سرشناسه:شهرستانی، علی، 1337 -
عنوان قراردادی:الصلاة خیر من النوم فی الأذان، الوجه الآخر. فارسی .برگزیده
عنوان و نام پدیدآور:بانگ ولایت در اذان/ سیدعلی شهرستانی؛ ترجمه و گزیده سیدهادی حسینی.
مشخصات نشر:تهران: دلیل ما ، 1395.
مشخصات ظاهری:104 ص.؛ 14/5×21/5 س م.
شابک:45000 ریال: 978-964-397-991-1
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:کتابنامه: ص. [91] - 100.
موضوع:اذان و اقامه -- نظر اهل سنت
موضوع:Adhan -- Views of Sunnites
موضوع:اذان و اقامه -- نظر اهل سنت
موضوع:Adhan -- Views of Sunnites
موضوع:اذان و اقامه -- احادیث اهل سنت
موضوع:Adhan -- Hadiths (Sunnite)
موضوع:اذان و اقامه -- احادیث
موضوع:Adhan -- Hadiths
موضوع:امامت -- دیدگاه اهل سنت
موضوع:Imamate -- Views of Sunnite
شناسه افزوده:حسینی، سیدهادی، 1343 - ، مترجم
رده بندی کنگره:BP117/25/الف4ش904213 1395
رده بندی دیویی:297/211
شماره کتابشناسی ملی:4203738
ص:1
آیت اللّه حاج سیّد علی شهرستانی
ترجمه و گزیده
سیّد هادی حسینی
آیت اللّه حاج سیّد علی شهرستانی
ترجمه و گزیده
سیّد هادی حسینی
ص:2
ص:3
ص:4
پیش گفتار. 7
درآمد. 11
اقوال در مسئله. 21
دو پرسش.. 29
پاسخ پرسش اول. 29
پاسخ پرسش دوم. 30
دلایل شرعی شهادت سوّم / 33
اول: دلیل های کنایی. 33
الف) تفسیر «حَیَّ علی خیر العمل». 33
ب) همتایی نام علی علیه السلام با نام پیامبر صلی الله علیه و آله ... 45
ج) گستردۀ توحید تا ولایت.. 52
د) نمود ولایت در عالم میثاق. 53
دوم: تقریر امام علیه السلام ... 57
سوم: بیان و سیرۀ فقها 61
دیدگاه شیخ صدوق (م391 ﮬ). 65
چهارم: شعار شیعه. 71
پنجم: راهبردهای فقهی. 79
یک: اصالت جواز (اصلِ جایز بودن کارها). 79
دو: تنقیح مناط (دستیابی به ملاک). 80
سه: وجود مصلحت.. 83
چهار: دفع مفسده 84
منابع و مآخذ 91
دیگر آثار آیت الله شهرستانی 101
ص:5
پیش گفتار. 7
درآمد. 11
اقوال در مسئله. 21
دو پرسش.. 29
پاسخ پرسش اول. 29
پاسخ پرسش دوم. 30
دلایل شرعی شهادت سوّم / 33
اول: دلیل های کنایی. 33
الف) تفسیر «حَیَّ علی خیر العمل». 33
ب) همتایی نام علی علیه السلام با نام پیامبر صلی الله علیه و آله ... 45
ج) گستردۀ توحید تا ولایت.. 52
د) نمود ولایت در عالم میثاق. 53
دوم: تقریر امام علیه السلام ... 57
سوم: بیان و سیرۀ فقها 61
دیدگاه شیخ صدوق (م391 ﮬ). 65
چهارم: شعار شیعه. 71
پنجم: راهبردهای فقهی. 79
یک: اصالت جواز (اصلِ جایز بودن کارها). 79
دو: تنقیح مناط (دستیابی به ملاک). 80
سه: وجود مصلحت.. 83
چهار: دفع مفسده 84
منابع و مآخذ 91
دیگر آثار آیت الله شهرستانی 101
ص:6
اذان، از بزرگ ترین شعارهای اسلامی است که قرن هاست در طول هر شبانه روز _ به ویژه در سپیده دم _ سیاهی شب را می شکافد و با آوایی رعدآسا، سکوت شهرها را می شکند و در هر کوی و برزن، طنین می افکند و اصلِ توحید و رسالت و ولایت را بانگ می زند و آدمیان را به رستگاری و نماز _ که ستون دین است _ فرا می خواند.
از آنجا که در دیدگاه شیعه، اذان یک امر عبادی است و کم و کیف آن باید از سوی شارع اعلام شود، و نصّ ویژه ای در اینکه «أشهد أنَّ علیاً ولی الله» (شهادت سوم) جزء اذان باشد و در ردیف «أشهد أنَّ لا إله إلّا الله وأشهد أَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله» درآید، نرسیده است (هر چند در دلالتِ عمومات و شواذ روایات(1) جای تردید
ص:7
نیست) این بحث مطرح است که آیا این شهادت، جزو اذان می باشد یا بدعت به شمار می رود.
با توجه به تعالیم قرآنی و آموزه های حدیثی فراوان،(1) تقریر امام علیه السلام سیرۀ علما و امت، شواهد و قرائن بسیار، تبیینِ «حَیَّ علی خیر العمل» شعاریتِ شهادت سوم، راهکارهای فقهی(2) و... می توان اقوالی را در این زمینه، مطرح ساخت که از جواز و استحباب می گذرد و تا مرزِ وجوب و جزئیت، پیش می رود.
ص:8
اینکه اذان، ایمان را آشکار می سازد، ذکر و یاد نام علی علیه السلام عبادت به شمار می آید، نام آن حضرت از نام پیامبر صلی الله علیه و آله جدایی نمی پذیرد، ولایت رکنِ بنیادین اسلام است، بهترین عمل، فراخوان به ولایت است، دین جز به آن کامل نمی شود، خدا آن حضرت را به عنوان ولی مؤمنان معرفی می کند، ... و صدها رهنمود دیگر، پشتوانه ای بس بزرگ برای جواز بانگ به این شهادت را فراهم می آورد.
شیعیان در طول قرن ها _ در جاهای مختلف _ شهادت بر ولایت را (آشکارا یا کنایی) بانگ زدند(1) و کسی آنان را از این کار باز
ص:9
نداشت و آن را کاری نامشروع ندانست، که خود بیانگر رضایتِ معصوم علیه السلام بر این کار به شمار می آید و از عدم ناسازگاری آن با احکام شریعت خبر می دهد.(1)
این مسئله، در کانون توجه فقها نیز قرار گرفت و در بحث های فقهی به آن می پردازند و در جوازِ آن به عنوان عملی محبوب و خداپسند (و نه جزء اذان) تردیدی ندارند تا آنجا که در زمان های اخیر آن را رمز و شعار تشیع می انگارند که ترک آن جایز نمی باشد.
ص:10
اذان، هزاران بار در زمان حیاتِ پیامبر صلی الله علیه و آله با صدای بلند، بر زبان بلال (مؤذن آن حضرت) جاری شد، افراد بسیاری آن را شنیدند و نسل اندر نسل، این کار ادامه یافت.
به نظر می رسد، در این شعار اسلامی، نباید میان مسلمانان، اختلافی باشد. اما _ با کمال تأسف _ بر اثر حوادث و جریاناتِ سیاسی که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله روی داد و زد و بندها و تصمیم هایی که پشت پرده صورت گرفت، اَذان نیز مانند دیگر اصول و احکام زیربنایی اسلام، دستخوش تغییر گردید و اختلافاتی در آن ریشه دواند.
نخستین اختلاف، در تشریعِ اذان نمود یافت که در پی آن، مشهور اهل سنت بُن مایۀ اذان را خوابی می دانند که یکی از صحابه دید(1) و بر اساسِ آن، پیامبر صلی الله علیه و آله دستور اذان داد.
ص:11
این دیدگاه، در مکتب اهل بیت علیهم السلام مردود است و بسیار زشت به شمار می آید؛ زیرا امامان علیهم السلام تشریع اذان را آسمانی و وحیانی می دانند، که در شب معراج، جبرئیل اذان را بانگ زد و پیامبر صلی الله علیه و آله با وحی الهی آن را دریافت.
نخستین نشانه های اختلاف مسلمانان در این زمینه سخنِ سُفیان بن لَیْل است. وی، می گوید: نزد حسن بن علی، از اَذان سخن به میان آمد. یکی از ما گفت: «اَذان در پی رؤیایی مرسوم شد که عبدالله بن زید، دید».
حسن بن علی به او فرمود:
إِنَّ شأنَ الأذانِ أَعْظمُ من ذلک! أَذَّنَ جبرئیلُ فی السَّماء، مَثنی مَثنی، وَعلَّمهُ رسولَ اللّ_ه...؛ (1)
شأن اذان فراتر از این است! جبرئیل در آسمان، دو بار دو بار، اذان گفت و آن را به رسول خدا آموزاند.
این حدیث بیانگر آن است که مسلمانان بعد از صلح امام حسن علیه السلام با معاویه دربارۀ اذان به گفت و شنود پرداختند؛ زیرا راوی می گوید: چون ماجرای حسن بن علی با معاویه به آن فرجام ناخوشایند رسید، به مدینه آمدم، آن حضرت میان اصحابش نشسته
ص:12
بود.
در این میان بعضی از آنان می پنداشتند که اذان با رؤیای عبدالله کلید خورد، لیکن امام حسن علیه السلام این نگرش نادرست را تصحیح می کند و می فرماید شأن اذان بزرگ تر از این است.
در این سیر تاریخی، به خبر امام حسین علیه السلام می رسیم. از آن حضرت دربارۀ حدس و گمان های مردم [دربارۀ اذان] سؤال شد، امام علیه السلام فرمود:
الوَحْیُ یَتَنَزَّلُ عَلَی نبیّکم وَتَزْعَمونَ أَنَّهُ أَخَذَ الأذانَ عن عبد اللّ_ه بن زید؟! والأذانُ وجهُ دینکم؛ (1)
وحی بر پیامبرتان نازل می شود، آن وقت شما گمان می کنید که وی اذان را از عبدالله بن زید فراگرفت؟! اذان، آبروی دین شماست [آن را بازی و مسخره نینگارید].
با واکاوی این روند، درمی یابیم که بگو مگوها در چگونگی آغاز تشریع اذان، میان مردم و اهل بیت همچنان ادامه یافت.
مؤید این سخن، کلام ابی العلاء است که می گوید:
به محمد بن حنفیه گفتم: ما حدیث می کنیم که شروع اذان از رؤیایی بود که مردی از انصار در خوابش دید، او از این سخن به
ص:13
شدت تکان خورد و گفت: به آنچه در شرایع اسلام و معالم دینتان اصل می باشد، رو آوردید [با وجود این] گمان می کنید که آن رؤیای مردی از انصار بود که احتمال می رود راست یا دروغ باشد و بسا از خواب های آشفته سردرآورد!
ابو العلاء می گوید، گفتم: این حدیث میان مردم رواج دارد؟ محمد بن حنفیه، گفت: به خدا سوگند، این حدیث، سخنی باطل است ...
شایان ذکر است که امویان در برابر انتشار نام محمد و آل آن حضرت در اَذان و تشهد نماز و در خطبه ها _ بلکه در هر چیزی _ ایستادند.
مکان اسراء را که از شِعْب ابوطالب(1) یا خانۀ خدیجه(2) یا خانۀ اُمّ هانی(3) (دختر ابو طالب، خواهر امام علی علیه السلام ) بود، تحریف کردند و آن را از خانۀ عایشه قرار دادند و غافل ماندند که در میانِ کسانی که در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام عروج یا بعث آرمیده بودند، نام امام
ص:14
علی علیه السلام هست!
آنان همچنین نام امام علی علیه السلام را که بر ساق عرش حک شده بود، به نام ابو بکر تغییر دادند!
• قاسم بن معاویه، می گوید به امام صادق علیه السلام گفتم: اینان در حدیث معراجشان آورده اند که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به آسمان برده شد، دید که بر [ساق] عرش نوشته اند: «لا إله إلّا الله، محمد رسول الله، ابوبکر الصدّیق»؛ خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد رسول خداست، ابوبکر صدّیق [امت] است.
امام علیه السلام فرمود: سبحان الله! غَیَّروا کُلَّ شیء، حَتّی هذا؛ شگفتا! هر چیزی را تغییر دادند، حتی این را!
آن گاه امام صادق علیه السلام سخنانی را بیان داشت، از جمله فرمود:
چون خدا متعال، «عرش»، «ماء»، «کرسی»، «لوح»، «اسرافیل»، «جبرائیل»، آسمان ها و زمین، کوه ها، خورشید، و ماه را آفرید، بر هر یک از آن ها نوشت: «لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله» «علی أمیر المؤمنین».
هر گاه یکی از شما بیان می دارد: «خدایی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خداست» باید بگوید: علی، أمیر المؤمنین است. (1)
ص:15
• قاسم بن معاویه از امام صادق علیه السلام و اهل سنت (در مصادرشان) از اَنس بن مالک روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
چون عروج یافتم، دیدم بر ساق عرش نوشته اند: خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد رسول خداست؛ او را به علی تأیید کردم و یاری رساندم.(1)
• از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
دو هزار سال قبل از آنکه آسمان ها و زمین پدید آیند، بر در بهشت حک شده بود: خدایی جز «الله» نیست، محمد رسول خداست؛ او را به علی قوت بخشیدم.(2)
از ابو حَمْراء (خادم پیامبر) روایت شده که آن حضرت فرمود:
چون به آسمان بالا برده شدم، به راست عرش نگریستم، دریافتم که بر آن نگاشته اند: خدایی جز «الله» وجود ندارد، محمد رسول خداست، او را به علی تأیید کردم و یاری رساندم.(3)
ص:16
• در کتاب کافی آمده است که امام صادق علیه السلام به عُمَر بن اُذَینه خطاب کرد و فرمود:
ای عُمَر بن اُذَینه، این ناصبی ها چه روایت می کنند؟
گفتم: فدایت شوم، در چه چیزی؟
فرمود: در اَذان و رکوع و سجودشان.
گفتم: می گویند [تشریع اَذان درپی] خوابی بود که اُبیّ بن کعب دید.
فرمود: دروغ می بافند! دین خدا عزیزتر از آن است که براساسِ خواب، سامان یابد.(1)
بر اساسِ دیدگاه اهل سنت (که شالودۀ اذان زمینی و بشری است) تغییر در فصل ها و بندهای اذان، چندان دور از انتظار نمی نماید. از این روست که می بینیم خلیفۀ دوم _ در اذان صبح _ به جای «حَیَّ عَلَی خیر العمل» (بشتاب سوی بهترین کار) جملۀ «الصَّلاةُ خیرٌ من النوم» (نماز از خواب بهتر است) را می گذارد و یا مذهب مالکی _ به جای چهار تکبیر در آغازِ اذان _ به دو تکبیر قائل است.
اما بر اساس دیدگاه شیعه (که تشریع اذان وحیانی است) تغییر
ص:17
در فصول اذان و زیاده و کم کردنِ آنها جایز نمی باشد مگر اینکه خدای متعال اجازه دهد و از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله اعلام گردد.
بیشتر فقهای شیعه _ وحتی بعضی از فقهای عامه _ بر این باورند که سخن گفتن در میان فصول اذان، آن را باطل نمی کند و گفتن ذکر، از جمله شهادت به ولایت(1) (بعد از شهادت به رسالت) به قصد محبوبیت ذاتی (و نه جزء اذان) اشکالی ندارد و فاصله میانِ فصول اذان با دیگر جملات، در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داد و آن حضرت، بر این کار نیاشفت و آن را رد نکرد.
در فتوح البلدان می خوانیم:
قَیس بن هُبَیره، سرِ اَسوَد را (که ادعای پیامبری می کرد) بُرید و سپیده دم بر باروی مدینه بالا رفت و بانگ زد:
الله أکبر، الله أکبر؛ خدا بزرگ تر است، خدا بزرگ تر است.
أشهد أَن لا إله إلّا الله؛ گواهی می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست.
وأشهد أَنَّ محمّداً رسولُ الله؛ شهادت می دهم که محمّد رسول خداست.
ص:18
وأنَّ الأَسودَ العَنسی عَدُوُّ الله؛ گواهی می دهم که «اَسود عَنسی» دشمن خداست.(1)
و همه می دانند که این جملۀ اخیر از اذان نیست، لیکن مسلمانان به عنوان طعنه بر دشمن خدا: (عَبْهَلَة بن کعب، معروف به أسود عنسی) آن را بانگ می زدند.
پس اگر کسی نام حضرت علی علیه السلام را بیاورد نه به عنوان جزئیت، بلکه به عنوان خط بطلان کشیدن به شایعات دشمنان شیعه و نفی غلو و الوهیت از امیر المؤمنین علیه السلام و تأکید بر اینکه آن حضرت بندۀ صالح خدا و حجت و ولی اوست (نه چیز دیگر) امری جایز است.
ص:19
ص:20
اگر شهادت بر ولایت، جزء واجب باشد (مانند رکوع در نماز یا وقوف در عرفات در حج) ماهیت اذان، بدون آن تحقق نمی پذیرد و اگر جزء مستحب باشد (مانند قنوت در نماز) اذان کامل و تام، بدون آن پدید نمی آید.
نیز باید توجه داشت که برای جزئیت شهادتِ سوم، تعالیم ایمانی (مانند تقارن نام پیامبر صلی الله علیه و آله با امام علی علیه السلام ) به تنهایی بسنده نیست، بلکه باید در این زمینه نصِ خاصی باشد؛ زیرا اذان امر عبادی و توقیفی است.
بعضی بر این باورند که «أشهد أنّ علیاً ولیُّ الله» در اذان، شرط ایمان است (یا عمل مستحبی است در ضمن عمل مستحب دیگر) و بعضی آن را جزء مستحب شمرده اند و شماری اندک، این شهادت را جزء واجب می دانند و برخی آوردن آن را در اذان، حرام یا مکروه پنداشته اند.
ص:21
در مجموع می توان در این زمینه، ده قول را بیان داشت:
1. شهادت سوم شرط ایمان است (و جزء اذان نیست) زیرا اعتقاد قلبی بدان واجب می باشد و در اصل، عملی مستحب و پسندیده است.
رأی مشهور نزد اصحاب ما، همین قول است و علامه بحر العلوم در منظومه اش بدان اشاره دارد.(1)
2. این شهادت، جزء واجب اذان است.
شیخ عبدالنبی عراقی به این دیدگاه می گرود و می کوشد این نظریه را بیان دارد، لیکن در متن رساله اش جرأت نمی کند آن را باز گوید و سخنی نزدیک به کلام صاحب جواهر را می آورد. اما بعضی از فقهای معاصر به آن فتوا داده اند.
3. شهادت سوم _ در اذان _ جزء مستحب است و ترک آن اشکالی ندارد.
علامه مجلسی _ به صراحت _ آن را بر زبان می آورد(2) و بعضی دیگر از فقها به آن گرایش یافته اند.(3)
4. احتیاط آن است که این شهادت در اذان و اقامه بیاید؛ چرا که
ص:22
راه نجات احتیاط است و در هر حالی احتیاط، پسندیده می باشد.
شیخ عبد النبی عراقی به این قول اشاره دارد.(1)
5. طبق مبنایی که می گوید سخن گفتن در میان اذان، روا نیست، این شهادت، مصداقِ کلام _ در میان فصول اذان _ به شمار می آید، پس کراهت دارد.
فیض کاشانی، به این قول گرایش دارد.(2)
6. بانگ شهادت به ولایت، در اذان رجحان دارد؛ زیرا شعار شیعه گشته است.
آیة الله حکیم(3) و آیة الله خویی(4) و دیگران(5) قائل به این قول اند.
7. آوردن این شهادت _ در اذان _ حرام می باشد؛ چرا که بیانی از معصوم علیه السلام در این زمینه نرسیده است. از این رو، بانگ به آن، بدعت به شمار می آید و نسبت دادنِ چیزی به شریعت است که در آن نیست.
ص:23
شیخ صدوق را می توان در زمرۀ این افراد، به حساب آورد؛ زیرا جزء بودن این شهادت را از ساخته های مفوِّضه می داند.(1)
بعضی دیگر نیز، به این نظریه گرایش دارند (2). (3)
8. بانگ شهادت بر ولایت _ در اذان _ بدان جهت حرام است که افراد ناآگاه به اشتباه می افتند و آن را جزء اذان می پندارند.
وحید بهبهانی این قول را می آورد و رد می کند؛ چرا که توهُّم جزئیت موجب حرمت نمی شود.(4)
9. این شهادت _ در اذان _ از آن رو حرام یا مکروه به شمار می رود که موالات (پی در پی آمدن) بندهای اذان را به هم می زند.
حرمت آن امر وضعی است که همان بطلان اذان به وسیلۀ این شهادت می باشد.
مرحوم نراقی در مستند الشیعه این قول را رد می کند. (5)
البته، نااستواری این سه قول اخیر، روشن است؛ زیرا شیعه
ص:24
شهادت بر ولایت را با استناد به احادیث مُفوِّضه (و اهل غلو) بانگ نمی زند و به عنوان جزء اذان نمی آورد؛ و با وجود صیغه های مختلف برای شهادت سوم،(1) شخص جاهل دچار اشتباه نمی شود؛ و با این کار، موالات اذان از بین نمی رود، چرا که سخن عادی (و
ص:25
حتی بیهوده) در اذان اخلالی پدید نمی آورد، چه رسد به شهادت به ولایت، که ذکر محبوب است.
باری ولایت، روح دین و جوهرۀ اسلام است و در تار و پود تعالیمِ شریعت جریان دارد. چگونه می توان بانگ آن را _ در اذان _ بدعت شمرد؟!
بدعت دانستنِ این شعار اصیلِ مذهب، ادعایی بس بزرگ است و دلیل صریح و روشن می طلبد؛ چرا که نفی هر چیزی همانند اثبات آن، نیازمند دلیل است، خدای بزرگ می فرماید: (قُلْ آللَّ_هُ أَذِنَ لَ_کُمْ أَمْ عَلَی اللَّ_هِ تَ_فْتَرُونَ) ؛(1) بگو: آیا خدا اجازه تان داد یا بر خدا تهمت می زنید؟!
آن که به حرمت قائل است باید قطعی و یقینی نشان دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله یا ائمه علیهم السلام آن را در اذان بانگ نزدند یا دلیل بیاورد که پیامبر صلی الله علیه و آله یا ائمه علیهم السلام از آن نهی فرمودند، در حالی که امر به عکس است؛ زیرا ادلۀ فراوانی از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام بر محبوبیت شهادت به ولایت در اذان و دیگر جاها هست، لیکن وجود شرائط تقیه ای (که به آنان اجازه نداد این شهادت را آشکارا بر زبان آورند) اخبار شاذی را در اذان پدید آورد که به آن ها عمل نمی شود، و
ص:26
سخنِ شیخ طوسی به آن اشاره دارد.
10. شهادت بر ولایت _ در زمان ما _ مانند امر مستحب یا مباحی است که گاه پایبندی به آن واجب و یا ترکِ آن حرام می باشد (چنان که نوشیدن آب، مباح است و هنگام خوف هلاکت، واجب می شود و با نهی پزشک و ضرر قطعی، آشامیدنِ آن حرام می گردد).
بانگ این شهادت، امروزه، باید بلند باشد تا دهان یاوه گویان بر ضد شیعه بسته شود، چون ما را متهم می سازند و دروغ های زیادی را به ما نسبت می دهند.
مانند: اعتقاد به الوهیت امام علی علیه السلام یا اعتقاد به خیانت جبرئیل امین با این ادعا که خدا جبرئیل را سوی علی فرستاد، او اشتباه کرد و وحی را بر محمد فرود آورد و دیگر چیزها.
این بهتان ما را بر آن می دارد که در اذان آشکارا فریاد برآوریم:
أشهد أن لا إله إلّا الله ؛گواهی می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست.
با این شهادت، اعلام می داریم که ما از غُلاتی نیستیم که به خدایی امام علی علیه السلام قائل اند، بلکه به توحید و یگانگی «الله» معتقدیم و او را می پرستیم.
أشهد أنّ محمداً رسول الله ؛گواهی می دهم که محمّد رسول خداست.
با این شهادت، اذعان می داریم که ملتزم به شریعت پیامبریم و اوامر و نواهی او را پیروی می کنیم و دروغ شاخدار «خانَ الأمین»
ص:27
(جبرئیل خیانت کرد) از ما به دور است و تهمتی است که بر ما می زنند.
أشهد أنّ علیاً ولی الله ؛گواهی می دهم که علی ولی خداست.
با این شهادت، اتهامات و افتراهایی را که بر ما می زنند برطرف می سازیم و در هر کوی و برزن بانگ برمی آوریم که علی علیه السلام و فرزندانِ معصوم آن حضرت، حجّت های الهی بر همۀ بندگان اند و از اولیای خدا و بندگانِ او به شمار می روند. این شهادت را بر زبان می آوریم تا یادشان را زنده نگه داریم و تلاش هایی را که گروهی برای خاموش ساختنِ ذکر آنان به کار می برند، ناکام سازیم.
از سویی با توجّه به آموزه های رساله های فقهای بزرگ شیعه، تأکید می ورزیم که این شهادت به ولایت، از اجزای اذان نیست، شعاری است که با آن توحید خدا و پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و ولایت علی علیه السلام و فرزندانش را ابراز می داریم.
ص:28
1_ آیا تشریع اذان در اسراء و معراج بود یا بر اساس خوابی سامان یافت؟
2_ آیا اذان تنها اعلام برای نماز است یا بیانگر اصول عقائد و ارکان اسلام می باشد؟
در کتاب «حی علی خیر العمل الشرعیة والشعاریة» که با عنوان «پژوهشی دربارۀ اذان» به فارسی برگردانده شده است، ثابت کرده ایم که تشریع اذان _ با این وصف که فعل تعبّدی است _ آسمانی و از جهان بالا و والاست، نه آنکه زمینی و ناشی از خواب باشد، و همین نظر با قانون گذاری الهی هماهنگی کامل دارد، و نیز با اعتقاد به نبوّت و وحی _ که واسطۀ تشریع بین خدا و خلق است _ سازگار می افتد.
اما این قول که اذان بر اساسِ تعبیر خوابی بود که شخصی دید و به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد، انگارۀ بعضی از اهل سنّت بود، و بعدها میان آنان به صورت قول مشهور درآمد.
ص:29
در ارتباط با نظریۀ رؤیا، یا رؤیای شگفت پیامبر صلی الله علیه و آله (وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ )(1) (و رؤیایی را که به تو نمایاندیم ، قرار ندادیم مگر فتنه [و آزمونی] برای مردم ؛ و درخت نفرین شده در قرآن) و نقش مجتهدان نخست (خلفاء) در تشریع احکام و مسئلۀ اذان، امویان و اَذان، امویان و پیامبر صلی الله علیه و آله ، بلند آوازه سازی پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی خدا در اذان و تشهد نماز، و سعی دیگران برای نابودی و خاموش کردن نام پیامبر صلی الله علیه و آله (و مسائل دیگر) نکاتِ درس آموز فراوانی هست که به تفصیل در کتاب مذکور آمده است.
اذان تنها برای اعلام وقتِ نماز نیست، بلکه بیانگر کلیات اسلام و اصول عقیده _ توحید و نبوت و امامت _ است و میان شهادت ها و حیعله های آن، هماهنگی وجود دارد.
شهادت اول «أشهد أن لا إله إلّا الله» (گواهی می دهم که خدایی جز «الله» نیست) توحید را گویاست، از این رو، حیعلۀ اول با توحید و طاعت و عبادت خدا پیوند می یابد با ندای «حیَّ علی الصَّلاة» (بشتاب سوی نماز) دعوت به توحید، رخ می نماید؛ زیرا «نماز» جز برای خدا نیست.
ص:30
شهادت دوم «أشهد أنّ محمّداً رَسولُ الله» (گواهی می دهم که محمد رسول خداست) یعنی اقرار به احکام و سنت ها و اخلاق و آداب (و هر آنچه را) که پیامبر صلی الله علیه و آله آورد؛ زیرا آن حضرت پس از اینکه بانگ زد: «قولوا لا إله إلّا الله تُفلِحوا»(1) (بگویید «خدایی جز خدای یکتا نیست» رستگار می شوید) دعوتش را به تدریج آغازید، و درپی آن، تعالیم پیامبر صلی الله علیه و آله دربارۀ نماز و زکات آمد.
خدای سبحان فرمود: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی)(2) (رستگار شد هر که زکات پرداخت [و بدین وسیله جانش را پیراست]) وفرمود: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ) ؛(3) مؤمنانی رستگارند که در نمازشان خاشع اند.
آری، «فلاح» (رستگاری) در همۀ آموزه هایی نهفته است که پیامبر صلی الله علیه و آله آورد (احکام و دیگر چیزها)، و خدای سبحان، کسانی را رستگار می داند که پیامبر صلی الله علیه و آله را پیروی کنند، و می فرماید:
(الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ
ص:31
الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) ؛(1)
کسانی که پیامبر درس ناخوانده را پیرویدند، همو که [اهل کتاب] نامش را در تورات و انجیل نزد خود، مکتوب می یابند [پیامبری که] آنان را به کارهای نیک فرا می خواند و از زشتی ها باز می دارد، پاکیزه ها را برایشان حلال می سازد و پلیدی ها را بر آن ها حرام می کند؛ بارها [و تکالیفِ] سنگین و قید بندهایی که بر دوششان داشتند، برمی دارد؛ آنان که به او ایمان آوردند و آن حضرت را پشتیبانی و یاری کردند و نوری را که با او نازل شد، پیرویدند، همان رستگاران اند.
بنابراین، «حیَّ علی الفلاح» (بشتاب برای رستگاری) به معنای پیروی سنتِ پیامبر، بعد از عبادت خداست و این، ما را به ارتباط بنیادین میانِ فصول اَذان (ارتباط میان شهادت ها و حیعله ها) رهنمون است.
و «حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل» با «أشهَدُ أنَّ علیّاً ولی الله» ارتباط دارد.
اگر اذان ویژۀ اعلام وقت نماز بود، شارع می توانست به تشریعِ علامتی برای این کار بسنده کند؛ چنانچه یهود و نصارا و گبرها با بوق و ناقوس و افروختن آتش و غیر آن این کار را انجام می دهند.
ص:32
رهنمودهای فراوانی وجود دارند که گویای محبوبیت و بانگ زدن شهادت بر ولایت اند. در اینجا فهرست وار بعضی از آنها را می آوریم.
تردیدی در این نیست که «حَیّ علی خیر العمل» از فصل های استوار اذان و اقامه است و در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله به آن اذان گفته می شد،(1) هر چند بعضی از اهل سنت، ادعای نسخ این بند از اذان را دارند.
سید مرتضی 5 ادعای نسخ را این گونه پاسخ می دهد:
اهل سنت روایت کرده اند که «حَیَّ علی خیر العمل» در برهه ای از عهد پیامبر صلی الله علیه و آله در اذان گفته می شد. تنها
ص:33
ادعا کرده اند که این فقره، نسخ گردید و از اذان برداشته شد.
کسی که ادعای نسخ می کند باید «ناسخ» را بنمایاند! این شخص [هر اندازه جست و جو کند] چیزی را که بر نسخ رهنمون باشد، نمی یابد.(1)
از امام کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود:
فإنّ «خیر العمل» الولایة؛ (2)
مقصود از «خیر العمل» (در این فصل اذان) ولایت است.
در روایت دیگری است که فرمود: مقصود نیکی به فاطمه علیهاالسلام و فرزندانِ آن حضرت می باشد.(3)
امام علی علیه السلام آن گاه که مُؤَذِّن به «حَیَّ علی خیر العمل» بانگ برمی آورد، می فرمود:
مرحباً بالقائلین عدلاً؛ (4)
مرحبا به حق گویان (و عدل باوران).
از اَصْبغ بن نُباتة از محمد بن حنفیه نقل شده که نزد او از اَذان
ص:34
سخن به میان آمد، گفت: چون پیامبر صلی الله علیه و آله به آسمان سیر داده شد و به آسمان ششم رسید ...
سپس فرشته گفت: خدا فرمود: نماز برترین اعمال و پاکیزه ترین آن ها نزد من است.(1)
از این رو، چنان که در اذان، بعد از شهادت به توحید، می توانیم خدا را به بزرگی یاد کنیم و در این زمینه ذکری را بر زبان آوریم و بعد از شهادت به رسالت، بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات بفرستیم، می توانیم تفسیر «حَیَّ علی خیر العمل» را با ذکر شهادت بر ولایت، بیان داریم.
از آنجا که سه فصل اذان با «حَیّ علی...» شروع می شود (نیز با توجه به احادیث همتایی شهادت بر رسالت با شهادت بر ولایت و در پی آمدنِ آن) می توانیم این شهادت را پس از شهادت بر رسالت ادا کنیم تا رابطۀ تنگاتنگ میان سه شهادت و سه «حیّ علی...» حفظ شود و شکوه ظاهری و آهنگین اذان، دو چندان گردد.
اینکه چرا شهادت بر ولایت در «حَیّ علی خیر العمل» نهفته است و در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله آشکارا مطرح نشد، به جهت همان مصلحت هایی است که باعث شد نام امام علی علیه السلام در قرآن _ به صراحت _ نیاید؛ با اینکه به اقرار بزرگان صحابه، بیش از ده ها
ص:35
(بلکه صدها) آیه دربارۀ حضرت نازل شد،(1) و کتاب های فراوانی، جداگانه _ در این زمینه _ به نگارش درآمده اند، از جمله:
* ما نَزَل فی القرآن فی علی علیه السلام ؛ حسین بن حَکَم مُسلم حِبری (م281ه_).(2)
* أسماء أمیرالمؤمنین علیه السلام فی کتاب الله؛ ابن اَبی الثَلْج بغدادی (م325ه_).(3)
* ما نَزَلَ مِنَ القرآن فی أمیرالمؤمنین علیه السلام ؛ محمد بن عِمران مَرزبانی (م378ه_).(4)
* ما نَزَلَ مِنَ القرآن فی أمیرالمؤمنین علیه السلام ؛ ابو نُعَیم اصفهانی (م430ه_).(5)
* ما نَزَلَ منَ القرآن فی علی علیه السلام ؛ ابو موسی مُجاشِعی.(6)
و ده ها اثر دیگر.
ص:36
قریش، چنان دچار خودبینی و تکبر بود که نمی توانست بلند آوازه شدن پیامبر صلی الله علیه و آله را برتابد. بانگ شهادت بر رسالت آن حضرت، در کنار شهادت به توحید، برای آنان بس گران به نظر می آمد و آشکارا ابراز داشتند تا خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را ریشه کن نسازند و دودمان آن حضرت را برنیندازند، از پای ننشینند و آرام و قرار نیابند.
دین جز به امامت علی و فرزندانش به کمال نمی رسد و نعمت جز به آن ها تمام نمی شود. آیات و احادیث بر این مطلب دلالت دارند؛ آیۀ تطهیر، آیۀ ولایت (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ)، آیۀ مباهله، سورۀ دهر، و ده ها آیه و حدیث _ اگر نگوییم صدها آیه و حدیث _ به پذیرش ولایتِ ائمه علیهم السلام رهنمون اند و اعتقاد به آن بر هر مسلمانی واجب می باشد؛ زیرا نماز کامل و پذیرفتنی جز با ولایت آن ها فراهم نمی آید.
عبارت «حیَّ علی خیر العمل» دلالت دارد بر اینکه امامت جزء اذان است؛ زیرا روایات فراوانی از سوی شیعۀ دوازده امامی و زیدیه و اسماعیلیه در این زمینه رسیده است، و در کتاب های اهل سنّت نیز وجود دارد، و بزرگان صحابه به آن اذان داده اند، و از امام مالک
ص:37
و شافعی، قول به جزئیّت آن حکایت شده است. (1)
از این رهگذر، درمی یابیم که نیکی به فاطمه علیهاالسلام از دعوت به ولایت جدایی نمی پذیرد و تأکیدهای پیدا و پنهان پیامبر صلی الله علیه و آله بر بزرگداشت عترت، به این امر رهنمون است.
مانند این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که پس از نزول آیۀ تطهیر، شش ماه، هر روز، در خانۀ فاطمه علیهاالسلام می آمد و آنان را به نماز فرا می خواند و می فرمود: «وقت نماز است، وقت نماز است؛ خدا خواست پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و پاک و پاکیزه تان سازد».(2)
این رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار معنادار به نظر می رسد و از وجود رابطۀ عمیقی میان نیکی به فاطمه علیهاالسلام و فرزندانش و مسئلۀ نماز خبر می دهد (یعنی رابطۀ میان ولایت و عبادت)؛ زیرا نمی توان تصوّر کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله شش ماه بیهوده درِ خانۀ فاطمه علیهاالسلام حاضر می شد.
آن حضرت می ایستاد و با صدای بلند عترت پاکش را به نماز فرا می خواند. این عملکرد، از وجود نوعی پیوستگی و قرابت بین
ص:38
نماز و عترت خبر می دهد و اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله حلقۀ وصل است میان اصل توحید «الصلاة، الصلاة» و ولایت: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ ...) ؛(1) خدا اراده کرد که پلیدی را از شما خاندان بزداید.
در اینجا سخن خدا را در کنار فعل پیامبر صلی الله علیه و آله می نگریم و این دو، لزوم اعتقاد به منزلتِ عترت و قُربی [خویشاوندان ویژه پیامبر صلی الله علیه و آله ] را گویاست، و اینکه حُبّ آن ها عبادتی نجات بخش است.
خلفای پسین نیز رازِ حیعلۀ سوم را دریافتند، از این رو به شدت بر حذف آن حساس بودند، و به کسانی که برایشان خطبه می خواندند و خلعت های آنان را می پوشیدند و در زیر پرچمشان بودند، اجازه نمی دادند که این حیعله را بر زبان آورند، بلکه بر ضرورت حذف آن اصرار می ورزیدند؛ زیرا این حیعله، به منزلۀ نمادی، بطلان حکومت های آنان را فریاد می کشید.
همۀ این سخنان اثبات می کند که مقصود اساسی از «خیر العمل» نیکی به فاطمه علیهاالسلام و فرزندانش، و ولایت و امامت است (نه چیز دیگر) زیرا نماز و روزه و زکات و حج و دیگر عبادات، بر ولایت استوارند.
ص:39
پیداست که ذکر و یاد پیامبر صلی الله علیه و آله را خدا در قرآن بلند ساخت، و برخلاف پندار ابو سفیان و معاویه و امویان (و کسانی که بر شیوۀ آن هایند) این کار یک امر ربّانی است.
بعضی از سخنان عالمان و مفسّران، در این زمینه، چنین است:
شافعی می گوید: به ما خبر داد ابن عُیَینه از ابن نَجیح از مجاهد دربارۀ این آیه: (وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ) (1) (و نامت را بلند آوازه ساختیم)، [خدا] فرمود: یاد نمی شوم مگر اینکه تو با من یاد می شوی «أشهد أن لا إله إلّا الله، و أشهد أنّ محمداً رسول الله».(2)
مقصود از این روایت، ذکر و یاد پیامبر صلی الله علیه و آله در شهادت به ایمان و اذان است.
حِصنی دمشقی در تفسیر آیه (وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ)(3)، به نقل از ابن عبّاس می گوید: مقصود [از بالا بردن یاد پیامبر، ذکر او در] اذان و اقامه و تشهّد [نماز] و خطبه بر منبرهاست اگر کسی خدا را بپرستد و در هر چیزی او را تصدیق کند [و با وجود این] شهادت ندهد که محمد پیامبر خداست [عبادت و خدا باوری او] پذیرفته نمی شود و برایش سودی نمی بخشد، و کافر به شمار می رود.
ص:40
از این رو، امامان علیهم السلام این افتخار را می ستودند، و آن را پاسخی کوبنده بر دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله و دشمنانشان قرار می دادند؛ آنان که می خواستند این آوازه را تحریف کنند و آن را به مرتبۀ خواب و پیشنهاد بعضی از صحابه، تنزل دهند، و بر آن بودند نور خدا را _ که خاموش نشدنی است و خدا درخشش آن را به کمال می رساند _ خاموش سازند.
یُرِیدُ الجاحِدُون لِیُطْفِؤُوه ***وَیَ__أْبَی اللهُ إلّا أَنْ یُ__تِمَّهُ
منکران قصد دارند نور خدا را خاموش سازند، و خدا جز به کمال رساندن نورش را برنمی تابد.
خدای بزرگ، یاد و نام محمّد و خاندانش علیهم السلام را با آیۀ تطهیر، مودت، مباهله، سورۀ دهر، برائت و دیگر سوره ها و آیات فراوان بلند ساخت.
با تدبّر در سورۀ الضُحی می توان دریافت که نزول آن در ستایش پیامبر صلی الله علیه و آله است و خدا سه چیز را که با نبوّت آن حضرت پیوند دارد، در آن می آورد که یکی از آن ها چنین است: (وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی) ؛ و به زودی پروردگارت عطایی به تو می دهد که خشنود می شوی.
در سورۀ انشراح پیامبر صلی الله علیه و آله را به سه چیز شرافت داد و مفتخر کرد:
ص:41
اول: (أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ) ؛ آیا سینه ات را گشاده نگرندانیدیم؟
دوم: (وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ * الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ) ؛ و بار کمرشکن را از دوشت برنداشتیم؟
سوم: (وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ) ؛ و ذکر و نام و یاد تو را بلند نکردیم؟ (1)
فخر رازی می گوید: خدای متعال اهل بیت پیامبر علیهم السلام را در پنج چیز با او مساوی قرار داده است:
1. محبّت که می فرماید: «مرا پیروی کنید، خدا شما را دوست می دارد» و دربارۀ اهل بیت پیامبر علیهم السلام آمده است: «بگو من اجر و پاداشی از شما نمی خواهم مگر مودّت و دوستی نسبت به خویشاوندانم».
2. حرام بودن صدقه بر آنان، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «صدقه، نه برای محمّد حلال است و نه برای آل محمّد؛ زیرا صدقه، چرک و ناپاکی [مال] مردمان است».
3. طهارت و پاکی، خدا می فرماید: طه، یعنی ای پاکیزه، ما قرآن را نفرستادیم که به مشقّت افتی؛ و دربارۀ اهل بیت پیامبر علیهم السلام می فرماید: «همانا خدا می خواهد پلیدی را از شما خاندان بزداید و شما را به شیوه ای خاص پاک سازد».
ص:42
4. در سلام، که آمده است: «سلام بر تو ای پیامبر» و دربارۀ اهل بیت علیهم السلام می خوانیم: «سلام بر آل یاسین».(1)
5. در تشهد نماز که نمازگزار بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل آن حضرت درود می فرستد.(2)
ابو مَحذورۀ مؤذِّن، هنگام بانگ شهادت دوم _ از شرمِ اهل مکه _ صدایش را پایین می آورد؛ چرا که رسم نداشتند اسم رسول خدا صلی الله علیه و آله میان آنها آشکارا بر زبان آید. پیامبر صلی الله علیه و آله گوش او را تاباند و فرمود: صدایت را بلند کن!(3)
واقدی، داستانِ فتح مکه را چنین نقل می کند:
رسول خدا به بلال دستور داد بر بام مکه اذان بگوید:... چون بلال اذان داد و به «أشهد أنّ محمداً رسول الله» رسید، تا جایی که توانست صدایش را بلند کرد.
ص:43
جُوَیرَه _ دختر ابوجهل _ گفت: به جانم سوگند که بلند آوازه شدی!
خالد بن سعید بن عاص گفت: سپاس خدای را که جان پدرم را گرفت و امروز را ندید!
حارث بن هشام گفت: ای وای! کاش پیش از این _ قبل از اینکه عَرعَرِ بلال را بالای کعبه بشنوم _ مُرده بودم!(1)
نقل است که عبدالله بن زُبَیر _ در ایام خلافت خویش _ چهل جمعه در خطبۀ نماز جمعه، بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات نمی فرستاد. علت را جویا شدند، گفت:
مرا از این کار باز نداشت جز کسانی که (از ذکر نام محمد) به خود می بالند. محمد، دودمان بدی دارد که هنگام ذکر نامش، گردن هاشان را برمی افرازند [و سینه سپر می کنند].(2)
با این نگرشِ کینه توزانه نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه می توان انتظار داشت که نام علی علیه السلام به نحو جزئیت، هر روز در اذان، بر زبان آید؟!
به همین جهت (و دلایل دیگر) می نگریم که متونِ حدیثی بر
ص:44
بلند صلوات فرستادن تأکید می ورزند و بیان می دارند که این کار، روح و روان را از نفاق دور می سازد.(1)
از این رو، لازم به نظر می رسد که نشانه های ولایت، سیمای خود را در اذان آشکار سازد، همان که در کلام فقها به «شعاریت» تعبیر می شود.
از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که به علی علیه السلام فرمود: «خدا به کرامتی مرا گرامی نداشت جز اینکه به مثل آن، تو را اکرام کرد»(2)، و در حدیث دیگر است که فرمود: «هرچه را در نمازم از پروردگارم خواستم به من داد، و برای خود چیزی نخواستم مگر اینکه برای تو هم آن را مسئلت کردم».(3)
این دسته از احادیث، بسیار گویاست در اینکه کرامتی برای پیامبر صلی الله علیه و آله نیست (در هر کجا، در اذان و غیر آن) مگر اینکه ع_لی علیه السلام در آن ش_ریک است؛ چن_ان که در تشهد نماز، صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل حضرت _ هر دو _ هست و مصداق بارز
ص:45
آل پیامبر علیهم السلام _ به گواهی متونِ سنی و شیعه _ امام علی علیه السلام می باشد و آیۀ تطهیر و مباهله و... به روشنی بر آن دلالت دارد.
در این راستاست که از عرش تا فرش، شاهدیم که این دو نور پاک، در کنار هم ذکر می شوند و از یکدیگر جدا ناپذیرند، پس چرا در اذان چنین نباشد؟!
* در حدیثی از امام صادق علیه السلام رسیده که فرمود:
چون خدا «عرش» و «ماء» و «کرسی» و «لوح» و «اسرافیل» و «جبرائیل» و «آسمان ها و زمین» و «کوه ها» و «خورشید و ماه» را آفرید، بر هریک از آنها نوشت:
لا إلهَ إلّا الله، محمدٌ رسولُ الله، علیٌّ أمیرالمؤمنین...
پس هرگاه یکی از شما بگوید: خدایی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خداست، باید بگوید: علی، امیر مؤمنان است.(1)
در این روایت، سخن از ثبت نام علی علیه السلام به عنوان «امیر المؤمنین» (ولی و حجت خدا) در تمام پهنۀ هستی و پدیده هایی است که فراتر از حد درک و فهم انسان است و این کار، همزمان با آفرینش عالَم صورت گرفت. چگونه «اَذان» که شاخصِ فراخوان سوی عبادت و بندگی خداست، می تواند از این ذکر بلند،
ص:46
تهی باشد؟!
* در مُوَثَّقۀ طَریف، از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:
ما نخستین خاندانیم که خدا نام هامان را خاطر نشان ساخت. آن گاه که آسمان ها و زمین را آفرید، امر کرد منادی ندا کند:
أَشهد أن لا إلهَ إلّا الله (سه بار)؛
أَشهد أَنَّ محمّداً رسولُ الله (سه بار)؛
أَشهد أَنَّ علیّاً أمیر المؤمنین حقّاً (سه بار).(1)
در این روایت، شهادت به توحید با شهادت بر رسالت و شهادت بر ولایت، در هم تنیده اند و سخن از ندای آنها در کَون و مکان است! آیا می توان بانگ آن را برای نماز (که از وظایف شرعی بندگان است) بدعت شمرد؟!
هنگامی که خدا فرشته ای را مأمور می کند که به این شهادت های سه گانه ندا دهد، یعنی اینها محبوبیت دارند و آوردن آنها، نزد خدا _ بی نهایت _ نیکوست؛ چرا که خدا، بیهوده به چیزی امر نمی کند.
پس مضمون شهادت بر ولایت در اذان، با احکام شریعت تنافی ندارد، بلکه از خواسته های خدای بزرگ است.
ص:47
چنین است که می بینیم در حدیث قدسی، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: جبرئیل از خدای بزرگ برایم حدیث کرد که پروردگار متعال می فرماید:
هرکه به یکتایی ام شهادت ندهد یا به یگانگی ام اقرار کند ولی شهادت ندهد که محمد، بنده و فرستادۀ من است یا این را نیز معترف باشد، لیکن شهادت ندهد که امامان از نسلِ او حجت های من هستند، نعمتم را انکار کرده و عظمتم را ناچیز انگاشته و به آیاتم کفر ورزیده است.(1)
* در روایت فضل بن شاذان، از امام رضا علیه السلام تأکید شده است که اذان، دعوت به ایمان است؛ چرا که امام علیه السلام می فرماید:
ویکون المؤذِّن بذلک داعیاً إلی عبادة الخالق، مُرَغِّباً فیها، مُقِرّاً بالتّوحید، مُجاهراً بالإیمان، مُعْلِناً بالإسلام...؛ (2)
مؤذِّن با اذان، به عبادتِ خالق فرامی خواند، رغبت در آن را برمی انگیزد، به توحید اقرار می کند، ایمان را آشکار می سازد، اسلام را اعلام می دارد...
از جمله احتمالات، در این روایت، این است که امام علیه السلام با واژۀ
ص:48
«ایمان» می خواهد به «ولایت» اشاره کند؛ چرا که ایمان، اَخَصّ از اسلام می باشد.
در ادامۀ این حدیث، امام علیه السلام می فرماید: «زیرا رکنِ اولِ ایمان، توحید و اقرار به یگانگی خداست و رکن دوم ایمان، اقرار به رسالت رسول می باشد».
در این کلام امام علیه السلام اشاره ای به وجودِ حقیقت سومی هست که با آن، ایمان کامل می شود و آن، همان ولایت است.
شیخ محمدتقی مجلسی 5 این احتمال را می دهد؛ زیرا می گوید:
امکان دارد واژۀ «ایمان» به شهادت بر ولایت رهنمون باشد که از شهادت به رسالت به دست می آید.
«مُؤْذِناً لِ_مَنْ یَنْساها» (اعلانی است برای کسانی که آن را از یاد برده اند) ضمیر در «یَنساها» به آنچه در قبل ذکر شده برمی گردد؛ یعنی به توحید و ایمان واسلام.(1)
باری، روح ایمان، ولایت امام علی علیه السلام است (هر چند خاستگاه اصلی و آغاز و اساسِ آن، اقرار به خدا و رسولِ او می باشد)؛ اگر ولایت نباشد، مسلمان در دین به نقطۀ کمال نمی رسد.
ص:49
این حقیقت را امام باقر علیه السلام در ضمن مثالی برای حُمران بن اَعْ_یَن روشن می سازد که مضمون آن چنین است: کسی که به مسجد الحرام داخل شود، وارد کعبه نشده است، اما کسی که به کعبه درآید به مسجد الحرام درمی آید؛ چرا که راه ورود به کعبه از مسجد الحرام می گذرد.
همین طور، کسی که اسلام آورد در ساحت ایمان درنمی آید، بلکه از کفر سوی ایمان رهسپار است.(1)
نیز از فُضیل بن یَسار روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: ایمان در اسلام مشارکت دارد واسلام، در ایمان شرکت ندارد.(2)
بنابراین، ندا به حیعلۀ سوم، ندای مؤمنانی است که به ولایت علی علیه السلام معتقدند و از همین رهگذر، می توان به رجحان شهادت سوم در اذان قائل شد؛ چرا که ایمان بر محوریت ولایت می چرخد به خلاف اسلام، که تنها بر مدار شهادتین دور می زند.
از این روست که شیخ محمد حسن نجفی در جواهر الکلام می نگارد:
... اگر اتفاق اصحاب [بر عدم جزئیت] نبود امکان
ص:50
ادعای جزئیت شهادت به ولایت در اذان وجود داشت، چون وزن هر یک از شهادتین، هم سنگ شهادت به ولایت می باشد.(1)
* امام صادق علیه السلام در حدیثی به بیان عروج پیامبر صلی الله علیه و آله به آسمان می پردازد و اذان و نماز در آنجا را _ به تفصیل _ باز می گوید، در این حدیث می خوانیم:
جبرئیل گفت: «الله أکبر، الله أکبر» سپس درهای آسمان گشوده شد و فرشتگان آمدند و گروه گروه بر پیامبر صلی الله علیه و آله سلام کردند و گفتند: ای محمد [حال] برادرت چگونه است؟ هنگامی که بر زمین فرود آمدی، او را سلام برسان!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: او را می شناسید؟!
گفتند: چگونه او را نشناسیم در حالی که نسبت به تو و او و شیعیانش _ تا روز قیامت _ از ما پیمان گرفته شد و ما در هر روز و شب، پنج بار [در هر وقت نماز] به جست و جوی صورتِ شیعیانِ اوییم و بر تو و او درود می فرستیم.
جبرئیل گفت: أشهد أنّ محمداً رسول الله، أشهد أنّ محمداً رسول الله.
ملائکه گرد آمدند و گفتند: مرحبا به... محمد بهترین پیامبران و
ص:51
علی، بهترین جانشینان.(1)
از این روایات (و نیز احادیث فراوان دیگر) استفاده می شود که بانگ توحید و رسالت، بی ذکر ولایت، تمام و کامل نیست و پیوند میان این سه شهادت، ریشه در عالَم میثاق دارد و رجحانِ شهادت به ولایت علی علیه السلام در اذان _ پس از شهادت به توحید و رسالت _ امری روشن و مُسلّم است، هر چند به لحاظ تعبُّدی بودن فصل ها و بندهای اذان، نمی توان آن را جزء اذان دانست.
از امام باقر علیه السلام دربارۀ این آیه که (فِطْرَتَ اللَّ_هِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها)(2) (فطرتی که خدا مردم را بر آن فطرت سرشت) روایت شده که فرمود:
هو، لا إلهَ إلّا الله، محمدٌ رسولُ الله، علیٌّ امیرالمؤمنین؛ إلی هاهنا التّوحید؛ (3)
این ف_طرتِ الهی، ای__ن است: خ__دای_ی جز الله وجود ندارد،
ص:52
محمد رس__ول خ__داست، علی أم__یرالمؤمنین است؛ توحید تا به اینجاست.
این حدیث، دامنۀ توحید حقیقی و درست را تا باور قلبی و اقرار زبانی به ولایت می داند و بدان معناست که شهادت بر ولایت، کلید رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله است و دروازۀ شناخت توحید صحیح می باشد.
از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که آن گاه که آدم بین روح و جسد بود، علی «امیرالمؤمنین» نامیده شد، خدای متعال می فرماید: (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ) ؛ (1) آن گاه که پروردگارت از پشت بنی آدم، ذُریّه شان را [که به صورت موجوداتِ ذَرّی بودند] برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت [و میثاق ستاند و گفت] آیا من پروردگارتان نیستم؟!
فرشتگان گفتند: چرا.
خدا فرمود: من پروردگارتانم، محمد پیامبرتان، علی امیرتان.(2)
این روایت، بیان می دارد که شهادت بر ولایت، جزو فطرت پاک آدمی است و با هستی او پیوند دارد و ریشۀ این جداناپذیری به
ص:53
عالَم میثاق می رسد و این پیمان را خدا از کنه وجودی آدمیان ستاند و خواست در کنار توحید و رسالت، به آن وفادار و پایدار بمانند.
باری، شهادت به ولایت، از والاترین شعائر ایمانی است؛ چرا که خدا به منادی فرمان داد که به شهادت سوم، بانگ زند و به شهادت بر توحید و رسالت، بسنده نکرد تا اینکه شهادت به ولایت را بر آن افزود و شهادت های سه گانه را پدید آورد.
ندا به شهادت سوم در آن عالم _ قبل از عالم تکلیف _ به اهمیت و محبوبیت این موضوع نزد خدای سبحان اشاره دارد، به گونه ای که خدا می خواست این شهادت، شعار و اعلامی برای او در عالم دنیا باشد.
پس از ثبوت وجود ملاک ندا و اعلان به شهادت سوم در آن عالم و جواز ترغیب و دعوت به آن از سوی امام کاظم علیه السلام (1) در
ص:54
عالم دنیا و ورود اخبار شاذ از سوی ائمه علیهم السلام دربارۀ شهادت بر ولایت، و ناآگاهی به انگیزۀ ترک این شهادت _ که بسا از باب تقیه اصحاب آن را نیاورده اند _ اصالة الجواز بر جواز آوردن شهادت سوم در اذان جاری است، به ویژه اگر آن را به عنوان شعارِ مذهب بانگ زنیم، نه به عنوان ماهیت و جزء اذان.
ص:55
ص:56
دیدگاه معصوم علیه السلام از قول و فعل و تقریر او به دست می آید؛ قول معصوم علیه السلام همان حدیث اوست که به کار استنباط احکام می آید، و فعل معصوم علیه السلام (که دلالت صامتی دارد) نشانۀ مباح بودنِ آن کار است و ترکِ وی، حکایتگر آن است که آن فعل، واجب نمی باشد.
سکوت معصوم علیه السلام در برابر فعلی که دیگران انجام می دهند، به معنای امضای کار آنهاست؛ چراکه معصوم علیه السلام دربرابرآنچه برخلافِ شریعت است، ساکت نمی ماند و از آنجاکه امانت دار تعالیم نبوت است و پاسدار و امین دین به شمار می رود، نمی تواند از رفتار و عملکردی که خواست خدای بزرگ را نادیده انگارد، چشم پوشد و در برابر آن، بی تفاوت بماند.
امام علیه السلام حجتِ خدا در روی زمین است و عملکرد او به احکام دین اعتبار می بخشد. در زمان غیبت، امام علیه السلام می تواند احکام دین را به وسیلۀ نایبان خویش (یعنی فقها که امنای دین بر حلال و حرام الهی اند) و بندگان صالح و دیگر طُرُق صحیح، به مردم برساند و این گونه کسان، همواره در گیتی هستند تا نارواها و پلشتی ها را از چهرۀ دین بزدایند و اجازه ندهند تحریف ها و زیاده و کم ها در دین راه یابد و آن را از معارفِ ناب تهی سازد و مردم را به بیراهه کشاند.
از امام علیه السلام روایت شده که فرمود:
ص:57
إنّ فینا أهلَ البیت فی کلِّ خَلَفٍ عُدولاً یَنْفون عنه تحریفَ الغالین، وانتحالَ ال_مُبطلین، وتأویلَ ال_جاهلین؛ (1)
در ما خاندان، در هر نسلی، عادلانی هستند که از دین، تحریف های اهل غلو را می سترد، و نسبت های اهل باطل را نفی می کند و تأویلِ جاهلان را هیچ و پوچ می سازد.
می دانیم که علمای امامیه، همه اجماع دارند بر اینکه بانگ شهادت سوم، از بابِ مطلقِ قصدِ قربت و به عنوانِ ذکری محبوب(2) (و نه جزء اذان) در اذان جایز است. شیعیان در طول قرن ها به آن بانگ زده اند و این کار تا عصر ائمه علیهم السلام (و حتی پیامبر صلی الله علیه و آله ) ادامه داشته است؛ چرا که فقرۀ «حَیَّ عَلَی خیر العمل» را با تفسیر آن بیان می داشتند و این ندا را که محمد و علی علیهماالسلام بهترین آدمیان اند، پس از این جمله، آهسته یا بلند، بر زبان می آوردند.
هیچ مدرک و شاهدی را نمی توان یافت که معصوم علیه السلام به نحوی از آن بازداشته باشد، و این _ خود _ به معنای جواز این کار، از سوی امام است؛ چرا که اگر بدعت و حرام می بود، امام علیه السلام از
ص:58
طریق وکلای صالح خود (فقهای پارسا) بر این کار هشدار می داد و از آن باز می داشت.
پس می توان از سکوت امام علیه السلام در برابر بانگ بر شهادت به ولایت، رضایت او را به دست آورد و این کار را در اذان، جایز شمرد.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
إنَّ اللّ_هَ لا یَدَعُ الأرضَ إلّا وفیها عال_مٌ یَعْلَمُ الزیادةَ والنُّقصانَ؛ فإذا زادَ ال_مؤمنون شیئاً رَدَّهم، وإذا نَقَصُوا أکمَلَهُ ل_هم، فقال: خُذُوه کاملاً!
ولولا ذلک، لَالْتَ_بَسَ عَلَی ال_مؤمنین أَمْرَهم، ولم یُفَرِّق بینَ الحقّ والباطل؛ (1)
همانا خدا زمین را رها نمی سازد مگر اینکه در آن عالمی هست که زیادت و نقصان را می داند؛ آن گاه که مؤمنان چیزی را (در دین) بیفزایند آنان را باز می گرداند، و هنگامی که امری را ناقص آورند برایشان کامل می سازد و می گوید: به طور کامل آن را به جا آورید!
اگر چنین نبود، امر مؤمنان بر آنها مشتبه می شد و حق و باطل از هم تمایز نمی یافت.
ص:59
ص:60
آیات بسیار، به ویژه آیۀ تبلیغ و آیۀ ولایت و احادیث فراوان و مجموعه ای از شواهد و قراین _ که یکدیگر را تأکید و تأیید می کنند _ برخی از علما را بر آن داشته است که شهادت به ولایت را در اذان «جزء مستحب» بشمارند و حتی بعضی تا حد «جزء واجب» پیش روند و فتوا دهند.
این سیره، نسل اندر نسل، ادامه داشته است.
* از فقهای قدیم و سترگ شیعه شیخ مفید (م413ه_) است. در زمانِ وی، در شام(1) و بغداد(2) و مصر(3) و یمامه(4) ، شهادت به ولایت در اذان می آمد، و شیخ مفید با سکوت خود، مُهر تأیید بر آن نهاد.
* گروهی از شیعیان از سید مرتضی (م436ه_) پرسیدند: آیا بعد از بانگِ «حَیَّ علی خیر العمل» در اذان، آوردنِ «محمدٌ و علیٌ خیر
ص:61
البشر» (محمد وعلی، بهترین آدمیان اند) واجب است؟ سید مرتضی جواب داد:
اگر شخص، این عبارت را به عنوان سخنی که جزو عباراتِ اذان نیست، بر زبان آورد، این کار جایز می باشد و شهادت بر آن، صحیح است و اگر هم نگوید، اشکالی ندارد.(1)
* شیخ طوسی (م460ه_) از اَخبار شاذ (و نادری) سخن می گوید که حاکی از بانگ شهادت به ولایت در اذان است، لیکن می گوید: این شهادت، از فضیلت اذان نیست و از فصولِ کامل آن به شمار نمی رود.(2)
* ابن برّاج (م481ه_) در کتاب المهذّب می نگارد:
کسی که اذان و اقامه می دهد، هنگام ذکر «حَیّ علی خیر العمل» مستحب است پیش خود (آهسته) دو بار بگوید: «آل محمّد خیر البریّة»؛ آل محمد علیهم السلام ، بهترین خلق اند.(3)
وی، نخستین کسی است که از جواز شهادت به ولایت در اذان، به استحبابِ آن، روی می آورد و آن را به عدد (دو بار) مُقیّد
ص:62
می سازد که به احتمال زیاد، برگرفته از اخباری می باشد که وی آن ها را دیده است.
این سیره، در هاله ای از سکوت و تقیه، تأکید بر عدم جزئیتِ شهادت بر ولایت در اذان، قصد تبرُّک و تیمُّن و... در میان فقهای متأخر و پسین، همچنان ادامه می یابد تا اینکه علامه مجلسی (م1111ه_) بیان می دارد:
از آنجا که شیخ طوسی و علامه و شهید (و دیگران) به اخباری شهادت داده اند که در زمینۀ شهادت به ولایت در اذان هست، بعید نیست که این شهادت، از اجزای مستحب اذان باشد.(1)
علامه مجلسی 5 در ادامه بیان می دارد که بر اساس روایات، شهادت به ولایت، در همه جا، امری مطلوب است و اذان یکی از آنجاهاست. از سویی ذکر گفتن و دعا کردن، در اثنای اذان و اقامه، به نظر علمای شیعه، اشکالی ندارد، چه رسد به این شهادت، که از والاترین ذکرها و دعاهاست.
این رویکرد، در میان بیشتر فقهای پس از مجلسی جری_ان دارد، تا آن_که شیخ محسن اَع_سم (م 1238 ه_) احت_مال می دهد ک_ه شهادت ولایت _ در اص_ل _ مشروع باشد و به جهت ت_قیه، از اذان
ص:63
افتاده است.(1)
اظهار نظر بسیاری از فقها _ در قرن های پیاپی و تا زمان حاضر _ این است که شهادت به ولایت، جزء اذان نمی باشد، لیکن در اینکه ذکری محبوب است و عموم روایات به آن گویاست و با آن، شهادت به توحید و رسالت، کامل می شود و می توان آن را به نیتِ مطلق قصد قربت و امید مطلوبیت (و به صیغه های مختلف) آورد، هیچ کس خدشه نکرده است.(2)
جانِ کلام را در این زمینه، سید بحرالعلوم (م1212ه_) بیان می دارد که در توصیف اذان می سراید:
وَاَکمِلِ الشّهادتَی_ْن ب__الَّ__ت__ی
قد اُکمِلَ الدّینُ ب__ها فی ال_مِلَّة
وإنّ_ها مثلُ الصَّ__لاة خارِجَ__ة
عنِ الخصوص بالعمومِ والِ_جَة (3)
ص:64
_ و شهادت به توحید و رسالت را، به شهادتی کامل کن که دین در ملتِ اسلام به آن، کامل شد.
_ شهادت به ولایت، مثل صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله است که از خصوصِ عباراتِ اذان بیرون می باشد و در عموم ادله، داخل است.
بسا بسیاری از احتیاط ها و درنگ ها دربارۀ شهادت سوم، به فتوایی برگردد که شیخ صدوق ابراز می دارد و می گوید:
مُفوِّضه (که لعنت خدا بر آنان باد) اخباری را وضع کردند و در آن جملۀ «محمّد و آل محمّد خیر البریّة» (محمد و آل محمد، بهترین خلق اند) را افزودند.
در بعضی از روایاتشان بعد از شهادت به رسالت، دو بار، عبارت «أشهد أنّ علیّاً ولی الله» (گواهی می دهم که علی ولی خداست) آمده است.
بعضی شان _ به جای این جمله _ روایت کرده اند که باید دو بار گفت: «أشهد أنَّ علیّاً أمیرالمؤمنین حقّاً»؛ گواهی می هم که علی، امیرالمؤمنین راستین است.
شکی در این نیست که علی علیه السلام ولی خداست و امیرالمؤمنین _ به حق _ می باشد و محمد و آلِ آن حضرت، بهترین انسان هایند، لیکن این جمله ها، در
ص:65
اصلِ اذان نیست.(1)
سخن در روایتی که شیخ صدوق دربارۀ فصل های اذان می آورد و اظهار نظری که دربارۀ شهادت سوم بیان می دارد، فراوان است، از جمله:
1. ممکن است مقصود صدوق، از مفوّضه (اهل غلو) و کسانی باشد که به جزئیت شهادت سوم قائل اند و اخباری را در این راستا وضع کردند؛ چرا که بعید به نظر می رسد مراد صدوق، کسانی باشد که به محبوبیت ذاتی شهادت سوم قائل اند و آن را جزء واجب اذان نمی شمارند و شکل های مختلفی از آن را ذکر می کنند.
نیز امکان دارد اینان، شهادت به ولایت را بر اساس روایات برساختۀ مفوِّضه نیاورند، بلکه عموماتی را در رجحانِ این شهادت _ در هر جا _ یافته اند و به همین دلیل آن را در اذان بانگ می زنند.
2. احتمال می رود این سخن صدوق، تقیه ای باشد؛ زیرا صدوق تقیه را تا روز قیامت واجب می داند. شاهد آنکه صدوق می گوید: در اذان صبح می توان در پی «حَیَّ علی خیر العمل» از روی تقیه، دو بار «الصّلاه خیرٌ من النَّوم» (نماز از خواب بهتر است) را بر زبان آورد!
ص:66
بسا سخت گیری صدوق در اینجا، برای مصون ماندن شیعیان از آسیب ها باشد و این اظهارِ نفرت او، صُوری و مصلحتی است؛ چرا که شهادت بر ولایت _ در اذان _ واجب نیست تا بر آن اصرار ورزد (احکام واجب را می توان تقیه ای ترک کرد، چه رسد به آنها که جایزند).
3. صدوق، در این اجتهاد، ممکن است تحتِ تأثیر عقاید مشایخ خود باشد؛ کسانی که نسبت به راویان سخت گیر بودند و به سرعت افراد را متهم می ساختند و به بهانۀ خدشه های اندکی در سند، بعضی اخبار را جعلی می دانستند.
صدوق به پیروی استادش _ ابن ولید _ دو کتاب زید زَرّاد و نَرْسی را ساختگی دانست و مدعی شد که آن را ابو جعفر همدانی سَمَّان وضع نمود، در حالی که اصحاب بر خطای این حکم، اتفاق نظر دارند. (1)
ص:67
4. صدوق را می توان از عالمانی دانست که به رجحان بانگ شهادت سوم در اذان (از باب مطلق ذکر، تفسیر «خیر العمل» و...) اعتقاد داشت؛ زیرا این کار، بر اساسِ معیارهای فقهی و حدیثی، اشکالی ندارد و عموماتِ فراوانی که صدوق _ خود _ در کتاب هایش آن ها را می آورد، به آن گویاست. (1)
5. میان اذان به شهادت سوم و اعتقاد به تفویض (یا غلو دربارۀ امام علی علیه السلام ) ملازمه ای وجود ندارد؛ زیرا مضمون شهادت بر ولایت، با اصول مذهب شیعه سازگار است. بسا مفوِّضه با استناد به دلیل شرعی معتبر (نه اخبار ساختگی) به این شهادت بانگ می زدند. از این روست که شیخ طوسی، مستند این شهادت را اخبار شاذ می داند (نه «جعلی»). خبر صحیح نیز می تواند به «شاذ» توصیف شود.
6. معنا ندارد این شهادت، برساخته «مُفَوِّضه» (اهل غُلُو) باشد؛ چرا که آنان صفاتِ آفریدگار و فرابشری (خلق و رزق) را به امام علی علیه السلام نسبت می دادند و آن حضرت را خدا می انگاشتند که می میراند و زنده می کند.
ص:68
در حالی که مؤذِّن با این شهادت، از این ادعا برائت می جوید و فریاد می زند: علی علیه السلام ولی و حجتِ خداست، او امیرمؤمنان و خلیفۀ راستین پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد و از بندگانِ صالح و برگزیدۀ پروردگار متعال است.
ص:69
ص:70
(شِعار) و (شَعیره) و (شعائر) در لغت به معنای (علامت) است، هر آنچه انسان را به خانه یا مسجد، یا جاده رهنمون باشد و هر آنچه شاخص طاعت الهی است.
بعضی از این شعائر در قرآن منصوص اند مثل «بُدن»(1) حیوان نشان دار شده برای قربانی و «صفا و مروه»(2) و «مَشْعر»(3) و بعضی دیگر همچون قواعد کلی در قرآن و احادیث موجود می باشد مانند: حُبّ و بُغض (دوستی و دشمنی) برای خدا.
یکی از این موارد، شهادت بر ولایت علی علیه السلام است؛ مصداقی برای این سخن امام صادق علیه السلام که فرمود: «رَحِمَ اللهُ مَن أَحْیَی أَمْرَنا»؛(4) خدا رحمت کند کسی را که امر ولایت و امامت ما را زنده سازد.
ص:71
بنابراین شعار _ از نظر لغوی _ نشانۀ شاخص هر دین یا طائفه ای یا اعتقادی است، بلکه هر حزب و گروه اجتماعی یا بومی، علامت شاخص خود را داراست.
از این روست که می بینیم هر دولت و مؤسسۀ فرهنگی یا اجتماعی یا هر انجمن خیریه ای یا میهنی شعار ویژه ای دارد که دربردارندۀ هویت آن است و از دیگر مراکز متمایزش می سازد. گاه این امر در داخل یک دین یا حزب یا مؤسسه، شایان توجه قرار می گیرد.
تشیع همان اسلام ناب راست و درست است. شعار ما همان شعار اسلام می باشد، لیکن کسانی از سر کینه توزی با علی علیه السلام _ که خدا او را شاخص اسلام قرار داد _ در صدد تحریف اسلام برآمدند. خواستِ ما _ بلکه دعوتِ پروردگار جهانیان _ وامان می دارد که خویشتن را از کسانی که (با این ادعا که خلیفۀ پیامبرند و امنای شریعت و امت) این دین را تحریف کردند، جدا سازیم.
آنان شعار ختم قرآن را «صدق الله العظیم» (نه چیز دیگر) قرار می دهند و خود را به فراموشی می زنند که خدا خود فرمود: (لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ) ؛(1) آنچه در آسمان ها و
ص:72
زمین است از خداست و او بلند مرتبه و بزرگ است.
(وَلاَ یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ) (1) ؛ حفظ آسمان ها و زمین، خدا را خسته نمی سازد، و او والا و با عظمت است.
همۀ این ها از سر دشمنی با علی علیه السلام است یا بر این باورند که شیعه به الوهیت امام علی علیه السلام معتقد است، در حالی که جملۀ (الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ)(2) در قرآن آمده است و معنای آن، توسعه دارد، اما دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام ، تنها برای کینه توزی با علی علیه السلام آن را بر زبان نمی آورند.
در بحث شعائر، از شعائر اسلام و از شعائر ایمان سخن به میان می آید؛ نماز، روزه، زکات، حج و... از شعائر اسلام اند، و «بسم الله» را آشکار گفتن، جشن عید غدیر، عزاداری در روز عاشورا، مَسح پاها و... از شعائر ایمان اند؛ زیرا شاخص هایی به شمار می روند که مؤمن (شیعه) را از دیگران متمایز می سازد.
بی گمان، شهادت به ولایت، نشانۀ خط مشی درست و صراطِ مستقیم الهی است و از شعائر مذهب شیعه و آیینِ حنیف اسلام به شمار می رود؛ زیرا:
ص:73
* امام باقر علیه السلام در پاسخ این پرسش که چرا علی علیه السلام امیرالمؤمنین نامیده شد، می فرماید: خدا او را «امیرالمؤمنین» نامید.(1)
* امام باقر علیه السلام دربارۀ این آیه که (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین)(2) (روح الأمین آن را بر قلبت نازل کرد) می فرماید: آنچه را جبرئیل بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آورد، ولایت بود.(3)
* دربارۀ این آیه که (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً) (4) (بر آیین یکتاپرستی پای دار بمان) امام باقر علیه السلام می فرماید: مقصود از «دین حنیف» ولایت است.(5)
* در تفسیر آیۀ (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّ_هِ) (6) (به ریسمان الهی چنگ آویزید) آمده است که مراد از «ریسمان خدا» توحید و ولایت است،(7) و در روایت دیگر می خوانیم که «آل محمد» رشتۀ استوار الهی است که به تمسک بدان فراخوانده شده ایم.(8)
ص:74
* از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: اسلام بر پنج پایه بنا نهاده شد، که «ولایت» از همۀ آنها برتر است؛ چرا که کلید آنهاست.(1)
* امام صادق علیه السلام در تبیین آیۀ (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّب )(2) (کلمه پاکیزه، سوی خدا بالا می رود) می فرماید: مقصود از «کلمۀ طیّب»، قول مؤمن است؛ اینکه: خدایی جز الله نیست، محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خداست و علی علیه السلام ولی خدا و خلیفۀ رسول خداست.(3)
* در قرآن می خوانیم (فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّ_هُ أَنْ تُرْفَعَ) (4) (در خانه هایی که خدا اجازه داد رفعت یابد) امام باقر علیه السلام می فرماید: این خانه ها، همان خانه های انبیاست و بیت علی علیهم السلام از آن هاست.(5)
* در تفسیر آیۀ (فَآمِنُوا بِاللَّ_هِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا) (6) (به خدا و رسولش و نوری را که نازل کردیم، ایمان آورید) روایت شده که مقصود از این «نور» امام است.(7)
ص:75
* حَسْکانی، حاکم نیشابوری (و بعضی دیگر از عالمان اهل سنت) دربارۀ این آیه که: (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا)(1) (از پیامبرانِ ما که پیش از تو فرستادیم، بپرس) از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود: از فرشتۀ وحی پرسیدم: آنان بر چه چیز مبعوث شدند؟ گفت: بر [اعلانِ] ولایت تو و ولایتِ علی بن ابی طالب، برانگیخته شدند.(2)
آیۀ تبلیغ و آیۀ ولایت، احادیثی که قبلاً بیان شد و روایات بسیار دیگر، به روشنی شعاریتِ شهادت به ولایت را به اثبات می رساند.
با رویکرد به این آموزه های ناب قرآنی و حدیثی است که می توان فتوای آیت الله سید محسن حکیم ; را بجا و خردمندانه دانست که می گوید:
این شهادت در حال حاضر، از شعائر ایمان به شمار می رود و رمز تشیُّع می باشد. از این جهت، اعلان آن در اذان، رجحان دارد، بلکه گاه واجب است.(3)
نیز آیت الله خویی 5 بیان می دارد:
ص:76
در این زمان ها، این شهادت، از آشکارترین شعارها و بارزترین رموز تشیُّع و شعار فرقۀ ناجیه گردیده است.
بنابراین، شهادت به ولایت، از نظر شرعی امری مطلوب است و قطعاً در اذان و غیر آن، رجحان دارد.(1)
باری، شهادت بر ولایت _ در اذان _ امروزه، شعار مذهبِ شیعه است و هرگاه امری محبوب و خداپسند شعار گشت، حذفِ آن حرمت می یابد؛ چنان که بنای مسجد مستحب است اما ویران ساختنِ آن، حرام می باشد و یا بنای گنبد و گلدسته برای مساجد یا آرامگاه های ائمه اطهار علیهم السلام ، امری مباح به شمار می رود، لیکن تخریب آنها (آنجا که مصداق خراب سازی مسجد باشد) حرام است. خدای متعال می فرماید: (وَمَنْ أَظْلَمُ مِ_مَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّ_هِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فی خَرابِها) (2)؛ و چه کس ستم کارتر از کسی که از ذکر خدا در مساجد بازداشت و در ویران سازی آنها کوشید!
ص:77
ص:78
ادلۀ جواز بانگ شهادت سوم در اذان (بی اعتقاد به جزئیت آن) فراوان است. از بارزترین آنها دلیل کنایی و دلیل اقترانِ نام پیامبر صلی الله علیه و آله با نام علی علیه السلام می باشد (که در آغاز گذشت).
اگر کسی هیچ یک از این ادله را بر نتابد، می توان چند راهکار فقهی را آوَرْد که فتوا به جواز یا استحباب شهادت سوم را در اذان، گویاست:
اگر انسان در جایز بودن و عدم جواز حکمی شک کند، مقتضای «اصالت جواز» _ در جایی که دلیلی بر حرمت نباشد _ جوازِ آن کار است.
روشن است که شهادت به ولایت از اجزای اذان نیست تا نیازمند نصّ شارع باشد،(1) بلکه به عنوان شعار حق و نشانۀ ایمان کامل و ترجمۀ نبوت و توحید، مطرح است. هیچ دلیل شرعی که ما را از آوردن شهادت سوم _ به نحو شعاری _ منع کند، وجود ندارد.
پس بانگِ آن در اذان جایز است و از آنجا که شهادت بر ولایت
ص:79
(به خودی خود) مستحب و مطلوب است،(1) می توان به استحباب شعاری شهادت سوم در اذان فتوا داد؛ چرا که این ذکر شعاری، صورت اذان را به هم نمی زند.
با توجه به احادیث فراوان، می توان بیان داشت شهادت به ولایت، از شهادت بر توحید و رسالت، انفکاک نمی پذیرد و مصداقی برای ایمان به رسالت، بی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام شکل نمی گیرد و این، بدان معناست که در شهادت به ولایت، ملاک مهمی نهفته است و در عالَم تکلیف، ملحوظ می باشد و گرنه معصوم علیه السلام در مناسبت های گوناگون آن را بر زبان نمی آورد.
چنین ملاکی، برای جواز ذکر شعاری شهادت سوم در اذان، کفایت می کند.
تلازم میان شهادت های سه گانه، در قرآن و سنت، جای سخن نیست. در اذان نیز، می توان ارتباط وثیق این منظومۀ معرفتی الهی را جاری دانست؛ چرا که اذان، تنها برای اعلام وقت نماز نمی باشد، بلکه کلیات اسلام و اصول عقاید حق (توحید، نبوت و امامت) را بیان می دارد.
ص:80
در میان فصول اذان، تصویری را می نگریم که بلاغی و دل پسندند.
مؤذن، دو بار شهادت بر وحدانیتِ خدا را بر زبان می آورد. در مقابل این شهادت، دو بار، فراخوان سوی نماز را بانگ می زند و اعلام می دارد که شهادت به توحید کفایت نمی کند مگر از راه عبادت و طاعت خدا.
پس از اقرار به توحید، دو بار شهادت بر رسالت را بانگ می زند. در برابر این شهادت، دو بار حیعلۀ دوم قرار دارد که مسلمانان را به لزوم پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله فرامی خواند؛ چرا که «فلاح» اسم جنس است و شامل نماز، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، زکات و... می شود.
بر اساسِ تعالیم قرآنی، کسی اهل فلاح (رستگاری) است که به توحید تن دهد، زکات بپردازد، در نماز خشوع ورزد، به اوامر پیامبر صلی الله علیه و آله گردن نهد، دستوراتِ شریعت را با جان و دل بپذیرد و در حلال و حرام ها و احکام دین، پیامبر صلی الله علیه و آله را بپیرود.(1)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
چون پیامبر صلی الله علیه و آله به آسمان بالا برده شد و وقتِ نماز فرا رسید،
ص:81
جبرئیل اذان داد...
هنگامی که جبرئیل گفت: «حَیَّ علی الفلاح» (بشتابید سوی رستگاری) ملائکه گفتند:
قَدْ أَفْلَحَ مَنِ اتَّبَعَهُ؛
هر که پیامبر را پیروید، رستگار شد.
بنابراین، حیعلۀ اول، به طاعت خدا اشاره دارد و حیعلۀ دوم لزوم پیروی از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را یادآور می شود، پس معنای حیعلۀ سوم چیست؟
از امام باقر(1) و صادق(2) و کاظم(3) علیهم السلام روایت شده که معنای حیعلۀ سوم، فراخوان به ولایت است. از این رو، ارتباط استواری میان قول به امامتِ علی علیه السلام و قائل شدن به شرعیت حیعلۀ سوم وجود دارد؛ چنان که ترکِ امامت امیرالمؤمنین علیه السلام با حذف حیعلۀ سوم، ملازمه دارد.
بدین ترتیب، ارتباط معقول ، آهنگین و معناداری میان سه شهادت و سه حیعله، برقرار می شود و ترک شهادت بر ولایت، یک
ص:82
نوع خلأ را در این میان، می نمایاند و کاستی و حذفی را گویاست.
اینکه امام علیه السلام می فرماید: «به هیچ چیز همچون ولایت ندا نشد»(1) افزون بر اعتقاد قلبی، شرعیتِ این شعار را گویاست.
پس از دستیابی به این ملاک (با توجه به عدم وجود امر بازدارنده ای) می توان فتوا داد که بانگ شهادت سوم در اذان (به قصد شعاریت و به عنوان رجاء مطلوبیت) تهی از اشکال است.
بی اعلانِ ولایتِ علی علیه السلام تبلیغ رسالت ناتمام می ماند و دین کمال نمی یابد و نام پیامبر صلی الله علیه و آله تا بی کرانه ها اوج نمی گیرد. پیام وحی را از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله ، جز او نباید ادا می کرد. او همان نوری است که با پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و باید او را پیروید. اسم او بر ساقِ عرش حک شد. خدای جهانیان فرشتگان را بر ولایت او گواه گرفت و...
این ها و صدها آموزۀ دینی دیگر، حکایت از آن دارد که شهادت به ولایت، دارای مصلحت قطعی است و نزد شارع محبوب می باشد و از این رو، در بانگ این شعار، بر فراز مناره ها، نباید تردیدی داشت، بلکه سزامند است این رمز ایمان، با شکوه تمام و آوایی رسا
ص:83
به عنوان رجاء مطلوبیت، سینۀ آسمان را بشکافد و در همه جا طنین افکند.
دشمنان، ما را متهم می سازند که علی علیه السلام را خدا می انگاریم و برای او صفاتِ آفریدگار را قائلیم (که خلق می کند و روزی می دهد و می میراند و زنده می سازد) و یا بر این باوریم که جبرئیل خیانت ورزید و به جای آنکه وحی را به علی نازل کند، بر محمد صلی الله علیه و آله فرود آورد.
بر ماست که برای دفع این تهمت ها و دروغ ها (بعد از شهادت به توحید و رسالت) به «أشهد أنّ علیاً ولیُّ الله» بانگ زنیم و با این کار، هر روز و شب، به گوش همۀ بدخواهان برسانیم که ما علی علیه السلام را جز ولی و حجت خدا نمی دانیم.
کینه توزان و حسودان نتوانستند فضایل امام علی علیه السلام را برتابند و با همۀ توان کوشیدند، نام و مرام آن حضرت را از صفحۀ روزگار بزدایند، علی نام ها را سر می بریدند(1) و در منابر و خطبه هاشان بر آن حضرت لعن می فرستادند تا یادی از آن حضرت باقی نماند.
روزگار چنان سخت شد که حتی در احکام معمولی دین نیز
ص:84
کسی جرأت نداشت، نام علی علیه السلام را بر زبان آورد و برای این کار، از کُنْیَه مدد می گرفتند.
حسن بصری می گوید:
لو اَرَدْنا أن نَروی عن علی، لَقُلْنا: قال أبو زینب؛
اگر می خواستیم از علی روایت کنیم، می گفتیم: ابو زینب گفت.
ما در مقابل این رفتار ناانسانی و زشت، نام او را _ که در هیچ کجا از نام پیامبر صلی الله علیه و آله جدا نیست _ به عنوان یک شعار، در مهم ترین شاخصِ دین اسلام _ یعنی اذان _ در هر کوی و برزن فریاد برمی آوریم و با این کار، بینی دشمنان آن حضرت را به خاک می مالیم.
* * *
چکیدۀ سخن این است که اگر شهادت به ولایت (به طریق کنایه یا تصریح یا دیگر راه ها) در اذان جایی نداشت امام سجاد علیه السلام پس از ماجرای کربلا، در پاسخ ابراهیم بن طَلْحَه (که پرسید: چه کسی پیروز شد) نمی فرمود:
إذا أَرَدْتَ أن تَعْلَم مَن غَلَبَ ودَخَلَ وقتُ الصَّلاة، فأَذِّن ثُمَّ أَقِم؛ (1)
ص:85
اگر می خواهی بدانی چه کسی ظفرمند شد، هنگامی که وقت نماز درآمد، اذان و اقامه بگوی!
آنچه را امام هادی علیه السلام دربارۀ «نداء الصّوامع» (بانگ صومعه ها) که در شعر حِمّانی آمده است، برای متوکل عباسی بیان می دارد، نیز برگ دیگری از این دفتر است.(1)
در امالی طوسی می خوانیم:
روزی امام هادی علیه السلام بر متوکل عباسی درآمد، متوکل پرسید: ای ابوالحسن، شاعرترین مردم کیست؟ (پیش از آن، متوکل از علی بن جَهْم این سؤال را پرسید و او، از شعرای جاهلیت و اسلام، سخن به میان آورد) امام علیه السلام پاسخ داد: حِمّانی، آنجا که می گوید:
لَقَدْ فاخَرَتْنا مِنْ قریش عصاب_ةٌ
بمَطِّ خُ__دود وامتدادِ اَصاب__عِ
فَلَمّ_ا تَنازَعْنا القَضاءَ قَضَی لَن_ا
علیهم بما نَهْوی نداءَ الصَّوامِعِ
_ گروهی از قریش به گشاده رویی و گشاده دستی ، بر ما فخر فروختند!
_ چون بگو مگو کردیم [یا چون محکِ تجربه به میان آمد] ندای مأذنه ها _ به نفع ما و ضرر آنها _ آنچه را که خواستِ دلمان بود، حکم کرد.
متوکل پرسید: ای ابوالحسن، ندای صومعه ها چیست؟ [تا بر مقصود شاعر از ندای صوامع پی ببرد که آیا جملات تفسیری
ص:86
دربارۀ علی علیه السلام می باشد یا چیز دیگر است؛ زیرا معقول نیست که متوکل ندای صوامع را نشناسد و معنای آن را از امام بپرسد].
امام علیه السلام پاسخ داد: «أشهد أن لاإله إلاالله» و«أنّ محمّداً رسولُ الله».
آیا محمد، جد من است یا جد توست؟!
متوکل خندید وگفت: جد شماست، این را از شما دریغ نمی داریم.(1)
حِمّانی در ادامه، از این سخن پرده برمی دارد، می سراید:
ترانا سکوتاً والشه_یدُ بفض__لِن_ا
تراهُ جهیرَ الصَّوت فی کلّ جامع
ب__أَنَّ رسولَ الله أح_مدَ جَ__دُّن_ا
ونح__ن بنوه کالنُّجوم الطّوالعِ (2)
_ ما را ساکت و خاموش می بینی، در حالی که گواه فضل و برتری ما [بر آنان] صدایش در هر مسجد جامعی بلند است.
_ و فریاد برمی آورد که احمد، جد ماست و ما فرزندانِ اوییم که چون ستارگانِ درخشان، برآمده ایم.
بنابراین، عمل شیعه از روی هوای نفس و رأی [و برساخته] خودشان نیست، بلکه از روی شناخت و دستیابی به روایات امامان علیهم السلام می باشد، و اگر این سیرۀ متدینان شیعه پیرامونِ «حی
ص:87
علی خیر العمل» در همۀ زمان ها و مکان ها جمع گردد و اینکه مقصود از «خیر العمل» نزد آنان ولایت است، انسان به حقیقت دیگری پی می برد که تا پیش از آن، برایش آشکار نبود.
از چیزهای مأنوس در این زمینه، اذان شیعه به طبرستان در سال 250 هجری(1)، و حمص / مصر / بغداد در سال 290 هجری(2)، و اندلس پس از سال 300 هجری(3)، و مصر در سال 347 هجری(4)، و قاهره در سال های 356 _ 358 هجری(5)، و جامع ابی طولون / مصر در سال 359 هجری(6)، و دمشق در سال 360 هجری(7)، و «حلب» در سال 367 هجری است و .... ؛ زیرا آنان در اذانشان می گفتند: «حَیَّ عَلَی خیر العمل» «محمدٌ وعلیٌ خیرُ البشر» و نیز در «یمامه» در سال
ص:88
394 هجری که در اقامه می گفتند «محمدٌ وعلیٌ خیر البشر» و «حَیَّ علی خیر العمل».
افزون بر این، شیعه دوازده امامی (قطعیه) در بغداد ( 290 _ 356 هجری) (1) به «أشهد أنّ علیاً ولی الله» اذان می دادند، و در قرن هشتم در قَطیف(2) با صدای بلند آن را در مأذنه ها بانگ زدند.
متونِ دیگری نیز در این زمینه وجود دارد، و همۀ آن ها تفسیری را که شیعه در زمان قدرتشان آشکار ساختند تأکید می کنند، و اینکه آنچه را آن ها بر زبان آوردند برگرفته از سخنان پیامبر و امامان اهل بیت علیهم السلام است و همۀ این ها تفسیر و توضیح حیعلۀ سوم است که عُمَر و پیروانش آن را حذف کردند.
اینکه بعضی گفته اند شهادت سوم در دوران شاه اسماعیل صفوی (م 930 ه_) پدید آمد یا این شهادت، بدعتی نوپیداست، جسارت بر علم و تجاوز بر حقائق تاریخی است.
پ_ایان س_خن ما این ذکر و دع_است
ستایش پروردگار جهانیان را سزاست
ص:89
ص:90
1. ابن اَبی الحدید (م 656 ﮬ) شرح نهج البلاغة ، تحقیق : محمد ابوالفضل ابراهیم ، کتاب خانۀ آیة الله مرعشی نجفی (با اُفست از دار احیاء الکتب العربیه ، چاپ دوم ، بیروت ، 1378) .
2. ابن اَبی جراده ، عُمَر بن احمد (م 660 ﮬ) بُغْیَةُ الطلب فی تاریخ حَلَب ، تحقیق : سهیل زکار ، دار الفکر .
3. ابن حِبّان بُسْتی ، محمّد (م 354 ﮬ) صحیح ابن حِبّان ، تحقیق : شُعیب اَرنؤوط ، مؤسسه الرساله ، چاپ دوم ، بیروت ، 1414 ﮬ.
4. ابن حَجَر عَسقلانی (م 852 ﮬ) فتح الباری شرح صحیح البخاری ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ چهارم ، بیروت ، 1408 ﮬ .
5. ابن حجر هَیْتَمی ، احمد بن محمد (م 974 ﮬ) الصواعق المُحْرِقة ، تحقیق : عبد الرَّحمان بن عبد الله ترکی و کامل محمد خواط ، مؤسسه الرساله ، لبنان ، 1417 ﮬ.
6. ابن حَمّاد ، محمّد بن علی (م 628 ﮬ) اَخبار بنی عُبَید ، قاهره ، دار الصحوة ، 1401 ﮬ .
7. ابن خُزَیمة ، محمد بن اسحاق (م 311 ﮬ) صحیح ابن خُزَیمة ، تحقیق : محمد مصطفی اَعظمی ، المکتب الإسلامی ، بیروت ، 1390 ﮬ .
ص:91
1. ابن خَلِّکان ، احمد بن محمد (م 681 ﮬ) وَفَیات الأعیان وأَنباء أَبناء الزّمان ، تحقیق : احسان عبّاس ، دار الثقافة ، لبنان .
2. ابن شهرآشوب ، محمد بن علی (م 588 ﮬ) مناقب آل أبی طالب ، تصحیح و شرح : گروهی از اساتید نجف ، چاپ خانۀ حیدریه ، نجف ، 1375 ﮬ .
3. ابن عساکر ، علی بن حسین (م 571 ﮬ) تاریخ مدینة دمشق ، تحقیق : علی شیری ، دار الفکر ، چاپ اول ، بیروت ، 1415 ﮬ .
4. ابن قُتَیبه دِینَوَری ، عبدالله بن مسلم (م 276 ﮬ) الإمامة والسیاسة (معروف به «تاریخ الخلفاء») _ تحقیق : دکتر طه محمد زینبی _ مؤسسه حلبی وشرکاء ، قاهره (افستِ کتاب خانه امیر ، ایران ، 1413 ﮬ).
5. ابن کثیر ، اسماعیل (م 774 ﮬ) البِدایة والنَّهایة ، تحقیق : علی شیری ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ اول ، بیروت ، 1408 ﮬ .
6. ابو نُعَیم اصفهانی ، احمد بن عبدالله (م 430 ﮬ) حِلیة الأولیاء وطَبَقات الأصفیاء ، دار الکتاب العربی ، چاپ چهارم ، بیروت ، 1405 ﮬ .
7. احمد بن حَنْبَل (م 241 ﮬ) مسند احمد ، مؤسسه قرطبه ، مصر .
8. اَعْسَم ، محسن بن مرتضی (م 1238 ﮬ) کشف الظلام ، نجف اشرف (نسخۀ خطی) .
ص:92
1. بحر العلوم ، سید محمد مهدی (م 1212 ﮬ) الدُرَّة النجفیّة ، مقدمه : محمد هادی امینی ، مکتبة المفید ، نجف ، 1405 ﮬ .
2. بحرانی ، یوسف (م 1186 ﮬ) الحدائق الناضرة فی اَحکام العترة الطاهرة ، دفتر انتشارات اسلامی ، قم .
3. بَلاذُری ، احمد بن یحیی (م 279 ﮬ) فتوح البلدان ، تحقیق : رضوان محمد رضوان ، دار الکتب العلمیه ، بیروت ، 1403 ﮬ .
4. تِرمذی ، محمد بن عیسی (م 279 ﮬ) سُنَن الترمذی (= الجامع الصحیح) ، تحقیق : احمد محمد شاکر و دیگران ، دار احیاء التراث العربی ، بیروت ، 1357 ﮬ .
5. تَنوخی ، مُحَسِّن بن علی (م 384 ﮬ) نِشوار المحاضرة واَخبار المذاکرة ، 1391 ﮬ .
6. تهرانی ، آقا بزرگ (م 1389 ﮬ) الذریعة إلی تصانیف الشیعة ، بیروت ، دار الأضواء ، 1403 ﮬ .
7. حاکم نیشابوری ، محمد بن عبدالله (م 405 ﮬ) المستدرک علی الصحیحین ، تحقیق : مصطفی عبدالقادر ، دار الکتب العلمیه ، بیروت ، 1411 ﮬ .
8. حاکم نیشابوری ، محمد بن عبدالله (م 405 ﮬ) معرفة علوم الحدیث ، تحقیق : سید معظم حسین ، دار الکتب العلمیه ، چاپ دوم ، بیروت ، 1397 ﮬ .
ص:93
1. حَسْکانی، عبیدالله بن احمد (م قرن پنجم) شواهد التنزیل ، تحقیق : شیخ محمد باقر محمودی ، مجمع احیای فرهنگ اسلامی ، چاپ اول ، 1411 ﮬ .
2. حکیم ، سید محسن (م 1390 ﮬ) مستمسک العروة الوثقی ، کتاب خانۀ آیة المرعشی ، چاپ چهارم ، قم (با اُفست از مطبعة الآداب ، نجف ، 1391 ﮬ) .
3. حِلّی ، حسن بن یوسف بن مطهّر (م 726 ﮬ) نهایة الأحکام ، تحقیق : سید مهدی رجایی ، مؤسسۀ اسماعیلیان ، قم ، 1410 ﮬ.
4. حمانی ، علی بن علی (م 245 ﮬ) دیوان علی الحمانی ، تحقیق : محمد حسین اَعرجی ، دار صادر ، بیروت ، 1998 م .
5. حِمْیَری ، عبدالله بن جعفر قمی (از بزرگان قرن سوم هجری) قُرب الإسناد ، تحقیق و نشر : مؤسسۀ آل البیت ، قم ، 1413 ﮬ .
6. خوارزمی ، موفّق بن احمد (م 568 ﮬ) المناقب ، تحقیق : محمودی ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ دوم ، قم 1414 ﮬ .
7. دَیْلَمی ، شیرویه بن شهردار (م 509 ﮬ) الفردوس بمأثور الخطاب ، تحقیق : سعید بن بَسْیُونی زغلول ، دار الکتب العلمیه ، بیروت ، 1406 ﮬ .
8. ذَهَبی ، محمد بن احمد (م 748 ﮬ) العِبَر فی خبر مَن غَبَر ، کویت ، 1948 م .
ص:94
1. ذهبی ، محمد بن احمد (م 748 ﮬ) تاریخ الإسلام ، تحقیق : عمر عبدالسلام ، دار الکتاب العربی ، بیروت ، 1407 .
2. ذهبی ، محمد بن احمد (م 748 ﮬ) سِیَر أعلام النُبَلاء ، تحقیق : شعیب اَرنؤوط و محمد نُعَیم ، مؤسسه الرساله ، چاپ نهم ، بیروت ، 1413 ﮬ .
3. ذَهَبی ، محمد بن احمد (م 748 ﮬ) سیر أعلام النُبَلاء ، تحقیق : شعیب اَرنؤوط ، مؤسسه الرساله ، چاپ نهم ، بیروت ، 1413 ﮬ.
4. سبزواری ، محمد باقر (م 1090 ﮬ) ذَخیرة المعاد ، چاپ سنگی ، مؤسسۀ آل البیت ، قم .
5. سرخسی ، محمد بن احمد (م 483 ﮬ) المبسوط ، دار المعرفة ، بیروت .
6. سید مرتضی ، علی بن حسین موسوی (م 436 ﮬ) مجموعة رسائل المرتضی ، تحقیق : سید مهدی رجائی ، دار القرآن الکریم ، قم ، 1405 ﮬ .
7. سُیُوطی ، جلال الدین (م 911 ﮬ) الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور ، دار المعرفة ، چاپ اول ، بیروت ، 1365 ﮬ .
8. سُیُوطی ، عبدالرّحمان (م 911 ﮬ) الخصائص الکبری ، دار الکتب العلمیه ، بیروت ، 1405 ﮬ .
9. شافعی ، محمد بن ادریس (م 204 ﮬ) الرسالة ، مصر ، 1358 ﮬ.
ص:95
1. شافعی ، محمد بن ادریس (م 204 ﮬ) مسند الشافعی ، بیروت ، دار الکتب العلمیة .
2. شهرستانی ، سید علی (مؤلف) حَیَّ علی خیر العمل الشرعیّة والشعاریّة ، دار الغدیر ، قم ، 1426 ﮬ .
3. شهید ثانی ، علی بن احمد (م 965 ﮬ) رَوْضُ الجنان ، چاپ سنگی ، مؤسسۀ آل البیت ، قم .
4. صدوق ، محمد بن علی (م 381 ﮬ) اِکمال الدین واِتمام النعمة، دفتر انتشارات اسلامی ، قم ، 1405 .
5. صدوق ، محمد بن علی (م 381 ﮬ) اَمالی الصدوق ، تحقیق و نشر : مؤسسۀ بعثت ، قم ، 1417 ﮬ .
6. صدوق ، محمد بن علی (م 381 ﮬ) ثواب الأعمال ، تحقیق : سید محمد مهدی خرسان ، انتشارات سید رضی ، چاپ دوم ، قم ، 1368 ش .
7. صدوق ، محمد بن علی (م 381 ﮬ) علل الشرایع ، تحقیق : سید محمّد صادق بحر العلوم ، المکتبة الحیدریة ، نجف ، 1385 ﮬ .
8. صدوق ، محمد بن علی (م 381 ﮬ) عیون أخبار الرضا علیه السلام، تحقیق : حسن اعلمی ، مؤسسه اعلمی ، بیروت ، 1404 ﮬ .
9. صدوق ، محمد بن علی (م 381 ﮬ) معانی الأخبار ، تحقیق : علی اکبر غفاری ، دفتر انتشارات اسلامی ، قم ، 1379 ﮬ .
ص:96
1. صدوق ، محمد بن علی (م 381 ﮬ) مَن لا یحضره الفقیه ، تحقیق : علی اکبر غفاری ، چاپ دوم ، قم ، 1404 ﮬ .
2. طَبَرانی ، سلیمان بن احمد (م 360 ﮬ) المعجم الأوسط ، تحقیق : طارق بن عوض الله و عبدالمحسن بن ابراهیم ، دار الحرمین ، قاهره ، 1415 ﮬ .
3. طَبَرانی ، سلیمان بن احمد (م 360 ﮬ) المعجم الکبیر ، تحقیق : حمدی بن مجید سلفی ، مکتبة الزهراء ، چاپ دوم ، موصل ، 1404 ﮬ .
4. طَبْرِسی ، احمد بن علی (از بزرگان قرن ششم هجری) الاحتجاج ، تحقیق : محمد باقر خرسان ، مؤسسۀ اعلمی ، چاپ دوم ، لبنان 1403 ﮬ .
5. طَبَری ، محمد بن جَریر (م 310 ﮬ) جامع البیان ، دار الفکر ، بیروت ، 1405 ﮬ .
6. طوسی ، محمد بن حسن (م 460 ﮬ) المبسوط ، تحقیق : سید محمد تقی کشی ، کتاب خانۀ رضوی ، تهران ، 1387 .
7. طوسی ، محمد بن حسن (م 460 ﮬ) اَمالی الطوسی ، تحقیق و نشر : مؤسسۀ بعثت ، قم 1414 ﮬ .
8. عیّاشی ، محمد بن مسعود (م 320 ﮬ) تفسیر العیّاشی ، تحقیق : سید هاشم محلاتی ، مکتبة العلمیة الإسلامیة ، تهران .
9. فاضل بسطامی ، نوروز علی بن محمد باقر (م 1309 ق) فردوس
ص:97
التاریخ ، تصحیح و تحقیق : حمید سیدی و غلامرضا پرنده و ابراهیم عرب پور ، بنیاد پژوهش های اسلامی ، چاپ اول ، مشهد ، 1393 ش .
1. فیض کاشانی ، محمد محسن (م 1091 ﮬ) مفاتیح الشرائع ، تحقیق : سید مهدی رجایی ، مجمع الذخائر الإسلامیّة ، قم ، 1410 ﮬ .
2. قاض_ی نُعمان (م 363 ﮬ) دعائم الإسلام وذکر الحلال والحرام ، تحق_ی_ق : اَصف بن علی اصفر فیضی ، دار المعارف ، بیروت ، 1383 ﮬ .
3. قمی ، علی بن ابراهیم (از بزرگان قرن سوم و چهارم هجری) تفسیر القمّی ، تحقیق : سید طیّب موسوی جزائری ، دار الکتاب ، چاپ سوم ، قم ، 1404 ﮬ .
4. کاشف الغطاء ، جعفر (م 1228 ﮬ) کشف الغطاء ، چاپ سنگی ، انتشارات مهدوی ، اصفهان .
5. کُلَیْنی ، محمد بن اسحاق رازی (م 328 یا 329 ﮬ) الکافی ، تصحیح و تعلیق : علی اکبر غفاری ، دار الکتب الإسلامیه ، چاپ سوم ، تهران ، 1987 م .
6. مُتّقی هندی ، علی (م 975 ﮬ) کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ، تحقیق : شیخ بکری حیانی و شیخ صفوة السقا ، مؤسسة الرساله ، بیروت .
ص:98
1. مجلسی ، شیخ محمد باقر (م 1111 ﮬ) بحار الأنوار ، مؤسسه الوفاء ، چاپ سوم ، بیروت ، 1403 ﮬ.
2. مجلسی ، محمد تقی (م 1070 ﮬ) روضة المتقین ، تحقیق : سید حسین موسوی کرمانی و دیگران ، مؤسسۀ فرهنگی کوشان پور ، چاپ دوم ، قم ، 1406 ﮬ .
3. مفید ، محمد بن نعمان (م 413 ﮬ) الإختصاص ، تحقیق : علی اکبر غفاری و سید محمد زرندی ، دار المفید ، چاپ دوم ، بیروت ، 1414 ﮬ .
4. مَقْریزی ، احمد بن علی (م 845 ﮬ) المواعظ والإعتبار ، دار صادر ، بیروت .
5. مَقْریزی ، احمد بن علی (م 845 ﮬ) اِمتاع الأَسماع ، تحقیق : عبدالحمید فهلیسی ، دار الکتب العلمیه ، بیروت ، 1420 ﮬ .
6. نجاشی ، احمد بن علی (م 450 ﮬ) رجال النجاشی ، تحقیق : سید موسی شُبَیری زنجانی ، مؤسسۀ نشر اسلامی ، چاپ پنجم ، قم ، 1416 ﮬ .
7. نجفی ، محمد حسن (م 1266 ﮬ) جواهر الکلام ، تحقیق : عباس قوچانی و علی آخوندی ، دار الکتب الإسلامیة ، تهران ، 1392 ﮬ .
8. نجفی ، محمد حسن (م 1266 ﮬ) جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام ، تحقیق : شیخ عباس قوچانی ، دار الکتب الإسلامیه.
ص:99
1. نَووی ، محی الدین بن شرف (م 676 ﮬ) المجموع شرح المهذّب ، تحقیق : محمود مطرحی ، دار الفکر ، بیروت ، 1417 ﮬ.
2. نُوَیْری ، احمد بن عبدالوهّاب (م 733 ﮬ) نهایة الإرب فی فنون الأدب ، قاهره ، دار الکتب المصریّة ، 1369 ﮬ .
3. وحید بهبهانی ، محمد باقر (م 1205 ﮬ) مصابیح الظلام ، تحقیق و نشر : مؤسسۀ علامه مجدد وحید بهبهانی ، 1324 ﮬ .
4. هیثمی ، علی بن اَبی بکر (م 807 ﮬ) مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، بیروت ، دار الکتاب العربی ، 1402 ﮬ .
5. هَیْثمی ، نور الدین (م 807 ﮬ) مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، بیروت ، 1408 ﮬ .
6. یعقوبی ، احمد (م 284 ﮬ) تاریخ الیعقوبی ، مؤسسه نشر فرهنگ اهل البیت ، قم (اُفست از چاپ دار صادر) .
ص:100
1. پژوهشی دربارۀ اذان ؛ چاپ اول : بهار 1386 ش .
این کتاب ترجمۀ بخش اول مجموعۀ «الأذان بین الإصالة والتحریف» است که دربارۀ شرعی و شعاری بودن «حیَ علی خیر العمل» در اذان می باشد و در قطع وزیری ، در 472 صفحه سامان یافته است .
2. اَشهد أنّ علیّاً ولیُّ الله در اذان؛ چاپ اول: پاییز 1389 ش.
این کتاب ، ترجمۀ بخش سوم مجموعۀ «الأذان» می باشد و در قطع وزیری ، در 680 صفحه به چاپ رسیده است . این اثر در ارزیابی بخش پژوهش مرکز مدیریت حوزۀ علمیه خراسان ، جزو آثار برتر به شمار آمد و نیز از سوی بنیاد نهج البلاغه ، تقدیر شد .
3. نام خلفا بر فرزندان امامان علیهم السلام ؛ چاپ اول : بهار 1390 ش.
این کتاب ، در قطع وزیری ، دارای 656 صفحه است که در شمار آثار برتر از سوی مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ خراسان ، شایان تقدیر قرار گرفت .
4. بانگ خلافت در اَذان؛ چاپ اول: زمستان 1391 ش.
این کتاب ، در قطع رقعی ، در 224 صفحه سامان یافته است و در ارزیابی مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ خراسان ، جزو آثار برتر به شمار آمد .
ص:101
5 . وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله ؛ چاپ اول ، زمستان 1391 ش.
این کتاب ، در قطع وزیری ، در 640 صفحه تنظیم شده است .
شایان ذکر است که این اثر ، پیش از این ، با ترجمۀ آقای دکتر حسین صابری ، دو بار توسط انتشارات عروج اندیشه (ویراست اول و دوم) در مشهد چاپ گردید .
6. تربتِ خونین؛ چاپ اول: تابستان 1393 ش .
در این کتاب با تکیه بر روایات و حوادث تاریخی، چگونگی تأثیر امام حسین علیه السلام بر کائنات بیان شده است.
این کتاب ، در قطع رقعی ، دارای 164 صفحه است .
7. آستان ارادت؛ چاپ اول: تابستان 1393 ش .
این اثر به وارسی معارف ارزشمند اعتقادی و آرمان های والای نهفته در محتوای زیارت ها می پردازد و به آثاری رهنمون است که زیارت اولیاء الهی بر روح و روان انسان بر جای می گذارد و بر ادب و کمال او می افزاید.
این کتاب، در قطع وزیری، دارای 320 صفحه است.
افزون بر این، آثار زیر در آستانۀ چاپ قرار دارد :
• منع تدوین حدیث
این اثر، در سال 1390 ش، از سوی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام در 788 صفحه انتشار یافت و اکنون با ویرایش
ص:102
جدید، در دو جلد آمادۀ چاپ است.
• معمای یک ازدواج
ای__ن کتاب، پی_ش از این با عنوان «معمای ازدواج عُمَر با اُمّ کلثوم»، به وسیلۀ نشر یوسف فاطمه علیهاالسلام _ در مشهد _ به چاپ رسید و اکنون با ویرایش جدید و اضافات بسیار _ که به 510 صفحه می رسد و سه برابر کتاب پیشین است _ در آستانۀ چاپ قرار دارد.
• جمع آوری قرآن کریم
این کتاب ترجمۀ «جمع القرآن نقد الوثائق وعرض الحقائق» می باشد و ترجمۀ جلد اول آن تمام شده و قرار است به همراه جلد دوم آن انتشار یابد .
• شیوۀ استدراک و نقد در لغت عرب
این کتاب، ترجمۀ «المنهج الاستدراکی النقدی فی اللغة» است و اکنون آمادۀ چاپ می باشد .
از کتاب های استاد، آثار زیر نیز چاپ شده اند:
1 . با اندیشورانِ مسلمان
این کتاب ترجمۀ «توثیق فقه الإمامیة من الصحاح والسُنن» است که نشر یوسف فاطمه علیهاالسلام _ در مشهد _ در قطع رقعی، در 96 صفحه، در سال 1388 ش، به چاپ رساند.
ص:103
2 . تأملی در مفهوم یک لقب
این کتاب ترجمۀ کتاب نگارنده با عنوان «مَن الصدّیق ومن الصدّیقة» است و در قطع وزیری در 248 صفحه است. این کتاب در سال 1386 ش در مشهد از سوی نشر یوسف فاطمه علیهاالسلام ، انتشار یافت. همچنین انتشارات نور الکتاب در مشهد در حال چاپ این اثر با ویرایش جدید می باشد .
3 . آتشی در بیشۀ اندیشه ها
این کتاب ترجمۀ «محاضرة عن منع تدوین الحدیث» است و در 92 صفحه است، این اثر در سال 1380 ش، از سوی کتاب خانۀ تخصّصی امیرالمؤمنین علیه السلام انتشار یافت.
4. اختلاف در وضو چرا؟
این رساله ، ترجمه و خلاصۀ قسمت اول کتاب «وضوء النبی» _ روی__کرد تاریخی _ می باشد و توسط انت_شارات رستاخ_ی_ز (= انتشارات رستگار) در 118 صفحه به چاپ رسیده است.
5. جُستاری در تاریخ حدیث (دفتر نخست)
این اثر، ترجمۀ کتاب «تاریخ الحدیث النبوی» می باشد که در قطع وزیری، در 336 صفحه سامان یافته و در سال 1390 ش، از سوی نشر یوسف فاطمه علیهاالسلام ، در مشهد به چاپ رسیده است .
ص:104