجل مصلح الدین سعدی شیرازی رحمه الله در دیباچه گلستان و چند حکایت از کتاب خود، از وی نام برده و به مدح او پرداخته است که برای مثال، نمونه ای از شعر سعدی که در آن اتابک ابوبکر بن سعد به سبب عدل و اخلاق پسندیده و تدبیر حکیمانه اش در

برابر حمله مغول ستایش شده است، نقل می شود. در مطلع این مرثیه چنین آمده است:

ص:233


1- - ده تن: فرصت الدوله، آثار المعجم، ص 97.
2- - قتلغ خان به معنای بزرگ، مبارک، سعید و خوشبخت آمده است.

آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین

بر زوال ملک مستعصم، امیرالمؤمنین

یا رب این رکن مسلمانی به امن آباد دار

در پناه شاه عادل، پیشوای ملک و دین

خسرو صاحب قران، غوث زمان، بوبکر سعد

آن که اخلاقش پسندیده است و اوصافش گزین

مصلحت بود اختیار رای روشن بین او

با زیردستان سخن گفتن نشاید جز به لین

لا جرم در برّ و بحرش داعیان دولت اند

کای هزاران آفرین بر جانت از جان آفرین(1)

جنید شیرازی صاحب شدّالازار که کتاب خود را در سال 791 هجری تألیف کرد، می نویسد که وی ظالمان را قهر می کرد و به یاری مظلومان همت می گماشت و مبانی سنّت احمدی را محکم می ساخت. عهدهای ملت محمدی را به جای می آورد و در تربیت علما و بزرگ داشتن عابدان و تعظیم زاهدان و صالحان مبالغه می کرد، به حدی که هرگز ردّ هیچ خواهنده ای نکرد و به هر چیز که درخواست می کردند، پاسخ می داد.

این گفته اوست که بسیار می فرمود: «اعتماد بر خدا سزاوارتر است، نه بر لشکر و خزینه، به درستی که لشکر من صالحان و درویشان اند» و خزینه ها صرف عمارت مساجد و رباط و مدرسه ها می کرد.(2)

اتابک ابوبکر، در شیراز، بناهای عام المنفعه بسیاری ساخت؛ از جمله، دارالشفایی که در آن مریضان را به طور رایگان معالجه می کردند و غذا می دادند. وی مردی دیندار و اهل زهد و صوفی مشرب و مربی صلحا و زهّاد و دراویش بود و

ص: 234


1- - کلیات سعدی، تصحیح محمد علی فروغی، قصاید فارسی، ص 71 - 72.
2- - عیسی بن جنید شیرازی، هزارمزار ترجمه شدالأزار، ص 266.

موقوفات زیادی بر این طایفه وقف کرد؛ اما از علمای حکمت و علوم عقلی تنفر داشت و به همین دلیل، جماعتی از این طایفه را از شیراز بیرون راند. وی در ذی قعده سال 623 ه . ق درگذشت.(1)

اسحاق بن موسی علیه السلام

اسحاق، یکی دیگر از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام است او از مادری امّ ولد، کنیز به دنیا آمد.(2) مؤلف مطلب الائمّه، مادر اسحاق را امّ احمد می داند.(3)

اسحاق بن موسی علیه السلام ملقّب به «امیر»(4) و «امین»(5) بوده و شیخ طوسی - رحمه اللّه - وی را از اصحاب امام رضا علیه السلام ذکر کرده، ولی از حالات و خصوصیات او مطلبی نیاورده است.(6) او از برادر خود، امام رضا علیه السلام(7) و از عمویش به نقل از جدّش امام

اسحاق بن موسی علیه السلام

ص235


1- - عباس آشتیانی، تاریخ مغول، ص 379 و 385 - 387؛ نصرت اللّه مشکوتی، از سلاجقه تا صفویه، ص 76 - 102: محمود بن محمد الحسین الاصفهانی، دستورالوزاره، ص 102 - 104؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، ص 507؛ لب التواریخ، ص 196 - 197؛ جی. آ. بویل، تاریخ ایران، ص 182، 306، 329، 333، 562؛ شرف الدین عبداللّه شیرازی، تاریخ وصّاف، ص 56، 158.
2- - نجم الدین ابی الحسن العلوی العمری، المجدی فی أنساب الطالبیین، ص 118؛ محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریة، ص 92؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 262.
3- - شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 367.
4- - ابن عنبه، عمده الطالب، ص 261؛ محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریة، ص 91: باقر شریف قریشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام، ج 2، ص 457.
5- - نجم الدین ابی الحسن العلوی العمری، المجدی فی أنساب، ص 88؛ عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله، ص 277.
6- - شیخ طوسی، رجال طوسی، ص 369؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 3، ص 280؛ علامه سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 70؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص 122؛ محمد بن علی الأردبیلی، جامع الرواة، ج 1، ص 88 .
7- - محمد مهدی نجفی، الجامع الرواة و اصحاب الامام الرضا علیه السلام، ج 1، ص 117؛ عزیزاللّه عطاردی، راویان امام رضا علیه السلام، ص 85.

جعفر صادق علیه السلام روایت هایی نقل کرده(1) و در سال 240 هجری در مدینه وفات یافته و در همان جا به خاک سپرده شده است.(2)

سید عبدالرزّاق کمونه می نویسد که او با دختر عموی خود، یعنی اسحاق بن امام جعفر صادق علیه السلام ازدواج کرد و در زمان ولایت عهدی امام رضا علیه السلام مأمون عباسی آن زن را به ازدواج اسحاق درآورد. به او فرمان داد که آن سال با مردم مناسک حج بگذارد و از برادرش حضرت رضا علیه السلام و عمویش علی بن جعفر علیه السلام روایت می کرد.(3)

اسحاق صاحب المجدی می گوید که وی دختری به نام رقیه داشته که عمری طولانی کرده و در سال 310 یا 316 ه .ق در بغداد وفات یافته است.(4) ابو نصر بخاری ، صاحب سرّ السلسلة العلویه، نسّابه مشهور و درگذشته بعد از 341 ه .ق در عصر خود، او را زیارت کرده بود.(5)

او دارای پنج پسر است به اسامی علی، حسن، عباس، محمد و جعفر. برخی از علمای انساب، یحیی و موسی و قاسم را بر تعداد فرزندان او افزوده اند.(6)

ابن مهنا قایل است که عباس بن اسحاق در ارمنیه در زمان منصور به شهادت

ص: 236


1- - باقر شریف قریشی، تحلیلی از زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام، ج 2، ص 457.
2- - سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 3، ص 28؛ عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله، ص 277؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 285 ، 288- 289 ، 303 و ج 49، ص 146.
3- - عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله، صص 277 - 278.
4- - نجم الدین ابی الحسن العلوی العمری، المجدی فی أنساب، ص 118؛ محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، ص 92.
5- - باقر شریف قریشی، تحلیلی از زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام، ج 2، ص 457.
6- - علاّمه نسّابه، شیخ ابونصر سهل بن عبداللّه بن داود بن سلیمان بن ابان بن عبداللّه بخاری، سرالسلسلة العلویة، ص 38؛ ابوالحسن محمد شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 17؛ نجم الدین ابی الحسن العلوی، المجدی فی أنساب، ص 118؛ صفی الدین محمد ابن طقطقی، الأصیلی فی أنساب الطالبیین، ص 191؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، صص 267 - 282.

رسیده است.(1) ابو جعفر محمد صورانی که در شیراز کشته شده و قبر او در اصطخر می باشد، از نوادگان اسحاق است؛(2) چنان که ابوالفرج اصفهانی نوشته: جعفر بن اسحاق بن موسی علیه السلام را هم سعید حاجب در زمان حکومت مهتدی در بصره به قتل رسانیده است.(3)

سید محمد کاظم یمانی نیز می نویسد که محسن ثانی و برادرش حسن فرزندان محسن بن قاسم بن اسحاق بن موسی علیه السلام در کرک به شهادت رسیدند.(4) هم چنان که

از گفته علمای انساب بر می آید، فرزندان و نوادگان اسحاق در شهرهای اردبیل، آذربایجان، شیراز، بلخ، مرو، نیشابور، بصره، مدینه، اهواز، ارجان و حلب و رمله سکنا داشته اند که برخی از آن ها صاحب قدر و عظمت و جلالت بودند که نقابت سادات مرو نیشابور را عهده دار بودند.(5)

علاّمه سید جعفر بحرالعلوم در تحفة العالم فی شرح خطبة المعالم، می نویسد که از نسل اسحاق، ابوعبداللّه الشریف معروف به نعمت محمد بن الحسن بن اسحاق بن الحسین بن اسحاق بن موسی علیه السلاماست که شیخ صدوق رحمه الله کتاب من لا یحضره الفقیه را برای او تألیف کرده و این مطلب را در مقدمه کتابش اشاره داشته است.(6)

ص: 237


1- - جمال الدین ابوالفضل عبیدلی، التذکرة فی أنساب المطهرة، ص 133.
2- - ابی الحسن محمد الشرف العبیدلی، تهذیب الأنساب و نهایة الأعقاب، ص 170؛ ابن عنبه، عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص 141؛ نجم الدین ابی الحسن العلوی، المجدی فی أنساب، ص 118.
3- - ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 541؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 367.
4- - محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، ص 93.
5- - امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 107؛ سید عزیزالدین ابی طالب المروزی، الفخری فی أنساب الطالبیین، ص 18 - 19؛ نجم الدین ابی الحسن العلوی، المجدی فی أنساب، ص 118 - 119؛ ابی الحسن محمد الشرف العبیدلی، تهذیب الأنساب، صص 170 - 171.
6- - سید جعفر بحرالعلوم، تحفة العالم فی شرح خطبة المعالم، ج 2، ص 34؛ صفی الدین محمد ابن طقطقی، الأصیلی فی أنساب الطالبیین، صص 191 - 192.

اسماعیل بن موسی علیه السلام

فرزند دیگر امام موسی کاظم علیه السلام اسماعیل نام داشت که مادرش امّ ولد بود.(1) او سیدی جلیل، شریف و عالی مقام و از دانشمندان به نام شیعه به حساب می آید.

علاّمه ضامن بن شدقم در تحفة الأزهار درباره وی می نویسد: «کان عالما عاملاً فاضلاً کاملاً، روی عن ابیه عن أبائه و له مصنّفات عدیدة»(2). او دانشمندی عامل، و فاضلی کامل بود. از پدرش و از اجداد خود روایت نقل می کرد و صاحب تألیفات زیادی است.

ابن طقطقی نیز می نویسد: «کان من الأجلاء الفقهاء و المحدّثین، له کتب کثیرة ذکره النجاشی فی رجاله»،(3) وی از بزرگان فقیهان و محدّثان است که صاحب تألیفات زیادی بود که نجاشی آن را در کتاب رجالش ذکر کرده است.

او از اصحاب امام جواد علیه السلام می باشد(4) و از برادرش امام رضا علیه السلام نیز روایت نقل کرده است.(5) برخی او را متولی وقف اموال پدرش امام موسی کاظم علیه السلام از سوی امام جواد علیه السلام(6) و عده ای دیگر از سوی امام موسی کاظم علیه السلام می دانند.(7) اسماعیل، به هنگام قیام ابوالسرایا سری بن منصور شیبانی از جانب او فرماندار و حاکم فارس

اسماعیل بن موسی علیه السلام

ص: 238


1- - ابو نصر بخاری، سرالسلسلة العلویة، ص 43؛ سید جعفر إعرجی ، مناهل الضرب، ص 89؛ محمد العلوی، المجدی، ص 123.
2- - ضامن بن شدّقم، تحفة الأزهار، ج 3، ص 394.
3- - ابن طقطقی، الأصیلی، ص 188.
4- - الامام الجواد علیه السلام، ص 136.
5- - محمد مهدی نجفی، الجامع الرواة و اصحاب الامام الرضا علیه السلام، ج 1، ص 130؛ عزیزاللّه عطاردی، راویان امام رضا علیه السلام، ص 89.
6- - علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 1، ص 673.
7- - شیخ طوسی، الفهرست للطوسی، ص 10؛ ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس النجاشی اسدی کوفی، رجال النجاشی، ص 19؛ ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 182؛ محمد مهدی نجفی، الجامع الرواة و اصحاب امام رضا علیه السلام، ج 1، صص 130 - 131؛ باقر شریف القریشی، حیاة امام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 2، ص 419.

شد برخی نیز معتقدند که او استاندار مصر بود. پس از شکست و ناکامی آن قیام، اسماعیل به مصر مهاجرت کرد و تا آخر عمر در آن جا می زیست و دارای فرزندان عالم و دانشمند گردید و سرانجام در مصر وفات یافت و در همان جا به خاک سپرده شد.(1)

اکثر علمای رجال از او به شایستگی نام برده اند. مرحوم کلینی می نویسد که وقتی عالم جلیل القدر، صفوان بن یحیی در سال 210 ه . ق در مدینه از دنیا رحلت کرد، حضرت امام محمد تقی علیه السلام کفن و حنوط برای او فرستاد و به عموی خود اسماعیل بن موسی علیه السلام امر کرد که بر او نماز بگزارد. نجاشی و دیگران پس از ذکر این مطلب می نویسند که او ساکن مصر بود و فرزندان او نیز در آن جا می زیستند. اسماعیل کتاب هایی نوشته که در آن ها از پدر بزرگوار و اجداد معظم خود، روایت هایی نقل کرده است. شیخ طوسی در الفهرست نیز پس از ذکر جمله بالا می افزاید که کتاب های او را ابوعلی محمد بن محمد بن اشعث کوفی از وی روایت می کند. از این رو، کتاب مذکور به اشعثیات هم شهرت یافته، چنان که به دلیل نقل مطالب و روایات آن از اسماعیل بن موسی علیه السلام از امام جعفر صادق علیه السلام جعفریّات نامیده شده است.(2) برخی از کتاب هایی که وی تألیف کرده به این شرح است: کتاب طهارة، کتاب صلاة، کتاب صوم، کتاب زکات، کتاب حج، کتاب جنائز، کتاب نکاح،

ص: 239


1- - سید عزیزالدین ابی طالب المروزی، الفخری، ص 15؛ سید جعفر بحرالعلوم، تحفه العالم، ج 2، ص 34؛ ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس النجاشی اسدی کوفی، رجال النجاشی، ص 19؛ ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص 7؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، ص 145؛ عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله، ص 305؛ بدایع نگار، بدایع الأنساب، ص 11.
2- - تقی الدین حسن بن علی بن داوود حلّی، رجال ابن داوود، ص 36؛ سید مصطفی تفرشی، نقد الرجال، ص 47؛ شیخ طوسی، الفهرست طوسی، ص 10؛ ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس النجاشی اسدی کوفی، رجال نجاشی، ص 19؛ ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 182؛ ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص 7؛ محمد علی اردبیلی، جامع الرواة، ج 1، ص 103؛ شیخ صدوق، عیون اخبار، ج 1، ص 282، حدیث 28؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 345.

کتاب طلاق، کتاب حدود، کتاب دیات، کتاب دعا، کتاب سنن و آداب، کتاب رؤیا.(1)

مرحوم شیخ عباس قمی نیز درباره تألیفات اسماعیل می نویسد: «از مهم ترین تألیفات وی کتاب جعفریّات است که به اشعثیات نیز معروف می باشد. این کتاب اخیر مورد توجه علما و دانشمندان بزرگ شیعه قرار گرفته است. بهبهانی در تعلیقه از کثرت تصانیف و کتاب های اسماعیل سخن گفته است. جعفریّات وی را مشتمل بر کتب فقه و احادیث می داند که تمام آن را از پدران بزرگوار خود علیه السلام و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است و محدث نوری در خاتمه مستدرک آن کتاب را در نهایت

اعتبار قلمداد کرده است».(2)

از فرزندان او، ابوالحسن موسی است که از علما و محقّقان و مؤلّفان عصر خود بود. مادرش کلثوم، دختر علی العریض و مادر او نیز فاطمه، دختر محمد الأرقط بن عبداللّه الباهر بن امام زین العابدین علیه السلام بود.(3) او فرزندی به نام علی بن موسی بن اسماعیل داشته که در ایام مهتدی عبداللّه بن عزیز عامل، طاهر در ری، او را با محمد بن حسین بن محمد بن عبداللّه بن قاسم بن حسن بن زید بن امام حسن علیه السلام به سامرا برد و حبس شد و در همان جا وفات یافت. او در آذربایجان از دو فرزند خود، به نام حمزه و عباس نسل دارد.(4)

جمال الدین بن عنبه در کتاب خود گوید که فرزندان اسماعیل بن موسی علیه السلام که

اندک هستند، از تنها فرزندش موسی بن اسماعیل می باشند، یکی از اولاد جعفر بن موسی بن اسماعیل است که به «ابن کلثوم» معروف می باشد. و به اولاد او کلثمیون می گویند، زیرا امّ کلثوم، دختر امام موسی کاظم علیه السلام ربیبه او بود. از این رو، او و

ص: 240


1- - میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 292؛ علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 1، صص 672 - 673؛ ذبیح اللّه محلاتی، اختران تابناک، ج 1، ص 93.
2- - شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 355.
3- - عزیزالدین اسماعیل المروزی، الفخری فی أنساب الطالبیین، ص 15.
4- - ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 439؛ محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، ص 89؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، صص 355 - 356؛ ذبیح اللّه محلاتی، اختران تابناک، ج 1، ص 94.

فرزندانش به ابن کلثوم مشهور شدند و آن ها در مصر زندگی می کردند. بنوابوالعساف و بنونسیب الدولة و بنوالوراق در مصر شام از آن ها هستند.(1)

امام فخر رازی در الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیة، فرزند دیگری را به نام احمد بصری که در مکه می زیسته برای اسماعیل بن موسی علیه السلام بر شمرده که ظاهرا نسل او منقرض شده است.(2) از دیگر فرزندان اسماعیل، محمد بن اسماعیل بن موسی علیه السلام است که به گفته شیخ عباس قمی، شیخ طوسی در کتاب غیبت در وصف او می گوید

به حدّی طول عمر داشته که امام زمان علیه السلام را دیده است.(3)

با وجود آن که وفات او در مصر از سوی مورّخان و علمای رجال و انساب تصریح شده، اما برخی بر این عقیده اند که مزار او در تویسرکان(4)، و درهمدان(5)، و در فیروزکوه(6) می باشد، اما این ادعا اصلی نداشته و بدون شک یکی از سادات جلیل القدر هم نام در آن مزارات مدفون است. علاوه بر آن، مزاراتی منسوب به اسماعیل بن موسی در شهریار، قم، ساوه و کاشان وجود دارد.

امیر مقرب الدین مسعود بن بدر

در شرح حال امیر مقرب الدین مسعود بن بدر آمده است که وی مردی متعبّد و باگذشت بود که رفتارهای خصمانه دشمنان و مخالفان خود را با دوستی و محبت

امیر مقرب الدین مسعود بن بدر

ص:241


1- - عمدة الطالب، صص 262 - 263؛ محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، ص 90؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 188؛ نجم الدین ابی الحسن العلوی العمری، المجدی، ص 123؛ علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 1، ص 673.
2- - امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 102.
3- - شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 356؛ نجم الدین ابوالحسن العلوی العمری، المجدی، ص 122؛ ذبیح اللّه محلاتی، اختران تابناک، ج 1، ص 94.
4- - سید جعفر بحرالعلوم، تحفه العالم، ج 2، ص 23.
5- - بدایع نگار، بدایع الانساب، ص 11.
6- - سید جعفر بحرالعلوم، تحفه العالم، ج 2، ص 34.

پاسخ می داد و هرگز به دنبال انتقام از آن ها نبود و هرگاه بر آن ها دست می یافت، به عفو و اغماض با آنان رفتار می کرد. از این رو، به سبب این خصلت، خداوند تعالی وی را از شرّ بدخواهان و توطئه گران مصون نگاه می داشت؛ به گونه ای که هر کس علیه او توطئه می کرد، به وضع بدی گرفتار می شد و سرانجام به ذلّت می افتاد.(1) یکی از اقدامات وی که به نجات مردم شیراز از حمله مغول منجر شد، فتنه عظیم سلجوق شاه بن سلغور شاه بن زنگی در اواخر سال 661 ه .ق در شیراز بود. به دستور سلجوق شاه، تمامی شَحنگان مغولِ مقیم شیراز را به همراه زن و فرزندان آن ها قتل عام کردند. با انتشار این خبر، هولاکو فرمان داد تا لشکری به فرماندهی امیر الجایتو برای گرفتن انتقام به سمت شیراز حرکت کند. هنگامی که سپاهیان الجایتو به شیراز روی آوردند، سلجوق شاه با خزانه سلطنتی و سپاهیان خود، از شهر گریخت و به سواحل دریای فارس رفت. در نتیجه این اقدام، شهر شیراز بی دفاع ماند. امیر مقرب الدین مسعود با عده ای از سادات و بزرگان شیراز به استقبال سپاهیان الجایتو رفتند و سعی در جلب دوستی و انصراف الجایتو از قتل عام مردم شیراز کردند. سرانجام امیر مقرب الدین مسعود با لطایف الحیل مردم شیراز را از خشم امیر مغول نجات داد.(2)

از خدمات دیگر وی ساخت مدرسه مقرب و رباطی در کنار آن، متصل به مسجد جامع عتیق شیراز است. وی همچنین در این مجموعه، اقدام به تأسیس دارالحدیث و دارالشفا کرد.(3)

به گفته بعضی از مورّخان، ضریح مطهر حضرت احمد بن موسی علیه السلام در زمان وی

ص: 242


1- - حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، صص 5 - 6 ؛ عیسی بن جنید، تذکره هزارمزار، ص 34.
2- - تذکره هزارمزار، پاورقی، ص 334. در برخی از منابع، این اقدام را به اتابک مظفرالدین ابوبکر سعد نسبت داده اند؛ مقایسه کنید با نصرت اللّه مشکوتی، از سلاجقه تا صفویه، ص 80 ؛ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص 386؛ قزوینی، لب التواریخ، ص 197.
3- - عیسی بن جنید شیرازی، هزارمزار، ص 334؛ زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 10 و 222.

آشکار شد.(1) امیر مقرب الدین مسعود بدر در سال 665 درگذشت.(2)

حسن بن موسی علیه السلام

حسن بن موسی علیه السلام، مادرش امّ ولد «کنیز» بود.(3) او برادر ابوینی اسماعیل و جعفر و هارون است.(4) شیخ صدوق و شیخ طوسی، حسن بن موسی علیه السلام را به عنوان راوی حدیث دانسته اند و روایتی از او به عنوان غسل روز جمعه ذکر می کنند.(5) با این حال، علمای رجال، نام وی را در کتاب هایشان ذکر نکرده اند(6) و از طرفی، شیخ کلینی به جای حسن، برادر او حسین را راوی حدیث معرفی کرده است،(7) و نمازی شاهرودی معتقد است که هر دوی آنان راوی این حدیث (غسل روز جمعه) بوده اند.(8)

مؤلف سرالسلسلة العلویه می نویسد که حسن بن موسی علیه السلام از کنیزی صاحب یک فرزند به نام جعفر شد.(9)

ص: 243


1- - فرصت الدوله، آثار العجم، ص 445؛ میرزا حسن فسایی، فارسنامه ناصری، ص 154؛ معین الدین زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 198؛ ابوالقاسم جنید شیرازی، شدالأزار، ص 289؛ ابن بطوطه، سفرنامه، ج 2، ص 204؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 376 و دیگران.
2- - عیسی بن جنید شیرازی، هزارمزار، ص 334. شیرازنامه، درگذشت وی را در سال 658 ذکر می کند. ر.ک: زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 222.
3- - عبیداللّه بن الحسین بن زین العابدین علیه السلام، المعقّبین، ص 88؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 284؛ السید محسن الامین، اعیان الشیعه، ج 5، ص 319؛ عبداللّه بخاری، سرالسلسلة العلویه، ص 42.
4- - علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 3، ص 60.
5- - محمد بن علی بن الحسین بابویه، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 61؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ج 1، ص 34؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 284؛ باقر شریف القریشی، حیاه الإمام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 2، ص 417.
6- - عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، ص 311.
7- - کلینی، فروع کافی، ج 3، ص 42.
8- - علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 3، ص 60 .
9- - عبداللّه بخاری، سرالسلسلة العلویه، ص 42.

علمای انساب در تداوم انساب او اختلاف دارند، برخی او را جزو پنج فرزند بلاعقب امام موسی کاظم علیه السلام ذکر کرده اند.(1) ابن عنبه صاحب عمدة الطالب درباره

نسل وی می نویسد: «هم قیل جدا لا أعرف منهم احدا و ربما کانوا قد انقرضوا»(2) یعنی نسل او بسیار اندک است و من کسی از آنان را نمی شناسم، شاید پس از مدتی منقرض شده اند.

از این رو نسّابه شیخ شرف عبیدلی در تهذیب الأنساب و نهایة الأعقاب، اشاره می کند که: «إلا أنّه تقوم بیّنة عادلة لمن یذکر أنه من ولده»(3)، یعنی مگر کسانی که ادعای نسل او را دارند، شاهدی عادل اقامه کنند.

با این حال، تداوم نسل او از محمد الخلق، موسی و حسن فرزندان جعفر بن حسن بن موسی علیه السلام بوده که انتهای آن به علی الغرری بن محمد الخلق ختم می شود که آنان در کوفه، قصر بن هبیره و کرخ می زیسته اند.(4)

فقر منابع و اطلاعات تاریخی درباره زندگانی حسن بن موسی علیه السلام، ما را از ارائه تصویر شفافی از شرح حال وی ناتوان ساخته است. تنها طبری در حوادث سال 244 ه .ق می نویسد: «فتنه ای در مدینه و اطراف آن بین علویون و جعفریون به وقوع پیوست که منجر به کشته شدن برادران «عامل مدینه»؛ اسحاق بن محمد جعفری شد، او نیز به وادی القری گریخت و پس از مدتی مریض شد و درگذشت.

ص:244


1- - محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، ص 63؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ج 1، ص 34؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 284؛ باقر شریف القریشی، حیاه الإمام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 2، ص 417.
2- - ابن عنبه، عمده الطالب، ص 232.
3- - ابوالحسن محمد شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 165؛ ابن عنبه، عمده الطالب، ص 232.
4- - ابوالحسن محمد شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 165؛ نجم الدین ابی الحسن العلوی العمری، المجدی، صص 121 - 122؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 62؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 152 - 189؛ محمد علی الاندلسی، جمهرة أنساب العرب، صص 64 - 69؛ بلاذری، جمهره النسب، ص 64.

برادرش موسی بن محمد جعفری امارت مدینه را به دست گرفت، اما مجددا آشوب بالا گرفت و در این میان، حسن بن موسی بن جعفر علیه السلام میانجی گری کرد و با پرداخت هشتصد دینار او را به کناره گیری از حکومت ترغیب نمود، اما پس از مدتی ابوالقاسم احمد بن أحمد بن اسماعیل بن الحسن بن زید، پسر عموی حسن بن زید صاحب طبرستان، به مدینه حمله ور شد و او را کشت...»(1)

عارف احمد عبدالغنی در کتاب تاریخ امراء المدینة المنوّرة پس از نقل گزارش

طبری، حسن بن موسی علیه السلام را امیر مدینه منوّره به سال 271 ه .ق و در خلافت معتمد عباسی می داند و چنین نتیجه می گیرد که او امارت مدینه را به مبلغ هشتصد دینار از موسی بن محمد بن یوسف جعفری خریداری نموده و مدت کمی امیر این شهر بوده است.(2)

بنابراین، اگر گزارش فوق صحیح باشد، عمر حسن بن موسی علیه السلام قریب به صد سال خواهد بود، و وفات او نیز در مدینه است.

حسین بن موسی علیه السلام

حضرت حسین بن موسی علیه السلام فرزند بلافصل امام موسی کاظم علیه السلام و یکی دیگر از برادران حضرت احمد بن موسی علیه السلام است که در شیراز مدفون می باشد. وی ملقّب به سید علاءالدین حسین معروف به «حسین کوچک» است.(3) همان طور که در شرح حال احمد بن موسی علیه السلام ذکر گردید، حسین بن موسی علیه السلام نیز به قصد دیدار برادرش حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام همراه با سایر برادرانش از مدینه عازم

ص: 245


1- - محمد بن جریر الطبری، تاریخ طبری، ج 11، ص 257؛ ابوالفرج اصفهانی، پاورقی مقاتل الطالبیین، صص 561 - 562.
2- - عارف عبدالغنی، تاریخ امراه المدینة المنوّرة، صص 197 - 198.
3- - احتمالاً لقب «علاءالدین» در اواخر قرن چهارم که اضافه الدین مرسوم و رایج بوده، به حسین بن موسی علیه السلام نسبت داده شده است.

خراسان شد.(1) اقدام حاکم فارس برای ممانعت از حرکت آن ها که منجر به جدال سختی گردید، نمایانگر هراس کارگزاران مأمون از پیوستن برادران امام رضا علیه السلام به مرکز حکومت بود. در نتیجه نیرنگ حاکم فارس، عده ای از یاران احمد بن موسی به شهادت رسیدند و او به همراه برادرانش محمد، و حسین هر کدام در مکانی به زندگی مخفی و انزوا روی آوردند. برخی از منابع، محلِّ اختفای سید علاءالدین حسین را باغی در «محله قتلغ» نام برده اند که وی پس از مدت کوتاهی اقامت در آن جا و زندگی مخفی، سرانجام شناخته شده، به شهادت رسید.(2)

آشکار شدن مدفن حسین بن موسی علیه السلام

آشکار شدن مدفن حسین بن موسی علیه السلام شباهت نزدیکی با آنچه که به تفصیل درباره مدفن برادرش احمد بن موسی علیه السلام بیان شد، دارد.

ابوالقاسم جنید شیرازی در کتاب شدالازار فی حط الأوزار عن زوّار المزار که در سال 791 ه ق تألیف شده است،در این باره می نویسد:

السید حسین بن موسی بن جعفر الصادق له مزار متبرک فی المحلّة المشهورة بباغ قتلغ قیل انّ قتلغ هذا کان امیرا علی اهل شیراز برهة من الدّهر و له هناک بستان کثیرة الأشجار،

غریزة الأنهار، یوجد فیها من کلّ الثّمار، بینها ربوة متنزّهة ذات قرار و معین، اشرف علیها ناطور متدیّن امین، فکان یری فی لیالی الجمعات، انوارا تسطع من تلک الرّبوة علی الجهات، فیتعجّب منها و یستکشف عنها ثم انهی ذاک الخبر الی امیره، لیری الرّأی بحسن

تدبیره، فجاء الأمیر و تجسّس هناک، فلک یجد من یخبره عن ذاک، فأمر ان یُبَعْثَر التّل، ویُبْحَث عن ذاک المحلّ، فکشفوا عن شخص مهیب، ذی وجه منیر و جسد طریّ رطیب، فی احدی یدیهِ مَصْحَف، و فی الأخری سیف مُرْهف، فعرفوه بعلامات ظاهرة، و امارات بیّنة

آشکار شدن مدفن حسین بن موسی علیه السلام

ص:246


1- - عیسی بن جنید شیرازی، هزار مزار، ص 306؛ میرزا محمد خان ملک الکتاب، ریاض الأنساب، ص 154؛ فرصت الدوله، آثار العجم، ص 454؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 312.
2- - سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 119؛ میرزا حسن فسائی، فارسنامه ناصری، ص 54.

باهرة، فأمر ببناء قبّة علیها، تکّل الأبصار متی نظرت الیها....(1)

یعنی: زیارتگاهی در محله مشهور به باغ قتلغ می باشد. گویند در زمان شخصی به نام قتلغ(2) (اتابک مظفر الدین قتلغ خان ابوبکر بن سعد بن زنگی) که حاکم شیراز بود، در این مکان، باغی وجود داشت. با درختان فراوان و آب جاری بسیاری و از هر نوع میوه ای. در آن جا تپه ای سبز و خرم نیز وجود داشته است... (آن حاکم، مردی با دیانت و درستکار را به باغبانی و نگهبانی آن بر می گزیند.) باغبان شب های جمعه، ستون های فراوانی از نور از آن تل (تپه خاکی) مشاهده می کند که بر اطراف باغ ساطع می شود و با تعجب و شگفتی در صدد کشف علت بر می آید؛ و سرانجام، امیر را از آنچه دیده است، مطّلع می سازد و چون امیر شخصا در آن مکان حضور می یابد، اولاً عاملی که مولّد نور باشد، مشاهده نمی کند، و ثانیا، در آن حوالی و اطراف، کسی را نمی یابد که بتواند از علت و جریان آن، وی را آگاه کند. ناچار دستور می دهد تل مزبور را بشکافند و سبب نور را کاوش کنند. چون حفر زمین و خاک برداری صورت می گیرد، جسد شخصی صاحب قدر و جلال ظاهر می گردد با صورتی نورانی و درخشان و بدنی تر و تازه در حالتی که در دستی قرآن و در دستی دیگر شمشیری نازک و باریک دارد، و چون به نشانی ها و آثار آشکار و بارز وجود مقدسش شناخته می گردد، آن امیر مقرر می دارد گنبد و بارگاهی در آن محل بسازند.(3)

ص: 247


1- - ابوالقاسم جنید شیرازی، شدالإزار فی حط الأوزار عن زوّار المزار، ص 260.
2- - قتلغ، کلمه ای ترکی است، به معنای بزرگ، و به افرادی که به حکومت منصوب می شوند، اطلاق می شده است. و منظور اتابک مظفرالدین قتلغ خان، ابوبکر بن سعد بن زنگی پنجمین اتابک سلغری است که از سال 623 تا 658 ه .ق بر منطقه فارس حکومت می کرد. وی که ممدوح شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی است، با ایلخان مغول از در اطاعت درآمد و به او لقب قتلغ خان، پادشاه خوشبخت دادند. بنابراین، نباید او را با قتلغ خان که از طرف مأمون خلیفه عباسی در آغاز قرن سوم ه .ق با احمد بن موسی علیه السلام نبرد و در نتیجه وی و یارانش را به شهادت رساند، اشتباه گرفت.
3- - جنید شیرازی، شدالإزار، ص 260.

برخی از مورّخان متأخر، شرح ماجرای آشکار شدن مدفن سید علاءالدین حسین را به اشتباه به جای احمد بن موسی آورده اند.(1) میرزا حسن فسائی (متوفی 1337 ه .ق در فارسنامه و علامه مجلسی در بحار الأنوار با تفاوت هایی آنچه را که صاحب شدالإزار بیان کرده، نقل کرده اند.

علامه مجلسی تأکید می کند که با علامت و نشانه هایی که به دست آمد، معلوم شد قبر متعلق به حسین بن موسی علیه السلام است. آن گاه قتلغ خان فرمان داد که قبّه و بارگاهی عالی بر سر آن مقبره بنا کردند.(2) فرصت الدوله (متوفی 1339 ه .ق) در آثار العجم و سلطان الواعظین (متوفی 1350 ه .ش) در شبهای پیشاور، زمان کشف مدفن حسین بن موسی علیه السلام را در عهد صفویه ذکر کرده اند. به نظر می رسد که در این دو مأخذ اخیر نسبت به زمان آشکار شدن مدفن حسین بن موسی علیه السلام در عصر اتابکان، ساختن و یا مرمت کردن مرقد در عصر صفویه دچار خلط شده اند. روی هم رفته، اختلاف هایی که پیش از این درباره آشکار شدن مدفن احمد بن موسی علیه السلام شرح داده شد، درباره برادرش حسین بن موسی علیه السلام در برخی منابع به چشم

می خورد.(3)

برخی از علمای علم رجال و محدّثان و راویان، حسین بن موسی را از راویان مورد اعتماد برشمرده اند که روایت هایی از پدر بزرگوارش حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و برادرش حضرت امام رضا علیه السلام و یا به واسطه از مادرش امّ احمد نقل کرده است. شیخ صدوق، در عیون اخبار الرضا(4) و کلینی در اصول کافی(5) و شیخ طوسی در

ص: 248


1- - علی سامی، شیراز، صص 332 - 334.
2- - علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 312.
3- - فرصت الدوله، آثار العجم، ص 453؛ سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 124، مقایسه کنید با: سپهر، ناسخ التواریخ، ج 7، ص 257.
4- - شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 353.
5- - شیخ کلینی، اصول کافی، ج 3، ص و 76، و نیز ج 6، ص 509.

أمالی(1)، نمونه هایی از آنچه که حسین بن موسی علیه السلام روایت کرده است، آورده اند.(2)

حسین بن علی (صاحب فخ)

حسین بن علی بن حسن بن حسن مشهور به «صاحب فخ» در قیام محمد نفس زکیه مشارکت داشت و بعد از پایان کار او به دستور خلیفه عباسی به زندان افتاد و در تمام مدت خلافت منصور در زندان به سر برد. تا سال 158 هجری با روی کار آمدن مهدی آزاد شد و چون مهدی مشی مسالمت آمیزی نسبت به شیعیان داشت، حسین بن علی علیه او اقدامی نکرد. اما پس از مرگ وی و با روی کار آمدن هادی به سال 168 هجری به علت ستمگری، آزار و تعقیب شیعیان، حسین بن علی قیام خود را در مدینه آغاز کرد.

عبدالعزیز، نوه عمر بن خطاب، خلیفه دوم، فرماندار مدینه به علت خصومتی که با شیعیان داشت، به آزار آنان پرداخت. از جمله اقدامات سختگیرانه او، این بود که علویان را موظف کرده بود روزانه در برابر کاخ مقصوره حاضر شوند تا حضور و غیاب آن ها معلوم شود و برای این منظور هر کدام از خویشان آن ها را ضامن می گرفت. وی علویان را به بهانه های مختلف آزار می داد و غل و زنجیر در گردن آن ها می کرد و با پای برهنه در کوچه های مدینه می گردانید. از جمله افرادی که تحت نظر عبدالعزیز قرار گرفته بودند، حسن بن محمد (نفس زکیه) بود که روزانه به کاخ مقصوره می رفت و دفتر حضور و غیاب را امضا می کرد تا به این وسیله تحت کنترل باشد. چند روزی حسن بن محمد غیبت داشت از این رو، عبدالعزیز دستورداد تا حسین بن علی و یحیی بن عبداللّه را که ضمانت وی را عهده دار بودند، به کاخ مقصوره احضار کنند و در گفت وگویی که حسین بن علی با عبدالعزیز داشت،

ص:249


1- - شیخ طوسی، أمالی، ج 1، ص 365 و همچنین: سپهر، ناسخ التواریخ، ج 7، ص 261.
2- - بنابراین آنچه که صاحب بحر الأنساب درباره سیزده ساله بودن حضرت سید حسین بن موسی علیه السلام نوشته است، صحیح به نظر نمی رسد. ر.ک: میرزا محمد ملک الکتاب، بحر الأنساب و مجمع الأعقاب، ص 55.

وی رابا کنیه صدا کرد و این سخن باعث شد تا عبدالعزیز به بهانه این که استهزا شده است، شدت عمل بیشتری نشان دهد.

حسین بن علی که تحمل اهانت به شیعیان را بیش از این جایز ندید، در سال 169 هجری به طور رسمی قیام خود را آغاز کرد. وی قبل از قیام، با حضرت امام موسی کاظم علیه السلام به مشورت پرداخت. امام علیه السلام فرمودند: «بسیار احتیاط کن و هوشیار باش که این جماعت، فاسقانی دو چهره اند که به ظاهر، خود را مؤمن جلوه می دهند، اما در باطن از آنان به جز نفاق و شرک نخواهی دید. پس بازگشت همه ما به سوی خداوند است و اجر شما را در این قیام از خداوند مسئلت دارم».(1)

حسین بن علی قیام خود را سازمان داد و گروه کثیری از شیعیان مدینه به او پیوستند. آن ها قیام خود را با اذان شیعی(2) آغاز کردند و بعد از برپایی نماز جماعت در مسجد مدینه با شعار «احد احد» به سوی دارالاماره رفتند و کاخ مقصوره را با کمترین مقاومتی گرفتند. عبدالعزیز متواری شد و مدینه به زودی توسط حسین بن علی سقوط کرد.

حسین بن علی دعوت خود را با فرستادن پیک هایی به سوی مکه همگانی کرد و علاوه بر مردم مدینه، گروه کثیری از حجاج که به مناسبت ایام حج در مکه به سر می بردند، با وی بیعت کردند. حسین بن علی با گروهی از یارانش عازم مکه شدند و هادی، خلیفه عباسی با آگاه شدن از اقدام وی، امیر الحجاج مکه (محمد بن سلیمان) را مأمور سرکوبی قیام وی کرد. سرانجام در چند فرسنگی مکه، لشکریان انبوه و مجهز محمد بن سلیمان با حسین بن علی و یارانش در کوهستان های فخ تلاقی کردند و به رغم کمی تعداد یاران حسین بن علی با شجاعت جنگیدند و تعداد زیادی از جمله حسین بن علی در این واقعه که به واقعه فخ مشهور است، به

ص: 250


1- - کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 366.
2- - «حی علی خیر العمل» از نشانه های اذان شیعی است.

شهادت رسیدند.(1)

امام موسی کاظم علیه السلام با شنیدن خبر شهادت حسین بن علی، صاحب فخ فرمود: «اناللّه و انا الیه راجعون، مضی واللّه مسلما، صالحا، صواما، آمرا بالمعروف ناهیا عن المنکر،

ما کان فی اهل بیته مثله»؛ بازگشت همه به سوی خداست، او از میان رفت در حالی که مسلمانی شایسته بود، روزها را روزه می گرفت و برنامه او امر به معروف و نهی از منکر بود، همانند او در خاندانش یافت نمی شود.(2)

حضرت امام جواد علیه السلام نیز درباره شخصیت و فضیلت حسین بن علی، صاحب فخ، و در تأیید قیام وی فرمودند: «وَ لَم یَکُن لَنا، بَعدَ الطَّف مصرع اَعظم من فَخ» ، بعد از کشتار کربلا، کشتاری بزرگ تر از فخ برای ما اهل بیت نبود.(3)

حمزة بن موسی علیه السلام

حمزه بن موسی علیه السلام کنیه اش ابوالقاسم(4) و مادرش امّ ولد بود.(5) برخی مادرش را امّ احمد نوشته اند. بنابراین، او برادر اعیانی، ابوینی حضرت احمد بن موسی علیه السلام است. حمزة بن موسی علیه السلام سیدی جلیل القدر، شریف و مردی عالم و فاضل بود و نزد همگان محترم به شمار می رفت.(6)

علامه ضامن بن شدقم از او چنین یاد می کند:

ص:251


1- - ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، صص 443 - 449؛ طبری، تاریخ طبری، چاپ بیروت، ج 4، صص 596 - 603 ؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، صص 11 - 15؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 334؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 407؛ ابن طقطقی، تاریخ فخری، صص 260 و 261؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، ص 301؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، صص 316 - 322.
2- - مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 165.
3- - همان، ج 48، ص 165.
4- - ضامن بن شدقم، تحفة الازهار و زلال الأنهار، ج 3، ص 322؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 313.
5- - شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 244؛ بیهقی، لباب الأنساب، ج 2، ص 594.
6- - شیخ عباس فیض، بدر فروزان، ص 59.

«کان عالما فاضلاً کاملاً صیّنا دیّنا جلیلاً، رفیع المنزلة، عالی الرتبة، عظیم الحظّ و الجاه و العز الابتهال، محبوبا عند الخاص و العام... .»

یعنی وی مردی عالم، فاضل، کامل، دیندار و جلیل القدر و بلند جایگاه و عالی رتبه و برخوردار از جاه و مکنت، عزیز و صاحب منزلت والایی بود که در نزد همگان محترم و دوست داشتنی به شمار می آمد.(1)

صاحب المجدی فی الأنساب او را دارای سه پسر و هشت دختر دانسته، اما به اسامی دختران او هیچ اشاره ای نکرده است.(2)

از تاریخ تولد و وفات یا شهادت وی، اطلاع دقیقی در دست نیست، و در مصادر ترجمه او از این موضوع ذکری به میان نیامده است. اما برخی احتمال دادند که وی در سال 151 ه .ق در مدینه به دنیا آمده و در سال 203 یا 204 ه .ق نیز در سن 53 سالگی وفات یا به شهادت رسیده باشد.(3)

فرزندان ذکور حمزة بن موسی علیه السلام عبارت اند از:

1 - حمزه؛ مادرش امّ ولد بود. او در خراسان پیشوا و مقدم سادات بود. از او به حمزه الثائر یاد می کنند. از او نوادگانی باقی مانده است که برخی از آن ها در بلخ می زیسته و اعقاب او از فرزندش به نام علی بن حمزة بن حمزه منتشر است.(4)

2 - علی؛ وی بدون فرزند از دنیا رفت و به اتفاق نقل همه علمای انساب در دروازه اسطخر(5) شیراز وفات یافت و در آن جا مدفون گردید و مزارش هم اکنون

ص: 252


1- - ضامن بن شدقم، تحفة الأزهار، ج 3، ص 322.
2- - عزیزالدین ابی طالب المروزی، المجدی فی الأنساب، ص 117.
3- - محمدی جلالی، امامزادگان ری، ج 1، صص 337 - 338.
4- - امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 98؛ صفی الدین محمد ابن طقطقی، الأصیلی فی أنساب الطالبیین، ص 180؛ ابن عنبه، عمده الطالب، ص 241؛ سیدعزیزالدین ابی طالب المروزی، المجدی، ص 117.
5- - نام یکی از دروازه های قدیم شیراز که از شیراز به سمت اسطخر منتهی می گردیده است که هم اکنون «دروازه اصفهان» نامیده می شود. بقعه علی بن حمزة بن موسی علیه السلام در نزد مردم شیراز به بقعه حمزة بن موسی کاظم علیه السلام مشهور است، این انتساب هم چنان که شرح آن آمد، صحیح نیست.

محل زیارت دوستداران اهل بیت علیهم السلام است.(1)

3 - قاسم؛ کنیه اش ابومحمد و مادرش امّ ولد بود. او را قاسم اعرابی می گفتند. علاّمه ضامن بن شدقم در تحفه الأزهار می نویسد که وی سیدی جلیل و عظیم الشأن و بلند جایگاه بود. او متمسک به راه و روش اجدادش بود و احمد بن محمد بن معتصم باللّه عباسی تصمیم به قتلش گرفت و او از مدینه به اصفهان متواری شد و در قریه اشترجان در حال خواب عده ای او را یافتند و در سال 255 ه .ق او را به شهادت رساندند و قبرش در آن جا زیارت می شود.(2) اما برخی قبر او را در تفرش دانسته اند.(3)

زید بن علی علیه السلام

زید بن علی بن حسین بن ابی طالب علیه السلام: وی در سال 121 هجری در روزگار هشام بن عبدالملک مروان در کوفه با شعار «الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله»(4) قیام کرد.

ص: 253


1- - عبدالرحمان کیاء، سراج الأنساب، ص 76؛ جمال الدین احمد بن عنبه، الفصول الفخریه، ص 141؛ ابن عنبه، عمده الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص 240؛ محمد باقر کجوری، جنه النعیم، ص 490. عباس فیض، بدر فروزان، ص 138؛ ابن شدقم، اربع مخطوطات فی انساب اهل البیت، ص 87؛ محمد بن احمد نجفی، المشجر الکشاف لتحقیق اصول السادة و الأشراف، ج 1، ص 132؛ ابونصر بخاری، سر السلسلة العلویه، ص 410.
2- - علامه نسّابه ضامن بن شدّ قم حسینی مدنی، تحفة الأزهار، ج 3، صص 323 - 324؛ ابوالحسن محمد الشرف العبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 169؛ محمد کاظم الیمانی، النفحه العنبریة فی أنساب خیرالبریة، ص 94؛ عبدالکریم گزی، تذکرة القبور، ص 150؛ عارف احمد عبدالغنی، الجوهر الشفاف فی أنساب السادة و الأشراف، ج 1، ص 205.
3- - شیخ عباس فیض، گنجینه آثار قم، ج 2، صص 182 - 183؛ سید حسین مدرسی طباطبائی، تربت پاکان، ج 2، صص 182 - 184؛ بناهای آرامگاهی، صص 165 - 166.
4- - قیام برای خلافت رضا از آل محمد صلی الله علیه و آله از عقاید شیعیان است. منظور از «رضا آل محمد صلی الله علیه و آله» شخص غیر معیّنی است که پس از پیروزی، قیام کنندگان به بیعت با او راضی خواهند شد، مشروط بر این که از خاندان محمد صلی الله علیه و آله باشد.

مورّخان شیعی معتقدند که امام برگزیده «زید»، برادرش حضرت امام محمد باقر علیه السلام بوده است.(1) هنگامی که زید قیام خود را از کوفه آغاز کرد، امام باقر علیه السلام به او نصیحت کرد که به مردم کوفه اعتماد نکن، آن ها همان افرادی هستند که جدّ بزرگوارت علی علیه السلام را به شهادت رساندند و حضرت حسین علیه السلام را در برابر دشمنان

تنها گذاشتند. با وجود این، زید که به گروه زیادی از شیعیان در کوفه مرتبط بود و آن ها را قابل اعتماد می دانست، در ابتدای قیام به طور مخفیانه با مردم کوفه بیعت کرد تا قیام خود را سازمان دهد. آن گاه در روز معیّنی قیام خود را آشکار کرد. وی در

هنگام خروج به یاران خود گفت: «من از رسول اکرم صلی الله علیه و آله شرم داشتم که پیش از ادای فریضه امر به معروف و نهی از منکر در روز رستاخیز کنار حوض کوثر بر او وارد شوم».

«یوسف ثقفی» به دستور «هشام» مأمور سرکوبی قیام زید شد. در شهر کوفه اعلام کرد که هر کس در مسجد گرد آید، خونش محفوظ است. بدین سان وی مردم را از اطراف زید پراکنده کرد. هنگامی که زید از مخفیگاه خود بیرون آمد، تنها سیصد نفر از پانزده هزار نفری که با او بیعت کرده بودند، همراهش بودند. با وجود این، زید و یارانش با شجاعت و شهامت در برابر سپاهیان هشام مبارزه کردند و آن ها را وادار کردند از منطقه «سنجه» عقب نشینی کنند. اما سپاهیان تازه نفس یوسف ثقفی به آن ها ملحق شدند و بر یاران زید حمله کردند که در اثنای این نبرد، تیری به پیشانی زید اصابت کرد. یاران زید وی را به نزد پسرش یحیی بردند و به رغم تلاش پزشکی که قصد مداوای او را داشت، وی به هنگام بیرون آوردن تیر از پیشانی اش درگذشت.

جنازه زید شهید را در بستر رودخانه ای که مسیر آن را تغییر دادند، دفن کردند و بار دیگر آب را در رودخانه بازگردانیدند تا دشمنان بر جسد زید دست نیابند. اما

ص: 254


1- - شیخ مفید، الإرشاد، ص 268.

یکی از افرادی که در هنگام دفن جنازه زید حضور داشت، محل دفن جنازه را به جاسوسان یوسف ثقفی اطلاع داد. مأموران، جنازه زید را از بستر رودخانه بیرون کشیدند و سر مبارکش را از تن جدا کردند. به دستور هشام سر مبارک زید را در مدینه آویزان کردند و بدنش را در کوفه به دار کشیدند. جنازه زید به مدت چند سال همچنان بر دار بماند تا به دستور ولید بن یزید به سال 125 ه .ق، یوسف ثقفی جسدش را از دار پایین کشید و در آتش سوزاند و خاکسترش را به رودخانه ریخت. آن گاه بر بالای منبر مسجد کوفه رفت و گفت که من خاکستر او را در رودخانه ریختم تا ذرّات او را در خوراک های خود بخورید و در آشامیدنی های خود بنوشید.(1)

هنگامی که خبر شهادت زید به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رسید، بسیار اندوهگین شد و به شدت گریست و قطرات اشک از صورتش جاری شد.(2)

زیدیّه در بسیاری از اصول عقاید با شیعه امامیه و اثنی عشری هم عقیده اند. مهم ترین اختلاف آن ها در مسئله امامت، این است که زیدیّه، امامت علی علیه السلام را از راه یقین و نصّ پیامبر صلی الله علیه و آله نمی داند؛ بلکه معتقدند هنگامی که حضرت علی علیه السلام ادعای امامت فرمود، همه ویژگی های امامت و رهبری در حضرت علیه السلام موجود بود.

بنابراین، زیدیّه در نصّ و تعیین امامت با شیعه اثنی عشری اختلاف دارد. علاوه بر این، آن ها یکی از شرایط امامت را خروج و قیام امام علیه حکومت ستمگر می دانند و معتقدند که اگر نیروهای پشتیبان اسلام به تعداد نفرات اصحاب بدر (313) برسد، بر امام مسلمانان واجب است که قیام کند. عقیده زیدیّه بر این است که اگر در یک زمان، دو امام در دو منطقه قیام کنند که حایز شرایط امامت باشند،

ص: 255


1- - یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 267، 297 - 299، 344؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، صص 208 - 211 و 304؛ ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 1، صص 242 - 252؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب چاپ نجف ج 3، ص 471؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 2، ص 115؛ جریر طبری، تاریخ طبری (چاپ بیروت)، ج 4، صص 193 - 199، 204 - 210؛ اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، صص 40، 180 - 181.
2- - ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمه رسولی محلاتی، صص 493 - 497.

اطاعت از آن ها بر مسلمانان واجب است. زیدیّه همچنین معتقدند که بعد از رحلت رسول صلی الله علیه و آله امامت از آن علی بن ابی طالب علیه السلام است و بعد از وی امامت به امام حسن علیه السلام می رسد و بعد از آن دو بزرگوار، امامت به هر کدام از اولاد آن ها که قیام مسلحانه کنند و مردم را به حق بخوانند، می رسد.

زیدیّه علی رغم این که امام به حق را علی علیه السلام می دانند، خلافت ابوبکر را تأیید می کنند و لعن بر شیخین را جایز نمی شمارند و بر صحّت خلافت آن ها رضایت می دهند.(1)

سری بن منصور (ابوالسرایا)

سری بن منصور از قبیله بنی شیبان بود. وی در ابتدا چهار پادار بود و اندک اندک نیرو و مایه گرفت و افرادی را در اطراف خود جمع کرد.(2) وی در ماجرایی مردی از اهل «بنی تمیم» را در جزیره بکشت و به شام گریخت و در آن جا به راهزنی مشغول شد.(3) ابوالسرایا سپس به یزید بن مزید شیبانی پیوست و به مقام سپهسالاری لشکر وی رسید و به همراه او در جنگ خرّمیان و خرمّدینان، شرکت کرد. آن گاه به خدمت احمد بن مزید درآمد و سپس به سپاه هرثمه ملحق شد. بعد از قتل امین، هرثمه از مواجب و حقوق لشکریان تحت امر ابوالسرایا بکاست. ابوالسرایا از اقدام او ناراحت شد و تصمیم گرفت از او جدا شود. ابوالسرایااز هرثمه خواست که اجازه دهد وی به مکه رود. هرثمه موافقت کرد و به او دویست هزار درهم بخشید. ابوالسرایا پول ها را میان سپاهیانش تقسیم کرد، و به آن ها گفت که در گروه های کوچک به من ملحق شوید. آن گاه به سمت حجاز رفت و یارانش هم به او پیوستند. ابوالسرایا در «عین التمر» کارگزار عباسی را دستگیر و اموال وی را میان سپاهیانش

ص: 256


1- - نقل به اختصار از: فضیلت الشامی، تاریخ زیدیّه در قرن دوم و سوم هجری، صص 252 - 265؛ اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، صص 41 - 45، 85 - 90 ، 92.
2- - ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 7، ص 248.
3- - همان، ص 249.

تقسیم کرد. هرثمه سپاهی را برای نبرد به سوی ابوالسرایا فرستاد و در نتیجه نبرد، سپاهیان هرثمه شکست خوردند. ابوالسرایا بعد از مدتی جنگ و بیابانگردی و سرگردانی به شهر «رقه» رفت(1) و در آن جا با شخصیت محمد بن ابراهیم معروف به «ابن طباطبا» آشنا شد. آن دو تصمیم گرفتند تا به حکومت عباسی خاتمه دهند و مردم را برای بیعت به «رضا از آل محمد علیه السلام» دعوت کنند.(2) ابن طباطبا و ابوالسرایا در مقطعی با هم دیدار کردند که هر دو به حمایت یکدیگر احتیاج داشتند. ابن طباطبا پیش از آن به امید یاری «نصر بن شبیب» قیامی را بر ضد عباسیان طراحی کرده بود، اما بر اثر نقض پیمان نصر، قیام وی عقیم ماند. وی دریافته بود که به تنهایی قادر به براندازی حکومت عباسیان نیست. ابوالسرایا نیز که از ابتدا با انگیزه های متفاوتی در جنگ و ستیز بود، از سرگردانی و بی هدفی خسته شده بود و هنگامی که با ابن طباطبا به طور تصادفی ملاقات کرد، با وی بیعت نمود.

ابوالسرایا با سپاهیان خود به سمت «نینوا» رفت و در آن جا قبر مطهر سیّدالشّهداء حسین بن علی علیه السلام را زیارت کرد و سپس راهی کوفه شد. سرانجام ابن طباطبا در جمادی الثانی سال 199 قیام خود را آشکار کرد و بر کوفه مسلط شد. حسن بن سهل را به فرماندهی زهیربن حسن روانه جنگ با ابن طباطبا کرد که توسط ابوالسرایا شکست خورد. ابن طباطبا حکومت خود را در کوفه اعلام کرد. مردم وی را «امیرالمؤمنین» لقب دادند.

انعکاس پیروزی ابن طباطبا و ابوالسرایا در پهنه غربی خلافت مأمون موجب بروز قیام های سایر علویان شد. ابوالسرایا ایالت بصره را به عباس بن محمد بن عیسی بن محمد جعفری واگذار کرد. حسن بن حسن بن علی بن حسین افطس را امیر مکه کرد و ایالت یمن را به ابراهیم بن موسی علیه السلام و فارس را به اسماعیل بن

ص: 257


1- - ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 7، ص 250.
2- - تاریخ ابن خلدون، ج 7، ص 243؛ به نقل از باقر شریف قرشی، زندگانی امام کاظم علیه السلام، ج 2، ص 460.

موسی علیه السلام و اهواز را به زید بن موسی علیه السلام واگذار کرد.(1) اما در همان ابتدای کار، ابن طباطبا بر اثر عارضه بیماری درگذشت. فوت او اگرچه برای مدتی نهضت را از حرکت بازداشت، اما با تعیین محمد بن محمد به جانشینی ابن طباطبا و بیعت ابوالسرایا با وی، بار دیگر نهضت به جنبش درآمد. ابوالسرایا و محمد بن محمد با بسیج مردم، بر شهر واسط دست یافتند.

حسن بن سهل، هرثمة ابن اعین را راضی کرد که به جنگ با ابوالسرایا برود. او به همراه سردار سپاه خود، موسی بن یحیی بن خالد برمکی راهی کوفه شد و در سر راه خویش، مداین، واسط و بصره را که در تسلط ابوالسرایا بود، فتح کرد. آن گاه به اردوگاه ابوالسرایا که در کنار رودخانه صرصر بود، حمله برد. ابوالسرایا از آن جا به

قصر ابن هبیره رفت. هرثمه با ساختن پلی بر روی رودخانه توانست ابوالسرایا را تعقیب کند و در دهم جمادی الاخر سال 199 ه .ق هر دو سپاه در ناحیه کوفه به هم برخورد کردند و جنگ عظیمی در میان آن ها صورت گرفت. در نتیجه این نبرد سخت، بسیاری از لشکریان ابوالسرایا کشته شدند.

ابوالسرایا و یارانش در نتیجه این شکست متواری شدند. وی در شانزدهم محرّم از کوفه به قادسیه و از آن جا به واسط و اهواز رفت تا به شوش رسید. اما مردم شهر، دروازه را به روی وی بستند. ابوالسرایا خواست که دروازه را بگشاید. حسن بن علی مأمون، حکمران شوش از ابوالسرایا خواست که ایالت او را ترک کند و در نتیجه این اقدام، جنگی میان آن ها روی داد و ابوالسرایا شکست خورد و از آن جا گریخت. وی که در طیّ این نبرد، سخت بیمار شده بود، به «رأس عین» و سپس به «جولا» رفت و در آن جا پنهان شد. یکی از سرداران سپاه عباسی به نام حماد خادم، معروف به «کندغوش» از محل اختفای آن ها با خبر شد. به آن جا هجوم برد و ابوالسرایا را دستگیر و تسلیم حسن بن سهل کرد. او فرمان داد وی را گردن زدند و

ص: 258


1- - ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 7، ص 251؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 461؛ طبری، تاریخ طبری، ج 13، صص 5331 - 5333.

جسد او را پاره کردند و بر دروازه های بغداد آویختند.(1)

سلیمان بن موسی علیه السلام

یکی دیگر از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام سلیمان است که از امّ ولد به دنیا آمده است.(2) ابن عنبه و دیگر علمای انساب معتقدند که سه تن از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام تنها دارای دختر بودند که آن ها سلیمان و فضل و احمد می باشند.(3) همچنین اکثر علمای انساب وی را بلاعقب نوشته اند.(4)

متأسفانه، فقر منابع و اطلاعات تاریخی، ما را از ارائه تصویر شفافی از زندگانی و تاریخ تولد و وفات او ناتوان می دارد.

قدیمی ترین مدرکی که از هجرت و شهادت سلیمان بن موسی علیه السلام سخن به میان آورده ، الرّد علی النقض، تألیف شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی ، در گذشته قرن ششم ه .ق، است که در موقع توصیف علمای «آبه» (آوه) یاد کرده و می گوید: «شهادتگاه و آرامگاه عبداللّه و فضل و سلیمان فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام در آبه است.

گورستان این عزیزان، نورانی و پر از قبور علما و فقهاست.»(5)

ص: 259


1- - یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 465 - 466؛ ابن اثیر، کامل تاریخ اسلام و ایران، ج 7، ص 254 - 255؛ طبری، تاریخ طبری، ج 13، صص 5635 - 5637؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 441؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 238؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 12، ص 215 - 216.
2- - شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 244؛ سید جعفر بحرالعلوم، تحفه العالم، ج 1، ص 23؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 286.
3- - ابن عنبه، عمده الطالب، ص 227؛ علامه نسّابه یمانی موسوی، النفحه العنبریة، ص 63؛ نجفی حسینی، مناهل الضرب، ص 393.
4- - ابن شد قم حسینی، زهره المقول، ص 59؛ نجم الدین ابی الحسن العلوی العمری، المجدی، ص 107؛ بیهقی، لباب الأنساب، ج 1، ص 394؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 152؛ علامه ابونصر بخاری، معالم الأنساب الطالبیین، ص 142؛ جمال الدین ابوالفضل عبیدلی، التذکره، ص 251؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 91.
5- - عبدالجلیل قزوینی رازی، الرّد علی النقض، ص 170.

در حاشیه عمدة الطالب در هنگامی که مؤلف سلیمان و فضل، دو پسر امام موسی علیه السلام را وصف می کند، از قول سید حسین بن مساعد حایری می گوید: «قبر آن دو در آوه است و من در ماه رمضان سال 918 ه .ق آن را زیارت کرده ام».(1)

همچنین قاضی نوراللّه مرعشی شوشتری در کتاب مجالس المؤمنین در هنگام وصف آبه گوید: «مشاهدی که در آبه قرار دارد، عبارت اند از شهادتگاه عبداللّه و فضل و سلیمان فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام که مشاهدی نورانی است».(2)

همین اقوال را عبدالرزّاق کمونه در کتاب خود بیان داشته است.(3) مرحوم تفرشی

نیز در کتاب بدایع الأنساب می نویسد: «سلیمان بن موسی علیه السلام با فضل برادرش در قریه آبه دو فرسنگی ساوه است».(4) شیخ ذبیح اللّه محلاتی نیز معتقد است: «قبر سلیمان بن موسی بن جعفر علیه السلام در آوه قم است».(5)

عباس فیض نیز بر گفته دیگران مهر تأیید می زند و می نویسد:

«تردید نیست در این که امامزادگان جلیل عبداللّه و موسی و فضل و سلیمان فرزندان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در قصبه آوه در شش فرسنگی قم مدفون اند و دارای بقعه و گنبد هم می باشند».(6)

شیخ ابوعبداللّه محمد بن خفیف

شیخ ابوعبداللّه محمد بن خفیف(7) معروف به «شیخ کبیر»، او را از این نظر

ص: 260


1- - ابن عنبه، عمده الطالب، ص 225.
2- - علامه قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 186 .
3- - سید عبدالرزّاق کمونه، آرامگاههای خاندان پاک پیامبر، صص 29 - 30.
4- - تفرشی، بدایع الأنساب، ص 33.
5- - شیخ ذبیح اللّه محلاتی، اختران تابناک، ج 1، ص 529.
6- - عباس فیض، بدر فروزان، ص 56.
7- - خفیف و عفیف هم آمده است.

«خفیف» نامیدند که سبک بار، سبک روح و سبک حساب بود.(1) پدرش یکی از

سرهنگان لشکر «عمرو بن لیث صفاری» بود که در نیشابور به خدمت صفاریان درآمد و در همان جا با دختر یکی از زاهدان فرقه «کرامیّه» ازدواج کرد و به اتفاق همسر باردار خود، در رکاب عمروبن لیث به شیراز آمد. بدین سان شیخ خفیف در سال 207 هجری در شیراز متولد شد. پدرش مردی زاهد و متقی و مادرش از اولیای عصر خود بود.

شیخ در کودکی پیوسته در حال عبادت، زهد و تحصیل علم بود، به گونه ای که خود شرح می دهد: «در زمان کودکی، اوقات خود را تقسیم کرده بودم. از بام تا شام و از شام تا بام چنان که یک لحظه ضایع نگذاشتمی. در مبدأ روز چون صبح برآمدی به نماز چاشت مشغول شدمی و پس به صنعت حقه گری مشغول شدمی که از صنعت ها بیش از حقه گری نمی دانستم و تا وقت پیشین، آن کار کردمی و بعد از آن به فریضه و سنت نماز پیشین مشغول شدمی و تا نماز دیگر به مراحل نماز مشغول گشتمی و بعد از آن به فریضه و سنت نماز دیگر؛ چون از نماز فارغ شدمی تا وقت نماز خفتن، و چون از فریضه خفتن فارغ می شدم، اورادی که داشتم نمی گذاردم، پس به خانه می رفتم و افطار می کردم و بعد از آن چهل حدیث پیغمبر - صلی اللّه علیه و آله - می نوشتم. پس ساعتی از شب می خفتم و پس برمی خاستم و تا صبح نماز می کردم».(2)

در علاقه مندی و عشق شدیدی که شیخ به فراگیری احادیث داشت، گفته اند که در دوران کودکی وی به نزد یکی از بزرگان می رفت و حدیث از وی می شنید. یک روز زمستان که همه کوچه ها را برف فرا گرفته بود، شیخ در کوچه، معلم خود را دید، در حالی که خود پابرهنه بود، از استادش سؤالی کرد و وی بدون اطلاع از این که شیخ پابرهنه است، برای وی نقل حدیث کرد. شیخ با پای برهنه به قدری در برف

ص:261


1- - عطّار نیشابوری، تذکرة الأولیاء، ص 498.
2- - شیراز شهر اولیاء، ص 60 به بعد.

بماند که هنگام بازگشت به خانه از شدت درد پا تا مدتی رنجور بود و مادرش به معالجه پای وی پرداخت.(1)

ص: 262


1- - شیراز شهر اولیاء، ص 79.

اطراف ایشان گرد آمدند و هر کدام از آن ها را که دهانش بوی گوشت فیل می داد، کشتند. اما یکی از فیل ها که دهان شیخ را بویید و دریافت که وی گوشت فیل نخورده است، وی را با خرطوم بلند کرده، بر پشت خود گذاشت و وی را به آبادی رساند.(1)

شیخ کبیر دارای تألیفات فراوانی است که برخی از آنها به این شرح است:

شرح الفضایل، شرف الفقراء المحققین علی الاغنیاء المنفقین، جامع الارشاد، الفصول فی الاصول، الاستذکار، اللوامع، المنقطعین، لبس المرقعات ، کتاب الاعانة اختلاف الناس فی الروح، کتاب الاقتصاد، فضل التصوف، المفردات، بلوی الأنبیاء الوُد و الالفه، الجمع و التفریق، کتاب المعراج، مسائل علی بن سهل، الردّ علی ابن زینان، الردّ علی ابن سالم، الجوع و ترک الشهوات، المنهج فی الفقه، استدراج و الاندراج، معروفة الزوال، اسامی المشایخ، آداب المریدین، جامع الدعوات، المعتقد الکبیر و الصغیر، الاستخراج.(2)

«زرکوب شیرازی» در شیراز نامه می نویسد که پس از مرگ شیخ، او را در وسط خانقاه و رباط خود دفن کردند و مزارش پیوسته زیارتگاه اهل حقیقت و طریقت و متصوفه بود. شاهان و امرای فارس هرگاه عازم سفرهای جنگی بودند، زیارت شیخ می رفتند و از او همّت می خواستند. «امیر عضد الدوله دیلمی» از ارادتمندان خاص شیخ کبیر بوده است و «شاه شجاع» هرگاه به جنگی می رفته، ابتدا به زیارت تربت شیخ رفته و سپس عازم جنگ می شده است.(3)

صاحب هزار مزار نیز در وصف ارادت امیر عضدالدوله به شیخ کبیر می نویسد که وی دستور داد تا عمارتی بر مقبرۀ شیخ کبیر بنا کنند.(4)

به واسطۀ اختلافی که دربارۀ سال وفات شیخ در دست است، به درستی نمی توان از رابطۀ میان شیخ کبیر و امیر عضد الدوله دیلمی مطمئن شد. اگر قول

ص:263


1- ابن بطوطه، سفرنامه، صص 205 - 206.
2- ابوالقاسم جنید شیرازی، شد الإزار فی حط الأوزار عن زوّار المزار، ص 42 - 43 و فرصت الدوله، آثار العجم، صص 260 - 261؛ ابوالحسن دیلمی، سیرت شیخ کبیر ابوعبدالله ابن خفیف شیرازی، ص 212.
3- زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 96
4- ابوالقاسم جنید شیرازی، شد الإزار، ص 394

«عیسی بن جنید» را که در پایان شرح حال شیخ کبیر آورده است، بپذیریم،(1)وفات شیخ در شب سه شنبه بیست و سوم ماه رمضان سنة احدی وسبعین و ثلث مائه (371 ه.ق) روی داده است.(2)

در این صورت می توان به حکایتی که شیخ عطّار نیشابوری از شیخ کبیر در دربار امیر عضدالدوله دیلمی نقل می کند، اعتماد کرد. شیخ عطّار نیشابوری در تذکرة الأولیاء چنین حکایت می کند:

نقل است که دو صوفی از جایی به زیارت شیخ آمدند، شیخ را در خانقاه نیافتند. پرسیدند که کجاست. گفتند به سرای عضد الدوله. گفتند شیخ را به سرای سلاطین چه کار؟ دریغا آن ظن ما بدین شیخ. پس گفتند که در شهر طوفی (گردش) کنیم. در بازار شدند و به دکان خیاط رفتند تا جیب خرقه بدوزند. خیاط را مقراض (قیچی) ضایع شد. ایشان را گفتند که شما گرفته اید (ربوده اید). پس به دست سرهنگی دادند و به سرای عضدالدوله بردند. عضدالدوله فرمود که دست ایشان باز کنید. شیخ عبدالله خفیف حاضر بود، گفت: صبر کنید. این کار ایشان نیست. ایشان را خلاص دادند. پس با صوفیان گفت: ای جوانمردان، آن ظن شما راست بود، اما آمدن ما به سرای سلاطین به جهت چنین کارهاست. هر دو صوفی مرید او شدند تا بدانی که هر که دست در دامن مردان زند، او را ضایع نگذارند و دست او بر باد ندهند.(3)

ص:264


1- عیسی بن جنید شیرازی، هزار مزار، ص 87.
2- مرحوم قزوینی در حاشیه شدالإزار، تاریخ وفات شیخ کبیر را سال 371 می داند. وی معتقد است که در میان مورّخان معتبر چندان اختلافی در مورد تاریخ وفات شیخ وجود ندارد و صاحب حلیة الأولیاء، کتاب انساب سمعانی و دیگران بر این سال اتفاق نظر دارند. اگرچه برخی از مورّخان نظیر حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده و به تبع او صاحب حبیب السیر و ریاض العارفین وفات او را در سال 391 ه.ق نوشته اند. آنچه که نفحات جامی ذکر کرده است، چهل سال تفاوت نشان می دهد، یعنی در سنه احدی و ثلثین و ثلث مائه (331 ه. ق) که اشتباه فاحش است.
3- عطّار نیشابوری، تذکرة الأولیاء، صص 501 - 502؛ ابوالحسین دیلمی، سیرت شیخ کبیر، ص 262.

عباس بن موسی کاظم علیه السلام

عباس، فرزند دیگر امام موسی کاظم علیه السلام است که مادرش امّ ولد (کنیز) بود.(1)

شیخ طوسی - ره - در رجالش او را از اصحاب پدر بزرگوارش امام موسی کاظم علیه السلام برشمرده و قایل به وثاقتش شده است.(2) اما «مامقانی» در تنقیح المقال می نویسد که این مطلب را در دو نسخه ی معتمد در رجال شیخ نیافتم.(3)

وی از راویان حدیث است که از پدر گرانقدرش روایت لباس نمازگزار را نقل می کند و در کتاب های روایی به آن اشاره شده است.(4) با این وصف، علمای رجال به سبب روایت ذیل او را ذم و قدح کرده اند.

شیخ کلینی رحمة الله و صدوق رحمة الله نقل می کنند که او به سبب بدهکاری و مسایل مالی در ماجرای گشایش وصیتنامۀ پدرش نسبت به برادرش حضرت امام رضا علیه السلام نزد قاضی مدینه شکایت کرد و دچار لغزش و تعرّض نسبت به امام علیه السلام شد که نمایانگر کمی معرفت وی به امام رضاعلیه السلام است. با وجود این، حضرت رضا علیه السلام برادرش را نصیحت و به او ابراز علاقه و احسان کرد.(5) تستری در قاموس الرجال پس از نقل روایت فوق می نویسد:

«و بعد هذا الخبر المشتمل علی غایة القدح فیه، لا بد أن یحمل قول المفید فی إرشاد، و

ص:265


1- علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، صص 283 - 303؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 244؛ ابن صوفی، المجدی، ص 107؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 351.
2- محمد بن حسن طوسی، رجال الشیخ الطوسی، ص 353.
3- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 130؛ محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 6، ص 42؛ مولی عنایة الله علی قهپانی اصفهانی، مجمع الرجال، ج 3، ص 253 و ج 2، ص 33.
4- شیخ محمد بن الحسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 3، ص 267؛ محدّث نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 147؛ خالد برقی، المحاسن، ج 2، ص 42.
5- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، صص 317 - 319. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 32. محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 6، صص 40 - 41؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 278 و ج 49، ص 224؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 2، ص 156؛ محمد مهدی نجفی، الجامع الرواه و اصحاب الامام الرضا، ج 1، صص 358 -363.

لکلّ واحد من ولد أبی الحسن موسی، فضل و منقبه مشهوره، علی الفضائل الدّنیویّه، و أمّا الدّینیّه فالرجال کان عاریا منها و متلبّسا بکلّ الرذائل و المثالب منها».(1)

بعد از این خبری که در بر دارندۀ نهایت خرده گیری از اوست ، به ناچار باید آن را بر گفتار شیخ مفید رحمة الله که می گوید: برای هر یک از فرزندان أبو الحسن موسی علیه السلام فضل و منقبتی است، به فضایل دنیوی حمل کنیم، زیرا عباس بن موسی علیه السلام در امور دینی و معنوی از آن تهی بوده و در بردارندۀ بدیها و پستی هاست.

مامقانی در تنقیح المقال نیز می گوید: «اگر چه شیخ طوسی رحمة الله او را توثیق نموده است، اما با وجود روایت فوق، وثاقت او، محلّ نظر است، زیرا منازعۀ او با برادرش امام رضاعلیه السلام و گفتار تند او با آن حضرت، وی را از وثاقت و عدالت خارج می کند، مگر این که ثابت شود او توبه کرده و امام نیز توبۀ او را پذیرفته باشند».(2) آیة الله العظمی خویی نیز پس از اشاره به عدم ذکر نام عباس بن موسی علیه السلام در بقیۀ نسخه های رجال شیخ طوسی، در وثاقت او تردید کرده است و می گوید:

«اگرچه وثاقتش ثابت نشده، اما به جهت ضعیف بودن روایت کافی و عیون، نمی توان حکم قطع به انحرافش داد...».

براقی در تاریخ کوفه، خبری را نقل می کند که حاکی از وثاقت و عدالت اوست. او می نویسد:

«حمید بن عبد الحمید که فرماندار قصر بن هبیره از طرف حسن بن سهل سرخسی وزیر مأمون عباسی بود، عباس بن موسی علیه السلام را عامل خود در کوفه قرار داد و به او دستور داد تا برای برادرش امام رضا علیه السلام از مردم بیعت به عمل آورد و این در سال 202 ه. ق بوده است».(3)

بنابراین، معلوم می شود بر خلاف نظر مامقانی و تستری هیچ ذمّی متوجه عباس

ص:266


1- محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 6، ص 42.
2- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 130.
3- حسن براقی،تاریخ کوفه،ص 234؛علامه محمد حرزالدین،مراقد المعارف،ج 2،ص189.

بن موسی علیه السلام نبوده و خبر کلینی در کافی و شیخ صدوق در عیون دربارۀ نزاع وی با امام رضاعلیه السلام نیز در غایت ضعف است. از این رو باید گفت: عباس بن موسی علیه السلام ثقه بوده، از اصحاب پدر و برادر گران قدرش امام رضا علیه السلام به حساب می آید و حملۀ تند مرحوم مامقانی و به خصوص تستری به او، تنها از روایت منقول از کلینی و صدوق نشأت گرفته، عباس، همچنان در ثقات اصحاب پدر و برادرش به شمار می آید.

به هر حال، از تاریخ درگذشت عباس بن موسی علیه السلام اطلاع دقیقی در دست نیست، تنها همین قدر می دانیم که وی تا قبل از سال 203 ه.ق در قید حیات بوده(1) و ظاهراً چنان که از وصیت نامۀ امام موسی کاظم علیه السلام فهمیده می شود، عباس کوچک تر از امام رضا علیه السلام و ابراهیم و بزرگ تر از اسماعیل و احمد بوده است.(2)علمای أنساب جملگی قایل به تداوم نسل عباس بن موسی علیه السلام هستند.(3) اما برخی او را معقّب مکثّر، و پاره ای دیگر وی را معقّب قلیل دانسته اند.(4) به هر حال، او با فاطمه، دختر محمد الدیباج بن امام جعفر صادق علیه السلام ازدواج کرد و از او، صاحب یک فرزند به نام موسی شد. همچنین قاسم، فرزند دیگر او، از کنیزی بنام «علم» بدنیا آمد.(5) محمد کاظم یمانی متوفای قرن نهم هجری ، در النفحة العنبریة تعداد فرزندان عباس را هشت تن می داند. از این رو، وی فضل اکبر، فضل اصغر، محمد، علی، جعفر و احمد را بر تعداد فرزندان او افزوده است (6)و می نویسد که آن ها

ص:267


1- عبدالحسین شبستری، احسن التراجم، ج 1، ص 345؛ حسن براقی، تاریخ کوفه، ص 234.
2- سید محمد علی روضاتی،جامع الأنساب،ج 1،ص 70.
3- عبید الله بن الحسین بن زین العابدین علیه السلام، المعّقبین، ص 84؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص 77؛ابن طقطقی، الأصیلی، ص 179؛ عبدالرحمان بن کیاء، سراج الأنساب، ص 37؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 248.
4- ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 197؛ جمال الدین احمد بن عنبه، الفصول الفخرّیه، ص 143؛ بیهقی،الأنساب، ج 1، ص 394؛ ابوالحسن محمد شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 467.
5- سید عزیزالدین ابی طالب المروزی، الفخری، ص 15؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص 88؛ابونصر بخاری، سر السلسلة العلویّه، ص 42.
6- در منطقه «بادرود» نطنز بقعه ای است مشهور به آقا علی عباس که برخی وی و برادرش را فرزندان بلافصل امام موسی کاظم علیه السلام می دانند. با توجه به این که در کتاب های أنساب، از او تنها یک فرزند به نام عباس و محمد آمده است، به عقیدۀ نگارنده، احتمال دارد این مقبره، مدفن فرزندان عباس یعنی علی و محمد باشد.

بلاعقب بوده اند.(1) ابو الحسن عمری از اعلام قرن پنجم هجری نیز در کتاب المجدی فی أنساب الطالبیین می نویسد که عباس، صاحب چند پسر و دختر شده است که مؤید قول یمانی است؛ اما به جهت فقر منابع هیچ اطلاعی از وضعیت و نام دختران او فرارو نمی نهد.(2)

علمای انساب تداوم نسل عباس بن موسی علیه السلام را تنها از فرزند او قاسم می دانند. او به سبب سکونت در یمن به قاسم یمانی شهرت داشت.(3) مادرش امّ ولد به نام «علم» بود(4) و از او چهار فرزند ذکور و یک دختر به اسامی ذیل باقی می ماند:

1- أحمد أبو العبّاس، صاحب السلعه یا صاحب اللغه که در کوفه می زیست.

2- الحسن أبو عبد الله صاحب اللغه.

3- محمّد الاکبر ابو عبد الله.

4- موسی.

5 - اسماء المُسّنّه که بالغ بر یکصد و بیست سال عمر کرد و به اسماء السّنّه مشهور شد.(5)

از اولاد قاسم بن عباس بن موسی علیه السلام ، محمد الضعیف بن جعفر بن أحمد بن القاسم بن عباس است که به قول ابن طقطقی در الأصیلی فی أنساب الطالبیین به

ص:268


1- محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، ص 88.
2- نجم الدین ابی الحسن العلوی العمری، المجدی، ص 107.
3- ابوالحسن محمد شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 168؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص 88 سید عزیز الدین ابی طالب المروزی، الفخری، ص 15.
4- ابونصر بخاری، سرسلسلة العلوّیه، ص 42.
5- ابن عنبه، عمدة الطالب، صص 259 - 260؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 179؛ ابوالحسن محمد شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 168؛ سید عزیز الدین ابی طالب المروزی، الفخری، ص 15؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص 88.

شهادت رسیده است.(1) یکی دیگر از اولاد وی به نام حسین بن حمزة بن احمد بن الحسین بن القاسم نیز وارد شهر مرند شد.(2)

ابن عنبه و دیگران، قبر قاسم بن عباس را در شوشی یکی از قرای کوفه می دانند که به فضل مشهور و معروف است.(3) اما صاحب مراصد الاطلاع تحت مادّۀ شوشه و تاج العروس ذیل مادّۀ شاش قبر مذکور را از آن قاسم بن موسی علیه السلام بن جعفر علیه السلام می دانند.(4) که به طور قطع قبر قاسم بن موسی علیه السلام در حلّه، مطاف اهالی آن جا است(5) و میان وی و فرزند عباس بن موسی علیه السلام خلط و اشتباه صورت گرفته که صاحب مراقد المعارف به این اشتباه اشاره کرده است.(6)

سید جعفر یمانی پس از ذکر نام قاسم بن عباس بن موسی علیه السلام می نویسد: وی مخفیانه می زیسته است و در حالی که نسب شریف خود را مخفی کرده، وارد ناحیه ای در سوری شد. او با زراعت و سبزیکاری زندگانی می کرد و نسب اوراکس ندانست.(7)

اما برخی داستان مخفیانه زیستن وی را چنین یاد می کنند: عباس بن موسی علیه السلام

ص:269


1- ابن طقطقی، الأصیلی، ص 18؛ جمال الدین ابوالفضل عبیدلی، التذکره فی أنساب المطهره، ص 133.
2- نجم الدین ابی الحسن العلوی العمری، المجدی، ص 107.
3- عبدالرزاق کمونه مشاهد العترة الطاهره، ج 5، ص 120؛ شیخ ذبیح الله محلاتی، اختران تابناک، ج 1،ص 571؛ ابن شدّ قم حسینی مدنی، تحفة الأزهار، ج 3، ص 322؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 180؛ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 260.
4- - صفی الدین عبد المؤمن بغدادی، مراصد الاطلاع، ص 246؛ حموی بغدادی، معجم البلدان، ج 5 صص3- 7؛ الزبیدی، تاج العروس، ج 18، ص 107؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 22، ص 298؛ سید محمد علی روضاتی، جامع الأنساب، ج 1، ص 72.
5- - علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 213؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 258؛ باقرشریف القرشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، ج 2، ص 420؛ شیخ ذبیح الله محلاتی، اختران تابناک، ج 1، 571؛ تفرشی، بدایع الأنساب، ص 46.
6- علامه محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، صص 190 - 194؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 179.
7- محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، ص 88.

از همسر خود «ندام»(1) دارای فرزند پسری گردید، که او را قاسم نامیده بود، اما شرایط ناامنی و ترسِ قاسم از دشمن طوری بود که وی مخفیانه و به طور ناشناس در سرزمین «شوش» زندگی می کرد، و برای تأمین زندگی خود، سبزی کاری و کشاورزی داشت، و بدون این که کسی او را بشناسد، از این ناحیه پولی به دست می آورد و به زندگی خود ادامه می داد.

وضع کار و عبادت و پرهیزکاری و درستکاری قاسم به قدری درخشان و جذاب بود، که مورد توجه مردم واقع شد و فوق العادگی او مردم را به کنجکاوی واداشت، که او را بهتر بشناسند، بدین جهت هر چه از اسم و پدر و مادر او سؤال می کردند، او طفره می رفت و از معرفی خود، خودداری می کرد و این در حالی بود که با زنی هم ازدواج کرده بود، و خداوند به او فرزند دختری عنایت فرمود.

دخترک ظاهراً سه چهار ساله شده بود که قاسم خود را نحیف و بیمار می یافت، از این نظر، وقتی شخصی به نام عیسی پیش او آمد و تصمیم داشت برای رفتن به سفر حج خداحافظی کند، از او خواست اگر سفارش دارد، برایش انجام دهد.

قاسم هم از عیسی درخواست کرد دختر کوچک مرا به مدینه برسان، و او را در فلان کوچه رها کن و از آن پس دنبال کار خود برو، دخترک خود به خانه ای که باید می رود!

عیسی، دخترک را همراه برداشت و مسافرت خود را برای حج آغاز کرد، وقتی به مدینه رسید، در همان محلی که قاسم سفارش کرده بود، دخترک را رها کرد،دخترک در خانه ای را زد،در به روی او باز شد و او داخل خانه گردید،اما اهل خانه به مجرد این که او را مشاهده کردند، فریاد شیون و سوگواری سر دادند!

عیسی وقتی آن صحنه را دید، نزدیک رفت و علت آن سر و صدا و آه و ناله را پرسید، به او گفتند: خبر درگذشت قاسم بن عباس به مدینه رسیده است و این دخترک فرزند او می باشد.

ص:270


1- نام مادر قاسم، ام ّولدی به نام علم بود. احتمالاً وی به نام دیگری هم شهرت داشته است.

باری، عیسی وقتی از این موضوع باخبر شد، پس از سفر حج که به وطن خود بازگشت، متوجه شد آن شخص ناشناس وفات یافته است، آن گاه مردم را باخبر ساخت، که وی قاسم نوۀ امام موسی بن جعفر علیه السلام بوده، و داستان دخترک و صحنه ای را که در مدینه پیش آمده بود، برای آنها شرح داد، آن وقت عده ای از مؤمنان همکاری کردند و روی قبر او بقعه ای ساختند، و آن بقعه که به قول برخی در شوش قرار دارد، هم اکنون محل زیارت و احترام اهل ایمان است.(1)

باید توجه داشت که نظیر داستان فوق دربارۀ قاسم بن موسی علیه السلام که در حلّه وفات یافته نیز در برخی از منابع ذکر شده است، از این رو، احتمال دارد داستان فوق مربوط به قاسم بن موسی علیه السلام باشد که به اشتباه در برخی از منابع به قاسم بن عباس بن موسی علیه السلام معرفی شده است.

عبدالله بن موسی علیه السلام

عبد الله بن موسی، از مادری امّ ولد (کنیز) به دنیا آمد.(2) شیخ طوسی رحمة الله او را از اصحاب امام رضا علیه السلام برشمرده،(3) و نمازی شاهرودی در مستدرک علم رجال الحدیث اضافه می کند که وی از اصحاب پدرش امام موسی کاظم علیه السلام و برادرش امام رضا علیه السلام بوده است. (4)

مامقانی از او به «امامی ممدوح» تعبیر می کند.(5) به هر روی، وی از محدّثان بزرگ

ص:271


1- باقر شریف قریشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 2، ص 427؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال،ج 2، ص 257.
2- علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، صص 285 - 288؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 195؛ ابن عنبه،عمدة الطالب، ص 252.
3- علامه حلی، خلاصة الأقوال، ص 379؛ محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 6، ص 629 .
4- علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 5، ص 118.
5- مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 319.

و در نزد همگان از مقام و منزلت بلندی برخوردار بود و در مدینه فتوا می داد.(1) کتاب ابی داوود در خلق قرآن را روایت کرده است(2) و «حسن بن دینار»،(3) و «علی بن سائح»(4) و «علی المحمودی» (5) از وی روایت نقل می کنند. «ابراهیم بن هاشم» او را توثیق کرده است.(6)

محبت و احترام عبدالله بن موسی علیه السلام نسبت به امام جواد علیه السلام حکایت از معرفت او نسبت به امام علیه السلام زمان خود دارد.(7) هنگامی که امام رضا علیه السلام وفات یافت، تعدادی از شیعیان به مدینه آمدند تا فرزند و جانشین او امام جواد علیه السلام را زیارت کنند، آن گاه عموی آن امام (عبدالله بن موسی علیه السلام ) در حالی که پیر مرد کهنسال خردمندی بود و لباس خشنی به تن داشت و میان پیشانی اش در اثر سجده های زیاد و طولانی پینه بسته بود، بر آنان وارد شد، سپس امام جواد علیه السلام که کودک نه ساله بود، به مجلس وارد شد وعبدالله هم به احترام امام علیه السلام از جای برخاست، او را در آغوش کشید، میان پیشانی او را بوسید و مجلس پیرامون گفت و گوی شیعیان با امام جواد علیه السلام ادامه یافت... .(8)

مامقانی در تنقیح المقال پس از ذکر روایت فوق، قایل به عدالت عبد الله شده

ص:272


1- علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 285؛ ابن شهر آشوب، مناقب ابن شهر آشوب، ج 2،ص 383. شیخ مفید، اختصاص، ص 102؛ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص 109.
2- احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 4، ص 151.
3- علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 39، صص 138 - 139؛ علامه حلّی، کشف الیقین فی فضائل امیر المؤمنین، صص 133 - 135.
4- کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 429؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 5، ص 324.
5- مجلسی، بحار الأنوار، ج 4، ص 124.
6- مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 319.
7- مجلسی، بحار الأنوار، ج 50، ص 79، 85؛ محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 6، ص 629ابن شهر آشوب، مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 383.
8- حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص 120؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 50، ص 91، 100؛ شیخ مفید، اختصاص، ص 102.

است.(1) سید جعفر اعرجی در مناهل الضرب فی أنساب العرب از او به سیدی جلیل القدر و مقدم بر سایر سادات یاد می کند.(2) ابن طباطبا او را ساکن در نصیبین کوفه می داند.(3) از این رو، قبر او در عراق در منطقۀ «خرم غماس» مشهور است.(4) سنّ او را هنگامی که در مدینه بود، نود سال نوشته اند.(5)ضامن بن شدقم وی را مکنّی به « ابو جعفر»(6) دانسته و به اتفاق نقل اکثر علمای انساب، عبد الله دارای سه دختر و 5 پسر به اسامی زینب، فاطمه، رقیه، احمد، محمد، حسین، حسن و موسی بوده است.(7) ابوطالب مروزی در الفخری فی أنساب الطالبیین تعداد پسران وی را شش تن می داند، اما از ذکر نام آن ها خودداری کرده است.(8) این احتمال که فرزند ششم او جعفر باشد، بعید به نظر نمی رسد، چون که او مکنی به ابوجعفر بوده است ؛ لکن ضامن بن شدقم «علی» را بر تعداد فرزندان اضافه کرده است.(9)

عبدالله بن موسی علیه السلام به جهت سکونت در منطقۀ «عوکلان» (10)به عوکلانی مشهور شد،(11) و فرزندان او نیز به «بنی عوکلانیون» خوانده شدند.(12) ابی نصر

ص:273


1- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 319.
2- الأعرجی نجفی حسینی، مناهل الضرب، ص 497؛ و کان عبدالله بن موسی سیداً جلیلاً مقدماً.
3- بحرالعلوم گیلانی، منتقلة الطالبّیه، ص 329.
4- محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، صص 46 -47.
5- تذکرة آقا علی عباس، ص 35 به نقل از شیخ مفید، اختصاص، ص 99.
6- ضامن بن شدقم، تحفة الأزهار، ج 3، ص 223.
7- نجم الدین أبی الحسن العلوی العمری، المجدی، صص 116 - 117؛ محمد کاظم الیمانی،النفحة العنبریه، صص 94 - 95؛ علامه نسّابه یمانی صنعانی، روضة الألباب، ص 107.
8- سید عزیزالدین ابی طالب المروزی، الفخری، ص 16.
9- ضامن بن شدقم، تحفة الأزهار، ج 3، ص 223.
10- حموی بغدادی، معجم البلدان، ج 4، ص 169.
11- ابن طقطقی، الأصیلی، ص 195؛ ضامن بن شدقم، تحفة الأزهار، ج 3، ص 223.
12- شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 163؛ سید عزیز الدین ابی طالب المروزی، الفخری، ص 16؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 195؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 252؛ عبدالرحمان بن کیاء، سراج الأنساب، ص 82؛ بحرالعلوم گیلانی، منتقلة الطالبّیه، ص 329.

بخاری در سرالسلسلة العلویّه تداوم نسل وی را تنها از یک فرزند او «موسی الثانی» می داند،(1) اما برخی، فرزند دیگر او محمد را نیز جزو معقّبین ذکر کرده اند.(2) به هر حال، اعقاب او در کوفه، نصیبین، سیرجان و رمله و مصر پراکنده بودند.(3)

از تاریخ وفات او هیچ اطلاعی در دست نیست و دربارۀ محل دفن او نیز بین مورّخان و علمای انساب اختلاف است. اما نسبت او به «عوکلان» نشان می دهد که او تا آخر عمر خود، در آن جا بوده است، اما ابن طباطبا وی را ساکن در کوفه می داند،(4) ظاهراً این موضوع پس از بازداشت امام جواد علیه السلام به عراق می باشد که وی نیز به آن جا مهاجرت کرده و در آن جا وفات یافته و مزاری در کوفه به او منسوب است.(5)

به هر حال، هیچ مدرک معتبری دال بر مهاجرت عبد الله بن موسی که پیر مردی نود ساله بود، به ایران در دست نیست. با این حال، اقوال متعددی مبنی بر دفن او

ص:274


1- علامه ابونصر بخاری، سرسلسلة العلویّه، ص 44؛ شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 163؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 104؛ سید عزیز الدین ابی طالب المروزی، الفخری، ص 16؛ معالم علامه ابونصر بخاری، أنساب الطالبیین، ص 168.
2- نجم الدین ابی الحسن العلوی العمری، المجدی، صص 114 - 116؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 195؛جمال الدین حسین عبیدلی، ص 124؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 252؛ جمال الدین احمد بن عنبه، الفصول الفخریه، صص 140 - 141؛ عبدالرحمان بن کیاء، سراج الأنساب، ص 82؛ محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، صص 94 - 95؛ علامه نسّابه یمانی صنعانی، روضة الألباب، ص 107؛ ضامن بن شدقم، تحفة الأزهار، ج 3، ص 223 .
3- امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص 104؛ جمال الدین حسینی عبیدلی، التذکره، ص 124؛ ضامن بن شدقم، تحفة الأزهار، ج 3، ص 223؛ سید نعمة الله جزایری مؤلف الأنوار النعمانیه از نسل اوست. ر.ک:سید جعفر الأعرجی نجفی، مناهل الضرب، صص 449 - 500.
4- بحرالعلوم گیلانی، منتقلة الطالبیه، 329.
5- علامه محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، صص 46 - 47.

در شهرهای ایران گزارش شده که هیچ کدام آن منشأ صحیحی ندارد.

عبید الله بن موسی علیه السلام

عبید الله بن موسی علیه السلام کنیه اش ابو محمد(1) و مادرش امّ ولد بود.(2) وی نیز مانند سایر فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام دارای فضایل و مناقبی بوده است.(3) به سید موسوی خالص شناخته می شد. کسی در حسب و نسب وی تردیدی نداشت.(4)

متأسفانه از تاریخ تولد و وفات عبید الله بن موسی علیه السلام اطلاع دقیقی در دست نیست. سید حسین براقی در تاریخ کوفه، وفات آن بزرگوار را در این شهر می داند.(5) و جمعی از مورّخان نیز این قول را پذیرفته اند.(6) اما سید عبد الرزّاق کمونه در مشاهد العترة الطاهرة پس از اشاره به این قول می نویسد: من غیر از «براقی» کسی را نیافتم که قبر او را مشخص و معین کرده باشد.(7) دامنۀ یافته های نگارنده برای اثبات این ادعا محدود است. از طرفی، فقر منابع و اطلاعات تاریخی دربارۀ زندگانی عبیدالله، ما را از ارائه تصویر شفافی از زندگانی او ناتوان ساخته است. تنها علمای انساب به ذکر فرزندان و اعقاب وی در کتاب هایشان بسنده کرده اند. ابو الحسن عمری در المجدی

ص:275


1- ضامن بن شدقم، تحفة الأزهار، ج 3، ص 272.
2- شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 244؛ نجم الدین أبی الحسن العلوی العمری، المجدی، ص 111؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 189؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 253؛ سید جعفر الأعرجی نجفی، مناهل الضرب، ص 500؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، صص 285 - 289 .
3- حاج شیخ عباس فیض نسّابه، بدر فروزان، ص 51؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 241؛ احمد صادقی اردستانی، تذکرۀ آقا علی عباس، ص 36.
4- ابونصر بخاری، سر السلسلة العلویه ، ص 45.
5- حسن براقی، تاریخ کوفه، ص 56.
6- علامه محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 1، ص 252؛ باقر شریف القرشی، حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص 429؛ احمد صادقی اردستانی، تذکرۀ آقا علی عباس، ص 36.
7- عبد الرزّاق کمونه ، مشاهد العترة الطاهرة، ص 190؛ عبدالرزّاق کمونه، آرامگاه های خاندان پاک پیامبر، ص 245.

فی أنساب الطالبیین می نویسد که آن بزرگوار، سه دختر و هشت پسر به اسامی زیر داشته است:

اسماء ، زینب ، فاطمه ، ابو جعفر محمد یمانی، ابو القاسم جعفر ملقّب به اباسیده که در مراغه می زیست، قاسم معروف به شاشه، ابو محمد علی، موسی، حسن، حسین و احمد.(1) از نسل او در شهرهای همدان، کوفه، مصر، شیراز، مراغه، آذربایجان پراکنده می باشند و سادات «دست غیب»،(2) «دشتی»،(3) «آل تلغر» و«گلچشم»(4) نسب خود را به او ختم می نمایند. در ایران مزاراتی منسوب به فرزندان عبید الله بن موسی علیه السلام مشهور است که از جمله آنان بقعۀ بیاضه می باشد که به ابو محمد ابراهیم بن محمد الیمانی بن عبید الله بن امام موسی کاظم علیه السلام در اصفهان(5) و سکینه خاتون در اراضی جنت آباد قم، روبه روی مسجد مقدس جمکران منسوب است.(6) و همچنین از نسل او «أحمد الشعرانی بن ابراهیم بن محمد الیمانی» است که به دست قرامطه به شهادت رسیده،(7)و ابو عبد الله حسین بن ابراهیم بن محمد یمانی که در شهر ری به شهادت رسیده(8) و همچنین می توان از موسی بن جعفر بن محمد بن ابراهیم بن محمد یمانی معروف به صاحب طوق که در آذربایجان به پا

ص:276


1- نجم الدین أبی الحسن العلوی العمری، المجدی، ص 111؛ محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، ص 95؛ باقر شریف القرشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر، ج 2، ص 386.
2- جمال الدین ابوالفضل عبیدلی، التذکره فی أنساب المطهرة، ص 137.
3- محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریه، ص 96.
4- علامه محمد حرزالدین، مراقد العارف، ج 1، صص 254، 294.
5- شجره نامه تنظیمی از بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس به تاریخ 80/9/5.
6- ماهنامه کوثر، شماره 23، اسفند ماه 1372.
7- شرف عبیدلی، تهذیب الأنساب، صص 157 - 159؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 190؛ امام فخر رازی،الشجرة المبارکه، ص 105؛ سید عزیزالدین ابی طالب المروزی، الفخری، صص 17 - 18؛ علّامه نسّابه یمانی صنعانی، روضة الالباب، ص 107؛ بحرالعلوم گیلانی، منتقلة الطالبیه، ص 348.
8- نجم الدین أبی الحسن العلوی العمری، المجدی، ص 115.

خاست، نام برد.(1)

در تبریز نیز بقعه ای به نام امامزاده جمال وجود دارد که از احفاد عبید الله بن موسی است. نسب وی به این شرح است: ابوالحسن موسی الجمال فرزند ابو القاسم جعفر الجمال فرزند ابی جعفر محمد فرزند ابراهیم الیمانی فرزند عبید الله فرزند امام موسی کاظم علیه السلام. بنای امامزاده، در کنار یک مسجد و گورستان کوچکی قرار دارد. مسجد را مسجد حاجت و امامزاده را «امامزاده موسی»، «امامزاده کهنه» و «امامزاده راسته کوچه» نیز می نامند. مرقد امامزاده در زیر گنبد نسبتاً بزرگی واقع شده که پاطاق مقرنسی دارد. روی قبر، صندوق چوبی زیبایی نهاده اند. محراب سنگی مقرنسی نیز در امامزاده تعبیه کرده اند که تزییناتی از گل و بوته و اسلیمی دارد و روی آن را رنگ آمیزی کرده اند. در کتیبۀ بالای در ورودی امامزاده، نسب وی چنین آمده: «هذا باب البقعة الشریفة لمرقد السید الجلیل النبیل ابو الحسن موسی الجمال بن ابی القاسم جعفر الجمال بن ابی جعفر محمد بن ابراهیم الیمانی و الیمانی ابن عبید الله بن الامام الهمام موسی بن جعفر علیهما السلام».

در روضات الجنات و جنات الجنان آمده است که امامزاده ابوالحسن موسی، در زمان القائم بامرالله خلیفه عباسی، در سال 432 ه.ق از جور وی به آذربایجان گریخت و در آن جا درگذشت.

در این امامزاده، دو سنگ مرمرین بر قبر آخوند ملا محمد مدرّس و شیخ عبد الغفار وجود دارد که دارای کتیبه هایی است. در حیاط امامزاده نیز گورستان کوچکی است که در آن، چند قبر کهنه و یک قوچ سنگی سالم دیده می شود.(2)

ص:277


1- امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 105؛ سید عزیزالدین ابی طالب المروزی، الفخری، ص 17؛ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 253؛ جمال الدین احمد بن عنبه، الفصول الفخریه، ص 141.
2- بهاء الدین خرّمشاهی، دایرة المعارف تشیّع، ج 2، ص 420.

عصر آل بویه و شخصیت امیر عضدالدوله دیلمی

سلسلۀ آل بویه، مهم ترین سلسلۀ ایرانی است که در عصر خلافت عباسیان در ایران شکل گرفت و بیشتر از یک قرن حکومت کرد. امرای این سلسله، هفده تن بودند که مدت حکومت آنها از سال 321 تا 448 ه.ق ادامه یافت.

مؤسس سلسلۀ آل بویه، «علی بن بویه» بود که بعدها به «عمادالدوله» ملقّب شد. علی بن بویه از سرزمین «دیلم» که زادگاه وی و نیاکانش بود، برخاست. دیلمیان در زوبین اندازی و جنگجویی از مهارت و شهرت خاصی برخوردار بودند. از این رو، وی نیز در اوان جوانی بنا بر سنّت دیلمی وارد زندگی سپاهیگری شد و به خدمت «نصر بن احمد» (301 - 321 ه. ق) امیر سامانیان درآمد. سپس به «ماکان کاکی» والی گرگان که از فرمانروایان علوی طبرستان حمایت می کرد، پیوست. وی دو برادر خود، به نام های حسن و احمد را که به «رکن الدوله» و «معزّالدوله» ملقّب شدند، در سپاه «ماکان» راه داد.

موقعیت این سه برادر، زمانی که به سپاه «مرداویج بن زیار» پیوستند، مستحکم تر شد تا جایی که علی (عماد الدوله) به ولایت داری شهر مهم «کرج» منصوب گشت، اما مرداویج در اقدام خود، تجدید نظر کرد و خواست تا حکم ولایت داری علی بن بویه را لغو کند. از این رو، علی ، دیلمیان کرج را در اطراف خود گرد آورد و بر اوضاع کرج مسلط شد. وی در آرزوی تصرف اصفهان بود، ولی در آن شهر، کاری از پیش نبرد و ترجیح داد به امید تشکیل حکومت به «ارجان»(1) رود و در آن جا بود که با «زید بن نوبندگانی» از نوادگان علی بن ابی طالب در «فارس» متحد شد و سرانجام، در نتیجۀ کوشش های بسیار بر عامل اصفهان پیروز گشت و شیراز را که بعدها مقر حکومتی وی گردید، تصرف کرد و در همان جا ماندگار شد.

علی در سال 321 ه.ق حکومت خود را به طور رسمی در شیراز اعلام کرد. همزمان با این حوادث، عباسیان در بین النهرین، مشغول کشمکش و در مرکز

ص:278


1- ارجان: شهر کنونی بهبهان است.

خلافت (بغداد) سرگرم جدال های خانگی بودند. این حوادث به ظهور آل بویه و قدرت گرفتن آنها در جنوب شرقی ایران کمک کرد. پس از مرگ مرداویج، علی در شیراز استقرار یافت و دو برادرش حسن و احمد را به اصفهان و کرمان گسیل داشت و با تصرف ارجان قلمرو خود را تا اهواز گسترش داد.

مشروعیت حکومت آل بویه از سوی خلفای عباسی با حضور احمد در سال 334 ه. ق عینیت یافت و خلیفۀ عباسی، احمد را به معزّالدوله و علی را به عمادالدوله و حسن را به رکن الدوله ملقّب ساخت.

آل بویه که قبل از تشکیل حکومت، حامی شیعیان انقلابی طبرستان بودند، به رغم اکتساب لقب امیر الامرایی از سوی خلفای سنّی مذهب عباسیان، در مذهب خود (شیعۀ زیدی) باقی ماندند و سپس به شیعۀ دوازده امامی متمایل شدند. بنا به گفتۀ «قزوینی»، معزّالدوله چون سایر امیران آل بویه، اثنی عشری بود. وی نماز«غدیر خم» را در هجدهم ماه ذی الحجه بر پا کرد و در روز عاشورا تعزیّت حضرت امام حسین علیه السلام را بنیاد نهاد.(1)

با مرگ عمادالدوله در جمادی الآخر 338 ه.ق در شیراز برادرزاده اش فنا خسرو (عضد الدوله) فرزند حسن (رکن الدوله) از اصفهان به شیراز آمد و جانشین عماد الدوله شد.(2)

فنا خسرو که به عضدالدوله شهرت یافت، مدت سی و چهار سال پادشاهی کرد و از معروف ترین امرای آل بویه محسوب شد. قضاوت دربارۀ ابعاد شخصیتی او به سادگی امکان پذیر نیست. زندگی او چون شخصیتش پیچیده و چند بعدی است. تصاویری که از لابه لای متون تاریخی از عضد الدوله به جای مانده است، وی را

ص:279


1- قزوینی، لب التواریخ، ص 157.
2- حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، صص 408 - 425؛ عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ج 2،صص 417 - 434؛ ر.ن. فرای، تاریخ ایران کمبریج، ج 4، صص 217 - 228؛ فرصت الدوله، آثار العجم، ص 444.

فردی سنگدل و بی رحم نشان می دهد. وی غلامی را برای این که خربزه ای را به زور از فردی گرفته بود، محکوم به قتل کرد و یا «ابن بقیه» وزیر عزّالدوله را به سبب بی حرمتی در زیر پای فیلانی که بدین منظور تربیت کرده بود،انداخت تا استخوان هایش خرد شود و به وضع دردناکی جان دهد. بنا به گفتۀ «عنصر المعالی»، صاحب قابوس نامه (تألیف 457 ه.ق) عضد الدوله حتی به برادر خود، علی (فخرالدوله) که به خاطر مخالفت با وی به درگاه قابوس بن وشمگیر (جد مؤلف) گریخته بود، رحم نکرد و در نامه ای، از قابوس خواست که برادرش علی را با زهر از میان بردارد.(1)

ابن طقطقی در تاریخ فخری، حکایتی از سنگدلی عضدالدوله نقل می کند که حتی ابن مسکویه صاحب تجارب الامم، وزیر عضدالدوله که سعی در توجیه سنگدلی وی داشت، از این اقدام ناخرسند و گله مند بود.

و آن، حکایت ماجرای عشق و علاقۀ زیاد عضدالدوله به کنیزی است که فکر و خیال وی را تسخیر کرده بود. سرانجام عضد الدوله از بیم غالب شدن عشق آن زن بر وی و خارج شدن تدبیر امور کشور از دستش، در یک اقدام هولناک، وی را با دست خود در رود دجله غرق ساخت.(2) جاه طلبی عضدالدوله وی را بر آن داشت تا لقب پادشاه را برای خود برگزیند و به گفتۀ صاحب تاریخ عرب، وی اولین امیری بود که بعد از اسلام این لقب را بر خود نهاد.(3) علاوه بر این عضدالدوله می کوشید تا با انتسابش به بهرام گور برای خود، اصل و نسب معتبری پیدا کند.(4)

«هلال بن صابی» (359 - 448 ه.ق) در کتاب خود؛ رسوم دارالخلافه می نویسد، عضد الدوله در تعظیم و تکریم از خلیفه ( الطالع الله) چنان راه افراط پیمود که

ص:280


1- عنصر المعالی، قابوس نامه، ص 235.
2- ابن طقطقی، تاریخ فخری، صص 51 - 52.
3- فلیپ حتی، تاریخ عرب، ص 606.
4- ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص 62.

چندین بار تا رسیدن به تخت خلیفه، زمین را بوسه زد.(1) وی همچنین می افزاید که عضد الدوله از نادر امیرانی بود که از سوی خلیفه به دو لقب «عضد الدوله» و«تاج الله» مفتخر شد.(2)

با وجود این، مورّخان در مقام ستایش از عضدالدوله سخنان بسیار گفته اند و او را دارای شخصیتی ارزنده و برجسته در عصر خود توصیف کرده اند. خواجه نظام الملک در سیرالملوک می نویسد که از دیلمیان هیچ پادشاهی بیدارتر و بزرگ تر و پیش بین تر از عضدالدوله نبوده است.(3)

عضدالدوله در زمان حکومت خود، منشأ خدمات زیادی در قلمرو شرقی و غربی کشورش بود. وی در فارس دست به تأسیس کتابخانۀ بزرگی زد که به «کتابخانۀ عضدی» شهرت یافت. «بیمارستان عضدی» در بغداد، سدّ امیر (بند امیر) در فارس و بسیاری از عمارت های عام المنفعه که برخی از آن ها تا به امروز به یادگار مانده است، از جمله خدمات این امیر آل بویهی است.(4) عضد الدوله نسبت به آیین تشیّع توجه خاصی داشت. مرمت و ساخت صحن مطهر امیر المؤمنین علی علیه السلام در نجف، حضرت حسین بن علی علیه السلام در کربلا(5) و ساخت عمارتی بر تربت «علی بن حمزة بن موسی کاظم علیه السلام» در شیراز(6) از جمله خدمات ارزندۀ وی محسوب می شود. عضدالدوله در سال 373 ه . ق درگذشت و بنا بر وصیتش، وی را در جوار مرقد مطهر حضرت علی علیه السلام به خاک سپردند.(7)

ص:281


1- هلال بن محسن صابی، رسوم دارالخلافه، صص 59 - 62 .
2- همان، ص 72.
3- نظام الملک، سیرالملوک، صص 102 - 101.
4- حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ص 416؛ ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه صص 326، 357؛ فلیپ حتی، تاریخ عرب، صص 529، 607 .
5- قزوینی، لب التواریخ، ص 158؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ص 416.
6- عیسی بن جنید شیرازی، هزار مزار، ص 394.
7- قزوینی، لب التواریخ، ص 158؛ فسائی، فارسنامه، ص 19.

فضل بن موسی علیه السلام

فضل، یکی دیگر از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام است که مادرش امّ ولد (کنیز) بود. علمای انساب او را همزاد سلیمان وعبد الرحمان و حسین می دانند و می نویسند که وی بلاعقب بوده است.(1) ابن عنبه در عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب و علامۀ نسابه محمّد کاظم بن أبی الفتوح بن سلیمان یمانی موسوی، در النفخة العنبریة فی أنساب خیر البریه، می افزایند که فضل و سلیمان و احمد فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام تنها دارای دختر بودند و فرزند ذکوری نداشته اند.(2)

متأسفانه از وضع زندگی و تاریخ وفات و محل دفن او هم اطلاع دقیقی در دست نیست، به جز این که مزاراتی در آوه، محلات، جهرم و بهبهان به او منتسب دانسته اند و نقل قول های متضادی از مهاجرت او به این مکان ها ذکر شده است.

قدیمی ترین مدرکی که از هجرت فضل بن موسی علیه السلام به ایران و شهادت او در آبه سخن به میان آمده، از شیخ عبد الجلیل قزوینی رازی در الرّد علی النقض است که می نویسد: «شهادتگاه و آرامگاه عبد الله و فضل و سلیمان فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام در آبه است؛ محل قبور این عزیزان نورانی و پر از قبور علما و فقهاست».(3)

در حاشیۀ عمدة الطالب، جایی که سلیمان و فضل، دو پسر امام موسی کاظم علیه السلام را وصف می کند، از قول سید حسین بن مساعد حائری گوید: «قبر آن دو در آوه است و من در ماه رمضان سال 918 ه.ق آن را زیارت کرده ام».(4)

قاضی نورالله شوشتری در کتاب مجالس المؤمنین در هنگام وصف آبه گوید:«مشاهدی که در آبه قرار دارد عبارت اند از: شهادتگاه عبدالله و فضل و سلیمان

ص:282


1- ابن صوفی، المجدی، ص 107؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 77؛ لباب الأنساب، ج 1، ص394؛ علامه نسّابه ضامن بن شدّ قم حسینی مدنی، تحفة الأزهار، ج 3، ص 123؛ عبیدلی، التذکرة، ص 151؛ الارشاد، ج 2، ص 244؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 286.
2- ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 227؛ یمانی موسوی، النفحة العنبریه، ص 62.
3- عبدالجلیل قزوینی، الرد علی النقض، صص 558 - 589.
4- ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 227؛ عبدالرزّاق کمونه حسینی، مشاهد العترة الطاهرة، ص 15.

فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام که آن ها مشاهدی نورانی است».(1)

در دایرة المعارف الاسلامی نیز آمده است که؛ «و فیها مشاهد عبد الله ، فضل و سلیمان اولاد امام موسی بن جعفر علیه السلام».(2)

روی این اصل مؤلف کتاب کریمه اهل بیت علیهم السلام به نقل از منصوری از کتاب ریاض الأنساب نقل می کند که:

«پنج تن از برادران حضرت معصومه علیها السلام که به نام های فضل، جعفر، هادی، قاسم و زید و تعدادی از برادرزادگان، و تنی چند از غلامان و کنیزان، آن حضرت را همراهی می کردند، تا به شهر ساوه رسیدند، چون مردم آن جا سنّی متعصّب بودند به کاروان مزبور حمله ور شدند و 23 تن از همراهان آن حضرت را به شهادت رساندند که من جمله آنها فضل بن موسی علیه السلام است. هنگامی که آن بانو جسد غرق به خون و پیکرهای عزیزان خود را نقش بر زمین دید، به شدت محزون گشت و در اثر مصایب جانکاه به شدت بیمار گردید و در قم وفات یافت».(3)

این موضوع در کتاب های معتبر ذکر نشده و آثار تصرف و جعل نیز در آن هویداست؛ زیرا به طور قطع امام موسی کاظم علیه السلام فرزندی به نام هادی نداشت، و قاسم بن موسی علیه السلام نیز در حلّه پس از شهادت پدر، وفات یافته است، و از طرفی زید بن موسی علیه السلام در زمان مأمون عباسی و پس از شکست قیام او دستگیر و روانه مرو شد، و اصولاً طبق منابع معتبر هیچ کدام از اسامی نام برده همراه حضرت معصومه علیها السلام به قم مهاجرت نکرده اند تا در ساوه به کاروان آنان حمله شود و آنان به شهادت برسند. به خصوص در کتاب تاریخ قم که در سال 378 ه.ق توسط حسن بن محمد بن حسن قمی، از مورّخان و دانشمندان قرن چهارم نگارش یافته، ذکری از

ص:283


1- علامه قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 186؛ عبدالرزاق کمونه حسینی، مشاهد العترة الطاهرة، ص 15؛ حسن جلالی عزیزیان، آوه دومین کانون تشیّع در ایران، صص 125 - 126.
2- دایرة المعارف الاسلامی، ج 1، ص 66.
3- علی اکبر مهدی پور، کریمه اهل بیت علیهم السلام، صص 174 - 175؛ شیخ مهدی منصوری، حیاة الست،ص 5؛ میرزا ملک الکتاب شیرازی، ریاض الأنساب، ص 16.

این واقعه به میان نیامده است، از این رو سکوت مؤلف مزبور از حادثه ای نظیر این رویداد و عدم راهیابی آن در کتب معتبر دیگر، نشان از مجعول و بی اساس بودن آن دارد.(1)

در برخی از منابع از سکونت «فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبید الله الثانی بن حسن بن عبید الله بن عباس بن امیر المؤمنین علی علیهما السلام » در قم سخن به میان آمده است؛(2) پس اگر بارگاه کنونی را از آن او بدانیم، به دور از حقیقت نیست. این قول نیز از سوی مؤلف کتاب قیام یحیی بن زید علیه السلام مورد تأیید قرار گرفته است. هر چند شهرت مدفن فضل بن موسی علیه السلام در «آوه» بر سایر بقاع منسوب به او بیشتراست.

قاسم بن موسی علیه السلام

قاسم، فرزند دیگر امام موسی کاظم علیه السلام می باشد که از نظر ایمان، علم، تقوا و صلاحیت، مقام بسیار بلندی داشته است. وی بعد از امام رضا علیه السلام از جمله فرزندان مورد توجه و علاقه امام هفتم علیه السلام محسوب می گردید.

شیخ مفید و دیگران ما درش را امّ ولد دانسته اند.(3) امّا علامۀ نسابه حرزالدین در مراقد المعارف قایل است که مادرش «ام البنین» و برادر اعیانی امام رضا علیه السلام و حضرت فاطمه معصومه علیها السلام است.(4)

علامه نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال الحدیث پس از بیان نام و نسب شریف او می نویسد: «علمای رجال قدیم، نام او را در کتاب های خود ذکر

ص:284


1- برای آگاهی بیشتر ر.ک: بحرالعلوم گیلانی، انوار پراکنده، ج 1، صص 149 - 154.
2- ابن طقطقی، الأصیلی ص 330؛ بحرالعلوم گیلانی، الدّرة الذهبیّه فی إکمال المنتقلة الطالبیة، ج 3، ص 184.
3- شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 201؛ ابن صوفی، المجدی، ص 107؛ سید مهدی رجائی موسوی،الکواکب المشرقه، کشف الغمّه، ج 3، ص 26.
4- علامه محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، ص 181.

ننموده اند، اما او سیدی جلیل القدر بود که پدرش او را بسیار دوست می داشت و به وی محبت می کرد».(1)

مؤلف احسن التراحم؛ عبدالحسین شبستری نیز دربارۀ وی می نویسد:

«أحد أبناء الإمام علیه السلام، و کان عالماً جلیل القدر، عظیم المنزلة، و کان الإمام علیه السلام یحبّه و یرأف به، ولاه الإمام علیه السلام علی صدقاته. کان حیاً قبل سنة 183 ه. ق و قبره بالقرب من الحلّة بالعراق».(2) وی یکی از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام است. او مردی عالم و جلیل القدر و بلند جایگاه بود، و امام موسی علیه السلام او را دوست می داشت و به او محبت می کرد و تولیت موقوفات خود را به او سپرده بود. قاسم تا قبل از سال 183 ه.ق در قید حیات بود. قبرش نزدیک حلّه در عراق است.

شیخ عباس قمی در منزلت او می گوید: «اما قاسم بن موسی بن جعفر علیه السلام پس سیدی جلیل القدر بوده و کافی است در جلالت شأن او آن خبری که ثقة الإسلام کلینی رحمة الله در کافی آن را روایت کرده است.(3) یزید بن سلیط می گوید: در راه مکه وقتی به حضور امام موسی کاظم علیه السلام رسیدم و از آن حضرت درخواست نمودم، امام و جانشین بعد از خود را معرفی کند وتکلیف ما را برای پس از وفات خویش روشن گرداند، امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: من قبل از بیرون آمدن از خانه، وصیت خود را دربارۀ امام بعد از خود انجام داده ام، امام بعد از من علی علیه السلام است. اگر اختیار تعیین امام به عهدۀ من بود، فرزندم «قاسم» را معرفی می کردم، زیرا وی شخص لایقی است و من هم او را بسیار دوست می دارم، امام تعیین «امامت» بر عهدۀ خداوند متعال است و خداوند، این مقام را در وجود هر کسی که لایق باشد و خود صلاح بداند، قرار می دهد.4(4)

ص:285


1- علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 6، ص 262.
2- عبدالحسین شبستری، أحسن التراجم، ج 2، صص 28 - 29 .
3- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 354؛ شیخ عباس قمی، تحفة الأحباب، ص 393؛ حاج شیخ عباس فیض نسّابه، بدر فروزان، صص 36 - 37.
4- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 314؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 70، حدیث 324؛أمالی، کتاب الحجة باب الاشاره و النص علی أبی الحسن الرضا، حدیث 14؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 26؛ محمد مهدی نجفی، الجامع لرواة و أصحاب الإمام الرضا، ج 1، ص 512؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 50، ص 26؛ علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 6، ص 263.

توجه امام موسی علیه السلام به قاسم که حکایت از ایمان و دانش او دارد، ایجاب می کند کارهای معنوی و روحانی را به او واگذارد. از این رو، نام او را در وصیت نامۀ خود آورده، و به خاطر دین داری و تقوایی که در او سراغ داشته، او را بر دیگر فرزندان خویش، برتری می داده است.

سلیمان جعفری می گوید: «من دیدم امام کاظم علیه السلام به فرزند خود، قاسم، فرمود: برخیز و بالای سر برادرت که در حال جان دادن است ، سورۂ «صافات» را بخوان تا راحت جان بسپارد. قاسم به قرائت آن سوره پرداخت و آن گاه که به آیه «فاستفتهم أهم أشدّ خلقاً أم من خلقناه» رسید، برادرش آخرین نفس را کشید و به راحتی جان به جان آفرین تسلیم کرد».(1)

همۀ مورّخان قایل اند که قاسم بن موسی علیه السلام در حیات پدر بزرگوارش وفات یافته است و می نویسند که قاسم هم مانند برخی دیگر از قوم و خویشان و فرزندان علوی علیه السلام تحت پیگرد مخالفان اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت ، ناچار مدینه را ترک گفت و به طور ناشناس و غریبانه در منطقه «سوری» از نواحی «حلّه سابق» با سختی زندگی می کرد، تا در اثر غصۀ زندانی بودن پدرش امام موسی کاظم علیه السلام و سختی غربت و وحشت تنهایی در جوانی وفات یافت و در سرزمینی که هم اکنون به « محله قاسم» معروف است و در هشت فرسنگی «حلّه» قرار دارد، به خاک سپرده شد و بقعه و بارگاهی برایش ترتیب دادند.(2)

ابن عنبه و دیگران این ماجرا را متعلق به قاسم بن عباس بن موسی علیه السلام می دانند

ص:286


1- علامه سید بحرالعلوم، رجال سید بحرالعلوم، ج 3، ص 192؛ باقر شریف القریشی، حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص 430؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 26؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 355؛ حاج شیخ عباس فیض نسّابه، بدر فروزان، ص 37.
2- باقر شریف القریشی، حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص 431.

و معتقدند که او در حلّه مدفون است. با وجود این، صاحب مراصد الاطلاع تحت مادّۀ «شوشه» و تاج العروس ذیل مادّۀ «شاش» قبر مذکور را در حله از آن قاسم بن موسی علیه السلام دانسته و مرحوم حرزالدین نیز در مراقد المعارف ، به شایستگی منشأ این اشتباه را ذکر کرده است.(1)

مؤلف کتاب اختران تابناک نیز پس از ذکر شرح حال قاسم می نویسد: «معلوم نیست که این قاسم برای چه به سرزمین حلّه آمده و در آن جا از دنیا رفته. آیا با خواهرش حضرت معصومه علیها السلام بوده؟ یا با برادرش شاهچراغ بوده (احمد بن موسی)؟ یا در میان لشکر ابو السرایا بوده؟ در هر صورت معلوم نیست که چرا او به حلّه رفته است؟!»(2)

او پاسخی به پرسش های طرح شده نمی دهد. اگر بخواهیم به احتمالات سه گانۀ وی پاسخ دهیم، در جواب باید گفت که هیچ کدام از وجوه سه گانه نمی تواند منشأ صحیحی داشته باشد، و پاسخ ما به همۀ این پرسش ها «نه» است، زیرا همچنان که اشاره شد، قاسم در زمان پدر بزرگوارش وفات یافته، در حالی که هجرت حضرت معصومه در سال 201 یا 203 ه.ق، قیام احمد بن موسی علیه السلام نیز مقارن همین سال ها و نهضت ابو السرایا در سال 199 ه. ق بوده است. بنابراین، کسی که در زمان حیات پدر (183) ه . ق وفات یافته است، چگونه می توانسته در سال 199 تا 203 با ابوالسرایا یا با خواهر و برادرش همراهی داشته باشد. پس می توان دریافت که شخصیت قاسم بن عباس بن موسی علیه السلام با قاسم بن موسی علیه السلام برای برخی از مؤلفان کتاب های تراجم خلط شده است.

علمای انساب، قاسم را از فرزندان بلاعقب امام موسی کاظم علیه السلام ذکر کرده اند،

ص:287


1- ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 260؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 180؛ سید جعفر بحرالعلوم تحفة العالم،ج 2، ص 33؛ ضامن بن شدّ قم مدنی، تحفة الأزهار، ج 3، ص 322؛ عبدالرزاق کمونه حسینی، مشاهده العترة الطاهرة، ص 120؛ یمانی موسوی، النفحة العنبریه، ص 88؛ علامه محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، صص 190 - 194؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 48، ص 213.
2- شیخ ذبیح الله محلاتی، اختران تابناک، ج 1، ص 383.

حتی در هیچ منبعی او را صاحب فرزند دختر نیز ندانسته اند و می نویسند که او به حسب ظاهر به انتخاب همسر موفق نشده است.(1)

اما مؤلف شجرۀ طوبی که ماجرای متواری شدن قاسم به حلّه را با جزئیات بیشتری نقل کرده، می نویسد که او صاحب فرزند دختری نیز بوده است، و می افزاید: هارون الرشید زندگی را بر فرزندان پیغمبر صلی الله علیه وآله تنگ گرفته بود، پس از شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام بسیاری از فرزندان آن حضرت متواری شدند که از جمله آنها حضرت قاسم بوده است. او از مدینه به طرف شرق فراری شد تا کم کم به عراق رسید و روزی کنار فرات نشسته بود، دید دو دختر بچه با هم بازی می کنند ولی [آن دو] برای اثبات مقصود خویش، به حقّ «امیر صاحب بیعت» قسم می خورند، «قاسم» خوشحال شد. از آن ها پرسید که منظورتان از این امیر که قسم می خورید، کیست؟ گفتند که ابو الحسن، پدر حسن و حسین علیهما السلام. قاسم خوشحال شد که بحمد الله در محل دوستان آل محمد صلی الله علیه وآله رسیده است. قاسم خواست که آن ها وی را به نزد رئیس قبیله راهنمایی کنند. معلوم شد که رئیس قبیله، پدر یکی از آن دو دختر است. قاسم به رئیس قبیله رسید و رئیس، او را به عنوان یک مهمان به خانۀ خود برد و از او پذیرایی شایانی به عمل آورد. پس از پایان دوران مهمانی که سه روز بود، قاسم فرمود که دوران مهمانی من تمام شد، بعد از این هر چه بخورم، صدقه است و من دوست ندارم صدقه بخورم، اگر کاری باشد مایلم کار کنم، میزبان کاری از قبیل سقایت [آب رسانی] به او واگذار کرد. رئیس قبیله در این مدت، آثار بزرگی و کرامت را از کارگر جدید و مهمان عزیز خود، مشاهده کرد، به خصوص شبی او را در تهجّد و مناجات با خدا دید که به پیشگاه پروردگار آن چنان خضوعی دارد که هیچ کس و هیچ چیز او را به خود، مشغول نمی کند. با دیدن این منظره، محبتی شدید در دل او پدید آمد که روزی بستگان خود را جمع کرد و با اجازه

ص:288


1- ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 227؛ یمانی موسوی، النفحة العنبریة، ص 63؛ الأعرجی نجفی حسینی،مناهل الضرب، ص 393؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 77؛ المروزی الأزورقای، الفخری، ص 17؛ عبیدلی، التذکرة، ص 151؛ احمد صادقی اردستانی، فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام، ص 24.

قاسم، دختر خود را به عقد و ازدواج وی در آورد، خداوند از این راه، فرزند دختری به وی کرامت کرد. وقتی که سه سال از سنّ دختر می گذشت، رئیس قبیله از خانواده و فامیل داماد خود با خبر شد و معلوم گردید که او از فرزندان برومند رسول اکرم صلی الله علیه وآله و یادگار حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است، سپس بی اندازه ناراحت شد و گفت که چه قدر شرمنده ام، زیرا تو فرزند امام من هستی و من تو را قدر ندانستم.

قاسم گفت که تو از من پذیرایی کردی و من را گرامی و بزرگ داشتی، امید است با ما در بهشت باشی. کم کم قاسم مریض شد و مرض او شدت گرفت، روزی به پدر عیال خود چنین گفت که بعد از مرگ، تجهیزات مرا به خوبی انجام دهید و موسم حج، زن و دخترم را ببرید نزد مادرم در مدینه که دیگر پیش از این انتظار مرا نکشد.

قاسم خیلی زود و در سن جوانی از دنیا رفت و پس از تشریفات کفن و دفن، ایام حج، خانواده او با اندوه فراوان به مکه رفتند و حج انجام دادند و به مدینه رفتند، به خانۀ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام رسیدند، رئیس قبیله دختر بچه را بر زمین گذاشت، اهل آن خانه چون دخترک را دیدند که شباهت تامّی به قاسم دارد، دور او را گرفتند، به خصوص مادر حضرت قاسم با دیدن دختر، گریۀ فراوانی کرد و می گفت که به خدا قسم، این فرزند من است، پرسیدند: از کجا می دانی؟ گفت: چون شباهت زیادی به فرزندم قاسم دارد، آن گاه دختربچه گفت: ما در و پدربزرگم به همراه من آمده اند و اکنون دم در ایستاده اند، آن ها به درون خانه راهنمایی شدند و از مرگ حضرت قاسم به خانوادۀ امام موسی کاظم علیه السلام خبر دادند، مادر قاسم چون از مرگ فرزندش با خبر شد، بیمار گردید و بیش از سه روز نماند و از دنیا رفت.(1)

شیخ ذبیح الله محلاتی پس از ذکر این ماجرا به طور خلاصه، می نویسد: «حقیر یک چنین موضوعی را در کتب مربوطه، یعنی کتب تواریخ و کتاب های انساب و امثال ذلک ندیده ام».(2)

ص:289


1- محمد مهدی مازندرانی، شجرۀ طوبی، ص 210؛ محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ، چشم روشنی، صص 77 - 79؛ شیخ ذبیح الله محلاتی، اختران تابناک، ج 1، ص 384.
2- همان، ص 283.

اگر چه آثاری از جعل و داستان پردازی در آنچه که صاحب شجرۀ طوبی بیان کرده است، مشاهده نمی شود، بر فرض صحت این قول نمی توان پذیرفت که این ماجرا مربوط به قاسم بن موسی علیه السلام باشد،زیرا همچنان که اشاره شد،او در زمان حیات پدر بزرگوارش وفات یافت. عده ای بدون ارائه مسند و مأخذ، افزون بر آن نوشته اند؛ حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: «من لم یقدر علی زیارتی فلیزر أخی القاسم» کسی که نتواند مرا زیارت کند پس برادرم قاسم را زیارت کند.(1)

روی این اساس «علی بن یحیی بن حدید حسینی» این روایت مرسل را به شعر درآورده، می سراید:

ایّها السید الذی جاء فیه

قول صدق ثقاتنا ترویه

بصحیح الأسناد قد جاء حقاً

عن أخیه لامّه و أبیه

إننی قد ضمنت جنّات عدن

للّذی زارنی بلا تمویه

وإذا لم یطق زیارة قبری

حیث لم یستطع وصولاً إلیه

فلیزر إن اطاق قبر أخی

القاسم و لیحسن الثناء علیه (2)

شیخ عباس قمی در تحفة الاحباب ، پس از ذکر روایت فوق می نویسد: «این خبر در جایی دیده نشده و تا کنون از اصل آن نشانی نداده و لکن بزرگی جلالت و علوّ مرتبت جناب قاسم زیاده از آن است که برای ترغیب به زیارتش به این خبر بی اصل و نشان متمسّک شد».(3)

آنچه مسلّم است تمام مورّخان متفق اند که قبر قاسم بن موسی علیه السلام در هشت فرسنگی شهر حلّه در عراق مطاف مردم است.(4) از این رو، سید بن طاووس، قاسم

ص:290


1- عباسقلی خان سپهر، ناسخ التواریخ، ج 3، ص 186؛ محمد تقی سپهر، مجلدات امام موسی کاظم علیه السلام، اختران تابناک، ج 1، ص 383.
2- علامه محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، ص 189.
3- شیخ عباس قمی، تحفة الأحباب، ص 393.
4- شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 2، ص 220؛ علامه محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، ص 181؛ حموی بغدادی، معجم البلدان، ج 5، ص 168؛ شیخ عباس قمی، تحفة الأحباب، ص 393؛عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 24؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 355؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 213؛ سید جعفر بحرالعلوم، تحفة العالم، ج 2، ص 33؛ حاج شیخ عباس فیض نسّابه، بدر فروزان، ج 1، ص 34.

بن موسی علیه السلام را در ردیف حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام و علی اکبر بن امام حسین علیه السلام قرار داده و می گوید: «هرگاه خواستی یکی از فرزندان ائمه علیه السلام مانند قاسم فرزند امام کاظم علیه السلام و عباس فرزند امیر مؤمنان علیه السلام و یا علی بن الحسین علیه السلام شهید به کربلا و یا کسانی که در این ردیف هستند زیارت کنی، در برابر قبرشان که صلوات خدا برایشان باد، می ایستی و می گویی...».(1)

محمد بن موسی علیه السلام

حضرت سید امیر محمد بن موسی علیه السلام معروف به «سید میر محمد عابد» از فرزندان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام می باشد که در جوار حرم مطهر احمد بن موسی علیه السلام مدفون است. طبق منابع تاریخی و کتاب های انساب و رجال، سید میر محمد عابد، احمد بن موسی علیه السلام و حمزه از یک مادر هستند و مادر گرامی آن ها «امّ احمد» است.(2) ابونصر بخاری در سرّ السلسلة العلویه و ابن عنبه در عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب ، می نویسند درنَسَب و اعقاب محمّد بن موسی علیه السلام هیچ اختلافی نزد علمای أنساب و مورخان وجود ندارد.(3)

هم چنان که در شرح حال زندگی احمد بن موسی علیه السلام به تفصیل آمد، سید میر

ص:291


1- مجلسی، بحار الأنوار، ج 102، ص 272؛ علامه سید بحرالعلوم، رجال بحرالعلوم، ج 3، ص 192؛شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 355؛ محمد علی عالمی دامغانی، شاگردان مکتب ائمه علیه السلام ،ج 3، ص 137؛ علامه محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، ص 188.
2- کشّی، رجال الکشّی، ص 294؛ روضاتی، جامع الأنساب، ص 77؛ بروجردی، منظومه نخبة المقال،ص 14؛ ابن عنبه، عمدة الصالب فی أنساب آل ابی طالب، ص 197؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص434.
3- ابونصر بخاری ، سر السلسلة العلویة ، ص 41؛ ابن عنبه ، عمدة الطالب ، ص 198.

محمد عابد به همراه برادرش احمد بن موسی علیه السلام برای عزیمت به مرو، از مدینه وارد فارس شد که با جنگی نابرابر از سوی حاکم فارس روبه رو گردید. آنها پس از مقابله و کشمکش هایی و بعد از شهادت عده ای از بنی هاشم، به طور پراکنده در زوایایی مخفی شدند. سید میر محمد عابد علیه السلام نیز همچون برادرش احمد بن موسی علیه السلام به زندگی مخفی روی آورد. منابع تاریخی، جزئیاتی از دوران زندگی مخفی و حتی چگونگی رحلت و یا شهادت وی ارائه نکرده اند.

از بررسی برخی متون به جای مانده مانند تحفة العالم فی شرح خطبة المعالم ، الارشاد ، الأصیلی فی أنساب الطالبیین ، تنقیح المقال فی علم الرجال و اعلام الوری ، روشن می شود که حضرت سید محمد عابد علیه السلام در خفا به کتابت قرآن مشغول بود و از همین طریق بندگان زیادی را آزاد کرد. همچنین او زاهدی عالم وراوی حدیث بوده است.(1)

فرصت الدوله در آثار العجم می نویسد:

«بقعه مطهرۀ سید امیر محمد مضجع آن حضرت است. پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام می باشد و با برادرش حضرت شاهچراغ از یک مادرند، و آن حضرت از اهل فضل و تقوی، قائم اللیل صائم النهار بوده. در عهد خلفا به شیراز آمد و در آنجا منزوی شد. گویند از حق الکتابه کلام الله مجید، بسیاری از بندگان را آزاد فرمود».(2)

فرصت الدوله دربارۀ این که آن حضرت را شهید کرده اند و یا به مرگ طبیعی رحلت کرده، اقوال مختلفی را که در منابع از نظر وی گذشته است، ذکر می کند، اما به جزئیات آن اشاره ای نمی کند.(3)

شیخ مفید در ارشاد دربارۀ فضایل سید محمد عابد می نویسد:

ص:292


1- سید جعفر بحرالعلوم، تحفة العالم ، ج 2، ص 31؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 303؛ ابن طقطقی ،الأصیلی، ص 183؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 193؛ طبرسی ، اعلام الوری ، ص 181.
2- فرصت الدوله، آثار العجم، ص 448.
3- همان، ص 449.

«و کان محمد بن موسی من اهل الفَضل و الصَلاح أخبرنی أبو محمد الحسن بن محمد بن یحیی، قال، حَدَثنی جدّی، قال حَدَّثَنْی هاشمیة مولاة رقیة بنت موسی علیه السلام قالت : کان محمد بن موسی صاحب وضو و صلوة و کان لیله کلّه یتوضأ ویصلی ، فیسمع سکب الماء ثم یصلی لیلا، ثم یهدأ فی ساعة فیرقد و یقوم، فیسمع سکب الماء و الوضوء ثم یصلی لیلاً، فلایزال کذلک حتّی یصبح و ما رأیته قطّ الّا ذکرت قول الله تعالی کانوا قلیلاً من اللیل ما یهجعون».(1)

محمد بن موسی شب ها را به عبادت و نماز می گذراند و پس از فراغت از نماز، اندکی استراحت می کرد و آن گاه به پا می خاست و وضو می گرفت و مشغول عبادت و نماز می شد. وی این کار را تا صبح تکرار می کرد. هاشمیه (کنیز دخت موسی بن جعفر علیه السلام) همچنین می گوید: هیچ گاه محمد را ندیدم، مگر این که این آیه از قرآن را به خاطر آوردم.«کانو قلیلاً من اللیل ما یهجعون» . (و از شب اندکی را خواب می کردند).(2)

حضرت سید میر محمد بن موسی علیه السلام به سبب کثرت عبادت به «میر محمد عابد» مشهور شد. برخی نیز وی را «صالح» نامیده اند.(3)

صاحب اعلام الوری در فضیلت و منقبت وی می آورد: «او مردی پرهیزکار و صالح بود».(4) و علامه مامقانی در تنقیح المقال، وی را از جمله راویان احادیث اهل بیت می شمارد.(5)

دربارۀ چگونگی رحلت و یا شهادت حضرت سید میر محمد عابد، اقوال متفاوتی وجود دارد. برخی از منابع، بر شهادت وی پس از جدال و کشمکش حاکم فارس با یاران احمد بن موسی علیه السلام تأکید دارند.

مؤلف کتاب زندگانی سیاسی هشتمین امام علیه السلام به نقل از برخی از منابع می نویسد که

ص:293


1- شیخ مفید، الارشاد، ص 303، (چاپ دیگر ص 277 است).
2- الذاریات /17.
3- ضامن بن شدقم، تحفة الأزهار ، ج 3، ص 280.
4- فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، ص 181.
5- مامقانی، تنقیح المقال، ص 193.

یکی دیگر از برادران امام رضا علیه السلام به نام احمد بن موسی چون از حیله مأمون آگاه شد، همراه سه هزار تن (به روایتی دوازده هزار) از بغداد (مدینه) قیام کرد. کارگزار مأمون در شیراز به نام قتلغ خان به امیر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکش هایی او و هم برادرش «محمد عابد» و یارانش را به شهادت رساند.(1)

با وجود این، برخی از منابع از رحلت و درگذشت وی با مرگ طبیعی حکایت می کنند، چنان که صاحب شب های پیشاور می نویسد: «جناب سید امیر محمد عابد که در گوشۀ انزوا اشتغال به عبادت داشت، به أجل طبیعی از دنیا رفت».(2)

محمد بن موسی صادق علیه السلام

محمد بن جعفر صادق علیه السلام پیر مردی پرهیزگار و مورد احترام و محبت مردم بود. وی از راویان پدر بزرگوار خود، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بود. هنگامی که «حسین بن افطس» خبر قتل «ابو السرایا» را شنید، با فرزندانش نزد محمد بن جعفر به مکه آمد (200 ه. ق) و به وی گفت که تو خود می دانی در نزد مردم چه مقام و موقعیتی داری، اگر ما با تو بیعت کنیم، هرگز کسی با تو مخالفت نخواهد کرد. او خودداری کرد، اما آنها اصرار ورزیدند تا او را راضی کنند و ناگزیر وی پذیرفت و در

ص:294


1- علی اکبر تشیّد، قیام سادات علوی، ص 169؛ محسن امین، اعیان الشیعه، ج 11، ص 286؛محمد حسن مصطفی آل کلیدار ، مدینة الحسین، ص 91، علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 8، ص 308؛ باقر شریف القرشی ، حیاة الإمام موسی بن جعفر، ج 2، ص 313؛ نوبختی ، فرق الشیعه، ص 97. به نقل از جعفر مرتضی حسینی ، زندگی سیاسی هشتمین امام حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، ص 214. صاحب ریاض الأنساب نیز می نویسد که سید میر محمد بن موسی الکاظم علیه السلام از جمله برادران و همراهان شاهچراغ است. در وقتی که امامزادگان را به تزویر داخل شهر شیراز کردند و تفرقه میان آن ها انداختند. سید میر محمد را در همین موضع که مدفن آن بزرگوار است، نزدیک «بازار بزرگ آقا» که بازار بین الحرمین نیز می گویند، شهید کردند و در همان موضع مدفون ساختند و آن بزرگوار را قدری رفیع و آثاری بدیع است. ر.ک: میرزا محمد خان ملک الکتاب، ریاض الأنساب، ص 154.
2- سلطان الواعظین، شب های پیشاور، ص 122. محمّد رحمتی ، انجاز العدات فی أحوال السّادات ، ص 109.

ماه ربیع الاول سال 200 ه.ق، او را به عنوان خلیفه مطرح کردند و مردم را چه با رغبت و چه با اجبار به بیعت وی وادار ساختند و او را امیر المؤمنین لقب دادند.(1)

مسعودی در مروج الذهب می نویسد که محمد بن جعفر در آغاز کار و عنفوان جوانی دعوت «محمد بن ابراهیم بن طباطبا» و «ابو السرایا» را رواج می داد و چون «ابن طباطبا محمد بن ابراهیم بن حسن بن حسن» بمرد، دعوت خویش را آشکار کرد و نام امیر المؤمنین را بر خود نهاد و هیچ یک از خاندان محمد که قبلاً و بعداً برای اقامۀ حق قیام کردند، جز او عنوان «امیر المؤمنین» را بر خود ننهاده بودند. مسعودی همچنین معتقد است پیروان وی (فرقۀ سبطیه) قایل به امامت او هستند و از این فرقه، فرقه های زیادی به وجود آمد که برخی غلو کردند و بعضی دیگر راه اعتدال برگزیدند وبه طریقۀ امامیه پیوستند.(2)

فرقۀ سبطیه معتقدند که پس از جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام)، پسرش محمد بن جعفر امام است و پس از او نیز امامت در میان فرزندان وی ادامه خواهد داشت. این گروه به یکی از سران خود، به نام «یحیی بن ابی سمیط» منسوب است و برخی نیز آنها را به «یحیی بن شمیط» که از سران سپاه مختار ثقفی است، منسوب کرده اند. پیروان فرقۀ سبطیه (سمطیه) معتقدند که امام منتظر از اولاد محمد بن جعفر است.(3)

« محمد بن جعفر» هم چنان در مکه بود تا این که «اسحق بن موسی علیه السلام» از یمن به سوی مکه آمد و در ناحیۀ «مشاش» اردو زد، یاران محمد بن جعفر در اطراف مکه

ص:295


1- طبری، تاریخ طبری (ترجمۀ ابوالقاسم پاینده)، ج 13، صص 5639 - 5640؛ ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران،(ترجمۀ عباس خلیلی)، ج 7، صص 256 - 257؛ شیخ صدوق در عیون می نویسد که امام رضا علیه السلام محمد بن جعفر را نصیحت کرد و فرمود: «پدر و برادر خود را (امام جعفر و امام موسی کاظم علیهما السلام ) را با این اقدام تکذیب نکن، این عمل تو سرانجامی نخواهد داشت. ر.ک: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 454.
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 2، صص 439 - 440.
3- ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص 99؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص 77.

خندق زدند و با او پیکار کردند. اسحاق بن موسی علیه السلام چند روزی با آن ها نبرد کرد، ولی دست از جنگ کشید و آهنگ عراق کرد. سرانجام با رسیدن قوای کمکی از سوی «ورقاء بن جمیل» و یاران «جلودی» بار دیگر جنگ را از سر گرفت و بر مکه استیلا یافت. محمد بن جعفر امان خواست و در جمادی الآخر سال 200 مکه را به سوی «جده» ترک کرد و از آن جا به «جحفه» رفت که در میان راه از سوی یکی از عباسیان غارت شد و با پیراهن و عبایی به سمت «جهینه» آمد و در آن جا عده ای نزد او گرد آمدند تا با «هارون بن مسیب» پیکار کنند که در نتیجۀ این پیکار، یکی از چشمانش را از دست داد و سرانجام در موسم حج تسلیم «عیسی بن یزید جلودی و رجاء بن ابی ضحاک»(1) شد. آن ها محمد بن جعفر را وادار ساختند که ادعای امیر المؤمنینی خود را پس بگیرد. محمد بن جعفر در میان مردمی که با وی بیعت کرده بودند، بالای منبر رفت و گفت: «ای مردم، هر که مرا می شناسد و هر که نمی شناسد، بداند که من محمد بن جعفر هستم. به من خبر رسیده بود که مأمون درگذشته است و با این انگیزه از شما بیعت گرفتم و پذیرفتن آن را روا دانستم و حال که دریافتم او زنده و سالم است، خود را خلع و شما را از بیعت آزاد کردم».

آن گاه انگشتری خود را از دست بیرون آورد و ادامه داد که: «من خود را از بیعت شما همانند انگشتری خلع نموده ام و بر گردن شما هیچ بیعتی ندارم». آن گاه عیسی بن یزید جلودی او را روانۀ عراق ساخت و در سال 201 وی را تسلیم «حسن بن سهل » کرد، حسن بن سهل وی را به همراه رجاء ابن ابی ضحاک به نزد مأمون به مرو فرستاد و مأمون او را امان داد. در سال 203 که مأمون به عراق بازگشت، وی را با خود همراه ساخت. محمد بن جعفر در گرگان وفات یافت و مأمون بر او نماز خواند.(2)

ص:296


1- رجاء بن ابی جمیل: ابن اثیر، کامل، ج 7، ص 258.
2- جریر طبری، تاریخ طبری، ج 13، صص 5643 - 5644؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 464؛ ابن اثیر ، کامل، ج 7، صص 257 - 259، 299؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 440.

هارون بن موسی علیه السلام

هارون، فرزند دیگر امام موسی کاظم علیه السلام است که مادرش امّ ولد بود.(1) وی سیدی جلیل و شریف بود.(2) از تاریخ تولد و وفات او در کتاب های معتبر انساب و تراجم ذکری به میان نیامده است. تنها برخی از مورّخان متأخر از هجرت او به ایران صحبت به میان آورده اند و در محلّ دفن او نیز اختلاف کرده اند.

باقر شریف قرشی در حیاة الامام موسی بن جعفر، می نویسد که مأموران مأمون الرشید، او را تحت فشار قرار دادند و با او درگیر شدند که به مجروح شدن وی انجامید، ناچار او از شهر و دیار خود گریخت و به روستاها و مناطق کشاورزی پناهنده شد. مردم او را معالجه و مداوا کردند و آن گاه که مأموران او را شناختند، او را در همان جا به قتل رساندند.(3)

برخی نیز می نویسند که وی به همراه خواهرش حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به همراه بیست و دو تن از علویان برای دیدار برادرش حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به مرو عزیمت کرد و در پی دستور ممانعت مأمون از حرکت این کاروان، مأموران به قافله یورش می برد و در این نبرد وی مجروح می شود و سرانجام به قتل می رسد.(4)

ص:297


1- عبیدالله بن الحسین بن زین العابدین علیه السلام، المعّقبین، ص 88؛ سید جعفر بحرالعلوم، تحفة العالم، ج 2،ص 33؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 386؛ ضامن بن شد ّقم مدنی، تحفة الأزهار، ج 3، ص 393؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 260؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 244؛ سید مهدی رجائی موسوی، الکواکب المشرقه، ج 3، ص 623؛ ابن صوفی، المجدی، ص 107؛ عبیدلی، تهذیب الأنساب، ص 165؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص 114؛ ابن طقطقی، الأصیلی، ص 196؛ المروزی الأزورقای، الفخری، صص 22 - 23؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، صص 260 - 261؛ عبدالرحمان کیای گیلانی، سراج الأنساب، ص 83 .
2- عباس فیض نسّابه، بدر فروزان، ص 55.
3- باقر شریف القرشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر، ج 2، ص 435؛ احمد صادقی اردستانی، فرزندان امام موسی بن جعفر، ص 27.
4- جعفر مرتضی عاملی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ص 214.

یحیی بن موسی علیه السلام

یحیی از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام و مادرش امّ ولد بود. به اجماع علمای انساب، وی بلاعقب بوده است.(1)

محمد کاظم یمانی، از اعلام قرن نهم هجری در النفحة العنبریة فی أنساب خیر البریة می نویسد: «و أمّا یحیی بن الکاظم علیه السلام، فأولد بنین و بنات انقرضوا، و یقال: لهم عقب ».(2)

یحیی پسر امام کاظم علیه السلام، دارای پسران و دخترانی بوده که نسل آنان از بین رفته است، و برخی نیز گفته اند که آنان نسل دارند.

علّامۀ نسّابه، ضامن بن شدقم، نیز در تحفة الأزهار برای یحیی تداوم نسل از فرزند او حسین قایل است، و آخرین بازمانده از وی را شریف شهاب الدین بن محمد ابی القاسم الموسوی که مردی متقی، پارسا، عالم و صوفی بوده، ذکر می کند و می افزاید که وی در سال 716 ه.ق در سن 63 سالگی وفات یافت و او را در صوفیه به خاک سپردند.(3)

با وجود آن که مرحوم یمانی و ابن شدقم، خرق اجماع کرده اند و همه ی علمای انساب و مورّخان قایل به عدم نسل برای یحیی بن موسی علیه السلام هستند، بقعه یی در روستای از ناب در 12 کیلومتری جنوب شرقی شهر ابهر قرار دارد که به استناد زیارت نامه و کاشی سر درب بنا و شجره نامۀ امامزاده، یحیی بن یحیی بن موسی علیه السلام

ص:298


1- نجم الدین أبی الحسن العلوی، المجدی فی أنساب، ص 107؛ صفی الدین محمد ابن طقطقی،الأصیلی فی أنساب الطالبیین، ص 152؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 91؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 226؛ جمال الدین ابی الفصل حسینی عبیدلی، التذکرة فی أنساب المطهرة، ص 151؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الأئمة، ج 3، ص 9؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 5؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 244؛ میرزا محمد بن محمدرضا قمی، کاشف الغمه، ج 3، ص 9.
2- محمد کاظم الیمانی، النفحة العنبریة، ص 64.
3- ضامن بن شدقم، تحفة الأزهار، ج 3، ص 393.

معرفی شده است.(1) اما این انتساب از باب «رب شهرة لا اصل لها» است و مدارک و اسناد و قراینی در دست است که ثابت می کند مزار کنونی از آن «یحیی بن موسی بن ابراهیم الاصغر بن امام موسی کاظم علیه السلام» می باشد، زیرا پسر برادر او محمد بن ابراهیم بن موسی بن ابراهیم الاصغر از جمله واردین به شهر «ابهر» است، لذا بعید به نظر نمی رسد که یحیی بن موسی با او به این منطقه مهاجرت کرده باشد.(2)

متأسفانه، منابع موجود انساب و تاریخ، آگاهی های بیشتری دربارۀ زندگانی و تاریخ و محل وفات او به دست نمی دهند، و مورّخان هیچ اشاره ای به هجرت یحیی بن موسی علیه السلام، به ایران نمی کنند، و انتساب هر بقعه به نام وی، بدون مدرک و مأخذ، معتبر نیست. با این حال، بقاع و مزارات چندی به آن بزرگوار در شهرهای سبزوار، سمنان، محلات، هشتگرد، تهران، ورامین، ساوه، همدان، لاریجان و ساری منسوب است که طبق تحقیقات به دست آمده، هیچ کدام از آنان اصلی ندارند و امامزادگانی هم نام و نسب وی در آن بقاع مدفون اند.

ص:299


1- ن. ک: بناهای آرامگاهی استان زنجان، ج 1، ص 192.
2- ابن طباطبا، منتقلة الطالبیه ، صص 9 - 17؛ امام فخر رازی، الشجرة المبارکة، ص 99؛ عزیز الدین ابی طالب المروزی، الفخری فی أنساب الطالبیین، صص 9 - 11.

ص:300

اشعاری درمدح احمد بن موسی علیه السلام

شیخ محمد جواد آیة اللهی:(1)

1- وَ منّا مزارٌ لا یزارٌ لِغُربةٍ

فَقَدْ طالَ ما فِی الاَصدقا یَتحَوَّلٌ

و از ما است زیارتگاهی که به سبب غریب بودن، کسی به زیارتش نمی رود، در حالی که سال های درازی است که در بین دوستان می گذراند.

2۔ وَلا سِیَّما قَبْرٌ بِشیرازَ قاطِنٌ

ثَوی فِیه بَدْرٌ بِالْجفاءِ مُهلَّلٌ

به ویژه قبری که در شیراز قرار دارد (قبر احمد بن موسی شاهچراغ علیه السلام) در آن ماه شب چهاردهمی خفته که از جفا خمیده و هلال شده است.

٣- بِنَفسی فَدی شَخْصٍ ثَوی بِمُقامِنا

وَما هُوَ اِلَّا لِلْبَرِیَّةِ مَوئِلٌ

جان ناچیز من به قربان بزرگ شخصیتی باد که در اقامتگاه ما فرود آمد، و وجود او، پناه همۀ آفریدگان است.

4- تِسیُّ نَبِیّ الله فِی السَّما

کَریمٌ و غِطْریفٌ عَظیمٌ مُرَفَّلٌ

همنام پیامبر خدا، نام آسمانی پیغمبر، بخشنده، جوانمرد، بزرگ شخصیت و

ص:301


1- مرحوم حاج آقا شیخ محمد جواد آیة اللهی مجموعه اشعار، ترجمۀ محمد ابراهیم آیة اللهی، صص218 - 261، با سپاس از جناب آقای سید محمد مرتضی دستغیب که نسخه ای از این اثر کمیاب را، که در سال 1335 ه. ق منتشر شده است، در اختیارم قرار دادند.

پادشاهی متین و باوقار است .

5- تَقِیٌّ نَقِیٌّ ذُوالسَّما حَةِ وَ الْعَطا

هُمامٌ بَذُولٌ خِضْرِمٌ مُتَطَوِّلٌ

پرهیزکار، پاکدامن، خداوند عطا و کرم، پادشهی با سخاوت، پر بخشش، بزرگوار و گشاده دستی است که همه از خوان نعمتش بهره ورند.

6- وَ مُعتِقُ اَلْفٍ مِنْ مَمالیکِ مالِهِ

العَواتِقُ فَالْإیفاعُ وَ هُوَ مُسَبِّل

و آزادکنندۀ هزار بندۂ مملوک خود در راه خداست که بخشی از آنان کنیزان دوشیزه و بخشی دیگر، غلامان پاکیزه بودند.

7- رَضِیٌّ وَ اَوّابٌ بَراءٌ وَ مُخْبِتٌ

اَجَلْ وَ شَفیعُ الْخاطِئینَ الْمُبَجَّلُ

راضی و خشنود، بسیار بازگشت کننده به خدا از هر عیب و نقصی پاک و منزه، در پیشگاه حق بی اندازه فروتن؛ آری! و خطاکاران را بزرگوار شفاعت کننده ای است.

8- وَاَصْدَقُ قیلاً فِی الْحَدیثِ وَ اَفصَحُ

عَلَی الدّین و الدُّنیا اَمینٌ مُکَفَّلٌ

در سخن راستگو ترین و با فصاحت ترین مردم، بر دین و دنیای خلق که به او واگذار شد از هر کس امین تر است (اشاره به این که پس از پدرش امام موسی کاظم علیه السلام مردم به او بیعت کردند، اما همین که امامت برادرش علی بن موسی الرضاعلیه السلام مسلّم شد، خود، با بیعت کنندگان و مریدان به آن حضرت پیوست).

9- وَعَیْبَةُ عِلْمِ اللهِ کانَتْ جُدُودهُ

مَظاهِرُ اَوصافِ الْجَلالِ وَعُهَّلٌ

پدرانش گنجینۀ علم خدا، آیینۀ صفت های جلالت او بوده، پادشاه تمام جهان بوده و هستند.

10- شُجاعٌ وَ صَوّالٌ وَ اَحْمَسُ فِی الْوَغی

اِذا صاحَ یَخْشاهٌ الهَصُورُ الْمُجَلْجِلُ

دلاور با صولت و به هنگام کارزار، دلیری است که در وقت نهیب، شیر غرّان از او می هراسد.

11- هُوَ الدَّهْرُ هَمّاً ها هُوَ الْبَحْرُ فِی النَّدی

هُوَ الطَّوْدُ قَرّاً عَوْضُ لا یَتَحَلْحَلُ

آن حضرت از حیث همت مانند روزگار، بلند و بی نهایت و از جهت کرم و

ص:302

بخشش، چون دریا پُر مایه و از لحاظ پایداری در جنگ، چون کوه بی تزلزل است.

12- هُوَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ فَلْذَةٌ فاطِمِ

هُوَابْنُ اَمیرِ الْمؤْمِنینَ المُعَوَّلُ

آن حضرت نوادۂ رسول خدا صلی الله علیه وآله پارۂ جگر فاطمه زهرا علیها السلام و پسر امیر مؤمنان، تکیه گاه مسلمانان می باشد.

13- وَراءُ الْکِرامِ الْغُرِّ عاقِبُ جَعْفَرٍ

وَلیدُ الاِمامِ الطُّهر ذاکَ الْمُکبَّلُ

نوباوه ای از پشت بزرگانی درخشان، فرزند زادۀ امام صادق علیه السلام، پسر امام موسی الطّاهِر الطُّهر علیه السلام که در راه دین، گرفتار زندان و غل و زنجیر شد.

14- اَبُو الْحسنِ الْمَرضِیُّ کانَ مُقَدمِّاً

عَلِیّاً عَلی کُلِّ الْوَری وَ یُفَضِّلُ

پدرش حضرت ابو الحسن موسی الکاظم علیه السلام که بندۀ دلپسند خدا بود، همواره علیّ الرضا علیه السلام را بر همۀ جهانیان مقدّم می داشت و برتر می شمرد.

15- فَثُمَّ اِذا مَا اخْتارَ قَدَّمَ اَحمَدَا

عَلی وُلْدِهِ فَهُوَ الصَّفِیُّ الْمُکَلَّلُ

و پس از او حضرت، تنها کسی را که بر همۀ فرزندان و بر کلّ جهان ترجیح می داد، احمد (شاهچراغ) علیه السلام بود، بنابراین، او برگزیده ای تاجدار است.

16- عَلَی الحُبِّ اَعْطاهُ النَّبیرَةَ حَبْوَةً

وَبَرُعاهُ طَرُفاً عَنْهُ ما کانَ یَغْفُلُ

از شدت دوستی ، نبیره ( در بعضی روایات یسیره) را که ملکی حاصلخیز بود، به او بخشید. با چشمان مبارکش آنچنان به او توجه داشت که لحظه ای از وی غافل نمی شد.

17- وَ عِشْرینَ مِنْ اَحْشامِهِ فَاتَّسَوْا

بِقِیاماً قُعوداً بِالرَّقیقِ تَمَثَّلُوا

و همچنین بیست نفر از خدم و حشم خویش را به او مرحمت فرمود که ایشان همانند زرخریدگان در برخاستنش بر می خاستند و در وقتی می نشست، می نشستند.

18-اَخٌ لِلرِّضَا الرّاضِی الْوَلِیّ وَ مَنْ بِهِ

بُدُوُّ صَلاحِ الدّینِ فِی الاَرضِ مُکَمَّلُ

او برادر حضرت امام رضا علیه السلام است که به قضای الهی خشنود بود، امام و سرپرست خدایی بر مردم و کسی بود که شکوفه های بارز دین به وسیلۀ او در زمین

ص:303

به درجۀ کمال رسیده، بارور شد.

19- وَ مُظْهِرُ عِزّاللهِ مَعْدِنُ عِلْمِهِ

وَقُدْرَتُهُ فِی الْکَوْنِ لاَ تَتَعَطَّلُ

امامی که آشکار کنندۀ عزّت خدا و معدن علم او بود و قدرت و توانایی اش در جهان هستی تعطیل نمی شود.

20- وَ لِلْفاطِمِ الْمَعْصُومَةِ الطُّهرِ وَ الَّتی

فَضائِلُها لَوْعَدَّدَ الدَّهْرُ یَکْسِلُ

و هم او برادر فاطمۀ معصومه پاک است ؛ آن خاتونی که اگر روزگار بخواهد فضایل و مناقبش را بر شمرد، خسته و کسل گردد.

21- وَ عَمُّ اِمامِ الْعالَمینَ الَّذی لَهُ

یُقالُ جَوادٌ فِی الْعَطِیَّةِ نُوَفَّلُ

و نیز آن جناب (احمد) عموی امام جهانیان است، امام پر بخششی که در عطا و کرم ، «جوادش» گفتند. 22- اَمینَةُ اَسْرارِ الاِمامَةِ اُمُّهُ

کَما اَنَّ اَصنافَ اللَّئالی تَخَوَّلُ

مادر پاک گهرش، بزرگ شخصیتی بود که امام موسی کاظم علیه السلام اسرار امامت را فقط بد و سپرد (و فرمود پس از شهادت من، اوّلین کس از فرزندان من که آمد و آن ها را از تو خواستاری کرد، همو امام بعد از من است) و او چنان آن ها را نگهبانی می کرد که صدف های دریا، مرواریدهای خود را نگه داری می کنند.

23- اُولئِکَ مَعْصُومونَ مِنْ کُلِّ زَلَّةٍ

وَعَنْ کُلِّ رِجْسٍ اَوْ خَطاءٍ تَزَحَّلُوا

ایشان کسانی هستند که از هر لغزش و خطا، پاک و منزه بوده، دارای صفت عصمت اند و از هر پلیدی و نادرستی و اشتباه دورند.

24- اُولئِکَ فی یَوْمِ الْعَبُوسِ ضَیاغِمُ

وَاَصْحابُهُمْ غَرْثَی الْفَریسَةَ بُسَّلُ

اینان در روز پیکار، شیرند و یارانشان نیز دلیر شیرانی گرسنه طعمه اند.

25- اُولئِکَ فی یَوْمِ الْعِدادِ خَضارِمُ

فَیَسْجَلُ تِبْرٌ اَوْ هِجانٌ مُرَعَّلُ

این سروران در روز دهش بسی پُر بخشش اند، چنان که زر ناب را دلو دلو و شتران سفید موی برگزیده را گله گله می بخشند.

26 - اُولئِکَ فی یَوْمِ الْقِیامَةِ شُفَّعٌ

فَوَیْلٌ لِمَنْ عَنْ حُبَّهِمْ مُتَخَزِّلُ

ص:304

اینان در روز رستاخیز، شفاعت کنندگان خلق اند. بنابراین، وای بر کسی که از دوستی شان بر کنار باشد. 27- اَیا سادَةَ الدّارَیْنِ اِنَّ «جَوادَ» کُمْ

اَسیرُ الْهَوی وَ الدَّهْرُ فیهِ مُقَصْمِلُ

ای آقایان در جهان! همانا «جواد» [اشاره به شاعر و سراینده این ابیات] شما، گرفتار خواهش های دل است و روزگار مانند چوپانی بی رحم، چوبدستی درد و رنج را بر او می نوازد.

28- یُرَجّیکُمُ اَنْ تَشْفَعُوا فی فِکاکِهِ

وَفَضْلُ عَطاکُمُ لِلْخَلیقَةِ مَسَجَّلُ

به شما امیدوار است و از شما خانوادۀ کرم توقع دارد که در رهایی او از شرّ هوای نفس و بدرفتاری روزگار و همچنین از آتش دوزخ، در آخرت، شفاعتش کنید که بخشش بی منتهای شما برای بندگان خدا، آن چنان سرشار است که با پیمانۀ بزرگ سطل مانندی پیموده می شود.

***

عاشق شوریده شیدای من

محمد تقی فصیح الملک، متخلص به «شوریده» (1276 - 1345 ه.ق.)

باز بر آمد ز دل، آوای من

پر شده آفاق، زغوغای من

ناز بس است ای بت زیبای من

خیز و بیا هان به تماشای من

وای من، ار نشنوی آوای من

تا تو، تویی، من ز منی فارغم

از خود و از خصم دنی، فارغم

زآمدنی، وزشدنی، فارغم

هم ز گدا، هم ز غنی، فارغم

زین همه بر توست مولای من

جان مرا، جلوۂ طاووسی است

روحِ مرا، فرّه قدّوسی است

زآن که مرا عزمِ زمین بوسی است

بر در آن، کاحمد بن موسی است

شاهچراغ آن بشر والای من

مظهر حق، آیت فیض اله

آن به همه پادشهان، پادشاه

ص:305

حالِ مرا در همه حالی گواه

شاهدِ امروزِ منِ بی گناه

هم به گنه، شافع فردای من

سوختم ای بی خبران! یار کو؟

آبی از آن قلزم زخّار کو؟

ثانیِ منصور شدم، دار کو؟

سلسله کو، حاسدِ غدّار کو؟

این من و این لاشۀ رسوای من

در دهن من، سخن مطلق است

«لاف اَنِا الحق» نَه، که اَنت الحق است

حق زَانا الحق، به وجود اسبق است

حق که بود؟ آن که به حق، ملحق است

حضرت میر احمد، مولای من!

ای زده بر مَه، عَلَمِ خسروی

مصطفوی، مرتضوی، موسوی

از تو شد بازوی ملت قوی

بندۂ من گوی که تا بشنوی

پاسخ هر ذرّه ز اعضای من

دوش در آمد ز در آن تُرک مست

مست، نه از باده جام الست

دم زدم از شوق به دامانش دست

گفتمش این بند به پایم که بست؟

گفت ز سر زُلف چَلیپای من

مستی من، مستی عشق خداست

نعرۀ من، تا حرم کبریاست

در همه اشیا ز نوایم نواست

عالَمی از شورش من، پر صداست

تا چه اثر بوده به صهبای من

خصم که بنشاند درختِ عَنا

طُوبی من گشت ،«فطُوبی لَنا»

گفت دل از شوق که یا حَبّذا

بلبل شوریده زد از نو، نوا

موج زد این بَحر گُهر زای من

ای عدوی دون، من اگر کافرم

کافرِ عشقیِ رخِ آن دلبرم

در ره او هر چه رسد بر سرم

گر همه تیغ است، به جان می خرم

گو بزن ای یار دلارای من

ص:306

بنده شَها، جز تو پناهیش نیست

وز تو جز امید، نگاهیش نیست

در صف محشر، که گواهیش نیست

در برِ حق، گو که گناهیش نیست (1)

***

در مدح سیدالسادات الأعاظم حضرت احمد بن موسی کاظم علیه السلام

دکتر عبد الوهاب نورانی وصال(2) (1302 - 1373 ه. ش.)

چشمه تابان خورشید ...

زائران در این مقام، انوار یزدان دیده اند

عارفان، این استان را کعبۀ جان دیده اند

چشمۀ تابانِ خورشیدِ جهان افروز را

خاکبوس این به کیوان رفته ایوان دیده اند

وادی عشق و صفا را سالکان معرفت

در مطهر خاک این درگاه پایان دیده اند

خستگان تشنه لب را در بیابان سلوک

و میهمانِ این مبارک آبِ حیوان دیده اند

آستان زادۀ موسی بن جعفر را مدام

خود مطافِ سالکانِ راه ایمان دیده اند

ص:307


1- حاج محمد تقی، ملقّب به فصیح الملک فرزند عباس و متخلص به «شوریده» از فضلا و شاعران قرن سیزدهم و نیمۀ اول قرن چهاردهم هجری قمری می باشد. وی در سن 7 سالگی از دو چشم نابینا شد و با همۀ محرومیّت، به علّت هوش سرشار و قریحۀ خدادادی در علوم ادبیات و عربی چنان پیشرفت کرد که از ادبای عصر خود شد؛ محمد حسین رکن زاده آدمیت، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج 3،ص 323.
2- دکتر عبدالوهاب نورانی وصال، فرزند روحانی و نوۀ وصال، شاعر بزرگ دورۀ قاجاریه است. این خاندان، سال ها چراغ شعر و ادب را در خطۀ شیراز روشن نگه داشتند. او در سال 1302 ه. ش. در شیراز متولد شد و در سال 1373 ه.ش. درگذشت.

وین مشیّد بارگاه سید السادات را

در شرف، همتای ساق عرش یزدان دیده اند

دیده اند این جا هزاران مرد و زن را در طواف

وز ملائک بر سرِ ایشان، دو چندان دیده اند

طالبان این منوّر خاک را از هر دیار

با دل سوزان و چشمِ گوهرافشان دیده اند

سینه پر جوشان و سر در پای عشق انداخته

خویشتن را ناگهان در کوی جانان دیده اند

وز سر صدق و صفا در کاخ این کهف الوری

چهرۀ جانان، عیان در پردۀ جان دیده اند

خاک پاک این مِهین درگاه را «کحل البصر»

بهر روشن دیدگانِ اهل ایقان دیده اند

وز سر شوق جبین سایی به خاکِ این رواق

دیدگان زائران را ابر نیسان دیده اند

زیر پای آستان بوسان این فرخنده کاخ

پرّ جبریل امین را فرش ایران دیده اند

وز سر اخلاص ویمن این گرامی آستان

طبع «نورانی»، قرین طبع حسّان دیده اند(1)

***

ص:308


1- ن. ک: حسن امداد، سیمای شاعران فارس در هزار سال، ج 2، ص 937؛ این شعر در ورودی سر درِحرم بر کاشی نقش بسته شده است.

این بارگاه، مجمع نور کرامت است

شیخ مفید، متخلص به «داور» (1251 - 1325 ه. ق.)

این بارگاه کیست که از گنبد سما

خورشید کسب می کند از قبّه اش ضیا

وین بارگاه کیست که از رفعت و شرف

عقل کهن بگفت وِرا عرش کبریا

این بارگاه مجمع نور و کرامت است

این بارگاه منبع فیض است و اصطفا

این بارگاه اوست که شاهان روزگار

در پیش او کنند کمر را همی دو تا

این بارگاه اوست که گردیده هر یکی

زآبای او، محلِ شناساییِ خدا

این بارگاه اوست که تا روز رستخیز

باشد پناه و دسترس خلق از وفا

این بارگاه اوست که از جدّ اَمجدش

گردیده مفتخر حرم و مشعر ومنا

این بارگاه اوست که بنموده کردگار

او را ز بهر بندگی و زهد، اختیار

این بارگاه اوست که از رحمتِ بلند

در روز حشر، بهر شفاعت کند لوا

این بارگاه اوست که از دوش عاصیان

کوهِ گناه را کند از مَکرَمت، هبا

این بارگاه اوست که سازد فقیر را

از مسکنت خلاص و دهد درد را شفا

ص:309

این بارگاه اوست که از بهر کسب نور

خیل ملک به طوف وی آیند از سما

از وی مشرّف آمده شیراز، کزقدیم

نامند اهل معرفتش برج اولیا

این بارگاه شاهچراغ است کش مدام

بر بوستان خلد بوَد فخر از صفا

این بارگاه سید امیر احمد است کو

باشد ز نسل فخر رسل، ختم انبیا

این بارگاهِ زادۀ موسی بن جعفر است

کو راستْ پنج واسطه تا شاه اوصیا

موسی و جعفر است، پس از باقر دیگر

سجاد باشد از پی سلطانِ کربلا

این بارگاه اوست که باشد برادرش

میر عجم، امام امم، شاه دین، رضا

این بارگاه اوست که در دور او شدند

از همتّش هزار تن از بندگی رها(1)

***

باشد ترابش توتیا، از تربتش گیرد شفا

سید ابو القاسم، مشهور به میرزا بابا متخلص به «راز» (1202- 1286 ه. ق.)

ص:310


1- شیخ مفید بن میرزا محمد نبی بن میرزا محمد کاظم بن شیخ عبدالنبی بن شیخ محمد مفید بن شیخ حسین جزایری، متولد 1251 ه. ق. و متوفی 1325 ه . ق. از حکما، شاعران و نقاشان بنام شیراز در عصر خود بوده است. برای آگاهی بیشتر ن.ک: محمد حسین رکن زاده آدمیت، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج 2، صص 492 - 498 و همچنین، فرصت الدوله، آثار العجم، صص 26 - 32.

سید امیر احمد که او، پورِ شَه مردان بود

شاهِ چراغش زان لقب ، کو بر شهان، سلطان بود

بیخ نبوّت را شجر، شاخ امامت را ثمر

موسی بن جعفر را پسر، زان فخرِ انس و جان بود

شیراز شد ایوان او، آمد ملک، دربان او

جبرئیل مدحت خوان او، چون فرش از یزدان بود

میرعرب، پیرعجم، کهف منیعِ ملکِ جم

سلطان با طبل و عَلَم، فرمانده کیهان بود

زان روضۀ مینو نشان، کامد شه دین را مکان

شیراز شد دار الأمان، خاکش مطاف جان بود

آزاد کرد آن میر دین، چل بنده از کدِّ یَمین

مدحش فزون آمد از این، عاجز از آن سبحان بود

بیتوته در آن سرزمین، آمد شعارِ اهل دین

در ظلمتِ، انوارش قرین، همچون مه تابان بود

از تربت آن پیر دین، شیراز شد حِصن حَصین

در خاک او خاصّان، مَکین، چون بوذر و سلمان بود

اندر پناه تربتش وز احترام حضرتش

مجرم عزیز ازعزَّتش، اندر بر شاهان بود

«راز» آمده در خدمتش، از چاکران حضرتش

برون اندر نعمتش، روزی خوران خوان بود(1)

***

ص:311


1- میرزا ابوالقاسم، مشهور به میرزا بابا، متخلص به «راز»، فرزند میرزا عبدالنبی صوفی، فرزند میرزا ابوالقاسم شریفی شیرازی است. وی در سال 1202 متولد شد و در سال 1286 درگذشت. ن. ک: محمد حسین رکن زاده آدمیت، دانشمندان و سخنوران فارس، ج 2، ص 559.

هر مسافر نام وی بر خواند در دریا و کوه

محمد تقی فصیح الملک، متخلص به «شوریده» (1276- 1345 ه.ق.)

لوحش الله زین مبارک بقعه، کاندر این سنه

سجده آرد آفتاب، این روضه را از روزنه

جبهه ساید آسمان، این بقعه را بر آستان

از همایون ساحتش، تا کاخ مه، شد هیمَنه

آن چراغ و چشم ایمان، کاندر استمداد او

هر چراغ و چشم ایمن شد، زباد و ناخنه

مستنیر از این حرم بین، هر چه آن در نجوم

مستفیض از این مکان، هر چه آن بگیتی امکنه

اشهب چرخ از تک افتد، چون کند رخشش شتاب

ادهم مه هر زره ها زد چون کشد خنگش شنه

گر پس از موسی، رضا خود، نبودی پی سخن

خود، امام او بَود، بر هر مؤمن و هر مؤمنه

شاهباز اوج دین، طاووسی باغِ ایزدی

آن که از کوس جلالش شد به گردون، طنطنه

در ثنایش یک لسان هستند یکسر کاینات

گرچه یکسر اَلْکن استند از ثنایش السنه

هر مسافر نام وی بر خواند در دریا و کوه

بر نتابد آفتاب، آتش زنه(1)

***

ص:312


1- این اشعار در سمت غربی حرم با خط نستعلیق توسط میرزا علی رضا حسینی در سال 1323 ه. ق.نوشته شده است.

از تربت تو احمد بن موسی

ابو القاسم وصال شیرازی، متخلّص به «فرهنگ»(1) (1242- 1309 ه.ق.)

بخ لک ای بنای عالی

ای مهبط فیض لایزالی

ای کعبه صفت، مطافِ زوّار

در صحن تو، اعتکاف احرار

روشن دو چراغِ عالمِ افروز

بر طاق تو، مهر و مه، شب و روز

عکسی است مجرّد از رواقت

افتاده، بر آسمان زطاقت

سقفت ز چراغهای بلّور

تفسیرنموده آیت نور

یک چند در این فراخ ایوان

جاروب کشی نموده کیوان

زآن روبه مجرّدانِ بالا

شد صدرنشینِ بزم اعلا

بر بام تو اختر یمانی

شب تابه سحر به پاسبانی

نسرین فلک نمود پرواز

زی بام بلند توزآغاز

این مانده به نیم راه نام کام

وان در طیران به یاد این بام

گر فخر کند به چرخ شاید

بر خاک تو هر که جبهه ساید

هر کس که دل از جهان بپرداخت

در ساحت حضرتت مکان ساخت

قومی ز موحّدانِ عارف

دارای مناقب و معارف

جمعی متحیّرانِ خاموش

از نشئۀ عشقِ دوست، مدهوش

ویرانه نشینِ دلق پوشان

خاموش لبانِ سینه جوشان

ص:313


1- ابوالقاسم وصال شیرازی، متخلّص به فرهنگ، پدرش محمد شفیع، معروف به میرزا کوچک متخلّص به «وصال»، از دانشمندان ادبا، شعرا و عرفای قرن سیزدهم هجری است. وی دارای شش فرزند بود که همگی شاعر و ادیب و هنرمند بودند. احمد «وقار»، محمود «حکیم»، محمد «داوری»، ابوالقاسم «فرهنگ»، اسماعیل «توحید»، عبد الوهاب «نورانی» (یزدانی). ابوالقاسم فرهنگ، چهارمین فرزند وصال است که در سال 1242 ه.ق. در شیراز متولد شد. او نیز در هنر خط و خوشنویسی همچون پدرش، استاد بود و علاوه بر دیوان اشعار، کتاب ها و وسایل متعددی تألیف کرد. وی در سال 1309 ه.ق. در شیراز وفات یافت و در جوار حرم حضرت سید میر محمد مدفون شد. برای آگاهی بیشتر ن. ک: محمد حسین رکن زاده آدمیت، دانشمندان و سخنوران فارس، ج 4، ص 803 به بعد.

کرده به عنایت الهی

در کسوت فقر پادشاهی

خوش مأمنی از جهان گرفتند

درسایۀ این رواق خفتند

از رحمت حق به جانشان باد

وز فضل خدا، روانشان شاد

شاباش بر آن خجسته استاد

کاین قصر رفیع کرد بنیاد

وین طاق مقرنسی بپرداخت

اشکال بدیعِ هندسی ساخت

و آن آینه سازِ جلد گستاخ

کالماس تراش کرد این کاخ

یک ش مع اگر در آن بسوزد

نُه کاخ سپهر برفروزد

در خاک تو، گوهری دفین است

کز نسلِ امیر مؤمنین است

از درُدۀ پاکِ آلِ یاسین

از گوهرِ خاتم النّبیین

فرّخ گهری ستوده نسلی

پاکیزه نهاد و پاک اصلی

جا دارد اگر زمین شیراز

از خاک تو بر فلک کند ناز

حسرت بَرد از تو، طور سینا

از تربت احمد بن موسی

فرماندۀ خطّۀ ولایت

زینت دو مسند هدایت

آن گلبنِ گلشنِ امامت

آن گوهرِ معدنِ کرامت

از فاطمه و علی نژادش

هرگونه شرف، خدا بدادش

جدّش که از اوست دین قَوی پشت

خیبر بگشاد با دو انگشت

جدّ دگرش به یک اشاره

کرده مه آسمان، دوپاره

این بر همه انبیا، مقدّم

و آن سیّد دودمان آدم

این را فرموده ایزد پاک

«لُولاک لَما خَلَقتُ الاَفلاک»

و آن سورۀ «هَل أتی» به نامش

تالیّ کلامِ حق، کلامش

این شاهد بزم «لی مع الله»

در محفل قدس، برده خرگاه(1)

***

ص:314


1- این اشعار بر روی کتیبه های رواق جنوبی و شمالی قدیمی حرم مطهر نقش بسته که در سال 1306 ه.ق. سروده شده است.

قرّة العین امام هفتمین کز امر حق

میرزا محمد شیرازی، متخلّص به «عالی»(1) (1197 - 1262 ه. ق.)

بر مزار سبط احمد، مصطفی سلطان دین

احمد بن موسی جعفر، شه والا جناب

قرّة العین امام هفتمین کز امر حق

جدّ او منسوخ کرده، جمله ملت را کتاب

ساخت این سیمین ضریح زرنگار با فروغ

کز شعاعش آفتاب و ماه مانده از نور تاب

***

کلک «عالی» زد برای سال تاریخش رقم

مرقد سبط محمد یافت این «سیمین حجاب»(2)

***

هادی راه هدایت، حامی دین نبی

خادم براجانی (متوفی 1331 ه.ق.)

یا رب این درگه، چه درگاهی است کز عرش برین

بسته از جان خدمتش را بر میان،روح الامین

گفتم این طاق و رواق از کیست؟ پیر عقل گفت:

«هذه جَنّات عَدْنٍ فَادْخُلوها خالدین»

ص:315


1- میرزا محمد شیرازی، متخلّص به عالی، فرزند میرزا محمد کلانتر، در سال 1197 ه.ق. در شیراز متولد شد و در سال 1262 وفات یافت. ن. ک: محمد حسین رکن زاده آدمیت، دانشمندان و سخنوران فارس،ج 3، ص 574.
2- این اشعار بر روی ضریح مرقد که در سال 1243 ه. ق. ساخته شده، منقوش است. تاریخ ساخت آن از مادّه تاریخ عبارتِ «سیمین حجاب» معیّن می شود: (1243).

سید امیر احمد وِرا نام و لقب شاهچراغ

نوگل گلزار موسی، بلبل بستان دین

هادی راه هدایت، حامی دین نبی

ملجأ اسلامیان، پورِ امامِ هفتمین

او بود بیخ نبوّت را شجر از امر حق

او بوَد شاخ ولایت را ثمر بی ماء وطین

سرنخواهد برکشید از کوه خاور، آفتاب

تا به خاک درگه پاکش همی ساید جبین

آن شهنشاهی که روبند آستان درگهش

حوریان باگیسوان وقدسیان با آستین

هر که زد بر دامنش دست تولّا از نخست

رست از هنگامه و از هول روز واپسین

آن شهی کاندر جهان یک تن نیامد منکرش

از بدخشان و خُتن و از هند و سند و روم و چین

آن شهی کش کافر و گبر ونصارا و یهود

نام نیکش بر زبان رانند با صدق و یقین

اَحْوَلِ کج بین، بحمدالله در این در ره نیافت

ره نیابد اندر این درگاه غیر از راست بین

بندگیّ حق نمود از صدق و ملحق شد به حق

لاجرم شد خاک پاکش کُحلِ چشمِ حور عین

کشور شیراز دارد فخر بر اقصی بلاد

زآن که جسم طاهرش در این مکان آمد مکین

چون وَ«مَن دَخَلَهُ کانَ آمنا» آمد زحق

لاجرم آمد حریمش خلق را حِصن حَصین

ص:316

هر زمان «خادم» پس از مدح و ثنا با خویش گفت

آفرین بر جان پاکش باد از جان آفرین (1)

کعبه گویی فیضی از شه تازه خواست

میرزا محمد حسین قدسی(2) (1288 - 1361 ه.ق.)

شاهراه شد باز از رحمت دری

با طراز این در، چو زیبا منظری

حضرت شاهچراغ احمد که هست

زان خیر البشر پیغمبری

افسر از خاک در شه بایدت

گر به سرداری هوای افسری

ور زگرداب بلا خواهی نجات

کشتی ات را باید این جا، لنگری

کعبه گویی فیضی از شه تازه خواست

زان به سوی قبله بگشادش دری

سود سر بر در، که شه را عسکرم

ای خوش آن کو بر درش دارد سری

صولت و میرِ عشایر، پُردلی

شیر اوژن، صف شکن، زور آوری

ص:317


1- این اشعار به مناسبت آینه کاری رواق ورودی در حرم در سال 1305 که توسط استاد زین العابدین آینه کاری شده، سروده و در کتیبه های بالای دیوارها نصب گردیده است. خادم براجانی، سرایندۀ اشعار، متخلّص به «عالی» در سال 1331 ه.ق. درگذشت. ن. ک: محمد حسین رکن زاده آدمیت، دانشمندان و سخنوران فارس، ج 4، ص 2.
2- میرزا محمد حسین، متخلص به «قدسی»، فرزند میرزا سلطانعلی دارابی از فضلا، شعرا و خوش نویسان عصر خود بوده است. وی در سال 1288 ه. ق. متولد شد و در سال 1361 ه.ق. درگذشت. ن. ک: محمد حسین رکن زاده آدمیت، دانشمندان و سخنوران فارس، ج 4، ص 195.

خواست تا سازند استادان به مهر

این درِ سیم از زر نیک اختری

پختگان از سیم خامش یافتند

این قلمزن، وان هنرور زرگری

در هزار و سیصد و سی تمام

شاه را بایست الحق عسکری ...

باز«قدسی» خواست نارنجی ز طبع

لطف شاهش حبّذا شد رهبری ...(1)

***

شیراز زفیض بارگاه تو...

دکتر عبد الوهاب نورانی وصال شیرازی

ای بر سر سَروَران، سری کرده

بر تارک چرخ، افسری کرده

ای طاق سپهر از سر تعظیم

در پیش تو پشت، چنبری کرده

ای قبلۀ بارگاهت از رفعت

باعرش برین، برابری کرده

نور تو، فروغ زهره را بازار

خالی زهجوم مشتری کرده

ای کشتی خاندان عصمت را

با تقوی خویش، لنگری کرده

بر گردن شرع، جعفر صادق

عقد سخن تو زیوری کرده

بر زائر آستان خویش از مهر

مولایی و بنده پروری کرده

بر چرخ بلند عصمت و تقوا

باشهپر دل، سبک پری کرده

در پهنۀ بحر دین، نهنگ آسا

چالاک و قَوی، شناوری کرده

میخانۀ حکمت الهی را

تا نفخۀ صور، ساغری کرده

هرروز مکان و آستان تو

خَلقی به امید، یاوری کرده

ص:318


1- این اشعار بر روی در جنوبی حرم در سال 1330 ه.ق.نقش بست.

وز بوسه به خاکت ای عَجَب دل را

شاداب چو غنچۀ طری کرده

از تیغ حوادث، آستان تو

بر جبهۀ خلق، مغفری کرده

ای از شرف تو، بندۂ درگاه

جا بر سر چرخِ چنبری کرده

ای جملۀ فعل های نیکو را

با سیرت پاک، مصدری کرده

انوارِ جمال پاکِ یزدان را

با مهر وجود، مظهری کرده

ای مرکب بادپای جانِ تو

در عرصۀ دین، تکاوری کرده

بر افسرِ پاک دینِ یزدانی

با رأی منیر، گوهری کرده

ای عرش برین به زیر پای تو

با آن همه قدر، منبری کرده

اسرار نهانِ دینِ احمد را

بر صفحۀ سینه، دفتری کرده

در جنب شکوه بحرِ علمِ تو

علم همه خلق، فرغری کرده

بر تشنه لبانِ وادیِ عرفان

از فیض وجود، کوثری کرده

بر خاک در تو، اولیاء الله

چون پیشِ نبی، اباذری کرده

از گوهرِ پاکِ حیدرِ کرّار

در دین، همه فتح خیبری کرده

مانند حسین، سرور احرار

در عرصۀ دین، دلاوری کرده

در طاعت حق، چو سیدِ سجاد

شب های دراز، اسپری کرده

مانند نیا محمد باقر

در کشف علوم، باقری کرده

افراشته رایتِ شریعت را

آباد بنای جعفری کرده

باخاکِ درِ تو، خاکساری ها

سلطانی و فرّ سَنجَری کرده

افروخته شمع بزم مشتاقان

بر خرمن جهل، آذری کرده

ای همچو علیِّ عالی اعلا

در عرصۀ دین، غضنفری کرده

دیباچۀ دخترِ فتوّت را

با خُلق کریم، مسطری کرده

این کنگره ای که بیت معمورت

در عزم مقام اصغری کرده

شیراز زفیض بارگاه تو

بر هر چه دیار، برتری کرده

با این سخن بلند نورانی

در بارگه تو شاعری کرده

ص:319

وز یُمن در تو، دُرِّ معنا را

در رشته جامۀ دری کرده

وین گونه درین چکامه با اخلاص

بر رسم نیا سخنوری کرده (1)

میر احمد، زادۀ موسی، برادر، با رضا

جلوگاه کیست یارب این مبارک آستان

کزتجلّی می فشاند، نور بر هفت آسمان

بارگاه کیست این جاکز پی تعظیم وی

خسروان را قامت چون تیر می گردد کمان

خوابگاه کیست این مأمن که فردوس برین

می برد حسرت بر این کاخ ملایک پاسبان

هست این آرامگاه حضرت شاهچراغ

شمع جمع اهل ایمان، سیّدِ روشن روان

میر احمد، زادۂ موسی، برادر، با رضا

افتخار دودمانِ خاتمِ پیغمبران

اخترِ برجِ سیادت، گوهر درجِ شرف

سرو بستانِ فضیلت، ماهِ چرخِ عزّ و شان

ای عجب، با این جلالت دشمنانِ اهل بیت

جمع گردیدند بهر قتل وی در این مکان

با تن تنها از ایشان کُشت جمعی را که بود

در شجاعت، وارثِ شیرِ حق، آن شیر ژیان

عاقبت کُشتند او را، آن گروه نابه کار

گنج شان کردند زیر تودۀ خاکش نهان

ص:320


1- این اشعار در رواق بالای ضریح حضرت، با خط زیبایی نوشته شده است.

با ذوی القربای پیغمبر به جای دوستی

دشمنی کردند، الحق خوب دادند امتحان

حالیا، این بارگاه باشکوهش بین، بلی

از پس صد پرده، حق، خورشید وش گردد عیان

ساختند این در به طرزی خوش که رضوان مایل است

تا کند تبدیل آن را با درِ باغِ جَنان

از پی تاریخ آن بنوشت این مصرع «صغیر»

باصفا و صدق، حاجت جوی از این آستان 1(1)

***

مهر تابان ایران زمینی

بهروز سلطانیان متخلّص به «ریحان»(2)

ای گُلِ باغ پیمبر

زادۀ موسی بن جعفر

ای چراغِ ظلمت افروز

ماهِ شب، تابندۀ روز

توعزیزِ امام مبینی

مهرِ تابان ایران زمینی

می کند از حشمتت ناز

بر فلک این خاک شیراز

چون که تو خفته در این زمینی

مهر تابان ایران زمینی

با رضا، هستی برادر

زادۀ زهرای اطهر

سیّد دین و خُلد برینی

مهرِ تابان ایران زمینی

درگهت، باب المراد است

هر که پا در او نهاده است

ص:321


1- این اشعار بر روی چارچوب درب طلای ایوان مطهر با خطی زیبا نقش بسته است. این درب قدیمی که به درب ظل السلطان معروف بوده است، هم اکنون در موزۀ آستان احمدی نگه داری می شود. شعر توسط شاعری متخلّص به «صغیر» سروده شده است. برای آگاهی بیشتر ن. ک: کتاب بارگاه نور، ص82-81.
2- این شعر توسط یکی از مداحان شهر رضا در حرم احمد بن موسی به نگارنده اهدا شد.

توبه او یار و معینی

مهر تابان ایران زمینی

***

حاجت

«شاه داعی»(1) (810 -870 ه.ق.)

چو خواستی که به رویت شود در دل باز

بیا و احمد موسی الرضا وسیلت ساز

به هر مراد که کردی زیارت قبرش

رسی به حاجت خود از خدای بنده نواز

هست دعا مستجاب بر سر خاکش

باشد اگر صدق دل به آن شه سرمد

«راز» به این خانواده عبد عبید است

کامده از نورشان همیشه مؤیّد

***

من قصیدة فی مدح السید امیر احمد الملقب بشاهچراغ

محمد تقی فصیح الملک، متخلص به «شوریده» (1276 - 1345 ه.ق.)

شه چراغ ای آن کز تو شد راغ جهان

چراغ خانۀ چرخ از رخ تو نورستان

شه چراغی و مشکات مشکوی توحید

مه مضیئی و مرآة جلوۂ یزدان

به ذات اکمل و اکمل زهر چه در گیتی

به نام احمد و احمد ز هر که در کیهان

ص:322


1- سید محمود، ملقب به نظام الدین و متخلّص به «داعی»، متولد سال 810 ه.ق. و در گذشته به سال870 ه.ق. است.

تویی که دبدبۀ کوس پادشاهی تو

رسیده تا در این بر کشیده شادروان

تویی که پایۀ اورنگ قهرمانی تو

گذشته از سر نه طاق این بلند ایوان

صلای جود تو بگذشته از مکان و مکین

لوای قدر تو بر رفته از زمین و زمان

ثعال خادم تو گوشوار گوش فلک

غبار درگه تو، توتیای چشم شهان(1)

ص:323


1- سید احمد دیوان بیگی، حدیقة الشعراء، ج 2، صص 876 - 877.

ص:324

کیفیت زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام

شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان می نویسد:

چون داخل روضۀ مقدّسه شوی، بگو: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلی مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَشْهَدُ اَنْ لاَ اِلهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَریکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللهِ پس هنگامیکه به ضریح رسیدی، روبروی آن حضرت بایست و بگو: اَشْهَدُ اَنْ لا إِلَهَ إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنْ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنَّهُ سَیِّدُ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ اَنَّهُ سَیِّدُ الْاَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ سَیِّدِ خَلْقِکَ اَجْمَعِینَ صَلوةً لا یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ اَبِیطَالِبٍ عَبْدِکَ وَ اَخِی رَسُولِکَ الَّذِی انْتَجَبْتَهُ بِعِلْمِکَ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلَ عَلَی مَنْ بَعَثْتَهُ بِرِسَالاتِکَ وَ دَیَّانَ الدِّینِ بِعَدْلِکَ وَ فَصْلَ قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ وَ الْمُهَیْمِنَ عَلَی ذَلِکَ کُلِّهِ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَ زَوْجَةِ وَلِیِّکَ وَ اُمِّ السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ الطُّهْرَةِ الطَّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ التَّقِیَّةِ النَّقِیَّةِ الرَّضِیَّةِ الزَّکِیَّةِ سَیِّدَةِ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَجْمَعِینَ صَلوةٍ لا یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سِبْطَیْ نَبِیِّکَ وَ سَیِّدَیْ شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ الْقَائِمَیْنِ فِی خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلَیْنِ عَلَی مَنْ بَعَثْتَ بِرِسَالاتِکَ وَ دَیَّانَیِ الدِّینِ بِعَدْلِکَ وَ فَصْلَیْ قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَبْدِکَ الْقَائِمِ فِی خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلِ عَلَی مَنْ بَعَثْتَ بِرِسَالاتِکَ وَ دَیَّانِ الدِّینِ بِعَدْلِکَ

ص:325

وَ فَصْلِ قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَبْدِکَ وَ خَلِیفَتِکَ فِی اَرْضِکَ بَاقِرِ عِلْمِ النَّبِیِّینَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ وَ حُجَّتِکَ عَلَی خَلْقِکَ اَجْمَعِینَ الصَّادِقِ الْبَارِّ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَبْدِکَ الصَّالِحِ وَ لِسَانِکَ فِی خَلْقِکَ النَّاطِقِ بِحُکْمِکَ وَ الْحُجَّةِ عَلَی بَرِیَّتِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ الْقَائِمِ بِعَدْلِکَ وَ الدَّاعِی اِلَی دِینِکَ وَ دِینِ آبَائِهِ الصَّادِقِینَ صَلوةً لا یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّکَ الْقَائِمِ بِاَمْرِکَ وَ الدَّاعِی إِلَی سَبِیلِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَامِلِ بِاَمْرِکَ الْقَائِمِ فِی خَلْقِکَ وَ حُجَّتِکَ الْمُؤَدِّی عَنْ نَبِیِّکَ وَ شَاهِدِکَ عَلَی خَلْقِکَ الْمَخْصُوصِ بِکَرَامَتِکَ الدَّاعِی إِلَی طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ اَجْمَعِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی حُجَّتِکَ وَ وَلِیِّکَ الْقَائِمِ فِی خَلْقِکَ صَلوةً تَامَّةً نَامِیَةً بَاقِیَةً تُعَجِّلُ بِهَا فَرَجَهُ وَ تَنْصُرُهُ بِهَا وَ تَجْعَلُنَا مَعَهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ اللَّهُمَّ إِنِّی اَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ اُوَالِی وَلِیَّهُمْ وَ اُعَادِی عَدُوَّهُمْ فَارْزُقْنِی بِهِمْ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِهِمْ شَرَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ اَهْوَالَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ سپس می نشینی نزد سر آن حضرت و می گویی

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ فِی ظُلُمَاتِ الْاَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صِفْوَةِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِسْمَاعِیلَ ذَبِیحِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَی کَلِیمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَی رُوحِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ وَلِیِّ اللهِ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بَاقِرِ عِلْمِ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبَارِّ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّدِّیقُ الشَّهِیدُ السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ الْبَارُّ التَّقِیُّ اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ عَبَدْتَ اللهَ حَتَّی اَتَاکَ الْیَقِینُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَبَا الْحَسَنِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ پس خود را بر ضریح می چسبانی و می گویی: اللَّهُمَّ

ص:326

إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ اَرْضِی وَ قَطَعْتُ الْبِلادِ رَجَاءَ رَحْمَتِکَ فَلا تُخَیِّبْنِی وَ لا تَرُدَّنِی بِغَیْرِ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِی عَلَی قَبْرِ ابْنِ اَخِی رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِاَبِی اَنْتَ وَ اُمِّی یَا مَوْلایَ اَتَیْتُکَ زَائِرًا وَافِدًا عَائِذًا مِمَّا جَنَیْتُ عَلَی نَفْسِی وَ احْتَطَبْتُ عَلَی ظَهْرِی فَکُنْ لِی شَافِعًا إِلَی اللهِ یَوْمَ فَقْرِی وَ فَاقَتِی فَلَکَ عِنْدَ اللهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ وَ اَنْتَ عِنْدَهُ وَجِیهٌ.پس دست راست را بلند می کنی و دست چپ را بر قبر می گشایی و می گویی

:اَللَّهُمَّ إِنِّی اَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلایَتِهِمْ اَتَوَلَّی آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ اَوَّلَهُمْ وَ اَبْرَءُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ اَللَّهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ وَ جَحَدُوا بِآیَاتِکَ وَ سَخِرُوا بِإِمَامِکَ وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَی اَکْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ اَللَّهُمَّ إِنِّی اَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا رَحْمَانُ.پس بر می گردی وبه نزد پای آن حضرت می روی و می گویی: صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا اَبَا الْحَسَنِ صَلَّی اللهُ عَلَی رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ صَبَرْتَ وَ اَنْتَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ قَتَلَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْاَیْدِی وَ الْاَلْسُنِ.(1)

زیارت حضرت احمد بن موسی الکاظم علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلی جَدِّکَ المُصْطَفی اَلسَّلامُ عَلی اَبیکَ المُرتَضی الِّرضا.

اَلسَّلامُ عَلی السَّیِّدَیْنِ الحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ اَلسَّلامُ عَلی خَدیجَةَ اُمِّ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ.

اَلسَّلامُ عَلی فاطِمَهَ اُمِّ الاَئِمَّهِ الطّاهِرینَ. اَلسَّلامُ عَلَی النُّفُوسِ الفاخِرَةِ وَ بُحُورِ العُلُومِ الزّاخِرَةِ وَ شُفَعائی فِی الآخِرَةِ وَ اَولِیائی عِندَ عَودِ الرُّوحِ اِلَی العِظامِ النَّاخِرَةِ. اَئِمَّةِ الخَلقِ وَ وُلاةِ الحَقِّ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا الشَّخصُ الشَّریفِ اَلطّاهِرُ الکَریمُ. اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ مُصْطَفاهُ، وَ اَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّهُ وَ مُجتَباهُ وَ اَنَّ الاِمامَةَ فی وُلدِهِ اِلی یَومِ الدّینِ، نَعْلَمُ ذلِکَ عِلْمَ الیَقینِ وَ نَحنُ لِذلِکَ مُعْتَقِدُونَ وَ فی نَصرِهِم مُجتَهِدُونَ.

اذن دخول

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

ص:327


1- شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، صص 820 - 825.

یا سَیِّدی یا آلَ بَیْتِ الْمُصْطَفی اَنَا العارِفُ بِحَقِّکَ جاءَکَ مُستَجیرًا بِذِمَّتِکَ قاصِداً اِلی حَرَمِکَ مُتَوَسِّلاً اِلَی اللهِ مَعَکَ ءَاَدْخُلُ یا اَللهُ ءَاَدخُلُ یا رَسُولَ اللهِ ءَاَدخُلُ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ ءَاَدخُلُ یا فاطِمَةَ الزَّهراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ، ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا حُسَیْنَ بْنَ عَلِیّ ٍ ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا عَلِیَّ بنَ الحُسَیْنِ، ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ، ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا مُوسَی بنَ جَعفَرٍ، ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضا، ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ، ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ، ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍّ ، ءَاَدخُلُ یا مَولایَ یا حُجَّةَ اللهِ صاحِبَ الأَمْرِ وَ العَصرِ وَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ اَجْمَعینَ، ءَاَدخُلُ یا سَیّدی یا سَیِّد میر اَحْمَدُ بْنُ مُوسَی الکاظِمِ،بِاِذْنِ اللهِ واِذْنِ خُلَفائِکُمْ اَجْمَعینَ.

ءَاَدخُلُ یا مَلائِکَةَ اللهِ الُموَکَّلینَ بهِذَا الحَرَمِ الشَّریفِ المُبارَکِ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیکُم اَجمَعینَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.

پایین پا رو به روی ضریح مطهر، ایستاده، خوانده می شود

اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِیُّ الطّاهِرُ الوَلِیُّ الدّاعِیُ الخَفِیُّ، اَشْهَدُ اَنَّکَ قُلْتَ حَقّاً وَنَطَقْتَ حَقّاً وَصِدْقاً. وَدَعَوْتَ اِلی مَوْلایَ وَمَوْلاکَ عَلانِیَةً وَسِرًّا فازَ مُتَّبِعُکَ وَخابَ وَخَسِرَ مُکَذِّبُکَ وَالمُتَخَلِّفُ عَنْکَ. اِشْهَدْ لی بِهذِهِ الشَّهادَةِ عِنْدَ اللهِ لِأَکُونَ مَنَ الفائِزینَ بِمَعرِفَتِکَ وَطاعَتِکَ وَتَصدیقِکَ وَاتِّباعَکَ.اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا سَیّدی وَابْنَ سَیّدی. اَنْتَ بابُ اللهِ المُؤتی مِنْهُ وَالْمَاْخُوذُ عَنهُ. اَتَیْتُکَ زائِرًا، وَحاجاتی لَکَ مُستَودِعاً. وَها اَنَا ذا اَسْتَوْدِعُکَ دینی وَاَمانَتی وَخَواتیمَ عَمَلی وَجَوامِعَ اَمَلی اِلی مُنتَهی اَجَلی.اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ السّاداتِ الأَعاظِمِ یا سَیِّدَ میر اَحْمَدُ بْنِ مُوسَی الْکاظِمِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ.

زیارت مختصّ حضرت سیّد میر احمد بن موسی، شاهچراغ علیه و علی آبائِه السَّلام

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمن الرَّحیمِ

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ اَمیرِ المُؤمِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ فاطِمَةَ

ص:328

وَ خَدیجَةَ،اَلسَّلام عَلَیکَ یَا بنَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ،اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا اَخا وَلِیِّ اللهِ،

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا عَمَّ وَلِیِّ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا سَیِّدَ السّاداتِ الاَعاظِمِ،اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا اَحمَدُ بنُ مُوسَی الکاظِم،

اَلسَّلامُ عَلی مَن کانَ سَیّدًا فی عَشیرَتِهِ وَ جَلیلاً فی عِترَتِهِ، وَ کَریماً فی مالِهِ وَ ثَروَتِهِ وَ وَرِعاً فی دینِهِ وَ شِرعَتِهِ،اَلسَّلامُ عَلی مَنِ اقتَفی بَعَلِیِّ بنِ اَبیطالِبٍ وَصِیِّ رَسُولِ اللهِ، فَاَعتَقَ اَلفَ مَملوُکٍ فی سَبیلِ اللهِ وَ عَبَدَاللهَ مُخلِصاً لَهُ الدّینَ حَتّی اَتاهُ الیَقینُ،اَلسَّلامُ عَلی مَن کانَ اَبوُالحَسَنِ مُوسی یُحِبُّهُ وَ یُقَدِّمُهُ، وَ بِضیعَةِ المَوسوُم بِالیَسیَرةِ یُنَعِّشُهُ وَ یُنَعِّمُهُ، وَ بِعشِرینَ مِن خَدَمِهِ وَ حَشَمِهِ یُکَرِّمُهُ وَ یُعَظِّمُهُ، وَ بَعدَ ذلِکَ بِبَصَرهِ یَرعاهُ وَ یَحفَظُهُ ما یَغفَلُ عَنهُ،اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَولایَ وَ ابنَ مَولایَ وعَلی آبائِکَ الطّاهرینَ وَ اُمَّهاتِکَ الطّاهِراتِ، اَلسَّلامُ عَلی اَبیکَ المَسجُونِ المَظلوُمِ، وَ عَلی اَخیکَ الغَریبِ المَعصُومِ المَقتُولَینِ ظُلماً بِالسَّمُومِ. اَلسَّلامُ عَلی اَولادِ اَخیکَ المَعصُومینَ الاَئمَّةِ الهُداةِ الَمهدِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلی اُمِّکَ الطّاهِرَةِ الزّکِیَّةِ الَّتیِ ائتَمَنَت عَلی وَدایِعِ الاِمامَةِ، اَلسَّلامُ عَلی اُختِکَ التَّقِیَّةِ النَّقِیَّةِ فاطِمَةَ المَعصُومَةِ الَتّی مَن زارَها وَ جَبَت لَهُ الجَنَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا ساداتی وَمَوالِیَّ جَمیعاً،عَرَّفَ اللهُ بَینَنا وَ بَینَکُم فِی الجَنَّةِ وَ حَشَرَنا فی زُمرَتِکُم وَ اَورَدَنا حَوضَ نَبِیِّکُم وَ سَقانا بِکَاسِ جَدِّکُم مِن یَدِ عَلیِّ بِنِ اَبیطالِبٍ اَبیکُم وَ نَسئَلُ اللهَ اَن یُریَنا فیکُمُ السُّروُرَ وَ اَلفَرَجَ وَ الکَرامَةَ وَ اَن یَجمَعَنا وَ اِیّاکُم فی زُمرَةِ جَدِّکُم مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ اَبیکُم عَلِیٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِما وَ آلِهِما وَعَلَیکُم وَعَلی اَرواحِکُم وَ عَلی اَجسادِکُم وَ عَلی اَجسامِکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.(1)

ص:329


1- این زیارت نامه تأ لیفی است از اخبار و احادیثی که در جلالت و شأن احمد بن موسی علیه السلام از ائمه اطهار علیهم السلام رسیده است، مؤلف آن مرحوم آیة الله محمد جواد آیة اللهی است. ن. ک: محمد هادی سلاحی، زیارت نامۀ احمد بن موسی علیه السلام

ص:330

تاریخ تألیف برخی از منابع مورداستفاده درکتاب حاضر(1)

نام کتاب

آثار البلاد واخبار العباد عجایب...

آثار العجم

احسن التقاسیم...

اخبار الطول

اشکال العالم

اصول کافی

اعیان الشیعه

الارشاد

الاختصاص

الاصیلی فی انساب

الاعلاق النفیسه

الاعلام

الأمالی

الانساب

الانوار نعمانیه

مؤلف

قزوینی

فرصت الدوله

مقدسی

دینوری

جیهانی

شیخ کلینی

محمّد امین عاملی

شیخ مفید

شیخ صدوق

ابن طقطقی

ابن رسته

زرکلی

ابن بابویه

سمعانی

نعمة الله جزایری

تاریخ تألیف

(600 - 682) 623 ه.ق

(1310)ه.ق

(375) ه.ق

227 ه.ق

(320) ه.ق

(9 - 328)ه.ق

(1371) ه.ق

(412) ه.ق

متوفای 413 ه.ق

متوفای 709 ه.ق

(290) ه.ق

متوفای 1369 ه.ق

متوفای 381 ه.ق

متوفای 512 ه.ق

(1112) ه.ق

ص:331


1- از آنجائیکه تاریخ تألیف برخی از منابع معین نمی باشد تاریخ وفات مؤلف ذکر شده است.

البدایة والنهایة

البدر المشعشع

البلدان

بحار الأنوار

بهجة المقال

تاریخ بغداد

تاریخ الخلفاء

تاریخ بیهق

تاریخ روضة الصفا

تاریخ طبری

تاریخ قم

تاریخ کامل

تاریخ گزیده

تاریخ یعقوبی

تجارب الأمم

تحفة الاحباب

تحفة الأزهار

تحفة الرضویه

تحفة العالم

تحفة لب اللباب

تذکرة القبور

تذکرة الخواص (مطالب السؤول)

تذکرة الخواص

تذکرة العلماء

ابن کثیر

حاجی نوری حسین

یعقوبی

مجلسی

علی العلیاری

خطیب بغدادی

جلال الدین سیوطی

بیهقی

میرخواند

جریر طبری

حسن بن محمّد بن حسن

ابن اثیر

حمدالله مستوفی

یعقوبی

ابن مسکویه

شیخ عباس قمی

ضامن شدقم

بسطامی

سید جعفر آل بحرالعلوم

ضامن شدقم

عبدالکریم گزی

ابوالفرج ابن الجوزی

یوسف بن الجوزی

سلمان تنکابنی

(774) ه.ق

متوفای 1320 ه.ق

(278) ه.ق

متوفای 1111 ه.ق

متوفای 1227 ه.ق

463 ه.ق

متوفای 911 ه.ق

متوفای 565 ه.ق

838 - 903 ه.ق

(224 - 310) تألیف حدود

(310 ه.ق)

متوفای 378 ه.ق

(555 - 628) تألیف 630 ه.ق

(680- 750) تألیف 730 ه.ق

(278) ه.ق

حدود (421) ه.ق

متوفای 1359 ه.ق

متوفای 1094 ه.ق

حدود 1094 ه.ق

متوفای 1377 ه.ق

متوفای 1094 ه.ق

متوفای 1341 ه.ق

حدود (597) ه.ق

حدود (654) ه.ق

(1234- 1303) تألیف

1270 ه.ق

ص:332

التذکرة فی انساب المطهره

تنقیح المقال

التنبیة والاشراف

تهذیب الانساب

جغرافیای حافظ ابرو

جمهرة انساب العرب

جنة النعیم

جولة فی الأماکن المقدسه

حدیقة الشیعة

الخرائج والجرائح

الذریعة إلی تصانیف الشیعه

ذکر اخبار اصفهان

رجال

رساله اسدیه

روضات الجنات

روضة الألباب

روضة الواعظین

ریاحین الشریعه

زهرة المعقول

سراج الانساب

سرالسلسلة العلویه

سفرنامه

ابن مهنا

مامقانی

مسعودی

شرف العبیدلی

حافظ ابرو

اندلسی

کجوری

زنجانی

مقدس اردبیلی

راوندی

آقابزرگ تهرانی

ابونعیم اصفهانی

شیخ طوسی

نسابه عبیدلی

باقر خوانساری

یمانی صنعانی

فتال نیشابوری

ذبیح الله محلاتی

ابن شدقم

کیاء گیلانی

عبد الله بخاری

ابن بطوطه

قرن هفتم ه.ق

متوفای 1351 ه.ق

242 - 287 ه.ق

متوفای 435 ه.ق

حدود 830 ه.ق

(384 - 456) ه.ق

متوفای 1313 ه.ق

تألیف 1405 ه.ق

متوفای (993) ه.ق

(573) ه.ق

تألیف حدود (1292) ه.ق

متوفای 430 ه.ق

متوفای 460 ه.ق

متوفای بعد از سال 976 ه.ق

(1226) ه.ق متوفای 1313 ه.ق

از اعلام قرن 11 هجری قمری

متوفای (508) ه.ق

متوفای 1406 ه.ق

متوفای 1032 ه.ق

(984) ه.ق

متوفای بعد از 341 ه.ق

(779-703)

تألیف حدود (725) ه.ق

ص:333

سفرنامه

سفینة البحار

شبهای پیشاور

الشجرة المبارکة

شد الازارفی...

شیراز نامه

صورة الارض

عمدة الطالب

عیون اخبار الرضاعلیه السلام

فارسنامه

فارسنامه ناصری

فتوح البلدان

الفخری فی انساب

فرق الشیعه

الفصول المهمه فی...

فوائد الرضویه

الفهرست

کامل الزیارات

کتاب الخراج

کشف الغمة فی معرفة الائمة

کشف الیقین

الکنی والألقاب

لالی الاخبار

لباب الانساب

ناصر خسرو

عباس قمی

سلطان الواعظین

امام فخر رازی

ابوالقاسم جنید شیرازی

زرکوب شیرازی

ابن حوقل

ابن عنبه

شیخ صدوق

ابن بلخی

میرزا حسن فسائی

بلاذری

احمد المروزی الازورقای

نوبختی

ابن سباغ

شیخ عباس قمی

شیخ طوسی

محمّد بن قولویه

قدامة بن جعفر

علی بن عیسی اربلی

ابن یوسف حلی

شیخ عباس قمی

تویسرکانی

بیهقی (ابن فندوق)

437 تا 444 ه.ق

متوفای 1359 ه.ق

متوفای 1381 ه.ق

متوفای 606 ه.ق

تألیف 791 ه.ق

حدود(745)ه.ق

متوفای 367 ه.ق

متوفای (828) ه.ق

متوفای (381) ه.ق

540 ه.ق

حدود (1316) ه.ق

279 ه.ق

متوفای بعد از 614 ه.ق

متوفای (300- 310) ه.ق

حدود (855) ه.ق

متوفای 1356 ه.ق

متوفای 460 ه.ق

متوفای 367 ه.ق

(266) ه.ق

(687) ه.ق

متوفای 726 ه.ق

حدود (1356) ه.ق

متوفای حدود 1320 ه.ق

متوفای 565 ه.ق

ص:334

المسالک والممالک

مسالک وممالک

المجدی فی الانساب

مرات البلدان

مراصد الاطلاع

مراقد المعارف

مروج الذهب

مستدرکات علم رجال الحدیث

مشاهد العتره

المشجر الکشاف

مصباح الزائر

معارف الرجال

معالم العلماء

معجم البلدان

معجم رجال الحدیث

المعقبین

مقاتل الطالبیین

مقالات اسلامیین

مقالات والفرق

ملل و نحل

مناقب آل ابی طالب

مناهل الضرب

منطقة الطالبیه

منتخب التواریخ

ابن خردادبه

اصطخری

محمد علوی عمری (ابن صوفی)

اعتماد السلطنه

صفی الدین بغدادی

شیخ محمّد حرزالدین

علی بن حسین مسعودی

شیخ علی نمازی

عبدالرزّاق کمونه

احمد بن عمید الدین حسینی

رضی الدین ابن طاووس

محمّد حرزالدین

ابن شهرآشوب

یاقوت حموی

سید ابوالقاسم خویی

ابو الحسین یحیی

ابوالفرج اصفهانی

اشعری

اشعری

شهرستانی

ابن شهر آشوب

سید جعفر الأعرجی

ابن طباطبا

محمدهاشم خراسانی

232 ه.ق

340 ه.ق

حدود (423) ه.ق

1314 ه.ق

700 ه.ق

متوفای 1365 ه.ق

(287 - 341) 325 ه.ق

متوفای 1405 ه.ق

تألیف 1387 ه.ق

متوفای بعد از 927 ه.ق

متوفای 667 ه.ق

متوفای 1365 ه.ق

متوفای 588 ه.ق

574 - 626 ه.ق

متوفای 1411 ه.ق

متوفای 277 ه.ق

متوفای 356 ه.ق

متوفای 324 ه.ق

(301) ه.ق

(479 - 548) ه.ق

متوفای (558) ه.ق

متوفای 1332 ه.ق

از اعلام قرن پنجم هجری قمری

(1280 - 1352) ه.ق

ص:335

منهاج المعارف

منتهی الآمال

من لا یحضره فقیه

موارد الانحاف فی نقباء الاشراف

ناسخ التواریخ

النجوم الزاهرة

نزهة القلوب

نسائم الاسحار

نهایة الارب

النفحة العنبریه

النقص

وفیات الأعیان

هدیة الاحباب

ینابیع الموده

جعفر خوانساری

شیخ عباس قمی

ابن بابویه

عبدالرزّاق کمونه

محمد تقی سپهر

ابن تغری بردی

حمد الله مستوفی

منشی کرمانی

نویری

ابن أبی الفتوح

قزوینی رازی

ابن خلکان

شیخ عباس قمی

قندوزی

متوفای 1157 ه.ق

متوفای 1359 ه.ق

متوفای 381 ه.ق

تألیف 1388 ه.ق

تألیف حدود 1326 ه.ق

874 ه.ق

(680- 750 ) تألیف

740 ه.ق

حدود 724 ه.ق

متوفای 733 ه.ق

از اعلام قرن نهم هجری قمری

از اعلام قرن ششم

654 ه.ق

متوفای 1359 ه.ق

متوفای 1294 ه.ق

ص:336

منابع ومآخذ

1- آثار احمدی ، غیاث الدین هبة الله، (چاپ سنگی) 1105 ه. ق.

2- آثار الأحمدیه، سید جلال الدین محمد مجد الاشراف شیرازی، (چاپ سنگی)، 1323 ه.ق.

3- آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمۀ اکبر داناسرشت، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1363.

4- الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، ابوریحان بیرونی، به تحقیق ادوارد زاخائو، لاپیزیک، 1923 م.

5- آثار البلاد و اخبار العباد، زکریا بن محمود قزوینی، متوفای 1283 ه.ق، دار صادر بیروت، 1404 ه . ق.

6- آثار البلاد و اخبار العباد عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، زکریا بن محمد بن محمد قزوینی،

الطبعة الاولی، بیروت 1380 قمری، 1960 میلادی.

7- آثار العجم، فرصت الدوله شیرازی، به کوشش علی دهباشی، فرهنگ سرا، تهران 1362.

8- آثار ایران، آندره گدار، یلدا گدار، ماکسیم سیرو و دیگران، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم، آستان قدس،

چاپ دوم، مشهد، 1371.

9- آثار باستانی خراسان، عبدالحمید مولوی، انجمن آثار ملی، تهران، 1355 ه.ش.

10- آثار باستانی و تاریخی لرستان، حمید ایزدپناه، چاپ اول، انجمن آثار ملی، تهران، 1350 ه.ش.

11- آثار باستانی و معماری بقاع متبرکۀ اطراف شهرستان سبزوار و اسفراین، حسن قراخانی بهار، انتشارات یساولی، تهران، 1363 ه. ش.

12- آثار تاریخی تفرش، مهدی بهرامی، مجلۀ آموزش و پرورش، شماره اول، سال 1319 ه.ش.

13- آثار تاریخی شهرهای کاشان و نطنز، حسن نراقی، انجمن آثار ملی، تهران، 1348 ه.ش.

14 - آثار تاریخی شهرهای کاشان و نطنز، حسن نراقی، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران،

1374 ه.ش.

15 - آثار تاریخی طهران، سید محمد تقی مصطفوی، تنظیم و تصحیح میرهاشم محدث، انتشارات انجمن

ص:337

آثار ملی، چاپ اول، تهران، 1361.

16- آثار ملی اصفهان، ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی، انجمن آثار ملی، تهران 1352 ه.ش.

17- آثار و اخبار امام رضا علیه السلام، عزیزالله عطاردی، انتشارات کتابخانۀ صدر، تهران 1397 ه.ق. 18- آرامگاههای خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه وآله و بزرگان صحابه و تابعین، سید عبدالرّزاق کمونه، چاپ دوم،ترجمۀ عبدالعلی صاحبی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1375 ه. ش.

19- آشنایی با سلاله پاکان، امامزاده جعفر بن موسی الکاظم علیه السلام پیشوا، حسن اصلانی، انتشارات تورنگ،چاپ اول، تهران، 1377 ه.ش.

20- آشنایی با شهر تاریخی اصفهان، لطف الله هنرفر، انتشارات گلها، اصفهان، 1374 ه.ش.

21- آوه دومین کانون تشیّع در ایران، حسن جلالی عزیزیان، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی،مشهد 1379 ه.ش.

22- البدر الطالع، محمد بن علی شوکاتی، بی نا، قاهره، 1348 ه.ق.

23- اثبات الوصیّه، ابوالحسن علی مسعودی، ترجمۀ محمد جواد نجفی، کتابفروشی اسلامیه، تهران

1343.

24- احسن التراجم، اصحاب امام موسی کاظم علیه السلام، عبدالحسین شبستری، قم، بی تا.

25- احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، متوفای 387 ه.ق، ترجمۀ

علینقی منزوی، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، تهران 1361.

26- احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، شمس الدین ابو عبدالله محمد شافعی مقدسی (بشاری)، لیدن،

1906 م.

27- اخبار الطوال، ابو حنیفه احمد بن داود دینوری، ترجمۀ دکتر محمود مهدی دامغانی، چاپ دوم، نی،

تهران 1366.

28- اخبار الطوال، ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، متوفای 282 ه.ق، دار احیاء الکتب العربیة، بیروت،

1960 م.

29- اختران تابناک، شیخ ذبیح الله محلاتی، متوفای 1406 ه.ق، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1349 ه. ش.

30- اختران فروزان ری و طهران، شیخ محمد شریف رازی، مکتبة الزهراء، قم، 1368 ه.ش.

31- اختران فروزنده، شیخ عباس فیض کاشانی، بی تا، بی نا.

ص:338

32- اختصاص، محمد بن محمد بن نعمان بغدادی (شیخ مفید)، متوفای 413 ه.ق، مکتبة صدوق، تهران،

1379 ه.ق.

33- الاختصاص، ابو عبدالله محمد بن نعمان (شیخ مفید)، به تحقیق علی اکبر غفاری، جماعة المدرّسین،

قم، بی تا.

34- اختبار معرفة الرجال، محمد الکشّی، به تصحیح حسن مصطفوی، انتشارات دانشگاه مشهد، خراسان

1348 ه.ش.

35- اربع مخطوطات فی أنساب اهل بیت، سید النقیب بدر الدین الحسین بن علی الشدقمی، منشورات

کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1423 ه.ق.

36- الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، ترجمۀ سید هاشم

رسولی محلاتی، انتشارات اسلامیه، تهران، 1346 ه.ش.

37- ارشاد، شیخ مفید، متوفای 413 ه.ق، قم، بی نا، 1413 ه.ق.

38- از آستارا تا استرآباد، منوچهر ستوده، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران 1375 ه.ش.

39- از آستارا تا استرآباد، منوچهر ستوده، انجمن آثار ملی، تهران، 1349 ه.ش.

40- اشکال العالم، ابوالقاسم بن احمد جیهانی، ترجمۀ علی بن عبد السلام کاتب، چاپ اول، آستان قدس

رضوی، مشهد 1368.

41- اصول کافی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، متوفای 329 ه.ق، ترجمۀ سید

جواد مصطفوی، علمیه اسلامیه، تهران بی تا.

42- اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، متوفای 328 ه.ق، قم، 1365 ه.ش.

43 - الأصول من الکافی، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، دارالتعارف بیروت، 1401 ه.ق.

44 - اضواء علی حیاة موسی المبرقع و ذریته، سید علی الکشمیری، چاپ نجف، بی تا.

45 - اعلام الدین، حسن بن ابی الحسن الدیلمی، متوفای قرن هشتم، مؤسسۀ آل البیت علیهم السلام، قم، 1414ه.ق.

46 - اعلام الوری، الشیخ أبی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، متوفای قرن ششم هجری، مؤسسه

آل البیت علیهم السلام، قم، 1417 ه.ق.

47- اعلام الوری فی اعلام الهدی، امین الدین فضل بن حسن طوسی، بی جا، 1312 ه.ق.

ص:339

48- الأعلام، خیرالدین زرکلی، دارالعلم للملایین، بیروت، 1986 م.

49- اعلام زرکلی، خیرالدین الزرکلی، چاپ بیروت بی تا.

50- اعیان الشیعه، السید محسن الامین، متوفای 1371 ه.ق، مطبعة الانصاف، بیروت، 1380 ه.ق.

51- اعیان الشیعه، علامه سید محسن امین، بیروت، 1406 ه.ق.

52- اقلیم پارس،محمد تقی مصطفوی،چاپ اول،انجمن آثار ملی،تهران،1343ه.ش.

53- الأصیلی فی أنساب الطالبّیین، صفی الدین محمد بن تاج الدین علی المعروف بابن الطقطقی الحسنی،

متوفای 709 ه.ق، مکتبة المرعشی بقم المقدسة، قم، 1418 ه.ق.

54- الأعلاق النفیسه، ابوعلی احمد عمر بن رسته، لیدن، 1891 م.

55- الأعلاق النفیسه، ابن رسته، ترجمۀ دکتر حسین قره چانلو، امیرکبیر، تهران 1365.

56- الأمالی ، شیخ الطائفة، محمّد بن حسن طوسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1384 ه.ق.

57- الأمالی، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی الصدوق، متوفای 381 ه.ق، به تحقیق

شیخ حسین اعلمی، مؤسسه الاعلمی، بیروت، 1980 م.

58- الأنساب، ابوسعد عبدالکریم بن محمد بن منصور سعانی، متوفای 512 ه.ق، تحقیق عبدالله عمر

البارودی، بیروت دار الکتب العلمیه، 1408 ه.ق.

59- الأنوار النعمانیّه ، نعمة الله الجزایری، مکتبة بنی هاشم، تبریز 1337 ه.ق.

60- البدایه و النهایه، ابن کثیر الدمشقی، طبع السعاده، قاهره، 1351 ه.ق.

61- البدایه و النهایه، ابوالفداء ابن کثیر الدمشقی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1407 ه.ق.

62- البدر المشعشع در احوال موسی مبرقع، حاجی نوری حسین بن میرزا محمد تقی بن محمد علی

الطبرسی، متوفی 1320 ه.ق، چاپ خطی نستعلیق، بی جا، 1308 ه.ق.

63- البلدان، احمد بن ابی یعقوب، ترجمۀ دکتر محمد ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران

1341 ه.ش.

64- التاریخ الاسلامی و الحضارة الاسلامیه، احمد شبلی، الطبع الخامس، قاهره، 1970 م.

65- التحبیر فی المعجم الکبیر، سمعانی، تحقیق منیره ناجی سالم، بی نا، بغداد بی تا.

66- التذکرة فی أنساب المطهرة، علامه نسّابه جمال الدین ابی الفضل احمد بن محمد بن مهنا حسینی

عبیدلی، از اعلام قرن هفتم، مکتبة آیة الله العظمی مرعشی نجفی، قم، 1424 ه.ق.

ص:340

67- التهذیب الأحکام، محمد بن حسن طوسی، دار الکتب الاسلامیه، بیروت، 1409 ه.ق.

68- التهذیب الأحکام، شیخ ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی متوفای 460 ه.ق چاپ دار الکتب

الإسلامیة، قم.

69- الجامع الرواة و اصحاب الامام الرضا علیه السلام، محمد مهدی نجفی، مؤتمر العالمی الثانی لإمام الرضا علیه السلام،قم، 1409 ه.ق.

70- الجوهر الشفاف فی أنساب السادة الأشراف، عارف احمد عبد الغنی، دار الکتب للطباعة و النشر و

التوزیع، بیروت 1997 م.

71- الحیاة السیاسّیة للامام الرضا علیه السلام، جعفر مرتضی حسین العاملی، دار التبلیغ اسلامی، بیروت، 1399ه.ق.

72- الخرائج و الجرائح فی معجزات الأئمّة و ..، قطب الدین ابی الحسین سعید بن هبة الله بن الحسین

الراوندی، طبع، ملک الکتاب، بمبئی 1301 ه.ق.

73- الخرائج و الجرائح، سعید بن هبة الله بن الحسین الراوندی، مؤسسۀ الامام مهدی، 1409 ه.ق.

74- الدرّة الذهبیّة فی إکمال منتقلة الطالبّیه، محمد مهدی فقیه محمدی جلالی بحرالعلوم گیلانی، نسخه

دست نویس و منتشر نشده.

75- الذریعه، شیخ آغابزرگ تهرانی، متوفای 1389 ه.ق، قم، بی نا، بی تا.

76- الذّریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ محمد محسن رازی مشهور به شیخ آغابزرگ تهرانی، نجف، 1292ه.ق.

77- رجال الکشّی، ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیز الکشّی، چاپ کربلا، بی تا.

78- رجال بحر العلوم، سید محمد مهدی بحرالعلوم طباطبایی، منشورات مکتبه، تهران 1363.

79- الردّ علی النقض، عبدالجلیل قزوینی رازی، متوفای قرن ششم، تهران، 1358 ه.ش.

80- الشجرة الطّیبه، فاضل موسوی خلخالی زاده، چاپ صدر قم، 1414 ه.ق.

81- الشجرة المبارکة ، امام فخر رازی، انتشارات سیدالشهدا، قم، 1409 ه.ق.

82- الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیة، الامام فخر رازی، تحقیق السید مهدی الرجائی، چاپ اول،

منشورات مکتبة آیت الله مرعشی، قم، 1409 ه.ق.

83- الصلة بین التصوف و التشیع، کامل شیبی، دارالمعارف، قاهره.

ص:341

84- الصواعق المحرقه، احمد بن حجر هیثمی، به تصحیح عبدالوهاب عبد اللطیف، مکتبة القاهره، قاهره،

بی تا.

85- الفتوح، خواجه محمد علی، (اعثم کوفی) ترجمۀ احمد بن مستوفی الهروی، بمبئی، 1305.

86- الفخری فی أنساب الطالبّیین، علامه نسّابه عزیزالدین ابی طالب اسماعیل بن الحسین، محمد بن

الحسین بن احمد المروزی الأزورقانی، متوفای بعد از 614 ه.ق، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم،

1409 ه.ق.

87- الفرق بین الفِرق - در تاریخ مذاهب اسلام، ابو منصور عبد القاهر بغدادی، متوفی 429، ترجمۀ محمد جواد مشکور، چاپ چهارم، اشرافی، تهران، 1367.

88- الفصول الفخریه، نسّابه معروف جمال الدین أحمد بن عنبه، به اهتمام میر جلال الدین حسینی ارموی

محدّث، دانشگاه تهران، تهران، 1347 ه.ش.

89- الفصول المهمّة فی معرفة احوال الأئمّة، علی بن محمد المالکی الملکی، (ابن سباغ)، چاپ دوم، نجف

1950میلادی و چاپ دارالخلافه تهران، ربیع الثانی 1303 ه.ق.

90- الفلک الدّوار، سید صارم الدین ابراهیم بن محمد الوزیر، انتشارات دارالعلم، یمن، 1422 ه.ق.

91- الفهرست، شیخ طوسی، متوفای 460 ه.ق، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، بی تا.

92- الفهرست، محمد بن حسن شیخ طوسی، به تصحیح محمد صادق آل بحرالعلوم، المکتبة المرتضویه،

نجف الأشرف، بی تا.

93- الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، متوفای 329 ه.ق، انتشارات علمیه، تهران 1363 ه.ش.

94- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، متوفای 630 ه.ق، دارصادر، بیروت، 1358 ه.ق.

95- الکرام البررة فی القرن الثالث بعد العشرة، شیخ آغا بزرگ طهرانی، دار المرتضی نشر، مشهد، 1404 ه.ق.

96- الکنی و الألقاب، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 ه.ق. قم، دار الکتب الاسلامیه، قم، بی تا.

97- الکواکب المشرقة فی أنساب و تاریخ و تراجم الأسرة العلویة الزاهرة، سید مهدی رجائی موسوی،

کتابخانه آیة الله مرعشی، قم، 1380 ه.ش.

98- المجدی فی أنساب الطالبّیین، ابن صوفی، قرن پنجم، انتشارات سید الشهداء، قم، 1409 ه.ق.

99- المجدی فی أنساب الطالبیین، علامه نسّابه سید نجم الدین أبی الحسن علی بن محمد بن علی بن

محمد العلوی العمری، چاپ اول، تعلیقات احمد مهدوی دامغانی، نشر مکتبة آیت الله مرعشی، قم

ص:342

1049 ه.ق.

100- المحاسن، محدّث جلیل احمد بن خالد برقی، انتشارات رنگین، تهران، 1327 ه.ش.

101- المحاسن و المساوی، ابراهیم بن محمد بیهقی، دارصادر، بیروت، 1309 ه.ق.

102- المسالک و الممالک، عبدالله ابن خردادبه، لیدن، 1306 ه.ق.

103- المشجر الکشاف لتحقیق أصول السادة الأشراف، علامه نسّابه محمد بن احمد بن عمید الدین حسینی

نجفی، متوفای بعد از 927 ه.ش، تحقیق عارف احمد عبدالغنی و عبدالله بن حسین السادة دار الکتب

للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت 1422 ه.ق.

104- المعقبین، ابو الحسین یحیی بن الحسین بن جعفر بن عبید الله بن الحسین بن زین العابدین علیه السلام، متوفای277 ه.ق، تحقیق محمد کاظم مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1422 ه.ق.

105- المقالات والفرق، سعدبن عبدالله ابی خلف الأشعری قمی، تعلیقات محمد جواد مشکور، مؤسسه

عطائی، تهران 1366.

106- الملل و النحل، ابوالفتح شهرستانی، متوفای 548 ه.ق، تعلیقات محمد سید گیلانی، دار المعرفة،

بیروت، 1982 م. (1403 ه.ق).

107- النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره، جمال الدین أبی المحاسن یوسف بن تغری بردی الأتابکی،وزارة الثقافة و الارشاد القومی، قاهره، 1383 ه.ق.

108- النفحة العنبریه فی أنساب خیر البریه، علامه نسّابه سید محمد کاظم بن أبی الفتوح بن سلیمان یمانی

موسوی، از اعلام قرن نهم هجری، کتابخانه آیة الله مرعشی رحمة الله قم، 1419 ه.ق.

109- النقض، عبدالجلیل قزوینی رازی، قرن ششم، تهران، 1358 ه.ش.

110- الوافی بالوفیات، خلیل بن ابیک صفدی، الجمعیة المکتبه، عمان 1399 ه.ق.

111- الوزراء و الکتاب، محمد بن عبدوس جهشیاری، دانشگاه ملی، تهران، 1348 ه.ش.

112- امامزادگان ری - بررسی تاریخ و زندگانی امامزادگان شهر ری، محمد مهدی فقیه محمدی جلالی،

بحرالعلوم گیلانی، انتشارات گرگان، قم، 1379 ه.ش.

113- امامزادگان معتبر ایران و رجال مدفونین کاشان، میر سید عزیزالله امامت کاشانی و سید حسین قدرت،چاپ اول، مرکز نشر معراجی، تهران، 1383 ه.ش.

114- امامزاده جعفر بن موسی کاظم علیه السلام پیشوا، حسن اصلانی، تورنگ، 1377 ه.ش.

ص:343

115- امامزاده زید تهران، هستی خواجوی، فصلنامه وقف، میراث جاویدان، شماره 4، زمستان 1373. 116- امامزاده عبدالله آینه ورزان، اسکندر مختاری طالقانی، فصلنامه کوثر، شماره 22 و 23 سال 1372.

117- امامزاده قاسم، حسین غضنفری، مجلۀ میراث فرهنگی، شماره 7 و 9، بهار و تابستان 1372.

118- امامزاده صالح و امامزاده قاسم، احمد موسوی، تورنگ، تهران، 1378 ه.ش.

119- أنجاز العدات فی احوال السّادات ، آیت الله شیخ محمّد رحمتی، المطبعة العلمیّة ، قم، 1420 ه.ق. 120- أنجم فروزان، مرحوم عباس فیض، متوفای 1353 ه.ش، قم، 1322 ه.ش.

121- أنساب، عبدالکریم محمد السمعانی، متوفای 562 ه.ق، به تحقیق عبدالله عمر البارودی، دار المکتب

العلمیه، بیروت 1408 ه.ق.

122- أنوار المشعشعین، شیخ محمد علی بن حسین کاتوزیان، چاپ سنگی، تهران، بی تا.

123- أنوار المشعشعین فی ذکر شرافة قم و القمیین، شیخ محمد علی بن حسین نائینی اردستانی کجوئی قمی مورّخ، متوفی 1335، تحقیق محمد رضا انصاری قمی و إشراف سید محمود مرعشی نجفی، چاپ

اول، کتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1381 ه.ش.

124- أنوار پراکنده، در ذکر احوال امامزادگان و بقاع متبرّکه ایران، محمد مهدی فقیه محمدی جلالی، اعتماد ،قم، 1376 ه.ش.

125- ایرانشهر، نشریۀ 22 کمیسیون ملی یونسکو در ایران، تهران 1343.

126- أعیان الشیعه، سید محسن امین، متوفای 1371 ه.ق، بیروت، 1406 ه.ق.

127- أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، قسم أنساب الطالبیین، تحقیق محمد باقر

محمودی، بیروت، 1399 ه.ق، (قسم أنساب العباس ولده، تصحیح عبد العزیز الدوری، بیروت،

فرانتش شتانیر، 1398 ه.ق).

128- بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، متوفای 1111 ه.ق، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 ه.ق.

129- بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ترجمۀ موسی خسروی، انتشارات اسلامیه، تهران 1356.

130- بحرالأنساب، موسوم به ریاض الأنساب و مجمع الألقاب، آقا میرزا صاحب الشهیر به میرزا ملک

الکتاب شیرازی، چاپ سنگی نستعلیق، بمبئی، 1335 ه.ق.

131- بحر النّصاب (بحرالأنساب)، ابو محمد بن یحیی خزاعی، سنگی نستعلیق، بمبئی، بی تا.

132- بدایع الأنساب فی مدفن الأطیاب، علامه نسّابه سید مهدی بن مصطفی تفرشی، ملقب به بدایع نگار،

ص:344

چاپخانه عالی، تهران 1319 ه. ش.

133- بدایع الأنوار فی احوال سابع الاطهار علیه السلام، مهدی ابن وکیل لشکر مصطفی الحسینی التفرشی، تهران،بی تا.

134- بدر فروزان، حاج شیخ عباس فیض نسّابه، متوفای 1353 شمسی، بنگاه چاپ، 1322 ه.ق.

135- بناهای آرامگاهی، چاپ دوم، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، انتشارات سوره، سازمان تبلیغات

اسلامی، تهران، 1378 ه.ش.

136- بناهای آرامگاهی استان زنجان ، هوشنگ ثبوتی ، انتشارات زنگان ، قم، 1377 ه.ش.

137- بناهای تاریخی کاشان، حسین فرخ یار، تهران، 1369 ه.ش.

138- بناهای تاریخی و آثار هنری جلگه شیراز، علی نقی بهروزی، اداره کل فرهنگ و هنر استان فارس،شیراز، 1349 ه.ش.

139- بهجة الآمال فی شرح زبدةالمقال، علامه ملا علی العلیاری التبریزی، به تصحیح هدایة الله مستر حمی،بنیاد کوشان پور، بی جا، 1401 ه.ق.

140- تاج العروس، سید محمد مرتضی الحسینی الزبیدی، قاهره، 1306 ه.ق.

141- تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمان بن خلدون، متوفای 808 ه.ق، مؤسسة الأعلمی، بیروت، 1391

ه.ق.

142- تاریخ الخلفاء، عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، دار الثقافة، بیروت 1925 م.

143- تاریخ الروضة الصفا، میر محمد بن سید برهان الدین خداوند شاه، (میرخواند)، کتاب فروشی مرکزی تهران، فروردین ماه 1339.

144- تاریخ الشیعة، محمد حسین مظفر، چاپ اول، 1368، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، و نشر دار الزهرا،چاپ دوم، بیروت، 1408 ه.ق.

145- تاریخ الکامل، عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی، تصحیح علی شیری، طبع الأول،

داراحیاء التراث العربی، بیروت 1989 م.

146- تاریخ الوزراء، نجم الدین ابو الرجاء قمی، به کوشش محمد تقی دانش پژوه، انتشارات، مکالمات و

تحقیقات فرهنگی، تهران، 1362 ه.ش.

147- تاریخ ایران، از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی، پژوهش دانشگاه کمبریج، گردآورنده، جی مآ.

ص:345

بویل، ترجمۀ حسن انوشه. چاپ اول، انتشارات امیرکبیر، تهران 1368.

148- تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، بر تولد اشپولر، ترجمه جواد فلاطوری، علمی و فرهنگی، تهران1373 ه.ش.

149- تاریخ ایران کمبریج، از اسلام تا سلاجقه، ر.ن. فرای، ترجمۀ حسن انوشه، امیرکبیر، تهران 1362 ه.ش.

150- تاریخ مرآة المدینة المنوّرة، عارف عبد الغنی، بی جا، 1417 ه.ق.

151- تاریخ بافت قدیمی شیراز ، کرامت الله افسر ، انجمن آثار ملی ، شیراز ، 1353 ه.ش.

152- تاریخ بغداد، أحمد بن علی خطیب بغدادی، متوفای 463 ه.ق، المکتبة السفیة مدینۀ منوّره.

153- تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، مطبعة السعادة، بی جا، 1931.

154- تاریخ بیهق، ابی الحسن علی بن أبی القاسم بن زید البیهقی، متوفای 565 ه.ق، تصحیح و تعلیقات

احمد بهمنیار و مقدمه قزوینی، چاپ سوم، انتشارات فروغی، تهران، 1361 ه.ش.

155- تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، آدم متز، امیرکبیر، تهران 1362.

156- تاریخ تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ترجمه سید هاشم حسینی، انتشارات اسلامیه، تهران،

1347 ه.ش.

157- تاریخچه ابنیه تاریخی اصفهان،کریم نیکزاد امیر حسینی،اصفهان،بی نا،1333ه.ش.

158- تاریخچه قم و حضرت معصومه علیها السلام ، محمد محمدی اشتهاردی، قم.

159- تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی المدعو بخواند میر،

انتشارات خیام، تهران 1362.

160- تاریخ خلیفه، ابن خیاط، طبعة النجف، 1368 ه.ق.

161- تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، متوفای 911 ه.ق، تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید، مکتبة

التجاریة الکبری، قاهره 1383 ه.ق. چاپ قم، 1411 ه.ق.

162- تاریخ زیدیه در قرن سوم هجری، فضیلت الشامی، ترجمۀ سید محمد ثقفی و علی اکبر مهدی پور،

چاپ اول، دانشگاه شیراز، 1367.

163- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، جاسم حسین، ترجمۀ سید محمد تقی آیت اللّهی، چاپ اول،

امیرکبیر، تهران 1365.

164- تاریخ شیراز از آغاز تا ابتدای سلطنت کریم خان زند، دکتر حسن خوب نظر، به کوشش دکتر جعفر

ص:346

مؤید شیرازی، انتشارات مؤید، 1380 ه.ش.

165- تاریخ طبری، ابی جعفر محمد بن جریر الطبری، طبع الثانی، دار الکتب العلمیة، بیروت 1988 م. 166- تاریخ طبری یا تاریخ الرسل و الملوک، ابی جعفر محمد بن جریر طبری، متوفای 310 ه.ق، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، چاپ چهارم، انتشارات اساطیر، تهران 1368.

167- تاریخ عرب، خلیل فلیپ حتی، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، چاپ اول، چاپخانۀ شفق تبریز، 1344 و

چاپ دوم، انتشارات آگاه، تهران 1366.

168- تاریخ فخری، در آداب ملکداری و دولت های اسلامی، محمد بن علی بن طباطبا (ابن طقطقی) ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1350.

169- تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن، متوفی 378 ه.ق، ترجمۀ حسن بن عبدالملک قمی، به تصحیح

سید جلال الدین تهرانی، بی تا، 1313 ه.ش.

170- تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمی، (تألیف 378 ه.ق و ترجمۀ حسن بن علی بن حسن بن

عبدالملک 805 ه.ق.) به تصحیح و تحشیه سید جلال الدین تهرانی، توس، تهران، 1361.

171- تاریخ قم، علی اکبر فیض قمی، متوفای 1312 ه.ق، بی تا، بی نا، قم.

172- تاریخ قم، شیخ محمد حسن حسین ناصر الشریعه، متوفای 1339 ه.ش، کتابفروشی اسلامیه، قم،

1342 ه.ش.

173- تاریخ کاشان، عبدالرحیم کلانتر ضرّابی، چاپ دوم، انتشارات ابن سینا، تهران، 1341.

174- تاریخ کاشان، عبدالرحیم کلانتر ضرّابی، به کوشش ایرج افشار، امیرکبیر، تهران 1356 ه.ش. 175- تاریخ کاشان با مرآة القاسان، سهیل ضرّابی، چاپ دوم، کتابفروشی ابن سینا، تهران 1341 ه.ش. 176- تاریخ کامل اسلام و ایران، عزالدین علی بن الأثیر، ترجمۀ عباس خلیلی و علی هاشمی حائری، چاپ دوم علمی، تهران 1364. و داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1989 م.

177- تاریخ کوفه، حسن براقی، دارصادر، بیروت، بی تا.

178- تاریخ کوفه، سید حسین بن احمد البراقی النجفی، به تحریر سید محمد صادق آل بحرالعلوم، الطبع

الثانی، مطبعة الحیدریه، نجف 1379 ه.ق.

179- تاریخ گزیده، حمد الله بن ابی بکر بن احمد بن نصر مستوفی قزوینی، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوائی،امیرکبیر، تهران 1346.

ص:347

180- تاریخ مذهبی قم، علی اصغر فقیهی، قم، 1391 ه.ق.

181- تاریخ مغول، عباس اقبال آشتیانی، امیرکبیر، تهران 1365.

182- تاریخ موالید، علامه طبرسی، انتشارات بصیرتی، قم، 1396 ه.ق.

183- تاریخ موالید الأئمّه و وفیاتهم، ابو محمد عبدالله بن احمد، بی نا، قم، بی تا.

184- تاریخ المدینة المنوّرة، عمر بن شبه، به تحقیق شلتوت، قم 1410 ه.ق.

185- تاریخ و صاف الحضرة در احوال سلاطین مغول، فضل الله عبدالله شیرازی، کتابخانۀ جعفری، تهران1335 ه.ش.

186- تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح یعقوبی) ترجمۀ محمد ابراهیم آیتی، چاپ پنجم

علمی و فرهنگی، تهران 1366.

187- تاریخ یعقوبی، أحمد بن ابی یعقوب، متوفای 280 ه.ق، دار صادر بیروت.

188- تتمّة المنتهی در تاریخ خلفاء، شیخ عباس قمی، تصحیح مرحوم علی محدّث زاده، پیام آزادی، تهران1379 ه.ش.

189- تجارب السلف، در تواریخ خلفا و وزرای ایشان، هندوشاه بن سنجر عبدالله صاحبی نخجوانی، به

کوشش اقبال آشتیانی، چاپ سوم، تهران 1357.

190- تجارب الأمم، ابن مسکویه، ترجمۀ دکتر ابوالقاسم امامی، چاپ اول، سروش، تهران 1359.

191- تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، شهید محراب آیت الله حاج سید محمد علی قاضی

طباطبایی، چاپ سوم، مطبعه امیر، قم 1368 ه.ش.

192- تحفة لب اللباب فی ذکر نسب السادة الأنجاب، سید ضامن بن شدقم بن علی بن الشدقمی الحمزی

الحسینی، ت 1094 ه.ق.

193- تحفة الأحباب فی نوادر آثار الأصحاب، شیخ عباس قمی، الطبعة الاولی، دارالکتب الاسلامیه

طهران، 1369 ه.ق.

194- تحفة الأحباب فی نوادر آثار الأصحاب، شیخ عباس قمی، دار الکتب الإسلامیه، تحقیق سید جعفر

حسینی، علی محدّث زاده، تهران 1370.

195- تحفة الزائر، علامه مجلسی، متوفای 1110 ه.ق، بی نا، تهران، 1314 ه. ق.

196- تحفة الأزهار و زلال الأنهار، علامه نسّابه ضامن بن شدقم حسینی مدنی، متوفای 1090 ه.ق، تحقیق

ص:348

کامل سلمان الجبوری، آئینه میراث با همکاری کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، 1378 ه.ق.

197- تحفة العالم فی شرح خطبة المعالم، سید جعفر بحر العلوم، مکتبه صادق، چاپ دوم، تهران، 1401

ه.ق.

198- تحفة النظار فی غرائب الأمصار و عجائب الأسفار، ابن بطوطه، چاپ مصر، بی تا.

199- تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمۀ محمد رضا عطائی، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام قم، چاپخانه مهر، 1369 ه.ش.

200- تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمۀ محمدرضا عطائی، چاپ اول آستان قدس مشهد، 1368.

201- تذکره آقا علی عباس، احمد صادقی اردستانی، انتشارات رئوف، قم، 1374 ه.ق.

202- تذکره امامزاده آقا علی عباس و بابا شجاع الدین، سید عزیزالله حسینی امامت کاشانی، انتشارات مجمع متوسلین به آل محمد صلی الله علیه وآله کاشان، کاشان، 1381 ه.ش.

203- تذکرة الأولیاء، عطّار نیشابوری، به کوشش نیکلسون، انتشارات صفی علیشاه، تهران 1374.

204- تذکره جامع الأنساب فی قبور أولاد أطهار، ابراهیم احمدی ابهری، تهران، بی تا.

205- تذکرة الخواص، یوسف بن فرغلی سبط ابن جوزی، حیدریه، نجف، 1405 ه.ق.

206- تذکرة الخواص الأئمّه و مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ابی الفرج عبد الله رحمان بن الجوزی(ابن جوزی) چاپ اول، تهران 1287 ه.ق.

207- تذکرة خواص الأئمّه، یوسف بن فرغلی سبط ابن الجوزی، نینوا، تهران، بی تا.

208- تذکرۀ هزار مزار، (ترجمۀ شد الازار) عیسی بن جنید شیرازی، چاپ اول، انتشارات کتابخانۀ احمدی،شیراز 1364.

209- تربت پاکان، سید حسین مدرسی طباطبائی، قم، 1355 ه.ش.

210- ترجمۀ مختصر البلدان (اخبار البلدان)، بخش مربوط به ایران، تألیف ابوبکر احمد بن اسحاق همدانی معروف به ابن فقیه، ترجمۀ ح - مسعود، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1349.

211- تشیع و تصوف، کامل مصطفی الشیبی، ترجمۀ قراگزل، امیرکبیر، تهران.

212- تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران، محمد حسن خان اعتماد السلطنه، امیرکبیر تهران 1363.

213- تقویم البلدان، ابوالفداء، ترجمۀ عبد الحمید آیتی، تهران، 1339.

ص:349

214- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، آدم متز، ترجمۀ علی رضا ذکاوتی قراگوزلو، چاپ اول، امیرکبیر، تهران 1362.

215- تنقیح المقال فی علم الرجال، عبد الله مامقانی، متوفای 1351 ه.ق، چاپ نجف 1341 ه.ش.

216- تنقیح المقال فی علم الرجال، لعلامة الجلیل المامقانی، انتشارات جهانی، تهران، بی تا.

217- توضیح الملل (ترجمۀ الملل و النحل)، شهرستانی، ترجمۀ مصطفی خالقداد هاشمی، به کوشش سید

محمد رضا جلالی نائینی، چاپ سوم، اقبال، تهران 1361.

218- تهذیب الأحکام، محمد بن حسن طوسی، چاپ دارالکتب الاسلامیه، بیروت 1409 ه.ق.

219- تهذیب الأنساب و نهایة الأعقاب، علامه نسّابه أبو الحسن محمد بن أبی جعفر شیخ شرف العبیدلی

متوفای 435 ه.ق، تحقیق شیخ محمد کاظم محمودی، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم 1413 ه.ق.

220- تهذیب التهذیب، شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، متوفای 825 ه. ق، دایرة المعارف العثمانیه، حیدر آباد دکن، 1325 ه.ق.

221- تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، طبع دار الکتب الاسلامیه، نجف 1337 ه.ق. چاپ اول،

مؤسسۀ رساله بی جا، 1413 ه.ق.

222- تیسیر المطالب، یحیی بن الحسین بن محمد بن هارون الهارونی، متوفای 424 ه.ق، منشورات

دارالعلم، یمن، بی تا.

223- جامع الأخبار و الآثار، سبزواری، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم 1415 ه. ق.

224- جامع الأنساب، سید محمد علی روضاتی، ج اول، چاپ اول، انتشارات جاوید، اصفهان، 1335. 225- جامع التواریخ، رشیدالدین فضل الله همدانی، به اهتمام احد دانش، تهران دنیای کتاب، 1362 ه.ش. 226- جامع الرواة، محمد بن علی الأردبیلی الغروی الحائری، چاپ مکتبة آیت الله مرعشی نجفی، قم

1403 ه. ق.

227- جامع الرواة، محمد بن علی الأردبیلی الغروی الحائری، منشورات دارالاضواء، بیروت 1403 ه.ق،1983 م.

228- جدی فروزان، عباس فیض، متوفای 1353 ه.ش، قم، 1348 ه.ش.

229- جغرافیای اسفراین،سید احمد فدایی،آستان قدس رضوی،مشهد1372ه.ش.

230- جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، لسترنج، ترجمۀ محمود عرفان، چاپ اول، بنگاه نشر و

ص:350

ترجمۀ کتاب، تهران، 1377، چاپ دوم، علمی و فرهنگی، تهران، 1364.

231- جغرافیای تاریخی گناباد، سید حسین مجتبوی، انتشارات مرند، گناباد، 1374 ه.ش.

232- جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو، جلیل عرفان منش، چاپ اول، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1374.

233- جمهرة انساب العرب، ابو محمد علی بن احمد سعید بن حزم الاندلسی، به تحقیق لیفی بروقنسال،

الطبعة الاولی، دار المعارف، مصر 1963 میلادی.

234- جمهرة أنساب العرب، محمد علی بن احمد سعید بن حزم الاندلسی (384 - 456) به تحقیق و تعلیق

عبدالسلام محمد هارون، دار المعارف، مصر 1962 م. (1382 ه.ق)

235- جمهرة النسب، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، انتشارات الثقافة الاسلامیه، بیروت 1416 ه.ق. 236- جنات الخلود، محمدرضا امامی خاتون آبادی، قم، 1363 ه.ش.

237- جنات ثمانیه، سیری در تاریخ و جغرافیای هشت زیارتگاه مقدس جهان، فخرالواعظین محمد باقر بن

مرتضی حسینی خلخالی، (قرن 13 و 14 ه.ق) تحقیق محمد رضا انصاری قمی، چاپ اول، انتشارات

دلیل ما، قم، بهار 1381.

238- جنة النعیم، ملا محمد باقر واعظ کجوری، متوفای 1313 ه.ق، چاپ سنگی، تهران، 1298 ه.ش. 239- جولة فی الاماکن المقدسة، العلامه السید ابراهیم الموسوی الزنجانی، منشورات مؤسسة الاعلمی علی

المطبوعات، بیروت 1405 ه.ق (1985 م)

240- حدیقة الشعراء، سید احمد دیوان بیگی، با تصحیح دکتر عبدالحسین نوایی، انتشارات زرین، تهران

1466.

241- حدیقة الشیعه، احمد بن محمد (مقدس اردبیلی)، علمیة الاسلامیه، تهران، بی تا.

242- حقائق الأخبار، جعفر خورموجی، تهران 1284 ه.ق.

243- حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، باقر شریف القرشی، الطبعة الأولی، نجف، 1958 م.

244- حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، باقر شریف القرشی، مطبعة النجف، نجف، 1378 ه.ق، 1958 م.

245- حیاة الست، شیخ مهدی منصوری، متوفای 1406 ه.ق، قم، 1380 ه.ق.

246- خلاصة الأقوال، علامه حلی، مؤسسة النشر الاسلامی، بی جا، 1417ق.

247- خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، علامه حلی، تهران 1310 ه.ق.

ص:351

248- خلاصة البلدان، صفی الدین محمد بن محمد هاشم حسینی قمی، به کوشش حسین مدرسی

طباطبائی، بی نا، 1396 ه.ق.

249- دائرة المعارف الشیعة العامّة، اعلمی (18 جلدی)، مؤسسۀ اعلمی، بیروت، 1415 ه.ق.

250- دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر محمد کاظم بجنوردی، چاپ دوم، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران 1369 ه.ش.

251- دائرة المعارف تشیّع، زیر نظر احمد سید جوادی، بهاء الدین خرمشاهی، نشر طاهر محبی، تهران،

1375 ه.ش.

252- دانشمندان و سخنوران فارس، محمد حسین رکن زاده آدمیت، چاپ اول، انتشارات کتابفروشی خیام،

تهران 1340.

253- دستورالوزراء، محمود بن الحسین الاصفهانی، به تصحیح رضا انزابی نژاد، امیرکبیر، تهران 1346.

254- دلائل الإمامة، محمد بن جریر طبری، چاپ نجف، 1949 م.

255- دیار شهر باران، آثار و بناهای تاریخی خوزستان، احمد اقتداری، انجمن آثار ملی، تهران 1354. 256- دیار شهر باران، ایرج افشار سیستانی، انجمن آثار ملی، تهران، 1354.

257- ذکر اخبار اصفهان، حافظ ابونعیم احمد بن عبدالله ابونعیم اصفهانی، متوفای 430 ه.ق. انتشارات

امیرکبیر، تهران، بی تا.

258- راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق، محمّد بن سلیمان الراوندی، متوفای 559 ه.ق، به

کوشش و تصحیح محمد اقبال، به انضمام حواشی و فهارس؛ مجتبی مینوی، چاپ دوم، انتشارات

امیرکبیر، تهران 1364 ه.ش.

259- رجال الحلّی، علامه حلی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم 1417 ه.ق.

260- رجال النجاشی، ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس النجّاشی اسدی کوفی، متوفای 450

ه.ق، چاپ ششم، مؤسسۀ نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1418 ه.ق.

261- رجال نجاشی، احمد بن علی بن عباس نجاشی، چاپخانه مصطفوی، تهران، بی تا.

262- رجال برقی، ابو جعفر احمد بن عبدالله البرقی، دانشگاه تهران، تهران، 1342 ه.ش.

263- رجال سید بحر العلوم، علامه سید بحرالعلوم دارلکتب الاسلامیة، بیروت، 1420 ه.ق.

264- رجال شیخ طوسی، محمد بن حسن طوسی، متوفای 460 ه.ق، چاپ دوم، تحقیق جواد قیّومی

ص:352

اصفهانی، مؤسسۀ نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، 1420 ه.ق.

265- رجال الطوسی، شیخ الطایفه ایی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، الطبعة الاولی، مکتبة الحیدریه،

نجف 1380 ه.ق.

266- رجال قم، سید محمد مقدس زاده، تهران، 1335 ه.ش.

267- رحلة ابن بطوطه، ترجمۀ محمد علی موحد، علمی فرهنگی، تهران.

268- رحلة ابن بطوطه، دار بیروت للطباعة و النشر، بیروت 1405 ه.ق.

269- رساله اسدیه، علامه نسّابه عبیدلی سبزواری، متوفای بعد از سال 976 ه.ق کتابفروشی اسلامی،

تهران 1393 ه.ق.

270- رسوم دار الخلافة، هلال بن محسن صابی، به تصحیح میخائیل عواد، ترجمۀ محمدرضا شفیعی

کدکنی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران 1346.

271- روح الاسلام، سید امیر علی، ترجمۀ عمرالدیروای، الطبعة الاولی، بیروت 1961 م.

272- روح و ریحان یا جنة النعیم، محمدباقر واعظ کجوری مازندرانی، متوفای 1313 ه.ق، چاپ سنگی،

تهران 1298 ه.ش.

273- روضات الجنات، سید محمد باقر خوانساری متوفای 313 ه.ق. دار صادر، بیروت بی تا.

274- روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، سید محمد باقر خوانساری اصفهانی، انتشارات

اسلامیه، تهران 1356.

275- روضة الألباب لمعرفة الأنساب، علامه نسّابه سید ابی حسن محمد الحسنی یمانی صنعانی، از اعلام

قرن 11 هجری، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم 1394 ه.ق.

276- روضة الصفا فی سیرة الأنبیاء و الملوک و الخلفاء، میر محمد بن خواند شاه، انتشارات خیام، تهران،1338.

277- روضة الواعظین، ابن فتال نیشابوری، چاپ سنگی، تهران، 1303 ه.ق.

278- روضة الواعظین و بصیرة المتعلمین، ابوجعفر محمد بن حسن فتال نیشابوری، ترجمۀ دکتر محمود

مهدی دامغانی، چاپ اول، نی، تهران 1366.

279- ریاحین الشریعه ، شیخ ذبیح الله محلاتی، متوفای 1406 ه. ق، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1375 ه. ق.

280- ریاض الأنساب، (بحرالأنساب و مجمع الأعقاب)، صاحب میرزا الشهیر به میرزا ملک الکتاب

ص:353

شیرازی، چاپ سنگی، بمبئی 1335 ه.ق.

281- ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، میرزا عبدالله أفندی اصبهانی، منشورات مکتبة المرعشی، قم 1410ه. ق.

282- ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، میرزا عبدالله أفندی اصفهانی، ترجمه باقر ساعدی، آستان قدس،

مشهد، 1366 ه .ش.

283- ریاض القدس، صدر الدین محمد بن محمد حسین شعبان کردی قزوینی، چاپ سنگی، 1328 ه. ق. 284- ریحانة الأدب، میرزا محمد علی خیابانی، متوفای 1373 ه.ق. قم، بی تا.

285- ریحانة الأدب فی تراجم المعروفین بالکنیة او لقب، محمد علی مدرس، چاپ دوم، انتشارات

کتابفروشی خیّام، تبریز، بی تا.

286- زندگانی اجتماعی در حکومت عباسیان، محمدرضا احسن، ترجمۀ مسعود رجب نیا، علمی و

فرهنگی ، چاپ اول، 1369.

287- زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام، حسین عمادزاده، نشر طلوع، 1339 ه .ش.

288- زندگانی سیاسی هشتمین امام، (متن فشرده)، جعفر مرتضی عاملی، ترجمۀ سید خلیل خلیلیان، چاپ

اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، بهمن ماه 1359.

289- زندگانی و قیام احمد بن موسی علیه السلام، جلیل عرفان منش، دانشنامه فارس و بنیاد فارس شناسی، چاپ اول، شیراز 1377 ه.ش.

290- زهرة المقول، فی نسب ثانی فرعی الرسول، سید علی بن الحسن ابن شدقم حسینی، متوفای 1032،

حیدریه، نجف، 1380 ه.ق.

291- زینة المجالس، قاضی نورالله شوشتری، تهران، بی تا.

292- ستارگان درخشان، (ترجمۀ الشیعه و الرجعه)، محمدرضا طبسی نجفی، ترجمۀ محمد میرشاه،

انتشارات حکمت، قم 1381 ه.ق.

293- ستارگان در خشان، محمد جواد نجفی (مجلدهای نهم تا دوازدهم)، چاپ اول، انتشارات اسلامیه،

تهران 1346.

294- ستارگان فروزان ، عباس فیض، متوفای 1353 ه.ش، قم، 1348 ه. ق.

295- ستاره در خشنده آسمان ولایت، سید مصطفی برقعی، برنا، قم، بی تا.

ص:354

296- سراج الأنساب، سید احمد بن محمد بن عبدالرحمان کیا گیلانی، متوفای قرن دهم، تعلیقات سید

مهدی رجائی، چاپ اول، منشورات آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1409 ه.ق.

297- سرّالسلسلة العلویّه، علامه نسّابه شیخ ابو نصر سهل بن عبدالله بن داود بن سلیمان بن ابان بن عبدالله

بخاری، متوفای بعد از 341 ه.ق، تحقیق علامه سید محمد صادق بحرالعلوم، منشورات مکتبه

حیدریه، نجف الاشرف 1381 ه.ق، 1692 م.

298- سفرنامه ، ابن بطوطه، ترجمۀ محمد علی موحد، علمی و فرهنگی، تهران.

299- سفینة البحار، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 ه.ق، چاپ اسوه، تهران، 1376 ه.ش.

300- سفینة البحار و مدینة الحکم والآثار ، شیخ عباس قمی ، زیر نظر علی اکبر الهی خراسانی ، آستان قدس،مشهد 1376.

301- سیرت شیخ کبیر ابو عبدالله ابن حفیف شیرازی، ابوالحسن دیلمی، ترجمۀ رکن الدین یحیی بن جنید

شیرازی، تصحیح 1، شمیل - طاری به کوشش دکتر توفیق سبحانی، انتشارات بابک، تهران، 1363. 302- سیری کوتاه در جغرافیای تفرش و آشتیان، مرتضی سیفی تفرشی، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول،

تهران، 1361.

303- شاگردان مکتب أئمّه علیهم السلام، محمد علی عالمی دامغانی، انقلاب سمنان، 1368 ه.ش.

304- شاهچراغ، سید محمد جعفر شاملی و محمد هادی سلاحی، بی نا، شیراز 1341.

305- شب های پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1350. 306- شب های پیشاور، سید محمد سلطان الواعظین شیرازی، متوفای 1381 ه.ق، تهران 1372. ه.ش. 307- شجرة طوبی، محمد مهدی المازندرانی الحائری، مکتبة الحیدریه، نجف 1385 ه.ق.

308- شجرة المبارکه فی أنساب طالبّیین، امام فخر رازی، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم 1409 ه. ق.

309- شخصیت و قیام زید بن علی علیه السلام، سید ابوفاضل رضوی اردکانی، دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1364 ه.ش.

310- شد الازار فی حط الأوزار عن زوار المزار، معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی، تحقیق علامه قزوینی،انتشارات نوید، تهران 1328.

311- شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید متوفای 656 ه.ق، دار احیاء الکتب العربیة، بیروت.

312- شیراز شهر جاویدان، علی سامی، چاپ سوم، تهران 1363 ه.ش.

ص:355

313- شیراز شهر گل و بلبل، علی محمدی، چاپ قائم، شیراز 1378 ه.ش.

314- شیراز مهد شعر و عرفان، آرتور جان آربری، ترجمۀ منوچهر کاشف، چاپ پنجم، انتشارات علمی وفرهنگی، تهران 1365.

315- شیراز نامه، ابوالعباس معین الدین احمد بن شهاب الدین ابی الخیر زرکوب شیرازی، به کوشش

اسماعیل واعظ جوادی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، زمستان 1350.

316- شیعه و زمامداران خودسر، محمد جواد مغنیه، مترجم مصطفی زمان، برگ شقایق قم، بهار 1381

ه. ق.

317- الشیعه فی التاریخ، محمد حسین مظفر، نشر دار الزهراء، بیروت، 1408 ه.ق.

318- صورة الارض، ابوالقاسم محمد بن حوقل، ترجمۀ جعفر شعار، بنیاد فرهنگ ایران، تهران 1345. 319- الصلة بین التصوف و التشیع، کامل شیبی، دار المعارف، قاهره.

320- ضحی الاسلام، احمد امین، طبع الثانی، مصر، 1932 م.

321- طبقات اعلام شیعه، شیخ آغابزرگ تهرانی، چاپ اسماعیلیان، قم، بی تا.

322- عصر المأمون، احمد فرید رفاعی، دار الکتب المصریة، قاهره، 1928 م.

323- علل الشرایع، محمد بن علی بن الحسین بابویه شیخ صدوق، متوفای 381 ه.ق، نجف، 1385 ه.ق. 324- عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، جمال الدین احمد بن علی بن مهنا معروف به ابن عنبه اصغری داودی حسینی، متوفای 828 ه.ق، لجنة احیاء تراث، منشورات دار الکتب الحیاة، بیروت، 1380 ه. ق.

325- عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ابن عنبه، چاپ سوم، انتشارات رضی، قم 1362 ه.ش.

326- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ابن بابویه (شیخ صدوق)، ترجمۀ محمد تقی اصفهانی، علمیه اسلامیه، تهران، بی تا.

327- عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، متوفای 381 ه.ق، نجف، 1390 ه.ق.

328- عیون المعجزات، حسین بن عبد الوهاب، بی نا، نجف.

329- غایة الاختصار فی البیوتات العلویة المحفوظة من الغبار، ابن زهره، تحقیق سید بحرالعلوم، مکتبة

الحیدریه، نجف، 1962 م.

330- فارسنامۀ ابن بلخی، ابن بلخی، به سعی و اهتمام گای لیسترنج، تهران، دنیای کتاب، دوم، 1363

ه.ش.

ص:356

331- فارسنامۀ ناصری، میرزا حسن حسینی فسایی، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر، 1367 ه.ش. 332- فتوح البلدان، بلاذری، ترجمۀ دکتر آذرنوش، تهران، سروش 1364 ه.ش.

333- فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران)، احمد بن یحیی البلاذری، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، چاپ دوم،

انتشارات سروش، تهران، 1364.

334-فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام،احمد صادقی اردستانی،انتشارات رئوف،قم،1374 ه.ش.

335- الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، محمد بن علی بن طباطبا (ابن طقطقی) بی تا، قاهره،1381 ه.ق.

336- فرق الشیعه، ابی محمد الحسن بن موسی النوبختی، (تعلیمات سید محمد صادق آل بحرالعلوم)،

مکتبة الحیدریه، نجف، 1963 م. 1355 ه.ق.

337- فرق الشیعه نوبختی، محمد جواد مشکور، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1361.

338- الفرق الشیعه، ابی محمد الحسین بن النوبختی، مطبعة الدولة، استانبول 1931 م.

339- فروع کافی، محمد بن یعقوب کلینی، متوفای 329 ه.ق، قم.

340- فرهنگ آبادی ها و مکان های مذهبی کشور، محمد حسین پاپلی یزدی، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد 1367 ه.ق.

341- فرهنگ دهخدا، مرحوم استاد دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران.

342- فرهنگ معین، دکتر محمد معین، متوفای 1350 ه.ش، تهران، 1360 ه.ش.

343- فصول المهمه فی معرفة احوال الأئمّه ، ابن سباغ ، چاپ دارالخلافه ، تهران ، 1303.

344- فصلنامه کوثر ، نشریه عقیدتی فرهنگی تاریخی ، آستانه قدس حضرت معصومه علیها السلام ، شماره 30 و36، سال سوّم، اسفند ماه 1378.

345- فضائل المدینة المنوّرة، خلیل ابراهیم ملاخاطر، دار القبله، جده، 1993 م.

346- فواید الرضویة فی احوال علماء المذهب الجعفریة، حاج شیخ عباس قمی، تهران.

347- فهرست بناهای تاریخی، محمد یوسف کیانی، جهاد دانشگاهی، تهران، 1368 ه.ش.

348- فهرست بناهای تاریخی و اماکن باستان ایران، نصرة الله مشکوة، اولین نشریه سازمان ملی حفاظت آثارباستانی ایران، وزارت فرهنگ و هنر، تهران، 1349 ه.ش.

349- فهرسة، ابوبکر محمد بن خیر بن عمر اموی اشبیلی، متوفای 575 ه.ق. دار الکتاب، بیروت 1410

ص:357

ه.ق.

350- قابوس نامه، عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، به اهتمام غلامحسین یوسفی، علمی و فرهنگی، تهران 1366.

351- قاموس الرجال، محمد تقی شوشتری، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1375 ه.ش.

352- قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعه و محدثیهم، الشیخ محمد تقی التستری، مرکز نشر کتاب، تهران1379ه.ق.

353- قرآن کریم، ترجمۀ الهی قمشه ای، قم، 1370 ه.ش.

354- قرب الأسناد، ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1413 ه.ق. 355- قیام سادات علوی برای خلافت (دخالت ایرانیان در سیاست اسلامی)، علی اکبر تشیّد، دار الکتب

الاسلامیة، تهران 1331.

356- کتاب البلدان، احمد بن ابی یعقوب بن واضح مشهور به یعقوبی، ترجمۀ محمد آیتی، تهران 1343

ه.ش.

357- کتاب الرجال، حسن بن علی بن داود حلی، به تحقیق اکرم ضیاء العمری، شرکة المتحدة للتوزیع،

بیروت 1985 م.

358- کشف الارتیاب، علامه نسّاب آیة الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی، مقدمۀ کتاب لباب الأنساب

بیهقی، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم 1410 ه.ق.

359- کشف الغمه فی معرفة الأئمّه، بهاء الدین ابو الحسن علی بن عیسی الاربلی، متوفای 693 ه.ق، بیروت،1401 ه.ق.

360- کشف الغمه فی معرفة الأئمّه، علی بن عیسی اربلی، به تحقیق سید هاشم رسولی، تبریز 1381 ه.ش.

361- کلیات سعدی، شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی، به تصحیح محمد علی فروغی، نشر محمد، تهران

1372.

362- کنز الأنساب و بحرالمصاب، ابو مخنف بن لوط بن یحیی، چاپ بمبئی، 1302.

363- گناباد پیر تاریخ، سلطان حسین تابنده، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1348 ه.ش.

364- گنجینه آثار قم، علامه عباس فیض، متوفای 1353 ه.ش، قم، 1349 ه.ش.

365- لآلی الأخبار، محمد نبی تویسرکانی، متوفای حدود 1320 ه.ق. قم.

ص:358

366- لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب، ابوالحسن علی بن أبی القاسم بن زید البیهقی (الشهیر بابن

فندق)، متوفای 565 ه.ق، چاپ اول، مکتبة آیة الله مرعشی، قم، 1341 ه.ق.

367- لباب الأنساب و الألقاب و الاعقاب، ابوالحسن علی بن ابی القاسم بیهقی، ابن فندق، تحقیق مهدی رجائی، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم، 1410 ه.ق.

368- لب التواریخ، یحیی بن عبد اللطیف قزوینی، انتشارات گویا، تهران 1363.

369- لغتنامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، متوفای 1334 ه .ش، تهران.

370- لؤلؤة البحرین فی الاجازات و تراجم رجال الحدیث، علامه شیخ یوسف بن احمد البحرانی، چاپ

دوم، (تعلیقات سید محمد صادق آل بحرالعلوم)، مؤسسۀ آل البیت، قم.

371- مجالس المؤمنین، علامه قاضی نورالله شوشتری، متوفای 1019 ه. ق. کتابفروشی اسلامیه، تهران،

1277 ه.ق.

372- مجله مشکوة، شماره 36 و 37 .

373- مجمع الرجال، مولی عنایة الله علی قمپانی اصفهانی، اصفهان، 1384 ه.ق.

374- مجموعۀ اشعار، محمد جواد آیت اللّهی، ترجمۀ محمد ابراهیم آیت اللّهی، قم، بی تا.

375- مجموعۀ زندگانی چهارده معصوم، عمادالدین حسین اصفهانی، مشهور به حسین عمادزاده، چاپ

یازدهم، انتشارات مکتب قرآن، تهران، بی تا.

376- محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه، محمد الخضری بک، الطبع العاشر، بی نا، قاهره، بی تا.

377- مرآة البلدان، محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، متوفای 1313 ه.ق، چاپ اول، اسفار ، تهران 1364. 378- مراقد المعارف، علامه محمد حرزالدین، متوفای 1365 ه.ق، انتشارات سعید بن جبیر، نجف،

1391 ه.ق.

379- مراصد الاطلاع، صفی الدین عبد المؤمن بغدادی، بی جا، بی تا.

380- مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی، متوفای 333 ه.ق،

ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران 1360.

381- مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی، دار الأندلس، بیروت

1973م.

382- مدینة الحسین، سید محمد حسن مصطفی آل کلیدار، سپهر، تهران 1368 ه.ق.

ص:359

383- مسالک و ممالک، ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارس اصطخری کرخی، به کوشش ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1340.

384- مستدرکات علم رجال الحدیث، علامه رجالی شیخ علی نمازی، متوفای 1405 ه.ق. دارالاسلامیه،

تهران، بی تا.

385۔ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری (محدث نوری)، نشر مؤسسۀ آل البیت علیهم السلام، قم، 1407 ه.ق.

386- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزا حسین نوری، تهران 1321 ه .ش.

387- مستدرک سفینة البحار، علی نمازی، متوفای 1405 ه.ق. تهران، بی تا.

388- مسند الامام الرضا علیه السلام، الشیخ عزیز الله عطاردی الخبوشانی، طبع آستان قدس الرضوی، مشهد،1406 ه.ق.

389- مشاهد العترة الطاهرة، علامه سید عبدالرزّاق کمونه حسینی، مطبعة الآداب، نجف اشرف 1387 ه. ق.

390- مشاهد العلوّیین فی تتمّة مقاتل الطالبّیین، محمد مهدی فقیه محمدی، بیروت 1320 ه.ش.

391- مصباح الزائر، رضی الدین السید علی بن موسی بن طاووس، متوفای 667 ه. ق. 1417 ه.ق، مؤسسۀ آل البیت علیهم السلام، 1417 ه.ق.

392- مطلع الشمس، محمد بن علی اعتماد السلطنه، انتشارات پیشگام، تهران، 1362 ه.ش.

393- معارف الرجال، محمد حرزالدین، متوفای 1365 ه.ق، قم، 1405 ه.ق.

394- معالم العلماء، حافظ محمد بن علی بن شهرآشوب المازندرانی، منشورات حیدریه، نجف، 1380

ه. ق.

395- معالم العلماء، ابن شهرآشوب، تهران، 1353.

396- معالم أنساب الطالبّیین فی شرح سرّالأنساب العلویه، علامه ابونصر بخاری، متوفای بعد از 341 ه.ق،تألیف عبد الجواد کلیدار آل طعمه، تحقیق سلمان سید هادی آل طعمه، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم

1422 ه. ق.

397- معانی الأخبار، شیخ صدوق، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.

398- معجم أعلام الشیعه، سید عبدالعزیز طباطبایی، متوفای 1416 ه.ق، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم،1417 ه.ق.

399- معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله رومی حموی بغدادی، متوفای 626 ه. ق، دارصادر، بیروت، بی تا.

ص:360

400- معجم البلدان، امام شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت حموی رومی، چاپ اول، پاریس، 1924 م.

401- معجم رجال الحدیث، آیة الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی، متوفای 1411 ه.ق. بیروت، 1403 ه.ق. 402- معصومین چهارده گانه، (مجلد معصومین نهم، دهم، یازدهم و دوازدهم و سیزدهم) جواد فاضل،

انتشارات کتب ایران، بی جا، بی تا.

403- معماری تیموری در ایران و توران، لیزا گلمبک و دونالدویلبر، ترجمۀ محمد یوسف کیانی و کرامت الله افسر، انتشارات سازمان میراث فرهنگی، تهران، 1374 ه.ش.

404- مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، انتشارات علمی، تهران، بی تا.

405- مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 ه.قی، ترجمۀ مهدی الهی قمشه ای، به تصحیح کشفی بروجردی، انتشارات جهان، تهران، 1397 ه.ق.

406- مفاتیح العلوم، ابو عبدالله محمد بن احمد بن یوسف کاتب خوارزمی، ترجمۀ حسین خدیو جم،

انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، تهران 1362.

407- مفاخر اسلام، علی دوانی، چاپ اول، انتشارات امیرکبیر، تهران 1364.

408- مقاتل الطالبّیین، ابوالفرج اصفهانی، ترجمۀ سید هاشم رسولی محلاتی، کتابفروشی صدوق، تهران،

بی تا.

409- مقاتل الطالبّیین، ابوالفرج اصفهانی، متوفای 356 ه.ق، تحقیق سید احمد صقر، منشورات شریف

رضی، قم، بی تا.

410- مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن علی بن اسماعیل الأشعری متوفای 324 ه.ق،

ترجمۀ محسن مؤیدی، چاپ اول، امیرکبیر، تهران 1362.

411- مقبرۀ جغتین گیسو، عباس زمانی، مجلۀ بررسی های تاریخی، شماره اول و سوم، سال 1351 ه.ش.

412- الملل و النحل، ابن ابی بکر احمد الشهرستانی، چاپ اول، امیرکبیر، تهران 1330.

413۔ مناقب، ابن شهر آشوب، متوفای 588 ه. ق. بیروت، 1415 ه.ق.

414- مناقب آل ابی طالب، الامام الحافظ ابن شهر آشوب ابن ابی حبیشی السروی المازندرانی طبع المطبعة الحیدریه، النجف، 1375 ه.ق، 1956 میلادی.

415- منهاج المعارف، سید ابوالقاسم جعفر خوانساری، متوفای 1157 ه.ق. تهران، 1392 ه.ق.

416- مناهل الضرب فی أنساب العرب، علامه نسّابه سید جعفر الأعرجی نجفی حسینی، متوفای 1332

ص:361

ه.ق، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم 1419 ه.ق.

417- منتخب التواریخ، حاج محمّد هاشم بن علی خراسانی ، انتشارات اسلامیه ، تهران 1328 ه .ش. 418- منتقلة الطالبیه، علامه نسابه ابو إسماعیل ابراهیم ناصر ابن طباطبا، از اعلام قرن پنجم هجری، تحقیق علامه سید محمد مهدوی و سیدحسن خراسانی، انتشارات مکتبه حیدریه، نجف الاشراف 1388 ه.ق

، افست قم 1377 ه.ش.

419- منتهی الآمال، جلد سوم (تتمّة المنتهی)، شیخ عباس قمی، چاپ داوری قم.

420- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 ه.ق، تصحیح مرحوم علی محدث زاده، پیام آزادی،

تهران 1379 ه.ش.

421- منتهی الآمال در احوالات نبی و الآل، شیخ عباس قمی، انتشارات جاویدان تهران، بی تا.

422- منظومۀ نخبة المقال، سید حسین حسنی بروجردی.

423- موالید الأئمّه و وفیاتهم، ابو محمد عبدالله بن احمد، بی نا، قم، بی تا.

424- مهاجران آل ابی طالب (ترجمۀ منتقله الطالبیه - ابن طباطبا)، مترجم محمدرضا عطائی، بنیاد

پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد، 1373 ه.ش.

425- مینودر یا باب الجنة، محمد علی گلریز، انتشارات طه، تهران، 1368 ه.ش.

426- ناسخ التواریخ، عباسقلی خان سپهر، اسلامیه تهران، 1348.

427- ناسخ التواریخ، میرزا محمد تقی خان سپهر، متوفای 1297، چاپ اسماعیلیان، تهران، بی تا.

428- ناسخ التواریخ - امام حسن مجتبی علیه السلام، لسان الملک میرزا محمد تقی سپهر، انتشارات کتابچی، تهران چاپ چهارم، 1374 ه.ش.

429- نزهة القلوب، حمدالله بن ابی بکر مستوفی قزوینی، متوفای 750 ه. ق به کوشش محمد دبیر ساقی،

کتابخانۀ طهوری، تهران 1336.

430- نزهة القلوب، حمدالله مستوفی قزوینی، به کوشش لسترانج، دنیای کتاب تهران 1362.

431- نظری کوتاه به مازندران و آثار تاریخی آن، علاءالدین آذری دمیرچی، مجلۀ هنر و مردم، شماره 139-130، تیر و مرداد سال 1352 ه.ش.

432- نهایة الأدب، نوری، تهران بی تا.

433- نهایة الأرب فی فنون العرب، شهاب الدین احمد بن عبد الرحمان نویری، متوفای 733 ه. ق. قاهره،

ص:362

1923 م.

434- نهج البلاغه، سید محمد رضی، متوفای 404 ه.ق، قم، 1413 ه.ق.

435- نیارش سازه های طاقی در معماری اسلامی ایران، غلامحسین معماریان، جهاد دانشگاهی، تهران،

1367 ه.ش.

436- وسائل الشیعة، شیخ محمد بن الحسن حرّ عاملی، متوفای 1104 ه.ق، چاپ بیروت.

437- وفیات الأعیان، ابن خلکان، متوفای 681 ه.ق، بیروت، 1397 ه.ق.

438- هزار مزار ، (تذکره هزار مزار) عیسی بن جنید شیرازی ، چاپ اوّل، انتشارات کتابخانه احمدی ، شیراز ،1364.

439- هدیه اسماعیل یا قیام سادات علوی برای خلافت ،دخالت ایرانیان در سیاست اسلامی،تأ لیف علی

اکبر تشیّد، انتشارات دار الکتب اسلامیه، تهران، 1331 ه.ش.

440- هدیۀ احمدیه، شیخ محمد جعفر شاملی، بی جا، بی تا.

441- هدیة الأحباب فی ذکر المعروفین بالکنی و الألقاب، شیخ عباس قمی، متوفای 1359 ه.ق، تهران،

1362 ه.ش.

442- یادگارهای یزد، ایرج افشار، چاپ اول، انجمن آثار ملی، تهران، 1348 ه.ش.

443- ینابیع المودّة، سلیمان بن إبراهیم قندوزی حنیفی، متوفای 1294 ه.ق، مؤسسة الأعلمی، بیروت.

ص:363

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109