نغمه عشق: شرحی بر قصیده معجزیه

مشخصات کتاب

سرشناسه : ناطق اصفهانی، محمدصادق، - ق 1235

عنوان قراردادی : [نغمه عشق]

عنوان و نام پدیدآور : نغمه عشق: شرحی بر قصیده معجزیه/ محمدصادق ناطق؛ تحقیق :سید جعفر موسوی

مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم،انتشارات زائر، 1381.

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : این قصیده بمناسبت تذهیب گنبد مطهر حضرت معصومه(ع) در سال 1218 هجری قمری سروده شده است

موضوع : شعر فارسی -- قرن ق 13

شناسه افزوده : حساس، رضا، خطاط

رده بندی کنگره : PIR7451/د901 1380

رده بندی دیویی : 1فا8/5ن 182د ب 1380

ص: 1

اشاره

کنگره بزرگداشت شخصیت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و مکانت فرهنگی قم

مجموعه آثار شماره 32

نغمه عشق

(شرحی بر قصیده معجزیه میرزا محمد صادق «ناطق» اصفهانی)

تحقیق: سید جعفر موسوی

صفحه آرا: محمدعلی محمدی

ناشر: زائر _ آستانه مقدّسه قم

لیتوگرافی:

چاپ:

نوبت چاپ: اول _ 1384

شمارگان:

بهاء:

شابک:

کلیه حقوق نشر برای آستانه مقدّسه قم محفوظ است.

مرکز پخش: قم، میدان شهداء (چهار راه بیمارستان)

تلفن: 7742519 ص.پ. 3597-37185

ص: 2

مقدمه کنگره

«حرم ما اهل بیت علیهم السلام، شهر قم است. آنجا بانویی از فرزندانم به نام فاطمه دفن می شود، بهشت بر هر که او را زیارت کند واجب می گردد».(1)

قم که به لقب «حرم اهل بیت علیهم السلام» مفتخر گردید، نه تنها به جهت وجود مردمی است که در آن به حسنِ عبادت و توحید عبادی و قیام و رکوع و سجود شناخته شده اند،(2) و در آرمان شهر اسلامی گرد حضرت مهدی علیه السلام اجتماع کرده و به یاری آن حضرت قیام خواهند نمود، و نه صرفا به جهت وجود بزرگ ترین حوزه علمی و حدیثی و معرفتی شیعه در آن، بلکه این شهر مفتخر است که چونان صدفی زمینی، گوهر آسمانی و ملکوتی فرزند باب الحوائج الی الله را در بر گرفته و مسجد اولیای الهی گردیده است. اگر در گذشته شهر قم محل محدّثان بزرگ و معبد و سجده گاه فاطمه معصومه علیها السلام بوده، امروزه نیز پرچم دار فرهنگ ناب فقه جعفری علیه السلام و معنویت و عرفان بوده و ضمن تربیت و پرورش یاران امام عصر

ص: 1


1- 1. سفینة البحار، ح 2، ص 446.
2- 2. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 206.

ارواحنا فداه، رائران حضرتش را با معارف بلند دینی میزبانی می کند. آری، «زیبد اگر خاک قم به عرش کند فخر»(1).

قم، شهری است که بر ولایت و مودت اهل بیت علیهم السلام پایه گذاری شده و به همین جهت، پایگاهی برای علویان و شیعیان و دژ تسخیرناپذیری علیه ستمگران بوده است و ائمه علیهم السلام با تعبیراتی خاص و بلند از این شهر یاد کرده اند.(2)

از هنگامی که شهر قم مسکن حضرت ستی، فاطمه معصومه علیها السلام گردید، بُعد فرهنگی و معنوی آن در کنار تحوّلات اجتماعی و سیاسی متحوّل و شکوفا شد، و از چنان موقعیتی برخوردار شد که جناب حسین بن روح رضوان الله علیه، از نوّاب اربعه، تأیید محتوای یک کتاب علمی و فقهی را مشروط به نظر مساعد علمای قم نمود.(3) وجود حوزه غنی و بزرگ شیعه، در این شهر و دفاع علمی از اسلام راستین به وسیله تألیف کتابها، اعزام مبلّغان و زادگاه انقلاب اسلامی بودن و... همه و همه به برکت وجود فرزند رسول خدا، کریمه اهل بیت علیهم السلام در این شهر است. از آنجا که سال 1384 ه . ش. با یک هزار و دویست و پنجاهمین سالگرد ولادت آن حضرت، و نیز با پایان تجدید طلاکاری گنبد مطهر _ که در زیبایی کم نظیر و بلکه بی نظیر است _ مقارن شده، به منظور معرفی بیشتر آن حضرت و تبیین جایگاه ویژه

ص: 2


1- 1. دیوان امام خمینی، ص 257.
2- 2 -بحار الانوار، ج 57، ص 217.
3- 3. کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 240.

شهر قم در ترویج فرهنگ تشیّع، به دستور تولیت عظمای آستانه مقدسه، حضرت آیة الله مسعودی دام عزه «کنگره بزرگداشت شخصیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و مکانت فرهنگی قم» شروع به فعالیت نمود. و در چهار موضوع ذیل:

الف. حضرت معصومه علیها السلام و آستانه مقدسه؛

ب. قم و فرهنگ تشیّع؛

ج. حوزه علمیه قم؛

د. انقلاب اسلامی در قم،

با محوریّت آستانه مقدسه، دهها جلد کتاب در موضوعات فوق که اکثر آنها جنبه تألیف داشته و برخی دیگر جنبه تراثی دارد و توسط محققان تألیف و تصحیح شده، اهتمام ورزیده است.

آثاری که در محورهای فوق تدوین و نگارش یافته، تنها قدم کوچکی است که می تواند نقطه شروعی برای تحقیقات گسترده و عمیقی باشد که سزاوار موضوعات یاد شده است.

قصیده معجزیه یکی از اشعار زیبایی است که تاریخ طلاکاری گنبد منور حضرت معصومه علیها السلام و نیز تاریخ تجدید آن را به نظم درآورده است. اصل قصیده با بازنگری و اصلاحات و توضیحات و نیز معرفی شاعر آن در این مجموعه گردآوری شده، به خوانندگان تقدیم می شود.

در اینجا وظیفه خود دانسته از مقام معظم رهبری، حضرت آیة الله خامنه ای و همه مراجع معظم تقلید و نیز از همه مؤلفان، محققان و

ص: 3

پژوهشگرانی که در تحقّق این هدف مقدس، خود را در ردیف خادمان اهل بیت علیهم السلام قرار داده اند، خصوصا از محقق محترم کتاب حاضر حجة الاسلام سیدجعفر موسوی به پاس زحمات ارزشمندشان صمیمانه تشکر و قدردانی کنم. همچنین از تولیت عظمای آستانه حضرت آیة الله مسعودی، معاون محترم اداری مالی آستانه، جناب آقای فقیه میرزائی و مدیریت فرهنگی آستانه با راهنماییها و مساعدتهای خود بیشترین سهم را در به سامان رسیدن کنگره داشته و ما را سپاسگزار خود قرار دادند.

بر خود لازم می دانم که اذعان و اعتقاد قلبی خود را ابراز دارم که اگر توفیقات خدای متعال و عنایات کریمه اهل بیت علیهم السلام نبود، از برداشتن کوچک ترین قدمی در این راه عاجز و ناتوان بودیم.

و ما توفیقی الا بالله، علیه توکلت والیه انیب

احمد عابدی

دبیر کنگره

ص: 4

متن

کتیبه نویسی بر اماکن مقدس و تاریخی از مهم ترین هنرهای اسلامی است که قبل از هر چیز دیگر، توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند و به دلیل ارزشی که دارد، بعضی هنرهای دیگر، همچون خطاطی و کاشی کاری را نیز به خدمت خود می گیرد.

هر دیدار کننده ای به هر یک از عتبات عالیات یا روضه و سرای هر امام زاده ای یا هر مسجد و مدرسه و حسینیه ای، بلکه کاروانسرا و آب انباری برود، قبل از هر چیز چشمش به کتیبه ای می افتد که بر آن آیه یا سوره ای از قرآن کریم یا احادیثی از پیامبر یا اهل بیت آن حضرت یا اشعاری از برگزیدگان شعرا و سخنوران درباره آن بنا، بر آن نوشته شده است.

در بین کتیبه هایی که تاکنون بنده دیده ام، از آیات قرآن و احادیث پیامبر و اهل بیت آن حضرت سلام الله علیهم اجمعین که بگذریم، نیکوتر و عجیب تر از کتیبه ای که بر حاشیه فوقانی صحن عتیق حضرت معصومه سلام الله علیها (صحن ایوان طلا) نوشته شده است، ندیده ام. در آنجا بر کاشیها با خطی خوش و زیبا و درهم فرو رفته چهل و هفت مصراع از قصیده ای نوشته شده است که از شگفت ترین قصاید سروده شده در تاریخ علم و ادب و هنر به شمار می رود. شاعر توانا و

ص: 5

سخنور دانا، مرحوم میرزا محمد صادق پروانه کاشی، متخلص به «ناطق» اصفهانی توانسته است این افتخار را برای خود ثبت کند که قصیده ای بسراید و نام و یاد خود را در تاریخ علم و ادب و هنر جاودانه سازد. اگر بخواهیم در چند سطر و به نحو اجمال شرحی را از زندگی این شاعر توانا و دوستدار اهل بیت علیهم السلام و قصیده ای که سروده است، بیاوریم، باید بگوییم:

وی از نامدارترین شعرای شیعه مذهبِ قرن سیزدهم هجری قمری بوده است که در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار می زیسته و در برخی از اشعار و قصایدش به مدح وی نیز پرداخته و گاهی کتابی نیز نوشته و به او تقدیم کرده است.(1) وی نه فقط شاعری دانا و توانا بوده است، بلکه شهرت او بیشتر به دلیل قدرت عجیبی است که در گفتن ماده تاریخ داشته؛ به نحوی که به گفته مؤلف ریحانة الادب: «در این فن گوی سبقت از دیگران ربوده بود».(2) و این هنرش جدا قابل ستایش است.

اگر چه در تاریخ علم و ادب، اشخاص دیگری نیز همچون مرحوم محتشم کاشانی، وحشی بافقی، راغب قمی، میرزا امین نصرآبادی، میرزا محمد طاهر نصر آبادی(3) و دیگران بوده اند که در گفتن ماده تاریخ دستی قوی و ذوقی توانا داشته اند، حتی در برخی از جهات شگفتی کار

ص: 6


1- 1. منظور کتاب بحر الفاظ است که یک نسخه خطی آن در کتابخانه مسجد اعظم قم به شماره 403 موجود است.
2- 2. ریحانة الادب، ج 6، ص 111.
3- 3 - شرح حال این بزرگان و برخی از آثار آنها را می توانید در کتابهایی، مثل «ریحانة الادب» مطالعه کنید.

آنها کمتر از مرحوم «ناطق» نیست، بلکه بیشتر هم هست و جا دارد که هر کدام جداگانه مورد شناسایی و تقدیر قرار گیرند، ولی تا آنجا که من اطلاع دارم، هیچ کدام همچون مرحوم «ناطق» قصیده ای طولانی نسروده اند که علاوه بر آنکه در فن شعر و سخن سرایی بدون ایراد است و شیوا و نغز نیز هست و در آن تشبیهات زیبا و استعارات جالب فراوان است، عدد ابجدی هر مصراع از آن قصیده طولانی موافق عدد مورد نظر باشد.

شاعر قوی دست و ماهر، و دانا و توانا، یعنی مرحوم «ناطق» در این قصیده به تعداد ابیات آن عنایت داشته و در «شصت و دو بیت» آن را سروده است که قهرا «یکصد و بیست و چهار مصراع» می شود. و گویا سرودن آن را معجزه دانسته و آن را «قصیده معجزیّه» نامیده است. و در جملاتی که برای معرفی قصیده بیان کرده، عدد مورد نظر، یعنی 1218 را گنجانیده است. وی قصیده اش را این چنین معرفی می کند:

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم باسم موجود کریم» = 1218

«این قصیده مسمّا بقصیده معجزیّه است» = 1218

«شصت و دو بیت» = 1218

«یکصد و بیست و چهار مصراع» = 1218

و این خود نشان و دلیل دیگری برای مهارت و ذوق مرحوم «ناطق» در گفتن ماده تاریخ است.

آنچه لازم به نظر می رسد که حتما درباره این قصیده شگفت و اثر

ص: 7

عجیب تذکر داده شود و هرگز نباید از آن غفلت کرد، این است که بنا به تصریح خود شاعر، این قصیده فقط «شصت و دو بیت» دارد؛ زیرا خودش در آخر قصیده به مناسبت سرودن آن گفته است:(1)

ز طبع من چو شد نظم این قصیده که هر بیتش دو درّ شاهوار است

بود «شصت ودوبیت= 1218»ابیاتش امّا «مصارع یکصدوبیست وچهار=1218» است

از آن تاریخ، ابیاتش هویداست(2) ازین تاریخ، مصراع آشکار است(3)

ولی در هر جا که این قصیده نوشته شده بود و برای جمع آوری در این مجموعه ملاحظه شد، مثل: ریحانة الادب،(4) تاریخ قم،(5) گنجینه آثار قم،(6) کتابه های حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام(7) که این کتابها تقریبا به نحو کامل این قصیده را ثبت کرده اند، و کتابهای دیگری

ص: 8


1- 1. گنجینه آثار قم، ج 1، ص 489؛ تاریخ قم و زندگی حضرت معصومه(س)، ص 84؛ ریحانة الادب، ج 6، ص 117.
2- 2. یعنی از جمله «شصت و دو بیت» که عدد ابجدی آن برابر 1218 است و خود ماده تاریخ مورد نظر است، تعداد ابیات این قصید هویداست.
3- 3. یعنی از جمله «مصارع یکصد و بیست و چهار» که عدد ابجدی آن 1218 و خود ماده تاریخ دیگری است تعداد مصراعهای این قصیده آشکار است.
4- 4. ریحانة الادب، ج 6، ص 111 به بعد.
5- 5. تاریخ قم و زندگانی حضرت معصومه علیها السلام، ص 81 به بعد.
6- 6. گنجینه آثار قم، ج 1، ص 486 به بعد.
7- 7. کتابه های حرم حضرت معصومه علیها السلام، ص 42 به بعد.

همچون گنجینه دانشمندان،(1) لغت نامه دهخدا(2) و کاشیهای اطراف صحن عتیق حضرت معصومه علیها السلام که هر کدام بخشی از این قصیده را نقل کرده اند، تعداد ابیات هر کدام کمتر از شصت و دو بیت بود؛ علاوه بر آنکه در هر کدام اشتباه یا اشتباهاتی دیده می شد که موجب خرابی بسیار فاحشی در ماده تاریخ مورد نظر بود.

نکته قابل توجه این است که تعداد ابیات قصیده معجزیه که از نسخه های مختلف جمع آوری می شود، بیش از شصت و دو بیت است و مجموعا در مآخذ مختلفی که مورد مراجعه بود، 71 بیت ملاحظه شد که همه به طور یکجا در این مجموعه نوشته شد. ممکن است تصور شود که این کار ارزش این قصیده پر قیمت را می کاهد یا منافات با گفته خود «ناطق» دارد که تصریح کرده قصیده اش فقط «شصت و دو بیت» و «یکصد و بیست و چهار مصراع» دارد، ولی هرگز این گونه نیست؛ زیرا به گفته ریحانة الادب: «ظاهر آنست که همه آنها از خود ناطق می باشد که نخست قصیده شصت و دو بیتی انشاء کرده و بعدا به عوض بعضی ابیاتِ آن که به جهت انزحاف وزن و یا جهاتی دیگر پسند طبع وقّاد خودش نبوده یک بیت یا یک مصراع دیگر از نو انشاء کرده که علاوه بر سلاست و مطبوع بودن ابیات قصیده، قدرت شعری و بالخصوص تخصص او در این نحوه تاریخ گویی دیگر بیشتر روشن گردد».(3)

ص: 9


1- 1. گنجینه دانشمندان، ج 1، ص20.
2- 2. لغت نامه دهخدا، ماده «ناطق».
3- 3. ریحانة الادب، ج 6، ص 119.

این مجموعه در سال 1418 ه . ق. که دویستمین سالِ سروده شدن این قصیده در قم به مناسبت اتمام تذهیب و طلا کاری ایوان و گنبد مطهّر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به دستور فتحعلی شاه(1) بود، جمع آوری شد و آن سال موافق سال 1376 ه . ش. بود و این مجموعه به نحو خلاصه در ص 60 تا ص 65 از ماهنامه کوثر، شماره دهم، سال اول، دی ماه 1376 که وابسته به آستانه مقدسه حضرت معصومه علیها السلام است، چاپ شد؛ ولی چند سال پس از آن تاریخ در سال 1421 ه . ق و 1379 ه . ش. این مجموعه با بازنگری مجدد و مقدمه ای طولانی تر بازنویسی و حروفچینی شد و به آستان مقدّس حضرت معصومه سلام الله علیها اهداء و اینک، بار دیگر با افزودن مطالبی سودمند بر مقدمه در مرداد ماه 1383 ه . ش. (مطابق با سالروز ولادت حضرت زهرا علیها السلام) به دبیرخانه «کنگره بزرگداشت شخصیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام و مکانت فرهنگی قم» تحویل داده می شود، امید است این اثر ناچیز از این بنده کمترین که سالها است در قم، حرم اهل بیت علیهم السلام و در جوار حضرت معصومه سلام الله علیها در حوزه علمیه مشغول به تحصیل است،

ص: 10


1- 1. در ص 80 تاریخ قم و زندگانی حضرت معصومه علیها السلام آمده است: «گنبد مطهر حضرت معصومه(س) از بناهای شاه اسماعیل صفوی بوده که روی آن کاشی معرّق بوده، ولی فتحعلی شاه قاجار در سال 1218 آن را خراب نموده و گنبد فعلی را که مزیّن به خشتهای طلاست، بنا کرده». و در ص 84 به نقل از روضة الصفا آمده: «الحاصل، صد هزار تومان مخارج روضه حضرت نمود به جهت نذری که کرده بود (فتحعلی شاه) و به آن صد هزار تومان گنبد حضرت معصومه را طلا نمودند و...».

مقبول درگاه آن علیا مخدّره واقع شود و پیوسته از عنایات آن حضرت بهره مند باشیم.

به هر حال، این مجموعه به صورت فعلی جمع آوری شد و نسخه بدلها تا آنجا که مقدور بود، حتی نسخه بدلهای ناصواب نوشته شد تا از مجموع این اثر چیزی کاسته نشود و توضیحاتی به عنوان پاورقی به آن افزوده شد تا مجموعه کامل تر و فایده تمام تر گردد.

مرحوم «ناطق» علاوه بر قصیده فوق، قصاید دیگری نیز سروده است، ولی متأسفانه مجموعه آثار او به نحو کامل به دست من نرسید. به هر حال، به گفته «ریحانة الادب» کمتر شعری بوده که بسراید و در آن مادّه تاریخی نگنجاند، از آن جمله: قصیده ای است در نوزده بیت که به مناسبت اتمام تعمیرات مدرسه فیضیه سروده که آن نیز در سال 1217 ه . ق . به اهتمام فتحعلی شاه قاجار به وقوع پیوسته است. عدد ابجدی هر مصراع از این قصیده نیز موافق عدد مورد نظر، یعنی 1217 است که سال تمام شدن تعمیر مدرسه فیضیه است. این قصیده را نیز صاحب ریحانة الادب (ج 6، ص 119 به بعد) و صاحب گنجینه آثار قم (ج 1، ص 683) آورده اند؛ ولی در نسخه خطی کتاب «بحرالفاظ» که به شماره 403 از کتب خطی کتابخانه مسجد اعظم قم موجود است، این قصیده 32 بیت است.

سال وفات مرحوم «ناطق» به علّت عدم امکان تحقیق در شرح حال او، به طور دقیق برایم مشخص نشد؛ ولی به گفته ریحانة الادب در سال 1230 ه . ق. و بنا به نقل کتاب کریمه اهل بیت (ص 425) در سال 1235

ص: 11

ه . ق. از دنیای فانی چشم فرو بسته و به دیار باقی پر کشیده است. روحش شاد و یادش گرامی باد!

در اینجا ذکر این نکته نیز مفید است که سراینده قصیده معجزیه در کتاب ریحانة الادب «ناطق اصفهانی» و به نام «میرزا صادق» معرفی شده است (ج 6، ص 111)؛ ولی در کتاب گنجینه آثار قم وی را «محمد صادق پروانه کاشی» متخلص به «ناطق» دانسته است (ج 1، ص 485) و در نسخه خطی کتاب «بحرالفاظ» قصیده معجزیه را از ص 103 تا ص 105 آورده و کاتب را چنین معرفی کرده است: «من کلام بنده واثق محمد صادق ناطق اصفهانی...» و اگر جز او شخص دیگری «صادق پروانه» نباشد، باید گفت سال وفات مرحوم «ناطق» بسیار دیرتر از آنچه ذکر شد، می باشد؛ زیرا در اطراف صحن بزرگ حضرت معصومه علیها السلام که همان صحن ایوان آینه و یا صحن اتابکی است، اشعاری به عنوان مادّه تاریخ از «صادق پروانه» به جا مانده که عدد ابجدی آنها بیش از 1300 است؛ یعنی سراینده دوران سلطنت ناصر الدین شاه قاجار را نیز درک کرده است. گرچه مادّه تاریخهای مکتوب با عددی که کنار آنها نوشته شده، متفاوت است و مجموعا دقت لازم در آنها دیده نمی شود که احتمالاً به دلیل تغییراتی است که در آنها ایجاد شده است، ولی به عنوان نمونه در سردر شمالی و داخلی صحن اتابکی نوشته شده:

عهد ملک ناصر دین آنکه یافت کرسی و دیهیم ازو زین و زیب

گشت امین شه و صدر مهین بانی این صحن خوش و دلفریب

«صادق پروانه» بتاریخ گفت «نصر من الله و فتح قریب»

ص: 12

که عدد ابجدی آیه قرآن که مصراع اخیر و ماده تاریخ است بیش از 1300 است و جز اینها نیز نام «پروانه» را باز می توان دید و مجموعا صحن بزرگ در زمان ناصر الدین شاه ساخته شده است و چون امکان تحقیق بیشتر که آیا «صادق پروانه» همان «ناطق» است یا شخص دیگری، برای بنده میسّر نشد؛ لذا درباره سال وفات «ناطق» نمی توانم به درستی اظهار نظر کنم. علاوه بر اینها، احتمال می دهم بعضی وفات وی را 1236 نیز نقل کرده اند. و پرداختن به این مطلب در این مجموعه برای ما مهمّ نیست.

قبل از پرداختن به قصیده معجزیه مناسب است توضیحی فشرده درباره حساب جُمَّل(1) یا حساب جُمَل و حروف «ابجد» و عددی که برای هر حرف در نظر گرفته اند و شیوه محاسبه عدد ابجدی کلمات و جملات بیان شود؛ زیرا زمانی کاربرد فراوانی در زمینه های مختلف داشته است و گفتن مادّه تاریخ که هنری بسیار بزرگ و شگفت است، بسیار شایع بوده است؛ ولی گویا در زمان ما از جامعه ادبی رخت بسته و کمتر مورد توجه قرار می گیرد و شاید بتوان گفت مورد بی مهری نیز قرار گرفته و گویا از علوم غریبه شده و جایگاه بلند و شأن رفیع خود را از دست داده است. به هر حال، توضیح اجمالی مطلب مورد نظر این است:

الفبای عربی دارای بیست و هشت حرف است که به دو روش مرتب شده است. یکی همین ترتیب فعلی و متداول است که غالبا کتب لغت و

ص: 13


1- 1. حساب الجُمَّل کسُکّر و قد یُخَفَّفُ: حساب ابجد (منتهی الأرب مادّه «ج م ل»).

دائرة المعارفها و... بر همین مبنا مرتّب شده اند و ذهن مردم نیز بیشتر با همین ترتیب در حروف الفبا مأنوس است.

در این روش، حروف هم شکل کنار هم قرار گرفته اند و حروف «[ک [ل، م، ن، و، ه، ی» که هم شکل نداشته اند، به آخر الفبا منتقل شده اند. در کتاب لغت «المعجم الوسیط»، ماده «ابجد» گوید: «نصر بن عاصم اللَّیْثی» حروف الفبا را به این روش مرتّب کرده است.

البته الفبای فارسی نیز به همین ترتیب مرتب شده است و حروف «پ» «چ» «ژ» «گ» در کنار مشابه های خود قرار دارند.

روش دیگری که در ترتیب حروف الفبای عربی وجود دارد، آن است که در نزد سامیّین بوده است و آن چنان است که از حروف بیست و هشتگانه الفبای عربی هشت کلمه درست کرده اند و تمام حروف الفبا بدون تکرار در آنها به کار برده شده است و آن کلمات عبارت اند از: «اَبْجَد، هَوَّز، حُطّی، کَلَمَن، سَعْفَص، قَرَشَت،(1) ثَخِّذ، ضَظِغ». البته ثَخِّذ، ضَظِغ مربوط به الفبای عربی است و در صفحات آینده توضیحی در این باره ارائه خواهد شد.

و نیز باید دانست که در نزد اهل مَغرِب(2) ترتیب کلمات فوق پس از «کلمن» به این صورت است: «صعفض، قَرَسَت، ثخذ، ظغش» ابجد قسم اول را که طریق مشهور است، ابجد شرقی و طریق دیگر را ابجد غربی

ص: 14


1- 1. کیفیت اعراب این کلمات را یکسان بیان نکرده اند؛ مثلاً بعضی قَرَشَت و بعضی قَرِشَت و مثلاً بعضی ثَخِّذ و بعضی ثَخَذ گفته اند، ولی مشهور همان است که در متن نوشته شد.
2- 2. مغرب یعنی مراکش و مغربی یعنی مراکشی و جمع آن مغاربة است.

گویند. لازم به ذکر است که در ابجد غربی گرچه ترتیب حروف نسبت به ابجد شرقی تغییر کرده است، ولی ترتیب اعداد فرقی نکرده، یعنی در ابجد غربی «ص» برابر 60، «ع» 70، «ف» 80، «ض» 90، «ق» 100 و... «ش» 1000 است.(1)

درباره اینکه آیا این کلمات معنی دارند یا خیر، مطالبی گفته شده است و روایاتی نیز هست؛ مثلاً در بحار، ج2، ص 316، ح 1 از باب 35 که در غرایب علوم و تفسیر ابجد و حروف معجم و... است، از قول امام باقر علیه السلام آمده است: «چون عیسی بن مریم _ علی نبیّنا و آله و علیه السلام _ متولد شد (خیلی سریع رشد می کرد)، وقتی که یک روزه بود، گویا بچه ای دو ماهه است. پس چون هفت ماهه شد، مادرش (حضرت مریم علیها السلام) دست او را گرفت و او را به نزد آموزگاران برد و نزد معلّمی که او را بیاموزد، نشاند. پس آموزگارش به او گفت: بگو: بسم الله الرّحمن الرّحیم. پس عیسی _ علی نبیّنا و آله و علیه السلام _ گفت: بسم الله الرّحمن الرّحیم. سپس آموزگارش گفت: بگو: ابجد. عیسی _ علی نبینا و آله و علیه السلام _ سرش را بلند کرد و به آموزگارش گفت: آیا می دانی ابجد چیست؟ آموزگارش شلاق را بالا برد تا او را بزند. ولی عیسی فرمود: ای آموزگار! اگر می دانی مرا مزن و اگر نمی دانی از من سؤال کن تا آن را برای تو تفسیر کنم. پس آموزگارش گفت: تفسیر آن را برایم بگو!

سپس عیسی _ علی نبیّنا و آله و علیه السلام _ گفت: اما «الف» آلاء الله

ص: 15


1- 1. المعجم الوسیط و لاروس، ماده «ابجد» و خزائن مرحوم نراقی، ص 244.

و «باء» بهجة الله و «جیم» جمال الله و «دال» دین الله. از کلمه «هوَّز» «هاء» هول جهنم است و «واو» ویل برای اهل آتش است و «زاء» زفیر جهنّم و «حطّی» (یعنی) «حُطّتِ الخطایا عن المستغفِرین» (خطاهای استغفار کنندگان ریخت) و «کلمن» (یعنی) «کلام الله لامبدّل لکلماته» (کلام خدا، تبدیل کننده برای کلمات او نیست). «سعفص» (یعنی) هر صاع در مقابل یک صاع و جزا در مقابل جزا. «قرشت» (یعنی) «قَرَشَهُم فَحَشَرَهُمْ» (آنها را قطعه قطعه کرد سپس جمع کرد). سپس آموزگارش به حضرت مریم گفت: دست پسرت را بگیر که او عالم است و احتیاجی به آموزگار ندارد».

علامه مجلسی(ره) در ذیل این حدیث توضیحی دارد و این روایت را با اندکی اختلاف در ج 14، ص 286 نیز روایت فرموده و در ج 9، ص 338 از قول پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز تفسیری برای ابجد روایت کرده؛ ولی هیچ یک از این روایات کلمات ابجد را تا بیشتر از قرشت بیان نفرموده و این خود گواه می شود بر اینکه ابجد از زبان غیر عربی وارد زبان عرب شده است که بعدا اشاره خواهد شد.

مرحوم نراقی درباره معانی حروف ابجد می گوید: «ابجد یعنی بدان، هوّز: دریاب، حطّی: نیک فهم کن، کلمن: نگه دار، سعفص: فرومگذار، قرشت: دانا باش، ثخّذ: واقف باش، ضظغ: از پیش بدان. و گویند سریانی هستند».(1)

و در «منتهی الارب»، ماده «ب ج د» آمده: «ابجد: نام یکی از پادشاهان

ص: 16


1- 1. خزائن، ص 384.

مدین و ایشان شش کس بودند: ابجد، هوّز، حطّی، کلمن، سعفص، قرشت. و مهتر ایشان کلمن بود و همه به روز «ظُلَّة»(1) در عهد شعیب علیه السلام هلاک گردیدند... بعد از آن ثخّذ و ضظغ را که شش حرف دیگر است، روادف نام نهادند».

و در فرهنگ نفیسی (ناظم الاطباء) در مادّه (ابجد) گوید: «و گویند مرمر بن مرّه که از مردم طی بود و خطّ عربی وضع کرده اوست، هشت پسر داشت و این هشت کلمه نام پسرهای وی می باشد».

در کتابهای دیگر نیز مثل: تاج العروس ماده «بجد»؛ لغت نامه دهخدا، ماده «ابجد» دائرة المعارف بستانی، ماده «ابجد»؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ماده «ابجد» و دائرة المعارف تشیّع، ماده «ابجد» و بسیاری از کتابهای دیگر، مطالبی بسیار مبسوط درباره ابجد گفته اند که گاهی با هم متناقض است و مجموعا پرداختن به آنها خارج از حوصله این مقدمه است؛ ولی اجمال آن مطالب چیزی است که ذکر شد و می شود.

مرحوم علامه طباطبایی (ره)، مفسّر بزرگ قرآن در عصر حاضر

ص: 17


1- 1. در قرآن کریم درباره قوم حضرت شعیب می فرماید: «فَکَذَّبُوهُ فَاَخَذَهُمْ عَذابُ یَومِ الظُّلَّةِ اِنَّهُ کانَ عَذابَ یَومٍ عَظیم» (شعراء 189)؛ یعنی پس از آنکه حضرت شعیب را تکذیب کردند به عذاب روز «ظلّة» گرفتار شدند که عذاب آن روز بسیار سخت بود. و در منتهی الارب، مادّه «ظ ل ل» گوید: ظُلَّه بالضّم سایه پوش و سایبان تنگ غیر فراخ و... و قوله تعالی: «عَذابُ یَوم الظُّلَّة»، «قالوا غیم تحته سموم او سحابة اظَلَّتْهم فاجتمعوا تحتها مستجیرین بها ممّانالهم من الحرّ الشدید فاطبقت علیهم»؛ یعنی درباره آن ظلة گفته اند که ابری بود که زیر آن سمومی بود و بر آنها سایه انداخت و آنها به دلیل گرمای زیادی که به آن دچار شده بودند، به زیر آن پناه بردند، ولی آن ابر به آنها واقع شد (و آنها را هلاک کرد).

می فرمایند: «ابجد کبیر در بین غیر مسلمانان نیز رائج و دارج بوده است و از زبان عبری به مسلمین وارد شده است و زبان عبری بیست و دو حرف بیشتر ندارد».(1) (یعنی فقط از «ابجد» تا «قرشت» را دارد و مؤیّد و دلیل این مطلب روایاتی است که از بحار نقل شد).

با توجه به این سخن از علامه معلوم می شود که چرا شش حرف دیگر «ث خ ذ ض ظ غ» را روادف نامیده اند؛ زیرا این شش حرف در زبان عبری نبوده، ولی در زبان عربی بوده؛ لذا آنها را در قالب دو کلمه «ثخذ» و «ضظغ» گنجانده اند و به شش کلمه قبلی ملحق کرده اند. به عبارت دیگر، در ردیف آنها قرار داده اند و «روادف» نامیده اند؛ آن گونه که از منتهی الارب نقل شد.

در اینجا ممکن است این سؤال پیش آید که چرا گاهی بعد از «ضظغ» کلمه «لا» را اضافه می کنند؟ در جواب باید گفت: ذکر کلمه «لا» بعد از «ضظغ» از آن جهت است که خواسته اند حرف «الف» را نیز همراه دیگر حروف ذکر کرده باشند؛ زیرا حرفی که در اول کلمه «ابجد» است، «الف» نیست؛ چون «الف» در اول کلمات قرار نمی گیرد، بلکه در وسط یا آخر کلمه قرار دارد و حرف اول کلمه «ابجد»، «همزه» است. و چون خواسته اند «الف» را نیز بیان کنند ناچار شده اند که آن را در وسط یا آخر کلمه دیگری قرار دهند؛ اما اینکه کلمه «لا» را انتخاب کرده اند، بنا به گفته مرحوم نراقی در خزائن به جهت شدت مناسبتی است که میان «ل» و «الف» است و هر یک در دل دیگری

ص: 18


1- 1. مهر تابان، ص 253.

است.(1) یعنی «ل» وسط اسم حرف «الف» و «ا» وسط اسم حرف «لام» است؛ لذا هر یک در دل دیگری است و این شدت مناسبت آن دو با هم است. بنابراین، برای بیان حرف «الف»، کلمه «لا» را انتخاب کرده اند و آن را به حرف «ل» چسبانده اند تا هم کلمه ای کوتاه و با معنی تشکیل شود، هم حرف «الف» را بیان کند و آن را بعد از «ضظغ» قرار داده اند وگرنه «ل» آن در کلمه «کلمن» آمده است، و «الف» نیز از جهت حساب جمل با همزه که در اول کلمه «ابجد» است، برابر است. البته چون شکل نوشتاری «همزه» در بسیاری موارد با «الف» یکسان است و بعبارتی پایه آن «الف» است، ولی با نوشتن پایه آن، خود آن را حذف می کنند، از این جهت، همزه و الف یکسان جلوه کرده است (مخصوصا در زبان فارسی بسیاری از نوآموزان فرق الف و همزه را نمی دانند و آنها را یکی می شمارند)؛ لذا گاهی به «همزه»، «الف» نیز گفته می شود. در کتب لغت و دائرة المعارف ها نیز به این مطلب اشاره شده است (مثلاً فرهنگ دهخدا، ماده «الف»).

به هر حال، به ادامه بحث درباره «ابجد» برمی گردیم و کلام علامه طباطبایی (ره) را می خوانیم:

«ابجد کبیر ظاهرا از مسلّمات است و آن از عدد یک تا هزار است که به بیست و هشت حرف در زبان عرب تقسیم شده است و در بین مسلمانان از شیعه و سنّی جای تردید نیست و علمای فریقین، مانند: شیخ بهاء الدین عامِلی و شیخ محیی الدین عربی در اینجا سخن را بسط داده اند. در بین غیر مسلمانان

ص: 19


1- 1. خزائن، ص 240.

نیز ابجد کبیر معروف است و قبل از اسلام در طائفه یهود رایج و دارج بوده و از زبان عبری یهود به مسلمین وارد شده است و اتفاقا با آنکه زبان عبری بیست و دو حرف بیشتر ندارد و حروفات (ث خ ذ ض ظ غ) در زبان آنها نیست و فقط حروف تهجّی را تا قرشت دارند، مع هذا به ابجد کبیر معتقد بوده و تا عدد هزار را پخش بر حروف خود می کنند.

روزی در مجلسی بودیم که در آنجا سخن از جا دادن یک تا عدد هزار در الفبای عبری که 22 حرف است، به میان آمد و بعضی از مطّلعین و اهل فنّ حضور داشتند. من اعتراض کردم که در زبان عبری حروفات تهجّی را فقط تا قرشت دارد و عدد «تاء» چهار صد است، چگونه می توانند آنها به ابجد معترف باشند؟ گفتند: بر طریق خاصّی آن شش عدد دیگر را برای محاسبه در الفبای خود وارد می کنند تا محاسبات آنان نیز از یک شروع و به عدد هزار منتهی شود.

و در آن مجلس یک نفر از فلاسفه ژاپنی بود، با آنکه ریشه عقاید ژاپنی ها به چینی ها برمی گردد و آنها وَثَنی(1) هستند، من سؤال کردم: آیا شما به حروف و تأثیرات آن معتقد هستید؟ در پاسخ گفت: آری، به حروف ابجد کبیر معتقدیم! و در این باره کتابهایی از زمان قدیم داریم که بسیار شایان دقّت و ملاحظه است.

عجیب است که می گویند ژاپنی ها و چینی ها حروف الفبایشان سیصد حرف است و به طریق خاصّی اعداد 1 تا 1000 را که 28 عدد است،(2) بر تمام الفبای خود قسمت می کنند. لابدّ مانند زبان فارسی که حرف «چ» را «ج» و حرف «ژ» را «ز» و حرف «گ» را «ک» و حرف «پ» را «ب» حساب می کنند،

ص: 20


1- 1. وَثَنی: بت پرست.
2- 2. بنا بر آنچه در ابجد کبیر توزیع شده و بعدا بیان خواهیم کرد.

آنها نیز بسیاری از حروف خود را که قریب المخرج می باشند، حرف واحد در موقع محاسبه به شمار می آورند».(1)

روش ها

اکنون که چینش و ترتیب حروف الفبا بر مبنای ابجد روشن شد، باید بدانیم که به روشهای مختلفی، عددهای مختلفی را برای حروف ابجد اعتبار کرده اند و آنها را «ابجد کبیر»، «ابجد اکبر»، «ابجد صغیر»، «ابجد وسیط» و «ابجد جامع اکبر» نامیده اند.

الف. ابجد کبیر: همان ابجد مشهور و معروف است که بیشترین کاربرد را نیز دارد و مبنای حساب جمل و گفتن مادّه تاریخ و در بحث ما مبنای «قصیده معجزیّه» است. و آن به این روش است که اعداد از یک تا ده را به حروف کلمات «ابجد، هوّز، حطّی» و اعداد 20 و 30 و 40 و 50 و 60 و 70 و 80 و 90 را به حروف دو کلمه «کلمن، سعفص» و اعداد 100، 200، 300، 400، 500، 600، 700، 800، 900، 1000 را به حروف سه کلمه «قرشت، ثخّذ، ضظغ» اختصاص داده اند و به عبارت دیگر عدد هر حرف از این قرار است:

ا ب ج د، ه و ز، ح ط ی

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10

ک ل م ن، س ع ف ص

20 30 40 50 60 70 80 90

ق ر ش ت، ث خ ذ، ض ظ غ

100 200 300 400 500 600 700 800 900 1000

ص: 21


1- 1. مهر تابان، ص 254-253.

در پاورقی کتاب «نصاب الصبیان» همین مطلب را به نحو منظوم چنین بیان کرده است:

ابجد و هوّز و دگر حطّی از یکی تا دَه است بهر شمار

کلمن سعفص است تا به نَوَد قرشت ثخّذ و ضظغ به هزار(1)

ب. ابجد اکبر: اطلاق می شود بر حروف ابجدی با تضعیف ده برابر؛ مثلاً حرف «ی» به عدد ابجد اکبر عددش صد خواهد بود و حرف «غ» عددش 10000 (ده هزار) خواهد بود و همچنین در سایر حروف بر همین منوال؛ مثلاً حرف «ع» عددش 700 است.

توجه کنید که در ابجد اکبر، عدد هر حرف را ده برابر می کنند، نه آنکه هر عددی را در خود ضرب کنند و به عبارتی، به توان دو«2» برسانند و یا به عبارت دیگر، آن را مربع کنند. در دائرة المعارف تشیّع (ماده ابجد) در این مورد خطایی رخ داده و آن اینکه نوشته است: «در ابجد اکبر عدد هر حرف مربع عدد همان حرف است در ابجد کبیر». و این صحیح نیست؛ زیرا همان گونه که بیان شد صحیح آن است که بگوییم: عدد هر حرف به حساب ابجد اکبر ده برابر عدد همان حرف است به حساب ابجد کبیر.

ج. ابجد صغیر: اطلاق می شود بر عدد حروف ابجد کبیر، در صورتی که 9، 9 از آن طرح کرده باشند و به عبارت دیگر، عدد هر حرف در ابجد صغیر (البته در صورتی که برای آن حرف عددی باشد) عبارت است از باقیمانده عدد همان حرف در ابجد کبیر در صورتی که بر 9 آن را تقسیم

ص: 22


1- 1. خودآموز نصاب، به قلم آقای حسن زاده آملی، ص 43.

کنند. پس از «الف» تا «ح» در این ابجد بی شماره اند (چون بر 9 قابل بخش نیستند) و عدد ابجدی «ی» (1) است و عدد ابجدی «ل» 3 است و حروف «ط» و «ص» و «ظ» در این ابجد عدد ندارند و دلیل آن روشن است و آن اینکه پس از تقسیم آنها بر 9 باقیمانده ای نخواهد بود.

د. ابجد وسیط: در صورتی که از اعداد حروف ابجد کبیر 12، 12 طرح کنند، آنچه می ماند، عدد آن حرف است به حساب ابجد وسیط؛ همان طوری که در ابجد صغیر گذشت.

تقسیم دیگر

البته آنچه تاکنون درباره انواع ابجد، یعنی تقسیم آن به کبیر، اکبر، صغیر و وسیط بیان شد، برگرفته از کتاب مهر تابان بود.(1) ولی مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب ارزشمند خزائن خود که با تحقیق و تصحیح و تعلیق استاد علامه حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی) چاپ شده است، تقسیمات ابجد را به نحو دیگری بیان می کند و خلاصه آن چنین است:

الف. ابجد کبیر: که همان ابجد مشهور است.(2)

ب. ابجد صغیر: و آن را فواضل الدور نیز خوانند و آن به این طریق است که هر حرفی که از دوازده زیادتر است، دوازده را از آن می افکنند. آنچه باقی می ماند، عدد آن حساب می کنند و [بنابراین] از یک تا ده بر حال خود باقی است و شصت [یعنی «س»] ساقط است ]همچنین «ش» «خ» «ظ» نیز ساقط هستند]. پس وضع ابجد صغیر بدین نهج است:

ص: 23


1- 1. مهر تابان، ص 254 و 255.
2- 2. خزائن، ص 244.

20403020× 40 20×2040×40

ا ب ج د ه و ز ح ط ی ک ل م ن س ع ف ص ق ر ش ت ث خ ذ ض ظ غ

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 8 6 4 2 × 10 8 6 4 8 × 4 8 × 4 8 × 4

هر عددی که بر فوق است بعد از وضع شصت است و آنچه بر تحت است از «ک» تا آخر بعد از وضع دوازده، پس از هر یک تا هزار از هر حرف تا دوازده و شصت آنچه باشد، می افکنند و باقی را می نویسند.(1)

ج. ابجد وسیط: آن است که مجموع حروف را به ترتیب اعداد حساب کنند. مجموع، بیست و هشت عدد شود؛ به این طریق که «ی» ده است و «ک» یازده و «ل» دوازده و همچنین تا «غ» بیست و هشت شود و از این زیادتر نشود.(2)

د. ابجد جامع اکبر: آن است که هر حرفی را در هر مرتبه که هست از مراتب الوف گیرند. پس «الف» هزار است و «ب» دوهزار و «ی» ده هزار و «ک» بیست هزار و همچنین «غ» هزار هزار.(3)

ه . نظیره ابجدی، به جهت استخراج اسما به کار آید و آن را حروف منکوره خوانند و آن این است که تمام ابجد را دو قسم کنند، هر قسمی چهارده حرف و اول قسم اول نظیره اول قسم دوم است و همچنین تا آخر حروف. پس «س» نظیره «الف» باشد و «ع» نظیره «ب» و همچنین تا «غ» نظیره «ن».(4)

ص: 24


1- 1. همان، ص 244.
2- 2.همان، ص 244 و 245.
3- 3.همان، ص 245.
4- 4.همان، ص 392.

چند نکته

پس از بیان انواع ابجدها، خوب است چند نکته را بدانیم:

1. حروف بیست و هشت گانه عرب اگر مقطع باشد، حروف تهجّی می نامند که به معنی تعداد است و اگر مرکب باشد، حروف جمل گویند که جمع جمله است و اشهر از همه جمل ابجدی و ابتثی و ایقغی و اهطمی است و افضل اینها جمل ابجدی است که به ترتیب ابجد، هوّز، حطّی، کلمن، سعفص، قرشت، ثخذ، ضظغ است.(1)

2. حروف بیست و هشت گانه ابجد علاوه بر تقسیم و دسته بندی مشهور، همان گونه که در نکته قبل گذشت، به روشهای دیگری نیز دسته بندی شده است؛ به این طریق که ابجد مشهور را (که بعضی از بزرگان فرموده اند دایره نازله بر حضرت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله دایره ابجدی است) اصل قرار داده اند و سپس از آن زمام گرفته اند، یعنی یک در میان حروف آن را اخذ کرده اند و دایره اجهزی تشکیل شده است و آن به این ترتیب است:

ا ج ه ز ط ک م س ف ق ش ث ذ ظ

ب د و ح ی ل ن ع ص ر ت خ ض غ

و اگر از دایره اجهزی زمام بگیری دایره اهطمی است و آن این است:

ا ه ط م ف ش ذ ب و ی ن ص ت ض

ج ز ک س ق ث ظ د ح ل ع ر خ غ

و اگر حروف اول مراتب آحاد و عشرات و مئات و الوف را از دایره

ص: 25


1- 1. هزار و یک نکته، آیة الله حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی)، نکته 452.

ابجدی بگیری، دایره ایقغی تشکیل شود، یعنی پس از حرفی که عدد آن یک است، یعنی «أ» حرفی نوشته شود که عدد آن ده است، یعنی «ی» و سپس حرفی که عدد آن صد است، یعنی «ق» و سپس حرفی که عدد آن هزار است، یعنی «غ» و سپس حرفی که عدد آن دو است، یعنی «ب» و سپس حرفی که عدد آن بیست است، یعنی «ک» و سپس حرفی که عدد آن دویست است، یعنی «ر». سپس حرفی که عدد آن سه است، یعنی «ج». سپس حرفی که عدد آن سی است، یعنی «ل» و...، و صورت جمل ایقغی این است:

ا ی ق غ ب ک ر ج ل ش د م ت ه

ن ث و س خ ز ع ذ ح ف ض ط ص ظ(1)

3. حروف بیست و هشت گانه عربی غیر از حروف جمل، تقسیمات دیگری نیز دارد، از آن جمله:

الف. در یک تقسیم بندی جداگانه حروف را به سه قسم تقسیم کرده اند، یعنی حروف مسروری، ملفوظی و ملبوبی:

مسروری: حروفی را گویند که دو حرفی باشند (یعنی اسم آنها دو حرفی باشد) و مجموع آنها دوازده حرف است و آنها «با، تا، ثا، حا، خا، را، زا، طا، ظا، فا، ها، یا» می باشند.

ملفوظی: حروفی هستند که سه حرفی باشند (یعنی اسم آنها سه حرفی باشد) که آخرش حرف اول نباشد و آن سیزده حرف است، یعنی «الف، جیم، دال، ذال، سین، شین، صاد، ضاد، عین، غین، قاف،

ص: 26


1- 1. برگرفته از کتاب دو چوب و یک سنگ، ص 114.

کاف، لام».

ملبوبی: حروفی هستند که سه حرفی باشند (یعنی اسم آنها سه حرفی باشد) که آخرش حرف اول باشد و حروف ملبوبی سه حرف است، یعنی «میم، نون، واو».(1)

ب. در یک تقسیم دیگر آنها را تقسیم کرده اند به حروف مفرده که عبارت از ابجد مشهور است و حروف مزدوجه که عبارت است از ترتیب ابتث که تعلیم اطفال می نمایند [ظاهراً منظور همان روش معمول و متداول در فارسی است] و این هر دو را شرقیّه نامند؛ اول مفرده شرقیّه و ثانی را مزدوجه شرقیّه.(2)

ج. در یک تقسیم دیگر حروف را تقسیم کرده اند به چهار دسته که هر کدام هفت حرف دارد: هفت آتشی است و هفت بادی و هفت آبی و هفت خاکی. و هر حرفی به مزاج عنصری است که منسوب به آن است و ضابطه، آن است که حروف ابجد را به ترتیب چهار چهار بگیرند و اول را آتشی و دوم را بادی و سیم را آبی و چهارم را خاکی حساب کنند. جمع به این نحو است: آتشی: اَهْطَمْفَشَذْ، بادی: بُوینصَتَض، آبی: جَزْکَسْقِثَظ، خاکی: دِحْلَعْرَخَغ.(3)

و در کتاب دو چوب و یک سنگ می گوید: قیل: قال الباقر علیه السلام:

ص: 27


1- 1. خزائن، ص 129 و 244؛ کتاب دو چوب و یک سنگ، ص 111.
2- 2. خزائن، ص 243.
3- 3.ر.ک: همان، ص 160 و 248.

أَهْطَمْفَشَذْ ناریة، بُونیصَتَض قسط الهوی جَزْکَسْقِثَظ مائیة، دِحْلَعْرَخَغ سهم الثری(1)

4. عدد حروف ابجد برای خواندن بعضی از دعاها نیز کاربرد دارد؛ مثلاً مرحوم آیة الله شاه آبادی می فرمایند: «توسل به اسمای حسنی در هر مقامی بسیار مؤثر است، خصوصاً به عدد اسم خود. پس بگوید: یامُجیبَ الدَّعَواتِ، یا مَن یَقْبَلُ الیَسیرَ و یَعفُو عَنِ الکَثیرِ، یا شَکُورُ یا غَیُورُ یا وَدُودُ یا رَؤُوفُ، و به عدد اسم حق نیز بهتر است».(2)

5. هر کلمه را به حروف ابجد، یا به حساب مجمل محاسبه می کنند یا به حساب مفصّل. مجمل آن است که تعداد حروف کلمه را آن چنان که نوشته می شود، باید حساب کرد؛ مثلاً کلمه «حسن» سه حرف دارد: «ح» 8، «س» 60، «ن» 50 که مجموع آن 118 می شود؛ اما در حساب مفصّل باید تعداد حروف کلمه را آن چنان که تلفظ می شود حساب کرد و به بیان دیگر، اسم هر حرف را باید در نظر گرفت و عدد هر حرف از اسامی حروف را حساب کرد؛ مثلاً در کلمه «حسن» «ح»، این طور تلفظ می شود: حا، (اسم آن حرف) و «س» یعنی سین، و «ن» یعنی نون پس باید «ح» را «ح + ا» یعنی 8+1 و «س» را «س + ی + ن» یعنی 60+10+50 و «ن» را «ن + و + ن» یعنی 50+6+50 حساب کرد. آن گاه مجموع اینها که 235 است، عدد ابجدی «حسن» است به حساب مفصّل.(3)

ص: 28


1- 1. دو چوب و یک سنگ، ص 114.
2- 2. شَذراتُ المعارف، ص 104.
3- 3. مهر تابان، ص 256-253 با تغییر در عبارت.

البته باید توجه داشته باشیم که آنچه در باب مادّه تاریخ و قصیده معجزیّه که مورد سخن ماست و مواردی همچون بیان طول و عرض بلاد و انحراف قبله که در علم هیئت و نجوم محل ابتلاست، ملاک عمل است که محاسبه به حساب مجمل است نه مفصّل.

روش محاسبه عدد ابجد

اکنون که شیوه چینش حروف به روش ابجد و عدد هر حرف دانسته شد، به خوبی می فهمیم که چرا برای نمایش شماره صفحه در مقدمه بعضی از کتابها از حروف استفاده می کنند؛ مثلاً صفحه 1 را با «الف» صفحه 2 را با «ب» صفحه 11 را با «یا» صفحه 17 را با «یز» و... نمایش می دهند. اینک باید بدانیم که برای محاسبه مادّه تاریخ یا عدد ابجدی هر کلمه یا جمله ای، روشی خاص و دستورالعملی وجود دارد که دانستن آن لازم است و آن عبارت است از:

1. همزه (ء) و «الف» (و در زبان فارسی «آ») در حساب جمل مثل هم هستند، یعنی عدد ابجدی همه آنها 1 است.

2. همزه ای که روی های سَکْت (های ناخوانا) نوشته می شود و به صورت «ی» خوانده می شود، مثل: «اندیشه خوب» و «دستگیره پنجره» در حساب جمل شمرده نمی شود، بلکه فقط «ه» که زیر آن قرار دارد، به حساب می آید.

3. بسیاری از اوقات همزه به تنهایی نوشته نمی شود، بلکه روی یکی از حروف «ا» «و» «ی» قرار می گیرد و این حروف را در این صورت پایه همزه می گویند. البته اگر پایه همزه «ی» باشد، باید در نوشتن نقطه های آن را حذف کرد، یعنی نوشت «ئ». به هر حال، در حساب جمل برای چنین همزه هایی

ص: 29

عدد پایه آنها را حساب می کنند؛ مگر در بعضی موارد که به جای عدد پایه عدد خود همزه را که «1» است، قرار می دهند (قانون خاصی در این باره ملاحظه نشد، بلکه بستگی به مورد دارد).

4. چهار حرف «پ، چ، ژ، گ» که در زبان فارسی هستند، ولی در زبان عربی وجود ندارند، اگر در کلمه ای باشند که می خواهیم عدد ابجدی آن را حساب کنیم، باید به جای هر کدام حرف قریب المخرج (و همشکل) آن را از زبان عربی جایگزین کنیم، یعنی به ترتیب چهار حرف «ب، ج، ز، ک» را حساب می کنیم. پس عدد ابجدی کلماتی همچون «پرچ» و «برج»، «ژیان» و «زیان»، «گچ» و «کج» با هم برابر می شوند.

5. به طور کلّی در حساب جمل صورت نوشتاری کلمات مورد نظر است، نه صورت گفتاری آنها؛ یعنی آنچه نوشته می شود، حساب می شود، نه آنچه خوانده می شود. پس واو را در کلمات «خواندن»، «خواب» باید به حساب آورد، اگر چه خوانده نمی شود. و نیز کلماتی همچون «عیسی»، «یحیی» اگر چه آخر آنها به صورت «الف» خوانده می شود، ولی باید در حساب جمل «ی» را منظور داشت؛ چون صورت نوشتاری آنها با «ی» است نه با «ا». و نیزهای غیر ملفوظ که در آخر بعضی کلمات مثل «خانه» «کاشانه» است، در حساب جمل نادیده گرفته نمی شود. به بیان دیگر، حساب جمل با وزن شعر یک فرق اساسی دارد و آن اینکه در حساب جمل همان طور که گفته شد صورت نوشتاری کلمات و جملات مورد نظر است، در حالی که در بحث وزن شعر

ص: 30

صورت گفتاری ملاک عمل است. پس در وزن شعر حرف مشدّد را باید دوبار حساب کرد، ولی در حساب جمل یک بار حساب می شود، همان گونه که بعدا به طور مستقل نیز ذکر خواهد شد. و نیز در وزن شعر «واو» کلمات «خواند» «خواب» نادیده گرفته می شود، در حالی که در حساب جمل به حساب می آید.

6. حرف مشدّد (حرفی که روی آن علامت « ّ » وجود دارد) در حساب جمل یک بار حساب می شود، پس عدد ابجدی در دو کلمه «مُکرم» و «مُکَرَّم» با هم برابر و معادل 300 است و نیز «مَفْصَل» و «مُفَصَّل» هر دو معادل 240 هستند.

البته گفته اند از این قاعده کلمه جلاله «الله» استثنا شده است، ولی توضیحی که برای این استثنا بیان فرموده اند، برای من مفهوم نیست. در توضیح مطلب فرموده اند: «استثنائا کلمه جلاله «الله» را با آنکه لام آن تشدید دارد، دو حرف حساب می کنند و الف «الله» را حساب نمی کنند و بنابراین «الله» 66 می شود. چون لام را مکرّر می نویسند و بنابراین تشدید ندارد و الف را نیز نمی نویسند، بلکه به صورت دو لام مکرّر بدون الف می نویسند اینطور «الله» در حالی که طبق قواعد معمولی رسم الخط باید اینطور نوشته شود «الاّه» لکن چون رسم الخط عربی طبق حساب ابجد است. لذا «الاّه» را باید بصورت «الله» نوشت و بر همین اساس چون حروف مشدّد در کتابت یکحرف نوشته می شود، یکحرف محاسبه می شود و بر همین قاعده نیز چون الف «إلاه» را حساب نمی کنند در کتابت «إله» بدون الف نوشته می شود...».(1)

ص: 31


1- 1. مهر تابان، ص 255-254.

البته من نمی توانم به کلام بزرگان اشکال کنم، ولی این سخن در وجه استثنای کلمه جلاله «الله» برایم روشن نیست. توجیه دیگری نیز برای این استثنا شنیده ام و آن اینکه:

کلمه «الله» با یک «أ» و یک «ل» و یک «ه» نوشته می شود. البته چون بعد از «ل» الف تلفظ می شود برای نشان دادن آن الف، یک دندانه «ب » پس از «ل» و قبل از «ه» می نویسند، یعنی این گونه: «الله».

البته این توجیه قابل پذیرش است و در رسم الخط نستعلیق می توان آن را تصور کرد؛ چون در روش نوشتاری نستعلیق می نویسند: «الله»؛ هر چند در این رسم الخط نیز باید توجه داشت که تشدید روی «ل» قرار گیرد، نه روی دندانه بعد از «ل»؛ چون اگر روی دندانه باشد، این تصور حاصل می شود که کلمه جلاله با دو «ل» نوشته شده است. به هر حال، باید فرض کرد کلمه جلاله با یک «أ» و یک «ل» مشدّد و یک «ه» نوشته شده است تا استثنای این لفظ جلاله توجیه شود.

در صورتی که پس از «ل» دندانه « ب » باشد، باید آن دندانه را نیز در حساب جمل حساب نکرد؛ یعنی آن را مانند پایه همزه در «یَ_ئِسَ» ندانیم وگرنه باز مشکل ایجاد خواهد شد. به هر حال، این توجیه برای استثنا قابل قبول است، ولی باید توجه داشت که در رسم الخطهای دیگر، مثل: نسخ و ثلث و خطهایی که با برنامه های رایانه ای تایپ می شود، کلمه «الله» را با دو لام می نویسند. در این موارد، وجه استثنای این کلمه شریفه برای من آشکار نیست و ظاهرا بحث در اینکه ریشه این کلمه شریفه چیست و مادّه اصلی آن کدام است، دخلی در کیفیت

ص: 32

نوشتن این کلمه شریفه نداشته باشد (با آنکه بحث در اصل این کلمه جلاله و اشتقاق آن بسیار طولانی و دامنه دار است).

در هر صورت، کلمه شریفه «الله» تا آنجا که متداول است به همین کیفیت نوشته می شود و با توجه به آنچه بیان شد که در حساب جمل صورت نوشتاری کلمه مدّ نظر است و حرف مشدّد نیز یک بار حساب می شود، اگر به کلمه شریفه «الله» نگاه کنیم، صورت نوشتاری آن را متشکّل به جز از چهار حرف «ا، ل، ل، ه» نخواهیم دید و مجموع اعداد این حروف 66 است. پس در این کلمه شریفه نیز استثنایی مشاهده نشد، مگر بنابر آنچه در رسم الخط نستعلیق ملاحظه فرمودید. (دقت کنید!)

تاکنون با حروف ابجد و عدد هر حرف و شیوه حساب کردن آن آشنا شدیم، اکنون برای اتمام فایده، این نکته نیز گر چه روشن است، بیان می شود که:

کیفیت چینش حروف و ترتیب آنها در کلمه، تأثیری در عدد ابجدی کلمات و جملات ندارد؛ یعنی اگر تعدادی از حروف به شیوه های مختلفی کنار هم قرار گیرند و در هر شیوه کلمه ای را تشکیل دهند، عدد ابجدی همه آن کلمات با هم برابر خواهد بود؛ مثلاً با حروف «ا، ح، م، د» می توان کلمات «احمد»، «حامد»، «مدّاح»، «مادح»، «حمّاد»، «امدح» را ساخت که عدد ابجدی همه آنها برابر 53 است. و با حروف «م، ج، ا، ل» می توان کلمات «مجال»، «جمال»، «جمّال»، «اجمل»، «لجام»، «ملاج» را درست کرد که عدد ابجدی همه آنها برابر 74 است. و با روشن شدن این

ص: 33

مطلب دانسته می شود که اگر عدد کلمه ای را به حساب جمل داشته باشیم و قرینه ای همراه آن نباشد، هرگز نمی توانیم به طور یقین کلمه ای که آن عدد را تشکیل داده است، تشخیص دهیم. پس کسانی که به جای اسم خود، عدد ابجدی آن را می گویند یا می نویسند، بدون آنکه قرینه ای به آن ضمیمه شود، اسم آنها را نمی توان تشخیص داد.

توجه به چند نکته

اکنون به این چند نکته که هر یک به نوبه خود بسیار زیباست، توجه کنید:

الف. ظریفی نکته سنج با توجه به آنچه در تفسیر القمی روایت شده است که: منظور از «یمین» در آیه شریفه «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهینَةٌ * اِلاّ اَصْحابَ الیَمینِ»(1)(مدّثّر 38 و 39) امیر المؤمنین علیه السلام هستند و منظور از اصحاب الیمین شیعیان آن حضرت(2) چنبن سروده است:

خدا فرمود در قرآن به تصریح که جنّت خاص اصحاب یمین است

ز اصحاب یمین حق را اشارت به اصحاب امیرالمؤمنین(ع) است

سخن بی حجّت و برهان نگویم که با حق آنچه می گویم قرین است

«علی» اندر عدد باشد صد و دَه «یمین» را هم که بشماری همین است

کنون خود لطف این تعبیر دریاب گرت فکر سلیم و تیزبین است

یمین الله علی باشد به تحقیق که دست حق ورا در آستین است

به معنی غیر اصحاب علی نیست به صورت گرچه اصحاب یمین است

ب. ادیبی خوش ذوق پس از انقراض قاجاریّه و برکنار شدن احمد

ص: 34


1- 1. سوره مدثر: 74، آیه 38 و 39.
2- 2. تفسیر القمی، ذیل همین آیه ها.

شاه قاجار از سلطنت و روی کار آمدن رضا خان پهلوی که هر یک در سلسله ای از پادشاهان تبهکار بودند و در خیانت به اسلام و ایران و ایرانیان مشترک اند، گفته است:

خوب داند حساب خویش فلک این محاسب بسی ذکی باشد

«احمد» از تخت چون به زیر آمد «پهلوی» جاش متکی باشد

گرحساب جمل همی دانی «احمد» و «پهلوی» یکی باشد

«احمد» و «پهلوی» را چون هر دو در حساب جمل دارای عدد 53 هستند، یکی دانسته است و از این برابری، همتایی آنها را در بی کفایتی و بی لیاقتی نتیجه گرفته است.

ج. مرحوم علامه محمد باقر مجلسی فرموده است:

«و من الغریب أنه وافق تاریخ ولادتی عدد «جامع کتاب بحارالانوار» کما تفطّن به بعض علمائنا الاخیار»؛(1) یعنی «از چیزهای شگفت آنکه تاریخ ولادت من با جمله «جامع کتاب بحارالانوار» برابر است و این مطلب را بعضی از علمای نیکوکار ما فهمیده است».

ولادت علامه مجلسی در سال 1037 ه . ق. بوده و عدد ابجدی «جامع کتاب بحارالانوار» نیز همین است.

برابری کلمات مختلف در حساب ابجد بسیار زیبا و جالب توجّه است و در نظم و نثر برای خود جایگاهی قابل ملاحظه کسب کرده است. مجموعا این گونه اشعار و نکته ها و لطیفه ها در زبان فارسی کم نیست. گاهی با چنین کاری خواسته اند کسی را مدح کنند، به این

ص: 35


1- 1. ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، تألیف علامه مجلسی، ج 1، ص 40 از مقدمه.

صورت که اسم او را با کلمه یا جمله ای زیبا و دلنشین یا کلمه ای که بیانگر معنایی جذّاب و پر بها و ارزشمند است، در حساب جمل برابر یافته اند و گاهی نیز برای مذمّت، اسم کسی را با کلمه یا جمله ای که لفظ آن نامناسب یا معنای آن ناپسند است، یکی کرده اند. به هر حال، در هزل و جدّ، و مدح و ذمّ از این هنر استفاده کرده اند که اگر آنچه از این مقوله است در مجموعه ای جمع آوری شود، حجمی بزرگ و ارزشی قابل توجه خواهد داشت و فعلاً پرداختن به آن خارج از مقصود ماست.

اما در بحث ما توجه به یک نکته بسیار ضروری است و آن اینکه باید دانست با توجه به اینکه ویرایش فنّی بسیار کارآمد و لازم است، ولی هرگز نباید این فنّ ارزشمند را در تمام موارد به طور یکسان به کار گرفت؛ مثلاً ویرایش به نحو متعارف فعلی از جهت املای کلمات اگر در قصیده معجزیه اعمال شود و توجّهی به شیوه نگارش در قدیم نشود، ارزش قصیده معجزیه ممکن است تا حد صفر تنزّل یابد. به عنوان مثال، در این قصیده گاهی حرف اضافه «به» بدون های سکت و به صورت چسبیده به کلمه نوشته شده است. گرچه این شیوه نگارش به احتمال قوی متأثّر از شیوه نگارش بای جارّه در زبان عربی است که متّصل به کلمه مجرور نوشته می شود و صحیح آن در فارسی آن است که با های سکت و جدای از کلمه بعدی نوشته شود، ولی به هر حال در قدیم این گونه نوشته می شده است و آن را غلط نمی دانسته اند و مرحوم ناطق نیز از همین روش پیروی کرده و گاهی آن را به صورت چسبیده به کلمه بعدی نوشته و عدد مورد نظرش را که «1218» است، از کلمات

ص: 36

ترکیب کرده است. و اگر ما بخواهیم قصیده او را ویرایش کنیم و توجه به این نکته نداشته باشیم و بخواهیم حرف با را از کلمه جدا کنیم و های سکت به آن بیفزاییم، در حقیقت عدد 5 را به عدد مورد نظر افزوده ایم و این همان چیزی است که ارزش قصیده را تا حد صفر تنزّل می دهد. به عنوان مثال، در مصراع اوّل این قصیده لفظ «بزیور» باید به همین صورت نوشته شود، نه به صورت «به زیور».

مورد دیگر: اگر بخواهیم در روش نوشتاری امروز، کلمه ای را که با های غیر ملفوظ یعنی با های سکت ختم شده است، به صورت نکره تلفظ کنیم و در آخر آن لفظ «ای» بیافزاییم، نوشتار را با گفتار مطابق می نویسیم؛ مثلاً می گوییم: «جمله ای». در صورتی که در شیوه نگارشی که در قدیم در فارسی معمول بوده است، این ترکیب را به صورت قرار دادن همزه بالای های غیر ملفوظ آخر کلمه می نوشته اند؛ مثلاً «جمله ای» را می نوشته اند: «جمله» و می خوانده اند: «جمله ای». مرحوم ناطق نیز همین شیوه نگارش را به کار گرفته و در اول ابیات 14 و 15 و در ابیات 63 و 66 الفاظ «معصومه»، «شهزاده»، «قصیده» را به کار برده که به صورت «معصومه ای»، «شهزاده ای»، «قصیده ای» تلفظ می شوند و هرگز نباید ویراستار املای این کلمات را تغییر دهد و به حساب خودش صورت صحیح آنها را (آن گونه که خوانده می شوند، یعنی: معصومه ای، شهزاده ای، قصیده ای) بنویسد؛ چون با این کار دو حرف «ا» و «ی» را به کلمه افزوده است و در حقیقت عدد 11 را که حاصل عدد ابجدی این دو حرف است، بر عدد مورد نظر مرحوم «ناطق» که 1218 است، زیاد

ص: 37

کرده است. و این نیز موردی می شود که ارزش این شاهکار را تا حد صفر تنزّل می دهد.

و نیز گاهی کلمه «است» به همین صورت، یعنی سه حرفی و جدا از کلمه قبل از خود نوشته می شود و گاهی به کلمه قبل از خودش می چسبد و همزه آن می افتد؛ مثلاً در مصراع دوم، بیت اول، در کلمه «گوهریست» باید متصل و بدون همزه نوشته شود، ولی در مصراع دوم، بیت دوم، در کلمه «کوکبی است» باید منفصل و با همزه ثبت شود وگرنه عدد مورد نظر حاصل نمی شود. و این نیز از مواردی است که هنگام ویرایش این قصیده شگفت نباید از نظر دور بماند.

و نیز مورد دیگر آنکه بعضی کلمات در قدیم با «ط» نوشته می شده اند، مثل: «طهران، طوس، طشت، سطبر»، ولی اینک با «ت» نوشته می شوند، یعنی: «تهران، توس، تشت، ستبر» و اگر بخواهیم کلمه ای را که عدد آن به حساب جمل مورد نظر بوده ویرایش کنیم و به نظر خودمان صورت صحیح آن را بنویسیم، یعنی به جای «ط»، «ت» بگذاریم، در حقیقت به جای عدد 9، عدد 400 گذاشته ایم و واضح است که چگونه و چقدر از عدد مورد نظر دور شده ایم.

و همچنین است کلماتی که گاهی با «ف»، و گاهی با «پ» نوشته می شوند، مثل: «فیل، فیروزی، اسفند» که به صورت «پیل، پیروزی، اسپند» نیز نوشته می شوند. باز هم باید توجه کرد که به جای «ف» «پ» گذاشتن، یعنی به جای عدد 80، عدد 2 را قرار دادن و روشن است که باز هم به عدد مطلوب نخواهیم رسید.

ص: 38

و مورد دیگر نیز املای کلماتی است همچون «کش»، یعنی «که او را» و «کِت»، یعنی «که تو را» که ممکن است به صورت «کاش وکات» نوشته شده باشد و باید توجه داشت اثبات و اسقاط «الف» در آنها، یعنی حساب کردن و به حساب نیاوردن عدد 1 که عدد حرف الف است و افزودن و کاستن بدون توجه عدد 1 نیز سبب می شود عدد مورد نظر در حساب جمل از کلمه یا جمله مورد نظر حاصل نیاید. خلاصه اینکه باید توجه داشت که هیچ تغییری در صورت نوشتاری کلمه یا جمله ای که عدد آن به حساب جمل مورد نظر است، صورت نپذیرد.

و اگر چه بعضی از مواردی که ذکر شد در «قصیده معجزیه» پیدا نمی شود، ولی مجموعا باید در ویرایش متنی که حساب جمل آن مورد نظر است، از نظر دور نماند.

و اینک در این بازنویسی از «قصیده معجزیه» دقت کامل و حساب دقیقی اعمال شده است که امید است بدون غلط در تاریخ علم و ادب و هنر محفوظ بماند؛ گرچه ادعای دور بودن از هر اشتباهی را ندارم.

به هر حال، پس از این چند جمله که به عنوان مقدمه ای برای «قصیده معجزیه» نوشته شد و امید است سودمند باشد، این نکته را نیز بدانیم که از این قصیده پر بها و شگفت 12 بیت در وصف این بارگاه ملکوتی و حدود 22 بیت در مدح حضرت معصومه علیها السلام و اجداد بزرگوار آن حضرت علیهم السلام و حدود 29 بیت در مدح فتحعلی شاه قاجار است. البته ما به مبالغه هایی که در حق او شده، کار نداریم؛ بلکه غرض ما نقل این قصیده شگفت و عجیب است و 6 بیت آن نیز در توصیف

ص: 39

خود قصیده است.

مرحوم ناطق بسیار ماهرانه شاهکارش را در قالب این ابیات از خود یادگار گذاشته است.

مناسب است قبل از پرداختن به قصیده معجزیه این نکته را نیز بدانیم که: اول محرم 1218 ه . ق. که سال بنا و تذهیب و طلاکاری گنبد و ایوان بارگاه حضرت معصومه علیها السلام است، بنا بر محاسبه و تبدیل تقویم هجری قمری به هجری شمسی برابر با روز شنبه و اول اردیبهشت 1182 ه . ش. بوده است و این را نیز باید بدانیم که تقویم و تاریخ گذاری رسمی در نزد مورخین ایرانی آن است که وقایع تاریخی را از اول اسلام تا سال 1343 ه . ق. (مطابق با 1303 ه . ش.) با تقویم هجری قمری تاریخ گذاری می کنند و از سال 1304 ه . ش. به بعد را با هجری شمسی. و اگر با تبدیل تقویمها، تاریخ واقعه ای را که قبل از سال 1304 ه . ش. اتفاق افتاده است با هجری شمسی بیان کنند، رسمیت ندارد و هدف از این کار فقط تطبیق آن تاریخ با تاریخ رسمی فعلی ایران که هجری شمسی است، می باشد.

سید جعفر موسوی

ص: 40

ص: 41

ص: 42

ص: 43

ص: 44

ص: 45

ص: 46

نکات پایانی

2. درباره این که چرا ابیات جمع آوری شده از قصیده معجزیّه در این مجموعه بیش از «شصت و دو بیت» و در نتیجه بیش از «یکصد و بیست و چهار مصراع» است، در اوائل مقدمه، توضیحی بیان شده است.

3. در گنجینه آثار قم، ص 545 به جای «پر از زیور»، نوشته: «بر از زیور» که اگرچه از جهت معنی با هم فرق دارند، ولی از جهت حساب جمل یکی هستند.

4. در گنجینه آثار قم به جای «دوحه ایست» نوشته: «روضه ایست» که غلط است و دوحه به معنای درخت بزرگ و سایبان یا چتر بزرگ است. (لاروس)

5. در کاشیهای اطراف صحن عتیق نوشته: «جنّت العلی» ولی خطاست و صحیح آن «جنت العلا» است.

6. در تاریخ قم به جای «کوی آفتاب»، «گوی آفتاب» ثبت شده که از جهت حساب جمل با هم برابرند.

7. مصراع دوم بیت 3، در تاریخ قم به صورت «یا نور حق که در همه اشیا بر آمده» ثبت شده، ولی شیواتر و مناسب تر آن است که لفظ «بر» مقدم بر لفظ «در» باشد؛ همان طور که در مآخذ دیگر هست و در این مجموعه نیز ثبت شد.

8. مصراع اول بیت 4، در تاریخ قم و گنجینه آثار قم به این صورت

ص: 47

آمده: «این قبّه را چه اوج که با ارتفاع آن» که این نیز برابر 1218 و صحیح است.

9. مصراع اول بیت 6، در ریحانة الادب و گنجینه آثار قم یک نسخه بدل دیگر دارد که عبارت است از: «کین قبه رفیع به جایی کشانده سر» که این نیز برابر 1218 و صحیح است، ولی بر کاشیهای صحن عتیق نوشته شده است: «کین قبه رفیع بجایی نهاده قدر» که این خطا است، چون به حساب جمل برابر 942 است.

10. مصراع اول بیت 7، در ریحانة الادب یک نسخه بدل دیگر نیز دارد که صحیح و این گونه است: «با این شکوه و وسعتِ این قبّه و زمین».

11. در مصراع دوم بیت 7، لفظ «با» درست است که در ریحانة الادب و تاریخ قم آمده، نه لفظ «یا» که در گنجینه آثار قم آمده است.

12. مصراع دوم بیت 11، به همین صورت که در این مجموعه آمده، صحیح است؛ ولی بر کاشیهای صحن عتیق نوشته شده: «عقل طویل قاصر و هم اقصر آمده» که خطاست.

13. جِنان: جمع جنّت، یعنی بهشتها، بستانها.

14. بیت 13 در ریحانة الادب یک نسخه بدل دیگر دارد که صحیح است، این گونه: «شمس جلال فاطمه بنت موسی آن / کاحفاد خاص فاطمه و حیدر آمده»، ولی آنچه در این مجموعه ثبت شد، شیواتر و زیباتر و روان تر است.

15. همان طور که در مقدمه اشاره شد، «معصومه که» باید به همین صورت نوشته شود؛ در حالی که در گنجینه آثار قم و کاشیهای صحن

ص: 48

عتیق، به صورت «معصومه ای که» نوشته شده و خطا است.

16. نوشتن «شهزاده که» به همین صورت صحیح است، به صورت «شهزاده ای که»؛ در حالی که در گنجینه آثار قم و کاشیهای صحن عتیق، به صورت دوم که اشتباه است، ثبت شده است.

17. در مصراع اول بیت 16، لفظ «اوج» صحیح است، نه لفظ «برج»؛ در حالی که بر کاشیهای صحن عتیق «برج» نوشته شده است و خطاست.

18. در مصراع دوم بیت 16، لفظ «رای» صحیح است که در بعضی مآخذ هست، نه لفظ «رأس» و حال آنکه در ریحانة الادب «رأس» ثبت شده و خطاست.

19. در مصراع دوم بیت 17، لفظ «حلم» صحیح است، نه لفظ «علم»؛ ولی در گنجینه آثار قم «علم» نوشته شده است و خطاست.

20. در کاشیهای صحن عتیق «بهتر» نوشته شده است که خطاست.

21. بنا به نقل ریحانة الادب، در زینة المدائح، بیت 20 «جبریل را...» پس از بیت 19 «یک جدّ او نبی...» آمده، ولی ظاهرا وجود این بیت در اینجا انسجام مطلب را از بین می برد؛ ولی چون غرض ما ثبت تمام ابیات سروده شده در این قصیده بود، آن را نیز نقل کردیم.

22. مصراع دوم بیت 22، چهار نسخه بدل دیگر دارد که بعضی صحیح و بعضی ناصحیح هستند:

الف. آنچه در گنجینه آثار قم آمده و صحیح است، این است:

«یک جدّ آن حسینِ علی کز در سخا»

ص: 49

ب. آنچه در ریحانة الادب آمده و صحیح است، این است:

«یک جدّ او حسین علی آنک در سخا»

ج. آنچه در تاریخ قم، ص 82 آمده که هم از جهت حساب جمل ناصحیح است، هم از جهت وزن ناموزون، این است:

«یک جدّ او حسین علی کاندر گه سخا» اگرچه لفظ «گه» را اگر برداریم، عدد مورد نظر یعنی 1218 حاصل می شود و به معنی شعر هم خلل وارد نمی شود، ولی مشکل عدم انسجام وزن آن باقی است و شاید در بعضی از مآخذ هم با حذف لفظ «گه» ثبت شده باشد.

د. آنچه بر کاشیهای صحن عتیق ثبت شده و خطاست این است: «یک جدّ او حسین علی کز در سخا» چون عدد 1174 از آن حاصل می شود.

23. در مصراع اول بیت 23، لفظ «کاز» صحیح است که در ریحانة الادب آمده و به صورت «کز» خوانده می شود و نباید آن را به صورت «کز» نوشت، ولی در تاریخ قم و گنجینه آثار قم «کز» ثبت شده است.

24. در آخر مصراع اول بیت 23، لفظ «کرم» صحیح است، اگر کلمه قبل از آن را «کاز» بنویسیم؛ ولی اگر «کز» بنویسیم، لفظ «کرام» که بر کاشیهای صحن عتیق نوشته شده است، صحیح خواهد بود و در هر صورت شعر دارای معنایی شیوا و مناسب است.

25. در مصراع دوم بیت 23، لفظ «داور» صحیح است که در تاریخ قم و گنجینه آثار قم و ریحانة الادب است، نه لفظ «یاور» که در کاشیهای صحن عتیق است.

26. رهی پرور، یعنی نوازش کننده ابن السبیل و کسی که به افراد در

ص: 50

راه مانده کمک می کند.

27. دو بیت 24 و 25 را فقط در کاشیهای صحن عتیق حرم مطهر دیدم و در مآخذ دیگر ندیدم و حال آنکه مصراعهای هر دو بیت از جهت مطابقت با عدد مورد نظر، یعنی 1218 کاملاً مطابقت دارند و نبودن این دو بیت خلل کلی به قصیده وارد می کند و پیوستگی آن را از بین می برد. خدا را شکر که در این مجموعه ثبت شد.

28. در مصراع اول بیت 26، لفظ «وزان» صحیح است که در ریحانة الادب و گنجینه آثار قم آمده، نه لفظ «در آن» که در کاشیهای صحن عتیق آمده و نه لفظ «بآن» که در تاریخ قم ثبت شده است.

29. مرّ: حساب، شمار؛ بی مز: بی شمار، بی اندازه، بی حد. (فرهنگ عمید، «ماده مر»)

30. در مآخذی که در دست رس بنده بود، دو بیت 26 و 27 جابه جا نوشته شده بود، ولی پوشیده نیست که نظم و ترتیب قصیده تقدم و تأخر آنها را اقتضا می کند؛ همان طور که در این مجموعه ثبت شد.

31. در مصراع دوم بیت 27، لفظ «نور» صحیح است که در بسیاری از مآخذ هست، نه لفظ «فوز» که در گنجینه آثار قم آمده.

32. در مصراع دوم بیت 27، لفظ «بدنیی» صحیح است، نه لفظ «بدنیا» در حالی که در تاریخ قم و کاشیهای صحن عتیق صورت دوم نوشته شده و خطاست و باید توجه داشت که در شعر کلمه «دنیا» گاهی به صورت «دنیی» نوشته و خوانده می شود. علاوه بر آنکه به کار بردن این کلمه به این صورت توسط مرحوم «ناطق» خود گواهی بر صحت

ص: 51

استعمال به این صورت است. می توان کلام سعدی شیرازی و خواجوی کرمانی و حافظ را نیز گواه آورد. سعدی در بخش رباعیات کلیاتش می فرماید:

فردا که به نامه سیه در نگری بس دست تحسّر که به دندان ببری

بفروخته دین به «دنیی» از بیخبری یوسف که به دَه درم فروشی چه خری؟

و خواجوی کرمانی نیز در رباعیات خود می فرماید:

ای کام دل از جنت اعلی همه تو مقصود من از «دنیی» و عقبی همه تو

در عالم معنی [چو] نکو در نگری عالم همه صورتست و معنی همه تو

و حافظ می فرماید:

سرم به «دنیی» و عقبی فرو نمی آید تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست

و نیز می فرماید:

مراد «دنیی» و عقبی به من بخشید روزی بخش به گوشم قول چنگ اول به دستم زلف یار آخر

33. بیت 29 را ریحانة الادب به عنوان نسخه بدل بیت 28 آورده، ولی به جهت ثبت تمام ابیات و مناسبت این بیت با قبل و بعدش در این مجموعه، در ضمن تمام قصیده و به عنوان یک بیت مستقل درج شد.

34. در مصراع اول بیت 30، لفظ «مجد» صحیح است که در تاریخ قم و ریحانة الادب و کاشیهای صحن عتیق آمده، نه لفظ «جود» که در

ص: 52

گنجینه آثار قم است.

35. در مصراع دوم بیت 30، لفظ «بجود» صحیح است که در تاریخ قم و ریحانة الادب آمده، نه لفظ «زجود» که در گنجینه آثار قم است.

36. در مصراع اول بیت 32، لفظ «باین» درست است که در تاریخ قم و ریحانة الادب آمده، نه لفظ «بدین» که در کاشیهای صحن عتیق ثبت شده.

37. مصراع اول بیت 33، این نسخه بدل را دارد: «اهل ملک گشاده پر و بال روز و شب» که از جهت حساب جمل مشکلی ندارد، ولی آنچه در این مجموعه ثبت شد، شیواتر و مناسب تر است.

38. در مصراع دوم بیت 33، می توان به جای «از عرشه» که در بعضی مآخذ آمده، «وز عرش» را گذاشت که در بعضی مآخذ دیگر است؛ چون عدد ابجدی هر دو یکی است.

39. مصراع اول بیت 35، این نسخه بدل را دارد: «از دل بدل خطاب کین قبّه چنین»، ولی صحیح نیست؛ چون عدد ابجدی آن 990 است. علاوه بر این، از جهت معنی و وزن نیز درجه مطلوب را ندارد. این نسخه بدل به عنوان مصراع اول این بیت در گنجینه آثار قم ثبت شده است.

40. بیت 36 و 37 هر یک می تواند جواب برای سؤالی باشد که در بیت 35 مطرح شد. و در ریحانة الادب و گنجینه آثار قم و تاریخ قم نیز بیت 36 نیامده، ولی به قول ریحانة الادب در زمینة المدائح وجود دارد. و چون هدف در این مجموعه جمع آوری تمام ابیات بود، هر دو ثبت شد.

41. مصراع اول بیت 37 این نسخه بدل را دارد: «گفتا ز لطف ایزد و قاآن عصر آن» و اگر چه این مصراع نیز از جهت عدد ابجدی با ماده

ص: 53

تاریخ مورد نظر موافق است، ولی آنچه در این مجموعه ثبت شد، بهتر و شیواتر به نظر می رسد.

42. مصراع دوم بیت 38، نسخه بدل دیگری در ریحانة الادب دارد، این گونه: «زیب و نشاط بهر همه کشور آمده» که مشکل از جهت ماده تاریخ ندارد، چون موافق 1218 است.

43. در مصراع دوم بیت 39، لفظ «همپر» که در ریحانة الادب و تاریخ قم آمده، صحیح است، نه لفظ «همسر» که در گنجینه آثار قم آمده.

44. حرف «و» در تاریخ قم و گنجینه آثار قم در اینجا حذف شده، ولی لازم است؛ همان طور که ثبت شد.

45. در مصراع دوم بیت 40، لفظ «بفلک» به همین صورت صحیح است که در ریحانة الادب آمده، نه «به فلک» که در گنجینه آثار قم است.

46. کسری: معرّب خسرو است، عربها هر یک از پادشاهان ساسانی را کسری می گفتند. (فرهنگ عمید)

47. رای: راجه، حاکم هند، پادشاه هندوستان (فرهنگ معین).

48. خاقان: لقب پادشاهان چین و ترکستان بوده است. (فرهنگ عمید)

49. قیصر: لقب پادشاهان روم بوده است. (فرهنگ معین)

50. بیت 45 نسخه بدل دیگری دارد، این گونه: «خاقان بِعِدْلِ چاکِر وی آمده ز چین / وز روم بنده اش زمِنَن قیصر آمده» و از جهت حساب جمل هر دو مصرع با ماده تاریخ مطلوب موافق است، ولی آنچه در این مجموعه ثبت شد، شیواتر و زیباتر به نظر می رسد.

51. مصراع اول بیت 46، در ریحانة الادب نسخه بدل دیگری دارد و آن

ص: 54

عبارت است از: «از راه عجز بر در دربار عدل او» و این اگر چه موافق 1218 است، ولی آنچه در این مجموعه ثبت شد، مناسب تر به نظر می رسد.

52. در مصراع دوم بیت 46، لفظ «روان» صحیح است که در تاریخ قم و ریحانة الادب است، نه لفظ «دوان» که در گنجینه آثار قم آمده است.

53. بوم: سرزمین، شهر، ناحیه. (فرهنگ عمید)

54. بیت 50 در ریحانة الادب یک نسخه بدل دیگر دارد که بدون اشکال است، از این قرار: «تیهو بزیر چنگل شاهین نموده جا/ و آهو مدام همسر شیر نر آمده» ولی آنچه در این مجموعه ثبت شد، شیواتر و بهتر است.

55. مصراع اول بیت 51، در ریحانة الادب این گونه است: «از عالمش فزون صف میدان و معرکه» ولی صحیح نیست، چون به حساب ابجد موافق 1208 است.

56. مصراع اول بیت 52، در ریحانة الادب نسخه بدل دیگری هم دارد و آن این است: «صمصام و رُمح شاه چو موساگه نبرد» و این اگر چه از جهت حساب جمل ماده تاریخ مورد نظر یعنی 1218 است، ولی آنچه در این مجموعه ثبت شد، مخفی نیست که بسیار مناسب تر و بهتر است.

57. در مصراع دوم بیت 52، می توان به جای «بجنگ» که در گنجینه آثار قم و تاریخ قم است، «بچنگ» را قرار داد؛ همان طور که در ریحانة الادب آمده.

58. حرف عطف «و» را در مصراع اول بیت 53، می توان بین رکاب و فلک قرار داد؛ همان طور که در گنجینه آثار قم است و در این مجموعه ثبت

ص: 55

شد و می توان بین سپاه و ماه قرار داد؛ آن طور که در تاریخ قم است. به هر حال، در مجموع مصراع یک حرف عطف نباید بیشتر باشد.

59. مصراع اول بیت 54، در ریحانة الادب نسخه بدل دیگری هم دارد که از جهت ماده تاریخ صحیح است و آن این است: «شمشیر و بزم و مجلس و میدان و طبل وی» ولی چون خواستیم بیت دیگری که به گفته ریحانة الادب در زینة المدائح بعد از این بیت آمده ثبت کنیم و آن بیت 55 است و در آن بیت چهار مشبّه به ذکر کرده و حال آنکه در این مصراع پنج مشبّه است. نسخه بدل دیگر را ترجیح دادیم چون در آن همان چهار مشبه است و به نحو لفّ و نشر مشوّش هر مشبه دارای یک مشبه به است.

60. بیت 56، در ریحانة الادب نسخه بدل دیگری نیز دارد که از جهت ماده تاریخ مورد نظر بدون اشکال است و آن این است: «خون می چکد ز حنجر و از سینه حسود / کز بهر او هلال ابدا خنجر آمده» ولی آنچه در این مجموعه ثبت شد، شیواتر و مناسب تر به نظر رسید.

61. خِنگ: اسب سفید، هر چیز سفید به خصوص اسب سفید. (فرهنگ عمید)

62. در مصراع دوم بیت 57 هم می توان «به زین» گفت؛ همان طور که در ریحانة الادب و تاریخ قم است، هم می توان «ز زین» گفت؛ همان طور که در گنجینه آثار قم است؛ چون عدد ابجدی هر دو برابر است.

63. در مصراع اول بیت 59 هم لفظ «مجال» صحیح است که در زمینه گنجینه آثار قم آمده،هم لفظ «جمال» که در ریحانة الادب و تاریخ قم است.

ص: 56

64. مصراع دوم بیت 59، در گنجینه آثار قم این گونه است: «درّی از اوج جود سوی خاور آمده» ولی صحیح نیست، چون به حساب جمل برابر 1178 است، نه 1218.

65. بیت 62، در ریحانة الادب و تاریخ قم نیست و در گنجینه آثار قم با چهار بیت بعد از آن که در همان کتاب نوشته شده، مشابهت دارد و در این مجموعه این بیت ثبت شده و مصراع دوم بیت دیگر با مصراع دوم این بیت یکی است و مصراع اول آن که می توان آن را نسخه بدل مصراع اول بیت 62 حساب کرد، چنین است: «حاصل چو قبّه اوج بزر داد مهر گفت» و این مصراع مشکلی از جهت ماده تاریخ مطلوب ندارد.

66. در مصراع اول بیت 64، کتابت «اله» به همین صورت صحیح است که در ریحانة الادب و تاریخ قم آمده، نه به صورت «الاه» که در گنجینه آثار قم است.

67. در مصراع اول بیت 66، لفظ «قصیده» صحیح است؛ همان طور که در ریحانة الادب و تاریخ قم آمده، نه لفظ «قصیده ای» که در گنجینه آثار قم آمده است.

68. در مصراع اول بیت 67، لفظ «ازین» صحیح است؛ همان طور که در ریحانة الادب است، نه «ازاین» که در گنجینه آثار قم و تاریخ قم آمده است.

69. بیت 68، در ریحانة الادب به عنوان نسخه بدل بیت 67 ذکر شده است، ولی چون معنی آن مستقل و مناسب با انسجام ابیات دیگر بود، در این مجموعه به عنوان یک بیت مستقل ثبت شد. این بیت در تاریخ قم در پاورقی نوشته شده است، نه در متن قصیده.

ص: 57

70. در مصرع اول بیت 69 ، در ریحانة الادب و تاریخ قم آمده: ناطق: دعابگو...» و در گنجینه آثار قم آمده: ناطق: بگو دعا...» که البته از جهت وزن شعر و شیوایی و عدد ابجدی مورد نظر فرقی با هم ندارند.

71. مصراع اول بیت 70، در گنجینه آثار قم به این صورت است:

«تا اسم نرگس آمده و لاله در هر زمان»

که هم از جهت وزن شعری غلط است و هم عدد ابجدی آن با عدد مورد نظر که 1218 است، مطابقت نمی کند. و صحیح همان است که در ریحانة الادب و تاریخ قم آمده و در این مجموعه ثبت شد.

72. در مصراع اول بیت 71، «روی عدوی شاه» صحیح است که در ریحانة الادب و تاریخ قم مذکور است و در این مجموعه ثبت شد، نه «روی عدوی او» که در گنجینه آثار قم آمده است.

امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ قالَ فِینا شِعْرا بَنَی اللهُ تَعالی لَهُ بَیْتا فِی الْجَنَّةِ(1)؛ هر کس بیت شعری در حق ما بگوید، خدای متعال خانه ای برای او در بهشت بنا کند».

و نیز فرمود: «ما قالَ فینا قائِلٌ بَیْتَ شِعْرٍ حَتّی یُؤَیِّدَ بِروُحِ الْقُدُسِ(2)؛ هیچ شاعری در حقّ ما بیت شعری نگفت، مگر اینکه با روح قدسی تأیید و یاری شد».

و امام رضا علیه السلام فرمود: «ما قالَ فِینا مُؤْمِنٌ شِعْرا یَمْدَحُنا بِهِ اِلاّ

ص: 58


1- 1. عیون الاخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، ابن بابویه قمی، مقدمه، ص 15؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 10، ص 467، ح 1.
2- 2. همان، ح 2.

بَنَی اللهُ لَهُ فِی الْجَنَّةِ اَوْسَعُ مِنَ الدُّنْیا سَبْعَ مَرّاتٍ یَزُورُهُ فِیها کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ؛(1) هیچ شاعر مؤمنی در حق ما شعری نگوید که ما را با آن ستایش و مدح کند، مگر اینکه خدا برایش در بهشت، جایگاهی سازد که هفت مرتبه از دنیا بزرگ تر و فراخ تر باشد و تمام فرشتگان مقرب و پیامبران صاحب رسالت، در آن جایگاه زیارتش کنند».

ص: 59


1- 1. همان، ح 3.

منابع و مآخذ

- قرآن کریم

- المعجم الوسیط.

- بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی (ره).

_ بحر الفاظ، اثر مرحوم محمد صادق اصفهانی «ناطق» نسخه خطی کتابخانه مسجد اعظم قم شماره 403.

- تاج العروس للسیّد محمد مرتضی الحسینی الزبیدی.

- تاریخ قم و زندگانی حضرت معصومه، نوشته محمد حسین ناصر الشریعة، با مقدمه و تعلیقات و اضافات علی دوانی، انتشارات دارالفکر، قم، خیابان ارم.

- تفسیر قمی لابی الحسن علی بن ابراهیم القمی (رحمه الله)

_ خزائن، ملا احمد نراقی (قده) تحقیق، تصحیح و تعلیق علامه حسن زاده آملی.

- دایرة المعارف بزرگ اسلامی _ زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی _ ناشر _ مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی.

- دایرة المعارف (بستانی) تالیف المعلّم بطرس البستانی.

ص: 60

- دایرة المعارف تشیّع ناشر: موسسة دایرة المعارف تشیع با همکاری شرکت نشر یادآوران چاپ اول 1371.

_ دو چوب و یک سنگ، تألیف آیة الله مرحوم آقاسید محمدتقی معصومی اشکوری (قده) به اهتمام جعفر سعیدی، چاپ اول، زمستان 1374.

- ریحانة الادب، تالیف؛ علامه محمد علی مُدرّس تبریزی، انتشارات خیّام، چاپ سوم.

_ شذرات المعارف، آیة الله العظمی میرزامحمد علی شاه آبادی (ره)، تحقیق از: بنیاد علوم و معارف اسلامی، چاپ اول زمستان 1380.

- فرهنگ عمید، حسن عمید.

- فرهنگ لاروس (عربی به فارسی)، تألیف؛ دکتر خلیل جُرّ _ ترجمه احمد طبیبیان.

- فرهنگ معین، دکتر محمد معین.

- فرهنگ نفیسی (ناظم الاطباء).

- کتابه های حرم مطهّر حضرت معصومه، تالیف؛ دکتر منوچهر ستوده، انتشارات کتابخانه آیة الله العظمی مرعشی نجفی.

- کریمه اهل بیت، علی اکبر مهدی پور، قم، مؤسسه نشر و مطبوعات حاذق.

- گنجینه آثار قم، نوشته فیض، چاپ اول، چاپخانه مهر استوار قم، سال 1349.

- گنجینه دانشمندان، حاج شیخ محمد شریف رازی کتابفروشی

ص: 61

اسلامیّه، چاپ 1352 شمسی.

- لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا.

- ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار تالیف علامه مجلسی _ از انتشارات کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی _ قم.

- منتهی الأرب فی لغة العرب، عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پور.

- مهر تابان _ یادنامه و مصاحبات تلمیذ و علاّمه، تالیف علامه آیة الله سید محمد حسین حسینی طهرانی مؤسسه انتشارات باقر العلوم علیه السلام.

- نصاب الصبیان. خودآموز نصاب به قلم آقای حسن زاده آملی.

- هزار و یک نکته _ از استاد آیة الله حسن حسن زاده آملی.

ص: 62

1. در (تاریخ قم، ناصر الشریعه) جمله شریفه «بسم الله الرّحمن الرّحیم» را مطابق 1218 دانسته و جمله «باسم موجود کریم» را نیز 1218 دانسته و حال آنکه مجموع این دو جمله با هم 1218 است.

ص: 63

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109