امامت

مشخصات کتاب

سرشناسه: بیابانی اسکوئی، محمّد 1341_

عنوان و نام پدید آور: امامت / محمّد بیابانی اسکوئی.

مشخصات نشر: تهران : نبأ،1390.

مشخصات ظاهری: 216 ص

شابک: 48 _ 94 _ 8323 _ 964 _ 978

موضوع: امامت

موضوع: ولایت

رده بندی کنگره: 1390 8 الف 96 ب / 223PIR

رده بندی دیویی: 45/ 297

شماره کتابشناسی ملی: 2444953

---------------------------------------

تاریخ درخواست: 22/ 05/ 1390

تاریخ پاسخگوئی: 22/ 05/ 1390

کد پیگیری: 244387

« امامت »

مؤلف : محمّد بیابانی اسکویی

ویراستاری علمی و فنی: دکتر اسماعیل تاجبخش، دکتر مهدی دشتی،

اصغر غلامی، مرتضی نادری، محمّدعلی دزفولی

حروفچینی : انتشارات نبأ / چاپ و صحافی : دالاهو، صاحب الزمان (عج)

چاپ اوّل : 1390، چاپ دوم : 1391

شمارگان : 2000 نسخه / قیمت : 40000 ریال / کد کتاب : 147 / 201

ناش_ر : انتشارات نب_أ / ته_ران، خیاب_ان ش_ریعت_ی، روب_روی مل_ک، خی_ابان

شبستری، خیابان ادیبی شماره26 تلفکس : 77506602 _ 77504683

شاب_ک : 8 _ 94 _ 8323 _ 964 _ 978 ISBN : 978 - 964 - 8323 - 94 - 8

ص: 1

اشاره

ص:2

ص:3

فهرست مطالب

مقدّمه ناشر 9

درس اوّل : معنای امامت و ولایت 11

معنای لغوی امامت و ولایت _ معنای اصطلاحی امامت و ولایت 11

1_1. معنای لغوی امامت و ولایت 13

1_2. معنای امامت و ولایت در اصطلاح 19

چکیده درس اوّل 21

درس دوم : انواع ولایت 23

ولایت حقیقی _ ولایت اعطائی 23

2_1. ولایت حقیقی (ولایت خدا) 25

2_2. ولایت اعطایی (ولایت امامان الاهی) 27

2_2_1. ولایت تشریعی امام 27

2_2_2. ولایت تکوینی امام 33

چکیده درس دوم 41

درس سوم : ضرورت وجود امام و فلسفه ولایت (1) 43

رفع اختلاف و نظام امور مردم _ بیان دین الهی و صیانت از آن 43

3_1. رفع اختلاف و نظام امور مردم 45

3_2. بیان دین الهی و صیانت از آن 48

ص:4

چکیده درس سوم 53

درس چهارم : ضرورت وجود امام و حکمت ولایت (2) 55

معرفت خدا و عبادت خدای سبحانه _ تداوم فیض الهی 55

4_1. معرفت و عبادت خدای سبحانه 57

4_2. تداوم فیض الهی 62

چکیده درس چهارم 65

درس پنجم : وظایف مردم در برابر امام 67

معرفت واعتقاد به امامت امامان معصوم (علیهم السلام) 67

محبّت و مودّت اهل بیت (علیهم السلام) _ وجوب طاعت و پیروی 67

5 _ 1. معرفت و اعتقاد به امامت امامان معصوم (علیهم السلام) 69

5 _ 2. محبّت و مودّت اهل بیت (علیهم السلام) 73

5 _ 3. وجوب طاعت و پیروی 74

چکیده درس پنجم 76

درس ششم : ویژگی های امام (1) 79

امام خلیفه خداست _ امام حجّت خداست 79

6 _ 1. امام خلیفه خداست 81

6 _ 2. امام حجّت خداست 87

چکیده درس ششم 93

درس هفتم : ویژگی های امام (2) 95

امام حافظ و نگهبان دین الهی _ امام شاهدبر خلق 95

7 _ 1. امام حافظ و نگهبان دین الهی 97

7 _ 2. امام شاهد بر خلق 99

چکیده درس هفتم 103

ص:5

درس هشتم : ویژگی های امام (عصمت) 105

معنای عصمت امام 105

8 _1. معنای عصمت امام 107

8 _ 2. ادله لزوم عصمت 110

8 _ 2 _ 1. وجوب اطاعت مطلق 110

8 _ 2 _ 2. حجّت و شاهد بودن امام 112

8 _ 2 _ 3. حفظ دین و بیان احکام الهی بعد از پیامبر 113

8 _ 2 _ 4. نفی امامت ظالم 113

8 _ 3. عصمت امام پیش از امامت 116

8 _ 4. رابطه علم و عصمت 116

چکیده درس هشتم 117

درس نهم : ویژگی های امام (علم «1») 119

امام اعلم خلق است _ الهام و إسماع 119

9 _ 1. امام اعلم خلق است 121

9 _ 2. الهام و إسماع 125

چکیده درس نهم 129

درس دهم : ویژگی های امام (علم «2») 131

علم قرآن _ روح القدس 131

10 _ 1. علم قرآن 133

10 _ 2. روح القدس 137

چکیده درس دهم 141

درس یازدهم : ویژگی های امام (علم «3») 143

اسم اعظم _ مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)_ جفر و جامعه 143

ص:6

اصول و کلیّات علم _ مواریث پیامبران _ علم مبذول 143

11 _ 1. اسم اعظم 145

11 _ 2. مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) 147

11 _ 3. جفر و جامعه 148

11 _ 4. اصول و کلیات علم 149

11 _ 5. مواریث پیامبران 150

11 _ 6. علم مبذول 151

چکیده درس یازدهم 152

درس دوازدهم : ویژگی های امام ( علم «4» ) 153

ازدیاد علم امام _ علم غیب امام _ علم امام در طفولیّت 153

12 _ 1. ازدیاد علم امام 155

12 _ 2. علم غیب امام 160

12 _ 3. علم امام در طفولیّت 161

چکیده درس دوازدهم 162

درس سیزدهم : راه های تعیین امام 165

راه تعیین امام از نظر مکتب اهل بیت _ راه تعیین امام از نظر اهل سنّت 165

13_1. راه تعیین امام از نظر مکتب اهل بیت 167

13 _ 1 _ 1. وجوب اطاعت به طور مطلق 167

13 _ 1 _ 2. جانشینی و خلیفه خدا 168

13 _ 1 _ 3. دانش و عصمت و حجّیّت 168

13 _ 1 _ 4. تعیین امام در کلمات امام رضا (علیه السلام) 169

13 _ 2. از نظر اهل سنّت 170

13 _ 2 _ 1. انتخاب اهل حلّ و عقد 171

ص:7

13 _ 2 _ 2. تعیین توسط خلیفه پیشین 171

13 _ 2 _ 3. تعیین به زور شمشیر و کودتا 172

چکیده درس سیزدهم 174

درس چهاردهم : نصوص امامت 175

آیات قرآن کریم _ روایات معصومان 175

معرّفی دوازده امام _ حدیث غدیر _ حدیث ثقلین 175

14 _ 1. آیات قرآن کریم 177

14 _ 2. روایات معصومان 182

14 _ 2 _ 1. معرّفی دوازده امام 182

14 _ 2 _ 2. حدیث غدیر 184

14 _ 2 _ 3. حدیث ثقلین 184

چکیده درس چهاردهم 185

درس پانزدهم : امامت حضرت امام عصر (علیه السلام) 187

نصوص امامت حضرت مهدی(عجّل الله فرجه) _ توّلد حضرت مهدی

(عجّل الله فرجه) 187

غیبت امام مهدی (عجّل الله فرجه) _ وظایف مؤمنان در عصر غیبت 187

15 _ 1. نصوص امامت حضرت مهدی (علیه السلام) 190

15 _ 2. توّلد حضرت مهدی (علیه السلام) 191

15 _ 3. غیبت امام مهدی (علیه السلام) 192

15 _ 4. غیبت صغری و کبری 192

15 _ 5. علّت و حکمت غیبت 194

15 _ 6. وظایف مؤمنان در عصر غیبت 195

15 _ 6 _ 1. انتظار فرج 195

ص:8

15 _ 6 _ 2. دعا برای تعجیل ظهور 196

15 _ 6 _ 3. آمادگی برای یاری آن حضرت 196

15 _ 6 _ 4. اهتمام به دین و حفظ آن 196

چکیده درس پانزدهم 197

درس شانزدهم : امامت حضرت ولی عصر (علیه السلام) (رجعت) 199

معنا و مفهوم رجعت _ امکان رجعت _ ادله رجعت 199

آیات قرآنی _ روایات _ رجعت امامان _ اقرار به رجعت 199

16 _ 1. معنا و مفهوم رجعت 201

16 _ 2. امکان رجعت 202

16 _ 3. ادله رجعت 204

16 _ 3 _ 1. آیات قرآنی 204

16 _ 3 _ 2. روایات 206

16 _ 4. رجعت امامان (علیهم السلام) 207

16 _ 5. اقرار به رجعت 208

چکیده درس شانزدهم 209

فهرست منابع 211

ص: 9

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدّمه ناشر

تفقّه در دین، یعنی به دست آوردن شناخت عمیق از آن، به حکم عقل، آیات قرآن و احادیث معصومان، بر زن و مرد مسلمان واجب است. اساسا «شناخت» پیش نیازِ ایمان و اعتقاد است. آیا ممکن است بدون شناخت امری، بدان ایمان آورد یا به آن معتقد شد؟ از سوی دیگر، در دین مبین اسلام، ایمان و اعتقادی ارزشمند و پذیرفته است که مبتنی بر شناخت باشد. راه دستیابی به شناخت و آگاهی، تحقیق و پژوهش و دوری از تقلید است؛ کاری که در تمام مراحل مختلف زندگی، بر آدمیان واجب است.

مؤسسه فرهنگی نبأ، بر اساس آنچه یاد شد و در راستای رسالت فرهنگی خود، یعنی تقویت و ارتقاء مبانی اصیل اعتقادی مخاطبانش، به استاد پژوهنده و محقق فرهیخته، آقای محمّد بیابانی اسکوئی، پیشنهاد کرد تا در اصول عقاید اسلامی، به روش آموزشی، کتاب هایی را بنگارد و دروس منظمی را تألیف و تدوین کند. خوشبختانه، استاد بیابانی، با همه مشاغل علمی و تحقیقی، پیشنهاد یادشده را پذیرفت و درس هایی را در موضوعات توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد، به رشته نوشته در آورد. شکر الله مساعیه.

خاطرنشان می شود که نوشته های استاد بیابانی پس از نگارش، به دست برادران فاضل و گرامی، آقایان دکتر اسماعیل تاجبخش و دکتر مهدی دشتی دانشیاران دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی، اصغر غلامی، محقق و پژوهشگر معارف دینی ، مرتضی نادری

ص: 10

و حجّت الاسلام محمّدعلی دزفولی ویرایش علمی و فنی شد. وفّقهم الله لمرضاته.

ان شاءالله این اثر پنج جلدی در راستای اهداف یادشده، در حوزه و دانشگاه و جامعه، مفید و مؤثّر واقع شود. مانند همیشه، پیشنهادها و انتقادهای خوانندگان دقیق و نکته سنج راهنمای ما در عرضه بهتر آثار علمی و تحقیقی خواهد بود.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

مدیر مسئول مؤسّسه فرهنگی نبأ

محمّدحسین شهری

9 / 5 / 1390

ص:11

درس اول: معنای امامت و ولایت

اشاره

معنای لغوی امامت و ولایت

معنای اصطلاحی امامت و ولایت

ص:12

ص:13

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس :

1. از معنای لغوی «امامت» و «ولایت» آگاهی یابد.

2. با کاربردهای این واژه ها در قرآن و روایات آشنا شود.

3. مراد از این واژه ها را در فرهنگ شیعه بداند.

4. به ارتباط ایمان و کفر با اعتقاد به امامت و ولایت پی برد.

1_1. معنای لغوی امامت و ولایت

امام در لغت کسی است که عده ای به او اقتدا کرده و او را پیشوای خود قرار دهند. و چون مفهوم مقتدا بودن در معنای امامت منظور شده است؛ پس امامت در صورتی تحقق می یابد که گروهی از فردی فرمان برند و در مقابل او تسلیم باشند. ابن منظور می گوید :

اَمّ القوم و أمّ بهم، تقدّمهم؛ و هی الإمامة. و الإمام کلّ من ائتمّ به قوم کانوا

ص: 14

علی الصراط المستقیم أو کانوا ضالّین.(1)

گروهی را امامت کرد و به گروهی امام شد یعنی بر آن ها مقدم شد؛ و این حقیقت امامت است؛ و امام همه آن کسانی را گویند که قومی به آنان اقتتدا کند اعم از این که به راه راست باشند یا گمراه.

پس در مفهوم امامت هادی یا گمراه بودن امام وجود ندارد و ممکن است امام راه یافته یا گمراه باشد.

امامت به این معنا در آیات و روایات هم بکار رفته است. خداوند متعال درباره روز قیامت می فرماید: «در آن روز هر کس را با امام خویش می خوانیم». یعنی کسی که از گمراهان پیروی کند در گروه آنان خوانده می شود و آنان که از رهبران حق و راه یافته، پیروی کنند از گروه آنان شمرده می شوند.

(یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِ_إِمامِ_هِمْ).(2)

و گاهی اوقات درباره فرد یا افرادی خاص که امامت گمراهان را بر عهده گرفته اند، به کار رفته است :

(فَقاتِلُوا أَئِ_مَّةَ الکُفْرِ إِنّ_هُمْ لا أَیْمانَ لَ_هُمْ).(3)

پس با پیشوایان کفر جنگ کنید که همانا برای آنان پیمانی نیست.

در روایات هم مانند قرآن کریم لفظ امام در هر دو مورد بکار رفته است. امام صادق (علیه السلام) به این امر تصریح کرده و امام را در کتاب خدا دو گونه دانسته است:

إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ امامان (علیهم السلام) قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا)(4) لَا بِأَمْرِ النَّاسِ، یُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ

حُکْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُکْمِهِمْ. قَالَ: (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ)(5) یُقَدِّمُونَ


1- . لسان العرب 12/24. و ر. ک: مقاییس اللغة 1/28.
2- . اسراء/ 71.
3- . توبه/ 12.
4- . انبیاء/ 73.
5- . قصص /41.

ص: 15

أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُکْمَهُمْ قَبْلَ حُکْمِ اللَّهِ وَ یَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(1)

همانا ائمه در کتاب خدای تعالی دو گونه اند: خدای تعالی می فرماید: «و آن ها را امام قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند» نه به امر مردم، امر و حکم خدا را بر حکم و امر خودشان مقدم می دارند. و فرمود: «و آن ها را امام قرار دادیم که به آتش می خوانند» امر و حکم خویش را بر امر و حکم خدا مقدم می دارند و بر خلاف کتاب خدای تعالی به هوای نفس خویش اخذ می کنند.

و امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز از شیطان به عنوان «امام» یاد کرده، می فرماید :

فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ.(2)

پس دشمن خدا پیشوای کوردلان است.

پس از نظر لغت «امام» معنای عامّی دارد که شامل امام هدایتگر و امام گمراه کننده، هر دو می شود.

ولایت در لغت به معنای سلطنت و یاری آمده است: از ابن سِکّیت نقل شده است که «وِلایت» به معنای سلطنت و «وَلایت» و «وِلایت» به معنای یاری کردن است. و سیبویه گفته است: «وَلایت» مصدر است و «وِلایت» اسم امری است که تو بر آن تولیت داشته و به آن قیام کرده ای. ابن منظور می گوید :

ابن السکیت: الولایة بالکسر السلطان. و الوَلایة و الوِلایة النصرة... و قال سیبویه: الولایة بالفتح المصدر و الوِلایةِ بالکسر الاسم مثل الإمارة و النقابة لأنّه اسم لما تولّیته و قمت به.(3)

صاحب مقاییس اللغة معتقد است که «وَلِیَ» یک معنا بیش ندارد و آن دلالت بر


1- . کافی 1/216.
2- . نهج البلاغه، خطبه 192.
3- . لسان العرب 15/407.

ص: 16

قرب و نزدیک بودن است. او می گوید :

الواو واللام والیاء، أصل صحیح یدلّ علی قرب. من ذلک الوَلْی: القرب. یقال: تباعد بعد ولی أی قُربٍ وجلس ممّا یلینی أی یقاربنی....

ومن هذا الباب المولی: المعتِق والمعتَق والصاحب الحلیف وابن العمّ والناصر والجار. کلّ هؤلاء من الولی وهو القرب. و کلّ من وَلِیَ أمَر آخر فهو ولیّه.(1)

و گفته شده است «وَلیّ» در اسامی خداوند متعال به معنای متولی امور عالم و همه خلایق و قائم به آن است؛ و «والی» هم به مالک همه اشیا و تصرف کننده آن ها اطلاق شده است.

فی أسماء الله تعالی الوَلیّ... قیل المتولّی لأمور العالم و الخلائق، القائم بها. و من أسمائه عزّوجلّ: الوالی، و هو مالک الأشیاء جمیعها المتصرّف فیها.(2)

بنابراین از نظر لغت یکی از معانی اصلی «ولایت»، تولیت امر و تصرّف در امور و سلطنت می باشد. و این منافات ندارد که «ولایت» به مناسبت هایی به معنای دوستی و نصرت و قرب و نزدیکی هم به کار برده شود.

پس معنای واژه «ولایت» از نظر لغت همه انواع ولایت ها را در بر می گیرد اعم از آن که ولایت و سرپرستی امور از ناحیه خدای تعالی به کسی داده شود یا با ظلم و ستم و زور به دست آمده باشد و یا مردم او را به ولایت و سرپرستی امور خودشان انتخاب کرده باشند. و نیز اگر به معنای دوستی و نصرت هم گرفته شود باز معنای عامی دارد که همه دوستی ها را در برمی گیرد اعم از دوستی و یاری هایی که برای خدا و در راه خدا باشد یا برای هوای نفس و رسیدن به مال و منال و جاه و مقام و نظایر این ها.


1- . مقاییس اللغة 6 /141.
2- . لسان العرب 15/406.

ص: 17

و واژه «ولایت» هم مانند «امامت» در قرآن و روایات با توجه به معنای عام لغوی آن در همه انواع ولایات به کار برده شده است. خداوند متعال در آیه ای ولایت و سرپرستی امور مردم را مختص و منحصر به خود و رسول و امامان اهل بیت (علیهم السلام) نموده می فرماید.

(إِنَّما وَلِ_یُّ_کُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا آلَّذِینَ یُقِ_یمُونَ آلصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ آلزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ).(1)

همانا ولیّ شما خدا و رسول او و مؤمنینی است که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.

و در آیه دیگر، از ولایت شیاطین نام برده و آن ها را اولیای غیر مؤمنان به شمار می آورد:

(إِنّا جَعَلْنا آلشَّیاطِ_ینَ أَوْلِ_یاءَ لِلَّذِینَ لایُ_ؤْمِنُونَ).(2)

همانا شیاطین را اولیای غیر مؤمنان قرار دادیم.

و در آیه ای دیگر از دادن تسلّط و اختیار بر ولیّ مقتول حکایت کرده می فرماید :

(وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی آلقَتْلِ).(3)

و کسی که به ظلم کشته شود برای ولیّ او سلطنت قرار دادیم پس در قتل اسراف نکند.

امیر مؤمنان (علیه السلام) ولایت امر خویش را از ناحیه خداوند سبحانه دانسته می فرماید :

جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً بِوَلَایَةِ أَمْرِکُم.(4)

خدای سبحانه برای من بر شما به واسطه ولایت امر شما حقّی قرار داده


1- . مائده/55.
2- . اعراف/27.
3- . اسراء/33.
4- . نهج البلاغه، خطبه/216.

ص: 18

است.

در روایتی از امام جعفر صادق (علیه السلام) آمده است که روز قیامت دو بنده مؤمن را برای حساب نگه می دارند: یکی فقیر و دیگری غنی. فقیر به خداوند سبحانه عرض می کند: چرا مرا این جا نگه داشتی در صورتی که می دانی تولیت هیچ امری را به من نسپردی تا عدل یا ستم روا بدارم.

فَیقول الفقیر: یَا رَبِّ عَلَی مَا أُوقَفُ فَوَ عِزَّتِکَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّکَ لَمْ تُوَلِّنِی وِلَایَةً فَأَعْدِلَ فِیهَا أَوْ أَجُور ....(1)

این روایت دلالت دارد مالک هر چیزی بر آن ولایت دارد. و این امر نزد عقلای هر قومی روشن است که مالک، سرپرستی امور مملوکات خویش را بر عهده دارد. البته ممکن است از نظر حقوقی برخی از مالک ها از تصرّف در امور املاک خود محجور و ممنوع شوند.

امام باقر (علیه السلام) دخول در ولایت آل محمّد را دخول در بهشت و دخول در ولایت دشمنانشان را دخول در آتش می داند :

مَنْ دَخَلَ فِی وَلَایَةِ آلِ محمّد دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ دَخَلَ فِی وَلَایَةِ عَدُوِّهِمْ دَخَلَ النَّار .(2)

مراد از ولایت در این حدیث شریف هم، همان حق امر ونهی و مقام آمریت و مولویت بر بندگان است که خداوند متعال اهل بیت (علیهم السلام) را بدان مفتخر فرموده است و آنان را بر بندگان خویش مولویت و حق امر و نهی و مقام وجوب اطاعت و فرمانبری عطا فرموده است.

ابو حمزه ثمالی می گوید از امام باقر (علیه السلام) از خطاب خداوند به رسولش در آیه


1- . بحار الانوار 7/259.
2- . بحار الانوار 8/347.

ص: 19

(لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ آلخاسِرِینَ)(1) سؤال کردم. حضرت شرک در

آیه را به شریک کردن کسی دیگر با امیرمؤمنان در ولایت معنا کرد و فرمود :

لَئِنْ أَمَرْتَ بِوَلَایَةِ أَحَدٍ مَعَ وَلَایَةِ عَلِیٍّ (علیه السلام) مِنْ بَعْدِکَ (لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).(2)

اگر بعد از خودت کسی دیگر را با علی در ولایت شریک کنی اعمال ات تباه می شود و از زیان کاران خواهی شد.

بنابراین از نظر معنای لغوی و نیز از جهت موراد استعمال واژه ولایت نیز به مانند واژه امامت معنای عام حقّ تصرف و صاحب اختیار و سلطنت و مقام امر و نهی و به تعبیر دیگر مقام آمریت داشتن است. اعم از این که مدعی آن به حق بدان رسیده باشد یا به ظلم و ستم و حق کشی در این دنیای چند روزه به آن مقام نایل شده باشد.

1_2. معنای امامت و ولایت در اصطلاح

همانطور که بیان شد واژه «امامت» و «ولایت» از نظر لغت و کاربردهای قرآنی معنایی عام و مطلق دارد که همه انواع ولایت ها و امامت ها را در بر می گیرد. ولی «امامت» و «ولایت» که این جا مورد نظر است امامت و ولایت مطلقی است که خداوند متعال بعد از پیامبر گرامی اسلام در تداوم و استمرار «ولایت» و «امامت» پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عده ای از اولیای خویش اعطا فرموده است.

البته باید توجه داشت که مقام امامت و ولایت مطلق، به اوصیای پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص ندارد. پیش از آن ها هم خود پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و تعدادی از پیامبران الهی از سوی خدای تعالی به این مقام نایل گردیده اند. در روایات از این مقام علاوه بر امامت، به مُلک و پادشاهی بزرگ ومقام وجوب الطاعة


1- . زمر/65.
2- . تفسیر قمی 2/251؛ بحارالانوار 17/ 84.

ص: 20

به طور مطلق نیز تعبیر شده است. به عنوان نمونه در آیه کریمه (فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِ_یمَ الکِتابَ وَالحِکْمَةَ وَآتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِ_یماً)(1) امام باقر (علیه السلام) عنوان «ملک عظیم» را به امامت

تفسیر کرده و اطاعت امامان را اطاعت خدا و نافرمانی از آن ها را عصیان خدا شمرده است.

الْمُلْکُ الْعَظِیمُ أَنْ جَعَلَ فِیهِمْ أَئِمَّةً مَنْ أَطَاعَهُمْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ عَصَی اللَّهَ فَهُوَ الْمُلْکُ الْعَظِیمُ.(2)

ملک عظیم یعنی این که خدا در میان خلق امامانی قرار دهد که اطاعت آن ها اطاعت خدا و نافرمانی آن ها نافرمانی خدا باشد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در وجه تسمیه «امام» می فرماید: «امام» به جهت این که مقتدای مردم است و از سوی خدای تعالی نصب شده و طاعتش بر بندگان واجب است، «امام» نامیده شده است.

سُمِّیَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ مَنْصُوبٌ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَی الْعِبَادِ.(3)

امام نامیده شدن امام به آن جهت است که او مقتدای مردم و از ناحیه خدای تعالی به این مقام نصب شده است و پیروی او بر بندگان واجب است.

از نظر اهل بیت (علیهم السلام)، «امام» همچون پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار سلطنت و ولایت و امامت اطلاقی بر بندگان الهی از عصمت الهی نیز برخوردار است که با وجود آن هیچ گونه خطا و پلیدی از او سر نمی زند. به همین جهت است که خدای تعالی نه تنها امام را بر همه انسان ها حجّت قرار داده؛ بلکه او حجّت خدا بر همه آفریدگان الهی است. و پیروی او بر همه واجب و مخالفت او به طور مطلق و بی هیچ قید و شرطی حرام است.


1- . نساء/ 54.
2- . کافی 1/206.
3- . معانی الاخبار/64؛ بحارالانوار 25 / 104.

ص:21

پس در مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، امام وظایفی را به عهده دارد که یکی از آن ها حکومت بر مردم است. و از وظایف اصلی و مهم او حفظ و حراست از مرزهای معارف اصیل دین اسلام و مرجعیّت او در احکام دین است. یکی دیگر از شؤون مهمّ امام از نظر شیعه ولایت او در همه موجودات است، یعنی او از سوی خدای تعالی مأذون به تصرف _ به طور مطلق _ در همه خلایق است. این مطالب را در بخش های بعد به تفصیل پی خواهیم گرفت.

چکیده درس اوّل

 «امام» در لغت به معنای پیشوا و مقتدا است. این مفهوم به طور عموم همه انواع پیشوایان را در بر می گیرد؛ اعم از امام معصوم وهادی و امام ظالم و گمراه، و امامی که از سوی خدای تعالی به امامت منصوب شده باشد و یا به زور و یا به انتخاب مردم به آن مقام رسیده باشد.

 «ولایت» هم از نظر لغت به معنای سلطنت و پادشاهی و سرپرستی امور مردم است. مفهوم «ولایت» نیز مانند مفهوم «امامت» عام است و همه انواع ولایت ها را در برمی گیرد.

 کابردهای قرآنی و روایی «امامت» و «ولایت» هم متفاوت بوده و در همه مصادیق معنای عام لغوی آن بکار گرفته شده است.

 اما «امامت» و «ولایت» به معنای خاص آن، که در این نوشتار مورد نظر است امامت و ولایتی است که از سوی خدای تعالی و در تداوم «ولایت» و «امامت» پیامبر گرامی اسلام به عده ای از اولیای الهی عطا شده است. و آنان نه تنها حکومت و سرپرستی مردم را بر عهده دارند بلکه سرپرستی همه مخلوقات به عهده آن هاست و حفظ و حراست از مرزهای معارف دینی نیز یکی از شؤون مهمّ آن ها به شمار می آید. آنان به واسطه داشتن مقام «عصمت» حجّت خداوند سبحانه بر همه خلایق به شمار می روند.

ص:22

ص:23

درس دوم: انواع ولایت

اشاره

 ولایت حقیقی

 ولایت اعطائی

ص:24

ص:25

اشاره:

دانشجو پس از مطالعه این درس باید بداند که: ولایت حق انحصاری خداوند است، بر اساس نوع امر و دستور خداوند ولایت او به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم می شود، هر دو نوع ولایت قابل تفویض به بندگان برگزیده الاهی است و خداوند این ولایت ها را به امامان اهل بیت (علیهم السلام) اعطا کرده است.

2_1. ولایت حقیقی (ولایت خدا)

«ولایت» چنان که گفتیم به معنای عام، سرپرستی و سلطنت بر همه خلق است. بدیهی است اصل و حقیقت ولایت به این معنا حق انحصاری خداوند متعال است و کسی جز او و در عرض او حق دخالت و تصرّف در هیچ امری ندارد، زیرا سرپرستی و سلطنت و دخالت در امور دیگران از شؤون مالکیت است. و تنها مالک است که می تواند در املاک خود دخل و تصرّف کند. معلوم است که مالک حقیقی همه، خداوند سبحانه است. پس او به اقتضای مالکیت خویش عقلاً می تواند هر

ص: 26

نوع تصرّفی در ملک خویش بنماید. بنابراین او همان گونه که می تواند بندگان خویش را امر و نهی کند و از آنان بخواهد که به اختیار خود از او فرمان برند همین طور می تواند به قدرت خویش آنان را به اموری که خودش می خواهد اجبار کند و آنان بر اساس امر تکوینی او منفعل شوند.

بدین ترتیب خداوند متعال دو نوع «امر» در مورد خلق خویش دارد: امر تشریعی و امر تکوینی. امر تشریعی او عبارت است از همه واجبات و محرّماتی که از ناحیه او بر بندگانش تشریع شده و توسط پیامبران الاهی به آن ها ابلاغ گردیده است. و آنان می توانند این احکام را عمل کنند و یا مخالفت نمایند. امّا امر تکوینی او اوامری است که به اراده او تحقق پیدا کرده و خلق جز انفعال چاره ای در قبال آن ندارد. مانند امر تکوینی او به گروهی از بنی اسرائیل که از آن ها خواست به بوزینه تبدیل شوند :

(فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِ_ینَ).(1)

پس به آن ها گفتیم بوزینه ای پست شوید.

یا مانند امر او به آتش که از آن خواست بر حضرت ابراهیم (علیه السلام) سرد شود :

(قَلْنا یا نارُ کُونِی بَ_رْداً وَسَلاماً عَلی إِبْراهِ_یمَ).(2)

گفتیم ای آتش بر ابراهیم سرد و سلام باش.

و در مورد امر تشریعی مانند آیه :(قُولُوا لِلنّاسِحُسْناً وَأَقِ_یمُوا آلصَّ_لاةَ وَآتُوا آلزَّکاةَ...)(3)

_ یعنی «به مردم نیکو سخن گویید و نماز را به پا دارید و زکات بدهید»..._ این دو امر بر اساس دو نوع ولایت از ناحیه خداوند سبحانه صادر می شود که عبارت است از ولایت تکوینی و ولایت تشریعی. زیرا که امر و نهی از شؤون مولا است و کسی غیر


1- . بقره/ 65.
2- . انبیاء/ 69.
3- . بقره/ 83.

ص: 27

از مولا حق امر و نهی ندارد.

2_2. ولایت اعطایی (ولایت امامان الاهی)

اشاره

حال با توجه به این دو گونه ولایتِ خداوند متعال نسبت به خلایق، بحث اصلی در این است که آیا خداوند متعال از این دو ولایت خویش به امامان اهل بیت (علیهم السلام) هم اعطا و تفویض کرده است یا نه؟ و اگر تفویض کرده، آیا تفویض به صورت کلی است یا جزئی؟ پس بحث در این زمینه در دو امر باید پی گیری شود :

اوّل: ولایت تشریعی امامان اهل بیت (علیهم السلام).

دوم: ولایت تکوینی امامان اهل بیت (علیهم السلام).

در هر دو مورد باید بحث شود که آیا ولایتی که به ایشان تفویض شده است به صورت کلی است یا جزئی؟ و بعد از آن باید بحث کرد که اگر ولایتی به آنان تفویض شده است منظور از تفویض چیست؟

2_2_1. ولایت تشریعی امام

در میان علمای شیعه مسلّم است که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) همه احکام و قوانین الهی را در زمان حیات خویش بیان کرده است. و دین الاهی را با نصب امیرمؤمنان (علیه السلام) به امامت و خلافت به کمال رسانده است. خداوند متعال تکمیل دین را توسط پیامبر امضا کرده و می فرماید :

(آلیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِ_یتُ لَکُمُ آلإِسْلامَ دِیناً).(1)

امروز دین شما را برای شما تمام کردم و نعمت خویش را بر شما اتمام


1- . مائده/ 3.

ص: 28

بخشیدم و برای شما از نظر دین به اسلام رضایت دادم.

پیامبر گرامی اسلام هم در یکی از خطبه های خویش به این امر تأکید نموده و یادآوری می کند که همه آنچه بندگان خدا را به بهشت نزدیک و از جهنم دور می کند، بیان کرده است.

أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی لَمْ أَدَعْ شَیْئاً یُقَرِّبُکُمْ إِلَی الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُکُمْ بِه .(1)

ای مردم همانا من چیزی را که شما را به بهشت نزدیک کند و از آتش دور کند در حقّ شما فروگذار نکردم و از آن به شما خبر دادم.

امام صادق (علیه السلام) نیز با بیان ختم نبوت با رسالت پیامبر گرامی اسلام و پایان یافتن انزال کتب آسمانی با نزول قرآن، ذکر می کند که حلال و حرام قرآن تا روز قیامت باقی است :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَعَثَ محمّداً فَخَتَمَ بِهِ الْأَنْبِیَاءَ فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ کِتَاباً فَخَتَمَ بِهِ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَحَلَّ فِیهِ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة .(2)

خداوند متعال محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبعوث کرد و پیامبران را با او ختم کرد پس بعد از او پیامبری نخواهد بود و برای او کتابی نازل کرد و کتاب ها را با آن ختم کرد پس کتابی بعد از آن نخواهد بود. در آن حلال را حلال و حرام را حرام کرد پس حلال آن تا قیامت حلال و حرامش تا قیامت حرام است.

پس ولایت تشریعی به این معنا که ائمه (علیهم السلام) در تشریع احکام هم صاحب اختیار باشند، به آنان داده نشده است. یعنی آنان هیچ گاه حلالی را حرام و حرامی را حلال نمی کنند. و به طور کلی آنان به هیچ وجه حکمی تشریع و قانونی وضع نمی کنند زیرا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همه قوانین و احکام را بیان کرده است. امام باقر (علیه السلام) در تفسیر


1- . کافی 5/83.
2- . بحار الانوار 93/3.

ص: 29

آیه «اطیعو الله ... و أولی الأمر منکم» به این امر تصریح کرده، می فرماید :

هِیَ فِی عَلِیٍّ وَ فِی الْأَئِمَّةِ جَعَلَهُمُ اللَّهُ مَوَاضِعَ الْأَنْبِیَاءِ غَیْرَ أَنَّهُمْ لَا یُحِلُّونَ شَیْئاً وَ لَا یُحَرِّمُونَهُ .(1)

این آیه در شأن علی و امامان است که خداوند آنان را در جایگاه پیامبران قرار داده است جز این که آنان چیزی را حلال و حرام نمی کنند.

البته باید توجه داشت که همه احکام و قوانین الاهی در زمان پیامبر گرامی اسلام به همه صحابه آن حضرت بیان نشده بود. و هیچ یک از اصحاب آن حضرت هم چنین امری را ادعا نکرده که همه احکام و معارف دینی را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرا گرفته است. آری، در میان صحابه تنها امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود که مدّعی فراگیری همه علوم و معارف دینی بود. ممکن است جهت این که خداوند متعال نصب ایشان را به مقام امامت و خلافت کمال دین شمرده است همین امر بوده باشد.

ولی با وجود این معلوم است که نفی «ولایت تشریعی» به معنای تشریع احکام و وضع قوانین دلالت نمی کند که آن بزرگواران «ولایت تشریعی» به معنای سرپرستی امور امت و صاحب اختیار و أولی به تصرّف بودن را هم دارا نباشند. خداوند متعال ولایت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را مورد تصویب قرار داده، می فرماید :

(إِنَّما وَلِ_یُّ_کُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا آلَّذِینَ یُقِ_یمُونَ آلصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ آلزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ).(2)

همانا ولیّ شما خدا و رسول و مؤمنینی هستند که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.

در بخش «شیوه های تعیین امام» خواهیم گفت که مراد از «الذین یقیمون


1- . تفسیر عیاشی 1/252؛ بحارالانوار 23 / 293.
2- . مائده / 55.

ص: 30

الصلاة...» امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) است.

خداوند متعال در آیه شریفه، ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) را قرین ولایت خویش قرار داده است. روشن است که ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) همان ولایتی است که به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داده شده است. و با توجه به این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سرپرستی امّت را بر عهده داشتند : «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم»؛(1) پس

امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز سرپرست امّت و «أولی بهم من انفسهم» خواهد بود. به همین جهت است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را «مولی» و سرپرست امور امّت معرّفی می کند :

مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعِی فَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مَوْلَاهُ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعَه.(2)

کسی که من مولای او و از او بر خودش سزاوارترم که با وجود من او را امری نیست پس علی بن ابیطالب ولی اوست و او بر خودش سزاوارتر است و با وجود او، وی را بر خودش امری نیست.

وجوب اطاعت از «اولی الامر» به طور مطلق نیز به این امر دلالت دارد. خداوند متعال می فرماید :

(أَطِ_یعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ).(3)

اطاعت کنید خدا را، اطاعت کنید رسول و صاحبان امر خودتان را.

امام صادق (علیه السلام) مقام وجوب اطاعت را مقامی بس بلند معرّفی می کند که بالاتر از آن مقام و منزلتی وجود ندارد. و تصریح می کند که سال ها بر حضرت ابراهیم (علیه السلام) وحی می شد؛ امّا خداوند متعال مقام وجوب طاعت را به او عطا نکرده بود تا این که او را به امامت و وجوب اطاعت نائل کرد.


1- . احزاب / 6.
2- . بشارة المصطفی / 51؛ بحار الانوار 37/221.
3- . نساء / 59.

ص:31

یُنْکِرُونَ الْإِمَامَ الْمُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ وَ یَجْحَدُونَ بِهِ وَ اللَّهِ مَا فِی الْأَرْضِ مَنْزِلَةٌ أَعْظَمَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ مُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ فَقَدْ کَانَ إِبْرَاهِیمُ دَهْراً یَنْزِلُ عَلَیْهِ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا کَانَ مُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ حَتَّی بَدَا لِلَّهِ أَنْ یُکْرِمَهُ وَ یُعَظِّمَهُ فَقَالَ (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماما)(1) .(2)

امام واجب الطاعة را انکار می کنند در حالی که سوگند به خدا در زمین مقامی بزرگتر از وجوب طاعت نزد خدا وجود ندارد. ابراهیم (علیه السلام) را از ناحیه خدا روزگاری امر نازل می شد اما مقام وجوب طاعت را نداشت تا این که خدا را بدا حاصل شد که او را گرامی داشته و تعظیمش کند پس فرمود: «همانا من تو را بر مردم امام قرار دادم».

پس اطاعت و پیروی از «اولی الامر» در حقیقت اطاعت و پیروی از خداوند متعال است. و امر و دستور آن ها دستور خداوند سبحانه است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

فَمَنْ تَرَکَ طَاعَةَ وُلَاةِ الْأَمْرِ لَمْ یُطِعِ اللَّهَ وَ لَا رَسُولَه.(3)

پس کسی که پیروی صاحبان امر را ترک کند خدا و رسولش را اطاعت نکرده است.

پس خداوند متعال امامان اهل بیت (علیهم السلام) را ولایت امر و نهی بر امّت داده است. این مقام فرماندهی است و همه موظف اند از فرموده های آنان پیروی کنند و هرگز از اطاعتشان سر بر نتابند بلکه چون آنان از سوی خداوند متعال به این مقام برگزیده شده اند؛ پس همه باید امور دینی خویش را با آنان در میان گذارند و هیچ امر دینی را بدون اذن و رخصت آن ها اِعمال نکنند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :


1- . بقره / 124.
2- . بصائر الدرجات / 509؛ بحارالانوار 25/141.
3- . کافی 1/181؛ بحارالانوار 66 / 10.

ص:32

لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَتْبَ عَلَی مَنْ دَانَ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّه.(1)

دین ندارد کسی که خدا را با اعتقاد به ولایت امام ستمگر که از سوی خدا نیست، دین داری کند، و کسی که به ولایت امام عادل از سوی خدا معتقد باشد به هیچ وجه سرزنش نمی شود.

زیرا روشن است که ولایت از اصول و ارکان دین الهی است و عمل هیچ کسی بدون التزام به ولایت و امامت امامان اهل بیت (علیهم السلام) مورد قبول خدای تعالی نیست.

کسی که ولایت والیان الاهی (= معصومان) را پذیرفته باشد و دین خویش را از آن ها فراگیرد و با توجّه به اعتقاد به ولایت آنان به آن ها عمل کند در آخرت معذب نخواهد بود، اگرچه در اعمالش بدی و ستم باشد. ولی کسی که معتقد به امامت کسی باشد که ولایتی از ناحیه خداوند متعال ندارد و در دینش از او پیروی نماید، خداوند متعال عذابش خواهد کرد اگرچه در اعمال او نیکی و پارسایی باشد. و نیز می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.(2)

همانا خداوند شرم نمی کند از این که امّتی را عذاب کند که دین داریش با اعتقاد به امامی باشد که از ناحیه خدا نیست اگرچه در اعمالش نیکی و تقوا داشته باشد و همانا خداوند شرم می کند از این که امتی را عقاب کند که دین داریش با التزام به امامت امامی باشد که امامتش از ناحیه خداست اگرچه در اعمالش ستم و بدی داشته باشد.


1- . کافی 1/375.
2- . کافی 1/376.

ص:33

و به همین جهت است که «ولایت» و پیروی از صاحبان امر مقدّم بر همه اعمال دینی حتّی نماز و روزه و جهاد و حج است. امام باقر (علیه السلام) می فرماید :

بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسَةِ أَشْیَاءَ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَایَةِ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أَیُّ شَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ فَقَالَ الْوَلَایَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِن .(1)

اسلام بر پنج امر بنا شده است :نماز، زکات، حجّ، روزه و ولایت. زراره گفت: گفتم: کدام یک از آن ها بهتر است. پس فرمود: ولایت افضل است زیرا ولایت مفتاح و کلید آن هاست و والی دلیل بر آن هاست.

پس بندگان خدا لازم است تمام کارهای خویش را مطابق دستورات و فرامین امامان معصوم بکنند و خود را در هیچ کاری از اذن امام و مولا و صاحب اختیار خویش بی نیاز ندانند. زیرا امام از ناحیه خداوند متعال مقام و حقّ آمریت و مولویّت به صورت مطلق دارا شده است. و اوست که به تمام مصالح و مفاسد بندگان آگاهی کامل دارد.

2_2_2. ولایت تکوینی امام

پیش از شروع به بحث درباره ولایت تکوینی ائمّه (علیهم السلام) توجه به نکته ای ضروری و لازم است؛ و آن این که از نظر مکتب اهل بیت (علیهم السلام) هیچ اتفاقی و حادثه ای در زمین و آسمان رخ نمی دهد جز این که مشیت و اراده و تقدیر و قضای الهی به آن تعلق می گیرند امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

لَا یَکُونُ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ بِمَشِیئَةٍ وَ


1- . کافی 2/18.

ص: 34

إِرَادَةٍ وَ قَدَرٍ وَ قَضَاءٍ وَ إِذْنٍ وَ کِتَابٍ وَ أَجَل ...(1)

چیزی در زمین و آسمان پدید نمی آید جز به این هفت امر: مشیّت، اراده، قدر، قضا، اذن، کتاب و اجل....

بنابراین هر کاری از هر شخص در هر نقطه ای از عوالم خلقت صورت گیرد به اذن خدا تحقّق پیدا می کند؛ و بدون اذن الهی تحقّق آن محال است. پس اگر به شخصی کار خارق العاده ای یا تغییری در نظام اسباب و مسببات عادی نسبت داده شود، منظور این نیست که او در این کار استقلال دارد و نعوذ بالله آن کار از تحت قدرت و سلطنت خداوند متعال خارج شده است.

حال با توجه به این نکته می گوییم در ولایت تکوینی امامان معصوم (علیهم السلام) هیچ شک و تردیدی نیست. و این امر به ادلّه قرآنی و روایی فراوان قابل اثبات است. و ادلّه فراوانی بر وقوع چنین امری از پیامبران الاهی و اوصیای آنان و ائمّه معصومین، دلالت دارد. قرآن کریم به صراحت دلالت می کند که باد و شیاطین برای حضرت سلیمان (علیه السلام) مسخر بودند و از امر او اطاعت می کردند :

(فَسَخَّرْنا لَهُ آلرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ* وَالشَّیاطِ_ینَ کُلَّ بَنّاءٍ وَغَ_وّاصٍ).(2)

باد را برای او مسخر کردیم که به امر او به آرامی هر جا بخواهد جاری شود. و شیاطین را که همه بنّایی و غواصی می کردند.

(وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلی الأَرضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها وَکُنّا بِکُلِّ شَیءٍ عالِمِینَ * وَمِنَ آلشَّیاطِ_ینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِکَ وَکُنّا لَ_هُمْ حافِظِ_ینَ).(3)


1- . کافی 1/149.
2- . ص/36 و 37.
3- . انبیاء/81 و 82.

ص: 35

و برای سلیمان تندباد را مسخّر کردیم که به امر او به زمینی که در آن برکت قرار داده بودیم حرکت می کرد و ما به هر چیزی داناییم. و از شیاطین کسانی را که غواصی می کردند و اعمال دیگری غیر از آن انجام می دادند در تسخیر او قرار دادیم. و ما نگهبان آن ها هستیم.

(وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُ_دُوُّها شَهْرٌ وَرَواحُها شَهْرٌ وَأَسَلْنا لَهُ عَیْنَ آلقِطْرِ وَمِنَ آلجِ_نِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِ_إِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِ_یرِ یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَ_شاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَتَماثِ_یلَ وَجِفانٍ کَالْ_جَوابِ وَقُدُورٍ راسِ_یاتٍ).(1)

و باد را مسخّر سلیمان کردیم که در صبحگاهان یک ماه راه را می پیمود و شبانگاه یک ماه دیگر را. و چشمه مس را برای او جاری کردیم. و از اجنّه کسانی در اختیار او قرار دادیم که به اذن پروردگارش پیش او کار می کردند. و کسی که از امر ما روی برگرداند از عذاب آتش شعله ور می چشانیم، برای او محراب ها و مجسمه ها و ظرف های بزرگ مانند حوض و دیگ های ثابت می ساختند.

در این آیه شریفه تصریح شده است که حضرت سلیمان از ناحیه خدای تعالی سلطنت و اقتداری پیدا کرده بود که خداوند متعال به اذن خویش باد و شیاطین و اجنه را در تسخیر او کرده بود و او هر کاری که می خواست برایش انجام می دادند. و واژه «تسخیر» دلالت دارد که آنان در اختیار حضرت سلیمان بودند و نمی توانستند کاری بر خلاف امر او بکنند. خداوند متعال حضرت سلیمان را بر آن ها مسلط کرده بود.

جالب آن است که از این اموری که خداوند متعال به حضرت سلیمان اعطا کرده


1- . سبأ/12 و 13.

ص: 36

در قرآن کریم به «مُلک» یعنی سلطنت تعبیر شده است که معنای آن با معنای ولایت نزدیک است. خداوند متعال آیات مذکور را در سوره «ص» متفرع بر دعای حضرت سلیمان کرده است. بر اساس این آیه، حضرت سلیمان از خداوند متعال مُلک و سلطنتی را می خواهد که خداوند به کسی نداده است.

(قالَ رَبِّ آغْفِ_رْ لِ_ی وَهَبْ لِ_ی مُلْ_کاً لا یَنْ_بَغِی لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الوَهّابُ).(1)

گفت: پروردگارا، مرا ببخش و برای من سلطنتی عطا کن که کسی بعد از من سزاوار آن نباشد. همانا تو بخشنده ای.

امام صادق (علیه السلام) در روایتی بیان می کند که خداوند متعال این ملک و سلطنت را در انگشتر حضرت سلیمان قرار داده بود. آن گاه که سلیمان آن را در انگشت خویش می کرد پریان، انسان ها، شیاطین، همه پرندگان و وحوش از او فرمان می بردند. حضرت سلیمان بر تخت خویش می نشست و باد او و همراهانش را به هر جایی که حضرتش می خواست، می برد :

جَعَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مُلْکَ سُلَیَْمانَ فِی خَاتَمِهِ فَکَانَ إِذَا لَبِسَهُ حَضَرَتْهُ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ وَ الشَّیَاطِینُ وَ جَمِیعُ الطَّیْرِ وَ الْوَحْشِ وَ أَطَاعُوهُ وَ یَبْعَثُ اللَّهُ رِیَاحاً تَحْمِلُ الْکُرْسِیَّ بِجَمِیعِ مَا عَلَیْهِ مِنَ الشَّیَاطِینِ وَ الطَّیْرِ وَ الْإِنْسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْخَیْلِ فَتَمُرُّ بِهَا فِی الْهَوَاءِ إِلَی مَوْضِعٍ یُرِیدُهُ سُلَیَْمان...(2)

خدای عزوجل سلطنت سلیمان را در انگشترش قرار داده بود پس او آنگاه که آن را در دست می کرد جنیان و انسیان و شیاطین و همه پرندگان و وحوش پیش او حاضر می شدندو از او اطاعت می کردند. خداوند بادهایی را می فرستاد که تخت او را با تمام شیاطین و پرندگان و انسان ها و حیوانات و اسب هایی که بر آن کرسی بودند در هوا به جایی که خواست سلیمان بود، می برد.


1- . ص/35.
2- . بحارالانوار 60 / 194.

ص:37

این امر نشان می دهد که کارهای خدای تعالی به هیچ وجه با کارهای خلق قابل قیاس نیست وخدای تعالی حتی ولایت پیامبری عظیم الشأن به مانندحضرت سلیمان صلوات الله علیه را هم موقوف به همراه داشتن انگشتر کرده است تا به بندگان خویش نشان دهد سلطنت و ولایت خدای تعالی با وجود اعطای ولایت به اولیاءش به همان حال خود باقی است با اعطای ولایت او خود از ولایت برکنار نمی شود.

در حدیثی دیگر آمده است که امیرمؤمنان (علیه السلام) انگشتر حضرت سلیمان را در اختیار داشته و آن را به عدّه ای از اصحاب خویش نشان داده است.(1)

امام موسی بن جعفر (علیه السلام) تصریح می کند که همه آنچه به سلیمان داده شده بود به ما هم داده شده است بلکه به ما اموری داده شده که به احدی أعطا نشده است :

وَ اللَّهِ أُوتِینَا مَا أُوتِیَ سُلَیَْمانُ وَ مَا لَمْ یُوْتَ سُلَیَْمانُ وَ مَا لَمْ یُوْتَ أَحَدٌ مِنَ الْعَالَمِین.(2)

سوگند به خدا تمام آنچه به سلیمان داده شده و چیزهایی که به او داده نشده و چیزهایی که به احدی داده نشده، به ما داده شده است.

در زیارت جامعه کبیره _ که از امام هادی (علیه السلام) نقل شده است _ می خوانیم :

آتَاکُمُ اللَّهُ مَا لَمْ یُوْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِین.(3)

خدا به شما چیزهایی را داده است که به احدی از عالمیان نداده است.

در حدیث دیگری در مورد ملک و سلطنت امام زمان (علیه السلام) نقل شده است که خداوند متعال بادها و ابرهای سرکش را برای او مسخّر و رام خواهد کرد :


1- . بحارالانوار 27 / 33.
2- . معانی الاخبار / 353 و ر.ک: علل الشرایع / 71.
3- . تهذیب الاحکام 6/99؛ من لایحضره الفقیه 2/615.

ص:38

لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّیَاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ وَ لَأَرْقِیَنَّهُ فِی الْأَسْبَاب.(1)

بادهایی را برای او مسخر می کنم و ابرهای سرکش را برای او رام می کنم و او را در اسباب بالا می برم.

هم چنین خداوند متعال از تسخیر کوه ها و پرندگان بر حضرت داود (علیه السلام) خبر داده و نرم شدن آهن را برای او بیان کرده است.

(سَ_خَّرْنا مَعَ داوُودَ آلجِبالَ یُسَ_بِّحْنَ وَالطَّ_یْرَ...).(2)

کوه ها را برای داود مسخر کردیم که تسبیح می گفتند و پرندگان را.

(وَلَقَدْ آتَیْنا داوُودَ مِنّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّ_یْرَ وَأَلَنّا لَهُ آلحَدِیدَ).(3)

و همانا داود را از ناحیه خود فضلی عطا کردیم. ای کوه ها و پرندگان با او هم نوا شوید و آهن را برای او نرم کردیم.

در آیه ای دیگر درباره آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان می خوانیم که او با داشتن علمی از کتاب در یک چشم به هم زدن تخت بلقیس را نزد حضرت سلیمان (علیه السلام) حاضر کرد. و در همان زمان یکی از پریان که در خدمت او (علیه السلام) بود، می گفت من او را این جا می آورم در مدتی که شما از جای خویش برخیزید..

(قالَ عِفْرِیتٌ مِ_نَ الجِنِّ أَنَا آتِ_یکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُ_ومَ مِنْ مَ_قامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَ_قَوِیٌّ أَمِ_ینٌ * قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِ_یکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَ_دَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ ه_ذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی....)(4)

عفریتی از جنیان گفت: من او را پیش از آن که از جایت بلند شوی می آورم و همانا من بر او قدرت دارم و امین هستم. کسی که نزد او علمی از کتاب بود گفت: من او را پیش از آن که چشم به هم زنی می آورم. پس وقتی او را نزد خود مستقر دید گفت: این از فضل پروردگارم است... .


1- . علل الشرایع / 7؛ بحارالانوار18/ 3450.
2- . انبیاء/ 79.
3- . سبأ/ 10.
4- . نمل/39 و 40.

ص:39

روشن است آوردن تخت بلقیس به حضور حضرت سلیمان بدون تصرّف در نظام اسباب و مسببات عادی امکان پذیر نیست.

پس وقتی آصف فقط با دانستن علمی از کتاب _ به تصریح قرآن _ و حرفی از هفتاد و سه حرف اسم اعظم _ به تصریح روایات _ چنین کار شگفت آوری انجام داده است کسی که هفتاد و دو حرف اسم اعظم را می داند کارهای خیلی بزرگتر و شگفت آورتر از این را هم می تواند انجام دهد. همان گونه که روایات تصریح دارند که حضرت عیسی (علیه السلام) نیز با دو حرف از اسم اعظم مرده ها را زنده می کرد و کور مادرزاد را شفا می داد و مرض پیسی را علاج می نمود. بحث درباره علم و تأثیر آن در امور تکوینی در بخش «علم امام» مورد بحث قرار خواهد گرفت.

و همین طور در قرآن کریم تصریح شده است که قرآن «شفا» است.

(وَنُنَ_زِّلُ مِنَ آلقُرآنِ ما هُ_وَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُ_ؤْمِنِ_ینَ).(1)

ما از قرآن چیزی را که برای مؤمنان شفا و رحمت است نازل می کنیم.

بدیهی است شفا دادن با قرآن هم از امور خارق العاده است که از دسترس همه عالمان و دانشمندان خارج است. و علم آن مسلّمآ نزد اهل بیت (علیهم السلام) موجود است. بلکه خداوند تصریح کرده است که در قرآن بیان همه چیز هست. و می دانیم که آن را تنها پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت او : می دانند.

(وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الکِتابَ تِ_بْیاناً لِکُلِّ شَیءٍ).(2)

ما کتاب را که بیان همه چیز است بر تو نازل کردیم.

با همین قرآن می توان کوه ها را به حرکت درآورد و مردگان را زنده کرد و زمین را درنوردید.

(وَلَوْ أنَّ قُرآناً سُ_یِّرَتْ بِهِ آلجِبالُ أَوْ قُ_طِّعَتْ بِهِ الأَرضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ المَوْتی بَلْ


1- . اسراء/ 82.
2- . نحل/89.

ص: 40

لِلّهِ الأَمرُ جَمِ_یعاً).(1)

و همانا با قرآن کوه ها به حرکت در می آید و زمین تقطیع می شود و مردگان سخن گفته می شود بلکه همه امور از برای خداست.

و در روایات فراوانی تصریح شده است که امامان اهل بیت (علیهم السلام) به همه قرآن عالم بودند. این مطلب هم در بخش «علم امام» به تفصیل مورد بحث قرار خواهد گرفت. برای نمونه به چند مورد از آثار قرآن اشاره می شود.

در روایت آمده است که اگر سوره حمد هفتاد مرتبه بر مرده ای خوانده شود و او زنده گردد تعجب نکنید :

لَوْ قَرَأْتَ الْحَمْدَ عَلَی مَیِّتٍ سَبْعِینَ مَرَّةً ثُمَّ رُدَّتْ فِیهِ الرُّوحُ مَا کَانَ عَجَباً.(2)

اگر حمد را هفتاد بار بر مرده ای خواندی و روح او بازگشت جای تعجّب نیست.

امام صادق (علیه السلام) خواندن بسم الله الرحمن الرحیم و سوره توحید را با شرایطی خاص موجب محفوظ شدن از سلطان ستمگر می داند :

یَا مُفَضَّلُ احْتَجِزْ مِنَ النَّاسِ کُلِّهِمْ ب ِ «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» وَ بِ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» اقْرَأْهَا عَنْ یَمِینِکَ وَ عَنْ شِمَالِکَ وَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْکَ وَ مِنْ خَلْفِکَ وَ مِنْ فَوْقِکَ وَ مِنْ تَحْتِکَ فَإِذَا دَخَلْتَ عَلَی سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَاقْرَأْهَا حِینَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ اعْقِدْ بِیَدِکَ الْیُسْرَی ثُمَّ لَا تُفَارِقْهَا حَتَّی تَخْرُجَ مِنْ عِنْدِهِ.(3)

ای مفضل، از همه مردم با «بسم الله الرحمن الرحیم» و «قل هو الله احد» خود را پنهان کن. آن را از طرف راست و چپ و جلو و پشت سر و بالای سر و پایین پای خویش بخوان. و وقتی بر حاکم ستمگری وارد شدی آنگاه که به او نظر می کنی سه بار آن را بخوان و با دست چپ خویش گره بزن سپس آنرا


1- . رعد/31.
2- . کافی 2/623؛ بحارالانوار 89 / 257.
3- . کافی 2/624؛ بحارالانوار 89/351.

ص: 41

باز نکن تا از نزد او بیرون بیایی.

امیرمؤمنان (علیه السلام) هم همه انواع حرزها را در قرآن موجود می داند: محفوظ ماندن از آتش، غرق، سرقت، چموشی و رم کردن مرکب، پیدا شدن گم گشته و فراری و امثال آن ها :

وَ الَّذِی بَعَثَ محمّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالْحَقِّ وَ أَکْرَمَ أَهْلَ بَیْتِهِ مَا مِنْ شَیْءٍ تَطْلُبُونَهُ مِنْ حِرْزٍ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ أَوْ سَرَقٍ أَوْ إِفْلَاتِ دَابَّةٍ مِنْ صَاحِبِهَا أَوْ ضَالَّةٍ أَوْ آبِقٍ إِلَّا وَ هُوَ فِی الْقُرْآنِ فَمَنْ أَرَادَ ذَلِکَ فَلْیَسْأَلْنِی عَنْه ...(1)

و سوگند به آن کسی که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق مبعوث کرد و اهل بیت او را گرامی داشت هیچ حرزی را شما طلب نمی کنید جز این که آن در قرآن وجود دارد. حرز از حریق یا غرق شدن یا سرقت یا چموشی حیوان از صاحبش یا گمشده یا فراری. پس هر کس می خواهد از من بپرسد.

در ادامه روایت سؤالاتی در این موارد از حضرت پرسیده شده و آن حضرت آیاتی را در آن زمینه بیان داشته است.

به نظر می رسد در اثبات ولایت تکوینی امامان اهل بیت (علیهم السلام) همین اندازه کافی باشد؛ اگرچه مطالب در این زمینه به اندازه ای است که می توان در این باره کتاب ها نوشت.

چکیده درس دوم

 ولایت و سرپرستی امور مردم از شؤون مالکیت می باشد. مالک مطلق و حقیقی خلق، خداوند متعال است. پس خداوند متعال حقّ هرگونه تصرف اعم از تکوینی و تشریعی در خلق را دارد.

 پیامبران و امامان که از ناحیه خداوند متعال به ولایت و سرپرستی مردم برگزیده


1- . کافی 2 / 624؛ بحارالانوار 40 / 182.

ص: 42

شده اند از این دو نوع ولایت برخوردارند.

 «ولایت تشریعی» به معنای تشریع احکام و وضع قوانین به امامان معصوم داده نشده است.

امّا «ولایت تشریعی» به معنای مقام مرجعیّت خلق در امور دینی و دنیوی و مقام وجوب طاعت و سرپرستی امور دنیوی و اخروی خلق، از ناحیه خدای سبحانه به امامان معصوم اعطا شده است.

 اثبات «ولایت تکوینی» برای امامان اهل بیت (علیهم السلام) و سایر اولیای الاهی به هیچ وجه موجب شرک و غلوّ نیست. زیرا در مکتب تشیّع همه این امور به دست اولیای الاهی به اذن پروردگار و از باب کرامت و اتمام حجّت صادر می شود و سلطنت خداوند متعال به امور مزبور بعد از اعطا باز هم وجود دارد و او از اقتدار و سلطنت نیافتاده است.

 آیات و روایات فراوانی در وجود «ولایت تکوینی» برای پیامبران الهی و اوصیای آنان و ائمه اطهار: وجود دارد که با توجه به آن ها در این باره شک و شبهه ای نمی توان به خود راه داد.

 آیاتی که درباره تسخیر باد و پریان و پرندگان و شیاطین و آهن و کوه ها برای حضرت سلیمان و داود (علیهما السلام) نازل شده، و آیاتی که درباره جریان آصف بن برخیا و تخت بلقیس، و همین طور آیاتی که درباره تاثیر قرآن در تکوینیات آمده است، و روایات فراوانی که در توضیح آیات مذکور از اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده، تنها اندکی از آثار فراوان موجود در متون دینی در این زمینه است.

ص:43

درس سوم: ضرورت وجود امام و فلسفه ولایت (1)

اشاره

 رفع اختلاف و نظام امور مردم

 بیان دین الهی و صیانت از آن

ص:44

ص:45

اشاره :

ضمن مطالعه این درس، فراگیری مطالب زیر از دانشجویان انتظار می رود :

وجود امام برای رفع اختلافات مردم و نظام بخشیدن به امور جامعه اسلامی ضروری است.

امام بیان کننده دین الاهی است و وظیفه دارد در مقابل تحریف و بدعت، از آن صیانت کند پس وجود امام برای بیان دین و صیانت از آن ضرورت دارد.

3_1. رفع اختلاف و نظام امور مردم

بدیهی است هیچ قوم و امّتی بدون وجود رهبری سالم، صالح، عالم و کاردان، پایدار و استوار نمی ماند؛ رهبری که همه او را قبول داشته باشند و از او فرمان برند، سخن او را فصل الخطاب همه حرف ها و سخن های خویش بدانند. به همین جهت است که حضرت زهرا (علیها السلام) علّت و حکمت امامت و وجوب اطاعت را نظام بخشیدن به دین و آیین، جمع نمودن، و از بین بردن تفرقه و جدایی معرّفی کرده،

ص: 46

می فرماید :

ففرض... الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَة.(1)

پس واجب کرده است... طاعت را تا شریعت انتظام یابد و امامت را لازم کرده تا جدایی امت جمع گردد.

انسان ها به طور معمول تمایل به جلب منفعت و دفع ضرر از نفس خویش دارند. و هوی و هوس آن ها را به تجاوز به حقوق دیگران و ظلم و ستم وا می دارد شیاطین نیز در انتظار فریفتن آن هایند تا آنان را از راه راست انسانی منحرف سازند و به ارتکاب بدی ها و زشتی ها گرفتار کنند. پس برای آن ها رهبری لازم است که آنان را به حفظ حرمت قوانین ملزم سازد و متجاوزان را توبیخ و مجازات کند تا ظلم و ستم از جامعه برچیده شود و همه به حقوق خود قانع گردند. امام رضا (علیه السلام) در این باره می فرماید :

أَنَّ الْخَلْقَ لَمَّا وَقَفُوا عَلَی حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِرُوا أَنْ لَا یَتَعَدَّوْا ذَلِکَ الْحَدَّ لِمَا فِیهِ مِنْ فَسَادِهِمْ لَمْ یَکُنْ یَثْبُتُ ذَلِکَ وَ لَا یَقُومُ إِلَّا بِأَنْ یَجْعَلَ عَلَیْهِمْ فِیهِ أَمِیناً یَأْخُذُهُمْ بِالْوَقْفِ عِنْدَ مَا أُبِیحَ لَهُمْ وَ یَمْنَعُهُمْ مِنَ التَّعَدِّی وَ الدُّخُولِ فِیَما خَطَرَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُ، لَوْ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَکَانَ أَحَدٌ لَا یَتْرُکُ لَذَّتَهُ وَ مَنْفَعَةً [مَنْفَعَتَهُ ]لِفَسَادِ غَیْرِه. (2)

همانا خلق را لازم است در حدّ محدود عمل کنند و از آن فراتر نروند، زیرا تجاوز از آن موجب تباهی آن ها است. و این امر در میان آن ها استوار نمی شود جز به این که خدای تعالی بر آن ها شخصی امین نصب کند تا آن ها را در اموری که برایشان مباح شده نگه دارد و از تجاوز و داخل شدن در حریم محرّمات منع شان کند. زیرا در صورت عدم نصب چنین شخصی، کسی از لذّت و منفعت خویش به خاطر تباهی دیگری دست بر نمی دارد.


1- . بحار الانوار 6/107.
2- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 2/99 و 100؛ بحارالانوار 23 / 32.

ص: 47

پس خدای تعالی بر آن ها قیمی قرار داده تا آن ها را از تباهی باز دارد و در میان آن ها حدود و احکام را اقامه کند.

با توجه به همین جهت است که امیر مؤمنان (علیه السلام) افراد جامعه را به مهره های تسبیح تشبیه می کند و زمامدار آن ها را همچون ریسمانی می داند که آن مهره ها را کنار هم نگه داشته است و ارتباط میان آن ها را برقرار می کند، که اگر آن ریسمان نباشد، مهره ها از همدیگر جدا شده، هر یک به جایی فرو خواهد افتاد.

مَکَانُ الْقَیِّمِ بِالْأَمْرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ یَجْمَعُهُ وَ یَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ بِحَذَافِیرِهِ أَبَدا. (1)

جایگاه صاحب امر جایگاه نخ تسبیح است با دانه های آن که آن ها را جمع می کند و به هم می آورد. پس اگر نخ پاره شود دانه ها پراکنده شده از بین می روند و هیچ گاه همه آن ها را نتوان به هم آورد.

پس اگر افراد یک جامعه کسی را در رأس امورشان نداشته باشند اجتماعشان از هم خواهد پاشید و ارتباط و هماهنگی میان آن ها از بین خواهد رفت، و در نهایت، نابودی جامعه را در پی خواهد داشت.

البته معلوم است اختلاف فکری و عقیدتی که در میان امّت ها پیدا می شود و موجب به وجود آمدن گروه ها و فرقه های مختلف می گردد، مهمتر از همه اختلافات است و در رأس همه آن ها قرار دارد. و رفع آن در صورتی ممکن است که رهبر جامعه از تمام جوانب روحی و روانی اشخاص آگاهی کامل داشته باشد و تمام جهات اختلافات موجود را به طور کامل و بی هیچ شک و شبهه ای بداند، تا در صورت مقتضی عکس العمل لازم را از خود نشان دهد و همه ریشه های فتنه را بخشکاند. با وجود چنین رهبری است که امّت، به وضوح، حق را از باطل تشخیص می دهد و در اعتقادات خود محکمتر و استوارتر می شود. معصوم (علیه السلام) می فرماید :


1- . نهج البلاغه، خطبه 146.

ص:48

إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَدَعِ الْأَرْضَ بِغَیْرِ عَالِمٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یُعْرَفِ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ. (1)

همانا خداوند زمین را بدون عالم رها نمی کند در غیر این صورت حق از باطل شناخته نشود.

با این بیان نقش کسی که رهبری و سرپرستی همه امور امت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ب_ه عهده می گی_رد، روشن و واضح می شود. او باید کسی باشد که به تمام آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بندگان خدا را به سوی آن دعوت کرده و تمام آنچه رسول خدا از سوی خدای تعالی برای خلق آورده است آگاهی و تسلّط کامل داشته باشد و هوای نفس و وسوسه شیاطین انسی و جنی در او کارگر نباشد و رابطه و پیوند خاصّی با خدا و رسول اش داشته باشد.

3_2. بیان دین الهی و صیانت از آن

در بخش نبوّت از این مجموعه بیان شد که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آخرین پیامبر الهی و دین او خاتم ادیان و تا قیامت پابرجاست.

از طرف دیگر می دانیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدت 23 سال رسالت خویش بیشتر به دعوت به خدا و نبوت خویش و مبارزه با مخالفان و معاندان پرداخته است. پس برای او فرصت مناسبی پیدا نشده است که همه جزئیات ا حکام و معارف آیین خود را به تفصیل برای امت خویش بیان کرده و تدوین نماید. قرآن کریم _ کتاب دینی اسلام نیز _ اگرچه خود را بیان همه چیز معرّفی می کند ولی می دانیم که این امر به صورت اجمالی و کلی بلکه در مواردی به صورت رمزی است که جز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی دیگر از این گونه علوم اطلاع نداشته است.

پس ناچار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معارف و احکام دین و علوم اسلام را به صورت کلی و با روشی غیر از روش تعلیم و تعلّم عادی بشر به کسانی که اهلیت این امر را


1- . کافی 1/178 و ر.ک: بحارالانوار 23 / 36.

ص: 49

داشته اند، تعلیم داده است. براساس مکتب اهل بیت (علیهم السلام) تنها کسی که توانسته است تمام علوم و معارف دین را از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اخذ کند امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. در بحث علم امام این بحث به تفصیل طرح خواهد شد.

بدیهی است که یکی از وظایف مهم پیامبران الهی ابلاغ فرمان ها و دستورهای الاهی و رساندن معارف الاهی به امّت های خویش، حفظ و صیانت از آن، و تعلیم و تربیت آن ها بر اساس معارف وحیانی است. این وظیفه بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر دوش امام و رهبر جامعه اسلامی نهاده شده است. و اوست که به پیروی از پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) این وظیفه خطیر را به عهده می گیرد. و بر امّت است که در همه مشکلات دینی با او همچون پیامبر برخورد کنند و تعالیم و بیانات او را عین حق بدانند، و آموزه های او را به خوبی فراگیرند و براساس آن رفتار کنند. خداوند متعال می فرماید :

(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ). (1)

پس از اهل ذکر سؤال کنید اگر نمی دانید.

در روایات زیادی از امامان معصوم (علیهم السلام) نقل شده است که «ذکر» رسول خداست و اهل ذکر، اهل بیت او هستند. از امام باقر (علیه السلام) سؤال شد که برخی گمان می کنند اهل ذکر علمای یهود و نصاری هستند، حضرت فرمود :

إِذاً یَدْعُونَکُمْ إِلَی دِینِهِمْ.

قَالَ: قَالَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ: نَحْنُ أَهْلُ الذِّکْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ. (2)

در آن صورت شما را به دین خودشان می خواندند. گفت: به دست خویش به سینه خود اشاره کرد و فرمود: اهل ذکر ما هستیم و سؤال شوندگان مائیم.


1- . نحل/43.
2- . کافی 1/211؛ بحارالانوار 23/ 183.

ص: 50

امام رضا (علیه السلام) در مقابل کسانی که می گفتند مراد از اهل ذکر یهود و نصاری هستند، فرمود :

سُبْحَانَ اللَّهِ وَ هَلْ یَجُوزُ ذَلِکَ؟! إِذاً یَدْعُونَنَا إِلَی دِینِهِمْ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ أَفْضَلُ مِنْ دِینِ الْإِسْلَام. (1)

منزه است خدا، آیا چنین چیزی رواست؟! در این صورت ما را به دین خودشان می خوانند و می گویند: دینشان از دین اسلام برتر است.

سپس امام با استناد به آیه: (قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً* رَسُولاً یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّناتٍ) (2) فرمود: «ذکر رسول خداست و ما اهل بیت او هستیم».

امام صادق (علیه السلام) در نامه ای به عدّه ای از شیعیان بیان می کند که دین خدا را نمی توان با رأی و قیاس فرا گرفت بلکه باید آن را از قرآن آموخت که بیان همه چیز در آن است. و علم قرآن نزد اهل ذکر است که خداوند متعال امّت را به پرسیدن از آنان : فرمان داده است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ لَا مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یَأْخُذَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فِی دِینِهِ بِهَوًی وَ لَا رَأْیٍ وَ لَا مَقَایِیسَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ الْقُرْآنَ وَ جَعَلَ فِیهِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْءٍ وَ جَعَلَ لِلْقُرْآنِ وَ لِتَعَلُّمِ الْقُرْآنِ أَهْلًا لَا یَسَعُ أَهْلَ عِلْمِ الْقُرْآنِ الَّذِینَ آتَاهُمُ اللَّهُ عِلْمَهُ أَنْ یَأْخُذُوا فِیهِ بِهَوًی وَ لَا رَأْیٍ وَ لَا مَقَایِیسَ، أَغْنَاهُمُ اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ بِمَا آتَاهُمْ مِنْ عِلْمِهِ وَ خَصَّهُمْ بِهِ وَ وَضَعَهُ عِنْدَهُمْ کَرَامَةً مِنَ اللَّهِ أَکْرَمَهُمْ بِهَا وَ هُمْ أَهْلُ الذِّکْرِ الَّذِینَ أَمَرَ اللَّهُ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِسُوَالِهِم. (3)

و بدانید که در علم خدا نگذشته است و خداوند امری نکرده است که احدی در دین خدا اعمال هوای نفس و رأی و قیاس کند. خداوند قرآن را نازل کرده و بیان هر چیزی را در آن قرار داده است، و برای قرآن و تعلم آن اهل قرار داده است اهل علم قرآن که خدای تعالی علم قرآن را به آن ها داده است حقّ ندارند در آن هوای نفس و رأی و قیاس اعمال کنند. خداوند به


1- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 1/239؛ بحارالانوار 23 / 173.
2- . طلاق / 10.
3- . کافی 8/5 و6؛ بحارالانوار 75/ 213.

ص: 51

علمی که به آن ها داده و آن را به آن ها اختصاص داده و در نزد آن ها قرار داده و آنان را با آن گرامی داشته است، آنان از اعمال رأی و قیاس بی نیاز کرده است. آنان اهل ذکر هستند که خداوند این امّت را به سؤال از آن ها امر کرده است.

پس تنها اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علم قرآن و دین را دارا هستند. و وظیفه حراست و صیانت دین، از هر گونه تغییر و تحریف بر عهده آنان نهاده شده است. اگر خدای تعالی چنین نمی کرد و عدّه ای را برای صیانت از دینش تربیت نمی نمود، احکام و معارف دین دست خوش تغییر و تبدیل می گردید و آیین الهی از درون خود به نابودی می گرایید :

أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ الدِّینُ وَ غُیِّرَتِ السُّنَّةُ وَ الْأَحْکَامُ وَ لَزَادَ فِیهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِکَ عَلَی الْمُسْلِمِینَ لِأَنَّا قَدْ وَجَدْنَا الْخَلْقَ مَنْقُوصِینَ مُحْتَاجِینَ غَیْرَ کَامِلِینَ مَعَ اخْتِلَافِهِمْ وَ اخْتِلَافِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ أَنْحَائِهِمْ فَلَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ قَیِّماً حَافِظاً لِمَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَفَسَدُوا عَلَی نَحْوِ مَا بَیَّنَّا وَ غُیِّرَتِ الشَّرَائِعُ وَ السُّنَنُ وَ الْأَحْکَامُ وَ الْإِیمَانُ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ فَسَادُ الْخَلْقِ أَجْمَعِین. (1)

همانا اگر خدای تعالی در رأس امّت کسی را امام و قیّم و امین و حافظ و مستودع (مخزن علوم دینی) قرار نمی داد، قطعاً شریعت مندرس می شد و دین از بین می رفت و سنّت و احکام تغییر داده می شد و بدعتگزاران در آن می افزودند و ملحدان از آن می کاستند و امر را بر مسلمانان مشتبه می کردند. زیرا ما می بینیم خلق بهره شان کم است و نیازمند و غیر کامل هستند، علاوه بر این که در میان آن ها و هوای نفسانی و روش های آن ها اختلاف وجود دارد. پس اگر خداوند متعال کسی را قیّم آن ها قرار ندهد، که نگهبان آن امری باشد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی خدا آورده است، به یقین تباه می شود و شرایع و سنّت ها و احکام و عهدها همه دچار تغییر


1- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 2 / 101؛ بحارالانوار 23/ 32.

ص: 52

می شود، چنان که بیان کردیم. واین امر موجب تباهی همه خلق است.

امام رضا (علیه السلام) «امام» را به عنوان مدافع دین خدا معرّفی می کند و می گوید :

الامام... یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّه. (1)

امام... از دین خدا حمایت می کند.

امام صادق (علیه السلام) بیان می کند که خداوند متعال زمین را خالی از امام نمی گذارد تا اگر مومنان چیزی را به دین الهی اضافه کردند، برگرداند و اگر از آن کم کردند، کاملش کند.

إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ کَیَْما إِنْ زَادَ الْمُوْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ. (2)

زمین از امام خالی نمی ماند تا اگر مومنین چیزی افزودند ردّ کند و اگر کم کردند کامل کند.

و نیز وجود امام را در میان مردم برای بیان حلال و حرام و دعوت به خدا می داند و می فرماید:

مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهَا الْحُجَّةُ یُعَرِّفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ یَدْعُو النَّاسَ إِلَی سَبِیلِ اللَّهِ. (3)

همواره حجّت خدا در زمین وجود دارد حلال و حرام را بیان می کند و مردم را به راه خدا می خواند.

بدین ترتیب روشن می شود که وجود امام در میان امّت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) تا چه اندازه ضروری و لازم است.

بدیهی است که اگر در میان امّت امام نباشد، مردم دچار تشتّت و تفرقه


1- . کافی 1/198؛ بحارالانوار 25/120.
2- . کافی 1/178؛ بحارالانوار 23 / 27.
3- . کافی 1/ 178.

ص: 53

می شوند، دین دست خوش تغییر و تحریف می گردد، به تدریج فساد جامعه دینی را فرا می گیرد، اتّحاد، الفت و دوستی از میان امّت رخت بر می بندد و دیری نمی پاید که دین و امّت همه نابود می شوند و از میان می روند.

چکیده درس سوم

یکی از حکمت های وجود «امام» رفع اختلاف و تفرقه و نظام بخشیدن به امور جامعه است.

اختلاف در جوامع انسانی به ویژه در جوامع توحیدی و دینی یا ناشی از عدم رعایت حقوق و قوانین توسط افراد جامعه و تجاوز به حقوق دیگران است و یا از وجود تفاوت ادراک و شناخت و افکار و اندیشه های افراد جامعه سرچشمه می گیرد و یا از زیاده خواهی و مقام پرستی و غرور و خودبینی ناشی می شود.

وجود امام و رهبری آگاه و کاردان و سالم و صالح و مسلّط، موجب رفع همه این اختلافات و منازعات گردیده و حق را از باطل جدا می کند.

یکی دیگر از حکمت های وجود «امام» بیان معارف دین الهی و صیانت از آن می باشد. چون امام تنها کسی است که به تمام جهات علوم دینی و معارف قرآنی عالم است و کسی جز او در این زمینه اطلاعات کافی ندارد پس وجودش برای بیان احکام و معارف الهی و حفظ آن ها از هر گونه تغییر و تحریف لازم و ضروری است.

ص:54

ص:55

درس چهارم: ضرورت وجود امام و حکمت ولایت (2)

اشاره

معرفت خدا و عبادت خدای سبحانه

تداوم فیض الهی

ص:56

ص:57

اشاره :

دانشجویان در این درس با دو مورد از دلایل ضرورت وجود امام در جامعه اسلامی آشنا می شوند.

اوّل: معرفت و عبادت خداوند متعال با تذکر و تعلیم امام تحقق می یابد پس وجود امام جهت متذکر شدن انسان ها به معرفت خدا و تحقق عبادت او ضروری است.

دوم: امامان وسایط رسیدن فیض الاهی به بندگان هستند و برای تداوم فیض وجودامام الاهی در زمین ضرورت دارد.

4_1. معرفت و عبادت خدای سبحانه

اصل و ریشه همه معارف دینی، معرفت خدای تعالی است. براساس آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم السلام) معرفت خدای سبحانه فعل خدا و فضل و احسان اوست. در روایتی بزنطی از امام هشتم می پرسد :

للنَّاسِ فِی الْمَعْرِفَةِ صُنْعٌ؟

ص:58

قَالَ: لَا.

قُلْتُ: لَهُمْ عَلَیْهَا ثَوَابٌ؟

قَالَ: یُتَطَوَّلُ عَلَیْهِمْ بِالثَّوَابِ کَمَا یُتَطَوَّلُ عَلَیْهِمْ بِالْمَعْرِفَةِ .(1)

آیا مردم در معرفت نقشی دارند؟

فرمود: خیر.

به ایشان عرض کردم: آیا بر معرفت ثوابی برای آن ها هست؟

فرمود: ثواب فضل خداست همان طور که معرفت فضل خداست.

روشن است که هیچ یک از قوای ادراکی آدمی بدون تعریف و معرّفی خداوند متعال نمی تواند کمترین شناختی از او به دست آورد. زیرا پروردگار از آنچه انسان ها _ با ذهن و اندیشه خود _ توصیف می کنند، منزّه است. تنها چیزی که از معرفت خدای سبحانه بر خلق واجب است این است که وقتی او خود را معرّفی کرد، تعریف او را بپذیرند و در مقابل آن تسلیم گردند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

لَیْسَ لِلَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَنْ یَعْرِفُوا وَ لِلْخَلْقِ عَلَی اللَّهِ أَنْ یُعَرِّفَهُمْ وَ لِلَّهِ عَلَی الْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ یَقْبَلُوا.(2)

برای خدا بر عهده خلق نیست که بشناسند و برای خلق بر عهده خداست که معرّفی کند. و برای خدا بر عهده خلق است که وقتی خدا معرّفی کرد، بپذیرند.

در کتاب «معرفت خدا و توحید» روشن گردید که خداوند سبحانه خود را در عوالم پیشین به همین انسان معرّفی کرده است. هیچ انسانی پا به این دنیا نمی گذارد جز این که معرفت خدای سبحانه را به همراه دارد. و معرفت با خلقت او آمیخته شده است. به همین جهت است که از معرفت خدای تعالی به «معرفت فطری»


1- . ر.ک: قرب الاسناد / 151؛ بحار الانوار 5/221.
2- . کافی 1/164.

ص: 59

تعبیر می شود. ولی انسانی که به این جهان می آید از این معرفتی که در سرشت اوست غافل است و وجود آن به تنهایی موجب تصدیق و ایمان به خدا نمی گردد؛ چنان که موجب کفر و انکار او هم نمی شود. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

ان اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّاسَ عَلَی الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَهُمُ اللَّهُ عَلَیْهَا لَا یَعْرِفُونَ إِیمَاناً بِشَرِیعَةٍ وَ لَا کُفْراً بِجُحُود.(1)

همانا خدای عزوجل خلق را بر فطرتی که آن ها را بر آن مفطور کرده است، آفرید و آن ها نه از ایمان به شریعتی آگاهی داشتند و نه از کفر به انکار.

بدین ترتیب روشن می شود که اگر انسان در این دنیا به حال خود رها شود نه می توان او را مؤمن نامید و نه می توان کافرش دانست بلکه براساس روایاتی که در تفسیر آیه: «کان الناس امّة واحدة...»(2) آمده است از او به عنوان «ضُلّال» یعنی «گم

شده ها» تعبیر شده است.(3)

خداوند متعال طبق سنت حکیمانه خویش با این کار خواسته است نقشی در این امر برای پیامبران و امامان (علیهم السلام) قرار دهد، و انسان ها را در معرفت خویش به آنان ارجاع داده و تعلیم و تذکار آن ها را در یادآوری معرفت خویش مؤثر دانسته است. امیرمؤمنان (علیه السلام) در بیان حکمت ارسال رسل می فرماید :

فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِه.(4)

رسولان خویش را در میان آن ها مبعوث کرد و پیامبرانش را پی در پی فرستاد تا عهد فطرتش را از آن ها طلب کنند ونعمت فراموش شده اش را به یاد آن ها آورند.


1- . علل الشرایع / 121؛ بحارالانوار 11/39.
2- . بقره / 213.
3- . ر.ک: تفسیر برهان 2/461 و 462 و مناهج البیان فی تفسیر القرآن جزء 2/174 و 175.
4- . نهج البلاغه خطبه 1؛ بحارالانوار 11/60.

ص:60

و به همین جهت است که ائمّه (علیهم السلام) تأکید می کنند که خداوند سبحانه توسط ما شناخته می شود و توسط ما عبادت می گردد. و اگر ما نبودیم خدای تعالی شناخته نمی شد :

بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی.(1)

خدا به واسطه ما عبادت می شود و به واسطه ما شناخته می شود و به واسطه ما به یگانگی خوانده می شود.

و نیز می فرمایند :

الْأَوْصِیَاءُ هُمْ أَبْوَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِی یُوْتَی مِنْهَا وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ عَزَّوَ جَل.(2)

اوصیا ابواب خدای عزوجلّ هستند که از ناحیه آن ها به خدا رسیده می شود و اگر آن ها نباشند خداوند شناخته نمی شود.

پس مشیّت خداوند متعال بر این تعلق گرفته است که امامان اهل بیت (علیهم السلام) را طرق و اسباب شناخت خویش به بندگانش قرار دهد. البته اگر خداوند می خواست، خودش را مستقیماً به همه معرّفی کرد، امّا مشیّت او بر این قرار گرفته که آن بزرگواران را واسطه فیض و باب معرفت گرداند. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یُوْتَی مِنْه.(3)

همانا خداوند متعال اگر می خواست خود را به بندگان می شناساند اما ما را باب، راه، طریق و جهتی قرار داده است که باید از آن طریق به او رسید.

بنابراین، کسی نمی تواند مدّعی معرفت خدا باشد ولی امامان اهل بیت (علیهم السلام) را نشناخته باشد. منکر امام در حقیقت منکر خداوند متعال هم خواهد بود. امام


1- . کافی 1/145.
2- . کافی 1/193؛ تأویل الآیات الظاهرة/ 92.
3- . کافی 1/184؛ بحارالانوار 24/253.

ص: 61

صادق (علیه السلام) می فرماید :

کَانَ أَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ (علیه السلام) إِمَاماً ثُمَّ کَانَ الْحَسَنُ (علیه السلام) إِمَاماً... مَنْ أَنْکَرَ ذلک کان کمن أنکر مَعْرِفَةَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ مَعْرِفَةَ رَسُولِهِ ... .(1)

امیر المؤمنین امام بود سپس حسن (علیه السلام) امام بود... کسی که امامت آنان را انک_ار کند مانند کس_ی است که مع_رفت خدای تعال_ی و معرفت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را انکار کرده است.

چنان که می بینیم در این روایات معرفت امام به عنوان راه رسیدن به معرفت خدای سبحانه شمرده شده است. ولی در حدیث دیگری این مطلب وارونه آمده است. و معرفت امام فرع و نتیجه معرفت خدای سبحانه ؛ امام صادق علیه السلام در زمان غیبت، شیعیان را به خواندن این دعا امر می کند :

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْکَ

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَبِیَّکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَبِیَّکَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی .(2)

خدایا، خود را به من معرّفی کن؛ که اکر خویش را به من نشناسانی، هیچ گاه تو را نخواهم شناخت.

خداوندا، پیامبرت را به من بشناسان؛ که اگر او را به من معرّفی نکنی، هرگز او را نخواهم شناخت.

خدایا، حجّت خود را به من معرّفی نما؛ که اگر او را به من نشناسانی، از دینم منحرف خواهم شد.

نباید ای_ن دو گونه از احادیث را با هم ناسازگار تصور کنیم زیرا _ همانطور که گفتیم _ معرفت خدای سبحانه فطری است. و او خود را به همه معرّفی کرده و می کند ولی او برای اعطای معرفت و استمرار و تداوم آن در این دنیا طریقی قرار


1- . کافی 1/181.
2- . کافی 1/342.

ص: 62

داده است که آن تذکّرات پیامبران و اوصیا (علیهم السلام) است. پس انسان وقتی به واسطه پیامبر یا امام به معرفت خدای سبحانه راه یافت و او را شناخت با توجه به شناخت او به پیامبر و امام نیز معرفت می یابد.

بنابراین ابتدا وظیفه پیامبر و امام است که انسان غافل را از غفلت بیرون آورده و او را به خدا متوجه کند و وقتی انسان به واسطه تذکار معصوم، خدا را شناخت در می یابد کسی که او را به معرفت خدا رساند، کسی جز معصوم نیست. پس شناخت خدا راه را برای شناخت پیامبر و امام هموار می کند.

4_2. تداوم فیض الهی

از نظر قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم السلام) هیچ تردیدی نیست که خداوند متعال برای فضل و احسان خویش به بندگانش وسایطی قرار داده است. قرآن کریم می فرماید :

(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ القُری آمَنُوا وَاتَّ_قَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ).(1)

و اگر اهالی شهرها ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند برای آن ها برکاتی از آسمان و زمین می گشاییم.

و درباره پیامبر خاتم می فرماید :

(وَما کانَ اللّهُ لِ_یُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِ_یهِمْ).(2)

خداوند آنان را عذاب نمی کند مادامی که تو در میان آن ها هستی.

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که خداوند متعال وقتی می بیند گروهی در معاصی فرو رفته اند ولی در میان آن ها تعدادی مؤمن وجود دارد، خطاب به آنان می گوید :


1- . اعراف / 96.
2- . انفال / 33.

ص:63

یَا أَهْلَ مَعْصِیَتِی لَوْ لَا مَنْ فِیکُمْ مِنَ الْمُوْمِنِینَ الْمُتَحَابِّینَ بِجَلَالِی الْعَامِرِینَ بِصَلَاتِهِمْ أَرْضِی وَ مَسَاجِدِی وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ خَوْفاً مِنِّی لَأَنْزَلْتُ بِکُمْ عَذَابِی ثُمَّ لَا أُبَالِی.(1)

ای معصیت کاران اگر در میان شما مومنینی نبودند که به جلال من به همدیگر محبّت دارند و به نمازشان زمین و مساجد مرا آباد می کنند و سحرگاهان از ترس من استغفار می کنند، قطعاً عذاب خویش را بر شما فرود می فرستادم و هیچ باکی نداشتم.

بنابراین خداوند متعال به خاطر وجود مؤمنان و پرهیزگاران بلکه حتی به خاطر چارپایان و کودکان شیرخواره و سالخوردگان نمازگزار،(2) عذابش را از امّت های

گناهکار باز می دارد، فیض خود را استمرار می دهد و فضل و احسانش را تداوم می بخشد. معلوم است گرامی ترین اشخاص نزد خدای تعالی پیامبران و اوصیای آنانند که خداوند مهربان آن ها را حجّت خویش بر روی زمین قرار داده است. و زمین را با وجود آن ها به پا داشته است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

الأئمَّةُ الْهُدَی وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ، جَعَلَهُمُ اللهُ أرْکَانَ الأرْضِ أنْ تَمِیدَ بِأهْلِهَا وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الأرضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی.(3)

خداوند امامان هدایت را یکی پس از دیگری ارکان زمین قرار داده است تا آرامش زمینیان به هم نخورد و حجّت بالغه او بر کسانی باشند که روی زمین و زیر زمین هستند.

امام باقر (علیه السلام) نیز علّت و حکمت نیاز مردم را به پیامبر و امام، بقای عالم و پایداری آن دانسته و بیان می کند که خداوند به واسطه امامان اهل بیت (علیهم السلام) بندگانش را روزی می دهد، شهرهایش را آباد می کند و برکات زمین را بیرون می آورد :


1- . علل الشرایع / 246؛ وسائل الشیعة 16 / 92.
2- . ر.ک: کافی 2/276.
3- . کافی 1 / 196.

ص:64

لِأَیِّ شَیْءٍ یُحْتَاجُ إِلَی النَّبِیِّ وَ الْإِمَامِ؟

فَقَالَ لِبَقَاءِ الْعَالَمِ عَلَی صَلَاحِهِ، وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَرْفَعُ الْعَذَابَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ إِذَا کَانَ فِیهَا نَبِیٌّ أَوْ إِمَامٌ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: (وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ) وَ قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَی أَهْلَ السَّمَاءِ مَا یَکْرَهُونَ وَ إِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی أَتَی أَهْلَ الْأَرْضِ مَا یَکْرَهُونَ. یَعْنِی بِأَهْلِ بَیْتِهِ الْأَئِمَّةَ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِه... وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِینَ لَا یُذْنِبُونَ وَ لَا یَعْصُون... بِهِمْ یَرْزُقُ اللَّهُ عِبَادَهُ وَ بِهِمْ یَعْمَرُ بِلَادَهُ وَ بِهِمْ یُنْزِلُ الْقَطْرَ مِنَ السَّمَاءِ وَ بِهِمْ تُخْرَجُ بَرَکَاتُ الْأَرْضِ وَ بِهِمْ یُمْهِلُ أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ لَا یُعَجِّلُ عَلَیْهِمْ بِالْعُقُوبَةِ وَ الْعَذَابِ.(1)

نیاز به نبی و امام از چه جهتی است؟

پس فرمود: برای سالم ماندن عالم. زیرا خداوند متعال عذاب را از اهل زمین رفع می کند آنگاه که پیامبری یا امامی در روی زمین باشد. خدای تعالی می فرماید: «خداوند آنان را عذاب نمی کند در حالی که تو در میان آن ها هستی» و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ستارگان امان اهل آسمان اند و اهل بیت من برای اهل زمین امان اند پس آنگاه که ستارگان نابود شدند اهل آسمان دچار ناگواری گردند و آنگاه که اهل بیتم از بین بروند اهل زمین دچار ناراحتی شوند. مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اهل بیت اش امامانی هستند که خداوند متعال طاعت آن ها را قرین طاعت خویش کرده است... و آنان معصوم و پاکیزه اند و گناهی از آنان سر نمی زند و معصت نمی کنند... به واسطه آن ها بندگان خدا روزی می خورند و شهرهایشان آباد می شود وبه سبب آنان از آسمان باران فرود می آید و برکات زمین خارج می شود و معصیت کاران مهلت می یابند و در عقوبت و عذاب آن ها تعجیل نمی شود.


1- . علل الشرایع 1/ 123 و124؛ بحارالانوار 23 / 19.

ص:65

دنیا و آخرت و همه نعمت های دنیوی و اخروی به مشیّت خدای تعالی ایجاد شده و به اذن او استمرار و دوام دارند. هر نعمتی به هر بنده ای از بندگان خدا در دنیا یا آخرت می رسد به مشیت و اراده و تقدیر الهی است. هر گاه مشیت خدای تعالی بر سلب نعمتی از بنده ای تعلّق بگیرد، بدون هیچگونه مانعی آن نعمت از او سلب می شود. و هر گاه مشیت خدای تعالی بر رسیدن نعمتی به بنده ای تعلّق گیرد آن نعمت به او بدون هیچگونه مشکلی خواهد رسید. خدای تعالی در بسط و قبض، اعطاء و اخذ از هیچ کسی دستوری نمی گیرد و همه کارهایش را به اقتدار و سلطنت واختیار خویش انجام می دهد. پس هیچ اشکالی ندارد که او بسط نعمت به خلق خویش به اختیار خود مشروط به وجود برخی از بندگان خود قرار دهد و یا نعمت خویش را به دست آن ها بر خلق خویش برساند.

چکیده درس چهارم

 خدای تعالی خود را در عوالم پیشین به همه انسان ها معرّفی کرده است. و آن ها را با این معرفت مفطور ساخته پیامبران و امامان اهل بیت (علیهم السلام) برای توجه دادن به معرفت خدا و یادآوری این نعمت فراموش شده از سوی او برگزیده شده اند.

 از سوی دیگر معرفت پیامبر و امام نیز فرع و نتیجه معرفت خدای سبحانه است. پس معلوم می شود انسان ابتدا به واسطه پیامبر و امام متذکر خدای سبحانه می شود و با یادآوری معرفت خدا، معرفت رسول و امام نیز برای او پیدا می شود.

 در وساطت فیض _ براساس آموزه های قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم السلام) _ جای هیچ شک و تردیدی نیست و امامان معصوم (علیهم السلام) یکی از وسایط مهم فیض الاهی اند.

ص:66

ص:67

درس پنجم: وظایف مردم در برابر امام

اشاره

 معرفت واعتقاد به امامت امامان معصوم (علیهم السلام)

 محبّت و مودّت اهل بیت (علیهم السلام)

 وجوب طاعت و پیروی

ص:68

ص:69

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس به وجوب پیروی از امام الاهی پی برد و بداند که معرفت و شناخت صحیح از امامت و اعتقاد به امامت امامان معصوم (علیهم السلام) وجوب دارد و نیز محبّت و مودّت اهل بیت (علیهم السلام) بر مسلمانان فرض است.

5 _ 1. معرفت و اعتقاد به امامت امامان معصوم (علیهم السلام)

در مباحث پیشین روشن شد که معرفت و عبادت خدای سبحانه _ که غایت خلقت انسان نیز به شمار آمده است _ بدون معرفت امام _ بر اساس سنّت الاهی _ ممکن نیست. و باز گفتیم که امامان باب و طریق به سوی خدا هستند و هیچ عبادت و اطاعت و امتثال امری بدون ولایت آنان مقبول نیست، بنابراین هیچ بنده ای بدون معرفت آنان و بدون توجه به فرمان ها و راهنمایی های آنان نمی تواند به سوی خداوند سبحانه راه باز کند و به او تقرّب جوید. در صورتی که می دانیم سرلوحه دین و واجب ترین واجبات برای بندگان الهی شناخت خدا و تسلیم و فروتنی در

ص: 70

مقابل اوست. امام باقر (علیه السلام) نقش معرفت ولایت و امامت را در اعمال انسان مهم دانسته و تأکید می کند که هیچ عملی بدون معرفت ولایت و بدون توجه به دلالت و راهنمایی امام، مقبول درگاه خداوند سبحانه نیست و عامل آن مستحق اجر و ثواب نخواهد بود :

لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ وَلِیِّ اللَّهِ فَیُوَالِیَهُ وَ یَکُونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیْهِ مَا کَانَ لَهُ عَلَی اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ وَ لَا کَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَان.(1)

اگر کسی شبهایش را با نماز و روزهایش را با روزه سپری کند و تمام اموال خویش را صدقه دهد و در تمام عمر خویش هر سال به حج برود ولی حقّ ولایت ولی خدا را نشناسد تا موالی او شود و اعمالش به دلالت و راهنمایی او باشد بر خدای تعالی در مقابل اعمال او هیچ ثوابی نخواهد بود و او از اهل ایمان به حساب نخواهد آمد.

چون اعمال دینی انسان در حقیقت از باب شکر و قدردانی از خداوند متعال و به عبارت دیگر از باب ادای حق بندگی است؛ پس هیچ بنده ای در مقابل هیچ اطاعتی نسبت به خداوند متعال حقّی پیدا نمی کند. ولی خداوند سبحانه از باب لطف و احسان خویش به بندگانش وعده داده است که در مقابل اعمال نیک آنان پاداشی چند برابر به ایشان عطا خواهد کرد. پاداشی که در این روایت مطرح شده است همان پاداش چند برابری است که خداوند برای مومنین وعده کرده است. و معلوم است که خدای سبحانه در وعده خویش تخلف نمی کند. پس مراد از استحقاق مذکور در روایت، اجر و پاداش موعود است که او بر بندگانش در مقابل اعمال نیک آن ها داده است نه این که اعمال نیک اگر بدون معرفت امام از بندگان صادر شود هیچ اجری نداشته باشد.

یکی دیگر از جهاتی که موجب لزوم معرفت امام می شود این است که در کتب


1- . کافی 2/18؛ بحارالانوار 23 / 294.

ص: 71

روایی شیعه و سنّی تأکید شده است که اگر کسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، همانند مرده زمان جاهلیت مرده است. در روایات اهل سنّت می خوانیم :

مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة وَ مَنْ نَزَعَ یَدَآ مِنْ طاعَتِهِ، جَاءَ یَوْمَ القِیَامَةِ لاحُجَّةَ لَهُ.(1)

کسی که بدون اعتقاد به امام بمیرد مانند مرده زمان جاهلیت مرده است. کسی که از بیعت و اطاعت از امام دست بردارد روز قیامت هیچ حجّتی نخواهد داشت.

پس کسی که با وجود امکان شناخت امام، بدون شناخت امام بمیرد، در حقیقت با ضلالت و گمراهی و کفر از دنیا رفته است. امام صادق (علیه السلام) انکار امامت امام را خروج از اسلام دانسته و ترک پیروی از او را موجب هلاکت و تباهی شمرده است :

مِنَّا الْإِمَامُ الْمَفْرُوضُ طَاعَتُهُ مَنْ جَحَدَهُ مَاتَ یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً وَ اللَّهِ مَا تُرِکَ الْأَرْضَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ یُهْتَدَی بِهِ إِلَی اللَّهِ حُجَّةً عَلَی الْعِبَادِ وَ مَنْ تَرَکَهُ هَلَکَ وَ مَنْ لَزِمَهُ نَجَا حَقّاً عَلَی اللَّهِ.(2)

امامی که طاعت اش فرض است از ما است. کسی که او را انکار کند یهودی یا نصرانی می میرد. سوگند به خدا، زمین از زمانی که آدم (علیه السلام) راقبض روح کرده است از امامی که به سوی خدا هدایت کند خالی نشده است. امامی که حجّت خدا بر بندگان است و کسی که اورا ترک کند هلاک می شود و کسی که ملازم او باشد نجات یابد.

البته لزوم معرفت و شناخت امام اختصاص به امام زمان ندارد بلکه اعتقاد به امامت او و معصومان دیگر نیز لازم و واجب است. انکار یکی از امامان انکار همه آن ها به شمار می آید. این امر به آن جهت است که امامت و ولایت امامان (علیهم السلام) امری


1- . کنز العمال 6/65.
2- . ثواب الاعمال / 205.

ص: 72

خیلی مهم و اساسی در شکل گیری نظام خلق و حیات اجتماعی بندگان خدا است. این مقام و منزلت مهم را خدای تالی برای آن بزرگواران قرار داده است تا بندگان خویش را به شأن و عظمت آنان نزد خود آگاه کند. بنابراین التزام به این مقام واعتقاد بدان همواره با اعتقاد به جایگاه ارجمند آن بزرگواران نزد خدای تعالی گره خورده است. یعنی امامت و ولایت مقام و منزلتی اعتباری ذهنی و تصوّری خالی نیست بلکه حقیقت ولایت و امامت عیناً همان است در واقع امر در آن بزرگواران ظاهر و آشکار گردیده است. و به تعبیر دیگر امامت امری است که خدای تعالی نسبت به برخی از بندگان برگزیده خویش اعطا فرموده است. و اعتقاد به چنین حقیقتی در حقیقت التزام به وجود آن مقام نسبت به آن بندگان خاص است گرچه به تفصیل انسان به خصوصیت فردی هر یک از صاحبان آن مقام آگاهی نداشته باشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید :

یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِکَ بَعْدِی حُجَجُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ أَعْلَامُهُ فِی بَرِیَّتِهِ، فَمَنْ أَنْکَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْکَرَنِی وَ مَنْ عَصَا وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ عَصَانِی وَ مَنْ جَفَا وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ وَصَلَکُمْ فَقَدْ وَصَلَنِی وَ مَنْ أَطَاعَکُمْ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ وَالَاکُمْ فَقَدْ وَالَانِی وَ مَنْ عَادَاکُمْ فَقَدْ عَادَانِی لِأَنَّکُمْ مِنِّی ....(1)

ای علی تو و امامان از فرزندانت بعد از من حجّت های خدا بر خلق او هستند و نشانه های خدا در میان خلق خدا هستید. پس کسی که یکی از آن ها را انکار کند مرا انکار کره است و کسی که یکی از آن ها را معصیت کند مرا معصیت کرده است. وکسی که به یکی از آن ها جفا کند به من جفا کرده است. کسی که با شما ارتباط برقرار کند با من ارتباط برقرار کرده است و کسی که از شما اطاعت کند از من اطاعت کرده است. و کسی که ولایت شما را پذیرفته باشد ولایت مرا پذیرفته است. و کسی که با شما دشمنی کند با من دشمنی کرده است. زیرا که شما از من هستید... .


1- . کمال الدین 2/ 413 و ر.ک. بحار 23/97 و 98.

ص:73

پس همانطور که اعتقاد به نبوّت همه پیامبران الاهی و تصدیق و اذعان به نبوّت آن ها اجمالا از شرایط اسلام است، اعتقاد و التزام به امامت امامان دوازده گانه نیز از شرایط ایمان بلکه به تعبیری از شرایط اسلام است. بنابراین انکار یکی از آن ها همانند انکار نبوّت یکی از پیامبران الهی موجب خروج از اسلام است. و نجات و رستگاری در گرو اعتقاد و التزام به امامت همه آن هاست.

5 _ 2. محبّت و مودّت اهل بیت (علیهم السلام)

خدای تعالی محبت و مودت ذی القربی را در قرآن کریم بر امّت واجب و لازم دانسته و آن را اجر رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شمرده است:

(قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِی القُرْبی).(1)

بگو در مقابل رسالت خویش از شما اجری نمی خواهم جز مودّت و دوستی ذی القربی را.

اهل بیت (علیهم السلام) اگر مصداق انحصاری «القربی» نباشند به یقین داخل در آن می باشند. نیشابوری و بیضاوی از مفسّرین اهل سنّت نقل کرده اند: آن گاه که آیه کریمه نازل شد، از رسول خدا پرسیدند: آنان که دوستی آن ها بر ما واجب شده است چه کسانی اند؟ حضرت فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آن ها(2) .

امام صادق (علیه السلام) هم در تفسیر «القربی» فرمود:

هُمُ الْأئمَّةُ :.(3)

نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که اگرچه محبّت آثار فراوان دارد و دوستی اهل بیت (علیهم السلام) رستگاری می آورد، ولی دوستی حقیقی وقتی جامه عمل


1- . شوری / 23.
2- . تفسیر غرائب القرآن مطبوع به حاشیه تفسیر جامع البیان طبری 25/35 و انوار التنزیل، ج5،ص80.
3- . کافی 1/413.

ص: 74

می پوشد که محِبّ، با خواسته های محبوب خویش مخالفت نکند و او را با نافرمانی و عصیانش اذیّت نکند. خدای تعالی می فرماید :

(قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ آللّهُ).(1)

بگو اگر خدا را دوست دارید پس از من پیروی کنید، خدا شما را دوست بدارد.

امیر المؤمنین (علیه السلام) پیروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را محبت خدا دانسته و آن را به این آیه مستند کرده است. ایشان در تفسیر آیه می فرمایند :

اتِّبَاعُهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) محَبَّةُ اللَّه.(2)

پیروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دوستی خداست.

پس آنان که مدعی محبّت اهل بیت (علیهم السلام) اند باید ایشان را در اعمال و کردار خویش الگو قرار دهند و از فرمان ها و دستورهای آن ها پیروی کنند. و هیچ گاه با اعمال و کردار زشت و ناشایست خویش آنان را ناراحت و آزرده نکنند.

5 _ 3. وجوب طاعت و پیروی

پیش تر در معنای اصطلاحی «امامت» و «ولایت تشریعی» بحثی درباره مقام وجوب طاعت از امام داشتیم و روشن شد که طاعت و پیروی از امام به طور مطلق واجب است. و هیچ کس نباید از اوامر و دستورهای او سرپیچی کند. چون ولایت و مقام آمریت و مولویت آنان از ناحیه خداوند سبحانه است، پس اوامر و نواهی آن ها در حقیقت اوامر و نواهی خدای تعالی محسوب می شود. و اطاعت و پیروی از آن ها هم اطاعت و پیروی از خداوند متعال است. امام صادق (علیه السلام) به سدیر فرمود :

نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِطَاعَتِنَا وَ نَهَی عَنْ مَعْصِیَتِنَا.(3)


1- . آل عمران / 31.
2- . کافی 8/25.
3- . کافی 1/269؛ بحارالانوار 25 / 298.

ص:75

ما قومی معصوم هستیم که خدای تعالی اطاعت ما را واجب و معصیت ما را حرام کرده است.

معلوم است که مراد امام از امر خداوند متعال به اطاعت آن ها ناظر است به آیه:

(یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِ_یعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ).(1)

ای مؤمنان خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنید.

پس روشن است که اطاعت از آن ها به طور مطلق از این باب است که آنان معصوم و پاکیزه اند، هیچ گونه گناه و خلافی از آن ها سرنمی زند، نسیان و غفلت و خطا بر آن ها عارض نمی شود و گفتار و کردار آن ها عین هدایت است. به همین جهت شیعه معتقد است که قول و فعل و تقریر معصوم حجّت است. بدیهی است تنها کسی سزاوار پیروی است که هیچ گونه انحراف و کژی و خلاف در او راه پیدا نکند.

(أَفَمَنْ یَهْدِی إِلی الحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یَ_تَّ_بَعَ أَمَّنْ لایَ_هِدِّی إِلّا أَنْ یُ_هْدی).(2)

آیا کسی که به حق هدایت می کند سزاوار است پیروی شود یا کسی که هدایت نمی شود جز این که هدایت شود.

پیروی از معصومان در حقیقت پیروی از نور و هدایت وعلم است. به نظر نمی رسد هیچ عاقلی در لزوم پیروی از علم و نور شبهه و تردید داشته باشد. به همین جهت است که امام رضا (علیه السلام) امام معصوم را چون ماه شب چهاردهم، و چراغی روشن کننده و نورانی و نوری تابنده و ستاره ای هدایتگر در شب های تاریک و ظلمانی، معرّفی می کند و دوری و جدایی از او را موجب هلاکت و تباهی می شمارد :

الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِیرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِرُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَ النَّجْمُ الْهَادِی فِی


1- . نساء/ 59.
2- . یونس / 35.

ص: 76

غَیَاهِبِ الدُّجَی... مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِک.(1)

امام ماه چهارده شبه نوردهنده و چراغ روشن کننده و نوری تابنده و ستاره ای هدایت کننده در تاریکی شبها است... کسی که از او دور شود هلاک می گردد.

ایشان امام را عالمی می داند که جهل در او راه ندارد، راهبر و نگهبانی می شمارد که سستی و ترس به او عارض نمی شود و معدن قداست، طهارت، عبادت، زهد و علم به شمار می آورد.

الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا یَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا یَنْکُلُ مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ.(2)

پس پیروی و اطاعت از امام (علیه السلام) با این اوصاف و ویژگیها که برای اوست امری است که هیچ عاقلی در آن به خود شک و تردید راه نمی دهد.

چکیده درس پنجم

 معرفت امام یکی از مهم ترین وظایف یک مسلمان _ و می توان گفت واجب ترین آن ها _ به شمار می رود.

 چون پیروی از امام واجب است، عمل بدون دلالت او و بدون اعتقاد به ولایت و امامت او اجر و پاداش ندارد.

 مرگ بدون معرفت امام مرگ جاهلی و کفر و نفاق و گمراهی است، و معرفت خدا و عبادت او بدون معرفت امام ممکن نیست.

 اعتقاد به امامت همه امامان و التزام و تصدیق به آن همچون اعتقاد به نبوّت همه پیامبران الاهی و شرط اسلام و ایمان است.


1- . کافی 1/198؛ بحارالانوار 25 / 120.
2- . کافی 1/ 201؛ کمال الدین 2 / 678.

ص:77

 یکی دیگر از وظایف امّت در قبال امام محبت و دوستی امامان معصوم (علیهم السلام) است.

 محبّت واقعی آن است که انسان محبوب خویش را الگوی کردار و رفتار خویش قرار دهد و از او پیروی و اطاعت کند.

 یکی از وظایف مهم امّت در برابر امام معصوم لزوم پیروی از او به طور مطلق در همه فرمان ها و دستورهای اوست.

 پیروی از امام در حقیقت پیروی از خدا و رسول اوست. و عصیان و نافرمانی وی، عصیان و نافرمانی خدا و رسول اوست.

 و نیز پیروی از معصوم در حقیقت پیروی از هدایت و علم و نور است، چون معصوم از هر گونه زشتی و بدی و نسیان و غفلت و خطا به دور است.

ص:78

ص:79

درس ششم: ویژگیهای امام (1)

اشاره

 امام خلیفه خداست

 امام حجّت خداست

ص:80

ص:81

اشاره :

دو مورد از ویژگی های امام یعنی خلافت الاهی و حجیّت امام در این درس تبیین شده است. از دانشجو انتظار می رود که با مطالعه آن شناخت کامل و صحیحی از مقام خلافت الاهی به دست آورد و معنای حجیّت و ویژگی های حجّت خدا را بداند.

6 _ 1. امام خلیفه خداست

ابن اثیر می گوید :

الخلیفة من یقوم مقام الذاهب و یسدّ مسدّه.(1)

خلیفه کسی است که در جای دیگری _ که رفته است _ قرار گیرد و به مسند او تکیه زند.

ابن منظور نیز از زجاج نقل می کند که می توان «ائمّه» را خلفای خدا در زمین


1- . النهایة 2/69.

ص: 82

نامید و آن گاه از دیگری نقل می کند که خلیفه سلطان اعظم را گویند :

جاز أن یقال للأئمّة : خلفاء الله فی أرضه... . و قال غیره: الخلیفة، السلطان الأعظم.(1)

جایز است امامان را خلفای خدا در روی زمین نامید... و دیگری گفته است: خلیفه سلطان اعظم را گویند.

فیّومی هم می گوید:

خلیفه سلطان بزرگ را می گویند... بعضی گفته اند: جز به حضرت آدم و داود خلیفه اطلاق نمی شود چون خدا فقط آن دو را «خلیفه» نامیده است. البته گفته اند اطلاق خلیفه خدا به دیگران هم اشکال ندارد، زیرا خلافت و سلطنت آن ها نیز از ناحیه خداست.(2)

در کتب روایی اهل سنت نیز نقل شده است که به ابوبکر گفته شد: ای خلیفه خدا. و او در جواب گفت :

من خلیفه خدا نیستم ولی خلیفه رسول خدایم. ومن به همین راضی هستم.

در روایت دیگری از اهل سنّت می خوانیم: خلافت نبوّت سی سال است. بعد از آن خداوند ملک و سلطنت را به هر که بخواهد عطا می کند.(3)

بطلان و ساختگی بودن این روایت با توجه به روایات دیگری که در کتب روایی خود اهل سنّت هم وجود دارد، روشن است. زیرا روایات فراوانی وجود دارد که : «یَکُونُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً»(4) و یا «یَمْلِکُ هذِهِ الأمَّةَ اثْنا عَشَرَ خَلِیفَةً»(5) و یا «یَکُونُ

بَعْدِی اثنا عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».(6) در حدیثی دیگر دارد که این دین تا قیامت


1- . لسان العرب 9/84.
2- . المصباح المنیر / 178.
3- . همان 6/87.
4- . همان 11/629.
5- . همان 12/33.
6- . همان.

ص:83

باقی است تا دوازده نفر خلیفه بر شما حکومت کنند.(1)

در این روایات تصریح شده است که خلفای بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دوازده نفر خواهند بود. و بین خلافت آن ها فرقی گذاشته نشده است. بلکه از روایت دیگری استفاده می شود که تا قیامت دوازده نفر خلیفه خواهند شد. پس با وجود این روایات، چگونه می شود گفت که خلافت و جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سی سال است و بعد از آن سلطنت و پادشاهی خواهد بود؟!

به نظر می رسد سازندگان این روایت متوجّه بودند که حکومت و سلطنت معاویه و بعد از او را به هیچ وجه نمی شود به عنوان حکومت و سلطنت الهی پذیرفت؛ پس چون نمی توان آن ها را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نامید، با ساختن این روایت خواسته اند خلافت و جانشینی را محدود به حکومت ابوبکر، عمر، عثمان و امیرمؤمنان (علیه السلام) کنند، غافل از این که نه حکومت آن سه به عنوان خلافت و جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و نه حکومت و سلطنت بنی امیه و بنی عباس. بلکه خلافت و جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص به دوازده نفر از قریش دارد که به نصب و تعیین خداوند متعال به این مقام نائل شده اند. چنان که نقل گردید در روایات اهل تسنن هم به این معنا تصریح شده است .

در روایات اهل بیت (علیهم السلام) هم به این امر تصریح شده و امامان معصوم (علیهم السلام) به صراحت خود را خلیفه خدای تعالی خوانده اند. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید:

لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُورا... یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِه... أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی دینِه.(2)

زمین از کسی که با حجّت برای خدا قیام کند خالی نمی ماند یا ظاهر و مشهور است ویا در ترس و غائب... خداوندبه واسطه آن ها حجّت ها و


1- . همان ص 27 و صحیح مسلم 6/4.
2- . نهج البلاغه، کلمات قصار 147.

ص: 84

دلائل آشکارش را حفظ می کند... آن ها خلفای خدا در زمین اند و داعیان به دین خدایند.

و امام رضا (علیه السلام) امامت را خلافت خدا و خلافت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معرّفی می کند :

إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُول (صلی الله علیه و آله و سلم).(1)

همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

و نیز وقتی مأمون به ایشان گفت: به نظرم رسیده که خود را از خلافت معزول سازم و با تو بیعت کنم، در پاسخ فرمود:

إِنْ کَانَتْ هَذِهِ الْخِلَافَةُ لَکَ وَ جَعَلَهَا اللَّهُ لَکَ فَلَا یَجُوزُ أَنْ تَخْلَعَ لِبَاساً أَلْبَسَکَ اللَّهُ وَ تَجْعَلَهُ لِغَیْرِکَ وَ إِنْ کَانَتِ الْخِلَافَةُ لَیْسَتْ لَکَ فَلَا یَجُوزُ لَکَ أَنْ تَجْعَلَ لِیَ مَا لَیْسَ لَک.(2)

اگر این خلافت حق تو است و خدا آن را برای تو قرار داده است پس جایز نیست لباسی را که خدا بر تن تو کرده است درآوری و به تن دیگری کنی. و اگر خلافت حقّ تو نیست پس برای تو جایز نیست که آنچه حق تو نیست به دیگری واگذار کنی.

نکته قابل توجه در باب خلیفه خدا بودن امامان معصوم (علیهم السلام) این است که خلیفه و جانشین وقتی معنا دارد که شخصی، دیگری را مدتی به جای خود قرار دهد تا کارهایی که او در آن مقام انجام می داد، آن شخص انجام دهد. پس شخص در مدتی که برای خود خلیفه ای قرار داده است، در آن مقام حضور ندارد. روشن است که این معنا در مورد خداوند متعال درست نیست. زیرا او همیشه و در همه جا حاضر است، و هیچ امری از او پنهان نیست. اما از آن جا که _ طبق سنّت الهی _ مردم نمی توانند با او تماس داشته باشند و از امر و نهی و رضا و کراهت او اطلاع پیدا کنند. به همین جهت با لطف و احسان خویش عدّه ای را از میان خلق برگزیده و


1- . کافی 1/198.
2- . عیون الاخبار 2/139؛ بحارالانوار 49 / 128.

ص: 85

آن ها را باب و صراط و خلیفه خود قرار داده و امر و نهی آن ها را امر و نهی خود قرار داده، و اطاعت و معصیت آن ها را اطاعت و معصیت خود شمرده است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یُوْتَی مِنْه .(1)

همانا خدای تعالی اگر بخواهد خود را بر بندگان معرّفی می کند ولی ما را باب و راه و طریق و وجهی قرار داده است که مردم به واسطه ما به او راه یابند.

پس منظور از این که امامان معصوم (علیهم السلام) خلیفه خدا هستند این است که خداوند متعال سلطنت و حکومت و امر و نهی آن ها را سلطنت و حکومت و امر و نهی خویش دانسته است. زیرا ولایت و سلطنت و حکومت و امر و نهی و رضا و کراهت آن ها همه از آنِ خدا و به اعطای اوست. به همین جهت است که آنان خود را زبان گویای خدای سبحانه دانسته و خود را دست مبسوط او به رحمت و مهربانی معرّفی کرده اند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا عَیْنَهُ فِی عِبَادِهِ وَ لِسَانَهُ النَّاطِقَ فِی خَلْقِهِ وَ یَدَهُ الْمَبْسُوطَةَ عَلَی عِبَادِهِ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ وَجْهَهُ الَّذِی یُوْتَی مِنْهُ وَ بَابَهُ الَّذِی یَدُلُّ عَلَیْهِ وَ خُزَّانَهُ فِی سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ وَ أَیْنَعَتِ الِّثمَارُ وَ جَرَتِ الْأَنْهَار.(2)

همانا خداوند ما را خلق کرد و خلق ما را به نیکویی انجام داد و ما را تصویر کرد و به نیکویی ما را تصویر کرد ما را چشم خود در میان بندگانش، زبان گویای خود در میان خلقش و دست خود قرار داد که به رحمت و رأفت بر بندگانش باز است و وجه خود قرار داد به وسیله آن به او راه پیدا می شود. و باب خود قرار داده که به سوی او دلالت می کند وخزانه داران خویش در


1- . کافی 1/184.
2- . کافی 1/144؛ بحارالانوار 24 / 197.

ص: 86

آسمان و زمین اش قرار داده است. به وسیله ما درختان میوه می دهند و میوه ها می رسند وجوی ها جاری می شود.

وقتی کسی زبان و چشم و گوش و دست و باب و وجه خدا می شود و معرفت خدا به او حاصل می شود و رضا و کراهت او رضا و کراهت خدا و امر و نهی او امر و نهی خدا می گردد، روشن است که خلیفه و جانشین خدای سبحانه برای بندگانش خواهد شد. البته باید توجه کرد که آنان این همه را از ناحیه پروردگار می دانند و خود را همیشه فقیر و محتاج او می دانند. و هیچ گاه در قبال خدا برای خود شأن و مقام و منزلتی قایل نیستند.

بدین ترتیب هیچ امر و دستوری از پیش خود ندارند. چون وقتی زبان آن ها زبان خدا باشد معلوم می شود که هیچ سخنی از آن ها صادر نمی شود جز این که سخن خداست و وقتی دست آن ها دست خدا شد، هیچ کاری از آن ها صادر نمی شود جز این که کار خدا محسوب می شود. و همین طور است چشم و گوش و امثال ذلک.

خلافت به این معنا خیلی بالاتر از خلافت و جانشینی چند روزه ای است که برخی از حاکمان و والیان، دیگری را به جای خود می نشانند. روشن است که در مورد آن ها نمی شود گفت امر و نهی و تمام سخنانی که از آن شخص صادر می شود در حقیقت سخن و امر و نهی شخصی است که او را در آن مقام نشانده است. زیرا او آنگاه که دیگری در جایش نشسته و به جای او امر و نهی می کند، در کنار او و با او حضور ندارد و از امر و نهی های او و کردارهایش اطلاع و آگاهی ندارد و از او غایب است به خلاف خداوند متعال که همیشه با خلفای خویش حاضر و بر آنان مسلط و به همه کارهای آنان احاطه دارد.

پس خلافت از نظر روایات اهل بیت (علیهم السلام) به معنای ولایت و سلطنت و سرپرستی امور انسان هاست. و خلیفه الاهی کسی است که از سوی خدای تعالی به سرپرستی امور مردم و رسیدگی به نظام زندگی آن ها تعیین می شود. و خدای تعالی همه دستورات و نواهی او را دستور و نهی خود حساب می کند و اطاعت از او را هم

ص: 87

اطاعت از خود می شمارد.

6 _ 2. امام حجّت خداست

هر نوع دلیل و برهان در لغت حجّت نامیده می شود. الحجّة: الدلیل و البرهان.(1)

«حجّت» در لسان روایات معصومان (علیهم السلام) هم به این معنا به کار رفته است. امامان معصوم (علیهم السلام)، پیامبران الهی، قرآن و عقل از نظر معصومان، حجّت خداوند متعال بر خلق اند. خداوند متعال رسولان خویش را در میان مردم مبعوث می کند تا آن ها را انذار کنند، بشارت دهند و تکالیف الهی را به آن ها برسانند تا حجّت و برهان الهی بر آنان تمام گردد.

(رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَ_لّا یَکُونَ لِلنّاسِ عَلی آللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ آلرُّسُلِ).(2)

رسولانی فرستاد بشارت دهنده و انذار کننده تا این که برای مردم بر خدا بعد از آمدن رسولان حجّتی نباشد.

خداوند سبحانه به پیامبر گرامی اسلام و مؤمنین دستور می دهد در نماز روی خویش را از بیت المقدس به سوی کعبه برگردانند تا حجّتی برای یهود وجود نداشته باشد.

وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ آلمَسْجِدِ آلحَرامِ وَحَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَ_کُمْ شَطْرَهُ لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ .(3)

از آن جا که خارج شدی روی خویش به سوی مسجد الحرام برگردان و هر جا بودید روی خویش به سوی آن برگردانید تا برای مردم بر شما حجّتی نباشد.

پس هر چیزی که برای اثبات یا نفی مطلبی، بدان استناد شود، به گونه ای که


1- . لسان العرب 2/228.
2- . نساء / 165.
3- . بقره / 150.

ص: 88

طرف مقابل هم نتواند _ بدون عناد _ در برابر آن زبان به اعتراض گشاید، حجّت خواهد بود.

بدیهی است که تکلیف، فرع شعور و آگاهی است. و عقاب فرع بیان و ابلاغ دستورات و تکالیف است. معلوم است که خلقت جهنم وبسیاری از گرفتاری های انسان در دنیا و عذاب های عالم برزخ به خاطر معاصی و سرپیچی از تکالیف الهی صورت می گیرد. پس همه آنان که در این دنیا مورد تکلیف قرار می گیرند؛ اوّل باید آن احکام و تکالیف به آنان ابلاغ شود و دوم این که آنان آن تکالیف را متوجه شوند. و اگر یکی از آن دو نباشد عقاب و مؤاخذه صحیح نخواهد بود. از طرف دیگر حجّت خداوند متعال باید خیلی روشن و واضح، و از همه حجّت ها برتر باشد، تا جای هیچ گونه سخنی برای احدی باقی نماند.

به همین جهت است که خداوند متعال در مؤاخذه خلق خویش به یک بار امتحان و آزمایش کردن اکتفا نمی کند و آن ها را بارها مورد آزمایش قرار می دهد و بعد از آن مؤاخذه می نماید.

حال با توجه به این امر روشن می شود، کسی که حجّت خدای تعالی می شود باید چه خصوصیات و ویژگی هایی داشته باشد تا با وجود آن خداوند متعال نه تنها از هر گونه اشکال و اعتراض در امان باشد بلکه جای هیچ گونه خرده گیری از طرف مردم بر خدای سبحانه هم وجود نداشته باشد. پس وقتی گفته می شود پیامبران و امامان حجّت خدایند و خداوند با وجود آن ها بر خلق اتمام حجّت می کند، معلوم است که آن ها باید از همه جهات پاک و معصوم باشند و خطا و نسیان و غفلت در آن ها به هیچ وجه راه نیابد. به خاطر همین است که امام رضا (علیه السلام) حجّت بودن امام را متفرّع بر علم و آگاهی و عصمت او قرار داده است :

إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا یُحَیَّرُ فِیهِ عَنِ

ص: 89

الصَّوَابِ وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُوَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ یَخُصُّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِه .(1)

همانا خداوند متعال وقتی بنده ای را به سرپرستی امور بندگانش انتخاب می کند، سینه او را بر این امر فراخ کرده و در دل او چشمه های حکمت را به ودیعه می گذارد، و علم را به او الهام می نماید تا بعد از آن در جواب هیچ سؤالی مشکلی پیدا نکند و از حق در جواب سرگردان نشود. پس امام معصوم و مورد تأیید و توفیق و تسدید الهی است که از خطاها و لغزشها و سقوط در امان است. خداوند او را به این امور اختصاص داده تا حجّت او بر بندگانش باشد و او را گواه بر خلقش قرار دهد. این فضل الهی است که به هر کس خواهد عطا می کند.

پس حجّت خدای تعالی همیشه مورد لطف و احسان و تأیید و تسدید خداوند متعال است، هیچ گاه از امور مردم غفلت نمی کند، حقایق را به عیان مشاهده می کند، طبق آنچه می بیند و می داند عمل می کند و در این راه به هیچ وجه کوتاهی نمی کند.

پس شخصی که حجّت خداست باید به همه آنچه از سوی خدای تعالی آمده است، عالم باشد و نیز همه امور مردم را بداند و علم او برتر از علوم همه مردم زمان خویش باشد. به همین جهت است که منصور بن حازم می گوید: «با مردم می گفتم : حجّت خدا بعد از رسول خدا کیست؟ برخی می گفتند: قرآن. در جواب می گفتم : قرآن که مرجئه و قدریه و زنادقه به آن احتجاج می کنند چگونه می شود حجّت خدای تعالی بر خلق باشد؟ پس قرآن باید مبیِّن و مفسر داشته باشد که از همه علوم قرآن آگاه باشد. پس بعد از پیامبر کیست که همه علوم آن رابه طور کامل بداند و در پاسخ هیچ سؤالی فرو نماند. مسلّم است که جز علی بن ابی طالب (علیه السلام) کسی چنین ادعایی نداشته است. پس ممکن نیست حجّت خدا بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی غیر از


1- . کافی 1/201؛ بحارالانوار 25 / 127.

ص: 90

آن بزرگوار باشد».

قُلْتُ لِلنَّاسِ: تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) کَانَ هُوَ الْحُجَّةَ مِنَ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ؟

قَالُوا: بَلَی.

قُلْتُ: فَحِینَ مَضَی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَنْ کَانَ الْحُجَّةَ عَلَی خَلْقِهِ؟ فَقَالُوا : الْقُرْآنُ.

فَنَظَرْتُ فِی الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ یُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِیُ وَ الْقَدَرِیُّ وَ الزِّنْدِیقُ الَّذِی لَا یُوْمِنُ بِهِ حَتّی یَغْلُبَ الرِّجالَ بِخُصوُمَتِهِ.

فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا یَکُونُ حُجَّةً إِلَّا بِقَیِّمٍ فَمَا قَالَ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ کَانَ حَقّا.

فَقُلتُ لَهُمْ: مَنْ قَیِّمُ الْقُرآنِ؟ فَقَالوُا: ابْنُ مَسْعُود قَدْ کَانَ یَعْلَمُ وَ عُمَرُ یَعْلَمُ وَ حُذَیْفَةُ یَعْلَمْ.

قُلْتُ: کُلَّهُ؟

قَالوُا: لا.

فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً یُقَالُ إِنَّهُ یَعْرِفُ ذَلِکَ کُلَّهُ إِلَّا عَلِیّا (علیه السلام) وإذا کَانَ الشّیءُ بَیْنَ الْقَومِ فَقَالَ هَذَا: لا أدْرِی، وَ قَالَ هَذَا: لا أدْرِی، وَقالَ هَذَا: لا أدْرِی، وَ قَالَ هذا: أنا أدری، فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً (علیه السلام) کَانَ قَیِّمَ الْقُرْآنِ وَ کَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً وَ کَانَ الْحُجَّةَ عَلَی النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَنَّ مَا قَالَ فِی الْقُرْآنِ فَهُوَ حَق.(1)

[او می گوید :] به مردم گفتم: آیا می دانید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حجّت خدا بر خلق بود؟ گفتند: آری.

گفتم: پس بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حجّت خدابر خلق کیست؟


1- . کافی 1 / 168.

ص:91

گفتند: قرآن.

گفتم: من به قرآن که نگاه می کنم می بینم مرجئه و قدریّه و زندیقی که به قرآن ایمان ندارد، با قرآن احتجاج کرده و بر دیگران غلبه می کند. پس فهمیدم که قرآن در حجیّتش نیاز به قیّم دارد تا هر چه درباره آن گفت حق باشد. به آن ها گفتم: پس قیّم قرآن کیست؟

گفتند: ابن مسعود قرآن را می دانست، و عمر و حُذیفه هم می دانستند.

گفتم: آیا همه قرآن را می دانستند؟

گفتند: خیر.

پس من کسی را نیافتم که بگویند او همه قرآن را می داند جز علی (علیه السلام). زیرا هر گاه میان قوم مشکلی پیش می آمد این یکی می گفت: من نمی دانم. و آن یکی هم می گفت: من نمی دانم. و آن سومی هم می گفت: من نمی دانم. ولی علی (علیه السلام) می گفت: من می دانم.

پس گواهی می دهم که علی (علیه السلام) قیّم قرآن است و طاعتش بر همه واجب است. و او بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حجّت بر مردم است و هر چه درباره قرآن بگوید حقّ است.

منصور بن حازم این مناظره خویش را به امام صادق (علیه السلام) عرضه می دارد و حضرت او را دعا نموده می فرماید: رحمک الله. (1)

بدین ترتیب روشن شد که همه قرآن با این که حجّت خداوند سبحانه به شمار می آید، حجّیت آن وقتی کامل می شود که بیان اهل بیت (علیهم السلام) به همراه آن باشد و بدون بیان امامان معصوم (علیهم السلام) نمی توان همه قرآن را فهمید.

عقل هم مثل قرآن حجّت خداست و آن هم وقتی کامل است که به وسیله پیامبران الهی و امامان معصوم (علیهم السلام) اثاره شده باشد و دفینه ها و گنج های پنهان آن بیرون ریخته شود. به همین جهت است که امیرمؤمنان (علیه السلام) یکی از آثار و انگیزه های


1- . کافی 1/169.

ص: 92

بعثت پیامبران الاهی را اثاره دفینه های عقول می شمارد.

فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ ل ...یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول. (1)

پس رسولان خویش را در میان آنان مبعوث کرد و پیامبرانش را پی در پی فرستاد تا ... گنجهای عقل ها را برای آن ها بیرون آورند.

پس روشن شد عقل و قرآن و کسانی که عاقل و حامل قرآنند به اندازه ای که از آن بهره می برند حجّت خدایند. و چون امامان معصوم (علیه السلام) از جهت عقل و فهم قرآن در مرتبه بالاتری از همه خلایق قرار دارند و در عمل به قرآن و وظایف بندگی از همه جلوترند؛ پس آنان حجّت کامل خدای سبحانند. بلکه ایشان نه تنها حجّت بر انسان ها بلکه حجّت بر همه خلایق اند. امام صادق (علیه السلام) به سدیر فرمود :

نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِطَاعَتِنَا وَ نَهَی عَنْ مَعْصِیَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَی مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ. (2)

ما قومی معصوم هستیم. خداوند به اطاعت ما امر کرده و از معصیت ما نهی فرموده است. ما حجّت بالغه خدا بر همه کسانی هستیم که روی زمین و زیر آسمان قرار دارند.

پس آنان حجّت بر فرشتگان و اجنه و انسان ها بلکه بر خود آسمان ها و زمین و کوه ها هستند.

امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

مَا مِنْ شَیْءٍ وَ لَا مِنْ آدَمِیٍّ وَ لَا إِنْسِیٍّ وَ لَا جِنِّیٍّ وَ لَا مَلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ إِلَّا وَ نَحْنُ الْحُجَجُ عَلَیْهِمْ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً إِلَّا وَ قَدْ عَرَضَ وَلَایَتَنَا عَلَیْهِ وَ احْتَجَّ بِنَا عَلَیْهِ فَمُوْمِنٌ بِنَا وَ کَافِرٌ وَ جَاحِدٌ حَتَّی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَال. (3)


1- . نهج البلاغه، خطبه 1؛ بحارالانوار 11 / 60.
2- . کافی 1/ 269؛ بحارالانوار 25 / 298.
3- . مستطفات السرائر/ 575؛ بحار الانوار 27/46.

ص:93

هیچ چیزی نیست اعم از آدمی، انس، جن و فرشته که در آسمان ها است جز این که ما حجّت های خدا بر آن ها هستیم. هیچ خلقی را خدا نیافرید مگر این که ولایت ما را بر او عرضه کرد و به ما بر او احتجاج کرد پس یا به ما ایمان آوردند و یا کفر ورزیده انکار کردند حتی آسمانها و زمین و کوه ها.

پس امام از نظر شیعه همان گونه که مرجع و حجّت انسان هاست مرجع همه خلایق اعم از جن و فرشته و حیوانات حتی آسمان ها و زمین و کوه ها هم هست. و امر او نسبت به همه خلایق امر خدا و نهی او نهی خداست. و اطاعت او اطاعت خدا و معصیت او معصیت خداست.

چکیده درس ششم

 خلیفه در لغت کسی را گویند که به دنبال دیگری آمده و در جای او قرار گرفته باشد. و استعمال رایج آن در مورد سلطان بزرگ است.

 در روایات اهل سنّت از ابوبکر نقل شده است که من خلیفه خدا نیستم بلکه خلیفه رسول خدایم.

 و نیز نقل شده است که خلافتِ نبوّت سی سال است و بعد از آن پادشاهی و سلطنت است. این روایت با روایاتی که می گوید بعد از پیامبر دوازده خلیفه خواهد بود، منافات دارد.

 در روایات اهل بیت (علیهم السلام) امامان معصوم (علیهم السلام) خود را به عنوان خلیفه خدای تعالی دانسته اند.

 خلیفه خدا بودن به این معناست که چون مردم نمی توانند با خدای تعالی تماس برقرار کنند و از امر و نهی و رضا و کراهت او آگاهی یابند. خداوند سبحانه عده ای را برمی گزیند و امر و نهی و رضا و کراهت آن ها را امر و نهی و رضا و کراهت خود قرار می دهد؛ بلکه زبان و گوش و چشم و دست آن ها را نیز زبان و گوش و چشم و دست

ص: 94

خود به شمار می آورد.

 خلیفه خدا بودن معنایی متفاوت از خلافتی است که ما در مورد جانشینی برخی از انسان ها به جای دیگری می بینیم.

 یکی از ویژگی های امام حجّت بودن او بر بندگان الهی است. حجّت به معنای دلیل و برهان است. عقل، قرآن، پیامبران و امامان (علیهم السلام) حجّت های خداوند متعال اند.

 حجّت الهی برای این است که بندگان الاهی به هنگام محاسبه و مؤاخذه، اعتراض و حجّتی بر خداوند متعال نداشته باشند.

 حجّت الهی باید از تمام جهات پاکیزه و از هر گونه سهو و نسیان و غفلت مبرّا باشد. و علمش بالاتر از همه خلق و مقدّم بر همه باشد.

 حجّیت عقل و قرآن وقتی کامل است که به واسطه پیامبر و امامان (علیهم السلام) اثاره شده و بیان گردیده باشد.

 امامان معصوم (علیهم السلام) نه تنها حجّت خداوند سبحانه بر انسان ها هستند بلکه حجّت خدای تعالی بر همه موجودات اعم از فرشتگان و پریان و حیوانات و آسمان ها و زمین و کوه ها هستند.

ص:95

درس هفتم: ویژگیهای امام (2)

اشاره

 امام حافظ و نگهبان دین الهی

 امام شاهدبر خلق

ص:96

ص:97

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس از نقش اساسی امام در حفظ و نگهبانی از دین الاهی آگاه شود و به ضرورت وجود امام جهت انجام این وظیفه و هدف اساسی پی ببرد همچنین بداند که امامان شاهدان خلق هستند و یکی از جهات وجود امام در هر عصری شهادت و گواهی بر اعمال بندگان است.

7 _ 1. امام حافظ و نگهبان دین الهی

پیشتر گفتیم که وظیفه و هدف اساسی امام در جامعه دینی حفظ و پاسداری از دین الهی است. او باید دین خدا را همان طور که خدای تعالی به پیامبرش رسانده و او به مردم ابلاغ کرده، در میان مردم حفظ کند. و اگر عدّه ای به خاطر هوای نفس و رسیدن به مطامع دنیوی خواستند به تحریف دین الهی دست بزنند، یا چیزی به آن بیفزایند، او باید مانع آنان گردد و به مردم بیان کند که دین خالص الهی چیست. و روش رسیدن به آن چگونه است. او با علم کاملی که نسبت به دین دارد می داند که

ص: 98

مؤمنان باید چگونه به دین عمل کنند؟ و از چه راه هایی دین را بگیرند. و چگونه از آن محافظت کنند و آن را از بدعت های بدعت گذاران خالص سازند.

امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِینَ.(1)

نگاه کنید این علم خویش را از چه کسی دریافت می کنید، زیرا در میان ما اهل بیت در هر دوره ای عادلانی هست که دین را از تحریف غالیان و نسبت های باطل گرایان و تاویل جاهلان حفظ می کنند.

خیلی از مردم به خاطر جهل، دین الهی را از حقیقت و ظاهر آن منحرف می سازند، دست به تأویل آن می زنند. گروهی که به ظاهر مسلمان می نمایند و در حقیقت گرایش به باطل دارند، اعتقاد باطل خود را به عنوان علم و حقیقت مطرح می کنند و گروهی دیگر غلوّ نموده و دست به تحریف می زنند.

متون دینی و علمی همیشه دچار تحریفات چنین افرادی است و تنها امامان معصوم (علیهم السلام) می توانند ظاهر دین را از این آلایش ها بپیرایند؛ زیرا علم دین به صورت کامل نزد آن ها است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ... اخْتَارَنِی عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ اخْتَارَ مِنِّی عَلِیّاً وَ فَضَّلَهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَوْصِیَاءِ وَ اخْتَارَ مِنْ عَلِیٍّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ اخْتَارَ مِنَ الْحُسَیْنِ الْأَوْصِیَاءَ مِنْ وُلْدِهِ یَنْفُونَ عَنِ التَّنْزِیلِ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْمُضِلِّین ....(2)

همانا خداوند متعال... مرا بر همه پیامبران برگزید و از من علی را برگزید و بر همه اوصیا مقدّمش داشت و از او حسن و حسین را برگزید واز حسین


1- . کافی 1/32؛ اختصاص / 4؛ بحارالانوار 2 / 92.
2- . کمال الدین / 281؛ بحارالانوار 36 / 256.

ص:99

اوصیا از فرزندان او را برگزید که دین را از تحریف غالیان و نسبت باطل گرایان حفظ کنند...

امیرمؤمنان (علیه السلام) بعد از بیان وضعیت دین در آخر الزمان و تغییرات و تحریفاتی که در آن صورت می گیرد می فرماید :

وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَه... فَالَْتمِسُوا ذَلِکَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ فَإِنَّهُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ، هُمُ الَّذِینَ یُخْبِرُکُمْ حُکْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِم... لَا یُخَالِفُونَ الدِّینَ وَ لَا یَخْتَلِفُونَ فِیه.(1)

بدانید که رشد را نخواهید شناخت تا کسی را که آن راترک کرده بشناسید و به میثاق کتاب پایبند نخواهید بود تا این که نقض کننده آن را بشناسید... این مطلب را از اهلش بخواهید که آنان حیات علم و مرگ جهل اند. آنان کسانی هستند حکمشان از علمشان حکایت می کند و سکوتشان از نطقشان... مخالفت با دین و اختلاف در آن نمی کنند.

پس دین خالص و ناب را تنها در سخن کسانی می توان یافت که کاملاً از آن آگاه و معصوم به تمام معنا باشند چنین کسانی هیچ گاه در آن اختلاف نمی کنند. پس وظیفه هر مسلمانی است که دین خویش را به اهل بیت (علیهم السلام) و آثار آنان عرضه کند تا از سلامت آن آگاه گردد، چرا که آنان به وظایف خویش که حفاظت و نگهبانی از دین است به طور کامل عمل کرده و بدعت ها و انحرافات را از چهره دین واقعی کنار زده اند.

7 _ 2. امام شاهد بر خلق

شاهد به معنای حاضر است. البته نه تنها حضور جسمی و مادّی بلکه حضوری علمی و معرفتی. شاهد و گواه در قضا به کسی گویند که در


1- . نهج البلاغه، خطبه 147؛ کافی 8/389 ح 586؛ بحارالانوار 34/ 232.

ص: 100

صحنه حاضر بوده و آن را به خوبی درک و تحمل کرده باشد.

حال با توجه به این مطلب می گوییم: براساس آیات قرآنی و روایات اهل بیت (علیهم السلام) خدای تعالی امامان معصوم را گواهان خلق قرار داده است. خدای تعالی می فرماید :

(فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِ_یدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلی ه_ؤلاءِ شَهِ_یداً).(1)

پس چگونه است آنگاه که از هر امّتی گواهی بیاوریم و تو را بر آن ها گواه آوریم.

امام صادق (علیه السلام) با بیان این که آیه شریفه درباره امّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، تذکر می دهد که بر این امّت در هر قرنی امامی است که شاهد بر آن هاست و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم شاهد بر پیروان خویش است.

نَزَلَتْ فِ_ی أُمَّةِ محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) خَاصَّةً فِی کُلِّ قَرْنٍ مِنْهُمْ إِمَامٌ مِنَّا شَاهِدٌ عَلَیْهِمْ وَ محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) شَاهِدٌ عَلَیْنَا.(2)

آیه فقط درباره امت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است. در هر دوره از امّت پیامبر امامی از ما اهل بیت گواه بر آن ها وجود دارد و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ما شاهد است.

و در آیه دیگری _ که نظیر این آیه است _ آمده است :

(وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِ_یداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنا بِکَ شَهِ_یداً عَلی ه_ؤُلاءِ وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الکِتابَ تِ_بْیاناً لِکُلِّ شَیءٍ).(3)

و روزی که در هر امتی شاهدی از خودشان بر آن ها مبعوث کنیم و تو را بر آن ها گواه بیاوریم و فرو فرستادیم بر تو کتاب را که بیان همه چیز است.

روایاتی که در تفسیر آیه شریفه آمده دلالت دارد که در امّت های پیامبران دیگر


1- . نساء/ 41.
2- . کافی 1/190؛ بحارالانوار 7/ 283.
3- . نحل/ 89.

ص: 101

نیز شهیدانی وجود دارد. و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) گواه آن ها نیز هست. و می توان شاهدان امت های گذشته را پیامبران آن ها دانست.(1)

در آیه ای دیگر می فرماید :

(وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَ_کُونُوا شُهَداءَ عَلی آلنّاسِ وَیَ_کُونَ آلرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِ_یداً).(2)

و همین طور شما را امت وسط قرار دادیم تا بر مردم شاهد باشید و رسول بر شما شاهد باشد.

روشن است که منظور از «امت وسط»، همه امّتِ اسلام نیست. امام باقر (علیه السلام) می فرماید :

لَا یَکُونُ شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ إِلَّا الْأَئِمَّةُ وَ الرُّسُلُ فَأَمَّا الْأُمَّةُ فَإِنَّهُ غَیْرُ جَائِزٍ أَنْ یَسْتَشْهِدَهَا اللَّهُ تَعَالَی عَلَی النَّاسِ وَ فِیهِمْ مَنْ لَا تَجُوزُ شَهَادَتُهُ فِی الدُّنْیَا عَلَی حَزْمَةِ بَقْلٍ.(3)

گواهان بر مردم جز امامان و رسولان نیستند امّا امّت جایز نیست که خداوند متعال آن ها را بر مردم گواه کند زیرا در میان آنان کسانی وجود دارند که شهادت آن ها در دنیابرای یک مشت سبزی پذیرفته نمی شود.

به همین دلیل است که امامان معصوم (علیهم السلام) به صراحت بیان کرده اند که مراد از «امّت وسط» ما هستیم. امام صادق علیه السلام می فرماید :

نَحْنُ الْأُمَّةُ الْوُسْطَی وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَجُهُ فِی أَرْضِه.(4)

امت وسط ما هستیم وما گواهان خدا بر خلق و حجّت های او در زمین


1- . بحارالانوار 22/444؛ تفسیر عیاشی 1/243.
2- . بقره/ 143.
3- . المناقب 4 / 179؛ بحارالأنوار 23/351 ؛و ر.ک: تفسیر عیاشی 1/63.
4- . کافی 1/190؛ بحارالانوار 16/ 357.

ص: 102

هستیم.

وامیرمؤمنان (علیه السلام) شاهد و حجّت بر خلق بودن را به دنبال عصمت و طهارت ذکر کرده، می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا یُفَارِقُنَا.(1)

همانا خداوند متعال ما را پاک و معصوم کرده و گواهان بر خلق خویش و حجّت خود در زمین قرار داده است. و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده که از آن جدا نمی شویم و آن هم از ما جدا نمی شود.

علّت اختصاص شهادت به امامان معرفت و احاطه کامل آن ها به همه افعال و رفتار بندگان خدا و احکام دین و حلال و حرام خداوندی است و نامه اعمال همه مکلفان نزد ایشان حاضر است. خدای تعالی می فرماید :

(وَقُلِ آعْمَلُوا فَسَیَری آللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالمُ_ؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الغَیْبِ وَالشَّ_هادَةِ فَیُنَ_بِّ_ئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).(2)

و بگو شما کارهای خود را بکنید پس خدا و رسولش و مومنین اعمال شما را می بینند و به سوی کسی که از غیب و شهادت آگاهی دارد برگردانده خواهید شد پس به آنچه عمل می کردید اخبارتان خواهد کرد.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: مراد از مؤمنون در آیه شریفه امامان اند.(3)

و امام باقر (علیه السلام) فرمود:

مَا مِنْ مُوْمِنٍ یَمُوتُ وَ لَا کَافِرٍ فَیُوضَعُ فِی قَبْرِهِ حَتَّی یُعْرَضَ عَمَلُهُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عَلَی عَلِیٍّ وَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَی آخِرِ مَنْ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَی الْعِبَادِ.(4)


1- . کافی 1/191؛ بحارالانوار 23/ 342.
2- . توبه / 105.
3- . کافی 1/170.
4- . وسایل الشیعة 16 / 113؛ بحارالانوار 6/ 183.

ص:103

هیچ مومن و کافری نمی میرد و در قبر گذاشته نمی شود حتی اعمالش بر /

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) تا امام آخر که اطاعتش بر بندگان فرض شده است، عرضه می شود.

آیه شریفه دلالت دارد همه اعمالی که از بندگان سر می زند خدا آن ها را می بیند ونیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) آن ها را می بینند. البته این رؤیت منافات با عرضه پرونده اعمال بندگان بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدی : ندارد. و دیدن عمل امری است و عرضه آن امری دیگر و اثبات یکی نفی دیگری نمی کند. بلکه خداوند این دو امر را کنار هم قرار داده است تا هر گونه شبهه و تردید را درباره پرونده اعمال انسان ها که توسط فرشتگان الهی نوشته شده است، از بین ببرد و جای تردید برای کسی باقی نگذارد.

چکیده درس هفتم

 یکی دیگر از ویژگی های امام حفظ دین الهی است. امام با داشتن علوم دین به طور کامل دین الهی را از هر گونه تغییر و تحریف و بدعت محافظت نموده و دین خالص را به مردم بیان می کند.

 یکی دیگر از ویژگی های امام شاهد بودن اوست.

 کسی که در صحنه حاضر باشد و آن را به خوبی درک کرده و بفهمد و حفظ کند، شاهد نامیده می شود.

 آیات و روایات فراوانی دلالت دارد که امامان معصوم (علیهم السلام) گواهان امّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه گواهان همه امّت ها هستند.

 شاهد بودن امامان بدان جهت است که خداوند متعال هنگام محاسبه اعمال بندگانش از آنان سؤال می کند و بر حکم خویش گواه می گیرد.

ص:104

ص:105

درس هشتم: ویژگیهای امام (عصمت)

اشاره

 معنای عصمت امام

ص:106

ص:107

اشاره :

یکی از ویژگی های اساسی امامان الاهی عصمت از خطا و سهو و نسیان است. دانشجو باید پس از مطالعه این درس معنای عصمت را بداند، با ادلّه لزوم عصمت امام آشنا شود، از معصوم بودن امامان پیش از امامت آگاهی یابد و رابطه علم و عصمت را به خوبی تبیین کند.

8 _1. معنای عصمت امام

«عصمت» در لغت به معنای حفظ و منع است. عصمه، یعصمه، عصما یعنی او را منع و حفظ کرد. واعتصمت بالله یعنی به لطف خدا از معصیت امتناع کردم.(1)

امام صادق (علیه السلام) معصوم را کسی می داند که به وسیله خدای تعالی خود را از همه گناهان حفظ کند :

الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِم الله.(2)


1- . لسان العرب 12/403 و 404.
2- . معانی الاخبار / 132؛ بحارالانوار 25 / 194.

ص:108

معصوم کسی که به واسطه خدا از همه محارم الهی امتناع می کند.

امام رضا (علیه السلام) نیز امام را معصوم و مؤید و موفّق و مورد تسدید الهی دانسته که از خطاها و لغزش ها و انحراف در امان است.

فَهُوَ مَعْصُومٌ مُوَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَار.(1)

امام معصوم و از ناحیه خدا موفق و محفوظ و مورد تایید است از خطاها و لغزشها و انحراف در امان است.

پس عصمت در لسان اهل شرع آن است که شخص به لطف خداوند سبحانه از هر گونه آلودگی به گناه و کارهای زشت و ناشایست و پلیدی امتناع کند در حالی که توان انجام آن ها را دارد. و این در صورتی تحقق می یابد که او از خطا و نسیان و سهو و جهل در امان باشد. زیرا وقتی یکی از این امور در او راه داشته باشد، ممکن است مرتکب گناهی گردد بدون آن که خودش متوجّه آن شود. البته نقش خداوند متعال در این امر بر کسی مخفی نیست و چنان که از کلام امام صادق (علیه السلام) استفاده می شود خداوند متعال معصوم را همیشه مورد توجه و لطف و تأیید و تسدید خویش قرار می دهد تا خود را از محارم الهی دور کند. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که اگر خدای تعالی ما را به خودمان وابگذارد ما هم مانند بعضی از شما می شویم :

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَکِلْنَا إِلَی أَنْفُسِنَا وَ لَوْ وَکَلَنَا إِلَی أَنْفُسِنَا لَکُنَّا کَبَعْضِ النَّاسِ وَ لَکِنْ نَحْنُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ).(2)

همانا خدای تعالی ما را به خودمان وا نمی گذارد و اگر ما را به خودمان وابگذارد ما هم مانند بعضی از مردم می شویم ولی ما همان ها هستیم که خدای عزوجل در مورد آن ها می فرماید: «مرا بخوانید اجابت کنم شما را».

امیرمؤمنان (علیه السلام) هم خود را از خطا مبرّا نمی کند و از آن در امان نمی بیند. و آن گاه


1- . کافی 1/203؛ غیبت نعمانی/ 221.
2- . مؤمن / 60. بحار الانوار 25/209؛ تأویل الآیات الظاهرة/ 519.

ص: 109

امان بودن از خطا را به خداوند متعال اسناد داده، می فرماید :

إِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیَ وَ لَا آمَنُ ذَاکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَیْرُهُ.(1)

من فراتر از آن نیستم که خطا نکنم و فعل من ازآن در امان نیست مگر این که خداوند نفس مرا از آنچه او مالک تر از من به آن است حفظ کند زیرا که من و شما بندگان و ملک پروردگاری هستیم که جز او پروردگاری نیست.

با توجه به روایت قبلی روشن می شود که منظور آن حضرت (علیه السلام) این نیست که از امام (علیه السلام) خطا هم صادر می شود و امام از آن در امان نیست، بلکه منظور حضرت این است که این من خودم نیستم که به خودی خود و بدون لطف و توجّه پروردگار از گناه پرهیز می کنم و سهو و نسیان و خطا در من عارض نمی شود بلکه اگر خدای سبحانه لحظه ای مرا به خودم واگذارد من هم مانند شما انسان ها خطا می کنم و مرتکب گناه می شوم ولی خدای سبحانه عنایات خویش را از من برنمی دارد و من با توجه به کفایت او می توانم، خطا نکنم و از سهو و نسیان در امان باشم. البته این بدان معنا نیست آنان در اجتناب و امتناع از محارم الهی هیچ اختیاری نداشته باشند بلکه آنان در همان حال قدرت و توانایی بر هر دو طرف فعل و ترک را دارند ولی آن ها با لطف و عنایت خدای تعالی همیشه طرف خیر را اختیار می کنند.

و به همین جهت است که در جای دیگر عصمت خویش را به خدای سبحانه نسبت داده، می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِه.(2)


1- . نهج البلاغه خطبه 210؛ بحارالانوار 27/ 251.
2- . کافی 1/191؛ وسائل الشیعة 27 / 178؛ بحارالانوار 23/ 342.

ص:110

همانا خداوند متعال ما را پاکیزه کرده و معصوم گردانیده و گواهان بر خلق خویش گرفته و حجّت خود در زمین قرار داده است.

و امام رضا (علیه السلام) نیز در ادامه روایتی که نقل کردیم، می فرماید :

یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِه.(1)

خداوند امام را عصمت عطا کرده تا حجّت او بر بندگان و گواه او بر خلق اش باشد.

پس خداوند متعال است که با اعطای علم و دستگیری از ایشان موجب می شود آنان از گناه دوری کنند. روشن است آنان با داشتن این علم از محارم الهی دوری کرده و به اختیار از آن اجتناب می کنند.

8 _ 2. ادله لزوم عصمت

8 _ 2 _ 1. وجوب اطاعت مطلق

در مباحث پیشین گفتیم که پیروی از امام به طور مطلق واجب، و اطاعت از او در حقیقت اطاعت از رسول و اطاعت از خداوند سبحانه است، و مخالفت با او نیز مخالفت با آن ها. با پذیرش این مطلب چاره ای نیست جز این که بگوییم: امام باید معصوم باشد. زیرا اگر امام معصوم نباشد و صدور گناه و عروض سهو و نسیان در او جایز باشد اطاعت او به طور مطلق نمی تواند واجب باشد. و نمی شود اطاعت او را به طور مطلق اطاعت خدا به شمار آورد. زیرا ممکن است به اشتباه یا از سر فراموشی یا لغزش یا خطا بلکه حتی به عمد مردم را به چیزی امر کند که خدای تعالی از آن نهی فرموده است. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّمَا الطَّاعَ_ةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِ_هِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ


1- . کافی 1/203؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 1/ 220.

ص: 111

الرَّسُ_ولِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِه.(1)

همانا پیروی تنها از آن خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) و والیان امر است. و همانا خداوند امر به اطاعت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) کرده زیرا که او معصوم و پاکیزه است و به معصیت خدا امر نمی کند.

ایشان در جای دیگر بیان می کنند که وظیفه مهمّ امام، اجرای احکام و اقامه حدود الهی است. پس چگونه ممکن است شخصی که خود مرتکب گناه می شود و حدّی به گردن دارد امام و شایسته اقامه حدود بر دیگران باشد؟

کِبَارُ حُدُودِ وَلَایَةِ الْإِمَامِ الْمَفْرُوضِ الطَّاعَةِ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الْخَطَاءِ وَ الزَّلَلِ وَ الْعَمْدِ وَ مِنَ الذُّنُوبِ کُلِّهَا صَغِیرِهَا وَ کَبِیرِهَا لَا یَزِلُّ وَ لَا یَخْطَأُ وَ لَا یَلْهُو بِشَیْءٍ مِنَ الْأُمُورِ الْمُوبِقَةِ لِلدِّینِ وَ لَا بِشَیْءٍ مِنَ الْمَلَاهِی... الْعِلَّةُ فِی وُجُوبِ الْعِصْمَةِ أَنَّهُ إِنْ لَمْ یَکُنْ مَعْصُوماً لَمْ یُوْمَنْ مِنْهُ أَنْ یَدْخُلَ فِی بَعْضِ مَا یَدْخُلُ فِیهِ النَّاسُ مِنِ ارْتِکَابِ الَْمحَارِم... إِذَا دَخَلَ فِی شَیْءٍ مِنَ الذُّنُوبِ احْتَاجَ إِلَی مَنْ یُقِیمُ عَلَیْهِ الْحُدُودَ الَّتِی فَرَضَهَا اللَّهُ وَ لَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ إِمَاماً عَلَی النَّاسِ مُوَدِّیاً لَهُمْ مَنْ یَکُونُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ مِنِ ارْتِکَابِ الذُّنُوب.(2)

وظایف بزرگ ولایت امام واجب الطاعة آن است که اعتقاد داشته باشی که او از خطا و لغزش و تعمّد و از گناهان صغیره و کبیره معصوم است و لغزش و خطا و لهو در هیچ امری از امور تباه کننده دین بلکه هیچ لهوی در او نیست... علّت این که امام باید معصوم باشد این است که اگر او معصوم نباشد مانند دیگر مردم از ورود در محارم در امان نخواهد بود... و در صورت ارتکاب محارم نیاز به کسی خواهد داشت که حدود واجب خدا را بر او جاری کند و چنین شخصی نمی تواند امام مردم و مبلّغِ خدا برای آن ها باشد.

پس با وجود این آیا ممکن است، خداوند سبحانه با آن عظمت و علم و قدرت


1- . وسائل الشیعة 27 / 129.
2- . بحارالانوار 65/387 و 388.

ص: 112

بی نهایت خویش چنین شخصی را به امامت و پیشوایی امت _ در امور دین _ برگزیند و از مردم بخواهد که از او به طور مطلق پیروی کنند و اطاعت او را اطاعت خود به شمار آورد؟

8 _ 2 _ 2. حجّت و شاهد بودن امام

دلیل دیگر عصمت امام (علیه السلام) حجّت بودن او برخلق است. امام در تمام ابعاد حجّت خلق است. فعل و قول و تقریر امام از حجج شرعیه در احکام عملی مسلمانان به شمار می آید. پس اگر خطا و نسیان و لغزشی در او راه داشته باشد، چگونه می توان فعل و قول و تقریر او را حجّت دانست. امام صادق (علیه السلام) می فرماید : خدای تعالی جز معصوم را حجّت بر خلق نمی کند.

وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ وَ لَا یَتَّخِذُ عَلَی خَلْقِهِ حُجَّةً إِلَّا مَعْصُوماً.(1)

خداوند کسانی را که می داند که به او کافر می شوند و شیطان را بدون خدا عبادت می کنند به رسالت خود از میان بندگانش اختیار نمی کند و بر خلق خویش حجّتی غیر معصوم نمی گیرد.

وامیرمؤمنان (علیه السلام) حجّت بودن امام را متفرّع به عصمت و طهارت می کند :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِه.(2)

همانا خدای تعالی ما را پاکیزه کرده و معصوم گردانیده و گواهان بر خلق خویش قرار داده و حجّت خویش در روی زمین ساخته است.

پس کسی که حجّت خدا و شاهد او بر خلقش باشد باید از هر گونه گناه و لغزش


1- . توحید صدوق / 406؛ بحارالانوار 10 / 226.
2- . کافی 1 / 191؛ بحارالانوار 23 / 342.

ص: 113

در امان باشد. و حجّیت و شهادت با گناه و معصیت جمع نمی شود. بدین جهت است که امام رضا (علیه السلام) وقتی امام را معصوم و مؤفق و مؤید از ناحیه خدا و محفوظ از خطا و لغزش معرّفی می کند، می فرماید :

یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِه.(1)

خدای تعالی او را به این ویژگی اختصاص داده است تا حجّت خدا بر بندگانش و گواه او بر خلقش باشد.

8 _ 2 _ 3. حفظ دین و بیان احکام الهی بعد از پیامبر

گفتیم یکی از وظایف مهم امام حفظ دین الهی از تحریف و تغییر است. امام تنها کسی است که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این وظیفه مهم را به عهده دارد. زیرا او تنها کسی ا ست که به همه ابعاد دین عالم و آگاه است. و علوم دین تنها به او ابلاغ شده است. بدیهی است این امر در صورتی تحقق پیدا می کند که وی از هرگونه گناه و زشتی پاک باشد. زیرا در غیر این صورت ممکن است او هم مانند برخی دیگر برای رسیدن به مطامع دنیوی دست به تحریف دین بزند و یا چیزی که در آن نیست به آن بیفزاید.

8 _ 2 _ 4. نفی امامت ظالم

آن گاه که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به مقام امامت رسید، از خداوند سبحانه خواست که عدّه ای از فرزندان او را هم به این مقام نایل کند. خداوند متعال دعای آن حضرت را اجابت فرمود؛ ولی آن را از ظالمان منتفی دانست.

(قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِ_ی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی آلظّالِمِ_ینَ).(2)


1- . کافی 1/ 203؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 1 / 220.
2- . بقره / 124.

ص:114

گفت همانا من تو را برای مردم امام کردم. گفت: از فرزندان ام. گفت : ستمکاران عهد مرا نایل نمی شوند.

امام رضا (علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید :

فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الآْیَةُ إِمَامَةَ کُلِّ ظَالِمٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ صَارَتْ فِی الصَّفْوَة.(1)

این آیه امامت همه ستمکاران را تا روز قیامت باطل کرده است و امامت در برگزیدگان می باشد.

بدین ترتیب کسانی که در طول عمر خویش مرتکب ظلم و ستمی می شوند از رسیدن به این مقام محرومند ممکن نیست کسی از ظلم و ستم محفوظ باشد مگر این که عصمت الهی شامل حال او گردد. زیرا ظلم و ستم انواع مختلف دارد. و آیه کریمه به اطلاق، هر نوع ظلم و ستمی را مانع امامت می داند. یکی از ستم های بزرگ ستم به خداوند متعال است.

کسی که عبودیت و بندگی او را به خوبی انجام ندهد و در عبادت آفریدگارش سستی و کوتاهی کند و یا در آن ریا ورزد و عبادتش شرک آلود باشد به خداوند متعال ستم روا داشته است. البته این در حقیقت ستم به خویش است. خدای تعالی یکی از مواعظ لقمان به فرزندش را به این صورت حکایت می کند :

(یا بُ_نَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ آلشِرْکَ لَ_ظُلْمٌ عَظِ_یمٌ).(2)

ای فرزندم به خدا شرک نورز همانا شرک ستمی بزرگ است.

شرک انواع مختلف دارد: شرک در توحید، شرک در عبادت و اطاعت. هر یک از این انواع شرک از هر کس صادر شود ستم به خداست؛ و چنین شخصی شایسته مقام امامت نخواهد بود. امام معصوم در این باره می فرماید :


1- . کافی 1/ 198؛ بحارالانوار 25 / 120.
2- . لقمان/ 13.

ص:115

مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ مِثَالًا لَا یَکُونُ إِمَاما.(1)

کسی که پیکر یا بت یا مجسمه ای را عبادت کند امام نمی شود.

و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به این مطلب اشاره کرده و می گوید: خداوند متعال به حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمود :

مَنْ سَجَدَ لِصَنَمٍ مِنْ دُونِی لَا أَجْعَلُهُ إِمَاماً أَبَداً وَ لَا یَصِحُّ أَنْ یَکُونَ إِمَاما.(2)

کسی که پیکری را در کنار من عبادت کند او را به هیچ وجه امام نخواهم کرد و صحیح نیست که امام شود.

در این روایت تصریح شده است که امامت بت پرست، صحیح نیست نه این که خدای تعالی او را به امامت اختیار نمی کند. یعنی چنین امری به ضرورت عقل، کاری است قبیح که خداوند متعال، هرگز چنین کاری را نمی کند. پس اصل این امر صحیح نیست لذا نوبت به جعل و انتخاب خدا نمی رسد، تا سؤال شود که آیا خدا چنین شخصی را به ا مامت انتخاب می کند یا نه؟

پس در آیه شریفه تصریح شده است که ظالم به هیچ وجه شایسته مقام امامت نیست. حال اگر مراد از ظلم هم به معنای وضع شیء در غیر موضع خودش باشد چنانچه از روایات هم همین معنا استفاده می شود پس هیچ کسی نمی تواند مدّعی مقام امامت باشد جز آنان که خدای تعالی این مقام را برای آن ها قرار دهد. زیرا هیچ کس به طور کامل از موضع و جایگاه امور اطلاع ندارد و تنها خدای تعالی که خالق همه اشیا است به تمام خصوصیات و ویژگی های مخلوقات خویش به طور کامل آگاهی دارد پس تنها او می داند که چه کسی شایسته چنین مقامی است.


1- . اختصاص / 22؛ بحار الانوار 25/206.
2- . امالی طوسی / 378؛ بحارالانوار، ج 25، ص 200.

ص:116

8 _ 3. عصمت امام پیش از امامت

همه ادلّه ای که برای عصمت امامان (علیهم السلام) ذکر گردید جز دلیل چهارم تنها عصمت امام را به هنگام امامتش اثبات می کند و از اثبات عصمت پیش از امامت قاصر است. ولی دلیل چهارم به خاطر توسّع و اطلاق آن شامل تمام دوران زندگی امام می شود. بلکه ظهور آیه مبارکه نسبت به زمان پیش از امامت روشن تر است. زیرا درست است که علم الهی نسبت به پیش از امامت و بعد از آن فرقی نمی کند ولی از جهت اثباتی آنچه حجّت خدای تعالی را تمام می کند عصمتی است که پیش از امامت باشد. یعنی اگر کسی از روی عناد از خدای تعالی سؤال کند که چرا فلانی را به امامت برگزیدی؟ خدای تعالی با بیان داشتن عصمت و طهارت او، چنین معاندی را مجاب می کند.

8 _ 4. رابطه علم و عصمت

علم و عصمت رابطه نزدیکی دارند. ریشه اساسی عصمت را علم تشکیل می دهد. انسان وقتی چیزی را به حقیقت و واقعیّت درک کند، کنه وجودی آن را بداند و تمام آثار و پیامدهای آن را به عیان ببیند در مواجهه با آن با شناختی که دارد از خود عکس العملی متناسب نشان می دهد. ولی اگر چنین شناختی از شیء برای او نباشد ممکن است درباره آن دچار اشتباه شود و نسبت به او کاری انجام دهد که موجب پشیمانی گردد. نسیان، غفلت، سهو و جهل و نادانی از ریشه های مهم معاصی و آلودگی ها به شمار می آید. ممکن است انسانی از روی غفلت و یا جهل و نادانی مرتکب شرب خمر شود و در اثر آن مهم ترین موهبت الهی یعنی عقل و هوشیاری خویش را از دست بدهد و دست به کارهایی بزند که بعد از هوشیاری از خود شرم کند. در این رابطه به بحث علم امام به واسطه روح القدس مراجعه شود.

ص:117

چکیده درس هشتم

یکی دیگر از ویژگی های امامان (علیهم السلام) «عصمت» است. معصوم کسی است که به واسطه خداوند متعال از همه محارم الهی و لغزش ها و خطاها امتناع می کند.

اگر چه عصمت در ظاهر امر، فعل خود امام محسوب می شود و آن ها با وجود این که می توانند مرتکب گناه شوند به اختیار از آن امتناع می کنند، ولی خداوند سبحانه نیز در تحقق عصمت امامان (علیهم السلام) نقش مهمی دارد تا جایی که خود امامان (علیهم السلام) در بیشتر موارد عصمت خویش را به خداوند سبحانه اسناد داده اند.

یکی از ادّله لزوم عصمت، وجوب اطاعت از امام به طور مطلق است. خداوند متعال کسی را که عصمت از گناه و خطا و سهو و نسیان نداشته باشد به هیچ وجه به مقام وجوب طاعت مطلق نایل نمی کند.

دلیل دوم عصمت امام حجّت و شاهد بودن امام است. خداوند متعال تنها کسی را حجّت و شاهد خویش بر خلق می کند که از او خلافی سر نزند.

دلیل سوم لزوم عصمت امام، حافظ و مبین دین بودن امام است. اگر امام از سهو و خطا و نسیان و عصیان محفوظ نباشد چگونه می تواند دین خدا را از تحریف و تغییر نگه دارد و آن را همانطور که هست به مردم بیان کند؟

دلیل چهارم لزوم عصمت امام این است که خداوند سبحانه امامت را به طور مطلق از ظالم منتفی دانسته است. بنابراین کسی که در طول عمر خویش حتی یک بار هم مرتکب ظلم و ستم گردد بدیهی است که نمی شود او را به این مقام برگزید.

از میان ادلّه ذکر شده تنها دلیل چهارم است که شامل عصمت امام پیش از امامت هم می شود.

علم و عصمت رابطه تنگاتنگی با هم دارند. و علم ریشه اساسی عصمت است.

ص:118

ص:119

درس نهم: ویژگیهای امام (علم «1»)

اشاره

امام اعلم خلق است

الهام و إسماع

ص:120

ص:121

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس بتواند با استناد به آیات قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) اعلم بودن امام از تمام خلق را اثبات کند و بداند که الهام واسماع از راههای انتقال علوم الاهی به امامان (علیهم السلام) است.

9 _ 1. امام اعلم خلق است

گفتیم یکی از شؤون و وظایف مهمّ امام، حفظ دین الهی و اصلاح امور مردم است. بدیهی است که این امر بدون آگاهی کامل از دین امکان پذیر نیست. خدای تعالی می فرماید :

(أَفَمَنْ یَهْدِی إِلی الحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یَ_تَّ_بَعَ أَمَّنْ لایَ_هِدِّی إِلّا أَنْ یُ_هْدی).(1)

آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند سزاوار است که پیروی شود یا کسی که راه را بلد نیست مگر این که به راه هدایت شود.


1- . یونس / 35.

ص:122

پس کسی که مردم را به دین الهی و هدایت و راه خدا می خواند باید پیش از هر چیز در این زمینه ها آگاهی کافی و اطلاع کامل و جامع داشته باشد. و با آگاهی کامل مردم را به سوی چیزی که تمام ابعاد و جوانب آن را کاملا می داند، بخواند.

امیرمؤمنان (علیه السلام) سزاوارترین مردم را به سرپرستی امور انسان ها داناترین و قوی ترین آن ها دانسته، می فرماید :

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیه.(1)

ای مردم همانا سزاوارترین مردم به امامت قوی ترین آن ها به آن و داناترین آن ها به امر خدا درباره امامت است.

ایشان علم امام به امور مردم را لازم دانسته و در بیان علّت آن می فرماید:

وَ الْعِلَّةُ فِی أَنْ یَکُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ أَنَّهُ إِنْ لَمْ یَکُنْ عَالِماً بِجَمِیعِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ فُنُونِ الْعُلُومِ الَّتِی یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهَا فِی أُمُورِ دِینِهِمْ وَ دُنْیَاهُمْ لَمْ یُوْمَنْ مِنْهُ أَنْ یُقَلِّبَ شَرَائِعَ اللَّهِ وَ أَحْکَامَهُ وَ حُدُودَهُ فَیَقْطَعَ مَنْ لَا یَجِبُ عَلَیْهِ الْقَطْعُ وَ یَقْتُلَ وَ یَصْلُبَ السَّارِقَ وَ یَحُدَّ وَ یَضْرِبَ الُْمحَارِب.(2)

دلیل این که امام باید داناترین مردم باشد این است که اگر او عالم به همه حلال و حرام و رشته ها و علومی که مردم در امور دین و دنیایشان به آن محتاجند، نباشد، ممکن است شرایع خدا و احکام و حدود خدا را بر عکس جاری کند جایی که قطع واجب نیست قطع کندو سارق را بکشد یا به دار کشد و محارب را حد جاری کند و شلاق بزند.

کسی که بر مسند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می نشیند و امامت مسلمانانی چون سلمان و ابوذر و مقداد را بر عهده می گیرد و در برابر دانشمندانی قرار دارد که از کرانه های جهان برای پرسش و گفت و گو به سوی او می آیند و نیز دانایان ادیان دیگر _ که اسلام دین آنان را نسخ کرده است _، چنین امامی علاوه بر این که باید قدرت و


1- . نهج البلاغه، خطبه 173.
2- . بحار الانوار 65/390.

ص: 123

احاطه مقابله و مناظره و پاسخ گویی به همه این مخاطبان را دارا باشد بلکه باید معصوم نیز باشد و این همه ممکن نیست جز با شناخت کافی و وافی از همه امور و کنه اشیا، و عدم جهل نسبت به این امور و نیز عدم سهو و نسیان و تاثیر وسوسه شیطانی در او. امام رضا (علیه السلام) می فرماید :

الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیُوبِ الَْمخْصُوصُ بِالْعِلْم.(1)

امام از گناهان پاکیزه و از عیوب مبرّاست و علم به او اختصاص دارد.

و در قسمت دیگر این روایت می فرماید :

الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا یَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا یَنْکُلُ مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ....

إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ الْأَئِمَّةَ : یُوَفِّقُهُمُ اللَّهُ وَ یُوْتِیهِمْ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ وَ حِکَمِهِ مَا لَا یُوْتِیهِ غَیْرَهُمْ فَیَکُونُ عِلْمُهُمْ فَوْقَ عِلْمِ أَهْلِ الزَّمَان....

إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا یُحَیَّرُ فِیهِ عَنِ الصَّوَابِ.(2)

امام عالمی است که جهل در اوراه ندارد و نگهبانی است که سستی ندارد.معدن قدس و پاکی و عبادت و زهد و علم و عبادت است... همانا پیامبران وامامان (علیهم السلام) را خدای تعالی موفق کرده و از علم و حکمت مخزون خویش به چیزی را که به دیگران نداده به آن ها عطا کرده است. پس علم آنان فراتر از علم اهل زمانشان است... همانا بنده ای که خداوند برای امور بندگانش بر می گزیند سینه او را برای این امر فراخ می کند و در قلب او چشمه های حکمت را جاری می سازد و علم را به او الهام می کند که در جواب هیچ سؤالی نمی ماند و از صواب در آن در حیرت نمی افتد.


1- . کافی 1/ 198؛ غیبت نعمانی / 218.
2- . کافی 1/201 - 202؛ احتجاج 2 / 436.

ص:124

پس از نظر مکتب اهل بیت (علیهم السلام) امام باید دارای این خصوصیت و ویژگی علمی در میان مردم باشد.

این علم به صورتی نیست که امامان از معلّمان دیگر یاد بگیرند بلکه چنان که امام رضا (علیه السلام) تصریح فرمود: خداوند متعال وقتی کسی را به امامت برمی گزیند چشمه های حکمت را در دل او به ودیعه می گذارد و علم را به او الهام می کند تا در جواب هیچ سؤالی دچار مشکل نشود و از راه حق و صواب دور نگردد و تردید و تحیّر در او راه نیابد.

این حکم بدیهی عقل است که با وجود عالم نباید ولایت و سرپرستی نادان و ناآگاه را پذیرفت. بنابراین وظیفه خردمندان است که وقتی دیدند کسی که سرپرستی امور آنان را به عهده گرفته از علم کافی برخوردار نیست ولایت وی را به هیچ وجه نپذیرند و جز از سر ناچاری از او تبعیت نکنند بلکه حقیقتاً در قلب خویش به امامت کسی معتقد شوند که از سوی خدای تعالی نصب شده و عالم و کاردان است. پروردگار عالم از حضرت ابراهیم (علیه السلام) نقل می کند که به پدر خویش گفت :

(یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ آلعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیّاً).(1)

ای پدرم همانا مرا چیزی از علم رسیده است که به تو نرسیده پس از من پیروی کن تا به راه راست هدایتت کنم.

پس هیچگاه عاقل و خردمند، عالمِ عامل را گذاشته دنبال نادان و جاهل نمی رود. و هرگز انسان خردپیشه و با شعور، معصوم و پاک و سرچشمه قدس و طهارت را گذاشته دنبال گناهکار و آلوده نمی رود. با این وجود چگونه ممکن است خداوند متعال که خالق عقل و عاقل است دانا را گذاشته نادان را برای سرپرستی امور مردم قرار دهد؟! روشن است که خداوند راضی هم نمی شود که مردم عالم را


1- . مریم/ 43.

ص: 125

گذاشته از نادان پیروی کنند. امام باقر (علیه السلام) نیز درباره نسبت وجوب الطاعة بودن امام و علم او می فرماید :

اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ یَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا یَحْجُبُ ذَلِکَ عَنْهُ.(1)

خداوند بزرگتر و عزیزتر و گرامی تر از آن است که پیروی بنده ای را واجب کند و علم آسمان و زمین اش را از او دریغ دارد. سپس فرمود: خدا او را از این دانش محجوب نمی کند.

پس معلوم است امام عالم به دین الهی و عالم به تمام امور مردم است و باید باشد. بلکه چون امام حجّت بر همه خلق است _ اعم از فرشتگان و جنّیان و حیوانات و آسمان ها و زمین _ پس باید به تمام نظام امور آن ها عالم و آگاه باشد. حال برای اثبات این مطالب در مورد امامان معصوم (علیهم السلام) به صورت فشرده به جهات علوم آنان اشاره می کنیم.

9 _ 2. الهام و إسماع

امامان معصوم (علیهم السلام) چون از ناحیه خداوند سبحانه انتخاب و به مقام امامت منصوب شده اند، همیشه مورد توجه خاصّ الاهی قرار می گیرند. و چنان که گفتیم خداوند متعال چشمه های حکمت را در دل آن ها می جوشاند و علم و احاطه شهودی را با الهام به آنان القا می کند.

همان طور که در کتاب «نبوت و رسالت» گذشت، وحی انواع و اقسام فراوانی دارد. یک نوع از آن، وحی رسالت و نبوّت است که اختصاص به پیامبران و رسولان دارد. بنابراین منافات ندارد که الهام نسبت به امامان معصوم (علیهم السلام) و مؤمنان محدّث، هم نوعی از وحی به معنای لغوی آن باشد.


1- . کافی 1/262؛ بحارالانوار 26/ 109.

ص:126

چون امام از ناحیه خداوند سبحانه دارای «روح القدس» شده است به واسطه آن تشخیص می دهد که آنچه به او القا شده، از سوی خداوند سبحانه است و هیچ گونه شک و تردیدی در این امر به خود راه نمی دهد.

از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که وقتی امام مورد سؤال قرار می گیرد چگونه به سرعت جواب آن را می دهد؛ حضرت فرمود:

إِلْهَامٌ أَوْ إِسْمَاعٌ وَ رُبَّمَا کَانَا جَمِیعاً.(1)

به قلب او انداخته می شود یا به گوش او خوانده می شود و در برخی موارد هر دو جمع می شود.

پس معلوم می شود «اسماع» در روایت غیر از «الهام» است. توضیح این دو واژه در روایت دیگر بیان شده است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

أَمَّا الْغَابِرُ فَمَا تَقَدَّمَ مِنْ عِلْمِنَا وَ أَمَّا الْمَزْبُورُ فَمَا یَأْتِینَا وَ أَمَّا النَّکْتُ فِی الْقُلُوبِ فَإِلْهَامٌ وَ أَمَّا النَّقْرُ فِی الْأَسْمَاعِ فَأَمْرُ الْمَلَکِ.(2)

اما «غابر» علم گذشته ما است و مزبور علمی است که می آید امّا انداختن در قلب الهام است، اما کوبیدن در پرده گوش امر فرشته است.

ماضی و غابر در لغت هر دو به معنای گذشته اند. ولی غابر علاوه بر معنای گذشته به معنای باقی هم آمده است. ابن منظور می گوید :

الغابر: الباقی، و الغابر: الماضی و هو من الأضداد.(3)

مزبور در لغت به معنای مکتوب آمده است. ابن منظور می گوید:

زَبَرَ الکتاب، یَزْبُرُه، و یَزْبِرُه زبرآ: کتبه.(4)

در روایت دیگری با اندکی اختلاف این سه جهت بیان شده است :


1- . بحارالانوار 26/18.
2- . کافی 1/264؛ بحارالانوار 26/ 60.
3- . لسان العرب 5/3.
4- . لسان العرب ج 4/315.

ص:127

مَبْلَغُ عِلْمِنَا عَلَی ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ: مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ؛ فَأَمَّا الْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا.(1)

علم به سه وجه به ما می رسد: ماضی، آینده و حادث. امّا ماضی علم تفسیر شده است و امّا آینده نوشته شده است و امّا حادث در دل انداخته می شود یا در گوش کوبیده می شود و آن بهترین علم ما است و پیامبری بعد از پیامبر ما وجود ندارد.

و در حدیث سوم می فرماید :

أَمَّا الْغَابِرُ فَالْعِلْمُ بِمَا یَکُونُ وَ أَمَّا الْمَزْبُورُ فَالْعِلْمُ بِمَا کَانَ وَ أَمَّا النَّکْتُ فِی الْقُلُوبِ فَهُوَ الْإِلْهَامُ وَ أَمَّا النَّقْرُ فِی الْأَسْمَاعِ فَحَدِیثُ الْمَلَائِکَةِ نَسْمَعُ کَلَامَهُمْ وَ لَا نَرَی أَشْخَاصَهُم.(2)

امّا «غابر» پس علم به آینده و «مزبور» علم به آنچه انجام گرفته و امّا انداختن در قلب ها الهام است و کوبیدن در پرده گوش تحدیث فرشتگان است که ما کلام آن ها را می شنویم و خود آن ها را نمی بینیم.

با توجه به این سه حدیث روشن می شود که علم گذشته و آینده برای امامان معصوم (علیهم السلام) مکتوب شده است. و آنان با توجه به نوشته ها از گذشته و آینده خبر می دهند.

البته در حدیث اوّل گذشته را مکتوب نمی دانست بلکه با تعبیر «مفسَّر» از آن یاد کرد. ولی در حدیث سوم تصریح کرد که علم گذشته «مکتوب» است. بنابراین منافاتی ندارد که هر دو مکتوب بوده باشد و امامان (علیهم السلام) با توجّه به آن از گذشته و آینده خبر می دهند.


1- . کافی 1/264؛ بصائر الدرجات / 319؛ بحارالانوار 26/ 59.
2- . ارشاد مفید 2 / 186؛ کشف الغمة 2 / 169؛ بحار الانوار 26/18.

ص:128

جهت حل این مشکل توجه به این نکته ضروری است که هر آینده ای به تدریج به گذشته تبدیل می شود. و معلوم است در کتابی که به این صورت امام دارد هم گذشته و هم آینده است. و ممکن است اختلاف در نحوه مطالعه این دو مورد بوده باشد که امور گذشته به خاطر این که تحقق یافته اند پس هیچ گونه اجمال و ابهامی درباره آن وجود نداشته لذا از آن تعبیر به مفسّر کرده است ولی آینده چون فعلاً تحقق پیدا نکرده است، ممکن است اجمال و ابهامی در آن وجود داشته باشد. این امر با توجه به جهت سوّم روشن تر می شود.

جهت سوم علم امام که در این روایات بدان تصریح شده است؛ علومی است که در حال حاضر حادث می شود. یعنی علومی است که به این صورت در جایی مکتوب نبوده است. و آن هم بنا بر تصریح روایات دو صورت دارد: یکی به صورت الهام در دل امام القا می شود و دوم به صورت شنواندن، که فرشته در گوش امام چیزی را می خواند و امام آن را می شنود ولی خود فرشته را نمی بیند. همان گونه که در حدیث اوّل مشاهده می شود، امام درباره این نوع علم و آگاهی به دو نکته اشاره می کند: اوّل این که جهت سوم از علوم آنان بهترین نوع علم آن هاست. دوم این که این نوع الهام و اسماع غیر از الهام و اسماع نبوت و رسالت است که از آن بیشتر به وحی تعبیر می شود.

پس این جهت از علم ائمه (علیهم السلام) _ چنان که از این احادیث استفاده می شود _ مکتوب نیست.

البته با توجه به روایات و آیات فراوانی که درباره کتاب مبین و عرش و کرسی و لوح محفوظ آمده است، می شود گفت که این قسم از علوم هم به صورت جمعی و اجمالی نوشته شده است ولی تفصیل آن به الهام و اسماع برای امام بیان می شود.

ص:129

چکیده درس نهم

 امام باید به همه امور مخلوقات _ امور دینی و دنیوی آنان _ عالم و آگاه باشد. زیرا او همانطور که حجّت بر انسان هاست حجّت بر همه موجودات اعم از فرشتگان و جنّیان و حیوانات و آسمان ها و زمین نیز هست. و همانطور که اطاعتش بر انسان ها واجب است بر همه موجودات نیز لازم است.

 به حکم بداهت عقل با وجود عالم، اطاعت از غیر عالم به هیچ وجه صحیح و معقول نیست و هیچ خردمندی هرگز غیر عالم را بر عالم مقدّم نمی کند.

 یکی از جهات علوم امامان اهل بیت (علیهم السلام) _ که در روایات مورد بحث قرار گرفته _ علم به گذشته و آینده است.

 علومی هم به الهام و القای درونی یا به شنیدن صدای فرشته برای امامان (علیهم السلام) حادث می شود.

 علم حادث غیر از وحی نبوت و رسالت است که اختصاص به پیامبران و رسولان دارد.

ص:130

ص:131

درس دهم: ویژگیهای امام (علم «2»)

اشاره

 علم قرآن

 روح القدس

ص:132

ص:133

اشاره :

انتظار آن است که دانشجو با مطالعه این درس از اهمیت قرآن به عنوان مهمترین منبع علم امامان (علیهم السلام) آگاه شود و در مورد روح القدس به عنوان روح اختصاصی پیامبران و امامان (علیهم السلام) اطلاعاتی کسب کند.

10 _ 1. علم قرآن

پیش از آن که عالم بودن امام (علیه السلام) به علوم قرآن را مورد بحث قرار دهیم، لازم است محدوده علوم قرآن را تا اندازه ای که در قرآن و روایات بیان شده است بیان کنیم تا روشن شود وقتی می گوییم امام حامل علوم قرآن است یعنی چه؟

یکی از جهات علوم قرآن بلکه مهم ترین آن ها این است که انسان را به خدای سبحانه _ یعنی به کسی که ذات انسان وعلم و قدرت و حیات و زندگی اش از اوست _ هدایت می کند. عظمت و بزرگی خداوند را به انسان یادآوری می کند، مهربانی و محبّت و عطوفت او را به خوبی برای انسان روشن می سازد. راه های هدایت به سوی او را برای انسان باز می کند و از او می خواهد تنها در راه خدای سبحانه قدم

ص: 134

بردارد و از او به هیچ وجه منحرف نشود. قرآن خودش را اینگونه معرّفی می کند:

(لَوْ أَنْزَلْنا ه_ذا آلقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ).(1)

اگر این قرآن را به کوهی استوار و محکم نازل می کردیم، آن را از بیم و خوف خداوند فروتن و شکافته می دیدی.

پس چرا انسان با خواندن قرآن و با یادآوری خالق خویش احساس کوچکی و ترس و بیم نکند؟

(آللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ آلَّذِینَ یَخَشَوْنَ رَبَّهُمْ).(2)

خداوند بهترین حدیث را فرو فرستاد کتابی شبیه هم و مکرّر، آنان که از پروردگارشان بیم دارند پوست تنشان می لرزد.

خداترسان با شنیدن آیات قرآنی دل هایشان خاشع می شود و پوست تنشان می لرزد. و با خواندن قرآن به ایمانشان افزوده می شود :

(إِنَّما آلمُ_ؤْمِنُونَ آلَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذا تُلِ_یَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً* وَعلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).(3)

همانا مومنین کسانی هستند که وقتی خدا یاد می شود دلهایشان ترسان می شود و آنگاه که آیات خداوند بر آنان تلاوت شود بر ایمانشان افزوده می شود و به خدایشان توکّل می کنند.

قرآن انسان ها را موعظه می کند و پند می دهد. برای آن ها هدایت و رحمت می آورد و امراض قلبی را شفا می بخشد، بلکه در قرآن شفای هر دردی را می توان یافت:

(یا أَیُّها النّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَهُدیً


1- . حشر/ 21.
2- . زمر/ 23.
3- . انفال/ 2.

ص: 135

وَرَحْمَةٌ لِلْمُ_ؤْمِنِ_ینَ).(1)

ای مردم از سوی پروردگارتان موعظه و شفای دلها و هدایت و رحمت برای مؤمنین آمده است.

(نُنَ_زِّلُ مِنَ آلقُرآنِ ما هُ_وَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُ_ؤْمِنِ_ینَ).(2)

از قرآن آنچه شفا و رحمت برای مؤمنین است نازل می کنیم.

آنان که ایمان آورده و در ایمانشان استوار باقی ماندند قرآن برایشان آرامش می بخشد. در آیه ای دیگر به جهت دیگری از علوم قرآن اشاره می کند و می گوید با این قرآن می توان مرده ها را زنده کرد، زمین را در نوردید و کوه ها را به حرکت در آورد :

(وَلَوْ أنَّ قُرآناً سُ_یِّرَتْ بِهِ آلجِبالُ أَوْ قُ_طِّعَتْ بِهِ الأَرضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ المَوْتی بَلْ لِلّهِ الأَمرُ جَمِ_یعاً).(3)

و اگر به وسیله قرآن کوهها سیر کند و زمین قطعه قطعه شود یامردگان به سخن در آیند بلکه هه امر از آنِ خداست.

این بدان جهت است که در قرآن همه چیز بیان شده است :

(وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الکِتابَ تِ_بْیاناً لِکُلِّ شَیءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً وَبُشْری لِلْمُسْلِمِ_ینَ).(4)

و کتاب را برای تو نازل کردیم که بیان برای هر چیزی و هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است.

تمام علوم قرآن تنها به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) داده شده است و از او به امیرمؤمنان و أئمّه معصومین (علیهم السلام) رسیده است. امام باقر (علیه السلام) می فرماید :


1- . یونس/ 57.
2- . اسراء/ 82.
3- . رعد/ 31.
4- . نحل/ 89.

ص:136

مَا یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یَدَّعِیَ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِیعَ الْقُرْآنِ کُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ .(1)

احدی نمی تواند ادعا کند که همه قرآن ظاهر و باطنش نزد اوست مگر اوصیای الهی.

و امام صادق (علیه السلام) می فرماید که من کتاب خدا را از اوّل تا آخرش می دانم گویا که همه اش در کف دستم است.

وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَی آخِرِهِ کَأَنَّهُ فِی کَفِّی؛ فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا کَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ.(2)

سوگند به خدا همانا من کتاب خدا را از اوّل تا آخرش می دانم به گونه ای که در کف دستم است. در آن خبر آسمان و خبر زمین و خبر گذشته و جز آینده وجود دارد خداوند می فرماید: در آن بیان هر چیزی است.

امام موسی بن جعفر (علیه السلام) تصریح می کند قرآنی که با آن کوه ها به حرکت در می آید و با مردگان سخن گفته می شود، علم آن نزد ما است. خداوند قرآن را _ که بیان همه چیز در آن است _ به ما تعلیم فرموده است :

وَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ: (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ...) وَقَدْ وَرِثْنَا نَحْنُ هَذَا الْقُرْآنَ الَّذِی فِیهِ مَا تُسَیَّرُ بِهِ الْجِبَالُ وَ تُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدَانُ وَ تُحْیَا بِهِ الْمَوْتَی.... إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ (وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) (3)

ثُمَّ قَالَ: (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا)(4) فَنَحْنُ الَّذِینَ

اصْطَفَانَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَوْرَثَنَا هَذَا الَّذِی فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ.(5)


1- . کافی 1/ 288؛ بصائر الدرجات / 193؛ بحارالانوار 89/ 88.
2- . کافی 1/ 299؛ تأویل الآیات الظاهرة/ 243؛ بحارالانوار 89/ 89.
3- . نحل / 77.
4- . فاطر / 32.
5- . کافی 1/266؛ بحارالانوار 17 / 133.

ص:137

و همانا خداوند در کتاب خویش می فرماید: «و اگر قرآن به وسیله آن سیر کند...»و ما و وارث این قرآن هستیم که به وسیله آن کوهها به حرکت در می آید و شهرها به وسیله آن قطع می شود و مردگان به آن زنده می شوند... همانا خدای تعالی می فرماید: «هیچ پنهانی در آسمان و زمین نیست جز این که در کتاب مبین وجود دارد» سپس می فرماید: «سپس کتاب را به ارث گذاشتیم نزد برگزیدگان از بندگانمان» ما هستیم آنان که خداوند متعال برگزیده است و ما وارث این کتابی هستیم که در آن بیان هر چیزی هست.

پس علم گذشته و آینده و علم همه چیز در قرآن وجود دارد. و امام حامل این علوم است. به خاطر همین است که حجّت همه خلایق و شاهد بر خلق است. و به همین جهت است که امام پیشوای همه عالمیان است. و چون قرآن شفای همه امراض است، پس امام طبیب همه نفوس است. و از آن جا که قرآن هدایتگر و روشن کننده و یادآور خداست؛ پس ائمّه علیهم السلام با داشتن علوم قر آن همیشه به یاد خدایند و از او غفلت نمی کنند، چون همیشه با قرآن اند.

10 _ 2. روح القدس

شیعه معتقد است که پیامبران و ائمّه (علیهم السلام) با «روح القدس» مورد تأیید الهی قرار می گیرند و بدین وسیله از خطا و لغزش و غفلت محفوظ می شوند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فَصَارَ إِلَی الْإِمَامِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا یَنَامُ وَ لَا یَغْفُلُ وَ لَا یَلْهُو وَ لَا یَزْهُو.(1)

و با روح قدس نبوت را حامل می شود. پس آنگاه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبض می شود روح القدس به امام منتقل می شود. روح القدس نمی خوابد، غفلت نمی کند و لهو و سهو ندارد.


1- . کافی 1/272؛ بحارالانوار 18/ 264.

ص:138

پس معصوم با وجود چنین «روحی» است که از خطا و لغزش و غفلت مصون می ماند. و با وجود آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوت را تحمّل می کند و امام، امامت را. در حدیثی دیگر تصریح می کند که امام به واسطه آن تمام آنچه در زمین و آسمان هاست می شناسد.

امام باقر (علیه السلام) می فرماید :

فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ الثَّرَی .(1)

ای جابر به روح قدس، امام تمام آنچه از زیر عرش تا زیر خاک است، می شناسد.

و در حدیثی دیگر درباره شناخت امام به واسطه «روح القدس» می فرماید :

رُوحُ الْقُدُسِ ثَابِتٌ یَرَی بِهِ مَا فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَتَنَاوَلُ الْإِمَامُ مَا بِبَغْدَادَ بِیَدِهِ قَالَ نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْعَرْشِ.(2)

روح قدس ثابت است به وسیله آن همه آنچه در شرق و غرب و خشکی و دریا است می بیند. گفتم: فدایت شوم: امام می تواند آنچه در بغداد است بردارد؟ فرمود: آری می تواند آنچه را زیر عرش قرار دارد بردارد.

بنابراین پیامبر و امام : نه تنها به واسطه چنین «روحی» دارای علم و معرفت می شود بلکه می تواند همه آنچه را که تحت عرش قرار دارد، حاضر کند.

برخی از این روایات دلالت دارد که امام وقتی به امامت می رسد حامل «روح القدس» می شود ولی از برخی دیگر استفاده می شود که امام پیش از امامت هم دارای چنین «روحی» است. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) سؤال می شود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی امیرمؤمنان (علیه السلام) را به یمن فرستاد تا میان آن ها قضاوت کند،آن حضرت (علیه السلام) درباره قضاوت های خویش می فرماید: با هیچ قضیه ای مواجه نشدم


1- . کافی 1 / 272؛ بحارالانوار 25/ 55.
2- . بصائر الدرجات / 454؛ بحار الانوار 17/ 106.

ص: 139

جز این که به حکم داود و حکم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره آن قضاوت کردم. سؤال این است، این مدعا در حالی که قرآن کاملا نازل نشده بود، چگونه ممکن است؟

کَیْفَ ذَاکَ وَ لَمْ یَکُنْ أُنْزِلَ الْقُرْآنُ کُلُّهُ وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) غَائِباً عَنْهُ؟

فَقَالَ: تَتَلَقَّاهُ بِهِ رُوحُ الْقُدُسِ.(1)

چگونه این امر ممکن است در حالی که همه قرآن نازل نشده بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کنار او نبود؟ فرمود: روح قدس به او می رساند.

نکته دیگری که از این روایات برداشت می شود این است که از ظاهر برخی روایات استفاده می شود که این «روح» همیشه همراه امام است و از او غایب نمی شود. زیرا تعبیر به عدم غفلت و عدم سهو و نسیان را امام به واسطه آن پیدا می کند. و در روایتی دیگر آمده است که «روح القدس ثابت یری به ما شرق الأرض و غربها...». با توجه به روایاتی که درباره روح القدس آمده است، می توان گفت که «روح القدس» دو اطلاق و دو معنا دارد. در یک اطلاق مراد از آن مرحله ای از علم است که به پیامبر و امام داده می شود. و در اطلاق دوم به معنای ملک و فرشته ای است که اموری را به امام القا می کند.

در اطلاق «روح القدس» به فرشته وحی جای هیچ گونه شک و تردید نیست؛ زیرا قرآن کریم نسبت به جبرئیل (علیه السلام) می فرماید :

(وَإِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَ_زِّلُ... قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ آلقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا).(2)

و آنگاه که آیه ای را جای آیه ای دیگر تبدیل می کنیم و خدا آگاهتر است به آنچه نازل می کند... بگو روح قدس آن را از سوی پروردگارت به حق نازل کرده است یا مومنین را تثبیت کند.


1- . بصائرالدرجات / 452؛ بحارالانوار 25/ 57.
2- . نحل / 101 و 102.

ص:140

همچنین از برخی روایات به روشنی استفاده می شود که «روح» به مرحله ای از علم نیز اطلاق می شود؛ امام رضا (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَیَّدَنَا بِرُوحٍ مِنْهُ مُقَدَّسَةٍ مُطَهَّرَةٍ لَیْسَتْ بِمَلَکٍ لَمْ تَکُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَی إِلَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ هِیَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا تُسَدِّدُهُمْ وَ تُوَفِّقُهُمْ وَ هُوَ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل ...»(1)

همانا خدای عزوجلّ ما را با روحی که مقدس و مطهّر است تایید کرده است که فرشته نیست با احدی از سابقین نبود جز با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم). و آن با امامان از ما هست آن ها را تسدید و موفّق می کند. و آن عمودی از نور بین ما و بین خدای عزوجل است.

البته نکته ای که در این حدیث است، این است که در آن به وجود «روح القدس» تصریح نشده است. بنابراین ممکن است گفته شود مراد از «روح منه» غیر از «روح القدس» است. ولی اگر حصر در روایاتی که می گوید امام و پیامبر پنج روح دارند : روح القدس و روح الایمان و روح الحیاة و روح القوّة و روح الشهوة،(2) پذیرفته شود

مراد از این روح هم «روح القدس» خواهد بود. ولی چون «روح القدس» در این روایات منحصر در همه انبیا و امامان (علیهم السلام) است؛ پس با روایتی که می گوید روحی با پیامبر خاتم و ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) همراه است منافاتی ندارد و معلوم است که مراد از آن غیر از «روح القدس» باید باشد. اضافه بر این که تعابیر دیگری هم در مورد این روح در روایات آمده است از جمله «خلق أعظم من جبرئیل و میکائیل»(3) که صریح

است در این که غیر از جبرئیل است.


1- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 2 / 200؛ بحارالانوار 25/ 48.
2- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 2 / 200.
3- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 2 / 273.

ص:141

چکیده درس دهم

 یکی از جهات علم امام، قرآن است. در قرآن علم گذشته و آینده و علم همه چیز وجود دارد.

 امام حامل همه علوم قرآن است.

 به وسیله علوم قرآن می توان مردگان را زنده کرد، کوه ها را به حرکت درآورد، زمین را درنوردید، همه امراض جسمی و روحی را شفا داد، مردم را هدایت کرد و خدا را به آن ها یادآوری نمود.

 یکی دیگر از جهات علم امام «روح القدس» است که امام به وسیله آن از پایین ترین نقطه زمین تا بالاترین قسمت عرش، آگاهی دارد بلکه هر چه در این محدوده است امام می تواند احضار کند.

 «روح القدس» در روایات دو اطلاق و دو معنا دارد: گاه مراد از آن جبرئیل است و گاهی مرحله ای از علم الاهی است که در برخی روایات از آن به عمود نور تعبیر شده است و در برخی دیگر به معنای مخلوقی برتر از جبرئیل و میکائیل.

 ممکن است گفته شود که مراد از این روح، غیر از روح القدس باشد که در یک اطلاق به معنای جبرئیل است. زیرا این روح تنها با ائمّه و پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) هست نه با همه پیامبران (علیهم السلام).

ص:142

ص:143

درس یازدهم: ویژگیهای امام (علم «3»)

اشاره

 اسم اعظم

 مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)

 جفر و جامعه

 اصول و کلیّات علم

 مواریث پیامبران

 علم مبذول

ص:144

ص:145

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس با برخی از منابع علم امامان (علیهم السلام) آشنا شود. و بداند که گسترده علم امامان با توجه به منابع الاهی علوم ایشان بسیار فراتر از درک انسان عادی است.

11 _ 1. اسم اعظم

اسم اعظم از هفتاد و سه حرف تشکیل یافته است. خداوند متعال هفتاد و دو حرف آن را برای ائمه اهل بیت (علیهم السلام) آشکار کرده و علم یک حرف از آن به خداوند سبحانه اختصاص دارد و از همه بندگان پنهان است آصف بن برخیا یک حرف از آن را دارا بوده و به واسطه آن تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن پیش سلیمان حاضر کرد. حضرت عیسی (علیه السلام) دو حرف از آن را می دانست و با آن دو حرف مردگان را زنده می کرد و کور مادر زاد را شفا می داد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ اسْمَهُ الْأَعْظَمَ عَلَی ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً فَأَعْطَی آدَمَ

ص: 146

مِنْهَا خَمْسَةً وَ عِشْرِینَ(1) حَرْفاً وَ أَعْطَی نُوحاً مِنْهَا خَمْسَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً وَ

أَعْطَی مِنْهَا إِبْرَاهِیمَ ثَمَانِیَةَ أَحْرُفٍ وَ أَعْطَی مُوسَی مِنْهَا أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أَعْطَی عِیسَی مِنْهَا حَرْفَیْنِ وَ کَانَ یُحْیِی بِهِمَا الْمَوْتَی وَ یُبْرِئُ بِهِمَا الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أَعْطَی محمّداً اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ احْتَجَبَ حَرْفاً لِئَلَّا یُعْلَمَ مَا فِی نَفْسِهِ وَ یَعْلَمَ مَا فِی نَفْسِ الْعِبَادِ.(2)

خدای عزوجل اسم اعظم خویش را هفتاد و سه حرف قرار داد. از آن، بیست و پنج حرف به حضرت آدم داد. و بیست و پنج حرف هم به نوح عطا کرد. و به ابراهیم (علیه السلام) هشت حرف عطا فرمود. و موسی را چهار حرف داد. و عیسی را دو حرف عطا فرمود. و او با آن دو حرف مرده ها را زنده می کرد و کور مادرزاد و شخص پیس دار را شفا می داد. و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را هفتاد و دو حرف داد. و یکی را مخفی داشت تا آنچه پیش اوست دانسته نشود و آنچه را بندگان دارند، بداند.

و در حدیثی دیگر امام هادی (علیه السلام) می فرماید :

کَانَ عِنْدَ آصَفَ حَرْفٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَانْخَرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ فِیَما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَبَإٍ فَتَنَاوَلَ عَرْشَ بِلْقِیسَ حَتَّی صَیَّرَهُ إِلَی سُلَیَْمانَ ثُمَّ انْبَسَطَتِ الْأَرْضُ فِی أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَیْن.(3)

حرفی از آن نزد آصف بود و با به زبان آوردن آن، زمین برای او محلی که او قرار داشت تا محل قوم سبا شکافته شد و او تخت بلقیس را گرفت و در کمتر از یک چشم به هم زدن آن را پیش سلیمان آورد و زمین به هم آمد.

البته داشتن تعداد بیشتر حروف دلالت بر فزونی علم صاحب آن نمی کند مگر این که اثبات شود در میان همین حروف آن حرفی که دیگری هم دارد، وجود داشته


1- . در برخی روایات تعداد حروفی که به حضرت نوح داده شده است 15 حرف ذکر شده است.ر.ک: کافی 1/ 230 و بصائرالدرجات 2/ 208.
2- . بحار الانوار 4/ 211.
3- . کافی 1/230؛ بحارالانوار 14 / 113.

ص: 147

باشد. به عنوان مثال معلوم نیست 25 حرف حضرت آدم همان هشت حرف حضرت ابراهیم را هم در بر گرفته است. و نیز روشن نیست حروف چه امتیازاتی نسبت به همدیگر دارند.

11 _ 2. مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)

آن گاه که خداوند متعال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبض روح کرد فاطمه (علیها السلام) از رحلت او محزون و اندوهناک گشت. خداوند متعال فرشته ای را نزد او ارسال می کرد و او را دلداری می داد و با او سخن می گفت تا حزن و اندوه او برطرف شود.

فاطمه (علیها السلام) این امر را با امیرمؤمنان (علیه السلام) در میان نهاد و حضرت به او فرمود: هرگاه فرشته آمد مرا خبر ده. پس فاطمه (علیها السلام) او را خبر می کرد و او همه آنچه را که فاطمه (علیها السلام) از آن فرشته دریافت می کرد، می نوشت. تا این که از این سخنان مصحف حضرت زهرا (علیها السلام) جمع شد. در این مصحف چیزی از حلال و حرام وجود ندارد ولی علم همه آنچه در آینده خواهد آمد در آن موجود است. «أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ لَکِنْ فِیهِ عِلْمُ مَا یَکُونُ»(1)

امام صادق (علیه السلام) در حدیثی دیگر می فرماید:

لَیْسَ مِنْ مَلِکٍ یَمْلِکُ الْأَرْضَ إِلَّا وَ هُوَ مَکْتُوبٌ فِیهِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ وَ مَا وَجَدْتُ لِوُلْدِ الْحَسَنِ فِیهِ شَیْئاً.(2)

هیچ پادشاهی به حکومت نمی رسد جز این که اسم او و اسم پدرش در مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) نوشته شده است. و برای فرزندان حسن در آن چیزی نیافتم.

سخن گفتن و نزول فرشته نه تنها برای امامان اهل بیت (علیهم السلام) هیچ اشکالی ندارد بلکه از نظر کتاب و سنّت برای مؤمنان واقعی و کامل امری مسلّم است و جای هیچ


1- . کافی 1/240؛ بحارالانوار 22 / 545.
2- . کافی 1/ 242.

ص: 148

گونه شبهه و تردیدی در آن نیست. خدای تعالی می فرماید :

(إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنا اللّهُ ثُمَّ آسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ آلمَلائِکَةُ أَلّا تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوابِالجَ_نَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).(1)

همانا آنان که گفتند: پروردگار ما خداست سپس استوار باقی ماندند فرشتگان بر آنان فرود می آیند که بیم نداشته باشید و محزون نشوید و بهشت موعود بر شما بشارت باد.

11 _ 3. جفر و جامعه

«جفر» گوسفندی است که تازه می خواهد شاخ درآورد. و در برخی روایات از آن به پوست گاوی که پر از علوم است تعبیر شده است.(2) خداوند متعال در اواخر عمر

پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن حضرت وحی کرد،از گوسفندی که تازه می خواهد شاخ درآورد و در کوهی خاص قرار دارد پوستی تهیه کند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) طبق فرمان خداوند متعال با امیرمؤمنان (علیه السلام) به آن کوه رفت. و فرمان خداوند را به جای آورد. امیرمؤمنان (علیه السلام) پوست آن گوسفند را کَند و جبرئیل و روح الامین با عدّه ای از فرشتگان الهی _ که شمارشان را تنها خدا می داند _ با مداد و دوات فرود آمدند. وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و امیرمؤمنان (علیه السلام) همه را نوشت. همه زمان ها و آنچه در آن ها پدید می آید و «مَا کَانَ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» و ظهور و بطون آن ها. و از دانش هایی هم آگاه شد که جز خدا و راسخان در علم، کسی از آن خبر ندارد، و نام همه دشمنان حق در همه زمان ها، در آن ثبت گردیده بود.(3)

و «جامعه» صحیفه ای است که همه حلال و حرام و احکام الهی حتی ارش خراشی(4) که در بدن پدید می آید در آن نوشته شده است. از ائمه (علیهم السلام) نقل شده


1- . فصلت/ 30.
2- . کافی 1/ 241.
3- . ر.ک: بحارالانوار 26/26 و 27 و ج 40/197 و 198.
4- . ارش در اصطلاح فقهی اختلاف ازرشی شیء سالم با معیوب را می گویند.

ص: 149

است که می فرمایند :

إِنَّ عِنْدَنَا لَصَحِیفَةً یُقَالُ لَهَا الْجَامِعَةُ مَا مِنْ حَلَالٍ وَ لَا حَرَامٍ إِلَّا وَ هُوَ فِیهَا حَتَّی أَرْشِ الْخَدْشِ.(1)

همانا نزد ما صحیفه ای است که به آن جامعه گفته می شود هیچ حلال و حرامی نیست مگر این که در آن وجود دارد حتی ارش خراش.

ائمه (علیهم السلام) با بیان این صحیفه خواسته اند به مردم بفهمانند که ما با وجود این صحیفه دیگر نیازی به اِعمال رأی و قیاس در احکام الهی نداریم. روشن است که احکام دین اسلام را به رأی و قیاس نمی توان به دست آورد. و باید به عالمان دین که اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، مراجعه کرد.

11 _ 4. اصول و کلیات علم

روایاتی از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که آن گاه که بیمار شده بودند و با آن بیماری هم رحلت فرمودند، حضرت امیر (علیه السلام) را خواند و عبای خویش را بر سر او کشید و مدّتی آن دو در این حال بودند تا این که عبا را کنار زده بیرون آمدند. از امیرمؤمنان (علیه السلام) سؤال شد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن حال به شما چه فرمود : امیرمؤمنان (علیه السلام) جواب داد :

حَدَّثَنِی بِأَلْفِ حَدِیثٍ یَفْتَحُ کُلُّ حَدِیثٍ أَلْفَ حَدِیثٍ.(2)

هزار حدیث برای من حدیث کرد که از هر حدیثی هزار حدیث دیگر گشوده می شود.

و در روایتی دیگر دارد که :

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَّمَنِی أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ مِمَّا کَانَ إِلَی یَوْمِ


1- . بصائرالدرجات / 144؛ بحارالانوار 26/23.
2- . بصائرالدرجات/ 313.

ص: 150

الْقِیَامَةِ کُلُّ بَابٍ مِنْهَا یَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ.(1)

همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هزار باب از حلال و حرام و آنچه تا قیامت خواهد شد، برایم تعلیم داد که از هر بابی هزار باب گشوده می شود.

و در روایاتی دیگر به جای هزار باب علم، هزار حرف و در بعضی هزار کلمه تعبیر شده است.(2)

معلوم است که این نوع تعلیم یا به صورت اصول و کلّیاتی بوده است که هزاران مصادیق داشته است،(3) و یا به صورت رموزی بوده است که تنها امیرمؤمنان (علیه السلام) و

امامان معصوم (علیهم السلام) می توانستند از آن استفاده کنند.

11 _ 5. مواریث پیامبران

بنابر روایات اهل بیت (علیهم السلام) همه مواریث پیامبران (علیهم السلام) به وراثت به امامان (علیهم السلام) منتقل شده است. آنان وارث همه صحف و کتب و آیات پیامبران (علیهم السلام) شده اند. امام صادق (علیه السلام) به این امر تصریح کرده، می فرماید :

إِنَّ سُلَیَْمانَ وَرِثَ دَاوُدَ وَ إِنَّ محمّداً وَرِثَ سُلَیَْمانَ وَ إِنَّا وَرِثْنَا محمّداً وَ إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ تِبْیَانَ مَا فِی الْأَلْوَاح .(4)

همانا سلیمان از داود ارث بردو همانا محمّد از سلیمان ارث بردو ما از محمّد ارث بردیم. و همانا علم تورات و انجیل و زبور و بیان همه آنچه در الواح است، نزد ما است.

و در حدیث دیگر می فرماید :

کُلُّ کِتَابٍ نَزَلَ فَهُوَ عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ نَحْنُ هُمْ.(5)


1- . خصال / 642؛ بحارالانوار 26/ 29.
2- . خصال 648 - 650.
3- . ر.ک: خصال / 644.
4- . کافی 1/224.
5- . کافی 1/ 225.

ص:151

هر کتابی که نازل شده است نزد اهل علم است و آنان ماییم.

پس با وجود این انجیل و تورات و همه کتب پیامبران پیشین نزد امامان اهل بیت (علیهم السلام) محفوظ است. و آنان از همه آنچه بر پیامبران نازل شده است کاملاً اطلاع دارند. پس آنچه از سوی آنان به کتب پیامبران (علیهم السلام) نسبت داده شود صحیح و مستند بوده و این امر درباره هیچ کس دیگر غیراز آن ها صادق نخواهد بود.

11 _ 6. علم مبذول

در روایات زیادی تصریح شده است که خدای تعالی را دو گونه علم است: علم مبذول و علم مکفوف. «علم مبذول» دانشی است که خداوند متعال آن را به فرشتگان و پیامبران الهی عطا فرموده است. و «علم مکفوف» آن علمی است که خداوند سبحانه کسی را از آن آگاه نکرده است و مخصوصِ ذات اقدس اوست. امامان اهل بیت (علیهم السلام) گفته اند: علمی که خداوند سبحانه به فرشتگان و پیامبران اعطا فرموده است به ما نیز رسیده است. امام باقر (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَکْفُوفٌ فَأَمَّا الْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْءٍ تَعْلَمُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّسُلُ إِلَّا نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا الْمَکْفُوفُ فَهُوَ الَّذِی عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أُمِّ الْکِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ.(1)

همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر این که ما آن را می دانیم. و امّا مکفوف علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ می شود.


1- . کافی 1/255 و 256.

ص:152

چکیده درس یازدهم

یکی از جهات علوم امامان (علیهم السلام) «اسم اعظم» است. «اسم اعظم» هفتاد و سه حرف است که امامان (علیهم السلام) هفتاد و دو حرف آن را می دانند.

آصف بن برخیا یک حرف از آن را می دانست که تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن نزد سلیمان حاضر کرد.

حضرت عیسی با دو حرف از آن مردگان را زنده و کور مادر زاد را شفا می داد.

«مصحف فاطمه» (علیها السلام) _ که اخبار ملوک و پادشاهان و وقایع و حوادث آینده در آن ثبت شده _ یکی دیگر از جهات علوم امامان اهل بیت (علیهم السلام) است.

«جفر»، پوست گوسفند یا گاو است و پر از علومی است که مربوط به ملاحم و وقایع و حوادث آینده است. و توسط امیرمؤمنان (علیه السلام) نوشته شده است.

«جامعه» نیز صحیفه ای است که در آن همه جزئیات احکام _ حتی ارش خراش _ توسط امیرمؤمنان (علیه السلام) و به املای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ثبت شده است.

یکی دیگر از جهات علوم اهل بیت (علیهم السلام) هزار باب علم است که از هر باب آن هزار باب دیگر گشوده می شود.

دیگر از جهات علوم اهل بیت (علیهم السلام) کتب و صحف پیامبران (علیهم السلام) است که به وراثت به آن ها رسیده است.

و جهت دیگر از علوم اهل بیت (علیهم السلام) «علم مبذول» الهی است که به فرشتگان و پیامبران الهی عطا شده و همه آن ها نیز به أئمّه اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است.

ص:153

درس دوازدهم: ویژگیهای امام ( علم «4» )

اشاره

ازدیاد علم امام

علم غیب امام

علم امام در طفولیّت

ص:154

ص:155

اشاره :

دانشجو باید پس از مطالعه این درس از جریان دائمی علوم امامان (علیهم السلام) و ازدیاد علم ایشان آگاه شود، درک روشنی از علم غیب امام پیدا کند و بداند که در طفولیّت نیز علومی به امامان (علیهم السلام) اعطا می شود.

12 _ 1. ازدیاد علم امام

بر اساس آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم السلام) هیچ شک و شبهه ای در ازدیاد علم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علیه السلام وجود ندارد. خداوند متعال به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

(وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَ_یْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً).(1)

پیش از آن که وحی قرآن به سوی تو حکم شود تعجیل به آن نکن و بگو پروردگار را بر علمم بیافزای.


1- . طه / 114.

ص:156

و در سوره قدر آمده است که فرشتگان و روح در شب قدر برای هر امری فرود می آیند:

(تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِ_یها بِ_إِذنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أمَرٍْ).(1)

فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان از جهت همه امور فرود می آیند.

بیشتر مسلمانان معتقدند که شب قدر هر سال تکرار می شود و اختصاص به زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نداشته است. و در روایات اهل بیت (علیهم السلام) به صراحت بیان شده است که شب قدر اکنون نیز هست و با رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از میان نرفته است.(2)

و نیز مسلّم است که «قدر» نامیده شدن این شب به این دلیل است که خداوند متعال در این شب از سال همه امور خلایق را تا شب قدر دیگر مورد تقدیر و اندازه گیری قرار داده و به وسیله فرشتگان و روح به زمین فرو می فرستد. و «من کل امر» در آیه شریفه مربوط به حوادث همین سال است.

مناسبت شب قدر و فرود آمدن فرشتگان و روح و آوردن تقدیرات یک سال بر زمین، اقتضا می کند که فرشتگان این امور را به محلی خاص برای کارهای خاص فرود آورند. از میان انسان ها کسی جز أئمّه اهل بیت (علیهم السلام) بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مدعی فرود فرشتگان و روح در شب قدر برای خویش نیست. و تنها آنان هستند که در روایات متعدّد از این موضوع خبر داده اند. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه مذکور می فرماید :

أی مِنْ عِنْدِ رَبِّهِمْ عَلَی محمّد وَ آلِ محمّد بِکُلِّ أَمْرٍ سَلَامٍ.(3)

یعنی از سوی پروردگارشان بر محمّد وآل محمّد برای هر امرِسلام فرود می آیند.


1- . قدر / 4.
2- . ر. ک: کنز الدقائق 14/ 366 و 367.
3- . تأویل الآیات الظاهرة/ 793؛ بحار الانوار 25/ 70.

ص:157

امام سجّاد (علیه السلام) در دعای دخول ماه رمضان، نزول فرشتگان و روح را بر آنان که خدا خواسته است با اموری که مورد قضای الهی قرار گرفته، بیان کرده، می فرماید :

تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ... عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِه.(1)

فرشتگان وروح در آن شب به اذن پروردگارشان از جهت همه امور فرود می آیند... بر آن بندگانی که مورد مشیّت خدا هستند از برای آن قضای الهی که حکم کرده است.

و امام باقر (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّهُ لَیَنْزِلُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ إِلَی وَلِیِّ الْأَمْرِ تَفْسِیرُ الْأُمُورِ سَنَةً سَنَةً یُوْمَرُ فِیهَا فِی أَمْرِ نَفْسِهِ بِکَذَا وَ کَذَا وَ فِی أَمْرِ النَّاسِ بِکَذَا وَ کَذَا.(2)

همانا در شب قدر به ولیِّ امر سال به سال تفسیر امور نازل می شود. در آن شب درباره خودش به اموری امر می شود و درباره مردم هم به اموری دیگر.

پس در شب قدر دستورهای لازم برای امام (علیه السلام) تا یک سال در مورد خود امام و دیگران آورده می شود.

بدین ترتیب روشن می شود که علم امام (علیه السلام) بلکه علم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در شب های قدر افزوده می شود. زیرا روشن است اگر چه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام (علیه السلام) از همه حوادث و وقایع تا قیامت به صورت اجمالی اطلاع دارند، ولی در شب قدر همه آن حوادثی که در طول سال تا شب قدر دیگر قبلاً ثبت شده بود دوباره تجدید نظر شده و تقدیر می گردد و مورد امضای خداوند سبحانه واقع شده به پیامبر یا امام ابلاغ می شود.

از این امر استفاده می شود که علم و آگاهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام (علیه السلام) پیش از شب


1- . صحیفه سجادیه دعا و دخول شهر رمضان؛ اقبال الاعمال / 42.
2- . کافی 1/ 248؛ بحارالانوار 25/ 79.

ص: 158

قدر نسبت به حوادث آینده به صورت روشن و حتمی نبوده است یا حداقل حتمی بودن تعدادی از آن امور روشن و مسلّم نبوده است. ممکن است تغییراتی هم به صورت تقدیم و تأخیر و یا امر جدیدی که قبلاً اثری از آن به صورت تفصیلی نبود در مقدّرات شب قدر وجود داشته باشد.

پس با توجّه به این بیان، پیدایش نوعی علم برای امام در شب قدر امکان دارد. و به نظر می رسد به همین جهت است که ائمّه (علیهم السلام) در روایات متعددی تأکید کرده اند که اگر آیه ای در کتاب خدا نبود از آنچه تا قیامت و اقع می شود برایتان خبر می دادم:

لَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ لَحَدَّثْتُکُمْ بِمَا یَکُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

فَقُلْتُ: أَیَّةُ آیَةٍ؟

قَالَ: قَوْلُ اللَّهِ: (یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ)(1) (2)

اگر آیه ای در کتاب خدا نبود از آنچه تا قیامت خواهد شد خبر می دادم.

پس گفتم :کدام آیه؟

فرمود: سخن خدا که می فرماید: «خدا آن را که می خواهد محو می کند و اثبات می کند و نزد اوست ام الکتاب.

و آیه «یَزِیدُ فِی آلخَلْقِ ما یَشاءُ»(3) هم بر این مطلب تأکید می کند. زیرا زیادی وقتی

معنا پیدا می کند که از قبل تقدیری صورت گرفته باشد.

این امر اختصاص به تقدیرات پیشین ندارد بلکه در اموری که در شب قدر هم مورد تقدیر قرار می گیرد جاری است. زیرا آیه «یَزِیدُ فِی آلخَلْقِ ما یَشاءُ» اطلاق دارد. و ممکن است اضافه شدن چیزی در آن واحد صورت پذیرد. علاوه بر این روایاتی داریم که علم امام هر شب جمعه افزوده می شود. بلکه روایات دیگری هم وجود


1- . هود / 39.
2- . تفسیر عیاشی 2/215 و توحید صدوق / 305؛ بحارالانوار 4/ 118.
3- . فاطر / 1.

ص: 159

دارد که امامان اهل بیت (علیهم السلام) هر لحظه ممکن است بر علومشان افزوده شود. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

إِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) الْعَرْشَ وَ وَافَی الْأَئِمَّةُ : وَ وَافَیْتُ مَعَهُمْ فَمَا أَرْجِعُ إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَفِدَ مَا عِنْدِی.(1)

شب جمعه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) و من هم با آن ها، با عرش الهی برخورد می کنیم. و من بر نمی گردم مگر با علمی که تازه استفاده کرده ام. واگر چنین نباشد، آنچه نزد ماست تمام می گردد.

این روایت به صراحت دلالت دارد که اگر به علوم اهل بیت (علیهم السلام) افزوده نشود علم آن ها تمام می شود. زراره می گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود:

لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا.

قَالَ: قُلْتُ تَزْدَادُونَ شَیْئاً لَا یَعْلَمُهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟

قَالَ: أَمَا إِنَّهُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ عُرِضَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثُمَّ عَلَی الْأَئِمَّةِ ثُمَّ انْتَهَی الْأَمْرُ إِلَیْنَا.(2)

اگر به علم ما افزوده نشود علم ما تمام می گردد.

زراره گفت: عرض کردم: آیا به شما علم_ی داده می شود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را نمی داند؟

فرم_ود: آگاه باش؛ همانا وقتی علمی به ما داده م_ی شود، ابتدا به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه می شود و بعد به امامان (علیهم السلام) و سپس کار به ما منتهی می شود.

در این روایت علاوه بر زیاد شدن علم امام (علیه السلام) نکته دیگری نیز عنوان شده است که افزوده شدن علوم اهل بیت (علیهم السلام) به گونه ای است که وقتی مطلبی به امام حاضر القا و الهام می شود به أئمّه پیشین و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم رسیده است.


1- . کافی 1/254.
2- . کافی 1/255؛ بحارالانوار 17/ 136.

ص:160

و نیز روایاتی در باب محدّث بودن امام رسیده است.(1) و روایات دیگری نیز

وجود دارد که افضل علم امام (علیه السلام) آن است که به صورت الهام و القا در قلب و یا با رسیدن صدای فرشته به گوش امام، برایش پدید می آید.(2) این دو گروه از روایات هم

به این امر تأکید می کند که علوم اهل بیت (علیهم السلام) دائمآ در فزونی است.

12 _ 2. علم غیب امام

با توجّه به آیات و روایاتی که درباره علم امام ذکر شد، تردیدی نیست که امام (علیه السلام) از غیب اطلاع و آگاهی دارد. این امر در قرآن کریم و روایات به صراحت مورد بحث قرار گرفته است. خداوند متعال می فرماید :

(عالِمُ آلغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً * إِلّا مَنِ آرْتَضی مِنْ رَسُولٍ).(3)

خداوند عالم غیب است احدی را بر غیب خویش آگاه نمی کند مگر رسولی که از او خشنود باشد.

(وَما کانَ اللّهُ لِ_یُطْلِعَکُمْ علی الغَیْبِ وَل_کِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ).(4)

خداوند شما را بر غیب آگاه نمی کند ولی خدا از رسولانش کسی را که بخواهد برمی گزیند.

با توجه به این دو آیه معلوم می شود که خداوند متعال علم غیب را به عدّه ای از رسولانش عطا فرموده است. شکی نیست که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از رسولانی است که حامل این علم بوده اند. و چون امامان معصوم (علیهم السلام) _ چنان که گفتیم _ وارث علوم همه پیامبران و رسولان اند پس آنان نیز حامل علم غیب اند. امام صادق (علیه السلام) به خداوند متعال سوگند یاد می کند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از کسانی بوده که خداوند


1- . کافی 1/ 270.
2- . کافی 1/ 264.
3- . جن/ 26.
4- . آل عمران / 179.

ص: 161

متعال به او علم غیب عطا فرموده است :

کَانَ وَ اللَّهِ محمّد مِمَّنِ ارْتَضَاهُ.(1)

سوگند به خدا محمّد از کسانی است که خداوند از او خشنود است.

محمّد بن فضل می گوید: امام رضا (علیه السلام) نگاهی به ابن هذاب کرد و فرمود: اگر بگویم تو در این روزها یکی از خویشاوندان خویش را خواهی کشت مرا تصدیق می کنی؟ او گفت: نه؛ زیرا که غیب را کسی جز خدا نمی داند. حضرت به آیه: «عالم الغیب فلا یظهر...» استشهاد کرده و فرمود:

فَرَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ مُرْتَضَی وَ نَحْنُ وَرَثَةُ ذَلِکَ الرَّسُولِ الَّذِی أَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَی مَا یَشَاءُ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلَّمَنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.(2)

پس رسول خدا نزد خدا مورد رضایت است وما ورثه همین رسولی هستیم که خداوند از غیب خویش هر آنچه را خواسته به او اطلاع داده است. پس او آنچه گذشته و آنچه را تا قیامت واقع خواهد شد، به ما تعلیم کرده است.

البته روشن است که امام علم غیب را از طریق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و او از خدای تعالی دریافت می کند و اعتقاد به این امر هیچ اشکالی در توحید و علم حقّ متعال ایجاد نمی کند.

12 _ 3. علم امام در طفولیّت

اعطای علم از سوی خداوند متعال به بندگانش بستگی به سن و سال ندارد. حضرت عیسی (علیه السلام) در گهواره بود که زبان به سخن گشود و گفت:

(قالَ إِنِّی عَبْدُاللّهِ آتانِیَ آلکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً).(3)


1- . کافی 1/256؛ بحارالانوار 4/ 110.
2- . الخرائج والجرائح 1 / 343؛ بحارالانوار 49/ 75.
3- . مریم / 30.

ص:162

فرمود: من بنده خدایم به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.

پس وقتی شخص می تواند در طفولیّت دارای نبوّت شود، منافات ندارد که دارای علومی هم از سوی خدای تعالی گردد. امام صادق (علیه السلام) تصریح می کند آن گاه که امام در رحم مادر است صدای فرشته را می شنود و هنگامی که به دنیا می آید نوری گستره میان آسمان و زمین را برای او روشن می کند و وقتی که به حرکت در می آید به واسطه ستونی از نور میان مشرق و مغرب برایش ظاهر می شود که به وسیله آن همه آنچه را که میان آن دو قرار دارد، می بیند :

إِنَّ الْإِمَامَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ فِی بَطْنِ أُمِّه... فَإِذَا وَضَعَتْهُ سَطَعَ لَهُ نُورٌ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ فَإِذَا دَرَجَ رُفِعَ لَهُ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ یَرَی بِهِ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ.(1)

همانا امام در رحم مادرش صدا را می شنود... و آنگاه که به دنیا می آید نوری میان آسمان و زمین اشراق می کند و آنگاه که به راه می افتد عمودی از نور برای او بلند می شود که گستره میان مشرق و مغرب را با آن می بیند.

علاوه بر این معلوم است که امام (علیه السلام) به هنگام طفولیّت هم عصمت دارد و این امر به زمان امامت اختصاص ندارد. روشن است که عصمت نیز بر علم امام در هنگام طفولیّت دلالت دارد. و نیز روایاتی که در تاریخ ولادت امامان (علیهم السلام) نقل شده گویای همین مطلب است.

چکیده درس دوازدهم

 یکی از جهات مورد بحث در علم امام ازدیاد علم امام است. اضافه بر آیه شریفه «ربّ زدنی علمآ» روایات فراوانی بر این مطلب دلالت دارند.

 روایات متعددّی بر فزونی علم امام دلالت دارد و آن را اثبات می کند، از جمله :


1- . بصائرالدرجات/ 434؛ بحار الأنوار 26/132.

ص:163

_ روایاتی که بر نزول فرشتگان و «روح» در شب «قدر» بر زمین و آوردن مقدّرات جدید به محضر امام دلالت دارند.

_ روایاتی که بر فزونی علم امام در شب های جمعه دلالت دارند.

_ روایاتی که بیانگر الهام و القای قلبی امام و رسیدن صدای غیبی به گوش او هستند.

_ روایاتی که دلالت دارند اگر به علم امام افزوده نشود، دانش او تمام می شود.

 حامل علم غیب بودن امام از طریق وراثت از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) جهت دیگری از علم امام می باشد.

 امام (علیه السلام) در روزگار کودکی نیز علومی را داراست. او وقتی به دنیا می آید و شروع به راه رفتن می کند همه آنچه میان مشرق و مغرب هست، می بیند.

ص:164

ص:165

درس سیزدهم: راههای تعیین امام

اشاره

 راه تعیین امام از نظر مکتب اهل بیت

 راه تعیین امام از نظر اهل سنّت

ص:166

ص:167

اشاره:

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس عقیده شیعه و سنی را در مورد راه تعیین امام بداند و با دلایل و استدلالهای هر یک از آن ها آشنا شود.

13_1. راه تعیین امام از نظر مکتب اهل بیت

اشاره

از نظر مکتب اهل بیت امامت همچون نبوّت، منصبی الهی است. و جز خداوند متعال کسی نمی تواند برای بندگان خدا امام تعیین کند.

این امر از مطالبی که تا به حال درباره ویژگی ها و اهداف و آثار امام بیان گردید، معلوم و روشن است. و در این درس پیرامون علت های این عقیده، مطالبی به اختصار آورده می شود :

13 _ 1 _ 1. وجوب اطاعت به طور مطلق

گفتیم یکی از وظایف مسلمانان درباره امام اطاعت و پیروی از او به طور مطلق است. و نیز معلوم شد که حقِّ آمریت و مولویت تنها به خداوند متعال اختصاص

ص: 168

دارد. و هیچ کسی نسبت به دیگری بدون اذن خدای تعالی از چنین حقّی برخوردار نیست. و گفتیم امامت در حقیقت همان مقام آمریت و مولویت و وجوب الطاعة است. بنابراین «امامت» هم باید از ناحیه او تعیین شود. و مردم حق ندارند بدون اذن مالک و خالق و مولای خویش کسی را به امامت و مقام سلطنت و مولویت خویش بگمارند. و خدای متعال نیز به آنان اجازه نداده است که از سوی خود برای خود امام تعیین کنند.

13 _ 1 _ 2. جانشینی و خلیفه خدا

پیش تر گفتیم که یکی از ویژگی های امام این است که او خلیفه و جانشین خداست. پس اگر پذیرفتیم که امامان جانشینان خدای تعالی برای بندگانش هستند پس باید بپذیریم که جانشین خدا باید به وسیله خود او تعیین شود. و معقول نیست که کسی دیگر برای خدا جانشین تعیین کند.

13 _ 1 _ 3. دانش و عصمت و حجّیّت

گفتیم امام باید به همه امور دینی و دنیوی خلق عالم باشد. و چون حجّت خدا بر خلق است و وظیفه حفظ و حراست از دین الهی را نیز بر عهده دارد و تفسیر و بیان متون دینی هم از وظایف اساسی اوست. پس قطعاً باید از عصمت الهی برخوردار باشد.

حال با توجه به مطالب یادشده آیا ممکن است مردم چنین کسی را به خوبی بشناسند و او را به مقام امامت برگزینند؟! مسلّم است که این امر از عهده آنان خارج است و کسی توانایی شناخت امام را با این خصوصیّات ندارد. پس راهی جز تعیین امام توسط خداوند متعال باقی نمی ماند.

ص:169

13 _ 1 _ 4. تعیین امام در کلمات امام رضا (علیه السلام)

امام رضا (علیه السلام) با استناد به دو آیه از قرآن کریم، تعیین امام را منحصراً کار خداوند متعال دانسته، می فرماید :

رَغِبُوا عَنِ اخْتِیَارِ اللَّهِ وَ اخْتِیَارِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَهْلِ بَیْتِهِ إِلَی اخْتِیَارِهِمْ وَ الْقُرْآنُ یُنَادِیهِمْ: (وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللّهِ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ)(1) وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: (وَ ما کانَ لِمُوْمِنٍ وَ لا مُوْمِنَةٍ

إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِم)(2) (3)

از گزینش خدا و گزینش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش به گزینش خودروی آوردند، در حالی که قرآن به آن ها ندا می کند که: «پروردگار تو می آفریند آنچه را که می خواهد و بر می گزیند. آن ها را حقّ گزینش نیست. پاک و منزّه است خدای تعالی از آنچه آن ها شریک قرار می دهند». و نیز می فرماید : «هیچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد وقتی خدا و رسولش به امری حکم کردند آن ها اختیاری درباره امرشان داشته باشند.

ایشان در ادامه سخن، مقام امامت را بالاتر از آن می داند که مردم با خردهایشان بتوانند بدان دست یابند :

هَلْ یَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَیَجُوزَ فِیهَا اخْتِیَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَی مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ یَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ یُقِیمُوا إِمَاماً بِاخْتِیَارِهِم.(4)

آیا قدر و منزلت امامت را در میان امّت می شناسند تا گزینش امام برای آن ها جایز باشد؟! همانا امامت قدرش بزرگ و شأنش عظیم و منزلتش بلند و اطرافش دست نایافتنی و عمقش دورتر از آن است که مردم بتوانند با خردهایشان به آن برسند یا با آرای خود آن را نایل شوند یا با گزینش خود


1- . قصص / 68.
2- . احزاب / 36.
3- . کافی 1/201؛ غیبت نعمانی/ 221.
4- . کافی1/ 198؛ بحارالانوار 25/ 120.

ص: 170

امامی را نصب کنند.

سپس توضیحی مفصّل در مورد اوصاف و ویژگی های امام و مقام و منزلت امامت بیان کرده و می فرماید :

فَهَلْ یَقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَیَخْتَارُونَهُ أَوْ یَکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَیُقَدِّمُونَهُ تَعَدَّوْا وَ بَیْتِ اللَّهِ الْحَقَّ وَ نَبَذُوا کِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْهُدَی وَ الشِّفَاءُ فَنَبَذُوهُ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُم.(1)

آیا مردم توان شناخت چنین شخصی را دارند تا او را برای امامت برگزینند؟! یا ممکن است برگزیده آنان دارای این صفات باشد تا او را مقدّم بدارند؟! سوگند به خانه خدا که از حق تجاوز کرده و کتاب خدا را پشت سرشان انداختند و یا که نمی دانند. و هدایت و شفا در کتاب خداست، ولی آن را به دور انداختند واز هوای نفس خویش پیروی نمایند....

بنابراین امامت امری نیست که مردم بتوانند شخصی را برای آن تعیین کنند. ولی گروهی از مسلمانان بعد از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مردم را از مسیر اصلی دین منحرف کردند و اختیار و تعیین الهی را کنار گذاشته و اختیار و انتخاب خویش را بر مردم تحمیل کردند. و با این کار موجب شدند، نااهلان بر اریکه سلطنت و پادشاهی مردم تکیه زنند و مقام ارجمند امامت و پیشوایی دینی را در حدّ سلطنتی موروثی پایین آوردند. و به جای این که از مرزهای عقیدتی و معارفی اسلام محافظت کنند به دفاع و محافظت از سلطنت و موقعیّت اجتماعی خویش پرداختند.

13 _ 2. از نظر اهل سنّت

اشاره

بیشتر عالمان اهل سنّت چون معتقد به صحّت خلافت چهار خلیفه اوّل اند و در مورد خلافت و پادشاهی خلفای دیگر اختلاف دارند به این جهت در مورد تعیین


1- . کافی 1/203؛ غیبت نعمانی/ 221.

ص: 171

امام و خلیفه در مقابل عمل انجام شده توسط سه خلیفه اوّل قرار گرفته، چاره ای جز توجیه اعمال آن سه نداشتند. بدین جهت در مورد راه های تعیین امام و خلیفه به سه شیوه اعتقاد دارند :

13 _ 2 _ 1. انتخاب اهل حلّ و عقد

ماوردی معتقد است، بیشتر دانشمندان بر آن اند که خلیفه به وسیله پنج تن از اهل حلّ و عقد انتخاب می شود یا این که یک نفر از آن ها انتخاب می کند و چهار نفر دیگر موافقت می کنند. دلیل این قول هم خلافت ابوبکر است که پنج نفر با وی بیعت کردند و این بیعت پذیرفته شد. و آنگاه خلیفه منتخب در سقیفه به مردم عرضه شد و مردم نیز خواه و ناخواه او را پذیرفتند. و دلیل دیگر شورایی است که عمر برای تعیین خلیفه پس از خویش معیّن نمود.

این نظریّه را بیشتر علمای عامّه پذیرفته اند، ولی گروهی از آنان می گویند : خلافت همانند عقد ازدواج است. همانطور که در عقد نکاح، یک نفر عقد را اجرا می کند و دو نفر بر آن شهادت می دهند، در خلافت هم یک نفر بیعت می کند و دو نفر اعلام رضایت می نمایند. و گروه دیگر معتقدند: تنها یک نفر بیعت کند کافی است.

13 _ 2 _ 2. تعیین توسط خلیفه پیشین

این نوع از تعیین امام و خلیفه مورد اجماع و اتّفاق است. دلیل این نظریّه هم آن است که ابوبکر بعد از خودش، عمر را به زمامداری مردم تعیین کرد و کسی هم با آن مخالفت نکرد. پذیرش عموم مسلمانان نشان می دهد که این شیوه را صحیح دانسته اند.

ص:172

13 _ 2 _ 3. تعیین به زور شمشیر و کودتا

ابو یعلی می گوید: آن کسی که با شمشیر و زور بر جامعه اسلامی غلبه یافت و خلیفه شد و خود را امیر مؤمنان نامید؛ برای هر کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد جایز نیست که شبی را به روز آورد در حالیکه او را امام نداند.(1)

با این راه هایی که علمای اهل سنّت برای تعیین امام ذکر کرده اند، معلوم است که هر فاسق و بی دینی هم می تواند به سادگی حکومت مسلمانان را به دست گیرد و بر مسلمانان لازم است از او پیروی و اطاعت کنند.

ولی با وجود همه این ها جای تعجب است که زمخشری در تفسیر آیه «لا یَنالُ عَهْدِی آلظّالِمِ_ینَ» تصریح کرده است که امامت و خلافت الهی تنها حق کسانی است که از هرگونه ظلم و ستمی بری باشند. و می گوید: فاسق چگونه می تواند برای خلافت الهی صلاحیت پیدا کند در حالی که از نظر فقهی نمی تواند امام جماعت باشد و شهادت و اخبارش اعتباری ندارد :

من کان ظالمآ من ذریّتک، لایناله استخلافی و عهدی الیه بالإمامة. و انّما ینال من کان عادلا بریئآ من الظلم. و قالوا فی هذا دلیل علی أنّ الفاسق لایصلح للإمامة. و کیف یصلح لها من لایجوز حکمه و شهادته و لاتجب و لاتقبل خبره و لا یقدّم للصلاة.(2)

ظالمان از فرزندان تو به عهد امامت و خلافت من نایل نمی شود و امام باید عادل و از ظلم بری باشد. و می گویند: این آیه دلالت می کند که فاسق صلاحیت امامت را ندارد. و چگونه صلاحیت امامت داشته باشد در حالی که حکم و شهادتش نافذ نیست و عمل بر اساس اخبارش واجب نیست و قبول نمی شود و امامتش در نماز درست نیست.


1- . ر.ک: نقش أئمّه در احیاء دین 11/54 - 58 به نقل از الاحکام السلطانیه ماوردی ص 7 والاحکام السلطانیه أبو یعلی / 23. و نیز بنگرید به الغدیر 7/141 - 143.
2- . الکشاف 1/184.

ص:173

آن گاه همو از ابوحنیفه نقل می کند که در باطن فتوا به وجوب یاری زیدبن علی می داد.

و از ابن عُیَینه نقل می کند که ظالم به هیچ وجه نمی تواند امام باشد و چگونه می توان ظالم را به امامت نصب کرد در صورتی که هدف اساسی امامت از بین بردن ظلم است؟!

و کان ابوحنیفه یفتی سرّآ بوجوب نصرة زید بن علی - رضوان الله علیهما - و حمل المال إلیه و الخروج معه علی اللصّ المتغلّب المتسمّی بالإمام و الخلیفة کالدوانیقی و أشباهه.... و عن ابی عیینه: لایکون الظالم إمامآ قطّ. و کیف یجوز نصب من کان ظالمآ فی نفسه، فقد جاء المثل السائر: من استرعی الذئبَ ظلم.(1)

ابوحنیفه پنهانی به وجوب یاری زید بن علی و دادن مال به او و خروج با او بر دزد و زورگو که خود را امام و خلیفه نامیده است مانند دوانیقی و نظایر او فتوا می داد ... و از ابی عیینه نقل است که ظالم به هیچ وجه امام نمی شود. چگونه می شود کسی را که در واقع امر ظالم است به امامت نصب کرد در حالی که در مَثَل معروف آمده است: در اختیار گرگ قرار دادن گله ستم است.

بدین ترتیب روشن می شود که بهترین راه _ بلکه تنها راه انحصاری _ برای کوتاه کردن دست ظالمان و ستمگران از خلافت الهی و امامت بر مسلمانان، راهی است که شیعه به آن معتقد است. یعنی خلیفه و امام باید از سوی خدای تعالی تعیین و نصب شود.


1- . الکشاف 1 / 184

ص:174

چکیده درس سیزدهم

 شیعه بر اساس مکتب اهل بیت (علیهم السلام) معتقد است که امام باید از سوی خدای تعالی تعیین و نصب گردد و مردم نمی توانند برای خود امام و خلیفه انتخاب کنند.

 امامت از نظر مکتب اهل بیت (علیهم السلام) همچون نبوّت منصبی الهی است و امام حجّت و خلیفه خداست و طاعت او به طور مطلق بر خلق واجب است. و او باید از هر گونه گناه و لغزش و نسیان و سهو و غفلت معصوم بوده و به همه امور دینی و دنیوی مردم عالم باشد. و قطعاً انسان ها بدون معرّفی خدای سبحانه از شناخت و معرفت چنین کسی ناتوان خواهند بود.

 از نظر علمای اهل سنّت امام با یکی از سه راه تعیین می شود :

1- انتخاب اهل حلّ و عقد.

2- به وسیله خلیفه پیشین.

3- به زور شمشیر و کودتا.

ص:175

درس چهاردهم: نصوص امامت

اشاره

 آیات قرآن کریم

 روایات معصومان

 معرّفی دوازده امام

 حدیث غدیر

 حدیث ثقلین

ص:176

ص:177

اشاره :

دانشجو پس از مطالعه این درس باید از نصوص امامت امامان (علیهم السلام) اعم از آیات قرآن کریم و روایات متواتر در این باره در کتب معتبر حدیثی شیعه و سنی آگاه شود و از محتوا و دلالت احادیث مهم و اصلی در این زمینه اطلاع یابد.

در درس قبل روشن شد که از نظر مکتب اهل بیت راه انحصاری تعیین و نصب امام انتخاب و فرمانِ خداوند سبحانه است. در این درس نصوصی که در این باره در آیات و روایات وارد شده است بررسی می شود :

14 _ 1. آیات قرآن کریم

یکی از آیاتی که دلالت می کند بر این که خدای تعالی خلیفه خویش را تعیین فرموده است، آیه ای است که پروردگار متعال اطاعت از «اولوالأمر» را همچون اطاعت خود و پیامبرش به طور مطلق واجب کرده است :

ص:178

(أَطِ_یعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ).(1)

این آیه شریفه چنان که پیشتر نیز گفتیم؛ دلالت دارد که امامت و مقام ولایت و تصرّف در امور مردم و مقام امر و نهی بعد از رسول خدا اختصاص به «اولو الأمر» دارد. و چون اطاعت از آن ها همچون اطاعت از خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) به طور مطلق واجب است، پس معلوم می شود که آنان از عصمت الهی هم برخوردارند و گناه و سهو و نسیان از آن ها سرنمی زند.

واضح است که جز امامان اهل بیت (علیهم السلام) دیگران دارای چنین مقامی نبودند. و هیچ کس از امّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مدّعی چنین امری نشده است. بنابراین روشن می شود «اولی الامر» تنها امامان اهل بیت (علیهم السلام) هستند. و تنها آن ها هستند که امامت و خلافت الهی را بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شایسته اند.

آیه دیگری که دلالت بر تعیین خلفای الهی دارد آیه ولایت است :

(آلیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِ_یتُ لَکُمُ آلإِسْلامَ دِیناً).(2)

امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خویش را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما از جهت دین رضایت دادم.

در آیه شریفه سخن از روزی خاصّ است که در آن روز دین کامل گشته و نعمت الهی بر امّت به اتمام رسیده و دین اسلام مورد رضایت و خشنودی پروردگار قرار گرفته است. باید دید مراد خداوند متعال از روزی که چنین امر مهمّی در آن اتفاق افتاده چه روزی بوده است؟ و اتمام نعمت و اکمال دین با چه چیزی تحقق پیدا کرده است؟

علامه حلّی (ره) می گوید: عامّه از ابوسعید خدری نقل کرده اند که رسول


1- . نساء / 59.
2- . المائده / 3.

ص: 179

خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیرخم مردم را به ولایت علی (علیه السلام) خواند و امر کرد خارهای زیر درختان را کندند و سپس علی (علیه السلام) را خواند و بازوانش را گرفت و او را بالا برد چنان که مردم سفیدی زیر بغل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) را دیدند. سپس پیش از آن که مردم متفرق شوند، این آیه نازل شد... آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی پروردگار از رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب بعد از من. سپس فرمود: کسی که من مولای اویم علی مولای اوست...(1)

از نظر شیعه نزول آیه شریفه در روز غدیرخم امری مسلّم است و جای هیچ شک و تردیدی در آن نیست. روایات اهل بیت (علیهم السلام) هم به این معنا فراوان است.(2)

خداوند متعال در آیه دیگری پیامبرش را دستور می دهد که آنچه از سوی خداوند برایش نازل شده به مردم برساند. و پشتیبانی خویش را از او در ابلاغ امر یادشده اعلان کرده و تصریح می کند که اگر آن را به مردم نرساند، رسالت خدایش را نرسانده است.

(یا أَیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ آلنّاسِ).(3)

ای رسول آنچه از سوی پروردگارت به سویت نازل شده، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی رسالت خود را نرساندی و خداوندتو را از مردم حفظ می کند.

علامه حلّی (ره) در این آیه شریفه از علمای عامّه نقل می کند که این آیه در روز غدیر خم درباره علی (علیه السلام) و نصب او به ولایت و خلافت مسلمین نازل شده است.(4)

علامه امینی نیز بعد از آن که نزول آیه را در روز غدیر خم از سی نفر از علمای عامّه نقل می کند شبهات مفسّرین عامّه را در تفسیر آیه کریمه طرح کرده و به آن ها


1- . نهج الحق / 192 و ر.ک: الغدیر 1/230 - 238.
2- . ر.ک: کافی 8/27 ح 4 و تفسیر برهان 2/372 - 398.
3- . المائده / 67.
4- . نهج الحق و کشف الصدق / 173.

ص: 180

جواب می دهد.(1)

مرحوم طبرسی (ره) هم نقل می کند که از امام باقر و امام صادق (علیه السلام) روایات زیادی وارد شده است که خداوند متعال به پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی کرد که علی (علیه السلام) را به خلافت تعیین کند. و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این ترس داشت که گروهی از اصحابش از پذیرش این امر سر باز زده، با او مخالفت کنند. پس خدای تعالی برای دلگرمی او این آیه را نازل فرمود.(2)

و در آیه دیگر خداوند سبحانه می فرماید :

(إِنَّما وَلِ_یُّ_کُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا آلَّذِینَ یُقِ_یمُونَ آلصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ آلزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ).(3)

همانا ولی شما خدا و رسولش و مؤمنین اند آنان که نماز به پای می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.

بیضاوی و زمخشری هر دو در تفسیر آیه شریفه نقل کرده اند که آیه درباره امیرمؤمنان (علیه السلام) نازل شده است، آن گاه که او در حال نماز بود و سائلی از او درخواست کمک کرد و او انگشتر خویش را به او داد.

هر دو پس از طرح این شبهه که اگر آیه درباره علی (علیه السلام) نازل شده، پس چرا به صورت جمع آمده است، جواب داده اند که جمع آوردن به خاطر آن است که دیگران هم به این امر ترغیب و تشویق شوند. و نیز برای توجه دادن به این امر است که طبیعت مؤمنان باید به اندازه ای برای احسان و نیکی و دستگیری از مستمندان حریص باشد که اگر در حال نماز هم باشند از آن کوتاهی نکنند.(4)

مرحوم فیروز آبادی هم در «فضائل الخمسة» بعد از آن که شأن نزول آیه را در باره


1- . الغدیر 1/214 - 229.
2- . مجمع البیان 3/344.
3- . المائده / 55.
4- . کشاف 1/649 و انوار التنزیل، ج 2، ص132.

ص: 181

امیرمؤمنان (علیه السلام) از علمای عامّه نقل کرده؛ متذکّر شده است که: لفظ «ولی» اگر چه در معانی زیادی استعمال شده است؛ امّا در آیه شریفه مراد از آن مالک امر و سرپرست امور مردم است، زیرا معانی دیگر آن با کلمه «إنّما» که حصر و اختصاص را می رساند سازگار نیست. زیرا روشن است که مؤمنان بعضی دوست بعضی دیگرند. و این امر اختصاص به خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) ندارد.(1)

یکی دیگر از آیاتی که بر تعیین امام از سوی خداوند متعال دلالت دارد آن است که پروردگار در سوره قدر تصریح می کند که در آن شب فرشتگان و روح به زمین فرود می آیند. و این فرود آمدن هم به جهت آوردن همه امور مربوط به تقدیرات آن شب تا یک سال می باشد.

(تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِ_یها بِ_إِذنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أمَرٍْ).(2)

فرشتگان وروح در آن شب به اذن پروردگارشان از برای هر امری فرود می آیند.

آیه دلالت دارد که شب قدر هر سال تکرار می شود نه این که یک شب خاص در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و بعد رفع شده است. چون با فعل مضارع «تنزل الملائکة...» آمده است. بلکه در روایات أهل بیت (علیهم السلام) صریحآ آمده است که این شب اختصاص به زمان پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد و پیش از او و بعد از او هم شب قدر بوده و خواهد بود.(3)

تناسب شب قدر با نزول فرشتگان و روح اقتضا می کند که نزول آن ها به زمین برای ابلاغ امور تقدیر شده در این شب برای زمینیان باشد. معلوم است در زمان پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرشتگان تقدیرات را بر خود ایشان می آوردند و بعد از او کسی که توسط فرشتگان تقدیرات برایش فرو آورده می شود، خلیفه او و امام مسلمانان


1- . فضائل الخمسة 2/13 - 19.
2- . قدر/ 4.
3- . کنز الدقائق 14/366 و 367.

ص: 182

است. و بدیهی است که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی جز امامان اهل بیت (علیهم السلام) مدّعی چنین امری نشده اند. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه می فرماید :

أَیْ: مِنْ عِنْدِ رَبِّهِمْ عَلَی محمّد وَ آلِ محمّد بِکُلِّ أَمْرٍ سَلَامٍ.(1)

یعنی: از نزد پروردگارشان بر محمّد و آل محمّد با هر امر سلام نازل می شوند.

پس فرشتگان و روح از سوی پروردگارشان بر محمّد و آل محمّد همه امور مربوط به خلایق را فرود می آورند.

آیات دیگری نیز بر این امر دلالت دارد که به جهت اختصار از نقل آن ها در این جا خودداری می شود. طالبان به کتب مفصّل در مبحث امامت مراجعه فرمایند.

14 _ 2. روایات معصومان

اشاره

در روایاتی که عامّه و خاصّه از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده اند، تعدادی از آن ها بر تعیین خلیفه و امام بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارد. در این جا به اختصار به مواردی از آن ها اشاره می شود :

14 _ 2 _ 1. معرّفی دوازده امام

روایات فراوانی از عامّه نقل شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن ها می فرماید :

یَکُونُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً.(2)

بعد از من دوازده خلیفه خواهد بود.


1- . تأویل الآیات الظاهرة/ 793؛ بحار الانوار 25/70.
2- . کنز العمال 11/629؛ تقریب المعارف / 174.

ص:183

یا می گوید:

«یملک هذه الأمّة اثنا عشر خلیفة».(1)

در این امت دوازده خلیفه سلطنت خواهد کرد.

یا می گوید:

یَکُونُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ.(2)

بعد از من دوازده خلیفه خواهد بود که همه آن ها از قریش اند.

و در حدیثی دیگر می فرماید: دین تا قیامت باقی است تا دوازده نفر خلیفه بر شما حکومت کند.(3)

ابن عباس نقل می کند که مردی یهودی به نام نعثل خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از او پرسش هایی نمود. از جمله پرسید: وصیّ شما کیست؟ حضرت فرمود :

وصیّ من علی بن ابی طالب و بعد از او دو فرزند او حسن و حسین و به دنبال او نُه نفر از صلب حسین، هستند.

او گفت: ای محمّد، اسامی آنان را برایم بیان کن.

حضرت فرمود: بعد از حسین فرزند او علی، و بعد از او فرزندش محمّد، و بعد از او فرزندش جعفر، و بعد از او فرزندش موسی، و بعد از او فرزندش علی، و بعد از او فرزندش محمّد، و بعد از او فرزندش علی، و بعد از او فرزندش حسن، و بعد از او فرزندش حجّت محمّد مهدی. پس این ها دوازده نفرند... .(4)

در کتب روایی شیعه احادیث فراوانی نقل شده است که در آن ها نیز دوازده امام


1- . کنز العمال 13/165.
2- . کنز العمال 13/ 166.
3- . کنز العمال 13/27 و صحیح مسلم 6/4.
4- . منتخب الاثر / 97 به نقل از ینابیع المودّه. در این باب از کتاب منتخب الأثر پنجاه روایتنقل شده است که در همه آن ها دوازده امام به اسم بیان شده اند. و جز روایت اوّل که نقل شد همهاز کتب شیعه گردآوری شده است.

ص: 184

به اسم بیان شده اند. یکی از این روایات حدیث «لوح» است که مرحوم کلینی در اصول کافی آن را نقل کرده است.(1)

14 _ 2 _ 2. حدیث غدیر

علّامه امینی (ره) این حدیث را در جلد اوّل کتاب شریف الغدیر از 110 صحابی و 84 تابعی و 360 نفر از علمای حدیث که همه از عامّه هستند نقل کرده است. در سند این حدیث به جهت تواتر نقل جای هیچ شک و تردیدی نیست.(2) در این

حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امیر مؤمنان (علیه السلام) را به عنوان مولای مومنان و امّت اسلام معرّفی کرده و از آنان خواسته است که بعد از او از حضرتش پیروی کنند و با او مخالفت نکنند :

أَیُّهَا النَّاسُ: إِنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ أَنَا أَوْلی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ. أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ، فَهذَا مَوْلَاهُ. و أخَذَ بِیَدِ عَلَیٍ فَرَفَعَهَا حتّی عَرفه الْقَوم أجمَعُون. ثُمّ قال: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه...(3)

ای مردم: همانا خدا مولای من است و من از خود شما بر شما سزاوارترم. آگاه باشید کسی که من مولای اویم این شخص مولای اوست. بعد دست علی را گرفت و بلند کرد به گونه ای که همه قوم او را شناختند. سپس گفت : خداوندا کسی که او را دوست بدارد دوستش بدار و دشمن بدار کسی را که او را دشمن بدارد.

14 _ 2 _ 3. حدیث ثقلین

احمد بن حنبل در مسند خود از ابو سعید خدری نقل کرده است که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:


1- . کافی 1/527 و 528.
2- . الغدیر 1/60_151.
3- . الغدیر 1/ 23 و 24.

ص:185

إِنِّی اُوْشِکُ أَنْ أُدْعَی فَأُجِیبَ وَ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا مَا ذَا تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا.(1)

همانا زود است که من از میان شما بروم و همانا من در میان شما دو شیء گرانبها گذاشتم: کتاب خدا که ریسمانی است از آسمان تا زمین کشیده شده است و عترتم یعنی اهل بیتم. و همانا لطیف خبیر مرا خبر داد که آن دو از هم جدا نمی شوند تا این که کنار حوض بر من وارد شوند، پس نگاه کنید که چگونه حق مرا در مورد آن ها مراعات می کنید.

چکیده درس چهاردهم

یکی از آیاتی که بر تعیین خلیفه توسط خداوند متعال دلالت دارد آیه 59 سوره نساء است که خداوند متعال مردم را بعد از اطاعت از خویش و پیامبرش به اطاعت از «اولی الامر» فرمان داده است.

یکی دیگر آیه 3 سوره مائده است که خدای سبحانه در آن از روز خاص سخن به میان آورده که در آن روز دین کامل گشته و نعمت الهی به اتمام رسیده است. و آن روزی بوده است که امام علی (علیه السلام) توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور خدای تعالی به امامت و خلافت نصب گردیده است.

در آیه 67 سوره مائده هم از این روز به تعبیری دیگر سخن به میان آمده که خداوند متعال پیامبرش را امر می کند که آنچه از سوی خدا برایش نازل شده به مردم ابلاغ کند و اگر چنین نکند رسالت او را ابلاغ نکرده است.

در آیه 55 مائده هم خداوند متعال ولایت و اولی به تصرّف بودن کسی را که در حال رکوع زکات داده است بیان می کند. و او جز علی (علیه السلام) کس دیگر نیست.


1- . فضائل الخمسة 2/47؛ کمال الدین وتمام النعمة 1 / 235؛ بحارالانوار 23/ 108.

ص:186

در آیه 4 سوره قدر خداوند متعال از نزول فرشتگان و روح و آوردن مقدّرات سال توسط آن ها بر زمین خبر می دهد. و معلوم است مورد نزول فرشتگان و روح جز اهل بیت عصمت و طهارت : کسی دیگر نبوده است.

در روایاتی که از عامّه و خاصّه رسیده است، خلفای پیامبر گرامی اسلام دوازده نفر از قریش دانسته شده و اسامی آن ها به ترتیب ذکر شده است.

در حدیث غدیر _ که به تواتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است _ نصب امیرمؤمنان (علیه السلام) به خلافت به وضوح بیان شده است.

حدیث ثقلین هم که به وفور در منابع معتبر عامه و خاصّه نقل شده است اطاعت و پیروی از عترت طاهرین را لازم و واجب شمرده است.

ص:187

درس پانزدهم: امامت حضرت امام عصر (علیه السلام)

اشاره

نصوص امامت حضرت مهدی(عجّل الله فرجه)

توّلد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)

غیبت امام مهدی (عجّل الله فرجه)

وظایف مؤمنان در عصر غیبت

ص:188

ص:189

اشاره:

آگاهی از نصوص امامت حضرت امام عصر (علیه السلام)، غیبت امام زمان روحی فداه و وظایف مومنان در عصر غیبت اموری هستند که انتظار می رود که دانشجو از آن ها آگاهی یابد.

در بحث پیشین گفتیم که روایات فراوانی در کتب عامّه و خاصّه نقل شده است که خلفای الهی بعد از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دوازده نفر خواهند بود. و گفتیم در تعدادی از این روایات به اسامی آن ها تصریح گردیده است.

با توجّه به انحصار امامان و خلفای الهی در دوازده نفر، و با در نظر گرفتن این که زمین هیچ گاه از حجّت خالی نیست و وصایت تداوم و استمرار دارد، معلوم می شود که مدّت عمر این دوازده امام باید طولانی باشد. ولی بر اساس تاریخ مسلّم و روایات فراوان می دانیم که رحلت امام یازدهم _ امام حسن عسکری (علیه السلام) _ در سال 260 ه .ق. اتفاق افتاده است. بدین ترتیب روشن می شود تا کنون _ سال 1432 ه . ق. _ 1172 سال از امامت امام دوازدهم می گذرد.

ص:190

15 _ 1. نصوص امامت حضرت مهدی (علیه السلام)

نام دوازده امام : درتعدای از نصوص دقیقاً یاد شده؛ که در آن ها امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکری ذکر شده است. با وجود این ائمه اطهار : به صورت های مختلف امامت او را به روشنی بیان کرده اند. امام صادق (علیه السلام) فرمود :

بعد از محمّد و علی و حسن چهارمی قائم (علیه السلام) است.(1)

و نیز فرمود :

بعد از من فرزندم موسی امام است. و امام منتظر فرزند حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی است.(2)

و امام جواد (علیه السلام) فرمود :

قائم ما مهدی (علیه السلام) است که انتظار در غیبت او واجب و اطاعت در ظهورش لازم است. او سوّمین از فرزندان من است.(3)

و در روایت دیگر تصریح می کند که:

الْإِمَامَ بَعْدِی ابْنِی عَلِیٌّ... وَ الْإِمَامُ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ ... .ثُمَّ سَکَتَ. فَقُلْتُ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؛ فَمَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحَسَن؟ ... ثمَّ قَالَ: إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَر.(4)

امام بعد از من فرزندم علی است... وامام بعد از او فرزندش حسن است... آنگاه سکوت کرد. به او عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، امام بعد از حسن کیست؟... سپس فرمود: همانا امام بعد از حسن فرزندش قائم به حق منتظر است.

و امام علی النقی (علیه السلام) فرمود :


1- . کمال الدین/ 334.
2- . کمال الدین/ 334.
3- . کمال الدین / 377.
4- . کمال الدین / 378؛ کفایة الاثر/ 283؛ بحارالانوار 51/30.

ص:191

امام بعد از من فرزندم حسن و بعد از او فرزندش قائم است که زمین را با عدل و داد پر می کند بعد از آن که با ظلم و ستم پر شده باشد.(1)

احمد بن اسحاق بن سعد اشعری هم از امام حسن عسکری نقل می کند که وقتی به ایشان عرض کردم:

ای فرزند رسول خدا، فَمَنِ الإمامُ وَ الْخَلِیفَةُ بَعْدَک؟

او با عجله بلند شد و داخل خانه گردید. سپس بیرون آمد در حالی که بر دوش مبارکش کودکی سه ساله بود که صورتش چون ماه چهارده شبه می درخشید. آن گاه فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر پیش خدای عزّ و جلّ و پیش حجج الهی گرامی نبودی این فرزندم را برایت نشان نمی دادم. او همنام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و کنیه اش هم کنیه اوست. زمین را با عدل و داد پر خواهد کرد بعد از آن که از ظلم و ستم پر شده باشد.(2)

15 _ 2. توّلد حضرت مهدی (علیه السلام)

علاوه بر روایت احمد بن اسحاق بر پایه روایات متواتر زیادی که در کتاب های روایی نقل شده است که زمین از حجّت خالی نمی ماند، ولادت آن حضرت امری مسلّم و انکار ناشدنی است.

مرحوم کلینی نیز درباره توّلد آن حضرت روایاتی را نقل فرموده است.(3)

اضافه بر همه این ها ارتباط آن حضرت در زمان غیبت صغری با نائبان خاص و در غیبت کبری با تعدادی از شیعیان خالص و متّقی هرگونه شک و شبهه ای را در این زمینه از بین می برد.

مرحوم صدوق نیز در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» روایاتی در ولادت آن


1- . کمال الدین/383.
2- . کمال الدین/384.
3- . کافی1/514.

ص: 192

حضرت نقل کرده و در ادامه آن در بابی تحت عنوان «من شاهد القائم (علیه السلام) » تعدادی از کسانی را که آن حضرت را دیده اند، نام برده است.(1)

15 _ 3. غیبت امام مهدی (علیه السلام)

غیبت آن حضرت نیز از اموری مسلّم است که جای هیچ گونه شک و تردیدی در آن نیست. امر غیبت ایشان در روایات فراوانی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمومنان و حضرت زهرا (علیهما السلام) و سایر ائمه (علیهم السلام) نقل شده و امامان معصوم (علیهم السلام) در طول حیات خویش به آن تأکید کرده اند.

مرحوم صدوق در همان کتاب بابی را به این امر اختصاص داده و روایاتی را که از معصومین (علیهم السلام) در امر غیبت آن حضرت نقل گردیده در 160 صفحه جمع کرده است.(2)

بلکه اصحاب ائمه (علیهم السلام) پیش از توّلد آن حضرت کتاب هایی در غیبت آن حضرت به رشته تحریر در آورده اند. و نیز کتاب های زیادی در امر غیبت بعد از غیبت آن حضرت نوشته شده است.(3)

این امر حکایت از اهمیّت غیبت آن حضرت و شبهات معاندین دارد.

15 _ 4. غیبت صغری و کبری

امام صادق (علیه السلام) برای امام زمان (علیه السلام) دو غیبت بیان کرده است که یکی کوتاه و دیگری طولانی است. در اولی جز خواصّ شیعیانش از مکان او آگاه نمی شوند و در دومی تنها خواصّ دوستانش به مکان او راه می جویند.

لِلْقَائِمِ غَیْبَتَانِ: إِحْدَاهُمَا قَصِیرَةٌ وَ الْأُخْرَی طَوِیلَةٌ؛ الْغَیْبَةُ الْأُولَی لَا یَعْلَمُ بِمَکَانِهِ


1- . کمال الدین/424 - 479.
2- . کمال الدین/250 - 410.
3- . ر. ک: نور مهدی/77 - 95 مقاله «سیر تاریخی مسأله غیبت امام» نوشته ابراهیم امینی.

ص: 193

فِیهَا إِلَّا خَاصَّةُ شِیعَتِهِ وَ الْأُخْرَی لَا یَعْلَمُ بِمَکَانِهِ فِیهَا إِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِیهِ.(1)

برای قائم (علیه السلام) دو غیبت وجود دارد: یکی کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت اوّل مکان او را جز خواص شیعیان مطلع نمی شوند و در دومی مکان او را جز خواص دوستانش نمی دانند.

شیخ مفید (ره) مدّت غیبت صغری را از وقت ولادت تا انقطاع سفارت و نیابت خاصّه دانسته است.(2)

مرحوم ملا صالح مازندرانی هم غیبت صغری را چهار روز کمتر از 69 سال دانسته است. سفرای خاص امام عبارت اند از: عثمان بن سعید العمروی، سپس فرزند او محمّد بن عثمان، و بعد از او، حسین بن روح و واپسین آن ها علی بن محمّد سَمُری.

ملا صالح مازندرانی می گوید: آخرین نایب خاص امام در سال 329 هجری رحلت کرد. و هنگام رحلت خویش از حضرت سؤال کرد که آیا نیابت را به کسی وصیّت کند یا نه؟

حضرت فرمود: «لله أمر هو بالغه». که از آن تاریخ غیبت کبری آغاز شد.(3)

علّامه مجلسی (ره) نیز بعد از ذکر احوال نائبان خاصّ امام زمان (علیه السلام) می گوید :

مدت زمان غیبت صغری از ابتدای امامت آن حضرت تا وفات سمری است که کمتر از هفتاد سال می شود. زیرا ابتدای امامت آن حضرت در سال 260، هشت روز مانده از ربیع الاول بوده است و وفات سمری در نیمه شعبان 329 اتفاق افتاده است.(4)

پس اختلاف در ابتدای غیبت صغری است که آیا از ولادت آن حضرت آغاز شده _ چنان که شیخ مفید (ره) می فرماید _ یا از آغاز امامت _ چنان که مرحوم


1- . کافی1/340؛ بحارالانوار 53 / 323.
2- . الارشاد 2/340 (مصنّفات مفید 2 11/340.)
3- . شرح اصول کافی 6/262.
4- . بحار الانوار 51/366.

ص: 194

مجلسی و ملا صالح مازندرانی گفته اند._

15 _ 5. علّت و حکمت غیبت

در برخی از روایات جاری شدن سنّت پیامبران درباره او و نبودن بیعت کسی در گردن امام زمان (علیه السلام) به عنوان حکمت غیبت ایشان بیان شده است :

لِئَلَّا یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إِذَا خَرَجَ.(1)

تا این که برای کسی بر عهده او به هنگام خروجش بیعتی نباشد.

و در حدیثی دیگر حکمت غیبت را جاری شدن سنّت پیامبران درباره او دانسته است :

لأنّ الله عزوجل أبی الّا أن تجری فیه سنن الأنبیاء فی غیباتهم.(2)

زیرا خداوند متعال ابا دارد که درباره او سنّت ها و روش های پیامبران در غیب هایشان جاری شود.

و در احادیثی دیگر علّت غیبت خوف از قتل و شهادت است :

یَخَافُ عَلَی نَفْسِهِ الذَّبْحَ.(3)

او بر نفس خویش از ذبح هراس دارد.

و حکمت دیگر آن _ که مهم ترین آن هاست _ امتحان و ابتلاست. امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می فرماید :

یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَیْبَةٍ حَتَّی یَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ کَانَ یَقُولُ بِهِ إِنَّمَا هِیَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَه.(4)


1- . کمال الدین/ 479؛ بحارالانوار 44 / 19.
2- . کمال الدین/480؛ الخرائج والجرائح 2/ 955.
3- . کمال الدین 2 / 481؛ بحارالانوار 52/ 97.
4- . کافی 1/ 336؛ بحار الانوار52/113.

ص:195

ای فرزندم، همانا صاحب این امر را ناگزیر غیبتی خواهد بود که در آن معتقدان به این امر از عقیده خود بر خواهند گشت. همانا آن غیبت امتحانی از ناحیه خداوند متعال است که به وسیله آن خلق خویش را امتحان می کند.

15 _ 6. وظایف مؤمنان در عصر غیبت

اشاره

مؤمنان در عصر غیبت آن حضرت وظایف مهمّی بر عهده دارند که به برخی از آن ها اشاره می شود :

15 _ 6 _ 1. انتظار فرج

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انتظار فرج آن حضرت را عبادت شمرده است :

انْتِظَارُ الْفَرَجِ عِبَادَةٌ.(1)

امام صادق (علیه السلام) نیز کسی را که در انتظار آن حضرت رحلت کند، مانند کسی دانسته است که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شهید شده باشد :

مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ لِهَذَا الْأَمْرِ کَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ.

قَالَ: ثُمَّ مَکَثَ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَالَ: لَا، بَلْ کَمَنْ قَارَعَ مَعَهُ بِسَیْفِهِ، ثُمَّ قَالَ: لَا، وَ اللَّهِ إِلَّا کَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).(2)

کسی که از شما در حال انتظار بر این امر بمیرد مانند کسی است که با آن حضرت در خیمه اوست.

راوی می گوید: سپس اندکی مکث کرد بعد فرمود: نه، بلکه مانند کسی است که با شمشیر خویش در کنار حضرت با دشمنان آن حضرت قتال کند. سپس ف_رمود: نه، سوگند به خدا او مانند کس_ی است که در کنار رس_ول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شهید شده است.


1- . امالی طوسی / 405؛ کشف الغمّة 2/ 101؛ بحار الانوار 52/122؛
2- . المحاسن 1 / 174؛ بحار الانوار 52/ 126

ص:196

15 _ 6 _ 2. دعا برای تعجیل ظهور

خود حضرت در این باره فرموده است :

وَ أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم.(1)

برای تعجیل در فرج زیاد دعا کنید که فرج شما همان است.

15 _ 6 _ 3. آمادگی برای یاری آن حضرت

امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

لِیُعِدَّنَّ أَحَدُکُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْما.(2)

هر یک از شما برای خروج قائم حتّی اگر تیری هم باشد مهیا کند.

15 _ 6 _ 4. اهتمام به دین و حفظ آن

امام صادق (علیه السلام) حفظ دین را در عصر غیبت سخت و دشوار شمرده، می فرماید :

إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَةً الْمُتَمَسِّکُ فِیهَا بِدِینِهِ کَالْخَارِطِ لِلْقَتَاد.(3)

صاحب این امر را غیبتی است، حفظ دین در آن زمان مانند خراشیدن خار با دست است.

امام موسی بن جعفر (علیه السلام) با توجه به اهمیّت حفظ دین و کثرت شبهه افکنان در عصر غیبت، شیعیان را توصیه می کند که در حفظ دین خویش کوشا باشند تا مبادا کسی آن ها را از دین منحرف کند.

إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ لَا یُزِیلُکُمْ عَنْهَا أَحَد.(4)


1- . کمال الدین 2/ 483؛ اعلام الوری / 452؛ بحارالانوار 52/ 92.
2- . غیبت نعمانی/320؛ بحارالانوار 52 / 366.
3- . کافی1/335؛ بحارالانوار 52 / 111.
4- . کافی 1/ 336؛ بحارالانوار 51 / 150.

ص:197

آنگاه که فرزند هفتم من غایب شود به خدا پناه برید در دین تان که کسی شما را از آن بیرون نیاورد.

به همین دلیل امامان معصوم (علیهم السلام) توصیه کرده اند که در عصر غیبت از خدای تعالی درخواست معرفت کنند تا خداوند متعال آنان را مورد فضل و احسان خویش قرار دهد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: وقتی آن زمان را درک کردی این دعا را بخوان :

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَبِیَّکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَبِیَّکَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی.(1)

خدایا، خود را به من معرّفی کن؛ که اگر خویش را به من نشناسانی، هیچ گاه تو را نخواهم شناخت.

خداوندا، پیامبرت را به من بشناسان؛ که اگر او را به من معرّفی نکنی، هرگز او را نخواهم شناخت.

خدایا، حجّت خود را به من معرّفی نما؛ که اگر او را به من نشناسانی، از دینم منحرف خواهم شد.

چکیده درس پانزدهم

 امامت امام مهدی (علیه السلام) با توجه به روایاتی که در آن ها اسامی دوازده امام ذکر شده، امری مسلّم است و هیچ تردیدی در آن نیست.

 اضافه بر آن روایات خاص دیگری نیز از امامان اهل بیت (علیهم السلام) درباره امامت ایشان رسیده است.

 تولّد آن حضرت با توجّه به روایات عدم خلو زمین از حجّت و روایات ولادت، و نیز احادیث و حکایاتی که درباره دیدار کنندگان با آن حضرت رسیده، امری مسلّم


1- . کافی 1/ 342.

ص: 198

است.

 غیبت آن حضرت در تاریخ اسلام مورد توجّه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهل بیت (علیهم السلام) بوده است.

 ایشان دو غیبت دارند که یکی صغری و دیگری کبری است. غیبت صغری از هنگام امامت یا ولادت آن حضرت تا رحلت نایب خاصّ چهارم بوده و بعد از آن غیبت کبری شروع شده است.

 غیبت ایشان علل و حکمت های مختلف دارد که یکی از آن ها ابتلا و امتحان مؤمنان و مسلمانان است.

 مؤمنان در عصر غیبت وظایف مهمی دارند که از جمله آن ها، انتظار فرج، دعا برای تعجیل ظهور، آمادگی برای یاری آن حضرت و اهتمام به دین و حفظ آن است.

ص:199

درس شانزدهم: امامت حضرت ولی عصر (علیه السلام) (رجعت)

اشاره

 معنا و مفهوم رجعت

 امکان رجعت

 ادله رجعت

 آیات قرآنی

 روایات

 رجعت امامان

 اقرار به رجعت

ص: 200

ص: 201

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس با معنا و مفهوم رجعت آشنا شود، بتواند امکان وقوع رجعت را با توجه به آیات قرآن اثبات کند، از ادلّه رجعت آگاه گردد و نقش اعتقاد به رجعت را در ایمان بداند.

16 _ 1. معنا و مفهوم رجعت

«رجعت» در لغت به معنای بازگشتن است. و منظور از آن در آیات و روایات بازگشتن بعضی انسان ها _ بعد از مرگ و قبل از قیامت _ به دنیا است. مرحوم شیخ مفید (ره) می فرماید :

خداوند متعال گروهی از مردگان را با همان صورتی که در دنیا دارند به دنیا باز می گرداند و برخی را عزیز و برخی را ذلیل و خوار می کند. و اهل حقیقت را بر باطل گرایان و مظلومان را بر ظالمان حاکم می نماید. و این به هنگام قیام مهدی آل محمّد : خواهد بود.

ص: 202

بعد می فرماید :

آنان که در رجعت به دنیا باز می گردند؛ دو طایفه اند: اوّل آنان که درجات بالایی از ایمان را حایز شدند و اعمال صالح آن ها زیاد است... دوم آنان که غرق در فساد بوده و مخالفت با حق و ستم بر اولیای الهی و تباهکاری بر آن ها غالب بوده است.(1)

علّامه مجلسی (ره) نیز رجعت را مورد اجماع و اتفاق شیعه _ در طول تاریخ _ شمرده و آن را چون خورشید در روز روشن مسلّم و آشکار دانسته است. و بعد یادآوری کرده، که از ائمه اطهار : قریب 200 روایت در این مورد توسط چهل تن از علمای اعلام و ثقات بزرگ و عظیم در بیش از 50 کتاب حدیثی شیعه نقل شده است. و بعد کتاب هایی را که در خصوص رجعت توسط اصحاب ائمه (علیهم السلام) نوشته شده، نام برده است.(2)

علامه طباطبایی (ره) نیز روایات رجعت را متواتر معنوی شمرده و خدشه در سند آن ها را در نفی رجعت بی فایده دانسته است. و بعد دلالت اجمالی آیات را بر رجعت تأیید کرده است.(3)

رجعت به معنای مذکور از مختصات شیعه است و به غیر از شیعه هیچ گروهی از مسلمانان بدان اعتقادی ندارد.

16 _ 2. امکان رجعت

با توجه به آیات فراوان و روایات زیادی که از معصومان (علیهم السلام) در مورد وقوع زنده شدن مردگان در این دنیا وارد شده است؛ به نظر نمی رسد مسلمانی در امکان رجعت تردیدی داشته باشد. از جمله آیه 56 سوره بقره که دلالت دارد بر زنده شدن هفتاد نفر همراه موسی که آن ها بعد از درخواست دیدن خداوند، به وسیله صاعقه


1- . اوائل المقالات / 77 و 78.
2- . بحار الانوار 53/122 - 124.
3- . المیزان 2/109 تفسیر آیه 210 سوره بقره.

ص: 203

مردند و بعد به تقاضای حضرت موسی (علیه السلام) زنده شده، به خانه های خود بازگشتند:

(ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّ_کُمْ تَشْ_کُرُونَ).

سپس شما را بعد از مردن تان زنده کردیم تا شاید شکر گزار شوید.

و در آیه 72 و 73 سوره بقره تصریح شده است که «قتیل» بنی اسرائیل بعد از آن که بنی اسرائیل گاو را ذبح کردند و آن را به بعضی از اعضا او زدند، زنده گردید.

(فَقُلنا آضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِک َ یُحْیِ آللّهُ آلمَوْتی).

پس گفتیم او را به بعضی از آن بزنید. همین طور خداوند مردگان را زنده می کند.

و در آیه 243 سوره بقره زنده شدن هزاران نفر را مورد تأکید قرار داده است.

(أَلَمْ تَرَ إِلی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ المَوْتِ فَقالَ لَهُمُ آللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ).

آیا ندیدی آنان را که از ترس مرگ از شهرهای خویش خارج شدند در حالی که هزاران نفر بودند سپس خدا به آن ها گفت: بمیرید، آنگاه آنان را زنده کرد.

و در آیه 259 سوره بقره زنده شدن حضرت عزیر یا ارمیا را بعد از گذشت صد سال از مردن او به صراحت بیان کرده است.

(فَأَماتَهُ آللّهُ مِئَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِئَةَ عامٍ).

خداوند او را صد سال میراند آنگاه زنده اش کرد فرمود: چقدر در همان حال بودی؟ گفت: یک روز یا بعضی از روز را به همان حال بودم. فرمود : بلکه صد سال به حال مرده بودی.

و نیز زنده شدن مردگان توسط حضرت مسیح (علیه السلام) هم از جمله آیات قرآنی در این

ص: 204

زمینه است.

(وَأُحْیِی آلمَوْتی بِإِذْنِ آللّهِ).(1)

و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم.

16 _ 3. ادله رجعت

16 _ 3 _ 1. آیات قرآنی

یکی از آیات قرآن کریم که بر رجعت دلالت می کند آیه 83 سوره نمل است که در آن تصریح به روزی شده است که گروهی از امّت ها زنده می شوند :

(وَیَ_وْمَ نَحْ_شُرُ مِنْ کُ_لِّ أُمَّ_ةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُ_کُذِّبُ بِآیاتِنا).

و روزی که از هر امّتی گروهی که آیات ما را تکذیب می کردند جمع کنیم.

علی بن ابراهیم از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که آیه مزبور مربوط به رجعت است. چون در قیامت همه مردمان محشور خواهند شد نه تعدادی از آن ها.

قَالَ: مَا یَقُولُ النَّاسُ فِی هَذِهِ الآْیَةِ: (وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً).

قُلْتُ: یَقُولُونَ: إِنَّهَا فِی الْقِیَامَةِ.

قَالَ: لَیْسَ کَمَا یَقُولُونَ. إِنَّ ذَلِکَ فِی الرَّجْعَةِ. أَ یَحْشُرُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ یَدَعُ الْبَاقِینَ؟ إِنَّمَا آیَةُ الْقِیَامَةِ قَوْلُهُ: (وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً) .(2) (3)

فرمود: مردم درباره این آیه «و روزی که از هر امتی گروهی را محشور می کنیم» چه می گویند؟


1- . آل عمران / 49.
2- . کهف / 48.
3- . تفسیر قمی 1/ 24؛ بحارالانوار 53/ 60.

ص:205

گفتم: می گویند: این امر در قیامت خواهد بود.

فرمود: چنان نیست که می گویند همانا این امر در رجعت خواهد بود آیا خداوند در روز قیامت از هر امّتی گروهی را محشور خواهد کرد و دیگران را ترک خواهد نمود؟ همانا آیه مربوط به قیامت این است: «آنان را جمع خواهیم کرد و احدی از آنان را فرو گذار نخواهیم کرد.

آیه دیگر که دلالت بر رجعت دارد آیه 11 سوره مؤمن است که در آن به دو بار زنده شدن و دو بار مردن تصریح شده است :

(ربَّنا أَمَتَّنا آثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنا آثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ).

پروردگارا، ما را دوبار میراندی ودو بار زنده کردی پس ما به گناهان خوداعتراف می کنیم. آیا راهی برای خروج وجود دارد؟

در تفسیر آیه شریفه هم از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که آیه مربوط به گروهی در رجعت است :

هُوَ خَاصٌّ لِأَقْوَامٍ فِی الرَّجْعَةِ بَعْدَ الْمَوْتِ .(1)

آن خاص اقوامی بعد از مرگ در رجعت است.

و آیه 51 سوره مؤمن نیز از جمله آیاتی است که بر رجعت دلالت دارد. در این آیه خداوند متعال از یاری پیامبرانش در دنیا خبر می دهد :

(إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنْیا).

ما رسولان خویش و مؤمنین را در زندگی دنیا یاری می کنیم.

علی بن ابراهیم در تفسیر آیه شریفه از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که آیه ناظر به رجعت است. زیرا خیلی از پیامبران الهی در دنیا تا به حال مورد یاری خداوند


1- . تفسیر برهان 7/14؛ بحارالانوار 53/ 116.

ص: 206

متعال قرار نگرفته اند.

قَالَ: ذَلِکَ وَ اللَّهِ فِی الرَّجْعَةِ. أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ أَنْبِیَاءَ اللَّهِ کَثِیرَةٌ لَمْ یُنْصَرُوا فِی الدُّنْیَا وَ قُتِلُوا. وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِمْ قُتِلُوا وَ لَمْ یُنْصَرُوا وَ ذَلِکَ فِی الرَّجْعَةِ.(1)

گفت: سوگند به خدا این امر در رجعت خواهد بود، آیا نمی دانی که پیامبران خدا زیادند و در دنیا یاری نشدند و کشته شدند. و امامان بعد از آن ها کشته شدند ویاری نگردیدند؟ واین امر در رجعت خواهد بود.

و آیات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که از نقل آن ها به جهت اختصار خودداری می شود.

16 _ 3 _ 2. روایات

پیش تر گفتیم که روایات در این زمینه تواتر معنوی دارد. بنابراین لزومی به نقل روایات دیده نمی شود. ولی برای نمونه به چند روایت اشاره می شود. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که می فرماید :

لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْمُوْمِنِینَ قُتِلَ إِلَّا یَرْجِعُ حَتَّی یَمُوتَ وَ لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضا.(2)

احدی از مومنین کشته نمی شود مگر این که به دنیا باز می گردد تا بمیرد. و باز نمی گردد مگر کسی که ایمان خالص یا کفر خالص داشته باشد.

این روایت به صراحت دلالت می کند که آنان که در رجعت زنده می شوند دو گروهند: اوّل آنان که ایمان خالص دارند، دوم آنان که کفر محض دارند.

امام رضا (علیه السلام) در جواب از سؤال مأمون درباره رجعت فرمود :


1- . تفسیر قمی 2/258؛ بحارالانوار 64/ 47.
2- . تفسیر قمی 2/ 131؛ بحارالانوار 53/ 52.

ص:207

إِنَّهَا الْحَقُّ قَ_دْ کَانَتْ ف_ِی الْأُمَمِ السَّالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ. وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): یَکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ کُلُّ مَا کَانَ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَةِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ.(1)

رجعت حق است و در امّت های پیشین هم بوده و قرآن آن را بیان کرده است. و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در این امّت همه آنچه در امّت های پیشین اتفاق افتاده کوچک و بزرگ اتفاق خواهد افتاد.

این روایت دلالت می کند که رجعت همانطور که در امّت های سابق بوده است در این امّت هم خواهد بود. رجعت در امم سابق به صراحت آیاتی از قرآن کریم روشن است که پیشتر به تعدادی از آن آیات اشاره گردید.

علّامه طباطبایی (ره) هم این مطلب را با استناد به آیه: (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا آلجَنَّةَ وَلَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ آلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ) تأیید نموده و می گوید: «از حوادثی که پیش از ما واقع شده است زنده شدن مردگان است که در قرآن داستان ابراهیم، موسی، عیسی، عزیر یا ارمیا و غیر آن ها نقل شده است.»(2)

16 _ 4. رجعت امامان (علیهم السلام)

در برخی روایاتِ رجعت به زنده شدن امامان اهل بیت (علیهم السلام) اشاره شده است.

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: اولین کسی که در رجعت زنده می شود، امام حسین (علیه السلام) است.

اوّل مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ یَرْجِعُ إِلَی الدُّنْیَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیهما السلام) وَ إِنَّ الرَّجْعَةَ لَیْسَتْ بِعَامَّةٍ. وَ هِیَ خَاصَّةٌ لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ


1- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 2 / 200؛ بحار الانوار 53/59.
2- . المیزان 2/109 تفسیر آیه 210 سوره بقره.

ص: 208

مَحَضَ الشِّرْکَ مَحْضاً.(1)

اولین کسی که زمین از برای او شکافته می شود و به دنیا باز می گردد حسین بن علی (علیهما السلام) است. و همانا رجعت به طور عام نیست و آن خاص است. رجعت نمی کند جز مؤمن خالص یا مشرک خالص.

در حدیثی دیگر امام باقر (علیه السلام) از زنده شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وامیرمؤمنان خبر می دهد :

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عَلِیّاً سَیَرْجِعَانِ.(2)

و در زیارت جامعه هم می خوانیم :

وَ جَعَلَنِی مِمَّنْ یَقْتَصُّ آثَارَکُمْ... وَ یَکُرُّ فِی رَجْعَتِکُم.(3)

و مرا قرار بدهد از کسانی که آثار شما را دنباله روی می کند... و در رجعت شما بازگشت می کند.(برای قتال با دشمنان شما).

این روایات _ مخصوصاً _ دلالت بر رجعت ائمه اهل بیت (علیهم السلام) می کند. و روایات دیگری که درباره رجعت مؤمنان کامل است نیز _ عموماً _ بر رجعت امامان معصوم (علیهم السلام) دلالت دارد.

16 _ 5. اقرار به رجعت

اگر چه رجعت از اصول دین و مذهب نیست ولی اقرار به آن در برخی روایات لازم شمرده شده است. امام صادق (علیه السلام) کسی را که ایمان به رجعت نداشته باشد از خودشان نمی داند :

لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُوْمِنْ بِکَرَّتِنَا وَ لَمْ یَسْتَحِلَّ مُتْعَتَنَا.(4)

کسی که ایمان به رجعت ما نداشته باشد و ملتزم به حلیّت متعه ما نباشد، از


1- . بحار الانوار 53/39.
2- . همان.
3- . من لایحضره الفقیه 2/615؛ بحارالانوار 53/ 92.
4- . من لایحضره الفقیه 3 / 458؛ بحارالانوار 53/92.

ص: 209

ما نیست.

و نیز اقرار به رجعت را شرط ایمان می شمارد :

مَنْ أَقَرَّ بِسَبْعَةِ أَشْیَاءَ فَهُوَ مُوْمِنٌ وَ ذَکَرَ مِنْهَا الْإِیمَانَ بِالرَّجْعَةِ.(1)

کسی که به هفت چیز اقرار کند، مؤمن است و از هفت امر ایمان به رجعت را ذکر کرد.

و امام رضا (علیه السلام) هم ایمان و اقرار به رجعت را شرط شیعه بودن می داند :

مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِیدِ اللَّهِ ... وَ أَقَرَّ بِالرَّجْعَةِ وَ الْمُتْعَتَیْنِ و ... فَهُوَ مُوْمِنٌ حَقّاً وَ هُوَ مِنْ شِیعَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.(2)

کسی که به توحید خدا اقرار کند... و به رجعت و دو متعه اقرار کند و... پس او به حقیقت مؤمن و از شیعیان ما اهل بیت است.

بنابراین اگرچه با عدم اقرار و ایمان به رجعت، انسان از ایمان و اسلام خارج نمی شود ولی همان گونه که دیدیم ایمان و اقرار به رجعت در کمال ایمان و شیعه بودن لازم و ضروری است.

چکیده درس شانزدهم

«رجعت» در لغت به معنای بازگشتن است و مراد از آن در روایات معصومان (علیهم السلام) بازگشت برخی انسان ها _ بعد از مرگ و پیش از قیامت _ به دنیاست.

«رجعت» از مسائل اجماعی بین شیعیان _ در طول تاریخ _ شمرده می شود.

از نظر قرآن و روایات امکان رجعت تردیدناپذیر است.

برخی از آیات قرآن و نیز برخی روایات اهل بیت (علیهم السلام) به روشنی بر وقوع رجعت دلالت دارند.


1- . بحارالانوار 53/121.
2- . صفات الشیعة / 50؛ بحارالانوار 53/ 92.

ص:210

برخی از روایات نیز به وضوح بر رجعت امامان اهل بیت (علیهم السلام) دلالت دارند.

اقرار به رجعت در کمال ایمان و شیعه بودن، ضروری است.

ص:211

فهرست منابع

قرآن کریم

نهج البلاغة

1.اختصاص؛ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، کنگره شیخ مفید، قم، 1413ق.

2.اقبال الاعمال؛ ابن طاووس، علی بن موسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، دفتر تبلیغات اسلامی قم 1376ه .ش

3.البرهان فی تفسیر القرآن؛ بحرانی، سید هاشم، تحقیق موسسه البعثة، انتشارات موسسه البعثة، بیروت 1419ه .ق.

4.التوحید؛ صدوق، محمّد بن علی، تحقیق سید هاشم حسینی طهرانی، جامعه مدرسین، قم.

5.الخرائج والجرائح؛ رواندی، قطب الدین، مؤسسه امام مهدی، قم، 1409ق.

6.الغدیر فی الکتاب والسنّة و الأدب؛الغدیر فی الکتاب والسنّة و الأدب، امینی، عبدالحسین احمد، دارالکتب العربی، 1387ه . بیروت.

7.الکافی؛ کلینی، محمّد بن یعقوب، تحقیق علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه تهران، 1363 ه .ش

8.الکشاف؛ زمخشری، محمودبن عمر، دار الکتب العربی، بیروت، 1366 ه . ش

ص:212

9.المصباح المنیر؛ فیومی، احمد بن محمّد، موسسه دارالهجرة، قم، 1405ه . ق.

10.المیزان فی تفسیر القرآن؛ طباطبایی، محمّد حسین، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، 1393 ه . ق

11.النهایة فی غریب الحدیث والاثر؛ ابن اثیر، مبارک بن محمّد، تحقیق محمود محمّد الطناحی و طاهر احمد الزاوی، موسسة اسماعیلیان، قم، 1367ه .ش.

12.امالی؛ طوسی، محمّد بن الحسن، تصحیح علی اکبر غفاری و بهراد جعفری، دارالکتب الاسلامیه تهران 1381 ه .ش

13.انوار التنزیل و اسار التأویل (المعروف بتفسیر البیضاوی)؛ یضاوی، عبدالله بن عمر، دار احیاء التراث العربی و موسسة التاریخ العربی، بیروت، 1418ه .ق.

14.اوائل المقالات من مصنفات شیخ مفید جلد 4؛ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، تحقیق شیخ ابراهیم انصاری، الموتمر العالمی لالفیة شیخ المفید، 1413 ه .ق

15.بحارالانوار؛ مجلسی، محمّد باقر، دارالکتب الاسلامیّة، قم، 1363ه .ش.

16.بصائر الدرجات؛ صفار قمی، محمّد بن الحسین، تصحیح، میرزا محسن کوچه باغی، مکتبة آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404ه .ق.

17.تأویل الآیات؛ حسینی استرآبادی، سید شرف الدین، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1409ق.

18.تفسیر عیاشی؛ عیاشی، محمّد بن مسعود، تحقیق سید هاشم رسولی _ قم

19.تفسیر قمی؛ قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، موسسه دار الکتاب، 1404ه .ق، قم.

20.تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب؛ قمی مشهدی، محمّد بن محمّد رضا، تحقیق حسین درگاهی نشر وزارت ارشاد، تهران، 1411ه .ق.

21.تفسیر نور الثقلین؛ عروسی، علی بن جمعه، تحقیق سید هاشم رسولی، مطبعه علمیه _ قم.

ص:213

22.تقریب المعارف؛ ابوالصلاح حلبی، جامعه مدرسین، قم، 1404ق.

23.تهذیب الاحکام؛ طوسی، محمّد بن الحسن، تحقیق: علی اکبر غفاری، مکتبة الصدوق، تهران، 1417ه .ق.

24.ثواب الاعمال؛ صدوق، محمّد بن علی، تحقیق: علی اکبر غفاری، مکتبة الصدوق، تهران، 1391ه . ق.

25.خصال؛ صدوق، محمّد بن علی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1403ق.

26.شرح اصول کافی؛ مازندرانی، ملا صالح، تحقیق علی اکبر غفاری، مکتبة اسلامیه، تهران

27.صحیح مسلم؛ نیسابوری؛ مسلم بن الحجّاج، دار الفکر، بیروت.

28.صحیفه سجادیه جامعه؛ابطحی، سید محمّد باقر، موسسه امام المهدی عج، 1411ه . ق، قم

29.صفات الشیعة؛ صدوق، محمّد بن علی، انتشارات اعلمی، تهران.

30.علل الشرایع؛ صدوق، محمّد بن علی، المکتبة الحیدریّة، نجف، 1385.

31.عیون الاخبار الرضا؛ صدوق، محمّد بن علی، تصحیح سید مهدی حسینی، رضا مشهدی، مشهد 1363 ه .ش

32.فضائل الخمسة من الصحاح الستّة؛ حسینی فیروز ابادی، سید مرتضی، دار الکتب الاسلامیّة، 1392ه .ق. تهران.

33.کتاب الغیبة؛ نعمانی، محمّد بن ابراهیم، تحقیق علی اکبر غفاری، مکتبة الصدوق، تهران.

34.کشف الغمة؛ اربلی، علی بن عیسی، مکتبة بنی هاشمی، تبریز، 1381ق.

35.کفایة الأثر؛ خزاز قمی، علیّبن محمّد، تحقیق عبدالطیف حسینی کوه کمری، انتشارات بیدار 1401 ه ق _ قم.

36.کمال الدین و تمام النعمة؛ صدوق، محمّدبن علی، تصحیح علی اکبر غفاری، مکتبة

ص: 214

الصدوق تهران 1390 ه .ق

37.کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال؛ هندی، متّقی بن حسام موسسة الرسالة، بیروت، 1409ه .ق.

38.لسان العرب؛ ابن منظور، تصحیح امین محمّد عبدالوهاب و محمّد صادق العبیدی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1416 ه . ق

39.معجم مقاییس اللغة؛ ابی الحسین احمد ابن فارس، تحقیق محمّد هارون عبد السلام، دارلکتب العلمیه، قم

40.مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ طبرسی، فضل بن حسن، تحقیق عده ای از محققین، موسسه الاعمی للمصبوعات بیروت، 1415ه .ق

41.معانی الاخبار؛ صدوق، محمّد بن علی، تحقیق علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1363 ه .ش

42.مناقب آل ابی طالب (علیه السلام)؛ مازندرانی، محمّد بن شهرآشوب، انتشارات علامه، قم، 1379ق.

43.مناهج البیان فی تفسیر القرآن؛ ملکی میانجی، محمّد باقر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1416 ه . ق

44.منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر (علیه السلام)؛ صافی گلپایگانی، لطف الله، الطبعة السابعة، مکتبة الدّواری، قم.

45.من لایحضره الفقیه؛ صدوق، محمّدبن علی، تصحیح علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین قم، 1413 ه .ق.

46.نقش ائمّه در احیاء دین؛ عسکری، مرتضی، مجمع علمی اسلامی، 1370 ه .ش.

47.نور مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف؛ جمعی از نویسندگان، نشر آفاق، چاپ دوم، 1401 ه .ق.

ص:215

48.نهج الحق و کشف الصّدق؛ الحلّی العلّامه، حسن بن یوسف بن مطهر (367 ه_)، [علق علیه: الحسنی الارموی، عین اللّه، المعاصر ] قم، دارالهجره، 1407 ه_ .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109