نسیم جمعه: تفسیر سوره جمعه

مشخصات کتاب

سرشناسه : مهدوی دامغانی، علی، 1341 -

عنوان و نام پدیدآور : نسیم جمعه: تفسیر سوره جمعه/ علی مهدوی دامغانی؛ تهیه و تنظیم مکتبه مهدویه.

مشخصات نشر : تهران: دلیل ما،1394.

مشخصات ظاهری : 371 ص.

شابک : 280000 ریال: 978-964-397-964-5

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [353] - 371؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : تفسیر سوره جمعه.

موضوع : تفاسیر (سوره جمعه)

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

شناسه افزوده : مکتبه مهدویه(مشهد)

رده بندی کنگره : BP102/862/م9ن5 1394

رده بندی دیویی : 297/18

شماره کتابشناسی ملی : 4074945

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

پیشگفتار··· 13

اهمیت قرآن··· 13

اهمیت تفسیر··· 15

سخن استاد··· 19

روایاتی در فضیلت سوره ی مبارکه ی جمعه··· 24

سوره های مسبّحات··· 31

اسرار و عجایبی درباره ی عدد هفت··· 33

الف - عدد هفت در قرآن··· 33

ب - هفت طبقه ی آسمان··· 35

ج - عدد هفت در فرهنگ دین اسلام··· 36

عدد هفت در روایات··· 45

سوره ی مبارکه ی جمعه

آیه ی 1.....47

تفسیر··· 47

معنای واژه های آیه··· 47

ص: 5

مقتضیات منزّه بودن خدای تعالی از هر نقص و حاجت··· 50

تسبیح منشا خلقت و نجات بخش است··· 56

آیه ی 2......61

تفسیر··· 61

جهات مورد بحث در آیه ی مذکور··· 61

جهت اول : توضیح معنای امّی··· 61

جهت دوم : هدف از بعثت پیغمبران علیهم السلام ··· 67

اهداف و فواید بعثت انبیا علیهم السلام ··· 68

1 - تلاوت آیات الهی··· 69

فضیلت قرائت قرآن در روایات··· 72

2 - تزکیه و تعلیم و تربیت··· 78

فرق کتاب و حکمت··· 85

رابطه ی منطقی بین کتاب و حکمت··· 91

3 - دعوت به یکتاپرستی و تثبیت و تکمیل توحید در جامعه··· 91

4 - حکومت و داوری به حق در اختلافات و منازعات··· 94

5 - برپایی قسط و عدل در جامعه ی بشری··· 96

6 - دعوت به حیات و زندگی کامل واقعی··· 97

7 - اتمام حجت بر مردم··· 98

8 - بشارت و انذار··· 100

تهمت به شیعیان··· 103

ص: 6

جهت سوم : سابقه ی قوم عرب یا دوران جاهلیت··· 104

دوران سیاه جاهلیت··· 106

ادلّه ی اثبات جاهلیت قبل از اسلام··· 107

الف : استعمال در آیات الهی··· 107

ب : استعمال در نهج البلاغه··· 110

ج : شواهد تاریخی··· 113

عقاید خرافی عصر جاهلیت··· 115

قدم نهادن امیر المومنین علیه السلام بر دوش مبارک خاتم پیغمبران صلی الله علیه و آله برای

شکستن بت ها··· 120

طواف در جاهلیت··· 123

تاریخچه ی برهنه طواف کردن··· 124

مخالفت با برهنگی··· 128

اسلام و مخالفت با برهنگی و لزوم پوشش در طواف··· 129

ضرورت و اهمیّت بعثت··· 131

جهت چهارم : تعریف گمراهی··· 132

آیه ی 3.........137

تفسیر··· 137

ص: 7

آیه ی 4....141

تفسیر··· 141

سخنی کوتاه راجع به تفضّل الهی··· 144

آیه ی 5....153

تفسیر··· 153

جهات مورد بحث در این آیه ی شریفه··· 153

جهت اول : معنای واژه های «حمل » و «سفر »··· 153

جهت دوم : وجه اتّصال این آیه با آیه ی قبل و تشبیه به چارپایی که حامل

کتاب است··· 155

جهت سوم : نگاهی کوتاه به قوم یهود و خصوصیات آن ها··· 158

جهت چهارم : تمثیلات قرآن··· 163

آیات 6 - 8.....169

تفسیر··· 169

جهات مورد بحث در آیات مذکوره··· 169

جهت اوّل : بیان واژه های «زعم» و «ولیّ» و «نبأ» و توضیح آن ها··· 169

آیاتی که واژه ی «زعم » در آن ها استعمال شده است··· 170

بخشی از آیاتی که واژه ی «نبأ » در آن ها استعمال شده··· 175

ص: 8

جهت دوم : چرا به پیروان حضرت موسی علیه السلام یهودی گفته می شود ؟··· 175

جهت سوم : حقیقت مرگ چیست ؟··· 179

مثال هایی برای حقیقت مرگ و روح··· 181

حقیقت مرگ از منظر روایات··· 183

جهت چهارم : علل ترس از مرگ··· 186

1 - اعمال و رفتار بد خود انسان··· 186

2 - به خاطر زن و فرزندان··· 189

3 - جهل و نادانی··· 195

جهت پنجم : راه فراری از مرگ نیست··· 200

جهت ششم : راه رهایی از تلخی مرگ··· 207

نقش و اثر دعا در سیر تکاملی انسان··· 208

شخصیت ابو حمزه ی ثمالی··· 210

صالحان چه کسانی هستند ؟··· 214

جهت هفتم : مسیر و بازگشت همه به سوی خدای متعال می باشد که عالم

غیب و شهود است··· 219

آیه ی 9.....223

تفسیر··· 223

جهات مورد بحث در آیه ی مبارکه ی مذکوره··· 223

جهت اوّل : معنای واژه ی «نودی » و فضیلت اذان··· 223

فضیلت نماز با اذان و اقامه··· 224

ص: 9

جهت دوم : معنای «سبت» و «جمعه»··· 227

جهت سوم : خلقت جهان در شش روز··· 229

آیاتی که خلقت جهان در شش روز در آن ها ذکر شده··· 229

جهت چهارم : اوّلین نماز جمعه··· 233

خاطره ی نخستین دیدار··· 236

جهت پنجم : اهمیت نماز جمعه و تجلّی قدرت مسلمانان··· 243

رجحان معنویت بر منافع مادی··· 246

اهمیت نماز جمعه از دیدگاه روایات··· 247

جهت ششم : حکم نماز جمعه··· 255

جهت هفتم : شب و روز جمعه در روایات··· 257

الف ) عظمت جمعه و اجابت دعا در شب و روز آن··· 257

ب ) بخشش گناهان در جمعه··· 263

ج ) مردن در شب و روز جمعه و در امان ماندن از عذاب قبر··· 264

جهت هشتم : معنای واژه ی «سعی»··· 267

آیاتی که واژه ی «سعی» در آن ها استعمال شده··· 267

جهت نهم : نماز جمعه ذکر خدای متعال است··· 270

نماز بهترین وسیله ی یاد خدا··· 271

سخنی پیرامون ذکر و یاد خدای متعال··· 272

معنا و مفهوم ذکر خدای سبحان··· 272

نقش ذکر خداوند در زندگی··· 275

ص: 10

درجات و مراتب ذکر··· 276

بخشی از آثار ذکر و یاد خدای متعال··· 279

بخشی از آثار دوری از یاد خداوند··· 288

ذکر و یاد خداوند از دیدگاه امیر المومنین حضرت علی علیه السلام ··· 291

آیه ی 10....293

تفسیر··· 293

جهات مورد بحث در این آیه··· 293

جهت اوّل : معانی واژه ها··· 293

جهت دوم : تعقیبات نماز··· 297

روایاتی در اهمّیت و فضیلت تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام ··· 298

فضیلت تعقیبات مشترک در روایات··· 299

نماز جعفر طیّار رحمه الله ··· 303

ثواب نماز جعفر رحمه الله ··· 306

آیه ی 11.....309

تفسیر··· 309

جهات مورد بحث در این آیه ی مبارکه··· 309

جهت اوّل : شان نزول آیه··· 309

جهت دوم : معنا و مفهوم آیه ی مبارکه··· 313

کسب روزی حلال··· 316

ص: 11

سخنی کوتاه راجع به تجارت 321

معنای تجارت··· 321

اهمیت کار و تجارت··· 321

پیشینه ی تجارت··· 322

مصادیق تجارت در قرآن کریم··· 322

اقسام تجارت··· 325

بها و ثمن تجارت معنوی··· 326

روایاتی در فضیلت تجارت··· 327

فهرست ها 331

فهرست آیات··· 333

فهرست روایات··· 343

فهرست منابع و مآخذ··· 353

ص: 12

پیشگفتار

اهمیت قرآن

الحمد للّه ربّ العالمین ، والصلاة والسلام علی خیر خلقه محمد وآله

الطاهرین ، ولعنة اللّه علی أعدائهم أجمعین .

فضیلت و برتری قرآن کریم نه تنها که آن خلاصه و عصاره ی تعلیمات همه انبیای الهی علیهم السلام است ، بلکه از همه ی موجودات آفرینش برتر و والاتر است ، از حدیث شریف که وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند : «الْقُرْآنُ أَفْضَلُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ دُونَ اللَّهِ»(1) آشکار و هویدا می گردد .

بدون شک قرآن از مواهب بزرگ خداوند است که به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و از طریق آن حضرت به امّت اسلامی ارزانی شده است ، قرآن کتاب نور و صحیفه ی هدایت است ، اگر مسلمانان قرآن را فراگیرند ، و با معارف آن آشنا شوند و به آن عمل کنند ، قطعا بهترین امّت روی زمین خواهند بود .

و در روایت دیگری آن بزرگوار فرمودند : «فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَی سَائِرِ الْکَلاَمِ

ص: 13


1- قرآن افضل و برتر از هرچیزی است به جز خدای تعالی . جامع الاخبار ص 46 ، تفسیر ابو الفتوح رازی ج 1 ص 18 ، الجامع لاحکام القرآن ج 15 ص 2 .

کَفَضْلِ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ» فضل و برتری قرآن نسبت به سخنان دیگر مانند فضل و برتری خدای متعال است بر خلق و آفریدگان او(1) .

در حقیقت فضیلت قرآن از تمام کتب آسمانی بیش تر و بالاتر است ؛ زیرا کتاب های دیگر آسمانی برای برهه ای از زمان و مردم خاصّی نازل شده بودند ، امّا قرآن برای همه ی زمان ها تا روز قیامت و برای تمام انسان ها در همه ی مکان ها حتی برای غیر انسان ها مانند جنّ نازل شده و همه موظّف هستند به دستورات آن عمل کنند .

قرآن اثر جود و بخشش الهی است که بر قلب بهترین خلق نازل شده است ، و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم در رساندن این بخشش الهی کوتاهی نکرده ، بلکه همه ی آن عطایا و مواهب الهی را به انسان های مستعد و قابل ، ابلاغ کرده است .

قرآن همان قانون خدایی و ناموس آسمانی است که اصلاح دین و دنیای مردم را به عهده گرفته و سعادت جاودانی آنان را تضمین کرده است .

آیات آن سرچشمه ی هدایت و راهنمایی ، و کلماتش معدن ارشاد و رحمت است ، کسی که به سعادت همیشگی علاقمند است و سربلندی و خوشبختی هر دو جهان را می خواهد ، بر او لازم است که روز و شب با قرآن تجدید عهد کرده و ارتباطش را با آن محکم و استوارتر سازد ، و آیاتش را به حافظه ی خود سپرده و با مغز و فکر خویش درآمیزد تا در پرتو آن کتاب آسمانی ، به سوی رستگاری و سعادت جاودانی رهنمون شود .

ص: 14


1- جامع الاخبار ص 40 ، جامع صغیر سیوطی ج 2 ص 214 حدیث 5865 ، کنز العمال ج 1 ص 516 حدیث 2301 .

از ویژگی های این کتاب آسمانی آن است که خدای متعال بر امّت اسلام منّت نهاده و خود ضمانتِ حفظ و صیانت آن را از هر گونه تهدید و تحریفی به عهده گرفته و فرمود : «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(1) که این خود یکی دیگر از معجزات قرآن است .

اهمیت تفسیر

تفسیر قرآن همانند دیگر علوم اسلامی از ابتدای نزول وحی تا به امروز ، به پیش رفت و سیر تکاملی خود ادامه داده و به صورت علم و دانشی ارزشمند و گسترده درآمده است .

براساس آیه ی مبارکه ی «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(2) یکی از مهم ترین وظایفی که از جانب خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واگذار شده ، تبیین و تفسیر قرآن است ؛ لذا پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله نخستین کسی است که به تفسیر آیات قرآن پرداخته و در طول عمر شریف خود بر این امر اهتمام ورزیده است .

واژه ی تفسیر یک بار در قرآن آمده و آن هم به معنای بیان و شرح و توضیح است : «وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسیرا»(3) آنان هیچ مثلی برای تو نمی آورند مگر این که ما حق را برای تو می آوریم، و تفسیری بهتر

ص: 15


1- ما قرآن را نازل کردیم ، و ما به طور قطع نگه دار آنیم . سوره ی حجر آیه ی 9 .
2- و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آن ها روشن سازی ، و شاید اندیشه کنند . سوره ی نحل آیه ی 44 .
3- سوره ی فرقان آیه ی 33 .

(و پاسخی که در برابر آن ناتوان شوند) .

این آیه ی مبارکه در پاسخ مشرکان مکه است که همواره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را مورد شماتت قرار می دادند و در نبوت و رسالت آن حضرت تشکیک می کردند.

جامعه ی اسلامی در طول تاریخ ، علی رغم تاکیدات فراوان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله مبنی بر وجوب رجوع به قرآن ، به عنوان ثقل اکبر و عمل به آن و فراگرفتن علوم قرآن از اهل بیت علیهم السلام به عنوان ثقل اصغر ، از تمسّک به این حبل المتین الهی محروم بوده اند ، در این عصر و زمان نیز باید به این واقعیت تلخ اقرار نمود که جامعه ی اسلامی از آن جا که از واقعیت قرآن و علوم اهل بیت فاصله گرفته ، متحمّل خسارت های جبران ناپذیری شده است .

تمسّک به ظاهر قرآن و دور ماندن از حقیقت آن ، از بزرگ ترین بلاهایی است که امروزه جوامع اسلامی را تهدید می کند .

روشن است که تنها راه نجات و رستگاری مسلمانان ، بازگشت آنان به قرآن و بهره گیری از حقیقت آن و پیاده کردن قرآن در عرصه ی زندگی است .

امیر المومنین حضرت علی علیه السلام در «نهج البلاغه» برای معرّفی قرآن و جایگاه آن می فرمایند :

«تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ ؛ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ ، وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ ؛ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ ، وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ ؛ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُور» قرآن را بیاموزید که بهترین گفتار است ، و در آن بیندیشید که قرآن بهار دل ها می باشد ، و از نور آن شفا بجویید که قرآن شفابخش سینه ها است(1)

ص: 16


1- نهج البلاغه ضمن خطبه ی 110 .

و در جای دیگر فرمودند :

«أَلاَ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَالْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی ، وَدَوَاءَ دَائِکُمْ » .

بدانید در قرآن علوم آینده و اخبار گذشته ، داروی بیماری های شما وجود دارد(1).

لذا به خاطر اهمیت قرآن کریم و نیاز جامعه به آموزه های قرآنی و درخواست های جمعی از طالبان علوم دینی ، تصمیم به احیا و نشر دروس تفسیر محقّق والامقام مفسّر مدقّق حضرت آیت اللّه حاج شیخ علی مهدوی دامغانی - دامت برکاته - گرفته شد .

این مجموعه افتخار دارد که با تحقیق و ترجمه و تدوین دروس معظّم له آن را به رشته ی تحریر درآورد و در اختیار علاقه مندان به تفسیر و پژوهشگران و محقّقان حقایق قرآنی قرار دهد .

کتاب حاضر برگرفته از مجموعه سخنرانی های حضرت والد معظّم - دام ظلّه - پیرامون تفسیر سوره ی مبارکه ی جمعه می باشد که در شب های شنبه سال 1390 شمسی در مکتبه مهدویه (مشهد مقدس) برای جمعی از مومنین و فضلا و دانش پژوهان علوم قرآنی بیان شده است ، و پس از انجام مراحل نگارش به صورت فعلی در اختیار خوانندگان محترم قرار گرفته است .

این اثر کوشیده است که با تامّل و تفکّر و تدقیق و تحقیقی جامع و بیان ظرایف و لطایف در آیات قرآن کریم و بهره گرفتن از روایات ائمّه ی طاهرین - صلوات اللّه علیهم اجمعین - با قلمی رسا ، راه فهم و درک مضامین آیات شریفه را هموار کند ، به

ص: 17


1- نهج البلاغه ضمن خطبه ی 158 .

امید آن که خدمتی در حد بضاعت به جامعه ی اسلامی کرده باشد .

از عزیزانی که در مراحل مختلف آماده سازی این اثر کمک نموده اند تقدیر و تشکر می گردد ، و برای آنان موفّقیت و سرافرازی و سعادت در دنیا و آخرت را از حضرت سبحان جلّ ذکره مسالت داریم .

و از همه ی خوانندگان محترم و بزرگوار به خاطر لغزش ها و کاستی های احتمالی ، ضمن پوزش تقاضامندیم موارد احتمالی را یادآوری نمایند تا در چاپ های بعدی اصلاح کردد .

ان شاء اللّه این تلاش مورد رضایت پروردگار متعال سبحانه و تعالی و موجب خوشنودی قطب عالم امکان و تتمّه ی دور زمان حضرت بقیّة اللّه الاعظم - عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف - قرار گیرد .

مکتبه مهدویه

محمد جواد مهدوی دامغانی

ص: 18

سخن استاد

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه علی هدایته لدینه ، والتوفیق لما دعی إلیه من سبیله ، وخیر الصلاة والسلام علی خیر خلقه محمد وآله الطیّبین الطاهرین ، واللعن علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین .

خداوند متعال قرآن کریم را بر خاتم انبیا صلی الله علیه و آله نازل فرمود تا به ضمیمه ی بیان آن بزرگوار و اولاد معصومینش علیهم السلام طریق سعادت و هدایت بنی آدم تا قیام قیامت باشد چنانچه حضرتش در حدیث متفق علیه بین الفریقین به آن اشاره فرمود که : «إِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ ؛ کِتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتِی ، لَنْ یَفْتَرِقَا حَتّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»(1) و خود تضمین فرمود عدم ضلالت را برای متمسّک به آن دو ، و در آیات متعدّد بشر را مامور به تأمّل و تدبّر در آن فرمود تا به واسطه ی عبارات و اشارات و لطائفش طریق را بر طالبین هدایت بگشاید ، «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُهَا»(2) که به مقتضای التقسیم قاطع للشرکة دلالت دارد که ترک تدبّر و تأمّل در آیات منشاش منحصر است در وجود اقفال بر نفوس ، و این

ص: 19


1- معانی الاخبار ص 90 حدیث 2 ، کمال الدین ص 235 ، امالی شیخ طوسی ص 255 حدیث 460 ، این حدیث را احمد بن حنبل در مسند خود جلد سوّم از ابو سعید خدری از دو طریق نقل کرده : اوّل در صفحه ی 17 و دوّم در آخر صفحه ی 26 ، و هم چنین در طبقات الکبری : 2/194 و مصادر دیگر با اختلاف کمی آمده است .
2- سوره ی محمد صلی الله علیه و آله آیه ی 24 .

ص: 20

نباشد جز به حواجب معاصی و اهواء نفسانی که سبب سستی و سوء عقیده و در نتیجه خروج از استعداد قبول هدایت است ، و بر همگان لازم است تا با دور کردن حُجُب ، طریق تدبّر و تأمّل در آیات هدایت را بر خود بگشایند .

در بین سور قرآن مجید سوره ی مبارکه ی جمعه از جهاتی ممتاز است ، بدء به تسبیح جمیع مخلوقات الهی برای آن ذات قدّوس عزیز حکیم ، که حقیقت تسبیح خود بحری است عمیق که به کُنه آن نتوان رسید مگر لطف او مدد نمایدکه آن هم به قدر طاقت بشری و مراتب استعداد افراد ، بعد آن حکمت لا یتناهی مقتضی بعث رسولی است تا سبب تزکیه و تعلیم نفوس بشریه تا قیامت گردد ، و در نهایت امر فرموده به صلاة جمعه و سعی در ذکر ، که هریک بابی از ابواب رحمت الهیه است ، لذا قرّة عینی الأعزّ حجة الاسلام حاج شیخ محمد جواد - حفظه اللّه تعالی و أیّده فی الدارین - در صدد نشر این اثر برآمده است ، باشد که مقبول درگاه حضرت احدیت جلّت عظمته و مرضیّ نظر حضرت ولی عصر - أرواحنا فداه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف - واقع گردد ، و مفید برای مستفید و مطلوب طالب باشد .

«وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ»(1)

علی مهدوی دامغانی

24 شعبان المعظّم 1436 هجری

قم المقدّسه

ص: 21


1- سوره ی یونس آیه ی 10 .

ص: 22

بسم اللّه الرحمن الرحیم وبه نستعین ؛ إنّه خیر ناصر ومعینٍ ، الحمد للّه الّذی هدانا لهذا وما کنّا لنهتدی لو لا أن هدانا اللّه ، والصلاة والسلام علی جمیع الأنبیاء والمرسلین لا سیّما علی نبیّ الرحمة وشفیع الاُمّة حبیب إله العالمین ، العبد الموءیّد أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین لا سیّما علی سِنْوِه وأخیه ووصیّه وصِهره علیّ أمیر الموءمنین ، وعلی مولانا بقیّة اللّه فی السماوات والأرضین روحی وأرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء ، واللعنة الدائمة الأبدیّة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین .

سوره ی مبارکه ی جمعه شصت و دومین سوره از سور قرآن مجید است و در مدینه ی منوّره نازل شده و یازده آیه دارد ، و از سوره های مسبّحات می باشد ، یعنی با تسبیح و تقدیس پروردگار شروع می شود ، و به قسمتی از صفات جمال و جلال و اسمای حسنای خدای متعال اشاره می کند که در حقیقت مقدّمه ای است برای بحث های آینده

پس سوره ی مبارکه ی جمعه یکی از آن هفت سوره ی مسبّحات است ، همان طوری که تسبیح کبرای «سُبْحَانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للّه ِ وَلا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ» چهار رکن توحید می باشد که این ارکان اضلاع اربعه ی عرش الهی و اضلاع اربعه ی بیت المامور و اضلاع اربعه ی کعبه ی معظّمه را تشکیل می دهند(1) .

ص: 23


1- از امام ششم حضرت صادق علیه السلام سوال شد : برای چه کعبه ، کعبه نامیده شده ؟ حضرت فرمودند: «لاِءَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَهُوَ مُرَبَّعٌ » زیرا محاذی عرش است و آن چهار گوش می باشد. به آن حضرت عرض شد: چرا عرش مربّع است؟ فرمودند: «لاِءَنَّ الْکَلِمَاتِ الَّتِی بُنِیَ عَلَیْهَا الاْءِسْلاَمُ أَرْبَعٌ ؛ وَ هِیَ : سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَر » زیرا کلماتی که اسلام بر آن بنا شده چهار تا است و آن ها عبارتند از : سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله الاّ اللّه و اللّه أکبر . علل الشرائع ج 2 ص 398 حدیث 2.

حضرت فرمودند : «لاِءَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ» زیرا چهارگوش می باشد.

به محضر مبارکش عرض شد: برای چه چهارگوش می باشد؟

حضرت فرمودند: «لاِءَنَّهَا بِحِذَاءِ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَهُوَ مُرَبَّعٌ » چون که محاذی بیت المعمور است و آن چهار گوش می باشد.

عرض شد: برای چه بیت المعمور چهار گوش است؟

این سور مسبّحات و هفت گانه اهمّیت خاصی دارند ، این مسبّحات سبب ایام هفته هستند .

این ها همه رموز و اسراری هستند که فکر بشر کوتاه تر از آن است که بتواند آن ها را درک نماید .

خلاصه این که این سوره از اهمّیت ویژه ای برخوردار است ، و از سوره هایی است که مباحث توحید و نبوت را بیان می فرماید ، و اعمال خاصه ای را برای مومنین و معاد انسان ها در این سوره ذکر می فرماید .

روایاتی در فضیلت سوره ی مبارکه ی جمعه

از آن جا که دعب و روش مفسّرین بر این است که در ابتدای هر سوره ، فضیلتِ تلاوت آیات و قرائت آن را بیان می کنند ، ما نیز به تبعیت از مفسّرین

ص: 24

بزرگوار قسمتی از احادیثی را که در فضیلت این سوره نقل شده ، ذکر می کنیم .

در رابطه با فضیلت قرائت سوره ی مبارکه ی جمعه احادیث فراوانی نقل شدند ، و در این تفسیر به بخشی از آن ها اشاره می شود :

1 - از وجود مقدّس رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت شده فرمودند:

«الْوَاجِبُ عَلَی کُلِّ مُوءْمِنٍ إِذَا کَانَ لَنَا شِیعَةً أَنْ یَقْرَأَ فِی لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ بِالْجُمُعَةِ وَسَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاْءَعْلَی ، وَفی صَلاةِ الظُّهْرِ بِالْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ ، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَکَأَنَّمَا یَعْمَلُ کَعَمَلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ، وَکَانَ جَزَاوءُهُ وَثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ الْجَنَّةَ » .

بر هر مومنی از شیعیان ما لازم است که در شب جمعه سوره ی جمعه و سبّح اسم ربّک الاعلی را بخواند ، و در نماز ظهر جمعه (رکعت اول) سوره ی جمعه و (رکعت دوم) سوره ی منافقین را قرائت کند ، هر گاه چنین کاری انجام دهد مثل این که عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله را انجام داده است ، و جزا و پاداش چنین شخصی بر خدای تبارک و تعالی این است که بهشت را به او کرامت فرماید (چون به سنّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله عمل کرده است)(1)

یادآوری : امام صادق علیه السلام در این روایت قرائت این سوره ی مبارکه را مقیّد نفرموده اند که در نماز باشد ، بلکه مطلق است یعنی چه در نماز قرائت شود یا در غیر نماز .

2 - اُبی بن کعب از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده که آن حضرت فرمودند : «مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْجُمُعَةِ اُعْطِیَ عَشْرَ حَسَنَاتٍ بِعَدَدِ مَنْ أَتَی الْجُمُعَةَ وَبِعَدَدِ مَنْ لَمْ یَأْتِهَا فی أَمْصَارِ الْمُسْلِمِینَ » .

ص: 25


1- ثواب الاعمال ص 118 ، مصباح کفعمی ص 447 ، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 427 ، وسایل الشیعه ج 6 ص 120 حدیث 7504 ، تفسیر برهان ج 5 ص 371 حدیث 10709 و ص 383 حدیث 10746 ، بحار الانوار ج 85 ص 37 .

کسی که سوره ی جمعه را قرائت کند ، به عدد افرادی که در نماز جمعه شرکت نمودند و عدد آن کسانی که شرکت نکرده اند در شهرهای مسلمانان ، ده حسنه به او داده خواهد شد(1) .

3 - محدّث بزرگوار عالم تشیّع ثقة الاسلام کلینی رحمه الله در کتاب شریف «کافی» روایتی را معنعنا نقل کرده است ، این روایت از نظر سند صحیح است ؛ چون که همه ی روات آن افراد معتبر و موثّق هستند ، در این روایت آمده : محمّد بن مسلم گفت : به ابی عبداللّه امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم : آیا برای قرائت در نماز وقت خاصی معیّن شده (سوره ی خاصّی تعیین گردیده) است ؟ حضرت فرمودند:

«لا إِلاَّ الْجُمُعَةَ ، تَقْرَأُ فِیهَا الْجُمُعَةَ وَالْمُنَافِقِینَ » .

خیر (وقت و سوره ی خاصّی تعیین نشده است) مگر در نماز جمعه که (در رکعت اوّل) سوره ی جمعه و (در رکعت دوّم) سوره ی منافقین را می خوانی(2).

4 - روایت دیگر هم از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام است که فرمودند : «لَیْسَ فِی الْقِرَاءَةِ شَیْءٌ مُوَقَّتٌ إِلاَّ الْجُمُعَةِ ، تُقْرَاُ بِالْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ » در قرائت نماز چیز خاصی تعیین نشده است مگر جمعه که سوره ی جمعه و منافقین خوانده می شود(3) .

ص: 26


1- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 427 ، مصباح کفعمی ص 447 ، کنز الدقائق ج 13 ص 241 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 320 ، مستدرک الوسائل ج 4 ص 352 حدیث 4893 .
2- کافی ج 3 ص 313 حدیث 4 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 320 حدیث 3 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1133 حدیث 7888 .
3- کافی ج 3 ص 425 حدیث 1 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1133 حدیث 7889 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 154 حدیث 7600 .

5 - ابو بصیر از ابو عبداللّه حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود : «اقْرَأْ فِی لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ بِالْجُمُعَةِ وَسَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاْءَعْلَی ، وَفِی الْفَجْرِ بِسُورَةِ الْجُمُعَةِ وَقُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ، وَفِی الْجُمُعَةِ بِالْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ » .

در شب جمعه سوره ی جمعه و سبّح اسم ربّک الاعلی را بخوان ، و در نماز صبح سوره ی جمعه و قل هو اللّه احد را قرائت کن، و در نماز جمعه سوره ی جمعه و منافقین را بخوان(1).

6 - حسین بن ابی حمزه گفت : به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم : در نماز صبح جمعه چه سوره ای را بخوانم ؟ حضرت فرمودند : «اقْرَأْ فِی الاُْولَی بِسُورَةِ الْجُمُعَةِ ، وَفِی الثَّانِیَةِ بِقُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ، ثُمَّ اقْنُتْ حَتَّی تَکُونَا سَوَاءً » .

در رکعت اوّل سوره ی جمعه و در رکعت دوّم سوره ی قل هو اللّه احد را بخوان ، سپس قنوت را به جا بیاور تا دو رکعت تو مساوی شوند (یعنی قنوت خود را به قدری طولانی کن که توحید با سوره ی جمعه برابر شود)(2)

7 - محمد بن مسلم از ابو جعفر باقر العلوم علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند : «إِنَّ اللَّهَ أَکْرَمَ بِالْجُمُعَةِ الْمُوءْمِنِینَ ، فَسَنَّهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِشَارَةً لَهُمْ وَالْمُنَافِقِینَ تَوْبِیخاً لِلْمُنَافِقِینَ ، وَلا یَنْبَغِی تَرْکُهَا ، فَمَنْ تَرَکَهَا مُتَعَمِّدا فَلا صَلاةَ لَهُ» .

خداوند به وسیله ی سوره ی جمعه مومنان را گرامی داشته است(3)، رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را

ص: 27


1- کافی ج 3 ص 425 حدیث 2 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 320 حدیث 5 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1134 حدیث 7890 .
2- کافی ج 3 ص 425 حدیث 3 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 320 حدیث 6 ، کنز الدقائق ج 13 ص 242 .
3- یعنی آن روز را عید قرار داده و یک روز خاصّی است که مردم در روز جمعه خودشان را تطهیر کنند ، به خودشان برسند ، و با توبه و دعا و عبادت به فضایل شب و روز جمعه ، صبح و عصر آن و بین الطلوعین برسند .

سنّت قرار داد ، و سوره ی جمعه را بشارتی برای مومنان و سوره ی منافقون را توبیخ و سرزنشی برای منافقان قرار داد ، به همین جهت سراوار نیست قرائت این دو سوره ترک شود ، هر کس آن را عمدا ترک نماید نمازی برای او نیست(1)

8 - پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : «مَنْ قَرَأَهَا فی کُلِّ لَیْلَةٍ أَوْ نَهَارٍ أَمِنَ مِمَّا یَخَافُ وَصُرِفَ عَنْهُ کُلُّ مَحْذُورٍ » .

هر کس در هر شب و روز سوره ی جمعه را بخواند از آنچه می ترسد ایمنی می یابد ، و هر چیز مخوف و ترسناک از او دور می شود(2).

9 - امام ششم حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ قَرَأَهَا لَیْلاً أَوْ نَهَارا فی صَبَاحِهِ وَمَسَائِهِ أَمِنَ مِنْ وَسْوَسَةِ الشَّیْطَانِ ، وَغُفِرَ لَهُ مَا یَأْتی فی ذَلِکَ الْیَوْمِ إِلَی الْیَوْمِ الثَّانی » .

هر کس شب و روز در صبح و عصر سوره ی جمعه را قرائت نماید از وسوسه ی شیطان ایمن می شود ، و گناه آن روز تا روز بعدش بخشیده می شود(3)

10 - پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند : «مَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَتَهَا کَانَ لَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ وَأَمِنَ مِمَّا یَخَافُ وَیَحْذَرُ » .

هر کس در قرائت سوره ی جمعه مداومت نماید اجر و پاداش عظیمی نصیب او خواهد

ص: 28


1- کافی ج 3 ص 425 حدیث 4 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1133 حدیث 7891 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 321 حدیث 7 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 154 حدیث 7602 .
2- تفسیر برهان ج 5 ص 371 حدیث 10711 ، تفسیر اطیب البیان ج 13 ص 2 .
3- تفسیر برهان ج 5 ص 372 حدیث 10713 ، تفسیر اطیب البیان ج 13 ص 2 .

شد ، و از هر چیزی که می ترسد و برحذر می باشد ایمن می گردد(1) .

11 - حلبی می گوید : از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام راجع به قرائت در نماز پرسیدم که اگر تنهایی نماز ظهر چهار رکعتی بخوانم ، آیا با صدای بلند قرائت کنم ؟

آن حضرت فرمود : «نَعَمْ » بلی .

امام علیه السلام ادامه داد و فرمود : «اقْرَأْ بِسُورَةِ الْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ فِی یَوْمِ الْجُمُعَةِ» در روز جمعه سوره های جمعه و منافقین را قرائت کن(2) .

توجّه : مرحوم سیّد یزدی در کتاب «عروة الوثقی» می فرماید : بر مردها واجب است قرائت نمازهای صبح و دو رکعت اول مغرب و عشا را بلند بخوانند ، و قرائت نمازهای ظهر و عصر غیر روز جمعه را واجب است آهسته بخوانند ، امّا در نماز جمعه مستحب است بلند خوانده شود ، بلکه در نماز ظهر روز جمعه نیز بلند خواندن مستحب است علی الاقوی(3) .

باید آن را مقید کنیم به وقتی که اگر کسی نماز ظهر روز جمعه را در وقت فضیلت بخواند - یعنی تا مادامی که سایه دو هفتم شاخص است - در این وقت اگر نماز ظهر را خواند می تواند بلند بخواند و افضل است ، ولی چنانچه وقت

ص: 29


1- تفسیر برهان ج 5 ص 371 حدیث 10712 .
2- کافی ج 3 ص 425 حدیث 5 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1134 حدیث 7892
3- (مسألة 20) : یجب علی الرجال الجهر بالقراءة فی الصبح والرکعتین الأوّلتین من المغرب والعشاء ، ویجب الإخفات فی الظهر والعصر فی غیر یوم الجمعة ، وأمّا فیه فیستحبّ الجهر فی صلاة الجمعة ، بل فی الظهر أیضا علی الأقوی . العروة الوثقی (المحشی) ج 2 ص 508 .

فضیلت نماز ظهر گذشت و می خواهد داخل وقت مشترک ظهر و عصر نماز ظهر را بخواند ، لازم است آهسته خوانده شود .

12 - محمّد بن مسلم از یکی از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام نقل کرده که آن حضرت درباره ی مردی که می خواهد سوره ی جمعه را در نماز جمعه بخواند ولی (اشتباها) سوره ی قل هو اللّه احد را شروع کرد و می خواند (آیا می تواند برگردد ؟) .

حضرت فرمود : «یَرْجِعُ إِلَی سُورَةِ الْجُمُعَةِ » برگردد سوره ی جمعه را بخواند(1) .

تذکّر : می دانیم که انسان مجاز است در نماز هر سوره ای که می خواهد غیر از سوره های عزایم (سوره هایی که سجده ی واجب دارند) را بخواند ، وقتی وارد سوره ای شد تا زمانی که به نصف آن سوره نرسیده می تواند اختیارا آن را رها کند و وارد سوره ی دیگری شود مگر آن که سوره ای را که شروع نموده سوره ی توحید یا سوره ی کافرون باشد ، در این صورت حق ندارد این دو سوره را رها کند ، وقتی شروع کرده باید به اتمام برساند ، و اگر اشتباها سوره های عزایم را شروع کرد باید رها کند و برگردد و سوره ی دیگر را بخواند .

این روایت اهمّیت سوره ی جمعه را بیان می کند یعنی این جا آن حکم که کسی حق ندارد سوره ی توحید را بشکند و رها کند و وارد سوره ی دیگری بشود تخصیص خورده به این که اگر روز جمعه باشد و از روی نسیان سوره ی توحید را شروع کرده، مختار است که برگردد واین سوره را رها کند و سوره ی جمعه را بخواند.

ص: 30


1- کافی ج 3 ص 426 حدیث 6 ، تهذیب الاحکام ج 3 ص 241 و 242 حدیث 649 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1135 حدیث 7893 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 152 و 153 حدیث 7596 ، تفسیر نو الثقلین ج 5 ص 321 حدیث 9 .

13 - روایت دیگر نیز از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند : «مَنْ صَلَّی الْجُمُعَةَ بِغَیْرِ الْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ أَعَادَ الصَّلاةَ فِی سَفَرٍ أَوْ حَضَرٍ » .

کسی که نماز جمعه را بدون سوره ی جمعه و سوره ی منافقین بخواند باید نماز را اعاده کند ، چه در سفر باشد یا در حضر(1)

14 - از امام پنجم حضرت باقر العلوم علیه السلام روایت شده فرمودند : «اقْرَأْ سُورَةَ الْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ ؛ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُمَا سُنَّةٌ فِی یَوْمِ الْجُمُعَةِ فِی الْغَدَاةِ وَالظُّهْرِ وَالْعَصْرِ ، وَلا یَنْبَغِی لَکَ أَنْ تَقْرَأَ بِغَیْرِهِمَا فِی صَلاةِ الظُّهْرِ - یَعْنی یَوْمَ الْجُمُعَةِ - إِمَاما کُنْتَ أَوْ غَیْرَ إِمَامٍ » .

سوره ی جمعه و منافقین را بخوان ؛ زیرا قرائت این دو سوره در روز جمعه در نماز صبح و نماز ظهر و عصر سنّت است ، و سزاوار نیست برای تو که در نماز ظهر - یعنی در روز جمعه - غیر از این دو سوره را قرائت کنی ، چه امام جماعت باشی یا غیر امام(2) .

سوره های مسبّحات

همان طور که بیان شد این سوره از سور مسبّحات است که با تسبیح و تقدیس ذات احدیت شروع شد ، و در قرآن کریم هفت سوره با تسبیحات شروع می شوند:

1 - سوره ی اسرا که با مصدر تسبیح شروع شد : «سُبْحَانَ الَّذی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الاْءَقْصَی الَّذی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا

ص: 31


1- کافی ج 3 ص 426 حدیث 7 ، تهذیب الاحکام ج 3 ص 7 حدیث 31 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1135 حدیث 7897 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 159 حدیث 7618 .
2- علل الشرائع ج 2 ص 356 حدیث 1 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 120 حدیث 7502 ، بحار الانوار ج 85 ص 29 ذیل حدیث 17 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 321 حدیث 11 .

إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ»(1)

2 - سوره ی حدید که می فرماید : «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(2) .

3 - سوره ی حشر است که فرمود : «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(3)

4 - سوره ی صف که همان آیه ی مبارکه ی سوره ی حشر در آن آمده است .

همان طور که ملاحظه می شود سوره های حدید و حشر و صف با فعل ماضی «سبّح » شروع شدند ، فقط در سوره ی حدید کلمه ی «ما» موصوله کم دارد .

5 - سوره ی جمعه یا همین آیه ی مورد بحث : «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ»(4) .

6 - سوره ی تغابن که در آن فرمود : «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»(5) .

این دو سوره ی جمعه و تغابن با فعل مضارع «یسبّح » شروع شدند .

7 - سوره ی اعلی که با صیغه ی امر تسبیح آمده است : «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاْءَعْلَی»(6)

ص: 32


1- سوره ی اسرا آیه ی 1 .
2- سوره ی حدید آیه ی 1 .
3- سوره ی حشر آیه ی 1 .
4- سوره جمعه آیه ی 1
5- سوره ی تغابن آیه ی 1
6- سوره ی اعلی آیه ی 1

این آیات بیانگر جایگاه تسبیح هستند که خدای تبارک و تعالی هفت سوره ی قرآن را با صیغه های مختلف مصدر ، ماضی ، مضارع و امر آغاز کرده و مقام و منزلت تسبیح و تقدیس خود را بیان فرموده است .

اسرار و عجایبی درباره ی عدد هفت

اشاره

عدد هفت عددی است که شاید مثل همه ی عدد های دیگر در نظر ما عادی جلوه کند ، اما نگرش ما وقتی متبلور می شود که خواصّ عدد هفت را بدانیم و ببینیم چه «هفت» هایی در زندگی ما وجود دارند ، و ما در گیر و دار زندگی ماشینی با بی تفاوتی از کنار آن ها رد می شویم ، در این بخش به صورت اجمالی به گوشه هایی از اسرار عدد هفت اشاره می شود :

الف - عدد هفت در قرآن

در قرآن کریم 20 بار واژه ی «سبع» و چهار بار واژه ی «سبعة» استعمال شده، و به بعضی از عددها مانند 3 ، 7 ، 70 و 40 توجه ویژه ای شده است ، کاربرد هر یک از این عددها حکمتی دارد که بعضی را قرآن کریم و روایات یادآور شده وبعضی را هم علوم جدید کشف کرده است .

در کتاب های لغت عربی عدد هفت را مانند عدد هزار در زبان فارسی نمادی از کثرت و فراوانی می دانند ، شاید انتخاب عدد هفت برای کثرت به خاطر بسیاری از امور هفتگانه ی ثابت در جهان هستی باشد هم چون یک دوره ی کامل هفت روزه ی زمان که به هفته معروف است ، به همین دلیل ، این شماره صرفا

ص: 33

یک عدد ریاضی نیست ، بلکه نشانه ی کمال یک چیز است .

با یکی دو مثال می توان نشانه ی کمال بودن این عدد را در قرآن بیش تر و بهتر بشناسیم.

مثلاً در سوره ی مبارکه ی لقمان فرمود :

«وَلَوْ أَنَّ مَا فِی الاْءَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ»(1)

و اگر همه ی درختان روی زمین قلم شوند و دریا برای آن مرکّب گردد ، و هفت دریاچه به آن افزوده شود ، این ها همه تمام می شوند ولی کلمات خداوند پایان نمی گیرد ؛ خداوند عزیز و حکیم است .

در این آیه ی مبارکه خدای متعال به جای این که بفرماید : مخلوقات در پهنه ی هستی عددی بسیار بسیار بزرگ دارند ، می فرماید : اگر تمام درختان روی زمین قلم و همه ی دریاها مرکّب شودن ، تمام قلم ها می شکنند و از بین می روند ولی حقایق عالم هستی و معلومات پروردگار جهان پایان نمی پذیرد .

عظمت سخن آن گاه روشن تر می شود که عدد هفت نمادی از کثرت باشد ، در این آیه برای مجسّم ساختن عدد بی نهایت و نزدیک ساختن معنای علم بی پایان خداوند و گستردگی فوق العاده جهان هستی به افکار ما ، از عدد زنده ای مانند هفت استفاده شده است .

و در سوره ی مبارکه ی حجر می فرماید : «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ

ص: 34


1- سوره ی لقمان آیه ی 27 .

جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1) (آن جهنم) هفت در دارد و برای هر دری گروه معیّنی از آن هاتقسیم شده اند

همان طوری که مشاهده می شود در این آیه ی شریفه آمده که جهنم هفت در دارد ، و بعید نیست که عدد هفت در این جا هم برای کثرت باشد ؛ یعنی جهنم درهای بسیار و فراوان دارد ، و روشن است که این تعداد در ، در حقیقت به عوامل گوناگونی که انسان را به جهنم می کشاند ، اشاره دارد .

ب - هفت طبقه ی آسمان

در این زمینه آیات فراوانی در قرآن آمده که به آن ها اشاره می شود :

1 - «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»(2) پس آن (آسمان) را به صورت هفت آسمان مرتّب نمود ، و او به هر چیز آگاه است .

2 - «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الاْءَرْضُ وَمَنْ فیهِنَّ»(3) آسمان های هفت گانه و زمین و کسانی که در آن ها هستند همه تسبیح او می گویند .

3 - «وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ»(4) ما بر بالای سر شما هفت راه (طبقات هفت گانه ی آسمان) قرار دادیم .

4 - «قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ»(5) بگو : چه کسی

ص: 35


1- سوره ی حجر آیه ی 44 .
2- سوره ی بقره آیه ی 29 .
3- سوره ی اسرا آیه ی 44 .
4- سوره ی مومنون آیه ی 17 .
5- سوره ی مومنون آیه ی 86 .

پروردگار آسمان های هفت گانه و پروردگار عرش عظیم است ؟

5 - «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فی یَوْمَیْنِ»(1)در این هنگام آن ها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید .

6 - «أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقا»(2) آیا نمی دانید چگونه خداوند هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است ؟

7 - «وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعا شِدَادا»(3)و بر فراز شما هفت (آسمان) محکم بنا کردیم .

ج - عدد هفت در فرهنگ دین اسلام

معادل عدد «هفت» در زبان عربی واژه های «سبع » و «سبعة » می باشند که بیست و چهار مرتبه در قرآن کریم آمده ، و بسیاری از آن ها در آیات مذکوره بیان شدند .

در دین مبین اسلام عدد هفت با ویژگی هایی پذیرفته شد که قسمت هایی از آن ها عبارتد از :

1 - وجود مبارک معصومین علیهم السلام چهارده تا هستند ، و مجموع اسامی آن بزرگواران هفت تا است ؛ زیرا چهار تا از آن انوار پاک به نام محمّد علیه السلام هستند که آن ها عبارتند از : حضرت ختمی مرتبت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، حضرت باقر العلوم علیه السلام ، حضرت جواد الائمّه علیه السلام و حضرت بقیّة اللّه الاعظم مهدی موعود

ص: 36


1- سوره ی فصّلت آیه ی 12 .
2- سوره ی نوح آیه ی 15 .
3- سوره ی نبا آیه ی 12 .

(عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ، و چهار نفر از آن ها مسمی به نام علی علیه السلام هستند که عبارتند از : حضرت امیر المومنین علیه السلام ، سیّد الساجدین امام سجّاد علیه السلام ، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و امام دهم حضرت هادی علیه السلام ، این ها هشت معصومند .

امّا دو معصوم هستند که نام آن ها حسن است ، یکی سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام و دیگری خورشید یازدهم امام حسن عسکری علیه السلام است .

ولی چهار دردانه ی عالم هستی هستند که اسم جداگانه دارند ، این چهار بزرگوار عبارتند از : وجود نازنین حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام ، و حضرت سیّد الشهدا امام حسین علیه السلام ، و و رییس مذهب جعفری امام جعفر صادق علیه السلام و نام مبارک امام هفتم حضرت کاظم علیه السلام .

این چهارده تا نور که نام چهار نفر از آن ها تک هستند و سه تا از آن ها مشترکند ، سبب خلقت عالم هستی و تکمیل و پذیرفته شدن ایمان دیگرانند ، همان طوری که از نبی گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نقل شده فرمود :

«هَلْ تَعْلَمُونَ أَنی أَفْضَلُ النَّبیینَ ، وَأَنَّ وَصیّی أَفْضَلُ الْوَصیّینَ ، وَأَنَّ

أَبی آدَمَ لَمَّا رَأَی اسْمی وَاسْمَ عَلِیٍّ وَابْنَتی فَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَأَسْمَاءَ أَوْلادِهِمْ مَکْتُوبَةً عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ بِالنُّورِ قَالَ : إِلَهی وَسَیِّدی ! هَلْ خَلَقْتَ خَلْقا هُوَ أَکْرَمُ عَلَیْکَ مِنِّی ؟ فَقَالَ : یَا آدَمُ ! لَوْ لا هَذِهِ الاْءَسْمَاءُ لَمَا خَلَقْتُ سَمَاءً مَبْنِیَّةً ، وَلا أَرْضا مَدْحِیَّةً ، وَلا مَلَکا مُقَرَّبا ، وَلا نَبِیّا مُرْسَلاً وَلا خَلَقْتُکَ یَا آدَمُ» .

آیا می دانید که من برترین پیامبرانم ، و وصی من برترین وصی است ، و این

ص: 37

که پدرم حضرت آدم وقتی که اسم من و اسم علی و دخترم فاطمه و حسن و حسین و اسمای اولاد آن ها را دید که با نور در ساق عرش نوشته شده اند ، به درگاه الهی عرض کرد : ای خدا و آقای من ! آیا کسی را خلق کردی که او در نزد تو گرامی تر از من باشد ؟

خدای تبارک و تعالی فرمود : ای آدم ! اگر این اسمای نورانی نبودند ، هیچ آسمان بناشده و زمین کشیده شده و فرشته ی مقرّب و پیامبر مرسل و تو را خلق نمی کردم(1)

و در حدیث دیگر می خوانیم که رسول خاتم صلی الله علیه و آله فرمودند : «لا یَتِمُّ الاْءِیمَانُ إِلاّ بِمَحَبَّتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ» ایمان کسی تمام و کامل نمی شود مگر با محبت ودوستی ما اهل بیت(2)

و در روایتی از وجود مقدّس خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله آمده که آن حضرت فرمودند : «عَاهَدَنی رَبّی أَلاّ یَقبَلَ إیمَانَ عَبْدٍ إِلاّ بِمَحَبَّةِ أهْلِ بَیتی» پروردگارم با من عهد کرده که ایمان هیچ بنده ای را قبول نمی کند مگر این که همراه با محبت و دوستی اهل بیت من باشد(3) .

همان طوری که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله در روایت دیگر فرمودند : «کُنْتُ نَبِیّا وَآدَمُ بَیْنَ

ص: 38


1- هدایة کبرای حسین بن حمدان ص 101 ، بحار الانوار ج 35 ص 23 ضمن حدیث 15 ، تفسیر برهان ج 2 ص 442 و 443 .
2- کفایة الاثر ص 110 ، شرح الاخبار قاضی نعمان مغربی ج 1 ص 601 حدیث 850 ، صراط المستقیم ج 2 ص 116 ، بحار الانوار ج 36 ص 322 و 323 حدیث 178 .
3- شرح احقاق الحق ج 9 ص 454 حدیث 55 . در این مصدر آمده : رواه القوم منهم : العلاّمة المولی محمد صالح الکشفی الحنفی الترمذی فی کتابه «المناقب المرتضویة» ص 99 (طبع بمبئی) قال : قال النبیّ صلی الله علیه و آله . . . . عن خلاصة الأخبار أیضا .

الْمَاءِ وَالطِّینِ» من پیامبر بودم آن وقتی که آدم بین آب و گل بود(1) .

و ابن سعد در «طبقات » و احمد بن حنبل که از علمای عامّه می باشند در «مسند» و هم چنین در کتاب های معتبر دیگر اهل سنّت آمده : شخصی از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله پرسید : چه زمانی پیامبر شدی ؟ حضرت فرمودند : «وَآدَمُ بَیْنَ الرُّوحِ وَالْجَسَدِ» آن زمانی حضرت آدم بین روح و جسد بود(2)

از کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده فرمودند :

«سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ : خُلِقْتُ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَخُلِقَ أَهْلُ بَیْتِی مِنْ نُورِی ، وَخُلِقَ مُحِبُّوهُمْ مِنْ نُورِهِمْ» .

از جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: من از نور خداوند آفریده شده ام، و اهل بیت و خاندانم از نور من، و دوستان شان از نور آنان آفریده شده اند(3)

و در کتاب «صحیح » ابن حبّان از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله نقل شده فرمودند :

«إِنِّی عِنْدَ اللَّهِ مَکْتوبٌ خَاتَمُ النَّبیِّین وَإِنَّ آدَمَ لَمُنْجَدِلٌ فی طیْنَتِهِ» .

من در نزد خدای متعال خاتم النبیین بودم در حالی که آدم در طینت و گِل خود افتاده بود(4)

ص: 39


1- مناقب آل ابی طالب ابن شهراشوب ج 1 ص 183 ، عوالی اللآلی ج 4 ص 121 حدیث 200 ، بحار الانوار ج 18 ص 278 .
2- طبقات کبرا ج 1 ص 118 ، مسند احمد بن حنبل ج 4 ص 66 و ج 5 ص 59 و 379 ، مستدرک حاکم نیشابوری ج 2 ص 609 ، تفسیر درّ منثور ج 5 ص 184 ، کفایة الطالب (خصایص کبرای سیوطی) ج 1 ص 4 ، سبل الهدی ج 2 ص 293 .
3- امالی شیخ طوسی ص 655 ضمن حدیث 1355 ، تفسیر برهان ج 2 ص 226 ضمن حدیث 2908 ، بحار الانوار ج 15 ص 20 حدیث 32 .
4- صحیح ابن حبّان ج 14 ص 313 .

همین حدیث با کمی تفاوت در کتاب های دیگر اهل سنت نیز آمده است (1)

خلاصه ی بحث این که هر چه در عالم هستی وجود دارد از وجود اقدس و تابناک این خورشیدهای عالم تاب هستند که همه ی عالم به طفیل وجود مبارک این ها خلق شده اند

2 - آسمان و زمین دارای هفت طبقه اند همان طوری که در آیات شریفه ی مذکوره بیان شد .

3 - درکات و درجات جهنم هفت تا هستند .

هر یک از سعادت و شقاوت درجات و مراتبی دارند ، نه اهل سعادت و بهشت در یک درجه و مرتبه هستند ، و نه اهل شقاوت و جهنم ، این مراتب و تفاوت ها نسبت به اهل بهشت به عنوان درجات و نسبت به اهل جهنم به عنوان درکات تعبیر می شود .

کسانی که لیاقت شفاعت را ندارند جایگاه شان در همان مرتبه ی اوّل جهنم است ، و عذاب برای شان خیلی دردناک است ، امّا نه به اندازه ی منافق و کافر و آن کسانی که در این دنیا خیلی بدی کرده اند و جایگاه شان درجه ی آخر است .

به عبارت دیگر : جهنم میعادگاه تمام گمراهان و پیروان شیطان است ، و از آیات قرآن کریم استفاده می شود که جهنم درها و طبقاتی دارد ، در سوره ی مبارکه ی نحل فرمود : «فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدینَ فیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ»(2) (به آن ها گفته می شود :) اکنون از درهای جهنم وارد شوید در حالی که جاودانه در آن خواهید بود ، چه جای بدی است جایگاه مستکبران .

ص: 40


1- مسند احمد بن حنبل ج 4 ص 127 ، مستدرک حاکم نیشابوری ج 2 ص 600 .
2- سوره ی نحل آیه ی 29

و هم چنین در سوره ی مبارکه ی زمر فرمود : «وَسیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ زُمَرا حَتَّی إِذَا جَاوءوُهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا»(1) و کسانی که کافر شدند گروه گروه به سوی جهنّم رانده می شوند ، وقتی به دوزخ می رسند درهای آن گشوده می شود .

و طبق آیه ی کریمه ی سوره ی حجر تعداد درهای آن هفت تا هستند : «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ»(2) دارای هفت در به صورت هفت طبقه است ، و هر دری برای گروه معیّنی از مجرمین اختصاص دارد .

از امام پنجم حضرت باقر العلوم علیه السلام نقل شده در تفسیر آیه ی مبارکه ی «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(3) فرمودند :

به من خبر رسیده - و البته خداوند داناتر است - که خداوند دوزخ را هفت درک و طبقه قرار داده است :

طبقه ی اوّل «جحیم» است که بالاترین درک و طبقه ی آن می باشد و اهلش بر روی تخته سنگی می ایستند و مغز سرشان به جوش می آید مانند جوش آمدن دیگ ها.

طبقه ی دوّم «لظی» است (که به فرموده ی الهی :) دست و پا و پوست سر را می کند و می برد ، و کسی را که به فرمان خدا پشت کرده صدا می زند ، و (هم چنین آن که) اموال را جمع و ذخیره کرده (بدون آن که حق مستحقان را بدهند) .

طبقه ی سوّم «سقر» است ، (آتشی که) نه چیزی را باقی می گذارد و نه چیزی را رها می سازد ، پوست بدن را به کلّی دگرگون می کند ، نوزده نفر (از فرشتگان

ص: 41


1- سوره ی زمر آیه ی 71 .
2- سوره ی حجر آیه ی 44 .
3- (آن جهنم) هفت در دارد و برای هر دری گروه معیّنی از آن ها تقسیم شده اند . سوره ی حجر آیه ی 44 .

عذاب) بر آن گمارده شده اند .

طبقه ی چهارم «حطمه» است ، و از آن شراره هایی بلند می شود که هریک از آن به قدر و به شکل یک قصر است ، و رنگ آن شراره ها مانند رنگ شتران زرد موی می باشد . و هر کس در آن آتش بیفتد چنان او را خرد می کند که مانند گرد سرمه گرداند ، و چون که روح نمی میرد ، بنابراین هرگاه مانند سرمه خرد و ریز ریز شوند ، دو باره به صورت اوّلیه برمی گردند .

طبقه ی پنجم «هاویه» است ، در آن جا گروهی هستند که دست به دعا برداشته می گویند : ای مالک و فرشته ی عذاب ! به فریادمان برس ، وقتی بخواهد کمک شان کند ظرف های زردرنگ آتشین به آنان دهد که در آن ها زردابه و چرکی است که مانند مس گداخته از پوست های شان جاری است .

و چون مالک بخواهد استغاثه و تقاضای آن ها را اجابت کند و به فریادشان برسد ، ظرف هایی از مس آتشین که در آن از چرک آب هایی که از پوست شان جاری است و چون فلز گداخته می باشد ، پر می کند و به آن ها می دهد ، و چون بخواهند سر خود را بلند کنند تا بیاشامند ، تمام گوشت صورت های شان از شدّت حرارت آن در آن ظرف می ریزد ، و این است معنای کلام خدای تبارک و تعالی که فرمود : و اگر تقاضای آب کنند ، آبی برای آنان میاورند که هم چون فلز گداخته صورت ها را بریان می کند ، چه بد نوشیدنی و چه بد محل اجتماعی است .

و کسانی که در آن هاویه بیفتند به مقدار هفتاد سال راه سقوط می کنند ، و هر چه پوست بدن شان محترق شود و بسوزد پوست تازه و جدیدی به جای آن روییده می شود .

ص: 42

طبقه ی ششم «سعیر» است که در آن سیصد پرده و چادر از آتش وجود دارد ، در هر چادری سیصد قصر آتشین است ، و در هر قصری سیصد خانه و اطاق از آتش است ، و در هر خانه ای سیصد نوع از انواع عذاب وجود دارد ، در آن ها مارها و عقرب های آتشین و غل های جامعه و سلسله و زنجیرهای آتشین است ، و این ها مفاد همان گفتار خدای متعال است که فرمود : ما برای کافران زنجیرها و غل ها و شعله های سوزان آتش آماده کرده ایم .

طبقه ی هفتم «جهنم» است که فلق در آن است ، و آن چاهی است در جهنم که چون سر آن چاه باز شود آتش به شدّت شعله ور شود و فوران کند ، و شدیدترین عذاب های آتشین در آن جا است(1)

ص: 43


1- «فَبَلَغَنِی - وَاللَّهُ أَعْلَمُ - أَنَّ اللَّهَ جَعَلَهَا سَبْعَ دَرَکَاتٍ ، أَعْلاهَا الْجَحِیمُ ، یَقُومُ أَهْلُهَا عَلَی الصَّفَا مِنْهَا تَغْلِی أَدْمِغَتُهُمْ فِیهَا کَغَلْیِ الْقُدُورِبِمَا فِیهَا . وَالثَّانِیَةُ : لَظَی «نَزَّاعَةً لِلشَّوَی * تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی * وَجَمَعَ فَأَوْعَی» (1) . وَالثَّالِثَةُ : سَقَرُ «لا تُبْقی وَلا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ * عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ» (2) . وَالرَّابِعَةُ : الْحُطَمَةُ وَمِنْهَا یَثُورُ شَرَرٌ کَالْقَصْرِ کَأَنَّهَا جِمَالاتٌ صُفْرٌ تُدَقُّ کُلَّ مَنْ صَارَ إِلَیْهَا مِثْلَ الْکُحْلِ ، فَلا یَمُوتُ الرُّوحُ ، کُلَّمَا صَارُوا مِثْلَ الْکُحْلِ عَادُوا . وَالْخَامِسَةُ : الْهَاوِیَةُ فِیهَا مَلَأٌ یَدْعُونَ یَا مَالِکُ ! أَغِثْنَا ، فَإِذَا أَغَاثَهُمْ جَعَلَ لَهُمْ آنِیَةً مِنْ صُفْرٍ مِنْ نَارٍ فِیهِ صَدِیدُ مَاءٍ یَسِیلُ مِنْ جُلُودِهِمْ کَأَنَّهُ مُهْلٌ ، فَإِذَا رَفَعُوهُ لِیَشْرَبُوا مِنْهُ تَسَاقَطَ لَحْمُ وُجُوهِهِمْ فِیهَا مِنْ شِدَّةِ حَرِّهَا ، وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی : «وَإِنْ یَسْتَغیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقا» (3) ، وَمَنْ هَوَی فِیهَا هَوَی سَبْعِینَ عَاما فِی النَّارِ ، کُلَّمَا احْتَرَقَ جِلْدُهُ بُدِّلَ جِلْدا غَیْرَهُ . وَالسَّادِسَةُ : هِیَ السَّعِیرُ فِیهَا ثَلاثُ مِائَةِ سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ ، فِی کُلِّ سُرَادِقٍ ثَلاثُ مِائَةِ قَصْرٍ مِنْ نَارٍ ، فِی کُلِّ قَصْرٍ ثَلاثُ مِائَةِ بَیْتٍ مِنْ نَارٍ ، فِی کُلِّ بَیْتٍ ثَلاثُ مِائَةِ لَوْنٍ مِنْ عَذَابِ النَّارِ فِیهَا حَیَّاتٌ مِنْ نَارٍ وَعَقَارِبُ مِنْ نَارٍ وَجَوَامِعُ مِنْ نَارٍ وَسَلاسِلُ مِنْ نَارٍ وَأَغْلالٌ مِنْ نَارٍ ، وَهُوَ الَّذِی یَقُولُ اللَّهُ : «إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرینَ سَلاسِلَ وَأَغْلالاً وَسَعیرا» (4) . وَالسَّابِعَةُ : جَهَنَّمُ وَفِیهَا الْفَلَقُ وَهُوَ جُبٌّ فِی جَهَنَّمَ ، إِذَا فُتِحَ أَسْعَرَ النَّارَ سِعْرا ، وَهُوَ أَشَدُّ النَّارِ عَذَابا » (1) سوره ی معارج آیات 16 - 18 . (2) سوره ی مدّثّر آیه ی 30 . (3) سوره ی کهف آیه ی 29 . (4) سوره ی انسان آیه ی 4 . تفسیر قمی ج 1 ص 376 و 377 ، تفسیر برهان ج 3 ص 370 و 371 حدیث 5886 ، بحار الانوار ج 8 ص 289 و 290 ذیل حدیث 27 ، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 17 حدیث 60

4 - سوره ی حمد که برترین و والاترین سوره ی قرآن است هفت آیه دارد و باهفت نور خودآرایی می کند .

5 - در سجده های نماز هفت قسمت بدن روی زمین قرار می گیرند .

تو را باید که هفت اندام هنگام نماز اندر فروسایی به خاک تیره در کیش مسلمانی

و گر از نام هفت اندام پرسی گویمت اینک دو شصت پا و دو زانو دو پنجه دست و پیشانی

6 - طواف خانه ی خدا هفت شوط است .

7 - اعمال عمره ی مفرده هفت مرحله دارد : 1 ) احرام . 2 ) طواف . 3 ) نماز طواف . 4 ) سعی صفا و مروه . 5 ) تقصیر . 6 ) طواف نسا . 7 ) نماز طواف نسا .

8 - سعی بین صفا و مروه - که یکی از احکام حج می باشد - هفت بار است یعنی فاصله ی بین صفا و مروه را باید هفت مرتبه پیمود .

9 - یکی از اعمال حج رمی جمره است یعنی زدن هفت سنگ به ستونی که نشان شیطان است .

ص: 44

10 - رمی جمرات باید با هفت سنگریزه باشد .

11 - غسل های واجب هفت تا هستند : 1 ) غسل جنابت . 2 ) غسل حیض . 3 ) غسل نفاس . 4 ) غسل استحاضه . 5 ) غسل میت . 6 ) غسل مسّ میت . 7 ) غسلی که به واسطه ی نذر و قسم واجب می شود .

12 - بعد از غسل دادن میت ، واجب است هفت قسمت بدن او را - یعنی به پیشانی ، کف دست ها ، زانوها و دو انگشت بزرگ پاها - کافور بمالند .

عدد هفت در روایات

در روایات وارده از معصومین علیهم السلام خصوصیات و ویژگی های فراوانی برای عدد هفت بیان شده است ، در این جا به دو مورد اشاره می شود :

1 - از امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام آمده که آن حضرت فرمودند : «لا یَکُونُ شَیْءٌ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ إِلاَّ بِسَبْعَةٍ : بِقَضَاءٍ وَقَدَرٍ وَإِرَادَةٍ وَمَشِیئَةٍ وَکِتَابٍ وَأَجَلٍ وَإِذْنٍ ، فَمَنْ قَالَ غَیْرَ هَذَا فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ » .

در آسمان ها و زمین چیزی به وجود نمی آید مگر به واسطه ی هفت چیز : 1)قضا ، 2)قدر ، 3 ) اراده ، 4 ) مشیّت ، 5 ) کتاب ، 6 ) اَجَل و زمان ، 7 ) اجازه ، هر کس غیر این گمان کند بر خدای متعال دروغ بسته است(1) .

ص: 45


1- کافی ج 1 ص 149 و 150 حدیث 2 ، خصال شیخ صدوق ج 2 ص 359 حدیث 46 . توضیح : وقتی انسان به وجدان خود مراجعه می کند می یابد که در کارهایی که انجام می دهد مراتب فوق موجود است ، فرض کنیم مهندسی می خواهد ساختمانی بنا کند ، اوّلاً علم اجمالی به ساختن بنایی در نفس او است که از آن تعبیر به قضا می شود ، سپس علم تفصیلی پیدا می شود که این بنا چقدر مصالح ساختمانی از آهن و آجر و گچ و غیره لازم دارد که آن را قدر و تقدیر می گویند یعنی اندازه گرفتن ، سپس اراده ی ساختن می کند و بعد تصمیمی جدّی می گیرد که مشیت و خواستن است ، سپس آن اراده و مشیت در نفس او آن چنان ثابت می شود که دستور شروعِ بنّایی را صادر می کند که تعبیر از آن به کتاب می شود ، البته پس از این مراحل ، انجام آن عمل نیازمند به زمان است و صدور تدریجی که از آن به اجل و اذن تعبیر شده است بنا بر این ، ممکن است امام علیه السلام خواسته تشریفات عالم آفرینش را برای تقریب ذهن شنونده این چنین بیان فرماید . و احتمال می رود که روایت نظر به اعمال آدمی داشته باشد که انسان هر کاری را در آسمان و زمین انجام دهد لا محاله مسبوق به این مقدمات است ، و با اختیار کامل انجام داد و جبر و اضطراری در کار نیست ، واللّه العالم

2 - رییس مذهب امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند : «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی وَضَعَ الاْءِسْلامَ عَلَی سَبْعَةِ أَسْهُمٍ : عَلَی الصَّبْرِ وَالصِّدْقِ وَالْیَقِینِ وَالرِّضَا وَالْوَفَاءِ وَالْعِلْمِ وَالْحِلْمِ» خداوند متعال برای اسلام هفت سهم قرار داده و آن ها عبارتند از :

1) صبر و شکیبایی ، 2) صداقت و راستی ، 3) یقین ، 4) رضا ، 5) وفا ، 6) علم و دانش ، 7) حلم و بردباری(1) .

ص: 46


1- خصال شیخ صدوق ج 2 ص 354 ضمن حدیث 35 ، مشکاة الانوار ص 89 ، وسائل الشیعة ج 16 ص 164 ضمن حدیث 21248

سوره ی مبارکه ی جمعه

آیه ی 1

اشاره

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ» به نام خداوند بخشنده ی بخشایش گر ، آنچه درآسمان ها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدای متعال می گویند ، خداوندی که مالک و حاکم است و از هر عیب و نقصی مبرّا و عزیز و حکیم است .

تفسیر

معنای واژه های آیه

تسبیح در لغت به معنای حرکت سریع و سرعت گرفتن است ، و آن را برای تعجیل در کار خیر نیز استعمال می کنند(1)

واژه ی «تسبیح» در اصطلاح شرع به معنای منزّه دانستن است، وقتی می گوییم: سبحان اللّه معنایش این است که طهارت و نزاهت از تمام عیوب و نقایص را به او نسبت می دهیم .

ص: 47


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 392 .

و اگر از «تسبیح» در آیه ی مورد بحث با صیغه ی مضارع تعبیر شده برای این است که استمرار را بفهماند ، پس معنای آن این نیست که نامبردگان ، در آینده تسبیح می کنند ، بلکه معنایش این است که همواره و مستمرّا تسبیح می کنند .

و کلمه ی «مَلِک» به معنای کسی است که مقام حکمرانی در نظام جامعه مختص به او می باشد(1) ، و کلمه ی «قدّوس» صیغه مبالغه از «قدس» است که آن نیز به معنای نزاهت و طهارت است(2) ، و کلمه ی «عزیز» به معنای مقتدری است که هرگز شکست نمی خورد(3) ، و کلمه ی «حکیم» به معنای کسی است که کارها را استوار و متقن انجام می دهد و هیچ عملی از او همراه با جهل و گزاف نمی شود ، هر چه عمل می کند همراه با علم و حکمت انجام می دهد ، و برای آن مصالحی در نظر می گیرد(4) .

به عبارت دیگر : خدای تبارک و تعالی حکیم است یعنی تمام قوانین او از روی حکمت است ، مقتدر کامل و هیچ خلل و نقصی در او نیست ، و در این آیه ی مبارکه چهار صفت ذکر فرمود : «المَلِک» سلطنت دارد ، همه باید به درگاه با عظمت او بروند ، «القُدّوس» همه باید در مقابل او متواضع باشند ، «العَزیز» دارای عزّت هست ، همه به او نیازمند می باشند ؛ زیرا هر عزّتی به او تعلّق دارد همان طوری که در آیه ی دیگر فرموده :

«الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُوءْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ

ص: 48


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 774 .
2- مجمع البحرین ج 4 ص 95 .
3- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 563 .
4- لسان العرب ج 12 ص 143 .

عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعا»(1).

همان ها که کافران را به جای مومنان دوست خود انتخاب می کنند ، آیا عزّت و آبرو نزد آنان می جویند با این که همه ی عزّت ها از آنِ خدای متعال است .

و در سوره ی مبارکه ی یونس می فرماید :

«وَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعا»(2) سخن آن ها تو را غمگین نسازد ، تمام عزّت (و قدرت) از آنِ خدای سبحان است ، و او شنوا و دانا است .

یکی دیگر از اوصافی که در این آیه ی مبارکه ذکر شد «الحکیم » است یعنی تمام کارهایش همراه با حکمت است .

این خدایی که همه ی مخلوقات ، از خورشید و ماه تا گلبول ها و ملکول ها و تا آن سیاه چال ها و کهکشان ها و هر آنچه که هست «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ» همه مشغول تسبیح او هستند .

از جهت دیگر این آیه ی شریفه مقدّمه و زمینه سازی است برای آیه ی بعدی یعنی «هُوَ الَّذِی بَعَثَ . . .» که متعرّض مساله ی بعثت رسول اللّه صلی الله علیه و آله است و می فرماید : غرض از بعثت او این بود که مردم به کمال و به سعادت برسند ، و بعد از ضلالت و گمراهی آشکار که داشتند ، هدایت گردند .

نتیجه ی سخن این که آنچه در آسمان ها و زمین ها هستند از فرشتگان ، انسان ها ، جن ها ، نباتات ، حیوانات و جمادات همه ی این ها مشغول تسبیح

ص: 49


1- سوره ی نسا آیه ی 139 .
2- سوره ی یونس آیه ی 65 .

خداوند تبارک تعالی هستند ، آن خدایی که سلطنت او حقیقی و دایمی و بر تمام مخلوقات است ، و همه ی مخلوقات ملک و مملوک او هستند ، خدایی که قدّوس است یعنی هیچ گونه دنس و رجس و پلیدی در ناحیه ی خدای تبارک و تعالی تصوّر نمی شود ، عزیز است یعنی صفتی دارد که همه در مقابل او مغلوب هستند و او پیروز دایمی و همیشگی است ، خداوندی که حکیم است یعنی تمام افعال او از روی استحکام و دقت خاصّی است ، هیچ گونه نقص و خللی در اراده و فعل او دیده نمی شود .

مقتضیات منزّه بودن خدای تعالی از هر نقص و حاجت

و امّا این که چگونه آنچه در آسمان ها و زمین است خدا را تسبیح می کنند ؟ جوابش چند چیز است ؛ یکی این که موجودات آسمانی و زمینی همان طور که آنچه از کمال دارند از کمال صانع و خالق خود حکایت می کنند ، هم چنین با نقصی که در آن ها است و جبران کننده ی آن خدای متعال است ، و با حوایجی که دارند و برآورنده اش خدای سبحان است ، لذا خداوند را از هر نقص و حاجت منزّه می دارند ؛ چون هیچ حاجت و نقصی نیست مگر آن که تنها کسی که امید برآوردن آن حاجت و جبران کردن آن نقص در او می رود خدای تعالی است ، پس خود او مسبَّح و منزّه از هر نقص و حاجت است .

در نتیجه حکمرانی در نظام تکوین در بین خلق ، تنها حق او می باشد ، و هم چنین حکمرانی و تشریع قانون در نظام تشریع و در بندگانش به هر طور که صلاح بداند خاص او است ، و او ملکی است که می تواند در اهل مملکتش

ص: 50

حکمرانی کند ، و بر اهل مملکت است که او را اطاعت کنند .

یکی دیگر از مقتضیات نزاهتش این است که اگر در نظام تشریع برای خلق خود دینی تشریع می کند ، از این جهت نیست که احتیاجی به عبادت و اطاعت آنان داشته باشد و بخواهد با عبادت آنان نقصی از خود جبران و حاجتی از خود برآورد ؛ چون او قدّوس و منزّه از هر نقص و حاجت است .

یکی دیگر این است که اگر دینی برای خلقش تشریع کرد و آن را به وسیله ی رسولش به اطّلاع خلق رسانید ، و خلق دعوت آن رسول را نپذیرفتند ، و در نتیجه خدای متعال را اطاعت و عبادت نکردند ، باز هم نقصی بر ساحت مقدّسش عارض نمی شود ، و بر دامن کبریایی اش گردی نمی نشیند ، و چنان نیست که خلق او را شکست داده باشند؛ چون او عزیز است یعنی مقتدری است شکست ناپذیر.

اگر به مقتضای ملک بودن و قدّوس و عزیز بودنش ، قانونی برای بندگانش تشریع می کند ، ممکن نیست بیهوده و بدون نتیجه تشریع کرده باشد ؛ برای این که او حکیم علی الاطلاق است ، آنچه انجام مدهد جز به خاطر مصلحتی که دارد نمی باشد ، و نیز آنچه اراده می کند جز به نفع بندگانش و خیری که به خود آنان عاید شود نمی کند ، تنها سعادت دنیا و آخرت آنان را در نظر دارد .

و خلاصه ی سخن این که تشریع دین و انزال کتب آسمانی و بعث رسولان برای تلاوت آیات آن کتاب ها برای مردم ، و تزکیه و تعلیم خلق ، همه اش فضل و منّتی است از ذات اقدس حق ، و به همین جهت در آیه ی بعدی منّت آن فضل را بر مردم می گذارد و می فرماید : «هُوَ الَّذِی بَعَثَ . . .» .

به این ترتیب نخست بر مالکیت و حاکمیت و سپس منزّه بودن او از هر گونه

ص: 51

ظلم و ستم و نقص تاکید می کند ؛ زیرا با توجه به مظالم بی حساب ملوک و شاهان ، واژه ی «ملک» تداعی معانی نامقدّسی می کند که با کلمه ی «قدّوس» همه ی آن ها شستشو می شوند .

توضیح دیگر : ملک یعنی آن کسی که حکم و سلطنت خاص او می باشد ، ملکیتی که به سبب این ملکیت و به لازمه ی این مِلکیت ، مالکیت حاصل می شود ، و سلطنت مطلقه ی خداوند تبارک و تعالی بر جمیع مخلوقات از مالکیت خدای سبحان بر همه چیز است ، لذا در آیات متعدّد قرآن کریم آمده :

«لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»(1)

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است همه ملک و برای خدای متعال است .

پس حکم و حاکمیت مخصوص خداوند تبارک و تعالی است ، اگر دیگری حکم و مالکیتی دارد حکم و مالکیت او اعتباری است حتی حکم و مالکیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز اعتباری است ، یعنی تا مادامی که این حکم را خداوند تبارک و تعالی در اختیار رسول اکرم قرار داده باشد ، و تا زمانی که در اختیار ائمه ی اطهار علیهم السلام گذاشته باشد ، و تا وقتی که در اختیار انبیای عظام علیهم السلام قرار داده باشد ، آن ها حاکم هستند ، و حکومت آن ها حقیقی نیست ، امّا حکم و سلطنت خداوند تبارک و تعالی حکمی حقیقی و دایمی و سرمدی است ، و اعتبار در او معنا ندارد .

وقتی صحبت از مَلِک و سلطان به میان می آید آنچه به ذهن عموم مردم می رسد این است که عدالت را مراعات نمی کند ، کدام سلطانی است که وقتی به

ص: 52


1- سوره ی بقره آیه ی 284 ، و سوره ی آل عمران آیات 109 و 129 ، و سوره ی نسا آیات 126 و 131 و 132 ، و سوره ی نجم آیه ی 31 .

سلطنت برسد یادی از رعیت کند ؟ معمولا حاکمان و سلاطین قبل از این که به سلطنت برسند ادعاهایی دارند ولی پس از سلطنت می گویند : المُلکُ عَقیم ، تا جایی می رسد که تحمل برادرش که کوچک ترین خطری برای حکومتش داشته باشد مانند مامون نسبت به امین را ندارد و او را به قتل می رساند .

غالبا کار حکّام و سلاطین ظلم و ستمگری است ، اگر هم چیزی به رعیت می دهند از باب این است که از آن ها استفاده کنند ، به تعبیر شاعر :

فریب تربیت باغبان مخور ای گل که آب می دهد و گلاب می خواهد

چون سلطنت ها در دنیا معمولا با ظلم و جور همراه هستند ، خدای تبارک و تعالی این توهم رادفع می کند و می فرماید : «المَلِکِ الْقُدُّوسِ» ، این سلطانی است که طاهر و پاک است ، یعنی به کسی ظلم و ستم نمی کند .

و هم چنین قدّوس کسی است که هیچ نقصی ندارد ، و همان معنای سُبُّوح است ، و آن کسی که همه او را تسبیح می کنند ، همه تصدیق می کنند که او بی نقص است ، او دارای مقام قداست است ، کوچک ترین نقص و عیبی بر دامن کبریایی او نمی نشیند .

بنابراین ، او از همه ی مخلوقات بی نیاز است ، مثل سلاطین دیگر نیست که محتاج به کار کردن مردم و جمع آوری اموال و دارایی مردم و ذخیره نمودن آن ها باشد ، مثل حکام دیگر نیست که نیاز به ارتش داشته باشد و کشوری را تسخیر نماید ، و نیاز به اطلاعات و جواسیس داشته باشد ، و همه چیز در همه حال در نزد او حاضر است ، وقتی که نیاز به اطلاعات و ارتش نبود ، و کارهایش همراه با حکمت باشد نیاز و دلیلی بر ظلم کردن وجود ندارد ؛ چون انگیزه و داعی ظلم

ص: 53

در او نیست ، او غنی مطلق و از همه ی خلایق بی نیاز است ، بلکه تمام خلایق به او نیازمند هستند .

و از طرفی دیگر روی قدرت و علم که دو رکن اصلی حکومتند تکیه نموده ، و نشان می دهد که انتخاب اوصاف حق در آیات مختلف قرآن از روی حساب و نظم و رابطه ی خاصی است .

به عبارت دیگر : معنای تسبیح این است که خدای تبارک و تعالی را تنزیه کردن و منزّه دانستن از هر عیب و نقص می باشد ، خدای متعال هیچ عیب و نقصی ندارد ، وقتی می گوییم : خداوند عالم است ، اگر علم او محدود به حدی شد این نقص می شود ، وقتی می گوییم : خدای سبحان قادر است ، اگر قدرت او محدود به حدی شد این نقص است ، ما هم قادریم ولی فرق خدای متعال با ما در این است که قدرت ما محدود است امّا قدرت خدای تبارک و تعالی حد ندارد ، لذا فرمود :

«إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»(1) .

هر گاه چیزی را اراده کند به او می گوید : موجود باش ، آن چیز بلافاصله موجود می شود .

اگر چند مورد در قرآن کریم تسبیح و تحمید کنار هم آورده شدند ، تسبیح بر تحمید مقّدم است ، مثلاً در سوره های حجر و نصر می فرماید :

«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ»(2) .

پروردگارت را تسبیح گوی و حمد و ستایش کن .

ص: 54


1- سوره ی یس آیه ی 82 .
2- سوره ی حجر آیه ی 98 ، سوره ی نصر آیه ی 3 .

ممکن است علّت تقدیم تسبیح این باشد که تسبیح به منزله ی علّت است ، یعنی شناخت ذات اقدس حق همراه با تسبیح او می باشد ، آن خالقی که تمام اوصاف او بی حد و حصر و بی منتها است ، خالقیت و رازقیت و حیات و علم و قدرت او و هر آنچه که هست از اوصاف اسمای جلالیه و جمالیه همه بی حد و حصر هستند ، وقتی خدای متعال با این خصوصیات شناخته شود به دنبال آن حمد و سپاس و ستایش می آید ، همان طوری که در روایتی آمده : علی بن حمزه گفت : در محضر مبارک امام ششم حضرت صادق علیه السلام بودم که ابو بصیر از آن جناب پرسید : فدایت شوم رسول خدا صلی الله علیه و آله چند مرتبه به معراج برده شد ؟

امام صادق علیه السلام فرمود :

«مَرَّتَیْنِ ، فَأَوْقَفَهُ جَبْرَئِیلُ مَوْقِفا فَقَالَ لَهُ : مَکَانَکَ یَا مُحَمَّدُ ! فَلَقَدْ وَقَفْتَ مَوْقِفا مَا وَقَفَهُ مَلَکٌ قَطُّ وَلا نَبِیٌّ ، إِنَّ رَبَّکَ یُصَلِّی ، فَقَالَ : یَا جَبْرَئِیلُ ! وَکَیْفَ یُصَلِّی ؟ قَالَ : یَقُولُ : سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ ، سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی ، فَقَالَ : اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ » .

دو مرتبه ، و جبرئیل او را در مقامی نگه داشت و به او عرض کرد : ای محمد ! در جایت به ایست و توقّف کن ؛ زیرا در جایگاهی قرار گرفته ای که تا کنون نه فرشته ای به آن راه یافته و نه پیغمبری ، و پروردگارت در حال صلات و دعا می باشد .

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پرسید : چگونه صلات و درود می فرستد ؟

جبرئیل گفت : خداوند می فرماید : سبّوح قدّوس منزّه و مقدّسم ، منم پروردگار ملائکه و روح ، رحمتم از غضبم پیشی گرفته است .

ص: 55

رسول خدا صلی الله علیه و آله به درگاه الهی عرض کرد : بارالها عفو تو را درخواست می نمایم ، و عفو تو را خواستارم(1) .

پس معرفت به خدای تبارک و تعالی سبب حمد خدای سبحان شده است ، لذا در دعایی که برای دوران غیبت نقل شده چنین آمده :

«اللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ ،

اللَّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینی » .

بار الها ! خودت را به من بشناسان و معرّفی کن ؛ زیرا اگر تو خود را نشناسانی نمی توانم رسولت را بشناسم ، خدایا ! رسولت را به من معرّفی کن و بشناسان ؛ زیرا اگر رسولت را به من نشناسانی نمی توانم حجت تو را بشناسم ، بار خدایا ! حجت خود را به من بشناسان و معرّفی کن ؛ زیرا اگر حجت خود را به من نشناسانی و معرفی نکنی ، من از دینم گمراه می شوم(2) .

تسبیح منشا خلقت و نجات بخش است

تسبیح همان چیزی است که منشا خلقت انسان است که فرشتگان به درگاه الهی عرض کردند : «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» (3)

ص: 56


1- کافی ج 1 ص 442 و 443 حدیث 13 ، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 98 و 99 حدیث 8 ، تفسیر کنز الدقائق ج 7 ص 301 ، بحار الانوار ج 18 ص 306 حدیث 13 .
2- کافی ج 1 ص 337 ضمن حدیث 5 و ص 322 ضمن حدیث 29 ، غیبت نعمانی ص 166 ضمن حدیث 6 ، اعلام الوری ص 432.
3- سوره ی بقره آیه ی 30

ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم .

و هم چنین تسبیح چیزی است که انسان را از گرفتاری ها نجات می دهد همان طوری که حضرت یونس علیه السلام را از شکم ماهی نجات داد ، و خدای متعال در این رابطه فرمود :

«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُوءْمِنِینَ»(1) .

و یونس را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت ، و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت ، (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمت ها (ی متراکم) فریاد زد : خداوندا! جز تو معبودی نیست ، منزّهی تو ، من از ستمکاران بودم ، ما دعای او را به اجابت رساندیم ، و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم ، و همین گونه مومنان را نجات می دهیم .

و در سوره ی مبارکه ی صافّات می فرماید :

«فَلَوْ لا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ * لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(2) اگر او (یونس پیغمبر علیه السلام ) از تسبیح کنندگان نبود تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند (و نجات پیدا نمی کرد) .

تذکّر : باید توجه داشته باشیم که پیامبران علیهم السلام گناه نمی کنند و مرتکب ظلم نمی شوند و معصوم می باشند ، ولی بعضی از آن ها ترک اولی می کنند ، یعنی کاری که گناه نیست امّا لایق شان آن ها نیز نمی باشد را انجام می دهند ، و خداوند

ص: 57


1- سوره انبیاء آیات 87و88.
2- سوره صافات آیات 143و144.

پیغمبران بزرگ خود را به خاطر ترک اولی مورد مواخذه قرار داد ، مثلاً حضرت آدم علیه السلام را به سبب یک ترک اولی از بهشت بیرون فرستاد .

و حضرت نوح علیه السلام را به علّت شفاعت برای فرزند گنه کارش مورد مواخذه قرار داده است .

علاوه بر مطالب یاد شده ، این دو آیه و امثال این ها که در قرآن کریم نازل شدند مثل آیه ی شریفه ی :

«عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکاذِبینَ»(1) .

خداوند تو را بخشید ؛ چرا پیش از آن که راستگویان و دروغگویان را بشناسی ، به آن ها اجازه دادی؟! (خوب بود صبر می کردی تا هر دو گروه خود را نشان دهند) .

معنای این آیات چنین نیست که انبیای الهی مرتکب گناهی شده اند ، بلکه این آیات توجیهاتی دارند که در جای خودش به طور مفصّل بحث شد ، و روایاتی در تفسیر و توضیح این آیات نقل شدند ، ولی به مناسبت ذکر این آیه ی مبارکه به دو روایت اشاره می شود .

1 - این آیه ی کریمه را مامون عباسی - علیه اللعنة والعذاب - از حضرت سلطان طوس انیس النفوس علی بن موسی الرضا علیه السلام پرسید و عرض کرد : ای ابا الحسن ! (شما که ادّعا می کنید پیامبران معصومند) خبر بده مرا از قول خدای متعال که فرمود : «عَفَا اللّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» ، حضرت فرمودند : «هَذَا مِمَّا نَزَلَ

ص: 58


1- سوره ی توبه آیه ی 43 .

بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَاسْمَعِی یَا جَارَةُ ، خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِذَلِکَ نَبِیَّهُ وَأَرَادَ بِهِ اُمَّتَهُ » .

این آیه ی شریفه وجه نزولش بر اساس این ضرب المثل عرب است که این گونه معنامی شود «به تو می گویم ولی ای همسایه تو بشنو» (1) ، (سپس حضرت در ادامه فرمودند :) خداوند عزّ و جلّ در این آیه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را مخاطب قرار داده ولی مقصودش امت پیامبر هستند و آن ها را اراده کرده است (که آمدند و اصرار و پافشاری بر حرف خود نمودند و پیامبر به آن ها اجازه دادند)(2)

2 - در رابطه با حضرت یونس علیه السلام از مولی الموحّدین امیر المومنین علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرمودند : «إِنَّ اللَّهَ عَرَضَ وَلایَتی عَلَی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَعَلَی أَهْلِ الاْءَرْضِ ، أَقَرَّ بِهَا مَنْ أَقَرَّ وَأَنْکَرَهَا مَنْ أَنْکَرَ ، أَنْکَرَهَا یُونُسُ فَحَبَسَهُ اللَّهُ فی بَطْنِ الْحُوتِ حَتَّی أَقَرَّ بِهَا » .

خدای تعالی ولایت مرا بر همه ی اهل آسمان ها و اهل زمین عرضه کرد ، جمعی به آن اقرار و جمعی دیگر انکار کردند ، یونس از آنان بود که انکار کرد ، و خداوند او را به همین سبب در شکم ماهی حبس کرده تا سرانجام اقرار نمود(3)

تذکّر : در تفسیر سوره ی مبارکه ی تغابن به صورت مفصّل راجع به تسبیح بحث کردیم ، برای اطّلاع بیش تر به آن جا مراجعه شود .

ص: 59


1- معادل فارسی این ضرب المثل این است به در می گویم تا دیوار بشنود .
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 202 ضمن حدیث 1 ، احتجاج طبرسی ج 2 ص 430 و 431 ، بحار الانوار ج 11 ص 83 ضمن حدیث 8 ، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 224 ضمن حدیث 170
3- بصائر الدرجات ج 1 ص 75 و 76 حدیث 1 ، تفسیر برهان ج 4 ص 631 حدیث 9050 ، تفسیر کنز الدقائق ج 11 ص 180 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 433 حدیث 106 ، بحار الانوار ج 14 ص 391 حدیث 10 و ج 26 ص 282 حدیث 34 .

ص: 60

آیه ی 2

اشاره

«هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاْمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» او خدایی است که در میان عرب امّی (یعنی قومی که خواندن و نوشتن نمی دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت که بر آنان آیات وحی الهی (قرآن) را تلاوت می کند ، و آن ها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک می سازد ، و شریعت و احکام و کتاب آسمانی و حکمت الهی را به مردم می آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند .

تفسیر

جهات مورد بحث در آیه ی مذکور
جهت اول : توضیح معنای امّی

واژه ی «امّی» به معنای کسی است که نمی تواند کتابی را بخواند و نه می تواند بنویسد ، و آیه ی مبارکه ی مورد بحث بر این معنا حمل شده است که فرمود : «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاْمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ» .

قطرب می گوید : اُمِّیَّة به معنای غفلت و جهالت است ، و «امّی» در آیه ی مذکور از همین ریشه است که به معنای قلّت معرفت است ، چنان که در آیه ی

ص: 61

مبارکه ی دیگر قرآن آمده :

«وَمِنْهُمْ اُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاّ أَمانِیَ وَإِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ»(1)

و بعضی عوام یهود که خواندن و نوشتن هم ندانند تورات را جز آمال باطل خود نپندارند ، و تنها به پندارهای شان دل بسته اند .

برخی گفتند : امّی منسوب به امّتی است که عادتا نمی توانستند بنویسند وبخوانند ، چنان که لفظ عامی به کسی گفته می شود که بر روش عامّه ی مردم باشد .

صفت امّی برای پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله فضیلتی بوده و بر آیه ی دیگر قرآن - که ضمانت حفظ و فراموش نکردن آیات قرآن است - اعتماد داشته که فرمود : «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی»(2) ما به زودی (قرآن را) بر تو می خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد .

و گفته شده : امیّون و امّی به خاطر منسوب بودن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به امّ القری یعنی شهر مکّه است(3)

توجّه : خدای تبارک و تعالی می فرماید : پیامبر اسلام از میان همین گروه و همین قشر درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد ، و دلیلی باشد بر حقانیت او ؛ چرا که کتابی مثل قرآن با این محتوای عمیق و عظیم ، و فرهنگی هم چون فرهنگ اسلام ، محال است متولّد فکر بشر باشد ، آن هم بشری که نه خود درس خوانده ، و نه در محیط علم و دانش پرورش یافته است ، این

ص: 62


1- سوره ی بقره آیه ی 78 .
2- سوره اعلی آیه ی 6
3- مراجعه شود به مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 87 ، لسان العرب ج 12 ص 34 .

نوری است که از ظلمت برخاسته ، و باغ سرسبزی است که از دل کویر سر برآورده ، و این خود معجزه ای است آشکار و سندی است روشن بر حقانیت او .

خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی عنکبوت فرمود :

«وَمَا کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذا لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ»(1).

تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی ، و با دست خود چیزی نمی نوشتی ، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند ، شک و تردید کنند .

پیامبری که نه کتابی خوانده ، نه معلمی دیده ، نه درسی دیده است ، این چنین برای شما مطالب ارزنده ای ارایه می دهد که جن و انس عاجز هستند از این که بتوانند مانند آن را بیاورند .

یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانه ی چند ملت بشست(2)

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مساله آموز صد مدرّس شد(3)

به عبارت دیگر : این کسی که به مکتب نرفت ، چنان قرآنی آورده که عرب و عجم و جن و انس عاجز هستند از درک مطالب آن ، یا آیه ای مثل آیات او بیاورند ، همان طوری که فرمود :

ص: 63


1- سوره ی عنکبوت آیه ی 48 .
2- بوستان سعدی
3- حافظ . غزل شماره ی 167 .

«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنْسُ وَالْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرا»(1)

بگو : اگر انسان ها و پریان (جن و انس) اتّفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند ، همانند آن را نخواهند آورد هر چند یک دیگر را (در این کار) کمک کنند .

آیا می شود کسی در یک بیابانی که اصلاً هیچ علفی در آن روییده نمی شود و آبی در آن وجود ندارد ، بهترین باغ و زیباترین گل ها یا بهترین میوه ها را در آن سرزمین بپروراند ؟ این هنر زیبای خدای متعال است که در بین مردم بی سواد پیغمبری را از خودشان مبعوث کند .

در سوره ی مبارکه ی شعرا آمده :

«وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلی بَعْضِ الاْءَعْجَمینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُوءْمِنینَ»(2)

هر گاه ما آن (قرآن) را بر بعضی از عجم (غیر عرب) ها نازل می کردیم و او آن را بر ایشان می خواند ، به آن ایمان نمی آورند .

از این آیه ی کریمه استفاده می شود که اگر قرآن کریم با لغت غیر عربی نازل می شد عرب ها آن را نمی پذیرفتند ، و منکر آن و هم چنین منکر نبوّت می شدند ، ولی عجم و غیر عرب انسان های سلیم النفسی هستند و آن را قبول کردند ، عجم کاری ندارد که این قرآن با چه لغتی نازل شده است ؛ چون کلام حق است باید ازاو تبعیت شود .

ص: 64


1- سوره ی اسرا آیه ی 88 .
2- سوره ی شعرا آیات 198 و 199 .

در حدیثی از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام آمده که آن حضرت فرمودند : «لَوْ اُنْزِلَ الْقُرْآنُ عَلَی الْعَجَمِ مَا آمَنَتْ بِهِ الْعَرَبُ ، وَقَدْ نَزَلَ عَلَی الْعَرَبِ فَآمَنَتْ بِهِ الْعَجَمُ ، فَهَذِهِ فَضِیلَةُ الْعَجَمِ » .

اگر قرآن بر عجم نازل شده بود عرب به آن ایمان نمی آوردند ، ولی قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آوردند و این فضیلتی است برای عجم(1).

تذکّر لازم : در روایات اسلامی آمده : شخصی به نام جعفر بن محمد صوفی از امام نهم جواد الائمّه علیه السلام سوال نمود : یابن رسول اللّه ! به چه مناسبت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله امّی نامیده شده ؟

حضرت فرمودند :

«مَا تَقُولُ النَّاسُ ؟ » مردم در باره ی آن چه می گویند ؟

راوی می گوید : عرض کردم : گمان می کنند که نمی توانست بنویسد و بخواند .

امام جواد علیه السلام فرمود :

«کَذَبُوا عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ ! أَنَّی ذَلِکَ وَاللَّهُ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ : «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاْمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ» ؟ فَکَیْفَ کَانَ یُعَلِّمُهُمْ مَا لا یُحْسِنُ ؟ وَاللَّهِ لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقْرَأُ وَیَکْتُبُ بِاثْنَیْنِ وَسَبْعِینَ أَوْ قَالَ : بِثَلاثَةٍ وَسَبْعِینَ لِسَانا ، وَإِنَّمَا سُمِّیَ الاْمِّیَّ لِأَنَّهُ کَانَ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ ، وَمَکَّةُ مِنْ اُمَّهَاتِ الْقُرَی ، وَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «لِتُنْذِرَ اُمَّ الْقُرَی

ص: 65


1- تفسیر قمی ج 2 ص 124 ، تفسیر برهان ج 4 ص 184 حدیث 7937 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 65 حدیث 86 ، وافی فیض کاشانی ج 3 ص 673 ذیل حدیث 1278 .

وَمَنْ حَوْلَهَا»(1) » .

دروغ می گویند ، لعنت خدا بر آن ها باد ! این سخن چگونه صحیح است که آن حضرت نمی توانست بنویسد و بخواند در حالی که خدای عزّ و جلّ در کتاب محکم خود فرمود : «او خدایی است که در میان عرب امّی (یعنی قومی که خواندن و نوشتن نمی دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت که بر آنان آیات وحی الهی (قرآن) را تلاوت می کند ، و آن ها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک می سازد ، و شریعت و احکام کتاب آسمانی و حکمت الهی را به مردم می آموزد» .

چگونه آیات قرآنی را به مردم تعلیم می داد در حالی که نمی توانست بخواند ؟ به خداوند سوگند که رسول خدا صلی الله علیه و آله به هفتاد و دو زبان می خواند و می نوشت ، یا فرمود : به هفتاد و سه زبان(2) ، و علّت امّی نامیده شدن آن حضرت این است که آن جناب اهل مکه بود ، و مکه از امّهات و مهم ترین شهرها بود ، و این کلام خدای متعال است (که در توصیف آن حضرت فرمود) : «و تا (اهل) امّ القری (مکّه) و کسانی را که اطراف آن هستند ، انذار کنی و بترسانی»(3)

نتیجه ی کلام این که آیه ی مورد بحث در بیان این است که رسول اعظم صلی الله علیه و آله در

ص: 66


1- سوره ی انعام آیه ی 92 .
2- تردید از راوی است
3- علل الشرائع ج 1 ص 124 حدیث 1 ، معانی الاخبار ص 53 و 54 حدیث 6 ، تفسیر برهان ج 5 ص 374 حدیث 10715 ، تفسیر کنز الدقائق ج 13 ص 245 ، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 87 ، بحار الانوار ج 16 ص 132 و 133 حدیث 70 .

جامعه ی امّیّین برانگیخته شده و دعوت او بر جهان بشریت است و اختصاص به قوم و نژاد خاصّی ندارد .

جهت دوم : هدف از بعثت پیغمبران علیهم السلام
اشاره

از جمله آثار صفات کبریایی و اتقان تدبیر که بر جامعه ی اسلامی منّت نهاده ، فرستادن رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است که در سرزمین و در اجتماعی که مردم آن امّی بوده و بهره ای از تعلیم نداشته اند او را برانگیخت ، و از تعلیمات ربوبی و الهامات غیبی او را بهره مند فرمود تا آن جا که تزکیه و تعلیم و تربیت جامعه ی بشر را به عهده ی او نهاد و آیات کریمه ی قرآنی را بر او نازل فرمود به منظور این که جامعه ی بشریت را تزکیه نماید ، و از رذایل خُلقی و شرک و کفر و خرافات و اوهام پاکیزه نماید .

به تعبیر دیگر : تردیدی نیست که بعثت و ارسال پیامبران علیهم السلام از جانب خداوند متعال برای هدایت بشر ، حاکی از عنایت عظیم الهی و نشانه ی اهتمام تام خداوند به حیات بشری است ، انسان ها در مقام مواجهه با حضور سفیران الهی دعوت انبیا را بر اساس دو رکن اساسی پذیرفته اند : یکی سازگاری محتوای دعوت انبیا با فطرت بشر ، و دیگری ارایه ی اعجاز جهت اثبات ارتباط با مبدا قدسی ، از این رو پذیرش دعوت انبیا کاملاً بر اساس توجیه عقلانی و مستدل صورت گرفته است .

توجّه : حضرت ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام در ضمن دعای خود به درگاه الهی تقاضایی کرد و گفت :

ص: 67

«رَبَّنَا وَابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(1)

پروردگارا! در میان آن ها پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند ، و آن ها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند ؛ زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار قادری) .

خداوند متعال در این آیه ی شریفه خبر داد که دعای حضرت ابراهیم علیه السلام اجابت شده است ، همان طوری که در سوره ی مبارکه ی آل عمران فرمود :

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُوءْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»(2) .

خداوند بر مومنان منت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آن ها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آن ها بخواند ، و آن ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد ، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند .

اهداف و فواید بعثت انبیا علیهم السلام
اشاره

هر چند هدف اصلی و نهایی پیامبران ، راهنمایی بشر به شناخت خدای سبحان و نزدیکی به حضرت حق و توحید و کمال انسانیت است که همان هدف

ص: 68


1- سوره ی بقره آیه ی 129 .
2- سوره ی آل عمران آیه ی 164 .

آفرینش انسان می باشد ، ولی اهداف دیگری نیز وجود دارند که قسمتی از آن ها در این آیه ی مبارکه آمده و برخی دیگر در آیات دیگر بیان شدند که در این تفسیر به بخش هایی از آن ها اشاره می شود :

1 - تلاوت آیات الهی
اشاره

واژه ی «تَلا» یعنی شخصی به طوری از کسی پیروی کرد که بین شان چیز دیگری حایل نشد ، پیروی و متابعت بدون واسطه ، این گونه پیروی کردن ، گاهی جسمی است و گاه با اقتدا و فرمانبری در حکم است که مصدرش «تُلُوّ» و «تِلْو» است ، و گاهی نیز پیروی و پیاپی خواندن و تدبّر و اندیشه است که مصدرش «تِلاوَة» است(1) .

تلاوت قرآن یعنی متابعت از قرآن در قرائت و دنبال کردن معانی و پیروی نمودن در عمل می باشد .

امّا واژه ی «قَرَأَ» به معنای جمع کردن و ضمیمه نمودن است ، و خواندن را از آن جهت قرائت می گویند که در آن حروف و کلمات کنار هم جمع می شوند ، راغب اصفهانی می گوید : قرائت یعنی به هم پیوستن حروف و کلمات به یک دیگر در جریان ترتیل است(2) ، از این معنای دقیق استفاده می شود که «قرائت» به عنوان جزوی از جریان ترتیل مطرح است .

پس فرق قرائت و تلاوت در دو چیز شد : یکی این که قرائت مرحله ای می باشد ، گاهی است و گاهی نیست یعنی استمرار ندارد بر خلاف تلاوت ، و

ص: 69


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 167 .
2- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 668 .

فرق دیگر این است که تلاوت همراه با حرکت و عمل است ولی قرائت همراه با حرکت و عمل نیست .

یکی از وظایف خاتم الانبیا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله تلاوت آیات الهی بود ، و در چند آیه از قرآن کریم به آن حضرت امر شد که قرآن را تلاوت کند ، به عنوان نمونه در سوره ی کهف می فرماید :

«وَاتْلُ مَا اُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتَابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدا»(1)

آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحی شده تلاوت کن ، هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمی سازد و هرگز پناهگاهی جز او نمی یابی .

و هم چنین در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود :

«اتْلُ مَا اُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ»(2) .

آنچه را از کتاب (آسمانی) به تو وحی شده تلاوت کن .

و در سوره ی مبارکه ی نمل می فرماید :

«أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ»(3) (بگو : من مامورم) به این که قرآن را تلاوت کنم .

و در سوره ی مبارکه ی مزّمّل عموم مسلمانان را به قرائت قرآن دستور می دهد و می فرماید :

«فَاقْرَوءُا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَی وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الاْءَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ

ص: 70


1- سوره ی کهف آیه ی 27 .
2- سوره ی کهف آیه ی 45 .
3- سوره ی نمل آیه ی 92 .

یُقَاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَاقْرَوءُا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ»(1)

اکنون آنچه برای شما میسّر است قرآن را قرائت کنید و بخوانید ، او می داند به زودی گروهی از شما بیمار می شوند ، و گروهی دیگر برای به دست آوردن فضل الهی (و کسب روزی) به سفر می روند ، و گروهی دیگر در راه خدای متعال جهاد می کنند (و از تلاوت قرآن بازمی مانند) ، پس به اندازه ای که برای شما ممکن است از آن بخوانید

و امامان معصوم علیهم السلام مرتّب قرآن می خواندند و آن را ختم می کردند ، به عنوان مثال در روایت آمده : امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام معمولا در هر سه روز قرآن را ختم می کرد و می فرمود :

«لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَخْتِمَهُ فِی أَقَلَّ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ ، وَلَکِنْ مَا مَرَرْتُ بِآیَةٍ

قَطُّ إِلاّ فَکَّرْتُ فِیهَا وَفِی أَیِّ شَیْءٍ نَزَلَتْ وَفِی أَیِّ وَقْتٍ ، فَلِذَلِکَ صِرْتُ أَخْتِمُ فِی ثَلاثَةِ أَیَّامٍ » .

اگر بخواهم می توانم قرآن را در کمتر از سه روز ختم کنم ، ولی به هیچ آیه یی نمی رسم مگر این که در باره اش می اندیشم که در چه موضوعی و چه وقتی نازل شده است ، و به این جهت هر سه روز یک بار آن را ختم و تمام می کنم(2)

ص: 71


1- سوره ی مزّمّل آیه ی 20 .
2- امالی شیخ صدوق ص 660 حدیث 14 ، مناقب آل ابی طالب ج 4 ص 360 ، اعلام الوری ص 327 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 1 ص 229 ، کشف الغمّه ج 2 ص 316 .
فضیلت قرائت قرآن در روایات

همان طوری که در آیه ی 20 سوره ی مبارکه ی مزّمّل آمده ، تمام مسلمانان مامور به قرائت قرآن شدند ، و برای قرائت آن در کلمات گهربار پیشوایان معصوم علیهم السلام فضایل و آثار فراوانی در کتاب های معتبر بیان شده که موجب رشد و پرورش روح و روان انسان می شوند ، همین فضایل و آثار موجب گردیده که تلاوت و قرائت قرآن از اهمیت بسیاری برخوردار باشد ، در این جا به بخشی از آن روایات اشاره می شود :

1 - از وجود مقدّس پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده فرمودند : «إِنْ أَرَدْتُمْ عَیْشَ السُّعَدَاءِ وَمَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَالنَّجَاةَ یَوْمَ الْحَسْرَةِ وَالظِّلَّ یَوْمَ الْحَرُورِ وَالْهُدَی یَوْمَ الضَّلالَةِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ ؛ فَإِنَّهُ کَلامُ الرَّحْمَانِ وَحِرْزٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَرُجْحَانٌ فِی الْمِیزَانِ » .

اگر زندگی سعادت مندان و مرگ شهدا و نجات در روز حسرت و پشیمانی و سایبان در روز حرارتِ شدید و هدایت و راهنمایی به راه راست در روز گمراهی را می خواهید ، پس قرآن بخوانید ؛ چرا که قرآن کلام خدای رحمان و حافظ از شیطان و عامل برتری در ترازوی اعمال است(1)

2 - در حدیث دیگر از آن بزرگوار چنین آمده : «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَقَدِ اسْتَدَرَجَ

ص: 72


1- جامع الاخبار ص 41 ، تفسیر ابو الفتوح رازی ج 1 ص 21 ، تفسیر کشف الاسرار میبدی ج 8 ص 178 ، بحار الانوار ج 92 ص 19 ضمن حدیث 18 ، مستدرک الوسائل ج 4 ص 232 حدیث 4570

النُّبُوَّةَ بَیْنَ جَنْبَیْهِ غَیْرَ أَنَّهُ لا یُوحَی إِلَیْهِ » .

هر کس قرآن بخواند گویی به مرتبه ی پیامبری رسیده است جز آن که بر او وحی نمی شود(1)

3 - سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود : «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ کَانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجَابَةٌ ، إِمَّا مُعَجَّلَةٌ وَإِمَّا مُوءَجَّلَةٌ» .

هر کس قرآن بخواند یک دعای مستجاب دارد ، چه فوری باشد یا با کمی تاخیر(2)

4 - ابان بن تغلب از ابو عبداللّه امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند : «النَّاسُ أَرْبَعَةٌ » مردم چهار صنف و گروه هستند .

ابان گفت : به محضر آن حضرت عرض کردم : قربانت شوم آن چهار گروه کدام و چه کسانی هستند ؟

حضرت فرمودند : «رَجُلٌ اُوتِیَ الاْءیمَانَ وَلَمْ یُوءْتَ الْقُرْآنَ ، وَرَجُلٌ اُوتِیَ الْقُرْآنَ وَلَمْ یُوءْتَ الاْءیمَانَ ، وَرَجُلٌ اُوتِیَ الْقُرْآنَ وَاُوتِیَ الاْءیمَانَ ، وَرَجُلٌ لَمْ یُوءْتَ الْقُرْآنَ وَلاَ الاْءیمَانَ » .

(اوّل) شخصی هست که به او ایمان داده شده و دارد ولی قرآن عطا نشده و ندارد ، (دوّم) شخصی که قرآن به او عطا شد و دارد ولی ایمان به او داده نشد و ندارد ، (سوّم) کسی که ایمان و قرآن هر دو به او عطا شد ، و (چهارم) شخصی که هیچ کدام از ایمان و قرآن به او داده نشده است .

ص: 73


1- مستدرک حاکم نیشابوری ج 1 ص 552 ، شعب ایمان بیهقی ج 2 ص 522 ، تفسیر درّ منثور ج 1 ص 349 ، کنزل العمّال ج 1 ص 524 حدیث 2347 .
2- دعوات راوندی ص 24 حدیث 31 ، مستدرک الوسائل ج 4 ص 260 حدیث 4642 ، بحار الانوار ج 92 ص 204 حدیث 31 .

راوی گفت : عرض کردم : قربانت گردم ! احوال آن ها را برایم توضیح دهید .

امام علیه السلام فرمود : «أَمَّا الَّذی اُوتِیَ الاْءیمَانَ وَلَمْ یُوءْتَ الْقُرْآنَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ التَّمْرَةِ طَعْمُهَا حُلْوٌ وَلا رِیحَ لَهَا ، وَأَمَّا الَّذی اُوتِیَ الْقُرْآنَ وَلَمْ یُوءْتَ الاْءیمَانَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الاْآسِ رِیحُهَا طَیِّبٌ وَطَعْمُهَا مُرٌّ ، وَأَمَّا مَنْ اُوتِیَ الْقُرْآنَ وَالاْءیمَانَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الاتْرُجَّةِ رِیحُهَا طَیِّبٌ وَطَعْمُهَا طَیِّبٌ ، وَأَمَّا الَّذی لَمْ یُوءْتَ الاْءیمَانَ وَلاَ الْقُرْآنَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْحَنْظَلَةِ طَعْمُهَا مُرٌّ وَلا رِیحَ لَهَا» .

امّا آن کسی که ایمان به او عنایت شد و دارد ولی قرآن ندارد شبیه میوه ی خرما است که طعمی شیرین دارد ولی عطر و بو ندارد ، و امّا آن کسی که قرآن به او داده شد و دارد ولی ایمان به او عطا نشد و ندارد شبیه شاخه ی آس(1) است که عطری خوش و مطبوع دارد ولی طعم آن تلخ و نامطبوع است ، و امّا آن کسی که قرآن و ایمان هر دو به او عطا شد شبیه ترنج است که بو و طعم خوب و دلاویز دارد ، و امّا آن کسی که هیچ کدام از قرآن و ایمان به او داده نشد و ندارد به هندوانه ی ابو جهل می ماند که طعمی تلخ و زننده دارد و بو هم ندارد(2)

5 - معاویة بن عمّار گفت : ابو عبداللّه امام جعفر صادق علیه السلام به من فرمود : «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَهُوَ غَنِیٌّ وَلا فَقْرَ بَعْدَهُ وَإِلاّ مَا بِهِ غِنیً» .

کسی که قرآن بخواند او سرمایه دار و غنی و بی نیاز است ، به طوری که دیگر پس از آن

ص: 74


1- آس گیاهی است که میوه های ریز و خوشبو به رنگ های سفید و سیاه دارد . مراجعه شود به مصباح المنیر ج 2 ص 29 .
2- کافی ج 2 ص 604 و 605حدیث 6 ، اعلام الدین دیلمی ص 100 ، وافی فیض کاشانی ج 9 ص 1707 حدیث 8975 ، این حدیث در مسند احمد بن حنبل ج 4 ص 404 ، و صحیح بخاری ج 6 ص 107 و ج 8 ص 218 با اندکی اختلاف نقل شده است

هرگز نیازمند نخواهد شد ، در غیر این صورت بی نیازی نخواهد داشت(1)

6 - از وجود مقدّس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و مولی الموحّدین امیر المومنین علیه السلام و رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند :

«الْبَیْتُ الَّذی یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَیُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهِ تَکْثُرُ بَرَکَتُهُ وَتَحْضُرُهُ الْمَلائِکَةُ وَتَهْجُرُهُ الشَّیَاطِینُ ، وَیُضِیءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ الْکَوَاکِبُ لِأَهْلِ الاْءَرْضِ ، وَإِنَّ الْبَیْتَ الَّذی لا یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَلا یُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُهُ وَتَهْجُرُهُ الْمَلائِکَةُ وَتَحْضُرُهُ الشَّیَاطِینُ» .

خانه ای که در آن قرآن خوانده می شود و خداوند عزّ و جلّ در آن ذکر و یادآوری می گردد ، برکتش زیاد می شود ، و فرشتگان در آن حضور می یابند ، و شیاطین از آن جا رخت بر می بندند و می گریزند ، و آن خانه برای اهل آسمان نور و روشنی می دهد همان طور که ستارگان به اهل زمین نور و روشنی می دهند ، و خانه ای که در آن قرآن خوانده نشود و ذکر ویاد خداوند عزّ و جلّ در آن نشود ، برکتش کم می گردد ، و فرشتگان حضور نمی یابند ، و شیاطین در آن جا حاضر می شوند(2) .

7 - از رسول گرامی اسلام خاتم النبیّین صلی الله علیه و آله نقل شده فرمودند : «نَوِّرُوا بُیُوتَکُمْ بِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ ، وَلا تَتَّخِذُوهَا قُبُورا کَمَا فَعَلَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَی ، صَلَّوْا فِی الْبِیَعِ وَ الْکَنَائِسِ وَعَطَّلُوا بُیُوتَهُمْ ؛ فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَثُرَ فِیهِ تِلاوَةُ الْقُرْآنِ کَثُرَ خَیْرُهُ وَاُمْتِعَ أَهْلُهُ وَأَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا » .

ص: 75


1- کافی ج 2 ص 605 حدیث 8 ، ثواب الاعمال ص 102 ، معانی الاخبار ص 279 .
2- کافی ج 2 ص 610 حدیث 3 ، عدّة الداعی ص 248 ، وسائل الشیعة ج 6 ص 199 حدیث 7725

خانه های خود را با تلاوت قرآن نورانی کنید ، و آن ها را مانند قبرستان قرار ندهید همان طور که یهود و نصاری چنان کردند که در معابد و کنیسه ها نماز می گزاردند و خانه های خود را تعطیل نمودند ؛ چون هر گاه در خانه ای قرآن زیاد تلاوت شود خیر و برکتش فراوان می شود ، و اهل آن بهره مند می گردند ، و آن خانه برای اهل آسمان نور می دهد هم چنان که ستارگان آسمان برای اهل زمین نور افشانی می کنند(1)

8 - از ابو عبداللّه امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده فرمود : «إِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَانَ فِیهِ الْمُسْلِمُ یَتْلُو الْقُرْآنَ یَتَرَاءَاهُ أَهْلُ السَّمَاءِ کَمَا یَتَرَاءَا أَهْلُ الدُّنْیَا الْکَوْکَبَ الدُّرِّیَّ فی السَّمَاءِ » .

در حقیقت خانه ای که مسلمانی در آن قرآن بخواند ، اهل آسمان آن خانه را آن گونه می بینند که اهل دنیا ستاره ی درخشنده را در آسمان می نگرند(2)

9 - از حضرت باقر العلوم امام پنجم علیه السلام نقل شده فرمود : «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ قَرَأَ عَشْرَ آیَاتٍ فِی لَیْلَةٍ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ ، وَمَنْ قَرَأَ خَمْسِینَ آیَةً کُتِبَ مِنَ الذَّاکِرِینَ ، وَمَنْ قَرَأَ مِائَةَ آیَةٍ کُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینَ ، وَمَنْ قَرَأَ مِائَتَیْ آیَةٍ کُتِبَ مِنَ الْخَاشِعِینَ ، وَمَنْ قَرَأَ ثَلاثَمِائَةِ آیَةٍ کُتِبَ مِنَ الْفَائِزِینَ ، وَمَنْ قَرَأَ خَمْسَمِائَةِ آیَةٍ کُتِبَ مِنَ الْمُجْتَهِدِینَ ، وَمَنْ قَرَأَ أَلْفَ آیَةٍ کُتِبَ لَهُ قِنْطَارٌ ، وَالْقِنْطَارُ خَمْسُونَ أَلْفَ مِثْقَالِ ذَهَبٍ ، وَالْمِثْقَالُ أَرْبَعَةٌ وَعِشْرُونَ قِیرَاطا أَصْغَرُهَا مِثْلُ

ص: 76


1- کافی ج 2 ص 610 حدیث 1 ، عدّة الداعی ص 286 و 287 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 200 حدیث 7727 ، بحار الانوار ج 92 ص 200 حدیث 17
2- عدّة الداعی ص 287 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 199 حدیث 7724 ، بحار الانوار ج 92 ص 200 ذیل حدیث 17 .

جَبَلِ اُحُدٍ وَأَکْبَرُهَا مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالاْءَرْضِ ».

رسول و فرستاده ی خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : هر کس ده آیه از قرآن را در شب بخواند جزو غافلان و بی خبران نوشته نشود ، و هر کس پنجاه آیه بخواند از ذاکرین نوشته خواهد شد ، و هر کس صد آیه بخواند از قانتین و فرمان برداران به حساب می آید ، و اگر دویست آیه بخواند جزو خشوع کنندگان نوشته خواهد شد ، و هر شخصی سیصد آیه بخواند از رستگاران به شمار می آید ، و هر کس پانصد آیه بخواند در ردیف مجتهدین و کوشش کنندگان نوشته خواهد شد ، و هر کس هزار آیه تلاوت کند قنطاری از حسنات و نیکوکاری برایش نوشته می شود که هر قنطار پنجاه هزار مثقال طلا می باشد ، و هر مثقال بیست و چهار قیراط است ، و کم ترین هر قیراط مانند کوه احد و بزرگ ترینش ما بین آسمان و زمین است(1)

10 - رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی فرمود : «عَلَیْکُمْ بِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ ؛ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَی عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ ، فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ : اقْرَأْ وَارْقَ ، فَکُلَّمَا قَرَأَ آیَةً رَقِیَ دَرَجَةً » .

بر شما باد تلاوت قرآن ؛ چون که درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است ، پس زمانی که روز قیامت شود به قاری قرآن گفته می شود : قرآن بخوان و بالا برو ، پس هر آیه ای را که قرائت می کند یک درجه بالا می رود(2)

ص: 77


1- امالی شیخ صدوق 59 و 60 حدیث 7 ، ثواب الاعمال ص 103 ، معانی الاخبار ص 147 حدیث 2 ، عدّة الداعی 289 .
2- امالی شیخ صدوق ص 359 حدیث 10 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 189 و 190 حدیث 7696 ، بحار الانوار ج 8 ص 186 حدیث 152 .
2 - تزکیه و تعلیم و تربیت
اشاره

یکی دیگر از اهداف بزرگ بعثت پیامبران علیهم السلام این است که مردم را با نصیحت خیر خواهانه و پند و اندرز به اخلاق فاضله ترغیب نمایند ، و از رذایل خُلقی و جنایات تزکیه و پاکیزه گردانند .

تزکیه از ریشه ی «زکات» می آید ، زکات به معنای رشد و نموّ است(1) ،کشاورزی که علف های هرز مزرعه ای را از بین ببرد و پاک کند ، آن گیاهان مورد نظرش رشد بیش تر می کنند ، هرگاه شاخه های اضافی درخت را قطع کند ، شاخه های جوانی که باید میوه بدهند راتقویت کرده و موجب رشد و نموّ آن ها می شود ، پاک کردن بعضی از چیزها برابر است با رشد کردن بعضی چیزهای دیگر .

اگر کسی صفات بد را از خودش دورکند صفات حسنه ی او رشد می کنند ، و اگر بالعکس صفات حسنه را از خود دور کند صفات بد رشد می کنند ، در این صورت متّصف به یک انسان بد می شود ، انسان باید صفات بد را یکی پس از دیگری از خود دور کند تا صفات نیک خود به خود رشد کنند .

بعد از این که رسول خاتم صلی الله علیه و آله بشر را از شرک و کفر و رذایل خُلقی و خودپرستی پاکیزه نمود ، آن گاه باید معارف الهی و اسرار آفرینش را به آنان تعلیم دهد و آشنا سازد ، و تمام پیروان خود را به مقامی از انسانیت سوق دهد ، و به

ص: 78


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 380 .

وظایف سپاسگزاری آنان را آگاه نماید ، و در اثر بناگذاری مکتب عالی قرآن به آن مردم و پیروان خود برنامه ی آن را اعلام نماید ، و آن ها را به سعادت و حیات جاودان مژده دهد ، و سرانجام پیروان مکتب خود را در مسیر مقام عالی و صفات ربوبی قرار دهد .

این موضوع در چهار آیه ی قرآن کریم به صراحت آمده است ، در سه آیه تزکیه بر تعلیم مقدّم شد :

الف ) در سوره ی مبارکه ی بقره فرمود :

«کَمَا أَرْسَلْنَا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»(1)

همان گونه (که با تغییر قبله نعمت خود را بر شما کامل کردیم) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند ، و به شما کتاب و حکمت بیاموزد ، و آنچه را نمی دانستید به شما یاد دهد .

توجّه : جمله ی «ویعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون» از معارف و حقایقی خبر می دهد که فکر و اندیشه ی انسان با همه ی پیشرفت او در علم و صنعت از دسترسی به آن ها ناتوان است ، و تنها از طریق نبوّت و دست آوردهای وحی می توان بر آن ها آگاه شد ، اگرپیامبران الهی نباشند عقول و خردهای اوّلین و آخرین از ادراک دریای ژرف توحید و معاد بی بهره می باشند ، مثلاً عقل از کجا

ص: 79


1- سوره ی بقره آیه ی 151 .

بفهمد که قیامت پنجاه ایستگاه و موقف دارد ؟ و عقل و دانش بشری هر قدر که پیشرفت و تکامل یابد نمی تواند از جزئیات این مسایل آگاه شود .

ب ) در سوره ی مبارکه ی آل عمران می فرماید :

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُوءْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»(1)

خداوند بر مومنان منت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آن ها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آن ها بخواند ، و آن ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند .

ج ) آیه ی دوّم سوره ی مبارکه ی جمعه که مورد بحث است

د) در سوره ی مبارکه ی بقره فرمود :

«رَبَّنَا وَابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(2)

پروردگارا ! در میان آن ها پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند ، و آن ها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند ؛ زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار قادری) .

همان طوری که مشاهده می شود در این آیه ، تعلیم بر تزکیه مقدّم شده است .

سوال : آیا تعلیم بر تزکیه مقدّم است یا تزکیه بر تعلیم ؟

ص: 80


1- سوره ی آل عمران آیه ی 164 .
2- سوره ی بقره آیه ی 129 .

جواب : هر چند در بعضی از آیات تعلیم را اوّل آورد و بعد تزکیه را ذکر نمود امّا اوّل باید تزکیه در نظر گرفته بشود بعد از آن تعلیم ؛ چون تزکیه باید همیشه همراه با تعلیم و ادامه داشته باشد ، کسی نباید خیال کند که تزکیه یک چیزی است اگر شخصی مثلاً 6 ماه کلاس تزکیه رفت تذکیه و پاکیزه می شود ، یا چند سال درس اخلاق رفت و اصطلاحات خوبی یاد گرفت اخلاقش تمام و کامل شد ، لذا در آیه ی مبارکه فرمود : «یُزَکّیهِمْ» با صیغه ی مضارع که استمرار داشته باشد .

به عبارت دیگر : یکی از اهدافی که خداوند متعال پیامبران را برای آن فرستاده تربیت انسان ها می باشد ، قرآن کریم برای فهماندن این موضوع ، سه مورد تزکیه را بر تعلیم مقدّم داشته است ؛ چون در مقام تربیت ، تزکیه بر تعلیم مقدّم است ، یعنی تزکیه هدف است و تعلیم مقدّمه می باشد ، پس از نظر رتبه و مقام ، تزکیه بر تعلیم مقدّم است هر چند از نظر زمانی ، تعلیم مقدّم است ؛ چون تزکیه از ناحیه ی عمل و اخلاق حاصل می شود ، نخست باید به اعمال صالح عالم شد و به آن ها عمل کرد تا به تدریج تزکیه حاصل شود .

از قرآن کریم استفاده می شود که باید تعلیم و تربیت بر پایه ی وحی و تعالیم پیامبران باشد ؛ زیرا در قرآن هر جا سخن از تعلیم و تربیت است ، از پیامبران نام می برد .

تربیتی که هدف بعثت پیامبران می باشد ، این است که استعدادهای بشر تا حد انسانی رشد کند ، نه تربیت بدنی و قومی و قبیله ای ، تربیت پیامبران برای ساختن انسان ها است که از سطح غریزه بالا آمده تا به سعادت ابدی برسند .

ص: 81

به بیان دیگر : پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده که انسان ها را ، هم در زمینه ی علم و دانش ، و هم اخلاق و عمل پرورش دهد تا به وسیله ی این دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند ، و مسیر الی اللّه را پیش گیرند ، و به مقام قرب او نایل شوند .

این تعبیر ضمن این که نشان می دهد این دو امر در یک دیگر تاثیر متقابل دارند ، اصالت تربیت را مشخص می سازد ، البته منظور علوم حقیقی است نه اصطلاحی در لباس علم

از این آیه ی مبارکه چهار موضوع استفاده می شود :

1 - تلاوت آیات الهی .

2 - تزکیه و پاک سازی و تربیت .

3 - تعلیم حکمت .

4 - تعلیم کتاب .

یعنی ابتدا باید گوش های انسان ها با کلمات حق آشنا شوند تا از اعماق این کلمات ، محتوای کتاب را درک کنند ، و به دنبال آن روح و جسم شان پاک و پاکیزه شود آن گاه به حکمت - یعنی اَسرار آن - آشنا شوند .

آیه ی 151 سوره ی مبارکه ی بقره ثابت می کند که برای تعلیم و تربیت مردم ، وجود پیامبران علیهم السلام لازم و ضروری است .

به طور کلی عقل برهانی به تنهایی برای فهمیدن همه ی احکام و حِکَم کافی نیست ، و الا اگر کافی بود خداوند در سوره ی مبارکه ی نسا نمی فرمود :

«رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ

ص: 82

الرُّسُلِ وَکانَ اللَّهُ عَزیزا حَکیما»(1)

پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبران ، حجتی برای مردم بر خداوند باقی نماند (و بر همه اتمام حجت شود) ، و خدای متعال توانا و حکیم است .

اگر عقل و خرد به تنهایی برای هدایت بشر کافی بود و به نبوت و وحی نیازی نبود ، خداوند در قیامت تبهکاران را به دوزخ می برد و به آنان می فرمود : من با دادن عقل ، حجت را بر شما تمام کردم ، در حالی که خداوند می فرماید : ما برای اتمام حجت پیامبران را فرستادیم تا کسی نتواند در صحنه ی معاد بر خداوند احتجاج کند .

بنا براین ، تعقّل در عین لزوم به تنهایی کافی نیست ، و در بسیاری از آموزه ها به تنهایی راه به جایی نمی برد چنان که آموزه های وحیانی نیز بدون به کار گیری تعقّل و آموزه های عقلانی نتیجه نمی دهد ، از این جهت ایمان و تعقّل ، دو دست و بازوی توانمند ، و دو بال تیز پرواز برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت به حساب می آیند .

به عبارت دیگر : تعلیم و تربیت از اساسی ترین ارکان سعادت فرد و جامعه ی بشری هستند ، و پیامبران الهی برای راهنمایی بشر به مسیر سعادت و کمال برانگیخته شده اند ، و بزرگ ترین معلمان و مربیان بشر بوده اند ؛ چرا که معارف و احکام الهی را به بشر آموختند ، و با قول و عمل خویش در جهت پیراستن جامعه از پلیدی ها و زشتی ها گام برداشته و در طول تاریخ بهترین اسوه های

ص: 83


1- سوره ی نسا آیه ی 165 .

معرفت و فضیلت برای بشر بوده اند .

خلاصه این که برای رسیدن به هدایت و سعادت ابدی صرف اتّکا به عقل بشری و آرای عمومی و بی نیازی از وحی ، پنداری خام و جاهلانه است ، بلکه نیاز به پیامبرانی داریم که وحی خدای متعال را به ما برسانند .

همان گونه که اشاره شد می توان گفت : تزکیه و تعلیم مانند دو بال و با هم هستند ، تزکیه ی بدون تعلیم تزکیه نیست ، تعلیم بدون تزکیه هم تعلیم نیست بلکه ظلالت و گمراهی است ، لذا در روایت آمده : به محضر مبارک امیر المومنین حضرت علی علیه السلام عرض شد : بعد از امامان و پیشوایان هدایت و چراغ های جهان ظلمت ، بهترین خلق خدا چه کسانی هستند ؟

حضرت فرمودند : «الْعُلَمَاءُ إِذَا صَلَحُوا » آن ها علما و دانشمندان هستند در وقتی که صالح و خوب باشند .

به آن حضرت عرض شد : بعد از شیطان و فرعون و نمرود و بعد از کسانی که خود را به نام شما نامیده اند و به القاب شما خود را ملقّب ساخته اند ، و جاهای شما را گرفته اند ، و در کشورهای شما حکومت و فرمانروایی می کنند ، بدترین خلق خدا چه کسانی هستند ؟

امیر المومنین علیه السلام فرمود :

«الْعُلَمَاءُ إِذَا فَسَدُوا ، هُمُ الْمُظْهِرُونَ لِلْأَبَاطِیلِ ، الْکَاتِمُونَ لِلْحَقَائِقِ ، وَفِیهِمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ : «اُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ * إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا»(1)

آن ها علما هستند در صورتی که فاسد باشند و گفتارهای باطل را ظاهر و حقایق را پنهان

ص: 84


1- سوره ی بقره آیه ی 159 و 160 .

کنند ، و آن ها هستند که خدای عزّ و جلّ در باره ی آنان فرمود : «خداوند و همه ی لعن کنندگان آن ها را لعنت می کنند مگر آن هایی که توبه کرده باشند»(1)

توجّه : مقصود از «تعلیم کتاب» بیان الفاظ و تفسیر معانی مشکل و مشتبه ی آن می باشد ، در مقابلش «تعلیم حکمت» است که عبارت است از معارف حقیقی که قرآن کریم متضمّن آن است .

فرق کتاب و حکمت

فرق میان کتاب و حکمت ممکن است این باشد که اوّلی اشاره به قرآن و دوّمی به سخنان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و تعلیمات اوست که سنت نام دارد .

و نیز ممکن است کتاب اشاره به اصل دستورات اسلام باشد و حکمت اشاره به فلسفه و اسرار آن .

و هم چنین در تفسیر «حکمت» معانی زیادی ذکر شده از جمله معرفت و شناخت اسرار جهان هستی و آگاهی از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت ، و شناسایی خدای متعال و آن نور الهی که وسوسه های شیطانی را از الهامات الهی جدا می سازد .

مقصود از کتاب ، آیات قرآن و وحی الهی است که به صورت اعجاز بر پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله نازل شده ، و هم چنین ممکن است کتاب اشاره به اصل دستورات

ص: 85


1- تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام ص 302 حدیث 144 ، احتجاج طبرسی ج 2 ص 458 ، تفسیر برهان ج 1 ص 285 ضمن حدیث 517 ، بحار الانوار ج 2 ص 89 ضمن حدیث 12 ، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 149 حدیث 479 .

باشد ، و حکمت اشاره به اسرار ، فلسفه ها ، علل و نتایج آن باشد .

و نیز می توان گفت : کتاب یعنی منقولات اعم از قرآن و کلمات گهربار پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله ، و حکمت یعنی آن چیزهایی که یقینی و مسلّم و جزو ادلّه ی عقلی باشد ، مثلاً امامت و جانشینی امیر المومنین حضرت علی علیه السلام از امور مسلّم و یقینی هست ، ولی مخالفان منکر آن هستند ، اگر بخواهیم آن را با دلیل نقلی اثبات کنیم می گوییم : طبق نقل علمای شیعه و سنی رسول اللّه اعظم صلی الله علیه و آله فرمود :

«إِنّی اُوشِکُ أَنْ اُدْعَی فَاُجِیبُ ، وَإِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ : کِتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتِی ، کِتابَ اللّه ِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الاْءَرْضِ ، وَعِتْرَتی

أَهْلَ بَیْتی ، وَإِنَّ اللَّطِیفَ الخَبِیر أَخْبَرنی أَنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقَا حَتّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ ، فَانْظُرُوا کَیْفَ تُخَلِّفُونی فِیهِما » .

من به زودی از جانب پروردگار دعوت می شوم و اجابت خواهم کرد ، و در بین شما دو چیز گران بها و نفیس می گذارم : (یکی) کتاب خدای متعال و (دیگری) عترت و خاندانم ، کتاب خداوند ریسمانی است که بین آسمان تا زمین امتداد یافته ، و عترت من همان اهل بیتم هستند ، و خداوند لطیف و خبیر به من خبر داده که آن دو از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند ، پس بنگرید ! چگونه پس از من با آن ها رفتار خواهید نمود(1)

ص: 86


1- . معانی الاخبار ص 90 حدیث 2 ، کمال الدین ص 235 ، امالی شیخ طوسی ص 255 حدیث 460 ، طرایف ابن طاووس ص 115 و 116 حدیث 176 ، ذخایر العقبی ص 16 ، تفسیر برهان ج 1 ص 25 حدیث 67 و ص 62 و 63 حدیث 191 و 193 ، این حدیث را احمد بن حنبل در مسند خود جلد سوّم از ابو سعید خدری از دو طریق نقل کرده : اوّل در صفحه ی 17 و دوّم در آخر صفحه ی 26 ، و هم چنین در طبقات الکبری : 2/194 ، و مسند ابن الجعد ص 397 ، و سنن دارمی ج 2 ص 432 ، و مسند ابی یعلی ج 2 ص 297 حدیث 1021 ، و فضایل الصحابه ی نسایی ص 15 و 22 ، و سنن کبرای نسایی ج 5 ص 45 ، و سنن کبرای بیهقی ج 7 ص 30 و 31 ، و مستدرک حاکم نیشابوری ج 3 ص 109 ، و مناقب ابن مغازلی ص 328 حدیث 418 ، و معجم کبیر طبرانی ج 3 ص 65 و 66 حدیث 2679 ، و کنز العمّال ج 1 ص 186 - 189 حدیث 944 - 958 با اختلاف اندک آمده است ، و هم چنین در مصادر متعدّد دیگر نقل شده است

آن منکر حق می گوید : من این حدیث را قبول ندارم .

به او می گوییم : در روایتی که شیعه و سنی نقل کردند آمده که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود :

«أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی»

مقام و منزلت تو نسبت به من مانند مقام و منزلت هارون در نزد حضرت موسی علیه السلام است مگر این که پس از من پیامبری نیست(1)

آن منکر می گوید : این روایت را قبول ندارم .

ص: 87


1- کتاب سلیم بن قیس ج 2 ص 647 ، تفسیر قمی ج 2 ص 109 ، تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام ص 380 و 561 ، محاسن برقی ج 1 ص 159 حدیث 97 ، وقعه ی صفّین نصر بن مزاحم ص 315 ، کافی ج 8 ص 107 ضمن حدیث 80 ، دعائم الاسلام ج 1 ص 16 ، تحف العقول ص 459 ، امالی شیخ صدوق ص 174 ضمن حدیث 7 ، خصال شیخ صدوق ج 1 ص 311 ضمن حدیث 87 ، عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 10 ضمن حدیث 23 ، امالی شیخ مفید ص 57 ضمن حدیث 2 ، بحار الانوار ج 5 ص 69 ضمن حدیث 1 ، مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 32 و ج 6 ص 369 ، صحیح بخاری ج 5 ص 129 ، صحیح مسلم ج 7 ص 120 ، سنن ابن ماجه ج 1 ص 45 حدیث 121 و صدها مصدر دیگر .

شما می گویید : در حدیث دیگر - که آن را هم شیعه و اهل سنت در کتاب های خود آورده اند - رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

«عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ » علی بر حق است و حق با علی هست(1)

آن منکر این حقیقت می گوید : این حدیث را قبول ندارم .

می گوییم : پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله در رابطه با حضرت علی علیه السلام فرمود :

«« عَلیٌّ مِنّی وَأَنَا مِنْ عَلیٍّ ، وَلا یُؤَدّی عَنّی إِلاّ أَنَا أَوْ عَلیٌّ » علی از من است و من از علی هستم ، و کسی غیر از من یا علی (پیام حق و) وظایفم را نمی رساند(2)

آن مخالف و منکر می گوید من این حدیث را هم قبول ندارم

در این جا با دلیل عقلی ولایت و جانشینی امیر المومنین علیه السلام را اثبات می کنیم و می گوییم :

ص: 88


1- کفایة الاثر ص 20 و 181 ، الفصول المختاره ی شیخ مفید ص 97 و 135 ، روضه ی ابن شاذان ص 178 حدیث 155 ، مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 61 و 62 ، طرائف ابن طاووس ص 103 حدیث150 ، نهج الحق علاّمه ی حلی ص 225 ، احتجاج طبرسی ج 1 ص 75 و 88 ، مدینة معاجز ج 2 ص 391 ، بحار الانوار ج 10 ص 432 و 445 ، تاریخ بغداد ج 14 ص 322 شماره 7643 ، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 449 ، شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید ج 2 ص 297 و ج 18 ص 72 ، کشف الغمّه ج 1 ص 159 ، و مصادر دیگر .
2- مناقب امام امیر المومنین علیه السلام محمد بن سلیمان کوفی ج 1 ص 474 حدیث 377 ، طرائف ابن طاووس ص 68 ذیل حدیث 74 ، بحار الانوار ج 38 ص 150 ضمن حدیث 118 ، مسند احمد بن حنبل ج 4 ص 164 ، سنن ابن ماجه ج 1 ص 44 حدیث 119 ، سنن ترمذی ج 5 ص 300 حدیث 3803 ، کتاب السنه ی ابن ابی عاصم ص 552 ذیل حدیث 1189 ، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام ابن مغازلی ص 188 حدیث 244 و 245 ، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 346 ، سیر اعلام النبلا ج 8 ص 212 ، جامع صغیر سیوطی ص 177 حدیث 5595 ، کنز العمّال ج 11 ص 603 حدیث 32913 و مصادر دیگر .

یکی از امور عقلایی عالم این است که اگر کسی قصد مسافرت داشته باشد ودر خانه اش مثلاً گلی یا گنجشکی داشته باشد ، به کسی دیگر وصیت و سفارش می کند که مواظب باشد تا آن گل پژمرده نشود و گنجشک گرسنه و تشنه نماند و تلف نشود ، من می خواهم مسافرت بروم و برگردم ، معلوم نیست چه زمانی برگردم و چه اتّفاقی بیفتد .

با توجّه به این امر عقلایی ، آیا پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله به عنوان خاتم الانبیا مبعوث شد ، خود او می خواهد به سفر آخرت برود و از مرگ خودش خبر می دهد ، همه ی مطالب را آماده کرده ، وصیت های خود را انجام داده است ، ممکن است در بین این امّت جانشین تعیین نکند و به آن ها توصیه و سفارش نکند که بعد از من چه بشود و چه کسی جانشین من باشد ؟ احکام را از چه کسی بگیرید ؟ وقتی به عقل مراجعه شود عقل می گوید : قطعا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شخصی که لیاقت این مقام را داشته به عنوان جانشین تعیین فرموده است ، این همان دلیل عقلی بر اثبات جانشین پیامبر است .

و ظاهر این است که حکمت یک معنای وسیعی دارد که تمام این امور حتی نبوّت را که بخشی از معانی آن شمرده اند ، شامل می شود که آن نوعی از علم و آگاهی است ، و در اصل از مادّه ی «حَکْم» به معنای منع گرفته شده است(1) ، و از آن جا که علم و دانش و تدبیر انسان را از کارهای خلاف باز می دارد به آن حکمت گفته اند .

تعبیر به حکمت ممکن است اشاره به این است که احکام آسمانی در عین این

ص: 89


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 248 ، لسان العرب ج 12 ص 144 .

که از وحی الهی سرچشمه می گیرند ولی با ترازوی عقل نیز کاملاً قابل سنجش و قابل درک هستند ، چه کسی می تواند زشتی شرک یا قتل نفس یا آزار پدر و مادر و هم چنین قبح زنا و کبر و غرور و ظلم به یتیمان و عواقب شوم پیمان شکنی و مانند آن را انکار کند ؟

به تعبیر دیگر : این احکام هم از طریق حکمت عقلی اثبات شده اند و هم از طریق وحی الهی ، و اصول همه ی احکام الهی چنین است هر چند جزئیات آن را در بسیاری از اوقات با چراغ کم فروغ عقل نمی توان تشخیص داد و تنها در پرتونورافکن نیرومند وحی باید درک نمود .

اما همه ی این معانی را می توان یک جا جمع کرده و در تفسیر حکمت چنین گفت : حکمتی که قرآن از آن سخن می گوید و خداوند آن را به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و لقمان حکیم عطا فرموده بود مجموعه ای از معرفت و علم و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت می باشد

در روایتی از امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام آمده که در تفسیر این آیه ی مبارکه «وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ»(1) به هشام بن حکم فرمود : «الْفَهْمَ وَالْعَقْلَ » مراد از حکمت فهم و عقل است(2)

حکمت گاهی جنبه ی علمی دارد که از آن تعبیر به معارف عالیه می شود ، و گاهی جنبه ی عملی که از آن تعبیر به اخلاق و عمل صالح می گردد .

ص: 90


1- ما به لقمان مقام (علم و) حکمت عطا کردیم . سوره ی لقمان آیه ی 12 .
2- کافی ج 1 ص 13 ضمن حدیث 12 ، مجمع البحرین ج 6 ص 46 ، بحار الانوار ج 1 ص 136 ضمن حدیث 7 .
رابطه ی منطقی بین کتاب و حکمت

رابطه ی کتاب و حکمت در دو جهت مورد بررسی قرار می گیرد :

1 - در مقام تشریع رابطه ی عام و خاص مطلق است ، یعنی حکمت عام و کتاب خاص است ، بنابراین ، هر کتابی حکمت است ولی هر حکمتی کتاب نیست ، کتاب همان قوانین الزام آور شریعت می باشد که ویژه ی انبیای عظام علیهم السلام است امّا حکمت ویژه ی این گروه نیست ، و خداوند ممکن است به هر کسی بدهد همان طوری که در سوره ی مبارکه ی بقره فرمود : «یُوءْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ»(1) (خداوند) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می دهد .

2 - در مقام اجرا رابطه ی کتاب و حکمت عام و خاص من وجه است ، یعنی دارای یک وجه اشتراک و دو وجه افتراق هستند ، برخی از قوانین با وجود آن که بر اساس حکمت از جانب خداوند تشریع شده اند اجرای آن ها در شرایطی خاص دارای حکمت نیست ، هم چنین برخی از حکمت ها شکل قانون الزام آوررا ندارند ، نقطه ی اشتراک هم در مواردی است که قوانین الهی مانند مقام تشریع در اجرا نیز دارای حکمت باشند .

3 - دعوت به یکتاپرستی و تثبیت و تکمیل توحید در جامعه

یکی دیگر از اهداف و فواید بعثت انبیا علیهم السلام دعوت به یکتاپرستی و توحید است ، هدف از آفرینش انسان آشنایی با مبدا و معاد است ، کسی که به مبدا

ص: 91


1- سوره ی بقره آیه ی 269 .

شناخت و معرفت ندارد در حد حیوان توقّف کرده است ، حیوانات و نباتات در پرتو غرایز به کمال مطلوب از آفرینش شان می رسند ، ولی آدمی با این که از نیروی عقل و فطرت هم برخوردار است تنها با تکیه به عقل نمی تواند به کمال مطلوب خود برسد ، گواه این سخن تاریخ پر فراز و نشیب جامعه ی انسانی است که پیوسته در منجلاب شرک و بت پرستی غوطه ور بودند مگر آن که پیامبر بیرونی به کمک پیامبر درونی - یعنی عقل آمده - باشد و او را در مسیر توحید قرار داده باشد ، در عصری که پیش رفت تکنولوژی هوش از سر بشر ربوده است ، عدّه ای به پرستش و کرنش در برابر چیزهایی مشغولند که انسان از گفتن و نوشتن آن ها شرم دارد .

باید پیامبران الهی بیایند تا بشر را از حضیض و ذلّت شرک و بت پرستی به توحید فرا خوانند .

انبیای عظام علیهم السلام علاوه بر تشویق مردم به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت و بت های ساختگی ، پرهیز از طاغوت و بت نفس را نیز توصیه می کردند که بدترین بت ، بت نفس آدمی است ، تبعیت از هوا و هوس و تمایلات نفسانی انسان را از قرب الهی و صراط مستقیم دور می سازد و به انحراف و اعوجاج می کشاند ، و انسان ها در عصر جدید بیش تر از گذشته گرفتار بت پرستی هستند ، تاریخ گواهی می دهد که هر گاه مردم از انبیا فاصله گرفتند گرفتار شرک و طاغوت شدند .

خدای سبحان در سوره ی مبارکه ی نحل می فرماید :

«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ

ص: 92

فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فی

(74)

الاْءَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ»(1)

ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید ، خداوند گروهی را هدایت کرد و گروهی ضلالت و گمراهی دامان شان را گرفت ، پس در روی زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود .

علاوه بر این آیه ی شریفه ، در آیاتی که سرگذشت پیامبران الهی در آن ها بیان شده است نیز دعوت به توحید و یکتاپرستی به عنوان هدفی که در سرلوحه ی دعوت پیامبران قرار داشته ، یاد شده است ، چنان که در بیان سرگذشت حضرت نوح و هود و صالح و شعیب علیهم السلام آمده است که آنان به قوم خود می فرمودند :

«یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ»(2) ای قوم من ! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست .

و در روایتی که هم از پیامبر گرامی اسلا صلی الله علیه و آله و هم از سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده می فرمایند :

«وَبَعَثَ فِیهِمُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ ؛ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ ، وَیَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ ، وَلِیَعْقِلَ الْعِبَادُ عَنْ رَبِّهِمْ مَا جَهِلُوهُ ، فَیَعْرِفُوهُ بِرُبُوبِیَّتِهِ بَعْدَ مَا أَنْکَرُوهُ » .

ص: 93


1- سوره ی نحل آیه ی 36 .
2- مراجعه شود به سوره ی اعراف آیات 59 و 65 و 73 و سوره ی هود آیه ی 50 و 61 و سوره ی مومنون آیه ی 23 .

خداوند در بین مردم پیغمبرانی مژده دهنده و بیم دهنده فرستاد تا آن کس که هلاک می شود با بینش و بیّنه هلاک شود ، و آن کس که زنده می شود با بیّنه و بینش زنده شود ، و تا این که آنچه بندگان از پروردگارشان ندانسته اند فرا گیرند ، و او را به پروردگاریش پس از انکارشان بشناسند(1)

4 - حکومت و داوری به حق در اختلافات و منازعات

از جمله اهداف و فواید بعثت انبیا علیهم السلام حکومت و داوری است ؛ زیرا جوامع انسانی همیشه در آتش اختلاف سوخته و می سوزند ، و خود انسان ها نیز به رفع اختلافات از میان خود قادر نیستند ؛ چرا که علم آن ها به حقایق از هر جهت محدود و ناقص است .

از طرف دیگر ، خودخواهی ها کمتر اجازه می دهد زیر بار اطاعت هم دیگر بروند ، ولی پیامبران الهی علیهم السلام که علم شان از دریای بی پایان و اقیانوس بی کران علم خدای متعال سرچشمه می گیرد ، و در سطحی مافوق دیگر انسان ها قرار دارند ، می توانند نقش مهمی در برطرف کردن اختلافات انسان ها داشته باشند .

در یکی از آیات قرآن کریم می خوانیم :

«کَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَمَا

ص: 94


1- در توحید شیخ صدوق ص 45 ضمن حدیث 4 از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل نموده ، و در کفایة الاثر ص 161 ، و بحار الانوار ج 43 ص 363 ضمن حدیث 6 از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل کردند .

اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ اُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیا بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشَاءُ إِلی صِرَاطٍ مُسْتَقیمٍ»(1)

مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آن ها وجود نداشت ، به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آن ها پیدا شد ، در این حال) خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند ، و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد با آن ها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند ، داوری کند ، (افراد با ایمان در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه های روشن به آن ها رسیده بود ، به خاطر انحراف از حق و ستمگری در آن اختلاف کردند ، خداوند آن هایی را که ایمان آورده بودند ، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبری نمود ، (امّا افراد بی ایمان هم چنان در گمراهی و اختلاف باقی ماندند) ، و خداوند هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می کند .

طبق این آیه ی شریفه به راحتی می توان فهمید که یکی از اهداف بعثت انبیا علیهم السلام داوری در اختلافات بود .

و هم چنین در آیه ی مبارکه ی دیگر خطاب به حضرت داوود علیه السلام می فرماید : «یَا داوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلیفَةً فی الاْءَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»(2) ای داوود ! ما

ص: 95


1- سوره ی بقره آیه ی 213 .
2- سوره ی ص آیه ی 26 .

تو را خلیفه (و نماینده ی خود) در زمین قرار دادیم ، پس در میان مردم به حق داوری کن .

5 - برپایی قسط و عدل در جامعه ی بشری

قرآن کریم یکی از اهداف بعثت پیامبران علیهم السلام را برپایی عدل و داد در جامعه بیان می کند ، آنان ماموریت داشتند تا با مفاسد اجتماعی مبارزه کنند و عدل را در جامعه حاکم نمایند .

برای برپایی عدالت در جامعه ، دو چیز لازم است : اوّل تشخیص مصادیق عدل ، دوّم انگیزه برای اجرای عدل ، عقل انسان به صورت یک کبرای کلی می فهمد و حکم می کند که عدل نیکو است و ظلم زشت می باشد ، امّا در تشخیص همه ی مصادیق عدل ناتوان است ، پیامبران صغراها و مصادیق عدل را از طریق وحی برای مردم تبیین می کنند ، پس از پی بردن به مصادیق عدالت ، باید در انسان انگیزه ی اجرای عدالت و عمل به قسط ایجاد شود ، تا انگیزه نباشد انسان به برپایی قسط و عدل قیام نمی کند ، عقل انسان برای ایجاد انگیزه کافی نیست ، پیامبران با بیان پیامدهای دنیوی و اخروی بی عدالتی و ظلم و تبیین معاد برای انسان ها ، زمینه ی ایجاد انگیزه را فراهم می کنند ، و حجت را برای انسان تمام می نمایند .

خداوند متعال در این رابطه می فرماید :

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَمَنافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ

ص: 96

اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ»(1)

ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم ، و با آن ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند ، و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می کند بی آنکه او را ببینند ، خداوند قویّ و شکست ناپذیر است .

در این آیه ی مبارکه به سه مساله اشاره شده است :

الف ) «بیّنات» که به معنای دلایل روشن است و شامل معجزات و دلایل عقلی حقّانیت دعوت انبیا و اخبار پیامبران پیشین می شود .

ب ) «کتاب» که به کتاب های آسمانی اشاره است و شامل : بیان معارف ، عقاید ، احکام و اخلاق می باشد .

ج ) «میزان» که به معنای قوانینی است که معیار سنجش نیکی ها از بدی ها و ارزش از ضد ارزش و حق از باطل است

6 - دعوت به حیات و زندگی کامل واقعی

یکی دیگر از اهداف بعثت انبیا علیهم السلام دعوت به حیات و زندگی واقعی است که خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی انفال می فرماید :

«یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا للّه ِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْییکُمْ»(2)

ص: 97


1- سوره ی حدید آیه ی 25 .
2- سوره ی انفال آیه ی 24 .

ای کسانی که ایمان آورده اید ! دعوت خدای متعال و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد .

آیه ی مبارکه ی فوق یکی از اهداف بعثت را ، زندگی و حیات در تمام ابعادش می شمرد ، و به خاطر اطلاقی که دارد شامل حیات مادّی ، معنوی ، فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی ، اخلاقی و حیات اجتماعی می شود ، و هم چنین اهداف و فواید دیگری را شامل می شود که به جهت اختصار از ذکر آن ها صرف نظر می کنیم .

7 - اتمام حجت بر مردم

از جمله اهداف بعثت پیامبران علیهم السلام این است که بر انسان ها اتمام حجّت گردد ، و خدای سبحان در سوره ی مبارکه ی نسا فرمودند : «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکانَ اللَّهُ عَزیزا حَکیما»(1)

(خدای متعال) پیامبرانی (فرستاد) که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبران حجتی برای مردم بر خداوند باقی نماند ، (و بر همه اتمام حجت شود) ، و خدای متعال توانا و حکیم است .

در روایتی از هشام بن حکم آمده : رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام به زندیقی که پرسیده بود : پیغمبران و رسولان را از چه راهی ثابت می کنید ؟ فرمودند

ص: 98


1- سوره ی نسا آیه ی 165 .

«إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقا صَانِعا مُتَعَالِیا عَنَّا وَعَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ ، وَکَانَ ذَلِکَ الصَّانِعُ حَکِیما مُتَعَالِیا لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَلا یُلامِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَیُبَاشِرُوهُ ، وَیُحَاجَّهُمْ وَیُحَاجُّوهُ ، ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَی خَلْقِهِ وَعِبَادِهِ ، وَیَدُلُّونَهُمْ عَلَی مَصَالِحِهِمْ وَمَنَافِعِهِمْ وَمَا بِهِ بَقَاوءُهُمْ ، وَفِی تَرْکِهِ فَنَاوءُهُمْ ، فَثَبَتَ الاْآمِرُونَ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْحَکیمِ الْعَلیمِ فی خَلْقِهِ ، وَالْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَعَزَّ ، وَهُمُ الاْءَنْبِیَاءُ علیهم السلام وَصَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ ، حُکَمَاءَ مُوءَدَّبِینَ بِالْحِکْمَةِ ، مَبْعُوثِینَ بِهَا غَیْرَ مُشَارِکِینَ لِلنَّاسِ عَلَی مُشَارَکَتِهِمْ لَهُمْ فِی الْخَلْقِ وَالتَّرْکِیبِ فِی شَیْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ ، مُوءَیَّدِینَ مِنْ عِنْدِ الْحَکِیمِ الْعَلِیمِ بِالْحِکْمَةِ ، ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِکَ فِی کُلِّ دَهْرٍ وَزَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَالاْءَنْبِیَاءُ مِنَ الدَّلائِلِ وَالْبَرَاهِینِ لِکَیْلا تَخْلُوَ أَرْضُ اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ ، یَکُونُ مَعَهُ عِلْمٌ یَدُلُّ عَلَی صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَجَوَازِ عَدَالَتِهِ»

چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعی داریم که از ما و تمام مخلوقات برتر و با حکمت و رفعت است ، و روا نباشد که خلقش او را به بینند و لمس کنند و بی واسطه با یک دیگر برخورد و مباحثه کنند ، ثابت شد که برای او نمایندگان و سفیرانی در میان خلقش می باشند که خواست او را برای مخلوق و بندگانش بیان کنند ، و ایشان را به مصالح و منافع شان و موجبات تباه و فنای شان راهنمایی نمایند ، پس وجود امر و نهی کنندگان و تقریر نمایندگان از طرف خدای حکیم و دانا در میان خلقش ثابت گشت ، و ایشان همان پیغمبران و برگزیده های خلق او می باشند ، حکیمانی هستند که به حکمت

ص: 99

تربیت شده و به حکمت مبعوث گشته اند ، با آن که در خلقت و اندام با مردم شریکند ولی در احوال و اخلاق شریک ایشان نمی باشند ، از جانب خدای حکیم و دانا به حکمت مویّد می باشند ، سپس آمدن پیغمبران در هر عصر و زمانی به سبب دلایل و براهینی که آوردند ثابت می شود تا زمین خدای متعال از حجتی که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه ای داشته باشد ، خالی نماند(1)

8 - بشارت و انذار
اشاره

یکی از هدف های دیگر بعثت انبیای عظام علیهم السلام بشارت و انذار مردم است ، و خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی انعام فرمود :

«وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»(2)

ما پیامبران را جز (به عنوان) بشارت دهنده و بیم دهنده ، نمی فرستیم ، آن ها که ایمان بیاورند و (خویشتن را) اصلاح کنند ، نه ترسی بر آن ها است و نه غمگین می شوند .

بشارت و انذار مردم از سوی انبیای عظام علیهم السلام از اصلی ترین برنامه های آن ها است که بازهم وجود بعثت آن ها را ضروری می کند .

ص: 100


1- کافی ج 1 ص 168 حدیث 1 ، توحید شیخ صدوق ص 249 و 250 ضمن حدیث 1 ، علل الشرائع ج 1 ص 120 حدیث 3 ، فصول مهمّه ج 1 ص 381 حدیث 509 .
2- سوره ی انعام آیه ی 48 .

تذکّر لازم : علاوه بر مطالب یاد شده ، آیه ی مورد بحث که می فرماید : «فقط خدای متعال پیامبر را مبعوث و انتخاب می کند» ، ردّ بر یهود است که می گفتند : از وقتی که حضرت اسماعیل از حضرت ابراهیم علیهماالسلام و هاجر متولد شد ، بعد از آن اسحاق از ساره که زن مجلله ی محترمه ای بود به دنیا آمد ، فرزندان اسحاق یکی بعد از دیگری پیامبر شدند و بنی اسرائیل را تشکیل دادند تا حضرت موسی و انبیای بعد از ایشان تا به حضرت مریم همه از بنی اسرائیل و از فرزندان اسحاق می باشند .

قرار نبود از نسل اسماعیل پیغمبری به وجود بیاید ، چه کسی چنین کاری کرده است که از فرزندان اسماعیل حضرت رسول اکرم خاتم النبیّین عقل کل ، هادی سبل محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله به وجود بیاید ؟ این از خیانت های جبرئیل است .

فخر رازی یکی از بزرگ ترین مفسّران اهل سنّت در تفسیر خود نقل می کند : جامعه ی یهود گمان کردند جبرئیل دشمن ما است ، و در باره ی او می گفتند : خداوند به او دستور داده بود که نبوت را در سلسله ی فرزندان اسرائیل قرار دهد ، ولی جبرئیل آن را به فرزندان اسماعیل داد (1)

بنابراین ، اتهام جبرئیل به خیانت مربوط به این گروه است که او را به خیانت در عوض کردن محل نبوّت متّهم کرده و به عللی او را دشمن به حساب می آورند .

هم چنین یهود به دوستی میکائیل تظاهر می کردند ، و قرآن کریم در مقام انتقاد از عقیده ی آن ها می فرماید :

ص: 101


1- مفاتیح الغیب (تفسیر فخر رازی) ج 3 ص 611 .

«قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدیً وَبُشْری لِلْمُوءْمِنینَ»(1)

(یهود می گویند : چون فرشته ای که وحی را بر تو نازل می کند جبرئیل است ، و ما با جبرئیل دشمن هستیم ، به تو ایمان نمی آوریم) بگو : کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست ؛ چرا که) او به فرمان خدای متعال قرآن را بر قلب تو نازل کرده است در حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کند ، و هدایت و بشارت است برای مومنان .

مفسّر بزرگوار عالم تشیّع مرحوم طبرسی رحمه الله در «مجمع البیان» و گروهی از مفسّران اهل سنّت ، ذیل آیه ی شریفه ی «قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ» از ابن عبّاس روایت کردند که او گفت : سبب نزول این آیه این مطلب بود که روایت شده چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد ، ابن صوریا و جماعتی از یهود اهل فدک نزد آن جناب آمده و عرض کردند : ای محمد ! خواب تو چگونه است ؟ چون ما در باره ی خواب پیامبری که در آخر الزمان می آید چیزی شنیده ایم .

حضرت فرمودند : «تَنَامُ عَیْنَایَ وَقَلْبی یَقْظَانُ » دیدگانم به خواب می رود ولی قلبم بیدار است .

پرسش و پاسخ ادامه پیدا کرد تا این که ابن صوریا گفت : یک سوال دیگر مانده اگر جوابم را بفرمایی به تو ایمان می آورم و پیرویت می کنم ، بگو ببینم از میان فرشتگان خدای متعال کدام یک به تو نازل می شود و وحی خدا را بر تو نازل می کند ؟

ص: 102


1- سوره ی بقره آیه ی 97 .

حضرت فرمود : «جَبْرَئِیلُ» آن فرشته جبرئیل است .

ابن صوریا گفت : او دشمن ما هست ؛ چون جبرئیل همواره برای جنگ و شدّت و خونریزی نازل می شود ، میکائیل خوب است که همواره برای رفع گرفتاری ها و آوردن خوشی ها نازل می شود ، اگر فرشته ی تو میکائیل بود ما به تو ایمان می آوردیم(1)

تهمت به شیعیان

همان طوری که یهود به جبرئیل علیه السلام تهمت زدند ، گروهی از متعصّبین اهل سنّت از زمان های گذشته شیعه را متّهم نمودند که معتقدند جبرئیل در جریان وحی خیانت کرده و به جای آن که رسالت را به علی بن ابی طالب علیه السلام ابلاغ کند آن را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله ابلاغ نموده است ، از این جهت بعد از سلام نمازشان سه بار دست خود را بالا می برند و می گویند : خان الأمین یعنی امین وحی (جبرئیل)خیانت کرده است !

ابن تیمیه می گوید : یهود در صدد وارد کردن نقص و عیب بر جبرئیل برآمده و او را از بین ملائکه دشمن خود می دانند همان گونه که رافضه و شیعیان می گویند : جبرئیل به اشتباه وحی را بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله نازل کرده است(2)

ص: 103


1- تفسیر مجمع البیان ج 1 ص 325 ، مفاتیح الغیب (تفسیر فخر رازی) ج 3 ص 610 ، جامع البیان طبری ج 1 ص 343 ، تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 266 .
2- وَالْیَهُودُ تُبْغِضُ جِبْرِیلَ وَیَقُولُونَ : هُوَ عَدُوُّنَا مِنَ الْمَلائِکَةِ ، وَکَذَلِکَ الرَّافِضَةُ یَقُولُونَ : غَلِطَ جِبْرِیلُ بِالْوَحْیِ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . منهاج السنه ج 1 ص 27 .

در حالی که هر کس با شیعیان ارتباط داشته باشد می بیند که آن ها بعد از نماز دستان خود را بالا می برند و سه مرتبه اللّه اکبر می گویند .

بنابراین ، ریشه ی شعار «خان الأمین» از خرافات قوم یهود سرچشمه گرفته است ، و برخی از نویسندگان جاهل که با شیعه خصومت دیرینه دارند به طرح این سخن برضد شیعه پرداخته و ناجوانمردانه این اتهام را به شیعه نسبت می دهند .

خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم جبرئیل را چنین توصیف می کند :

«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ * ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمینٍ»(1)

این قرآن کلام فرستاده ای ارجمند و بزرگواری (جبرئیل امین) می باشد که صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش ، مقام والایی دارد ، در آسمان ها مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است .

با توجه به این آیات چگونه تصوّر می شود که جبرئیل خیانت کرده است ؟! مساله ی خیانت جبرئیل را اوّل یهودی ها مطرح کردند و گروه وهابی ها هم تابع همان یهودی ها هستند ، ریشه ی این حرف ها به یهود برمی گردد .

جهت سوم : سابقه ی قوم عرب یا دوران جاهلیت
اشاره

در ادامه ی آیه ی مورد بحث آمده : «وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» هر چند پیش از آن (بعثت) همه در گمراهی آشکاری بودند .

ص: 104


1- سوره ی تکویر آیات 19 - 21 .

این قسمت از آیه ی شریفه به عنوان سابقه ی قوم عرب بیان شده است و اشاره ی سربسته و پرمعنایی است به عصر جاهلیت که گمراهی بر سراسر جامعه آن ها حکم فرما بود ، چه گمراهی از این بدتر و آشکارتر که بت هایی را که از سنگ و چوب و با دست خود می تراشیدند ، پرستش می کردند و در مشکلات خود به این موجودات بی شعور پناه می بردند ؟

دختران و جگر گوشه گان خود را با دستان شان زنده به گور می کردند ، علاوه این که به این عمل فخر و مباهات نیز می کردند که نگذاردیم ناموس مان دست بیگانگان بیفتد ! .

مراسم نماز و نیایش آنها کف زدن و سوت کشیدن در کنار خانه ی کعبه بود ، و زنان به صورت برهنه ی مادرزاد دور خانه ی خدا طواف می کردند ، و آن را عبادت می شمردند ! انواع خرافات و موهومات بر افکار آن ها حاکم بود ، و جنگ و خونریزی و غارت گری موجب مباهات شان بود ، زن در میان آن ها متاع بی ارزشی بود که حتی روی آن قمار می زدند ، و از ساده ترین حقوق انسانی محروم بود ، کینه ها و عداوت ها را پدران به ارث به فرزندان شان منتقل می کردند ، و به همین دلیل خونریزی و کشت و کشتار یک امر عادی محسوب می شد .

آری پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آمد و آن ها را از این ضلالت و گمراهی آشکار به برکت کتاب و حکمت نجات داد ، و تعلیم و تربیت نمود ، در حقیقت نفوذ در چنین جامعه ی گمراه ، خود یکی از دلایل عظمت اسلام و معجزه ی آشکار پیامبر بزرگوار می باشد .

ص: 105

دوران سیاه جاهلیت

از نظر زمانی دوران قبل از بعثت رسول اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله تا حدود 150 حد اکثر 200 سال را دوران جاهلیت می نامند(1) ، در اصل این واقعیت که اعراب پیش از اسلام در جاهلیت به سر می بردند تردیدی وجود ندارد ، امّا بحث بر سر این است که آیا جاهلیت از ریشه ی جهل و در مقابل علم و دانش قرار دارد یا به معنای دیگری است ؟

برخی گفته اند : در آموزه های اسلامی این کلمه ی جاهلیت در مقابل علم و دانشی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وعده ی آن داده شده بود ، به کار رفته است (2)

امّا این سخن درست نیست ؛ چون با دقّت در استعمالاتی که قرآن کریم و «نهج البلاغه و زبان عرب به چشم می خورد ، واژه ی جاهلیت در مقابل علم و دانش بالخصوص به کار نرفته است ، بلکه به تمام اعمال خلافی که در نتیجه ی جهل یا عدم حاکمیت عقل بر قوای انسانی انجام می یابد ، عمل جاهلی گفته می شود ، و مردمی که در عصر قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله زندگی می کردند ، و به خداوند و پیامبر و شرایع آسمانی جاهل بوده و تفاخر به آبا و اجداد خود نموده و با کبر و غرور و تعصّب های غلط قبیله ای زندگی می کردند ، مردم جاهلی خوانده می شدند(3)

ص: 106


1- تاریخ ادب عربی عصر جاهلی ص 38
2- تاریخ ادب عربی عصر جاهلی ص 38 ، المفصّل فی تاریخ العرب ج 1 ص 41 .
3- لسان العرب ج 11 ص 130 ، مجمع البحرین ج 5 ص 346 . »

بر این اساس ، می توان گفت : از نظر قرآن و روایات معصومین علیهم السلام عصر جاهلیت دوران متّصل به ظهور اسلام بوده است ؛ چون در آن مقطع زمانی در تمام زمینه ها به جای حق ، باطل حاکمیت داشته است ، یعنی مردم بت پرستی می کردند ، و گذران زندگی آن ها اغلب از راه چپاول و غارت اموال دیگران تداوم پیدا می کرد ، افتخار و فضیلت های آن ها در خونریزی بیش تر و حمیت و تعصّب کورکورانه و پای مال سازی حقوق دیگران خلاصه می شد ، و اموری هم چون قماربازی و شراب خواری و زنا و بی عفتی و . . . قبیح به حساب نمی آمدند .

ادلّه ی اثبات جاهلیت قبل از اسلام
الف : استعمال در آیات الهی

قرآن کریم نه تنها اطلاق عنوان جاهلیت بر این دوره را نفی نمی کند بلکه با ارایه ی تعابیری این عنوان را مورد تاکید قرار می دهد ، و این واژه در چهارسوره ی مبارکه از کلام نورانی حق آمده است :

1 - در سوره ی مبارکه ی آل عمران فرمود : «وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الاْءَمْرِ مِنْ شَیْءٍ»(1)

گروه دیگری در فکر جان خویش بودند (و خواب به چشمان شان نرفت) آن ها گمان های نادرستی هم چون گمان های دوران جاهلیت در باره ی خداوند داشتند و می گفتند : آیا چیزی از پیروزی نصیب ما می شود؟

ص: 107


1- سوره ی آل عمران آیه ی 154 .

2 - در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود : «أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ»(1) آیا (با وجود مشعل نبوّت و آیات روشن قرآن در میان شان) آن ها حکم جاهلیّت را (از تو) می خواهند ؟

3 - در سوره ی مبارکه ی دیگر می فرماید : «وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاْولی»(2) و هم چون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید .

با این گونه تعابیر قرآن کریم تصریح دارد که در دوران جاهلیت جهل و باطل حاکمیت داشته است ، و قرآن با کوتاه ترین و رساترین عبارت ها اوضاع قبل از بعثت را به تصویر می کشد .

4 - در سوره ی مبارکه ی فتح فرمود : «إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُوءْمِنینَ»(3)

(به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دل های خود خشم و نِخوت جاهلیّت داشتند ، و (در مقابل) خداوند آرامش و سکینه ی خود را بر فرستاده ی خویش و مومنان نازل فرمود .

همان طوری که اشاره شد ، واژه ی «جاهلیت» چهار بار در قرآن کریم استعمال شده و در هر بار دارای مصداق جدیدی است ، در سوره ی مبارکه ی آل عمران به معنای جاهلیت در پندار و بدی اعتقاد است ، و در سوره ی مبارکه ی مائده به معنای جاهلیت در حکم و تشریع می باشد ، و در سوره ی مبارکه ی احزاب به

ص: 108


1- سوره ی مائده آیه ی 50 .
2- سوره ی احزاب آیه ی 33 .
3- سوره ی فتح آیه ی 26 .

معنای جاهلیت در تبرُّج و رفتار آمده است ، و در سوره ی مبارکه ی فتح به معنای جاهلیت در حمیّت و ارتباط و انتساب است .

ضمنا ورود «جاهلیت» هر بار در مصداقی جدید ، به این واژه شمول و گستردگی خاصی در زمینه ها و ابعاد مختلف بخشیده است .

قرآن چهار زمینه را مطرح کرده است که هر یک از آن ها بخش وسیعی از زندگی مردم را در تمام زمان ها و مکان ها در بر می گیرد .

بنابراین ، جاهلیت گاهی در افکار و عقاید و تصورات و زیربناهای فکری ظاهر می شود ، و گاهی در تشکیلات و تشریعات و قوانین ، و بعضی اوقات در عادات و سنت های اجتماعی و در پوشش و لباس و در روابط بین زن و مرد ، و گاهی در دوستی ها و وابستگی ها و پیوندهای سیاسی ، اقلیمی ، ملی ، قومی ، حزبی و تشکیلاتی .

توجّه : «جاهلیت» در استعمال های چهارگانه ی قرآن در سیاق مذمّت استعمال شده است ، مذمّت جاهلیت و اصحاب آن ، و ایجاد تنفّر در مسلمانان از جاهلیت و مردم جاهلی در قرآن کریم همراه با جایگزین مثبت و بزرگی مطرح شده است .

در سوره ی مبارکه ی آل عمران آن گاه که در باره ی «ظنّ جاهلی» باطلی که منافقان بر آن بودند ، ایجاد تنفّر می کند ، «یقین ایمانیِ» عظیم را که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و اصحابش در میدان اُحد بر آن بودند ، عرضه می دارد ، و در سوره ی مبارکه ی مائده آن گاه که در باب حکم جاهلیِ یهود و نصاری به مسلمانان هشدار می دهد، جایگزین بزرگی را مطرح می فرماید که همان حکم اللّه باشد ، و

ص: 109

در سوره ی احزاب که زنان مومن را از تبرّج و ظاهر شدن جاهلیت اولی نهی می کند ، آنان را به استقرار در منازل و اقامه ی نماز و ادای زکات و فرمانبری از خدا و رسول دعوت می فرماید ، و آن گاه که در سوره ی مبارکه ی فتح کفّار قریش را به سبب حمیّت جاهلیت آنان سرزنش می کند ، صحابه را به واسطه ی ثبات و آرامشی که به آن ها نازل فرمود و به واسطه ی همراهی آنان با تقوای الهی ، مدح می فرماید.

ب : استعمال در نهج البلاغه

علاوه بر قرآن کریم ، امیر بیان حضرت علی علیه السلام در «نهج البلاغه» با شیواترین سخن ، آن بدترین دوران را توصیف کرده است ، و با تعابیر مختلف به اوصاف آن دوران پرداخته است ، و از آن تعبیرات استفاده می شود که در دوره ی جاهلیّت مردم نه فرهنگ سالم داشتند و نه از بهداشت بهره مند بودند ، در این جا به چند مورد از کلمات درربار آن حضرت اشاره می شود :

1 - در یکی از خطبه ها راجع به اوضاع تاسّف بار زمان جاهلیت آمده :

«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی بَعَثَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله نَذِیرا لِلْعَالَمِینَ ، وَأَمِینا عَلَی التَّنْزِیلِ ، وَأَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَفی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَحَیَّاتٍ صُمٍّ ، تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَتَأْکُلُونَ الْجَشِبَ ، وَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَتَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ ، الاْءَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ ، وَالاْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ» .

خداوند متعال حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به رسالت برانگیخت تا مردم را از عذاب الهی بترساند ، و امانتدار وحی و دستورات الهی باشد ، و شما ای مردم عرب ! بدترین دین را

ص: 110

داشتید ، (یعنی بت پرست بودید) ، و در بدترین آب و هوای منطقه زندگی می کردید ، در میان سنگ های خشن و مارهایی که فاقد شنوایی بودند (و به همین جهت از هیچ چیز نمی ترسیدند) ، آب های آلوده را می نوشیدید ، و غذاهای ناگوار را می خوردید ، (زبر و غیر قابل خوردن بود) ، خون یک دیگر را می ریختید ، و دختران تان را زنده به گور می کردید ، و از خویشان خود دوری می نمودید و پیوند خویشاوندی را قطع می کردید ، بت ها در میان شما برپا بود و پرستش می شد ، و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود(1)

2 - در ضمن خطبه ی قاصعه می فرماید :

«فَالاْءَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ ، وَالاْءَیْدِی مُخْتَلِفَةٌ ، وَالْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ ، فی بَلاءِ أَزْلٍ وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ ، مِنْ بَنَاتٍ مَوْوءُودَةٍ ، وَأَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ ، وَأَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ ، وَغَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ » .

وضع مردم مضطرب و نگران کننده بود ، و جمعیت انبوه شان متفرّق بود ، و دایما در بلا و گرفتاری شدید و جهل فرو رفته بودند ، دختران را زنده به گور و بت ها را پرستش می کردند ، قطع رحم و غارت های پی در پی در میان آنان رواج داشت(2)

3 - و در قسمت دیگر از همین خطبه ی نورانی فرمودند :

«أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ، وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الاُْمَمِ ، وَاعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ ، وَانْتِشَارٍ مِنَ الاُْمُورِ ، وَتَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ ، وَالدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا ، وَإِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا ، وَاغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا ، قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی ، وَظَهَرَتْ أَعْلامُ الرَّدَی ، فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا ، عَابِسَةٌ فی وَجْهِ طَالِبِهَا ، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ ، وَطَعَامُهَا الْجِیفَةُ ، وَشِعَارُهَا الْخَوْفُ ، وَدِثَارُهَا السَّیْفُ » .

ص: 111


1- نهج البلاغه خطبه ی 26 نشر دار الهجره قم .
2- نهج البلاغه ضمن خطبه ی قاصعه 192 نشر دار الهجره قم .

خداوند متعال هنگامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را به رسالت فرستاد که زمانی طولانی از بعثت پیامبر سابق گذشته ، و ملت ها در خواب عمیقی فرو رفته بودند ، فتنه و فساد جهان را فرا گرفته بود ، کارهای خلاف در میان مردم منتشر و آتش جنگ زبانه می کشید ، دنیا بی نور و پر از مکر و فریب گشته بود ، برگ های درخت زندگی به زردی گراییده و از ثمره ی زندگی خبری نبود ، آب حیات انسانی به زمین فرو رفته ، منارهای هدایت به کهنگی گراییده ، پرچم های هلاکت و بدبختی آشکار شده بود ، دنیا (ی عصر جاهلیت) با قیافه ای زشت و کریه به اهلش می نگریست ، و با چهره ی عبوس با طالبانش روبرو بود ، ثمره و میوه ی دنیا (ی زمان جاهلیت) فتنه و آشوب بود ، طعامش مردار گندیده ، پوشاکش ترس و لباس زیرینش شمشیر بود(1)

4 - در یکی دیگر از خطبه ها می فرمایند :

«بَعَثَهُ وَالنَّاسُ ضُلاّلٌ فی حَیْرَةٍ ، وَحَاطِبُونَ فی فِتْنَةٍ ، قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الاْءَهْوَاءُ ، وَاسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیَاءُ ، وَاسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِیَّةُ الْجَهْلاءُ ، حَیَارَی فی زَلْزَالٍ مِنَ الاْءَمْرِ ، وَبَلاءٍ مِنَ الْجَهْلِ » .

خداوند متعال پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله را هنگامی به رسالت مبعوث فرمود که مردم شدیدا گمراه و در وادی حیرت سرگردان ، و در فتنه و فساد و جهل و خبط و اشتباه غرق بودند ، هواهای نفسانی بر آن ها مسلّط ، کبر و غرور آن ها را گرفتار لغزش کرده و از جاده ی حق دور ساخته بود ، نادانی جاهلان آن ها را خوار و سبک مغز ساخته بود ، جهل آن ها را دچار اضطراب و تزلزل و تردید کرده و به بلای سخت جهالت گرفتار شده بودند(2)

ص: 112


1- نهج البلاغه خطبه ی 86 .
2- نهج البلاغه خطبه ی 95 نشر دار الهجرة قم .

5 - در کلام نورانی دیگر فرمودند :

«أَهْلُ الاْءَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ ، وَأَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ ، وَطَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ ، بَیْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ ، أَوْ مُلْحِدٍ فی اسْمِهِ ، أَوْ مُشِیرٍ إِلَی غَیْرِهِ » .

در آن روزگار (زمان جاهلیت) مردم روی زمین دارای ملّت ها و مذاهب پراکنده و هوس های گوناگون و ضدّ و نقیض و عقاید متعدّد بودند ، گروهی خدا را به مخلوقش تشبیه می کردند ، و عدّه ای نسبت به خدای متعال ملحد بوده و او را به اسامی دلخواه خود می نامیدند ، و جمعی معبودهای دیگری غیر از خدای یگانه داشتند(1)

ج : شواهد تاریخی

با بررسی تاریخ دوران جاهلیت به خوبی روشن می گردد که مردم شبه جزیره ی عربستان به جز افراد اندک و معدودی خواندن و نوشتن نمی دانستند ، بلکه از علم و دانش و فرهنگ در میان ایشان اثری به چشم نمی خورد ، و جهل نادانی بر مردم حاکم بود ، و زندگی فردی و اجتماعی ایشان متاثّر از آداب و تعصّب های ناشی از جهل و نادانی بود ، و لذا واژه ی جاهلیت بهترین کلمه ای است که گویای وضع نابسامان فرهنگی آن زمان می باشد .

از بهترین و گویاترین نشانه های دوری ایشان از فرهنگ و دانش ، محرومیت آنان از خواندن و نوشتن می باشد ، و به گواهی بسیاری از مورخان تعداد افراد باسواد و با فرهنگ در مکه و مدینه از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کرد ، و

ص: 113


1- نهج البلاغه ضمن خطبه ی 1 نشر دار الهجرة قم .

حتی خواندن و نوشتن مقارن ظهور اسلام در میان قریش رواج پیدا کرد .

بلاذری می نویسد : هنگام ظهور اسلام هفده نفر از قریش خواندن و نوشتن بلد بودند و می توانستند بنویسند(1)

علاوه بر این ها ، در قبایل بسیار بزرگ عرب حتی در عصر ظهور اسلام و بعثت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله هم افرادی که بتوانند بخوانند وجود نداشت تا چه رسد به این که بتوانند بنویسند .

نقل شده که پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نامه ای برای قبیله ی بکربن وائل فرستاد و در میان این قبیله - با آن وسعت - کسی که قادر به خواندن آن نامه باشد ، وجود نداشت(2)

ابن خلدون می گوید : اعراب در ابتدا هیچ علم و صناعتی را نمی دانستند ، و این به اقتضای زندگی ساده و بدوی آن ها بود ، ایشان در ادامه گفت : در ابتدا اقوام عرب تعلیم و تالیف و تدوین را نمی شناختند و به سوی آن نمی رفتند ، و حاجت و نیازی هم به آن پیدا نمی کردند ، بی سوادی در آن دوران یک صفت عمومی به شمار می رفت .

او در مورد علم طب اعراب می گوید : طبی که به آن عمل می کردند (در اغلب موارد) مبتنی بر تجربه ی قاصر بعضی از اشخاص بود که از پیر مردان و پیر زنان به ارث می بردند ، و چه بسا که بعضی از آن ها درست بود ، ولی بر طبق قانون

ص: 114


1- فتوح البلدان ج 3 ص 580 شماره ی 1104
2- مسند ابی یعلی ج 5 ص 325 ، صحیح ابن حبّان ج 14 ص 500 ، معجم صغیر طبرانی ج 1 ص 111 ، مجمع الزوائد ج 5 ص 305 .

طبیعی و مطابق با مزاج نبود ، چنین طبی در میان عرب شایع بود(1)

جناب جعفر طیّار رحمه الله در هجرت به حبشه در برابر نجاشی حاکم آن کشور ، اوضاع زمان جاهلیت را چنین ترسیم می کند : ما مردم زمان جاهلیت بودیم ، بت ها را پرستش می کردیم ، در آن روزها مردار خوار و اهل فحشا و فساد بودیم ، با بستگان قطع رابطه و با همسایگان بد رفتاری می کردیم ، قدرتمندان ما حقوق ناتوانان را پای مال می کردند تا این که خداوند متعال پیامبری از خود ما که نسب و صداقت و امانت و پاک دامنیش را می شناسیم ، به سوی ما مبعوث کرد(2)

عقاید خرافی عصر جاهلیت

مردم زمان جاهلیت از نظر عقاید خرافی دچار مشکلات فراوانی بودند ، که به عنوان نمونه به قسمتی از آن ها اشاره می شود :

1 - جنگ و نا امنی که منشا و سبب اصلی تمام آن ها نادانی ، تعصّب بی جا ، فقر و ریاست طلبی بود .

در مورد نا امنی زمان جاهلیت همان طوری که اشاره شد امیر مومنان حضرت علی علیه السلام می فرمایند : «ثمره و میوه ی دنیا (ی زمان جاهلیت) فتنه و آشوب بود ، طعامش

ص: 115


1- تاریخ ابن خلدون ج 1 ص 543 .
2- کُنَّا قَوْما أَهْلَ جَاهِلِیَّةٍ نَعْبُدُ الاْءَصْنَامَ ، وَنَأْکُلُ الْمَیْتَةَ ، وَنَأْتِی الْفَوَاحِشَ ، وَنَقْطَعُ الاْءَرْحَامَ ، وَنُسِیءُ الْجِوَارَ ، یَأْکُلُ الْقَوِیُّ مِنَّا الضَّعِیفَ ، فَکُنَّا عَلَی ذَلِکَ حَتَّی بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْنَا رَسُولاً مِنَّا نَعْرِفُ نَسَبَهُ وَصِدْقَهُ وَأَمَانَتَهُ وَعَفَافَهُ . دلائل الامامه ی محمد بن جریر طبری (شیعه) ص 12 ، المنتظم ابن جوزی ج 2 ص 382 ، سیر اعلام نبلا ج 1 ص 432 ، تاریخ اسلام ذهبی ج 1 ص 193 ، سیره ی حلبی ج 2 ص 31 .

مردار گندیده ، پوشاکش ترس و لباس زیرینش شمشیر بود»(1)

2 - امتیازات طبقاتی و قبیلگی و اختلافات طبقاتی در شبه جزیره ی عربستان بیداد می کرد و موجب بسیاری از جنایت ها و تباهی ها می شد ، ثروتمند بر فقیر ، عرب بر غیر عرب و سفید پوست بر سیاه پوست فخر می فروخت ، و همین مطلب سبب ازهم پاشیدگی اجتماع و در نتیجه تشکیل حکومت ها و جنایت های زورمندانِ زراندوز می شد ، به همین شکل هر قبیله ای خود را برتر از دیگر قبایل می دانست ، و این باعث اصلی شکل گیری جنگ های خونین آن زمان می شد ، اختلافات قبیله ای به حدّی رسیده بود که دیگر خدا و معبودشان نیز یکی نبود ، و هر قبیله ای برای خود خدا و بت مخصوصی داشتند و آن را می پرستیدند ، و قرآن بیان زیبایی در تصویر این تفاخر و تکاثر طلبی دارد و می فرماید :

«أَلْهَاکُمُ التَّکاثُرُ * حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»(2)

افزون طلبی (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است تا آن جا که به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار کردید)! .

3 - فسادهای جنسی و بی عفتی در شبه جزیره به سر حدّ خود رسیده بود ، در مکه و مدینه زنانی بودند به بدکارگی مشهور بودند ، و به درِ خانه ی خود بیرق و پرچمی نصب می کردند تا همه کس ایشان را بشناسند ، و با آن ها ارتباط برقرار

ص: 116


1- نهج البلاغه خطبه ی 86 .
2- سوره ی تکاثر آیه ی 1 و 2 .

کنند(1) ، این عمل شنیع بین مردم رواج پیدا کرده بود و از آن شرم و حیا

نمی کردند ، زنانی که خود را در اختیار هر فردی قرار می دادند ، و گاهی این ارتباط نامیمون منجر به تولد بچه ای می شد ، این زنان برای تشخیص پدر مولود ، مدعیان را به همراه قیافه شناسان جمع می کردند ، قیافه شناسان کودک را شبیه هرکس تشخیص می دادند ، بچه به او تعلّق می گرفت(2)

4 - یکی از دردناک ترین و وحشیانه ترین پدیده های عصر جاهلیت عرب ، پدیده ی زنده به گور کردن دختران بود ، از ابن عبّاس نقل شده در جاهلیت عرب هنگامی که وقت وضع حمل زن فرا می رسید ، حفره ای در زمین حفر می کرد و بالای آن می نشست ، اگر نوزاد دختر بود آن را در میان حفره می انداخت ، و اگر پسر بود آن را نگاه می داشت ، لذا یکی از شعرای آن ها در همین زمینه با لحن افتخار آمیزی می گوید :

سَمَّیْتُهَا إِذْ وُلِدَتْ تَمُوتُ وَالقَبْرُ صِهْرٌ ضَامِنٌ زِمِّیتُ

نام آن نوزاد دختر را به هنگام تولد «تموت» (یعنی می میرد در مقابل یحیی که مفهومش این است که زنده می ماند) گذاشتم ، و قبر داماد با وقار و آرام است که او را در بر گرفته و خاموش ساخته است(3)

کشتن فرزند از رسم های پلید و بسیار زشت عصر جاهلیت بود و زشت ترین

ص: 117


1- از این زن ها در کتب اسلامی به «ذوات الرایات» تعبیر شده است .
2- برای آگاهی بیش تر مراجعه شود به الغدیر ج 2 ص 124 ، جامع البیان طبری ج 18 ص 59 ، سیره ی حلبی ج 1 ص 69 .
3- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 674 ، روض الجنان (تفسیر ابو الفتوح رازی) ج 20 ص 161 ، تفسیر ثعلبی (کشف و بیان) ج 10 ص 139 ، تفسیر قرطبی ج 20 ص 233 .

شکل آن ، زنده به گور کردن دختران بود که در آن زمان رسم شده بود ، هنگامی که دختری متولد می شد ، او را زنده در خاک دفنش می کردند ، و یا گردنش را می زدند ، و یا این که از بالای کوه به پایین پرتابش می کردند تا بمیرد .

خداوند متعال در یکی از آیات قرآن کریم به این عمل شیطانی این گونه اشاره فرموده است :

«وَإِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ کَظیمٌ»(1)

در حالی که هر گاه یکی از آن ها را به همان چیزی که برای خداوند رحمان شبیه قرار داده (به تولّد دختر) بشارت دهند ، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه می شود و خشمگین می گردد .

این تعبیر به خوبی حاکی از تفکر خرافی مشرکان ابله در عصر جاهلیت در مورد تولد فرزند دختر است که چگونه از شنیدن خبر ولادت دختر ناراحت می شدند در عین حال فرشتگان را دختران خدا می دانستند .

5 - بت پرستی در جاهلیت بسیار رواج پیدا کرده و به اوج خود رسیده بود ، هر قبیله ای برای خود بت هایی داشتند و آن ها را به شکل های مختلف پرستش می کردند .

در اطراف کعبه سیصد و شصت بت از قبایل مختلف عرب وجود داشت که به دور آن ها طواف می کردند ، و در روز فتح مکّه آیه ی «جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ

ص: 118


1- سوره ی زخرف آیه ی 17 .

الْباطِلُ»(1) نازل شد ، جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت : عصایت را بگیر و بت ها را بینداز ، حضرت عصای خود را به چشم هر یک از بت ها فرو می کرد و می فرمود :

«جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ» و آن ها را به رو بر زمین می انداخت .

سر انجام همگی افتادند و تنها بت قبیله خزاعه که از بلور و شیشه ی زرد رنگ بود بر بالای کعبه باقی مانده بود که حضرت به امیر المومنین علیه السلام فرمود : یا علی آن را هم بینداز ، سپس حضرت علی علیه السلام را بلند کرد او بالا رفت و بت را انداخت و آن را شکست ، مردم مکّه تعجّب کردند(2)

همان طوری که ذکر شد تعداد بت های اطراف کعبه سیصد و شصت تا به تعداد روزهای سال وجود داشت ، و این مطلب در بسیاری از کتاب های شیعه و سنّی نقل شده است(3)

و تعداد 9 بت از بقیه معروف تر و بزرگ تر که عبارت بودند از : 1 . یعوق ، 2 . نسر ، 3 . یغوث ، 4 . بعل ، 5 . ودّ ، 6 . عزی ، 7 . سواع ، 8 . لات ، 9 . منات .

بت ها را به شکل های مختلف از سنگ و چوب و فلز و یا عاج می ساختند و به دور آن طواف می کردند ، و مقابل آن گوسفند و شتر قربانی می کردند ، خانه ی

ص: 119


1- حق آمد و باطل نابود شد . سوره ی اسرا آیه ی 81 .
2- تفسیر جوامع الجامع ج 2 ص 342 .
3- تفسیر تبیان شیخ طوسی ج 6 ص 512 و 513 ، تفسیر مجمع البیان ج 6 ص 671 و 672 ، مصنّف ابن ابی شیبه ج 8 ص 534 حدیث 7 و 8 ، سنن کبرای بیهقی ج 6 ص 382 ، معجم کبیر طبرانی ج 10 ص 222 حدیث 10535 ، معجم صغیر طبرانی ج 1 ص 78 ، تفسیر کشّاف زمخشری ج 2 ص 688 ، مفاتیح الغیب (تفسیر فخر رازی) ج 22 ص 187 ، تفسیر قرطبی ج 13 ص 97 ، تفسیر ابن کثیر ج 5 ص 103 ، تفسیر غرائب القرآن ج 4 ص 379 ، تفسیر درّ منثور ج 4 ص 199 ، سیره ی حلبی ج 3 ص 28 و 30

کعبه پر از معبودهای سنگی و چوبی شده بود که به دور آن به قصد پرستش بت ها طواف می کردند .

قدم نهادن امیر المومنین علیه السلام بر دوش مبارک خاتم پیغمبران صلی الله علیه و آله برای شکستن بت ها

در بسیاری از منابع شیعه و اهل سنّت نقل شده که ابو مریم از امیر المومنین حضرت علی علیه السلام نقل کرده آن حضرت فرموده :

«انْطَلَقْتُ أَنَا وَالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی أَتَیْنَا الْکَعْبَةَ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : اجْلِسْ وَصَعِدَ عَلَی مَنْکِبَیَّ ، فَذَهَبْتُ لِأَنْهَضَ بِهِ فَرَأَی مِنِّی ضَعْفا ، فَنَزَلَ وَجَلَسَ لِی نَبِیُّ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَقَالَ : اصْعَدْ عَلَی مَنْکِبَیَّ »

من و پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله رفتیم تا این که به کعبه رسیدیم ، سپس پیامبر به من فرمود : بنشین ، من نشستم و او پاهای مبارک بر دوش من نهاده و بر فراز دوشم بالا رفت ، وقتی من خواستم حرکت کنم پیامبر در من ضعف و ناتوانی دید از دوشم فرود آمد و نشست و به من فرمود : بر فراز دوشم بالا برو .

امیر المومنین علیه السلام فرمود :

«فَصَعِدْتُ عَلَی مَنْکِبَیْهِ ، فَنَهَضَ بِی » سپس بر دوش مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله بالا رفتم ، پیامبر برخاست و مرا بلند کرد.

حضرت علی علیه السلام در توصیف آن حالت فرمودند :

«فَإِنَّهُ یُخَیَّلُ إِلَیَّ أَنِّی لَوْ شِئْتُ لَنِلْتُ اُفُقَ السَّمَاءِ حَتَّی صَعِدْتُ عَلَی الْبَیْتِ وَعَلَیْهِ تِمْثَالُ صُفْرٍ أَوْ نُحَاسٍ ، فَجَعَلْتُ اُزَاوِلُهُ عَنْ یَمِینِهِ وَعَنْ

ص: 120

شِمَالِهِ وَبَیْنَ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ حَتَّی إِذَا اسْتَمْکَنْتُ مِنْهُ قَالَ لِی رَسُولُ

اللَّهِ صلی الله علیه و آله : اقْذِفْ بِهِ ، فَقَذَفْتُ بِهِ فَتَکَسَّرَ کَمَا تَتَکَسَّرُ الْقَوَارِیرُ ، ثُمَّ نَزَلْتُ فَانْطَلَقْتُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَسْتَبِقُ حَتَّی تَوَارَیْنَا بِالْبُیُوتِ ؛ خَشْیَةَ أَنْ یَلْقَانَا أَحَدٌ مِنْ النَّاسِ » .

در آن وقت چنان احساس کردم که اگر بخواهم به افق آسمان برسم می توانم برسم تا این که بر فراز خانه ی خدا قرار گرفتم و دستم به آن بت ها رسید ، و بر بام خانه بتی بزرگ از مس یا روی بود ، سپس شروع کردم از چپ و راستش و از پیش رویش و از پشت سرش همه را زیر و رو کردم و پایین انداختم تا زمانی که آن را از جا کندم .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود : آن بت را دور بینداز ، سپس آن بت را دور انداختم در حالی که مانند شیشه ی آب گینه شکست و خورد شد ، آن گاه از دوش پیامبر فرود آمدم .

من و رسول خدا صلی الله علیه و آله راه افتادیم با عجله رفتیم تا خانه های مکه از نظرمان پنهان شد از ترس این که مبادا کسی از مردم با ما ملاقات کند(1)

ص: 121


1- مناقب امام امیر المومنین علیه السلام محمد بن سلیمان کوفی (متوفّای 300 ه) ج 2 ص 606 حدیث 1105 ، چهل حدیث منتجب الدین بابویه (متوفّای 585 ه) ص 22 و 23 ، مناقب آل ابی طالب ابن شهرآشوب (متوفّای 588 ه) ج ص 140 ، ذخائر العقبی احمد بن عبد اللّه طبری (متوفّای 694 ه) ص 85 ، کشف الیقین علامه ی حلّی (متوفّای 726 ه) ص 24 و 25 ، تاویل الآیات شرف الدین حسینی (متوفّای 965 ه) ج 1 ص 286 حدیث 26 ، تاریخ الخمیس شیخ حسین دیار بکری (متوفّای 966 ه) ج 2 ص 86 و 87 ، مصنّف ابن ابی شیبه (متوفّای 235 ه) ج 8 ص 534 حدیث 9 ، مسند احمد بن حنبل (متوفّای 241 ه) ج 1 ص 84 ، سنن کبرای بیهقی (متوفّای 303 ه) ج 5 ص 142 ، خصائص امیر المومنین علیه السلام نسائی (متوفّای 303 ه) ص 113 ، مستدرک حاکم نیشابوری (متوفّای 405 ه) ج 2 ص 366 و 367 ، و ج 3 ص 5 ، تاریخ بغداد خطیب بغدادی (متوفّای 463 ه) ج 13 ص 304 شماره 7282 ، مجمع الزوائد هیثمی (متوفّای 807 ه) ج 6 ص 23 ، سیره ی حلبی (متوفّای 1044 ه) ج 3 ص 29 و مصادر متعدّد دیگر

و بنا به روایتی وقتی حضرت علی علیه السلام خواست فرود بیاید خود را از آن جا که ناودان بود به زیر افکند تا مهربانی و ادب خود را به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله نشان دهد ، (و دو باره پا بر دوش او ننهد) ، وقتی بر روی زمین قرار گرفت لبخند زد ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از لبخند او پرسید ، امیر المومنین علیه السلام گفت :

«لاِءَنِّی أَلْقَیْتُ نَفْسی مِنْ هَذَا الْمَکَانِ الرَّفیعِ وَمَا أَصَابَنی أَلَمٌ » .

برای این که من خود را از این جایگاه بلند به زیر انداختم ولی آسیبی ندیدم .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود :

«کَیْفَ یُصیبُکَ أَلَمٌ وَقَدْ رَفَعَکَ مُحَمَّدٌ وَأَنْزَلَکَ جِبْریلُ ؟ » .

چگونه آسیب و گزندی به تو رسد با آن که محمد تو را بالا برد و جبرئیل پایین آورد ؟(1)

رهبر یکی از فرقه های اهل سنّت امام شافعی بنا به نقل «ینابیع المودّه» در مورد این فضیلت بزرگ چه خوب سروده است :

قیلَ لی : قُلْ فی عَلیٍّ مِدَحا ذِکْرُهُ یُخْمِدُ نَارا مُوءْصَدَهْ

قُلْتُ : لا اُقْدِمُ فی مَدْحِ امْرِئٍ ضَلَّ ذُو اللُبِّ إلَی أنْ عَبَدَهْ

وَالنَّبیُّ الْمُصْطَفَی قالَ لَنَا لَیْلَةَ الْمِعْراجِ لَمَّا صَعَّدَهْ

ص: 122


1- تاریخ الخمیس ج 2 ص 86 و 87 ، ناسخ التواریخ (زندگانی پیامبر) ج 3 ص 1287 و 1288 ، الغدیر ج 7 ص 23 شماره ی 34 ، شرح احقاق الحق ج 8 ص 692 و ج 18 ص 163 .

وَضَعَ اللَهُ بِظَهْری یَدَهُ فَأحَسَّ الْقَلْبُ أنْ قَدْ بَرَّدَهْ

وَعَلیٌّ واضِعٌ أقْدامَهُ فی مَحَلٍّ وَضَعَ اللَهُ یَدَهْ

به من گفته شد که : در باره ی علیّ بن ابی طالب علیه السلام مدحی بگو که یاد نمودن از آن مدح ، آتشی را که از هر طرف احاطه کرده است ساکن و خاموش می نماید ، گفتم : من هیچ گاه در توان خود نمی بینم که مدح کسی را بگویم که عقلا در باره ی او چنان گمراه شدند تا جایی که او را معبود خود دانسته و پرستشش کردند ، و پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به ما چنین فرمود : در شب معراج که به آسمان ها بالا رفت ، خداوند دست قدرت خود را بر پشت من نهاد ، به طوری که دل من احساس خُنکی و طراوت از دست قدرت خدا می نمود ، و علیّ مرتضی علیه السلام پاهای خود را گذارده است در همان محلّی که خداوند دست توانای خود را قرار داده بود(1)

فتحعلی خان ملک الشعرا در کتاب «خداوند نامه» این معنا را به یک بیت فارسی بیان کرده است :

ابر کتف پیغمبر پاک رای خدا دست سود و خداوند پای

طواف در جاهلیت

در دوران قبل از اسلام و در عصر جاهلی نیز مراسم حج و طواف خانه ی خدای متعال وجود داشت ، ولی با گذشت زمان ، آگاهان دین ساز ، بازیگران

ص: 123


1- ینابیع المودّه ج 1 ص 423 ، لازم به یادآوری است که در شجره ی طوبی ج 2 ص 306 این شعر را از ابو نواس نقل کرده ، و در شرح احقاق الحقّ ج 8 ص 683 از حسّان بن ثابت آورده است .

دنیاخواه و کج اندیشان جاهل به گونه های مختلف به تحریف این فریضه ی الهی پرداختند .

تاریخچه ی برهنه طواف کردن

یعقوبی از مورّخان معروف در رابطه با تاریخچه ی طواف برهنه مطالبی دارد که خلاصه ی آن چنین است : عرب در کیش های خود دو گروه بودند : حمس و حلّه ، حمس همه ی طوایف قریش را شامل می شد امّا حله خزاعیان بودند ، حمسی ها در امر دین بر خود سخت می گرفتند ، و هنگام انجام دادن اعمال حج غذای روغنی نمی پختند ، و شیری ذخیره نمی کردند ، و میان زن شیرده و شیرخوارگانش مانع نمی شدند تا خود آن را رها سازند ، مو و ناخنی نمی گرفتند و روغن استعمال نمی کردند ، و دست به زنان نمی زدند ، و خود را خوشبو نمی کردند ، و گوشتی نمی خوردند ، و در حج لباس کرکی و پشمی و مویی نو نمی پوشیدند ، و با نعلین خود اطراف خانه طواف می نمودند ، و به خاطر تعظیم کردن پا روی زمین مسجد نمی نهادند ، و در خانه ای از خانه های مکه داخل نمی شدند ، و به سوی عرفات بیرون نمی رفتند ، و در مزدلفه می ماندند ، و در حال انجام مناسک حج در خیمه های چرمی ساکن می شدند .

و امّا گروهی از حله در حال انجام مناسک شکار را حرام نمی دانستند ، و هر لباسی را می پوشیدند ، و غذای روغن دار می پختند ، امّا از در اطاق یا خانه ای وارد نمی شدند ، و تا مُحرِم بودند در آن نمی ماندند و جای نمی گرفتند ، آن ها روغن و عطر استعمال می کردند و گوشت می خوردند ، پس

ص: 124

هر گاه به مکه می رسیدند پس از انجام مناسک ، لباس هایی را که پوشیده بودند ، از بدن خود بیرون می آوردند ، از این جهت اگر می توانستند لباس های حمس را به کرایه یا عاریه می پوشیدند و در غیر این صورت برهنه طواف خانه را انجام می دادند(1)

ابن جریج می گوید : چون خداوند متعال اصحاب ابرهه ی حبشی را با پرنده ای به نام ابابیل از بین برد ، همه ی اعراب ، قریش و ساکنان مکه را تعظیم می کردند ، و به همین سبب در بزرگداشت حرم و مشاعر و ماه های حرام دقّت بیش تری می نمودند ، و به افراد قریش و ساکنان مکه هم می گفتند :

ما اهل خدا و فرزندان ابراهیم خلیل الرحمان و حاکمان بیت الحرام و ساکنان حرم خداوندیم ، و برای هیچ کس از اعراب حق و منزلت ما نیست ، و به همین سبب در آیین خود کارهای تازه و بدعت هایی آوردند ، و آن را میان خود معمول کردند ، از جمله ی این بدعت ها این بود که می گفتند :

هرکس از غیر اَحْمَسی ها که برای نخستین بار به حج می آید چه مرد و چه زن ، باید طواف اول خویش را برهنه و مادرزاد انجام دهد ، یا آن که جامه ای از کسی که احمسی باشد عاریه یا کرایه کند ، واَحْمَسی به مردم مکه که قبایل قریش و کنانه و خزاعه و به دیگر مردمی که آیین آنان را داشتند ، گفته می شد .

افرادی که احمسی نبودند بر درِ مسجد توقّف می کردند و می گفتند : چه کسی جامه و پوششی به ما عاریه می دهد ؟ اگر کسی کرایه می داد در آن جامه طواف می کردند در غیر این صورت لباس خود را بیرون درِ مسجد از بدن خارج و

ص: 125


1- تاریخ یعقوبی ج 1 ص 256 و 257 .

برهنه ی مادرزاد وارد محل طواف می شدند ، نخست کنار بت اساف رفته و آن را دست می کشیدند ، و سپس حجرالاسود را لمس کرده و طواف خود را از سمت راست آغاز می نمودند ، در حالی که کعبه سمت چپ آنان قرار داشت ، و چون هفت دورشان تمام می شد باز حجرالاسود را استلام کرده و آن گاه به بت نایله دست می کشیدند و طواف شان در این جا تمام می شد .

و چون از محلّ طواف بیرون می آمدند ، لباس خود را به همان حال پیدا می کردند در حالی که هیچ کس به آن دست نمی زد ، آن را می پوشیدند و پس از آن دیگر برهنه طواف نمی کردند ، و فقط کسانی که احمسی نبودند و برای نخستین بار به حج یا عمره می آمدند در طواف اوّل خود برهنه طواف می کردند ، و غیر احمسی ها اگر لباس دیگری داشتند ، لباسی را که با آن طواف کرده بودند ، پس از طواف از بدن خارج نموده میان بت اساف و نایله می انداختند ، و آن لباس هم چنان آن جا افتاده باقی می ماند و هیچ کس به آن دست نمی زد تا از بین می رفت ، تمام این کارها که ساخته و پرداخته ی ابلیس و موجب دگرگونی آیین حنیف حضرت ابراهیم علیه السلام می گشت ، سنّت شده بود(1)

این عمل شنیع قداست حرم را شکست و جوانان هوس باز را بر آن داشت تا در کنار بیت اللّه الحرام به نظاره ی برهنگان بپردازند .

روزی بانویی زیبا برای طواف آمد ، لباسی عاریه می خواست کسی پیدا نشد که به او عاریه دهد ، به ناچار لباس های خود را خارج و برهنه مشغول طواف شد در حالی که با دستان خود عورتینش را پوشانده بود این شعر

ص: 126


1- اخبار مکه (ازرقی) ص 176 - 178 .

را می خواند:

الْیَوْمَ یَبْدُو بَعْضُهُ أَوْ کُلُّهُ وَمَا بَدَا مِنْهُ فَلا اُحِلُّهُ

امروز قسمتی یا همه اش آشکار است ، و آنچه از آن آشکار است خوب و روا نمی دارم(1)

این در حالی بود که جوانان مکه نگاهش می کردند .

وجود چنین مناظری جوانان هوسران را تحریک می کرد تا گاهی در خانه ی خدا دست به بازوان زنان بزنند و هرزگی را پیشه ی خود سازند(2)

در برخی روایات از قتاده نقل شده که گروهی از یمنی ها (بر اساس همان اندیشه های خرافی) برهنه طواف می کردند ، و عجیب تر آن که ابن عبّاس می گوید : برخی نه تنها در مسجد الحرام بلکه قبل از ورود به مکّه و دخول حرم لباس ها را از بدن خارج و عریان وارد مکه می شدند(3).

خلاصه ی کلام این که طبق نوشته ی بسیاری از مفسّران و مورّخان شیعه و سنّی ، برهنه طواف کردن جزو عادت بسیاری از مردم زمان جاهلیت شده بود(4)

ص: 127


1- تفسیر قمی ج 1 ص 281 ، تفسیر کنز الدقائق ج 5 ص 389 و 390 ، احکام القرآن ابن عربی ج 2 ص 778 ، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 362 و 365 .
2- اخبار مکه (ازرقی) ص 182
3- تفسیر درّ منثور ج 3 ص 78 .
4- برای اطلاع بیش تر مراجعه شود به : تفسیر تبیان ج 4 ص 386 ، مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 389 ، تفسیر مجمع البیان ج 4 ص 831 ، کنز العرفان ج 1 ص 94 ، زبدة البیان اردبیلی ص 70 ، آیات الاحکام استرابادی ج 1 ص 159 ، مسالک الافهام کاظمی ج 1 ص 172 ، بحار الانوار ج 83 ص 169 ، اخبار مکه ی ازرقی ص 182 ، صحیح بخاری ج 2 ص 175 ، صحیح مسلم ج 4 ص 43 ، جامع البیان طبری ج 8 ص 109 ، احکام القرآن جصّاص ج 4 ص 205 ، معجم کبیر طبرانی ج 12 ص 11 ، تفسیر ثعلبی ج 2 ص 115 ، تفسیر کشّاف زمخشری ج 8 ص 109 ، تفسیر فخر رازی ج 14 ص 228 ، تفسیر قرطبی ج 7 ص 189 ، کامل ابن اثیر ج 1 ص 452 ، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 361 و 362 ، تفسیر درّ منثور ج 3 ص 78 ، مجمع الزوائد هیثمی ج 7 ص 23 )
مخالفت با برهنگی

در فضای تاریک عصر جاهلیت وجدان های بیداری نیز یافت می شدند که با بدعت ها و رسوم زشت آن دوران مخالفت کردند ، از جمله کسانی که با آن ها مخالفت نمود عبدالمطلب بود ، یعقوبی مورّخ معروف در این باره می نویسد :

عبدالمطلب پرستش بت ها را رها کرد ، و خدای متعال را به یگانگی شناخت ، و به نذر وفا نمود ، و سنّت هایی بنا نهاد که بیش تر آن ها در قرآن آمده و در سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله هم پذیرفته شد ، و آن سنّت ها عبارتند از : وفای به نذر ، پرداخت کردن صد شتر در دیه ، حرمت نکاح با محارم ، متوّقف کردن وارد شدن به خانه ها از پشت آن ها ، بریدن دست دزد ، نهی از زنده به گور کردن دختران ، مباهله (نفرین کردن بر یک دیگر) ، حرمت می گساری ، حرمت زنا ، حدّ زدن زناکار ، و قرعه زدن ، و این که نباید هیچ کس برهنه اطراف کعبه طواف نماید ، و پذیرایی از مهمان ، و این که نباید هزینه ی حج را جز از مال های پاکیزه ی خویش بپردازند ، و احترام و بزرگ داشتن

ماه های حرام(1)

ص: 128


1- . تاریخ یعقوبی ج 2 ص 10 .
اسلام و مخالفت با برهنگی و لزوم پوشش در طواف

سیوطی از ابن عباس نقل می کند وقتی قریش برهنه طواف می کردند و سوت می کشیدند و کف می زدند ، خداوند متعال این آیه را نازل کرده : «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»(1) بگو : چه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده ، و روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟!(2)

و هم چنین از ابن عباس نقل شده در ذیل آیه ی شریفه ی «خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»(3) گفته است : چون مردانی بودند که برهنه طواف می کردند ، لذا خداوند متعال آنان را به زینت فرمان داد ، و مراد از زینت همان لباس و ساتر عورت و انواع لباس های خوب است(4)

منصور از مجاهد نقل می کند در باره ی این آیه که خداوند متعال می فرماید : «وَإِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا»(5) و هنگامی که کار زشتی انجام می دهند می گویند : پدران خود را بر این عمل یافتیم .

گفت : کار زشت آن ها این بود که اطراف خانه ی خداوند برهنه

ص: 129


1- سوره ی اعراف آیه ی 32 .
2- تفسیر درّ منثور ج 3 ص 80 .
3- (ای فرزندان آدم!) زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید . سوره ی انفال آیه ی 31 .
4- جامع البیان طبری ج 8 ص 119 ، تفسیر قرآن ابن ابی حاتم ج 5 ص 1464 ، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 365 ، تفسیر درّ منثور ج 3 ص 78 .
5- سوره ی اعراف آیه ی 28 .

طواف می کردند(1)

از این آیات شریفه معلوم می شود که بدعت برهنه طواف کردن که در دوران جاهلی مرسوم بود ، پس از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هم چنان در مکّه باقی ماند تا آن که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله قدرت یافت و در سال نهم هجری علی بن ابی طالب علیه السلام را به

مکّه اعزام و آن حضرت در منا پیام رسول خدا صلی الله علیه و آله را به مردم ابلاغ و این عمل نابخردانه را ممنوع نمود .

علما و دانشمندان شیعه و اهل سنّت از امیر المومنین حضرت علی علیه السلام نقل کردند که آن حضرت فرمودند :

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَنِی عَنِ اللَّهِ أَنْ لا یَطُوفَ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ ، وَلا یَقْرَبَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ مُشْرِکٌ بَعْدَ هَذَا الْعَامِ » .

رسول خدا صلی الله علیه و آله از طرف خدای متعال مرا مامور نموده است (تا به مردم ابلاغ کنم) که هیچ کس حق ندارد عریان طواف کند ، و هیچ مشرکی بعد از امسال حق زیارت و نزدیک شدن به مسجد الحرام را ندارد(2)

زمانی که وجود مقدّس خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله از جنگ تبوک مراجعت فرمود تصمیم گرفت به زیارت خانه ی کعبه برود ، امّا فرمود :

ص: 130


1- جامع البیان طبری ج 8 ص 114 ، تفسیر قرآن عظیم ابن ابی حاتم ج 5 ص 1461 حدیث 8357 .
2- تفسیر قمّی ج 1 ص 282 ، علل الشرائع ج 1 ص 190 حدیث 2 ، وسائل الشیعه ج 13 ص 400 حدیث 18063 ، سنن دارمی ج 2 ص 68 ، سنن ترمذی ج 2 ص 179 حدیث 872 ، مستدرک حاکم ج 3 ص 52 و ج 4 ص 178 ، احکام القرآن ابن عربی ج 2 ص 452 ، تفسیر فخر رازی ج 15 ص 523 ، تفسیر قرطبی ج 8 ص 68 .

«إِنَّهُ یَحْضُرُ الْمُشْرِکُونَ فَیَطُوفُونَ عُرَاةً فَلا اُحِبُّ أَنْ أَحُجَّ حَتَّی لا یَکُونَ ذَلِکَ » .

از آن جایی که مشرکین در ایام حج به مکه می آیند و برهنه در خانه ی خدا طواف می کنند ، (تا چنین وضعی ادامه دارد) من دوست ندارم اعمال حج را انجام بدهم (و آن وضع را مشاهده کنم)(1)

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله سرانجام با اعزام امیر المومنین حضرت علی علیه السلام پرونده ی این بدعت ناپسند را بستند ، و پس از آن با اقتدار کامل به مکه آمده و آن جا را از پلیدی ها پاک نموند .

ضرورت و اهمیّت بعثت

جهان تاریک جاهلیّت برای طلوع خورشیدِ هدایت ثانیه شماری می کرد

همه چیز بیانگر ضرورت بعثت و نیاز به وجود آیینِ سازنده و رهایی بخش ، و رهبر بزرگ ، مدبّر ، نجات دهنده و دلسوز بود .

در چنین وضع نابسامانی لطف خدای متعال شامل حال انسان های آن عصر و نسل های آینده شد که خاتم الانبیا حضرت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله را برای رهایی مردم به پیامبری مبعوث فرمود .

پیامبری که آخرین پیامبر بود ، و کامل ترین آیین را آورد ، و همه ی پیامبران پیشین در انتظار او بودند تا او بیاید ، و آیین توحید و نجات بخش خدا را کامل

ص: 131


1- تفسیر مجاهد ج 1 ص 271 ، جامع البیان طبری ج 10 ص 44 ، کتاب الدرر ابن عبدالبر ص 251 ، تفسیر قرطبی ج 8 ص 67 ، تفسیر ابن کثیر ج 4 ص 90 ، تفسیر درّ منثور ج 3 ص 209 .

نماید ، و همه ی بشریّت را از لجنزارهای آلودگی گناه و انحراف رهایی بخشد .

با بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم خورشید نجات بخش اسلام طلوع کرد ، و هم شخصیّت عظیم پیامبر صلی الله علیه و آله متولّد شد ، در سراسر زندگی پیامبر روزی مبارک تر از روز بعثت نبود ؛ چون که روز تولّد آن حضرت بیانگر تولّد جسم او بود ، گرچه آن هم مبارک بود ، ولی روز بعثت روز تولّد شخصیت پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله بود که بسیار مبارک تر بود .

اگر روز هجرت پیامبر از مکّه به مدینه بسیار مهم بود ، و به همین خاطر به پیشنهاد امیر المومنین حضرت علی علیه السلام آن روز را به عنواز آغاز تاریخ مسلمانان قرار دادند ، مهم بودن هجرت از این جهت بود که آرمان های بعثت پس از پشت سر گذاشتن سختی ها ، تولّد تازه یافت و آماده ی اجرا و بروز و ظهور و تعمیق و گسترش گردید .

جهت چهارم : تعریف گمراهی

در آیه ی مورد بحث فرمود : «هر چند پیش از آن همه در گمراهی آشکاری بودند » ، گمراهی یک امر عدمی است و امر جودی نیست که بخواهد تحقّق پیدا کند ، بنابراین ، گمراهی الهی به معنای رها کردن انسان به حال خودش می باشد ، خداوند به انسان هدایت درونی و بیرونی داده است ، امّا اگر انسانی خودش همه ی درها را بست خدای متعال نیز او را به خودش رها می کند ، و همین که خداوند کسی را رها کند گمراهی و اضلال به آن فرد روی می آورد

خداوند اضلال ابتدایی ندارد که بخواهد نصیب کسی کند و او را گمراه نماید ،

ص: 132

بلکه خدای سبحان انسان را هم با فطرت درونی که سرمایه ی او می باشد آفرید ، و هم با وحی و نبوّت و انبیا و امامت و اولیای الهی او را هدایت می کند ، و هیچ کس را رها نکرده است ، امّا اگر کسی با وجود هدایت درونی و بیرونی باز هم سر کشی کرد و بی راهه رفت خداوند متعال مهلت می دهد و راه توبه و انابه را باز می کند و فرصت می دهد .

اگر کسی با وجود این همه فرصت باز هم درهای الهی را خودش بست از آن جا به بعد خداوند این شخص را گمراه می کند ، گمراهی خداوند یعنی این که انسان را به حال خودش رها می سازد ، پس چیزی به عنوان ضلالت وجود ندارد که به کسی بدهد .

بنابراین ، اضلال و گمراه کردن یعنی این که خداوند انسان را به حال خودش رها کند ، از این جهت در روایات از رییس مذهب امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده فرمود :

«سَمِعَتْ اُمُّ سَلَمَةَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ فی دُعَائِهِ : اللَّهُمَّ وَلا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا ، فَسَأَلَتْهُ فِی ذَلِکَ ، فَقَالَ صلی الله علیه و آله : یَا اُمَّ سَلَمَةَ ! وَمَا یُوءْمِنُنِی ؟ وَإِنَّمَا وَکَلَ اللَّهُ یُونُسَ بْنَ مَتَّی إِلَی نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ فَکَانَ مِنْهُ مَا کَانَ» .

امّ سلمه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنید که بارها در دعای شان می فرمودند : پروردگارا ! مرا حتی به اندازه ی یک چشم بر هم زدن به حال خودم واگذار مکن .

امّ سلمه گفت : وقتی از آن حضرت در باره ی این دعا سوال کردم فرمود : ای

ص: 133

امّ سلمه ! چه چیز مرا ایمن می کند در حالی که خداوند یک لحظه یونس بن متی را به حال خود واگذارد و آن حوادث برایش رخ داد(1)

این دعای پر معنای پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله یک درس مهم را به همه ی ما می دهد که در هر حال باید به خدا پناه برد ، و به لطف او متکی بود که پیامبران معصوم نیز بدون یاری او در لغزش گاه ها مصون نخواهند بود تا چه رسد به انسان های معمولی در برابر این همه وسوسه های شیطانی .

به همین دلیل است تار و پود و تمام هویت انسان به خداوند وابسته است ، اگر لطف الهی از ما لحظه ای جدا شود سقوط می کنیم ، همان طور که معده ی انسان غذای خراب و یا سم را نمی پذیرد و سریع پس می زند ، قلب انسان هم در واقع گناه را نمی پذیرد .

پس نه دستگاه طبیعتِ ما رها خلق شد و نه دستگاه فطرت ما ، و انسان در اثر گرایش به سوی بد کم کم با سم زندگی می کند مانند افراد معتاد ، وقتی که دستگاهی غیر سمی بود ولی مرتّب به او سم تزریق شود آن دستگاه هم سمی می شود ، قلب انسان نسبت به گناه هم همین طور است ، لذا فرمود : ما کسی را گمراه نمی کنیم چرا که گمراهی امری و جودی نیست بلکه عدمی است ، بلکه این انسان است که خودش کاری می کند که سدّ الابواب می شود ، و چون این طور شد ما او را به حال خودش رها می کنیم ، پس این اضلال کیفری است ؛ چون انسان خودش راه ها را می بندد خداوند به او کیفر می دهد و او را به خودش رها می کند تا گمراه شود .

ص: 134


1- قصص الانبیای جزایری ص 433 ، بحار الانوار ج 14 ص 384 .

از همین جهت در آیات قرآن کریم می فرماید :

«وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هادٍ»(1)

و هر کس را خداوند (به خاطر اعمالش) گمراه سازد ، هیچ راهنمایی برای او نخواهد بود .

و در آیات مبارکات دیگر فرمود :

«وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هادٍ * وَمَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزیزٍ ذِی انْتِقَامٍ»(2)

و هر کس را خداوند گمراه کند ، هیچ هدایت کننده ای ندارد ، و هر کس را خدا هدایت کند ، هیچ گمراه کننده ای نخواهد داشت ، آیا خداوند توانا و دارای مجازات نیست ؟

و در سوره ی مبارکه ی ابراهیم می فرماید :

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(3)

ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (حقایق را) برای آن ها آشکار سازد ، سپس خداوند هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه ، و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت می کند ؛ و او توانا و حکیم است .

و در سوره ی مبارکه ی فاطر چنین آمده :

ص: 135


1- سوره ی زمر آیه ی 23 ، و سوره ی غافر آیه ی 33 .
2- سوره ی زمر آیات 36 و 37 .
3- سوره ی ابراهیم آیه ی 4 .

«مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»(1)

هر رحمتی را خدای متعال به روی مردم بگشاید کسی نمی تواند جلوی آن را بگیرد ، و هر چه را امساک و منع کند کسی غیر از او قادر به فرستادن آن نیست ، و او عزیز و حکیم است .

یعنی ما یا درِ رحمت را باز می کنیم یا می بندیم ، و این طور نیست که بخواهیم درِ عذاب را باز کنیم ، در این جا تعبیر فتح و امساک است و تعبیر فتح و فتح نیست که بخواهد درِ عذاب را باز کند ، بر این اساس آنچه که خدای سبحان به عنوان درِ رحمت باز می کند دیگر کسی نمی تواند آن را ببندد ، و زمانی که درِ رحمت را ببندد دیگر کسی توانایی باز کردن آن را ندارد.

از آن جا که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تنها برای قوم امّی خود مبعوث نبود ، بلکه دعوتش همه ی جهانیان را دربر می گرفت ، در آیه ی بعد می فرماید :

ص: 136


1- سوره ی فاطر آیه ی 2 .

آیه ی 3

اشاره

«وَآخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» و (هم چنین پیامبر) رسول است بر گروه دیگری (از عرب و عجم) که هنوز به آن ها ملحق نشده اند ، و او خدای شکست ناپذیر و تمام کارهایش با حکمت و مصلحت است

تفسیر

اقوام دیگری که بعد از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پا به عرصه ی وجود گذاشته و می گذارند ، در همان مکتب تعلیم و تربیت پیامبر پرورش یافتند ، و از سرچشمه ی زلال قرآن و سنت آن حضرت سیراب گشتند ، و آن ها نیز مشمول این دعوت بزرگ بودند .

از این آیه ی مبارکه به صراحت استفاده می شود که دعوت رسول خاتم صلی الله علیه و آله عمومی و جهانی است و اختصاص به قوم و طایفه و جماعت خاصّی ندارد .

در حدیثی که بسیاری از علمای شیعه و سنی نقل کرده اند چنین آمده : هنگامی که پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود ، اصحاب سوال کردند: این ها چه کسانی هستند ؟

حضرت دست مبارک خود را بر شانه ی سلمان گذاشت و فرمود : «لَوْ کَانَ

ص: 137

الاْءیمَانُ عِنْدَ الثُّرَیَّا لَنَالَهُ رِجَالٌ مِنْ هَوءُلاءِ» اگر ایمان در ثریا(1) باشد مردانی از این گروه (ایرانیان(2) به آن دست می یابند(3)

همان طوری که شبیه این حدیث راجع به علم در منابع شیعه و سنی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وارد شده که فرمودند :

«لَوْ کَانَ الْعِلْمُ مَنُوطا بِالثُّرَیَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ » .

اگر علم به ثریا بسته باشد و در آسمان ها قرار گیرد مردانی از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت(4)

و در روایتی دیگر از ابو جعفر امام پنجم حضرت باقر العلوم علیه السلام در باره ی سخن خدای متعال که فرمود : «وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ» روایت شده که فرمود :

ص: 138


1- ثریا ستاره ی دوردستی است که در این زمینه ضرب المثل شده است .
2- این یکی از معجزات پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است ؛ زیرا که آن حضرت خبر فتح کشور عجم و ایران را توسّط مسلمانان داده بود .
3- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 429 ، این حدیث در مسند احمد بن حنبل ج 2 ص 417 ، صحیح بخاری ج 6 ص 63 ، صحیح مسلم ج 7 ص 192 ، کشّاف زمخشری ج 4 ص 530 ، تفسیر قرطبی ج 18 ص 93 ، تفسیر ابن کثیر ج 4 ص 388 ، تفسیر درّ منثور ج 6 ص 215 با اختلاف کمی در الفاظ ذیل آیه ی مذکور نقل شده است
4- قرب الاسناد ص 109 حدیث 377 ، تفسیر محیط اعظم سید حیدر (متوفّای قرن هشتم ه) ج 1 ص 260 ، بحار الانوار ج 1 ص 195 حدیث 16 ، الغدیر ج 6 ص 188 . این حدیث با اندکی اختلاف در الفاظ در منابع اهل سنّت هم آمده است . مسند احمد بن حنبل ج 2 ص 420 و 422 و 469 ، صحیح ابن حبّان ج 16 ص 299 ، علل دار قطنی ج 10 ص 48 ، ذکر اخبار اصفهان ابو نعیم ج 1 ص 4 - 6 ، تاریخ مدینة دمشق ج 51 ص 140 ، مجمع الزوائد هیثمی ج 10 ص 64 .

«هُمُ الاْءَعَاجِمُ وَمَنْ لاَ یَتَکَلَّمُ بِلُغَةِ الْعَرَبِ ؛ فَإِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله مَبْعُوثٌ إلَی مَنْ شَاهَدَهُ وَإِلَی مَنْ بَعْدَهُمْ مِنْ الْعَجَمِ وَالْعَرَبُ» .

آن ها عجم ها و کسانی هستند که با لغت عرب سخن نمی گویند ؛ زیرا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مبعوث شده برای کسانی که او را دیده اند و تمامی کسانی که بعد از آنان از عرب و غیر عرب می آیند(1)

مرحوم طبرسی در «مجمع البیان » ذیل این آیه ی شریفه از مجاهد و ابن زید نقل می کند که مقصود از «آخرین » تمام افرادی هستند که بعد از صحابه و حاضرین آن زمان ، تا روز قیامت خواهند آمد ؛ چون که خداوند سبحان پیامبرش را به سوی همه ی آن ها برانگیخت ، و شریعت او برای همه لازم الاجرا می باشد گر چه ملحق به زمان صحابه نبودند(2)

متاسفانه امروزه افرادی هستند که صدای خودشان را بلند می کنند و

می گویند : این دین و آیین برای پیغمبری است که هزار سال قبل بوده ! انسان باید بصیرت داشته باشد به روز کار کند !

ظاهرا این افراد از دین و آیین اسلام و قرآن چیزی نمی فهمند که این حرف ها را می زنند ، و الاّ صرف نظر از ادلّه ی فراوان دیگر ، این آیه ی کریمه صراحت دارد که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فقط برای مردم زمان خودش نبود ؛ زیرا می فرماید : «وَآخَرینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ» .

انسان هایی که بعد از عصر پیامبر به دنیا آمدند و تا قیام قیامت خواهند آمد

ص: 139


1- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 429 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 323 حدیث 21 .
2- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 429 .

همه مشمول این آیه ی شریفه هستند که باید از آن پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله تبعیّت کنند ؛ چون که آن حضرت هم برای مردم زمان خود مبعوث شده ، و هم برای دیگرانی که بعدا می آیند ، لذا در روایتی از رییس مذهب امام صادق علیه السلام آمده :

«حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ أَبَدا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَحَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَدا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، لا یَکُونُ غَیْرُهُ وَلا یَجِیءُ غَیْرُهُ » .

حلال محمد صلی الله علیه و آله همیشه و تا روز قیامت حلال است ، و حرام محمد صلی الله علیه و آله همیشه و تا روز قیامت حرام است ، و چیزی بر خلاف آن نمی شود و شرعی دیگر نخواهد آمد(1)

خلاصه ی کلام این که تشریع دین و انزال کتب آسمانی و بعثت رسولان برای تلاوت آیات آن کتاب برای مردم و تزکیه و تعلیم خلق ، همه اش فضل و منتی است از خدای متعال ، و به همین جهت در آیه ی بعدی منت آن فضل را بر مردم می گذارد و می فرماید :

ص: 140


1- کافی ج 1 58 حدیث 19 ، وافی فیض کاشانی ج 1 ص 260 حدیث 201 ، تقریبا به همین مضمون در بصائر الدرجات ص 168 حدیث 7 و فصول مهمّه ی شیخ حرّ عاملی ج 1 ص 643 حدیث 1015 نقل شده است .

آیه ی 4

اشاره

«ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُوءْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ» این (برانگیختن به پیامبری و مسوولیت عظیم تعلیم و تربیت) فضل و کرامت خدای سبحان است که آن را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) عطا می کند ، و خداوند صاحب فضل بزرگ است .

تفسیر

بعثت و رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و نزول آیات کریمه بر او ، و بناگذاری مکتب عالی قرآن آشکارترین فضل و رحمت پروردگار بر جامعه ی بشری است ، و محصول همه ی نعمت ها می باشد که پروردگار عالم آن را در دسترس بشر نهاده و در اثر این موهبت ، جامعه ی انسانی را امتیاز داده ، و زندگی آنان را صفا و نورانیت بخشیده است .

در حقیقت این آیه همانند آیه ی 164 سوره ی مبارکه ی آل عمران است که فرمود :

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُوءْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» .

ص: 141

خداوند بر مومنان منت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آن ها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آن ها بخواند ، و آن ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند .

لازم به یادآوری است که تعبیر «من یشاء» (هر کس را بخواهد) مفهومش این نیست که خدای متعال بی حساب و کتاب ، فضل و مرحمت خود را به کسی می دهد ، بلکه مشیت در این جا همراه با حکمت است .

امیر المومنین حضرت علی علیه السلام نیز در تشریح و توضیح این فضل بزرگ الهی در «نهج البلاغه» می فرماید :

«فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولاً ، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ ، وَجَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ اُلْفَتَهُمْ ، کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا ، وَأَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعیمِهَا ، وَالْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فی عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا ، فَأَصْبَحُوا فی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ ، وَفی خُضْرَةِ عَیْشِهَا فَکِهِینَ

پس توجه کنید به بزرگی نعمت هایی که خداوند متعال به هنگام بعثت پیامبر به آنان ارزانی داشت ، سپس اطاعت آنان را به آیین خود پیوند داد ، و با دعوتش آن ها را متّحد کرد ، و بنگرید که چگونه نعمت الهی پر و بال کرامت خود را بر آن ها گسترش داد ، و نهرهای مواهب خود را به سوی ایشان جاری کرد ، و آیین حق با تمام برکت هایش آنان را در برگرفت ، در میان نعمت ها غرق شدند ، و در شادابی زندگانی شادمان شدند(1)

ص: 142


1- نهج البلاغه ضمن خطبه ی قاصعه 192 نشر دار الهجره قم .

در رابطه با فضل الهی روایتی از رییس مذهب امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود :

«جَاءَ الْفُقَرَاءُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا : یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ الأَغْنِیَاءَ لَهُمْ مَا یُعْتِقُونَ وَلَیْسَ لَنَا ، وَلَهُمْ مَا یَحُجُّونَ وَلَیْسَ لَنَا ، وَلَهُمْ مَا یَتَصَدَّقُونَ وَلَیْسَ لَنَا ، وَلَهُمْ مَا یُجَاهِدُونَ وَلَیْسَ لَنَا ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ کَبَّرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ مَرَّةٍ کَانَ أَفْضَلَ مِنْ عِتْقِ مِائَةِ رَقَبَةٍ ، وَمَنْ سَبَّحَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ کَانَ أَفْضَلَ مِنْ سِیَاقِ مِائَةِ بَدَنَةٍ .

وَمَنْ حَمِدَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ کَانَ أَفْضَلَ مِنْ حُمْلَانِ مِائَةِ فَرَسٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِسُرُجِهَا وَلُجُمِهَا وَرُکُبِهَا ، وَمَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ مِائَةَ مَرَّةٍ کَانَ أَفْضَلَ النَّاسِ عَمَلاً ذَلِکَ الْیَوْمَ إِلاّ مَنْ زَادَ»

جمعی از نیازمندان به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شدند و عرض کردند : توانگران با ثروتی که دارند بندگان را (خریده و) آزاد می کنند ولی دست ما از مال دنیا خالی است ، ثروتمندان قادرند که به حج بروند ولی ما این توانایی رانداریم ، و آنان از مال خود (در راه خدا) صدقه می دهند ولی برای ما مقدور نیست ، و آن ها اسباب رفتن به جهاد را مهیّا دارند و ما از تهیّه ی آن ناتوانیم .

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به آن ها فرمود : کسی که صد مرتبه تکبیر (اللّه اکبر) بگوید بهتر از صد بنده آزاد کردن است ، و کسی که صد مرتبه تسبیح (سبحان اللّه) بگوید بهتر از قربانی کردن صد شتر در حج است ، و کسی که صد مرتبه خدا را حمد گوید و ستایش کند (الحمد للّه گوید) بهتر از هدیه ی صد اسب با تجهیزات کامل و با زین و مهار و سوار آن ها در راه خدا است ، و کسی که صد

ص: 143

مرتبه تهلیل (لا إله إلاّ اللّه) گوید در آن روز عمل او از اعمال تمام مردم برتر است مگر کسی که بیش تر از او (این ذکر شریف را) گفته باشد .

امام صادق علیه السلام در ادامه ی این روایت می فرمایند :

«فَبَلَغَ ذَلِکَ الأَغْنِیَاءَ فَصَنَعُوهُ ، قَالَ : فَعَادَ الْفُقَرَاءُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا : یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ بَلَغَ الأَغْنِیَاءَ مَا قُلْتَ فَصَنَعُوهُ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُوءْتِیهِ مَنْ یَشاءُ» .

چون این خبر به گوش ثروتمندان و مال اندوزان رسید ، آنان نیز (طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله ) مشغول گفتن این اذکار شدند ، بار دیگر مستمندان به محضر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله شرفیاب شدند و عرض کردند : ای رسول خدا! آنچه را که (به ما) تعلیم فرمودی به گوش توانگران رسید و آنان نیز مشغول این اذکار شدند ، حضرت در پاسخ آنان فرمود : این همان فضل و بخشش الهی است که به هر کس که به خواهد عنایت می فرماید ؛ و خداوند صاحب فضل و رحمت بی شماری است(1)

خدای تبارک و تعالی به هر کسی که بخواهد و آن کس لیاقت داشته باشد و نیّت پاک و اخلاق و رفتار خوب داشته باشد تفضّل می کند .

سخنی کوتاه راجع به تفضّل الهی

تفضّلات الهی دو گونه هستند ؛ بخشی از آن شامل همه ی انسان ها می شود ،چه بخواهند یا نخواهند ، و بخشی دیگر تفضّلات ویژه ای هستند که انسان باید

ص: 144


1- کافی ج 2 ص 505 حدیث 1 ، ثواب الاعمال ص 10 ، اعلام الدین ص 358 و 359 .

آن ها را از خداوند طلب کند ، لذا در سوره ی مبارکه ی نسا می فرماید :

«وَاسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ»(1)

و از فضل (و رحمت) خداوند (برای رفع مشکلات) طلب کنید .

نازل ترین همّت آن است که انسان تنها نجات خود از دوزخ را از خدای متعال بخواهد ، درجه ای که حتی اطفال ، دیوانگان و مستضعفان فکری نیز از آن بهره مند می باشند ؛ زیرا هیچ یک از این گروه ها اهل دوزخ نیستند .

انسان باید به دنبال فضل خاص خدای سبحان باشد و یقین داشته باشد که عالی ترین درجات بهشت در انتظار مومنان است ، و رسیدن به آن جز با سوال و درخواست از خداوند ممکن نیست ؛ چون که فضل بخششی است که افزون بر مقدار مقرّر و لازم باشد ، و تفضّل شونده حقی نسبت به آن نداشته است ، تنها عامل آن لطف و بزرگواری تفضّل کننده است .

با نگاهی عمیق تر می توان گفت : آنچه از جانب خدای سبحان به انسان ها می رسد و هر فیضی که از طرف مبدا جهان نصیب آنان می شود ، تنها از فضل و رحمت خدای متعال است ، از این جهت در بعضی از آیات به همه ی مومنان خطاب می شود :

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدا»(2)

و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود هرگز احدی از شما پاک نمی شد .

این خطاب نشان آن است که از انسان به طور استقلال کاری ساخته نیست ،

ص: 145


1- سوره ی نسا آیه ی 32 .
2- سوره ی نور آیه ی 21 .

بلکه او تنها آینه دار جمال فیض حقّ است ، حتی نمی شود گفت که : من مثلاً عمری زحمت کشیده و تحصیل علم کرده ام ، و من چنین و چنان کردم تا سرمایه ی زیاد به دست آوردم ؛ زیرا بسیار بودند کسانی که اراده ی تحصیل علم داشتند ولی توفیق نصیب آنان نشد ، عالمی که خود را از خداوند طلب کار می داند در این محاسبه به خطا رفته و از علم خود سودی نمی برد ؛ زیرا چنین علمی نافع نیست .

و افراد زیادی بودند تلاش و کوشش کردند تا سرمایه دار شوند ولی توفیق باآن ها همراه نبود و به جایی نرسیدند .

بر همین اساس ، خدای سبحان در سوره ی مبارکه ی نور مکرّر هشدار می دهد که نپندارید اگر علم خوب و عمل صالحی نصیب شما شد از جانب خود شما است و از خداوند طلبی پیدا می کنید ، بلکه باید خود را پیوسته بدهکار فیض و فضل الهی بدانید ، در یک جا می فرماید :

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللّهَ تَوّابٌ حَکیمٌ»(1)

و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و این که او توبه پذیر و حکیم است (بسیاری از شما گرفتار مجازات سخت الهی می شدید) .

و در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود :

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللّهَ رَوءُفٌ رَحیمٌ»(2)

و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نبود و این که خداوند مهربان و رحیم است (مجازات سختی دامان تان را می گرفت) .

ص: 146


1- سوره ی نور آیه ی 10
2- سوره ی نور آیه ی 20 .

و در مورد دیگر می فرماید :

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَالاْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فیما أَفَضْتُمْ فیهِ عَذابٌ عَظیمٌ»(1)

و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت شامل شما نمی شد ، به خاطر این گناهی که کردید عذاب سختی به شما می رسید .

و ظریف تر و گسترده تر از هر سه آیه ، همان است که سابقا ذکر شد :

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدا»(2)

و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود هرگز احدی از شما پاک نمی شد .

در این آیه ی کریمه به نحو سالبه ی کلّیه دلالت دارد که هیچ کس حتی پیامبران بدون فضل الهی تزکیه نمی شوند ، و جز از طریق فضل و فیض الهی به آن همه مقامات راه نمی یابند .

و در آیه ی کریمه ی دیگر فرمود :

«ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ»(3)

سپس شما پس از این ، روگردان شدید ، و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود از زیان کاران بودید .

این آیه ی شریفه بر نهایت فضل و رحمت الهی دلالت دارد ؛ زیرا مفهوم این

ص: 147


1- سوره ی نور آیه ی 14
2- سوره ی نور آیه ی 21 .
3- سوره ی بقره آیه ی 64 .

کلام چنین است که بنی اسرائیل که شاهد آن همه معجزات روشن حضرت موسی علیه السلام بودند ، پس از فاصله ای کوتاه پیمان شکنی کرده و از چنان پیمان غلیظ و شدیدی روبرگرداندند ، و به زشت ترین کردار اخلاقی و حقوقی (گوساله پرستی) روی آورده ، و شایسته ی هلاکت و عذاب شده بودند ، و طبق قانون عدل و قسط هیچ گونه استحقاق نجاتی نداشتند ، بلکه همه ی زمینه های خسارت و عذاب برای آن ها فراهم بود .

امّا در عین حال مشمول لطف خاص الهی شده و با توفیق توبه ، عذاب الهی از آنان دفع شد ، و به خاطر فضل و رحمت بی کران خداوند از خسارت و عذاب رهایی یافتند ، در حالی که اگر فضل و رحمت و توفیق ویژه ی الهی شامل آنان نمی شد ، از خاسران و زیانکاران بودند .

حتی عبور بهشتیان در قیامت از آتش ، ضمن این که بازتاب نظام زندگی دنیاست ، همراه با فضل الهی است و ثمره ی نیکوی دیگری دارد که موجب مزید شکر بهشتیان خواهد شد ؛ زیرا آنان با عبور از دوزخ متوجّه می شوند که از چه مرحله ی پر خطر و مقطع هولناکی ردّ شدند ، لذا در بعضی از اخبار آمده :

«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لا یُدْخِلُ أَحَدا الْجَنَّةَ حَتَّی یَطَّلِعَهُ عَلَی النَّارِ وَمَا فیهَا مِنَ الْعَذَابِ ؛ لِیَعْلَمَ تَمَامَ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْهِ وَکَمَالَ لُطْفِهِ وَإِحْسَانِهِ إِلَیْهِ ، فَیَزْدَادَ لِذَلِکَ فَرَحا وَسُرُورا بِالْجَنَّةِ وَنَعیمِهَا ، وَلا یُدْخِلُ أَحَدا النَّارَ حَتَّی یَطَّلِعَهُ عَلَی الْجَنَّةِ وَمَا فیهَا مِنْ أَنْوَاعِ النَّعیمِ وَالثَّوَابِ؛ لِیَکُونَ ذَلِکَ زیَادَةَ عُقُوبَةٍ لَهُ حَسْرَةً عَلَی مَا فَاتَهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَنَعیمِهَا» .

خدای تعالی احدی را داخل بهشت نمی کند مگر بعد از آن که او را از آتش

ص: 148

جهنم آگاه سازد و نشانش دهد تا عذاب های آن را ببیند ؛ برای این که تمام فضل خدای سبحان و کمال لطف و احسان او را بداند و بشناسد تا از بهشت و نعمت های آن بیش تر خوشحال و مسرور شود ، و هم چنین هیچ کس را داخل جهنم نمی کند مگر بعد از آن که او را از انواع نعمت های بهشت و ثواب های آن آگاه سازد و نشانش دهد ؛ برای این که در جهنم عقوبتش سخت تر و حسرتش بر فوت بهشت و نعیم آن بیش تر گردد(1)

و در سوره ی مبارکه ی دیگر می فرماید :

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاّ قَلیلاً»(2)

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود جز عدّه ی کمی همگی از شیطان پیروی می کردید (و گمراه می شدید) .

و در مورد دیگر فرمود :

«أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُوءْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ»(3)

و تمام فضل (و رحمت) به دست خدای متعال است ، به هر کس بخواهد آن را می بخشد ، و خداوند دارای فضل عظیم است .

خلاصه ی کلام این که یک واقعیت غیر قابل تردید وجود دارد و آن این که ما هر وقت در مقام شکر الهی چه با فکر چه با زبان و چه با عمل برمی آییم ، خودِ این توانایی بر شکر در هر مرحله موهبت تازه ای است ، و به این ترتیب اقدام بر

ص: 149


1- تفسیر مجمع البیان ج 6 ص 812 ، تفسیر صافی ج 3 ص 289 و 290 ، بحار الانوار ج 8 ص 250 ، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 354 ، تفسیر کنز الدقائق ج 8 258 .
2- سوره ی نسا آیه ی 83 .
3- سوره ی حدید آیه ی 29 .

شکر ما را مدیون نعمت های تازه ی او می سازد ، با این حساب هرگز قادر نیستیم که حق شکر او را ادا کنیم ، همان گونه که سیّد الساجدین امام سجّاد علیه السلام در مناجات به درگاه الهی عرضه می دارد :

«فَکَیْفَ لی بِتَحْصیلِ الشُّکْرِ وَشُکْری إِیّاکَ یَفْتَقِرُ اِلی شُکْرٍ ؟ فَکُلَّمَا قُلْتُ : لَکَ الْحَمْدُ وَجَبَ لِذَلِکَ أَنْ أَقُولَ : لَکَ الْحَمْدُ » .

چگونه می توانم حق شکر تو را بجای آورم در حالی که همین شکر من نیاز به شکری دارد ، و هر زمان که می گویم : حمد و سپاس مخصوص تو است ، بر من لازم است که به خاطر همین توفیق شکرگزاری بگویم : لک الحمد(1)

بنا بر این برترین مرحله ی شکری که از انسان ساخته است این است که اظهار عجز و ناتوانی از شکر نعمت های او کند ، همان گونه که در حدیثی از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام نقل شده می خوانیم که فرمودند :

«فیمَا أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَی مُوسَی علیه السلام : یَا مُوسَی اشْکُرْنی حَقَّ شُکْری ، فَقَالَ : یَا رَبِّ ! وَکَیْفَ أَشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ وَلَیْسَ مِنْ شُکْرٍ أَشْکُرُکَ بِهِ إِلاّ وَأَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ ؟ قَالَ : یَا مُوسَی الاْآنَ شَکَرْتَنی حِینَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِکَ مِنِّی » .

از جمله چیزهایی که خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی فرستاد این بود که ای موسی ! حق شکر مرا ادا کن ، موسی عرض کرد : پروردگارا! چگونه حق شکر تو را ادا کنم در حالی که هر زمانی شکر تو را به جا آورم این موفّقیت چیزی است که خودت به من عطا فرمودی و نعمت تازه ای برای من خواهد

ص: 150


1- مفاتیح الجنان مناجات خمس عشره مناجات شاکرین .

بود ، خداوند فرمود : ای موسی ! الآن حق شکر مرا ادا کردی ؛ چون که می دانی حتی این توفیق از ناحیه ی من است(1)

از دست و زبان که برآید کز عهده ی شکرش به در آید

بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد

بعد از بیان مطالب یاد شده در آیه ی بعد مثلی آورده و فرمود :

ص: 151


1- کافی ج 2 ص 98 حدیث 27 ، قصص الانبیای راوندی ص 164 ، وافی فیض کاشانی ج 4 ص 350حدیث 2100 ، جواهر السنیّه ص 41 ، مرآة العقول ج 8 ص 161 حدیث 27 ، بحار الانوار ج 13 ص 351 حدیث 41 و ج 71 ص 36 حدیث 22 .

ص: 152

آیه ی 5

اشاره

«مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّه ِ وَاللّه ُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ» کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نکردند ، مانند درازگوشی هستند که کتاب هایی حمل می کند ، (آن را بر دوش می کشد امّا چیزی از آن نمی فهمد) چه بد است سرگذشت و مثال مردمی که آیات خدا را تکذیب کردند ، و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند .

تفسیر

جهات مورد بحث در این آیه ی شریفه
جهت اول : معنای واژه های «حمل » و « سفر »

واژه ی «حمّلوا » به معنای کلّفوا «یعنی مکلّف شدند» می باشد(1) ، می توان گفت : یاد گرفتن چیزی یا تسلّط و آگاهی یافتن بر آن نیز نوعی حمل است ، قرآن کریم عالمان تورات را حامل آن معرّفی کرده است چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز عالمان به قرآن کریم را حمله ی آن نامیده و فرمود :

«أَشْرَافُ اُمَّتِی حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَأَصْحَابُ اللَّیْلِ » .

ص: 153


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 257 ، طراز اوّل ج 7 ص 330

شرافتمندان امّت من حاملان و عالمان قرآن و شب زنده داران هستند(1)

و در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است :

«حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ» .

حاملان و عالمان قرآن روسای اهل بهشت هستند(2)

واژه ی «اسفار» جمع «سِفر» به معنای کتاب ها است از مادّه ی «سفر»(3)

آن کتابی که الآن در دست یهودیان است ، عهد عتیق نام گرفته که سه بخش دارد ، بخش اوّل آن تورات یا شریعت موسی است که پنج سِفر یا کتاب را دربر دارد و از منزلت بیش تری نزد یهودیان برخوردار است(4)

منظور از این که فرمود : «مثل آن هایی که تورات بر آنان تحمیل شد» این است که تورات به آنان تعلیم داده شد ، و مراد از این که فرمود : «ولی آن را حمل نکردند» این است که به آن عمل نکردند ؛ چون ذیل همین آیه ی مبارکه می فرماید : «بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ» تایید کننده و شاهد بر این معنا است .

و مقصود از کسانی که تورات برای آن ها آمده ولی به آن عمل نکردند ،

ص: 154


1- معانی الاخبار ص 178 حدیث 1 ، من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 399 حدیث 5855 ، وافی فیض کاشانی ج 7 ص 101 حدیث 5542 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 168 حدیث 7647 .
2- کافی ج 2 ص 606 حدیث 11 ، معانی الاخبار ص 323 حدیث 1 ، وافی فیض کاشانی ج 9 ص 1710 حدیث 7665 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 175 حدیث 7665 و ص 179 حدیث 7673 .
3- لسان العرب ج 4 ص 370 ، تاج العروس ج 6 ص 528 .
4- فرهنگ شیعه ص 206 .

یهودیانی می باشند که خداوند تورات را بر پیامبر آنان حضرت موسی علیه السلام نازل کرد ، و آن پیامبر معارف و شرایع آن را تعلیم شان داد ولی رهایش کردند ، و به دستورات آن عمل ننمودند ، لذا خدای تعالی برای شان مثلی زد ، و آن ها را به الاغی تشبیه کرد که کتاب هایی بر آن بار شده و خودِ آن حیوان هیچ آگاهی از معارف و حقایق آن کتاب ها ندارد ، و در نتیجه از حمل آن کتاب ها چیزی به جز خستگی برایش نمی ماند .

سعدی با الهام گرفتن از این آیه چنین سروده است :

علم چندان که بیش تر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی

نه محقّق بود نه دانشمند چارپایی بر او کتابی چند

آن تهی مغز را چه علم و خبر که بر او هیزم است یا دفتر؟(1)

جهت دوم : وجه اتّصال این آیه با آیه ی قبل و تشبیه به چارپایی که حامل کتاب است

وجه اتّصال این آیه ی مبارکه با آیه ی قبلش این است که بعد از آن که خدای تعالی سخن را با مساله ی بعثت پیامبر امّی آغاز کرد ، و بر مسلمانان منّت نهاد که از میان تمام اقوام امّی پیامبر را در بین آنان مبعوث کرد تا کتاب را بر آنان بخواند ، و آن ها را تزکیه کند ، و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد ، و در نتیجه از ظلمت های گمراهی به سوی نور و هدایت بیرون شان نموده ، و از حضیض جهل به اوج علم و حکمت شان برساند .

ص: 155


1- کلّیات سعدی .

و در آخر سوره هم به طور عتاب و توبیخ به رفتار آنان اشاره می کند که گروهی از مسلمانان در هنگام سخنرانی و خطبه ی رسول اللّه صلی الله علیه و آله در نماز جمعه ، برای به دست آوردن سود و تجارت از مجلس حضور آن حضرت پراکنده شدند و حرمت پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله را رعایت ننمودند ، و به جای شکرگزاری در مقابل این منّت چگونه به سوی لهو و تجارت شتافتند ، با این که نماز جمعه از بزرگ ترین مناسک دینی است .

در این آیه ی مبارکه مثل مذکور را برای یهودیان آورد که تورات تحمیل شان شد ولی به آن عمل نکردند ، آن ها مانند خرانی شدند که بار کتاب بر دوش دارند ، و هیچ بهره ای از معارف و حکمت های آن ندارند .

پس مسلمانان باید به دستورات دینی اهمیت دهند ، و در حرکات و سکنات خود مراقب خدای متعال باشند ، و رسول او را بزرگ بدانند و احترام کنند ، و آنچه برای شان آورده ناچیز نگیرند ، و بترسند از این که خشم خداوند آنان را بگیرد همان طور که یهود را گرفت ، و آنان را جاهلانی ستمگر خواند ، و به خرانی که بار کتاب به دوش دارند تشبیه شان کرده است .

این احتمال هست که یهودیان خیال می کردند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله برای مردمی که پیامبر نداشتند مبعوث به رسالت شده است ، ولی ما یهودیان پیامبر داریم ، پس رسالتش شامل حال ما نیست ، لذا آیه ی مورد بحث آن ها را توبیخ می کند که اگر کتاب آسمانی خود را دقیقا خوانده و عمل می کردید این سخن را نمی گفتید ؛ چرا که بشارت ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در آن آمده است ، از این جهت آن ها را به درازگوش تشبیه کرده .

ص: 156

همان طوری که الاغ از کتاب چیزی جز سنگینی احساس نمی کند ، و برایش تفاوت ندارد که سنگ و چوب بر پشت دارد یا کتاب هایی که دقیق ترین اسرار آفرینش و مفیدترین برنامه های زندگی در آن است ، یهودیانی که تورات را خواندند و به دستورات آن عمل نکردند مثل همان الاغ هستند ، وجه شباهت آن ها این است که هر دو از مطالب مفید آن کتاب ها محروم هستند .

یهودیان از خود راضی که تنها به نام تورات به تلاوت آن قناعت کردند ، بدون آن که در محتوای آن اندیشه داشته باشند و عمل کنند مانند همان حیوانی هستند که در حماقت و نادانی ضرب المثل و مشهور خاص و عام است .

به هر حال این آیه ی مبارکه علاوه بر توبیخ یهودیان ، هشداری است به همه ی مسلمانان که مراقب باشند سرنوشتی هم چون یهود پیدا نکنند ، این فضل عظیم الهی که شامل حال آن ها شده ، و این قرآن مجید که بر آن ها نازل گردیده برای این نیست که تنها در خانه ها خاک بخورد ، یا برای حفظ از حوادث به هنگام سفر از زیر آن ردّ شوند .

یا برای میمنت و شگون خانه ی جدید همراه آیینه به آن خانه منتقل شوند ، یا فقط سر مزار و مجالس فاتحه خوانده شود و تا این حد آن را تنزّل دهند ، و یا آخرین همت آن ها تلاش و کوشش برای تجوید و تلاوت زیبا و ترتیل و حفظ آن باشد ، ولی در زندگی فردی و اجتماعی کم ترین انعکاسی نداشته باشد ، و در عقیده و عمل از آن اثری به چشم نخورد .

به عبارت دیگر : قرآن کریم همان طوری که عمل به کتاب را منشا برکات مادّی و معنوی می داند ، سرپیچی از دستورهای آن را نیز منشا محرومیت از آن

ص: 157

برکات و عامل سقوط از انسانیت معرّفی می کند ، یعنی هم تبشیر و وعده دارد و هم انذار و وعید ، چنان که در آیه ی مورد بحث توبیخ و وعید دارد ، البته این وعید مختص یهود تارک تورات نیست ، بلکه شامل مسلمانان تارک قرآن نیز می شود .

نتیجه این که قرآن کریم در آیه ی مورد بحث به سختی بر یهودیان می تازد و آنان را همانند الاغی می داند که کتاب بر پشت حمل می کند و از آنچه بر پشت دارد غافل است و سود نمی برد .

جهت سوم : نگاهی کوتاه به قوم یهود و خصوصیات آن ها

از آیات مختلف قرآن مجید و از تاریخ زندگی یهود چنین برمی آید که آن ها خود را یک نژاد برتر می دانستند ، و معتقد بودند گل سر سبد جامعه ی انسانی هستند ، بهشت به خاطر آن ها آفریده شده ، و آتش جهنم با آن ها چندان کاری ندارد ، آن ها فرزندان خدا و دوستان خاص او هستند .

خلاصه آنچه خوبان همه دارند آن ها تنها دارند ، این خود خواهی ابلهانه در آیات مختلفی از قرآن که سخن از یهود می گوید منعکس است .

در سوره ی مبارکه ی مائده می فرماید :

«نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَأَحِبّاوءُهُ»(1)

(یهود و نصارا گفتند :) ما پسران خدا و دوستان خاص او هستیم .

و در سوره ی مبارکه ی بقره فرمود :

ص: 158


1- . سوره ی مائده آیه ی 18 .

«وَقالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودا أَوْ نَصاری تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»(1)

آن ها گفتند : هیچ کس جز یهود یا نصاری هرگز داخل بهشت نخواهد شد ، این آرزوی آن ها است ، بگو : اگر راست می گویید دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید .

و در آیه ی دیگر همین سوره می فرماید :

«وَقالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاما مَعْدُودَةً»(2) .

گفتند : آتش دوزخ جز چند روزی به ما اصابت نخواهد کرد .

این پندارهای موهوم از یک سو آن ها را به ظلم و جنایت و گناه و طغیان دعوت می کرد ، و از سوی دیگر به کبر و خودپسندی و خود برتربینی .

یهودیان مدّعی بودند بهشت مخصوص آن ها است ، خدای متعال در سوره ی مبارکه ی بقره پاسخ دندان شکنی به آنان می دهد و می فرماید

«قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ الاْآخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ * وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدا بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَاللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ * وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّاسِ عَلی حَیاةٍ وَمِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ»(3)

ص: 159


1- سوره ی بقره آیه ی 111 .
2- سوره ی بقره آیه ی 80 .
3- سوره ی بقره آیات 94 - 96 .

بگو : اگر آن (چنان که مدّعی هستید) سرای دیگر در نزد خداوند مخصوص شماست نه سایر مردم ، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید ، ولی آن ها به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده اند ، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد ، و خداوند نسبت به ستمگران آگاه است ، و آن ها را حریص ترین مردم حتی حریص تر از مشرکان بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آن جا) که هر یک از آن ها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود ، در حالی که این عمر طولانی ، او را از کیفر (الهی) باز نخواهد داشت ، و خداوند به اعمال آن ها بینا است .

در این آیات شریفه برای ابطال ادعای یهودیان به چند چیز اشاره شد :

اوّل : این که آن ها آرزوی مرگ کنند .

دوّم : آن ها به خاطر اعمال خود ، هرگز چنین آرزویی نمی کنند .

سوّم : این گروه حتی از مشرکین هم به زندگی دنیا حریص ترند .

چهارم : دوست دارند هزار سال به آن ها عمر داده شود .

اگر کسی واقعا عقیده داشته باشد که سرای آخرت و بهشت مخصوص او می باشد ، پس چرا میل و اشتیاق ندارد تا به جوار رحمت خدای سبحان پناه ببرد ، و نعمت های بی پایان بهشت در اختیارش باشد ؟ آیا آرزوی دیدن محبوب خود را ندارد ؟

یهودیان با گفتن این سخن ها که بهشت مخصوص ما است ، یا ما چند روزی بیش در آتش نمی سوزیم ، می خواستند مسلمانان را نسبت به آیین شان بدبین و دلسرد کنند .

ص: 160

ولی خداوند از دروغ و تزویر آنان پرده برداشت ؛ زیرا آن ها به هیچ وجه حاضر به ترک زندگی دنیا نیستند ، و این خود دلیل قاطع و محکمی بر کذب ادّعای شان است .

علاوه بر این ، اگر انسان چنان ایمانی به سرای آخرت داشته باشد ، چرا این قدر به زندگی این جهان دل ببندد و برای رسیدن به آن مرتکب جنایات گردد ؟

آری ! آن ها می دانستند که در پرونده ی اعمال شان چه نقطه های سیاه و تاریکی وجود دارد ، و از اعمال زشت و ننگین خود مطّلع بودند ، و خداوند هم از اعمال این ستمگران آگاه است ، لذا جهان آخرت برای آن ها سرای عذاب و شکنجه و رسوایی است ، و به همین دلیل خواهان آن نیستند و از مرگ می ترسند .

ولی پیامبران بزرگ الهی از یک سو ایمان به زندگی جاویدان بعد از مرگ را در دل ها زنده کردند ، و چهره ی ظاهری وحشتناک مرگ را در نظرها دگرگون ساخته و چهره ی واقعی آن را که دریچه ای به زندگی عالی تر است ، به مردم نشان دادند .

و از سوی دیگر دعوت به عمل پاک و خالص نمودند تا وحشت از مرگ به خاطر کیفر اعمال نیز زایل گردد .

بنا بر این ، انسان های با ایمان و خوبان عالم از پایان زندگی و مرگ به هیچ وجه ترس و وحشت ندارند ، لذا مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام در رابطه با علاقه اش به مرگ می فرماید :

«وَاللَّهِ لَابْنُ أَبی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ اُمِّهِ » .

به خدا قسم انس و علاقه ی پسر ابو طالب به مرگ بیش تر از علاقه و انس

ص: 161

کودک به پستان مادرش می باشد(1)

یکی از خصوصیات یهودی ها این است که از همه حریص ترند ، حریص در اندوختن مال و ثروت ، و در قبضه کردن دنیا ، و در انحصارطلبی ؛ آن ها حتی از مشرکان که طبعا می بایست در جمع آوری اموال از همه حریص تر باشند ، و از هر راهی به دست آورند باکی نداشته باشند ، حریص ترند .

آن چنان علاقه به دنیا دارند که دوست دارند هزار سال عمر کنند تا ثروت بیش تر جمع کنند ، و این عمل به خاطر ترس از مجازات است ، غافل از این که عمر طولانی آن ها را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت

توجّه : مقصود از هزار سال عدد هزار نیست ، بلکه کنایه از عمر بسیار طولانی است ، و به عبارت دیگر : عدد تکثیر است نه تعداد .

یکی دیگر از خصوصیات یهودیان نژاد پرستی است ، اگر بنا شود نژاد پرستان جهان را رده بندی کنیم بدون شک یهود در رده های بالا قرار خواهند گرفت ، هم اکنون کشوری را که آن ها به نام اسرائیل تشکیل داده اند بر مبنای همین مساله ی نژاد پرستی تاسیس شده است ، چه جنایت های هولناکی که برای تشکیل آن مرتکب شدند ، و چه جنایات وحشتناکی که برای نگه داری آن مرتکب می شوند .

همین وضع خاص آن ها سبب شده که در انظار جهانیان منفور گردند ؛ چرا که مردم دنیا کسانی را که برای خود امتیازی بر دیگران قایل باشند هرگز قبول

ص: 162


1- نهج البلاغه ضمن خطبه ی 5

نداشته و دوست ندارند .

اصولا نژاد پرستی شعبه ای از شرک است ، و به همین دلیل اسلام شدیدا با آن مبارزه کرده و همه ی انسان ها را از یک پدر و مادر می داند که امتیازشان تنها به تقوا و پرهیزکاری است .

لذا در سوره ی مبارکه ی حجرات می فرماید :

«یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَاُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوبا وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ»(1)

ای مردم ! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم ، و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یک دیگر را بشناسید ، (این ها ملاک امتیاز نیست ، بلکه) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است ، خداوند دانا و آگاه است .

جهت چهارم : تمثیلات قرآن

خداوند متعال در قرآن کریم مثال های متعدّدی آورده است ، و هدف از تشبیه و تمثیل مجسّم ساختن حقایق و قرار دادن مسایل عقلی در قالب محسوس است ، این گونه تشبیهات بسیار دلنشین و موثّر و جذاب هستند ، و در این بحث به چند مورد از آن ها اشاره می گردد :

1 - در سوره ی مبارکه ی ابراهیم می فرماید : «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فِی السَّماءِ * تُوءْتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَیَضْرِبُ اللّهُ الاْءَمْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ * وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ

ص: 163


1- سوره ی حجرات آیه ی 13 .

کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الاْءَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»(1)

آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه ی طیّبه و گفتار پاکیزه را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه ی آن (در زمین) ثابت ، و شاخه ی آن در آسمان است ، هر زمان میوه ی خود را به اذن پروردگارش می دهد ؟ ! و خداوند برای مردم مثل ها می زند شاید متذکّر شوند (و پند گیرند) ، (هم چنین) کلمه ی خبیثه و سخنِ آلوده را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد .

در این آیات سخن پاکیزه به درخت پاکیزه و سخن آلوده به درخت ناپاک تشبیه شدند ، و هیچ لزومی ندارد که در هر تشبیه ، مشبه به با تمام آن صفات وجود خارجی داشته باشد ، بلکه هدف مجسّم ساختن چهره ی واقعی سخن پاک است ، و هم چنین کلمه ی شرک و برنامه های انحرافی و مردم خبیث همانند درختانی هستند که همه چیزشان خبیث و ناپاک و هیچ گونه میوه و ثمره و فایده ای جز مزاحمت و تولید درد سر ندارد .

علاوه بر این که وجود درخت ناپاکی که آن را از ریشه کنده باشند و در بیابان بر سینه ی طوفان و تند باد قرار گرفته باشد ، کم نیست .

2 - در سوره ی مبارکه ی عنکبوت فرمودند : «مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ * إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ * وَتِلْکَ الاْءَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»(2)

ص: 164


1- سوره ی ابراهیم آیات 24 - 26 .
2- سوره ی عنکبوت آیات 41 - 43 .

مثَل کسانی که غیر از خدا را اولیا و دوستان خود برگزیدند ، مثَل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده در حالی که اگر می دانستند سست ترین خانه ها خانه ی عنکبوت است ، خداوند آنچه را غیر از او می خوانند می داند ، و او شکست ناپذیر و حکیم است ، این ها مثال هایی هستند که ما برای مردم می زنیم ، و جز دانشمندان و عالمان آن را درک نمی کنند .

همان طوری که مشاهده می شود این مثال بسیار جالب و رسا و گویا و دقیق است ؛ زیرا هر حیوان و حشره ای برای خود خانه و لانه ای دارد ، امّا هیچ یک از این خانه ها به سستی خانه ی عنکبوت نیست .

اصولاً خانه باید دیوار و سقف و دری داشته باشد ، و صاحب آن را از حوادث حفظ کند ، و طعمه و غذا و نیازهای او را در خود نگاه دارد ، بعضی از خانه ها سقف ندارند اما لا اقل دیواری دارند یا اگر دیوار ندارند سقفی دارند ، ولی لانه ی عنکبوت که از تعدادی تارهای بسیار نازک ساخته شده نه دیواری دارد نه سقفی ، نه حیاطی و نه دری ، و از سوی دیگر مصالح آن به قدری سست و بی دوام است که در برابر هیچ حادثه ای مقاومت نمی کند .

اگر نسیم ملایمی بوزد تار و پودش را درهم می ریزد ، یا اگر چند قطره باران بر آن ببارد آن را متلاشی می کند ، کم ترین شعله ی آتشی به آن برسد نابودش می سازد حتی اگر گرد و غبار بر آن بنشیند پاره پاره می شود ، و از سقف خانه آویزان می گردد .

درست است که این خانه و لانه برای عنکبوت با آن پاهای بلند و طولانیش هم مرکز استراحت است و هم دکان و دامی برای صید حشرات و تحصیل غذا ،

ص: 165

ولی در مقایسه با لانه ها و خانه های حیوانات و حشرات دیگر بی نهایت سست و بی دوام است .

آن هایی که به غیر خدای متعال تکیه می کنند مثل این است که تکیه ی آن ها بر تار عنکبوت است ، آن معبودهای دروغین نه سودی دارند و نه زیانی را دفع و نه مشکلی را حل می کنند و نه در روز بیچارگی پناهگاه کسی هستند .

تخت و تاج فرعون ها ، اموال بی حساب قارون ها ، قصرها و گنج های پادشاهان همه در مقابل ذات لایزال الهی مانند تارهای عنکبوت بی دوام ، سست ، غیر قابل اعتماد و ناپایدار در برابر طوفان حوادث هستند .

تاریخ نیز نشان می دهد که به راستی هیچ یک از این امور نمی تواند تکیه گاه انسان گردد.

ولی آن هایی که بر ایمان و توکل بر خدای عالم تکیه می کنند ، تکیه بر سد پولادین دارند .

توجّه : اهمیت و ظرافت مثال در بزرگی و کوچکی آن نیست ، بلکه در انطباق آن بر مقصود است ، گاه کوچک بودن آن بزرگ ترین نقطه ی قوت آن است .

مثلاً هنگامی که سخن از تکیه گاه های سست و بی اساس است ، باید مثال را از تار عنکبوت انتخاب کرد که بهتر از هر چیز می تواند این سستی و ناپایداری و عدم ثبات را منعکس کند ، این عین فصاحت و بلاغت است .

از این جهت است که می فرماید : «تنها عالمان هستند که ریزه کاری های مثال های قرآن را درک می کنند» .

3 - در سوره ی مبارکه ی حشر می فرماید : «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ

ص: 166

لَرَأَیْتَهُ خاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَتِلْکَ الاْءَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(1)

اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم ، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد ، این ها مثال هایی هستند که برای مردم می زنیم شاید در آن تفکّر و اندیشه کنند .

مراد و مقصود از این آیه ی شریفه تعظیم امر قرآن است ؛ به خاطر استعمالش بر معارف حقیقی و اصول شرایع و عبرت ها و مواعظ و وعد و وعیدهایی که در آن است ، و نیز به خاطر این که کلام خداوند بزرگ و عظیم است ، و معنای آیه این است که : اگر ممکن بود قرآن بر کوهی نازل شود ، و ما قرآن را بر کوه نازل می کردیم ، قطعا کوه را با آن همه صلابت و غلظت و بزرگی هیکل و نیروی مقاومتی که در برابر حوادث دارد ، می دیدی که از ترس خدای عزّ و جلّ متاثّر و متلاشی می شد ، و وقتی حال کوه در برابر قرآن چنین است ، انسان سزاوارتر از آن است که وقتی قرآن بر او تلاوت می شود و یا خودش آن را تلاوت می کند قلبش خاشع گردد .

بنا بر این ، بسیار جای تعجب است که جمعی از همین انسان ها نه تنها از شنیدن قرآن خاشع نمی گردند و دچار ترس و دلواپسی نمی شوند ، بلکه در مقام دشمنی و مخالفت هم برمی آیند .

به عبارت دیگر: این مثل را خدای تعالی برای مردم در امر قرآن زده تا عظمت و جلالت قدر آن را از این نظر که کلام حق و مشتمل بر معارفی عظیم است ، به

ص: 167


1- سوره ی حشر آیه ی 21 .

ذهن مردم نزدیک سازد تا در باره ی آن تفکر نموده و آن طور که شایسته ی آن است با آن برخورد کنند ، و در صدد تحقیق محتوای آن که حق صریح است برآیند ، و به هدایتی که از طریق عبودیت پیشنهاد کرده هدایت شوند ؛ چون انسان ها برای رسیدن به کمال و سعادت شان طریقی به جز قرآن ندارند .

و در آخر آیه ی مورد بحث در یک جمله ی کوتاه و پرمعنا فرمود : «وَاللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ» خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند .

این جمله در آیات متعدّد از قرآن کریم آمده(1)، از این جمله معلوم می شود که گر چه هدایت و ضلالت به دست خدای متعال است ، امّا مقدّمات آن از سوی بندگان فراهم می گردد ، ظلم و ستم و گناه مانند ابرهای تیره و تاری بر آیینه ی قلب سایه می افکنند و اجازه ی درک حقایق به انسان را نمی دهند.

و هم چنین روح حق طلبی و حق جویی باید از ناحیه ی خود انسان ها فراهم شود ، و ستمگران از این مرحله دورند .

ص: 168


1- سوره ی بقره آیه ی 258 ، سوره ی آل عمران آیه ی 86 ، سوره ی توبه آیات 19 و 109 ، سوره ی صف آیه ی 7 . و آیات دیگر با اندکی اختلاف .

آیات 6 - 8

اشاره

«قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقینَ * وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَاللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ * قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» .

بگو : ای یهودیان ! اگر گمان می کنید که (فقط) شما دوستان خدایید نه سایر مردم ، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید (تا به لقای محبوب تان برسید)، ولی آنان هرگز تمنای مرگ نمی کنند ؛ به خاطر اعمالی که از پیش فرستاده اند ، و خداوند ظالمان را به خوبی می شناسد ، بگو : این مرگی که از آن فرار می کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد، سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده می شوید ، آن گاه شما را از آنچه انجام می دادید خبر می دهد .

تفسیر

جهات مورد بحث در آیات مذکوره
جهت اوّل : بیان واژه های «زعم» و «ولیّ» و «نبأ» و توضیح آن ها
اشاره

الف ) واژه ی «زعم» به معنای سخنی است که احتمال یا یقین دروغ در آن

ص: 169

است ، هر چند از موارد استعمال این لغت و کلمات مفسّران استفاده می شود که این واژه با مفهوم دروغ آمیخته است ، و لذا گفتند : لکلّ شیء کنیة وکنیة الکذب الزعم هر چیزی کنیه ای دارد و کنیه ی دروغ «زعم» است(1)

آیاتی که واژه ی « زعم » در آن ها استعمال شده است

واژه ی «زعم » علاوه بر آیه ی مورد بحث در آیات متعدّد دیگر آمده که غالبا به معنای گمان و پنداشتن است ، و در در تفسیر سوره ی مبارکه ی تغابن به طور مفصّل ذکر شد ، و در این تفسیر به سه آیه اشاره می شود :

1 - «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا اُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ»(2)

آیا ندیدی کسانی را که گمان می کنند به آنچه (از کتاب های آسمانی که) بر تو و بر پیشینیان نازل شده ایمان آورده اند ، ولی می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکّام باطل بروند ؟!

2 - «وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاوءُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ»(3) و (یاد کن) روزی که همه ی آن ها را جمع و محشور می کنیم ، سپس به آن ها که شرک آوردند می گوییم : معبودهای تان که همتای خدای متعال می پنداشتید کجا هستند ؟ (چرا به یاری شما نمی شتابند؟!) .

ص: 170


1- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 449 ، کشف و بیان (تفسیر ثعلبی) ج 4 ص 194 ، کشّاف زمخشری ج 4 ص 548 ، لسان العرب ج 12 ص 267 .
2- سوره ی نسا آیه ی 60 .
3- سوره ی انعام آیه ی 22 .

3 - «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَی مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ»(1)

و (روز قیامت به آن ها گفته می شود :) همه ی شما تنهای تنها به سوی ما بازگشت نمودید ، همان گونه که روز اوّل شما را آفریدیم ، و آنچه را به شما بخشیده بودیم پشت سر گذاردید ، و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می پنداشتید با شما نمی بینیم ، پیوندهای شما بریده شده است ، و تمام آنچه را تکیه گاه خود تصوّر می کردید از شما دور و گم شده اند .

ب ) واژه ی «اولیاء» جمع «ولیّ» است ، این لفظ معانی متعدّد دارد ، بدون شکّ در این جا با توجّه به قراین متصّله و منفصله و مقامیّه و مقالیّه به معنای دوست است همان طوری که در سوره ی مبارکه ی مائده می فرماید :

«نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَأَحِبّاوءُهُ»(2) (یهود و نصارا گفتند :) ما پسران خدا و دوستان خاص او هستیم.

بعضی از مفسرین گفته اند : این که کلمه ی «اولیاء» را اضافه به اللّه نکرد و نفرمود : «اولیاء اللّه» بلکه فرمود: «اولیاء للّه» برای اشاره به این است که ادّعای یهود خالی از حقیقت است(3)

یهود خود را امتی برگزیده و به اصطلاح تافته ای جدا بافته می دانستند ، حتی گاهی ادعا می کردند که پسران خدای متعال و گاه خود را دوستان خاص خداوند می دانستند ، قرآن در مقابل این بلندپروازی های بی دلیل ، آن هم از ناحیه ی

ص: 171


1- سوره ی انعام آیه ی 94 .
2- سوره ی مائده آیه ی 18 .
3- ملاحظه شود به تفسیر روح المعانی ج 14 ص 290 .

گروهی که حامل کتاب الهی بودند اما عامل به آن نبودند ، فرمود :

«قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقینَ» ؛ چرا که دوست و عاشق همیشه مشتاق لقای دوست و معشوقش است ، و می دانیم که لقای معنوی پروردگار در قیامت رخ می دهد هنگامی که حجاب های عالم دنیا کنار رفت ، و غبارهای شهوات و هوس ها فرو نشست ، پرده ها برداشته می شود ، و انسان با چشم دل جمال دل آرای محبوب را می بیند ، و بر بساط قربش قدم می نهد .

و به مصداق آیات مبارکات «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»(1) به حریم دوست راه می یابد .

خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی اعلی می فرماید :

«وَالاْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقی * إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الاُْولی * صُحُفِ إِبْرَاهیمَ وَمُوسی»(2)

در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است ، این گفتار و دستورها در کتب آسمانی پیشین (نیز) آمده است ، به خصوص در کتب ابراهیم و موسی (مفصّل بیان گردیده است) .

اگر شما راست می گویید و دوست خاص او هستید پس چرا این قدر به زندگی دنیا چسبیده اید ؟ چرا این قدر از مرگ وحشت دارید ؟ این ترس و

ص: 172


1- یقینا پرهیزگاران در باغ ها و نهرهای بهشتی جای دارند ، در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر . سوره ی قمر آیات 54 و 55 .
2- سوره ی اعلی آیات 17 - 19 .

وحشت دلیل بر این است که شما در این ادعای خود صادق نیستید .

انسان های خوب و صالحان و اولیای الهی مشتاق لقای محبوب خود هستند ، همان طوری که سیّد الساجدین امام زین العایدین علیه السلام در دعای ابو حمزه ی ثمالی با معبود و معشوقش چنین زمزمه می فرماید :

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِی حُبّا لَکَ ، وَخَشْیَةً مِنْکَ ، وَتَصْدِیقا بِکِتَابِکَ ، وَإِیمَانا بِکَ ، وَفَرَقا مِنْکَ ، وَشَوْقا إِلَیْکَ یَا ذَا الْجَلالِ وَالاْءِکْرَامِ ! حَبِّبْ إِلَیَّ لِقَاءَکَ ، وَأَحْبِبْ لِقَائِی ، وَاجْعَلْ لِی فی لِقَائِکَ الرَّاحَةَ وَالْفَرَجَ وَالْکَرَامَةَ ، اللَّهُمَّ أَلْحِقْنِی بِصَالِحِ مَنْ مَضَی » .

خدایا از تو درخواست می کنم که دلم را از محبت و خشیتت ، و باور به کتابت ، و ایمان به وجودت ، و ترس و هراس از حضرتت ، و اشتیاق به ذاتت پر کنی ، ای دارای بزرگی و بزرگواری ! دیدارت را محبوب من کن ، و تو نیز مرا محبوب خود بدار ، و در لقایت برای من آرامش و گشایش و کرامت قرار بده ، خدایا مرا به شایستگان از بندگان گذشته ات ملحق ساز(1)

اگر انسان بتواند از دنیا دل بکَند و جدا شود ، و زن و فرزندانش را به خدا بسپارد و غم و غصّه ی روزی آن ها را نخورد ، و جزو اولیای الهی باشد ، دیگر حبّ و عشق و علاقه ی به دنیا را رها می کند ، نه تنها بقای در دنیا را نمی خواهد بلکه از خدای متعال تقاضا می کند که عشق و محبّت دنیا را از قلبش بیرون کند همان طوری که سیّد الساجدین امام سجّاد علیه السلام در فراز دیگری از این دعا از درگاه الهی می خواهد :

ص: 173


1- مفاتیح الجنان دعای ابو حمزه ی ثمالی .

«سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی ، وَاجْمَعْ بَیْنِی وَبَیْنَ الْمُصْطَفَی وَآلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ ، وَخَاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله » .

ای آقای من ! محبّت دنیا را از دلم بیرون کن ، و بین من و پیامبرت حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و آلش که بهترین برگزیدگان خلقت هستند و خاتم پیمبران حضرت محمد صلی الله علیه و آله جمع کن(1)

و در مناجات زاهدین این گونه راز و نیاز می کند :

«أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قُلُوبِنَا کَمَا فَعَلْتَ بِالصَّالِحِینَ مِنْ صَفْوَتِکَ وَالاْءَبْرَارِ مِنْ خَاصَّتِکَ » .

خدایا ! محبّت دنیا را از دل ما بیرون کن آن گونه که در باره ی نیکوکاران برگزیده ات و خاصّان نیکوکردارت انجام دادی(2)

و به تعبیر زیبای قرآن کریم که در باره ی اولیای الهی فرمودند :

«أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»(3) آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند .

ج ) عبارت «فَیُنَبِّئُکُمْ» از مادّه ی «نبأ » به معنای خبر دادن و آگاهانیدن است ، و این واژه در چند آیه ی قرآن مجید آمده ، و در تفسیر سوره ی مبارکه ی تغابن به طور مفصّل ذکر شدند ، و در این مختصر به پنج مورد اشاره می شود :

ص: 174


1- مفاتیح الجنان قسمتی از دعای ابو حمزه ثمالی.
2- مفاتیح الجنان مناجات زاهدین .
3- سوره ی یونس آیه ی 62 .
بخشی از آیاتی که واژه ی «نبأ » در آن ها استعمال شده

1 - «وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ»(1) و خداوند (در قیامت) آن ها را از آنچه انجام می دادند (و نتایج آن) آگاه خواهد ساخت .

2 - «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ»(2) پس در نیکی ها بر یک دیگر سبقت جویید ، بازگشت همه ی شما به سوی خدای تبارک و تعالی است ، سپس از آنچه در آن اختلاف می کردید به شما خبر خواهد داد .

3 - «ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(3) سپس بازگشت شما به سوی اوست ، و سپس شما را از آنچه عمل می کردید با خبر می سازد .

4 - «زَیَّنَّا لِکُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»(4)

این چنین برای هر امّتی عمل شان را زینت دادیم سپس بازگشت همه ی آنان به سوی پروردگارشان است ، و آن ها را از آنچه عمل می کردند آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد) .

جهت دوم : چرا به پیروان حضرت موسی علیه السلام یهودی گفته می شود ؟

در خصوص وجه تسمیه ی این قوم به یهود اختلاف است ، برخی گفته اند که : یهود به معنای هدایت یافته است ، و علّت آن توبه ی قوم موسی از گوساله پرستی

ص: 175


1- سوره ی مائده آیه ی 14 .
2- سوره ی مائده آیه ی 48
3- سوره ی انعام آیه ی 60 .
4- سوره ی انعام آیه ی 108 .

است(1) ، برخی دیگر گفته اند : به این قوم از آن جهت یهود گفته شد که به فرزند

ص: 176


1- قبل از این که حضرت موسی علیه السلام برای مناجات با خدای سبحان و نزول تورات از شهر بیرون رود ، مردم را در جریان گذاشته بود که غایب بودن او از آن ها سی روز طول می کشد ، وقتی که به موسی دستور داده شد که ده روز دیگر بماند ، در مجموع چهل روز گردید ، و بازگشتن موسی علیه السلام ده روز به تاخیر افتاد ، بنی اسرائیل گفتند : موسی علیه السلام به وعده ای که به ما داده بود عمل نکرد . این جا بود که اندیشه ی شرارت و تبهکاری در درون سامری برانگیخته شد ، و از آن فرصت استفاده کرد و در غیاب حضرت موسی علیه السلام و از زمینه ای که در میان بنی اسرائیل وجود داشت (تمایل به بت پرستی) سو استفاده کرد ، و قسمتی از زر و زیوری که زنان بنی اسرائیل از مصر با خود آورده بودند ، از آنان گرفت و آن ها را در آتش ذوب کرد و آن را در قالب گوساله ای ریخت و به شیوه ی خاصی آن را ساخت که هرگاه در آن باد دمیده می شد از دهان آن صدایی مانند صدای گوساله خارج می شد . سپس اعلام کرد : موسی دروغ گو است ، دیگر هرگز به سوی شما باز نمی گردد ، این خدایی را که برای شما ساختم پرستش کنید . به این ترتیب اکثریت قاطع جاهلان بنی اسرائیل از راه حق و توحید خارج شده و گوساله پرست شدند . هارون علیه السلام هر چه قوم را نصیحت کرد و آن ها را از گوساله پرستی برحذر داشت ، به سخنش اعتنا نکردند ، حتی با جوّ سازی و هیاهوی خود نزدیک بود او را بکشند . خداوند ماجرای گمراهی قوم توسّط سامری را به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد ، او با ناراحتی و خشم و اندوه زیاد از کوه طور به سوی قوم خود بازگشت و به آنان گفت : آیا پروردگارتان به شما وعده ای شایسته نداد تا تورات را به شما عنایت کند که هدایت و نور در آن است ؟ او به وعده ی خود وفا نمود ، آیا وعده ی خدا طولانی شد یا خواستید کاری ناروا انجام دهید تا موجب خشم و غضب پروردگارتان شود ؟ بنی اسرائیل گفتند : ما به میل و رغبت خویش از وعده به شما تخلّف نکردیم ، بلکه سامری این کار را کرد و ما را گمراه ساخته و فریب داد . بدون شک پرستش گوساله ی سامری کار کوچکی نبود ، ملتی که بعد از مشاهده ی آن همه آیات خدای متعال و معجزات پیامبر بزرگ شان حضرت موسی علیه السلام همه را فراموش کنند ، و با یک غیبت کوتاهِ پیامبرشان به کلی اصل اساسی توحید و آیین خدا را زیر پا گذارده بت پرست شوند . اگر این موضوع برای همیشه از مغز آن ها ریشه کن نشود وضع خطرناکی به وجود خواهد آمد ، و بعد از هر فرصتی به خصوص بعد از مرگ حضرت موسی علیه السلام ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود ، و سرنوشت آیین او به کلی به خطر افتد ، در این جا باید شدّت عمل به خرج داده شود ، و هرگز تنها با پشیمانی و اجرای صیغه ی توبه بر زبان نباید قناعت گردد ، لذا فرمان شدیدی از طرف خداوند صادر شد که در تمام طول تاریخ پیامبران شبیه و مانند ندارد ، و آن این که ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید ، فرمان اعدام دستجمعی گروه کثیری از گنه کاران به دست خودشان صادر شد . این فرمان به نحو خاصی می بایست اجرا می شد ، یعنی خود آن ها باید شمشیر به دست گیرند و اقدام به قتل یک دیگر کنند که هم کشته شدنش عذاب است و هم کشتن دوستان و آشنایان . شاید علّت این سخت گیری این باشد که مساله ی انحراف از اصل توحید و گرایش به بت پرستی مساله ی ساده ای نبود که به این آسانی قابل گذشت باشد ، آن هم بعد از مشاهده ی آن همه معجزات روشن و نعمت های بزرگ خدای متعال . در حقیقت همه ی اصول ادیان آسمانی را می توان در توحید و یگانه پرستی خلاصه کرد ، تزلزل این اصل معادل است با از میان رفتن تمام مبانی دین ، اگر مساله ی گوساله پرستی ساده تلقی می شد ، شاید سنتی برای آیندگان می گشت ، به خصوص این که بنی اسرائیل به شهادت تاریخ مردمی لجوج و بهانه جو بودند ، لذا باید چنان گوش مالی به آن ها داده شود که خاطره ی آن در تمام قرون و اعصار باقی بماند ، و دیگر کسی بعد از آن به دنبال بت پرستی نرود . داستان تخلّف و گوساله پرستی بنی اسرائیل در سوره ی مبارکه ی طه آیات 85 تا 97 بیان شده است ، و جریان توبه ی آن ها در سوره ی مبارکه ی بقره آیه ی 54 آمده

بزرگ تر حضرت یعقوب علیه السلام که یهوذا نام داشت ، منسوب هستند ، یهود معرّب یهوذا است و نقطه ی آن حذف گردیده ؛ زیرا عرب هنگامی که اسمایی را از عجم

ص: 177

منتقل می کنند بعضی از حروف آن را تغییر می دهد(1)

راغب اصفهانی در «مفردات » می گوید : هَوْد یعنی بازگشت با رفق و مدارا است ، تَهْوِید نیز همین معنا را دارد یعنی آرام راه رفتن .

در سخنان متعارف و معمولی هَوْد به معنای توبه و بازگشت است ، خدای متعال فرمود : «إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ»(2) به درگاه شما توبه کردیم .

بعضی ها گفتند : واژه ی یهود از همین کلام آن ها که گفتند : «هُدْنَا إِلَیْکَ» گرفته شده است ، این لفظ در معنای مدح و ستایش بود ، و بعد از منسوخ شدن شریعت شان به وسیله ی پیامبران بعدی این نام بر آن ها الزامی شد هر چند که دیگر معنای مدح ندارد ، مانند نصاری که در اصل از «مَنْ أَنْصاری إِلَی اللَّهِ»(3) پیام و ندای حضرت مسیح علیه السلام به یاران خویش است ، گرفته شده ، و بعد از منسوخ شدن شریعت شان این نام بر آن ها قرار گرفت .

هَادَ فلانٌ یعنی او طریقه و روش یهود را پیموده است ، خدای عزّ و جلّ فرمود : «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا»(4) کسانی که (به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ) ایمان آورده اند ، و کسانی که به آیین یهود گرویدند .

از اسم علم غالبا همان معنا که این اسم به آن منسوب شده ، تصوّر می شود و سپس از آن مشتق می گردد ، مثل این که می گویند : تفرعن و تطفّل یعنی در ظلم و ستمگری کار فرعون را کرد ، و آن دیگری رفتار کودکانه دارد که بدون سخن

ص: 178


1- مفاتیح الغیب (تفسیر فخر رازی) ج 3 ص 536 .
2- سوره ی اعراف آیه ی 156
3- چه کسانی در راه خدا یاوران من هستند ؟ سوره ی صف آیه ی 14 .
4- سوره ی بقره آیه ی 62 .

چیزی را طلب می کند .

تَهَوَّدَ فی مشیه یعنی با رفق و مدارا حرکت کرد و راه رفت ، مانند یهود که در هنگام قرائت حرکت می کنند(1)

جهت سوم : حقیقت مرگ چیست ؟
اشاره

واژه ی مرگ یک مفهومی است بسیار ساده ، و حقیقتی بسیار روشن ، و هیچ یک از آحاد بشر نمی تواند منکر این حقیقت شود ، گروهی در این عالم به خاطر جهل و غفلتی که دارند منکر توحید و اولوهیت هستند ، امّا همین گروه نمی توانند مرگ را انکار کنند ، بلکه اصل مرگ یک امری است که مورد تصدیق همه ی انسان ها می باشد ، انسان از همان اوایل طفولیت از سن سه یا چهار سالگی آن را می فهمد ، مثلاً وقتی می گویند : فلانی مرد ، می فهمد که ایشان را می برند دفن می کنند و دیگر او را نخواهد دید

پس اصل مرگ یک امری است روشن و غیر قابل انکار ، و مورد تصدیق تمام بشر است ، امّا با وجود این که واضح و روشن است ، ولی حقیقت مرگ چه چیزی است ؟ می توان گفت : حقیقتش مجهول است

بعضی از واژه ها در عین حالی که بسیار ساده هستند ، امّا این امر ساده چه حقیقتی دارد مورد بحث و نظر است ، از باب مثال آب را در نظر بگیرید که آب چیست ؟ به ظاهر بچّه های کوچک هم آب را می فهمند ، این آب به این سادگی که دو سوم بدن ما و سه چهارم حجم کره ی زمین را دربرگرفته است ، همه با آن

ص: 179


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 846 و 847 .

مانوس هستیم ، ولی حقیقت آب چیست ؟ لذا فقها در باره ی آن بحث می کنند .

مثلاً شیخ انصاری رحمه الله در «کتاب طهارت» بحث می کند حقیقت آب چیست ؟ الآن این آبی که از کولرها ریخته می شود یا آبی که از شبنم تولید می شود ، چه حکمی دارد ؟ آیا این حقیقتا آب است یا نیست ؟ آیا این رافع حدث و خبث است یا نیست ؟ طاهر و پاک است ولی مطهِّر و پاک کننده هم است ؟ بین فقهای بزرگوار مورد بحث و نظر است .

شناخت حقیقت مرگ از این نظر مهمّ است که اصل مرگ را همه ی انسان ها چه ماتریالیست ها و مادی گراها و چه متدینین همه قبول دارند ، منتها در حقیقت مرگ با هم اختلاف دارند که واقعا مرگ چه کار می کند ؟ آیا مرگ نقطه ی پایان زندگی انسان است یا شروع زندگی دیگری است ؟

به عبارت دیگر : یکی از مسایلی که هنوز برای عدّه ی زیادی از مردم جهان حل نشده و معنای آن روشن نگردیده است ، مساله ی مرگ و حقیقت آن می باشد ، از این جهت که مردم از آن می ترسند و از شنیدن نامش کراهت دارند ، امّا همه ی آنان می خواهند بدانند که حقیقت مرگ چیست ؟

می توان گفت : معنا و حقیقت مرگ عبارت است از جدا شدن روح از بدن و بریده شدن علاقه ی آن دو از یک دیگر ، تا زمانی که بین روح و بدن ارتباط و علاقه باشد انسان حیات دارد ، امّا وقتی این ارتباط بریده شد و روح از بدن جدا گردید ، مرگ حتمی است .

هنگامی که بین آن دو ارتباط و علاقه باشد انسان حرکت می کند ، چشمش می بیند ، گوشش می شنود ، قلبش می زند ، و دست و پایش حرکت می کند ، و

ص: 180

آنچه سبب این کارها می شود روح است ، در حقیقت همان روح است که همه چیز را به آن نسبت می دهند ، و اعضا و جوارح ، ابزاری در خدمت او هستند ، هنگامی که انسان می گوید : چشم و گوش و زبان و دست و پای من فلان کار را می کنند .

در حقیقت مقصودش از «من» روح است ؛ زیرا روح به وسیله ی چشم می بیند ، به وسیله ی گوش می شنود ، به وسیله ی زبان تکلّم می کند ، به وسیله ی مغز درک می نماید ، به وسیله ی پا حرکت می کند و به وسیله ی دست کارهایی را انجام می دهد ، اگر این وسایل نباشد روح به تنهایی نمی تواند کاری انجام دهد .

امّا وقتی روح ارتباط و علاقه ی خود را با بدن قطع کند ، آن بدن بی حرکت می شود ، و باید دفن گردد ، و در قبر می پوسد و از بین می رود ، ولی این پوسیده شدن لطمه ای به روح او وارد نمی کند ، و روح هم چنان باقی می ماند و به صورت موجودی مستقل و اصیل به زندگی خود ادامه می دهد .

مثال هایی برای حقیقت مرگ و روح

در باره ی حقیقت مرگ نظرات مختلفی وجود دارد ، بسیاری از دانشمندان برای روشن کردن آن ، مثال های گوناگونی زده اند که در ادامه به چند نمونه از آن ها اشاره می شود .

1 - بدن و روح مانند کشتی و کشتی بان هستند ، جدایی ناخدا از کشتی ، ارتباط و علاقه ی او را از کشتی قطع می کند ، با این که حقیقت ناخدا غیر از کشتی است ، نیرویی که کشتی را اداره می کند و آن را از غرق شدن نجات می دهد

ص: 181

نیروی ناخداست ، روح هم نسبت به بدن همان علاقه را دارد ، و در حقیقت روح بدن را رهبری می کند همانند ناخدا در رهبری کردن کشتی ، و با جدا شدن روح ، بدن نابود می شود .

2 - روح به منزله ی نوری است در تاریکی بدن ، بدن با این نور از مجرای گوش می شنود ، از مجرای چشم می بیند ، با دهان و زبان سخن می گوید ، هم چنین حواس دیگر در بدن به برکت روح فعالیت دارند ، هرگاه این ارتباط و علاقه بریده شود نور از بدن قطع می شود .

پس حقیقت مرگ عبارت از بیرون رفتن نور از این محل و قرار گرفتن آن در جای دیگر است ، و با رفتن روح ، بدن تاریک می شود چنانچه پیش از دمیدن روح تاریک بوده است .

از این مثال ها فهمیده می شود که علاقه و ارتباط روح و بدن از باب حلول چیزی در چیز دیگری و مخلوط شدن چیزی به چیزی نمی باشد ؛ چرا که روح مجرّد است و خارج و داخل ندارد ، فقط علاقه به بدن دارد ، و مرگ موجب قطع علاقه از آن است .

خلاصه ی کلام این که با سپری شدن عمر و فرا رسیدن مرگ ، آنچه پایان می پذیرد حیات بدن است ، امّا روح باقی و برقرار می ماند ، و پس از مرگ به سرای دیگر منتقل می شود ، و در اقامت گاهی جدید با شرایطی نوین به حیات خود ادامه خواهد داد .

از این ملک روزی که دل بر کنم سراپرده در ملک دیگر زنم

پس این مملکت را نباشد زوال ز ملکی به ملکی بود انتقال

ص: 182

با توجه به آیات و روایات ، می توان گفت : حقیقت مرگ چیزی جز عوض کردن لباس نیست ، اگر شخص مومن باشد لباس کثیف و آلوده ی دنیوی را در می آورد و لباس تمیز و معطّر و پاکیزه می پوشد ، امّا اگر کافر باشد بر عکس است .

بنابر این مرگ جز برداشتن قید و بند مادّیت از دست و پا چیز دیگری نیست ، انسان آن قیود مادّیت را بر می دارد و به جای آن لباس لطیف برزخی می پوشد .

حقیقت مرگ از منظر روایات

تعبیرهایی که در روایات فراوان راجع به حقیقت مرگ آمده همگی حساب شده هستند ، در این جا به دو روایت اشاره می شود :

1 - از سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام روایت شده فرمود : «قِیلَ لاِءَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : صِفْ لَنَا الْمَوْتَ ، فَقَالَ : عَلَی الْخَبِیرِ سَقَطْتُمْ ، هُوَ أَحَدُ ثَلاثَةِ اُمُورٍ یَرِدُ عَلَیْهِ : إِمَّا بِشَارَةٌ بِنَعِیمِ الاْءَبَدِ ، وَإِمَّا بِشَارَةٌ بِعَذَابِ الاْءَبَدِ ، وَإِمَّا تَحْزِینٌ وَتَهْوِیلٌ وَأَمْرُهُ مُبْهَمٌ لا یَدْرِی مِنْ أَیِّ الْفِرَقِ هُوَ ، فَأَمَّا وَلِیُّنَا الْمُطِیعُ لاِءَمْرِنَا فَهُوَ الْمُبَشَّرُ بِنَعِیمِ الاْءَبَدِ ، وَأَمَّا عَدُوُّنَا الْمُخَالِفُ عَلَیْنَا فَهُوَ الْمُبَشَّرُ بِعَذَابِ الاْءَبَدِ .

وَأَمَّا الْمُبْهَمُ أَمْرُهُ الَّذِی لا یُدْرَی مَا حَالُهُ فَهُوَ الْمُوءْمِنُ الْمُسْرِفُ عَلَی نَفْسِهِ ، لا یَدْرِی مَا یَوءُولُ إِلَیْهِ حَالُهُ ، یَأْتِیهِ الْخَبَرُ مُبْهَما مَخُوفاً ثُمَّ لَنْ یُسَوِّیَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِأَعْدَائِنَا ، لَکِنْ یُخْرِجُهُ مِنَ النَّارِ بِشَفَاعَتِنَا ، فَاعْمَلُوا وَأَطِیعُوا ، لا تَتَّکِلُوا وَلا تَسْتَصْغِرُوا عُقُوبَةَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ؛ فَإِنَّ مِنَ الْمُسْرِفِینَ مَنْ لا تَلْحَقُهُ شَفَاعَتُنَا إِلاّ بَعْدَ عَذَابِ ثَلاثِمِائَةِ أَلْفِ سَنَةٍ» .

به محضر امیر المومنین علیه السلام عرض شد : مرگ را برای ما توصیف کن ، حضرت فرمود : از

ص: 183

انسان آگاه و از خوب کسی پرسیدید و با مرد آگاهی رو برو شده اید ، مرگ یکی از سه امری است که بر شخص وارد می شود : یا بشارت و نوید به نعمت های جاودان است ، و یا بشارت است به عذاب همیشگی ، و یا اندوهگین نمودن و ترسانیدن است ، و کار شخص محتضر مبهم می باشد و نمی داند جزو کدام یک از این گروه خواهد بود .

امّا انسانی که دوست دار و مطیع ما باشد (ولایت اهل بیت علیهم السلام را قبول داشته باشد ، مطیع امر اهل بیت باشد) به نعمت های جاودان بشارت و نوید داده شده است (و مرگ او مساوی است با بشارت ابدی) ، امّا کسی که دشمن ما و مخالف امر ما باشد بشارت عذاب ابدی به او داده شد (و مرگ برایش مساوی است با مژده ی عذاب ابدی)، وامّا آن کس که وضعش معلوم نیست و نمی داند سرانجامش چه خواهد شد ، مومنی است که به خودش ستم و اسراف نموده و گناه کرده است ، و نمی داند سرانجامش به کجا خواهد کشید ، (یعنی نمی داند که خداوند گناهش را می آمرزد که مژده ی نعیم ابد را داشته باشد ، یا این گناه او را در جهنم جاودانه خواهد کرد ؟) ، خبر مبهم و ترسناکی به او می رسد ، ولی خداوند هرگز او را با دشمنان ما برابر نخواهد کرد ، و به شفاعت ما او را از جهنّم بیرون می آورد .

پس کار نیک انجام دهید و از خدای متعال اطاعت کنید ، و اعتماد نکنید و مطمئن نباشید (که اهل نجات هستید) ، و عقوبت خداوند عزّ و جلّ را کوچک و ناچیز مشمارید ؛ زیرا بعضی از گنه کاران هستند که شفاعت ما به آن ها نمی رسد مگر بعد از سیصد هزار سال که در عذاب بودند(1)

ص: 184


1- اعتقادات امامیه ی شیخ صدوق ج 1 ص 51 ، معانی الاخبار ص 288 حدیث 2 ، نوادر الاخبار فیض کاشانی ص 313 و 314 ، بحار الانوار ج 6 ص 153 و 154 حدیث 9 ، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 398 حدیث 219 و ج 4 ص 492 و 493 حدیث 77 .

2 - از وجو مقدّس امام حسن مجتبی علیه السلام سوال شده : این مرگ که مردم نسبت به آن جاهل هستند و نمی شناسند چیست ؟

حضرت فرمودند : «أَعْظَمُ سُرُورٍ یَرِدُ عَلَی الْمُوءْمِنِینَ إِذْ نُقِلُوا عَنْ دَارِ النَّکَدِ إِلَی نَعِیمِ الاْءَبَدِ ، وَأَعْظَمُ ثُبُورٍ یَرِدُ عَلَی الْکَافِرِینَ إِذْ نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ إِلَی نَارٍ لا تَبِیدُ وَلا تَنْفَدُ» .

بزرگ ترین شادمانی است که بر مومنین وارد می شود ؛ زیرا از سرای رنج و زحمت دنیا به نعمت های جاودان آخرت منتقل می گردند ، و یا بزرگ ترین هلاکتی است که بر کافران وارد می شود ؛ چون که از بهشت خودشان (که دنیا است) به عذاب و جهنّمی منتقل می شوند که نه نابودی دارد و نه پایانی(1)

توجّه : ممکن است گفته شود : مرگ یک امر تدریجی است ، از آن روزی که متولّد می شود مرگ به سراغ او می آید منتها لحظه ی آخر تمام می شود ، این مرگ آغازش هنگام تولد است ، این پرنده ای که از تخم بیرون می آید 24 ساعت یا دو شبانه روز باید نوک بزند این پوسته را بشکند و از این پوسته خارج شود ، بشر بیست یا سی یا نود سال بر این پوسته ی حیات خود نوک می زند ، و با دندان های خود این ریسمان حیات و زندگی را می جود تا وقتی که این ریسمان قطع شود و این پوسته بشکند حیات به آخر می رسد و مرگ تمام می شود .

ص: 185


1- اعتقادات امامیه ی شیخ صدوق ج 1 ص 52 ، معانی الاخبار ص 288 حدیث 3 ، نوادر الاخبار فیض کاشانی ص 314 ، بحار الانوار ج 6 ص 154 ذیل حدیث 9 .

در روایتی از مولای متّقیان امیر مومنان حضرت علی علیه السلام چنین آمده : «نَفَسُ الْمَرْأِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ» نفس های انسان گام های او به سوی مرگ است(1)

هر دم از عمر می رود نفسی چون نگه می کنی نمانده بسی

ای که پنجاه رفته در خوابی مگر این پنج روزه دریابی

عمر برف است و آفتاب تموز اندکی مانده خواجه غرّه هنوز

خداوند متعال در آیه ی بعد می فرماید : «وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَاللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ» ولی آنان هرگز تمنای مرگ نمی کنند ؛ به خاطر اعمالی که از پیش فرستاده اند ، و خداوند ظالمان را به خوبی می شناسد .

یعنی به خاطر اعمال و رفتار ناپسندی که انجام دادند هرگز آرزوی مرگ نمی کنند ، بلکه از آن می ترسند .

جهت چهارم : علل ترس از مرگ
1 - اعمال و رفتار بد خود انسان

همان طوری که در آیه ی کریمه اشاره شد ، یکی از علل ترس از مرگ اعمال بد انسان است ، و در آیه ی مبارکه ی دیگر می فرماید :

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدا بَعیدا وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَوءُفٌ بِالْعِبَادِ»(2)

ص: 186


1- نهج البلاغه حکمت 74 ، تصنیف غرر الحکم ص 165 حدیث 3217 .
2- سوره ی آل عمران آیه ی 30 .

روزی که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده ، حاضر می بیند و آرزو می کند میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده ، فاصله ی زمانیِ زیادی باشد ، خداوند شما را از (نافرمانی) خودش بر حذر می دارد ، و (در عین حال) خدای متعال نسبت به همه ی بندگان مهربان است .

مسلمانان و پیروان توحید هر چند به مرگ و معاد ایمان و اعتقاد دارند ولی به خاطر اعمال ناپسندی که انجام می دهند ، از جزا و کیفر اعمال خود می ترسند ، این مطلب می تواند یکی از مصادیقِ آیه ی مورد بحث باشد که می فرماید : «وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِم» ولی آنان هرگز تمنای مرگ نمی کنند ؛ به خاطر اعمالی که از پیش فرستاده اند .

در حدیثی آمده : شخصی از سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام پرسید : چرا مردن را خوش نداریم و دوست نداریم بمیریم ؟ حضرت فرمودند :

«لِأَنَّکُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتَکُمْ وَعَمَّرْتُمْ دُنْیَاکُمْ ؛ وَأَنْتُمْ تَکْرَهُونَ النُّقْلَةَ مِنَ الْعُمْرَانِ إِلَی الْخَرَابِ » .

چون که شما (با اعمال بد) آخرت خود را خراب کردید و دنیای تان را آباد

نمودید ، از این جهت خوش ندارید از جای آباد به مکان خراب منتقل شوید(1)

و در کتب معتبر از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام نقل شده فرمود : «جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ : یَا أَبَاذَرٍّ ! مَا لَنَا نَکْرَهُ الْمَوْتَ

ص: 187


1- معانی الاخبار ص 390 ضمن حدیث 29 ، بحار الانوار ج 6 ص 129 ضمن حدیث 18 و ج 44 ص 110 ضمن حدیث 1 .

فَقَالَ : لِأَنَّکُمْ عَمَّرْتُمُ الدُّنْیَا وَأَخْرَبْتُمُ الاْآخِرَةَ ، فَتَکْرَهُونَ أَنْ تُنْقَلُوا مِنْ عُمْرَانٍ إِلَی خَرَابٍ ، فَقَالَ لَهُ : فَکَیْفَ تَرَی قُدُومَنَا عَلَی اللَّهِ ؟ فَقَالَ : أَمَّا الْمُحْسِنُ مِنْکُمْ فَکَالْغَائِبِ یَقْدَمُ عَلَی أَهْلِهِ ، وَأَمَّا الْمُسِیءُ مِنْکُمْ فَکَالاْآبِقِ یَرِدُ عَلَی مَوْلاهُ» .

مردی نزد ابوذر آمد و گفت : ای ابا ذر ! سبب چیست که ما مرگ را خوش نداریم ؟ فرمود : زیرا شما دنیای خود را آباد و آخرت خویش را خراب کرده اید ، پس خوش ندارید از محل آباد به جای خراب بروید .

آن شخص پرسید : ورود ما را بر خدای متعال چگونه می بینی (یعنی انتقال ما از عالم دنیا به عالم آخرت چگونه است) ؟ فرمود : امّا نیکوکار از شما مانند مسافر و غایبی است که از اهل و عیالش پنهان و در مسافرت است ، بعد از آن بر اهلش وارد می شود ، و امّا گنه کار مانند بنده ی فراری است که از مولای خود گریخته و به سوی مولایش برگردد(1)

حدیث دیگری از امام پنجم باقر العلوم علیه السلام و رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام نقل شده فرمودند :

«مَلَکٌ یُنَادِی کُلَّ یَوْمٍ ابْنَ آدَمَ ! لِدْ لِلْمَوْتِ وَاجْمَعْ لِلْفَنَاءِ وَابْنِ لِلْخَرَابِ» .

فرشته ای هر روز فریاد می زند ای فرزند آدم ! برای مردن متولد شوید ، و برای فنا و نابودی جمع کنید ، و برای ویرانی و خراب شدن خانه بسازید(2)

ص: 188


1- کافی ج 2 ص 458 حدیث 20 ، اعتقادات امامیه ی شیخ صدوق ج 1 ص 57 ، ارشاد القلوب دیلمی ج 1 ص 182 و 183 ، جامع الاخبار ص 167 .
2- کتاب زهد حسین بن سعید اهوازی ص 78 حدیث 209 ، قرب الاسناد ص 39 ضمن حدیث 125 ، اختصاص شیخ مفید ص 234 ، کافی ج 2 ص 131 حدیث 14 و در ج 3 ص 255 حدیث 19 همین حدیث را با اندکی اختلاف نقل شده است ، مشکاة الانوار ص 305 ، وافی فیض کاشانی ج 4 ص 393 حدیث 2179 ، بحار الانوار ج 71 ص 266 حدیث 11 .
2 - به خاطر زن و فرزندان

بسیاری از انسان ها به خاطر زن و فرزندان شان و این که آن ها کسی را ندارند تا خرج و روزی شان را بدهد ، از مرگ می ترسند ، امّا کسی که اعتقاد قلبی داشته باشد که خدای منان روزی دهنده است ، در این صورت تمام همّ و غمّش زن و بچه هایش نیست ؛ چون باور قلبی دارد که روزی رسان خدای متعال است .

وقتی به آیات قرآن کریم مراجعه می کنیم تعابیر مختلفی راجع به روزی رسان بودن ذات اقدس حق مشاهده می شود که به عنوان نمونه چند مورد ذکر می شود :

1 - «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ»(1) همانا روزی دهنده ی خلق تنها خدای متعال است که صاحب قوّت و قدرت ابدی می باشد .

2 - «وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(2) و خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی می دهد (و از مواهب بی انتهای خویش بهره مند می سازد) .

3 - «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الاْءَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا»(3) هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر این که روزی او بر خدای متعال است .

ص: 189


1- سوره ی ذاریات آیه ی 58 .
2- سوره ی بقره آیه ی 212 و سوره ی نور آیه ی 38 ، نظیر همین آیه ی مبارکه در سوره ی آل عمران آیه ی 37 آمده : «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ» .
3- سوره ی هود آیه ی 6 .

4 - «اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ»(1)خدا روزی را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) وسیع ، و برای هر کس بخواهد (و مصلحت بداند) تنگ قرار می دهد .

در روایتی از ابو عبد اللّه امام جعفر صادق علیه السلام راجع به داود پیامبر علیه السلام نقل شده که فرمودند :

«إِنَّ دَاوُدَ لَمَّا وَقَفَ الْمَوْقِفَ بِعَرَفَةَ نَظَرَ إِلَی النَّاسِ وَکَثْرَتِهِمْ ، فَصَعِدَ الْجَبَلَ فَأَقْبَلَ یَدْعُو ، فَلَمَّا قَضَی نُسُکَهُ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ لَهُ : یَا دَاوُدُ ! یَقُولُ لَکَ رَبُّکَ : لِمَ صَعِدْتَ الْجَبَلَ ؟ ظَنَنْتَ أَنَّهُ یَخْفَی عَلَیَّ صَوْتُ مَنْ صَوَّتَ ؟ ثُمَّ مَضَی بِهِ إِلَی الْبَحْرِ إِلَی جُدَّةَ ، فَرَسَبَ بِهِ فِی الْمَاءِ مَسِیرَةَ أَرْبَعِینَ صَبَاحا فِی الْبَرِّ ، فَإِذَا صَخْرَةٌ فَفَلَقَهَا ، فَإِذَا فِیهَا دُودَةٌ ، فَقَالَ لَهُ : یَا دَاوُدُ ! یَقُولُ لَکَ رَبُّکَ : أَنَا أَسْمَعُ صَوْتَ هَذِهِ فِی بَطْنِ هَذِهِ الصَّخْرَةِ فِی قَعْرِ هَذَا الْبَحْرِ ، فَظَنَنْتَ أَنَّهُ یَخْفَی عَلَیَّ صَوْتُ مَنْ صَوَّتَ » .

هنگامی که حضرت داود علیه السلام در عرفات توقّف کرد و به مردم نگاه نمود ، و از کثرت تعداد آن ها آگاه شد ، به بالای کوه عرفات رفت و شروع به دعا و مناجات نمود ، وقتی که مراسمش را تمام کرد ، جبرئیل بر او نازل شد و گفت : ای داود ! پروردگارت می فرماید : چرا بالای کوه رفتی (و مناجات نمودی) ؟ گمان کردی صدای کسی را در میان صدای این جمعیّت نمی شنوم ؟

سپس جناب جبرئیل حضرت داود را از آن جا با خود به کنار دریای جُدّه برد و

ص: 190


1- سوره ی رعد آیه ی 26 .

با او به داخل دریا فرو رفت ، و به مدّت چهل روز در آب سیر کردند ، در آن جا به یک صخره و سنگی رسیدند ، جبرئیل آن سنگ را گشود و در میان آن کرمی را به داود نشان داد و به او گفت : ای داود ! پروردگارت می فرماید : من صدای این کرم را که در میان این سنگ و در ژرفای این دریا قرار گرفته می شنوم ، پس تو گمان کردی صدای کسی که مرا بخواند بر من مخفی می ماند و آن را نمی شنوم !(1)

نظیر همین ماجرا در رابطه با حضرت سلیمان پیامبر علیه السلام روایت شده که حضرت سلیمان علیه السلام در کنار دریایی نشسته بود ، مورچه ای را دید دانه ی گندمی را برداشته و به سوی دریا می رود ، حضرت سلیمان علیه السلام به او نگاه کرد تا به آب رسید ، ناگهان قورباغه ای سر بیرون آورد و دهانش را باز کرد و آن مورچه داخل دهان او شد ، و قورباغه ساعتی طولانی به آب فرو رفت ، و جناب سلیمان با تعجّب در این باره فکر می کرد ، سپس از آب بیرون آمد و دهانش را باز کرد و مورچه از دهانش خارج شد در حالی که آن دانه ی گندم همراهش نبود .

حضرت سلیمان او را خواست و از حال و کار و مکانش جویا شد ، مورچه عرض کرد : ای پیامبر خدا ! در قعر این دریا که ملاحظه می کنید صخره ای تو خالی وجود دارد که در وسط آن کرم نابینایی است که خدا همان جا او را خلق کرده است ، و آن کرم توانایی آن را ندارد که از آن جا بیرون رود و معاش و روزی

ص: 191


1- کافی ج 4 ص 214 حدیث 11 ، قصص الانبیای جزایری ص 341 ، وافی فیض کاشانی ج 12 ص 162 و 163 حدیث 11708 ، مرآة العقول ج 17 ص 54 حدیث 11 ، بحار الانوار ج 14 ص 16 حدیث 27 .

خود را بجوید ، و خداوند مرا متصدّی روزی او قرار داده ، و من روزی او را حمل می کنم ، و خدای منزّه و بلند مرتبه این قورباغه را مسخّر ساخته است مرا حمل کند ، و لذا آب در دهانش به من ضرری نمی رساند ، و دهانش را به سوراخ آن سنگ می گذارد و من از آن وارد می شوم و روزی کرم را به او می رسانم ، و زمانی که روزی او را رساندم از همان سوراخ خارج می شوم و به دهان آن قورباغه وارد می شوم ، و او مرا از دریا بیرون می آورد .

حضرت سلیمان علیه السلام فرمود : آیا از آن کرم تسبیحی شنیده ای ؟ مورچه عرض کرد : بلی ، او (در تسبیح خود) می گوید : ای کسی که در داخل این سنگ در عمق این دریا روزی مرا فراموش نمی کنی ! به فضل و رحمتت سوگند که بندگان مومن خود را فراموش نکن(1)

ص: 192


1- «أَنَّ سُلَیْمَانَ علیه السلام کَانَ جَالِسا عَلَی شَاطِئِ بَحْرٍ ، فَبَصُرَ بِنَمْلَةٍ تَحْمِلُ حَبَّةَ قَمْحٍ تَذْهَبُ بِهَا نَحْوَ الْبَحْرِ ، فَجَعَلَ سُلَیْمَانُ یَنْظُرُ إِلَیْهَا حَتَّی بَلَغَتِ الْمَاءَ ، فَإِذَا بِضِفْدِعَةٍ قَدْ أَخْرَجَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْمَاءِ فَفَتَحَتْ فَاهَا فَدَخَلَتِ النَّمْلَةُ فَاهَا وَغَاصَتِ الضِّفْدِعَةُ فی الْبَحْرِ سَاعَةً طَوِیلَةً وَسُلَیْمَانُ علیه السلام یَتَفَکَّرُ فی ذَلِکَ مُتَعَجِّبا ، ثُمَّ إِنَّهَا خَرَجَتْ مِنَ الْمَاءِ وَفَتَحَتْ فَاهَا فَخَرَجَتِ النَّمْلَةُ مِنْ فیهَا وَلَمْ تَکُنْ مَعَهَا الْحَبَّةُ ، فَدَعَاهَا سُلَیْمَانُ علیه السلام وَسَأَلَهَا عَنْ حَالِهَا وَشَأْنِهَا وَأَیْنَ کَانَتْ ؟ فَقَالَتْ : یَا نَبِیَّ اللَّهِ ! إِنَّ فی قَعْرِ هَذَا الْبَحْرِ الَّذی تَرَاهُ صَخْرَةٌ مُجَوَّفَةٌ ، وَفِی جَوْفِهَا دُودَةٌ عَمْیَاءُ ، وَقَدْ خَلَقَهَا اللَّهُ تَعَالَی هُنَاکَ ، فَلا تَقْدِرُ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا لِطَلَبِ مَعَاشِهَا ، وَقَدْ وَکَّلَنِیَ اللَّهُ بِرِزْقِهَا ، فَأَنَا أَحْمِلُ رِزْقَهَا ، وَسَخَّرَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی هَذِهِ الضِّفْدِعَةَ لِتَحْمِلَنِی ، فَلا یَضُرَّنِی الْمَاءُ فی فِیهَا ، وَتَضَعُ فَاهَا عَلَی ثَقْبِ الصَّخْرَةِ فَاُوصِلُهَا ، ثُمَّ إِذَا أَوْصَلْتُ رِزْقَهَا إِلَیْهَا خَرَجْتُ مِنْ ثَقْبِ الصَّخْرَةِ إِلَی فِیهَا ، فَتُخْرِجُنِی مِنَ الْبَحْرِ ، قَالَ سُلَیْمَانُ : وَهَلْ سَمِعْتَ لَهَا مِنْ تَسْبِیحَةٍ ؟ قَالَتْ : نَعَمْ ، تَقُولُ : یَا مَنْ لا یَنْسَانِی فی جَوْفِ هَذِهِ الصَّخْرَةِ تَحْتَ هَذِهِ اللُّجَّةِ بِرِزْقِکَ ، لا تَنْسَ عِبَادَکَ الْمُوءْمِنِینَ بِفَضْلِکَ» . دعوات راوندی ص 115 و 116 حدیث 264 ، بحار الانوار ج 14 ص 97 و 98 حدیث 4 و ج 103 ص 36 حدیث 76 ، قصص الانبیای جزایری ص 372

آن شاعر چه زیبا سروده :

غم روزی مخور بر هم مزن اوراق دفتر را که قبل از طفل ایزد پر کند پستان مادر رابکر بن صالح می گوید : به محضر مبارک امام کاظم علیه السلام نامه ای نوشتم و عرض کردم : من پنج سال است که از بچه دار شدن اجتناب می کنم ، و دلیلش آن است که همسرم از این کار کراهت دارد و می گوید : پرورش آنان به خاطر فقر و ناداری برای ما مشکل است ، نظر شما در این زمینه چیست ؟

امام هفتم علیه السلام در جواب نوشتند : «اُطْلُبِ الْوَلَدَ ؛ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَرْزُقُهُمْ» طلب فرزند کن که خداوند عزّ و جلّ روزی آنان را می دهد(1)

بر سر هر لقمه بنوشته خدا این نصیب است بر فلان شه یا گدا

رو توکل کن مشو بی پا و دست رزق تو بر تو ز تو عاشق تر است

بر سر هر دانه بنوشته عیان کان بود رزق فلان بن فلان

کسی که ولی و دوست خدای متعال باشد نه تنها غم روزی بازماندگانش را نمی خورد ، بلکه خدای سبحان را روزی رسان می داند و از مرگ هم نمی ترسد ، بلکه مشتاق آن است تا به وصال و لقای حق برسد .

از مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام نقل شده فرمودند :

«لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ قَبْضَ رُوحِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام هَبَطَ إِلَیْهِ مَلَکُ الْمَوْتِ

ص: 193


1- کافی ج 6 ص 3 حدیث 7 ، وافی فیض کاشانی ج 23 ص 1293 حدیث 23249 ، وسائل الشیعه ج 21 ص 360 حدیث 27301 .

فَقَالَ : السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِبْرَاهِیمُ ! فَقَالَ : وَعَلَیْکَ السَّلامُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ ! أَ دَاعٍ أَمْ نَاعٍ ؟ قَالَ : بَلْ نَاعٍ یَا إِبْرَاهِیمُ ! فَأَجِبْ ، فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ : هَلْ رَأَیْتَ خَلِیلاً یُمِیتُ خَلِیلَهُ ؟ قَالَ : فَرَجَعَ مَلَکُ الْمَوْتِ حَتَّی وَقَفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلالُهُ فَقَالَ : إِلَهِی ! قَدْ سَمِعْتَ مَا قَالَ خَلِیلُکَ إِبْرَاهِیمُ ، فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ : یَا مَلَکَ الْمَوْتِ ! اذْهَبْ إِلَیْهِ فَقُلْ لَهُ : هَلْ رَأَیْتَ حَبِیبا یَکْرَهُ لِقَاءَ حَبِیبِهِ ؛ إِنَّ الْحَبِیبَ یُحِبُّ لِقَاءَ حَبِیبِهِ» .

وقتی که خداوند عزّ و جلّ اراده کرد روح حضرت ابراهیم علیه السلام را قبض کند و بگیرد ، ملک الموت را به سویش فرستاد ، عزرائیل رفت و به ابراهیم سلام کرد و ابراهیم هم جواب سلام او را داد و فرمود : برای دعوت آمده ای یا جهت قبض روح من ؟ عزرائیل گفت : برای قبض روح آمدم و باید دعوت حق را اجابت کنی ، ابراهیم گفت : آیا دیده ای که دوستی دوست خود رابمیراند ؟ عزرائیل برگشت و به درگاه الهی عرض کرد : خداوندا ! آنچه را که دوستت ابراهیم گفت شنیدی ، خدای با عزّت و جلال فرمود : برگرد و به او بگو : آیا دوست از دیدار دوستش دوری می کند ؟ به راستی که هر دوستی خواهان و دوست دار ملاقات دوستش است(1)

اگر انسان عاشق کسی باشد برای رسیدن به معشوقش خواب ندارد ، چه زیبا سروده آن شاعر شیرین سخن :

ص: 194


1- علل الشرائع ج 1 ص 36 و 37 حدیث 9 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 2 ص 488 ، قصص الانبیای راوندی ص 114 ، بحار الانوار ج 6 ص 127 حدیث 8 ، قصص الانبیای جزایری ص 118 ، مستدرک الوسائل ج 2 ص 94 و 95 حدیث 1517 .

عَجَبا لِلْمُحِبِّ کَیْفَ یَنَامُ کُلُّ نَوْمٍ عَلَی الْمُحِبِّ حَرَامٌ

شگفتا ! عاشق چگونه می خوابد در حالی که خواب بر عاشق حرام است .

خواب که سهل و آسان است بلکه عاشق واقعی تمنّای مرگ می کند تا به معشوقش برسد ؛ چون که پس از مرگ وصال معشوق است(1)

3 - جهل و نادانی

یکی از علّت های ترس از مرگ این است که نمی داند مرگ چیست ؟ آیا مرگ فنا و نابودی است یا خارج شدن از این بدن و وارد شدن در زندگی دیگری ؟ و غالبا انسان های معمولی هیچ کدام از آن ها را درک نمی کنند .

این مدّعیان در طلبش بی خبرانند وان را که خبر شد خبری باز نیامد

شاعری دیگر گفت :

قدم ها مومی هست و راه تفته خدا می داند و آن کس که رفته

امیر المومنین حضرت علی علیه السلام فرمودند : «النَّاسُ أَعْدَاءٌ لِمَا جَهِلُوا» مردم دشمن چیزی هستند که آن را نمی دانند(2)

و در روایت دیگر فرمود : «الْمَرْأُ عَدُوُّ مَا جَهِلَ» آدمی دشمن آن چیزی است که نمی داند(3)

انسان چون نمی داند مرگ فنا است یا انتقال از یک مرحله به مرحله ی دیگر در سیر تکاملی او ، و این که نمی داند پس از مرگ چه چیزی بر سرش

ص: 195


1- لوامع صاحبقرانی ج 5 ص 237 ، کتاب معارف محقّق ترمذی ص 71
2- اختصاص شیخ مفید ص 245 ، تصنیف غرر الحکم ص 66 حدیث 869
3- تصنیف غرر الحکم ص 74 حدیث 1142

خواهد آمد ؟ در نتیجه آینده برای انسان تاریک است ، لهذا از تاریکی می ترسد ؛ چون نمی داند در تاریکی چیست ؟ مثلاً از دریا و اعماق دریا وحشت دارد ؛ چون نمی داند در اعماق دریا چیست ؟ و از اعماق زمین وحشت دارد ؛ زیرا نمی داند در اعماق زمین چه می گذرد ؟ از مرگ و پس از مرگ می ترسد ؛ برای این که اطّلاعی از آن ندارد .

از جهت دیگر این که انسان از مرگ می ترسد برای این است که ایمان به آخرت و اعتقاد به سرای دیگر ندارد ، چنین شخصی مرگ را فنا می داند ، لذا از فانی شدن می گریزد و می ترسد ، و این یک امر طبیعی است که هر انسان زنده ای از فنا به سوی بقا بگریزد .

وقتی انسان نسبت به مرگ جاهل باشد و نداند چیست ، از آن می ترسد ، مثلاً بعضی ها از سفر می ترسند ؛ چرا که نمی دانند در آن سفر چه حوادث و اتّفاقات و مسایلی در انتظار آن ها است ، یا این که بعضی ها از بی هوشی می ترسند و می گویند : مرا بی هوش نکنید ؛ زیرا نمی داند در بی هوشی چه اتّفاقی رخ می دهد.

پس یکی از علّت های ترس از مرگ جهل است ، آن هایی که مرگ را می شناسند و عامل به اعمال صالح می باشند ، مشتاق دیدار مرگ هستند .

بر فرض که ما مرگ را شناختیم ، حالا یک حقیقتی را در نظر خودمان مجسّم کردیم ، و در زیارت آل یاسین هر روز خواندیم : «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ ، وَالْمِیزَانَ حَقٌّ ، وَالْحَشْرَ حَقُّ ، وَالْحِسَابَ حَقُّ ، وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ حَقٌّ»(1)

ص: 196


1- خدایا ! گواهی می دهم که مرگ و میزان و محشور شدن در قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنّم همه حق هستند

بعد از آن که همه ی این ها را خواندیم و فهمیدیم و شناختیم و در جان ما رسوخ کرده ، آیا پس از مرگ چه اتّفاقی رخ می دهد ؟

معمولاً انسان ها نمی دانند پس از مرگ چه وقایعی رخ می دهد ، لذا از آن می ترسند ، ولی اولیای الهی نه تنها از آن نمی ترسند بلکه به استقبال آن می روند وعاشق آن هستند .

هنگامی که آیات مربوط به قیامت و سختی ها و مشکلات آن را می خوانیم می فرماید :

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُمْ بِسُکَارَی وَلکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدیدٌ»(1)

ای مردم ! از (عذاب) پروردگارتان بترسید که زلزله ی رستاخیز امر عظیمی است ، روزی که آن را می بینید (آن چنان وحشت سراپای همه را فرامی گیرد که) هر مادر شیردهی کودک شیرخوارش را فراموش می کند ، و هر بارداری جنین خود را بر زمین می نهد ، و مردم را مست می بینی در حالی که مست نیستند ولی عذاب خداوند شدید است .

وقتی سرگذشت بعد از مرگ را نمی دانیم جای ترس است ، این چیزی است که همه ی اولیای الهی را به خوف و ترس وا می دارد ، لذا از امیر المومنین حضرت علی علیه السلام نقل شده وقتی به یاد قیامت می افتاد آه می کشید و می فرمود :

ص: 197


1- سوره ی حج آیات 1 و 2 .

«آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَطُولِ الطَّرِیقِ وَبُعْدِ السَّفَرِ وَعَظِیمِ الْمَوْرِدِ » .

آه از کمی زاد و توشه و طولانی بودن راه و دوری سفر و سختی و عظمت مقصد و منزلگاه(1)

و حضرت سیّد الساجدین امام زین العابدین علیه السلام در دعای ابو حمزه ی ثمالی به درگاه الهی این گونه زمزمه می کند :

«وَأَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَی نَفْسِی ؛ فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَالاْآمَالِ عُمْرِی ، وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِی ، فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالاً مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَی مِثْلِ حَالِی إِلَی قَبْرِی لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَلَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی ؟ وَمَا لِی لا أَبْکِی وَلا أَدْرِی إِلَی مَا یَکُونُ مَصِیرِی ؟ وَأَرَی نَفْسِی تُخَادِعُنِی ، وَأَیَّامِی تُخَاتِلُنِی ، وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَرَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ .

فَمَا لِی لا أَبْکِی ؟ أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی ، أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی ، أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی ، أَبْکِی لِسُوءَالِ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ إِیَّایَ ، أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَانا ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَی ظَهْرِی ، أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَاُخْرَی عَنْ شِمَالِی ، إِذِ الْخَلائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی ، لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ، وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ ، وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ وَذِلَّةٌ»

بار خدایا ! مرا بر گریه بر خویشتن کمک و یاری کن ، من عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوهای باطل از بین برده و نابود ساختم ، و اینک به جایگاه

ص: 198


1- نهج البلاغه حکمت 77 .

ناامیدان از خیر و صلاح فرود آمده ام ، پس بد حال تر از من کیست ؟ اگر من با چنین حالی به قبرم وارد شوم ، قبری که آن را برای خواب آماده نساخته ام ، و برای آرمیدن با کار نیک فرش ننموده ام .

و مرا چه شده که گریه نکنم و حال آن که نمی دانم به چه سرنوشتی دچار می گردم و بازگشت من به جانب چه خواهد بود ؟ من نفس خود را چنان می بینم که با من نیرنگ می زند ، و روزگارم را مشاهده می کنم که مرا فریب می دهد در حالی که بال های مرگ بر سرم گسترده شد و به حرکت درآمده است .

پس مرا چه شده که گریه نکنم ؟ گریه می کنم برای بیرون رفتن جان از بدنم ، گریه می کنم برای تاریکی قبرم ، گریه می کنم برای تنگی لحدم ، گریه می کنم برای سوال نکیر و منکر از من ، گریه می کنم برای بیرون آمدنم از قبر برهنه و خوار در حالی که بار سنگینی را بر دوش می کشم .

یک بار از طرف راست و بار دیگر از جانب چپم نگاه می کنم هنگامی که خلایق در کاری غیر از کار من هستند ، برای هرکسی از آنان در آن روز کاری است که او را به خود مشغول کرده است ، چهره هایی در آن روز روشن و خندان و خوشحالند ، و چهره های دیگری در آن روز هستند که بر آن ها غبار بد فرجامی نشسته ، و سیاهی و خواری آن ها را پوشانده و فرا گرفته است(1)وقتی بزرگان دینی و معصومین علیهم السلام مانند امیر المومنین علیه السلام برای حالات قیامت گریه می کنند و آه می کشند ، و سیّد الساجدین امام سجاد علیه السلام گریه می کند ،

ص: 199


1- مفاتیح الجنان بخشی از دعای ابو حمزه ی ثمالی .

انسان های معمولی باید چکار کنند ؟ آیا جای ترس و وحشت نیست ؟

جایی که عقاب پر بریزد از پشه ی لاغری چه خیزد

خلاصه ی کلام این که انسان معتقد به ذات لایزال الهی ، و این که همه چیز در این عالم تحت نظر خدای متعال است ، و روزی تمام موجودات در دست قدرت او می باشد ، نه تنها از مرگ هراسی ندارد ، بلکه عاشق مرگ و مشتاق دیدار اولیای الهی و بهشت موعود است .

جهت پنجم : راه فراری از مرگ نیست

خداوند متعال در آیه ی مبارکه ی بعد می فرماید : «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ»(1) بگو : این مرگی که از آن فرار می کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد .

در آیات دیگر قرآن کریم تعابیر مختلفی از مرگ وجود دارد ، و این که هیچ راه گریزی از آن نیست ، مثلاً در سوره ی مبارکه ی منافقون می فرماید :

«لَنْ یُوءَخِّرَ اللَّهُ نَفْسا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا»(2) خداوند هرگز مرگ کسی را هنگامی که اجلش فرا رسد به تاخیر نمی اندازد .

و در چند آیه از قرآن مجید این تعبیر آمده : «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»(3) هر کسی مرگ را می چشد .

ص: 200


1- سوره ی جمعه آیه ی 8 .
2- سوره ی منافقون آیه ی 11 .
3- سوره ی آل عمران آیه ی 185 ، این قسمت از آیه در سوره ی انبیا آیه ی 35 و سوره ی عنکبوت آیه ی 57 هم آمده است .

پس باید برای روز ملاقات آن هم قبل از رسیدن آن روز فکر کرد و چاره ای نمود ، علاوه بر این آیه ی مبارکه ، در آیه ی شریفه ی دیگر می فرماید : «لِکُلِّ اُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ»(1)برای هر قوم و جمعیّتی زمان و سرآمد (معیّنی) است ، و هنگامی که سرآمد آن ها فرا رسد نه ساعتی از آن تاخیر می کنند و نه بر آن پیشی می گیرند .

در شعری که منسوب است به مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام چنین آمده :

أَیُّ یَوْمَیَ مِنَ الْمَوْتِ أَفِرُّ یَوْمَ مَا قُدِّرَ أَوْ یَوْمَ قُدِرَ

یَوْمَ مَا قُدِّرَ لَمْ أَخْشَ الرَّدَی وَإِذَا قُدِّرَ لَمْ یُغْنِ الْحَذَرُ

در کدام یک از دو روز خود از مرگ فرار کنم ؟ روزی که مقدّر نشده یا روزی که مقدّر شده بمیرم ، روزی که مقدّر نشده از هلاکت نمی ترسم ، و چون مقدّر شده باشد بمیرم فرار کردن فایده ندارد(2)

حضرت علی بن موسی الرضا ثامن الحجج علیه السلام از پدر بزرگوارش موسی بن جعفر علیه السلام و آن جناب از پدر گرامیش جعفر بن محمد علیه السلام و ایشان از پدر ارجمندش امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت در ذیل آیه ی شریفه ی 14 از سوره ی مبارکه ی سبا(3)فرمود :

ص: 201


1- سوره ی اعراف آیه ی 34 ، نظیر این آیه در سوره ی مبارکه ی یونس آیه ی 49 آمده است .
2- دیوان منسوب به امیر المومنین علیه السلام ص 193 ، توحید شیخ صدوق 375 ذیل حدیث 19 ، مناقب آل ابی طالب ابن شهرآشوب ج 3 ص 298 ، بحار الانوار ج 42 ص 58 ذیل حدیث 1 .
3- «فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الاْءَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهینِ» (با این همه جلال و شکوه سلیمان) هنگامی که مرگ را بر او مقرّر داشتیم ، کسی آن ها را از مرگ او آگاه نساخت مگر جنبنده ی زمین (موریانه) که عصای او را می خورد (تا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد) ، هنگامی که بر زمین افتاد جنّیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقی نمی ماندند .

روزی حضرت سلیمان بن داود علیه السلام به یاران خود فرمود : خداوند تبارک و تعالی پادشاهی ای به من بخشیده است که برای هیچ کس پس از من شایسته نیست ، باد و انس و جنّ و پرندگان و وحوش همگی را مسخّر من کرده است ، و زبان پرندگان را به من آموخته ، و از هر چیزی به من عطا فرموده است ، ولی با وجود تمام این سلطنت و قدرت ، یک روز تا شام سرور و شادی من به اتمام نرسیده است ، دوست دارم فردا به قصرم بروم و به طبقه ی بالای آن رفته و به تمام ملک و مملکتم نگاه کنم ، لذا به کسی اجازه ندهید بر من وارد شود تا مبادا روز من مکدّر گردد ، یاران او همگی گفتند : بله به روی چشم .

روز دیگر عصای خود را به دست گرفته و بر بلندترین موضعی از قصر خود بالا رفت و تکیه بر عصای خود کرده ایستاد ، و با کمال فرح و سرور نظر به مملکت خود می نمود ، و با نهایت خرسندی و شادکامی از آنچه به او داده شده و عطا گردیده نگاه می کرد ، در این هنگام نظر او به جوان خوش لباس و خوش رویی افتاد که از گوشه ای از قصر به طرف او می آمد .

وقتی سلیمان علیه السلام او را دید ، گفت : چه کسی تو را داخل قصر نموده در حالی که می خواستم امروز در این جا تنها باشم و کسی داخل قصر نشود ؟ و با اذن چه کسی داخل شدی ؟ آن جوان گفت : صاحب این قصر مرا وارد آن کرده و به

ص: 202

اجازه ی او داخل شدم .

حضرت سلیمان گفت: صاحبش نسبت به این قصر از من سزاوارتر است ، تو کیستی ؟ جوان گفت : من ملک الموت هستم ، سلیمان گفت : برای چه کار آمده ای ؟ گفت : برای این که قبض روحت کنم ، سلیمان گفت : پس آنچه در باره ی من به تو دستور داده شده ، انجام بده ، امروز روز سرور و خوشحالی من است ، و خداوند نخواسته است که سروری جز لقای او داشته باشم .

پس ملک الموت روح او را در حالی که به عصایش تکیه داده بود ، قبض نمود و سلیمان مرد ، و مدّتی به همان حالت باقی بود ، و مردم به او نگاه می کردند و گمان می بردند که او زنده است ، کم کم در مورد او اختلاف کردند و به گناه افتادند ، بعضی گفتند : سلیمان در این روزهای متوالی بر عصا تکیه زده و به همان حال ایستاده ، نه غذا خورده و نه چیزی نوشیده است ، نه خسته شده و نه خوابیده ، او همان پروردگار ما است که بر ما واجب است عبادتش کنیم .

بعضی دیگر گفتند : سلیمان جادوگر است ، او با جادو کردن چشم های ما این طور وانمود می کند که ایستاده و به عصایش تکیه زده است و حال آن که این طور نیست و چشم های ما را سحر کرده است ، مومنان گفتند : سلیمان بنده ی خدا و پیامبر او می باشد ، خداوند هر طور که بخواهد در مورد او تدبیر می کند .

وقتی یارانش اختلاف کردند ، خداوند عزّ و جلّ موریانه ای فرستاد و آن موریانه داخل عصا شد ، وقتی از داخل آن را خورد ، عصا شکست و سلیمان با صورت از قصر به زیر افتاد ، پس جنّ ها از موریانه به خاطر این کارش تشکّرکردند ، و به همین سبب است که هر جا موریانه باشد آب و گل هم هست ، و این

ص: 203

مطلب همان چیزی است در کلام خدای عزّ و جلّ آمده و فرمود : (با این همه جلال و شکوه سلیمان) هنگامی که مرگ را بر او مقرّر داشتیم ، کسی آن ها را از مرگ وی آگاه نساخت مگر جنبنده ی زمین (موریانه) که عصای او را می خورد (تا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد) ، هنگامی که بر زمین افتاد جنّیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقی نمی ماندند(1)

ص: 204


1- «إِنَّ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ ذَاتَ یَوْمٍ لِأَصْحَابِهِ : إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی قَدْ وَهَبَ لِی مُلْکا لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ، سَخَّرَ لِیَ الرِّیحَ وَالاْءِنْسَ وَالْجِنَّ وَالطَّیْرَ وَالْوُحُوشَ ، وَعَلَّمَنِی مَنْطِقَ الطَّیْرِ ، وَآتَانِی مِنْ کُلِّ شَیْءٍ ، وَمَعَ جَمِیعِ مَا اُوتِیتُ مِنَ الْمُلْکِ مَا تَمَّ لِی سُرُورُ یَوْمٍ إِلَی اللَّیْلِ قَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَدْخُلَ قَصْرِی فِی غَدٍ ، فَأَصْعَدَ أَعْلاهُ وَأَنْظُرَ إِلَی مَمَالِکِی ، فَلا تَأْذَنُوا لِأَحَدٍ عَلَیَّ بِالدُّخُولِ لِئَلاّ یَرِدَ عَلَیَّ مَا یُنَغِّصُ عَلَیَّ یَوْمِی ، فَقَالُوا : نَعَمْ. فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ أَخَذَ عَصَاهُ بِیَدِهِ وَصَعِدَ إِلَی أَعْلَی مَوْضِعٍ مِنْ قَصْرِهِ ، وَوَقَفَ مُتَّکِئا عَلَی عَصَاهُ یَنْظُرُ إِلَی مَمَالِکِهِ ؛ سُرُورا بِمَا اُوتِیَ ، فَرِحا بِمَا اُعْطِیَ ، إِذْ نَظَرَ إِلَی شَابٍّ حَسَنِ الْوَجْهِ وَاللِّبَاسِ قَدْ خَرَجَ عَلَیْهِ مِنْ بَعْضِ زَوَایَا قَصْرِهِ . فَلَمَّا أَبْصَرَ بِهِ سُلَیْمَانُ علیه السلام قَالَ لَهُ : مَنْ أَدْخَلَکَ إِلَی هَذَا الْقَصْرِ وَقَدْ أَرَدْتُ أَنْ أَخْلُوَ فِیهِ الْیَوْمَ ؟ فَبِإِذْنِ مَنْ دَخَلْتَ ؟ فَقَالَ الشَّابُّ : أَدْخَلَنِی هَذَا الْقَصْرَ رَبُّهُ ، وَبِإِذْنِهِ دَخَلْتُ ، فَقَالَ : رَبُّهُ أَحَقُّ بِهِ مِنِّی ، فَمَنْ أَنْتَ ؟ قَالَ : أَنَا مَلَکُ الْمَوْتِ ، قَالَ : وَفِیمَا جِئْتَ ؟ قَالَ : لِأَقْبِضَ رُوحَکَ ، فَقَالَ : امْضِ بِمَا اُمِرْتَ بِهِ فِیَّ ، هَذَا یَوْمُ سُرُورِی وَأَبَی اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یَکُونَ لِی سُرُورٌ دُونَ لِقَائِهِ . فَقَبَضَ مَلَکُ الْمَوْتِ رُوحَهُ وَهُوَ مُتَّکِئٌ عَلَی عَصَاهُ ، فَبَقِیَ سُلَیْمَانُ مُتَّکِئا عَلَی عَصَاهُ وَهُوَ مَیِّتٌ مَا شَاءَ اللَّهُ وَالنَّاسُ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ ، وَهُمْ یُقَدِّرُونَ أَنَّهُ حَیٌّ ، فَافْتَتَنُوا فِیهِ وَاخْتَلَفُوا ، فَمِنْهُمْ مَنْ قَالَ : إِنَّ سُلَیْمَانَ قَدْ بَقِیَ مُتَّکِئا عَلَی عَصَاهُ هَذِهِ الاْءَیَّامَ الْکَثِیرَةَ ، وَلَمْ یَأْکُلْ وَلَمْ یَشْرَبْ وَلَمْ یَتْعَبْ وَلَمْ یَنَمْ ؛ إِنَّهُ لَرَبُّنَا الَّذی یَجِبُ عَلَیْنَا أَنْ نَعْبُدَهُ ، وَقَالَ قَوْمٌ : إِنَّ سُلَیْمَانَ لَسَاحِرٌ ، وَإِنَّهُ یُرِینَا أَنَّهُ وَاقِفٌ مُتَّکِئٌ عَلَی عَصَاهُ ، یَسْحَرُ أَعْیُنَنَا وَلَیْسَ کَذَلِکَ ، فَقَالَ الْمُوءْمِنُونَ : إِنَّ سُلَیْمَانَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَنَبِیُّهُ ، یُدَبِّرُ اللَّهُ أَمْرَهُ بِمَا شَاءَ . فَلَمَّا اخْتَلَفُوا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الاْءَرَضَةَ فَدَبَّتْ فی عَصَاهُ ، فَلَمَّا أَکَلَتْ جَوْفَهَا انْکَسَرَتِ الْعَصَا وَخَرَّ سُلَیْمَانُ مِنْ قَصْرِهِ عَلَی وَجْهِهِ ، فَشَکَرَتِ الْجِنُّ الاْءَرَضَةَ عَلَی صَنِیعِهَا ، فَلِأَجْلِ ذَلِکَ لا تُوجَدُ الاْءَرَضَةُ فی مَکَانٍ إِلاّ وَعِنْدَهَا مَاءٌ وَطِینٌ ، وَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ : «فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلاّ دَابَّةُ الاْءَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهینِ» » . عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 265 و 266 حدیث 24 ، علل الشرائع ج 1 ص 73 حدیث 2 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 325 و 326 حدیث 34 ، تفسیر برهان ج 4 ص 510 و 511 حدیث 8757 ، تفسیر کنز الدقائق ج 10 ص 479 و 480

برای همه روشن است که انسان حتی اگر به اوج قدرت هم برسد باز در برابر

حوادث روزگار موجودی ضعیف است ، و مانند پرِ کاهی است که در مسیر طوفان به هر سو پرتاب می شود .

امیر مومنان حضرت علی علیه السلام در ضمن یکی از خطبه های «نهج البلاغه» می فرماید :

«فلَوْ أَنَّ أَحَدا یَجِدُ إِلَی الْبَقَاءِ سُلَّما أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلاً لَکَانَ ذَلِکَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ علیه السلام الَّذی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَالاْءِنْسِ مَعَ النُّبُوَّةِ وَعَظِیمِ الزُّلْفَةِ ، فَلَمَّا اسْتَوْفَی طُعْمَتَهُ وَاسْتَکْمَلَ مُدَّتَهُ رَمَتْهُ قِسِیُّ الْفَنَاءِ بِنِبَالِ الْمَوْتِ ، وَأَصْبَحَتِ الدِّیَارُ مِنْهُ خَالِیَةً ، وَالْمَسَاکِنُ مُعَطَّلَةً ، وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ ، وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً ، أَیْنَ الْعَمَالِقَةُ وَأَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ ؟ أَیْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَأَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ ؟ أَیْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِینَ قَتَلُوا النَّبِیِّینَ ، وَأَطْفَئُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ ؟ وَأَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ ؟ أَیْنَ الَّذینَ سَارُوا بِالْجُیُوشِ وَهَزَمُوا بِالاْلُوفِ ؟ وَعَسْکَرُوا الْعَسَاکِرَ وَمَدَّنُوا الْمَدَائِنَ ؟» .

ص: 205

اگر کسی برای جاودان ماندن در دنیا وسیله ای ، و برای جلوگیری از مرگ راهی می یافت ، حتما سلیمان بن داود آن را در اختیار می گرفت ؛ زیرا که جنّ و انس تحت فرمان او بودند ، علاوه بر آن منصب پیامبری و مقام بلند قرب الهی را داشت ، امّا هنگامی که پیمانه ی روزیش را به پایان رساند و مدّت عمرش را کامل کرد ، تیرهای فنا و نیستی به سوی او پرتاب شد ، و شهرها از او خالی شد ، و خانه هایش بی صاحب ماندند ، و گروهی دیگر آن ها را به ارث بردند .

همانا برای شما در تاریخ قرون گذشته درس های عبرت فراوانی وجود دارد ، کجایند عمالقه و فرزندان آن ها ؟ و کجا هستند فرعون ها و فرزندان شان ؟ کجایند مردم شهرهای رسّ که پیامبران را کشتند ، و چراغ پر فروغ سنّت های فرستادگان الهی را خاموش و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند ؟ کجا هستند آنانی که با لشکریان خود به حرکت در آمدند ، و هزاران نفر را شکست داده و سپاه ها جمع کرده و شهرها بنا کردند ؟(1)

وقتی زمان رفتن فرا برسد ، هر جایی که انسان باشد مرگ به سراغ او خواهد آمد همان طوری که در قرآن کریم آمده : «أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ»(2) هر کجا باشید هر چند در قلعه های مرتفع و استوار ، مرگ شما را درمی یابد .

از خیثمه نقل شده که ملک الموت بر حضرت سلیمان بن داود علیه السلام وارد شد ،

ص: 206


1- نهج البلاغه قسمتی از خطبه ی 182 .
2- سوره ی نسا آیه ی 78 .

و به مردی از هم نشینان سلیمان بسیار نگاه کرد ، وقتی ملک الموت بیرون رفت ، آن هم نشین پرسید که این شخص چه کسی بود ؟

حضرت سلیمان فرمود : «هَذَا مَلَکُ الْمَوْتِ علیه السلام » ایشان ملک الموت علیه السلام بودند .

آن هم نشین گفت : او را دیدم زیاد به من نگاه کرد ، مثل این که قصد گرفتن جان مرا داشت ، سلیمان پرسید : «فَمَا تُرِیدُ ؟» اکنون چه می خواهی ؟

آن شخص گفت : می خواهم مرا از دست او نجات دهی و به باد دستور دهی تا مرا به هندوستان ببرد ، سلیمان به باد فرمان داد او را به هند برد .

آن گاه ملک الموت بار دیگر بر سلیمان علیه السلام وارد شد ، حضرت سلیمان به او گفت : «إِنَّکَ کُنْتَ تُدِیمُ النَّظَرَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ جُلَسَائِی » مثل این که به یکی از هم نشینان من بسیار نگاه کردی ؟

ملک الموت گفت : وقتی او را پیش تو دیدم تعجّب کردم ؛ چون که مامور شدم به همین زودی او را در هند قبض روح کنم ولی او را نزدیک تو می دیدم(1)

جهت ششم : راه رهایی از تلخی مرگ
اشاره

یکی از راه های رهایی از تلخی مرگ و سختی های قیامت دعا کردن است ، باید دانست که هیچ راه فراری از مرگ نیست ، و اگر کسی خیال کند می تواند از دست مرگ نجات پیدا کند این خیال باطل است ، و هم چنین اگر کسی گمان کند

ص: 207


1- انوار التنزیل (تفسیر بیضاوی) ج 4 ص 218 ، تفسیر کنز الدقائق ج 10 ص 274 ، مصنّف ابن ابی شیبه ج 8 ص 118 حدیث 3 ، تفسیر کشّاف زمخشری ج 3 ص 505 ، تفسیر غرائب القرآن ج 5 ص 432 ، تفسیر ثعلبی ج 7 ص 329 ، احیاء العلوم ج 15 ص 138 .

که پس از مرگ راحت می شود این هم خیال باطل است ؛ زیرا کسی غیر از خدای متعال از آینده ی انسان خبر ندارد ، همه به سوی خدای سبحان می روند ، به سوی آن خدایی که غیب و شهود را می داند همان طوری که در آیه ی دیگر فرمود : «وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ»(1) خداوند آنچه را پنهان می کنید و آنچه را آشکار می سازید می داند .

این جاست که لازم است انسان برای رسیدن به سعادت ابدی دست نیاز به سوی خالق بی نیاز دراز کند و از او استعانت بجوید .

نقش و اثر دعا در سیر تکاملی انسان

انسان در بستر نظام آفرینش فردی است قانونمند و هدفدار و مرتبط که مایل است زندگی ارزشمند و متعالی داشته باشد ، و برای تحقق این زندگی تلاش می کند و قصد دارد از کوتاه ترین راه و با بهترین نوع کیفیت ، به مقصد برسد ، و جهت تحقق این امر تلاشی ویژه دارد .

انسان الهی شخصیتی است که نمی تواند بدون درک حضور پروردگار ، زندگی خویش را تعریف نماید و حاکمیت او را در متن زندگی به جدّ مشاهده می کند و با تمام وجود باور دارد که خداوند از او به خودش نزدیک تر ، مهربان تر و آگاه تر است ، و با اختیار خود داوطلبانه در مسیر قرب او حرکت می کند ؛ چرا که این قرب او را زودتر و دقیق تر به مقصد می رساند .

این جاست که باید وارد حوزه ی عبودیت الهی شود و در این منطقه باید آرام

ص: 208


1- سوره ی نحل آیه ی 19

آرام گام هایی حساب شده بر دارد ؛ زیرا منطقه ی حساسی است که کوچک ترین خطا بزرگ ترین مصیبت را پدید می آورد ، پس نیاز به نقشه ی راه بیش از هر زمان دیگر احساس می شود ، نقشه ای که بتواند در کوتاه ترین زمان او را به فلاح و درستکاری و تعالی و رشد برساند .

قرآن و عترت نقشه ی راه زندگی انسان هستند ، و دعا تلاش ویژه ای جهت التزام انسان به این نقشه و مراقبت از خویشتن خویش است تا او از مدار نقشه خارج نشود .

دعا وسیله ای است هنگام شکسته شدن وسایل ، و کلید ویژه ای است به هنگام ناکارآمد بودن کلیدهای دیگر ، انسان می تواند با دعا به سعادت و خوشبختی ابدی برسد ، سالکی که با دعا انس دارد و زندگی خویش را با هدایت دعا تعریف نموده ، دیگر نمی تواند امروزش چون دیروز باشد ؛ چرا که پذیرفته برای رسیدن به رشد و تعالی باید حرکت کند و در این حرکت باید به ذات اقدس الهی اعتماد نماید تا بتواند تمامی راه ها و موانع حرکت به سوی حق و سعادت را بشناسد

یکی از دعاهایی که برای رسیدن به سرمنزل مقصود مورد استفاده قرار می گیرد ، دعای معروف ابو حمزه ی ثمالی است که در سحرهای ماه مبارک رمضان خوانده می شود .

ص: 209

شخصیت ابو حمزه ی ثمالی

ابو حمزه ی ثمالی از صحابی خاص امام سجّاد زین العابدین علیه السلام است که توفیق یافته حضور چهار امام را درک نماید ، فردی است که با تکیه بر حجت خدا راه را شناخته و با نظارت امام زمان خویش در این راه حرکت کرده و از لحظه های زندگی خویش بهره برداری نموده و توشه اندوخته است ، و با التزام عملی به ائمّه ی هدی علیهم السلام و با التفات ویژه به قول و فعل و تقریر آن بزرگواران ، سعی کرده به حرکت خویش انتظام بخشد ، و زندگی خود را در مسیر رضایت حجت خدا رصد نماید .

ابو حمزه ی ثمالی از شخصیت های برجسته و مورد احترام شیعه قرار گرفته ، برابر قول مشهور ، او از اصحاب و روات چهار تن از معصومان : امام سجّاد ، امام باقر ، امام صادق و امام کاظم علیهم السلام بود ، ولی امام رضا علیه السلام را درک نکرد ، طبعا راوی حدیثی از آن حضرت نیست ، امّا به اعتبار موقعیتی که در عالم تشیّع داشته ، مورد

مدح و تمجید آن حضرت قرار گرفته و این ستایش در بسیاری از کتب رجالی شیعه ذکر شده که امام هشتم ثامن الحجج علیه السلام در باره ی او فرموده اند : «أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ فی زَمَانِهِ کَلُقْمَانَ فی زَمَانِهِ» ابوحمزه ی ثمالی در زمان خویش مثل لقمان در زمان خود بود(1)

ص: 210


1- اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی) ج 2 ص 458 ضمن شماره ی 357 ، اعیان الشیعه ج 4 ص 10 ، رواشح السماویه ی محقق داماد ص 156 ، شرح اصول کافی ملا صالح مازندرانی ج 6 ص 77

تقریبا به همین مضمون روایتی و از وجود مقدّس امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است(1)

و این تعریف و تمجید آن دو خورشید امامت علیهماالسلام از ابو حمزه به خاطر این بود که ایشان خادم چهار امام بزرگوار بوده است .

دعای ابوحمزه ی ثمالی - که امام سجّاد علیه السلام به ایشان تعلیم داده - با مراحلی همراه است که در سالک طریق عبودیت و بندگی ، عشق و شوری را آشکار می کند که او را در مسیر حرکت شارژ کرده و به رشد و بالندگی و در یک کلمه به تسکین و آرامش می رساند ، و با اتّصال به منبع وحی ، با وحی آشنا می کند ، تا آن جا که می تواند در سایه ی آن هویت خویش را باز سازی نماید ، و در مسیر درک مراتبی از عبودیت الهی و حیات طیّبه ، شخصیت خویش را انسجام داده و زمینه ی رشد و تعالی را در خود مهیا سازد.

در این دعا سالک طریق عبودیت الهی با خدای خویش که محبوب و مربّی و انیس اوست ، حرف هایی دارد و عنوان می کند که می خواهد در مسیر قرب الهی گام بردارد ، امّا موانعی وجود دارند ، می خواهد به لقای خدای متعال برسد ، امّا غل و زنجیرهای حبّ دنیا و نفس و شیطان و حرف های مردم ، دست و پای او را بسته است ، تمنای پرواز به سوی پروردگار متعال را دارد ، امّا می بیند که با سکوی پرواز فاصله ی بسیار دارد ، و حجاب ها و موانع اجازه ی رسیدن او به

ص: 211


1- رجال نجاشی ص 115 شماره 296 ، شرح اصول کافی ملا صالح مازندرانی ج 6 ص 77 ، نقد الرجال ج 1 ص 311 ضمن شماره ی 840 ، خاتمة المستدرک ج 5 423 ضمن شماره ی 367 .

سکوی پرواز را نمی دهند، لذا ناله می کند و آه می کشد و در دل شب ضجّه می زندو فریاد که خدا مسیر راه او را هموار کند تا او بتواند به حرکت خود عینیت بخشد.

او در ابتدا از خداوند می خواهد : «إِلَهِی لاْ تُوءَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ ، وَلا تَمْکُرْ بِی فِی حِیلَتِکَ » خدایا ! مبادا مرا با عقاب خود ادب کنی و با مکر و حیله ی خویش غافلگیر نمایی(1) ؛ چرا که می ترسد مبادا از مسیر اطاعت و بندگی الهی خارج شده و با ظلم و نفاق و کفر و الحاد و فساد و تباهی انس گیرد .

این دعا به ما می فهماند که مناجات کننده باید مخاطب خویش را در نجوای عاشقانه خوب بشناسد ، و بداند که سعادت و فلاح و رستگاری او در ید قدرت اوست ، در این صورت به شدت ناله می کند و صدای یا رب ! یا رب ! او به آسمان بلند می شود ؛ زیرا خدای مهربان را به کمک خود او شناخته و او را در زندگی خویش دلیل و راهنما می داند ، و به برخورداری از نعمت ها و تفضّل و احسان پروردگار و گذشت خداوند متعال از تقصیرش اقرار می کند .

انسان در حال دعا به این باور می رسد که حرکت انسان از ابتدا تا انتها در حال رشد است ، و با میزان ظرفیت وجودی او ، این حرکت نظام می گیرد و لطیف می شود ، جا دارد انسان سالک از دعاها بهره گیرد و خالصانه از آن مهربان و عزیز و حکیم و مجید یعنی آن خدای بزرگ بخواهد و تقاضا کند همان گونه که در قسمتی دیگر از این دعای عظیم الشان می گوید :

«أَلْحِقْنی بِأَوْلِیَائِکَ الصَّالَحینَ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الاْءبْرَارِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ الاْءَخْیَارِ صَلَوَاتُکَ عَلَیهِمْ وَعَلی أَجْسَادِهِمْ وَأَرْوَاحِهِمْ

ص: 212


1- مفاتیح الجنان بخشی از دعای ابو حمزه ی ثمالی .

وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ » .

خدایا ! مرا ملحق کن به دوستان شایسته ات محمد و آلش ، آن نیکان پاک و پاکیزه و برگزیده ، درودهای تو بر ایشان و بر جسدها و ارواح شان و رحمت خدا و برکاتش بر آن ها باد(1)

انسانی که در حال حرکت است ، هر چه به مقصد نزدیک تر می شود ، دیدگاهش نسبت به خود ، جامعه ، زندگی و حتی گناه متحوّل شده و لطیف تر می گردد ؛ چرا که دیروز گناه در نظرش جلوه ای داشت و امروز جلوه ی دیگری دارد ، و در صورت استمرار حرکت و تلاش جهت رسیدن به قله های رشد ، در فرداهای زندگی اش نگاهی ظریف تر از امروز و دیروز خواهد داشت ؛ چون که مفهوم استغفار از گناه در نظر او نیز تغییر می کند .

و در بخشی دیگر از این دعای شریف آمده :

«اللَّهُمَّ أَلْحِقْنِی بِصَالِحِ مَنْ مَضَی وَاجْعَلْنِی مِنْ صَالِحِ مَنْ بَقِیَ ، وَخُذْ بِی سَبِیلَ الصَّالِحِینَ ، وَأَعِنِّی عَلَی نَفْسِی بِمَا تُعِینُ بِهِ الصَّالِحِینَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ ، وَاخْتِمْ عَمَلِی بِأَحْسَنِهِ وَاجْعَلْ ثَوَابِی مِنْهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ ، وَأَعِنِّی عَلَی صَالِحِ مَا أَعْطَیْتَنِی وَ ثَبِّتْنِی یَا رَبِّ » .

خدایا ! مرا به گذشتگان صالح ملحق کن ، و از بازماندگان صالح قرارم بده ، و راه صالحان را پیش رویم بگشای ، و همان گونه که بندگان صالحت را در مبارزه با نفس شان یاری کردی مرا نیز کمک کن ، و پایان بخش اعمالم را بهترین کار قرار بده ، و در پرتو رحمتت پاداش اعمال خوبم را بهشت قرار

ص: 213


1- مفاتیح الجنان قسمتی از دعای ابو حمزه ی ثمالی .

ده ، و توفیق بهره مندی از خوبی هایی که به من عطا کردی عنایت کن ، ای پروردگار من ! مرا در این راه ثابت قدم و پایدار بدار(1)

صالحان چه کسانی هستند ؟

باید از خدای مهربان بخواهیم ما را از صالحان قرار دهد ، امّا صالحان چه کسانی هستند ؟

انسان در طول عمر خود ممکن است دگرگونی های فراوانی پیدا کند ، ولی از همه مهم تر و سرنوشت سازتر روزهای آخر زندگانی او است ؛ چرا که پرونده ی عمر با آن پایان و بسته می شود ، و قضاوت نهایی وابسته به آن است ، لذا مردم با ایمان و هوشیار همیشه از خدای متعال می خواهند که عاقبت زندگی شان نورانی و درخشان باشد

در قرآن کریم می فرماید : «وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحینَ»(2) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند آن ها را در زمره ی صالحان وارد خواهیم کرد .

در این آیه ی کریمه اطلاق دارد یعنی هر کسی این خصوصیات را داشته باشد جزو صالحان به حساب می آید ، چه از پیامبران باشد یا نباشد .

در آیات بسیاری از قرآن کریم هنگامی که خداوند می خواهد پیامبران بزرگی را مدح کند آن ها را به قرار گرفتن در زمره ی صالحان توصیف می نماید .

ص: 214


1- مفاتیح الجنان بخشی از دعای ابو حمزه ی ثمالی .
2- سوره ی عنکبوت آیه ی 9 .

صالح بودن یعنی انسان از نظر اعتقاد و ایمان و عمل و گفتار و اخلاق شایستگی داشته باشد ، یعنی صالح وصفی است جامع که تمام شایستگی های یک انسان کامل در آن جمع است .

داخل بودن در صالحان اوج افتخاری است که ممکن است نصیب یک انسان گردد ، و لذا بسیاری از پیامبران از خدا تقاضا می کردند که آن ها را در زمره ی صالحان قرار دهد ، به عنوان مثال حضرت ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام برای خودش تقاضا می کند که در زمره ی صالحان باشد و می گوید :

«رَبِّ هَبْ لی حُکْما وَأَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ»(1)

پروردگارا ! به من علم و دانش ببخش ، و مرا به صالحان ملحق کن .

حضرت ابراهیم علیه السلام نه تنها برای خودش چنین تقاضایی داشت بلکه از خدای سبحان می خواهد فرزند صالح به او عطا فرماید ، فرزندی که بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد ، و برنامه های نیمه تمامش را به پایان برساند ، این جا بود که به درگاه الهی عرض کرد :

«رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ»(2)

پروردگارا ! به من از صالحان (فرزندان صالح) ببخش .

با این که حضرت ابراهیم علیه السلام جزو سر سلسله ی صالحان بود در عین حال چنان تقاضایی می کند ، و این نشانه ی عظمت مقام صالحان است .

خداوند نیز این دعا را مستجاب کرد و فرزندان صالحی هم چون اسماعیل و

ص: 215


1- سوره ی شعرا آیه ی 83 .
2- سوره ی صافّات آیه ی 100 .

اسحاق به او مرحمت فرمود ، چنان که در آیات دیگر می خوانیم :

«وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحینَ»(1)

ما او (ابراهیم) را به (تولّد) اسحاق ، پیامبری از شایستگان بشارت دادیم .

و در سوره ی مبارکه ی انعام می فرماید :

«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَ نُوحا هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسی وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ * وَزَکَرِیَّا وَیَحْیی وَعیسی وَإِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ»(2)

و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم ، و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم ، و از فرزندان او داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) ، این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم ، و (هم چنین) زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس را ، همه از صالحان بودند (به او بخشیدیم) .

و در سوره ی مبارکه ی انبیا فرمود :

«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحینَ»(3)

و اسحاق ، و علاوه بر او یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم ، و همه ی آنان را مردانی صالح قرار دادیم .

ص: 216


1- سوره ی صافّات آیه ی 112 .
2- سوره ی انعام آیات 84 و 85 .
3- سوره ی انبیا آیه ی 72 .

و در سوره ی مبارکه ی عنکبوت می فرماید :

«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فی الاْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ»(1)

و (در اواخر عمر ابراهیم) اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم ، و نبوت و کتاب آسمانی را در دودمانش قرار دادیم ، و پاداش او را در دنیا دادیم ، و او در آخرت از صالحان است .

و در مورد حضرت اسماعیل و ادریس و ذوالکفل علیهم السلام می فرماید

«وَإِسْمَاعیلَ وَإِدْریسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فی رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحینَ»(2)

و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند ، و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم ؛ چرا که آن ها از صالحان بودند .

یا این که حضرت یوسف علیه السلام بعد از رسیدن به برترین پیروزی های ظاهری به پیشگاه خدای متعال عرض می کند :

«رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الاْءَحَادیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِما وَأَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ»(3)

پروردگارا ! بخشی (عظیم) از حکومت به من بخشیدی ، و مرا از علم

ص: 217


1- سوره ی عنکبوت آیه ی 27 .
2- سوره ی انبیا آیات 85 و 86 .
3- سوره ی یوسف آیه ی 101 .

تعبیر خواب ها آگاه ساختی ، ای آفریننده ی آسمان ها و زمین ! تو ولیّ و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی ، مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما .

و حضرت سلیمان علیه السلام نیز با تمام حشمت و جاه و جلالش به درگاه خدای سبحان عرض می کند :

«فَتَبَسَّمَ ضَاحِکا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنی بِرَحْمَتِکَ فی عِبَادِکَ الصَّالِحینَ»(1)

سلیمان از سخن او (مورچه) تبسّمی کرد و گفت : پروردگارا ! شکر نعمت هایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن ، و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای تو است انجام دهم ، و مرا به رحمت خود در زمره ی بندگان صالحت وارد کن .

حضرت شعیب علیه السلام آن پیامبر بزرگ هنگامی که قراردادش با حضرت موسی علیه السلام تمام می شود می گوید : «سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ»(2) به خواست خدا مرا از صالحان خواهی یافت .

از مجموع این آیات به خوبی استفاده می شود که صالح بودن عالی ترین مرحله ی تکامل یک انسان است .

این ها نمونه هایی از دعاهای انبیای الهی است ، به ظاهر این سفیران

ص: 218


1- سوره ی نمل آیه ی 19 .
2- سوره ی قصص آیه ی 27 .

حق نگران مرگ و پس از مرگ خود بودند ، این هایی که عقول کل عالم هستند چنین از درگاه خدای تبارک وتعالی تقاضا می کنند ، با این حساب همه باید متوسّل به دعا گردند و از قادر لایزال حق کمک بخواهند حتی کسانی که مویّد من عند اللّه هستند ؛ چون که مرگ و بعد از آن ، جایی است که قدم ها لرزان می باشند .

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی قبل از آنی که چو گردی ز میان برخیزم

جهت هفتم : مسیر و بازگشت همه به سوی خدای متعال می باشدکه عالم غیب و شهود است

خداوند سبحان در ادامه ی آخرین آیه ی مورد بحث می فرماید : «ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده می شوید ، آن گاه شما را از آنچه انجام می دادید خبر می دهد .

علاوه بر آیه ی مبارکه ی مذکور ، در آیات دیگر از قرآن کریم تقریبا به این مضمون و معنا اشاره شده که بازگشت همه به سوی خداوندی است که بر همه چیز احاطه دارد و آگاه است :

1 - «ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ»(1) سپس (تمام بندگان) به سوی خدا که مولای حقیقی آن ها است ، بازمی گردند .

ص: 219


1- سوره ی انعام آیه ی 62 .

2 - «ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(1)سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است ، بازگشت داده می شوید ، و او شما را به آنچه انجام می دادید آگاه می کند (و جزا می دهد!) .

3 - «سَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(2) به زودی به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده می شوید ، و شما را به آنچه عمل می کردید خبر می دهد .

4 - «رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ»(3) همگی به سوی خداوند ، مولا و سرپرستِ حقیقی خود ، بازگردانده می شوند ، و چیزهایی را که به دروغ همتای خدا قرار داده بودند گم و نابود می شوند .

و در بسیاری از آیات کریمه تعبیر به «مصیر و بازگشت » آمده است :

1 - «إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ»(4) بازگشت (شما) به سوی خدای متعال است .

2 - «إِلَیْهِ الْمَصیرُ»(5) بازگشت همه ی موجودات به سوی اوست.

3 - «إِلَیَّ الْمَصیرُ»(6) مصیر و بازگشت تنها به سوی من است .

4 - «وَإِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ»(7) و بازگشت (همگان) به سوی خدای متعال است .

ص: 220


1- سوره ی توبه آیه ی 94 .
2- سوره ی توبه آیه ی 105 .
3- سوره ی یونس آیه ی 30 .
4- سوره ی آل عمران آیه ی 28 .
5- سوره ی مائده آیه ی 18 .
6- سوره ی حج آیه ی 48
7- سوره ی نور آیه ی 42 ، و سوره ی فاطر آیه ی 18 .

5 - «غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ»(1) خداوندی که آمرزنده ی گناه ، قبول کننده ی توبه ، دارای مجازات سخت و صاحب نعمت فراوان است ، هیچ معبودی جز او نیست ، و بازگشت (همه ی شما) تنها به سوی اوست

6 - «إِنَّا نَحْنُ نُحْیی وَنُمیتُ وَإِلَیْنَا الْمَصیرُ»(2) ماییم که زنده می کنیم و می میرانیم و بازگشت تنها به سوی ما است .

7 - «رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصیرُ»(3) (ابراهیم گفت :)

پروردگارا ! بر تو توکّل کردیم و به سوی تو بازگشتیم ، و همه ی فرجام ها به سوی تو است .

8 - «وَإِلَیْهِ الْمَصیرُ»(4) و سرانجام و بازگشت (همه) به سوی اوست .

ص: 221


1- سوره ی غافر آیه ی 3 .
2- سوره ی ق آیه ی 43 .
3- سوره ی ممتحنه آیه ی 4 .
4- سوره ی تغابن آیه ی 3 .

ص: 222

آیه ی 9

اشاره

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» ای کسانی که ایمان آورده اید ! هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته شود ، به سوی ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر می دانستید .

تفسیر

جهات مورد بحث در آیه ی مبارکه ی مذکوره
جهت اوّل : معنای واژه ی « نودی » و فضیلت اذان
اشاره

واژه ی «نودی» از باب مفاعله و از مادّه ی «نداء» در لغت به معنای صدا زدن و بانگ برآوردن است ، ولی در این مورد به معنای اذان است ؛ چون که در اسلام برای نماز ندایی غیر از اذان نداریم(1) به استثنای بعضی از نمازها مانند نماز میت و عید فطر و عید قربان ، بنابراین ، هنگامی که صدای اذان نماز جمعه بلند می شود ، همه ی مومنان وظیفه دارند کسب و کار را رها کرده و به سوی نماز جمعه که مهم ترین یاد خدای متعال است بشتابند .

در رابطه با فضیلت اذان گفتن و اذان گویان روایات زیادی نقل شدند ، در این

ص: 223


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 796 و 797 .

مختصر از باب تبرّک به دو مورد اشاره می شود :

1 - از رییس مذهب امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود : «أَطْوَلُ النَّاسِ أَعْنَاقا یَوْمَ الْقِیَامَةِ الْمُوءَذِّنُونَ» از کسانی که روز قیامت گردن هاشان درازتر است (یعنی به واسطه ی رتبه و مقام شان سربلند و سرفرازترند) اذان گویان می باشند(1)

2 - از بلال موذّن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده گفت : از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم فرمود : «الْمُوءَذِّنُونَ اُمَنَاءُ الْمُوءْمِنِینَ عَلَی صَلاتِهِمْ وَصَوْمِهِمْ وَلُحُومِهِمْ وَدِمَائِهِمْ ، لا یَسْأَلُونَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ إِلاّ أَعْطَاهُمْ ، وَلا یَشْفَعُونَ فی شَیْءٍ إِلاّ شُفِّعُوا » .

اذان گویان امین مومنان در مورد نماز و روزه و گوشت ها و خون های شان هستند ، و چیزی از خداوند عزّ و جلّ تقاضا نمی کنند مگر این که به ایشان عطا می فرماید ، و در هیچ موردی شفاعت نمی کنند مگر آن که شفاعت شان مورد قبول واقع گردد(2)

فضیلت نماز با اذان و اقامه

اذان و اقامه گفتن برای نماز مستحب موکّد است ، و بسیاری از علمای گذشته آن ها را واجب می دانستند ، ولی مشهور فقهای متاخر و معاصرین گفتن اذان و اقامه را مستحب می دانند(3)

ص: 224


1- ثواب الاعمال ص 31 ، تهذیب الاحکام ج 2 ص 284 ، وافی فیض کاشانی ج 7 ص 568 حدیث 6610 ، وسائل الشیعه ج 5 ص 373 حدیث 6822 . در عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 61 حدیث 249 به همین مضمون از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده است .
2- امالی شیخ صدوق ص 211 ضمن حدیث 1 ، من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 292 و 293 ضمن حدیث 905 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 2 ص 314 .
3- مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی و ابن برّاج و ابن ابی حمزه - اعلی اللّه مقامهم الشریف - که از افتخارات عالم تشیّع هستند فرمودند : گفتن اذان و اقامه در نماز جماعت واجب است . مقنعه ی شیخ مفید ص 95 ، نهایه ی شیخ طوسی ص 64 ، مهذّب ابن برّاج ج 1 ص 88 ، وسیله ی ابن ابی حمزه ص 91 . و سیّد مرتضی علم الهدی رحمه الله و ابن ابی عقیل فرمودند : اگر مردها نماز را فرادی بخوانند گفتن اقامه بر آن ها واجب است چه این که در مسافرت باشند یا در وطن ، ولی اذان واجب نیست ، و در نماز صبح و مغرب اگر فرادی بخوانند ، اذان و اقامه هر دو واجب هستند . جمل العلم و العمل سیّد مرتضی ص 57 ، و محقّق حلی در کتاب معتبر ج 2 ص 132 از ابن ابی عقیل نقل کرده است .

روایات فراوانی راجع به نماز همراه با اذان و اقامه در کتب معتبر حدیثی نقل شدند ، و در این مختصر به چند مورد اشاره می شود :

1 - امیر المومنین حضرت علی علیه السلام فرمود : «مَنْ صَلَّی بِأَذَانٍ وَإِقَامَةٍ صَلَّی خَلْفَهُ صَفٌّ مِنَ الْمَلائِکَةِ لا یُرَی طَرَفَاهُ ، وَمَنْ صَلَّی بِإِقَامَةٍ صَلَّی خَلْفَهُ مَلَکٌ » .

کسی که با گفتن اذان و اقامه نماز بخواند ، پشت سر او صفی از فرشتگان نماز می خوانند که اوّل و آخر آن صف دیده نمی شود ، و کسی که با گفتن اقامه نماز بخواند ، یک فرشته پشت سر او نماز می خواند(1)

2 - عبّاس بن هلال از امام هشتم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود : «مَنْ أَذَّنَ وَأَقَامَ صَلَّی وَرَاءَهُ صَفَّانِ مِنَ الْمَلائِکَةِ ، وَإِنْ أَقَامَ بِغَیْرِ أَذَانٍ صَلَّی عَنْ یَمِینِهِ وَاحِدٌ وَعَنْ شِمَالِهِ وَاحِدٌ » .

هر کس هنگام نماز اذان و اقامه بگوید ، دو صف از فرشتگان پشت سر او نماز خواهند

ص: 225


1- ثواب الاعمال ص 32 و 33 ، من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 287 حدیث 889 ، عوالی اللآلی ج 1 ص 352 حدیث 9 ، روضة المتّقین ج 2 ص 236 حدیث 889 ، وافی فیض کاشانی ج 7 ص 560 حدیث 6590 ، وسائل الشیعه ج 5 ص 382 حدیث 6854 ، بحار الانوار ج 84 ص 147 حدیث 41 .

خواند، واگر تنها اقامه بگوید، یک فرشته طرف راست ویکی طرف چپ او نماز می خوانند.

آنگاه فرمود : «اغْتَنِمِ الصَّفَّیْنَ» این دو صف ملائکه را غنیمت شمار و از دست نده (یعنی اذان بگو تا از دو صف فرشتگان که ثواب نماز آنان نیز نصیب تو خواهد شد ، بهره ببری)(1)

3 - مفضّل بن عمر از ابو عبد اللّه امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود : «مَنْ صَلَّی بَأَذَانٍ وَإِقَامَةٍ صَلَّی خَلْفَهُ صَفَّانِ مِنَ الْمَلائِکَةِ ، وَمَنْ صَلَّی بِإِقَامَةٍ بِغَیْرِ أَذَانٍ صَلَّی خَلْفَهُ صَفٌّ وَاحِدٌ » .

هر کس با اذان و اقامه نماز بخواند ، دو صف از فرشتگان پشت سر او نماز می خوانند ، و کسی که با اقامه و بدون اذان نماز بخواند ، پشت سر او یک صف نماز می خوانند .

راوی گفت : به آن حضرت عرض کردم : طول هر صف چه قدر است ؟

امام صادق علیه السلام فرمود : «أَقَلُّهُ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ ، وَأَکْثَرُهُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالاْءَرْضِ» کم ترین مقدار آن فاصله ی بین مشرق و مغرب ، و بیش ترین مقدارش فاصله ی میان آسمان و زمین است(2)

با توجّه به روایات مذکوره ، نماز بدون اذان نماز فرادی است ، و نماز با اذان ولو در ظاهر فرادی می باشد امّا نماز جماعت به حساب می آید ؛ چون که پشت سر نماز گزار فرشتگان می ایستند و اقتدا می کنند .

ص: 226


1- من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 287 حدیث 888 ، روضة المتّقین ج 2 ص 236 حدیث 888 ، وافی فیض کاشانی ج 7 ص 559 حدیث 6589 ، وسائل الشیعه ج 5 ص 382 حدیث 6853 .
2- ثواب الاعمال ص 33 ، وسائل الشیعه ج 5 ص 382 حدیث 6856 ، بحار الانوار ج 84 ص 147 و 148 ذیل حدیث 41 .
جهت دوم : معنای «سبت» و «جمعه»

راغب اصفهانی در کتاب «مفردات » می گوید : اصل معنای سَبْت یعنی قطع کردن و بریدن است ، و عباراتی از قبیل : سَبَتَ السَّیْرَ یعنی راه و مسیر را طیّ کرد ، سَبَتَ شَعرَهُ مویش را چید و قطع کرد ، و سَبَتَ أنْفَه بینی اش را بر کند ، از همین معنا است .

گفته اند : نامیدن یوم السَبْت (روز شنبه) برای این است که خدای تعالی در روز یک شنبه آفرینش آسمان ها و زمین را آغاز کرده و پس از شش دوران (ستّة ایّام) چنان که در قرآن آمده ، و در روز شنبه ی بعد آن را قطع کرد(1)

و در مورد واژه ی «جمع » می گوید : جَمْع یعنی نزدیک نمودن و پیوستن بعض از چیزی به بعض دیگر آن است ، جَمَعْتُهُ فَاجْتَمَعَ یعنی آن را جمع کردم و جمع شد ، خدای عزّ و جلّ می فرماید : «وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ»(2) ، این آیه ی مبارکه در باره ی آثار دگرگونی منظومه ی شمسی در آستانه ی قیامت است که خورشید و ماه به گونه ی نخستین شان بر می گردند و جمع می شوند چنان که راجع به آغاز خلقت شان فرمود : «کَانَتَا رَتْقا فَفَتَقْنَاهُمَا»(3)

تا آن جا که می گوید : نامیدن روز جمعه را به یوم الجُمُعَة برای جمع شدن و

ص: 227


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 392
2- و (روز قیامت) خورشید و ماه یک جا جمع شوند . سوره ی قیامت آیه ی 9 .
3- (آیا کافران ندیدند که) آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند ، و ما آن ها را از یک دیگر باز کردیم . سوره ی انبیا آیه ی 30 .

گردآمدن مردم برای نماز در آن روز است(1)

پس واژه ی «جمع» به معنای ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر و گردآوردن است ، خدای متعال در سوره ی مبارکه ی مائده می فرماید :

«یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ»(2) (از) روزی (بترسید) که خداوند پیامبران را جمع می کند .

صاحب «تفسیر المیزان» می فرماید : واژه ی «جمعه» به ضم حرف جیم و میم ،یا به ضم جیم و سکون میم به معنای یک روز از هفته می باشد که عرب در قدیم آن را «یوم العروبة» می گفتند ، و سپس آن را جمعه خوانده اند ، و استعمال این نام غلبه پیدا کرده است(3)

و در جای دیگر فرمود : خداوند برای مسلمین در هفته یک روز را قرار داده تا در آن برای عبادت و نماز اجتماع کنند و آن روز جمعه است(4)

خلاصه ی کلام این که در آیه ی مبارکه ی مورد بحث چون کلمه ی جمعه در این آیه است ، این آیه را آیه ی جمعه نامیدند ، و چون سوره ی جمعه مشتمل بر آیه ی جمعه می باشد ، اسم این سوره جمعه شده است .

توجّه : ابو حمزه از ابو جعفر امام باقر علیه السلام نقل کرده که شخصی از آن حضرت پرسید : چگونه جمعه به این اسم نامیده شده ؟ حضرت فرمودند :

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَمَعَ فِیهَا خَلْقَهُ لِوَلایَةِ مُحَمَّدٍ وَوَصِیِّهِ فی الْمِیثَاقِ ،

ص: 228


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 201 و 202 .
2- سوره ی مائده آیه ی 109 .
3- تفسیر المیزان ج 19 ص 273 .
4- تفسیر المیزان ج 12 ص 369 .

فَسَمَّاهُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ لِجَمْعِهِ فِیهِ خَلْقَهُ» .

همانا خداوند با عزّت و بلند مرتبه در آن روز مردم را در روز میثاق برای ولایت پیامبرش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و وصی او جمع کرده است ، پس آن روز را جمعه نامیده ؛ چون که در آن روز مخلوقات را جمع کرده بود(1)

جهت سوم : خلقت جهان در شش روز
اشاره

همان طوری که معلوم است ایام هفته هفت روز می باشد ، و در هفت آیه از قرآن کریم آمده که خداوند آسمان ها و زمین را در شش روز خلق کرده است ، ولی در سه آیه علاوه بر آسمان ها و زمین «ما بینهما » آنچه در بین زمین و آسمان قرار دارد نیز به آن اضافه شده است ، این جمله در حقیقت توضیحی است برای جمله ی قبل ؛ زیرا در معنای آسمان ها و زمین همه ی این ها جمع هستند ؛ به خاطر این که آسمان شامل تمام چیزهایی می شود که در جهت بالا قرار دارد و زمین نقطه ی مقابل آن است .

آیاتی که خلقت جهان در شش روز در آن ها ذکر شده

1 و 2 - «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»(2)

پروردگار شما خداوندی است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفریده است .

ص: 229


1- کافی ج 3 ص 415 حدیث 7 ، امالی شیخ طوسی ص 688 حدیث 1461 ، تهذیب الاحکام ج 3 ص 3 حدیث 4 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 2 ص 331 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1083 حدیث 7776 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 377 حدیث 9624 .
2- سوره ی اعراف آیه ی 54 ، و سوره ی یونس آیه ی 3 .

3 و 4 - «وَهُوَالَّذی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»(1)

او (خدای متعال) کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید .

5 - «الَّذی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»(2)

همان (خدایی) که آسمان ها و زمین و آنچه را میان این دو وجود دارد ، در شش روز (شش دوران) آفریده است .

6 - «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»(3)

خداوند کسی است که آسمان ها و زمین و آنچه را میان این دو است ، در شش روز (شش دوران) خلق کرده است

7 - «وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»(4)ما آسمان ها و زمین و آنچه را در میان آن ها است در شش روز (شش دوران) آفریدیم .

سوال : در این جا سوالی پیش می آید که قبل از آفرینش زمین و آسمان ، شب و روزی وجود نداشت تا این چیزها در آن آفریده شوند ، شب و روز از گردش زمین به دور خود و در برابر نور خورشید به وجود می آید ؟

علاوه بر این ، پیدایش مجموعه ی جهان در شش روز یعنی کم تر از یک هفته چیزی است بر خلاف علم و دانش فعلی ؛ زیرا از نظر علمی ثابت شده که میلیاردها سال طول کشید تا زمین و آسمان به صورت فعلی درآمدند .

جواب : با توجه به مفهوم گسترده ی واژه ی «یوم» (روز) و معادل آن در

ص: 230


1- سوره ی هود آیه ی 7 ، و سوره ی حدید آیه ی 4 .
2- سوره ی فرقان آیه ی 59 .
3- سوره ی سجده آیه ی 4 .
4- سوره ی ق آیه ی 38 .

زبان های دیگر ، پاسخ این سوال روشن می شود ؛ زیرا بسیاری از موارد واژه ی یوم به معنای یک دوران استعمال می گردد ، اعم از این که دوران ، یک سال یا صد سال یا چند میلیون و یا میلیاردها سال باشد ، مدارک و شواهدی که این حقیقت را ثابت می کنند و نشان می دهند که یکی از مصادیق یوم ، دوران است فراوان هستند ، و در این مختصر به قسمتی از آن ها اشاره می شود :

1 - در قرآن کریم ده ها بار واژه ی یوم و ایام استعمال شده است ، و در بسیاری از موارد به معنای شبانه روزی معمول نیست ، به عنوان مثال تعبیر از عالم رستاخیز به «یَوْمَ الْقِیامَةِ» نشان گر این است که مجموعه ی رستاخیز که دورانی بسیار طولانی است به عنوان روز قیامت شمرده شده است .

از آیه ای که در سوره ی مبارکه ی معارج است استفاده می شود که روز رستاخیز و محاسبه ی اعمال مردم ، پنجاه هزار سال طول می کشد ، در آن آیه آمده : «تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ»(1) فرشتگان و روح (فرشته ی مقرّب خداوند) به سوی او عروج می کنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است

و در لغت نیز آمده که لفظ «یوم» گاهی به مقدار زمان بین طلوع و غروب خورشید گفته می شود ، و گاهی به قسمتی از زمان ، هر مقدار که باشد(2)

2 - در احادیث و کلمات پیشوایان دینی نیز واژه ی «یوم» به معنای دوران آمده است ، به عنوان مثال روایتی از امیر مومنان حضرت علی علیه السلام نقل شده که آن

ص: 231


1- سوره ی معارج آیه ی 4 .
2- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 894 ،

حضرت فرمود : «الدَّهْرُ یَوْمَانِ ؛ یَوْمٌ لَکَ وَیَوْمٌ عَلَیْکَ ، فَإِذَا کَانَ لَکَ فَلا تَبْطَرْ ، وَإِذَا کَانَ عَلَیْکَ فَاصْبِرْ » روزگار دو روز است : روزی به سود تو و روزی به زیان تو است ، امّا روزی که با تو است آن روز ناسپاسی نکن و به خوش گذرانی و غرور مپرداز ، و روزی که به ضرر تو بود صبور و شکیبا باش(1)

و در «تفسیر علی بن ابراهیم» نقل شده که امام علیه السلام فرمود : ««فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ»(2) یَعْنی فی سِتَّةِ أَوْقَاتٍ » شش روز یعنی شش وقت و دوران(3)

3 - در مکالمات روزمره در زبان های مختلف واژه ی «یوم» و معادل آن به معنای دوران بسیار دیده می شود ، مثلاً گفته می شود : کره ی زمین یک روز گداخته و سوزان بود ، بعدا سرد شد و آثار حیات در آن آشکار گردید ، در حالی که دوران گداختگی زمین میلیاردها سال طول کشید .

یا این که گفته می شود : یک روز بنی امیه خلافت اسلامی را غصب کردند ، و روز دیگر بنی عباس ، در حالی که دوران خلافت هر یک به ده ها یا صدها سال طول کشید و ادامه داشت .

از مجموع مطالب فوق چنین نتیجه گرفته می شود که خدای متعال مجموعه ی زمین و آسمان را در شش دوران متوالی آفریده است هر چند این دوران ها میلیون ها یا میلیاردها طول کشیده باشد .

ص: 232


1- نهج البلاغه ضمن حکمت 396 ، تصنیف غرر الحکم ص 131 حدیث 2242 .
2- سوره ی اعراف آیه ی 54 .
3- تفسیر علی بن ابراهیم قمی ج 1 ص 236 .
جهت چهارم : اوّلین نماز جمعه
اشاره

بر اساس روایات و شواهد تاریخی ، نخستین نماز جمعه را سعد یا اسعد بن زُراره در مدینه اقامه کرد ، و بسیاری از علما و دانشمندان و نویسندگان در کتاب های خود این مطلب را ذکر نمودند(1)

مفسّر بزرگوار عالم تشیّع مرحوم طبرسی در تفسیر «مجمع البیان » می فرماید : واژه ی جُمُعَة و جُمْعَة دو لغت هستند ، و جمع آن ها جُمَع و جُمُعات است ، فرّامی گوید : در آن لغت سوّمی هم وجود دارد و آن جُمَعَه به فتح میم است مثل ضُحَکه و هُمَزه ، و جمعه به این اسم نامیده می شود به علّت آن که خداوند متعال در آن روز از ایجاد و خلق اشیا فارغ شد و در آن مخلوقات جمع شدند .

و بعضی گفته اند : برای این است که در آن جماعت ها اجتماع می کنند ، و ابی سلمه گفته : اوّل کسی که آن را جمعه نامید کعب بن لوی بود .

این مفسّر بزرگ در ادامه فرمود : به جمعه «عروبه» می گفتند ، و بعضی گفته اند : اوّل کسی که آن روز را جمعه نامید انصار بودند .

ابن سیرین می گوید : پیش از آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه تشریف

ص: 233


1- مراجعه شود به مجع البیان ج 10 ص 431 و 432 ، بحار الانوار ج 19 ص 125 ، مصنّف عبد الرزاق ج 3 ص 159 حدیث 5144 ، مصنّف ابن ابی شیبه ج 8 ص 327 حدیث 14 ، سنن ابن ماجه ج 1 ص 343 و 344 حدیث 1082 ، معجم کبیر طبرانی ج 1 ص 305 حدیث 900 ، مستدرک حاکم نیشابوری ج 1 ص 281 و ج 3 ص 187 ، تفسیر ثعلبی ج 9 ص 309 ، معجم البلدان ج 5 ص 405 ، کشّاف زمخشری ج 4 ص 532 ، تفسیر قرطبی ج 18 ص 98 ، تفسیر درّ منثور ج 6 ص 218 ، سیره ی حلبی ج 2 ص 296 .

بیاورد انصار جمع شده بودند .

و بعضی گفته اند : پیش از آن که سوره ی مبارکه ی جمعه نازل شود ، انصار گفتند : برای یهودی ها در روزهای هفته یک روزی است (شنبه) که در آن جمع می شوند ، و برای نصاری و مسیحیان نیز روزی است (یک شنبه) که در آن جمع می گردند ، پس ما هم روزی را قرار بدهیم که در آن جمع شده و ذکر خدای عزّ و جلّ نموده و او را سپاس و ثنا بگوییم و شکرش کنیم ، یا این که گفتند : چنان که روز شنبه برای یهود و روز یک شنبه برای مسیحیان و نصاری است ، پس آن روز را روز عروبه قرار دهید .

سپس نزد اسعد بن زراره جمع شدند و او برای شان در آن روز نماز خواند و به آن ها یاد آوری کرد ، و هنگامی که نزد او جمع شدند این روز را جمعه نامیدند ، آن گاه اسعد بن زراره گوسفندی برای آن ها ذبح نمود و نهار و شام را از گوشت آن یک گوسفند خوردند ؛ چون که تعداد جمعیت شان در آن روز کم بود ، سپس خداوند متعال این آیه ی کریمه را نازل فرمود «إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ» ، پس این اوّلین جمعه ای بود در اسلام که مردم در آن جمع شدند .

و امّا اوّلین جمعه ای که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با اصحابش اجتماع نمودند ، گفته شده که : رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از مکّه به سوی مدینه مهاجرت نمود تا در دهکده ی قبا بر بنی عمرو بن عوف وارد شد ، و این در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاوّل موقع ظهر بود ، سپس در روزهای دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه در قبا توقف نمودند و مسجد قبا را ساختند .

آن گاه روز جمعه از میان آن ها به سوی مدینه حرکت فرمود و در بطن وادی

ص: 234

در بنی سالم بن عوف نماز جمعه را درک نمود ، و همان روز در آن مکان مسجدی بنا کرده بودند ، و این اوّل جمعه ای بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در اسلام آن را جمعه قرار داد و مردم را جمع کردند ، و در آن نماز جمعه خطبه ای ایراد فرمود ، و آن اوّلین خطبه ای بود که در مدینه خواندند(1)

همان طوری که اشاره شد در دوران جاهلیت روز جمعه را «یوم العروبه» یعنی رسیدگی به مسایل جنسی نام داشت .

پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله در راه هجرت به یثرب که پس از ورود ایشان «شهر پیامبر» یا «مدینة النبی» نامیده شد ، در محلّه ای به نام «قبا»(2) توقّف کرد تا حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام و تعدادی از مسلمانان به آن حضرت ملحق شوند .

پیامبر صلی الله علیه و آله که ظهر دو شنبه 12 ربیع الاوّل به مدینه وارد شد ، تا روز پنج شنبه با مردم آن منطقه نماز گزارد و همراه آنان نخستین مسجد اسلام را بنا نهاد ، سپس روز جمعه به طرف مدینه حرکت کرد ، و به انتظار مردم مدینه که مدّت ها برای ورود آن حضرت عاشقانه روز شماری می کردند ، پایان داد .

ص: 235


1- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 431 و 432 .
2- مسجد قبا در آن زمان نزدیک مدینه بود که الآن در وسط شهر مدینه قرار دارد ، و از امام ششم حضرت صادق علیه السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «مَنْ أَتَی مَسْجِدِی مَسْجِدَ قُبَا فَصَلَّی فِیهِ رَکْعَتَیْنِ رَجَعَ بِعُمْرَة » کسی که به مسجد من یعنی مسجد قبا داخل شده و دو رکعت نماز در آن بخواند با ثواب یک عمره باز می گردد . کامل الزیارات ص 25 حدیث 2 ، من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 229 حدیث 686 ، وافی فیض کاشانی ج 14 ص 1389 حدیث 14428 ، وسائل الشیعه ج 5 ص 286 حدیث 6564 ، بحار الانوار ج 100 ص 215 حدیث 9 .
خاطره ی نخستین دیدار

پس از دوران بعثت نخستین بار بود که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به شهر مدینه گام می نهاد ، در آن روز که مصادف شده بود با روز جمعه ، در مدینه شور و غلغله ای برپا شده و همگان برای دیدن حضرت و شنیدن صدای دلربای آن حضرت سراسر چشم و گوش شده بودند

مردم در مسیر حرکت پیامبر تا وادی «رانوناء» محل برگزاری نماز جمعه اجتماع کرده با شور و شوق و شادی و نشاط فراوان او را همراهی می کردند ، و احساسات پاک خود را نشان می دادند ، پیامبر نیز استقبال با شکوه و عشق و علاقه ی وصف ناپذیر آنان را با دعای خیر پاسخ می داد .

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله روز دو شنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر در قبا بر بنی عمرو بن عوف وارد شد .

مردم مدینه وقتی شنیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه بیرون آمده و به زودی وارد مدینه می شود ، پس از نماز صبح به جای بلندی رفتند و منتظر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شدند ، این وضع چند روز ادامه داشت تا آن روز که رسول خدا وارد شد ، و اوّل کسی که آن حضرت را دید یک مرد یهودی بود که می دید مردم هر روز در انتظار ورود رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند ، فریاد کشید ای مردم ! این بخت شما است که رسید .

اهل مدینه بیرون رفتند خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسیدند که در سایه ی نخلی استراحت کرده بود ، و بیش تر آن مردم رسول خدا را تا آن روز ندیده بودند .

ص: 236

از طرف دیگر حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام سه شبانه روز در مکه ماند و امانت های رسول خدا صلی الله علیه و آله را به صاحبان شان رساند و به آن حضرت پیوست .

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از روز دو شنبه تا پنج شنبه در قبا ماند و مسجد قبا را ساخت ، و روز جمعه به طرف مدینه حرکت کرد و هنگام نماز جمعه به محله ی بنی سالم بن عوف رسید و در مسجد وادی رانوناء اوّلین نماز جمعه را برپا نمود(1)

وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد مدینه شدند بسیاری از اهل مدینه که قبل از آن به اسلام گرویده بودند ، با اشتیاق تمام و با تحیت و درود و خواندن سرود به استقبال آن حضرت آمدند .

نقل شده موقعی که حضرت خاتم النبیّین صلی الله علیه و آله به مدینه وارد شدند زنان و کودکان مدینه با خوشحالی تمام این بیت را می خواندند :

طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَیْنَا مِنْ ثَنِیَّاتِ الْوَدَاعِ

وَجَبَ الشُّکْرُ عَلَیْنَا مَا دَعَا لِلَّهِ دَاعٍ

أَیُّهَا الْمَبْعُوثُ فینُا جِئْتَ بِالاْءَمْرِ الْمُطَاعِ

جِئْتَ شَرَّفْتَ الْمَدینَةَ مَرْحَبَا یَا خَیْرَ دَاعٍ

قَدْ لَبِسْنَا ثَوْبَ عِزٍّ بَعْدَ تَمْزیقِ الرِّقَاعِ

رَبَّنَا صَلِّ عَلَی مَنْ حَلَّ فی خَیْرِ الْبِقَاعِ

ص: 237


1- اعیان الشیعه ی سیّد محسن امین ج 1 ص 238 ، سیره ی ابن هشام ج 2 ص 342 و 343 ، معجم البلدان ج 3 ص 19 ، بدایه و نهایه ی ابن کثیر ج 3 ص 242 و 243 ، سیره ی نبویه ی ابن کثیر ج 2 ص 271 .

ماهی فروزان و دو هفته ای از ثنیة الوداع(1) بر ما طلوع کرد و درخشید ، بر ما واجب و لازم گردید این نعمت بزرگ را تا هرگاه که خدا را خواننده ای می خواند شکر گزار باشیم ، ای کسی که در میان ما مبعوث شده ای ! هر امری کنی ما مطیع و فرمان برداریم ، آمدی مدینه را شرافت دادی و آبرو بخشیدی ، درود بر تو ای بهترین دعوت کننده به سوی حق ، بر ما لباس عزّت پوشاندی پس از آن که رخت ذلّت را دریدی ، ای پروردگار ما ! بر آن کس که در بهترین سر زمین فرود آمده درود و صلوات و رحمت فرست(2)

در رابطه با هجرت نبی مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله از مکّه ی معظّمه و ورود به مدینه ی منوّره ، روایتی در کتب معتبره نقل شده است ، و قسمتی از آن که مربوط به بحث می باشد ، در این مختصر ذکر می شود :

سعید بن مسیّب گفت : از سیّد الساجدین امام علی بن الحسین علیهماالسلام پرسیدم : حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در روزی که اسلام آورد چند سال داشت ؟ حضرت فرمود :

«أَوَ کَانَ کَافِرا قَطُّ » مگر هیچ وقت کافر بوده است ؟

امام سجّاد علیه السلام در ادامه ی سخنانش فرمود :

ص: 238


1- ثنیة الوداع نام جایگاهی در بیرون مدینه و مُشرف بر آن بوده ؛ چون هر کس از این شهر به طرف مکه می رفت در آن جا با افراد دیگر خدا حافظی می کرد . مراجعه شود به معجم البلدان ج 2 ص 86 .
2- مراجعه شود به مبسوط شیخ طوسی ج 8 ص 226 ، اعلام الوری ص 65 ، مناقب آل ابی طالب علیهم السلام ابن شهرآشوب ج 1 ص 227 ، صراط المستقیم علی بن یونس حلّی ج 1 ص 158 ، بحار الانوار ج 19 ص 104 و 105 ذیل حدیث 1 .

«کَانَ خُرُوجُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ مَکَّةَ فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ رَبِیعٍ الاْءَوَّلِ ، وَذَلِکَ یَوْمُ الْخَمِیسِ مِنْ سَنَةِ ثَلاثَ عَشْرَةَ مِنَ الْمَبْعَثِ ، وَقَدِمَ الْمَدِینَةَ لِاثْنَتَیْ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِیعٍ الاْءَوَّلِ مَعَ زَوَالِ الشَّمْسِ ، فَنَزَلَ بِقُبَا فَصَلَّی الظُّهْرَ رَکْعَتَیْنِ وَالْعَصْرَ رَکْعَتَیْنِ .

ثُمَّ لَمْ یَزَلْ مُقِیما یَنْتَظِرُ عَلِیّا علیه السلام ، یُصَلِّی الْخَمْسَ صَلَوَاتٍ رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ ، وَکَانَ نَازِلاً عَلَی عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ ، فَأَقَامَ عِنْدَهُمْ بِضْعَةَ عَشَرَ یَوْما ، یَقُولُونَ لَهُ : أَ تُقِیمُ عِنْدَنَا فَنَتَّخِذَ لَکَ مَنْزِلاً وَمَسْجِدا ؟ فَیَقُولُ : لا ، إِنِّی أَنْتَظِرُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ، وَقَدْ أَمَرْتُهُ أَنْ یَلْحَقَنِی وَلَسْتُ مُسْتَوْطِنا مَنْزِلاً حَتَّی یَقْدَمَ عَلِیٌّ ، وَمَا أَسْرَعَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ، فَقَدِمَ عَلِیٌّ علیه السلام وَالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فی بَیْتِ عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ ، فَنَزَلَ مَعَهُ .

ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا قَدِمَ عَلَیْهِ عَلِیٌّ علیه السلام تَحَوَّلَ مِنْ قُبَا إِلَی بَنِی سَالِمِ بْنِ عَوْفٍ وَعَلِیٌّ علیه السلام مَعَهُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ مَعَ طُلُوعِ الشَّمْسِ ، فَخَطَّ لَهُمْ مَسْجِدا وَنَصَبَ قِبْلَتَهُ فَصَلَّی بِهِمْ فِیهِ الْجُمُعَةَ رَکْعَتَیْنِ ، وَخَطَبَ خُطْبَتَیْنِ .

ثُمَّ رَاحَ مِنْ یَوْمِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ عَلَی نَاقَتِهِ الَّتِی کَانَ قَدِمَ عَلَیْهَا وَعَلِیٌّ علیه السلام مَعَهُ لا یُفَارِقُهُ یَمْشِی بِمَشْیِهِ ، وَلَیْسَ یَمُرُّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِبَطْنٍ مِنْ بُطُونِ الاْءَنْصَارِ إِلاّ قَامُوا إِلَیْهِ یَسْأَلُونَهُ أَنْ یَنْزِلَ عَلَیْهِمْ ، فَیَقُولُ لَهُمْ : خَلُّوا سَبِیلَ النَّاقَةِ ؛ فَإِنَّهَا مَأْمُورَةٌ ، فَانْطَلَقَتْ بِهِ وَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَاضِعٌ لَهَا زِمَامَهَا حَتَّی انْتَهَتْ إِلَی الْمَوْضِعِ الَّذی تَرَی » .

ص: 239

خارج شدن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از مکّه روز اوّل ربیع الاوّل برابر با پنج شنبه سیزدهمین سال بعثت آن حضرت صلی الله علیه و آله بود ، و در روز دوازدهم ربیع الاوّل به هنگام ظهر به مدینه و در قبا وارد شد ، و نماز ظهر و عصر را دو رکعتی به جای آورد ، و پیوسته در آن جا به انتظار آمدن علی علیه السلام بود ، پنج وقت نماز را دو رکعت دو رکعت می خواند و در خانه ی عمرو بن عوف ماند ، و ده روز و خورده ای نزد آن ها بودند .

مردم به آن حضرت عرض کردند : آیا نزد ما می مانی تا برای شما منزل و مسجدی بسازیم ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : نه ، منتظر آمدن علی بن ابی طالب هستم ، به او دستور دادم به من ملحق شود ، و جایی را برای ماندن انتخاب نمی کنم تا این که علی بن ابی طالب بیاید ، و ان شاء اللّه تعالی به زودی خواهد آمد .

و علی علیه السلام از مکه آمد در حالی که پیامبر در خانه ی عمرو بن عوف بود ، و در همان جا وارد شد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از آمدن علی علیه السلام هنگام طلوع خورشید در روز جمعه از قبا به محلّه ی بنی سالم بن عوف وارد شد در حالی که علی علیه السلام هم همراه او بود ، و آن حضرت برای اهالی آن محلّه نقشه ی مسجدی را کشید و قبله ی آن را تعیین نمود ، و نماز جمعه را دو رکعت در آن جا برپا کرد و دو خطبه برای نماز ایراد فرمود .

سپس همان روز با آن شتری که از مکّه آمده بود به طرف مدینه حرکت کردند و حضرت علی علیه السلام نیز با آن حضرت بود و از او جدا نمی شد و پا به پای ایشان

ص: 240

می رفت ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به هیچ یک از قبایل انصار که سر راه او بودند برنمی خورد مگر آن که به استقبال ایشان می آمدند و از آن بزرگوار تقاضا می کردند که به محلّه ی آن ها فرود آید ، و آن حضرت صلی الله علیه و آله در پاسخ می فرمود : راه شتر را باز کنید که او مامور است .

رسول خدا صلی الله علیه و آله مهار شتر را رها کرده و بر سرش انداخته بود ، شتر حرکت کرد تا به جایی رسید که اینک مشاهده می کنید .

سعید بن مسیّب گفت : در این هنگام امام سجّاد علیه السلام با دست خود به درِ مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره کرد ، همان دری که نزد آن بر جنازه ها نماز می خوانند .

امام سجّاد علی بن الحسین علیهماالسلام ادامه دادند :

«فَوَقَفَتْ عِنْدَهُ وَبَرَکَتْ وَوَضَعَتْ جِرَانَهَا عَلَی الاْءَرْضِ ، فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَأَقْبَلَ أَبُو أَیُّوبَ مُبَادِرا حَتَّی احْتَمَلَ رَحْلَهُ ، فَأَدْخَلَهُ مَنْزِلَهُ ، وَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَعَلِیٌّ علیه السلام مَعَهُ حَتَّی بُنِیَ لَهُ مَسْجِدُهُ ، بُنِیَتْ لَهُ مَسَاکِنُهُ وَمَنْزِلُ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَتَحَوَّلا إِلَی مَنَازِلِهِمَا » .

شتر پیامبر صلی الله علیه و آله به آن جا که رسید توقف کرد و زانو زد و پهلو بر زمین نهاد ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیاده شد ، و ابو ایّوب زودتر از دیگران پیش آمد و وسایل آن حضرت را برداشت و به خانه ی خود برد ، پیامبر صلی الله علیه و آله با حضرت علی علیه السلام در آن منزل وارد شدند ، و در آن خانه بود تا وقتی که مسجد ساخته شد و در اطراف آن برای پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام اتاق هایی ساختند و آن دو به آن جا منتقل شدند .

سعید بن مسیّب به علی بن الحسین علیهماالسلام عرض کرد : قربانت گردم ! ابو بکر در

ص: 241

هنگام ورود پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه همراه آن حضرت بود ؟ او در کجا از حضرت رسول صلی الله علیه و آله جدا شد ؟

امام سجّاد علیه السلام فرمود :

«إِنَّ أَبَا بَکْرٍ لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی قُبَا فَنَزَلَ بِهِمْ یَنْتَظِرُ قُدُومَ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ : انْهَضْ بِنَا إِلَی الْمَدِینَةِ ؛ فَإِنَّ الْقَوْمَ قَدْ فَرِحُوا بِقُدُومِکَ وَهُمْ یَسْتَرِیثُونَ إِقْبَالَکَ إِلَیْهِمْ ، فَانْطَلِقْ بِنَا وَلا تَقُمْ هَاهُنَا تَنْتَظِرُ عَلِیّا ، فَمَا أَظُنُّهُ یَقْدَمُ عَلَیْکَ إِلَی شَهْرٍ ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : کَلاّ مَا أَسْرَعَهُ وَلَسْتُ أَرِیمُ حَتَّی یَقْدَمَ ابْنُ عَمِّی وَأَخِی فی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَأَحَبُّ أَهْلِ بَیْتِی إِلَیَّ ؛ فَقَدْ وَقَانِی بِنَفْسِهِ مِنَ الْمُشْرِکِینَ » .

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به قبا وارد شد و منتظر آمدن علی علیه السلام در آن جا توقف کرد ، ابو بکر به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد : برخیز تا به مدینه برویم ؛ زیرا مردم با آمدن شما شاد می شوند ، و برای ورود شما لحظه شماری می کنند ، پس بیا تا به مدینه برویم ، و در این جا به انتظار آمدن علی علیه السلام توقّف نکن که فکر نمی کنم او تا یک ماه دیگر بیاید .

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : هرگز (از این جا نمی روم) ، او به زودی خواهد آمد ، و من از این جا نمی روم تا پسر عمو و برادر خدایی و محبوب ترین فرد خاندانم نزد من بیاید ؛ زیرا او بود که با جان خود مرا از شرّ مشرکان حفظ کرد .

امام سجّاد علیه السلام در ادامه فرمود :

«فَغَضِبَ عِنْدَ ذَلِکَ أَبُو بَکْرٍ وَاشْمَأَزَّ ، وَدَاخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ حَسَدٌ لِعَلِیٍّ علیه السلام ، وَکَانَ ذَلِکَ أَوَّلَ عَدَاوَةٍ بَدَتْ مِنْهُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فی عَلِیٍّ علیه السلام ، وَأَوَّلَ

ص: 242

خِلافٍ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ، فَانْطَلَقَ حَتَّی دَخَلَ الْمَدِینَةَ ، وَتَخَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِقُبَا یَنْتَظِرُ عَلِیّا علیه السلام » .

در این هنگام ابو بکر خشمگین شد و تنفّر در دل گرفت ، و نسبت به حضرت علی علیه السلام حسادت ورزید ، و این نخستین دشمنی او با پیامبر صلی الله علیه و آله به سبب علی علیه السلام و اوّلین مخالفت او با رسول خدا صلی الله علیه و آله بود ، و لذا ابو بکر به مدینه آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله در انتظار آمدن علی علیه السلام در قبا ماند(1)

جهت پنجم : اهمیت نماز جمعه و تجلّی قدرت مسلمانان
اشاره

نماز جمعه از نظر اجتماعی و سیاسی یک کنگره ی عظیم هفتگی است که بعد از کنگره ی حج بزرگ ترین اجتماع اسلامی به حساب می آید .

در حقیقت اسلام سه اجتماع بزرگ و مهم دارد :

الف ) اجتماعات روزانه که در نماز جماعت ها حاصل می شود.

ب ) اجتماعات هفتگی که در مراسم نماز جمعه به دست می آید .

ج ) اجتماع حج که در کنار خانه ی خدا هرسال یک بار انجام می گیرد .

دین مقدّس اسلام بیش از هر چیز به وحدت و یک پارچگی مسلمانان اهمیت داده و می کوشد تا از هر راه ممکن این امر تحقّق پیدا کند ، به همین

ص: 243


1- کافی ج 8 ص 339 و 340 ضمن حدیث 536 ، مختصر بصائر الدرجات ص 343 - 345 ضمن حدیث 3765 ، وافی فیض کاشانی ج 3 ص 727 و 728 ضمن حدیث 1339 ، تفسیر برهان ج 3 ص 565 و 566 ضمن حدیث 6495 ، حلیة الابرار بحرانی ج 1 ص 158 ضمن حدیث 5 ، مرآة العقول ج 26 ص 497 - 499 ضمن حدیث 536 ، بحار الانوار ج 19 ص 115 و 116 ضمن حدیث 2 .

خاطر ، نماز جمعه از اهمیت ویژه ای برخوردار است ، به نحوی که خدای متعال در آیه ی مورد بحث به مومنان فرمان می دهد به برپا داشتن نماز جمعه و دوری از کارهایی که مخالف آن می باشند .

به عبارت دیگر : اجتماع امت اسلامی و گسترش صف های نمازگزاران ، به ویژه نماز جمعه ، امید دهنده ی مومنان است ، و به امت اسلام قدرت و استقامت و عظمت و صلابت می بخشد ، به نمایش گذاشتن این قدرت عبادیِ جهان اسلام ، دشمنان اسلام و منافقان را مایوس کرده ، نیرنگ آنان را برای همیشه ناکام می سازد ، و ترس و وحشت را در دل دشمنان دین و قرآن می افکند .

این آیه ی مبارکه بیانگر وظیفه ی مومن نسبت به زندگی معنوی و دنیایی است ، و عمل ایمانی دو طرفه است که دنیا و آخرت را به هم دیگر مرتبط می کند ، نماز جمعه از جمله اعمال ایمانی ای است که هر دو جنبه ی عبادت و توجّه به برنامه های زندگی دنیوی را دارد ، از این جهت نماز جمعه در میان عبادات ، علاوه بر امتیازات ، دارای احکام ویژه است .

صریح ترین حکمی که از آیه ی جمعه دریافت می شود ، نماز جمعه است که در عین حال اجمال بسیار دارد ، به این که چند رکعت است ؟ چه وقتی خوانده می شود ؟ فرادی خواندن آن جایز است یا این که الزاما به جماعت خوانده می شود ؟ واجب مطلق است یا واجب مشروط ؟ و سوالات بسیار دیگر .

ولی توضیح و تفسیر این اجمال و سوالات از روایات فهمیده می شود .

این آیه ی مبارکه صراحت دارد به رها کردن بیع و خرید و فروش در هنگام بلند شدن صدای اذان ، به این معنا که حکم تکلیفی آن حرمت انجام بیع است ، و

ص: 244

رها کردن آن واجب می باشد ؛ زیرا واژه ی «ذروا» در این آیه صیغه ی امر است ، و ظهور در وجوب دارد ، و ترک واجب حرام است ، یعنی رها نکردن خرید و فروش حرام است(1) ، بنابراین بحثی در حرمت خرید و فروش نیست .

توجّه : برای خرید و فروش در روز جمعه یک حکم تکلیفی و یک حکم وضعی وجود دارد ، حکم تکلیفی عبارت است از حرمت انجام خرید و فروش ، و حکم وضعی در این مساله عبارت است از صحّت یا بطلان آن معامله .

بحثی که در این مقام مطرح است این که آیه ی شریفه ظهور در حرمت انجام معامله دارد ، آیا دلالت بر بطلان آن هم دارد یا خیر ؟

در این مورد دو نظریه وجود دارد ، گروهی گفته اند : معامله ای که هنگام ندای نماز جمعه انجام می شود باطل است(2)

در مقابل گروهی دیگری فرمودند : معامله صحیح است ؛ زیرا منهی بودن معامله و باطل بودن آن دو چیز هستند ، و نهی مقتضی فساد و بطلان معامله نیست هر چند دلالت دارد بر این که عمل موردِ نهی مطلوب و پسندیده نیست ، و معلوم است که نامطلوب بودن عملی ، مستلزم باطل بودن آن نمی باشد(3)

ص: 245


1- کتاب خلاف شیخ طوسی ج 1 ص 629 و 630 مساله ی 402 ، مبسوط شیخ طوسی ج 1 ص 150، المعتبر ج 2 ص 296، شرائع الاسلام ج 1 ص 88، قواعد الاحکام ج 1 ص 288، دروس شرعیّه ج 4 ص 153 ، جامع المقاصد ج 2 ص 426 ، مدارک الاحکام ج 4 ص 76 و 77 .
2- کتاب خلاف شیخ طوسی ج 1 ص 631 مساله ی 404 ، مبسوط شیخ طوسی ج 1 ص 150 ، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 434 .
3- مراجعه شود به کتاب معتبر ج 2 ص 297 ، شرائع الاسلام ج 1 ص 88 ، دروس شرعیّه ج 4 ص 153 ، جامع المقاصد ج 2 ص 427 ، مدارک الاحکام ج 4 ص 77 و 78 .
رجحان معنویت بر منافع مادی

اگر چه حیات دنیایی و مادّی انسان به تغذیه و دیگر نیازمندی های ضروری وابسته است ، و کسب امتیاز و برتری ، به مال و قدرت بستگی تمام دارد ، و انسان به رفاه و کسب امتیاز در مسابقه ی زندگی دل دادگی خاص نشان می دهد ، ولی خداوند متعال غایت حرکت و تلاش و خیر و فلاح و رستگاری انسان را محدود به دنیا و امتیازات مادی دنیایی نمی داند ، بلکه برای انسان فضیلت و علوّ درجاتی قایل است ، و جایگاه انسانی را برتر از عالم مادی و خاکی می داند ، و خیر و فلاح انسان نیل به منزلت و جایگاه والای الهی انسان می باشد .

به همین جهت کسب و کار و دیگر تلاش و حرکت های دنیایی برای انجام عبادت تعطیل می شود ، همه باید به عبادت و نماز مشغول شوند تا این که مقام و منزلت نزد خدای سبحان را کسب نمایند ، و به پاداش ها و منافع موجود در نزد خداوند متعال نایل شوند .

لذا توصیه می کند کسانی را که برای تجارت سودمند دنیایی یا نیل به دیگر لذایذ موقّتی از تحمّل و شنیدن خطبه های جمعه سرباز می زنند یا از رفتن به نماز جمعه امتناع می کنند ، به این که تجارت برای تان سودمند است ، و لذایذ دیگر خوشایند می باشند ، ولی آنچه در نزد خداوند متعال برای تان می باشد سود سرشار است و به حال تان سودمندتر است ، و با نمایاندن خیر و فلاح ، ترغیب به نماز و عبادت می کند .

در عین حال نکته ای بسیار جالب و آموزنده تذکّر داده می شود به این که

ص: 246

تصوّر نشود کسب درآمد و تحصیل روزی به ترک عبادت و اشتغال به تجارت و زراعت و دیگر اعمال تولیدی و درآمدزا بستگی دارد ، رزق و روزی در دست خداوند متعال است ، عبادت خدا را مطابق دستور به جا آورید و اطاعت خداوند متعال نمایید ، روزی شما می رسد که خداوند بهترین روزی رسان می باشد .

اهمیت نماز جمعه از دیدگاه روایات

در رابطه با نماز جمعه روایات فراوانی در منابع معتبر حدیثی نقل شدند ، و در این مختصر به چند مورد اشاره می شود :

1 - پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند : «مَنْ أَتَی الْجُمُعَةَ إِیمَانا وَاحْتِسَابا اسْتَأْنَفَ الْعَمَلَ » .

هر کس از روی ایمان و برای تقرّب به خدای متعال به نماز جمعه حاضر شود ، (گناهانش بخشیده می شود) اعمالش را از نو آغاز کند(1)

2 - مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی علیه السلام در ضمن خطبه ای فرمودند : «الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَی کُلِّ مُوءْمِنٍ إِلاّ عَلَی الصَّبِیِّ وَالْمَرِیضِ وَالْمَجْنُونِ وَالشَّیْخِ الْکَبِیرِ وَالاْءَعْمَی وَالْمُسَافِرِ وَالْمَرْأَةِ وَالْعَبْدِ الْمَمْلُوکِ وَمَنْ کَانَ عَلَی رَأْسِ فَرْسَخَیْنِ » .

نماز جمعه بر هر مومنی واجب است مگر بر کودک نابالغ و بیمار و دیوانه و پیر سالخورده

ص: 247


1- من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 427 حدیث 1260 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1114 حدیث 7853 ، وسائل الشیعة ج 7 ص 296 حدیث 9384 ، بحار الانوار ج 89 ص 192 حدیث 33 .

و کور و نابینا و مسافر و زن و بنده ی مملوک و کسی که در فاصله ی دو فرسخی باشد(1)

3 - سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام ضمن حدیث مفصّلی فرمود : چند نفر یهودی به محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند و دانشمندترین آنان مطالبی از آن حضرت پرسید ، و از جمله ی سوالات این بود که : ما را از هفت خصوصیت وویژگی که خداوند از میان پیغمبران فقط به شما عطا کرده و از میان امّت ها فقط به امّت شما عطا فرموده آگاه فرما .

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : خداوند به من سوره ی حمد و اذان و نماز جماعت در مسجد و روز جمعه و نماز بر میّت و بلند خواندن در سه نماز (مغرب و عشا و صبح) را عطا فرمود ، و امّتم را در بیماری و سفر رخصت داده (که روزه را نگیرند و نماز را شکسته بخوانند) ، و شفاعت در باره ی گنه کارانی از امّتم که به گناه های بزرگ آلوده شده اند عطا فرموده است .

یهودی گفت : درست فرمودی ای محمد ! اکنون بفرمایید که پاداش آن که سوره ی حمد را بخواند چیست ؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : هر کس سوره ی حمد را بخواند خداوند ثواب خواندن همه ی آیاتی را که از آسمان نازل شده به او عطا خواهد فرمود .

و امّا پاداش اذان این است که اذان گویان امّت من با پیغمبران و راست گویان و شهیدان و صالحان محشور خواهند شد .

ص: 248


1- من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 431 ضمن حدیث 1263 ، مصباح المتهجّد ج 1 ص 382 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1156 ضمن حدیث 7934 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 297 حدیث 9387 .

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در ادامه فرمود : امّا روز جمعه روزی است که خداوند خلق اوّلین و آخرین را برای رسیدگی به حساب شان جمع می کند ، و هیچ مومنی برای ادای نماز جماعت (در روز جمعه) قدم بر نمی دارد مگر آن که خداوند عزّ و جلّ وحشت های روز قیامت را بر او تخفیف می دهد و سپس بهشت را به عنوان پاداش به او عطا می فرماید(1)

4 - امام پنجم حضرت باقر العلوم علیه السلام فرمود : «صَلاةُ الْجُمُعَةِ فَرِیضَةٌ ، وَالاْجْتِمَاعُ إِلَیْهَا فَرِیضَةٌ مَعَ الاْءِمَامِ ، فَإِنْ تَرَکَ رَجُلٌ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ ثَلاثَ جُمَعٍ فَقَدْ تَرَکَ ثَلاثَ فَرَائِضَ ، وَلا یَدَعُ ثَلاثَ فَرَائِضَ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ إِلاّ مُنَافِقٌ » .

نماز جمعه واجب است و جمع شدن برای برپایی آن همراه امام عادل نیز واجب است ، اگر کسی بدون علّت سه نماز جمعه را ترک کند ، سه فریضه را ترک نموده است ، و هیچ کس

ص: 249


1- «جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ، فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ أَشْیَاءَ ، فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ : أَخْبِرْنَا عَنْ سَبْعِ خِصَالٍ أَعْطَاکَ اللَّهُ مِنْ بَیْنِ النَّبِیِّینَ ، وَأَعْطَی اُمَّتَکَ مِنْ بَیْنِ الاُْمَمِ . فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أَعْطَانِی اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَالاْءَذَانَ وَالْجَمَاعَةَ فی الْمَسْجِدِ وَیَوْمَ الْجُمُعَةِ ، وَالصَّلاةَ عَلَی الْجَنَائِزِ ، وَالاْءِجْهَارَ فِی ثَلاثِ صَلَوَاتٍ ، وَالرُّخْصَةَ لِاُمَّتِی عِنْدَ الاْءَمْرَاضِ وَالسَّفَرِ ، وَالشَّفَاعَةَ لِأَصْحَابِ الْکَبَائِرِ مِنْ اُمَّتِی . قَالَ الْیَهُودِیُّ : صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ ! فَمَا جَزَاءُ مَنْ قَرَأَ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ قَرَأَ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِعَدَدِ کُلِّ آیَةٍ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ ثَوَابَ تِلاوَتِهَا ، وَأَمَّا الاْءَذَانُ فَإِنَّهُ یُحْشَرُ الْمُوءَذِّنُونَ مِنْ اُمَّتِی مَعَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِینَ . . . . وَأَمَّا یَوْمُ الْجُمُعَةِ فَإِنَّ اللَّهَ یَجْمَعُ فِیهِ الاْءَوَّلِینَ وَالاْآخِرِینَ لِلْحِسَابِ ، فَمَا مِنْ مُوءْمِنٍ مَشَی إِلَی الْجَمَاعَةِ إِلاّ خَفَّفَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیْهِ أَهْوَالَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ یُجَازِیهِ الْجَنَّة » . امالی شیخ صدوق ص 194 و 195 ضمن حدیث 1 ، خصال شیخ صدوق ج 2 ص 355 ضمن حدیث 36 ، بحار الانوار ج 9 ص 300 ضمن حدیث 5

جز شخص منافق(1) سه فریضه را ترک نمی کند(2)

5 - امام ششم رییس مذهب حضرت صادق علیه السلام فرمود : «مَا مِنْ قَدَمٍ سَعَتْ إِلَی الْجُمُعَةِ إِلاّ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهَا عَلَی النَّارِ» هیچ قدمی برای خواندن نماز جمعه برداشته نمی شود مگر این که خداوند متعال جسد او را بر آتش حرام می کند(3)

6 - ابو عبد اللّه امام جعفر صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش از جد گرامیش نقل نموده که آن حضرت فرمودند : «جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یُقَالُ لَهُ : قُلَیْبٌ ، فَقَالَ لَهُ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ! إِنِّی تَهَیَّأْتُ إِلَی الْحَجِّ کَذَا وَکَذَا مَرَّةً فَمَا قُدِّرَ لِی ، فَقَالَ لِی : یَا قُلَیْبُ ! عَلَیْکَ بِالْجُمُعَةِ ؛ فَإِنَّهَا حَجُّ الْمَسَاکِینَ » .

عرب بیابان نشین - که نامش قلیب بود - محضر مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد : ای رسول خدا ! من بارها آماده ی حج شده ام امّا مقدّر نشد و توفیق نصیبم نگردید .

پیامبر فرمود : ای قلیب ! بر تو باد به نماز جمعه که آن حج مستمندان است(4)

ص: 250


1- لازم به یادآوری است که مذمّت های شدیدی که در مورد ترک نماز جمعه بیان شده و تارکان نماز جمعه جزو منافقان به حساب آمدند ، مربوط به زمانی است که نماز جمعه واجب عینی باشد ، یعنی در عصر حضور امام معصوم علیه السلام ، و اما در عصر غیبت بنابر این که نماز جمعه واجب تخیری باشد یعنی مکلّف بین نماز جمعه و نماز ظهر مخیّر باشد ، و ترک نماز جمعه از روی سبک شمردن آن نباشد ، آن مذمّت ها شامل این شخص نخواهد شد .
2- محاسن برقی ص 85 حدیث 23 ، دعائم الاسلام ج 1 ص 180 ، امالی شیخ صدوق ص 485 حدیث 13 ، ثواب الاعمال ص 232 و 233 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 2 ص 332 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 297 حدیث 9389 و ص 299 حدیث 9393 .
3- امالی شیخ صدوق ص 366 و 367 حدیث 14 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1115 ذیل حدیث 7855 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 297 حدیث 9388 و ص 386 حدیث 9650 .
4- تهذیب الاحکام ج 3 ص 237 حدیث 625 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1114 و 1115 حدیث 7854 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 300 حدیث 9398 ، ملاذ الاخیار ج 5 ص 441 حدیث 7 .

7 - وجود مقدّس امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام - به نقل از فضل بن شاذان - فرمودند : «فَإِنْ قَالَ : فَلِمَ جُعِلَتِ الْخُطْبَةُ ؟ قِیلَ : لِأَنَّ الْجُمُعَةَ مَشْهَدٌ عَامٌّ فَأَرَادَ أَنْ یَکُونَ لِلاْءِمَامِ سَبَبٌ إِلَی مَوْعِظَتِهِمْ وَتَرْغِیبِهِمْ فی الطَّاعَةِ ، وَتَرْهِیبِهِمْ مِنَ الْمَعْصِیَةِ وَفِعْلِهِمْ ، وَتَوْقِیفِهِمْ عَلَی مَا أَرَادُوا مِنْ مَصْلَحَةِ دِینِهِمْ وَدُنْیَاهُمْ ، وَیُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَیْهِمْ مِنَ الاْآفَاتِ مِنَ الاْءَحْوَالِ الَّتِی لَهُمْ فِیهَا الْمَضَرَّةُ وَالْمَنْفَعَةُ » .

اگر (گوینده ای) گفت : خطبه ی نماز جمعه برای چه چیز وضع و مقرّر شده است ؟ در جواب گفته می شود : برای آن که نماز جمعه محل اجتماع عموم است ، و خداوند متعال خواسته تا امام جمعه وسیله و فرصتی در اختیار داشته باشد برای اندرز و موعظه ی مردم ، و ترغیب نمودن آنان به اطاعت ، و ترساندن از معصیت ، و وادار کردن ایشان به رعایت آنچه اراده دارند از مصلحت دینی و دنیایی خویش ، و آگاه ساختن از آفات و زیان هایی که بر آنان وارد شده است ، و از حوادثی که ضرر و منفعت در آن ها دارند(1)

توضیح دیگر : یکی از کارهای حرام در روز جمعه این است که در هنگام نماز جمعه انسان هایی که معذور نیستند ، مشغول به کار دیگری گردند که موجب ترک نماز جمعه گردد ، البته نماز جمعه ای که واجب باشد ؛ زیرا در ادامه ی آیه آمد : «ذَرُوا الْبَیْعَ» بیع و تجارت را رها کنید .

ص: 251


1- علل الشرائع ج 1 ص 265 ضمن حدیث 9 ، عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 111 ضمن حدیث 1 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 344 ضمن حدیث 9533 ، بحار الانوار ج 89 ص 201 ضمن حدیث 52 .

با توجّه به این که بیع و تجارت سود دنیوی دارد و انسان به طرف آن تمایل پیدا می کند ، به عنوان اظهر مصادیقی است که مانع نماز جمعه می باشد ، از این جهت خدای تبارک و تعالی آن را ذکر فرموده است ، و الاّ چیزهای دیگر هم که مانع نماز جمعه باشند آن ها هم حرام می باشند .

شهید ثانی در کتاب «روض الجنان » که شرح ترکیبی «ارشاد الاذهان » علاّمه ی حلّی است می فرماید : بیع و تجارت و مانند آن از عقود و ایقاعات بعد از زوال خورشید - یعنی بعد از اذان ظهر روز جمعه - حرام هستند ؛ زیرا خداوند متعال فرمودند : «ذَرُوا الْبَیْعَ» ، در این آیه ی کریمه امر به ترک بیع فرموده است ، پس انجام دادن آن حرام است(1)

این تجارت را بیع و تجارت وقت ندا برای نماز جمعه می نامند ، و این عمل حرام است هر چند اصل معامله صحیح است ، یعنی از نظر تکلیفی کار حرام است ، امّا از نظر وضعی صحیح است و نقل و انتقال صورت می گیرد .

خداوند سبحان در این آیات مردم را به حضور در نماز جمعه فراخوانده ، و شرکت در این فریضه ی الهی را از هر کاری برای آنان سودمندتر دانسته است .

و تعبیر «ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ» علاوه بر آیه ی مبارکه ی مورد بحث ، در شش آیه ی دیگر از قرآن کریم نیز آمده است(2)

ص: 252


1- یحرم (البیع و شبهه) من العقود و الإیقاعات (بعد الزوال) ؛ أمّا تحریم البیع فلقوله تعالی : «وَذَرُوا الْبَیْعَ» ، أمر بترکه حینئذٍ ، فیکون فعله محرّما . روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان ج 2 ص 784 .
2- «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ» . سوره ی بقره آیه ی 54 . «وَلا تُفْسِدُوا فی الاْءَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُوءْمِنینَ» . سوره ی اعراف آیه ی 85 . «ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» . سوره ی توبه آیه ی 41 . «ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» . سوره ی نور آیه ی 27 . «وَإِبْرَاهیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» . سوره ی عنکبوت آیه ی 16 . «وَتُجَاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» . سوره ی صف آیه ی 11 .

خلاصه و نتیجه ی بحث در این آیات این است که روز جمعه که سیّد الایّام و روز سکون و جمع است ، مومنان در هر شهری باید جمع شوند با سایر مسلمان ها ، و با ذکر و یاد خدای تبارک و تعالی و اعمالی که در طول هفته از آن ها فوت شده تدارک و نفس و روح خود را تطهیر کنند ، و به حضرت ولی عصر - اروحنا و ارواح العالمین له الفداه - متوسّل شوند و آن بزرگوار را واسطه ی درگاه الهی قرار دهند ، و برای فرجش دعا نمایند ، و قرآن و دعای ندبه و ادعیه ی دیگر را بخوانند

از اوّل شب جمعه با خدای مهربان این گونه زمزمه کنند :

«یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیَّةِ ! یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ ! یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّةِ ! صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ، خَیْرِ الْوَرَی سَجِیَّةً ، وَاغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَی ! فی هَذِهِ الْعَشِیَّةِ » .

ای کسی که فضل و کرم و بخشش تو بر آفریدگان همیشگی است ! ای آن که دو دست عطا و سخاوت خود را به جانب بندگان دراز کرده ای ! ای صاحب عطاها و بخشش های گران بها و بزرگ ! درود و رحمت فرست بر محمّد و خاندان او که در اصل خلقت و فطرت بهترین خلقند ، ای خدای بلند مرتبه !

ص: 253

در چنین شبی گناه ما را ببخش و بیامرز(1)

و در سحرهای جمعه وقتی که از خواب بیدار می شوند با معبود و معشوق خود چنین مناجات کنند :

«یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمیلَ ! وَسَتَرَ الْقَبیحَ ! وَلَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ عَنّی ! یَا کَریمَ الْعَفْوِ ! یَا حَسَنَ التَّجاوُزِ ! یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ ! وَیَا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ ! یَا صَاحِبَ کُلِّ نَجْوَی ! وَیَا مُنْتَهَی کُلِّ شَکْوَی ! یَا کَریمَ الصَّفْحِ ! یَا عَظیمَ الْمَنِّ ! یَا مُبْتَدِی ءَ کُلِّ نِعْمَةٍ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا ! یَا رَبّاهُ یَا سَیِّداهُ یَا مَوْلَیَاهُ یَا غَایَتاهُ یَا غِیَاثَاهُ ! صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَأَسْأَلُکَ أَنْ لا تَجْعَلَنی فی النّارِ » .

ای کسی که زیبایی را آشکار می نمایی و زشتی را می پوشانی ! ای کسی که از گناه مواخذه نمی کنی و پرده را نمی دری ! ای کسی که عفوی بزرگ داری و خوب گذشت می کنی ، ای کسی که مغفرت تو وسعت دارد ! ای کسی که دو دست را به رحمت گشودی ! ای صاحب همه ی نجواها ! ای نهایت همه ی شکایت ها ! ای کسی که با کرامت گذشت می کنی ! ای کسی که بخششی بزرگ داری ! ای کسی که قبل از استحقاق شروع به نعمت ها می نمایی ! ای پروردگار ما ! و ای آقا و مولای ما و نهایت رغبت ما ! ای فریادرس ما ! بر محمّد و خاندان پاکش درود و رحمت فرست ، و از تو می خواهم که مرا در آتش دوزخ قرار ندهی(2)

ص: 254


1- مفاتیح الجنان قسمتی از اعمال شب جمعه ، لازم به یادآوری است که این دعا و ذکر شریف در شب عید فطر هم خوانده می شود .
2- کافی ج 2 ص 578 حدیث 4 ، مرآة العقول ج 12 ص 450 حدیث 4 .

و در غروب روز جمعه دعایی را بخوانند که در کتاب های معتبر شیعه از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت به زراره تعلیم داده

که در زمان غیبت و امتحان شیعه آن را بخوانند :

«اللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ ؛ فَإِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ ، اللّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ ؛ فَإِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ ، اللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ ؛ فَإِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی » .

خدایا ! خود را به من بشناسان و معرّفی کن ؛ زیرا اگر خود را به من نشناسانی پیغمبرت را نمی توانم بشناسم ، خدایا ! پیامبرت را به من بشناسان و معرّفی کن ؛ زیرا اگر پیغمبرت را به من نشناسانی نمی توانم حجّتت را بشناسم ، خدایا! حجّتت را به من معرفی کن و بشناسان ؛ زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی از دین خود گمراه می شوم(1)

جهت ششم : حکم نماز جمعه

چون که آیه ی مبارکه ی مورد بحث مربوط به نماز جمعه است اشاره ی اجمالی به آن می شود ، و جای بحث تفصیلی آن در کتاب های فقهی و روایی است که یک باب مخصوصی در کتاب الصلاة به نام «باب نماز جمعه و شرایط آن» است ، نماز جمعه در زمان حضور امام معصوم علیه السلام واجب عینی است ، و بر

ص: 255


1- کافی ج 1 ص 337 حدیث 5 ، و ص 342 حدیث 29 ، کتاب غیبت نعمانی ص 166 حدیث 6 ، کمال الدین شیخ صدوق ج 2 ص 512 حدیث 43 ، اعلام الوری ص 432 .

تمام مسلمانان لازم است تا در آن شرکت کنند مگر کسانی که معذور باشند .

امّا زمان غیبت ، بسیاری از فقهای گذشته و عدّه ای از متاخّرین فتوا داده اند که نماز جمعه در زمان غیبت جایز نیست(1)

ولی مشهور فقهای متاخّر و معاصر قایل به وجوب تخییری بین نماز جمعه و نماز ظهر هستند ، یعنی انسان مخیّر است نماز جمعه بخواند یا نماز ظهر ، و چون نوعا شرایط نماز جمعه فراهم نیست ، از عدالت امام جمعه تا حضور رییس بلد و قاضی القضات که این ها جزو شرایط نماز هستند ، و هم چنین تعداد شرکت کنندگان ، حدّ اقل باید پنج نفر باشند که یکی رییس بلد و دیگری قاضی القضات و یکی خود امام جمعه باید باشند ، و چون احیانا این شرایط نماز جمعه موجود نیستند ، لذا فتوا و نظر مشهور فقها بر این است که حکم نماز جمعه در زمان غیبت وجوب تخییری است .

ص: 256


1- عدّه ای از فقهای عظام قایل به عدم جواز و تحریم نماز جمعه شدند مانند : علم الهدی سیّد مرتضا و شیخ طوسی در «مبسوط» و ابن حمزه و سلاّر دیلمی و ابن ادریس حلّی در «سرائر» و علاّمه ی حلّی در «منتهی» و شهید اوّل در «ذکری» و محقّق کرکی در «رساله ی نماز جمعه» و فاضل هندی در «کشف اللثام» . رجوع شود به : مسائل میافارقیات (چاپ شده در ضمن رسائل شریف مرتضی ج 1) ص 272 ، مبسوط شیخ طوسی ج 1 ص 143 ، وسیله ی ابن حمزه ص 103 ، مراسم سلاّر ص 261 ، سرائر ج 1 ص 290 ، منتهی المطلب ج 5 ص 334 ، ذکری الشیعه ج 4 ص 100 و 106 ، رساله ی نماز جمعه (چاپ شده در ضمن رسائل محقّق کرکی ج 1) ص 144 ، کشف اللثام ج 4 ص 222 ، برای آگاهی بیش تر و تفصیل مطلب مراجعه شود به مفتاح الکرامه (چاپ جدید) ج 8 ص 190 به بعد
جهت هفتم : شب و روز جمعه در روایات
اشاره

راجع به عظمت و فضیلت شب و روز جمعه احادیث بسیاری در منابع معتبر روایی نقل شدند ، و در این مختصر به مواردی از آن ها اشاره می شود :

الف ) عظمت جمعه و اجابت دعا در شب و روز آن

1- از وجود مقدّس خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله روایت شده فرمودند : «إِنَّ یَوْمَ الْجُمُعَةِ سَیِّدُ الاْءَیَّامِ وَأَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ یَوْمِ الاْءَضْحَی وَیَوْمِ الْفِطْرِ ، فِیهِ خَمْسُ خِصَالٍ : خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهِ آدَمَ علیه السلام ، وَأَهْبَطَ اللَّهُ فِیهِ آدَمَ إِلَی الاْءَرْضِ ، وَفِیهِ تَوَفَّی اللَّهُ آدَمَ ، وَفِیهِ سَاعَةٌ لا یَسْأَلُ اللَّهَ الْعَبْدُ فِیهَا شَیْئا إِلاّ آتَاهُ مَا لَمْ یَسْأَلْ حَرَاما ، وَمَا مِنْ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَلا سَمَاءٍ وَلا أَرْضٍ وَلا رِیَاحٍ وَلا جِبَالٍ وَلا بَرٍّ وَلا بَحْرٍ إِلاّ وَهُنَّ یَشْفَقْنَ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ أَنْ تَقُومَ فِیهِ السَّاعَةُ» .

همانا روز جمعه آقا و سرآمد روزها است ، و در پیشگاه خداوند با عزّت و جلال از عید فطر و قربان هم برتر و با عظمت تر است ؛ چون که در آن روز پنج امتیاز و ویژگی وجود دارد :

(اوّل :) خداوند متعال حضرت آدم علیه السلام را در آن روز خلق فرمود .

(198)

(دوّم :) آن حضرت را در همین روز از بهشت بر زمین فرود آورد .

(سوّم :) در چنین روزی حضرت آدم علیه السلام را قبض روح کرد .

(چهارم :) در آن روز ساعتی هست که هر کس در آن ساعت از خداوند متعال چیزی طلب کند به او خواهد داد به شرط این که چیز حرام نخواهد.

(پنجم :) هیچ فرشته ی مقرّب الهی و آسمان و زمین و بادها و کوه ها و درخت هایی

ص: 257

نیستند مگر این که همگی نگران و هراس دارند از این که قیامت در این روز واقع شود(1)

2 - ابو نصر بزنطی از حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود :«قَالَ : رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ یَوْمَ الْجُمُعَةِ سَیِّدُ الاْءَیَّامِ ، یُضَاعِفُ اللَّهُ فِیهِ الْحَسَنَاتِ ، وَیَمْحُو فِیهِ السَّیِّئَاتِ ، وَیَرْفَعُ فِیهِ الدَّرَجَاتِ ، وَیَسْتَجِیبُ فِیهِ الدَّعَوَاتِ ، وَیَکْشِفُ فِیهِ الْکُرُبَاتِ ، وَیَقْضِی فِیهِ الْحَوَائِجَ الْعِظَامَ ، وَهُوَ یَوْمُ الْمَزِیدِ لِلَّهِ فِیهِ عُتَقَاءُ وَطُلَقَاءُ مِنَ النَّارِ ، مَا دَعَا بِهِ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ وَقَدْ عَرَفَ حَقَّهُ وَحُرْمَتَهُ إِلاّ کَانَ حَقّا عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یَجْعَلَهُ مِنْ عُتَقَائِهِ وَطُلَقَائِهِ مِنَ النَّارِ ، فَإِنْ مَاتَ فی یَوْمِهِ وَلَیْلَتِهِ مَاتَ شَهِیدا وَبُعِثَ آمِنا ، وَمَا اسْتَخَفَّ أَحَدٌ بِحُرْمَتِهِ وَضَیَّعَ حَقَّهُ إِلاّ کَانَ حَقّا عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یُصْلِیَهُ نَارَ جَهَنَّمَ إِلاّ أَنْ یَتُوبَ » .

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : روز جمعه سید و برترین روزها می باشد ، و خداوند در آن روز پاداش حسنات را مضاعف و دو چندان می کند ، و گناهان را محو می گرداند ، و درجات را بالا می برد ، و دعاها را اجابت می کند ، و اندوه ها را برطرف می سازد ، و حاجت های بزرگ را برآورده می فرماید ، روز جمعه پروردگار گروه زیادی را از آتش جهنم آزاد می کند .

هر کس روز جمعه را احترام کند و حقش را مراعات نماید ، خداوند او را از آزاد شدگان و رها شده از جهنم قرار می دهد ، و اگر آن شخص در روز جمعه و یا شب آن بمیرد شهید مرده است ، و در روز قیامت در امن و آرامش مبعوث خواهد شد ، و هر کس حرمت آن را نگه

ص: 258


1- خصال شیخ صدوق ج 1 ص 316 حدیث 97 ، مصباح المتهجّد ج 1 ص 284 ، عدّة الداعی ص 46 ، جمال الاسبوع ص 223 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 381 و 382 حدیث 9639 .

ندارد و آن را سبک شمارد و حق او را ضایع کند خداوند او را وارد دوزخ خواهد کرد مگر این که توبه کند(1)

3 - در روایت دیگری می خوانیم : «الْتَمِسُوهَا فی ثَلأثِ مَوَاطِنَ : مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَی طُلُوعِ الشَّمْسِ ، وَمَا بَیْنَ أَنْ یَنْزِلَ الاْءِمَامُ إِلَی أَنْ یُکَبِّرَ ، وَمَا بَیْنَ صَلاةِ الْعَصْرِ إِلَی غُرُوبِ الشَّمْسِ » .

پیگیری و دنبال کنید آن (ساعتی از روز جمعه که دعا در آن مستجاب است) را در سه وقت : 1 - بین طلوع فجر تا طلوع خورشید . 2 - لحظه ی فرود آمدن امام (از خطبه ی جمعه) تا وقتی که تکبیر (نماز) را می گوید . 3 - و بین (وقت مخصوص نماز) عصر تا غروب آفتاب(2)

4 - زید بن علی علیه السلام از پدرانش از حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام دختر گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت نموده که فرمود : «سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ : إِنَّ فی الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لا یُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ یَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فِیهَا خَیْرا إِلاّ أَعْطَاهُ إِیَّاهُ » .

از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله شنیدم می فرمود : همانا در جمعه ساعت و لحظه ای هست که هیچ مسلمانی آن را در نظر نمی گیرد و در آن لحظه از خداوند با عزّت و جلال خیر و نیکی درخواست نمی کند مگر این که آن را به او عطا می فرماید .

حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود : «فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ ! أَیُّ سَاعَةٍ هِیَ ؟ قَالَ : إِذَا تَدَلَّی نِصْفُ عَیْنِ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ » به آن حضرت عرض کردم : ای رسول خدا ! آن چه ساعت

ص: 259


1- کافی ج 3 ص 414 حدیث 5 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 2 ص 332 ، جامع الاخبار ص 89 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1081 حدیث 7774 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 376 حدیث 9621 ، بحار الانوار ج 89 ص 274 ذیل حدیث 20 .
2- درر اللآلی ج 1 ص 45 حدیث 90 ، مستدرک الوسائل ج 6 ص 2 و 43 حدیث 6385 .

و لحظه ای است ؟ حضرت فرمود : وقتی که نصف قرص خورشید غروب کرد (یعنی مُشرف به غروب باشد) .

راوی می گوید : حضرت فاطمه علیهاالسلام همیشه (جمعه ها) به غلامش می فرمود : «اصْعَدْ عَلَی السَّطْحِ ، فَإِنْ رَأَیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلَّی لِلْغُرُوبِ فَأَعْلِمْنِی حَتَّی أَدْعُوَ » برو بالای بلندی ، هر گاه نیمی از قرص خورشید را دیدی که به غروب نزدیک شده است به من اعلام کن تا دعا کنم(1)

5 - امام پنجم حضرت باقر العلوم علیه السلام فرمود : «لَیْلَةُ الْجُمُعَةِ لَیْلَةٌ غَرَّاءُ وَیَوْمُهَایَوْمٌ أَزْهَرُ ، وَلَیْسَ عَلَی وَجْهِ الاْءَرْضِ یَوْمٌ تَغْرُبُ فِیهِ الشَّمْسُ أَکْثَرَ مُعْتَقا مِنَ النَّارِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ ، وَمَنْ مَاتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ ، وَمَنْ مَاتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ اُعْتِقَ مِنَ النَّارِ » .

شب جمعه شبی نورانی است و روز جمعه روزی منوّر و تابناک می باشد ، و بر روی زمین روزی نیست که آفتاب در آن غروب کند در حالی که بیش تر از جمعه آزاد شده از آتش دوزخ داشته باشد ، و هر کس روز جمعه از دنیا برود خداوند برایش برائت و آزادی از عذاب قبر می نویسد ، و هر کس روز جمعه بمیرد از آتش دوزخ آزاد می شود(2)

6 - ابو بصیر از یکی از آن دو امام بزرگوار امام محمّد باقر علیه السلام یا امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود :

«إِنَّ الْعَبْدَ الْمُوءْمِنَ لَیَسْأَلُ اللَّهَ جَلَّ جَلالُهُ الْحَاجَةَ

ص: 260


1- معانی الاخبار ص 399 و 400 حدیث 69 ، دلائل الامامه ی طبری ص 71 حدیث 10 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 384 حدیث 9647 ، بحار الانوار ج 89 ص 269 حدیث 8 .
2- من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 138 حدیث 373 ، دعائم الاسلام ج 1 ص 180 ، وافی فیض کاشانی ج 24 ص 269 حدیث 24014 .

فَیُوءَخِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ قَضَاءَ حَاجَتِهِ الَّتِی سَأَلَ إِلَی یَوْمِ الْجُمُعَةِ لِیَخُصَّهُ بِفَضْلِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ» .

به راستی که بنده ی مومن از خداوند جلّ جلاله حاجتی می طلبد ، و خداوند با عزّت و جلال برآوردن حاجتش را که درخواست نموده تا روز جمعه به تاخیر می اندازد تا آن را به زیادی هایی که در روز جمعه کرامت می فرماید مخصوص گرداند(1)

7 - عبد اللّه بن سنان از رییس مذهب امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند : «السَّاعَةُ الَّتِی یُسْتَجَابُ فِیهَا الدُّعَاءُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ مَا بَیْنَ فَرَاغِ الاْءِمَامِ مِنَ الْخُطْبَةِ إِلَی أَنْ یَسْتَوِیَ النَّاسُ فی الصُّفُوفِ ، وَسَاعَةٌ اُخْرَی مِنْ آخِرِ النَّهَارِ إِلَی غُرُوبِ الشَّمْسِ»

ساعتی که در روز جمعه دعا در آن مستجاب می شود ، زمانی است که امام جمعه از خطبه فارغ شده تا وقتی که مردم صفوف را (برای نماز) منظّم کنند ، و هم چنین ساعت دیگر اجابت دعا ، آخرین ساعت روز جمعه تا غروب خورشید است(2)

8 - ابو بصیر از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام (3) نقل کرده که آن حضرت فرمود : همانا ذات اقدس الهی هر شب جمعه از اوّل تا آخر شب ندا می دهد : آیا بنده ی مومنی نیست که تا قبل از صبح مرا برای آخرت یا دنیایش بخواند (یعنی دعا کند) تا من دعایش را اجابت کنم ؟ آیا بنده ی مومنی نیست که تا قبل از صبح بر آستان من از گناهان

ص: 261


1- من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 422 حدیث 1243 ، مقنعه ی شیخ مفید ص 155 ، عدّة الداعی ص 46 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1088 حدیث 7787 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 390 حدیث 9662 .
2- کافی ج 3 ص 414 حدیث 4 ، دعوات راوندی ص 36 حدیث 86 .
3- لازم به یاد آوری است که این حدیث را در فقیه از امام باقر علیه السلام روایت کرده است .

خود توبه کند و بر گردد تا توبه اش را قبول کنم و گناهانش را بیامرزم ؟

آیا بنده ی مومنی نیست که روزیش را تنگ و کم کرده باشم و تا قبل از طلوع فجر از من بخواهد آن را زیاد کنم و من هم حاجتش را بر آورده نموده و روزیش را زیاد و وسیع گردانم ؟

آیا بنده ی مومن مریضی نیست که تا قبل از طلوع فجر از من بخواهد که شفایش بدهم و من هم او را عافیت و تندرستی عطا نمایم ؟

آیا بنده ی مومنی نیست که در بند زندان و غم و اندوه گرفتار باشد و پیش از طلوع صبح از من درخواست کند که او را از گرفتاری رهایی بخشم و از حبس و اندوه رهایش کنم و خاطرش را آسوده گردانم ؟

آیا بنده ی مومن مظلومی نیست که تا قبل از صبح از من بخواهد حقش را از ظالم بستانم و من نیز او را یاری کرده و حقش را برگردانم ؟

آن گاه امام صادق علیه السلام فرمود : «فَمَا یَزَالُ یُنَادِی بِهَذَا حَتَّی یَطْلُعَ الْفَجْرُ » همین طور ذات اقدس الهی این گونه ندا می دهد تا صبح شود(1)

9 - فرزندان یعقوب پیغمبر علیه السلام از پدرشان خواستند که از خداوند متعال

ص: 262


1- «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی لَیُنَادِی کُلَّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ إِلَی آخِرِهِ : أَ لا عَبْدٌ مُوءْمِنٌ یَدْعُونِی لاِآخِرَتِهِ وَدُنْیَاهُ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَاُجِیبَهُ ؟ أَ لا عَبْدٌ مُوءْمِنٌ یَتُوبُ إِلَیَّ مِنْ ذُنُوبِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ ؟ أَ لا عَبْدٌ مُوءْمِنٌ قَدْ قَتَّرْتُ عَلَیْهِ رِزْقَهُ یَسْأَلُنِی الزِّیَادَةَ فِی رِزْقِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَاُوَسِّعَ عَلَیْهِ ؟ أَ لا عَبْدٌ مُوءْمِنٌ سَقِیمٌ یَسْأَلُنِی أَنْ أَشْفِیَهُ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَاُعَافِیَهُ ؟ أَ لا عَبْدُ مُوءْمِنٌ مَحْبُوسٌ مَغْمُومٌ یَسْأَلُنِی أَنْ اُطْلِقَهُ مِنْ حَبْسِهِ فَاُخَلِّیَ سَرْبَهُ ؟ أَ لا عَبْدٌ مُوءْمِنٌ مَظْلُومٌ یَسْأَلُنِی أَنْ آخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَنْتَصِرَ لَهُ وَآخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِ ؟» . من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 420 و 421 حدیث 1239 ، تهذیب الاحکام ج 3 ص 5 حدیث 11 ، مقنعه ی شیخ مفید ص 154 و 155 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 2 ص 332 و 333 ، عدّة الداعی ص 45 و 46 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 78 و 79 حدیث 8780

برای شان طلب آمرزش و بخشش کند ، آن حضرت این گونه پاسخ دادند :

«سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»(1) به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم که او آمرزنده و مهربان است .

در تفسیر این آیه ی مبارکه از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده فرمود :

«أَخَّرَهَا إِلَی السَّحَرِ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ » .

(حضرت یعقوب علیه السلام ) آن استغفار را تا سحرگاه شب جمعه به تاخیر انداخت(2)

ب ) بخشش گناهان در جمعه

روایات بسیاری در باره ی بخشش گناهان در جمعه وارد شده اند ، لذا برای استغفار و توبه نمودن ، شب و روز جمعه فرصتی بسیار طلایی است که انسان می تواند بیش ترین و بهترین بهره را از آن ببرد .

1 - سلمان تمیمی از وجود مقدّس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود : «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی فِی کُلِّ یَوْمِ جُمُعَةٍ سِتَّمِائَةِ أَلْفِ عَتِیقٍ مِنَ النَّارِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبَ النَّارَ» همانا برای خدای متعال در هر روز جمعه ششصد هزار نفر آزاد شده از آتش جهنم هست که تمام آن ها مستوجب و مستحق آتش می باشند(3)

2 - مُعلّی بن خُنَیس از ابو عبد اللّه امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت

ص: 263


1- سوره ی یوسف آیه ی 98 .
2- تفسیر عیّاشی ج 2 ص 196 حدیث 81 ، من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 422 حدیث 1242 ، مقنعه ی شیخ مفید ص 155 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1088 حدیث 7786 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 389 حدیث 9659 ، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 466 حدیث 198 .
3- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 436 ، جامع الاخبار شعیری ص 88 و 90 .

فرمود : «مَنْ وَافَقَ مِنْکُمْ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلا یَشْتَغِلَنَّ بِشَیْءٍ غَیْرِ الْعِبَادَةِ ؛ فَإِنَّ فِیهَا یُغْفَرُ لِلْعِبَادِ وَتُنْزَلُ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَةُ» .

اگر یکی از شما روز جمعه را درک کرد ، به چیزی غیر از عبادت مشغول نشود ؛ زیرا در آن روز بندگان بخشیده می شوند و رحمت الهی بر آنان نازل می شود(1)

این قبیل روایات به خوبی نشان می دهند که شب و روز جمعه زمان بخشش گناهان است ، و درهای رحمت بی پایان الهی باز است تا بندگان از آن بهره برداری نموده ، دنیا و آخرت خویش را آباد نمایند .

ج ) مردن در شب و روز جمعه و در امان ماندن از عذاب قبر

از فضیلت های دیگر شب و روز جمعه این است که مردن در آن باعث تخفیف و یا رفع عذاب و نجات از فشار قبر می شود .

وجود مقدّس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

«مَنْ مَاتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ أَوْ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ رَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ عَذَابَ الْقَبْرِ» هر کس در روز یا شب جمعه از دنیا برود خداوند عذاب قبر را از او برمی دارد(2)

ص: 264


1- ثواب الاعمال ص 37 ، من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 422 حدیث 1245 ، مقنعه ی شیخ مفید ص 156 ، مصباح المتهجّد ج 1 ص 283 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 2 ص 333 ، جمال الاسبوع ص 222 ، مصباح کفعمی ص 420 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1089 حدیث 7789 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 378 حدیث 9628 .
2- من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 138 حدیث 371 ، محاسن برقی ج 1 ص 60 حدیث 100 ، روضة المتّقین ج 1 ص 358 حدیث 371 ، وافی فیض کاشانی ج 24 ص 269 حدیث 24012 ، بحار الانوار ج 6 ص 230 حدیث 38 .

ابو عبد اللّه امام صادق علیه السلام فرمود :

«مَنْ مَاتَ مَا بَیْنَ زَوَالِ الشَّمْسِ یَوْمَ الْخَمِیسِ إِلَی زَوَالِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ أَعَاذَهُ اللَّهُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ » .

هر مومنی در فاصله ی ظهر پنج شنبه تا ظهر جمعه بمیرد خدای متعال او را از فشار قبر پناه می دهد(1)

وجود مقدّس امام جعفر صادق علیه السلام فرمود :

«إِنَّ لِلَّهِ عُتَقَاءَ فی کُلِّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ ، فَتَعَرَّضُوا لِرَحْمَةِ اللَّهِ فی لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ وَیَوْمِ الْجُمُعَةِ ، وَمَنْ مَاتَ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ أَوْ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَقَاهُ اللَّهُ فِتْنَةَ الْقَبْرِ ، وَطَبَعَ عَلَیْهِ طَبَائِعَ الشُّهَدَاءِ ، لا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ کَانَ وَکَانَ ، وَکَتَبَ لَهُ بَرَاءَةً مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ وَکَانَ شَهِیدا» .

همانا برای خدای متعال در هر شب جمعه آزادشدگانی است (از آتش جهنم) ، پس خود را در معرض رحمت الهی در شب و روز جمعه قرار دهید ، و کسی که در شب یا روز جمعه بمیرد خداوند او را از آزمایش و پرسش قبر حفظ می کندو بر او مهر شهدا زده می شود ، کسی نگوید : (او) در گذشته چنان بوده و (عملش فلان) بوده ، و برای او بیزاری و دوری از فشار قبر نوشته می شود ، و به منزله ی شهید خواهد بود(2)

ص: 265


1- امالی شیخ صدوق ص 281 حدیث 11 ، ثواب الاعمال ص 195 ، من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 138 حدیث 372 ، جامع الاخبار شعیری ص 165 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 2 ص 331 .
2- کتاب العروس (ضمن جامع احادیث) ص 168 حدیث 20 ، بحار الانوار ج 89 ص 282 ذیل حدیث 27 ، مستدرک الوسائل ج 6 ص 59 و 60 حدیث 6426 .

از این روایت استفاده می شود که این تفضّلات و رحمت الهی را کسی بعید نشمارد و با توجّه به گذشته ی متوفّا نگوید : فلانی فلان کاره بود ؛ زیرا مردن در شب جمعه باعث نجات و یا رسیدن به مقام شهید می شود .

تذکر : البته این گونه نیست که هر شخص لا ابالی و بی سرو پایی که در شب و روز جمعه بمیرد چنین مقامی پیدا می کند ، بلکه شروطی نیز برای آن بیان شده است ، از جمله ی آن شروط معرفت و شناخت مقام امامت و داشتن ولایت و محبت آنان است ؛ لذا وقتی که از امام پنجم حضرت باقر العلوم علیه السلام راجع به روز و شب جمعه سوال شده آن حضرت در ضمن جواب فرمود :

«مَنْ مَاتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَارِفا بِحَقِّ أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَبَرَاءَةً مِنَ الْعَذَابِ ، وَمَنْ مَاتَ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ اُعْتِقَ مِنَ النَّارِ » .

کسی که روز جمعه بمیرد در حالی که آگاه و عارف به حقّ این خانواده (یعنی شیعه ی اثنا عشری) باشد ، خداوند بیزاری و خلاصی از آتش جهنم و دوری از عذاب قبر را برای او می نویسد ، و کسی که شب جمعه بمیرد از جهنم آزاد شده است(1)

در این روایت قید «عارف به حق این خانواده» آمده است ، و در روایت دیگر تصریح شده که مقصود معرفت به حقّ اهل بیت و امامان علیهم السلام می باشد .

رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام فرمودند :

ص: 266


1- کافی ج 3 ص 415 حدیث 8 ، تهذیب الاحکام ج 3 ص 3 حدیث 5 ، جمال الاُسبوع ص 183 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1083 حدیث 7777 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 377 حدیث 9623 .

«مَنْ مَاتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَارِفا بِحَقِّنَا عَتَقَ مِنَ النَّارِ ، وَکُتِبَ لَهُ بَرَاءَةٌ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ » .

کسی که روز جمعه بمیرد و عارف و آشنای به حق (امامت) ما باشد ، از آتش جهنم آزاد شده و رهایی یافته و بیزاری و دوری از عذاب قبر برای او نوشته می شود (1)

جهت هشتم : معنای واژه ی «سعی»
اشاره

واژه ی «سعی» به معنای تند راه رفتن است که از دویدن آرام تر می باشد ، و به معنای جدیّت و تلاش و کوشش در کار ، استعمال می شود ، چه کار خیر باشد یا کار شرّ ، و در آیات کریمه ی قرآن در هر دو معنا استعمال شده است ، و بیش تر اوقات این لفظ در کارهای خیر و پسندیده استعمال می شود(2)

آیاتی که واژه ی «سعی» در آن ها استعمال شده

کلمه ی «سعی » در آیات فرانی از قرآن کریم ذکر شده که در این تفسیر چند مورد ذکر می شود :

1 - «وَإِذا تَوَلّی سَعی فی الاْءَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ(3) (نشانه ی آن دشمن سرسخت این است که) هنگامی که روی برمی گرداند

ص: 267


1- اختصاص شیخ مفید ص 130، بحارالانوار ج 89ص 279 ذیل حدیث 24، مستدرک الاوسایل ج 6ص 65و66 حدیث 6443
2- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 411 .
3- سوره ی بقره آیه ی 205 .

(و از نزد تو خارج می شود) در راه فساد در زمین کوشش می کند ، و زراعت ها و چهارپایان را نابود می سازد (با این که می داند) خداوند فساد را دوست نمی دارد .

2 - «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی * وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری(1)و این که برای انسان بهره ای جز آنچه سعی و کوشش کرده نیست ، و این که تلاش او به زودی دیده می شود .

3 - «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَهُوَ مُوءْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَإِنّا لَهُ کاتِبُونَ»(2)پس کسی که برخی از کارهای شایسته را انجام دهد در حالی که مومن باشد ،نسبت به تلاشش ناسپاسی نخواهد شد ، و ما یقینا (تلاشش را) برای او می نویسیم .

توجه : در نمازهای دیگر گاهی مشاهده می شود که عدّه ای برای رسیدن به نماز جماعت می دوند و با عجله خود را به آن نماز می رسانند در حالی که از این عمل نهی شده است هر چند ممکن است به نماز جماعت نرسند .

از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله نقل شده فرمود :

ص: 268


1- سوره ی نجم آیه ی 39 و 40 .
2- سوره ی انبیا آیه ی 94 . البته آیات دیگری در قرآن آمده که واژه ی «سعی» در آن ها استعمال شده از قبیل : «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَسَعی فی خَرابِها» . سوره ی بقره آیه ی 114 . «إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فی الاْءَرْضِ فَسادا» . سوره ی مائده آیه ی 33 . «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتّی» . سوره ی لیل آیه ی 4 . «وَمَنْ أَرادَ الاْآخِرَةَ وَسَعی لَها سَعْیَها وَهُوَ مُوءْمِنٌ فَاُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورا» . سوره ی اسرا آیه ی 19 . «یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ» . سوره ی بقره تحریم آیه ی 8 .

«إِذَا سَمِعْتُمْ الاْءِقَامَةَ فَامْشُوا إِلَی الصَّلاةِ ، وَعَلَیْکُمْ بِالسَّکِینَةِ وَالْوَقَارِ وَلا تُسْرِعُوا(1)، فَمَا أَدْرَکْتُمْ فَصَلُّوا ، وَمَا فَاتَکُمْ فَأَتِمُّوا » .

هرگاه اقامه را شنیدید به سوی نماز بروید و (هنگام رفتن) آرامش و وقار را حفظ کرده و با سرعت و شتاب نروید ، به هر مقدار از نماز که رسیدید آن را بخوانید ، و هر قدر را که از دست دادید (بعداز سلام دادن امام جماعت) آن نماز را کامل کنید(2)

از عبد اللّه بن ابی قتاده نقل شده گفت : پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله نماز می خواندیم که آن حضرت سر و صدای افرادی را شنید ، وقتی نمازش را تمام کرد آن ها را فراخواند و فرمود :

«مَا شَأْنُکُمْ؟» شما را چه شده است ؟

آنان گفتند : برای رسیدن به نماز عجله و شتاب کردیم ، فرمود :

«فَلا تَفْعَلُوا ، إِذَا أَتَیْتُمُ الصَّلاةَ فَعَلَیْکُمُ السَّکِینَةَ ، فَمَا أَدْرَکْتُمْ فَصَلُّوا ،

وَمَا سُبِقْتُمْ فَأَتِمُّوا » .

این کار را نکنید ، هرگاه برای نماز می آیید باید با آرامش و وقار بیایید ، به هر اندازه از نماز که رسیدید آن را بخوانید ، و هر مقداری را که مسبوق شدید و از دست دادید (بعد از سلام دادن امام جماعت) آن را کامل کنید(3)

ص: 269


1- سرعت نقطه ی مقابل کندی و آرامی است . مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 407.
2- مسند احمد بن حنبل ج 2 ص 532 و 533 ، صحیح بخاری ج 1 ص 156 ، کنز العمّال ج 7 ص 645 حدیث 207050 .
3- مسند احمد بن حنبل ج 5 ص 603 ، صحیح بخاری ج 1 ص 156 ، صحیح مسلم ج 2 ص 100 ، سنن کبرای بیهقی ج 2 ص 298 .

در حدیثی دیگر از وجود مقدّس خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله نقل شده فرمود :

«إِذَا أَتَیْتُمُ الصَّلاةَ فَلا تَأْتُوهَا تَسْعَوْنَ ، وَائْتُوهَا وَعَلَیْکُمُ السَّکِینَةُ وَالْوَقَارُ ، فَمَا أَدْرَکْتُمْ فَصَلُّوا ، وَمَا فَاتَکُمْ فَأَتِمُّوا » .

هنگامی که برای نماز می روید با سرعت و عجله نروید ، بلکه همراه با وقار و آرامش بروید ، و آنچه از نماز را درک نمودید بخوانید ، و آن مقداری که از شما فوت شد و به آن نرسیدید (بعد از سلام امام جماعت) آن را تمام وکامل کنید(1)

از این روایات استفاده می شود که سرعت و عجله و شتاب کردن به سوی نماز جماعت مورد نهی واقع شده هرچند ممکن است این نهی حمل بر کراهت شود یعنی این عمل در نماز جماعت مکروه است ، ولی در نماز جمعه به لحاظ اهمّیت آن می فرماید : وقتی صدای اذان نماز جمعه بلند می شود «فَاسْعَوْا » عجله کنید و با سرعت بروید .

جهت نهم : نماز جمعه ذکر خدای متعال است
اشاره

در ادامه ی آیه ی مورد بحث می فرماید : عجله و شتاب کنید «إِلی ذِکْرِ اللَّهِ» به سوی ذکر و یاد خدا که همان نماز جمعه است ؛ چون که نماز اعم از جمعه و نمازهای یومیه همه یاد خدای سبحان است .

یکی از مهم ترین عناوینی که برای نماز می باشد این عنوان است که نماز ذکر

ص: 270


1- مسند احمد بن حنبل ج 2 ص 238 ، سنن نسایی ج 2 ص 114 ، سنن کبرای بیهقی ج 2 ص 221 ، کنز العمّال ج 7 ص 646 حدیث 20708 . تقریبا نظیر همین روایت در مسند احمد بن حنبل ج 2 ص 270 و 382 ، و صحیح بخاری ج 1 ص 218 ، و صحیح مسلم ج 2 ص 100 ، و کنز العمّال ج 7 ص 646 حدیث20709 نقل شده است .

و یاد خدای متعال است ، و در آیه ی دیگر خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود :

«أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری»(1)نماز را برای یاد من بپادار .

نماز یکی از والاترین و مهم ترین وسیله ی ارتباط مخلوق با خالق ، و اثربخش ترین راه برای فراموش نکردن ذات اقدس الهی می باشد .

به تعبیر دیگر : نماز از اوّل آن - که اللّه اکبر است - تا آخر آن - که سلام دادن باشد - تمامش ذکر و یاد خدای متعال است ، از اللّه شروع می شود تا «وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ» ، ضمیری که در آخر «برکاته » است به اللّه تعالی برمی گردد .

ذکر و یاد خدا از مهم ترین عبادات الهی است ، چه این که انسان با زبان بگوید : اللّه اکبر ، یا با قلب خود به یاد خدا باشد ، یاد نعمت ها و آیات خدا ، یاد معاد و روز قیامت و در مقابل خدای سبحان ایستادن ، یاد بهشت و جهنّم ، در هر حال یاد خدای تبارک و تعالی چه قلبی باشد یا زبانی مطلوب خالق جهان است .

نماز بهترین وسیله ی یاد خدا

به واسطه ی ذکر و ارتباط با خالق جهان همه ی ترس ها و دلهره ها از بین می رود ، و تمام ناراحتی ها از انسان دور می شود ، هرگاه شخصی به یاد خدا و در ارتباط با او می باشد قلبش با طمانینه آباد می شود ، و سرشار از رضایت و خشنودی می گردد ، قلب و دلی که بدون یاد و ذکر او ویران و تیره گشته بود و در سختی و گرفتاری به سر می برد ، به واسطه ی ارتباط و مناجات با ذات الهی به نورانیت و روشنی می رسد .

ص: 271


1- سوره ی طه آیه ی 14 .

بنابراین ، یکی از اهداف نماز جلوگیری از فحشا و منکرات است ، همان طوری که خداوند خطاب به پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله فرمود :

«أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(1) .

نماز را برپا دار که نماز (انسان را) از زشتی ها و گناه بازمی دارد ، و ذکر و یاد خدا بزرگ تر است .

سخنی پیرامون ذکر و یاد خدای متعال
معنا و مفهوم ذکر خدای سبحان

ذکر به معنای یادآوری است ، گاهی چیزی به یاد شخصی می آید و مراد از آن حالتی است در نفس که به وسیله ی آن انسان چیزی را که معرفت و شناخت آن را قبلاً حاصل کرده بود ، به یاد می آورد .

ذکر به اعتبار حضور در ذهن و به خاطر آوردن آن ، گاهی برای حضور در دل و تلفظ کردن هر دو بکار می رود ، از این جهت گفته می شود که : ذکر دو گونه است : یکی قلبی و دیگری زبانی ، هر یک از این یادآوری ها هم دو نوع هستند : اوّل : یاد و ذکری که بعد از فراموشی است .

دوّم : ذکری که پس از فراموشی نیست بلکه برای ادامه حفظ کردن و به خاطر سپردن است(2)

ص: 272


1- سوره ی عنکبوت آیه ی 45 .
2- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 328

ذکر به معنای یادآوری و حضور معنا در نفس ذاکر در مقابل فراموشی و غفلت آمده است ، خداوند بزرگ پیامبر گرامی خود را «مُذَکِّر» یعنی تذکّر دهنده لقب داده و فرمود : «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ»(1) پس تذکّر بده که تو فقط تذکّر دهنده ای .

یکی از راه هایی که سبب تقویت و تثبیت ایمان می شود ، و سیر قلبی و تکاملی انسان را به سوی معبودش سرعت می بخشد ، ذکر و یاد خدای متعال است .

هر انسانی در ذات خود مشتاق ارتباط با خدای جهان است ، برای همین است که از یاد و انس با او لذّت می برد ، ولی گاهی به غفلت یا فراموشی مبتلا می شود که نیاز به یادآوری دارد .

خدای متعال در قرآن کریم ذکر و یاد خود را بزرگ می داند و می فرماید : «وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(2) و ذکر و یاد خداوند بزرگ تر است .

و در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود :

«وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثیرا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(3)

و خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار شوید .

و در آیه ی دیگر می فرماید :

«یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرا کَثیرا»(4)

ای کسانی که ایمان آورده اید ! خدا را بسیار یاد کنید .

در روایتی آمده : ضحّاک بن مزاحم از ابن عباس روایت کرده گفت : جبرئیل

ص: 273


1- سوره ی غاشیه آیه ی 21 .
2- سوره ی عنکبوت آیه ی 45 .
3- سوره ی انفال آیه ی 45 .
4- سوره ی احزاب آیه ی 41

به محضر مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شرف یاب شد و عرض کرد :

«یَا مُحَمَّدُ ! قُلْ : سُبْحَانَ اللَهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَلا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللَّهِ عَدَدَ مَا عَلِمَ ، وَزِنَةَ مَا عَلِمَ ، وَمِلْ ءَ مَا عَلِمَ ؛ فَإِنَّهُ مَنْ قَالَهَا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا سِتَّ خِصَالٍ : کُتِبَ مِنَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرا ، وَکَانَ أَفْضَلَ مِنْ ذِکْرِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ ، وَکَانَ لَهُ غَرْسا فِی الْجَنَّةِ ، وَتَحَاتَّتْ عَنْهُ خَطَایَاهُ کَمَا یَتَحَاتُّ وَرَقُ الشَّجَرَةِ الْیَابِسَةِ ، وَیَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ ، وَمَنْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ لَمْ یُعَذِّبْهُ » .

ای محمد ! بگو : پاک و منزّه است خدای متعال و سپاس و ستایش مخصوص او می باشد ، و خداوند بزرگ تر (از این) است (که توصیف شود) ، و هیچ نیرو و قدرتی جز به خواست و قدرت بی کران خدای یکتا نیست ، و (خدای تبارک و تعالی را) به عدد و وزن و گنجایش آنچه که خود می داند ستایش می کنم ؛ به راستی کسی که این ذکر را بگوید برای او شش خصلت نوشته می شود :

الف ) از کسانی که خداوند را بسیار ذکر می کند نوشته می شود .

ب ) بالاترین کسی باشد که شب و روز به یاد خداست .

ج ) برای او درختی در بهشت کاشته می شود .

د ) خطاها و گناه هان او ریخته می شود و از بین می رود چنانچه برگ های درخت خشک ریخته می شوند .

ه ) خدای سبحان به او نظر عنایت می فرماید .

و ) و کسی را که خداوند به او نظر نماید او را عذابش نمی کند(1)

ص: 274


1- تفسیر مجمع البیان ج 8 ص 568 ، مرآة العقول ج 12 ص 130 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 287 ذیل حدیث 154 ، تفسیر کنز الدقائق ج 10 ص 403 ، تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان) ج 8 ص 46 .
نقش ذکر خداوند در زندگی

ذکر و یاد خداوند متعال در زندگی بشر نقش اساسی دارد ، کسی که به ذکر قولی و عملی مشغول است هرگز از خداوند غافل نیست ، لذا خداوند همواره در کنار اوست ، و او خود را در محضر خدای عالم می بیند .

پس به سبب حضور همیشگی در محضر خداوند نه تنها از شرّ و بدی در امان است ، بلکه همه ی کمالات معنوی برای او فراهم می شوند ؛ زیرا کسی که خود را در محضر خداوند می بیند در مقام قرب الهی قرار گرفته است ، و تقرّب به ذات حق زمانی تحقّق پیدا می کند که انسان صفات الهی را در خود بیابد .

در روایات نیز به نقش ذکر الهی در زندگی اشاره شده است ، از جمله این که امیر المومنین حضرت علی علیه السلام فرمود : «فی الذِّکْرِ حَیَاةُ الْقُلُوبِ» حیات و زنده بودن دل ها در ذکر و یاد خدا است(1)

یکی از بهترین حالت های انسان این است که دیگران از او به خوبی یاد کنند ، از مهم ترین آثار ذکر و یاد خدا این است که خداوند کاری می کند که دیگران به خوبی این فرد را یاد کنند و نام او را به پاکی ببرند ، لذا در روایتی آمده :

«مَنِ اشْتَغَلَ بِذِکْرِ اللَّهِ طَیَّبَ اللَّهُ ذِکْرَهُ » .

ص: 275


1- تصنیف غرر الحکم ص 189 حدیث 3643 .

هر کس به ذکر خدا مشغول باشد خداوند یاد و ذکر او را پاکیزه می گرداند (یعنی پاداش نیکو دهد ، یا خداوند کاری کند که مردم او را به نیکویی یاد کنند)(1)

درجات و مراتب ذکر

ذکر مقام و منزلتی بسیار بلند دارد ، و دارای مراتب و درجاتی است ؛ اوّلین مرتبه ی آن «ذکر لفظی و زبانی» است ، و مراد از «ذکر لفظی» فقط لقلقه ی زبان نیست ؛ چرا که اگر توجه به معنای الفاظ نباشد هیچ ارزشی ندارد ، و شاهد این مدّعا این که گاه انسان افرادی را می بیند که در عین این که با زبان مشغول ذکر خداوند هستند ، ولی در عمل مرتکب گناه و معصیت می شوند ! در حالی که ذکر حقیقی انسان را از گناه باز می دارد .

مرتبه ی دوّم «ذکر قلبی» است ، یعنی توجه به خداوند از دل انسان بجوشد و به زبان جاری شود ، هر چند حتما لازم نیست به زبان جاری شود .

مرتبه ی سوّم «ذکر و یاد خدا در تمامی احوال» است ، و این که انسان حتی یک لحظه هم از یاد خدا غافل نباشد ، و در تمامی اوقات خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خویش بداند .

به عبارت دیگر : ذکر درجات و مراتبی دارد که عبارتند از : ذکر زبانی و ذکر قلبی ، ذکر زبانی یعنی حمد و سپاس خدای متعال به زبان ، و شروع هر کار با نام او ، خواندن دعاها و ذکرهای وارده و اسمای الهی

ص: 276


1- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث 3627 .

این مرتبه از ذکر با تاثیر ظاهر بر باطن انسان و تلقین به نفس ، اعمال و رفتار او را به سوی محبوب جهت می دهد ، و ایمانش را تعالی می بخشد ، از سوی دیگر به دلیل آن که زبان نمودار تحوّل درونی قلب است ، می توان گفت : بعضی اوقات ابتدا قلب انسان متوجّه خدا شده و بعد از آن انسان نام او را به زبان آورده است ، حضرت ابا عبدللّه الحسین علیه السلام در دعای معروف عرفه به این نکته اشاره فرموده :

«أَنْتَ الذّاکِرُ قَبْلَ الذّاکِرینَ» تو قبل از یادآوری کنندگان ، آنان را یاد می کنی(1)

مرتبه ی عالی تر ذکر ، ذکر قلبی است که همان عادت دادن دل به یاد و نام خدای متعال است تا جایی که صورت قلب انسان صورت ذکر او شده و در نتیجه از غیر او دل بریده و هیچ نوع علاقه و میلی معارض با دوستی محبوب و خشنودی او در وجود انسان باقی نخواهد ماند .

در این مرتبه انسان به جایی می رسد که حضور حق تعالی را در همه ی حالات زندگی درک می کند ، البته این مرتبه از ذکر نصیب هر کسی نمی شود .

نمونه ی کامل چنین فردی ، وجود مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که قرآن کریم می فرماید :

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الاْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا»(2)

مسلّما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق و الگویی نیکو است ، برای

ص: 277


1- مفاتیح الجنان بخشی از دعای عرفه .
2- سوره ی احزاب آیه ی 21 .

آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند .

یقینا افراد صالح و با ایمان به واسطه ی اعمال شایسته ی خود می توانند میوه ی تلاش خویش را - که یاد خداوند است - به دست بیاورند .

مولی الموحّدین حضرت علی علیه السلام در دعای شریف کمیل از خداوند طلب می کند که در زمره ی ذاکران قرار گیرد :

«اللَّهُمَّ إِنّی أسْئَلُکَ بِحَقِّکَ وَقُدْسِکَ وَأَعظَمِ صِفَاتِک وَأَسْمَائِکَ أَنْ تَجعَلَ أَوْقَاتی مِنَ اللَّیْلِ وَالنّهَارِ بِذِکْرِکَ مَعْمورُةً ، وَبِخِدْمَتِکَ مَوْصوُلَةً» .

خداوندا ! تو را به حق خودت و به ذات مقدّست و اسمای مبارکت و بزرگ ترین صفاتت سوگند می دهم که اوقات مرا در شبانه روز به یاد خود معمور و آباد گردانی و پیوسته به خدمت بندگی ات بگذرانی(1)

برای رسیدن به مرتبه ی عالی ذکر یعنی مرتبه ای که آدمی بتواند در همه ی احوال متوجّه خداوند باشد ، در قرآن کریم به پیامبر رحمت خطاب نمود و فرمود : «اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً»(2) نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند و از غیر او قطع رابطه کن .

برای تثبیت و تحکیم ذکر قلبی در شخصیت های آسمانی ، خداوند متعال علاوه بر تکالیف و وظایفی که بر عهده ی همگان است ، تکالیف ویژه ای برای آن ها تعیین کرده است تا در سایه ی پی گیری این اعمال و تکالیف، روز به روز بر

ص: 278


1- مفاتیح الجنان بخشی از دعای کمیل .
2- سوره ی مزّمّل آیه ی 8 .

حضور قلب آنان افزوده شود ، از جمله آن وظایف نماز شب است ، نماز شب به لحاظ امتیازهای ویژه در تقویت توجه و رسیدن به مقام انقطاع الی اللّه نقش مهمی دارد .

بخشی از آثار ذکر و یاد خدای متعال
اشاره

ذکر و یاد خداوند سبحان آثار و برکات فراوانی دارد که در آیات و روایات بیان شده است ، و مناسب است در این جا به قسمتی از آن ها اشاره شود :

1 - مورد یاد و توجّه خداوند قرار گرفتن

ذکر خدای متعال معنای وسیع و مصادیق فراوانی دارد ، انسانی که در تمامی لحظات زندگی به یاد ذات خداوند می باشد که سرچشمه ی تمام خوبی ها و نیکی ها است ، و به این وسیله روح و جان خود را پاک و روشن می سازد ، خداوند نیز در تمامی مراحل زندگی و در اوج مشکلات و سختی ها او را تنها نمی گذارد ، همان گونه که در سوره ی مبارکه ی بقره فرمود :

«فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لی وَلا تَکْفُرُونِ»(1) پس به یاد من باشید تا به یاد شما باشم ، و شکر مرا گویید و (در برابر نعمت هایم) کفران نکنید .

ص: 279


1- سوره ی بقره آیه ی 152
2 - هم نشینی با ذات اقدس الهی

کسی که همواره به یاد خدا باشد ، خداوند هم نشین و جلیس او خواهد بود چنان که در روایات به این مطلب اشاره شد .

در اخبار حضرت داود علیه السلام آمده که خداوند به او فرمود :

«یَا دَاوُدُ ! أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِی أَنِّی حَبِیبُ مَنْ أَحَبَّنِی ، وَجَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی ، وَمُونِسٌ لِمَنْ أَنِسَ بِذِکْرِی » .

ای داود ! از طرف من به اهل زمین برسان (و به ایشان بگو که : خداوندمی فرماید :) من دوست کسی هستم که مرا دوست داشته باشد ، و هم نشینم با کسی که با من هم نشینی نماید ، و مونس کسی هستم که با ذکر و یاد من انس و خو گرفته باشد(1)

و از وجود مقدّس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده که از پدران بزرگوارش از امیر المومنین حضرت علی علیه السلام روایت کرده فرمود :

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ لَمَّا نَاجَی رَبَّهُ قَالَ : یَا رَبِّ ! أَ بَعِیدٌ أَنْتَ مِنِّی فَاُنَادِیَکَ أَمْ قَرِیبٌ فَاُنَاجِیَکَ ؟ فَأَوْحَی اللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ إِلَیْهِ : أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی ، فَقَالَ مُوسَی : یَا رَبِّ ! إِنِّی أَکُونُ فی حَالٍ اُجِلُّکَ أَنْ أَذْکُرَکَ فِیهَا ، فَقَالَ : یَا مُوسَی ! اذْکُرْنِی عَلَی کُلِّ حَالٍ

ص: 280


1- مسکّن الفواد شهید ثانی ص 17 و 18 ، جواهر السنیّه ی شیخ حرّ عاملی ص 191 حدیث 34 ، بحار الانوار ج 70 ص 26 حدیث 28 .

رسول و فرستاده ی خداوند صلی الله علیه و آله فرمود : موسی بن عمران چون با پروردگارش مناجات کرد گفت : ای پروردگار من ! آیا تو از من دوری تا این که تو را (با صدای بلند) ندا کنم و بخوانم یا به من نزدیکی تا این که با تو نجوا کرده و به آرامی سخن بگویم ؟ خدای جلّ جلاله به موسی وحی فرمود : من همنشین کسی هستم که به یاد من بوده و مرا یاد کند .

موسی عرض کرد : من در حالی هستم(1) که تو را برتر از آن می دانم که در آن حال ذکر تو را بگویم ، خدای تعالی فرمود : ای موسی ! در هر حالی که هستی مرا یاد کن و به یاد من باش(2)

3 - محبوب خداوند قرار گرفتن

انسانی که پیوسته به یاد خدای سبحان باشد حب الهی در قلبش جای می گیرد ، چنان که در زندگی روزمرّه نیز چنین است که اگر انسان در تمامی ساعات ، شخص خاصی را در خاطر داشته باشد کم کم محبت او در قلبش حاکم می شود ، و در روایت نیز آمده است :

«مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ اللَّهِ أَحَبَّهُ اللَّهُ » هر کس زیاد خدا را یاد کند خداوند او را دوست خواهد داشت(3)

ص: 281


1- ظاهرا مقصودش حال تخلّی بوده .
2- صحیفة الرضا علیه السلام ص 48 حدیث 31 ، توحید شیخ صدوق ص 182 حدیث 17 ، علل الشرائع ج 1 ص 284 حدیث 1 ، عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 127 حدیث 22 ، من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 28 و 29 حدیث 58 ، عدّة الداعی ص 250 .
3- کتاب زهد حسین بن سعید اهوازی ص 55 ضمن 148 ، کافی ج 2 ص 500 حدیث 3 ، مجموعه ی ورّام ج 1 ص 200 ، بحار الانوار ج 65 ص 325 ضمن حدیث 11 و ج 75 ص 122 ضمن حدیث 14 .
4 - فلاح و رستگاری

از نظر قرآن کریم ، ذکر خداوند زمینه ی رستگاری انسان را فراهم می سازد چنان که فرمود : «اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیرا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(1) خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار شوید .

5 - افزایش برکت خانه و حضور فرشتگان

در روایتی از رییس مذهب امام صادق علیه السلام آمده که امیر المومنین حضرت علی علیه السلام در ضمن حدیثی فرمود :

«الْبَیْتُ الَّذی یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَیُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهِ تَکْثُرُ بَرَکَتُهُ وَتَحْضُرُهُ الْمَلائِکَةُ ، وَتَهْجُرُهُ الشَّیَاطِینُ ، وَیُضِیءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا یُضِیءُ الْکَوْکَبُ الدُّرِّیُّ لِأَهْلِ الاْءَرْضِ ، وَالْبَیْتُ الَّذی لا یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَلا یُذْکَرُ اللَّهُ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُهُ ، وَتَهْجُرُهُ الْمَلائِکَةُ ، وَتَحْضُرُهُ الشَّیَاطِینُ» .

خانه ای که در آن قرآن خوانده شود و خدای عزّ و جلّ در آن یاد گردد ، برکت آن خانه زیاد می شود ، و فرشتگان در آن جا حاضر می گردند ، و شیطان ها از آن دور می شوند ، و آن خانه برای اهل آسمان نور می دهد همان گونه که

ص: 282


1- سوره ی انفال آیه ی 45 .

ستارگان به ساکنان زمین نور می دهند ، و (امّا) خانه ای که قرآن در آن خوانده نشود و خداوند در آن یاد نگردد ، برکتش کم می شود ، و فرشتگان از آن دورمی گردند ، و شیاطین وارد آن می شوند(1)

6 - آرامش و اطمینان قلبی

نگرانی و اضطراب همیشه یکی از بزرگ ترین بلاهای زندگی انسان ها بوده و هست ، و عوارض ناشی از آن در زندگی فردی و اجتماعی کاملاً محسوس است ، آرامش در تمام اوقات یکی از گمشده های مهم بشر بوده ، و به هر دری می زند تا آن را پیدا کند .

با توجّه به این که انسان موجود فراموش کاری است ، با خواندن نماز و یادآوری خدای سبحان ، متذکّر وجود لایتناهی او می شود .

وقتی انسان متذکّر خدای متعال شد و او را مراقب خویش دید ، قهرا از انجام گناه و منکرات شرم و حیا می کند .

هر کس با نیایش و ارتباط با خدای متعال می تواند به گنج های آسمان و زمین دست یابد ، و به مقام و منزلتی عالی نایل شود ، و در سایه ی این منزلت به آرامش درونی برسد .

آرامش و اطمینان قلبی گمشده ی انسان است که در آرزوی به دست آوردن

ص: 283


1- کافی ج 2 ص 499 ضمن حدیث 1 ، و ص 610 حدیث 3 ، عدّة الداعی ص 248 ، وافی فیض کاشانی ج 9 ص 1445 حدیث 8509 ، و ص 1737 حدیث 9021 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 199 حدیث 7725 ، و ج 7 ص 160 ضمن حدیث 9004 .

آن می باشد ، قرآن کریم راه رسیدن به آرامش را این گونه به بشر معرّفی می نماید :

«أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(1) آگاه باشید تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابند .

میزان آرامش هر کس متناسب با توجّه او به خدای جهان است ، بدون شک آرامش و استقرار و امنیت نفس تنها برای مومن محقّق می شود ؛ زیرا ایمان او به خداوند او را نسبت به یاری و مدد پروردگار امیدوار می سازد ، همین احساس مومن که خدا یار و یاور اوست ، ضامن استقرار امنیت و آرامش او خواهد بود.

به عبارت دیگر : دل های ذاکران مانند کشتی بزرگ در دریای پرتلاطم زندگی ، با صلابت و استوارند ، و دل های غافلان از یاد حق هم چون قایق سبکی هستند که با نسیمی متزلزل می شوند ، کشمکش های زندگی پیوسته برای بشر منشا پریشانی و ناراحتی است ، برای رسیدن به ساحل آرامش باید با هدایت صحیح غریزه ها و ایجاد تعادل میان نیازهای روحی و جسمی ، و نگرش صحیح به رویدادها ، هدفمندی و تداوم یاد خدای سبحان ، قوّت روحی را افزایش داد .

خدای منّان در قرآن کریم می فرماید :

«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُوءْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیمانا مَعَ إیمَانِهِمْ»(2)

او کسی است که آرامش را در دل های مومنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمان شان بیفزایند .

ص: 284


1- سوره ی رعد آیه ی 28 .
2- سوره ی فتح آیه ی 4 .
7-دوری شیطان ازذاکر

آنان که به یاد خدا هستند از وسوسه های شیطان متاثّر نمی شوند ، و ذکر و یاد خداوند سلاحی است که از آن ها در برابر شیطان محافظت می نماید :

«إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»(1) پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان شوند ، (خدای متعال و قیامت را) یاد می کنند ، و (در پرتو ذکر و یاد او ، راه حق را می بینند و) ناگهان بینا می گردند .

8 - غذای روح ذاکر

در روایتی از امیر بیان حضرت علی علیه السلام می خوانیم :

«مُدَاوَمَةُ الذِّکْرِ قُوتُ الاْءَرْوَاحِ وَمِفْتَاحُ الصَّلاحِ » .

همواره به یاد خدا بودن غذای جان ها و کلید صلاح و شایستگی است(2)

با توجه به اهمیت ذکر الهی و نقش سازنده ی آن در پیشرفت معنوی انسان های مومن ، خداوند مومنان را از توجه به اموری که انسان را از یاد خدا بازمی دارد بر حذر داشته و فرمود :

«یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَاُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(3)

ص: 285


1- سوره ی اعراف آیه ی 201 .
2- تصنیف غرر الحکم ص 189 حدیث 3661 .
3- سوره ی منافقون آیه ی 9 .

ای کسانی که ایمان آورده اید ! اموال و فرزندان تان شما را از یاد خدا غافل نکند ، و کسانی که چنین کنند زیان کارانند .

معلوم است که توجّه به مال و زندگی دنیوی در صورتی نهی شده است که انسان را از یاد خدا باز دارد ، و به تعبیر دیگر : هدف انسان در زندگی توجّه به آن ها باشد ، ولی در صورتی که انسان مراقب نفس خویش باشد و از این ها به عنوان وسیله برای رسیدن به سعادت ابدی استفاده کند ، نه تنها مذموم نیست بلکه سفارش هم شده است .

پس اموال و اولاد تا آن جا که در راه خدا و برای نیل به حیات طیّبه باشند ، از مواهب الهی هستند و مطلوب می باشند ، امّا اگر علاقه ی افراطی به آن ها سدّی در میان انسان و خدای بزرگ ایجاد کند ، بزرگ ترین بلا به حساب می آیند .

تعبیر «خاسرون» به خاطر این است که حبّ دنیا چنان انسان را سرگرم می کند که سرمایه های وجودی خویش را در راه لذّات ناپایدار و اوهام و پندارها صرف می کند ، و با دست خالی از دنیا می رود ، در حالی که با داشتن سرمایه های بزرگ برای زندگی جاودانه اش کاری نکرده است .

9 - لذّت بردن از ذکر و یاد خدای سبحان

علاقه مندی انسان به لذّت جزو ذات اوست ، ولی تا زمانی که به لذّت های معنوی دست نیافته ، همه ی توانش را برای به دست آوردن لذّت های مادّی متمرکز می کند و می پندارد لذّتی بالاتر از آن ها وجود ندارد ، در حالی که لذّت های مادّی واقعی نیستند ، و در حقیقت دفع ناراحتی هستند ؛ یعنی وقتی تعادل

ص: 286

بیولوژیک بدن به هم می خورد ، درد و نیازی در وجود انسان ایجاد می شود ، و با پاسخ به آن نیاز ، دوباره تعادل برقرار می شود ، سپس شخص به آرامشی دست

می یابد که از آن به لذّت تعبیر می شود ، ولی باید دانست که لذّت واقعی آن است که انسان با ذایقه ی دل آن را درک کند ، چنین لذّتی بر خلاف لذّت های مادّی آمیخته با انواع دردها نیست ، و پس از ارضای آن از بین نمی رود .

برای به دست آوردن چنین لذّت های معنوی که بادوام و نامتناهی می باشند ، بزرگان دینی به ویژه پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و ائمّه ی اطهار علیهم السلام رنج و درد را به جان و دل می خریدند ، چگونه می توان تصوّر کرد که کسی آن چنان نسبت به لذّت های دنیوی بی اعتنا باشد که با وجود کار سنگین روزانه ، شب ها ساعت ها از خواب چشم بپوشد ، و به نماز و مناجات و راز و نیاز با پروردگار خویش بپردازد

10 - در امان ماندن از صاعقه

رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام در روایتی فرمودند :

«إِنَّ الصَّاعِقَةَ تُصِیبُ الْمُوءْمِنَ وَالْکَافِرَ وَلا تُصِیبُ ذَاکِرا » .

رعد و برق و صاعقه به مومن و کافر اصابت می کند و می رسد، ولی به کسی که ذکر و یاد خداوند را زمزمه کند اصابت نمی کند و صدمه نمی زند(1)

آنچه گفته شد تنها گوشه هایی از نقش و آثار ذکر الهی در زندگی بشر است ، امید که با ذکر الهی همواره زندگی خدایی و ربّانی داشته باشیم و به سعادت دنیا و آخرت برسیم .

ص: 287


1- من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 544 حدیث 1516 ، علل الشرائع ج 2 ص 463 حدیث 7 ، بحار الانوار ج 59 ص 376 حدیث 8 .
بخشی از آثار دوری از یاد خداوند
اشاره

همان گونه که ذکر الهی منشا آثار و برکات فراوانی است ، دوری از یاد خداوند نیز پیامدهایی را به همراه دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود :

1 - خود فراموشی

خدای متعال در سوره ی مبارکه ی حشر می فرماید : «وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ اُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(1)

و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آن ها را به خود فراموشی گرفتار کرد ، آن ها فاسقانند .

و در آیه ی مبارکه ی دیگر راجع به منافقین فرمود : «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ»(2)

خدا را فراموش کردند و خدای سبحان (نیز) آن ها را فراموش کرد (و رحمتش را از آن ها قطع نمود) .

2 - همراهی شیطان

خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید : «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانا فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»(3) و هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را به سراغ او می فرستیم پس همواره قرین و همراه اوست .

ص: 288


1- سوره ی حشر آیه ی 19 .
2- سوره ی توبه آیه ی 67 .
3- سوره ی زخرف آیه ی 36 .
3 - زندگی سخت و پردردسر

اعراض و دوری از یاد حق موجب می شود که انسان زندگی سخت و پردردسری داشته باشد همان گونه که در سوره ی مبارکه ی طه فرمود :

«مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»(1) هر کس از یاد من روی گردان شود زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت .

4 - غفلت و بی توجّهی

خداوند در سوره ی مبارکه ی اعراف می فرماید : «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعا وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالاْآصَالِ وَلا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلینَ»(2) پروردگارت را یاد کن در دل خود از روی تضرّع و خوف ، آهسته و آرام ، صبحگاهان و شامگاهان ، و از غافلان مباش .

مقصود از غفلت بی توجّهی است که در اثر دوری از ذکر الهی به سراغ انسان می آید ، و در تعالیم پیشوایان دین نیز از غفلت انسان نهی شده است ، به عنوان نمونه رییس مذهب امام جعفر صادق علیه السلام در ضمن حدیثی فرمود : «إِنْ کَانَ الشَّیْطَانُ عَدُوّا فَالْغَفْلَةُ لِمَا ذَا ؟» اگر شیطان دشمن است پس غفلت از حقایق و واقعیات برای چه ؟(3)

ص: 289


1- سوره ی طه آیه ی 124 .
2- سوره ی اعراف آیه ی 205 .
3- امالی شیخ صدوق ص 7 ضمن حدیث 5 ، توحید شیخ صدوق ص 376 ضمن حدیث 21 ، من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 393 ضمن حدیث 5836 ، روضة الواعظین فتّال نیشابوری ج 2 ص 442 ، بحار الانوار ج 73 ص 157 حدیث 1 ، و ج 78 ص 190 ضمن حدیث 1 .

می توان گفت : سلاح شیطان برای گمراه کردن و وادار کردن مردم به فراموشی از یاد خدا و به طور کلی فراموش کردن خیر و مصلحت خودشان ، همان نفوذ و تاثیر او در آنان از راه شهوت ها است ، علاقه ی طبیعی انسان به اِشباع لذّت ها ، راه نفوذ را برای شیطان باز می کند تا با غفلت و فراموشی از آنچه به صلاح و خیر اوست ، از خدامحوری دور و به خودخواهی ها نزدیک شود .

به عبارتی دیگر : وجود هرگونه ناخالصی در انسان ، زمینه را برای نفوذ شیطان فراهم می آورد ، و باعث غفلت انسان از یاد خداوند سبحان و سهل انگاری او در اطاعت از فرمان های الهی می شود ، تا جایی که ممکن است به مرحله ای برسد که شیطان بر او چیره شود و یاد خدا را از خاطرش ببرد که پایانش زیان کاری و خسران ابدی است .

قرآن کریم به نقش شیطان در ایجاد غفلت و فراموشی اشاره می کند و می فرماید :

«إِنَّمَا یُریدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلاةِ»(1)

شیطان می خواهد به وسیله ی شراب و قمار در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند ، و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد .

ص: 290


1- سوره ی مائده آیه ی 91 .
ذکر و یاد خداوند از دیدگاه امیر المومنین حضرت علی علیه السلام

مرحوم آمدی در کتاب «تصنیف غرر الحکم » روایاتی را از مولای متّقیان امیر مومنان حضرت علی علیه السلام در رابطه با ذکر و ذاکران نقل کرده که به قسمتی از آن ها اشاره می شود :

1 - «أَهْلُ الذِّکْرِ أَهْلُ اللَّهِ وَحَامَّتُهُ» اهل ذکر مردان خدا و برگزیدگان و خاصّان درگاه او هستند(1)

2 - «الذِّکْرُ أَفْضَلُ الْغَنِیمَتَیْنِ » ذکر و یاد خدا برترین بخش از دو غنیمت زندگی است (یعنی آن یک طرف است و سایر غنیمت ها طرف دیگر)(2)

3 - «إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَأَکْثَرُ النَّاسِ لَهُ ذِکْرا ، وَأَدْوَمُهُمْ لَهُ شُکْرا ، وَأَعْظَمُهُمْ عَلَی بَلائِهِ صَبْرا » .

به راستی که دوستان خدا بیش تر از مردم دیگر به یاد او هستند ، و شکر و سپاس آنان از دیگران پایدارتر و صبر و شکیبایی شان بر بلای او بزرگ تر است(3)

4 - «بِذِکْرِ اللَّهِ تُسْتَنْزَلُ الرَّحْمَةُ » به وسیله ی ذکر و یاد خداوند رحمت حق نازل می گردد(4)

5 - «ذِکْرُ اللَّهِ مَطْرَدَةُ الشَّیْطَانِ » ذکر و یاد خداوند وسیله ی راندن و دور کردن شیطان است(5)

ص: 291


1- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3601 .
2- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3602 .
3- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3609 .
4- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3612 .
5- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3614 .

6 - «ذِکْرُ اللَّهِ شِیمَةُ الْمُتَّقِینَ » یاد و ذکر خداوند روش پرهیزکاران است(1)

7 - «ذَاکِرُ اللَّهِ مِنَ الْفَائِزِینَ » یاد کننده و ذاکر خدای متعال از گروه پیروزمندان و رستگاران است(2)

8 - «ذِکْرُ اللَّهِ سَجِیَّةُ کُلِّ مُحْسِنٍ وَشِیمَةُ کُلِّ مُوءْمِنٍ » .

ذکر و یاد خدای سبحان خوی و مرام هر نیکوکار و خصلت و روش هر مومنی است(3)

9 - «ذِکْرُ اللَّهِ دِعَامَةُ الاْءِیمَانِ وَعِصْمَةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ » .

ذکر و یاد خدای متعال ستون ایمان و پناه گاه و نگه دارنده از شرّ شیطان است(4)

10 - «ذِکْرُ اللَّهِ رَأْسُ مَالِ کُلِّ مُوءْمِنٍ ، وَرِبْحُهُ السَّلامَةُ مِنَ الشَّیْطَانِ » .

ذکر و یاد خدای سبحان سرمایه ی هر انسان با ایمان است ، و سود و بهره ی آن نیز سلامتی و رهایی از چنگال شیطان می باشد(5)

ص: 292


1- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3615 .
2- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3616 .
3- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3617 .
4- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3620 .
5- تصنیف غرر الحکم ص 188 حدیث حدیث 3621 .

آیه ی 10

اشاره

«فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الاْءَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَاذْکُرُوا اللّهَ کَثیرا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» و هنگامی که نماز پایان گرفت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بطلبید ، و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگار شوید .

تفسیر

جهات مورد بحث در این آیه
جهت اوّل : معانی واژه ها

واژه ی «القضاء » به معنای فیصله دادن و فارغ شدن است(1)

مقصود از «قضای نماز» اقامه و برپاداشتن نماز جمعه و تمام شدن آن است ، و منظور از «انتشار در زمین » متفرّق شدن مردم و مشغول شدن به کارهای روزانه برای به دست آوردن فضل و روزی خدای متعال می باشد .

و اگر در میان کارهای روزانه فقط طلب فضل و روزی را نام برد برای این بود که مقابل ترک بیع در آیه ی قبلی واقع شود ، امّا از آن جایی که منظور از ترک بیع همه ی کارهایی است که انسان را از نماز باز می دارد ، پس مقصود از طلب فضل

ص: 293


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص674 .

و روزی هم تمام کارها خواهد بود ، اعم از این که طلب رزق و عیادت مریض و یا سعی در برآوردن حاجت مسلمان ، و یا زیارت برادر دینی ، یا حضور در مجلس علم ، و یا کارهایی دیگر از این قبیل باشد .

واژه ی «انتشروا » یعنی متفرّق شوید(1)

جمله ی «فَانْتَشِرُوا فی الاْءَرْضِ» امری است که بعد از نهی قرار گرفته ، و از نظر ادبی و قواعد علم اصول تنها جواز و اباحه را می رساند ، و هم چنین جمله ی «ابتغوا» و «اذکروا » دلالت بر وجوب ندارند .

و امّا واژه ی «ابْتِغَاء» به معنای تلاش و کوشش در طلب و خواستن است که اگر چیز خوب و شایسته ای طلب شود آن خواستن و تلاش قابل ستایش و پسندیده است(2)

و در آیه ی مبارکه ی دیگر می فرماید :

«لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ»(3)

گناهی بر شما نیست که (در ایّام حج) از فضلِ پروردگارتان (به وسیله ی تجارت و داد و ستد و از منافع اقتصادی) روزی طلب کنید .

مقصود از «ذکر» در این جا اعم از ذکر زبانی و قلبی است ، در نتیجه شامل توجّه باطنی به خدای متعال نیز می شود .

واژه ی «فلاح» به معنای پیروزی و رسیدن به آرزو است ، و آن دو نوع است :

ص: 294


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 806 .
2- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص137 .
3- سوره ی بقره آیه ی 198 .

یکی دنیوی و مربوط به دنیا است ، و دیگری اخروی و مربوط به آخرت است .

فلاح و پیروزی دنیایی در سعادت هایی است که زندگی دنیا با آن ها پاک و پاکیزه می شود و همان باقی ماندن و عزّت و بی نیازی است .

امّا فلاح و رستگاری حقیقی اخروی در چهار چیز است :

اوّل : بقا و جاودانگی بدون فنا .

دوّم : بی نیازی بدون فقر و نیازمندی .

سوّم : عزّت بدون خواری و ذلّت .

چهارم : علم بدون جهل و نادانی(1)

لفظ «فلاح» در این آیه ی مبارکه با در نظر گرفتن مطالب قبلی یعنی مساله ی تزکیه و تعلیم ، و مطالب بعدی یعنی توبیخ و عتاب شدید ، به معنای نجات از هر نوع بدبختی و شقاوت است ؛ چون که وقتی انسان زیاد به یاد خدا باشد ، این یاد خدا در نفس او رسوخ می کند ، و در ذهن نقش می بندد ، و عوامل غفلت را از دل ریشه کن می سازد و موجب تقوای دینی می شود که خود مظنّه ی فلاح و نجات ورستگاری است ، هم چنان که در آیات دیگر می فرماید : «وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(2) از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید .

توجه : در آیه ی مبارکه ی قبل فرمود : «وَذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(3) و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر می دانستید .

ص: 295


1- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص644 .
2- سوره ی بقره آیه ی 189 و سوره ی آل عمران آیه ی 130 و 200 .
3- سوره ی جمعه آیه ی 9 .

و در این آیه ی شریفه از تجارت نهی و منع شده است ولی در آیه ی مورد بحث می فرماید : «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الاْءَرْضِ»(1) و هنگامی که نماز پایان گرفت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید .

در این آیه ی کریمه امر به انتشار و پراکنده شدن آمده است .

تذکّر : آیا ورود امر بعد از منع و حظر بر وجوب دلالت دارد یا استحباب یا این که بر صِرف اباحه دلالت دارد ؟

می توان گفت : یکی از اموری که بین فقها و اصولیّین مورد بحث قرار گرفته این است آیا امر بعد از منع و حظر دلالت بر وجوب یا استحباب می کند یا هیچ کدام بلکه فقط دلالت بر اباحه دارد ؟

مرحوم شیخ طوسی رحمه الله - که از افتخارات عالم تشیّع می باشد - فرمودند : اکثر فقها و کسانی که کتاب اصول فقه نوشتند نظرشان این است که وقتی امری بعد از منع و حظر صادر شود آن امر مقتضی اباحه است یعنی آن منع برطرف شده ، و دلالتی بر وجوب یا استحباب ندارد(2)

در آیه ی شریفه ی مورد بحث جمله ی «فَانْتَشِرُوا » فعل امر است ، و این امر بعد از آیه ی کریمه ی قبل که در آن امر به نماز جمعه شده و از تجارت و خرید و فروش نهی شده و فرمود : «فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ »(3) قرار گرفته است ، و با توجّه به مطالب ذکر شده ، این امر «فَانْتَشِرُوا » بعد از منع و حظر دلالت بر

ص: 296


1- سوره ی جمعه آیه ی 10 .
2- العدّة فی اصول الفقه شیخ طوسی ج 1 ص 183 ، برای اطّلاع بیش تر مراجعه شود به قوانین میرزای قمی چاپ جدید ج 1 ص 182 ، الفصول الغرویّه ص 70 .
3- به سوی ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید .

اباحه دارد یعنی بعد از اقامه ی نماز جمعه می توانید در زمین پراکنده شوید و به دنبال کارهای خود بروید ، ولی این عمل واجب یا مستحب نیست ، می توانید در مصلّای نماز جمعه بمانید و مشغول ذکر خدای متعال و عبادات دیگر شوید یا این که متفرّق گردید .

جهت دوم : تعقیبات نماز
اشاره

یکی از چیز هایی که در نمازهای یومیّه مطلوب و مستحب است این که بعد از نماز تعقیباتی خوانده شوند ، تعقیبات یعنی بعد از نماز مشغول شدن به دعاها و اذکاری که در کتاب های دعا نقل شدند .

امّا در نماز جمعه می فرماید : «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فی الاْءَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ»(1)و هنگامی که نماز پایان گرفت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بطلبید .

هر چند محلّ بحث تعقیبات این جا نیست ، امّا با توجّه به مناسبت مختصری که وجود دارد ، اشاره ای به آن ها می شود .

تعقیات دو قسمند : یک قسم مشترک بین تمام نمازهای یومیّه ، و قسم دیگر مختص ، یعنی برای هر کدام از نمازهای پنج گانه تعقیب مخصوصی نقل شده است ، یکی از مهم ترین چیز هایی که مستحب موکّد است بعد از هر نماز خوانده شود ، تسبیح صدّیقه ی طاهره حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام است .

ص: 297


1- سوره ی جمعه آیه ی 10 .
روایاتی در اهمّیت و فضیلت تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام

در مورد اهمّیت و فضیلت تسبیح آن بانوی بزرگوار روایات زیادی نقل شدند ، و در این جا به چهار مورد اشاره می شود :

1 - از وجود مقدّس امام محمّد باقر علیه السلام روایت شده فرمودند : «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ التَّحْمِیدِ أَفْضَلَ مِنْ تَسْبِیحِ فَاطِمَةَ علیهاالسلام ، وَلَوْ کَانَ شَیْءٌ أَفْضَلَ مِنْهُ لَنَحَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَاطِمَةَ علیهاالسلام » .

خداوند تبارک و تعالی به ذکری بهتر و بالاتر از تسبیح حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام مورد تمجید و ستایش قرار نمی گیرد ؛ چرا که اگر چیزی بالاتر از آن وجود داشت ، رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را به دخترش فاطمه علیهاالسلام می بخشید و تعلیم می داد(1)

2 - هم چنین از آن بزرگوار نقل شده فرمود : «مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ الزَّهْرَاءِ علیهاالسلام ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غُفِرَ لَهُ ، وَهِیَ مِائَةٌ بِاللِّسَانِ وَأَلْفٌ فی الْمِیزَانِ ، وَتَطْرُدُ الشَّیْطَانَ ، وَتُرْضِی الرَّحْمَانَ » .

هر کس تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را بگوید سپس از گناهانش استغفار کند و آمرزش طلبد آمرزیده می شود ، و آن تسبیح گرچه با زبان صد تا می باشد ولی در ترازوی اعمال هزار تا است ، و شیطان را دور می سازد و خداوند بخشایش گر را راضی و خشنود می سازد(2)

ص: 298


1- کافی ج 3 ص 343 حدیث 14 ، تهذیب الاحکام ج 2 ص 105 حدیث 398 ، عوالی اللآلی ج 1 ص 333 حدیث 91 ، مفتاح الفلاح ص 65 و 66 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 788 حدیث 7133 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 443 حدیث 8396 ، بحار الانوار ج 43 ص 64 حدیث 56 .
2- ثواب الاعمال ص 163 ، جامع الاخبار شعیری ص 55 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 442 حدیث 8392 ، بحار الانوار ج 85 ص 332 حدیث 10 .

3 - ابو خالد قمّاط گفت : از رییس مذهب امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم می فرمود : «تَسْبِیحُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ علیهاالسلام فی کُلِّ یَوْمٍ فی دُبُرِ کُلِّ صَلاةٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ صَلاةِ أَلْفِ رَکْعَةٍ فی کُلِّ یَوْمٍ» .

گفتن تسبیح حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام در هر روز بعد از هر نماز (واجب) از به جا آوردن هزار رکعت نماز (مستحبی) در هر روز نزد من محبوب تر و خوش تر است(1)

4 - از امام ششم جعفر بن محمد علیهماالسلام روایت شده فرمود : «مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ فَاطِمَةَ علیهاالسلام قَبْلَ أَنْ یَثْنِیَ رِجْلَیْهِ مِنْ صَلاتِهِ الْفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ، وَیَبْدَأُ بِالتَّکْبِیرِ» .

هر کس پس از نماز واجب پیش از آن که برخیزد تسبیح حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام را بگوید خدای متعال او را می بخشد ، البته این تسبیح را باید با اللّه اکبر آغاز کند(2)

فضیلت تعقیبات مشترک در روایات

امّا راجع به فضیلت تعقیبات مشترک دیگر هم روایات زیادی نقل شدند که به چند مورد از آن ها نیز اشاره می شود :

1 - مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام فرمودند : پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در ضمن خطبه ای فرمود : «ارْفَعُوا إِلَیْهِ أَیْدِیَکُمْ بِالدُّعَاءِ فی أَوْقَاتِ صَلاتِکُمْ ؛ فَإِنَّهَا أَفْضَلُ السَّاعَاتِ ، یَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهَا بِالرَّحْمَةِ إِلَی عِبَادِهِ ، یُجِیبُهُمْ إِذَا نَاجَوْهُ ، وَیُلَبِّیهِمْ

ص: 299


1- کافی ج 3 ص 343 حدیث 15 ، ثواب الاعمال ص 163 ، تهذیب الاحکام ج 2 ص 105 حدیث 399 ، مجموعه ی ورّام ج 1 ص 301 ، کشف الغمّه ج 1 ص 471 ، مفتاح الفلاح ص 65 ، مکارم الاخلاق ص 281 و 301 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 444 حدیث 8397 .
2- کافی ج 3 ص 342 حدیث 6 ، ثواب الاعمال ص 164 ، تهذیب الاحکام ج 2 ص 105 حدیث 395 ، فلاح السائل ص 165 ، کشف الغمّه ج 1 ص 471 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 787 حدیث 7130 .

إِذَا نَادَوْهُ ، وَیُعْطِیهِمْ إِذَا سَأَلُوهُ ، وَیَسْتَجِیبُ لَهُمْ إِذَا دَعَوْهُ » .

در اوقات نماز دست به دعا بردارید ؛ زیرا آن اوقات بهترین ساعات است ، و خداوند با عزّت و جلال در آن مواقع با نظر رحمت به بندگان خود می نگرد ، هر گاه با او مناجات کنند جواب شان را می دهد ، و زمانی که او را بزنند پاسخ شان را می دهد ، و هر گاه از او درخواستی کنند دعای شان را مستجاب می گرداند(1)

2 - امام ششم جعفر بن محمد علیه السلام فرمود : «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا صَلَّی أَحَدُکُمُ الْمَکْتُوبَةَ وَخَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَلْیَقِفْ بِبَابِ الْمَسْجِدِ ثُمَّ لْیَقُل : اللَّهُمَّ دَعَوْتَنِی فَأَجَبْتُ دَعْوَتَکَ ، وَصَلَّیْتُ مَکْتُوبَتَکَ ، وَانْتَشَرْتُ فی أَرْضِکَ کَمَا أَمَرْتَنِی ، فَأَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ الْعَمَلَ بِطَاعَتِکَ وَاجْتِنَابَ سَخَطِکَ وَالْکَفَافَ مِنَ الرِّزْقِ بِرَحْمَتِکَ » .

فرستاده ی خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند : هر گاه یکی از شما نماز واجب را به جا آورد و از مسجد خارج شد ، کنار در مسجد توقّف کند و بگوید : خداوندا ! مرا دعوت کردی ، و دعوتت را اجابت کردم ، و نماز واجبت را به جا آوردم ، و چنان که فرمان دادی در زمینت پراکنده شده و دنبال کار خود رفتم ، پس از فضلت ، عمل کردن به طاعت و عبادتت و اجتناب کردن از معصیتت را از تو درخواست می کنم ، و نیز به واسطه ی رحمتت ، روزی به اندازه ای که مرا کافی باشد و از مردم بی نیاز کند را از تو تقاضا می کنم(2)

ص: 300


1- فضائل امیر المومنین علیه السلام ابن عقده ی کوفی ص 134 ، امالی شیخ صدوق ص 94 ضمن حدیث 4 ، عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 295 ضمن حدیث 53 ، اقبال به اعمال الحسنه ج 1 ص 26 ، مصباح کفعمی ص 633 ، وافی فیض کاشانی ج 11 ص 367 ذیل حدیث 11033 ، وسائل الشیعه ج 10 ص 313 و 314 ضمن حدیث 13494 .
2- کافی ج 3 ص 309 حدیث 4 ، فلاح السائل ص 210 ، وافی فیض کاشانی ج 7 ص 516 حدیث 6485 ، وسائل الشیعه ج 5 ص 247 حدیث 6459 ، بحار الانوار ج 84 ص 22 حدیث 9 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 328 حدیث 48 .

3 - هم چنین از آن بزرگوار نقل شده فرمودند : «کَانَ أَبی - رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ - یَقُولُ فی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی : «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ» : إِذَا قَضَیْتَ الصَّلاةَ بَعْدَ أَنْ تُسَلِّمَ وَأَنْتَ جَالِسٌ فَانْصَبْ فی الدُّعَاءِ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ ، وَإِذَا فَرَغْتَ مِنَ الدُّعَاءِ فَارْغَبْ إِلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی أَنْ یَتَقَبَّلَهَا مِنْکَ » .

پدرم امام باقر - که رضوان خدا بر او باد - در تفسیر کلام خدای تبارک و تعالی : «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ»(1) می فرمود : بعد از این که نمازت را خواندی و سلام دادی در حالی که نشسته ای و هنوز بلند نشده ای در دعا کردن برای امور دنیا و آخرتت کوشش کن ، و زمانی که از دعا فارغ شدی ملتمسانه از خدا بخواه که نمازت را قبول کند و بپذیرد(2)

از این روایت شریف استفاده می شود که تعقیب و دعا خواندن بعد از نماز موجب قبولی نماز می شود .

این روایت لحن نرمی داشت ، امّا روایت دیگری هست که نسبت به کسانی که نماز می خوانند ولی بعد از آن دعا نمی کنند ، لحن تندی دارد :

4 - از وجود مقدّس خاتم الانبیا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نقل شده فرمودند : «إِذَا فَرَغَ الْعَبْدُ مِنَ الصَّلاةِ وَلَمْ یَسْأَلِ اللَّهَ تَعَالَی حَاجَتَهُ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی

ص: 301


1- پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می شوی به مهمّ دیگری پرداز ، و به سوی پروردگارت توجّه کن . سوره ی شرح آیه ی 7 و 8 .
2- قرب الاسناد ص 7 حدیث 22 ، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 772 ، مفتاح الفلاح ص 64 ، وسائل الشیعه ج 6 ص 431 حدیث 8358 ، مجمع البحرین ج 2 ص 171 ، تفسیر برهان ج 5 ص 690 حدیث 11731 ، بحار الانوار ج 85 ص 325 حدیث 19 .

لِمَلائِکَتِهِ : انْظُرُوا إِلَی عَبْدِی فَقَدْ أَدَّی فَرِیضَتِی وَلَمْ یَسْأَلْ حَاجَتَهُ مِنِّی ! کَأَنَّهُ قَدِ اسْتَغْنَی عَنِّی ، خُذُوا صَلاتَهُ فَاضْرِبُوا بِهَا وَجْهَهُ » .

آن گاه که بنده از نماز فارغ می شود و حاجتی از خدای متعال نمی خواهد ، خداوند به فرشتگانش می فرماید : به این بنده ی من نگاه کنید ، نماز واجبش را خواند امّا از من درخواستی نکرد ! مثل این که او خودش را از من بی نیاز می داند (که چیزی از من نمی خواهد ؛ زیرا اگر خودش را نیازمند می دید الآن که به حسب ظاهر بالاترین عملی را که عبودیت و بندگی در آن جلوه می کند یعنی نماز را به جا آورده است از من درخواست می کرد) نمازش را بگیرید و آن را به صورتش بزنید(1)

همان گونه که بیان شد تعقیبات بعد از نماز بسیار مطلوبند ، و نشان دهنده ی این هستند که بنده از عبادت ذات اقدس الهی خسته نشده است ، و بزرگان دینی هیچ وقت از عبادات و راز و نیاز خسته نمی شدند ، مثلاً در زیارت نامه ی باب الحوائح حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام می خوانیم :

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیْتِهِ ، وَصَلِّ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الأَبْرَارِ وَإِمَامِ الأَخْیَارِ وَعَیْبَةِ الأَنْوَارِ وَوَارِثِ السَّکِینَةِ وَالْوَقَارِ وَالْحِکَمِ وَالاْآثَارِ الَّذی کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَی السَّحَرِ بِمُوَاصَلَةِ الاسْتِغْفَارِ» .

خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست ، و درود فرست بر موسی بن جعفر علیه السلام وصی و جانشین نیکان و امام و پیشوای خوبان ، و منبع نورها (ی علم) و وارث آرامش روان و متانت و سنگینی و حکمت ها و آثار

ص: 302


1- بحار الانوار ج 85 ص 325 حدیث 18 ، مستدرک الوسائل ج 5 ص 29 حدیث 5284 .

(علمی بسیار) ، آن بزرگواری که شب ها تا صبح بیدار و شب زنده دار همراه با استغفار بود(1)

یکی از اعمال مستحب در روز جمعه نمازهای متعدّدی هستند که نقل شدند ، و در این مورد فقط به ذکر نماز جعفر طیّار رحمه الله اشاره می شود .

نماز جعفر طیّار رحمه الله

نماز جعفر طیّار از نمازهای مستحبی موکّد است که سند بلکه اسناد معتبر دارد ، و شیعه و سنی در مورد آن و استحبابش اجماع و اتّفاق نظر دارند ، روایات مشهور و مستفیضی در کتاب های معتبر نقل شدند ، البته بعضی از اهل سنت به خاطر بغض و کینه ای که با امیر المومنین حضرت علی علیه السلام داشتند و دارند این نماز را به عباس بن عبد المطّلب نسبت داده اند .

در بسیاری از کتاب های روایی برای روایاتِ این نماز ، باب مخصوصی باز کرده اند به نام های «نماز تسبیح» ، «نماز هدیه» و «نماز جعفر ابن ابی طالب» ؛ علّتش این است که در این نماز تسبیحات اربعه تکرار می شود ، و هدیه ی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به جعفر بن ابی طالب بوده است .

این نماز را از کتاب «تهذیب الاحکام » تالیف افتخار عالم تشیّع شیخ طوسی رحمه الله نقل می کنیم ، البته در کتاب های معتبر دیگر هم با کمی اختلاف در الفاظ نقل شده است .

ص: 303


1- بحار الانوار ج 102 ص 17 ضمن حدیث 10 ، مفاتیح الجنان زیارت موسی بن جعفر علیه السلام .

حسین بن سعید از بسطام نقل کرده و گفت : به ابوعبداللّه امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم : قربانت گردم آیا انسان می تواند برادر دینی خود را بغل کند و در آغوش بگیرد ؟

حضرت فرمودند :

«نَعَمْ ؛ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ افْتَتَحَ خَیْبَرَ أَتَاهُ الْخَبَرُ أَنَّ جَعْفَرا قَدْ قَدِمَ ، فَقَالَ : وَاللَّهِ مَا أَدْرِی بِأَیِّهِمَا أَنَا أَشَدُّ سُرُورا ؟ أَ بِقُدُومِ جَعْفَرٍ أَوْ بِفَتْحِ خَیْبَرَ ؟ » .

بلی ؛ به خاطر این که رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی که خیبر را فتح کرد ، به آن حضرت خبر رسید که جعفر بن ابی طالب وارد شد ، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند : به خدا قسم نمی دانم به کدام یک (از این دو خبر) بیش تر خوشحال باشم ، به خاطر آمدن جعفر بن ابی طالب یا به خاطر فتحِ خیبر ؟

امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود : «فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ جَاءَ جَعْفَرٌ ، قَالَ : فَوَثَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَالْتَزَمَهُ وَقَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ » .

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درنگ نکرد که جعفر به محضر آن حضرت شرف یاب شود ، آن حضرت پیش رفت و او را در آغوش گرفت و بین دو چشمش را بوسید .

راوی گفت : شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد : به من خبر رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله چهار رکعت نماز به جعفر بن ابی طالب آموخت تا بخواند ، (آن نماز کدام است و چگونه خوانده می شود ؟) .

امام ششم علیه السلام فرمودند :

«لَمَّا قَدِمَ عَلَیْهِ قَالَ لَهُ : یَا جَعْفَرُ ! أَ لا اُعْطِیکَ أَ لا أَمْنَحُکَ أَ لا أَحْبُوکَ ؟

وقتی که جعفر بن ابی طالب بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وارد شد ، آن حضرت به او فرمود : ای

جعفر ! آیا تو را (چیزی) عطا نکنم ؟ آیا تو را عطیّه ای ندهم ؟ آیا تو را چیزی نبخشم ؟

ص: 304

امام صادق علیه السلام ادامه دادند(1) : (در این هنگام) مردم خیال کردند و چشم دوختند که ببینند حضرت می خواهد هدیه ای مادی از طلا و نقره به او بدهد ، جعفر بن ابی طالب (با خوشحالی) گفت : بلی ای رسول خدا (چنان کن که فرمودی) .

حضرت فرمود : چهار رکعت نماز می خوانی ، هر زمان آن را به جا آوری خداوند گناهان بین آن ها را می آمرزد ، اگر توانستی هر روز ، و اگر نتوانستی هر دو روز ، یا هر جمعه (هر هفته یک بار) یا هر ماه یا هر سال (یک بار می خوانی) ؛ زیرا آن گناهانی که بین دو نماز مرتکب شدی بخشیده می شود .

جعفر گفت : چگونه آن نماز را بخوانم ؟

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : نماز را با تکبیرة الاحرام شروع می کنی و حمد و سوره را می خوانی ، آن گاه پانزده مرتبه در حالی که ایستاده ای می گویی : سُبْحَانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَلا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ(2) ، و چون به رکوع رفتی

ص: 305


1- «فَتَشَوَّفَ النَّاسُ وَرَأَوْا أَنَّهُ یُعْطِیهِ ذَهَبا أَوْ فِضَّةً ، قَالَ : بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ ! قَالَ : صَلِّ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ ، مَتَی مَا صَلَّیْتَهُنَّ غُفِرَ لَکَ مَا بَیْنَهُنَّ ، إِنِ اسْتَطَعْتَ کُلَّ یَوْمٍ وَإِلاَّ فَکُلَّ یَوْمَیْنِ أَوْ کُلَّ جُمُعَةٍ أَوْ کُلَّ شَهْرٍ أَوْ کُلَّ سَنَةٍ ؛ فَإِنَّهُ یُغْفَرُ لَکَ مَا بَیْنَهُمَا ، قَالَ : کَیْفَ اُصَلِّیهَا ؟ قَالَ : تَفْتَتِحُ الصَّلاةَ ثُمَّ تَقْرَأُ ثُمَّ تَقُولُ خَمْسَ عَشْرَةَ مَرَّةً وَأَنْتَ قَائِمٌ : سُبْحَانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَلا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ ، فَإِذَا رَکَعْتَ قُلْتَ ذَلِکَ عَشْرا ، وَإِذَا رَفَعْتَ رَأْسَکَ فَعَشْرا ، وَإِذَا سَجَدْتَ فَعَشْرا ، فَإِذَا رَفَعْتَ رَأْسَکَ فَعَشْرا ، وَإِذَا سَجَدْتَ الثَّانِیَةَ عَشْرا ، وَإِذَا رَفَعْتَ رَأْسَکَ عَشْرا ، فَذَلِکَ خَمْسٌ وَسَبْعُونَ ، یَکُونُ ثَلاثُمِائَةٍ فِی أَرْبَعِ رَکَعَاتٍ ، فَهُنَّ أَلْفٌ وَمِائَتَانِ ، وَتَقْرَأُ فی کُلِّ رَکْعَةٍ بِقُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَقُلْ یَا أَیُّهَا الْکافِرُونَ» .
2- خداوند پاک و منزّه است و حمد و ستایش تنها سزاوار او می باشد ، و معبودی جز او نیست ، و بزرگ تر است (از این که توصیف شود) .

ده بار این ذکر را می گویی ، وقتی از رکوع بلند شدی ده مرتبه آن را می گویی ، زمانی که به سجده رفتی ده بار آن را می خوانی ، وقتی سر از سجده برداشته و بلند شدی ده مرتبه آن را می گویی ، زمانی که به سجده ی دوّم رفتی آن را ده بار می خوانی ، وقتی از سجده ی دوّم بلند شدی آن ذکر را ده مرتبه می گویی ، پس مجموع این تسبیحات در هر رکعت هفتاد و پنج مرتبه می گردد ، و در چهار رکعت سیصد مرتبه می شود ، و کلّ تکبیرات در چهار رکعت هزار ودویست عدد می شوند ، و در هر رکعت قل هو اللّه احد و قل یا ایّها الکافرون را می خوانی(1)

ثواب نماز جعفر رحمه الله

ابراهیم ابی البلاد می گوید : به ابو الحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام عرض کردم : چه پاداشی است برای کسی که نماز جعفر را بخواند ؟

امام کاظم علیه السلام فرمودند : «لَوْ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ رَمْلِ عَالِجٍ وَزَبَدِ الْبَحْرِ ذُنُوبا لَغَفَرَهَا اللَّهُ لَهُ » اگر به عدد ریگ های درهم فشرده ی بیابان و به اندازه ی کف های دریا برای او گناه باشد ، خداوند به سبب این نماز همه ی آن ها را می بخشد .

راوی گفت : به آن حضرت عرض کردم : همه ی این ثواب ها برای ما هست ؟

ص: 306


1- کافی ج 3 ص 465 حدیث 1 ، تهذیب الاحکام ج 3 ص 186 حدیث 420 ، روضة المتقین ج 2 ص 808 ، وافی فیض کاشانی ج 9 ص 389 و 390 حدیث 8425 ، وسائل الشیعه ج 8 ص 50 و 51 حدیث 10069 ، ملاذ الاخیار ج 5 ص 332 - 334 ، بحار الانوار ج 21 ص 24 و 25 حدیث 20 ، سنن ابن ماجه ج 1 ص 442 حدیث 1386 ، سنن ابی داود ج 1 ص 292 حدیث 1297 ، سنن ترمذی ج 1 ص 299 حدیث 479 .

امام علیه السلام فرمودند : «فَلِمَنْ هِیَ إِلاَّ لَکُمْ خَاصَّةً » پس برای کیست جز این که مخصوص شما است ؟

راوی می گوید : عرض کردم : در آن نماز چه سوره ای بخوانم ؟ و هم چنین گفتم : آیا هر سوره ای از قرآن که خواستم می توانم بخوانم ؟

حضرت فرمودند : «لا ، اقْرَأْ فِیهَا إِذا زُلْزِلَتْ وَإِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَإِنّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَقُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» نه ، بلکه سوره ی اذا زلزلت و اذا جاء نصر اللّه و انّا انزلناه و قل هو اللّه احد را بخوان(1)

ص: 307


1- کافی ج 3 ص 466 ذیل حدیث 1 ، ثواب الاعمال ص 40 ، من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 553 حدیث 1536 ، تهذیب الاحکام ج 3 ص 186 حدیث 421 ، روضة المتّقین ج 2 ص 810 حدیث 1536 ، وافی فیض کاشانی ج 9 ص 1388 و 1389 حدیث 8422 ، وسائل الشیعه ج 8 ص 54 حدیث 10076 ، بحار الانوار ج 91 ص 204 حدیث 7 .

ص: 308

آیه ی 11

اشاره

«وَإِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوا انْفَضُّوا إِلَیْها وَتَرَکُوکَ قائِما قُلْ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجارَةِ وَاللّهُ خَیْرُ الرّازِقینَ» هنگامی که آن ها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می شوند و به سوی آن می روند و تو را ایستاده به حال خود رها می کنند ، بگو : آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است ، و خداوند بهترین روزی دهندگان است .

تفسیر

جهات مورد بحث در این آیه ی مبارکه
جهت اوّل : شان نزول آیه

جابر بن عبد اللّه گفت : در حالی که ما با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مشغول نماز جمعه بودیم کاروانی آمد ، و مردم به سوی آن کاروان حرکت کرده و دویدند و فقط دوازده نفر مرد که من هم در آن ها بودم ، کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله باقی ماندند ، سپس این آیه نازل شد : «وَإِذا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوا» ، در این آیه ی مبارکه توبیخ و سرزنش آن مردم آمده است .

و بعضی گفتند : اهل مدینه به گرانی و گرسنگی مبتلا شده بودند ، آن گاه دحیة بن خلیفه همراه کاروانی از شام با زیتون آمد در حالی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خطبه ی

ص: 309

نماز جمعه می خواند ، وقتی مردم آن ها را دیدند برخاستند و به سوی او در بقیع رفتند از ترس این که مبادا دیگران بر آن ها سبقت گیرند ، مسلمانان همه رفتند مگر چند نفر باقی ماندند ، آن گاه این آیه نازل شد(1) .

و مقاتل بن سلیمان و مقاتل بن قیاما می گویند : در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله میان ما خطبه ی نماز جمعه می خواند دحیه ی کلبی (که برای تجارت به شام رفته بود) از مسافرت آمد ، و هر وقت این کاروان می رسید هیچ کس در مدینه باقی نمی ماند و همه به سراغ آن می رفتند ، و در این کاروان همه رقم ما یحتاج و نیازمندی های مردم از آرد یا گندم یا غیر آن وجود داشت .

آن گاه طبل می زد تا مردم را به آمدن خود با خبر کند ، و مردم به سوی او بیایند تا متاع او را خریداری کنند .

پس روز جمعه ای قبل از مسلمان شدنش از سفر برگشت و آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای منبر خطبه ی نماز جمعه می خواند ، سپس مردم به صدای طبل دحیه از مسجد بیرون رفتند ، و در مسجد فقط دوازده نفر باقی ماندند .

آن گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : «لَوْ لا هَوءُلاءِ لَسُوِّمَتْ لَهُمُ الْحِجَارَةُ مِنَ السَّمَاءِ » اگر این چند نفر در مسجد باقی نمی ماندند البته از آسمان بر این مردم سنگ می بارید .

و (در این هنگام) خدای تبارک و تعالی این آیه ی مبارکه را نازل فرمود(2)

و در روایتی دیگر آمده که آن حضرت فرمود :

«وَالَّذی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ تَتَابَعْتُمْ حَتَّی لا یَبْقَی مِنْکُمْ أَحَدٌ لَسَالَ بِکُمُ الْوَادِی نَارا » .

ص: 310


1- تفسیر کنز الدقائق ج 13 ص 256 ، اسباب النزول واحدی نیشابوری ص 449 .
2- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 433 ، عوالی اللآلی ج 2 ص 57 حدیث 153 .

قسم به آن کسی که جانم در دست قدرت اوست اگر همگی یکی پس از دیگری رفته بودید تا این که یکی از شما در مسجد باقی نمی ماند این سرزمین را آتش فرا می گرفت(1)

و در حدیث دیگر آمده :

«کَانَ بِالْمَدِینَةِ إِذَا أَذَّنَ الْمُوءَذِّنُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ نَادَی مُنَادٍ : حُرِّمَ الْبَیْعُ ؛ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ : «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ» .

در مدینه هر وقت موذّن در روز جمعه اذان می گفت : شخصی ندا می داد : خرید و فروش حرام می باشد ؛ برای این که خدای عزّ و جلّ فرمود : ای کسانی که ایمان آورده اید ! هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته شود ، به سوی ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید(2).

یکی از احکامی که از این آیه ی کریمه استفاده می شود این است که امام جمعه باید ایستاده صحبت کند و خطبه بخواند ، و در روایت آمده : از عبداللّه بن مسعود پرسیده شد : آیا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایستاده خطبه می خواند ؟ ابن مسعود در جواب گفت : آیا (این آیه را) نخوانده ای (که خداوند فرمود :) «وَتَرَکُوکَ قائِما»(3)

ص: 311


1- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 433 ، عوالی اللآلی ج 2 ص 58 حدیث 154 .
2- من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 299 ذیل حدیث 913 ، وافی فیض کاشانی ج 8 ص 1112 حدیث 7847 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 408 حدیث 9710 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 325 حدیث 29 .
3- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 436 ، فقه القرآن راوندی ج 1 ص 138 ، بحار الانوار ج 89 ص 131، مسالک الافهام کاظمی ج 1 ص 267، معجم کبیر طبرانی ج 10 ص 76 حدیث 10003 .

و در نقل دیگر چنین می خوانیم : جابر بن سمره گفت : هیچ وقت ندیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله خطبه بخواند مگر این که ایستاده بود ، پس هر کس برایت حدیث نقل کند که آن حضرت نشسته خطبه خوانده او را تکذیب کن(1)

خلاصه ی کلام این که قصه و ماجرای نماز جمعه ی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و تنها ماندن آن حضرت در کتاب های متعدّد شیعه و اهل سنّت نقل شده است(2)

توجّه : واژه ی «انفضّوا» از مادّه ی «فضّ» به معنای پراکنده و متفرّق شدن است(3) ، لذا در آیه ی مبارکه ی دیگر می فرماید :

«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»(4)

به (برکت) رحمت (و لطف) الهی در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان)

شدی ، و اگر خشن و سنگ دل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند .

ص: 312


1- تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 436 ، فقه القرآن راوندی ج 1 ص 138 ، کنز العرفان ج 1 ص 172 و 173 ، عوالی اللآلی ج 2 ص 58 حدیث 155 ، بحار الانوار ج 89 ص 131 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 330 حدیث 56 .
2- تفسیر قمی ج 2 ص 367 ، تفسیر فرات کوفی ص 484 ، تفسیر تبیان شیخ طوسی ج 10 ص 9 ، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 433 ، روض الجنان (تفسیر ابو الفتوح رازی) ج 19 ص 219 و 220 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 329 ، تفسیر برهان ج 5 ص 381 حدیث 10744 ، تفسیر المیزان ج 19 ص 274 و 277 ، جامع البیان (تفسیر طبری) ج 28 ص 67 و 68 ، مفاتیح الغیب (تفسیر فخر رازی) ج 30 ص 544 ، تاریخ مدینة دمشق ج 17 ص 214 ، تفسیر درّ منثور ج 6 ص 220 .
3- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 638 .
4- سوره ی آل عمران آیه ی 159 .
جهت دوم : معنا و مفهوم آیه ی مبارکه
اشاره

با توجّه به مطالب یاد شده معلوم می شود که در این آیه ی مبارکه خدای تبارک و تعالی به رسول خاتم صلی الله علیه و آله فرمان می دهد که مردم را به خطا و اشتباهی که مرتکب شدند آگاه کند و بفهماند که رفتارشان چقدر نادرست بود ، و به آن ها بگوید : آنچه نزد خدای تبارک و تعالی است از لهو و تجارت و معاملات دنیوی بهتر است ؛ زیرا ثواب و پاداش خدای رحمان خیر حقیقی و همیشگی و بدون انقطاع است ، و اما آنچه در لهو و تجارت و معاملات دنیا است ، اگر خیر باشد خیری خیالی و منقطع است و استمرار ندارد ، و علاوه بر این مطالب ، چه بسا لهو و تجارت خشم خدای متعال را به همراه داشته باشد هم چنان که لهو و لعب همیشه خشم خدای سبحان را در پی دارد .

به تعبیر دیگر : وقتی نماز جمعه را خواندید و از آن فارغ شدید در زمین متفرّق شوید و در خرید و فروش و انواع کارهای دیگر روزی را طلب کنید ، و این کار برای شما مباح و جایز است نه این که واجب یا مستحب باشد ، و در برابر آن همه نعمت هایی که خدای تبارک و تعالی به شما عطا فرموده ، او را بسیار یاد کنید تا رستگار شوید .

ولی از این کلام چنین استفاده نمی شود که نماز جمعه تعقیب ندارد ، بلکه در روایات ، اعمال زیادی برای روز جمعه بیان شدند .

معنا و مفهوم جمله ی «فَانْتَشِرُوا فی الاْءَرْضِ» این نیست که دنبال بازی و لهو و لعب بروید ، بلکه دنبال کارهای خیر و خودسازی بروید ، شما یک هفته به دنبال

ص: 313

کارهای دنیوی بودید ، روز جمعه به خودتان برسید ، یا به عیادت بیماری رفته ، و صله ی رحم نمایید ، و استغفار و توبه کنید .

و در روایتی آمده : ابراهیم بن عثمان خزّاز می گوید : از وجود مقدّس امام صادق علیه السلام در باره ی سخن خدای متعال که فرمود : «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فی الاْءَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ»(1) پرسیدم ، امام علیه السلام فرمود :

«الصَّلاةُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالاْنْتِشَارُ یَوْمَ السَّبْتِ » .

نماز جمعه در روز جمعه و منتشر شدن در روز شنبه است(2)

و مقصود از جمله ی «مَا عِنْدَ اللّه ِ» ثواب و پاداشی است که خدای تعالی در برابر شنیدن خطبه و موعظه ی امام جمعه به نماز گزاران عطا می فرماید .

نکته : عبارت «ما عند اللّه» در آیات دیگری از قرآن کریم نیز آمده است ، در سوره ی مبارکه ی آل عمران فرمود : «ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِلاْءَبْرارِ»(3)آنچه در نزد خدا است برای نیکان بهتر است .

هم چنین در سوره ی مبارکه ی نحل می فرماید :

«إِنَّما عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَما

ص: 314


1- چون نماز جمعه تمام شد در زمین منتشر و پراکنده شوید و به دنبال فضل و روزی خداوند بروید . سوره ی جمعه آیه ی 10 .
2- محاسن برقی ج 2 ص 346 حدیث 8 ، خصال شیخ صدوق ج 2 ص 393 حدیث 96 ، من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 424 و 425 حدیث 1253 و ج 2 ص 267 حدیث 2397 ، مکارم الاخلاق ص 241 ، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 435 ، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 328 حدیث 45 ، تفسیر برهان ج 5 ص 378 حدیث 10731 ، وسائل الشیعه ج 7 ص 406 حدیث 9702 .
3- سوره ی آل عمران آیه ی 198 .

عِنْدَ اللّهِ باقٍ»(1)

آنچه نزد خداوند است برای شما بهتر است اگر بدانید ؛ (زیرا) آنچه نزد شما است فانی می شود امّا آنچه نزد خدای متعال است باقی می ماند .

و در سوره ی دیگر فرمود : «وَما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَأَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(2) و آنچه نزد خدوند است بهتر و پایدارتر است ، آیا اندیشه نمی کنید ؟

تذکّر لازم : بعد از نماز جمعه لازم است که انسان به شکرانه ی توفیق انجام این فریضه ی الهی به یاد خدای سبحان باشد و او را یاد نماید ، همان گونه که به حاجی ها می فرماید :

«فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ وَإِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ»(3)

و هنگامی که از عرفات کوچ کردید خداوند را نزد مشعَر الحرام یاد کنید ، او را یاد کنید همان طور که شما را هدایت نمود ، و قطعا شما پیش از این از گمراهان بودید .

و در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود :

«فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرا»(4)

و هنگامی که مناسکِ (حج) خود را انجام دادید خداوند را یاد کنید همانند

ص: 315


1- سوره ی نحل آیه ی 95 و 96 .
2- سوره ی قصص آیه ی 60 .
3- سوره ی بقره آیه ی 198 .
4- سوره ی بقره آیه ی 200 .

یادآوری از پدران تان (آن گونه که رسم آن زمان بود) بلکه از آن هم بیش تر (به یاد خدا باشید) .

و هم چنین به بنی اسرائیل می فرماید :

«یَا بَنی إِسْرَائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمینَ»(1)

ای بنی اسرائیل ! نعمت هایی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید ، و (نیز به یاد آورید که) من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم .

آری ، خداوندی که این همه نعمت داده چقدر ناپسند و بی ادبی است که انسان ولی نعمت خود را فراموش کند و از او غافل باشد .

ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بحر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری(2)

کسب روزی حلال

انسان در این عالم برای به دست آوردن روزی و سرمایه باید سعی و تلاش کند ، و نباید در خانه اش بنشیند و منتظر روزی باشد ، در این زمینه روایتی نقل شده که عمر بن یزید گفت : به ابو عبد اللّه امام صادق علیه السلام عرض کردم : مردی گفته

ص: 316


1- سوره ی بقره آیه ی 47 و 122 .
2- گلستان سعدی .

است که در خانه می نشینم و نماز می خوانم و روزه می گیرم و مشغول عبادت پروردگارم هستم ، و روزی من خواهد رسید ، امام علیه السلام فرمود : «هَذَا أَحَدُ الثَّلاثَةِ الَّذینَ لا یُسْتَجَابُ لَهُمْ » این شخص یکی از آن سه گروهی است که دعای ایشان مستجاب نمی شود(1)

امّا این طور هم نیست که هر سعی و کوششی نتیجه بدهد ، این خدای سبحان است که مصالح بندگان خود را می داند ، و به هر کسی طبق مصلحت خود عنایت می فرماید ، لذا در سوره ی مبارکه شوری می فرماید :

«وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فی الاْءَرْضِ وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ»(2)

و اگر خداوند روزی را بر بندگانش وسیع و فراوان کند در روی زمین سرکشی و ستم می کنند ، ولی آنچه را بخواهد (و صلاح بداند) به اندازه نازل می کند ، یقینا او به بندگانش آگاه و بینا است .

و در سوره ی مبارکه ی طلاق فرمود : «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا»(3)یقینا خدای متعال برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است .

در این رابطه از ابو جعفر امام پنجم باقر العلوم علیه السلام نقل شده که خداوند متعال در شب معراج به پیامبر بزرگوارش فرمود :

ص: 317


1- کافی ج 5 ص 77 حدیث 1 ، تهذیب الاحکام ج 6 ص 323 حدیث 887 ، وافی فیض کاشانی ج 17 ص 21 حدیث 16787 ، وسائل الشیعه ج 17 ص 25 حدیث 21889 ، مرآة العقول ج 19 ص 22 حدیث 1
2- سوره ی شوری آیه ی 27 .
3- سوره ی طلاق آیه ی 3 .

«إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُوءْمِنِینَ مَنْ لا یُصْلِحُهُ إِلاَّ الْغِنَی ، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَی غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُوءْمِنِینَ مَنْ لا یُصْلِحُهُ إِلاَّ الْفَقْرُ ، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَی غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ » .

بعضی از بنده های مومن من هستند که تنها بی نیازی آن ها را اصلاح می کند (وایمان شان حفظ می شود) که اگر حال او را تغییر دهم و بی نیازش نکنم هلاک می شود ، و بعضی از بنده های مومن من هستند که تنها فقر آن ها را اصلاح می کند (و ایمان آن ها با فقر حفظ می گردد) که اگر او را به حال دیگر درآورم و فقیر نکنم هلاک می گردد(1)

معمولا انسان ها مصالح خود را نمی دانند و متوجّه نیستند که چه چیزی برای آن ها بهتر است و چه چیزی برای شان مضرّ است ، ممکن است کسی به چیزی علاقه داشته باشد و خیال کند برایش خوب است امّا در واقع برای او شرّ باشد ، و بر عکس بعضی اوقات انسان چیزهایی را خوش ندارد ولی خیر او در آن است همان طوری که خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی بقره فرمود :

«عَسیَ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسیَ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(2)

چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید در حالی که خیرِ شما در آن است ، و یا چیزی را دوست داشته باشید و حال آن که شرِّ شما در آن است ، و خدای متعال می داند و شما نمی دانید .

ص: 318


1- کافی ج 2 ص 352 ضمن حدیث 8 ، جواهر السنیّه ص 131 ، وافی ج 5 ص 734 ضمن حدیث 2948 .
2- سوره ی بقره آیه ی 216 .

در حالی که می دانیم همه ی عالم هستی در اختیار و تحت قدرت لایزال الهی می باشد ، و منبع و خزینه ی هر چیزی نزد اوست ، همان گونه که در سوره ی مبارکه ی حجر می فرماید :

«وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(1)

و هیچ چیز در عالم نیست جز آن که منبع و خزانه ی آن نزد ما است ، ولی ما جز به اندازه ی معیّن (که مصلحت است) آن را نازل نمی کنیم .

ص: 319


1- سوره ی حجر آیه ی 21 .

ص: 320

سخنی کوتاه راجع به تجارت
معنای تجارت

واژه ی «تجارت» از ریشه ی «تجر» و در لغت به معنای خرید و فروش ، داد و ستد و معامله کردن است(1)

راغب اصفهانی در «مفردات » گفته : تجارت یعنی تصرّف در سرمایه جهت به دست آوردن سود و منفعت است(2)

اهمیت کار و تجارت

هر چند هنگام نماز جمعه از تجارت منع شده است ولی انسان باید برای امرار معاش خود به دنبال کار و تلاش و کوشش و تجارت برود ، این نوع از تجارت در حقیقت عبادت خدای تبارک و تعالی است ، لذا در روایتی از رییس مذهب امام صادق علیه السلام نقل شده فرمود :

«الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ(3) کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» .

کسی که در طلب روزی خانواده ی خود کار می کند و زحمت می کشد مانند مجاهدی است که در میدان کارزار در راه خدای متعال جهاد می نماید(4)

ص: 321


1- لسان العرب ج 4 ص 89 ، قاموس المحیط ج 1 ص 379 .
2- مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهانی ص 164 .
3- در فقیه قید «مِنْ حَلالٍ» اضافه دارد .
4- کافی ج 5 ص 88 حدیث 1 ، من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 168 حدیث 3631 ، عدّة الداعی ص 82 ، وافی فیض کاشانی ج 17 ص 97 حدیث 16937 ، وسائل الشیعه ج 17 ص 66 و 67 حدیث 22001 ، مرآة العقول ج 19 ص 37 حدیث 1 .
پیشینه ی تجارت

بشر موجودی اجتماعی است که به تنهایی قادر به رفع نیازهای خود نیست ، از این جهت انسان ها برای تداوم زندگی و بقای خود به ناچار باید با یک دیگر مراوده و ارتباط داشته باشند که از جمله مصادیق مهم آن روابط اقتصادی وتجارت و داد و ستد است ، بنابراین می توان گفت که : پیشینه و سابقه ی تجارت به ادوار نخستین تاریخ بشر و شکل گیری زندگی اجتماعی او بازمی گردد .

مصادیق تجارت در قرآن کریم

مصادیق مهم تجارت در قرآن کریم با واژگان و تعابیری گوناگونی از قبیل : «تجارت » و «بیع » و «شری» بیان شدند ، و در این جا به چند مورد از آن ها اشاره می شود .

1 - در سوره ی مبارکه ی بقره می فرماید : «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَوءُفٌ بِالْعِبَادِ»(1)

بعضی از مردم (با ایمان و فداکار هم چون امیر المومنین حضرت علی علیه السلام در لیلة المبیت(2) به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله ) جان خود را به خاطر خشنودی خدای متعال

ص: 322


1- سوره ی بقره آیه ی 207 .
2- شبی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از مکه مهاجرت فرمود و امیر المومنین علیه السلام در جای آن حضرت خوابید را لیلة المبیت می گویند .

می فروشند ، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

2 - در آیه ی مبارکه ی دیگر راجع به کسانی که به خدای سبحان ایمان نمی آورند فرمود : «اُولَئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَی فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدینَ»(1) آنان کسانی هستند که هدایت را به گمراهی فروخته اند ، و (این) تجارت آن ها سودی نداده و هدایت نیافته اند .

3 - در سوره ی مبارکه ی توبه جهادگران با مال و جان را از فروشندگان کالای خود به خداوند و از خریداران بهشت شمرده و فرمود :

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُوءْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدا عَلَیْهِ حَقّا فی التَّوْراةِ وَالاْءِنْجیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(2)

خداوند از مومنان جان ها و اموال شان را خریداری کرده که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد ، (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند ، می کشند و کشته می شوند ، این وعده ی حقّی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده است ، و چه کسی از خداوند به عهدش وفادارتر است ؟ اکنون بشارت باد بر شما به خرید و فروش و داد و ستدی که با خدای متعال انجام داده اید ، و این است آن پیروزی بزرگ .

4 - در سوره ی مبارکه ی فاطر به این تجارت معنوی و ثمراتش اشاره نمود و فرمود : «إِنَّ الَّذینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ * لِیُوَفِّیَهُمْ اُجُورَهُمْ وَیَزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ

ص: 323


1- سوره ی بقره آیه ی 16 .
2- سوره ی توبه آیه ی 111 .

غَفُورٌ شَکُورٌ»(1)

کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را برپا می دارند ، و از آنچه به آنان روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق می کنند ، تجارتی (پرسود و) بی زیان و خالی از کساد را امید دارند ، (آن ها این اعمال صالح را انجام می دهند) تا خداوند اجر و پاداش کامل به آن ها دهد ، و از فضلش بر آن ها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است .

5 - هم چنین در آیاتی از سوره ی مبارکه ی صف نیز به این موارد اشاره کرده و فرمود : «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلیَ تِجَارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلیمٍ * تُوءْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ * وَاُخْری تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَریبٌ وَبَشِّرِ الْمُوءْمِنینَ»(2)

ای کسانی که ایمان آورده اید ! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می بخشد ؟ (آن تجارت این است که) به خدای متعال و رسولش ایمان بیاورید ، و با اموال و جان های تان در راه خداوند جهاد کنید ؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید ، (اگر چنین کنید ثمرات این تجارت این ها هستند) گناهان تان را می بخشد ، و شما را در باغ هایی از بهشت داخل می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است ، و در مسکن های پاکیزه در بهشت جاویدان جای می دهد ، و این پیروزی عظیم و بزرگ است ، و (نعمت) دیگری که آن را دوست دارید به شما می بخشد و آن یاری خداوند و پیروزی

نزدیک است ، و مومنان را (که این تجارت را انجام دادند به این پیروزی بزرگ) بشارت دِه .

ص: 324


1- سوره ی فاطر آیات 29 و 30 .
2- سوره ی صف آیات 10 - 13 .
اقسام تجارت

تجارت یک معنای عام و مطلقی دارد که هر گونه معامله و کسب و کار که با هدف تحصیل روزی انجام گیرد ، شامل می شود مانند : خرید و فروش ، اجاره ، جعاله ، مساقات ، مزارعه و وکالت و امور دیگر را نیز در بر می گیرد .

یکی از مصادیق مهم تجارت ، بیع است که آن خرید و فروش و مبادله ی مال با مال می باشد .

با توجّه به منابع دینی معلوم می شود که تجارت به اعتباراتی دارای تقسیماتی است ، و به یک اعتبار دو قسم می شود : یکی مادّی و دیگری معنوی ، تجارت مادّی مثل خرید و فروش و تجارت ها و بازرگانی های دیگر دنیوی که بین خریداران و فروشندگان و تجارت کنندگان و بازرگانان جهان معمول است ، امّا تجارت معنوی همان تجارت ها و خرید و فروش هایی هستند که انسان با خالق هستی و خداوند انجام می دهد .

طرف معامله ی انسان در تجارت معنوی و کارهای پسندیده ، خداوند متعال است که چیزی را از انسان خریده و بهایی در مقابل آن می پردازد .

آری ، انسان های با ایمان و اعتقاد به عالم آخرت را هیچ چیزی از یاد خدای متعال غافل نمی کند ، و از دنیا که به عنوان مزرعه و کشت زار آخرت است ، همان گونه که از وجود مقدّس پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده فرمودند : «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الاْآخِرَةِ»(1) برای سعادت ابدی خود استفاده می کنند .

ص: 325


1- دنیا مزرعه و کشت زار آخرت است . مجموعه ی ورّام (تنبیه الخواطر) ج 1 ص 183، عوالی اللآلی ج 1 ص 267 حدیث 66 .

و خدای تبارک و تعالی در سوره ی مبارکه ی نور چه زیبا فرمود :

«رِجَالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاةِ وَإیتَاءِ الزَّکَاةِ»(1)

مردانی که نه تجارت و بازرگانی و نه معامله ای آنان را از یاد خداوند و

برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند .

بها و ثمن تجارت معنوی

در تجارت معنوی بها و ثمن همیشه ارزشمندتر و بهتر از جنس و کالا است :

«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا»(2) کسانی که کار نیکی انجام دهند پاداشی بهتر از آن خواهند داشت .

و در آیه ی مبارکه ی دیگر بهای عمل خیر را ده برابر می داند و می فرماید : «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»(3) هر کس کار نیکی به جا آورد ده برابر آن پاداش دارد .

و در آیه ی دیگر هفتصد برابر یا بیش تر می داند :

«مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلیمٌ»(4)

ص: 326


1- سوره ی نور آیه ی 37 .
2- سوره ی نمل آیه ی 89 .
3- سوره ی انعام آیه ی 160 .
4- سوره ی بقره آیه ی 261

مَثَل کسانی که اموال خود را در راه خداوند انفاق می کنند مانند بذر و دانه ای است که هفت خوشه برویاند ، در هر خوشه یک صد دانه باشد ، و خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی داشته باشد) دو یا چند برابر می کند ؛ و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) دانا است .

روایاتی در فضیلت تجارت

1 - از پیامبر رحمت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده فرمودند : «التّاجِرُ الاْءَمینُ الصَّدُوقُ الْمُسْلِم مَعَ الشُّهَداءِ یَوْمَ الْقِیامَةِ » تاجر و بازرگان امین و راست گو و مسلمان روز قیامت با شهیدان محشور خواهد شد(1)

2 - حدیث دیگری از آن سرور کاینات نقل شده فرمود : «التَّاجِرُ الصَّدُوقُ تَحْتَ ظِلِّ الْعَرْشِ یَوْمَ الْقِیامَةِ » بازرگان و تاجر راست گو روز قیامت در زیر سایه ی عرش الهی قرار دارد(2)

3 - مولی الموحّدین امیر المومنین حضرت علی علیه السلام در ضمن حدیث چهارصدگانه(3) فرمود : «تَعرَّضوا للتِّجَارَاتِ ؛ فإنّ لَکُم فیهَا غِنیً عمَّا فی أیْدی النَّاسِ ، وَإِنَّ اللَّهَ عَزّ وَجَلّ یُحِبُّ الُمحتَرِفَ الاْءَمینَ » .

ص: 327


1- سنن ابن ماجه ج 2 ص 724 حدیث 2139 ، جامع صغیر سیوطی ج 1 ص 520 حدیث 3391 ، کنز العمّال ج 7 ص 9216 .
2- جامع صغیر سیوطی ج 1 ص 521 حدیث 3393 ، عهود محمدیه ی شعرانی ص 310 ، کنز العمّال ج 4 ص 7 حدیث 9218 .
3- حدیث چهارصدگانه همان حدیث معروفی است که امیر المومنین علیه السلام به یاران خود در یک مجلس چهارصد باب از چیزهایی که دین و دنیای مسلمان را اصلاح می کند آموخت و تعلیم داد .

مشغول کارهای تجاری شوید که تجارت و بازرگانی شما را از مال دیگران بی نیاز می کند ، و خداوند با عزّت و جلال شخص صاحب حرفه و پیشه ور درستکار را دوست می دارد(1)

4 - رییس مذهب امام صادق علیه السلام از شغل یکی از اصحاب خود پرسید ، عرض کرد : فدایت شوم ، تجارت را کنار گذاشته ام ، حضرت فرمود : «ولِمَ ذَلکَ ؟ » چرا ترک نمودی ؟

عرض کرد : منتظر این امر (روی کار آمدن دولت و حکومت شما) هستم .

امام صادق علیه السلام فرمودند :

«ذَلکَ أعْجَبُ لَکُم ، تَذْهبُ أمْوَالُکُم ، لا تَکْفُفْ عنِ التِّجارَةِ وَالْتمِسْ مِن فَضْلِ اللَّهِ ، افْتَحْ بَابَکَ وابْسُطْ بِسَاطَکَ واسْتَرْزِقْ رَبَّکَ » .

این عمل از شما تعجّب آور و شگفت انگیز است ، ثروت تان از بین می رود ! تجارت را رها نکن و دست از آن مکش ، و فضل و برکت خدای متعال را طلب نما ، حجره ی خود را بگشای و بساط کسب و کارت را پهن کن و از پروردگارت طلب روزی کن (2)

5 - حدیث دیگری از وجود مقدّس آن حضرت نقل شده فرمود : «التِّجَارَةُ تَزِیدُ فی الْعَقْلِ » تجارت و بازرگانی کردن عقل و خرد را زیاد می کند(3)

ص: 328


1- خصال شیخ صدوق ج 2 ص 621 ضمن حدیث 10 ، وسائل الشیعه ج 17 ص 11 حدیث 21848 ، بحار الانوار ج 10 ص 100 ضمن حدیث 1 .
2- دعائم الاسلام ج 2 ص 16 حدیث 14 ، مستدرک الوسائل ج 13 ص 10 حدیث 14578 ، نظیر این روایت در من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 165 حدیث 3606 و وسائل الشیعه ج 17 ص 17 حدیث 21866 آمده است .
3- کافی ج 5 ص 148 حدیث 2 ، من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 191 حدیث 3717 ، وافی فیض کاشانی ج 17 ص 121 حدیث 16969 ، وسائل الشیعه ج 17 ص 12 حدیث 21851 .

6 - و هم چنین از آن بزرگوار روایت شده فرمودند :

«ثَلاْثَةٌ یُدْخِلُهُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ : إِمَامٌ عَادِلٌ وَتَاجِرٌ صَدُوقٌ وَشَیْخٌ أَفْنَی عُمُرَهُ فی طَاعَةِ اللَّهِ » .

خداوند متعال سه نفر را بدون حساب وارد بهشت می نماید : پیشوای عادل ، تاجر و بازرگان راست گو و شخص پیری که عمر خود را در اطاعت خدای سبحان گذرانده باشد(1)

و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین .

ص: 329


1- ثواب الاعمال نص ص 133 ، ملاحظه شود به خصال شیخ صدوق ج 1 ص 80 ضمن حدیث 1 ، بحار الانوار ج 26 ص 261 حدیث 44 و ج 71 ص 179 حدیث 27 .

ص: 330

ص: 331

فهرست ها

اشاره

ص: 332

فهرست آیات

«إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»··· 54

«إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ»··· 432

«إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ ...»··· 108

«اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً»··· 278

«اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیرا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»··· 273 و 282

«الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُوءْمِنینَ ...»··· 48

«إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ»··· 220

«إِلَیَّ الْمَصیرُ»··· 220

«إِلَیْهِ الْمَصیرُ»··· 220

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا»··· 178

«إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»··· 285

«إِنَّ الَّذینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ ... »··· 323

«إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»··· 229

«إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتّی»··· 268

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُوءْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ ... »··· 323

«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ»··· 189

«إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ... »··· 172

ص: 333

«إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرینَ سَلاسِلَ وَأَغْلالاً وَسَعیرا»··· 43

«إِنَّا نَحْنُ نُحْیی وَنُمیتُ وَإِلَیْنَا الْمَصیرُ»··· 221

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»··· 15

«إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ»··· 178

«إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فی الاْءَرْضِ فَسادا»268

«إِنَّما عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ... »··· 314

«إِنَّمَا یُریدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ ... »··· 290

«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ * ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ ... »··· 104

«اُولَئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَی ... »··· 323

«اُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ * إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا»··· 84

«أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ»··· 108

«أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُهَا»··· 20

«أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ ... »··· 272

«أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری»··· 271

«أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»··· 174

«أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»··· 284

«أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا اُنْزِلَ إِلَیْکَ ... »··· 170

«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ ... »··· 163

«أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقا»··· 36

«أَلْهَاکُمُ التَّکاثُرُ * حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»··· 116

«أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُوءْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ»··· 149

«أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ»··· 70

ص: 334

«أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ»··· 207

«اتْلُ مَا اُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ»··· 70

«اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ»··· 190

«بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ»··· 154

«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الاْءَرْضُ وَمَنْ فیهِنَّ»··· 35

«تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ»··· 231

«ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»··· 175

«ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»··· 219 و220

«ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ ... »··· 147

«ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ»··· 219

(258)

«جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ»··· 118 و119

«خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»··· 129

«ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ ...»··· 252

«رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الاْءَحَادیثِ ... »··· 217

«رَبِّ هَبْ لی حُکْما وَأَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ»··· 215

«رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ»··· 215

«رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصیرُ»··· 221

«رَبَّنَا وَابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ ... »··· 68 و80

«رِجَالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ ... »··· 326

«رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ»··· 220

«رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ ... »··· 82 و98

«زَیَّنَّا لِکُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ ... »··· 175

ص: 335

«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاْءَعْلَی»··· 32

«سُبْحَانَ الَّذی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ... »··· 31

«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»··· 32

«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»··· 32

«سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ»··· 218

«سَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»··· 220

«سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی»··· 62

«سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»··· 263

«عَسیَ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسیَ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئا ... »··· 318

«عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ ...»··· 58

«غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ ... »··· 221

«فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدینَ فیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ»··· 40

«فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ ... »··· 315

«فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَإِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ»··· 301

«فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فی الاْءَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ»··· 293 و297 و314

«فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ ... »··· 315

«فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لی وَلا تَکْفُرُونِ»··· 279

«فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعا ... »··· 175

«فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ»··· 252

«فَاقْرَوءُا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَی ... »··· 70

«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّا ... »··· 312

«فَتَبَسَّمَ ضَاحِکا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ ... »··· 218

ص: 336

«فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ»··· 273

«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ»··· 54

«فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»··· 35

«فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فی یَوْمَیْنِ»··· 36

«فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ ... »··· 201 و204

«فَلَوْ لا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ * لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»··· 57

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَهُوَ مُوءْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ ... »··· 268

«فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ»··· 232

«قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا»··· 317

«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ»··· 200

«قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ الاْآخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً ... »··· 159

«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنْسُ وَالْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ ...»··· 64

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»··· 129

«قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ»··· 35

«قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ ... »··· 102

«قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ ... »··· 172

«کَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ ... »··· 94

«کَانَتَا رَتْقا فَفَتَقْنَاهُمَا»··· 227

«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»··· 200

«کَمَا أَرْسَلْنَا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ ... »··· 79

«لا تُبْقی وَلا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ * عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ»··· 43

«لِتُنْذِرَ اُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا»··· 65

ص: 337

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمیزَانَ ... »··· 96

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ ... »··· 277

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُوءْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً ... »··· 68 و80 و141

«لِکُلِّ اُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً ... »··· 201

«لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»··· 52

«لَنْ یُوءَخِّرَ اللَّهُ نَفْسا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا»··· 200

«لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعا ... »··· 166

«لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»··· 34 و41

«لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ»··· 294

«ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِلاْءَبْرارِ»··· 314

«مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَهَا ... »··· 136

«مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ ... »··· 164

«مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ ... »··· 326

«المَلِکِ الْقُدُّوسِ»··· 53

«مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»··· 289

«مَنْ أَنْصاری إِلَی اللَّهِ»··· 178

«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا»··· 326

«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»··· 326

«نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَأَحِبّاوءُهُ»··· 158 و172

«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»··· 56

«نَزَّاعَةً لِلشَّوَی * تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی * وَجَمَعَ فَأَوْعَی»··· 43

«نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ»··· 288

ص: 338

«وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ»··· 21

«وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ»··· 138 و139

«وَإِبْرَاهیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ...»··· 252

«وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»··· 295

«وَاتْلُ مَا اُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتَابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ ...»··· 70

«وَإِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ... »··· 118

«وَإِذا تَوَلّی سَعی فی الاْءَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ ... »··· 267

«وَإِذا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوا»··· 309

«وَإِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا»··· 129

«وَاذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعا وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ ... »··· 289

«وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثیرا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»··· 273

«وَاسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ»··· 145

«وَإِسْمَاعیلَ وَإِدْریسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ ... »··· 217

«وَالاْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقی * إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الاُْولی ... »··· 172

«وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحینَ»··· 214

«وَاللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ»··· 168

«وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ»··· 189

«وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ»··· 208

«وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی * وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری»··· 268

«وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»··· 104

«وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ ... »··· 319

«وَإِنْ یَسْتَغیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ ...»··· 43

ص: 339

«وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»··· 15

«وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحینَ»··· 216

«وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعا شِدَادا»··· 36

«وَتُجَاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ ... »··· 252

«وَتَرَکُوکَ قائِما»··· 311

«وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ»··· 227

«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ ... »··· 57

«وَذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»··· 295

«وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ»··· 175

«وَسیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ زُمَرا حَتَّی إِذَا جَاوءوُهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا»··· 41

«وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ ... »··· 107

«وَقالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاما مَعْدُودَةً»··· 159

«وَقالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودا أَوْ نَصاری ... »··· 159

«وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاُْولی»··· 108

«وَلا تُفْسِدُوا فی الاْءَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُوءْمِنینَ»··· 252

«وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ... »··· 288

«وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسیرا»··· 15

«وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِم ...»··· 186 و187

«وَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعا»··· 49

«وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»··· 273

«وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ»··· 90

«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ... »··· 92

ص: 340

«وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ... »··· 171

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»··· 230

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ»··· 35

«وَلَوْ أَنَّ مَا فِی الاْءَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ ... »··· 34

«وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فی الاْءَرْضِ ... »··· 317

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَالاْآخِرَةِ ...»··· 147

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاّ قَلیلاً»··· 149

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدا»··· 145 و146

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللّهَ تَوّابٌ حَکیمٌ»··· 146

«وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللّهَ رَوءُفٌ رَحیمٌ»··· 146

«وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلی بَعْضِ الاْءَعْجَمینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُوءْمِنینَ»··· 64

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ ... »··· 135

«وَما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَأَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ»··· 315

«وَمَا کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ ...»··· 63

«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الاْءَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا»··· 189

«وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ ...»··· 100

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ ... »··· 322

«وَمَنْ أَرادَ الاْآخِرَةَ وَسَعی لَها سَعْیَها وَهُوَ مُوءْمِنٌ ...»··· 268

«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَسَعی فی خَرابِها»··· 268

«وَمِنْهُمْ اُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاّ أَمانِیَ وَإِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ»··· 62

«وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هادٍ»··· 135

«وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانا فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»··· 288

ص: 341

«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَنُوحا هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ ... »··· 216

«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحینَ»··· 216

«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ ... »··· 217

«وَهُوَ الَّذی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»··· 230

«وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا ... »··· 170

«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُوءْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیمانا مَعَ إیمَانِهِمْ»··· 284

«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاُْمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ ...»··· 61 و65

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ ... »··· 311

«یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرا کَثیرا»··· 273

«یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا للّه ِِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْییکُمْ»··· 97

«یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ ... »··· 285

«یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلیَ تِجَارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلیمٍ ... »··· 324

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ ... »··· 197

«یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَاُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوبا ... »··· 163

«یَا بَنی إِسْرَائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ ... »··· 316

«یَا داوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلیفَةً فی الاْءَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»··· 95

«یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ»··· 93

«یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ ...»··· 32

«یُوءْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ»··· 91

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرا ... »··· 186

«یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ»··· 252

«یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ»··· 228

ص: 342

فهرست روایات

«آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَطُولِ الطَّرِیقِ وَبُعْدِ السَّفَرِ وَعَظِیمِ الْمَوْرِدِ »··· 198

«إِذَا أَتَیْتُمُ الصَّلاةَ فَلا تَأْتُوهَا تَسْعَوْنَ ، وَائْتُوهَا وَعَلَیْکُمُ السَّکِینَةُ وَالْوَقَارُ ... »··· 270

«إِذَا سَمِعْتُمْ الاْءِقَامَةَ فَامْشُوا إِلَی الصَّلاةِ ... »··· 269

«إِذَا فَرَغَ الْعَبْدُ مِنَ الصَّلاةِ وَلَمْ یَسْأَلِ اللَّهَ تَعَالَی حَاجَتَهُ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی ... »··· 301

«ارْفَعُوا إِلَیْهِ أَیْدِیَکُمْ بِالدُّعَاءِ فی أَوْقَاتِ صَلاتِکُمْ ... »··· 299

«اصْعَدْ عَلَی السَّطْحِ ، فَإِنْ رَأَیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ ... »··· 260

«اُطْلُبِ الْوَلَدَ ؛ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَرْزُقُهُمْ»··· 193

«اقْرَأْ بِسُورَةِ الْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ فِی یَوْمِ الْجُمُعَةِ»··· 29

«اقْرَأْ سُورَةَ الْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ ؛ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُمَا سُنَّةٌ فِی یَوْمِ الْجُمُعَةِ ... »··· 31

«اقْرَأْ فِی الاْولَی بِسُورَةِ الْجُمُعَةِ ، وَفِی الثَّانِیَةِ بِقُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ »··· 27

«اقْرَأْ فِی لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ بِالْجُمُعَةِ وَسَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاْءَعْلَی ... »··· 27

«إِلَهِی لاْ تُوءَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ ، وَلا تَمْکُرْ بِی فِی حِیلَتِکَ »··· 212

«إِنْ أَرَدْتُمْ عَیْشَ السُّعَدَاءِ وَمَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَالنَّجَاةَ یَوْمَ الْحَسْرَةِ ... »··· 72

«إِنْ کَانَ الشَّیْطَانُ عَدُوّا فَالْغَفْلَةُ لِمَا ذَا ؟»··· 289

«أَنَّ سُلَیْمَانَ علیه السلام کَانَ جَالِسا عَلَی شَاطِئِ بَحْرٍ ... »··· 192

«أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ ، وَالْمِیزَانَ حَقٌّ ، وَالْحَشْرَ حَقُّ ، وَالْحِسَابَ حَقُّ ... »··· 196

ص: 343

«إِنَّ أَبَا بَکْرٍ لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی قُبَا ... »··· 242

«إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَأَکْثَرُ النَّاسِ لَهُ ذِکْرا ... »··· 291

«إِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَانَ فِیهِ الْمُسْلِمُ یَتْلُو الْقُرْآنَ یَتَرَاءَاهُ أَهْلُ السَّمَاءِ ... »··· 76

«إِنَّ الصَّاعِقَةَ تُصِیبُ الْمُوءْمِنَ وَالْکَافِرَ وَلا تُصِیبُ ذَاکِرا »··· 287

«إِنَّ الْعَبْدَ الْمُوءْمِنَ لَیَسْأَلُ اللَّهَ جَلَّ جَلالُهُ الْحَاجَةَ ... »··· 260

«إِنَّ اللَّهَ أَکْرَمَ بِالْجُمُعَةِ الْمُوءْمِنِینَ ... »··· 27

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی لَیُنَادِی کُلَّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ ... »··· 262

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی وَضَعَ الاْءِسْلامَ عَلَی سَبْعَةِ أَسْهُمٍ ... »··· 46

«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی بَعَثَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله نَذِیرا لِلْعَالَمِینَ ، وَأَمِینا عَلَی التَّنْزِیلِ ... »··· 110

«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لا یُدْخِلُ أَحَدا الْجَنَّةَ حَتَّی یَطَّلِعَهُ عَلَی النَّارِ وَمَا فیهَا مِنَ الْعَذَابِ ... »··· 148

«إِنَّ اللَّهَ عَرَضَ وَلایَتی عَلَی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَعَلَی أَهْلِ الاْءَرْضِ ... »··· 59

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَمَعَ فِیهَا خَلْقَهُ لِوَلایَةِ مُحَمَّدٍ وَوَصِیِّهِ فی الْمِیثَاقِ ... »··· 228

«إِنَّ دَاوُدَ لَمَّا وَقَفَ الْمَوْقِفَ بِعَرَفَةَ نَظَرَ إِلَی النَّاسِ وَکَثْرَتِهِمْ ... »··· 190

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَنِی عَنِ اللَّهِ أَنْ لا یَطُوفَ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ »··· 130

«إِنَّ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ ذَاتَ یَوْمٍ لِأَصْحَابِهِ ... »··· 204

«إِنَّ یَوْمَ الْجُمُعَةِ سَیِّدُ الاْءَیَّامِ وَأَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ یَوْمِ الاْءَضْحَی ... »··· 254

«إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی فِی کُلِّ یَوْمِ جُمُعَةٍ سِتَّمِائَةِ أَلْفِ عَتِیقٍ مِنَ النَّارِ ... »··· 263

«إِنَّ لِلَّهِ عُتَقَاءَ فی کُلِّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ ... »··· 265

«إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُوءْمِنِینَ مَنْ لا یُصْلِحُهُ إِلاَّ الْغِنَی ، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَی غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ ... »··· 318

«إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقا صَانِعا مُتَعَالِیا عَنَّا وَعَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ ... »··· 99

«أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی»··· 87

ص: 344

«انْطَلَقْتُ أَنَا وَالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی أَتَیْنَا الْکَعْبَةَ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : اجْلِسْ وَصَعِدَ ... »··· 120

«إِنَّکَ کُنْتَ تُدِیمُ النَّظَرَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ جُلَسَائِی »··· 207

«إِنَّهُ یَحْضُرُ الْمُشْرِکُونَ فَیَطُوفُونَ عُرَاةً فَلا اُحِبُّ أَنْ أَحُجَّ ... »··· 131

«إِنّی اُوشِکُ أَنْ اُدْعَی فَاُجِیبُ ، وَإِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ : کِتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتِی ... »··· 86

«إِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ ؛ کِتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتِی »··· 20

«إِنِّی عِنْدَ اللَّهِ مَکْتوبٌ خَاتَمُ النَّبیِّین وَإِنَّ آدَمَ لَمُنْجَدِلٌ فی طیْنَتِهِ»··· 39

«أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ فی زَمَانِهِ کَلُقْمَانَ فی زَمَانِهِ»··· 210

«أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قُلُوبِنَا کَمَا فَعَلْتَ بِالصَّالِحِینَ مِنْ صَفْوَتِکَ وَالاْءَبْرَارِ ... »··· 174

«أَخَّرَهَا إِلَی السَّحَرِ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ »··· 263

«أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ... »··· 111

«أَشْرَافُ اُمَّتِی حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَأَصْحَابُ اللَّیْلِ »··· 153

«أَطْوَلُ النَّاسِ أَعْنَاقا یَوْمَ الْقِیَامَةِ الْمُوءَذِّنُونَ»··· 224

«أَعْظَمُ سُرُورٍ یَرِدُ عَلَی الْمُوءْمِنِینَ إِذْ نُقِلُوا عَنْ دَارِ النَّکَدِ ... »··· 185

«أَقَلُّهُ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ ، وَأَکْثَرُهُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالاْءَرْضِ»··· 226

«أَلاَ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَالْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی ... »··· 17

«أَلْحِقْنی بِأَوْلِیَائِکَ الصَّالَحینَ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الاْءبْرَارِ الطَّیِّبینَ ... »··· 212

«أَمَّا الَّذی اُوتِیَ الاْءیمَانَ وَلَمْ یُوءْتَ الْقُرْآنَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ التَّمْرَةِ ... »··· 74

«أَنْتَ الذّاکِرُ قَبْلَ الذّاکِرینَ»··· 277

«أَهْلُ الاْءَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ ، وَأَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ ، وَطَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ ... »··· 113

«أَهْلُ الذِّکْرِ أَهْلُ اللَّهِ وَحَامَّتُهُ»··· 291

«اللَّهُمَّ إِنّی أسْئَلُکَ بِحَقِّکَ وَقُدْسِکَ وَأَعظَمِ صِفَاتِک وَأَسْمَائِکَ أَنْ تَجعَلَ ... »··· 278

ص: 345

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِی حُبّا لَکَ ، وَخَشْیَةً مِنْکَ ، وَتَصْدِیقا بِکِتَابِکَ ... »··· 173

«اللَّهُمَّ أَلْحِقْنِی بِصَالِحِ مَنْ مَضَی وَاجْعَلْنِی مِنْ صَالِحِ مَنْ بَقِیَ ... »··· 213

«اللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ ... »··· 56 و255

«بِذِکْرِ اللَّهِ تُسْتَنْزَلُ الرَّحْمَةُ »··· 191

«بَعَثَهُ وَالنَّاسُ ضُلاّلٌ فی حَیْرَةٍ ، وَحَاطِبُونَ فی فِتْنَةٍ »··· 112

«الْبَیْتُ الَّذی یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَیُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهِ تَکْثُرُ بَرَکَتُهُ ... »··· 75 و282

«التِّجَارَةُ تَزِیدُ فی الْعَقْلِ »··· 328

«التّاجِرُ الاْءَمینُ الصَّدُوقُ الْمُسْلِم مَعَ الشُّهَداءِ یَوْمَ الْقِیامَةِ »··· 327

«التَّاجِرُ الصَّدُوقُ تَحْتَ ظِلِّ الْعَرْشِ یَوْمَ الْقِیامَةِ »··· 327

«تَسْبِیحُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ علیهاالسلام فی کُلِّ یَوْمٍ فی دُبُرِ کُلِّ صَلاةٍ ... »··· 299

«تَعرَّضوا للتِّجَارَاتِ ؛ فإنّ لَکُم فیهَا غِنیً عمَّا فی أیْدی النَّاسِ ... »··· 327

«تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ ؛ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ ، وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ ... »··· 16

«الْتَمِسُوهَا فی ثَلأثِ مَوَاطِنَ : مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَی طُلُوعِ الشَّمْسِ ... »··· 259

«تَنَامُ عَیْنَایَ وَقَلْبی یَقْظَانُ »··· 102

«ثَلاْثَةٌ یُدْخِلُهُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ : إِمَامٌ عَادِلٌ وَتَاجِرٌ صَدُوقٌ ... »··· 329

«جَاءَ الْفُقَرَاءُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا : یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ الأَغْنِیَاءَ لَهُمْ مَا یُعْتِقُونَ ... »··· 143

«جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یُقَالُ لَهُ : قُلَیْبٌ ، فَقَالَ لَهُ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ! ... »··· 250

«جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ : یَا أَبَاذَرٍّ ! مَا لَنَا نَکْرَهُ الْمَوْتَ ؟ ... »··· 187

«جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ، فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ أَشْیَاءَ ... »··· 249

«الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَی کُلِّ مُوءْمِنٍ إِلاّ عَلَی الصَّبِیِّ وَالْمَرِیضِ وَالْمَجْنُونِ ... »··· 247

«حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ أَبَدا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَحَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَدا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ... »··· 140

ص: 346

«حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ»··· 154

«الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الاْآخِرَةِ»··· 325

«الدَّهْرُ یَوْمَانِ ؛ یَوْمٌ لَکَ وَیَوْمٌ عَلَیْکَ ، فَإِذَا کَانَ لَکَ فَلا تَبْطَرْ ... »··· 232

«ذَاکِرُ اللَّهِ مِنَ الْفَائِزِینَ »··· 292

«الذِّکْرُ أَفْضَلُ الْغَنِیمَتَیْنِ »··· 291

«ذِکْرُ اللَّهِ دِعَامَةُ الاْءِیمَانِ وَعِصْمَةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ »··· 292

«ذِکْرُ اللَّهِ رَأْسُ مَالِ کُلِّ مُوءْمِنٍ ، وَرِبْحُهُ السَّلامَةُ مِنَ الشَّیْطَانِ »··· 292

«ذِکْرُ اللَّهِ سَجِیَّةُ کُلِّ مُحْسِنٍ وَشِیمَةُ کُلِّ مُوءْمِنٍ »··· 292

«ذِکْرُ اللَّهِ شِیمَةُ الْمُتَّقِینَ »··· 292

«ذِکْرُ اللَّهِ مَطْرَدَةُ الشَّیْطَانِ »··· 291

«ذَلکَ أعْجَبُ لَکُم ، تَذْهبُ أمْوَالُکُم ، لا تَکْفُفْ عنِ التِّجارَةِ ... »··· 328

«رَجُلٌ اُوتِیَ الاْءیمَانَ وَلَمْ یُوءْتَ الْقُرْآنَ »··· 73

«السَّاعَةُ الَّتِی یُسْتَجَابُ فِیهَا الدُّعَاءُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ مَا بَیْنَ فَرَاغِ الاْءِمَامِ مِنَ الْخُطْبَةِ ... »··· 261

«سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ : إِنَّ فی الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لا یُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ ... »··· 259

«سَمِعَتْ اُمُّ سَلَمَةَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ فی دُعَائِهِ : اللَّهُمَّ وَلا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی »··· 133

«سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ : خُلِقْتُ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ... »··· 39

«سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی ، وَاجْمَعْ بَیْنِی وَبَیْنَ الْمُصْطَفَی وَآلِهِ ... »··· 174

«صَلاةُ الْجُمُعَةِ فَرِیضَةٌ ، وَالاْجْتِمَاعُ إِلَیْهَا فَرِیضَةٌ مَعَ الاْءِمَامِ ... »··· 249

«عَاهَدَنی رَبّی أَلاّ یَقبَلَ إیمَانَ عَبْدٍ إِلاّ بِمَحَبَّةِ أهْلِ بَیتی»··· 38

«الْعُلَمَاءُ إِذَا صَلَحُوا »··· 84

«الْعُلَمَاءُ إِذَا فَسَدُوا ، هُمُ الْمُظْهِرُونَ لِلْأَبَاطِیلِ ... »··· 84

ص: 347

«عَلَیْکُمْ بِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ ؛ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَی عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ ... »··· 77

«عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ »··· 88

« عَلیٌّ مِنّی وَأَنَا مِنْ عَلیٍّ ، وَلا یُؤَدّی عَنّی إِلاّ أَنَا أَوْ عَلیٌّ »··· 88

«فَالاْءَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ ، وَالاْءَیْدِی مُخْتَلِفَةٌ ... »··· 111

«فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولاً ... »··· 142

«فَإِنْ قَالَ : فَلِمَ جُعِلَتِ الْخُطْبَةُ ؟ قِیلَ : لِأَنَّ الْجُمُعَةَ مَشْهَدٌ عَامٌّ ... »··· 251

«فَإِنَّهُ یُخَیَّلُ إِلَیَّ أَنِّی لَوْ شِئْتُ لَنِلْتُ اُفُقَ السَّمَاءِ ... »··· 120

«فَبَلَغَ ذَلِکَ الأَغْنِیَاءَ فَصَنَعُوهُ ، قَالَ : فَعَادَ الْفُقَرَاءُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ... »··· 144

«فَبَلَغَنِی - وَاللَّهُ أَعْلَمُ - أَنَّ اللَّهَ جَعَلَهَا سَبْعَ دَرَکَاتٍ ، أَعْلاهَا الْجَحِیمُ ... »··· 43

«فَتَشَوَّفَ النَّاسُ وَرَأَوْا أَنَّهُ یُعْطِیهِ ذَهَبا أَوْ فِضَّةً ... »··· 305

«فَصَعِدْتُ عَلَی مَنْکِبَیْهِ ، فَنَهَضَ بِی »··· 120

«فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَی سَائِرِ الْکَلاَمِ کَفَضْلِ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ»··· 13

«فَغَضِبَ عِنْدَ ذَلِکَ أَبُو بَکْرٍ وَاشْمَأَزَّ ، وَدَاخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ حَسَدٌ لِعَلِیٍّ علیه السلام ... »··· 242

«فَکَیْفَ لی بِتَحْصیلِ الشُّکْرِ وَشُکْری إِیّاکَ یَفْتَقِرُ اِلی شُکْرٍ ؟ »··· 150

«فَلا تَفْعَلُوا ، إِذَا أَتَیْتُمُ الصَّلاةَ فَعَلَیْکُمُ السَّکِینَةَ ، فَمَا أَدْرَکْتُمْ فَصَلُّوا ... »··· 269

«فَلِمَنْ هِیَ إِلاَّ لَکُمْ خَاصَّةً »··· 306

«فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ جَاءَ جَعْفَرٌ ، قَالَ : فَوَثَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَالْتَزَمَهُ وَقَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ »··· 304

«فلَوْ أَنَّ أَحَدا یَجِدُ إِلَی الْبَقَاءِ سُلَّما أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلاً لَکَانَ ... »··· 205

«فَمَا یَزَالُ یُنَادِی بِهَذَا حَتَّی یَطْلُعَ الْفَجْرُ »··· 262

«فَوَقَفَتْ عِنْدَهُ وَبَرَکَتْ وَوَضَعَتْ جِرَانَهَا عَلَی الاْءَرْضِ ... »··· 241

«الْفَهْمَ وَالْعَقْلَ »··· 90

ص: 348

«فی الذِّکْرِ حَیَاةُ الْقُلُوبِ»··· 275

«فیمَا أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَی مُوسَی علیه السلام : یَا مُوسَی اشْکُرْنی حَقَّ شُکْری ... »··· 150

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا صَلَّی أَحَدُکُمُ الْمَکْتُوبَةَ وَخَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ ... »··· 300

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ لَمَّا نَاجَی رَبَّهُ قَالَ : یَا رَبِّ ! ... »··· 280

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ قَرَأَ عَشْرَ آیَاتٍ فِی لَیْلَةٍ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ ... »··· 76

«الْقُرْآنُ أَفْضَلُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ دُونَ اللَّهِ»··· 13

«قِیلَ لاِءَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : صِفْ لَنَا الْمَوْتَ ، فَقَالَ : عَلَی الْخَبِیرِ سَقَطْتُمْ ... »··· 183

«الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»··· 321

«کَانَ أَبی - رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ - یَقُولُ فی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی : «فَإِذَا فَرَغْتَ » ... »··· 301

«کَانَ بِالْمَدِینَةِ إِذَا أَذَّنَ الْمُوءَذِّنُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ نَادَی مُنَادٍ ... »··· 311

«کَانَ خُرُوجُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ مَکَّةَ فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ رَبِیعٍ الاْءَوَّلِ ... »··· 239

«کَذَبُوا عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ ! أَنَّی ذَلِکَ ... »··· 65

«کُنْتُ نَبِیّا وَآدَمُ بَیْنَ الْمَاءِ وَالطِّینِ»··· 38

«کَیْفَ یُصیبُکَ أَلَمٌ وَقَدْ رَفَعَکَ مُحَمَّدٌ وَأَنْزَلَکَ جِبْریلُ ؟ »··· 122

«لا ، اقْرَأْ فِیهَا إِذا زُلْزِلَتْ وَإِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَإِنّا أَنْزَلْناهُ ... »··· 307

«لا إِلاَّ الْجُمُعَةَ ، تَقْرَأُ فِیهَا الْجُمُعَةَ وَالْمُنَافِقِینَ »··· 26

«لاِءَنَّ الْکَلِمَاتِ الَّتِی بُنِیَ عَلَیْهَا الاْءِسْلاَمُ أَرْبَعٌ ... »··· 23

«لِأَنَّکُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتَکُمْ وَعَمَّرْتُمْ دُنْیَاکُمْ ... »··· 187

«لاِءَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَهُوَ مُرَبَّعٌ »··· 24

«لاِءَنَّهَا بِحِذَاءِ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَهُوَ مُرَبَّعٌ »··· 24

«لاِءَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ»··· 24

ص: 349

«لاِءَنِّی أَلْقَیْتُ نَفْسی مِنْ هَذَا الْمَکَانِ الرَّفیعِ وَمَا أَصَابَنی أَلَمٌ »··· 122

«لا یَتِمُّ الاْءِیمَانُ إِلاّ بِمَحَبَّتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»··· 38

« لا یَکُونُ شَیْءٌ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ إِلاَّ بِسَبْعَةٍ ... »··· 45

«لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ قَبْضَ رُوحِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام هَبَطَ إِلَیْهِ مَلَکُ الْمَوْتِ ... »··· 193

«لَمَّا قَدِمَ عَلَیْهِ قَالَ لَهُ : یَا جَعْفَرُ ! أَ لا اُعْطِیکَ أَ لا أَمْنَحُکَ أَ لا أَحْبُوکَ ؟ »··· 304

«لَوْ اُنْزِلَ الْقُرْآنُ عَلَی الْعَجَمِ مَا آمَنَتْ بِهِ الْعَرَبُ ... »··· 65

«لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَخْتِمَهُ فِی أَقَلَّ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ ... »··· 71

«لَوْ کَانَ الاْءیمَانُ عِنْدَ الثُّرَیَّا لَنَالَهُ رِجَالٌ مِنْ هَوءُلاءِ»··· 137

«لَوْ کَانَ الْعِلْمُ مَنُوطا بِالثُّرَیَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ »··· 138

«لَوْ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ رَمْلِ عَالِجٍ وَزَبَدِ الْبَحْرِ ذُنُوبا لَغَفَرَهَا اللَّهُ لَهُ »··· 306

«لَوْ لا هَوءُلاءِ لَسُوِّمَتْ لَهُمُ الْحِجَارَةُ مِنَ السَّمَاءِ »··· 310

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیْتِهِ ، وَصَلِّ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الأَبْرَارِ ... »··· 302

«لَیْسَ فِی الْقِرَاءَةِ شَیْءٌ مُوَقَّتٌ إِلاَّ الْجُمُعَةِ ، تُقْرَاُ بِالْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ »··· 26

«لَیْلَةُ الْجُمُعَةِ لَیْلَةٌ غَرَّاءُ وَیَوْمُهَا یَوْمٌ أَزْهَرُ ... »··· 260

«مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ التَّحْمِیدِ أَفْضَلَ مِنْ تَسْبِیحِ فَاطِمَةَ علیهاالسلام ... »··· 298

«مَا مِنْ قَدَمٍ سَعَتْ إِلَی الْجُمُعَةِ إِلاّ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهَا عَلَی النَّارِ»··· 250

«مُدَاوَمَةُ الذِّکْرِ قُوتُ الاْءَرْوَاحِ وَمِفْتَاحُ الصَّلاحِ »··· 285

«الْمَرْأُ عَدُوُّ مَا جَهِلَ»··· 195

«مَرَّتَیْنِ ، فَأَوْقَفَهُ جَبْرَئِیلُ مَوْقِفا فَقَالَ لَهُ ... »··· 55

«مَلَکٌ یُنَادِی کُلَّ یَوْمٍ ابْنَ آدَمَ ! لِدْ لِلْمَوْتِ وَاجْمَعْ لِلْفَنَاءِ وَابْنِ لِلْخَرَابِ»··· 188

«مَنِ اشْتَغَلَ بِذِکْرِ اللَّهِ طَیَّبَ اللَّهُ ذِکْرَهُ »··· 275

ص: 350

«مَنْ أَتَی الْجُمُعَةَ إِیمَانا وَاحْتِسَابا اسْتَأْنَفَ الْعَمَلَ »··· 247

«مَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَتَهَا کَانَ لَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ وَأَمِنَ مِمَّا یَخَافُ وَیَحْذَرُ »··· 28

«مَنْ أَذَّنَ وَأَقَامَ صَلَّی وَرَاءَهُ صَفَّانِ مِنَ الْمَلائِکَةِ ... »··· 225

«مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ اللَّهِ أَحَبَّهُ اللَّهُ »··· 281

«مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ الزَّهْرَاءِ علیهاالسلام ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غُفِرَ لَهُ ... »··· 298

«مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ فَاطِمَةَ علیهاالسلام قَبْلَ أَنْ یَثْنِیَ رِجْلَیْهِ مِنْ صَلاتِهِ الْفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ... »··· 299

«مَنْ صَلَّی الْجُمُعَةَ بِغَیْرِ الْجُمُعَةِ وَالْمُنَافِقِینَ أَعَادَ الصَّلاةَ فِی سَفَرٍ أَوْ حَضَرٍ »··· 31

«مَنْ صَلَّی بَأَذَانٍ وَإِقَامَةٍ صَلَّی خَلْفَهُ صَفَّانِ مِنَ الْمَلائِکَةِ ... »··· 226

«مَنْ صَلَّی بِأَذَانٍ وَإِقَامَةٍ صَلَّی خَلْفَهُ صَفٌّ مِنَ الْمَلائِکَةِ لا یُرَی طَرَفَاهُ ... »··· 225

«مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَقَدِ اسْتَدَرَجَ النُّبُوَّةَ بَیْنَ جَنْبَیْهِ غَیْرَ أَنَّهُ لا یُوحَی إِلَیْهِ »··· 72

«مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَهُوَ غَنِیٌّ وَلا فَقْرَ بَعْدَهُ ... »··· 74

«مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ کَانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجَابَةٌ ، إِمَّا مُعَجَّلَةٌ وَإِمَّا مُوءَجَّلَةٌ»··· 73

«مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْجُمُعَةِ اُعْطِیَ عَشْرَ حَسَنَاتٍ بِعَدَدِ مَنْ أَتَی الْجُمُعَةَ ... »··· 25

«مَنْ قَرَأَهَا فی کُلِّ لَیْلَةٍ أَوْ نَهَارٍ أَمِنَ مِمَّا یَخَافُ وَصُرِفَ عَنْهُ کُلُّ مَحْذُورٍ »··· 28

«مَنْ قَرَأَهَا لَیْلاً أَوْ نَهَارا فی صَبَاحِهِ وَمَسَائِهِ أَمِنَ مِنْ وَسْوَسَةِ الشَّیْطَانِ ... »··· 28

«مَنْ مَاتَ مَا بَیْنَ زَوَالِ الشَّمْسِ یَوْمَ الْخَمِیسِ إِلَی زَوَالِ الشَّمْسِ ... »··· 265

«مَنْ مَاتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ أَوْ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ رَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ عَذَابَ الْقَبْرِ»··· 264

«مَنْ مَاتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَارِفا بِحَقِّ أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ ... »··· 266

«مَنْ مَاتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَارِفا بِحَقِّنَا عَتَقَ مِنَ النَّارِ »··· 267

«مَنْ وَافَقَ مِنْکُمْ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلا یَشْتَغِلَنَّ بِشَیْءٍ غَیْرِ الْعِبَادَةِ ... »··· 264

«الْمُوءَذِّنُونَ اُمَنَاءُ الْمُوءْمِنِینَ عَلَی صَلاتِهِمْ وَصَوْمِهِمْ وَلُحُومِهِمْ وَدِمَائِهِمْ ... »··· 224

ص: 351

«النَّاسُ أَرْبَعَةٌ »··· 73

«النَّاسُ أَعْدَاءٌ لِمَا جَهِلُوا»··· 195

«نَعَمْ ؛ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ افْتَتَحَ خَیْبَرَ أَتَاهُ الْخَبَرُ أَنَّ جَعْفَرا قَدْ قَدِمَ ... »··· 304

«نَفَسُ الْمَرْأِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ»··· 186

«نَوِّرُوا بُیُوتَکُمْ بِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ ... »··· 75

«وَآدَمُ بَیْنَ الرُّوحِ وَالْجَسَدِ»··· 39

«الْوَاجِبُ عَلَی کُلِّ مُوءْمِنٍ إِذَا کَانَ لَنَا شِیعَةً أَنْ یَقْرَأَ فِی لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ بِالْجُمُعَةِ ... »··· 25

«وَالَّذی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ تَتَابَعْتُمْ حَتَّی لا یَبْقَی مِنْکُمْ أَحَدٌ لَسَالَ بِکُمُ الْوَادِی نَارا ... »··· 310

«وَاللَّهِ لَابْنُ أَبی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ اُمِّهِ »··· 161

«وَأَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَی نَفْسِی ؛ فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَالاْآمَالِ عُمْرِی ... »··· 198

«وَبَعَثَ فِیهِمُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ ؛ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ ... »··· 93

«هَذَا أَحَدُ الثَّلاثَةِ الَّذینَ لا یُسْتَجَابُ لَهُمْ »··· 317

«هَذَا مَلَکُ الْمَوْتِ علیه السلام »··· 207

«هَذَا مِمَّا نَزَلَ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَاسْمَعِی یَا جَارَةُ ... »··· 58

«هَلْ تَعْلَمُونَ أَنی أَفْضَلُ النَّبیینَ ، وَأَنَّ وَصیّی أَفْضَلُ الْوَصیّینَ ... »··· 37

«هُمُ الاْءَعَاجِمُ وَمَنْ لاَ یَتَکَلَّمُ بِلُغَةِ الْعَرَبِ ... »··· 139

«یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیَّةِ ! یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ ! ... »··· 253

«یَا دَاوُدُ ! أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِی أَنِّی حَبِیبُ مَنْ أَحَبَّنِی ، وَجَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی ... »··· 280

«یَا مُحَمَّدُ ! قُلْ : سُبْحَانَ اللَهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَلا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ ... »··· 274

«یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمیلَ ! وَسَتَرَ الْقَبیحَ ! وَلَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ عَنّی ! ... »··· 254

«یَرْجِعُ إِلَی سُورَةِ الْجُمُعَةِ »··· 30

ص: 352

فهرست منابع و مآخذ

1 - آیات الاحکام : مولی محمد ابراهیم استرآبادی ، نشر کتابخانه ی معراجی .

2 - احتجاج : احمد بن علی طبرسی ، نشر مرتضی مشهد ، چاپ اول ، سال 1403 ق .

3 - احکام قرآن : محمد بن عبد اللّه معروف به «ابن عربی» ، نشر دارالفکر للطباعه و النشر بیروت .

4 - احکام قرآن : احمد بن علی جصاص ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت ، چاپ اول ، سال 1415 ق .

5 - اخبار مکه : محمد بن عبد اللّه ازرقی ، نشر شریف رضی ، چاپ اول ، سال 1411 ق .

6 - اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی) : محمد بن عمر کشّی ، نشر موسسه ی نشر دانشگاه مشهد ، چاپ اول ، سال 1409 ق .

7 - ارشاد القلوب : حسن بن محمد دیلمی ، نشر شریف رضی قم ، چاپ اول ، سال 1412 ق .

8 - اسباب نزول قرآن : علی بن احمد واحدی نیشابوری ، نشر دار الکتب العلمیه بیروت ، چاپ اول ، سال 1411 ق .

ص: 353

9 - اعتقادت امامیه : ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق » ، چاپ دوم ، سال 1414 ق .

10 - اعلام الدین : حسن بن محمد دیلمی ، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم ، چاپ اول سال 1413 ق .

11 - اعلام الوری : فضل بن حسن طبرسی ، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم ، چاپ اول ، سال 1417 ق .

12 - اعیان الشیعه : سید محسن امین ، نشر دار تعارف للمطبوعات بیروت .

13 - اقبال : علی بن موسی بن طاووس ، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم ، چاپ اول ، سال 1376 شمسی .

14 - الاربعون حدیثا : منتجب الدین بن بابویه ، نشر موسسه ی امام مهدی علیه السلام قم ، چاپ اول ، سال 1408 ق .

15 - امالی : ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق » ، نشر موسسه ی اعلمی بیروت ، چاپ پنجم ، سال 1400 ق .

16 - امالی : شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی ، نشر دار الثقافه للطباعه و النشر ، چاپ اول ، سال 1414 ق .

17 - انوار التنزیل : عبد اللّه بن عمر بیضاوی ، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت ، چاپ اول ، سال 1418 ق .

18 - بحار الانوار : علامه محمد باقر مجلسی ، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت ، چاپ دوم ، سال 1403 ق .

19 - بدایه و نهایه : اسماعیل بن کثیر قرشی دمشقی ، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت ، چاپ اول ، سال 1408 ق .

ص: 354

20 - بصائر الدرجات : محمد بن حسن صفار ، نشر کتابخانه ی آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی قم ، چاپ دوم ، سال 1404 ق .

21 - تاج العروس : محمد مرتضی حسینی زبیدی ، انتشارات دار الفکر بیروت ، چاپ اول ، سال 1414 ق .

22 - تاریخ ابن خلدون : ابن خلدون ، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت ، چاپ چهارم .

23 - تاریخ ادب عربی عصر جاهلی : احمد شوقی ، نشر دار المعارف .

24 - تاریخ اسلام : محمد بن احمد بن عثمان ذهبی ، نشر دار الکتاب العربی ، چاپ اول ، سال 1407 ق .

25 - تاریخ الخمیس : حسین بن محمد بن حسن ، نشر دار صادر بیروت .

26 - تاریخ بغداد : خطیب بغدادی ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت ، چاپ اول ، سال 1417 ق .

27 - تاریخ مدینة دمشق : ابن عساکر ، نشر دارالفکر للطباعه و النشر بیروت ، سال 1415 ق .

28 - تاریخ یعقوبی : احمد بن یعقوب معروف به «یعقوبی» ، نشر دار صادر بیروت .

29 - تاویل الآیات : سید شرف الدین علی حسینی استرآبادی ، نشر مدرسه ی امام مهدی علیه السلام قم ، چاپ اول ، سال 1407 ق .

30 - تحف العقول : حسن بن علی بن شعبه ی حرانی ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ دوم ، سال 1363 ق .

31 - تصنیف غرر الحکم : عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی ، انتشارات دفتر تبلیغات قم ، چاپ اول ، 1366 شمسی .

ص: 355

32 - تفسیر ابن کثیر : اسماعیل بن کثیر قرشی دمشقی ، نشر دارالمعرفه للطباعه و النشر بیروت ، سال 1412 ق .

33 - تفسیر ابوالفتوح رازی (روض الجنان) : حسین بن علی ابو الفتوح رازی ، نشر بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی مشهد ، چاپ اول ، سال 1408 ق .

34 - تفسیر اطیب البیان : سید عبد الحسین طیب ، نشر انتشارات اسلام تهران ، چاپ دوم ، سال 1378 ش .

35 - تفسیر برهان : هاشم بن سلیمان بحرانی ، نشر بنیاد بعثت تهران ، چاپ اول ، سال 1416 ق .

36 - تفسیر تبیان : شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی ، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت ، چاپ اول ، سال 1409 ق .

37 - تفسیر جوامع الجامع : شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ اول ، سال 1418 ق .

38 - تفسیر درّ منثور : عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی ، نشر کتابخانه ی آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی قم ، چاپ اول ، سال 1404 ق .

39 - تفسیر روح المعانی : سید محمود آلوسی ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت ، چاپ اول ، سال 1415 ق .

40 - تفسیر صافی : ملا محسن فیض کاشانی ، نشر کتابخانه ی صدر تهران ، چاپ دوم ، سال 1416 ق .

41 - تفسیر غرائب القرآن : حسن بن محمد نیشابوری ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت ، چاپ اول ، سال 1416 ق .

ص: 356

42 - تفسیر فخر رازی (مفاتیح الغیب) : محمد بن عمر فخر رازی ، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت ، چاپ سوم ، سال 1420 ق .

43 - تفسیر فرات کوفی : فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی ، نشر سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی تهران ، چاپ اول ، سال 1410 ق .

44 - تفسیر قرآن عظیم : ابن ابی حاتم رازی ، نشر دارالفکر للطباعه و النشر بیروت .

45 - تفسیر قمی : علی بن ابراهیم قمی ، نشر دار الکتاب قم ، چاپ سوم ، سال 1363 شمسی .

46 - تفسیر الکشف و البیان : احمد بن ابراهیم ثعلبی ، نشر دار احیاء التراث العربی ، سال 1422 ق .

47 - تفسیر کنز الدقائق : محمد بن محمدرضا قمی مشهدی ، نشر سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی تهران ، چاپ اول ، سال 1368 شمسی .

48 - تفسیر کنز العرفان : مقداد بن عبد اللّه سیوری ، نشر کتابخانه ی رضویه ی تهران ، سال 1384 ق .

49 - تفسیر مجاهد : مجاهد بن جبر ، تحقیق مجمع البحوث الاسلامیه اسلام آباد .

50 - تفسیر مجمع البیان : فضل بن حسن طبرسی ، نشر ناصر خسرو تهران ، چاپ سوم ، سال 1372 شمسی .

51 - تفسیر محیط اعظم : سید حیدر آملی ، نشر موسسه ی فرهنگی و نشر نور علی نور ، چاپ چهارم ، سال 1428 ق .

52 - تفسیر المیزان : سید محمد حسین طباطبایی ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ پنجم ، سال 1417 ق .

ص: 357

53 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام : حسن بن علی امام یازدهم علیه السلام ، نشر مدرسه ی امام مهدی علیه السلام قم ، چاپ اول ، سال 1409 ق .

54 - تفسیر نور الثقلین : عبد علی بن جمعه عروسی حویزی ، نشر انتشارات اسماعیلیان قم ، چاپ چهارم ، سال 1415 ق .

55 - تهذیب الاحکام : شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی ، نشر دار الکتب اسلامیه تهران ، چاپ چهارم ، سال 1407 ق .

56 - ثواب الاعمال : ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق » ، نشر دار شریف رضی قم ، چاپ دوم ، سال 1406 ق .

57 - جامع الاخبار : محمد بن محمد شعیری ، چاپخانه ی حیدریه ی نجف ، چاپ اول .

58 - جامع البیان : محمد بن جریر طبری ، نشر دارالفکر للطباعه و النشر بیروت ، سال 1415 ق .

59 - الجامع الصغیر : جلال الدین سیوطی ، نشر دار الفکر للطباعه و النشر بیروت ، چاپ اول ، سال 1401 ق .

60 - جامع المقاصد : تالیف محقق کرکی ، نشر موسسه آل البیت رحمه الله لاحیاء تراث قم ، چاپ اول ، 1408 ق .

61 - الجامع لاحکام القرآن : محمد بن احمد قرطبی ، نشر ناصر خسرو تهران ، چاپ اول ، سال 1364 شمسی .

62 - جمال الاسبوع : علی بن موسی بن طاووس ، چاپخانه ی اختر شمال ، نشر موسسه ی آفاق ، چاپ اول ، سال 1371 شمسی .

ص: 358

63 - جمل العلم و العمل : علی بن حسین موسوی شریف مرتضی ، چاپخانه ی آداب در نجف ، چاپ اول ، سال 1378 ق .

64 - جواهر السنیه : محمد بن حسن شیخ حرّ عاملی ، انتشارات دهقان تهران ، چاپ سوم ، سال 1380 شمسی .

65 - حلیة الابرار : سیّد هاشم بن سلیمان بحرانی ، نشر موسسه ی معارف اسلامی قم ، چاپ اول ، سال 1411 ق

66 - خاتمه ی مستدرک : میرزا حسین نوری طبرسی ، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم ، چاپ اول ، سال 1415 ق .

67 - خصائص امیر المومنین علیه السلام : احمد بن شعیب نسائی ، نشر کتابخانه ی نینوی الحدیثه تهران .

68 - خصال : ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق » ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ اول ، سال 1362 شمسی .

69 - خلاف : شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، سال 1407 ق .

70 - درر : یوسف بن عبد اللّه بن محمد ابن عبد البر .

71 - درر اللآلی : محمد بن علی بن ابراهیم احسائی معروف به «ابن ابی جمهور» ، تحقیق کتابخانه ی علامه ی مجلسی .

72 - دروس شرعیّه : شهید اول ، نشر جامعه مدرسین قم ، چاپ دوم ، 1417 ق .

73 - دعائم الاسلام : نعمان بن محمد مغربی ، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم ، چاپ دوم ، سال 1385 ق .

ص: 359

74 - دعوات : سعید بن هبة اللّه قطب الدین راوندی ، نشر انتشارات مدرسه ی امام مهدی علیه السلام قم ، چاپ اول ، سال 1407 ق .

75 - دلائل الامامه : محمد بن جریر طبری ، نشر مرکز الطباعة و النشر فی موسسة البعثة ، چاپ اول ، سال 1413 ق .

76 - ذخائر العقبی : احمد بن عبد اللّه طبری ، نشر کتابخانه ی قدسی قاهره ، سال 1356 ق .

77 - ذکر اخبار اصفهان : ابو نعیم محمد بن عبد اللّه اصفهانی ، چاپ بریل لیدن محروسه ، سال 1934 م .

78 - رجال نجاشی : احمد بن علی نجاشی ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ ششم ، سال 1365 شمسی .

79 - رساله ی نماز جمعه : علی بن حسین عاملی معروف به «محقق کرکی» ، نشر کتابخانه ی آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی قم ، چاپ اول ، سال 1409 ق .

80 - الرواشح السماویه : محمد باقر بن محمد میرداماد ، انتشارات دار الخلافه قم ، چاپ اول ، سال 1311 ق .

81 - روض الجنان : زین الدین بن علی بن احمد عاملی معروف به «شهید ثانی» ، نشر بوستان کتاب قم ، چاپ اول ، سال 1422 ق .

82 - الروضه فی فضائل امیر المومنین علیه السلام : شاذان بن جبرئیل قمی ، چاپ اول ، سال 1423 ق .

83 - روضة المتّقین : محمد تقی بن مقصود علی مجلسی ، نشر موسسه ی فرهنگی اسلامی کوشانپور قم ، چاپ دوم ، سال 1406 ق

ص: 360

84 - روضة الواعظین : محمد بن احمد فتال نیشابوری ، نشر انتشارات رضی قم ، چاپ اول ، سال 1375 شمسی

85 - زبدة البیان : محقق اردبیلی احمد بن محمد ، نشر کتابخانه ی مرتضویه لاحیاء آثار جعفریه تهران .

86 - الزهد : حسین بن سعید کوفی اهوازی ، انتشارات علمیه ی قم ، چاپ دوم ، سال 1402 ق .

87 - سبل الهدی : محمد بن یوسف صالحی شامی ، نشر دارالکتب علمیه ، چاپ اول ، سال 1414 ق .

88 - سرائر : محمد بن احمد بن ادریس ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ دوم ، سال 1410 ق .

89 - سنن ابن ماجه : محمد بن یزید قزوینی ، نشر دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع .

90 - سنن ترمذی : محمد بن عیسی بن سوره ی ترمذی ، نشر دار الفکر للطباعه و النشر بیروت ، چاپ دوم ، سال 1403 ق .

91 - سنن دارمی : عبد اللّه بن رحمان دارمی ، چاپخانه ی اعتدال دمشق ، سال 1349 ق .

92 - سنن کبری : احمد بن شعیب نسائی ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت ، چاپ اول ، سال 1411 ق .

93 - سنن کبری : احمد بن حسین بیهقی ، نشر دارالفکر .

94 - سنن نسائی : احمد بن شعیب نسائی ، نشر دارالفکر للطباعه و النشر بیروت ، چاپ اول ، سال 1348 ق

ص: 361

95 - السنة : ابن ابی عاصم ، نشر مکتب اسلامی بیروت ، چاپ سوم ، سال 1413 ق.

96 - سیر اعلام النبلاء : محمد بن احمد بن عثمان ذهبی ، نشر موسسه ی رسالت بیروت ، چاپ نهم ، سال 1413 ق

97 - سیره ی حلبیه : علی بن برهان الدین حلبی ، نشر دار المعرفه بیروت ، سال 1400 ق .

98 - سیره ی نبویّه : ابن هشام حمیری ، نشر کتابخانه ی محمد علی صبیح مصر ، سال 1383 ق .

99 - سیره ی نبویّه : اسماعیل بن کثیر قرشی دمشقی ، نشر دار المعرفه للطباعه و النشر بیروت ، سال 1396 ق .

100 - شجره ی طوبی : شیخ محمد مهدی حائری ، نشر کتابخانه ی الحیدریه ی نجف ، چاپ پنجم ، سال 1385 ق .

101 - شرائع الاسلام : ابو القاسم جعفر بن حسن محقق حلی ، انتشارات استقلال تهران ، چاپ دوم ، سال 1409 ق .

102 - شرح احقاق الحق : سید مرعشی ، نشر انتشارات کتابخانه ی آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی قم .

103 - شرح اصول کافی : مولی محمد صالح المازندرانی ، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت ، سال 1421 ق .

104 - شرح الاخبار : قاضی نعمان مغربی ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ دوم ، سال 1414 ق .

105 - شرح نهج البلاغه : ابن ابی الحدید ، نشر دار احیاء کتب عربیه ، چاپ اول ، سال 1378 ق .

ص: 362

106 - شعب الایمان : احمد بن حسین بیهقی ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت ، چاپ اول ، سال 1410 ق .

107 - صحیح ابن حبان : محمد بن حبان ، نشر موسسه ی الرساله ، چاپ دوم ، سال 1414 ق .

108 - صحیح بخاری : محمد بن اسماعیل بخاری ، نشر دارالفکر للطباعه و النشر بیروت ، سال 1401 ق .

109 - صحیح مسلم : مسلم بن حجاج نیشابوری ، نشر دار الفکر بیروت .

110 - صحیفه ی امام رضا علیه السلام : علی بن موسی امام هشتم علیه السلام ، نشر کنگره ی جهانی امام رضا علیه السلام مشهد ، چاپ اول ، سال 1406 ق .

111 - صراط المستقیم : علی بن محمد بن علی بن محمد بن یونس عاملی نباطی ،نشر کتابخانه ی حیدریه ی نجف ، چاپ اول ، سال 1384 ق .

112 - الطبقات الکبری : ابن سعد ، نشر دار صادر بیروت .

113 - طرائف : علی بن موسی بن طاووس ، چاپخانه ی خیام قم ، چاپ اول ، سال 1399 ق .

114 - طراز اول : علی خان بن احمد مدنی شیرازی ، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام مشهد ، چاپ اول ، سال 1384 ش .

115 - عدّة الداعی : احمد بن محمد بن فهد حلّی ، نشر دارالکتب الاسلامیه ، چاپ اول ، سال 1407 ق .

116 - العدّة فی اصول فقه : شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی ، چاپخانه ستاره ی قم ، چاپ اول ، سال 1417 ق .

ص: 363

117 - عروة الوثقی : محمد بن حسین شیخ بهایی ، نشر بصیرتی قم ، 1398 ق ، چاپ اول .

118 - علل الشرائع : ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق » ، نشر کتاب فروشی داوری قم ، چاپ اول ، سال 1385 شمسی .

119 - علل دارقطنی : علی بن عمر بن احمد دار قطنی ، نشر دار طیبه ریاض ، چاپ اول ، سال 1405 ق .

120 - عوالی اللئالی : محمد بن علی بن ابراهیم احسائی معروف به «ابن ابی جمهور» ، نشر دار سید الشهدا علیه السلام قم ، چاپ اول ، سال 1405 ق .

121 - العهود المحمدیه : عبد الوهاب شعرانی ، نشر شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی مصر ، چاپ دوم ، سال 1393 ق .

122 - عیون اخبار الرضا علیه السلام : ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق » ، نشر جهان تهران ، چاپ اول ، سال 1378 ق .

123 - الغدیر : علامه شیخ عبد الحسین امینی ، نشر دارالکتاب العربی بیروت ، چاپ چهارم ، سال 1397 ق .

124 - غیبت نعمانی : محمد بن ابراهیم بن ابی زینب ، نشر صدوق تهران ، چاپ اول ، سال 1397 ق .

125 - فتوح البلدان : احمد بن یحیی بن جابر ، نشر کتابخانه ی النهضة المصریه قاهره ، سال 1956 م .

126 - فصول الغرویه : شیخ محمد حسین حائری ، نشر دار احیاء علوم اسلامیه قم ، سال 1404 ق .

ص: 364

127 - فصول المختاره : ابو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن نعمان ملقّب به شیخ مفید ، نشر دار المفید للطباعه و النشر بیروت ، چاپ دوم ، سال 1414 ق .

128 - فصول المهمه : محمد بن حسن شیخ حرّ عاملی ، نشر موسسه ی معارف اسلامی امام رضا علیه السلام قم ، چاپ اول ، سال 1418 ق .

129 - فضائل صحابه : احمد بن شعیب نسائی ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت .

130 - فقه القرآن : سعید بن هبة اللّه قطب الدین راوندی ، نشر کتابخانه ی آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی قم ، چاپ دوم ، سال 1405 ق .

131 - قاموس المحیط : محمد بن یعقوب فیروز آبادی .

132 - قرب الاسناد : عبد اللّه بن جعفر حمیری ، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم ، چاپ اول ، سال 1413 ق .

133 - قواعد الاحکام : ابو منصور حسن بن یوسف بن مطهّر علامه حلی ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ اول ، سال 1413 ق .

134 - قوانین الاصول : ابوالقاسم بن محمد حسن معروف به «میرزای قمی» ، نشر احیاء الکتب الاسلامیه قم ، چاپ اول ، سال 1430 ق .

135 - کافی : محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی ، نشر دار الکتب الاسلامیه تهران ، چاپ چهارم ، سال 1407 ق .

136 - کامل الزیارات : جعفر بن محمد بن قولویه ، نشر دار مرتضویه ی نجف ، چاپ اول ، سال 1356 شمسی .

137 - الکامل فی التاریخ : علی بن محمد بن محمد معروف به «ابن اثیر» ، نشر دار صادر للطباعه و النشر بیروت ، سال 1386 ق .

ص: 365

138 - کتاب سلیم بن قیس : سلیم بن قیس هلالی ، نشر الهادی قم ، چاپ اول ، سال 1405 ق .

139 - کشف الاسرار : احمد بن محمد میبدی ، نشر انتشارات امیر کبیر تهران ، چاپ پنجم ، سال 1371 شمسی .

140 - کشف الغمّه : علی بن عیسی اربلی ، نشر بنی هاشمی تبریز ، چاپ اول ، سال 1381 ق .

141 - کشف اللثام : محمد بن حسن اصفهانی معروف به «فاضل هندی» ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ اول ، سال 1416 ق .

142 - کشف الیقین : ابو منصور حسن بن یوسف بن مطهّر علامه حلی ، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران ، چاپ اول ، سال 1411 ق .

143 - کفایة الاثر : علی بن محمد خزّاز رازی ، انتشارات بیدار قم ، سال 1401 ق .

144 - کفایة الطالب : جلال الدین سیوطی ، نشر دار الکتاب العربی ، سال 1320 ق .

145 - کنز العمال : متقی هندی ، نشر موسسه ی رسالت بیروت ، سال 1409 ق .

146 - لسان العرب : محمد بن مکرم ابن منظور ، نشر دار الفکر للطباعه و النشر بیروت ، چاپ سوم ، سال 1414 ق .

147 - لوامع صاحبقرانی : محمد تقی بن مقصود علی مجلسی ، نشر موسسه ی اسماعیلیان قم ، چاپ سوم ، سال 1414 ق .

148 - مبسوط : شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی ، نشر کتابخانه س مرتضویه لاحیاء آثار جعفریه ، سال 1387 ق .

149 - مجمع البحرین : فخر الدین بن محمد طریحی ، نشر مرتضوی تهران ، چاپ سوم ، سال 1375 شمسی .

ص: 366

150 - مجمع الزوائد : نور الدین علی بن ابی بکر هیثمی ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت ، سال 1408 ق .

151 - مجموعه ی ورّام : ورّام بن ابی فراس، نشر بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی مشهد ، چاپ اول ، سال 1369 شمسی

152 - المحاسن : تالیف احمد بن محمد بن خالد برقی ، نشر دار کتب اسلامیه قم ، چاپ دوم ، 1371 ق .

153 - مختصر البصائر : حسن بن سلیمان بن محمد حلّی ، نشر موسسه ی نشر اسلامی قم ، چاپ اول ، سال 1421 ق .

154 - مدارک الاحکام ، تالیف سید محمد عاملی ، نشر موسسه آل

155 - مدینه المعاجز : سید هاشم بحرانی ، نشر موسسه ی معارف اسلامی قم ، چاپ اول ، سال 1413 ق

156 - مرآة العقول : علامه محمد باقر مجلسی ، انتشارات دار الکتب الاسلامیه تهران ، چاپ دوم ، سال 1404 ق .

157 - مراسم علویه : حمزة بن عبد العزیز سلاّر دیلمی، نشر منشورات الحرمین قم ، چاپ اول ، سال 1404 ق .

158 - مسالک الافهام : جواد بن سعید کاظمی ، نشر کتابفروشی مرتضوی تهران ، چاپ دوم ، سال 1365 شمسی .

159 - مستدرک الوسائل : حسین بن محمد تقی نوری ، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم ، چاپ اول ، سال 1408 ق .

ص: 367

160 - المستدرک علی الصحیحین : حاکم نیشابوری ، نشر دارالمعرفت بیروت .

161 - مسکّن الفوءاد : زین الدین بن علی بن احمد عاملی معروف به «شهید ثانی» ، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم ، چاپ اول ، سال 1407 ق .

162 - مسند ابن الجعد : علی بن جعد بن عبید جوهری ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت ، چاپ دوم ، سال 1417 ق .

163 - مسند ابی یعلی : ابو یعلی موصلی ، نشر دارالمامون للتراث .

164 - مسند احمد : احمد بن حنبل ، نشر دار صادر بیروت

165 - مشکات الانوار : علی بن حسن طبرسی ، چاپخانه ی حیدریه ی نجف ، چاپ دوم ، سال 1385 ق .

166 - مصباح المتهجّد ، تالیف محمد بن حسن طوسی ، نشر موسسه فقه شیعه بیروت ، چاپ اول ، 1411 ق .

167 - مصباح المنیر : احمد بن محمد فیّومی ، نشر موسسه ی دار الهجرت قم ، چاپ دوم ، سال 1414 ق .

168 - مصباح کفعمی : شیخ ابراهیم کفعمی ، نشر موسسه ی الاعلمی بیروت ، چاپ سوم ، سال 1403 ق .

169 - المصنّف : عبد الرزاق بن همام صنعانی .

170 - مصنّف : عبد اللّه بن محمد بن ابی شیبه ، نشر دارالفکر للطباعه و النشربیروت ، چاپ اول ، سال 1409 ق .

171 - معارف : برهان الدین حسین ترمذی ، نشر مرکز نشر دانشگاهی تهران ، چاپ دوم ، سال 1377 شمسی .

ص: 368

172 - معانی الاخبار : ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق » ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ اول ، سال 1403 ق .

173 - معتبر : ابو القاسم جعفر بن حسن محقق حلی ، نشر موسسه ی سید الشهدا علیه السلام قم ، سال 1364 شمسی .

174 - معجم البلدان : یاقوت بن عبد اللّه حموی ، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت ، سال 1399 ق .

175 - معجم صغیر : سلیمان بن احمد طبرانی ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت .

176 - معجم کبیر : سلیمان بن احمد طبرانی ، نشر دار احیاء التراث العربی .

177 - مفاتیح الجنان : شیخ عباس قمی .

178 - مفتاح الفلاح : محمد بن حسین شیخ بهایی ، نشر دار الاضواء بیروت ، چاپ اول ، سال 1405 ق .

179 - مفتاح الکرامه : سید محمد جواد عاملی ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، چاپ اول ، سال 1419 ق .

180 - مفردات الفاظ قرآن : حسین بن محمد راغب اصفهانی ، نشر دار القلم بیروت ، چاپ اول ، سال 1412 ق

181 - المفصّل فی تاریخ العرب : جواد علی ، نشر دار الساقی ، چاپ چهارم ، سال 1422 ق .

182 - مقنعه : محمد بن محمد شیخ مفید ، نشر کنگره ی جهانی هزاره ی شیخ مفید قم ، چاپ اول ، سال 1413 ق .

183 - مکارم الاخلاق : حسن بن فضل طبرسی ، نشر شریف رضی قم ، چاپ چهارم ، سال 1412 ق .

ص: 369

184 - ملاذ الاخیار : علامه محمد باقر مجلسی ، نشر کتابخانه ی آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی قم ، چاپ اول ، 1406 ق .

185 - مناقب آل ابی طالب علیه السلام : ابن شهر آشوب مازندرانی ، نشر کتابخانه ی الحیدریه ی نجف ، سال 1376 ق .

186 - مناقب امام امیر المومنین علیه السلام : محمد بن سلیمان کوفی ، نشر مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه قم ، چاپ اول ، سال 1412 ق .

187 - مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام : ابن مغازلی ، نشر انتشارات سبط نبی صلی الله علیه و آله ، چاپ اول ، سال 1426 ق .

188 - المنتظم : ابن جوزی ، نشر دارالکتب العلمیه بیروت ، چاپ اول ، سال 1412 ق .

189 - من لا یحضره الفقیه : ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق » ، نشر جامعه ی مدرسین قم، چاپ دوم ، سال 1413 ق .

190 - مهذّب : قاضی ابن برّاج ، نشر جامعه ی مدرسین قم ، سال 1406 ق .

191 - ناسخ التواریخ : محمد تقی لسان الملک سپهر ، نشر اساطیر تهران ، چاپ اول ، سال 1380 شمسی .

192 - نقد الرجال : سید مصطفی بن حسین حسینی تفرشی ، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم ، چاپ اول ، سال 1418 ق .

193 - نوادر الاخبار : محمد محسن فیض کاشانی ، نشر موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران ، چاپ اول ، سال 1371 شمسی .

194 - النور المبین : سید نعمت اللّه جزائری ، نشر کتابخانه ی آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی قم ، سال 1404 ق .

ص: 370

195 - نهایه : شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی ، انتشارات قدس محمدی قم .

196 - نهج البلاغه : محمد بن حسین شریف الرضی ، چاپ هجرت قم ، چاپ اول ، سال 1414 ق .

197 - نهج الحق و کشف الصدق : تالیف علامه ی حلّی ، نشر دار الهجرت قم ، سال 1421 ق .

198 - وافی : محمد محسن فیض کاشانی ، نشر کتابخانه ی امام امیر المومنین علی علیه السلام اصفهان ، چاپ اول ، سال 1406 ق .

199 - وسائل الشیعه : محمد بن حسن شیخ حرّ عاملی ، چاپ موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم ، چاپ اول ، سال 1409 ق .

200 - وسیله : محمد بن علی طوسی معروف به «ابن حمزه» ، انتشارات کتابخانه ی آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی قم ، چاپ اول ، سال 1408 ق .

201 - وقعة صفّین : نصر بن مزاحم ، نشر کتابخانه ی آیت اللّه مرعشی نجفی قم ، چاپ دوم ، سال 1404 ق .

202 - الهدایة الکبری : حسین بن حمدان خصیبی ، نشر بلاغ بیروت ، سال 1419 ق .

203 - ینابیع المودة : سلیمان بن ابراهیم قندوزی ، نشر دار الاسوه للطباعه و النشر ، چاپ اول ، سال 1416 ق .

ص: 371

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109