وسعت دل: شرح صدر در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

مشخصات کتاب

سرشناسه : فرحزاد، حبیب الله، 1341 -

عنوان و نام پدیدآور : وسعت دل: شرح صدر در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم/ حبیب الله فرحزاد.

مشخصات نشر : قم: طوبای محبت، 1393.

مشخصات ظاهری : 176 ص.؛ 5/14×5/21س م.

فروست : سیره پیامبر صلی الله علیه و آله؛ ج.5

شابک : 50000 ریال: 978-600-366-005-2

یادداشت : کتابنامه: ص.[170]- 176؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- سرگذشتنامه

موضوع : محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- احادیث

موضوع : شرح صدر

موضوع : احادیث اخلاقی -- قرن 14

رده بندی کنگره : BP22/9/ف3642و5 1393

رده بندی دیویی : 297/93

شماره کتابشناسی ملی : 3622455

ص: 1

اشاره

ص: 2

سیرة پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

وسعت دل

شرح صدر در سیرة پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

حبیب الله فرحزاد

ص: 3

شناسنامه

ص: 4

فهرست مطالب

پیش گفتار13

گفتار اول17

خلیل خداوند17

گشایش دل18

نگران امت19

گشایش و تنگی سینه20

تنگ نظری و تنگنایی22

چارچوب های نادرست22

بهترین قلب ها24

چهارچوب خدایی26

گونه های مردم27

ص: 5

لبریز از علم27

نشانه های شرح صدر29

1_ بزرگ منشی29

تحمل دشمنان و گناهکاران30

دیدی وسیع و همه جانبه31

جذب و دفع32

تحمل اهل فحشا35

قاطر چموش37

حبابة والبیه38

2_ تحمل دشمنان40

تحمل آزار همسر41

3_ تحمل گرفتاری ها42

4_ شکیبایی در برابر مصیبت ها44

5_ دست های دهنده45

سخت گیری47

6_ عفو و گذشت49

گفتار دوم51

عظمت پیامبر51

درخواست حضرت موسی علیه السلام 51

شرح صدر به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام 52

ص: 6

عشق ویرانگر53

گشاده دلی در ولایت اهل بیت علیهم السلام 54

داستان بلقیس54

امید در ناامیدی56

موسی کلیم الله شد57

ایمان سحرة فرعون58

مسلمان شدن ملکة سبا59

ولایت؛ حافظ نبوت60

تحمل کوچک ها61

هشام و شریک مخالف62

شرح صدر نواب اربعه63

داوود رقّی و پسر عموی ناصبی63

تنگ نظری دشمنان اهل بیت علیهم السلام 65

بی اعتنایی به حرف مردم65

سکوت امیرالمؤمنین علیه السلام 67

تحمل بزرگان68

غضب خدا70

رفتار امیرالمؤمنین علیه السلام در برابر دشنام دیگران71

فتنة جمل72

تحمل امیرالمؤمنین علیه السلام 73

ص: 7

کف های روی آب73

امامزادگان74

عفو بزرگ75

روز مهربانی76

تصدیق گمان خوب77

همان کاری که حضرت یوسف با برادران کرد!78

تألیف قلوب79

دغدغة انسان های کوچک80

انفاق آبرو80

رها کن تا رهایت کنند81

گفتار سوم83

صلوات هفتاد هزار فرشته83

منشأ خوبی ها83

بزرگان جامعه85

وسعت نظر86

قیام عالم گیر87

ظهور رحمت برای عالمیان88

شرح صدر و سخاوت88

سخاوت شگفت انگیز89

انفاق خانه ای پر از طلا90

ص: 8

دین فروشی91

اندازه های خدایی92

فنای در اهل بیت علیهم السلام 93

تسلیم محض94

صف آرایی در برابر نظر امام علیه السلام 95

امر به سکوت95

وقف های امیرالمؤمنین علیه السلام 96

انفاق هایی که خداوند پذیرفت97

توسعه بر خانواده99

مسیر آسان100

بخل و خساست نفس100

زیرکی ابو دحداح102

درخت سمرهٔ بن جندب104

قاعدة لا ضرر105

راه کربلا106

گفتار چهارم107

نور صلوات107

سرچشمة نیکی ها108

حقیقت شرح صدر108

نور هدایت و معنویت109

ص: 9

نور آسمان ها و زمین110

نور وجود111

ارتباط با نور وجود112

انس با دعا113

حسابرسی کریمانه115

چشم پوشی116

نعمت جهل117

پیوند دعا و شرح صدر117

همه چیز به دست اوست119

توجه به مفاهیم دعاها120

دعا و نورانیت دل122

قلبی گسترده تر از آسمان ها123

شیخ عبدالکریم حامد124

بازگرداندن عذاب حتمی125

جوشش رحمت الهی127

ما ز بالاییم و بالا می رویم!127

همه چیز برای انسان و انسان برای خدا128

زیباترین آفرینش129

همنشینی با خدا130

سرچشمة زلال معارف132

ص: 10

گفتار پنجم135

عاقبت به خیری135

کوچک شدن مشکلات136

انس با قرآن136

تأمل در آیات قرآن138

انوار الهی140

غرق در آیات الهی140

فهم اسرار و شرح صدر141

کلامی از جنس نور143

تهدیدها سست می شود!144

حدیثی آرامش بخش146

انتهای دشواری ها147

سوز و ساز148

رهایی از خصومت ها149

اِعمال حیله و افزایش بلاها151

بهترین چاره152

مجالست با بزرگان153

نگاهی به مصیبت دیگران154

تواضع و محبوبیت155

پیکر توجه به خود155

ص: 11

بیرون آمدن از پوستة خودیت157

در پی بزرگان158

سفر از خود158

چکیدة همة موعظه ها159

فهرست آیات161

فهرست روایات و دعاها164

فهرست منابع170

ص: 12

پیش گفتار

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْح_َمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

خداوند بزرگ را بی نهایت سپاس می گوییم که نعمت های بی شمارش را به ما ارزانی فرمود و به والاترین انسان کامل، سرور همة انبیا و اولیای الهی، پیامبر عظیم الشأن اسلام و آل پاکش که سرآمد آفرینش و راهبر و الگوی راه کمال و سعادت اند، درود بی پایان می فرستیم

در عالم هستی موجودی برتر از پیامبر گرامی اسلام نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

ما بَرَءَ اللهُ نَسَمَةً خَی_راً مِنْ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم؛(1) خدای تعالی موجودی بهتر از محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیافریده است.

پیامبر عظیم الشأن اسلام الگوی کامل برای زندگی فردی و اجتماعی است. چراغ هدایتی است که جهان بشریت را روشنی بخشیده و با سیره و سخنش سنت های زیبا را پایه گذاری نموده ، و

ص: 13


1- 1. الکافی، ج 1، ص 440؛ بحارالانوار، ج 16، ص 386.

برنامة جامع سیر از خاک تا افلاک و از دنیا تا آخرت را ارائه فرموده است.

حق مر او را بر گزید از انس و جان

رحمهٔ للعالمینش خواند از آن

یک دهان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم مدح آن رشک ملک

از این روست که سیره و سخنان گهربار آن شخصیت بی بدیل توجهی ویژه می طلبد.

یکی از سیره های پر اهمیت آن حضرت شرح صدر است. سیره ای که خداوند در قرآن از آن با عظمت یاد می کند و آن را یکی از منت های بزرگ خویش بر پیامبرش بر می شمارد. آنجا که فرموده است:

أَ لَمْ نَشْ_رَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذی اَنْقَضَ ظَهْرَکَ وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ؛(1) آیا ما سینة تو را گشاده نساختیم، و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟! همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی می کرد! و آوازة تو را بلند ساختیم.

از شرح صدر و گشادگی سینة اوست که بار سنگین رسالت بر حضرتش قابل تحمل بود؛ بار سنگینی که پشت انسان را خم می کند. و همین شرح صدر است که او را در برابر همة ناملایمات سربلند و پیروز می گرداند و خداوند آوازه اش را بلند می سازد.

بهترین وسیله برای پیمودن راه حق و کمال، فراخی سینه و شرح صدر است. هرچه سینه فراخ تر باشد، پرواز بلندتر است.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

ص: 14


1- 1. سورة شرح، آیة 4 _ 1.

إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْ_رُهَا أَوْعَاهَا؛ ا(1)ین دل ها ظرف های علوم و حقایق و اسرارند و بهترین آن ها نگاه دارنده ترین و بزرگ ترین آن هاست.

سعه و گستردگی قلب و روح حبیب خدا تا آنجاست که بر ماسوای خداوند احاطه دارد و همة عالم ریزه خوار سفرة نور و احسان آن رحمهٔ للعالمین اند. هر چند قلم و بیان عاجز از درک روح بلند الهی آن بزرگوار است، اما:

آب دری_ا را اگر نت_وان کشی_دهم به قدر تشنگی باید چشید

و اینک آنچه پیش روی شماست رشحه ای از این سیرة مهم و کلیدی روح عالم هستی است.

این مباحث حاصل چند جلسه گفت وگو در این موضوع بوده است که با تلاش برخی از دوستان به ویژه برادر عزیزم جناب آقای اسدی در این قالب به همة خوبان و تشنگان راه حقیقت تقدیم می گردد.

امید است مورد نظر حق تعالی و عنایت پیامبر عظیم الشأن و آل مطهرش قرار گرفته و راه گشای همة پویندگان راه حق بوده و با دعای خود حسن عاقبت برایمان طلب نمایند.

قم مقدس

حبیب الله فرحزاد

آخر رجب 1435

ص: 15


1- 1. الغارات، ج 1، ص 89؛ نهج البلاغه، خطبة 147؛ بحارالانوار، ج 1، ص 189.

ص: 16

گفتار اول

اشاره

فَمَنْ یُرِدِ اللهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْ_رَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ؛ آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می سازد.

سورة انعام، آیة 25

خلیل خداوند

امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:

إِنَّمَا اتَّخَذَ اللهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا لِکَثْرَةِ صَلَاتِهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ؛(1) خدای متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به خاطر بسیار صلوات فرستادن بر محمد و اهل بیتش علیهم السلام به مقام خلّت و دوستی خودش انتخاب کرد.

قید کثرت در بسیاری از روایات صلوات آمده است. در اینجا هم آمده است. چرا حضرت ابراهیم علیه السلام ، خلیل و دوست خدا شد؟ چون چهارده معصوم علیهم السلام مقرّب و عزیز خدا هستند. هر کس هم به آن ها نزدیک تر باشد، به خدا مقرّب تر است.

حضرت ابراهیم این رمز را پیدا کرده بود. از این رو زیاد به پیغمبر و

ص: 17


1- 1. علل الشرائع، ج 1، ص 34؛ بحارالانوار، ج 91، ص 54.

آل او درود می فرستاد، و خلیل خدا شد. اگر کسی می خواهد خلیل و دوست خدا بشود، دل و جان خود را با صلوات فراوان بر محمّد و آل محمّد نورانی کند.

گشایش دل

یکی از ویژگی های مهم پیامبر عظیم الشّأن اسلام شرح صدر بوده است. شرح صدر یعنی این که انسان سینه دار و بزرگ باشد. اصلاً منشأ همة خوبی ها، بزرگی و شرح صدر است. انسان بزرگ، صفات او، اخلاق او، روحیات او، همه چیز او با دیگران فرق می کند. آدم های کوچک، تنگ نظر، تک بعدی، همیشه خودشان و دیگران را در زحمت و فشار و عذاب قرار می دهند.

منشأ همة رذائل و بدی ها کوچکی است. اهل جهنّم همه کوچک و بسته هستند. باز نیستند. شرح صدر ندارند. اهل بهشت همه سینه دار و بزرگ هستند. اهل بهشت شرح صدر دارند و اهل جهنّم ضیق صدر.

هر کس را خدا می خواهد هدایت کند، اوّل کاری که می کند، دل او را باز می کند و به سینه اش گشایش می دهد. خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید:

إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً؛(1) ما فتح و گشایش بزرگ برای تو فراهم کردیم.

بزرگان ما گفته اند: فتح اصلی فتح قلبی است، وگرنه این که لشکر

ص: 18


1- 1. سورة فتح، آیة 1.

یک جایی را فتح کند، چیز مهمی نیست که خداوند از آن با عظمت یاد کند.

نگران امت

در ادامة آن هم می گوید:

لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ؛(1) تا خداوند گناهان گذشتة تو را ببخشد.

در روایات آمده است: دغدغة پیغمبر عظیم الشّأن اسلام برای گنهکاران این امّت بوده است. نگران بوده که عاقبت دوستان و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام چه می شود.

خدای متعال می فرماید: من این گرة دل تو را باز می کنم. چون معمولاً ناراحتی و نگرانی یک پدر و مادر و یک معلّم، برای بچه های نادان است. بچّه های خوب نگرانی و ناراحتی ندارند. همه چیز آن ها نرمال است. امّا بچه ای که درس نمی خواند، معلول است، گرفتاری روحی و جسمی دارد، نفهم و نادان است، فراری است، نگران کننده است.

معلّم بشریت که پیغمبر خداست، جوشِ عقب افتاده ها، گنهکارها، درمانده ها، مردودی ها و تجدیدی ها را می خورد. کسی که نمرة او بیست است مشکلی ندارد. نه مدیر، نه معلّم، نه مربّی، نه ناظم، هیچ کدام ناراحتی ندارند. چون همه چیز او درست است. ولی بچه هایی که مردود می شوند، غصه دارند. از این جهت غصّه بر دل پیغمبر

ص: 19


1- 1. همان، آیة 2.

سنگینی می کرد. و خدا فتح عظیم به او داد. یعنی به او گشایش سینه داد تا غصّه نخورد.

در ذیل این آیه آمده است که پیغمبر به خاطر شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام ناراحت بود. خدا به او وعده داد:

إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ؛ آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می سازد.(1)

یعنی ما فتح عظیم به قلب تو وارد کردیم. آن غصّه را برداشتیم. همة دوستان و شیعیان اهل بیت را می بخشیم و می آمرزیم.

چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما کانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لا هَمَّ بِذَنْبٍ وَلکِنَّ اللهُ حَمَّلَهُ ذُنوبَ شیعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَها لَهُ؛(2) پیامبر خدا نه گناهی داشت و نه هرگز تصمیم به گناهی گرفت، ولی خداوند گناهان شیعه را به آن حضرت تحمیل و بعد از آن همه را به احترام حضرتش بخشید.

گشایش و تنگی سینه

هر کس را که خدا می خواهد هدایت کند، اوّلین کاری که با او می کند او را بزرگ می کند.

فَمَنْ یُرِدِ اللهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْ_رَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ؛(3) آن کس را

ص: 20


1- 1. سورة فتح، آیة 1 و 2.
2- 2. تفسیر القمی، ج 2، ص 314؛ بحارالانوار، ج 17، ص 89.
3- 3. سورة انعام، آیة 125.

که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می سازد.

وقتی می گوییم: این مطلب را شرح بده، یعنی آن را باز کن و بزرگ کن. خدا سینة کسی را که بخواهد، برای پذیرش حق، برای پذیرش خدا و پیغمبر و امام و اسلام باز می کند.

وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ کَذٰلِکَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ؛(1) و آن کس را که به خاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه اش را آنچنان تنگ می کند که گویا می خواهد به آسمان بالا برود؛ این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آورند قرار می دهد!

خدا هم راه جهنّم و هم راه بهشت را باز گذاشته است و همة وسائل آن را هم فراهم کرده است. می فرماید:

کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً؛(2) هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک می دهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است.

خدا راه خیر و شر را نشان می دهد. می خواهد امتحان کند. هم زمینة معصیت فراهم است و هم زمینة طاعت. هر کس هم راه ضلالت و گمراهی و شرّ را پیش گیرد، اگر خدا بخواهد گمراهی او را مهر و

ص: 21


1- 1. سورة انعام، آیة 125.
2- 2. سورة اسراء، آیة 20.

امضا کند، سینة او را تنگ می کند. درِ خانة دل او را می بندد تا کسی داخل نیاید. سینة او تنگ و کوچک می شود و به درد جهنّم می خورد.

تنگ نظری و تنگنایی

انسان های تنگ نظر و کوچک، همه جا را نمی بینند و همه چیز را ملاحظه نمی کنند. اصلاً زندگی کردن با آن ها عذاب سختی است. مثل این که کسی بدون پر و بال در آسمان بخواهد پرواز کند. چقدر سخت است!

دیده اید که گاهی غم و غصّه چطور به انسان فشار می آورد؟ انسان های تنگ نظر و کوچک بین هم همین طور هستند. همیشه در تنگنا هستند. همیشه ایرادگیر و منفی باف هستند. دائماً انرژی منفی به دیگران می دهند. خدا ان شاءالله سینه های ما را باز بکند و ما را بزرگ کند!

چارچوب های نادرست

مرحوم حاج آقا دولابی این مثال را زیاد می زدند. می فرمودند: بعضی ها یک چهارچوبی درست می کنند و دیگر از آن چهارچوب بیرون نمی آیند و با آن چهارچوب هم همه چیز را می سنجند.

این غلط است. اولیای خدا به دید خدا به بنده ها نگاه می کنند. خدا چقدر وسعت نظر دارد؟ آن ها هم با همان وسعت نظر به بندگان خدا نگاه می کنند. به دید الهی، یعنی به دید ارحم الرّاحمینی. اگر افراد به دید بالا نگاه کنند، دید آن ها خیلی عوض می شود.

در حدیث قدسی آمده است: یک علامت اولیای من این است که

ص: 22

به دید من به بنده ها نظر می کنند. خدا چقدر آمرزنده است! چقدر بخشنده است! خدا عظیم العفو است، کریم الصّفح است، حسن التجاوز است، واسع المغفرهٔ است! چقدر بزرگ است! اولیای خدا هم به بزرگی خدا بنده ها را نگاه می کنند.

کسانی که کوچک هستند، یک قاعده ای برای خودشان درست کرده اند و با همان قاعده همه را می سنجند. اگر کسی به آن قاعده بخورد، می گویند این خوب است. اگر نخورد می گویند بد است و رد می کنند. معیار خود اوست و یک چهارچوب کوچکی که خود او درست کرده است.

بعد مثال به ملا نصرالدّین می زدند. می گفتند: ملا نصرالدّین می خواست برای در اتاق خود چهارچوبی درست کند. متر نبود. با دست خود اندازه گرفت. بعد همین طور دست خود را بالا گرفته بود و می رفت، مدام می گفت: کسی به من نزدیک نشود. اندازه به هم می خورد.

انسان های تنگ نظر برای این که اندازه هایشان به هم نخورد، دوست ندارند با کسی تماس بگیرند، و نه کسی با آن ها تماس بگیرد. نه به خانة کسی بروند، و نه کسی به خانة آن ها بیاید؛ چون اندازة آن ها به هم می خورد. از این رو با انسان های بزرگ نمی توانند بنشینند.

ملا نصرالدّین همین طور دست خود را گرفته بود و می گفت: کسی به من نزدیک نشود. اندازة من به هم می خورد. حواس او فقط این بود که اندازه به هم نخورد.

ص: 23

همین طور که می رفت داخل چاهی افتاد. از بالا طناب آویزان کردند. گفتند: این طناب را بگیر. گفت: نه، اندازه به هم می خورد. کسانی که کوچک هستند، می خواهند اندازة خودشان به هم نخورد. چهل سال وسواس دارد. چهل سال نفهم است. چهل سال داخل سلول رفته و بیرون نمی آید.

انسان های کوچک ظرفیت آن ها هم کوچک است. باز نمی شوند. می گویند اندازه به هم می خورد. انسان هایی هم هستند که دو روز آن ها، دو سال آن ها یک شکل نیست، مدام دارند باز می شوند.

بهترین قلب ها

کمیل از اصحاب سرّ حضرت امیر علیه السلام بود. یک شب حضرت امیر علیه السلام دست کمیل را گرفتند و به صحرا بردند. یک جای خلوت.

جاهایی که خلوت است، گناه و معصیت نشده است، افکار و امواج دنیا و دنیاپرستی در آنجا نیست. بیشتر انبیا حداقل مدتی چوپان و کشاورز بوده اند؛ چون محیط صحرا و بیابان فضای باز و محیطی آرام است.

حضرت امیر علیه السلام وقتی در بیابان قرار گرفتند، «تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ»؛ حضرت یک نفس عمیقی کشیدند. مثل این که دل ایشان باز شد. بعد این جملة بلند را فرمودند:

یَا کُمَیْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْ_رُهَا أَوْعَاهَا؛(1) ای کمیل،

ص: 24


1- 1. الغارات، ج 1، ص 89؛ نهج البلاغه، خطبة 147؛ بحارالانوار، ج 1، ص 189.

این دل ها ظرف های علوم و حقایق و اسرارند و بهترین آن ها نگاه دارنده ترین آن هاست.

دل های مردم و روح و جان مردم مثل ظرف می ماند؛ ظرف های کوچک و بزرگ.

اگر حضرت امیر علیه السلام نفس عمیق می کشند، غصّه دارند. این غصه به خاطر انسان های تنگ نظر و کوچک بوده است. آدم های کوچک اذیت و آزار می رساندند. حقّ حضرت را می گرفتند، حقّ حضرت زهرا را می گرفتند. نمی توانستند شاهد بزرگی و سیادت دیگران باشند.

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ؛(1) بلکه به مردم، بر آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده حسد می ورزند.

فشاری که انبیای الهی می دیدند، از انسان های تنگ نظر و کوچک بوده است. وگرنه انسان های بزرگ با انبیا می نشینند و با آنان همراه می شدند.

فرمودند: دل ها مانند ظرف می ماند، کدام ظرف از همه بهتر است؟ فرمود: «فَخَیْ_رُهَا أَوْعَاهَا»؛ هر ظرفی که نگه دارنده تر است، بهتر است. هر کس سینه دارتر و با تحمل تر است، از همه بهتر است. فیض الهی وارد قلب او می شود و از قلب او به دیگران تراوش می کند. هر کس که وسعت نظر دارد، فکر او بازتر است، از همه بهتر است.

پیغمبر، امام و انسان کامل سعة وجودی دارد. تمام عالم را فرا گرفته

ص: 25


1- 1. سورة نساء، آیة 54.

و پر کرده است. در دعای روزهای ماه رجب، در وصف چهارده معصوم علیهم السلام می خوانیم:

فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ حَتَّی ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ؛(1) آسمان و زمین خود را از آنان پر کرده ای؛ برای آن که آشکار شود که خدایی جز تو نیست.

چهارده معصوم عالم را پر کرده اند. سعة وجودی دارند. بسیار بزرگ هستند.

چهارچوب خدایی

بهترین ظرف های وجود، با وسعت ترین آن هاست. با بزرگان بنشین، بزرگ می شوی. با کوچک ها ننشین که کوچک می شوی. اندازه ها را به هم بزن.

ما برای خودمان یک چهارچوبی درست کرده ایم. می گوییم هر چه هست همین است. با این چهارچوب هم همه را می سنجیم. اگر چهارچوب خدایی باشد، خوب است. چهارچوب، باید چهارچوب اهل بیت و پیغمبر باشد. بیاییم از دید پیغمبر خدا نگاه کنیم.

اگر عینک سبز زدیم، همه را سبز می بینیم. اگر عینک بنفش زدیم، همه را بنفش می بینیم. باید بی رنگ شوی. از این رنگ ها بیرون بیایی و هر چیزی را به شکل خودش و به رنگ خودش ببینی. می گویی چرا همه سیاه هستند؟ عینک تو سیاه است. مشکل عینک توست. از این

ص: 26


1- 1. مصباح المتهجد، ج 2، ص 804؛ بحار الانوار، ج 95، ص 392؛ مفاتیح الجنان، ص 260، اعمال مشترک ماه رجب.

عینک خودبینی بیرون بیا، همه چیز را همان طور که هست می بینی.

باید چهارچوب هایی که برای خودمان درست کرده ایم به هم بزنیم. با چهارچوب خدایی به میدان بیاییم.

گونه های مردم

بعد حضرت فرمودند: آنچه را می گویم خوب به خاطر بسپار:

النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ اَتباعُ کُلِّ ناعِقٍ یَمیلونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلی رُکْنٍ وَثیقٍ؛(1) مردم سه دسته هستند؛ عالم ربانی و طالب علم و آموزنده ای که بر راه نجات و رهایی یافتن است و مگسان کوچک و ناتوان که هر آواز کننده ای را پیروند و با هر بادی می روند. از نور دانش روشنی نطلبیده اند و به پایة استواری پناه نبرده اند.

انسان های «هَمَجٌ رَعَاعٌ» هر کجا بادی بوزد، آن ها را با خود می برد. هر سر و صدایی بلند شود، به سمت آن می روند. هر پرچمی که بلند شود، به زیر آن پرچم می روند. مثل پشه و مگس، اسیر بادها هستند.

لبریز از علم

در همان حدیث آمده است که حضرت به سینة خود اشاره کردند و فرمودند:

إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ در سینة من علم فراوانی است، ای کاش برای آن یادگیرندگانی می یافتم!

ص: 27


1- 1. الغارات، ج 1، ص 89؛ نهج البلاغه، خطبة 147؛ بحارالانوار، ج 1، ص 189.

ای کاش ظرفی بود، حاملی بود، انسان های بزرگی بودند، تا علوم خود را به آنان انتقال می دادم. امام علیه السلام از ظروفی که توانایی درک معارف الهی را ندادند تأسف می خورد. چرا حضرت می رفتند در بیابان و سر در چاه فرو می بردند و نجوا می کردند؟ چون شخصیت های بزرگی که بیایند این علم را حمل کنند نبودند.

در این حدیث گلایة حضرت این است که انسان هایی که سینه دار باشند، شرح صدر داشته باشند، امین و سرّنگهدار باشند، دین را وسیلة دنیا قرار ندهند، نیستند. اگر بودند، من دلم را باز می کردم، علم خود را به آن ها انتقال می دادم.

حضرت آرزو می کند که ای کاش حاملینی باشند تا این علم من را حمل کنند! یعنی ظرف بزرگ داشته باشند. بعضی ظرف ها هستند که تا کمی آب داخل آن ها می ریزید سرریز می کنند. این ها به درد نمی خورند، ظرف بزرگ خوب است.

قایق هایی که ظرفیت چند نفر بیشتر را ندارند، با کشتی های بزرگ یک اندازه آرامش ندارند.

قایق های کوچک با یک باد واژگون می شود، ولی کشتی های بزرگ به این زودی آسیب نمی بینند و طوفان در آن ها اثر نمی گذارد. برخی از کشتی ها به اندازة یک شهر است. هواپیما روی آن می نشیند و بلند می شود. این کشتی نیست، جزیره است. اهل بیت علیهم السلام کشتی نجات هستند.

آن که از همه بزرگ تر است، بهتر است. برو سراغ بزرگ تر؛ رفیق

ص: 28

بزرگ تر، استاد بزرگ تر، جلسة بهتر و بزرگ تر. اگر این مسیر را دنبال کنیم، در شرح صدر حرکت می کنیم و سینة ما باز و بزرگ می شود.

نشانه های شرح صدر

آثار و برکات شرح صدر چیست؟ علائم شرح صدر چیست؟ اگر خدا به کسی شرح صدر بدهد و سینة کسی را بزرگ کند، چه آثار و علائمی دارد؟

1_ بزرگ منشی

یک علامت شرح صدر این است که انسان های بزرگ با هر نوع انسانی می توانند بنشینند. حاج آقا دولابی مثال می زدند. می گفتند: داش مشتی ها که در محله ها هستند، سردستة هیئت اند. با همه رفیق هستند؛ با علما رفیق اند، با دولتی ها رفیق اند، با مقدّس ها رفیق اند، با بازاری ها رفیق اند، با همه صنف آدم نشست و برخاست دارند. این علامت بزرگی آن هاست. با همة صنف ها می نشینند. امّا آدم های مقدّس خودبین کوچک، فقط با همین یک قشر خاص نشست و برخاست دارند. اصلاً حاضر نیستند با کسی دست بدهند و با کسی بنشینند.

از علائم شرح صدر این است که انسان وقتی بزرگ شد، می تواند با همه راحت بنشیند. بزرگ شده است. هر مسافری را می تواند در وجود خود راه بدهد. هر مهمانی را می تواند پذیرا باشد. به قول امروزی ها فرا جناحی است، فقط خودش و حزب خودش را نمی بیند، با مخالفین و منتقدین خود هم می نشیند. با دوستان خود می نشیند، با

ص: 29

دشمنان خود هم می نشیند. ندیدید ائمّة ما با همه می نشستند! با معاویه و عمرو عاص می نشستند.

تحمل دشمنان و گناهکاران

امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفّین به شکل ناشناس داخل خیمة معاویه رفتند و با او صحبت کردند. چه کسی جرأت می کند این کار را بکند؟

امام حسین علیه السلام رفتند با عمر سعد صحبت و اتمام حجت کردند.

آدم هایی که شرح صدر دارند، با همه نوع افرادی می نشینند. با گنهکارها می نشینند. البته انسان هایی که ضعیف هستند، اوّل باید یک مقدار قوّت بگیرند، بزرگ بشوند، بعد بنشینند. تا کوچک اند ننشیند. چون ممکن است یکمرتبه سرنگون شوند. ولی وقتی شرح صدر پیدا کردند و بزرگ شدند، با گنهکارها هم می تواند بنشینند.

خدا آیت الله بهاء الدّینی را رحمت کند! یک افرادی می آمدند به دیدن ایشان که ما واقعاً وحشت می کردیم. گروه های خاصّی، فکرهای خاصّی. یک موقع یکی از شاگردهای ایشان می گفت: چند نفر از فضلای قم به من پیغام دادند که شما نزد آقای بهاء الدّینی می روید، به آقا بگویید خط فلانی اصلاً به شما نمی خورد. چطور شما ایشان را راه می دهید؟!

البته خوب نیست انسان به چنین شخصیتی چیزی یاد بدهد. می دانستم این کار بد است، ولی از بس آن ها پیغام دادند، من هم

ص: 30

حامل پیغام بی ادبی آن ها بودم.

آمدیم به آقا بگوییم مثلاً چرا فلان آقا را که جناح خاصّی است و در جامعه مثلاً چنین و چنان است، راه می دهید؟ می گفت: وقتی نشستیم. آقا فرمودند: اسلام مشکلات عالم را حل می کند. یعنی بزرگ فکر کن. ما می خواهیم مشکل عالم را حل کنیم. حالا فلان حزب و جناح را راه ندهیم؟ فلان خط و فلان گروه را راه ندهیم؟ انسان نمی تواند بسته نگاه کند.

دیدی وسیع و همه جانبه

یک موقع یکی از علمای قم به امام رحمه الله پیغام داده بود. انسان خیلی خوبی بود، ولی از یک بُعد خاص و زاویة خاصّی مسائل را می دید. مدام نامه می نوشت، یا پیغام می داد که آقا این کار شما اشکال دارد. آن کار شما اشکال دارد. البته آدم مخلصی بود.

امام راحل خیلی زیبا جواب داده بودند. فرموده بودند: شما از زاویة خودت به عالم و دنیا و ایران و مملکت نگاه می کنی. یعنی یک بعد خاصّی را نگاه می کنی، ولی من اشراف دارم و از همة جوانب می بینم. من شما را درک می کنم. شما از این زاویه می بینی انتقادت درست است. اگر اشکالی هم وجود دارد درست است، امّا شما من را درک نمی کنی که من در چه موقعیتی هستم.

یک موقع انسان برای پنجاه نفر صحبت می کند، یک موقع برای هزار نفر، یک موقع برای یک میلیون نفر، یک موقع برای یک کشور

ص: 31

صحبت می کند، یک موقع همة دنیا به سخنان او گوش می دهند. اگر به سازمان ملل رفتی و داری صحبت می کنی، آنجا باید خیلی دست به عصا بود. یک جمله ممکن است تمام معادلات سیاسی را به هم بزند.

جایی که انسان با کلّ دنیا مواجه است، باید خیلی دقیق و حساب شده صحبت کند. با احتیاط حرکت کند.

جواب ایشان قشنگ بود. فرموده بودند: من شما را درک می کنم، انتقاد شما هم درست است، ولی شما من را درک نمی کنید، بیایید از زاویة من نگاه کنید.

جذب و دفع

انسان های بزرگ می توانند با همه نوع حزب و گروهی بنشینند. با دشمن خود هم می توانند راحت بنشینند. خدا مرحوم آقای بهاء الدّینی را رحمت کند! یک موقع ایشان برای تبلیغ به نراق می رفتند. کسانی که تبلیغ می روند و کوچک هستند، با همین چهار نفر مسجدی صف اوّل و خشکه مقدّس ها می توانند مصاحبت کنند، ولی کسانی که سینه دارند، با داش های محل، لات های محل، فراری ها، با بدها، با گنهکارها، با همه نوع افراد می نشینند.

اوّلاً معلوم نیست ما بهتر از ایشان باشیم. شاید یک چیزهایی در درون این ها باشد که از ما خیلی بهتر باشند و گنج هایی نهفته داشته باشند.

مرحوم آیت الله بهاء الدّینی می فرمودند: یک نفر از خوانین نراق شراب می خورد، من هم می دانستم شراب می خورد. امّا به ما علاقه پیدا کرد.

ص: 32

پیشوایان ما فرموده اند: کسی که به شما علاقه پیدا می کند، او را طرد نکنید. لابد یک خیری در او هست که به شما میل و علاقه پیدا کرده است. از آن طرف هم می فرمایند: کسی که به شما علاقه ندارد، شما خیلی اصرار نکنید که به او پیوند بزنید.

امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن وصیت نامه ای به فرزندشان نوشتند:

لَا تَرْغَبَنَّ فِیمَنْ زَهِدَ فِیکَ وَ لَا تَزْهَدَنَّ فِیمَنْ رَغِبَ فِیکَ اذا کانَ لِلْخُلْطَةِ مَوْضِعاً؛(1) به کسی که از تو روی گردان است دل مبند و از کسی که دلبسته به توست، اگر شایستة آمیزش باشد، روی مگردان.

یعنی کسانی که به شما رغبت ندارند، خودتان را به زور به آن ها پیوند نزنید. شما را دوست ندارد، نمی خواهد. از آن طرف هم کسی که به شما میل و علاقه و محبّت دارد، شما نسبت به او بی رغبتی نشان نده. حالا شما را دوست دارد.

امام صادق علیه السلام می فرمودند:

حُبُّ الاَبْرارِ لِلْاَبْرارِ ثَوابٌ لِلْأَ بْرارِ وَ حُبُّ الفُجّارِ لِلْأَ بْرارِ فَضیلَةٌ لِلْأَ بْرارِ وَ بُغْضُ الفُجّارِ لِلْأَ بْرارِ زَیْنٌ لِلْأَ بْرارِ وَ بُغْضُ الْأَ بْرارِ لِلْفُجَّارِ خِزْیٌ عَلَی الْفُجّارِ؛(2) دوستی نیکان برای نیکان، ثواب برای نیکان است. و دوستی بدان برای نیکان، فضیلت برای نیکان است. و دشمنی بدان با نیکان، زینت برای نیکان است. و دشمنی نیکان با بدان، مایة رسوایی و خواری بدان است.

ص: 33


1- 1. تحف العقول، ص 82؛ اعلام الدین، ص 178؛ بحار الانوار، ج 71، ص 166.
2- 2. المحاسن، ج 1، ص 266؛ الکافی، ج 2، ص 640؛ بحارالانوار، ج 75، ص 372.

بر همین اساس مرحوم حاج آقا دولابی می فرمودند: اگر فسّاق دور شما را گرفتند، زینت شما هستند. جهّال اگر دور شما را گرفتند، زینت هستند. شما حلم می ورزید، صبر می کنید، تحمّل می کنید، به این ها محبّت می کنید، این میل و محبّتی که دارید، به شما رشد می دهد. آن ها شما را زینت می دهند.

مرحوم آیت الله بهاء الدّینی می فرمودند: این بندة خدا شراب می خورد. گاهی هم تازه شراب خورد بود، دلش نمی آمد به دیدن ما نیاید. هم به خودش عطر می زد، هم به ما عطر می زد. یک شیشه عطر حرام می کرد که مثلاً بوی شراب او ما را ناراحت نکند. و ما متوجّه نشویم که شراب خورده و دهان او بو می دهد.

می فرمودند: ما تحمّل می کردیم. تحمّل کردیم، تا بالاخره همین خان شرابخوار عاقبت به خیر شد. توبه کرد و برگشت. انسان باید تحمّل کند.

ایشان می فرمودند: من در نراق که می رفتم، حتّی بهایی ها به من علاقه پیدا کرده بودند. یعنی این قدر ایشان صدق و صفا و یگانگی نشان می دادند!

شاید نفس درون ما هم کافر باشد. یک علامت مؤمن این است که خودش را از همه پایین تر می بیند. روایت فراوان داریم که یک علامت مؤمن این است که خودش را دست پایین بگیرد. چه می دانیم؟ از کجا که ما از او بهتر باشیم؟

می فرمودند: حتّی بهایی های منطقه به ما علاقه پیدا کردند. می فرمودند: همین خان شرابخوار اواخر عمر توبه کرد و نذر کرد با

ص: 34

ماشین خودش به کربلا برود. آن موقع شاید در کلّ این منطقه ده، بیست ماشین بیشتر نبود. به کربلا رفت و عاقبت به خیر شد.

حتّی ایشان می فرمودند: یک نفر که دزد بود، به ما علاقه پیدا کرده بود و عجیب تر این که ایشان فرمودند: ما را مهمانی کرد، ما هم به خانة او رفتیم. حالا چطور بوده، حاکم شرع بوده، می توانسته در مجهول المالک تصرّف کند، نمی دانم. در هر صورت خود آقا فرمودند: اگر یک آدم خشکه مقدّسی آنجا بود، به ما بد و بیراه می گفت که شما مهمان دزد شدید.

اصلاً اولیای خدا خودشان را مهمان خدا می دانند. اگر چیزی برای آن ها از بالا حواله شود، ایرادی به ظاهر نمی گیرند. یعنی نگاه دیگری دارند. فرمودند: ما منزل این دزد هم رفتیم. مهمان هم شدیم. غذای او را هم خوردیم. و این باعث شد که او توبه کند و عوض شود و کارهای خود را کنار بگذارد.

انسان های کوچک و تنگ نظر و تک بعدی، هیچ وقت نمی توانند این کارها را بکنند. انسان های بزرگ و دارای شرح صدر با هر کسی می نشینند. رنگ می دهند و رنگ نمی گیرند. همراهی می کنند تا هدایت کنند. به سوی غریق می روند تا دست او را بگیرند و او را نجات بدهند.

تحمل اهل فحشا

در شرح صدر و حلم و تحمّل پیغمبر نوشته اند: روزی حضرت با اصحاب نشسته بودند. یک جوانی آمد خدمت پیغمبر. سلام و عرض

ص: 35

ادب کرد و به طور علنی جلوی جمعیّت گفت: یا رسول الله، می خواهم رسماً از شما اجازه بگیرم و به دنبال ناموس مردم بروم و فحشا و منکر انجام دهم.

مقدّس ها داد زدند مردک ساکت! این حرف ها چیست می زنی؟ از این طرف و آن طرف فریاد بلند شد که می خواهی از پیغمبر خدا اجازة گناه و فحشا بگیری؟

حضرت فرمودند: ساکت! آرام باشید. جوان را صدا زدند و فرمودند: جلو بیاید. جلو آمد. می خواستند با صحبت او را اصلاح کنند. فرمودند: شما خواهر و مادر و ناموس داری؟ گفت: دارم. فرمودند: به غیرت شما برنمی خورد که یک مرد نامحرم به سراغ خواهر و مادر و ناموس شما بیاید؟ گفت: خیلی هم ناراحت می شوم. گفت زن های دیگر هم که سراغ آن ها می روی، آن ها هم ناموس مردم هستند، به غیرت آن ها هم برمی خورد.

گفت: یا رسول الله، من می دانم بد است، ولی دوست دارم. یعنی نمی توانم بر هوی و هوس خود غالب شوم. می دانم فرمایش شما درست است که آن ها هم ناموس مردم هستند، در غیرت آن ها نمی گنجد، ولی من میل به فحشا دارم. فقط به من یک مجوّز بدهید بروم این کار را بکنم.

حضرت دیدند موعظه فایده ای ندارد. فرمودند: بیا جلو! بعد دست به سینة او کشیدند و این دعا را خواندند:

ص: 36

اللَّهُمَّ اغْفِرْ ذَنْبَهُ وَ طَهِّرْ قَلْبَهُ وَ حَصِّنْ فَرْجَهُ؛(1) خدایا، گناه این جوان را ببخش، قلب او را پاک کن و شهوت او را هم نگه دار و حفظ کن.

دست کشیدند که او را آرام کنند. بعد این جوان گفت: آرام و راحت شدم. میل به فحشا از من بیرون رفت و هیچ گاه دیده نشد با زن نامحرم و آدم ناجور بگردد. حضرت با گنهکار می نشستند و او را پاک و اصلاح می کردند.

قاطر چموش

دربارة امام حسن عسکری علیه السلام هم در یک روایت زیبایی آمده است که خلیفة زمان، مستعین بالله بود. یک قاطر چموشی داشت که خیلی قوی و تندرو بود. هر کس سوار می شد، آنچنان با شتاب می رفت که او را به زمین می زد. خلاصه رکاب به کسی نمی داد.

یکی از اطرافیان مستعین به او گفت: من یک راه حل برای تو پیدا کردم. گفت: چیست؟ گفت: این قاطر چموشی است. سواری به کسی نمی دهد. هر کسی هم سوار او شده، یا او را از بین برده و یا زخمی کرده است. شما این قاطر را به امام عسکری علیه السلام بده. یا ایشان را زخمی می کند، یا از بین می برد. گناه آن هم گردن تو نمی افتد. می گویند: امام حسن عسکری زمین خورد، یا اسب او را زمین زد.

گفت: فکر خوبی است. می خواستند که به امام صدمه بزنند، یا از

ص: 37


1- 1. منتهی الآمال، ج 1، ص 64.

بین ببرند. حضرت را دعوت کردند و این مرکب چموش را که زین کرده بودند آوردند. خلیفه به حضرت گفت: این یک مرکب، راهروی تندرو و بسیار عالی و قوی است. می خواهم به شما تقدیم کنم. فرمودند: باشد. گفت: دوست داریم همین حالا هم سوار شوید و با همین به منزل برگردید. حضرت آمدند افسار این اسب را گرفتند، با دست مبارک به گردن و پشت او دست کشیدند.

این قاطر هم عرق کرد و از عرق خیس شد و رام گشت. حضرت با متانت کامل بر پشت او سوار شدند. آن هم ملایم و نرم شروع به رفتن کرد. و از آن به بعد آرام آرام شد.(1) اگر یک دست به آدم بکشند چه می شود!

حبابة والبیه

حبابة والبیه خانمی بود که امیرالمؤمنین علیه السلام یک سنگی را برای او مهر کردند. یعنی مهر امامت به سنگ زدند، و آن مهر روی سنگ نقش بست. فرمودند: بعد از من هر کس این را مهر کرد، او امام است. امام حسن مجتبی مهر کردند، امام حسین مهر کردند، امام سجّاد مهر کردند، همین طور ائمّه علیهم السلام مهر کردند و تا زمان امام رضا علیه السلام زنده بود.

در روایت آمده است: زمانی که به حضور امام باقر علیه السلام رسید، پیر شده بود. شروع کرد به گریه کردن.

امام علیه السلام فرمودند: برای چه گریه می کنی؟ گفت: برای زیادی غم و

ص: 38


1- 1. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام ، ج 4، ص 438؛ بحارالانوار، ج 50، ص 265.

غصه، برای این که موی سرم سفید شده است. امام باقر علیه السلام به او فرمودند: جلو بیا! حبابه نزدیک آمد. آن بزرگوار دست خود را بر سر حبابه نهاد و برای او آهسته دعا کرد. آن گاه فرمودند: برای حبابه آیینه آوردند. وقتی به آیینه نگاه کرد، دید موهای سفید سرش مشکی شده است. حبابه از این نعمت بسیار خوشحال شد. امام باقر علیه السلام هم برای خوشحالی حبابه مسرور شد.(1)

حبابه به تبرک دست های امام علیه السلام و دعاهای آن حضرت جوان شد و عمرش ادامه پیدا کرد، تا این که نه سال از دوران امامت حضرت رضا علیه السلام را نیز درک کرد. بنابراین، حدود 235 سال عمر کرده است.(2)

نفس ما هم خیلی چموش است، باید یک دستی روی آن بکشند. اگر دست بکشند، آرام آرام می شود.

ملاّ عبدالله در یکی از مکاتیب خود می گوید: نمی دانم در گوش این نفس چه می گویند که این قدر یاغی و طغیان گر می شود. اصلاً سواری به هیچ کس نمی دهد. نه به صاحب خود، نه به کس دیگری. و گاهی هم یک دستی می کشند و این نفس سرکش آرام آرام می شود. بچة خوب و حرف گوش کن می شود. ان شاءالله دست لطف و رحمت به سر و گردن ما بکشند تا آرام و راحت بشویم. اطرافیان ما هم آرام بشوند.

ص: 39


1- 1. اثبات الوصیهٔ، ص 180.
2- 2. کمال الدین، ص 486، باب 9، ح 1 و 2؛ بحارالانوار، ج 25، ص 175.

2_ تحمل دشمنان

کسی که شرح صدر دارد با همه می تواند بنشیند؛ با دشمن خود و با منافق هم می تواند بنشیند.

اگر شرح صدر پیغمبر نبود، چه زمانی می توانست با این منافقین سر کند؟ چه زمانی می توانست با ابوجهل ها صحبت کند؟ چه زمانی می توانست با ابولهب ها بنشیند. منافقین دشمن ترین، شقی ترین، خبیث ترین آدم ها بودند، ولی پیغمبر ما، ائمّة ما با این ها می نشستند. در ظاهر فامیل می شدند. دختر می دادند و دختر می گرفتند.

امیرالمؤمنین علیه السلام به ابن ملجم چقدر محبّت و احسان کردند. این به خاطر شرح صدر است. انسان بزرگ به دشمن خود هم خدمت می کند. محبّت می کند. این به دلیل شرح صدر است. به دید خدایی نگاه می کند. می گوید: این هم مخلوق خداست. خدای دیگری که او را درست نکرده، همین خدای خود ما او را درست کرده است. حتماً حکمتی دارد. او را وسیلة امتحان من قرار داده است.

آدم های بزرگ با همة حزب ها و گروه ها، حتّی نامسلمان ها می نشینندن و آن ها را تحمل می کنند. البته قاطی نمی شوند. قاطی شدن یک حرف دیگر است، ولی می توانند بدترین انسان ها را تحمّل کند.

امام حسن مجتبی علیه السلام چقدر دشمنان را تحمّل کرد. با دشمن می نشست. با معاویه که اصلاً دیدن او کفّاره دارد، می نشستند و تحمّل می کردند. معاویه به مولا امیرالمؤمنین دشنام می داد، تحمّل می کردند. پیشوایان ما با برخی از همسران خود با همة شرارتشان زندگی

ص: 40

می کردند. این برای تحمّل و شرح صدر است. چون شرح صدر دارد، با خبیث ترین همسر می سازد و زندگی هم می کند و رشد هم می کند.

تحمل آزار همسر

یکی از عرفای بزرگ زمان ما خانمی داشت که شوهر خود را می زد. آزار می داد، حتّی سم خورد که بمیرد تا شوهر او را به زندان ببرند، یا اعدام کنند. ولی ایشان خانم خود را هم نجات داد.

وقتی دید همسرش بعد از فوت معذّب و گرفتار است، آن قدر برای او دعا و نماز و عبادت می کرد که خانم او از عذاب قبر نجات پیدا کند. این ها همه به خاطر شرح صدر است.

مرحوم حاج آقای دولابی می گفتند: برادرزن های این آقا آمدند و به آقا گفتند: خواهر ما خیلی شما را اذیت می کند، اجازه بدهید او را ببریم. گفت: نه، من اجازه نمی دهم. گفتند: چرا؟ گفت: چون کسی غیر از من نمی تواند این خانم را تحمّل کند. برادرها او را اذیت می کنند. مادرش هم او را اذیت می کند، ولی من می توانم او را تحمّل کنم. از بس شرح صدر داشت!

انسان هایی که شرح صدر دارند، یک علامت آن این است که تحمّل آن ها زیاد می شود. تحمّل آن ها در معاشرت ها و در ملاقات ها زیاد می شود. چون سینه دارند. با همة قشرها می توانند بنشینند. انسان می تواند با همه اقشار بنشیند، خوبی های آن ها را بگیرد و بدی های آن را واگذارد. انرژی مثبت بدهد و انرژی منفی را از بین ببرد.

ص: 41

3_ تحمل گرفتاری ها

یک علامت دیگر شرح صدر این است که در مصائب و بلاها و ناگواری ها و سختی ها تحمّل انسان زیاد می شود. اگر همة مردم پشت سر او حرف بزنند، می گوید: خوب بزنند. انسان های کوچک عصبانی می شوند، ولی انسان های بزرگ و سینه دار اصلاً اعتنایی نمی کنند؛ چون حرف مردم واقعیت را تغییر نمی دهد. امام پنجم علیه السلام به هشام فرمودند:

یا هشامُ لَوْ کانَ فی یَدِکَ جَوْزَةٌ وَ قالَ النّاسُ لُوْلُؤَةٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَةٌ وَ لَوْ کانَ فی یَدِکَ لُوْلُؤَةٌ و قالَ النّاسُ اِنَّها جَوْزَةٌ ما ضَ_رَّکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها لُؤْلُؤَةٌ؛(1) ای هشام، اگر در دست تو گردویی باشد و مردم بگویند که در دست تو مروارید است، سودی به حال تو ندارد، در حالی که می دانی آن گردو است. و اگر در دست تو مرواریدی باشد و مردم بگویند گردو است، تو را زیانی نمی رساند، در حالی که می دانی آن مروارید است.

کسانی که سعة صدر دارند، تحمّل همة حرف ها را دارند. زخم زبان ها را تحمل می کنند. مردم هر چه می خواهند بگویند، بگویند. گاهی به بنده می گویند: حاج آقا ما پشت سر شما غیبت کردیم. می گویم: از شیر مادر هم حلال تر است. برو هر چه می خواهی بگو. خاطرت آسوده باشد. من نه ناراحت می شوم، نه پشت سر تو حرف می زنم. حلال است.

ص: 42


1- 1. تحف العقول، ص 386؛ بحارالانوار، ج 1، ص 136.

انسان باید خیلی راحت بگذرد. باید شرح صدر داشته باشد. کسی که شرح صدر دارد، اگر تمام بلاها، سختی ها، ناگواری ها به او برسد، تحمّل می کند. انسان بزرگ، ابتلاء او هم بزرگ است و تحمّل او هم خیلی بزرگ است. ابتلا انسان را می سازد.

این بلای دوست تطهیر شماست علم او بالای تدبیر شماست

چرا بلای انبیا از همه بیشتر بوده؟ چون رشد و درجة آن ها هم از همه بیشتر بوده. فراوان روایت داریم که هر کس ایمان او بالاتر باشد، بلای او بیشتر است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنَّما المُؤْمِنُ بِمَنْزِلَةِ کَفَّةِ المیزانِ کُلَّمَا زِیدَ فِی إِیمَانِهِ زِیدَ فِی بَلَائِهِ؛(1) مؤمن همانند کفة ترازو است؛ هر چه بر ایمانش بیفزاید، بر بلایش افزوده شود.

هر چه ایمان و رشد انسان بالا می رود، بلای انسان هم بیشتر می شود. یعنی بیشتر او را تکان می دهند.

ملاّ عبدالله مثال خوبی زده است. می گوید: چوپان ها مشک را آن قدر تکان می دهند تا کره های آن جدا شود. خالص از ناخالص جدا شود. خدا هم مؤمنین و اولیای خودش را خیلی تکان می دهد.

قرآن می فرماید:

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْج_َنَّةَ وَ لَم_َّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّ_رَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْ_رُ اللهِ أَلاَ إِنَّ نَصْ_رَ اللهِ

ص: 43


1- 1. الکافی، ج 2، ص 253.

قَرِیبٌ؛(1) آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید، بی آن که حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاری ها و ناراحتی ها به آن ها رسید، و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند، گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد آمد؟!» آگاه باشید، یاریِ خدا نزدیک است!

همین تکان دادن است که پیغمبر و اطرافیان او می گفتند: «مَتی نَصْ_رُ اللهِ»؛ پس نصر خدا چه زمانی می رسد؟ یعنی آن قدر آن ها را تکان می دادند که منتظر فرج و گشایش بودند.

تحمّل انسان های بزرگ در مصیبت و بلا و سختی ها بسیار زیاد است. پنج شهید داده، اما آرام است. خانوادة شهیدی که دو شهید داده بودند، نزدیک منزل ما بودند. مادر آن ها بسیار صبور بود. یک فرزند او هم در دریا غرق شد. این مادر آن قدر حلیم و صبور بود که می گفت: فرزند من شهید شده است. به ما تسلیت نگویید، تبریک بگویید. چون تحمّل او زیاد است و شرح صدر دارد.

4_ شکیبایی در برابر مصیبت ها

یک علامت شرح صدر این است که انسان در برابر مصیبت ها مقاوم است. یک نفر وقتی دندان درد می گیرد، تمام خانه را با داد و فریاد به هم می ریزد. هر کجا می رود، ناله می کند. یک نفر هم که بار بلا و مصیبت را کشیده، در وجود او آب از آب تکان نمی خورد. هیچ نشانه و علامتی برای این مصیبت ندارد. با این که بسیار بلا دیده اند، لب

ص: 44


1- 1. سورة بقره، آیة 214.

به شکایت باز نمی کنند. باید تحمّل انسان زیاد باشد.

یکی از یاران حضرت امیر علیه السلام گفته بود: بیست سال است یکی از چشم های من نابینا شده است، هنوز به همسر خودم نگفته ام. آدم هایی هستند که انواع و اقسام بیماری ها را دارند، حتی به همسر و فرزندان خود نمی گویند و کسی متوجّه نمی شود. درد و بلای خود را پنهان کن. امیرالمؤمنین علیه السلام در اوصاف مؤمن فرمودند:

بِشْ_رُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ؛(1) نشاط و شادابی را در چهره دارد و حزن و اندوه را در دل خود پنهان می کند.

دردها و غصه های خود را هر چه می توانی از دیگران کتمان کن.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

اَرْبَعٌ مِنْ کُنُوزِ الْج_َنَّةِ کِتمانُ الفاقَةِ وَ کِتْمانُ الصَّدَقَةِ وَ کِتْمانُ المصیبَةِ وَ کتمانُ الوَجَعِ؛(2) چهار چیز از گنج های بهشت است: پنهان داشتن فقر و تنگدستی، پنهان داشتن صدقه، پنهان داشدن مصیبت و پنهان داشتن درد.

یکی از گنج های بهشت کتمان مصیبت است. مصیبت ها، دردها و گرفتارهای خود را پنهان کن. تحمّل انسان های بزرگ زیاد است. مصائب را راحت تحمّل می کنند.

5_ دست های دهنده

یک علامت انسان های بزرگ این است که دست دهندة آن ها زیاد

ص: 45


1- 1. الکافی، ج 2، ص 226؛ نهج البلاغه، ص 533؛ بحارالانوار، ج 64، ص 305.
2- 2. الدعوات، ص 164؛ بحارالانوار، ج 78، ص 208.

است؛ در مهمان داری، پذیرایی، خدمت، احسان. اگر می خواهد به فقیری کمک کند، یا به کسی احسان کند، استخاره نمی کند.

حجت الاسلام شفتی یکی از عالمان بزرگ و اهل کرامت اصفهان بوده است. الآن قبر او زیارتگاه است؛ در خیابانی به نام خیابان مسجد سیّد. یکی از خیابان های مهم اصفهان است. کنار مسجد حرم و ضریح دارد و محلّ زیارت و نذورات است.

سیّد شفتی اهل شفت گیلان بوده است. در نجف مشغول درس و بحث بوده، اما در فقر و فشار. در آن زمان در نجف قحطی می شود. از گرسنگی نزدیک بود از بین برود. مقداری جگر یا گوشت تهیه می کند تا به خانه ببرد و بخورد که از ضعف نمیرد.

در بین راه می بیند سگی از گرسنگی رمق ندارد و در حال مرگ است. می گوید: شاید ما تا شب زنده باشیم، ولی این سگ الآن در حال مرگ است.

خیلی عجیب است! انسان هایی که سینه دارند، طاقت ندارند یک موجودی از بین برود. آدم های سینه دار با سخاوت هستند. با جرأت هستند.

آن گوشتی که برای خودش تهیه کرده بود، به این سگ می دهد. آن سگ جان و رمقی می گیرد و بلند می شود می رود. سید به خانه می آید و خدا از یک راهی برای او یک چیزی می رساند و خلاصه از گرسنگی نجات پیدا می کند.

یک تاجری از ایران به دیدن ایشان می آید. نذر کرده بوده است که

ص: 46

مثلاً اگر فلان تجارت من رونق بگیرد و کار من رو به راه شود، پول زیادی به این آقا بدهم. چند میلیون پول برای سیّد شفتی می آورد. همین کسی که بر اثر فقر و نداری در حال از بین رفتن بوده، بعد از خدمت کردن به این حیوان، درِ رزق به روی او باز می شود. آن هم چه رزقی!

وضع مالی او بسیار خوب می شود. از نجف به اصفهان می آید. در اصفهان چند آبادی ملک داشته، دائماً هم انفاق می کرده، شهریه می داده، به فقرا می رسیده، محبّت می کرده است. خلاصه با شرح صدری که داشته است، بسیار دست و دل باز بوده است. در زمان خود ایشان یک آقای دیگری بوده، درست برعکس ایشان.

می گفته است: در زمان غیبت امام زمان علیه السلام جایز نیست سهم امام مصرف بشود. سهم امام را بیرون شهر داخل زمین دفن می کرده و می گفته است: امام زمان علیه السلام می آید و پیدا می کند. نه خود او مصرف می کرده، نه به کس دیگری می داده است.

سید شفتی افرادی را مأمور می گماشته تا جای آن را پیدا کنند و بیرون آورند.

به آن آقا می گفتند: این پول هایی که شما مخفی می کنید، سید شفتی در می آورد. گفته بود: من به وظیفة خود عمل می کنم، او هم به وظیفة خود عمل می کند.

سخت گیری

انسان های تنگ نظر سخت گیر هستند، به خود و دیگران سخت

ص: 47

می گیرند. انسان های سخت گیر مو را از ماست بیرون می کشند. اگر خدا بخواهد این کار را با ما بکند، همه هلاک می شویم. خداوند به حضرت داوود فرمود:

فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَکَ؛(1) بنده ای نیست که به پای حسابش کشم، جز آن که هلاک شود.

خداوند می فرماید: اگر من بخواهم کسی را پای حساب بیاورم، هلاک می شود؛ چون از نظر عدالت، حساب عبادت های بنده با شکر یکی از نعمت هایش برابری نمی کند. خدا عظیم العفو است، کریم الصّفح است، حسن التّجاوز است، عفو می کند. گاهی برای تنبّه دادن گیر می دهد.

علامت شرح صدر این است که انسان دست دهنده پیدا می کند. راحت خمس می دهد. راحت زکات می دهد. راحت صدقه می دهد. راحت مهمانی می دهد.

مرحوم آیت الله بهاء الدّینی را به یک محلّی برده بودیم. میزبان خیلی خسیس بود. استخاره می کرد که مثلاً یک قندان قند بیاورد یا دو قندان! به قول آیت الله بهاء الدّینی، بعضی ها پنج گوسفند می کشند و می گویند: ما هیچ کاری نکردیم. یک شخصی هم می خواهد یک مرغ بکشد، جان به سر می شود. بعد هم همه جا می گوید ما برای آقا یک مرغ کشتیم.

انسان باید سینه دار باشد، نظرباز باشد. کسانی که سینه دار هستند، حتی در تجارت و کسب موفق ترند. به راحتی معامله ای را انجام

ص: 48


1- 1. الکافی، ج 2، ص 314.

می دهند. ترسو نیستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

التَّاجِرُ الْج_َبَانُ مَحْرُومٌ وَ التَّاجِرُ الْج_َسُورُ مَرْزُوقٌ؛(1) تاجرهای ترسو همیشه محروم هستند. اما تاجرهایی که با جرأت هستند، رزقشان زیاد است.

تاجرهایی که سینه دار هستند، شرح صدر دارند، پیشرفتشان خوب است. انسان های کوچک هیچ وقت نمی توانند معاملات بزرگ انجام دهند.

6_ عفو و گذشت

یک علامت دیگر انسان هایی که شرح صدر دارند، این است که عفو و گذشت آن ها هم بزرگ است. وقتی انسان بزرگ شد، گذشت او هم بزرگ می شود. بعضی از افراد کوچک اند. شخصی یک حرفی زده، مدام به روی او می آورد. مدام او را ملامت و سرزنش می کند. به ما فرموده اند: بدی دیگران را فراموش کنید و خوبی دیگران را در نظر داشته باشید.

وحشی قاتل حضرت حمزه بود. جگر حضرت حمزه را بیرون آورد، حضرت حمزه را مثله کرد، ولی وقتی مسلمان شد و خدمت پیغمبر ما آمد، حضرت گذشت کردند. با این که حضرت کنار بدن حضرت حمزه فرمودند: زمانی مثل این زمان من اذیت نشدم و آزار ندیدم که بدن عموی خود را به این حال ببینم.

ص: 49


1- 1. مستدرک الوسائل، ج 13، ص 294؛ جامع احادیث الشیعهٔ، ج 13، ص 294؛ نهج الفصاحه، ص 394.

فقط به وحشی فرمودند: زیاد به من نزدیک نشو. من یاد آن خاطرة تلخ می افتم. برای من واقعة تلخی بوده است. چون پیغمبر فرمودند: تلخ ترین زمان در تاریخ برای من آن زمانی بود که در جنگ احد کنار بدن مثله شده و قطعه قطعه شدة عموی خود آمدم.

انسان های بزرگ گذشت آن ها هم بزرگ است. مردم مکّه چقدر اذیت کردند، شب و روز پیغمبر را اذیت کردند، مدینه هم که آمدند باز هم حضرت را اذیت کردند، امّا پیغمبر ما گذشت کردند.

ص: 50

گفتار دوم

اشاره

رَبِّ اشْ_رَحْ لی صَدْری وَ یَسِّ_رْ لی اَمْری؛ پروردگارا، سینه ام را گشاده کن، و کارم را برایم آسان گردان!

سورة طه، آیة 25 و 26

عظمت پیامبر

یکی از نعمت های بزرگی که خدای متعال به پیامبر عظیم الشّأن مرحمت کرده است، شرح صدر است. یکی از ویژگی های مهم پیغمبر این بود که بسیار شرح صدر داشت. آن قدر ظرف وجودی آن حضرت بزرگ است که همة عالم در وجود اوست. همة انبیا، همة فرشتگان، همة امام ها، همة کمّلین عالم در وجود پیغمبرند.

درخواست حضرت موسی علیه السلام

نخستین چیزی که حضرت موسی علیه السلام از خدای متعال درخواست نمود، شرح صدر است. وقتی خداوند حضرت موسی علیه السلام را به پیامبری برگزید، به او فرمود: به طرف فرعون برو! حضرت موسی علیه السلام هم دست نیاز به پیشگاه الهی بلند کرد و عرضه داشت:

ص: 51

رَبِّ اشْ_رَحْ لی صَدْری وَ یَسِّ_رْ لی اَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی؛(1) پروردگارا، سینه ام را گشاده کن، و کارم را برایم آسان گردان، و گره از زبانم بگشای؛ تا سخنان مرا بفهمند!

یعنی حالا که من مسئولیت را پذیرفتم، شرح صدر می خواهم. که اگر شرح صدر آمد، کارها آسان می شود. «وَ یَسِّ_رْ لی اَمْری»؛ یعنی شرح صدر بده، تا کارها برایم آسان شود. انسانی که شرح صدر دارد کارها را سخت نمی گیرد، سخت نمی بیند، با جرأت در دل کار می رود.

جالب این است که حضرت موسی علیه السلام این دعاها را کرده و جواب خدای متعال این است:

قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی؛(2) ای موسی، آنچه را خواستی به تو داده شد.

یعنی ما به تو شرح صدر دادیم. اگر شرح صدر نمی دادیم که تو را پیغمبر نمی کردیم. این ها اجابت شده است، برادر تو را یاور تو قرار دادیم.

شرح صدر به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام

حضرت موسی می گوید: «رَبِّ اشْ_رَحْ لی صَدْری» و از خدا درخواست شرح صدر می کند. خداوند پیش از آن که پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درخواست شرح صدر کند، بر آن حضرت منّت

ص: 52


1- 1. سورة طه، آیة 28 _ 25.
2- 2. همان، آیة 36.

می گذارد و می فرماید:

أَ لَمْ نَشْ_رَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ؛(1) آیا ما سینة تو را گشاده نساختیم، و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟!

شما تحمّل بالاترین مسئولیت ها را داری.

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ؛(2) و ما تو را جز برای همة مردم نفرستادیم.

شما برای عموم مردم و کلّ عالم فرستاده شدید. آیا به تو شرح صدر ندادیم؟ خدا می گوید: دقّت کن، به تو دادیم. آیا سینة تو را باز نکردیم؟

امام صادق علیه السلام در ذیل آیة مبارکة «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» فرمودند: «بِوَلَایَةِ امی_رالمؤمنین عَلِیٍّ علیه السلام »؛(3) یعنی به وسیلة ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام به تو شرح صدر دادیم. معلوم می شود ولایت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام سینه ها را باز می کند.

عشق ویرانگر

حاج دولابی می فرمودند: ولایت مخرّب است. یعنی با وجود و حضور ولایت، خانة دل را باید خراب کنیم و بزرگ تر بسازیم.

عشق ویران شدن و خ_انه برانداختن است

می_ل خ_وبان مکن ار خانه برانداز نه ای

با انسان های بزرگ که رفیق شوی، چهارچوب های تو را به هم

ص: 53


1- 1. سورة شرح، آیة 1 و 2.
2- 2. سورة سبأ، آیة 28.
3- 3. بصائر الدرجات، ج 1، ص 72؛ البرهان، ج 5، ص 688؛ بحارالانوار، ج 36، ص 95.

می زنند. بعضی ها هفتاد سال مراقب اند که اندازه های آن ها به هم نخورد.

ولایت مخرّب است، یعنی اندازه ها را به هم می زند. بزرگ می کند. دید تو را باز و وسیع می کند. قبلاً با یک گنهکار نمی توانستی بنشینی. حالا با یهودی هم می توانی بنشینی. نه به این معنا که بی دین شده باشی. معنای آن این است که سعة صدر داری. قلب تو باز شده است.

گشاده دلی در ولایت اهل بیت علیهم السلام

ولایت اهل بیت، خصوصاً مولا امیرالمؤمنین علیه السلام دل ها را باز می کند. می گویند: حتّی قلب پیغمبر را هم با ولایت حضرت علی باز کردیم. این است که حضرت امیر در همه جا کمک و یار پیغمبر بوده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

لَا أَسْتَغْنِی عَنْکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ؛(1) من در دنیا و آخرت از تو بی نیاز نیستم.

یعنی آن که دل ها را باز می کند و اندازه ها را وسعت می دهد، ولایت اهل بیت علیهم السلام است.

داستان بلقیس

إِنَّ الْم_ُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً؛(2) پادشاهان هنگامی که وارد منطقه ای شوند، آن را به فساد و تباهی می کشند، و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند.

ص: 54


1- 1. الخصال، ج 2، ص 573؛ المناقب، ص 152؛ مشارق انوار الیقین، ص 298؛ بحارالانوار، ج 31، ص 435.
2- 2. سورة نمل، آیة 34.

این آیه مربوط به داستان بلقیس است. وقتی هدهد آمد و خبر آورد که من یک مملکتی را کشف کردم که خورشیدپرست هستند و بلقیس، ملکة سبا، سلطان آن مملکت است و چنین و چنان است، حضرت سلیمان مهیای مقابله با او شد.

بلقیس از اطرافیان خود پرسید: چه کنیم؟ گفتند: می رویم می جنگیم. بلقیس زن فهمیده ای بود. گفت: اوّل یک مذاکره ای بکنیم، ببینیم می توانیم بجنگیم یا نمی توانیم. ببینیم طرف مقابل ما چه کسی است. حق می گوید، یا ناحق.

بلقیس به حضرت سلیمان پیغام داد: من می خواهم به ملاقات تو بیایم. تا گفت می خواهم به ملاقات بیایم، حضرت سلیمان گفت: یک قدرت نمایی به او نشان می دهیم. چه کسی می تواند تخت بلقیس را فوراً حاضر کند؟

قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ؛(1) عفریتی از جنّ گفت: «من آن را نزد تو می آورم پیش از آن که از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!»

گفت: قبل از این که شما از جای خود بلند شوی، من تخت بلقیس را حاضر می کنم. یعنی در ظرف چند ثانیه که فرصت لازم است بلند شوی یا تا موقع ظهر که از جایگاه خود بلند می شوی. چون حضرت سلیمان تا ظهر در جایگاه خود می نشسته و ظهر بلند می شده است.

ص: 55


1- 1. همان، آیة 39.

یعنی تا ظهر تخت را می آورم.

آصف، وصیّ حضرت سلیمان است. کسی است که اسم اعظم در نزد اوست. وی گفت: قبل از این که چشم خود را به این طرف بگردانی من حاضر می کنم. یکمرتبه دیدند از صدها کیلومتر تخت سلطنتی بلقیس آنجا حاضر است.

بلقیس وقتی آمد و تخت را دید، گفت: این خیلی شبیه به تخت من است. گفتند: همان تخت خود توست. ما قدرت داریم تخت تو را در یک لحظه اینجا حاضر کنیم. می توانی با ما بجنگی؟

آمده بود برانداز کند ببیند می تواند با سلیمان درگیر بشود، یا نه. اما در مصاحبت با حضرت سلیمان هم مسلمان شد و هم همسر آن حضرت شد.

امید در ناامیدی

حضرت امیر علیه السلام می فرماید:

کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو؛(1) نسبت به چیزی که به آن امیدی نداری، امیدوارتر باش تا چیزی که به آن امید داری.

حدیث بسیار زیبایی است. این حدیث همة اندازه ها را به هم می زند. می گوید: جاهایی که درها بسته است و امید تو کمتر است، امید تو بیشتر باشد. هرچند اسباب و وسائل ازدواج، وسائل خانه، وسائل پیشرفت، وسائل شغل فراهم نیست، می فرماید: امید تو آنجا بیشتر باشد.

ص: 56


1- 1. الکافی، ج 5، ص 83؛ الأمالی للصدوق، ص 178؛ وسائل الشیعهٔ، ج 17، ص 52.

یک موقع می بینید وسائلِ یک کاری فراهم است و نمی شود. یک موقع می بینید وسائل فراهم نیست، خدا می خواهد و فوری می شود. امید تو در جاهایی که امید نداری بیشتر باشد. «در ناامیدی بسی امید است.»

موسی کلیم الله شد

بعد حضرت امیر علیه السلام سه مثال قرآنی عالی می زند. در یکی می فرماید: حضرت موسی به بیابان رفت. می خواست از مدین به مصر برود. خانم او دچار درد زایمان شد. در شدّت بحران و گرفتاری و سختی قرار گرفت. دید از دور نور آتشی می درخشد. گفت: لااقل بروم یک مقدار آتش بیاورم، خانم من از سرما از بین نرود. نزدیک وضع حمل او بود.

وقتی نزدیک رفت، دید آتش نیست. تجلّی حق تعالی است. خدا در آن درخت تجلّی کرد و با او صحبت کرد و او را به پیغمبری برگزید.

فَاِنَّ مُوسَی بنَ عمرانَ علیه السلام خَرَجَ یَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً فَکَلَّمَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَجَعَ نَبِیّاً؛ موسی بن عمران علیه السلام برای آن که آتشی برای زن و فرزند خویش فراهم آورد، بیرون آمد و خداوند با او سخن گفت و او در حالی که پیامبر شده بود، بازگشت.

خدا را چه دیدی؟! در بحران گرفتاری رفت برای خانم خود آتش بیاورد، خدا گفت:

أَنَا اخْتَ_رْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحیٰ؛(1) و من تو را برگزیده ام، پس بدانچه وحی می شود گوش فرا ده!

این تعبیر قرآن خیلی مهم است! در جایی دیگر می فرماید:

ص: 57


1- 1. سورة طه، آیة 13.

وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی؛(1) من تو را برای خود ساختم و پرورش دادم!

خیلی زیباست! خدا می گوید: من تو را برای خودم درست کردم، ای موسی! من تو را برای خودم می خواهم. تو از آن من هستی. «فَرَجَعَ نَبِیّاً؛ موسی برگشت، در حالی که پیغمبر شده بود.» اصلاً امید به پیغمبری نبود. شاید به خیال او هم خطور نمی کرد.

ایمان سحرة فرعون

مورد دوم: می فرماید:

وَ خَرَجَ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ یَطلُبُونَ الْعِزَّةَ لِفَرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِینَ؛ و جادوگران فرعون در پی عزت فرعون شتافتند و با ایمان بازگشتند.

سحرة فرعون آمدند با حضرت موسی درگیر شوند، از اولیاء الله شدند. آن قدر ایمان آن ها قوی شد که گفتند: دست و پای ما را هم قطع کنی، از خدا دست برنمی داریم. ایمان آن ها خیلی قوی بود. در یک لحظه از صدّیقین و اولیاء الله شدند.

پس اگر خدا بخواهد می شود. خدا را چه دیدی؟! ممکن است کسی هفتاد سال سیر و سلوک کند، یک قدم هم جلو نرفته باشد، بلکه نفس او هم بزرگ شده باشد و عقب گرد بزند. یک بت بزرگ هم برای او درست شده باشد. ممکن هم هست خدا وقتی می خواهد، به یک آن یک نفر منقلب شود و از اولیای خدا شود.

ص: 58


1- 1. همان، آیة 41.

این است که باید در همه جا تکیه گاه تو و امید تو خدا باشد. کار راه انداز، کارساز، کافرما، کارکن، کار خراب کن، همه چیز خود خداست.

آمدند با موسی کلیم الله بجنگند، «یَطْلُبُونَ الْعِزَّةَ لِفِرْعَوْنَ»؛ می خواستند طاغوت زمان را بالا ببرند و موسی کلیم الله را زمین بزنند. امّا خدا یک اشاره به دل آن ها می کند و در یک لحظه از اولیاء الله می شوند. پس «در ناامیدی بسی امید است».

مسلمان شدن ملکة سبا

حضرت امیر علیه السلام مثال دیگری می زنند و می فرمایند:

وَ خَرَجَتْ مَلِکَةُ سَبَإٍ فَاَسْلَمَتْ مَعَ سُلیمانَ علیه السلام ؛ و ملکة سبا بیرون شد و در مصاحبت سلیمان علیه السلام مسلمان شد.

بلقیس آمد حکومت سلیمان نبی را برانداز کند ببیند می تواند با او درگیر شود و بجنگد.

وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ للهِ رَبِّ الْعالَمین(1)؛ و با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان تسلیم شد.

مسلمان شد و عیال پیغمبر خدا هم شد. وقتی بلقیس می خواست به جنگ سلیمان بیاید، با اطرافیان خود مشورت کرد که چه کنیم؟ آن ها گفتند:

نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ اُولُوا بَأسٍ شَدیدٍ؛(2) ما دارای نیروی کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم.

ص: 59


1- 1. سورة نمل، آیة 44.
2- 2. همان، آیة 33.

ما قدرتمند هستیم، می رویم می جنگیم. بلقیس در پاسخ آنان گفت:

إِنَّ الْم_ُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً؛ پادشاهان هنگامی که وارد منطقه ای شوند، آن را به فساد و تباهی می کشند، و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند.

گفت: سلاطین وقتی به یک مملکتی حمله کنند، همة اوضاع را به هم می زنند. سلطان را زندانی می کنند. یکمرتبه می بینید کارگری را رئیس مملکت می کنند. اتّفاقی که برای شما نمی افتد، من بلقیس را به زندان می برند یا اعدام می کنند. شما را بزرگ مملکت می کنند. عجب مشاورهای نادانی هستید! این معنای ظاهری آیه است.

ولایت؛ حافظ نبوت

حاج آقا دولابی به این آیه خیلی استناد می کردند. می فرمودند: یعنی خوب ها اگر در دل ما پا بگذارند، اندازه های ما را به هم می زنند. بت های ما را می شکنند. چهارچوب های ما را به هم می زنند. ما را بزرگ می کنند.

أَ لَمْ نَشْ_رَحْ صَدْرَکَ بِوَلَایَةِ أَمیرِالْم_ُؤمنینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ؛(1) ای پیغبمر، آیا ما دل تو را با ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام وسیع نکردیم؟

یعنی ولایت از نبوّت بالاتر و مهم تر است. ولایت است که نبوّت را هم حفظ می کند. ولایت است که به نبوّت هم شرح صدر می دهد.

ص: 60


1- 1. بصائر الدرجات، ج 1، ص 72؛ البرهان، ج 5، ص 688؛ بحارالانوار، ج 36، ص 95.

پیغمبر ما هم نبوّت داشته و هم ولایت. ولی باطن او که ولایت است، به او شرح صدر داده است. اگر ولایت امام در دلی پا بگذارد، آن را بزرگ و وسیع می کند.

تحمل کوچک ها

علایم شرح صدر چیست؟ علامت های کسی که سینة او بزرگ است، چیست؟ یک علامت آن این است که با همة قشرها راحت می تواند بنشیند، به دید خدایی به آن ها نگاه می کند. با یهودی می نشیند، با کافر می نشیند، با فاسق می نشیند، اما قاطی نمی شود. می تواند تحمّل کند و بنشیند؛ چون انسان بزرگی است.

قابلمه های بزرگ را دیده اید، تمام قابلمه های کوچک تر داخل آن جای می گیرد. گاهی چند قابلمه را داخل همدیگر می گذارند، همة آن ها داخل یک قابلمة بزرگ هستند. امّا در قابلمة کوچک چیزی جا نمی شود. نه غذای زیاد داخل آن جای می گیرد، نه قابلمه های دیگر. انسان اگر بزرگ باشد، همة کوچک ها را تحمّل می کند. اما کوچک نمی تواند بزرگ ها را تحمّل کند.

حضرت امیر علیه السلام با معاویه می نشست. امام حسن علیه السلام با معاویه می نشست و صحبت می کرد، با عمرو عاص صحبت می کرد. امام حسین علیه السلام با عمر سعد صحبت کرد. با بدترین و رذل ترین انسان ها حرف خود را می زند و می تواند تحمّل کند. آن ها تحمّل نمی کنند، ولی او می تواند تحمّل بکند.

ص: 61

هشام و شریک مخالف

در کتاب «داستان راستان» شهید مطهری که کتاب قشنگی است آمده است: هشام مدافع اهل بیت علیهم السلام بود. در امامت مناظره می کرد و خیلی هم قوی بود. وی یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام بود. هارون می گفت: زبان هشام از هزار شمشیر برنده تر است. یعنی هزار رزمنده کار هشام را نمی کنند. با منطق و علم و استدلال امامت را ثابت می کرد.

همین هشام بزّاز و پارچه فروش بود. شریکی اباضی مذهب داشت که از خوارج بود. عجیب است! یعنی دل انسان این قدر وسیع باشد، این قدر بزرگ باشد، این قدر تحمّل او زیاد باشد، که در مغازه با یک نفر از خوارج شراکتی کار می کردند.

جالب این است که هیچ وقت با هم درگیر نمی شدند. ممکن است بحث و استدلال کرده باشند، ولی با هم درگیر نمی شدند. شراکت آن ها محفوظ، هر کس کار خودش را می کرد. حتّی شاگردها و دوستان ایشان می آمدند داخل مغازه، این ها دربارة ولایت بحث می کردند، آن ها هم دربارة دشمنی با اهل بیت بحث می کردند. هیچ وقت با هم درگیر نمی شدند.

می گویند: یک بار همین شریک، دختر هشام را برای فرزند، یا برادرش خواستگاری کرد. هشام فرمود: فاطمه دختر من مؤمنه است. یعنی چون مؤمن است و ولایت اهل بیت را دارد، من نمی توانم او را به کسی که ولایت و امامت را قبول نکرده بدهم. به من اجازه نمی دهند این کار را بکنم. ولی هیچ وقت با هم درگیری نداشتند. یعنی تحمّل

ص: 62

می کردند. این از بزرگی هشام است که آن قدر بزرگ بوده که چندین سال با یک ناصبی، شریک کاری بوده و او را تحمّل می کرده است.

شرح صدر نواب اربعه

چهار شخصیت در زمان غیبت صغری نایب خاص امام زمان علیه السلام بودند. یکی از ویژگی های این ها این بود که خیلی شرح صدر داشتند. جای امام زمان را به کسی نمی گفتند. اسرار امام زمان را افشا نمی کردند. با این که در آن زمان علمای برجسته ای بودند.

می گویند: کسی به مرحوم اباسهل نوبختی گفت: چرا شما که عالم برجسته، راوی حدیث و محدّث هستید، نایب امام زمان نشدید، امّا شیخ ابوالقاسم، حسین بن روح نایب شد؟

ایشان فرموده بودند: این نایب امام زمان آن قدر سینه دار است، آن قدر شرح صدر دارد که اگر امام زمان علیه السلام زیر عبای او باشد، برای هیچ کسی افشا نمی کند.(1) ولی من آن قدر طاقت ندارم. من اگر امام زمان این اطراف باشد، حدّاقل به نزدیکان خود می گویم آقا اینجا است. آن تحمّل و سعة صدری که در آن ها بوده، شاید در کس دیگری نبوده است.

داوود رقّی و پسر عموی ناصبی

بنابراین؛ یکی از علائم شرح صدر این است که انسان وسعت دارد، بزرگ است، همه را در وجود خودش جا می دهد. می تواند تحمّل کند،

ص: 63


1- 1. بحارالانوار، ج 51، ص 359.

می تواند به آن ها خدمت کند.

داوود رقّی در کوفه زندگی می کرد. می گوید: به مدینه به زیارت امام صادق علیه السلام رفتم. وقتی خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم، حضرت بدون مقدمه فرمودند:

یَا دَاوُدُ لَقَدْ عُرِضَتْ عَلَیَّ أَعْمَالُکُمْ یَوْمَ الْخ_َمِیسِ فَرَأَیْتُ فیما عُرِضَ عَلَیَّ مِنْ عَمَلِکَ صِلَتُکَ لِابْنِ عَمِّکَ فُلانٍ فَسَ_رَّنی ذلِکَ؛(1) ای داوود، روز پنج شنبه اعمال شما بر من عرضه شد و در میان اعمالی که بر من عرضه شد، دیدم که تو به فلان پسر عمویت صله دادی و این کارت مرا خوشحال کرد.

یعنی بارک الله، خوب عملی انجام دادی. آن عملی که امام صادق را خیلی خوشحال کرد، صلة رحم او با پسرعمویش بوده است.

به داوود گفتند: شما چه کار کردید؟ گفت: من پسرعمویی داشتم ناصبی و دشمن اهل بیت که خبیث بود و از طرف او و خانواده اش بدی به من رسید بود. ولی فقیر و عیال وار بود. قبل از این که به این مسافرت بیایم، مقداری پول برای نفقه و خرجش دادم. و چون به مدینه رسیدم و به خدمت امام شرفیاب شدم، امام از علم غیب از جریان من اطلاع داد.

خیلی مهم است که انسان مثلاً به یک دشمن اهل بیت خدمت بکند. به دوست خدمت کردن خیلی مهم نیست، به دشمن خدمت کردن مهم است.

ص: 64


1- 1. الامالی للطوسی، ص 413؛ مناقب آل ابی طالب علیهم السلام ، ج 4، ص 227؛ بحار الانوار، ج 23، ص 339.

گاهی بعضی از ما آن قدر کوچک هستیم که فامیل را تحمّل نمی کنیم، دوست را تحمّل نمی کنیم، رفیق و همسایه را تحمّل نمی کنیم. انسان های بزرگ دشمن را هم تحمّل می کنند.

می گوید: من پسرعمویی داشتم که ناصبی و دشمن اهل بیت بود، ولی فقیر و عیال وار بود، قبل از این که به مدینه بروم، پول مفصّلی به او دادم. به او کمک کردم. گفتم: حالا بیچاره و گرفتار و درمانده است، کمکی به او کرده باشم.

تنگ نظری دشمنان اهل بیت علیهم السلام

حضرت امیر به ابن ملجم چقدر محبّت می کرد؟! عثمان در تنگنا قرار گرفته بود، از تشنگی در حال مرگ بود، ولی امام حسن و امام حسین را فرستاد تا برای او آب ببرند. این به خاطر سعة صدر و بزرگی است.

انسان بزرگ به دشمن خود هم می تواند محبّت کند، ولی انسان کوچک به حضرت علی اصغر شش ماهه هم آب نمی دهد. همة دشمنان اهل بیت تنگ نظر و کوچک هستند. تو که می خواهی این آقا را بکشی، چرا آب نمی دهی؟ این به خاطر تنگ نظری است، به خاطر کوچکی است.

یک علامت انسان های بزرگ این است که با همه می توانند بنشینند، با همه می توانند مماشات کنند. با همه می توانند مذاکره کنند. با همه می توانند صحبت کنند. دریا دل هستند.

بی اعتنایی به حرف مردم

علامت دیگر شرح صدر این است که کسی که شرح صدر دارد

ص: 65

مصائب، سختی ها، گرفتاری ها، و امواج بلا را می تواند تحمّل کند. بلا بعد از بلا، گرفتاری بعد از گرفتاری، همه را تحمّل می کند. از کوره درنمی رود. بحران ها او را زمین نمی زند. چون انسان بزرگی است. با حرف مردم ناراحت نمی شود.

چرا ما این قدر برای حرف مردم جایگاه قائل هستیم؟ بعضی از ما روی حرف مردم خیلی حساس هستیم. می گوید: ممکن است آبروی من برود. به جهنّم که برود. جلوی خدا که نمی رود. بگذار جلوی مردم برود. اصلاً چیز رفتنی باید برود. چیز ماندنی می ماند.

چرا ما این قدر حساسیت نشان می دهیم؟ چون به ما برمی گردد. چطور دربارة دیگران که حرف می زنند ناراحت نمی شویم؟ امّا اگر حرفی به من برگردد، آسمان و زمین به هم می خورد. چون گرفتارِ «من» هستم. من گرفتار خودم هستم. گرفتار نفسانیت هستم. انسان های سینه دار به فکر آبرو نیستند، به خدا واگذار کرده اند.

یک وقتی حاج آقای دولابی حرف بلندی می زدند. می فرمودند: مؤمن جذب و دفع ندارد. می فرمودند: نه کسی را جذب می کند، نه کسی را دفع می کند. همه جمع بشوند یا همه بروند، بروند یا بیایند برای او فرقی ندارد. چون جاذب و دافع او خداست. می گوید: خدا از من راضی باشد، همه می خواهند بگویند مرگ بر فلانی یا درود بر فلانی. من کاری به این حرف ها ندارم. جاذب و دافع او خداست. می گوید: من چه کاره هستم؟ من وظیفة خود را باید انجام بدهم.

ص: 66

سکوت امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی سختی ها را تحمّل می کردند. آن مصائبی که بعد از رحلت پیغمبر خدا پیش آمد. حملة به خانه، حملة به همسر، کشتن فرزند، کشتن همسر، خیلی مصیبت بزرگی بوده است. ولی تحمّل کردند.

یک بزرگی حرف قشنگی دارد. می گوید: ما فقط مدیون شمشیر زدن حضرت امیر و کندن در قلعة خیبر و کشتن عمرو بن عبدودها نیستیم. مدیون هستیم، ولی بالاتر از این ها مدیون صبر امیرالمؤمنین هستیم. آیا حضرت امیر نمی توانست نفرین کند؟ آیا زور بازوی او کم شده بود؟

معروف است که یک یهودی وقتی دید ریسمان به گردن حضرت انداخته اند و دارند ایشان را می برند مسلمان شد. به او گفتند: وقتی در قلعة خیبر را که چهل نفر باز و بسته می کردند، از جا کندند، و آن قدرت را دیدی مسلمان نشدی، ولی الآن مسلمان شدی؟

گفت: زور این بیشتر است. چون همان آقایی که در قلعة خیبر را کند، حالا چه می بیند که دست او را بسته اند و هیچ نمی گوید. یک عده موش و روباه دست او را بسته اند. اگر یک تکان بدهد همه فرار می کنند. یک چیز دیگری می بیند. او شرح صدر دارد. از او بوی پیغمبری می آید، بوی امامت می آید. این یک چیز دیگری است. او قیامت و ماوراء و غیب را می بیند. حضرت سی و سه سال داشت، پیرمرد که نبود که بگویی قوای او از دست رفته است.

ص: 67

ابن ابی الحدید می گوید: «نَسِیَ السَّیْف»؛(1) یعنی فرزند شمشیر، شمشیر را فراموش کرد. کنار گذاشت و قلاف کرد. گفت: پیغمبر به من گفته صبر، چشم!

انسانی که شرح صدر دارد، هر چه مصیبت به او بدهند، صبر می کند. شهادت حضرت زهرا بسیار بزرگ است. مصیبت از این بزرگ تر در عالم نیست. ولی تحمّل کرد، صبر کرد، هم زور بازو داشت، هم می توانست نفرین کند. اگر یک ناله می زد و یک چین به ابرو می انداخت، همه را نابود می کرد. مگر در انبیای سابق نبود که گاهی ناله و نفرین می کردند.

تحمل بزرگان

حاج آقای دولابی همیشه می فرمودند: بزرگ خانه مواظب باشد هیچ وقت از کوره درنرود. بزرگ خانه ممکن است آقای خانه باشد، یا زن خانه باشد. وقتی بچّه ها شلوغ می کنند، گرفتاری پیش آمده است، سر و صداست، مصیبت است، بزرگ خانه باید سر جای خود محکم بنشیند. حال او نباید بد شود. اگر حال او به هم بخورد، یا فامیل و همسایه ها باید بیایند، یا کلانتری و مشکل او را حل کنند.

تا وقتی که بزرگ خانه از کوره در نرفته، همه چیز آرام است. اگر حال بزرگ خانه به هم بخورد، حال مدیر بد شود، واویلا است. آنجا آتش گرفته است. باید بیایند آن را خاموش کنند.

ص: 68


1- 1. شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 301؛ بحارالانوار، ج 29، ص 139.

تا وقتی حال بزرگ مملکت بد نشده، آن مملکت آرام است. امّا اگر حال بزرگ مملکت بد شد و از کوره در رفت، اوضاع به هم می ریزد.

انبیائی که امّت آن ها عذاب دیدند برای چه بود؟ حضرت یونس عصبانی شد و زود نفرین کرد. خدا هم گفت: برو در شکم ماهی. او را زندانی کرد. ولی اگر حضرت یونس نفرین نمی کرد، آیا در شکم ماهی می رفت؟

حضرت نوح علیه السلام اگر سرریز نمی کرد بلا نمی آمد. سیل نمی آمد. بعد از طوفان نوح، خدا به حضرت نوح گفت: چرا بنده های مرا غرق کردی؟ آب و گل درست کن. کوزه و ظروف درست کن. بعد گفت: بشکن. گفت: دل من راضی نمی شود بشکنم. گفت: چطور دلت راضی شد و همة بنده های مرا به آب بستی و غرق کردی؟(1) چون تو نفرین کردی و خواستی، ما هم اجابت کردیم. یعنی تا وضع آن بزرگ به هم نخورد، آن مملکت و آن امّت در آرامش کامل هستند.

تا دل مرد خدا نامد به درد هیچ قومی را خدا رسوا نکرد

زن خانه، پدر خانه، بزرگ فامیل، استاد، آن کسی که بالاتر است، او هر چه بزرگ باشد، تکان نخورد، خم به ابروی او نیاید، مشکلی پیش نمی آید. ولی اگر حال آن بزرگ بد شد، دریا طوفانی شده است. می دانید اگر دریا غضب کند، تمام اوضاع را به هم می ریزد. اگر زمین غضب کند و زلزله بیاید، به کسی رحم نمی کند. کوچک، بزرگ، صغیر، کبیر، بچّه، نوزاد را در شکم خودش فرو می برد.

ص: 69


1- 1. جامع النورین، ص 122.

غضب خدا

چند سال پیش اطراف اندونزی دریا غضب کرد. می گویند: موج آن چند صد متر شده بود. اصلاً بعضی شهرها را فرو برد. جنگل ها را فرو برد. درخت های تنومند را از جا کند. این ها غضب است. غضب خدا در چنین جاهایی تجلّی می کند. حتماً بدانید یک ولیّ خدا تکان خورده، اینجا هم آثار آن ظاهر می شود.

یک روز خدمت مرحوم حاج شیخ حسن مصطفوی بودیم. فرمودند: یک نفر به نام آقای قاضی در تبریز بود. از عموزاده های آیت الله سیّد علی قاضی. آدم بسیار فوق العاده ای بود. فرمود: مردم تبریز یک موقع خیلی گناه و معصیت کرده بودند. خادم ایشان می گوید: یک شب آقا بلند شد و گفت: ای خدا، یک تکانی به تبریز بده تا مردم یک مقدار متوجّه تو بشوند. ولی ای خدا، خواهش دارم این زلزله ای که می فرستی کسی فوت نکند. کسی زیر آوار نماند. گفت: فردا شب دیدیم یک زلزله ای تبریز را تکان داد، ولی کسی هم تلف نشد. همه بلند شدند نماز آیات خواندند و ترسیدند.

گاهی موجی که در عالم ایجاد می شود، موج یک مرد خدایی است، موج امام است، ممکن است امام یک اخمی بکند که بگوید: خدایا، این ها را ادب کن. خدا این کار را می کند.

تا دل م_رد خ_دا نام_د به درد*** هیچ قومی را خدا رسوا نکرد

ما روایات فراوانی داریم که رضای خدا، رضای اولیای اوست. غضب خدا، غضب اولیای اوست. اگر پیغمبران، ائمّه، بزرگان امّت

ص: 70

عصبانی نشوند، غضب نکنند، زیرمجموعة خود را ببخشند، خدا می گوید من هم می بخشم. چون حقّ این هاست.

اگر شاگردان کلاسی آن قدر شلوغ کردند که حال معلّم بد شد، حال مدیر و ناظم بد شد، حتماً بدانید اوضاع به هم می ریزد. ولیّ خدا اگر غضب کند، حتماً بیرون منعکس می شود و یک پیشامدی می شود.

یک مادری می گفت: بچّة من، مرا خیلی عصبانی کرد. گفتم: خدایا، من دلم شکست، یک بلایی بفرست! گفت: رفت بیرون و با ماشین تصادف کرد و استخوان او شکست. چقدر خسارت دید!

این آشی که ریختی باید پای آن بنشینی و بخوری! نفرین نکن. بگو: خدایا، او را هدایت کن! خدایا، دست او را بگیر!

انسان های بزرگ و دارای شرح صدر، تحمّل آن ها در مصائب، بلاها، سختی ها، مشکلات زیاد است. اگر کسی حرف نامربوطی زد، به او توجه نمی کنند.

رفتار امیرالمؤمنین علیه السلام در برابر دشنام دیگران

امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار به این شعر تمثل می جستند:

وَ لَقَدْ أَمُ_رُّ عَلَی اللَّئِیمِ یَسُبُّنِیفَمَضَیْتُ ثَمَّةَ قُلْتَ لا یَعْنِینِی(1)

حضرت امیر علیه السلام می فرماید: من از کوچه می رفتم، یک آدم لئیم و پستی مرا دشنام می داد و نفرین می کرد. من هم از آنجا گذشتم و پیش خود گفتم: منظورش من نیستم. نفرمود: من امام هستم، سبّ به من

ص: 71


1- 1. منهاج البراعهٔ، ج 15، ص 309؛ جامع الشواهد، ص 332.

کفر می آورد. واجب القتل است. او را بکشم. نه تحمّل می کردند.

ما با کوچک ترین حرفی عصبانی می شویم، یا بحران ایجاد می کنیم. تحمّل کن، به جایی برنمی خورد. اگر حرفی زدند، حرف اصلاً ارزشی ندارد. هر کس هر چه می گوید، به خودش می گوید. آدمی که نسبت به دیگران بدی می کند، شیطان است. شما هم اگر جواب او را بدهید، می شوید شیطان. اما وقتی تحمّل کردید، می شوید مؤمن. می شوید فرشته.

فتنة جمل

فتنه گر جنگ جمل عایشه و طلحه و زبیر بودند. خیلی جالب است. خداوند به همسران پیامبر فرموده است:

وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَ_رُّجْنَ تَبَ_رُّجَ الجاهِلیَّةِ الاُولیٰ؛(1) و در خانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین در میان مردم ظاهر نشوید.

اما عایشه بر خلاف نصّ قرآن بیرون آمد و با جانشین به حقّ پیغمبر جنگید. جنگ جمل را کسی نمی تواند انکار کند. چه کسی آتش بیار این معرکه بود؟ سه نفر؛ طلحه، زبیر و جناب عایشه. علمای باانصاف سنّی خیلی که انصاف بدهند می گویند شما درست می گویید، این خانم اشتباه کرد. خیلی اشتباه بزرگی است. حضرت امیر هم چقدر ملاحظة او را کرد.

ص: 72


1- 1. سورة احزاب، آیة 33.

در جنگ جمل هجده هزار نفر را به کشتن دادند. پنج هزار نفر از لشکر حضرت امیر شهید شدند و سیزده هزار نفر در یک روز از لشکر طلحه و زبیر به جهنّم رسیدند. چون مقابل امام خود ایستادند.

یکی از کسانی که کشته شد طلحه بود. زبیر هم فرار کرد. بعد هم کسی او را تعقیب کرد و در نماز او را کشت. البته کار خوبی نکرد، حضرت امیر علیه السلام فرمودند: فرار کرده است. او را رها کنید. ولی طلحه در این جنگ کشته شد.

تحمل امیرالمؤمنین علیه السلام

مادر طلحه صفیه نام داشت. نزد حضرت امیر، شروع کرد به نفرین کردن. می گفت: یا علی، خدا بچّه های تو را یتیم کند که بچّه های من را یتیم کردی! اما حضرت توجّه نکردند. شروع کرد به فحش دادن و نفرین کردن، حضرت توجّه نکردند. یکی از اطرافیان حضرت امیر گفت: یا امیرالمؤمنین، اجازه بده من جواب او را بدهم، یا او را طرد کنم، یا او را بزنم.

فرمودند: خدای متعال به ما امر نکرده با زن های کافر درگیر بشویم و متعرّض آن ها بشویم، چه برسد به زن مسلمان. یعنی اگر زن کافر، یهودی، نصرانی، بت پرست به شما ناسزا گفت، متعرّض او نشو. جواب او را نده. چه رسد به زن مسلمان. او را رها کن.

کف های روی آب

انسان های بزرگ با حرف دیگران از میدان به در نمی روند. آن قدر

ص: 73

حرف بزنند تا خسته شوند. این آیه خیلی زیباست:

فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ؛(1) اما کف های روی آب به بیرون پرتاب می شوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند، در زمین می ماند.

زشتی ها، ظلمت ها، بدی ها، حرف های بی جا، حرف های ناروا مثل زبد و کف روی آب است. زبد یعنی کف روی دریا. حباب را دیده اید؟ این کف یک نمایی دارد، هوای داخل آن که خارج شود، از بین می رود. این کف در چند ثانیه از بین می رود. بدی و دشمنی و فساد و ظلم و این ها مثل کف می ماند، آدم های بد، حرف های نازیبا مثل کف است. از بین می رود؟

یزیدها کجا رفتند؟ معاویه ها کجا رفتند؟ آیا برای معاویه کسی گریه می کند؟ آیا برای معاویه کسی مجلس می گیرد؟ آیا برای معاویه کسی زیارت نامه می خواند؟ هر کسی هم می خواهد قبر او را احیا کند، گرفتار می شود، بیمار می شود، یا در تصادف و پیشامدی می میرد.

امامزادگان

ولی حضرت رقیه دختر سه سالة امام حسین علیه السلام ، در مملکت شام می درخشد. یک جایی در شهر حلب محلّ گذاشتن سر امام حسین علیه السلام است. زیارتگاه شده است. جای دیگر یکی از بچّه های حضرت آنجا سقط شده، آنجا یک زیارتگاه شده. مردم می روند گریه می کنند.

ص: 74


1- 1. سورة رعد، آیة 17.

عزاداری می کنند. سینه زنی می کنند. ناله می کنند. یعنی هر جایی که اهل بیت علیهم السلام آثار داشتند، یا یکی از فرزندان آن ها، یا یکی از نوه های آن ها بودند، امامزاده و زیارتگاه شده است، با گنبد و بارگاه.

خدا نور خود را کامل می کند، کف روی آب از بین می رود، آن که برای مردم نافع است می ماند. حق می ماند و باطل می رود.

وَ قُلْ جاءَ الْح_َقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً؛(1) و بگو حق آمد و باطل نابود شد. یقیناً باطل نابود شدنی است.

باطل رفتنی است. وقتی حق و نور می آید، ظلمت حتماً می رود.

یک علامت شرح صدر این است که تحمّل انسان در مصیبت ها، در فشارها، در بحران ها، مخصوصاً در برابر حرف مردم زیاد شود.

روی بعضی از ماشین ها می نویسند: امان از حرف مردم! معلوم می شود حرف مردم خیلی او را آزار داده است. مردم هر چه می خواهند بگویند، کار خودت را بکن. جلوی دهان مردم را که نمی شود گرفت.

عفو بزرگ

یک علامت شرح صدر این است که عفو انسان زیاد می شود، اهل گذشت می شود. انسان های بزرگ راحت گذشت می کنند. انسان هایی که شرح صدر دارند به دل نمی گیرند. فلانی یک حرفی زد، خوب بزند. علامت شرح صدر عفو بزرگ است.

دیدید که پیغمبر عظیم الشّأن بعد از فتح مکّه از همه گذشت. همه

ص: 75


1- 1. سورة اسراء، آیة 81.

را عفو کرد! ولی آن ها وقتی مسلّط شدند، به صغیر و کبیر پیغمبر و بچّه های پیغمبر و ائمّه رحم نکردند. پیغمبر گذشت می کرد. وحشی، قاتل حضرت حمزه را عفو کرد. ولی گفت: به من نزدیک نشو؛ چون به یاد آن مصیبت و خاطره می افتم.

می گویند: سعد بن عباده روز فتح مکّه، پرچم را به دست گرفته بود و می گفت «الْیَوْمُ یَوْمُ الْم_َلْحَمَةِ» یعنی امروز روزی است که از کشته ها پشته بسازیم. ملحمه همان لحم است، یعنی گوشت روی گوشت می ریزیم. پرچم را گرفته بود و جلو می رفت و این گونه شعار می داد.

مردم مکّه واقعاً ترسیدند. ترس هم دارد. سیزده سال پیغمبر را در مکّه آزرده کردند. شش هفت سال هم که در مدینه بود، تا قبل از فتح مکّه، دائم با پیامبر خدا جنگیدند؛ جنگ بدر و احد و احزاب. جنگ پشت سر جنگ. چقدر دل پیغمبر را خون کردند! یعنی هر کسی بود انتقامی می گرفت که دیگر نفس نکشند و سر بلند نکنند. هر کس غیر از پیغمبر بود قطعاً از مثل ابوسفیان که سرمنشأ فتنه هاست، انتقام می گرفت.

روز مهربانی

سعد بن عباده شعار می داد: امروز روزی است که از کشته ها پشته می سازیم. آمدند به پیغمبر عرض کردند: یا رسول الله، سعد چنین می گوید. آیا شما می خواهید انتقام بگیرید؟ پیامبر خدا با ده هزار نیرو وارد مکّه شده بودند. تمام دشمنان جا زدند. فرمودند:

ص: 76

الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرْحَمةِ؛(1) امروز روز رحم و مهربانی است.

پرچم را به دست مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام دادند. امیرالمؤمنین منشأ شرح صدر است. اهل گذشت و عفو است. حضرت پرچم را گرفتند و وارد مکّه شدند و برعکس سعد این شعار را دادند.

فرمودند: امروز روز گذشت است. بر گذشته ها صلوات. گذشته ها را نمی بینیم. خیلی جالب است که انسان گذشته ها را قلم بگیرد. گذشته ها را نبیند.

ابوسفیان کسی بود که زن او جگر حضرت حمزه را به دهان گذاشت. زمانی که پیامبر خدا در مکه بودند، چقدر ایشان را آزار دادند. چقدر به ایشان اهانت کردند! در طائف پیغمبر را سنگباران کردند، به طوری از پاهای ایشان خون آلود شد. خود مردم مکّه در شکنجه و اذیت و آزار یاران پیغمبر کوتاهی نکردند. حالا پیامبر و یارانش قدرتمند وارد مکّه می شوند. حضرت امیر شعار دادند. امروز روز مهربانی است، نه روز انتقام. آرام بگیرید. راحت باشید.

مردم مکّه جمع شدند. پیغمبر عظیم الشّأن فرمودند: گمان شما نسبت به من چیست؟

تصدیق گمان خوب

حضرت امیر می فرماید:

مَنْ ظَنَّ بِکَ خَیْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ؛(2) اگر کسی به شما گمان

ص: 77


1- 1. شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 272.
2- 2. تحف العقول، ص 82؛ نهج البلاغهٔ، ص 511، حکمت 248؛ بحارالانوار، ج 71، ص 417.

خوبی دارد، او را تصدیق کنید.

خدا هم با ما همین طور عمل می کند. با خدا خوش بین هستید، یا بدبین؟ اگر می گویی: خدا می آمرزد، عفو می کند، به بهشت می برد، می گوید: قطعاً من همین کار را می کنم. اگر بگویی: خدا من را زمین می زند، نمی آمرزد، به جهنّم می برد، شک نکن. همین کار را می کند.

حضرت امیر علیه السلام هم می فرماید: کسی که به شما خوش بین است و گمان خوب دارد، به شما علاقه بسته که خدمت بکنی، محبّت بکنی، دست او را بگیری، کار او را راه بیندازی، «فَصَدِّقْ ظَنَّهُ»؛ همین کار را با او بکن.

همان کاری که حضرت یوسف با برادران کرد!

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما تَظُنُّونَ وَ ما اَنْتُمْ قائلونَ؛ به من چه گمانی دارید و دربارة من چه فکر می کنید؟» گفتند: «نَقُولُ خَی_راً وَ نَظُنُّ خَی_راً اَخٌ کریمٌ وَ ابنُ عَمٍّ؛ ما جز خیر و خوبی در شما گمانی نداریم. شما برادری بزرگوار و با کرامت هستی، همچنین پسرعموی ما هستی.» حضرت فرمودند: من همان کلامی که حضرت یوسف به برادران خود گفت، به شما می گویم:

لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ؛(1) امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست. خداوند شما را می بخشد؛ و او مهربان ترین مهربانان است!

برادرهای حضرت یوسف، او را شکنجه کردند، اذیت کردند، چهل

ص: 78


1- 1. سورة یوسف، آیة 92. اعلام الوری، ص 111؛ قصص الانبیاء علیهم السلام ، ج 1، ص 225؛ بحارالانوار، ج 21، ص 132.

سال او را از سایة پدر محروم کردند. واقعاً ضربة خیلی فوق العاده ای بود. هم به پدر و هم به برادر خودشان.

امّا بعد از این که حضرت یوسف مسلّط شد، گفت: «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ؛ من بر شما سرزنش و ملامت نمی کنم.» به روی شما نمی آورم. ممکن است ما کسی را ببخشیم، ولی بگوییم تو چنین و چنان کردی و به روی او بیاوریم. منّت سر او بگذاریم. بگوییم: به یاد داری چه کار کردی؟

وقتی بخشیدی دیگر تمام شد. تمام گذشته ها را قلم بگیریم. اصلاً پرونده را پاره کن. محو کن. بعضی ها هستند که پروندة طرف را می گیرند و پاره می کنند. دیگر مدرک نیست. تمام شد. این چکی که از شما نزد من است، پاره می کنم. خیال تو راحت باشد. می گوید: «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ». بعد هم دعا می کند: «یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ؛ خدا شما را بیامرزد و او ارحم الرّاحمین است.»

فرمودند: همان کاری که یوسف با برادران خود کرد، من همان کار را با شما می کنم. حتی خانة ابوسفیان را مأمن قرار دادند.

تألیف قلوب

محدّث قمی در «سفینهٔ البحار» می فرماید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از فتح مکّه برای تألیف قلوب غنائمی که در جنگ حُنین به دست آمد، بین کسانی که در مکّه با او دشمنی می کردند تقسیم کردند. به هر نفر حدود صد شتر انفاق کردند؛ به کسانی مثل ابوسفیان که دل پیغمبر و اهل بیت

ص: 79

را خون کرد و تمام فشارها را به پیغمبر وارد کرد.(1) حالا که قدرت پیدا کرده و مسلّط شده، می گوید: صد شتر هم به او بدهید. اگر انسان های تنگ نظر و خشکه مقدّس بودند، حتماً با پیغمبر درگیر می شدند.

دغدغة انسان های کوچک

یک علامت شرح صدر گذشت و عفو است. انسان های بزرگ گیر نمی دهند. حالا حرفی به من زده، کاری با من کرده، در حقّ من کوتاهی کرده، من را دعوت نکرده، من را خبر نکرده، بدون خداحافظی رفته، به من توجّه نکرده، این ها دغدغة انسان های کوچک است. انسان های کوچک مدام به این چیزهای کوچک گیر می دهند. مثلاً فلان جا به من توجّه نکردی، سوغاتی برای من نگرفتی. این ها را رها کن! به این چیزهای کوچک گیر نده. اگر گیر بدهی، به جهنّم می روی.

انفاق آبرو

اما انسان های بزرگ همة این کوتاهی ها و تقصیرها را فراموش می کنند. در حالات بعضی از بزرگان آمده است که همیشه می گفتند: خدایا، اگر به گردن کسی حقّی داریم، ما او را حلال کردیم، ما راضی هستیم.

در «سفینهٔ البحار» آمده است که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: از ابوضمضم یاد بگیرید. وی در امّت گذشته بود. صبح که می شد می گفت: «اللَّهُمَّ قَدْ تَصَدَّقْتُ بِعِرْضی عَلَی النّاسِ عامَّةً»؛ یعنی خدایا، من

ص: 80


1- 1. تفسیر القمی، ج 1، ص 299؛ بحارالانوار، ج 21، ص 164؛ سفینهٔ البحار، ج 1، ص 115.

عرض و آبروی خود را در راه تو انفاق کردم. پول ندارم، آبروی خود را می دهم. اگر کسی غیبت مرا کرده، تهمتی به من زده، خدایا، من او را حلال کردم. به خاطر من کسی به جهنّم نرود.(1) حضرت می فرماید: بروید از او یاد بگیرید.

این آیه بسیار زیباست:

یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ؛(2) ای پیامبر، از تو می پرسند چه چیز انفاق کنیم؟ بگو: عفو و گذشت.

مگر انفاق فقط به پول است؟ بالاترین انفاق ها عفو و گذشت است. اگر گذشت کنی، چقدر فکر تو راحت می شود. اعصاب تو راحت می شود. بزرگ می شوی.

کسی مثال زیبایی می زد. می گفت: شما الآن در کوچه و خیابان می روی. اگر صد مورچه در پیاده رو جمع بشوند و بگویند: مرگ بر فلانی، چه اثری دارد؟ اگر دهان کج کنند و بر علیه شما شعار بدهند، آیا انسان بزرگ به شعار این ها توجّه می کند؟ نمی کند. اگر انسان های جاهلِ کوچک سر و صدا می کنند، بکنند، هیچ ضرری ندارد.

شرح صدر، گذشت و عفو انسان را زیاد می کند، انسان های کوچک و تنگ نظر مدام ایراد می گیرند.

رها کن تا رهایت کنند

یکی از رفقا می گفت: یک کسی بود خیلی سینه دار بود. به او

ص: 81


1- 1. مجموعهٔ ورام، ج 1، ص 124؛ بحارالانوار، ج 68، ص 423؛ سفینهٔ البحار، ج 5، ص 263.
2- 2. سورة بقره، آیة 219.

می گفتند: فلانی پشت سر تو حرف زده، می گفت: ولش کن. فلانی متلک گفته. می گفت: ولش کن. به تو تهمت زده، می گفت: خوب بزند، ولش کن. اصلاً این ولش کن تکیه کلام او بود.

گفت: این بندة خدا فوت کرد. یکی از دوستانش او خواب او را دید. دید در بهشت در جای خوبی است. پرسید: چه خبر؟ تو که خیلی آدم رو به راهی نبودی، چطور این قدر جای تو خوب است؟ گفت: ما را گذاشتند داخل قبر. نکیر و منکر ما را بازجویی کردند. گفتند: چرا فلان جا گناه کردی؟ یک فرشته ای آمد آنجا و گفت ولش کن. هر چه این ها ما را سین جیم می کردند. او می گفت: ولش کن.

گاهی هم این فرشته ها ملکات خود آدم هستند. گفت: چون او در دنیا گیر نمی داده، ول می کرده، ما هم مأمور هستیم او را ول کنیم.

شما ول کن تا خدا تو را ول کند. اگر شما گیر بدهی، به شما گیر می دهند. اگر شما گذشت کنی، آیا خدا گذشت نمی کند؟ چون در دنیا همیشه می گفته ولش کن، می گفت: اینجا هم ما را ول کردند. ولی اگر ما ول نمی کردیم، ما را ول نمی کردند.

آدم های دارای شرح صدر اهل گذشت هستند.

ص: 82

گفتار سوم

اشاره

أَ لَمْ نَشْ_رَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ؛ آیا ما سینة تو را گشاده نساختیم، و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟!

سورة شرح، آیة 1 و 2

صلوات هفتاد هزار فرشته

در یک روایت آمده است: کسی که ذکر صلوات را بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او صلوات و درود می فرستند و خدای متعال او را اهل بهشت قرار می دهد.(1) تقریباً یک ملازمه ای بین بهشت رفتن و عاقبت به خیری و مداومت بر صلوات است.

کسی که اهل جهنّم باشد، قطعاً توفیق صلوات هم از او گرفته می شود. این روایت مهم است که حضرت می فرماید: با یک صلوات هفتاد هزار فرشته بر او صلوات می فرستند و اهل بهشت خواهد بود.

منشأ خوبی ها

شرح صدر صفت جامعی است که همة خیرها و کمالات در آن

ص: 83


1- 1. جامع الاخبار، ص 60؛ بحارالانوار، ج 91، ص 64.

وجود دارد. خداوند به پیغمبر منّت می گذارد که من به تو شرح صدر دادم. مبدأ و منشأ همة خوبی ها شرح صدر است. شرح صدر یعنی این ظرف وجودی انسان خیلی بزرگ باشد. دریادل باشد. دل او به اندازة عالم بزرگ باشد.

«أَ لَمْ نَشْ_رَحْ لَکَ صَدْرَکَ»؛(1) آیا ما سینة تو را باز نکردیم که بتوانی بندگی کنی، رسالت را به انجام برسانی و همة سختی ها را تحمّل کنی و از میدان به در نروی؟

ولایت و پیوند با اهل بیت علیهم السلام شرح صدر می آورد. انسان را بزرگ می کند. کسی که شرح صدر دارد می تواند پذیرای همة انسان ها باشد. با همه می تواند بنشیند.

امیرالمؤمنین علیه السلام با دشمنان خود هم دست می داد و مصافحه می کرد، هرچند دشمنان دوست نداشتند یا اکراه داشتند. آن قدر تحمّل او زیاد بود که دست می داد، و مصافحه می کرد. گاهی هم به حضرت اعتراض می کردند که چطور شما با دشمن خود مصافحه می کنید؟

فرمود: مصافحه دشمنی ها را می برد. آن کسی که در او زمینه است، با محبّت کردن و مصافحه کردن جذب می شود. حدّاقل از دشمنی های او کاسته می شود. ما بهانه به دست او نمی دهیم.

حتی انسان های گناهکار را از خود طرد نمی کرد، با آنان بزرگوارانه برخورد می نمود. . خود حضرت فرمودند:

ص: 84


1- 1. سورة انشراح، آیة 1.

اِنّا لَنُصافِحُ اَکُفّاً نَری قَطْعَها؛(1) ما با بعضی از دست ها مصافحه می کنیم که باید بریده شود.

یعنی با کسی که بارها دزدی کرده است دست می داد و به روی خود نمی آورد و کریمانه چشم به روی گناهان آن ها می بست.

انسان هایی که شرح صدر دارند، اهل گذشت هستند. پیغمبر ما مکّه را فتح کرد. با این که دل پیغمبر را خون کرده بودند، فرمود:

اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ؛(2) بروید که شما آزاد شدگانید.

بزرگان جامعه

آثار شرح صدر بسیار زیاد است، انسان بزرگ راحت فراموش می کند. راحت گذشت می کند. صرف نظر می کند. انسان های تنگ نظر مدام می گویند: فلانی را حلال نمی کنم. چهل سال قبل به من بی احترامی کرده. یک فحش به من داده. این خیلی بد است!

کسانی که ضیق صدر دارند، تنگ نظر هستند، کوچک هستند، اهل جهنّم هستند. اهل بهشت و اولیای خدا سینه دارند، شرح صدر دارند، بزرگ هستند. عفو و گذشت آن ها هم بزرگ است. انسان هایی که سینه دارند، همیشه آقا هستند. بخواهند یا نخواهند بزرگ جامعه می شوند.

حضرت امیر علیه السلام فرمودند:

آلَةُ الرِّیَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ؛(3) آلت ریاست و سروری و آقایی شرح صدر است.

ص: 85


1- 1. رنگارنگ، ج 1، ص 195.
2- 2. الکافی، ج 3، ص 513؛ وسائل الشیعهٔ، ج 9، ص 183؛ بحارالانوار، ج 19، ص 181.
3- 3. نهج البلاغهٔ، حکمت 176؛ عیون الحکم، ص 18؛ غررالحکم، ص 67.

اگر کسی این را داشت، فرمودند: هر جایی که هست آقاست. بزرگ محل است. بزرگ فامیل است. بزرگ جامعه است.

مدیریت کلان همیشه برای انسان های سینه دار و دریادل است. انسان هایی که شرح صدر دارند، همیشه بزرگ هستند. این آقا مرجع می شود، این آقا مدیر می شود، این آقا رئیس می شود، این آقا سرپرست می شود، چون باز فکر می کند.

وسعت نظر

گاهی ما برای یک خانة 120 متری فکر می کنیم، نقشه می کشیم، غصّه می خوریم؛ یک موقع برای یک محل نقشه می کشیم، می خواهیم یک محل آباد شود. یک موقع پا را فراتر می گذاریم، می گوییم این شهر ما آباد بشود. یک موقع هم برای همة کشور فکر می کنیم. انسان هایی که شرح صدر دارند، باز و وسیع فکر می کنند.

یک نماینده حرف خوبی می زد. می گفت: اگر شما مردم به من رأی دادید، فکر نکنید برای شهر شما کار می کنم. من برای کلّ مملکت کار می کنم. یعنی اگر بفهمم یک قانونی تصویب کنند که به نفع کل مملکت است، هر چند به نفع شهر خودمان نباشد، من این کار را می کنم. یعنی من استانی نیستم، من مملکت را در نظر می گیرم.

گاهی هم یک عملی را انجام می دهیم که نه تنها برای این نسل، بلکه برای زمان های بعد هم منفعت دارد. این وسعت نظر است.

انسان هایی که شرح صدر دارند خودمحور نیستند، حزب محور

ص: 86

نیستند، اطراف و شهر و مملکت را نمی بینند، جهانی فکر می کنند. به دید الهی نگاه می کنند. نیّت آن ها خدایی است. وقتی خدایی شد، خیر آن ها به همة هستی می رسد.

قیام عالم گیر

قیام امام حسین علیه السلام یک قیام عالم گیری است که خیر آن فقط برای مردم آن زمان و زمان های بعد و قرون و اعصار نبود. دنیا و آخرت و برزخ و بهشت و قیامت را هم می گیرد. یعنی امام حسین آن قدر شرح صدر دارد و قیام و حرکت او لله و فی الله و فی سبیل الله و وسیع است که تا آنجا برد دارد.

کارهایی که برای خدا انجام می گیرد، تا ابدیت می ماند. خیر آن محدود به زمان و مکان خاص نیست.

حضرت موسی کلیم الله هم برای امام حسین گریه می کند و بهره می برد. جبرئیل برای آدم صفی الله روضه خواند و حضرت آدم گریه کرد. اسم امام حسین را آورد و گناهان او آمرزیده شد.

برکات امام حسین علیه السلام از زمان و مکان و دنیا هم بالاتر می رود. خیر آن به ملائکه هم می رسد. به آسمان ها هم می رسد. به جن هم می رسد. به اهل بهشت هم می رسد.

امام حسین علیه السلام که متولّد شد، خدا به مالک جهنّم فرمود: آتش جهنّم را خاموش کن. به اهل بهشت خطاب شد که بهشت را زینت کنند و جشن بگیرند و به دیدن همدیگر بروند.

ص: 87

یعنی این آقا به قدری عالم گیر فکر می کند که وقتی پا در این دنیا گذاشته، جهنّم خاموش شده است. این به خاطر بزرگی امام حسین علیه السلام است. اگر شما می بینید خداوند جزای زیارت او را فوق العاده قرار داده، گریه کردن برای او گناهان را می بخشد، بهشت را واجب می کند، چون این شخصیت مهم است، این شخصیت عالمی است، و حرکت این شخصیت، کار او، مدیریت او، قیام او همه فراعالمی است. یعنی از عوالم هم عبور کرده است. رحمهٌٔ للعالمین است. فرزند رحمهٌٔ للعالمین است.

ظهور رحمت برای عالمیان

بزرگی فرموده بود: ظهور رحمةٌ للعالمین یکی در حضرت زهرا است، یکی هم در امام حسین علیه السلام است. روی این دو نقطه خیلی باید کار کنیم. ایّام فاطمیه و محرّم که سفره گسترده می شود، این ها مظهر همان رحمهٌٔ للعالمینی پیغمبر هستند. رحمت وسیع است. می خواهد به همه خیر برساند.

چرا حضرت زهرا شب جمعه تا صبح برای خودش دعا نمی کند، و دائماً برای دیگران دعا می کند؟ می خواهد خیر او به همة هستی برسد.

شرح صدر و سخاوت

یکی از آثار مهمّ شرح صدر این است که انسان سخاوتمند می شود، دست دهنده پیدا می کند. خیر انسان های تنگ نظر و کوچک به کسی نمی رسد. می خواهد از این خیر و انفاق فرار کند. همیشه به خودش

ص: 88

فکر می کند. انسان پست و تنگ و کوچک دائماً به خود، به شکم خود، به اشتهای خود، به میل خود فکر می کند. ولی انسان های بزرگ سفره دار هستند. از این که دیگران می خورند لذّت می برند. وقتی به دیگران انفاق می کنند لذّت می برند.

خدا مرحوم حاج آقا دولابی را رحمت کند! می فرمودند: دو مرجعی که تک مرجع بودند و در زمان ما خیلی هم مقلّد داشتند؛ یکی مرحوم حاج سیّد ابو الحسن اصفهانی بود، و دیگری مرحوم آیت الله بروجردی. مرجعیت این ها خیلی جا افتاده بود. داخل و خارج از ایران، از این ها تقلید می کردند. هر دو هم بزرگ زاده بودند. پدر آن ها از آن ارباب هایی بودند که دست دهنده داشتند. و این سخاوت به آن ها به ارث رسیده بود.

انسان هایی که بزرگ فکر می کنند و با سخاوت هستند، همیشه آقا می شوند. خداوند انسان های سخاوتمند را بسیار دوست دارد. امام حسین علیه السلام فرمودند:

اَیُّها النّاسُ مَنْ جادَ سادَ وَ مَنْ بَخِلَ رَذُلَ؛(1) ای مردم کسی که با جود و سخاوت باشد، سیادت و بزرگی می یابد و هر کس بخل بورزد، رذل و پست می شود.

سخاوت شگفت انگیز

پدر مرحوم آیت الله بروجردی از ملّاکین بروجرد بود. در زمانی که ایشان در بروجرد بودند، خیلی انفاق می کردند. برای بعضی از فقرا پولی را

ص: 89


1- 1. نزههٔ الناظر، ص 81؛ کشف الغمهٔ، ج 2، ص 40؛ بحارالانوار، ج 75، ص 121.

ماهانه گذاشته بودند. در گذشته علما معمولاً پول های خود را زیر تشک می گذاشتند. تشکی که روی آن می نشستند. حواله هایی برای فقرا بود.

مرحوم آیت الله بروجردی ملکی را فروخته بودند که قیمت آن خیلی بالا بود. مثلاً قیمت آن در آن زمان بیست هزار تومان بوده که پول زیادی می شده است. آن حوالة پول را زیر تشک خود گذاشته بودند. فقیری که می آمده و ماهانه پول می گرفته، طبق معمول می آید. آقا هم دست می برند زیر تشک و دقّت نمی کنند، فکر می کنند پول است و به این بندة خدا می دهند. اتّفاقاً این همان حوالة بیست هزار تومانی بوده که مبلغ بالایی بوده است؛ پول خرید یک خانه.

آن آقا وقتی از نزد آیت الله بروجردی بیرون می رود، نگاه می کند می بیند این مبلغ ناچیزی که هر ماه می دادند نیست، بلکه یک حوالة بیست هزار تومانی است که می توان با آن یک خانه خرید.

برمی گردد به آقا می گوید: مثل این که اشتباه کردید. نگاه می کنند می بینند بله، آن حواله را به او داده اند. می فرماید: اشتباه شده، ولی من دیگر پس نمی گیرم. رزق تو بوده است.

انسان این قدر شرح صدر داشته باشد که مثلاً صد برابر یا هزار برابر بیشتر از آن پولی که همیشه به شخصی می داده، به او پول بدهد و بعد هم پس نگیرد.

انفاق خانه ای پر از طلا

امیرالمؤمنین علیه السلام در سخاوت خیلی فوق العاده بودند. این به خاطر

ص: 90

بزرگی حضرت بوده است. خادم حضرت می گوید: فقیری آمد و اظهار نیاز کرد. حضرت فرمودند: ده هزار به او بده. گفتتم: ده هزار درهم یا ده هزار دینار؟ دینار طلا است و درهم نقره. هر دینار معادل ده درهم است. تفاوت آن ها ده برابر است. فرمودند: برای من فرقی نمی کند؛ درهم بدهی یا دینار. از هر کدام بدهی مشکلی نیست.

معاویه _ که خدا او را لعنت کند _ آن قدر متوجّه بود که می گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام در سخاوت و شرح صدر آن قدر قوی است که اگر خانه ای پر از طلا باشد و خانه ای پر از کاه باشد، خانة طلا را قبل از خانة کاه انفاق می کند. یعنی دنیا و مال دنیا در نظر او کوچک است.

سخاوت برای انسان های سینه دار و بزرگ خیلی راحت است. خیلی راحت از مال می گذرد، از جان می گذرد، از چهارچوب هایی که برای خودش درست کرده می گذرد. این چهارچوب ها را همین طور نگاه نمی دارد.

دین فروشی

هارون الرشید می خواست یکی از جلاّدهای خود را مأمور کند تا برود گروهی از سادات علوی را شهید کند. نیمه های شب آن جلاد را که به هارون خیلی ارادت داشت احضار کرد. گفت: امشب یک مأموریت مهمی می خواهم به تو بدهم. در راه من چقدر حاضری هزینه کنی؟ یک فکری کرد و گفت: حاضرم در راه هارون خلیفة زمان، امیرالمؤمنین خود، از همة اموالم بگذرم. گفت: نه، فایده ای ندارد. کار ما درست نمی شود.

ص: 91

بلند شد یک مقدار که رفت، برگشت و گفت: بیشتر از مال حاضرم بگذرم. گفت: چقدر حاضری بگذری؟ گفت: در راه فداکاری شما حاضرم هم از مال خود بگذرم، و هم از جان خود. هارون تأمّلی کرد و گفت: نه، فایده ای ندارد. از مال و جان هم که بگذری مشکل من حل نمی شود. آن مأموریت سنگین را نمی توانی انجام بدهی.

رفت و یک مقداری فکر کرد و پیش خود گفت: حتماً یک گنج بزرگی پشت این مأموریت خوابیده است. برگشت و گفت: از مال خود حاضرم بگذرم، از جان خود هم حاضرم بگذرم، از این بالاتر از دین خود هم حاضرم بگذرم.

گفت: حالا درست شد. حالا می توانی مأموریت را انجام بدهی. این شمشیر را بگیر و برو و شصت سیّد را که در فلان زندان هستند به قتل برسان.(1) چون وقتی می توانی این کار را بکنی که از دین خود هم بگذری.

اندازه های خدایی

مرحوم حاج آقا دولابی استفادة خیلی زیبایی از این تکه تاریخ می کردند. می فرمودند: ائمّه علیهم السلام هم همین را به ما می گویند. شما برای ائمّه چقدر حاضر هستید گذشت کنید؟ او برای هارون الرّشید، برای خلیفة ناحق حاضر است از مال بگذرد، از جان بگذرد، از دین خود هم بگذرد. آیا ما حاضر هستیم؟

ص: 92


1- 1. عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 109؛ بحارالانوار، ج 48، ص 177.

می گویند: یک پنجم از درآمد مازاد بر هزینة زندگی خود را به عنوان خمس بده. همة دست ها و بدن ها می لرزد. آن قدر هم می لرزد که می رود هزار کلاه شرعی درست می کند که خمس را ندهد. حتّی مشورت می کنند که چه کار کنیم که از خمس فرار کنیم؟ برو بده، خدا برکت می دهد. زیادتر می شود. در سخاوت دل و جرأت پیدا کنید. اوّلین کسی باشید که خمس می دهید.

ائمّة ما اول می گویند: مال خود را بده. می دهیم یا نه؟ اگر دادیم، بعد می گویند: جان خود را بده. باز این دو راحت تر است. سوم: می گویند: دین خود را هم بده، یعنی دینی که خودت درست کرده ای. چهارچوبی که خودت درست کرده ای. بیا این چهارچوب ها را به هم بزن. اندازه های اهل بیت علیهم السلام و اندازه های خدایی را قبول کن.

ما خیالات و فکرها و تحجّرهایی برای خودمان داریم. برای خودمان یک چیزی درست کرده ایم. چرا امام زمان می آید و دین جدید می آورد؟ معلوم می شود خود ما هم یک چهارچوب هایی کم و یا زیاد کرده ایم. خود ما چیزهایی را به دین اضافه کرده ایم.

فنای در اهل بیت علیهم السلام

بودند کسانی که فانی در اهل بیت علیهم السلام می شدند. زکریا بن آدم قمّی یکی از آن هاست. از مال و جان و دین خود هم گذشته بود. یکی از شیعیان به امام رضا علیه السلام عرض کرد: من، راهم دور است و دسترسی به شما برایم مشکل است، معالم و معارف احکام دینم را از چه کسی

ص: 93

بگیرم؟ حضرت فرمودند:

مِنْ زَکَریَّا بْنِ آدَمَ القُمیِّ الْم_َأْمُونِ عَلَی الدِّینِ وَ الدُّنْیَا؛(1) معالم دین خود را از زکریا بن آدم قمّی بگیر. آن کس که در دین و دنیا مورد اعتماد من است.

یعنی دین زکریا، دین امام رضا علیه السلام است. هر چه می گوید درست است. کاملاً مورد تأیید است. کسی که از همه چیز خود گذشت، دین او دین امام شد، چهارچوب او چهارچوب امام شد، هر چه بگوید درست است. در حقیقت در اهل بیت فانی شده است. از اندازه های خود بگذر!

تسلیم محض

عبدالله بن ابی یعفور به امام صادق علیه السلام می گوید: آن قدر تسلیم شما هستم که اگر بفرمایید نصف یک انار حلال و نصف دیگر آن حرام است، من به آن معتقد هستم.(2)

اگر امام زمان بیاید یک چنین فرمایشی بفرماید، خیلی ها زیر بار نمی روند. از یک آب، یک زمین، یک خاک است، چطور نصف آن حلال و نصف آن حرام باشد؟ بسیاری از ما در مقام عمل می مانیم؛ چون و چرا می کنیم. إن قلت و قلت می کنیم. در مقام شعار راحت است. خیلی راحت است. ولی در مقام عمل نظرات خود را به روایات تحمیل می کنیم. نظرات خود را به آیة قرآن تحمیل می کنیم.

ص: 94


1- 1. الاختصاص، ص 87؛ وسائل الشیعهٔ، ج 27، ص 146.
2- 2. رجال الکشی، ص 249؛ سفینهٔ البحار، ج 6، ص 42.

صف آرایی در برابر نظر امام علیه السلام

چرا با امام حسن علیه السلام درگیر شدند؟ حتّی خوب ها. بعضی از آدم های خیلی خوب با امام حسن علیه السلام درگیر شدند که چرا صلح کردی؟ گفتند: شما مؤمنین را خوار کردید.

حضرت امیر علیه السلام یک نفر را به نمایندگی نزد معاویه فرستادند. بعضی از بزرگان و اصحاب خاص حضرت امیر با آن حضرت درگیر شدند که شما چرا فلانی را فرستاده اید؟

اگر در روایات بگردید، از این نمونه ها پیدا می شود. افرادی بودند که هنوز دین خود را فدای امام نکرده بودند، یعنی یک چهارچوب هایی برای خود داشتند. اگر نظر آن ها با امام مخالف بود، مخالفت می کردند.

امر به سکوت

امام باقر علیه السلام می فرماید: اگر من جای ابوذر بودم، علیه عثمان و خلفا قیام نمی کردم. فرمودند:

اَمّا أَبوذَر الغَفاری أَمَرَهُ أَمی_رُالمؤمنینَ علیه السلام بِالسُّکُوتِ وَ لَمْ یَکُنْ تَأخُذُهُ فِی اللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ فَأَّبَی إِلَّا أَنْ یَتَکَلَّمَ؛(1) اما ابوذر؛ امیرالمؤمنین علیه السلام او را امر به سکوت کردند و این که از ملامت ملامت کنندگان در راه خدا باکی نداشته باشد، اما او از سکوت کردن ابا ورزید و سخن گفت.

حضرت امیر علیه السلام امر به سکوت کرده بود. به سلمان فرمود: ساکت

ص: 95


1- 1. الاختصاص، ص 10؛ بحارالانوار، ج 22، ص 440؛ رجال الکشی، ص 11.

باش، به مقداد فرمود: ساکت باش، به ابوذر هم فرمود، ولی ابوذر تاب نمی آورد. بلند می شد به عثمان ناسزا می گفت.

شخصی نکتة قشنگی می گفت. می گفت: عثمان اصل خلافت را از بین برده است. تو به فرع آن چسبیده ای؟ یعنی گناه غصب خلافت میلیاردها بار بالاتر از این است که یک مقدار پول بیت المال را حیف و میل کرده است. آن اصل را رها کرده و به فرع چسبیده است؟

اصل و ریشه خراب است، ولی ریشه را نمی زنند، فرع را می زنند. اگر فرمودند: فعلاً ساکت، بگو چشم.

منظور این که حتّی بین افراد فوق العاده، بوده اند افرادی که در نظریات خود، در مقابل امام یا پیغمبر می ایستادند. باید دین خود را به طور کامل بدهی و دین آن ها را بگیری. یعنی تسلیم کامل بشوی. اگر به تو بگویند: نیمی از این انار حلال و نیمی دیگر حرام، بگویی: نیمی از این انار حلال است و نیمی از آن حرام. در قلب و ذهن تو هم خلاف آن خطور نکند. بگویی: واقعاً همین طور است.

این همان جایی است که انسان باید مال خود را بدهد، جان خود را بدهد و دین خود را هم بدهد، یعنی فهم او هم مندکّ در فهم اهل بیت علیهم السلام بشود.

وقف های امیرالمؤمنین علیه السلام

یکی از آثار بسیار خوب شرح صدر این است که انسان راحت می گذرد. انسان های بزرگ راحت از مال خود می گذرند.

ص: 96

امیرالمؤمنین علیه السلام چاه کند. یکمرتبه آب بسیاری فوران کرد. مثل چشمه از زمین آب جوشید. فوری فرمودند: قلم و کاغذ بیاورید. و وقف کردند.(1) ده ها هزار درخت خرما کاشتند و همه را وقف کردند؛ وقف فقرا و مستضعفین و گرفتارها.

می گویند: الآن چشمه های حضرت در مدینه هنوز وجود دارد. آبار علی علیه السلام کنار مسجد شجره الآن هم وجود دارد. چاه هایی که به نام حضرت امیر علیه السلام است. حضرت راحت انفاق می کردند. این اثر شرح صدر است.

انفاق هایی که خداوند پذیرفت

روزی پیامبر عظیم الشّأن به حضرت امیر علیه السلام سیصد دینار هدیه دادند. حضرت امیر علیه السلام فرمودند: به خدا قسم امشب انفاقی خواهم کرد که خدا از من قبول کند. یعنی انفاق فوق العاده ای می کنم. شب بعد از نماز عشا، صد دینار آن را برداشتند و به اوّلین کسی که رسیدند، دادند.

در انفاق دست ما خیلی می لرزد. اگر بخواهیم به یک فقیر یک مبلغ ناچیزی بدهیم، آن قدر فکر و خیال ما را می گیرد که بدهیم یا ندهیم. مبادا زیاد بدهیم. ولی حضرت صد دینار را که مبلغ بسیار زیادی بود، به اوّلین کسی که رسیدند، دادند.

فردا دیدند مردم در مدینه علیه ایشان صحبت می کنند که امیرالمؤمنین دیشب به یک زن بدکاره هزار دینار پول داده است!

ص: 97


1- 1. بحارالانوار، ج 42، ص 71.

حضرت ناراحت شدند، ولی اعتنا نکردند.

فردا شب دوباره فرمود: به خدا قسم من انفاقی خواهم کرد که خدا از من قبول کند؛ چون ارادة او مندک در مشیت و ارادة خداست. مثل ما نقشه نمی کشد. آنچه که در قلب امام و پیغمبر می گذرد، امر خدا و مشیت خداست.

فردا شب به اوّلین کسی که رسیدند، صد دینار دادند. فردای آن شب دیدند مردم مدینه دوباره پشت سر حضرت ناسزا می گویند. می گویند: حضرت امیر دیشب به یک سارق و دزد مبلغ خیلی زیادی انفاق کرده است. صد دینار به یک دزد داده است! حضرت غمگین شدند، ولی اعتنا نکردند.

شب دیگر دوباره فرمودند: به خدا قسم انفاقی خواهم کرد که خدا از من قبول کند. شب سوم به اوّلین کسی که رسیدند صد دینار را انفاق کردند. فردا در مدینه پیچید که دیشب امیرالمؤمنین به یک آدم ثروتمند صد دینار داده است! حضرت از این حرف مردم محزون شدند.

حضرت امیر علیه السلام آمدند به پیغمبر خبر دادند. گفتند: یا رسول الله، مردم می گویند: علی سیصد دینار را به فاحشه و دزد و آدم ثروتمند داده است.

حضرت فرمودند:

یا عَلِیُّ هذا جَبْ_رَئیلُ یَقُولُ لَکَ اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَبِلَ صَدَقاتِکَ وَ زَکّیٰ عَمَلَکَ؛ یا علی، این جبرئیل است. می گوید: به راستی که خداوند عزوجلّ صدقه های تو را پذیرفت و عمل تو را پاکیزه ساخت.

ص: 98

دامن آن زن فاحشه بر اثر فقر و نداری آلوده شده بود. وقتی صد دینار به او رسید، رفت و توبه کرد و وسائل ازدواج برای خودش فراهم کرد. با کسی ازدواج کرد و عاقبت او به خیر شد. یعنی این پول مشکل او را حل کرد.

آن دزدی که شب دوم صد دینار را گرفت، گفت: من به خاطر تنگدستی دست به دزدی می زدم. حالا این را سرمایة خودم قرار می دهم و دیگر دست از دزدی برمی دارم. او هم توبه کرد و آدم خوبی شد. انسان های سینه دار می توانند این کار را بکنند، آدمی که کوچک است به خوب ها هم انفاق نمی کند، چه رسد به بدها.

آن ثروتمند هم آدم بخیل و خسیسی بود، حتّی زکات مال خود را هم نمی داد. گفت: امیرالمؤمنین که ثروت ندارد، راحت صدر دینار به من داد. من را خجالت زده کرد. من چرا انفاق نکنم؟ از فردا شروع کرد به فقرا پول دادن و انفاق کردن. این حرکت حضرت او را زیر و رو کرد.(1)

آدم هایی که سینه دار هستند، دریادل هستند، راحت خرج می کنند. به زن و فرزند خود سخت نمی گیرند. به اطرافیان خود سخت نمی گیرند.

توسعه بر خانواده

امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنَّما تَدْبی_رُنا مِنَ اللهِ اِذا وَسَّعَ عَلَینا وَسَّعْنا وَ اِذا قَتَّ_رَ عَلَیْنا قَتَّ_رْنا؛(2) تدبیر کار ما اهل بیت از خداست؛ وقتی خدا به ما

ص: 99


1- 1. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص 75؛ بحارالانوار، ج 41، ص 28.
2- 2. الکافی، ج 6، ص 280؛ وسائل الشیعهٔ، ج 24، ص 296؛ بحارالانوار، ج 47، ص 22.

وسعت دهد، ما هم وسعت می دهیم. وقتی تنگ گیرد، ما هم تنگ می گیریم.

یعنی وقتی نداریم به اندازه خرج می کنیم. قانع و راضی می شویم و کم خرج می کنیم. وقتی خدا می دهد، چرا این قدر به زن و فرزند یا زیرمجموعة خود سخت می گیری؟! هیچ وقت سخت نگیر.

مسیر آسان

آیات سورة لیل آیات بسیار عجیبی است. من از این آیه ها خیلی لذت می برم.

فَأَمَّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی وَ صَدَّقَ بِالْح_ُسْنیٰ فَسَنُیَسِّ_رُهُ لِلْیُسْ_ری وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنیٰ وَ کَذَّبَ بِالْح_ُسْنیٰ فَسَنُیَسِّ_رُهُ لِلْعُسْ_ریٰ؛(1) امّا آن کس که در راه خدا انفاق کند و پرهیزگاری پیش گیرد، و جزای نیک الهی را تصدیق کند، ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم! امّا کسی که بخل ورزد و از این راه بی نیازی طلبد، و پاداش نیک الهی را انکار کند، به زودی او را در مسیر دشواری قرار می دهیم.

خدا می گوید: من تو را راحت می کنم. درهای دل تو را باز می کنم. «فَسَنُیَسِّ_رُهُ لِلْیُسْ_ریٰ».

بخل و خساست نفس

یکی از اهالی مدینه درخت خرمایی داشت که شاخه های آن در خانة آدم فقیری آمده بود. صاحب درخت گاهی سرزده می رفت روی درخت

ص: 100


1- 1. سورة لیل، آیات 5 تا 10.

و داخل خانة آن ها را نگاه می کرد. اگر خرمایی در آن خانه افتاده بود، فوری می آمد جمع می کرد. اگر بچّه های این بندة خدا بر می داشتند بخورند، فوری می آمد و از دست آن ها می گرفت که یک وقت این ها خرما را نخورند. حتّی اگر بعضی از بچه ها خرما را در دهان خود گذاشته بودند، می آمد و خرما را از دهان آن ها بیرون می آورد!

خیلی خباثت می خواهد. بخل منشأ تمام بدی هاست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ وَ هُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَی کُلِّ سُوءٍ؛(1) بخل گردآورندة همة بدی هاست و لگامی است که با آن به سوی هر بدی کشیده می شود.

خدا حتّی نصیب کافر هم نکند. مرض خیلی بدی است. قوم لوط بر اثر بخل مبتلا به عمل شنیع لواط شدند. بخل آثار خیلی عجیبی دارد. انسان را به قعر جهنّم می برد. جهنّم خانة بخیل ها و بهشت خانة اسخیاست.

آدم این قدر خسیس باشد، درخت به این بزرگی دارد، شاخه های آن داخل خانة همسایه رفته، یک بچّة کوچک یک خرما گرفته بخورد، این فوری بیاید از دهان او بگیرد.

این مرد فقیر آمد خدمت پیغمبر و شکایت کرد. گفت: یا رسول الله، ما همسایه ای داریم، شاخه های درخت خرمای او آمده این طرف و خلاصه این طور است. حالا نه تنها نمی گذارد ما خرما را استفاده کنیم،

ص: 101


1- 1. نهج البلاغهٔ، حکمت 378؛ بحارالانوار، ج 70، ص 307.

گاهی سرزده وارد می شود. بی خبر می آید و از بچّه های ما می گیرد. حتّی از دهان بچّه ها هم بیرون می آورد.

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم خیلی ناراحت شدند. فرمودند: بروید بگویید بیاید. صاحب درخت آمد. حضرت فرمودند: من این درخت تو را می خرم. «بِنَخْلَةٍ فِی الْج_َنَّةِ؛ به یک درخت خرمایی در بهشت».(1)

کسی که پیغمبر برای او ضمانت کند به یک درخت در بهشت، او قطعاً اهل بهشت است. خدا درخت بهشتی برای او ضمانت می کند. گفت: نمی فروشم. فرمودند: به بیشتر از یک نخل. گفت: نمی فروشم.

فرمودند: من از تو می خرم، ضمانت می کنم «بِحَدِیقَةٍ فِی الْج_َنَّةِ؛ به یک باغ بهشتی.» باغ های بهشتی هم حتماً چند هزار هکتار است. مثل باغ های اینجا کوچک نیست، خیلی بزرگ است. فرمودند: یک درخت را به من بفروش، من یک باغ بهشتی برای تو ضمانت می کنم.

بخیل اصلاً منکر خداست. منکر بهشت است، اگر ذرّه ای ایمان داشت، با پیغمبر مخالفت نمی کرد. هر چه حضرت مبلغ را بالا بردند، او قبول نکرد.

زیرکی ابو دحداح

این خبر به گوش آدم باسخاوتی به نام ابو دحداح رسید. آمد صاحب درخت را پیدا کرد. گفت: من یک باغی دارم در فلان جای مدینه است. چهل درخت خرما دارد. حاضری با این درخت معاوضه

ص: 102


1- 1. تفسیر القمی، ج 2، ص 425؛ تفسیر الصافی، ج 5، ص 337؛ بحارالانوار، ج 22، ص 101.

کنی؟ گفت: بله، حاضرم. یک درخت خرما بده ،یک باغ در دنیا بگیر. ابو دحداح باغ خود را تملیک این شخص کرد و آن درخت را خرید.

آمد خدمت پیغمبر و عرض کرد: من در خدمت شما هستم. درخت را از دست این شخص بیرون آوردم. شما چه می فرمایید؟

حضرت فرمودند:

لَکَ فِی الْج_َنَّةِ حَدَائِقُ وَ حَدَائِقُ؛ برای تو باغ هایی در بهشت است.

نه یک باغ، نه دو باغ، من باغ های زیادی در بهشت برای تو ضمانت می کنم. بعد این آیه نازل شد:

فَأَمَّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی وَ صَدَّقَ بِالْح_ُسْنی فَسَنُیَسِّ_رُهُ لِلْیُسْ_ری؛(1) اما آن کس که در راه خدا انفاق کند و پرهیزگاری پیش گیرد و جزای نیک الهی را تصدیق کند، ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم.

انسان بزرگ راحت باغ خود را می دهد، برای دلخوشی پیغمبر، برای این که یک مؤمنی را نجات بدهد. انسان های لوطی مسلک، انسان های سینه دار، دریادل راحت مال می دهند، راحت جان می دهند، همه چیز خود را حاضرند در راه خدا بدهند.

خدا هم می گوید: من کارهای تو را ردیف می کنم، همة کارهای تو آسان می شود.

در مقابل آن هم می فرماید:

ص: 103


1- 1. سورة لیل، آیة 7 _ 5.

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی وَ کَذَّبَ بِالْح_ُسْنی فَسَنُیَسِّ_رُهُ لِلْعُسْ_ری؛ اما کسی که بخل بورزد و از این راه بی نیازی طلبد و پاداش نیک الهی را انکار کند، به زودی او را در مسیر دشواری قرار می دهیم!

کسی که درخت و باغ پیغمبر را قبول نکند، یعنی او را تکذیب کرده است.

درخت سمره ٔ بن جندب

شبیه این دربارة سمرهٔ بن جندب که از منافقین بود آمده است. آن هم روایت مشهوری است که فقهای ما یک قاعدة کلّی «لا ضرار» را از آن استخراج کرده اند.

سمرهٔ بن جندب که خدا او را لعنت کند، یکی از منافقان و از دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بود. این سمره درختی در خانة یکی از مردم مدینه داشت. خانه را که فروختند، مالک درخت جدا بود. این سمره آن درخت را خریده بود و صاحب آن شده بود. سرزده می آمد داخل خانه و می گفت: درخت ملک من است و می رفت بالای درخت و خرما هم به این ها نمی داد.

صاحب ملک از این کار ناراحت بود که سرزده و بدون اذن وارد می شود. آمد و به او گفت: شما وقتی می خواهی بیایی بروی بالای درخت، یا در حیاط من پا بگذاری، اجازه بگیر. خبر بده. یا بگو فلان وقت می آیم. گفت: نخیر. درخت از آن من است. خودم می دانم.

این مرد انصاری آمد خدمت پیغمبر و شکایت کرد. حضرت به سمره

ص: 104

فرمودند: من یک درخت خرما به تو می دهم، قبول نکرد. یک باغ به تو می دهم، قبول نکرد. باغ بهشتی به تو می دهم، قبول نکرد. هر چه پیغمبر گفتند، قبول نکرد. اینجا بود که حضرت به آن مرد انصاری فرمودند:

فَاقْلَعْها وَارْمِ بِها اِلَیْهِ فَاِنَّهُ لا ضَ_رَرَ وَ لا ضِ_رارَ؛(1) برو درخت او را از ریشه بکن و جلوی او بینداز؛ زیرا که هیچ گونه زیان بینی و زیان رسانی پذیرفته نیست.

ولایت که می گویند، اینجاست. پیغمبر ولایت دارد. فرمودند: برو درخت را از ریشه بیرون بیاور و جلوی او بینداز.

قاعدة لا ضرر

این قاعدة کلّی است که فقها با این قاعده خیلی فتوا می دهند و البته واقعاً هم حلّال مشکلات است. مدیریت های کلان یک چنین کارهایی می خواهد.

شما می خواهی از درخت خود استفاده کنی، سرزده بروی به ناموس مردم نگاه کنی، به خانة مردم وارد بشوی. اگر دیدند یک خانه ای، امام زاده ای، مسجدی داخل طرح است، موجب راه بندان است. یک شهر در زحمت بیفتد که اینجا یک مسجد است، یک خانه است، باید آن را خراب کرد.

اسلام در مدیریت کلان این را می گوید: اگر ضرر به مسلمین می خورد؛ ضرر مالی، جانی، عرضی، باید مانع را برداریم.

این آقا به هیچ قیمتی خانة خود را نمی فروشد، همة شهر باید بروند

ص: 105


1- 1. الکافی، ج 5، 293؛ وسائل الشیعهٔ، ج 25، ص 429؛ بحارالانوار، ج 22، ص 134.

دور شهر بگردند که این آقا نمی گذارد این خیابان باز بشود. امام زمان علیه السلام هم بیاید خیابان ها را وسیع می کند. در روایت آمده است امام زمان که می آید، راه پیاده رو، کندرو، تندرو، سواره رو، دوچرخه، موتور، ماشین، همه از هم جدا می شود. الآن در خارج این طرح ها را پیاده می کنند. در مسیر دوچرخه، غیر از دوچرخه کسی حق ندارد برود. قانون خوب چقدر زیباست!

امام زمان راه ها را توسعه می دهد، راه های کند و تند را جدا می کند تا این همه آمار تصادف بالا نرود.

راه کربلا

می گویند: شما کربلا نروید، به خاطر این که بمب می گذارند. در صورتی که در تصادفات سالی سی هزار کشته می دهیم. کسی از این ناله نمی کند. حالا دو نفر در کربلا کشته شدند، باید راه کربلا را ببندیم؟ این چه حرف بی ربطی است؟!

ما می گوییم برای امام حسین مال بده، جان بده، همه چیز بده. سی هزار انسان در جاده ها کشته می شوند، پس بگوییم کسی مسافرت نرود. ولی در کربلا چهار نفر که شهید می شوند، آن هم در بهترین مکان. بگوییم راه کربلا را ببندیم کسی کربلا نرود! این حرف خیلی بی ربط است. مگر در طول سال چند نفر در کربلا شهید می شوند که ما راه کربلا را ببنیدیم؟

ص: 106

گفتار چهارم

اشاره

(شَ_رْحُ الصَّدْرِ) نُورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فِی قَلْبِ الْم_ُؤْمِنِ فَیَشْ_رَحُ صَدْرَهُ وَ یَنْفَسِحُ؛ شرح صدر نوری است که خداوند در دل مؤمن می افکند، پس سینه اش گشاده می گردد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

نور صلوات

ذکر صلوات در قلب ها نور ایجاد می کند. «وَ مَنْ کَانَ مَعَهُ نُورٌ لَمْ یَدْخُلِ النَّارَ؛ و کسی که نور دارد، در نار و آتش نخواهد رفت.»

لذا پیغمبر عظیم الشّأن فرمود:

اَکْثِرُوا الصَّلاةَ عَلَیَّ فَاِنَّ الصَّلَاةَ عَلَیَّ نُورٌ فِی الْقَبْ_رِ وَ نُورٌ عَلَی الصِّ_رَاطِ وَ نُورٌ فِی الْج_َنَّةِ؛(1) بر من بسیار صلوات بفرستید که صلوات بر من، نوری است در قبر و نوری است بر صراط و نوری است در بهشت.

اگر کسی می خواهد هم در بهشت نورانی باشد، هم در قیامت نورانی باشد و از پل صراط عبور کند، و هم در عالم برزخ نورانی باشد، همیشه دل و جان خود را با صلوات بر محمّد و آل محمّد جلا بدهد.

ص: 107


1- 1. الدعوات، ص 216؛ بحارالانوار، ج 79، ص 64؛ مستدرک الوسائل، ج 5، ص 332.

سرچشمة نیکی ها

منشأ همة خوبی ها بزرگی و شرح صدر است. انسان اگر دریادل باشد، روح او بزرگ باشد، قلب و جان او فراخ و گشاده باشد، به سرچشمة همة نیکی ها دست یافته است.

منشأ تمام رذائل و بدی ها و نکبت ها و اختلاف ها هم ضیق صدر و تنگ نظری ها و کوچکی هاست. وقتی تنگ نظری باشد، تحمّل ها کم می شود. اهل جهنّم تنگ نظر و تنگ دل هستند. اهل بهشت شرح صدر دارند، بزرگ و آقا هستند.

حقیقت شرح صدر

اما راه های به دست آوردن شرح صدر چیست؟ چه کار کنیم تا خدای متعال به ما شرح صدر مرحمت کند؟

از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارة شرح صدر سؤال کردند. حضرت فرمودند:

نُورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فِی قَلْبِ الْم_ُؤْمِنِ فَیَشْ_رَحُ صَدْرَهُ وَ یَنْفَسِحُ؛(1) نوری است که خداوند در دل مؤمن می افکند، پس سینه اش گشاده می گردد.

خدای متعال نوری در قلب مؤمن قرار می دهد. آن نور قلب مؤمن را وسیع و باز و روشن می کند. یعنی منشأ شرح صدرها، نور خدایی است. وقتی خدا آن نور را در قلب مؤمن روشن کرد، شرح صدر پیدا می شود.

ص: 108


1- 1. بحار الانوار، ج 65، ص 236؛ منهاج البراعهٔ، ج 18، ص 295.

نور هدایت و معنویت

باید به قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام مراجعه کنیم تا ببینیم آن نور چیست. خورشید نورانیت ظاهری دارد. این چراغ ها نورانیت ظاهری دارند. نوری که در قرآن و در روایات آمده است، نور هدایت است، نور معنویت است، نور درونی و باطنی است.

یکی از اسامی خدا نور است. در دعای کمیل، خدا را این چنین می خوانیم: «یَا نُورُ یا قُدّوسُ!» انس با خدا و ارتباط با خدا انسان را بزرگ می کند. هر چیزی که در آن نور خدایی است، در ما شرح صدر ایجاد می کند.

نورهای قوی و ضعیف همه نورند. نور یک شمع نور است. نور خورشید هم نور است، ولی فرق این دو بسیار زیاد است. نور در هر مرتبه ای مایة روشنی است. یک شمع هم که در یک مجلس تاریک روشن کنند، مایة روشنی و هدایت است. انسان با آن اشیا را می بیند و می شناسد. یک ذرّة آن هم خیلی قیمت دارد. چه برسد که درخشش آن بسیار وسیع باشد.

نور معنویت هر چه قوی تر باشد، انسان را بیشتر از گناه باز می دارد. ظلمت های درون را می زداید. چنان که نور ظاهری هر چه قوی تر باشد، تاریکی ها بیشتر می رود. اگر نور ضعیف باشد، آشغال های ریز را نمی توانیم پیدا کنیم. در جایی که یک شمع سوسو می زند، آشغال ریز پیدا نیست. ولی وقتی شما نورافکن انداختید، ریزترین آشغال ها را هم نشان می دهد.

ص: 109

دیده اید گاهی که از یک روزنه ای نور خورشید در اتاق می تابد و ذرّات ریزی که در هوا معلّق است پیدا می شود. در صورتی که آن ذرات همیشه وجود دارد، ولی این چراغ آن را نشان نمی دهد. مگر یک نورافکن قوی بتابانند و بقیة چراغ ها را خاموش کنند. شعاعی که نورافکن می تاباند، آن ذرّات را نشان می دهد.

پس نور هر چقدر قوی تر باشد، اشکال های کار ما بیشتر پیدا می شود. نقاط مثبت و منفی کار ما روشن می شود. نور که می درخشد هم زیبایی ها را نشان می دهد و هم عیب ها را. خلاصه باید با نور سر و کار داشت.

نور آسمان ها و زمین

خدا نور است. خدا از هر تشبیه و تمثیلی دور است، ولی در این آیه خدا به نور تشبیه شده است.

اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛(1) خداوند نور آسمان ها و زمین است.

خدا منزّه است، واقعاً او را به چیزی نمی توان تشبیه کرد. اصلاً وراء وهم و خیال و قیاس است. امام باقر علیه السلام فرمودند:

کُلَّمَا مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِی أَدَقِّ مَعَانِیهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَیْکُمْ؛(2) آنچه از اوصاف درک نموده اید، پنداری است که مخلوق خود شماست و به خود شما بازگردانده می شود.

ص: 110


1- 1. سورة نور، آیة 35.
2- 2. شرح اصول کافی (صدرا)، ج 4، ص 106؛ منهاج البراعهٔ، ج 1، ص 324.

این یک بیان جامعی از امام باقر علیه السلام است. می فرماید: آنچه شما در ذهنیت خود درست کردید، مخلوق و موهوم و ساخته شدة ذهن شما و برای خود شماست و ناگزیر بی اساس بوده و به درد شما نمی خورد، و به خود شما باز می گردد. خدا ماوراء آن هاست. و این جملة بسیار زیبایی دربارة توحید است. قرآن از باب ناچاری می گوید:

اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ خداوند نور آسمان ها و زمین است.

نور وجود

مرحوم آیت الله بهاء الدّینی می فرمودند: نور یعنی وجود، یعنی هستی، یعنی هستی مطلق. این شعر مولانا خیلی زیبا و حکیمانه است!

م_ا عدم هاییم هست_ی ها نم_اتو وجود مطلقی هستی ما

ما عدم هاییم. ما چه داریم؟ حول ما، قوّة ما، ظاهر ما، باطن ما، جسم ما، روح ما، هر چه هست، خیال و وهم ما، هر چه در آن وجود باشد، از آن اوست. ما چه داریم؟ هیچ!

واقعاً توحید را در این شعر بسیار زیبا بیان کرده است. ما عدم هاییم هستی ها نما، یعنی هستی نما هستیم. هست اوست، و نیست ماییم! او هست، او دارد نشان می دهد.

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ؛(1) همة کسانی که روی زمین هستند. فانی هستند.

ما عدم هاییم هستی ها نما *** تو وجود مطلقی هستی ما

ص: 111


1- 1. سورة الرّحمن، آیة 26.

ارتباط با نور وجود

آنچه وجود را پر کرده است، هستی خداست. نور وجود است، نور خداست. آشنایی با نور الهی و با خدای متعال دل را وسیع و بزرگ می کند. حالا آشنایی با خدا از طریق قرآن باشد، یا از طریق دعا، و یا از طریق نماز. این راه هایی است که ما می توانیم با خدا ارتباط برقرار کنیم.

یکی از راه های ارتباط با خدا دعاهاست. از امام رضا علیه السلام سؤال کردند: قرائت قرآن بالاتر است یا دعا؟ امام علیه السلام هم یک مقدار از جواب دادن مضایقه کردند. گاهی می ترسند ما به یک طرفی بیفتیم. یعنی دیگر قرآن را رها کنیم. فرمودند: هر دو خوب است. هم دعا خوب است و هم قرآن. راوی کنجکاو بود. اصرار کرد. فرمودند:

الدُّعَاءُ أَفْضَلُ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ؛(1) دعا برتر از قرائت قرآن است.

دعا عمل به خود قرآن است. خداوند فرموده است:

ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ؛(2) مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را!

آن ذلّتی که در دعا هست، در بقیة عبادت ها نیست. در دعا حالت ذلّت، التماس، تضرّع، نیایش، خواهش، تمنّا، و شکستگی وجود دارد. شاید این شکستگی که در دعا وجود دارد، در نماز و قرائت قرآن نباشد. شاید اسرار دیگری هم داشته باشد. لذا فرمودند: دعا افضل است.

ص: 112


1- 1. الفقه المنسوب الی الامام الرضا علیه السلام ، ص 345؛ مکارم الاخلاق، ص 389؛ بحار الانوار، ج 90، ص 292.
2- 2. سورة غافر، آیة 60.

انس با دعا

انس با دعا بسیار کارساز است. ما واقعاً غافل هستیم. این «صحیفة سجّادیه» ترجمه شده و به کشورهای دور رفته است. بسیاری بر اثر خواندن «صحیفة سجّادیه» مسلمان و شیعه شده اند. دعاهای عجیبی است!

اِلهی اِنْ اَدْخَلْتَنِی النّارَ فَفی ذلِکَ سُ_رورُ عَدُوِّکَ وَ اِنْ اَدْخَلْتَنِی الْج__َنَّةَ فَفی ذلِکَ سُ_رورُ نَبِیِّکَ؛ خدایا، اگر مرا به جهنّم ببری دشمن تو، شیطان، خوشحال می شود، و اگر به بهشت ببری، پیامبر عظیم الشّأن تو خوشحال می شود.

وَ أَنَا وَ اللهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُ_رُورَ نَبِیِّکَ أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ سُ_رُورِ عَدُوِّکَ؛(1) و به خدا سوگند، یقین دارم که سرور و خوشحالی پیغمبرت را بیشتر از سرور دشمنت دوست داری.

ببینید چطور راه را می بندد و ما را نجات می دهد. می گوید: خدایا، اگر من را به جهنّم ببری دشمنت شیطان خوشحال می شود و اگر به بهشت ببری پیغمبرت، این معلّمی که برای ما فرستاده ای، خوشحال می شود، و دشمن تو شیطان ناراحت می شود. به خودت قسم می دانم که بیشتر دوست داری پیغمبر خوشحال بشود تا شیطان. یعنی چاره ای نداری جز این که من را به بهشت ببری. راه جهنّم را می بندد.

ببینید چقدر انسان را باز می کند، انسان را بهشتی می کند. انسان باید در مضامین دعا بیندیشد و آن را مطالعه کند. تا معرفت او زیاد شود.

من یک موقع به مسجد رفتم. دیدم یک بزرگی مفاتیح باز کرده، ولی لب های او تکان نمی خورد، دیدم فقط نگاه می کند. گفتم: آقا دعا

ص: 113


1- 1. مصباح المتهجد، ج 2، ص 596؛ البلد الامین، ص 212؛ مفاتیح الجنان، ص 354، دعای ابوحمزه ثمالی.

نمی خوانی؟ گفت: من مطالعه می کنم.

کمی از قرائت های خود بکاهیم و بر مطالعات خود بیفزاییم. مطالعه کنید. باور کردن این دعاها چقدر انسان را بزرگ می کند!

لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْج_َرِیرَةِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْ_رَ؛(1) ای خدایی که به گناه مؤاخذه نمی کنی و پردة گنهکاران را نمی دری!

خدا نه مؤاخذه می کند و نه پرده دری.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

لَوْ تَکاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُمْ؛(2) اگر پرده ها کنار رود و رسوا شوید، یکدیگر را دفن نمی کنید.

اگر پرده ها را کنار بزنند، کسی دیگری را دفن نمی کند. ما اگر لاشة یک حیوان نجس، یا یک مرداری را ببینیم، به آن نگاه می کنیم؟ اگر خدا باطن و درون ما را بیرون بریزد و ظاهر کند، دیگر کسی به دیگری نگاه نمی کند که او را دفن کند.

یَا عَظِیمَ الْعَفْوِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یَا وَاسِعَ الْم_َغْفِرَةِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ؛ ای صاحب عفو بزرگ! ای خدایی که از بدان به نیکویی در می گذری! ای کسی که مغفرت و آمرزشت بسیار و گسترده است! ای خدایی که دست هایت به لطف و رحمت گشوده است!

چقدر این دعاها انسان را باز می کند. صفات خدا را در انسان ایجاد می کند. یعنی شما هم همین طور بشوید.

ص: 114


1- 1. التوحید، ص 221؛ بحارالانوار، ج 92، ص 198؛ عدهٔ الداعی، ص 337.
2- 2. الامالی للصدوق، ص 446؛ بحارالانوار، ج 74، ص 385.

حسابرسی کریمانه

یک اعرابی آمد و از پیغمبر خدا سؤال کرد: «بِیَدِ مَنِ الْحِسَاب؛ روز قیامت حساب دست چه کسی است؟» بازپرس من، بازجوی من، قاضی من، حاکمی که می خواهد اعمال مرا بررسی کند چه کسی است؟ من باید بدانم با چه کسی طرف هستم؟

اگر انسان با یک شخص تنگ نظر و کوچک و عیب جو که مدام مو را از ماست بیرون می کشد و می خواهد مچ آدم را بگیرد و فاتحة همه را بخواند روبه رو باشد، همة ما به جهنّم می رویم.

گفت: طرف من چه کسی است؟ معلوم می شود قبلاً فکرهای خود را کرده بوده که طرفی که می خواهد حساب او را رسیدگی کند چه کسی است. معضلات زیادی در ذهن او ایجاد شده بود.

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: حساب و کتاب دست خدای بزرگ است. خدای بزرگ حساب می کشد. خیلی خوشحال شد. گره های او باز شد.

همین طور که می رفت پیغمبر فرمودند: او اهل بهشت است. رفتند به او گفتند: پیغمبر فرمود: شما اهل بهشت هستی. چطور شد که این قدر خوشحال شدی و تمام گره های تو باز شد؟

گفت: من فکر می کردم اگر یک بازجوی تنگ نظر بخواهد حساب ما را رسیدگی کند، کار ما خیلی مشکل پیدا می کند. امّا اگر خدای بزرگ که عفو او هم بزرگ است، به حساب ما رسیدگی می کند، با کریمان کارها دشوار نیست. گفت:

ص: 115

لِأَنَّ الْکَرِیمَ إِذَا قَدَرَ عَفَا؛(1) چون کریم اگر قدرت داشته باشد می بخشد.

من فهمیدم که حساب ما دست خدای کریم است، شخص بزرگوار و باکرامت وقتی قدرت پیدا کند عفو می کند. من یقین دارم خدا عفو می کند. یعنی به این باور رسید.

چشم پوشی

خدا بزرگ است، گذشت او هم بزرگ است. اصلاً همة بزرگی ها را خدا ایجاد می کند. گذشت، انسان را بزرگ می کند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

مِنْ أَشْ_رَفِ أَعْمَالِ الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَمُ؛(2) از بهترین و شریف ترین اعمال شخص بزرگوار و با کرامت، چشم پوشیدن از چیزهایی است که می داند.

یعنی از چیزهایی که می داند صرف نظر می کند و خود را بی خبر وانمود می کند. عیب های دیگران، گناه هان دیگران و بدی های دیگران را که می داند، نادیده می گیرد و خود را به غفلت می زند. بهترین کار کریم این است: «غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَمُ؛ غفلت از آنچه می داند».

مرحوم آیت الله بهاء الدّینی می فرمودند: بعضی جاها جهل نعمت است. یعنی اگر من بدی های شما را نمی دانم. اگر عیب های همدیگر را نبینیم و ندانیم، این خوب است. دانستن آن، چیز خوبی نیست. اگر من

ص: 116


1- 1. مجموعهٔ ورام، ج 1، ص 9.
2- 2. نهج البلاغهٔ، حکمت 227؛ بحارالانوار، ج 72، ص 49.

بدانم مثلاً شما چقدر گناه کردید، خوب نیست. اصلاً برای ما مشکل درست می شود.

نعمت جهل

جهل در بعضی چیزها خیلی خوب است. شخصی در جبهه تیری به قلب او خورد، ولی دیدند هنوز زنده است. تعجّب کردند. عکس گرفتند دیدند برعکس همه، قلب او طرف راست است و این لطف خدا بوده که تیر به این طرف خورده و به قلب او اصابت نکرده است.

در بعضی از مواقع خود جهل نعمتی است. بعضی چیزهایی به صلاح ما نیست که بدانیم. اگر ندانیم خیلی خوب است. یکی از چیزهایی که ندانستنش خوب است، عیب دیگران است. هر چه می توانی نگاه نکن. اگر هم نگاه کردی، فراموش کن.

دو چیز را باید فراموش کنی؛ خوبی که شما به دیگران می کنی، و بدی که دیگران به شما می کنند. در بعضی مواقع غفلت هم نعمت است. هر چه بدی و زشتی است نبین، نگاه نکن، غافل شو، این نعمت است.

پیوند دعا و شرح صدر

انس با دعا برای نورانیت قلب و شرح صدر بسیار مؤثّر است. لذا دوستان خود را مقیّد کنند که در شبانه روز یک دعا، هرچند کوتاه، بخوانند. دعای «یا مَنْ أَظْهَرَ الْج_َمِیلَ»، دعای «یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْم_َکَارِهِ».(1)

مرحوم سیّد هاشم حدّاد در قنوت نماز خود این دعا را می خوانده

ص: 117


1- 1. الصّحیفهٔ السّجادیهٔ، ص 52؛ المصباح للکفعمی، ص 233؛ مفاتیح الجنان، ص 222، دعا برای ایمنی از بلاها و شداید.

است. یک بزرگواری می گفت: من بیماری سختی داشتم. رو به قبله بودم. خیلی وضع من بد بود. قطع امید کرده بودند که دیگر رفتنی هستم. گفت: یک مرتبه متوجّه این دعا شدم.

اتّفاقاً در روایت آمده است برای تنگی سینه، دفع دشمن، وسعت رزق، آثار زیادی دارد. کسانی که سینة آن ها تنگ است و کوچک هستند، این دعا سینه ها را باز و گشاده می کند. دعای هفتم «صحیفة سجّادیه» است.

می گفت: این دعا را شروع کردم به خواندن. یکمرتبه به گریه افتادم. همین اشکی که آمد، بیماری و بلا و درد از جان من بیرون رفت. مثل آب روی آتش بود.

مضامین این دعا بسیار بلند است. در «مفاتیح» دو صفحه بعد از دعای توسّل آمده است.

یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْم_َکَارِهِ وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْم_َخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَی بِقُدرَتِکَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ؛(1) ای خدایی که گره ناگواری های عالم به او گشایش می یابد! ای خدایی که سختی های جهان به او آسان می گردد! ای آن که برون شدن از غم و اندوه و ورود به حقیقت شادی و خرمی از او درخواست می شود! مشکلات عالم پیش قدرتت رام گردند و اسباب وجود هر چیز به لطف و

ص: 118


1- 1. همان.

کرمت نظام یافته است. و قضا به قدرت تو جاری، و هر چیزی به ارادة تو امضا می گردد. پس هرچه خواهی، به مجرد خواست، بدون فرمانت، اطاعت شده است.

همه چیز به دست اوست

واقعاً هر جملة آن گره گشاست. یعنی خدایا، تمام هستی در اختیار توست. تو در فشار و سختی قرار می دهی، تو درد می فرستی، درمان می فرستی، فقر می دهی، ذلّت می دهی، عزّت می دهی، همة چیزها به ارادة توست. خدایا، این درد و بلا را هم تو فرستاده ای، خودت آن را بردار! چیزی که تو بفرستی، غیر از تو کسی نمی تواند بردارد.

کسی که خدا برای او ذلّت بریده، عزّت برای او حرام است. اگر عزّت بریده، ذلّت بر او حرام است. اگر وسعت رزق بریده، هر کاری انجام بدهد رزق او وسیع است. اگر بدترین معاملات را انجام بدهد، باز رزقش وسیع است. دست به خاک بزند طلا می شود. آدمی هم که رزق او را خدا بریده، دست به طلا بزند، خاک می شود.

یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ؛(1) خداوند روزی را برای هر کس بخواهد و شایسته بداند وسیع، و برای هر کس بخواهد و مصلحت بداند، تنگ قرار می دهد.

یعنی تو بسط می دهی و تنگ می گیری. اگر دست خلق باشد، همه می خواهند بهترین پول را داشته باشند، ولی ندارند. پس دست خداست. چند شغل دارد، شبانه روز می دود، ولی به جایی نمی رسد.

ص: 119


1- 1. سورة رعد، آیة 26.

یک کسی هم نشسته، همه چیز برای او فراهم می شود.

فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْم_َدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْم_َفْزَعُ فِی الْم_ُلِمَّاتِ لَا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ وَ لا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کَشَفْتَ؛ پس هرچه بخواهی به مجرد خواست، بدون فرمانت، اطاعت شود، و هرچه بخواهی به صرف اراده، بدون نهیت، منزجر گردد. تو را در مهمات عالم می خوانند و به درگاه تو در پریشانی ها تضرع و زاری می کنند. هیچ درد و رنج و پریشانی دفع نگردد، مگر آن که تو مندفع گردانی و هیچ گرفتاری برطرف نشود، جز آن که تو برطرف سازی.

اگر تمام پزشکان و تمام آزمایشگاه های عالم جمع بشوند، تا خدا نخواهد، کوچک ترین بیماری خوب نمی شود. و اگر خدا اراده کند، بدترین بیماری های عالم فی الفور خوب شده است. بدترین سرطان ها و بیماری های لاعلاج، به خواست خدا در یک لحظه خوب می شود.

وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ؛ و ای خدا، حوادث سنگینی بر من فرود آمده است که مرا در هم شکسته و پریشان حال ساخته و مشکلاتی بر من وارد شده که مرا به رنج افکنده است.

توجه به مفاهیم دعاها

این دعا بسیار عالی است. اصلاً همین یک دعا به عنوان معجزة امام سجّاد علیه السلام کافی است. شما این دعاها را مطالعه کنید. این دعاهای ناب را

ص: 120

حفظ کنید. بعد از نمازها و در قنوت بخوانید.

البته عادت هم نشود. گاهی انسان به یک ذکر و دعایی عادت می کند و توجه به محتوای آن کم می شود. با آرامش بخوانید و هیچ وقت عجله نکنید. همّ شما آخر دعا نباشد. این طور نباشد که بخواهید یک دعایی را خوانده باشید. لازم نیست زود به آخر دعا برسید. نصف دعا یا یک سوم دعا را بخوان، ولی با توجه.

بعضی از بزرگان ما دعای کمیل را هیچ وقت تا آخر نخواندند. دعا گفت وگو با خداست. هر مقدار که حال داری بخوان. اگر یک صفحه از دعای کمیل را خواندی و حال کردی و دیگر حال نداری نخوان. اصلاً نباید بخوانی. دعا غیر از قرائت قرآن است. در دعا باید حالت دعا در شما باشد.

در حالات مرحوم حاج سیّد احمد کربلایی رحمه الله نقل کردند گاهی دعای کمیل را می خواندند. وقتی می رسیدند به این جمله: «وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ»؛ دیگر نمی توانستند ادامه بدهند. یعنی از همه طرف راه ها را برای من بسته ای، آیا می توان از خدا فرار کرد؟ ما همه جا با او هستیم.

بس که از هر طرفی راه به تو بسیار است

ب__ه ت__و ب__رگردد اگر راهروی ب__رگردد

چه کسی می تواند از خدا فرار کند؟ در دعای جوشن کبیر می خوانیم:

یَا مَنْ لَا مَفَرَّ إِلَّا إِلَیْهِ؛(1) ای آن که جز به درگاهت گریزگاهی نیست.

ص: 121


1- 1. البلد الامین، ص 405؛ المصباح للکفعمی، ص 252؛ مفاتیح الجنان، ص 182، دعای جوشن کبیر، بند 38.

هر کس هم برمی گردد، به خدا برمی گردد. از بهشت او به طرف جهنّم او می رود. از جمال خدا به جلال خدا پناه می برد و از رحمت خدا به عذاب خدا. آیا شیطان، منافق، کافر، مشرک می تواند روزی خدا را نخورد؟ آیا می تواند لباسی که خدا برای او بریده نپوشد؟ آیا می تواند نمیرد؟ آیا می تواند به عزرائیل جان ندهد؟ نه، همه در اختیار خداست.

دعا و نورانیت دل

دعاها اثر عجیبی در نورانیت قلب دارد. البته دعای با توجّه و دعای با مطالعه. اگر مطالعه باشد، قرائت هم نباشد اثر دارد. دعا اثر عجیبی در نورانیت قلب و شرح صدر دارد. دعاها از رحمت خدا پر است. مخصوصاً دعاهایی که تماماً اسامی خداست؛ مثل دعای جوشن کبیر و دعای مشلول که همه اسم خداست.

ای خدایی که مهربانی، رفیقی، رحیمی، کریمی، جبّاری، یعنی تمام شکست های مرا تو جبران می کنی. هر نقص مرا تو جبران می کنی. این چقدر به انسان آرامش می دهد! چقدر او را بزرگ می کند!

انس با خدا انسان را بزرگ می کند. خدای متعال می فرماید:

لَا یَسَعُنِی أَرْضِی وَ لَا سَمَائِی وَ لَکِنْ یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْم_ُؤْمِنِ؛(1) زمین و آسمان من گنجایش مرا ندارد، لکن قلب بندة مؤمن من گنجایش مرا دارد.

می فرماید: من در زمین و آسمان ها جای نمی گیرم، تمام این

ص: 122


1- 1. عوالی اللآلی، ج 4، ص 7؛ منهاج البراعهٔ، ج 9، ص 40.

کهکشان ها و ستاره ها و آسمانی که ما می بینیم آسمان اوّل است. در روایت آمده است که آسمان اول در مقابل آسمان دوم «کَحَلْقَةٍ فِی فَلَاةٍ؛(1) مثل یک حلقه ای در بیابان است.» همین طور آسمان دوم نسبت به آسمان سوم. اصلاً اندازة این آسمان ها را ما درک نمی کنیم.

خدا می گوید: این آسمان ها گنجایش مرا ندارد. یعنی همة اسماء و صفات خدا ممکن نیست آنجا تجلّی کند. زمین وسعت مرا ندارد. چه چیزی وسعت دارد؟ روح و دل مؤمن جایگاه من است.

قلبی گسترده تر از آسمان ها

معلوم می شود دل مؤمن از آسمان ها بزرگ تر است. دل مؤمن از زمین بزرگ تر است. یعنی تمام اسماء و صفات خدا می تواند در شما تجلّی کند، شما بشوید نماینده و خلیفة خدا. شما بشوید حجّت خدا. ولی موجودات دیگر این ظرفیت و موقعیت را ندارند.

دیگر موجودات عالم ممکن است محل یک تجلی، دو تجلّی باشند. آب مظهر رحمت خداست. آتش مظهر غضب خداست. کوه مظهر جلال خداست. هیبت دارد. ولی آدمیزاد می تواند مظهر غضب بشود، مظهر قهر بشود، مظهر رحمت بشود، می تواند مظهر همة اسما و صفات خدا شود. آن ها گنجایش همة هستی را ندارند. فقط انسان گنجایش همة هستی را دارد.

پس معلوم می شود شما خیلی بزرگ هستید. فقط باید از او بخواهیم

ص: 123


1- 1. الکافی، ج 8، ص 153.

که او وارد قلب ما بشود. یا اگر هست، پرده ها کنار برود و او را ببینیم. مشکل ما همان جهل است. جهل به واقعیت است. مولانا چه زیبا می گوید!

تو یکی تو نیستی ای خوش رفیقبلک__ه گ_ردونی و دری_ای عمیق

تو فکر نکن یک نفر هستی. در شما آسمان هست، زمین هست. این مضمون همان شعری است که منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام است:

أَ تَ_زْعَمُ أَنَّ_کَ جِ_رْمٌ صَغِی__رٌوَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الْأَکْبَ_رُ (1)

تو فکر نکن همین یک هیکل و بدن هستی.

شیخ عبدالکریم حامد

مرحوم شیخ عبد الکریم حامد بهترین شاگرد شیخ رجبعلی خیاط بوده است. بعضی از علمای مشهد خدمت ایشان می رسیدند و حدیث های مشکل را می پرسیدند و ایشان جواب می داد.

می فرمودند: من یک موقعی در مسجد گوهرشاد نشسته بودم. عدّه ای از اهل علم آمدند و حدیث مشکلی را از من پرسیدند. هر چه فکر کردم دیدم نمی دانم. درِ فهم من بسته است. یک وقت نوری از قبر امام هشتم علیه السلام به قلب من خورد. دیدم می فهمم. گفتم: معنای حدیث این است. گفتند: درست است.

می خواستند به من بگویند: اگر هم خیری می رسد از ماست. یک وقت فکر نکنی از خود توست. از جای دیگر تو را شارژ می کنند. این

ص: 124


1- 1. منهاج البراعهٔ، ج 7، ص 36.

لامپ فکر نکند برق از خود اوست. از مبدأ و کارخانه است. در زیارت جامعة کبیره می خوانیم:

إِنْ ذُکِرَ الْخ_َیْ_رُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ؛(1) اگر ذکری از خیر و نیکویی شود، اول مقام نیکی را دارایید و اصل و فرع و معدن و محل و آغاز و پایان هر خیر و نیکویی شمایید!

می گفت: پیرمردی به من می گفت و درست هم می گفت. می گفت: یک شب دیدم دست و پای من در عرش کار می کند. یعنی گاهی ممکن است من دعایی برای کلّ خلقت بکنم، و اجابت شود. یک وقت نفرینی بکنم، اثر منفی داشته باشد.

بازگرداندن عذاب حتمی

عذاب بر قوم حضرت یونس نازل شد. وعدة حتمی بود. بلا روی سر آن ها آمد. در آیة قرآن آمده است که فقط یک قوم بوده که عذاب بالای سر آن ها آمد و برگشت. آن هم قوم حضرت یونس بودند.

یک عابد آنجا بود و یک عالم. عابد به حضرت یونس گفت: آن ها را نفرین کن و پدرشان را دربیاور. عالم گفت: اگر نفرین نکنی بهتر است. شاید خدا ببخشد و بیامرزد. حضرت یونس حرف عابد را گوش داد و نفرین کرد و داخل شکم ماهی رفت و خدا هم به او سخت گرفت.

ت_ا دل م_رد خ_دا نام_د ب_ه دردهیچ ق_ومی را خدا رسوا نکرد

ص: 125


1- 1. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 615؛ مفاتیح الجنان، ص 898، زیارت جامعة کبیره.

بزرگ هر قومی اگر اذیت نشود و آزار نبیند، آن قوم آرام است. اگر رهبر مملکت، بزرگ یک مملکت، حال او بد نشود، مملکت آرام است. امّا اگر او جوش بیاورد، سرریز کند. حتماً بدانید بلا یا تنبیهی در پی آن است.

تا پدر و مادر نفرین نکنند، آه نکشند، ناراحت نشوند، زخم به دل آن ها نخورد، هیچ مصبیتی برای اهل آن خانه پیش نمی آید. ولی اگر بزرگ خانه برید و یک آه کشید، منتظر باشید یک تنبیهی در آن وجود دارد.

حضرت یونس از این قوم خود خسته شد، ولی یک عالِم سینه دار در آن قوم بود. گفت: بلا آمده، اما خدا خیلی بزرگ تر از این هاست. خدا می تواند آن را برگرداند. گفتند: چه کنیم؟ گفت: برویم به بیابان.

آن ها را به بیابان برد. زن ها یک طرف، بچّه ها یک طرف، حتّی حیوانات را از بچّه های خود جدا کرد، بره ها، بزغاله ها بع بع می کردند، ناله می زدند، فغان در صحرا افتاد. رحمت خدا به جوشش آمد. بلای حتمی که روی سر آن ها آمده بود برگشت. گفت: توبه کنید و انتظار بکشید که حضرت یونس هم برگردد و به او ایمان بیاورید. حدود صد هزار نفر بودند. در نینوا بودند.

می گویند: حضرت یونس در آن محل به پیغمبری مبعوث شد و قوم او آنجا بودند. خدا هم حضرت یونس را توبیخ کرد که چرا زود نفرین کردی؟ او هم در شکم ماهی توبه کرد و او را برگرداندند.

پیغمبر عظیم الشّأن ما می فرماید: معراج من در آسمان ها بود و

ص: 126

معراج یونس علیه السلام در شکم ماهی.(1) یعنی رشد او از این طریق بود. چون خدا در قعر دریا هم هست، در بالای آسمان ها هم هست، همه جا یکسان است. اصلاً خدا بیرون از وهم و خیال و جا و مکان است.

جوشش رحمت الهی

یک عالم یک عذاب قطعی را برگرداند. اگر یک آدم عوام مخلص بگوید دست و پای من در عرش کار می کند، در آسمان ها کاربرد دارد، حرف گزافی نیست. گاهی یک نفر در یک امّت گریه می کند، دل او می شکند و خداوند به واسطة او بر آن امت رحمت می فرستد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

وَ لَوْ أَنَّ باکیاً بَکَی فِی أُمَّةٍ لَرُحِمُوا؛(2) اگر در میان یک امت یک نفر گریان باشد، همة آن ها مورد ترحم قرار گیرند.

خدا به خاطر اشک و نالة یک پیرزن، یا یک پیرمرد باران می فرستد. یا با ناله و نفرین او بلا می آید. از این نمونه ها هم در تاریخ آمده است. اگر دل یک نفر واقعاً شکست، اثر وضعی دارد. اگر یک نفر واقعاً دعا کرد و ریزش رحمت را خواست، رحمت نازل می شود.

تو یکی تو نیستی ای خوش رفیقبلکه گردونی و دریای عمیق

ما ز بالاییم و بالا می رویم!

بیاییم بزرگی خودمان را پیدا کنیم. ما را خدا سنگ خلق نکرده،

ص: 127


1- 1. روضهٔ المتقین، ج 6، ص 216.
2- 2. الکافی، ج 2، ص 481؛ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 317؛ وسائل الشیعهٔ، ج 15، ص 227.

آجر خلق نکرده، خاک نیستیم. بدن ما از خاک درست شده، ولی خاک نیستیم.

ما ز بالاییم و بالا می رویم

ما ز دریاییم و دریا می رویم

ما از اینجا و از آنجا نیستیم

ما ز بی جاییم و بی جا می رویم

بعضی اشعار دیوان شمس بسیار بلند است. ما اصلاً از جای دیگری هستیم. چنان که از قول امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمودند:

أَ تَزْعَمُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِی_رٌوَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الْأَکْبَ_رُ (1)

شما فکر می کنی یک جرم صغیر، و همین هیکل و بدن هستی. نیم متر در یک متر و نیم؟ نه، این اشتباه است. همة هستی نمی تواند تجلّی خدا بشود. ولی قلب و روح شما آن قدر بزرگ است که می تواند محل تجلّیات اعظم خدا بشود.

همه چیز برای انسان و انسان برای خدا

خدا فقط می تواند در روح و دل مؤمن جای بگیرد. مرحوم حاج آقای دولابی می فرمود: اگر انسان برای این حدیث ها جان بدهد، جا دارد. چنان که خداوند در حدیث قدسی دیگر می فرماید:

عَبْدی خَلَقْتُ الْاشْیاءَ لِأَجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لِأَجْلِی؛(2) ای بندة من، همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خویش خلق کردم.

ص: 128


1- 1. منهاج البراعهٔ، ج 7، ص 36.
2- 2. مشارق انوار الیقین، ص 283؛ الجواهر السنیهٔ، ص 710؛ ریاض السالکین، ج 1، ص 363.

حور العین، فرشته، آسمان، زمین، موجودات عالم، سنگ ها، کوه ها، دریاها، پرنده ها، ماهی های دریا، همة هستی به خاطر گل روی انسان خلق شده است. همه را به خاطر تو و تو را برای خودم آفریدم.

خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ؛(1) آنچه در زمین است، برای شما آفرید.

تمام این ملک و ملکوت که موجودات در آن می چرخند، دنبال شما هستند. از صدقة سر انسان وجود دارند. شما خیلی بزرگ هستید، بزرگی خود را باید پیدا کنید. همة هستی را به خاطر تو خلق کردم؛ «خَلَقْتُ الْاشْیاءَ لِأَجْلِکَ». امّا تو را برای چه کسی خلق کردم؟ احسن الخالقین باید احسن المخلوقین خلق کند.

زیباترین آفرینش

مفسّرین می گویند: خدا وقتی روح و جان ما را خلق کرد، گفت:

فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ؛(2) پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است!

معلوم می شود خداوند احسن المخلوق خلق کرده است که به خود تبریک گفته است. مرحوم کربلایی احمد شوخی می کرد و می گفت: خدا وقتی روح را در بشر دمید، هیچ کس نگفت بارک الله! دستت درد نکند! خدا به خودش گفت: «فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ». دیده اید که بعضی از مادرها وقتی هیچ کس از آنان تعریف نمی کند،

ص: 129


1- 1. سورة بقره، آیة 29.
2- 2. سورة مؤمنون، آیة 14.

خودش می گوید: به به چه آش خوبی درست کرده ام! مگر خودش از خودش تعریف کند.

اصلاً کسی قدر نمی داند. خود خدا گفت: «فَتَبارَکَ اللهُ»؛ عجب چیز خوبی شد! گاهی می بینید یک نقاش یا یک عکاس یا مثلاً یک نویسنده چیز قشنگی خلق می کند. بعد می گوید: بارک الله! خودش به خودش بارک الله می گوید. می گوید: این یکی خیلی خوب شد. می گوید: واقعاً زیباست! خود او می گوید: بارک الله، چه شد!

خدا آسمان را خلق کرد، زمین را خلق کرد، شیطان را خلق کرد، نگفت تبارک الله، ولی آدم را که خلق کرد، گفت: بارک الله! چهارده معصوم را که خلق کرد، گفت: بارک الله! «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ».

همنشینی با خدا

فرمود: اگر برای این حدیث جان بدهید جا دارد: «وَ خَلَقْتُکَ لِأَجْلِی». خدا می گوید: من تو را برای خودم خلق کردم. تو برای من هستی. تو باید با بزرگ بنشینی. چرا با کوچک ها می نشینی؟ چرا با حیوان ها می نشینی؟ چرا با خانه، ماشین، موتور، پول، طلا، قالی و امثال این ها خوش و بش می کنی؟ چرا با این ها عشق بازی می کنی؟

بعضی ها با طلا عشق بازی می کنند، با سکه عشق بازی می کنند، با ماشین عشق بازی می کنند، با کبوتر عشق بازی می کنند، با پول عشق بازی می کنند، با پست و مقام عشق بازی می کنند.

ص: 130

چرا تویِ بزرگ با این کوچک ها نشستی؟ اصلاً معنای عذاب جهنّم همین است. اگر انسان بزرگ را در یک قفس بگذاری، این عذاب است. شما بزرگ هستی، نباید با چیزهای کوچک بنشینی. تمام موجودات عالم جلوه و شعاع وجود شما هستند. این ها همه شعاع هستی شما هستند. شما با پست ترین شعاع وجود خودت می نشینی؟ چرا نمی روی با خودت بنشینی، با خدای بزرگ که تو را درست کرده بنشینی؟

انسان وقتی با خدا نشست، بزرگ می شود. وقتی هم که بزرگ شد، با خدا می نشیند. هر دو لازم و ملزوم همدیگر هستند. ولی آدم های کوچک مدام با حیوان ها می نشیند.

الآن در خارج چقدر با سگ انس دارند، عشق بازی می کنند! یک آقایی می گفت: بچّة او در کالسکه در باران بود، بچّه را برنداشت که خیس شده، سگ خود را برد داخل ماشین گذاشت، بعد به یاد آورد که بچّة او هم در پیاده رو است، دوباره آمد بچّه را برد. یعنی با سگ خود بیش از همه چیز عشق می کند.

این برای این است که حیوانیت در او قوی است. یعنی سگ بودن در او تجلّی کرده است، به جای این که آدمیت در او تجلّی کند. چون در وجود انسان سگ، حیوان، پرنده، درنده، آسمان و زمین هست.

وقتی همه چیز را به خاطر شما خلق کرده، کد تمام موجودات در شما وجود دارد. شما می توانید زمینی بشوید، شما می توانید خاکی بشوید. می توانید عرشی بشوید، می توانید فرشی بشوید. دریایی بشوید، آسمانی بشوید. در عرش و پایین تر از عرش می توانی کار بکنی.

ص: 131

«وَ خَلَقْتُکَ لِأَجْلِی»؛ تو را به خاطر خودم خلق کردم. جای دیگری نروی! همة هستی برای تو خلق شده و تو برای خود من.

فرمود: من در آسمان ها و زمین جای نمی گیرم. من در دل بندة مؤمن می توانم تجلّی کنم و جای می گیرم. حیف نیست با خدا نمی نشینی؟ حیف نیست به وسیلة این دعاهای نابی که دست ماست، با خدا انس نمی گیری؟

سرچشمة زلال معارف

یک بزرگواری می گفت: در آمریکا سخنرانی داشتم، مدام فکر کردم چه صحبتی کنم. به ذهنم رسید یک دعا از دعاهای «صحیفة سجّادیه» را برای آن ها معنا کنم. با زبان انگلیسی معنا کردم. بعد از آن عده ای در حالی که گریه می کردند، می آمدند و می گفتند: چرا تاکنون این دعاهای زیبا را به ما معرّفی نکرده اید؟ این گمشدة ما بوده است. می گفت: چند نفر از دانشمندان بعد از مجلس من شیعه شدند.

اسلام ناب متن قرآن است. متن روایات است. متن دعاهاست. متن «نهج البلاغه» است. اگر شما متن و سرچشمة زلال را در اختیار مردم بگذارید، همه هدایت پیدا می کنند. آن قلب های صاف و پاک مطلب را می گیرند.

دعا برای بزرگ کردن روح ما اثر عجیبی دارد. یک مصداق انس با خدا دعاست. هر چه با دعاها بیشتر در وجود خود انس بگیرید، روحتان بزرگ تر می شود. گاهی دعاها را مطالعه کنید. سعی کنید هر

ص: 132

روز یک دعای مختصر مطالعه کنید.

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط دعای یستشیر را خیلی سفارش می کردند، دعای خیلی خوبی هم هست. هر صبح و غروب هم مستحب است. دعای عشرات، دعاهای دیگر. آن قدر دعا هست! اصلاً انسان یک دور صحیفة سجّادیه را بخواند.

«صحیفة سجّادیه» بخشی از دعاهای امام سجّاد است. ما آن قدر ثروت داریم، ولی نمی رویم استفاده کنیم. اینجا گنج خوابیده، ولی به سراغ آن نمی رویم. خزانه داریم، در آن را باز نمی کنیم تا استفاده کنیم. انس با خدا، خصوصاً در قالب دعا انسان را بزرگ می کند، تجلّی می دهد، نورانیت ایجاد می کند.

ص: 133

ص: 134

گفتار پنجم

اشاره

وَ (اَسْئَلُکَ) أَنْ تَشْ_رَحَ بِکِتَابِکَ صَدْرِی؛ خداوندا، از تو درخواست می کنم که به وسیلة کتاب خود مرا شرح صدر عطا کنی!

مفاتیح الجنان

عاقبت به خیری

آثار و برکات مداومت بر صلوات خیلی زیاد است. یکی از آثار آن که در روایات به آن اشاره شده است، عاقبت به خیری است. عاقبت به خیری یعنی این که انسان با ایمان و به راحتی از این دنیا برود و ایمان او دستبرد شیطان قرار نگیرد. عاقبت به خیری یکی از دغدغه های اهل ایمان است. از برکات مداومت بر صلوات همین عاقبت به خیری است.

مدوامت بر صلوات تلخی جان کندن را هم از بین می برد. بعضی ها بسیار سخت جان می دهند؛ یا به خاطر تعلّقات، یا به خاطر گناه زیاد. بعضی هم خیلی راحت از دنیا می روند. مداومت بر صلوات تلخی جان دادن و رفتن از این دنیا را می گیرد و انسان راحت می رود. پیامبر عظیم الشّأن فرمود:

مَنْ کَانَ آخِرُ کَلَامِهِ الصَّلَاةَ عَلَیَّ وَ عَلَی عَلِیٍّ دَخَلَ

ص: 135

الْج_َنَّةَ؛(1) کسی که آخرین کلام او درود بر من و علی باشد، اهل بهشت خواهد بود.

نظیر این دربارة «لا اله الاّ الله» هم آمده است. از پیامبر عظیم الشّأن روایت شده است:

مَنْ کَانَ آخِرُ کَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ دَخَلَ الْج_َنَّةَ؛(2) هر کس آخرین کلامش «لا اله الاّ الله» باشد، وارد بهشت می شود.

این که پایان کار با ذکر «لا اله الاّ الله» و یا با ذکر صلوات باشد، عاقبت به خیری می آورد.

کوچک شدن مشکلات

منشأ همة خوبی ها، بزرگی ها، بزرگ منشی ها و دریادلی و باز فکر کردن، تنگ نظر نبودن، تنگ دل نبودن شرح صدر است. و منشأ همة آفت ها و رذائل اخلاقی هم کوچکی، تنگ نظری، کوته بینی و بهانه جویی است.

وقتی انسان کوچک شد، مشکلات زیاد و بزرگ می شود. وقتی بزرگ شد، تمام مشکلات کوچک می شود. چون خود او بزرگ شده است.

انس با قرآن

یکی دیگر از چیزهایی که شرح صدر می آورد، انس با قرآن و تلاوت قرآن است. سعی شما این نباشد که قرآن را سریع و بدون تأمّل بخوانید. حضرت امیر علیه السلام می فرماید:

ص: 136


1- 1. عیون أخبار الرّضا علیه السلام ، ج 2، ص 64؛ وسائل الشیعهٔ، ج 7، ص 199؛ هدایهٔ الامهٔ، ج 3، ص 140.
2- 2. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 132؛ الدعوات، ص 250؛ وسائل الشیعهٔ، ج 2، ص 456.

وَ لَا یَکُنْ هَمُّ أَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَةِ؛(1) همت شما این نباشد که به آخر سوره برسید.

قرآن را باید با مکث و تأمّل خواند. خود ائمّة ما که باطن قرآن و حقیقت قرآن بودند، قرآن را با تأنّی می خواندند و الاّ در یک لحظه می توانستند از اوّل تا آخر قرآن را سیر کنند. ولی تدبّر می کردند.

حضرت امیر علیه السلام می فرماید:

أَلَا لَا خَیْ_رَ فِی قِرَاءَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَدَبُّرٌ؛(2) در قرآن خواندنی که در آن تفکر و تأمّل نباشد خیری نیست.

قرائت قرآن ما باید بهره داشته باشد. در دعای روزهای هفته از خداوند چنین می خواهیم:

وَ أَنْ تَشْ_رَحَ بِکِتَابِکَ صَدْرِی؛(3) خداوندا، به وسیلة کتاب خود مرا شرح صدر عطا کن!

اگر قرآن در قلبی بیاید، قلب را بزرگ می کند. اگر یک آیة قرآن به قلب بنشیند و جا باز کند قلب گشاده می شود.

قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ؛(4) بگو: خدا! سپس آن ها را در گفت وگوهای لجاجت آمیزشان رها کن، تا بازی کنند!

فقط خدا به درد ما می خورد. بگذار غیر خدا همه رها بشوند و

ص: 137


1- 1. الکافی، ج 2، ص 614؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 79؛ بحارالانوار، ج 82، ص 50.
2- 2. الکافی، ج 1، ص 36؛ تحف العقول، ص 204؛ بحارالانوار، ج 89، ص 211.
3- 3. المصباح للکفعمی، ص 101؛ مفاتیح الجنان، ص 78، دعای روز شنبه.
4- 4. سورة انعام، آیة 91.

بروند. این آیه چقدر ما را باز و راحت می کند. اگر ما با خدا باشیم و خدا با ما باشد، هیچ طوری نمی شود.

وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْ_رُ الْم_ُؤْمِنینَ؛(1) و یاری مؤمنان، همواره حقی است بر عهدة ما!

می فرماید: بر ما واجب است مؤمنین را یاری کنیم. اگر مؤمن هستیم، خداوند ما را یاری می کند. با این آیه دل ما قرص می شود. بعضی ها می نشینند برای دین و تشیع غصّه می خورند. اگر خدا و امام زمان و اهل بیت علیهم السلام پشتیبان و حامی تشیع هستند و تشیع یک پیوند الهی دارد، هیچ وقت از بین نخواهد رفت. «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».(2)

اگر ما با اهل بیت و خدا گره بخوریم، هیچ غصّه ای ندارد. خاطر شما جمع باشد. نور خدا خاموش نمی شود. اگر هم پیوند الهی ندارد، بگذار برود.

تأمل در آیات قرآن

تأمّل در آیات قرآن آرامش و سکونت می دهد.

فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ؛(3) اما کف ها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند، در زمین می ماند.

آن که به درد نمی خورد، کف روی آب است. کف روی آب از بین

ص: 138


1- 1. سورة روم، آیة 47.
2- 2. سورة حجر، آیة 9.
3- 3. سورة رعد، آیة 17.

می رود. ولی آن که نافع و ریشه دار است، پایدار می ماند. هیچ وقت از بین نمی رود. عالم ربّانی، روحانی واقعی هیچ وقت از بین نمی رود. اگر این انقلاب برای خداست و خدایی است، ماندگار است.

از یک آقایی پرسیدم: نظر شما دربارة فلانی که رئیس جمهور شده چیست؟ گفت: اگر خدا او را بلند کرده، بلند می ماند. اگر دیگران بلند کردند، زمین می خورد. چرا ما غصّه بخوریم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

لِلْبَاطِلِ جَوْلَةً وَ لِلْحَقِّ دَوْلَةً؛(1) برای باطل جولانی است و برای حق دولتی است.

باطل یک جولانی دارد، یک سر و صدایی دارد و از بین می رود. و به تعبیر قرآن همان کف روی آب است. امّا حق ثابت است. در دل ها حکومت می کند. با هیچ چیز از بین نمی رود.

بلال حبشی را هر چه شکنجه بدهند، باز هم می گوید خدا، باز هم می گوید پیغمبر، باز هم می گوید اهل بیت. گفت: من برای غیر پیغمبر و جانشین به حقّ او اذان نمی گویم. هر کار می خواهید بکنید. به همین خاطر او را از مدینه به شام تبعید کردند. اسم او با پیغمبر و اهل بیت گره خورده است. این از بین رفتنی نیست. خود را به چیزی گره بزنیم که ثابت باشد.

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ؛(2) همة کسانی که روی زمین هستند فانی هستند و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند!

ص: 139


1- 1. مشارق انوار الیقین، ص 261؛ الفقه المنسوب الی الامام الرضا علیه السلام ، ص 9؛ شرح نهج البلاغهٔ،ج 9، ص 73.
2- 2. سورة الرحمن، آیات 26 و 27.

اگر ما جزء وجه رب شدیم، می مانیم. اگر نشدیم، از بین می رویم. آیه ها خیلی به انسان کمک می کند. ریشه را محکم می کند. این ها پشتوانة ماست. قوّت قلب و روح ماست.

جاءَ الْح_َقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً؛(1) و بگو: حق آمد و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابودشدنی است!

انوار الهی

روی این آیه ها تأمّل بکنید، حق همان نور است. از خدا، پیغمبر، ائمّه و از امام زمان علیه السلام به نور تعبیر شده است. کلمة نور به حروف ابجد سال تولّد امام زمان علیه السلام ، 255 می شود.

یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ؛(2) خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند.

در روایات آمده است که «لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» حضرت مهدی علیه السلام است. وقتی حضرت جایی پا بگذارند، باطل می رود. بعد هم خدا می گوید: باطل رفتنی است. «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»، یعنی مطلق باطل رفتنی است. الآن فقط یک نمایی دارد. زهوق هم یعنی رفتنی بود. چیزی که رفتنی است را نمی شود نگاه داشت. چیزی را هم که ماندنی است نمی شود برداشت.

غرق در آیات الهی

انس با قرآن، انس با مفاهیم قرآن، شرح صدر می آورد. خدا حاج آقا

ص: 140


1- 1. سورة اسراء، آیة 81..
2- 2. سورة نور، آیة 35.

دولابی را رحمت کند! می فرمودند: من می خواستم به عمره بروم، یک بندة خدایی به من زنگ زد و این آیة قرآن را برای من خواند. حالا به چه مناسبتی خواند نمی دانم. ولی می گفت: پانزده روز من در این آیة قرآن غرق بودم که خدای متعال به پیغمبر می فرماید:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَه_ُمْ؛(1) به برکت رحمت الهی، در برابر مردم نرم و مهربان شدی!

باید رحمت خدا تو را نرم کند. تو گاهی می خواهی عصبانی نشوی، بیشتر عصبانی می شوی. ولی اگر رحمت الهی ما را نرم کند، دیگر نرم هستیم. خدا می گوید: من پیغمبر را نرم و ملایم کردم، نمی گوید: خودت نرم شدی. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَه_ُمْ».

وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَه_ُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ؛ و اگر سنگدل و خشن بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آن ها را ببخش و برای آن ها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، قاطع باش و بر خدا توکل کن!

می گفت: پانزده روز در این آیه غرق بودم. غرق در مفاهیم آیه، باطن آیه، حقیقت آیه، اشارات آیه.

فهم اسرار و شرح صدر

هر مقوله ای که منتسب به خداست، از دعاها، از تلاوت قرآن، از

ص: 141


1- 1. سورة آل عمران، آیة 159.

انس با قرآن، از انس با کلمات و فرمایشات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام ، شرح صدر می آورد. مگر ما در زیارت جامعة کبیره نمی خوانیم:

کَلَامُکُمْ نُورٌ؛ کلام شما نور است.

سخنان اهل بیت علیهم السلام روشنی است، چراغی است که نمی شود خاموش کرد. وقتی شما اسرار را فهمیدی، بلاها باطل می شود. حضرت زینب فهمید اسرار دین چقدر زیاد است. بعد می فرماید:

مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا؛(1) جز زیبایی ندیدم!

یعنی اگر انسان اسرار و ماوراء را کشف کرد، تمام خارها گل می شود، تمام بلاها شیرین می شود. و به یک معنا، زیبا می شود. در درون خود از خدا دیگر گلایه ندارد. راحت و نرم می شود. یعنی اگر ما با معارف و حقایق و اسرار پشت پرده، آشنا شدیم، سعه صدر پیدا می کنیم.

هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ؛(2) آیا آن کسانی که می داند، با کسانی که نمی داند مساوی هستند؟

ندانستن جهنّم و بلاست. اهل جهنّم نمی دانند. اهل بهشت می دانند. دانستن، علم و معارف انسان را باز می کند. انسان را آرام و راحت می کند. شما اسرار پشت پرده را که فهمیدید، تمام بلاها باطل می شود، تمام مصیبت ها پوچ می شود.

وقتی بناست برویم، تمام عالم هم رفتنی هستند، چرا غصّه بخوریم؟

ص: 142


1- 1. اللهوف، ص 160؛ مثیر الاحزان، ص 90؛ بحار الانوار، ج 45، ص 115.
2- 2. سورة زمر، آیة 9.

برای چه ناراحتی بکشیم؟ چیز رفتنی می رود، چیز ماندنی هم می ماند، غصّه ندارد. و این باور، غصّه ها را باطل می کند.

کلامی از جنس نور

کلام پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام نور است. با این نور هر چقدر مأنوس باشید، شرح صدر پیدا می کنید. گاهی مباحثة روایت داشته باشید. «نهج البلاغه»، «اصول کافی»، بقیة کتاب های روایی. شما در واقع نیم ساعت پای صحبت اهل بیت علیهم السلام نشسته اید. آن ها برای شما صحبت می کنند. با گوش دل و جان خود به این روایات دل بدهید.

گاهی یک روایت انسان را اوراق می کند. گاهی یک روایت مشکلات انسان را حل می کند. گاهی روایاتی کلیدی است. یعنی کلید حل مشکل بسیاری از مسائل است.

حضرت امیر علیه السلام فرمودند:

أَعْرَفُ النَّاسِ بِاللهِ أَعْذَرُهُمْ لِلنَّاس وَ إِنْ لَمْ یَجِدْ لَه_ُمْ عُذْراً؛(1) کسی خداوند را بیشتر از همه می شناسد که برای مردم بیشتر عذر بیاورد؛ هرچند عذری برای آنان نیابد.

چه کسی خدا را بیشتر شناخته؟ آن کسی که بیشتر طرف خلق را می گیرد. کسی که برای خلق الله عذر درست کند. بگوید: خدایا، این ها اشتباه کردند، نادان هستند، آن ها را ببخش! خدا می گوید: من دنبال کسانی هستم که برگردند. برای بدها عذرتراشی کن.

ص: 143


1- 1. عیون الحکم، ص 123؛ تصنیف غرر الحکم، ص 245.

مثل بچّه ای که پدر و مادر او را از خانه بیرون کرده اند و آن قدر دوست دارند عمو، دایی یا همسایه ای واسطه شود و این بچّه را به خانه برگرداند. هرچند بی دلیل هم عذرتراشی کند. کسی که واسطه می شود و برای این بچه عذر تراشی می کند، بیشتر از همه پدر و مادر را شناخته است. خدا این قدر هوای بدها را دارد!

تهدیدها سست می شود!

روایتی دیدم که تمام آیات عذاب را سست کرده است. روایت از پیغمبر خداست. می خواهم بگویم: آیات و روایات انسان را اوراق می کند. خودخواهی و خودمحوریِ انسان را ویران می کند. انسان را باز می کند. شرح صدر ایجاد می کند. روایت، همه مطابق عقل و فطرت و وجدان است.

پیامبر عظیم الشّأن فرمود:

مَنْ وَعَدَهُ اللهُ عَلی عَمَلٍ ثَواباً فَهُوَ مُنْجِزُهُ؛(1) خداوند به هر بنده ای که در برابر عملی وعدة ثواب داده باشد، به آن عمل می کند.

یعنی هر وعده ای که خداوند در قرآن و در احادیث قدسی خدا داده است، وفای به آن واجب است. اگر گفته است: من بهشت می دهم، ثواب می دهم، درجه می دهم، قرب می دهم، حور العین می دهم، همه این وعده ها واجب الوفاست. یعنی آیات بهشت و آیاتی که وعده های خوب داده است، خیلی محکم است. واجب است عمل شود.

ص: 144


1- 1. مشکاهٔ الانوار، ص 260؛ نوادر الاخبار، ص 385؛ بحارالانوار، ج 5، ص 334.

امّا وعیدها:

وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَی عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ فِیهِ بِالْخِیَارِ؛ و هر کس را به خاطر عملی به عقاب وعده داده باشد، در عمل کردن به آن مخیر است.

اگر خدا گفته است: من جهنّم می برم، عقوبت می کنم، بیچاره می کنم، درمانده می کنم و خط و نشان کشیده، آن ها واجب الوفا نیست.

این تمام آیات جهنّم را سست می کند. یعنی اگر خدا گفت: جهنم می برم، آیا واجب است جهنّم ببرد؟ نه. اگر خواست می برد، اگر نخواست نمی برد.

مثل این می ماند که شما به بچّة خود بگویی اگر در امتحان قبول شدی، برای تو دوچرخه می خرم. اگر قبول شد، حتماً باید بخری. خیلی حرمت دارد کسی نخرد. ولی اگر به بچّة خود گفتی: اگر در امتحان مردود شدی، تجدید شدی، تو را از خانه بیرون می کنم. خرجی به تو نمی دهم، لباس نمی خرم، کیف نمی خرم. آیا عمل به این ها واجب است؟ نه. شاید اصلاً خود این تهدیدها مصلحت است. خود این خط و نشان ها مؤثّر است.

یک حدیث گاهی ما را از خیلی جهنّم ها عبور می دهد. از خطرها عبور می دهد. نمی گوییم جهنّم نیست. می گوییم: واجب الوفا نیست. اگر بخواهد می برد، ولی واجب نیست. ولی وعده ها واجب الوفاست. یعنی تمام وعیدها و تهدیدها یک مقداری سست می شود.

ص: 145

حدیثی آرامش بخش

گاهی یک حدیث انسان را زیر و رو می کند. یکی از رفقا که طلبة فاضل و از شاگردان آیت الله جوادی آملی است، یک موقع بیماری سختی گرفت. بیماری مهم نیست، روحیة شخص مهم است. ممکن است شخصی ده ها بیماری داشته باشد، ولی روحیة او خیلی قوی است، خوش و سرحال است. شخصی هم با یک تب روحیة خود را از دست می دهد و حال او بد می شود. روحیه خیلی مهم است.

ایشان بیماری صرع گرفته بود. یعنی یکمرتبه از حال می رفت و بیهوش می شد. از این که گاهی در کوچه و خیابان با عبا و عمامه روی زمین از حال برود، خیلی ناراحت بود. خیلی سخت است. دکترها هم تشخیص نمی دادند.

ما چند وقت او را ندیده بودیم. با چند نفر از رفقا به دیدن او رفتیم. گفت: کار من به اینجا کشیده است. دیدم روحیة خود را از دست داده. ناامید و افسرده است. من همین طور که فکر می کردم، این حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام را به یاد آوردم. حدیث بسیار زیبایی است! امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

إِنَّ لِلنَّکَبَاتِ غَایَاتٍ لَا بُدَّ أَنْ یَنْتَهِیَ إِلَیْهَا فَإِذَا حُکِمَ عَلی أَحَدِکُمْ بِها فَلْیَتَطَأْطَأْ لَه_َا رَأْسَهُ وَ یَصْبِ_رْ حَتَّی تَجُوزَ؛(1) بدبختی ها را نهایتی است که سرانجام به پایان خود خواهد رسید. پس اگر یکی از شما محکوم به آن شد، سر تسلیم فرود آورد و شکیبایی نماید تا بگذرد.

ص: 146


1- 1. التمحیص، ص 64؛ تحف العقول، ص 201؛ بحارالانوار، ج 68، ص 95.

این حدیث را من برای این دوستمان خواندم. بعد از یک ماه او را دیدم. گفت: حاج آقا، خدا تو را خیر بدهد. گفتم: چطور؟ گفت: به یاد داری آن روز به عیادت من آمدی و این حدیث را خواندی؟ گفتم: بله. گفت: این حدیث مثل آب روی آتش بود. آن قدر هول من را گرفته بود که نمی دانستم چه کنم. می ترسیدم یک وقت در مجلس، در مسجد، در کوچه و خیابان زمین بخورم.

به خودم گفتم: خوب بخورم، مگر چطور می شود؟ شاید ما زمین خوردیم، دل یک ولیّ خدا سوخت و ما را دعا کرد و خوب شدیم. خودمان را در امواج این بیماری رها کردیم.

وقتی رها کردم، برادرخانم من در تبریز دورة پزشکی می خواند. فهمید من به یک بیماری مبتلا شده ام. دکترها هم در آن مانده اند. گفت: بیا تبریز اینجا در دانشگاه پزشک های واردی هستند.

ما رفتیم آنجا، شورای پزشکی تشکیل دادند. گفتند: چیزی نیست. خیال تو راحت باشد. این یک اختلالی در مغز است و تمام می شود. آن ها تأیید کردند که این چیزی نیست؛ از بیرون هم کمک آمد. می گفت: این موج به سلامتی رد شد و هیچ اتّفاقی هم نیفتاد. در صورتی که نگرانی آن، داشت من را از پا درمی آورد.

انتهای دشواری ها

حدیث بسیار زیبایی است. تمام بلاها، تمام مصیبت ها، تمام بیماری ها، تمام دردسرها، حرف مردم ها، کج خلقی ها و ناراحتی ها،

ص: 147

سختی ها، گرفتاری ها، یک انتهایی دارد. یک حدی دارد.

در بین عوام هم وقتی می گویند: فلانی بیمار شده است، می گویند: باید این بیماری دوران خودش را بگذراند. بد مستی خودش را بکند، زمان خودش را طی کند، تا خوب شود. مثل سربالایی است، تا به اوج سربالایی نرسی، از سرازیری خبری نیست. باید تا آخر بروی. بعد سرازیر می شوی.

یعنی اگر یک موقع بلا، گرفتاری، پیچ و خم، سربالایی، مشکلات شما را گرفت، این یک انتهایی دارد. تا آخر خط مقاومت کن تا بگذرد.

اگر دیدی امواج بلا آمد، سر خود را پایین بیاور. یعنی تسلیم بشو، بگو ما تسلیم هستیم. هرچه می خواهی بکن!

اگر یک پهلوان قدرتمند می خواهد پشت شما را به خاک بمالد، وقتی مقاومت می کنی دردت می گیرد. امّا اگر خود را رها کنی و راحت بخوابی، کاری با تو ندارد. بگو ما زمین خوردة و نوکر شما هستیم، تمام شد! اصلاً گاهی بلا همان موقع می رود.

سوز و ساز

حاج آقا دولابی یک حرف پخته ای می زدند. فرمودند: دوای سوز ساز است. بسوز و بساز.

امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَی بِکَ؛(1) چندان که بیماری ات با تو بسازد، تو نیز با آن بساز و تحملش کن.

ص: 148


1- 1. نهج البلاغهٔ حکمت 27؛ عیون الحکم، ص 75؛ تصنیف غرر الحکم، ص 483.

دوای سوز ساز است. وقتی سازش کردی، آن سوز از بین می رود. می خواهی من را زمین بزنی؟ زمین می خورم. تمام شد. خواستة شما پیاده شد. دیگر چه می گویی؟

خدا می خواهد با بعضی کلنجار برود. می خواهد ما را خاکمال کند. می خواهد آبروی ما را ببرد. خوب ببرد. یعنی به هر چیزی که تن دادی، آن را باطل کرده ای. چون مقاومت می کنی، به تو فشار می آید. لجاجت نکن. تسلیم شو. خدا چیزی می خواهد و شما چیز دیگری. اینجاست که دعوا می شود. امّا اگر بگویی: هر چه شما می گویید! کار تمام است.

رهایی از خصومت ها

وقتی انسان یک سر و گردن خود را بالاتر می گیرد، دعواها شروع می شود. وقتی شما بگویی: خانم، هر چه شما می گویی! همة مشکلات حل می شود.

چندی قبل، در یک مجلسی بحث من دربارة اخلاق بود. بحث این بود که در خانواده مهربان و خوب باشیم، با هم یکی بشویم، یگانه بشویم. اگر «من»ها را کنار بگذاریم، راحت می شویم. این من گفتن انسان را تنگ و کوچک می کند. او را به قفس می فرستد.

می گفتم: یک چهارچوب هایی برای خودمان درست کرده ایم. اصلاً حاضر نیستیم آن را به هم بزنیم. این «من» را «ما» بکنیم، «ما» را «او» بکنیم. هر چه او می خواهد، هرچه او بگوید. می دانید انسان چقدر بزرگ می شود؟!

ص: 149

می گفتم: منشأ تمام اختلاف ها و دعواها به خاطر این «من» است. اگر این من را کنار بگذاریم، دعواها می خوابد؛ با خدا، با خلق. اگر این من را کنار گذاشتیم. اصلاً دعوا نمی شود. با خانوادة خود یگانه باشیم. با رفقای خود یگانه باشیم. بگوییم: هر چه شما می گویید! تمام می شود.

این را یک مقدار شرح دادم. فردا یکی از همین تاجرها آمد کنار من نشست. گفت: حاج آقا خدا تو را خیر بدهد! گفتم: چطور؟ گفت: من چهل سال است با خانم خودم زندگی کرده ام. تا دیشب با هم دعوا داشتیم. یعنی دائماً لجاجت. او می گفت: برویم خانة پدرم. من می گفتم: اوّل برویم خانة پدر من. دعوای ما شروع می شد. من می گفتم: فلان کادو را بخریم. او می گفت: فلان کادو را. دعوا و زد و خورد و بدبختی شروع می شد. من می گفتم: فلان غذا را می خواهم. او می گفت: فلان غذا را. او می گفت: این قالی را اینجا بیندازیم. من می گفتم: نه، آنجا بیندازیم. او لجاجت می کرد، ما هم بیشتر لج می کردیم.

با بحثی که دیروز کردید، دیدم برای خودمان جهنّم درست کرده ایم. گفتم: من خود را جلوی خانمم می شکنم. آمدم خانه. گفتم: خانم، من تا به حال اشتباه می کردم. هر چه شما می گویی. شما می گویی اوّل خانة مادرت برویم، خوب برویم. گفت: حاج آقا، هر چه شما می گویی، من نوکر شما هستم.

گفت: ما چهل سال با هم زن و شوهر نبودیم، کشتی گیر بودیم! گفت: وقتی من تسلیم شدم و گفتم هر چه شما بگویی! گفت: نه حاج آقا، اوّل برویم خانة پدر و مادر شما. هر چه شما می گویی. شما بزرگی.

ص: 150

می گفت: یک لحظه من خودم را شکستم، همة دعواها تمام شد.

احساسات و عواطف خانم ها قوی است. اگر شما خود را بشکنی، او هم شکسته می شود. شما این قدر فداکاری و ایثار می کنی، هر چه باشد نرم می شود. می گفت: من تسلیم شدم، او هم بیشتر از من تسلیم شد. اصلاً زندگی جدید و نوی را شروع کردیم.

اِعمال حیله و افزایش بلاها

حضرت می فرماید: اگر موج بلا آمد، شما دست پایین بگیر. سر خود را پایین بیاور. بگو: خدایا، من تسلیم هستم. هر چه شما اراده کرده ای. تا این موج عبور کند. بعد حضرت در آخر تذکّر می دهد:

فَإِنَّ إِعْمَالَ الْحِیلَةِ عِنْدَ إِقْبَالِها مِمَّا تَزِیدُ فِی مَکْرُوهِها؛ اصرار بر چاره جویی به هنگام پیشامدن بدبختی، بر ناخوشی آن می افزاید.

حضرت امیر علیه السلام می فرماید: وقتی این موج بلا پیش می آید، اگر اعمال حیله بکنی، بخواهی با آن مقابله کنی، بلا روی بلا می آید. بلاهای تو زیادتر می شود.

وقتی یک بلای خانمان برانداز و بنیان کن آمده، اگر من بخواهم در برابر آن مقاومت کنم، آیا می توانم؟ نمی توانم مقاومت کنم. تسلیم شو، بگو هر کاری می خواهی بکن. او می گوید: اگر تسلیم شدی، من هم خواسته های تو را برآورده می کنم. خداوند به داوود پیامبر می فرماید:

ص: 151

فَإِنْ أَسْلَمْتَ لِمَا أُرِیدُ أَعْطَیْتُکَ مَا تُرِیدُ؛(1) اگر در برابر خواستة من تسلیم شدی، خواسته های تو را هم برآورده می کنم.

هر چه تو می خواهی به تو می دهم.

مولانا مثال زیبایی می زند. می گوید: گاهی در پشت الاغی خاری فرو می رود. اگر بالا و پایین نپرد، دم خود را تکان ندهد، تکان نخورد، یک جا بیشتر آزار نمی بیند. امّا اگر بالا و پایین بپرد، چند جای دیگر او هم زخمی می شود.

اگر انسان خود را در امواج بلا رها کند، تمام می شود. بگذارد این امواج او را تا یک جایی ببرد. از دید خدا که بیرون نیست. در مقابل خواسته های خدا و در مقابل مشیت خدا نباید اعمال حیله کرد.

بهترین چاره

هنگامی که بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیه نازل شد که هر کس می خواهد با تو نجوا کند، باید پیش از آن صدقه بدهد،(2) تنها کسی که به این آیه عمل کرد امیرالمؤمنین علیه السلام بود. پس از آن، حکم آیه نسخ شد و کسی نتوانست به این آیه عمل کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام ده بار صدقه دادند و ده سؤال از پیامبر پرسیدند. یکی از پرسش های آن حضرت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین بود: «مَا الْحِیلَةُ؛ چاره چیست؟» یعنی بهترین نقشه ها و بهترین حیله ها چیست؟ آن نقشه ای که بهتر از همة نقشه هاست چیست؟

ص: 152


1- 1. التوحید، ص 337؛ غررالحکم، ص 801؛ بحار الانوار، ج 5، ص 104.
2- 2. سورة مجادله، آیة 12.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «تَرْکُ الْحِیلَةِ؛(1) بالاترین نقشه ها این است که نقشه نکشی.» یعنی روی نقشة خدا، نقشه نکشی. بالاترین حیله ها این است که فکر و ذهن و خیال خود را به خدا بسپاری.

کار خود گر به خدا باز گذاری حافظ

ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی

خدا نقشه کشیده و می کشد. تو می خواهی نقشة او را به هم بزنی؟ در دعای عرفه چنین می خوانیم:

إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِی_رِکَ لِی عَنْ تَدْبِی_رِی وَ بِاخْتِیَارِکَ عَنِ اخْتِیَارِی؛(2) ای خدا، مرا به تدبیر کاملت از تدبیرم در کار خویش بی نیاز گردان و به اختیار خود از اختیارم بی نیاز ساز!

تسلیم شو. اگر تسلیم بشوی خیلی راحت می شوی. حالا خدا می خواهد این بیماری، این گرفتاری را به من بدهد، تسلیم می شوم و تمام می شود. به هر چه که تن دادی، آن را باطل کرده ای.

کلمات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نورانیت دارد. و این نورانیت قلب را وسیع می کند و شرح صدر می دهد. انسان را بزرگ می کند.

مجالست با بزرگان

یکی از چیزهای دیگری که به انسان شرح صدر می دهد، نشستن با بزرگان و اولیای خداست. انسان های بزرگ و سینه دار انسان را سینه دار و بزرگ می کنند.

ص: 153


1- 1. شواهد التنزیل، ج 2، ص 321؛ بحارالانوار، ج 35، ص 382.
2- 2. بحارالانوار، ج 95، ص 226؛ مفاتیح الجنان، ص 480، دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه.

مرحوم حاج آقای دولابی می فرمودند: یک خانمی در دولاب ما بود. شوهر او که سیّد بزرگواری بود، فوت کرد و چند کودک از او برجای ماند. خیلی داغ و بلا دید. و این بچّه ها را مثل دستة گل بزرگ کرد. بچّه های او هم آدم های باشخصیتی شدند.

یک خانمی مصیبتی دیده بود. خیلی ناله و شیون می کرد. گفتیم: او را ببرید نزد آن خانم که کوه های مصیبت را دیده. وقتی انسان به افرادی که امواج مصیبت را دیده اند برسد، اصلاً مصیبت خودش را فراموش می کند.

نگاهی به مصیبت دیگران

مرحوم کربلایی احمد فقر و گرفتاری خیلی دیده بود. می گفت: نفس من قوی بود. جز این بلاها و فشارها نفس من را زمین نمی زد. خدا حیله ای می کرد که نفس من شکسته بشود و زمین بخورد.

یکی از رفقا می گفت: من گاهی که گرفتاری پیدا می کردم، می رفتم نزد کربلایی احمد می نشستم. یک مقدار که مصیبت های خود را شرح می داد، می گفتم: من اصلاً مصیبت ندارم. هیچ مشکلی ندارم.

سعدی مثال می زند که کسی جوراب و کفش نداشت. ناله و فریاد می کرد. آمد دید یک نفر دو پا ندارد. گفت: صد هزار مرتبه شکر! الحمدلله!

انسان وقتی دیگران را که مصیبت های فراوان دیده اند می بیند، بلای خود را فراموش می کند. شما جوراب نداری، او اصلاً پا ندارد. باز هم می توانی غصّه بخوری؟ کبد او از کار افتاده، کلیه های او از کار افتاده،

ص: 154

هزار و یک مشکل دارد. اگر انسان برود بدتر از خودش را ببیند، همة مشکلاتش را فراموش می کند. این است که در روایت آمده است: به پایین تر از خودتان نگاه کنید. ببینید چقدر خدا به شما نعمت داده است.

نشستن با اولیای خدا، با بزرگان، در فامیل، در آشناها، در همسایه ها، در استادها، در رفقا، کسانی که سینه دارتر و بزرگ ترند، قلب انسان را وسیع تر می کند. اگر با این ها بنشینی، مصائب خودت باطل می شود. حتّی گاهی مشکلات خود را هم بگویی عیبی ندارد. اگر سرریز کرد بگو. اگر سرریز نکرده، نه.

تواضع و محبوبیت

یکی از رفقای جلسه ما که در شهرستانی فعالیت می کرد، می گفت: حاج آقا، تک تک حرف های تو را به خاطر می آورم و جدّاً کارگشاست. و اینجا مشکلات من حل شده است.

می گفت: مثلاً همین سفارش شما که می گفتی یک سر و گردن خود را از دیگران پایین تر بگیرم، عمل کردم. خودم را کوچک گرفتم. استادهای دانشگاه و گروه های مختلف همه مرید من شده اند و مرا دوست دارند.

می گفت: همین تواضع، ادب، خودمانی بودن، یگانه بودن، کنار گذاردن منیت بسیار تأثیرگذار بوده است.

پیکر توجه به خود

اگر انسان قدری از این روایات را در وجود خودش پیاده کند و با

ص: 155

خوبان بنشیند، بسیار مؤثر است. مرحوم ملاّعبدالله حرف خیلی پخته و زیبایی دارد. می گوید: یک شاگردی به استاد خود نامه نوشت که مدّتی است من در قبض و گرفتگی و افسردگی هستم. در خودم تاریکی و بی حالی می بینم. چه کنم؟

استاد در جواب نوشت: تیرگی و افسردگی و ناراحتی، پیکر توجّه به خود است. وقتی انسان در قفس و زندان خودیت می رود و خودمحور و خودخواه می شود، می گوید: من! هر چه من می خواهم! هر چه من می گویم! می خواهد به منِ خود پاسخ بدهد.

تمام تیرگی ها و تاریکی ها و فشارها و صدمه ها و افسردگی ها از همین من است. تمام ناهمواری ها و افسردگی ها پیکر توجّه به نفس و توجّه به خود است. به خودت پشت کن، به خدا رو کن! آنجا جز صفا و خوشی و راحتی چیز دیگری نخواهی یافت. ما چون رو به خود می کنیم، ضیق صدر داریم. خدا بزرگ است. رو به خدا کن، همة وجود تو اوراق می شود و خودیت تو فرو می ریزد.

ما خواسته هایی داریم که می خواهیم حتماً پیاده شود. بگذار هر چه خدا می خواهد بشود. تمام شد! خدا می خواهد من فقیر باشم، اگر همة عالم جمع بشوند، نمی توانند فقر من را مداوا کنند. من وقتی تن به فقر دادم، باطل می شود. خدا می خواهد من ذلیل باشم. عزت حرام است بر آن نفسی که خدا برای او ذلّت بریده است. وقتی تن دادی، اصلاً ذلّت از بین می رود.

گفت: به خودت پشت کن و به خدا رو کن که صفا و آرامش و

ص: 156

خوشی و راحتی پیکر توجّه به خداست. یعنی توجّه به خدا، توجه به نور است. تو را بزرگ می کند. آرام و راحت می کند.

به خودت پشت کن. آن قدر به فکر خودت نباش. از خودت یک مقدار بیرون بیا. اگر از این قفس بیرون بیایی، خیلی باز می شوی، خیلی راحت می شوی.

بیرون آمدن از پوستة خودیت

بچّه ای که در رحم مادر است، چقدر در فشار است؟! فکر می کند جای خوبی است. بین شکم مادر و فضای دنیا چقدر تفاوت است! در صورتی که یک پوست فاصله است. از این پوست بیرون بیا، ببین چه خبرهاست! یک مقدار این من را بشکن.

یک جوجه ای که در تخم گیر کرده، جای آن چقدر تنگ است! حاج آقا دولابی می فرمودند: ولایت همان مادری است که این تخم را دائماً گرم نگه می دارد تا این پوست شکسته شود. جوجه هم از داخل تخم، مدام تقلّا می کند که نوکی بزند و بشکند و بیرون بیاید. اگر از این پوستة تخم بیرون بیایی، خیلی عالی می شود. نهایتاً این پوسته را یا جوجه می شکند و بیرون می آید یا مرغ می شکند.

من از یک مهندس کشاورزی پرسیدم که جوجه پوستة تخم را می شکند، یا مرغ؟ گفت: خود جوجه می شکند. البته آن ها از بیرون به او نیرو می دهند، ولی نهایتاً جوجه می شکند. یعنی خودت باید برای خود دستی بالا کنی. بشکن و تمام کن. اصلاً به خودت تلقین کن.

ص: 157

بگو: هر چه می خواهد بشود. خودت را در سیل مشیت و خواست و لطف و رحمت خدا رها کن، تمام می شود. به هر چیزی که تن دادی، باطل می شود.

در پی بزرگان

ملاقات بزرگان، کلمات بزرگان و مطالعة شرح حال بزرگان، برای شرح صدر مفید است. مرحوم آیت الله سید علی قاضی فرموده بودند: اگر یک سالکی چهل سال دنبال یک رفیق خوب، یا استاد خوب بگردد، و بعد از چهل سال پیدا کند، هیچ ضرر نکرده است. برای این که بعد از چهل سال او را از این قفس بیرون می آورد.

سفر از خود

سالکی استادی داشت. او را پیدا نکرده بود. چندین سال این طرف و آن طرف را گشت تا به آن استاد بزرگ رسید. عارف بزرگی بود. به او گفت: من سفرها کرده ام، ریاضت ها کشیده ام، شهرها و کشورها رفته ام، تا یک مرد الهی پیدا کنم که در جوار او و زیر سایة او به آسایش و آرامش برسم.

آن استاد حرف خیلی زیبایی زد. گفت: تو از این شهر به آن شهر، از این مملکت به آن مملکت رفتی که یک بزرگی پیدا کنی و در سایة او به آرامش و آسایش برسی. عزیز من، چرا از خود سفر نکردی که هم خود بیاسایی و هم دیگران زیر سایة تو بیاسایند؟

گفت: به جای سفر بیرونی، ای کاش سفر درونی می کردی و از این

ص: 158

پوستة تخم بیرون می آمدی. هم خودت آسایش پیدا می کردی و هم دیگران راحت می شدند.

شما وقتی آرامش پیدا کردی، خانم شما هم آرام می شود. بچّه ها هم آرام می شوند. رفقای تو هم آرام می شوند. شاگردان تو هم آرام می شوند. وقتی خود تو متلاطم و مضطرب هستی، حتماً بدان به آن ها هم سرایت می کند.

گفت: چرا از خود سفر نکردی که هم خود بیاسایی و هم دیگران در جوار تو بیاسایند. از خودت سفر کن. سفرهای بیرونی هم اثر دارد، ولی اثر اصلی، برای سفر درونی است. از خود بیرون بیا.

چکیدة همة موعظه ها

کسی به استادی خیلی ارادت داشت. چند سال بود به خدمت آن استاد نرسیده بود. راه او دور بود. در مملکت دیگری بود. بعد از چند سال توفیق پیدا کرد به خدمت استاد رسید. گفت: شما چندین سال جلسه داشتی، موعظه داشتی و من محروم بودم. می خواهم فشردة همة این چند سال را به من مرحمت کنی.

فرمود: تمام موعظه های چندین سال من آن قدر کوتاه و مختصر است که می توان آن را روی یک ناخن نوشت. تمام موعظه هایی که من چند سال داشتم، در این جمله خلاصه می شود: «ذَبِّحْ نَفْسَکَ وَ إِلَّا فَلَا؛ نفس خود را ذبح کن و الاّ به هیچ جایی نمی رسی!»

حرف بسیار زیبایی است! یعنی تا منِ خود را زیر پا نگذاری، یک

ص: 159

ذرّه ترقّی نمی کنی و به خدا نزدیک نمی شوی. دور خود می چرخی. مثل بنی اسرائیل که چهل سال در بیابان تیه سرگردان بودند.

در قرآن آمده است: صبح تا غروب راه می رفتند، شب که می شد می خوابیدند. صبح که سر از خواب بر می داشتند، می دیدند سر جای اوّل خود هستند. خدا آن ها را برمی گرداند به جای اوّل. این ها کسانی هستند که دور منِ خود می گردند. خدای آنان «من» است.

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؛(1) آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده است.

یکی از آقایان می گفت: حضرت امیر علیه السلام را خواب دیدم. گفتم: آقا من را آدم کن. من را درست کن. فرمود: باید سر تو را ببرم تا آدم بشوی. گفتم: آقا پس آرام آرام ببرید تا من خیلی درد نکشم. گفت: بعد از دیدن این خواب چند بلا و گرفتاری پیش آمد که خودیت ما را از ما گرفتند.

البته همیشه هر چه از خدا می خواهید با عافیت بخواهید. دیدن بزرگان، ملاقات با اولیای خدا، نشست و برخاست با آن ها، شرح حال شخصیت ها را خواندن، انسان را بزرگ می کند.

خداوندا، به همة ما شرح صدر عنایت بفرما!

ص: 160


1- 1. سورة جاثیه، آیة 23.

فهرست آیات

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ160

أَ لَمْ نَشْ_رَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذی اَنْقَضَ ظَهْرَکَ وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ14

أَ لَمْ نَشْ_رَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ53، 83

أَ لَمْ نَشْ_رَحْ لَکَ صَدْرَکَ84

اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ110، 111

ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ112

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْج_َنَّةَ وَ لَم_َّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّ_رَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْ_رُ اللهِ أَلاَ إِنَّ نَصْ_رَ اللهِ قَرِیبٌ44

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ25

إِنَّ الْم_ُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً54، 60

أَنَا اخْتَ_رْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحیٰ57

إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ20

ص: 161

إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً18

إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ138

ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ130

جاءَ الْح_َقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً140

خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ129

رَبِّ اشْ_رَحْ لی صَدْری وَ یَسِّ_رْ لی اَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی52

رَبِّ اشْ_رَحْ لی صَدْری وَ یَسِّ_رْ لی اَمْری51

فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ74، 138

فَأَمَّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی وَ صَدَّقَ بِالْح_ُسْنی فَسَنُیَسِّ_رُهُ لِلْیُسْ_ری103

فَأَمَّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی وَ صَدَّقَ بِالْح_ُسْنیٰ فَسَنُیَسِّ_رُهُ لِلْیُسْ_ری وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنیٰ وَ کَذَّبَ بِالْح_ُسْنیٰ فَسَنُیَسِّ_رُهُ لِلْعُسْ_ریٰ100

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَه_ُمْ141

فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ129

فَمَنْ یُرِدِ اللهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْ_رَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ17، 20

قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ55

قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی52

قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ137

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ139

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ111

ص: 162

کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً21

لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ78

لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ19

نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ اُولُوا بَأسٍ شَدیدٍ59

وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی58

وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ للهِ رَبِّ الْعالَمین59

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی وَ کَذَّبَ بِالْح_ُسْنی فَسَنُیَسِّ_رُهُ لِلْعُسْ_ری104

وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَ_رُّجْنَ تَبَ_رُّجَ الجاهِلیَّةِ الاُولیٰ72

وَ قُلْ جاءَ الْح_َقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً75

وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْ_رُ الْم_ُؤْمِنینَ138

وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَه_ُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ141

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ53

وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ کَذٰلِکَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ21

هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ142

یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ119

یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ81

یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ140

ص: 163

فهرست روایات و دعاها

آلَةُ الرِّیَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ85

أَ تَ_زْعَمُ أَنَّ_کَ جِ_رْمٌ صَغِی__رٌ وَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الْأَکْبَ_رُ124، 128

أَ لَمْ نَشْ_رَحْ صَدْرَکَ بِوَلَایَةِ أَمی_رِالْم_ُؤمنینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام 60

اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ85

اَرْبَعٌ مِنْ کُنُوزِ الْج_َنَّةِ کِتمانُ الفاقَةِ وَ کِتْمانُ الصَّدَقَةِ وَ کِتْمانُ المصیبَةِ وَ کتمانُ الوَجَعِ45

أَعْرَفُ النَّاسِ بِاللهِ أَعْذَرُهُمْ لِلنَّاس وَ إِنْ لَمْ یَجِدْ لَه_ُمْ عُذْراً143

اَکْثِرُوا الصَّلاةَ عَلَیَّ فَاِنَّ الصَّلَاةَ عَلَیَّ نُورٌ فِی الْقَبْ_رِ وَ نُورٌ عَلَی الصِّ_رَاطِ وَ نُورٌ فِی الْج_َنَّةِ107

أَلَا لَا خَیْ_رَ فِی قِرَاءَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَدَبُّرٌ137

إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِی_رِکَ لِی عَنْ تَدْبِی_رِی وَ بِاخْتِیَارِکَ عَنِ اخْتِیَارِی153

اِلهی اِنْ اَدْخَلْتَنِی النّارَ فَفی ذلِکَ سُ_رورُ عَدُوِّکَ وَ اِنْ اَدْخَلْتَنِی الْج__َنَّةَ فَفی ذلِکَ سُ_رورُ نَبِیِّکَ113

اَمّا أَبوذَر الغَفاری أَمَرَهُ أَمی_رُالمؤمنینَ علیه السلام بِالسُّکُوتِ وَ لَمْ یَکُنْ تَأخُذُهُ فِی اللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ فَأَّبَی إِلَّا أَنْ یَتَکَلَّمَ95

امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَی بِکَ148

إِنْ ذُکِرَ الْخ_َیْ_رُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ125

ص: 164

إِنَّ لِلنَّکَبَاتِ غَایَاتٍ لَا بُدَّ أَنْ یَنْتَهِیَ إِلَیْهَا فَإِذَا حُکِمَ عَلی أَحَدِکُمْ بِها فَلْیَتَطَأْطَأْ لَه_َا رَأْسَهُ وَ یَصْبِ_رْ حَتَّی تَجُوزَ146

إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً27

إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْ_رُهَا أَوْعَاهَا15

اِنّا لَنُصافِحُ اَکُفّاً نَری قَطْعَها85

إِنَّمَا اتَّخَذَ اللهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا لِکَثْرَةِ صَلَاتِهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ17

اِنَّما المُؤْمِنُ بِمَنْزِلَةِ کَفَّةِ المیزانِ کُلَّمَا زِیدَ فِی إِیمَانِهِ زِیدَ فِی بَلَائِهِ43

اِنَّما تَدْبی_رُنا مِنَ اللهِ اِذا وَسَّعَ عَلَینا وَسَّعْنا وَ اِذا قَتَّ_رَ عَلَیْنا قَتَّ_رْنا99

اَیُّها النّاسُ مَنْ جادَ سادَ وَ مَنْ بَخِلَ رَذُلَ89

الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ وَ هُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَی کُلِّ سُوءٍ101

بِشْ_رُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ45

بِنَخْلَةٍ فِی الْج_َنَّةِ102

بِیَدِ مَنِ الْحِسَاب115

التَّاجِرُ الْج_َبَانُ مَحْرُومٌ وَ التَّاجِرُ الْج_َسُورُ مَرْزُوقٌ49

تَرْکُ الْحِیلَةِ153

تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ24

حُبُّ الاَبْرارِ لِلْاَبْرارِ ثَوابٌ لِلْأَ بْرارِ وَ حُبُّ الفُجّارِ لِلْأَ بْرارِ فَضیلَةٌ لِلْأَ بْرارِ وَ بُغْضُ الفُجّارِ لِلْأَ بْرارِ زَیْنٌ لِلْأَ بْرارِ وَ بُغْضُ الْأَ بْرارِ لِلْفُجَّارِ خِزْیٌ عَلَی الْفُجّارِ33

الدُّعَاءُ أَفْضَلُ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ112

ص: 165

(شَ_رْحُ الصَّدْرِ) نُورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فِی قَلْبِ الْم_ُؤْمِنِ فَیَشْ_رَحُ صَدْرَهُ وَ یَنْفَسِحُ107

عَبْدی خَلَقْتُ الْاشْیاءَ لِأَجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لِأَجْلِی128

فَاقْلَعْها وَارْمِ بِها اِلَیْهِ فَاِنَّهُ لا ضَ_رَرَ وَ لا ضِ_رارَ105

فَإِنْ أَسْلَمْتَ لِمَا أُرِیدُ أَعْطَیْتُکَ مَا تُرِیدُ152

فَإِنَّ إِعْمَالَ الْحِیلَةِ عِنْدَ إِقْبَالِها مِمَّا تَزِیدُ فِی مَکْرُوهِها151

فَاِنَّ مُوسَی بنَ عمرانَ علیه السلام خَرَجَ یَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً فَکَلَّمَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَجَعَ نَبِیّاً57

فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَکَ48

فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ حَتَّی ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ26

فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْم_َدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْم_َفْزَعُ فِی الْم_ُلِمَّاتِ لَا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ وَ لا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کَشَفْتَ120

کَحَلْقَةٍ فِی فَلَاةٍ123

کَلَامُکُمْ نُورٌ142

کُلَّمَا مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِی أَدَقِّ مَعَانِیهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَیْکُمْ110

کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو56

لَا أَسْتَغْنِی عَنْکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ54

لَا تَرْغَبَنَّ فِیمَنْ زَهِدَ فِیکَ وَ لَا تَزْهَدَنَّ فِیمَنْ رَغِبَ فِیکَ اذا کانَ لِلْخُلْطَةِ مَوْضِعاً33

لَا یَسَعُنِی أَرْضِی وَ لَا سَمَائِی وَ لَکِنْ یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْم_ُؤْمِنِ122

ص: 166

لِأَنَّ الْکَرِیمَ إِذَا قَدَرَ عَفَا116

لَکَ فِی الْج_َنَّةِ حَدَائِقُ وَ حَدَائِقُ103

لِلْبَاطِلِ جَوْلَةً وَ لِلْحَقِّ دَوْلَةً139

لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْج_َرِیرَةِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْ_رَ114

لَوْ تَکاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُمْ114

اللَّهُمَّ اغْفِرْ ذَنْبَهُ وَ طَهِّرْ قَلْبَهُ وَ حَصِّنْ فَرْجَهُ37

اللَّهُمَّ قَدْ تَصَدَّقْتُ بِعِرْضی عَلَی النّاسِ عامَّةً80

مَا الْحِیلَةُ152

ما بَرَءَ اللهُ نَسَمَةً خَی_راً مِنْ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم13

ما تَظُنُّونَ وَ ما اَنْتُمْ قائلونَ78

مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا142

ما کانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لا هَمَّ بِذَنْبٍ وَلکِنَّ اللهُ حَمَّلَهُ ذُنوبَ شیعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَها لَهُ20

مِنْ أَشْ_رَفِ أَعْمَالِ الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَمُ116

مِنْ زَکَریَّا بْنِ آدَمَ القُمیِّ الْم_َأْمُونِ عَلَی الدِّینِ وَ الدُّنْیَا94

مَنْ ظَنَّ بِکَ خَیْ_راً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ77

مَنْ کَانَ آخِرُ کَلَامِهِ الصَّلَاةَ عَلَیَّ وَ عَلَی عَلِیٍّ دَخَلَ الجنَّةَ135

مَنْ کَانَ آخِرُ کَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ دَخَلَ الْج_َنَّةَ136

مَنْ وَعَدَهُ اللهُ عَلی عَمَلٍ ثَواباً فَهُوَ مُنْجِزُهُ144

النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ اَتباعُ کُلِّ ناعِقٍ یَمیلونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلی رُکْنٍ وَثیقٍ27

نَسِیَ السَّیْف68

ص: 167

نَقُولُ خَی_راً وَ نَظُنُّ خَی_راً اَخٌ کریمٌ وَ ابنُ عَمٍّ78

نُورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فِی قَلْبِ الْم_ُؤْمِنِ فَیَشْ_رَحُ صَدْرَهُ وَ یَنْفَسِحُ108

وَ (اَسْئَلُکَ) أَنْ تَشْ_رَحَ بِکِتَابِکَ صَدْرِی135

وَ أَنْ تَشْ_رَحَ بِکِتَابِکَ صَدْرِی137

وَ أَنَا وَ اللهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُ_رُورَ نَبِیِّکَ أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ سُ_رُورِ عَدُوِّکَ113

وَ خَرَجَ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ یَطلُبُونَ الْعِزَّةَ لِفَرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِینَ58

وَ خَرَجَتْ مَلِکَةُ سَبَإٍ فَاَسْلَمَتْ مَعَ سُلیمانَ علیه السلام 59

وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ120

وَ لَا یَکُنْ هَمُّ أَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَةِ137

وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ121

وَ لَقَدْ أَمُ_رُّ عَلَی اللَّئِیمِ یَسُبُّنِی فَمَضَیْتُ ثَمَّةَ قُلْتَ لا یَعْنِینِی71

وَ لَوْ أَنَّ باکیاً بَکَی فِی أُمَّةٍ لَرُحِمُوا127

وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَی عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ فِیهِ بِالْخِیَارِ145

وَ مَنْ کَانَ مَعَهُ نُورٌ لَمْ یَدْخُلِ النَّارَ107

یَا دَاوُدُ لَقَدْ عُرِضَتْ عَلَیَّ أَعْمَالُکُمْ یَوْمَ الْخ_َمِیسِ فَرَأَیْتُ فیما عُرِضَ عَلَیَّ مِنْ عَمَلِکَ صِلَتُکَ لِابْنِ عَمِّکَ فُلانٍ فَسَ_رَّنی ذلِکَ64

یَا عَظِیمَ الْعَفْوِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یَا وَاسِعَ الْم_َغْفِرَةِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ114

یا عَلِیُّ هذا جَبْ_رَئیلُ یَقُولُ لَکَ اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَبِلَ صَدَقاتِکَ وَ زَکّیٰ عَمَلَکَ98

یَا کُمَیْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْ_رُهَا أَوْعَاهَا24

یا مَنْ أَظْهَرَ الْج_َمِیلَ117

ص: 168

یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْم_َکَارِهِ وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْم_َخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَی بِقُدرَتِکَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ118

یَا مَنْ لَا مَفَرَّ إِلَّا إِلَیْهِ121

یَا نُورُ یا قُدّوسُ109

یا هشامُ لَوْ کانَ فی یَدِکَ جَوْزَةٌ وَ قالَ النّاسُ لُوْلُؤَةٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَةٌ وَ لَوْ کانَ فی یَدِکَ لُوْلُؤَةٌ و قالَ النّاسُ اِنَّها جَوْزَةٌ ما ضَ_رَّکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها لُؤْلُؤَةٌ42

الْیَوْمُ یَوْمُ الْم_َرْحَمةِ77

ص: 169

فهرست منابع

1.قرآن کریم.

2.اثبات الوصیهٔ / مسعودی، علی بن حسین، انصاریان، قم، چاپ سوم، 1426 ق _ 1384 ش.

3.الاختصاص / مفید، محمد بن محمد، المؤتمر العالمی لالفیهٔ شیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.

4.اختیار معرفهٔ الرجال (رجال الکشی) / ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزیز کشی، مؤسسهٔ آل البیت علیهم السلام ، قم.

5.ارشاد القلوب الی الصواب (للدیلمی) / دیلمی، حسن بن محمد، الشریف الرضی، قم، چاپ اول، 1412 ق.

6.اعلام الدین فی صفات المؤمنین / موسسهٔ آل البیت علیهم السلام ، قم، چاپ اول، 1408 ق.

7.اعلام الوری باعلام الهدهٔ / طبری، فضل بن حسن، اسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1390 ق.

8.الامالی للصدوق / ابن بابویه، محمد بن علی، کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376 ش.

9.الامالی للطوسی / طوسی، محمد بن الحسن، دارالثقافهٔ، قم، چاپ اول، 1414 ق.

10.بحارالانوار / مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.

ص: 170

11.البرهان فی تفسیر القرآن / بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، موسسة بعثه، قم، چاپ اول، 1374 ش.

12.بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم / صفار، محمد بن حسن، مکتبهٔ آیهٔ الله المرعشی النجفی، قم، چاپ سوم، 1404 ق.

13.البلد الامین و الدرع الحصین / کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، مؤسسهٔ الاعلمی للمطبوعات، بیرت، چاپ اول، 1418 ق.

14.تحف العقول / ابن شعبهٔ حرانی، حسن بن علی، جامعة مدرسین، قم، چاپ دوم، 1404 ق.

15.تصنیف غررالحکم و درر الکلم / تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، دفتر تبلیغات، قم، چاپ اول، 1366 ش.

16.تفسیر الصافی / فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، مکتبهٔ الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415 ق.

17.تفسیر القمی / علی بن ابراهیم، دارالکتاب، قم، چاپ سوم، 1404 ق.

18.التمحیص / ابن همام الکافی، محمد بن همان بن سهیل، مدرسهٔ الامام المهدی علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1404 ق.

19.التوحید للصدوق / ابن بابویه، محمد بن علی، جامعة مدرسین، قم، چاپ اول، 1398 ق.

20.جامع احادیث الشیعهٔ / بروجردی، آقاحسین، انتشارات فرهنگ سبز، تهران، چاپ اول، 1386 ق.

21.جامع الاخبار (للشعیری) / محمد بن محمد شعیری، مطبعهٔ حیدریهٔ، نجف، چاپ اول.

22.جامع الشواهد / محمد باقر الشریف الاردکانی، کتابفروشی

ص: 171

مصطفوی، تهران، 1379 ق.

23.جامع النورین / ملا اسماعیل سبزواری، کتابفروشی علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول.

24.الجواهر السنیهٔ فی الاحادیث القدسیهٔ / شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، انتشارات دهقان، تهران، چاپ سوم، 1380 ق.

25.الخصال / ابن بابویه، محمد بن علی، جامعة مدرسین، قم، چاپ دوم، 1362 ش.

26.الدعوات (للراوندی) / قطب الدین راوندی، سعید بن هبهٔ الله، انتشارات مدرسة امام مهدی علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1407 ق.

27.دیوان امیرالمؤمنین علیه السلام / میبدی، حسین بن معین الدین، دار نداء الاسلام للنشر، قم، چاپ اول، 1411 ق.

28.دیوان خواجه حافظ شیرازی / به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، سازمان انتشارات جاویدان، تهران، چاپ سوم، 1358 ش.

29.رنگارنگ / میرزا علی اکبر عماد، انتشارات قریشی، تبریز، 1391 ق.

30.روضهٔ المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه / مجلسی، محمد تقی بن مقصود علی، مؤسسة فرهنگی اسلامی کوشانبور، قم، چاپ دوم، 1406 ق.

31.ریاض السالکین فی شرح صحیفهٔ سید الساجدین/ کبیر مدنی، سید علی خان بن احمد، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1409 ق.

32.سفینهٔ البحار / شیخ عباس قمی، دارالأسوهٔ للطباعهٔ و النشر، تهران،

ص: 172

چاپ اول، 1414 ق.

33.شرح اصول الکافی (صدرا) / صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مؤسسة مطالعاتی و تحقیقات فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1383 ش.

34.شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید / ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهٔ الله، مکتبهٔ آیت الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404 ق.

35.شواهد التنزیل لقواعد التفضیل / حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، مجمع احیاء الثقافهٔ الاسلامیهٔ، تهران، چاپ اول، 1411 ق.

36.الصحیفهٔ السجادیهٔ / علی بن الحسین علیه السلام ، دفتر نشر الهادی، قم، چاپ اول، 1376 ش.

37.عدهٔ الداعی و نجاح الساعی / ابن فهد حلی، احمد بن محمد، دارالکتب الاسلامی، چاپ اول، 1407 ق.

38.علل الشرایع / ابن بابویه، محمد بن علی، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385 ش.

39.عوالی اللئالی العزیزیهٔ فی الاحادیث الدینیهٔ / ابن ابی جمهور، محمد بن زین الدین، دار سید الشهداء للنشر، قم، چاپ اول، 1405 ق.

40.عیون اخبار الرضا علیه السلام / ابن بابویه، محمد بن علی، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.

41.عیون الحکم و المواعظ / لیثی واسطی، علی بن محمد، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1376 ش.

42.الغارات / ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، انجمن آثار ملی، تهران، چاپ اول، 1395 ق.

ص: 173

43.غررالحکم و دررالکلم / تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، دارالکتاب الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1410 ق.

44.الفقه المنسوب الی الامام الرضا علیه السلام / مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، مشهد، چاپ اول، 1406 ق.

45.قصص الانبیاء علیهم السلام / قطب الدین راوندی، سعید بن هبهٔ الله، مرکز پژوهش های اسلامی، مشهد، چاپ اول، 1409 ق.

46.الکافی / کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

47.کشف الغمهٔ فی معرفهٔ الائمهٔ علیهم السلام / اربلی، علی بن عیسی، بنی هاشم، تبریز، چاپ اول، 1381 ش.

48.کلیات سعدی / به اهتمام محمد علی فروغی، مؤسسة انتشارات امیرکبیر، تهران، 1369 ش.

49.کلیات شمس تبریزی / مولانا جلال الدین محمد مولوی، نشر پیمان، تهران، چاپ چهارم، 1381 ش.

50.کمال الدین و تمام النعمهٔ / ابن بابویه، محمد بن علی، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395 ق.

51.اللهوف علی قتلی الطفوف / ابن طاووس، علی بن موسی، جهان، تهران، چاپ اول، 1348 ش.

52.مثنوی معنوی / جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، به کوشش و اهتمام رینولدالین نیکلسون، نشر طلوع، تهران، 1373 ش.

53.مثیر الاحزان / ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مدرسة امام مهدی علیه السلام ، قم، چاپ سوم، 1406 ق.

ص: 174

54.مجموعهٔ ورام / ورام بن ابی فراس، مسعود بن عیسی، مکتبهٔ فقیه، قم، چاپ اول، 1410 ق.

55.المحاسن / احمد بن محمد بن خالد برقی، دارالکتب الاسلامیهٔ، قم، چاپ دوم، 1371 ش.

56.مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل / نوری، حسین بن محمد تقی، مؤسسهٔ آل البیت علیهم السلام ، قم، چاپ اول، 1408 ق.

57.مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام / حافظ برسی، رجب بن محمد، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1422 ق.

58.مشکاهٔ الانوار فی غررالاخبار / طبرسی، علی بن حسن، المکتبهٔ الحیدریهٔ، نجف، چاپ دوم، 1385 ش.

59.مصباح المتهجد و سلاح المتعبد / طوسی، محمدبن الحسن، مؤسسهٔ فقه الشیعهٔ، بیروت، چاپ اول، 1411 ق.

60.المصباح للکفعمی (جنهٔ الامان الواقیهٔ) / کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، دارالرضی، قم، چاپ دوم، 1405 ق.

61.مفاتیح الجنان / حاج شیخ عباس قمی، چاپ و نشر قدسیان، قم، چاپ اول، 1389 ش.

62.مکارم الاخلاق / طبرسی، حسن بن فضل، شریف رضی، قم، چاپ چهارم، 1412 ق.

63.من لا یحضره الفقیه / ابن بابویه، محمد بن علی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413 ق.

64.المناقب (للعلوی) / علوی، محمد بن علی بن الحسین، دلیل ما، قم، چاپ اول، 1428 ق.

ص: 175

65.مناقب آل ابی طالب علیهم السلام / ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، علامهٔ، قم، چاپ اول، 1379 ش.

66.منتهی الآمال / شیخ عباس قمی، مؤسسة انتشارات هجرت، قم، چاپ پانزدهم، 1382 ش.

67.منهاج البراعهٔ فی شرح نهج البلاغهٔ / هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، مکتبهٔ الاسلامیهٔ، تهران، 1400 ق.

68.نزههٔ الناظر و تنبیه الخاطر / حلوانی، حسین بن محمد بن حسن بن نصر، مدرسهٔ الامام المهدی علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1408 ق.

69.نوادر الاخبار فیما یتعلق باصول الدین / فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1371 ش.

70.نهج البلاغهٔ / شریف الرضی، محمد بن حسین، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

71.نهج الفصاحهٔ / ابوالقاسم پاینده، دنیای دانش، تهران، چاپ چهارم، 1382 ش.

72.وسائل الشیعهٔ / شیخ حر عاملی، محمدبن حسن، مؤسسهٔ آل البیت علیهم السلام ، قم، چاپ اول، 1409 ق.

73.هدایهٔ الامهٔ الی احکام الائمهٔ علیهم السلام / شیخ حر عاملی، محمدبن حسن، آستانهٔ الرضویهٔ المقدسهٔ، مجمع البحوث الاسلامیهٔ، مشهد، چاپ اول، 1414 ق.

ص: 176

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109