بایسته ها در مقام بیان خطبه غدیر

مشخصات کتاب

سرشناسه : انصاری، علی

عنوان و نام پدیدآور : بایسته ها در مقام بیان خطبه غدیر/ علی انصاری بویراحمدی.؛ [ به سفارش] مجمع جهانی شیعه شناسی.

مشخصات نشر : قم: آشیانه مهر، 1391.

مشخصات ظاهری : 206ص.

شابک : 45000ریال(شومیز) ؛ 62000ریال(گالینگور):978-600-6164-39-7

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه : ص. [199] - 206 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : غدیر خم ، خطبه

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع : غدیر خم

موضوع : امامت -- دفاعیه ها

شناسه افزوده : مجمع جهانی شیعه شناسی

رده بندی کنگره : BP223/5/الف82ب2 1391

رده بندی دیویی : 297/452

شماره کتابشناسی ملی : 2935930

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

نام کتاب: بایسته ها در مقام بیان خطبه غدیر

مؤلف: استاد علی انصاری بویراحمدی

ناشر:انتشارات آشیانه مهر

امور فنی و طرح جلد: علی اکبر رشیدی گلروئیه

صفحه آرایی:ابراهیم ناظری

ویراستار: محمد شفیع نسب

نوبت چاپ:اول

چاپخانه: گلها

شمارگان: 3000

قیمت (گالینگور): 6,200 تومان

قیمت (شومیز): 4,500 تومان

شابک: 7-39-6164-600-978

کلیه حقوق این اثر متعلق به مجمع جهانی شیعه شناسی است.

ص: 4

عکس

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه مؤلف 9

بایسته ها در مقام بیان خطبه غدیر 11

1. واژه شناسی ولی و ولایت 12

2. بیان فلسفه وجودی ولایت و امامت 13

3. بیان عظمت ولایت و تقسیمات آن 16

4. بیان عظمت و شأنیت امام علی علیه السلام برای ولایت و خلافت 17

5. خطرات و تهدیدات نصب ولایت علی علیه السلام 32

6. سابقه نصب ولی و وصّی توسط دیگر انبیای الاهی 33

7. مصادیق واقعی ولایت و امامت 33

8. اهمیت مکانی غدیر خم 34

9. اهمیت زمانی غدیر 35

10. چگونگی برگزاری مراسم نصب ولایت علی علیه السلام 35

11. برگزاری مراسم زیبای تاج ولایت (عمامه گذاری) 36

12. بیان نکات مهّم و محورهای اساسی خطبه غدیرخم 37

14. بررسی اسناد حدیث ولایت در خطبه غدیر خم 40

15. دلالت ولی و ولایت، بر امامت و خلافت علی علیه السلام 43

16. کتاب شناسی غدیرخم 48

17. غدیر در منابع اهل سنّت 49

18. بیان ارزش فوق العاده عید غدیر 54

19. بیان ضرورت و اهمیت امام شناسی در جامعة اسلامی 54

مسلمانان در امام شناسی به سه طریق ره پیموده اند 55

مصائب غفلت از امام شناسی 57

ص: 7

باز هم سخن از اهمیت و عظمت موضوع امام شناسی 59

رسالت عالمان امام شناس 60

20. ادلة ضرورت وجود امام 61

ادلۀ اشاعره در مورد وجوب امامت 63

ادله ی ضرورت وجود امام (2) 67

دیدگاه معتزله در مورد وجوب امامت 67

دلیل معتزله در مورد وجوب امامت 68

ضرورت وجود امام (3) 69

21. دلایل عقلی ضرورت وجود امام 72

تفاوت لغوی و اصطلاحی کلمه امام 72

ضرورت وجود امام از دیدگاه تشیع 73

برخی دلایل عقلی ضرورت وجود امام 74

برخی دیگر از دلایل عقلی ضرورت وجود امامت 78

22. بیان اثبات شهرت و تواتر حدیث غدیر 93

نصب ولایت امیرالمؤمنین شأن نزول آیة بلاغ 98

برخی عالمان و مفسران منصف اهل تسنن 116

نکته ها 119

23. بیان متن کامل خطبه پیامبر اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم در غدیرخم 131

تبریک و تهنیت گویی 191

بیان مراسم ویژه بیعت رسمی 192

حضور جبرئیل در غدیر خم 194

اشعار فی البداهه و آنی «حسان بن ثابت» در مراسم غدیر 195

عذاب فوری مخالف امامت امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم 197

فهرست منابع 199

ص: 8

مقدمه مؤلف

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم

الحمدلله الّذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابی طالب والائمة المعصوم علیهم السلام .

الَحَمْدُ لله الَّذی جَعَلَ کَمالَ دِینِهِ وَتَمامَ نِعْمَتِهِ بِولایةِ اَمیرالمؤمنینَ علی بن ابی طالب.

قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : مَنْ مٰاتَ وَهُوَ لا یعرف اِمٰامَهُ

مات میتة الجاهلیة.((1))

هرکس بمیرد در حالی که امامش را نشناسد، مانند زمان جاهلیت (در حال کفر و نفاق و ضلالت) مرده است.

حقایق دینی به ویژه مبانی اعتقادی و تکالیف شرعی از سه طریق قابل فهم است:

1. برخی تنها با ادله ی عقلی و یا از طریق فطرت پاک، قابل شناخت و فهم هستند، مانند اصل توحید؛

2. برخی از معارف اسلامی و اعتقادات دینی تنها با ادله ی نقلی قابل شناخت و فهم هستند، مانند ارکان نماز؛

3. برخی دیگر از معارف دینی و مبانی اعتقادی از طریق ادله ی عقلی و نقلی قابل فهم و درک بوده و از هر دو طریق می توان به اثبات آن ها پرداخت، مانند اصل امامت و ولایت.((2))

از دیدگاه مکتب تشیع، ضرورت وجود امام و اثبات آن، از طریق ادله عقلی

ص: 9


1- اصول کافی، ج1، ص175.
2- البته در اسلام مسائلی هستند که از طریق ادله ی عقلی و نقلی قابل درک و فهم نیستند، مانند حقیقت برزخ و یا حقیقت قرب الاهی. درک این گونه مسائل تنها از طریق کشف و شهود امکان پذیر است که آن هم برای تعداد اندکی از اولیای الاهی حاصل می شود.

محض نیز قابل درک و فهم است. در فرهنگ و مکتب اهل بیت علیهم السلام استفاده از ادله ی نقلی از جمله آیات و روایات در اصل امامت و ولایت، برای تأیید و استحکام یافته های عقلی و تشخیص مصادیق حقیقی امامت و ولایت است.

با عنایت به تقسیم بندی فوق، مسأله امامت، ولایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام ، هم با ادله ی عقلی و هم با ادله ی نقلی قابل شناخت و درک و فهم خواهد بود.

به همین دلیل، در این نوشتار - که بررسی بایسته ها در مقام بیان خطبه ی غدیرخم است - به صورت فشرده به دلایل عقلی ضرورت وجود امام نیز پرداخته ایم که امید است مورد استفاده خوانندگان عزیز قرار گیرد. به

یقین واقعه ی غدیرخم و خطبه ی بسیار با عظمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آن روز ناگفته های فراوان و اسرار سر به مهری دارد که امید است در نوشته های مفصل و مستقلی مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد. ان شاء الله.

بنابراین واقعه ی غدیرخم که یکی از محکم ترین سندهای امامت و ولایت دوازده امام علیهم السلام به ویژه خلافت بلافصل و امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، دارای گفته ها و ناگفته های فراوانی است. ضروری است، گفته ها را واکاوی و با زبان و گفتاری نو عرضه کنیم و ناگفته ها را با تحقیقات عمیق، دقیق، گسترده و فراگیر، به دست آورده و منتشر نماییم.

در پایان از پیشنهادها و نظرات خوانندگان ارجمند و صاحبان فکر و اندیشه استقبال نموده و استفاده از دیدگاه خوانندگان عزیز موجب امتنان و مایه ی مباهات است.

واسئل الله سبحانه المعونة والنصر علی الظالمین، والسلام علیکم وعلی جمیع اخواننا المؤمنین بولایة علی بن ابی طالب فی اقطار العالم ورحمة الله وبرکاته.

علی انصاری بویراحمدی

ص: 10

بایسته ها در مقام بیان خطبه غدیر

اشاره

خطبه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در غدیرخم از عظمت، شأنیت و مقام والایی برخوردار است. این عظمت از جهات مختلف قرآنی، حدیثی، فقهی، کلامی، زمانی، مکانی، رجالی، تاریخی، علمی و... قابل بررسی و نقد و نظر است.

ضروری است مبحث غدیرخم با مبنای علمی، به روش صحیح، تخصصی، مستند و مستدل توسط عالمان اسلام شناس مورد پژوهش و تحقیق گسترده قرار گرفته سپس توسط مؤلفان، خطیبان، متکلمان، و مبلغان با اسلوب شایسته ای در بین امت اسلام فرهنگ سازی گردد.

واقعه غدیرخم رویدادی مهم و تأثیرگذار در جهان است. (دستور کار، اجرای امر الاهی؛خطیب و مبلغ، مقام رفیع خاتم الانبیاء؛ مأموریت، ابلاغ و انتصاب امامت و ولایت به عنوان اصل کامل کننده دین و اتمام نعمت؛ باشکوه ترین همایش و مجلس روزگار، جمعیتی بالغ بر یکصد و بیست هزار نفر که حتی پنج هزار نفر از اهل خود مکه نیز در مشایعت و همراهی پیامبر تا غدیر حضور داشتند؛ برگشت از سفر حج، سفری سراسر معنوی، روحانی و عبادی؛

ص: 11

وجود و حضور اکابر از اصحاب رسول الله، سران قبایل، دلاوران و سرداران میدان های نبرد با کفار و مشرکان، حافظان قرآن، کاتبان وحی، شاعران، عاشقان و جان نثاران خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم ، والیان و رجال سیاسی، حضور اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم با آن شور و حال وصف ناشدنی و...).

بنابراین بایسته است غدیر به گونه ای بیان و مطرح گردد که حق این همه عظمت ادا شود؛ ولی متأسفانه باید گفت که از این همه عظمت، شکوه و گستردگی واقعه غدیر، گاهی تنها به آن یک جمله معروف اکتفا شده و همان نیز بسیار سست و ضعیف مطرح می شود که ای بسا شبهه آفرین نیز خواهد شد.

بدین جهت نکاتی بایسته در مقام بیان خطبه غدیر توصیه می گردد:

1. واژه شناسی ولی و ولایت

شایسته است قبل از بیان خطبه غدیر، واژه هایی همچون ولی، مولی، ولایت، تولّی، تولیّت، اَولی، اولی الامر و دیگر مشتقات قرآنی آن اعم از امام، وصی، خلیفه و... مورد بررسی قرار گرفته و از نظر لغوی و اصطلاحی تبیین گردد.((1))

لغت شناسان بزرگ عرب مهم ترین ترجمه لغوی «ولی» را به «قُرب و نزدیکی، به گونه ای که فاصله ای در میان نباشد» و معنای اصطلاحی آن را به

ص: 12


1- بدین منظور مجمع جهانی شیعه شناسی کتابی مستقل و مفصل، مشتمل بر بیش از هفتصد و بیست صفحه به نام «بازخوانی امامت و واژگان مرتبط» به جامعه ی علمی عرضه نموده که اصطلاحات اصلی مربوط به «امامت» را با اسلوب و روشی ابتکاری و مطلوب مورد تحقیق و پژوهش قرار داده است.

«اولای به تصرف و رهبر و زمامدار» معنا نموده اند.((1))

راغب نیز در «مفردات القرآن» ولایت را به معنای تصدی، صاحب اختیاری و اَوْلی به تصرف بودن می داند. کلمه «ولی» و مشتقات آن از پر استعمال ترین الفاظ قرآن کریم است که 124 مرتبه به صورت اسم و 112 مرتبه به صورت فعل در قرآن آمده است. نکته جالب آن است که در بیشتر موارد به معنای سرپرستی و اولای به تصرف به کار برده شده است.

دوست و محب از کم استعمال ترین معانی برای کلمه «ولی» است، اگر در آیه {إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُون}((2)) «ولی»را به معنای دوست ترجمه کنیم نتیجه چه می شود؟!

بدین جهت با واژه شناسی دقیق و علمی، جوابگوی بسیاری از شبهات خواهیم بود.

2. بیان فلسفه وجودی ولایت و امامت

از بایسته های پیش نیاز طرح خطبه غدیر در مورد ولایت، بیان فلسفه وجودی و ارزش و عظمت الاهی ولایت است. ولایت مقام و منصبی الاهی است. قبل از سخن گفتن از غدیر، درک و فهم این که ولایت و امامت اصلی از اصول دین و ضرورتی اجتناب ناپذیر است، باید مورد توجه قرار گیرد.

ص: 13


1- مقاییس اللغهْ، ج 6، ص 141؛ المصباح المنیر، ج 2، ص 396؛ الصحاح اللغهْ، ج 6 ذیل کلمه ولی؛ تاج العروس، ج 10، ص 398؛ فرهنگ امین، ج 4، ص 550.
2- مائده / 55.

تمامی ادله عقلی و نقلی اثبات کننده ضرورت نبوت، بر ضرورت وجود امام پس از نبی صلی الله علیه و آله وسلم نیز دلالت خواهند داشت. قاعده لطف و حکمت الاهی اقتضا می کند که خداوند بشر را پس از پیامبران، بدون امام و رهبر رها نسازد. ادله ی عقلی ضرورت وجود امام در فصلی مستقل مورد بررسی قرار گرفته که مطالعه آن دارای ارزش فراوانی در فهم و درک مسأله مهم و اساسی امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است. ادله فراوان نقلی از آیات قرآن و روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نیز مؤید این معناست؛ بنابراین اعلام و نصب ولایت علی علیه السلام در غدیرخم در حقیقت اثبات ولایت الله، ولایت انبیاء، ولایت معصومان و نمایندگان خداوند در زمین تا روز قیامت است. اعلام این ولایت الاهی یعنی نفی ولایت طاغوت، نفی ولایت شیطان، نفی ولایت مستکبران و عاملان زر، زور و تزویر و در نهایت استمرار ولایت الله و انبیاء توسط کسانی که مصداق انسان کامل بوده و شایستگی ولایت الاهی را دارند.

آیات متعددی از قرآن ضرورت اطاعت و تمسک به امامت و ولایت را بر ما واجب نموده است، مانند آیات: انذار((1)) تطهیر((2)) خیرالبریهْ((3))

مباهله((4)) ابلاغ((5))

ص: 14


1- رعد / 7.
2- احزاب / 33.
3- بینه / 7.
4- آل عمران / 61.
5- مائده / 67.

اکمال دین و اتمام نعمت((1)) صادقین((2)) ولایت((3)) اطاعت((4)) و...

همچنین روایات فراوانی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ضرورت و مصادیق واقعی ولایت را برای ما روشن ساخته است از جمله احادیث: یَوْمُ الدار، ثقلین، سفینه، منزلت، ولایت، دوازده خلیفه، وصایت، خلافت و... .

سزاوار است قبل از بیان خطبه غدیر، الاهی بودن ولایت به عنوان اصلی مستقل مورد دقت نظر قرار گرفته و اصالت و قداست آن تشریح گردد. در این صورت است که فهم و برداشت از خطبه غدیر ماندگار و جاودانه خواهد شد. ولایت همان ریاست اعلای مسلمین در تمامی امور دینی و دنیوی، رمز ارتباط بین خالق ومخلوق و واسطه فیض خداوندی است. ولایت است که دین را از انحراف و لغزش مصون نگاه داشته و در گذر زمان حافظ و مفسر و مبلغ واقعی آن خواهد بود، در نتیجه دارای اوصاف و ویژگی هایی همچون انبیاء الاهی است. بنابراین بایسته است ولایت و امامت به عنوان اصلی از اصول دین مورد بررسی قرار گرفته سپس ائمه معصوم علیهم السلام به عنوان مصادیق الاهی و حقیقی این اصل مطرح گردند.

ص: 15


1- مائده / 3.
2- ) توبه / 119.
3- مائده / 55.
4- نساء / 59.

3. بیان عظمت ولایت و تقسیمات آن

رسیدن به این مهم که ولایت و امامت، اصلی از اصول دین و رکنی از ارکان مهم و اساسی اسلام است نیازمند درک و فهم عظمت حدیث ولایت است. بررسی، ترسیم و تحلیل شقوق مختلف ولایت از این جهت حائز اهمیت است. انواع و اقسام ولایت:

اوّل: ولایت کلیه الاهیه.

{إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ}.((1))

این است و جز این نیست که ولی و سرپرست شما خدا، رسول صلی الله علیه و آله وسلم و آنانی هستند که ایمان آورده و در حال نماز و رکوع زکات پرداخت نموده اند.

دوّم: ولایت طاغوت که در مقابل ولایت مطلقه کلیه الاهیه قرار دارد مانند ولایت شیطان، کفار و ستمگران.

{... وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبینًا}.((2))

و هرکس شیطان را ولی خود قرار دهد نه خدای خود را، به تحقیق زیان دیده زیانی آشکار.

ص: 16


1- مائده / 55.
2- نساء / 119.

توضیح اقسام دیگر ولایت اعم از ولایت تکوینی، تشریعی، ولاء منفی، ولاء مثبت، ولاء فردی، ولاء جزئی، ولاء عام، ولاء خاص، ولاءمحبّت، ولاء زعامت، ولاء امامت به معنای اعم و اخص و... به ویژه بیان عالمانه ولاء امامت با استفاده از آیات قرآن و روایات حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم تأثیر به سزایی در فهم دقیق خطبه غدیر خواهد داشت.

در میان تمامی انواع و اقسام ولایت، ولاء امامت از چنان ارزش و اهمیتی برخوردار است که شالوده اصلی تشیع اعتقادی را تشکیل داده و بدون آن استمرار حرکت انبیاء امکان پذیر نخواهد بود.

ولاء امامت همان ولایت باطنی، ولایت معنوی، ولایت تصرف و مرتبه بالای ولایت تشریعی و تکوینی است. خداوند با همین ولایت هیچ گاه زمین را خالی از حجت نخواهد گذاشت. به همین جهت خداوند متعال در قرآن کریم تصریح به ابلاغ آن دارد، آنجا که از پیامبرش عهد گرفت که حتماً باید این ولایت را منصوب کنی وگرنه رسالتت را انجام نداده ای.((1))

4. بیان عظمت و شأنیت امام علی× برای ولایت و خلافت

وجود مقدس امام علی علیه السلام اقیانوس بی کرانی از اوصاف پسندیده و علوم و معارف الاهی است. چه کسی جز علی علیه السلام عملش الاهی، کلامش مشروع، زبانِ

ص: 17


1- مائده / 67.

بیانش متصل به منبع و خزانه علم الاهی و آگاه تر به معارف و سیره پاک نبوی است؟ کثرت آیات و روایات در شأن او فوق العاده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره عمق عظمت آن نیّر اعظم و ابرمرد تاریخ بشریت فرمودند:

اِن الله تعالی جَعَلَ لاَخی علیٍ فضائلَ لاتُحصی کثرةً.((1))

بدرستی که خداوند متعال برای برادرم علی علیه السلام فضایلی را قرار داده که از شمارش بیرون است.

در حدیث زیر نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خلافت بلافصل امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام را با صراحت بیان فرموده اند:

انّ علیّا منّی وأنا منه وهو ولیّ کلّ مؤمن بعدی؛

به درستی که علی از من است و من از او هستم و او ولیّ و سرپرست تمام مؤمنان بعد از من است.((2))

ص: 18


1- مناقب خوارزمی، ص 19 و 253؛ بحار، ج 38، ص 196.
2- 1. متقی هندی، کنز العمال، ج 11، ص 608، بیروت و ج 6، صص 153، 155 و 159، قدیم. 2. تاریخ خطیب بغدادی، ج 3، ص 339، بیروت. 3. محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص 68. 4. حاکم نیشابوری، مستدرک، ج 3، ص 111، بیروت. 5. علامه کشفی، مناقب المرتضویه، ص 74. 6. جمال الدین زرندی حنفی، نظم درر السمطین، ص 98. 7. دکتر ناصف، التّاج، ج 3، ص 335، بیروت. 8. علامه ابن حجر مکی، صواعق المحرقه، ص 124، مصر. 9. علامه بیهقی، سنن الکبری، ج 8، ص 5. 10. علامه عینی، مناقب سیدنا علی علیه السلام ، ص 28، حیدرآباد. 11. محمدبن اسماعیل بخاری، صواعق المحرقه، ج 3، ص 229، بیروت. 12. حافظ ابن عیسی محمدبن عیسی بن سوره الترمذی، صحیح، ج 2، ص 297، بیروت. 13. ابوداود، مسند، ج 3، ص 111. 14. علامه سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 159. 15. نسائی، خصائص، ص 19، مصر. 16. احمدبن حنبل، مناقب، ج 1، ص 215، بیروت. 17. علامه دهلوی، اشعة اللّمعات، ج 4، ص 665. 18. علامه ابن طلحه شافعی، مطالب السئول، ص 45. 19. شهاب الدین حسینی شافعی، توضیح الدلائل، ص 351. 20. علامه مناوی، کنوز الحقایق، ص 37. 21. علامه ابن مغازلی، مناقب، ص 224. 22. علامه گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 115. 23. حافظ ابی عیسی محمدبن عیسی بن سوره الترمذی، سنن، ج 2، ص 299 و ج 5، ص 273. 24. علامه امر تسری، ارجح المطالب، ص 452. 25. ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج 7، ص 343. 26. شیخ الاسلام جوین، فرائد السمطین، ج 1، ص 56، بیروت. 27. ابن عساکر، تاریخ، ج 1، ص 379، بیروت. 28. علامه بدخشی، مفتاح النجاه، ص 59. 29. شیخ محمد صبان مصری، اسعاف الراغبین، ص 177، مصر. 30. شیخ سلیمان حنفی، ینابیع الموده، ج 1، ص 52 و ج 2، صص 31 و 108، بیروت. 31. علامه شافعی یمانی، شرح الارجوزه، ص 293. 32. علامه مناوی، کنوز الحقایق، صص 37 و 41. 33. علامه ابن اثیر، اسد الغابه، ج 2، ص 7 و ج 4، ص 27 و ج 5، ص 92. 34. امام احمد حنبل، مسند، ج 3، ص 337 و ج 4، صص 164 و 165. 35. علامه بدخشی، نزل الابرار، ص 22. 36. حافظ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج 6، ص 293. 37. علامه بدخشی، تحفة المحبین، ص 168. 38. علی بن حسام الدین، منتخب کنز العمال، ج 5، ص 30. 39. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 51. 40. ابن بطریق، العمده، ص 204. 41. علامه امینی، الغدیر، ج 3، ص 215، بیروت. 42. سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسه، ج 1، صص 337 و 343، بیروت. 43. مدنی کاشانی، الخلافه، ص 71. 44. صابری یزدی، حکم الزاهره، ص 8. 45. مرعشی نجفی، ملحقات احقاق الحق، ج 5، ص 301. 46. شیخ طوسی، امالی، ج 1، ص 277. 47. علامه حلی، نهج الحق، ص 218. 48. امین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 351، بیروت. 49. علامه بحرانی، غایة المرام، ص 457، بیروت. 50. سیدمحمدهادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج 1، صص 231 و 422، بیروت. 51. مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعه، ص 137. 52. نجم الدین عسکری، علیّ والوصیه، ص 175. 53. الوصول، ص 85. 54. میرزا خلیل رازی، تحفة الامامیه، ص 200، بمبئی.

ص: 19

همچنین می فرماید:

یا علیّ من انکر امامتک فقد انکر نبوّتی؛

ای علی! کسی که امامت تو را انکار کند، پیامبری مرا انکار کرده است.((1))

ص: 20


1- 1. شیخ سلیمان حنفی، ینابیع الموده، ص 53، اسلامبول. 2. علامه بحرانی، غایة المرام، ص 456، بیروت.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم از طریق ملائکهْ الله و قول خداوند متعال ولایت مستحکم امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بیان فرموده اند:

عن جبرئیل عن میکائیل عن اسرافیل یقول الله عزّوجلّ: ولایة علیّ بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی (ناری).((1))

1. ملاحسن فیض کاشانی، علم الیقین.

2. ملاصدرا، شرح اصول کافی.

3. میرزا خلیل رازی، تحفة الامامیه، بمبئی.

4. نجم الدین عسکری، علیّ و الوصیه، بیروت.

نسائی، خصائص، مصر تهران، امیرکبیر، 1390.

همچنین می فرماید:

یا علیّ من انکر امامتک فقد انکر نبوّتی؛

ای علی! کسی که امامت تو را انکار کند، پیامبری مرا انکار کرده است.((2))

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم از طریق ملائکهْ الله و قول خداوند متعال ولایت مستحکم امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بیان فرموده اند:

عن جبرئیل عن میکائیل عن اسرافیل یقول الله عزّوجلّ: ولایة علیّ بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی (ناری).((3))

ص: 21


1- 1. حافظ حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 131، بیروت. 2. علامه فضل الله رشیدیه، تتمة الأسوله، ص 110. 3. شیخ حرّ عاملی، جواهر السّنیه، ص 208. 4. سید محمدهادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج 3، ص 64، بیروت. 5. علامه مجلسی، روضة المتقین، ج 13، ص 212. 6. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135. 7. مرعشی نجفی، ملحقات احقاق الحق، ج 7، ص 123 و ج 14، ص 522، قم. 8. علامه حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 39. 9. علامه امینی، الغدیر. 10. رحمانی همدانی، الامام علیّ بن ابی طالب علیه السلام . 11. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 39، ص 243، بیروت. 12. صابری یزدی، الحکم الزاهره، ج 1، ص 88. 13. شیخ صدوق، امالی، ص 195. 14. سبزواری، جامع الاخبار، ص 52. 15. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج 2، ص 368. 16. سید احمد مستنبط، القطرة، ج 1، ص 232. 17. محمدباقر دهدشتی بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج 2، 102. 18. شیخ طوسی، امالی، ج 1، ص 363. 19. محدث قمی، سفینة البحار، ج 8، ص 602. 20. امام رضا علیه السلام ، مسند، ج 1، ص 114. 21. تأویل الآیات، ج 1، ص 93.
2- 1. شیخ سلیمان حنفی، ینابیع الموده، ص 53، اسلامبول. 2. علامه بحرانی، غایة المرام، ص 456، بیروت.
3- 1. حافظ حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 131، بیروت. 2. علامه فضل الله رشیدیه، تتمة الأسوله، ص 110. 3. شیخ حرّ عاملی، جواهر السّنیه، ص 208. 4. سید محمدهادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج 3، ص 64، بیروت. 5. علامه مجلسی، روضة المتقین، ج 13، ص 212. 6. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135. 7. مرعشی نجفی، ملحقات احقاق الحق، ج 7، ص 123 و ج 14، ص 522، قم. 8. علامه حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 39. 9. علامه امینی، الغدیر. 10. رحمانی همدانی، الامام علیّ بن ابی طالب علیه السلام . 11. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 39، ص 243، بیروت. 12. صابری یزدی، الحکم الزاهره، ج 1، ص 88. 13. شیخ صدوق، امالی، ص 195. 14. سبزواری، جامع الاخبار، ص 52. 15. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج 2، ص 368. 16. سید احمد مستنبط، القطرة، ج 1، ص 232. 17. محمدباقر دهدشتی بهبهانی، الدمعة الساکبة، ج 2، 102. 18. شیخ طوسی، امالی، ج 1، ص 363. 19. محدث قمی، سفینة البحار، ج 8، ص 602. 20. امام رضا علیه السلام ، مسند، ج 1، ص 114. 21. تأویل الآیات، ج 1، ص 93.

جبرئیل، از میکائیل، از اسرافیل روایت می کند که خداوند عزّوجلّ می فرماید:

«ولایت علی بن ابی طالب قلعه استوار و محکم من است؛ پس کسی که در آن داخل شود، از عذاب من در امان خواهد بود».

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در جواب کسانی که تصور می کردند با انجام همه ی تکالیف دینی امّا بدون تمسک به ولایت امیرالمؤمنین ممکن است رستگار شوند، فرموده اند:

یا علیّ، لو ان عبداً عبدالله عزّوجلّ مثل ما اَقام نوح فی قومه وکان له مثل احد ذهباً فانفقه فی سبیل الله ومدّ فی عمره حتّی حج الف عام علی قدمیه ثمّ قتل بین الصّفا والمروة مظلوماً ثمّ لم یوالک یا علیّ لم یشم رائحة الجنّة ولم یدخلها؛((1))

ص: 22


1- 1. علامه خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 69. 2. علامه خوارزمی، مناقب، ص 38. 3. ابن عساکر، ترجمه امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، ج 1، ص 76، بیروت. 4. شیخ سلیمان حنفی، ینابیع الموده، ص 252، اسلامبول و ج 2، ص 76، بیروت. 5. علامه ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 5، ص 219، بیروت. 6. شافعی همدانی، مودة القربی، ص 64، لاهور. 7. علامه کشفی ترمذی، مناقب المرتضویه، ص 95، بمبئی. 8. علامه اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 136. 9. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 198. 10. سید محمدهادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج 1، ص 174، بیروت. 11. مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعه، ص 207. 12. طبرسی نوری، کفایة الموحدین، ج 2، ص 378. 13. مرعشی نجفی، ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 183. 14. ابی جعفر طبری، بشارة المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم ، ص 94 و 153، جدید. 15. علی محمد علی دخیل، ثواب الاعمال و عقابها، ص 586، بیروت. 16. علامه امینی، الغدیر، ج 2، ص 302، بیروت. 17. سید محمدمهدی موسوی، طوالع الانوار، ص 156. 18. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 27، ص 194، بیروت. 19. علامه حلی، کشف الیقین، ص 226.

ای علی! هرگاه بنده ای خدای عزّوجلّ را بندگی کند همانند آنچه که نوح در میان قومش بود و همانند کوه اُحد طلا داشته باشد؛ پس آن را در راه خدا انفاق کند و عمرش به قدری طولانی شود تا هزار مرتبه با پای پیاده به حج مشرّف شود. سپس میان صفا و مروه مظلومانه شهید شود؛ آن گاه ای علی! ولایت تو را نداشته باشد؛ بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.

پیش بینی مدبرانه رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در غصب ولایت و خلافت ستودنی است. گویا ایشان به وضوح، کید و فتنه ریاست پرستان را می بیند. آن حضرت با صراحت می فرماید:

ستکون من بعدی فتنة فاذا کان ذلک فالزموا علیّ بن ابی طالب فانّه اول من یرانی واول من یصافحنی یوم القیامة وهو الصّدّیق الاکبر وهو فاروق هذه الامّة یفرق بین الحقّ والباطل وهو یعسوب المؤمنین والمال یعسوب المنافقین؛((1))

ص: 23


1- 1. متقی هندی، کنز العمال، ج 11، ص 612، بیروت و ج 12، ص 210. 2. شیخ سلیمان حنفی، ینابیع الموده، ص 251، اسلامبول و ج 1، ص 129، بیروت. 3. علامه امر تسری، ارجح المطالب، ص 23، لاهور. 4. شافعی همدانی، مودة القربی، ص 60، لاهور. 5. علامه خوارزمی، مناقب، ص 57. 6. علامه ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 88. 7. علامه ابن اثیر، اسد الغابه، ج 5، ص 287 و ج 6، ص 270. 8. شافعی همدانی، سبعین، ص 507، پاکستان. 9. علامه ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 1، ص 357، بیروت. 10. حافظ ابن عبدالبرّ اندلسی، استیعاب، ج 4، ص 170. 11. علامه ابن حجر عسقلانی، اصابه، ج 4، ص 167. 12. حلبی، انسان العیون، ج 1، ص 380. 13. علامه ابن حسنویّه، درّ بحر المناقب، ص 132. 14. علامه گنجی شافعی، کفایة الطالب، صص 79 و 188. 15. علامه بکری، صلوات الهامعه، ص 138. 16. علامه کشفی ترمذی، مناقب المرتضویه، ص 93. 17. علامه سیوطی، لئالی المصنوعه، ج 1، ص 324، بیروت. 18. علامه عینی، مناقب، ص 59. 19. ابی جعفر طبری، بشارة المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم ، صص 152 و 186، نجف. 20. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 38، ص 117، بیروت. 21. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 91. 22. مرعشی نجفی، ملحقات احقاق الحق، ج 4، ص 335 و ج 15، ص 307. 23. سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسه، ج 2، ص 88. 24. علامه عیسی اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 504. 25. نجم الدین عسکری، علیّ و الوصیه، ص 146، بیروت. 26. سید هاشم حسینی، بوستان معرفت، ص 423.

به زودی بعد از من فتنه ای شما را در بر خواهد گرفت؛ پس هرگاه چنین شد، ملازم رکاب علیّ بن ابی طالب باشید؛ زیرا او در قیامت اول

ص: 24

شخصی است که مرا خواهد دید و اول کسی است که با من مصافحه خواهد کرد. او صدیق اکبر و فاروق این امت و مرز بین حق و باطل است و او پیشوای افراد باایمان است و مال، پیشوای منافقان است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم افزون بر پیش گویی فتنه و مشخص کردن مسیر مؤمنان با دستور الهی، بار دیگر، در تمسک به ولایت از جهت پیشوایی و رهبری امام علی علیه السلام ، بعد از خود فرموده اند:

علیکم بعلیّ بن ابی طالب فانّه مولاکم فَاَحِبّوه وکبیرکم فاتّبعوه وعالمکم فاکرموه وقاعدکم الی الجنّة فعزّزوه واذا دعاکم فأجیبوه واذا أمرکم به زودی بعد از من فتنه ای شما را در بر خواهد گرفت؛ پس هرگاه چنین شد، ملازم رکاب علیّ بن ابی طالب باشید؛ زیرا او در قیامت اول شخصی است که مرا خواهد دید و اول کسی است که با من مصافحه خواهد کرد. او صدیق اکبر و فاروق این امت و مرز بین حق و باطل است و او پیشوای افراد باایمان است و مال، پیشوای منافقان است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم افزون بر پیش گویی فتنه و مشخص کردن مسیر مؤمنان با دستور الهی، بار دیگر، در تمسک به ولایت از جهت پیشوایی و رهبری امام علی علیه السلام ، بعد از خود فرموده اند:

علیکم بعلیّ بن ابی طالب فانّه مولاکم فَاَحِبّوه وکبیرکم فاتّبعوه وعالمکم فاکرموه وقاعدکم الی الجنّة فعزّزوه واذا دعاکم فأجیبوه واذا أمرکم فاطیعوه احبّوه لحبّی واکرموه لکرامتی ما قلت لکم فی علیّ الّا ما أمرنی به ربّی جلّت عظمته؛((1))

ص: 25


1- 1. شیخ الاسلام جوینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 78، بیروت. 2. علامه خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، صص 41 و 73. 3. علامه خوارزمی، مناقب، ص 226. 4. علامه حافظ حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 105، بیروت. 5. ابن عساکر، تاریخ، ج 2، ص 481، بیروت. 6. علامه ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 58. 7. علامه ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 1، ص 235، بیروت. 8. علامه گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 85. 9. علامه بکری، صلوات الهامعه، ص 160. 10. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 7، ص 360. 11. شیخ شمس الدین شافعی، اسنی المطالب، ص 14. 12. علامه ابن حسنویّه، درّ بحرالمناقب، ص 84. 13. علامه بحرانی، غایة المرام، ج 1، ص 365، ایران و ص 586، بیروت. 14. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 27، ص 112، بیروت. 15. سید محمد علی اصفهانی، تحفة الامامیه، ص 257. 16. خوانساری، روضات الجنات، ج 6، ص 185. 17. نجم الدین عسکری، علیّ والوصیّه، ص 241، بیروت. 18. سید هاشم حسینی، بوستان معرفت، ص 518. 19. مدنی کاشانی، الخلافه، ص 82. 20. ابن شاذان، مائة منقبه، ص 63. 21. علامه کراچکی، کنز الفوائد، ص 208.

بر شما باد به علی بن ابی طالب؛ زیرا او مولای شماست، پس او را دوست بدارید؛ و بزرگ شماست پس از او پیروی کنید؛ و دانشمند شماست پس به او احترام بگذارید؛ و پیشوا و رهبر شما به سوی بهشت است؛ پس او را عزیز بدارید. هنگامی که شما را بخواند به فرمان او توجه کنید و اگر دستوری به شما دهد، پس از او اطاعت کنید. برای دوستی من، او را دوست بدارید و برای اکرام من، او را اکرام کنید. برای شما درباره علی نگفتم؛ مگر آنچه پروردگارم (جلت عظمته) به من امر فرموده بود.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، پس از همه ی سفارشات اتمام حجت می نمایند که تنها رهبری و خلافت بلافصل علی علیه السلام است که شما را به راه راست هدایت می نماید، از این رو فرموده اند:

ان تولّوا علیّاً تجدوه هادیاً مهدیّاً یسلک بکم الطّریق المستقیم؛((1))

ص: 26


1- 1. متقی هندی، کنز العمال، ج 11، ص 612، بیروت. 2. حافظ حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 63، بیروت. 3. علامه عینی، سیدنا علی علیه السلام ، ص 21. 4. علامه گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 163. 5. علامه هیثمی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 314، بیروت. 6. حاکم نیشابوری، مستدرک، ج 3، ص 124، بیروت. 7. علامه کشفی ترمذی، مناقب المرتضویه، ص 117. 8. قاضی ابی ولید، معتصر، ج 2، ص 247. 9. علامه صفوری، نزهة المجالس، ج 2. 10. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 50 و ج 9، ص 170. 11. محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص 270. 12. حافظ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج 1، ص 64، بیروت. 13. علامه بدخشی، تحفة المحبین، ص 181. 14. علامه اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 208. 15. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 38، ص 128، بیروت. 16. سید صادق حسینی شیرازی، علیّ فی القرآن، ج 1، ص 36، بیروت. 17. سید محمدهادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج 4، ص 180، بیروت. 18. علامه بحرانی، حلیة الابرار، ج 1، صص 64 و 94.

اگر ولایت علی را بپذیرید، او را هدایتگری هدایت شده می یابید که شما را به سوی راه مستقیم رهبری می کند.

به همین دلیل از آن حضرت روایت شده است که از دیدگاه خداوند متعال تنها علی بن ابی طالب علیه السلام باید با عنوان امیرالمؤمنین خطاب گردد.

ان فی اللّوح المحفوظ تحت العرش مکتوب علیّ بن ابی طالب امیرالمؤمنین.((1))

ص: 27


1- 1. علامه کشفی ترمذی، المناقب المرتضویه، ص 118. 2. سید تقی بیننده، خورشید ولایت، ص 27.

به درستی که در لوح محفوظ - که در زیر عرش قرار دارد - نوشته شده است که علی بن ابی طالب، امیر مؤمنان است.

دقت در کلام نورانی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در مورد انتخاب رهبر و حجت الاهی برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت بسیار راهگشا است آنجا که می فرماید:

أنا وعلیّ حجّة الله علی عباده.

من و علی حجت و راهنمای الاهی برای بندگانش هستیم.((1))

ص: 28


1- 1. محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص 77. 2. متقی هندی، کنز العمال، ج 11، ص 620، بیروت. 3. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 2، ص 274، بیروت. 4. محب الدین طبری، ریاض النضره، ج 2، ص 203. 5. علامه عینی، مناقب سیدنا علی علیه السلام ، ص 27. 6. علامه مناوی، کنوز الحقایق، ص 43. 7. علامه حضرمی، وسیلة المآل، ص 241. 8. علامه ابن مغازلی، مناقب، صص 45 و 197. 9. حافظ ابن عبدالبرّ اندلسی، الاستیعاب، ج 3، ص 109. 10. تاریخ خطیب بغدادی، ج 2، ص 45. 11. علامه ذهبی، میزان الاعتدال، ج 2، ص 45. 12. علامه دیلمی، فردوس الاخبار. 13. امام احمد حنبل، مسند، ج 1، ص 159. 14. علامه گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 206. 15. ابی جعفر محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 62. 16. شیخ سلیمان حنفی، ینابیع الموده، ص 179، اسلامبول و ج 2، ص 63، بیروت. 17. علی بن حسام الدین، منتخب کنز العمال، ج 5، ص 34. 18. علامه اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 216. 19. سید محمدهادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج4، ص7 و ج5، ص53، بیروت. 20. علیّ والسنه، ص 49، بیروت. 21. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 27. 22. میرزا خلیل رازی، تحفة الامامیه، ص 270. 23. سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسه، ج 2، ص 96. 24. علامه حلی، کشف الیقین، ص 257. 25. ابن بابویه، الاربعین حدیثا، ص 591. 26. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 38، ص 138، بیروت. منابع پیشین از شماره 17 - 1 از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نه تنها علی علیه السلام بلکه همه ی اهل بیت و دوازده امام علیهم السلام را حجت الاهی و وسیله هدایت معرفی کرده اند:

انّ الله جعل علیّا وزوجته وابناءه حجج الله علی خلقه وهم ابواب العلم فی امّتی، من اهتدی بهم هدی الی صراط المستقیم؛((1))

به درستی که خداوند علی و همسر و فرزندانش را حجت و

ص: 29


1- 1. علامه حافظ حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 58، بیروت. 2. حجت الاسلام رحمانی همدانی، الامام علیّ بن ابی طالب علیه السلام ، ص 16. 3. آیت الله سید هاشم حسینی، بوستان معرفت، ص 58. 4. آیت الله سید صادق حسینی شیرازی، اهل البیت فی القرآن، ص 43، بیروت. 5. آیت الله العظمی سید محمدهادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج 3، ص 34، بیروت. 6. آیت الله سید صادق حسینی شیرازی، علیّ فی القرآن، ج 1، ص 92 و ج 2، ص 44، بیروت. منبع شماره 1 از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

راهنمایان خود برای خلقش قرار داد و آنان در میان امت من، درهای دانش هستند. هر کس به واسطه آنان هدایت شود، به سوی صراط مستقیم هدایت شده است.

اگر کسی شبهه کند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، علی علیه السلام را شایسته رهبری می دانسته و او را پس از خود، تأیید، و بعد از خویش منصوب کرده اند، اما از کجا معلوم که او برای وصایت و خلافت بهترین بوده است؟ باید گفت اولاً؛ پیامبر به دستور الهی عمل کرده است. ثانیاً؛ این مطلب توهین به عظمت و اعلمیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. ثالثاً؛ خود ایشان که سخنان و کلامش همچون وحی الاهی است، برتری علی علیه السلام را نیز با صراحت چنین بیان فرموده اند:

انّ وصیّی وخلیفتی وخیر من اترک بعدی ینجز موعدی ویقضی دَینی علیّ بن ابی طالب؛

به درستی که وصی من و جانشین من و بهترین کسی که بعد از من است و قرض مرا ادا کرده، علی بن ابی طالب است.((1))

ص: 30


1- 1. علامه خوارزمی، مناقب، ص 67. 2. علامه عینی، مناقب سیدنا علی علیه السلام ، ص 20. 3. علامه گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 159. 4. شیخ سلیمان حنفی، ینابیع الموده، ص 231، اسلامبول. 5. متقی هندی، کنز العمال، ج 6، ص 154، قدیم و ج 11، ص 610، بیروت. 6. محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص 71. 7. محب الدین طبری، ریاض النضره، ج 2، ص 178، بیروت. 8. شیخ جمال الدین اسنوی، کوکب الدّری، ص 110، پاکستان. 9. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 77، بیروت. 10. علی بن حسام الدین، منتخب کنز العمال، ج 5، ص 32. 11. امام احمد حنبل، مناقب، ج 1، ص 172، بیروت. 12. علامه سبط جوزی، تذکرة الخواص، ص 43. 13. علامه بحرانی، غایة المرام، ج 1، ص 285. 14. نجم الدین عسکری، علیّ والوصیه، ص 59، بیروت. 15. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 38، ص 1، بیروت. 16. مدنی کاشانی، الخلافه، ص 21. 17. علامه ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 47. 18. سید محمدهادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج1، ص169 و ج2، ص19 و ج3، ص41، بیروت.

او تحت تربیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم بزرگ شده و اولین مسلمان، اولین لبیک گوینده به پیامبر، اولین نمازگزار، اولین محبوب نزد او، اوّل عالم و درب علم شهر نبی، اولین صحابی، اولین و بزرگ ترین سردار سپاه پیامبر، خلف صالح، یار و یاور همیشگی و اولین و آخرین شخصی است که پیوسته در کنار پیامبر بوده است. نقل و اعتراف به آن همه فضائل و مناقب از علی علیه السلام در حالی است که تنهااندکی از عظمت و شأن ایشان عرصه ظهور پیدا کرد. اگر به آن حضرت جفا نمی شد و آن همه سال ایشان را خانه نشین نمی کردند، جهانیان را به تعجب و حیرت بیشتر وامی داشت. بنابراین بایسته است قبل از بیان حدیث ولایت در خطبه غدیرخم، معرفت کامل و جامع الاطراف نسبت به دّر غلطان وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام داشته باشیم و قبل از بیان خطبه غدیر، به بررسی عظمت و لیاقت او برای امامت بپردازیم.

ص: 31

5. خطرات و تهدیدات نصب ولایت علی×

خداوند می فرماید: ای رسول ما، ابلاغ کن آنچه را نازل شده از طرف پروردگارت. که اگر ابلاغ نکنی رسالتت را انجام نداده ای، و خداوند حفظ می کند تو را از شر مردم و... .((1))

برخی از خطرات پیشروی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را مرورمی نماییم:

اوّل: خطر تهدیدات و توطئه های منافقین؛((2))

دوّم: خطر جریان پیمان و صحیفه ملعونه اوّل، که اصلی ترین مفاد این صحیفه چنین است:

اگر محمد از دنیا رفت یا کشته شد نگذاریم خلافت و جانشینی او در اهل بیتش مستقر شود.((3))

سوم: توطئه قتل پیامبر در مسیر حرکت از مکه به مدینه در قله کوه «هرشا» که اجرا نمودند، اما ناکام ماندند.((4))

همچنین جریان صحیفه ملعونه دوّم،((5)) خطرات کینه توزانه حسودان و معاندان نسبت به علی علیه السلام و... که مجال تفصیل آنها نیست.

ص: 32


1- مائده / 67.
2- عوالم العلوم، ج 15 / 3 ص 164.
3- کتاب سلیم، ص 816.
4- اقبال الاعمال، ص 458؛ بحارالانوار، ج 28، ص 99.
5- بحارالانوار، ج 28، ص 102 تا 111.

6. سابقه نصب ولی و وصّی توسط دیگرانبیای الاهی

بررسی سابقه نصب ولی و وصی توسط دیگر انبیای الاهی برای فهم بهتر خطبه ی غدیر ضروری است. عمربن خطاب از حضرت سلمان روایت نموده که گفت من در آخرین لحظات رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به خدمتش رسیدم. سپس گفتم یا رسول الله! آیا وصیت فرموده ای؟ حضرت فرمود: ای سلمان می دانی اوصیای پیامبران کیان اند؟ گفتم: خدا و رسولش از آن آگاه ترند. فرمود: همانا آدم علیه السلام وصیش «شیث» بود و او برترین کس از فرزندان وی بود که جانشین پدر شد. وصی نوح «سام» بود که برترین کس بعد از نوح بود که جانشین او شد. وصی موسی «یوشع» بود که برترین کس پس از موسی بود که جانشین او شد. وصّی سلیمان «آصف بن برخیا» بود که افضل افراد بعد از وی بود. وصّی عیسی «شمعون بن فرخیا» بود که برترین فرد بعد از وی بود. آن گاه فرمود:

وانِی اوصیتُ اِلی علیّ وهو افضلُ من أترکُهُ بَعْدی.

به درستی که من علی را وصی و جانشین خودم قرار دادم که او افضل افراد بعد از من است.

7. مصادیق واقعی ولایت و امامت

ولایت مشروع از جانب خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم دارای اوصاف و شرایطی است که از بشر معمولی ساخته نیست از جمله: سلامت ظاهری و باطنی، عصمت، افضلیت، اعلمیت، منصوص و منصوب بودن از طرف خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم ، قادر بودن به کرامات و توان خارق العاده، حامل علوم الاهی و وارث علم نبی و... .

ص: 33

طبق آیات قرآن و روایات فراوان و متواتر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، غیر از امامان دوازده گانه که نام و نشانی آنان به صراحت توسط پیامبر اسلام بیان شده است هیچ کس دیگری حق طمع به این منصب الاهی را نداشته و خلافت دیگران نامشروع و غصبی خواهد بود. عالمان و اندیشمندان اسلامی وظیفه دارند با شجاعت تمام، مسلمین رانسبت به غصب ولایت شرعی اهل بیت علیهم السلام هشدار داده و آیات قرآن کریم و احادیث و سیره پیامبر (ثقلین) را محور وحدت قرار دهند. وای از تقیه نابه جا و ترس از طعن دشمن که گاهی باعث می شود حتی در مسائل مهم فقه اکبر و فقه اصغر (عقیدتی و فقهی) خودزنی نموده و عدالت را قربانی مصلحت نماییم.

8. اهمیت مکانی غدیر خم

غدیرخم نام مکانی است در بین سلسله جبال جحفه که آبگیر مناطق اطراف بوده است. غدیرخم دارای تقاطع بزرگی بوده که کاروانیان و حجاج سراسر جزیرهًْ العرب و بلاد اسلامی در آن جا از همدیگر جدا می شدند. شکل جغرافیایی آن همچون میادین فوتبال امروزی است. در این بزرگراه و تقاطع مردم یمن به سوی جنوب، مردم مدینه به سوی شمال، مردم عراق به سوی شرق و مردم مصر به سوی غرب رهسپار می شدند. همین که کاروان حضرت به منطقه «کُراع الغُمَیم» رسیدند، مسیر حرکت خود را به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند: «اَیُّها الناس اجیبوا داعی الله، اَنا رسول الله» ای مردم! دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم. بدین طریق فرمودند: همه در غدیر جمع شوند که «هنگام ابلاغ

ص: 34

پیام مهّمی» فرا رسیده است. اهمیت مکانی غدیرخم آن گاه آشکارتر می شود که بدانیم این محل تنها مکانی است که امکان تجمع تمامی حجاج از همه بلاد اسلامی در یک زمان را دارد، حتی پنج هزار نفر از حجاج خود مکه نیز قرار بود تا این منطقه پیامبر را همراهی و مشایعت نمایند. جایگاه و مکان پیامبر در غدیر به گونه ای بوده که این همه جمعیت که تعداد آنها بیش از یکصد و بیست هزار نفر بوده همه او را می دیدند و سخن او را می شنیدند. تنها مکانی بوده است که به اندازه ی یکصد و بیست هزار نفر با حیواناتشان در سه شبانه روز آب کافی و آشامیدنی داشته است.

9. اهمیت زمانی غدیر

طبق روایات، خروج رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم برای حج در 25 ذی العقده و ورود آن حضرت به مکه در پنجم ذی الحجه بوده است. روز عید غدیر روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری قمری بوده است که اکثر مورخین معتقدند تمامی انبیاء الاهی در چنین روزی اوصیای خود را انتخاب کرده اند و بسیاری از حوادث ارزشمند تاریخ در این روز اتفاق افتاده است. از جهت دیگر مسلمین از سفر حج برگشته و دارای صفای روح و باطن و پذیرای بهتر فرامین الاهی و دستورات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بوده اند.

10. چگونگی برگزاری مراسم نصب ولایت علی(ع)

پس از تجمع تمامی حاجیان و رسیدن ظهر شرعی، نماز را به جماعت برگزار نمودند. به دنبال آن جایگاهی عظیم که امکان ایستادن سه نفر (پیامبر

ص: 35

اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، علی علیه السلام و حذیفه برای سایبان) بر فراز آن وجود داشت، بنا گردید. بعد از استقرار بر جایگاه، مراسم عمامه گذاری انجام شد که توضیحات آن خواهد آمد. پس از آن ایراد خطبه ای تاریخی و الاهی که بیش از یک ساعت به طول انجامید. مطالب متنوع و متعدد و مفاهیم عالی خطبه فوق العاده است که ترجمه اصل خطبه در پایان این نوشته خواهد آمد.

در پایان خطبه، از همه بیعت و اقرار به ولایت علی علیه السلام به صورت زبانی گرفته شد. سپس مراسم ویژه بیعت رسمی برگزار گردید که سه شبانه روز به طول انجامید که در ادامه بیان خواهد شد.

11. برگزاری مراسم زیبای تاج ولایت (عمامه گذاری)

یکی از اقدامات تاریخی و مهمی که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم در راستای نصب ولایت در غدیر خم انجام دادند، مراسم عمامه گذاری حضرت علی علیه السلام بود که به صورت نمادین، زیبا و با تشریفات خاصی به عمل آمد. وسایل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هر کدام اسم خاصّی داشتند، اسم شمشیر حضرت «ذوالفقار»((1)) بود، اسم عمامه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم «السحاب» بود به معنای ابر که عمامه مخصوص رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بود، اسم عصای رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم «الممشوق» بود و شتر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ، «العضباء» بود. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم از بالای منبر، امیرالمؤمنین علیه السلام را فرا خواندند عمامه را از

ص: 36


1- که در جنگ احد با ندای آسمانی و حدیث قدسی «لا سیف الاّ ذوالفقار ولا فتی الاّ علی» به امیرالمؤمنین علیه السلام واگذار شد.

سر خویش برداشته و باز کردند، دوباره پیچیدند و با همان عمامه «سحاب» علی علیه السلام را عمامه گذاری کردند.

حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیر خم عمامه ای بر سرم بست و یک طرفش را روی دوشم آویخت و فرمود: خداوند روز بدر و حنین مرا به وسیله فرشتگانی که چنین عمامه هایی بر سر داشتند، کمک کرد و فرمود: عمامه مانعی است میان کفر و ایمان».((1))

حلبی می گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عمامه ای به نام سحاب داشتند که بر سر علی بن ابی طالب علیه السلام گذاشتند، حضرت علی علیه السلام گاهی با آن عمامه بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وارد می شدند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرمودند: علی با عمامۀ سحاب آمد».((2))

ابن عباس می گوید: هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را معمم ساخت به او فرمود: یا علی عمامه تاج عرب است.((3))

در آن دوران که مرسوم بود، ولیعهد پادشاهان با تاج منصوب شوند، عمامه نیز - طبق فرموده ی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم - تاج معنوی است و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام با همین تاج معنوی منصوب و آغاز گردید.

12. بیان نکات مهّم و محورهای اساسی خطبه غدیرخم

خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیرخم دارای نکات و محورهای بسیار مهمی است

ص: 37


1- الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص27.
2- سیرۀ حلبی، ج 3، ص 369.
3- الغدیر، ج 1، ص 291.

که در بیش از ده محور قابل شرح و تبیین است. به از آنجا که این نوشتار اقتضای بیان شرح و تبیین تمام محورهای خطبه غدیر را ندارد، تنها به بیان برخی از محورها و نکات مهم خطبه می پردازیم:

اوّل: حمد و ستایش الاهی و بیان قدرت و عظمت پروردگار.

می فرمایند:

ای مردم من به زودی ندای حق را لبیک می گویم و... ؛

دوّم: تصریح به فلسفه و علّت اصلی تجمع در غدیر می نمایند.

می فرمایند: ای مردم بدرستی که جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شده و از جانب خدا امر کرده که در این مکان و در این مقام پیام ولایت علی علیه السلام را به همه مردم برسانم که علی بن ابی طالب برادر، وصی، جانشین و امام بعد از من خواهد بود و... ؛

سوم: معرفی دوازده امام و عمومیت ولایت آنان بر همه انسان ها در همه زمان ها ومکان ها.

می فرمایند:

ای گروه مردم! پیامبر شما بهترین پیامبر، وصی او بهترین وصی و فرزندان او بهترین اوصیاء می باشند و امامت تا روز قیامت در فرزندان من از صلب علی بن ابی طالب است و... ؛

چهارم: از مردم در مورد اولای به تصرف بودن خود اقرار می گیرند: «اَلستُ اولی بالمؤمنین من انفسهم»، همه جواب می دهند بلی یا رسول الله. آن گاه دست

ص: 38

علی علیه السلام را بالا می برند و می فرمایند: هر کس من اولای به تصرف و مولای او هستم این علی ولی اوست و اولای به تصرف نسبت به اوست و... ؛

پنجم: با بیان و یادآوری آیات فضائل علی علیه السلام و آیات مربوط به ابلاغ ولایت می فرمایند:

ای گروه مردم خداوند علی علیه السلام را ولی و امام شما قرار داده و اطاعت او را واجب گردانیده، حکم او جاری و امر او نافذ است. دور است از رحمت خدا کسی که مخالفت کند با او... ؛

ششم: با یادآوری آیات غضب و عذاب الاهی خبر از غصب ولایت می دهند می فرمایند: ای گروه مردم پس از من رهبرانی می آیند که مردم را به دوزخ می خوانند، آنها روز قیامت یاری نمی شوند و خدا و من از آنها بیزاریم، آنها به زودی خلافت را غصب کرده و به صورت سلطنت در می آورند... ؛

هفتم: مطالبی مهم و اساسی در مورد حضرت بقیهًْ الله الاعظم می فرمایند:

معاشرالناس اِنّی نّبی وعلی وصیّی، ألا اِن خاتم الائمة منا القائم المهدی.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خاتم الانبیاء و حضرت مهدی خاتم الائمه است.

هشتم: اهل بیت نور الاهی. پیامبر اسلام در بخشی از خطبه غدیر فرمودند:

ای مردم نور از جانب خداوند در من نهاده شده است و سپس در علی بن ابی طالب و بعد در نسل او تا مهدی قائم... و خداوند ما را بر کوتاهی کنندگان، معاندان، مخالفان،

ص: 39

گناهکاران، ظالمان و غاصبان و بر همه عالمیان حجت قرار داده است؛

نهم: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

فیبلغ الحاضر الغائب والوالد الولد الیٰ یوم القیامة.

واقعه ی غدیر را باید حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.

دهم: بیعت را به سه طریق بیان می فرمایند: اوّل این که خداوند دستور داده با علی علیه السلام بیعت گردد. دوّم به بیعت زبانی که از مردم به صورت دسته جمعی اقرار می گیرند و سوّم دستور می دهند که بیعت با دست به عمل آید.

13. بررسی اسناد حدیث ولایت در خطبه غدیرخم

اشاره

قبل از این که سلسله اسناد این حدیث را بررسی کنیم، چند نفر از راویان این حدیث را نام می بریم.

راویان حدیث غدیر خم:

ابوبکر، عمر، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، ابوهریره، سمرهْ بن جندب، جابر بن عبدالله انصاری، حذیفهْ بن یمان، ابو سعید خدری، زبیر بن عوام، طلحهْ بن عبید الله، عباس بن عبدالمطلب، عبدالله بن عمر، سلمان فارسی، عمار یاسر، امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام و ابوذر غفاری.((1))

معروف ترین روات زن که خطبه غدیر و حدیث ولایت را نقل کرده اند،

ص: 40


1- الغدیر، ج 1، ص 14.

عبارتند از:

حضرت فاطمه زهرا÷، امّ سلمه همسر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ، فاطمه دختر حضرت حمزه سید الشهداء، امّ هانی دختر حضرت ابوطالب علیه السلام ، اسماء بنت عمیس،عایشه دختر ابوبکر و... .

اسناد حدیث ولایت و خطبه غدیر در منابع معتبر و متعددی از شیعه و اهل تسنن آمده که به حق قابل شمارش نیستند.

ابوالمعالی جوینی می گوید: «در بغداد در دست شخص صحافی یک جلد کتاب دیدم که بر جلد آن نوشته شده بود: جلد بیست و هشتم از اسناد حدیث «من کنت مولی فهذا علی مولاه» و بعد از این، مجلّد بیست و نهم خواهد بود.»((1))

ابن کثیر می گوید: «کتابی در دو جلد ضخیم دیدم که طبری در آن احادیث غدیر را جمع آوری کرده بود.»((2))

منابع اسناد حدیث غدیرخم:

- عبقات الانوار، میر حامد حسین که چند جلدش مربوط به غدیر است.

- اثبات الهداهْ، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 200، تا 250.

- الغدیر، علاّمه امینی، ج 1، ص 12، تا 151 و 294، تا 322.

- عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانی، ج 3، صفحه 307، تا 327.

ص: 41


1- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 37، ص 235.
2- بحارالانوار، ج 47، ص 246.

- کشف المهم فی طریق غدیرخم، سید هاشم بحرانی، که خیلی دقیق و مفصل به بررسی سلسله اسناد حدیث غدیر پرداخته است.

- نفحات الازهار فی خلاصهْ عبقات الانوار، علامه سید علی میلانی، فرزند آیت الله سید نور الدین میلانی، وی نیز فرزند علاّمه میلانی بزرگ هستند، علاّمه سید علی میلانی هم چند سالی است درس امامت و ولایت را شروع کرده اند، انصافاً ایشان از مفاخر روزگار و از ابهّات علماء معاصر هستند. می توان ادعا نمود که منابع متقن اهل سنّت را برگ به برگ تورّق کرده اند و دلایل حقانیت شیعه و امامت و ولایت را به زیبایی و به طور استدلالی مورد بررسی قرار داده اند.

- «معانی الاخبار»، شیخ صدوق، ص 63، تا 73.

- «عوالم العلوم»، ج 3، ص 328، تا 379.

- «الغدیر فی الاسلام»، شیخ محمد رضا فرج الله، ص 84 تا 209.

- «فیض القدیر فیما یتعلق بحدیث الغدیر»، حاج شیخ عباس قمی.

- «رسالهْ فی الجواب عن الشبهات الوارده بخبر الغدیر»، سید مرتضی.

- «روضهْ الواعظین»، شیخ ابن فتال نیشابوری، ج 1، ص 89 به بعد.

- «الاحتجاج»، شیخ طبرسی، ج 1، ص 66.

- «الیقین»، سید بن طاووس، باب 127، ص 343.

این کتاب ها همگی مدرکشان را در رابطه با متن کامل حدیث، به اسناد معتبر به امام محمد باقر علیه السلام می رسانند.

- «نزههْ الکرام»، شیخ محمد بن حسین رازی، ج 1، ص 186.

- «الاقبال»، سید بن طاووس، ص 454 به بعد.

ص: 42

این دو کتاب سلسله اسنادشان به حذیفهْ بن یمان می رسد که در خود غدیر بوده و از اکابر و مشاهیر محدثین است که تمام فرقه های اسلامی قبولش دارند.

- «التحصین»، سید بن طاووس، باب 29، ص 578.

- «الصراط المستقیم»، شیخ علی بن یونس بیاضی، ج 1، ص 301.

- «نهج الایمان»، شیخ علی بن حسین بن جیر، ص 92.

- «العدد القویه»، شیخ علی بن یوسف حلی، ص 169.

14. دلالت ولی و ولایت، بر امامت و خلافت علی×

کسانی که از انکار واقعه غدیر عاجز مانده و به دلیل فراوانیِ سلسله اسناد و تواتر آن ناچار به قبول آن شده اند، سعی در شبهه افکنی و عدم دلالت آن نموده که بتوانندامامت و خلافت علی علیه السلام را انکار نمایند. آنان گاهی برای زیر سؤال بردن دلالت خطبه و حدیث، ادعا می کنند که «ولی» به معنای دوست و محبّ است نه به معنای سرپرست و امام. ما از نظر لغوی و اصطلاحی بررسی نمودیم و با ادّله کافی به زیبایی ثابت کردیم که هیچ گاه در خطبه غدیر، «ولی» به معنای دوست به کار نرفته است. بسیار بسیار کم است که عرب «ولی» را به معنای دوست معرفی کند، چه اینکه وقتی ابوبکر، عمر را جانشین خودش قرار داد و گفت، «ولیّتکم عمراً بعدی» ولیّ شما قرار دادم عمر را بعد از خودم، هیچ کس آنجا شبهه نکرد که ممکن است به معنای دوست باشد. همه گفتند: به معنای خلیفه است. ما از اصل خطبه غدیر و ملزومات قبل و لواحق بعدش از طرق مختلف ثابت می کنیم که «ولیّ» به معنای امام، پیشوا و رهبر است و به معنای

ص: 43

«دوست» نیست، اگرچه دوستی در ضمن معنای امامت و رهبری نهفته است.

یکی از معانی ولی که فریقین و تمام لغت شناسان، همه قبول دارند، أولی به تصرف است، مهم ترین نکات و قراین و شواهدی که دلالت دارد «ولی» در خطبه غدیر به معنای دوست نیست بلکه به معنای أولی به تصرف و رهبر و امام است عبارتند از:

اوّل: صریح کلام رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است که در خطبه غدیر سؤال کردند:

أَلَسْتُ أولی بِکُمْ مَنْ أنفُسِکُم؟ آیا من أولی به تصرف از شما نیستم بر جان شما؟ همه گفتند: بلی یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «من کنتُ مولاه فهذا علّیٌ مولاه».

دوّم: دلیل دوّم آیه تبلیغ است که می فرماید: {یَأَیُّهَا الْرَّسُوْلُ بَلِّغْ مَآ اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَّبِّک...}؛

توجه به معنا، مفهوم و سیاق آیه و نکات برجسته تفسیری و شأن نزول آیه همه حکایت از معنای ولایت و سرپرستی و امامت برای کلمه «ولی» دارد.

سوّم: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:

سَلِّمُوا عَلی عَلیٍّ بِاِمْرَةِ الْمُسْلِمِیْن.

سلام کنید بر علی علیه السلام به عنوان امیرمؤمنین و امیرمسلمین.

منظور از «ولی» دوست نیست؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این خطبه می فرماید به علی سلام کنید به عنوان امام و ولی امر مسلمین، این خود قرینه ای است بر اینکه «ولی» به معنای دوست نیست بلکه به معنای امام و پیشواست.

ص: 44

چهارم: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خطبه غدیر می فرمایند:

مَنْ کنت أنا نبیّه فعلیّ امیره.

کسانی که می دانند من پیامبرشان هستم، پس علی علیه السلام امیر و امام آنهاست.

هیچ کس را در عرب پیدا نمی کنید که بگوید امیر به معنای دوست است.

پنجم: به قرینه آیه قرآن:

{الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِیْنَ کَفَرُوْا مِنْ دِیْنِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاْخْشَوْنِ....}.((1))

امروز مایوس شدند کسانی که کفر ورزیده بودند. پس از آنها نترسید.

سیاق و فحوای آیه این است که می فرماید: ای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ! امروز که علی علیه السلام را جانشین خود قرار دادی، دشمنان و کفّار مأیوش شدند، چرا که کفار با وجود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، هر چه توطئه کردند نتوانستند جلوی پیشرفت اسلام را بگیرند، ناتوان ماندند و در مراحل مختلف شکست خوردند. آنان منتظر بودند تا بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، تلاش کنند و به خواسته هایشان برسند؛ اما با جانشینی حضرت علی علیه السلام مأیوس شدند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از خود رهبری مقتدر و الهی را منصوب نمودند. از این رو آنان کاری از پیش نبردند و ناکام ماندند و این خود دلیلی است بر آن که «ولی» به معنای امام، پیشوا و ولایت الهی است.

ص: 45


1- مائده/ 3.

ششم: به قرینه آیه ی: {اَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُم دِیْنَکُمْ وَأتْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیْتُ لَکُمْ الاِسْلامَ دِیْناً}.((1))

اگر با محبت دین کامل شود و نعمت تمام گردد پس باید آن زمان که آیه مودّت نازل شد، آیه اکمال دین و اتمام نعمت نیز نازل می شد. هیچ مفسر، محدث، مورخ و یا دانشمند و اسلام شناسی ادعا نکرده که با محبت، دین کامل می شود، بلکه همه معترف اند امامت و ولایت حقیقی، رکن و اصل مهمی از اصول و ارکان دین اسلام است. همه ادیان الهی منادی توحید، نبوّت، معاد و عدل بوده اند؛ اما تنها ویژگی مهمّی که در دیگر ادیان الهی نبوده و اسلام آن را دارا است، مسئله امامت است. بنابراین با امامت اسلام کامل می شود. نبوّت اگر ختم شود و رهبری برای اسلام نباشد، دین ناقص است؛ اما اگر رهبری باشدبا اوصاف و ویژگی های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که بتواند همانند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جامعه اسلامی را رهبری کند، دین کامل خواهد بود، بنابراین، آیه هرگز به معنای محّب نیست بلکه بیانگر امامت و ولایت است.

هفتم: قرائن حالیه خطبه غدیر که در ابتدای مطالب به آنها اشاره ای گردید، دلالت می کند که «ولی» به معنای محّب نیست، بلکه به معنای رهبری و امامت است.

هشتم: تصریح کلام خود رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در خطبه غدیر است آنجا که می فرمایند:

ص: 46


1- مائده/ 3.

وانت الخلیفة بعدی.

ای علی! خلیفه بعد از من خواهی بود.

آیا این جمله صراحت ندارد در این که علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خلیفه و امام است و «ولی» به معنای محّب نیست؟!

نهم: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خطبه غدیر، زمان وفات خودشان را اعلام نموده و فرمودند: جبرائیل علیه السلام به من ندا داده که امسال آخرین سال عمرم خواهد بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همه مسائل مهم را بیان می نمایند و تصریح می کنند که موضوع امامت و ولایت منحصر در حضرت علی علیه السلام نیست؛ بلکه 12 امام را - تا حضرت مهدی - بیان می کنند. تعیین مصادیق بعد از حضرت علی علیه السلام نیز خود دلیلی محکم است بر اینکه ولی در این خطبه به معنای امام و رهبر است.

دهم: از جمله اموری که دلالت دارد «ولی» در حدیث غدیر خم به معنای پیشوایی و رهبری امت اسلام است، برگزاری مراسم عمامه گذاری برای امیرالمؤمنین علیه السلام است. همه سلاطین در طول تاریخ برای خود جانشین تعیین نموده و طی مراسم تاج گذاری او را ولیعهد معرفی می کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به جای تاج، عمامه خودشان را بر سر امام علی علیه السلام گذاشتند، چون بهترین سنبل معنوی به جای تاج، عمامه است، هیچ انسان عاقلی ضرورت نمی داند که با آن مراسم ویژه بر سر دوستش تاج گذارد؛ زیرا

لازم می آید هر کسی به تعداد دوستانی که دارد مراسم بگیرد و بر سرشان تاج بگذارد. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با این مراسم عمامه گذاری خواستند به ما هر چه بهتر و بیشتر بفهمانند که علی علیه السلام جانشین،

ص: 47

امام و پیشوا است.

یازدهم: قرینه یازدهم که دلیل قرص و محکمی است بر اینکه «ولی» به معنای «محّب» نیست - بلکه به معنای امام و پیشوا است - ، جریان بیعت است به طوری که اگر هیچ دلیل دیگری جز این وجود نداشت، کافی بود.

بیعت یعنی چه؟ بیعت از مصدر فعل «باع» است بیع یعنی خرید وفروش، بیعت در اصطلاح یعنی فروختن جان و مال مسلمان در قبال ولایت، بیعت، معامه ای است نه از نوع خاک و گل و سنگ، نه از نوع آهن و پارچه، بلکه معامله ای است که میان رئیس قوم و آن قوم انجام می گیرد، آن قوم و گروه، جان و مال خودشان را در قبال ولایت الهی به رئیسشان می فروشند.

15. کتاب شناسی غدیرخم

1. «الغدیر فی التراث الاسلامی» علامه سید عبدالعزیز طباطبایی؛

از شخصیّت های برجسته معاصر که 184 عنوان کتاب مستقل را در رابطه با غدیر کتاب شناسی کرده و توانسته بیشتر کتاب های قدما در رابطه با غدیر را شناسایی نماید.

2. «غدیر در آینه کتاب» جناب آقای محمد انصاری؛

دانشمند برجسته ای که در رابطه با کتاب شناسی اهل بیت علیهم السلام زحمات زیادی کشیده اند. ایشان در این کتاب با ارزش، کتاب شناسی زیبایی از غدیر ارائه داده و 414 عنوان کتاب مستقل در رابطه با غدیر معرفی کرده اند.

ص: 48

3. «عبقات الانوار» میر حامد حسین؛

این کتاب ابعاد مختلف غدیر را به زیبایی بیان کرده که اگر شما یک سلسله درس در رابطه با ولایت و غدیر اجرا کنید این کتاب به تنهایی تمام شئون را پاسخگو خواهد بود.

4. «الغدیر» علامه امینی؛

به حق عنایات الهی شامل این مرد بزرگ بوده و آنگونه که در شرح حالش هم نقل می کنند، در موقع نوشتن این کتاب توجّه و عنایات خاصی از طرف حضرت بقیهًْ الله شامل حال ایشان شده است.

عبدالجبار رفاعی مؤلف کتاب «معجم ما کُتِبَ عن الرسول و اهل بیت» کتاب هایی را که در رابطه با امامت و ولایت نگاشته شده اند را شمارش و فهرست برداری نموده اند که تعداد آنها 13059 جلد بوده است.

16. غدیر در منابع اهل سنّت

علمای اهل سنّت رویه ای بسیار متفاوت در رابطه با غدیر داشته اند، برخی صادقانه آورده اند اما به اجمال. بعضی محققانه وارد شده اند و ابعاد مختلفش را درک کرده اند،

اما جاهایی که با مبانی اعتقادیشان سازگار نبوده حذف کرده اند. برخی هم تلاش کرده اند تا آنچه که حقیقت را اثبات می کند، به طور کامل کتمان کنند و پوشیده نگه دارند؛ امّا با همه این مسائل چون غدیر متعلق به تمام مسلمین است و حتی بر اهل سنّت هم تکلیف است که نسبت به آن وظیفه شرعی خود را انجام دهند.

ص: 49

شمارش و بررسی دیدگاه های علمای اهل تسنن که واقعه غدیر را ذکر کرده اند؛ از حوصله این نوشتار خارج است امّا به عنوان نمونه برخی را یادآور می شویم.

1- ابن مغازلی بعد از آن که حدیث غدیر را با سیزده سند نقل کرده است، از قول بعضی از محدثان صحت حدیث را یادآور شده می نویسد: «وَقَد روی حدیث غدیر خم عن رسول الله نحو من مائة نفس منهم العشرة وهو حدیث ثابت لا اعرف له علّة، تفرد علیّ بهذه الفضیلة لیس یشرکه فیها أحد»((1)) حدیث غدیر را یکصد نفر از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از جمله عشره مبشره نقل کرده اند؛ این حدیث ثابتی است که من نسبت به آن نقصی نمی شناسم. این امتیازی است که تنها علی علیه السلام دارای آن است و کسی با او در این امتیاز شریک نیست.

2- ابوجعفر اسکافی معتزلی دربارۀ این حدیث می نویسد: «حدیث الغدیر المتواتر بین المسلمین»((2)) حدیث غدیر بین مسلمانان متواتر است.

3- جزری شافعی درباره این حدیث می نویسد: «تواتر عن امیرالمؤمنین علی وهو متواتر أیضاً عن النبی’ ورواه الجم الغفیر عن الجم الغفیر ولا عبرة بمن حاول تضعیفه ممن لا اطلاع له فی هذا العلم»((3)) این حدیث از امیرالمؤمنین علی علیه السلام متواتر است، همان طورکه از رسول خدا’ نیز به تواتر نقل شده است. گروه زیادی

ص: 50


1- مناقب ابن مغازلی، ص27.
2- المعیار والموازنه، ص 210.
3- اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، ص 48.

از گروه های دیگر نقل کرده اند و نباید به تلاش عده ای برای تضعیف آن که در علم حدیث تخصصی ندارند، اعتنا کرد.

باید توجه داشت که دانشمندان اهل تسنّن نه تنها آن را متواتر می دانستند، بلکه کتاب های بسیاری هم دربارۀ تواتر آن نوشته اند که به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:

1- شیخ سلیمان حنفی قندوزی صاحب (ینابیع المودهًْ) می نویسد: «حکی ابو المعالی الجوینی الملقّب بامام الحرمین استاذ أبی حامد الغزالی رحمهما الله یتعجب ویقول رأیت مجلدا فی بغداد فی ید صحّاف فیه روایات خبر غدیر خم مکتوباً علیه المجلدة الثامنة والعشرون من طرق قوله’ من کنت مولاه فعلی مولاه ویتلوه المجلدة التاسعة والعشرون»((1)) ابو المعالی جوینی ملقب به امام الحرمین که استاد ابو حامد غزالی است - که رحمت خدا بر آن دو باد - با تعجب حکایت می کند و می گوید در بغداد در دست کتاب فروشی کتابی دیدم که درباره روایات حدیث غدیر بود و روی جلد آن نوشته شده بود جلد بیست و هشتم از طریق حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» و جلد بیست و نهم بعد از آن خواهد آمد.

2- ذهبی مورخ مشهور اهل تسنّن در شرح حال محمد بن جریر طبری می نویسد: «جمع طرق حدیث غدیر خم فی أربعة اجزاء رأیت شطره فبهرنی سعة

ص: 51


1- ینابیع المودهْ، الباب الرابع، ص 36.

روایاته وجزمت بوقوع ذلک»((1)) محمد بن جریر طبری راویان حدیث غدیر خم را در چهار جلد گردآوری کرده است که من بخشی از آن را دیده ام، با دیدن این کتاب و گستردگی روایات غدیر خم مبهوت شدم و یقین پیدا کردم که چنین حادثه ای در تاریخ اسلام از طرف رسول خدا’ اتفاق افتاده است.

3- حاکم حسکانی صاحب کتاب شواهد التنزیل لقواعد التفصیل می نویسد: «و طرق هذا الحدیث مستقصات فی کتاب دعاء الهداة إلی اداء حق الموالات من تصنیفی فی عشرة اجزاء»((2)) بررسی کامل طرق این حدیث در کتابم به نام دعوت هدایت گران به ادا کردن حق ولایت در ده جلد انجام گرفته است.

جمع کثیری از آنان در منابع مختلف اسناد حدیث غدیر را آورده اند از جمله:

مورّخین: در میان مورخّین اهل سنّت 25 مورّخ واقعه غدیر خم را نقل کرده اند (این تتبّع ناقصی است که ما داشته ایم اگر کسی آستین همت بالا بزند و دقیق بررسی کند منابع بیشتری پیدا خواهد کرد) ازجمله شهرستانی در «ملل و نحل»، یا فعی در «مرأت الجنان»، بلاذری در «انساب الاشراف» و... .

محدّثین: از محدثین معروف آنها 27 نفر واقعه غدیر را نقل کرده اند، (اینکه می گوئیم 27 نفر معنایش این نیست که 27 راوی دارد بلکه هر نفر از اینها گاهی از چند طریق و از طرق مختلف بررسی کرده اند) از جمله حاکم در «مستدرک» جزء

ص: 52


1- سیر اعلام النبلاء، ج 14، ص 277.
2- شواهد التنزیل لقواعد التفصیل، ج1، ص 252.

3 ص 109، خوارزمی در «مناقب»، هیثمی در «مجمع الزوائد»، احمد حنبل امام حنبلی ها در «مسند» جزء 4 ص281 و 372، و «صحیح ترمذی»، ج3، ص298.

مفسرّین: 13 نفر از مفسرّین واقعه غدیر خم را در تفسیرهایشان نقل کرده اند از جمله طبری در تفسیرش، واحدی در «اسباب النزول»، فخر رازی در «تفسیر کبیر»، ج 3، ص 636؛ سیوطی در تفسیرش، «درّالمنثور»، ج 2، ص 259.

کلامیون و علمای علم عقاید: حدود 10 نفر از متکلمین آنها با اینکه قصدشان این است که حقانیت خودشان را ثابت کنند؛ اما در حدیث غدیرخم کمرشان شکسته و معترف شده اند از جمله: قاضی ابوبکر باقلانی در «التمهید فی اصول الدین»، و جرجانی در «شرح مواقف» و... .

لغویون: اکثر قریب به اتفاق لغویون اهل سنّت این واقعه را نقل کرده اند و یکی از دلایلش این است که اینها در مباحث کلامی و مباحث دیگر عقیدتی زیاد وارد و صاحب نظر نبودند. به همین دلیل آنجا که از کلماتی مانند: «غدیر»، «خم»، «مولی»، «ولی»،... صحبت کرده اند این قضیه را آورده اند از جمله ابن اثیر در «النهایهْ»، زبیدی حنفی در «تاج العروس».

امید آنکه تمام امت اسلام با تمسک به آیات قرآن و سیره و سنّت رسول صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیهم السلام از تعصب و عناد، دست برداشته و به حقانیت اسلام اصیل و بی انحراف و مکتب الهی اهل بیت علیهم السلام اعتراف نمایند. بدیهی است که در آن صورت سعادت حقیقی دنیا و آخرت، رستگاری جاودان و

عظمت امت اسلام به دست خواهد آمد.

ص: 53

17. بیان ارزش فوق العاده عید غدیر

مسلمانان پس از هر موفقیتی بزرگ آن روز موفق و مبارک را عید می گیرند مانند عید مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم ، عید فطر که موفقیت در عبادت و بندگی است، عید قربان که موفقیت در اطاعت خداوند و دل کندن از تعلقات دنیا برای قرب به پروردگار یگانه است، عید غدیر که موفقیت در ابلاغ رسالت و نصب ولایت و اتمام نعمت و اکمال دین و رضایت خداوند به جاودانگی و پیوستگی دین اسلام برای همیشه تاریخ است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: روز عید غدیرخم بهترین اعیاد امت من و همان روزی است که خداوند به من دستور داد، تا برادرم علی بن ابی طالب را برای رهبری امتم منصوب نمایم... «قسم به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد و بر همه خلایق برگزید، من علی علیه السلام را در زمین منصوب ننمودم تا خداوند او را در آسمان ها معرفی کرد و ولایت او را برملائکه واجب نمود».((1))

18. بیان ضرورت و اهمیت امام شناسی در جامعه ی اسلامی

اشاره

قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : یا علی من أنکر إمامتک فقد أنکر نبوتی.((2))

یا علی! کسی که امامت تو را انکار کند به تحقیق پیامبری مرا انکار نموده است.

بزرگ ترین و گسترده ترین موضوع اختلافی در جهان اسلام، مسئله جانشینی

ص: 54


1- بحارالانوار، ج 37، ص 109.
2- ابن عقده، فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام ، ص150؛ شیخ سلیمان حنفی، ینابیع المودهْ، ص53، چاپ اسلامبول.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امامت و ولایت است. عنصر اساسی و سرچشمه همه اختلافات از نظر فقهی، عقیدتی و کلامی، سیاسی و اجتماعی و... که باعث مشاجرات، مجادلات و حتی مبارزات گردیده است، ریشه در عدم شناخت حقیقی و واقعی رکن رکین امامت

دارد. اثبات و تبیین زوایای گوناگون این مهم، با دلیل روشن و براهین مستند و مستدل، وظیفه ای سترگ و عظیم بر عهده اندیشمندان مسلمان به ویژه علمای دین است.

مسلمانان در امام شناسی به سه طریق ره پیموده اند

اول: با درک این مهم که معرفت حقیقی نسبت به ساحت مقدس امام علیه السلام از ضروریات و مبانی اعتقادی اسلام است، به حقانیت و عظمت امام علیه السلام از طریق صحیح واقف گشته، مقامات باطنی امام علیه السلام را درک نموده و به رهبری و هدایت امام علیه السلام در تمامی اعصار اعتقاد دارند. این گروه امام را برترین ابناء جنس بشری دانسته و او را واسطه فیض بین خالق و مخلوق و مصداق اکمل «خلیفة الله فی الأرض» می دانند، احادیث پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در مورد امام و آیات ولایت در قرآن را درک و فهم نموده و به آنها عمل می نمایند. جزاهم الله عن الإسلام اجراً!

دوم: گروهی در اوصاف امام زیاده روی کرده، راه افراط پیموده، شأن بشری ائمه را فراموش کرده و گرفتار غلوّ شده اند. در نتیجه مقام امام را در حدّ الوهیت بالا برده اند. مکتب تشیع این دسته را خارج از اسلام و از آنان بیزاری و برائت می جوید. لعنهم الله!

سوم: برخی نیز در شناخت حقیقی و کامل امام کوتاهی کرده و مقام آنان را

ص: 55

تنزّل داده اند. نسبت به آیات قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این رابطه اجتهاد در مقابل نصّ می نمایند. به مقام والا و الاهی امام اعتنایی نکرده، با مقدم داشتن مفضول بر افضل از ولایت خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و جانشینان واقعی آن دور مانده اند. شهر پیامبر را به غیر از درب واقعی وارد شده و پس از فتنه بزرگ (انجمن شوم سقیفه) از اسلام راستین فاصله گرفتند. هَدیهُم الله إن شاء الله!

در این میان دیدگاه و مبانی اعتقادی

تشیع در باب امام شناسی برگرفته از آیات هدایتگر قرآن کریم و احادیث نورانی ائمه معصومین علیهم السلام است. وجود ادله عقلی و نقلی فراوان، ضرورت تمسک به امامت را به عنوان اصلی مسلّم از اصول اعتقادی اسلام قرار داده است. هر انسان منصف و آزاده ای با اندکی تأمل و تدبّر در معارف صحیح اسلام به واقعیت این مهم پی خواهد برد.

امام شناسی شیعیان برخوردار از اطلاعات وسیع، خِردورزی، رعایت اعتدال، مبانی قوی، مستدل، مستند و ملاک شرعی برگرفته از آیات قرآن و سنت صحیح و بی انحراف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم است.

همه ادیان الاهی آموزنده توحید، نبوت، عدل و معاد بوده اند؛ اما ویژگی مهم و منحصر به فرد مکتب اسلام، استمرارِ حرکت انبیاء توسط امامت و از طریق اهل بیت پیامبر اعظم علیهم السلام بوده که مشروعیت خاتمیت رسول به قبولی امامت و ولایت منصوب از طرف خداوند متعال است.

در مقابل دیدگاه تشیع، مسلمان نمایانی هستند که فریفته کرشمه لذت فانی دنیا گردیده، وجود امام را مانع تحصیل مال و منال وحشمت و جلال جاهلی

ص: 56

خود می دیدند. این دسته با عمل به منهیات، ارتکاب محرمات، ظاهرسازی و عوام فریبی، افکار مسلمانان را منحرف و حقوق مسلّم اهل بیت علیهم السلام را غصب نمودند. با این غصب، اصول اعتقادی و اصالت اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم گرفتار انحراف، اکمال دین و اتمام نعمت جریحه دار، استمرار رسالت نبوی در امامت و ولایت حقیقی دچار وقفه و صدمات بزرگ و جبران ناپذیری به اسلام وارد گردید.

در همان صدر اسلام به دلیل نداشتن امام شناسی قوی، چنان ظلم فاحشی بر امام مسلمین و خلیفه بلافصل رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم - حضرت علی علیه السلام - روا داشتند که آن حضرت از شدت غم و اندوه فرمودند:

صبرتُ وفی العین قَذی وفی الحلقِ شَجی.((1))

صبر کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم.

مصائب غفلت از امام شناسی

برخی از اسفناک ترین نتایج غفلت و نداشتن امام شناسی مسلمین در صدر اسلام عبارتند از:

- بی اعتنایی و عمل نکردن به آیات امامت و ولایت در قرآن کریم؛

- نافرمانی و سرپیچی از التزام به احادیث، سیره و کلام پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم به ویژه در امر خلافت ایشان؛

- هتک حرمت به اهل بیت پیامبر اسلام علیهم السلام ؛

ص: 57


1- نهج البلاغه.

- ظلم و ستم به مقام مقدس حضرت فاطمه زهرا÷؛

- محروم نمودن جامعه از رکن الاهی امامت؛

- محروم نمودن مسلمین از عدالت و هدایت علوی؛

- ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسلمین؛ و... .

بنابراین، پژوهش و مطالعه علمی و مستند، بازشناسی، بازگویی و بیان ابعاد متعدد امام شناسی ضرورتی انکارناپذیر است. کشف حقایق و درک عظمت و آثار وجودی امام نیازمند تحقیقات عمیق و دقیق، گسترده و فراگیر، همراه با همت بلند و تلاش مستمر و اطلاع کامل از تاریخ و معارف صحیح اسلام است.

با وجود هزاران کتاب کوچک و بزرگ، قدیم و جدید، هنوز جامعه مسلمین از امام شناسیِ لازم برخوردار نبوده و برخی غبارها زدوده نشده است.

شیعه مفتخر است از دانشمندان و محققان تمامی فرقه های اسلامی دعوت نماید تا به اقتضای عقل و منطق، حق گرایی و روشن اندیشی از تعصب جاهلانه و تشکیک بی پایه دست برداشته، و با تحقیقات گسترده و استوار به همراه براهین قاطع و دلایل واضح و محکم ترین مستندات نسبت به عظمت امام فروتنی نشان دهند. در نتیجه، ضروری است هر مسلمان مؤمنی در پاسخ به شبهات و ابهامات مربوط به امام شناسی آگاهی تمام داشته تا بتوانیم نسبت به درّ غلطان وجود مقدس و جهان شمول امام علیه السلام به صورت جامع الاطراف و واقع بینانه شناخت صحیح و کاملی پیدا نموده و تصویر واقعی و زیبایی از امامت و ولایت الاهی به جهانیان عرضه نماییم.((1)) إن شاء الله!

ص: 58


1- شیخ سلیمان حنفی، ینابیع المودهْ، ص 53، چاپ اسلامبول؛ ابن عقده، فضائل امیرالمؤمنین، ص150؛ علامه بحرانی، غایهْ المرام، ص 456، چاپ بیروت؛ شیخ صدوق، امالی، مجلس 94، ح5؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 297، ح 53. نهج البلاغهْ، خطبه شقشقیه؛ رسائل مرتضی، ج2، ص108؛ علل الشرایع، شیخ طوسی، ج 1، ص151.

باز هم سخن از اهمیت و عظمت موضوع امام شناسی

مبانی اعتقادی تشیع در باب امام شناسی برگرفته از قرآن کریم، سیره و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و احادیث نورانی ائمه اطهار علیهم السلام است.

ارزش والای بررسی شخصیت، آثار و برکات وجودی امام علیه السلام از آن جهت حائز اهمیت فراوان است که آن نیّر اعظم، منبعی عظیم، اصیل، مطمئن، جامع و غنی برای شناخت هرچه بیشتر خداوند متعال و سعادت دنیا و آخرت، نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای همه جهانیان است. او که خود با براهین قاطع و ازدحام دلائل در احادیث و کلمات انسان سازش شهد کلام به کام جان و نسیم جان افزای هدایت امت در ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی آنان خواهد بود. پانهادن گوهر مقدس امام علیه السلام به معموره وجود، از امهات دهر، گنج انعام بی شمار حضرت احدیت و مهم ترین رویداد تاریخ برای هدایت بشر و انسانیت در امتداد تاریخ است.

وجود قدسی امام، اقیانوسی بی کران از علوم و معارف الاهی است. کلام امام دل نشین و زبان بیانش متصل به منبع و خزانه علم الاهی و اعرف به معارف و سیره پاک نبوی است.

اعتقاد و تمسک به امام و رهنمودهای او،فرصت و رخصتی ستوده و نیکو

ص: 59

برای هدایت و خیرخواهی خلایق، افزایش ارزش های توحیدی و تصحیح مذهب و اعتقادات است. رشحات مواعظه بالغه امام، با طریقه نرم گفتاری، درستگویی و موعظه حسنه اش، درمان و دوای دردزدای واماندگان از لذت بندگی و علاج مزاج علیلان و جمیع امراض است. علم و عمل امام بیان و تعلیم احکام شرع و چراغ پر فروغ آیین دین مبین اسلام خواهد بود.

ضرورت وجود و حضور امام فراتر از مغز متفکر، قلب تپنده و مایه حیات برای سلامت مادی و سعادت معنوی زندگی فردی و اجتماعی در جامعه اسلامی است؛ چرا که با مراجعه به آیات قرآن کریم و سیره و سنت رسول اعظم صلی الله علیه و آله وسلم درمی یابیم که امام رهبر شرعی مسلمین بعد از نبی، رکنی از ارکان و اصلی از اصول اساسی دین، رمز ارتباط بین خالق و مخلوق، اعلم و افهم انسان ها نسبت به دین، نزدیک ترین فرد به خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم ، حافظ دین از تغییر و تحریف، ترجمان حکمت و علم الاهی، ناطق به صواب، دعوت کننده به حق با حکمت و موعظه حسنه و حجت بالغه، کفو و عدل قرآن، فقه اکبر، وارث علم نبی صلی الله علیه و آله وسلم ، دلیل هدایت، حجت و خلیفه خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم در زمین است.

رسالت عالمان امام شناس

با عنایت به این نکته که درک و فهم دقیق ویژگی های منحصربه فرد امام از طریق امام شناسی امکان پذیر است، برگزاری و برقراری دروس و دوره های آموزشی متعدد در زمینه امام شناسی توسط عالمان امام شناس ضرورتی اجتناب ناپذیر است.

تمامی مسلمانان به ویژه شما خوانندگان عزیز از هر طبقه ای که هستید، اعم

ص: 60

از حوزوی و دانشگاهی، محقق و نویسنده، نواندیش، دین باور و... همه وهمه اگر طالب رستگاری جاودان و سعادت دنیا و آخرت هستیم، مکلفیم وظیفه فردی و اجتماعی خود را در قبال امام خویش شناخته و عمل نماییم.

امید آنکه با تبیین علمی و روشمند، تجزیه و تحلیل درست و منطقی به وسیله صاحب نظران و کارشناسان خبره اسلامی به امام شناسی پرداخته و به وسیله تألیف کتاب، برگزاری همایش، رسانه های عمومی، جراید و مطبوعات، اینترنت، متون درسی حوزه و دانشگاه و ارسال کتاب و مجلات برای کتاب خانه ها و مجامع علمی و... امام شناسی را در جامعه فراگیر و گسترده نماییم. إن شاءالله.

19. ادله ی ضرورت وجود امام

اشاره

اصل اصیل امامت و ولایت از همان صدر اسلام با ارزش و عظمت فوق العاده ای مطرح و پیوسته مورد عنایت و توجه تمامی اسلام شناسان بوده است. علاوه بر آیات متعدد قرآن کریم و روایات فراوان ائمه معصومین علیهم السلام ، دانشمندان و محققان بزرگ اسلامی ضرورت وجود آن را بیان و بر وجوب حضور امام در جامعه ی اسلامی تأکیدورزیده اند. لازمه ی ارائه و اقامه ی دلیل در نفی و اثبات هر مهمّی تشخیص و تحریر محل نزاع و طرح مسأله است. آیا در موضوع امامت بحث به اصول دین مربوط می شود یا به فروع دین؟ مسأله ای فقهی است یا کلامی؟ نصب امام واجب است یا نه؟ اوصاف و شرایط امامت کدام است؟ وجوب نصب امام بر خداوند است یا مکلفان؟ وجوب امامت عقلی است یا نقلی و شرعی؟ و...

عده ای در مواجهه با موارد فوق الذکر گرفتار افراط و تفریط شده اند. امّا

ص: 61

دانشمندان محقق و بدون تعصب از همه ی فرقه های مکتب خلفا و مکتب اهل بیت علیهم السلام با مداقه و نازک بینی، تصویر روشنی از محل نزاع داشته و طریق اعتدال را پیموده اند. لذا بنابر جایگاه، ارزش وجودی، وجوب امامت و ضرورت و اهمیت خاص آن، دیدگاه و نظرات اندیشمندان محقق از فریقین در مورد وجوب امامت را مورد بررسی و بیان قرار می دهیم.

فحص و تحقیق عمیق و گسترده بیانگر آن است که اصل اعتقاد به امامت در میان تمامی امت اسلام پذیرفته شده و روشن است. گرچه در تعیین مصداق برای آن مقام رفیع، برخی از فرق دچار انحراف و اشتباه شدند.

حق آن است که در تعیین مصداق هم از کتاب خدا و سنت نبوی نباید روگردان شد. تفتازانی ابن خلدون و علامه ی حلی معتقدند:

تنها نجدات (فرقه ای از خوارج) ضرورت و وجوب امامت را نپذیرفته اند.((1))

بنابراین، اشاعره ضرورت وجود امام را واجب شرعی و از تکالیف مکلفان می دانند. معتزله نیز آن را واجب عقلی انگاشته و بر ضرورت وجود امام بر مردم معتقدند. شیعه وجوب عقلی امامت را با توجه به ادله ی عقلی و نقلی فراوان اثبات نموده و ضرورت وجوب آن را از طریق «علی الله و من الله» می داند.

هر کدام از اشاعره، معتزله و امامیه، برای وجوب امامت ادله ای دارند که با

ص: 62


1- تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 236؛ مقدمه ابن خلدون، ص 192؛ علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، ص 439.

عنایت به حقیقت و اهمیت موضوع، دیدگاه هر یک در مورد ادله ی استنادی آنان را بیان می داریم.

ادلۀ اشاعره در مورد وجوب امامت

دلیل اوّل: اجماع اصحاب

اشاعره می گویند: اصحاب پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، مهم ترین واجب الاهی (تشییع جنازه ی پیامبر) را ترک کرده و به مسئله جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرداختند. همه نیز تأیید کردند و احدی مخالفت نکرد و بیان نداشت که نیازی به امام نداریم. البته اگر چه درباره مصداق امام و شخص جانشین، به توافق نرسیدند، ولی همه لزوم جانشینی را تأیید کردند.((1)) شاید یکی از مهم ترین دلایلی که درانجمن سقیفه ی بنی ساعده درباره ی مصداق و شخص جانشین به توافق نرسیدند آن بود که ابر مرد جهان اسلام بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یعنی علی علیه السلام و حضرت فاطمه ی زهرا و حسنین صلی الله علیه و آله وسلم و دیگر بزرگان آن عهد همچون سعد بن عباده، ابوذر، مقداد، عمار، حذیفهْ بن یمان و... که از اکابر و بزرگان اسلام بودند در آن انجمن حضور نداشتند.

دلیل دوم: مقدمه ی واجب مطلق، واجب است.

آنان در مورد وجوب نصب امام می گویند: نصب امام مقدمه ی واجب مطلق

ص: 63


1- ابوالحسن اشعری، الابانهْ، ص 77؛ علی بن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و الاهواء و نحل، ج 4، ص 87؛ عبدالکریم شهرستانی، نهایهْ الاقدام، ص 479.

است مانند وضو برای نماز و چون مقدمه ی واجب مطلق نیز واجب است، پس نصب امام واجب است. بدین گونه که، نصب امام مقدمه ی بقای دین، اجرای حدود الاهی و حفظ کیان اسلام است و بقای دین و حفظ اسلام، خواست خداوند است و بدون امام نیز، قابل اجرا نیست، پس باید پذیرفت که نصب امام واجب است.((1))

غزالی می گوید: نظام دین بدون نظام دنیا حاصل شدنی نیست و نظام دنیا، بدون امام مطاع، میسّر نخواهد شد. پس نظام دین بدون امام مطاع، حاصل نخواهد شد.((2))

ماوردی متوفای 458 می نویسد: اگر امامت واجب نبود، صحابه در سقیفه بر سر تعیین شخص امام، نزاع نمی کردند. لکن نزاع کرده اند. پس اصل امامت واجب بوده است. پس تا اصل ضرورت امامت مسلم گرفته نشود، نوبت به این نمی رسد که چه کسی خلیفه و امام باشد؟ و اگر امامت از اساس واجب نبود و یا اینکه اختلافی بود، دیگر جایی برای نزاع اصحاب در اینکه امامت وظیفه چه کسی باشد باقی نمی ماند. در حالی که هیچ کس ادعا نکرد که امامت اصلاً واجب نیست. بنابراین معلوم می شود که در اصل ضرورت وجوب امامت هیچ اختلافی نبوده است.((3))

دلیل سوم: ضرورت دفع ضرر از نفس

از دیگر دلایل اشاعره بر ضرورت و وجوب وجود امام در جامعه اسلامی،

ص: 64


1- تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 237؛ قوشجی، شرح الهیات تجریر، ص 107.
2- غزالی، الاقتصاد، ص 147.
3- الاحکام السلطانیه، ج 1، ص 19.

استدلال بر پایه برهان ضرورت دفع ضرر از نفس است.

فخر رازی می نویسد:

نصب امام موجب دفع ضرر از نفس است و دفع ضرر از نفس، واجب است، پس نصب امام واجب است.

ایشان معتقد است که دفع ضرر از نفس از ضروریات است و انجام این ضروری بدون وجود امام میسر نخواهد بود. وی می گوید همه ی عقلای عالم دفع ضرر از نفس را قبول دارند. و همه ی انبیاء و رسل و امم و ادیان نیز بر آن تأکید دارند. بنابراین نباید تردید رواداشت که نصب امام واجب است.((1))

دلیل چهارم: استناد به آیات قرآن و احادیث نبوی

آنان معتقدند در آیه:

{أطیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی اْلأمْرِ مِنْکُمْ}.((2))

و همچنین در حدیث «مَنْ ماتَ ولم یَعْرف إمام زمانه. مَاتْ میتة الجاهلیة».((3))

به استناد این آیه و حدیث، شناخت امام شرعاً واجب است و از آنجا که معرفت فرع به تعیین مصداق آن است بنابراین باید گفت به اقتضای این آیه و

ص: 65


1- محصل الافکار، ص 240.
2- نساء / 59.
3- شرح المقاصد، ج 5، ص 237.

حدیث، تعیین و انتخاب امام واجب است.((1))

اکنون که همه اعتراف دارند وجود و نصب امام واجب است چه جوابی برای عدم تمسک به امامت دارند؟ در این مورد اعتراف امام محمد غزالی را یادآور می شویم:

وی می نویسد:

حجاب از صورت دلیل برداشته شده و همه کس واقع و حقیقت را با کمال وضوح و آشکار فهمیده اند. از این رو هرگونه شک زایل و تردید مرتفع و به طور قطع و یقین علی علیه السلام جانشین و خلیفه ی بلافصل شناخته شده، چه آنکه اجماع دسته جات مختلف و جماهیر مسلمین بر صحت وقوع قضایای غدیر خم و شمول خطبه آن روز نسبت به مورد بحث منعقد است. به این ملاک هر اشکالی بی مورد و هر اعتراضی لغو و باطل است. زیرا همین که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم سخن فرسایی خود به پایان آورد، فوراً عمر مبادرت به تظاهر نموده تبریکات لازمه را ضمن بیانات بخ بخ لک یا علی تقدیم نمود... سپس نفس اماره بر آنها غالب، حب ریاست و جاه طلبی، عواطف و مزایای انسانیست را از

آنها سلب، خرگاه خلافت سازی را بالا برده و سازمان سیاست خلیفه تراشی را در سقیفه بنی ساعده تهیه نمودند. چرا که شهوتشان به حرکت آمده اشتیاق مفرط پیدا نمودند که پرچم های نیرو را در اهتزاز، و صفوف سواره و پیاده را زیر فرمان خویش

ص: 66


1- تفتازانی، شرح عقاید النسفی، ج 2، ص 89.

مشاهده نمایند... شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند. قرآن را پشت سر، احکام و سنت پیغمبر را ملعبه خود نموده، دین را به دنیا فروختند. چه زشت معامله باطلی با خدا کردند. (امام محمد غزالی، کتاب سرّ العالمین).

ادله ی ضرورت وجود امام (2)

اصل اعتقاد به امامت در میان تمامی امت اسلام پذیرفته شده است، گرچه در تعیین مصداق، برخی دچار انحراف و اشتباه شده اند. چهار دلیل از دلائل اشاعره در مورد ضرورت وجود امام مورد بررسی قرار گرفت. اکنون نیز دلایل معتزله را مورد بحث و بررسی قرارمی دهیم:

دیدگاه معتزله در مورد وجوب امامت

برخی فرقه های اسلامی مانند اشاعره ادله وجوب امامت را تنها از راه ادله شرعی واجب می دانند. فرقه معتزله تفصیل قایل شده اند؛ برخی معتقدند که وجوب وجود امام و نصب آن عقلاً واجب و از تکالیف مکلفان است که امام را انتخاب نمایند. گرچه این نظر، دیدگاه اکثر علمای معتزله است امّا برخی از متکلمان معتزله نیز قایل به وجوب نصب و انتخاب امام با ادله شرعیه هستند و وجوب آن را از طریق وجوب شرعی نه عقلی اثبات می نمایند.((1))

ص: 67


1- جاحظ متوفی 255 ه- ق؛ ابوالقاسم کعبی متوفی 319 قمری و ابوالحسن بصری متوفی 367 قمری.

دلیل معتزله در مورد وجوب امامت

متکلمان معتزله دلایلی را در مورد وجوب امام بیان می دارند، اساسی ترین دلیل آن ها

«برهان دفع ضرر از نفس» است که به اختصار آن را بیان می نماییم:

«وجود و انتصاب امام موجب دفع ضرر از نفس است، دفع ضرر از نفس نیز عقلاً و شرعاً واجب است، در نتیجه وجود و انتصاب امام جهت دفع ضرر از نفس واجب است».((1))

بنابراین به حکم و اقتضای عقل اگر در ترک امام ضرر قطعی و یقینی نباشد، لااقل ضرر احتمالی هست و عقل همان گونه که دفع ضرر قطعی را لازم دانسته دفع ضرر احتمالی را نیز لازم می داند.

در هر حال، اشاعره و معتزله همگی به وجوب امام اعتراف دارند و ضرورت وجود امام را با براهین و دلایل متعدد به اثبات می رسانند، امّا بدون توجه به شرایط و اوصاف امام در تعیین مصداق امام دچار تزلزل شده و مرتکب خطای فاحش گردیده اند. به همین دلیل در شناخت و معرفت امام بدون التفات به اوصاف و شرایطی که در شرع برای آن مقام الاهی تعیین شده، انتخاب و انتصاب آن را در اختیار امت دانسته اند. دلایل و مستندات اشاعره و معتزله از جهات متعددی قابل نقد و نظر است که در آینده مستقلاً مورد بررسی قرار خواهد گرفت... .

مصیبت آن است که اهل تسنن برای دفاع از خلفایی که در واقع واجد

ص: 68


1- شرح الاصول الخمسهًْ، عبدالجبار معتزلی، ص 759؛ جرجانی، شرح المواقف، ج 8، ص 348.

شرایط خلافت نبوده اند، مقام امام را تا حد یک خلیفه معمولی پایین آورده و از شرایط و اوصاف ضروری امام همچون عدالت، مصون بودن از گناه و خطا، عالم بودن به کتاب و سنت و... چشم پوشی نموده اند.

فاجعه دردناک و مصیبت بالاتر آن است که آنان شیوه روی کار آمدن خلفای پیشین را ملاک و ضابطه انتخاب خلیفه و امام قرار داده و تصریح کرده اند: «خلیفه و امام

می تواند فاسق یا جاهل باشد».((1))

وا اسفا که با چنین دید گاهی، اسلام شرمنده مستشرقین و عقل گرایان عالم خواهد شد. اگر چنین باشد، آیا امامت، امتداد وظایف رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است؟ و امام علیه السلام چگونه به وظایف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از وی قیام نموده و همه را انجام می دهد؟ اگر امام و خلیفه می تواند فاسق و جاهل باشد، چگونه می خواهد عدالت اجتماعی، امنیت عمومی، رهبری دینی و سیاسی، هدایت معنوی و رشد و تعالی امت اسلام را عهده دار باشد؟ هیهات! هیهات!

ضرورت وجود امام (3)

حقیقت آن است که با استناد به ادله عقلی و نقلی فراوان، تنها مکتبی که در اثبات اصل امامت و تعیین مصادیق آن به صواب رفته و برای اثبات ضرورت امامت، ادله آن منطبق و مورد تأیید قرآن و احکام شرع بوده، مکتب

تشیع است.

عظمت علمی، شأن والا و دیدگاه الاهی شیعه در مورد امامت و ولایت،

ص: 69


1- تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 233.

ستودنی و افتخار آفرین است. شیعیان که به پیروی از اهل بیت علیهم السلام دارای اسلام اصیل و ناب هستند، معتقدند: فلسفه تعیین امام علیه السلام همانند فلسفه بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از جانب خداوند است. امتداد رسالت نبوت تنها با امامت امکان پذیر است. بقاء و تکامل دین وابسته به وجود امام است. تجلی توحید و سیر تکاملی فرد و جامعه در نظام امامت نهادینه می شود. علاوه بر رهبری سیاسی، هدایت معنوی و تربیت استعدادهای نهفته بشری از طریق امام علیه السلام امکان پذیر می گردد. امام حلقه وصل خالق و مخلوق، حجّت خداوند بر بندگان، و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت در سایه اطاعت از او میسر است. او دارای جایگاه و مقام رفیع عصمت و طهارت است که خداوند به او عطا فرموده است. مبانی اعتقادی شیعیان در مورد امام علیه السلام برگرفته از کلام نورانی اهل بیت علیهم السلام است. روایت صحیح کلینی در اصول کافی مؤید این معناست؛ آنجا که امام رضا علیه السلام فرمود: «امامت، مقام و منزلت انبیاء و میراث اوصیاست؛ امامت، خلافت خدا در روی زمین است؛ امامت، زمام دین، نظام مسلمانان، صلاح و عزّت مؤمنان است؛ امامت، اساس اسلام، رشد یا بنده و پایه بلند آن است. با امام است که نماز و روزه و حج و جهاد، تمامیت می یاید. امام است که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام و حدود خدا را اقامه و دین خدا را پاسداری می کند و مردم را با حکمت و اندرزهای نیکو و دلیل های رسا، به راه پروردگار می خواند. امام، خورشید تابنده ای است که با نورش، عالم را روشن می کند. امام، امین خدا در بین خلقش و حجّت او در میان بندگانش و خلیفه او در سرزمین هایش است و مردم را به دین خدا دعوت و از حریم او، حراست می کند. امام کسی است که از

ص: 70

گناهان، پاک و از عیوب، مبراست. به علم مخصوص و به حلم، موسوم است. رشته اتصال دین، عزّت مسلمانان، مایه خشم منافقان و نابودی کافران است. امام، در روزگار خویش، یگانه است و هیچ کس به پای او نمی رسد و هیچ عالمی با او برابر نیست. جانشین برای او یافت نمی شود و نظیر و مانند برای او نیست. تمام فضایل و نیکی ها را داراست. بدون این که آنها را طلب یا کسب کرده باشد، بلکه از جانب خداوند کریم به او عطا شده است. پس کدامین شخص است که به حدّ شناسایی امام برسد و یا بتواند او را انتخاب کند؟

هیهات! هیهات! خرد درباره اش گمراه، عقل ها سرگردان و چشم ها بی دید است. بزرگان در این جا کوچک اند؛ حکیمان در حیرت و بردباران، کوتاه نظر؛ هوشمندان، گیج و نادان؛ شعرا، لال و گنگ و سخندانان بی زبانند. شرح یک مقامش نتوانند و وصف یکی از فضایلش ندانند و همه به عجز در برابر او معترفند.

چگونه می توان کُنهش را وصف کرد و اسرارش را فهمید. او در مقام خود اختری است که برافروزد و از وصف واصفان، فراتر است. امام، عالمی است که چیزی بر وی پوشیده نیست. پاسداری است که از انجام وظایف، کوتاهی نمی کند، معدن قداست، پاکی، پارسایی، علم و عبادت است. امام، مورد تأیید الاهی و محفوظ از لغزش و خطاست. بدین گونه، خداوند بر وی مقامی ممتاز بخشیده تا حجّتی باشد بر بندگان و شاهدی باشد بر مخلوقات، و این فضل خداست که به هر که خواهد، عطا نماید؛ و الله ذوالفضل العظیم((1))

ص: 71


1- کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 117.

بیان ادلّۀ شیعه در مورد وجوب وجود امام، اوصاف، شرایط، ویژگی های خاص و منحصر به فرد آن نیازمند شرح و تفصیل مستقلی است که در مباحث آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت. إن شاء الله.

20. دلایل عقلی ضرورت وجود امام

اشاره

اکنون برخی ادله مکتب تشیع در مورد ضرورت عقلی وجود امام را به صورت اجمال مورد بررسی قرار می دهیم:

قبل از بررسی دیدگاه مکتب تشیع در مورد وجوب امامت، واژه شناسی و دقت در تفاوت برداشت و فهم کلمه امام از دیدگاه تشیع حایز اهمیت است. امام گرفته شده از کلمه «امّ» به معنای پیش رو و جلو دار است که معادل فارسی آن «پیشوایی» است. به همین جهت «امام» یعنی کسی که جلوی ماست و بقیه پشت سر او حرکت می کنند. امام به این معنا علاوه بر معنای پیشوایی و رهبری معادل معنای مقتدا هم هست مثل امام جمعه، امام جماعت، امام خمینی.

تفاوت لغوی و اصطلاحی کلمه امام

«امامت» به عنوان اصلی از اصول اعتقادی شیعه، تفاوت فراوانی با معنای لغوی آن دارد. اصل امامت اعتقادی تشیع، هماهنگ و هم تراز امامت مطرح در قرآن است؛ آنجا که می فرماید: {وَإِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا}((1)) «و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود؛ و وی همه را به انجام

ص: 72


1- بقره / 124.

رسانید. خداوند به او فرمود: من تو را پیشوا و امام مردم قرار دادم». مسلم آن است که حضرت ابراهیم پس از نائل آمدن به مقام های نبوت، رسالت و مقام خلیل الرحمنی، به وسیله آزمایش الاهی و ابتلائات و امتحانات شگرف و بی نظیر همچون انداخته شدن در دریایی از آتش، ذبح اسماعیل و... خداوند وی را شایسته اعطای مقام «امامت» دانسته اند و فرمودند: {إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً}((1)) «امامت» منظور در مکتب تشیع مقامی است معنوی بسیار عالی که دارای ویژگی های عصمت، علم خدا دادی، مفترض الاطاعه بودن و دارای بار علمی،

محتوای معنوی و غنای قدسی نامحدود از طرف خداوند سبحان است. این امامت و امام است که بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در دوازده نفر منحصر و یکی پس از دیگری جانشین آن حضرت می شوند. اگر ما به شخصیت های مذهبی برجسته ای همچون امام خمینی لفظ امام را به کار می بریم، هرگز به آن معنایی نیست که در مورد دوازده امام به کار می بریم. دوازده امام کلیه مقامات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به جز وحی و نبوت را دارا هستند.

ضرورت وجود امام از دیدگاه تشیع

با التفات و عنایت به ادله عقلی و نقلی فراوان، امامت از دیدگاه مکتب تشیع، منصبی الاهی است که به امر الاهی و به توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معرفی و اعلان می گردد. به همین دلیل شیعه در اثبات ضرورت وجود امام برای هدایت جامعه اسلامی هم از طریق دلایل شرعی و هم از طریق براهین عقلی، قادر به اثبات وجوب آن است.

ص: 73


1- بقره / 124.

البته دلایل اصلی اثبات ضرورت وجودامام با براهین عقلی است و عقل به تنهایی می تواند چنین ضرورتی را درک کند. دلایل شرعی نیز مکمل آن از جهات ارشاد و تأییدات شارع مقدس است که درک عقل را امضاء می نماید.

برخی دلایل عقلی ضرورت وجود امام

اشاره

دانشمندان مکتب امامیه بر ضرورت عقلی وجود امام در جامعه ادله ای اقامه کرده اند که به اختصار بیان می داریم:

1. وحدت در فلسفه وجودی امامت و نبوت
اشاره

علمای اسلام شناس برای فلسفه وجودی پیامبران به ویژه حضرت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم دلایل متعدد و متقنی را بیان نموده اند که ضرورت بعثت پیامبران را به ما نشان می دهد. آن ادله در جای خود بیان شده و در میان تمامی امت اسلام پذیرفته شده است. «از مهم ترین ادله ضرورت وجود امام، همان ادله ضرورت وجود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است»((1)) الا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علّت حدوث اسلام و امام عامل و علت استمرار و بقای آن است. علامه مجلسی می نویسد: همان ادله ای که بر ضرورت برانگیخته شدن پیام آوران الاهی دلالت دارد، بر لزوم تعیین و نصب امام نیز دلالت دارد.((2)) حکمت بی انتهای الاهی ایجاب می کند که پس از پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم نیز مردم بدون امام و رهبر نباشند و باید پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کسانی

ص: 74


1- ملاحسن فیض کاشانی، علم الیقین، ج 1، ص 375.
2- حق الیقین، ص 28.

باشند که بتوانند جامعه را همانند خود آن حضرت به سوی سعادت دنیوی و اخروی هدایت نمایند؛ به تحقیق به جز امام هیچ شخص دیگری قادر نیست که همچون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بتواند جامعه را رهبری نماید.

مناظره هِشام ابن حِکَمْ

هشام از شاگردان امام صادق علیه السلام می گوید: روز جمعه ای وارد بصره شدم به مسجد رفتم. عمروبن عبید معتزلی نشسته بود و گروه زیادی اطرافش بودند و از او پرسش هایی می کردند، من هم در آخر جمعیت نشسته و پرسیدم: ای دانشمند من اهل این شهر نیستم، اجازه می دهی سؤالی مطرح کنم؟ گفت: هر چه می خواهی بپرس. گفتم: آیا چشم داری؟ گفت مگر نمی بینی؟ این چه سئوالی است؟! گفتم پرسش های من اینگونه است، گفت آری چشم دارم. گفتم با چشم چه می کنی؟ جواب داد دیدنی ها را می بینم و رنگ و نوع آنها را تشخیص می دهم. گفتم آیا زبان داری؟ گفت دارم، پرسیدم با آن چه می کنی؟ جواب داد طعم و مزه غذاها را با آن تشخیص می دهم. گفتم آیا شامه داری؟ گفت آری با آن بوها را استشمام کرده و بوی خوب و بد را تمیز می دهم. گفتم آیا گوش هم داری؟ جواب داد آری با آن صداها را می شنوم و از یکدیگر تمیز می دهم. گفتم آیا غیر از اینها قلب «عقل» هم داری؟ گفت آری پرسیدم با آن چه می کنی؟ گفت اگر دیگر اعضا و جوارح من دچارشک و تردید شوند، قلبم شک آنها را برطرف می کند. (پس قلب و عقل راهنمای جوارح است) هشام می گوید او را تأیید کردم و گفتم آری خداوند متعال برای راهنمایی اعضاء و حواس قلب را آفریده است.

ص: 75

ای دانشمند! آیا صحیح است کسی بگوید خدایی که گوش و چشم دیگر اعضا و جوارح بدن انسان را بدون راهنما نگذاشته است، مسلمانان را پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بدون راهنما و پیشوا گذاشته تا گرفتار شک و تردید و اختلاف باشند؟ آیا هیچ عقل سالمی این مطلب را قبول می کند؟

2. وجود امامت حافظ دیانت

اسلام دین جهان شمولی است که جاودانگی آن سعادت بشر را برای همیشه به ارمغان می آورد. همه مکلفان نیز از آغاز رسالت تا قیام قیامت موظفند به آن عمل نمایند. به اتفاق جمیع فرقه های اسلامی چنین دینی نیاز به حافظ و نگهبان دارد، به گونه ای که نسل های بعدی بتوانند بدون کمترین تغییر وتحریفی به جمیع اصول و فروع شرع دست یابند. اگر شرع به صورت تمام و کمال از کانال مطمئنی به مکلفین نرسد، تکلیف به غیر معلوم و یا دین ناقص لازم می آید. اکنون پرسش آن است که حافظ دین و شرع چه کسی می تواند باشد؟ اگر گفته شود قرآن، که هم خود نیازمند حافظ از تغییر و تحریف است و هم اینکه شرح و تفصیل شریعت به صورت کامل در آن نیامده است. اگر گفته شود سنت قطعی و اجماع حافظ باشد که باز هم تمام شرع و احکام اسلامی از جمله مسائل مستحدثه دینی در آن بیان نشده است. اخبار احاد و رأی و قیاس نیز اعتبار خود آنها مورد تردید و سؤال است. بنابراین کسی می تواند از جمیع جهات حافظ شرع بوده تا عمل به آن برای آیندگان اطمینان بخش و سعادت آفرین باشد، که اوصافی همچون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم داشته و از هر خطا و لغزش نیز مصون باشد، تنها مصداق و مورد باقی مانده با این شرایط امام معصوم است که مطلوب ماست.

ص: 76

3. برهان لطف

لطف موهبتی الاهی است که زمینه ساز اطاعت از دستورات خداوند و دوری از معصیت اوست. حکمت و محبّت گسترده الاهی ایجاب می کند در میان مردم، حاکم و زمامدار مطاعی باشد تا مردم و جامعه را در نیل به سعادت دنیا و آخرت رهبری نماید؛ کمال این لطف و حکمت با وجود امام امکان پذیر می گردد وگرنه نقض غرض خواهد شد. در نتیجه: «نصب امام، لطف است و لطف بر خداوند واجب است، پس نصب امام بر حکیم تعالی واجب است».((1))

4. ندای عقل و فطرت بر ضرورت وجود امامت
اشاره

رسیدن به کمال و پیمودن مسیر الی الله و خدا خواهی به صورت فطری و ذاتی در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده است. عقل حکم می کند که پیمودن این راه بدون راهنمایی برگزیده و کامل امکان ندارد. به همین دلیل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم هرگاه می خواست چند روز برای جنگ یا حج از مدینه خارج شود، برای اداره مردم کسی را به جای خود می گماشت. هرگز نمی توان باور کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که به تعبیر قرآن نسبت به امت دلسوز و مهربان است مردم را رها کرده و نسبت به امامت و جانشینی پس از خودش بی تفاوت بوده و امت را در مسئله مهم و اساسی رهبری بلاتکلیف گذاشته باشد. عقل و فطرت سالم انسانی

ص: 77


1- علامه حلی، مناهج الیقین، ص 439؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبهْ، ص 4؛ علامه کاشف الغطاء، اصل الشیعه و اصولها، ص 179؛ محمد رضا مظفر، عقائد الامامیه، ص 65.

حکم می کند پیامبری که تمامی اصول و فروع، حتی مستحبات و مکروهات را بیان داشته و از جزئی ترین مسائل مادی و معنوی امت غفلت نداشته است از مسئله مهم رهبری و امامت جامعه بعد از خودش بی توجه نباشد. بنابراین اقتضای عقل و فطرت آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز موضوع امامت و رهبری پس از خویش را با صراحت و دقیق بیان نموده باشند... .

برخی دیگر از دلایل عقلی ضرورت وجود امامت

براهین ضرورت وجود امام از دیدگاه اشاعره و معتزله را مورد بررسی قرار گرفت و به بیان برخی براهین مستدل آنان پرداختیم. همچنین به بررسی برخی ادله عقلی مکتب تشیع، که وجوب عینی امام را مورد تأکید قرار می داد از جمله براهین:

1. وحدت در فلسفه وجودی امامت و نبوت 2. وجود امامت حافظ دیانت 3. برهان لطف 4. ندای عقل و فطرت بر ضرورت امامت، پرداختیم. اکنون نیز به اجمال، ادامه مبحث را پی می گیریم.

5. برهان لزوم ضمانت اجرایی در قانون الهی

هر عاقل منصف و محقق مدققی در می یابد که جهان ساخته خدای دانا و حکیم است که همه چیز را بر اساس تدبیر به وجود آورده است. خداوند عزّوجلّ بر اساس این دانایی و حکمت برای رسیدن بشر به سعادت جاودان، دو رکن اساسیِ عملی را پیش روی بندگان قرار داده

که تمسک و عمل به این دو رکن، پایه و اساس رستگاری است:

الف: قوانین و روش عملی محکمی را جهت نیل به سعادت دنیا و آخرت

ص: 78

بندگان، ارائه نموده است. خداوند متعال و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر لزوم و ضرورت تبعیت از این قوانین تأکید نموده اند: آنجا که فرموده اند: کسانی که به قانون خدایی حکم نکنند (تبه کاران مخالف حق و عدالت) ستمکارانند.((1))

ب: رکن دوم، ضمانت اجرایی قوانین و احکام الاهی که شایسته است بدون دخل و تصرف همواره اجرا گردد. این ضامن اجرایی یعنی همان زمامدار جامعه که نوع الاهی آن، انبیاء و پس از آنان امامان علیهم السلام هستند که می توانند ولی امر و رهبری شایسته و بایسته برای انجام صحیح قوانین الاهی باشند. ناگفته پیداست کسانی می توانند ضامن اجرای قوانین الاهی و رهبر خوبی برای انجام صحیح آن باشند که در مرحله اول: به این قوانین و شرایع الاهی به اندازه ای دانا باشند که اَعْلم و اَفْهم در دین بوده تا بتوانند ترجمان و بیان کننده حکمت و علم الاهی برای همه عالم و دعوت کننده به دین الاهی با حکمت و موعظه حسنه باشند.

دوم: از چنان تقوی و پرهیزگاری برخوردار باشند، که خدا را پیوسته حاضر و ناظر بر پندار و کردار خویش بدانند. آن چنان مراقب باشند که هرگز به اشتباه و فراموشی گرفتار نشوند.

سوم: عشق و علاقه و اعتقاد قلبی آنان به ذات اقدس الاهی به قدری قوی و محکم باشد که بر جمیع تمایلات و علاقات عادی بشری، غلبه پیدا کنند. به گونه ای که هیچ چیزی نتواند مانع اجرای احکام الاهی گردد.

ص: 79


1- مائده / 46.

چهارم: اعتقاد عمیق به صحت و کمال قوانین الاهی؛ به گونه ای که هیچ گاه تحت تأثیر دیگران و اغوای نا اهلان قرار نگیرد، تا در اجرای احکام الاهی دچار تزلزل نشود؛ بنابراین با توجه به اهمیت موارد یاد شده که شرط اصلی در صحت انجام کار و ضمانت اجرایی در عمل به قوانین و شرایع الاهی است، کسی جز امام - به معنای واقعی آن - برخوردار از چنین ویژگی هایی نیست تا بتواند همچون انبیاء الاهی به رهبری و ولی امر بودن جامعه اقدام نماید. از این رو علمای مکتب امامیه بدون تعصب و با تحقیق منصفانه به این اندیشه صحیح رسیده و اعتقاد به وجوب وجود امام و ضرورت عقلی آن در جامعه پیدا نموده اند.

چنین اندیشه ای نسبت به امامت که ماندگاری و پایداری دین و معرفت دینی به وجود آن باشد، نه تنها وجود آن در جامعه واجب است، بلکه یکی از مهم ترین اصول، ارکان و مقومات جامعه دین مدار و اسلام محور است. این برداشت و تلقی از باورهایی است که جزء ماهیت دین و درون دینی است.

نیاز مبرم به وجود چنین امامی را عقول سالم، ضرورتی انکار ناپذیر می دانند؛ چنانکه اکابر و اعاظم از علمای شیعه در منابع و کتب معتبرشان به صورت منطقی و استدلالی بر آن تأکید نموده اند. در اینجا بنا به ضرورت اختصار، برخی را مورد اشارت قرار می دهیم. (شیخ مفید (متوفی 413) در کتاب «اوائل المقالات»، ص 7؛ سید مرتضی، «رسائل شریف مرتضی»، ج 1، ص 165؛ شیخ الطائفه طوسی در کتاب «تهذیب الاحکام»، ج 1، ص 335؛ شیخ صدوق در «الهدایهْ»، ص 27؛ مقدس اردبیلی در کتاب «الحاشیه علی الاهیات»، ص 178؛ سید نور الله تستری در «احقاق الحق»، ج 2، ص 305؛ ملا صالح مازندرانی در

ص: 80

«شرح اصول کافی»، ج 2، ص 15؛ عبدالرزاق لاهیجی در «گوهر مراد»، ص 467؛ یوسف بحرانی در «الحدائق الناظره»، ج 5، ص 175؛ ملا محمد مهدی نراقی در کتاب «انیس الموحدین»، ص 137؛ محمد حسن نجفی صاحب جواهر در «جواهر الکلام»، ج 6، ص56؛ شیخ مرتضی انصاری، حکیم سبزواری، محمد رضا مظفر و...) همگی نه تنها بر ضرورت وجود و ولایت امام در جامعه تأکید نموده اند بلکه این وجود ولایت امام را واجب و حتی جزء اصول دین و مقومات دین برشمرده اند. ضرورت و وجوب وجود امام در جامعه از چهار طریق، آیات، روایات، اجماع، و ضرورت عقلی قابل بررسی و تحقیق است. تا اینجا ما تنها به بررسی ضرورت عقلی آن در مکتب تشیع پرداخته ایم و پس از بیان ادله ضرورت عقلی، طرق دیگر را نیز انشاء الله مورد بررسی و بیان قرار خواهیم داد...

6. حاکمیت منصب مخصوص امامت و ولایت

آیا خلافت بر مسلمانان قاعده ای دارد؟ آیا طبق قانون و روش اسلام، باید خلیفه ی مسلمانان را انتخاب نمود یا اینکه با هر شیوه ای امکان پذیر است؟

ضرورت وجود خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای گسترش و استمرار اسلام بر احدی پوشیده نیست. دین اسلام اعم از محتوای درونی و تحقق خارجی، مرز مشترک دنیا و آخرت، برای رساندن انسانها به مطلوب ها و رستگاری جاودان است. رابطه ی خلافت و دیانت مانند رابطه ی مقدمه و ذی المقدمه، رابطه ای وثیق و منطقی است. این ارتباط در صورتی مشروع است که از قرآن و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم سرچشمه گرفته، سعادت انسانها را به ارمغان آورد؛ در غیر این صورت خلافت مسلمانان در اندک زمانی گرفتار دنیا طلبی،

ص: 81

غفلت زدگی، تفرقه، استبداد و... خواهد شد. جامعیت و کمال اسلام ویژگی منحصر به فردی است که قادر به پاسخ گویی تمام نیازها و برنامه های جوامع بشری است. این جامعیت، در حوزه ی هدایت انسانها، نیازمند وجود رهبری خدا محور است که همچون پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم یا جانشین واقعی آن بتواند جامعه ی آرمانی، قانون مند، عدالت گستر و امور دنیا و آخرت امت اسلام را هدایت و رهبری نماید.

از وظایف اصلی خلیفه ی مسلمانان، استمرار اسلام اصیل و تداوم آن است. آیا بدون وجود رهبری الاهی و پیامبر گونه، انتظار اسلام اصیل و استقرار و تداوم آن بدون انحراف و لغزش، انتظاری عبث و بیهوده نخواهد بود؟ در اسلام دین وسیله ی تحکیم حکومت ها نیست تا هر کسی به هر طریق ممکن به آن برسد و ادعای خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای اداره ی جامعه ی مسلمانان را داشته باشد و هر روز به طریقی بر مسلمانان حکومت نماید؛ بلکه خلافت و ولایت در اسلام از پیکره و کالبد اصلی آن است و از دیدگاه اسلام ولی، خلیفه و امام در جامعه، پاسبان اصلی تعالیم اساسی و اصول مسلم اسلام است.

در انواع حکومت ها اعم از دیکتاتوری، طبقاتی، دموکراسی محض انسانی و... تمام سلطه ها، قدرت ها، قانون ها و تصمیم سازی آنان با یک یا چند نفر از مردم بوده، طبق قوانین و حدود الاهی عمل نمی کنند. اما دراسلام نوع حکومت و اساس آن اعتقادات دینی است. تمامی دانشمندان و عالمان اسلامی معتقدند: «در حکومت دینی منشأ قدرت و سلطه، خداوند متعال است و حاکمان با واسطه یا بدون واسطه، مشروعیت سلطه ی خود را از خداوند متعال أخذ نموده اند».

ص: 82

احمد عطیهْ الله: القاموس السیاسی و عبدالوهاب کیالی؛((1))

در حکومت اسلامی، امام مأمور است تا طبق قوانین و حدود الاهی عمل کند و مبنای حکم او عدالت الاهی باشد. خداوند متعال به پیامبرش می فرماید: {وَأنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ}((2)) «حکم کن به چیزی که خداوند نازل کرده است». آیا حاکمان اسلامی در دوران خلفا همه خود را در برابر قانون الاهی و احکام اسلامی مسئول و موظف می دیدند و به قوانین ثابت الاهی عمل می نمودند؟ آیا مسلمانان از تجربه ی تلخ حکومت عثمان و

خلفای بنی امیه عبرت نگرفته اند تا به ضرورت وجود امام به معنای واقعی کلمه بر منصب رهبری امت اسلام پی ببرند؟

در زمان خلافت عثمان کار از داد خواهی به عصیان کشید؛ مسلمانان و اکثر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که سرخورده و ناراضی از بی عدالتی حاکم، جان بر لبشان رسیده بود، دست از جان شسته، چهل شبانه روز خانه ی وی را محاصره کردند، او را کشتند و... .

اساس حکومت در اسلام بر مبنای علم الاهی، تقوا و معنویت، ایثار جان و مال در راه خدا و حکم بر مبنای قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است. میزان و معیار در انتخاب حاکم اسلامی، قانون اسلام از جمله کلام خدا و رسول اوست؛ (در مبحث ادله ی نقلی ضرورت وجود امام به بیان آیات و روایات مرتبط خواهیم

ص: 83


1- موسوعهْ السیاسهْ، ج 1، ص 147.
2- مائده / 49.

پرداخت) در غیر این صورت {وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَأولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ}((1)) «و هر کس طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکند، پس آنان همان کافرانند».

بنابراین حکومت، زمانی اسلامی است که امام و رهبر آن، طبق آنچه خداوند نازل کرده عمل نماید، عدالت را به پا دارد، حق را گسترش دهد و نابود کننده ی باطل باشد.

عبدالله بن عباس می گوید: در محل «ربذه» به حضور امیرالمومنین امام علی علیه السلام رسیدم؛ امام کفشش را پینه می زد. فرمود: این پای افزار چند می ارزد؟ گفتم: ارزشی ندارد، گفت: با همین وضع چه مقدار می ارزد؟ گفتم: از یک درهم کمتر، گفت به خدا سوگند، این دو لنگه کفش کهنه را از حکومت بر شما بیشتر دوست می دارم، مگر بدین دل خوشم که حقی را به پا دارم و یا باطلی را نابود سازم... آنگاه به سوی مردم ایستاد و فرمود: روش من امروز نیز

بر طبق دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم انجام می گیرد. به خدا سوگند پرده ی سیاه باطل را می درم تا آفتاب حق را آشکار سازم.((2))

بنابراین چه کسی می تواند عادلی دادگستر، عالمی دارای بینش و علم الاهی، مجاهدی فی سبیل الله و میزان و معیار او در حکومت و رهبری مادی و معنوی جامعه، قانون اسلام بوده و طبق دستور خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم رهبری جامعه را عهده دار باشد؟ صد البته ناگفته پیداست که به حکم عقل تنها وجود مقدس امام معصوم علیه السلام است که می تواند بدون کمترین انحراف و لغزش امامت و رهبری امت اسلام را بر عهده گرفته، خلیفه و جانشین حقیقی خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم گردد...

ص: 84


1- مائده / 44.
2- ارشاد مفید، ص 119.

{یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَلایَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ}((1))؛ «در راه خدا می کوشند و از سرزنش سرزنشگران نمی هراسند».

7. وجود امامت، اتمام حجت الاهی

هفتمین دلیل از ادله ی عقلی ضرورت وجود امام را به صورت اجمال بیان می نماییم: هدایت الاهی در دو بُعد تکوینی و تشریعی انجام می پذیرد. در نوع هدایت تکوینی، اختیار جایگاهی نداشته و آفرینش به گونه ای است که ناگزیر باید تن در داد و عدول از آن امکان پذیر نیست، مثل رشد و نمو، جوانی و پیری، که هیچ کس نمی تواند تقاضای همیشه جوان ماندن را بکند. نعمت هدایت تکوینی موجودات را قرآن نیز تأیید فرموده است:

{قالَ رَبُّنَا الَّذی أعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی}.((2))

پروردگار ما کسی است که هر چیز را آفرید و آن را به سوی غایت وجودیش هدایت نموده است.

اما در هدایت تشریعی و رسیدن به کمالات معنوی و سیر و سلوک الاهی، خداوند به انسان قدرت انتخاب داده است، تا به هر طریق ممکن خود در ارتقاء و کمال نفسانی خویش سهیم باشد. در هدایت تشریعی، خواست، جدیت، پشتکار، اطاعت محض و تقوای الاهی فوق العاده تأثیر گذار هستند و انسان خود

ص: 85


1- مائده / 54.
2- طه / 50.

مخیر است، در مسیر سعادت و یا راه مخوف ضلالت گام بردارد؛ البته خداوند متعال، پیامبران و کتاب های آسمانی فرستاده و راه را از بی راهه نشان داده است. این انسان که در نوع هدایت تشریعی به او اختیار داده شده است، می تواند در مسیر خیر و نیکی، حرکت نموده، به تکامل معنوی و اوج کمال برسد و بالعکس. {إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِراً وَإِمّا کَفُوراً}((1)) با مطالعه ی دقیق در معارف اصیل اسلامی به ویژه قرآن مجید، در می یابیم که یکی از دلایل و اهداف بعثت پیامبران، اتمام حجت از طرف خداوند متعال است. در نوع هدایت تشریعی چون به انسان اختیار داده شده است، او در مقابل افعال و اعمال خود مسئول است و باید پاسخگو باشد، اما ممکن است در قیامت و هنگام حسابرسی انسان بگوید: «اگر کسی را می فرستاد و راه هدایت را از راه ضلالت برای ما تبیین می کرد و نشان می داد، ما به راه هدایت می رفتیم». خداوند متعال به وسیله ی فرستادن پیامبران، اتمام حجت می کند:

{رُسُلاً

مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ}.((2))

پیامبرانی فرستادیم بشارت دهنده و بیم کننده تا مردمان پس از آن حجتی نداشته باشند.

«همین هدایت عمومی و اتمام حجت خداوند که فرستادن پیامبران را ایجاب

ص: 86


1- انسان / 3.
2- نساء / 165.

می کند، عیناًاقتضا می کند که پس از درگذشت پیامبر خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم کسی که در اوصاف کمال، مانند او باشد، به جای وی گماشته شود، تا مردم معارف دین را از او گرفته و در موارد حیرت و اختلاف، به او مراجعه نمایند؛ در غیر این صورت، لازم است که خداوند مردمان را پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به حال خود رها کند و آنان را از نعمت هدایت محروم، و از وجود حجت، بی بهره سازد».((1))

اگر گفته شود، این لطف و حجت الاهی، چرا اکنون ظاهر نیست و اِعمال امامت نمی کند؟ جواب آن است که مشکل از خود ماست.

علامه حلی می نویسد: لطف بودن امامت، منوط به تمام بودن امور سه گانه ی زیر است:

1. خلق امام و مجهز نمودن وی به قدرت، علم و نصّ بر اسم و نصب آن؛

2. قبول امامت و تحمل آن از طرف امام؛

3. نصرت و یاری کردن امام و دفاع از حریم امامت و قبول نمودن امر و نهی امام، از طرف امت و بندگان.

امر نخست بر خداوند لازم است و انجام شده است، دومی بر امام واجب است و انجام شده است، سومی بر امت واجب است که متأسفانه برخی زیر بار مسئولیت پذیرش و دفاع از امام علیه السلام نرفته اند. بنابراین انجام نشدن تصرف در امور

ص: 87


1- معارف اسلامی، ج 2، ص 98.

و اِعمال امامت به صورت علنی و صریح، نه به خاطر قصور خداوند و امام، بلکه به علت تقصیر امت است.((1))

همان طور که خداوند برای اتمام حجت بر خلایق، پیامبران را فرستاد و بشر را از وجود حجت الاهی، بی بهره نفرمود، اقتضای حکمت و مشیت الاهی این است که پس از

پیامبران نیز، هادیانی که همچون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حافظ دین و رهبر حقیقی مردم باشند، بفرستد؛ کسانی که همانند انبیاء، عالم و داناترین خلق در عصر خویش باشند؛ کسانی که در تمام عمر، هیچ گونه لغزش و گناهی نداشته، تا بتوانند الگو و حجت باشند، کسانی که دارای فضائل اخلاقی و صفات عالیه انسانی باشند، از قدرت، شجاعت، زهد و تقوای برخوردار بوده و از اوصاف و اخلاق ناپسند و زشت به دور باشند، به گونه ای که همچون پیامبر، بتوانند هدایت عمومی را عهده دار بوده و در قیامت نیز حجت بر اعمال بندگان باشند.

چنین کسانی نیست، مگر وجود مقدس امامان معصوم علیهم السلام ، که می توانند بشر را از حیرت و ضلالت و گمراهی نجات بخشند، هدایتگر به سعادت دنیا و آخرت و حجت الاهی بر بندگان باشند...

بیان شد که شیعه در اثبات ضرورت وجودامام برای جامعه، از طریق براهین عقلی و هم از طریق دلایل معتبر شرعی قادر به اثبات ضرورت وجود امام است.

ص: 88


1- علامه حلی، الالفین، ص 48؛ مناهج الیقین، ص 446؛ ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج 2، ص 475.
8. امامت مکمل و جایگزین خاتمیت

خاتمیت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم از ضروریات و بدیهیات در نظر امت اسلام است. در اینکه حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم آخرین پیامبر الاهی و سلسلۀ نبوت (124000 پیامبر) به او ختم شده است؛ کمترین اختلاف نظری در بین تمامی فرقه های اسلامی وجود ندارد. خداوند حکیم در قرآن کریم می فرماید:

{ما کانَ مُحَمَّدٌ أبا أحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَلکِنْ رَسُولَ اللهِ وَخاتَمَ النَّبِیِّینَ}.((1))

حضرت ختمی مرتبت خود نیز چنین می فرماید:

أنا خاتم النبیین والمرسلین.

نکته قابل تأمل و سؤال برانگیز آن است که همه می دانیم جامعه، پیوسته در حال تغییر و تحول است. این دگرگونی، نیازها و خواسته های جدیدی را پیش روی انسان ها می گذارد. چگونه می توان با قوانین ثابت و بدون تغییر، پاسخ گوی همۀ نیازهای جدید جامعه در ادوار مختلف تاریخ بود؟

آیا انسان های بعد از «خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم » دیگر نیازمند هدایت و رهبری نیستند؟

انسان عاقل و هوشمند تأمل می کند که چه گزینه ای در دیگر ادیان نبوده و در اسلام وجود داشته که به خاتمیت، مشروعیت بخشیده است.

ص: 89


1- احزاب / 40.

عقل سلیم حکم می کند که باید شخصی با اوصاف و ویژگی های خاص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم موجود باشد تا بتواند همچون او به ادامه و هدایت آیین و رسالت او پرداخته و با رهبری او سعادت و رستگاری جاودان را به ارمغان آورد.

با بررسی دقیق درمی یابیم که، تمامی ادیان الاهی، پیام آور و آموزنده توحید،نبوت، عدل و معاد بوده اند، اما ویژگی منحصر به فرد در مکتب اسلام خاتمیت نبوت و استمرار حرکت انبیاء توسط امامت است.

صد البته شخصیتی با اوصاف نبوت یافت نمی شود، مگر وجود مقدس «امام» که می تواند همچون پیامبران علیهم السلام به هدایت جامعه اقدام نماید.

مقام و عظمت امامت تنها در رهبری سیاسی امت اسلام خلاصه نشده؛ بلکه امامت دنبالۀ نبوت و کامل کنندۀ رسالت در ادوار مختلف تاریخ و آیندۀ بشریت است.

امام، نه تنها شأنیت و لیاقت کامل تفسیر و معنا نمودن دین (کتاب و سنت) را دارد؛ بلکه اوست که بعد از نبوت، حافظ دین و حجت خدا بر بندگان است.

عقل سالم حکم می کند که خداوند هرگز پس از خاتمیت، انسان ها را بدون رهبر الاهی و حجت شرعی رها نمی سازد.

مسلم آن است که پس از خاتمیت، بدون وجود

امام و بلکه بدون شناخت و تمسک به امام در عقاید دینی، گسست و انحراف به وجود می آید. چرا که از یک طرف انسان دستخوش لغزش، خطا، عصیان و نسیان است و از طرف دیگر، ارسال سلسلۀ نبوت، خاتمیت پذیرفته است.

ص: 90

بنابراین تنها رشته اتصال مطلوب خالق و مخلوق و تنها راه قطعی و مسلم به دست آوردن هدایت و سعادت از طریق امام امکان پذیر خواهد بود. در غیر این صورت هدف و فلسفه وجودی آفرینش انبیاء محقق نشده و زمین برای بشریت خالی از حجت خواهد ماند.

در نتیجه، امامت مکمل و جایگزین خاتمیت و مشروعیت خاتمیت به مقبولیت امامت و ولایت است.

تاکنون، هشت دلیل از دلایل عقلی ضرورت وجود امام در جامعه از دیدگاه تشیع، مورد بررسی قرار گرفت. اکنون دلیل و برهان دیگری از ادله عقلی لزوم امام را بیان می نماییم.

9. «امامت مفسر شریعت» (نیاز شرع به مفسر)

برهان «لزوم مفسر» از دیگر دلایل عقلی ضرورت وجود امام در جامعه است. از موضوعات اجماعی بین تمامی اندیشمندان امت اسلام، آن است که شرع مقدس اسلام (قرآن و سنت) به قطع و یقین نیاز به مفسر واقع بین و حق شناس دارد. از مسلمات است که، دریافت حقایق واقعی قرآن کریم، بدون توضیح و تفسیر امکان پذیر نخواهد بود؛ چه اینکه یکی از مهمترین وظایف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم همین توضیح و تفسیر آیات مبارکه قرآن بوده است. اگر گفته شود که برای تفسیر و تبیین قرآن و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، هر کسی که دارای نیروی اجتهاد و استنباط باشد، می تواند به عمق احکام و معارف اسلامی پی برده و تفسیر و تبیین کاملی از آیات قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بدست آورد؛ در جواب

ص: 91

می گوییم وجود اختلاف فراوان در مبانی شرعی و حتی در اصول اعتقادی و تقسیم جامعه اسلامی به فرقه های مختلف که باعث پیدایش مذاهب متعدد گردیده، همگی نشانگر آن است که در امت اسلام، پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اجتهادی که بتواند بدون تکیه بر علوم اهل بیت علیهم السلام و امام معصوم مفسر واقعی شریعت و دیدگاه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم باشد وجود نداشته است. با وجود اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و شخصیت های برجسته فراوانی که در تاریخ اسلام و در ادوار مختلف تاریخی قدرت اجتهاد داشته اند، همچنان اختلاف در مبانی، اصول و فروع معارف اسلام، به قوت خود باقی است. در حقیقت این همه اختلاف و افتراق نتیجه همان عدم تمسک به ثقلین یعنی قرآن و امامان معصوم علیهم السلام است.

مقام امامت برخوردار از الهامات، اشراقات ربانی و بهره مند از مواهب رفیع خداوندی و متصل به منبع علم الاهی است. بنابراین تبدیل شناخت ظاهری و سطحی از قرآن به شناختی همه جانبه، تفسیر صحیح، تطبیق مصادیق، بیان دقیق زوایای گوناگون وشرح بطون متعدد آن، نیازمند علم و عرفان خارق العاده و لدّنی وجود مقدس امام و وصی به حق رسول اعظم صلی الله علیه و آله وسلم است.

قرآن قلیل اللفظ و کثیرالمعانی، موجز اما در اوج کمال، شامل بر ناسخ و منسوخ، منقطع و مستمر، تنزیل و تأویل، محکم و متشابه، ظاهر و باطن، عام و خاص، مطلق و مقید، و... است. با تکیه بر ازدحام دلایل، فحص غالب و ضرس قاطع می توان گفت: استیلا بر حدود و صغور، رمز و رازهای سر به مهر، بطون متعدد باطنی، حقیقت واقعی اعجاز آن و علم به ضمیر واقعی وحی در انحصار فهم نبی صلی الله علیه و آله وسلم ، وصی علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام است.

ص: 92

قرآن کریم معجزه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و مهم ترین برنامه و دستور امت اسلام برای همیشه تاریخ و نیازمند توضیح و تفسیر صحیح است. از طرفی دیگر، تبیین و توضیح سیره و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و تفسیر کامل قرآن به گونه ای که مسلمانان پس از دوران رسالت را از وجود رهبر و هدایتگری پیامبر گونه بی نیاز کندانجام نشده است. در نتیجه جهان اسلام نیازمند شخص و مرجعی است که بتواند، همچون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به تفسیر و تبیین قرآن و معارف اسلام بپردازد تا مسلمین در سایه هدایت و رهبری آن، راه سعادت و جاودانگی را بپیمایند. به همین دلیل عقلای متشرع، نصب و تعیین امام علیه السلام را از طرف خداوند حکیم لازم دانسته و معتقدند، با وجود مقام مقدس امام علیه السلام تفسیر صحیح و کامل از دین و شریعت اسلام امکان پذیر می گردد. با عنایت به اینکه مجال تحریر بر تفصیل نیست به این مقدار از ادله ی عقلی ضرورت وجود امام، بسنده می نماییم.

21. بیان اثبات شهرت و تواتر حدیث غدیر

شالوده اصلی و خمیر مایه اساسی در شکل دهی مکتب بزرگ اسلامی تشیع، ولایت امامان معصوم علیهم السلام به ویژه ولایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام است. تحقیقات عالمانه و دقیق و درک بنیادین و عمیق درمورد این مهم عظمت و اهمیت فوق العاده ای دارد. ولایت پژوهی از همان صدر اسلام آغاز و حتی پژوهشگران غیر شیعی نسبت به فهم و درک عمیق آن اقدام نموده اند.

حضرت آیت الله شیخ عبدالحسین امینی که خود از مفاخر روزگار و نوادر دهر است، موضوع غدیر خم و مسئله ولایت عهدی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام را

ص: 93

برای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به صورت علمی، مستند، مستدل جامع الاطراف و عالمانه مورد بررسی قرار داده و در کتاب گرانسنگ «الغدیر فی الکتاب و السنهًْ و الادب» به رشته تحریر در آورده است. این کتاب در بیست جلد تنظیم و تألیف گردیده که تاکنون یازده جلد آن منتشر گردیده است. قصد اصلی علامه امینی علاوه بر اثبات خلافت بلافصل امام علی علیه السلام ، اثبات شهرت و تواتر حدیث غدیر در بین تمامی مسلمین و تمام نقاط امت اسلام است. وی در نتیجه به اثبات می رساند، همه سخنوران معروف چه به صورت نثر و چه به صورت شعر و نظم از نصب ابلاغ ولایت و امامت امام علی علیه السلام سخن گفته اند.

اکنون گزیده ای بسیار خلاصه، از «الغدیر»، به خوانندگان عزیز تقدیم می گردد.

علامه امینی واقعه مهم و سرنوشت ساز غدیر خم را از: 24 مورخ شهیر اهل سنت مانند طبری، ابن اثیر، ابن مالک و... ؛

14 تفسیر از 14 مفسر مهم اهل سنت چون فخر رازی، سیوطی، طبری... .

27 نفر از ائمه حدیث مانند نسائی، خوارزمی، طبری 10 نفر متکلم اهل سنت مانند بیضاوی، قوشچی و... 5 نفر از علماء بزرگ ادبیات و لغویان، مانند تاج العروس زبیدی الحنفی، معجم البلدان حموی، النهایه ابن اثیر ذیل کلمه «مولی» با ذکر مصادر و مدارک نقل می کند.

«علامه امینی واقعه غدیر» را از 110 صحابه که بر اساس حروف الفباء اول آنها ابوهریره متوفی 58 و آخر آنها ابو مُرازم و84 نفر از تابعین که اول آنها

ص: 94

ابوراشد الحبر الشامی و آخر آنها ابونجیح یسار الثقفی متوفی 109 ه- با ذکر منابع و مصادر نقل می کند که صحابه بدون واسطه شاهد آن واقعه عظیم بودند و تابعین با یک واسطه بر آن شهادت داده اند.

ایشان همچنین از 360 نفر از علماء بزرگ قرن دوم تا قرن سیزدهم بر اساس حروف الفباء نام کتاب و ذکر صفحه کتاب و سال وفات مولف یاد می کند که همگی حدیث غدیر را با ذکر روایت آورده اند.

علامه امینی در خلال مطالعات خود به کتاب هایی دست می یابد که درباره واقعه عظیم غدیر نگارش یافته و از 26 کتاب مستقل که توسط علماء بزرگ در قرون مختلف در خصوص غدیر خم تألیف شده است به شرح زیر یاد می کند؛

1. «الولایهْ فی طریق حدیث الغدیر» ابن جریر طبری آملی متولد 224 متوفی 310 که حدیث غدیر را از بیش از 70 طریق نقل کرده است.

2. «کتاب الولایهًْ» ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی معروف به حافظ ابن عقده متوفی 333 که حدیث غدیر را از 105 طریق آورده است.

3. کسانی که حدیث غدیر خم را روایت کرده اند، ابوبکر محمد بن عمر بن محمد بن سالم تمیمی معروف به جعبابی متوفی 355.

4. «طریق حدیث الغدیر» ابوطالب عبیدالله ابن احمد بن زید انباری واسطی متوفی 356.

5. «وجیزه ای پیرامون خطبه غدیر» ابو غالب احمد بن محمد بن محمد رازی متوفی 368.

ص: 95

6. کسانی که حدیث غدیر را روایت کرده اند ابوالفضل محمد بن عبداله بن مطلب شیبانی متوفی 372.

7. حافظ علی بن عمر دار قطعنی بغدادی متوفی 385 که گنجی شافعی در کفایه خود صفحه 15 آورده که وی کتابی درباره غدیر خم نوشته است.

8. «بیان حدیث غدیر» شیخ محمد بن حسین بن احمد نیشابوری خزاعی.

9. «طرق خبرالولایه» علی بن عبدالرحمان بن عیسی بن عروه جراح قناتی متوفی 413.

10. «کتاب یوم الغدیر» ابوعبدالله الحسین بن عبیدالله بن ابراهیم غضایری متوفی 417.

11. «الدارایه فی حدیث الولایه» حافظ ابو سعید مسعود بن ناصر بن ابی زید سجستانی متوفی 447 که حدیث غدیر را از 120 صحابه ذکر کرده و ابن طاووس در اقبال صفحه 663 گفته این کتاب مشتمل بر بیش از 20 جلد است.

12. «عدهْ البصیر فی حج یوم الغدیر» ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کراجکی متوفی 449.

13. «حدیث الغدیر» علی بن بلال ابن معاویه بن احمد مهلبی.

14. «حدیث الغدیر» شیخ منصور لائی رازی.

15. «کتاب الولایه» شیخ علی بن حسن طاهری کوفی.

16. «دعاه الهداه الی اداء حق المولات» ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله حسکانی.

17. «طریق حدیث الولایه» شمس الدین محمد بن احمد ذهبی متوفی 748.

18. «اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی طالب» شمس الدین محمد بن

ص: 96

محمد جزر دمشقی مقری شافعی متوفی 833 که از 80طریق حدیث غدیر را آورده است.

19. «الرسالهْ الغدیریه» مولی عبدالله بن شاه منصور قزوینی طوسی که همزمان صاحب وسائل بوده است.

20. «حدیث الغدیر» السید سبط الحسن جایسی هندی لکهنوی که به زبان اردو در هند به طبع رسیده است.

21. «عبقات» میر حامد حسین بن سید محمد قلی موسوی هندی لکهنوی متوفی 1306 که 2 جلد از کتابش به حدیث غدیر مربوط است و علامه امینی بیان می کند که از این کتاب بهره وافر برده است.

22. «حدیث الولایه فی حدیث الغدیر» سید مهدی ابن سید علی غریقی بحرانی متوفی 1343.

23. «فیض القدیر فی حدیث الغدیر» شیخ عباس قمی متوفی 1359 که در 300 صفحه نوشته شده است.

24. «تفسیر التکمیل پیرامون الیوم اکملت لکم دینکم» سید مرتضی حسین خطیب دانشمند فتح پوری هندی که در هند به طبع رسیده است.

25. «الغدیر فی الاسلام» شیخ محمد رضا ابن شیخ طاهر آل فرج الله نجفی.

26. «اهداء الحقیر فی معنی حدیث الغدیر» حاج سید مرتضی خسرو شاهی تبریزی دانشمند معاصر علامه امینی که کتابش در نجف مطبوع شده است.

ص: 97

22. نصب ولایت امیرالمؤمنین شأن نزول آیه ی بلاغ

اشاره

{یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ}.((1))

ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد آری خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.

واقعه ی غدیر خم در مورد منصوب نمودن ولی((2)) مسلمین و تعیین جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به فرمان الاهی و پس از نزول آیه ی بلاغ به انجام رسیده است.

امام باقر علیه السلام می فرمایند:

«جبرئیل بر رسول الله نازل شد و به او فرمود: ای محمد، خداوند متعال سلام می رساند و می فرماید: من هیچ یک از پیامبران و

ص: 98


1- مائده/67 .
2- ضروری است مفهوم و مصداق ولایت و امامت را به معنای واقعی کلمه درک کنیم و بدانیم این اصل مهم از سوی خداوند متعال و توسط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به ما ابلاغ شده است. ولایت یا الهی است مثل ولایت خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیهم السلام ، یا ولایت طاغوت است مثل ولایت شیطان. «البته ولایت جزئیه هم داریم مثل ولایت ولی دم و یا ولایت سطان عادل». لازم است، مباحث مربوط به ولایت تکوینی و ولایت تشریعی را بیان کرده، از نظر تکلیفی هم بدانیم که ولایت یا نفیی است مثل ولایت حاکم ستمگر یا اثباتی است مثل ولایت اهل بیت علیهم السلام . خوب است، ولایت امامت به معنای اعم و امامت به معنای اخص را نیز بیان نماییم، تا معلوم شود که در ولایت امامت به معنای اخص تمامی مراتب ولایت وجود دارد یعنی هم به عنوان رهبر و هم به عنوان مرجعیت دینی و هم ولایت معنوی و ولایت حبی و محبی و... .

رسولان خود را قبض روح نکردم، مگر بعد از اکمال دینم و تأکید بر حجتم. حال دو فریضه از دین تو باقی مانده که لازم است آن هارا به قوم خود ابلاغ کنی؛ فریضه ی حج و فریضه ی ولایت و خلافت بعد از خودت، به درستی که من هیچ گاه زمین را از حجت خویش خالی نگذارده و نخواهم گذاشت...».((1))

در سال آخر عمر مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم ، آن حضرت به فرمان خدا افرادی را به سراسر سرزمین های اسلامی فرستاد تا به همۀ مسلمانان بگویند که امسال آخرین سال عمر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است؛ پس هر کس استطاعت دارد، حج امسال را با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به جا آورد. این دعوت به دو دلیل صورت گرفت:

1. بیان تتمه احکام شرع و جزئیات فریضۀ حجّ توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم .

2. تعیین وصی و جانشین به فرمان خداوند متعال به عنوان ولی مسلمین پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم .

دلایل قرآنی فراوانی از جمله آیات؛ ولایت((2))، اطاعت((3))، صادقین((4))، مباهله((5)

ص: 99


1- طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص 68؛ محمد هادی یوسفی غروی، تاریخ اسلام، خلاصه، محمد حسین علی عربی، مجمع الفکر الاسلامی، 1386.
2- {إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ}؛ «ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند». (مائده / 5)
3- {یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی اْلأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأحْسَنُ تَأویلاً}؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هرگاه در امری [دینی] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیک فرجام تر است». (نساء / 59)
4- {یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَکُونُوا مَعَ الصّادِقینَ}؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و با راستان باشید». (توبه / 119)
5- {فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ}؛ «پس هرکه در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». (آل عمران/61)

خیرالبریهْ((1))، تطهیر((2))، انذار((3))، ابلاغ((4))،اکمال دین و اتمام نعمت((5)) و... همگی بر

ص: 100


1- {إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ}؛ «در حقیقت کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده اند آنانند که بهترین آفریدگانند». (بینه / 7)
2- {إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا}؛ «و در خانه هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت های خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستاده اش را فرمان برید خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند». (احزاب / 33)
3- {وَیَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلّ ِ قَوْمٍ هادٍ}؛ «و آنان که کافر شده اند می گویند چرا نشانه ای آشکار از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است [ای پیامبر] تو فقط هشداردهنده ای و برای هر قومی رهبری است». (رعد / 7)
4- {یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ}؛ «ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد آری خدا گروه کافران را هدایت نمی کند». (مائده / 67)
5- {... الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ اْلاِسْلامَ دینًا...}؛ «... امروز کسانی که کافر شده اند از [کارشکنی در] دین شما نومید گردیده اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم...». (مائده / 3)

تعیین ولایت و امامت به ویژه امامت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام دلالت دارند. در سال «حجهْ الوداع» که به «حجهًْ البلاغ» نیز معروف است، هنگام برگشت از سفرحج، آیه ی «ابلاغ» نازل شد خداوند دستور به ابلاغ آیه ای فرمودند که تا آن تاریخ ابلاغ نشده بود.

همه ی مفسرین، مورخین و متکلمین شأن نزول آیه ی را ولایت و امامت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام دانسته اند. در یک بیان کلی می توان خلاصه نمود که تمامی آیات امامت و ولایت در قرآن مؤید دستور الاهی نسبت به نصب

امیرالمؤمنین در غدیرخم است. اما این سؤال که {بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَیْکَ}؛ «ابلاغ کن آنچه را بر تو نازل شده است»، کدام آیه است که مستقیماً دستور به نصب ولایت و تعیین خلافت و جانشین برای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می دهد و به صراحت تأکید دارد که اگر این نصب را که به شما دستور داده شده ابلاغ نکنی، رسالت الاهی را انجام نداده ای؟ یعنی چه آیه ای بوده که تا آن تاریخ ابلاغ نشده بود؟

استاد دکتر سید محمد مرتضوی ذیل بررسی آیه بلاغ می نویسد:

«در فهم آیه مورد نظر «ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ» نقش مهمی دارد، زیرا تبلیغ نکردن آن برابر با تبلیغ نکردن رسالت دانسته شده است. بنابراین باید مراد از «ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ» چیزی باشد که با رسالت و هدف آن برابری کند».((1))

ص: 101


1- دکتر سید محمد مرتضوی، آیات ولایت در قرآن، ج2، ص84 ؛ مؤلف دانشمند و فرهیختة این کتاب گران سنگ هر یک از آیات امامت و ولایت را در یک جلد مستقل مورد تحقیق و بررسی دقیق و عمیق قرار داده و به صورت عالمانه و استدلالی به پاسخ گویی از شبهات نیز پرداخته است. «جزاه الله عن الاسلام اجراً»

مسلم آن است که «ما اُنْزِلَ» آن چیزی است که ارزش و عظمت آن هم تراز ارزش و عظمت اصل رسالت است، و عدم ابلاغ آن با عدم انجام رسالت برابری می کند؛ بنابراین هم به اصول دین و هم به فروع دین بستگی دارد؛ به طوری که در صورت انجام و تبلیغ، اصول و فروع دین، همه به انجام می رسد و در صورت عدم ابلاغ، اصل دین و رسالت - اعم از اصول و فروع آن - زیر سؤال رفته و ضربه می خورد.

آیا «ما اُنْزِلَ» در مورد توحید است که می تواند با رسالت برابری کند؟ جواب منفی است؛ زیرا می دانیم توحید قبلاً ابلاغ شده بود. آیا در مورد اصل نبوت است؟ باز هم جواب منفی است؛ زیرا آن هم قبلاً ابلاغ شده بود. آیا در مورد معاد و یا در مورد عدل است؟ خیر؛ زیرا آنها هم قبلاً ابلاغ شده بودند. آیا در مورد فروع دین اعم از نماز، روزه، جهاد، حج، خمس، زکات، امر به معروف، نهی از منکر، تولی، تبری است؟ وقتی بررسی می کنیم، می بینیم که همه این فروع با احکامشان نیز قبلاً بیان گردیده اند. پس این چه عمل و چگونه امری است که خداوند می فرماید ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت و پیام الاهی را به انجام نرسانده ای؟

شگفت انگیزتر آنکه آیه ای که بعد از آیه بلاغ نازل شده، «ما اُنْزِلَ» را برابر با کامل شدن دین، تمام شدن نعمت، راضی شدن خداوند به عمل به دین اسلام

ص: 102

برای همیشه و مأیوس شدن کفار می داند.

{الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دینًا}.

چه روزی بود که دین کامل شد و نعمت تمام و خداوند در عمل به اسلام برای همیشه ی تاریخ راضی شده است و در آن روز تمامی کسانی که مخالف اسلام بوده و کفر می ورزیدند، مأیوس شده اند؟ چرا این آیه پس از فتح مکه نازل نشد؟ چرا وقتی که تنها امید کفار و مشرکان به بی فرزندی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود و ایشان را ابتر می خواندند و خوشحال بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرزندی ندارد و اسلام منقطع می شود، چرا با تولد حضرت فاطمه÷ و نازل شدن سوره کوثر این آیه نازل نشد و یأس دشمنان را اعلام نکرد؟

چرا در روز هجرت که جان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سالم ماند و اسلام گسترش پیدا کرد، آیه {الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ} نازل نشد؟ و یا در همه ی مناسبت های بزرگ اسلامی و پیروزی های بزرگ مسلمین چرا آیه ی اکمال دین و اتمام نعمت نازل نشد؟

اگر به صورت عمیق و دقیق بررسی کنیم، می بینیم تنها اصلی که در بقیه ی ادیان الاهی به صورت خاص مطرح نشده و تنها در اسلام به صورت خاص مطرح شده و با آن اصل به خاتمیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسیم و در حقیقت با آن اصل است که با وجود خاتمیت برای رسالت و نبوت، اسلام دچار وقفه نمی شود، اصل امامت و ولایت است. اصل و رکنی که هم اصول دین و هم فروع دین حیات، بقا و ادامه ی آنها به اصل امامت و ولایت بستگی دارد. یعنی اگر امامت و

ص: 103

ولایت نباشد، نه امر به معروف و نهی از منکر واقعی هست، نه جهاد، نه روزه، نه خمس، نه زکات واقعی و نه اسلام اصیل، صحیح و تأثیرگذار نخواهد بود. چون بدون امام و بدون ولایت الاهی هیچ کدام صحیح و کامل انجام نخواهد شد و در ادامه مسیر و گذر تاریخ گرفتار انحراف خواهند گردید.

بنابراین تنها با وجود ولایت و امامت است که اسلام کامل و بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم استمرار خواهد یافت. در پاسخ به این پرسش، که چه آیه ای شأن نزول آیه بلاغ و همان «مَا اُنزِلَ» می باشد، سوره ی انشراح را به صورت بسیار اجمالی و مختصر مورد بررسی قرار می دهیم.

در سوره ی انشراح آیه ای که در سال حجهْ الوداع «حجهْ البلاغ بر پیامبر’ نازل شد و به صراحت دستور نصب ولایت علی علیه السلام را اعلام فرمود و شأن نزول آیه ابلاغ می باشد، آیه مبارکه {فَاذا فَرَغْتَ فَانصَب}((1))

که می فرماید: آن گاه که از رسالت فارغ شدی علی را برای ولایت نصب کن.((2))

بدین شرح که مراسم حجّ به پایان رسید آیه ی بلاغ بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد:

{یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ «مَا اُنزِلَ» إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ}.

ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ

ص: 104


1- انشراح / 7.
2- مستندات آن برگرفته از منابع شیعه و اهل تسنن است که در ادامه خواهد آمد.

کن و اگر ابلاغ نکنی پیام الاهی را نرسانده ای،

خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد((1)) آری خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.

برای درک و فهم دقیق جواب؛ دقت در دو آیه ی پایانی سوره انشراح بسیار حایز اهمیت است.

{بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ...}. آیا ما به تو شرح صدرندادیم؟

در تفسیر این آیه از قرآن در روایات آمده است:

ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ بِوَلاَیة عَلّیٍ {وَوَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ}. ای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ! آیا بار سنگین را از دوش تو برنداشتیم.

{الَّذی أنْقَضَ ظَهْرَکَ}. آن بار سنگین که کمر تو را شکسته بود.

{وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ}. و ما نام و یاد تو را بلند گردانیدیم.

آنجایی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم واهمه دارند که ولایت را اعلام کنند، خداوند

ص: 105


1- {واللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ}؛ ما تو را حفظ می کنیم. در بین صحابه نسبت به حضرت علی علیه السلام کینه و نفرت شدیدی بود که بخش زیادی از آن کینه ها، بعد از وفات شهادت گونه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ظاهر شد. مگر وقتی که دستگاه بنی امیّه آن همه بلا و مصیبت بر سر امام حسین علیه السلام و اهل بیتش آوردند، شعر نخواندند که اگر ما در بدر و حنین و خیبر و... مصائبی داشتیم و شما جوانان ما را کشتید، ما نیز در کربلا جبران کردیم. آنها از حضرت علی علیه السلام کینه داشتند، وقتی امام حسین علیه السلام در صحرای کربلا احتجاج می کنند که شما چرا می خواهید مرا بکشید؟ می گویند: «بُغْضاً لِاَبِیْک» به خاطر آن کینه ای که از پدرت داریم، با تو می جنگیم. به همین دلیل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از جان خود می ترسند که ولایت امام علی علیه السلام را اعلام کنند. از تحریف اسلام می ترسند. به همین دلیل خدای متعال دستور می دهد که نترس و نصب کن جانشین خود را.

می فرماید: {فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا}. یا رسول الله! به درستی که با هر سختی آسانی است. مثل اینکه می خواهد دلداری و پشت گرمی بدهد که دوباره تأکید می کند؛

{إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا}؛ و قطعاً با هر سختی آسانی هست، یعنی مطمئن باش و قلبت، به نتیجه و مطلوب انجام کار

یقین پیدا کند.

دقت نظر در دو آیه پایانی از ارزش و اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. آنجا که می فرماید: {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ}.

پس هرگاه از حجّهْ الوداع و رسالت فارغ شدی؛ نصب کن ولایهًْ علی علیه السلام را، «فانصب علیّاً للولایة».

{وإلی ربّکَ فَرْغَبْ} آن گاه به سوی پروردگارت بشتاب.

عن المناقب لابن شهر آشوب و محمد بن عباس و محمد بن الحسن الصفار بأسنادهم عن الباقر والصادق فی قوله تعالی: {ألَمْ نَشْرَح لَکَ صَدْرَک} «بولایة امیرالمؤمنین علیه السلام و... فإذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً وصیاً للولایة<.((1))

الم نشرح لک صدرک بعلی فجعلناه وصیک... {فاذا فرغت فانصب} قال إذا فرغت من حجة الوداع فانصب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (وإلی ربک فارغب) قال: حدثنا محمد بن جعفر عن یحیی بن زکریا عن علی بن حسان عن عبدالرحمن بن کثیر عن ابی عبدالله علیه السلام فاذا فرغت من

ص: 106


1- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص134.

نبوتک فانصب علیاً وإلی ربک فارغب فی ذلک.((1))

قال فی الصافی: المستفاد من هذه الاخبار انه بکسر الصاد من النصب بالتسکین بمعنی الرفع والوضع، یعنی إذا فرغت من امر تبلیغ الرسالة وما یجب علیک إنهاؤه من الشرائع والاحکام فانصب علمک (بفتح اللام) ای ارفع علم هدایتک للناس وضع من یقوم خلافتک موضعک حتی یکون قائماً مقامک من بعدک لئلا ینقطع الهدایة والرسالة بین الله وبین عباده، بل یکون ذلک مستمراً بقیام إمام مقام

إمام ابداً إلی یوم القیامة.((2))

قال: حدثنی جعفر بن احمد بن یوسف معنعنا: عن أبی جعفر علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : لا یزال یخرج لهم حدیثاً فی فضل وصیه حتی نزلت علیه هذه السورة فاحتج علیهم علانیة حین أعلم [ب: علم] رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بموته ونعیت [ر:نعت] إلیه نفسه فقال: (فاذا فرغت فانصب) یقول: إذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً من بعدک وعلی وصیک فاعلمهم فضله علانیه فقال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه وقال: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله - ثلاث مرات - .((3))

ص: 107


1- تفسیر القمی، ج2، ذیل آیه شریفه.
2- تفسیر صافی، ذیل آیه شریفه {فاذا فرغت فانصب}.
3- تفسیر فرات کوفی، ذیل آیه شریفه {فاذا فرغت فانصب}.

واخرجه الحسکانی فی شواهد التنزیل: حدثنی علی بن موسی بن إسحاق عن محمد بن مسعود بن محمد عن جعفر احمد قال: حدثنی حمدان والعمرکی عن العبیدی عن یونس عن زرعة عن سماعة عن ابی بصیر عن ابی عبدالله (فاذا فرغت فانصب) قال: یعنی علیا للولایة. وأخرجه محمد بن العباس عن احمد بن القاسم باسناده عن المفضل عن الصادق قال: (... فانصب) علیا بالولایة.((1))

محمدبن العباس: محمد بن همام عن عبدالله بن جعفر عن الحسن بن موسی عن علی بن حسان عن عبدالرحمان بن کثیر عن الصادق... صدرک بعلی (ووضعنا... فرغت) من نبوتک (فانصب) علیاً وصیاً (وإلی... فارغب).

اورده المجلسی فی البحار وفیه عن المناقب لابن شهراشوب عن الباقروالصادق علیه السلام : {ألم نشرح لک صدرک} ألم نعلمک من وصیک فاذا فرغت... (فانصب علیاً) للولایة تهتدی به الفرقة.((2))

در مورد آیه ی {فاذا فرغت فانصب} بعضی از تفاسیر اهل سنّت توجیهات بسیار ضعیف و سستی بیان کرده اند که بیشتر به بازی و سخن بچه گانه شبیه است تا تفسیر و تأویل قرآن.((3))

ص: 108


1- حسکانی، شواهد التنزیل ذیل آیه شریفه {فاذا فرغت فانصب}.
2- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص 134.
3- در تفسیر «ابو لیث سمرقندی»، ج 3، ص 57، آمده است: «فاذا فَرَغْتَ مِنْ اشغال نفسک فَاْنصب» یعنی فَصلِّ. می گوید: هنگامی که از کارهای شخصی خود فارغ شدی، [او فکر کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شب در خانه اش خوابیده و در حال استراحت یا صحبت با خانواده است که آیه نازل می شود] بلند شو نماز بخوان. می گوید: «فانصب» یعنی «فَصَلّ»، نماز بخوان. وی پس از تجزیه و تحلیل و نقد و نظر، از دیگران نقل می کند و می گوید: ای بسا این گونه باشد که؛ «فاذا فرغت من الفرایض؛ اگر از فرایض و انجام واجبات فارغ شدی». «فانصب فی الفضایل؛ حالا مستحبات را شروع کن». وی این دو قول و نظریۀ متفاوت و بی اساس را بدون مستندات آورده است. یا در «تفسیر السلمی»، ج2، ص405 آمده است: «فِاذا فَرَغْتَ من تبلیغ الرسالة فانصب لطلب شفاعة؛ هنگامی که از تبلیغ رسالت فارغ شدی، طلب شفاعت بنما». می بینیم که این نوع تفسیر از آیه، با هیچ یک از دلایل نقلی و عقلی همخوان نیست. این همه به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می گوید: ما به تو شرح صدر دادیم، پیامبر نترس، پشت هر سختی آسانی است بعد بیاید و بگوید: پس از انجام کارهای شخصی خود نماز بخوان یا پس از نمازهای واجب، نماز مستحبی بخوان!

در تفسیر «أضواء البیان» آمده است: {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ}؛ «فاخذها الشیعة علی الفراغ من النبوّة ونصب علی اماماً»؛

شیعه این آیه را این گونه معنی کرده اند: ای پیامبر! وقتی از رسالت فارغ شدی - در سال حجّهْ الوداع - علی علیه السلام را نصب کن.

وی می گوید: «لیس الامر متعیّناً بعلیٍ» اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین چیزی گفته باشد، امر متعیّن به علی علیه السلام نیست.

در جواب می گوییم در رابطه با نصب ولایت حضرت علی علیه السلام صدها حدیث و چندین شأن نزول از آیات قرآن داریم. ما شیعیان با استناد به آیات قرآن و روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، صدهاویژگی، منقبت خاص و عظمت وجودی

ص: 109

امیرالمؤمنین علیه السلام را به شما نشان می دهیم؛ شما به چه دلیل و استنادی می توانید بگویید امر متعین در علی علیه السلام نیست؟

«زمخشری» می گوید: «ولو صَحَّ هذا للرّافضی» اگر این حدیث برای رافضی ها و شیعه ها که می گویند بعد از اینکه از حجهْ الوداع فارغ شدی، علی علیه السلام را نصب کن، صحیح باشد، «لصَحَّ للناصبی ان یقرأ هکذا» برای ناصبی ها و معاندان حضرت علی علیه السلام هم صحیح است تا بگویند: خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هنگامی که از حجّ فارغ شدی، علی علیه السلام را لعن کن، نصب کن یعنی علی علیه السلام را لعن کن!!!

آقای زمخشری با آن همه عظمتی که اهل سنّت از او یاد می کنند، در تفسیر «کشّاف» این گونه بی پایه و اساس، اظهار نظر می کند. این گونه در تلاش است که حقیقت را وارونه جلوه نماید.

با وجود این همه احادیث متواتر در شأن ومنزلت و فضیلت امیرالمؤمنین آیا عقلایی است که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دستور دهد تا اوّلین مسلمان، اولین نمازگزار بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ، اوّلین رزمنده اسلام، جان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، درب شهر علم نبی، قاضی ترین امت، عادل ترین امت، فاتح خیبر، داماد و وصّی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را لعن کن؟!

«آلوسی» می گوید: «ونُصِبَ الی بعض الامامیّه انّه قرأ فانصب بکسر الصاد فقیل فاذا فرغت من النبوّة فانصب علیاً للامامة».

وی ضمن بیان عقیده ی شیعه می گوید و اگر این طور باشد:

ص: 110

«ولیس فی الآیة دلیلٌ علی خصوصیّة المفعول».((1))

چون مفعول مجهول است، مفعول در تقدیر است؛ علیاً در تقدیر است.

فاذا فرغت یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فانصب.

وی می گوید: هیچ دلیلی نداریم که این خصوصیّت مفعول چه کسی باشد؟ لذا از آن می گذریم یعنی اصلاً کاری به تفسیر آن نداریم.

قال محمدبن العباس رحمه الله حدثنا محمد بن همام عن عبدالله بن جعفر عن الحسن بن موسی عن علی بن حسان عن عبدالرحمن عن أبی عبدالله جعفر بن محمد علیه السلام قال قال سبحانه وتعالی: {ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَوَضَعْنَا عَنکَ وَزْرَکَ * الّذِی أنقَضَ ظَهْرَکَ...} فَإِذَا فَرَغْتَ من نبوتک فَانْصَبْ علیاً وصیّاً وَإِلی رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک.((2))

وقال أیضاً حدثنا أحمد بن القاسم عن أحمد بن محمد بإسناده إلی المفضل بن عمر عن أبی عبدالله قال فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علیاً بالولایة.((3))

وقال أیضا حدثنا أحمد بن القاسم عن أحمد بن محمد بإسناده إلی المفضل بن عمر عن أبی عبدالله علیه السلام قال فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علیاً بالولایة.((4))

ص: 111


1- تفسیر آلوسی، ج 30، ص 172.
2- تأویل الآیات الظاهرهْ، ص 785.
3- تأویل الآیات الظاهرهْ، ص 786.
4- تأویل الآیات الظاهرهْ، ص 786.

فرات قال حدثنا محمد بن القاسم بن عبید معنعنا عن أبی عبدالله علیه السلام قوله تعالی ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ قال بعلی وَوَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذِی أنْقَضَ ظَهْرَکَ... فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علیا علیه السلام وَ إِلی رَبِّکَ فَارْغَبْ.((1))

قال حدثنی جعفر بن أحمد بن یوسف معنعنا عن أبی جعفر علیه السلام قال کان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لایزال یخرج لهم حدیثا فی فضل وصیه حتی نزلت علیه هذه السورة فاحتج علیهم علانیة حین أعلم [علم] رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بموته ونعیت [نعت] إلیه نفسه فقال فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ.

یقول إذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً من بعدک وعلی وصیک فأعلمهم فضله علانیة فقال من کنت مولاه فهذا علی مولاه وقال اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله ثلاث مرات... .((2))

بسم الله الرّحمن الرّحیم {ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ} قال بعلی فجعلناه وصیک قال وحین فتح مکة ودخلت قریش فی الاسلام شرح الله صدره ویسره {وَوَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ} قال بعلی الحرب {الَّذِی أنْقَضَ ظَهْرَکَ} أی أثقل ظهرک وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ قال تذکر إذا ذکرت وهو قول الناس أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمّداً رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ثم قال إنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا قال ما کنت فیه من العسر أتاک الیسر {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ} قال إذا فرغت من حجة الوداع فانصب أمیرالمؤمنین علی بن

ص: 112


1- تفسیر فرات الکوفی، ص 573.
2- تفسیر فرات الکوفی، ص 574.

أبی طالب علیه السلام {وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ}.((1))

قال حدثنا محمد بن جعفر عن یحیی بن زکریا عن علی بن حسان عن عبدالرحمن بن کثیر عن أبی عبدالله علیه السلام فَإِذا فَرَغْتَ من نبوتک فَانْصَبْ علیاً علیه السلام و{وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ}.((2))

حدثنی علی بن موسی بن إسحاق، عن محمد بن مسعود بن محمد، [قال] حدثنا جعفر بن أحمد، قال حدثنی حمدان والعمرکی، عن العبیدی عن یونس، عن زرعة، عن سماعة، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله [فی قوله تعالی] {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ} قال یعنی [انصب] علیا، للولایة.((3))

حدثنا جبرئیل بن أحمد، قال حدثنی الحسن بن خرزاد، قال حدثنی غیرواحد عن أبی عبدالله [فی قوله تعالی] {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ} قال یعنی فإذا فرغت فانصب علیاً للناس.((4))

حدثنا علی بن محمد، قال حدثنی محمد بن أحمد، عن العباس، عن عبدالرحمن بن حماد، عن الفضل، عن أبی عبدالله فی قول الله تعالی {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ} یعنی انصب علیاً للولایة.((5))

ص: 113


1- تفسیر القمی، ج 2، ص 428.
2- تفسیر القمی، ج 2، ص 428.
3- شواهد التنزیل، ج 2، ص 451.
4- شواهد التنزیل، ج 2، ص 452.
5- شواهد التنزیل، ج 2، ص 452.

أبوسعید الخدری و جابرالأنصاری قالا لما نزلت {اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ} قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم الله أکبر علی إکمال الدین و إتمام النعمة ورضی الرب برسالتی وولایة علی بن أبی طالب علیه السلام بعدی رواه النطنزی فی الخصائص.((1))

«... فَقَالَ الله جلَّ ذِکْرُهُ {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلی رَبِّکَ فَارْغَبْ} یَقُولُ إِذافَرَغْتَ فَانْصَب عَلَمَکَ وَأعْلِنْ وَصِیَّکَ فَاَعْلِمْهُمْ فَضْلَهُ عَلانِیَةً فَقالَ صلی الله علیه و آله وسلم مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ وَالِ مَنْ والاهُ وَ عَادِ مَنْ عَاداهُ ثَلاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ لأَبْعَثَنَّ رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ لَیْسَ بِفَرَّارٍ یُعَرِّضُ بِمَنْ رَجَعَ یُجَبِّنُ أصْحَابَهُ وَیُجَبِّنُونَهُ وَقَالَ صلی الله علیه و آله وسلم عَلِیٌّ سَیِّدُ الْمُؤْمِنِینَ وَقَالَ عَلِیٌّ عَمُودُ الدِّینِ وَقَالَ هَذَا هُوَ الَّذِی یَضْرِبُ النَّاسَ بِالسَّیْفِ عَلَی الْحَقِّ بَعْدِی وَقَالَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٌّ أَیْنَمَا مَالَ وَقَالَ إنّی تارکٌ فیکُم أَمْرَیْنِ إنْ أخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَأهْلَ بَیْتی عِتْرَتِی أیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَقَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکُمْ سَتَرِدُونَ عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأسْأَلُکُمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلاَنِ کِتَابُ اللهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِی فَلاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِکُوا وَلاَ تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أعْلَمُ مِنْکُمْ فَوَقَعَتِ الْحُجَّةُ بِقَوْلٍ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسلم وَبِالْکِتَابِ الَّذِی یَقْرَاُهُ النَّاسُ فَلَمْ یَزَلْ یُلْقِی فَضْلَ أهْلِ بَیْتِهِ بِالْکَلاَمِ وَیُبَیِّنُ لَهُمْ بِالْقُرْآنِ

إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَقَالَ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی ثُمَّ قَالَ وَ آتِ

ص: 114


1- المناقب، ج 3، ص 23.

ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ فَکَانَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ کَانَ حَقُّهُ الْوَصِیَّةَ الَّتِی جُعِلَتْ لَهُ وَالاِسْمَ الأَکْبَرَ وَمِیراثَ الْعِلْمِ وَآثارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ.((1))

[تفسیر القمی] ألم نشرح لک صدرک قال بعلی فجعلناه وصیّک ... ثُمَّ قالَ إن مع العسر یسراً قال ما کنت فی العسر أتاک الیسر فاذا فرغت فانصب قال فاذا فرغت من حجة الوداع فأنصب أمیرالمؤمنین علیه السلام وإلی ربک فارغب.((2))

و حدثنا محمد بن جعفر عن یحیی بن زکریا عن علی بن حسان عن عبدالرحمن بن کثیر عن أبی عبدالله علیه السلام فی قوله فاذافرغت من نبوتک فانصب علیاً علیه السلام وإلی ربک فارغب فی ذلک.((3))

ابو حاتم الرازی أن جعفر بن محمد علیه السلام قرأ فاذا فرغت فانصب قال فاذا فرغت من إکمال الشریعة فانصب لهم علیاً اماماً.((4))

[کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهره] محمد العباس عن محمد بن همام عن عبد الله بن جعفر عن الحسن بن موسی عن علی بن حسان عن عبدالرحمن عن أبی عبدالله علیه السلام قال: قال سبحانه و تعالی {ألم نشرح لک صدرک} بعلی و وضعنا عنک وزرک الذی أنقض ظهرک فاذا فرغت

ص: 115


1- الکافی، ج 1، ص 294.
2- بحارالانوار، ج 36، ص 133.
3- بحارالانوار، ج 36، ص 134.
4- بحارالانوار، ج 36، ص 134.

من نبوتک فانصب علیاً وصیاً و إلی ربک فارغب فی ذلک.((1))

وقال أیضاً حدثنا احمد بن القاسم عن احمد بن محمد بن خالد عن محمد بن علی عن أبی جمیلة عن أبی عبدالله علیه السلام قال قوله تعالی فاذا فرغت فانصب علیاً کان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم حاجاً فنزلت فاذا فرغت فانصب علیاً للناس.((2))

[تفسیر فرات بن ابراهیم] جعفر بن احمد بن یوسف معنعنا عن ابی جعفر علیه السلام قال کان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لایزال یخرج لهم حدیثاً فی فضل وصیه حتی نزلت علیه هذه السورة فاحتج علیهم علانیة حین أعلم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بموته و نعیت الیه نفسه فقال فاذا فرغت فانصب یقول فإذا فرغت من نبوتک فانصب [فانصب] علیّاً من بعدک وعلی وصیک فأعلمهم فضله علانیة فقال من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه و قال اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل

من خذله ثلات مرات...».((3))

برخی عالمان و مفسران منصف اهل تسنن

اما عالمان و مفسران منصف اهل تسنن، شجاعانه و عقل گرایانه به این مهم و مسئله اساسی اعتراف کرده اند که ما به عنوان نمونه چند مورد را ذکر می کنیم:

ص: 116


1- بحارالانوار، ج 36، ص 135.
2- بحارالانوار، ج 36، ص 135.
3- بحارالانوار، ج 38، ص 142.

در تفسیر «قرطبی» آمده است: «وقالوا معناه انصب الامام الذی تستخلفه»((1)) می گوید: «بعضی گفته اند که معنایش این است که نصب کن امام را و او را جانشین خود قرار بده...».

«حاکم حسکانی» در «شواهد التنزیل» از پنج طریق مختلف به نقل از محدثان دربارۀ شأن نزول این آیه می نویسد:

حدثّنی علی بن موسی بن اسحاق عن محمدبن مسعودبن محمد قال حدثناجعفربن احمد قال حدثنی حمدان عن العبیدی عن یونس عن زرعة عن سماعة عن ابی بصیر عن ابی عبدالله فی قوله تعالی: {فاذا فرغت فانصب} قال یعنی انصب علیاً للولایة. «نصب کن امامت و ولایت علی علیه السلام را».

حاکم حسکانی پس از نقل چند طریق از احادیث شأن نزول می نویسد:

ای اذا فرغت من اداء رسالتک وتبلیغ نبوّتک انصب علیاً للولایة التی تکون مکملة لاهداف الرسالة.((2))

یعنی هنگامی که از اداء رسالت و تبلیغ پیامبری ات فارغ شدی، علی علیه السلام را برای ولایت انتخاب کن تا مکمل رسالت برای هدایت مردم باشد.

«ابن ابی حاتم رازی» می نویسد:

حدثنا أبی حدثنا عثمان بن رزادحدثنا اسماعیل بن زکریا حدثنا علی بن

ص: 117


1- تفسیر قرطبی، ج20، ص109.
2- شواهد التنزیل، ج 2، صفحه های 451 تا 452.

عابس عن الأعمش حدثنا عن عطیة العوفی عن ابی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیة: {یا ایّها الرَّسول بلّغ ما انزل الیک} فی علی بن ابی طالب علیه السلام .((1))

«ثعلبی» پس از بیان جریان غدیر خم می نویسد:

«معناه بلّغ ما انزل الیک فی فضل علی بن ابی طالب علیه السلام ؛ فلمّا نزلت الآیة أخذ صلی الله علیه و آله وسلم بید علیٍّ علیه السلام فقال: مَن کنتُ مَولاه فعلی مولاه» سپس می گوید: اگر غدیر خم را بپذیریم، شأن نزول این آیه «فاذا فرغت فانصب» خواهد بود.

«واحدی نیشابوری» در کتاب «اسباب نزول الآیات» می نویسد:

أخبرنا ابو سعید محمدبن علی الصفار قال: اخبرنا الحسن بن احمد المخلدی قال اخبرنا محمد بن حمدون بن خالد قال حدثنا محمد بن ابراهیم الخلوتی قال حدثنا الحسن بن حماد السجادة قال حدثنا علی بن عابس عن الأعمش وابی حجاب عن عطیة عن ابی سعید خدری قال: نزلت هذه الآیة: {یاایّها الرَسُول بَلّغ ما انزل الیک...} یوم غدیر خم فی علی بن ابی طالب رضی الله تعالی عنه.((2))

«حاکم حسکانی» در «شواهد التنزیل» آورده است:

قوله تعالی: {بلّغ ما انزل الیک} نزلت فی علیٍ علیه السلام امر رسول الله اَن

ص: 118


1- تفسیر ابن ابی حاتم رازی، ج 3، ص 1172.
2- اسباب نزول الآیات، ص 135.

یبلُغَ فیه فأخذ بید علی علیه السلام وقال من کنت مولاه فعلیّ مولاه.((1))

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ضمن بیان خطبه غدیر می فرماید:

این دستور الاهی است که وقتی من از رسالت فارغ می شوم. ولایت را نصب کنم... .

نکته ها

1. اصل امامت و ولایت است که به عنوان علت مبقیه و ادامه دهنده ی دین با نبوت و رسالت برابری می کند و از همه ی مسائل و احکام اصلی و فرعی مهم تر است.

2. چرا خداوند فرمود: «بلغ وان لم تفعل» و نفرمود: «بلغ وان لم تبلغ»؟ زیرا نصب امیرالمؤمنین کاری عملی و اجرایی هم بود نه فقط تبلیغ زبانی.

3. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خطبه غدیر را طولانی و با همه ی قرائن و مستندات قرآنی بیان کردند تا حجت بر همه تمام شود که مقصود اصلی، اصل امامت و ولایت و حتی بیان مصادیق آن است.

4. اگر منظور از کلمه «ولایت»، «دوستی» و «دوست» بود، با رسالت و نبوت برابری نمی کرد و ابلاغ آن ترسی نداشت، پس مقصود از ولایت، امامت و خلافت امام علی بوده است.

5. بیعت گرفتن برای انجام امر مهمی فراتر از دوستی است؛ چرا که هیچ کس برای اعلام دوستی بیعت نمی کند و از دیگران بیعت نمی گیرد.

ص: 119


1- ) شواهد التنزیل، ج 1، ص 237 تا ص 239.

6. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خطبه نام همه ی امامان را برشمرد تا خط امامت بماند و تحریف نشود.

7. اصحاب سه شبانه روز سختی های واقعه ی غدیر خم را تحمل کردند، به همین علت ماندگاری این حماسه بزرگ در اذهان آنان بیشتر گردید.

موضوع آیه مباهله

از نظر واژه شناسی مباهله یعنی نفرین طرفینی به این صورت که دو طرف با همه ی اهل و عیال و قوم خویش حاضر شوند و همدیگر را لعن و نفرین کنند. این در واقع نوعی جنگ مقتدرانه اما با ابزار معنوی است. اگر بخواهیم مصداق مباهله را چه در اسلام و چه در ادیان الاهی دیگر بررسی کنیم طول می کشداما هدف اصلی ما آیه مباهله است. بالاخره تمام دنیا در مقابل اسلام کم آورد؛ اما علما و دانشمندان و بزرگان مسیحی و نصاریٰ تسلیم نشدند. در ضحاء بین یمن و عربستان بحران منطقه ای بوده این منطقه هفتاد دو سه تا قریه داشت که خیلی مقتدر بودند. علما و روحانیون قوی ای داشتند که حاضر به تمکین نمی شدند وقتی هیأت های آنان حرکت می کردند مانند هیأت های پادشاهی با غرور و تکبّر را می رفتند. بالاخره آخرین سنگری که اسلام باید فتح می کرد، سنگر نصاریٰ بود. چند تا رئیس داشتند: نام ایهم، آقب و سید. این سه تا تقریباً رؤسای اصل مسیحیان بودند. حدود هشتاد نفر و در بعضی از روایات آمده هشتاد و هشت نفر از سران و بزرگان و اعلم های مسیحی را این سه نفر جمع آوری کردند که با پیامبر اسلام مناظره کنند و پیامبر اسلام را به چالش بکشانند. آنان آمدند داخل

ص: 120

مسجد پیامبر نماز خواندند اما این قدر مغروربودند که داخل مسجد پیامبر ناقوس را به صدا در آوردند و آن ابزارهایی که به آنان آویزان بود را از خودشان جدا نکردند و با مسلمانان خیلی بد بودند حتی نزدیک بود کار به جنگ و شمشیرکشی بکشد. اما پیامبر همه را ساکت کردند. سؤالشان از پیامبر بعد از نماز این بود که مردم را به چه دعوت می کنی. آنان با این سؤال سعی می کردند که پیامبر را به چالش بکشند، پیامبر فرمودند به این دعوت می کنم که مردم شهادت بدهند. لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و این که عیسی بنده و آفریده خداست؛ همانند بقیه بندگان می خورد، می پوشد. می خوابد و استراحت می کند. آنان قبول نکردند و گفتند این طوری نیست؛ اگر این طوری بوده پس پدر عیسی کی بود؟ از پیامبر سؤال کردند پدر عیسی کی بود. وحی بر پیامبر نازل شد که از آنان بپرس پدر آدم کی بوده؟ حداقل عیسی مادر داشته، حضرت آدم نه پدر داشت و نه مادر. پدر و مادرحضرت آدم چه کسانی بودند؟ آنان درماندند و نتوانستند جواب بدهند. اما تمکین نکردند و در مقابل پیامبر سر تعظیم فرود نیاوردند. آیه نازل شد که مَثَل عیسی نزد خدا مانند مَثَل آدم است. خلقش کردیم از خاک و دستور داده شد باش. او هم به وجود آمد. آنان تمکین نکرده و سر تسلیم فرود نیاوردند. هم چنان عناد و لج بازی آنان باقی ماند تا این که آیه مباهله نازل شد.

{فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ

ص: 121

اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ}.((1))

خدای متعال در آیه ی مباهله دستور می دهد بگو پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید بعد از آن که به وحی خدا به احوال اوآگاهی یافتی به او بگویید ما و شما با فرزندان و زنان خود به مباهله برخیزیم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار کنیم و وقتی این را پیامبر فرمودند دعوت به مباهله کردند. مسیحیان نجران. نصاریٰ نجران آنان به این حکم راضی شدند و گفتند حکم خیلی خوبی دادی؛ زیرا مباهله در بین مسیحیت قبلاً رواج داشت در بین نصاری مرسوم بود که در هنگام مباهله اگر افراد مباهله کننده نزدیک ترین و عزیزترین کسانشان را می آوردند که نشان از صداقت و راستگویی آنان داشت اما اگر کسانی را می آورند که عزیز و گرامی نبوده و زیاد درد سر نداشته باشند آن وقت می گفتند دروغ می گویند. آنان شب رفتند و فردا برای مباهله آمدند. پیامبر اسلام با امیرالمؤمنین علیه السلام ، حضرت فاطمه زهرا÷، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام آمدند. بزرگ نصاری گفت اینان چه کسانی هستند؟ گفتند او پسر عمو و دامادش آن بانو هم فاطمه زهرا÷ دخترش و آن دو نفر هم حسن و حسین علیهم السلام سیدان جوانان اهل بهشت و نور دیده ی او هستند. اینجا متوجه شدند که پیامبر اسلام به حرفش داشته خیلی اعتقاد که عزیزترین کسانش را برای مباهله حاضر کرده است. به هر حال آنان عقب کشیدند و حاضر به مباهله نشدند. اما چند نکته در

ص: 122


1- آل عمران/61.

مورد عمق جریان مباهله وجود دارد. سید مرتضی در الشافی می نویسد: هیچ کس ادعا نکرده است که کسی غیر از امیرالمؤمنین و همسرش و دو فرزندش در مباهله شرکت کرده اند.((1))

باز شیخ طوسی در التّبیان می نویسد: منظور از «انفسنا» خود پیامبر و علی علیه السلام می باشند. و در این مورد هیچ اختلافی نیست.((2))

طبرسی می نویسد هیچ کس ادعا نکرده است غیر از امیرالمؤمنین و همسرش و فرزندانش در مباهله شرکت کردند.((3))

در مورد کلمه ی انفسنا این اتفاق در بین مفسرین است که هیچ کس خودش را دعوت نمی کند بلکه دعوت باید از طرف دیگری باشد و آن دیگری در حد خودش باشد. اجماع وجود دارد که منظور از انفسنا امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و تمامی مفسرین و محدثین همین را تأیید کردند. این بزرگ ترین سند افتخار برای امیرالمؤمنین است که جان پیامبر خوانده شده است. تا زمانی که حضرت علی علیه السلام که جان پیامبر است، حضور دارد آیا عاقلانه بود امت اسلام سراغ کسی بروند که چنین ویژگی هایی را نداشته است!؟ این سند افتخاریست برای تشیع که پیامبر با گفتن «انفسنا» علی را نفس خودش خوانده و او را دعوت به مباهله کرده

ص: 123


1- تلخیص الشافی، ج 3، ص 7.
2- ج 2، ص 485.
3- مجمع البیان، ج 2، ص 764.

است فخر رازی امام مشککین است وی می گویدیک جا سیوطی سر درس من بحث کرد من از همه بیشتر شک داشتم که من با هزار دلیل ثابت می کنم و او به معنای «مع» است. با هزار و یک دلیل ثابت می کنم که به معنای «مع» نیست. فقط اونجا سیوطی زد به روی من که این قدر سیوطی اهل شک و تشدید بوده اما درباره آیه مباهله چی می گوید ایشان می گوید (فخر رازی) در شهر ری شخصی است به نام «محمود بن حسن حمصی» که معلم شیعه دوازده امامی است او گمانش بر این است که علی علیه السلام برتر از همه انبیاست به جز محمد صلی الله علیه و آله وسلم . خود فخر رازی می نویسد: دلیلی که می توان بر این مدعا اقامه نمود قول خداوند متعال است که می فرماید «و انفسنا انفسکم» و مراد از «انفسنا» خود پیامبر نیست. به جهت آن که انسان خودش را دعوت به امری نمی کند، بلکه مراد از «انفسنا» غیر از رسول خداست و علما اجماع دارند که آن شخص کسی جز علی بن ابی طالب نیست. فخر رازی نتیجه می گیرد پس آیه شریفه دلالت دارد بر این که علی همان نفس پیامبر است. این معنا اقتضا دارد که علی با پیامبر در همه فضائل و کمالات مساوی باشند. تفسیر فخر رازی ج 8، ص 81 فخر رازی اینطوری اعتراف می کند که تمام فضائل کمالات را مثل پیامبر علی علیه السلام داشته لذا جان پیامبر خوانده شد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایید. «ان علیاً منی أنا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی» علی از من است و من هم از علی هستم جدایی نیست. اصلاً تنها جایی که مصداق پیدا کرده امامت و نبوت همین یک آیه است. حضرت ابراهیم که به مقام امامت رسید فقط به مقام امامت عامه رسید و به مقام امامت خاصه

ص: 124

نرسید. تنها جایی که امامت خاصه با نبوت جمع می شود در این جاست، این حدیث منابع بسیار زیادی دارد. علامه کشفی، مناقب مرتضویه، ص 74؛ علامه بیهقی، سنن کبری، ج 8 ص5 و... و چون علی نفس و جان پیامبر بود در جنگ اُحد که کار به جای سختی رسید ازآسمان ندا آمد «لاسیف الاذوالفقار ولافتی الا علی». ذوالفقار شمشیر مخصوص پیامبر بود، اما پیامبر با علی فرقی ندارد از این رو پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «أنا و علی حجة الله علی عباده» من و علی حجت الاهی بر بندگان هستیم. و همچنین می فرماید: «انا مدینة العلم وعلی بابها» من شهر علم و علی در این شهر است. امکان ندارد ورود به شهر پیامبر به صورت مشروع، واقعی و حقیقی به جز از راه درش، غیر از علی علیه السلام راه دیگری برای ورود به شهر پیامبر نداریم.بر اساس مبانی کلامی شیعه و حتی برخی از بزرگان اهل تسنن مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است. چهارده معصوم ما همه خلقتشون نوری است، همه مظهر اسماء حسنای الاهی هستند. همه حب همدیگر هستند. در توان ما نیست بگوئیم کدام بهتر است؛ امام زمان بهتر است یا امام حسین؟ نمی دانیم امام حسین بهتر است یا امام علی علیه السلام ؟ نمی دانیم. اما این قدرمی دانیم که پیامبر اشرف مخلوقات عالم است و علی جان پیامبر، حسن همانند علی است، حسین همانند علی است تا امام زمان به همین دلیل است که وقتی امیرالمؤمنین می خواهد «بسم الله الرحمن الرحیم» سوره حمد را شرح و تفسیر بکند. تا اذان صبح طول می کشد، مبهوت می مانند و می گوید یا امیرالمؤمنین این همه تفسیر برای نقطه زیر «بسم الله الرحمن الرحیم» می فرماید:

ص: 125

«لوشئت لاقرت سبعین بعیراً من تفسیر فاتحة الکتاب» اگر می خواستم 70 بار شتر کاغذ از تفسیر فاتحهْ الکتاب برایتان می گویم. این به معنای این است که امام علی علیه السلام به علم الاهی متصل است در حالی که برای پیامبران الاهی جبرئیل لازم بود اما برای امامت نیازی به جبرئیل نیست. در مجمع جهانی شیعه شناسی آیات ولایت در قرآن را مورد بحث و بررسی قرار دادیم. هر آیه در یک جلد مورد بررسی قرار گرفت. جلد اول آیه {انما ولیکم الله}

بالای 600 صفحه شد. تقریر شیعه، تقریر اهل تسنن نکات ناب تفصیلی و تمام شبهات بسته بندی شده را مرود بررسی قرار دادیم. بنده در یک جلسه ای مطرح کردم {یا ایها الرسول بلغ ما انزل علیک...} این (ما انزل علیک...) کدام آیه در قرآن است. هیچ کس جواب نداد. ناگفته ها درباره ی غدیر و امامت و ولایت خیلی داریم. نکته ها و آموزهای نابی که در آیه مباهله است را فهرست وار عرض می کنم:

1. مباهله از حیث سند و دلالت مورد مناقشه نیست. علاوه بر این، دلالت قرآنی و شأن نزول و احادیث آن متواتر و اجماعی است.

2. مباهله روز فداکاری بزرگ اهل بیت علیهم السلام است؛ چون با اعتقاد قلبی به حقانیت اسلام موفق به این آزمون بزرگ شدند. فرض کنید که به جای امام علی علیه السلام فاطمه زهرا÷ و فرزندانشان، پیامبر کسانی دیگری را برای مباهله می بردند. آیا آنان تا آخر مباهله می ماندند؟! آیا شک نمی کردند؟ آیا باعث شکست اسلام نمی شدند؟ پس با اعتقاد قلبی اهل بیت علیهم السلام بود که این افتخار بزرگ به دست آمد.

ص: 126

3. مباهله نشان ولایت پذیری اهل بیت علیهم السلام است؛ زیرا با همه ی وجود حاضر شدند با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بروند برای مباهله این نشان می دهد اهل بیت علیهم السلام خیلی ولایت پذیر بودند.

4. روز مباهله، روز نابودی کفار و مشرکین باقیمانده و روز رسوایی دشمنان اسلام بود.

5. روز مباهله، تجلّی اتحاد دو اصل امامت و نبوت است، یعنی در حقیقت اتحاد وجودی پیامبر اسلام و علی علیه السلام در تمامی شئونات دینی و الاهی است.

6. در مباهله چون علی علیه السلام جان پیامبر خوانده شده هرگز بعد از پیامبر کوچک ترین انحرافی نخواهد داشت. این قوت قلبی بودبرای مسلمانان

7. امام علی علیه السلام ، تنها شبیه منحصر به فرد پیامبر در همه ی کمالات و اوصاف است.

8. راه هر نوع سوء استفاده و توطئه علنی علیه امام علی علیه السلام بسته شد؛ چون جان پیامبر خوانده شده است تا آن زمان مردم به صورت علنی علیه امام علی علیه السلام حرف می زدند؛ اما از آن تاریخ به بعد احدی جرأت نکرد علنی چیزی بگوید. بعد از «انفسنا» هیچ کس پیدا نشد علنی از امیرالمؤمنین شاکی شود؛ چون دیگه جان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خوانده شده بود.

9. مباهله سند قرآنی و روایی متواتر و اجماعی زنده بر حقانیت تشیع.

10. مباهله تجلی شایسته سالاری دینی است نه شیخوخیت پرستی و هویت پرستی مباهله نشان داد هرکس شایسته است جان پیامبر می شود. نه هرکس

ص: 127

سنش بیشتر باشد یا تاجر بزرگ تری باشد و یا شتر و حیوانات بیشتری داشته باشد.

11. مباهله نشان از بزرگی اهل بیت علیهم السلام اعم

از کوچک (امام حسن و امام حسین علیهم السلام و بزرگ مرد و زن حضرت فاطمه زهرا علیهم السلام است.

12. مباهله روز عید و سرور و شادی مسلمین و تحکیم اسلام است. روایات زیادی داریم که به روز مباهله عید می گفتند. ما باید این روز بزرگ را عید بگیریم.

13. مباهله سند لیاقت امیرالمؤمنین علیه السلام برای امامت و ولایت بود.

14. مباهله سند افضلیت امیرالمومنین نه تنها بر دیگر صحابه و حتی انبیاء الاهی است؛ زیرا پیامبر اسلام اشرف مخلوقات است و بر تمام جن و انس افضلیت دارد. علی هم جان پیامبر خوانده شد {یا ایها رسول بلغ ما انزل علیک...} ای رسول خدا ابلاغ کن آن چه را که ما به سوی تو نازل کردیم. اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را انجام ندادی. یکی دو آیه در قرآن وجود دارد که بر اساس آن ها می شود استدلال کرد که امامت بالاتر از نبوت است: آیه ی حضرت ابراهیم که پس از چندین امتحان پیامبر اولوالعزم است اما چندین امتحان از ایشان به عمل می آید بعد به مقام امامت می رسد. آیه ی دیگر نبوت عامه در این همین آیه که در غدیر است. چه آیه ای بود که پیامبر ابلاغ نکرده بود که خداوند فرموده {ما انزل علیک} در یکی از مناظرات آقای احمد الکاتب با صراحت گفت: پیامبر خیلی عظیم و بزرگوار بودند. اما جای بهتری غیر از غدیرخم برای نصب

ص: 128

امیرالمؤمنین هم وجود داشت و آن کنار خود کعبه بود. اما کعبه در آن زمان با آن مساحت بیشتر از 70 هزار نفر نمی تواند صدای پیامبر را بشنود. به ایشان گفتم غدیر در جای واقع شده بود که اولاً تعداد صفحات: هزار نفر از خود مکه در مشاعیت پیامبر تا غدیر رفتند. ثانیاً 120 هزار نفر همراه پیامبر بودند. صحرای خم مانند چهار راهی بود. هر کس می خواست برای عراق و شام و مدینه و یمن برود باید آن جا از هم جدا می شدند. محل غدیر جایی بود که

حداقل تا 150 هزار نفر صدای آن کسی که وسط آن قرار گرفته می شنود و حتی آن را می بینند. و تنها جایی است در جزیرهْ العرب که 120 هزار نفر همراه چهار پایان خود از چشمه که همشیه جوشان است آب می خوردند. بعداً مسجدی در آن جا ساخته بودند که 700 ، 800 سال باقی بود. سه شبانه روز در غدیر برنامه این بود. همه با امیرالمؤمنین بیعت کردند. برای بیعت خانم ها یک تشت آبی را در نظر گرفتند یک سمتش امیرالمؤمنین یک سمت دیگر خانم ها بیعت می کردند. تعدادی از منصفینش تأیید کردند و برای 5 نفر از مفسرین اهل سنت ثابت شده است و تعداد زیادی از شیعه هم تأیید کردند که آن آیه ای که پیامبر ابلاغ نکرده بود. این آیه است {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ}.((1))

بعضی از روایان برای این آیه تفسیرهای خنده آوری کردند و گفتند هنگامی که فارغ شدی از حج دعا را نصب کن اما هنگامی که فارغ شدی از رسالتت در

ص: 129


1- نشرح /7.

ایام حج «فانصب علی استکمال رسالتک. فانصب علی الامام امت» از 51 منابع تأیید شده است هر کس ولایت امیرالمؤمنین را نداشته باشد بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید و وارد بهشت هرگز نخواهد شد.

ص: 130

23. بیان متن کامل خطبه پیامبر اسلام محمد مصطفی| در غدیرخم

اشاره

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَدَنا فی تَفَرُّدِهِ

ستایش مخصوص خدایی است که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛

وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی أرْکانِهِ، وَأحاطَ بِکُلِّ

سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بر همه چیز احاطه دارد شَیءٍ عِلْماً وَهُوَ فی مَکانِهِ وَقَهَرَ

جَمیعَ الْخَلْقِ بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، و بر تمامی آفریدگان

بِقُدْرَتِهِ وَبُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ

به قدرت و برهان خود چیره است. همواره ستوده بوده

و خواهد بود

(وَمَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَکُلُّ أمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ).

و مجد و بزرگی او را پایانی نیست. آغاز و انجام از

او و برگشت تمامی امور به سوی اوست.

بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِی الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّٰارُ

اوست آفریننده آسمان ها و گستراننده زمین ها و حکمران آن ها.

ص: 131

الأرَضینَ وَالسّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ

دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر است.

الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ بَرَأهُ،

هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ تفضّل کننده بر همه

آفریده ها

مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ أنْشَأهُ. یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ

و نعمت دهنده آنهاست. تمام چشم ها را می بیند

وَالْعُیُونُ لاتَراهُ. کَریمٌ حَلیمٌ ذُوأناتٍ، قَدْ وَسِعَ کُلَّ

ولی چشم ها هرگز او را نبینند. کریم و بردبار و

شکیباست.

شَیءٍ رَحْمَتُهُ وَمَنَّ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِهِ. لایَعْجَلُ

بِانْتِقامِهِ،

رحمتش همه چیز را در بر گرفته و بر آنها با نعمتش منت گذارده است. در انتقام عجله نمی کند

وَلایُبادِرُ إِلَیْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. قَدْفَهِمَ

و در کیفر سزاواران عذاب، صبور و شکیباست. بر نهان ها

السَّرائِرَ وَعَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَیْهِ الْمَکْنوناتُ

آگاه و بر درون ها داناست. پوشیده ها بر او آشکار

ص: 132

ولااشْتَبَهَتْ عَلَیْهِ الْخَفِیّاتُ. لَهُ الاِحاطَةُ بِکُلِّ شَیءٍ،

و پنهان ها بر او روشن است. بر هر چیزی احاطه دارد.

والغَلَبَةُ علی کُلِّ شَیءٍ والقُوَّةُ فی کُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ

و بر همه آنها غالب است. نیروی آفریدگان از او و

توانایی بر هر پدیده

عَلی کُلِّ شَئٍ وَلَیْسَ مِثْلَهُ شَیءٌ. وَهُوَ مُنْشِئُ الشَّیءِ

ویژه اوست. او را همانندی نیست و او پدید آورنده همه چیز است در زمانی که هیچ

حینَ لاشَیءَ دائمٌ حَی وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلهَ إِلاّ هُوَ

چیزی وجود نداشته است. جاودانه و زنده و عدل گستر. جز او خداوندی نباشد

الْعَزیزُ الْحَکیمُ. جَلَّ عَنْ أنْ تُدْرِکَهُ الأبْصارُ وَهُوَ

و اوست ارجمند و حکیم. برتر از آن است که بینایی ها او را درک کنند. ولی او

یُدْرِکُ الأبْصارَ وَهُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ. لایَلْحَقُ أحَدٌ

همه بینایی ها را درک می کند. بر پنهانی ها آگاه و

بر کارها داناست. کسی از دیدن به

وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَةٍ، وَلایَجِدُ أحَدٌ کَیْفَ هُوَ مِنْ سِرٍ وَعَلانِیَةٍ

وصف او نرسد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست

نیابد

ص: 133

إِلاّ بِما دَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلی نَفْسِهِ. وَأشْهَدُ

أنَّهُ الله

مگر، او - عزّوجلّ - خود، راه نماید و بشناساند. و

گواهی می دهم که او خدایی است

ألَّذی مَلأ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذی یَغْشَی الأبَدَ نُورُهُ،

که تنزّهش سراسر روزگاران را فراگرفته و نورش

ابدیت را شامل است.

وَالَّذی یُنْفِذُ أمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشیرٍ وَلامَعَهُ شَریکٌ

همچنین خدایی است که امرش را بدون مشورت اجرا می کند و در تقدیرش هیچ شریکی همچنین خدایی است که امرش را بدون مشورت اجرا می کند و در تقدیرش

هیچ شریکی

فی تَقْدیرِهِ وَلایُعاوَنُ فی تَدْبیرِهِ. صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلی

و در تدبیرش هیچ یاوری ندارد صورت آفرینش او را

غَیْرِ مِثالٍ، وَخَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أحَدٍ

الگویی نبوده و آفریدگان را بدون هیچ یاور

وَلاتَکَلُّفٍ وَلااحْتِیالٍ. أنْشَأها فَکانَتْ وَبَرَأها فَبانَتْ.

و رنج و چاره جویی، هستی

بخشیده است. جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است.

فَهُوَ الله الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُو المُتْقِنُ الصَّنْعَةَ،

الْحَسَنُ

پس اوست خدایی که معبودی به جز او نیست. همو که صُنعش استوار است و ساختمان

ص: 134

الصَّنیعَةِ، الْعَدْلُ الَّذی لایَجُوُر، وَالأکْرَمُ الَّذی تَرْجِعُ إِلَیْهِ

آفرینشش زیبا. دادگری است که ستم روا نمی دارد و کریمی که کارها به او باز می گردد.

الاُمُورُ. وَأشْهَدُ أنَّهُ الله الَّذی تَواضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِعَظَمَتِهِ،

الاُمُورُ. وَأشْهَدُ أنَّهُ الله الَّذی تَواضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِعَظَمَتِهِ،

و گواهی می دهم که او خدایی است که آفریدگان در

برابر بزرگی اش فروتن

وَذَلَّ کُلُّ شَیءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیءٍ لِقُدْرَتِهِ،

و در مقابل عزّتش رام و در مقابل قدرتش تسلیم

وَخَضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِهَیْبَتِهِ. مَلِکُ الأمْلاکِ وَ مُفَلِّکُ

و در برابر هیبت و بزرگی اش فروتن اند. پادشاه

هستی ها و چرخاننده

الأفْلاکِ وَمُسَخِّرُ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، کُلٌّ یَجْری لأجَلٍ

افلاک و رام کننده خورشید و ماه که هریک تا اَجَل

معین مُسَمّی. یُکَوِّرُ الَّلیْلَ عَلَی النَّهارِ وَیُکَوِّرُ النَّهارَ

عَلَی

جریان یابند. او پردۀ شب را به روز و پردۀ روز را - که شتابان در پی شب است -

الَّلیْلِ یَطْلُبُهُ حَثیثاً. قاصِمُ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَ مُهْلِکُ

به شب پیچد. اوست شکنندۀ هر ستمگر سرکش و نابودکنندۀ

ص: 135

کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ. لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أحَدٌ

هر شیطان رانده شده. نه او را ضدی باشد و نه برایش

شریک و مانندی. یکتا

صَمَدٌ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أحَدٌ.

إلهٌ

و بی نیاز، نه چیزی از او تولید می شود و نه او از چیزی تولید شده است و برای او همتایی نیست، خداوند

واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ یَشاءُ فَیُمْضی، وَیُریدُ فَیَقْضی،

یگانه و پروردگاری بزرگوار است. آنچه بخواهد، به

انجام رساند. و آنچه اراده کند، حکم نماید.

وَیَعْلَمُ فَیُحْصی، وَیُمیتُ وَیُحْیی، وَیُفْقِرُ وَیُغْنی،

و آنچه بداند، به شمارش آورد می میراند و زنده می کند.

نیازمند و بی نیاز می گرداند.

وَیُضْحِکُ وَیُبْکی، (وَیُدْنی وَیُقْصی) وَیَمْنَعُ وَیُعْطی،

می خنداند و می گریاند. نزدیک می آورد و دور می برد.

باز می دارد و عطا می کند.

لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلی کُلِّ

پادشاهی و حمد و ستایش برای اوست. به دست اوست

تمام نیکی. و او بر هر

شَیءٍ قَدیرٌ. یُولِجُ الَّلیْلَ فی النَّهارِ

وَیُولِجُ النَّهارَ فی الَّلیْلِ،شَیءٍ قَدیرٌ. یُولِجُ الَّلیْلَ فی النَّهارِ

وَیُولِجُ النَّهارَ فی الَّلیْلِ،

چیز تواناست. شب را در روز و روز را در شب فرو

برد.

ص: 136

لاإِلهَ إِلاّهُوَالْعَزیزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجیبُ الدُّعاءِ

وَمُجْزِلُ

معبودی جز او نیست؛ گران مایه و آمرزنده؛ اجابت کنندۀ

دعا و افزایندۀ

الْعَطاءِ، مُحْصِی الأنْفاسِ وَرَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذی

عطا، شمارندۀ نفَس ها و پروردگار جن و انسان است.

لایُشْکِلُ عَلَیْهِ شَیءٌ، وَلایُضْجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ

چیزی بر او مشکل ننماید، و فریاد فریادکنندگان او

را آزرده نکند

وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ. الْعاصِمُ لِلصّالِحینَ، وَالْمُوَفِّقُ

و اصرارِ اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد.

نیکوکاران را نگاهدار، رستگاران را

لِلْمُفْلِحینَ، وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ وَرَبُّ الْعالَمینَ. الَّذِی

توفیق دهنده، مؤمنان را صاحب اختیار و پروردگار جهانیان

است؛ آن که

اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أنْ یَشْکُرَهُ وَیَحْمَدَهُ (عَلی

اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أنْ یَشْکُرَهُ وَیَحْمَدَهُ (عَلی

باید همه مخلوقات در همه احوال او را شکر و ستایش

کنند.

کُلِّ حالٍ). أحْمَدُهُ کَثیراً وَأشْکُرُهُ دائماً عَلَی السَّرّاءِ

او را ستایش فراوان و شکر جاودانه می گویم بر شادی

ص: 137

والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَاُومِنُ بِهِ وبِمَلائکَتِهِ

و رنج و بر آسایش و سختی و به او و فرشتگان

وکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أسْمَعُ لأمْرِهِ وَاُطیعُ وَاُبادِرُ

و کتب و پیامبرانش ایمان

دارم، فرمان او را می شنوم و اطاعت می کنم؛

إِلی کُلِّ ما یَرْضاهُ وَأسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً فی

و به سوی آنچه او را خشنود می کند می شتابم و به حکم او تسلیمم؛ چرا که به فرمانبری

طاعَتِهِ وَخَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لأنَّهُ الله الَّذی لایُؤْمَنُ

او شائق و از کیفر او ترسانم. زیرا او خدایی است که کسی

مَکْرُهُ وَلایُخافُ جَورُهُ. وَاُقِرُّلَهُ عَلی نَفْسی بِالْعُبُودِیَّةِ

از مکرش در امان نبوده و از بی عدالتیش نمی ترسد.

و به بندگی خود اقرار می کنم.

وَأشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَاُؤَدّی ما أوْحی بِهِ إِلَی

و به پروردگاری او گواهی می دهم

و وظیفه خود را در آن چه وحی شده

حَذَراً مِنْ أنْ لاأفْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لایَدْفَعُها

انجام می دهم مباد که از سوی او عذابی فرود آید که

کسی یارای دور ساختن آن

ص: 138

عَنّی أحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حیلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ - لاإِلهَ

از من نباشد، هرچند تدبیرش بسیار و دوستی اش (با

من) خالص باشد. - معبودی

إِلاّ هُوَ - لأنَّهُ قَدْ أعْلَمَنی أنّی إِنْ لَمْ اُبَلِّغْ ما أنْزَلَ

جز او نیست - چرا که به من اعلام فرموده که اگر آن چه

(درباره ی علی) نازل کرده

إِلَی (فی حَقِّ عَلِی) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لی

به مردم نرسانم، وظیفه رسالتش را انجام نداده ام؛

و خداوند

تَبارَکَ وَتَعالَی الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَهُوَ الله الْکافی

تبارک و تعالی امنیت از [آزار] مردم را برایم

تضمین کرده و البته که او کفایت کننده

الْکَریمُ. فَأوْحی إِلَی: (بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، یا

و کریم است. پس آنگاه خداوند

چنین به من وحی فرمود: «به نام خداوند بخشنده مهربان. ای

أیُهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی عَلی

فرستادۀ ما! آن چه از سوی پروردگارت دربارۀ علی

یَعْنی فی الْخِلافَةِ لِعَلِی بْنِ أبی طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ

و خلافت او بر تو فرود آمده به مردم ابلاغ کن، و

اگر این کار را نکنی،

ص: 139

فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ). مَعاشِرَ

رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای؛ و او تو را

از آسیب مردمان نگاه می دارد.»

النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فی تَبْلیغِ ما أنْزَلَ الله تَعالی إِلَی،

هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده، در تبلیغ آن

کوتاهی نکرده ام

وَأنَا اُبَیِّنُ لَکُمْ سَبَبَ هذِهِ الآیَةِ: إِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ

و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان می کنم: همانا

جبرئیل

إِلَی مِراراً ثَلاثاً یَأمُرُنی عَنِ السَّلامِ

رَبّی -

سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام، پروردگارم

وَهُوالسَّلامُ- أنْ أقُومَ فی هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ کُلَّ

- که تنها او سلام است - فرمانی آورد که در این

مکان به پا خیزم و به هر

أبْیَضَ وَأسْوَدَ: أنَّ عَلِی بْنَ أبی طالِبٍ أخی وَوَصِیّی

سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب برادر،

وصی وَخَلیفَتی (عَلی اُمَّتی) وَالاِمامُ مِنْ بَعْدی، الَّذی مَحَلُّهُ

و جانشین من در میان امّت و امام پس از من بوده. جایگاه

او نسبت

ص: 140

مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلاّ أنَّهُ لانَبِی بَعْدی

به من مانند هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری

پس از من نخواهد بود

وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَ الله وَرَسُولِهِ. وَقَدْ أنْزَلَ الله

تَبارَکَ

و او (علی)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است؛ و پروردگارم آیه ای در این موردو او (علی)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است؛ و پروردگارم آیه ای

در این مورد

وَتَعالی عَلَی بِذلِکَ آیَةً مِنْ کِتابِهِ (هِی): (إِنَّما

بر من نازل فرموده که: «منحصراً

وَلِیُّکُمُ الله وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ

ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و

مؤمنانی هستند که

الصَّلاةَ وَیُؤْتونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ)، وَعَلِی بْنُ

نماز به پا می دارند و در حال رکوع و زکات می پردازند.»

و هر آینه علی بن

أبی طالِبٍ الَّذی أقامَ الصَّلاةَ وَآتَی الزَّکاةَ وَهُوَ راکِعٌ

ابی طالب است که نماز را به پا داشت و در رکوع

زکات داد در همه حال

یُریدُ الله عَزَّوَجَلَّ فی کُلِّ حالٍ. وَسَألْتُ جَبْرَئیلَ أنْ

متوجه خدا است. و من از جبرئیل درخواست کردم که

ص: 141

یَسْتَعْفِی لِی (السَّلامَ) عَنْ تَبْلیغِ ذلِکَ إِلیْکُمْ -

از خداوند سلام بخواهد مرا از این مأموریت معاف

فرماید.

أیُّهَا النّاسُ - لِعِلْمی بِقِلَّةِ الْمُتَّقینَ وَکَثْرَةِ الْمُنافِقینَ

زیرا به کمی پرهیزگاران و زیادی منافقان

وَإِدغالِ اللّائمینَ وَحِیَلِ الْمُسْتَهْزِئینَ بِالاِسْلامِ،

و دسیسۀ ملامت کنندگان و مکر مسخره کنندگان اسلام آگاهم؛

الَّذینَ وَصَفَهُمُ الله فی کِتابِهِ بِأنَّهُمْ یَقُولُونَ بِألْسِنَتِهِمْ

همانان که خداوند در کتاب خود در وصفشان فرموده:

«به زبان چیزی می گویند

ما لَیْسَ فی قُلوبِهِمْ، وَیَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَهُوَ عِنْدَالله عَظیمٌ.

که در دل هایشان نیست و آن

را اندک و آسان می شمارند حال آن که نزد خداوند بس بزرگ است.»

وَکَثْرَةِ أذاهُمْ لی غَیْرَ مَرَّةٍ حَتّی سَمَّونی اُذُناً وَزَعَمُوا

و نیز از آن روی که منافقان بارها مرا آزار رسانیده تا بدانجا که مرا اُذُن [سخن شنو و زودباور] نامیده اند،

أنِّی کَذالِکَ لِکَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِیّی وَإِقْبالی عَلَیْهِ

أنِّی کَذالِکَ لِکَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِیّی وَإِقْبالی عَلَیْهِ

و گمان کردند که این به خاطر ملازمت زیاد علی با من و رویکرد من به او و تمایل و پذیرش او از من است،

ص: 142

(وَهَواهُ وَقَبُولِهِ مِنِّی) حَتّی أنْزَلَ الله عَزَّوَجَلَّ

فی

تا بدانجا که خداوند در این موضوع آیه ای فرو

فرستاده:

ذلِکَ (وَمِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذونَ النَّبِی وَیَقولونَ هُوَ

« و از آنانند کسانی که پیامبر خدا را می آزارند و می گویند: او

اُذُنٌ، قُلْ اُذُنُ - (عَلَی الَّذینَ یَزْعُمونَ أنَّهُ اُذُنٌ) -

سخن شنو و زودباور است. بگو: آری سخن شنو است. بر

علیه آنان که گمان می کنند او تنها سخن می شنود

- خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِالله وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ) الآیَةُ.

- لیکن به نفع شماست، او (پیامبر(ص)) به خدا ایمان

دارد و مؤمنان را تصدیق می کند و راستگو می انگارد.»

وَلَوْشِئْتُ أنْ اُسَمِّی الْقائلینَ بِذلِکَ بِأسْمائهِمْ

لَسَمَّیْتُ

و اگر می خواستم نام گویندگان چنین سخنی را بر

زبان آورم

وَأنْ اُوْمِئَ إِلَیْهِمْ بِأعْیانِهِمْ لأوْمَأتُ وَأنْ أدُلَّ

عَلَیْهِمُ وَأنْ اُوْمِئَ إِلَیْهِمْ بِأعْیانِهِمْ لأوْمَأتُ وَأنْ أدُلَّ

عَلَیْهِمُ

و یا به آنان اشارت کنم و یا مردمان را به سویشان هدایت کنم [که

آنان را شناسایی کنند]

لَدَلَلْتُ، وَلکِنِّی وَالله فی اُمورِهمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ. وَکُلُّ

می توانستم. لیکن سوگند به خدا در کارشان کرامت نموده لب فروبستم. با این حال

ص: 143

ذلِکَ لایَرْضَی الله مِنّی إِلاّ أنْ اُبَلِّغَ ما أنْزَلَ الله

خداوند از من خشنود نخواهد گشت مگر این که آن چه

در حق

إِلَی (فی حَقِّ عَلِی)، ثُمَّ تلا: (یا أیُّهَا الرَّسُولُ

علی(ع) بر من فرو فرستاده به

گوش شما برسانم. سپس پیامبر(ص) این آیه را تلاوت فرمودند که: «ای پیامبر ما!

بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی حَقِّ عَلِی - وَانْ

لَمْ

آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده - در حقّ

علی - ابلاغ کن؛ وگرنه

تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ)

کار رسالتش را انجام نداده ای. و البته خداوند تو

را از آسیب مردمان نگاه می دارد.»

فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذلِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا)

فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذلِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا)

هان مردمان! بدانید این آیه دربارۀ اوست. آن را

بفهمید و بدانید

أنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ

عَلَی

که خداوند او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار

داده، پیروی او را

الْمُهاجِرینَ وَالأنْصارِ وَعَلَی التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ،

بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان

پیروی می کنند

ص: 144

وَعَلَی الْبادی وَالْحاضِرِ، وَعَلَی الْعَجَمِی وَالْعَرَبی،

و بر صحرانشینان و شهروندان و بر عجم و عرب

وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَعَلَی الأبْیَضِ

و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید

وَالأسْوَدِ، وَعَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ. ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ،

و سیاه و بر هر یکتاپرست

لازم شمرده است. [هشدار که] اجرای فرمان و گفتار او لازم

نافِذٌ أمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ

نافِذٌ أمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ

و امرش نافذ است. کسی که با او مخالفت کند از رحمت

خدا دور است. و کسی که پیرو او باشد

وَصَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أطاعَ

لَهُ.

و او را تصدیق نماید مورد

رحمت خدای تعالی قرار می گیرد، هر آینه خداوند، او و شنوایان سخن او و کسانی که

از او اطاعت کنند را آمرزیده است.

مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أقُومُهُ فی هذا الْمَشْهَدِ،

هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا

ایستاده ام.

فَاسْمَعوا وَأطیعوا وَانْقادوا لأمْرِ(الله) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ الله

پس بشنوید و اطاعت کنید فرمان خدا را گردن گذارید؛ چرا که خداوند

ص: 145

عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ

عزّوجلّ صاحب اختیار و ولی و

معبود شماست؛ و پس از خداوند ولی شما، فرستاده

وَنَبِیُهُ الْمُخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدی عَلی وَلِیُّکُمْ

و پیامبر اوست که اکنون در

برابر شماست و با شما سخن می گوید. و پس از من

وَإِمامُکُمْ بِأمْرِالله رَبِّکُمْ، ثُمَّ الاِمامَةُ فی ذُرِّیَّتی

مِنْ

به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام

شماست. آن گاه امامت در

وُلْدِهِ إِلی یَوْمٍ تَلْقَوْنَ

الله وَرَسولَهُ. لاحَلالَ إِلاّ ما

فرزندان من از نسل علی خواهد بود. تا روزی که خدا

و رسول او را دیدار کنید حلال نیست، مگر آن چه

أحَلَّهُ الله وَرَسُولُهُ وَهُمْ،

وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ الله

خدا و رسول او و امامان حلال

دانند؛ و حرام نیست مگر آن چه آنان حرام دانند.

(عَلَیْکُمْ) وَرَسُولُهُ وَهُمْ، وَالله عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِی الْحَلالَ

و خداوند عزوجل، هم حلال و هم حرام را برای من

بیان فرموده

وَالْحَرامَ وَأنَا أفْضَیْتُ بِما عَلَّمَنی رَبِّی مِنْ کِتابِهِ

و آن چه پروردگارم از کتاب خویش و حلال و حرامش به

من آموخته در اختیار

ص: 146

وَحَلالِهِ وَحَرامِهِ إِلَیْهِ. مَعاشِرَ

النّاسِ،(فَضِّلُوهُ). ما مِنْ

علی نهاده ام. هان مردمان! او را برتر بدانید. چرا

که علی نهاده ام. هان مردمان! او را برتر بدانید. چرا

که عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ أحْصاهُ الله فی، وَکُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ

هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند آن را در من قرار

داده

أحْصَیْتُهُ فی إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ

هرچه من به آن علم دارم در امام متقین قرار دادم و

هیچ علمی نیست مگر اینکه

عَلِیّاً، وَهُوَ الاِمامُ الْمُبینُ (الَّذی ذَکَرَهُ الله فی سُورَةِ

به علی آموختم و او امام روشنگری است که خداوند او

را در سورۀ

یس: (وَکُلَّ شَیءٍ أحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ). مَعاشِرَ النّاسِ،

یاسین یاد کرده که: «و دانش هر چیزی را در امام روشنگر برشمرده ایم...»

هان مردمان!

لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْکِفُوا عَنْ وِلایَتِهِ،

از علی رو برنتابید. و از او نگریزید. و از سرپرستی اش

رو برنگردانید. او [شما را]

فَهُوَ الَّذی یَهدی إِلَی الْحَقِّ وَیَعْمَلُ بِهِ، وَیُزْهِقُ الْباطِلَ

به درستی و راستی خوانده و [خود نیز] بدان عمل می نماید. او نادرستی را نابود کند

ص: 147

وَیَنْهی عَنْهُ، وَلاتَأخُذُهُ فی الله لَوْمَةُ لائِمٍ. أوَّلُ

مَنْ

و از آن بازدارد. در راه خدا نکوهش نکوهش گران او

را از کار باز ندارد.

آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ یَسْبِقْهُ إِلَی الایمانِ بی أحَدٌ)،

او نخستین مؤمن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان به من، بر او سبقت نجسته.

وَالَّذی فَدی رَسُولَ الله بِنَفْسِهِ، وَالَّذی کانَ مَعَ

و او کسی است که جان خود را فدای رسول خدا نموده و

با او همراه بوده است

رَسُولِ الله وَلا أحَدَ یَعْبُدُ الله مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ

و از عیان مردان غیر از او کسی که عبادت خدا را به همراه رسولش می نمود وجود نداشت

غَیْرُهُ. (أوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَأوَّلُ مَنْ عَبَدَالله مَعی.

اولین نمازگزار و عبادت کننده خدا به همراه من

است.

أمَرْتُهُ عَنِ الله أنْ یَنامَ فی مَضْجَعی، فَفَعَلَ فادِیاً لی

أمَرْتُهُ عَنِ الله أنْ یَنامَ فی مَضْجَعی، فَفَعَلَ فادِیاً لی

از سوی خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت]

در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده، پذیرفت

بِنَفْسِهِ). مَعاشِرَ النّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ الله،

که جان خود را فدای من کند. هان مردمان! او را برتر دانید، که خداوند او را برگزیده؛

ص: 148

وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله. مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ

مِنَ

و پیشوایی او را بپذیرید، که خداوند او را نصب

فرموده است. هان مردمان! او از

الله، وَلَنْ یَتُوبَ الله عَلی أحَدٍ أنْکَرَ وِلایَتَهُ وَلَنْ یَغْفِرَ

سوی خدا امام است و هرگز خداوند توبه منکر ولایت او

را نپذیرد و او را نیامرزد.

لَهُ، حَتْماً عَلَی الله أنْ یَفْعَلَ ذلِکَ بِمَنْ خالَفَ أمْرَهُ

این است روش قطعی خداوند درباره مخالف علی

وَأنْ یُعَذِّبَهُ عَذاباً نُکْراً أبَدَا الآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ.

و هر آینه او را به عذاب دردناک پایدار کیفر کند.

فَاحْذَرُوا أنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النّاسُ

فَاحْذَرُوا أنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النّاسُ

از مخالفت او بهراسید وگرنه در

آتشی درخواهید شد که آتش گیرۀ آن مردمان؛

وَالْحِجارَةُ اُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ. مَعاشِرَ النّاسِ، بی -

و سنگ ها هستند، که برای کافران آماده شده است.

هان مردمان!

وَالله - بَشَّرَ الأوَّلُونَ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالْمُرْسَلینَ، وَأنَا -

به خدا سوگند که پیامبران و رسولان به ظهورم مژده

داده اند

ص: 149

(وَالله) - خاتَمُ الأنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ والْحُجَّةُ عَلی

و اکنون من خاتم پیامبران و رسولان و حجّت بر

جَمیعِ الْمَخْلوقینَ مِنْ أهْلِ السَّماواتِ وَالأرَضینَ.

همه مخلوقات آسمان ها و زمین ها هستم.

فَمَنْ شَکَّ فی ذلِکَ فَقَدْ کَفَرَ کُفْرَ الْجاهِلِیَّةِ الاُولی

پس کسی که در آن شک کند به کفر جاهلی اول درآمده

وَمَنْ شَکَّ فی شَیءٍ مِنْ قَوْلی هذا فَقَدْ شَکَّ

فی کُلِّ ما

و کسی در ذره ای از این سخنانم تردید نماید در

تمام آنچه بر من نازل شده است تردید نموده است

اُنْزِلَ إِلَی، وَمَنْ شَکَّ فی واحِدٍ مِنَ الأئمَّةِ فَقَدْ شَکَّ

و کسی که درباره یکی از ائمه شک کند تحقیقاً

درباره همه آنها شک نموده است

فی الْکُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاکُّ فینا فی النّارِ. مَعاشِرَ النّاسِ،

و شک کننده درباره ما در آتش

خواهد بود. هان مردمان!

حَبانِی الله عَزَّوَجَلَّ بِهذِهِ الْفَضیلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَی

خداوند عزّوجلّ از روی منّت و احسان خویش این

برتری را به من پیشکش کرد

ص: 150

وَإِحْساناً مِنْهُ إِلَی وَلا إِلهَ إِلاّ هُوَ، ألا لَهُ الْحَمْدُ

و البته که خدایی جز او نیست. آگاه باشید: تمامی

ستایش ها

مِنِّی أبَدَ الآبِدینَ وَدَهْرَالدّاهِرینَ وَعَلی کُلِّ حالٍ.

مِنِّی أبَدَ الآبِدینَ وَدَهْرَالدّاهِرینَ وَعَلی کُلِّ حالٍ.

در همه روزگاران و در هر حال و مقام از جانب من ویژۀ

اوست.

مَعاشِرَ النّاسِ، فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أفْضَلُ النَّاسِ

بَعْدی

هان مردمان! علی را برتر بدانید؛ که او برترین

مردمان

مِنْ ذَکَرٍ و اُنْثی ما أنْزَلَ الله الرِّزْقَ وَبَقِی الْخَلْقُ.

از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام که خلقی

وجود دارد و روزی شان را خدای تعالی نازل می کند.

مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَی

از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است، مورد

غضب است، مورد غضب است، بر آن که این

قَوْلی هذا وَلَمْ یُوافِقْهُ. ألا إِنَّ جَبْرئیلَ خَبَّرنی عَنِ الله

این سخن مرا نپذیرد و با آن موافق نباشد! هان!

بدانید قطعاً جبرئیل از سوی خداوند متعال به این مطلب از جانب خدا

تَعالی بِذلِکَ وَیَقُولُ: «مَنْ عادی عَلِیّاً وَلَمْ یَتَوَلَّهُ

مرا آگاه نمود که خدای تعالی می فرماید: «هر آن که

با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد،

ص: 151

فَعَلَیْهِ لَعْنَتی وَغَضَبی»، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ

لِغَدٍفَعَلَیْهِ لَعْنَتی وَغَضَبی»، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ

لِغَدٍ

نفرین و خشم من بر او باد!» و باید هر کس بنگرد

که برای فردای رستاخیز خود چه پیش فرستاده.

وَاتَّقُوالله - أنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها -

و تقوا پیشه کنید که از مخالفت با علی بپرهیزید. مبادا که گام هایتان

پس از استواری بلغزد.

إِنَّ الله خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ). مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ

جَنْبُ

که خداوند بر کردارتان آگاه است. هان مردمان!

همانا او جنب اللهی

الله الَّذی ذَکَرَ فی کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالی (مُخْبِراً

است که در کتاب عزیز خود او را یاد کرده و دربارۀ

عَمَّنْ یُخالِفُهُ) أنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلی (ما

مخالفان او فرموده: «تا آنکه مبادا کسی (در روز

رستاخیز) بگوید: افسوس که دربارۀ

فَرَّطْتُ فی جَنْبِ الله). مَعاشِرَ النّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ

اطاعت و عبادت خدا کوتاهی کردم...» هان مردمان! در

قرآن اندیشه کنید

وَافْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا

وَافْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا

و آیات آن را بفهمید و بر محکماتش نظر کنید و

از

ص: 152

مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ

زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ

متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که مطالب

مشکل آن را بیان نمی کند

تَفْسیرَهُ إِلاّ الَّذی أنَاآخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی وَشائلٌ

و تفسیر آن را آشکار نمی نماید مگر کسی که دست

بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَی) وَ مُعْلِمُکُمْ: أنَّ مَنْ کُنْتُ

و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و به شما اعلام

می دارم که: هر آن که من

مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَهُوَ عَلِی بْنُ أبی طالِبٍ

مولای اویم، این علی مولای اوست. و او علی بن ابی

طالب أخی وَوَصِیّی، وَمُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ

أنْزَلَها عَلَی.

برادر و وصی من است که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا به من نازل شده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی(مِنْ صُلْبِهِ)

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی(مِنْ صُلْبِهِ)

هان مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او،

هُمُ الثِّقْلُ الأصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الأکْبَرُ، فَکُلُّ واحِدٍ

ثقل (چیز با ارزش) کوچک ترند و قرآن ثقل بزرگ تر.

هریک از این دو

ص: 153

مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَمُوافِقٌ لَهُ، لَنْ یَفْتَرِقا

از دیگری خبر می دهد و با آن

سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد

حَتّی یَرِدا عَلَی الْحَوْضَ. ألا إِنَّهُمْ اُمَناءُ الله فی

تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. هان! بدانید که آنان

امانتداران خداوند در میان

خَلْقِهِ وَحُکّامُهُ فی أرْضِهِ.ألا وَقَدْ أدَّیْتُ.

آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند. هشدار که من

وظیفه ی خود را ادا کردم.

ألا وَقَدْ بَلَّغْتُ، ألا وَقَدْ أسْمَعْتُ، ألا وَقَدْ أوْضَحْتُ،

هشدار که من (آن چه بر عهده ام

بود) ابلاغ کردم و به گوشتان رساندم و توضیح دادم.

ألا وَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَأنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ،

ألا وَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَأنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ،

بدانید که این سخن خدای عزوجل بود و من از سوی خدا

سخن گفتم.

ألا إِنَّهُ لا«أمیرَ الْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أخی هذا، ألا لاتَحِلُّ

هشدار که هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار که پس از من

إِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدی لأحَدٍ غَیْرِهِ. ثم قال: «ایها

امارت مؤمنان بعد از من برای کسی جز او روا نباشد.

سپس فرمود: ای

ص: 154

النَّاسُ، مَنْ أوْلی بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ؟ قالوا: الله

مردمان! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند:

خداوند

ورَسُولُهُ. فَقالَ: ألا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا

عَلی

و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من مولا

و سرپرست اویم، پس این علی

مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَنْ عاداهُ

مولا و سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که

سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد

وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. مَعاشِرَ النّاسِ،

وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. مَعاشِرَ النّاسِ،

و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را

تنها بگذارد. هان مردمان!

هذا عَلِی أخی وَوَصیی وَواعی عِلْمی، وَخَلیفَتی فی

این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من. و

هموست جانشین من

اُمَّتی عَلی مَنْ آمَنَ بی وَعَلی تَفْسیرِ کِتابِ الله

در میان امتم نسبت به کسی که به من ایمان آورد بر تفسیر کتاب خدای عزوجل است

عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعی إِلَیْهِ وَالْعامِلُ بِما یَرْضاهُ

که مردمان را به سوی او دعوت کند و به آن چه موجب

خشنودی اوست عمل کند

ص: 155

وَالْمُحارِبُ لأعْدائهِ وَالْمُوالی عَلی طاعَتِهِ وَالنّاهی

و با دشمنانش ستیز نماید. او پشتیبان فرمانبردار

خداوند و بازدارنده

عَنْ مَعْصِیَتِهِ. إِنَّهُ خَلیفَةُ رَسُولِ الله وَأمیرُالْمُؤْمِنینَ

از نافرمانی او می باشد. همانا اوست جانشین رسول خدا

و امیرمؤمنان

وَالامامُ الْهادی مِنَ الله، وَقاتِلُ النّاکِثینَ

و امام هدایت کننده از سوی خدا و کسی که به فرمان

خدا با پیمان شکنان،

وَالْقاسِطینَ وَالْمارِقینَ بِأمْرِ الله. یَقُولُ الله: (ما یُبَدَّلُ

و قاسطین و مارقین پیکار کند. خداوند می فرماید: «فرمان

من دگرگون نخواهدشد.»

الْقَوْلُ لَدَی). بِأمْرِکَ یارَبِّ أقولُ: ألَّلهُمَّ والِ

پروردگارا! اکنون به فرمان تو چنین می گویم:

خداوندا! دوستداران او را

مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ

دوست دار. و دشمنان او را دشمن دار. یاری کنندگان

او را یاری کن. و کسی که او را خوار می کند

مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أنْکَرَهُ وَاغْضِبْ عَلی مَنْ

او را خوار نما کسی که او را

انکار می کند از رحمت خود دورش کن و بر کسی که حق او را انکار می نماید

ص: 156

جَحَدَ حَقَّهُ. اللهمَّ إِنَّکَ أنْزَلْتَ الآیَةَ فی عَلِی وَلِیِّکَ

غضب بفرما! خدایا! قطعاً تو درباره علی، ولی ات،

عِنْدَتَبْیینِ ذالِکَ وَنَصْبِکَ إِیّاهُ لِهذَا الْیَوْمِ: (الْیَوْمَ

هنگام تبیین ولایت و نصب او به عنوان امامت در این

روز، این آیه را نازل فرمودی که: «امروز

أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ

دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما به

اتمام رساندم، و

لَکُمُ الاِسْلامَ دیناً)، (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَالاِسْلامِ دیناً

اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم.» «و آن که به

جز اسلام دینی را بجوید،

فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ).

از او پذیرفته نمی شود و در جهان دیگر در شمار زیانکاران

خواهد بود.»

اللهمَّ إِنِّی اُشْهِدُکَ أنِّی قَدْ بَلَّغْتُ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما

خداوندا! تو را گواه می گیرم که پیام تو را به مردمان

رساندم. هان مردمان!

أکْمَلَ الله عَزَّوَجَلَّ دینَکُمْ بِإِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ یَأْتَمَّ

بِهِ

خداوند عزّوجلّ دین شما را با امامت علی(ع) تکمیل

فرمود. پس آنان که از او

ص: 157

وَبِمَنْ یَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ

إِلی یَوْمِ

و جانشینانش از فرزندان من و از نسل او - تا

برپایی

الْقِیامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَی الله عَزَّوَجَلَّ فَاُولئِکَ الَّذینَ

رستاخیز و عرضه ی بر خدای عزوجل - پیروی نکنند،

حَبِطَتْ أعْمالُهُمْ (فی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ) وَفی النّارِ هُمْ

در دو جهان کرده هایشان بیهوده بوده و در آتش دوزخ

ابدی خواهند بود،

خالِدُونَ، (لایُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ یُنْظَرونَ).

به گونه ی که نه از عذابشان کاسته و نه برایشان

فرصتی خواهد بود.

مَعاشِرَ النّاسِ، هذا عَلِی، أنْصَرُکُمْ لی وَأحَقُّکُمْ بی

هان مردمان! این علی یاورترین، سزاوارترین

وَأقْرَبُکُمْ إِلَی وَأعَزُّکُمْ عَلَی، وَالله عَزَّوَجَلَّ وَأنَاعَنْهُ

و نزدیک ترین و عزیزترین شما نسبت به من است. و خداوند عزّوجلّ و من از او

راضِیانِ. وَما نَزَلَتْ آیَةُ رِضاً (فی الْقُرْآنِ) إِلاّ فیهِ،

راضِیانِ. وَما نَزَلَتْ آیَةُ رِضاً (فی الْقُرْآنِ) إِلاّ فیهِ،

خشنودیم. آیه ای که حاکی از رضایت باشد در قرآن نیست مگر این که درباره ی اوست.

ص: 158

وَلا خاطَبَ الله الَّذینَ آمَنُوا إِلاّبَدَأ بِهِ، وَلانَزَلَتْ

و خدای تعالی مؤمنین را مورد خطاب قرار نداده مگر اینکه از او آغاز نموده است[و او اولین شخص مورد نظر خدی متعال بوده است]. و

آیَةُ مَدْحٍ فی الْقُرْآنِ إِلاّ فیهِ، وَلاشَهِدَ الله بِالْجَنَّةِ

فی

آیه ی ستایشی در قرآن نازل نگشته مگر اینکه درباره ی

اوست. و خداوند در سوره ی

(هَلْ أتی عَلَی الاِنْسانِ) إِلاّلَهُ، وَلا أنْزَلَها فی

سِواهُ «هل أتی علی الإنسان» گواهی بر بهشت [رفتن]

نداده مگر برای او، و آن را در

وَلامَدَحَ بِها غَیْرَهُ. مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ الله

حق غیر او نازل نکرده و به آن جز او را نستوده است.

هان مردمان! او یاور دین خدا

وَالْمُجادِلُ عَنْ رَسُولِ الله، وَهُوَ التَّقِی النَّقِی الْهادِی

و دفاع کننده ی از رسول اوست. او پرهیزکار پاکیزه

و راهنمای ارشاد شده

الْمَهْدِی. نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبی وَوَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِی

[به دست خود خدا] است. پیامبرتان برترین

پیامبر، و وصی او برترین وصی

(وَبَنُوهُ خَیْرُ الأوْصِیاءِ). مَعاشِرَالنّاسِ، ذُرِّیَّةُ

کُلِّ نَبِی

و فرزندان او برترین اوصیایند. هان مردمان!

فرزندان هر پیامبر از

ص: 159

مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِ (أمیرِالْمُؤْمِنینَ)

نسل اویند و فرزندان من از صلب و نسل امیرالمؤمنین

عَلِی. مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ إِبْلیسَ أخْرَجَ آدَمَ مِنَ

علی است. هان مردمان! به راستی که شیطانِ اغواگر،

آدم را با

الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أعْمالُکُمْ

وَتَزِلَّ

حسادت، از بهشت راند؛ مبادا شما به علی حسادت ورزید که کرده هایتان نابود و گام هایتان

أقْدامُکُمْ، فَإِنَّ آدَمَ اُهْبِطَ إِلَی الأرضِ بِخَطیئَةٍ

لغزان خواهد شد. آدم به خاطر یک اشتباه به زمین

هبوط کرد

واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُ الله عَزَّوَجَلَّ، وَکَیْفَ بِکُمْ

وَأنْتُمْ

و حال آن که برگزیده ی خدای عزّوجلّ بود. پس چگونه خواهید بود شما و حال آن که، شما

أنْتُمْ وَمِنْکُمْ أعْداءُالله، ألا وَإِنَّهُ لایُبْغِضُ عَلِیّاً

شمایید و دشمنان خدا نیز از میان شمایند.آگاه

باشید! که با علی نمی ستیزد

إِلاّشَقِی، وَلایُوالی عَلِیّاً إِلاّ تَقِی، وَلایُؤْمِنُ بِهِ إِلاّ

مگر شخص بدبخت. و سرپرستی علی را نمی پذیرد مگر شخص پرهیزگار. و به او ایمان نمی آورد مگر

ص: 160

مُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ. وَفی عَلِی - وَالله - نَزَلَتْ سُورَةُ

مؤمن با اخلاص. و سوگند به خدا که سوره ی

الْعَصْر: (بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، وَالْعَصْرِ، إِنَّ

والعصر درباره ی علی است: «به نام خداوند بخشنده

مهربان. قسم به زمان که

الاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ) (إِلاّ عَلیّاً الّذی آمَنَ وَ رَضِی

انسان در زیان است.» مگر علی که ایمان آورده و

بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ). مَعاشِرَ النّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ الله

بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ). مَعاشِرَ النّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ الله

به حق و صبر راضی است. هان مردمان! خدا را گواه

گرفتم

وَبَلَّغْتُکُمْ رِسالَتی وَما عَلَی الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ

و پیام او را به شما رسانیدم. و بر رسول وظیفه ای

جز بیان و ابلاغ روشن نباشد!

الْمُبینُ. مَعاشِرَالنّاسِ، (إتَّقُوالله حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ

هان مردمان! تقوا پیشه کنید همان گونه که سزاوار

تقوای او است. و نمیرید

إِلاّ وَأنْتُمْ مُسْلِمُونَ). مَعاشِرَ النّاسِ، (آمِنُوا بِالله

جز با شرفِ اسلام. هان مردمان! «به خدا

ص: 161

وَرَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذی اُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أنْ

و رسول او و نوری که همراهش نازل شده ایمان آورید

پیش از آن که

نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أدْبارِها أوْ نَلْعَنَهُمْ کَما

چهره ها را تباه کرده و به پشت بازگردانیم یا همانند اصحاب سبت

لَعَنَّا أصْحابَ السَّبْتِ). (بالله ما عَنی بِهذِهِ الآیَةِ إِلاّ

لَعَنَّا أصْحابَ السَّبْتِ). (بالله ما عَنی بِهذِهِ الآیَةِ إِلاّ

آنها را از رحمت خود دورشان کنیم «به خدا سوگند که

مقصود خداوند از این آیه نیست مگر

قَوْماً مِنْ أصْحابی أعْرِفُهُمْ بِأسْمائِهِمْ وَأنْسابِهِمْ،

گروهی از صحابه من که آنان را با نام و نَسَب شان

می شناسم

وَقَدْ اُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِئٍ عَلی

لیکن به گذشت از آنها مأمورم. پس هر شخصی بر آنچه

که

ما یَجِدُ لِعَلِی فی قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ).

در قلبش از حب و بغض نسبت به علی وجود دارد عمل می کند.

مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فی ثُمَّ

مردمان! نور از سوی خداوند عزّوجل در جان من، سپس

ص: 162

فی عَلِی بْنِ أبی طالِبٍ، ثُمَّ فی النَّسْلِ مِنْهُ إِلَی

در جان علی بن ابی طالب، آن گاه در نسل او

الْقائِمِ الْمَهْدِی الَّذی یَأخُذُ بِحَقِّ الله وَ بِکُلِّ حَقّ هُوَ

تا قائم مهدی - که حق خدا و ما را می ستاند - جای

گرفته.

لَنا، لأنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَی الْمُقَصِّرینَ

چرا که خداوند عزّوجل ما را بر کوتاهی کنندگان،

وَالْمعُانِدینَ وَالْمُخالِفینَ وَالْخائِنینَ وَالآثِمینَ

ستیزه گران، مخالفان، خائنان و گنهکاران

وَالظّالِمینَ وَالْغاصِبینَ مِنْ جَمیعِ الْعالَمینَ.

و ستمکاران و غاصبان از تمامی جهانیان دلیل و

راهنما و حجت قرار داده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، اُنْذِرُکُمْ أنّی رَسُولُ الله قَدْخَلَتْ مِنْ

هان مردمان! هشدارتان می دهم: همانا من رسول خدایم

که پیش از من نیز

قَبْلِی الرُّسُلُ، أفَإِنْ مِتُّ أوْقُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلی

رسولانی آمده اند. آیا اگر من بمیرم یا کشته شوم، شما

به

ص: 163

أعْقابِکُمْ؟ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّالله

شَیْئاً

جاهلیت عقب گرد می کنید؟ و آن که به قهقرا برگردد، هرگز به خدا

زیانی نخواهد رسانید

وَسَیَجْزِی الله الشّاکِرینَ (الصّابِرینَ). ألاوَإِنَّ عَلِیّاً

و خداوند سپاسگزاران صبر کننده را پاداش خواهد

داد. بدانید که علی

هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَالشُّکْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدی

و پس از او فرزندان من از نسل او، به صبر و شکر

نمودن توصیف شده اند.

مِنْ صُلْبِهِ. مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَی بِإِسْلامِکُمْ،

هان مردمان! اسلامتان را بر من منت نگذارید،

بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَی الله فَیُحْبِطَ عَمَلَکُمْ وَیَسْخَطَ

بلکه به خدا هم منت نگذارید که اعمال شما را تباه

خواهد کرد و خداوند بر شما

عَلَیْکُمْ وَ یَبْتَلِیَکُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ، إِنَّ

خشم خواهد گرفت و سپس شما را به شعله ای از آتش و مس گداخته گرفتار خواهد نمود.

رَبَّکُمْ لَبِا الْمِرْصادِ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَیَکُونُ مِنْ

قطعاً پروردگار شما در کمین است. مردمان! به زودی

ص: 164

بَعْدی أئمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ وَیَوْمَ الْقِیامَةِ

پس از من پیشوایانی خواهند بود که شما را به سوی آتش می خوانند و در روز رستاخیز

لایُنْصَرونَ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله وَأنَا بَریئانِ مِنْهُمْ.

تنها و بدون یاور خواهند ماند. هان مردمان! خداوند

و من از آنان بیزاریم.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأنْصارَهُمْ وَأتْباعَهُمْ وَأشْیاعَهُمْ

هان مردمان! آنان و یاران و پیروانشان

فی الدَّرْکِ الأسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَی

در بدترین و پایین ترین جای جهنم اند و جایگاه

متکبّران بد جایگاهی خواهد بود.

الْمُتَکَبِّرِینَ. ألا إِنَّهُمْ أصْحابُ الصَّحیفَةِ، فَلْیَنْظُرْ

بدانید آنان اصحاب صحیفه اند. اکنون هر کس

أحَدُکُمْ فی صَحیفَتِهِ!! مَعاشِرَ النّاسِ، إِنِّی أدَعُها

باید در صحیفه ی خود نظر کند. هان مردمان! اینک

جانشینی خود را

إِمامَةً وَ وِراثَةً (فی عَقِبی إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ)،

وَقَدْ

به عنوان امامت و وراثت به امانت به جا می گذارم

در نسل خود تا برپایی روز رستاخیز. و حال،

ص: 165

بَلَّغْتُ ما اُمِرتُ بِتَبْلیغِهِ حُجَّةً عَلی کُلِّ حاضِرٍ

مأموریت تبلیغی خود را انجام می دهم تا حجت بر هر حاضر وَغائبٍ وَعَلی کُلِّ أحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أوْلَمْ یَشْهَدْ،

و غایب و بر هر کسی که شاهد است یا حضور ندارد و

شاهد نیست،

وُلِدَ أوْلَمْ یُولَدْ، فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ

متولد شده یا هنوز متولد نشده است. پس باید این سخن را حاضران به غایبان و پدران

الْوَلَدَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ. وَسَیَجْعَلُونَ الاِمامَةَ بَعْدی

به فرزندان تا روز قیامت

برسانند. (آگاه باشید!) به زودی پس از من امامت را به

صورت

مُلْکاً وَ اغْتِصاباً، (ألا لَعَنَ الله الْغاصِبینَ

پادشاهی قرار داده. آن را غصب کرده و به تصرف

خویش در می آورند. آگاه باشید! نفرین و خشم خدا بر غاصبان

الْمُغْتَصبینَ)، وَعِنْدَها سَیَفْرُغُ لَکُمْ أیُّهَا الثَّقَلانِ

و چپاول گران! و البته در آن هنگام خداوند آتش

عذاب - شعله های آتش

(مَنْ یَفْرَغُ) وَیُرْسِلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ

نارٍ

و مس گداخته - بر سر شما جن و انس خواهد ریخت.

ص: 166

وَنُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ

و آن جاست که دیگر یاری نخواهید شد. هان مردمان!

هر آینه خداوند عزوجل

لَمْ یَکُنْ لِیَذَرَکُمْ عَلی ما أنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّی

شما را به حال خودتان رها نخواهد کرد تا

یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، وَما کانَ الله

لِیُطْلِعَکُمْ

ناپاک را ازپاک جدا کند. و خداوند نمی خواهد شما

را

عَلَی الْغَیْبِ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ ما مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّ

وَالله

بر غیب آگاه گرداند. هان مردمان! هیچ قریه ای نیست

مگر این که خداوند

مُهْلِکُها بِتَکْذیبِها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَمُمَلِّکُهَا الاِمامَ

مُهْلِکُها بِتَکْذیبِها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ وَمُمَلِّکُهَا الاِمامَ

به خاطر تکذیب اهل آن [حق را] ، آنان را پیش از روز رستاخیز نابود خواهد فرمود و به امام

الْمَهْدِی وَالله مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ. مَعاشِرَالنّاسِ، قَدْ ضَلَّ

مهدی خواهد سپرد. و هر آینه خداوند وعده ی خود را انجام خواهد داد.

هان مردمان!

قَبْلَکُمْ أکْثَرُ الأوَّلینَ، وَالله لَقَدْ أهْلَکَ الأوَّلینَ،

وَهُوَ

پیش از شما، بیشتر گذشتگان گمراه شدند و خداوند آنان را نابود کرد. و او

ص: 167

مُهْلِکُ الآخِرینَ. قالَ الله تَعالی: (ألَمْ نُهْلِکِ الأوَّلینَ،

نابودکننده ی آیندگان است. خدای تعالی می فرماید:

«آیا پیشینیان را تباه نکردیم

ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الآخِرینَ، کذالِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمینَ،

وَیْلٌ

و به دنبال آنان آیندگان را گرفتار نساختیم؟ با

مجرمان این چنین می کنیم. وای

یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ). مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ الله قَدْ

أمَرَنی

بر تکذیب کنندگان!» هان مردمان! همانا خداوند امر

وَنَهانی، وَقَدْ أمَرْتُ عَلِیّاً وَنَهَیْتُهُ (بِأمْرِهِ).

فَعِلْمُ

و نهی خود را به من فرموده و من نیز به دستور او

دانش

الأمْرِ وَالنَّهیُ لَدَیْهِ، فَاسْمَعُوا لأمْرِهِ تَسْلَمُوا

آن را نزد علی نهادم. پس علم امر و نهی در نزد

اوست بنابراین فرمان او را بشنوید و تسلیم او باشید

وَأطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَانْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرشُدُوا، (وَصیرُوا

و از او اطاعت کنید تا هدایت شوید و از آنچه نهی

می کند دوری نمایید تا رشد پیدا کنید به سوی

إِلی مُرادِهِ) وَلا تَتَفَرَّقْ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبیلِهِ.

هدف او حرکت کنید. راه های گوناگون شما را از راه

او بازندارد!

ص: 168

مَعاشِرَالنّاسِ،

أنَا صِراطُ الله الْمُسْتَقیمُ الَّذی أمَرَکُمْ

هان مردمان! صراط مستقیم خداوند که شما را به

بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِی مِنْ بَعْدی. ثُمَّ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ

پیروی آن امر فرموده منم. و پس از من علی است و آن گاه

فرزندانم از نسل او،

أئِمَّةُ (الْهُدی)، یَهْدونَ إِلَی الْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلونَ.

أئِمَّةُ (الْهُدی)، یَهْدونَ إِلَی الْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلونَ.

پیشوایان راه راستند که به حق هدایت می کنند و به

آن حکم می نمایند.

ثُمَّ قَرَأ: «بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ

سپس پیامبر(ص) این چنین قرائت فرمودند: «بسم الله

الرّحمن الرّحیم الحمدللّه ربّ

الْعالَمینَ...» إِلی آخِرِها، وَقالَ: فی نَزَلَتْ وَفیهِمْ

العالمین....» - تا آخر سوره. و فرمودند: به خدا

سوگند! این سوره درباره ی من و آنها

(وَالله) نَزَلَتْ، وَلَهُمْ عَمَّتْ وَإِیَّاهُمْ خَصَّتْ، اُولئکَ

نازل شده است و شامل آنها بوده و به آنان اختصاص

دارد. آنان

أوْلِیاءُالله الَّذینَ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنونَ، ألا

اولیای خدایند که ترس و اندوهی بر ایشان نیست،

آگاه باشید:

ص: 169

إِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغالِبُونَ. ألا إِنَّ أعْدائَهُمْ هُمُ

قطعاً حزب خدا چیره و غالب خواهد بود. آگاه باشید!

دشمنان آنها،

السُّفَهاءُ الْغاوُونَ إِخْوانُ الشَّیاطینِ یوحی بَعْضُهُمْ

السُّفَهاءُ الْغاوُونَ إِخْوانُ الشَّیاطینِ یوحی بَعْضُهُمْ

بی خردان و گمراهان و برادران شیاطین اند که سخنان

بیهوده

إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُروراً. ألا إِنَّ أوْلِیائَهُمُ

و پوچ را به یکدیگر وحی وی کنند. آگاه باشید! که دوستان

ائمه کسانی

الَّذینَ ذَکَرَهُمُ الله فی کِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: (لاتَجِدُ

هستند که خدای تعالی در کتابش از آنها یاد کرده و می فرماید ([ای پیامبر ما] نمی یابی

قَوْماً یُؤمِنُونَ بِالله وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّالله

قومی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، که ستیزه گران

با خدا

وَ رَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آبائَهُمْ أوْ أبْنائَهُمْ أوْ إِخْوانَهُمْ

و رسول او را دوست داشته باشند، گرچه آنان پدران

یا فرزندان یا برادران

أوْ عَشیرَتَهُمْ، اُولئِکَ کَتَبَ فی قُلوبِهِمُ الایمانَ) إِلی

یا خویشانشان باشند. آنان [که چنین اند] خداوند

ایمان را در دل هایشان ثابت قرار داده است.» - تا

ص: 170

آخِرالآیَةِ. ألا إِنَّ أوْلِیائَهُمُ الْمُؤْمِنونَ الَّذینَ وَصَفَهُمُ

آخر آیه. آگاه باشید که دوستداران امامان مؤمنانی

هستند که خدای عزوجل این چنین آنها را

الله عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: (الَّذینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا

إیمانَهُمْ

توصیف فرموده: «آنان که ایمان آورده و ایمان خود

را

بِظُلْمٍ اُولئِکَ لَهُمُ الأمْنُ وَهُمْ مُهْتَدونَ). (ألا إِنَّ

به ظلم و ستم نیالوده اند، در امان اند و آنها

هدایت شده هستند.» آگاه باشید!

أوْلِیائَهُمُ الَّذینَ آمَنُوا وَلَمْ یَرْتابوا). ألا إِنَّ

أوْلِیائَهُمُ

دوستان ائمه کسانی هستند که ایمان

آورده و از تردید و انکار دور خواهند بود. آگاه باشید! قطعاً دوستان امامان

الَّذینَ یدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنینَ، تَتَلَقّاهُمُ

آنانند که با آرامش و سلام به بهشت وارد خواهند شد

و

الْمَلائِکَةُ بِالتَّسْلیمِ یَقُولونَ: سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ

الْمَلائِکَةُ بِالتَّسْلیمِ یَقُولونَ: سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ

فرشتگان با سلام آنان را پذیرفته، خواهند گفت:

«درود بر شما که پاکید پس

فَادْخُلوها خالِدینَ. ألا إِنَّ أوْلِیائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ

داخل بهشت شوید، جاودانه خواهید بود.» آگاه باشید! بهشت پاداش اولیای آنان است

ص: 171

یُرْزَقونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ. ألا إِنَّ أعْدائَهُمُ الَّذینَ

و در آن بی حساب روزی داده خواهند شد. آگاه باشید!

دشمنان آنان، کسانی اند

یَصْلَونَ سَعیراً. ألا إِنَّ أعْدائَهُمُ الَّذینَ یَسْمَعونَ

که در آتش درآیند. آگاه باشید! همانا ناله ی جهنم را

می شنوند

لِجَهَنَّمَ شَهیقاً وَهِی تَفورُ وَیَرَوْنَ لَها زَفیراً. ألا إِنَّ

در حالی که شعله آن آتش زبانه می کشد و زفیر (صدای

بازدم) جهنم را نیز درمی یابند. آگاه باشید

أعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ الله فیهِمْ: (کُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ

دشمنان ائمه کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان

فرموده: «هرگاه امتی داخل جهنم شود

لَعَنَتْ اُخْتَها) الآیة. ألا إِنَّ أعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ الله

لَعَنَتْ اُخْتَها) الآیة. ألا إِنَّ أعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ الله

همتای خود را نفرین کند.» آگاه باشید که دشمنان

امامان همانانند که خداوند عزوجل درباره ی

عَزَّوَجَلَّ: (کُلَّما اُلْقِی فیها فَوْجٌ سَألَهُمْ خَزَنَتُها ألَمْ

آنان فرموده: «هر گروهی از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان می پرسند: مگر برایتان

یَأتِکُمْ نَذیرٌ، قالوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبْنا وَقُلنا

ترساننده ای نیامد؟! می گویند: چرا ترساننده آمد

لیکن تکذیب کردیم و گفتیم:

ص: 172

ما نَزَّلَ الله مِنْ شَیءٍ إِنْ أنْتُمْ إِلاّ فی ضَلالٍ کَبیرٍ)

خداوند هیچ چیزی نازل نکرده و شما نیستید مگر در

گمراهی بزرگ!»

إِلی قَوله: (ألافَسُحْقاً لأصْحابِ السَّعیرِ). ألا إِنَّ

تا آن جا که می فرماید: «آگاه باشید! نابود باد

دوزخیان!» آگاه باشید!

أوْلِیائَهُمُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ، لَهُمْ

مَغْفِرَةٌ

قطعاً دوستان امامان کسانی هستند که در نهان، از پروردگار خویش ترسانند، آمرزش

وَأجْرٌ کَبیرٌ. مَعاشِرَ النَاسِ، شَتّانَ ما بَیْنَ السَّعیرِ

و پاداش بزرگ برای آنان خواهد بود. هان مردمان! چه

بسیارراه است میان آتش

وَالأجْرِ الْکَبیرِ. (مَعاشِرَ النّاسِ)، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ الله

و پاداش بزرگ! هان مردمان! خداوند دشمن ما را نکوهش

وَلَعَنَهُ، وَ وَلِیُّنا (کُلُّ) مَنْ مَدَحَهُ الله وَأحَبَّهُ. مَعاشِرَ

و لعن فرموده و دوست ما را ستوده و دوست دارد. هان

النّاسِ، ألا وَإِنّی (أنَا) النَّذیرُ وعَلِی الْبَشیرُ.

مردمان! بدانید که همانا من ترساننده هستم و علی

مژده دهنده.

ص: 173

(مَعاشِرَ النّاسِ)، ألا وَإنِّی مُنْذِرٌ وَعَلِی هادٍ. مَعاشِرَ

هان! که من بیم دهنده ام و علی هدایت کننده و راهنما.

هان

النّاس (ألا) وَإِنّی نَبی وَعَلِی وَصِیّی.

مردمان! بدانید که من پیامبرم و علی وصی من است.

(مَعاشِرَ النّاسِ، ألا وَإِنِّی رَسولٌ وَعَلِی الاِمامُ

هان مردمان! بدانید که همانا من رسول و علی امام

وَالْوَصِی مِنْ بَعْدی، وَالأئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ.

و وصی پس از من است. و امامان پس از او فرزندان

اویند.

ألا وَإِنّی والِدُهُمْ وَهُمْ یَخْرُجونَ مِنْ صُلْبِهِ).

آگاه باشید! من پدر آنانم و ایشان از نسل علی

خواهند بود.

ألا إِنَّ خاتَمَ الأئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِی. ألا إِنَّهُ

آگاه باشید! همانا آخرین امام از ما، قائم مهدی است.

هان! او

الظّاهِرُ عَلَی الدِّینِ. ألا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ.

بر تمامی ادیان چیره خواهد بود. هشدار! که اوست

انتقام گیرنده از ستمکاران.

ص: 174

ألا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها. ألا إِنَّهُ غالِبُ کُلِّ

هشدار! که اوست فاتح دژها و منهدم کننده ی آنها. هشدار! که اوست چیره بر تمامی

هشدار! که اوست فاتح دژها و منهدم کننده ی آنها. هشدار! که اوست چیره بر تمامی

قَبیلَةٍ مِنْ أهْلِ الشِّرْکِ وَهادیها. ألاإِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ

قبایل مشرکان و هدایت کننده آنان است. هشدار! که

او خونخواه تمام

ثارٍ لأوْلِیاءِ الله. ألا إِنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ الله. ألا إِنَّهُ

اولیای خداست. آگاه باشید! اوست یاور دین خدا. هشدار! که

الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمیقٍ. ألا إِنَّهُ یَسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ

از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد. هشدار! که

او به هر ارزشمندی

بِفَضْلِهِ وَکُلَّ ذی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ. ألا إِنَّهُ خِیَرَةُ الله

به اندازه ی ارزش او، و به هر نادان و بی ارزشی

به اندازه ی نادانی اش ارزش می دهد. هشدار! که او نیکو

وَمُخْتارُهُ. ألا إِنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالْمُحیطُ بِکُلِّ

و برگزیده ی خداوند است. هشدار! که او وارث دانش ها

و حاکم بر

فَهْمٍ. ألا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَالْمُشَیِّدُ

ادراک هاست. هان! بدانید که او از سوی پروردگارش

سخن می گوید

ص: 175

لأمْرِ آیاتِهِ. ألا إِنَّهُ الرَّشیدُ السَّدیدُ. ألا إِنَّهُ

و آیات و نشانه ی او را برپا کند. بدانید همانا او

رشید و استوار است. بیدار باشید!

الْمُفَوَّضُ إِلَیْهِ. ألا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ

هموست که امور مخلوقات به او واگذار شده است. آگاه

باشید! که تمامی گذشتگان

الْقُرونِ بَیْنَ یَدَیْهِ. ألا إِنَّهُ الْباقی حُجَّةً وَلاحُجَّةَ

به او را بشارت داده اند. آگاه باشید! که اوست

حجّت پایدار و پس از او حجّتی

بَعْدَهُ وَلا حَقَّ إِلاّ مَعَهُ وَلا نُورَ إِلاّ عِنْدَهُ. ألا إِنَّهُ

نخواهد بود. و حق و نور تنها نزد اوست. هان!

کسی بر او

لاغالِبَ لَهُ وَلا مَنْصورَ عَلَیْهِ. ألا وَإِنَّهُ وَلِی الله فی

پیروز نخواهد شد و ستیزنده ی او یاری نخواهد گشت. آگاه

باشید که او ولی خدا

أرْضِهِ، وَحَکَمُهُ فی خَلْقِهِ، وَأمینُهُ فی سِرِّهِ وَعلانِیَتِهِ.

در زمین، داور او در میان مردم و امین او در آشکار

و نهان است.

مَعاشِرَ النّاسِ، إِنّی قَدْ بَیَّنْتُ لَکُمْ وَأفْهَمْتُکُمْ، وَهذا

هان مردمان! من پیام خدا را برایتان آشکار کرده

تفهیم نمودم. و این

ص: 176

عَلِی یُفْهِمُکُمْ بَعْدی. ألا وَإِنِّی عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتی

علی است که پس از من شما را آگاه می کند. اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه

أدْعُوکُمْ إِلی مُصافَقَتی عَلی بَیْعَتِهِ وَالاِقْرارِ بِهِ، ثُمَّ

با من و سپس با علی بر بیعت با او و اقرار به

امامتش دست دهید

مُصافَقَتِهِ بَعْدی. ألاوَإِنَّی قَدْ بایَعْتُ الله وَعَلِی قَدْ

آگاه باشید من با خداوند و علی

بایَعَنی. وَأنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ.

با من پیمان بسته و من اکنون از شما از سوی خدا عزّوجل برای (امامت) او پیمان می گیرم.

(إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ الله، یَدُ الله فَوْقَ

«[ای پیامبر]آنان که با تو بیعت می کنند هر آینه با خدا بیعت کرده اند. دست خدا بالای

أیْدیهِمْ. فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ، وَمَنْ

دستان آنان است. و هر کس بیعت شکند، بر زیان خود

شکسته، و آن کس

أوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ الله فَسَیُؤْتیهِ أجْراً عَظیماً).

که بر پیمان خداوند استوار و باوفا باشد، خداوند

به او پاداش بزرگی خواهد داد.

ص: 177

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائرِالله،

(فَمَنْ

هان مردمان! همانا حج و عمره از شعائر خدایی هستند.

پس

حَجَّ الْبَیْتَ أوِاعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَیْهِ أنْ یَطَّوَّفَ

بِهِما)

کسی که حج خانه ی خدا را به جا آورد یا عمره انجام

دهد باکی بر او نیست که بر آن دو طواف کند.

الآیَة. مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّواالْبَیْتَ، فَماوَرَدَهُ أهْلُ بَیْتٍ

هان مردمان! حج خانه ی خدا را به جا آورید؛ که هیچ

خاندانی داخل آن نشد

إِلاّ اسْتَغْنَوْا وَاُبْشِروا، وَلاتَخَلَّفوا عَنْهُ إِلاّبَتَرُوا

مگر بی نیاز گردید و بشارت داده شد، و کسی از آن

روی برنگردانید مگر بی بهره

مگر بی نیاز گردید و بشارت داده شد، و کسی از آن

روی برنگردانید مگر بی بهره

وَافْتَقَرُوا. مَعاشِرَ النّاسِ، ما وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ

و نیازمند گردید. هان مردمان! مؤمنی در موقف

(عرفات، مشعر، منا) نمانَد

إِلاّ غَفَرَالله لَهُ ماسَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلی وَقْتِهِ ذالِکَ، فَإِذا

مگر این که خدا گناهان گذشته ی او را بیامرزد تا

آن وقت

انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأنَفَ عَمَلَهُ. مَعاشِرَالنَّاسِ، الْحُجّاجُ

پس از پایان اعمال حج [با پرونده ی پاک] کار خود را از سر گیرد. هان مردمان! حاجیان

ص: 178

مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَیْهِمْ وَالله لایُضیعُ

دستگیری شده اند و هزینه ی سفرشان جبران می شود و

جایگزین آن به آنان خواهد رسید. و البته خداوند

أجْرَالْمُحْسِنینَ. مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّوا الْبَیْتَ بِکَمالِ

پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد کرد. هان مردمان! حج

خانه ی خدا را با دین کامل

الدّینِ وَالتَّفَقُّهِ، وَلاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمشَاهِدِإِلاّ بِتَوْبَةٍ الدّینِ وَالتَّفَقُّهِ، وَلاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمشَاهِدِإِلاّ بِتَوْبَةٍ

و فهم و درایت بجا آورید و از زیارتگاه ها جز با

توبه و بازایستادن

وَ إِقْلاعٍ. مَعاشِرَالنّاسِ، أقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا

[از گناهان] برنگردید. هان مردمان! نماز را

به پا دارید و زکات را

الزَّکاةَ کَما أمَرَکُمُ الله عَزَّوَجَلَّ، فَإِنْ طالَ عَلَیْکُمُ

بپردازید همان گونه که خداوند عزّوجل به شما امر

فرموده است. پس اگر زمان بر شما دراز شد

الأمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أوْنَسِیتُمْ فَعَلِی وَلِیُّکُمْ وَمُبَیِّنٌ

لَکُمْ،

و کوتاهی کردید یا از یاد بردید، پس علی صاحب اختیار و تبیین کننده ی برای شماست.

الَّذی نَصَبَهُ الله عَزَّوَجَلَّ لَکُمْ بَعْدی أمینَ خَلْقِهِ. إِنَّهُ

همان که خداوند عزّوجل او راپس از من امانتدار

خویش در میان آفریدگانش قرار داده است. قطعاً

ص: 179

مِنِّی وَ أنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ تَخْلُفُ مِنْ ذُرِّیَّتی

او از من و من از اویم. و او و فرزندان من از

جانشینان او،

یُخْبِرونَکُمْ بِماتَسْألوُنَ عَنْهُ وَیُبَیِّنُونَ لَکُمْ ما

یُخْبِرونَکُمْ بِماتَسْألوُنَ عَنْهُ وَیُبَیِّنُونَ لَکُمْ ما

پرسش های شما راپاسخ می دهند و آن چه را نمی دانید

لاتَعْلَمُونَ. ألا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أکْثَرُ مِنْ أنْ

برای شما بیان می کنند. هان! حلال و حرام بیش از

آن است که من اُحصِیَهُما وَاُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ أنهَی عَنِ

آنها را شمارش کنم و بشناسانم و یک جا به حلال امر

کنم و از

الْحَرامِ فی مَقامٍ واحِدٍ، فَاُمِرْتُ أنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ

حرام بازدارم. از این روی مأمورم از شما بیعت

بگیرم

وَالصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ

فی

که دست در دست من نهید در مورد پذیرش آن چه از سوی خداوند آورده ام

عَلِی أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ

دربارۀ علی امیر المؤمنین و اوصیای پس از او که

آنان

ص: 180

مِنِّی وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدی إِلی

از من و از اویند. و این امامت در میان آنها پایدار

است و فرجام امامان، مهدی است

یَوْمٍ یَلْقَی الله الَّذی یُقَدِّرُ وَیَقْضی. مَعاشِرَ النّاسِ،

و استواری امامت تا روزی است که او با خداوند قدر

و قضا دیدار کند. هان مردمان!

وَکُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَکُلُّ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ

شما را به هر حلالی راهنمایی از هر حرامی نهی کردم

فَإِنِّی لَمْ أرْجِعْ عَنْ ذالِکَ وَ لَمْ اُبَدِّلْ. ألا فَاذْکُرُوا

و از آن هرگز بر نمی گردم و بدلی برای آن قرار نمی دهم.

بدانید و آگاه باشید! آن ها را یاد کنید

ذلِکَ وَاحْفَظُوهُ وَتَواصَوْا بِهِ، وَلاتُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَیِّرُوهُ.

و حفظ نمایید و یکدیگر را به آن توصیه نمایید و آن ها

[احکام خدا] را جایگزین ننمایید و تغییر ندهید.

ألا وَ إِنِّی اُجَدِّدُ الْقَوْلَ: ألا فَأقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا

هشدار و دوباره می گویم: بیدار باشید! نماز را به

پا دارید و زکات هشدار و دوباره می گویم: بیدار باشید! نماز را به پا دارید و زکات

الزَّکاةَ وَأمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ.

بپردازید و امر به معروف کنید و از منکر بازدارید.

ص: 181

ألا وَإِنَّ رَأسَ الأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أنْ تَنْتَهُوا إِلی قَوْلی

و بدانید که رأس امر به معروف این است که به گفته ی

من وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْ وَتَأمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّی

برسید و سخن مرا به دیگران برسانید و غایبان را به

پذیرش فرمان من توصیه کنید

وَتَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أمْرٌ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ

و آنان را از مخالفت با سخنان من بازدارید؛ که آن

فرمانی از جانب خدای عزوجل

وَمِنِّی. وَلا أمْرَ بِمَعْروفٍ وَلا نَهْی عَنْ مُنْکَرٍ إِلاّ مَعَ

و من است و هیچ امر به معروف و نهی از منکری جز با

إِمامٍ مَعْصومٍ. مَعاشِرَالنّاسِ، الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ أنَّ

امام معصوم نیست. هان مردمان! قرآن به شما معرفی

می کند که امام معصوم نیست. هان مردمان! قرآن به شما معرفی می کند که

الأئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَعَرَّفْتُکُمْ إِنَّهُمْ مِنِّی

وَمِنْهُ،

امامان پس از علی، فرزندان اویند و من به شما

شناساندم که آنان از او و از من اند.

حَیْثُ یَقُولُ الله فی کِتابِهِ: (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی

آنجا که خداوند در کتاب خود می فرماید: «و آن را

کلمه ی پایداری در نسل

ص: 182

عَقِبِهِ). وَقُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما».

او قرار داد...» و من نیز گفته ام که: «مادام که

به آن دو (قرآن و امامان) تمسک کنید،

گمراه نخواهید شد.»

مَعاشِرَ النّاسِ، التَّقْوی، التَّقْوی، وَاحْذَرُوا السّاعَةَ

هان مردمان! تقوا را، تقوا را رعایت کرده از روز

قیامت بپرهیزید

کَما قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیءٌ

همان گونه که خداوند عزّوجل فرمود: «البته زمین

لرزه ی روز رستاخیز حادثه ی

عَظیمٌ). اُذْکُرُوا الْمَماتَ (وَالْمَعادَ) وَالْحِسابَ

بزرگی است...» مرگ، قیامت، حساب،

وَالْمَوازینَ وَالْمُحاسَبَةَ بَیْنَ یَدَی رَبِّ الْعالَمینَ

میزان و محاسبه ی در برابر پروردگار جهانیان

وَالثَّوابَ وَالْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ اُثیبَ عَلَیْها

و پاداش و کیفر را یاد کنید. آن که نیکی آورد،

پاداش گیرد

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَیْسَ لَهُ فی الجِنانِ نَصیبٌ.

و آن که بدی کرد، بهره ای از بهشت نخواهد برد.

ص: 183

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّکُمْ أکْثَرُ مِنْ أنْ تُصافِقُونی بِکَفٍّ

هان مردمان! شما بیش از آنید که در یک زمان با

واحِدٍ فی وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أمَرَنِی الله عَزَّوَجَلَّ أنْ

یک دست من بیعت نمایید. از این روی خداوند عزّوجل

به من آخُذَ مِنْ ألْسِنَتِکُمُ الاِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِی

دستور داده که از زبان شما درباره آنچه منعقد

نمودم برای علی أمیرِالْمُؤْمنینَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الأئِمَّةِ مِنّی أمیرِالْمُؤْمنینَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الأئِمَّةِ مِنّی

امیرالمؤمنین و امامانی که بعد از او می آیند و از

من و از اویند اقرار بگیرم

وَمِنْهُ، عَلی ما أعْلَمْتُکُمْ أنَّ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِهِ. فَقُولُوا

بنابر آنچه که شما را آگاه نمودم که ذرّیّه من از

نسل اوست. پس

بِأجْمَعِکُمْ: «إِنّا سامِعُونَ مُطیعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ

همگان بگویید: «قطعاً ما شنیدیم و اطاعت می کنیم و راضی هستیم و تسلیم می باشیم

لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّکَ فی أمْرِ إِمامِنا عَلِی

بر آن چه از سوی پروردگارمان و پروردگارت در امر امامت

امامان؛ علی

ص: 184

أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَمَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الأئِمَّةِ.

امیرالمؤمنین و امامان دیگر - از صلب او - به ما

ابلاغ کردی، نُبایِعُکَ عَلی ذلِکَ بِقُلوُبِنا وَأنْفُسِنا وَألْسِنَتِنا

با تو پیمان می بندیم؛ با دل و جان و زبان

وَأیْدینا. علی ذالِکَ نَحْیی وَعَلَیْهِ نَموتُ وَعَلَیْهِ

وَأیْدینا. علی ذالِکَ نَحْیی وَعَلَیْهِ نَموتُ وَعَلَیْهِ

و دست هایمان. بر این پیمان زنده ایم و بر آن

خواهیم مرد و بر آن

نُبْعَثُ. وَلانُغَیِّرُ وَلانُبَدِّلُ، وَلانَشُکُّ (وَلانَجْحَدُ)

برانگیخته می شویم. و هرگز آن را تغییر نداده و

جایگزین نمی نماییم و شکّ

وَلانَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْمیثاقَ.

و انکار نخواهیم نمود و از تعهد برنمی گردیم و

پیمان را نمی شکنیم.

وَعَظْتَنا بِوَعْظِ الله فی عَلِی أمیرِالْمؤْمِنینَ وَالأئِمَّةِ

[ای رسول خدا] ما را به موعظه خدا پند دادی

درباره ی علی امیرالمؤمنین و امامان

الَّذینَ ذَکَرْتَ مِنْ ذُرِّیتِکَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ

از نسل خود و از فرزندان او بعد از او، که حسن

ص: 185

وَالْحُسَیْنِ وَمَنْ نَصَبَهُ الله بَعْدَهُما. فَالْعَهْدُ

وَالْمیثاقُ

و حسین و آنان که خداوند بعد از آن دو، آنها را

نصب نموده است. پس عهد و پیمان درباره آنها

لَهُمْ مَأخُوذٌ مِنَّا، مِنْ قُلُوبِنا وَأنْفُسِنا وَألْسِنَتِنا

از ما گرفته شد از دل و جان و زبان

وَضَمائِرِنا وَأیْدینا. مَنْ أدْرَکَها بِیَدِهِ وَ إِلا فَقَدْ أقَرَّ

و روح و دستانمان. هر کس توانست با دست وگرنه

بِلِسانِهِ، وَلا نَبْتَغی بِذالِکَ بَدَلاً وَلایَرَی الله مِنْ

با زبان پیمان بست. و برای ما سزاوار نیست پیمانمان را دگرگون نماییم و خداوند از ما

أنْفُسِنا حِوَلاً. نَحْنُ نُؤَدّی ذالِکَ عَنْکَ الّدانی

در این باره تغییری نخواهد دید و نیز این مطلب را

از جانب تو را به نزدیک

والقاصی مِنْ أوْلادِنا وأهالینا، وَ نُشْهِدُالله بِذلِکَ

و دور از فرزندان و خویشان خود خواهیم رسانید و خداوند را بر آن گواه خواهیم گرفت.

وَکَفی بِالله شَهیداً وَأنْتَ عَلَیْنا بِهِ شَهیدٌ».

و هر آینه خداوند برای گواهی کافی است و تو نیز بر

ما گواهی.»

ص: 186

مَعاشِرَالنّاسِ، ماتَقُولونَ؟ فَإِنَّ الله یَعْلَمُ کُلَّ صَوْتٍ

هان مردمان! چه می گویید؟ همانا خداوند هر صدایی

را می شنود

وَ خافِیَةَ کُلِّ نَفْسٍ، (فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ

و از آنچه در هر نفسی وجود

دارد آگاه است «پس هر آن کس هدایت پذیرفت، به نفع خودش می باشد. و آن که گمراه شد،

فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها)، وَمَنْ بایَعَ فَإِنَّما یُبایِعُ الله،

به زیان خود اقدام نموده است.» و هر کس بیعت کند، هر آینه با خداوند بیعت نموده؛

(یَدُ الله فَوْقَ أیْدیهِمْ). مَعاشِرَ النّاسِ، فَبایِعُوا

الله

که «دست خدا بالای دستان آن هاست.» هان مردمان!

اینک با خداوند بیعت کنید

وَبایِعُونی وَبایِعُوا عَلِیّاً أمیرَ الْمُؤْمِنینَ وَالْحَسَنَ

و با من بیعت نمایید و با علی امیرالمؤمنین و حسن

وَالْحُسَیْنَ وَالأئِمَّةَ (مِنْهُمْ فی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ)

کَلِمَةً

و حسین و امامان (از آنان از نسل آنان در دنیا و

آخرت) که کلمه پایدار خداوندند تبعیت کنید.

باقِیَةً. یُهْلِکُ الله مَنْ غَدَرَ وَیَرْحَمُ مَنْ وَفی، (وَمَنْ

خداوند کسی که مکر نماید را تباه می کند و به کسی که وفا نماید رحم می نماید. «و هر که

ص: 187

نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أوْفی بِما عاهَدَ

پیمان شکند» جز این نیست که به زیان خود گام برداشته، و هر که بر عهدی که با خدا بسته

عَلَیْهُ الله فَسَیُؤْتیهِ أجْراً عَظیماً). مَعاشِرَ النّاسِ،

پابرجا ماند، به زودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد

داد.» هان مردمان!

قُولُوا الَّذی قُلْتُ لَکُمْ وَسَلِّمُوا عَلی عَلی بِإِمْرَةِ

آن چه به شما گفتم بگویید و به علی با لقب

الْمُؤْمِنینَ، وَقُولُوا: (سَمِعْنا وَ أطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا

امیرالمؤمنین سلام کنید و بگویید: «شنیدیم و اطاعت

می کنیم، پروردگارا! آمرزشت را می خواهیم

وَإِلَیْکَ الْمَصیرُ)، وَ قُولوا: (ألْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا

و بازگشت به سوی تو است.» و نیز بگویید:

«تمام سپاس و ستایش خدایی راست که ما را به این راهنمایی

لِهذا وَما کُنّا لِنَهْتَدِی لَوْلا أنْ هَدانَا الله) الآیة.

فرمود و اگر خدا هدایتمان نمی نمود، هدایت نمی شدیم»

- تا آخر آیه.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ فَضائِلَ عَلی بْنِ أبی طالِبٍ عِنْدَالله

هان مردمان! هر آینه فضائل علی بن ابی طالب نزد

خداوند

ص: 188

عَزَّوَجَلَّ - وَ قَدْ أنْزَلَها فی الْقُرْآنِ - أکْثَرُ مِنْ أنْ

عزّوجل - که در قرآن نازل فرموده - بیش از آن است

اُحْصِیَها فی مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أنْبَأکُمْ بِها وَعَرَفَها

که من در اینجا برشمارم، پس هر کس به شما از آنها خبر

داد و آن ها را شناخت

فَصَدِّقُوهُ. مَعاشِرَ النّاسِ، مَنْ یُطِعِ الله وَ رَسُولَهُ

او را تصدیق و تأیید کنید. هان مردمان! آن کس که

از خدا و رسولش

وَعَلِیّاً وَالأئِمَةَ الَّذینَ ذَکرْتُهُمْ فَقَدْ فازَ فَوْزاً

و علی و امامانی که نام بردم اطاعت کند، به

رستگاری

عَظیماً. مَعاشِرَ النَّاسِ، السّابِقُونَ إِلی مُبایَعَتِهِ

بزرگی دست یافته است. هان مردمان!

سبقت جویان به بیعت و پیمان

وَمُوالاتِهِ وَالتَّسْلیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ اُولئکَ

هُمُ

و سرپرستی او و تسلیم در مقابل او به عنوان امیرالمؤمنین،

الْفائزُونَ فی جَنّاتِ النَّعیمِ. مَعاشِرَ النّاسِ، قُولُوا ما

رستگارانند و در بهشت های پر نعمت خواهند بود. هان

مردمان! آن چه

ص: 189

یَرْضَی الله بِهِ عَنْکُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَکْفُرُوا أنْتُمْ

خدا را از شما خشنود کند بگویید. پس اگر شما

وَمَنْ فی الأرْضِ جَمیعاً فَلَنْ یَضُرَّ الله شَیْئاً. اللهمَّ

و تمامی زمینیان کافر شوید، هیچ زیانی به خدا نخواهد

رسید. پروردگارا،

اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ (بِما أدَّیْتُ وَأمَرْتُ) وَاغْضِبْ عَلَی

آنان را که به آن چه ادا کردم و فرمان دادم ایمان

آوردند، بیامرز.

(الْجاحِدینَ) الْکافِرینَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ.

و بر منکران کافر خشم گیر! و الحمدللّه ربّ العالمین.

ص: 190

تبریک و تهنیت گویی

حلبی از ابو سعید خدری روایت کرده است: سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «ای مردم! به من تهنیت بگویید، به من تهنیت بگویید، زیرا خدا مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت برگزید».((1))

و حمیری در قرب الاسناد با سند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: «سپس به مردم دستور داد که با علی علیه السلام بیعت کنند و مردم چنین کردند».((2))

قمی در تفسیرش از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به مردم فرمود درود بفرستید به علی به خاطر امیرالمؤمنین شدن».((3))

شیخ صدوق در امالی با سند خود از ابن عباس روایت کرده است: «آن حضرت به اصحاب خود فرمود که یکی یکی به علی علیه السلام به خاطرامیرالمؤمنین شدن تبریک بگویید.((4))

در خبر جامع الاخبار آمده است: «اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و ولایتش را تبریک گفتند و اولین کسی که به وی تبریک گفت: عمر بن خطاب بود که گفت: ای علی، مولای من، و مولای هر مرد و زن مؤمنی گردیدی».((5))

ص: 191


1- مناقب آل ابی طالب، ج3،ص 45 - 46.
2- بحارالانوار، ج37، ص 119، ح 7 ؛ تفسیر عیاشی، ج37، ص 138.
3- بحارالانوار، ج37، ص120.
4- بحارالانوار، ج37، ص 111؛ مناقب، ثعلبی به نقل از کلبی، ج3، ص 29.
5- جامع الاخبار، ص 10 و از او در بحارالانوار، ج37، ص 166؛ مناقب آن را از ابو سعید خدری و از شرف المصطفی از براء بن عازب و از التمهید باقلانی نقل کرده است و معنای آن را هم از سمعانی ذکر کرده است و در بحارالانوار، ج37، ص 107 از امالی صدوق از ابی هریره آمده است و فخر رازی آن را در تفسیر مفاتیح الغیب، ج3، ص 433 آورده است و علامه امینی در الغدیر، ج1، ص 272-282 به طور مفصل این مطلب را از 60 مصدر نقل کرده است.

بیان مراسم ویژه بیعت رسمی

مسأله بیعت در مکتب اسلام، بسیار مهم است. «بیعت» از مصدر فعل «باع» و به معنای خرید وفروش است، بیع نوعی عقد است که نتیجه آن خرید و فروش مال است.

امّا در اصطلاح، بیعت معامله ای است که میان ولی و رئیس قوم با افراد آن جامعه انجام می گیرد که بر اساس این معامله بیعت کنندگان جان و مال خویش را در اختیار و فرمان او قرار می دهند.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در خطبه غدیر می فرمایند: «من با خدا بیعت کرده ام و علی علیه السلام هم با من بیعت نموده است و اکنون که برای علی علیه السلام از شما بیعت می گیرم بدانید که در حقیقت بیعت با حق تعالی است».

فامرت اَن آخذ البیعة منکم والصقفة لکم بقبول ما جئت به عن الله عزّوجلّ فی علی امیرالمؤمنین علیه السلام والائمة من بعده الذین هم منّی ومنه ائمّه القائمة منهم المهدی الی یوم القیامة.

من امر شدم از طرف خدا که بیعت بگیرم از شما و دست شما را بگیرم به قبول آن چیزی که از طرف خداوند آمده و بیعت بگیرم در مورد علی علیه السلام امیرالمؤمنین، (اولین جایی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خواستند

ص: 192

مردم رسماً با نام امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کنند در غدیر بوده، بیعت همراه با کلمه امیرالمؤمنین علیه السلام ).

در پایان خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دستور دادند، دو خیمه برپا شود، در یک خیمه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشستند و در یک خیمه امیرالمؤمنین علیه السلام ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دستور دادند که بیایید اوّل با من بیعت کنید - طبق دستور خدا - بعد بروید با علی علیه السلام بیعت کنید، مردم نیز این گونه عمل کردند، اوّل با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و بعد با حضرت علی علیه السلام بیعت کردند؛ حتی زن ها، ظرف بسیار بزرگی از آب آوردند، دست امیرالمؤمنین علیه السلام در یک طرف ظرف بود، زن ها دستشان را در طرف دیگر می گذاشتند و بیعت می کردند.

عمر و ابوبکر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رفتند و سؤال کردند: «آیا این کار از سوی تو بود یا از سوی پروردگار؟». پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «آیا غیر از فرمان خدا می تواند باشد؟». سپس عمر با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیعت می کند و بعد خدمت حضرت علی علیه السلام می رود و می گوید:

بخٍ بخٍ یابن ابی طالب، أمسیت مولای ومولی کل مؤمن ومؤمنة.((1))

گوارا باد بر تو، تبریک و تهنیت باد بر تو، پسر ابوطالب، شام کردی در حالی که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی.

ص: 193


1- مسند احمد بن حنبل، ج4، صفحات 241 تا 281.

شرح جریان بیعت شیخین را بیش از 50 منبع از اهل سنّت ذکر کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

احمد بن حنبل، (امام حنبلی ها) در مسند خود، ج 4، ص 241 و 281.

حافظ محمد بن جریر طبری در تفسیرش، ج 3،ص 428.

قاضی ابوبکر باقلانی در کتاب «التمهید فی اصول الدین»، ص 171.

حافظ ابن صباغ مالکی، در کتاب «الفصول المهّمهًْ»، ص 25.

محب طبری در «الریاض النضرهْ»، ج 2، ص 169.

ابن حجر شافعی در «صواعق»، ص 26.

حضور جبرئیل در غدیر خم

یکی از زیبایی های واقعه غدیرخم، حضور جبرئیل در بین بیعت کنندگان و نمایان شدن او در بین اصحاب بود که شگفتی همگان را برانگیخت.

اصحاب مردی زیبا صورت و خوشبوی را دیدند که در کنار مردم ایستاده بود و می گفت: «به خدا قسم، روزی مانند امروز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را مؤکّد نمود، و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و

رسولش آن را بر هم نمی زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند».((1))

در اینجا عمر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟!

ص: 194


1- بحار الأنوار، ج37، ص120 و 161؛ عوالم، ج15/3، ص85 و 136.

حضرت فرمود: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود:

«او روح الأمین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود»!

اشعار فی البداهه و آنی «حسان بن ثابت» در مراسم غدیر

با پایان خطبۀ غدیریه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم شاعر نامدار و صحابی معروف رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شروع به سرودن شعری نمود که حاوی مضامین کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در غدیر خم بود. او به حضرت عرض کرد: یا رسول الله، اجازه می فرمایید شعری را که دربارۀ نصب ولایت و امامت علی بن ابی طالب علیه السلام هم اکنون سروده ام بخوانم؟

حضرت فرمودند: بخوان به برکت خداوند.

حَسّان گفت: «ای بزرگان قریش، سخن مرا به گواهی و امضایِ پیامبر گوش کنید».((1))

و سپس اشعاری را که در همانجا سروده بود خواندکه به عنوان یک سند تاریخی از غدیر ثبت شد و به یادگار ماند.

ألَمْ تَعْلَمُوا أنَّ النَّبِیَّ مُحَمَّداً

وَقَد جاءَهُ جِبْریلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ

وَبَلِّغْهُمُ ما أنْزَلَ اللهُ رَبُّهُم

لَدی دَوْحِ خُمٍّ حینَ قامَ مُنادِیاً

بِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلا تَکُ وانِیاً

وَإِنْ اَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَحاذَرْتَ باغِیاً

ص: 195


1- بحارالأنوار، ج37، ص112 و 166 و 195؛ عوالم، ج 15/3، ص41 و 98 و 144 و 201.

عَلَیْکَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلهِهِمْ

فَقامَ بِهِ إِذْ ذاکَ رافِعُ کَفِّهِ

فَقالَ لَهُمْ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ مِنْکُمُ

فَمَوْلاهُ مِنْ بَعْدی عَلِیٌّ وَاِنَّنی

فَیا رَبِّ مَنْ والی عَلِیّاً فَوالِهِ

وَیا رَبِّ فَانْصُرْ ناصِریهِ لِنَصْرِهِمْ

وَیا رَبِّ فَاخْذُلْ خاذِلیهِ وَکُنْ لَهُمْ

رِسالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَی الأَعادِیا

بِیُمْنی یَدَیْهِ مُعْلِنُ الصَّوْتِ عالِیاً

وَکانَ لِقَوْلی حافِظاً لَیْسَ ناسِیاً

بِهِ لَکُمْ دُونَ الْبَرِیَّةِ راضِیاً

وَکُنْ لِلَّذی عادی عَلِیّاً مُعادِیاً

إِمامَ الْهُدی کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیاجِیا

إِذا وَقَفُوا یَوْمَ الْحِسابِ مُکافِیاً((1))

ترجمه: آیا نمی دانید که محمّد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم کنار درختان غدیر خم با حالت ندا ایستاد، و این در حالی بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستی مکن که تو محفوظ خواهی بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانی و از ظالمان بترسی و از دشمنان حذر کنی رسالت پروردگارشان را نرسانده ای.

در اینجا که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دست علی علیه السلام را با دست راست بلند کرد و با صدای بلند فرمود: «هر کس از شما که من مولای او هستم و سخن مرا به یاد می سپارد و فراموش نمی کند، مولای او بعد از من علی است، و من فقط به او - نه به دیگری - به عنوان جانشین خود برای شما

راضی هستم. پروردگارا هر کس علی را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با علی دشمنی کند او را دشمن بدار. پروردگارا یاری کنندگان او را یاری فرما به خاطر نصرتشان امام

ص: 196


1- کتاب سلیم بن قیس، ص828.

هدایت کننده ای را که در تاریکی ها مانند ماه شب چهارده روشنی می بخشد. پروردگارا خوارکنندگان او را خوار کن و روز قیامت که برای حساب می ایستند خودت جزا بده».((1))

عذاب فوری مخالف امامت امیرالمؤمنین× در غدیر خم

یکی از اعجاب انگیزترین وقایع پس از خطبۀ غدیر خم و هم زمان با بیعت عمومی، معجزه عذاب الاهی برای مخالف و معاند امام علی علیه السلام یعنی حارث فهری بود.

در آخرین ساعات از روز سوّم، «حارث فهری» به همراه دوازده نفر از اصحابش نزدپیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت:

«ای محمد! سه سؤال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا این علی بن ابی طالب که گفتی «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیّ مَوْلاه ...» از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی»؟

حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحی کرده است و واسطۀ بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کنندۀ پیام خدا هستم و بدون اجازۀ پروردگارم خبری را اعلان نمی کنم».

ص: 197


1- بحار الأنوار، ج 37، ص 112.

حارث گفت: «خدایا، اگر آنچه محمّد می گوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست».

همین که سخن حارث تمام شد و به راه افتاد خداوند سنگی را از آسمان بر اوفرستاد که از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد.

بعد از این جریان، آیۀ {سَألَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ...}((1)) نازل شد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری.((2))

با این معجزه، بر همگان مسلّم شد که «غدیر» از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الاهی است.

ص: 198


1- معارج / 1 و 2.
2- بحارالأنوار، ج37، ص136 و 162 و 167، عوالم، ج15/3، ص56 و 57 و 129 و 144. لازم به تذکر است که نام «حارث فهری» در روایات به اسم های مختلف آمده است که احتمالاً بعضی از نام ها مربوط به دوازده نفر همراهان او باشد.

فهرست منابع

قرآن کریم

نهج البلاغه

1. ابن عقده، فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام .

2. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت.

3. ابن بابویه، الاربعین حدیثاً.

4. ابن بطریق، العمده.

5. ابن شاذان، مائة منقبه، قرن دوازدهم.

6. ابن شهر آشوب، مناقب، المطبعه الحیدریه.

7. ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت.

8. ابن عساکر، ترجمه امام علی بن ابی طالب علیه السلام .

9. ابن کثیر، البدایه و النهایه، دار عالم الکتب، بیروت (عدهْ دور نشر، دمشق)

10. ابوالحسن اشعری، الابانهْ، دار عالم الکتب، بیروت (عدهْ دور نشر، دمشق)

11. ابوداود، مسند، دار المعرفه، بیروت.

12. ابی جعفر طبری، بشارة المصطفی صلی الله علیه و آله وسلم ، نجف، کتابخانه حیدریه، 1383ه-.ق.

13. ابی جعفر محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری.

ص: 199

14. احمدبن حنبل، مناقب، بیروت.

15. امام احمد حنبل، مسند، مؤسسه قرطبه، القاهره.

16. امین، اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات.

17. سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسه.

18. تفتازانی، شرح المقاصد، قم، شریف الرضی.

19. تفتازانی، شرح عقاید النسفی، دهلی، کتب خانه رشیدیه جامع مسجد دهلی.

20. جرجانی، شرح المواقف، دار الکتب العلمیه.

21. جمال الدین زرندی حنفی، نظم درر السمطین، تهران، مکتبهْ النینوی الحدثیه، 1335 ه- .ش.

22. حافظ ابن عبدالبرّ اندلسی، استیعاب.

23. حافظ ابن عیسی محمدبن عیسی بن سوره الترمذی، صحیح، بیروت.

24. حافظ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، بیروت، دار الکتاب العربی، بیروت، 1387 ق.

25. حافظ ابی عیسی محمدبن عیسی بن سوره الترمذی، سنن، 1403 - 1983م، طبع: دار الفکر للطباعهْ والنشر، لبنان.

26. حافظ حسکانی، شواهد التنزیل، بیروت، 1411 - 1990م، مؤسسهْ الطبع والنشر التابعهْ لوزارهْ الثقافهْ والارشاد مجمع احیاء الثقافهْ الاسلامیهْ.

27. حاکم نیشابوری، مستدرک، دارالحرمین، 1417 ه- - 1997 م.

28. حجت الاسلام رحمانی همدانی، الامام علیّ بن ابی طالب علیه السلام ، طبع المنیر للطباعهْ والنشر، تهران.

ص: 200

29. حلبی، انسان العیون، مصر، 1932م.

30. دکتر ناصف، التّاج، بیروت.

31.سبزواری، جامع الاخبار، مؤسسه تحقیقات

. و نشر معارف اهل البیت علیهم السلام .

32. سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، 1422 - 1380ش، مطبعهْ نگارش، انتشارات دلیل ما.

33. سید احمد مستنبط، القطرة، 1424ق، ناشر سلیمان زاده.

34. سید تقی بیننده، خورشید ولایت، چاپ پنگوئن، 1362.

35. سید صادق حسینی شیرازی، علیّ فی القرآن، بیروت.

36. سید محمدمهدی موسوی، طوالع الانوار.

37. سید محمدهادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، بیروت، 1426 ه- ، مطبع شریعت - قم، ناشر ردمک.

38. سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسه، بیروت، 1415 ه- - 1374 ش، مطبعه نهضت، انتشارات فیروزآبادی.

39. شافعی همدانی، سبعین، پاکستان.

40. شافعی همدانی، مودة القربی، لاهور.

41. شمس الدین شافعی، اسنی المطالب.

42.شهاب الدین حسینی شافعی، توضیح الدلائل، 1428 ه- - 2007م، طهران، نشر

. المجمع العالمی لتقریب بین المذاهب الاسلامیهْ.

43. شیخ سلیمان حنفی، ینابیع المودهْ، چاپ اسلامبول.

44. شیخ طوسی، کتاب الغیبهْ، 1411 ه- ، مطبعه بهمن، انتشارات مؤسسهْ المعارف الاسلامیهْ - قم.

ص: 201

45. شیخ الاسلام جوینی، فرائد السمطین، 1398ه- - 1978م، طبع مؤسسهْ المحمودی للطباعهْ والنشر - بیروت.

46. شیخ حرّ عاملی، جواهر السّنیه، 1380ش، انتشارات دهقان.

47. شیخ صدوق، امالی، 1376ش، چاپخانه اسلامیه، انتشارات کتابچی.

48. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، 1404 ه- - 1984م.

49. شیخ صدوق، معانی الاخبار، 1379 ه- - 1338 ش، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم.

50.شیخ طوسی، امالی، 1414ق، مؤسسهْ البعثهْ لطباعه والنشر - قم، خیابان ارم،1. پاساژ قدس.

51. شیخ محمد صبان مصری، اسعاف الراغبین، مصر، المطبعهْ العثمانیهْ، 1890م.

52. صابری یزدی، الحکم الزاهره، مؤسسه النشر الاسلامی - قم.

53. طبرسی نوری، کفایة الموحدین، ایران، تهران، انتشارات علمیه اسلامیهْ.

54. عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسهْ، الهیئهْ المصریهْ العامهْ للکتاب - مکتبهْ الاسرهْ، 2009م.

55. عبدالکریم شهرستانی، نهایهْ الاقدام.

56. علامه ابن اثیر، اسد الغابه، دار الکتاب العربی، بیروت، انتشارات اسماعیلیان تهران.

57. علامه ابن حجر عسقلانی، اصابه، بیروت، دار الجلیل، 1992 م - 1371ش.

58. علامه ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1990م.

ص: 202

59.علامه ابن حجر مکی، صواعق المحرقه، مصر، 1380ه- ش - 1960م، شرکه الطباعهْ الفنیهْ

. المعتمدهْ المکتب القاصرت.

60. علامه ابن حسنویّه، درّ بحر المناقب.

61. علامه ابن طلحه شافعی، مطالب السئول.

62. علامه ابن مغازلی، مناقب.

63. علامه اربلی، کشف الغمه، 1405 ه- - 1980م، دار الاضواء، بیروت، لبنان.

64. علامه امر تسری، ارجح المطالب، لاهور.

65. علامه امینی، الغدیر، چاپ چهارم، 1397ه- - 1977م، دار الکتاب العربی، بیروت.

66. علامه بحرانی، غایة المرام، دار احیاء الکتاب، بیروت، 1373.

67. علامه بدخشی، تحفة المحبین.

68. علامه بدخشی، مفتاح النجاه.

69. علامه بدخشی، نزل الابرار.

70. علامه بکری، صلوات الهامعه.

71. علامه بیهقی، سنن الکبری، دار الفکر، بیروت.

72.علامه حافظ حسکانی، شواهد التنزیل،

الطبعهْ الاولی، 1411 - 1990م، مؤسسهْ الطبع والنشر، التابعهْ لوزارهْ الثقافهْ

1. والارشاد الاسلامی ایران.

73. علامه حضرمی، وسیلة المآل.

74. علامه حلی، الالفین، مکتبهْ الالفین، الکویت، 1985م - 1405ق.

75. علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، مؤسسه بوستان کتاب.

ص: 203

76. علامه حلی، کشف الیقین، ایران، تبریز، دار طباعهْ حاجی ابراهیم.

77. علامه حلی، نهج الحق، ایران، قم مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا، 1379 ه- ش.

78. علامه حویزی، تفسیر نور الثقلین، دفتر نشر نوید اسلام، قم، 1389.

79. علامه خوارزمی، مقتل الحسین، چاپخانه الزهرا، نجف، 1367 ه-.ق.

80. علامه دهلوی، اشعة اللّمعات، بمبئی هند، 1277.

81. علامه دیلمی، فردوس الاخبار، لبنان، بیروت، دار الکتاب 1407 ه- ق.

82.علامه ذهبی، میزان الاعتدال، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، قاهره مطبعهْ

1. السعادهْ، 1325 ه- .ق.

83. علامه سیوطی، تاریخ الخلفاء، دار القلم، بیروت، 1986م.

84. علامه سیوطی، لئالی المصنوعه، بیروت.

85. علامه شافعی یمانی، شرح الارجوزه.

86. علامه عیسی اربلی، کشف الغمه، ناشر بنی هاشمی.

87. علامه عینی، مناقب سیدنا علی علیه السلام ، حیدرآباد.

88. علامه فضل الله رشیدیه، تتمة الأسوله.

89. علامه کاشف الغطاء، اصل الشیعه و اصولها، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1413 ه-.ق.

90. علامه کراچکی، کنز الفوائد، مکتبه مصطفوی قم، بیروت، دارالاضواء، 1405 ه- .ق.

91. علامه کشفی ترمذی، مناقب المرتضویه، بمبئی، 1269.

ص: 204

92. علامه کشفی، مناقب المرتضویه.

93. علامه گنجی شافعی، کفایة الطالب، بیروت، لبنان، شرکهْ الکتبی، 1413 ه-.ق.

94. علامه مجلسی، بحار الانوار، بیروت.

95. علامه مجلسی، روضة المتقین.

96. علامه مناوی، کنوز الحقایق، پاکستان، ملتان، دار المعارف، 1423ه-.ق.

97. علی بن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و الاهواء و نحل، بیروت، دارالجلیل.

98. علی محمد علی دخیل، ثواب الاعمال و عقابها، بیروت، دارالمرتضی.

99. علی بن حسام الدین، منتخب کنز العمال، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1410 ه-.ق.

100. غزالی، الاقتصاد، بیروت دار الکتب العلمیه، 1409 ه-.ق.

101. فرهنگ امین.

102. الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی. دارالحدیث الثقافیه، قم، 1384 ه- ش.

103. قوشجی، شرح الهیات تجریر.

104. کلینی، اصول کافی. انتشارات اسلامیه، تهران.

105. متقی هندی، کنز العمال، بیروت، قدیم.

106. محب الدین طبری، ذخائر العقبی. دارالمعرفه، بیروت، قم، دارالکتاب اسلامی، 86 ه- ش.

107. محب الدین طبری، ریاض النضره.

108. محدث قمی، سفینة البحار. بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس، مشهد.

ص: 205

109. محمد رضا مظفر، عقائد الامامیه مقدمه داوود حامد حنفی- محل نشر: قم، تاریخ نشر، 1382، انصاریان.

110. محمدباقر دهدشتی بهبهانی، الدمعة الساکبة محقق: محمد حسن شاه آبادی، ایران، قم، ناشر عطر عترت 1381.

111. احمدبن محمد، ابن حجر هیثمی، صواعق المحرقه، ایران، قم، موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان.

112. مدنی کاشانی، الخلافه، کاشان انتشارات مرسل، 1389.

113. مرعشی نجفی، ملحقات احقاق الحق، قم.

114. مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعه.

115. ملاحسن فیض کاشانی، علم الیقین.

116. ملاصدرا، شرح اصول کافی.

117. میرزا خلیل رازی، تحفة الامامیه، بمبئی.

118. نجم الدین عسکری، علیّ و الوصیه، بیروت.

119.نسائی، خصائص، مصر تهران، امیرکبیر، 1390.

ص: 206

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109