سه مقاله در اصل امامت

مشخصات کتاب

سرشناسه : نجفی، هادی، 1342 -

عنوان و نام پدیدآور : سه مقاله در اصل امامت / تالیف هادی نجفی.

مشخصات نشر : قم: دارالتفسیر، 1388.

مشخصات ظاهری : 112 ص.

شابک : 20000 ریال:978-964-535-208-8

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [ 105 ] - 112؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : امامت

موضوع : امامت -- جنبه های قرآنی

رده بندی کنگره : BP223/ن3س9 1388

رده بندی دیویی : 297/45

شماره کتابشناسی ملی : 1844667

ص: 1

اشاره

ص: 2

الحمدللّه ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا محمّد و علی ابن عمه و خلیفته و وصیّه و وارثه علی بن أبیطالب و أولاده المعصومین حجج اللّه علی خلقه و لعنة اللّه علی أعدائهم أجمعین.

ص: 3

و قالوا: علیّ علا، قلت: لا فأنّ العُلی بعلیٍّ علا

ولکن أقول کقول النبیّ و قد جمع الخلق کلّ الملا

ألا إنّ من کنتُ مولیً له یوالی علیّا و إلّا فلا(1)

***

أنا و جمیع من فوق التراب فداء تراب نعل أبی تراب(2)

ص: 4


1- 1. دیوان الصاحب بن عباد /260؛ المناقب 3/28. 2. دیوان الصاحب بن عباد /185.

ص: 5

ص: 6

پیشگفتار

بسم اللّه الرحمن الرحیم

پیشگفتار:

«أَفَمَنْ یَهْدِی إلی الحقِّ أحقُّ أنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إلاَّ أنْ یُهْدَی فَمَالَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»(1)؛

آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند سزاوار است که پیروی شود یا کسی که خود هدایت نشود مگر اینکه هدایتش کنند، چه می شود شما را، چگونه داوری می کنید؟!.

رساله حاضر فراهم آمده از سه مقاله است، وجه اشتراک هر سه فقط بحث امامت می باشد، به طور پراکنده در فرصتهای بدست آمده تحریر شده و نگارش هریک نیز برای خود ماجرایی دارد:

مقاله اوّل، مجموعه بحثهایی است که در پاییز سال 1363ش برای محصلین ایراد شده است و چون بناچار می بایست از ترتیب متن درسی همان سال استفاده شود، لذا ترتیب مطرح شدن ابحاث عموما ترتیب طرح در آن کتاب است ولی از حیث مطالب و موضوعاتی که طرح شده است این پیروی وجود ندارد، از اینرو خود بعنوان یک مقاله قابل طرح و بررسی است.

و مقاله دوم، در تابستان سال 1362ش در بند قلم قرار گرفته است، و در همان فصل نیز در یکی از مراکز تربیت معلم به تعداد دانشجویان طبع شد، تا در اختیار آنها قرار گیرد، ولی متأسفانه به علت سوء تدبیر مدیریت مرکز، از پخش آن جلوگیری بعمل آمد، چرا که گمان این می رفت که موجب اختلاف شود، برخلاف اینکه به اعتقاد این بنده می توانست در امر وحدت بسیار مؤثر باشد و گامی باشد مستحکم بسوی وحدت بین فریقین.

ص: 7


1- 1. سوره یونس /35.

مقاله سوم، نیز در سال 1362ش نگارش شده است و حافظه یاری نمی دهد تا تاریخ دقیق تری از نگارش آن بیان کنم، و به درخواست یکی از برادران ایمانی به صورت مسوده درآمد، ولی هرگز در اختیار او بخاطر مصالحی قرار نگرفت.

در این مقدمه می بایست نکاتی را که در طی مقالات نیز بعضا عنوان شده است، تذکر دهم:

در این رساله موضوع بحث فضائل أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام نیست، زیرا می دانیم که:

رَوَی ابن عباس عن النبیِّ صلی الله علیه و آله أنّه قال: لو أنَّ الریاضَ أقلامٌ و البحرَ مدادٌ و الجِنَّ حُسَّابٌ و الإنس کُتَّابٌ مَا احصوا فضائل أمیرالمؤمنین علیّ بن أبیطالب علیه السلام .(1)

ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که چنین فرمودند: اگر جنگلها قلم و دریا مرکب و جنّ محاسبه کننده و إنس نویسنده شوند، نمی توانند فضائل امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام را بشمارند.

و همچنین شافعی در جواب سؤالی که در مورد امام علی علیه السلام از او می کنند، چنین جواب می دهد:

ما أقولُ فی رجل کَتَمَ أعداؤُه فضائله حَسَدا و عداوةً و کَتَمَ أُولیاؤُه فضائله خوفا و تقیّة ثمّ ظَهَرَ مِنْ بَیْنِ الکتمانین فضائل طبّقت الخافقین.(2)

چه می توانم بگویم در مورد مردی که دشمنانش از روی حسد و دشمنی فضائل او را پنهان نمودند، و دوستانش از روی خوف و تقیه و ترس چنین کردند، آنگاه از میان این دو پنهان کردن فضائل او سراسر عالم را گرفت.

اگرچه این جمله به خلیل بن احمد نحوی بزرگ، واضع علم عروض، استاد سیبویه مولود سال 100ق در بصره و متوفی حدود سال 170ق در همان جا، نیز

ص: 8


1- 1. المحجة البیضاء، 1/245 و مانند آن در کشف الغطاء 1/105.
2- 2. المحجة البیضاء، 1/245.

نسبت داده شده است.(1)

کتاب فضل ترا آب بحر کافی نیست *** که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری

بدین خاطر از بحث فضائل که یک قله فتح ناشدنی است به طورکلی صرف نظر شده است.

و نکته دیگری که در این رساله وجود دارد، این است که در نقل آیات و روایات، استقصاء تام صورت نگرفته و فقط به عنوان نمونه ذکر شده است و در نقل روایات عموما از کتب اهل سنت استفاده شده، تا به مقصود نزدیکتر باشد.

و نیز انتاج بر عهده خواننده گذاشته شده است، و شاید چنین امری نیز بهتر باشد.

به هر حال، آنچه که جامع بین این سه مقاله است، همان بحث امامت است، از اینرو نام این رساله را «سه مقاله در اصل امامت» گذاشتم، بر این امید که تلاشی باشد صادقانه و خالصانه و مورد پذیرش صاحب رساله نیز واقع گردد، ان شاءاللّه تعالی.

أللهم اجعلنا مِنْ شیعة مولانا أمیرالمؤمنین و إمام الموحدین علیَّ ابن أبیطالب علیه الصلاة و السلام فی الدنیا و الآخرة.

18 ذی الحجة سنه 1405 هجری قمری

روز عید غدیرخم، عید اللّه أکبر و عید آل محمّد

برابر با 13 شهریور 1364 هجری شمسی.

اصفهان - هادی نجفی

ص: 9


1- 1. الرواشح السماویة /203 از میرداماد؛ تنقیح المقال 1/403 از علامه مامقانی، چاپ سنگی.

عدةٌ من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن فضالة بن أیوب عن أبی المغراء، عن محمد بن سالم، عن أبان بن تغلب قال: سمعتُ أباعبداللّه علیه السلام یقول: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : من أراد أن یحیی حیاتی و یموت مِیْتَتی و یدخل جنّة عدنٍ الّتی غرسها اللّه ربی بیده فلیتولَّ علیَّ بن أبیطالب علیه السلام و لیتولَّ ولیّه و لیعاد عدوَّه و لیسلّم للأوصیاء من بعده، فإنّهم عترتی من لحمی و دمی، أعطاهم اللّه فهمی و علمی، إلی اللّه أشکو [أمر] اُمّتی المنکرین لِفضلهم، القاطعین فیهم صلتی و أیمُ اللّه لَیَقْتُلُنَّ إبنیَّ لا أنالهم اللّه شفاعتی.(1)

امام صادق علیه السلام از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: کسی که خواهد زندگی و مرگش زندگی و مرگ من باشد و به بهشت برینی که پروردگارم بدست قدرت خود کاشته درآید، باید پیروی علی بن ابی طالب علیه السلام کند و با دوستانش دوستی و با دشمنش دشمنی نماید و نسبت به اوصیاء پس از وی تسلیم باشد، زیرا ایشان از خاندان من و گوشت و خون من هستند و خدا فهم و علم مرا به ایشان عطا فرموده است، به خدا شکایت می کنم از حال آن امتم که فضیلت ایشان را منکر گشته، پیوند مرا با ایشان قطع کنند (رعایت قرابت آنها را که اجر رسالت من است نکنند)، به خدا سوگند که دو فرزندم [اشاره به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ] را می کشند، خدا شفاعتم را به آنها نرساند.

ص: 10


1- 1. الکافی 1/209، ح5، کتاب الحجة، باب مافرض اللّه عزّوجلّ و رسوله صلی الله علیه و آله مِنْ الکون مع الأئمة علیهم السلام .

مقاله اول: کلیّاتی در مورد امامت و مصداق آن در آیات قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

ص: 11

ص: 12

فصل اول: تعریف امامت و ولایت:

قبل از اینکه سخن را آغاز کنیم، سزاوار است، بدانیم در چه موردی بحث می کنیم، و قصد ما از به کار بردن پاره ای از الفاظ چیست، بدین جهت شایسته است، در ابتداء دو لغت امامت و ولایت را تعریف کنیم:

امامت را چنین تعریف کرده اند:

الإمامة: «ریاسةٌ عامةٌ فی اُمور الدین و الدنیا لشخص مِنْ الأشخاص نیابة عن النبی صلی الله علیه و آله ».(1)

امامت عبارت است از رهبری همگانی و همه جانبه در امور دینی و دنیایی مردم برای یکی از انسانها به نیابت از طرف رسول اللّه صلی الله علیه و آله .

و ولایت در لغت به معنای قرار گرفتن دو شی ء کنار هم است، و در اصطلاح به و معنای سرپرستی و هدایت و رهبری و تدبیر امور و اولی بودن به تصرف و حکومت و خلافت به کار می رود.

ص: 13


1- 1. باب حادی عشر/43، از علامه حلی.

فصل دوم: دلایل نیاز به امام

1) برهان لطف: قبل از اینکه برهان لطف را بیان کنیم می بایست مقصود از لطف را توضیح دهیم، متکلمین، لطف را چنین معنا می کنند:

«اللطفُ: ما یقرِّبُ العبدَ إلی الطاعة و یُبَعِّدُهُ عن المعصیةِ»(1).

لطف عبارت است از: آنچه که بنده خدا را به عبادت نزدیک و از معصیت دور می کند.

بعد از این که مقصود از اصطلاح لطف معلوم شده به اصل برهان بپردازیم:

وجود و نصب امام لطف است، زیرا امام می تواند بندگان خدا را به عبادت او نزدیک و از معصیت او دور کند، و لطف نیز بر خدا واجب است، زیرا خدا می بایست بندگان خود را به عبادت خود نزدیک و از معصیتش دور نماید، این دو مقدمه که قیاس شکل اول منطقی و بدیهی الإنتاج است چنین نتیجه می دهد: وجود و نصب و قرار دادن امام بر خدا واجب است.

2) رهبری امت: جامعه نیازمند رهبر است، و رهبر جامعه اسلامی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله شخص پیامبر صلی الله علیه و آله است، باتوجه به اینکه پیامبر عمر جاودان ندارد و از دنیا خواهد رفت، بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسی می بایست رهبری امت را بر عهده گیرد، بدون شک او جز امام نخواهد بود.

3) نیاز به امام فطری است: در درون همه انسانها گرایش و کششی نسبت به تقلید وجود دارد و بر اساس قانون کلی، که هر نیازی در وجود انسان است، در جهان خارج یک ما بإزائی دارد، برای این نیاز نیز می بایست یک ما بإزائی وجود داشته باشد، و این ما بإزاء جز امام نمی تواند باشد.

ص: 14


1- 1. نافع یوم الحشر فی شرح باب حادی عشر /75 از فاضل مقداد، طبع دارالأضواء، بیروت، 1417ق.

4) قانون هدایت عمومی: هدایت عمومی عبارت است از هدایت موجودات به سمت کمال وجودیشان که بر دو قسم است:

الف: هدایت تکوینی: ایجاد و خلق قوا و نیروها برای رسیدن به استعدادهای تمام موجودات.

ب: هدایت تشریعی: عبارت است از هدایتی بوسیله قانون گذاری و قرار دادن شریعت که فقط برای موجودی قابل اجرا است که اولّا صاحب اختیار باشد، و ثانیا خودبخود از تحصیل کمال وجودی خود ناتوان باشد.

اما اصل برهان: هدایت تشریعی که یکی از موارد قانون هدایت عمومی است می بایست بوسیله پیامبران به مردم ابلاغ شود، بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله این کار می بایست بوسیله شخص دیگری یعنی امام ادامه یابد، اگر چنین نباشد، قانون هدایت تشریعی نقض می گردد و درنتیجه قانون هدایت عمومی نیز نقض می شود، در حالی که چنین قانونی قابل نقض نیست.

5) واسطه فیض: موجودات نمی توانند خود مستقیما با ذات باری تعالی ارتباط پیدا کرده و از او فیض (هستی) را دریافت دارند، از اینرو می بایست واسطه ای بین آنها باشد، تا این رابطه، فیض را از خداوند گرفته و به موجودات عنایت کند و این واسطه امام است. حاج ملا هادی سبزواری نیز در بیت زیر اشاره به همین مطلب دارد:

و الکاملُ للفیض کان واسطة للحادثاتِ بالقدیم رابطه(1)

رفع یک توهم

بعد از بیان دلایل نیاز به امام، جای این سؤال پیش می آید که: آیا قرآن به تنهایی کافی نیست؟

پاسخ این سؤال را در مراحل فوق می دهیم:

اولّا: قرآن خود به سمت اهل بیت علیهم السلام هدایت و راهنمایی می کند، بدین جهت اگر ما بخواهیم قرآن را به عنوان هادی برگزینیم می بایست به سراغ اهل بیت علیهم السلام برویم، زیرا قرآن خود چنین امر می کند.(2)

ثانیا: قرآن دارای کلیاتی است، این کلیات می بایست تفسیر و تحلیل بشود و به

ص: 15


1- 1. نبراس /58.
2- 2. به بحثهای آینده خصوصا دو بحث «امامت در قرآن» و «مصداق امامت در قرآن» مراجعه شود.

تفصیل جزئیاتش بیان گردد، و این وظیفه بر عهده امام است.

ثالثا: مسلم است که در تفسیر قرآن و یا نقل روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از گذشت زمانی اختلاف پیش خواهد آمد، چه کسی می بایست، حل این اختلافات را برعهده گیرد. او جز امام نخواهد بود.

بر این اساس و اداله دیگری که مقام محل ذکر آنها نیست، شعار «حسبنا کتاب اللّه» شعاری است عقیم و بی بهره و بی نتیجه.

بدین ترتیب، قرآن صامت می بایست در کنار قرآن ناطقی مطرح گردد.

ص: 16

فصل سوم: امامت در قرآن

«وَ إذ ابْتَلَی إبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إنّیِ جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَاما، قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَایَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»(1)

و هنگامی که خداوند ابراهیم را به امتحانات خویش آزمود و او در امتحانات موفق شد، خداوند خطاب به وی گفت: من ترا در میان مردم امام و پیشوا قرار می دهم، ابراهیم گفت: آیا این مقام به فرزندان من نیز می رسد، خداوند پاسخ داد: عهد من (امامت) به ظالمین و گناهکاران نمی رسد.

1. در احراز مقام امامت استعداد ذاتی امام شرط است.

2. مقام امامت برتر از رسالت و نبوت است.

علاوه بر آیه فوق احادیثی نیز بر این امر دلالت دارد که به عنوان نمونه یک حدیث نقل می شود:

قال الإمام الباقر علیه السلام : إنَّ اللّه َ اتّخَذَ إبراهیم عبدا قَبْلَ أنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّا و اتّخَذَهُ نَبِیّا قَبْلَ أن یَتَّخِذَهُ رَسُولاً و أتّخذه رَسُولاً قَبْلَ أن یتّخذه خَلیلاً و اتّخذه خَلیلاً قبل أن یتّخذه إمَاما فلَّما جمع له هذه الأشیاء - و قبض یده - قال له: یا ابراهیم «أنّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَاما...».(2)

امام باقر علیه السلام می فرمایند: بدرستی که خداوند ابراهیم را به عنوان یک بنده انتخاب کرد، قبل از آنکه او را بعنوان نبی انتخاب کند و او را بعنوان نبی انتخاب کرد قبل از اینکه به عنوان رسول برگزیند و به عنوان رسول برگزید، قبل از اینکه به عنوان خلیل برگزیند و به عنوان خلیل برگزید، قبل از اینکه به عنوان امام برگزیند، و هنگامی که تمام این مقامها (عبودیت، نبوت، رسالت، خُلَّت) برای ابراهیم جمع شد، خداوند خطاب به او گفت: ای ابراهیم «من تو را امام مردم قرار دادم...».

ص: 17


1- 1. سوره بقره /124.
2- 2. الکافی، 1/175، ح4.

نتایج دیگری که از آیه می توان گرفت:

3. گاهی نبوت و امامت در یک نفر جمع می شود مانند ابراهیم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله .

4. یکی از شرایط امامت عصمت از هرگونه گناه و اشتباه است.

5. امامت یک عهد و پیمان الهی است و انتخاب آن از طرف خداوند صورت می گیرد و مردم درآن هیچ گونه دخالتی ندارند.

6. هدایت امام یک نوع هدایت خاص است که از آن به عنوان «هدایت به امر» تعبیر می شود.

آیه زیر اشاره به هدایت به امر دارد:

«و جَعَلْنَا مِنْهُمْ أئِمَةً یَهْدُونَ بِأمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بآیَاتِنَا یُوقِنُونَ»(1)

و قرار دادیم از میان ایشان امامانی که به امر ما هدایت کنند هنگامی که صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند.

هدایت به امر یک نوع هدایت باطنی است، و امام از راه باطن دست انسانهایی را که آمادگی و شایستگی دارند می گیرد و به سوی کمال سوق می دهد.(2)

ص: 18


1- 1. سوره سجده /23.
2- 2. جهت توضیح بیشتر رجوع کنید به کتاب «ولایت و امامت» /30، از صاحب این قلم.

فصل چهارم: ویژگی های امام

1. عصمت: اولین ویژگی امام عصمت است، عصمت را چنین تعریف کرده اند.

عصمت: ملکه ای است در فردی که دارای آن است، که او را از هرگونه خطا و اشتباه مصون می دارد.

ابعاد عصمت: امام می بایست در موارد زیر معصوم باشد:

الف: دریافت حقایق و درک واقعیات.

ب: در مقام انتقال و ابلاغ و اظهار آن به مردم.

ج: در مقام عمل نیز امام می بایست معصوم باشد.

دلایل عصمت

الف: نقض غرض: اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض در فعل خداوند حاصل می شود و نقض غرض بر خداوند محال است، به عبارت دیگر غرض از نصب امام این است که مردم را به سوی خدا هدایت کند حال اگر امام در این هدایت دچار اشتباه شود غرض اصلی خداوند از نصب او نقض می شود.

ب: تسلسل: اگر امام معصوم نباشد می بایست شخص دیگری وجود داشته باشد، که اشتباهات او را رفع نماید، و او نیز اگر معصوم نباشد، فرد سومی باید اشتباهاتش را برطرف نماید، و همچنین به تسلسل می انجامد و می دانیم که تسلسل از نظر عقلی محال است.

ج: دلیل نقلی: در آیه 124 از سوره بقره خداوند چنین می فرماید:

«و لایَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»

امامت به ظالمین نمی رسد.

و می دانیم که هر گناهی خود به نوعی ظلم است، از اینرو امام می بایست معصوم باشد.

ص: 19

2. افضلیت: دومی ویژگی امام افضلیت است.

افضلیت یعنی برتری، امام می بایست از تمام افراد بدون استثناء برتر و والاتر باشد.

ابعاد افضلیت:

تمام کمالات نفسانی ابعاد افضلیت را تشکیل می دهد، مانند علم، ایمان، یقین، خلوص، عبادت... و این کمالات باید بگونه زیر باشد:

الف: صفات کمالیه در امام باید به سرحدِّ ملکه (صفت راسخ) رسیده باشد.

ب: علوم و کمالات امام باید موهبتی باشد نه اکتسابی.

ج: امام باید نَسَبش پاک و حَسَبش شریف و از امراضی که موجب تنفر مردم است مبری باشد.

د: افعال و امور و مکاسبی که در نظر اهل زمانش پست است نباید از او صادر شود.

دلایل افضلیت:

الف: نقض غرض: همان بیانی که در عصمت گذشت.

ب: تسلسل: به همان بیانی که در عصمت گذشت.

ج: اگر امام افضل نباشد و خدا فرد افضل را برای امامت انتخاب نکند، یا این است که از میان افراد مساوی در کمالات یکی را به عنوان امام برمی گزیند یا اینکه آنکه از نظر کمالات پایین تر است را امام کسانی قرار می دهد که از نظر کمالات از او برترند، اولی ترجیح بلامُرَجِّح، و دومی ترجیح مَرْجُوح بر راجح است و هر دو از نظر عقلی محال و قبیح است.

3. داشتن دلیل قطعی: سومین ویژگی امام این است که:

امام می بایست برای ادعای خویش دلیل تردیدناپذیر اقامه کند و این دلیل قطعی بر سه گونه زیر می تواند باشد:

الف: سخن پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد او که دلالت بر امامت وی داشته باشد.

ب: سخن امام قبلی که دلالت بر امامت وی داشته باشد.

ج: صدور معجزه از کسی که مدعی امامت است.

علاوه بر مطالب فوق، امام دارای مقام دیگری بنام ولایت نیز می باشد، و ولایت خود بر دو نوع است:

ص: 20

الف: ولایت تکوینی: یعنی امام می تواند در جهان خلقت بإذن خدا، دست به دخل و تصرف بزند. تمام معجزاتی که از ائمه صادر شده است، با استفاده از همین مقام ولایت تکوینی بوده است.

ب: ولایت تشریعی: یعنی امام از طرف خدا مسئولیت قانون گذاری را بر عهده دارد یا به عبارت دیگر امام مسئولیت بیان قوانین الهی را بر عهده دارد.

ص: 21

فصل پنجم: برخی از ویژگی های امام در احادیث

ویژگی های متعددی در احادیث فراوان این باب وجود دارد که به عنوان نمونه به چند مورد آن اشاره می کنم:

1. الإمام علی علیه السلام : لایَتَحَمَّلُ هذا الأمر إلّا أهل الصبرِ و البَصَرِ و العِلْمِ بمواقعِ الأمر.(1)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: امر امامت را کسی نمی تواند بر دوش گیرد مگر اینکه دارای صبر و بینش و دانش به مواضع کارها باشد.

2. الإمام علی علیه السلام : و الإمام المستحقّ للإمامة له علامات فمنها: أنْ یعلم أنّه معصوم من الذنوب کلِّها صغیرها و کبیرها، لایزلّ فی الفتیا، و لایخطی ء فی الجواب، و لایسهو و لاینسی، و لا یلهو بشیء مِنْ أمر الدنیا.

و الثانی: أن یکون أعلم الناس بحلال اللّه و حرامه و ضروب أحکامه و أمره و نهیه، جمیع مایحتاج إلیه الناس فیحتاج الناسُ إلیه و یستغنی عنهم.

و الثالث: یجب أن یکون أشجع الناس لأنّه فئة المؤمنین الّتی یرجعون إلیها إن انهزم من الزّحف، انهزم الناس لانهزامه.

و الرابع: یجب أن یکون أسخی الناس، و إن بخل أهل الأرض کلّهم، لأنّه إن استولی الشّحّ علیه شحّ بما فی یدیه من أموال المسلمین.

الخامس: العصمة من جمیع الذنوب و بذلک یتمیّز عن المأمومین الذین هم غیر المعصومین لأنّه لولم یکن معصوما لم یؤمن علیه أن یدخل فیما یدخل الناس فیه من موبقات الذنوب المهلکات و الشهوات و اللذات... .(2)

حضرت علی علیه السلام می فرماید: و برای امامی که سزاوار امامت است خصوصیاتی وجود دارد:

ص: 22


1- 1. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، 7/36.
2- 2. بحارالأنوار 25/164 طبع حروفی بیروت، به نقل از تفسیر النعمانی، بنابر نقل مختصر آن در رساله المحکم و المتشابه /64 و 65 تألیف شریف مرتضی.

اوّل: امام می بایست از همه گناهان چه کوچک و چه بزرگ معصوم باشد، و در فتوا دچار لغزش نشود، و در پاسخگویی دچار خطا نشود، و اشتباه و فراموش نکند، و به امور دنیا سرگرم نشود.

دوم: داناترین مردم به حلال و حرام خدا و تقسیم بندی احکام او و امر و نهیش باشد، و به همه آنچه که مردم به آن احتیاج دارند دانا باشد و از مردم بی نیاز باشد.

سوم: واجب است که امام شجاع ترین مردم باشد، بخاطر اینکه او مرجع اصلی مؤمنین است که همه به او می نگرند، اگر او بخاطر یورشهای دشمن فرار کند، بقیه نیز به دنبال او می گریزند.

چهارم: واجب است امام بخشنده ترین مردم باشد، هرچند که در زمانی باشد که همه مردم زمین به سمت بخل گرایش پیدا کرده باشند، بخاطر اینکه اگر بخل بر او غلبه یابد، نسبت به اموال مسلمین که در دست او است نیز بخیل می شود و نمی تواند آنها را در مصالح مسلمین خرج نماید.

پنجم: از همه گناهان مبری باشد و به همین خاطر از بقیه مردم ممتاز می شود، اگر امام معصوم نباشد، ایمن از داخل شدن در گناهان هلاک کننده ای که مردم در آن داخل می شوند، نیست.

3. الإمام الباقر علیه السلام : إنّ الإمامة لا تصلح إلّا لرجل فیه ثلاث خصال: ورعٌ یحجزه عن المحارم، و حِلْمٌ یملک به غضبه، و حُسن الخلافة عَلی مَنْ وَلّی حتّی یکون له کالوالد الرَّحیم.(1)

امام باقر علیه السلام : هیچ کس برای امامت صلاحیت ندارد مگر مردی که در او سه ویژگی باشد: پرهیزکاری که او را از گناهان بر کنار دارد، و حلمی که بوسیله آن غضبش را مالک شود، و خوب انجام دادن وظیفه خود، در مقابل کسانی که بر آنها ولایت دارد، تا اینکه برای آنها مانندی پدری مهربان باشد.

4. الإمام الرضا علیه السلام : فی صفة الإمام: مضطلعٌ بالإمامة، عالمٌ بالسِّیاسة.(2)

امام رضا علیه السلام در مورد ویژگیهای امام - در روایت مفصلی - فرمودند: امام باید بخوبی و نیرومندی تمام توانایی انجام این مسئولیت را دارا باشد و به سیاست نیز عالم باشد.

5. من کتاب الإمام الحسین بن علی علیهماالسلام إلی أهل الکوفة: ...فلعمری ما الإمام إلّا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدّائن بدین الحقِّ، الحابس نفسه علی ذلک للّه.(3)

از نامه امام حسین علیه السلام به اهل کوفه: سوگند به جان من، امام نیست مگر کسی که براساس کتاب خدا حکم کند، و به دادگری قیام نماید و به حق جزا دهد، و بخاطر خدا خود را وادار به این امر نماید.

ص: 23


1- 1. الخصال /116، ح97.
2- 2. الکافی 1/202.
3- 3. بحارالأنوار 44/334 و 335 طبع حروفی بیروت.

فصل ششم: مصداق امامت در قرآن

تا این فصل سخن درباره کلیاتی از بحث امامت بود، تعریف امامت و دلایل نیاز به امام و ویژگیهای امام و مطالب دیگری را در این باب بحث کردیم، اما در این فصل سخن در مورد مصداق امامت در آیات قرآن است.

حال که دانستیم وجود امام لازم و ضروری است می خواهیم ببینیم، امام کیست، بهترین جایی که می توانیم در آن به دنبال امام بگردیم، بالطبع قرآن خواهد بود، در بسیاری از آیات قرآن این مسئله به عناوین گوناگون و به طرق مختلف بیان شده است، و بسیاری از علمای اسلام در مورد آیاتی که در شأن حضرت علی علیه السلام یا ائمه دیگر علیهم السلام یا در مورد اهل بیت علیهم السلام یا در مورد امام زمان(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) نازل شده است کتابها نوشته اند.

در این فصل نیز ما آیات محدودی را برمی شماریم و این امر را متذکر می شویم که آیات محدود به این مقدار نمی شود. و این آیات به عنوان نمونه ذکر می شود.

1. «إنَّما وَلِیُّکُمُ اللّه ُ وَ رَسُولُهُ و الذینَ آمَنُوا الذینَ یُقِیمُونَ الصلاةَ و یُؤتُونَ الزکاةَ و هُمْ رَاکِعُونَ»(1)

وَلِّیِ شما مؤمنین فقط خدا و پیامبرش و کسانی هستند که نماز بپای می دارند و زکات می پردازند در حالی که در رکوعند.

تمام مفسرین شیعه و سنی(2) آیه فوق را در مورد علی علیه السلام می داند و بر این اساس آیه تصریح به امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله می کند.

ص: 24


1- 1. سوره مائده /55.
2- 2. تفصیل بحث را در کتاب «ولایت و امامت» /(86-90) از صاحب همین قلم ببینید.

2. «یَا أیُّهَا الذینَ أمَنُوا أطِیعُوا اللّه َ وَ أطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنْکُمْ»(1)

ای کسانی که ایمان آوردید از خدا اطاعت نمایید و از پیامبر نیز اطاعت نمایید و از صاحبان امر.

شیعه و سنی نقل کرده اند که منظور از اُولی الأمر در آیه أئمه معصومین علیهم السلام هستند. به عنوان نمونه از میان روایات اهل سنت یک روایت و از میان روایات شیعه نیز یک روایت را نقل می کنیم:

حافظ سلیمان قُنْدُوزی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند:

اُولُوالأمْرِ هُمْ الأئمة مِنْ أهلِ البیتِ.(2)

مراد از صاحبان أمر أئمه علیهم السلام از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند.(3)

و ابن بابویه به اسناد خود نقل می کند:

عن جابر بن یزید الجعفی قال: سمعتُ جابر بن عبداللّه الأنصاری یقول: لمّا أنزل اللّه عزّوجلّ علی نبیّه محمد صلی الله علیه و آله : «یا أیها الذین آمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و اُولی الأمر منکم»، قلت: یا رسول اللّه عَرَفْنا اللّه َ و رسولَهُ فَمَنْ أولوالأمر الذین قَرَنَ اللّه طاعتهم بطاعتک؟

فقال صلی الله علیه و آله : هم خُلَفائی یا جابر و أئمة المسلمین [من] بعدی أوّلهم علی بن أبیطالب ثمَّ الحسن ثمَّ الحسین ثمَّ علی بن الحسین ثمَّ محمّد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر، _ و ستدرکه یا جابر فإذا لقیتَهُ فأقرئه منیَّ السلام _ ثمّ الصادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علی بن موسی، ثمّ محمّد بن علی، ثمّ علی بن محمّد ثمّ الحسن بن علی ثمَّ سمیّی و کنیّی حجة اللّه فی أرضه و بقیَّ_ته فی عباده أبن الحسن بن علی ذاک الذی یفتح اللّه - تعالی ذکره - علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها، ذاک الذی یغیب عن شیعته و اُولیائه غیبة لایثبت فیها علی القول بإمامته إلّا مَنْ إمتحن اللّه قلبه للإیمان.

قال جابر: فقلت له: یا رسول اللّه فهل یقع لشیعته الإنتفاع به فی غیبته؟

فقال صلی الله علیه و آله : إی و الذی بعثنی بالنبوَّة، إنّهم یستضیئون بنوره، و ینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إن تجلّلها سحاب، یا جابر هذا من مکنون سرِّ اللّه و مخزون علمه، فاکتمه إلّا مِنْ أهله...(4).

ص: 25


1- 1. سوره نساء /59.
2- 2. ینابیع المودّة /114.
3- 3. تفصیل روایات أهل سنت را می توانید در کتاب شریف «المراجعات» /133 ببینید.
4- 4. کمال الدین و تمام النعمة 1/253، ح3.

جابر بن یزید جعفی می گوید از جابر بن عبداللّه انصاری شنیدم که می گفت: وقتی خداوند بر پیامبرش صلی الله علیه و آله آیه «یا أیها الذین أمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرَّسول و اُولی الأمر منکم» را نازل کرد، من به پیامبر عرض کردم: یا رسول اللّه ما خدا را و پیامبرش را می شناسیم امّا اولی الامر چه کسانی هستند که خداوند اطاعت از آنها را همانند اطاعت از تو دانسته است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ فرمودند: این افراد جانشینان من هستند ای جابر، و ائمه مسلمین بعد از من هستند اوّل از این افراد علی بن ابی طالب است سپس حسن و بعد از او حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی معروف به باقر در تورات، بزودی تو او را خواهی دید، هنگامی که او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان، سپس نوبت جعفر بن محمد معروف به صادق است و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و بعد از اینها نوبت کسی است که نامیده می شود حجت خداوند در زمین و اندوخته الهی در میان بندگانش فرزند حسن بن علی. و او کسی است که خداوند مشارق و مغارب زمین را بوسیله وی می گشاید و کسی است که از میان شیعیان خود غیبت می کند، غیبتی که در آن غیبت هیچ کس بر امامت او ثابت قدم باقی نمی ماند مگر این که خداوند قلب او را به ایمان آزموده باشد.

جابر می گوید به رسول اللّه صلی الله علیه و آله عرض کردم: آیا شیعیان می توانند در زمان غیبت او از او بهره ببرند؟

پس پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ فرمودند: بله، سوگند به کسی که مرا به نبوت برگزید، شیعیان از نور او استفاده می کنند، و در زمان غیبتش بهره مند می شوند از ولایت او همانند بهره مندی مردم از خورشیدی که ابرها او را پوشانده باشند، ای جابر این سخنان از اسرار خداوند و از مخزن علم او است پس مخفی بدار آن را مگر از اهلش.

به جهت دلالت این آیه شریفه بر امامت و خلافت و ولایت امامان معصوم علیهم السلام مراجعه کنید به کتاب «ولایت و امامت»(1) از صاحب همین قلم.

آیه سومی که مصداق امامت را تعیین می کند:

3. «إنّما یُرِیدُ اللّه ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(2)

خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه را فقط از شما اهل بیت دور نماید و پاکیزه گرداند شما را پاکیزه گرداندنی.

سخن در ذیل این آیه فراوان است، در اینجا ما فقط کلام صاحب «أهل البیت فی القرآن»(3) را، که از مدارک و منابع اهل سنت است، نقل کرده و ترجمه می نماییم.

ص: 26


1- 1. ولایت و امامت /(94-90).
2- 2. سوره احزاب /33.
3- 3. أهل البیت فی القران /(244-248).

«أجمع عامة أهل التفسیر، و الحدیث، و التاریخ علی أنَّ المقصود ب_ «أهل البیت» هم الخمسة الطیبون «محمد، و علی، و فاطمة، و الحسن و الحسین» علیهم الصلاة و السلام.

روی البلاذری قال: حدثنی أبوصالح الفراء - بالأسناد المذکور فی کتابه - عن أنس بن مالک: أنَّ النبیَّ صلی الله علیه و آله کان یمرّ ببیت فاطمة ستة أشهر -و هو منطلق إلی صلاة الصبح- فیقول: «الصلاة أهل البیت»، «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا»(1).

و اورد الفیروزآبادی، عن الطحاوی الحنفی فی کتاب مشکل الآثار بسنده عن أمّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی رسول اللّه و علی و فاطمة و الحسن و الحسین، «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(2).

و أورد أیضا عن أبی داود الطیالسی فی مسنده بإسناده عن أنس عن النبی صلی الله علیه و آله : أنّه کان یمرُّ علی باب فاطمة شهرا قبل صلاة الصبح فیقول: الصلاة یا أهل البیت «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت»(3).

و فی مسند الإمام أحمد بن حنبل - بإسناده المذکور - عن أم سلمة: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال لفاطمة: آتینی بزوجک و ابنیک، فجاءت بهم فالقی علیهم کساء مذکیا ثم قال صلی الله علیه و آله : «اللهم إنَّ هؤلاءِ آل محمد فاجعل صلواتک و برکاتک علی محمّد و علی آل محمد إنّک حمید مجید»(4).

و فی مستدرک الصحیحین -کما أورد العلّامة الفیروزآبادی- بإسناده المذکور عن عامر بن سعد، عن سعد بن أبی وقاص یقول: لا أسبه (یعنی علی بن أبیطالب) ما ذکرت حین نزل علیه (یعنی النبی صلی الله علیه و آله الوحی فأخذ علیا و ابنیه و فاطمة فأدخلهم تحت ثوبه ثم قال صلی الله علیه و آله : «ربّ إنَّ هؤلاء أهل بیتی»(5).

و روی الفقیه الشافعی جلال الدین بن أبیبکر السیوطی فی تفسیره بإسناده عن سعد قال: نزل علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوحی فأدخل علیّا و فاطمة و ابنیها تحت ثوبه ثم قال صلی الله علیه و آله : «اللهم هؤلاء أهلی و أهل بیتی»(6).

و أورد العلّامة الفیروزآبادی، عن الهیثمی فی کتاب، مجمع الزوائد عن وائلة بن الأسقع قال: خرجت و أنا أرید علیّا، فقیل لی: هو عند رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، فاممت إلیهم فاجدهم فی حظیرة من

ص: 27


1- 1. أنساب الأشراف، 2/104.
2- 2. مشکل الآثار 1/334.
3- 3. مسند أبی داود الطیالسی 8/274.
4- 4. مسند أحمد بن حنبل 4/107.
5- 5. مستدرک علی الصحیحین 3/108، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی، دارالمعرفة، بیروت.
6- 6. الدر المنثور 5/199 و 198.

قصب رسول اللّه، و علی و فاطمة و حسن و حسین قد جعلهم علیهم السلام تحت ثوب قال: «أللهم إنّک جعلت صلواتک و رحمتک و مغفرتک و رضوانک علیَّ و علیهم»(1).

و أخرج المفسر المعاصر محمد عزة دروزة فی تفسیره الذی أسماه «التفسیر الحدیث» و قد رتَّب السور فیه علی ترتیب نزولها لا علی الترتیب المثبت علیه القرآن، قال: «و منها حدیث رواه مسلم و الترمذی عن اُمّ سلمة اُمّ المؤمنین جاء فیه نزلت الآیة «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا» فی بیتی، فدعا النبی صلی الله علیه و آله علیّا و فاطمة و حسنا و حسینا فجللهم بکساء، و علیٌّ خلف ظهره ثم قال صلی الله علیه و آله : اللهم هؤلاء أهل بیتی فاذهب عنهم الرجس و طهَّرهم تطهیرا، فقلت و أنا معهم یا رسول اللّه؟ قال صلی الله علیه و آله : أنتِ علی مکانکِ و أنتِ الی خیر»(2).

و قال العلّامة المراغی -احمد مصطفی، استاذ الشریعة الإسلامیة و اللغة العربیة بکلیة دار العلوم- بمصر -فی تفسیره: «و عن ابن عباس قال: شهدنا رسول اللّه صلی الله علیه و آله تسعة أشهر یأتی کلَّ یومٍ باب علی بن أبیطالب عند وقت کلّ صلاة فیقول: السلام علیکم و رحمة اللّه، «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»، الصلاة یرحمکم اللّه، کلَّ یوم خمس مرّات»(3).

و أخرج الشیخ الإمام الخطیب الشربینی الفقیه الشافعی فی تفسیره السراج المنیر قال: «و عن اُمّ سلمة - رضی اللّه تعالی عنها - قالت: فی بیتی نزل «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» قالت: فأرسل رسول اللّه صلی الله علیه و آله إلی فاطمة و علی و الحسن و الحسین فقال صلی الله علیه و آله : هؤلاء أهل بیتی»(4).

و أخرج مثل ذلک بمعنی واحد، و نتیجة واحدة، و واقع غیر متناقض -و إن کان بألفاظ عدیدة، و رواة مختلفین، و أسناد متکاثرة- کثیرون غیر هؤلاء، نشیر إلی مواقع ذکره من مؤلفَّاتهم کنماذج لا کاستیعاب، تسهیلاً علی الطالب، و تمکینا للراغب:

منهم: الإمام فخرالدین الرازی فی تفسیره(5).

و منهم: النیسابوری الشافعی فی تفسیره(6).

و منهم: مسلم فی صحیحه(7).

و منهم: الإمام الطبری فی تفسیره(8).

و منهم: البیهقی فی سننه(9).

ص: 28


1- 1. مجمع الزوائد 9/169.
2- 2. التفسیر الحدیث 8/261.
3- 3. تفسیر المراغی 22/7.
4- 4. تفسیر السراج المنیر 3/245.
5- 5. تفسیر الفخر الرازی 6/783 (8/80).
6- 6. غرائب القرآن و رغائب الفرقان 5/460، المعروف بتفسیر النیسابوری.
7- 7. صحیح مسلم 2/331، (15/194 مع شرح النووی).
8- 8. تفسیر جامع البیان 22/5.
9- 9. سنن البیهقی 2/150.

و منهم: أحمد بن محبّ الدین الطبری الشافعی فی ریاضه و ذخائره(1).

و منهم: المؤرخ الکبیر ابن الأثیر الشافعی فی (اُسد الغابة)(2). إنتهی نقلنا من کتاب «أهل البیت فی القرآن».

أقول: و منهم: النسائی فی سننه(3).

و منهم: ابن کثیر فی تفسیره(4).

و منهم: البدخشی فی مفتاح النجاء(5).

و منهم: الحموینی فی فرائد السمطین(6).

و منهم: ابن حجر فی الصواعق المحرقة(7).

و منهم: ابن عساکر فی تاریخ مدینة دمشق(8).

و منهم: الخوارزمی فی مناقبه(9).

و منهم: البغدادی المعروف بالخازن فی تفسیره «لباب التأویل فی معانی التنزیل»(10).

و منهم: الثعلبی فی تفسیره «الکشف و البیان»(11).

و منهم: الواحدی فی «أسباب نزول الآیات»(12).

و منهم: الزمخشری فی تفسیره «الکشاف»(13).

و منهم: القاضی البیضاوی روی الحدیث المعروف و اعترف بأنّهم أهل البیت(14).

و منّا: ابن بطریق روی عنهم فی کتابه: «خصائص الوحی المبین»(15).

و منّا: العلّامة البحرانی روی عنهم واحدا و أربعین حدیثا فی کتابه «غایة المرام»(16). و عنّا و عنهم: فی تفسیره «البرهان»(17).

ص: 29


1- 1. الریاض لنضرة 2/188 و ذخائر العقبی /24.
2- 2. اُسد الغابة فی معرفة الصحابة 5/521.
3- 3. السنن الکبری 5/122، طبع دارالکتب العلمیة، بیروت 1411ق.
4- 4. تفسیر ابن کثیر 3/485.
5- 5. مفتاح النجاء /22.
6- 6. فرائد السمطین 1/367، الرقم 296.
7- 7. الصواعق المحرقة /86 و 85.
8- 8. ترجمة الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام من تاریخ دمشق 1/250 و 251.
9- 9. المناقب /60 و 61.
10- 10. لباب التأویل فی معانی التنزیل 3/514.
11- 11. الکشف و البیان 8/43 و 44.
12- 12. أسباب نزول الآیات /239.
13- 13. الکشاف 1/149.
14- 14. أنوار التنزیل /321 من الطبع الحجری، ولکن زاد بعدم الحصر فیهم.
15- 15. خصائص الوحی المبین /41.
16- 16. غایة المرام /287.
17- 17. البرهان 4/(470-442) و فیه أکثر من ستین روایة.

و منّا: الشیخ عبد علی الحویزی فی تفسیره «نورالثقلین»(1).

و منّا: المیرزا محمد المشهدی فی تفسیره «کنز الدقائق»(2).

و منّا: السید مرتضی الفیروزآبادی روی عنهم فی «فضائل الخمسة»(3).

«همه مفسرین و محدیثین و مورخین در این امر اجماع نموده اند که مقصود از اهل بیت همان پنج تن هستند (محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین) علیهم الصلاة و السلام.

بلاذری روایت می کند از انس بن مالک که: پیامبر صلی الله علیه و آله مدت شش ماه در کنار خانه فاطمه (سلام اللّه علیها) وقتی که می خواست برای نماز صبح برود می فرمود: نماز ای اهل البیت. و آیه را قرائت می نمود: «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهِّرکم تطهیرا»

و فیروزآبادی از طحاوی و او به اسنادش از اُمّ سلمه نقل می کند که گفت: این آیه در مورد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است.

و همچنین به اسنادش از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند: که پیامبر صلی الله علیه و آله یک ماه قبل از نماز صبح از در خانه فاطمه عبور می کرد و می فرمود: نماز ای اهل البیت و آیه را قرائت می فرمود.

و احمد بن حنبل در مسند به اسنادش از اُمّ سلمه نقل می کند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام فرمودند: شوهر و دو پسرت را نزد من بیاور، پس فاطمه علیهاالسلام آنها را آورد، و پیامبر صلی الله علیه و آله بر آنها یک عبای تمیز انداخت و سپس گفت: خدایا این افراد آل محمد هستند، پس درود و برکات خودت را بر محمد و آل محمد قرار بده بدرستی تو ستوده شده و اجابت کننده ای.

و در مستدرک صحیحین نیز به اسناد مذکور شده که: وقتی وحی نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله علی و دو پسرش و فاطمه علیهم السلام را در زیر عبای خود قرار داد و گفت: خدایا این افراد اهل بیت من هستند.

و سیوطی نیز عین این مطلب را در تفسیرش ذکر کرده است.

و علامه فیروزآبادی از هیثمی در کتاب «مجمع الزوائد» و او از وائله بن الأسقع نقل می کند که گفت، من به دنبال علی علیه السلام می گشتم، به من گفته شد که او در نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله است، پس به نزد آنها رفتم، دیدم همه آنها را پیامبر صلی الله علیه و آله با دو دست مبارک خود جمع کرده اند، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام ، پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را زیر عبا قرار داد و گفت: خدایا بدرستی که تو قرار دادی درود و رحمت و مغفرت خودت را بر من و بر اینان.

یکی از مفسرین معاصر نیز در تفسیرش بنام «التفسیر الحدیث» از مسلم و ترمذی بنقل از اُمّ سلمه نقل می کند که می گوید: این آیه در خانه من نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند و آنها را با عبایش پوشاند و علی علیه السلام پشت پیامبر صلی الله علیه و آله بود سپس گفت: خدایا

ص: 30


1- 1. نورالثقلین 6/(50-43) و فیه قریب من ثلاثین روایة.
2- 2. کنزالدقائق 8/(166-155)، و أجاب عن تعمیم البیضاوی.
3- 3. فضائل الخمسة 1/(289-270).

اینها اهل بیت من هستند پس رجس را از آنها دور گردان و آنها را پاک قرار بده. ام سلمه می گوید: من عرض کردم: و من نیز با این افراد هستم ای پیامبر؟ پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ فرمودند: تو مقام و موقعیت خودت را دارا هستی، و مقام تو بلند است. (پیامبر تلویحا دخول ام سلمه را در اهل بیت مردود دانسته اند.)

و علامه احمد مصطفی مراغی در تفسیرش از ابن عباس نقل می کند که: می دیدیم پیامبر صلی الله علیه و آله مدت نه ماه در وقت هر نمازی به در خانه علی علیه السلام می آید و می فرمود: درود بر شما و رحمت خداوند بدرستی که خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت پلیدی را دور کند و شما را مطهر گرداند، نماز را برپای دارید، خداوند شما را رحمت کند. و ابن عباس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله روزانه پنج مرتبه این امر را تکرار می کرد.

غیر از کسانی که از آنها نقل شد، عده دیگری نیز این گونه روایت را نقل کرده اند با اندکی اختلاف در لفظ و با اسناد متعدد که به برخی از مصادر آن در متن عربی اشاره شده است»، [و نیازی به ترجمه ندارد].

مولِّف گوید: صاحب این قلم نیز دوازده دانشمند و مؤلِّف سنی را با کتابهایشان مشخص نموده است که این روایت را ذکر کرده اند و همچنین پنج دانشمند شیعی را، که مجموعا هفده نفر می شوند، و این نیز نیازی به ترجمه ندارد.

وجه دلالت این آیه شریفه را نیز در کتاب «ولایت و امامت» از همین قلم ببینید.(1)

و اما آیه چهارم:

4. خداوند از قول پیامبران به طور مکرر در سوره شعراء نقل می کند که پیامبران خطاب به مردم می گفتند:

«مَا أسْئَلُکُمْ علیهِ مِنْ أجْرٍ إنْ أجْرِیَ إلّا عَلَی رَبِّ العَالَمِینَ»(2)

از شما در مقابل رسالت مزد و پاداش نمی خواهیم، پاداش ما بر خداوند جهانیان است.

اما در سوره شوری خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید مزد رسالت خویش را تو از مردم چنین بخواه:

«قُلْ لا أسْئَلُکُم عَلَیهِ أجْرا إلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبَی»(3)

بگو من در مقابل رسالت خود از شما هیچ نمی خواهم مگر اظهار حبّ و دوستی خاندانم.

شیعه و سنی به این اعتقادند که مقصود از «قُرْبی» در آیه «قُرْبی آل محمد علیهم السلام »

ص: 31


1- 1. ولایت و امامت /(82-76).
2- 2. سوره شعراء، آیات 109، 127، 145، 164، 180.
3- 3. سوره شوری /23.

است، به عنوان نمونه فقط یک حدیث از عامه نقل می کنیم:

عن ابن عباس قال: لما نزل «قُل لا أسئلکم علیه أجرا إلّا المودَّة فی القُربی»

قالوا: یا رسول اللّه مَنْ قرابتک الذین و جبت علینا مودَّتهم؟

قال صلی الله علیه و آله : علیٌّ و فاطمهٌ و ابناهما(1).

ابن عباس می گوید وقتی این آیه نازل شد مردم از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: ای پیامبر خویشاوندان تو چه کسانی هستند که دوستی آنها بر ما واجب شده است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ فرمودند: علی و فاطمه و دو پسرشان.

اینگونه روایات به خوبی منظور از قربی را روشن می کند و توضیح می دهد که مزد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله اظهار دوستی و حبّ این افراد قرار گرفته است، بدیهی است که اظهار حبّ به تنهایی نمی تواند کاملاً مفید و مثمر ثمر باشد بلکه مستلزم اطاعت است، پس...(2)

5. «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَاجَآءَکَ مِنَ العِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَاءَنا وَ أبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکم وَ أنْفُسَنَا وَ أنفسکم ثمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَتَ اللّه ِ عَلَی الکَاذِبِینَ»(3).

پس هرکس درباره او (عیسی) بعد از اینکه وحی الهی بر تو نازل شده، با تو مجادله نماید بگو: بیایید ما و شما و فرزندان ما و شما و زنان ما و شما با یکدیگر مباهله نماییم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

شأن نزول آیه مباهله بسیار معروف است، بخاطر اینکه وجه استدلال به این آیه بهتر روشن شود یکی از روایات را در شأن نزول این آیه می آوریم:

در تفسیر قمی به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده: «چون نصارای نجران که بزرگشان «أهتم» و «عاقب» و «سیّد» بودند بجانب رسول صلی الله علیه و آله آمدند، وقت نمازشان رسید، به عادت خود مشغول ناقوس زدن شده به نماز ایستادند، اصحاب به حضرت گفتند: آیا روا باشد که اینان در مسجد تو چنین کنند؟ فرمود آنها را واگذارید. چون از نماز فارغ شدند متوجه رسول اکرم صلی الله علیه و آله شده و گفتند: به چه دعوت می کنی؟ فرمود: به شهادت «لا إله إلّا اللّه» و اینکه من رسول اویم و عیسی بنده و مخلوقی است که هم

ص: 32


1- 1. الصواعق المحرقة /101 از هیثمی؛ ذخائر العُقبی /25 از طبری؛ الکشاف 3/467 از زمخشری؛ کفایة الطالب /91 از کنجی، شواهد التنزیل 2/130 و 133 و 135 از حسکانی؛ تفسیر القرآن العظیم 4/112 از ابن کثیر؛ مناقب أمیرالمؤمنین علیه السلام /307 از ابن مغازلی؛ جواهر العقدین /120 از سمهودی.
2- 2. تفصیل دلالت آیه را در کتاب «ولایت و امامت» /(104-100) ببینید.
3- 3. سوره آل عمران /61.

می خورد و هم می آشامد و هم از او حدث صادر می شود. گفتند: اگر چنین است پس پدر او کیست؟ وحی بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل شده و دستور رسید که بگو: درباره آدم چه می گویید؟ آیا آدم بنده و مخلوق بود یا نه؟ گفتند: آری. فرمود: پدر او کیست؟ در این موقع مبهوت شده پاسخی نتوانستند بدهند. پس خداوند آیه «إنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَاللّه ِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ...» و آیه «فمن حاجَّک فیه من بعد ماجاءَک من العلم... فنجعل لعنت اللّه علی الکاذبین»را نازل فرموده سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: با من مباهله کنید، اگر من راستگو بودم لعنت الهی بر شما نازل شود، و اگر کاذب و دروغگو بودم لعنت الهی مرا فرا می گیرد، گفتند به انصاف سخن گفتی. برای مباهله وعده نهاده به سوی خانه هایشان رفتند، چون به منزلهای خود رسیدند رؤسای آنان یعنی سید و عاقب و أهتم گفتند: محمد صلی الله علیه و آله اگر با قوم خود برای مباهله آمد با او مباهله خواهیم کرد، لیکن اگر تنها اهل بیتش را آورد با او مباهله نمی کنیم زیرا اهل بیتش را به چنان خطر عظیمی نخواهد آورد جز آن که صادق باشد، صبح شد و موقع قراردادشان رسید، دیدند محمد صلی الله علیه و آله در حالی که همراه او یک مرد و یک زن و دو فرزند است می آید پرسیدند اینها کیانند؟ گفتند آن مرد پسرعم و وصی و دامادش علی بن أبی طالب علیه السلام ، و آن زن دخترش فاطمه علیهاالسلام و آن دو کودک حسن و حسین علیهماالسلام فرزندان دخترش فاطمه علیهاالسلام می باشند، وقتی که چنین دیدند همگی متفرق شده و از مباهله روی گردان شدند، و به رسول اللّه صلی الله علیه و آله عرضه داشتند: ما را از مباهله معاف دار و ما ترا راضی می نماییم. پس حضرت با آنان به دادن جزیه مصالحه فرمود»(1).

شیعه و سنی(2) در کیفیت شأن نزول(3) و کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه آنها وارد مباهله شده یعنی حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) و حسنین (سلام اللّه علیهما)

ص: 33


1- 1. تفسیر علی بن ابراهیم قمی /56 از چاپ حجری (1/104 از چاپ حروفی) ترجمه حدیث بنقل از ترجمه المیزان 6/67 با اندک تصرف.
2- 2. روایات أهل سنت در این مورد را می توانید در کتاب دو الغدیر 7/(129-124)، و فضائل الخمسة 1/(296-290) ببینید.
3- 3. بسیاری از مفسرین عامه این شأن نزول را پذیرفته اند: از آن جمله: خازن بغدادی در لباب التأویل فی معانی التنزیل 1/265، زمخشری در الکشاف 1/149 طبع اوّل مصر، نسفی در مدارک التنزیل 1/264، فخر رازی در التفسیر الکبیر 8/80، سیوطی در الدر المنثور 2/38 و 39.

اتفاق نظر دارند.

آنچه که در این آیه جلب نظر می کند این است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام نفس پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه زهرا علیهاالسلام جزو زنان وابسته به پیامبر صلی الله علیه و آله و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله خوانده شده اند و آیه صراحتا این سه مطلب را بیان می کند، و بدیهی است که مصداق امامت نیز کسی جز نفس پیامبر صلی الله علیه و آله ، یعنی امیرالمؤمنین علی علیه السلام نمی تواند باشد.

شاهد صادقی بر این وجه استدلال کلام امام رضا علیه السلام است که در جواب مأمون بیان فرمودند و در واقع استدلال از این پاسخ ریشه می گیرد، متن سئوال و جواب چنین است:

قال المأمون: ما الدلیل علی خلافة جدک علیّ بن أبیطالب؟ قال: آیة «أنفسنا». قال: لولا «نساءنا». قال: لولا «ابناءنا».(1)

مأمون به امام رضا علیه السلام عرض می کند: دلیل بر خلافت جدت علی بن ابی طالب چیست؟ فرمود: آیه «أنفسنا». مأمون گفت: اگر «نساءنا» نباشد. فرمود: اگر «ابناءنا» نبود.

مؤلف گرانقدر تفسیر المیزان، علامه طباطبایی«ره» در توضیح این حدیث چنین می فرماید: «اینکه حضرت فرموده: آیه «أنفسنا». منظورش آن است که در این آیه خدا نفس علی علیه السلام را مانند نفس پیغمبر صلی الله علیه و آله قرار داده است، و اینکه مأمون گفت: اگر «نساءنا» نباشد، منظورش آن بود که کلمه «نساءنا» در آیه دلیل است که مراد از «أنفسنا»مردها می باشند و در آن صورت فضیلتی برای علی نیست. حضرت سخن او را با وجود کلمه «أبناءنا» رد کرد و فهماند اگر منظور از «أنفسنا» مردها می بود، دیگر ذکر «أبناءنا» جا نداشت، زیرا روی آن حساب «أبناءنا» داخل تحت «أنفسنا» می شد»(2).

6. «وَقِفُوهُمْ إنّهم مَسْئُولُونَ»(3)

ایشان را متوقف کنید، بدرستی که، یقینا مورد بازخواست و سئوال قرار خواهند گرفت.

از شیعه و سنی روایت شده است آنچه که در این آیه مورد بازخواست و پرسش قرار

ص: 34


1- 1. طرائف المقال 2/302؛ عوالم العلوم، جزء دوم از جلد 15/311؛ المیزان، 3/230.
2- 2. ترجمه المیزان، 6/70.
3- 3. سوره صافات /24.

می گیرد ولایت مولانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اولاد معصومین او - سلام اللّه علیهم اجمعین - است. بعنوان نمونه یک روایت نقل می شود:

«روی العلّامة البحرانی عن أبیبکر الشیرازی فی کتابه عن معاویة الغریر عن الأعمش، عن مسلم البطین، عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال: إذا کان یوم القیامة أمر اللّه مالکا أن یسعر النیران السبع، و أمر رضوان أن یزخرف الجنان الثمان، و یقول: یا میکائیل مد الصراط علی متن جهنم، و یقول: یا جبرائیل انصب میزان العدل تحت العرش، و ینادی: یا محمد قرّب اُمتّک للحساب.

ثم یأمر اللّه أن یعقد علی الصراط سبع قناطر طول کلّ قنطرة سبعة عشر ألف فرسخ، و علی کلِّ قنطرة سبعون ألف ملک قیام، فیسألون هذه الاُمّة نسائهم و رجالهم.

علی القنطرة الاُولی عن ولایة أمیرالمؤمنین و حبَّ أهل البیت محمد صلی الله علیه و آله فمن أتی به جاز علی القنطرة الاُولی کالبرق الخاطف، و مَنْ لم یحب أهل البیت نبیّه سقط علی اُمِّ رأسه فی قعر جهنم ولو کان معه من أعمال البرِّ عمل سبعین صدیقا.

و علی القنطرة الثانیة: فیسألون عن الصلاة.

و علی الثالثة: یسألون عن الزکاة.

و علی الرابعة: عن الصیام.

و علی الخامسة: عن الحج.

و علی السادسة: عن الجهاد.

و علی السابعة: عن العدل.

فمن أتی بشیئین من ذلک جاز علی الصراط کالبرق الخاطف و من لم یأت عذّب. و ذلک قوله تعالی: «وَقِفُوهُمْ إنَّهم مَسْؤُولُون»، یعنی: معاشر الملائکة قفوهم، یعنی العباد علی القنطرة الاُولی، فاسألوهم عن ولایة علیٍّ و حبِّ أهل البیت»(1).

علامه بحرانی از ابن عباس نقل می کند که گفت: در روز قیامت خداوند امر می کند که آتش جهنم های هفتگانه را شعله ور گردانند، و بهشت هشتگانه را نیز به انواع زیباییها بیارایند و می گوید: ای میکاییل صراط را بر روی جهنم بکش، و می گوید: ای جبرییل میزان عدل را زیر عرش نصب کن و ندا می دهد که ای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله امت خودت را برای حساب بیاور.

سپس خداوند امر می کند که بر صراط هفت پل ببندند، که طول هر پلی هفتاد هزار فرسنگ است و بر هر پلی هفتاد هزار فرشته ایستاده اند و از زنان و مردان این امت پرسش می کنند.

ص: 35


1- 1. غایة المرام /259؛ بنقل از أهل البیت فی القرآن /258 و 257.

بر پل اول از ولایت أمیرالمؤمنین و حبّ اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله سئوال می کنند، کسی که دارای آن باشد، از روی قسمت اول چون برق جهنده عبور می کند و کسی که دارای این ولایت و حبّ اهل بیت نباشد با سر به قعر جهنم می افتد، و هرچند که از اعمال نیک عمل هفتاد انسان عابد با او باشد.

و بر پل دوم: از نماز می پرسند.

و بر سوم: از زکات.

و بر چهارم: از روزه.

و بر پنجم: از حج.

و بر ششم: از جهاد.

و بر هفتم: از عدل.

کسی که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و حبّ اهل بیت پیامبر علیهم السلام را دارا باشد چون برق جهنده از روی صراط عبور می کند و در غیر این صورت عذاب می شود و این معنای آیه قرآن است که: «آنها را متوقف کنید، براستی که از ایشان پرسش می شود»، یعنی ای ملائکه، بندگان را در قسمت اوّل متوقف کنید و از آنها در مورد ولایت علی علیه السلام و حبّ اهل بیت علیهم السلام بپرسید.

جماعتی از عامه این پرسش در آیه را از ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می دانند از آن جمله:

حافظ ابوبکر احمد بن موسی ابن مَرْدَوَیه اصفهانی در کتابش: «ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام ».(1)

حافظ ابونعیم اصفهانی در کتابش: «ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام ».(2)

خوارزمی در «المناقب».(3)

ابن حجر در «الصواعق المحرقة».(4)

زرندی در «نظم دُرَر السمطین».(5)

قندوزی در «ینابیع المودّة».(6)

حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل».(7)

ص: 36


1- 1. ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام /312، ح512 و 513، جمع کتابه عبدالرزاق حرزالدین.
2- 2. النورالمشتعل المقتبس من کتاب ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام /196.
3- 3. المناقب /275.
4- 4. الصواعق المحرقة /89.
5- 5. نظم درر السمطین /109.
6- 6. ینابیع المودّة /112.
7- 7. شواهد التنزیل 2/106 و 107.

سید شهاب الدین احمد در «توضیح الدلائل فی تصحیح الفضائل».(1)

علامه امینی نیز در کتاب الغدیر(2) نام برخی از دانشمندان عامه که به این نوع روایت معترفند را ذکر می کند.

علامه حلّی در وجه استدلال به این آیه می فرماید: «هرگاه از ولایت پرسش می شود، پس واجب است که آن در حق امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت باشد، و در حق غیر او از صحابه ثابت نیست (چون این پرسش نسبت به دیگران مطرح نیست) پس او امام و خلیفه است».(3)

و اما آیه هفتم:

7. «فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(4).

پس بپرسید از اهل دانش، اگر نمی دانید.

در روایات شیعه(5) و سنی اهل دانش و ذکر را، أئمه أهل بیت علیهم السلام دانسته اند بعنوان نمونه علامه بحرانی از حافظ محمد بن مؤمن شیرازی در تفسیر این آیه قرآن:

«فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ»، چنین نقل می کند: یعنی اهل بیت نبوت و معدن رسالت و محل آمد و شد ملائکه.(6)

و محمد بن جریر طبری نیز در تفسیرش باسنادش از جابر از امام باقر علیه السلام در ذیل آیه:

«فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»، چنین نقل می کند: قال: نحن أهل الذکر(7).

امام باقر علیه السلام در معنای آیه فرمود ما (أئمه أهل بیت علیهم السلام ) أهل ذکر هستیم.

دیگر از دانشمندان اهل سنت که به این روایت اعتراف دارند عبارتند از:

حاکم حسکانی در کتابش «شواهد التنزیل»(8).

قندوزی در «ینابیع المودّة».(9)

8. «إنّما أنتَ مُنْذِرٌ و لِکُلّ قومٍ هاد»(10)

ص: 37


1- 1. توضیح الدلائل فی تصحیح الفضائل /327.
2- 2. الغدیر 1/388، 2/310.
3- 3. منهاج الکرامة، البرهان الرابع عشر /90، مخطوط، و نقل عنه فی قادتنا کیف نعرفهم 2/400.
4- 4. سوره نحل /43 و سوره انبیاء /7.
5- 5. روایات شیعی را در تفاسیر: البرهان، نورالثقلین، کنزالدقائق، ذیل آیه شریفه ببینید.
6- 6. غایة المرام /240؛ بنقل از أهل البیت فی القرآن /160.
7- 7. جامع البیان فی تفسیر القرآن، 14/108.
8- 8. شواهد التنزیل 1/329، 1/(336-334).
9- 9. ینابیع المودّة /119.
10- 10. سوره رعد /7.

بدرستی که تو فقط منذر و بیم دهنده ای، و برای هر قومی یک هدایت کننده وجود دارد.

اهل سنت روایت زیر را در تفسیر آیه نقل می کنند:

قال الباقر علیه السلام : عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله : أنا المنذر، و علیٌّ الهادی. ثم قال: أما و اللّه ما زالت فینا إلی الساعة.(1).

امام باقر علیه السلام می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله چنین فرمودند: من منذر و بیم دهنده هستم و علی هادی است، سپس امام باقر علیه السلام ادامه می دهند: قسم به خداوند این امر (هدایت و امامت) در ما (اهل بیت علیهم السلام ) تا قیامت زائل نخواهد شد و از بین نمی رود.

گروهی از عامه نزول این آیه را در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام پذیرفته اند از آن جمله به نام ده نفر از آنها با کتابهایشان اشاره می شود:

حافظ ابن مردویه اصفهانی در «ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام ».(2)

ابن جریر طبری در «تفسیرش».(3)

سیوطی در «تفسیرش».(4)

متقی هندی در «کنزالعمّال».(5)

حاکم نیشابوری در «مستدرک الصحیحین»(6) و بعد از نقل روایت می گوید: «این روایت از حیث سند صحیح است».

ابن عساکر در «تاریخ مدینة دمشق».(7)

شبلنجی در «نورالأبصار».(8)

کنجی در «کفایة الطالب».(9)

حسکانی در «شواهد التنزیل».(10)

زرندی در «نظم درر السمطین».(11)

«و مَنْ یُضْلِلِ اللّه ُ فلا هَادِیَ له و یَذَرُهُمْ فی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(11)

ص: 38


1- 1. ینابیع المودة /100.
2- 2. ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام /(267-265).
3- 3. جامع البیان 13/108.
4- 4. الدر المنثور 4/45.
5- 5. کنزالعمال 6/157.
6- 6. مستدرک الصحیحین 3/129.
7- 7. تاریخ مدینة دمشق، ترجمة الإمام علی بن أبیطالب 2/416 و 417.
8- 8. نورالأبصار /90.
9- 9. کفایة الطالب /232.
10- 10. شواهد التنزیل 1/294 و 296.12. نظم درر السمطین /90.
11- 12. سوره أعراف /186.

«و هرکس را خداوند گمراه کند پس دیگر هادی نخواهد داشت، و آنها را در سرکشی و طغیانشان رها می سازد تا گمراه تر شوند».

پس کسانی که هدایت امیرالمؤمنین علیه السلام را نپذیرند گمراه اند و خداوند آنها را در گمراهیشان رها نموده تا گمراه تر شوند. والحمدللّه علی الهدایة و الولایة.

ص: 39

9. «و إنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إلی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»(1)

بدرستی که (ای پیامبر) ایشان را دعوت می کنی به صراط مستقیم.

روایات فراوانی از شیعه و سنی در این مورد وارد شده است که صراط مستقیم امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اهل البیت علیهم السلام می باشند بعنوان نمونه یک روایت از اهل سنت نقل می شود:

عَنْ علیٍّ علیه السلام : الصِرَاطُ وِلایِتُنَا أهْلِ البیت.(2)

از علی علیه السلام نقل شده که فرمودند: صراط مستقیم ولایت ما اهل بیت است.

علامه بحرانی در «غایة المرام»(3) در تفسیر این آیه و آیه بعد از آن، از طریق عامه سه حدیث و از طریق خاصه چهار حدیث ذکر می کند، در این مورد که صراط مستقیم الهی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده فرزند پاک وی علیهم السلام است.

10. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه ِ جَمِیعا وَ لَاتَفَرَّقُوا»(4)

به حبل اللّه (ریسمان محکم الهی) چنگ بزنید و متفرق نشوید.

در ذیل این آیه نیز از شیعه(5) و سنی روایت شده است که منظور از «حبل اللّه» ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند. باز بعنوان نمونه یک روایت از اهل سنت را که نقل نموده اند متذکر می گردم:

عَنْ جعفر بن محمد علیه السلام قال: نَحْنُ حَبْلُ اللّه ِ الذی قال اللّه: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه ِ جَمِیعا».(6)

از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند: ما (ائمه اهل بیت علیهم السلام ) حبل اللّه هستیم که خداوند می فرماید: «به حبل الهی مستحکم چنگ بزنید».

شبیه به این روایت را حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل»(7)، و ابن حجر در «الصواعق المحرقة»(8)، و حضرمی در «وسیلة المآل»(9)، و قندوزی در «ینابیع المودّة»(10)، و

ص: 40


1- 1. سوره مؤمنون /73.
2- 2. ینابیع المودة /114.
3- 3. رجوع کن: ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام /283، از ابن مردویه اصفهانی؛ ینابیع المودّة /114؛ شواهد التنزیل 1/402؛ توضیح الدلائل /162؛ مفتاح النجاء /41؛ مناقب مرتضوی /49؛ تصحیح الفضائل /323 مخطوط؛ تفسیر فرات الکوفی /101؛ تفسیر القمی 2/92؛ غایة المرام /263؛ قادتنا کیف نعرفهم 2/357.
4- 4. سوره آل عمران /103.
5- 5. روایات شیعه را در تفسیر البرهان 1/(673-668) ببینید.
6- 6. الکشف و البیان المعروف بتفسیر الثعلبی 3/163؛ شواهد التنزیل 1/169 تحقیق العلامة الفقید الشیخ محمدباقر المحمودی«ره».
7- 7. شواهد التنزیل 1/131 و 130.
8- 8. الصواعق المحرقة /90.
9- 9. وسیلة المآل /123 مخطوط.
10- 10. ینابیع المودّة /119.

سیوطی در «الدّر المنثور»(1)، و احمد بن حنبل در «مسندش»(2)، و ابن مردویه اصفهانی در «ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام »(3) نقل کرده اند.

بعد از نقل آیات فوق و روایاتی در ذیل آنها این فصل را به پایان می برم و چند نکته را متذکر می شوم:

اوّلاً: این ده آیه تمام آیات بحث نیست و فقط به عنوان نمونه ذکر شده است و إلّا اگر قصد ما ذکر تمام آیات بود، شاید هرگز این فصل به پایان نمی رسید.

ثانیا: عموما روایاتی که نقل شد از اهل سنت است، البته شیعه نیز قریب به این مضامین روایات فراوانی دارد، ولی بدلیلی که روشن است ما معمولاً از اهل سنت نقل کردیم.

ثالثا: نتیجه گیری از آیات را به عهده خوانندگان می گذاریم، تا با عقل سلیم خدادادی به قضاوت بنشینند، و خود انتخاب و اختیار نمایند.

ص: 41


1- 1. الدر المنثور 2/60.
2- 2. مسند احمد 3/14.
3- 3. ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام /228.

فصل هفتم: مصداق امامت در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله

اگر بخواهیم در سخنان و احادیث پیامبر به جستجوی امام بپردازیم، بسیار مناسب است که در ابتدا، یک شناخت کلّی و کوتاه نسبت به علم الحدیث داشته باشیم.

علم الحدیث را چنین تعریف کرده اند:

علم الحدیث، علمی است که به آن اقوال، و افعال و احوال یا تقریر پیغمبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام شناخته می شود.

و چون احادیثی که به ما رسیده شامل گفته معصوم و نیز نام وسایطی است که از وی کلام مزبور را روایت و نقل کرده اند می توان گفت، علم الحدیث علم به قوانینی است که به آن احوال سند و متن شناخته می شود.

علم الحدیث، به علم روایة الحدیث و درایة الحدیث منقسم می گردد.

زیرا آنچه مربوط به سند (سلسله ناقلان) است روایة الحدیث یا اصول الحدیث نامند و آنچه مربوط به فهم کلام معصوم است درایة الحدیث گویند.

1. روایة الحدیث (اصول الحدیث): علمی است که از کیفیت اتصال احادیث به معصوم از جهت احوال روات (که آیا ضابط و عادلند) و از لحاظ کیفیت سند (که آیا متصل است یا منقطع) و غیر اینها گفتگو می کند و خود شامل دو بخش است:

الف: علم رجال: دانشی است که از احوال رجال سند از لحاظ عدالت آنان و وثوق و اعتماد به روایت و نقل آنان بحث می کند.

ب: مصطلح الحدیث: دانشی است که از کیفیت نقل حدیث به توسط راویان از لحاظ اتصال و انقطاع زنجیره حدیث و یا داشتن سند و یا ارسال و مانند آن بحث می کند و گاهی نیز از آن به درایة تعبیر می شود. ولی نام اول متناسبتر با این علم است

ص: 42

چه آنکه درایه بمعنی علم و فهم معانی است و شناسایی اصطلاحات متناسب با نام مصطلح الحدیث است.

2. درایة الحدیث (در مقابل روایة الحدیث): علمی است که از مفاد الفاظ متن حدیث چون شرح لغات حدیث و بیان حال حدیث از لحاظ اطلاق و تقیید و عموم و خصوص و داشتن معارض و مانند اینها بحث می کند که مناسب این علم نام فقه الحدیث است.(1)

بعد از اینکه اجمالاً علم الحدیث را شناختیم، لازم است دو اصطلاح از علم مصطلح الحدیث یا درایة را نیز مورد بررسی قرار دهیم: این دو اصطلاح عبارت است از متواتر و آحاد.

متواتر و آحاد:

در هر طبقه، خبر یا بوسیله افراد زیادی نقل شده که معمولاً هماهنگی و اتفاق آنها بر دروغ ممکن نیست و یا فقط یک یا چند نفر آن را نقل کرده اند. قسم اول را خبر متواتر و قسم دوم را خبر واحد یا آحاد می نامند.

و بدیهی است که خبر متواتر مفید علم به مضمون آن است یعنی قهرا از خبر متواتر علم به مفاد آن حاصل می شود.(2)

خبر متواتر به لفظی و معنوی و اجمالی تقسیم شده است.

1. متواتر لفظی: خبری است که همه ناقلین مضمون آن را به یک لفظ نقل کرده باشند و این معنی بندرت در اخبار وجود دارد.

2. متواتر معنوی: آنست که مورد تواتر قدر مشترک چند خبر باشد و به عبارت دیگر مضمون چند حدیث یک معنی، ولی قالب الفاظ آنها متفاوت باشد مانند شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام که مفاد مشترک جمعی از اخبار است.

3. متواتر اجمالی: و آن علم اجمالی به صحت یکی از چند حدیثی است که در یک موضوع وارد شده مانند اخبار مختلفی که برای حجیت خبر واحد استشهاد شده که اگرچه در یکایکان آنها می توان خدشه کرد ولی یکی از آن جمع، بتواتر اجمالی ثابت است. می توان گفت که برگشت تواتر اجمالی نیز به همان قدر مشترک مفاد چند خبر

ص: 43


1- 1. به نقل از درایة الحدیث /(4-1)، تألیف استاد کاظم مدیرشانه چی، با اندک تصرف.
2- 2. الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایة /(61-59)، از شهید ثانی.

است که تواتر معنوی می نامند.(1)

بعد از این مقدمه ضروری، لازم می دانم متذکر شوم که اکثر احادیثی که در این فصل نقل می شود متواتر بین الفریفین است، یعنی شیعه و سنی در حد تواتر این احادیث را نقل کرده اند، بعضااین احادیث حتی متواتر لفظی و برخی نیز متواتر معنوی و چه بسا متواتر اجمالی باشد.

در ابتدا واقعه غدیر به اضافه سخنان پیامبر در این واقعه، یعنی حدیث شریف غدیر را نقل می کنیم و بعد از آن وارد احادیث دیگر می شویم.

و همین جا یادآوری می کنیم که تمام احادیث و یا اکثر آنها از روی کتب و مدارک اهل سنت نقل شده است. اما واقعه غدیر عینا از کتاب بی نظیر «الغدیر» همراه با ترجمه نقل می کنیم. علامه امینی چنین آغاز می کند:

واقعة الغدیر

«أجمع رسول اللّه صلی الله علیه و آله الخروج إلی الحج فی سنة عشر من مهاجره، و أذّن فی الناس بذلک، فقدم المدینة خلق کثیر یأتمّون به فی حجّته تلک التی یقال علیها حجّة الوداع، و حجّة الإسلام، و حجّة البلاغ، و حجّة الکمال، و حجّة التمام(2)، و لم یحجّ غیرها منذ هاجر إلی توفاه اللّه، فخرج صلی الله علیه و آله من المدینة مغتسلاً مُتدهِّنا مُترجِّلاً مُتجرِّدا فی ثوبین صحاریین إزار ورداء، و ذلک یوم السبت لخمس لیال أوست بقین من ذیالقعدة، و أخرج معه نساءه کلّهنَّ فی الهوادج، و سارمعه أهل بیته، و عامّة المهاجرین و الأنصار، و مَنْ شاءاللّه من قبائل العرب و أفناء الناس.(3)

و عند خروجه صلی الله علیه و آله أصاب الناس بالمدینة جدری (بضم الجیم و فتح الدال و بفتحهما) أو حصبة منعت کثیرا من الناس من الحج معه صلی الله علیه و آله ، و مع ذلک کان معه جموعٌ لایعلمها إلّا اللّه تعالی، و قد یقال: خرج معه تسعون ألف، و یقال: مائة ألف و أربعة عشر ألفا، و قیل: مائة ألف و عشرون ألفا، و قیل: مائة ألف و أربعة و عشرون ألفا، و یقال: أکثر من ذلک، و هذه عدّة من خرج معه، و أمّا الذین حجّوا معه فأکثر من ذلک کالمقیمین بمکة و الذین أتوا من الیمن مع علیّ (أمیرالمؤمنین علیه السلام ) و أبی موسی.(4)

ص: 44


1- 1. درایة الحدیث /36 و 37.
2- 2. الذی نظنه «و ظن الألمعی یقین» أنَّ الوجه فی تسمیة حجة الوداع بالبلاغ هو نزول قوله تعالی: «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربّک»، الآیة، کما أنَّ الوجه فی تسمیتها بالتمام و الکمال هو نزول قوله سبحانه: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی»، الآیة.
3- 3. الطبقات لابن سعد 3/225؛ امتاع للمقریزی /510؛ إرشاد الساری 6/429.
4- 4. السیرة الحلبیة 3/283 ؛ سیرة أحمد زینی دحلان 3/3؛ تاریخ الخلفاء لابن الجوزی فی الجزء الرابع، تذکرة خواص الاُمّة /18؛ دائرة المعارف لفرید وجدی 3/542.

أصبح صلی الله علیه و آله یوم الأحد بیلملم، ثمَّ راح فتعشّی بشرف السیالة، و صلّی هناک المغرب و العشاء، ثم صلّی الصبح بعرق الظبیة، ثم نزل الروحاء، ثم سار من الروحاء فصلّی العصر بالمنصرف، و صلّی المغرب و العشاء بالمتعشّی و تعشّی به، و صلّی الصبح بالأثابة، و أصبح یوم الثلاثاء بالعرج و احتجم بلحی جمل «و هو عقبة الجحفة» و نزل السقیاء یوم الأربعاء، و أصبح بالأبواء، و صلّی هناک ثم راح من الأبواء و نزل یوم الجمعة الحجفة، و منها إلی قدید و سبت فیه، و کان یوم الأحد بعسفان، ثم سار فلمّا کان بالغمیم إعترض المشاة فصفّوا صفوفا فشکوا إلیه المشی، فقال: استعینوا بالنسلان «مشیٌ سریعٌ دون العدو» و ففعلوا فوجّدوا لذلک راحة، و کان یوم الإثنین بمرّ الظهران فلم یبرح حتی أمسی و غربت له الشمس بسرف فلم یصلّ المغرب حتی دخل مکة، و لمّا انتهی إلی الثنیَّ_تین بات بینهما فدخل مکة نهار الثلاثاء.(1)

فلمّا قضی مناسکه و انصرف راجعا إلی المدینة و معه من کان من الجموع المذکورات وصل إلی غدیر خمّ من الجحفة التی تتشعّب فیها طرق المدنیِّین و المصریِّین و العراقیِّین، و ذلک یوم الخمیس(2) الثامن عشر من ذیالحجة نزل إلیه جبرئیل الأمین عن اللّه بقوله: «یا أیّهَا الرَّسول بلّغ ما اُنزل إلیک من ربّک» الآیة. و أمره أن یقیم علیّا علما للناس و یبلّغهم ما نزل فیه من الولایة و فرض الطاعة علی کلِّ أحد، و کان أوائل القوم قریبا من الجحفة فأمر رسول اللّه أن یردّ من تقدّم منهم و یحبس من تأخّر عنهم فی ذلک المکان و نهی عن سمرات خمس متقاربات دوحات عظام أن لا ینزل تحتهن أحدحتی إذا أخذ القوم منازلهم فقمّ ماتحتهنّ حتی إذا نودی بالصلاة صلاة الظهر عمد إلیهنّ فصلّی بالناس تحتهنّ، و کان یوما هاجرا یضع الرجل بعض رداءه علی رأسه و بعضه، تحت قدمیه من شدّة الرمضاء، و ظلّل لرسول اللّه بثوب علی شجرة سمرة من الشمس، فلمّا انصرف صلی الله علیه و آله من صلاته قام خطیبا وسط القوم(3) علی أقتاب الإبل(4) و أسمع الجمیع، رافعا عقیرته فقال:

ألحمدللّه و نستعینه و نؤمن به، و نتوکّل علیه، و نعوذ باللّه من شرور أنفسنا، و من سیّئات أعمالنا الذی لا هادی لمن ضلّ، و لا مضلّ لمن هدی، و أشهد أن لا إله إلّا اللّه، و أنّ محمَّدا عبده و رسوله -أما بعد-: أیها الناس قد نبَّأنی اللطیف الخبیر أنّه لم یعمر نبیٌّ إلّا مثل نصف عُمْر الذی قبله، و إنّی أوشک أن اُدعی فأجبت، و إنّی مسؤول و أنتم مسؤولون، فماذا أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنّک قد

ص: 45


1- 1. الامتاع للمقریزی /(517-513).
2- 2. هو المنصوص علیه فی لفظ البراء بن عازب و بعض آخر من رواة حدیث الغدیر.
3- 3. جاء فی لفظ الحافظ الهیثمی فی مجمع الزوائد 9/156 و غیره.
4- 4. ثمار القلوب /511 و مصادر اُخر.

بلّغت و نصحت و جهدت فجزاک اللّه خیرا، قال: ألستم تشهدون أن لا إله إلّا اللّه، و أنَّ محمدا عبده و رسوله، و أنّ جنّته حقّ و أنَّ الموت حقّ و أنَّ الساعة آتیة لا ریب فیها و أنَّ اللّه یبعث مَنْ فی القبور؟ قالوا: بلی نشهد بذلک، قال: أللّهم اشهد، ثمّ قال: أیها الناس ألا تسمعون؟ قالوا: نعم. قال: فإنّی فرَط علی الحوض، و أنتم واردون علیَّ الحوض، و إنَّ عرضه مابین صنعاء و بصری(1) فیه أقداح عدد النجوم من فضة فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین؟(2) فنادی مناد: و ما الثقلان یا رسول اللّه؟ قال: الثقل الأکبر کتاب اللّه طرفٌ بیداللّه عزوجل و طرفٌ بأیدیکم فتمسّکوا به لا تضلّوا، و الآخر الأصغر عترتی، و إنَّ اللطیف الخبیر نبّأنی إنَّهما لن یتفرَّقا حتّی یردا علیَّ الحوض فسألت ذلک لهما ربّی، فلا تقدّموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا، ثم أخذ بید علیّ فرفعها حتی رؤی بیاض آباطهما و عرفه القوم أجمعون، فقال: أیّها الناس مَن أولی الناس بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: أللّه و رسوله أعلم، قال: إنَّ اللّه مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا أولی بهم من أنفسهم فمن کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه - یقولها ثلاث مرّات، و فی لفظ احمد إمام الحنابلة: أربع مرّات - ثم قال: أللهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و أحبّ من أحبه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و أدر الحقَّ معه حیث دار، ألا فلیبلّغ الشاهد الغایب، ثم لم یتفرّقوا حتی نزل أمین وحی اللّه بقوله: «ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی» الآیة. فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : أللّه اکبر علی إکمال الدین، و إتمام النعمة، و رضی الربّ برسالتی، و الولایة لعلیٍّ من بعدی، ثم طفق القوم یهنّئون أمیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه و ممّن هنّأه فی مقدّم الصحابة: الشیخان أبوبکر و عمر کلٌّ یقول: بخ بخ لک یابن أبیطالب أصبحت و أمسیت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة، و قال ابن عباس: وجبت و اللّه فی أعناق القوم، فقال حسان: إئذن لی یا رسول اللّه أن اقول فی علیّ أبیاتا تسمعهن، فقال: قال علی برکة اللّه، فقام حسان فقال: یا معشر مشیخة قریش أتبعها قولی بشهادةٍ من رسول اللّه فی الولایة ماضیة ثم قال:

ینادیهمُ یوم الغدیر نبیّهم بخمّ فاسمع بالرسول منادیا(3)

هذا مجمل القول فی واقعة الغدیر».(4)

ص: 46


1- 1. الصنعاء، عاصمة الیمن الیوم. و بصری: قصبة کورة حوران من اعمال دمشق.
2- 2. الثقل، بفتح المثلثة و المثناة: کلّ شی ءٍ خطیر نفیس.
3- 3. إلی آخر الأبیات.
4- 4. الغدیر، 1/11-9.

(واقعه غدیرخم)

«رسول خدا صلی الله علیه و آله در دهمین سال هجرت، زیارت خانه خدا (کعبه) را با اجتماع مسلمین آهنگ فرمود. و در میان قبایل مختلفه و طوائف اطراف برحسب امر آن حضرت اعلان شد، و در نتیجه گروه عظیمی به مدینه آمدند تا در انجام این تکلیف الهی (ادای مناسک حج بیت اللّه) از آن حضرت پیروی و تعلیمات آن حضرت را فرا گیرند.

این تنها حجّی بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله بعد از مهاجرت به مدینه انجام داد، نه پیش از آن و نه بعد از آن دیگر این عمل از طرف آن حضرت وقوع نیافته و این حج را به اسامی متعدد در تاریخ ثبت نموده اند، از قبیل: حجة الوداع، حجّة الإسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال، حجة التمام.(1)

در این موقع رسول خدا صلی الله علیه و آله غسل و تدهین فرمود و فقط با دو جامه ساده (احرام) که یکی را به کمر بست و آن دیگر را بدوش افکند روز شنبه بیست و چهارم یا بیست و پنجم ذیقعدة الحرام به قصد حج پیاده از مدینه خارج شد و تمام زنان و اهل حرم خود را نیز در هودج ها قرار داد، و با همه اهل البیت خود و به اتفاق تمام مهاجرین و انصار و قبایل عرب و گروه عظیمی از خلق حرکت فرمود.(2)

اتفاقا در این هنگام بیماری آبله -یا حصبه- در میان مردم شیوع یافته بود و همین عارضه موجب گردید که بسیاری از مردم از عزیمت و شرکت در این سفر باز ماندند، مع الوصف گروه بیشماری با آن حضرت حرکت نمودند که تعداد آنها به یکصد و چهارده هزا و یکصد و بیست تا یکصد و بیست و چهار هزار و بیشتر ثبت شده است.

البته از اهالی مکّه و آنها که به اتفاق أمیرالمؤمنین علی علیه السلام و أبوموسی از یمن آمدند بر این تعداد اضافه می شوند(3) -بامداد یکشنبه موکب نبوی صلی الله علیه و آله در «یلملم» بود و شبانگاه به «شرف السیّاله» رسیدند و در آنجا نماز مغرب و عشاء را خواندند و صبح آن شب را در (عرق الظبیه) ادای فریضه فرمودند سپس در (روحاء) فرود آمدند و پس از کوچ از آنجا نماز عصر را در (منصرف) ادا فرمودند و نماز مغرب و عشا را در (متعشی) خواندند و در همانجا صرف غذا کردند و نماز صبح روز بعد را در (اثابه) خواندند و بامداد سه شنبه را در (عرج) درک کردند «و در نقطه ای که بنام (لحی جمل) معروف

ص: 47


1- 1. آنچه به گمان ما می رسد (و گمان اهل هوش و فراست همانند یقین است) این است که وجه نامیدن حجة الوداع به بلاغ به مناسبت نزول آیه تبلیغ «یا ایها الرسول بلغ...» می باشد و همچنین نامیدن آن به کمال و تمام نیز به مناسبت نزول آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی...» می باشد.
2- 2. طبق مندرج در طبقات ابن سعد 3/225 و (الامتاع) مقریزی /511 و ارشاد الساری، 6/429.
3- 3. مدلول السیرة الحلبیّه 3/283 و سیره احمد زینی دحلان 3/3، و تاریخ الخلفاء ابن جوزی، جزء چهارم، و تذکرة خواص الاُمة /18، و دایرة المعارف فرید وجدی 3/542.

است که در شیب و فرازهای (جحفه) است آن حضرت حجامت کرد»(1) سپس در (سقیاء) فرود آمدند (روز چهارشنبه) و پس از حرکت از آنجا نماز صبح را در (ابواء) خواندند و از آنجا حرکت کردند و روز جمعه به (جحفه) رسیدند و از آنجا به (قدید) رفته و شنبه را در آنجا درک فرمودند، و روز یکشنبه در (عسفان) و پس از طی راه از آنجا و رسیدن به (غمیم). پیادگان در مقابل پیغمبر صلی الله علیه و آله صف بستند. و به رسول خدا صلی الله علیه و آله از خستگی شکوه نمودند. پیغمبر صلی الله علیه و آله به آنها دستور قدم دو دادند و با اجراء این دستور احساس راحتی نمودند. روز دوشنبه در (مرّالظهران) بسر بردند و هنگام غروب آفتاب به (سرف) و پیش از ادای نماز مغرب بحوالی مکّه رسیدند و در ثنیتین (دو کوه مشرف به مکّه) فرود آمدند و شب را در آنجا بسر برده و روز سه شنبه داخل مکه شدند.(2)

پس از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله مناسک حج را انجام دادند و با جمعیّتی که به همراه آن حضرت بودند آهنگ بازگشت به مدینه فرمودند چون به غدیرخم (که در نزدیک جحفه است) رسیدند -جبرییل امین فرود آمد و از خدای تعالی این آیه را آورد: «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربّک...»(3)

باید دانست که جحفه منزلگاهی است که راه های متعدد (راه اهل مدینه و مصر و عراق) از آنجا منشعب و جدا می شود. و ورود پیغمبر صلی الله علیه و آله و همراهان به آن نقطه در روز پنجشنبه هجدهم ذیحجه تحقق یافت.(4)

امین وحی الهی آیه فوق الذکر را آورد و از طرف خداوند آن حضرت را امر کرد که علی علیه السلام را به ولایت و امامت معرفی و منصوب فرماید و آنچه درباره پیروی از او، و اطاعت اوامر او از جانب خدا بر خلق واجب آمده به همگان ابلاغ فرماید. در این هنگام آنها که از آن مکان گذشته بودند به امر پیغمبر صلی الله علیه و آله بازگشتند و آنها هم که در دنبال قافله بودند رسیدند و در همانجا متوقف شدند. در این سرزمین درختان کهن و انبوه و سایه گستر وجود داشت که پیغمبر صلی الله علیه و آله قدغن فرمود کسی زیر درختان پنجگانه که بهم پیوسته بودند فرود نیاید و خار و خاشاک آنجا را برطرف سازند. وقت ظهر حرارت هوا شدت یافت به طوری که مردم قسمتی از ردای خود را بر سر و قسمتی را زیر پا افکندند و

ص: 48


1- 1. در ترجمه الغدیر چنین آمده، و غلطی آشکار است چون مُحْرِم نمی تواند حجامت یا هر کار دیگری که موجب خروج خون از بدن وی شود، انجام دهد، مراد از عبارت عربی این است که: «در عقبه جحفه شتر خود را لجام زدند، چون قدری از کنترل خارج شده بود و سرعت در سیر داشت». متأسفانه مترجم «لحی جمل» را نیز نام مکانی گرفته است. «رحمة اللّه علیه».
2- 2. امتاع مقریزی /(517-513).
3- 3. سوره مائده /67، «ای فرستاده خداوند برسان و به اُمت ابلاغ فرما آنچه را که از طرف پروردگار تو بر تو فرو فرستاده شد».
4- 4. در روایت براء بن عازب تصریح به این روز شده و همچنین بعضی دیگر از راویان حدیث غدیرخم تصریح به آن نموده اند.

برای آسایش پیغمبر صلی الله علیه و آله چادری تهیه و روی درخت افکندند تا سایه کاملی برای پیغمبر صلی الله علیه و آله فراهم گشت. اذان ظهر گفته شد و آن حضرت در زیر آن درختان نماز ظهر را با همه همراهان ادا فرمود. پس از فراغ از نماز در میان گروه حاضرین(1) بر محل مرتفعی که از جهاز شتران ترتیب داده بودند قرار گرفت(2) و آغاز خطبه فرمود و با صدای بلند همگان را متوجه ساخت و چنین فرمود:

حمد و ستایش مخصوص ذات خدا است. یاری از او می خواهیم و به او ایمان داریم و توکّل ما به او است و از بدیهای خود و اعمال ناروا به او پناه می بریم. گمراهان را جز او راهنمایی نیست و آن کس را که او راهنمایی فرموده گمراه کننده نخواهد بود. و گواهی می دهم که معبودی (در خور پرستش) جز او نیست. و اینکه محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده او است. پس از ستایش خداوند و گواهی به یگانگی او. ای گروه مردم، همانا خداوند مهربان و دانا مرا آگهی داده که دوران عمرم سپری گشته و قریبا دعوت خداوند را اجابت و به سرای باقی خواهم شتافت. من و شماها هر کدام برحسب آنچه به عهده داریم مسئولیم. اینک اندیشه و گفتار شما چیست؟

مردم گفتند: ما گواهی می دهیم که تو ابلاغ فرمودی و از پند ما و کوشش در راه وظیفه دریغ نفرمودی. خدای به تو پاداش نیکو عطا فرماید، فرمود: آیا نه اینست که شماها بیگانگی خداوند و اینکه محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده او است گواهی می دهید؟ و به اینکه بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت تردیدناپذیر است و اینکه مردگان را خدا برمی انگیزد و اینها همه راست و مورد اعتماد شما است؟

همگان گفتند: آری، به این حقایق گواهی می دهیم. پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت: خداوندا گواه باش، و با تأکید و مبالغه در توجّه و شنوایی همگی و اقرار مجدّد آنان به اینکه سخنان آن حضرت را شنیده و توجّه دارند فرمود: همانا من در انتقال به سرای دیگر و رسیدن به کنار حوض بر شما سبقت خواهم گرفت. و شما در کنار حوض بر من وارد می شوید. پهنای حوض من بمانند مسافت بین صنعاء و بصری است(3) و در آن به شماره ستارگان قدحها و جامهای سیمین هست. بیندیشید و مواظب باشید که پس از در گذشتن من با دو چیز گرانبها و ارجمند که در میان شما می گذارم چگونه رفتار نمایید؟!(4) در این موقع یکی در میان مردم بانگ برآورد که: یا رسول اللّه آن دو چیز گرانبها و ارجمند چیست؟ فرمود: آنکه بزرگتر است کتاب خدا است که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن در دست شما

ص: 49


1- 1. در لفظ حافظ، هیثمی در مجمع الزواید 9/156 و در غیر آن چنین ذکر شده.
2- 2. طبق مندرج در «ثمار القلوب» /511 و مصادر دیگر.
3- 3. صنعاء اکنون پایتخت یمن است و بصری قصبه ایست جزء ایالت حوران از توابع دمشق و این تشبیه متناسب با حدود درک و تصورآنها که در آن روز حضور داشته اند بیان گشته و تقریب اذهان است بر امری که حقیقت آن مهمتر است.
4- 4. دو چیز گرانبها و ارجمند مفاد کلمه «ثقلین» است که مفرد آن «ثقل» است یعنی چیز بزرگ و گرانبها.

است (کنایه ازا ینکه کتاب خدا وسیله ارتباط با خداوند است) بنابر این آن را محکم بگیرید و از دست ندهید تا گمراه نشوید. و آن دیگر که کوچکتر است عترت من (اهل بیت من) می باشد و همانا خدای مهربان و دانا مرا آگاه فرمود که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند. و من این امر را (عدم جدایی کتاب و عترت را) از پروردگار خود درخواست نموده ام. بنابراین، بر آن دو پیشی نگیرید و از پیروی آن دو بازنایستید و کوتاهی نکنید که هلاک خواهید شد. سپس دست علی علیه السلام را گرفت و او را بلند نمود تا به حدی که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و مردم او را دیدند و شناختند.

و فرمود: ای مردم کیست که بر اهل ایمان از خود آنها (سزاوارتر) می باشد؟ گفتند: خدای و رسولش داناترند. فرمود: همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و اولی و سزاوارترم بر آنها از خودشان. پس هرکس که من مولای اویم علی علیه السلام مولای او خواهد بود و این سخن را سه بار و بنا به گفته احمد بن حنبل پیشوای حنبلی ها چهار بار تکرار فرمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: بار خدایا. دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد و یاری فرما یاران او را و خوار گردان خوارکنندگان او را، و او را معیار و میزان و محور حق و راستی قرار ده. آنگاه فرمود: باید آنان که حاضرند این امر را به غایبین برسانند و ابلاغ نمایند. هنوز جمعیت پراکنده نشده بود که امین وحی الهی رسید و این آیه را آورد: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا»(1) در این موقع پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود «اللّه اکبر»، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی علیه السلام بعد از من، سپس آن گروه شروع کردند به تهنیت امیرالمؤمنین علیه السلام و از جمله آنان (پیش از دیگران) شیخین (ابوبکر و عمر) بودند که گفتند: به به برای تو ای پسر ابی طالب که صبح و شام را درک نمودی در حالی که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن گشتی. و ابن عباس گفت: به خدا سوگند که این امر (ولایت علی علیه السلام ) بر همه واجب گشت. سپس حَسّان بن ثابت گفت: یا رسول اللّه اجازه فرما تا درباره علی علیه السلام اشعاری بسرایم. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود بگو با میمنت و برکت الهی. در این هنگام حَسّان برخاست و چنین گفت: ای گروه بزرگان قریش. در محضر پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره ولایت که مسلّم گشت، گفتار و اشعار خود را بیان می کنم و گفت:

ینادیهم، یوم الغدیر نبیّهم بخمّ فاسمع بالرّسول منادیا

این بود اجمالی از واقعه غدیرخم»(2).

ص: 50


1- 1. سوره مائده /5، «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم».
2- 2. ترجمه الغدیر، 1/(34-29).

و اما احادیث دیگر:

چون روایات همه از پیامبر صلی الله علیه و آله است لذا جهت اختصار این مطلب حذف شده است.

1. حبُّ علیٍّ یأکُلُ الذنوبَ، کما تأکل النارُ الحطبَ.(1)

دوستی علی گناهان را از بین می برد، همان گونه که آتش هیزمها را می سوزاند.

2. عنوانُ صحیفةِ المؤمنِ، حبُّ علیّ بن أبیطالب.(2)

عنوان صحیفه هر مؤمن، دوستی علی بن ابی طالب است.

3. ما ثبت اللّه ُ حبَّ علیٍّ فی قلب مؤمن، فزلَّت به قدم إلّا ثبَّت اللّه ُ قدما یوم القیامة علی الصراط.(3)

خداوند دوستی علی را در قلب هیچ مؤمنی قرار نمی دهد، مگر اینکه قدم او را در روز قیامت بر صراط ثابت و استوار قرار می دهد.

4. لِعَلیٍّ علیه السلام : لایحبّک إلّا مؤمنٌ و لایبغضک إلّا منافقٌ.(4)

خطاب به علی علیه السلام : ترا هیچ کس دوست نمی دارد مگر اینکه مؤمن باشد و هیچ کس ترا دشمن نمی دارد مگر اینکه منافق باشد.

5. قال علیٌّ علیه السلام : لو ضربتُ خیشوم المؤمن بسیفی علی أنْ یبغضنی ما أبغضنی، و لو صببت الدنیا بجماتها علی المنافق علی أن یحبّنی ما أحبّنی، و ذلک أنّه قضی فانقضی علی لسان النبیِّ الاُمّی إنّه قال: یا علیّ لا یبغضک مؤمنٌ و لا یحبّک منافقٌ.(5)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر بیخ بینی مؤمن را بوسیله شمشیرم قطع کنم تا او نسبت به من بغض پیدا کند، او مرا مبغوض نخواهد داشت، و اگر تمام دنیا را به منافق بدهم تا او مرا دوست بدارند، او نیز مرا دوست نخواهد داشت، و این یک امر حتمی است، که بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله جاری شده است که فرمودند: ای علی، ترا هیچ مؤمنی مبغوض نمی دارد، و هیچ منافقی دوست نمی دارد.

ص: 51


1- 1. کنزالعمال 11/621، خ 33021.
2- 2. کنزالعمال 11/601، خ 32900.
3- 3. کنزالعمال، 11/621، خ 33022.
4- 4. کنزالعمال 11/598، خ 32878 و 11/599، خ 32884.
5- 5. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، 18/173 و مانند آن در 6/83.

6. علیٌّ إمامُ البررةِ و قاتلُ الفجرةِ، منصورٌ مَنْ نصره و مخذولٌ مَنْ خذله.(1)

علی امام نیکوکاران و نابود کننده گناهکاران و پیروز است کسی که او را یاری کند و خوار است کسی که او را رها کند.

7. إنّ اللّه عزّوجلَّ عهد إلیَّ فی علیّ بن أبیطالب علیه السلام عهدا، قلتُ: یا ربّ بیّنه لی، قال: اسمع، قلت: قد سمعتُ، قال: إنَّ علیّا رأیة الهدی و إمام اُولیائی و نور من أطاعنی، و هو الکلمة التی ألزمها المتقین، من أحبّه أحبّنی و من أطاعه أطاعنی.(2)

بدرستی که خداوند در مورد علی علیه السلام با من عهدی بست، به خدا گفتم، پروردگارا این عهد را برای من توضیح بده، گفت: بدرستی که علی پرچم هدایت و امام اولیاء من و نور کسانی است که مرا اطاعت می کنند و او کسی است که متقین همواره ملازم او هستند، کسی که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و کسی که او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده است.

8. إنّ أخی و وزیری و خلیفتی فی أهلی و خیر مَنْ أترک بعدی، یقضی دینی و یُنجز بوعدی علی بن أبیطالب.(3)

بدرستی که برادر و وزیر و جانشین من در میان مردم و بهترین افراد بعد از من، و کسی که دین مرا قضا می کند و وعده مرا محقق می سازد، علی بن ابی طالب است.

9. إنَّ لکلِّ نبیّ وصیّا و وارثا، و إنَّ علیّا وصییّی و وارثی.(4)

بدرستی که برای هر پیامبری یک وصی و وارث و جانشین وجود دارد، و علی وصی و وارث و جانشین من است.

10. أتانی جبرئیل فقال: یا محمّد، إنَّ ربّک یقول لک: إنَّ علیّ بن أبیطالب وصیّک و خلیفتک علی أهلک و أمّتک.(5)

جبرییل به نزد من آمد و گفت: ای محمد، براستی پروردگارت به تو چنین می گوید: بدرستی که علی بن ابی طالب وصی تو و جانشین تو بر خانواده و بر امت تو است.

11. (مشیرا إلی علیٍّ علیه السلام ) هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم، فاسمعوا له و أطیعوا.(6)

پیامبر در حالی که به علی علیه السلام اشاره می فرمایند می گویند: این برادر من و وصی من و جانشین

ص: 52


1- 1. کنزالعمال 11/602، خ 32909.
2- 2. أمالی الصدوق، المجلس 72، ح23/565، الرقم 765؛ معانی الأخبار /125، ح1؛ تفسیر نور الثقلین 5/173 (7/78، ح74).
3- 3. أمالی المفید، المجلس 7، ح6/61.
4- 4. تاریخ دمشق لابن عساکر 3/5.
5- 5. امالی المفید، المجلس 21، ح3/168.
6- 6. کنزالعمال 13/114 ، خ 36371.

من در میان شما است، پس سخنان او را بشنوید و از او اطاعت کیند.

12. ... یا بریدة، ألستُ اُولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ فقلتُ: بلی یا رسول اللّه، فقال: من کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه.(1)

... ای بریدة، آیا من از مؤمنین نسبت به جانهایشان اولیتر نیستم، پاسخ دادم، بلی ای پیامبر، آنگاه پیامبر فرمود: هرکس من مولای او هستم، علی نیز مولای او است.

13. إنّ علیّا منّی و أنا منه و هو ولیُّ کلُّ مؤمنٍ.(2)

بدرستی که علی از من است و من از اویم، و او ولی هر مؤمن است.

14. علیٌّ مع الحقِّ، و الحقُّ مع علیٍّ، یدور حیثما دار.(3)

علی با حق است و حق نیز با علی است، و علی محور حق است، حق آنجا می رود که علی رفته است.

15. علیٌّ مع الحقِّ و الحقُّ مع علیٍّ، و لن یفترّقا حتّی یردا علیَّ الحوض یوم القیامة.(4)

علی با حق است، حق نیز با علی است و از یکدیگر جدا نمی شوند، تا در روز قیامت بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند.

16. علیٌّ مع القرآن و القرآن مع علیٍّ، و لن یفترقا حتّی یردا، علیَّ الحوض یوم القیامة.(5)

علی با قرآن است و قرآن نیز با علی است و این دو از یکدیگر جدا نمی شوند، تا اینکه در روز قیامت بر من در کنار حوض وارد شوند.

17. عن أنس، قال: کنتُ جالسا مع النبیِّ صلی الله علیه و آله إذا أقبل علیُّ بن أبیطالب علیه السلام ، فقال النبیُّ صلی الله علیه و آله : یا أنس، أنا و هذا حجةُ اللّه ِ علی خَلْقِهِ.(6)

انس می گوید: در نزد پیامبر نشسته بودم که علی علیه السلام وارد شد، پس پیامبر فرمود: ای انس، من و این شخص حجت خداوند، بر خلقش هستیم.

18. أنا مدینةُ العلمِ و علیٌّ بابُها، فَمَن أراد العلمَ فلیأتِ البابَ.(7)

من شهر دانش هستم و علی در آن است، هرکس طالب علم است می بایست از در آن وارد شود.

19. علیٌّ عَتَبَةُ عِلْمی.(8)

ص: 53


1- 1. تاریخ دمشق لابن عساکر 1/336.
2- 2. کنزالعمال 11/599 ، خ 32883 و 11/607، خ 32938.
3- 3. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید 2/297.
4- 4. تاریخ دمشق لابن عساکر 3/120.
5- 5. تاریخ دمشق لابن عساکر 3/125 و 124.
6- 6. تاریخ دمشق لابن عساکر 2/273.
7- 7. کنزالعمال 11/600، خ 32890.
8- 8. کنزالعمال 11/603، خ 32911.

علی آستانه دانش من است.

20. علیٌّ بابُ علمی و مُبَیِّنٌ لِاُمَّتی ما اُرسلتُ به مِنْ بعدی حُبُّهُ ایمانٌ و بغضُهُ نفاقٌ و النظر إلیه رأفةٌ.(1)

علی باب دانش من، و بعد از من روشن گر آنچه است که من برای آن فرستاده شدم. دوستی او ایمان و بغض او نفاق و نگاه کردن به او مهربانی است.

21. أعلم اُمّتی من بعدی، علیٌّ بن أبیطالب.(2)

داناترین امت من بعد از من، علی بن ابی طالب است.

22. أنا و علیٌّ من شجرةٍ واحدةٍ و الناسُ من أشجار شتّی.(3)

من و علی از یک ریشه ایم و دیگر مردم از ریشه های گوناگون و مختلف.

23. علیٌّ منّی و أنا منه.(4)

علی از من است و من نیز از اویم.

24. علیٌّ منّی بمنزلة رأسی من بدنی.(5)

علی برای من همانند سر من نسبت به بدن من است.

25. إنَّ علیّا لحمُهُ من لحمی و دمُهُ من دمی.(6)

براستی، علی گوشت او از گوشت من است و خون او نیز از خون من است.

26. (لعلیٍّ علیه السلام ): أنتَ منّی بمنزلة هارون من موسی إلّا أنّه لانبیَّ بعدی.(7)

خطاب به علی علیه السلام : تو برای من همانند هارون هستی برای موسی، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.

27. ذُکرت الإمارةُ -أو الخلافةُ- عند النبیِّ صلی الله علیه و آله فقال: ...إن ولَّیتموها علیّا وجدتموه هادیّا مهدیّا یسلک بکم علی الطریق المستقیم.(8)

امارة و خلافت در نزد پیامبر یاد شد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ...اگر علی را به ولایت برگزینید، او را هدایت شده ای خواهید یافت که شما را به صراط مستقیم هدایت خواهد کرد.

ص: 54


1- 1. کنزالعمال 11/614، خ 32981.
2- 2. کنزالعمال 11/614، خ 32977.
3- 3. کنزالعمال 11/608، خ 32943.
4- 4. سنن ابن ماجه 1/44.
5- 5. کنزالعمال 11/603، خ 32914.
6- 6. کنزالعمال 11/607، خ 32936.
7- 7. کنزالعمال 11/599، خ 32881.
8- 8. تاریخ دمشق، لابن عساکر 3/69.

تذکر: لازم به یادآوری است این روایات از اهل سنت می باشد و إلّا در نزد شیعه چیزی بنام «اگر» وجود ندارد. به هر حال همین مقدار نیز می تواند ما را به مقصود رهنمون گردد.

28. مَنْ أراد أن ینظر إلی آدم فی علمه، و إلی نوح فی فهمه و إلی إبراهیم فی حلمه و إلی یحیی ابن زکریا فی زهده و إلی موسی بن عمران فی بطشه فلینظر إلی علیِّ بن أبیطالب.(1)

کسی که می خواهد به علم آدم و فهم نوح و حلم ابراهیم و زهد یحیی و غیرت موسی نگاه کند، می بایست به علی بن ابی طالب نگاه کند.

29. علیٌّ سیّدُ المؤمنین و قال: علیٌّ عمودُ الدین و قال: هذا هو الذی یضربُ الناسَ بالسیفِ علی الحقِّ بعدی.(2)

علی بزرگ و آقای مؤمنین است، و فرمود: علی ستون دین است، و فرمود: این (علی) کسی است که بعد از من با شمشیر حق با بعضی از مردم نبرد خواهد کرد.

30. یا معشر المهاجرین و الأنصار، ألا أدُلّکم علی ما إن تمسّکتم به لن تَضِلّوا بعدی أبدا؟ قالوا: بلی، یا رسول اللّه. قال: هذا علیٌّ أخی و وصیّی و وزیری و وارثی و خلیفتی إمامکم، فأحبّوه لحبّی، و أکرموه لکرامتی، فإنَّ جبرئیل أمرنی أن أقوله لکم.(3)

ای گروه مهاجرین و انصار، آیا دلالت و راهنمایی کنم شما را به آنچه که اگر بدان تمسّک کنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد؟ گفتند: آری ای پیامبر خدا. فرمود صلی الله علیه و آله : این علی علیه السلام برادر و جانشین و وزیر و وارث و خلیفه من و امام و رهبر شما است، پس او را دوست بدارید بخاطر دوستی من، و او را گرامی دارید بخاطر گرامی داشتن من، براستی که جبرییل به من دستور داد که این مطالب را برای شما باز گویم.

31. علیٌّ بن أبیطالب أفضل مَنْ ترکتُ بعدی.(4)

علی بن ابی طالب برترین کسی است که من او را ترک می کنم و از دنیا می روم.

32. یا علیّ، مثلک مَثَل «قل هو اللّه أحد»، مَنْ أحبَّک بقلبه فکأنّما قرأ ثلث القرآن و من أحبَّک بقلبه و أعانک بلسانه فکأنّما قراء ثلثی القرآن، و مَنْ أحبَّک بقلبه و أعانک بلسانه و نصرک بیده فکأنّما قراء القرآنَ کلَّه.(5)

ص: 55


1- 1. تاریخ دمشق، لابن عساکر 2/280.
2- 2. الکافی 1/294، ح3؛ تفسیر نورالثقلین 5/605 (8/234، ح16).
3- 3. أمالی الصدوق، المجلس 72، ح21/564، الرقم 763.
4- 4. أمالی الصدوق، المجلس 72، ح20/564، الرقم 762.
5- 5. کمال الدین و تمام النعمة /542، ح6؛ تفسیر نور الثقلین، 5/701 (8/360، ح22).

ای علی مَثَل تو مانند سوره توحید است، کسی که ترا به قلبش دوست بدارد گویا ثلث قرآن را قرائت کرده است، و کسی که ترا به قلبش دوست بدارد و به زبانش نیز یاری کند گویا دو ثلث قرآن را قرائت کرده است، و کسی که ترا به قلبش دوست بدارد و به زبان و بازویش در عمل ترا یاری کند، گویا تمام قرآن را قرائت کرده است.

33. مَن آذی علیّا فقد آذانی.(1)

کسی که علی را بیازارد، مرا آزرده است.

34. حقُّ علیِّ بن أبیطالبٍ علی هذه الاُمّة کحقِّ الوالد علی وَلَدِهِ.(2)

حقّ علی بن ابی طالب بر این امت همانند حق پدر بر فرزندش است.

35. صاحبُ سری علیّ بن أبیطالب.(3)

راز دار من علی بن ابی طالب است.

36. عن علیٍّ علیه السلام قال بی رسول اللّه صلی الله علیه و آله : أنتَ و شیعتک فی الجنة.(4)

علی علیه السلام می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود: تو و شیعیانت در بهشت قرار دارید.

37. اِنَّ علیّا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة.(5)

براستی علی و شیعیانش، رستگاران روز قیامت هستند.

38. ذِکْرُ علیٍّ عبادةٌ.(6)

یاد علی عبادت است.

39. کفیّ کفُّ علیٍّ فی العدل سواء.(7)

دست من و دست علی در عدالت یکسان است.

40. مَنْ لم یقل علیٌّ خیرُ الناس فقد کفر.(8)

کسی که نگوید علی بهترین مردم است، براستی کافر شده است.

در پایان این فصل و پایان مقاله چند نکته را مجددا یادآوری می کنم:

اوّلاً: روایات غیر از چند مورد که از مصادر آن معلوم می شود، بقیه از مصادر اهل

ص: 56


1- 1. تاریخ دمشق، لابن عساکر، 1/386.
2- 2. تاریخ دمشق، لابن عساکر، 2/271.
3- 3. تاریخ دمشق، لابن عساکر، 2/311.
4- 4. تاریخ دمشق، لابن عساکر، 2/345.
5- 5. تاریخ دمشق، لابن عساکر، 2/348.
6- 6. تاریخ دمشق، لابن عساکر، 2/408.
7- 7. تاریخ دمشق، لابن عساکر، 2/439.
8- 8. تاریخ دمشق، لابن عساکر، 2/444.

سنت است.

ثانیا: در نقل این چهل روایت استقصاء صورت نگرفته و به عنوان نمونه یاد شده است.

ثالثا: از شیعه روایات فراوان تر و جامع تری در این باب وجود دارد، ولی ترجیح بر آن بود که این روایات نقل شود، لذا این روایات عقیده صاحبان آن است، و عقیده ما در باب امامت بسیار دقیق تر و عمیق تر از این مطالب است.

رابعا: روایات از این صریح تر نیز از اهل سنت وجود دارد، که طالبان می توانند به منابع و مأخذ اصلی مراجعه فرمایند. ولی حتّی همین روایات نیز می تواند ما را به هدف برساند، بدین ترتیب که چه کسی صلاحیت جانشینی بعد از پیامبر را دارد؟ آیا کسی که چنین روایات واضح و صریح و فراوانی در فضل او وجود دارد، یا کسانی که حتّی به عنوان نمونه مثل یکی از این روایات نیز در شأن آنها وارد نشده است.

خامسا: چهل روایت در این فصل ذکر شد، و نتیجه نهایی بر عهده خواننده تیزهوش و منصف است.

اللهم اجعلنی من شیعة مولانا أمیرالمؤمنینَ علیٍّ

- علیه الصلاة و السلام - فی الدنیا و الآخرة و صلّی اللّه علی سیدنا محمّد و آله الطاهرین. آمین، آمین.

لیلة تاسعة من شهر ذیالحجة [لیلة عرفة] سنه 1405ه .ق

ص: 57

مقاله دوم: برخی از سخنان شخصیت های اهل سنت در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان معصومش علیهم السلام

اشاره

ص: 58

ص: 59

به عنوان مقدمه

آنچه که در سطور آتیه ملاحظه می کنید سخنانی است کوتاه در مورد امیرالمؤمنین علی علیه السلام یا دیگر ائمه از آل البیت - علیهم الصلاة و السلام -، که از شخصیتهای اهل سنت و عموما نیز از مدارک آنها نقل شده است.

از این گونه سخنان فراوان می توان بهره برد، حداقل آن این است که یک شیعه نظر رهبران اهل سنت را در مورد ائمه خود می داند و یک سنی نیز نظر رهبران خود را در مورد ائمه شیعه می خواند. به هر حال بهره برداری و نتیجه گرفتن از این مطالب به عهده خواننده است.

آنچه که لازم است در مقدمه متذکر شوم این است که:

1. ما با نقل این گونه سخنان هرگز نمی خواهیم اثبات امامت و خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یا ائمه دیگر علیهم السلام را بکنیم، اثبات چنین امری محل دیگری دارد و شاید مختصری از آن در مقاله اول گذشته باشد. لذا خواننده می بایست به این امر دقت داشته باشد، هدف از نقل این روایات فقط دانستن نظر رهبران اهل سنت در مورد ائمه علیهم السلام است که گذشت.

2. در ذکر این سخنان هرگز استقصاء صورت نگرفته است، و فقط به عنوان نمونه نقل شده و این افراد کلمات دیگری نیز دارند که از آن صرف نظر شده است.

پس مسلما این گونه سخنان بیش از آنی است که در اینجا در بند قلم آمده است. و اگر محققی روزی وارد چنین میدان گسترده و پهناوری بشود مسلما با فتوحات فراوانی باز خواهد گشت.

3. اگر دقت شود بخوبی عیان خواهد بود، که این گونه مقالات تا چه اندازه می تواند

ص: 60

گامی باشد در جهت وحدت، وحدت سیاسی لازم و ضروری بین شیعی و سنی در مقابل دشمنان مشترک، لذا از اهل نظر درخواست دارد که این مقاله را به عنوان یک حرکت در این جهت بپذیرند و بر این امید که این وحدت در اثر تلاش های بزرگان و علمای طرفین هر روز مستحکم تر شود.

4. در هر صورت چون خواننده محترم را زیرک و باهوش و مُنصف و صاحب خرد و دانش می دانیم، انتاج را بر عهده عقل و خرد وی می گذاریم.

و الحمدللّه ربّ العالمین.

ص: 61

فصل اوّل: سخن ابوبکر

ابوبکر در حالی که عده ای او را دربرگرفته اند و به او پیشنهاد خلافت شده است فریاد می زند:

1. أقیلونی فإنّ علیّا أحقُّ منّی بهذا الأمر.(1)

مرا رها کنید، براستی که علی سزاوارتر از من نسبت به این امر (خلافت) است.

و در روایت دیگری است که ابوبکر سه مرتبه فریاد زد:

2. أقیلونی، أقیلونی، فإنّی لستُ بخیر منکم و علیٌّ فیکم.(2)

مرا رها کنید، مرا رها کنید، براستی در حالی که علی در بین شما است من بهترین شما نیستم.

3. قال الشعبی: بینا أبوبکر جالسٌ، إذ طلع علی أبیطالب رضی الله عنه من بعید، فلما رآه، قال أبوبکر: مَنْ سَرَّهُ أن ینظر إلی أعظم الناس منزلة و أقربهم قرابةً و أفضلهم حالاً و أعظمهم عناءً عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، فلینظر إلی هذا الطالع.(3)

شعبی گوید: ابوبکر در میان ما نشسته بود، در حالی که علی بن ابی طالب علیه السلام از دور هویدا شد، آنگاه که ابوبکر او را دید، گفت: کسی که شادمان می شود از اینکه نگاه کند به برترین مردم از حیث مقام و منزلت، و نزدیکترین آنها از حیث قرابت و خویشاوندی، و بالاترین آنها از هر حیث، و کسی که بیشترین رنج و زحمت را کشید در راه رسول اللّه و نسبت به ایشان، پس می بایست به این کسی که در راه است و می آید نگاه کند.

ص: 62


1- 1. مجمع الزوائد 5/183؛ الإمامة و السیاسة 1/14؛ کنزالعمال 5/588 و 589 و 631 و 656؛ تاریخ مختصر الدول /58.
2- 2. مجمع الزوائد 5/183؛ الإمامة و السیاسة 1/14؛ کنزالعمال 5/588 و 589 و 631 و 656؛ تاریخ مختصر الدول /58.
3- 3. جواهر العقدین /294؛ تاریخ دمشق 42/411؛ المناقب /161 از خوارزمی؛ الریاض النضرة 3/119.

فصل دوم: سخن عمر

از عمر روایت کرده اند که گفت:

1. تحبّبوا إلی الأشراف و تودّدوا، اتقوا أعراضکم من السفلة، اعلموا أنّه لایتمّ شرف إلّا بولایة علیٍّ.(1)

دارندگان شرف را دوست بدارید و به آنها علاقمند شوید و بپرهیزید از آبرویتان از نادانان، و بدانید براستی شرف تمام نمی شود و به اعلی درجه خود نمی رسد مگر به ولایت علی علیه السلام .

2. عن سعید بن المسیب قال: کان عمر یتعوّذ باللّه مِنْ معضلةٍ لیس فیها أبوالحسن.(2)

سعید بن مسیب می گوید: عمر بن خطاب همواره به خداوند پناه می برد از مسئله مشکلی که علی علیه السلام در آن حضور نداشته باشد.

3. ابن عباس می گوید: در جمعی که سخن از سابقین در اسلام بود عمر چنین گفت:

أمّا علیٌّ فسمعتُ رسولَ اللّه ِ یقول فیه ثلاث خصال لودَدْتُ أن تکون لی واحدة منهنَّ و کانت أحبَّ إلیّ ممّا طلعت علیه الشمس، کنتُ أنا و أبوعبیدة و أبوبکر و جماعة من أصحابه إذ ضرب النبیُّ صلی الله علیه و آله علی منکب علیٍّ فقال له: یا علی أنت أوّل المؤمنین إیمانا و أوّل المسلمین إسلاما و أنت منّی بمنزلة هارون من موسی.(3)

اما علی علیه السلام شنیدم از رسول اللّه صلی الله علیه و آله که در علی علیه السلام سه خصلت وجود دارد و اگر در من یکی از این سه خصلت وجود داشت، برای من بهتر بود از آنچه که خورشید بر آن می تابد، من و ابوعبیده جراح و

ص: 63


1- 1. الصواعق المحرقة، لابن حجر /109؛ جواهر العقدین /294 للسمهودی.
2- 2. تاریخ الخلفاء للسیوطی 1/66؛ فضائل الصحابة 2/674 لأحمد بن حنبل؛ الطبقات الکبری 2/339؛ تاریخ دمشق 42/406؛ الصواعق المحرقة /127؛ البدایة و النهایة 7/360؛ کنزالعمال 10/300؛ أسد الغابة 4/96؛ الاستیعاب 3/206؛ الإصابة 4/467.
3- 3. تاریخ دمشق 42/167؛ کنزالعمال 13/122 و 124؛ المناقب /55 للخوارزمی.

ابوبکر و عده ای از صحابه رسول اللّه صلی الله علیه و آله حاضر بودیم، آن هنگامی که پیامبر دست خود را بر روی شانه علی زد و گفت: ای علی تو اولین فردی هستی که ایمان و اسلام آورد و تو برای من همانند هارون هستی برای موسی.

4. فی المجنونة التی أمر برجمها، و فی التی وضعت لستّة أشهر، فأراد عمر رجمها، فقال له علیٌّ علیه السلام : إنّ اللّه تعالی یقول: «و حَمْلُهُ و فِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرا...»(1)، و قال علیه السلام له: إنّ اللّه رفع القلم عن المجنون... فکان عمر یقول: لولا علیٌّ لهلک عمر.(2)

در قضیه مجنونه ای که عمر أمر به سنگسار کردن او کرد، و در مورد آن زنی که شش ماهه فرزند به دنیا آورد و عمر خواست او را رجم کند، امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: خداوند می فرماید: «حمل فرزند و شیر دادن او سی ماه است» [و چون در جای دیگری رضاع کامل را در دو سال می داند پس مدت اقل حمل شش ماه می شود]، و نسبت به زن مجنونه فرمودند: قلم تکلیف از مجنون برداشته شده است [پس حدی بر او نیست] پس عمر مکرر می گفت: اگر علی علیه السلام نبود عمر هلاک و نابود می شد.

5. عن عروة بن الزبیر: إنّ رجلاً وقع فی علیّ بن أبیطالب علیه السلام بمحضر من عمر، فقال له عمر: تعرف صاحب هذا القبر؟ هو محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب، و علی بن أبیطالب بن عبدالمطلب، فلا تذکر علیّا إلّا بخیرٍ، فإنّک إن أبغضتَه آذیتَ هذا فی قبره.(3)

عروه فرزند زبیر گوید: مردی به علی علیه السلام دشنام داد و بی ادبی کرد در حالی که عمر حاضر بود، پس عمر به وی گفت: صاحب این قبر را می شناسی؟ او محمد صلی الله علیه و آله فرزند عبداللّه فرزند عبدالمطلب است و علی علیه السلام فرزند ابوطالب فرزند عبدالمطلب است، پس علی علیه السلام را جز به خیر و خوبی یاد نکن، براستی اگر او [علی علیه السلام ] را خشمگین و ناراحت کنی صاحب این قبر [محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ] را مورد اذیت و آزار قرار داده ای.

ص: 64


1- 1. سورة الأحقاف /15.
2- 2. الاستیعاب 3/206.
3- 3. فضائل الصحابة 2/641 لأحمد بن حنبل؛ تاریخ دمشق 42/519؛ الریاض النضرة 3/123.

فصل سوم: سخن عثمان

1. اهل سنت روایت کرده اند که:

مردی در زمان خلافت عثمان به نزد او آمده، در حالی که در دست جمجمه یک انسان مرده را حمل می کرد و به او گفت: شما گمان می کنید که آتش برای جمجمه عرضه می شود و در قبر عذاب می شود، در حالی که من دست خودم را بر روی آن قرار داده ام و هیچ گونه حرارتی احساس نمی کنم، عثمان در فکر فرو رفت و به دنبال علی بن ابی طالب علیه السلام فرستاد، هنگامی که علی علیه السلام با عده ای از اصحابش آمد، به مرد گفت، مسئله خودت را تکرار کن، مرد نیز چنین کرد و عثمان گفت: ای اباالحسن مسئله این مرد را پاسخ گوی، پس علی علیه السلام گفت: برای من یک سنگ آتش زنه و یک سنگ دیگر بیاورید، در حالی مرد سؤال کننده و بقیه مردم با نگاههای دقیق خود علی علیه السلام را زیر نظر داشتند، این دو سنگ را برای، علی علیه السلام آوردند، علی علیه السلام دو سنگ را گرفت و از زدن آن دو به هم آتشی را روشن کرد، سپس به مرد گفت: دستت را بر سنگ بگذار، مرد نیز چنین کرد، سپس فرمود، دستت را بر سنگ آتش زنه بگذار، باز نیز چنین کرد، در این هنگام علی علیه السلام از او پرسید: آیا حرارت آتش را از این دو احساس کردی، مرد سؤال کننده مبهوت شد و جوابی نداشت که بدهد، در این هنگام عثمان گفت:

لو لا علیٌّ لهلک عثمان.(1)

اگر علی نبود عثمان هلاک و نابود می شد.

ص: 65


1- 1. تهذیب زین الفتی فی شرح سورة «هل أتی» للحافظ العاصمی 1/318، الرقم 225، بنقل از الغدیر، 8/214.

فصل چهارم: سخن عایشه

1. قالت عایشة: أعلم بالسنة علیّ بن أبیطالب.(1)

عایشه گفت: علی علیه السلام داناترین افراد نسبت به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است.

و در روایت دیگری است که گفت:

2. هو أعلم مَن بقی بالسنة.(2)

او (علی علیه السلام ) داناترین بازماندگان نسبت به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است.

3. جمیع بن عمیر گوید: با مادرم در نزد عایشه بودم، شنیدم که از پس پرده از او در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام می پرسند، پاسخ داد: تسألینی عن رجلٍ ما أعلم أحدا کان أحبّ إلی رسول اللّه علیه السلام منه و لا أحبّ إلیه من امرأته.(3)

گفت: از مردی می پرسید که هیچ کس را در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله محبوبتر از او نمی شناسم، و همچنین هیچ کس محبوبتر از همسرش (فاطمه زهراء علیهاالسلام ) در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود.

4. زمخشری از همین راوی (جمیع بن عمیر) نقل می کند که می گوید: دخلتُ علی عایشة، فقلتُ لها: مَنْ کان أحبّ إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ؟ قالت: فاطمة، قلتُ لها: إنّما أسألکِ عن الرجال؟ قالت: زوجها علیُّ بن أبیطالب، و ما یمنعه، فواللّه إنّه کان صوَّاما قوَّاما، و قد سالتْ نفسُ رسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله بیده فردَّها إلی فیه، و أیُّ رجل یماثله؟

قلتُ: فما حملکِ علی ما کان؟ فارسلتْ خمارَها علی وجهِهَا و بکتْ و قالت: أمرٌ قُضی عَلَیَّ و

ص: 66


1- 1. تاریخ دمشق 42/408؛ التاریخ الکبیر 3/228؛ الاستیعاب 3/206؛ المناقب /91 للخوارزمی.
2- 2. تاریخ دمشق 42/408؛ أنساب الأشراف 2/365.
3- 3. خصائص امیرالمؤمنین /211، ح 111 و 112 للنسائی؛ المناقب /79 للخوارزمی و مانند آن در سنن الترمذی 5/701؛ المستدرک علی الصحیحین 3/171؛ تاریخ دمشق 42/(264-260).

غیر ذلک.(1)

وارد بر عایشه شدم و از او پرسیدم: چه کسی محبوبترین مردم در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بود؟ پاسخ داد: فاطمه زهرا - سلام اللّه علیها -، به او گفتم: من فقط از مردان از تو می پرسم؟ پاسخ گفت: همسرش علی بن ابی طالب علیه السلام ، و چه چیز مانع بود از او، براستی که او (علی علیه السلام ) همواره روزه دار و شب بیدار بود، و جان پیامبر صلی الله علیه و آله بر دست او روان شد، پس او آن را به سوی دهان (صورت)(2) خویش بازگردانید، و چه کسی می تواند همانند او (علی علیه السلام ) باشد؟!

به او گفتم: پس چرا با وی چنین کردی (جنگیدی)؟! پس حجاب خود را بر روی صورتش انداخت و گریست و گفت: کاری بود که بر من گذشت (کنایه از اینکه خطا کردم) و مانند آن.

5. قالت عایشة: رایتُ رسولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله التزم علیّا و قَبَّلَهُ، و هو یقول: بأبی الوحید الشهید، بأبی الوحید الشهید.(3)

عایشه گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در بر گرفت و او را بوسید در حالی که می فرمود: پدرم فدایت شود ای یگانه (بی مانند) شهید، پدرم فدایت شود ای یگانه (بی مانند) شهید.

ص: 67


1- 1. ربیع الأبرار 1/820؛ مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام 2/194 لابن سلیمان؛ حلیة الاولیاء 2/48؛ مستدرک الحاکم 3/119.
2- 2. مراد این است که پیامبر صلی الله علیه و آله بر روی دستان امیرالمؤمنین علیه السلام جان سپردند و امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام خروج جان ایشان و از باب تبرک به این جان شریف بر صورت خود دست کشیدند. چنانچه در مصنف ابن ابی شیبه 7/501، و نهج البلاغة، خطبه 197، و تاریخ دمشق 42/394، و مسند أبی یعلی 4/422 آمده است.
3- 3. ترجمة الإمام علی علیه السلام من تاریخ مدینة 3/285، رقم 1376؛ مجمع الزوائد 9/137.

فصل پنجم: سخن معاویه

1. قیس بن ابی حازم گوید: مردی به نزد معاویه آمد و از او در مورد مسأله ای پرسش نمود، پاسخ گفت: سلْ عنها علیّ بن أبیطالب فهو أعلم، فقال: یا أمیرالمؤمنین، جوابک فیها أحبّ إلیَّ من جواب علیٍّ، فقال: بئس ما قلت ولؤم ما جئت به، لقد کرهت رجلاً کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله یغره العلم غرّا، و لقد قال له رسول اللّه صلی الله علیه و آله : أنت منّی بمنزلة هارون من موسی غیر أنّه لا نبیَّ بعدی. و کان عمر إذا اُشکل علیه شی ءٌ یأخذ منه، و لقد شهدتُ عمر و قد اُشکل علیه شی ءٌ فقال: هاهنا علیٌّ علیه السلام ، قم لا أقام اللّه رجلیک.(1)

معاویه گفت: در این مورد از علی بن ابی طالب علیه السلام پرسش کن که او داناتر است.

مرد گفت: ای معاویه جواب تو در پیش من محبوبتر است از جواب علی.

معاویه گفت: بد سخنی گفتی و آنچه بر زبان آوردی پستی بود، براستی تو از مردی بَدَت می آید که او دانش را از پیامبر صلی الله علیه و آله به طور تمام و کمال فراگرفته است و پیامبر صلی الله علیه و آله در موردش فرمودند: تو (علی علیه السلام ) نسبت به من همانند هارون هستی نسبت به موسی ولکن بعد از من دیگر پیامبری نخواهد بود. و عمر هرگاه امری بر او مشکل می شد، حل مشکلش را از او درخواست می کرد، عمر را دیدم که امری بر او سخت آمد، گفت: اینجا علی علیه السلام است یعنی از او حل مشکل و مسأله بخواهید، [سپس معاویه گفت:] برخیز، خداوند پاهایت را توانا نسازد.

2. گفته اند عبداللّه بن أبی مِحْجَن ثقفی وارد بر معاویه شد و گفت: إنّی أتیتُکَ من عند العَیِیِّ الجبان البخیل ابن أبیطالب.

ص: 68


1- 1. فضائل الصحابة 2/675 لابن حنبل؛ تاریخ دمشق 42/170؛ المناقب /34 لابن المغازلی؛ الریاض النضرة 3/162؛ ترجمة الإمام علی علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق 1/339، رقم 410؛ نظم درر السمطین /134 للزرندی وسیلة المآل /243 للحضرمی.

فقال معاویة: للّه أنت! أتدری ما قلتَ؟ أمّا قولک: العییّ، فواللّه لو أنّ ألسن الناس جمعت فجعلت لسانا واحدا لکفاها لسان علیٍّ.

و أمّا قولک: إنّه جبان، فثکلتْکَ اُمُّک، هل رأیت أحدا قطّ إلّا قَتَلَه؟

و أمّا قولک: إنّه بخیل، فواللّه لو کان له بیتان أحدهما من تِبرٍ و الآخر من تبنٍ، لأنفد تبره قبل تبنه.

فقال: الثقفی: فَعَلام تقاتله إذا؟

قال: علی دم عثمان، و علی هذا الخاتم، الذی مَنْ جعله فی یده جادت طینته، و أطعم عیاله و ادّخر لأهله.

فضحک الثقفی ثم لحق بعلیٍّ علیه السلام ، فقال: یا أمیرالمؤمنین، هب لی یدیَّ بجرمی، لا دنیا أصبتُ و لا آخرة! فضحک علیٌّ، ثم قال: أنتَ منها علی رأس أمرک، و إنّما یأخذ اللّه العباد بأحد الأمرین.(1)

به معاویه گفت: براستی به نزد تو می آیم از پیش گُنگِ ترسویِ بخیل فرزند ابوطالب!!

معاویه گفت: ترا به خدا قسم چه می شود! آیا می دانی چه گفتی؟

امّا اینکه گفتی او گنگ و لال است، پس به خدا سوگند اگر همه زبانهای مردم جمع گردد و یک زبان شود، زبان و فصاحت علی علیه السلام از همه آنها برتر و بالاتر است.

و امّا سخن تو که او ترسو است، پس مادرت به عزایت بنشیند، آیا تاکنون دیده ای علی علیه السلام با کسی جنگ کند مگر اینکه او کشته شود؟

و امّا سخن تو که او بخیل و خسیس است، پس به خدا سوگند، اگر علی علیه السلام دو اطاق پر از طلا و کاه داشته باشد، ابتدا اطاق پر از طلای او از انفاق تمام می شود و بعد اطاق پر از کاه.

مرد ثقفی گفت: حال که چنین است پس چرا با علی علیه السلام می جنگی؟

معاویه پاسخ گفت: به خاطر خون عثمان و به خاطر انگشتری خلافت، که هرکس خلیفه باشد، سرشت او را نیک می شمارند و خاندانش بر سر سفره رنگینی می نشیند و برای اهلش اموال ذخیره و اندوخته می کند.

مرد ثقفی خندید و پس از آن به نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت و گفت: ای امیرالمؤمنین علیه السلام مرا ببخش و عفو کن نه دنیایی را به دست آوردم و نه آخرتی را، پس امیرالمؤمنین علیه السلام خندید و فرمود: تو اکنون نیز می توانی آن را به دست آوری، و خداوند بندگان خود را به یکی از دنیا و آخرت می گیرد.

3. مغیره گوید: وقتی خبر شهادت علی علیه السلام به معاویه رسید گفت: «إنّا للّه و إنّا إلیه

ص: 69


1- 1. الإمامة و السیاسة 1/134؛ شرح الأخبار 2/98 للقاضی نعمان المصری؛ و نحوه فی شرح نهج البلاغة 1/24 لابن أبی الحدید؛ موسوعة الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام 8/378.

راجعون»، و او با همسرش فاخته دختر قرظه در یک روز آفتابی بود، معاویه گفت: ماذا فقدوا من العلم و الفضل و الخیر!!

فقالت امرأته: تسترجع علیه الیوم؟

قال: ویلک لاتدرین ماذا ذهب من علمه و فضله و سوابقه.(1)

معاویه گفت: مردم چه گوهر گرانبهایی از علم و دانش و فضل و برتری و خیر و خوبی را از دست دادند.

همسرش به او گفت: امروز در مصیبت او عزاداری و «إنّا للّه» می گویی و تا دیروز با او می جنگیدی؟

معاویه پاسخ گفت: وای بر تو، تو نمی دانی چه از دست رفت از دانش گسترده او، و فضل و برتریش و سوابق جهاد و مبارزه اش.

4. معاویه در دیدار با عقیل برادر امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: ذکرت من لاینکر فضله، رحم اللّه أباحسن، فلقد سبق من کان قبله، و أعجز من یأتی بعده، هلمّ حدیث الحدیدة... فجعل معاویة یتعجّب و یقول: هیهات، هیهات، عقمت النساءُ أن یلدن مثله.(2)

مرا به یاد کسی انداختی که فضل و برتری او را کسی نمی تواند انکار کند، خداوند ابوالحسن علیه السلام را رحمت کند، براستی از همه گذشتگان گوی سبقت را ربود، و آیندگان نمی توانند به او برسند، - سپس معاویه از عقیل می خواهد که داستان آن آهن داغ شده را باز گوید و بعد از شنیدن آن از عقیل تعجب کرده - و می گوید: هرگز، هرگز [دور بادا، دور بادا] دیگر زنان از زاییدن همانند علی علیه السلام عقیم خواهند بود [مادر روزگار چون او نزاید].

5. یکی دیگر از مواردی که معاویه عظمت شخصیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بناچار پذیرفته است، گفتگویی است که با عُدَی بن حاتم طایی دارد، استاد شهید مرتضی مطهری قدس سره این گفتگو را چنین نقل می کنند:

«عدی بن حاتم طایی یکی از کبار صحابه و از علاقه مندان و شیفتگان مولای متقیان علیه السلام است، این مرد در اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله اسلام آورد و اسلامش نیکو شد، در زمان خلافت علی علیه السلام در خدمت آن حضرت بود و سه پسرش بنام طَریف و طُرْفه و طارِف در رکاب آن حضرت در صفین شهید شدند، بعد از شهادت علی علیه السلام و

ص: 70


1- 1. ترجمة الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام من تاریخ دمشق 3/340، رقم 1485؛ مقتل امیرالمؤمنین علیه السلام /105؛ تاریخ دمشق 42/583؛ البدایة و النهایة 8/16 و 130.
2- 2. شرح نهج البلاغة 11/253.

استقرار خلافت برای معاویه، اتفاق افتاد که بر معاویه وارد شد، معاویه برای اینکه بلکه بتواند با یادآوری کردن داغ فرزندان عُدَی او را وادار کند که درباره علی علیه السلام مطابق میل معاویه حرفی بزند به او گفت: «أیْنَ الطُّرَفات؟» پسرانت طرفه و طریف و طارف چه شدند؟ عدی با کمال متانت و خونسردی گفت: «قُتِلُوا بِصِفّین بین یَدَی علیّ بن أبیطالب علیه السلام » در صفین پیشاپیش علی علیه السلام شهید شدند، مخصوصا کلمه پیشاپیش علی علیه السلام را اضافه کرد که رضایت و افتخار خود را برساند. معاویه گفت: «ما أنْصَفَکَ ابن أبیطالب إذْ قَدَّمَ بنیکَ و أخَّرَ بَنِیه» علی علیه السلام درباره تو انصاف را رعایت نکرد که پسران ترا پیشاپیش جبهه فرستاد تا کشته شدند و پسران خود را در پشت جبهه نگهداشت که زنده ماندند، عدی گفت: «بل أنا ما أنصفتُ علیّا إذ قُتِلَ و بَقِیتُ» بلکه من درباره علی علیه السلام انصاف را رعایت نکردم که او کشته شد و من زنده ماندم. معاویه دید از نقشه خود نتیجه نمی گیرد، لحن خود را عوض کرد. گفت: «صِفْ لی علیّا» اوصاف علی علیه السلام را برای من بگو، عدی گفت: مرا معذور بدار، گفت: ممکن نیست، عدی گفت:

«کان و اللّه بعید المُدی، شدید القُوی، یقول عدلاً و یحکم فَصْلاً، تَنْفَجِرُ الحکمةُ مِنْ جوانبه و العلم من نواحیه، یَسْتُوحِش من الدنیا و زَهْرَتِهَا و یَسْتَأنِسُ باللیل و وحشته، و کان و اللّه غَزِیرُ الدمعةِ، طویلِ الفکرة، یحاسب نفسه إذا خلا، و یَقَلِّبُ کَفَیه علی ما مضی، و کان فینا کأحدنا، یُجیبنا إذا سَئَلناه و یدنینا إذا أتیناه و نحن مع تقریبه لنا و قُرْبِهِ منّا لا نُکَلِّمه لهیبته، و لا نرفع أعیننا إلیه لِعَظِمته، فاذا تَبَسَّمُ فعن مثل اللؤلؤ المنظوم، یُعَظِّمُ أهل الدین و یَتَحَبَّبُ إلی المساکین، لایخاف القویُّ ظُلْمَهُ، و لا یَیْأسُ الضعیفُ مِنْ عَدْله.

فَأقْسَمُ لقد رأیتُهُ لیلة و قد مُثِّل فی محرابه و أرخَی اللیل سرباله و دموعُهُ تَتَحَادَرُ علی لحیته و هو یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُل السَّلِیم و یَبْکی بکاءَ الحَزین، فکأنّی الآن أسمعه و هو یقول: یا دنیا إلیَّ تَعَرَّضْتِ أم إلیَّ أقْبَلْتِ؟...

قال: فَوَکَفَتْ عَیْنا معاویة و جعل یَنْشِفُهُما بِکُمِّهِ ثمَّ قال: رحم اللّه أباالحسن کان کذلک فکیف صَبْرُکَ عنه؟

قال: کصبر مَنْ ذُبِحَ وَلَدُها فی حجرها فهی لاتَرْقَأ دَمْعَتُها و لا تَسْکُنُ عَبْرَتُها...»(1)

ص: 71


1- 1. ینابیع المودّة 2/188؛ الفصول المهمة 1/568؛ الاستیعاب 3/1107؛ مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول /180؛ تاریخ مدینة دمشق 24/401؛ شرح نهج البلاغة 18/225؛ تذکرة الخواص /118؛ نظم درر السمطین /134؛ و فی أکثرها القائل هو ضرار بن ضمرة الضبابی.

یعنی، به خدا قسم علی علیه السلام ژرف نظر و نیرومند بود، به عدالت سخن می گفت و با قاطعیت فیصله می داد، علم و حکمت از اطرافش می جوشید، از زرق و برق دنیا متنفر، و با شب و تنهایی شب مأنوس بود، زیاد اشک می ریخت و بسیار فکر می کرد، در خلوتها از نفس خود حساب می کشید، و بر گذشته دست ندامت می سود، لباس کوتاه و زندگی فقیرانه را می پسندید، در میان ما که بود مانند یکی از ما بود، اگر چیزی از او می خواستیم می پذیرفت و اگر به حضورش می رفتیم ما را نزدیک خود می برد و از ما فاصله نمی گرفت، با این همه که هیچ به خود بندی نداشت آن قدر با هیبت بود که در حضورش جرأت تکلّم نداشتیم، و آن قدر عظمت داشت که چشمها را به طرفش بلند نمی کردیم، وقتی که لبخند می زد دندانهایش مانند یک رشته مروارید به نظر می آمد، اهل دیانت و تقوا را احترام می کرد و نسبت به بینوایان مهر می ورزید، نه نیرومند از او بیم ستم داشت و نه ناتوان از عدالتش نومید می شد.

به خدا قسم یک شب به چشم خود دیدم که در محراب عبادت ایستاده بود در حالی که شب، تاریکی خود را همه جا کشیده بود. اشکهایش بر ریشش می غلطید. مانند مارگزیده به خود می پیچید و مانند مصیبت دیده ها می گریست، الان مثل این است که آوازش را با گوشم می شنوم که می گفت: ای دنیا آیا متعرض من شده ای و به من رو آوردی؟ برو دیگری را بفریب. وقت تو نرسیده است، ترا سه طلاقه کرده ام و رجوعی در کا نیست، لذّت تو ناچیز و اهمیت تو اندک است. آه آه از توشه اندک و سفر طولانی و أنیس کم.

سخن عُدَی که به اینجا رسید اشک معاویه سرازیر شد «فجعل ینشفها بکُمِّهِ» شروع کرد با آستین خود اشک خود را پاک کردن، آنگاه گفت: خداوند رحمت کند علی را همینطور بود که گفتی، اکنون بگو حالت تو در فراق او چگونه است؟

گفت: مانند زنی که فرزندش را در دامنش سر بریده باشند.

معاویه گفت: آیا هیچ فراموشش می کنی؟

عدی گفت: مگر روزگار می گذارد فراموشش کنم!!»(1)

ص: 72


1- 1. بیست گفتار /(71-68).

فصل ششم: سخن عمروعاص

1. گفته اند مردی از قبیله هَمْدان (که به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام مشهورند) وارد بر معاویه شد پس از عمروعاص شنید که در مورد امیرالمؤمنین علی علیه السلام بد می گوید به او گفت: یا عمرو إنَّ أشیاخنا سمعوا رسول اللّه علیه السلام «من کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» فحقٌّ ذلک أم باطل؟

فقال عمرو: حقٌّ، و أنا أزیدک أنّه لیس أحد من صحابة رسول اللّه صلی الله علیه و آله له مناقب مثل مناقب علیٍّ.(1)

ای عمرو، براستی بزرگان ما از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده اند که فرمود: هرکس من مولا و پیشوای اویم این علی مولا و پیشوای او است، آیا این مطلب حقّ و صحیح است یا باطل و دروغ؟

عمرو گفت: حقّ و صحیح است و من برای تو اضافه می کنم که هیچ کدام از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله فضائل و مناقبی چون فضائل و مناقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام را ندارد.

2. عمروعاص قبل از پیوستن به معاویه در نامه ای به وی نوشت: و یحک یا معاویة أما علمت أنَّ أباحسن بذل نفسه بین یدی رسول اللّه صلی الله علیه و آله ... و قد قال فیه یوم غدیر خمّ: ألا «مَنْ کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه، اللهم من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».(2)

ای وای بر تو معاویه، آیا نمی دانی که ابوالحسن علی علیه السلام جانش را در راه پیامبر صلی الله علیه و آله فدا و بذل کرد... و پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیرخم در موردش فرمود: «آگاه باشید هرکس من مولای اویم از این به بعد علی مولا و پیشوای او است. پروردگارا تو حمایت کن از کسی که علی را به پیشوایی پذیرفته است، و دشمن بدار آن کس که او را دشمن می دارد، و یاری کن آن کس که او را یاری می کند، و خوار و ذلیل کن کسی که ترک یاری علی کند».

ص: 73


1- 1. الإمامة و السیاسة 1/129.
2- 2. المناقب /199 للخوارزمی.

3. معاویه به عمرو گفت: ترا دعوت می کنم به نبرد با این مردی که پروردگارش را عصیان نموده است و خلیفه را کشته و فتنه نموده و جماعت مسلمین را متفرق کرده و قطع رحم کرده است.

عمرو گفت: به نبرد با چه کسی؟

معاویه پاسخ گفت: نبرد با علی علیه السلام .

فقال عمرو: و اللّه یا معاویة، ما أنت و علیٍّ بِعَکْمَی بعیر، ما لک هجرته و لاسابقته و لاصحبته و لاجهاده و لافقهه و علمه، و اللّه إنّ له مع ذلک حدّا و جدّا و حظّا و حظوة، و بلاءً من اللّه حسنا، فما تجعل لی إن شایعتک علی حربه، و أنت تعلم ما فیه من الغرر و الخطر؟

قال: حکمک.

قال: مصر طُعْمة.(1)

عمرو گفت: ای معاویه به خدا سوگند، تو و علی علیه السلام در دو طرف شتر با هم مساوی و برابر نیستید، تو هجرت و سابقه و مصاحبت با پیامبر صلی الله علیه و آله و جهاد و مبارزه و فقه و دانش علی علیه السلام را نداری، و با همه این فضیلتها، به خدا سوگند که علی علیه السلام نیز اندازه و تلاش و کوشش و برخورداری خود را دارد، و خداوند او را به بلاء آزموده است، پس برای من از این دنیا و اموال آن چه قرار می دهی اگر ترا در نبرد با او پیروی کنم، در حالی که تو می دانی چنین نبردی مایه ضرر و زیان اخروی و خطر در دنیا است؟

معاویه گفت: هر آن چه تو خود حکم کنی.

عمروعاص گفت: مصر و حکومت بر آن را دستمزد من قرار ده.

4. در جنگ صفین وقتی معاویه بر آب مسلط شد، آب را بست و اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام یک روز و شب بدون آب بودند... معاویه با عمروعاص مشورت کرد که آیا آب را رها کند یا ببندد، عمرو گفت:

خلّ بینهم و بین الماء، فإنّ علیّا لم یکن لیظمأ و أنت ریّان و فی یده أعنّة الخیل و هو ینظر إلی الفرات حتی یشرب او یموت، و أنت تعلم أنّه الشجاع المُطْرِق و معه أهل العراق و أهل الحجاز، و قد سمعتُهُ أنا و أنت و هو یقول: لو استَمکنتُ من أربعین رجلاً، فذکر أمرا - یعنی لو أنّ معی أربعین رجلاً یوم فُتِّشَ البیت - یعنی بیت فاطمة.(2)

بین اصحاب علی علیه السلام و آب را رها کن، پس براستی که چنین نخواهد بود که علی علیه السلام تشنه باشد و تو سیراب، در حالی که در دست او افسار اسب باشد به فرات نگاه می کند و حمله می کند تا سیراب

ص: 74


1- 1. وقعة صفین /37؛ شرح نهج البلاغة 2/64.
2- 2. وقعة صفین /162؛ شرح نهج البلاغة 3/319.

شود یا کشته شود. و تو می دانی که او شجاع و قوی و مقتدر است و با او اهل عراق و حجاز (سرزمین وحی) همراهند. و من و تو هر دو از او شنیده ایم که می فرمود: اگر یاری چهل مرد را داشتم و امری را یاد می کرد - مراد یاری چهل مرد است آن وقتی که خانه مورد هجوم و تفتیش واقع گردید - و مراد از خانه، خانه فاطمه زهرا - سلام اللّه علیها - است.

5. ...و قال عمرو: یا معاویة إنّک ترید أن تقاتل بأهل الشام رجلاً له من محمد صلی الله علیه و آله قرابة قریبة و رحم ماسّة و قِدَمٌ فی الإسلام لایعتدّ أحد بمثله، و نجدة فی الحرب لم تکن لأحدٍ من أصحاب محمد صلی الله علیه و آله ، و أنّه قد سار إلیک بأصحاب محمد صلی الله علیه و آله المعدودین و فرسانهم و قُرّائهم و أشرافهم و قدمائهم فی الإسلام، و لهم فی النفوس مهابة.(1)

...و عمروعاص گفت: ای معاویه تو می خواهی به همراهی اهل شام با مردی نبرد کنی که او قرابت و خویشاوندی نزدیکی با پیامبر صلی الله علیه و آله دارد و از ارحام نزدیک او محسوب می شود، و سابقه ای در اسلام دارد که احدی آن را ندارد و تجربه و مهارتی در جنگ دارد که هیچ کدام از اصحاب محمد صلی الله علیه و آله ندارد، و براستی او به سوی تو آمده است با یاران محمد صلی الله علیه و آله که همگی مورد شناسایی هستند و دلاورانشان و قاریان قرآنشان و اشرافشان و بزرگانشان و مسلمانان اولیه از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی تو آمده است، و ایشان در قلوب مردم هیبت و احترام خاص و ویژه ای دارند.

ص: 75


1- 1. وقعة صفین /222؛ شرح نهج البلاغة 5/180.

فصل هفتم: سخن نعمان بن ثابت أبوحنیفه امام فرقه حنفی

1. قال الحسن بن زیاد: سمعتُ أباحنیفة و قد سُئِلَ مِن أفقه مَن رایتَ؟ قال: جعفر بن محمد علیه السلام لما أقدمه المنصور بعث إلیَّ فقال: یا أباحنیفة إنَّ الناس قد فتنوا بجعفر بن محمّد فهیی ء له مسائلک الشداد، فهیّأتُ له أربعین مسألة ثم بعث إلیَّ أبوجعفر و هو بالحیرة فأتیته فدخلت علیه و جعفر جالس عن یمینه فلما بصرت به دخلنی من الهیبة لجعفر مالم یدخلنی لأبی جعفر، فسلمتُ علیه، فأومأ إلیَّ فجلستُ، ثمَّ التفت إلیَّ فقال: یا أباحنیفة ألق علی أبی عبداللّه من مسائلک، فجعلت ألقی علیه و فیجیبنی فیقول: أنتم تقولون کذا و أهل المدینة یقولون کذا، و نحن نقول کذا، فربّما تابعناکم و ربّما تابعناهم و ربّما خالفنا جمیعا حتّی أتیت علی الأربعین مسألة فما أخل منها بشی ء.

ثمَّ قال أبوحنیفة: ألیس إنّ أعلم الناس، أعلمهم باختلاف الناس؟(1)

حسن بن زیاد می گوید: در مجلس ابوحنیفه نشسته بودم که از او پرسیدند، فقیه ترین مردم که دیده ای چه کسی است؟ بی درنگ ابوحنیفه پاسخ داد، جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام ) و چنین تعریف کرد، وقتی که منصور (خلیفه عباسی) او را آورد، به دنبال من فرستاد و گفت: ای ابوحنیفه، براستی که مردم فریفته جعفر بن محمد شده اند، تو برای اینکه عظمت و علو مقام او را از بین ببری مشکل ترین مسائلت را آماده کن و از او بپرس.

ابوحنیفه ادامه می دهد: من برای او چهل مسأله آماده کردم، سپس به سوی منصور حرکت کردم و در محلی بنام «حیره» بر منصور داخل شدم و جعفر بن محمد علیه السلام ، در سمت راست منصور نشسته بود، هنگامی که به جعفر بن محمد علیه السلام نگاه کردم، آنچنان هیبت او مرا فرا گرفت، که منصور را گویا فراموشش کردم، سلام بر او کردم و او به من اشاره کرد که بنشینم، سپس منصور به من گفت: مسائلت را از أبی عبداللّه (امام صادق علیه السلام ) بپرس، من شروع به پرسش کردم و او پاسخ می داد و می گفت: شما

ص: 76


1- 1. مناقب آل أبیطالب 4/277، قسم أحوال الإمام الصادق علیه السلام .

چنین می گویید و اهل مدینه چنین می گویند و ما نیز مطلبی داریم، پس چه بسا قول ما با شما یکی می شود، و چه بسا با قول اهل مدینه یکی می شود، و چه بسا قول ما با هر دو مخالف می شود. من هر چهل مسأله را طرح کردم و او پاسخ داد و چیزی از آنها را وانگذاشت.

سپس ابوحنیفه گفت: آیا داناترین مردم کسی نیست که داناترین افراد باختلاف آنها باشد؟

2. نعمان بن ثابت در جای دیگری می گوید:

لو لا السَّنتان لهلک النعمان.(1)

اگر دو سال نبود نعمان هلاک می شد.

و از این دو سال، قصد کرده است دو سالی را که در خدمت امام صادق علیه السلام درس می خوانده است.

ص: 77


1- 1. التحفة الإثنی عشریة /8 للآلوسی؛ ملحقات إحقاق الحقّ 28/486 و فیه: «لو لا العامان لهلک النعمان».

فصل هشتم: سخن مالک بن انس امام فرقه مالکی

1. رُویَ عن مالک بن أنس أنّه قال: مارأتْ عینٌ و لا سمعتْ اُذنٌ، و لا خطر علی قلب بشرٍ أفضل من جعفر الصادق علیه السلام ، فَضْلاً و عِلْما و عبادةً و وَرَعا.(1)

از مالک بن انس روایت شده که گفت: هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب انسانی خطور نکرده است کسی که برتر از جعفر بن محمد صادق علیه السلام باشد از نظر فضل و علم و عبادت و تقوی و پرهیزکاری.

ص: 78


1- 1. مناقب آل أبیطالب4/269 قسم أحوال الامام الصادق علیه السلام از ابن شهرآشوب، تحقیق: د. یوسف البقاعی طبع دارالأضواء، بیروت.

فصل نهم: سخن احمد بن حنبل امام فرقه حنبلی

1. احمد بن حنبل در شأن مولانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفته است:

ماجاء لأحدٍ من أصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله من الفضائل ماجاء لعلیِّ بن أبیطالب علیه السلام .(1)

برای هیچ یک از اصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله آنقدر فضائل نقل نشده است که برای علی بن ابی طالب علیه السلام نقل شده است.

2. احمد بن سعید رباطی گوید: شنیدم احمد بن حنبل می گفت:

لم یزل علیّ بن أبیطالب علیه السلام مع الحقِّ و الحقُّ معه حیث کان.(2)

همواره علی علیه السلام با حق بوده است و حقّ نیز با علی علیه السلام ، و هرجا که علی علیه السلام باشد.

3. فرزندش عبداللّه می گوید: روزی در نزد پدرم نشسته بودم، جماعتی از کرخ به نزد او آمدند و خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را یاد کردند و پس از آن خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام را نیز مفصلاً یاد کردند و در خلافت علی علیه السلام کلام طولانی شد پدرم گفت:

یا هؤلاء قد أکثرتم فی علیٍّ و الخلافة، و الخلافة و علیّ، و إنّ الخلافة لم تزیّن علیّا بل علیٌّ زیّنها.(3)

ای جماعت در مورد علی علیه السلام و خلافت بسیار سخن گفتید و خلافت و علی علیه السلام ، براستی خلافت زینت علی علیه السلام نشده است بلکه این علی علیه السلام است که خلافت را مزین کرده است و زینت خلافت شده است.

ص: 79


1- 1. المستدرک علی الصحیحین 3/116؛ تاریخ دمشق 42/418؛ الکامل فی التاریخ 2/441؛ الصواعق المحرقة /120؛ نظم درر السمطین /80؛ تاریخ الخلفاء /168 للسیوطی؛ و نحوها أیضا فی شواهد التنزیل 1/27؛ تهذیب التهذیب 4/204؛ فتح الباری 7/74.
2- 2. تاریخ دمشق 42/419.
3- 3. تاریخ دمشق 42/446.

4. ابراهیم فرزند علی طبری گوید: به نزد احمد بن حنبل رفتم و از او پرسیدم آیا خلافت علی علیه السلام ثابت است؟

فقال: ما سؤالک عن هذا؟

فقلت: إنّ الناس یزعمون إنّک لاتثبت خلافته، فاستنکر ذلک و قال: أنا أقول و سالت عیناه، الخبر.(1)

پاسخ گفت: مراد و منظورت از این سؤال چیست؟

به او گفتم: مردم گمان می کنند تو خلافت او را ثابت نمی دانی، پس احمد منکر این گمان شد و گفت: من چنین می گویم!! و اشک چشمانش جاری شد... .

5. عبداللّه فرزندش گوید: از پدرم در مورد علی علیه السلام و معاویه پرسیدم، گفت:

اعلم، أنّ علیّا کان کثیر الأعداء، ففتّش له أعداؤه شیئا فلم یجدوه، فجاؤوا إلی رجل قد حاربه و قاتله، فأطروه کیدا منهم له.(2)

بدان، براستی علی علیه السلام دشمنان فراوانی داشت، پس آنها جستجو کردند تا عیب و منقصتی برای او پیدا کنند و نیافتند، پس به نزد مردی آمدند که با او جنگ کند، و آن مرد را مدایحی گفتند که به هیچ وجه در او نبود، به جهت دشمنی و مخالفت با علی علیه السلام .

ص: 80


1- 1. ترجمة الإمام علی علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق 3/114.
2- 2. الصواعق المحرقة /127.

فصل دهم: سخن محمد بن ادریس شافعی امام فرقه شافعی

سخنان شافعی در شأن امیرالمؤمنین علی علیه السلام و دیگر اهل بیت فراوان است به عنوان نمونه:

1. به شافعی گفته شد: مردم را از گرد علی علیه السلام پراکنده نکرد مگر اینکه علی علیه السلام به کسی توجهی و نظر و عنایت ویژه ای نداشت.

فقال الشافعی: إنّه کان زاهدا و الزاهد لایبالی بالدنیا و أهلها و کان عالما و العالم لایبالی بأحدٍ، و کان شجاعا و الشجاع لایبالی بأحدٍ، و کان شریفا و الشریف لایبالی بأحدٍ.(1)

پس شافعی گفت: براستی علی علیه السلام زاهد بود و زاهد توجهی به دنیا و اهل آن ندارد، و او عالِم بود و عالم و دانشمند نیز توجهی به کسی ندارد، و او شجاع بود و شجاع نیز به کسی توجهی ندارد، و او شریف بود و شریف نیز به کسی توجه خاص و ویژه ندارد.

2. و به عنوان نمونه به چند مورد از اشعار او که در این باب نقل شده است اشاره ای کوتاه می کنیم:

یا أهل بیت رسول اللّه حبّکم فرض من اللّه فی القرآن أنزله

کفاکم من عظیم الفخرا أنّکم من لم یصل علیکم لاصلاة له(2)

ای اهل بیت پیامبر دوستی شما از جانب خداوند در قرآنی که نازل کرده واجب شده است.

کافی است برای شما بزرگترین فخر، و آن این که، کسی که بر شما در نماز درود و صلوات نفرستد نمازش باطل است.

ص: 81


1- 1. معارج العُلی فی مناقب المرتضی /192.
2- 2. دیوان الشافعی /68؛ الصواعق المحرقة 2/435 و 507؛ ینابیع المودّة 2/434؛ نظم درر السمطین /18؛ ملحقات احقاق الحقّ 18/548.

3. در جای دیگر می گوید:

یا راکبا قف بالمحصب من مِنی واهتف بساکن خِیفها و الناهضِ

سَحَرا إذا فاض الحجیج إلی مِنی فیضا کملتطم الفرات الفائضِ

إن کان رفضا حبّ آل محمّد فلیشهد الثقلان أنّی رافضیّ(1)

ای سوار، در ریگ انداز مِنی توقف کن/ و فریاد بزن در میان ساکنان خیف و کسانی که می خواهند از آنجا بروند.

در سحری که حاجیان به سوی منی می آیند/ بهم فشرده مانند آب فرات که بر روی هم می غلطد.

اگر حبّ آل محمد خارج شدن از دین است/ پس جن و انس شهادت بدهند که من از دین خارجم.

4. و باز گفته است:

إذا فی مجلس ذکروا علیّا و شبلیه و فاطمة الزکیّة

هربتُ إلی المهیمن من اُناس یرون الرفض حبّ الفاطمیة

علی آل الرسول صلاة ربّی ولعنتهم لتلک الجاهلیة(2)

هنگامی که در مجلسی علی یاد می شود/ و دو شیر بچه اش و فاطمه پاک.

فرار می کنم و پناه می برم به خدا از مردمی که/ دوستی فاطمه را خروج از دین می دانند.

بر خاندان پیامبر درود و صلاة پروردگارم باد/ به خاطر این جهالت، لعنت بر آن مردمی که چنین می اندیشند (که دوستی فاطمه را خروج از دین می پندارند).

5. و در مورد علی علیه السلام می گوید:

لو أن المرتضی أبدی محلَّه لأضحی الناسُ طُرا سجّدا له

کفی فی فضل مولانا علیٍّ وقوع الشک فیه أنّه اللّه

و مات الشافعی و لیس یدری علیٌّ ربُّهُ أم ربُّهُ اللّه(3)

اگر علی مرتضی مقامش را ظاهر می کرد/ مردم دسته جمعی برای او به سجده می افتادند.

در فضل سرور ما علی علیه السلام کافی است/ که در مورد ایشان شبهه الوهیت طرح شده است.

و شافعی از دنیا رفت و نفهمید/ علی پروردگار او است یا خداوند پروردگار او است.

6. و زمانی مورد ملامت واقع می شود که چرا این گونه شعر می سراید؟ پاسخ می دهد:

ص: 82


1- 1. الصواعق المحرقة /133 لابن حجر؛ ملحقات احقاق الحقّ 18/547.
2- 2. نظم درر السمطین /111؛ ینابیع المودّة 2/373؛ و نحوها فی دیوان الشافعی /83.
3- 3. مناقب مرتضوی /15 طبع بمبئی؛ احقاق الحقّ 3/346.

إلامَ، إلامَ و حتّی متی اُعاتب فی حبّ هذا الفتی

و هل زوّجَت فاطمٌ غیرهُ و فی غیره هل أتی «هل أتی»(1) (2)

تا کی و تا چند مورد ملامت واقع شوم/ و مورد سرزنش قرار گیرم به خاطر دوستی این جوانمرد (علی علیه السلام ).

آیا فاطمه همسر شخص دیگری قرار داده شد/ و آیا در مورد شخص دیگری سوره هل اتی، نازل شده است.

با ترجمه این چند بیت از شافعی این مقاله را به پایان می برم.

و الحمدللّه ربّ العالمین

و الصلاة علی نبیّنا و آله أجمعین.

ص: 83


1- 1. سوره انسان /1.
2- 2. الصراط المستقیم 1/183؛ غالیة المواعظ و مصباح المتعظ و الواعظ 2/96؛ طبع دارالطباعة المحمدیة بالقاهرة؛ ملحقات احقاق الحق 18/343، من دون انتساب إلی الشافعی.

مقاله سوم: قطره ای از دریای مظلومیت

اشاره

ص: 84

ص: 85

مقدمه:

قال مولانا أمیرالمؤمنین و إمام الموحدین علیّ بن أبیطالب - علیه الصلاة و السلام - : مازِلتُ مظلوما.(1)

من همواره مظلومم.

این کلام کوتاه، گوشه ای از رنج امام علی علیه السلام است، بار دیگر این گفتار را مرور کنید، مازلتُ مظلوما من همواره مظلومم، چگونه است که مادر روزگار که تا ابد، نمی تواند چنین فرزندی را به دنیا آورد، با این یگانه فرزند چنین می کند، و چگونه است که گویا فلک نیز بر او حسد می برد، و دهر هرگز با او سر سازش ندارد، و... .

چرا با او چنین می کنند، چرا او چنین مظلوم است و چرا نمی خواهند عظمت مقام او را درک کنند. مگر نه چنین است که:

لایقاس بآل محمّد مِنْ هذه الاُمّة أحدٌ.(2)

هیچ کس از این امت با خاندان پیامبر علیهم السلام قابل مقایسه نیست.

و مگر نه چنین است که در رأس خاندان پیامبر علیهم السلام ، امام علی علیه السلام قرار دارد، پس این همه ظلم به خاطر چیست؟ پاسخ آن را در یک کلمه می توان چنین بیان کرد: «امامت».

آری مظلومیت از ابتدای تولد تا بعد از شهادت، همه به خاطر «امامت».

و مولا امیرالمؤمنین علیه السلام ، بدین خاطر این همه مظلومیت را تحمل نمود و... .

و مقاله حاضر قطره ای از این دریای مظلومیت است، سطوری است که گوشه ای از درد و رنج امیرالمؤمنین علی علیه السلام را دربردارد. و در این چند سطر به مصداق شعر حاجی سبزواری قدس سره رفتار شده که در نبراس سروده است:

ص: 86


1- 1. علل الشرائع /45، ح3؛ بحارالأنوار، 64/228، ح38؛ شرح نهج البلاغة 4/108.
2- 2. نهج البلاغه، اواخر خطبه دوم.

ما بسطتُ القول فی الظواهر و نصب عینیَّ فشأ السرایر(1)

ص: 87


1- 1. النبراس /6.

فصل اوّل: ایمان ابوطالب (سلام اللّه علیه)

برای آنان که دستی در تاریخ دارند و با آن مأنوس هستند، جای هیچ تردیدی وجود ندارد که علت اتهام کفری که به ابوطالب سلام اللّه علیه وارد شده، فرزند او علی علیه السلام است، اگر ابوطالب پدر شخصیتی چون علی علیه السلام نبود، همه بر این قول متفق می شدند، که او از مسلمین و مؤمنینی است که از علو شأن و مرتبت فراوان برخوردار است. امّا ظلمی که بر این فرزند رفت تا بدانجا رسید که پدرش را نیز به کفر متهم نمودند. چرا؟

چون اگر پدر علی را نیز مؤمن حساب کنند باز هم بر فضائل او افزوده خواهد شد و... .

کار این اتهام چندان بالا گرفت که در زمان خود امیرالمؤمنین علیه السلام ، و در مقابل او چنین جسارتی را کردند و چنین تهمتی را زدند، و او چنین پاسخ فرمود:

عن الإمام السبط الحسین بن علی علیه السلام عن والده أمیرالمؤمنین علیه السلام إنّه کان جالسا فی الرحبة و الناس حوله فقام إلیه رجلٌ فقال: یا أمیرالمؤمنین أنت بالمکان الذی أنزلک اللّه به و أبوک معذبٌ فی النار.

فقال علیه السلام : مه، فضّ اللّه فاک، و الذی بعث محمّدا بالحقِّ نبیّا و لو شفع أبی فی کلِّ مذنب علی وجه الأرض لشفعه اللّه فیهم. أ أبی معذب فی النار و ابنه قسیم الجنة و النار؟

و الذی بعث محمّدا بالحقِّ إنَّ نور أبی یوم القیامة یطفی أنوار الخلائق إلّا خمسة أنوار: نور محمّد صلی الله علیه و آله و نور فاطمة علیهاالسلام و نور الحسن علیه السلام و نور الحسین علیه السلام و نور وُلده من الأئمة علیهم السلام ، ألا إنَّ نوره من نورنا الذی خلقه اللّه تعالی قبل خلق آدم بألفی عام.(1)

امام حسین علیه السلام از پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام نقل فرموده که: او (علی علیه السلام ) روزی نشسته بود در

ص: 88


1- 1. کنزالفوائد 1/183؛ بحارالأنوار 35/110، ح39؛ الغدیر 7/387.

رحبه و مردم نیز بر گرد ایشان بودند، مردی ایستاد و گفت، ای امیرالمؤمنین علیه السلام تو دارای آن درجه ای هستی که خداوند به تو ارزانی داشته است، و پدر تو در آتش معذب است. علی علیه السلام به او چنین پاسخ فرمود: ساکت شو، خداوند دهانت را پر از آتش کند، قسم به کسی که محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری برگزید، اگر شفاعت کند پدرم در مورد هر گناهکاری روی زمین خداوند شفاعت او را می پذیرد؟ آیا پدرم در آتش جهنم است در حالی که فرزندش تقسیم کننده بهشت و جهنم است؟!!

سوگند به کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله را برانگیخت، براستی که نور پدرم در روز قیامت نور بقیه مردم را چنان می پوشاند گویا خاموش شده است، مگر پنج نور را، نور پیامبر صلی الله علیه و آله و نور فاطمه(سلام اللّه علیها) و نور حسن(سلام اللّه علیه) و نور حسین(سلام اللّه علیه) و نور دیگر امامان از فرزندان حسین علیهم السلام را، و این بدین خاطر است، که نور پدرم از نور ما است، و خداوند خلق کرده است آنرا، دو هزار سال قبل از اینکه آدم را خلق کند.

بعد از این که پاسخ حضرت علی علیه السلام را در مورد این اتهام شنیدیم، بهتر است به گفتار خود ابوطالب مراجعه کنیم و ببینیم او خود چگونه پاسخ می گوید، ابوطالب در بیتی خطاب به مشرکین قریش چنین می سراید:

أ لم تعلموا إنّا وجدنا محمّدا نبیّا کموسی خُطّ فی أوّل الکتب(1)

آیا نمی دانید که ما یافتیم محمد صلی الله علیه و آله را پیامبری/ همانند موسی، و پیامبریِ محمد صلی الله علیه و آله در آغاز کتاب های آسمانی نوشته شده است.

و در روایتی نقش نگین انگشتر ابی طالب چنین نقل شده است.

رَوی المفسر أبوالفتوح عن الإمام الرضا علیه السلام و قال: رُوِیَ عن آبائه علیهم السلام بعدّة طرق: إنَّ نقش خاتم أبیطالب کان: رضیتُ باللّه ربّا و بابن أخی محمّدا نبیّا و بإبنی علیٍّ له وصیّا.(2)

از امام رضا علیه السلام از پدرانشان چنین نقل است که نقش انگشتر ابوطالب چنین بود: اللّه را به عنوان پروردگار و پسر برادرم محمّد صلی الله علیه و آله را به عنوان پیامبر و فرزندم علی علیه السلام را به عنوان جانشین او پذیرفتم.

روایات فراوانی از طریق عامه و خاصه بر ایمان ابوطالب دلالت می کند، و اجماع علمای شیعه نیز بر این امر است و محققین از علمای اهل سنت نیز با شیعه در این امر اتفاق دارند.(3)

ص: 89


1- 1. الکافی 1/448، ح29؛ الغدیر 7/332؛ و منیة الراغب فی إیمان أبیطالب /79؛ تحقیق الشیخ محمد جعفر الطبسی، طبع عام 1428ق.
2- 2. تفسیر أبیالفتوح الرازی 4/211؛ الغدیر 7/395؛ منیة الراغب فی إیمان أبیطالب /81.
3- 3. کسانی که علاقه دارند بیشتر درا ین زمینه مطالعه کنند به کتابهای فراوانی مراجعه کنند که در این زمینه نوشته شده است به عنوان نمونه قلم علامه امینی در اواخر جلد هفتم و اوایل جلد هشتم الغدیر از این امر بحث می کند که بر شیوه معمول ایشان محققانه است، طالب می تواند مراجعه کند.

اما سخن در این است، که اساسا طرح چنین اتهامی از کجا ریشه می گیرد و پاسخ آن اجمالاً گذشت. و بحث بیشتر در این مقام از عهده این مقال خارج است.

شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر

پایان این فصل را ابیاتی از ابوالقاسم اسماعیل بن أبی الحسن عباد بن عباس طالقانی (326-385) معروف به صاحب بن عباد قرار می دهم می فرماید:

لو فَتَّشوا قلبی رأوا وسطه سطرین قد خُطّا بلا کاتب

حبّ علیّ بن أبیطالبٍ و حبّ مولای أبیطالب(1)

اگر قلب مرا بشکافید در وسط آن می بینید/ دو سطر که بدون نویسنده ای نوشته است.

دوستی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام / و دوستی مولایم ابوطالب.

ص: 90


1- 1. دیوان الصاحب بن عباد /183.

فصل دوم: لیلة المبیت

ماجرای لیلة المبیت، شهرت فراوانی دارد، شبی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابیدند، و پیامبر هجرت خود را آغاز نمودند و این آیه نازل شد:

«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابتغاءَ مرضاتِ اللّه ِ و اللّه ُ رَؤُفٌ بِالْعِبَادِ»(1)

و از میان مردم کسی است که جان خویش را در طلب رضای خدا در اختیار قرار می دهد و خداوند با بندگان مهربان است.

این جانبازی آنچنان بی نظیر بود که خداوند با نازل کردن آیه فوق از آن تجلیل می کند. امّا...

از ظلمهایی که بر علی علیه السلام رفته است، این است که عده ای از اساس نزول این آیه را در مورد ایشان انکار کردند، اما چون روایات شأن نزول از طریق خاصه و عامه(2) آنچنان فراوان بود که به هیچ وجهی قابل انکار نبود راه دیگری را انتخاب نمودند و آن توجیه این جانبازی با امثال این گفته هاست که:

علی علیه السلام در ماجرای لیلة المبیت علم به سلامت خود داشته است و کسی که وارد معرکه ای شود و بداند سالم خارج خواهد شد، کار چندان مهمی انجام نداده است.

توجیه فوق از چند جهت قابل اشکال است.

اوّلاً: پایه این قول بر علم حضرت علی علیه السلام بر زنده ماندن است، در حالی که چنین مسئله ای را ثابت نکرده است.

ص: 91


1- 1. سوره بقره /207.
2- 2. رجوع کنید به دو کتاب ابن بطریق حلّی متوفی 600ق که از مشایخ شیعه است در کتاب: خصائص الوحی المبین /92 و کتاب: عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار /239، و الغدیر 2/49 و 48.

ثانیا: بنابراین قول حتی اگر مولا علی علیه السلام می دانست که زنده می ماند، این خبر را جز از طریق پیامبر صلی الله علیه و آله نشنیده بود، و همین که مولا علیه السلام این سخن را از پیامبر صلی الله علیه و آله بطور کامل پذیرفت خود نشان ایمان کامل حضرت علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد و این امر خود نشانی دیگر از عظمت حضرت علی علیه السلام است.

ثالثا: ظاهر آیه با چنین توجیهی درست در نمی آید زیرا آیه اعلام می دارد که انسانیْ، هستی و وجود خویش را در طبق اخلاص گذاشته با خداوند جهت رضایت او به معامله می نشیند و حاضر به هرگونه فداکاری است، و در پایان آیه گویا خداوند وجود چنین انسانهایی را نوعی رأفت و نعمت برای دیگر انسانها می داند، از اینرو با توجیه قبلی قابل جمع نیست.

رابعا: روایاتی وارد شده است که همانند آیه از چنین عملی تجلیل فراوان می کند و این گونه روایات نیز چون آیه صریحا اعلام می دارند که ماجرای لیلة المبیت یک فداکاری بزرگ بوده است، در روایتی می خوانیم:

رُوِیَ أنّه علیه السلام لمّا نام علی فراشه صلی الله علیه و آله قام جبرئیل عند رأسه و میکائیل عند رجله و جبرئیل ینادی: بخٍّ بخٍّ من مثلک یا علیّ بن أبیطالب، یباهی اللّه الملائکة بک.(1)

روایت شده، هنگامی که علی علیه السلام بر جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید، جبرئیل در نزد سر او و میکائیل در کنار پای او قرار گرفت آنگاه جبرئیل ندا داد: آفرین، آفرین بر تو ای علی بن ابی طالب، خداوند به تو بر ملائکه مباهات می نماید.

براساس روایت فوق مسلما مباهات خداوند بر ملائکه بر یک فداکاری بزرگ و ایثار عظیم مبتنی است چنانچه خود آیه نیز بر این امر دلالت دارد و بحثش گذشت.

چون این ماجرا روشن، و بی پایگی این توجیه نیز واضح است، لذا به همین مقدار اکتفا می کنیم.(2)

ص: 92


1- 1. الکشف و البیان المعروف بتفسیر الثعلبی 2/126 بالتفصیل این روایت را دارد؛ تفسیر الصافی /64، از چاپ حجری.
2- 2. تفصیل بحث در این آیه را در کتاب «ولایت و امامت» /(97-94) ببینید.

فصل سوم: خلافت

در این فصل نیم نگاهی کوتاه به چهارده قرن پیش می اندازیم، و امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام را می بینیم که بر روی منبر خطبه می خواند و گوشه ای از درد دل خویش را چنین بیان می کند:

فصبرتُ و فی العین قذی و فی الحلق شجا، أری تُراثی نهبا.(1)

پس صبر کردم در حالی که چشمان را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود، و میراث خود را تاراج رفته می دیدم.

علی علیه السلام ، بعد از ماجراهای سقیفه مصلحت را در صبر کردن می دانست و صبر کرد در حالی که خود صبرش را چنین توصیف می کند.

و در جای دیگری از همان خطبه می فرماید:

فَمَا رَاعَنی إلّا و الناسُ کَعُرْفِ الضَّبُع إلیَّ، ینثَالُونَ علیَّ مِنْ کلِّ جانبٍ، حتّی لقد وُطِئَ الحسنانِ وشُقَّ عِطْفَایَ، مُجْتَمِعِین حولی کَرَبِیضَةِ الغَنَمِ، فَلَمّا نَهضتُ بالأمر نَکَثَتْ طائفةٌ و مَرَقَتْ اُخری و قَسَطَ آخَرُونَ کأَنَّهم لم یَسْمَعُوا کلامَ اللّه ِ حیثُ یقولُ: «تِلکَ الدَّارِ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا للذینَ لایُریدُونَ عُلُوا فی الأرضِ و لافسادا وَ العَاقِبَةُ للمتقینَ»(2)، بلی و اللّه ِ لَقَدْ سَمِعُوهَا و وَعَوْهَا و لکنَّهُمْ حَلِیَتْ الدُّنْیَا فی أعْیُنِهمْ و رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا.(3)

پس (از کشته شدن عثمان) هیچ چیزی مرا به صدمه نینداخت مگر اینکه مردم مانند موی گردن کفتار بدورم ریخته و از هر طرف به سوی من هجوم آوردند، به طوری که از ازدحام ایشان و بسیاری جمعیت حسن و حسین علیهماالسلام زیر دست و پا رفتند و دو طرف جامه و ردای من پاره شد، اطراف مرا گرفتند (برای بیعت کردن) مانند گله گوسفند در جای خود. پس چون بیعتشان را قبول و به امر خلافت مشغول گشتم جمعی (طلحه و زبیر و دیگران) بیعت مرا شکستند، و گروهی (خوارج نهروان و

ص: 93


1- 1. خطبه سوم نهج البلاغه، معروف به خطبه شقشقیه و ترجمه فارسی نیز از فیض الاسلام رحمه الله نقل شد.
2- 2. سوره قصص /83.
3- 3. خطبه سوم نهج البلاغه، معروف به خطبه شقشقیه و ترجمه فارسی نیز از فیض الاسلام رحمه الله نقل شد.

سایرین) از زیر بار بیعتم خارج شدند، بعضی (معاویه و دیگران) از اطاعت خدای تعالی بیرون رفتند، گویا مخالفین نشنیده اند که خداوند سبحان (در قرآن کریم) می فرماید: «سرای جاودانی را قرار دادیم برای کسانی که مقصودشان سرکشی و فساد در روی زمین نمی باشد و جزای نیک برای پرهیزکاران است»، آری قسم به خدا این آیه را شنیده و حفظ کرده اند، ولیکن دنیا در چشمهای ایشان آراسته و زینت آن، آنان را فریفته است. (پس دست از حق برداشته، سرکشی نموده، در روی زمین فساد و آشوب بپا کردند).

دل مولا علی علیه السلام قبل از ماجرای خلافت و بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله همواره خون بود، ابتدا بازی سقیفه، بعد غصب فدک، و بعد از گذشتن چند ماه شهادت صدیقه کبری فاطمه زهراء علیهاالسلام ، و بعد از بیست و پنج سال با چنین دردهایی صبر کردن. تازه ماجرای خلافت و بیعت با مولا علیه السلام پیش می آید که بیان آن از زبان ایشان علیه السلام گذشت.

جای تأسف اینجا است که همین افرادی که چنین برای بیعت هجوم آوردند، که لباس امیرالمؤمنین علیه السلام پاره شده و دو فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله حسن و حسین علیهماالسلام نزدیک بود به خاطر ازدحام جمعیت از بین بروند، چنان بیعت شکنی کردند که باز ذکر آن از زبان ایشان علیه السلام گذشت و دل علی علیه السلام را به درد آوردند.

روی ابن شهرآشوب عن حریث: إنّ علیّا لم یَقُم مرّة علی المنبر إلّا قال فی آخر کلامه قبل أن ینزل: مازلتُ مظلوما منذ قبض اللّه نبیّه صلی الله علیه و آله .(1)

ابن شهرآشوب مرفوعا از حریث نقل می کند که گفت: براستی علی علیه السلام بر منبر نرفت مگر اینکه در آخر آن قبل از اینکه پایین بیاید فرمود: من از آن هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله را خداوند قبض روح کرد همواره مظلوم هستم.

آری بحق می توان اظهار داشت که امیرالمؤمنین علی علیه السلام همان گونه که قبل از خلافت مظلوم بود، بعد از آن نیز مظلوم بود، و این مظلومیت تا شهادت و حتی بعد از آن نیز همچنان ادامه دارد. در اینجا شاید بتوانیم مختصری عمق سخن امام علیه السلام را دریابیم که:

مازلتُ مظلوما.

من همواره مظلومم.

أن شاء اللّه خداوند ما را از شیعیان واقعی امیرالمؤمنین علی علیه السلام قرار دهد.

و الحمدللّه أوّلاً و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلی اللّه علی نبیّه و آله.

ص: 94


1- 1. المناقب 2/115، کتاب سلیم بن قیس 2/750 و 663.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109