سرشناسه : روضاتی، احمد، 1325 -
عنوان و نام پدیدآور : معین الاسلام و فرهنگ معاصر اصفهان/ احمد روضاتی؛ [ به سفارش مجموعه فرهنگی تخت فولاد اصفهان ، واحد دانشنامه ، شهرداری اصفهان].
مشخصات نشر : اصفهان: کانون پژوهش، 1388.
مشخصات ظاهری : [199] ص.:مصور ، جدول ، نمونه.
شابک : 30000ریال:978-600-5287-11-0
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : ص.ع. به انگلیسی : Ahmad Rozati.The life story of moeen - ul-islam and Isfahan contem...
یادداشت : کتابنامه:ص.[194] - 196 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.
یادداشت : نمایه
موضوع : معین الاسلام، محمدعلی، 1251 - 1343.
موضوع : مجتهدان و علما-- ایران-- اصفهان-- سرگذشتنامه
رده بندی کنگره : BP55/3 /م653 ر9 1388
رده بندی دیویی : 297/998
شماره کتابشناسی ملی : 1749078
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
سخن دانشنامه تخت فولاد 9
مقدمه 13
معین الاسلام 14
مهاجری از مازندران 15
چند نکته: 16
فصل اول 19
بخش اول
زادگاه و نیاکان 21
بخش دوم
مروری بر احوال و تحصیلات 46
اساتید 47
مقام علمی صاحب عنوان 52
دو روایت از نگارنده 55
آخرین لحظات، الراسخون فی العلم 59
بخش سوم
تألیفات و تصنیفات معین الاسلام 67
الف - آثار چاپ شده 67
ب - آثار مخطوط 68
ص: 5
فصل دوّم
فرهنگ معاصر اصفهان - انقلاب مشروطه 77
بخش نخست
پیشینه تأسیس مدرسه های جدید در ایران 79
دارالفنون 79
بخش دوم
انقلاب مشروطه و نقش انجمن ها و مطبوعات در مطالبات مردم اصفهان برای تأسیس واحدهای جدید فرهنگی 83
مدارس میسیونرها و مخالفت مردم با فعالیت آنها 86
مدارس اصفهان مقارن و در آستانه مشروطیت 88
بخش سوم
مدرسه ایتام در خیل مدارس جدید اصفهان 91
مدرسه مبارکه ایتام 96
نورالدین مجلسی کیست؟ 104
آزمون سه ماهه 109
مدرسه علیّه - مدرستین علیّه و ایتام 115
بخش چهارم
شرایط سخت زمان 118
اصفهان در سال های اولیه بعد از انقلاب مشروطه 119
بعد از ظلّ السلطان 125
استبداد صغیر 125
دو بستی 126
ص: 6
بخش پنجم
ساختار و سازمان مدرستین علیّه و ایتام 127
سازمان مدرستین علیّه و ایتام 128
اعضای انجمن 129
یاور درماندگان 135
سند روشنگر 146
گزارشی از یک جشن 174
پایان راه 175
مخلص کلام 176
فصل آخر
خانواده و فرزندان 179
همسر - فرزندان و فرزندزادگان معین الاسلام 181
لسان الارض 187
فهرست اعلام 189
فهرست مکانها 194
اهم منابع 196
ص: 7
ص: 8
تخت فولاد سرزمین مقدّسی است که از دیر زمان مورد نظر علمای دین، عرفا، حکما و دانشمندان بوده و از شاخصه های هویّت اسلامی جهان اسلام و تشیّع و از نشانه های دینی، قدسی و ملی مردم اصفهان می باشد. جاذبه های معنوی، تاریخی و هنری این آرامستان آن را به یکی از بهترین مکان ها جهت جذب زائران مشتاق و توریست های، داخلی و خارجی نموده است.
پس از دستور مقام معظم رهبری و تأکید علمای بزرگ شهر مبنی بر حفاظت و عمران تخت فولاد و گلستان شهدا، در دوره های گوناگون به ویژه در دوره اخیر، شهرداری اصفهان در کنار عمران تکایا و ساماندهی بافت تاریخی این مزارستان همچون بازسازی و مرمت و عمران اساسی گلستان شهدا، تکایای خواجویی، فاضل اصفهانی، میر فندرسکی، درویش عبدالمجید طالقانی، بروجردی، شیخ مرتضی ریزی، آقا محمد بیدآبادی، جهانگیرخان قشقایی، مهدوی، آغا باشی،
کازرونی، صاحب روضات و ایجاد تسهیلات جهت استفاده زائران در بخش فرهنگی نیز اقدامات فراوانی انجام داده است که اهم آن ها عبارتست از:
1- تشکیل کار گروه علمی تحقیقاتی جهت تدوین دانشنامه تخت فولاد در چهار جلد.
2- تشکیل کار گروه مشاوران فرهنگی جهت تحلیل، بررسی و پیش برد اهداف فرهنگی.
3- چاپ کتاب با موضوع تکایا و آثار شخصیت های مدفون در این مزارستان ازجمله:
ص: 9
- ضیاءالقلوب(مباحثی درامامت)، تألیف محمدبن عبدالفتاح تنکابنی (فاضل سراب)
- تخت فولاد اصفهان ، تألیف سید احمد عقیلی.
- بزمگاه دلبران، تاریخچه گلستان شهدا، تألیف اصغر منتظرالقائم.
- دانشمندان و بزرگان اصفهان، تالیف سید مصلح الدین مهدوی، تصحیح و اضافات و تحقیق رحیم قاسمی و محمد رضا نیلفروشان، دو جلد.
- مجموعه مقالات همایش فاضل سراب و اصفهان عصر وی، به همّت اصغر منتظرالقائم.
- روضه رضوان (مشاهیر مدفون در تکیه کازرونی) ، تالیف محمد حسین ریاحی - نگرشی بر مشروطیت اصفهان تألیف سید احمد عقیلی.
- مشاهیر مزار علاّمه ابوالمعالی کلباسی، تألیف علی کرباسی زاده اصفهانی.
- بوستان فضیلت (مشاهیر مدفون درتکیه بروجردی درکوشکی) تألیف حمید خلیلیان.
- احوال و آثار ملا محمد اسماعیل خواجویی، گردآورنده مهدی رجایی.
- مشاهیر مطبواتی اصفهان مدفون در تخت فولاد اصفهان تألیف علی اخضری.
- شرح مجموعه گل؛ مشاهیر مدفون در تکیه سیدالعراقین، تألیف رحیم قاسمی - دشت خرم؛ دیوان میرزا عباسعلی اصفهانی متخلص به خرّم؛ تصحیح علیرضا لطفی - حدیث خوبان (حکایت های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان) گردآورنده: حمید خلیلیان.
4- راه اندازی مجموعه موزه های تخت فولادگنجینه سنگ نوشته ها با عکس خانه و موزه روزنامه نگاران در تخت فولاد.
5- برگزاری همایش در بزرگداشت مشاهیر مدفون در تخت فولاد همانند:
- همایش فاضل سراب و اصفهان عصروی.
- بزرگداشت محقق و مورخ شهیر مرحوم سید مصلح الدین مهدوی
6- چاپ دهها نمونه بورشور از تکایا و زندگینامه بزرگان مدفون در تخت فولاد
7- راه اندازی تورهای تخت فولادشناسی و راهنمای زائران شهری و کشوری.
ص: 10
8- برگزاری دوره های آموزشی اصفهان و تخت فولادشناسی که تا کنون پنج دوره برگزار شده است.
9- شرکت در نمایشگاه های مختلف شهری.
10- حمایت از ساخت فیلم خاک تابان.
دانشنامه تخت فولاد اصفهان
ص: 11
تصویر
حاج سیّد محمدعلی موسوی شاهاندشتی لاریجانی (موسوی مازندرانی) ملقب به معین الاسلام
ص: 12
به نام آن که جان را فکرت آموخت
دریا شهر است، عمیق و بی کرانه، به وسعت حکمت و ژرفای معرفت، شهر دانش، شهر هنر.
تک سواران، از هر سو، چونان چشمه سارها و جویبارها، لبریز از زلال خواهش، به این زاینده شهر می پیوندند، همچون قطره ها با دریا.
اصفهان را می گویم. هزاران هزار جاذبه دارد. تو را از گوشه و کنار اقلیم های دور دست به سوی خود می کشد، در دل خود جای می دهد و می پرورد تا ببالی و ببالد، تو به بخت بلند خود، و او، به دست پرورد خود.
و حاصل، گوهری دیگر است که در گنجینه ی این شهر جای می گیرد. شگفت داد و ستدی!!!!
این که گفتند اصفهان پایتخت فرهنگی جهان اسلام است و در میان صدها و هزارها شهر دیگر، چنین مبرّز و نامبردار می شود، از جمله مبادلات معمول بین کشورها و تعارفات خالی از وجه، نیست، که گزینشی است هوشمندانه از سر وقوف و شهود رنگین کمان تلاش های علمی فرهنگی هنری این شهر. شهری که از دیرباز در رصد و تیررس دیدگان بیشمار فرهیختگانی تیزبین، جای داشته است. «مادح خورشید مدّاح خود است ...».
استاد جلال الدین همائی - که نیای او نیز از شیراز به اصفهان مهاجرت کرد - در این
ص: 13
شهر، پا به عرصه وجود نهاد. عشق به این سرزمین نه تنها در بزرگ تألیف او - تاریخ اصفهان - بلکه هر جا قلم ارجمندش فرصتی یافته است موج می زند، در صفحه پنجم مقدمه تاریخ اصفهان کتاب هنر و هنرمندان می فرماید: «... اصفهان در تمام ادوار تاریخی به مرکزیّت علم و هنر و فلاحت و تجارت معروف و مشهور بوده است و مابین بلاد ایران بلکه سراسر آسیا به این خصیصه امتیاز داشته که جامع هر دو جنبه علم و هنر می باشد و دانشمند و هنرمند و بازرگان و کشاورز هر چهار طبقه را به عالی ترین درجه استادی و مهارت تربیت می کند و در نتیجه از هر چهار رکن تمدّن بشری به سر حدّ کمال بهره مند شده است و اگر همه جهات و اطراف را در نظر بگیریم شاید اصفهان در سراسر بلاد و ممالک دنیا نظیر نداشته باشد». انتهی.
این است که فرزندان شایسته شهرهای میهن ما، شیراز، آباده، قزوین، شهرهای گیلان، مازندران، کاشان، یزد و... به اصفهان آمدند و در جاذبه های علمی فرهنگی این شهر مجذوب شدند، نردبان علم را پله پله پیمودند و سرانجام به عالی ترین مسندهای علمی تکیه زدند و این است خودنوشت تک سوارانی که به این شهر روی آوردند، رخت افکندند و دیری نپایید که از آن تک سوار، عشیره ای و دودمانی زیر چلچراغ آسمان این شهر پدید آمد. و تا حال تحریر این سطور این جاذبه در استمرار است و در به همان پاشنه می چرخد.
یکی از این مهاجرزادگان معین الاسلام است.
نخست قصد معرفی و بیان چگونگی حضور و میزان تأثیر معین الاسلام در حوزه علمیّه و نیز فرهنگ معاصر اصفهان را داشتیم امّا، دریغ و افسوس بود اگر در این فرصت از شکل گیری بنیاد یک خاندان سخنی نمی گفتیم به ویژه آنکه همه اعضاء این خانواده اهل علم و معرفت بودند، آموختند و به تدریس نشستند، کتابها ترجمه
ص: 14
یا تألیف کردند، نسخه های کتب نایاب و کمیاب را استنساخ کردند، خود خواندند و به دیگران واگذاشتند، و در حوزه ها و دیگر عرصه های فرهنگی به قدر توان خود در اشاعه علم کوشیدند و... .
آن روز که سیّد محمّد، کوه، جنگل، دشت و دریا و معبرهای تنگ و هولناک جبال لاریجان را پشت سر گذاشت و ناخواسته رفاه و آسایش را از دست داد تا به دستور پدر در اصفهان دانش اندوزد، هرگز نمی دانست که غرق دریای معارف این شهر خواهد شد.
سیّد محمّد موسوی شاهاندشتی لاریجانی مازندرانی معروف به میرزا بابائی، بنیاد گذار دودمان و سر سلسله خاندان در اصفهان یکی از آن تک سواران است که بر خوان گسترده نعمت های علمی فرهنگی این شهر نشست و استعداد نهفته را مجال بروز داد. او پس از سیراب شدن از سرچشمه های فضل و دانش و علم اساتید اصفهان به ترتیبی که در کتاب مذکور است، هوشمندانه و برای همیشه عمر به اصفهان مهاجرت کرد.
معین الاسلام نسل سوم از این خاندان است و این مختصر، اشاره به تلاش های او، در حوزه علمیّه و فرهنگ معاصر اصفهان دارد و تأکید بر شناخت چهره فرهنگی و نظر صائب او در تشخیص نیاز روز جامعه، تأسیس مدرسه ایتام و مدیریت کارا و موفق در دو واحد آموزشی در اصفهان است. لذا بخش های دو و سه از فصل اول به حضور و آثار معین الاسلام در حوزه علمیّه پرداخته است.
سپس کند و کاوی در حیطه فرهنگ معاصر اصفهان و سرگذشت تأسیس مدرسه ایتام و بعد از آن مدیریّت مدرستین علیّه و ایتام و... همه موارد با معرفی و ارجاع به مدارک و مستند به اسناد آمده و مهمترین این اسناد، روزنامه های آن عصر است که
ص: 15
در روز یا هفته وقوع آن رویداد نگاشته، چاپ و منتشر شده است.
این قلم ناچیز نارسا، کوشید در اوراق پیش رو به قدر وسع خود، تلاش های بی وقفه معین الاسلام را در منظر و حوزه تحقیق اهل نظر قرار دهد و برخی مشاغل، تلاشها و دستاوردهای او که از سر بی اطلاعی یا عدم تحقیق در کارنامه دیگران نوشته شده است را با اسناد و مدارک روشن و مدلل سازد و در دسترس قرار دهد، باشد که مسامحات وارده در بعضی از کتابها که از یک کتاب آغاز و متأسفانه در دیگر کتب بدون تحقیق کافی نقل و تکرار شده است تصحیح گردد.
1- افزون بر حاج سیّد محمّد علی معین الاسلام اصفهانی سه نفر دیگر در آن عصر و زمان هر یک با پسوند نسبت شهر خود ملقّب به معین الاسلام بودند.
آن که در اصفهان می زیسته، میرزا سیّد عبدالحسین مدیر روزنامه زاینده رود است که به «معین الاسلام خوانساری» مشهور بوده است. برای آشنائی با او ر.ک به سه سال اول انتشار روزنامه زاینده رود و نیز تاریخ جرائد و مجلات ایران / ج3 / ص 1 - 4 / انتشارات کمال اصفهان / 1364ش.
دومین و سومین آنها، «جناب مستطاب حاجی سیّد احمد معین الاسلام دشتکی و جناب مستطاب ادیب کامل و اریب فاضل معین الاسلام بهبهانی» است. ر.ک روزنامه انجمن مقدس ملّی اصفهان / سال اوّل / ش 20 / ص 6 / 3 ربیع الثانی 1325ه .ق. این هر دو در شیراز می زیسته اند و روزنامه انجمن مقدس ملّی اصفهان خبر می دهد که معین الاسلام دشتکی حاجی سید احمد، ناجوانمردانه به دست مستبدین وابسته به فرزندان قوام الملک شیرازی، کشته و مصلوب شده است و سپس پیکر او را آتش زده اند. ر.ک روزنامه انجمن مقدّس ملّی اصفهان / ش 14 / سال دوم / سه شنبه 18 صفر 1326ه .ق. / ص 7 و شماره 15 / شنبه 25 صفر 1326 / ص 1 - 3.
ص: 16
2 - تحقیق در سلسله سادات و انساب معاریف لاریجان و مخصوصاً شاهان دشت که بزرگی از ارحام دام ظلّه نیز اشارت فرمودند، فرصتی مستوفی می طلبید و در این مجال اندک مقدور نبود. امید دارد به یاری خداوند متعال، متعاقباً این تحقیق انجام و منتشر شود.
در اینجا از دانشمندان و محققین محترم که در این زمینه اسناد، مدارک و اطلاعاتی دارند درخواست می شود با ارسال آنها به نشانی ذیل نگارنده را یاری فرمایند:
arozati@gmail.com
3 - از جنابان آقایان دکتر اصغر منتظرالقائم، محمد اژه ای و جناب حجّة الاسلام آقای مهدی نیلی پور، اعضاء محترم کمیته فرهنگی به ویژه جناب آقای مهندس حسین حمدی اصفهانی مدیر مجموعه فرهنگی، تاریخی و مذهبی تخت فولاد و که نگارنده را به نوشتن این شرح حال ترغیب کردند و چاپ و انتشار آن را به عهده گرفتند سپاسگزار است و مزید توفیق مجموعه را در بزرگداشت و احیاء مآثر فروخفتگان این خاک پاک، از درگاه خداوند متعال مسئلت دارد. همچنین زحمات فاضل محترم آقای حمید خلیلیان در تهیه فهرست اعلام و نظارت بر امور چاپ این کتاب را پاس می دارد و تشکر می کند.
والسلام خیر ختام
سیّد احمد روضاتی
اسفندماه 1387 شمسی
ص: 17
ص: 18
بخش نخست: زادگاه و نیاکان
بخش دوم: مروری بر احوال و تحصیلات
بخش سوم: تألیفات و تصنیفات
ص: 19
ص: 20
فصل اوّل
حاج سید محمد علی موسوی مازندرانی(معین الاسلام) در سال 1251 هجری شمسی مطابق 1290 هجری قمری در اصفهان دیده به جهان گشود. پدرش حاج سید عبداللّه و جدش سید امیر محمد علی بن سیّد محمّد نیز در همین شهر پا به عرصه وجود نهادند.
سید محمد(مهاجر)، جد اعلی، فرزند سید عبداللّه موسوی مازندرانی است که او عالمی بزرگ و محتشم و در لاریجان و شاهاندشت صاحب عشیره و مالک املاک بود.
سید محمد - نخست بار در سال 1186ه .ق. - دراوان جوانی برای کسب علم به حوزه علمیه اصفهان آمد 9 سال در این شهر ماند و تا وصول به درجه اجتهاد دانش اندوخت سپس بدستور پدر و موافقت استادش آقا محمد بیدآبادی به مازندران بازگشت. او بعد از وفات پدرش سید عبداللّه در سال 1214 هجری قمری از مازندران به قصد سکونت به اصفهان مهاجرت کرد.
دریا شهر علمی فرهنگی اصفهان، چونان صدف زاینده، این در ثمین را پذیرا شد و به او مجال پرورش و تعلیم و تعلم بخشید. فرزند و فرزندزادگانش نیز به برکت و یمن وجود و حضور علماء عامل و متقی و دانشمندان عدیم النظیر اصفهان رحمةاللّه علیهم اجمعین، به مدارج اعلای علم و تقوی عروج کردند و به سهم خود بر عزت و شأن این شهر افزودند.
سید محمد در سفر مهاجرت نیت کرده بود که نه تنها خود مادام العمر به مازندران
ص: 21
معاودت نکند، بلکه به اولاد و اعقابش نیز چنین توصیه کرد. علت و جزئیات این مهاجرت را نبیره او حاج سید محمد علی(صاحب عنوان) که بعداً ملقب به معین الاسلام شد، طی رساله ای مشروح تحریر کرد و به چاپ رسانید.(1)
در این اوقات که مسود این اوراق که نواده صاحب عنوان است، قصد کرد پیرامون زندگانی جد گرامی امّی خود وجیزه ای بنگارد، به کتب و اوراق بازمانده از آن مرحوم رجوع کرد و متاسفانه امّهات آن را نیافت، به ناچار به مختصر باقیمانده بسنده کرد و با کوشش بسیار آنها را از پس سالها پراکندگی، مجموع کرد و گرد و غبار چهل و اند ساله را از آنها بسترد و آن مختصر را - که از تصاریف زمان و دستبرد ایام به سلامت مانده بود - در مطالعه کشید. در خلال جستجوها، به مسوّده چند برگ از نامه ای(2) برخورد به خط مرحوم معین الاسلام و خطاب به مرحوم آیةاللّه العظمی نجفی مرعشی، که شاید در پاسخ مسئول معظم له بوده و حاوی مشروح احوال نیاکان او و علت مهاجرت و توطن جدش سید محمد بن عبداللّه در اصفهان است. لذا بفال نیک گرفت و قسمت هائی از آن را در صدر مقال بیاورد.
بسم اللّه تعالی شأنه
حضور مبارک بندگان حضرت مستطاب شریعتمدار مقتدی الانام مروج الاحکام حافظ انساب الذّریة الطاهرة من بنی الزهراء علیهاسلام اللّه الملک العلام حجّةالاسلام والمسلمین آقای آقا نجفی امام جماعة مسجد بالا سر حرم قم دام ظله
ص: 22
علی رؤس الانام. عرضه داشت این جانب حاجی سید محمد علی بن حاجی سید عبداللّه بن الامیر محمد علی بن آقای آقا سید محمد الموسوی المازندرانی اللاریجانی الشهاندشتی که پدر ایشان مرحوم آقا سید عبداللّه بن السید اسماعیل بن السید حسین الموسوی المازندرانی اللاریجانی الشهاندشتی باشند، چهل و یک پسر و ظاهراً هفت دختر داشته... اسباب مسافرت مرحوم آقا سید محمد جدّ را، اعلی اللّه(مقامه) فراهم و(برای تحصیل علم) روانه به اصفهان می کنند.
و چون دوستی بوده فیما بین مرحوم آقا محمد بیدآبادی(1) با مرحوم آقا سید
ص: 23
عبداللّه، یک کاغذ توصیه هم می نویسند به مرحوم آقا محمد، ایشان هم آقا را می پذیرند. در منزلی که به صوابدید مرحوم آقا محمد بوده(ساکن و) مشغول(تعلم) می شوند. معقول را خدمت خود آقای آقا محمد و ادبیات را پیش مرحوم آقای میرزا ابوالقاسم رشتی در مدرسه سلطانیه منطق و معانی بیان... و همه ماهه وضع تحصیلات ایشان را مرحوم آقا محمد بیدآبادی برای مرحوم ابوی شان، آقا سید عبداللّه می نوشته اند. چنانچه بعد از 9 سال تمام در اصفهان که مشغول بوده اند، مرحوم آقا محمد می نویسند به آقا سید عبداللّه که الحمدلله آقا سید محمد فعلاً مستنبط و دارای درجه اجتهاد است و محتاج به تقلید نمی باشند و در این هنگام هم مرحوم آقا سید عبداللّه سنشان هشتاد و دو سال بوده لهذا آقای آقا سید محمد(را) احضار می فرمایند از اصفهان، ایشان هم اطاعت نموده و می روند هم به جهت افاضه و تدریس، هم خدمات مرجوعه ایشان را انجام می دادند. بعد از 19 سال از مراجعت(ایشان)، آقا سید عبداللّه مرحوم فوت
می شوند و لجنه جهت ایام مجلس برپا می شود و در تمام قریه ها که متعلق بخودشان و سائرین(بوده) اقامه عزا می شود. در شب سوم آقازاده های ایشان از تمام قریه های(قریه ها) و هم جوارها دعوت می شود(می کنند).
چند مجلس متعدد بوده که در یکی از آنها آقازاده ها بوده اند و مشغول پذیرایی بودند. آقای آقا سید محمد در زاویه آن مجلس نشسته مشغول مطالعه کتاب
ص: 24
معالم(1) می شوند. اخوی بزرگ ایشان متعرض ایشان می شود باین بیان: «آقای اخوی شب سوم پدر و این ازدحام مردم که باید از همه پذیرائی کرد، کسی نمی نشیند مشغول مطالعه شود» ایشان جدا مشغول می شوند و می گویند شماها که هستید پذیرائی کنید، بنده تحصیل را واجب می دانم و حاضر نیستم نه جهت پذیرائی و نه جهت تواضع جهت مردم. اخوی بزرگ با کمال تعرض می گویند: «بگذار کتاب را زمین و برو از این مجلس بیرون». ایشان می گویند چشم و با کتاب بلند می شوند بروند. اخوی بزرگ می گویند «کتاب را هم بگذار زمین، هنوز قسمت نشده کتابها که شما بسهم خود تصرف کنید».
لهذا آن مرحوم با کمال تعرض کتاب را هم زمین گذاشته و در ظلمت شب با پای پیاده از خانه پدر بیرون می آید و می فرمایند بنده رفتم و دیگر به مازندران نخواهم آمد و دیناری هم از مال پدر نمی خواهم بلکه هر کجا رفتم همانجا توطن می کنم و وصیت می کنم که تا هفت پشت از اعقاب من به مازندران نیایند و دیناری هم از مال پدر نخواهند و بدون توقف و بیتوته شب می آیند به طهران. دربین راه وهله اول
ص: 25
مصادف می شوند با مرحوم میرزا شفیع مازندرانی(1) که صدراعظم وقت بوده در زمان خاقان مغفور فتحعلی شاه(2) و قبلاً هم حاکم اصفهان بوده و خانه و بستان و
ص: 26
بیوتات متعدد جهت خود آباد کرده و ساخته و از اصفهان احضار شده بود جهت صدارت، و چون سابقه کامل شناسائی در حق آقا داشته پیاده می شود جهت احترام آقا و مستفسر حال آقا می شود که جهت آمدن در ایام عزای پدر آن هم راجلاً چه بوده؟ ایشان شرح ماوقع را از اعراض و نرفتن به مازندران در مدت عمر و عاق نمودن اعقاب خود را بیان می فرمایند و لهذا به امر صدراعظم مرحوم، آقا را می برند در منزل صدارت و خود صدراعظم می رود دربار و جهت عظمت ایشان و خانواده و احترام پدر متوفاشان قضیه را بعرض می رساند. شاه فرمایش می کنند خوبست آقا را تا مجالس عزای پدرشان برپاست بفرستیم ایشان را با مصاحب محترمی که مراجعت کنند و به امر همایون ما التیام بدهند فیمابین اخوان، بیاورید شما ایشان را حضور تا با نصایح شاهانه و خلاع متعدده جهت اخوانشان مراجعت دهیم ایشان را» انتهی.
این مسوّده در همین جا ناتمام رها شده و معلوم نیست آیا مبیّضه و کامل شده آن به مخاطب نامه ارسال شده است یا خیر؟ ادامه مطلب بطور خلاصه و مستفاد از متن عربی رساله این که:
سید محمد مراجعت به مازندران را به هیچ وجه من الوجوه تمکین نمی کند و هنگامی که شاه و صدراعظم از عزم جزم او برای مهاجرت به اصفهان مطلع می شوند، فتحعلی شاه نقداً صد دینار طلا باو اعطاء و مستمری سالانه جهت ادامه
ص: 27
تحصیلاتش برقرار و فرمان تأدیه استمراری در عهده والی فیروزکوه صادر می کند «فانعمه مأئه دینار من الذهب المسکوک اجلالاً له و کتب لوالی فیروزکوه کتاباً امره بتقبّل نفقه تحصیلاته فی کل سنة خمس تومان من النقد و خمسون منّ من الحنطة و کتب بذلک فرماناً موشحا بخاتمه»(1) میرزا شفیع صدر اعظم هم طی قباله ای کلیه بساتین و بیوتی که در محله شمس آباد اصفهان در تملک داشته به او انتقال شرعی می دهد که جزئیات آن در رساله مذکور است.
ص: 28
تصویر
متن: عریضه سیّد محمّد و تقاضای انتقال مستمری او به فرزندش امیر محمد علی
صدر نامه: فرمان فتحعلیشاه مبنی بر موافقت با برقراری مستمری بنام امیر محمد علی
ص: 29
هو
عرضه داشت اقل السادات به موقف عرض... بزم ارم نظم اعلیحضرت قدرقدرت قضامهابت کیوان رفعت شاهنشاه جم جاه جمشید دستگاه فلک بارگاه
سید محمد مشهور به میرزا بابائی لاریجانی
ظل ممدود حضرت اله روحی و... فداه می رساند که قربان خاک پای مبارکت شوم این فدوی دعاگو را مبلغ پنج تومان شهری نقد و مقدار پنج خروار جنس وظیفه در فیروزکوه مستمر و برقرار است که هر ساله از عالیجاه عبداللّه خان حاکم آنجا بازیافت و صرف معیشت و زندگانی خود می نماید و به وظیفه خود که دعای دولت پادشاهی است اشتغال دارد. چون در این اوقات این اقل دعاگو را پیری و شکستگی دریافته است ولد این دعاگو که میر محمدعلی مشغول تحصیل علوم دینیه می باشد استدعا از مراحم بیکران و اشفاق بی پایان قبله عالم و عالمیان چنان است که فرمان جهان مطاع عالمیان مطیع در عنوان عریضه این دعاگو شرف صدور یابد که هر ساله مبلغ مزبور و مقدار مقدره را عالیجاه مشار الیه در وجه او کارسازی کند که از روی نهایت اطمینان و امیدواری در کار تحصیل علم کوشد و به فراغ بال به دعای دوام عمر دولت ابد اتصال شهریاری مشغول بماند. که هر آینه باعث امیدواری و دعاگوئی داعیان خواهد بود.
الامر الاشرف الاعلی مطاع
ص: 30
بسم اللّه تعالی شأنه العزیز
العزة للّه
گرفت خاتم شاهی به قدرت ازلی
قرار در کف شاه زمانه فتحعلی
للّه ملک السموات و الارض
که چون عالیجناب قدسی القاب صاحب عریضه به شرح متن عرض و در مقام استدعا برآمده است. عالیجاه رفیع جایگاه عزت و سعادت همراه شهامت و... لب انجام عمدةالخوانین عبداللّه خان سرکرده دستجات فیروزکوهی مبلغ پنج تومان وجه مقرری نقد و مقدار پنج خروار جنس از بابت مالیات فیروزکوه که(بوجه؟) وظیفه در وجه او برقرار بود حسب الاستدعای او در هذه السنه پیچی ئیل و مابعدها در وجه عالیجناب آقا سید محمدعلی ولد عارض عنایت و مرحمت فرمودیم که همه ساله دریافت و صرف معاش خود نماید آن عالیجاه مبلغ و مقدار مذکور را همه ساله در وجه ولد عارض کارسازی و معطل ندارد که به فراغت و آسایش و کمال امیدواری و آرامش به دعای دوام دولت اشتغال نماید تخلف جایز ندنسته در عهده شناسد تحریراً فی شهر جمادی الاول سنه 1240.
ص: 31
بهرحال سید محمد به اصفهان مهاجرت می کند و از علو همت و سخاوت طبع، بیشتر این خانه ها که خالی از سکنه و در شرف خرابی بوده است را به کسانی که در آن حول و حوش زندگی
می کرده اند، می بخشد و از آن میان دو خانه برای خود اختیار می کند که سمت راست آن چهار جریب و در سمت چپ سه جریب اراضی مزروعی داشته است.
سید محمد که سالها قبل در اصفهان تحصیل کرده و به درجه اجتهاد رسیده بود، مورد استقبال مردم قرار می گیرد که او عالم و زاهد و گشاده دست بود و با عُلوّ شأن.
تدریس را شروع می کند و همزمان کتابهای مورد نیاز و رجوع را بخط خود کتابت کرد از جمله معالم الاصول(1) را - که به خط او هم اکنون نزد من است - و همچنین مجلدات هفتم و نهم بحار و نیز سایر کتابها از ادعیه و زیارات و غیره. و به خط شریف او در حاشیه یک نسخه از شرح تهذیب المنطق(2) دیدم که به تنها فرزند
ص: 32
عزیزش امیر محمد علی آتی الذکر وصیت و سفارش کرده بود که مطلقاً به مازندران نرود و سهم خود از میراث جد اعم از کتاب ها و اموال و املاک و... را طلب نکند، ...اهالی محلّ پیرامون او(سید محمد) گرد آمدند و مسجدی در کنار مزار قطبیه برای او بنا نهادند و مسجد قطبیه نامیدند در همین ایام و بنا به اظهار و تمایل یکی از اعیان و اشراف محل، سید محمد دختر او را به همسری برمی گزیند و بعد از گذشت یکسال خداوند تبارک و تعالی، فرزند صالح ذکوری باو عطا می فرماید که امیر محمد علی نامیده می شود پدر او را در کنار و ذیل توجه خود گرفت، در تعلیم و تربیت و پرورش او به جان کوشید و دروسی از صرف و نحو و منطق و معانی و بیان و غیره را خود به او آموخت.
ص: 33
تصویر
سر آغاز نسخه رساله معالم الاصول دست نوشته سید محمد بن عبداللّه الموسوی شاهاندشتی
ص: 34
تصویر
صفحه ما قبل پایان رساله معالم الاصول
بخط سید محمد بن عبداللّه موسوی - حواشی کتاب - خط فرزندش امیر محمد علی است.
ص: 35
تصویر
انجام رساله معالم الاصول
بخط سید محمد بن عبداللّه الموسوی اللاریجانی الشاهاندشتی مورخ به سال 1227 هجری قمری
ص: 36
در سال 1234 هجری قمری، برای امیر محمد علی که اکنون پانزده ساله بود، همسری اختیار کرد و به او وصیت و سفارش کرد در تحصیل علم بکوشد و فرزندان آورد و خاندان کلان بنیاد گذارد و البته به مازندران نرود.
سرانجام مرحوم سید محمد بن عبداللّه الموسوی پس از سالها تحصیل و تحقیق و تدریس و تهذیب نفس و ریاضت و طاعت و عبادت بساحت قدس منتقل می شود، تاریخ ارتحال را فرزندش امیر محمد علی چنین ثبت کرده است: «... فانتقل الی ریاض القدس للیلتین بقیتا من شعبان سنه ثمان و اربعین و مأتین بعد الالف 1248«.
امیر محمد علی که نزد والدش مقدمات دروس علمی را - آنچنانکه در بیوت علماء مرسوم است - بطور نهادینه آموخته بود، از سطح عبور کرده مشغول به تکمیل مراحل عالی دروس می گردد. اصول را نزد مرحوم سید محمد شهشهانی(1) و مرحوم حاج محمدابراهیم کرباسی(2) و معقول را نزد مولی محراب(3) وفقه و رجال
ص: 37
را نزد مرحوم حاج سید محمدباقر شفتی(1) اعلی اللّه مقامهم تلمذ می کند تا آنجا که
ص: 38
از طرف مرحوم سید روایةً و درایةً مجاز می شود.
پس از فراغ از دوران تحصیل، امیرمحمد علی به تصنیف و تألیف و ترجمه مشغول می شود از جمله پس از تصنیف کتاب مبانی الاحکام در طهارت و نماز و حج، کتاب اکمال الدین شیخ صدوق(1) رحمه اللّه را به فارسی ترجمه کرد و محدث نوری(2)
به این ترجمه اشاره کرده است همچنین جلد عاشر بحار را ترجمه می کند به این ترجمه هم در فهرست جلد اول بحار طبع حاج محمدحسن امین الضرب، تصریح شده است.
امیرمحمد علی سپس ترجمه ثامن بحار «فی الفتن و المحن الواردة علی سیّدة نساء العالمین سلام الله علیها » را وجهه همت خود قرار می دهد و بدون در اختیار داشتن کتب و اسباب لازم، در مدت سه سال موفق به انجام دادن این امر خطیر می گردد و فصاحت و بلاغت آن مورد تحسین و اعجاب علماء قرار گرفته است.
بعد از اتمام ترجمه این کتاب، شوق زبارت اعتاب مقدسه چنان بر جان و روانش مستولی شده بود که دیگر قدرت درنگ نداشت و بدان سوی روان شد. در این هنگام شصت و سه سال از عمر
او می گذشت و دارای هشت اولاد پسر بود. چهار نفر از آنها از همسر اول که پدر برای او تزویج کرده بود و چهار پسر از دیگر همسران او بودند و شش دختر نیز داشته است.
ص: 39
تصویر
صفحه پایان جلد یازدهم بحارالانوار به خط امیر محمد علی بن سید محمد بن عبداللّه الموسوی
به تاریخ یکشنبه نهم جمادی الثانیة سال 1261 هجری قمری
ص: 40
چهارفرزند پسر که از همسر اول داشت همه از علماء و صلحاء بودند. بزرگترین آنها:
1 - «... السید السندالجلیل العالم الفاضل النبیل جامع المعقول والمنقول و حاوی الفروع و الاصول المسمی بالسید حسن»* او را شرحی است بر نهج البلاغه با توضیح لغات و تراکیب خطبه ها.
سید حسن بن میر محمد علی موسوی در سال 1297 هجری قمری وفات کرده و در تکیه میرفندرسکی واقع در تخت فولاد دفن شده است. هنگام مرگ پنج پسر و سه دختر داشته است که همگی آنها پیرامون مرقد پدرشان در همان تکیه مدفون شده اند.
2 - «... العالم الفاضل الکامل سید الفقهاء و الاصولیین السید حسین ...»* (1)که در عتبات عالیات مجاور و در صحن مطهر مرقد حضرت عباس سلام اللّه علیه مدرس فقه و اصول بوده است.
3 - سید عبداللّه آتی الذکر
4 - سید محمد که در نجف اشرف تحصیل کرده و به درجه رفیع اجتهاد رسیده و مجاز از صاحب فصول(ره)(2) بوده است.
سید عبداللّه
الحاج سید عبداللّه مذکور در ردیف 3 «... کان عالماً فقیهاً محدثاً متکلماً زاهداً متهجدا ...» که وصی پدرش امیر محمد علی و از تلامذه مرحوم میر سید حسن
ص: 41
مدرس(1) و حاج شیخ محمدباقر(2) بن شیخ محمد تقی(3) و آقا میرزا سید محمد هاشم موسوی چهارسوئی(خوانساری) بوده است.
حاج سید عبداللّه پدر مرحوم معین الاسلام صاحب عنوان است و او نیز مانند پدر و جدش در اواخر عمر در معیت فرزندش معین الاسلام به عتبات روانه شد و هم در آنجا در 29 شعبان المعظم 1320ه .ق. به دار باقی شتافت.
مراسم تغسیل و تکفین او به دست فرزندش معین الاسلام انجام گرفت که مشروح آن در رساله ثبت شده است.
ص: 42
تصویر
حاج سید عبداللّه دو پسر و شش دختر و جمعاً هشت اولاد داشته که ارشد فرزندان ذکور او مرحوم معین الاسلام و دومین فرزندش مرحوم آقا میرزا محمد ابراهیم(1) بوده است.
آقا میرزا محمد ابراهیم آل رسول شمس آبادی ابتدا مجلله ای از بیت عفت و نجابت از اهالی شاه رضا را تزویج نمود که از این مخدره خداوند چهار فرزند صالح سه پسر
ص: 43
و یک دختر باو عطا فرمود:
1 - «العالم الصالح الکامل الاقامیرزا سید رضا»(1)
2 - «سید الفقهاء و المجتهدین صاحب التقوی والورع و العدالة و الفتوی و الاجازة من مشاهیر علماء النجف الاشرف، الطائف لبیت اللّه الحاج میرزا ابوالحسن دام توفیقاته امام مسجد ابیه و المسجد الذی بنی لجماعته فی شارع ...»*(2).
3 - «سید العلماء العاملین و الفقهاء الراشدین الحاج آقا سید محمد»*(3)
فقیه مذکور در ردیف 2 یعنی آیةاللّه شهید آقا حاج میرزاسید ابوالحسن شمس آبادی را عموم مردم اصفهان بلکه ایران، متصف به صفات شجاعت، رشادت و غیور در دفاع از دین جدش پیامبر صلی الله علیه و آله خدا بخوبی می شناختند و اینک با معرفت به حال پدر و جد و مخصوصاً جد اعلایش مرحوم سید محمد بن عبداللّه، منشأ این همه غیرت و شجاعت در دفاع از عقائد حقه مذهب شیعه جعفری اثنی عشری را درمی یابند. او سلاله پاک و ذریه زهرا علیهاسلام، مجتهدی عالی مقام، فقیهی متقی و مدرسی بزرگوار بود که به پیروی از اجداد بزرگوارش مردانه به پا خاست و در مقابله با منحرفین با قامتی افراخته و صدای رسا بر فراز منابر و در صدر مجالس به بیان حقایق پرداخت و با دلائل عقلی و نقلی، انحرافات این گروه را مدلل و اذهان خاص و عام را به نور حقیقت منور ساخت. منحرفین چون در عرصات این احتجاجات از پاسخ عاجز ماندند، ناجوانمردانه این جوهر تقوی و ایمان را شهید کردند.
مرحوم معین الاسلام را با این برادرزاده عوالمی بود. تحصیلاتش را به دقت زیر نظر داشت و از این که سرانجام او را در ذروه علیا و مراتب والای علم و تقوی می دید خدای را شکر می کرد و به خود می بالید.
در آن سالها، شمس آبادی، گوهر درخشان و نقاوه طایفه بود که شیر دلانه در اعتلای
ص: 44
دین حق کوشید و جان شیرین بر سر آن نهاد، «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا».(1)
اوامر و نواهی شرعی را خود بنفسه مواظبت می کرد و سپس در جامعه ترویج می نمود. در صله رحم و رعایت حقوق ارحام نیز چنین بود. به مناسبت های مختلف ارحام خود را ضیافت می کرد و همه اینها خالصاً لوجه اللّه بود.
مؤلف کتاب گنجینه دانشمندان در ترجمه شهید شمس آبادی می نویسد: «سید العلماء العاملین و سندالفقهاء و المجتهدین العالم العامل الربانی آیةاللّه آقای حاج سید ابوالحسن بن العلامة آیةاللّه المرحوم میرزا محمد ابراهیم موسوی شمس آبادی مازندرانی از علماء طراز اول معاصر اصفهان و... عالمی ناطق و فقیهی جامع و در ولایت اهل بیت عصمت علیهم السلام دانشمندی خالص و کامل می باشد».(2)
مؤلف محترم پس از برشمردن درجات و مقامات علمی و فقهی شهید شمس آبادی، بر خلوص و کمال آن شهید مظلوم در ولایت اهل بیت علیهم السلام مخصوصاً تأکید کرده است که این حسن
توجه حکایت از دقت نظر و موشکافی نویسنده این کتاب گرانقدر دارد. این ترجمه سالیانی چند قبل از شهادت آن مظلوم نوشته و چاپ شده است.
رحمت خداوند بر او باد که گفتار و کردارش یادآور اقوال و اعمال صالحان و ابرار بود.
ص: 45
همانطور که در صدر مقال آوردیم، حاج میرزا سید محمد علی مازندرانی در سال 1290 هجری قمری در شهر اصفهان پا به عرصه خاک نهاد. در هشت سالگی ما در خود را از دست داد و در ایام نوجوانی ناگزیر و در جستجوی فضائی آرام، از خانه پدر رخت به مدرسه کشید و این ایام را که شخصیت معنوی انسانها شکل و قوام می گیرد، در سرزمین نورانی تعلیم و تعلم بسر برد. او اندیشید حال که دامان مادر را از دست داده و از لقای پدر مهجور است، چنگ فراسوی حبل المتین ایمان و علم برد و بدان آویزد و از چشمه سار فیاض فضائل و مکارم مدرسان عالی مقدار که در هر سطح و درجه به سهم خود مروج فضیلت ها و مدرس روشنایی ها و رهاننده بشر از ظلمات نادانی بودند، بهره ها برد و از همین رهگذر است که علقه آموختن و آموزش، خوی ثانوی او شد و تا آخر عمر از آموختن و آموزش نیاسود.
در آن زمان، حوزه علمیه اصفهان، به وجود اساتیدی بی بدیل مزین بود که هر یک از آنها، دررشته تخصصی خود منحصر به فرد و عمق دانش و دقت نظر آنها حقیقتاً حیرت انگیز بود. تقارن دوران تحصیل معین الاسلام با این ایام را باید از الطاف الهی و اقبال بلند او دانست. چنان که محضر بسیاری از این اساتید نخبه را درک کرد و تلمذ، معاشرت و مخالطت با آنها از او شخصیتی جالب توجه و دارای ابعاد گوناگون ساخت که در عرصه های متفاوت اجتماع مردی کارآمد، مدیر و مدبر بود. اقتدار و توانمندیهای اجتماعی او علی رغم این که بعدها در محاق فراموشی فرو رفت، در آن برهه از روزگاران که به مشاغل اجتماعی مشغول بود، بروز و نمودی کامل داشت. به سر مطلب باز رویم.
ص: 46
معین الاسلام پس از فراگیری دروس اولیه، علوم حوزوی را به طور منظم و طبق برنامه های معمول حوزه، از اساتید بزرگ و مسلّم زمان فراگرفت و ما ترجیح می دهیم که اساتید او را آن چنانکه خود نوشته است از رساله او نقل کنیم:
«... فاشتغلت بالتحصیل... عند اساتیدی العظام قدس اللّه اسرارهم من الصرف و النحو عندالحاجی محمد جواد الآدینه(1) و المنطق و المعانی و البیان و الحکمة عند الانسان الکامل المشهور،
المسمی بالملا محمد الکاشی(2) الساکن فی مدرسه الصدر و استفضت من حضرته مالو عملت به مع عدم قابلیتی کل مانحتاج به فی الدنیا و الآخرة رفع اللّه درجته و نوراللّه مضجعه و قرأت القوانین و الشرائع و اللمعة عند سیدالافاضل و جامع الفضایل الذی لم نجد مثله فی هذه الازمنة مولانا الحاج میرزا بدیع الدرب امامی(3) المشهور قدّس اللّه روحه الشریف والفقه عند شیخ
ص: 47
الفقهاء فی عصره الشیخ محمد باقر الفشارکی(1) رحمةاللّه علیه و الاصول عندالشیخ العالم الزاهد النذیر الشیخ مرتضی الریزی(2) رفع اللّه درجته و السید العالم الجامع الموحد المدرس فی المسجد الجدید المسمی بالسید محمد باقر درچه(3) علیه رضوان اللّه و عند سیدالعلماء و المحققین الآقا میر محمد تقی(4) ابن
ص: 48
السید المعظم استاد العلماء الاقا میر سید حسن المدرس قده و کذلک عندحضرت آیة اللّه العظمی الاقا میرزا سید محمد هاشم الخوانسازی نوراللّه مضجعه الشریف ...»(1).
در اینجا و قبل از ادامه مطلب ضروری است میزان ارادت و جایگاه و منزلت مرحوم معین الاسلام در پیشگاه آیة اللّه العظمی آقا میرزا سید محمد هاشم موسوی چهارسوئی(خوانساری(2) ) را بررسی کنیم: یقیناً بمصداق فرموده: «من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً» مناسبت هر شاگرد با استادش فراتر از مناسبات و رسوم معموله فیمابین مردم در جامعه است و بین این دو عوالم پدر و فرزندی حاکم می شود(3) که البته بنا به معرفت شاگرد درجات آن متفاوت است.
در مورد معین الاسلام این مناسبات بسیار رفیع و والا بود. او در حالیکه مشغول اندوختن علم در محضر اساتید مختلف بود، به حلقه درس آقا نیز وارد شد و با شوقی فراوان و خلوص نیت به فراگیری درس و خدمت استاد پرداخت تا آنجا که
ص: 49
اخص خواص تلامذه آن حضرت گردید. او نه تنها تلمیذی از انبوه تلامذه این استاد الاساتید بود بلکه عمری را پروانه وار حول محور و دور شمع وجود استاد چرخید. او نه تنها تلمیذ او و فرزند روحانی او بلکه امین این مرجع عظیم الشأن زمان بود و چنانکه ذیلاً خواهیم دید، تا آخرین دم حیات دنیوی استاد، در خدمت او بود و مراسم پس از انتقال را هم حسب الوصیه مباشرت کرد.
مراتب تعلق خاطر این شاگرد به ساحت استادش وصف ناشدنی است. معین الاسلام در آن سالها محضر دانشمندان بزرگ متعددی را در اصفهان درک کرده بود که هر یک در غایت قصوای مقامات علمی و معنوی بودند معذلک مراتب علمی و علو قدر استادش را با چنین عبارات بیان می کند: «... الذی لم یر بمثله عیون الابصار و لم یوجد کوجوده فی الاعصار... و هو رحمه اللّه تعالی من اعلم علماء عصره و افقه فقهاء زمانه ...».(1)
مرحوم معین الاسلام علاوه بر تلمذ خدمت استاد، عهده دار انجام امور مختلف اجتماعی آقا نیز بود. از جمله رسیدگی به امور مراجعین و وصول و ایصال استفتائات و امانات و انتظام امور در بخانه، اخذ و ارسال و ایفاد پیام ها و رسائل به مقامات مختلف، توزیع شهریه بین طلاب... و بسیاری
وظائف دیگر که در اصطلاح دوران ما تقریباً برابر بلکه فراتر از رئیس دفتر است. یکی از مهمترین وظائف او مباشرت در انتشار آثار علمی و امور فرهنگی بود از آن جمله چاپ کتب و رسائل مانند چاپ رساله عملیه و مبانی الاصول و... .
ص: 50
تصویر
صفحه پایان کتاب احکام الایمان
رساله عملیه آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمد هاشم موسوی چهارسوئی (خوانساری)
ص: 51
در سال 1316 هجری قمری که چاپ رساله احکام الایمان آیةاللّه العظمی آقا میرزا سید محمدهاشم موسوی چهارسوئی(خوانساری) را به اتمام رسانید، آقا او را با چنین عبارت و تعبیرات یاد و تقدیر فرموده و در حق او دعا کرده است:
«... و قد بالغ فی اتمامها و ترتیبها و مقابلتها غایة المبالغة مع بذل الجهد و استفراغ الوسع المولی الجلیل الفاضل النبیل اللبیب بلاعدیل اللوز عی الالمعی الاقا میرزا محمدعلی الاصفهانی المازندرانی و فّقه اللّه فیما یحب و یرضی و جعل مستقبل حاله خیراً مما مضی آمین رب العالمین».(1)
این خدمات و اشتغالات استمرار داشته است چنانکه در خاتمه کتاب گرانقدر «مبانی الاصول» از تلمیذ وفادار فداکار خود با چنین تعبیرات یاد فرموده:
«... لایخفی انه قد بذل جهده فی طبع ذاک الکتاب المشتمل علی کتب عدیدة تلمیذنا الرشید السدید السعید الفاضل الکامل المؤید المسدد الاقا میرزا محمد علی الموسوی المازندرانی الاصل
الاصفهانی المسکن و سعی فی مقابلتها و تصحیحها غایة السعی و ألتمس من العلماء و الطلاب المنتفعین بها الدعاء فی مظان الاستجابة ...».(2)
القاب و تعبیرات مسطور در خاتمه رساله احکام الایمان و کتاب مبانی الاصول حاکی از شأن و مقام علمی و تقوای مرحوم معین الاسلام است. زیرا اطلاق اینگونه القاب از طرف علماء به افراد، با وسواس و دقت کم نظیری صورت می گیرد علی الخصوص آنکه القاب صادره از اعلم علماء عصر وافقه فقهاء زمان باشد زیرا
ص: 52
هر کلمه آن خود میزان و نصاب مقامات و مدارج و مبیّن دقیق پایه و مایه علم و تقوا و ورع مخاطب است.
معین الاسلام سالهای متمادی ملازم درس و مراقب خدمت استاد بود و متقابلاً استاد نیز او را گرامی و بسیار عزیز می داشت. خود او پایه و قدر و منزلت و جایگاهش در محضر استاد را چنین نگاشته است: «... و کان قدس اللّه روحه الشریف شفیقاً لی غایة الشفقه و صدیقاً لی غایة المرافقه حیث رجحنی من بین اصحابه».(1)
ص: 53
تصویر
صفحه پایان کتاب مبانی الاصول
از مصنّفات آیة اللّه العظمی آقا میرزا سید محمد هاشم موسوی چهارسوئی (خوانساری)
ص: 54
نگارنده این اوراق در زمان نوجوانی بارها مطالب مهمی راجع به حدت هوش وجودت ذهن و حافظة عجیب و تسلط غریب جدم آقا میرزا سید محمدهاشم را از پدربزرگم مرحوم آیة اللّه آقا میرزا سید محمد حسن بن علامه زاهد آقا میرزا سید احمد بن(1) آیة اللّه العظمی آقا میرزا سید محمد باقر صاحب روضات الجنّات شنیده ام. علامه آقا میرزا سیداحمد داماد عموی بزرگوارش آقا میرزا سید محمد هاشم بود، لذا پدر بزرگ نگارنده را سبط الحجتین خطاب می کردند و او که در حجر تربیت و لقای این دو نابغه نشو و نما کرده بود خاطرات و یادبودهای فراوان از احوال شخصی و علمی و رسوم زندگی و مناسبات اجتماعی و تدریس و افتاء و... از آنها به یاد داشت و نقل می کرد.
در آن روزها و در عوالم نوجوانی، من شیفته این روایات و اقوال بودم. هنگامی که پدربزرگم در شب نشینی های زمستان که معمولاً عموزادگان جمع بودند، این خاطرات را با اعجاب و تکریم فراوان بیان می فرمود، کالنقش فی الحجر در ذهن نگارنده این سطور، صورت می بست. دو مورد آن را پس از گذشت نزدیک به پنجاه سال نقل به مضمون می کنم:
1 - می فرمود که پدربزرگم آقا میرزا سید محمد هاشم فرمودند: «من و میرزای شیرازی(2) هر دو در محضر استاد الاساتید آقا میرسید حسن مدرس، درس
ص: 55
می خواندیم. مرحوم مدرس مقارن اذان صبح در منزل را باز می کرد و بلافاصله بعد از اداء فریضه صبحگاهی، به درس مشغول می شد. مرسوم من هم این بود که به طوری حرکت کنم که قبل از اذان صبح به منزل مرحوم مدرّس که مَدرَس او نیز بود برسم.
شبی از شبهای زمستان یکی از سالها برف بسیاری بارید تا حدی که زانو در برف قرار می گرفت و من متحیر بودم در انتهای این شب ظلمانی و بسیار سرد، آیا به طرف خانه استاد حرکت کنم؟ آیا شدت برودت و سرما، امکان برگزاری جلسه درس را می دهد؟ به هر حال برتردید غلبه و به سوی خانه استاد حرکت کردم. در تمام طول راه جنبنده ای غیر از من در مسیر نبود فقط گله هائی از سگهای ولگرد از دور حالت حمله به خود می گرفتند و با سر و صدای زیاد رعب و وحشت ایجاد می کردند. به هر ترتیب بود با پای یخ زده و جامه برفین به حوالی خانه استاد رسیدم. منزل مرحوم مدرس در محله... (نشانی پدربزرگم حوالی مسجد رحیم خان فعلی بود) قرار داشت. مدخل خانه در انتهای دالان دراز و تاریکی بود و به ندرت از روشنائی اندک پیه سوزی، پرتوی از نور بر گوشه هائی ازین دالان دراز می تابید. به هر ترتیب در حالی که از آن پیه سوز هم خبری نبود و چشم جائی را نمی دید، با قدم های کوتاه و قرار دادن دست به دیوار طرفین، خود را به انتهای دالان و در خانه رساندم. در آن تاریکی مطلق، پای من به جسمی
برخورد و بعد صدای میرزای شیرازی را شنیدم که به من صَباحَ الخیر می گفت!! او چند لحظه زودتر از من به آنجا رسیده بود.
ص: 56
اندک زمانی بعد، استاد طبق دأب و مرسوم خود، در خانه را باز کرد. هنگامی که چشم او به ما دو نفر افتاد، فرح و شادی زاید الوصفی در چهره استاد پدیدار شد که در گفتار نمی گنجد. پس از اداء فریضه صبح، استاد به درس مشغول شد. در آن روز از خیل شاگردان، فقط ما دو نفر بودیم و استاد که از مشاهده این همه اشتیاق
و تمنای علم از طرف دو شاگرد ممتازش به وجد آمده بود، در آن روز ابوابی از علم را بر ما گشود، که برکات آن هنوز که سالهای سال از آن روز می گذرد، دست گیر و راهنمای من برای حل مشکلات علمی است.
2 - در یکی از سفرهای آقا میرزا سید محمد هاشم به عتبات عالیات، مرحوم میرزا - میرزا محمد حسن شیرازی - که از ورود آقا مطلع می شود، در پایان جلسه درس با جمعی از شاگردان خود به دیدن آقا می آید. این دو مرجع عظیم الشأن که از پی سالها مفارقت اکنون به دیدار هم نائل شده بودند از همه رسوم معمول زمان، تنها به اداء سلام و تحیّه و مصافحه اکتفا می کنند و پس از چند لحظه تعارف برای جلوس در صدر مجلس، بالاخره هر کدام در یک زاویه بالای اتاق قرار می گیرند و بلافاصله آقا میرزا سید محمد هاشم روی به جانب میرزای شیرازی کرده سؤال می کنند که: اوقات آقا امروز مصروف به چه مسئله ای بود؟ میرزا در پاسخ می گوید در فلان مورد بحث می کردیم و به این نتیجه رسیدیم. آقا میرزا سید محمد هاشم می فرمایند نه چنین است و گویا اوقات آقا امروز تضییع شده باشد و چنین و اینها.(1) طلاب میرزا به طرفداری استاد خود با صدای بلند اعتراض می کنند که با نهیب میرزا ساکت می شوند و آقا میرزا سید محمد هاشم(2) می فرمایند: علینا بالفصول.
ص: 57
فصول(1) را می آورند و آقا از صفحه قبل از موضوع بحث را از حفظ می خوانند تا به موضوع بحث رسیده و مُحقّ بودن ایشان اثبات می شود و میرزا شیرازی تکریم کنان تصدیق می کند.
ص: 57
کلام در ذکر اسامی اساتید صاحب عنوان بود که به نام نامی و ذکر سامی آقا میرزا سیّد محمد هاشم موسوی چهارسوئی(خوانساری) رضوان اللّه تعالی علیه رسیدیم. در اینجا معین الاسلام در اقلّ کلمات و اقصر عبارات(یک صفحه و نیم = 26 سطر) مطلب مهمی از آخرین سفر آقا به عتبات عالیات با نیّت ادامه سفر و زیارت بیت اللّه الحرام و نیز آخرین لحظات عمر پر بار پر
برکتش اعلی اللّه مقامه را نگاشته بلکه به زیبائی هر چه تمامتر تصویر کرده است که به راستی هر ایرانی مسلمان باید بارها و بارها آن را بخواند. مرحوم معین الاسلام می نویسد:
«در حالی که درک محضر استاد می کردیم و درس اصول استاد به مبحث تعادل و تراجیح رسیده بود سید استاد اعظم اراده فرمود که از طریق نجف به زیارت بیت اللّه الحرام بروند. به من دستور دادند که در خدمت او باشم و برای من مقدور نبود که بر خلاف ارادة او سخنی گویم زیرا من نزد او مانند یکی از فرزندانش بودم و هیچ کس دیگری نزد او چنین مقامی نداشت، پس به من امر کرد که به تهیه زاد راه بپردازم و نیز موجبات حمل کتب اخبار که او حجیّة اصول را از آنها استدراک می کرد فراهم سازم.
در نهم ماه مبارک رمضان در حالی که بیمار بود به نجف اشرف وارد شدیم و بیماری او شدت گرفت تا روز هفدهم رمضان المبارک که با حضور بزرگان علماء و فرزانگان(که به دیدن او آمده بودند) از جمله مدرس خراسانی(1)
(آخوند ملامحمد
ص: 59
کاظم خراسانی) محدث نوری - السید السند صدر اصفهانی(1) و شریعت اصفهانی(2) به من وصیت کرد که به دست خود او را غسل دهم و تجهیز کنم و دفن نمایم. آنگاه عذر خواست از زحمات و خدمات 17 ساله ام که در مصاحبتش بودم و از امانتی که در حفظ آبرو و مال او و راندن بدخواهانش بدون چشم داشت نفقه و به قدر وسع و طاقتم انجام دادم و در چاپ کتابها و آثارش کوشیدم و جمیع آنها را در این محضر بر زبان راند و به من دستور داد به جهت چاپ کتاب اصول آل الرسول کلیه کتب محموله او را نگاهداری و در اختیار گیرم و در این مورد شدیداً اصرار کرد، قبول نکردم زیرا در خود آن وسع و طاقت را نمی دیدم سپس دستور داد که اجازات او و خاتم(مهر) شریفش را نگاهداری کنم، قبول کردم و در حضور خودش و جمیع علمائی که مذکور شد، خاتم(مهر) را شکستم... .
در این هنگام به حالت احتضار درآمد و فرمود: مولی محمدتقی مجلسی(3) در کتاب
ص: 60
خود نوشته، بهترین کارها در شب قدر گفتگوی علمی است و من می گویم بهترین کارها در حین احتضار گفتگوی علمی است.
«و انا اقول افضل الاعمال حین الاحتضار مذاکرة العلم» سپس با جمیع علماء حاضر که به عیادت او آمده بودند شروع به مباحثه کرد «فشرع مع العلماء الحاضرین عنده لعیادته بالمباحثه، فمات رَحِمَهُ اللّه فی تلک الحالة علیه رحمةاللّه و برکاته».
و در همین حالت از دنیا رفت. درود و رحمت خداوند بر او باد.
از زاری شیعیان و دیگر ساکنین از فریقین، نجف یکپارچه شیون شد و من برای تغسیل او در حضور علماء در غسالخانه حاضر شدم و با کفنی از بُرد یمانی از احرام حج، اهدائی یکی از تجار اصفهانی، تکفین نمودم و...
و من به اصفهان بازگشتم و به تحصیل ادامه دادم.
معین الاسلام پس از درگذشت مراد و بزرگ استادش، کماکان در زیّ طلبگی زندگی کرد، چنان که خود می گوید: «... و انّی کما کنت فی عنفوان شبابی الی الآن الذی بلغ عمری قریباً باکمال خمسة و ثمانین سنة طالباً فی کل آن و محصلاً فی تمام الازمان ...».(1)
آن چنان مشتاق تحصیل علم بود که سالها پس از آن هم در محضر علماء عصر در سطوح مختلف تلمذ کرد تا آنجا که نام او را در عداد شاگردان آقا نجفی(2) و حاج
ص: 61
شیخ محمد علی نجفی ثقةالاسلام(1) و حاج آقا نوراللّه(2) علیهم الرحمه نیز ثبت و ضبط کرده اند و در تأیید همین مقوله است آنچه دانشمند محترم مرحوم آقای سید مصلح الدین مهدوی رحمةاللّه علیه ذیل ترجمه مرحوم آیة اللّه حاج شیخ مهدی نجفی، از مرحوم معین الاسلام روایت کرده است.
مرحوم مهدوی در خلال بحث پیرامون شخصیت علمی، تقوی و ورع مرحوم آقای حاج شیخ مهدی نجفی(3) و بیان اینکه ایشان مورد اقبال و وثوق قاطبه طبقات مردم اصفهان خصوصاً خواص از اهل علم بود، در معارضه با مطلب مندرج در کتاب اعلاط در انساب(4) و در تأیید مدعای خود و تأکید در توثیق مرحوم آقا شیخ مهدی نجفی، واقعه ذیل را که خود بنفسه از مرحوم معین الاسلام اصغاء کرده آورده است:
«... نویسنده(مرحوم مهدوی) گوید: مرحوم حاج سید محمد علی معین الاسلام مشهور به ناظم مازندرانی، عالمی بیدار و فاضلی هوشیار بود. تاکسی را خوب نمی آزمود به او اظهار محبت و دوستی نمی کرد. دانشمندی صریح اللهجه و زیرک بود. در سالهای آخر در ایام ماه مبارک رمضان جهت درک نماز جماعت، ظهرها به مسجد شاه می آمد. در آن موقع وسیله ایاب و ذهاب کمتر یافت می شد و آن مرحوم با کبرسن و ضعف مزاج مسافت بین منزل خود را که در کنار خیابان شیخ بهائی در یکی از کوچه های جنوبی در کنار نهر قرار داشت، تا مسجد را پیاده می آمد و برمی گشت.
آن مرحوم نسبت به نویسنده لطف مخصوصی داشت و غالباً در موقع نماز در یک
ص: 62
صف و پهلوی هم قرار می گرفتیم. روزی به ایشان بر سبیل مزاح گفتم: شما که احدی را عادل نمی دانید چگونه است که نسبت به آقای حاج شیخ مهدی نجفی اظهار ارادات می کنید؟ ایشان فرمود مرا با ایشان حکایتی است. داستان را پرسیدم در جواب فرمود:
در ایام تحصیل در خدمت حاج شیخ محمد علی ثقةالاسلام، تلمذ می کردم و روزهای تاسوعا و عاشوراء عموم طلاب و محصلین علوم دینی که جمعیت آنها قریب سه هزار نفر می شد در مسجد شاه جمع می شدند و به صورت دسته های عزادار در حال نوحه خواندن از مسجد بیرون آمده و به بازار رفته و از آنجا در مسجد نو بازار حاضر شده و سینه می زدند. مرحوم آقا شیخ حسین رشتی(1) رئیس الطلاب عنوان مرشد و من نفر دوم بودم. تمام آقایان مسجد شاه از آن جمله مرحوم حاج شیخ محمد علی(2) در جلو جمعیت حرکت می کردند. پس از سالها بعد از
مرگ مرحوم ثقةالاسلام و چندین سال بعد از مراجعت مرحوم حاج شیخ مهدی از نجف اشرف(حدود سالهای 1325 به بعد)، وقتی کتاب شرح باب حادی عشر(3) مطالعه
ص: 63
می کردم موضوع معاد جسمانی و حشر اجساد و شبهاتی که در این باره از طرف حکماء و فلاسفه و مخالفین شده است، مرا به خود مشغول کرده بود. جواب هائی را که به این شبهه ها و اشکالات(شبهه آکل و مأکول) داده بودند مرا قانع نمی ساخت. در یکی از شبها که ساعت ها در این گونه افکار و اندیشه ها بودم و چندین کتاب در این موضوع مطالعه نمودم، به خواب رفتم، در عالم رویا چنین به نظرم رسید که:
روز عاشوراء می باشد و به جهت شرکت در دسته عزاداران طلاب به سمت مسجد شاه می روم. از بازار مسکرها وارد میدان شدم مشاهده کردم که جمعیت از مقابل مسجد شیخ لطف اللّه به سمت بازار می رود. به تعجیل خود را به دسته عزادار رسانیدم تا مرحوم ثقة الاسلام را در جلو جمعیت دیدم به من فرمودند:
ص: 64
آقا سید محمد علی جواب خودتان را(شبهه خودتان را - تردید از من است - مهدوی) از حاج شیخ مهدی بپرسید. از خواب بیدار شدم. فردا برای نماز به سمت مسجد شاه حرکت کردم و به نماز آقای حاج شیخ مهدی حاضر شدم. وقتی رسیدم که حاج شیخ مهدی در محراب نشسته بودند و مرا ندیدند.
بین الصلوتین مرحوم حاج شیخ مهدی رو به جمعیت عقب سرخود کرده و مرا به اسم صدا زدند. جلو رفتم و پس از سلام و احوال پرسی فرمودند: با شما کاری دارم فردا صبح بیائید منزل تکرار کردند فردا صبح.
صبح فردا اول وقت جهت ملاقات ایشان به منزل آن مرحوم رفتم طبق معمول منقل جلو ایشان بود و قوری چای در پهلویش و استکان و نعلبکی و قنددان در جلو ایشان. خود ایشان شخصاً چای ریخته و تعارف کردند و بدون مقدمه فرمودند:
آقای آقا سید محمد علی مطلب همان است که ائمه اطهار علیهم السلام فرموده اند معاد همان است که آنها گفته اند دنبال حرف حکماء و فلاسفه نروید که گمراه می شوید فهمیدید چه گفتم؟
آنچه مرا و افکار مرا به خود جلب کرد اینکه:
1 - آقای حاج شیخ مهدی از کجا می دانستند که من در صف جماعت ایشانم؟
2 - از کجا متوجه اشکال من در موضوع معاد شده بودند؟
3 - ظاهراً مرحوم معین الاسلام فرمودند که: آقای حاج شیخ مهدی دنباله سخن گفتند که:
شما چرا به سراغ من نمی آئید و از من احوالپرسی نمی کنید و تا شما را نفرستادند، خودتان نیامدید، در هر حال آن خواب و این بیداری مرا مرید آقای حاج شیخ مهدی کرده است».(1)
در تأیید آنچه از مرحوم مهدوی نقل شد، نگارنده خود نیز از اجله علماء طایفه به تواتر شنیده است که مرحوم معین الاسلام در گزینش معاشرین خود باریک بین و سختگیر و حقیقتاً تمییز مدعی بی مایه از دانشمند گرانمایه برای او آسان بود، زیرا معاشرت و حشر و نشر با بزرگان حوزه علمیه اصفهان که نزد بلند پایگان آنها تلمذ هم کرده بود، او را عالمی بیدار، تیز هوش و صیرفی ساخته و پرداخته بود که از بن دندان و عمق جان طالب تعالی در منازل معرفت و افزودن و اندوختن توشه ها و سرمایه های علمی بود علی الخصوص اینکه آخرین درس بزرگ استادش آقا میرزا سید محمد هاشم موسوی چهارسوئی(خوانساری) را همیشه به یاد و آویزه جان داشت که پرداختن به مذاکره و مباحثه علمی را در لحظات احتضار افضل اعمال شمرده بود.
همین خوی و خصلت و ممارست تفکر در مباحث عقلی و اشتیاق در کشف
ص: 65
مجهولات و علقه به تعلیم و تعلم است که در ادامه کار، مرحوم معین الاسلام، بنیان گذار ماندگارترین مرکز آموزشی در اصفهان می گردد. در این کار نیت خالص و تلاش مخلصانه و تقوی و تدین او باعث دوام کار بوده است و ما در فصل دوم به جزئیات تأسیس مدرسه خواهیم پرداخت. ان شاء اللّه.
ص: 66
نور اندیشه ها و بینش ها
برق تحقیق ها پژوهش ها
پلی از نور روی موج زمان
موج لغزان سرکش گذران
بایدت زین پل زمان بگذشت
تا ببینی به رفتگان چه گذشت
رفتگان را به تن روانی نیست
شبحی، سایه ای، نشانی نیست
لیک انفاس قدسشان اینجاست
جانشان در کتابشان پیداست
1 - رساله ای در شرح حال نیاکان معین الاسلام در مازندران و نیز معرفی جد اعلایش سید محمد بن عبداللّه و شرح مسافرت او به اصفهان برای تحصیل علم و سفر ثانوی سید محمد که به نیّت مهاجرت بوده است و به توطن او در اصفهان انجامید. این رساله به عربی است و شرح تحصیلات خود و پدر و جد و احوال عموزادگانش را نیز در آن درج کرده است.
نام و مشخصات رساله به شرح ذیل است:
«الرساله فی سبب ارتحال جدی الاعلی السّید محمّد بن عبداللّه الشهاندشتی من مازندران الی اصفهان».
معین الاسلام - حاج سید محمد علی بن عبداللّه موسوی شمس آبادی اصفهانی مشهور به میرزا بابائی اصفهان 1375ه .ق. سربی رقعی 14 ص.
فهرست کتابهای چاپی عربی تألیف خانبابا مشار شهریور 1344 شمسی صفحه 462.
ص: 67
2 - کتاب «مفتاح الکنوز فی حل مشکلات الرموز». جزء اول این کتاب تحت عنوان «الکتاب الاول من کتاب مفتاح الکنوز». در پانزدهم ذی القعده سال 1375 هجری قمری چاپ شده و بدون نام ناشر و چاپخانه است. در سطر پایانی صفحه آخر می نویسد: «تم الجزء الاول من هذالکتاب و یتلوه الجزء الثانی فی التوحید والنبوّه انشاء اللّه». نسخه این جزء چاپ شده از کتاب را مصنف رحمةاللّه علیه حدود 45 سال پیش از این به نگارنده اعطاء فرمود که این یادگار گرامی را سال ها عزیز داشتم و نگاهبانی کردم و تصویر صفحات عنوان و چهارم آن در اینجا درج می شود. علیرغم جستجوی زیاد نسخه دیگری از این جزء چاپ شده کتاب نیافتم و اگر اجزاء دیگر کتاب چاپ شده باشد نگارنده از آن بی اطلاع است.
چندین رساله استدلالی و تحقیقی در مباحث گوناگون فقه و اصول از تألیفات و تصنیفات مرحوم معین الاسلام فعلاً در دست نگارنده است. که برخی از آنها بین الدفتین مضبوط و پاره ای به صورت تحریر اول و با حک و اصلاح و تکمیل عبارات در اوراق پراکنده... و بعضاً ناتمام است.
این رسائل ماحصل سال ها تحصیل و تحقیق و تعلیم و مداومت حضور در محضر و مدرس اساتید مسلم آن زمان شهر اصفهان بوده است که البته چنانکه خود می گوید در میان آن همه فقیه و دانشمند و مجتهد و مدرس عالی مقام، مجلس درس و حوزه بحث و افادات علمی نابغه زمان، استاد الاساتید آقامیرزا سید محمد هاشم موسوی چهارسوئی(خوانساری) از لونی دیگر بوده است و شاید که بعضی از رسائل تقریرات درسی استاد به عین عبارت و یا نقل به مضمون باشد چنان که در آغاز «رساله فی مسئله اصالة البرائة» خود متذکر شده و نیز در همین رساله تیمناً و تبرکاً، احکام را به متابعت از سید استاد، تقسیم بندی کرده است.
ص: 68
تصویر
صفحه آغاز جزء اوّل از کتاب مفتاح الکنوز
ص: 69
تصویر
صفحه پایان جزء اوّل از کتاب مفتاح الکنوز
ص: 70
به هر حال آنچه از تألیف و تصنیف و آثار علمی مرحوم معین الاسلام که از تصاریف زمان مصون مانده و فعلاً در مقابل نظر است به شرح ذیل معرفی می شود.
1 - مجموعه رسائل استدلالی در اصول فقه که یک جا به صورت کتابی به قطع خشتی(یا رحلی کوچک) به ابعاد 18 * 23 سانتیمتر تجلید شده و مجموعاً یکصد و نود و دو ورق و سیصد و هشتاد و دو صفحه است و هر صفحه دارای 25 - 22 سطر است.
عناوین رسائل
- رساله فی مسئله اصالة البرائه اولین رساله مبسوط این مجموعه است و در آغاز رساله پس از بسمله و تحمید گوید: ...اما بعد فهذه رسالة فی مسئلة اصالة البرائة علی ما استفدنا من حضرة سیدنا الاستاد... .
- فی الشبهة المحصورة - فی مسئلة المتباینین - الأقلّ و الأکثر - فی الاستصحاب
الکلام فیما یعرف به القاضی ختام این مجلد کتاب رساله ای با عنوان مذکور در فوق است که شش ورق آخر کتاب را به خود اختصاص داده است.
تمام شد معرفی بسیار اجمالی فهرست گونه این مجلد.
ص: 71
2 - مجموعه رسائل در اصول فقه(قواعد اصول) + جزء دوم کتاب(مفتاح الکنوز)
قطع رقعی 17 * 11 سانتیمتر - جلد چرمی زرشکی رنگ پانصد و ده صفحه هر صفحه 19 - 16 سطر.
1 - 2 رساله در «مسئلة اجتماع الامر والنهی» رب سهّل و یسّر و لا تعسّر ا م ع
بسم اللّه الرحمن الرحیم و به ثقتی
الحمدلله الذی جمع بین المتضادات الاربعة... سپس در یکصد و هفتاد و هشت صفحه بحث مستوفی ایراد کرده و جوانب مختلف موضوعات مطروحه را استدلالاً مورد تدقیق قرار داده است. آنگاه و در بخش دوم رساله، به ادامه بحث پیرامون مطالب مذکور در بخش نخست که ذیل عناوین: المقدمات الاولی و الثانی و الثالث و الرابع بیان داشته، پرداخته و آغاز آن چنین است:
ا م ع بسم اللّه تعالی شأنه
اعلم بعد ما اطنبا الکلام فی مقدمات دلیل الانسداد و حققنا... رساله در سیصد و دو صفحه نگاشته شده و جمعاً چهارصد و هشتاد صفحه است.
2 - 2 «مفتاح الکنوز فی حل مشکلات الرموز» جزء دوم نسخه اصل این جزء از کتاب در این مجموعه تجلید شده و به احتمال قریب به یقین تاکنون چاپ نشده است.
مصنف رحمةاللّه علیه مطالب این جزء از کتاب را به اسرار رسالت و ولایت تخصیص داده لذا نام آن را هم به «سراج النبّوة و الولایة» تغییر و مزیّن ساخته و سفارش و تأکید در حفظ و نگاهداشت این جزء از نگاه نامحرم و غیر اهل نموده است.
آغاز کتاب پس از بسمله و تحمید: «... اما بعد فهذا الجزء الثانی من کتاب مفتاح الکنوز ...».
ص: 72
3 - شش رساله
مجموعه شش رساله به قطع رقعی 11 * 18 سانتیمتر - مجلد - با جلد مقوائی و عطف چرمی نود و چهار ورق و یکصد و هشتاد و شش صفحه هر صفحه دارای 20 - 17 سطر است.
1 - 3 رساله در حیض: اول آن: و به ثقتی و توکلی - بسم اللّه الرحمن الرحیم الکلام فی الحیض اعلم ان له معنین لغهً و اصطلاحا... .
2 - 3 رساله در حساب: ا م ع بسم اللّه الرحمن الرحیم الکلام فی الحساب و لابد قبل الشروع فیه ان تعرف موضوعه و رسمه و غایته فنقول اولاً... .
این رساله نیز از اواسط صفحه 6 ناتمام رها شده و بعد از آن 6 ورق کاغذ سپید مانده که طبعاً به منظور تکمیل آن بوده است.
3 - 3 رساله در مبادی علم هیئت: بسم اللّه تعالی شأنه بدان لابدّیم در هر علمی که گفتگو نمائیم از مبادی آن علم ثم بعد هذا لابد است ان مبادی که بدیهی باشد.
...پس می گوئیم چون که کلام در مبادی علم هیئت می باشد باید محرز شود که مبادی علم هیئت چه چیز است لایخفی از اینکه مبادی علم هیئت مأخوذ است از سه علم هندسیات و طبیعیات و الهیات... چهار صفحه از رساله مذکور را نگاشته و چهار ورق نانوشته بجا نهاده است.
4 - 3 رساله فی صحّة صلح حق الرجوع: چنان که خود می گوید تقریرات درس اساتید او و مبسوطترین رساله این مجموعه می باشد . شروع آن: رب سهّل و یسّر ولا تعسّر بسم اللّه الرحمن الرحیم و به ثقتی. الحمدللّه رب العالمین و صلی اللّه علی محمد و اله اجمعین... فهذه رسالة معمولة انشاء اللّه فی صحّة صلح حقّ الرجوع المتداول فی هذه الازمان اخذاً من بعض اعاظم علمائنا اعلی اللّه مقامهم فی الجنان
...و رتبتها علی مقدمات و ابحاث و خاتمه ... .
رساله در یکصد و بیست صفحه و هر صفحه 20 سطر تحریر شده است.
ص: 73
5 - 3 کتابت و درج رساله منسوب به ابوحامد محمد بن محمد الغزالی: که در پاسخ سؤالی در مورد انفع علوم تحریر کرده است.
6 - 3 : رساله در 28 صفحه در موضوع نحو و مورخ است به «فی یوم جمعه چهارم محرم 1312».
علاوه بر تألیفات و تصنیفات مذکور در این بخش، مرحوم معین الاسلام برخی کتب درسی مورد نیاز خود را استنساخ و استکتاب کرده و یا نسخ ناقص را کامل نموده و در بعضی موارد شروح آن کتاب را نیز در حاشیه تحریر کرده است. از جمله:
کتابت و الحاق صفحات مفقوده از یک نسخه رساله مبسوط فقهی در صیغ عقود و ایقاعات تصنیف علی القزوینی الزنجانی مسکن است که شرح و متن به زبان فارسی نوشته شده و معین الاسلام علاوه بر تکمیل نسخه، شرح رساله مزبور را از ابتدای رساله و شروع در کلام تا باب دوم در حواشی صفحات نگاشته است. از امتیازات این نسخه حاشیه ای است با امضاء باقر عفی عنه که احتمال می رود مقصود مرحوم آیة اللّه حاج شیخ محمد باقر بن محمد تقی باشد و در حقیقت فتوائی است در مقابل تحقیقات و تدقیقات نازک و باریک ماتن و شارح و در جهت تسهیل امور مسلمین افتاء شده است.
مشخصات رساله:
مجلد و مشتمل است بر هفتاد ورق و یکصد و سی و هشت صفحه به قطع تقریباً وزیری 22 * 17 سانتیمتر تا پایان بحث نکاح موقت به خط شکسته نستعلیق خوش نوشته شده و در ادامه تا پایان رساله کتابت متن و شرح که مشحون از تحقیقات فقهی و تدقیقات عالمانه است توسط و به خط مرحوم معین الاسلام می باشد.
در صفحه آخر تاریخ اختتام کتابت چنین است:
«... و الحمدلله اولاً و آخراً و قد فرغت من تسویده فی نصف لیلة الجمعة السابع و العشرین شهر اللّه الاعظم سنه 1313 ...«.
ص: 74
تصویر
صفحه آغاز رساله صیغ العقود تألیف علی القزوینی
ص: 75
ص: 76
فرهنگ معاصر اصفهان - انقلاب مشروطه
بخش نخست : پیشینه تأسیس مدارس جدید در ایران
بخش دوم : انقلاب مشروطه و نقش انجمن ها و مطبوعات در مطالبات
مردم اصفهان برای تأسیس واحدهای جدید فرهنگی
بخش سوم : مدرسه ایتام در خیل مدارس جدید اصفهان
بخش چهارم : شرایط سخت زمان
بخش پنجم : ساختار و سازمان مدرستین علیّه و ایتام
ص: 77
ص: 78
فصل دوّم
در این بخش ابتدا به بررسی اجمالی سابقه تأسیس مدارس جدید می پردازیم لذا بحث با امیرکبیر و دارالفنون آغاز می شود:(1)
حرکتی که با دست توانای میرزا تقی خان فراهانی امیرکبیر برای دستیابی ایرانیان به دانش و فنون جدید آغاز شد، با کشته شدن او ابتر و ناتمام ماند. اگرچه این نهاد فرهنگی یعنی دارالفنون در سال 1268 هجری قمری رسماً افتتاح شد و شروع بکار کرد(2) لکن محتوای علمی نازل آن با آنچه امیر در سر داشت بکلی متفاوت بود.(3)
ص: 79
دارالفنون بصورت نمادین بوجود آمد اما آرزوهای ایرانیان برای بسط و گسترش دانش روز برآورده نشد. آنچه دارالفنون در طول حیات خود از نخبگان تحویل داد، در حقیقت مرهون فعالیت ها و تلاش های علمی خود دانش آموختگان بود نه نتیجه اجرای یک روش آموزشی و ماحصل یک برنامه هوشمندانه علمی. آرزوی بزرگ دسترسی و نیل به دانش روز برای بکارگیری در قرن صنعت و انقلاب صنعتی، ناکام ماند و تبدیل به عقده ای شد که تا دمدمه های انقلاب مشروطیت گلوی دلسوختگان وطن را می فشرد. این است که اولین علامات و نشانه های مطالبات سیاسی مردم را در آستانه مشروطیت میرزا علیخان امین الدوله درک و توجه می کند و با تقویت رشدیه اولین مدرسه های نظم جدید آموزشی در تهران تأسیس می شود.
در طول سلطنت مظفرالدین شاه قاجار،(1) خصوصاً سالهای آخر و مقارن با طلوع مشروطیت، دوباره و پس از گذشت حدود پنجاه سال از تأسیس دارالفنون، بحث پیرامون امر تعلیم و تربیت جوانان اوج گرفت و در محافل انقلابی به نقد نظام آموزشی موجود و بیان عدم کارائی آن در عصر صنعت پرداختند و افرادی را به فکر چاره انداخت، همزمان، کوشنده قدیمی این راه یعنی میرزا حسن رشدیه، با اغتنام فرصت، مستقیم و غیرمستقیم دامنه فعّالیت های خود در این زمینه را گسترش داد. او راه نجات جامعه از عقب ماندگی را تأسیس و توسعه نهادهای آموزشی جدید و متناسب با ترقّیات دنیا می دانست.
ص: 80
در عین حال، بسیاری معتقد بودند، راهی که با رشدیه برای تعلیم و تربیت گشوده شد، در واقع امر، بیراهه و برای جامعه مضّر است و بر این باور بودند که تأسیس واحدهای آموزشی با برنامه های جدید و در حقیقت تعمیم نظام آموزشی دارالفنون در مقیاس پایه، اساس و مبانی عقیدتی و ایمانی نسل جوان کشور را متزلزل خواهد کرد. به همین دلیل، مدارس رشدیه در شهرهای تبریز و مشهد و تهران بسته و بعضاً منهدم می شد و جان خود او در معرض مخاطره
قرار می گرفت. جالب توجه اینکه عقیده و باور مذکور در فوق، تاکنون نیز ساری و جاری است و دغدغه های دیرینه هنوز هم بر اندیشه و تفکّر آنها سیطره دارد و بعد از گذشت یک قرن از مشروطیت، مظاهر این جدال و منازعه فکری در مجالس و منابر، میزگردها و کنفرانس ها و رسانه ها مجال ظهور و بروز می یابد و دیده و شنیده می شود.
هر از چند گاه یک جناح فکری پیروز و تفکّر دیگر در محاق تعطیل می رود و پس از آرامشی موقت، مجدداً بحث از همان محل آغازین شروع می شود و هَلُمَّ جَرّا.
مطلب ذیل الذکر در یکی از این میزگردها و تحت عنوان «مدخلی بر تاریخ معاصر ایران» بیان و مکتوب و منتشر شده است که فرازی از آن عیناً نقل می شود:
«... به عنوان نمونه، اگر ما نظام آموزشی دوره صفوی را در نظر بگیریم و ببینیم که چه فعالیت هائی برای ایجاد یک نظام آموزشی نسبتاً قوی بعمل آوردند آن وقت متقاعد می شویم که باید ادامه دهنده آن راه باشیم. برای نمونه چند مورد از آن فعالیّت ها را نام می برم: ایجاد پشتوانه های مالی قوی بنام موقوفات برای آن نظام آموزشی، ساختن مدارسی که امروزه ساختن هر کدام از آنها به لحاظ مادّی حتّی از طاقت مراکز اقتصادی قوی خارج است یا حداقّل دشوار، و یا مثلاً از بین بردن آثار سوء خانقاه ها که نه تنها مدرسه بلکه تعلیم و تفکّر را مورد تهدید قرار می داد. این کارها کارهائی نیست که به راحتی بتوان از آن چشم پوشید. به قول آن ظریف مشکل از آنجائی شروع شد که دارالفنون را روبروی مدرسه مروی ساختند و بنا نشد
ص: 81
که همان مدرسه را احیا کنند. از همان ابتدای تجدد اندیشی یک نوع دشمن و رقیب برای نظام آموزشی درست کردند».(1)
ملاحظه می شود که تقابل این دو اندیشه در همان نقطه شروع و محلّ نزاع باقیمانده است.
ص: 82
در آن سال ها، اصفهان نیز متأثر از منازعات فکری تهران، با این اندیشه های متضّاد دست و پنجه نرم می کرد. انجمن ها که مرکزی برای طرح اینگونه بحث های داغ سیاسی و اجتماعی بود یکی پس از دیگری گشوده می شد. در ماه رجب سال 1325 هجری قمری روزنامه جهاد اکبر اسامی انجمن ها را چنین برمی شمارد: «انجمن اتحادیه علمای اعلام - انجمن اتحادیه طلّاب - انجمن اتحادیه سادات موسوم به انجمن سعادت - انجمن خونساریان - انجمن تجّار - انجمن سادات چهارسوی شیرازیان - انجمن سادات آقامیر سید حسن - انجمن سلسله جلیله صدریه».(1) و
چند ماه بعد یعنی در شوّال 1325 هجری قمری روزنامه انجمن بلدیّه ذیل عنوان بشارت خبر از تعداد دیگری انجمن می دهد: «... المنه لله که اهل اصفهان یکمرتبه از خواب غفلت بیدار... ، همه روزه انجمن بر پا می کنند و مدرسه تأسیس می نمایند از پیش ماه مبارک رمضان تاکنون چندین انجمن برپا نموده اند من جمله: محله شمس آباد انجمن الفت - چهارسو شیرازی ها انجمن نصرت - لنبان انجمن حسینی - انجمن شرافت - انجمن اخوّت - انجمن اتّحاد - انجمن سادات که این انجمن ها سوای انجمن هائی است که سابق برپا شده».(2)
هیجان و التهاب عمومی برای عبور از عقب ماندگیها و وصول به اهداف والای اجتماعی در جامعه موج می زد. مطالب مندرج در روزنامه ها و یا مطرح در
ص: 83
سخنرانیهای دست اندرکاران مشروطیت، دمبدم انتظارات مردم را افزایش می داد.
شور انقلابی برای در هم نوردیدن مشکلات، اکثر طبقات جامعه را فراگرفته بود. مفاهیمی چون استبداد، آزادی، معارف، قانون و... بطور گسترده در جامعه مورد مداقه قرار می گرفت. هر کس برای توجیه و مشروعیّت دادن به اینگونه الفاظ و مفاهیم، براساس دانسته های خود کوشش می کرد و در این مقوله ها سخن می راند. آنچه مقاله نویس روزنامه انجمن مقدس ملّی اصفهان نگاشته از همین دست سخنان است که ما قسمتی از آن را اینجا نقل می کنیم: «... همین فقه ما را در خارجه مترجمان به السنه عدیده ترجمه نموده اند و اسمش را قانون نهاده اند. حالا بعضی مستبدین بی خبر از عالم انسانیّت اسم قانون که گوشزد او می شود رم می کند می گوید سبحان اللّه قانون از فرنگیها است. بیچاره نفهمیده قرآن ما و فقه محمدی صلی الله علیه و آله خودش قانون است. هرچه آنها دارند از ما دارندای امان از بی فهمی - مردم اندر حسرت فهم درست - بحق حق قانون همان قرآن است قرآن همان قانون است پس اگر لفظ قانون انسان را کافر می کند باید حالا هزار باره قوانین(1) مرحوم میرزای قمی رحمةاللّه علیه را که رأس هر مطلبی را قانون می نویسد باید مثل زمان سابق که کتب عقلاء اهل دانش را با انبر می گرفتند بهمن طور این معامله را باید با قوانین الاصول بنمایند و حال آنکه احدی این حرف را نمی زند، باین حساب باشد باید قانون بوعلی سینا را هزار باره سوزانید ...».(2)
ص: 84
میل به تأسیس مدرسه و ایجاد مراکز آموزشی جدید در قلوب اکثر فعالین اجتماعی و مخالفین استبداد موج می زد و آنها یکی از راههای مطمئن برای وصول به آزادی را تحصیل علم و دانش می دانستند و می گفتند:
«مشروطه طلب حقیقی کسانی را می توان گفت که در توسعه معارف و علوم و افتتاح مدارس و مکاتب سعی وافر و کوششی بسزا دارند چرا که پیشرفت مشروطیّت و ترقّی مملکت و سعادت ملّت منوط به وفور علم و دانش است و پیداست که از ملّت جاهل کاری بر نیاید ...».(1)
براساس همین باور و تفکّر است که مدارس متعدد یکی پس از دیگری افتتاح شد و شروع به کار کرد. همت همه دلسوزان بر این جزم شد که در توسعه مراکز جدید آموزشی بکوشند و در این راه به تبلیغات وسیعی دست یازیدند و در همه مجالس و محافل این موضوع را مطرح انظار کردند و جدّاً معتقد بودند که: «... راه ترقی را بتازگی پیدا کرده اند و از برای پیمودن آن جادّه مهیّا و آماده گشته اند چه علّت کلّ ترقیّات که عبارت از تشکیل مدارس و تکمیل معارف باشد منظور نظر عموم ملّت و نقطه توجّه کافّه امّت شده و معلوم است که اگر آزادی را به درخت تشبیه کنیم بایست آن درخت در باغستان مدارس غرس شود و به آب معرفت و علم آبیاری گردد و اگر به طفلش تشبیه کنیم بایستی از پستان دبستان شیر خورد و در مهد علوم تربیت شود وگرنه آن درخت ثمری نخواهد بخشید و آن طفل به رتبه بشری نخواهد رسید و اهالی اصفهان که از این جهت عقب افتاده بودند و تا چندی قبل تعلیم علوم را(که) بموجب تکلیف اسلامیّت فریضه ذمّت عموم است حرام می دانستند اینک در نظرشان اهمیّت پیدا کرده و در این مدّت قلیل ره صد ساله پیموده اند و در تکمیل اسباب تحصیل سعی وافر نموده اند ...».(2)
ص: 85
در بحبوحه این شور و اشتیاق، پیروان ادیان و مذاهب دیگر و نیز میسیونرهای مذهبی بیگانه، مدارسی را در اصفهان راه اندازی کرده و موفق شده بودند تعداد معتنابهی از دانش آموزان را بخود جلب کنند تا آنجا که عدّه ای به انجمن ولایتی مراجعه می کنند و عارض می شوند که اطفال مسلمانان را غدقن نمایند به مدرسه اسقف نروند انجمن نیز نامه ذیل را به حکومت اصفهان می نویسد:
از انجمن - به توسط جناب جلالتمآب اجل آقای بیان الممالک دام اجلاله حضور شرافت ظهور حضرت مستطاب اجل اکرم افخم امنع آقای نظام السلطنه(1) مد ظله استدعا داریم چنانچه حضوراً وعده التفات فرمودید اولیاء اطفال را امر به احضار فرموده و حکم محکم شود در اینکه اطفال خود را به مدرسه اسقف نفرستند و هر گاه بعد ذلک رفته اند مأخوذ باشند غرّه ربیع الاخر 1325ه .ق.».(2)
مرحوم آقا شیخ مرتضی ریزی درباره مدارس جدید امریکائی می فرمود: «تخم دان کفر است» تخم دان زمینی را گویند که تخم شلتوک را پاشند و تخم دان گرفته و از آن زمین بعد نقل به اراضی شلتوک کار نموده تخمی هزار تخم می شود».(3)
ص: 86
علیرغم وجود این حساسیت ها و نگرانی ها، جوّ کلّی جامعه طرفدار و خواهان گسترش و بهبود روش های تعلیم و تربیت و بکارگیری دانش روز در مدارس بود.
شاهد بر این مدعا، مطالب فراوانی از این دست است که در مطبوعات روزانه و هفتگی و ماهانه و کتب منتشره به چاپ رسیده و بر سبیل مثال و مشتی از خروار متن ذیل منقول از روزنامه
جهاد اکبر قابل توجه است: «... باید دانست که پاره از کارها موقوف به دستورالعمل از دولت یا مجلس محترم نیست بدون اطلاع آنها هم اقدام مانعی ندارد. مثل تعلیم اطفال به وضع جدید و فرستادن آنها در مدارس اسلامیه و مثل تأسیس مدارس جدیده اما منع شرعی که نیست زیرا که علماء اعلام و حجج اسلام هیچوقتی مانع از تربیت اطفال و تعلیمات آنها به وضع جدید که اسباب سرعت ترقی است نبوده اند اگر هم در پاره ای اوقات ردعی و منعی از ایشان ظاهر می شد متعلق به اصل تعلیم و تربیت نبوده بلکه در کیفیات پاره ای ترتیبات تعلیمات بوده به این معنی که مدارس اسلامیه که تعلیم قرآن و خط و حساب و هندسه و جغرافی و مسائل و اعتقادات در آنها می شود ابداً مانعی ندارد ولو آنکه کیفیات خاصه هم داشته باشد از قبیل اوقات راحت که برای اطفال معیّن شده یا زنگ اخبار که برای آسودگی از قیل و قال قرار داده شده ولی مدارسی که غیر مسلمانان احداث کرده اند و محض برای اغواء اطفال مسلمین و دعوت آنها به اباطیل فراهم شده جدّاً و اتفاقاً علماء اعلام منع می فرمایند و با نهایت ایستادگی اطفال مسلمین را از تعلیم و تعلّم در آنجاها غدغن می نمایند و البته مسلمانان هم باقتضاء ملی و غیرت اسلامی باید متابعت کنند و اطفال ساده و خالی الذهن خود را در اینگونه مدارس که دام شیطانست نفرستند... .
...و منع دولتی هم در تأسیس مدارس و تعلیم اطفال نیست بلکه ترغیب و همراهی دولت در امر معارف بیشتر از اقدامات اولیاء اطفال است. همیشه جهد در زیادی معارف دارند و احکام متکثره در تغییر وضع مدارس فرمودند حتی آنکه رواج
ص: 87
مدارس به وضع جدید را از مآثر عهد مظفری دانسته اند.
...پس خود مسلمانان باید سعی در تکثیر مدارس و تربیت اطفال خویش بنمایند...».(1)
انگیزه های موجود در جامعه در این برهه از تاریخ شهر اصفهان، باعث شد افرادی دلسوز و باورمند با اهداف و توانمندی های فردی به بنیادگذاری و گشودن مدارس نوین بپردازند. شوربختانه چون بیشتر این مدارس از سر احساسات شکل گرفته و فاقد اساسی متین بود، یا شبهاتی در مورد صلاحیت و نیّت واقعی مؤسسان آن در جامعه به گوش می خورد، هر یک پس از اند سالی در محاق تعطیل فرو رفت.
در آستانه انقلاب مشروطیت(حدود سال های 1324 - 25ه .ق.) مدارس مذکور در جدول ذیل در اصفهان مفتوح بود. در ستون چهارم جدول مدت زمان ماندگاری و یا تاریخ تعطیل هر یک ذکر شده است.(2)
ص: 88
تصویر
ص: 89
1 - مدیر مدرسه معرفت - «جناب مستطاب آقا میرزا محمدتقی مدیر مدرسه مبارکه معرفت» بوده است. مدیر روزنامه جهاد اکبر از این میرزا محمدتقی ذیل عنوان «ریخته قلم یکی از ادباء» چندین مقاله در روزنامه خود چاپ کرده است. ر.ک. روزنامه جهاد اکبر سال اول شماره 2 صفحه اول مورخ 14 محرم سنه 1325ه .ق.
2 - مدرسه شرافت را که تاریخ فرهنگ اصفهان جزء مدارس تأسیس شده در سال 1324ه .ق. محسوب داشته قطعاً حدود جمادی الاولی 1325ه .ق. تأسیس شده ر.ک. روزنامه جهاد اکبر ش 20 نهم جمادی الثانی 1325 ضمناً مشخصات کامل و صحیح مؤسس چنین است: مؤسس مؤتمن السلطان آقا میرزا محمدحسین انصاری سرتیپ المتخلص به ثمره، همان مرجع.
3 - مدرسه معارف در سال 1325ه .ق. افتتاح شده ر.ک. روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان ش 14 ص 7 سال اول 23 صفر المظفر 1325ه .ق.
ص: 90
موضوع این قسمت بررسی عملکرد سازنده مرحوم معین الاسلام بدواً در تأسیس مدرسه ایتام و متعاقباً در مدیریت مدرستین علیّه و ایتام و چگونگی شکل گیری آنهاست.
معین الاسلام پس از مدت ها اندیشه و صرف وقت برای تأسیس یک واحد آموزشی کارا، هوشمندانه توجه کرد که در همه مدارسی که به سرعت و سبقت یکی پس از دیگری گشایش می یابد، مآلاً رگه هائی از جلب منفعت و سودجوئی نیز مشاهده می شود.
متعلمین همه این مدارس بایستی شهریه می پرداختند و خود، کتاب و لوازم التحریر و حوایج آموزشی خویش را تأمین می کردند. به این ترتیب چه کسانی قادر به تحصیل در این مدارس بودند؟
در آن روزگاران، اطفال جامعه، تعلّق به یکی از 4 گروه اجتماعی ذیل داشتند:
الف - فرزندان متموّلین که برحسب میزان تموّل والدین، در شرایط مختلف قرار می گرفتند. حتی ممکن بود تحت نظر استاد اختصاصی و در خانه تحصیل کنند. متعلّقین به این طبقه، بسیار کم و معدود بودند.
ب - اطفال کارگزاران و منتسبین به حکومت، که در هر مقام و درجه ای بودند النهایه می توانستند هزینه های تحصیل فرزندان خود را تهیه کنند.
ج - اکثریّت یعنی قاطبه مردم، این قشر نه تنها در اندیشه درس و مدرسه فرزندان خود نبودند بلکه قبل از تولّد آنها، دعا می کردند فرزندشان ذکور باشد تا از همان
ص: 91
کودکی و اوان جوانی به
کار مشغول شود و بتواند در تأمین وجه معیشت خانواده یار و کمک حال باشد. درجه نیازمندی و شدّت فقر آنها به حدّی بود که حتّی تصور اشتغال به تحصیل این اطفال برای والدین آنها محال بود چون هم باید از درآمد ناشی از کار آنها صرفنظر کنند و هم ماهانه مبالغی برای او هزینه کنند و این وضعیت با درآمد بسیار اندک و معیشت در حدّ سدّ جوع و قوت لایموت همخوانی نداشت.
د - اطفال بی سرپرست رها شده در جامعه که بدون پدر یا والدین و آسیب پذیرترین افراد جامعه به شمار می رفتند و معین الاسلام فقط به این گروه می اندیشید. به کودکان بی گناهی که در آن جامعه زراندیش و آن وانفسای خودبینی و بی اعتنائی توانگران و مال داران، مظلوم واقع شده بودند. قلب معین الاسلام برای این یتیمان می تپید. گوشش شنوا و چشمش بینای کار آنها بود و دیگران!!
اما توان شخص او برای مقابله با این ظلم و ستم، اندک بود. پس ذهن خلاق، این ودیعه خدا را به کار گرفت. دست به کار شد و گروهی را در کفالت این امر و عمل خیر، با خود یار و همکار کرد و در رأس آنها آیت اللّه حاج آقا نوراللّه بود.
پنجاه سال بعد از این تاریخ، برادرزاده گرامی و ارجمند معین الاسلام، شهید مظلوم حضرت آیت اللّه شمس آبادی نیز همین دغدغه ها را داشت. دغدغه معیشت یتیمان، فرزند پاک نژاد علی علیه السلام را دل مشغول می داشت، که این سنّت حسنه همیشه تاریخ از اجداد تا اخلاف در این دودمان ساری و جاری بوده است.
معین الاسلام و برادرزاده شهیدش از یک چشمه سیراب و شاخه های سرسبز تناور یک درخت بودند... .
لذا، به فاصله زمانی پنجاه سال، این یک، مدرسه ایتام را تأسیس می کند و آن یک «انجمن مددکاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ویژه ایتام اصفهان» را بنیاد می گذارد و هر دو به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نظر داشتند که فرمود: «انا و کافل الیتیم کهاتین فی الجنة»
ص: 92
تصویر
ص: 93
تصویر
برگرفته از کتاب: مجالس اهل ایمان در مساجد و تکایای اصفهان - انتشارات کانون پژوهش چاپ اول 1386 صفحه 236 از برکات ماندگار حضرت آیةاللّه آقای حاج سید محمد علی روضاتی ادام اللّه ظلّه
ص: 94
تصویر
تابلوی مدرسه مبارکه ایتام واقع در محله شمس آباد سال 1325 هجری قمری
مدیر و مؤسس: سید محمد علی موسوی مازندرانی معین الاسلام
ص: 95
اگر چه در عنوان مقال و نیز در جدول، مدرسه ایتام را در شمار و عداد سایر مدارس نوین اصفهان ذکر کردیم اما در حقیقت این مدرسه تفاوت های چندی با سایر مدارس دارد که ذیلاً به آن می پردازیم:
1 - بر تارک این مدرسه حدیث شریف نبوی می درخشد. یعنی نظر به صبغه معنوی کاراست فراسوی دلمشغولی ها و چشمداشت های مادّی.
2 - در تأسیس این مدرسه تنها دغدغه ها و عمل به تکالیف شرعی در قبال یتیمان بی سرپرست مد نظر بوده است.
3 - تنها مدرسه ای است که دانش آموزان آن از گروه انبوه محروم، فقیر و بی سرپرست جامعه بوده که راهی به هیچ دهی نداشته اند.
4 - مدیر مؤسس با عبرت از عمر کوتاه سایر مدارس، راه دشوار تأسیس و دشوارتر نگهداری و تداوم را مدّ نظر داشته لذا هوشمندانه تعدادی از رجال شهر را پشتیبان اساس و کیان مدرسه قرار داده است.
5 - مدیر مؤسس علاوه بر اینکه خود از اعیان علماء و رجال این شهر بود، شخص اول روحانی اصفهان در آن روزگاران را دخیل در امور کرد و قرار گرفتن او در رأس انجمن، استمرار پشتیبانی مالی مدرسه را تضمین کرد.
6 - انجمنی که در رأس تشکیلات مدرسه تأسیس شد، در مسائل کلان مدرسه دخالت داشته و شاید اولین مدرسه ای است که عقل جمعی بر آن حکمفرما بوده است.
7 - درآمد این مدرسه از محل اعانات بوده و همه درآمد و هزینه آن بطور شفاف در جرائد چاپ می شده است. این اطلاع رسانی که برای اولین بار انجام می شده نوعی
ص: 96
احترام نه تنها به اعانه دهندگان بلکه تکریم همه مردم و جلب اعتماد و نظر آنها بوده است.
8 - تنظیم و تحریر نظامنامه برای مدرسه، حاکی از وجود ذهن علمی در بنیادگذار است که ساختار و تشکیلات مدرسه را در چارچوب سازمانی تعریف کرده است. ماده ششم همین نظامنامه می گوید:
«ماده ششم نظامنامه مدرسه مبارکه ایتام در شرایط اعانه آن است.
اول آنکه هر کسی اعانه مرحمت فرموده از برای مدرسه متبرکه، حق دارد اسم مبارک خود را در دفتر اعانه ثبت و ضبط مشاهده فرماید.
ثانی آنکه باید عین آن وجه در کتابچه خرج و دخل مدرسه ثبت شود و چاپ شده منتشر شود.
ثالث: اعانه دهندگان کلاً حق دارند رسیدگی و مداخله در مصرف آن وجه بنمایند.
رابع آنکه اگر شخصی اعانه مرحمت فرموده باشد و در دفتر اعانه اسم مبارک او نباشد یا در کتابچه خرج و دخل که هر شش ماه یک مرتبه به طبع رسیده و منتشر می شود اسم مبارکش نباشد در این صورت خیانت دفتردار و مدیر هر دو ثابت خواهد شد و باید به مجازات برسند.
خامس آنکه تمام اعانه دهندگان حق این مجازات را دارند و ناظر هم مسئول خواهد بود به اطلاع جناب آمیرزا ابوتراب نائینی.
سادس آنکه آنچه اعانه مرحمت می شود استدعا می نمائیم از جناب مدیر جریده فریده محض تشویق عامه اسامی متبرکه اعانه دهندگان را با تعیین وجه اعانه درج فرمائید و منتشر شود».(1)
ص: 97
تصویر
معین الاسلام و دانش آموزان که کارنامه های خود را در دست دارند.
ص: 98
بازخوانی و مداقه در محتوای مادّه ششم نظامنامه برای هر انسان آزاده ای لذت بخش است. معنی تقوی، هم اندیشی، کار دسته جمعی، اعتقاد به حقوق دیگران، تعبیه اهرم های لازم برای جلوگیری از هر گونه سوء استفاده، پیش بینی مجازات برای هر گونه تخطی احتمالی، احترام به شخصیت و اموال مردم در کلمات و عبارات بند ششم متبلور است.
اینکه در صد و چند سال پیش برای تأسیس یک واحد آموزشی کوچک چنین بنیان استوار و اساس متین را اندیشیده اند، مسئولیت های انسان امروز را در عرصه های مختلف از جمله هزینه کردن بودجه های کلان صد چندان می کند.
نظم و ترتیب در نگهداری حساب و دفاتر و مراعات نهایت درجه امانت در وجوه مأخوذه افعال و مفاهیمی است که پدران ما خود عمل کردند و عمل به آن را به ما وصیت کردند و دیده نگران آنها متوجه اعمال اخلاف است. با چنین روحیّه و عملکردی بود که کشور را در درازنای تاریخ از عقبات دشوار گذراندند و این ودیعه گرانبها را به ما سپردند... تا چه کند همت والای تو.
معین الاسلام، هوشمندانه و از سر درد و غیرت نه حبّ جاه و مال اندوزی، مدرسه ایتام را تأسیس کرد. قیام و اقدام او برای تأسیس مدرسه ای خاص ایتام، صرفاً بر مدار جنبه های معنوی و ملاحظات انسانی قرار داشت.
در میان آن جامعه مظلوم و فقر زده، دغدغه های فکری او به قشر یتیم معطوف شده بود، لذا با عزمی جزم و ایمانی راسخ به تدارک اساس و مبانی این مهمّ پرداخت. نظامنامه مدرسه را نوشت. مرد بزرگ متنفّذ کارا، یعنی آیةاللّه حاج آقا نوراللّه رئیس انجمن ولایتی را در این راه با خود یار و همراه و او را ابوالارامل و الایتام خطاب کرد.
یکی از مردان موجّه روز را که متعاقباً معرفی خواهیم کرد به نظامت مدرسه برگزید و حلقه یاران و هم اندیشان برای افتتاح این واحد آموزشی فراهم آمد و یقیناً ضامن
ص: 99
ماندگاری آن نیّت خالص و ذهن وقّاد بوده است.
میرزا مسیح خان ناظم الاطباء(حافظ الصحه بعد)، دانش آموخته طب قدیم و فارغ التحصیل طب جدید از دارالفنون، چنان به دیانت، امانت و توانمندی های معین الاسلام اعتقاد داشت، که بی دریغ نظرات و اطلاعات خود را در اختیار او قرار داد و علاوه بر آن از حامیان مالی جدّی و مستمر مدرسه قرار گرفت تا آنجا که معین الاسلام را مأذون ساخت ملک او را اجاره دهد و منافع آن را صرف پرداخت هزینه های مدرسه کند.
در آستانه افتتاح مدرسه و در تداوم اقدامات برای تأمین منابع مالی موجبات صدور این دستخط را فراهم ساخت.
صورت دست خط مبارک بندگان حضرت ثقةالاسلام ایّده اللّه فی الدارین
سارعوا الی مغفرة من ربّکم مسلم است بهترین قربات و افضل طاعات تربیت و تعلیم اطفال یتیم و حفظ آنها از اشغال منهیّه و گدایی و دزدی و سرقت که فعلاً شغل غالب و کسب عامّه است می باشد و بر هر ذی مکنتی لازم و واجب است که در این مقصود مقدس به قدر قوه همراهی نموده. امام عصر و حضرت رسالت صلوات اللّه علیهما را از خود خوشنود و راضی بنماید و اهتمام بشود که اطفال هم دارای علم و هم صنعت بوده باشند. داعی هم در اعانه ابتدائی و هم در شهریه آن به قدر امکان خود حاضرم.
والسلام علی من اتبع الهدی فی 27 شهر صفر 1325
متعاقب صدور این دستخط هشت نفر به اسامی مفصله ذیل مبالغی به صورت اعانه پرداخت می کنند.
ص: 100
صورت اعانه که جهت مدرسه ایتام مرحمت شد از قرار ذیل است:
مرحمتی آقای ثقة الاسلام ایالت کبری آقای نظام السلطنه آقای حاج سیّدمحمد باقر
برای اثاثیه ادام اللّه شوکته
آقای آغاباشی آقای میرزا عبداللّه خان امیر پنجه جناب آقای آقامیرزاابوالقاسم خاجوئی جهت کفش اطفال
جناب آقای محمدحسین ضرابی آقامیرزا احمد دلال پارچه چند عدد کلاه جهت اطفال
در اجرای ماده ششم نظامنامه صورت دستخط و نام و مبلغ پرداخت شده از طرف اعانه دهندگان اولیه، پس از افتتاح مدرسه در روزنامه انجمن مقدسّ ملّی اصفهان درج شده است.(1)
سرانجام افتتاح مدرسه ایتام رسماً اعلام می شود و اعلامیه افتتاح در روزنامه انجمن مقدّس ملّی اصفهان چاپ و منتشر شده است:
لایحه متعلقه به مدرسه ایتام که به اداره فرستاده شده
به توجه بندگان مستطاب حضرت اشرف ایالت کبری دام اجلاله العالی و همت عالی بندگان مستطاب ابوالارامل و الایتام حضرت ثقةالاسلام ادام اللّه ظلّه علی رؤس الانام و همراهی حجج اسلام و علماء اعلام مدرسه مبارکه ایتام در محلّه شمس آباد در خانه مرحوم حاجی میرزا مهدی الماسی افتتاح شد که انشاء اللّه عجالةً بیست و پنج نفر یتیم فقیر را ولدی الاقتضاء تا پنجاه نفر الی صد نفر پذیرفته شوند و آنها را مجاناً در مکتب ابتدائی تعلیم نمایند و اصول و فروع دین اسلام را به آنها بیاموزند و در ضمن هم صنعتی که به درد این اطفال بی پدر بخورد به آنها
ص: 101
آموخته شود و از بی نوائی تلف نشوند و به قدر قوه اعانه مدرسه هم به آنها لباس و لوازم التحریر و کتاب و غیره داده می شود پس بر بزرگان و غیرتمندان تمام ایران خاصّه اصفهان واجب و لازم است که هر کدام بقدر وسع و طاقت خود در این عمل خیر همراهی کنند و کوتاهی نفرمایند و بدانند که معنی صدقات جاریات همین است که فایده آن را در دنیا و آخرت خواهند برد. گذشته از آیات و اخبار محکمه در این خبر شریف رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرمایند: «انا و کافل الیتم کهاتین فی الجنّة» یعنی من و کفالت کننده یتیم مثل این دو انگشت با هم در بهشتیم و اشاره به دو انگشت سبابه فرمودند و وسطی یعنی پرستار و یاری کننده یتیم با من در بهشت، هم منزل و هم نشین می باشد.
مکن امروز تنگی با یتیمان
که فردا با یتیمانت کنند آن
و هر کس اعانه مرحمت می کند بداند که اسم آنها با وجه اعانه و صورت جمع و خرج مدرسه همه هفته در جرائد ثبت خواهد بود.
تشکیل اجزاء مدرسه از این قرار است
مدیر: آقامیرزا محمدعلی معین الاسلام؛ ناظم: جناب آقامیرزا نورالدین مجلسی
انجمن
مدیر روزنامه بعد از درج لایحه افتتاحیه مدرسه، بلافاصله خود ذیل عنوان انجمن، تعریض گونه می نویسد: «مستدعی از مدیر مدرسه جدیده می باشم که چون آغاز و بناء کار است طوری نفرمایند که اسباب خنده اجانب و اغیار گردد. چون که اول تأسیس است و حکایت تدریس می باشد اولی آن که تکالیف شاقّه را قدری ملاحظه نمایند و به سهولت پردازند تا انشاء اللّه اساس این بناء محکم و قاعده آن
ص: 102
مستحکم گردد... ».(1)
آنچه روزنامه نویس را برانگیخته تا این تعریض را بنویسد ادّعاهائی است که مدیر مدرسه در لایحه افتتاحیه آورده است. مدیر در این لایحه پیش بینی و وعده کرده است که لدی الاقتضاء تا پنجاه نفر الی صد نفر یتیم را در مدرسه بپذیرد و آنها را مجانا در مکتب ابتدائی تعلیم کند... و در ضمن صنعتی هم به آنها بیاموزد علاوه بر آن لباس و لوازم التحریر نیز به آنها بدهد... .
در صفحات بعد خواهیم دید که مدیر مدرسه به وعده های خود وفا می کند.
روز یکشنبه چهارم جمادی الاولی سال 1325ه .ق. ثقةالاسلام(آیةاللّه حاج آقا نوراللّه) به همراه عده ای از رجال و علماء به بهانه امتحان و در حقیقت برای تأیید و ترویج به مدرسه ایتام می رود. یکی از شاگردان در خطابه ای به تعریف و تمجید از ثقةالاسلام می پردازد از جمله می گوید:
«... ای ابوالارامل و الایتام، ای پدر مهربان، ای ثقةالاسلام حال که ما را از نکبت گدائی رهائی دادی و این بنای مقدس را نهادی ما بی پدران را به امید دیگران مگذار که این بی رحم مردمان همان کسانی هستند که خدا خطاب به آنها می فرماید «کلّا لا تکرمون الیتیم...»
از این دون همتان لئیم توقع نان دادن به یتیم مدار و ما بی نوایان را به بی پدران دون همت مسپار و ایشان را چون خود بلند همت منگار».
صدای آفرین از حضار بلند می شود پس از آن مجلس که از نظر تهییج احساسات مهیّا بوده تصمیم می گیرد این گونه جلسات را متعدد سازد. در این هنگام شاهزاده محمد جعفر میرزا بصیر الممالک پیشنهاد می کند جلسات «همه هفته روزهای یک شنبه عصر از یک ساعت و نیم به غروب مانده تا شام» برگزار شود و اعضاء مجلس از این قرار تعیین می گردد.
ص: 103
صورت اشخاصی که به جهت انجمن مدرسه ایتام انتخاب شدند:
بندگان حضرت ثقةالاسلام ادام اللّه بقاه - حضرت مستطاب شیخ الاسلام - نواب والا شاهزاده محمد جعفر میرزا بصیر الممالک دام اقباله العالی - نواب اشرف والا شاهزاده محمدرضا میرزا رئیس پست خانه - جناب جلالتماب اجل آقای محاسب الدوله - جناب جلالتماب آقای آقا میرزا عبداللّه خان امیرپنجه - جناب مستطاب زبده الارکان و الاعیان آقای حاجی محمدحسین صاحب تاجر کازرونی - جناب مستطاب آقای میرزا مسیح خان ناظم الاطباء - جناب جلالتمآب آقای آقامیرزا فضل اللّه خان دام اقباله - جناب جلالتماب آقای آقامیرزا احمدخان امیرپنجه - جناب
جلالتماب آقای آقا میرزا رضاخان نائینی - جناب مستطاب شریعتمآب آقای صدرالمحدثین - جناب مستطاب زبدةالاشراف حاجی سید محمدحسن بنکدار - مدیر مدرسه مبارکه.(1)
همان طور که ملاحظه می شود مرحوم آقاخان محاسب الدوله هم در جمع شرکت کنندگان و در این جلسه حضور داشته و او هم به عنوان یکی از اعضاء انجمن انتخاب می شود و شاید سابقه تحصیل او در دارالفنون که نوعی تحصیلات دانشگاهی محسوب می شده در این گزینش مؤثر بوده است. نگارنده احتمال می دهد که حضور محاسب الدوله در این انجمن موجب تشجیع او برای گشودن مدرسه ای دیگر شده است که متعاقباً به آن خواهیم پرداخت.
افتتاحیه تصدی نظامت مدرسه به عهده او اعلام شده است، از چهره های مطرح روز و در تنویر افکار و ترویج معارف ساعی و پیش قدم بوده است.
نورالدین با داشتن هنر نویسندگی و شاعری و نوشتن انواع خطوط و احاطه به اطلاعات وسیع اجتماعی در کشمکش های اوایل مشروطیت انتشار روزنامه را وجهه همّت ساخت لذا به این دلیل و دلایل دیگر پس از اندک زمانی از نظامت مدرسه کناره گرفت و معین الاسلام خود به تنهائی انجام همه امور را متکفل شد و تا آخرین روزهای اشتغال، اسناد مدرسه از او به عنوان مدیر و ناظم نام برده است.
نورالدین مجلسی ابتداء روزنامه فرج بعد از شدّت و سپس روزنامه بلدیه را منتشر ساخت و در همین اوقات هم قلماً در ترویج معارف می کوشیده است مثلاً در روزنامه فرج بعد از شدت طی مقاله ای در تحسین و تشویق کسانی که به معارف می پردازند می نویسد: «... و باز در تأکید طلب کردن علم می فرماید: «اطلبوا العلم ولو بالصین» طلب علم کنید اگر چه به رفتن به چین باشد. و غرض پیغمبر صلی الله علیه و آله از این فرمایش جنس علم است. چرا که الف و لام جنس است و مقصود حضرت از این فرمایش تمام علوم است که بعضی راجع به معاد و بعضی درباره معاش است که علم صنایع باشد که تحصیلش بر ما لازم است اگرچه به رفتن به چین باشد چرا که آبادی هر مملکتی اولاً موقوف به داشتن قوت است و قوت موقوف به داشتن ثروت است و ثروت موقوف به داشتن صنعت است و صنعت موقوف به تحصیل علم است و تحصیل علم موقوف به تأسیس مدارس است(1) پس امروزه هیچ چیز
ص: 105
برای ما لازم تر از مکاتب و مدارس نیست چرا که هر مملکتی که در روی زمین آباد شد تواریخ و جراید به ما خبر می دهد که به این ترتیب شد. این ترقی فوق العاده که برای ژاپون پیدا شد در این مدت قلیل نبود مگر بواسطه علم ...».(1)
نورالدین مجلسی در ادامه کار روزنامه بلدیه را منتشر ساخت و به مشاغل و مسئولیت هائی در ارتباط با بلدیه نو تشکیل نیز می پرداخت.
معین الاسلام در این ایّام با شوق وافر و نیّت خالص همه امور مدرسه ایتام را شخصاً و با کفایت کامل کفالت کرد. به همه طرق شرعی و محترمانه ممکن برای تأمین نیازهای مالی مدرسه دست یازید و در همه موارد رأی صائب او کارساز بود. به هر نحو ممکن ولو اندک و نمادین و حتی برای یک بار، مشارکت مالی حکام وقت را جلب می کرد به عنوان مثال به متن ذیل توجه فرمائید:
عرض تشکر
چون در موقع ورود میمنت مسعود بندگان حضرت مستطاب اشرف اسعد اعظم والا حضرت نیرالدوله(2) فرمانفرمای ایالت جلیله اصفهان دامت شوکته و عظمته متعلمین مدرسه ایتام به اتفاق مدیر مدرسه برای عرض تبریک و تقدیم ادعیه خالصانه ایتام به حضور مبارک ایالت کبری مشرّف شدند و مورد الطاف و تفقدات ملوکانه گردیدند و مبلغ بیست و پنج تومان نقد باعانه مدرسه کرم فرمودند ...».(3)
ص: 106
جالب توجه اینکه، همین ایالت کبری در طوفان هیجانات و التهابات مشروطیت چون خس و خاشاک مسلوب الاراده و منفعلانه اندک مدتی در اصفهان ماند و جایش را به دیگری داد که خود جای تحقیق و بحث مستوفی دارد اما جالب توجه تر آنکه دانش آموزان یا به اصطلاح روز متعلمین مدرسه ایتام همراه با مدیر مدرسه در تظاهرات و تجمعات اعتراض آمیز مردم فعالانه شرکت داشته اند. برای مشاهده مثال هائی در این زمینه ن. ک به جراید آن روز از جمله روزنامه جهاد اکبر، ش 40، ص 7، سال اول ذی القعده 1325ه .ق. و روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، شماره 2، ص 5، سال 2 ذی القعده 1325ه .ق.
ص: 107
تصویر
معین الاسلام (نفر وسط) و جمعی از معلمین مدرسه
ص: 108
عصر روز دوشنبه دوم رجب سال 1325 هجری قمری، مدیر مدرسه از اعیان و اشراف ذوی الاحترام با امضاء آقای ثقةالاسلام، دعوت می کند که برای تشویق اطفال و امتحان سه ماهه آنها
در مدرسه ایتام واقع در محله شمس آباد حضور به هم رسانند. امتحان به خوبی انجام می شود و اطفال مورد تشویق حضار قرار می گیرند. در این بین «جناب صدرالمحدثین خوانساری خطبه منیفه ادا نموده خیلی با اثر باعث گریه و انقلاب حاضرین شد بعد بنای اعانه شهریه برای مدرسه شد همه حاضرین همراهی نمودند من جمله آقای ثقةالاسلام هشت تومان مجموع مبلغ بیست تومان فراهم شده بنا شد بر همین قرار در هر ماه این مبلغ داده شود ...».(1)
در این جلسه معین الاسلام موفق می شود برخی دعوت شدگان را متعهد کند که فعلاً ماهی مجموعاً بیست تومان به طور استمرار را بر ذمّه گیرند.
ماوقع مذکور در فوق که در روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان ذیل عنوان «مدرسه ایتام» درج شده است، متصمن دو خبر دیگر نیز می باشد:
1 - اعلام می کند که تعداد اطفال به سی و هفت[37] نفر بالغ شده است. معین الاسلام در لایحه افتتاحیه نوشته بود که تعداد اطفال را از بیست و پنج[25] نفر تا پنجاه الی صد نفر افزایش خواهد داد لذا در قدم اول موفق به جذب دوازده متعلم یتیم جدید شده است.
2 - می نویسد: «... چشم اهالی وطن روشن که تمام اطفال دبستان ملبّس به لباس اسلامی خودمان بودند ...».(2)
توضیحاً اشاره می شود که در این ایام نهضت پرشوری برای احیاء صنعت وطن(3)
ص: 109
در جامعه شکل گرفته بود. از جمله در مورد منسوجات و نساجی و تبلیغ اینکه از پارچه های کرباس و کیش دست باف خودمان لباس تهیه کنیم هزار مرتبه بر پارچه های عالی وارده از فرنگ مزیت و شرف و افتخار دارد. خطابه ها و سخنرانی های شورانگیز در مجالس و محافل ایراد می شد. همزمان حاج محمدحسین کازرونی مؤسس شرکت اسلامی(اسلامیه)(1) با تشویق های آیةاللّه حاج آقا نوراللّه و اعضاء انجمن ولایتی نسبت به تولید پارچه برای ملبوس مردم اقدام کرد و غرض از لباس اسلامی در عبارت مدیر مدرسه ملبوس اطفال است که از پارچه های بافت وطن دوخته شده بود. مدیر مدرسه در لایحه افتتاحیه آرزو کرده
ص: 110
بود ملبوس اطفال را هم تأمین کند و چنین کرد.
امور مدرسه با نظم و ترتیب پیش می رود. همه اندیشه و فعالیت مدیر متوجه و متمرکز بر حسن اداره مدرسه است. در جامعه آشوب و هرج و مرج حکمفرماست و در زمینه های فکری، بحث و جدلهای مربوط به مشروطه و استبداد کماکان جریان دارد. هیجان و میل به نجات وطن از طریق تأسیس واحدهای آموزشی و گسترش معارف در بین انقلابیون همچنان جاری و ساری است. باورمندان به وجوب توسعه مراکز آموزشی کماکان بالقوه بدین مهمّ می اندیشیدند و بالفعل در این راه می کوشیدند.
میرزا آقاخان محاسب الدوله(مصفی) نیز که از سابقین معتقدین این فکر بود اینک که در جمع دیگران به عضویت در انجمن مدرسه ایتام انتخاب شد، عملاً در کوران مسائل آموزشی قرار گرفت و بیش از پیش اندیشه تأسیس مدرسه ای در سطوح بالاتر از ابتدائی در او نضج یافت.
محاسب الدوله دانش آموخته ای از دارالفنون در رشته مهندسی بود که به استخدام بانک شاهنشاهی درآمد. بانک شاهنشاهی(1) همان بانک انگلیس بود که رویتر و در حقیقت استعمار انگلستان توانست به رشوه و عشوه با کارگزاری میرزا علی اصغرخان امین السلطان(اتابیگ اعظم بعدتر) و بازی سازی سر درومندولف وزیرمختار انگلیس، در ژانویه 1306 = 1889ه .ق.(2) امتیاز آن را از ناصرالدین شاه
ص: 111
قاجار بگیرد. یعنی تأسیس بانک با حق انحصاری صدور اسکناس به مدت شصت(1) سال و حق انحصاری در تمام مملکت برای استخراج معادن آهن، مس، سرب، منگنز، زغال سنگ و غیره.
اعطاء چنین امتیازی به یک کشور بیگانه، به چوب حراج می ماند که بر پیکر نحیف ایران زده باشند. مؤلف کتاب عصر بی خبری می نویسد: «یکی از مؤسسات انگلیسی که تقریباً مدت نیم قرن زنجیر اسارت اقتصادی به دست و پای ملت ایران افکنده بود بانک شاهنشاهی ایران است».(2)
«... قبل از مبادله آن(یعنی امتیازنامه) ناصرالدین شاه توسط امین السلطان از سر هنری دروموند ولف وزیر مختار انگلیس و جرج رویتر حلّ چند مسئله را می خواهد که مهمتر از همه یکی تعهد پرداخت یکصد هزار تومان(چهل هزار لیره انگلیسی) وام بود که برای مخارج سفر اروپا نهایت ضرورت را داشت... این نظرها(درخواست ها) با نوشتن چند تعهدنامه به عنوان منضمات و ملحقات امتیاز نامه بانک شاهنشاهی تأمین می گردد... «امضاء کننده ذیل متعهد می شود به مبلغ
ص: 112
چهل هزار لیره انگلیزی فوراً به ورود خودش به لندن به حضور اعلیحضرت اقدس همایونی کارسازی نماید... تحریراً در طهران به تاریخ سیم جانویه هزار و هشتصد و هشتاد و نه 1889 «محل امضاء و مهر جارج دورویتر» در حضور من امضاء شد(محل مهر و امضاء هنری درامندولف ایلچی مخصوص و وزیر مختار اعلیحضرت پادشاه انگلیس به دربار ایران»(محل مهر سفارت انگلیس).(1)
محاسب الدوله از عضویت خود در بانک شاهنشاهی چنین می گوید:
«... مدتی در طهران در اداره معادن بانک شاهنشاهی مشغول بودم. گاهی برای کشف معدنیات به اطراف مسافرت می نمودم یک سفرهم به اتفاق همان جنرال شیندلر برای افتتاح بانک شاهنشاهی به اصفهان آمدم و پس از سه ماه اقامت و تأسیس بانک به طهران مراجعت کردم. پس از مدتی در بانک شاهنشاهی اصفهان اختلالاتی پیدا شد برای اصلاح و رفع آن اختلافات بنده را به اصفهان فرستادند(سالهای) متمادی در بانک شاهنشاهی اصفهان مشغول بودم. پس از مدتی به علت ضعف قوی و ضعف باصره از بانک استعفا دادم. رؤسای بانک شاهنشاهی این استعفای بنده را
با کمال تأسف که کاغذش موجود است قبول کردند و مبلغ دوهزار و پانصد ریال به بنده لطف کردند ...».(2)
مرحوم سید مصلح الدین مهدوی در ترجمه مرحوم محاسب الدوله می نویسد: «میرزا آقاخان محاسب الدوله فرزند حسینقلی خان مصفی فاضل و عارف از دانشمندان معروف و عرفاء مشهور و از مشایخ سلسله نعمت اللّهیه صفی علیشاهی در اصفهان بود که از طرف ظهیرالدوله اجازه ارشاد و دستگیری داشت و در اواخر
ص: 113
عمر جزو پیروان مرحوم آقامیرزا عباس صابر علی پاقلعه ای درآمد ...».(1)
محاسب الدوله می نویسد: «... یکی از کارهائی که همیشه مایل و شایق بودم توسعه و ترویج معارف بوده با محذوراتی که در پیش بود ...».(2)
محاسب الدوله در آن زمان خود از جوّ ملتهب جامعه و بیگانه گریزی و بیگانه ستیزی عامه مردم آگاهی کامل داشت. هنوز چند صباحی بیش از تعطیلی مدرسه میرزا اسداللّه خان منشی قنسولگری روس نگذشته بود. مؤلف تاریخ فرهنگ اصفهان در مورد مدرسه علمیّه می نویسد: «در سال 1322ه .ق. مرحوم آسید خلیل که از دراویش نعمت اللّهی و از تابعین عالم ربانی مرحوم حاج ملا سلطانعلی گنابادی و دارای فکری روشن و بلند بود، مدرسه ای به طرز جدید در پشت باغ چهلستون در محل دروازه دولت و محل فعلی خیابان سپه کنونی تأسیس نمود. عمارت مدرسه باغ بزرگ و مفرّحی بود و مدیریت و سرپرستی آن به عهده مرحوم میرزا اسداللّه خان منشی قنسولخانه(کنسولگری) روس بود. این مدرسه نیز دوامی ننموده به علت مخالفت عده ای در اندک زمانی منشور انحلال در نوشت».(3)
از مجموع مطالب منتشره و عملکرد مرحوم میرزا آقاخان محاسب الدوله برمی آید که نامبرده مردی زیرک، فاضل، عالم و کریم النفس بوده که به تدریج نوعی قبول عامه یافته و با ایجاد روابط نزدیک با مرحوم آیةاللّه حاج آقا نوراللّه و حسن قبول ایشان، چتری از حمایت ضمنی را بر سر خود گسترده بود. با عنایت به همین مراتب است که می بینیم جهاد اکبر ذیل عنوان انتخاب وکلاء از هم مسلکان و برادران وطنی می خواهد اشخاصی را که قابل وکالت می دانند در جرائد معرفی کنند و تأکید می کند افرادی را معرفی کنند که عالم به حقوق بین الملل و علومات
ص: 114
جدیده بوده بصیر به حال حالیه مملکت و بی طمع و غرض و متدین باشند... آنگاه خود افراد مفصله الاسامی ذیل را پیشنهاد می کند:
«جناب آقای ثقةالاسلام - جناب آقا سید حسن اسفه - جناب محاسب الدوله - جناب محمد جعفر میرزا - جناب میرزا ابراهیم خان - جناب میرزا مسیح دکتر - جناب وثیق الملک نسبت به اهالی این ولایت دارای کمال و اطلاعات و عالم به مقتضیات مملکت هستند معرفی می نمائیم خواهید گفت یکی از اینها مستخدم خارجه هستند چرا برای وکالت نوشته اید جواب عرض می کنم شدت
وطن پرستی که در آن وجود محترم هست ایشان را از استخدام خارجه مستعفی می دارد و شرف وکالت به درجه ای است که(لرد کرزن) از فرمانروائی هندوستان استعفا داد و قبول وکالت پارلمان را نمود».(1)
محاسب الدوله سرانجام در روز پانزدهم شعبان المعظم 1325ه .ق. مدرسه علیّه را تأسیس می کند. در همان روز جشن افتتاح آیةاللّه حاج آقا نوراللّه با درایت و کیاست کم نظیر خود، برای تضمین ماندگاری مدرسه و جلوگیری از تعطیل حتمی الوقوع آن، مدیریت مدارس علیّه و ایتام را ادغام و انجمن مدرسه ایتام را در رأس هر دو قرار داد. متعاقباً و در اجرای مقصود حیاط دیگری در جوار مدرسه علیّه تهیه می شود و مدرسه ایتام از شمس آباد به آنجا منتقل می گردد و تصدی سمت های مدیریت و نظامت مدرسه علیّه نیز به مرحوم معین الاسلام مفوض می شود. او که خود از اعیان علماء و رجال و مورد وثوق جامعه بود، موفق می شود با مدیریت و هدایت مؤثر و صحیح سالیان دراز(اسناد تا محرم الحرام 1340ه .ق. در دست است) مدرستین را با نشاط و پویائی از عقبات محذورات و ملاحظات مالی و
ص: 115
سیاسی بگذراند. مشروح اعلامیه تأسیس و مذاکرات و مطالب مطروحه در سبب ادغام بشرح ذیل است:
بشارت
شنبه 15 که عید سعید مولود بقیةاللّه فی الارضین حجت بالغه عصر بود مدرسه علمیه موسومه به علیّه محض خدمت به ابناء وطن عزیز در جنب مسجد مرحوم آقا میر سید حسن مدرس رحمةاللّه علیه تأسیس شده و اکثر اعیان و اشراف و مؤسسین مدره ایتام که اُسّ اساس حضرت ثقةالاسلام هستند تشریف داشتند و صرف شیرینی و چاهی(کذا) و شربت نمودند و... مذاکره نمودند بهتر این است که مدرسه ایتام با این مدرسه علیّه توأم گردند و به تحصیل کمالات علمیّه جداً بذل جهد بنمایند. اکثر اعضاء رأی دادند برخی را اعتقاد این بود که تا دو ماه دیگر به همین نحو باشد بعد از دو ماه این خیال اجرا شود حضرت ثقةالاسلام نطق جامعی فرمودند که اولی و انسب اتحاد این دو مدرسه است چرا که اطفال فقراء با اطفال اغنیا با هم آمیزش می کنند لذا رشته اتحادشان هرچه بزرگتر می شوند محکم تر گردد و از این اتحاد نتایج خوب خوب رخ می دهد... .
آنگاه اطفال ایتام که پنجاه نفر(1) می شدند با معلم آمدند و صف کشیدند و یک نفر آنها خطبه فصیحه ادا نموده... مجلس ختم شد و در این خصوص اعلانی نمودند صورت آن:
هو العلی الاکبر
منّت خدای را که به تأییدات امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه به اذن و اجازه ایالت کبری دامت شوکتها و به تصویب و سرپرستی حضرت ثقةالاسلام دامت برکاته
ص: 116
العالی(کذا) مدرسه در تحت نظارت دوازده نفر اعضاء انجمن ایتام در اول محله درب کوشک نزدیک مسجد رحیم خان برای تدریس و تعلیم مندرجات ذیل انشاء اللّه الرحمن از پانزدهم شهر شعبان مفتوح خواهد شد و نظر به شرافت و سعادت اسم مقدس حضرت مولی الموالی ارواح العالمین له الفداء تیمناً و تبرکاً این مدرسه را به اسم آن بزرگوار نسبت داده و علیّه موسوم ساختیم و امیدوار چنانیم که از باطن فیض مواطن آن بزرگوار و ائمه اطهار سلام اللّه علیهم اجمعین که ابواب علوم اولین و آخرین اند افتتاح و پیش رفت کلی در تحصیل شاگردان این دارالعلم حاصل شود. علومی که در این مدرسه تدریس می شود:
علوم دینیّه از اصول دین و فروع دین از قبیل جامع عباسی و شرایع و غیرهما و تجوید و مقدمات ریاضی و بعضی از مؤخرات مفیده.
حساب - معرفت جدول لگاریتم - هندسه هشت مقاله - جبر و مقابله دو درجه - هیئت مجسطی - جغرافیا - مثلثات مستقیم الخط - نقشه کشی - مساحی - قسمت اراضی - فارسی - عربی - زبان انگلیسی - زبان فرانسه - اصول علوم طب: فیزیک شیمی - تشریح - پاتولوژی - پیاده نظام - مشق پا - مشق تفنگ.(1)
ص: 117
توفیق رجال این سرزمین در تأسیس مدارس و بسط معارف در یکصد سال پیش از این، با در نظر گرفتن شرایط زمان، سهل و آسان حاصل نشده است. آنچه در صفحات قبل از دستاوردها اشاره شد، نتیجه مبارزات پیگیر نخبگانی است که معتقد بودند رهائی از جهل و بیسوادی راز و رمز موفقیت های اجتماعی است و تا زمانی که مراکز آموزشی جدید به وفور و میزان کافی تأسیس نشود، به این موفقیت نائل نخواهیم شد در شوال سنه 1325ه .ق. آیةاللّه حاج آقا نوراللّه رئیس انجمن ولایتی طی نطقی در انجمن، کارهائی را که انجمن در این مدت کوتاه انجام داده، در هجده مورد احصاء کرده است و در ردیف چهاردهم بیان می کند:
«چهاردهم - توسیع دایره معارف از قبیل مریض خانه و مدرسه ایتام و سایر مدارس که فعلاً بالغ بر سیزده مدرسه می شود و توسیع دایره روزنامه».(1)
همه آن کسانی که با کوشش فراوان برای تحقق بسط معارف می کوشیدند ناچار بودند همزمان با عوامل استبداد نیز مبارزه کنند و در حقیقت در دو جبهه آثار زیانبار جهل و استبداد را از جامعه بزدایند. قسمت اعظم وقت مردم در تظاهرات و مقابله علیه عوامل استبدادی می گذشت.
بار سنگینی از وظیفه دفاع بر دوش مدارس، همین نهادهای نوپا و میوه های نورس مشروطیت بود. روزنامه های آن سال ها(1325 - 7ه .ق.) مشحون از این اخبار است.
ص: 118
از جمله و بطور مثال: «... در این وقت اطفال مدارس دسته دسته جوقه جوقه با بیدق های الوان آمدند نخست اطفال مدرسه ایمانیه نوحه سرائی می کردند مابقی دم می گرفتند به این مضمون:
باز این چه هیاهو است که امروزه بپا شد
در راه وطن نوبت جانبازی ما شد
بعد از آن اطفال مدرسه علیّه آمدند که یکی از اطفال به سن هفت سال خطبه مهیجانه در کمال بلاغت خوانده مشعر بر اتحاد قومیت و جانبازی در راه وطن عزیز بعد از آن، اطفال مدرسه ایتام آمدند. باز طفلی به سن هفت سال خطبه بلیغه اداء نمود مشعر بر همان مضامین. الحق والانصاف از حرکات مهیجانه و خطب بلیغه اطفال محشری بر پا گردید که دل سنگ آب می گشت که قلم تحریر از نوشتن عاجز است ...».(1)
از آنجا که وجود یا عدم آرامش در اجتماع در مفتوح بودن مدارس و کیفیت آموزش مدخلیّت تام دارد و مسائل گریبانگیر واحدهای آموزشی نیز همچون سایر نهادها و اجزاء اجتماع متأثر از بحران های سیاسی ناشی از مداخله های بیگانه و دسایس بقایای نظام استبدادی و مشکلات موجود در جامعه آن روز بوده است، لذا در کمال اختصار به اهمّ وقایع و رخدادها در اصفهان آن روزگاران می پردازد و طی سطور آتی به چگونگی عملکرد مردم در عزل ظل السلطان و رویدادهای بعد از آن در استبداد صغیر اشاره دارد.
اصفهان، خسته از جور و ناتوان از ظلم قبیله قاجار و علی الخصوص حکومت ظالمانه دیرپای سی و چهار ساله ظل السلطان، دستخوش هرج و مرج بود. منتسبین
ص: 119
و کارگزاران شبه نهادهای حکومت استبدادی، هنوز در گوشه و کنار شهر سرگرم توطئه و دسیسه بودند و پس از هر خرابکاری، در لاک خود می خزیدند. عامه مردم که تمرین و تجربه ای برای رویاروئی در این گونه میدان های سیاسی اجتماعی نداشتند، با صداقت و اعتقاد راسخ، بر این باور بودند که ابرهای تیره و ظلمانی ناکامی ها و ستم ها از این دیار رخت بربسته و لفظ مشروطه خود به تنهائی خط بطلان بر مشکلات دیروز کشیده است. غافل از اینکه ایادی حکومت استبدادی تا آخرین لحظه های حیات در پی آنند که آب رفته را به جو باز آرند.
ظل السلطان، مقارن سال 1325ه .ق. به ظاهر برای تهنیت سلطنت محمدعلی شاه و در واقع برای تقویت و تثبیت حکومت خود به تهران رفت. مردم اصفهان که از ستم او به جان آمده بودند، با حسن استفاده از غیبت او، در اعتراض به افعال و رفتار دیرینه اش همگی زبان به اعتراض گشودند. به مساجد رفتند یا در خانه علماء تجمع کردند و با پای فشردن به درخواست خود مبنی بر تغییر حکومت، علماء را نیز همراه و با خود به تلگرافخانه بردند و ضمن برشمردن مظالم ظل السلطان، عزل او از حکمرانی اصفهان را از مجلس و دولت خواستار شدند و ما در کمال اختصار، گوشه ای از وقایع اصفهان که منجر به عزل ظل السلطان شد را ذیلاً از روزنامه جهاد اکبر نقل می کنم:
«چنان ریشه معاندت و ضدیت این حکومت در همه جا دویده و شاخه هایش به هر طرف رسیده بود که سکنه تمام قری و دهات با کمال استعداد و نهایت استبداد با دسته های متواتره مهیّجه حرکت به شهر می کردند و اهالی هر محله از محلات شهر پیشوای خود را برداشته دو سه روز متوالی به تلگرافخانه مبارکه می آمدند... چنین انقلاب و شورشی در اصفهان بسیار عجیب و از وقایع نادره است. در مقابل این سیل عظیم، تدبیرات و جلوگیری های هواخواهان حضرت والا بود که آنها هم دسته ها تشکیل داده در مقابل عموم ملت چند روز مقاومت نمودند به حدی که در
ص: 120
طهران مشتبه شده بود و گمان رفته بود که نصف اهالی خواهانند و نیمه دیگر شاکی. روز چهارشنبه بیست و یکم محرم که روز نخست بستن دکاکین بود و آغاز شورش و بلوی، قاطبه مردم سراها و حجرات تجارتی و ادارات و دکاکین و اسواق را بسته عموماً جوقه جوقه و دسته دسته به سمت مسجد شاه حرکت کرده تا آن که بعدازظهر روز مزبور حضرت حجةالاسلام(مقصود آیةاللّه آقا شیخ محمدتقی معروف به آقانجفی است) و ثقةالاسلام(مقصود آیةاللّه حاج آقا نوراللّه) و آقای شیخ مرتضی(مقصود آیةاللّه علامه آقا شیخ مرتضی ریزی است) را به تلگرافخانه بردند و آقایان معظم لهم استعفاء حکومت سابق ر از طرف ملت تلگرافاً استدعا نمودند و شب جمعیت متفرق شد».(1)
حکومت استبدادی نیز با مزدوران خود به مقابله با مردم پرداخت و با جمع کردن عده و عُده سعی در شکستن اراده مردم کرد.
زد و خورد و جنگ و گریز مدت چندین روز میان مردم و عمال مسلح و مکمل ظلّ السلطان ادامه یافت و سرانجام قوای استبدادی ناچار به عقب نشینی شد و تلگرافخانه که توسط آنها اشغال شده بود، تخلیه گردید و «... باز جمعیت عمومی به طریق نخستین به هیئت جامعه کامله حضرتین حجةالاسلام و ثقةالاسلام را برداشته به اتفاق سایر آقایان با سلام و صلوات و شکوه تمام همه روزه عصر به تلگرافخانه علیّه می رفتند و به حضور باهرالنور اعلیحضرت ایران پناه تظلم نمودند و با رؤسای مجلس و وکلاء اصفهان نیز مخابرات داشتند تا عصر شنبه که به مقصود
خویش نائل شده از وصول تلگراف ذیل هلهله شادی... را به اوج مهر و ماه رسانیدند. صورت تلگراف این است:
خدمت جنابان مستطابان حجتی الاسلام آقای نجفی و آقای ثقةالاسلام و سایر علماء اعلام و اهالی اصفهان، با اینکه در مخابرات این دو روزه نهایت مرحمت از
ص: 121
جانب سنی الجوانب... نسبت به عموم اهالی اصفهان مبذول افتاده و یقین قطعی حاصل بوده که در اسکات و تفریق مردم اهتمام لازمه به عمل خواهد آمد ولی چون اقدامات آقایان به جائی منتهی نشده و خاطر رأفت مظاهر همایونی... تصویب نفرمود که امتداد این غائله مزید بر گرفتاری و زحمت اهالی اصفهان گردد محض اظهار مراحم کامله نسبت به عموم اهالی امر و مقرر فرمودند جناب مستطاب اجل اکرم افخم نظام السلطنه دام اقباله که به حسن رفتار و... معروف هستند به سمت حکومت اصفهان مستقلاً و مقتدراً مأمور و روانه تا دو روز دیگر عزیمت نمایند در این صورت باید با نهایت شکرگزاری مردم را متفرق دکاکین را باز نموده منتظر باشید تا از جانب جناب معزی الیه دستورالعمل لازم بر امورات ولایتی فرستاده شود و مدلول این تلگراف را به عموم اهالی اعلام نمائید. مشیرالدوله».(1)
همان طور که ملاحظه شد، اعتراضات همه جانبه و فراگیر مردم موجب عقب نشینی دولت گردید و سرانجام محمدعلی شاه که باطناً با عزل ظل السلطان موافق بود او را معزول ساخت و حکومت مستبدانه سی و چهار ساله بلاانقطاع او بر اصفهان خاتمه یافت. معهذا فرزندان و ایادی او دست از سر مردم برنمی داشتند و به ارعاب و تهدید آنها می پرداختند به عنوان مثال یکی 2 ماه بعد که ظل السلطان معزول و هنوز در طهران بود، فرزندش اکبر میرزا صارم الدوله،(2) مادرش مونس السلطنه را که از
ص: 122
ظلم و تهدید و آزار و اذیت او به آیت اللّه حاج آقا نوراللّه ملتجی و در منزل ایشان متحصن شده بود را با کمال قساوت و بیرحمی در منزل معظم له به ضرب گلوله کشت. مردم مؤمن، متدیّن و معتقد اصفهان که اوامر قرآن کریم و دیگر آموزه های دینی را در تکریم و تعظیم والدین نصب العین داشتند و مخصوصاً عشق و احترام به مادر در وجود آنها مخمر و اطاعت از او را از واجبات می دانستند، از چنین عمل شنیع و غیرانسانی که وقوع آن هرگز برای آنها متصور نبود، برآشفتند و این رویداد بسیار نادر، مجدداً موجب هیجان عمومی شد. روزنامه جهاد اکبر ذیل عنوان اخبار شهری باز هم در این مورد چنین می نویسد: «... از روز شنبه هفدهم تا دوشنبه بیستم دکاکین و بازارها بسته و بسیاری مردم در مسجد شاه اصفهان تحصّن جسته و چندین خیمه بر پا کرده بودند و از جهت آن واقعه هایله(قتل مونس السلطنه - مادر) که نگاشته شد تشکّی داشتند و می گفتند که امنیّت از ما سلب شده و تبعید اجزاء و ابنای(1) حضرت والا ظل السلطان را عیناً می طلبند. آقایان حجتی الاسلام آقای نجفی و ثقةالاسلام هر روز کمال اهتمام می فرمودند که مردم سر کسب و کار خود بروند و
مردم امتناع می کردند... از چند روز قبل مردم به هیجان بودند و در مسجد شاه اجتماع داشتند. شب جمعه 16 ظهیرالاسلام آقا شیخ مرتضی مجلس عبادت و دعا را که شب های جمعه در تخت فولاد اقامه می کنند برحسب اصرار مردم به
ص: 123
مسجد شاه مبدّل فرمودند. هنگامه غریبی در مسجد شاه برپا بود ...».(1)
در اینجا ظل السلطان که مواجه با انقلاب مجدد مردم و عزم جزم آنها برای بیرون راندن او و فرزندان و اتباعش از اصفهان شد، سراغ آخرین تیر در ترکش می رود و با همان خوی استبدادی، مردم اصفهان را تهدید می کند که اگر از خواسته خود دست برندارند در تحت الحمایگی از روس و انگلیس از آنها انتقام خواهد کشید و تلگراف ذیل را مخابره می کند:
«در روز شنبه 17 تلگرافی از حضرت والا ظل السلطان در انجمن قرائت شد که به توسط جنابان رکن الملک و ملاباشی مخابره کرده بودند، خلاصه اینکه از علاقه و مایملک خود در اصفهان صرف نظر نمی کنم و این حرکات سبب می شود که املاک خود را به خارجه بسپارم. انجمن اصفهان برائت جستند از اینکه کسی در صدد قطع علاقه ایشان باشد و بلوای عموم متضمن این سخنان نیست و بالجمله در این چند روز، هیجان مردم و اختلال حواس آقایان عظام از جهت بستن بازارها به نهایت بود. مردم تجار را به تلگرافخانه بردند و مخابرات مفصله با طهران نمودند که درج آنها از گنجایش اوراق بیرون است و از طهران خصوصاً وزارت داخله جواب های مشفقانه رسید. ابناء و اجزای حضرت والا هم غالباً در همین دو سه روز و بعضی زودتر از اصفهان بیرون شدند بعضی به طهران و ...».(2)
مبارزات مردم اصفهان با ظل السلطان و ابناء او را در اینجا رها می کنیم...
که گیتی یکی نغز بازیگر است
که هر دم ورا بازیی دیگر است
سرت گر بساید به ابر سیاه
سرانجام خاک است از او جایگاه
سرانجام خاک است بالین و خشت
خنک آن که جز تخم نیکی نکشت
ص: 124
بعد از عزل ظل السلطان و در کمتر از دو سال یعنی تا خلع محمدعلی شاه، اصفهان محکوم حکم چند حاکم بود. اولین آنها نظام السلطنه بود که بعد از مدت کوتاهی به فارس رفت و نیّرالدوله حاکم شد او نیز چند ماه بعد از کار استعفاء کرد و علاءالملک(1) حکمران اصفهان شد و در همین اوقات محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست و تعطیل کرد و... .
اقبال الدوله(2) به حکومت اصفهان منصوب شد. حکمران اخیر در واپسین روزهای حکومت جائرانه، با افواج مسلح دولتی که علی القاعده بایستی عامل ایجاد نظم و
ص: 125
حافظ امنیت و مدافع مملکت باشند، مردم حق طلب را به گلوله تفنگ و مسجد و بازار را به گلوله توپ بست و محتضرانه در میدان نقش جهان کرّ و فرّی کرد.
سرانجام کار، دو دشمن مردم، مخذول و منکوب، سرافکنده و بی آبرو به بیگانه پیوستند. اقبال الدوله در اصفهان ننگ پناهندگی به کنسولگری انگلیس را به جان خرید و محمدعلی میرزا(پادشاه مخلوع قاجار) در زرگنده تهران، سلطنت را به نوکری سفارت روس فروخت و باقی قضایا که در کتابهای تاریخ مسطور است... .
ص: 126
در بخش قبل شرایط سخت زمان ولو بطور اجمال بیان شد. در این بخش پایانی و ختام بحث، تشکیلات، ساختار سازمانی و منابع مالی مدرستین علیّه و ایتام را مستنداً و مستفاد از اسناد مالی باقیمانده مورد بررسی قرار می دهیم و به مشکلات و موانع نیز اشارتی خواهیم داشت.
علیرغم بستر ناآرام جامعه آن روز، که در انتظار حوادث مهم تر بود، معین الاسلام توانست با اتکال به خداوند متعال و در سایه کوشش و نظم و تدبیر، چراغ مدرستین علیّه و ایتام را روشن نگاهدارد.
تعداد دانش آموزان یتیم از مدت ها قبل از مرز 50 نفر گذشته بود. آنچه از هسته اولیه حامیان او باقی بود، کماکان همدل و یک زبان، استوار و پابرجای بودند. در حالیکه معضلات متنوع موجود در جامعه اعم از سیاسی و مالی باعث و موجب انحلال اکثر مدارسی شد که همزمان یا کمی قبل و بعد از مدرسه ایتام تأسیس شده بودند، اما نیت خالص بنیانگذار مدرسه ایتام که بدون هیچگونه چشمداشت مالی و انتقاعی صرفاً حمایت از کودکان یتیم را به قصد قربت به خدا، منظور نظر داشت، پشتوانه ادامه حیات این مدرسه بود. در آن سال های پرتلاطم، اصفهان همه روز شاهد و دستخوش ناآرامی ها و هیجان ها و کشمکش های سیاسی بود.
صمصام السلطنه - سردار اشجع - معتمد خاقان - سردار اشجع - سردار ظفر - سردار اشجع - صمصام السلطنه - سردار محتشم یکی پس از دیگری در عرض سال های 1332 - 1327 بر اصفهان حکومت کردند یعنی در کمتر از پنج سال، مدیریت
ص: 127
اصفهان هشت بار دست به دست شد. آیت اللّه حاج آقا نوراللّه - شخص متنّفذ سیاسی و رئیس انجمن مدرسه ایتام(مدرستین علیّه و ایتام) بدلائلی که خارج از موضوع کتاب است، در اوایل سال 1328ه .ق. به عتبات عالیات مهاجرت کرد. آخوند ملا محمدکاظم خراسانی اعلی اللّه مقامه بجوار رحمت الهی خرامید(ذی الحجه 1329ه .ق.). آیت اللّه شیخ محمدتقی نجفی از دنیا رحلت کرد(یازدهم شعبان المعظّم 1332ه .ق.). گرانی و شورش عام اصفهان را فرا گرفت و... مدرستین کماکان دایر بود.
مستفاد از اسناد مالی
نمودار سازمانی فوق بر اساس اسناد مالی ترسیم شده است.
ص: 128
در بررسی سازمانی بدواً به معرفی اجمالی اعضاء انجمن مدرسه ایتام که در سال 1325ه .ق. انتخاب شده بودند می پردازیم و همان طور که در صفحات قبل گفته شد چون مدرسه علیّه نیز از بدو تأسیس به پیشنهاد آیت اللّه حاج آقا نوراللّه، تحت نظارت همین انجمن قرار گرفت، لذا از پانزدهم شعبان 1325ه .ق.، این انجمن به انجمن مدرستین علیّه و ایتام تغییر نام یافت.
انجمن از چهارده نفر تشکیل شده بود. اسامی آنها(با حذف یا حداقل القاب) به شرح ذیل است:
1 - آیت اللّه حاج آقا نوراللّه 2 - آقای شیخ الاسلام 3 - محمدجعفر میرزا بصیر الممالک 4 - محمدرضا میرزا 5 - محاسب الدوله 6 - میرزا عبداللّه خان میر پنجه 7 - حاج محمدحسین کازرونی 8 - میرزا مسیح خان ناظم الاطباء 9 - میرزا فضل اللّه خان 10 - میرزا احمدخان امیر پنجه
11 - میرزا رضاخان نائینی 12 - صدرالمحدثین 13 - حاجی سید محمدحسن بنکدار 14 - معین الاسلام(عضو انجمن و مدیر مدرستین).
الف - آیت اللّه حاج شیخ نوراللّه: ملقب به ثقةالاسلام(1) متولد 1278ه .ق. متوفی 1346ه .ق. شخصیت کاریزماتیک و پیشوای مردم اصفهان در انقلاب مشروطه، نامبرده چهارمین فرزند ذکور آیت اللّه حاج شیخ محمدباقر بن شیخ محمدتقی صاحب حاشیه(حاشیه بر معالم الاصول به نام هدایةالمسترشدین) و برادر کهتر آیت اللّه آقانجفی است. او بزرگترین شخصیت حامی مرحوم معین الاسلام در تأسیس مدرسه ایتام بوده و این حمایت به شهادت اسناد مالی تا آخرین روزهای حیات مدرسه ایتام و مدیریت معین الاسلام بر مدرستین علیّه و ایتام، تداوم داشته
ص: 129
است. نام مبارکش در صدر اسامی اعانه دهندگان ماهانه ثبت می باشد.
ب - آقای شیخ الاسلام: حاج میرزا علی اکبر بن میرزا رحیم سوم. در سال 1309ه .ق. پس از مرگ ناگهانی و مشکوک برادرش میرزا حسن، شیخ الاسلام شد. در گرانی و قحطی)1334 - 6( اصفهان، به سمت شهردار(رئیس بلدیه) اصفهان انتخاب شد. در دوره چهارم مجلس شورای ملی(30 خردادماه 1302 شمسی مطابق 7 ذی القعده 1341ه .ق. - اوایل تیرماه 1300 مطابق 15 شوال 1339ه .ق.) نامش همراه حاج سید حبیب اللّه امین التجار و مهدی فاطمی(عمادالسلطنه طباطبائی) در عداد نمایندگان مجلس شورای ملی دیده می شود.
ج - محمدجعفر میرزا بصیرالممالک: از فرزندزادگان یا نبیرگان فتحعلیشاه. روزنامه های اوائل مشروطیت در اصفهان مانند روزنامه انجمن مقدس و جهاد اکبر از حضور فعال او در صحنه های اجتماعی حکایت دارد.
د - محمدرضا میرزا: رئیس پست خانه بوده است.
ه - محاسب الدوله و - میرزا عبداللّه خان امیرپنجه فرمانده فوج
ز - حاج محمدحسین کازرونی: فرزند حاج محمدجعفر از تجار اصفهان و در دیانت و تقوی و خدمات اجتماعی و خدمت به علما و سادات از افراد ممتاز به شمار می رفت. از عمده خدماتش تأسیس شرکت اسلامیه و بنیان گذاری کارخانه وطن اصفهان است.
ح - میرزا مسیح خان ناظم الاطبّاء: میرزا مسیح خان ناظم الاطباء از اخیار روزگار و افاضل دانشمندان بوده است که متعاقباً به حافظالصحه ملقب شد. مرحوم مهدوی می نویسد: «... طبیب حاذق و پزشک ماهر و فاضل محبوب از فارغ التحصیلان دارالفنون بوده و جمع کرد بین طبّ جدید و قدیم در تداوی بیماران و تفقّد و دلجوئی از حال ایشان الحق بی نظیر بوده ...».
ص: 130
پدرش مرحوم میرزا موسی خان ناظم الاطباء نیز «از اطباء معروف اصفهان است که علاوه بر اطلاعات وسیع علمی، دارای نفس قدسی بوده و در سال 1304ه .ق. وفات یافته و جنب تکیه ملک مدفون گردیده. ماده تاریخ وفاتش این است:
بهر تاریخ وفاتش خرد این مصرع گفت
بود عیسی نفس و معجزه موسی داشت
هدایت اللّه خان دانشور علوی فرزند میرزا مسیح خان هم «فاضل، ادیب، شاعر، عارف کامل... و مردی خلیق و مهربان و با جود و سخا بود و در اشعار نوح تخلص می نمود». مرحوم مهدوی در ادامه می نویسد: «این خاندان از سیصد سال قبل تاکنون بعلم و فضل و طب شهرت دارند و از اعقاب میر سید محمدحسین بن هادی بن محمد عقیلی علوی خراسانی شیرازی اصفهانی و زیر آستانه رضویه می باشند ...».(1) آنگاه به معرفی سایر بزرگان این خاندان پرداخته است.
اکنون که به جایگاه علمی اجتماعی این خاندان اشاره شد، اضافه می کنیم که مرحوم میرزا مسیح خان از دوستان و یاران دیرین مرحوم معین الاسلام بوده و در تأسیس مدرسه ایتام به او کمک های ذیقیمت کرده است. رفاقت و تجانس اخلاقی فیمابین این دو دوست همدل، در عرصه های اجتماعی هم بروز و نمود داشته است. سندی که اینک معرفی می شود گویا و بیانگر این صمیمیت و یگانگی است.
سند حکایت از آن دارد که مرحوم میرزا مسیح خان ناظم الاطباء(حافظ الصحه) باغ ملکی خود را برای تأمین قسمتی از هزینه هی مدرسه ایتام، در اختیار مرحوم معین الاسلام قرار داده است(تصویر سند ضمیمه است.) سند به خط و مهر مرحوم نورالدین مجلسی می باشد که در تشکیلات مدرسه ایتام سمت نظامت داشته است.
ص: 131
تصویر
ص: 132
هو
مراتب مرقومه را مستأجر متن اعتراف نمود
و در ضمن هم قرارداد تنظیف باغچه های مدرسه
و گل کاری و مواظبت آن در عهده مستأجر متن است
و صیغه جاری شد فی 8 شهر رجب 1325
هو
قد وقعت الاجاره کما رقم لدی
فی 8 شهر رجب سنه 1325
(مهر) نورالدین بن حسینعلی مجلسی قبول اجاره صحیحه شرعیه اسلامیه نمود از جناب مستطاب شریعت مآب آقای اقا میرزا محمدعلی معین الاسلام سلّمه اللّه باذن و امضای جناب
جلالت مآب جالینوس الزمان آقای اقامیرزا مسیح خان ناظم الاطبا دام اقباله، سلاله السادات العظام اقا سید عبداللّه ولد مرحوم اقا میر عبدالغنی همگی و تمامی کل شش دانگ یک درب باغ مشخصه معینه معلومه واقعه در محله شمس آباد محدود به حدود ذیل را
نهر سنگی مخصوصه خانه اقا میرزا محمدتقی و کاتب حروف و به مدرسه ایتام و به خانه مستأجر و به خانه ورثه حاجی میرزا مهدی
با جمیع توابع شرعیه آن از حال تحریر لغایت مدت دو سال شمسی به مال الاجاره مبلغ چهل تومان رایج خزانه عامره سلطانی که به قسط السنه هر سالی مبلغ سیزده تومان در صد و بیستم نوروز برساند و چنانچه حاصل بهاره زودتر درآمد از حاصل برساند و هفت تومان اوّل میزان برساند و جمیع مخارج زراعتی و مرد مادی و آفت ارضی و سماوی و آب چاه و غیره تمام در عهده مستأجر و آب نهر... که باشد در عهده موجر است و همچنین هرگاه مخارج تازه به اسم مالیات یا غیره گرفتند در عهده موجر است و همچنین شرط ضمن العقد شد سالی پنج من میوه بهاره و فائیزه برساند و چنانچه رسانیدن هر قسطی تأخیر افتاد اختیار فسخ با موجر است و صیغه جاری شد فی 8 شهر رجب المرجب 1325(مهر).
ص: 133
این باغ در محله شمس آباد قرار داشته و یکی از حدود اربعه آن به مدرسه ایتام رقم رفته و کاشف از آن است که ملاصق مدرسه ایتام بوده است. در سمت راست بالای سند یکی دیگر از شروط اجاره، به این عبارت نوشته شده «هو مراتب مرقومه را مستأجر متن اعتراف نموده و در ضمن هم قرار داد تنظیف باغچه های مدرسه و گل کاری و مواظبت آن در عهده مستأجر متن است و صیغه جاری شد فی 8 شهر رجب 1325ه .ق.».
برای بیان باریک بینی، دلسوزی، دقت و مآل اندیشی مرحوم معین الاسلام برای توفیق این مدرسه، تفکر در همین شرط کفایت می کند. او مدرسه ایتام را به بهترین وجه اداره کرد. اگر مدرسه اعیان به بوته های گل مزین بود، مدرسه ایتام نیز چنین بود... .
میرزا مسیح خان ناظم الاطباء خود بنفسه نیز در امر آموزش فعالیت مستقیم داشته و مزید بر اشتغالات گوناگون علمی، اجتماعی و تداوی بیماران، مدرسه اسلام را نیز مدیریت می کرده است و مقاله روزنامه جهاد اکبر ناظر بر همین امر است:
«جناب آقامیرزا مسیح خان که طبیب حاذق و لبیب صادق می باشند مراتب علمیه و عملیه ایشان در طب مشهود اهل فن است که دوره طب جدید را علماً و عملاً به کمال دارا می باشند و مدتهاست که مشغول معالجه و عملیات هستند و بطور رأفت و عطوفت از تمام مرضی پذیرائی می فرمایند و از آنجا که صاحب عرق وطن دوستی و حمیت ملت خواهی می باشند در مدرسه اسلام هم سرپرستی می نمایند که بواسطه توجهات شامله ایشان این مدرسه در منتهای مقدار خود ترقی نموده و نگارنده را کمال مسرت از این است که ایشان خودشان در مدرسه های
مرتب، مراتب علمیه را سیر نموده اند از این رو البته اساس این مدرسه را موافق قواعد و ترتیبات اصول تعلیم جدید تأسیس می فرمایند. و این ترتیب بالخاصه
ص: 134
منتج اثرات صحیحه خواهد بود ...».(1)
مرحوم میرزا مسیح خان بعداً تصدی ریاست بهداری را به عهده گرفت و به مناسبت شغل جدید به حافظالصحه ملقب شد.
میرزا مسیح خان ناظم الاطباء(حافظ الصحه بعد) در اولین دوره انجمن بلدیه نیز به سمت نماینده انجمن شهر(بلدیه) از محله چهارسوق شیرازیان انتخاب شده است. روزنامه انجمن بلدیه می نویسد: «چهارشنبه 22 ...پس از آن ورقه های انتخاب چهارسوق شیرازی ها را در انجمن بیرون آوردند جالینوس الزمان آقای آمیرزا مسیح خان ناظم الاطباء منتخب شدند».(2)
لذا بنحوی می توان میرزا مسیح خان را از سابقین مسئولین شهر اصفهان دانست. او سال های دراز منشاء انواع خدمات علمی فرهنگی اجتماعی در شهر اصفهان بوده است.
میرزا مسیح خان ناظم الاطباء(حافظ الصحه) برای اقدام در امور خیر بر همگان سبقت می گرفت. روزنامه انجمن بلدیه چنین می نویسد: «مذاکرات انجمن بلدیه... پس از آن مذاکره شد که خوب است صندوق خیریه ترتیب داده شود که هر که بخواهد وجه اعانه به جهت فقرا و مساکین و تأسیس مدرسه فقرا و ایتام و مریضخانه چیزی تقدیم نماید محل مخصوص داشته باشد. محض اظهار این مطلب آمیرزا مسیح خان ناظم الاطباء مبلغی از جیب فتوت بیرون آورده در وسط انجمن گذاشتند دیگران هم تأسی به ایشان کرده هر کدام به قدر همت خود دادند...».(3)
ص: 135
مرحوم میرزا مسیح خان حافظ الصحه(ناظم الاطباء) در بیست و هفتم ربیع الثانی 1361ه .ق. پس از عمری خدمت به مردم اصفهان، جان به جان آفرین تسلیم کرد و در تخت فولاد جنب پدرش(جنب تکیه ملک) به خاک سپرده شد رحمةاللّه علیّه.
ذکر خیر مشروح و افزون بر گنجایش اوراق این کتاب از مرحوم میرزا مسیح خان، نه تنها به علت نقش مؤثر او در مدرسه ایتام بلکه تقدیر و تشکر از حضور فعال و پربرکت او در صحنه های مختلف جامعه بوده است. ضمن آنکه قسمتی از دین شهرداری و انجمن شهر اصفهان به ساحت این پیش کسوت قدیمی درد آشنا اداء شده است.
آخر سخن اینکه: مرزهای زمان و مکان را بر کردارهای نیک، احاطه ای نیست و عطر فتوت و رادمردی همچون شمیم بهاری و بوی خوش گل در فضا همیشه جاری و ساری است وگرنه این حقیر راقم سطور، چند سالی بعد از وفات این رادمرد پا به عرصه ی خاک گذارده و میرزا مسیح خان حافظ الصحه را در پیچ و خم تاریخ شناخته و شایبه معرفتی یا خصوصیتی با اسلاف و
اعقاب او در میان نیست و از گردآوردن این واژه ها سر آن دارد تا کلامی براند در تکریم معانی بلند فتوت و جوانمردی و بزرگی که هر ناتمامی توفیق خدمت نیابد ... .
ط - میرزا احمد خان امیر پنجه: از فرماندهان قوای نظامی مستقر در اصفهان و سالها فرمانده فوج چهار محال بوده است. انجمن ولایتی در سال اول بعد از انقلاب مشروطیت نسبت به او نظر مساعد داشته است. جهاد اکبر می نویسد: «میرزا احمدخان میر پنجه به انجمن نوشته بود که همان طور که فوج جلالی را رسیدگی نمودید و تکلیف آن معین گردید درباره فوج چهار محل هم دقت و ملاحظه فرمایند تا نواقص آن اصلاح شود، جواب نوشتند که از متانت و معقولیت شما اعضای انجمن را امتنانی زایدالوصف حاصل گردید».(1)
ص: 136
میرزا علی اکبر خان سرتیپ عموی میرزا احمدخان امیر پنجه سال ها فرمانده توپخانه ظل السلطان بوده است.
میرزا احمدخان میر پنجه به مرور به مناصب دیگری دست یافت ابتدا فرمانده فوج چهارمحال و فریدن و حکمران بنادر جنوب گردید سپس ملقب به مفخم الملک و حاکم کرمانشاه و کردستان شد.
ی - میرزا فضل اللّه خان: احتمالاً از معاریف بوده است.
ک - صدرالمحدثین: مرحوم استاد جلال الدین همائی می نویسد «میرزا محمود خوانساری ملقب به صدر المحدثین از وعاظ و روضه خوانان فاضل خوش لهجه معروف که در نهضت مشروطیت و آزادی خواهی از همقدمان ملک المتکلمین و سید جمال واعظ اصفهانی بود و چون میدان مبارزه اش از اصفهان تجاوز نکرد شهرتش هم از آنجا خارج نشد. مردی آزاده مسلک و نیک محضر بود. در منبر لهجه و روشی مخصوص داشت وفاتش 22 رجب 1332 اتفاق افتاده ...».(1)
ماده تاریخ او را گفته اند:
احمد افزای و گو به تاریخش
مرد صدرالمحدثین محمود
مرحوم صدرالمحدثین از همان اوان تأسیس مدرسه ایتام یار و یاور این مدرسه بوده و در مراسم مختلف در جلب نظر مردم و ترغیب آنها به کمک به این مدرسه کوشش داشته است. روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان می نویسد: «... در آخر جناب صدرالمحدثین خوانساری خطبه بلیغه اداء نموده خیلی باعث گریه و انقلاب حاضرین شد بعد بنای اعانه شهریه برای مدرسه شد همه حاضرین همراهی نمودند ...».(2)
ص: 137
ل - حاجی سید محمدحسن بنکدار: از بازرگانان خوش نام و فعالین نهضت مشروطیت بوده است.
م - میرزا رضاخان نائینی تذکر: آنچه گذشت شرح حال مختصری بود از اعضاء انجمن مدرسه ایتام و سپس مدرستین علیّه و ایتام که در شماره 25 سال اول روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان و دیگر جرائد، اسامی آنها درج شده است. در طول زمان، برخی از افراد مذکور در فوق، به جوار رحمت حق پیوستند مثل مرحوم صدرالمحدثین متوفی در سال 1332ه .ق. بعضی به علت مسافرت و یا تصدی شغل وکالت و غیره از ادامه راه بازماندند و اسامی کامل آنها در سال های(احتمالاً) پایانی حیات مدرسه ایتام(40 - 1339) که در این سطور مورد بحث ماست، در دست نیست اما در ستون عایدات دفتر مالی(1) مدرسه ذیل اسامی اعانه دهندگان نام چند شخصیت دیده می شود که برای رعایت کلیه احتمالات ذیلاً اسامی و مختصری در معرفی آنها ذکر می شود:
1 - مشیر الملک:
میرزا محمدباقر خان نائینی در سال 1279ه .ق. متولد شد. در نائین و اصفهان تحصیل کرد سپس به سمت منشی وارد خدمت در دستگاه میرزا حبیب اللّه خان مشیرالملک انصاری شد و معروف به منشی حضور گردید.
در سال 1308ه .ق. که مشیرالملک انصاری، مغضوب ظل السلطان شد نام برده هر دو نفر را(مشیر و منشی) به زندان انداخت. پس از یکی دو روز منشی حضور را از زندان احضار و به منشی باشی ملقب کرد و دستور داد روزها به دفترخانه حکومتی حاضر شود و کارها را انجام دهد.
چند ماه بعد مشیرالملک انصاری به طور ناگهانی و مشکوک وفات کرد. در سال
ص: 138
1309ه .ق. ظل السلطان، میرزا محمدباقر خان منشی باشی را به مشیرالملک ملقب نمود و از این تاریخ به بعد مشیرالملک تقریباً همه کاره امور حکومت شد.
مرحوم معلّم حبیب آبادی می نویسد: «حاجی مشیرالملک... در مذهب به روش شیخیّه می رفت بلکه در اصهان پیشوای آن فرقه معدود بود و در نماز جماعت بر آنها امامت می نمود».
مشیرالملک در سال 1317 هجری قمری مدرسه باقریه را در محله شهشهان تأسیس کرد و متعاقباً آن را به محله چهارسو شیرازیها منتقل نمود معهذا پس از مدت کوتاهی منحل و تعطیل شد. انحلال این مدرسه و مدرسه های دیگر که به وفور قبل و یا در آستانه مشروطیت تأسیس شد، ناشی از حساسیت مردم اصفهان نسبت به نیات و یا خصوصیات عقیدتی مؤسسین آن بوده است. لکن به مصداق الفضل للمتقدّم، اقدام معارف پرورانه او در تأسیس مدرسه قابل تقدیر است.
مؤلف مکارم الآثار می نویسد: «در سنه 1325ه .ق. که در اثر حدوث مشروطه ظل السلطان معزول گردید و بنای افتتاح انجمن های ایالتی ولایتی شد، وی(مشیر الملک) به عضویت انجمن برقرار شد و در سنه 1326ه .ق. پس از بروز خلاف بین محمد علیشاه و ملت، وی از کارها کناره گرفته و در خانه خود به تدریس در حدیث و غیره برای فرقه شیخیه پرداخت. در سنه 1328... به مکّه رفته و پس از ده ماه برگشت و در این وقت پسران خود را... به مقتضای وقت و حال به کار می گمارد و در ایام احمدشاه تا طلوع و سلطنت پهلوی نیز همواره به عزت و احترام نزد دولت و ملت می زیست... تا آخر در روز یکشنبه ششم ماه رجب الفرد سنه 1348ه .ق. در اصفهان وفات کرد ...». میرزا مهدی خان عمادالسلطنه یکی از فرزندان اوست که چندین بار به نمایندگی مجلس و چندین مرتبه به وزارت های مختلف منصوب شده است.(1)
ص: 139
2 - سراج الملک:
در زمان سلطنت ناصرالدین شاه، اولین شخصی که ملقب به سراج الملک شد چراغعلی خان زنگنه است.
چراغعلی خان مردی داهی و گربز، مدیر و مدبر و از برکشیدگان مرحوم میرزا تقی خان امیرکبیر بود. او در رفع فتنه و غائله سالار، به سهم خود خدمات شایان کرد. چراغعلی خان دو مرتبه هم در اصفهان منشاء خدمات ذی قیمت بوده است. اولین بار در زمان مرحوم امیرکبیر طی حکم ذیل الذکر نایب الحکومه اصفهان شد و در آن زمان لقب او قوللر اقاسی بود.
نایب حکومت: «نظر به حسن صداقت و راستی و اهتمام عالیجاه چراغعلی خان قوللر اقاسی در خدمات دیوانی، منصب نیابت حکومت اصفهان از اعلیحضرت پادشاهی به او مفوض و فرمان همایون صادر گردید و ارسال می شود».(1)
چراغعلی خان تا شوال 1271 هجری قمری که حمزه میرزا حشمةالدوله حکمران اصفهان می شود،(2) با سمت نایب الحکومه، این شهر را به خوبی اداره کرد و در ترمیم خرابی ها و اقدام در آبادانی شهر و امنیت رعایا کوشید.
اینکه استاد جلال الدین همائی علیه الرحمه نوشته اند: «چراغعلی خان زنگنه حاکم اصفهان که در سال 1265ه .ق. به حکومت آمد و مدتی حکمرانی داشت ...».(3)
مقصود همین سمت نایب الحکومه اوست که چون به جهاتی از طرف شاه در آن مدت حاکمی نصب نشد، چراغعلی خان نایب الحکومه با اقتدار حکومت کرده است و باید در نظر داشت منصب حکومت شهرهای بزرگ و حتی شهرهای کوچک به افراد ایل قاجار تعلق داشت، حتی اگر کودکی دو ساله باشد و
ص: 140
نایب الحکومه از افراد کاردان تعیین می شد. معنی کاردانی هم از نظر شاهان ایل قاجار، توفیق در وصول هر چه بیشتر مالیات و عوارض و... و ایصال آن به خزانه عامره!!! بود.
معهذا در بین آنها افراد چون چراغعلی خان نیز دیده می شد که در حیطه مأموریت و حوزه مسئولیت خود با مردم به رفق و مدارا رفتار می کردند و ستم مضاعف روا نمی داشتند.
چراغعلی خان سپس به مناصب و مشاغل حکومتی مختلف گمارده می شود. او در سال 1276ه .ق. که حاکم خمسه بود ملقب به سراج الملک شد.(1)
این نکته نیز قابل ذکر است که در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه که کار اعطاء القاب به ابتذال نکشیده بود، معمولاً القاب مبین مشاغل و وظایف ملقب بود مثل وزیر دارائی که به او مستوفی الممالک می گفتند یا اینکه متصدی احتساب را به لقب احتساب الملک ملقب می کردند.
در لقب سراج الملک تلمیحی نیز بین نام(چراغعلی) با لقب وجود دارد ضمن آنکه این مرد کافی درستکار حقیقتاً چراغ ملک هم بوده است. چراغعلی خان سراج الملک در سال 1279ه .ق. نیز «... به منصب نبیل بیگلربیگی گری و ریاست دیوان نظامی مملکت اصفهان ...».(2) منصوب شد و به اصفهان آمده است. چراغعلی خان در این مأموریت حدود دو سال در اصفهان بود سپس به مشاغل دیگری منصوب شده است.
اشتراک لقب صاحب عنوان با چراغعلی خان حاکم سابق اصفهان، مستمسک این تطویل گردید تا از سر قدردانی از شخصیت کافی و داهی چراغعلی خان زنگنه و خدمات او در مدت مأموریتش در اصفهان، ذکر خیری شود و به لحاظ حقوقی که او بر ذمت این شهر ثابت دارد، لختی قلم را به تکریم او بگرداند.
ص: 141
دومین سراج الملک، میرزا حسین خان پسر باقرخان است که از ابتدای حکومت ظل السلطان(1291ه .ق.) سمت پیشکاری او را در اصفهان داشت این سمت در 1293ه .ق. به مشیرالملک انصاری محول شد.
مرحوم عبدالحجه بلاغی می نویسد: میرزا حسین خان به مرگ طبیعی از دنیا رفته یا مسموم شده، به هر حال در سال 1299ه .ق. مرده».(1)
سومین سراج الملک، رضاقلی خان صاحب عنوان پسر عباس خان ایروانی است که در سال 1262ه .ق. متولد شد. رضاقلیخان ابتدا در اصفهان به خدمت اشتغال داشته سپس سال ها در تهران، پیشکار و راتق و فاتق کارهای ظل السلطان نزد امناء دولت بوده است.
در محرم الحرام سال 1299ه .ق. رضاقلیخان به لقب سراج الملک ملقب می شود. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه می نویسد: «یکشنبه 26 - دیشب چون توسط رضاقلی خان گماشته ظل السلطان کرده و لقب سراج الملک به او مرحمت شد مقرر شد که به مستوفی الممالک اظهار نمایم ...».(2)
مرحوم بلاغی می نویسد: «سراج الملک، نزد آقا محمدکاظم سعادت علیشاه به فقر مشرف شد».(3)
رضاقلیخان سراج الملک توفیق یافت دو مسجد در تهران بنا کند. زمین یکی از این دو مسجد قبلاً قهوه خانه کنت دو مونت فرت رئیس نظمیه بوده و در آنجا مسکرات مصرف می شده است. بر سر در مسجد نوشته شده:
حسن توفیق بین که مسجد کرد
سطح میخانه را سراج الملک
سراج الملک، دو پسر بنام های اسداللّه خان و ابراهیم خلیل خان داشته که هر دو در
ص: 142
زمان حیات پدر مردند و دختری که همسر هرمز میرزا پسر ظل السلطان شد.
وفات رضا قلیخان را مرحوم بلاغی و نیز مرحوم مهدی بامداد در سال 1333 نوشته اند.(1)
تذکر: اینکه در اسناد مالی - مورد بحث آتی الذکر - نام سراج الملک ضمن اعانه دهندگان آمده، خالی از غرابت نیست و دو فرض محتمل است:
1 - اینکه شخص دیگری در سال 1333 به بعد ملقب به سراج الملک شده است.
2 - این اعانه از طرف خانواده(دختر - داماد) سراج الملک پرداخت می شده است.
3 - ملک التجار:
حاج محمد ابراهیم ملک التجار فرزند حاج آقا محمد، از اخیار روزگار، مورد وثوق مردم و از اعضای انجمن ولایتی بوده است. در همه مجامع ملی صدر مشروطیت و نیز جلسات انجمن ولایتی برای رسیدگی به امور و رایزنی برای حل و فصل مشکلات مردم حضور داشته و در حد توان خود در پیشبرد مشروطیت کوشیده است. او از پیشقدمان و داوطلبان انجام امور خیر و خود در بیشتر عرصه ها بانی خیرات و مبرات است. مرحوم مهدوی می نویسد: «تکیه ملک در تخت فولاد، تیمچه ملک در بازار، مسجد ملک در جنب باغ انگورستان از مستحدثات خود اوست و دیگر تعمیرات در اکثر مساجد اصفهان منجمله مسجد نور و رضوان...».(2)
مرحوم همائی در تاریخ اصفهان ذیل تکیه ملک، که مدفن علمای اعلام است و از جمله پیکر پاک وحید عصر و اعجوبه زمان آخوند ملا محمد کاشانی از مدرسان بزرگ معقول و منقول را در آغوش دارد، می نویسد: «مرحوم حاج محمد ابراهیم ملک التجار اصفهانی رحمه اللّه که از ارادتمندان خالص وی(مرحوم آخوند) بود به
ص: 143
پاس احترامش این تکیه را ساخت و از تملکات خود کاروانسرای بزرگ قدیمی اول تخت فولاد را بر آن وقف کرد ...».(1)
آراء ملک در مذاکرات انجمن ولایتی، سازنده و عملی بوده است. مطلب ذیل حکایت از نظرات مستقل ملک التجار در مقابل باریک بینی و دقت افراطی مشروطه طلبان صدر مشروطیت دارد.
روزنامه جهاد اکبر ذیل اخبار انجمن مقدس ملی می نویسد: «روز سه شنبه 26 انجمن منعقد گردید. حضرت ثقةالاسلام نطقی خیر خواهانه در باب سه مطلب فرمودند اول اینکه اعضای
حاضرین انجمن باید به لباس کرباس وطن ملبس باشند. جناب ملک التجار اظهار داشتند که البسه وطن منحصر به کرباس نیست از این جهت مجبور نیستند که کرباس بپوشند اگر سایر اقمشه هم بپوشند صدق کرده که لباس اسلامیت پوشیده اند ولی این نکته را ملاحظه نفرموده که جهت اختصاص به کرباس آنست که کرباس تار و پودش هر دو ریسمان وطن است ولی سایر منسوجات از ریسمان فرنگی بافته می شود ...».(2)
مرحوم حاج محمد ابراهیم ملک التجار در سال 1341ه .ق وفات یافته و «قبر خود ملک التجار در مقبره خصوصی خانه مسکونی و حسینیه اوست در خیابان پاقلعه...».(3)
شیخ جابری انصاری در وقایع سال 1341ه .ق. ماده تاریخ وفات نمره اول نیکان حاج محمد ابراهیم ملک التجار را چنین سروده:
سر برون کرد ملک گفت که این ابراهیم
ملکی بوده و فردوس برین جایش بود(4)
ص: 144
رأس هرم سازمانی
آنچه گذشت شرح حال مختصری بود از اعضای منتخب انجمن مدرسه ایتام که متعاقباً مدرسه علیّه را نیز به توصیه و هدایت آیت اللّه حاج آقا نوراللّه، تحت پوشش گرفت و بنام انجمن مدرستین علیّه و ایتام نامیده شد که ما در صفحات قبل علت یا علل این ادغام را بیان کردیم.
این انجمن بالاترین مقام سازمانی و تصمیم گیری مدرستین بوده که عمده وظیفه آن حمایت مالی و کوشش برای تأمین هزینه های مدرستین بود، علاوه بر این معین الاسلام برای مدرسه ایتام از بدو تأسیس، حمایت کنندگان مالی شناسائی و آنها با شناخت کامل از اهداف مدیریت مدرسه، هر یک متعهد شدند ماهانه و به طور استمرار مبالغی بپردازند. به هر حال این انجمن در زمان خود یک تشکّل بدیع و کارا بود، که در سال های پر آشوب 1340 - 1325 هجری قمری، مکمل و مؤید نقش مدیریت ارزنده و چشمگیر مرحوم معین الاسلام بود که خود او به شخصه به دلیل سوابق علمی و حضور در مجامع فرهنگی و نیز تقوا و تدین و التزام به مبانی اسلامی، قائمه ای بی بدیل برای حفظ این خیمه دانش به شمار می رفت.
معین الاسلام و اجدادش در شهر اصفهان، از صمیم قلب ملتزم به صراط مستقیم بودند و این از نگاه تیزبین و ژرف مردم دانای اصفهان بالاترین تأمین خاطر بود تا بتوانند فرزندان خود را برای تربیت و آموزش به او بسپارند و فارغ از هر گونه دغدغه، شاهد بالندگی و پرورش فرزندانشان تحت مدیریت مصمم و متعهد این منادی معرفت و مباشر تعلیم و تربیت باشند که «خود هیچ گاه از آموختن نیاسود و بازنماند».
معاضدت و حمایت های انجمن به انحاء مختلف ادامه داشت و هر یک از اعضاء به نحوی یار و مددکار مدیریت مدرستین بود.
در این میان از هنگام ادغام مدیریت مدرستین علیّه و ایتام که مسئولیت امور
ص: 145
اجرائی مدرسه علیّه نیز به عهده معین الاسلام مفوض شد، یکی از اعضاء انجمن یعنی مرحوم محاسب الدوله که مؤسس مدرسه علیّه نیز بود، با تألیف کتب و جزوات درسی، نقش علمی در محتوای مواد درسی آموزشی داشته است و علاوه بر آن به تفاریق معاضدت هائی در زمینه تأیید و نگاهداری اسناد(چیزی شبیه ذیحساب)، به عهده داشته است و اقوی دلیل این مدعی اینست که تنظیم کننده دفتر و اسناد مالی در ستون ملاحظات صورت درآمد و هزینه در برخی ماه ها اعلام و ثبت کرده که اصل اسناد امضاء شده نزد مرحوم محاسب الدوله است چنانچه در برخی دیگر از ماه ها ایصال آن را به مرحوم معین الاسلام مدیر و ناظم مدرستین ثبت کرده است.
در میان اندک اوراق بازمانده مربوط به مدرسه، دفتری است مشتمل بر اسنادی ارزشمند که از چگونگی عملکرد مالی(درآمد - هزینه) یک واحد آموزشی در حدود یک صد سال قبل خبر می دهد.
این دفتر که با جلد چرمی مشکی و ابعاد 27 * 20 سانتیمتر است، دفتر ثبت درآمد - هزینه مدرستین علیّه و ایتام در سال های 1338 - 40ه .ق. است که توسط مسئول مالی تنظیم و تحریر شده است.
13 ورق این دفترچه که 26 صفحه می شود را ستون بندی کرده اند و مجموعاً جریان مالی مدرسه را در طول 2 سال از فعالیت خود نشان می دهد. آخرین برگ آن که محرم الحرام 1340ه .ق. را نشان می دهد ناتمام رها شده است.
2 صفحه از صفحات ستون بندی شده اختصاص به هزینه و عوائد مراسم دو جشن سالانه در این مدت دارد.
ص: 146
نکاتی فهرست گونه مستفاد از دفتر مالی
1 - اطلاعات ارزشمند و دست اول از میزان حقوق معلمین، دروسی که تعلیم می شده، تعداد کلاسهای مدرسه و... .
2 - نسبتی معقول و منطقی، دور از اسراف و ولخرجی و کاملاً هدفمند، بین بودجه تخصیص یافته به صف(حقوق معلمین) و ستاد(همه نیروی انسانی و امکنه و تجهیزات و مواد مصرفی و هزینه های نگاهداری مدرسه و ...) وجود دارد و مشخصاً ستاد را در خدمت صف که مسئول تحقق اهداف(آموزش دانش آموزان) است قرار می دهد.
هزینه ها در ذی الحجة الحرام 1339 هجری قمری
آخرین سند مکتوب مالی که در دست است و احتمالاً بعد از آن مدرسه ایتام منحل شده است
ص: 147
گروه آموزش: یازده نفر که نام آنها در همه اسناد مالی مندرج است
مدیر و ناظم مدرستین یک نفر(معین الاسلام)
مسؤل خدمات فقط 2 نفر فراش
تذکر: یقیناً رسیدگی به امور مالی، صدور و وصول قبوض شهریه دانش آموزان و ثبت آن در دفاتر مالی و همچنین تهیه بیلان(دخل و خرج) و سایر مسائل مالی و نیز امور اداری از قبیل نگاهداری دفاتر و نوشتن کارنامه ها و... نیازمند خدمات افرادی چند بوده که احتمال داده می شود افرادی به صورت داوطلب انجام داده اند و به هر حال نام آنها به عنوان کارمندان موظف جزو سیاهه حقوق بگیران نیست.
می بینیم نهایت صرفه جوئی در هزینه های ستاد شده و شخص معین الاسلام تا آخر کار و آخرین روز حضور در این دو واحد آموزشی به علت تنگناهای مالی علاوه بر شغل و مسئولیّت مدیریت، سمت نظامت و... را نیز متکفّل بوده است.
3 - دروس آموزشی: ادبیات - عربی - ریاضی - طبیعی - رسم - قرائت قرآن - مشق خط - زبان فرانسه - زبان انگلیسی - دروس آموزشی مخصوص کلاس های تهیه و ابتدائی.
استاد خط مرحوم اسداللّه رجالی بوده است. مرحوم استاد جلال الدین همائی می نویسد: «... از مدفونین این تکیه(تکیه سید عبداللطیف خواجوئی) است خوشنویس معروف معلم خط مدارس دولتی اصفهان مرحوم میرزا اسداللّه رجالی ابن میرزا عبدالجواد ابن ملا محمد رجالی که در خط
شاگرد افسر بوده و حدود نود سال عمر کرد و کتیبه های مسجد سید مورخ 1211 قمری از خطوط بیست سالگی اوست و نمونه کتیبه اش را من دیده ام وفاتش یکشنبه 25 مرداد 1332 شمسی مطابق پنجم ذی الحجه 1372 هزار و سیصد و هفتاد و دو قمری ...».(1)
4 - زبان های انگلیسی و فرانسه هر دو در مدرسه تدریس می شده است. معلم زبان
ص: 148
فرانسه در همه ماه های مورد بررسی ما در اسناد موجود، آقای ژوزف است اما معلم انگلیسی ابتدا مستر سهراب سپس مستر ذکریا و آمیرزا محمدخان بوده اند.
مستر سهراب احتمالاً و به قید احتیاط هدایت اللّه سهراب فرزند سید زین العابدین ریزی لنجانی است که از مترجمین بوده کتب چندی ترجمه رده و مرحوم مهدوی سال فوت او را سال 1379ه .ق. قید کرده است.(1)
5 - درآمد مدرستین
الف: اسامی اعانه دهندگان و مبلغ اعانه در ستون آخر دفتر مالی هر ماهه درج شده است.
ب: مدرسه معمولاً با کسر بودجه مواجه بوده که با برپایی جشن و اخذ اعانه این کسر بودجه جبران می شده است.
از ماه جمادی الاولی سال 1339 کسر بودجه ماهانه را معین الاسلام شخصاً تأمین کرده و مابه التفاوت کسر درآمد ماهانه را خود تقبل و پرداخت کرده و در حساب ها بستانکار شده است و علیرغم برگزاری جشن 27 شهر ذیقعده الحرام 1339، و دریافت وجوه حاصل از آن، در سلخ ذی الحجه الحرام طلب معین الاسلام از مدرستین مبلغ 1179/400 قران بوده است.
در اینجا به این بررسی شتابزده خاتمه می دهیم و تصویر اسناد برای استفاده پژوهشگران ارجمند، ضمیمه است.
ص: 149
تصویر
ص: 150
تصویر
ص: 151
تصویر
ص: 152
تصویر
ص: 153
تصویر
ص: 154
تصویر
ص: 155
تصویر
ص: 156
تصویر
رص :157
تصویر
ص: 158
تصویر
ص: 159
تصویر
ص: 160
تصویر
ص: 161
تصویر
ص: 162
تصویر
ص: 163
تصویر
ص: 164
تصویر
ص: 165
تصویر
ص: 166
تصویر
ص: 167
تصویر
ص: 168
تصویر
ص: 169
تصویر
ص: 170
تصویر
ص: 171
تصویر
ص: 172
تصویر
ص: 173
برگزاری جشن یکی از طرق تأمین هزینه ها بوده است. که هر ساله با تمهید مقدمات و برنامه ریزی صحیح این مراسم شکوهمند در مدرسه برپا می شده است. برای ارائه تصویری کلی از این جشن به ارقام هزینه شده در جشن سال 1338ه .ق. نگاهی می افکنیم.
کرایه چادر و اجرت حمالی 64/55 قران - اجرت برف روبی 53 قران و این نشان می دهد که این جشن در فصل زمستان برگزار شده است - مخارج طبع پاکت و غیره 37/500 قران - شیرینی و کرایه ظرف 127/500 قران - به آقا کمال خطیب 20 قران - به نعمةاللّه ایتام 8 قران - قیمت لباسهای 2 نفر فراش(به تصویب انجمن) 60 قران - انعام مشاق نظامی(به تصویب انجمن) 158 قران - هیزم و ذغال 35/500 قران - کرایه فرش و اسباب 36 قران - شمع و سیگار 8/500 قران - قند 36 قران - چای 16 قران - تنباکو 15 قران - انعام به اطفال یتیم که خطبه خوانده اند - مخارج ژیمناستیک و تصنیف سرا 37/500 قران - به قهوه چی داده شد 3 قران.
ملاحظه می شود که با اقل مخارج، جشن باشکوهی با همه لوازم جلال و شکوه، برگزار شده است. حیاط مدرسه را با چادر پوشش داده و با بخاری های هیزم سوز گرم کرده اند - چاپ پاکت و نامه دعوت رسمیت بیشتری به جشن داده است - داخل و اطراف مدرسه را برف روبی کرده اند.
از مدعوین با چای و قلیان و سیگار و شیرینی پذیرایی کرده اند. از خطیب برای خواندن خطبه که معمولاً در مجالس رسمی معمول بوده استفاده شده است. از مدتی قبل معلم ژیمناستیک دانش آموزان مستعد را برای انجام حرکات ورزشی تعلیم داده آماده کرده است.
تصنیف مخصوص برای خواندن دسته جمعی دانش آموزان مدرسه سروده شده
ص: 174
و از معاریف شهر برای حضور در جش دعوت کرده اند.
مبلغ کل درآمد حاصله از اعانات جمع آوری شده در جشن مبلغ 4465 قران و کل هزینه ها 714 قران بوده است.
معین الاسلام، برای دایر نگهداشتن مدرستین از هیچ کوششی باز نایستاد تا آنجا که بدون گلایه از شریک، از اموال و وجوه شخصی نیز در این راه هزینه کرد. روزی که مدرسه را ترک کرد(1) دفتر مالی دخل و خرج مدرسه، طلب او را مبلغ 1179/400 قران ثبت کرده است. لکن کسر بودجه از نظر معین الاسلام و در مقابل همت والای او یکی از موانع کوچک و قابل حل و فصل بوده و در صفحات قبل دیدیم که بارها این مشکل رفع شده است، که این مرد در جامعه صاحب اعتبار و منزلت بود. او مدرستین را در مقابل شدائد و رخدادها و هیجانات در مشروطه صغیر و استبداد صغیر حفظ کرد. در شرایط سخت ناشی از جنگ و ستیزهای مشروطه طلبان و قوای استبداد، دوام آورد و هرج و مرج پس از آن را هم تحمل کرد.
مدرستین علیّه و ایتام به یمن وجود او، از معدود مدارسی است که غروب نکرد و منحل نشد.
سال های پرتنش 1325 - 30ه .ق. و دهه پرآشوب 1340 - 1330ه .ق. را به سلامت پشت سر گذاشت، مخصوصاً مدرسه علیّه حیات پانزده ساله اش 1340 - 1325ه .ق. را مدیون این مرد بزرگ است. اکنون چه شده که ناگهان معین الاسلام رشته الفت می گسلد و یا کنار گذاشته می شود؟
راقم این سطور سعی می کند تا آنجا که ممکن است به حقیقت ماجری نزدیک شود
ص: 175
و خداوند به حقایق امور آگاه است.
شهریور ماه 1300ه .ش. = محرم الحرام 1340 ه .ق.
شاید توجه به تقویم تاریخ بتواند راهگشا باشد. می دانیم که چند ماه قبل از آن، کودتای سوم حوت 1299 رخ داده است. هنوز روزهای اوائل کار است. معرکه گیران سخت مشغول تبلیغ رسم و روش های جدیداند - کاروانی زده شد کار گروهی سره شد. - اکنون برای نگاهداشت و اداره
مدرستین دیگر به وجود این مدیر روشن بین ژرف اندیش نیازی نیست که روزگار از لونی دیگر شده است و برای کار در این روز و روزگار باید اهلیت داشت!!!
مرحوم محاسب الدوله که از سابق الایام به تجربت از چم و خم دستگاه های اداری آگاه بود، اینک و در فضای جدید، امکان یافت مستقلاً و با سلیقه خود مدیریت کند. پس سکان مدرسه را در دست گرفت. علیّه ماند و ایتام غریبانه در خاموشی فرو رفت. یتیمان از این تنها واحد آموزشی هم محروم شدند و توانگر زادگان در صدر نشستند. دیگر کسی را غم طفل یتیم نبود. باز هم این بینوا یتیم بود که در هیاهوی اجتماع فراموش شد.
آیا این پایان عشق بی پایان معین الاسلام در خدمت به یتیم بود؟ حاشا، که معین الاسلام تا پایان عمر پربرکتش فریضه محبت به یتیم و تکفل از او علی قدرالوسع را در صبغه های مختلف نصب العین داشت. اعلی اللّه مقامه.
پرچمی که از دست این علمدار فرو افتاد را برادرزاده شهیدش پنجاه سال بعد برافراشت.
«تربت پاکشان از باران رحمت پروردگار سیراب باد.»
ص: 176
به یادبود آن روزها و در هوای همهمه دانش آموزان، این فصل را با معرفی و درج شعر یکی از دانش آموختگان این نهاد فرهنگی به پایان می بریم:
حقوقدان، ادیب، شاعر و قاضی شریف دادگستری مرحوم عبدالحسین احمدی بختیاری یکی از دانش آموختگان مدرستین علیّه و ایتام بود که پس از طی مراحل تحصیلی درخشان، به شغل قضا پرداخت و همه مدارج را یکی پس از دیگری پیمود تا به بالاترین منصب قضایی کشور تکیه زد.
به مناسباتی چند بار در خدمت خالوی گرامی(ره)، صحبت او دست داد. روایت های شیرین از دوران تحصیل داشت و هر جا سخن به معین الاسلام کشیده می شد او را با تعبیرات استاد و پدر و صاحب اختیار یاد می کرد و می ستود و در این هنگام برق عشق و علاقه فرزندی و ارادت در چشمانش می درخشید. این است نمونه شعر او که از کتاب گلزار معانی(1) نقل می کنم:
قطعه
گذر کرد از زیر تاکی بلند
یکی روبه اندر دیار حلب
نگه کرد هر سو در آغوش رز
فرو خفته دوشیزگان عنب
یکی خوشه انگور رخشنده دید
فروزان چو پروین به هنگام شب
یکی عقد بر گردن تاک دید
درخشنده چون بر فلک ذوذنب
روانش بفرسود از رنج راه
برون غرق آب و درون ملتهب
ولیکن از آن جایگاه بلند
چو کوتاه می دید دست طلب
بپیچید بر خویش و شد خشمگین
به دندان لب خود گزید از غضب
ز نومیدی او را زبان شد دراز
به دشنام بگشود آنگاه لب
که اه زین ترش غوره جان گزای
به طب دیده ام زوست صفرا و تب
ص: 177
بسوزد از آن جسم و کاهد روان
فزاید در آن رنج و زاید تعب
حرام است آبش به فتوای شرع
شنیدم چنین از فقیهی عرب
چنان خوانده ام در حبیب السیر
چنین دیده ام در مروج الذهب
کسی را که چیزی نیاید به دست
از آن عیب جویی کند زین سبب
فرومایه مردی بخواند از حسد
ادیبی گرانمایه را بی ادب
ادب چون در او مرد دانا ندید
نیامد ز گفتارش او را کرب
چنین است آیین نابخردان
ز بد گوهران بد نباشد عجب
مجوی از فرومایگان مردمی
که از شاخ حنظل نچینی رطب
تهران به تاریخ بیستم دی ماه 1320 عبدالحسین فرزند حاج ابوالفتح احمدی بختیاری
ص: 178
ص: 179
ص: 180
فصل سوّم
برای عمل به فرمان الهی و سنت نبوی، معین الاسلام به یکی از خاندان های جلیل اصفهان روی آورد. به خواستگاری یکی از نوادگان صاحب روضات اعلی اللّه مقامه رفت و برای نیل به مقصود، قبول هر شرط و تعهد هر عهد و بستن هر پیمان را آماده بود.
حجةالاسلام والمسلمین آقامیرزا سید بهاءالدین روضاتی بن آیةاللّه العظمی آقا میرزا سید محمد مهدی بن صاحب روضات، دو صبیّه(1) جلیله در خانه داشت. پس از مراجعات مکرر، فرزند اول برای این پیوند مبارک در نظر گرفته شد و پدر بزرگوار با کسب رضایت دختر مکرمه اش با این ازدواج موافقت فرمود. میرزا سید محمد علی موسوی مازندرانی، معین الاسلام بعد و حاج بیت اللّه بعدتر داماد این خاندان گردید.
علویه مجلله سال ها با وقار و عزت و متانت، روشنائی و برکت خانه معین الاسلام بود. این بانوی بزرگوار، از خانه محلی امن برای آرامش و نیایش ساخته بود. معین الاسلام در سایه تدبیر این علویه، اوقات سکونت در خانه را با آسودگی به مطالعه و عبادت و پرداختن به امور فرزندانش می گذراند.
نگارنده خود بارها از جدّه ام رحمةاللّه علیها شنیدم که می فرمود: معین الاسلام با آن هیبت و سطوت اجتماعی، در خانه، مردی مطیع و منقاد بود و باید افزود که وقار و بزرگی آن بزرگ زاده حسیبه نسیبه جائی برای بروز و نمود باقی نمی گذاشت. احترام متقابل فیمابین برقرار و مرد قدردان و شاکر از نعمتی که خدا به او ارزانی داشته بود، حرمت و حشمت این زن را به حد اعلی مراقب بود.
ص: 181
حاصل این ازدواج چهار فرزند دختر بود که یکی پس از دیگری به خانه شوهر رفت.
اولین و ارشد اولاد مرحوم معین الاسلام، وقار و جلالت را از پدر و مادر به ارث داشت. این علویه مجلله همسر مرحوم سلالةالسادات حکیم دوران و نادره زمان آقا سید محمود هاشم الحسینی گردید. این داماد گرامی، از نیکان روزگار بود که با صفات ملکوتی اش گوئی از نسل این زمان و
زمانه نبود. مرد متقی پرهیزگاری که انفاس قدسی اش بیماری را از تن هر بیمار می زدود و به صحت و سلامت تبدیل می کرد. در دکه عطار به تداوی دردمندان رنجور می پرداخت و البته در مذهب و مسلک او حق العلاج که حرام بود، دارو را هم در بیشتر مواقع خود به بیمار هدیه می کرد. زیارت منظر این بهشتی خوی خود به تنهائی موجب رفع آلام و اسقام بود. پدربزرگم مرحوم آیةاللّه آقا میرزا محمدحسن روضاتی که خود آیتی از علم و زهد و تقوی و در خاندان ما مشار بالبنان بود بارها به راقم این سطور می فرمود:
«فرزند اگر می خواهی یکی از اهالی بهشت را در این دنیا ملاقات کنی به زیارت جدت آقا سید محمود برو - سلام مرا هم به ایشان برسان».
خداوند به آقا سید محمود هفت فرزند عطا فرمود. سومین آنها مرحومه علویه عالیه گرامی والده راقم این سطور است و دومین آنها قاضی اسبق عالی رتبه پاک دامن دادگستری مرحوم آقای حاج سید رضا هاشم الحسینی است که شخصیت برجسته اش مستغنی از توصیف است. قاضی دیوان عالی کشور بود که به علت بیماری در میان تأسف مسؤلین بازنشسته شد. نگارنده به دلیل التزام به اختصار و عدم خروج از موضوع محوری کتاب که شرح خدمات فرهنگی است در یک مقطع تاریخ اصفهان، از ذکر نام فرزندزادگان، نوه ها و نواده های... مرحوم معین الاسلام در این کتاب معذور است و عملاً هم مقدور نیست لکن دو مورد را استثناء قرار داد.
نخست در مورد مرحوم حاج سید رضا هاشم الحسینی است که این فرزندزاده از
ص: 182
دوران کودکی در مقام فرزندی در خانه معین الاسلام می زیسته و در آنجا پرورش یافته و در دامن او بزرگ شده و مربای تربیت او و وصی او بود و علاوه بر آن بسیاری از مدارک این کتاب توسط همسر مجلله ایشان حاجیه خانم هاشم الحسینی(کلباسی) و خالوزادگان گرامی آقای مجید هاشم الحسینی و همشیره مکرّمه ایشان در دسترس راقم سطور قرار گرفت و تشکر از آنها بر نگارنده فرض بوده است.
استثناء دوم: ذکر خیر از آن دسته از فرزندزادگان معین الاسلام است که در زندگی پیشه او را دنبال کردند یعنی به آموزش و پرورش ابنای این خطّه پرداختند لذا از چهارمین فرزند مرحوم آقا سید محمود یعنی مرحوم حاج سید مرتضی هاشم الحسینی نام می برد و برای او از درگاه خداوند متعال علو درجات مسئلت دارد. که آن روان شاد را فرهنگیان اصفهان و بسیاری از فرزندان این سرزمین می شناسند، جوانان برومندی که هر یک روزی از شاگردان او بوده و خدمات این مرد دانشمند متقی را که سال ها در مقام ریاست دبیرستان شهید رجائی(نشاط سابق) اصفهان، نه تنها رئیس بلکه پدر روحانی و غمخوار و یار و یاور آنها بود قدر می نهند و تجلیل می کنند و از جمله فرزندان مرحوم حاج سید مرتضی است دانشمند محترم استاد دکتر مهندس
سید حمید هاشم الحسینی که حالیه در دانشگاه صنعتی اصفهان در ادامه روش آباء خود، به تدریس و آموزش فرزندان این مرز و بوم اشتغال دارند، زید عزه.
دومین دختر مرحوم معین الاسلام، همسر مرحوم آقای محمد ابراهیم مقتدری گردید که زن و شوهر هر دو سالها است از دنیا رحلت کرده اند. مرحوم مقتدری انسانی متدین و شایسته بود و از این زوج یک پسر و دو دختر به جای ماند که برخی از آنها نیز از این خاکدان به سرای باقی شتافته اند و فرزندان و فرزندزادگان آنها به عزت زندگی می کنند حفظهم اللّه.
ص: 183
سومین دختر مرحوم معین الاسلام، همسر مرحوم حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج سید محمد حسینی جبل عاملی شد و او فرزند سیّد عبدالحسین بن سیّد اسداللّه بن سیّد عبدالحسین بن سیّد ابوالقاسم بن سیّد محمد صادق بن سیّد علی رضا بن سیّد محمدباقر امام جامع عباسی است. آباء و اجداد او همه از علماء و دانشمندان اصفهان بوده اند مرحوم استاد جلال الدین همائی ضمن معرفی تکیه آقا رضی می فرماید: «... در قرن دوازدهم بسیار دایر و معمور بوده و شعرا و علمای بزرگ از قبیل میر سید علی مشتاق اصفهانی متوفی 1171 و سید محمدباقر حسینی متوفی 1123 امام جماعت مسجد شاه در آن دفن شده اند» آنگاه به معرفی قبور واقع در زیر گنبد پرداخته و می نویسد: «هم نزدیک به درب مدخل مقبره چسبیده به دیوار ضلع جنوبی داخل بقعه سنگ مرمر سفید عالی تمام قد است با خط ثلث بسیار زیبا شبیه خط تلامیذ میرزای نیریزی و عبارات عربی مشتمل بر عناوین و القاب عالم فاضل زاهد متقی سید محمدباقر حسینی امام جماعت جامع جدید عباسی یعنی مسجد شاه اصفهان متوفی شوال 1123 هزار و یکصد و بیست و سه که ماده تاریخ وفاتش را در آخر کتابه به جمله عربی نوشته است و صار تاریخ وفاته تلک الفقره الشریفه(دخل سیّد بالجنّه بغیر حساب = 1123) (1)
مرحوم معلم حبیب آبادی نیز در مکارم الآثار ذیل ترجمه مرحوم میرزا سیّد محمد مهدی نایب الصدر، نواده سید محمدباقر، شرحی راجع به خود سید محمدباقر و فرزندش سید علی رضا و سپس نواده اش نایب الصدر مذکور در فوق مرقوم فرموده است و تصویر برگ اول از یک مجموعه رسائل به خط میرزا سیّد محمدمهدی نایب الصدر نیز در آنجا دیده می شود.(2)
ص: 184
تصویر
نسب نامه حجّة الاسلام و المسلمین مرحوم آقای حاج سیّد محمّدحسینی جبل عاملی
(داماد مرحوم معین الاسلام)
ص: 185
مرحوم حاج سید محمد حسینی جبل عاملی خود از علماء و فضلا و ائمه جماعت بود و سال ها در تهران می زیست. اخیراً در شهر مشهد مقدس در جوار حضرت ثامن الائمه علیهم السّلام بسر می برد و توفیق عبادت و زیارت مرقد مقدس نصیب او گشت از جمله خصایص اخلاقی او که نگارنده بخاطر دارد، امساک در اجابت دعوت صاحبان مجالس و مراسم بود. تا از تدین و تقوای صاحب منزل و رزق حلال او مطمئن نمی شد دعوت را قبول نمی کرد و در نشستن بر سر خوان دیگران بسیار سختگیر و محتاط بود. آن مرحوم خط را شیرین می نوشت و در تذهیب و نقاشی نیز دست داشت. نمونه خط او در هامش شجره نامه و نمونه نقاشی او هر دو در این مجموعه درج است.
از این دختر مرحوم معین الاسلام 8 فرزند باقی ماند یک پسر و هفت دختر. فرزند ذکور خاله زاده گرامی آقای حاج سید عبدالحسین موسوی مازندرانی است که ایشان نیز سال ها چون جد گرامی اش به آموزش و پرورش اشتغال داشته شاگردان بسیاری در تهران از فیض وجود ایشان بهره مند شده اند.
چهارمین دختر مرحوم معین الاسلام همسر مرحوم آقای محمدحسین زاهدی گردید. او مردی خلیق، درستکار، باتقوا و مورد وثوق مردم بود رحمةاللّه علیّه از این زوج نیز سه فرزند پسر و یک دختر بجا ماند. پسر دوم، مرحوم آقای کریم زاهدی جوان وارسته ای بود که به طور ناگهانی از دنیا رفت و او علاوه بر خویشاوندی دوست صدیق نگارنده بود رحمةاللّه علیه و سایرین همگی به شایستگی و لیاقت و احترام در مشاغل مختلف اشتغال دارند و خود صاحب فرزندان و فرزندزادگان اند حفظهم اللّه.
ص: 186
همسر مکرمه معین الاسلام در پایان عمر پربرکت خود با قلبی مطمئن ندای ارجعی را لبیک گفت و در محرم الحرام سال 1370ه .ق. به رحمت ایزدی پیوست. مزار او در ایوانچه شمال شرقی اراضی متصل به تکیه لسان الارض بود و اکنون از آن ایوانچه اثری نیست. مرحوم نیّر(1)
ص: 199
ماده تاریخ را سرود:
کلک نیّر سال تاریخش نوشتی با ادب
شافع ام البنات اجداد پاکش آمده
(1370ه .ق.)
سال ها بعد، شب جمعه دهم شهر شوال سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار ه .ق. مطابق با بیست و سوم بهمن ماه هزار و سیصد و چهل و سه شمسی معین الاسلام نیز متعاقب همسر و پس از عمری تلاش و کوشش در عرصه های مختلف دینی، فرهنگی، اجتماعی، رخت به سرای جاودان برد و در همین اراضی متصل به تکیه لسان الارض(بعد از مسجد سمت شرق) که معین الاسلام بر آن نوعی سلطه شرعی داشت و متأسفانه اکنون نحوه آن بر نگارنده غیرمعلوم است، به خاک سپرده شد. محل دفن سکوئی بود مرتفع که در وسط معین الاسلام و در کنار او دامادها و
ص: 187
دخترها(اول و دوم) و تعدادی از فرزندزادگان قرار گرفته اند. آن سکو هم امروز دیگر دیده نمی شود!!! اما حیات فرهنگی معین الاسلام در تپش قلب جوانانی که پدران آنها به پایمردی آن رادمرد، دانش اندوختند و مردمی آموختند و به آیندگان سپردند، ادامه دارد... .
ص: 188
آدینه ای، محمدجواد، 47
آغاباشی، 101
آقا نجفی، 129 22
آقا نجفی، محمدتقی، 128 121 61
آل رسول شمس آبادی، سید ابوالحسن، 92 45 44
آل رسول شمس آبادی، سید رضا، 44
آل رسول شمس آبادی، سید محمد، 44
آل رسول شمس آبادی،سیدمحمدابراهیم، 45
آل رسول شمس آبادی،میرزامحمدابراهیم،43
احمدشاه، 139
احمدی بختیاری، عبدالحسین، 178 177
اخضری، علی، 10
اژه ای، محمد، 17
اسفه، سید حسن، 115
اصفهانی، میرزا عباسعلی، 10
اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، 142
اقبال الدوله، 126 125
الماسی، میرزا مهدی، 101
امام رضا علیه السلام ، 186
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، 116 92
امام علی علیه السلام ، 92
امیر پنجه، میرزا احمدخان، 137 136 129 104
امیرپنجه،میرزاعبداللّه خان،130 104101
امیرکبیر، میرزا تقی خان، 140
امین التجّار، سید حبیب اللّه، 130
امین الدوله، میرزا علیخان، 80
امین السلطان،میرزاعلی اصغرخان،112111
امین الضرب، محمدحسن، 39
ایروانی، عباس خان، 142
بامداد، مهدی، 143
بصیر الممالک، محمدجعفر میرزا، 130 129 104 103
بلاغی، عبدالحجه، 142
بنکدار، سید محمدحسن، 138 129 104
بیدآبادی، آقا محمد، 23 21
پیامبر صلی الله علیه و آله ، 102 92 44
تنکابنی، محمد، 9
ص: 189
ثقة الاسلام، 104 101
جابری انصاری، میرزا حسن خان، 144
حسینی جبل عاملی، سید محمد، 186 184
حسینی، سید محمدباقر، 184
حشمةالدوله، حمزه میرزا، 140
حمیدی اصفهانی، حسین، 17
خاجوئی، آقا میرزا ابوالقاسم، 101
خراسانی، محمدکاظم، 128 60
خطیب، آقا کمال، 174
خلیلیان، حمید، 17 10
خواجویی، محمداسماعیل، 10
خوراسگانی، باقرخان، 142
دانشور علوی، هدایت اللّه خان، 131
درب امامی، میرزا بدیع، 47
درچه ای، سید محمدباقر، 48
دلال، احمد، 101
رجالی، اسداللّه، 148
رجالی، عبدالجواد، 148
رجالی، محمد، 148
رجایی، مهدی، 10
رشتی، حسین، 63
رشتی، میرزا ابوالقاسم، 24
رکن الملک، میرزا سلیمان خان، 124
روضاتی، سید احمد، 55 17
روضاتی، سید بهاءالدین، 181
روضاتی، سید محمدحسن، 55
روضاتی، سید محمد مهدی، 181
روضاتی، میرزا محمدحسن، 182
ریاحی، محمدحسین، 10
ریزی لنجانی، سید زین العابدین، 149
ریزی، مرتضی، 123 121 86 48
زاهدی، کریم، 186
زاهدی، محمدحسین، 186
زنگنه، چراغعلی خان، 140
سراج الملک، ابراهیم خلیل خان، 142
سراج الملک، اسداللّه خان، 142
سراج الملک، چراغعلی خان، 141
سراج الملک، رضاقلی خان، 142
سراج الملک، میرزا حسین خان، 142
سرتیپ، میرزا علی اکبر خان، 137
سردار اشجع، 127
سردار ظفر، 127
سردار محتشم، 127
سعادت علیشاه، محمدکاظم، 142
سهراب، هدایت اللّه، 149
شریعت اصفهانی، 60
شفتی، سید محمدباقر، 38
شهشهانی، سید محمد، 37
شیخ الاسلام، 129 104
شیخ الاسلام، علی اکبر، 130
شیخ الاسلام، میرزا حسن، 130
ص: 190
شیخ صدوق، 39
صابر علی پاقلعه ای، میرزا عباس، 114
صاحب تاجر کازرونی، محمدحسین، 104
صاحب فصول، محمدحسین، 41
صارم الدوله، اکبر میرزا، 122
صدر اصفهانی، 60
صدرالمحدثین، 138 137 129 104
صدرالمحدثین خوانساری، 109
صفی علیشاهی، 113
صمصام السلطنه، 127
ضرابی، محمدحسین، 101
ظل السلطان، 143 142 139 138 137 124 123 122 121 120 119
عقیلی، سید احمد، 10 9
عقیلی، سید محمد، 131
عقیلی، سید هادی، 131
عقیلی، میر سید محمدحسین، 131
علاءالملک، سید محمودخان، 125
عمادالسلطنه، میرزا مهدی خان، 139
غزالی، ابوحامد، 74
فاطمی، مهدی، 130
فتحعلی شاه، 130 27 26
فراهانی امیرکبیر، میرزا تقی خان، 79
فشارکی، محمدباقر، 48
قاسمی، رحیم، 10
قزوینی، علی، 74
قوام الملک شیرازی، 16
قوللر اقاسی، چراغعلی خان، 140
کازرونی، حاج محمدحسین، 130 129
کاشانی، محمد، 143 47
کرباسی، حاج محمدابراهیم، 37
کرباسی زاده اصفهانی، علی، 10
گنابادی، ملا سلطانعلی، 114
گیلانی، ملا محراب، 37
لرد کرزن، 115
لطفی، علیرضا، 10
مازندرانی، میرزا شفیع، 28 25
مجلسی، حسینعلی، 133
مجلسی، محمدتقی، 60
مجلسی، میرزا نورالدین، 102
مجلسی، نورالدین، 133 106 104
محاسب الدوله، 176 146 130 129 115 114 113 104
محاسب الدوله،میرزاآقاخان،114113111
محدث نوری، 60 39
محمدرضا میرزا، 130 129
محمدعلی شاه، 125 120
مدرس، میرسیدحسن، 116 56 55 49 41
مدرس، میر محمدتقی، 49
مستوفی الممالک، 141
ص: 191
مشتاق اصفهانی، میر سید علی، 184
مشیرالدوله، 122
مشیرالملک انصاری، 142
مشیرالملک انصاری،میرزاحبیب اللّه خان،138
مصفی، حسینقلی خان، 113
مظفرالدین شاه، 80
معتمد خاقان، 127
معلّم حبیب آبادی، محمدعلی، 184 139
معین الاسلام، 181
معین الاسلام بهبهانی، 16
معین الاسلام خوانساری،سیدعبدالحسین،16
معین الاسلام دشتکی، سید احمد، 16
معین الاسلام، سید محمدعلی، ، 187 186 184 183 182 176175 149 146 145 134 131 129 127 115 109 102 99 92 91 74 71 67 66 65 64 62 61 59 53 52 49 47 46 44 42 22 21 16 15 14
مقتدری، محمدابراهیم، 183
ملک التجار، محمدابراهیم، 144 143
ملک المتکلمین، 137
منتظرالقائم، اصغر، 17 10
منشی باشی، میرزا محمدباقر خان، 139
موسوی چهارسوئی، سید محمدباقر، 181 68 65 59 57 55 52 49 42
موسوی، چهارسوئی، سید محمدهاشم، 55
موسوی، سید اسماعیل، 23
موسوی، سید حسن، 41
موسوی، سید حسین، 41 23
موسوی، سید عبداللّه، 67 44 43 41 37 23 21
موسوی، سید محمد، 67 44 41 37 32 30 27 22 21
موسوی، سید محمدعلی، 37 31 30 21
موسوی شاهاندشتی لاریجانی،سیدمحمد،15
موسوی مازندرانی، سید عبدالحسین، 186
موسوی، محمدعلی، 41
مونس السلطنه، 123 122
مهدوی، سید مصلح الدین، 143 131 130 65 64 62 10
میر پنجه، میرزا عبداللّه خان، 129
میرزا فضل اللّه خان، 137 129
میرزای شیرازی، 57 55
میرزای قمی، 84
نائینی، ابوتراب، 97
نائینی، میرزا رضاخان، 138 129 104
نائینی، میرزا محمدباقر خان، 138
ص: 192
ناصرالدین شاه، 141 140 111
ناظم الاطباء، میرزا مسیح خان، 136 135 134 133 131 130 129 104 100
ناظم الاطباء، میرزا موسی خان، 131
نایب الصدر، سید محمدمهدی، 184
نجفی، آقا نوراللّه، 145 128 123 118 115 114 110 103 99 92 62
نجفی ثقةالاسلام، محمدعلی، 63 62
نجفی، محمدباقر، 129 74 42
نجفی، محمدتقی، 129 74 42
نجفی مرعشی، سید شهاب الدین، 22
نجفی، مهدی، 64 63 62
نظام السلطنه، حسین قلی خان، 125 122 101 86
نیرالدوله، سلطان حسین میرزا، 106
ص: 193
آباده، 14
اصفهان، 184 183 182 181 145 142 141 140 139 137 136 135 130 129 126 124 123 122 121 120 119 113 106 102 96 92 91 88 86 85 67 46 44 32 28 26 24 22 21 16 15 14 13 9
بازار مسکرها، 64
باغ انگورستان، 143
تبریز، 81
تخت فولاد، 144 143 136 123 41 9
تکیه آغا باشی، 9
تکیه آقا رضی، 184
تکیه آقا محمد بیدآبادی، 9
تکیه بروجردی، 9
تکیه جهانگیرخان قشقایی، 9
تکیه خواجویی، 9
تکیه درویش عبدالمجید طالقانی، 9
تکیه سید عبداللطیف خواجوئی، 148
تکیه شیخ مرتضی ریزی، 9
تکیه صاحب روضات، 9
تکیه فاضل اصفهانی، 9
تکیه کازرونی، 9
تکیه لسان الارض، 187
تکیه ملک، 143 136
تکیه مهدوی، 9
تکیه میر فندرسکی، 41 9
تهران، 126 120 81 80
تیمچه ملک، 143
خیابان شیخ بهائی، 62
دانشگاه صنعتی اصفهان، 183
شاهاندشت، 21
شیراز، 14 13
طهران، 124 25
فیروزکوه، 30
قزوین، 14
کاشان، 14
گلستان شهدا، 9
گیلان، 14
لاریجان، 21
مازندران، 25 21 14
محله چهارسو شیرازیها، 139
ص: 194
محله شمس آباد، 134 133 101 28
محله شهشهان، 139
مدرسه سلطانیه، 24
مدرسه صدر، 47
مرقد حضرت ابوالفضل العباس، 41
مسجد شاه، 184 64
مسجد شیخ لطف اللّه، 64
مسجد قطبیه، 33
مسجد ملک، 143
مشهد، 186 81
نجف اشرف، 59
یزد، 14
ص: 195
قرآن کریم
1 - احکام الایمان / رسالة عملیّه آیةاللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّدهاشم خوانساری قدس سره / چاپ سنگی / اصفهان / 1316ه .ق.
2 - الرساله فی سبب ارتحال جدّی الاعلی السیّد محمّد بن عبداللّه الشهانداشتی من مازندران الی اصفهان / معین الاسلام / حاج سیّد محمّدعلی بن عبداللّه موسوی شمس آبادی اصفهانی مشهور به میرزا بابائی / اصفهان / 1375ه .ق.
3 - تاریخ اصفهان(مجلّد ابنیه و عمارات فصل تکایا و مقابر ) / جلال الدّین همایی / به کوشش ماهدخت بانو همایی / تهران / نشر هما / 1381.
4 - تاریخ اصفهان(مجلّد هنر و هنرمندان) / جلال الدّین همایی شیرازی اصفهانی / تهران / پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی / 1375.
5 - تاریخ رجال ایران / مهدی بامداد / تهران / زوار / 1347(شش جلد).
6 - تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس / محمود محمود / تهران / شرکت نسبی اقبال / چاپ چهارم / 1353(هشت جلد).
7 - تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر / سیّد مصلح الدین مهدوی / قم / نشر الهدایه / 1367(سه جلد).
8 - تاریخ معاصر ایران / فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران / مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران / سال سوم / شماره نهم / تهران / بهار 1378.
9 - تاریخ فرهنگ اصفهان / مجتبی ایمانیّه / اصفهان / دانشگاه اصفهان / 1355.
10 - تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران / دکتر حسین محبوبی اردکانی / تهران / دانشگاه تهران / 1354.
11 - تاریخ نصف جهان و همه جهان / حسن انصاری جابری / اصفهان / چاپ سنگی /
ص: 196
بدون تاریخ.
12 - تذکرةالقبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان / چاپ دوم / اصفهان / کتاب فروشی ثقفی / 1348.
13 - دائرة المعارف فارسی / غلام حسین مصاحب / تهران / انتشارات فرانکلین / 1345 و شرکت کتاب های جیبی / تهران / 1356 و شرکت کتاب های جیبی وابسته به انتشارات امیرکبیر / 1374.
14 - دومین دو گفتار / سیّد محمّد علی روضاتی / قم / مؤسسه فرهنگی مطالعاتی الزهراء سلام الله علیها / 1386.
15 - رجال اصفهان یا تذکرةالقبور / آخوند ملا عبدالکریم جزی / با حواشی سیّد مصلح الدین مهدوی / چاپ دوم / 1328.
16 - رسائل قاجاری / لباس التقوی / سیّد جمال الدین واعظ اصفهانی / به کوشش صادق سجادی / تهران / نشر تاریخ ایران / 1363.
17 - روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان(دوره اول از سال 1324 الی 1326ه .ق. تجدید چاپ) / به اهتمام دکتر محمّد علی چلونگر / انتشارات سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان / اصفهان / 1385.
18 - روزنامه های اصفهان در عصر مشروطه(الجناب، جهاد اکبر، فرج بعد از شدّت، انجمن بلدیه اصفهان، ناقور - تجدید چاپ) / به اهتمام و مقدمه دکتر محمّدعلی چلونگر / انتشارات سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان / اصفهان / 1385.
19 - روزنامه زاینده رود / شماره های موجود در کتابخانه ابن مسکویه اصفهان.
20 - روزنامه دولت علیّه ایران.
21 - روزنامه وقایع اتفاقیه.
22 - روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات / میر سید محمدباقر خوانساری / اصفهان / چاپ سنگی / 1306ه .ق.
23 - ریحانةالادب / میرزا محمّدعلی مدرّس / تبریز / چاپ دوم / چاپ شفق(شش جلد).
24 - زندگانی آیةاللّه چهارسوقی / سیّد محمّدعلی روضاتی / اصفهان / چاپ اول /
ص: 197
کتاب فروشی تأیید.
25 - فراموشخانه و فراماسونری در ایران / اسماعیل رائین / تهران / امیرکبیر / 1357.
26 - کتب و رسائل متعدد مخطوط تألیف مرحوم معین الاسلام.
27 - گلزار معانی / احمد گلچین معانی / مشهد / چاپخانه افق / 1352.
28 - گنجینه دانشمندان / شیخ محمّد شریف رازی / تهران / 1352( جلد).
29 - مبانی الاصول / آقا میرزا سیّد محمّدهاشم خوانساری رضوان اللّه تعالی علیه / چاپ سنگی / اصفهان / 1317ه .ق.
30 - مجالس اهل ایمان در مساجد و تکایای اصفهان / ناشر انتشارات کانون پژوهش / چاپ اول / اصفهان / 1386.
31 - مفتاح الکنوز فی حلّ مشکلات الرموز / حاج سیّد محمّدعلی الموسوی اللاریجانی المازندرانی الشهاندشتی / چاپ 15 ذی القعده / 1375ه .ق.
32 - مکارم الآثار / میرزا محمّدعلی معلّم حبیب آبادی / اصفهان / نشر نفایس مخطوطات اصفهان / 1337(هشت جلد).
33 - موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران دوره قاجاریه / احمد اشرف / تهران / انتشارات زمینه / 1359.
34 - یادمان نکوداشت یکصدمین سال تأسیس مدرسه علیّه / سعید صدری کوپایی / اصفهان / سازمان آموزش و پرورش استان اصفهان / 1384.
ص: 198